1- حضرت آیة الله العظمی سید روح الله موسوی خمینی (ره)

امام خمینی (ره) از ولادت تا رحلت

ولادت

در روز بیستم جمادی الثانی 1320 هجری قمری مطابق با 30 شهریور 1281 هجری شمسی (24 سپتامپر 1902 میلادی) در شهرستان خمین از توابع استان مركزی ایران در خانواده ای اهل علم و هجرت و جهاد و در خاندانی از سلاله زهرای اطهر سلام الله علیها, روح الله الموسوی الخمینی پای بر خاكدان طبیعت نهاد.

او وارث سجایای آباء و اجدادی بود كه نسل در نسل در كار هدایت مردم وكسب معارف الهی كوشیده اند. پدر بزرگوار امام خمینی مرحوم آیه الله سید مصطفی موسوی از معاصرین مرحوم آیه الله العظمی میرزای شیرازی (رض) که پس از آنكه سالیانی چند در نجف اشرف علوم و معارف اسلامی را فرا گرفته و به درجه اجتهاد نایل آمده بود به ایران بازگشت و در خمین ملجأَ مردم و هادی آنان در امور دینی بود. در حالیكه بیش از 5 ماه از ولادت روح الله نمی گذشت, طاغوتیان و خوانین تحت حمایت عمال حكومت وقت ندای حق طلبی پدر را كه در برابر زورگوئیهایشان به مقاومت بر خاسته بود, با گلوله پاسخ گفتند و در مسیر خمین به اراك وی را به شهادت رساندند. بستگان شهید برای اجرای حكم الهی قصاص به تهران (دار الحكومه وقت) رهسپار شدند و بر اجرای عدالت اصرار ورزیدند تا قاتل قصاص گردید

بدین ترتبیب امام خمینی از اوان كودكی با رنج یتیمی آشنا و با مفهوم شهادت روبرو گردید. وی دوران كودكی و نوجوانی را تحت سرپرستی مادر مومنه اش (بانو هاجر) كه خود از خاندان علم و تقوا و از نوادگان مرحوم آیه الله خوانساری (صاحب زبده التصانیف) بوده است و همچنین نزد

عمه مكرمه اش (صاحبه خانم) كه بانویی شجاع و حق جو بود سپری كرد اما در سن 15 سالگی از نعمت وجود آن دو عزیز نیز محروم گردید.

هجرت به قم، تحصیل دروس تکمیلی و تدریس علوم اسلامی

اندكی پس از هجرت آیه الله العظمی حاج شیخ عبد الكریم حایری یزدی رحمه الله علیه (نوروز 1300 هجری شمسی, مطابق با رجب المرجب 1340 هجری قمری) امام خمینی نیز رهسپار حوزه علمیه قم گردید و به سرعت مراحل تحصیلات تكمیلی علوم حوزوی را نزد اساتید حوزه قم طی كرد. كه می توان از فرا گرفتن تتمه مباحث كتاب مطول (در علم معانی و بیان) نزد مرحوم آقا میرزا محمد علی ادیب تهرانی و تكمیل دروس سطح نزد مرحوم آیه الله سید محمد تقی خوانساری, و بیشتر نزد مرحوم آیه الله سید علی یثربی كاشانی و دروس فقه و اصول نزد زعیم حوزه قم آیه الله العظمی حاج شیخ عبدالكریم حایری یزدی رضوان الله علیهم نام برد.

پس از رحلت آیه الله العظمی حایری یزدی تلاش امام خمینی به همراه جمعی دیگر از مجتهدین حوزه علمیه قم به نتیجه رسید و آیه الله العظمی(رض) به عنوان زعیم حوزه علمیه عازم قم گردید. در این زمان, امام خمینی به عنوان یكی از مدرسین و مجتهدین صاحب رای در فقه و اصول و فلسفه و عرفان و اخلاق شناخته می شد. حضرت امام طی سالهای طولانی در حوزه علمیه قم به تدریس چندین دوره فقه, اصول, فلسفه و عرفان و اخلاق اسلامی در فیضیه, مسجد اعظم, مسجد محمدیه, مدرسه حاج ملاصادق, مسجد سلماسی و... همت گماشت و در حوزه علمیه نجف نیز قریب 14 سال در مسجد شیخ اعظم انصاری

(ره) معارف اهل بیت و فقه را در عالیترین سطوح تدریس نمود و در نجف بود كه برای نخستین بار مبانی نظری حكومت اسلامی را در سلسله درسهای ولایت فقیه بازگو نمود.

امام خمینی (ره) در سنگر مبارزه و قیام

روحیه مبارزه و جهاد در راه خدا ریشه در بینش اعتقادی و تربیت و محیط خانوادگی و شرایط سیاسی و اجتماعی طول دوران زندگی آن حضرت داشته است. مبارزات ایشان از آغاز نوجوانی آغاز و سیر تكاملی آن به موازات تكامل ابعاد روحی و علمی ایشان از یكسو و اوضاع و احوال سیاسی و اجتماعی ایران و جوامع اسلامی از سوی دیگر در اشكال مختلف ادامه یافته است و در سال 41و1340 ماجرای انجمنهای ایالتی و ولایتی فرصتی پدید آورد تا ایشان در رهبریت قیام و روحانیت ایفای نقش كند و بدین ترتیب قیام سراسری روحانیت و ملت ایران در 15 خرداد سال 1342 با دو ویژگی برجسته یعنی رهبری واحد امام خمینی و اسلامی بودن انگیزه ها و شعارها و هدفهای قیام, سرآغازی شد بر فصل نوین مبارزات ملت ایران كه بعد ها تحت نام انقلاب اسلامی در جهان شناخته و معرفی گردید امام خمینی خاطره خویش از جنگ بین الملل اول را در حالیكه نوجوانی 12 ساله بوده چنین یاد می كند: من هر دو جنگ بین المللی را یادم هست... من كوچك بودم لكن مدرسه می رفتم و سربازهای شوروی را در همان مركزی كه ما داشتیم در خمین, من آنجا آنها را می دیدم و ما مورد تاخت و تاز واقع می شدیم در جنگ بین الملل اول. حضرت امام در جایی دیگر با یاد آوری اسامی برخی

از خوانین واشرار ستمگر كه در پناه حكومت مركزی به غارت اموال و نوامیس مردم می پرداختند می فرماید: من از بچگی در جنگ بودم... ما مورد زلقی ها بودیم, مورد هجوم رجبعلیها بودیم و خودمان تفنگ داشتیم و من در عین حالی كه تقریبا شاید اوایل بلوغم بود, بچه بودم, دور این سنگرهایی كه بسته بودند در محل ما و اینها می خواستند هجوم كنند و غارت كنند, آنجا می رفتیم سنگرها را سركشی می كردیم. كودتای رضا خان در سوم اسفند 1299 شمسی كه بنابر گواهی اسناد و مدارك تاریخی و غیر قابل خدشه بوسیله انگلیسها حمایت و سازماندهی شده بود هر چند كه به سلطنت قاجاریه پایان بخشید و تا حدودی حكومت ملوك الطوایفی خوانین و اشرار پاركنده را محدود ساخت اما درعوض آنچنان دیكتاتوری پدید آورد كه در سایه آن هزار فامیل بر سرنوشت ملت مظلوم ایران حاكم شدند ودودمان پهلوی به تنهایی عهده دار نقش سابق خوانین و اشرار گردید.

در چنین شرایطی روحانیت ایران كه پس از وقایع نهضت مشروطیت در تنگنای هجوم بی وقفه دولتهای وقت و عمال انگلیسی از یكسو و دشمنی های غرب باختگان روشنفكر مآب از سوی دیگر قرار داشت برای دفاع از اسلام و حفظ موجودیت خویش به تكاپو افتاد. آیه الله العظمی حاج شیخ عبدالكریم حایری به دعوت علمای وقت قم از اراك به این شهر هجرت كرد واندكی پس از آن امام خمینی كه با بهره گیری از استعداد فوق العاده خویش دروس مقدماتی و سطوح حوزه علمیه را در خمین و ارا ك با سرعت طی كرده بود به قم هجرت كرد

و عملا در تحكیم موقعیت حوزه نو تاسیس قم مشاركتی فعال داشت.

زمان چندانی نگذشت كه آن حضرت در اعداد فضلای برجسته این حوزه در عرفان و فلسفه و فقه و اصول شناخته شد.

پس از رحلت آیه الله العظمی حایری (10 بهمن 1315 ه-ش) حوزه علمیه قم را خطر انحلال تهدید می كرد. علمای متعهد به چاره جویی برخاستند. مدت هشت سال سرپرستی حوزه علمیه قم را آیات عظام:

سید محمد حجت, سید صدر الدین صدر و سید محمد تقی خوانساری -رضوان الله علیهم بر عهده گرفتند. در این فاصله و بخصوص پس از سقوط رضاخان, شرایط برای تحقق مرجعیت عظمی فراهم گردید. آیه الله العظمی بروجردی شخصیت علمی برجسته ای بود كه می توانست جانشین مناسبی برای مرحوم حایری و حفظ كیان حوزه باشد. این پیشنهاد از سوی شاگردان آیه الله حایری و از جمله امام خمینی به سرعت تعقیب شد. شخص امام در دعوت از آیه الله بروجردی برای هجرت به قم و پذیرش مسئولیت خطیر زعامت حوزه مجدانه تلاش كرد.

امام خمینی كه با دقت شرایط سیاسی جامعه و وضعیت حوزه ها را زیر نظر داشت و اطلاعات خویش را از طریق مطالعه مستمر كتب تاریخ معاصر و مجلات و روزنامه های وقت و رفت و آمد به تهران و درك محضر بزرگانی همچون آیه الله مدرس تكمیل می كرد دریافته بود كه تنها نقطه امید به رهایی و نجات از شرایط ذلت باری كه پس از شكست مشروطیت و بخصوص پس از روی كار آوردن رضا خان پدید آمده است, بیداری حوزه های علمیه و پیش از آن تضمین حیات حوزه ها و ارتباط

معنوی مردم با روحانیت می باشد.

امام خمینی در تعقیب هدفهای ارزشمند خویش در سال 1328 طرح اصلاح اساس ساختار حوزه علمیه را با همكاری آیه الله مرتضی حایری تهیه كرد و به آیه الله بروجردی پیشنهاد داد. این طرح از سوی شاگردان امام و طلاب روشن ضمیر حوزه مورد استقبال و حمایت قرار گرفت.

اما رژیم در محاسباتش اشتباه كرده بود. لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی كه به موجب آن شرط مسلمان بودن, سوگند به قرآن كریم و مرد بودن انتخاب كنندگان و كاندیداها تغییر می یافت در 16 مهر 1341 به تصویب كابینه امیر اسد الله علم رسید. آزادی انتخابات زنان پوششی برای مخفی نگه داشتن هدفهای دیگر بود.

حذف و تغییر دو شرط نخست دقیقا به منظور قانونی كردن حضور عناصر بهایی در مصادر كشور انتخاب شده بود. چنانكه قبلا نیز اشاره شد پشتیبانی شاه از رژیم صهیونیستی در توسعه مناسبات ایران و اسرائیل شرط حمایتهای آمریكا از شاه بود. نفوذ پیروان مسلك استعماری بهائیت در قوای سه گانه ایران این شرط را تحقق می بخشید. امام خمینی به همراه علمای بزرگ قم و تهران به محض انتشار خبر تصویب لایحه مزبور پس از تبادل نظر دست به اعتراضات همه جانبه زدند.

نقش حضرت امام در روشن ساختن اهداف واقعی رژیم شاه و گوشزد كردن رسالت خطیر علما و حوزه های علمیه در این شرایط بسیار موثر و كارساز بود. تلگرافها و نامه های سرگشاده اعتراض آمیز علما به شاه و اسد الله علم موجی از حمایت را در اقشار مختلف مردم برانگیخت. لحن تلگرافهای امام خمینی به شاه و نخست وزیر تند و هشدار دهنده

بود. در یكی از این تلگرافها آمده بود:

اینجانب مجددا به شما نصیحت می كنم كه به اطاعت خداوند متعال و قانون اساسی گردن نهید و از عواقب و خیمه تخلف از قرآن و احكام علمای ملت و زعمای مسلمین و تخلف از قانون اساسی بترسید و عمدا و بدون موجب مملكت را به خطر نیندازید و الا علمای اسلام درباره شما از اظهار عقیده خودداری نخواهند كرد.

بدین ترتیب ماجرای انجمنهای ایالتی و ولایتی تجربه ای پیروز و گرانقدر برای ملت ایران بویژه از آن جهت بود كه طی آن ویژگیهای شخصیتی را شناختند كه از هر جهت برای رهبری امت اسلام شایسته بود. به او جود شكست شاه در ماجرای انجمنها, فشار آمریكا برای انجام اصلاحات مورد نظر ادامه یافت. شاه در دیماه 1341 اصول ششگانه اصلاحات خویش را بر شمرد و خواستار رفراندوم شد. امام خمینی بار دیگر مراجع و علمای قم را به نشست و چاره جویی دوباره فراخواند.

با پیشنهاد امام خمینی عید باستانی نوروز سال 1342 در اعتراض به اقدامات رژیم تحریم شد. در اعلامیه حضرت امام از انقلاب سفید شاه به انقلاب سیاه تعبیر و همسویی شاه با اهداف آمریكا و اسرائیل افشا شده بود. از سوی دیگر, شاه در مورد آمادگی جامعه ایران برای انجام اصلاحات آمریكا به مقامات واشنگتن اطمینان داده بود و نام اصلاحات را انقلاب سفید نهاده بود. مخالفت علما برای وی بسیار گران می آمد.

امام خمینی در اجتماع مردم, بی پروا از شخص شاه به عنوان عامل اصلی جنایات و هم پیمان با اسرائیل یاد می كرد و مردم را به قیام فرا می خواند. او در

سخنرانی خود در روز دوازده فروردین 1342 شدیدا از سكوت علمای قم و نجف و دیگر بلاد اسلامی در مقابل جنایات تازه رژیم انتقاد كرد و فرمود: امروز سكوت همراهی با دستگاه جبار است حضرت امام روز بعد (13 فروردین 42) اعلامیه معروف خود را تحت عنوان شاه دوستی یعنی غارتگری منتشر ساخت.

راز تأثیر شگفت پیام امام و كلام امام در روان مخاطبینش كه تا مرز جانبازی پیش می رفت را باید در همین اصالت اندیشه, صلابت رای و صداقت بی شائبه اش با مردم جستجو كرد.

سال 1342 با تحریم مراسم عید نوروز آغاز و با خون مظلومین فیضیه خونرنگ شد. شاه بر انجام اصلاحات مورد نظر آمریكا اصرار می ورزید و امام خمینی بر آگاه كردن مردم و قیام آنان در برابر دخالتهای آمریكا و خیانتهای شاه پافشاری داشت. در چهارده فروردین 1342 آیه الله العظمی حكیم از نجف طی تلگرافهایی به علما و مراجع ایران خواستار آن شد كه همگی به طور دسته جمعی به نجف هجرت كنند. این پیشنهاد برای حفظ جان علما و كیان حوزه ها مطرح شده بود.

حضرت امام بدون اعتنا به این تهدیدها, پاسخ تلگراف آیه الله العظمی حكیم را ارسال نموده و در آن تاكید كرده بود كه هجرت دسته جمعی علما و خالی كردن حوزه علمیه قم به مصلحت نیست.

امام خمینی در پیامی(به تاریخ 12 / 2 / 1342) به مناسبت چهلم فاجعه فیضیه بر همراهی علما و ملت ایران در رویارویی سران ممالك اسلامی و دول عربی با اسرائیل غاصب تاكید ورزید و پیمانهای شاه و اسرائیل را محكوم كرد.

قیام 15 خرداد

ماه محرم 1342 كه

مصادف با خرداد بود فرا رسید. امام خمینی از این فرصت نهایت استفاده را در تحریك مردم به قیام علیه رژیم مستبد شاه به عمل آورد.

امام خمینی در عصر عاشورای 13 خرداد سال 1342شمسی در مدرسه فیضیه نطق تاریخی خویش را كه آغازی بر قیام 15 خرداد بود ایراد كرد.

در همین سخنرانی بود كه امام خمینی با صدای بلند خطاب به شاه فرمود: آقا من به شما نصیحت می كنم، ای آقای شاه ! ای جناب شاه! من به تو نصیحت می كنم دست بردار از این كارها، آقا اغفال می كنند تو را. من میل ندارم كه یك روز اگر بخواهند تو بروی، همه شكر كنند... اگر دیكته می دهند دستت و می گویند بخوان، در اطرافش فكر كن.... نصیحت مرا بشنو... ربط ما بین شاه و اسرائیل چیست كه سازمان امنیت می گوید از اسرائیل حرف نزنید... مگر شاه اسرائیلی است ؟ شاه فرمان خاموش كردن قیام را صادر كرد. نخست جمع زیادی از یاران امام خمینی در شامگاه 14 خرداد دستگیر و ساعت سه نیمه شب (سحرگاه پانزده خرداد 42) صدها كماندوی اعزامی از مركز، منزل حضرت امام را محاصره كردند و ایشان را در حالیكه مشغول نماز شب بود دستگیر و سراسیمه به تهران برده و در بازداشتگاه باشگاه افسران زندانی كردند و غروب آنروز به زندان قصر منتقل نمودند. صبحگاه پانزده خرداد خبر دستگیری رهبر انقلاب به تهران، مشهد، شیراز و دیگر شهرها رسید و وضعیتی مشابه قم پدید آورد.

نزدیكترین ندیم همیشگی شاه، تیمسار حسین فردوست در خاطراتش از بكارگیری تجربیات و همكاری زبده ترین مامورین سیاسی و امنیتی آمریكا

برای سركوب قیام و همچنین از سراسیمگی شاه و دربار و امرای ارتش وساواك در این ساعات پرده برداشته و توضیح داده است كه چگونه شاه و ژنرالهایش دیوانه وار فرمان سركوب صادر می كردند.

امام خمینی، پس از 19 روز حبس در زندان قصر به زندانی در پادگان نظامی عشرت آباد منتقل شد.

با دستگیری رهبر نهضت و كشتار وحشیانه مردم در روز 15 خرداد 42، قیام ظاهرا سركوب شد. امام خمینی در حبس از پاسخ گفتن به سئوالات بازجویان، با شهامت و اعلام اینكه هیئت حاكمه در ایران و قوه قضائیه آنرا غیر قانونی وفاقد صلاحیت می داند، اجتناب ورزید. در شامگاه 18 فروردین سال 1343 بدون اطلاع قبلی، امام خمینی آزاد و به قم منتقل می شود. به محض اطلاع مردم، شادمانی سراسر شهر را فرا می گیرد و جشنهای باشكوهی در مدرسه فیضیه و شهر به مدت چند روز بر پا می شود. اولین سالگرد قیام 15خرداد در سال 1343 با صدور بیانیه مشترك امام خمینی و دیگر مراجع تقلید و بیانیه های جداگانه حوزه های علمیه گرامی داشته شد و به عنوان روز عزای عمومی معرفی شد.

امام خمینی در 4 آبان 1343 بیانیه ای انقلابی صادر كرد و درآن نوشت: دنیا بداند كه هر گرفتاری ای كه ملت ایران و ملل مسلمین دارند از اجانب است، از آمریكاست، ملل اسلام از اجانب عموما و از آمریكا خصوصا متنفر است... آمریكاست كه از اسرائیل و هواداران آن پشتیبانی می كند. آمریكاست كه به اسرائیل قدرت می دهد كه اعراب مسلم را آواره كند. افشاگری امام علیه تصویب لایحه كاپیتولاسیون، ایران را در آبان

سال 43 در آستانه قیامی دوباره قرار داد.

سحرگاه 13 آبان 1343 دوباره كماندوهای مسلح اعزامی از تهران، منزل امام خمینی در قم را محاصره كردند. شگفت آنكه وقت باز داشت، همانند سال قبل مصادف با نیایش شبانه امام خمینی بود.حضرت امام بازداشت و به همراه نیروهای امنیتی مستقیما به فرودگاه مهرآباد تهران اعزام و با یك فروند هواپیمای نظامی كه از قبل آماده شده بود، تحت الحفظ مامورین امنیتی و نظامی به آنكارا پرواز كرد. عصر آنروز ساواك خبر تبعید امام را به اتهام اقدام علیه امنیت كشور ! در روزنامه ها منتشر ساخت.

علی رغم فضای خفقان موجی از اعتراضها به صورت تظاهرات در بازار تهران، تعطیلی طولانی مدت دروس حوزه ها و ارسال طومارها و نامه ها به سازمانهای بین المللی و مراجع تقلید جلوه گر شد.

اقامت امام در تركیه یازده ماه به درازا كشید در این مدت رژیم شاه با شدت عمل بی سابقه ای بقایای مقاومت را در ایران در هم شكست و در غیاب امام خمینی به سرعت دست به اصلاحات آمریكا پسند زد. اقامت اجباری در تركیه فرصتی مغتنم برای امام بود تا تدوین كتاب بزرگ تحریر الوسیله را آغاز كند.

تبعید امام خمینی (ره) از ترکیه به عراق

روز 13 مهرماه 1343 حضرت امام به همراه فرزندشان آیه الله حاج آقا مصطفی از تركیه به تبعیدگاه دوم، كشور عراق اعزام شدند. امام خمینی پس از ورود به بغداد برای زیارت مرقد ائمه اطهار(ع) به شهرهای كاظمین، سامرا و كربلا شتافت و یك هفته بعد به محل اصلی اقامت خود یعنی نجف عزیمت كرد.

دوران اقامت 13 ساله امام خمینی در نجف در شرایطی آغاز شد كه هر چند

در ظاهر فشارها و محدودیتهای مستقیم در حد ایران و تركیه وجود نداشت اما مخالفتها و كارشكنیها و زخم زبانها نه از جبهه دشمن رویاروی بلكه از ناحیه روحانی نمایان و دنیا خواهان مخفی شده در لباس دین آنچنان گسترده و آزاردهنده بود كه امام با همه صبر و بردباری معروفش بارها از سختی شرایط مبارزه در این سالها به تلخی تمام یاد كرده است. ولی هیچیك از این مصائب و دشواریها نتوانست او را از مسیری كه آگاهانه انتخاب كرده بود باز دارد.

امام خمینی سلسله درسهای خارج فقه خویش را با همه مخالفتها و كارشكنیهای عناصر مغرض در آبان 1344 در مسجد شیخ انصاری (ره) نجف آغاز كرد كه تا زمان هجرت از عراق به پاریس ادامه داشت. حوزه درسی ایشان به عنوان یكی از برجسته ترین حوزه های درسی نجف از لحاظ كیفیت و كمیت شاگردان شناخته شد.

امام خمینی از بدو ورود به نجف با ارسال نامه ها و پیك هایی به ایران، ارتباط خویش را با مبارزین حفظ نموده و آنان را در هر مناسبتی به پایداری در پیگیری اهداف قیام 15 خرداد فرا می خواند.

امام خمینی در تمام دوران پس از تبعید، علی رغم دشواریهای پدید آمده، هیچگاه دست از مبارزه نكشید، وبا سخنرانیها و پیامهای خویش امید به پیروزی را در دلها زنده نگاه می داشت.

امام خمینی در گفتگویی با نماینده سازمان الفتح فلسطین در 19 مهر 1347 دیدگاههای خویش را درباره مسائل جهان اسلام و جهاد ملت فلسطین تشریح كرد و در همین مصاحبه بر وجوب اختصاص بخشی از وجوه شرعی زكات به مجاهدان فلسطینی فتوا داد.

اوایل سال 1348 اختلافات

بین رژیم شاه و حزب بعث عراق بر سر مرز آبی دو كشور شدت گرفت. رژیم عراق جمع زیادی از ایرانیان مقیم این كشور را در بدترین شرایط اخراج كرد. حزب بعث بسیار كوشید تا از دشمنی امام خمینی با رژیم ایران در آن شرایط بهره گیرد.

چهار سال تدریس، تلاش و روشنگری امام خمینی توانسته بود تا حدودی فضای حوزه نجف را دگرگون سازد. اینك در سال 1348 علاوه بر مبارزین بیشمار داخل كشور مخاطبین زیادی در عراق، لبنان و دیگر بلاد اسلامی بودند كه نهضت امام خمینی را الگوی خویش می دانستند.

امام خمینی (ره) و استمرار مبارزه (1356 - 1350)

نیمه دوم سال 1350 اختلافات رژیم بعثی عراق و شاه بالا گرفت و به اخراج و آواره شدن بسیاری از ایرانیان مقیم عراق انجامید. امام خمینی طی تلگرافی به رئیس جمهور عراق شدیدا اقدامات این رژیم را محكوم نمود. حضرت امام در اعتراض به شرایط پیش آمده تصمیم به خروج از عراق گرفت اما حكام بغداد با آگاهی از پیامدهای هجرت امام در آن شرایط اجازه خروج ندادند سال 1354 در سالگرد قیام 15 خرداد، مدرسه فیضیه قم بار دیگر شاهد قیام طلاب انقلابی بود. فریادهای درود بر خمینی و مرگ بر سلسله پهلوی به مدت دو روز ادامه داشت پیش از این سازمانهای چریكی متلاشی شده و شخصیتهای مذهبی و سیاسی مبارز گرفتار زندانهای رژیم بودند.

شاه در ادامه سیاستهای مذهب ستیز خود در اسفند 1354 وقیحانه تاریخ رسمی كشور را از مبدا هجرت پیامبر اسلام به مبدا سلطنت شاهان هخامنشی تغییر داد. امام خمینی در واكنشی سخت، فتوا به حرمت استفاده از تاریخ بی پایه شاهنشاهی داد. تحریم استفاده از این

مبدا موهوم تاریخی همانند تحریم حزب رستاخیز از سوی مردم ایران استقبال شد و هر دو مورد افتضاحی برای رژیم شاه شده و رژیم در سال 1357 ناگزیر از عقب نشینی و لغو تاریخ شاهنشاهی شد.

اوجگیری انقلاب اسلامی در سال 1356 و قیام مردم

امام خمینی كه به دقت تحولات جاری جهان و ایران را زیر نظر داشت از فرصت به دست آمده نهایت بهره برداری را كرد. او در مرداد 1356 طی پیامی اعلام كرد: اكنون به واسطه اوضاع داخلی و خارجی و انعكاس جنایات رژیم در مجامع و مطبوعات خارجی فرصتی است كه باید مجامع علمی و فرهنگی و رجال وطنخواه و دانشجویان خارج و داخل و انجمنهای اسلامی در هر جایی درنگ از آن استفاده كنند و بی پرده بپا خیزند.

شهادت آیه الله حاج آقا مصطفی خمینی در اول آبان 1356 و مراسم پر شكوهی كه در ایران برگزار شد نقطه آغازی بر خیزش دوباره حوزه های علمیه و قیام جامعه مذهبی ایران بود. امام خمینی در همان زمان به گونه ای شگفت این واقعه را از الطاف خفیه الهی نامیده بود. رژیم شاه با درج مقاله ای توهین آمیز علیه امام در روزنامه اطلاعات انتقام گرفت. اعتراض به این مقاله، به قیام 19 دی ماه قم در سال 56 منجر شد كه طی آن جمعی از طلاب انقلابی به خاك و خون كشیده شدند. شاه علی رغم دست زدن به كشتارهای جمعی نتوانست شعله های افروخته شده را خاموش كند.

او بسیج نطامی و جهاد مسلحانه عمومی را به عنوان تنها راه باقیمانده در شرایط دست زدن آمریكا به كودتای نظامی ارزیابی می كرد.

هجرت امام خمینی (ره) از عراق به پاریس

در دیدار وزرای خارجه ایران و عراق در نیویورك تصمیم به اخراج امام خمینی از عراق گرفته شد. روز دوم مهر 1357 منزل امام در نجف بوسیله قوای بعثی محاصره گردید انعكاس این خبر با خشم گسترده مسلمانان در ایران، عراق

و دیگر كشورها مواجه شد.

روز 12 مهر،امام خمینی نجف را به قصد مرز كویت ترك گفت. دولت كویت با اشاره رژیم ایران از ورود امام به این كشور جلوگیری كرد. قبلا صحبت از هجرت امام به لبنان و یا سوریه بود اما ایشان پس از مشورت با فرزندشان (حجه الاسلام حاج سید احمد خمینی) تصمیم به هجرت به پاریس گرفت. در روز 14 مهر ایشان وارد پاریس شدند.

و دو روز بعد در منزل یكی از ایرانیان در نوفل لوشاتو (حومه پاریس) مستقر شدند. مامورین كاخ الیزه نظر رئیس جمهور فرانسه را مبنی بر اجتناب از هرگونه فعالیت سیاسی به امام ابلاغ كردند. ایشان نیز در واكنشی تند تصریح كرده بود كه اینگونه محدودیتها خلاف ادعای دمكراسی است و اگر او ناگزیر شود تا از این فرودگاه به آن فرودگاه و از این كشور به آن كشور برود باز دست از هدفهایش نخواهد كشید.

امام خمینی در دیماه 57 شورای انقلاب را تكشیل داد. شاه نیز پس از تشكیل شورای سلطنت و اخذ رای اعتماد برای كابینه بختیار در روز 26 دیماه از كشور فرار كرد. خبر در شهر تهران و سپس ایران پیچید و مردم در خیابانها به جشن و پایكوبی پرداختند.

بازگشت امام خمینی (ره) به ایران پس از 14 سال تبعید

اوایل بهمن 57 خبر تصمیم امام در بازگشت به كشور منتشر شد. هر كس كه می شنید اشك شوق فرو می ریخت. مردم 14 سال انتظار كشیده بودند. اما در عین حال مردم و دوستان امام نگران جان ایشان بودند چرا كه هنوز دولت دست نشانده شاه سر پا و حكومت نظامی بر قرار بود. اما امام خمینی تصمیم خویش را گرفته و

طی پیامهایی به مردم ایران گفته بود می خواهد در این روزها سرنوشت ساز و خطیر در كنار مردمش باشد. دولت بختیار با هماهنگی ژنرال هایزر فرودگاههای كشور را به روی پروازهای خارجی بست.

دولت بختیار پس از چند روز تاب مقاومت نیاورد و ناگزیر از پذیرفتن خواست ملت شد. سرانجام امام خمینی بامداد 12 بهمن 1357 پس از 14 سال دوری از وطن وارد كشور شد. استقبال بی سابقه مردم ایران چنان عظیم و غیر قابل انكار بود كه خبرگزاریهای غربی نیز ناگزیر از اعتراف شده و مستقبلین را 4 تا 6 میلیون نفر برآورد كردند.

رحلت امام خمینی (ره)، وصال یار، فراق یاران

امام خمینی هدفها و آرمانها و هر آنچه را كه می بایست ابلاغ كند، گفته بود و در عمل نیز تمام هستیش را برای تحقق همان هدفها به كار گرفته بود. اینك در آستانه نیمه خرداد سال 1368 خود را آماده ملاقات عزیزی می كرد كه تمام عمرش را برای جلب رضای او صرف كرده بود و قامتش جز در برابر او، در مقابل هیچ قدرتی خم نشده، و چشمانش جز برای او گریه نكرده بود. سروده های عارفانه اش همه حاكی از درد فراق و بیان عطش لحظه وصال محبوب بود. و اینك این لحظه شكوهمند برای او، و جانكاه و تحمل ناپذیر برای پیروانش، فرا می رسید. او خود در وصیتنامه اش نوشته است: با دلی آرام و قلبی مطمئن و روحی شاد و ضمیری امیدوار به فضل خدا از خدمت خواهران و برادران مرخص و به سوی جایگاه ابدی سفر می كنم و به دعای خیر شما احتیاج مبرم دارم و از خدای رحمن و

رحیم می خواهم كه عذرم را در كوتاهی خدمت و قصور و تقصیر بپذیرد و از ملت امیدوارم كه عذرم را در كوتاهی ها و قصور و تقصیرها بپذیرند و با قدرت و تصمیم و اراده به پیش بروند.

شگفت آنكه امام خمینی در یكی از غزلیاتش كه چند سال قبل از رحلت سروده است:

انتظار فرج از نیمه خرداد كشم

سالها می گذرد حادثه ها می آید

ساعت 20 / 22 بعد از ظهر روز شنبه سیزدهم خرداد ماه سال 1368 لحظه وصال بود. قلبی از كار ایستاد كه میلیونها قلب را به نور خدا و معنویت احیا كرده بود. به وسیله دوربین مخفی ای كه توسط دوستان امام در بیمارستان نصب شده بود روزهای بیماری و جریان عمل و لحظه لقای حق ضبط شده است. وقتی كه گوشه هایی از حالات معنوی و آرامش امام در این ایام از تلویزیون پخش شد غوغایی در دلها بر افكند كه وصف آن جز با بودن در آن فضا ممكن نیست. لبها دائما به ذكر خدا در حركت بود.

در آخرین شب زندگی و در حالی كه چند عمل جراحی سخت و طولانی در سن 87 سالگی تحمل كرده بود و در حالیكه چندین سرم به دستهای مباركش وصل بود نافله شب می خواند و قرآن تلاوت می كرد. در ساعات آخر، طمانینه و آرامشی ملكوتی داشت و مرتبا شهادت به وحدانیت خدا و رسالت پیامبر اكرم (ص) را زمزمه می كرد و با چنین حالتی بود كه روحش به ملكوت اعلی پرواز كرد. وقتی كه خبر رحلت امام منتشر شد، گویی زلزله ای عظیم رخ داده است، بغضها تركید

و سرتاسر ایران و همه كانونهایی كه در جهان با نام و پیام امام خمینی آشنا بودند یكپارچه گریستند و بر سر و سینه زدند. هیچ قلم و بیانی قادر نیست ابعاد حادثه را و امواج احساسات غیر قابل كنترل مردم را در آن روزها توصیف كند.

مردم ایران و مسلمانان انقلابی، حق داشتند این چنین ضجه كنند و صحنه هایی پدید آورند كه در تاریخ نمونه ای بدین حجم و عظمت برای آن سراغ نداریم. آنان كسی را از دست داده بودند كه عزت پایمال شده شان را باز گردانده بود، دست شاهان ستمگر و دستهای غارت گران آمریكایی و غربی را از سرزمینشان كوتاه كرده بود، اسلام را احیا كرده بود، مسلمین را عزت بخشیده بود، جمهوری اسلامی را بر پا كرده بود، رو در روی همه قدرتهای جهنمی و شیطانی دنیا ایستاده بود و ده سال در برابر صدها توطئه براندازی و طرح كودتا و آشوب و فتنه داخلی و خارجی مقاومت كرده بود و 8 سال دفاعی را فرماندهی كرده بود كه در جبهه مقابلش دشمنی قرار داشت كه آشكارا از سوی هر دو قدرت بزرگ شرق و غرب حمایت همه جانبه می شد. مردم،رهبر محبوب و مرجع دینی خود و منادی اسلام راستین را از دست داده بودند.

شاید كسانی كه قادر به درك و هضم این مفاهیم نیستند، اگر حالات مردم را در فیلمهای مراسم تودیع و تشییع و خاكسپاری پیكر مطهر امام خمینی مشاهده كنند و خبر مرگ دهها تن كه در مقابل سنگینی این حادثه تاب تحمل نیاورده و قلبشان از كار ایستاده بود را بشنوند و پیكرهایی كه

یكی پس از دیگری از شدت تاثر بیهوش شده، بر روی دستها در امواج جمعیت به سوی درمانگاهها روانه می شدند را در فیلمها و عكسها ببینند، در تفسیر این واقعیتها درمانده شوند.

اما آنانكه عشق را می شناسند و تجربه كرده اند، مشكلی نخواهند داشت. حقیقتا مردم ایران عاشق امام خمینی بودند و چه شعار زیبا و گویایی در سالگرد رحلتش انتخاب كرده بودند كه:

عشق به خمینی عشق به همه خوبیهاست.

روز چهاردهم خرداد 1368، مجلس خبرگان رهبری تشكیل گردید و پس از قرائت وصیتنامه امام خمینی توسط حضرت آیه الله خامنه ای كه دو ساعت و نیم طول كشید، بحث و تبادل نظر برای تعیین جانشینی امام خمینی و رهبر انقلاب اسلامی آغاز شد و پس از چندین ساعت سرانجام حضرت آیه الله خامنه ای (رئیس جمهور وقت) كه خود از شاگردان امام خمینی سلام الله علیه و از چهره های درخشان انقلاب اسلامی و از یاوران قیام 15 خرداد بود و در تمام دوران نهضت امام در همه فراز و نشیبها در جمع دیگر یاوران انقلاب جانبازی كرده بود، به اتفاق آرا برای این رسالت خطیر برگزیده شد. سالها بود كه غربیها و عوامل تحت حمایتشان در داخل كشور كه از شكست دادن امام مایوس شده بودند وعده زمان مرگ امام را می دادند.

اما هوشمندی ملت ایران و انتخاب سریع و شایسته خبرگان و حمایت فرزندان و پیروان امام همه امیدهای ضد انقلاب را بر باد دادند و نه تنها رحلت امام پایان راه او نبود بلكه در واقع عصر امام خمینی در پهنه ای وسیعتر از گذشته آغاز شده بود. مگر اندیشه و

خوبی و معنویت و حقیقت می میرد ؟ روز و شب پانزدهم خرداد 68 میلونها نفر از مردم تهران و سوگوارانی كه از شهرها و روستاها آمده بودند، در محل مصلای بزرگ تهران اجتماع كردند تا برای آخرین بار با پیكر مطهر مردی كه با قیامش قامت خمیده ارزشها و كرامتها را در عصر سیاه ستم استوار كرده و در دنیا نهضتی از خدا خواهی و باز گشت به فطرت انسانی آغاز كرده بود، وداع كنند.

هیچ اثری از تشریفات بی روح مرسوم در مراسم رسمی نبود. همه چیز، بسیجی و مردمی وعاشقانه بود. پیكر پاك و سبز پوش امام بر بالای بلندی و در حلقه میلیونها نفر از جمعیت ماتم زده چون نگینی می درخشید. هر كس به زبان خویش با امامش زمزمه می كرد و اشك می ریخت. سرتاسر اتوبان و راههای منتهی به مصلی مملو از جمیعت سیاهپوش بود.

پرچمهای عزا بر در و دیوار شهر آویخته و آوای قرآن از تمام مساجد و مراكز و ادارات و منازل به گوش می رسید. شب كه فرا رسید هزاران شمع بیاد مشعلی كه امام افروخته است، در بیابان مصلی و تپه های اطراف آن روشن شد. خانواده های داغدار گرداگرد شمعها نشسته و چشمانشان بر بلندای نورانی دوخته شده بود.

فریاد یا حسین بسیجیان كه احساس یتیمی می كردند و بر سر و سینه می زدند فضا را عاشورایی كرده بود. باور اینكه دیگر صدای دلنشین امام خمینی را در حسینیه جماران نخواهند شنید، طاقتها را برده بود. مردم شب را در كنار پیكر امام به صبح رسانیدند. در نخستین ساعت بامداد شانزدهم خرداد، میلیونها تن

به امامت آیه الله العظمی گلپایگانی(ره) با چشمانی اشكبار بر پیكر امام نماز گزاردند.

انبوهی جمعیت و شكوه حماسه حضور مردم در روز ورود امام خمینی به كشور در 12 بهمن 1357 و تكرار گسترده تر این حماسه در مراسم تشییع پیكر امام، از شگفتیهای تاریخ است. خبرگزاریهای رسمی جهانی جمعیت استقبال كننده را در سال 1357 تا 6 میلیون نفر و جمعیت حاضر در مراسم تشییع را تا 9 میلیون نفر تخمین زدند و این در حالی بود كه طی دوران 11 ساله حكومت امام خمینی به واسطه اتحاد كشورهای غربی و شرقی در دشمنی با انقلاب و تحمیل جنگ 8 ساله و صدها توطئه دیگر آنان، مردم ایران سختیها و مشكلات فراوانی را تحمل كرده و عزیزان بی شماری را در این راه از دست داده بودند و طبعا می بایست بتدریج خسته و دلسرد شده باشند اما هرگز این چنین نشد. نسل پرورش یافته در مكتب الهی امام خمینی به این فرموده امام ایمان كامل داشت كه:در جهان حجم تحمل زحمتها و رنجها و فداكاریها و جان نثاریها و محرومیتها مناسب حجم بزرگی مقصود و ارزشمندی و علو رتبه آن است پس از آنكه مراسم تدفین به علت شدت احساسات عزاداران امكان ادامه نیافت، طی اطلاعیه های مكرر از رادیو اعلام شد كه مردم به خانه هایشان بازگردند، مراسم به بعد موكول شده و زمان آن بعدا اعلام شد. برای مسئولین تردیدی نبود كه هر چه زمان بگذرد صدها هزار تن از علاقه مندان دیگر امام كه از شهرهای دور راهی تهران شده اند نیز بر جمعیت تشییع كننده افزوده خواهد شد، ناگزیر

در بعدازظهر همان روز مراسم تدفین با همان احساسات و به دشواری انجام شد كه گوشه هایی از این مراسم بوسیله خبرنگاران به جهان مخابره شد و بدین سان رحلت امام خمینی نیز همچون حیاتش منشأَ بیداری و نهضتی دوباره شد و راه و یادش جاودانه گردید چرا كه او حقیقت بود و حقیقت همیشه زنده است و فنا ناپذیر.

زندگی امام به روایت امام

متن زیر فرازهائی از زندگی حضرت امام خمینی - سلام الله علیه - است كه پس از توضیحات معظم له، فرزند گرامی ایشان حضرت حجت الاسلام و المسلمین حاج سید احمد خمینی نوشته و سپس حضرت امام آن را اصلاح نموده است:

بسمه تعالی

به حسب شناسنامه شماره: 2744 تولد: 1279 شمسی در خمین، اما در واقع 20 جمادی الثانی 1320 هجری قمری مطابق اول مهر 1281 شمسی است. (18 جمادی الثانی 1320 مطابق 30 شهریور 1281 صحیح است)

نام خانوادگی: مصطفوی; پدر: آقا مصطفی; مادر: خانم هاجر (دختر مرحوم آقامیرزا احمد مجتهد خوانساری الاصل و خمینی المسكن)

صدور در گلپایگان به وسیله صفری نژاد رئیس اداره آمار ثبت گلپایگان در خمین در مكتبخانه مرحوم ملا ابوالقاسم تحصیل شروع و نزد مرحوم آقاشیخ جعفر و مرحوم میرزا محمود (افتخار العلماء) درسهای ابتدایی سپس در خلال آن نزد مرحوم حاج میرزا محمد مهدی (دایی) مقدمات شروع و نزد مرحوم آقای نجفی خمینی منطق شروع و نزد حضرت عالی (×) ظاهرا (سیوطی و شرح باب حادی عشر و) منطق و مسلما در مطول مقداری. در ادراك كه سنه 1339 قمری برای تحصیل رفتم نزد مرحوم آقا شیخ محمد علی بروجردی مطول و نزد مرحوم آقا شیخ محمد گلپایگانی منطق و

نزد مرحوم آقا عباس اراكی شرح لمعه پس از هجرت به قم به دنبال هجرت مرحوم آیت الله حاج شیخ عبدالكریم - رحمة الله علیه - (ظاهرا هجرت ایشان رجب 1340 قمری بود) هجرت آیت الله حائری به قم رجب 1340 و نوروز 1300 شمسی است) تتمه مطول را نزد مرحوم ادیب تهرانی موسوم به آقا میرزا محمد علی و سطوح را نزد مرحوم آقای حاج سید محمد تقی خوانساری مقداری و بیشتر نزد مرحوم آقا میرزا سید علی یثربی كاشانی تا آخر سطوح و با ایشان به درس خارج مرحوم آیت الله حائری (حاج شیخ عبدالكریم) می رفتیم و عمده تحصیلات خارج نزد ایشان بوده است. و فلسفه را مرحوم حاج سید ابوالحسن قزوینی و ریاضیات (هیئت، حساب) نزد ایشان و مرحوم آقامیرزا علی اكبر یزدی. و عمده استفاده در علوم معنوی و عرفانی نزد مرحوم آقای آقامیرزا محمد علی شاه آبادی بوده است پس از فوت مرحوم آقای حائری با عده ای از رفقا بحث داشتیم تا آنكه مرحوم آقای بروجردی - رحمة الله - به قم آمدند برای ترویج ایشان به درس ایشان رفتم و استفاده هم نمودم و از مدتها قبل از آمدن آقای بروجردی عمده اشتغال به تدریس معقول و عرفان و سطوح عالیه اصول و فقه بود پس از آمدن ایشان به تقاضای آقایان؛ مثل مرحوم آقای مطهری به تدریس خارج فقه مشغول شدم و از علوم عقلیه بازماندم و این اشتغال در طول اقامت قم و مدت اقامت نجف مستدام بود و پس از انتقال به پاریس از همه محروم و به امور دیگر اشتغال داشتم كه تاكنون ادامه دارد. نام عیال

اینجانب خدیجه ثقفی معروف به قدس ایران، متولد 1292 شمسی، صبیه حضرت آقای حاج میرزا محمد ثقفی طهرانی.

تاریخ ازدواج: 1308; فرزند اول: مصطفی، متولد: 1309 شمسی; 3 دختر در قید حیات با یك پسر، احمد متولد: 1324; دختران به ترتیب سن: صدیقه، فریده، فهیمه، سعیده و بعد از احمد، لطیفه; آخرین فرزند در حیات احمد.

پی نوشت:

× منظور آیت الله پسندیده می باشند.

روز شمار برخی مبارزات و تبعیدهای حضرت امام خمینی (ره)

16 مهرماه سال 1341

جلسه مهم حضرت امام خمینی (ره) با مراجع قم در رابطه با انجمنهای ایالتی و ولایتی

11 آذر ماه سال 1341

لغو تصویب نامه ساختگی انجمنهای ایالتی و ولایتی به دنبال مبارزات پیگیر حضرت امام خمینی (ره) و صدور پیام حضرت امام خمینی (ره) در مورد ختم این غائله

2 بهمن سال 1341

تحریم رفراندوم غیر قانونی و قلّابی شاه از سوی حضرت امام خمینی (ره)

2 فروردین ماه سال 1342

فاجعه خونین مدرسه فیضیه به دست عمال رژیم شاه

15 خرداد سال 1342

دستگیری شبانه حضرت امام خمینی (ره). قیام تاریخی ملت ایران در اعتراض به دستگیری حضرت امام (ره)

4 تیرماه سال 1342

انتقال حضرت امام خمینی (ره) از پادگان قصر به سلولی در عشرت آباد.

21 فرودین سال 1343

سخنرانی تاریخی حضرت امام خمینی (ره) در مسجد اعظم قم پس از آزادی از حبس و حصر.

4 آبان 1343

سخنرانی كوبنده حضرت امام خمینی (ره) به مناسبت طرح اسارت بار كاپیتولاسیون.

13 آبان 1343

بازداشت و تبعید حضرت امام خمینی (ره) به تركیه

21 آبان سال 1343

انتقال حضرت امام خمینی (ره) از آنكارا به بورسای تركیه

13 مهرماه سال 1344

انتقال حضرت

امام خمینی (ره) از تركیه به بغداد

16 مهرماه 1344

حركت امام خمینی (ره) از سامرا به كربلا بعد از تبعید به عراق

23 مهرماه 1344

ورود و استقرار حضرت امام خمینی در نجف بعد از تبعید به عراق

23 آبان 1344

شروع درسهای حوزه ای حضرت امام خمینی در نجف پس از تبعید به عراق

12 اردیبهشت 1356

پیام حضرت امام خمینی (ره) به مناسبت چهلم شهدای قم

2 مهرماه 1357

محاصره منزل حضرت امام خمینی (ره) توسط نیروهای بعثی عراق

10 مهرماه 1357

هجرت حضرت امام خمینی (ره) از عراق به سوی كویت

13 مهرماه 1357

هجرت حضرت امام خمینی (ره) از عراق به فرانسه

12 بهمن 1357

بازگشت امام خمینی (ره) به میهن اسلامی پس از 15 سال تبعید.

خاطرات از زبان یاران

امام در نوفل لوشاتو

ما تعدادی از دانشجویان بورسیه انرژی اتمی در آلمان غربی (سابق) بودیم كه خبر ورود امام (ره) را به پاریس شنیدیم هنوز رژیم شاه كم و بیش بر اوضاع ایران مسلط بود، لذا ملاقات با امام یك حركت ضد رژیم تلقی می شد و به همین دلیل پیدا كردن اقامتگاه امام كار مشكلی بود. دانشجویان به چند دسته تقسیم شدند، عده ای از روی ماجراجویی و احتمالا فرصت طلبی خود را مشتاق ملاقات نشان می دادند. عده ای كه امیدی به پیروزی انقلاب نداشتند نگران این بودند كه مبادا بعد از زیارت امام به چنگ ماموران ساواك افتاده و به ایران برگردانده شوند. و نهایتا گروه اصلی می ماندند و آن بچه مسلمانان عاشق انقلاب بودند، كسانی كه از وطن دور مانده و مایل بودند به صف همرزمانشان در ایران بپیوندند. بنابراین ملاقات با امام ممكن بود آنها

را در پیروزی شریك كند. با این انگیزه جستجو را برای یافتن اقامتگاه شروع كردیم و به كمك دانشجویان مسلمان مقیم اروپا آدرسی را بدست آوردیم.

به عنوان گروه اول از آلمان به خطر پاریس حركت كردیم و به سراغ آدرس رفتیم. در یكی از خیابانهای جنوب پاریس آپارتمانی بود كه ملاقات كنندگان را جمع كرده و گروه گروه با مینی بوس به روستای نوفل لوشاتو می بردند.

نزدیكی های اذان ظهر به نوفل لوشاتو رسیدیم. در یك خیابان باریك پیاده شدیم. سمت چپ خانه كوچكی بود كه امام در آنجا سكونت داشت و سمت راست قطعه زمینی بود با یك درخت قدیمی سیب. وضو گرفتیم و امام با عده ای به محوطه نماز وارد شدند، پس از نماز جماعت امام نطق های تاریخی خود را شروع كردند. عده ای سخنان امام را ضبط می کردند، عده ای فیلم و عكس می گرفتند و بعضی هم گزارش تهیه می کردند.

تمام فعالیت های دانشجویان بورسیه در آلمان در اثر اعتصاب به تعطیلی كشیده شده بود. ما عملا هفته ای، یكی دو روز به نوفل لوشاتو می رفتیم و پیامهای امام را گرفته به تمام شهرهای آلمان می فرستادیم.

جهت اعلام همبستگی با مردم مسلمان ایران و با رهنمودهای امام تظاهرات بسیار سنگین شهر كلن و فرانكفورت را ترتیب دادیم كه از شبكه های تلویزیونی اروپا پخش می شد.

رفته رفته اقامتگاه امام به مركز اصلی رهبری انقلاب تبدیل شد. آنجا محل تجمع خبرنگاران ایرانی و خارجی، سیاستمداران تبعیدی، جاسوسان، انقلابیون مسلمان شده بود; اما قدرت حركت انقلاب و قاطعیت امام در امر رهبری فرصت را از همه گرفته بود و تنها اقدامات انقلابیون مؤثر واقع می شد. نكته جالب توجه

این است كه بسیاری از آن افراد بعدها در جبهه های نظامی و یا سیاسی به شهادت رسیدند، بعضی ها هم خیانت كردند و عده ای هم به خدمت صادقانه به مردم و انقلاب ادامه دادند.

از خاطرات بیاد ماندنی آن زمان بگوییم:

امام شاه حسین را نمی پذیرند شنیدیم ملك حسین پادشاه اردن بطور غیر رسمی وارد فرودگاه پاریس شده و تقاضای ملاقات حضوری با امام را نمود. ما منتظر نظر امام بودیم. مرحوم حاج احمد خمینی از نزد امام برگشت و اعلام كرد (امام شاه حسین را نمی پذیرند) ملك حسین در كمال حقارت به اردن برگشت.

رژیم شاه و مهلت احضاریه

نامه ای توسط ساواك به دفتر انرژی اتمی در ارلانگن آلمان وارد شده بود و از آنها خواسته بودند كه پنج نفر از بورسیه هایی كه برنامه های تظاهرات و اعتصابها را ترتیب داده اند ظرف مدت 15 روز به ایران برگردانده شوند.

این اخطاریه را نزد امام بردیم. اتاق كوچكی تقریبا به مساحت 12 متر مربع با دو در روبروی هم با تشكچه ای دست دوز در گوشه اتاق مقر امام بود. امام وارد شدند، سلام كردیم. به ما تعارف كردند كه بنشینیم; بلافاصله نامه را تقدیم كردیم، ایشان در چند جمله كوتاه خیال ما را راحت كردند:

این رژیم به اندازه سررسید مهلت این اخطاریه دوام نمی آورد كه بخواهد شما را به ایران برگرداند.

و واقعا چنین شد، رژیم شاه بعد از حدود 13 روز سقوط كرد.

نماز جماعت و خطر سوء قصد

در اواخر اقامت امام در نوفل لوشاتو مصادف بود با دی و بهمن ماه كه پاریس هم به اوج سرمای خود می رسید بعلاوه اینكه برف و باران هم پیوسته می بارید. به همین دلیل برای اقامه نماز چادری برپا شده بود.

در ایران به پیشنهاد رحیمی فرمانده هوانیروز تصمیم به ترور امام گرفته بودند. این خبر بلافاصله به نوفل لوشاتو رسید. روز عجیبی بود بیشتر شبكه های خبری جهان در آنجا جمع شده بودند. نیروهای پلیس فرانسه نیز به خاطر حفظ پرستیژ سیاسی خود با تجمع در اقامتگاه می خواستند جلوی سوء قصد احتمالی را بگیرند، لذا برای امام پیغام فرستادند كه امروز برای نماز جماعت و سخنرانی از خانه بیرون نیایند. اما امام اعلام كردند امروز با روزهای دیگر فرقی ندارد و من نماز را میان مردم به جماعت برگزار خواهم كرد.

ملاقات

كنندگان فاصله خانه تا مصلا را با دست به هم دادن راهرویی ساختند تا امكان سوء قصد به حداقل برسد. امام از خانه بیرون آمد به اتفاق حاج احمد آقا در كمال خونسردی فاصله را پیمودند تا به چادر نماز رسیدند، وقتی امام برای اقامه نماز برخواست، تعدادی از نیروهای پلیس با لباس شخصی كه وارد چادر شدند - جالب است كه در میان آنها یك پلیس زن وجود داشت كه با روسری وارد اقامتگاه شده بود - امام به آنها اشاره كردند كه از چادر بیرون بروند تا نماز اقامه شود. اصرار پلیس ها برای ماندن و حفاظت از جان امام به جایی نرسید و آنها از چادر بیرون رفتند.

خونسردی و مقاوم بودن امام حتی در برابر خطر سوء قصد كه ناشی از اعتقادات و ایمان قوی او بود، امید پیروزی انقلاب را در دل همگان افزایش داد و نیز ایمان و اعتقادات مذهبی گروه زیادی را فزونی بخشید.

اهالی نوفل لوشاتو

مدت اقامت امام در نوفل لوشاتو مصادف بود با سالروز میلاد حضرت مسیح و عید كریسمس به همین دلیل امام هدایای كوچكی را بسته بندی كرده و دستور دادند به در منازل اهالی نوفل لوشاتو ببرند. این عمل تاثیر بسیار عجیبی روی اهالی گذاشت، اولا دانستند كه اسلام برای ادیان الهی احترام قائل است و تبلیغات امپریالیزم بعد از انقلاب مبنی بر اینكه اقلیت های مذهبی در ایران مورد اذیت و آزار قرار می گیرند، قبلا توسط امام خنثی شده بود.

ثانیا تاثیر عاطف زیادی روی ساکنین نوفل لوشاتو گذاشت و باعث شد آنها برای ملاقات كنندگان احترام خاصی قائل شوند و موقعی كه امام

نوفل لوشاتو را ترك كردند بیشتر اهالی ایشان را بدرقه كردند.

نظر متخصص

ارج گذاشتن به تخصص و كارشناسی ازجمله خصوصیات امام بود.

دانشجویان انرژی اتمی اطلاعات وسیعی در رابطه با قراردادها و طرحهای ساخت 22 نیروگاه اتمی در زمان شاه تهیه و بصورت مكتوب تحویل حضرت امام دادند. ایشان فرمودند اظهارنظر و قضاوت در این مورد در تخصص من نیست. موضوع را با متخصصین و كارشناسان مورد تایید در میان خواهیم گذاشت.

نظافت محل كار

روزی با تعدادی از دوستان كه بعضی با همسرانشان بودند به خدمت امام رفتیم. منظره جالب دیدیم و آن اینكه امام مشغول جانوران اتاق خود بودند همسر یكی از دوستان جلو رفت و گفت اجازه بدهید تا اتاق را من جارو كنم. ایشان فرمودند: هركس موظف است محل كار خود را خودش تمیز كند.

مهندس صمد كریم فام

تا كجا ایستاده اید

در اوج بمباران شهرها به وسیله هواپیماها و موشكهای صدام، یك روز چندین موشك به تهران اصابت كرده بود و در نقاطی از آسمان شهر، دود غلیظ ناشی از انفجار موشك به چشم می خورد و ضدهوایی ها هم كار می كرد. من خدمت حضرت امام بودم و ایشان مشغول قدم زدن بودند. عرض كردم، آقا! بالاخره شما تا كجا ایستاده اید؟ امام انگشت خود را روی پیشانی گذاشته و فرمودند; تا وقتی كه موشك اینجا بخورد.

آقای حمید انصاری به نقل از مرحوم حاج سیداحمد خمینی (ره)

امام قانع نشد

حضرت امام از اینكه در سخنرانیها و نوشته ها از ایشان تعریف بكنند، ناراحت می شدند. یكبار فرمودند: من هر وقت سخنرانی آقای انصاری [آقای شیخ محمد علی] از رادیو پخش می شود، رادیو را می بندم، چون همه اش تعریف از من است.

من عرض كردم آقا، ایشان چون در خدمت شما هستند، هر كجا كه می روند، مردم مصّراً از وی می خواهند تا راجع به خصوصیات حضرتعالی بگویند. امام قانع نشد.

آقای حمید انصاری به نقل از مرحوم حاج سیداحمد خمینی (ره)

اختلاف بین مسؤولین

با وجود اینكه ضربان قلب حضرت امام (س) از دور تحت كنترل اینجانبان بود و هر نوع تغییری در وضع ایشان برای ما قابل درك بود، و نیز با در نظر گرفتن اینكه در افراد به طور معمول خبرهای خوب یا بد باعث بروز عكس العمل در وضع بدنی افراد شده و اكثرا تغییرات بسیار زیادی در فشار خون و ضربان قلب و امثال ذلك می شود. اما در مورد حضرت امام حتی در لحظاتی كه اخبار بسیار بدی از مسائل مملكت و جبهه ها می رسید، ایشان با چنان صلابت و صبر و تحمل با قضایا برخورد می کردند كه حتی كوچكترین تغییری در علائم حیاتی ایشان نظیر فشارخون و ضربان قلب دیده نمی شد. تنها موردی كه از نظر پزشكی تغییراتی در وضع جسمانی ایشان ایجاد می كرد، مواقعی بود كه اختلافاتی بین مسوولین كشور به وجود می آمد.

دكتر محمدحسین نعمتی

دستورات پزشكی

باوجودی كه پزشكان معالج ایشان اكثرا حدود 50 سال جوان تر از حضرت امام (س) بودند، مع هذا ایشان همواره با احترام با پزشكان برخورد نموده و دستورات پزشكی را راحت قبول می کردند. آن روزی كه برای تجویز عمل جراحی (چند روز قبل از ارتحال) خدمت ایشان رسیدیم، آقای دكتر فاضل با احتیاط بسیار به ایشان گفت بایستی عمل جراحی انجام شود، همه پزشكان حاضر در جلسه فكر می کردند كه ایشان امتناع نمایند و یا لااقل نظرشان را بعد از مدتی تفكر بیان بفرمایند، در حالیكه ایشان بلافاصله فرمودند، هرچه صلاح می دانید انجام دهید. حتی لحظه ای مكث نفرمودند. در انجام دستورات پزشكی بسیار منظم و دقیق بودند. مثلا یكبار متخصص فیزیوتراپی از ایشان عیادت كرد

و یك نوع نرمش خاصی را برای زانوی ایشان تجویز نمود كه با روزی 5 حركت شروع می شد و باید هر روز 2 حركت به تعداد نرمش اضافه گردد. بعد از حدود یك ماه آن شخص فیزیوتراپ به حضور حضرت امام (س) رسید و از حال ایشان سؤال كرد. در جواب فرمودند نرمش زانوی من به حدود 70 حركت در روز رسیده است. شخص فیزیوتراپ دقایقی بعد برای من تعریف كرد كه من از این حرف ایشان بسیار شرمنده شدم و نیز تعجب كردم چون گمان می كردم ایشان بعد از چند روز كه زانویشان بهتر شود، نرمش را قطع می كنند. در حالیكه در نهایت نظم و دقت روزی 2 عدد به تمرین مذكور اضافه كرده بودند.

دكتر محمدحسین نعمتی

احترام همسر

برنامه نظم و ساعات آقا واقعا عجیب بود. حتی برنامه غذا خوردنشان. یك دفعه حاج احمدآقا می گفتند: من گفتم آقا وقت ناهار شده. بگویم ناهار بیاورند؟ آقا نگاهی به ساعتشان كردند و گفتند: نه هنوز وقتش نشده است. مدت كمی گذشت و چند كلمه ای با آقا صحبت كردم، آمدم تا دم در، امام صدا زدند. برگشتم، گفتند می خواهید بگویید ناهار بیاورند، بیاورند. حالا وقتش است، ببینید، شاید یك دقیقه نشده بود، اما آقا این قدر منظم بودند كه برای خود خانواده هم جای تعجب داشت، و می شود نتیجه گرفت كه آقا واقعا چقدر در كارشان منظم است اما یادم می آید روزی كه حاج خانم (همسر حضرت امام) برای زیارت حضرت عبدالعظیم رفته بودند و بنده هم به عنوان راننده حضور داشتم، در موقع برگشت كه نزدیكهای ظهر بود، خانم گفت زود برویم، من به آقا

نگفتم كه ناهار بخورند، آقا صبر می كنند تا من بروم. زودتر برویم كه آقا برای خوردن ناهار معطل نشوند. خلاصه راه بندان بود و ترافیك. تا ما رسیدیم 25 دقیقه ای - نیم ساعتی از وقت ناهار گذشته بود. خانم گفتند: مثل اینكه آقا ناهار خورده باشند. ولی امام ناهار نخورده بودند و من پرسیدم، دیدم تازه سفره را انداخته اند و آن زمانی بود كه یكی از اعضای بیت دیده بود كه خانم می آیند. خانم به آقا گفته بودند شما ناهار می خوردید، ما می آمدیم. آقا در جواب با ملاطفت و احترام گفته بودند شما نفرمودید كه من نمی آیم. درست با همین لفظ كه شما نفرمودید كه من نمی آیم وگرنه ما ناهار می خوردیم. ما منتظر شما بودیم. خلاصه آن آقایی كه برای یك یا دو دقیقه به حاج سیداحمدآقا می گوید هنوز وقت ناهار نشده. تا نیم ساعت صبر می كنند تا حاج خانم بیاید.

محمد هاشمی (محافظ بیت)

تقاضای آب

توی قم، زمانی كه تازه به سپاه آمده بودم، روی پشت بام منزل نگهبانی می دادم. وقتی كه پاس بخش برای تعویض بعضی نگهبانها آمد، یكی از برادران نگهبان آن طرف پشت بام برادری را كه نوبت نگهبانیش تمام شده و داشت به پایین می رفت، صدا زد و گفت پایین كه می روی، مقداری آب برای ما بیاور كه تشنه ایم. ساعت یك یا 5/1 بعد از نصف شب بود، طرف می خواست برود بخوابد، خوابش می آمد و حالش را نداشت تا برود و از آسایشگاه آب بیاورد. لذا در جواب گفت; یك ساعت دیگر كه پستت تمام شد، خودت می روی پایین و آب می خوری. خلاصه نیمه شب بود و دیر وقت

ولی چند دقیقه ای نگذشته بود كه دیدم حضرت امام یك پارچ آب و یك پیش دستی خرما دستشان است و دارند می آیند بالا. از پله های پشت بام آمدند بالا، من هم سر در پشت بام نگهبانی می دادم، حضرت امام آمدند جلو، من دست پاچه شدم، پریدم پایین و گفتم آقا جان چه كار دارید؟ گفتند مثل اینكه یكی از برادرها تشنه بود، این آب را به او بدهید، خرما را هم دادند كه ما بخوریم. من اصلا زبانم بند آمده بود كه چه بگویم. آخر این موقع شب آقا خودشان را به زحمت انداخته بودند و گویا صدای برادری را كه تقاضای آب می کردند، شنیده بودند.

محمد هاشمی (محافظ بیت)

گریه برای حضرت زهرا (س)

سالگرد وفات فاطمه زهرا (س) بود كه سخنرانی شهید حجت الاسلام شیرازی پیرامون حضرت فاطمه از رادیو پخش می شد. ساعت یك بود ایشان گوش می کردند و صدای رادیو هم بلند بود. از پشت اتاق شنیدیم كه ایشان با صدای بلند گریه می كنند.

حشمت الله رنجبر از اعضای تیم پزشكی

جوراب وصله دار

وقتی برای كشیدن ناخن پایشان تشریف آورده بودند بیمارستان، جورابهایشان را من در اتاق عمل درآوردم. دیدم كه جورابها وصله دار است. كف جورابها هركدام یك وصله گنده افتاده و این كوكهایی كه زده بودند كوكهای درشت كه اصلا نشان می داد خوب مثلا یك آدم ناوارد مثل خود آقا آنها را كوك زده یا وصله كرده است.

این از جورابهایش و آن هم از وضعیت لباسهای دیگرش.

غلامرضا غمخوار از اعضای تیم پزشكی

قلب مطمئن

یكی از شبهای سال 67 بود كه تهران مورد حملات موشكی دشمن قرارگرفته بود ساعت 11 و یا 5/11 بود كه ایشان معمولا می خوابیدند مثل اینكه به خواب رفتند چون آن حالت آرامش و به اصطلاح پایین بودن ریتم قلبشان نشان می داد كه الان در حالت آرامش و استراحت هستند در همان لحظه یك موشك به حوالی جماران - گویا فرمانیه - اصابت نموده، صدای بسیار مهیبی ایجاد كرد. به طوری كه ما واقعا حس كردیم كه به نزدیك بیت اصابت كرده است اما در همان لحظه چشمهایمان به مونیتور بود كه ببینیم حضرت امام چه وضعی دارند، ریتم قلبشان بالا می رود یا نه؟ خوب طبیعتا در مورد هر فردی این ریتم قلب بالا می رود و یك حالت ترس ایجاد می شود ولی برای من تعجب آور و واقعا جالب بود كه ایشان نمی ترسید. بارها پزشكان از ایشان خواسته بودند به عنوان یك تكلیف پزشكی - چون درك كرده بودند كه آقا حرف پزشكان را گوش می دهند - آقا شما لطف كنید، مثلا اجازه ای بدهید كه برایتان سنگری ساخته شود، یا جایتان را تغییر بدهیم. ایشان قبول نمی کردند.

حشمت الله رنجبر

امام بیدار بود

شبی كه فردای آن روز، حكم اعدام سلمان رشدی را صادر كردند برای ایشان بسیار شب بحرانی بود. كه البته ما فهمیدیم: ایشان چند شبی بود خواب نداشتند بسیار بی قرار بودند، دیرتر می خوابیدند. تعداد ریتم قلبشان بالا بود. ما پیش خودمان برایمان سؤال پیش آمده بود كه چی شده، مشكل چیست؟ حضرت امام در این ساعت از شب باید خواب باشند و نباید قلبشان مثلا بیشتر از 60 تا 65 تا بزند. چطور است كه ریتم قلبشان بالاست این نوساناتی كه روی دستگاه ایجاد می شد، جریان چیست؟

پزشكان هم معاینه می کردند و مساله ای نبود. بعد از اینكه ایشان فتوای اعدام سلمان رشدی را اعلان كردند تازه ما فهمیدیم كه ایشان حدود یك هفته، واقعا اذیت می شدند حالا یا مطالعه داشتند یا اینكه بهرحال چه بود، نمی دانم ولی بسیار آشفته و مضطرب بودند.

حشمت الله رنجبر

وقت نماز

بعد از عمل جراحی، هرلحظه كه ایشان هم مشكل خاصی نداشتند چشمشان را روی هم می گذاشتند و می خوابیدند به نحوی كه از این عالم جدا می شدند. حتی پزشكان به این شك می افتادند كه نكند اثر داروهای بیهوشی است كه ایشان را به این صورت درمی آورد. اما زمانی كه وقت نماز می شد خودشان بیدار می شدند. اصلا وقتی آن لحظه می رسید چشم باز می کردند می گفتند: وقت نماز است؟ می گفتم: بله. آقای انصاری تشریف داشتند به ایشان كمك می کردند، وضو می گرفتند و نمازشان را می خواندند.

برای ما درك آن مسائل عمیق معنوی مشكل بود چون ما در آن عالم امام نبودیم تا آن مرحله را درك كنیم.

غلامرضا باطنی از اعضای تیم پزشكی

ادب امام

یكی از نزدیكان امام خمینی (ره) می گوید: اگر ما بدون توجه قرآن را روی زمین می گذاشتیم، امام آن را بر می داشت و می فرمود: قرآن نباید روی زمین بماند.

امام امت رحمه الله علیه وقت تلاوت قرآن و ذكر مصیبت اهل بیت علیهم السلام روی زمین می نشست.

روز 12 بهمن 1357 هنگامی كه امام از هواپیما پیاده شد، به هیچ وجه حاضر نشد جلوتر از برادر بزرگش راه برود.

امام با همه محترمانه برخورد می كردند، در دوران زندگیشان من تاكنون ندیدم یك مرتبه یك كسی را بلند صدا كند، اسم كارگرشان را هم سبك صدا نمی زند و با احترام نام می بردند.

امام خمینی از نگاه اندیشمندان خارجی

رئیس جوامع اسلامی اسپانیا

امام خمینی سبب حیات دوباره اسلام شد رئیس فدارسیون جوامع اسلامی اسپانیا با ستایش از شخصیت امام خمینی، از ایشان به عنوان عامل حیات دوباره اسلام در قرن حاضر یاد كرد.

دكتر «فرانسیسكو اسكودرو بداته »، رئیس فدراسیون جوامع اسلامی اسپانیا، در گفت و گو با ایرنا در مادرید گفت: چهره حیات بخش امام خمینی در جهان اسلام امری غیر قابل اغماض می باشد و ایشان یكی از بزرگترین شخصیتهای قرن حاضر محسوب می شوند.

وی افزود: انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی سبب بروز تحولات و دگرگونیهای عظیم در جهان اسلام شد و وی چهره جدیدی از اسلام را ارائه كرد.

دكتر «بداته » یادآور شد: انقلاب ایران درس مبارزه علیه بی عدالتی و مقابله با حكومتهای دیكتاتوری و غیر انسانی را آموخت.

رئیس فدراسیون جوامع اسلامی اسپانیا با اشاره به اینكه امام خمینی با اتكای به سلاح ایمان به خداوند یكتا در مبارزه با رژیم پرقدرت شاه در

ایران، انقلاب اسلامی را به پیروزی رساند، گفت: زندگی ایشان الگوی مناسبی برای همه مسلمانان است.

دكتر «بداته » می افزاید: دشمنان اسلام و مسلمانان با استفاده از رسانه های ارتباطی و تبلیغاتی بر پیكر مسلمانان ضربه می زنند و با انتشار اخبار نادرست و كذب و با بهره گیری از حربه های نظامی و اقتصادی، كشورهای اسلامی و مسلمانان را مورد حمله قرار می دهند.

وی گفت: جهان اسلام در كنار سلاح ایمان، نیازمند سرمایه گذاری برای ایجاد یك تشكل خبری و تبلیغاتی متحد است.

رئیس فدارسیون جوامع اسلامی اسپانیا فقدان اتحاد و همبستگی میان كشورهای اسلامی و مسلمانان را عمده ترین عامل جدایی دانست و افزود: دنیای اسلام به اتحاد سیاسی و اقتصادی نیز نیازمند می باشد.

دكتر «فرانسیسكو اسكودرو بداته » در میان مسلمانان اسپانیا به نام «عبدالسلام منصور» شناخته می شود.

در حال حاضر بین 450 تا 500 هزار مسلمان در اسپانیا زندگی می كنند و 300 مسجد و یكصد مجمع اسلامی ثبت شده در وزارت دادگستری در این كشور وجود دارد.

منبع: روزنامه جمهوری اسلامی، 5/7/78

رئیس جامعه مسلمانان اسپانیا

امام خمینی عامل بیداری مسلمانان بودرئیس جامعه مسلمانان اسپانیا با تجلیل از شخصیت حضرت امام خمینی، از ایشان به عنوان عامل بیداری مسلمانان در جهان اسلام یاد كرد.

«ریاج تاتاری » در گفت و گو با ایرنا در مادرید افزود: امام خمینی كه شخصیتی ممتاز و برجسته در جهان اسلام شناخته می شود، موفق شد یك انقلاب مهم اسلامی را در ایران به پیروزی برساند.

وی گفت: پیروزی انقلاب اسلامی در ایران یك حركت بسیار مهم و با اهمیت برای جهان اسلام به حساب می آید و سبب افتخار مسلمانان است.

رئیس جامعه مسلمانان اسپانیا با تمجید از مواضع و سیاستهای

رئیس جمهوری اسلامی ایران در قبال مسائل جهان گفت: تداوم این اقدامات برای آینده ایران و جهان اسلام بسیار ارزنده و مفید خواهد بود.

وی عدم همبستگی و اتحاد میان مسلمانان را یكی از عمده ترین مشكلات در دنیای كنونی اسلام ذكر كرد و افزود: جهان اسلام و مسلمانان در حال گذراندن یك دوره بسیار حساس و دشوار می باشند و نیازمند حركت به سوی اتحاد و انسجام هستند.

وی سازماندهی تبلیغات برای مقابله با توطئه های دشمنان اسلام را در جهان اسلام ضروری خواند و خواستار بهره گیری سودمند از این ابزار جهت موفقیت مسلمانان شد.

منبع: روزنامه جمهوری اسلامی،6/7/78.

یك شخصیت عراقی(عباس البیاتی)

نام امام خمینی با بیداری اسلامی درهم آمیخته است دبیركل اتحادیه اسلامی تركمنهای عراق از نقش امام خمینی (ره) در بیداری مسلمانان جهان ستایش كرد.

عباس البیاتی درمصاحبه با خبرگزاری جمهوری اسلامی گفت: نام بنیانگذار جمهوری اسلامی با بیداری اسلامی درهم آمیخته، به طوری كه نام هر یك از آنها مكمل دیگری شده است.

وی با اشاره به خواست جوامع اسلامی برای پیشرفت و تحول گفت: بعضی از این جوامع در این زمینه از روشهای غربی الگو گرفتند كه با ارزشهای اسلامی مغایرت داشت، اما امام خمینی الگویی را بوجود آورد كه توانست ارزشهای اسلامی را با دستاوردهای عصر كنونی سازگار سازد.

البیاتی با اشاره به اینكه علی رغم گذشت دو دهه از انقلاب اسلامی، هنوز ابعاد مختلف زندگی امام خمینی ناشناخته باقی مانده است، گفت: زندگی امام خمینی كتابی است كه صفحات كمی از آن ورق خورده است.

وی تاكید كرد: این كتاب برای فراگیری اصول انقلاب و ارزشهای والای انسانی باید همواره در اختیار مردم

جهان و نسلهای آینده باشد.

وی با اشاره به حمایت همه جانبه امام خمینی از مستضعفان جهان، بویژه آرمان فلسطین گفت: امام راحل چه قبل و چه بعد از انقلاب اسلامی، همواره از آرمان فلسطین حمایت می كرد.

وی تاكید كرد: آرمان فلسطین از اصول ثابت انقلاب اسلامی است و مردم فلسطین نیز جمهوری اسلامی ایران را پشتیبانی قوی برای خود می دانند.

البیاتی تاكید كرد: مردم فلسطین به دلیل حمایت جمهوری اسلامی ایران، همچنان به مبارزه خود علیه صهیونیستهای اشغالگر ادامه می دهند و فرزندان امام خمینی در جنوب لبنان همچنان صهیونیستها و مزدوران آنان را تعقیب می كنند و این منطقه را به جهنمی برای آنان تبدیل كرده اند.

منبع: روزنامه جمهوری اسلامی، 10/7/78

مفتی سارایوو

امام خمینی مسلمانان جهان را به هویت اصلی شان بازگرداند مفتی شهر سارایوو، مركز بوسنی هرزگوین، گفت: امام خمینی (ره) توانست با انقلاب اسلامی در ایران مسلمانان جهان را به اسلام و هویت اصلی شان بازگرداند.

«حسین افندی اسمائیچ » در گفت و گو با خبرنگار خبرگزاری جمهوری اسلامی در سارایوو با بیان این مطلب افزود: انقلاب اسلامی ایران در زمانی به رهبری امام خمینی (ره) شكل گرفت كه مسلمانان در اقصی نقاط دنیا، با غفلت، از اسلام فاصله گرفته بودند و این انقلاب آنان را بیدار كرد.

مفتی سارایوو گفت: آنچه امام خمینی (ره) در ایران انجام داد، در قرن فعلی بی نظیر بود و این كار بزرگ می تواند پیام و سرمشقی برای كسانی باشد كه خواستار دین اسلام هستند.

وی در پایان با اشاره به اینكه دشمنان می كوشند با رواج فرهنگ مبتذل خود، مسلمانان را از اسلام دور كنند، گفت: اسلام بهترین راه حل

مسائل دنیای امروز و فرداست، زیرا دینی است كه به همه نیازهای جامعه بشری پاسخ گفته است.

منبع: روزنامه جمهوری اسلامی، 5/7/78

یك مقام فلسطینی

امام خمینی كرامت و عزت را به مسلمانان بازگرداند.

احمد جبرئیل، دبیر كل جبهه خلق برای آزادی فلسطین، فرماندهی كل، گفت: امام خمینی (ره) با انقلاب اسلامی خود، روحیه انقلابی را به اسلام و عزت و كرامت را به مسلمانان بازگرداند.

جبرئیل در مصاحبه با خبرگزاری جمهوری اسلامی گفت: بنیانگذار جمهوری اسلامی، اسلام را از انزوا نجات داد. دیدگاه مرتجعانه نسبت به این دین مبین را كه دشمنان در طول صدها سال ارائه كرده بودند، از میان برد و مقوله دین افیون ملتها را منسوخ كرد و اسلام را در سطح بین المللی به عنوان یك نیاز انسانی در زمینه های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، مادی و معنوی، مطرح كرد.

وی تاكید كرد: امام خمینی (ره) توانست جهان اسلام را از خواب بیدار كرده، به مسلمانان حیات جدیدی ببخشد.

وی افزود: امام راحل ثابت كرد كه اسلام قادر است ملتهای مستضعف و محروم را آزاد كرده، آنان را در برابر كشورهای استكباری و طغیانگر به حركت درآورد.

احمد جبرئیل تصریح كرد، امام خمینی نشان داد كه اسلام در دوران كنونی یك عنصر اصلی در تحرك و مقابله مردمی با حكومتهای ستمگر و فاسد است.

وی افزود: مسلمانان با الهام از انقلاب اسلامی و برای احقاق حق خود، در مناطق مختلف جهان، علیه حكومتهای ستمگر شوریدند.

منبع: روزنامه جمهوری اسلامی، 12/7/78

مفتی قزاقستان

امام خمینی به همه جهانیان تعلق داشت مفتی دینی قزاقستان با تجلیل از شخصیت والای امام خمینی (ره) گفت: ایشان نه به ایران و دنیای اسلام، بلكه به كلیه جهان تعلق داشت.

«ردبیك قاژی نیسان بای اولی » در گفت و گویی با خبرنگار خبرگزاری جمهوری اسلامی با

اشاره به فقدان امام خمینی (ره) اظهار داشت: وقتی عالمی می میرد، در واقع جهانی مرده است.

وی افزود: من آثاری از امام خمینی (ره) را مطالعه و آن را بسیار بالا ارزیابی كرده ام. به همین دلیل هم در كتاب خودم با نام «ان الدین عندالله اسلام »، بارها به فرمایشات ایشان استناد كرده ام.

مفتی قزاقستان، امام خمینی (ره) را یك چهره برجسته دینی و سیاسی جهان دانست و گفت: دنیا به نیك از وی یاد كرده و خواهد كرد; زیرا او را نه تنها دنیای اسلام، بلكه تمام جهان می شناسند. من نیز به عنوان یك انسان و روحانی دینی برای او ارزش و احترام فوق العاده قائلم.

وی یادآور شد: مؤمنان مانند قطعات یك ساختمان هستند كه همدیگر را نگه می دارند و امام خمینی یك چهره برجسته سیاسی مذهبی تاریخ بود كه برای وحدت مسلمانان بسیار كوشید.

مفتی قزاقستان یادآور شد، دنیا امام خمینی (ره) را می شناسند و پیام وی به گورباچف كه فرمود كمونیست را باید در موزه دید، همچنان در گوشها طنین انداز است. او مبارزه با دین را شكست خورده دانست و اكنون نظاره گر عمق پیام او هستیم.

منبع: روزنامه جمهوری اسلامی،7/7/78

یك اندیشمند تاجیك

امام خمینی معادلات رایج غرب را درهم ریخت یك اندیشمند مسلمان تاجیكی گفت: امام خمینی (ره) روش نوینی در نگرش به پدیده های جهان مطرح كرد.

دكتر محمد تاجیك گفت: قبل از انقلاب اسلامی رویكرد اندیشمندان ما برای تعریف كلمات ظریفی همچون آزادی، اخلاق و ورود به عرصه سیاست، به سوی مكاتب فكری سوسیالیسم و لیبرالیسم سوق می كرد.

دكتر تاجیك افزود: امام خمینی (س) معادلات رایج غربی را بر هم ریخت

و با استفاده از كلمات رقیق و لطیف منحصر به فرد، واژه های دور از ذهن را تعریف كرد و برای بیان ایده ها، آرزوها و حرفهای ملتش، از فرهنگ ویژه خویش استفاده كرد.

این اندیشمند تاكید كرد: امام با تعریف جدید از مقوله قدرت و تكیه بر چهره اخلاقی آن، موفق شد نیروهای مردمی را جذب كند و با این تعریف جدید، حكومت پهلوی را زیر سؤال ببرد.

منبع: روزنامه جمهوری اسلامی، 18/7/78

یك نویسنده روس

امام خمینی همواره بر پیوند انسان و خدا تاكید می كرددبیر فدارسیون روسیه گفت: امام خمینی (ره) برخلاف رهبران سیاسی قرن حاضر كه هر یك دارای استعدادی خاص در یكی از زمینه های اقتصادی، سیاسی، علمی، فرهنگی، دینی یا حقوقی بودند، توانایی سازماندهی امور در همه حوزه ها را داشت.

پروفسور «میخاییل لمشف » افزود: امام خمینی (ره) سیاست را بخش لاینفك دین می دانست و با اراده دینی و الهی علیه ستمگران بپاخاست.

وی گفت: امام راحل در تمامی سطوح حیات اجتماعی و سیاسی جامعه، اسلام را به عنوان عامل تعیین كننده در تحولات انقلابی و حمایت كننده ارزشهای انسانی مطرح كرد.

وی بااشاره به اینكه امام كوشش فراوانی داشت تا از مدلهای بیگانه دوری گزیند، افزود: امام همواره بر پیوند گسست ناپذیر انسان و خدا تاكید می ورزید. او جوانان را به عنوان منبع انرژی عقل و احساسات به اسلام راستین پیوند داد و آنان را از انحراف نجات بخشید.

«میخاییل لمشف » گفت: از بعد بین المللی، اندیشه امام سراسر جهان اسلام را در برگرفت و با امریكا و اسرائیل به عنوان معضلات گریبانگیر جهان اسلام به مبارزه برخاست و ثابت كرد كه انقلاب اسلامی با انقلابهای

مادی روسیه و فرانسه متفاوت است.

وی تاكید كرد: امام خمینی (ره) با پیروی از تعالیم و ارزشهای جاودانه اسلامی، برابری تمام انسانها را بدون وابستگی به موقعیت اجتماعی شان در نظر گرفت و صلح و برابری و رفاه مردم را هدف خود ساخت.

منبع: روزنامه جمهوری اسلامی، 18/7/18

مفتی كرواسی

امام خمینی بزرگترین اصلاح گر قرن بود مفتی كرواسی از امام خمینی (ره) به عنوان بزرگترین اصلاح گر قرن اخیر در جهان اسلام و حتی جوامع آزادیخواه یاد كرد.

«شفوی عمر بپیچ» در گفت و گو با خبرنگار خبرگزاری جمهوری اسلامی در سارایوو گفت: امام خمینی (ره) در دنیای اسلام و در كل جهان از احترام والایی برخوردار هستند و اندیشه و تفكر ایشان، نه تنها باعث بیداری پیروان دین اسلام شد، بلكه پیروان سایر ادیان را به تفكر در مورد نقش ارزنده دین در جامعه واداشت.

وی افزود: انقلاب امام خمینی (ره) در زمانی از تاریخ به وقوع پیوست كه تفكر عدم كارایی دین در جامعه حاكم بود، اما انقلاب اسلامی ایران خط بطلان بر آن كشید و كارآمدتر از گذشته می شود.

مفتی كرواسی در پایان اظهار داشت: با گذشت چند سال از رحلت امام خمینی(ره)، ما شاهد هستیم كه افكار و اندیشه های ایشان در جهان طرفداران فراوانی دارد و باید همه ادیان الهی، قدردان بزرگترین اصلاح گر قرن بیستم، یعنی امام خمینی (ره) باشند.

منبع: روزنامه جمهوری اسلامی، 11/7/78

مفتی اعظم مسلمانان روسیه

اندیشه های امام خمینی بزرگترین تحول را در جهان اسلام بوجود آورد.

راویل عین الدین، مفتی اعظم مسلمانان روسیه و امام جمعه مسكو گفت: تفكرات و اندیشه های امام خمینی (ره) بزرگترین تحول را در جهان اسلام بوجود آورده است. امام با افكار و اندیشه های خود به ما هشدار داد كه هر نظامی بدون اتكا به معنویت، محكوم به فنا است.

راویل عین الدین در گفت و گو با خبرنگار خبرگزاری جمهوری اسلامی، از امام خمینی «ره » با عنوان فقیهی بزرگ یاد كرد كه تمام زندگی خود را وقف

عظمت و اعتلای اسلام كرد.

به گفته امام جمعه مسكو، نام، آثار و افكار امام برای مسلمانان جهان و از جمله مسلمانان روسیه الهام بخش بوده و همچنان در طول تاریخ راهگشای مسلمانان خواهد بود. وی با تاكید بر تدوین آثار امام گفت: هر قدر از آثار ایشان منتشر شود، باز هم نمی توانند ترجمان خدمت آن فقیه بزرگ به عالم اسلام و مسلمانان جهان باشد.

مفتی اعظم روسیه، امام خمینی «ره » را منادی آزادی و رهایی مسلمانان از قید استكبار دانست كه تمام مسلمانان را در مسیر اسلام واقعی رهنمون گردید.

وی گفت: با قیام امام، بتهای استكبار و غرب گرایی كه امنیت اجتماعی و اقتصادی ملتها را از بین می برد و فساد را تبلیغ می كند، شكسته شد.

راویل عین الدین پیام امام به میخائل گورباچف، آخرین رئیس جمهوری شوروی را توصیه و تذكراتی پیامبر گونه نامید كه در آن، به روشنی، همه مسائل پیش بینی و راه حل آن ارائه شده بود.

به گفته راویل عین الدین، امام در این پیام خود، در مورد افتادن در دوزخ سرمایه داری و غرب گرایی پس از خروج از برزخ كمونیسم نیز هشدار داد.

وی گفت: مسلمانان روسیه همیشه نام امام خمینی «ره » و آثار و اندیشه های آن مرد بزرگ تاریخ را گرامی می دارند، زیرا معتقدند كه این افكار و اندیشه ها، احیای اسلام را در پی داشت و ارزشهای عالی اسلامی را رونق بخشید.

منبع: روزنامه جمهوری اسلامی، 11/7/78

امام جماعت بزرگترین مسجد مادرید

امام خمینی هدایت كننده و روشنگر جامعه بودامام جماعت بزرگترین مسجد مسلمانان در مادرید، پایتخت اسپانیا، تلاشها و مجاهدتهای امام خمینی (ره) را برای سربلندی اسلام و عزت مسلمان در جهان ستود.

«شیخ منیرالمصری »، امام جماعت مسجد مادرید، به خبرنگار خبرگزاری جمهوری اسلامی در این شهر گفت: امام خمینی شخصیتی نادر در دنیای اسلام است كه از توانمندی و قابلیتهای فراوانی برای هدایت و روشنگری برخوردار بوده است.

وی افزود: امام خمینی(ره) توانست احساسات مذهبی و اعتقادی را گسترش و تقویت بخشد و اقدامات و تلاشهای ایشان، ثابت كرد كه تنها همین عامل می تواند در افراد تغییر بوجود آورد.

خطیب بزرگترین مسجد مسلمانان در مادرید با تمجید از سیاستهای دولت ایران گفت: موقعیت فعلی ایران در صحنه های بین المللی از استحكام بیشتری برخوردار شده است و موضع این كشور در قبال بحرانهای مختلف در نقاط مختلف جهان قابل تحسین است.

شیخ منیرالمصری با اشاره به اینكه تفرقه و فقدان اتحاد باعث جدایی مسلمانان و كشورهای اسلامی می شود، گفت: پرهیز از اختلافات و تقویت همبستگی، ابزاری مهم برای رسیدن به هدف مشترك می باشد و دنیای اسلام در مقطع كنونی برای مقابله با دشمنان، به یگانگی و اتحاد نیازمند است.

منبع: روزنامه جمهوری اسلامی، 4/7/78

حماس

امام خمینی به ملتهای مسلمان اعتماد به نفس داد جنبش مقاومت اسلامی فلسطین «حماس » از شخصیت امام خمینی و نقش بزرگ و برجسته معظم له در بیداری مسلمانان جهان ستایش كرد.

عمادالعلمی، عضو دفتر سیاسی و نماینده جنبش حماس در سوریه، در مصاحبه با خبرگزاری جمهوری اسلامی گفت: انقلاب اسلامی به رهبری امام راحل توانست به ملتهای عرب و اسلامی اعتماد به نفس بدهد.

عمادالعلمی تصریح كرد، به بركت پیروزی انقلاب اسلامی ایران، روحیه انقلابی در میان مسلمانان همچنان پابرجاست و علیرغم مدت طولانی كه از پیروزی انقلاب اسلامی می گذارد، این روحیه در میان امت

رسوخ پیدا كرده است.

منبع: روزنامه جمهوری اسلامی، 12/7/78

یك ادیب آذربایجانی

امام خمینی برترین شخصیت قرن بیستم میلادی است «اسرافیل اسرافیل اف »، رئیس موزه ادبیات نظامی گنجوی جمهوری آذربایجان، گفت: امام خمینی (ره) برترین شخصیت در میان شخصیتهای جهانی در قرن بیستم میلادی بود.

این ادیب آذربایجانی به خبرگزاری جمهوری اسلامی در باكو گفت: امام خمینی به عنوان یك شخصیت برجسته جهانی نه تنها برای جمهوری اسلامی ایران، بلكه برای جهان و جهانیان مطرح بوده است.

«اسرافیل اف » همچنین اظهار داشت: در حالی كه انقلاب اسلامی ایران بیستمین بهار عمر خود را سپری می كند، اما ایده ها و اهداف بنیانگذار جمهوری اسلامی در تمام زوایای این انقلاب به وضوح قابل مشاهده و درك است.

رئیس موزه ادبیات نظامی گنجوی جمهوری آذربایجان افزود: بدون شك، بنیانگذار انقلاب اسلامی با حركت توفنده خود یك حادثه تاریخی و بسیار بزرگ را برای قرن بیستم رقم زد و این انقلاب اكنون فراتر از مرزهای ایران به عاملی در جهت به حركت در آوردن نهضتهای آزادی بخش تبدیل شده است.

وی افزود: اگر به تحولات اخیر در منطقه و از جمله به قفقاز توجه گردد، متوجه اثرات انقلاب اسلامی خواهیم شد.

منبع: روزنامه جمهوری اسلامی، 4/7/78

یك اندیشمند آذربایجانی

امام خمینی دانشمندی منحصر به فرد بودرئیس مركز تحقیقات اسلامی جمهوری آذربایجان از امام خمینی (ره) به عنوان نظریه پرداز و دانشمندی منحصر به فرد در جهان یاد كرد.

پروفسور «رفیق علی اف » به خبرگزاری جمهوری اسلامی گفت: امام خمینی (ره) با رهبری حكیمانه خود و با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، برخلاف ادعای برخی مدعیانی كه دین را عاملی مخرب قلمداد می کردند، نشان داد كه اسلام یك دین سازنده و یك ایدئولوژی مبلغ ارزشهای اخلاقی، صلح و

عدالت است.

رئیس مركز تحقیقات اسلامی جمهوری آذربایجان گفت: بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و استقرار نظام جمهوری اسلامی در این كشور، كشورهای همسایه و از جمله جمهوری آذربایجان، قفقاز شمالی و آسیای میانه نیز از بركات این انقلاب بهره مند شدند.

وی افزود: انقلاب اسلامی بزودی اثرات خود را در میان كشورهای جهان نشان داد و شرایط مساعدی را برای بیداری ملتها فراهم ساخت.

پروفسور «رفیق علی اف » گفت: امام خمینی(ره) یكی از شخصیتهای بزرگ جهان اسلام در 200 سال اخیر است كه به عنوان اندیشمند، سیاستمدار، عالم و نظریه پرداز بزرگ، برنامه انقلاب اسلامی را آماده و آن را با خروش ملت ایران جایگزین نظام شاهنشاهی در این كشور كرد.

منبع: روزنامه جمهوری اسلامی، 12/7/78

نلسون ماندلا

امام خمینی(ره) رهبری منحصر به فرد بودنلسون ماندلا از هجرت امام خمینی (ره) از پاریس به تهران، به عنوان واقعه ای بزرگ یاد كرد و گفت: رهبری منحصر به فرد امام بود كه توانست با دست خالی، انقلاب اسلامی ایران را به پیروزی برساند.

رئیس جمهوری سابق آفریقای جنوبی ضمن تمجید از شخصیت استثنایی امام خمینی تاكید نمود. «من با دقت آن روزهای حساس را دنبال می كردم ».

منبع: روزنامه جمهوری اسلامی،6/7/78

یك شخصیت فلسطینی

امام خمینی به جهان اسلام هویت تازه ای بخشیدحسن الباش، اندیشمند معروف فلسطینی و عضو برجسته جنبش جهاد اسلامی فلسطین، گفت: امام خمینی(ره) با انقلاب خود ثابت كرد كه اسلام یك قدرت حقیقی است كه توانست به مسلمانان عزت بخشد.

حسن الباش در مصاحبه با خبرگزاری جمهوری اسلامی افزود: جهان اسلام قبل از سال 1979 از فقدان هویت رنج می برد، اما امام خمینی با انقلاب خود توانست تغییرات بزرگی را در مردم و هویت و شخصیت آنان ایجاد كند، به طوری كه مسلمانان هم اكنون با افتخار به مسلمان بودن خود می بالند.

وی تصریح كرد، بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، ملتهای زیادی، از جمله مردم فلسطین، الجزایر، كشورهای آسیای میانه و جنوب شرق آسیا، تحت تاثیر اندیشه های امام خمینی قرار گرفتند.

منبع: روزنامه جمهوری اسلامی، 10/7/78

یك مقام مالزی

امام خمینی مروج اخلاق و معنویت در دنیای مادیگرای معاصر بود دكتر «چاندرا مظفر»، معاون حزب عدالت ملی مالزی گفت: امام خمینی در جامعه ای كه مادی گرایی بخشی جدا نشدنی از آن بود، چهره ارزشهای معنوی و اخلاقی را نمایان ساخت.

این استاد دانشگاه و سیاستمدار فعال مالزی افزود: از امام خمینی به عنوان بزرگترین رهبر قرن بیستم یاد خواهد شد; زیرا وی نخستین رهبری بود كه در این قرن یك انقلاب دینی را پایه گذاری كرد.

«چاندرا مظفر» كه رئیس سازمان بین المللی «جهان با عدالت » نیز می باشد، با تقدیر از نقش امام خمینی در پاسداری از عدالت گفت: امام خمینی رهبر بسیار برجسته ای بود كه با كوششهای خود سهم به سزایی در جهان اسلام به عهده داشت.

منبع: روزنامه جمهوری اسلامی، 20/7/78

نویسنده كلمبیایی

امام خمینی نیاز به اسلام را در دنیا احیا كرد حولیان زاپاتا، محقق، نویسنده و رئیس مركز فرهنگ اسلامی كلمبیا گفت: در قرن بیستم سه شخص در دنیا مطرح شدند و در تمامی مجامع سیاسی مورد توجه سیاستمداران قرار گرفتند. یكی از آنها گاندی بود، دیگری یحیی (رهبر مردم واتیكان) و سومین آنها حضرت امام خمینی است. از بین این سه رهبر تنها كسی كه فرهنگ روحیات و سخنانش در بین مردم مؤثر واقع شد، امام خمینی بود. امام خمینی رهبر مسلمان و آزاده ای بود كه توانست با قیامی، اسلام را در بستر كشور پهناور ایران جای دهد و نیاز به اسلام را در دنیا احیا كند.

امام خمینی در سایه حكومت اسلامی و تدبیر و درایت توانست الگوی سایر رهبران دنیا باشد.

منبع روزنامه رسالت، مهر 1378

شاعر تاجیكستانی

امام خمینی از شخصیتهای برجسته و ماندگار تاریخ بشری است خانم مهرالنساء، شاعر، ادیب و عضو كمیته بانوان و خانواده از تاجیكستان، می گوید:

یكی از ویژگیهای منحصر به فرد انقلاب اسلامی، حضور رهبری امام خمینی به عنوان پشتوانه الهی این انقلاب است. امام خمینی یكی از شخصیتهای برجسته و ماندگار تاریخ بشری هستند كه دارای ویژگیهای انسانی، الهی و ملكوتی خاص بودند. این شخصیت الهی در تمام جهان آنجا كه قلبی، الهی و ملكوتی خاص بودند. این شخصیت الهی در تمام جهان، آنجا كه قلبی برای عشق و حقیقت می تپد، حضور دارد و زنده است و ماندگار.

سراسر جهان اسلام و مستضعفین به حضور چنین رهبری افتخار می كنند و بوسیدن دست آن حضرت در دیروز و بوسیدن خاك حرم آن حضرت در امروز، آرزویی است كه

بسیاری از مسلمانان جهان با خویشتن خویش نجوا می كنند. چشم تمام مسلمانان جهان به دستها و قدمهای مسلمانان ایران است و خداوند این توفیق را به خواهران و برادران ایرانی ما داده است و ان شاءالله كه این توفیق را پاس بدارند و لحظه ای از نام، یاد و راه امام خمینی غافل نمانند.

با پیام امام خمینی به گورباچف، عمق و ژرفنای شخصیت دینی الهی ایشان بر ما پدیدار می شود. این پیام در تاریخ هر دو كشور و در تاریخ جهان معاصر ماندنی است و نقطه عطفی در تاریخ هر دو كشور است. امام خمینی شخصیتی روحانی و عارف بودند. ایشان به جهان هستی نیز در همین راستا می نگریستند و تنها چنین دیدگاهی است كه انسان معاصر را ملزم به رویكرد دینی و اسلام گرایی می كند.

جهان معاصر، شخصیت امام خمینی را در این پیام دریافته است. روح بلند و آسمانی ایشان قابل ستایش است. این پیام در آن دوره غفلت، تمام مردم جمهوریهای شوروی را تحت تاثیر قرارداد و آنها را دگرگون كرد. ما هیچ وقت فكر نمی كردیم كه به این زودی صدای روح بخش اذان را از گلدسته های مساجد خود بشنویم و امام خمینی نوید بخش چنین سعادتی بود.

منبع: امام خمینی و جهان معاصر، ج 2، تهران: مؤسسه چاپ و نشر عروج،1376.

اندیشمند الجزایری

امام خمینی مردی استثنایی بود سید صدرالدین، متفكر و اندیشمند معاصر الجزایری، معتقد است:

امام خمینی (ره) مردی استثنایی بود. این انسان هدیه خداوند به مسلمین بود تا بتواند مسیرشان را در اسلام تصحیح كنند.

امام خمینی(ره) اسلام را از گوشه مساجد خارج كردند و مردم را به مسیری هدایت و

تشویق نمودند كه اسلام را بتوان به عنوان یك روش زندگی به اجرا درآورد. امام خمینی بود كه این جرات را به مسلمانان بخشید تا بتوانند اسلام را به دیگران عرضه كنند. الان مسلمانان به مسلمان بودنشان افتخار می كنند، حال آنكه پیش از امام خمینی، جرات بیان مسلمان بودنشان را نیز نداشتند. آنها امروز به واسطه اسلام احساس قدرت می كنند، این فقط امام خمینی بود كه به ما اسلام حقیقی را نشان داد و اكنون با شناختی كه امام در اختیار مردم قرار داده، ایشان می توانند بین اسلام واقعی یا همان گونه كه امام می گفتند، اسلام ناب محمدی (ص) و اسلام آمریكایی فرق بگذارند.

به اعتقاد وی، با ظهور امام خمینی، عصری برای مسلمانان آغاز شد كه بسیار جدی تر از دوران قبل از امام بود. تا پیش از امام، مسلمانان اغلب گرایشهای حزبی و ملی داشتند، حال آنكه امام این ایده را بیان كردند كه اسلام بزرگتر از آن است كه به حزب یا ملیتی خاص محدود شود. با این ایده است كه اكنون حركتهای اسلامی از طرح حزب یا ملیتی خاص به شكلی جهانی تغییر فرم داده است; حركتهایی كه در بسیاری از موارد از شعارها و روشهای مشابهی برخوردارند.

منبع: امام خمینی و جهان معاصر، ج 1، تهران: مؤسسه چاپ و نشر عروج، 1375.

معاون وزیر فرهنگ قرقیزستان

امام خمینی آخرین پدیده بزرگ قرن ماست استاد جمعه علی خان، معاون وزیر فرهنگ قرقیزستان، می گوید:

امام خمینی آخرین پدیده بزرگ قرن ماست. یعنی درست در حالی كه امریكا و شوروی جهان را به دو قطب بزرگ تقسیم كرده بودند و خطر هیچ قدرتی را تصور نمی کردند، امام

خمینی ظهور كرد و این حركتی بسیار جسورانه است. شگفتی در اینجاست كه وی نزد هر ملتی محترم است و این از تیزهوشی و نبوغ اوست كه توانست چنین تاثیری در جهان معاصر باقی بگذارد.

امام خمینی رهبری مقتدر و دوراندیش، انسانی والا و منزه، برخوردار از باطنی شفاف و زلال و طبعی غنی و سرشار بوده است. به نظر من، رهبری او و رهنمودهای او، چه در خصوص مسائل ملل اسلامی و چه درباره معضلات جهانی، هدیه ای الهی بوده است. وی به باطن انسانها نظر دارد و انسان را به زبانی ساده به آن سرچشمه های ازلی و ارتباط با مبدا وجود دعوت می كند و این هدف غایی زندگی است. معنی زندگی و نهایت تمدن رسیدن به همین منظور است. وی به این نكته توجه خاصی دارد و همه انسانها را با همین ملاك، یعنی انسان بودن ارزیابی می كند و این در هر شرایطی ارزشمند است. فكر می كنم رمز تمامی پیروزیها و دستاوردهای انقلاب اسلامی نیز در همین است. این یك واقعیت است كه هر رهبری كه در كوران مبارزات قرار می گیرد، در گردابی از مشكلات غوطه می زند، اما او مسیر درستی را مشخص كرد و این دیگر با آیندگاه است كه راه او را تا حصول نتایجش پیگیری كنند.

منبع: امام خمینی و جهان معاصر، ج 1.

استاد دانشگاه قرقیزی

امام خمینی راه دینی را برگزیده و به انسان و بی كرانگی روح اعتقاد داشت

ساویت بیك تاكتامشیف، پروفسور در رشته فیزیك و رئیس دانشگاه ملی علوم و صنایع قرقیزستان معتقد است امام خمینی رهبر بزرگی است. او ایده تازه ای را مطرح كرد. و در این عصر، دین

را وارد عرصه رهبری و هدایت جامعه نمود و توانها و مایه هایی از آن را كه ناشناخته مانده بود، به كار گرفت و احیا كرد. در توضیح این نكته باید گفت كه امام خمینی، زمان مناسبی را برای انقلاب اسلامی انتخاب كرد، زمانی كه پایه های نظام سرمایه داری جهانی لرزان شده و ناتوانی سیستم سوسیالیستی یا كمونیستی در كارآیی های اجتماعی و اداره جامعه ثابت شده بود. امام خمینی در این میان از مردان نادر و استثنایی بود. او نه به راه سرمایه داری قدم گذاشت و نه یك لحظه در ایمان خود به بی اعتباری نظامهای الحادی ماركسیسم و كمونیسم درنگ نمود. راه او راهی یگانه بود كه به دیرینگی عمر بشر قدمت داشت. او راه دینی را برگزید و به اسلام توسل جست و به انسان و بی كرانگی و روح او اعتقاد داشت. انسان را به مثابه فرزند طبیعت می دانست و میان انسانها جز به میدان ایمان دینی آنها تفاوت دیگری قائل نبود. تعالیم او رباینده دلهاست.

منبع: امام خمینی(ره) و جهان معاصر، ج 1

شاعر لبنانی

امام روح عزت و بزرگی و بزرگواری و ایثار را میان مسلمانان برانگیخت

عباس علی فتونی، شاعر معاصر لبنانی، می گوید:

گفتار امام همان طوری كه در مردم ایران تاثیر داشته، در تمام مردم آزاده و مستضعف جهان نیز تاثیر گذاشته است. امام روح عزت و روح بزرگی و بزرگواری و ایثار را میان مسلمانان برانگیخت و مسلمانان در همه كشورها از آن متاثر شدند. آنان به هر وسیله و هر راهی و با تمام قدرتشان تلاش می كنند كه عزت خود را باز یابند و كرامت خود را بنا كنند. آن مردمی

كه از امام پیروی می كنند، همگی برخاستند تا امت های مستضعف را به خروش و جنبش درآوردند و کابوس ستم، تظلم و انحراف را از دل آنان بزداند و روشهای طاغوتیان را ویران سازند و بر ویرانه های آنان قصر مجد و عظمت اسلام و انسان را و قصر اسلام و كلمه لااله الالله را بنا كنند. ملتهای اسلامی هنوز از حركت انقلابی عقب مانده اند و از جمهوری اسلامی ایران كه توانست شخصیتش را بنا كند و عظمت خود را باز یابد، عقب اند، ولی اراده كرده اند كه پا جای پای مردم ایران بگذارند تا وجود و حضورشان را در زندگانی بیابند و در نتیجه به سعادت و رضایت الهی در دنیا و پاداش در آخرت نایل شوند.

منبع: امام خمینی و جهان معاصر، ج 1.

روزنامه نگار كنیایی

امام خمینی حقیقتا شخصیتی است كه هر چه كرد برای خدا و در راه خدا بود

خانم نسیم والجی، عضو كمیته زنان و سردبیر مجلات «الكوثر» و «راه هدایت » كنیا می گوید:

به خدا كه از شخصیت امام خمینی، این شخصیت بسیار اعظم در قرن حاضر و در عصر جهات و عصر فساد و اضمحلال انسان، نمی توان به طور كامل سخن گفت. حقیقتا امام شخصیتی است كه هر چه كرد برای خدا بود و در راه خدا بود.

امام خمینی در صراط انبیا كار كرد، بسیار پرهیزگار بود و در مقابل تفكر غرب و شرق ایستادگی و در راه اسلام ناب و شیوه انبیا، تلاش بسیار نمود. امام خمینی با تفكر، حكمت و اخلاق خود، حیرتی را برای جهان معاصر پدید آورد. او در نامه ای به گورباچف آنچه را كه در شرق رخ

داد، پیش بینی كرد. هر چه كه امام خمینی، راجع به اتفاقات و رخدادهای جهان معاصر پیش بینی كرد، همان اتفاق افتاد.

امام خمینی رسولی بود برای شرق و پیام آور حیات حقیقی بشر. سر سلسله تفكر حضرت امام در عرفان و اندیشه برای نجات بشر معاصر، به اولیای خدا برمی گردد.

منبع: امام خمینی و جهان معاصر، ج 2.

طلال عتریسی، استاد دانشگاه روانشناسی اجتماعی لبنان

طلال عتریسی، استاد دانشگاه روانشناسی اجتماعی لبنان معتقد است:

پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی و افكاری كه از اسلام ارائه كرد، در سطح دنیا دو انقلاب ایجاد نمود: انقلاب در داخل اسلام و گرایشهای فقهی اسلام، به طوری كه لزوم حركت و جنبش را در این عصر مورد تاكید قرار می داد، به خاطر اینكه جامعه اسلامی و حكومت اسلامی را بپا كند; برخلاف گرایشها و اندیشه های عده زیادی كه این فكر را رد می کردند. انقلاب دوم آن بود كه در سطح دنیا خارج از دایره اسلام، فقهی به وجود آمد كه تاكید بر این موضوع داشت كه اسلام می تواند تغییر ایجاد كند و می تواند به حاکمیت برسد و می تواند دولت تاسیس كند، برخلاف فكری كه از دوره نهضت اروپا علیه آن بود و نیز از دوره انتشار افكار ماركسیستی كه اعتقاد داشت كه دین ملتها را ضعیف می كند و دین افیون ملتهاست

احكام تقلید

مسأله 1- عقیده مسلمان به اصول دین باید از روی دلیل باشد، ولی در احكام غیر ضروری دین باید یا مجتهد باشد كه بتواند احكام را از روی دلیل به دست آورد، یا از مجتهد تقلید كند یعنی به دستور او رفتار نماید، یا از راه احتیاط طوری به وظیفه خود عمل نماید كه یقین كند تكلیف خود را انجام داده است، مثلًا اگر عده ای از مجتهدین عملی را حرام می دانند و عده دیگر می گویند حرام نیست آن عمل را انجام ندهد، و اگر عملی را بعضی واجب و بعضی مستحب می دانند آن را به جا آورد، پس كسانی كه مجتهد نیستند و نمی توانند به احتیاط عمل كنند واجب است از

مجتهد تقلید نمایند.

مسأله 2- تقلید در احكام، عمل كردن به دستور مجتهد است، و از مجتهدی باید تقلید كرد كه مرد و بالغ و عاقل و شیعه دوازده امامی و حلال زاده و زنده و عادل باشد. و نیز بنا بر احتیاط واجب باید از مجتهدی تقلید كرد كه حریص به دنیا نباشد و از مجتهدین دیگر اعلم باشد، یعنی در فهمیدن حكم خدا از تمام مجتهدین زمان خود استادتر باشد.

مسأله 3- مجتهد و اعلم را از سه راه می توان شناخت:

اول: آن كه خود انسان یقین كند، مثل آن كه از اهل علم باشد و بتواند مجتهد و اعلم را بشناسد.

دوم: آن كه دو نفر عالم عادل كه می توانند مجتهد و اعلم را تشخیص دهند مجتهد بودن یا اعلم بودن كسی را تصدیق كنند، به شرط آن كه دو نفر عالم عادل دیگر با گفته آنان مخالفت ننمایند.

سوم: آن كه عده ای از اهل علم كه می توانند مجتهد و اعلم را تشخیص دهند، و از گفته آنان اطمینان پیدا می شود مجتهد بودن یا اعلم بودن كسی را تصدیق كنند.

مسأله 4- اگر شناختن اعلم مشكل باشد به احتیاط واجب، باید از كسی تقلید كند كه گمان به اعلم بودن او دارد، بلكه اگر احتمال ضعیفی هم بدهد كه كسی اعلم است و بداند دیگری از او اعلم نیست به احتیاط واجب باید از او تقلید نماید و اگر چند نفر در نظر او اعلم از دیگران و با یكدیگر مساوی باشند باید از یكی از آنان تقلید كند.

مسأله 5- به دست آوردن فتوی، یعنی دستور مجتهد چهار راه دارد:

اول: شنیدن از خود مجتهد. دوم: شنیدن از دو نفر

عادل كه فتوای مجتهد را نقل كنند. سوم: شنیدن از كسی كه مورد اطمینان و راستگوست. چهارم: دیدن در رساله مجتهد در صورتی كه انسان به درستی آن رساله، اطمینان داشته باشد.

مسأله 6- تا انسان یقین نكند كه فتوای مجتهد عوض شده است می تواند به آنچه در رساله نوشته شده عمل نماید، و اگر احتمال دهد كه فتوای او عوض شده جستجو لازم نیست.

مسأله 7- اگر مجتهد اعلم در مسأله ای فتوی دهد، مقلد آن مجتهد، یعنی كسی كه از او تقلید می كند نمی تواند در آن مسأله به فتوای مجتهد دیگر عمل كند، ولی اگر فتوی ندهد و بفرماید احتیاط آن است كه فلان طور عمل شود، مثلًا بفرماید احتیاط آن است كه در ركعت سوم و چهارم نماز سه مرتبه تسبیحات اربعه یعنی (سُبْحانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لا الهَ إِلّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَكْبَرُ) بگویند، مقلد باید یا به این احتیاط كه احتیاط واجبش می گویند عمل كند و سه مرتبه بگوید، یا بنا بر احتیاط واجب به فتوای مجتهدی كه علم او از مجتهد اعلم كمتر و از مجتهدهای دیگر بیشتر است عمل نماید، پس اگر او یك مرتبه گفتن را كافی بداند می تواند یك مرتبه بگوید و همچنین است اگر مجتهد اعلم بفرماید مسأله محل تأمل یا محل اشكال است.

مسأله 8- اگر مجتهد اعلم بعد از آن كه در مسأله فتوی داده احتیاط كند- مثلًا بفرماید ظرف نجس را كه یك مرتبه در آب كر بشویند پاك می شود، اگر چه احتیاط آن است كه سه مرتبه بشویند- مقلد او نمی تواند در آن مسأله به فتوای مجتهد دیگر رفتار كند، بلكه باید یا

به فتوی عمل كند، یا به احتیاط بعد از فتوی كه آن را احتیاط مستحب می گویند عمل نماید، مگر آن كه فتوای آن مجتهد نزدیكتر به احتیاط باشد.

مسأله 9- تقلید میت ابتداءً جایز نیست، ولی بقاء بر تقلید میت اشكال ندارد و باید بقاء بر تقلید میت به فتوای مجتهد زنده باشد و كسی كه در بعضی از مسائل به فتوای مجتهدی عمل كرده، بعد از مردن آن مجتهد می تواند در همه مسائل از او تقلید كند.

مسأله 10- اگر در مسأله ای به فتوای مجتهدی عمل كند، و بعد از مردن او در همان مسأله به فتوای مجتهد زنده رفتار نماید، دوباره نمی تواند آن را مطابق فتوای مجتهدی كه از دنیا رفته است انجام دهد. ولی اگر مجتهد زنده در مسأله ای فتوی ندهد و احتیاط نماید و مقلد مدتی به آن احتیاط عمل كند، دوباره می تواند به فتوای مجتهدی كه از دنیا رفته عمل نماید. مثلًا اگر مجتهدی گفتن یك مرتبه (سُبحانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لا الهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَكْبَرُ) را در ركعت سوم و چهارم نماز كافی بداند و مقلد مدتی به این دستور عمل نماید و یك مرتبه بگوید، چنانچه آن مجتهد از دنیا برود و مجتهد زنده احتیاط واجب را در سه مرتبه گفتن بداند و مقلد مدتی به این احتیاط عمل كند و سه مرتبه بگوید دوباره می تواند به فتوای مجتهدی كه از دنیا رفته برگردد و یك مرتبه بگوید.

مسأله 11- مسائلی را كه انسان غالباً به آنها احتیاج دارد واجب است یاد بگیرد.

مسأله 12- اگر برای انسان مسأله ای پیش آید كه حكم آن را نمی داند می تواند صبر

كند تا فتوای مجتهد اعلم را به دست آورد، یا اگر احتیاط ممكن است به احتیاط عمل نماید بلكه اگر احتیاط ممكن نباشد چنانچه از انجام عمل، محذوری لازم نیاید، می تواند عمل را به جا آورد. پس اگر معلوم شد كه مخالف واقع یا گفتار مجتهد بوده دوباره باید انجام دهد.

مسأله 13- اگر كسی فتوای مجتهدی را به دیگری بگوید، چنانچه فتوای آن مجتهد عوض شود لازم نیست به او خبر دهد كه فتوی عوض شده ولی اگر بعد از گفتن فتوی بفهمد اشتباه كرده در صورتی كه ممكن باشد باید اشتباه را برطرف كند.

مسأله 14- اگر مكلف مدتی اعمال خود را بدون تقلید انجام دهد در صورتی اعمال او صحیح است كه بفهمد به وظیفه واقعی خود رفتار كرده است، یا عمل او با فتوای مجتهدی كه وظیفه اش تقلید از او بوده، یا با فتوای مجتهدی كه فعلًا باید از او تقلید كند مطابق باشد.

احكام طهارت

آب مطلق و مضاف

مسأله 15- آب یا مطلق است یا مضاف: آب مضاف آبی است كه آن را از چیزی بگیرند، مثل آب هندوانه و گلاب، یا با چیزی مخلوط باشد، مثل آبی كه به قدری با گل و مانند آن مخلوط شود كه دیگر به آن آب نگویند، و غیر اینها آب مطلق است، و آن بر پنج قسم است: اول: آب كر. دوم: آب قلیل. سوم: آب جاری. چهارم: آب باران.

پنجم: آب چاه

1- آب كُر

مسأله 16- آب كُر مقدار آبی است كه اگر در ظرفی كه درازا و پهنا و گودی آن هر یك سه وجب و نیم است بریزند آن ظرف را پر كند. و وزن آن از صد و بیست و هشت من تبریز بیست مثقال كمتر است و به حسب كیلوی متعارف بنا بر اقرب 419/ 377 كیلوگرم می شود.

مسأله 17- اگر عین نجس مانند بول و خون به آب كر برسد چنانچه به واسطه آن بو یا رنگ یا مزه آب تغییر كند آب نجس می شود، و اگر تغییر نكند نجس نمی شود.

مسأله 18- اگر بوی آب كر به واسطه غیر نجاست تغییر كند، نجس نمی شود.

مسأله 19- اگر عین نجس مانند خون به آبی كه بیشتر از كر است برسد و بو یا رنگ یا مزه قسمتی از آن را تغییر دهد، چنانچه مقداری كه تغییر نكرده كمتر از كر باشد تمام آب نجس می شود، و اگر به اندازه كر یا بیشتر باشد فقط مقداری كه بو یا رنگ یا مزه آن تغییر كرده نجس است.

مسأله 20- آب فواره اگر متصل به كُر باشد آب نجس را پاك می كند در صورتی كه مخلوط با آن شود، ولی

اگر قطره قطره روی آب نجس بریزد آن را پاك نمی كند، مگر آن كه چیزی روی فواره بگیرند تا آب قبل از قطره قطره شدن به آب نجس متصل شود و با آن مخلوط گردد.

مسأله 21- اگر چیز نجس را زیر شیری كه متصل به كُر است بشویند آبی كه از آن چیز می ریزد اگر متصل به كُر باشد و بو یا رنگ یا مزه نجاست نگرفته باشد پاك است.

مسأله 22- اگر مقداری از آب كُر یخ ببندد و باقی آن بقدر كُر نباشد چنانچه نجاست به آن برسد نجس می شود، و هر قدر از یخ هم آب شود نجس است.

مسأله 23- آبی كه به اندازه كر بوده، اگر انسان شك كند از كر كمتر شده یا نه مثل آب كُر است، یعنی نجاست را پاك می كند و اگر نجاستی هم به آن برسد نجس نمی شود. و آبی كه كمتر از كر بوده و انسان شك دارد به مقدار كر شده یا نه حكم آب كر ندارد.

مسأله 24- كر بودن آب به دو راه ثابت می شود:

اول: آن كه خود انسان یقین كند.

دوم: آن كه دو مردِ عادل خبر دهند.

2- آب قلیل

مسأله 25- آب قلیل آبی است كه از زمین نجوشد و از كر كمتر باشد.

مسأله 26- اگر آب قلیل روی چیز نجس بریزد یا چیز نجس به آن برسد نجس می شود، ولی اگر از بالا با فشار روی چیز نجس بریزد مقداری كه به آن چیز می رسد نجس، و هر چه بالاتر از آن است پاك می باشد، و نیز اگر مثل فواره با فشار از پایین به بالا رود در صورتی كه نجاست به بالا برسد

پائین نجس نمی شود و اگر نجاست به پایین برسد بالا نجس می شود.

مسأله 27- آب قلیلی كه برای برطرف كردن عین نجاست روی چیز نجس ریخته شود و از آن جدا گردد، نجس است، و همچنین بنا بر اقوی باید از آب قلیلی هم كه بعد از برطرف شدن عین نجاست، برای آب كشیدن چیز نجس روی آن می ریزند و از آن جدا می شود، اجتناب كنند. ولی آبی كه با آن مخرج بول و غائط را می شویند با پنج شرط پاك است:

اول: آن كه بو یا رنگ یا مزه نجاست نگرفته باشد. دوم: نجاستی از خارج به آن نرسیده باشد. سوم: نجاست دیگری مثل خون با بول، یا غائط بیرون نیامده باشد.

چهارم: ذرّه های غائط در آب پیدا نباشد. پنجم: بیشتر از مقدار معمول، نجاست به اطراف مخرج نرسیده باشد.

3- آب جاری

مسأله 28- آب جاری آبی است كه از زمین بجوشد و جریان داشته باشد مانند آب چشمه و قنات.

مسأله 29- آب جاری اگر چه كمتر از كر باشد، چنانچه نجاست به آن برسد تا وقتی بو یا رنگ یا مزه آن به واسطه نجاست تغییر نكرده پاك است.

مسأله 30- اگر نجاستی به آب جاری برسد، مقداری از آن كه بو یا رنگ یا مزه اش به واسطه نجاست تغییر كرده نجس است، و طرفی كه متصل به چشمه است اگر چه كمتر از كر باشد پاك است. و آبهای دیگر نهر، اگر به اندازه كر باشد یا به واسطه آبی كه تغییر نكرده به آب طرف چشمه متصل باشد، پاك، و گرنه نجس است.

مسأله 31- آب چشمه ای كه جاری نیست ولی طوری است كه اگر از آن بردارند

باز می جوشد، حكم آب جاری دارد. یعنی اگر نجاست به آن رسد، تا وقتی بو یا رنگ یا مزه آن به واسطه نجاست تغییر نكرده پاك است.

مسأله 32- آبی كه كنار نهر، ایستاده و متصل به آب جاری است، حكم آب جاری دارد.

مسأله 33- چشمه ای كه مثلًا در زمستان می جوشد و در تابستان از جوشش می افتد فقط وقتی كه می جوشد حكم آب جاری دارد.

مسأله 34- آب حوض حمام اگر چه كمتر از كر باشد، چنانچه به خزینه ای كه آب آن به اندازه كر است متصل باشد، مثل آب جاری است.

مسأله 35- آب لوله های حمام كه از شیرها و دوشها می ریزد اگر متصل به كر باشد مثل آب جاری است، و آب لوله های عمارات اگر متصل به كر باشد در حكم آب كر است.

مسأله 36- آبی كه روی زمین جریان دارد ولی از زمین نمی جوشد، چنانچه كمتر از كر باشد و نجاست به آن برسد نجس می شود. اما اگر از بالا با فشار به پایین بریزد، چنانچه نجاست به پائین آن برسد بالای آن نجس نمی شود.

4- آب باران

مسأله 37- اگر به چیز نجسی كه عین نجاست در آن نیست یك مرتبه باران ببارد جایی كه باران به آن برسد پاك می شود. و در فرش و لباس و مانند اینها فشار لازم نیست ولی باریدن دو سه قطره فائده ندارد، بلكه باید طوری باشد كه بگویند باران می آید.

مسأله 38- اگر باران به عین نجس ببارد و به جای دیگر ترشح كند، چنانچه عین نجاست همراه آن نباشد و بو یا رنگ یا مزه نجاست نگرفته باشد پاك است. پس اگر باران بر خون ببارد و ترشح كند، چنانچه

ذره ای خون در آن باشد، یا آن كه بو یا رنگ یا مزه خون گرفته باشد نجس می باشد.

مسأله 39- اگر بر سقف عمارت یا روی بام آن عین نجاست باشد، تا وقتی باران به بام می بارد آبی كه به چیز نجس رسیده و از سقف یا ناودان می ریزد پاك است. و بعد از قطع شدن باران اگر معلوم باشد آبی كه می ریزد به چیز نجس رسیده است، نجس می باشد.

مسأله 40- زمین نجسی كه باران بر آن ببارد پاك می شود. و اگر باران بر زمین جاری شود و به جای نجسی كه زیر سقف است برسد، آن را نیز پاك می كند.

مسأله 41- خاك نجسی كه به واسطه باران گل شود و آب آن را فرا گیرد پاك است، اما اگر فقط رطوبت به آن برسد پاك نمی شود.

مسأله 42- هرگاه آب باران در جایی جمع شود اگر چه كمتر از كر باشد چنانچه موقعی كه باران می آید، چیز نجسی را در آن بشویند و آب، بو یا رنگ یا مزه نجاست نگیرد، آن چیز نجس پاك می شود.

مسأله 43- اگر بر فرش پاكی كه روی زمین نجس است باران ببارد، و بر زمین نجس جاری شود، فرش نجس نمی شود و زمین هم پاك می گردد.

5- آب چاه

مسأله 44- آب چاهی كه از زمین می جوشد، اگر چه كمتر از كر باشد چنانچه نجاست به آن برسد، تا وقتی بو یا رنگ یا مزه آن به واسطه نجاست تغییر نكرده پاك است، ولی مستحب است پس از رسیدن بعضی از نجاستها، مقداری كه در كتابهای مفصل گفته شده، از آب آن بكشند.

مسأله 45- اگر نجاستی در چاه بریزد و بو یا رنگ

یا مزه آب آن را تغییر دهد، چنانچه تغییر آب چاه از بین برود، موقعی پاك می شود كه با آبی كه از چاه می جوشد مخلوط گردد.

مسأله 46- اگر آب باران یا آب دیگر، در گودالی جمع شود و كمتر از كر باشد، چنانچه بعد از قطع شدن باران، نجاست به آن برسد، نجس می شود.

احكام آبها

مسأله 47- آب مضاف كه معنی آن گفته شد، چیز نجس را پاك نمی كند، وضو و غسل هم با آن باطل است.

مسأله 48- اگر ذره ای نجاست به آب مضاف برسد نجس می شود، ولی چنانچه از بالا با فشار روی چیز نجس بریزد، مقداری كه به چیز نجس رسیده نجس، و مقداری كه بالاتر از آن است پاك می باشد. مثلًا اگر گلاب را از گلابدان روی دست نجس بریزند، آنچه به دست رسیده نجس، و آنچه به دست نرسیده پاك است، و نیز اگر مثل فواره با فشار از پائین به بالا برود اگر نجاست به بالا برسد، پائین نجس نمی شود.

مسأله 49- اگر آب مضاف نجس، طوری با آب كر یا جاری مخلوط شود كه دیگر آب مضاف به آن نگویند، پاك می شود.

مسأله 50- آبی كه مطلق بوده و معلوم نیست مضاف شده یا نه، مثل آب مطلق است، یعنی چیز نجس را پاك می كند، وضو و غسل هم با آن صحیح است. و آبی كه مضاف بوده و معلوم نیست مطلق شده یا نه، مثل آب مضاف است، یعنی چیز نجس را پاك نمی كند، وضو و غسل هم با آن باطل است.

مسأله 51- آبی كه معلوم نیست مطلق است یا مضاف، و معلوم نیست كه قبلًا مطلق یا مضاف بوده، نجاست

را پاك نمی كند، وضو و غسل هم با آن باطل است. ولی اگر به اندازه كر یا بیشتر باشد و نجاست به آن برسد، حكم به نجس بودن آن نمی شود.

مسأله 52- آبی كه عین نجاست، مثل خون و بول به آن برسد و بو یا رنگ یا مزه آن را تغییر دهد اگر چه كر یا جاری باشد نجس می شود. ولی اگر بو یا رنگ یا مزه آن به واسطه نجاستی كه بیرون آن است عوض شود، مثلًا مرداری كه پهلوی آب است بوی آن را تغییر دهد نجس نمی شود.

مسأله 53- آبی كه عین نجاست مثل خون و بول در آن ریخته و بو یا رنگ یا مزه آن را تغییر داده، چنان كه به كر یا جاری متصل شود، یا باران بر آن ببارد، یا باد، باران را در آن بریزد، یا آب باران در موقع باریدن از ناودان در آن جاری شود، و تغییر آن از بین برود پاك می شود. ولی باید آب باران یا كر یا جاری با آن مخلوط گردد.

مسأله 54- اگر چیز نجس را در آب كر یا جاری فرو برند، و در چیزهایی كه قابل فشار دادن است مانند فرش و لباس، طوری فشار، یا در داخل آب حركت دهند كه آب داخل آن خارج شود چنانچه از چیزهایی باشد كه در دفعه اول پاك می شود، آبی كه بعد از بیرون آوردن، از آن می ریزد پاك است و اگر از چیزهایی باشد كه باید دو مرتبه آن را در آب فرو برند تا پاك شود، آبی كه بعد از دفعه دوم از آن می ریزد، پاك می باشد.

مسأله 55- آبی كه

پاك بوده و معلوم نیست نجس شده یا نه، پاك است. و آبی كه نجس بوده و معلوم نیست پاك شده یا نه نجس است.

مسأله 56- نیم خورده سگ و خوك و كافر، نجس و خوردن آن حرام است و نیم خورده حیوانات حرام گوشت پاك و خوردن آن مكروه می باشد.

احكام تَخلّی (بول و غائط كردن)

مسأله 57- واجب است انسان وقت تخلّی و مواقع دیگر، عورت خود را از كسانی كه مكلفند، اگر چه مثل خواهر و مادر با او محرم باشند، و همچنین از دیوانه ممیز و بچه های ممیز كه خوب و بد را می فهمند، بپوشاند ولی زن و شوهر لازم نیست عورت خود را از یكدیگر بپوشانند.

مسأله 58- لازم نیست با چیز مخصوصی عورت خود را بپوشاند، و اگر مثلًا با دست هم آن را بپوشاند، كافی است.

مسأله 59- موقع تخلّی باید طرف جلوی بدن، یعنی شكم و سینه رو به قبله و پشت به قبله نباشد.

مسأله 60- اگر موقع تخلّی طرف جلوی بدن كسی رو به قبله یا پشت به قبله باشد و عورت را از قبله بگرداند كفایت نمی كند، و اگر جلوی بدن او رو به قبله یا پشت به قبله نباشد، احتیاط واجب آن است كه عورت را رو به قبله یا پشت به قبله ننماید.

مسأله 61- در موقع تطهیرِ مخرجِ بول و غائط، رو به قبله و پشت به قبله بودن اشكالی ندارد، ولی اگر در موقع استبراء، بول از مخرج بیرون آید، در این حال رو به قبله و پشت به قبله بودن حرام است.

مسأله 62- اگر برای آن كه نامحرم او را نبیند، مجبور شود رو به قبله یا پشت به قبله

بنشیند، باید رو به قبله یا پشت به قبله بنشیند، و نیز اگر از راه دیگر ناچار باشد كه رو به قبله یا پشت به قبله بنشیند مانعی ندارد.

مسأله 63- احتیاط واجب آن است كه بچه را در وقت تخلّی رو به قبله یا پشت به قبله ننشانند، ولی اگر خود بچه بنشیند، جلوگیری از او واجب نیست.

مسأله 64- در چهار جا تخلّی حرام است.

اول: در كوچه های بن بست در صورتی كه صاحبانش اجازه نداده باشند. دوم: در ملك كسی كه اجازه تخلّی نداده است. سوم: در جایی كه برای عده مخصوصی وقف شده است مثل بعضی از مدرسه ها. چهارم: روی قبر مؤمنین در صورتی كه بی احترامی به آنان باشد.

مسأله 65- در سه صورت، مخرج غائط فقط با آب پاك می شود:

اول: آن كه با غائط، نجاست دیگری مثل خون بیرون آمده باشد. دوم: آن كه نجاستی از خارج به مخرج غائط رسیده باشد. سوم: آن كه اطراف مخرج بیشتر از مقدار معمول آلوده شده باشد، و در غیر این سه صورت می شود مخرج را با آب شست و یا به دستوری كه بعداً گفته می شود با پارچه و سنگ و مانند اینها پاك كرد، اگر چه شستن با آب بهتر است.

مسأله 66- مخرج بول با غیر آب پاك نمی شود، و مردها اگر بعد از برطرف شدن بول یك مرتبه بشویند كافی است، ولی زنها و همچنین كسانی كه بولشان از غیر مجرای طبیعی می آید، احتیاط واجب آن است كه دو مرتبه بشویند.

مسأله 67- اگر مخرج غائط را با آب بشویند، باید چیزی از غائط در آن نماند، ولی باقی ماندن رنگ و بوی آن مانعی ندارد،

و اگر در دفعه اول طوری شسته شود كه ذره ای از غائط در آن نماند، دوباره شستن لازم نیست.

مسأله 68- هرگاه با سنگ و كلوخ و مانند اینها غائط را از مخرج برطرف كنند، اگر چه پاك شدنش محل تأمل است ولی نماز خواندن مانعی ندارد و چنانچه چیزی هم به آن برسد نجس نمی شود و ذره های كوچك و لزوجت محل اشكال ندارد.

مسأله 69- لازم نیست با سه سنگ یا سه پارچه مخرج را پاك كنند، بلكه با اطراف یك سنگ یا یك پارچه هم كافی است، بلكه اگر با یك مرتبه هم غائط برطرف شد كفایت می كند، ولی با استخوان و سرگین و یا چیزهایی كه احترام آنها لازم است، مانند كاغذی كه اسم خدا بر آن نوشته، اگر پاك كند محل را، نماز نمی تواند بخواند.

مسأله 70- اگر شك كند كه مخرج را تطهیر كرده یا نه، اگر چه همیشه بعد از بول یا غائط فوراً تطهیر می كرده، باید خود را تطهیر نماید.

مسأله 71- اگر بعد از نماز شك كند كه قبل از نماز مخرج را تطهیر كرده یا نه، نمازی كه خوانده صحیح است، ولی برای نمازهای بعد باید تطهیر كند.

اسْتِبْراء

مسأله 72- استبراء عمل مستحبی است كه مردها بعد از بیرون آمدن بول انجام می دهند، و آن دارای اقسامی است، و بهترین آنها این است كه بعد از قطع شدن بول، اگر مخرج غائط نجس شده، اول آن را تطهیر كنند، بعد سه دفعه با انگشت میانه دست چپ از مخرج غائط تا بیخ آلت بكشند و بعد شست را روی آلت و انگشت پهلوی شست را زیر آن بگذارند و سه

مرتبه تا ختنه گاه بكشند و پس از آن سه مرتبه سر آلت را فشار دهند.

مسأله 73- آبی كه گاهی بعد از ملاعبه و بازی كردن از انسان خارج می شود و به آن مَذی می گویند پاك است. و نیز آبی كه گاهی بعد از منی بیرون می آید و به آن وَذی گفته می شود و آبی كه گاهی بعد از بول بیرون می آید و به آن وَدی می گویند، اگر بول به آن نرسیده باشد، پاك است. و چنانچه انسان بعد از بول استبراء كند و بعد آبی از او خارج شود و شك كند كه بول است یا یكی از اینها، پاك می باشد.

مسأله 74- اگر انسان شك كند استبراء كرده یا نه، و رطوبتی از او بیرون آید كه نداند پاك است یا نه، نجس می باشد. و چنانچه وضو گرفته باشد باطل می شود، ولی اگر شك كند استبرایی كه كرده درست بوده یا نه، و رطوبتی از او بیرون آید كه نداند پاك است یا نه، پاك می باشد، وضو را هم باطل نمی كند.

مسأله 75- كسی كه استبراء نكرده اگر به واسطه آن كه مدتی از بول كردن او گذشته، یقین كند بول در مجری نمانده است و رطوبتی ببیند و شك كند پاك است یا نه، آن رطوبت پاك می باشد، وضو را هم باطل نمی كند.

مسأله 76- اگر انسان بعد از بول استبراء كند و وضو بگیرد، چنانچه بعد از وضو رطوبتی ببیند كه بداند یا بول است یا منی، واجب است احتیاطاً غسل كند، وضو هم بگیرد. ولی اگر وضو نگرفته باشد فقط گرفتن وضو كافی است.

مسأله 77- برای زن استبراء از بول نیست و اگر رطوبتی

ببیند و شك كند پاك است یا نه، پاك می باشد، وضو و غسل او را هم باطل نمی كند.

مستحبات و مكروهات تخلّی

مسأله 78- مستحب است در موقع تخلی جایی بنشیند كه كسی او را نبیند، و موقع وارد شدن به مكان تخلّی، اول پای چپ و موقع بیرون آمدن، اول پای راست را بگذارد. و همچنین مستحب است در حال تخلی سر را بپوشاند و سنگینی بدن را بر پای چپ بیندازد.

مسأله 79- نشستن روبروی خورشید و ماه در موقع تخلی، مكروه است ولی اگر عورت خود را به وسیله ای بپوشاند مكروه نیست. و نیز در موقع تخلّی، نشستن روبروی باد و در جاده و خیابان و كوچه و درب خانه و زیر درختی كه میوه می دهد و چیز خوردن و توقف زیاد و تطهیر كردن با دست راست، مكروه می باشد. و همچنین است حرف زدن در حال تخلی ولی اگر ناچار باشد، یا ذكر خدا بگوید، اشكال ندارد.

مسأله 80- ایستاده بول كردن و بول كردن در زمین سخت، و سوراخ جانوران و در آب، خصوصاً آب ایستاده مكروه است.

مسأله 81- خودداری كردن از بول و غائط، مكروه است. و اگر ضرر برساند باید خودداری نكند.

مسأله 82- مستحب است انسان پیش از نماز و پیش از خواب و پیش از جماع و بعد از بیرون آمدن منی، بول كند.

نجاسات

نجاسات

مسأله 83- نجاسات یازده چیز است: اول بول، دوم غائط، سوم منی، چهارم مردار، پنجم خون، ششم و هفتم سگ و خوك، هشتم كافر، نهم شراب، دهم فقّاع، یازدهم عرق شتر نجاست خوار.

1 و 2- بول و غائط

مسأله 84- بول و غائط انسان و هر حیوان حرام گوشتی كه خون جهنده دارد كه اگر رگ آن را ببرند، خون از آن جستن می كند، نجس است، ولی فضله حیوانات كوچك مثل پشه و مگس كه گوشت ندارند پاك است.

مسأله 85- فضله پرندگان حرام گوشت، نجس است.

مسأله 86- بول و غائط حیوان نجاست خوار، نجس است و همچنین است بول و غائط حیوانی كه انسان آن را وطی كرده، یعنی با آن نزدیكی نموده، و گوسفندی كه استخوان آن از خوردن شیر خوك، محكم شده است.

3- منی

مسأله 87- منی حیوانی كه خون جهنده دارد، نجس است.

4- مردار

مسأله 88- مردار حیوانی كه خون جهنده دارد، نجس است، چه خودش مرده باشد یا به غیر دستوری كه در شرع معین شده، آن را كشته باشند. و ماهی چون خون جهنده ندارد، اگر چه در آب بمیرد، پاك است.

مسأله 89- چیزهایی از مردار كه مثل پشم و مو و كرك و استخوان و دندان، روح نداشته اگر از غیر حیوانی باشد كه مثل سگ نجس است، پاك می باشد.

مسأله 90- اگر از بدن انسان یا حیوانی كه خون جهنده دارد و در حالی كه زنده است گوشت یا چیز دیگری را كه روح دارد جدا كنند، نجس است.

مسأله 91- پوستهای مختصر لب و جاهای دیگر بدن كه موقع افتادنشان رسیده، اگر چه آنها را بكنند پاك است، ولی بنا بر احتیاط واجب باید از پوستی كه موقع افتادنش نرسیده و آن را كنده اند اجتناب نمایند.

مسأله 92- تخم مرغی كه از شكم مرغ مرده بیرون می آید، اگر پوست روی آن سفت شده باشد، پاك است، ولی ظاهر آن را باید آب كشید.

مسأله 93- اگر بره و بزغاله، پیش از آن كه علف خوار شوند بمیرند، پنیر مایه ای كه در شیردان آنها می باشد پاك است، ولی ظاهر آن را باید آب كشید.

مسأله 94- دواجات روان و عطر و روغن و واكس و صابون كه از خارجه می آورند اگر انسان یقین به نجاست آنها نداشته باشد، پاك است.

مسأله 95- گوشت و پیه و چرمی كه در بازار مسلمانان فروخته شود پاك است، و همچنین است اگر یكی از اینها در دست مسلمان باشد، ولی اگر بدانند آن مسلمان از

كافر گرفته و رسیدگی نكرده كه از حیوانی است كه به دستور شرع كشته شده یا نه، نجس می باشد.

5- خون

مسأله 96- خون انسان و هر حیوانی كه خون جهنده دارد، یعنی حیوانی كه اگر رگ آن را ببرند خون از آن جستن می كند، نجس است، پس خون حیوانی كه مانند ماهی و پشه خون جهنده ندارد، پاك می باشد.

مسأله 97- اگر حیوان حلال گوشت را به دستوری كه در شرع معین شده بكشند و خون آن به مقدار معمول بیرون آید، خونی كه در بدنش می ماند، پاك است، ولی اگر به علت نفس كشیدن یا به واسطه این كه سر حیوان در جای بلندی بوده خون به بدن حیوان برگردد، آن خون نجس است.

مسأله 98- خونی كه در تخم مرغ می باشد نجس نیست، ولی به احتیاط واجب باید از خوردن آن اجتناب كند، و اگر خون را با زرده تخم مرغ به هم بزنند كه از بین برود، خوردن زرده هم مانعی ندارد.

مسأله 99- خونی كه گاهی موقع دوشیدن شیر دیده می شود نجس است و شیر را نجس می كند.

مسأله 100- خونی كه از لای دندانها می آید، اگر به واسطه مخلوط شدن با آب دهان از بین برود، پاك است، و فرو بردن آب دهان در این صورت اشكال ندارد.

مسأله 101- خونی كه به واسطه كوبیده شدنِ زیرِ ناخن یا زیر پوست می میرد، اگر طوری شود كه دیگر به آن خون نگویند، پاك است، و اگر به آن خون بگویند در صورتی كه ناخن یا پوست سوراخ شود، اگر مشقت ندارد باید برای وضو و غسل خون را بیرون آورند و اگر مشقت دارد باید اطراف آن

را به طوری كه نجاست زیاد نشود، بشویند و پارچه یا چیزی مثل پارچه، بر آن بگذارند و روی پارچه دست تر بكشند.

مسأله 102- اگر انسان نداند كه خون، زیر پوست مرده یا گوشت به واسطه كوبیده شدن به آن حالت درآمده، پاك است.

مسأله 103- اگر موقع جوشیدن غذا ذره ای خون در آن بیفتد، تمام غذا و ظرف آن نجس می شود، و جوشیدن و حرارت و آتش پاك كننده نیست.

مسأله 104- زردابه ای كه در حال بهبودی زخم در اطراف آن پیدا می شود، اگر معلوم نباشد كه با خون مخلوط است، پاك می باشد.

6 و 7- سگ و خوك

مسأله 105- سگ و خوكی كه در خشكی زندگی می كنند حتی مو و استخوان و پنجه و ناخن و رطوبت های آنها، نجس است ولی سگ و خوك دریایی پاك است.

8- كافر

مسأله 106- كافر یعنی كسی كه منكر خدا است، یا برای خدا شریك قرار می دهد، یا پیغمبری حضرت خاتم الانبیاء محمد بن عبد اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم را قبول ندارد، نجس است. و همچنین است اگر در یكی از اینها شك داشته باشد. و نیز كسی كه ضروری دین یعنی چیزی را كه مثل نماز و روزه مسلمانان جزء دین اسلام می دانند منكر شود چنانچه بداند آن چیز ضروری دین است، و انكار آن چیز برگردد به انكار خدا یا توحید یا نبوت، نجس می باشد، و اگر نداند احتیاطاً باید از او اجتناب كرد، گرچه لازم نیست.

مسأله 107- تمام بدن كافر، حتی مو و ناخن و رطوبت های او نجس است.

مسأله 108- اگر پدر و مادر و جدّ بچه نابالغ كافر باشند آن بچه هم نجس است، و اگر یكی از اینها مسلمان باشد بچه پاك است.

مسأله 109- كسی كه معلوم نیست مسلمان است یا نه پاك می باشد. ولی احكام دیگر مسلمانان را ندارد، مثلًا نمی تواند زن مسلمان بگیرد، و نباید در قبرستان مسلمانان دفن شود.

مسأله 110- اگر مسلمانی به یكی از دوازده امام دشنام دهد، یا با آنان دشمنی داشته باشد، نجس است.

9- شراب

مسأله 111- شراب و هر چیزی كه انسان را مست می كند، چنانچه به خودی خود روان باشد، نجس است، و اگر مثل بنگ و حشیش، روان نباشد اگر چه چیزی در آن بریزند كه روان شود، پاك است.

مسأله 112- الكل صنعتی كه برای رنگ كردن درب و میز و صندلی و مانند اینها بكار می برند اگر انسان نداند از چیزی كه مست كننده و روان است درست كرده اند، پاك

می باشد.

مسأله 113- اگر انگور و آب انگور به خودی خود جوش بیاید، حرام، ولی نجس نیست مگر آن كه معلوم شود كه مست كننده است، و اگر به واسطه پختن جوش بیاید خوردنش حرام است ولی نجس نیست.

مسأله 114- خرما و مویز و كشمش و آب آنها اگر جوش بیایند پاك، و خوردن آنها حلال است.

10- فقّاع

مسأله 115- فقّاع كه از جو گرفته می شود و به آن آبجو می گویند نجس است، ولی آبی كه به دستور طبیب از جو می گیرند و به آن ماء الشعیر می گویند پاك می باشد.

عرق جُنُب از حرام

مسأله 116- عرق جنب از حرام، نجس نیست، ولی احتیاط واجب آن است كه با بدن یا لباسی كه به آن آلوده شده، نماز نخوانند.

مسأله 117- اگر انسان در موقعی كه نزدیكی با زن، حرام است- مثلًا در روزه ماه رمضان- با زن خود نزدیكی كند بنا بر احتیاط واجب باید از عرق خود در نماز اجتناب نماید.

مسأله 118- اگر جنب از حرام، به واسطه تنگی وقت، عوض غسل، تیمم نماید و بعد از تیمم و خواندن نماز عرق كند بنا بر احتیاط واجب باید از عرق خود در نماز اجتناب نماید، ولی اگر به واسطه عذر دیگر تیمم كند، اجتناب لازم نیست.

مسأله 119- اگر كسی از حرام جنب شود و بعد با حلال خود نزدیكی كند بنا بر احتیاط واجب، باید از عرق خود در نماز اجتناب كند، ولی اگر اول با حلال خود نزدیكی كند و بعد از حرام، جنب شود، عرق او وجوب اجتناب ندارد.

11- عرق شتر نجاست خوار

مسأله 120- عرق شتر نجاست خوار، نجس است، ولی اگر حیوانات دیگر، نجاست خوار شوند از عرق آنها اجتناب لازم نیست.

راه ثابت شدن نجاست

مسأله 121- نجاست هر چیز از سه راه ثابت می شود: اول آن كه خود انسان یقین كند چیزی نجس است، و اگر گمان داشته باشد چیزی نجس است لازم نیست از آن اجتناب نماید. بنا بر این غذا خوردن در قهوه خانه و مهمانخانه هایی كه مردمان لا ابالی و كسانی كه پاكی و نجسی را مراعات نمی كنند، در آنها غذا می خورند، اگر انسان یقین نداشته باشد غذایی را كه برای او آورده اند نجس است اشكال ندارد. دوم آن كه كسی كه چیزی در اختیار او است بگوید آن چیز نجس است، مثلًا همسر انسان یا نوكر یا كلفت بگوید ظرف یا چیز دیگری كه در اختیار او است نجس می باشد، سوم آن كه دو مرد عادل بگویند چیزی نجس است و نیز اگر یك نفر عادل هم بگوید چیزی نجس است، بنا بر احتیاط واجب باید از آن چیز اجتناب كرد.

مسأله 122- اگر به واسطه ندانستن مسأله، نجس بودن و پاك بودن چیزی را نداند، مثلًا نداند عرقِ جنب از حرام پاك است یا نه، باید مسأله را بپرسد، ولی اگر با این كه مسأله را می داند، چیزی را شك كند پاك است یا نه، مثلًا شك كند آن چیز خون است یا نه، یا نداند كه خون پشه است یا خون انسان، پاك می باشد.

مسأله 123- چیز نجسی كه انسان شك دارد پاك شده یا نه، نجس است، و چیز پاك را اگر شك كند نجس شده یا نه، پاك است. و اگر هم بتواند نجس بودن

یا پاك بودن آن را بفهمد لازم نیست وارسی كند.

مسأله 124- اگر بداند یكی از دو ظرف یا دو لباسی كه از هر دوی آنها استفاده می كند نجس شده، و نداند كدام است، باید از هر دو اجتناب كند، بلكه اگر مثلًا نمی داند لباس خودش نجس شده یا لباسی كه هیچ از آن استفاده نمی كند و مال دیگری است، باز هم احتیاط آن است كه از لباس خودش اجتناب نماید، اگر چه لازم نیست.

راه نجس شدن چیزهای پاك

مسأله 125- اگر چیز پاك به چیز نجس برسد و هر دو یا یكی از آنها به طوری تر باشد كه تری یكی به دیگری برسد، چیز پاك نجس می شود. و اگر تری به قدری كم باشد كه به دیگری نرسد، چیزی كه پاك بوده نجس نمی شود.

مسأله 126- اگر چیز پاكی به چیز نجس برسد و انسان شك كند كه هر دو یا یكی از آنها تر بوده یا نه، آن چیز پاك نجس نمی شود.

مسأله 127- دو چیزی كه انسان نمی داند كدام پاك و كدام نجس است اگر چیز پاكی با رطوبت به یكی از آنها برسد، نجس نمی شود، ولی اگر یكی از آنها قبلًا نجس بوده و انسان نداند پاك شده یا نه، چنانچه چیز پاكی به آن برسد نجس می شود.

مسأله 128- زمین و پارچه و مانند اینها اگر رطوبت داشته باشد هر قسمتی كه نجاست به آن برسد نجس می شود و جاهای دیگر آن پاك است و همچنین است خیار و خربزه و مانند اینها.

مسأله 129- هرگاه شیره و روغن روان باشد همین كه یك نقطه از آن نجس شد، تمام آن نجس می شود. ولی اگر روان نباشد نجس

نمی شود.

مسأله 130- اگر مگس یا حیوانی مانند آن، روی چیز نجسی كه تر است بنشیند و بعد روی چیز پاكی كه آن هم تر است بنشیند، چنانچه انسان بداند نجاست همراه آن حیوان بوده، چیز پاك نجس می شود، و اگر نداند پاك است.

مسأله 131- اگر جایی از بدن كه عرق دارد نجس شود و عرق از آن جا به جای دیگر برود، هر جا كه عرق به آن برسد نجس می شود، و اگر عرق به جای دیگر نرود جاهای دیگر بدن پاك است.

مسأله 132- اخلاطی كه از بینی یا گلو می آید، اگر خون داشته باشد، جایی كه خون دارد نجس، و بقیه آن پاك است، پس اگر به بیرون دهان یا بینی برسد، مقداری را كه انسان یقین دارد جای نجس اخلاط به آن رسیده، نجس است، و محلی را كه شك دارد جای نجس به آن رسیده یا نه، پاك می باشد.

مسأله 133- اگر آفتابه ای را كه ته آن سوراخ است روی زمین نجس بگذارند چنانچه آب طوری زیر آن جمع گردد كه با آب آفتابه یكی حساب شود، آب آفتابه نجس می شود، ولی اگر آبی كه از زیر آفتابه خارج می شود در زمین فرو رود یا جاری شود به نحوی كه با آب داخل آن یكی حساب نشود، آب آفتابه نجس نمی شود.

مسأله 134- اگر چیزی داخل بدن شود و به نجاست برسد، در صورتی كه بعد از بیرون آمدن، آلوده به نجاست نباشد پاك است، پس اگر اسباب اماله یا آب آن در مخرج غائط وارد شود، یا سوزن و چاقو و مانند اینها در بدن فرو رود و بعد از بیرون آمدن، به

نجاست آلوده نباشد نجس نیست. و همچنین است آب دهان و بینی اگر در داخل به خون برسد و بعد از بیرون آمدن به خون آلوده نباشد.

احكام نجاسات

مسأله 135- نجس كردن خط و ورق قرآن حرام است، و اگر نجس شود باید فوراً آن را آب بكشند.

مسأله 136- اگر جلد قرآن نجس شود در صورتی كه بی احترامی به قرآن باشد باید آن را آب بكشند.

مسأله 137- گذاشتن قرآن روی عین نجس، مانند خون و مردار اگر چه آن عین نجس خشك باشد حرام است، و برداشتن قرآن از روی آن واجب می باشد.

مسأله 138- نوشتن قرآن با مركب نجس، اگر چه یك حرف آن باشد حرام است. و اگر نوشته شود باید آن را آب بكشند، یا به واسطه تراشیدن و مانند آن كاری كنند كه از بین برود.

مسأله 139- احتیاط واجب آن است كه از دادن قرآن به كافر خودداری كنند، و اگر قرآن دست اوست در صورت امكان از او بگیرند.

مسأله 140- اگر ورق قرآن یا چیزی كه احترام آن لازم است- مثل كاغذی كه اسم خدا یا پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم یا امام علیه السلام بر آن نوشته شده، در مستراح بیفتد بیرون آوردن و آب كشیدن آن اگر چه خرج داشته باشد واجب است، و اگر بیرون آوردن آن ممكن نباشد باید به آن مستراح نروند تا یقین كنند آن ورق پوسیده است. و نیز اگر تربت در مستراح بیفتد و بیرون آوردن آن ممكن نباشد باید تا وقتی كه یقین نكرده اند به كلی از بین رفته به آن مستراح نروند.

مسأله 141- خوردن و آشامیدن چیز نجس، حرام است

و نیز خورانیدن عین نجس به اطفال در صورتی كه ضرر داشته باشد حرام می باشد، بلكه اگر ضرر هم نداشته باشد بنا بر احتیاط واجب باید از آن خودداری كنند، ولی خوراندن غذاهایی كه نجس شده است به طفل حرام نیست.

مسأله 142- فروختن و عاریه دادن چیز نجسی كه می شود آن را آب كشید اگر نجس بودن آن را به طرف نگویند اشكال ندارد، ولی چنانچه انسان بداند كه عاریه گیرنده و خریدار، آن را در خوردن و آشامیدن استعمال می كنند باید نجاستش را به او بگویند.

مسأله 143- اگر انسان ببیند كسی چیز نجسی را می خورد یا با لباس نجس نماز می خواند لازم نیست به او بگوید.

مسأله 144- اگر جایی از خانه یا فرش كسی نجس باشد و ببیند بدن یا لباس یا چیز دیگر كسانی كه وارد خانه او می شوند با رطوبت به جای نجس رسیده است، لازم نیست به آنان بگوید.

مسأله 145- اگر صاحب خانه در بین غذا خوردن بفهمد غذا نجس است، باید به مهمانها بگوید، اما اگر یكی از مهمان ها بفهمد لازم نیست به دیگران خبر دهد، ولی چنانچه طوری با آنان معاشرت دارد كه می داند كه به واسطه نگفتن، خود او هم نجس می شود باید بعد از غذا به آنان بگوید.

مسأله 146- اگر چیزی را كه عاریه كرده نجس شود اگر بداند كه صاحبش آن چیز را در خوردن و آشامیدن استعمال می كند، واجب است به او بگوید.

مسأله 147- بچه ممیزی كه خوب و بد را می فهمد اگر تكلیفش هم نزدیك است اگر بگوید چیزی را آب كشیدم، دوباره باید آن را آب كشید، ولی اگر بگوید چیزی كه در

دست اوست نجس است احتیاط آن است كه از آن اجتناب كنند. اگر چه بعید نیست اعتبار قول صبی مراهق.

مُطَهِّرات

مُطَهِّرات

مسأله 148- ده چیز، نجاست را پاك می كند و آنها را مطهرات گویند:

اول: آب، دوم: زمین، سوم: آفتاب، چهارم: استحاله، پنجم: انتقال، ششم:

اسلام، هفتم: تبعیت، هشتم: برطرف شدن عین نجاست، نهم: استبراءِ حیوان نجاست خوار، دهم: غائب شدن مسلمان. و احكام اینها به طور تفصیل در مسائل آینده گفته می شود.

1- آب

مسأله 149- آب با چهار شرط، چیز نجس را پاك می كند: اول: آن كه مطلق باشد، پس آب مضاف مانند گلاب و عرقِ بید، چیز نجس را پاك نمی كند، دوم: آن كه پاك باشد، سوم: آن كه وقتی چیز نجس را می شویند آب مضاف نشود و بو یا رنگ یا مزه نجاست هم نگیرد، چهارم: آن كه بعد از آب كشیدن چیز نجس، عین نجاست در آن نباشد. و پاك شدن چیز نجس با آب قلیل، یعنی آب كمتر از كر، شرطهای دیگری هم دارد كه بعداً گفته می شود.

مسأله 150- ظرف نجس را با آب قلیل باید سه مرتبه شست، بلكه در كر و جاری هم احتیاط سه مرتبه است، اگر چه ارجح در كر و جاری یك مرتبه است، ولی ظرفی را كه سگ لیسیده یا از آن ظرف آب یا چیز روان دیگر خورده، باید اول با خاكِ پاك، خاك مال كرد و بعد بنا بر احتیاط واجب، دو مرتبه در كر یا جاری یا با آب قلیل شست، و همچنین ظرفی را كه آب دهان سگ در آن ریخته بنا بر احتیاط واجب باید پیش از شستن خاك مال كرد.

مسأله 151- اگر دهانه ظرفی كه سگ دهن زده، تنگ باشد و نشود آن را خاك مال كرد، چنانچه ممكن است باید كهنه به

چوبی بپیچند و به توسط آن خاك را به آن ظرف بمالند و در غیر این صورت پاك شدن ظرف اشكال دارد.

مسأله 152- ظرفی را كه خوك از آن، چیز روانی بخورد، با آب قلیل باید هفت مرتبه شست، و در كر و جاری نیز هفت مرتبه باید شست به احتیاط واجب، و لازم نیست آن را خاك مال كنند، اگر چه احتیاط مستحب آن است كه خاك مال شود، و نیز لیسیدن خوك ملحق است به آب خوردن آن به احتیاط واجب.

مسأله 153- اگر بخواهند ظرفی را كه به شراب نجس شده با آب قلیل آب بكشند باید سه مرتبه بشویند، و بهتر است هفت مرتبه شسته شود.

مسأله 154- كوزه ای كه از گل نجس ساخته شده و یا آب نجس در آن فرو رفته اگر در آب كر یا جاری بگذارند به هر جای آن، كه آب برسد پاك می شود. و اگر بخواهند باطن آن هم پاك شود باید به قدری در آب كر یا جاری بماند كه آب به تمام آن فرو رود و فرو رفتن رطوبت كافی نیست.

مسأله 155- ظرف نجس را با آب قلیل، دو جور می شود آب كشید. یكی آنكه سه مرتبه پر كنند و خالی كنند، دیگر آن كه سه دفعه قدری آب در آن بریزند و در هر دفعه آب را طوری در آن بگردانند كه به جاهای نجس آن برسد و بیرون بریزند.

مسأله 156- اگر ظرف بزرگی مثل پاتیل و خمره نجس شود، چنانچه سه مرتبه آن را از آب پر كنند و خالی كنند پاك می شود، و همچنین است اگر سه مرتبه از بالا، آب در

آن بریزند، بطوری كه تمام اطراف آن را بگیرد، و در هر دفعه آبی كه ته آن جمع می شود بیرون آورند، و احتیاط واجب آن است كه در هر دفعه ظرفی را كه با آن آبها را بیرون می آورند آب بكشند.

مسأله 157- اگر مِس نجس و مانند آن را آب كنند و آب بكشند، ظاهرش پاك می شود.

مسأله 158- تنوری كه به بول نجس شده است، اگر دو مرتبه از بالا آب در آن بریزند بطوری كه تمام اطراف آن را بگیرد پاك می شود. و در غیر بول اگر بعد از برطرف شدن نجاست یك مرتبه به دستوری كه گفته شد آب در آن بریزند، كافی است. و بهتر است كه گودالی ته آن بكنند تا آبها در آن جمع شود و بیرون بیاورند، بعد آن گودال را با خاكِ پاك پر كنند.

مسأله 159- اگر چیز نجس را بعد از برطرف كردن عین نجاست، یك مرتبه در آب كر یا جاری فرو برند كه آب به تمام جاهای نجس آن برسد پاك می شود. و احتیاط واجب آن است كه فرش و لباس و مانند اینها را طوری فشار یا حركت دهند كه آب داخل آن خارج شود.

مسأله 160- اگر بخواهند چیزی را كه به بول نجس شده با آب قلیل آب بكشند، چنانچه یك مرتبه آب روی آن بریزند و از آن جدا شود در صورتی كه بول در آن چیز نمانده باشد، یك مرتبه دیگر كه آب روی آن بریزند پاك می شود، ولی در لباس و فرش و مانند اینها باید بعد از هر دفعه، فشار دهند تا غُساله آن بیرون آید (و غُساله آبی

است كه معمولًا در وقت شستن و بعد از آن از چیزی كه شسته می شود خود بخود یا به وسیله فشار می ریزد).

مسأله 161- اگر چیزی به بول پسر شیرخواری كه غذاخور نشده و شیر خوك نخورده، نجس شود، چنانچه یك مرتبه آب روی آن بریزند كه به تمام جاهای نجس آن برسد پاك می شود ولی احتیاط مستحب آن است كه یك مرتبه دیگر هم آب روی آن بریزند و در لباس و فرش و مانند اینها فشار لازم نیست.

مسأله 162- اگر چیزی به غیر بول نجس شود، چنانچه بعد از برطرف كردن نجاست یك مرتبه آب روی آن بریزند و از آن جدا شود، پاك می گردد. و نیز اگر در دفعه اولی كه آب روی آن می ریزند نجاست آن برطرف شود و بعد از برطرف شدن نجاست هم آب روی آن بیاید، پاك می شود. ولی در هر صورت لباس و مانند آن را باید فشار دهند تا غساله آن بیرون آید.

مسأله 163- اگر حصیر نجس را كه با نخ بافته شده، در آب كر یا جاری فرو برند، بعد از برطرف شدن عین نجاست، پاك می شود.

مسأله 164- اگر ظاهر گندم و برنج و صابون و مانند اینها نجس شود به فرو بردن در كر و جاری، پاك می گردد. و اگر باطن آنها نجس شود پاك نمی گردد.

مسأله 165- اگر انسان شك كند كه آب نجس به باطن صابون رسیده یا نه، باطن آن پاك است.

مسأله 166- اگر ظاهر برنج و گوشت یا چیزی مانند اینها نجس شده باشد، چنانچه آن را در ظرفی بگذارند و سه مرتبه آب روی آن بریزند و خالی كنند پاك می شود،

و ظرف آن هم پاك می گردد. ولی اگر بخواهند لباس یا چیزی را كه فشار لازم دارد در ظرفی بگذارند و آب بكشند باید در هر مرتبه كه آب روی آن می ریزند آن را فشار دهند و ظرف را كج كنند، تا غساله ای كه در آن جمع شده بیرون بریزد.

مسأله 167- لباس نجسی را كه به نیل و مانند آن رنگ شده، اگر در آب كر یا جاری فرو برند و آب پیش از آن كه به واسطه رنگ پارچه مضاف شود به تمام آن برسد آن لباس پاك می شود. اگر چه موقع فشار دادن آب مضاف یا رنگین از آن بیرون آید.

مسأله 168- اگر لباسی را در كر یا جاری آب بكشند و بعد مثلًا لجن آب در آن ببینند، چنانچه احتمال ندهند كه جلوگیری از رسیدن آب كرده آن لباس پاك است.

مسأله 169- اگر بعد از آب كشیدن لباس و مانند آن خورده گِل یا اشنان در آن دیده شود در صورتی كه بداند كه خورده گِل یا اشنان با آب شسته شد، پاك است، ولی اگر آب نجس به باطن گل یا اشنان رسیده باشد ظاهر گل و اشنان، پاك و باطن آنها نجس است.

مسأله 170- هر چیز نجس تا عین نجاست را از آن برطرف نكنند پاك نمی شود.

ولی اگر بو یا رنگ نجاست در آن مانده باشد اشكال ندارد. پس اگر خون را از لباس برطرف كنند و لباس را آب بكشند و رنگ خون در آن بماند، پاك می باشد، اما چنانچه به واسطه بو یا رنگ یقین كنند یا احتمال دهند كه ذره های نجاست در آن چیز مانده، نجس است.

مسأله

171- اگر نجاست بدن را در آب كر یا جاری برطرف كنند بدن پاك می شود و بیرون آمدن و دوباره در آب رفتن لازم نیست.

مسأله 172- غذای نجسی كه لای دندانها مانده اگر آب در دهان بگردانند و به تمام غذای نجس برسد، پاك می شود.

مسأله 173- اگر موی سر و صورت زیاد باشد و با آب قلیل آب بكشند باید فشار دهند كه غساله آن جدا شود.

مسأله 174- اگر جایی از بدن یا لباس را با آب قلیل، آب بكشند، اطراف آنجا كه متصل به آن است و معمولًا موقع آب كشیدن آن جا نجس می شود در صورتی كه آبی كه برای پاك شدن محل نجس می ریزند به آن اطراف جاری شود با پاك شدن جای نجس پاك می شود. و همچنین است اگر چیز پاكی را پهلوی چیز نجس بگذارند و روی هر دو آب بریزند. پس اگر برای آب كشیدن یك انگشت نجس، روی همه انگشتها آب بریزند و آب نجس به همه آنها برسد، بعد از پاك شدن انگشت نجس، تمام انگشتها پاك می شود.

مسأله 175- گوشت و دنبه ای كه نجس شده مثل چیزهای دیگر آب كشیده می شود. و همچنین است اگر بدن یا لباس، چربی كمی داشته باشد كه از رسیدن آب به آنها جلوگیری نكند.

مسأله 176- اگر ظرف یا بدن نجس باشد و بعد به طوری چرب شود كه جلوگیری از رسیدن آب به آنها كند، چنانچه بخواهند ظرف و بدن را آب بكشند، باید چربی را برطرف كنند تا آب به آنها برسد.

مسأله 177- چیز نجسی كه عین نجاست در آن نیست، اگر زیر شیری كه متصل به كر است یك

دفعه بشویند پاك می شود، و نیز اگر عین نجاست در آن باشد، چنانچه عین نجاست آن، زیر شیر یا بوسیله دیگر برطرف شود، و آبی كه از آن چیز می ریزد بو یا رنگ یا مزه نجاست به خود نگرفته باشد با آن شیر پاك می گردد. اما اگر آبی كه از آن می ریزد بو یا رنگ یا مزه نجاست گرفته باشد باید به قدری آب شیر روی آن بریزند تا در آبی كه از آن جدا می شود، بو یا رنگ یا مزه نجاست نباشد.

مسأله 178- اگر چیزی را آب بكشد و یقین كند پاك شده و بعد شك كند كه عین نجاست را از آن برطرف كرده یا نه، چنانچه موقع آب كشیدن متوجه برطرف كردن عین نجاست بوده آن چیز پاك است و اگر متوجه برطرف كردن عین نجاست نبوده بنا بر احتیاط مستحب باید دوباره آن را آب بكشد.

مسأله 179- زمینی كه آب روی آن جاری نمی شود اگر نجس شود با آب قلیل پاك نمی گردد. ولی زمینی كه روی آن شن یا ریگ باشد- چون آبی كه روی آن می ریزند از آن جدا شده و در شن و ریگ فرو می رود- با آب قلیل پاك می شود، اما زیر ریگها نجس می ماند.

مسأله 180- زمین سنگ فرش و آجرفرش و زمین سختی كه آب در آن فرو نمی رود اگر نجس شود با آب قلیل، پاك می گردد، ولی باید به قدری آب روی آن بریزند كه جاری شود و چنانچه آبی كه روی آن ریخته اند از سوراخی بیرون رود همه زمین پاك می شود، و اگر بیرون نرود جایی كه آبها جمع می شود نجس می ماند. و برای پاك

شدن آن جا باید گودالی بكنند كه آب در آن جمع شود، بعد آب را بیرون بیاورند و گودال را با خاك پاك پر كنند.

مسأله 181- اگر ظاهر نمكِ سنگ و مانند آن نجس شود، با آب كمتر از كر هم پاك می شود.

مسأله 182- اگر شكر آب شده نجس را قند بسازند و در آب كر یا جاری بگذارند پاك نمی شود.

2- زمین

مسأله 183- زمین با سه شرط، كف پا و ته كفش نجس را پاك می كند. اول: آن كه زمین پاك باشد. دوم: آن كه خشك باشد. سوم: آن كه اگر عین نجس مثل خون و بول، یا متنجس مثل گِلی كه نجس شده در كف پا و ته كفش باشد به واسطه راه رفتن یا مالیدن پا به زمین برطرف شود. و نیز زمین باید خاك یا سنگ یا آجرفرش و مانند اینها باشد و با راه رفتن روی فرش و حصیر و سبزه، كف پا و ته كفشِ نجس، پاك نمی شود، و اگر به واسطه غیر راه رفتن نجس شده باشد پاك شدنش به واسطه راه رفتن اشكال دارد.

مسأله 184- پاك شدن كف پا و ته كفشِ نجس، به واسطه راه رفتن روی آسفالت و روی زمینی كه با چوب فرش شده محل اشكال است. بلكه پاك نشدن اقوی است.

مسأله 185- برای پاك شدن كف پا و ته كفش، بهتر است پانزده قدم یا بیشتر راه بروند، اگر چه به كمتر از پانزده قدم یا مالیدن پا به زمین نجاست برطرف شود.

مسأله 186- لازم نیست كف پا و ته كفشِ نجس، تر باشد بلكه اگر خشك هم باشد به راه رفتن پاك می شود.

مسأله

187- بعد از آن كه كف پا یا ته كفشِ نجس، به راه رفتن پاك شد مقداری از اطراف آن هم كه معمولًا به گِل آلوده می شود اگر زمین یا خاك به آن اطراف برسد پاك می گردد.

مسأله 188- كسی كه با دست و زانو راه می رود، اگر كف دست یا زانوی او نجس شود پاك شدن دست و زانوی او بوسیله راه رفتن محل اشكال است. و همچنین است ته عصا و ته پای مصنوعی و نعل چهارپایان و چرخ اتومبیل و درشكه و مانند اینها.

مسأله 189- اگر بعد از راه رفتن ذره های كوچكی از نجاست كه دیده نمی شود، در كف پا یا ته كفش بماند باید آن ذره ها را هم برطرف كرد، ولی باقی بودن بو و رنگ اشكال ندارد.

مسأله 190- توی كفش و مقداری از كف پا كه به زمین نمی رسد به واسطه راه رفتن پاك نمی شود و پاك شدن كف جوراب به واسطه راه رفتن، محل اشكال است، ولی اگر كف جوراب از پوست باشد بوسیله راه رفتن پاك می شود.

3- آفتاب

مسأله 191- آفتاب، زمین و ساختمان و چیزهایی كه مانند درب و پنجره در ساختمان به كار برده شده، و همچنین میخی را كه به دیوار كوبیده اند و جزء ساختمان حساب می شود با شش شرط پاك می كند. اول: آن كه چیز نجس بطوری تر باشد كه اگر چیز دیگری به آن برسد تر شود، پس اگر خشك باشد باید به وسیله ای آن را تر كنند تا آفتاب خشك كند. دوم: آن كه اگر عین نجاست در آن چیز باشد پیش از تابیدن آفتاب آن را برطرف كنند. سوم: آن كه چیزی از

تابیدن آفتاب جلوگیری نكند، پس اگر آفتاب از پشت پرده یا ابر و مانند اینها بتابد و چیز نجس را خشك كند، آن چیز پاك نمی شود، ولی اگر ابر به قدری نازك باشد كه از تابیدن آفتاب جلوگیری نكند اشكال ندارد. چهارم: آن كه آفتاب به تنهایی چیز نجس را خشك كند پس اگر مثلًا چیز نجس به واسطه باد و آفتاب خشك شود پاك نمی گردد، ولی اگر باد به قدری كم باشد كه نگویند به خشك شدن چیز نجس كمك كرده، اشكال ندارد. پنجم: آن كه آفتاب مقداری از بنا و ساختمان را كه نجاست به آن فرو رفته، یك مرتبه خشك كند، پس اگر یك مرتبه بر زمین و ساختمان نجس بتابد و روی آن را خشك كند، و دفعه دیگر زیر آن را خشك نماید، فقط روی آن پاك می شود و زیر آن نجس می ماند.

ششم: آن كه ما بین روی زمین یا ساختمان كه آفتاب به آن می تابد با داخل آن، هوا یا جسم پاك دیگری فاصله نباشد.

مسأله 192- آفتاب حصیر نجس را پاك می كند و همچنین درخت و گیاه به واسطه آفتاب پاك می شود.

مسأله 193- اگر آفتاب به زمین نجس بتابد، بعد انسان شك كند كه زمین موقع تابیدن آفتاب تر بوده یا نه، یا تری آن به واسطه آفتاب خشك شده یا نه، آن زمین نجس است، و همچنین است اگر شك كند كه پیش از تابش آفتاب، عین نجاست از آن برطرف شده یا نه، یا شك كند كه چیزی مانع تابش آفتاب بوده یا نه.

مسأله 194- اگر آفتاب به یك طرف دیوار نجس بتابد، طرفی كه آفتاب به

آن نتابیده پاك نمی شود، ولی اگر دیوار به قدری نازك باشد كه به واسطه تابش به یك طرف، طرف دیگرش هم خشك شود پاك می گردد.

4- اسْتِحاله

مسأله 195- اگر جنس چیز نجس به طوری عوض شود كه به صورت چیز پاكی درآید پاك می شود، و می گویند استحاله شده است. مثل آنكه چوب نجس بسوزد و خاكستر گردد. یا سگ در نمكزار فرو رود و نمك شود، ولی اگر جنس آن عوض نشود مثل آن كه گندم نجس را آرد كنند یا نان بپزند پاك نمی شود.

مسأله 196- كوزه گِلی و مانند آن كه از گِل نجس ساخته شده نجس است، و باید از ذغالی كه از چوب نجس درست شده اجتناب نمایند.

مسأله 197- چیز نجسی كه معلوم نیست استحاله شده یا نه نجس است.

مسأله 198- اگر شراب بخودی خود یا به واسطه آن كه چیزی مثل سركه و نمك در آن ریخته اند سركه شود پاك می گردد.

مسأله 199- شرابی كه از انگور نجس درست كنند، به سركه شدن پاك نمی شود، بلكه اگر نجاستی هم از خارج به شراب برسد احتیاط واجب آنست كه بعد از سركه شدن از آن اجتناب نمایند.

مسأله 200- سركه ای كه از انگور و كشمش و خرمای نجس درست كنند نجس است.

مسأله 201- اگر پوشال ریز انگور یا خرما داخل آنها باشد و سركه بریزند ضرر ندارد. و نیز اگر پیش از آن كه خرما و كشمش و انگور سركه شود خیار و بادنجان و مانند اینها در آن بریزند اشكال ندارد.

5- كم شدن دو سوم آب انگور

مسأله 202- آب انگوری كه جوش آمده پیش از آن كه ثلثان شود، یعنی دو قسمت آن كم شود و یك قسمت آن بماند نجس نیست، ولی خوردن آن حرام است، ولی اگر ثابت شود كه مست كننده است حرام و نجس می باشد، و فقط به سركه شدن پاك

و حلال می شود.

مسأله 203- اگر مثلًا در یك خوشه غوره یك دانه یا دو دانه انگور باشد چنانچه به آبی كه از آن خوشه گرفته می شود آبغوره بگویند و اثری از شیرینی در آن نباشد و بجوشد، پاك و خوردن آن حلال است.

مسأله 204- چیزی كه معلوم نیست غوره است یا انگور، اگر جوش بیاید حرام نمی شود.

6- انتقال

مسأله 205- اگر خون بدن انسان یا خون حیوانی كه خون جهنده دارد، یعنی حیوانی كه وقتی رگ آن را ببرند خون از آن جستن می كند به بدن حیوانی كه خون جهنده ندارد برود و خون آن حیوان حساب شود پاك می گردد، و این را انتقال گویند.

پس خونی كه زالو از انسان می مكد چون خون زالو به آن گفته نمی شود و می گویند خون انسان است نجس می باشد.

مسأله 206- اگر كسی پشه ای را كه به بدنش نشسته بكشد و نداند خونی كه از پشه بیرون آمده از او مكیده یا از خود پشه می باشد، پاك است و همچنین است اگر بداند از او مكیده ولی جزو بدن پشه حساب شود، اما اگر فاصله بین مكیدن خون و كشتن پشه به قدری كم باشد كه بگویند خون انسان است، یا معلوم نباشد كه می گویند خون پشه است یا خون انسان، نجس می باشد.

7- اسلام

مسأله 207- اگر كافر شهادتین بگوید، یعنی بگوید: «أَشْهَدُ انْ لا الهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ» مسلمان می شود و بعد از مسلمان شدن، بدن و آب دهان و بینی و عرق او پاك است. ولی اگر موقع مسلمان شدن عین نجاست به بدن او بوده، باید برطرف كند و جای آن را آب بكشد، ولی اگر پیش از مسلمان شدن عین نجاست برطرف شده باشد لازم نیست جای آن را آب بكشد.

مسأله 208- اگر موقعی كه كافر بوده لباس او با رطوبت به بدنش رسیده باشد و آن لباس در موقع مسلمان شدن در بدن او نباشد نجس است، بلكه اگر در بدن او هم باشد بنا بر احتیاط واجب باید

از آن اجتناب كند.

مسأله 209- اگر كافر شهادتین بگوید و انسان نداند قلباً مسلمان شده یا نه، پاك است، ولی اگر بداند قلباً مسلمان نشده بنا بر احتیاط واجب باید از او اجتناب كرد.

8- تَبَعیت

مسأله 210- تبعیت آن است كه چیز نجسی به واسطه پاك شدن چیز نجس دیگر پاك شود.

مسأله 211- اگر شراب سركه شود، ظرف آن هم تا جایی كه شراب موقع جوش آمدن به آنجا رسیده پاك می شود، و كهنه و چیزی هم كه معمولًا روی آن می گذارند اگر به آن رطوبت نجس شود، پاك می گردد. بلكه اگر موقع جوشیدن سر برود و پشت ظرف به آن آلوده شود، بعد از سركه شدن پشت ظرف هم پاك می شود.

مسأله 212- تخته یا سنگی كه روی آن میت را غسل می دهند و پارچه ای كه با آن عورت میت را می پوشانند و دست كسی كه او را غسل می دهد و همین طور كیسه و صابونی كه با آن شسته می شود بعد از تمام شدن غسل پاك می شود.

مسأله 213- كسی كه چیزی را با دست خود آب می كشد اگر دست و آن چیز با هم آب كشیده شود بعد از پاك شدن آن چیز دست او هم پاك می شود.

مسأله 214- اگر لباس و مانند آن را با آب قلیل، آب بكشند و به اندازه معمول فشار دهند تا آبی كه روی آن ریخته اند جدا شود، آبی كه در آن می ماند پاك است.

مسأله 215- ظرف نجس را كه با آب قلیل آب می كشند، بعد از جدا شدن آبی

كه برای پاك شدن، روی آن ریخته اند، قطره های آبی كه در آن می ماند پاك است.

9- برطرف شدن عین نجاست

مسأله 216- اگر بدن حیوان به عین نجس مثل خون، یا متنجس مثل آبِ نجس، آلوده شود، چنانچه آنها برطرف شود بدن آن حیوان پاك می شود. و همچنین است باطن بدن انسان مثل توی دهان و بینی. مثلًا اگر

خونی از لای دندان بیرون آید و در آب دهان از بین برود، آب كشیدن توی دهان لازم نیست. ولی اگر دندان عاریه در دهان نجس شود، باید آن را آب بكشند به احتیاط واجب.

مسأله 217- اگر غذا لای دندان مانده باشد و داخل دهان خون بیاید، چنانچه انسان نداند كه خون به غذا رسیده آن غذا پاك است. و اگر خون به آن برسد بنا بر احتیاط واجب نجس می شود.

مسأله 218- جایی را كه انسان نمی داند از ظاهر بدن است یا باطن آن، اگر نجس شود لازم نیست آب بكشد اگر چه آب كشیدن احوط است.

مسأله 219- اگر گرد و خاك نجس به لباس و فرش و مانند اینها بنشیند، چنانچه هر دو خشك باشند نجس نمی شود، و اگر گرد و خاك یا لباس و مانند اینها تر باشد باید محل نشستن گرد و خاك را آب بكشند.

10- اسْتِبْراء حیوان نجاست خوار

مسأله 220- بول و غائط حیوانی كه به خوردن نجاست انسان عادت كرده نجس است و اگر بخواهند پاك شود باید آن را استبراء كنند، یعنی تا مدتی كه بعد از آن مدت دیگر نجاست خوار به آن نگویند، نگذارند نجاست بخورد و غذای پاك به آن بدهند، و بنا بر احتیاط واجب باید شتر نجاست خوار را چهل روز، و گاو را بیست روز، و گوسفند را ده روز و مرغابی را پنج روز، و مرغ خانگی را سه روز، از خوردن نجاست جلوگیری كنند و غذای پاك به آنها بدهند.

11- غائب شدن مسلمان

مسأله 221- اگر بدن یا لباس مسلمان یا چیز دیگری كه مانند ظرف و فرش در اختیار او است نجس شود و آن مسلمان غائب گردد اگر انسان احتمال بدهد كه آن چیز را آب كشیده یا به واسطه آن كه مثلًا آن چیز در آب جاری افتاده، پاك شده است اجتناب از آن لازم نیست.

مسأله 222- اگر خود انسان یقین كند كه چیزی كه نجس بوده پاك شده است، یا دو عادل به پاك شدن آن خبر دهند، آن چیز پاك است، و همچنین است اگر كسی كه چیز نجس در اختیار او است بگوید آن چیز پاك شده، یا مسلمانی چیز نجس را آب كشیده باشد، اگر چه معلوم نباشد درست آب كشیده یا نه.

مسأله 223- كسی كه وكیل شده است لباس انسان را آب بكشد و لباس هم در تصرف او باشد اگر بگوید آب كشیدم، آن لباس پاك است.

مسأله 224- اگر انسان حالی دارد كه در آب كشیدن چیز نجس یقین پیدا نمی كند می تواند به گمان اكتفا نماید.

احكام ظرفها

مسأله 225- ظرفی كه از پوست سگ یا خوك یا مردار ساخته شده خوردن و آشامیدن از آن ظرف حرام است، و نباید آن ظرف را در وضو و غسل و كارهایی كه باید با چیز پاك انجام داد استعمال كنند. بلكه احتیاط واجب آن است كه چرم سگ و خوك و مردار را اگر چه ظرف هم نباشد استعمال نكنند.

مسأله 226- خوردن و آشامیدن از ظرف طلا و نقره و استعمال آنها، حرام است ولی استعمالِ آنها در زینت اطاق حرام نیست، و نگاه داشتن نیز حرام نمی باشد.

مسأله 227- ساختن ظرف طلا

و نقره و مزدی كه برای آن می گیرند حرام نیست.

مسأله 228- خرید و فروش ظرف طلا و نقره و پول عوضی هم كه فروشنده می گیرد حرام نیست.

مسأله 229- گیره استكان كه از طلا یا نقره می سازند اگر بعد از برداشتن استكان، ظرف به آن گفته شود، استعمال آن چه به تنهایی و چه با استكان، حرام است و اگر ظرف به آن گفته نشود استعمال آن مانعی ندارد.

مسأله 230- استعمال ظرفی كه روی آن را آب طلا یا آب نقره داده اند اشكال ندارد.

مسأله 231- اگر فلزی را با طلا یا نقره مخلوط كنند و ظرف بسازند چنانچه مقدار آن فلز به قدری زیاد باشد كه ظرف طلا یا نقره به آن ظرف نگویند استعمال آن مانعی ندارد.

مسأله 232- اگر انسان غذایی را كه در ظرف طلا یا نقره است در ظرف دیگر بریزد این استعمال جائز است ولی اگر بخواهد از ظرف دوم غذا بخورد و خالی كردن ظرف برای آن نباشد كه غذا خوردن از ظرف طلا یا نقره جائز نیست این استعمال حرام می باشد.

مسأله 233- استعمال بادگیر قلیان و غلاف شمشیر و كارد و قاب قرآن اگر از طلا یا نقره باشد اشكال ندارد و همچنین عطردان و سرمه دان و مثل اینها.

مسأله 234- استعمال ظرف طلا یا نقره در حال ناچاری اشكال ندارد و برای وضو و غسل هم در حال تقیه می شود ظرف طلا و نقره را استعمال كرد، بلكه گاهی واجب است.

مسأله 235- استعمال ظرفی كه معلوم نیست از طلا یا نقره است یا از چیز دیگر اشكال ندارد.

وضو

وضو

مسأله 236- در وضو واجب است صورت و دستها را بشویند و

جلوی سر و روی پاها را مسح كنند.

مسأله 237- درازای صورت را باید از بالای پیشانی- جایی كه موی سر بیرون می آید- تا آخر چانه شست، و پهنای آن به مقداری كه بین انگشت وسط و شست قرار می گیرد باید شسته شود، و اگر مختصری از این مقدار را نشوید وضو باطل است.

و برای آن كه یقین كند این مقدار كاملًا شسته شده باید كمی اطراف آن را هم بشوید.

مسأله 238- اگر صورت یا دست كسی كوچكتر یا بزرگتر از معمول مردم باشد باید ملاحظه كند كه مردمان معمولی تا كجای صورت خود را می شویند، او هم تا همان جا را بشوید و اگر دست و صورتش هر دو بر خلاف معمول باشد ولی با هم متناسب باشند لازم نیست ملاحظه معمول را بكند بلكه به دستوری كه در مسأله پیش گفته شد وضو بگیرد، و نیز اگر در پیشانی او مو روئیده یا جلوی سرش مو ندارد باید به اندازه معمول پیشانی را بشوید.

مسأله 239- اگر احتمال دهد چرك یا چیز دیگری در ابروها و گوشه های چشم و لب او هست كه نمی گذارد آب به آنها برسد، چنانچه احتمال او در نظر مردم به جا باشد، باید پیش از وضو وارسی كند كه اگر هست برطرف نماید.

مسأله 240- اگر پوست صورت از لای مو پیدا باشد باید آب را به پوست برساند، و اگر پیدا نباشد شستن مو كافی است، و رساندن آب به زیر آن لازم نیست.

مسأله 241- اگر شك كند كه پوست صورت از لای مو پیدا است یا نه، بنا بر احتیاط واجب باید مو را بشوید و آب را به

پوست هم برساند.

مسأله 242- شستن توی بینی و مقداری از لب و چشم كه در وقت بستن دیده نمی شود واجب نیست، ولی برای آن كه یقین كند از جاهایی كه باید شسته شود چیزی باقی نمانده واجب است مقداری از آنها را هم بشوید. و كسی كه نمی دانسته باید این مقدار را بشوید اگر نداند در وضوهایی كه گرفته این مقدار را شسته یا نه، نمازهایی كه خوانده صحیح است.

مسأله 243- باید صورت را بنا بر احتیاط واجب از بالا به پایین شست و اگر از پایین به بالا بشوید وضو باطل است، و دستها را باید از مرفق به طرف سر انگشتان بشوید.

مسأله 244- اگر دست را تر كند و به صورت و دستها بكشد، چنانچه تری دست به قدری باشد كه به واسطه كشیدن دست، آب كمی بر آنها جاری شود كافی است.

مسأله 245- بعد از شستن صورت باید دست راست و بعد از آن دست چپ را از آرنج تا سرانگشتها بشوید.

مسأله 246- برای آن كه یقین كند آرنج را كاملًا شسته باید مقداری بالاتر از آرنج را هم بشوید.

مسأله 247- كسی كه پیش از شستن صورت دستهای خود را تا مچ شسته، در موقع وضو باید تا سرانگشتان را بشوید و اگر فقط تا مچ را بشوید وضوی او باطل است.

مسأله 248- در وضو، شستن صورت و دستها، مرتبه اول واجب و مرتبه دوم جایز و مرتبه سوم و بیشتر از آن حرام می باشد، و اگر با یك مشت آب، تمام عضو شسته شود و به قصد وضو بریزد یك مرتبه حساب می شود چه قصد بكند یك مرتبه را، یا قصد

نكند.

مسأله 249- بعد از شستن هر دو دست باید جلوی سر را با تری آب وضو كه در دست مانده مسح كند، و لازم نیست با دست راست باشد یا از بالا به پایین مسح نماید.

مسأله 250- یك قسمت از چهار قسمت سر كه مقابل پیشانی است جای مسح می باشد، و هر جای این قسمت را به هر اندازه مسح كند كافی است، اگر چه احتیاط مستحب آن است كه از درازا به اندازه درازای یك انگشت و از پهنا به اندازه پهنای سه انگشت بسته، مسح نماید.

مسأله 251- لازم نیست مسح سر بر پوست آن باشد بلكه بر موی جلوی سر هم صحیح است. ولی كسی كه موی جلوی سر او به اندازه ای بلند است كه اگر مثلًا شانه كند به صورتش می ریزد، یا به جاهای دیگر سر می رسد، باید بیخ موها را مسح كند، یا فرق سر را باز كرده پوست سر را مسح نماید، و اگر موهایی را كه به صورت می ریزد یا به جاهای دیگر سر می رسد جلوی سر جمع كند و بر آنها مسح نماید، یا بر موی جاهای دیگر سر، كه جلوی آن آمده مسح كند باطل است.

مسأله 252- بعد از مسح سر باید با تری آب وضو كه در دست مانده روی پاها را از سر یكی از انگشتها تا برآمدگی روی پا مسح كند.

مسأله 253- پهنای مسح پا به هر اندازه باشد كافی است، ولی بهتر، بلكه احوط آن است كه با تمام كف دست، روی پا را مسح كند.

مسأله 254- اگر در مسح پا همه دست را روی پا بگذارد و كمی بكشد صحیح است.

مسأله 255-

در مسح سر و روی پا باید دست را روی آنها بكشد، و اگر دست را نگهدارد و سر یا پا را به آن بكشد وضو باطل است، ولی اگر موقعی كه دست را می كشد سر یا پا مختصری حركت كند اشكال ندارد.

مسأله 256- جای مسح باید خشك باشد. و اگر به قدری تر باشد كه رطوبت كف دست به آن اثر نكند مسح باطل است. ولی اگر تری آن بقدری كم باشد كه رطوبتی كه بعد از مسح در آن دیده می شود بگویند فقط از تری كف دست است اشكال ندارد.

مسأله 257- اگر برای مسح، رطوبتی در كف دست نمانده باشد نمی تواند دست را با آب خارج، تر كند، بلكه باید از اعضای دیگر وضو رطوبت بگیرد و با آن مسح نماید.

مسأله 258- اگر رطوبت كف دست فقط به اندازه مسح سر باشد، می تواند سر را با همان رطوبت مسح كند، و برای مسح پاها از اعضاء دیگر وضو رطوبت بگیرد.

مسأله 259- مسح كردن از روی جوراب و كفش باطل است، ولی اگر به واسطه سرمای شدید یا ترس از دزد و درنده و مانند اینها نتواند كفش یا جوراب را بیرون آورد، مسح كردن بر آنها اشكال ندارد، و اگر روی كفش نجس باشد باید چیز پاكی بر آن بیندازد و بر آن چیز مسح كند.

مسأله 260- اگر روی پا نجس باشد و نتواند برای مسح، آن را آب بكشد باید تیمم نماید.

وضوی ارتماسی

مسأله 261- وضوی ارتماسی آن است كه انسان صورت و دستها را به قصد وضو، با مراعات شستن از بالا به پایین در آب فرو برد، لیكن برای این كه

مسح سر و پاها با آب وضو باشد، بایستی در شستن ارتماسی دستها، قصد شستن وضویی، هنگام بیرون آوردن دستها از آب باشد، و یا این كه مقداری از دست چپ را، باقی گذارد، تا آن را با دست راست، ترتیبی بشوید.

مسأله 262- در وضوی ارتماسی هم باید صورت و دستها از بالا به پایین شسته شود، پس اگر وقتی كه صورت و دستها را در آب فرو می برد قصد وضو كند باید صورت را از طرف پیشانی و دستها را از طرف آرنج در آب فرو برد و اگر موقع بیرون آوردن از آب قصد وضو كند، باید صورت را از طرف پیشانی و دستها را از طرف آرنج بیرون آورد.

مسأله 263- اگر وضوی بعضی از اعضاء را ارتماسی و بعضی را غیر ارتماسی انجام دهد اشكالی ندارد.

دعاهایی كه موقع وضو گرفتن مستحب است

مسأله 264- كسی كه وضو می گیرد مستحب است موقعی كه نگاهش به آب می افتد بگوید: «بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَ الْماءَ طَهُوراً وَ لَمْ یجْعَلْهُ نَجِساً» و موقعی كه پیش از وضو دست خود را می شوید بگوید: «اللَّهُمَّ اجْعَلْنی مِنَ التَّوّابِینَ وَ اجْعَلْنِی مِنَ الْمُتَطَهِّرینَ» و در وقت مضمضه كردن یعنی آب در دهان گرداندن بگوید: «اللَّهُمَّ لَقِّنی حُجَّتی یوْمَ أَلْقاك وَ أَطْلِقْ لِسانی بِذِكْرِكَ» و در وقت استنشاق یعنی آب در بینی كردن بگوید: «اللَّهُمَّ لا تُحَرِّمْ عَلَی ریحَ الْجَنَّةِ وَ اجْعَلْنِی مِمَّنْ یشَمُّ رِیحَهَا وَ رَوْحَهَا وَ طِیبَها» و موقع شستن رو بگوید: «اللَّهُمَّ بَیضْ وَجْهِی یوْمَ تَسْوَدُّ فِیهِ الْوُجُوهُ وَ لا تُسَوِّدْ وَجْهِی یوْمَ تَبْیضُّ فِیهِ الْوُجُوهُ» و در وقت شستن دست راست بخواند: «اللَّهُمَّ أعْطِنی كِتابی بِیمِینی وَ

الْخُلْدَ فی الْجِنَانِ بِیساری وَ حاسِبْنی حِسَاباً یسِیراً» و موقع شستن دست چپ بگوید: «اللَّهُمَّ لا تُعْطِنِی كِتابِی بِشِمِالی وَ لا مِنْ وَراءِ ظَهْرِی وَ لا تَجْعَلْهَا مَغْلُولَةً الی عُنُقی وَ اعُوذ بِكَ مِنْ مُقَطَّعاتِ النّیرانِ» و موقعی كه سر را مسح می كند بگوید: «اللَّهُمَّ غَشِّنی بِرَحْمَتِكَ وَ بَرَكاتِكَ وَ عَفْوِكَ» و در وقت مسح پا بخواند: «اللَّهُمَّ ثَبِّتْنِی عَلَی الصِّراطِ یوْمَ تَزِلُّ فِیهِ الاقْدامُ وَ اجْعَلْ سَعْیی فی ما یرْضِیكَ عَنّی یا ذَا الْجَلالِ وَ الْاكْرَامِ».

شرایط وضو

شرایط

شرایط صحیح بودن وضو سیزده چیز است

شرط اول

آن كه آب وضو پاك باشد.

شرط دوم

آن كه مطلق باشد.

مسأله 265- وضو با آب نجس و آب مضاف باطل است، اگر چه انسان نجس بودن یا مضاف بودن آن را نداند یا فراموش كرده باشد، و اگر با آن وضو نمازی هم خوانده باشد، باید آن نماز را دوباره با وضوی صحیح بخواند.

مسأله 266- اگر غیر از آب گل آلود مضاف، آب دیگری برای وضو ندارد، چنانچه وقت نماز تنگ است باید تیمم كند، و اگر وقت دارد باید صبر كند تا آب صاف شود و وضو بگیرد.

شرط سوم: آن كه آب وضو مباح باشد. و همچنین بنا بر احتیاط باید فضایی كه در آن وضو می گیرد مباح باشد، اگر چه اباحه فضا لازم نیست.

مسأله 267- وضو با آب غصبی و با آبی كه معلوم نیست صاحب آن راضی است یا نه، حرام و باطل است، ولی اگر سابقاً راضی بوده و انسان نمی داند كه از رضایتش برگشته یا نه، وضو صحیح است، و نیز اگر آب وضو از صورت و دستها در جای غصبی بریزد، وضوی او صحیح است.

مسأله 268- وضو گرفتن از حوض مدرسه ای كه انسان نمی داند آن حوض را برای همه مردم وقف كرده اند یا برای محصلین همان مدرسه، در صورتی كه معمولًا مردم از آب آن وضو بگیرند اشكال ندارد.

مسأله 269- كسی كه نمی خواهد در مسجدی نماز بخواند اگر نداند حوض آن را برای همه مردم وقف كرده اند یا برای كسانی كه در آنجا نماز می خوانند، نمی تواند از حوض آن وضو بگیرد، ولی اگر معمولًا كسانی هم كه نمی خواهند در آنجا نماز بخوانند از حوض آن وضو می گیرند، می تواند از حوض آن

وضو بگیرد.

مسأله 270- وضو گرفتن از حوض تیمچه ها و مسافرخانه ها و مانند اینها برای كسانی كه ساكن آن جاها نیستند، در صورتی صحیح است كه معمولًا كسانی هم كه ساكن آن جاها نیستند، با آب آنها وضو بگیرند.

مسأله 271- وضو گرفتن در نهرهای بزرگ اگر چه انسان نداند كه صاحب آنها راضی است، اشكال ندارد ولی اگر صاحب آنها از وضو گرفتن نهی كند احتیاط واجب آن است كه با آب آنها وضو نگیرند.

مسأله 272- اگر فراموش كند آب، غصبی است، و با آن وضو بگیرد صحیح است.

شرط چهارم

آن كه ظرف آب وضو مباح باشد.

شرط پنجم

آن كه ظرف آب وضو طلا و نقره نباشد.

مسأله 273- اگر آب وضو در ظرف غصبی است و غیر از آن، آب دیگری ندارد باید تیمم كند و چنانچه با آن آب وضو بگیرد باطل است. و اگر آب مباح دیگری دارد چنانچه در آن ظرف غصبی، وضوی ارتماسی بگیرد و یا با آن ظرف، آب به صورت و دستها بریزد وضویش باطل است، ولی اگر با كف دست، آب از آن ظرف بردارد و به صورت و دستها بریزد وضویش صحیح است، اگر چه از جهت تصرف در ظرف غصبی، فعل حرام، مرتكب شده است، و وضوی او از ظرف طلا و نقره، به احتیاط واجب مثل وضوی از ظرف غصبی است.

مسأله 274- اگر در حوضی كه مثلًا یك آجر یا یك سنگ آن غصبی است وضو بگیرد صحیح است ولی اگر وضوی او تصرف در غصب حساب شود گناهكار است.

مسأله 275- اگر در صحن یكی از امامان یا امامزادگان كه سابقاً قبرستان بوده حوض یا نهری بسازند، چنانچه انسان نداند كه زمین صحن را برای قبرستان وقف كرده اند وضو گرفتن در آن حوض و نهر اشكال ندارد.

شرط ششم

آن كه اعضای وضو موقع شستن و مسح كردن، پاك باشد.

مسأله 276- اگر پیش از تمام شدن وضو جایی را كه شسته یا مسح كرده نجس شود، صحیح است.

مسأله 277- اگر غیر از اعضای وضو جایی از بدن نجس باشد، وضو صحیح است. ولی اگر مخرج را از بول یا غائط تطهیر نكرده باشد اولی آن است كه اول آن را تطهیر كند بعد وضو بگیرد.

مسأله 278- اگر یكی از اعضای وضو نجس باشد و بعد

از وضو شك كند كه پیش از وضو آن جا را آب كشیده یا نه، چنانچه در موقع وضو ملتفت پاك بودن و نجس بودن آنجا نبوده وضو باطل است، و اگر می داند ملتفت بوده، یا شك دارد كه ملتفت بوده یا نه، وضو صحیح است. و در هر صورت جایی را كه نجس بوده باید آب بكشد.

مسأله 279- اگر در صورت یا دستها بریدگی یا زخمی است كه خون آن بند نمی آید و آب برای آن ضرر ندارد، باید در آب كر یا جاری فرو برد و قدری فشار دهد كه خون بند بیاید، بعد به دستوری كه گفته شد وضوی ارتماسی بگیرد.

شرط هفتم

آن كه وقت برای وضو و نماز كافی باشد.

مسأله 280- هرگاه وقت بقدری تنگ است كه اگر وضو بگیرد، تمام نماز یا مقداری از آن بعد از وقت خوانده می شود، باید تیمم كند، ولی اگر برای وضو و تیمم یك اندازه وقت لازم است باید وضو بگیرد.

مسأله 281- كسی كه در تنگی وقت نماز باید تیمم كند، اگر وضو بگیرد صحیح است چه برای آن نماز وضو بگیرد یا برای كار دیگر.

شرط هشتم

آن كه به قصد قربت یعنی برای انجام فرمان خداوند عالم وضو بگیرد، و اگر برای خنك شدن یا به قصد دیگری وضو بگیرد باطل است.

مسأله 282- لازم نیست نیت وضو را به زبان بگوید یا از قلب خود بگذراند ولی باید در تمام وضو متوجه باشد كه وضو می گیرد. بطوری كه اگر از او بپرسند چه می كنی بگوید وضو می گیرم.

شرط نهم

آن كه وضو را به ترتیبی كه گفته شد به جا آورد، یعنی اول صورت و بعد دست راست و بعد دست چپ را بشوید و بعد از آن سر و بعد پاها را مسح نماید، و باید پای راست را پیش از پای چپ مسح كند، و اگر به این ترتیب وضو نگیرد باطل است.

شرط دهم

آن كه كارهای وضو را پشت سر هم انجام دهد.

مسأله 283- اگر بین كارهای وضو به قدری فاصله شود كه وقتی می خواهد جایی را بشوید یا مسح كند رطوبت جاهایی كه پیش از آن شسته یا مسح كرده خشك شده باشد، وضو باطل است. و اگر فقط رطوبت جایی كه جلوتر از محلی است كه می خواهد بشوید یا مسح كند خشك شده باشد مثلًا موقعی كه می خواهد دست چپ را بشوید رطوبت دست راست خشك شده باشد و صورت تر باشد، وضو صحیح است.

مسأله 284- اگر كارهای وضو را پشت سر هم به جا آورد ولی به واسطه گرمای هوا یا حرارت زیاد بدن و مانند اینها رطوبت خشك شود وضوی او صحیح است.

مسأله 285- راه رفتن در بین وضو اشكال ندارد، پس اگر بعد از شستن صورت و دستها چند قدم راه برود و بعد سر و پا را مسح كند، وضوی او صحیح است.

شرط یازدهم

آن كه شستن صورت و دستها و مسح سر و پاها را خود انسان انجام دهد، و اگر دیگری او را وضو دهد، یا در رساندن آب به صورت و دستها و مسح سر و پاها به او كمك نماید، وضو باطل است.

مسأله 286- كسی كه نمی تواند وضو بگیرد باید نایب بگیرد كه او را وضو دهد.

و چنانچه مزد هم بخواهد، در صورتی كه بتواند باید بدهد. ولی باید خود او نیت وضو كند و با دست خود مسح نماید و اگر نمی تواند باید نایبش دست او را بگیرد و به جای مسح او بكشد، و اگر این هم ممكن نیست باید از دست او رطوبت بگیرند و با

آن رطوبت، سر و پای او را مسح كنند. و احتیاط واجب در صورت امكان ضمّ تیمم است.

مسأله 287- هر كدام از كارهای وضو را كه می تواند به تنهایی انجام دهد، نباید در آن كمك بگیرد.

شرط دوازدهم

آن كه استعمال آب برای او مانعی نداشته باشد.

مسأله 288- كسی كه می ترسد كه اگر وضو بگیرد، مریض شود یا اگر آب را به مصرف وضو برساند تشنه بماند، نباید وضو بگیرد. ولی اگر نداند كه آب برای او ضرر دارد، و وضو بگیرد و بعد بفهمد كه ضرر داشته، وضویش صحیح است، اگر چه احتیاط مستحب آن است كه با آن وضو نماز نخواند، و تیمم كند و چنانچه با آن وضو نماز خوانده دوباره آن را اعاده نماید.

مسأله 289- اگر رساندن آب به صورت و دستها به مقدار كمی كه وضو با آن صحیح است ضرر ندارد و بیشتر از آن ضرر دارد، باید با همان مقدار وضو بگیرد.

شرط سیزدهم

آن كه در اعضای وضو مانعی از رسیدن آب نباشد.

مسأله 290- اگر می داند چیزی به اعضاء وضو چسبیده ولی شك دارد كه از رسیدن آب جلوگیری می كند یا نه، باید آن را برطرف كند یا آب را به زیر آن برساند.

مسأله 291- اگر زیر ناخن چرك باشد، وضو اشكال ندارد، ولی اگر ناخن را بگیرند باید برای وضو آن چرك را برطرف كنند، و نیز اگر ناخن بیشتر از معمول بلند باشد، باید چرك زیر مقداری را كه از معمول بلندتر است برطرف نمایند.

مسأله 292- اگر در صورت و دستها و جلوی سر و روی پاها به واسطه سوختن یا چیز دیگر، برآمدگی پیدا شود، شستن و مسح روی آن كافی است. و چنانچه سوراخ شود رساندن آب، به زیر پوست لازم نیست، بلكه اگر پوست یك قسمت آن كنده شود، لازم نیست آب را به زیر قسمتی كه كنده نشده برساند ولی چنانچه

پوستی كه كنده شده گاهی به بدن می چسبد و گاهی بلند می شود باید آن را قطع كند یا آب را به زیر آن برساند.

مسأله 293- اگر انسان شك كند كه به اعضای وضوی او چیزی چسبیده یا نه، چنانچه احتمال او در نظر مردم به جا باشد، مثل آن كه بعد از گل كاری شك كند گل به دست او چسبیده یا نه، باید وارسی كند یا بقدری دست بمالد كه اطمینان پیدا كند كه اگر بوده برطرف شده یا آب به زیر آن رسیده است.

مسأله 294- جایی را كه باید شست و مسح كرد هر قدر چرك باشد اگر چرك آن مانع از رسیدن آب به بدن نباشد اشكال ندارد. و همچنین است اگر بعد از گچ كاری و مانند آن چیز سفیدی كه جلوگیری از رسیدن آب به پوست نمی نماید بر دست بماند، ولی اگر شك كند كه با بودن آنها آب به بدن می رسد یا نه، باید آنها را برطرف كند.

مسأله 295- اگر پیش از وضو بداند كه در بعضی از اعضای وضو مانعی از رسیدن آب هست و بعد از وضو شك كند كه در موقع وضو آب را به آن جا رسانده یا نه، وضوی او صحیح است، ولی اگر بداند كه موقع وضو ملتفت آن مانع نبوده، باید دوباره وضو بگیرد.

مسأله 296- اگر در بعضی از اعضای وضو مانعی باشد كه گاهی آب بخودی خود زیر آن می رسد و گاهی نمی رسد و انسان بعد از وضو شك كند كه آب زیر آن رسیده یا نه، چنانچه بداند موقع وضو ملتفت رسیدن آب به زیر آن نبوده، باید دوباره وضو بگیرد.

مسأله 297-

اگر بعد از وضو چیزی كه مانع از رسیدن آب است در اعضای وضو ببیند و نداند موقع وضو بوده یا بعد پیدا شده، وضوی او صحیح است، ولی اگر بداند كه در وقت وضو ملتفت آن مانع نبوده، احتیاط واجب آن است كه دوباره وضو بگیرد.

مسأله 298- اگر بعد از وضو شك كند چیزی كه مانع رسیدن آب است در اعضای وضو بوده یا نه، وضو صحیح است.

احكام وضو

احکام وضو

مسأله 299- كسی كه در كارهای وضو و شرایط آن مثل پاك بودن آب و غصبی نبودن آن خیلی شك می كند باید به شك خود اعتنا نكند.

مسأله 300- اگر شك كند كه وضوی او باطل شده یا نه، بنا می گذارد كه وضوی او باقی است، ولی اگر بعد از بول استبراء نكرده و وضو گرفته باشد و بعد از وضو رطوبتی از او بیرون آید كه نداند بول است یا چیز دیگر، وضوی او باطل است.

مسأله 301- كسی كه شك دارد وضو گرفته یا نه، باید وضو بگیرد.

مسأله 302- كسی كه می داند وضو گرفته و حَدَثی هم از او سر زده، مثلًا بول كرده، اگر نداند كدام جلوتر بوده، چنانچه پیش از نماز است باید وضو بگیرد، و اگر در بین نماز است باید نماز را بشكند و وضو بگیرد و اگر بعد از نماز است باید وضو بگیرد، و باید نمازی را كه خوانده دوباره بخواند.

مسأله 303- اگر بعد از نماز شك كند كه وضو گرفته یا نه، نماز او صحیح است، ولی باید برای نمازهای بعد وضو بگیرد.

مسأله 304- اگر در بین نماز شك كند كه وضو گرفته یا نه، نماز او باطل است

و باید وضو بگیرد و نماز را بخواند.

مسأله 305- اگر بعد از نماز شك كند، كه قبل از نماز وضوی او باطل شده یا بعد از نماز، نمازی كه خوانده صحیح است.

مسأله 306- اگر انسان مرضی دارد كه بول او قطره قطره می ریزد یا نمی تواند از بیرون آمدن غائط خودداری كند چنانچه یقین دارد كه از اول وقت نماز تا آخر آن به مقدار وضو گرفتن و نماز خواندن مهلت پیدا می كند، باید نماز را در وقتی كه مهلت پیدا می كند بخواند، و اگر مهلت او به مقدار كارهای واجب نماز است، باید در وقتی كه مهلت دارد فقط كارهای واجب نماز را به جا آورد و كارهای مستحب آن مانند اذان و اقامه و قنوت را ترك نماید.

مسأله 307- اگر به مقدار وضو و نماز مهلت پیدا نمی كند و در بین نماز چند دفعه بول از او خارج می شود، وضوی اول كافی است، ولی چنانچه مرضی دارد كه در بین نماز چند مرتبه غائط از او خارج می شود كه اگر بخواهد بعد از هر دفعه وضو بگیرد سخت نیست، باید ظرف آبی پهلوی خود بگذارد و هر وقت غائط از او خارج شد وضو بگیرد و بقیه نماز را بخواند.

مسأله 308- كسی كه غائط طوری پی در پی از او خارج می شود كه وضو گرفتن بعد از هر دفعه برای او سخت است، اگر بتواند مقداری از نماز را با وضو بخواند، باید برای هر نماز یك وضو بگیرد.

مسأله 309- كسی كه بول پی در پی از او خارج می شود اگر بین دو نماز، قطره بولی از او خارج نشود می تواند با یك وضو

هر دو نماز را بخواند و قطره هایی كه بین نماز خارج می شود اشكال ندارد.

مسأله 310- كسی كه بول یا غائط پی در پی از او خارج می شود اگر نتواند هیچ مقدار از نماز را با وضو بخواند، می تواند چند نماز را با یك وضو بخواند، مگر اختیاراً بول یا غائط كند یا چیز دیگری كه وضو را باطل می كند پیش آید.

مسأله 311- اگر مرضی دارد كه نمی تواند از خارج شدن باد جلوگیری كند، باید به وظیفه كسانی كه نمی توانند از بیرون آمدن غائط خودداری كنند عمل نماید.

مسأله 312- كسی كه غائط پی در پی از او خارج می شود، باید برای هر نمازی وضو بگیرد و فوراً مشغول نماز شود، ولی برای به جا آوردن سجده و تشهد فراموش شده و نماز احتیاط كه باید بعد از نماز انجام داد در صورتی كه آنها را بعد از نماز فوراً به جا بیاورد وضو گرفتن لازم نیست.

مسأله 313- كسی كه بول او قطره قطره می ریزد باید برای نماز بوسیله كیسه ای كه در آن، پنبه یا چیز دیگری است كه از رسیدن بول به جاهای دیگر جلوگیری می كند، خود را حفظ نماید، و احتیاط واجب آن است كه پیش از هر نماز مخرج بول را كه نجس شده آب بكشد، و نیز كسی كه نمی تواند از بیرون آمدن غائط خودداری كند، چنانچه ممكن باشد باید به مقدار نماز از رسیدن غائط به جاهای دیگر جلوگیری نماید. و احتیاط واجب آن است كه اگر مشقت ندارد، برای هر نماز مخرج غائط را آب بكشد.

مسأله 314- كسی كه نمی تواند از بیرون آمدن بول و غائط خودداری كند در صورتی كه

ممكن باشد و مشقت و زحمت و خوفِ ضرر نداشته باشد باید به مقدار نماز از خارج شدن بول و غائط جلوگیری نماید، و بنا بر احتیاط واجب اگر چه خرج داشته باشد، بلكه اگر مرض او به آسانی معالجه شود، خود را معالجه نماید.

مسأله 315- كسی كه نمی تواند از بیرون آمدن بول و غائط خودداری كند، بعد از آن كه مرض او خوب شد، لازم نیست نمازهایی را كه در وقت مرض مطابق وظیفه اش خوانده قضا نماید. ولی اگر در بین وقت نماز مرض او خوب شود، باید نمازی را كه در آن وقت خوانده دوباره بخواند.

چیزهایی كه باید برای آنها وضو گرفت

مسأله 316- برای شش چیز وضو گرفتن واجب است:

اول: برای نمازهای واجب غیر از نماز میت.

دوم: برای سجده و تشهد فراموش شده، اگر بین آنها و نماز حَدَثی از او سرزده مثلًا بول كرده باشد.

سوم: برای طواف واجب خانه كعبه.

چهارم: اگر نذر یا عهد كرده یا قسم خورده باشد كه وضو بگیرد.

پنجم: اگر نذر كرده باشد كه جایی از بدن خود را به خط قرآن برساند.

ششم: برای آب كشیدن قرآنی كه نجس شده یا بیرون آوردن آن از مستراح و مانند آن، در صورتی كه مجبور باشد دست یا جای دیگر بدن خود را به خط قرآن برساند، ولی چنانچه معطل شدن به مقدار وضو، بی احترامی به قرآن باشد باید بدون این كه وضو بگیرد، قرآن را از مستراح و مانند آن بیرون آورد، یا اگر نجس شده آب بكشد و تا ممكن است از دست گذاشتن به خط قرآن خودداری كند.

مسأله 317- مس نمودن خط قرآن، یعنی رساندن جایی از بدن به خط قرآن برای كسی

كه وضو ندارد، حرام است. ولی اگر قرآن را به زبان فارسی یا به زبان دیگری ترجمه كنند مس آن اشكال ندارد.

مسأله 318- جلوگیری بچه و دیوانه از مس خط قرآن واجب نیست، ولی اگر مس نمودن آنان بی احترامی به قرآن باشد، باید از آنان جلوگیری كنند.

مسأله 319- كسی كه وضو ندارد، حرام است اسم خداوند متعال را به هر زبانی نوشته شده باشد مس نماید. و همچنین است بنا بر احتیاط واجب مس اسم مبارك پیغمبر و امام و حضرت زهرا علیهم السلام.

مسأله 320- اگر پیش از وقت نماز به قصد این كه با طهارت باشد وضو بگیرد یا غسل كند صحیح است و نزدیك وقت نماز هم اگر به قصد مهیا بودن برای نماز وضو بگیرد اشكال ندارد.

مسأله 321- كسی كه یقین دارد وقت داخل شده اگر نیت وضوی واجب كند و بعد از وضو بفهمد وقت داخل نشده، وضوی او صحیح است.

مسأله 322- مستحب است انسان برای نماز میت و زیارت اهل قبور و رفتن به مسجد و حرم امامان علیهم السلام وضو بگیرد، و همچنین برای همراه داشتن قرآن و خواندن و نوشتن آن و نیز برای مس حاشیه قرآن و برای خوابیدن، وضو گرفتن مستحب است، و نیز مستحب است كسی كه وضو دارد دوباره وضو بگیرد، و اگر برای یكی از این كارها وضو بگیرد هر كاری را كه باید با وضو انجام داد، می تواند به جا آورد مثلًا می تواند با آن وضو نماز بخواند.

چیزهایی كه وضو را باطل می كند

مسأله 323- هفت چیز وضو را باطل می كند: اول: بول. دوم: غائط. سوم: باد معده و روده كه از مخرج غائط خارج شود. چهارم:

خوابی كه به واسطه آن چشم نبیند و گوش نشنود، ولی اگر چشم نبیند و گوش بشنود وضو باطل نمی شود. پنجم: چیزهایی كه عقل را از بین می برد، مانند دیوانگی و مستی و بیهوشی. ششم: استحاضه زنان، كه بعداً گفته می شود. هفتم: كاری كه برای آن باید غسل كرد مانند جنابت.

احكام وضوی جبیره

چیزی كه با آن زخم و شكسته را می بندند و دوایی كه روی زخم و مانند آن می گذارند جبیره نامیده می شود.

مسأله 324- اگر در یكی از جاهای وضو زخم یا دمل یا شكستگی باشد، چنانچه روی آن باز است و آب برای آن ضرر ندارد، باید بطور معمول وضو گرفت.

مسأله 325- اگر زخم یا دمل یا شكستگی در صورت و دستها است و روی آن باز است و آب ریختن روی آن ضرر دارد، اگر اطراف آن را بشوید كافی است، ولی چنانچه كشیدن دست تر بر آن ضرر ندارد، بهتر آن است كه دست تر بر آن بكشد و بعد پارچه پاكی روی آن بگذارد و دست تر را روی پارچه هم بكشد. و اگر این مقدار هم ضرر دارد یا زخم نجس است و نمی شود آب زد باید اطراف زخم را به طوری كه در وضو گفته شد، از بالا به پایین بشوید و بنا بر احتیاط مستحب پارچه پاكی روی زخم بگذارد و دست تر روی آن بكشد، و اگر گذاشتن پارچه ممكن نیست شستن اطراف زخم كافی است و در هر صورت تیمم لازم نیست.

مسأله 326- اگر زخم یا دمل یا شكستگی در جلوی سر یا روی پاها است و روی آن باز است، چنانچه نتواند آن را مسح كند،

باید پارچه پاكی روی آن بگذارد و روی پارچه را با تری آب وضو كه در دست مانده مسح كند. و بنا بر احتیاط مستحب تیمم هم بنمایند، و اگر گذاشتن پارچه ممكن نباشد، باید به جای وضو تیمم كند و بهتر است یك وضو بدون مسح هم بگیرد.

مسأله 327- اگر روی دمل یا زخم یا شكستگی بسته باشد، چنانچه باز كردن آن ممكن است و زحمت و مشقت هم ندارد و آب هم برای آن ضرر ندارد، باید روی آن را باز كند و وضو بگیرد، چه زخم و مانند آن در صورت و دستها باشد، یا جلوی سر و روی پاها.

مسأله 328- اگر زخم یا دمل یا شكستگی در صورت یا دستها باشد و بشود روی آن را باز كرد، چنانچه ریختن آب، روی آن ضرر دارد و كشیدن دست تر ضرر ندارد، واجب است دست تر روی آن بكشد.

مسأله 329- اگر نمی شود روɠزخم را باز كرد ولی زخم و چیزی كه روی آن گذاشته پاك است و رسانیدن آب به زخم ممكن است و ضرر و زحمت و مشقت هم ندارد، باید آب را به روی زخم برساند، و اگر زخم یا چیزی كه روی آن گذاشته نجس است، چنانچه آب كشیدن آن و رساندن آب به روی زخم ممكن باشد بدون زحمت و مشقت، باید آن را آب بكشد و موقع وضو آب را به زخم برساند، و در صورتی كه آب برای زخم ضرر دارد، یا آن كه رساندن آب به روی زخم ممكن نیست، یا زخم نجس است و نمی شود آن را آب كشید، باید اطراف زخم را بشوید،

و اگر جبیره پاك است روی آن را مسح كند، و اگر جبیره نجس است یا نمی شود روی آن را دست تر كشید، مثلًا دوایی است كه به دست می چسبد، پارچه پاكی را بطوری كه جزء جبیره حساب شود، روی آن بگذارد و دست تر روی آن بكشد، و اگر این هم ممكن نیست احتیاط واجب آن است كه وضو بگیرد و تیمم هم بنماید.

مسأله 330- اگر جبیره، تمام صورت یا تمام یكی از دستها را فرا گرفته باشد باز احكام جبیره جاری، و وضوی جبیره ای كافی است، ولی اگر معظم اعضای وضو را گرفته باشد، بنا بر احتیاط، باید جمع نماید بین عمل جبیره و تیمم، اگر چه كفایت تیمم در این صورت بعید نیست.

مسأله 331- اگر جبیره تمام اعضای وضو را گرفته باشد، باید تیمّم بنماید.

مسأله 332- كسی كه در كف دست و انگشتها جبیره دارد و در موقع وضو دست تر روی آن كشیده است، می تواند سر و پا را با همان رطوبت مسح كند یا از جاهای دیگر وضو رطوبت بگیرد.

مسأله 333- اگر جبیره تمام پهنای روی پا را گرفته ولی مقداری از طرف انگشتان و مقداری از طرف بالای پا باز است، باید جاهایی كه باز است روی پا را، و جایی كه جبیره است روی جبیره را مسح كند.

مسأله 334- اگر در صورت یا دستها چند جبیره باشد، باید بین آنها را بشوید و اگر جبیره ها در سر یا روی پاها باشد، باید بین آنها را مسح كند و در جاهایی كه جبیره است باید به دستور جبیره عمل نماید.

مسأله 335- اگر جبیره بیشتر از معمول اطراف زخم را

گرفته و برداشتن آن ممكن نیست، باید به دستور جبیره عمل كند، و بنا بر احتیاط واجب تیمم هم بنماید، و اگر برداشتن جبیره ممكن است باید جبیره را بردارد، پس اگر زخم در صورت و دستها است اطراف آن را بشوید و اگر در سر یا روی پاها است اطراف آن را مسح كند و برای جای زخم به دستور جبیره عمل نماید.

مسأله 336- اگر در جای وضو زخم و جراحت و شكستگی نیست، ولی به جهت دیگری آب برای همه دست و صورت ضرر دارد، باید تیمم كند و احتیاط مستحب آن است كه وضوی جبیره ای هم بگیرد، ولی اگر برای مقداری از دست و صورت ضرر دارد چنانچه اطراف آن را بشوید كافی بودن بعید نیست، ولی احتیاط به تیمم ترك نشود.

مسأله 337- اگر جایی از اعضای وضو را رگ زده است و نمی تواند آن را آب بكشد یا آب برای آن ضرر دارد اگر روی آن بسته است، باید به دستور جبیره عمل كند، و اگر معمولًا باز است شستن اطراف آن كافی است.

مسأله 338- اگر در جای وضو یا غسل چیزی چسبیده است كه برداشتن آن ممكن نیست، یا به قدری مشقت دارد كه نمی شود تحمل كرد، باید به دستور جبیره عمل كند.

مسأله 339- غسل جبیره ای مثل وضوی جبیره ای است، ولی بنا بر احتیاط واجب باید آن را ترتیبی به جا آورند نه ارتماسی.

مسأله 340- كسی كه وظیفه او تیمم است، اگر در بعضی از جاهای تیمم او زخم یا دمل یا شكستگی باشد باید به دستور وضوی جبیره ای، تیمم جبیره ای نماید.

مسأله 341- كسی كه باید با وضو یا غسل

جبیره ای نماز بخواند، چنانچه بداند كه تا آخر وقت عذر او برطرف نمی شود، می تواند در اول وقت نماز بخواند، ولی اگر امید دارد كه تا آخر وقت عذر او برطرف شود احتیاط واجب آن است كه صبر كند و اگر عذر او برطرف نشد در آخر وقت نماز را با وضو یا غسل جبیره ای به جا آورد.

مسأله 342- اگر انسان برای مرضی كه در چشم اوست موی چشم خود را بچسباند، باید وضو و غسل را جبیره ای انجام دهد و احتیاط آن است كه تیمم هم بنماید.

مسأله 343- كسی كه نمی داند وظیفه اش تیمم است یا وضوی جبیره ای بنا بر احتیاط واجب باید هر دو را به جا آورد.

مسأله 344- نمازهایی را كه انسان با وضوی جبیره ای خوانده صحیح است و بعد از آن كه عذرش برطرف شد، برای نمازهای بعد هم نباید وضو بگیرد، ولی اگر برای آن كه نمی دانسته تكلیفش جبیره است یا تیمم هر دو را انجام داده باشد باید برای نمازهای بعد وضو بگیرد.

غسلهای واجب

غسلهای واجب هفت است: اول: غسل جنابت. دوم: غسل حیض. سوم: غسل نفاس. چهارم: غسل استحاضه. پنجم: غسل مس میت. ششم: غسل میت. هفتم:

غسلی كه به واسطه نذر و قسم و مانند اینها واجب می شود.

احكام جنابت

احکام جنابت

مسأله 345- به دو چیز انسان جنب می شود: اول: جماع. دوم: بیرون آمدن منی، چه در خواب باشد یا بیداری، كم باشد یا زیاد با شهوت باشد یا بی شهوت، با اختیار باشد یا بی اختیار.

مسأله 346- اگر رطوبتی از انسان خارج شود و نداند منی است یا بول یا غیر اینها چنانچه با شهوت و جستن بیرون آمده و بعد از بیرون آمدن آن، بدن سست شده، آن رطوبت حكم منی دارد، و اگر هیچ یك از این سه نشانه یا بعضی از اینها را نداشته باشد، حكم منی ندارد. ولی در زن و مریض لازم نیست آن آب با جستن بیرون آمده باشد، بلكه اگر با شهوت بیرون آمده باشد در حكم منی است و لازم نیست بدن او سست شود.

مسأله 347- اگر از مردی كه مریض نیست، آبی بیرون آید كه یكی از سه نشانه ای را كه در مسأله پیش گفته شد داشته باشد و نداند نشانه های دیگری را داشته یا نه، چنانچه پیش از بیرون آمدن آن آب، وضو نداشته، باید وضو بگیرد.

مسأله 348- مستحب است انسان بعد از بیرون آمدن منی بول كند، و اگر بول نكند و بعد از غسل رطوبتی از او بیرون آید، كه نداند منی است یا رطوبت دیگر، حكم منی دارد.

مسأله 349- اگر انسان جماع كند و به اندازه ختنه گاه یا بیشتر داخل شود، در زن باشد یا در مرد، در قُبُل

باشد یا در دُبُر، بالغ باشند یا نابالغ اگر چه منی بیرون نیاید هر دو جنب می شوند.

مسأله 350- اگر شك كند كه به مقدار ختنه گاه داخل شده یا نه، غسل بر او واجب نیست.

مسأله 351- اگر نَعُوذُ بِاللّه حیوانی را وطی كند یعنی با او نزدیكی نماید و منی از او بیرون آید غسلِ تنها، كافی است. و اگر منی بیرون نیاید، چنانچه پیش از وطی وضو داشته باز هم غسل تنها كافی است، و اگر وضو نداشته احتیاط واجب آن است كه غسل كند، وضو هم بگیرد.

مسأله 352- اگر منی از جای خود حركت كند و بیرون نیاید، یا انسان شك كند كه منی از او بیرون آمده یا نه، غسل بر او واجب نیست.

مسأله 353- كسی كه نمی تواند غسل كند ولی تیمم برایش ممكن است، بعد از داخل شدن وقت نماز بدون جهت با عیال خود نزدیكی كند اشكال دارد ولی اگر برای لذت بردن یا ترس از برای خودش باشد اشكال ندارد.

مسأله 354- اگر در لباس خود منی ببیند و بداند كه از خود او است و برای آن غسل نكرده، باید غسل كند و نمازهایی را كه یقین دارد، بعد از بیرون آمدن منی خوانده قضا كند، ولی نمازهایی را كه احتمال می دهد بعد از بیرون آمدن آن منی خوانده، لازم نیست قضا نماید.

چیزهایی كه بر جنب حرام است

مسأله 355- پنج چیز بر جنب حرام است:

اول: رساندن جایی از بدن به خط قرآن یا به اسم خدا، و اسامی مباركه پیامبران و امامان علیهم السلام، به احتیاط واجب حكم اسم خدا را دارد.

دوم: رفتن در مسجد الحرام و مسجد پیغمبر صلی الله علیه و آله

و سلم، اگر چه از یك در داخل و از در دیگر خارج شود.

سوم: توقف در مساجد دیگر، ولی اگر از یك در داخل و از در دیگر خارج شود، یا برای برداشتن چیزی برود مانعی ندارد. و احتیاط واجب آن است كه در حرم امامان هم توقف نكند.

چهارم: گذاشتن چیزی در مسجد.

پنجم: خواندن سوره ای كه سجده واجب دارد و آن چهار سوره است، اول: سوره سی و دوم قرآن (الم تنزیل). دوم: سوره چهل و یكم (حم سجده). سوم: سوره پنجاه و سوّم (و النجم). چهارم: سوره نود و ششم (اقرأ) و اگر یك حرف از این چهار سوره را هم بخواند حرام است.

چیزهایی كه بر جنب مكروه است

مسأله 356- نُه چیز بر جنب مكروه است: اول و دوم: خوردن و آشامیدن، ولی اگر وضو بگیرد مكروه نیست. سوم: خواندن بیشتر از هفت آیه از سوره هایی كه سجده واجب ندارد. چهارم: رساندن جایی از بدن به جلد و حاشیه و بین خطهای قرآن. پنجم: همراه داشتن قرآن. ششم: خوابیدن، ولی اگر وضو بگیرد یا به واسطه نداشتن آب، بدل از غسل تیمم كند، مكروه نیست. هفتم: خضاب كردن به حنا و مانند آن. هشتم: مالیدن روغن به بدن. نُهم: جماع كردن بعد از آن كه محتلم شده، یعنی در خواب منی از او بیرون آمده است.

غسل جنابت

مسأله 357- غسل جنابت به خودی خود مستحب است و برای خواندن نماز واجب و مانند آن واجب می شود. ولی برای نماز میت و سجده شكر و سجده های واجب قرآن غسل جنابت لازم نیست.

مسأله 358- لازم نیست در وقت غسل نیت كند كه غسل واجب یا مستحب می كنم و اگر فقط به قصد قربت یعنی برای انجام فرمان خداوند عالم غسل كند كافی است.

مسأله 359- اگر یقین كند وقت نماز شده ونیت غسل واجب كند بعد معلوم شود كه پیش از وقت غسل كرده، غسل او صحیح است.

مسأله 360- غسل را چه واجب باشد و چه مستحب، به دو قسم می شود انجام داد ترتیبی و ارتماسی:

غسل ترتیبی

مسأله 361- در غسل ترتیبی باید به نیت غسل، اول سر و گردن، بعد طرف راست بعد طرف چپ بدن را بشوید. و اگر عمداً یا از روی فراموشی یا به واسطه ندانستن مسأله به این ترتیب عمل نكند غسل او باطل است.

مسأله 362- نصف ناف و نصف عورت را باید با طرف راست بدن و نصف دیگر را باید با طرف چپ بشوید، بلكه بهتر است تمام ناف و عورت با هر دو طرف شسته شود.

مسأله 363- برای آن كه یقین كند هر سه قسمت، یعنی سر و گردن و طرف راست و طرف چپ را كاملًا غسل داده، باید هر قسمتی را كه می شوید مقداری از قسمتهای دیگر را هم با آن قسمت بشوید. بلكه احتیاط مستحب آن است كه تمام طرف راست گردن را با طرف راست بدن و تمام طرف چپ گردن را با طرف چپ بدن بشوید.

مسأله 364- اگر بعد از غسل بفهمد جایی

از بدن را نشسته و نداند كجای بدن است باید دوباره غسل كند.

مسأله 365- اگر بعد از غسل بفهمد مقداری از بدن را نشسته، چنانچه از طرف چپ باشد، شستن همان مقدار كافی است. و اگر از طرف راست باشد باید بعد از شستن آن مقدار، دوباره طرف چپ را بشوید. و اگر از سر و گردن باشد باید بعد از شستن آن مقدار، دوباره طرف راست و بعد طرف چپ را بشوید.

مسأله 366- اگر پیش از تمام شدن غسل، در شستن مقداری از طرف چپ شك كند، شستن همان مقدار كافی است. ولی اگر بعد از اشتغال به شستن طرف چپ در شستن طرف راست یا مقداری از آن شك كند یا بعد از اشتغال به شستن طرف راست در شستن سر و گردن یا مقداری از آن شك نماید نباید اعتنا كند.

غسل ارتماسی

مسأله 367- در غسل ارتماسی اگر به نیت غسل ارتماسی بتدریج در آب فرو رود تا تمام بدن زیر آب رود غسل او صحیح است و احتیاط آن است كه یك دفعه زیر آب رود.

مسأله 368- در غسل ارتماسی اگر همه بدن زیر آب باشد و بعد از نیت غسل، بدن را حركت دهد غسل او صحیح است.

مسأله 369- اگر بعد از غسل ارتماسی بفهمد به مقداری از بدن آب نرسیده، چه جای آن را بداند یا نداند، باید دوباره غسل كند.

مسأله 370- اگر برای غسل ترتیبی وقت ندارد و برای ارتماسی وقت دارد، باید غسل ارتماسی كند.

مسأله 371- كسی كه روزه واجب گرفته یا برای حج یا عمره احرام بسته، نمی تواند غسل ارتماسی كند ولی اگر از روی فراموشی غسل

ارتماسی كند صحیح است.

احكام غسل كردن

مسأله 372- در غسل ارتماسی باید تمام بدن پاك باشد ولی در غسل ترتیبی پاك بودن تمام بدن لازم نیست. و اگر تمام بدن نجس باشد و هر قسمتی را پیش از غسل دادن آن قسمت آب بكشد كافی است.

مسأله 373- عرق جنب از حرام نجس نیست و كسی كه از حرام جنب شده اگر با آب گرم هم غسل كند صحیح است.

مسأله 374- اگر در غسل به اندازه سر مویی از بدن نشسته بماند، غسل باطل است، ولی شستن جاهایی از بدن كه دیده نمی شود، مثل توی گوش و بینی، واجب نیست.

مسأله 375- جایی را كه شك دارد از ظاهر بدن است یا از باطن آن، شستن آن لازم نیست، ولی احتیاط در شستن است.

مسأله 376- اگر سوراخ جای گوشواره و مانند آن به قدری گشاد باشد كه داخل آن دیده شود، باید آن را شست و اگر دیده نشود شستن داخل آن لازم نیست.

مسأله 377- چیزی را كه مانع رسیدن آب به بدن است، باید برطرف كند و اگر پیش از آن كه یقین كند برطرف شده غسل نماید، غسل او باطل است.

مسأله 378- اگر موقع غسل شك كند، چیزی كه مانع از رسیدن آب باشد، در بدن او هست یا نه، چنانچه شكش منشأ عقلایی داشته باشد باید وارسی كند تا مطمئن شود كه مانعی نیست.

مسأله 379- در غسل باید موهای كوتاهی را كه جزء بدن حساب می شود، بشوید و بنا بر احتیاط شستن موهای بلند هم لازم می باشد.

مسأله 380- تمام شرطهایی كه برای صحیح بودن وضو گفته شد، مثل پاك بودن آب و غصبی نبودن آن، در

صحیح بودن غسل هم شرط است ولی در غسل لازم نیست بدن را از بالا به پایین بشوید، و نیز در غسلِ ترتیبی، لازم نیست بعد از شستن هر قسمت فوراً قسمت دیگر را بشوید، بلكه اگر بعد از شستن سر و گردن مقداری صبر كند و بعد طرف راست را بشوید و بعد از مدتی طرف چپ را بشوید اشكال ندارد. ولی كسی كه نمی تواند از بیرون آمدن بول و غائط خودداری كند، اگر به اندازه ای كه غسل كند و نماز بخواند، بول و غائط از او بیرون نمی آید، چنانچه وقت تنگ باشد، باید هر قسمت را فوراً بعد از قسمت دیگر غسل دهد و بعد از غسل هم فوراً نماز بخواند. و همچنین است حكم زن مستحاضه كه بعداً گفته می شود.

مسأله 381- كسی كه قصد دارد پول حمامی را ندهد یا بدون این كه بداند حمامی راضی است، بخواهد نسیه بگذارد، اگر چه بعد حمامی را راضی كند، غسل او باطل است.

مسأله 382- اگر حمامی راضی باشد كه پول حمام نسیه بماند ولی كسی كه غسل می كند قصدش این باشد كه طلب او را ندهد، یا از مال حرام بدهد غسل او صحیح است.

مسأله 383- اگر بخواهد پول حرام یا پولی كه خمس آن را نداده به حمامی بدهد، غسل او باطل است.

مسأله 384- اگر مخرج غائط را در آب خزینه تطهیر كند و پیش از غسل شك كند كه چون در خزینه تطهیر كرده حمامی به غسل كردن او راضی است یا نه، غسل او باطل است، مگر این كه پیش از غسل حمامی را راضی كند.

مسأله 385- اگر شك كند كه

غسل كرده یا نه، باید غسل كند ولی اگر بعد از غسل شك كند، كه غسل او درست بوده یا نه، لازم نیست دوباره غسل نماید.

مسأله 386- اگر در بین غسل حَدَث اصغر از او سر زند، مثلًا بول كند، غسل باطل نمی شود.

مسأله 387- هرگاه به خیال اینكه به اندازه غسل و نماز وقت دارد برای نماز غسل كند، اگر چه بعد از غسل بفهمد كه به اندازه غسل وقت نداشته غسل او صحیح است.

مسأله 388- كسی كه جنب شده اگر شك كند غسل كرده یا نه نمازهایی را كه خوانده صحیح است، ولی برای نمازهای بعد باید غسل كند.

مسأله 389- كسی كه چند غسل بر او واجب است می تواند به نیت همه آنها یك غسل به جا آورد، یا آنها را جدا جدا انجام دهد.

مسأله 390- كسی كه جنب است اگر بر جایی از بدن او آیه قرآن یا اسم خداوند متعال نوشته شده باشد، حرام است دست به آن نوشته بگذارد و اگر بخواهد غسل كند باید آب را طوری به بدن برساند كه دست او به نوشته نرسد.

مسأله 391- كسی كه غسل جنابت كرده، نباید برای نماز وضو بگیرد ولی با غسلهای دیگر نمی شود نماز خواند و باید وضو هم گرفت.

استحاضه

استحاضه

یكی از خونهایی كه از زن خارج می شود خون استحاضه است و زن را در موقع دیدن خون استحاضه، مستحاضه می گویند.

مسأله 392- خون استحاضه در بیشتر اوقات زرد رنگ و سرد است و بدون فشار و سوزش بیرون می آید و غلیظ هم نیست ولی ممكن است گاهی سیاه یا سرخ و گرم و غلیظ باشد و با فشار و سوزش بیرون

آید.

مسأله 393- استحاضه سه قسم است: قلیله و متوسطه و كثیره. استحاضه قلیله آن است، كه خون، پنبه ای را كه زن داخل فرج می نماید سوراخ نكند و از طرف دیگر ظاهر نشود.

استحاضه متوسطه آن است كه خون در پنبه فرو رود و از طرف دیگر ظاهر شود ولی به دستمالی كه معمولًا زنها برای جلوگیری از خون می بندند، جاری نشود.

استحاضه كثیره آن است كه خون از پنبه به دستمال جاری شود.

احكام استحاضه

مسأله 394- در استحاضه قلیله باید زن برای هر نماز یك وضو بگیرد و ظاهر فرج را هم اگر خون به آن رسیده، آب بكشد و بنا بر احتیاط واجب پنبه را عوض كند یا آب بكشد.

مسأله 395- اگر پیش از نماز یا در بین نماز خون استحاضه متوسطه ببیند باید برای آن نماز غسل كند.

مسأله 396- در استحاضه كثیره علاوه بر كارهای استحاضه متوسطه كه در مسأله پیش گفته شد، باید برای هر نماز دستمال را عوض كند، یا آب بكشد و یك غسل برای نماز ظهر و عصر و یكی برای نماز مغرب و عشا به جا آورد، و بین نماز ظهر و عصر فاصله نیندازد، و اگر فاصله بیندازد باید برای نماز عصر دوباره غسل كند و نیز اگر بین نماز مغرب و عشا فاصله بیندازد باید برای نماز عشا دوباره غسل نماید.

مسأله 397- اگر خون استحاضه، پیش از وقت نماز هم بیاید اگر چه زن برای آن خون، وضو و غسل را انجام داده باشد بنا بر احتیاط واجب، باید در موقع نماز وضو و غسل را به جا آورد.

مسأله 398- مستحاضه متوسطه و كثیره كه باید وضو بگیرد و

غسل كند هر كدام را اول به جا آورد صحیح است، ولی بهتر آن است كه اول وضو بگیرد.

مسأله 399- اگر استحاضه قلیله زن، بعد از نماز صبح، متوسطه شود، باید برای نماز ظهر و عصر غسل كند، و اگر بعد از نماز ظهر و عصر متوسطه شود باید برای نماز مغرب و عشا غسل نماید.

مسأله 400- اگر استحاضه قلیله یا متوسطه زن بعد از نماز صبح كثیره شود باید برای نماز ظهر و عصر یك غسل، و برای نماز مغرب و عشا غسل دیگری به جا آورد و اگر بعد از نماز ظهر و عصر كثیره شود، باید برای نماز مغرب و عشا غسل نماید.

مسأله 401- مستحاضه كثیره یا متوسطه اگر پیش از داخل شدن وقت نماز برای نماز غسل كند، غسل او باطل است بلكه اگر نزدیك اذان صبح برای نماز شب غسل كند و نماز شب را بخواند احتیاط واجب آن است كه بعد از داخل شدن صبح، دوباره غسل و وضو را به جا آورد.

مسأله 402- زن مستحاضه، برای هر نمازی چه واجب باشد و چه مستحب، باید وضو بگیرد و نیز اگر بخواهد نمازی را كه خوانده احتیاطاً دوباره بخواند، یا بخواهد نمازی را كه تنها خوانده است دوباره با جماعت بخواند، باید تمام كارهایی را كه برای استحاضه گفته شد انجام دهد. ولی برای خواندن نماز احتیاط و سجده فراموش شده و تشهد فراموش شده و سجده سهو، اگر آنها را بعد از نماز فوراً به جا آورد لازم نیست كارهای استحاضه را انجام دهد.

مسأله 403- زن مستحاضه بعد از آن كه خونش قطع شد، فقط برای نماز اوّلی

كه می خواند، باید كارهای استحاضه را انجام دهد و برای نمازهای بعد لازم نیست.

مسأله 404- اگر زن نداند استحاضه او چه قسم است، موقعی كه می خواهد نماز بخواند، بنا بر احتیاط واجب مقداری پنبه داخل فرج نماید و كمی صبر كند و بیرون آورد و بعد از آن كه فهمید استحاضه او كدام یك از آن سه قسم است كارهایی را كه برای آن قسم دستور داده شده انجام دهد، ولی اگر بداند تا وقتی كه می خواهد نماز بخواند استحاضه او تغییر نمی كند پیش از داخل شدن وقت هم می تواند خود را وارسی نماید.

مسأله 405- زن مستحاضه اگر پیش از آن كه خود را وارسی كند، مشغول نماز شود، چنانچه قصد قربت داشته و به وظیفه خود عمل كرده مثلًا استحاضه اش قلیله بوده و به وظیفه استحاضه قلیله عمل نموده، نماز او صحیح است و اگر قصد قربت نداشته یا عمل او مطابق وظیفه اش نبوده مثل آن كه استحاضه او متوسطه بوده و به وظیفه قلیله رفتار كرده، نماز او باطل است.

مسأله 406- زن مستحاضه اگر نتواند خود را وارسی نماید، باید به آنچه مسلماً وظیفه اوست عمل كند مثلًا اگر نمی داند استحاضه او قلیله است یا متوسطه، باید كارهای استحاضه قلیله را انجام دهد، و اگر نمی داند متوسطه است یا كثیره، باید كارهای استحاضه متوسطه را انجام دهد، ولی اگر بداند سابقاً كدام یك از آن سه قسم بوده باید به وظیفه همان قسم رفتار نماید.

مسأله 407- اگر خون استحاضه در باطن باشد و بیرون نیاید، وضو و غسل باطل نمی شود و اگر بیرون بیاید هر چند كم باشد، وضو و غسل را به

تفصیلی كه گذشت باطل می كند.

مسأله 408- زن مستحاضه اگر بعد از نماز خود را وارسی كند و خون نبیند اگر چه بداند دوباره خون می آید، با وضویی كه دارد می تواند نماز بخواند.

مسأله 409- زن مستحاضه اگر بداند از وقتی كه مشغول وضو یا غسل شده خونی از او بیرون نیامده و تا بعد از نماز هم خون در داخل فرج نیست و بیرون نمی آید، می تواند خواندن نماز را تأخیر بیندازد.

مسأله 410- اگر مستحاضه بداند كه پیش از گذشتن وقت نماز به كلّی پاك می شود، یا به اندازه خواندن نماز، خون بند می آید، باید صبر كند و نماز را در وقتی كه پاك است بخواند.

مسأله 411- اگر بعد از وضو و غسل، خون در ظاهر قطع شود و مستحاضه بداند كه اگر نماز را تأخیر بیندازد، به مقداری كه وضو و غسل و نماز را به جا آورد، به كلّی پاك می شود، باید نماز را تأخیر بیندازد و موقعی كه به كلّی پاك شد، دوباره وضو و غسل را به جا آورد و نماز را بخواند. و اگر وقت نماز تنگ شد لازم نیست وضو و غسل را دوباره به جا آورد، بلكه با وضو و غسلی كه دارد می تواند نماز بخواند.

مسأله 412- مستحاضه كثیره و متوسطه وقتی به كلّی از خون پاك شد باید غسل كند، ولی اگر بداند از وقتی كه برای نماز پیش، مشغول غسل شده دیگر خون نیامده لازم نیست دوباره غسل نماید.

مسأله 413- مستحاضه قلیله بعد از وضو، و مستحاضه كثیره و متوسطه بعد از غسل و وضو، باید فوراً مشغول نماز شود، ولی گفتن اذان و اقامه و خواندن دعاهای

قبل از نماز اشكال ندارد و در نماز هم می تواند كارهای مستحب مثل قنوت و غیر آن را به جا آورد.

مسأله 414- زن مستحاضه اگر بین غسل و نماز فاصله بیندازد، باید دوباره غسل كند و بلافاصله مشغول نماز شود، ولی اگر خون در داخل فضای فرج نیاید غسل لازم نیست.

مسأله 415- اگر خون استحاضه زن جریان داشته باشد و قطع نشود، چنانچه برای او ضرر نداشته باشد، باید پیش از غسل و بعد از آن به وسیله پنبه از بیرون آمدن خون جلوگیری كند، ولی اگر همیشه جریان ندارد فقط باید بعد از وضو و غسل از بیرون آمدن خون جلوگیری نماید، و چنانچه كوتاهی كند و خون بیرون آید، باید دوباره غسل كند و وضو هم بگیرد و اگر نماز هم خوانده باید دوباره بخواند.

مسأله 416- اگر در موقع غسل، خون قطع نشود، غسل صحیح است، ولی اگر در بین غسل، استحاضه متوسطه كثیره شود، واجب است چنانچه مشغول غسل ترتیبی (یا ارتماسی) بوده همان را از سر بگیرد.

مسأله 417- احتیاط واجب آن است كه زن مستحاضه در تمام روزی كه روزه است به مقداری كه می تواند از بیرون آمدن خون جلوگیری كند.

مسأله 418- روزه زن مستحاضه ای كه غسل بر او واجب می باشد در صورتی صحیح است كه در روز غسلهایی را كه برای نمازهای روزش واجب است، انجام دهد، و نیز بنا بر احتیاط واجب، باید غسل نماز مغرب و عشای شبی كه می خواهد فردای آن را روزه بگیرد به جا آورد، ولی اگر برای نماز مغرب و عشا غسل نكند و برای خواندن نماز شب پیش از اذان صبح غسل نماید

و در روز هم غسلهایی را كه برای نمازهای روزش واجب است به جا آورد، روزه او صحیح است.

مسأله 419- اگر بعد از نماز عصر، مستحاضه شود و تا غروب غسل نكند روزه او صحیح است.

مسأله 420- اگر استحاضه قلیله زن پیش از نماز، متوسطه یا كثیره شود باید كارهای متوسطه یا كثیره را كه گفته شد انجام دهد. و اگر استحاضه متوسطه، كثیره شود باید كارهای استحاضه كثیره را انجام دهد و چنانچه برای استحاضه متوسطه غسل كرده باشد فایده ندارد و باید دوباره برای كثیره غسل كند.

مسأله 421- اگر در بین نماز، استحاضه متوسطه زن كثیره شود، باید نماز را بشكند و برای استحاضه كثیره غسل كند و وضو بگیرد و كارهای دیگر آن را انجام دهد و همان نماز را بخواند. و اگر برای هیچ كدام از غسل و وضو وقت ندارد، باید دو تیمم كند، یكی بدل از غسل، و دیگری بدل از وضو، و اگر برای یكی از آنها وقت ندارد باید عوض آن تیمم كند و دیگری را به جا آورد، ولی اگر برای تیمم هم وقت ندارد نمی تواند نماز را بشكند، و باید نماز را تمام كند، و بنا بر احتیاط واجب قضا نماید، و همچنین است اگر در بین نماز استحاضه قلیله او متوسطه یا كثیره شود.

مسأله 422- اگر در بین نماز، خون، بند بیاید و مستحاضه نداند كه در باطن هم قطع شده یا نه، چنانچه بعد از نماز بفهمد قطع شده بوده، باید وضو و غسل و نماز را دوباره به جا آورد.

مسأله 423- اگر استحاضه كثیره زن متوسطه شود، باید برای نماز اول عمل

كثیره و برای نمازهای بعد عمل متوسطه را به جا آورد. مثلًا اگر پیش از نماز ظهر استحاضه كثیره متوسطه شود، باید برای نماز ظهر غسل كند و برای نماز عصر و مغرب و عشا فقط وضو بگیرد ولی اگر برای نماز ظهر غسل نكند و فقط به مقدار نماز عصر وقت داشته باشد، باید برای نماز عصر غسل نماید، و اگر برای نماز عصر هم غسل نكند باید برای نماز مغرب غسل كند. و اگر برای آن هم غسل نكند و فقط به مقدار نماز عشا وقت داشته باشد باید برای عشا غسل نماید.

مسأله 424- اگر پیش از هر نماز خون مستحاضه كثیره قطع شود و دوباره بیاید برای هر نماز باید یك غسل به جا آورد، ولی اگر بعد از غسل و پیش از نماز قطع شود چنانچه وقت تنگ باشد كه نتواند غسل كند و نماز را در وقت بخواند با همان غسل می تواند نماز را بخواند و همین طور است حكم وضو.

مسأله 425- اگر استحاضه كثیره قلیله شود، باید برای نماز اول عمل كثیره و برای نمازهای بعد عمل قلیله را انجام دهد، و نیز اگر استحاضه متوسطه قلیله شود باید برای نماز اول، عمل متوسطه و برای نمازهای بعد عمل قلیله را به جا آورد.

مسأله 426- اگر مستحاضه یكی از كارهایی را كه بر او واجب می باشد حتّی عوض كردن پنبه را ترك كند، نمازش باطل است.

مسأله 427- مستحاضه قلیله اگر بخواهد غیر از نماز كاری انجام دهد، كه شرط آن وضو داشتن است، مثلًا بخواهد جایی از بدن خود را به خط قرآن برساند باید وضو بگیرد و وضویی

كه برای نماز گرفته كافی نیست، بنا بر احتیاط واجب.

مسأله 428- رفتن در مسجد مكه و مدینه و توقف در سایر مساجد و خواندن سوره ای كه سجده واجب دارد برای زن مستحاضه اشكال ندارد ولی نزدیكی شوهر با او بنا بر احتیاط واجب در صورتی حلال می شود كه غسل كند اگر چه كارهای دیگری را كه برای نماز واجب است، مثل وضو و عوض كردن پنبه و دستمال انجام نداده باشد.

مسأله 429- اگر زن در استحاضه كثیره یا متوسطه بخواهد پیش از وقت نماز جایی از بدن خود را به خط قرآن برساند، باید غسل كند و وضو هم بگیرد.

مسأله 430- نماز آیات بر مستحاضه واجب است. و باید برای نماز آیات هم كارهایی را كه برای نماز یومیه گفته شد انجام دهد.

مسأله 431- هرگاه در وقت نماز یومیه نماز آیات بر مستحاضه واجب شود اگر چه بخواهد هر دو را پشت سر هم به جا آورد، باید برای نماز آیات هم تمام كارهایی را كه برای نماز یومیه او واجب است انجام دهد و احتیاط واجب آن است كه هر دو را با یك غسل و وضو به جا نیاورد.

مسأله 432- اگر زن مستحاضه بخواهد نماز قضا بخواند، باید برای هر نماز كارهایی را كه برای نماز ادا بر او واجب است به جا آورد.

مسأله 433- اگر زن بداند خونی كه از او خارج می شود خون زخم نیست و شرعاً حكم حیض و نفاس را ندارد بنا بر احتیاط واجب، باید به دستور استحاضه عمل كند، بلكه اگر شك داشته باشد كه خون استحاضه است یا خونهای دیگر، چنانچه نشانه آنها را نداشته باشد،

بنا بر احتیاط واجب باید كارهای استحاضه را انجام دهد.

حیض

حیض

حیض خونی است كه غالباً در هر ماه چند روزی از رحم زنها خارج می شود و زن را در موقع دیدن خون حیض، حائض می گویند.

مسأله 434- خون حیض در بیشتر اوقات، غلیظ و گرم و رنگ آن سرخ مایل به سیاهی یا سرخ است و با فشار و كمی سوزش بیرون می آید.

مسأله 435- زنهای سیده بعد از تمام شدن شصت سال یائسه می شوند یعنی خون حیض نمی بینند و زنهایی كه سیده نیستند، بعد از تمام شدن پنجاه سال یائسه می شوند.

مسأله 436- خونی كه دختر پیش از تمام شدن نه سال و زن بعد از یائسه شدن می بیند حیض نیست.

مسأله 437- زن حامله و زنی كه بچه شیر می دهد، ممكن است حیض ببیند.

مسأله 438- دختری كه نمی داند نه سالش تمام شده یا نه اگر خونی ببیند كه نشانه های حیض را نداشته باشد حیض نیست. و اگر نشانه های حیض را داشته باشد و اطمینان به حیض بودنش پیدا كند حیض است و معلوم می شود نه سال او تمام شده است.

مسأله 439- زنی كه شك دارد یائسه شده یا نه، اگر خونی ببیند و نداند حیض است یا نه، باید بنا بگذارد كه یائسه نشده است.

مسأله 440- مدت حیض كمتر از سه روز و بیشتر از ده روز نمی شود و اگر مختصری هم از سه روز كمتر باشد، حیض نیست.

مسأله 441- باید سه روز اول حیض، پشت سر هم باشد، پس اگر مثلًا دو روز خون ببیند و یك روز پاك شود و دوباره یك روز خون ببیند حیض نیست.

مسأله 442- لازم نیست در تمام سه روز

خون بیرون بیاید، بلكه اگر در فرج خون باشد كافی است، و چنانچه در بین سه روز مختصری پاك شود و مدت پاك شدن به قدری كم باشد كه بگویند در تمام سه روز در فرج خون بوده، باز هم حیض است.

مسأله 443- لازم نیست شب اول و شب چهارم را خون ببیند، ولی باید در شب دوم و سوم خون قطع نشود، پس اگر از اذان صبح روز اول تا غروب روز سوم پشت سر هم خون بیاید، یا در وسطهای روز اول شروع شود و در همان موقع از روز چهارم قطع شود و در شب دوم و سوم هم هیچ خون قطع نشود، حیض است.

مسأله 444- اگر سه روز پشت سر هم خون ببیند و پاك شود، چنانچه دوباره خون ببیند و روزهایی كه خون دیده و در وسط پاك بوده روی هم از ده روز بیشتر نشود روزهایی هم كه در وسط پاك بوده حیض است.

مسأله 445- اگر خونی ببیند كه از سه روز بیشتر و از ده روز كمتر باشد و نداند خون دمل است یا خون حیض، چنانچه نداند دمل در طرف چپ است یا طرف راست در صورتی كه ممكن باشد مقداری پنبه داخل كند و بیرون آورد پس اگر خون از طرف چپ بیرون آید، خون حیض است و اگر از طرف راست بیرون آید خون دمل است، و اگر ممكن نباشد كه وارسی كند در صورتی كه می داند خون سابق حیض بوده حیض قرار دهد و اگر دمل بوده خون دمل قرار دهد، و اگر نمی داند خون حیض بوده یا دمل باید همه چیزهایی را كه

بر حائض حرام است ترك كند و همه عبادتهایی را كه زن غیر حائض انجام می دهد به جا آورد.

مسأله 446- اگر خونی ببیند كه از سه روز بیشتر و از ده روز كمتر باشد و نداند خون حیض است یا زخم، اگر قبلًا حیض بوده حیض و اگر پاك بوده پاك قرار دهد، و چنانچه نمی داند پاك بوده یا حیض همه چیزهایی را كه بر حائض حرام است ترك كند و همه عبادتهایی كه زن غیر حائض انجام می دهد به جا آورد.

مسأله 447- اگر خونی ببیند و شك كند كه خون حیض است یا نفاس، چنانچه شرایط حیض را داشته باشد، باید حیض قرار دهد.

مسأله 448- اگر خونی ببیند كه نداند خون حیض است یا بكارت، باید خود را وارسی كند، یعنی مقداری پنبه داخل فرج نماید و كمی صبر كند، بعد بیرون آورد پس اگر اطراف آن آلوده باشد، خون بكارت است و اگر به همه آن رسیده، حیض می باشد.

مسأله 449- اگر كمتر از سه روز خون ببیند و پاك شود و بعد از سه روز خون ببیند خون دوم حیض است و خون اول اگر چه در روزهای عادتش باشد حیض نیست.

احكام حائض

مسأله 450- چند چیز بر حائض حرام است:

اول: عبادتهایی كه مانند نماز باید با وضو یا غسل یا تیمم به جا آورده شود، ولی به جا آوردن عبادتهایی كه وضو و غسل و تیمم برای آنها لازم نیست، مانند نماز میت، مانعی ندارد.

دوّم: تمام چیزهایی كه بر جنب حرام است و در احكام جنابت گفته شد.

سوم: جماع كردن در فرج، كه هم برای مرد حرام است و هم برای زن، اگر

چه به مقدار ختنه گاه داخل شود و منی هم بیرون نیاید، بلكه احتیاط واجب آن است كه مقدار كمتر از ختنه گاه را هم داخل نكند و در دبر زن حائض، وطی كردن، كراهت شدیده دارد.

مسأله 451- جماع كردن در روزهایی هم كه حیض زن قطعی نیست ولی شرعاً باید برای خود حیض قرار دهد حرام است. پس زنی كه بیشتر از ده روز خون می بیند و باید به دستوری كه بعداً گفته می شود روزهای عادت خویشان خود را حیض قرار دهد، شوهرش نمی تواند در آن روزها با او نزدیكی نماید.

مسأله 452- اگر شماره روزهای حیض زن به سه قسمت تقسیم شود و مرد در قسمت اول آن، با زن خود در قبل جماع كند، بنا بر احتیاط واجب باید هیجده نخود طلا كفاره به فقیر بدهد و اگر در قسمت دوم جماع كند، نه نخود و اگر در قسمت سوم جماع كند، باید چهار نخود و نیم بدهد. مثلًا زنی كه شش روز خون حیض می بیند، اگر شوهرش در شب یا روز اوّل و دوم با او جماع كند باید هیجده نخود طلا بدهد و در شب یا روز سوم و چهارم نه نخود و در شب یا روز پنجم و ششم باید چهار نخود و نیم بدهد.

مسأله 453- وطی در دبر زن حائض، كفاره ندارد.

مسأله 454- لازم نیست طلای كفاره را از طلای سكه دار بدهد، ولی اگر بخواهد قیمت آن را بدهد باید قیمت سكه دار بدهد.

مسأله 455- اگر قیمت طلا در وقتی كه جماع كرده با وقتی كه می خواهد به فقیر بدهد فرق كرده باشد، باید قیمت وقتی را كه می خواهد به فقیر بدهد

حساب كند.

مسأله 456- اگر كسی هم در قسمت اول و هم در قسمت دوم و هم در قسمت سوم حیض، با زن خود جماع كند، باید هر سه كفاره را كه روی هم سی و یك نخود و نیم می شود بدهد.

مسأله 457- اگر انسان بعد از آن كه در حال حیض جماع كرده و كفاره آن را داده دوباره جماع كند باز هم باید كفاره بدهد.

مسأله 458- اگر با زن حائض چند مرتبه جماع كند و در بین آنها كفاره ندهد احتیاط واجب آن است كه برای هر جماع یك كفاره بدهد.

مسأله 459- اگر مرد در حال جماع بفهمد زن حائض شده، باید فوراً از او جدا شود و اگر جدا نشود بنا بر احتیاط واجب باید كفاره بدهد.

مسأله 460- اگر مرد با زن حائض زنا كند یا با زن حائض نامحرمی به گمان این كه عیال خود او است جماع نماید، احتیاط واجب آن است كه كفاره بدهد.

مسأله 461- كسی كه نمی تواند كفاره بدهد بهتر آن است كه صدقه ای به فقیر بدهد، و اگر نمی تواند بنا بر احتیاط واجب باید استغفار كند، و هر وقت توانست باید كفاره را بدهد.

مسأله 462- طلاق دادن زن در حال حیض، بطوری كه در كتاب طلاق گفته می شود باطل است.

مسأله 463- اگر زن بگوید حائضم یا از حیض پاك شده ام، باید حرف او را قبول كرد.

مسأله 464- اگر زن در بین نماز حائض شود، نماز او باطل است.

مسأله 465- اگر زن در بین نماز شك كند كه حائض شده یا نه، نماز او صحیح است ولی اگر بعد از نماز بفهمد كه در بین نماز حائض شده نمازی

كه خوانده باطل است.

مسأله 466- بعد از آن كه زن از خون حیض پاك شد، واجب است برای نماز و عبادتهای دیگری كه باید با وضو یا غسل یا تیمم به جا آورده شود، غسل كند. و دستور آن مثل غسل جنابت است، ولی برای نماز باید پیش از غسل یا بعد از آن وضو هم بگیرد. و اگر پیش از غسل وضو بگیرد بهتر است.

مسأله 467- بعد از آن كه زن از خون حیض، پاك شد، اگر چه غسل نكرده باشد، طلاق او صحیح است، و شوهرش هم می تواند با او جماع كند، ولی احتیاط مستحب آن است كه پیش از غسل از جماع با او خودداری نماید. اما كارهای دیگری كه در وقت حیض بر او حرام بوده مانند توقف در مسجد و مس خط قرآن، تا غسل نكند بر او حلال نمی شود.

مسأله 468- اگر آب برای وضو و غسل كافی نباشد و به اندازه ای باشد كه بتواند یا غسل كند یا وضو بگیرد، بنا بر احتیاط واجب باید غسل كند و بدل از وضو تیمم نماید. و اگر فقط برای وضو كافی باشد و به اندازه غسل نباشد، باید وضو بگیرد و عوض غسل تیمم نماید و اگر برای هیچ یك از آنها آب ندارد، باید دو تیمم كند، یكی بدل از غسل و دیگری بدل از وضو.

مسأله 469- نمازهای یومیه ای كه زن در حال حیض نخوانده، قضا ندارد، ولی روزه های واجب را باید قضا نماید.

مسأله 470- هرگاه وقت نماز داخل شود و بداند كه اگر نماز را تأخیر بیندازد حائض می شود، باید فوراً نماز بخواند.

مسأله 471- اگر زن نماز را تأخیر

بیندازد و از اوّل وقت به اندازه انجام واجباتِ یك نماز بگذرد و حائض شود، قضای آن نماز بر او واجب است، ولی در تند خواندن و كند خواندن و چیزهای دیگر باید ملاحظه حال خود را بكند، مثلًا زنی كه مسافر نیست اگر در اول ظهر نماز نخواند، قضای آن در صورتی واجب می شود كه به مقدار خواندن چهار ركعت نماز به دستوری كه گفته شد از اوّل ظهر بگذرد و حائض شود، و برای كسی كه مسافر است گذشتن وقت به مقدار خواندن دو ركعت كافی است و نیز باید ملاحظه تهیه شرایطی را كه دارا نیست بنماید، پس اگر به مقدار فراهم آوردن آن مقدمات و خواندن یك نماز بگذرد و حائض شود قضا واجب است و گرنه واجب نیست.

مسأله 472- اگر زن در آخر وقت نماز از خون پاك شود و به اندازه غسل و وضو و مقدمات دیگر نماز مانند تهیه كردن لباس یا آب كشیدن آن و خواندن یك ركعت نماز یا بیشتر از یك ركعت وقت داشته باشد، باید نماز را بخواند و اگر نخواند باید قضای آن را به جا آورد.

مسأله 473- اگر زن حائض به اندازه غسل و وضو وقت ندارد ولی می تواند با تیمم نماز را در وقت بخواند آن نماز بر او واجب نیست، اما اگر گذشته از تنگی وقت تكلیفش تیمم است، مثل آن كه آب برایش ضرر دارد، باید تیمم كند و آن نماز را بخواند.

مسأله 474- اگر زن حائض بعد از پاك شدن شك كند كه برای نماز وقت دارد یا نه، باید نمازش را بخواند.

مسأله 475- اگر به خیال این

كه به اندازه تهیه مقدمات نماز و خواندن یك ركعت وقت ندارد نماز نخواند و بعد بفهمد وقت داشته، باید قضای آن نماز را به جا آورد.

مسأله 476- مستحب است زن حائض در وقت نماز، خود را از خون پاك نماید و پنبه و دستمال را عوض كند و وضو بگیرد و اگر نمی تواند وضو بگیرد تیمم نماید و در جای نماز رو به قبله بنشیند و مشغول ذكر و دعا و صلوات شود.

مسأله 477- خواندن و همراه داشتن قرآن و رساندن جایی از بدن به حاشیه و ما بین خطهای قرآن و نیز خضاب كردن به حنا و مانند آن برای حائض مكروه است.

اقسام زنهای حائض

اشاره

مسأله 478- زنهای حائض بر شش قسمند:

اول: صاحب عادت وقتیه و عددیه، و آن زنی است كه دو ماه پشت سرهم در وقت معین خون حیض ببیند و شماره روزهای حیض او هم در هر دو ماه یك اندازه باشد، مثل آن كه دو ماه پشت سر هم از اول ماه تا هفتم خون ببیند.

دوم: صاحب عادت وقتیه، و آن زنی است كه دو ماه پشت سر هم در وقت معین، خون حیض ببیند ولی شماره روزهای حیض او در هر دو ماه یك اندازه نباشد، مثلًا دو ماه پشت سرهم از روز اول ماه خون ببیند ولی ماه اول روز هفتم، و ماه دوم روز هشتم از خون پاك شود.

سوم: صاحب عادت عددیه، و آن زنی است كه شماره روزهای حیض او در دو ماهِ پشت سرهم به یك اندازه باشد، ولی وقت دیدن آن دو خون یكی نباشد، مثل آن كه ماه اول از پنجم تا دهم و

ماه دوم از دوازدهم تا هفدهم خون ببیند.

چهارم: مضطربه، و آن زنی است كه چند ماه خون دیده، ولی عادت معینی پیدا نكرده یا عادتش بهم خورده و عادت تازه ای پیدا نكرده است.

پنجم: مبتدئه، و آن زنی است كه دفعه اول خون دیدن او است.

ششم: ناسیه، و آن زنی است كه عادت خود را فراموش كرده است. و هر كدام اینها احكامی دارند كه در مسائل آینده گفته می شود.

1-صاحب عادت وقتیه و عددیه

مسأله 479- زنهایی كه عادت وقتیه و عددیه دارند سه دسته اند:

اول: زنی كه دو ماه پشت سرهم در وقت معین، خون حیض ببیند و در وقت معین هم پاك شود، مثلًا دو ماه پشت سر هم از روز اول ماه، خون ببیند و روز هفتم پاك شود كه عادت حیض این زن از اول ماه تا هفتم است.

دوم: زنی كه از خون پاك نمی شود ولی دو ماه پشت سر هم چند روز معین مثلًا از اول ماه تا هشتم خونی كه می بیند نشانه های حیض را دارد، یعنی غلیظ و سیاه و گرم است و با فشار و سوزش بیرون می آید. و بقیه خونهای او نشانه های استحاضه را دارد كه عادت او از اول ماه تا هشتم می شود.

سوم: زنی كه دو ماه پشت سرهم در وقت معین، خون حیض ببیند و بعد از آن كه سه روز یا بیشتر خون دید یك روز یا بیشتر پاك شود و دوباره خون ببیند و تمام روزهایی كه خون دیده با روزهایی كه در وسط پاك بوده از ده روز بیشتر نشود و در هر دو ماه همه روزهایی كه خون دیده و در وسط پاك بوده روی هم یك

اندازه باشد كه عادت او به اندازه تمام روزهایی است كه خون دیده و در وسط پاك بوده است، و لازم نیست روزهایی كه در وسط پاك بوده در هر دو ماه به یك اندازه باشد، مثلًا اگر در ماه اول از روز اول ماه تا سوم خون ببیند و سه روز پاك شود و دوباره سه روز خون ببیند و در ماه دوم بعد از آن كه سه روز خون دید، سه روز یا كمتر یا بیشتر پاك شود و دوباره خون ببیند و روی هم از نه روز بیشتر نشود، همه حیض است و عادت این زن نه روز می شود.

مسأله 480- زنی كه عادت وقتیه و عددیه دارد، اگر در وقت عادت یا دو سه روز جلوتر یا دو سه روز عقب تر خون ببیند، بطوری كه بگویند حیض را جلو یا عقب انداخته اگر چه آن خون، نشانه های حیض را نداشته باشد باید به احكامی كه برای زن حائض گفته شد عمل كند. و چنانچه بعد بفهمد حیض نبوده مثل اینكه پیش از سه روز پاك شود باید عبادتهایی را كه به جا نیاورده قضا نماید.

مسأله 481- زنی كه عادت وقتیه و عددیه دارد اگر چند روز پیش از عادت و همه روزهای عادت و چند روز بعد از عادت خون ببیند و روی هم از ده روز بیشتر نشود، همه حیض است. و اگر از ده روز بیشتر شود، فقط خونی را كه در روزهای عادت خود دیده، حیض است و خونی كه پیش از آن و بعد از آن دیده استحاضه می باشد، و باید عبادتهایی را كه در روزهای پیش از

عادت و بعد از عادت به جا نیاورده قضا نماید. و اگر همه روزهای عادت را با چند روز پیش از عادت خون ببیند و روی هم از ده روز بیشتر نشود همه حیض است و اگر از ده روز بیشتر شود، فقط روزهای عادت او حیض است و خونی كه جلوتر از آن دیده استحاضه می باشد و چنانچه در آن روزها عبادت نكرده باید قضا نماید. و اگر همه روزهای عادت را با چند روز بعد از عادت خون ببیند و روی هم از ده روز بیشتر نشود، همه حیض است، و اگر بیشتر شود فقط روزهای عادت حیض و باقی استحاضه است.

مسأله 482- زنی كه عادت وقتیه و عددیه دارد اگر مقداری از روزهای عادت را با چند روز پیش از عادت خون ببیند و روی هم از ده روز بیشتر نشود همه حیض است و اگر از ده روز بیشتر شود روزهایی كه در عادت خون دیده با چند روز پیش از آن كه روی هم به مقدار عادت او شود حیض، و روزهای اول را استحاضه قرار می دهد. و اگر مقداری از روزهای عادت را با چند روز بعد از عادت خون ببیند و روی هم از ده روز بیشتر نشود، همه حیض است و اگر بیشتر شود، باید روزهایی كه در عادت خون دیده با چند روز بعد از آن كه روی هم به مقدار عادت او شود حیض و بقیه را استحاضه قرار دهد.

مسأله 483- زنی كه عادت دارد، اگر بعد از آن كه سه روز یا بیشتر خون دید پاك شود و دوباره خون ببیند و فاصله بین

دو خون كمتر از ده روز باشد و همه روزهایی كه خون دیده با روزهایی كه در وسط پاك بوده از ده روز بیشتر باشد. مثل آن كه پنج روز خون ببیند و پنج روز پاك شود و دوباره پنج روز خون ببیند، چند صورت دارد:

1- آن كه تمام خونی كه دفعه اول دیده یا مقداری از آن، در روزهای عادت باشد و خون دوم كه بعد از پاك شدن می بیند در روزهای عادت نباشد، كه باید همه خون اول را حیض و خون دوم را استحاضه قرار دهد.

2- آن كه خون اول در روزهای عادت نباشد، و تمام خون دوم یا مقداری از آن در روزهای عادت باشد كه باید همه خون دوم را حیض و خون اول را استحاضه قرار دهد.

3- آن كه مقداری از خون اول و دوم در روزهای عادت باشد و خون اولی كه در روزهای عادت بوده از سه روز كمتر نباشد و با پاكی وسط و مقداری از خون دوم كه آن هم در روزهای عادت بوده از ده روز بیشتر نباشد، كه در این صورت همه آنها حیض است و مقداری از خون اول كه پیش از روزهای عادت بوده و مقداری از خون دوم كه بعد از روزهای عادت بوده استحاضه است، مثلًا اگر عادتش از سوم ماه تا دهم بوده، در صورتی كه یك ماه از اول تا ششم خون ببیند و دو روز پاك شود و بعد تا پانزدهم خون ببیند، از سوم تا دهم حیض است و از اول تا سوم و همچنین از دهم تا پانزدهم استحاضه می باشد.

4- آن كه مقداری از

خون اول و دوم در روزهای عادت باشد ولی خون اولی كه در روزهای عادت بوده، از سه روز كمتر باشد، كه باید در تمام دو خون و پاكی وسط كارهایی را كه بر حائض حرام است و سابقاً گفته شد ترك كند و كارهای استحاضه را به جا آورد، یعنی به دستوری كه برای زن مستحاضه گفته شد عبادتهای خود را انجام دهد.

مسأله 484- زنی كه عادت وقتیه و عددیه دارد، اگر در وقت عادت خون نبیند و در غیر آن وقت به شماره روزهای حیضش خون ببیند، باید همان را حیض قرار دهد، چه پیش از وقت عادت دیده باشد چه بعد از آن.

مسأله 485- زنی كه عادت وقتیه و عددیه دارد، اگر در وقت عادت خود خون ببیند ولی شماره روزهای آن كمتر یا بیشتر از روزهای عادت او باشد و بعد از پاك شدن، دوباره به شماره روزهای عادتی كه داشته خون ببیند، باید در هر دو خون كارهایی را كه بر حائض حرام است ترك كند و كارهای استحاضه را به جا آورد.

مسأله 486- زنی كه عادت وقتیه و عددیه دارد، اگر بیشتر از ده روز خون ببیند، خونی كه در روزهای عادت دیده اگر چه نشانه های حیض را نداشته باشد، حیض است، و خونی كه بعد از روزهای عادت دیده اگر چه نشانه های حیض را داشته باشد استحاضه است. مثلًا زنی كه عادت حیض او از اول ماه تا هفتم است، اگر از اول تا دوازدهم خون ببیند، هفت روز اول آن حیض و پنج روز بعد استحاضه می باشد.

2- صاحب عادت وقتیه

مسأله 487- زنهایی كه عادت وقتیه دارند سه دسته اند: اول:

زنی كه دو ماه پشت سرهم در وقت معین، خون حیض ببیند و بعد از چند روز پاك شود ولی شماره روزهای آن در هر دو ماه یك اندازه نباشد، مثلًا دو ماه پشت سر هم روز اول ماه خون ببیند ولی ماه اول روز هفتم، و ماه دوم روز هشتم از خون پاك شود، كه این زن باید روز اول ماه را عادت حیض خود قرار دهد. دوم: زنی كه از خون پاك نمی شود ولی دو ماه پشت سرهم در وقت معین خون او نشانه های حیض را دارد یعنی غلیظ و سیاه و گرم است و با فشار و سوزش بیرون می آید و بقیه خونهای او نشانه استحاضه را دارد و شماره روزهایی كه خون او نشانه حیض دارد، در هر دو ماه یك اندازه نیست مثلًا در ماه اول، از اول ماه تا هفتم و در ماه دوم از اول ماه تا هشتم، خون او نشانه های حیض و بقیه نشانه استحاضه را داشته باشد، كه این زن هم باید روز اول ماه را روز اول عادت حیض خود قرار دهد. سوم: زنی كه دو ماه پشت سر هم در وقت معین، سه روز یا بیشتر خون حیض ببیند و بعد پاك شود و دو مرتبه خون ببیند و تمام روزهایی كه خون دیده با روزهایی كه در وسط پاك بوده از ده روز بیشتر نشود ولی ماه دوم كمتر یا بیشتر از ماه اول باشد، مثلًا در ماه اول هشت روز و در ماه دوم نه روز باشد كه این زن هم باید روز اول ماه را روز اول عادت حیض خود قرار

دهد.

مسأله 488- زنی كه عادت وقتیه دارد، اگر در وقت عادت خود یا دو سه روز پیش از عادت یا دو سه روز بعد از عادت، خون ببیند بطوری كه بگویند حیض را جلو یا عقب انداخته، اگر چه آن خون نشانه های حیض را نداشته باشد، باید به احكامی كه برای زنهای حائض گفته شد رفتار نماید و اگر بعد بفهمد حیض نبوده، مثل آن كه پیش از سه روز پاك شود، باید عبادتهایی را كه به جا نیاورده قضا نماید.

مسأله 489- زنی كه عادت وقتیه دارد، اگر بیشتر از ده روز خون ببیند و نتواند حیض را به واسطه نشانه های آن تشخیص دهد، باید شماره عادت خویشان خود را حیض قرار دهد، چه پدری باشند چه مادری، زنده باشند یا مرده. ولی در صورتی می تواند عادت آنان را حیض خود قرار دهد كه شماره روزهای حیض همه آنان یك اندازه باشد و اگر شماره روزهای حیض آنان یك اندازه نباشد، مثلًا عادت بعضی پنج روز و عادت بعضی دیگر هفت روز باشد نمی تواند عادت آنان را حیض خود قرار دهد. مگر كسانی كه عادتشان با دیگران فرق دارد به قدری كم باشند كه در مقابل آنان هیچ حساب شوند كه در این صورت باید عادت بیشتر آنان را حیض خود قرار دهد.

مسأله 490- زنی كه عادت وقتیه دارد و شماره عادت خویشان خود را حیض قرار می دهد، باید روزی را كه در هر ماه اول عادت او بوده، اول حیض خود قرار دهد، مثلًا زنی كه هر ماه، روز اول ماه خون می دیده و گاهی روز هفتم و گاهی روز هشتم پاك می شده، چنانچه

یك ماه، دوازده روز خون ببیند و عادت خویشانش هفت روز باشد، باید هفت روز اول ماه را حیض و باقی را استحاضه قرار دهد.

مسأله 491- زنی كه عادت وقتیه دارد و باید شماره عادت خویشان خود را حیض قرار دهد، چنانچه خویش نداشته باشد، یا شماره عادت آنان مثل هم نباشد باید در هر ماه از روزی كه خون می بیند تا هفت روز را حیض و بقیه را استحاضه قرار دهد.

3- صاحب عادت عددیه

مسأله 492- زنهایی كه عادت عددیه دارند سه دسته اند:

اول: زنی كه شماره روزهای حیض او در دو ماه پشت سر هم یك اندازه باشد، ولی وقت خون دیدن او یكی نباشد كه در این صورت هر چند روزی كه خون دیده عادت او می شود. مثلًا اگر ماه اول از روز اول تا پنجم و ماه دوم از یازدهم تا پانزدهم خون ببیند، عادت او پنج روز می شود.

دوم: زنی كه از خون پاك نمی شود ولی دو ماه پشت سر هم چند روز از خونی كه می بیند نشانه حیض و بقیه نشانه استحاضه را دارد و شماره روزهایی كه خون نشانه حیض دارد در هر دو ماه یك اندازه است، اما وقت آن یكی نیست، كه در این صورت هر چند روزی كه خون او نشانه حیض را دارد، عادت او می شود. مثلًا اگر یك ماه از اول ماه تا پنجم و ماه بعد از یازدهم تا پانزدهم، خون او نشانه حیض و بقیه نشانه استحاضه را داشته باشد، شماره روزهای عادت او پنج روز می شود.

سوم: زنی كه دو ماه پشت سر هم سه روز یا بیشتر خون ببیند و یك روز یا بیشتر

پاك شود و دو مرتبه خون ببیند و وقت دیدن خون در ماه اول با ماه دوم فرق داشته باشد، كه اگر تمام روزهایی كه خون دیده و روزهایی كه در وسط پاك بوده از ده روز بیشتر نشود و شماره روزهای آن هم به یك اندازه باشد، تمام روزهایی كه خون دیده با روزهای وسط كه پاك بوده عادت حیض او می شود و لازم نیست روزهایی كه در وسط پاك بوده در هر دو ماه به یك اندازه باشد. مثلًا اگر ماه اول، از روز اول ماه تا سوم خون ببیند و دو روز پاك شود و دوباره سه روز خون ببیند و ماه دوم، از یازدهم تا سیزدهم خون ببیند و دو روز یا بیشتر یا كمتر پاك شود و دوباره خون بیند و روی هم از هشت روز بیشتر نشود، عادت او هشت روز می شود.

مسأله 493- زنی كه عادت عددیه دارد، اگر بیشتر از شماره عادت خود خون ببیند و از ده روز بیشتر شود، چنانچه همه خونهایی كه دیده یك جور باشد باید از موقع دیدن خون به شماره روزهای عادتش حیض و بقیه را استحاضه قرار دهد، و اگر همه خونهایی كه دیده یك جور نباشد، بلكه چند روز از آن، نشانه حیض و چند روز دیگر نشانه استحاضه را داشته باشد اگر روزهایی كه خون، نشانه حیض را دارد با شماره روزهای عادت او یك اندازه است، باید همان روزها را حیض و بقیه را استحاضه قرار دهد، و اگر روزهایی كه خون نشانه حیض دارد، از روزهای عادت او بیشتر است، فقط به اندازه روزهای عادت او حیض،

و بقیه استحاضه است، و اگر روزهایی كه خون نشانه حیض دارد از روزهای عادت او كمتر است باید آن روزها را با چند روز دیگر كه روی هم به اندازه روزهای عادتش شود، حیض و بقیه را استحاضه قرار دهد.

4- مُضْطَرِبه

مسأله 494- مضطربه یعنی زنی كه چند ماه خون دیده ولی عادت معینی پیدا نكرده اگر بیشتر از ده روز خون ببیند و همه خونهایی كه دیده یك جور باشد چنانچه عادت خویشان او هفت روز است باید هفت روز را حیض و بقیه را استحاضه قرار دهد، و اگر كمتر است مثلًا پنج روز است باید همان را حیض قرار دهد. و بنا بر احتیاط واجب، در تفاوت بین شماره عادت آنان و هفت روز، كه دو روز است،

كارهایی را كه بر حائض حرام است ترك نماید و كارهای استحاضه را به جا آورد، یعنی به دستوری كه برای زن مستحاضه گفته شد عبادتهای خود را انجام دهد و اگر عادت خویشانش بیشتر از هفت روز مثلًا نه روز است، باید هفت روز را حیض قرار دهد و بنا بر احتیاط واجب در تفاوت بین هفت روز و عادت آنان، كه دو روز است، كارهای استحاضه را به جا آورد و كارهایی را كه بر حائض حرام است ترك نماید.

مسأله 495- مضطربه اگر بیشتر از ده روز خونی ببیند كه چند روز آن نشانه حیض و چند روز دیگر نشانه استحاضه دارد، چنانچه خونی كه نشانه حیض دارد كمتر از سه روز یا بیشتر از ده روز نباشد، همه آن حیض است و اگر خونی كه نشانه حیض را دارد كمتر از سه

روز باشد باید همان را حیض قرار دهد و تا هفت روز بقیه به دستوری كه در مسأله قبل گفته شد رفتار نماید، و همچنین است اگر پیش از گذشتن ده روز از خونی كه نشانه حیض دارد دوباره خونی ببیند كه آن هم نشانه حیض را داشته باشد، مثل آن كه پنج روز خون سیاه و نه روز خون زرد و دوباره پنج روز خون سیاه ببیند، باید خون اول را حیض قرار دهد و بقیه آن را تا هفت روز به دستوری كه در مسأله قبل گفته شد رفتار نماید.

5- مُبْتَدِئه

مسأله 496- مبتدئه یعنی زنی كه دفعه اوّلِ خون دیدن اوست، اگر بیشتر از ده روز خون ببیند و همه خونهایی كه دیده یك جور باشد، باید عادت خویشان خود را بطوری كه در وقتیه گفته شد حیض، و بقیه را استحاضه قرار دهد.

مسأله 497- مبتدئه اگر بیشتر از ده روز خونی ببیند كه چند روز آن نشانه حیض و چند روز دیگر نشانه استحاضه را داشته باشد، چنانچه خونی كه نشانه حیض دارد كمتر از سه روز و بیشتر از ده روز نباشد، همه آن حیض است ولی اگر پیش از گذشتن ده روز از خونی كه نشانه حیض دارد دوباره خونی ببیند كه آن هم نشانه خون حیض داشته باشد، مثل آن كه پنج روز خون سیاه و نه روز خون زرد و دوباره پنج روز خون سیاه ببیند باید از اوّلِ خون اوّل، كه نشانه حیض دارد، حیض قرار دهد و در عدد، رجوع به خویشاوندان خود كند و بقیه را استحاضه قرار دهد.

مسأله 498- مبتدئه اگر بیشتر از ده

روز خونی ببیند كه چند روز آن نشانه حیض و چند روز دیگر آن نشانه استحاضه داشته باشد، چنانچه خونی كه نشانه حیض دارد از سه روز كمتر یا از ده روز بیشتر باشد، باید از اولی كه خون نشانه حیض دارد، حیض قرار دهد و در عدد، به خویشاوندان خود رجوع كند و بقیه را استحاضه قرار دهد.

6- ناسِیه

مسأله 499- ناسیه یعنی زنی كه عادت خود را فراموش كرده است اگر بیشتر از ده روز خون ببیند باید روزهایی كه خون او نشانه حیض را دارد تا ده روز، حیض قرار دهد و بقیه را استحاضه قرار دهد، و اگر نتواند حیض را به واسطه نشانه های آن تشخیص دهد، بنا بر احتیاط واجب باید هفت روز اول را حیض و بقیه را استحاضه قرار دهد.

مسائل متفرقه حیض

مسأله 500- مبتدئه و مضطربه و ناسیه و زنی كه عادت عددیه دارد، اگر خونی ببینند كه نشانه های حیض داشته باشد، یا یقین كنند كه سه روز طول می كشد، باید عبادت را ترك كنند، و چنانچه بعد بفهمند حیض نبوده باید عبادتهایی را كه به جا نیاورده اند قضا نمایند ولی اگر یقین نكنند كه تا سه روز طول می كشد و نشانه های حیض را هم نداشته باشد، بنا بر احتیاط واجب باید تا سه روز كارهای استحاضه را به جا آورند و كارهایی را كه بر حائض حرام است ترك نمایند و چنانچه پیش از سه روز پاك نشدند باید آن را حیض قرار دهند.

مسأله 501- زنی كه در حیض عادت دارد، چه در وقت حیض عادت داشته باشد چه در عدد حیض، یا هم در وقت و هم در عدد آن، اگر دو ماه پشت سرهم بر خلاف عادت خود خونی ببیند كه وقت آن یا شماره روزهای آن یا هم وقت و هم شماره روزهای آن یكی باشد، عادتش برمی گردد به آنچه در این دو ماه دیده است، مثلًا اگر از روز اول ماه تا هفتم خون می دیده و پاك می شده چنانچه دو ماه از دهم تا

هفدهم ماه، خون ببیند و پاك شود، از دهم تا هفدهم، عادت او می شود.

مسأله 502- مقصود از یك ماه، از ابتدای خون دیدن است تا سی روز، نه از روز اول ماه تا آخر ماه.

مسأله 503- زنی كه معمولًا ماهی یك مرتبه خون می بیند، اگر در یك ماه دو مرتبه خون ببیند و آن خون نشانه های حیض را داشته باشد، چنانچه روزهایی كه در وسط پاك بوده از ده روز كمتر نباشد، باید هر دو را حیض قرار دهد.

مسأله 504- اگر سه روز یا بیشتر خونی ببیند كه نشانه حیض را دارد، بعد ده روز یا بیشتر خونی ببیند كه نشانه استحاضه را دارد و دوباره سه روز خونی به نشانه های حیض ببیند باید خون اوّل و خون آخر را كه نشانه های حیض داشته، حیض قرار دهد.

مسأله 505- اگر زن پیش از ده روز پاك شود و بداند كه در باطن خون نیست، باید برای عبادتهای خود غسل كند، اگر چه گمان داشته باشد كه پیش از تمام شدن ده روز دوباره خون می بیند، ولی اگر یقین داشته باشد كه پیش از تمام شدن ده روز دوباره خون می بیند نباید غسل كند و نمی تواند نماز بخواند و باید به احكام حائض رفتار نماید.

مسأله 506- اگر زن پیش از ده روز پاك شود، و احتمال دهد كه در باطن خون هست، باید قدری پنبه داخل فرج نماید و كمی صبر كند و بیرون آورد. پس اگر پاك بود، غسل كند و عبادتهای خود را به جا آورد و اگر پاك نبود اگر چه به آب زرد رنگی هم آلوده باشد، چنانچه در حیض عادت ندارد یا

عادت او ده روز است باید صبر كند كه اگر پیش از ده روز پاك شد، غسل كند، و اگر سر ده روز پاك شد، یا خون او از ده گذشت، سرِ ده روز غسل نماید، و اگر عادتش كمتر از ده روز است، در صورتی كه بداند پیش از تمام شدن ده روز یا سر ده روز پاك می شود، نباید غسل كند و اگر احتمال دهد خون او از ده روز می گذرد احتیاط واجب آن است كه تا یك روز عبادت را ترك كند و بعد از آن می تواند تا ده روز عبادت را ترك كند ولی بهتر است تا ده روز كارهایی را كه بر حائض حرام است ترك كند و كارهای مستحاضه را انجام دهد پس اگر پیش از تمام شدن ده روز یا سر ده روز از خون پاك شد تمامش حیض است و اگر ده روز گذشت، باید عادت خود را حیض و بقیه را استحاضه قرار دهد و عبادتهایی را كه بعد از روزهای عادت به جا نیاورده قضا نماید.

مسأله 507- اگر چند روز را حیض قرار دهد و عبادت نكند، بعد بفهمد حیض نبوده است، باید نماز و روزه ای را كه در آن روزها به جا نیاورده قضا نماید. و اگر چند روز را به گمان این كه حیض نیست عبادت كند، بعد بفهمد حیض بوده، چنانچه آن روزها را روزه گرفته باید قضا نماید.

نفاس

مسأله 508- از وقتی كه اولین جزء بچه از شكم مادر بیرون می آید هر خونی كه زن می بیند، اگر پیش از ده روز یا سر ده روز قطع شود خون نفاس است. و

زن را در حال نفاس، نفساء می گویند.

مسأله 509- خونی كه زن پیش از بیرون آمدن اولین جزء بچه می بیند نفاس نیست.

مسأله 510- لازم نیست كه خلقت بچه تمام باشد، بلكه اگر خون بسته ای هم از رحم زن خارج شود و خود زن بداند، یا چهار نفر قابله بگویند كه اگر در رحم می ماند انسان می شد، خونی كه تا ده روز ببیند خون نفاس است.

مسأله 511- ممكن است خون نفاس، یك آن، بیشتر نیاید، ولی بیشتر از ده روز نمی شود.

مسأله 512- هرگاه شك كند كه چیزی سقط شده یا نه، یا چیزی كه سقط شده اگر می ماند انسان می شد یا نه لازم نیست وارسی كند، و خونی كه از او خارج می شود شرعاً خون نفاس نیست.

مسأله 513- توقف در مسجد و رساندن جایی از بدن به خط قرآن و كارهای دیگری كه بر حائض حرام است، بر نفساء هم حرام است و آنچه بر حائض واجب و مستحب و مكروه است، بر نفساء هم واجب و مستحب و مكروه می باشد.

مسأله 514- طلاق دادن زنی كه در حال نفاس می باشد باطل است و نزدیكی كردن با او حرام می باشد و اگر شوهرش با او نزدیكی كند احتیاط واجب آن است به دستوری كه در احكام حیض گفته شد كفاره بدهد.

مسأله 515- وقتی زن از خون نفاس پاك شد، باید غسل كند و عبادتهای خود را به جا آورد. و اگر دوباره خون ببیند چنانچه روزهایی كه خون دیده با روزهایی كه در وسط پاك بوده، روی هم ده روز یا كمتر از ده روز باشد، تمام آن نفاس است، و اگر روزهایی كه پاك بوده روزه گرفته

باشد باید قضا نماید.

مسأله 516- اگر زن از خون نفاس پاك شود و احتمال دهد كه در باطن خون هست باید مقداری پنبه داخل فرج نماید و كمی صبر كند كه اگر پاك است، برای عبادتهای خود غسل كند.

مسأله 517- اگر خون نفاس زن از ده روز بگذرد، چنانچه در حیض عادت دارد به اندازه روزهای عادت او نفاس و بقیه استحاضه است و اگر عادت ندارد تا ده روز نفاس و بقیه استحاضه می باشد، و احتیاط مستحب آن است كسی كه عادت دارد از روز بعد از عادت، و كسی كه عادت ندارد بعد از روز دهم تا روز هیجدهم زایمان، كارهای استحاضه را به جا آورد و كارهایی را كه بر نفساء حرام است ترك كند.

مسأله 518- زنی كه عادت حیضش كمتر از ده روز است، اگر بیشتر از روزهای عادتش خون نفاس ببیند، باید به اندازه روزهای عادت خود نفاس قرار دهد، و بعد از آن تا روز دهم می تواند عبادت را ترك نماید یا كارهای مستحاضه را انجام دهد، ولی ترك عبادت، یك روز یا دو روز خیلی خوب است پس اگر از ده روز بگذرد روزهای عادتش حیض است و بقیه استحاضه است و اگر عبادت را ترك كرده باید قضا كند.

مسأله 519- زنی كه در حیض عادت دارد، اگر بعد از زاییدن تا یك ماه یا بیشتر از یك ماه پی در پی خون ببیند به اندازه روزهای عادت او نفاس است و ده روز از خونی كه بعد از نفاس می بیند اگر چه در روزهای عادت ماهانه اش باشد، استحاضه است، مثلًا زنی كه عادت حیض او از بیستم

هر ماه تا بیست و هفتم آن است، اگر روز دهم ماه زایید و تا یك ماه یا بیشتر پی در پی خون دید، تا روز هفدهم نفاس و از روز هفدهم تا ده روز حتی خونی كه در روزهای عادت خود كه از بیستم تا بیست و هفتم است می بیند، استحاضه می باشد، و بعد از گذشتن ده روز، اگر خونی را كه می بیند در روزهای عادتش باشد، حیض است چه نشانه های حیض را داشته باشد یا نداشته باشد و اگر در روزهای عادتش نباشد اگر چه نشانه های حیض را داشته باشد، باید آن را استحاضه قرار دهد.

مسأله 520- زنی كه در حیض عادت ندارد، اگر بعد از زایمان تا یك ماه یا بیشتر از یك ماه خون ببیند، ده روز اول آن نفاس و ده روز دوم آن استحاضه است و خونی كه بعد از آن می بیند، اگر نشانه حیض را داشته باشد حیض و گرنه آن هم استحاضه می باشد.

غسل مسّ میت

مسأله 521- اگر كسی بدن انسان مرده ای را كه سرد شده و غسلش نداده اند مس كند یعنی جایی از بدن خود را به آن برساند باید غسل مس میت نماید، چه در خواب مس كند چه در بیداری، با اختیار مس كند یا بی اختیار، حتی اگر ناخن و استخوان او به ناخن و استخوان میت برسد باید غسل كند، ولی اگر حیوان مرده ای را مس كند غسل بر او واجب نیست.

مسأله 522- برای مس مرده ای كه تمام بدن او سرد نشده، غسل واجب نیست اگر چه جایی را كه سرد شده مس نماید.

مسأله 523- اگر موی خود را به بدن میت برساند یا بدن

خود را به موی میت یا موی خود را به موی میت برساند، غسل واجب نیست.

مسأله 524- برای مس بچه مرده، حتی بچه سقط شده ای كه چهار ماه او تمام شده غسل مس میت واجب است بلكه بهتر است برای مس بچه سقط شده ای كه از چهار ماه كمتر دارد غسل كرد، بنا بر این اگر بچه چهارماهه ای مرده به دنیا بیاید، مادر او باید غسل مس میت كند، بلكه اگر از چهار ماه كمتر هم داشته باشد بهتر است مادر او غسل نماید.

مسأله 525- بچه ای كه بعد از مردن مادر به دنیا می آید، وقتی بالغ شد واجب است غسل مس میت كند.

مسأله 526- اگر انسان، میتی را كه سه غسل او كاملًا تمام شده مس نماید، غسل بر او واجب نمی شود، ولی اگر پیش از آن كه غسل سوم تمام شود جایی از بدن او را مس كند اگر چه غسل سوم آنجا تمام شده باشد باید غسل مس میت نماید.

مسأله 527- اگر دیوانه یا بچه نابالغی، میت را مس كند، بعد از آن كه آن دیوانه، عاقل یا بچه بالغ شد باید غسل مس میت نماید.

مسأله 528- اگر از بدن زنده قسمتی كه دارای استخوان است جدا شود و پیش از آن كه قسمت جدا شده را غسل دهند، انسان آن را مس نماید، باید غسل مس میت كُنَد. ولی اگر قسمتی كه جدا شده، استخوان نداشته باشد، برای مس آن غسل واجب نیست. و از بدن مرده ای كه غسلش نداده اند اگر چیزی جدا شود كه در حال اتصال مس آن موجب غسل می شد، بعد از انفصال نیز، مس آن موجب غسل است.

مسأله

529- برای مس استخوان و دندانی كه از مرده جدا شده باشد و آن را غسل نداده اند باید غسل كرد، ولی برای مس استخوان و دندانی كه از زنده جدا شده و گوشت ندارد، غسل واجب نیست.

مسأله 530- غسل مس میت را باید مثل غسل جنابت انجام دهند ولی كسی كه غسل مس میت كرده، اگر بخواهد نماز بخواند، باید وضو هم بگیرد.

مسأله 531- اگر چند میت را مس كند یا یك میت را چند بار مس نماید، یك غسل كافی است.

مسأله 532- برای كسی كه بعد از مس میت غسل نكرده است، توقف در مسجد و جماع و خواندن سوره هایی كه سجده واجب دارد، مانعی ندارد، ولی برای نماز و مانند آن باید غسل كند و وضو بگیرد.

احكام محتضر

احکام محتضر

مسأله 533- مسلمانی را كه محتضر است یعنی در حال جان دادن می باشد مرد باشد یا زن، بزرگ باشد یا كوچك، باید به پشت بخوابانند بطوری كه كف پاهایش به طرف قبله باشد، و اگر خواباندن او كاملًا به این طور ممكن نیست بنا بر احتیاط واجب تا اندازه ای كه ممكن است باید به این دستور عمل كنند، و چنانچه خواباندن او به هیچ قسم ممكن نباشد به قصد احتیاط او را رو به قبله بنشانند، و اگر آن هم نشود، باز به قصد احتیاط او را به پهلوی راست یا به پهلوی چپ، رو به قبله بخوابانند.

مسأله 534- احتیاط واجب آن است كه تا وقتی او را از محل احتضار حركت نداده اند رو به قبله باشد و بعد از حركت دادن، این احتیاط واجب نیست.

مسأله 535- رو به قبله كردن محتضر بر هر مسلمان واجب

است و اجازه گرفتن از ولی او لازم نیست.

مسأله 536- مستحب است شهادتین و اقرار به دوازده امام علیهم السلام و سایر عقاید حقّه را، به كسی كه در حال جان دادن است طوری تلقین كنند كه بفهمد، و نیز مستحب است چیزهایی را كه گفته شد تا وقت مرگ تكرار كنند.

مسأله 537- مستحب است این دعاها را طوری به محتضر تلقین كنند كه بفهمد:

اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِی الْكَثیرَ مِنْ مَعاصِیكَ وَ اقْبَلْ مِنِّی الْیسیرَ مِنْ طاعَتِكَ یا مَنْ یقْبَلُ الْیسیرَ وَ یعْفُو عَنِ الْكَثِیرِ اقْبَلْ مِنِّی الْیسیرَ وَ اعْفُ عَنِّی الْكَثیرَ انَّكَ أَنْتَ الْعَفُوُّ الْغَفُورُ اللَّهُمَّ ارْحَمْنی فَانَّكَ رَحیمٌ.

مسأله 538- مستحب است كسی را كه سخت جان می دهد، اگر ناراحت نمی شود به جایی كه نماز می خوانده ببرند.

مسأله 539- مستحب است برای راحت شدن محتضر بر بالین او سوره مباركه یس، و الصافات و احزاب و آیة الكرسی و آیه پنجاه و چهارم از سوره اعراف و سه آیه آخر سوره بقره بلكه هر چه از قرآن ممكن است بخوانند.

مسأله 540- تنها گذاشتن محتضر و گذاشتن چیز سنگین روی شكم او و بودن جُنُب و حائض نزد او و همچنین حرف زدن زیاد، و گریه كردن و تنها گذاشتن زنها نزد او مكروه است.

احكام بعد از مرگ

مسأله 541- بعد از مرگ مستحب است دهان میت را، هم بگذارند كه بازنماند و چشمها و چانه میت را ببندند و دست و پای او را دراز كنند و پارچه ای روی او بیندازند و اگر شب مرده است، در جایی كه مرده، چراغ روشن كنند، و برای تشییع جنازه او مؤمنین را خبر كنند، و در دفن او عجله نمایند، ولی

اگر یقین به مردن او ندارند، باید صبر كنند تا معلوم شود و نیز اگر میت حامله باشد و بچه در شكم او زنده باشد، باید به قدری دفن را عقب بیندازند، كه پهلوی چپ او را بشكافند و طفل را بیرون آورند و پهلو را بدوزند.

احكام غسل و كفن و نماز و دفن میت

مسأله 542- غسل و كفن و نماز و دفن مسلمان دوازده امامی بر هر مكلفی واجب است، و اگر بعضی انجام دهند، از دیگران ساقط می شود و چنانچه هیچ كس انجام ندهد همه معصیت كرده اند، و بنا بر احتیاط واجب حكم مسلمانی هم كه دوازده امامی نیست همین طور است.

مسأله 543- اگر كسی مشغول كارهای میت شود بر دیگران واجب نیست اقدام نمایند، ولی اگر او عمل را نیمه كاره بگذارد، باید دیگران تمام كنند.

مسأله 544- اگر انسان یقین كند كه دیگری مشغول كارهای میت شده، واجب نیست به كارهای میت اقدام كند، ولی اگر شك یا گمان دارد، باید اقدام نماید.

مسأله 545- اگر كسی بداند غسل یا كفن یا نماز یا دفن میت را باطل انجام داده اند باید دوباره انجام دهد ولی اگر گمان دارد كه باطل بوده یا شك دارد كه درست بوده یا نه، لازم نیست اقدام نماید.

مسأله 546- برای غسل و كفن و نماز و دفن میت، باید از ولی او اجازه بگیرند.

مسأله 547- ولی زن كه در غسل و كفن و دفن او دخالت می كند شوهر اوست و بعد از او، مردهایی كه از میت ارث می برند مقدم بر زنهای ایشانند و هر كدام كه در ارث بردن مقدم هستند در این امر نیز مقدمند.

مسأله 548-

اگر كسی بگوید من وصی یا ولی میتم یا ولی میت به من اجازه داده كه غسل و كفن و دفن میت را انجام دهم، چنانچه دیگری نمی گوید من ولی یا وصی میتم یا ولی میت به من اجازه داده است، انجام كارهای میت با اوست.

مسأله 549- اگر میت برای غسل و كفن و دفن و نماز خود غیر از ولی، كس دیگری را معین كند، احتیاط واجب آن است كه ولی و آن كس هر دو اجازه بدهند، و لازم نیست كسی كه میت، او را برای انجام این كارها معین كرده، این وصیت را قبول كند ولی اگر قبول كرد، باید به آن عمل نماید.

احكام غسل میت

مسأله 550- واجب است میت را سه غسل بدهند اول: به آبی كه با سدر مخلوط باشد. دوم: به آبی كه با كافور مخلوط باشد. سوم: با آب خالص.

مسأله 551- سدر و كافور باید به اندازه ای زیاد نباشد كه آب را مضاف كند و به اندازه ای هم كم نباشد، كه نگویند سدر و كافور با آب مخلوط شده است.

مسأله 552- اگر سدر و كافور به اندازه ای كه لازم است پیدا نشود بنا بر احتیاط واجب باید مقداری كه به آن دسترسی دارند در آب بریزند.

مسأله 553- كسی كه برای حج احرام بسته است، اگر پیش از تمام كردن سعی بین صفا و مروه بمیرد، نباید او را با آب كافور غسل دهند و به جای آن باید با آب خالص غسلش بدهند، و همچنین اگر در احرام عمره پیش از كوتاه كردن مو، بمیرد.

مسأله 554- اگر سدر و كافور یا یكی از اینها پیدا نشود یا استعمال آن

جایز نباشد مثل آن كه غصبی باشد، باید به جای هر كدام كه ممكن نیست میت را با آب خالص غسل بدهند.

مسأله 555- كسی كه میت را غسل می دهد، باید مسلمان دوازده امامی و عاقل باشد و مسائل غسل را هم بداند و بنا بر احتیاط واجب بالغ باشد.

مسأله 556- كسی كه میت را غسل می دهد، باید قصد قربت داشته باشد یعنی غسل را برای انجام فرمان خداوند عالم به جا آورد، و اگر به همین نیت تا آخر غسلِ سوم باقی باشد كافی است و تجدید لازم نیست.

مسأله 557- غسل بچه مسلمان اگر چه از زنا باشد، واجب است. و غسل و كفن و دفن كافر و اولاد او جایز نیست. و كسی كه از بچگی دیوانه بوده و به حال دیوانگی بالغ شده، چنانچه پدر و مادر او یا یكی از آنان مسلمان باشند، باید او را غسل داد و اگر هیچ كدام آنان مسلمان نباشند، غسل دادن او جایز نیست.

مسأله 558- بچه سقط شده را اگر چهار ماه یا بیشتر دارد، باید غسل بدهند، و اگر چهار ماه ندارد، باید در پارچه ای بپیچند و بدون غسل دفن كنند.

مسأله 559- اگر مرد، زن را و زن، مرد را غسل بدهد باطل است ولی زن می تواند شوهر خود را غسل دهد و شوهر هم می تواند زن خود را غسل دهد، اگر چه احتیاط مستحب آن است كه زن، شوهر خود و شوهر، زن خود را غسل ندهد.

مسأله 560- مرد می تواند دختر بچه ای را كه سن او از سه سال بیشتر نیست، غسل دهد، زن هم می تواند پسر بچه ای را كه سه سال بیشتر ندارد،

غسل دهد.

مسأله 561- اگر برای غسل دادن میتی كه مرد است مرد پیدا نشود زنانی كه با او نسبت دارند و محرمند مثل مادر و خواهر و عمه و خاله، یا به واسطه شیر خوردن با او محرم شده اند، می توانند غسلش بدهند. و نیز اگر برای غسل میت زن، زن دیگری نباشد مردهایی كه با او نسبت دارند و محرمند، یا به واسطه شیر خوردن با او محرم شده اند، می توانند از زیر لباس، او را غسل دهند.

مسأله 562- اگر میت و كسی كه او را غسل می دهد هر دو مرد یا هر دو زن باشند جایز است كه غیر از عورت، جاهای دیگر میت برهنه باشد و همین طور اگر محرم باشند.

مسأله 563- نگاه كردن به عورت میت، حرام است، و كسی كه او را غسل می دهد اگر نگاه كند معصیت كرده ولی غسل باطل نمی شود.

مسأله 564- اگر جایی از بدن میت نجس باشد، باید پیش از آن كه آنجا را غسل بدهند، آب بكشند. و احتیاط مستحب آن است كه تمام بدن میت، پیش از شروع به غسل پاك باشد.

مسأله 565- غسل میت مثل غسل جنابت است، و احتیاط واجب آن است كه تا غسل ترتیبی ممكن است، میت را غسل ارتماسی ندهند، و احتیاط مستحب آن است كه در غسل ترتیبی هر یك از سه قسمت بدن را در آب فرو نبرند بلكه آب را روی آن بریزند.

مسأله 566- كسی را كه در حال حیض یا در حال جنابت مرده، لازم نیست غسل حیض یا غسل جنابت بدهند، بلكه همان غسل میت برای او كافی است.

مسأله 567- جائز نیست كه برای غسل دادن

میت مزد بگیرند ولی مزد گرفتن برای كارهای مقدماتی غسل حرام نیست.

مسأله 568- اگر آب پیدا نشود، یا استعمال آن مانعی داشته باشد باید عوض هر غسل، میت را یك تیمم بدهند.

مسأله 569- كسی كه میت را تیمم می دهد، می تواند در صورت امكان دست میت را به زمین بزند و به صورت و پشت دستهایش بكشد و اگر به این صورت ممكن باشد لازم نیست به دست زنده هم او را تیمم داد اگر چه احتیاط استحبابی جمع است.

احكام كفن میت

مسأله 570- میت مسلمان را باید با سه پارچه كه آنها را لنگ و پیراهن و سرتاسری می گویند كفن نمایند.

مسأله 571- لنگ باید از ناف تا زانو، اطراف بدن را بپوشاند، و بهتر آن است كه از سینه تا روی پا برسد. و بنا بر احتیاط واجب پیراهن باید از سر شانه تا نصف ساق پا، تمام بدن را بپوشاند و درازی سرتاسری باید بقدری باشد كه بستن دو سر آن ممكن باشد، و پهنای آن باید به اندازه ای باشد كه یك طرف آن روی طرف دیگر بیاید.

مسأله 572- مقداری از لنگ، كه از ناف تا زانو را می پوشاند و مقداری از پیراهن كه از شانه تا نصف ساق را می پوشاند، مقدار واجب كفن است، و آنچه بیشتر از این مقدار در مسأله قبل گفته شد، مقدار مستحب كفن می باشد.

مسأله 573- اگر ورثه بالغ باشند و اجازه دهند كه بیشتر از مقدار واجب كفن را، كه در مسأله قبل گفته شد از سهم آنان بردارند، اشكال ندارد، و احتیاط واجب آن است كه بیشتر از مقدار واجب كفن و همچنین مقداری را كه احتیاطاً لازم است

از سهم وارثی كه بالغ نشده بر ندارند.

مسأله 574- اگر كسی وصیت كرده باشد كه مقدار مستحب كفن را كه در دو مسأله قبل گفته شد، از ثلث مال او بردارند، یا وصیت كرده باشد ثلث مال را به مصرف خود او برسانند ولی مصرف آن را معین نكرده باشد یا فقط مصرف مقداری از آن را معین كرده باشد، می توانند مقدار مستحب كفن را از ثلث مال او بردارند.

مسأله 575- اگر میت وصیت نكرده باشد كه كفن را از ثلث مال او بردارند می توانند به طور متعارف كه لایق شأن میت باشد كفن و چیزهای دیگری را كه از واجبات دفن است از اصل مال بردارند.

مسأله 576- كفن زن بر شوهر است، اگر چه زن از خود مال داشته باشد، و همچنین اگر زن را به شرحی كه در كتاب طلاق گفته می شود، طلاق رجعی بدهند و پیش از تمام شدن عده بمیرد، شوهرش باید كفن او را بدهد و چنانچه شوهر بالغ نباشد یا دیوانه باشد وَلی شوهر باید از مال او كفن زن را بدهد.

مسأله 577- كفن میت بر خویشان او واجب نیست، اگر چه مخارج او در حال زندگی بر آنان واجب باشد.

مسأله 578- احتیاط واجب آن است كه هر یك از سه پارچه كفن به قدری نازك نباشد كه بدن میت از زیر آن پیدا باشد.

مسأله 579- كفن كردن با چیز غصبی، اگر چیز دیگری هم پیدا نشود جایز نیست و چنانچه كفن میت غصبی باشد و صاحب آن راضی نباشد باید از تنش بیرون آورند، اگر چه او را دفن كرده باشند، و همچنین جائز نیست با پوست مردار

او را كفن كنند.

مسأله 580- كفن كردن میت با چیز نجس و با پارچه ابریشمی خالص، جائز نیست، ولی در حال ناچاری اشكال ندارد و احتیاط واجب آن است كه با پارچه طلاباف هم میت را كفن نكنند مگر در حال ناچاری.

مسأله 581- كفن كردن با پارچه ای كه از پشم یا موی حیوان حرام گوشت تهیه شده، در حال اختیار جائز نیست، ولی اگر پوست حیوان حلال گوشت را طوری درست كنند كه به آن جامه گفته شود، می شود با آن میت را كفن كنند و همچنین اگر كفن از مو و پشم حیوان حلال گوشت باشد اشكال ندارد، اگر چه احتیاط مستحب آن است كه با این دو هم كفن ننمایند.

مسأله 582- اگر كفن میت به نجاست خود او، یا به نجاست دیگری نجس شود، چنانچه كفن ضایع نمی شود، باید مقدار نجس را بشویند یا ببُرند ولی اگر در قبر گذاشته باشند بهتر است كه ببرند بلكه اگر بیرون آوردن میت اهانت به او باشد بریدن واجب می شود و اگر شستن یا بریدن آن ممكن نیست، در صورتی كه عوض كردن آن ممكن باشد، باید عوض نمایند.

مسأله 583- كسی كه برای حج یا عمره احرام بسته اگر بمیرد باید مثل دیگران كفن شود و پوشاندن سر و صورتش اشكال ندارد.

مسأله 584- مستحب است انسان در حال سلامتی، كفن و سدر و كافور خود را تهیه كند.

احكام حُنوط

مسأله 585- بعد از غسل واجب است میت را حنوط كنند، یعنی به پیشانی و كف دستها و سر زانوها و سر دو انگشت بزرگ پاهای او كافور بمالند. و مستحب است به سر بینی میت هم كافور

بمالند و باید كافور ساییده و تازه باشد و اگر به واسطه كهنه بودن، عطر او از بین رفته باشد كافی نیست.

مسأله 586- در حنوط میت، مراعات ترتیب بین اعضای سجود لازم نیست اگر چه مستحب است اوّل كافور را به پیشانی میت بمالند.

مسأله 587- بهتر آن است كه میت را پیش از كفن كردن، حنوط نمایند اگر چه در بین كفن كردن و بعد از آن هم مانعی ندارد.

مسأله 588- كسی كه برای حج احرام بسته است، اگر پیش از تمام كردن سعی بین صفا و مروه بمیرد، حنوط كردن او جائز نیست، و نیز اگر در احرام عمره پیش از آن كه موی خود را كوتاه كند بمیرد نباید او را حنوط كنند.

مسأله 589- زنی كه شوهر او مرده و هنوز عده اش تمام نشده اگر چه حرام است خود را خوشبو كند، ولی چنانچه بمیرد حنوط او واجب است.

مسأله 590- مكروه است میت را با مشك و عنبر و عود و عطرهای دیگر خوشبو كنند یا برای حنوط اینها را با كافور مخلوط نمایند.

مسأله 591- مستحب است، قدری تربت حضرت سید الشهداء علیه السلام با كافور مخلوط كنند، ولی باید از آن كافور به جاهایی كه بی احترامی می شود نرسانند و نیز باید تربت به قدری زیاد نباشد، كه وقتی با كافور مخلوط شد، آن را كافور نگویند.

مسأله 592- اگر كافور به اندازه غسل و حنوط نباشد بنا بر احتیاط واجب غسل را مقدم دارند، و اگر برای هفت عضو نرسد بنا بر احتیاط واجب پیشانی را مقدم دارند.

مسأله 593- مستحب است دو چوب تر و تازه در قبر همراه میت بگذارند.

احكام نماز میت

مسأله 594-

نماز خواندن بر میت مسلمان، اگر چه بچه باشد واجب است، ولی باید پدر و مادر آن بچه یا یكی از آنان مسلمان باشند و شش سال بچه تمام شده باشد.

مسأله 595- نماز میت باید بعد از غسل و حنوط و كفن كردن او خوانده شود، و اگر پیش از اینها، یا در بین اینها بخوانند، اگر چه از روی فراموشی یا ندانستن مسأله باشد كافی نیست.

مسأله 596- كسی كه می خواهد نماز میت بخواند، لازم نیست با وضو یا غسل یا تیمم باشد و بدن و لباسش پاك باشد، و اگر لباس او غصبی هم باشد اشكال ندارد، اگر چه احتیاط مستحب آن است كه تمام چیزهایی را كه در نمازهای دیگر لازم است رعایت كند.

مسأله 597- كسی كه به میت نماز می خواند، باید رو به قبله باشد و نیز واجب است میت را مقابل او به پشت بخوابانند، بطوری كه سر او به طرف راست نمازگزار و پای او به طرف چپ نمازگزار باشد.

مسأله 598- مكان نمازگزار باید از جای میت پست تر یا بلندتر نباشد ولی پستی و بلندی مختصر اشكال ندارد.

مسأله 599- نمازگزار باید از میت دور نباشد، ولی كسی كه نماز میت را به جماعت می خواند اگر از میت دور باشد، چنانچه صفها به یكدیگر متصل باشد اشكال ندارد.

مسأله 600- نمازگزار باید مقابل میت بایستد، ولی اگر نماز به جماعت خوانده شود و صف جماعت از دو طرف میت بگذرد، نماز كسانی كه مقابل میت نیستند اشكال ندارد.

مسأله 601- بین میت و نمازگزار، باید پرده و دیوار یا چیزی مانند اینها نباشد ولی اگر میت در تابوت و مانند آن باشد اشكال

ندارد.

مسأله 602- در وقت خواندن نماز، باید عورت میت پوشیده باشد و اگر كفن كردن او ممكن نیست، باید عورتش را اگر چه با تخته و آجر و مانند اینها باشد بپوشانند.

مسأله 603- نماز میت را باید ایستاده و با قصد قربت بخواند. و در موقع نیت، میت را معین كند، مثلًا نیت كند نماز می خوانم بر این میت قربةً الی اللَّه.

مسأله 604- اگر كسی نباشد كه بتواند نماز میت را ایستاده بخواند، می شود نشسته بر او نماز خواند.

مسأله 605- اگر میت وصیت كرده باشد كه شخص معینی بر او نماز بخواند، احتیاط واجب آن است كه آن شخص از ولی میت اجازه بگیرد و بر ولی هم بنا بر احتیاط واجب، واجب است كه اجازه بدهد.

مسأله 606- مكروه است بر میت چند مرتبه نماز بخوانند، ولی اگر میت اهل علم و تقوی باشد مكروه نیست.

مسأله 607- اگر میت را عمداً یا از روی فراموشی یا به جهت عذری بدون نماز دفن كنند، یا بعد از دفن معلوم شود، نمازی كه بر او خوانده شده باطل بوده است تا وقتی جسد او از هم نپاشیده واجب است با شرطهایی كه برای نماز میت گفته شد به قبرش نماز بخوانند.

دستور نماز میت

مسأله 608- نماز میت پنج تكبیر دارد و اگر نمازگزار پنج تكبیر به این ترتیب بگوید كافی است:

بعد از نیت و گفتن تكبیر اول بگوید أَشْهَدُ انْ لا الهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ.

و بعد از تكبیر دوم بگوید: اللَّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ.

و بعد از تكبیر سوم بگوید: اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ.

و بعد از تكبیر چهارم اگر میت مرد است

بگوید: اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِهذَا الْمَیتِ و اگر زن است بگوید: اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِهذِهِ الْمَیتِ و بعد تكبیر پنجم را بگوید.

و بهتر است بعد از تكبیر اول بگوید: أَشْهَدُ انْ لا الهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَرِیكَ لَهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ ارْسَلَهُ بِالْحقِّ بَشیراً وَ نَذیراً بَینَ یدَی السَّاعَةِ.

و بعد از تكبیر دوم بگوید: اللَّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ بارِكْ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ ارْحَمْ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ كَافْضَلِ مَا صَلَّیتَ وَ بارَكْتَ وَ تَرَحَّمْتَ عَلی ابْراهیمَ وَ آلِ ابراهیمَ انَّكَ حَمیدٌ مَجیدٌ وَ صَلِّ عَلی جَمیعِ الْانْبِیاءِ وَ الْمُرْسَلینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصِّدِّیقینَ وَ جَمیعِ عِبادِ اللَّهِ الصّالِحینَ.

و بعد از تكبیر سوم بگوید: اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤمِنینَ وَ الْمُؤمِناتِ وَ الْمُسْلِمینَ وَ الْمُسْلِماتِ الأَحْیاءِ مِنْهُمْ وَ الأَمْواتِ تابِعْ بَینَنا وَ بَینَهُمْ بِالْخَیراتِ انَّكَ مُجیبُ الدَّعَواتِ انَّكَ عَلی كُلِّ شَی ءٍ قَدِیرٌ.

و بعد از تكبیر چهارم اگر میت مرد است بگوید: اللَّهُمَّ إِنَّ هَذَا عَبْدُكَ وَ ابْنُ عَبْدِكَ وَ ابْنُ أَمَتِكَ نَزَلَ بِكَ وَ أَنْتَ خَیرُ مَنْزولٍ بِهِ اللَّهُمَّ انّا لا نَعْلَمُ مِنْهُ إِلّا خَیراً وَ أَنْتَ أعْلَمُ بِهِ مِنّا اللَّهُمَّ انْ كانَ مُحْسِناً فَزِدْ فِی احسانِهِ وَ انْ كانَ مُسِیئاً فَتَجَاوَزْ عَنْهُ وَ اغْفِرْ لَهُ اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ عِنْدَكَ فی أعْلَی عِلِّیینَ وَ اخْلُفْ عَلَی أَهْلِهِ فِی الْغابِرینَ وَ ارْحَمْهُ بِرَحْمَتِكَ یا ارْحَمَ الرَّاحِمینَ.

و بعد تكبیر پنجم را بگوید ولی اگر میت زن است بعد از تكبیر چهارم بگوید:

اللَّهُمَّ إِنَّ هذِهِ أَمَتُكَ وَ ابْنَةُ عَبْدِكَ وَ ابْنَةُ أَمَتِكَ نَزَلَتْ بِكَ وَ أَنْتَ خَیرُ مَنْزُولٍ بِهِ اللَّهُمَّ انَّا لا نَعْلَمُ مِنها إِلّا خَیراً وَ أَنْتَ أعْلَمُ بِهَا مِنَّا اللَّهُمَّ

انْ كانَتْ مُحْسِنَةً فَزِدْ فِی احْسانِها وَ انْ كانَتْ مُسِیئَةً فَتَجاوَزْ عَنْهَا وَ اغْفِرْ لَهَا اللَّهُمَّ اجْعَلْهَا عِنْدَكَ فِی أعْلَی عِلِّیینَ وَ اخْلُفْ عَلی أَهْلِها فِی الْغابِرِینَ وَ ارْحَمْها بِرَحْمَتِكَ یا ارْحَمَ الرَّاحِمینَ.

مسأله 609- باید تكبیرها و دعاها را طوری پشت سر هم بخواند كه نماز از صورت خود خارج نشود.

مسأله 610- كسی كه نماز میت را به جماعت می خواند باید تكبیرها و دعاهای آن را هم بخواند.

مستحبات نماز میت

مسأله 611- چند چیز در نماز میت مستحب است.

اول: كسی كه نماز میت می خواند با وضو یا غسل یا تیمم باشد، و احتیاط مستحب آن است در صورتی تیمم كند كه وضو و غسل ممكن نباشد، یا بترسد كه اگر وضو بگیرد یا غسل كند به نماز میت نرسد.

دوم: اگر میت مرد است، امام جماعت یا كسی كه فرادی به او نماز می خواند مقابل وسط قامت او بایستد و اگر میت زن است مقابل سینه اش بایستد.

سوم: پابرهنه نماز بخواند.

چهارم: در هر تكبیر دستها را بلند كند.

پنجم: فاصله او با میت بقدری كم باشد كه اگر باد لباسش را حركت دهد به جنازه برسد.

ششم: نماز میت را به جماعت بخواند.

هفتم: امام جماعت تكبیر و دعاها را بلند بخواند و كسانی كه با او نماز می خوانند، آهسته بخوانند.

هشتم: در جماعت اگر چه مأموم یك نفر باشد، عقب امام بایستد.

نهم: نمازگزار به میت و مؤمنین زیاد دعا كند.

دهم: پیش از نماز سه مرتبه بگوید الصَّلاة.

یازدهم: نماز را در جایی بخوانند كه مردم برای نماز میت بیشتر به آن جا می روند.

دوازدهم: زن حائض اگر نماز میت را به جماعت می خواند در صفی تنها بایستد.

مسأله 612- خواندن نماز میت در مساجد مكروه

است ولی در مسجد الحرام مكروه نیست.

احكام دفن

مسأله 613- واجب است میت را طوری در زمین دفن كنند، كه بوی او بیرون نیاید و درندگان هم نتوانند بدنش را بیرون آورند و در صورتی كه ترس درنده و نزدیك شدن انسانی كه از بوی میت اذیت شود در بین نباشد اقوی كفایت تنها عنوان دفن در زمین است اگر چه احتیاط مستحب آن است كه گودی قبر به همان اندازه مذكور در بالا باشد، و اگر ترس آن باشد كه جانور بدن او را بیرون آورد، باید قبر را با آجر و مانند آن محكم كنند.

مسأله 614- اگر دفن میت در زمین ممكن نباشد، می توانند به جای دفن، او را در بنا یا تابوت بگذارند.

مسأله 615- میت را باید در قبر به پهلوی راست طوری بخوابانند كه جلوی بدن او رو به قبله باشد.

مسأله 616- اگر كسی در كشتی بمیرد، چنانچه جسد او فاسد نمی شود و بودن او در كشتی مانعی ندارد، باید صبر كنند تا به خشكی برسند و او را در زمین دفن كنند و گر نه، باید در كشتی غسلش بدهند و حنوط و كفن كنند و پس از خواندن نماز میت چیز سنگینی به پایش ببندند و به دریا بیندازند یا او را در خمره بگذارند و درش را ببندند و به دریا بیندازند و اگر ممكن است باید او را در جایی بیندازند كه فوراً طعمه حیوانات نشود.

مسأله 617- اگر بترسند كه دشمن، قبر میت را بشكافد و بدن او را بیرون آورد و گوش یا بینی یا اعضای دیگر او را ببرد چنانچه ممكن باشد باید بطوری كه در

مسأله پیش گفته شد او را به دریا بیندازند.

مسأله 618- مخارج انداختن دردریا و مخارج محكم كردن قبر میت را در صورتی كه لازم باشد، باید از اصل مال میت بردارند.

مسأله 619- اگر زن كافره بمیرد و بچه در شكم او مرده باشد، چنانچه پدر بچه مسلمان باشد، باید زن را در قبر به پهلوی چپ پشت به قبله بخوابانند كه روی بچه به طرف قبله باشد بلكه اگر هنوز روح هم به بدن او داخل نشده باشد، بنا بر احتیاط واجب باید به همین دستور عمل كنند.

مسأله 620- دفن مسلمان، در قبرستان كفار و دفن كافر، در قبرستان مسلمانان جائز نیست.

مسأله 621- دفن مسلمان در جایی كه بی احترامی به او باشد، مانند جایی كه خاكروبه و كثافت می ریزند، جایز نیست.

مسأله 622- میت را نباید در جای غصبی دفن كنند و دفن كردن در جایی كه برای غیر دفن كردن وقف شده و در مسجد اگر ضرر به مسلمانان باشد یا مزاحم نمازشان باشد جایز نیست، بلكه اقوی آن است كه اصلًا در مسجد دفن نكنند و در زمینی كه مثل مسجد برای غیر دفن كردن وقف شده جائز نیست.

مسأله 623- دفن میت در قبر مرده دیگر اگر موجب نبش شود جائز نیست.

مسأله 624- چیزی كه از میت جدا می شود، اگر چه مو و ناخن و دندانش باشد، باید با او دفن شود و اگر موجب نبش شود، احتیاط آن است كه جدا دفن شود. و دفن ناخن و دندانی كه در حال زندگی از انسان جدا می شود مستحب است.

مسأله 625- اگر كسی در چاه بمیرد و بیرون آوردنش ممكن نباشد باید درِ چاه را

ببندند و همان چاه را قبر او قرار دهند، و در صورتی كه چاه مال غیر باشد باید به نحوی او را راضی كنند.

مسأله 626- اگر بچه در رحم مادر بمیرد و ماندنش در رحم برای مادر خطر داشته باشد، باید به آسانترین راه او را بیرون آورند، و چنانچه ناچار شوند كه او را قطعه قطعه كنند اشكال ندارد، ولی باید به وسیله شوهرش اگر اهل فن است یا زنی كه اهل فن باشد او را بیرون بیاورند و اگر ممكن نیست مرد محرمی كه اهل فن باشد، و اگر آن هم ممكن نشود مرد نامحرمی كه اهل فن باشد بچه را بیرون بیاورد، و در صورتی كه آن هم پیدا نشود كسی كه اهل فن نباشد می تواند بچه را بیرون آورد.

مسأله 627- هرگاه مادر بمیرد و بچه در شكمش زنده باشد اگر چه امید زنده ماندن طفل را نداشته باشند باید به وسیله كسانی كه در مسأله پیش گفته شد از هر طرفی كه بچه سالم بیرون می آید بچه را بیرون آورند و دوباره بدوزند ولی اگر بین پهلوی چپ و راست در سالم بودن بچه فرقی نباشد احتیاط واجب آن است كه از پهلوی چپ بیرون آورند.

مستحبات دفن

مسأله 628- خوب است به امید آن كه مطلوب پروردگار باشد قبر را به اندازه قد انسان متوسط گود كنند و میت را در نزدیكترین قبرستان دفن نمایند، مگر آن كه قبرستان دورتر، از جهتی بهتر باشد، مثل آن كه مردمان خوب در آنجا دفن شده باشند، یا مردم برای فاتحه اهل قبور بیشتر به آنجا بروند و نیز جنازه را در چند زرعی قبر،

زمین بگذارند و تا سه مرتبه كم كم نزدیك ببرند، و در هر مرتبه زمین بگذارند و بردارند و در نوبت چهارم وارد قبر كنند و اگر میت مرد است در دفعه سوم طوری زمین بگذارند كه سر او طرف پایین قبر باشد و در دفعه چهارم از طرف سر وارد قبر نمایند و اگر زن است در دفعه سوم طرف قبله قبر بگذارند و به پهنا وارد قبر كنند و در موقع وارد كردن، پارچه ای روی قبر بگیرند، و نیز جنازه را به آرامی از تابوت بگیرند و وارد قبر كنند، و دعاهایی كه دستور داده شده، پیش از دفن و موقع دفن بخوانند و بعد از آن كه میت را در لحد گذاشتند، گره های كفن را باز كنند و صورت میت را روی خاك بگذارند و بالشی از خاك زیر سر او بسازند و پشت میت، خشت خام یا كلوخی بگذارند كه میت به پشت برنگردد و پیش از آن كه لحد را بپوشانند، دست راست را به شانه راست میت بزنند و دست چپ را به قوت بر شانه چپ میت بگذارند و دهان را نزدیك گوش او ببرند و به شدّت حركتش دهند و سه مرتبه بگویند:

اسْمَعْ افْهَمْ یا فُلانَ بْنَ فُلان و به جای فلان اسم میت و پدرش را بگویند مثلًا اگر اسم او محمد و اسم پدرش علی است سه مرتبه بگویند:

اسْمَعْ افْهَمْ یا مُحَمَّدَ بْنَ عَلی پس از آن بگویند:

هَلْ أَنْتَ عَلَی الْعَهْدِ الَّذِی فَارَقْتَنا عَلَیهِ مِنْ شَهَادَةِ انْ لا الهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَریكَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً صَلّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ عَبْدُهُ وَ

رَسُولُهُ وَ سَیدُ النَّبِیینَ وَ خَاتَمُ الْمُرْسَلِینَ وَ أَنَّ عَلِیاً امیرُ الْمُؤْمِنینَ وَ سَیدُ الْوَصِیینَ وَ امامُ افْتَرَضَ اللَّهُ طاعَتَهُ عَلَی الْعالَمِینَ وَ أَنَّ الْحَسَنَ وَ الْحُسَینَ وَ عَلِی بْنَ الْحُسَینِ وَ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِی وَ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ وَ مُوسَی بْنَ جَعْفَرٍ وَ عَلی بْنَ مُوسی وَ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِی وَ عَلِی بْنَ مُحَمَّدٍ وَ الْحَسَنَ بْنَ عَلِی وَ الْقائِمَ الْحُجَّةَ الْمَهْدِی صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیهِمْ ائِمَّةُ الْمُؤمِنینَ وَ حُجَجُ اللَّهِ عَلَی الْخَلْقِ اجْمَعِینَ وَ ائِمَّتُكَ ائِمَّةُ هُدی بِكَ ابْرارٌ یا فُلانَ بْنَ فُلانٍ و به جای فلان بن فلان اسم میت و پدرش را بگوید:

و بعد بگوید اذا اتاكَ الْمَلَكانِ الْمُقَرَّبانِ رَسُولَینِ مِنْ عِندِ اللَّهِ تَبارَكَ وَ تَعالَی وَ سَأَلاكَ عَنْ رَبِّكَ وَ عَنْ نَبِیكَ وَ عَنْ دِینِكَ وَ عَنْ كِتابِكَ وَ عَنْ قِبْلَتِكَ وَ عَنْ ائِمَّتِكَ فَلا تَخَفْ وَ لا تَحْزَنْ وَ قُلْ فی جَوابِهِما اللَّهُ رَبِّی وَ مُحَمَّدٌ صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ نَبِ̛̠وَ الْاسْلامُ دِینِی وَ الْقُرْآنُ كِتابِی وَ الْكَعْبَةُ قِبْلَتِی وَ أَمیرُ الْمُؤْمِنینَ عَلِی بْنُ ابِی طالِبٍ امَامِی وَ الْحَسَنُ بْنُ عَلی الْمُجْتَبَی امَامِی وَ الْحُسَینُ بْنُ عَلِی الشَّهیدُ بِكَرْبَلا امامِی وَ عَلِی زَینُ الْعابِدِینَ امَامِی وَ مُحَمَّدٌ الْبَاقِرُ امَامِی وَ جَعْفَرٌ الصَّادِقُ امَامِی، وَ مُوسَی الكاظِمُ امَامی، وَ عَلی الرِضا امَامی، وَ مُحَمَّدٌ الْجَوادُ امَامی، وَ عَلی الْهَادِی امَامِی وَ الْحَسَنُ الْعَسْكَری امَامِی وَ الْحُجَّةُ الْمُنْتَظَرُ امَامِی هؤُلاءِ صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیهِمْ اجْمَعِینَ ائِمَّتِی وَ سَادَتِی وَ قَادَتِی وَ شُفَعَائِی بِهِمْ اتَولَّی وَ مِنْ أعدائِهِمْ اتَبَرَّءُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ ثُمَّ اعْلَمْ یا فُلانَ بْنَ فُلانٍ و به جای فلان بن فلان اسم میت و پدرش را بگوید بعد بگوید

أَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَی نِعْمَ الرَّبُّ وَ أَنَّ مُحَمَّداً صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ نِعْمَ الرَّسُولُ وَ أَنَّ عَلِی بْنَ ابِی طالِبٍ وَ أَوْلادَهُ الْمَعْصُومینَ الْائِمَّةَ الْاثْنَی عَشَرَ نِعْمَ الْأئِمَّةُ وَ أَنَّ مَا جَاءَ بِهِ مُحَمَّدٌ صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ حَقٌ وَ أَنَّ الْمَوْتَ حَقٌ وَ سُؤالَ مُنْكَرٍ وَ نَكیرٍ فِی الْقَبْرِ حَقٌّ وَ الْبَعْثَ حَقٌّ وَ النُّشُورَ حَقٌّ وَ الصِّراطَ حَقٌّ وَ الْمِیزَانَ حَقٌّ وَ تَطایرَ الْكُتُبِ حَقٌّ وَ أَنَّ الْجَنَّةَ حَقٌّ وَ النَّارَ حَقٌّ وَ أَنَّ السَّاعَةَ آتِیةٌ لَا رَیبَ فِیهَا وَ أَنَّ اللَّهَ یبْعَثُ مَنْ فِی الْقُبُورِ پس بگوید ا فَهِمْتَ یا فُلانُ و به جای فلان اسم میت را بگوید پس از آن بگوید ثَبَّتَكَ اللَّهُ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ وَ هَداكَ اللَّهُ الَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ عَرَّفَ اللَّهُ بَینَكَ وَ بَینَ أَوْلیائِكَ فِی مُسْتَقَرٍّ مِنْ رَحْمَتِهِ پس بگوید اللَّهُمَّ جَافِ الْارضَ عَنْ جَنْبَیهِ وَ اصْعَدْ بِرُوحِهِ الَیكَ وَ لَقِّهِ مِنْكَ بُرهَاناً اللَّهُمَّ عَفوَك عَفْوَك.

مسأله 629- خوب است به امید این كه مطلوب پروردگار است كسی كه میت را در قبر می گذارد، با طهارت و سر برهنه و پابرهنه باشد و از طرف پای میت از قبر بیرون بیاید و غیر از خویشان میت كسانی كه حاضرند، با پشت دست خاك بر قبر بریزند و بگویند انَّا لِلّهِ وَ انّا الَیهِ راجِعُونَ. اگر میت زن است كسی كه با او محرم می باشد او را در قبر بگذارد و اگر محرمی نباشد خویشانش او را در قبر بگذارند.

مسأله 630- خوب است به امید این كه مطلوب پروردگار است قبر را مربع یا مربع مستطیل بسازند و به اندازه چهار انگشت از زمین بلند

كنند و نشانه ای روی آن بگذارند كه اشتباه نشود و روی قبر آب بپاشند، و بعد از پاشیدن آب كسانی كه حاضرند، دستها را بر قبر بگذارند و انگشتها را بازكرده در خاك فرو برند و هفت مرتبه سوره مباركه انّا أَنْزَلْناهُ بخوانند و برای میت طلب آمرزش كنند و این دعا را بخوانند.

اللَّهُمَّ جَافِ الْارْضَ عَنْ جَنْبَیهِ وَ أَصْعِدْ الَیكَ روُحَهُ وَ لَقِّهِ مِنْكَ رضْواناً وَ أَسْكِنْ قَبْرَهُ مِنْ رَحْمَتِكَ مَا تُغْنِیهِ بِهِ عَنْ رَحْمَةِ مَنْ سِوَاكَ. رساله توضیح المسائل، ص: 99

مسأله 631- پس از رفتن كسانی كه تشییع جنازه كرده اند مستحب است وَلِی میت یا كسی كه از طرف ولی اجازه دارد، دعاهایی را كه دستور داده شده، به میت تلقین كند.

مسأله 632- بعد از دفن مستحب است صاحبان عزا را سر سلامتی دهند ولی اگر مدتی گذشته است كه به واسطه سر سلامتی دادن، مصیبت یادشان می آید، ترك آن بهتر است، و نیز مستحب است تا سه روز برای اهل خانه میت غذا بفرستند و غذا خوردن نزد آنان و در منزلشان مكروه است.

مسأله 633- مستحب است انسان در مرگ خویشان، مخصوصاً در مرگ فرزند صبر كند و هر وقت میت را یاد می كند انّا للّهِ وَ انّا الَیهِ راجِعُونَ بگوید، و برای میت قرآن بخواند و سر قبر پدر و مادر از خداوند حاجت بخواهد و قبر را محكم بسازد كه زود خراب نشود.

مسأله 634- جائز نیست انسان در مرگ كسی صورت و بدن را بخراشد و به خود لطمه بزند.

مسأله 635- پاره كردن یقه در مرگ غیر پدر و برادر جائز نیست.

مسأله 636- اگر مرد در مرگ زن یا فرزند

یقه یا لباس خود را پاره كند یا اگر زن در عزای میت صورت خود را بخراشد به طوری كه خون بیاید یا موی خود را بكند، باید یك بنده آزاد كند، یا ده فقیر را طعام دهد و یا آنها را بپوشاند و اگر نتواند باید سه روز روزه بگیرد بلكه اگر خون هم نیاید بنا بر احتیاط واجب به این دستور عمل نماید.

مسأله 637- احتیاط واجب آن است كه در گریه بر میت صدا را خیلی بلند نكنند.

نماز وحشت

نماز وحشت

مسأله 638- مستحب است در شب اول قبر، دو ركعت نماز وحشت برای میت بخوانند و دستور آن این است كه، در ركعت اول بعد از حمد یك مرتبه آیة الكرسی و در ركعت دوم بعد از حمد ده مرتبه سوره إنّا أنزلناه بخوانند و بعد از سلام نماز بگویند اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ ابْعَثْ ثَوَابَهَا الَی قَبْرِ فُلانٍ و به جای كلمه فلان اسم میت را بگویند.

مسأله 639- نماز وحشت را در هر موقع از شب اول قبر می شود خواند، ولی بهتر است در اول شب بعد از نماز عشا خوانده شود.

مسأله 640- اگر بخواهند میت را به شهر دوری ببرند، یا به جهت دیگر دفن او تأخیر بیفتد، باید نماز وحشت را تا شب اول قبر او تأخیر بیندازند.

نبش قبر

مسأله 641- نبش قبر مسلمان، یعنی شكافتن قبر او اگر چه طفل، یا دیوانه باشد حرام است؛ ولی اگر بدنش از بین رفته و خاك شده باشد اشكال ندارد.

مسأله 642- نبش قبر امامزاده ها و شهدا و علما و صلحا اگر چه سالها بر آن گذشته باشد در صورتی كه زیارتگاه باشد حرام است، بلكه اگر زیارتگاه هم نباشد بنا بر احتیاط واجب نباید آن را نبش كرد.

مسأله 643- شكافتن قبر در چند مورد حرام نیست:

اول: آن كه میت در زمین غصبی دفن شده باشد و مالك زمین راضی نشود كه در آنجا بماند.

دوم: آن كه كفن یا چیز دیگری كه با میت دفن شده غصبی باشد و صاحب آن راضی نشود كه در قبر بماند، و همچنین است اگر چیزی از مال خود میت كه به ورثه او رسیده با

او دفن شده باشد و ورثه راضی نشوند كه آن چیز در قبر بماند، ولی اگر چیز مختصری از مال او كه به ورثه به ارث رسیده مانند انگشتر و نحو آن با او دفن شده باشد در جواز نبش برای درآوردن آن تأمل و اشكال است خصوصاً اگر اجحاف بر ورثه نباشد، و اگر وصیت كرده باشد كه دعا یا قرآن یا انگشتری را با او دفن كنند در صورتی كه وصیتش بیشتر از یك سوم مال او نباشد، برای بیرون آوردن اینها نمی توانند قبر را بشكافند.

سوم: آن كه میت بی غسل یا بی كفن دفن شده باشد، یا بفهمند غسلش باطل بوده، یا به غیر دستور شرع كفن شده یا در قبر، او را رو به قبله نگذاشته اند.

چهارم: آن كه برای ثابت شدن حقی بخواهند بدن میت را ببینند.

پنجم: آن كه میت را در جایی كه بی احترامی به اوست مثل قبرستان كفار یا جایی كه كثافت و خاكروبه می ریزند دفن كرده باشند.

ششم: آن كه برای یك مطلب شرعی كه اهمیت آن از شكافتن قبر بیشتر است، قبر را بشكافند. مثلًا بخواهند بچه زنده را از شكم زن حامله ای كه دفنش كرده اند بیرون آورند.

هفتم: آن كه بترسند درنده ای بدن میت را پاره كند، یا سیل او را ببرد یا دشمن بیرون آورد.

هشتم: آن كه قسمتی از بدن میت را كه با او دفن نشده بخواهند دفن كنند ولی احتیاط واجب آن است كه آن قسمت از بدن را طوری در قبر بگذارند كه بدن میت دیده نشود.

غسلهای مستحب

مسأله 644- غسلهای مستحب در شرع مقدس اسلام بسیار است و از آن جمله است:

1- غسل جمعه، و وقت

آن از اذان صبح است تا ظهر، و بهتر است نزدیك ظهر به جا آورده شود، و اگر تا ظهر انجام ندهد بهتر است كه بدون نیت ادا و قضا تا عصر جمعه به جا آورد. و اگر در روز جمعه غسل نكند مستحب است از صبح شنبه تا غروب قضای آن را به جا آورد. و كسی كه می ترسد در روز جمعه آب پیدا نكند می تواند روز پنج شنبه غسل را انجام دهد، بلكه اگر در شب جمعه غسل را به امید آن كه مطلوب خداوند عالم است به جا آورد صحیح است، و مستحب است انسان در موقع غسل جمعه بگوید:

أَشْهَدُ انْ لا الَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیكَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اجْعَلْنِی مِنَ التَّوَّابِینَ وَ اجْعَلْنِی مِنَ الْمُتَطَهِّرِینَ.

2- غسل شب اول ماه رمضان و تمام شبهای طاق مثل شب سوم و پنجم و هفتم، ولی از شب بیست و یكم مستحب است همه شب غسل كند، و برای غسل شب اول و پانزدهم و هفدهم و نوزدهم و بیست و یكم و بیست و سوم و بیست و پنجم و بیست و هفتم و بیست و نهم بیشتر سفارش شده است. و وقت غسل شبهای ماه رمضان تمام شب است، و بهتر است مقارن غروب آفتاب به جا آورده شود ولی از شب بیست و یكم تا آخر ماه بهتر است غسل را بین نماز مغرب و عشاء به جا آورد. و نیز مستحب است در شب بیست و سوم غیر از غسل اول شب، یك غسل هم در آخر شب

انجام دهد.

3- غسل روز عید فطر و عید قربان، و وقت آن از اذان صبح است تا غروب و بهتر است آن را پیش از نماز عید به جا آورد، و اگر از ظهر تا غروب به جا آورد، احتیاط آن است كه به قصد رجاء انجام دهد.

4- غسل شب عید فطر، و وقت آن از اول مغرب است تا اذان صبح و بهتر است در اول شب به جا آورده شود.

5- غسل روز هشتم و نهم ذیحَجّه، و در روز نهم بهتر است آن را نزدیك ظهر به جا آورد.

6- غسل روز اول و پانزدهم و بیست و هفتم و آخر ماه رجب.

7- غسل روز عید غدیر، و بهتر است در وقت چاشت (صدر نهار) آن را انجام دهد.

8- غسل روز بیست و چهارم ذیحَجّه.

9- غسل روز عید نوروز و پانزدهم شعبان و نهم و هفدهم ربیع الاول و روز بیست و پنجم ذی قعده ولی غسل روز پانزدهم شعبان و غسلهای دیگری كه تا آخر مسأله ذكر شده رجاءً انجام دهد.

10- غسل دادن بچه ای كه تازه به دنیا آمده.

11- غسل زنی كه برای غیر شوهرش بوی خوش استعمال كرده است.

12- غسل كسی كه در حال مستی خوابیده.

13- غسل كسی كه جایی از بدنش را به بدن میتی كه غسل داده اند رسانده.

14- غسل كسی كه در موقع گرفتن خورشید و ماه نماز آیات را عمداً نخوانده در صورتی كه تمام ماه و خورشید گرفته باشد.

15- غسل كسی كه برای تماشای دار آویخته رفته و آن را دیده باشد ولی اگر اتفاقاً یا از روی ناچاری نگاهش بیفتد یا مثلًا برای شهادت دادن رفته باشد،

غسل مستحب نیست.

مسأله 645- پیش از داخل شدن در حرم مكه، شهر مكه، مسجد الحرام، خانه كعبه، حرم مدینه، شهر مدینه و مسجد پیغمبر مستحب است انسان غسل كند و برای داخل شدن در حرم امامان علیهم السلام رجاء غسل كند، و اگر در یك روز چند مرتبه مشرّف شود یك غسل كافی است و كسی كه می خواهد در یك روز داخل حرم مكه و مسجد الحرام و خانه كعبه شود، اگر به نیت همه یك غسل كند كافی است و نیز اگر در یك روز بخواهد داخل حرم مدینه و شهر مدینه و مسجد پیغمبر صلی الله علیه و آله شود، یك غسل برای همه كفایت می كند و برای زیارت پیغمبر و امامان از دور یا نزدیك و برای حاجت خواستن از خداوند عالم و همچنین برای توبه و نشاط به جهت عبادت و برای سفر رفتن خصوصاً سفر زیارت حضرت سید الشهداء علیه السلام مستحب است انسان غسل كند و اگر یكی از غسلهایی را كه در این مسأله گفته شد به جا آورد و بعد كاری كند كه وضو را باطل می نماید مثلًا بخوابد، غسل او باطل می شود و مستحب است دوباره غسل را به جا آورد.

مسأله 646- انسان نمی تواند با غسل مستحبی كاری كه مانند نماز وضو لازم دارد انجام دهد.

مسأله 647- اگر چند غسل بر كسی مستحب باشد و به نیت همه یك غسل به جا آورد كافی است.

تیمم

در هفت مورد به جای وضو و غسل باید تیمم كرد:

اول: از موارد تیمم

آن كه تهیه آب بقدر وضو یا غسل ممكن نباشد.

مسأله 648- اگر انسان در آبادی باشد، باید برای تهیه آب وضو و غسل، بقدری جستجو كند كه از پیدا شدن آن

ناامید شود، و اگر در بیابان باشد، چنانچه زمین آن پست و بلند است و یا به واسطه درخت و مانند آن عبور در آن زمین مشكل است باید در هر یك از چهار طرف به اندازه پرتاب یك تیر قدیمی كه با كمان پرتاب می کردند «1» در جستجوی آب برود و اگر زمین آن این طور نیست، باید در هر طرف به اندازه پرتاب دو تیر جستجو نماید.

مسأله 649- اگر بعضی از چهار طرف هموار و بعضی دیگر پست و بلند یا عبور در آن مشكل باشد، باید در طرفی كه هموار است به اندازه پرتاب دو تیر و در طرفی كه این طور نیست به اندازه پرتاب یك تیر جستجو كند.

مسأله 650- در هر طرفی كه یقین دارد آب نیست، در آن طرف جستجو لازم نیست.

مسأله 651- كسی كه وقت نماز او تنگ نیست و برای تهیه آب وقت دارد، اگر یقین دارد، در محلی دورتر از مقداری كه باید جستجو كند آب هست در صورتی كه مانعی نباشد و مشقت هم نداشته باشد باید برای تهیه آب برود، و اگر گمان دارد آب هست رفتن به آن محل لازم نیست ولی اگر اطمینان داشته باشد، بنا بر احتیاط واجب باید برای تهیه آب به آن محل برود.

مسأله 652- لازم نیست خود انسان در جستجوی آب برود، بلكه می تواند كسی را كه به گفته او اطمینان دارد بفرستد و در این صورت اگر یك نفر از طرف چند نفر برود كافی است.

مسأله 653- اگر احتمال دهد كه داخل بار سفر خود، یا در منزل یا در قافله آب هست باید بقدری جستجو

نماید كه به نبودن آب یقین كند یا از پیدا كردن آن ناامید شود.

مسأله 654- اگر پیش از وقت نماز جستجو نماید و آب پیدا نكند و تا وقت نماز همان جا بماند، لازم نیست كه دوباره در جستجوی آب برود.

مسأله 655- اگر بعد از داخل شدن وقت نماز جستجو كند و آب پیدا نكند و تا وقت نماز دیگر در همان جا بماند، جستجو لازم نیست.

مسأله 656- اگر از درنده بترسد، یا جستجوی آب بقدری سخت باشد كه نتواند تحمل كند یا وقت نماز بقدری تنگ باشد كه هیچ نتواند جستجو كند، جستجو لازم نیست ولی اگر بتواند مقداری جستجو كند به همان مقدار جستجو لازم است، و اگر از دزد بر جان یا مال خودش بترسد نباید در جستجوی آب برود، ولی اگر مالی كه احتمال می دهد از بین برود به حسب حال او قابل اعتنا نباشد و ترس دیگری هم نداشته باشد جستجوی آب واجب است.

مسأله 657- اگر در جستجوی آب نرود تا وقت نماز تنگ شود معصیت كرده، ولی نمازش با تیمم صحیح است.

مسأله 658- كسی كه یقین دارد آب پیدا نمی كند، چنانچه دنبال آب نرود و با تیمم نماز بخواند و بعد از نماز بفهمد كه اگر جستجو می كرد آب پیدا می شد نمازش باطل است.

مسأله 659- اگر بعد از جستجو آب پیدا نكند و با تیمم نماز بخواند و بعد از نماز بفهمد، در جایی كه جستجو كرده آب بوده نماز او صحیح است.

مسأله 660- اگر بعد از داخل شدن وقت نماز، وضو داشته باشد و بداند كه اگر وضوی خود را باطل كند نمی تواند وضو بگیرد چنانچه بتواند بدون

ضرر و مشقت وضوی خود را نگهدارد، نباید آن را باطل نماید، و همچنین است اگر بداند یا دو شاهد عادل خبر دهند كه تهیه آب برای او ممكن نیست بلكه اگر احتمال صحیح عقلایی هم بدهد احتیاط واجب آن است كه وضوی خود را باطل نكند.

مسأله 661- اگر پیش از وقت نماز وضو داشته باشد و بداند یا احتمال عقلایی دهد یا دو شاهد عادل خبر دهند كه اگر وضوی خود را باطل كند، تهیه آب برای او ممكن نیست چنانچه بتواند بدون ضرر و مشقت وضوی خود را نگهدارد احتیاط واجب آن است كه آن را باطل نكند.

مسأله 662- كسی كه فقط به مقدار وضو یا به مقدار غسل آب دارد اگر بداند یا دو شاهد عادل خبر دهند كه اگر آن را بریزد آب پیدا نمی كند، چنانچه وقت نماز داخل شده باشد، ریختن آن حرام است، و احتیاط واجب آن است كه پیش از وقت نماز هم آن را نریزد، بلكه خالی از قُوّت نیست و هرگاه احتمال عقلایی هم بدهد كه اگر آب را بریزد دیگر آب پیدا نمی كند احتیاط واجب آن است كه پیش از وقت نماز هم آب را نریزد.

مسأله 663- كسی كه می داند یا دو شاهد عادل خبر دهند كه آب پیدا نمی كند، اگر بعد از داخل شدن وقت نماز وضوی خود را باطل كند یا آبی كه دارد بریزد معصیت كرده ولی نمازش با تیمم صحیح است، اگر چه احتیاط مستحب آن است كه قضای آن نماز را بخواند.

دوم: از موارد تیمم

مسأله 664- اگر به واسطه پیری، یا ترس از دزد و جانور و مانند اینها یا نداشتن وسیله ای

كه آب از چاه بكشد، دسترسی به آب نداشته باشد، باید تیمم كند و همچنین است اگر تهیه كردن آب یا استعمال آن به قدری مشقّت داشته باشد كه مردم تحمل آن را نكنند.

مسأله 665- اگر برای كشیدن آب از چاه، دلو و ریسمان و مانند اینها لازم دارد و مجبور است بخرد، یا كرایه نماید، اگر چه قیمت آن چند برابر معمول باشد، باید تهیه كند، و همچنین است اگر آب را به چندین برابر قیمتش بفروشند، ولی اگر تهیه آنها بقدری پول می خواهد كه نسبت به حال او آن مقدار ضرر دارد، واجب نیست تهیه نماید.

مسأله 666- اگر ناچار شود كه برای تهیه آب قرض كند، باید قرض نماید ولی كسی كه می داند یا گمان دارد كه نمی تواند قرض خود را بدهد واجب نیست قرض كند.

مسأله 667- اگر كندن چاه مشقت ندارد، به احتیاط واجب باید برای تهیه آب، چاه بكند.

مسأله 668- اگر كسی مقداری آبِ بی منت به او ببخشد باید قبول كند.

سوم: از موارد تیمم

مسأله 669- اگر از استعمال آب بر جان خود بترسد، یا بترسد كه به واسطه استعمال آن، مرض یا عیبی در او پیدا شود، یا مرضش طول بكشد یا شدت كند، یا به سختی معالجه شود، باید تیمم نماید، ولی اگر آب گرم برای او ضرر ندارد، باید با آب گرم وضو بگیرد یا غسل كند.

مسأله 670- لازم نیست یقین كند كه آب برای او ضرر دارد، بلكه اگر احتمال ضرر بدهد، چنانچه احتمال او در نظر مردم به جا باشد و از آن احتمال ترس برای او پیدا شود باید تیمم كند.

مسأله 671- كسی كه مبتلا به درد چشم

است و آب برای او ضرر دارد باید تیمم نماید.

مسأله 672- اگر به واسطه یقین یا ترس ضرر، تیمم كند و پیش از نماز بفهمد كه آب برایش ضرر ندارد، تیمم او باطل است. و اگر بعد از نماز بفهمد، نمازش صحیح است.

مسأله 673- كسی كه می داند آب برایش ضرر ندارد، چنانچه غسل كند یا وضو بگیرد و بعد بفهمد كه آب برای او ضرر داشته، وضو و غسل او صحیح است.

چهارم: از موارد تیمم

مسأله 674- هرگاه بترسد كه اگر آب را به مصرف وضو یا غسل برساند خود او یا عیال و اولاد او، یا رفیقش و كسانی كه با او مربوطند مانند نوكر و كلفت از تشنگی بمیرند یا مریض شوند، یا بقدری تشنه شوند كه تحمل آن مشقت دارد، باید به جای وضو و غسل تیمم نماید و نیز اگر بترسد حیوانی كه مانند اسب و قاطر معمولًا برای خوردن، سرش را نمی برند از تشنگی تلف شود، باید آب را به آن بدهد و تیمم نماید اگر چه حیوان مال خودش نباشد و همچنین است اگر كسی كه حفظ جان او واجب است بطوری تشنه باشد كه اگر انسان آب را به او ندهد تلف شود.

مسأله 675- اگر غیر از آب پاكی كه برای وضو یا غسل دارد آب نجسی هم به مقدار آشامیدن خود و كسانی كه با او مربوطند داشته باشد، باید آب پاك را برای آشامیدن بگذارد و با تیمم نماز بخواند ولی چنانچه آب را برای حیوانش بخواهد باید آب نجس را به آن بدهد و با آب پاك، وضو و غسل را انجام دهد.

پنجم: از موارد تیمم

مسأله 676- كسی

كه بدن یا لباسش نجس است و كمی آب دارد كه اگر با آن وضو بگیرد یا غسل كند، برای آب كشیدن بدن یا لباس او نمی ماند باید بدن یا لباس را آب بكشد و با تیمم نماز بخواند. ولی اگر چیزی نداشته باشد كه بر آن تیمم كند، باید آب را به مصرف وضو یا غسل برساند و با بدن یا لباس نجس نماز بخواند.

ششم: از موارد تیمم

مسأله 677- اگر غیر از آب یا ظرفی كه استعمال آن حرام است آب یا ظرف دیگری ندارد، مثلًا آب یا ظرفش غصبی است و غیر از آن، آب و ظرف دیگری ندارد باید به جای وضو و غسل تیمم كند.

هفتم: از موارد تیمم

مسأله 678- هرگاه وقت به قدری تنگ باشد كه اگر وضو بگیرد، یا غسل كند تمام نماز یا مقداری از آن بعد از وقت خوانده می شود، باید تیمم كند.

مسأله 679- اگر عمداً نماز را بقدری تأخیر بیندازد كه وقت وضو یا غسل نداشته باشد، معصیت كرده، ولی نماز او با تیمم صحیح است، اگر چه احتیاط مستحب آن است كه قضای آن نماز را بخواند.

مسأله 680- كسی كه شك دارد كه اگر وضو بگیرد، یا غسل كند وقت برای نماز او می ماند یا نه، باید تیمم كند.

مسأله 681- كسی كه به واسطه تنگی وقت تیمم كرده، چنانچه بعد از نماز آبی كه داشته از دستش برود، اگر چه تیمم خود را نشكسته باشد در صورتی كه وظیفه اش تیمم باشد، باید دوباره تیمم نماید.

مسأله 682- كسی كه آب دارد، اگر به واسطه تنگی وقت با تیمم مشغول نماز شود و در بین نماز آبی كه داشته از دستش برود، برای نمازهای بعد می تواند با همان تیمم نماز بخواند.

مسأله 683- اگر انسان به قدری وقت دارد كه می تواند وضو بگیرد یا غسل كند و نماز را بدون كارهای مستحبی آن مثل اقامه و قنوت بخواند، باید غسل كند یا وضو بگیرد و نماز را بدون كارهای مستحبی آن به جا آورد بلكه اگر به اندازه سوره هم وقت ندارد باید غسل كند یا وضو بگیرد و

نماز را بدون سوره بخواند.

چیزهایی كه تیمم به آنها صحیح است

مسأله 684- تیمم به خاك و ریگ و كلوخ و سنگ اگر پاك باشند صحیح است، و به گِل پخته مثل آجر و كوزه نیز صحیح است.

مسأله 685- تیمم بر سنگ گچ و سنگ آهك و سنگ مرمر سیاه و سایر اقسام سنگها صحیح است ولی تیمم به جواهر مثل سنگ عقیق و فیروزه باطل می باشد و احتیاط واجب آن است كه با بودن خاك یا چیز دیگری كه تیمم به آن صحیح است، به گچ و آهك پخته هم تیمم نكند، و اگر دسترسی به خاك و مانند آن ندارد و امر دایر است بین گچ یا آهك پخته و بین غبار یا گل باید به احتیاط واجب جمع كند بین تیمم به هر دو.

مسأله 686- اگر خاك و ریگ و كلوخ و سنگ پیدا نشود، باید به گرد و غباری كه روی فرش و لباس و مانند اینهاست تیمم نماید و اگر غبار در لای لباس و فرش باشد تیمم به آن صحیح نیست مگر آن كه اول دست بزند تا روی آن غبار آلوده شود بعد تیمم كند و چنانچه گرد پیدا نشود، باید به گل تیمم كند، و اگر گل هم پیدا نشود، احتیاط مستحب آن است كه نماز را بدون تیمم بخواند و بنا بر احتیاط بعداً قضای آن را به جا آورد.

مسأله 687- اگر بتواند با تكاندن فرش و مانند آن خاك تهیه كند، تیمم به گرد باطل است و اگر بتواند گل را خشك كند و از آن خاك تهیه نماید، تیمم به گِل باطل می باشد.

مسأله 688- كسی كه آب ندارد اگر برف

یا یخ داشته باشد، چنانچه ممكن است باید آن را آب كند و با آن وضو بگیرد یا غسل نماید و اگر ممكن نیست و چیزی هم كه تیمم به آن صحیح است ندارد، احتیاط مستحب آن است كه نماز را بدون وضو و تیمم بخواند و بنا بر احتیاط واجب بعداً قضا كند.

مسأله 689- اگر با خاك و ریگ چیزی مانند كاه كه تیمم به آن باطل است مخلوط شود، نمی تواند به آن تیمم كند، ولی اگر آن چیز بقدری كم باشد كه در خاك یا ریگ، از بین رفته حساب شود، تیمم به آن خاك و ریگ صحیح است.

مسأله 690- اگر چیزی ندارد كه بر آن تیمم كند چنانچه ممكن است، باید به خریدن و مانند آن تهیه نماید.

مسأله 691- تیمم به دیوار گلی صحیح است و احتیاط مستحب آن است كه با بودن زمین یا خاك خشك به زمین یا خاك نمناك تیمم نكند.

مسأله 692- چیزی كه بر آن تیمم می كند باید پاك باشد و اگر چیز پاكی كه تیمم به آن صحیح است ندارد، نماز بر او واجب نیست ولی باید قضای آن را به جا آورد.

مسأله 693- اگر یقین داشته باشد كه تیمم به چیزی صحیح است و به آن تیمم نماید، بعد بفهمد تیمم به آن باطل بوده نمازهایی را كه با آن تیمم خوانده باید دوباره بخواند.

مسأله 694- چیزی كه بر آن تیمم می كند باید غصبی نباشد.

مسأله 695- تیمم در فضای غصبی باطل نیست، پس اگر در ملك خود، دستها را به زمین بزند و بی اجازه داخل ملك دیگری شود و دستها را به پیشانی بكشد، تیمم او

باطل نمی شود.

مسأله 696- اگر نداند محل تیمم غصبی است، و یا فراموش كرده باشد، تیمم او صحیح است، اگر چه فراموش كننده خود غاصب باشد.

مسأله 697- كسی كه در جای غصبی حبس است، اگر آب و خاك او غصبی است، باید با تیمم نماز بخواند.

مسأله 698- مستحب است چیزی كه بر آن تیمم می كند، گردی داشته باشد كه به دست بماند و بعد از زدن دست بر آن، مستحب است دست را بتكاند كه گرد آن بریزد.

مسأله 699- تیمم به زمین گود و خاك جاده و زمین شوره زار كه نمك روی آن را نگرفته مكروه است، و اگر نمك روی آن را گرفته باشد باطل است.

دستور تیمم

مسأله 700- در تیمم چهار چیز واجب است: اول: نیت. دوم: زدن كف دو دست با هم بر چیزی كه تیمم به آن صحیح است. سوم: كشیدن كف هر دو دست به تمام پیشانی و دو طرف آن، از جایی كه موی سر می روید، تا ابروها و بالای بینی و بنا بر احتیاط واجب باید دستها روی ابروها هم كشیده شود. چهارم: كشیدن كف دست چپ به تمام پشت دست راست و بعد از آن كشیدن كف دست راست به تمام پشت دست چپ.

مسأله 701- تیمّم بدل از غسل و بدل از وضو با هم فرقی ندارند.

احكام تیمّم

مسأله 702- اگر مختصری از پیشانی و پشت دستها را هم مسح نكند تیمم باطل است، چه عمداً مسح نكند، یا مسأله را نداند، یا فراموش كرده باشد ولی دقت زیاد هم لازم نیست و همین قدر كه بگویند تمام پیشانی و پشت دست مسح شده كافی است.

مسأله 703- برای آن كه یقین كند تمام پشت دست را مسح كرده باید مقداری بالاتر از مچ را هم مسح نماید، ولی مسح بین انگشتان لازم نیست.

مسأله 704- پیشانی و پشت دستها را باید از بالا به پایین مسح نماید و كارهای آن را باید پشت سرهم به جا آورد و اگر بین آنها بقدری فاصله دهد كه نگویند تیمم می كند باطل است.

مسأله 705- در موقع نیت باید معین كند كه تیمم او بدل از غسل است یا بدل از وضو، و اگر بدل از غسل باشد باید آن غسل را معین نماید، و چنانچه اشتباهاً به جای بدل از وضو، بدل از غسل یا به جای بدل از غسل،

بدل از وضو نیت كند، یا مثلًا در تیمم بدل از غسل جنابت، نیت تیمم بدل از غسل مس میت نماید، تیمم او باطل است.

مسأله 706- در تیمم باید پیشانی و كف دستها و پشت دستها پاك باشد و اگر كف دست نجس باشد و نتواند آن را آب بكشد، باید با همان كف دست نجس تیمم كند.

مسأله 707- انسان باید برای تیمم انگشتر را از دست بیرون آورد و اگر در پیشانی یا پشت دستها یا در كف دستها مانعی باشد، مثلًا چیزی به آنها چسبیده باشد، باید برطرف نماید.

مسأله 708- اگر پیشانی یا پشت دستها زخم است و پارچه یا چیز دیگری را كه بر آن بسته نمی تواند باز كند، باید دست را روی آن بكشد و نیز اگر كف دست زخم باشد و پارچه یا چیز دیگری را كه بر آن بسته نتواند باز كند، باید دست را با همان پارچه به چیزی كه تیمم به آن صحیح است بزند و به پیشانی و پشت دستها بكشد.

مسأله 709- اگر پیشانی و پشت دستها مو داشته باشد اشكال ندارد ولی اگر موی سر روی پیشانی آمده باشد، باید آن را عقب بزند.

مسأله 710- اگر احتمال دهد كه در پیشانی و كف دستها یا پشت دستها مانعی هست، چنانچه احتمال او در نظر مردم به جا باشد باید جستجو نماید، تا یقین یا اطمینان پیدا كند كه مانعی نیست.

مسأله 711- اگر وظیفه او تیمم است و نمی تواند تیمم كند، باید نائب بگیرد. و كسی كه نائب می شود، باید او را با دست خود او تیمم دهد و اگر ممكن نباشد باید نائب، دست خود

را به چیزی كه تیمم به آن صحیح است بزند و به پیشانی و پشت دستهای او بكشد.

مسأله 712- اگر بعد از آن كه وارد تیمم شد شك كند كه قسمت پیش از آن را فراموش كرده یا نه، اعتنا نكند و تیمم او صحیح است، و نیز اگر بعد از به جا آوردن هر جزء شك كند كه درست به جا آورده یا نه اعتنا نكند و تیمم او صحیح است.

مسأله 713- اگر بعد از مسح دست چپ شك كند كه درست تیمم كرده یا نه، تیمم او صحیح است.

مسأله 714- كسی كه وظیفه اش تیمم است بنا بر احتیاط واجب نباید پیش از وقت نماز برای نماز تیمم كند، ولی اگر برای كار واجب دیگر یا مستحبی تیمم كند و تا وقت نماز عذر او باقی باشد، می تواند با همان تیمم نماز بخواند.

مسأله 715- كسی كه وظیفه اش تیمّم است، اگر بداند تا آخر وقت عذر او باقی می ماند، در وسعت وقت می تواند با تیمم نماز بخواند، ولی اگر بداند كه تا آخر وقت عذر او برطرف می شود، باید صبر كند و با وضو یا غسل نماز بخواند، یا در تنگی وقت با تیمم نماز را به جا آورد.

مسأله 716- كسی كه نمی تواند وضو بگیرد یا غسل كند، می تواند نمازهای قضای خود را با تیمم بخواند هر چند احتمال بدهد كه بزودی عذر او برطرف می شود ولی در صورت علم به زوال عذر تا پیش از ضیق شدن وقت باید منتظر بماند.

مسأله 717- كسی كه نمی تواند وضو بگیرد یا غسل كند، جایز است نمازهای مستحبی را كه مثل نافله های شبانه روز وقت معین دارد

با تیمم بخواند، حتی در اول وقت به شرط آن كه علم به زوال عذر تا آخر وقت نداشته باشد.

مسأله 718- كسی كه احتیاطاً باید غسل جبیره ای و تیمم نماید مثلًا جراحتی در پشت او است، اگر بعد از غسل و تیمم نماز بخواند و بعد از نماز حَدَث اصغری از او سر زند مثلًا بول كند، برای نمازهای بعد، باید وضو بگیرد.

مسأله 719- اگر به واسطه نداشتن آب یا عذر دیگری تیمم كند، بعد از برطرف شدن عذر، تیمم او باطل می شود.

مسأله 720- چیزهایی كه وضو را باطل می كند، تیمم بدل از وضو را هم باطل می كند، و چیزهایی كه غسل را باطل می نماید، تیمم بدل از غسل را هم باطل می نماید.

مسأله 721- كسی كه نمی تواند غسل كند، اگر چند غسل بر او واجب باشد، احتیاط واجب آن است كه بدل هر یك از آنها یك تیمّم نماید.

مسأله 722- كسی كه نمی تواند غسل كند، اگر بخواهد عملی را كه برای آن غسل واجب است انجام دهد، باید بدل از غسل تیمم نماید، و اگر نتواند وضو بگیرد و بخواهد عملی را كه برای آن وضو واجب است انجام دهد، باید بدل از وضو تیمم نماید.

مسأله 723- اگر بدل از غسل جنابت تیمم كند، لازم نیست برای نماز وضو بگیرد، ولی اگر بدل از غسلهای دیگر تیمم كند، باید وضو بگیرد، و اگر نتواند وضو بگیرد، باید تیمم دیگری هم بدل از وضو بنماید.

مسأله 724- اگر بدل از غسل تیمم كند و بعد كاری كه وضو را باطل می كند برای او پیش آید، چنانچه برای نمازهای بعد نتواند غسل كند باید وضو بگیرد، و اگر

نمی تواند وضو بگیرد، باید بدل از وضو تیمم نماید.

مسأله 725- كسی كه وظیفه اش آن است كه بدل از وضو و بدل از غسل تیمم كند، همین دو تیمم كفایت می كند و تیمم دیگری لازم نیست.

مسأله 726- كسی كه وظیفه اش تیمم است اگر برای كاری تیمم كند، تا تیمم و عذر او باقی است، كارهایی را كه باید با وضو یا غسل انجام داد، می تواند به جا آورد ولی اگر با داشتن آب برای نماز میت یا خوابیدن تیمم كرده فقط كاری را كه برای آن تیمم نموده می تواند انجام دهد و در مورد تیمم به خاطر تنگی وقت به احتیاط واجب سایر غایات را انجام ندهد.

مسأله 727- در چند مورد مستحب است نمازهایی را كه انسان با تیمم خوانده دوباره بخواند:

اول: آن كه از استعمال آب ترس داشته و عمداً خود را جنب كرده و با تیمم نماز خوانده است.

دوم: آن كه می دانسته یا گمان داشته كه آب پیدا نمی كند و عمداً خود را جنب كرده و با تیمم نماز خوانده است.

سوم: آن كه تا آخر وقت، عمداً در جستجوی آب نرود و با تیمم نماز بخواند و بعد بفهمد كه اگر جستجو می كرد، آب پیدا می شد.

چهارم: آن كه عمداً نماز را تأخیر انداخته و در آخر وقت با تیمم نماز خوانده است.

پنجم: آن كه می دانسته یا گمان داشته كه آب پیدا نمی شود و آبی را كه داشته ریخته است.

احكام نماز

احکام نماز

نماز مهمترین اعمال دینی است كه اگر قبول درگاه خداوند عالم شود، عبادتهای دیگر هم قبول می شود و اگر پذیرفته نشود اعمال دیگر هم قبول نمی شود. و همان طور كه اگر انسان شبانه روزی پنج

نوبت در نهر آبی شستشو كند، چرك در بدنش نمی ماند نمازهای پنجگانه هم انسان را از گناهان پاك می كند. و سزاوار است كه انسان نماز را در اول وقت بخواند و كسی كه نماز را پست و سبك شمارد، مانند كسی است كه نماز نمی خواند، پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: كسی كه به نماز اهمیت ندهد و آن را سبك شمارد سزاوار عذاب آخرت است. روزی حضرت در مسجد تشریف داشتند مردی وارد و مشغول نماز شد و ركوع و سجودش را كاملًا به جا نیاورد، حضرت فرمودند اگر این مرد در حالی كه نمازش این طور است از دنیا برود، به دین من از دنیا نرفته است پس انسان باید مواظب باشد كه به عجله و شتابزدگی نماز نخواند و در حال نماز به یاد خدا و با خضوع و خشوع و وقار باشد، و متوجه باشد كه با چه كسی سخن می گوید و خود را در مقابل عظمت و بزرگی خداوند عالم بسیار پست و ناچیز ببیند و اگر انسان در موقع نماز كاملًا به این مطلب توجه كند، از خود بی خبر می شود، چنانچه در حال نماز تیر را از پای مبارك امیر المؤمنین علیه السلام بیرون كشیدند و آن حضرت متوجه نشدند. و نیز باید نمازگزار توبه و استغفار نماید و گناهانی كه مانع قبول شدن نماز است، مانند حسد، كبر، غیبت، خوردن حرام، آشامیدن مسكرات و ندادن خمس و زكات بلكه هر معصیتی را ترك كند. و همچنین سزاوار است كارهایی كه ثواب نماز را كم می كند به جا نیاورد، مثلًا در حال خواب آلودگی و

خودداری از بول به نماز نایستد، و در موقع نماز به آسمان نگاه نكند و نیز كارهایی كه ثواب نماز را زیاد می كند به جا آورد، مثلًا انگشتری عقیق به دست كند و لباس پاكیزه بپوشد و شانه و مسواك كند و خود را خوشبو نماید.

نمازهای واجب

نمازهای واجب شش است: اول: نماز یومیه، دوم: نماز آیات، سوم: نماز میت، چهارم: نماز طواف واجب خانه كعبه، پنجم: نماز قضای پدر كه بر پسر بزرگتر واجب است، ششم: نمازی كه به واسطه اجاره و نذر و قسم و عهد واجب می شود.

نمازهای واجب یومیه

نمازهای واجب یومیه پنج است: ظهر و عصر، هر كدام چهار ركعت، مغرب سه ركعت، عشا چهار ركعت، صبح دو ركعت.

مسأله 728- در سفر باید نمازهای چهار ركعتی را با شرایطی كه گفته می شود دو ركعت خواند.

وقت نماز ظهر و عصر

مسأله 729- اگر چوب یا چیزی مانند آن را، راست در زمین هموار فرو برند صبح كه خورشید بیرون می آید، سایه آن بطرف مغرب می افتد و هر چه آفتاب بالا می آید این سایه كم می شود و در شهرهای ما در اول ظهر شرعی به آخرین درجه كمی می رسد و ظهر كه گذشت، سایه آن به طرف مشرق بر می گردد و هر چه خورشید رو به مغرب می رود، سایه زیادتر می شود بنا بر این وقتی سایه به آخرین درجه كمی رسید و دو مرتبه رو به زیاد شدن گذاشت، معلوم می شود ظهر شرعی شده است ولی در بعضی شهرها مثل مكه كه گاهی موقع ظهر سایه به كلی از بین می رود، بعد از آن كه سایه دوباره پیدا شد، معلوم می شود ظهر شده است.

مسأله 730- چوب یا چیز دیگری را كه برای معین كردن ظهر به زمین فرو می برند شاخص گویند.

مسأله 731- نماز ظهر و عصر هر كدام وقت مخصوص و مشتركی دارند: وقت مخصوص نماز ظهر از اول ظهر است تا وقتی كه از ظهر به اندازه خواندن نماز ظهر بگذرد، و وقت مخصوص نماز عصر موقعی است كه به اندازه خواندن نماز عصر، وقت به مغرب مانده باشد، كه اگر كسی تا این موقع نماز ظهر را نخواند، نماز ظهر او قضا شده و باید نماز عصر را بخواند، و ما بین وقت مخصوص نماز ظهر و

وقت مخصوص نماز عصر، وقت مشترك نماز ظهر و نماز عصر است، و اگر كسی اشتباهاً نماز ظهر یا عصر را در وقت مخصوص دیگری بخواند نمازش صحیح است.

مسأله 732- اگر پیش از خواندن نماز ظهر، سهواً مشغول نماز عصر شود و در بین نماز بفهمد اشتباه كرده است، چنانچه در وقت مشترك باشد، باید نیت را به نماز ظهر برگرداند یعنی نیت كند كه آنچه تا حال خوانده ام و آنچه را مشغولم و آنچه بعد می خوانم همه نماز ظهر باشد و بعد از آن كه نماز را تمام كرد، نماز عصر را بخواند و اگر در وقت مخصوص به ظهر باشد، باید نیت را به نماز ظهر برگرداند و نماز را تمام كند، و بعد نماز عصر را بخواند و احتیاط آن است كه دوباره نماز عصر را هم بعد از آن بخواند و این احتیاط خیلی خوب است.

مسأله 733- در روز جمعه انسان می تواند به جای نماز ظهر دو ركعت نماز جمعه بخواند، ولی احتیاط مستحب آن است كه اگر نماز جمعه خواند نماز ظهر را هم بخواند. و این احتیاط خیلی مطلوب است.

مسأله 734- احتیاط واجب آن است كه نماز جمعه را از موقعی كه عرفاً اول ظهر می گویند تأخیر نیندازد و اگر از اوائل ظهر تأخیر افتاد به جای نماز جمعه نماز ظهر بخواند.

وقت نماز مغرب و عشا

مسأله 735- مغرب موقعی است كه سرخی طرف مشرق كه بعد از غروب آفتاب پیدا می شود، از بین برود.

مسأله 736- نماز مغرب و عشا هر كدام وقت مخصوص و مشتركی دارند:

وقت مخصوص نماز مغرب از اول مغرب است، تا وقتی كه از مغرب به اندازه خواندن سه

ركعت نماز بگذرد، كه اگر كسی مثلًا مسافر باشد و تمام نماز عشا را سهواً در این وقت بخواند احتیاط مستحب آن است كه بعد از نماز مغرب نماز عشا را دوباره بخواند، و وقت مخصوص نماز عشا موقعی است كه به اندازه خواندن نماز عشا به نصف شب مانده باشد كه اگر كسی تا این موقع نماز مغرب را عمداً نخواند باید اول نماز عشا و بعد از آن نماز مغرب را بخواند و بین وقت مخصوص نماز مغرب و وقت مخصوص نماز عشا وقت مشترك نماز مغرب و عشا است كه اگر كسی در این وقت اشتباهاً نماز عشا را پیش از نماز مغرب بخواند و بعد از نماز ملتفت شود، نمازش صحیح است و باید نماز مغرب را بعد از آن به جا آورد.

مسأله 737- وقت مخصوص و مشترك كه معنی آن در مسأله پیش گفته شد برای اشخاص فرق می كند، مثلًا اگر به اندازه خواندن دو ركعت نماز از اول ظهر بگذرد، وقت مخصوص نماز ظهر كسی كه مسافر است تمام شده و داخل وقت مشترك می شود، و برای كسی كه مسافر نیست، باید به اندازه خواندن چهار ركعت نماز بگذرد.

مسأله 738- اگر پیش از خواندن نماز مغرب، سهواً مشغول نماز عشا شود و در بین نماز بفهمد كه اشتباه كرده، چنانچه به ركوع ركعت چهارم نرفته است، باید نیت را به نماز مغرب برگرداند و نماز را تمام كند و بعد نماز عشا را بخواند، و اگر به ركوع ركعت چهارم رفته باید نماز را تمام كند، بعد نماز مغرب را بخواند. اما اگر تمام آنچه را خوانده، در وقت

مخصوص نماز مغرب خوانده باشد و پیش از ركوع ركعت چهارم یادش بیاید، باید نیت را به نماز مغرب برگرداند و نماز را تمام كند و بعد از آن عشا را بخواند، ولی احتیاط مستحب آن است كه بعد از نماز عشا دوباره مغرب و عشا را بخواند و این احتیاط خیلی خوب است.

مسأله 739- آخر وقت نماز عشا نصف شب است. و احتیاط واجب آن است كه برای نماز مغرب و عشا و مانند اینها شب را از اول غروب تا اذان صبح حساب كرد، و برای نماز شب و مانند آن تا اول آفتاب حساب نمایند. «1»

مسأله 740- اگر از روی معصیت، یا به واسطه عذری نماز مغرب یا نماز عشا را تا نصف شب نخواند، بنا بر احتیاط واجب، باید تا قبل از اذان صبح، بدون این كه نیت ادا و قضا كند به جا آورد.

وقت نماز صبح

مسأله 741- نزدیك اذان صبح از طرف مشرق، سفیده ای رو به بالا حركت می كند كه آن را فجر اول گویند. موقعی كه آن سفیده پهن شد، فجر دوم و اول وقت نماز صبح است. و آخر وقت نماز صبح موقعی است كه آفتاب بیرون می آید.

احكام وقت نماز

مسأله 742- موقعی انسان می تواند مشغول نماز شود، كه یقین كند وقت داخل شده است، یا دو مرد عادل به داخل شدن وقت خبر دهند.

مسأله 743- نابینا و كسی كه در زندان است و مانند اینها بنا بر احتیاط واجب باید تا یقین به داخل شدن وقت نكنند مشغول نماز نشوند، ولی اگر انسان به واسطه ابر یا غبار و مانند اینها كه برای همه مانع از یقین كردن است، نتواند در اول وقت نماز، به داخل شدن وقت یقین كند، چنانچه گمان داشته باشد كه وقت داخل شده، می تواند مشغول نماز شود.

مسأله 744- اگر دو مرد عادل به داخل شدن وقت خبر دهند، یا انسان یقین كند كه وقت نماز شده و مشغول نماز شود و در بین نماز بفهمد كه هنوز وقت داخل نشده، نماز او باطل است. و همچنین است اگر بعد از نماز بفهمد كه تمام نماز را پیش از وقت خوانده ولی اگر در بین نماز بفهمد وقت داخل شده، یا بعد از نماز بفهمد كه در بین نماز وقت داخل شده، نماز او صحیح است.

مسأله 745- اگر انسان ملتفت نباشد كه باید با یقین به داخل شدن وقت مشغول نماز شود، چنانچه بعد از نماز بفهمد كه تمام نماز را در وقت خوانده، نماز او صحیح است و اگر بفهمد تمام نماز را پیش

از وقت خوانده یا بفهمد كه در بین نماز وقت داخل شده است، نمازش باطل است.

مسأله 746- اگر یقین كند وقت داخل شده و مشغول نماز شود و در بین نماز شك كند كه وقت داخل شده یا نه، نماز او باطل است، ولی اگر در بین نماز یقین داشته باشد كه وقت شده، و شك كند كه آنچه از نماز خوانده در وقت بوده یا نه، نمازش صحیح است.

مسأله 747- اگر وقت نماز بقدری تنگ است كه به واسطه به جا آوردن بعضی از كارهای مستحب نماز، مقداری از آن بعد از وقت خوانده می شود، باید آن مستحب را به جا نیاورد. مثلًا اگر به واسطه خواندن قنوت، مقداری از نماز بعد از وقت خوانده می شود، باید قنوت نخواند.

مسأله 748- كسی كه به اندازه خواندن یك ركعت نماز وقت دارد، باید نماز را به نیت ادا بخواند ولی نباید عمداً نماز را تا این وقت تأخیر بیندازد.

مسأله 749- كسی كه مسافر نیست، اگر تا مغرب به اندازه خواندن پنج ركعت نماز وقت دارد، باید نماز ظهر و عصر هر دو را بخواند، و اگر كمتر وقت دارد باید فقط نماز عصر را بخواند و بعداً نماز ظهر را قضا كند و اگر تا نصف شب به اندازه خواندن پنج ركعت نماز وقت دارد، باید نماز مغرب و عشا را بخواند، و اگر كمتر وقت دارد، باید فقط عشا را بخواند و بعداً باید نماز مغرب را بخواند و به احتیاط واجب نیت ادا و قضا ننماید.

مسأله 750- كسی كه مسافر است اگر تا مغرب به اندازه خواندن سه ركعت نماز وقت دارد، باید نماز

ظهر و عصر را بخواند، و اگر كمتر وقت دارد، باید فقط عصر را بخواند و بعداً نماز ظهر را قضا كند. و اگر تا نصف شب به اندازه خواندن چهار ركعت نماز وقت دارد، باید نماز مغرب و عشا را بخواند و اگر كمتر وقت دارد باید فقط عشا را بخواند و بعداً مغرب را بدون نیت ادا و قضا به جا آورد، و چنانچه بعد از خواندن عشا، معلوم شود كه به مقدار یك ركعت یا بیشتر وقت به نصف شب مانده است باید فوراً نماز مغرب را به نیت ادا به جا آورد.

مسأله 751- مستحب است انسان نماز را در اوّل وقت آن بخواند و راجع به آن خیلی سفارش شده است و هر چه به اول وقت نزدیكتر باشد بهتر است، مگر آن كه تأخیر آن از جهتی بهتر باشد، مثلًا صبر كند كه نماز را به جماعت بخواند.

مسأله 752- هرگاه انسان عذری دارد كه اگر بخواهد در اول وقت نماز بخواند، ناچار است با تیمم نماز بخواند، چنانچه بداند یا احتمال دهد كه عذر او تا آخر وقت باقی است، می تواند در اوّل وقت، نماز بخواند. ولی اگر مثلًا لباسش نجس باشد یا عذر دیگری داشته باشد و احتمال دهد كه عذر او از بین می رود بنا بر احتیاط واجب باید صبر كند تا عذرش برطرف شود و چنانچه عذر او برطرف نشد، در آخر وقت نماز بخواند، و لازم نیست بقدری صبر كند كه فقط بتواند كارهای واجب نماز را انجام دهد، بلكه اگر برای مستحبات نماز مانند اذان و اقامه و قنوت هم وقت دارد می تواند تیمم كند

و نماز را با آن مستحبات به جا آورد.

مسأله 753- كسی كه مسائل نماز و شكیات و سهویات را نمی داند و احتمال می دهد كه یكی از اینها در نماز پیش آید، باید برای یاد گرفتن اینها نماز را از اول وقت تأخیر بیندازد. ولی اگر اطمینان دارد كه نماز را بطور صحیح تمام می كند، می تواند در اول وقت مشغول نماز شود، پس اگر در نماز مسأله ای كه حكم آن را نمی داند پیش نیاید نماز او صحیح است و اگر مسأله ای كه حكم آن را نمی داند پیش آید، می تواند به یكی از دو طرفی كه احتمال می دهد، عمل نماید و نماز را تمام كند. ولی بعد از نماز باید مسأله را بپرسد كه اگر نمازش باطل بوده، دوباره بخواند.

مسأله 754- اگر وقت نماز وسعت دارد، و طلبكار هم طلب خود را مطالبه می كند در صورتی كه ممكن است باید اوّل قرض خود را بدهد، بعد نماز بخواند، و همچنین است اگر كار واجب دیگری كه باید فوراً آن را به جا آورد پیش آمد كند، مثلًا ببیند مسجد نجس است كه باید اول مسجد را تطهیر كند، بعد نماز بخواند. و چنانچه اول نماز بخواند، معصیت كرده ولی نماز او صحیح است.

نمازهایی كه باید به ترتیب خوانده شود

مسأله 755- انسان باید نماز عصر را بعد از نماز ظهر و نماز عشا را بعد از نماز مغرب بخواند و اگر عمداً نماز عصر را پیش از نماز ظهر و نماز عشا را پیش از نماز مغرب بخواند باطل است.

مسأله 756- اگر به نیت نماز ظهر مشغول نماز شود و در بین نماز یادش بیاید كه نماز ظهر را خوانده است، نمی تواند نیت

را به نماز عصر برگرداند بلكه باید نماز را بشكند و نماز عصر را بخواند و همین طور است در نماز مغرب و عشا.

مسأله 757- اگر در بین نماز عصر یقین كند كه نماز ظهر را نخوانده است و نیت را به نماز ظهر برگرداند و داخل ركن شود و بعد یادش بیاید كه نماز ظهر را خوانده بوده، نمازش باطل است و باید نماز عصر را بخواند، ولی اگر پیش از داخل شدن در ركن یادش بیاید باید نیت را به نماز عصر برگرداند و آنچه به نیت ظهر خوانده دوباره به نیت عصر بخواند و نمازش صحیح است.

مسأله 758- اگر در بین نماز عصر شك كند كه نماز ظهر را خوانده یا نه، باید نیت را به نماز ظهر برگرداند. ولی اگر وقت بقدری كم است كه بعد از تمام شدن نماز، مغرب می شود باید به نیت نماز عصر، نماز را تمام كند و نماز ظهرش قضا ندارد.

مسأله 759- اگر در نماز عشا، پیش از ركوع ركعت چهارم شك كند كه نماز مغرب را خوانده یا نه، چنانچه وقت بقدری كم است كه بعد از تمام شدن نماز، نصف شب می شود، باید به نیت عشا نماز را تمام كند، و اگر بیشتر وقت دارد، باید نیت را به نماز مغرب برگرداند و نماز را سه ركعتی تمام كند، بعد نماز عشا را بخواند.

مسأله 760- اگر در نماز عشا بعد از رسیدن به ركوع ركعت چهارم شك كند كه نماز مغرب را خوانده یا نه، باید نماز را تمام كند، بعد نماز مغرب را بخواند، ولی اگر این شك در وقت مخصوص به نماز

عشا باشد خواندن نماز مغرب لازم نیست.

مسأله 761- اگر انسان نمازی را كه خوانده احتیاطاً دوباره بخواند و در بین نماز یادش بیاید، نمازی را كه باید پیش از آن بخواند نخوانده است، نمی تواند نیت را به آن نماز برگرداند، مثلًا موقعی كه نماز عصر را احتیاطاً می خواند، اگر یادش بیاید نماز ظهر را نخوانده است، نمی تواند نیت را به نماز ظهر برگرداند.

مسأله 762- برگرداندن نیت از نماز قضا به نماز ادا و از نماز مستحب به نماز واجب جایز نیست.

مسأله 763- اگر وقت نماز ادا وسعت داشته باشد، انسان می تواند در بین نماز نیت را به نماز قضا برگرداند، ولی باید برگرداندن نیت، به نماز قضا ممكن باشد، مثلًا اگر مشغول نماز ظهر است، در صورتی می تواند نیت را به قضای صبح برگرداند كه داخل ركعت سوم نشده باشد.

نمازهای مستحب

مسأله 764- نمازهای مستحبی زیاد است و آنها را نافله گویند، و بین نمازهای مستحبی به خواندن نافله های شبانه روز بیشتر سفارش شده و آنها در غیر روز جمعه سی و چهار ركعتند كه هشت ركعت آن نافله ظهر و هشت ركعت نافله عصر، و چهار ركعت نافله مغرب، و دو ركعت نافله عشا، و یازده ركعت نافله شب، و دو ركعت نافله صبح می باشد و چون دو ركعت نافله عشا را بنا بر احتیاط واجب باید نشسته خواند، یك ركعت حساب می شود. ولی در روز جمعه بر شانزده ركعت نافله ظهر و عصر، چهار ركعت اضافه می شود.

مسأله 765- از یازده ركعت نافله شب، هشت ركعت آن باید به نیت نافله شب و دو ركعت آن به نیت نماز شفع و یك ركعت آن، به

نیت نماز وتر خوانده شود. و دستور كامل نافله شب در كتابهای دعا گفته شده است.

مسأله 766- نمازهای نافله را می شود نشسته خواند، ولی بهتر است دو ركعت نماز نافله نشسته را یك ركعت حساب كند، مثلًا كسی كه می خواهد نافله ظهر را كه هشت ركعت است نشسته بخواند، بهتر است شانزده ركعت بخواند و اگر می خواهد نماز وتر را نشسته بخواند، دو نماز یك ركعتی نشسته بخواند.

مسأله 767- نافله ظهر و عصر را در سفر نباید خواند ولی نافله عشا را به نیت این كه شاید مطلوب باشد می تواند به جا آورد.

وقت نافله های یومیه

مسأله 768- نافله نماز ظهر پیش از نماز ظهر خوانده می شود و وقت آن از اول ظهر تا موقعی كه آن مقدار از سایه شاخص كه بعد از ظهر پیدا می شود، به اندازه دو هفتم آن شود، مثلًا اگر درازی شاخص هفت وجب باشد، هر وقت مقدار سایه ای كه بعد از ظهر پیدا می شود به دو وجب رسید، آخر وقت نافله ظهر است.

مسأله 769- نافله عصر پیش از نماز عصر خوانده می شود و وقت آن تا موقعی است كه آن مقدار از سایه شاخص كه بعد از ظهر پیدا می شود، به چهار هفتم آن برسد و چنانچه بخواهد نافله ظهر یا نافله عصر را بعد از وقت آنها بخواند، بهتر است نافله ظهر را بعد از نماز ظهر و نافله عصر را بعد از نماز عصر بخواند و بنا بر احتیاط واجب، نیت ادا و قضا نكند.

مسأله 770- وقت نافله مغرب بعد از تمام شدن نماز مغرب است تا وقتی كه سرخی طرف مغرب كه بعد از غروب كردن آفتاب در آسمان

پیدا می شود از بین برود.

مسأله 771- وقت نافله عشا بعد از تمام شدن نماز عشا تا نصف شب است و بهتر است بعد از نماز عشا بلافاصله خوانده شود.

مسأله 772- نافله صبح پیش از نماز صبح خوانده می شود و وقت آن بعد از گذشتن از نصف شب به مقدار خواندن یازده ركعت نماز شب است، ولی احتیاط آن است كه قبل از فجر اول نخوانند مگر آن كه بعد از نافله شب بلافاصله بخوانند كه در این صورت مانعی ندارد.

مسأله 773- وقت نافله شب از نصف شب است تا اذان صبح و بهتر است نزدیك اذان صبح خوانده شود.

مسأله 774- مسافر و كسی كه برای او سخت است نافله شب را بعد از نصف شب بخواند، می تواند آن را در اول شب به جا آورد.

نماز غفیله

مسأله 775- یكی از نمازهای مستحبی نماز غفیله است كه بین نماز مغرب و عشا خوانده می شود. و وقت آن بعد از نماز مغرب است تا وقتی كه سرخی طرف مغرب از بین برود و در ركعت اوّل آن، بعد از حمد باید به جای سوره، این آیه را بخوانند:

وَ ذَا النُّونِ اذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ انْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیهِ فَنَادَی فِی الظُّلُماتِ انْ لا الهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنّی كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّیناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِی الْمُؤْمِنینَ.

و در ركعت دوم بعد از حمد به جای سوره، این آیه را بخوانند: وَ عِنْدَهُ مفاتِحُ الْغَیبِ لا یعْلَمُها إِلّا هُوَ وَ یعْلَمُ مَا فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ مَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلّا یعْلَمُها وَ لَا حَبَّةٍ فی ظُلُماتِ الْارْضِ وَ لَا رَطْبٍ وَ لَا یابِسٍ

إِلَّا فِی كِتابٍ مُبینٍ.

و در قنوت آن بگویند: اللَّهُمَّ إِنّی أَسْأَلُكَ بِمَفاتِحِ الْغَیبِ الَّتِی لا یعْلَمُها إِلَّا أَنْتَ انْ تُصَلِّی عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ انْ تَفْعَلْ بِی كَذا وَ كَذا، و به جای كلمه كذا و كذا حاجتهای خود را بگویند.

و بعد بگویند: اللَّهُمَّ أَنْتَ وَلِی نِعْمَتِی وَ الْقادِرُ عَلَی طَلِبَتی تَعْلَمُ حاجَتِی فَأسْأَلُكَ بِحَقِّ مُحَمّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ عَلَیهِ وَ عَلَیهِمُ السَّلامُ لَمَّا قَضَیتَهَا لِی.

احكام قبله

مسأله 776- خانه كعبه كه در مكه معظمه می باشد قبله است، و باید روبروی آن نماز خواند، ولی كسی كه دور است اگر طوری بایستد كه بگویند رو به قبله نماز می خواند كافی است و همچنین است كارهای دیگری كه مانند سر بریدن حیوانات، باید رو به قبله انجام گیرد.

مسأله 777- كسی كه نماز واجب را ایستاده می خواند، باید طوری بایستد كه بگویند رو به قبله ایستاده و لازم نیست زانوهای او و نوك پای او هم رو به قبله باشد.

مسأله 778- كسی كه باید نشسته نماز بخواند، اگر نمی تواند بطور معمول بنشیند و در موقع نشستن، كف پاها را به زمین می گذارد، باید در موقع نماز صورت و سینه و شكم او رو به قبله باشد و لازم نیست ساق پای او رو به قبله باشد.

مسأله 779- كسی كه نمی تواند نشسته نماز بخواند، باید در حال نماز به پهلوی راست طوری بخوابد كه جلوی بدن او رو به قبله باشد، و اگر ممكن نیست باید به پهلوی چپ طوری بخوابد كه جلوی بدن او رو به قبله باشد، و اگر این را هم نتواند باید به پشت بخوابد بطوری كه كف پای او رو به قبله

باشد.

مسأله 780- نماز احتیاط و سجده و تشهد فراموش شده را باید رو به قبله به جا آورد و در سجده سهو هم احتیاط مستحب همین است.

مسأله 781- نماز مستحبی را می شود در حال راه رفتن و سواری خواند و اگر انسان در این دو حال، نماز مستحبی بخواند لازم نیست رو به قبله باشد.

مسأله 782- كسی كه می خواهد نماز بخواند، باید برای پیدا كردن قبله كوشش نماید، تا یقین كند كه قبله كدام طرف است، و می تواند به گفته دو شاهد عادل كه از روی نشانه های حسی شهادت می دهند یا به قول كسی كه از روی قاعده علمی قبله را می شناسد و محل اطمینان است عمل كند، و اگر اینها ممكن نشد باید به گمانی كه از محراب مسجد مسلمانان یا قبرهای آنان یا از راههای دیگر پیدا می شود عمل نماید حتی اگر از گفته فاسق یا كافری كه به واسطه قواعد علمی قبله را می شناسد گمان به قبله پیدا كند كافی است.

مسأله 783- كسی كه گمان به قبله دارد، اگر بتواند گمان قویتری پیدا كند نمی تواند به گمان خود عمل نماید، مثلًا اگر میهمان از گفته صاحب خانه گمان به قبله پیدا كند ولی بتواند از راه دیگر گمان قویتری پیدا كند نباید به حرف او عمل نماید.

مسأله 784- اگر برای پیدا كردن قبله وسیله ای ندارد، یا با این كه كوشش كرده، گمانش به طرفی نمی رود، چنانچه وقت نماز وسعت دارد باید چهار نماز به چهار طرف بخواند و اگر به اندازه چهار نماز وقت ندارد، باید به اندازه ای كه وقت دارد، نماز بخواند، مثلًا اگر فقط به اندازه یك نماز وقت دارد،

باید یك نماز به هر طرفی كه می خواهد بخواند. و باید نمازها را طوری بخواند كه یقین كند یكی از آنها رو به قبله بوده یا اگر از قبله كج بوده، به طرف دست راست و دست چپ قبله نرسیده است.

مسأله 785- اگر یقین یا گمان كند كه قبله در یكی از دو طرف است، باید به هر دو طرف نماز بخواند ولی احتیاط مستحب آن است كه در صورت گمان، به چهار طرف نماز بخواند.

مسأله 786- كسی كه باید به چند طرف نماز بخواند، اگر بخواهد نماز ظهر و عصر یا مغرب و عشا را بخواند بهتر آن است كه نماز اول را به هر چند طرف كه واجب است بخواند، بعد نماز دوم را شروع كند.

مسأله 787- كسی كه یقین به قبله ندارد، اگر بخواهد غیر از نماز كاری كند كه باید رو به قبله انجام داد، مثلًا بخواهد سر حیوانی را ببرد، باید به گمان عمل نماید و اگر گمان ممكن نیست به هر طرف كه انجام دهد صحیح است.

پوشانیدن بدن در نماز

مسأله 788- مرد باید در حال نماز، اگر چه كسی او را نمی بیند عورتین خود را بپوشاند. و بهتر است از ناف تا زانو را هم بپوشاند.

مسأله 789- زن باید در موقع نماز، تمام بدن حتی سر و موی خود را بپوشاند ولی پوشاندن صورت به مقداری كه در وضو شسته می شود و دستها تا مچ و پاها تا مچ پا لازم نیست. اما برای آن كه یقین كند كه مقدار واجب را پوشانده است، باید مقداری از اطراف صورت و قدری پایین تر از مچ را هم بپوشاند.

مسأله 790- موقعی كه انسان

قضای سجده فراموش شده یا تشهد فراموش شده را به جا می آورد، بلكه بنا بر احتیاط واجب در موقع سجده سهو هم، باید خود را مثل موقع نماز بپوشاند.

مسأله 791- اگر انسان عمداً، در نماز عورتش را نپوشاند، نمازش باطل است، بلكه اگر از روی ندانستن مسأله هم باشد بنا بر احتیاط واجب باید نمازش را دوباره بخواند.

مسأله 792- اگر در بین نماز بفهمد كه عورتش پیدا است، باید آن را بپوشاند و چنانچه پوشاندن عورت زیاد طول بكشد احتیاط واجب آن است كه نماز را تمام كند و دوباره بخواند، ولی اگر بعد از نماز بفهمد كه در نماز، عورت او پیدا بوده، نمازش صحیح است.

مسأله 793- اگر در حال ایستاده لباسش عورت او را می پوشاند ولی ممكن است در حال دیگر، مثلًا در حال ركوع و سجود نپوشاند، چنانچه موقعی كه عورت او پیدا می شود، بوسیله ای آن را بپوشاند، نماز او صحیح است. ولی احتیاط مستحب آن است كه با آن لباس نماز نخواند.

مسأله 794- انسان می تواند در نماز، خود را به علف و برگ درختان بپوشاند ولی احتیاط مستحب آن است موقعی خود را با اینها بپوشاند كه چیز دیگری نداشته باشد.

مسأله 795- اگر غیر از گِل هیچ چیز ندارد كه در نماز خود را بپوشاند، گِل ساتر نیست و می تواند برهنه نماز بخواند.

مسأله 796- اگر چیزی ندارد كه در نماز خود را با آن بپوشاند چنانچه احتمال دهد كه پیدا می كند، بنا بر احتیاط واجب باید نماز را تأخیر بیندازد، و اگر چیزی پیدا نكرد، در آخر وقت مطابق وظیفه اش نماز بخواند.

مسأله 797- كسی كه می خواهد نماز بخواند، اگر برای پوشاندن

خود حتی برگ درخت و علف نداشته باشد و احتمال ندهد، كه تا آخر وقت چیزی پیدا كند كه خود را با آن بپوشاند، در صورتی كه نامحرم او را می بیند باید نشسته نماز بخواند و عورت خود را با ران خود بپوشاند. و اگر كسی او را نمی بیند، ایستاده نماز بخواند و جلوی خود را با دست بپوشاند و در هر صورت ركوع و سجود را با اشاره انجام می دهد و برای سجود سر را قدری پایین تر می آورد.

لباس نمازگزار

لباس نمازگزار

مسأله 798- لباس نمازگزار شش شرط دارد: اوّل: آن كه پاك باشد. دوم: آن كه مباح باشد. سوم: آن كه از اجزاء مردار نباشد. چهارم: آن كه از حیوان حرام گوشت نباشد. پنجم و ششم: آن كه اگر نمازگزار مرد است، لباس او ابریشم خالص و طلاباف نباشد و تفصیل اینها در مسائل آینده گفته می شود.

شرط اول

مسأله 799- لباس نمازگزار باید پاك باشد و اگر كسی عمداً با بدن یا لباس نجس نماز بخواند، نمازش باطل است.

مسأله 800- كسی كه نمی داند با بدن و لباس نجس نماز باطل است و مقصّر در ندانستن حكم مسأله باشد اگر با بدن یا لباس نجس نماز بخواند، نمازش باطل می باشد.

مسأله 801- اگر به واسطه تقصیر در ندانستن مسأله، چیز نجسی را نداند نجس است، مثلًا نداند عرق شتر نجاستخوار نجس است و با آن نماز بخواند نمازش باطل است.

مسأله 802- اگر نداند كه بدن یا لباسش نجس است و بعد از نماز بفهمد نجس بوده نماز او صحیح است، ولی احتیاط مستحب آن است كه اگر وقت دارد، دوباره آن نماز را بخواند.

مسأله 803- اگر فراموش كند كه بدن یا لباسش نجس است و در بین نماز یا بعد از آن یادش بیاید، باید نماز را دوباره بخواند و اگر وقت گذشته قضا نماید.

مسأله 804- كسی كه در وسعت وقت مشغول نماز است، اگر در بین نماز، بدن یا لباس او نجس شود و پیش از آن كه چیزی از نماز را با نجاست بخواند، ملتفت شود كه نجس شده، یا بفهمد بدن یا لباس او نجس است و شك كند كه همان وقت نجس شده یا از

پیش نجس بوده، در صورتی كه آب كشیدن بدن یا لباس یا عوض كردن لباس یا بیرون آوردن آن، نماز را به هم نمی زند، باید در بین نماز بدن یا لباس را آب بكشد یا لباس را عوض نماید یا اگر چیز دیگری عورت او را پوشانده، لباس را بیرون آورد، ولی چنانچه طوری باشد كه اگر بدن یا لباس را آب بكشد یا لباس را عوض كند یا بیرون آورد، نماز به هم می خورد و اگر لباس را بیرون آورد برهنه می ماند، باید نماز را بشكند و با بدن و لباس پاك نماز بخواند.

مسأله 805- كسی كه در تنگی وقت مشغول نماز است، اگر در بین نماز لباس او نجس شود و پیش از آن كه چیزی از نماز را با نجاست بخواند بفهمد كه نجس شده، یا بفهمد كه لباس او نجس است و شك كند كه همان وقت نجس شده یا از پیش نجس بوده، در صورتی كه آب كشیدن یا عوض كردن یا بیرون آوردن لباس، نماز را به هم نمی زند و می تواند لباس را بیرون آورد، باید لباس را آب بكشد یا عوض كند، یا اگر چیز دیگری عورت او را پوشانده، لباس را بیرون آورد و نماز را تمام كند، اما اگر چیز دیگری عورت او را نپوشانده و لباس را هم نمی تواند آب بكشد یا عوض كند باید لباس را بیرون آورد و به دستوری كه برای برهنگان گفته شد نماز را تمام كند.

ولی چنانچه طوری است كه اگر لباس را آب بكشد یا عوض كند، نماز به هم می خورد و به واسطه سرما و مانند آن نمی تواند

لباس را بیرون آورد، باید با همان حال نماز را تمام كند و نمازش صحیح است.

مسأله 806- كسی كه در تنگی وقت مشغول نماز است، اگر در بین نماز بدن او نجس شود و پیش از آن كه چیزی از نماز را با نجاست بخواند ملتفت شود كه نجس شده، یا بفهمد بدن او نجس است و شك كند كه همان وقت نجس شده یا از پیش نجس بوده، در صورتی كه آب كشیدن بدن نماز را به هم نمی زند، باید آب بكشد و اگر نماز را به هم می زند، باید با همان حال نماز را تمام كند و نماز او صحیح است.

مسأله 807- كسی كه در پاك بودن بدن یا لباس خود شك دارد، چنانچه نماز بخواند و بعد از نماز بفهمد كه بدن یا لباسش نجس بوده، نماز او صحیح است.

مسأله 808- اگر لباس را آب بكشد و یقین كند كه پاك شده است و با آن نماز بخواند و بعد از نماز بفهمد پاك نشده، نمازش صحیح است.

مسأله 809- اگر خونی در بدن یا لباس خود ببیند و یقین كند كه از خونهای نجس نیست، مثلًا یقین كند كه خون پشه است، چنانچه بعد از نماز بفهمد از خونهایی بوده كه نمی شود با آن نماز خواند، نماز او صحیح است.

مسأله 810- هرگاه یقین كند خونی كه در بدن یا لباس اوست خون نجسی است كه نماز با آن صحیح است، مثلًا یقین كند خون زخم و دمل است، اگر چنانچه بعد از نماز بفهمد خونی بوده كه نماز با آن باطل است نمازش صحیح است.

مسأله 811- اگر نجس بودن چیزی را فراموش

كند و بدن یا لباسش با رطوبت به آن برسد و در حال فراموشی نماز بخواند و بعد از نماز یادش بیاید، نماز او صحیح است. ولی اگر بدنش با رطوبت به چیزی كه نجس بودن آن را فراموش كرده برسد و بدون این كه خود را آب بكشد، غسل كند و نماز بخواند، غسل و نمازش باطل است.

و نیز اگر جایی از اعضای وضو با رطوبت به چیزی كه نجس بودن آن را فراموش كرده برسد و پیش از آن كه آنجا را آب بكشد، وضو بگیرد و نماز بخواند، وضو و نمازش باطل می باشد.

مسأله 812- كسی كه یك لباس دارد، اگر بدن و لباسش نجس شود و به اندازه آب كشیدن یكی از آنها آب داشته باشد، چنانچه بتواند لباسش را بیرون آورد، باید بدن را آب بكشد و نماز را به دستوری كه برای برهنگان گفته شد به جا آورد و اگر به واسطه سرما یا عذر دیگر نتواند لباس را بیرون آورد، در صورتی كه نجاست هر دو مساوی باشد مثلًا هر دو بول یا خون باشد یا نجاست بدن شدیدتر باشد مثلًا نجاستش بول باشد كه باید دو مرتبه آن را آب كشید، احتیاط واجب آن است كه بدن را آب بكشد، و اگر نجاست لباس بیشتر یا شدیدتر باشد هر كدام از بدن یا لباس را بخواهد می تواند آب بكشد.

مسأله 813- كسی كه غیر از لباس نجس، لباس دیگری ندارد و وقت تنگ است یا احتمال نمی دهد كه لباس پاك پیدا كند، اگر به واسطه سرما یا عذر دیگر نمی تواند لباس را بیرون بیاورد باید در همان لباس نماز

بخواند و نمازش صحیح است ولی چنانچه بتواند لباس را بیرون بیاورد، باید نماز را به دستوری كه برای برهنگان گفته شد به جا آورد.

مسأله 814- كسی كه دو لباس دارد، اگر بداند یكی از آنها نجس است و نتواند آنها را آب بكشد و نداند كدام یك آنهاست، چنانچه وقت دارد باید با هر دو لباس نماز بخواند. مثلًا اگر می خواهد نماز ظهر و عصر بخواند باید با هر كدام یك نماز ظهر و یك نماز عصر بخواند ولی اگر وقت تنگ است، باید نماز را به دستوری كه برای برهنگان گفته شد به جا آورد، و به احتیاط واجب آن نماز را با لباس پاك قضا نماید.

شرط دوم

مسأله 815- لباس نمازگزار باید مباح باشد و كسی كه می داند پوشیدن لباس غصبی حرام است، اگر عمداً در لباس غصبی یا در لباسی كه نخ یا دگمه یا چیز دیگر آن غصبی است نماز بخواند، باید آن نماز را با لباس غیر غصبی اعاده نماید.

مسأله 816- كسی كه می داند پوشیدن لباس غصبی حرام است، ولی نمی داند نماز را باطل می كند، اگر عمداً با لباس غصبی نماز بخواند باید آن نماز را با لباس غیر غصبی بخواند.

مسأله 817- اگر نداند یا فراموش كند كه لباس او غصبی است و با آن نماز بخواند نمازش صحیح است، ولی اگر خودش آن لباس را غصب كرده باشد و بعداً فراموش كرده و با آن نماز خوانده به احتیاط واجب باید آن نماز را اعاده كند.

مسأله 818- اگر نداند یا فراموش كند كه لباس او غصبی است و در بین نماز بفهمد، چنانچه چیز دیگری عورت او را پوشانده

است و می تواند فوراً یا بدون اینكه موالات یعنی پی در پی بودن نماز به هم بخورد، لباس غصبی را بیرون آورد، باید آن را بیرون آورد و نمازش صحیح است و اگر چیز دیگری عورت او را نپوشانده یا نمی تواند لباس غصبی را فوراً بیرون آورد، یا اگر بیرون آورد پی در پی بودن نماز به هم می خورد در صورتی كه به مقدار یك ركعت هم وقت داشته باشد باید نماز را بشكند و با لباس غیر غصبی نماز بخواند و اگر به این مقدار وقت ندارد، باید در حال نماز لباس را بیرون آورد و به دستور نماز برهنگان نماز را تمام نماید.

مسأله 819- اگر كسی برای حفظ جانش با لباس غصبی نماز بخواند، یا مثلًا برای این كه دزد لباس غصبی را نبرد با آن نماز بخواند، نمازش صحیح است.

مسأله 820- اگر با عین پولی كه خمس یا زكات آن را نداده لباس بخرد، نماز خواندن در آن لباس باطل است و همچنین است اگر به ذمه بخرد و در موقع معامله قصدش این باشد كه از پولی كه خمس یا زكاتش را نداده بدهد.

شرط سوم

مسأله 821- لباس نمازگزار باید از اجزاء حیوان مرده ای كه خون جهنده دارد، یعنی حیوانی كه اگر رگش را ببرند خون از آن جستن می كند، نباشد. بلكه اگر از حیوان مرده ای كه مانند ماهی، خون جهنده ندارد لباس تهیه كند، احتیاط واجب آن است كه با آن نماز نخواند.

مسأله 822- باید چیزی از مردار مانند گوشت و پوست آن كه روح داشته، بنا بر احتیاط واجب همراه نمازگزار نباشد، گرچه لباس او هم نباشد.

مسأله 823- اگر چیزی

از مردار حلال گوشت مانند مو و پشم كه روح ندارد همراه نمازگزار باشد، یا با لباسی كه از آنها تهیه كرده اند، نماز بخواند نمازش صحیح است.

شرط چهارم

مسأله 824- لباس نمازگزار باید از حیوان حرام گوشت نباشد و اگر مویی از آن هم همراه نمازگزار باشد، نماز او باطل است.

مسأله 825- اگر آب دهان یا بینی یا رطوبت دیگری از حیوان حرام گوشت مانند گربه بر بدن یا لباس نمازگزار باشد، چنانچه تر باشد نماز باطل و اگر خشك شده و عین آن برطرف شده باشد، نماز صحیح است.

مسأله 826- اگر مو و عرق و آب دهان كسی بر بدن یا لباس نمازگزار باشد اشكال ندارد. و همچنین است اگر مروارید و موم و عسل همراه او باشد.

مسأله 827- اگر شك داشته باشد كه لباسی از حیوان حلال گوشت است یا حرام گوشت، چه در داخله تهیه شده باشد چه در خارجه، نماز خواندن با آن مانعی ندارد.

مسأله 828- اگر انسان احتمال دهد تكمه صدفی و مانند آن از حیوان است نماز خواندن با آن مانعی ندارد و اگر بداند صدف است و احتمال بدهد صدف گوشت نداشته باشد نماز خواندن با آن مانع ندارد.

مسأله 829- با پوست سنجاب و خز نماز خواندن اشكال ندارد.

مسأله 830- اگر با لباسی كه نمی داند كه از حیوان حرام گوشت است نماز بخواند نمازش صحیح است، ولی اگر فراموش كرده باشد، بنا بر احتیاط واجب باید آن نماز را دوباره بخواند.

شرط پنجم

مسأله 831- پوشیدن لباس طلاباف برای مرد حرام و نماز با آن باطل است، ولی برای زن در نماز و غیر نماز اشكال ندارد.

مسأله 832- زینت كردن به طلا مثل آویختن زنجیر طلا به سینه و انگشتر طلا به دست كردن و بستن ساعت مچی طلا به دست برای مرد حرام و نماز خواندن با

آنها باطل است. و احتیاط واجب آن است كه از استعمال عینك طلا هم خودداری كند، ولی زینت كردن به طلا، برای زن در نماز و غیر نماز اشكال ندارد.

مسأله 833- اگر مردی نداند یا فراموش كند كه انگشتری یا لباسش از طلا است و با آن نماز بخواند نمازش صحیح است.

مسأله 834- لباس مرد نمازگزار باید ابریشم خالص نباشد و در غیر نماز هم پوشیدن آن برای مرد حرام است، و در چیزی كه نماز در آن تمام نمی شود مانند بند شلوار و عرقچین نیز به احتیاط واجب نباید از حریر خالص باشد.

مسأله 835- اگر آستر تمام لباس یا آستر مقداری از آن ابریشم خالص باشد، پوشیدن آن برای مرد حرام و نماز در آن باطل است.

مسأله 836- لباسی را كه نمی داند از ابریشم خالص است یا چیز دیگر، پوشیدن آن اشكال ندارد، و نماز با آن صحیح است.

مسأله 837- دستمال ابریشمی و مانند آن اگر در جیب مرد باشد اشكال ندارد و نماز را باطل نمی كند.

مسأله 838- پوشیدن لباس ابریشمی برای زن در نماز و غیر نماز اشكال ندارد.

مسأله 839- پوشیدن لباس غصبی و ابریشمی خالص و طلاباف و لباسی كه از مردار تهیه شده در حال ناچاری مانعی ندارد. و نیز كسی كه ناچار است لباس بپوشد و لباس دیگری غیر از اینها ندارد و تا آخر وقت هم ناچاری او از بین نمی رود، می تواند با این لباسها نماز بخواند.

مسأله 840- اگر غیر از لباس غصبی و لباسی كه از مردار تهیه شده لباس دیگری ندارد و ناچار نیست لباس بپوشد، باید به دستوری كه برای برهنگان گفته شد نماز بخواند.

مسأله 841-

اگر غیر از لباسی كه از حیوان حرام گوشت تهیه شده لباس دیگری ندارد، چنانچه در پوشیدن لباس ناچار باشد، می تواند با همان لباس نماز بخواند. و اگر ناچار نباشد، باید به دستوری كه برای برهنگان گفته شد نماز را به جا آورد و بنا بر احتیاط واجب یك نماز دیگر هم با همان لباس بخواند.

مسأله 842- اگر مرد غیر از لباس ابریشمی خالص یا طلاباف، لباس دیگری نداشته باشد، چنانچه در پوشیدن لباس ناچار نباشد، باید به دستوری كه برای برهنگان گفته شد نماز بخواند.

مسأله 843- اگر چیزی ندارد كه در نماز عورت خود را با آن بپوشاند، واجب است اگر چه به كرایه یا خریداری باشد، تهیه نماید. ولی اگر تهیه آن بقدری پول لازم دارد كه نسبت به دارایی او زیاد است، یا طوری است كه اگر پول را به مصرف لباس برساند، به حال او ضرر دارد، باید به دستوری كه برای برهنگان گفته شد نماز بخواند.

مسأله 844- كسی كه لباس ندارد اگر دیگری لباس به او ببخشد یا عاریه دهد، چنانچه قبول كردن آن برای او مشقت نداشته باشد، باید قبول كند بلكه اگر عاریه كردن یا طلب بخشش برای او سخت نیست، باید از كسی كه لباس دارد، طلب بخشش یا عاریه نماید.

مسأله 845- بنا بر احتیاط واجب باید انسان از پوشیدن لباس شهرت كه پارچه یا رنگ یا دوخت آن برای كسی كه می خواهد آن را بپوشد معمول نیست، خودداری كند، ولی اگر با آن لباس نماز بخواند اشكال ندارد.

مسأله 846- احتیاط واجب آن است كه مرد لباس زنانه و زن لباس مردانه نپوشد ولی اگر با آن

لباس نماز بخواند اشكال ندارد.

مسأله 847- كسی كه باید خوابیده نماز بخواند، اگر برهنه باشد و لحاف یا تشك او نجس یا ابریشم خالص یا از اجزاء حیوان حرام گوشت باشد، احتیاط واجب آن است كه در نماز خود را با آنها نپوشاند.

مواردی كه لازم نیست بدن و لباس نمازگزار پاك باشد

مسأله 848- در سه صورت كه تفصیل آنها بعداً گفته می شود، اگر بدن یا لباس نمازگزار نجس باشد، نماز او صحیح است:

اول: آن كه به واسطه زخم یا جراحت یا دملی كه در بدن او است لباس یا بدنش به خون آلوده شده باشد.

دوم: آن كه بدن یا لباس او به مقدار كمتر از درهم (كه تقریباً به اندازه یك اشرفی می شود) به خون آلوده باشد.

سوم: آن كه ناچار باشد با بدن یا لباس نجس نماز بخواند، و در دو صورت اگر فقط لباس نمازگزار نجس باشد، نماز او صحیح است.

اول: آن كه لباسهای كوچك او مانند جوراب و عرقچین نجس باشد.

دوم: آن كه لباس زنی كه پرستار بچه است نجس شده باشد و احكام این پنج صورت مفصلًا در مسائل بعد گفته می شود.

مسأله 849- اگر در بدن یا لباس نمازگزار، خون زخم یا جراحت یا دمل باشد، چنانچه طوری است كه آب كشیدن بدن یا لباس یا عوض كردن لباس برای بیشتر مردم یا برای خصوص او سخت است، تا وقتی كه زخم یا جراحت یا دمل خوب نشده است، می تواند با آن خون نماز بخواند و همچنین است اگر چركی كه با خون بیرون آمده یا دوایی كه روی زخم گذاشته اند و نجس شده، در بدن یا لباس او باشد.

مسأله 850- اگر خون بریدگی و زخمی كه به زودی خوب می شود و

شستن آن آسان است، در بدن یا لباس نمازگزار باشد، نماز او باطل است.

مسأله 851- اگر جایی از بدن یا لباس كه با زخم فاصله دارد، به رطوبت زخم نجس شود، جایز نیست با آن نماز بخواند. ولی اگر مقداری از بدن یا لباس كه معمولًا به رطوبت زخم آلوده می شود، به رطوبت آن نجس شود، نماز خواندن با آن مانعی ندارد.

مسأله 852- اگر از زخمی كه توی دهان و بینی و مانند اینهاست خونی به بدن یا لباس برسد، احتیاط واجب آن است كه با آن نماز نخواند، ولی با خون بواسیر می شود نماز خواند اگر چه دانه هایش در داخل باشد.

مسأله 853- كسی كه بدنش زخم است، اگر در بدن یا لباس خود خونی ببیند و نداند از زخم است یا خون دیگر، با آن نماز خواندن مانعی ندارد.

مسأله 854- اگر چند زخم در بدن باشد و بطوری نزدیك هم باشند كه یك زخم حساب شود، تا وقتی همه خوب نشده اند، نماز خواندن با خون آنها اشكال ندارد.

ولی اگر بقدری از هم دور باشند كه هر كدام یك زخم حساب شود، هر كدام كه خوب شد، باید برای نماز، بدن و لباس را از خون آن آب بكشد.

مسأله 855- اگر سر سوزنی خون حیض یا نفاس، در بدن یا لباس نمازگزار باشد نماز او باطل است و بنا بر احتیاط واجب باید خون استحاضه، در بدن یا لباس نمازگزار نباشد، ولی خونهای دیگر مثل خون بدن انسان یا خون حیوان حلال گوشت و خون سگ و خوك و كافر و مردار و حیوان حرام گوشت اگر چه در چند جای بدن و لباس باشد

در صورتی كه روی هم كمتر از درهم باشد، (كه تقریباً به اندازه یك اشرفی می شود) نماز خواندن با آن اشكال ندارد. ولی احتیاط مستحب آن است كه از خون سگ و كافر و مردار و حیوان حرام گوشت اجتناب كند.

مسأله 856- خونی كه به لباس بی آستر بریزد و به پشت آن برسد، یك خون حساب می شود ولی اگر پشت آن، جدا خونی شود، بنا بر احتیاط واجب باید هر كدام را جدا حساب نمود، پس اگر خونی كه در پشت و روی لباس است روی هم كمتر از درهم باشد، نماز با آن صحیح و اگر بیشتر باشد نماز با آن باطل است.

مسأله 857- اگر خون، روی لباسی كه آستر دارد بریزد و به آستر آن برسد و یا به آستر بریزد و روی لباس خونی شود، باید هر كدام را جدا حساب نمود، پس اگر خون روی لباس و آستر، كمتر از درهم باشد نماز با آن صحیح و اگر بیشتر باشد نماز با آن باطل است.

مسأله 858- اگر خون بدن یا لباس كمتر از درهم باشد و رطوبتی به آن برسد در صورتی كه خون و رطوبتی كه به آن رسیده به اندازه درهم یا بیشتر شود و اطراف را آلوده كند، نماز با آن باطل است، بلكه اگر رطوبت و خون به اندازه درهم نشود و اطراف را هم آلوده نكند، نماز خواندن با آن اشكال دارد، ولی اگر رطوبت مخلوط به خون شود و از بین برود نماز صحیح است.

مسأله 859- اگر بدن یا لباس خونی نشود ولی به واسطه رسیدن به خون نجس شود اگر چه مقداری كه نجس

شده كمتر از درهم باشد، نمی شود با آن نماز خواند.

مسأله 860- اگر خونی كه در بدن یا لباس است كمتر از درهم باشد و نجاست دیگری به آن برسد، مثلًا یك قطره بول روی آن بریزد، نماز خواندن با آن جایز نیست.

مسأله 861- اگر لباسهای كوچك نمازگزار مثل عرقچین و جوراب كه نمی شود با آنها عورت را پوشانید نجس باشد، چنانچه از مردار و حیوان حرام گوشت درست نشده باشد، نماز با آنها صحیح است و نیز اگر با انگشتری نجس نماز بخواند اشكال ندارد.

مسأله 862- احتیاط آن است كه چیز نجسی كه با آن می شود عورت را پوشاند همراه نمازگزار نباشد، ولی كسی كه این مسأله را نمی دانسته و مثلًا مدتی با این طور نماز خوانده، لازم نیست آن نمازها را قضا كند.

مسأله 863- زنی كه پرستار بچه است و بیشتر از یك لباس ندارد، هرگاه شبانه روزی یك مرتبه لباس خود را آب بكشد، اگر چه تا روز دیگر لباسش به بول بچه نجس شود، می تواند با آن لباس نماز بخواند. ولی احتیاط واجب آن است كه لباس خود را در شبانه روز یك مرتبه برای اولین نمازی كه لباسش پیش از آن نجس شده آب بكشد، و نیز اگر بیشتر از یك لباس دارد ولی ناچار است كه همه آنها را بپوشد، چنانچه شبانه روزی یك مرتبه به دستوری كه گفته شده همه آنها را آب بكشد كافی است.

چیزهایی كه در لباس نمازگزار مستحب است

مسأله 864- چند چیز در لباس نمازگزار مستحب است كه از آن جمله است:

عمامه با تحت الحنك، پوشیدن عبا و لباس سفید و پاكیزه ترین لباسها و استعمال بوی خوش و دست كردن انگشتری عقیق.

چیزهایی

كه در لباس نمازگزار مكروه است

مسأله 865- چند چیز در لباس نمازگزار مكروه است و از آن جمله است:

پوشیدن لباس سیاه و چرك و تنگ و لباس شرابخوار و لباس كسی كه از نجاست پرهیز نمی كند و لباسی كه نقش صورت دارد و نیز باز بودن تكمه های لباس و دست كردن انگشتری كه نقش صورت دارد مكروه می باشد.

مكان نمازگزار

مکان نمازگزار

مكان نمازگزار چند شرط دارد

شرط اول

آنكه مباح باشد.

مسأله 866- كسی كه در ملك غصبی نماز می خواند اگر چه روی فرش و تخت و مانند اینها باشد، نمازش باطل است ولی نماز خواندن در زیر سقف غصبی و خیمه غصبی مانعی ندارد.

مسأله 867- نماز خواندن در ملكی كه منفعت آن مال دیگری است بدون اجازه كسی كه منفعت ملك، مال او می باشد باطل است، مثلًا در خانه اجاره ای اگر صاحب خانه یا دیگری بدون اجازه كسی كه آن خانه را اجاره كرده نماز بخواند، نمازش باطل است، و همچنین است اگر در ملكی كه دیگری در آن حقی دارد نماز بخواند، مثلًا اگر میت وصیت كرده باشد كه ثلث مال او را به مصرفی برسانند، تا وقتی ثلث را جدا نكنند نمی شود در ملك او نماز خواند.

مسأله 868- كسی كه در مسجد نشسته، اگر دیگری جای او را غصب كند و در آنجا نماز بخواند بنا بر احتیاط واجب باید دوباره نمازش را در محل دیگری بخواند.

مسأله 869- اگر در جایی كه نمی داند غصبی است نماز بخواند و بعد از نماز بفهمد، یا در جایی كه غصبی بودن آن را فراموش كرده نماز بخواند و بعد از نماز یادش بیاید، نماز او صحیح است مگر آن كه خودش غصب كرده باشد كه در این صورت به احتیاط واجب نمازش باطل است.

مسأله 870- اگر بداند جایی غصبی است ولی نداند كه در جای غصبی نماز باطل است و در آنجا نماز بخواند، نماز او باطل می باشد.

مسأله 871- كسی كه ناچار است نماز واجب را سواره بخواند، چنانچه حیوان سواری یا زین آن غصبی باشد نماز او باطل

است و همچنین است اگر بخواهد سواره نماز مستحبی بخواند.

مسأله 872- كسی كه در ملكی با دیگری شریك است اگر سهم او جدا نباشد، بدون اجازه شریكش نمی تواند در آن ملك تصرف كند و نماز بخواند.

مسأله 873- اگر با عین پولی كه خمس و زكات آن را نداده ملكی بخرد، تصرف او در آن ملك حرام و نمازش هم در آن باطل است، و همچنین است اگر به ذمّه بخرد و در موقع خریدن قصدش این باشد كه از مالی كه خمس یا زكاتش را نداده بدهد.

مسأله 874- اگر صاحب ملك به زبان، اجازه نماز خواندن بدهد و انسان بداند كه قلباً راضی نیست، نماز خواندن در ملك او باطل است. و اگر اجازه ندهد و انسان یقین كند كه قلباً راضی است نماز صحیح است.

مسأله 875- تصرف در ملك میتی كه خمس یا زكات بدهكار است حرام و نماز در آن باطل است مگر آن كه بدهكاری او را بدهند، یا بنا داشته باشند بدون مسامحه بپردازند.

مسأله 876- تصرف در ملك میتی كه به مردم بدهكار است، حرام و نماز در آن باطل است ولی تصرفات جزئی كه برای برداشتن میت معمول است اشكال ندارد و نیز اگر بدهكاری او كمتر از مالش باشد و ورثه هم تصمیم داشته باشند كه بدون مسامحه بدهی او را بدهند تصرف اشكال ندارد.

مسأله 877- اگر میت قرض نداشته باشد ولی بعضی از ورثه او صغیر یا دیوانه یا غایب باشند، تصرف در ملك او حرام و نماز در آن باطل است ولی تصرفات جزیی كه برای برداشتن میت معمول است اشكال ندارد.

مسأله 878- نماز خواندن در مسافرخانه

و حمام و مانند اینها كه برای واردین آماده است اشكال ندارد و اگر وثوق پیدا نشود كه صاحبش راضی است مشكل است، ولی در غیر این قبیل جاها، در صورتی می شود نماز خواند كه مالك آن اجازه بدهد، یا حرفی بزند كه معلوم شود، برای نماز خواندن اذن داده است، مثل این كه به كسی اجازه دهد در ملك او بنشیند و بخوابد، كه از اینها فهمیده می شود برای نماز خواندن هم اذن داده است.

مسأله 879- در زمین بسیار وسیعی كه از دِه دور و چراگاه حیوانات است اگر چه صاحبانش راضی نباشند نماز خواندن و نشستن و خوابیدن در آن اشكال ندارد و در زمینهای زراعتی هم كه نزدیك دِه است و دیوار ندارد اگر چه در مالكین آنها صغیر و دیوانه باشد نماز و عبور و تصرفات جزئی اشكال ندارد، ولی اگر یكی از صاحبانش ناراضی باشند تصرف در آن حرام و نماز باطل است.

شرط دوم مسأله

880- مكان نمازگزار باید بی حركت باشد و اگر به واسطه تنگی وقت یا جهت دیگر ناچار باشد در جایی كه حركت دارد، مانند اتومبیل و كشتی و ترن نماز بخواند، بقدری كه ممكن است باید در حال حركت چیزی نخواند و اگر آنها از قبله به طرف دیگر حركت كنند به طرف قبله برگردد.

مسأله 881- نماز خواندن در اتومبیل و كشتی و ترن و مانند اینها، وقتی ایستاده اند مانعی ندارد.

مسأله 882- روی خرمن گندم و جو و مانند اینها كه نمی شود بی حركت ماند نماز باطل است.

مسأله 883- در جایی كه به واسطه احتمال باد و باران و زیادی جمعیت و مانند اینها اطمینان ندارد كه بتواند نماز

را تمام كند، اگر به امید تمام كردن شروع كند اشكال ندارد و اگر به مانعی برنخورد نمازش صحیح است و در جایی كه ماندن در آن حرام است، مثلًا زیر سقفی كه نزدیك است خراب شود باید نماز نخواند، ولی اگر خواند باطل نیست، و همچنین روی چیزی كه ایستادن و نشستن روی آن حرام است، مثل فرشی كه اسم خدا بر آن نوشته شده باید نماز نخواند ولی اگر خواند صحیح است.

شرط سوم

آن كه در جایی كه سقف آن كوتاه است و نمی تواند در آنجا راست بایستد، یا به اندازه ای كوچك است كه جای ركوع و سجود ندارد، نماز نخواند و اگر ناچار شود كه در چنین جایی نماز بخواند باید بقدری كه ممكن است قیام و ركوع و سجود را به جا آورد.

مسأله 884- انسان باید رعایت ادب را بكند و جلوتر از قبر پیغمبر و امام علیه السلام نماز نخواند چنانچه نماز خواندن بی احترامی باشد حرام است ولی نماز باطل نیست.

مسأله 885- اگر در نماز چیزی مانند دیوار بین او و قبر مطهر باشد كه بی احترامی نشود اشكال ندارد، ولی فاصله شدن صندوق شریف و ضریح و پارچه ای كه روی آن افتاده كافی نیست.

شرط چهارم

آن كه مكان نمازگزار اگر نجس است به طوری تر نباشد كه رطوبت آن به بدن یا لباس او برسد ولی جایی كه پیشانی را بر آن می گذارد اگر نجس باشد در صورتی كه خشك هم باشد نماز باطل است، و احتیاط مستحب آن است كه مكان نمازگزار اصلًا نجس نباشد.

مسأله 886- بنا بر احتیاط مستحب باید زن عقب تر از مرد بایستد و جای سجده او از جای ایستادن مرد كمی عقب تر باشد.

مسأله 887- اگر زن برابر مرد یا جلوتر بایستد و با هم وارد نماز شوند، بهتر آن است كه نماز را دوباره بخوانند.

مسأله 888- اگر بین مرد و زن، دیوار یا پرده یا چیز دیگری باشد نمازشان صحیح است، و احتیاط مستحب هم در دوباره خواندن نیست.

شرط پنجم آنكه جای پیشانی نمازگزار از جای زانوهای او، بیش از چهار انگشت بسته، پست تر یا بلندتر نباشد، و احتیاط واجب آن

است كه از سر انگشتان پا هم بیشتر از این پست و بلندتر نباشد.

مسأله 889- بودن مرد و زن نامحرم در جای خلوت جایز نیست، و احتیاط در نماز نخواندن در آن جا است لیكن اگر خواند نمازش باطل نیست.

مسأله 890- نماز خواندن در جایی كه تار و مانند آن استعمال می كنند باطل نیست ولی گوش دادن به آنها حرام است.

مسأله 891- در خانه كعبه و بر بام آن نماز واجب خواندن مكروه است ولی در حال ناچاری مانع ندارد.

مسأله 892- خواندن نماز مستحب در خانه كعبه و بر بام آن اشكال ندارد، بلكه مستحب است در داخل خانه مقابل هر ركنی دو ركعت نماز بخوانند.

جاهایی كه نماز خواندن در آنها مستحب است

مسأله 893- در شرع مقدس اسلام بسیار سفارش شده است، كه نماز را در مسجد بخوانند و بهتر از همه مسجدها مسجد الحرام است و بعد از آن مسجد پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم و بعد مسجد كوفه و بعد از آن مسجد بیت المقدس و بعد از مسجد بیت المقدس، مسجد جامع هر شهر و بعد از آن مسجد محله و بعد از مسجد محله، مسجد بازار است.

مسأله 894- برای زنها نماز خواندن در خانه، بلكه در صندوقخانه و اطاق عقب بهتر است، ولی اگر بتوانند كاملًا خود را از نامحرم حفظ كنند بهتر است در مسجد نماز بخوانند.

مسأله 895- نماز در حرم امامان علیهم السلام مستحب، بلكه بهتر از مسجد است و نماز در حرم مطهر حضرت امیر المؤمنین علیه السلام برابر دویست هزار نماز است.

مسأله 896- زیاد رفتن به مسجد و رفتن در مسجدی كه نمازگزار ندارد مستحب است و همسایه مسجد اگر

عذری نداشته باشد، مكروه است در غیر مسجد نماز بخواند.

مسأله 897- مستحب است انسان با كسی كه در مسجد حاضر نمی شود غذا نخورد، و در كارها با او مشورت نكند، و همسایه او نشود، و از او زن نگیرد و به او زن ندهد.

جاهایی كه نماز خواندن در آنها مكروه است

مسأله 898- نماز خواندن در چند جا مكروه است و از آن جمله است: حمام، زمین نمكزار، مقابل انسان، مقابل دری كه باز است، در جاده و خیابان و كوچه اگر برای كسانی كه عبور می كنند زحمت نباشد، و چنانچه زحمت باشد حرام ولی نماز باطل نیست. مقابل آتش و چراغ، در آشپزخانه و هر جا كه كوره آتش باشد، مقابل چاه و چاله ای كه محل بول باشد، روبروی عكس و مجسمه چیزی كه روح دارد، مگر آن كه روی آن پرده بكشند، در اطاقی كه جنب در آن باشد، در جایی كه عكس باشد اگر چه روبروی نمازگزار نباشد، مقابل قبر، روی قبر، بین دو قبر، در قبرستان.

مسأله 899- كسی كه در محل عبور مردم نماز می خواند، یا كسی روبروی اوست، مستحب است جلوی خود چیزی بگذارد و اگر چوب یا ریسمانی هم باشد كافی است.

احكام مسجد

مسأله 900- نجس كردن زمین و سقف و بام و طرف داخل دیوار مسجد حرام است و هر كس بفهمد كه نجس شده است باید فوراً نجاست آن را برطرف كند. و احتیاط واجب آن است كه طرف بیرون دیوار مسجد را هم نجس نكنند، و اگر نجس شود نجاستش را برطرف نمایند، مگر آنكه واقف آن را جزء مسجد قرار نداده باشد.

مسأله 901- اگر نتواند مسجد را تطهیر نماید، یا كمك لازم داشته باشد و پیدا نكند، تطهیر مسجد بر او واجب نیست، ولی اگر بی احترامی به مسجد باشد بنا بر احتیاط واجب، باید به كسی كه می تواند تطهیر كند اطلاع دهد.

مسأله 902- اگر جایی از مسجد نجس شود كه تطهیر آن بدون كندن یا خراب كردن

ممكن نیست باید آنجا را بكنند، یا اگر خرابی زیاد لازم نمی آید خراب نمایند، و هزینه پر كردن چاله و تعمیر خرابی بر كسی است كه مسجد را نجس كرده است و بر اشخاصی كه برای تطهیر مسجد جایی از آن را كندند، یا قسمتی از آن را خراب نمودند، پر كردن جایی كه كنده اند، و ساختن جایی كه خراب كرده اند واجب نیست. ولی اگر آن كس كه نجس كرده بكند یا خراب كند در صورت امكان باید پر كند و تعمیر نماید.

مسأله 903- اگر مسجدی را غصب كنند و به جای آن خانه و مانند آن بسازند، كه دیگر به آن مسجد نگویند باز هم بنا بر احتیاط واجب نجس كردن آن حرام و تطهیر آن واجب است.

مسأله 904- نجس كردن حرم امامان علیهم السلام حرام است. و اگر یكی از آنها نجس شود، چنانچه نجس ماندن آن بی احترامی باشد، تطهیر آن واجب است، بلكه احتیاط واجب آن است كه اگر بی احترامی هم نباشد آن را تطهیر كنند.

مسأله 905- اگر حصیر مسجد نجس شود، بنا بر احتیاط واجب باید آن را آب بكشند ولی چنانچه به واسطه آب كشیدن، خراب می شود و بریدن جای نجس بهتر است، باید آن را ببرند و اگر كسی كه نجس كرده ببرد باید خودش اصلاح كند.

مسأله 906- بردن عین نجس مانند خون در مسجد اگر بی احترامی به مسجد باشد حرام است، و همچنین بردن چیزی كه نجس شده، در صورتی كه بی احترامی به مسجد باشد حرام است.

مسأله 907- اگر مسجد را برای روضه خوانی چادر بزنند و فرش كنند و سیاهی بكوبند و اسباب چای در آن ببرند، در

صورتی كه این كارها به مسجد ضرر نرساند و مانع نماز خواندن نشود اشكال ندارد.

مسأله 908- بنا بر احتیاط واجب مسجد را به طلا نباید زینت نمایند و همچنین نباید صورت چیزهایی كه مثل انسان و حیوان روح دارد در مسجد نقش كنند. و نقاشی چیزهایی كه روح ندارد، مثل گل و بوته مكروه است.

مسأله 909- اگر مسجد خراب هم شود نمی توانند آن را بفروشند یا داخل ملك و جاده نمایند.

مسأله 910- فروختن در و پنجره و چیزهای دیگر مسجد حرام است و اگر مسجد خراب شود، باید اینها را صرف تعمیر همان مسجد كنند. و چنانچه به درد آن مسجد نخورد، باید در مسجد دیگر مصرف شود، ولی اگر به درد مسجدهای دیگر هم نخورد، می توانند آن را بفروشند و پول آن را اگر ممكن است صرف تعمیر همان مسجد و گر نه صرف تعمیر مسجد دیگر نمایند.

مسأله 911- ساختن مسجد و تعمیر مسجدی كه نزدیك به خرابی می باشد مستحب است و اگر مسجد طوری خراب شود كه تعمیر آن ممكن نباشد، می توانند آن را خراب كنند و دوباره بسازند بلكه می توانند مسجدی را كه خراب نشده، برای احتیاج مردم خراب كنند و بزرگتر بسازند.

مسأله 912- تمیز كردن مسجد و روشن كردن چراغ آن مستحب است، و كسی كه می خواهد مسجد برود، مستحب است خود را خوشبو كند و لباس پاكیزه و قیمتی بپوشد، و ته كفش خود را وارسی كند كه نجاستی به آن نباشد، و موقع داخل شدن به مسجد، اول پای راست و موقع بیرون آمدن، اول پای چپ را بگذارد، و همچنین مستحب است از همه زودتر به مسجد آید

و از همه دیرتر از مسجد بیرون رود.

مسأله 913- وقتی انسان وارد مسجد می شود، مستحب است دو ركعت نماز به قصد تحیت و احترام مسجد بخواند، و اگر نماز واجب یا مستحب دیگری هم بخواند كافی است.

مسأله 914- خوابیدن در مسجد اگر ǙƘӘǙƠناچار نباشد و صحبت كردن راجع به كارهای دنیا و مشغول صنعت شدن و خواندن شعری كه نصیحت و مانند آن نباشد مكروه است. و نیز مكروه است آب دهان و بینی و اخلاط سینه را در مسجد بیندازد و گمشده ای را طلب كند و صدای خود را بلند كند ولی بلند كردن صدا برای اذان مانعی ندارد.

مسأله 915- راه دادن بچه و دیوانه به مسجد مكروه است و كسی كه پیاز و سیر و مانند اینها خورده كه بوی دهانش مردم را اذیت می كند مكروه است به مسجد برود.

واجبات نماز

واجبات نماز

واجبات نماز یازده چیز است: اول: نیت، دوّم: قیام یعنی (ایستادن)، سوّم:

تَكْبِیرَةُ الْاحْرامِ یعنی گفتن اللَّه اكبر در اول نماز، چهارم: ركوع، پنجم: سجود، ششم:

قراءت، هفتم: ذكر، هشتم: تشهد، نهم: سلام، دهم: ترتیب، یازدهم: موالات یعنی پی در پی بودن اجزاء نماز.

مسأله 942- بعضی از واجبات نماز ركن است، یعنی اگر انسان آنها را به جا نیاورد، یا در نماز اضافه كند عمداً باشد یا اشتباهاً، نماز باطل می شود. و بعضی دیگر ركن نیست، یعنی اگر عمداً كم یا زیاد شود، نماز باطل می شود و چنانچه اشتباهاً كم یا زیاد گردد نماز باطل نمی شود، و ركن نماز پنج چیز است: اول: نیت. دوم:

تكبیرة الاحرام. سوم: قیام در موقع گفتن تكبیرة الاحرام و قیام متصل به ركوع، یعنی ایستادن پیش از ركوع. چهارم: ركوع.

پنجم: دو سجده.

نیت

مسأله 943- انسان باید نماز را به نیت قربت، یعنی برای انجام فرمان خداوند عالم به جا آورد، و لازم نیست نیت را از قلب خود بگذراند یا مثلًا به زبان بگوید كه چهار ركعت نماز ظهر می خوانم قربةً الی اللَّه.

مسأله 944- اگر در نماز ظهر یا در نماز عصر نیت كند كه چهار ركعت نماز می خوانم و معین نكند، ظهر است یا عصر، نماز او باطل است. و نیز كسی كه مثلًا قضای نماز ظهر بر او واجب است، اگر در وقت نماز ظهر بخواهد آن نماز قضا یا نماز ظهر را بخواند، باید نمازی را كه می خواند، در نیت معین كند.

مسأله 945- انسان باید از اول تا آخر نماز به نیت خود باقی باشد، پس اگر در بین نماز بطوری غافل شود كه اگر بپرسند چه می كنی، نداند چه بگوید، نمازش باطل است.

مسأله 946- انسان باید فقط برای انجام امر خداوند عالم نماز بخواند، پس كسی كه ریا كند یعنی برای نشان دادن به مردم نماز بخواند، نمازش باطل است خواه فقط برای مردم باشد، یا خدا و مردم هر دو را در نظر بگیرد.

مسأله 947- اگر قسمتی از نماز را هم برای غیر خدا به جا آورد، نماز باطل است، چه آن قسمت، واجب باشد مثل حمد و سوره، چه مستحب باشد مانند قنوت، بلكه اگر تمام نماز را برای خدا به جا آورد ولی برای نشان دادن به مردم در جای مخصوصی مثل مسجد، یا در وقت مخصوصی مثل اول وقت، یا به طرز مخصوصی، مثلًا با جماعت نماز بخواند، نمازش باطل است.

تكبیرة الاحرام

مسأله 948- گفتن اللَّه اكبر در اول هر

نماز واجب و ركن است و باید حروف (اللَّه) و حروف (اكبر) و دو كلمه (اللَّه و اكبر) را پشت سر هم بگوید و نیز باید این دو كلمه به عربی صحیح گفته شود و اگر به عربی غلط بگوید، یا مثلًا ترجمه آن را به فارسی بگوید صحیح نیست.

مسأله 949- احتیاط واجب آن است كه تكبیرة الاحرام نماز را به چیزی كه پیش از آن می خواند، مثلًا به اقامه یا به دعایی كه پیش از تكبیر می خواند نچسباند.

مسأله 950- اگر انسان بخواهد (اللَّه اكبر) را به چیزی كه بعد از آن می خواند مثلًا به (بسم اللَّه الرحمن الرحیم) بچسباند باید (ر) اكبر را پیش بدهد.

مسأله 951- موقع گفتن تكبیرة الاحرام، باید بدن آرام باشد و اگر عمداً در حالی كه بدنش حركت دارد، تكبیرة الاحرام را بگوید باطل است، و چنانچه سهواً حركت كند بنا بر احتیاط واجب باید اول، عملی كه نماز را باطل می كند انجام دهد و دوباره تكبیر بگوید.

مسأله 952- تكبیر و حمد و سوره و ذكر و دعا را باید طوری بخواند كه خودش بشنود و اگر به واسطه سنگینی یا كری گوش یا سر و صدای زیاد نمی شنود، باید طوری بگوید كه اگر مانعی نباشد بشنود.

مسأله 953- كسی كه لال است یا زبان او مرضی دارد كه نمی تواند (اللَّه اكبر) را درست بگوید، باید به هر طور كه می تواند بگوید و اگر هیچ نمی تواند بگوید باید در قلب خود بگذراند و برای تكبیر اشاره كند و زبانش را هم اگر می تواند حركت دهد.

مسأله 954- مستحب است بعد از تكبیرة الاحرام بگوید: «یا مُحْسِنُ قَدْ اتَاكَ الْمُسی ءُ وَ قَدْ أَمَرْتَ

الْمُحْسِنَ انْ یتَجَاوَزَ عَنِ الْمُسِیئِ أَنْتَ الْمُحْسِنُ وَ أَنَا الْمُسی ءُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ تَجاوَزْ عَنْ قَبیحِ مَا تَعْلَمُ مِنّی» یعنی ای خدایی كه به بندگان احسان می كنی بنده گنهكار به در خانه تو آمده و تو امر كرده ای كه نیكوكار از گنهكار بگذرد، تو نیكوكاری و من گناهكار به حق محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم رحمت خود را بر محمد و آل محمد بفرست و از بدیهایی كه میدانی از من سر زده بگذر.

مسأله 955- مستحب است موقع گفتن تكبیر اول نماز، و تكبیرهای بین نماز، دستها را تا مقابل گوشها بالا ببرد.

مسأله 956- اگر شك كند كه تكبیرة الاحرام را گفته یا نه، چنانچه مشغول خواندن چیزی شده، به شك خود اعتنا نكند و اگر چیزی نخوانده، باید تكبیر را بگوید.

مسأله 957- اگر بعد از گفتن تكبیرة الاحرام شك كند كه آن را صحیح گفته یا نه، باید به شك خود اعتنا نكند.

قیام (ایستادن)

مسأله 958- قیام در موقع گفتن تكبیرة الاحرام و قیام پیش از ركوع كه آن را قیام متصل به ركوع می گویند ركن است، ولی قیام در موقع خواندن حمد و سوره و قیام بعد از ركوع ركن نیست و اگر كسی آن را از روی فراموشی ترك كند، نمازش صحیح است.

مسأله 959- واجب است پیش از گفتن تكبیر و بعد از آن مقداری بایستد تا یقین كند كه در حال ایستادن تكبیر گفته است.

مسأله 960- اگر ركوع را فراموش كند و بعد از حمد و سوره بنشیند و یادش بیاید كه ركوع نكرده، باید بایستد و

به ركوع رود و اگر بدون این كه بایستد، به حال خمیدگی به ركوع برگردد، چون قیام متصل به ركوع را به جا نیاورده، نماز او باطل است.

مسأله 961- موقعی كه ایستاده است، باید بدن را حركت ندهد و به طرفی خم نشود و به جایی تكیه نكند ولی اگر از روی ناچاری باشد، یا در حال خم شدن برای ركوع پاها را حركت دهد اشكال ندارد.

مسأله 962- اگر موقعی كه ایستاده، از روی فراموشی بدن را حركت دهد، یا به طرفی خم شود، یا به جایی تكیه كند، اشكال ندارد ولی در قیام موقع گفتن تكبیرة الاحرام و قیام متصل به ركوع اگر از روی فراموشی هم باشد، بنا بر احتیاط واجب، باید نماز را تمام كند و دوباره بخواند.

مسأله 963- باید در موقع ایستادن، هر دو پا روی زمین باشد، ولی لازم نیست سنگینی بدن روی هر دو پا باشد و اگر روی یك پا هم باشد اشكال ندارد.

مسأله 964- كسی كه می تواند درست بایستد، اگر پاها را خیلی گشاد بگذارد كه به حال ایستادن معمولی نباشد نمازش باطل است.

مسأله 965- موقعی كه انسان در نماز می خواهد كمی جلو یا عقب رود، یا كمی بدن را به طرف راست یا چپ حركت دهد، باید چیزی نگوید ولی بِحَوْلِ اللَّهِ وَ قُوَّتِهِ أَقُومُ وَ أَقْعُدُ را باید در حال برخاستن بگوید و در موقع گفتن ذكرهای واجب هم بدن باید بی حركت باشد بلكه احتیاط واجب آن است كه در موقع گفتن ذكرهای مستحبی نماز، باید بدنش آرام باشد.

مسأله 966- اگر در حال حركت بدن ذكر بگوید، مثلًا موقع رفتن به ركوع یا رفتن به

سجده تكبیر بگوید، چنانچه آن را به قصد ذكری كه در نماز دستور داده اند بگوید، باید نماز را دوباره بخواند و اگر به این قصد نگوید، بلكه بخواهد ذكری گفته باشد نماز صحیح است.

مسأله 967- حركت دادن دست و انگشتان در موقع خواندن حمد، اشكال ندارد، اگر چه احتیاط مستحب آن است كه آنها را هم حركت ندهد.

مسأله 968- اگر موقع خواندن حمد و سوره، یا خواندن تسبیحات بی اختیار به قدری حركت كند كه از حال آرام بودن خارج شود، احتیاط واجب آن است كه بعد از آرام گرفتن بدن، آنچه را در حال حركت خوانده دوباره بخواند.

مسأله 969- اگر در بین نماز از ایستادن عاجز شود باید بنشیند و اگر از نشستن هم عاجز شود باید بخوابد ولی تا بدنش آرام نگرفته باید چیزی نخواند.

مسأله 970- تا انسان می تواند ایستاده نماز بخواند، نباید بنشیند مثلًا كسی كه در موقع ایستادن، بدنش حركت می كند یا مجبور است به چیزی تكیه دهد، یا بدنش را كج كند، یا خم شود یا پاها را بیشتر از معمول گشاد بگذارد، باید به هر طور كه می تواند ایستاده نماز بخواند ولی اگر به هیچ قسم حتی مثل حال ركوع هم نتواند بایستد، باید راست بنشیند و نشسته نماز بخواند.

مسأله 971- تا انسان می تواند بنشیند نباید خوابیده نماز بخواند و اگر نتواند راست بنشیند، باید هر طور كه می تواند بنشیند و اگر به هیچ قسم نمی تواند بنشیند، باید بطوری كه در احكام قبله گفته شد، به پهلوی راست بخوابد و اگر نمی تواند، به پهلوی چپ و اگر آن هم ممكن نیست به پشت بخوابد، بطوری كه كف پاهای او رو

به قبله باشد.

مسأله 972- كسی كه نشسته نماز می خواند، اگر بعد از خواندن حمد و سوره بتواند بایستد، و ركوع را ایستاده به جا آورد، باید بایستد و از حال ایستاده به ركوع رود و اگر نتواند، باید ركوع را هم نشسته به جا آورد.

مسأله 973- كسی كه خوابیده نماز می خواند، اگر در بین نماز بتواند بنشیند، باید مقداری را كه می تواند، نشسته بخواند. و نیز اگر می تواند بایستد، باید مقداری را كه می تواند، ایستاده بخواند، ولی تا بدنش آرام نگرفته باید چیزی نخواند.

مسأله 974- كسی كه نشسته نماز می خواند اگر در بین نماز بتواند بایستد باید مقداری را كه می تواند، ایستاده بخواند ولی تا بدنش آرام نگرفته، باید چیزی نخواند.

مسأله 975- كسی كه می تواند بایستد اگر بترسد كه به واسطه ایستادن مریض شود یا ضرری به او برسد، می تواند نشسته نماز بخواند و اگر از نشستن هم بترسد، می تواند خوابیده نماز بخواند.

مسأله 976- اگر انسان احتمال بدهد كه تا آخر وقت بتواند ایستاده نماز بخواند می تواند اول وقت نماز بخواند اگر چه احتیاط آن است كه نماز را تأخیر بیندازد.

مسأله 977- مستحب است در حال ایستادن، بدن را راست نگهدارد، شانه ها را پایین بیندازد، دستها را روی رانها بگذارد، انگشتها را به هم بچسباند، جای سجده را نگاه كند، سنگینی بدن را بطور مساوی روی دو پا بیندازد، با خضوع و خشوع باشد، پاها را پس و پیش نگذارد، اگر مرد است پاها را از سه انگشتِ باز، تا یك وجب فاصله دهد، و اگر زن است پاها را به هم بچسباند.

قراءت

مسأله 978- در ركعت اول و دوم نمازهای واجب یومیه، انسان باید

اول حمد و بعد از آن یك سوره تمام بخواند.

مسأله 979- اگر وقت نماز تنگ باشد، یا انسان ناچار شود كه سوره را نخواند، مثلًا بترسد كه اگر سوره را بخواند، دزد یا درنده، یا چیز دیگری به او صدمه بزند، نباید سوره را بخواند و اگر در كاری عجله داشته باشد می تواند سوره را نخواند.

مسأله 980- اگر عمداً سوره را پیش از حمد بخواند نمازش باطل است و اگر اشتباهاً سوره را پیش از حمد بخواند و در بین آن یادش بیاید، باید سوره را رها كند و بعد از خواندن حمد سوره را از اول بخواند.

مسأله 981- اگر حمد و سوره یا یكی از آنها را فراموش كند و بعد از رسیدن به ركوع بفهمد نمازش صحیح است.

مسأله 982- اگر پیش از آن كه برای ركوع خم شود، بفهمد كه حمد و سوره را نخوانده باید بخواند. و اگر بفهمد سوره را نخوانده، باید فقط سوره را بخواند ولی اگر بفهمد حمد تنها را نخوانده، باید اول حمد و بعد از آن دوباره سوره را بخواند، و نیز اگر خم شود و پیش از آن كه به ركوع برسد، بفهمد حمد و سوره، یا سوره تنها، یا حمد تنها را نخوانده، باید بایستد و به همین دستور عمل نماید.

مسأله 983- اگر در نماز یكی از چهار سوره ای را كه آیه سجده دارد و در مسأله 355 گفته شد، عمداً بخواند نمازش باطل است.

مسأله 984- اگر اشتباهاً مشغول خواندن سوره ای شود كه سجده واجب دارد، چنانچه پیش از رسیدن به آیه سجده بفهمد، باید آن سوره را رها كند و سوره دیگر بخواند و

اگر بعد از خواندن آیه سجده بفهمد باید در بین نماز با اشاره، سجده آن را به جا آورد و به همان سوره كه خوانده اكتفا نماید.

مسأله 985- اگر در نماز آیه سجده را بشنود و به اشاره سجده كند نمازش صحیح است.

مسأله 986- در نماز مستحبی خواندن سوره لازم نیست، اگر چه آن نماز به واسطه نذر كردن واجب شده باشد، ولی در بعضی از نمازهای مستحبی مثل نماز وحشت كه سوره مخصوصی دارد، اگر بخواهد به دستور آن نماز رفتار كرده باشد، باید همان سوره را بخواند.

مسأله 987- در نماز جمعه و در نماز ظهر روز جمعه مستحب است در ركعت اول بعد از حمد، سوره جمعه و در ركعت دوم بعد از حمد، سوره منافقین بخواند و اگر مشغول یكی از اینها شود، بنا بر احتیاط واجب نمی تواند آن را رها كند و سوره دیگر بخواند.

مسأله 988- اگر بعد از حمد مشغول خواندن سوره قل هو اللَّه احد یا سوره قل یا أیها الكافرون شود، نمی تواند آن را رها كند و سوره دیگر بخواند ولی در نماز جمعه و نماز ظهر روز جمعه اگر از روی فراموشی به جای سوره جمعه و منافقین، یكی از این دو سوره را بخواند، تا به نصف نرسیده، می تواند آن را رها كند و سوره جمعه و منافقین را بخواند.

مسأله 989- اگر در نماز جمعه یا نماز ظهر روز جمعه عمداً سوره قل هو اللَّه احد یا سوره قل یا أیها الكافرون بخواند، اگر چه به نصف نرسیده باشد بنا بر احتیاط واجب نمی تواند رها كند و سوره جمعه و منافقین را بخواند.

مسأله 990- اگر در

نماز، غیر سوره قل هو اللَّه احد و قل یا أیها الكافرون سوره دیگری بخواند، تا به نصف نرسیده می تواند رها كند و سوره دیگر بخواند.

مسأله 991- اگر مقداری از سوره را فراموش كند یا از روی ناچاری، مثلًا به واسطه تنگی وقت یا جهت دیگر نشود آن را تمام نماید می تواند آن سوره را رها كند و سوره دیگر بخواند، اگر چه از نصف گذشته باشد یا سوره ای كه می خوانده قل هو اللَّه احد، یا قل یا أیها الكافرون باشد.

مسأله 992- بر مرد واجب است حمد و سوره نماز صبح و مغرب و عشا را بلند بخواند و بر مرد و زن واجب است حمد و سوره نماز ظهر و عصر را آهسته بخوانند.

مسأله 993- مرد باید در نماز صبح و مغرب و عشا مواظب باشد كه تمام كلمات حمد و سوره حتی حرف آخر آنها را بلند بخواند.

مسأله 994- زن می تواند حمد و سوره نماز صبح و مغرب و عشا را بلند یا آهسته بخواند، ولی اگر نامحرم صدایش را بشنود بنا بر احتیاط واجب باید آهسته بخواند.

مسأله 995- اگر در جایی كه باید نماز را بلند خواند عمداً آهسته بخواند، یا در جایی كه باید آهسته خواند عمداً بلند بخواند، نمازش باطل است ولی اگر از روی فراموشی یا ندانستن مسأله باشد صحیح است و اگر در بین خواندن حمد و سوره هم بفهمد اشتباه كرده، لازم نیست مقداری را كه خوانده دوباره بخواند.

مسأله 996- اگر كسی در خواندن حمد و سوره بیشتر از معمول صدایش را بلند كند، مثل آن كه آنها را با فریاد بخواند، نمازش باطل است.

مسأله 997- انسان

باید نماز را یاد بگیرد كه غلط نخواند و كسی كه به هیچ قسم نمی تواند صحیح آن را یاد بگیرد، باید هر طور كه می تواند بخواند و احتیاط مستحب آن است كه نماز را به جماعت به جا آورد.

مسأله 998- كسی كه حمد و سوره و چیزهای دیگر نماز را بخوبی نمی داند و می تواند یاد بگیرد، چنانچه وقت نماز وسعت دارد، باید یاد بگیرد و اگر وقت تنگ است، بنا بر احتیاط واجب در صورتی كه ممكن باشد، باید نمازش را به جماعت بخواند.

مسأله 999- احتیاط واجب آن است كه برای یاد دادن واجبات نماز مزد نگیرند ولی برای مستحبات آن اشكال ندارد.

مسأله 1000- اگر یكی از كلمات حمد یا سوره را نداند، یا عمداً آن را نگوید یا به جای حرفی حرف دیگر بگوید، مثلًا به جای (ض) (ظ) بگوید یا جایی كه باید بدون زیر و زبر خوانده شود، زیر و زبر بدهد، یا تشدید را نگوید نماز او باطل است.

مسأله 1001- اگر انسان كلمه ای را صحیح بداند و در نماز همان طور بخواند و بعد بفهمد غلط خوانده لازم نیست دوباره نماز را بخواند و یا اگر وقت گذشته قضا نماید.

مسأله 1002- اگر زیر و زبر كلمه ای را نداند باید یاد بگیرد ولی اگر كلمه ای را كه وقف كردن آخر آن جایز است همیشه وقف كند یاد گرفتن زیر و زبر آن لازم نیست و نیز اگر نداند مثلًا كلمه ای به (س) است یا به (ص) باید یاد بگیرد و چنانچه دو جور یا بیشتر بخواند، مثل آن كه در اهدنا الصراط المستقیم، مستقیم را یك مرتبه با سین و یك مرتبه

با صاد بخواند نمازش باطل است مگر آنكه هر دو جور قرائت شده باشد و به امید رسیدن به واقع بخواند.

مسأله 1003- اگر در كلمه ای واو باشد و حرف قبل از واو در آن كلمه پیش داشته باشد و حرف بعد از واو در آن كلمه همزه (ء) باشد مثل كلمه سوء بهتر است آن واو را، مدّ بدهد یعنی آن را بكشد و همچنین اگر در كلمه ای الف باشد و حرف قبل از الف در آن كلمه زبر داشته باشد و حرف بعد از الف در آن كلمه همزه باشد مثل جاء بهتر است الف آن را بكشد و نیز اگر در كلمه ای (ی) باشد و حرف پیش از (ی) در آن كلمه زیر داشته باشد و حرف بعد از (ی) در آن كلمه همزه باشد مثل (جی ء) بهتر آن است (ی) را با مدّ بخواند و اگر بعد از این واو و الف و (ی) به جای همزه (ء) حرفی باشد كه ساكن است یعنی زیر و زبر و پیش ندارد باز هم بهتر آن است این سه حرف را با مدّ بخواند، مثلًا در و لا الضالین كه بعد از الف حرف لام ساكن است، بهتر آن است الف آن را با مدّ بخواند.

مسأله 1004- احتیاط مستحب آن است كه در نماز، وقف به حركت و وصل به سكون ننماید و معنی وقف به حركت آن است كه زیر یا زبر یا پیش آخر كلمه ای را بگوید و بین آن كلمه و كلمه بعدش فاصله دهد. مثلًا بگوید الرحمن الرحیم و میم الرحیم را زیر بدهد و بعد قدری فاصله دهد و

بگوید مالك یوم الدین. و معنی وصل به سكون آن است كه زیر یا زبر یا پیش كلمه ای را نگوید و آن كلمه را به كلمه بعد بچسباند مثل آن كه بگوید الرحمن الرحیم و میم الرحیم را زیر ندهد و فوراً مالك یوم الدین را بگوید.

مسأله 1005- در ركعت سوم و چهارم نماز می تواند فقط یك حمد بخواند یا سه مرتبه تسبیحات اربعه بگوید یعنی سه مرتبه بگوید سُبْحانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لا الهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَكْبَرُ و اگر یك مرتبه هم تسبیحات اربعه بگوید كافی است و می تواند در یك ركعت حمد و در ركعت دیگر تسبیحات بگوید و بهتر است در هر دو ركعت تسبیحات بخواند.

مسأله 1006- در تنگی وقت باید تسبیحات اربعه را یك مرتبه بگوید.

مسأله 1007- بر مرد و زن واجب است كه در ركعت سوم و چهارم نماز، حمد یا تسبیحات را آهسته بخوانند.

مسأله 1008- اگر در ركعت سوم و چهارم حمد بخواند، بنا بر احتیاط واجب باید بسم اللَّه آن را هم آهسته بگوید.

مسأله 1009- كسی كه نمی تواند تسبیحات را یاد بگیرد یا درست بخواند، باید در ركعت سوم و چهارم حمد بخواند.

مسأله 1010- اگر در دو ركعت اول نماز به خیال این كه دو ركعت آخر است تسبیحات بگوید، چنانچه پیش از ركوع بفهمد، باید حمد و سوره را بخواند و اگر در ركوع یا بعد از ركوع بفهمد، نمازش صحیح است.

مسأله 1011- اگر در دو ركعت آخر نماز به خیال این كه در دو ركعت اول است حمد بخواند، یا در دو ركعت اول نماز با این كه گمان می كرده در دو

ركعت آخر است حمد بخواند، چه پیش از ركوع بفهمد چه بعد از آن نمازش صحیح است.

مسأله 1012- اگر در ركعت سوم یا چهارم می خواست حمد بخواند تسبیحات به زبانش آمد، یا می خواست تسبیحات بخواند حمد به زبانش آمد باید آن را رها كند و دوباره حمد یا تسبیحات را بخواند. ولی اگر عادتش خواندن چیزی بوده كه به زبانش آمده، و در خزانه قلبش آن را قصد داشته می تواند همان را تمام كند و نمازش صحیح است.

مسأله 1013- كسی كه عادت دارد در ركعت سوم و چهارم تسبیحات بخواند اگر بدون قصد مشغول خواندن حمد شود باید آن را رها كند و دوباره حمد یا تسبیحات را بخواند.

مسأله 1014- در ركعت سوم و چهارم مستحب است بعد از تسبیحات استغفار كند، مثلًا بگوید: أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ رَبِّی وَ اتُوبُ الَیهِ یا بگوید اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِی، و اگر به گمان آنكه حمد یا تسبیحات را گفته مشغول گفتن استغفار شود و شك كند كه حمد یا تسبیحات را خوانده یا نه، باید به شك خود اعتنا ننماید ولی اگر نمازگزار پیش از خم شدن برای ركوع در حالی كه مشغول گفتن استغفار نیست، شك كند كه حمد یا تسبیحات را خوانده یا نه، باید حمد یا تسبیحات را بخواند.

مسأله 1015- اگر در ركوع ركعت سوم یا چهارم یا در حال رفتن به ركوع شك كند كه حمد یا تسبیحات را خوانده یا نه، باید به شك خود اعتنا نكند.

مسأله 1016- هرگاه شك كند كه آیه یا كلمه ای را درست گفته یا نه اگر به چیزی كه بعد از آن است مشغول نشده، باید آن آیه یا

كلمه را بطور صحیح بگوید و اگر به چیزی كه بعد از آن است مشغول شده، چنانچه آن چیز ركن باشد مثل آن كه در ركوع شك كند كه فلان كلمه از سوره را درست گفته یا نه، باید به شك خود اعتنا نكند، و اگر ركن نباشد، مثلًا موقع گفتن (اللَّه الصمد) شك كند كه (قل هو اللَّهُ احد) را درست گفته یا نه، باز هم می تواند به شك خود اعتنا نكند، ولی اگر احتیاطاً آن آیه یا كلمه را بطور صحیح بگوید اشكال ندارد، و اگر چند مرتبه هم شك كند، می تواند چند بار بگوید اما اگر به وسواس برسد و باز هم بگوید، بنا بر احتیاط واجب باید نمازش را دوباره بخواند.

مسأله 1017- مستحب است در ركعت اول، پیش از خواندن حمد بگوید أعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیمِ و در ركعت اول و دوم نماز ظهر و عصر (بسم اللَّه) را بلند بگوید و حمد و سوره را شمرده بخواند و در آخر هر آیه وقف كند یعنی آن را به آیه بعد نچسباند، و در حال خواندن حمد و سوره به معنای آیه توجه داشته باشد. اگر نماز را به جماعت می خواند، بعد از تمام شدن حمد امام، و اگر فرادی می خواند، بعد از آن كه حمد خودش تمام شد بگوید الحمد للَّه رب العالمین. بعد از خواندن سوره قل هو اللَّهُ احد، یك، یا دو، یا سه مرتبه كَذَلِكَ اللَّهُ ربّی یا سه مرتبه كَذَلِكَ اللَّهُ رَبُّنا بگوید، بعد از خواندن سوره كمی صبر كند بعد تكبیر پیش از ركوع را بگوید یا قنوت را بخواند.

مسأله 1018- مستحب است در

تمام نمازها در ركعت اول، سوره انا انزلناه و در ركعت دوم، سوره قل هو اللَّه احد را بخواند.

مسأله 1019- مكروه است انسان در تمام نمازهای یك شبانه روز سوره قل هو اللَّه احد را نخواند.

مسأله 1020- خواندن سوره قل هو اللَّه احد به یك نفس مكروه است.

مسأله 1021- سوره ای را كه در ركعت اول خوانده مكروه است در ركعت دوم بخواند ولی اگر سوره قل هو اللَّه احد را در هر دو ركعت بخواند مكروه نیست.

ركوع

مسأله 1022- در هر ركعت بعد از قراءت باید به اندازه ای خم شود كه بتواند دست را به زانو بگذارد و این عمل را ركوع می گویند.

رساله توضیح المسائل، ص: 160

مسأله 1023- اگر به اندازه ركوع خم شود، ولی دستها را به زانو نگذارد اشكال ندارد.

مسأله 1024- هرگاه ركوع را بطور غیر معمول به جا آورد، مثلًا به چپ یا راست خم شود، اگر چه دستهای او به زانو برسد، صحیح نیست.

مسأله 1025- خم شدن باید به قصد ركوع باشد، پس اگر به قصد كار دیگر مثلًا برای كشتن جانور خم شود، نمی تواند آن را ركوع حساب كند بلكه باید بایستد دوباره برای ركوع خم شود و به واسطه این عمل، ركن زیاد نشده و نماز باطل نمی شود.

مسأله 1026- كسی كه دست یا زانوی او با دست و زانوی دیگران فرق دارد، مثلًا دستش خیلی بلند است كه اگر كمی خم شود به زانو می رسد یا زانوی او پایین تر از مردم دیگر است كه باید خیلی خم شود تا دستش به زانو برسد، باید به اندازه معمول خم شود.

مسأله 1027- كسی كه نشسته ركوع می كند، باید بقدری خم شود

كه صورتش مقابل زانوها برسد و بهتر است به قدری خم شود كه صورت نزدیك جای سجده برسد.

مسأله 1028- انسان هر ذكری در ركوع بگوید كافی است ولی احتیاط واجب آن است كه به قدر سه مرتبه سُبْحانَ اللَّهِ یا یك مرتبه سُبْحانَ رَبِّی الْعَظِیمِ وَ بِحَمْدِهِ كمتر نباشد.

مسأله 1029- ذكر ركوع باید دنبال هم و به عربی صحیح گفته شود و مستحب است آن را سه یا پنج یا هفت مرتبه بلكه بیشتر بگویند.

مسأله 1030- در ركوع باید به مقدار ذكر واجب، بدن آرام باشد و در ذكر مستحب هم اگر آن را به قصد ذكری كه برای ركوع دستور داده اند بگوید بنا بر احتیاط واجب، آرام بودن بدن لازم است.

مسأله 1031- اگر موقعی كه ذكر واجب ركوع را می گوید، بی اختیار بقدری حركت كند كه از حال آرام بودن بدن خارج شود باید بعد از آرام گرفتن بدن، بنا بر احتیاط واجب دوباره ذكر را بگوید، ولی اگر كمی حركت كند كه از حال آرام بودن بدن خارج نشود، یا انگشتان را حركت دهد اشكال ندارد.

مسأله 1032- اگر پیش از آنكه به مقدار ركوع خم شود و بدن آرام گیرد عمداً ذكر ركوع را بگوید، نمازش باطل است.

مسأله 1033- اگر پیش از تمام شدن ذكر واجب، عمداً سر از ركوع بردارد نمازش باطل است و اگر سهواً سر بردارد، چنانچه پیش از آن كه از حال ركوع خارج شود، یادش بیاید كه ذكر ركوع را تمام نكرده باید در حال آرامی بدن دوباره ذكر را بگوید و اگر بعد از آن كه از حال ركوع خارج شد، یادش بیاید نماز او صحیح است.

مسأله 1034-

اگر نتواند به مقدار ذكر در ركوع بماند، در صورتی كه بتواند پیش از آن كه از حد ركوع بیرون رود ذكر را بگوید، باید در آن حال تمام كند و اگر نتواند در حال برخاستن ذكر را به قصد رجاء بگوید.

مسأله 1035- اگر به واسطه مرض و مانند آن در ركوع آرام نگیرد نماز صحیح است ولی باید پیش از آنكه از حال ركوع خارج شود، ذكر واجب یعنی سبحان ربی العظیم و بحمده یا سه مرتبه سبحان اللَّه را بگوید.

مسأله 1036- هرگاه نتواند به اندازه ركوع خم شود، باید به چیزی تكیه دهد و ركوع كند و اگر موقعی هم كه تكیه داده نتواند بطور معمول ركوع كند باید به هر اندازه می تواند، خم شود و اگر هیچ نتواند خم شود باید موقع ركوع بنشیند و نشسته ركوع كند و احتیاط مستحب آن است كه نماز دیگری هم بخواند و برای ركوع آن با سر اشاره نماید.

مسأله 1037- كسی كه می تواند ایستاده نماز بخواند اگر در حال ایستاده یا نشسته نتواند ركوع كند، باید ایستاده نماز بخواند و برای ركوع با سر اشاره كند و اگر نتواند اشاره كند، باید به نیت ركوع چشم ها را هم بگذارد و ذكر آن را بگوید و به نیت برخاستن از ركوع، چشمها را باز كند و اگر از این هم عاجز است باید در قلب، نیت ركوع كند و ذكر آن را بگوید.

مسأله 1038- كسی كه نمی تواند ایستاده یا نشسته ركوع كند و برای ركوع فقط می تواند در حالی كه نشسته است كمی خم شود یا در حالی كه ایستاده است با سر اشاره كند، باید

ایستاده نماز بخواند و برای ركوع با سر اشاره نماید و احتیاط مستحب آن است كه نماز دیگری هم بخواند و موقع ركوع آن بنشیند و هر قدر می تواند برای ركوع خم شود.

مسأله 1039- اگر بعد از رسیدن به حد ركوع و آرام گرفتن بدن سر بردارد و دو مرتبه به قصد ركوع به اندازه ركوع خم شود، نمازش باطل است، و نیز اگر بعد از آنكه به اندازه ركوع خم شد و بدنش آرام گرفت، به قصد ركوع بقدری خم شود كه از اندازه ركوع بگذرد و دوباره به ركوع برگردد، بنا بر احتیاط واجب نمازش باطل است و بهتر آن است كه نماز را تمام كند و از سر بخواند.

مسأله 1040- بعد از تمام شدن ذكر ركوع، باید راست بایستد و بعد از آن كه بدن آرام گرفت به سجده رود و اگر عمداً پیش از ایستادن، یا پیش از آرام گرفتن بدن به سجده رود نمازش باطل است.

مسأله 1041- اگر ركوع را فراموش كند و پیش از آنكه به سجده برسد، یادش بیاید، باید بایستد بعد به ركوع رود و چنانچه به حالت خمیدگی به ركوع برگردد، نمازش باطل است.

مسأله 1042- اگر بعد از آن كه پیشانی به زمین برسد، یادش بیاید كه ركوع نكرده بنا بر احتیاط واجب باید بایستد و ركوع را به جا آورد و نماز را تمام كند و دوباره بخواند.

مسأله 1043- مستحب است پیش از رفتن به ركوع در حالی كه راست ایستاده تكبیر بگوید و در ركوع زانوها را به عقب دهد و پشت را صاف نگهدارد و گردن را بكشد و مساوی پشت نگهدارد و

بین دو قدم را نگاه كند و پیش از ذكر یا بعد از آن صلوات بفرستد و بعد از آن كه از ركوع برخاست و راست ایستاد، در حال آرامی بدن بگوید سَمِعَ اللَّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ.

مسأله 1044- مستحب است در ركوع زنها دست را از زانو بالاتر بگذارند و زانوها را به عقب ندهند.

سجود

توضیح

مسأله 1045- نمازگزار باید در هر ركعت از نمازهای واجب و مستحب، بعد از ركوع دو سجده كند و سجده آن است كه پیشانی و كف دو دست و سر دو زانو و سر دو انگشت بزرگ پاها را بر زمین بگذارد.

مسأله 1046- دو سجده روی هم یك ركن است كه اگر كسی در نماز واجب عمداً یا از روی فراموشی هر دو را ترك كند، یا دو سجده دیگر به آنها اضافه نماید، نمازش باطل است.

مسأله 1047- اگر عمداً یك سجده كم یا زیاد كند، نماز باطل می شود و اگر سهواً یك سجده كم كند حكم آن بعداً گفته خواهد شد.

مسأله 1048- اگر پیشانی را عمداً یا سهواً به زمین نگذارد، سجده نكرده است، اگر چه جاهای دیگر به زمین برسد ولی اگر پیشانی را به زمین بگذارد و سهواً جاهای دیگر را به زمین نرساند، یا سهواً ذكر نگوید سجده صحیح است.

مسأله 1049- در سجده هر ذكری بگوید كافی است ولی احتیاط واجب آن است كه مقدار ذكر از سه مرتبه سبحان اللَّه یا یك مرتبه سُبْحانَ رَبِّی الْاعْلی وَ بِحَمْدِهِ كمتر نباشد و مستحب است سُبْحانَ رَبِّی الْاعْلی وَ بِحمدِهِ را سه یا پنج یا هفت مرتبه بگوید.

مسأله 1050- در سجود باید به مقدار ذكر واجب، بدن آرام

باشد و موقع گفتن ذكر مستحب هم، اگر آن را به قصد ذكری كه برای سجده دستور داده اند بگوید، آرام بودن بدن لازم است.

مسأله 1051- اگر پیش از آنكه پیشانی به زمین برسد و بدن آرام بگیرد عمداً ذكر سجده را بگوید، یا پیش از تمام شدن ذكر عمداً سر از سجده بردارد، نماز باطل است.

مسأله 1052- اگر پیش از آنكه پیشانی به زمین برسد و بدن آرام گیرد، سهواً ذكر سجده را بگوید و پیش از آنكه سر از سجده بردارد، بفهمد اشتباه كرده باید دوباره در حال آرام بودن، ذكر را بگوید.

مسأله 1053- اگر بعد از آنكه سر از سجده برداشت، بفهمد كه پیش از آرام گرفتن بدن، ذكر را گفته یا پیش از آنكه ذكر سجده تمام شود سر برداشته نمازش صحیح است.

مسأله 1054- اگر موقعی كه ذكر سجده را می گوید، یكی از هفت عضو را عمداً از زمین بردارد، نماز باطل می شود ولی موقعی كه مشغول گفتن ذكر نیست، اگر غیر پیشانی جاهای دیگر را از زمین بردارد و دوباره بگذارد اشكال ندارد.

مسأله 1055- اگر پیش از تمام شدن ذكر سجده سهواً پیشانی را از زمین بردارد نمی تواند دوباره به زمین بگذارد و باید آن را یك سجده حساب كند، ولی اگر جاهای دیگر را سهواً از زمین بردارد، باید دو مرتبه به زمین بگذارد و ذكر را بگوید.

مسأله 1056- بعد از تمام شدن ذكر سجده اول باید بنشیند تا بدن آرام گیرد و دوباره به سجده رود.

مسأله 1057- جای پیشانی نمازگزار باید از جاهای زانوهایش پست تر و بلندتر از چهار انگشت بسته نباشد، بلكه احتیاط واجب آن است كه جای

پیشانی او از جای انگشتانش پست تر و بلندتر از چهار انگشت بسته نباشد.

مسأله 1058- در زمین سراشیب كه سراشیبی آن درست معلوم نیست احتیاط واجب آن است كه جای پیشانی نمازگزار از جای انگشتهای پا و سر زانوهای او بیش از چهار انگشت بسته بلندتر نباشد.

مسأله 1059- اگر پیشانی را سهواً به چیزی بگذارد كه از جای انگشتهای پا و سر زانوهای او بلندتر از چهار انگشت بسته است، چنانچه بلندی آن بقدری است كه نمی گویند در حال سجده است، می تواند سر را بردارد و به چیزی كه بلندی آن به اندازه چهار انگشت بسته یا كمتر است بگذارد و می تواند سر را به روی آن، كه به اندازه چهار انگشت یا كمتر است بكشد، و اگر بلندی آن به قدری است كه می گویند در حال سجده است احتیاط واجب آن است كه پیشانی را از روی آن به روی چیزی كه بلندی آن به اندازه چهار انگشت بسته یا كمتر است بكشد، و اگر كشیدن پیشانی ممكن نیست، بنا بر احتیاط واجب باید پیشانی را بلند كند و بر موضعی كه بلندی زایدی ندارد بگذارد و نماز را تمام كند و دوباره بخواند.

مسأله 1060- باید بین پیشانی و آنچه بر آن سجده می كند چیزی نباشد پس اگر مهر به قدری چرك باشد كه پیشانی به خود مهر نرسد، سجده باطل است ولی اگر مثلًا رنگ مهر تغییر كرده باشد اشكال ندارد.

مسأله 1061- در سجده باید كف دست را بر زمین بگذارد ولی در حال ناچاری پشت دست هم مانعی ندارد، و اگر پشت دست ممكن نباشد، باید مچ دست را بگذارد، و چنانچه آن

را هم نتواند، باید تا آرنج هر جا كه می تواند بر زمین بگذارد و اگر آن هم ممكن نیست، گذاشتن بازو كافی است.

مسأله 1062- در سجده بنا بر احتیاط واجب باید سر دو انگشت بزرگ پاها را به زمین بگذارد، و اگر انگشتهای دیگر پا، یا روی پا را به زمین بگذارد، یا به واسطه بلند بودن ناخن، سر شست به زمین نرسد نمازش باطل است.

مسأله 1063- كسی كه مقداری از شست پایش بریده، باید بقیه آن را به زمین بگذارد، و اگر چیزی از آن نمانده، یا اگر مانده خیلی كوتاه است باید بقیه انگشتان را بگذارد و اگر هیچ انگشت ندارد، باید هر مقداری از پا باقی مانده به زمین بگذارد.

مسأله 1064- اگر بطور غیر معمول سجده كند، مثلًا سینه و شكم را به زمین بچسباند، بنا بر احتیاط مستحب باید نماز را دوباره بخواند، ولی اگر پاها را دراز كند، اگر چه هفت عضوی كه گفته شد به زمین برسد، بنا بر احتیاط واجب، باید نماز را دوباره بخواند.

مسأله 1065- مهر یا چیز دیگری كه بر آن سجده می كند، باید پاك باشد، ولی اگر مثلًا مهر را روی فرش نجس بگذارد، یا یك طرف مهر نجس باشد و پیشانی را به طرف پاك آن بگذارد اشكال ندارد.

مسأله 1066- اگر در پیشانی دمل و مانند آن باشد، چنانچه ممكن است باید با جای سالم پیشانی سجده كند، و اگر ممكن نیست باید زمین را گود كند و دمل را در گودال و جای سالم را به مقداری كه برای سجده كافی باشد بر زمین بگذارد.

مسأله 1067- اگر دمل یا زخم تمام پیشانی را

گرفته باشد باید به یكی از دو طرف پیشانی سجده كند و اگر ممكن نیست به چانه و اگر به چانه هم ممكن نیست باید به هر جای از صورت كه ممكن است سجده كند و اگر به هیچ جای از صورت ممكن نیست باید با جلو سر سجده نماید.

مسأله 1068- كسی كه نمی تواند پیشانی را به زمین برساند باید بقدری كه می تواند خم شود و مهر یا چیز دیگری را كه سجده بر آن صحیح است روی چیز بلندی گذاشته و طوری پیشانی را بر آن بگذارد كه بگویند سجده كرده است، ولی باید كف دستها و زانوها و انگشتان پا را بطور معمول به زمین بگذارد.

مسأله 1069- كسی كه هیچ نمی تواند خم شود باید برای سجده بنشیند و با سر اشاره كند و اگر نتواند باید با چشمها اشاره نماید و در هر دو صورت احتیاط واجب آن است كه اگر می تواند بقدری مهر را بلند كند كه پیشانی را بر آن بگذارد و اگر نمی تواند احتیاط مستحب آن است كه مهر را بلند كند و به پیشانی بگذارد، و اگر با سر یا چشمها هم نمی تواند اشاره كند، باید در قلب نیت سجده كند، و بنا بر احتیاط واجب با دست و مانند آن برای سجده اشاره نماید.

مسأله 1070- كسی كه نمی تواند بنشیند، باید ایستاده نیت سجده كند و چنانچه می تواند، برای سجده با سر اشاره كند و اگر نمی تواند، با چشمها اشاره نماید و اگر این را هم نمی تواند، در قلب نیت سجده كند، و بنا بر احتیاط واجب با دست و مانند آن برای سجده اشاره نماید.

مسأله 1071- اگر

پیشانی بی اختیار از جای سجده بلند شود، چنانچه ممكن باشد باید نگذارد دوباره به جای سجده برسد، و این یك سجده حساب می شود، چه ذكر سجده را گفته باشد یا نه و اگر نتواند سر را نگهدارد و بی اختیار دوباره به جای سجده برسد، روی هم یك سجده حساب می شود و اگر ذكر نگفته باشد باید بگوید.

مسأله 1072- جایی كه انسان باید تقیه كند می تواند بر فرش و مانند آن سجده نماید و لازم نیست برای نماز به جای دیگر برود.

مسأله 1073- اگر روی چیزی كه بدن روی آن آرام نمی گیرد سجده كند باطل است ولی روی تشك پَر، یا چیز دیگری كه بعد از سر گذاشتن و مقداری پایین رفتن آرام می گیرد سجده كند اشكال ندارد.

مسأله 1074- اگر انسان ناچار شود كه در زمین گل نماز بخواند بنا بر احتیاط واجب باید در حالی كه ایستاده است، برای سجده با سر اشاره كند و تشهد را ایستاده بخواند.

مسأله 1075- در ركعت اول و ركعت سومی كه تشهد ندارد، مثل ركعت سوم نماز ظهر و عصر و عشا اگر بعد از سجده دوم بدون آن كه مقداری بنشیند برای ركعت بعد برخیزد نمازش صحیح است، ولی بنا بر احتیاط واجب باید بعد از سجده دوم قدری بی حركت بنشیند و بعد برخیزد.

چیزهایی كه سجده بر آنها صحیح است

مسأله 1076- باید بر زمین و چیزهای غیر خوراكی كه از زمین می روید، مانند چوب و برگ درخت سجده كرد و سجده بر چیزهای خوراكی و پوشاكی صحیح نیست و نیز سجده كردن بر چیزهای معدنی مانند طلا و نقره و عقیق و فیروزه باطل است اما سجده كردن بر سنگهای معدنی مانند سنگ

مرمر و سنگهای سیاه اشكال ندارد.

مسأله 1077- احتیاط واجب آن است كه بر برگ درخت مو، اگر تازه باشد سجده نكنند.

مسأله 1078- سجده بر چیزهایی كه از زمین می روید و خوراك حیوان است مثل علف و كاه صحیح است.

مسأله 1079- سجده بر گُلهایی كه خوراكی نیستند، صحیح است ولی سجده بر دواهای خوراكی كه از زمین می روید، مانند گل بنفشه و گل گاوزبان صحیح نیست.

مسأله 1080- سجده بر گیاهی كه خوردن آن در بعضی از شهرها معمول است و در شهرهای دیگر معمول نیست و نیز سجده بر میوه نارس صحیح نیست.

مسأله 1081- سجده بر سنگ آهك و سنگ گچ صحیح است بلكه به گچ و آهك پخته و آجر و كوزه گلی و مانند آن هم می شود سجده كرد.

مسأله 1082- اگر كاغذ را از چیزی كه سجده بر آن صحیح است مثلًا از كاه ساخته باشند، می شود بر آن سجده كرد و سجده بر كاغذی كه از پنبه و مانند آن ساخته شده اشكال ندارد.

مسأله 1083- برای سجده بهتر از هر چیز تربت حضرت سید الشهداء علیه السلام می باشد، بعد از آن خاك، بعد از خاك سنگ و بعد از سنگ گیاه است.

مسأله 1084- اگر چیزی كه سجده بر آن صحیح است ندارد، یا اگر دارد به واسطه سرما یا گرمای زیاد و مانند اینها نمی تواند بر آن سجده كند، باید به لباسش اگر از كتان یا پنبه است، سجده كند و اگر از چیز دیگر است بر همان چیز سجده كند و اگر آن هم نیست باید بر پشت دست و چنانچه آن هم ممكن نباشد به چیز معدنی مانند انگشتر عقیق سجده

نماید.

مسأله 1085- سجده بر گل و خاك سستی كه پیشانی روی آن آرام نمی گیرد اگر بعد از آن كه مقداری فرو رفت آرام بگیرد اشكال ندارد.

مسأله 1086- اگر در سجده اول، مهر به پیشانی بچسبد و بدون این كه مهر را بردارد دوباره به سجده رود اشكال دارد. بلكه نماز باطل است و باید اعاده كند.

مسأله 1087- اگر در بین نماز چیزی كه بر آن سجده می كند گم شود و چیزی كه سجده بر آن صحیح است نداشته باشد چنانچه وقت وسعت دارد، باید نماز را بشكند و اگر وقت تنگ است باید به لباسش اگر از پنبه یا كتان است سجده كند و اگر از چیز دیگری است بر همان چیز و اگر آن هم ممكن نیست بر پشت دست، و اگر آن هم نمی شود به چیز معدنی مانند انگشتر عقیق سجده نماید.

مسأله 1088- هرگاه در حال سجده بفهمد پیشانی را بر چیزی گذاشته كه سجده بر آن باطل است، اگر ممكن باشد، باید پیشانی را از روی آن به روی چیزی كه سجده بر آن صحیح است بكشد و اگر وقت تنگ است، به دستوری كه در مسأله پیش گفته شد عمل كند.

مسأله 1089- اگر بعد از سجده بفهمد پیشانی را روی چیزی گذاشته كه سجده بر آن باطل است، اشكال ندارد.

مسأله 1090- سجده كردن برای غیر خداوند متعال حرام می باشد و بعضی از مردم عوام كه مقابل قبر امامان علیهم السلام پیشانی را به زمین می گذارند، اگر برای شكر خداوند متعال باشد، اشكال ندارد و گر نه حرام است.

مستحبات و مكروهات سجده

مسأله 1091- در سجده چند چیز مستحب است:

1- كسی كه ایستاده نماز می خواند

بعد از آن كه سر از ركوع برداشت و كاملًا ایستاد و كسی كه نشسته نماز می خواند، بعد از آن كه كاملًا نشست، برای رفتن به سجده تكبیر بگوید.

2- موقعی كه مرد می خواهد به سجده برود، اول دستها را و زن اول زانوها را به زمین بگذارد.

3- بینی را به مُهر یا چیزی كه سجده بر آن صحیح است بگذارد.

4- در حال سجده انگشتان دست را به هم بچسباند و برابر گوش بگذارد، بطوری كه سر آنها رو به قبله باشد.

5- در سجده دعا كند و از خدا حاجت بخواهد و این دعا را بخواند:

یا خَیرَ الْمَسْئُولینَ وَ یا خَیرَ الْمُعْطِینَ ارْزُقْنِی وَ ارْزُقْ عَیالی مِنْ فَضْلِكَ فَانَّكَ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ. یعنی ای بهترین كسی كه از او سؤال می كنند و ای بهترین عطا كنندگان، روزی بده به من و عیال من از فضل خودت، پس بدرستی كه تو دارای فضل بزرگی.

6- بعد از سجده بر ران چپ بنشیند و روی پای راست را بر كف پای چپ بگذارد.

7- بعد از هر سجده وقتی نشست و بدنش آرام گرفت تكبیر بگوید.

8- بعد از سجده اول بدنش كه آرام گرفت أَسْتَغْفِرُ اللَّه رَبِّی وَ اتُوبُ الَیهِ بگوید.

9- سجده را طول بدهد و در موقع نشستن دستها را روی رانها بگذارد.

10- برای رفتن به سجده دوم، در حال آرامی بدن (اللَّه اكبر) بگوید.

11- در سجده ها صلوات بفرستد و اگر آن را به قصد ذكری كه در سجده ها دستور داده اند بگوید اشكال ندارد.

12- در موقع بلند شدن، دستها را بعد از زانوها از زمین بردارد.

13- مردها آرنجها و شكم را به زمین نچسبانند و بازوها را از پهلو

جدا نگاه دارند وزنها آرنجها و شكم را بر زمین بگذارند و اعضای بدن را به یكدیگر بچسبانند.

و مستحبات دیگر سجده در كتابهای مفصل گفته شده است.

مسأله 1092- قرآن خواندن در سجده مكروه است. و نیز مكروه است برای برطرف كردن گرد و غبار، جای سجده را فوت كند. و اگر در اثر فوت كردن، دو حرف از دهان بیرون آید، نماز باطل است و غیر اینها مكروهات دیگری هم در كتابهای مفصل گفته شده است.

سجده واجب قرآن

مسأله 1093- در هر یك از چهار سوره و النجم، اقرأ، الم تنزیل و حم سجده، یك آیه سجده است، كه اگر انسان بخواند یا گوش به آن دهد، بعد از تمام شدن آن آیه، باید فوراً سجده كند و اگر فراموش كرد، هر وقت یادش آمد باید سجده نماید.

مسأله 1094- اگر انسان موقعی كه آیه سجده را می خواند، از دیگری هم بشنود چنانچه گوش داده دو سجده نماید و اگر به گوشش خورده یك سجده كافی است.

مسأله 1095- در غیر نماز اگر در حال سجده آیه سجده را بخواند یا به آن گوش بدهد باید سر از سجده بردارد و دوباره سجده كند.

مسأله 1096- اگر آیه سجده را از كسی كه قصد خواندن قرآن ندارد، بشنود، یا از مثل گرامافون آیه سجده را بشنود لازم نیست سجده نماید، ولی اگر از آلتی كه صدای خود انسان را می رساند بشنود واجب است سجده كند.

مسأله 1097- در سجده واجب قرآن نمی شود بر چیزهای خوراكی و پوشاكی سجده كرد، ولی سایر شرایط سجده را كه در نماز است لازم نیست مراعات كنند.

مسأله 1098- در سجده واجب قرآن باید طوری عمل كند

كه بگویند سجده كرد.

مسأله 1099- هرگاه در سجده واجب قرآن پیشانی را به قصد سجده به زمین بگذارد، اگر چه ذكر نگوید كافی است و گفتن ذكر، مستحب است و بهتر است بگوید:

لا الهَ إِلَّا اللَّهُ حَقّاً حَقّا لا الهَ إِلَّا اللَّهُ ایماناً وَ تَصْدِیقاً لَا الَهَ إِلَّا اللَّهُ عُبُودِیةً وَ رِقّاً سَجَدْتُ لَكَ یا رَبِّ تَعَبُّداً وَ رِقّاً لَا مُسْتَنْكِفاً وَ لَا مُسْتَكْبِراً بَلْ أَنَا عَبْدٌ ذَلِیلٌ ضَعِیفٌ خَائِفٌ مُسْتَجِیرٌ.

تشهّد

مسأله 1100- در ركعت دوم تمام نمازهای واجب و ركعت سوم نماز مغرب و ركعت چهارم نماز ظهر و عصر و عشا باید انسان بعد از سجده دوم بنشیند و در حال آرام بودن بدن تشهد بخواند یعنی بگوید: أَشْهَدُ انْ لا الهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَریكَ لَهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ.

مسأله 1101- كلمات تشهد باید به عربی صحیح و بطوری كه معمول است پشت سر هم گفته شود.

مسأله 1102- اگر تشهد را فراموش كند و بایستد و پیش از ركوع یادش بیاید كه تشهد را نخوانده، باید بنشیند و تشهد را بخواند و دوباره بایستد و آنچه باید در آن ركعت خوانده شود بخواند و نماز را تمام كند و اگر در ركوع یا بعد از آن یادش بیاید، باید نماز را تمام كند و بعد از سلام نماز، تشهد را قضا كند، و بنا بر احتیاط واجب برای تشهد فراموش شده دو سجده سهو به جا آورد.

مسأله 1103- مستحب است در حال تشهد بر ران چپ بنشیند و روی پای راست را به كف پای چپ بگذارد و پیش از تشهد

بگوید: الْحَمْدُ لِلَّهِ یا بگوید: بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ خَیرُ الْاسْماء لِلَّهِ و نیز مستحب است دستها را بر رانها بگذارد و انگشتها را به یكدیگر بچسباند و به دامان خود نگاه كند و بعد از تمام شدن تشهد بگوید و تَقَبَّلْ شَفاعَتَهُ وَ ارْفَعْ دَرَجَتَهُ.

مسأله 1104- مستحب است زنها در وقت خواندن تشهد، رانها را به هم بچسبانند.

سلام نماز

مسأله 1105- بعد از تشهد ركعت آخر نماز مستحب است در حالی كه نشسته و بدن آرام است بگوید: السَّلامُ عَلَیكَ ایهَا النَّبِی وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكاتُهُ و بعد از آن باید بگوید: السَّلامُ عَلَیكُمْ و احوط استحبابی آن است كه وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكاتُهُ را اضافه نماید، یا بگوید: السَّلامُ عَلَینا وَ عَلَی عِبادِ اللَّهِ الصَّالِحِینَ.

مسأله 1106- اگر سلام نماز را فراموش كند و موقعی یادش بیاید كه صورت نماز به هم نخورده و كاری هم كه عمدی و سهوی آن نماز را باطل می كند مثل پشت به قبله كردن انجام نداده، باید سلام را بگوید و نمازش صحیح است.

مسأله 1107- اگر سلام نماز را فراموش كند و موقعی یادش بیاید كه صورت نماز به هم خورده است، چنانچه پیش از آن كه صورت نماز به هم بخورد كاری كه عمدی و سهوی آن نماز را باطل می كند، مثل پشت به قبله كردن انجام نداده باشد نمازش صحیح است، و اگر پیش از آن كه صورت نماز به هم بخورد، كاری كه عمدی و سهوی آن نماز را باطل می كند انجام داده باشد بنا بر احتیاط نمازش باطل است، گرچه صحیح بودن آن خالی از قوّت نیست.

ترتیب

مسأله 1108- اگر عمداً ترتیب نماز را به هم بزند، مثلًا سوره را پیش از حمد بخواند، یا سجود را پیش از ركوع به جا آورد، نماز باطل می شود.

مسأله 1109- اگر ركنی از نماز را فراموش كند و ركن بعد از آن را به جا آورد، مثلًا پیش از آن كه ركوع كند دو سجده نماید، نماز باطل است.

مسأله 1110- اگر ركنی را فراموش كند

و چیزی را كه بعد از آن است و ركن نیست به جا آورد، مثلًا پیش از آن كه دو سجده كند تشهد بخواند، باید ركن را به جا آورد و آنچه را اشتباهاً پیش از آن خوانده دوباره بخواند.

مسأله 1111- اگر چیزی را كه ركن نیست فراموش كند و ركن بعد از آن را به جا آورد، مثلًا حمد را فراموش كند و مشغول ركوع شود، نمازش صحیح است.

مسأله 1112- اگر چیزی را كه ركن نیست فراموش كند و چیزی را كه بعد از آن است و آن هم ركن نیست به جا آورد، مثلًا حمد را فراموش كند و سوره را بخواند چنانچه مشغول ركن بعد شده باشد، مثلًا در ركوع یادش بیاید كه حمد را نخوانده، باید بگذرد و نماز او صحیح است، و اگر مشغول ركن بعد نشده باشد، باید آنچه را فراموش كرده بجاآورد و بعد از آن، چیزی را كه اشتباهاً جلوتر خوانده دوباره بخواند.

مسأله 1113- اگر سجده اول را به خیال این كه سجده دوم است، یا سجده دوم را به خیال این كه سجده اول است به جا آورد، نماز صحیح است و سجده اول او سجده اول و سجده دوم او سجده دوم حساب می شود.

مُوالات

مسأله 1114- انسان باید نماز را با موالات بخواند، یعنی كارهای نماز مانند ركوع و سجود و تشهد را پشت سر هم به جا آورد و چیزهایی را كه در نماز می خواند بطوری كه معمول است پشت سرهم بخواند و اگر به قدری بین آنها فاصله بیندازد كه نگویند نماز می خواند نمازش باطل است.

مسأله 1115- اگر در نماز سهواً بین حرفها

یا كلمات فاصله بیندازد و فاصله بقدری نباشد كه صورت نماز از بین برود چنانچه مشغول ركن بعد نشده باشد، باید آن حرفها یا كلمات را بطور معمول بخواند و اگر مشغول ركن بعد شده باشد، نمازش صحیح است.

مسأله 1116- طول دادن ركوع و سجود و خواندن سوره های بزرگ، موالات را به هم نمی زند.

قُنوت

مسأله 1117- در تمام نمازهای واجب و مستحب پیش از ركوع ركعت دوم، مستحب است قنوت بخواند، و در نماز وتر با آن كه یك ركعت می باشد، خواندن قنوت پیش از ركوع مستحب است، و نماز جمعه در هر ركعت یك قنوت دارد و نماز آیات پنج قنوت و نماز عید فطر و قربان در ركعت اول پنج قنوت و در ركعت دوّم چهار قنوت دارد.

مسأله 1118- اگر بخواهد قنوت بخواند به احتیاط واجب باید دستها را بلند كند و مستحب است دستها را تا مقابل صورت بلند نماید و كف دستها را رو به آسمان قرار دهد، و به قصد رجاء، انگشتان دستها را به جز ابهام به هم بچسباند و هر دو كف دستها را پهلوی هم متصل به هم قرار دهد و نگاهش هنگام قنوت به كف دستهایش باشد.

مسأله 1119- در قنوت هر ذكری بگوید، اگر چه یك سُبْحَانَ اللَّهِ باشد، كافی است و بهتر است بگوید: لَا الَهَ إِلَّا اللَّهُ الْحَلِیمُ الْكَرِیمُ لَا الهَ إِلَّا اللَّهُ الْعَلِی الْعَظِیمُ سُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ السَّماواتِ السَّبْعِ وَ رَبِّ الْأَرَضِینَ السَّبعِ وَ ما فِیهِنَّ وَ ما بَینَهُنَّ وَ رَبِّ الْعَرْشِ الْعَظیمِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ.

مسأله 1120- مستحب است انسان قنوت را بلند بخواند، ولی برای كسی كه نماز را به

جماعت می خواند، اگر امام جماعت صدای او را بشنود، بلند خواندن قنوت مستحب نیست.

مسأله 1121- اگر عمداً قنوت نخواند قضا ندارد و اگر فراموش كند و پیش از آن كه به اندازه ركوع خم شود یادش بیاید، مستحب است بایستد و بخواند، و اگر در ركوع یادش بیاید، مستحب است بعد از ركوع قضا كند و اگر در سجده یادش بیاید، مستحب است بعد از سلام نماز، قضا نماید.

ترجمه نماز

1- ترجمه سوره حمد

بسم اللَّه الرحمن الرحیم، یعنی ابتدا می كنم به نام خداوندی كه در دنیا بر مؤمن و كافر رحم می كند و در آخرت بر مؤمن رحم می نماید. «الحمد للَّه رب العالمین» یعنی ثنا مخصوص خداوندی است كه پرورش دهنده همه موجودات است.

«الرحمن الرحیم» یعنی در دنیا بر مؤمن و كافر و در آخرت بر مؤمن رحم می كند.

«مالك یوم الدین» یعنی پادشاه و صاحب اختیار روز قیامت است. «إیاك نعبد و إیاك نستعین» یعنی فقط تو را عبادت می كنیم و فقط از تو كمك می خواهیم. «اهدنا الصراط المستقیم» یعنی هدایت كن ما را به راه راست كه آن دین اسلام است.

«صراط الذین انعمت علیهم» یعنی به راه كسانی كه به آنان نعمت دادی كه آنان پیغمبران و جانشینان پیغمبران هستند «غیر المغضوب علیهم و لا الضالین» یعنی نه به راه كسانی كه غضب كرده ای برایشان و نه آن كسانی كه گمراهند.

2- ترجمه سوره قل هو اللَّه احد

بسم اللَّه الرحمن الرحیم: «قل هو اللَّه احد»، یعنی بگو ای محمد صلی الله علیه و آله كه خداوند خدایی است یگانه. «اللَّه الصمد» یعنی خدایی كه از تمام موجودات بی نیاز است. «لم یلد و لم یولد»، فرزند ندارد و فرزند كسی نیست. «و لم یكن له كفواً احد» یعنی هیچ كس از مخلوقات، مثل او نیست.

3- ترجمه ذكر ركوع و سجود و ذكرهایی كه بعد از آنها مستحب است

سبحان ربی العظیم و بحمده، یعنی پروردگار بزرگ من از هر عیب و نقصی پاك و منزه است و من مشغول ستایش او هستم، سبحان ربی الاعلی و بحمده یعنی پروردگار من كه از همه كس بالاتر می باشد از هر عیب و نقصی پاك و منزه است و من مشغول ستایش او هستم، سمع اللَّه لمن حمده یعنی خدا بشنود و بپذیرد ثنای كسی كه او را ستایش می كند، استغفر اللَّه ربی و اتوب إلیه یعنی طلب آمرزش و مغفرت می كنم از خداوندی كه پرورش دهنده من است و من به طرف او بازگشت می نمایم، بحول اللَّه و قوته اقوم و اقعد یعنی به یاری خدای متعال و قوه او برمی خیزم و می نشینم.

4- ترجمه قنوت

«لا اله الّا اللَّه الحلیم الكریم»، یعنی نیست خدایی سزاوار پرستش مگر خدای یكتای بی همتایی كه صاحب حلم و كرم است، «لا اله الّا اللَّه العلی العظیم» یعنی نیست خدایی سزاوار پرستش مگر خدای یكتای بی همتایی كه بلندمرتبه و بزرگ است. «سبحان اللَّه ربّ السماوات السبع و ربّ الارضین السبع»، یعنی پاك و منزه است خداوندی كه پروردگار هفت آسمان و پروردگار هفت زمین است. «و ما فیهن و ما بینهن و رب العرش العظیم»، یعنی پروردگار هر چیزی است كه در آسمانها و زمینها و ما بین آنهاست و پروردگار عرش بزرگ است. «و الحمد للَّه رب العالمین»، یعنی حمد و ثنا مخصوص خداوندی است كه پرورش دهنده تمام موجودات است.

5- ترجمه تسبیحات اربعه

«سبحان اللَّه و الحمد للَّه و لا اله الّا اللَّه و اللَّه اكبر»، یعنی پاك و منزه است خداوند تعالی و ثنا مخصوص اوست و نیست خدایی سزاوار پرستش مگر خدای بی همتا، و بزرگتر است از این كه او را وصف كنند.

6- ترجمه تشهد و سلام

«الحمد للَّه أشهد أَن لا اله الّا اللَّه وحده لا شریك له» یعنی ستایش مخصوص پروردگار است و شهادت می دهم كه خدایی سزاوار پرستش نیست مگر خدایی كه یگانه است و شریك ندارد «و أشهد ان محمداً عبده و رسوله»، یعنی شهادت می دهم كه محمد صلی الله علیه و آله بنده خدا و فرستاده اوست «اللهم صل علی محمد و آل محمد» یعنی خدایا رحمت بفرست بر محمد و آل محمد «و تقبّل شفاعته و ارفع درجته» یعنی قبول كن شفاعت پیغمبر را و درجه آن حضرت را نزد خود بلند كن «السلام علیك أیها النبی و رحمة اللَّه و بركاته»، یعنی سلام بر تو ای پیغمبر و رحمت و بركات خدا بر تو باد. «السلام علینا و علی عباد اللَّه الصالحین» یعنی سلام از خداوند عالم بر نمازگزاران و تمام بندگان خوب او، «السلام علیكم و رحمة اللَّه و بركاته» یعنی سلام و رحمت و بركات خداوند بر شما مؤمنین باد.

تعقیب نماز

مسأله 1122- مستحب است انسان بعد از نماز مقداری مشغول تعقیب یعنی خواندن ذكر و دعا و قرآن شود. و بهتر است پیش از آن كه از جای خود حركت كند و وضو و غسل و تیمم او باطل شود، رو به قبله تعقیب را بخواند و لازم نیست تعقیب به عربی باشد، ولی بهتر است چیزهای را كه در كتابهای دعا دستور داده اند بخواند، و از تعقیب هایی كه خیلی سفارش شده است، تسبیح حضرت زهرا سلام اللَّه علیها است كه باید به این ترتیب گفته شود: 34 مرتبه اللَّه اكبر، بعد 33 مرتبه الحمد للَّه بعد از آن 33 مرتبه سبحان اللَّه

و می شود سبحان اللَّه را پیش از الحمد للَّه گفت ولی بهتر است بعد از الحمد للَّه گفته شود.

مسأله 1123- مستحب است بعد از نماز، سجده شكر نماید و همین قدر كه پیشانی را به قصد شكر بر زمین بگذارد كافی است، ولی بهتر است صد مرتبه یا سه مرتبه یا یك مرتبه، شُكْراً لِلَّهِ یا شُكْراً یا عَفْواً بگوید و نیز مستحب است، هر وقت نعمتی به انسان می رسد یا بلایی از او دور می شود سجده شكر به جا آورد.

صلوات بر پیغمبر

مسأله 1124- هر وقت انسان اسم مبارك حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم مانند محمد و احمد، یا لقب و كنیه آن جناب را مثل مصطفی و ابو القاسم بگوید یا بشنود، اگر چه در نماز باشد، مستحب است صلوات بفرستد.

مسأله 1125- موقع نوشتن اسم مبارك حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم مستحب است صلوات را هم بنویسد و نیز بهتر است هر وقت آن حضرت را یاد می كند صلوات بفرستد.

مُبْطِلات نماز

مُبْطِلات نماز

مسأله 1126- دوازده چیز نماز را باطل می كند و آنها را مبطلات می گویند:

اول

آنكه در بین نماز یكی از شرطهای آن از بین برود، مثلًا در بین نماز بفهمد مكانش غصبی است،

دوم

آنكه در بین نماز عمداً یا سهواً یا از روی ناچاری، چیزی كه وضو یا غسل را باطل می كند پیش آید، مثلًا بول از او بیرون آید، ولی كسی كه نمی تواند از بیرون آمدن بول و غایط خودداری كند، اگر در بین نماز بول یا غایط از او خارج شود چنانچه به دستوری كه در احكام وضو گفته شد رفتار نماید نمازش باطل نمی شود، و نیز اگر در بین نماز از زن مستحاضه خون خارج شود، در صورتی كه به دستور استحاضه رفتار كرده باشد، نمازش صحیح است.

مسأله 1127- كسی كه بی اختیار خوابش برده، اگر نداند كه در بین نماز خوابش برده یا بعد از آن، بنا بر احتیاط واجب باید نمازش را دوباره بخواند، ولی اگر تمام شدن نماز را بداند و شك كند كه خواب در بین نماز بوده یا بعد، نمازش صحیح است.

مسأله 1128- اگر بداند به اختیار خودش خوابیده و شك كند كه بعد از نماز بوده، یا در بین نماز یادش رفته كه مشغول نماز است و خوابیده نمازش صحیح است.

مسأله 1129- اگر در حال سجده از خواب بیدار شود و شك كند كه در سجده آخر نماز است، یا در سجده شكر، باید آن نماز را دوباره بخواند.

سوم

از مبطلات نماز آن است كه مثل بعض كسانی كه شیعه نیستند دستها را روی هم بگذارد.

مسأله 1130- هرگاه برای ادب دستها را روی هم بگذارد، اگر چه مثل آنها نباشد، بنا بر احتیاط واجب باید نماز را دوباره بخواند، ولی اگر از روی فراموشی یا ناچاری یا برای كار دیگر مثل خاراندن دست و مانند آن، دستها را روی هم

بگذارد اشكال ندارد.

چهارم

از مبطلات نماز آن است كه بعد از خواندن حمد، آمین بگوید ولی اگر اشتباهاً یا از روی تقیه بگوید، نمازش باطل نمی شود.

پنجم

از مبطلات نماز آن است كه عمداً یا از روی فراموشی پشت به قبله كند، یا به طرف راست یا چپ قبله برگردد، بلكه اگر عمداً بقدری برگردد كه نگویند رو به قبله است، اگر چه به طرف راست یا چپ نرسد، نمازش باطل است.

مسأله 1131- اگر عمداً همه صورت را به طرف راست یا چپ قبله برگرداند نمازش باطل است بلكه اگر سهواً هم صورت را به این مقدار بگرداند احتیاط واجب آن است كه نماز را دوباره بخواند و لازم نیست كه نماز اول را تمام نماید، ولی اگر سر را كمی بگرداند عمداً باشد یا اشتباهاً نمازش باطل نمی شود.

ششم

از مبطلات نماز آن است كه عمداً كلمه ای بگوید كه از آن كلمه قصد معنی كند اگر چه معنی هم نداشته باشد و یك حرف هم باشد بلكه اگر قصد هم نكند بنا بر احتیاط واجب باید نماز را دوباره بخواند در صورتی كه دو حرف یا بیشتر باشد، ولی اگر سهواً بگوید نماز باطل نمی شود.

مسأله 1132- اگر كلمه ای بگوید كه یك حرف دارد، چنانچه آن كلمه معنی داشته باشد مثل (ق) كه در زبان عرب به معنای این است كه نگهداری كن، چنانچه معنی آن را بداند و قصد آن را نماید، نمازش باطل می شود، بلكه اگر قصد معنای آن را نكند ولی ملتفت معنای آن باشد احتیاط واجب آن است كه نماز را دوباره بخواند.

مسأله 1133- سرفه كردن و آروغ زدن و آه كشیدن در نماز اشكال ندارد، ولی گفتن آخ و آه و مانند اینها كه دو حرف است، اگر عمدی باشد نماز را باطل می كند.

مسأله 1134- اگر كلمه ای را

به قصد ذكر بگوید مثلًا به قصد ذكر بگوید: «اللَّه اكبر» و در موقع گفتن آن، صدا را بلند كند كه چیزی را به دیگری بفهماند اشكال ندارد ولی چنانچه به قصد این كه چیزی به كسی بفهماند بگوید، اگر چه قصد ذكر هم داشته باشد، نماز باطل می شود.

مسأله 1135- خواندن قرآن در نماز، غیر از چهار سوره ای كه سجده واجب دارد و در احكام جنابت گفته شد و نیز دعا كردن در نماز اشكال ندارد اگر چه به فارسی یا زبان دیگر باشد.

مسأله 1136- اگر چیزی از حمد و سوره و ذكرهای نماز را عمداً یا احتیاطاً چند مرتبه بگوید اشكال ندارد.

مسأله 1137- در حال نماز، انسان نباید به دیگری سلام كند و اگر دیگری به او سلام كند، باید طوری جواب دهد كه سلام مقدم باشد مثلًا بگوید: «السَّلامُ عَلَیكُمْ» یا «سَلامٌ عَلَیكُم» و نباید «عَلَیكُمُ السَّلامُ» بگوید.

مسأله 1138- انسان باید جواب سلام را چه در نماز یا در غیر نماز فوراً بگوید، و اگر عمداً یا از روی فراموشی جواب سلام را بقدری طول دهد، كه اگر جواب بگوید جواب آن سلام حساب نشود، چنانچه در نماز باشد نباید جواب بدهد و اگر در نماز نباشد، جواب دادن واجب نیست.

مسأله 1139- باید جواب سلام را طوری بگوید كه سلام كننده بشنود، ولی اگر سلام كننده كر باشد، چنانچه انسان بطور معمول جواب او را بدهد كافی است.

مسأله 1140- نمازگزار جواب سلام را به قصد جواب بگوید نه به قصد دعا.

مسأله 1141- اگر زن یا مرد نامحرم یا بچه ممیز، یعنی بچه ای كه خوب و بد را می فهمد به نمازگزار سلام كند، نمازگزار باید جواب

او را بدهد.

مسأله 1142- اگر نمازگزار جواب سلام را ندهد معصیت كرده ولی نمازش صحیح است.

مسأله 1143- اگر كسی به نمازگزار غلط سلام كند، بطوری كه سلام حساب نشود، جواب او واجب نیست.

مسأله 1144- جواب سلام كسی كه از روی مسخره یا شوخی سلام می كند واجب نیست، و احتیاط واجب آن است كه در جواب سلام مرد و زن غیر مسلمان بگوید سلام یا فقط علیك.

مسأله 1145- اگر كسی به عده ای سلام كند، جواب سلام او بر همه آنان واجب است، ولی اگر یكی از آنان جواب دهد كافی است.

مسأله 1146- اگر كسی به عده ای سلام كند و كسی كه سلام كننده قصد سلام دادن به او را نداشته، جواب دهد، باز هم جواب سلام او بر آن عده واجب است.

مسأله 1147- اگر به عده ای سلام كند و كسی كه بین آنها مشغول نماز است شك كند كه سلام كننده قصد سلام كردن به او را هم داشته یا نه، نباید جواب بدهد، و همچنین است اگر بداند قصد او را هم داشته ولی دیگری جواب سلام را بدهد. اما اگر بداند كه قصد او را هم داشته و دیگری جواب ندهد، باید جواب او را بگوید.

مسأله 1148- سلام كردن مستحب است و خیلی سفارش شده است كه سواره به پیاده و ایستاده به نشسته و كوچكتر به بزرگتر سلام كند.

مسأله 1149- اگر دو نفر با هم به یكدیگر سلام كنند، بر هر یك واجب است جواب سلام دیگری را بدهد.

مسأله 1150- در غیر نماز، مستحب است جواب سلام را بهتر از سلام بگوید مثلًا اگر كسی گفت سلام علیكم در جواب بگوید سلام علیكم و رحمة

اللَّه.

هفتم

از مبطلات نماز خنده با صدا و عمدی است و چنانچه سهواً هم با صدا بخندد یا لبخند بزند نمازش باطل نمی شود.

مسأله 1151- اگر برای جلوگیری از صدای خنده حالش تغییر كند، مثلًا رنگش سرخ شود، چنانچه از صورت نمازگزار بیرون رود، باید نمازش را دوباره بخواند.

هشتم

از مبطلات نماز آن است كه برای كار دنیا عمداً با صدا گریه كند، ولی اگر برای كار دنیا بی صدا گریه كند اشكال ندارد ولی اگر از ترس خدا یا برای آخرت گریه كند، آهسته باشد یا بلند، اشكال ندارد، بلكه از بهترین اعمال است.

نهم

از مبطلات نماز كاری است كه صورت نماز را به هم بزند مثل دست زدن و به هوا پریدن و مانند اینها، كم باشد یا زیاد، عمداً باشد یا از روی فراموشی. ولی كاری كه صورت نماز را به هم نزند مثل اشاره كردن به دست اشكال ندارد.

مسأله 1152- اگر در بین نماز به قدری ساكت بماند كه نگویند نماز می خواند نمازش باطل می شود.

مسأله 1153- اگر در بین نماز كاری انجام دهد یا مدتی ساكت شود و شك كند كه نماز به هم خورده یا نه، نمازش صحیح است.

دهم

از مبطلات نماز، خوردن و آشامیدن است، اگر در نماز طوری بخورد یا بیاشامد كه نگویند نماز می خواند.

مسأله 1154- احتیاط واجب آن است كه در نماز هیچ چیز نخورد و نیاشامد چه موالات نماز به هم بخورد یا نخورد و چه بگویند نماز می خواند یا نگویند.

مسأله 1155- اگر در بین نماز، غذایی را كه لای دندانها مانده فرو ببرد، نمازش باطل نمی شود. و اگر قند یا شكر و مانند اینها در دهان مانده باشد و در حال نماز كم كم آب شود و فرو رود نمازش اشكال پیدا می كند.

یازدهم

از مبطلات نماز شك در ركعتهای نماز دو ركعتی یا سه ركعتی یا در دو ركعت اول نمازهای چهار ركعتی است.

دوازدهم

از مبطلات نماز آن است كه ركن نماز را عمداً یا سهواً كم یا زیاد كند، یا چیزی را كه ركن نیست عمداً كم یا زیاد نماید.

مسأله 1156- اگر بعد از نماز شك كند كه در بین نماز كاری كه نماز را باطل می كند انجام داده یا نه، نمازش صحیح است.

چیزهایی كه در نماز مكروه است

مسأله 1157- مكروه است در نماز صورت را كمی به طرف راست یا چپ بگرداند و چشمها را، هم بگذارد، یا به طرف راست و چپ بگرداند و با ریش و دست خود بازی كند و انگشتها را داخل هم نماید و آب دهان بیندازد و به خط قرآن یا كتاب یا خط انگشتری نگاه كند و نیز مكروه است موقع خواندن حمد و سوره و گفتن ذكر، برای شنیدن حرف كسی ساكت شود، بلكه هر كاری كه خضوع و خشوع را از بین ببرد مكروه می باشد.

مسأله 1158- موقعی كه انسان خوابش می آید و نیز موقع خودداری كردن از بول و غایط، مكروه است نماز بخواند. و همچنین پوشیدن جوراب تنگ كه پا را فشار دهد در نماز مكروه می باشد، و غیر از اینها مكروهات دیگری هم در كتابهای مفصل گفته شده است.

مواردی كه می شود نماز واجب را شكست

مسأله 1159- شكستن نماز واجب از روی اختیار حرام است، ولی برای حفظ مال و جلوگیری از ضرر مالی یا بدنی مانعی ندارد.

مسأله 1160- اگر حفظ جان خود انسان یا كسی كه حفظ جان او واجب است یا حفظ مالی كه نگهداری آن واجب می باشد، بدون شكستن نماز ممكن نباشد باید نماز را بشكند ولی شكستن نماز برای مالی كه اهمیت ندارد مكروه است.

مسأله 1161- اگر در وسعت وقت مشغول نماز باشد و طلبكار طلب خود را از او مطالبه كند، چنانچه بتواند در بین نماز طلب او را بدهد، باید در همان حال بپردازد و اگر بدون شكستن نماز، دادن طلب او ممكن نیست باید نماز را بشكند و طلب او را بدهد، بعد نماز را بخواند.

مسأله 1162- اگر در بین

نماز بفهمد كه مسجد نجس است، چنانچه وقت تنگ باشد، باید نماز را تمام كند، و اگر وقت وسعت دارد و تطهیر مسجد نماز را به هم نمی زند باید در بین نماز تطهیر كند، بعد بقیه نماز را بخواند و اگر نماز را به هم می زند، باید نماز را بشكند و مسجد را تطهیر نماید بعد نماز را بخواند.

مسأله 1163- كسی كه باید نماز را بشكند، اگر نماز را تمام كند معصیت كرده، ولی نماز او صحیح است اگر چه احتیاط مستحب آن است كه دوباره بخواند.

مسأله 1164- اگر پیش از آن كه به اندازه ركوع خم شود، یادش بیاید كه اذان یا اقامه را فراموش كرده، چنانچه وقت نماز وسعت دارد، مستحب است برای گفتن آنها نماز را بشكند.

شكیات

شكیات

شكیات نماز 23 قسم است: هشت قسم آن شكهایی است كه نماز را باطل می كند و به شش قسم آن نباید اعتنا كرد و نُه قسم دیگر آن صحیح است.

شكهای باطل

مسأله 1165- شهایی كه نماز را باطل می كند از این قرار است:

اول: شك در شماره ركعتهای نماز دو ركعتی مثل نماز صبح و نماز مسافر، ولی شك در شماره ركعتهای نماز مستحب دو ركعتی و بعضی از نمازهای احتیاط نماز را باطل نمی كند.

دوم: شك در شماره ركعتهای نماز سه ركعتی.

سوم: آن كه در نماز چهار ركعتی شك كند كه یك ركعت خوانده یا بیشتر.

چهارم: آن كه در نماز چهار ركعتی پیش از تمام شدن سجده دوم، شك كند كه دو ركعت خوانده یا بیشتر (تفصیل این مسأله در صورت چهارم مسأله 1199 مراجعه شود).

پنجم: شك بین دو و پنج یا دو و بیشتر از پنج.

ششم: شك بین سه و شش یا سه و بیشتر از شش.

هفتم: شك در ركعتهای نماز كه نداند چند ركعت خوانده است.

هشتم: شك بین چهار و شش یا چهار و بیشتر از شش، چه پیش از تمام شدن سجده دوم باشد یا بعد از آن. ولی اگر بعد از سجده دوم شك بین چهار و شش یا چهار و بیشتر از شش برای او پیش آید احتیاط مستحب آن است كه بنا بر چهار بگذارد و نماز را تمام كند و بعد از نماز دو سجده سهو به جا آورد و نماز را هم دوباره بخواند.

مسأله 1166- اگر یكی از شكهای باطل كننده برای انسان پیش آید، نمی تواند نماز را به هم بزند، ولی اگر بقدری فكر كند كه شك پابرجا شود

به هم زدن نماز مانعی ندارد.

شكهایی كه نباید به آنها اعتنا كرد

اشاره

مسأله 1167- شكهایی كه نباید به آنها اعتنا كرد از این قرار است:

اول: شك در چیزی كه محل به جا آوردن آن، گذشته است، مثل آن كه در ركوع شك كند كه حمد را خوانده یا نه.

دوم: شك بعد از سلام نماز.

سوم: شك بعد از گذشتن وقت نماز.

چهارم: شك كثیر الشك یعنی كسی كه زیاد شك می كند.

پنجم: شك امام در شماره ركعتهای نماز در صورتی كه مأموم شماره آنها را بداند و همچنین شك مأموم در صورتی كه امام شماره ركعتهای نماز را بداند.

ششم: شك در نماز مستحبی.

1- شك در چیزی كه محل آن گذشته است

مسأله 1168- اگر در بین نماز شك كند كه یكی از كارهای واجب آن را انجام داده یا نه، مثلًا شك كند كه حمد خوانده یا نه، چنانچه مشغول كاری كه باید بعد از آن انجام دهد نشده، باید آنچه را كه در انجام آن شك كرده به جا آورد، و اگر مشغول كاری كه باید بعد از آن انجام دهد شده به شك خود اعتنا نكند.

مسأله 1169- اگر در بین خواندن آیه ای شك كند كه آیه پیش را خوانده یا نه یا وقتی آخر آیه را می خواند شك كند كه اول آن را خوانده یا نه، باید به شك خود اعتنا نكند.

مسأله 1170- اگر بعد از ركوع یا سجود شك كند كه كارهای واجب آن مانند ذكر و آرام بودن بدن را انجام داده یا نه، باید به شك خود اعتنا نكند.

مسأله 1171- اگر در حالی كه به سجده می رود شك كند كه ركوع كرده یا نه، یا شك كند كه بعد از ركوع ایستاده یا نه، به شك خود اعتنا نكند.

مسأله 1172- اگر در حال

برخاستن شك كند كه تشهد را به جا آورده یا نه، باید اعتنا نكند ولی اگر شك كند كه سجده را به جا آورده یا نه، باید برگردد و به جا آورد.

مسأله 1173- كسی كه نشسته یا خوابیده نماز می خواند، اگر موقعی كه حمد یا تسبیحات می خواند، شك كند كه سجده یا تشهد را به جا آورده یا نه، باید به شك خود اعتنا نكند و اگر پیش از آن كه مشغول حمد یا تسبیحات شود، شك كند كه سجده یا تشهد را به جا آورده یا نه، باید به جا آورد.

مسأله 1174- اگر شك كند كه یكی از ركنهای نماز را به جا آورده یا نه، چنانچه مشغول كاری كه بعد از آن است نشده، باید آن را بجاآورد، مثلًا اگر پیش از خواندن تشهد شك كند كه دو سجده را بجاآورده یا نه، باید بجاآورد و چنانچه بعد یادش بیاید كه آن ركن را به جا آورده بوده، چون ركن زیاد شده نمازش باطل است.

مسأله 1175- اگر شك كند عملی را كه ركن نیست به جا آورده یا نه چنانچه مشغول كاری كه بعد از آن است نشده، باید آن را بجاآورد، مثلًا اگر پیش از خواندن سوره شك كند كه حمد را خوانده یا نه، باید حمد را بخواند و اگر بعد از انجام آن یادش بیاید كه آن را به جا آورده بوده چون ركن زیاد نشده نماز صحیح است.

مسأله 1176- اگر شك كند كه ركنی را به جا آورده یا نه، چنانچه مشغول تشهد است اگر شك كند كه دو سجده را به جا آورده یا نه، باید به شك

خود اعتنا نكند و اگر یادش بیاید كه آن ركن را به جا نیاورده، در صورتی كه مشغول ركن بعد نشده، باید آن را به جا آورد و اگر مشغول ركن بعد شده نمازش باطل است، مثلًا اگر پیش از ركوع ركعت بعد یادش بیاید كه دو سجده را به جا نیاورده، باید به جا آورد و اگر در ركوع یا بعد از آن یادش بیاید نمازش باطل است.

مسأله 1177- اگر شك كند عملی را كه ركن نیست به جا آورده یا نه چنانچه مشغول كاری كه بعد از آن است شده، باید به شك خود اعتنا نكند، مثلًا موقعی كه مشغول خواندن سوره است، اگر شك كند كه حمد را خوانده یا نه، باید به شك خود اعتنا نكند، و اگر بعد یادش بیاید كه آن را به جا نیاورده در صورتی كه مشغول ركن بعد نشده، باید به جا آورد و اگر مشغول ركن بعد شده نمازش صحیح است. بنا بر این اگر مثلًا در قنوت یادش بیاید كه حمد را نخوانده، باید بخواند و اگر در ركوع یادش بیاید نماز او صحیح است.

مسأله 1178- اگر شك كند كه سلام نماز را گفته یا نه، یا شك كند درست گفته یا نه، چنانچه مشغول تعقیب نماز یا مشغول نماز دیگر شده، یا به واسطه انجام كاری كه نماز را به هم می زند، از حال نمازگزار بیرون رفته، باید به شك خود اعتنا نكند و اگر پیش از اینها شك كند، باید سلام را بگوید. اما اگر در صحیح گفتن سلام شك كند در هر صورت باید به شك خود اعتنا ننماید چه مشغول

كار دیگر شده باشد یا نه.

2- شك بعد از سلام

مسأله 1179- اگر بعد از سلام نماز شك كند كه نمازش صحیح بوده یا نه، مثلًا شك كند ركوع كرده یا نه، یا بعد از سلام نماز چهار ركعتی شك كند كه چهار ركعت خوانده یا پنج ركعت به شك خود اعتنا نكند، ولی اگر هر دو طرف شك او باطل باشد، مثلًا بعد از سلام نماز چهار ركعتی شك كند كه سه ركعت خوانده یا پنج ركعت، نمازش باطل است.

3- شك بعد از وقت

مسأله 1180- اگر بعد از گذشتن وقت نماز شك كند كه نماز خوانده یا نه، یا گمان كند كه نخوانده، خواندن آن لازم نیست ولی اگر پیش از گذشتن وقت، شك كند كه نماز خوانده یا نه، یا گمان كند كه نخوانده، باید آن نماز را بخواند بلكه اگر گمان كند كه خوانده، باید آن را به جا آورد.

مسأله 1181- اگر بعد از گذشتن وقت شك كند كه نماز را درست خوانده یا نه به شك خود اعتنا نكند.

مسأله 1182- اگر بعد از گذشتن وقت نماز ظهر و عصر بداند چهار ركعت نماز خوانده ولی نداند به نیت ظهر خوانده یا به نیت عصر، باید چهار ركعت نماز قضا به نیت نمازی كه بر او واجب است بخواند.

مسأله 1183- اگر بعد از گذشتن وقت نماز مغرب و عشا، بداند یك نماز خوانده ولی نداند سه ركعتی خوانده یا چهار ركعتی، باید قضای نماز مغرب و عشا را بخواند.

4- كَثِیرُ الشَّك (كسی كه زیاد شك می كند)

مسأله 1184- اگر كسی در یك نماز سه مرتبه شك كند، یا در سه نماز پشت سر هم مثلًا در نماز صبح و ظهر و عصر شك كند، كثیر الشك است و چنانچه زیاد شك كردن او از غضب یا ترس یا پریشانی حواس نباشد، به شك خود اعتنا نكند.

مسأله 1185- كثیر الشك اگر در به جا آوردن چیزی شك كند، چنانچه به جا آوردن آن نماز را باطل نمی كند، باید بنا بگذارد كه آن را به جا آورده، مثلًا اگر شك كند كه ركوع كرده یا نه، باید بنا بگذارد كه ركوع كرده است، و اگر به جا آوردن آن نماز را باطل می كند باید بنا

بگذارد كه آن را انجام نداده مثلًا اگر شك كند كه یك ركوع كرده یا بیشتر چون زیاد شدن ركوع نماز را باطل می كند باید بنا بگذارد كه بیشتر از یك ركوع نكرده است.

مسأله 1186- كسی كه در یك چیز نماز زیاد شك می كند، چنانچه در چیزهای دیگر نماز شك كند باید به دستور آن عمل نماید، مثلًا كسی كه زیاد شك می كند سجده كرده یا نه اگر در به جا آوردن ركوع شك كند باید به دستور آن رفتار نماید یعنی اگر ایستاده ركوع را به جا آورد و اگر به سجده رفته، اعتنا نكند.

مسأله 1187- كسی كه در نماز مخصوصی مثلًا در نماز ظهر زیاد شك می كند اگر در نماز دیگر مثلًا در نماز عصر شك كند، باید به دستور شك رفتار نماید.

مسأله 1188- كسی كه وقتی در جای مخصوصی نماز می خواند زیاد شك می كند، اگر در غیر آنجا نماز بخواند و شكی برای او پیش آید به دستور شك عمل نماید.

مسأله 1189- اگر انسان شك كند كه كثیر الشك شده یا نه، باید به دستور شك عمل نماید. و كثیر الشك تا وقتی یقین نكند كه به حال معمولی مردم برگشته باید به شك خود اعتنا نكند.

مسأله 1190- كسی كه زیاد شك می كند، اگر شك كند ركنی را به جا آورده یا نه، و اعتنا نكند بعد یادش بیاید كه آن را به جا نیاورده، چنانچه مشغول ركن بعد نشده، باید آن را به جا آورد، و اگر مشغول ركن بعد شده نمازش باطل است، مثلًا اگر شك كند ركوع كرده یا نه و اعتنا نكند، چنانچه پیش از سجده یادش بیاید

كه ركوع نكرده، باید ركوع كند و اگر در سجده یادش بیاید، نمازش باطل است.

مسأله 1191- كسی كه زیاد شك می كند، اگر شك كند چیزی را كه ركن نیست به جا آورده یا نه و اعتنا نكند و بعد یادش بیاید كه آن را به جا نیاورده، چنانچه از محل به جا آوردن آن نگذشته باید آن را به جا آورد، و اگر از محل آن گذشته نمازش صحیح است، مثلًا اگر شك كند كه حمد خوانده یا نه و اعتنا نكند، چنانچه در قنوت یادش بیاید كه حمد نخوانده، باید بخواند و اگر در ركوع یادش بیاید نماز او صحیح است.

5- شك امام و مأموم

مسأله 1192- اگر امام جماعت در شماره ركعتهای نماز شك كند مثلًا شك كند كه سه ركعت خوانده یا چهار ركعت، چنانچه مأموم یقین یا گمان داشته باشد كه چهار ركعت خوانده و به امام بفهماند كه چهار ركعت خوانده است، امام باید نماز را تمام كند و خواندن نماز احتیاط لازم نیست و نیز اگر امام یقین یا گمان داشته باشد كه چند ركعت خوانده است و مأموم در شماره ركعتهای نماز شك كند، باید به شك خود اعتنا ننماید.

6- شك در نماز مستحبی

مسأله 1193- اگر در شماره ركعتهای نماز مستحبی شك كند، چنانچه طرف بیشتر شك، نماز را باطل می كند، باید بنا را بر كمتر بگذارد مثلًا اگر در نافله صبح شك كند كه دو ركعت خوانده یا سه ركعت، باید بنا بگذارد كه دو ركعت خوانده است و اگر طرف بیشتر شك، نماز را باطل نمی كند. مثلًا شك كند كه دو ركعت خوانده یا یك ركعت به هر طرف شك عمل كند، نمازش صحیح است.

مسأله 1194- كم شدن ركن، نافله را باطل می كند بنا بر احتیاط واجب، ولی زیاد شدن ركن، آن را باطل نمی كند، پس اگر یكی از كارهای نافله را فراموش كند و موقعی یادش بیاید كه مشغول ركن بعد از آن شده باید آن كار را انجام دهد و دوباره آن ركن را به جا آورد مثلًا اگر در بین ركوع یادش بیاید كه سوره را نخوانده، باید برگردد و سوره را بخواند و دوباره به ركوع رود.

مسأله 1195- اگر در یكی از كارهای نافله شك كند، خواه ركن باشد یا غیر ركن، چنانچه محل آن نگذشته، باید به جا آورد و

اگر محل آن گذشته، به شك خود اعتنا نكند.

مسأله 1196- اگر در نماز مستحبی دو ركعتی، گمانش به سه ركعت یا بیشتر برود یا گمانش به دو ركعت یا كمتر برود باید به همان گمان عمل كند، مگر آن كه موجب بطلان باشد كه در این صورت گمان، حكم شك را دارد، مثلًا اگر گمانش به یك ركعت می رود احتیاطاً باید یك ركعت دیگر بخواند.

مسأله 1197- اگر در نماز نافله كاری كند كه برای آن سجده سهو واجب می شود، یا یك سجده یا تشهد را فراموش نماید، لازم نیست بعد از نماز، سجده سهو یا قضای سجده و تشهد را به جا آورد.

مسأله 1198- اگر شك كند كه نماز مستحبی را خوانده یا نه، چنانچه آن نماز مثل نماز جعفر طیار وقت معین نداشته باشد، بنا بگذارد كه نخوانده است. و همچنین است اگر مثل نافله یومیه وقت معین داشته باشد و پیش از گذشتن وقت شك كند كه آن را به جا آورده یا نه، ولی اگر بعد از گذشت وقت شك كند كه خوانده است یا نه، به شك خود اعتنا نكند.

شكهای صحیح

مسأله 1199- در نُه صورت اگر در شماره ركعتهای نماز چهار ركعتی شك كند، باید فكر نماید، پس اگر یقین یا گمان به یك طرف شك پیدا كرد همان طرف را بگیرد و نماز را تمام كند و گر نه به دستورهایی كه گفته می شود عمل نماید و آن نُه صورت از این قرار است:

اول: آن كه بعد از سر برداشتن از سجده دوم شك كند دو ركعت خوانده یا سه ركعت، كه باید بنا بگذارد سه ركعت خوانده و یك

ركعت دیگر بخواند و نماز را تمام كند و بعد از نماز یك ركعت نماز احتیاط ایستاده یا دو ركعت نشسته به دستوری كه بعداً گفته می شود به جا آورد.

دوم: شك بین دو و چهار بعد از سر برداشتن از سجده دوم، كه باید بنا بگذارد چهار ركعت خوانده و نماز را تمام كند و بعد از نماز دو ركعت نماز احتیاط ایستاده بخواند.

سوم: شك بین دو و سه و چهار بعد از سر برداشتن از سجده دوم، كه باید بنا بر چهار بگذارد و بعد از نماز دو ركعت نماز احتیاط ایستاده و بعد دو ركعت نشسته به جا آورد، ولی اگر بعد از سجده اول یا پیش از سر برداشتن از سجده دوم یكی از این سه شك برایش پیش آید می تواند نماز را رها كند و دوباره بخواند.

چهارم: شك بین چهار و پنج بعد از سر برداشتن از سجده دوم، كه باید بنا بر چهار بگذارد و نماز را تمام كند و بعد از نماز دو سجده سهو به جا آورد ولی اگر بعد از سجده اول، یا پیش از سر برداشتن از سجده دوم، این شك، برای او پیش آید، بنا بر احتیاط استحبابی به دستوری كه گفته شد عمل كند اگر چه نمازش باطل است و باید دوباره بخواند.

پنجم: شك بین سه و چهار، كه در هر جای نماز باشد، باید بنا بر چهار بگذارد و نماز را تمام كند و بعد از نماز یك ركعت نماز احتیاط ایستاده یا دو ركعت نشسته به جا آورد.

ششم: شك بین چهار و پنج در حال ایستاده كه باید بنشیند و تشهد بخواند

و نماز را سلام دهد و یك ركعت نماز احتیاط ایستاده یا دو ركعت نشسته به جا آورد.

هفتم: شك بین سه و پنج در حال ایستاده كه باید بنشیند و تشهد بخواند و نماز را سلام دهد و دو ركعت نماز احتیاط ایستاده به جا آورد.

هشتم: شك بین سه و چهار و پنج در حال ایستاده، كه باید بنشیند و تشهد بخواند و بعد از سلام نماز دو ركعت نماز احتیاط ایستاده و بعد دو ركعت نشسته به جا آورد.

نهم: شك بین پنج و شش در حال ایستاده كه باید بنشیند و تشهد بخواند و نماز را سلام دهد و دو سجده سهو به جا آورد.

مسأله 1200- اگر یكی از شكهای صحیح برای انسان پیش آید نباید نماز را بشكند و چنانچه نماز را بشكند معصیت كرده است، پس اگر پیش از انجام كاری كه نماز را باطل می كند مثل رو گرداندن از قبله، نماز را از سر گیرد نماز دومش هم باطل است. و اگر بعد از انجام كاری كه نماز را باطل می كند، مشغول نماز شود نماز دومش صحیح است.

مسأله 1201- اگر یكی از شكهایی كه نماز احتیاط برای آنها واجب است در نماز پیش آید، چنانچه انسان نماز را تمام كند و بدون خواندن نماز احتیاط نماز را از سر بگیرد معصیت كرده است. پس اگر پیش از انجام كاری كه نماز را باطل می كند نماز را از سر گرفته، نماز دومش هم باطل است و اگر بعد از انجام كاری كه نماز را باطل می كند، مشغول نماز شده نماز دومش صحیح است.

مسأله 1202- وقتی یكی از شكهای صحیح برای انسان پیش

آید چنان كه گفته شد، باید فكر كند ولی اگر چیزهایی كه به واسطه آنها ممكن است یقین یا گمان به یك طرف شك پیدا شود، از بین نمی رود، چنانچه كمی بعد فكر كند اشكال ندارد، مثلًا اگر در سجده شك كند می تواند تا بعد از سجده، فكر كردن را تأخیر بیندازد.

مسأله 1203- اگر اول گمانش به یك طرف بیشتر باشد، بعد دو طرف در نظر او مساوی شود، باید به دستور شك عمل نماید. و اگر اول دو طرف در نظر او مساوی باشد و به طرفی كه وظیفه اوست بنا بگذارد، بعد گمانش به طرف دیگر برود، باید همان طرف را بگیرد و نماز را تمام كند.

مسأله 1204- كسی كه نمی داند گمانش به یك طرف بیشتر است یا هر دو طرف در نظر او مساوی است باید احتیاط كند و در هر مورد احتیاط، بطور مخصوصی است كه در كتابهای مفصل گفته شده است.

مسأله 1205- اگر بعد از نماز بداند كه در بین نماز حال تردیدی داشته كه مثلًا دو ركعت خوانده یا سه ركعت و بنا را بر سه گذاشته ولی نداند كه گمانش به خواندن سه ركعت بوده یا هر دو طرف در نظر او مساوی بوده به احتیاط واجب باید نماز احتیاط را بخواند.

مسأله 1206- اگر موقعی كه تشهد می خواند، یا بعد از ایستادن شك كند كه دو سجده را به جا آورده یا نه و در همان موقع یكی از شكهایی كه اگر بعد از تمام شدن دو سجده اتفاق بیفتد صحیح می باشد، برای او پیش آید مثلًا شك كند كه دو ركعت خوانده یا سه ركعت، به احتیاط

واجب باید به دستور آن شك عمل كند و نمازش را هم دوباره بخواند.

مسأله 1207- اگر پیش از آن كه مشغول تشهد شود، یا در ركعتهایی كه تشهد ندارد پیش از ایستادن، شك كند كه دو سجده را به جا آورده یا نه، و در همان موقع یكی از شكهایی كه بعد از تمام شدن دو سجده صحیح است، برایش پیش آید نمازش باطل است.

مسأله 1208- اگر موقعی كه ایستاده بین سه و چهار یا بین سه و چهار و پنج شك كند و یادش بیاید كه دو سجده، یا یك سجده از ركعت پیش به جا نیاورده نمازش باطل است.

مسأله 1209- اگر شك او از بین برود و شك دیگری برایش پیش آید، مثلًا اول شك كند كه دو ركعت خوانده یا سه ركعت، بعد شك كند كه سه ركعت خوانده یا چهار ركعت، باید به دستور شك دوم عمل نماید.

مسأله 1210- اگر بعد از نماز شك كند كه در نماز مثلًا بین دو و چهار شك كرده، یا بین سه و چهار، احتیاط واجب آن است كه به دستور هر دو عمل كند و نماز را هم دوباره بخواند.

مسأله 1211- اگر بعد از نماز بفهمد كه در نماز شكی برای او پیش آمده ولی نداند از شكهای باطل بوده یا از شكهای صحیح و اگر از شكهای صحیح بوده كدام قسم آن بوده است بنا بر احتیاط واجب باید به دستور شكهایی كه صحیح بوده و احتمال می داده عمل كند و نماز را هم دوباره بخواند.

مسأله 1212- كسی كه نشسته نماز می خواند اگر شكی كند كه باید برای آن یك ركعت نماز احتیاط

ایستاده یا دو ركعت نشسته بخواند، باید دو ركعت نشسته به جا آورد. بلكه اگر شكی كند كه باید برای آن دو ركعت نماز احتیاط ایستاده بخواند، باید دو ركعت نشسته به جا آورد.

مسأله 1213- كسی كه ایستاده نماز می خواند، اگر موقع خواندن نماز احتیاط از ایستادن عاجز شود، باید مثل كسی كه نماز را نشسته می خواند و حكم آن در مسأله پیش گفته شد، نماز احتیاط را به جا آورد.

مسأله 1214- كسی كه نشسته نماز می خواند، اگر موقع خواندن نماز احتیاط بتواند بایستد باید به وظیفه كسی كه نماز را ایستاده می خواند عمل كند.

نماز احتیاط

مسأله 1215- كسی كه نماز احتیاط بر او واجب است بعد از سلام نماز باید فوراً نیت نماز احتیاط كند و تكبیر بگوید و حمد را بخواند و به ركوع رود و دو سجده نماید پس اگر یك ركعت نماز احتیاط بر او واجب است، بعد از دو سجده تشهد بخواند و سلام دهد و اگر دو ركعت نماز احتیاط بر او واجب است بعد از دو سجده، یك ركعت دیگر مثل ركعت اول به جا آورد و بعد از تشهد سلام دهد.

مسأله 1216- نماز احتیاط سوره و قنوت ندارد، و باید نیت آن را به زبان نیاورند و احتیاط واجب آن است كه سوره حمد و بسم الله آن را هم آهسته بگویند.

مسأله 1217- اگر پیش از خواندن نماز احتیاط بفهمد، نمازی كه خوانده درست بوده، لازم نیست نماز احتیاط را بخواند. و اگر در بین نماز احتیاط بفهمد، لازم نیست آن را تمام نماید.

مسأله 1218- اگر پیش از خواندن نماز احتیاط بفهمد كه ركعتهای نمازش كم بوده، چنانچه

كاری که نماز را باطل می كند انجام نداده، باید آنچه از نماز نخوانده بخواند و برای سلام بی جا دو سجده سهو بنماید. و اگر كاری كه نماز را باطل می كند، انجام داده، مثلًا پشت به قبله كرده، باید نماز را دوباره به جا آورد.

مسأله 1219- اگر بعد از نماز احتیاط بفهمد كسری نمازش به مقدار نماز احتیاط بوده، مثلًا در شك بین سه و چهار، یك ركعت نماز احتیاط بخواند بعد بفهمد نماز را سه ركعت خوانده، نمازش صحیح است.

مسأله 1220- اگر بعد از خواندن نماز احتیاط بفهمد كسری نماز كمتر از نماز احتیاط بوده، مثلًا در شك بین دو و چهار، دو ركعت نماز احتیاط بخواند بعد بفهمد نماز را سه ركعت خوانده، باید كسری نماز را به نماز متصل نموده و نماز را هم دوباره بخواند.

مسأله 1221- اگر بعد از خواندن نماز احتیاط بفهمد كسری نماز بیشتر از نماز احتیاط بوده مثلًا در شك بین سه و چهار یك ركعت نماز احتیاط بخواند، بعد بفهمد نماز را دو رکعت خوانده، چنانچه بعد از نماز احتیاط كاری كه نماز را باطل می كند انجام داده، مثلًا پشت به قبله كرده، باید نماز را دوباره بخواند و اگر كاری كه نماز را باطل می كند انجام نداده باید دو ركعت كسری نمازش را به جا آورد و نماز را هم دوباره بخواند.

مسأله 1222- اگر بین دو و سه و چهار شك كند و بعد از خواندن دو ركعت نماز احتیاط ایستاده، یادش بیاید كه نماز را دو ركعت خوانده لازم نیست دو ركعت نماز احتیاط نشسته را بخواند.

مسأله 1223- اگر بین سه و چهار شك كند و

موقعی كه دو ركعت نماز احتیاط نشسته یا یك ركعت ایستاده را می خواند، یادش بیاید كه نماز را سه ركعت خوانده باید نماز احتیاط را تمام كند و نمازش صحیح است.

مسأله 1224- اگر بین دو و سه و چهار شك كند و موقعی كه دو ركعت نماز احتیاط ایستاده را می خواند پیش از ركوع ركعت دوم یادش بیاید كه نماز را سه ركعت خوانده، باید بنشیند و نماز احتیاط را یك ركعتی تمام كند و بنا بر احتیاط مستحب نماز را دوباره بخواند.

مسأله 1225- اگر در بین نماز احتیاط بفهمد كسری نمازش بیشتر یا كمتر از نماز احتیاط بوده، چنانچه نتواند نماز احتیاط را مطابق كسری نمازش تمام كند، باید آن را رها كند و كسری نماز را به جا آورد و بنا بر احتیاط واجب، نماز را دوباره بخواند، مثلًا در شك بین سه و چهار اگر موقعی كه دو ركعت نماز احتیاط نشسته را می خواند، یادش بیاید كه نماز را دو ركعت خوانده، چون نمی تواند دو ركعت نشسته را به جای دو ركعت ایستاده حساب كند، به احتیاط واجب باید نماز احتیاط نشسته را رها كند و دو ركعت كسری نمازش را بخواند و نماز را هم دوباره به جا آورد.

مسأله 1226- اگر شك كند نماز احتیاطی را كه بر او واجب بوده به جا آورده یا نه، چنانچه وقت نماز گذشته به شك خود اعتنا نكند، و اگر وقت دارد، در صورتی كه مشغول كار دیگری نشده و از جای نماز برنخاسته و كاری هم مثل روگرداندن از قبله كه نماز را باطل می كند انجام نداده باید نماز احتیاط را بخواند و

اگر مشغول كار دیگری شده یا كاری كه نماز را باطل می كند به جا آورده، یا بین نماز و شك او زیاد طول كشیده، احتیاط استحبابی آن است كه نماز احتیاط را به جا آورد و نماز را هم دوباره بخواند، اگر چه می تواند بنا بر انجام نماز احتیاط گذارد و بر همان اكتفا نماید.

مسأله 1227- اگر در نماز احتیاط، ركنی را زیاد كند، یا مثلًا به جای یك ركعت دو ركعت بخواند، نماز احتیاط باطل می شود بنا بر احتیاط واجب، و باید دوباره نماز احتیاط و اصل نماز را بخواند.

مسأله 1228- موقعی كه مشغول نماز احتیاط است اگر در یكی از كارهای آن شك كند، چنانچه محل آن نگذشته، باید به جا آورد و اگر محلش گذشته، باید به شك خود اعتنا نكند، مثلًا اگر شك كند كه حمد خوانده یا نه، چنانچه به ركوع نرفته باید بخواند، و اگر به ركوع رفته باید به شك خود اعتنا نكند.

مسأله 1229- اگر در شماره ركعتهای نماز احتیاط شك كند، باید بنا را بر بیشتر بگذارد ولی چنانچه طرف بیشتر شك نماز را باطل می كند، بنا بر كمتر گذارد و احتیاط مستحب آن است كه نماز احتیاط را دوباره بخواند و بعد از آن اصل نماز را اعاده نماید.

مسأله 1230- اϘѠدر نماز احتیاط چیزی كه ركن نیست سهواً كم یا زیاد شود، سجده سهو ندارد.

مسأله 1231- اگر بعد از سلام نماز احتیاط شك كند كه یكی از اجزاء یا شرایط آن را به جا آورده یا نه، به شك خود اعتنا نكند.

مسأله 1232- اگر در نماز احتیاط، تشهد یا یك سجده را فراموش كند، احتیاط آن

است كه بعد از سلام آن را قضا نماید، اگر چه واجب نیست.

مسأله 1233- اگر نماز احتیاط و قضای یك سجده یا قضای یك تشهد یا دو سجده سهو بر او واجب شود، باید اول نماز احتیاط را به جا آورد.

مسأله 1234- حكم گمان در ركعتهای نماز حكم یقین است، مثلًا اگر در نماز چهار ركعتی انسان گمان دارد كه نماز را چهار ركعت خوانده نباید نماز احتیاط بخواند، ولی اگر در غیر ركعتها گمان پیدا كند باید به احتیاط عمل نماید و دستور در هر موردی طور مخصوصی است كه در كتابهای مفصل گفته شده است.

مسأله 1235- حكم شك و سهو و گمان در نمازهای واجب یومیه و نمازهای واجب دیگر فرق ندارد، مثلًا اگر در نماز آیات شك كند كه یك ركعت خوانده یا دو ركعت، چون شك او در نماز دو ركعتی است، نمازش باطل می شود.

سجده سهو

سجده سهو

مسأله 1236- برای سه چیز بعد از سلام نماز، انسان باید دو سجده سهو به دستوری كه بعداً گفته می شود به جا آورد:

اول: آن كه در بین نماز، سهواً حرف بزند.

دوم: آن كه یك سجده را فراموش كند.

سوم: آن كه در نماز چهار ركعتی بعد از سجده دوم شك كند كه چهار ركعت خوانده یا پنج ركعت و در دو مورد هم احتیاط واجب آن است كه سجده سهو بنماید اول در جایی كه نباید نماز را سلام دهد مثلًا در ركعت اول سهواً سلام بدهد دوم آنكه تشهد را فراموش كند.

مسأله 1237- اگر انسان اشتباهاً یا به خیال این كه نمازش تمام شده حرف بزند باید دو سجده سهو به جا آورد.

مسأله 1238- برای حرفی

كه از آه كشیدن و سرفه پیدا می شود، سجده سهو واجب نیست، ولی اگر مثلًا سهواً آخ یا آه بگوید، باید سجده سهو نماید.

مسأله 1239- اگر چیزی را كه غلط خوانده دوباره بطور صحیح بخواند برای دوباره خواندن آن سجده سهو واجب نیست.

مسأله 1240- اگر در نماز سهواً مدتی حرف بزند و تمام آنها یك مرتبه حساب شود، دو سجده سهو بعد از سلام نماز كافی است.

مسأله 1241- اگر سهواً تسبیحات اربعه را نگوید یا بیشتر یا كمتر از سه مرتبه بگوید، احتیاط مستحب آن است كه بعد از نماز دو سجده سهو به جا آورد.

مسأله 1242- اگر در جایی كه نباید سلام نماز را بگوید سهواً بگوید: «السلام علینا و علی عباد اللَّه الصالحین» یا بگوید: «السلام علیكم و رحمة اللَّه و بركاته» باید دو سجده سهو بنماید، ولی اگر اشتباهاً مقداری از این دو سلام را بگوید، یا بگوید «السلام علیك أیها النبی و رحمة اللَّه و بركاته» احتیاط مستحب آن است كه دو سجده سهو به جا آورد.

مسأله 1243- اگر در جایی كه نباید سلام دهد اشتباهاً هر سه سلام را بگوید دو سجده سهو كافی است.

مسأله 1244- اگر یك سجده یا تشهد را فراموش كند و پیش از ركوع ركعت بعد یادش بیاید، باید برگردد و به جا آورد.

مسأله 1245- اگر در ركوع یا بعد از آن یادش بیاید كه یك سجده یا تشهد را از ركعت پیش فراموش كرده، باید بعد از سلام نماز سجده یا تشهد را قضا نماید و بعد از آن دو سجده سهو به جا آورد.

مسأله 1246- اگر سجده سهو را بعد از سلام نماز عمداً

به جا نیاورد، معصیت كرده و واجب است هر چه زودتر آن را انجام دهد و چنانچه سهواً به جا نیاورد، هر وقت یادش آمد باید فوراً انجام دهد و لازم نیست نماز را دوباره بخواند.

مسأله 1247- اگر شك دارد كه سجده سهو بر او واجب شده یا نه لازم نیست به جا آورد.

مسأله 1248- كسی كه شك دارد مثلًا دو سجده سهو بر او واجب شده یا چهار تا، اگر دو سجده بنماید كافی است.

مسأله 1249- اگر بداند یكی از دو سجده سهو را به جا نیاورده باید دو سجده سهو به جا آورد و اگر بداند سهواً سه سجده كرده، باید دوباره دو سجده سهو بنماید.

دستور سجده سهو

مسأله 1250- دستور سجده سهو این است كه بعد از سلام نماز فوراً نیت سجده سهو كند و پیشانی را به چیزی كه سجده بر آن صحیح است بگذارد و بگوید:

بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ یا بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ ولی بهتر است بگوید بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ السَّلامُ عَلَیكَ ایهَا النَّبِی وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكاتُه بعد باید بنشیند و دوباره به سجده رود و یكی از ذكرهایی را كه گفته شد بگوید و بنشیند و بعد از خواندن تشهد سلام دهد.

قضای سجده و تشهد فراموش شده

مسأله 1251- سجده و تشهدی را كه انسان فراموش كرده و بعد از نماز قضای آن را به جا می آورد، باید تمام شرایط نماز: مانند پاك بودن بدن و لباس و رو به قبله بودن و شرطهای دیگر را داشته باشد.

مسأله 1252- اگر سجده یا تشهد را چند دفعه فراموش كند، مثلًا یك سجده از ركعت اول و یك سجده از ركعت دوم فراموش نماید، باید بعد از نماز، قضای هر دو را با سجده های سهوی كه برای آنها لازم است به جا آورد، و لازم نیست معین كند كه قضای كدام یكِ آنها است.

مسأله 1253- اگر یك سجده و تشهد را فراموش كند، احتیاط واجب آن است كه هر كدام را اول فراموش كرده، اول قضا نماید. و اگر نداند كدام اول فراموش شده، باید احتیاطاً یك سجده و تشهد و بعد یك سجده دیگر به جا آورد، یا یك تشهد و یك سجده و بعد یك تشهد دیگر به جا آورد تا یقین كند سجده و تشهد

را به ترتیبی كه فراموش كرده قضا نموده است.

مسأله 1254- اگر به خیال این كه اول سجده را فراموش كرده، اول قضای آن را به جا آورد و بعد از خواندن تشهد یادش بیاید كه اول تشهد را فراموش كرده احتیاط واجب آن است كه دوباره سجده را قضا نماید. و نیز اگر به خیال این كه اول تشهد را فراموش كرده اول قضای آن را به جا آورد، و بعد از سجده یادش بیاید كه اول سجده را فراموش كرده، بنا بر احتیاط واجب باید دوباره تشهد را بخواند.

مسأله 1255- اگر بین سلام نماز و قضای سجده یا تشهد كاری كند كه اگر عمداً یا سهواً در نماز اتّفاق بیفتد نماز باطل می شود، مثلًا پشت به قبله نماید، باید قضای سجده و تشهد را به جا آورد و نمازش صحیح است.

مسأله 1256- اگر بعد از سلام نماز یادش بیاید كه یك سجده از ركعت آخر را فراموش كرده، باید قضای سجده ای را كه فراموش كرده به جا آورد و بعد از آن دو سجده سهو به جا آورد چه كاری كه نماز را باطل می كند كرده باشد یا نه. و اگر تشهد ركعت آخر را فراموش كرده باشد، باید قضای تشهد را به جا آورد و بعد از آن دو سجده سهو به جا آورد.

مسأله 1257- اگر بین سلام نماز و قضای سجده یا تشهد كاری كند كه برای آن سجده سهو واجب می شود، مثل آنكه سهواً حرف بزند، باید سجده یا تشهد را قضا كند.

مسأله 1258- اگر نداند كه سجده را فراموش كرده یا تشهد را، به احتیاط واجب باید هر دو را

قضا نماید و هر كدام را اول به جا آورد اشكال ندارد، و باید یك بار سجده سهو نیز به جا آورد.

مسأله 1259- اگر شك دارد كه سجده یا تشهد را فراموش كرده یا نه، واجب نیست قضا نماید.

مسأله 1260- اگر بداند سجده یا تشهد را فراموش كرده و شك كند كه پیش از ركوع ركعت بعد به جا آورده یا نه، احتیاط واجب آن است كه آن را قضا نماید.

مسأله 1261- كسی كه باید سجده یا تشهد را قضا نماید، اگر برای كار دیگری هم سجده سهو بر او واجب شود، باید بعد از نماز سجده یا تشهد را قضا نماید، بعد سجده سهو را به جا آورد.

مسأله 1262- اگر شك دارد كه بعد از نماز، قضای سجده یا تشهد فراموش شده را به جا آورده یا نه، چنانچه وقت نماز نگذشته، باید سجده یا تشهد را قضا نماید، و اگر وقت نماز هم گذشته، بنا بر احتیاط واجب باید سجده یا تشهد را قضا نماید.

كم و زیاد كردن اجزاء و شرایط نماز

مسأله 1263- هرگاه چیزی از واجبات نماز را عمداً كم یا زیاد كند، اگر چه یك حرف آن باشد، نماز باطل است.

مسأله 1264- اگر به واسطه ندانستن مسأله، چیزی از اجزاء نماز را كم یا زیاد كند اگر آن جزء ركن نباشد نمازش صحیح است اگر جاهل قاصر باشد، و الّا به احتیاط واجب، نماز باطل است.

مسأله 1265- اگر در بین نماز بفهمد وضو یا غسلش باطل بوده یا بدون وضو یا غسل مشغول نماز شده، باید نماز را به هم بزند و دوباره با وضو یا غسل بخواند، و اگر بعد از نماز بفهمد باید دوباره نماز

را با وضو یا غسل به جا آورد و اگر وقت گذشته قضا نماید.

مسأله 1266- اگر بعد از رسیدن به ركوع یادش بیاید كه دو سجده از ركعت پیش فراموش كرده، نمازش باطل است. و اگر پیش از رسیدن به ركوع یادش بیاید، باید برگردد و دو سجده را به جا آورد و برخیزد و حمد و سوره یا تسبیحات را بخواند و نماز را تمام كند.

مسأله 1267- اگر پیش از گفتن «السلام علینا» و «السلام علیكم» یادش بیاید كه دو سجده ركعت آخر را به جا نیاورده، باید دو سجده را به جا آورد و دوباره تشهد بخواند و نماز را سلام دهد.

مسأله 1268- اگر پیش از سلام نماز یادش بیاید كه یك ركعت یا بیشتر، از آخر نماز نخوانده، باید مقداری را كه فراموش كرده به جا آورد.

مسأله 1269- اگر بعد از سلام نماز یادش بیاید كه یك ركعت یا بیشتر از آخر نماز را نخوانده، چنانچه كاری انجام داده كه اگر در نماز عمداً یا سهواً اتفاق بیفتد نماز را باطل می كند، مثلًا پشت به قبله كرده نمازش باطل است، و اگر كاری كه عمدی و سهوی آن نماز را باطل می كند انجام نداده باید فوراً مقداری كه فراموش كرده به جا آورد.

مسأله 1270- هرگاه بعد از سلام نماز عملی انجام دهد كه اگر در نماز عمداً یا سهواً اتفاق بیفتد نماز را باطل می كند، مثلًا پشت به قبله نماید و بعد یادش بیاید كه دو سجده آخر را به جا نیاورده نمازش باطل است، ولی اگر پیش از انجام كاری كه نماز را باطل می كند، یادش بیاید باید برگردد و دو

سجده ای را كه فراموش كرده به جا آورد و تشهد و سلام را دوباره بعد از آن بگوید و دو سجده سهو برای سلامی كه اول گفته به جا آورد و نمازش صحیح است و احتیاط مستحب آن است كه اصل نماز را بعد از آن اعاده نماید.

مسأله 1271- اگر بفهمد نماز را پیش از وقت خوانده، یا پشت به قبله یا به طرف راست یا به طرف چپ قبله به جا آورده، باید دوباره بخواند و اگر وقت گذشته قضا نماید.

نماز مسافر

نماز مسافر

مسافر باید نماز ظهر و عصر و عشا را با هشت شرط، شكسته به جا آورد یعنی دو ركعت بخواند:

شرط اول

آن كه سفر او كمتر از هشت فرسخ شرعی نباشد.

مسأله 1272- كسی كه رفتن و برگشتن او هشت فرسخ است، اگر رفتن او كمتر از چهار فرسخ نباشد، باید نماز را شكسته بخواند. بنا بر این اگر رفتن سه فرسخ و برگشتن پنج فرسخ باشد، باید نماز را تمام بخواند.

مسأله 1273- اگر رفتن و برگشتن هشت فرسخ باشد باید نماز را شكسته بخواند چه همان روز و شب بخواهد برگردد یا غیر آن روز و شب.

مسأله 1274- اگر سفر مختصری از هشت فرسخ كمتر باشد، یا انسان نداند كه سفر او هشت فرسخ است یا نه، نباید نماز را شكسته بخواند و چنانچه شك كند كه سفر او هشت فرسخ است یا نه، در صورتی كه تحقیق كردن برایش مشقت دارد، باید نمازش را تمام بخواند و اگر مشقت ندارد بنا بر احتیاط واجب باید تحقیق كند كه اگر دو عادل بگویند، یا بین مردم معروف باشد كه سفر او هشت فرسخ است نماز را شكسته بخواند.

مسأله 1275- اگر یك عادل خبر دهد كه سفر انسان هشت فرسخ است بنا بر احتیاط واجب باید نماز را هم شكسته و هم تمام بخواند و روزه بگیرد و قضای آن را هم به جا آورد.

مسأله 1276- كسی كه یقین دارد سفر او هشت فرسخ است، اگر نماز را شكسته بخواند و بعد بفهمد كه هشت فرسخ نبوده، باید آن را چهار ركعتی به جا آورد و اگر وقت گذشته قضا نماید.

مسأله 1277- كسی كه یقین دارد سفرش

هشت فرسخ نیست، یا شك دارد كه هشت فرسخ هست یا نه، چنانچه در بین راه بفهمد كه سفر او هشت فرسخ بوده، اگر چه كمی از راه باقی باشد، باید نماز را شكسته بخواند و اگر بعد از تمام خواندن نماز، فهمید سفرش هشت فرسخ بوده، بنا بر اقوی باید نماز را دوباره شكسته اعاده نماید، و در صورتی كه وقت گذشته باشد، باید بنا بر احتیاط واجب، نماز را دوباره قضا نماید.

مسأله 1278- اگر بین دو محلی كه فاصله آنها كمتر از چهار فرسخ است، چند مرتبه رفت و آمد كند، اگر چه روی هم رفته هشت فرسخ شود، باید نماز را تمام بخواند.

مسأله 1279- اگر محلی دو راه داشته باشد، یك راه آن كمتر از هشت فرسخ و راه دیگر آن هشت فرسخ یا بیشتر باشد، چنانچه انسان از راهی كه هشت فرسخ است به آنجا برود، باید نماز را شكسته بخواند و اگر از راهی كه هشت فرسخ نیست برود، باید تمام بخواند.

مسأله 1280- اگر شهر دیوار دارد، باید ابتدای هشت فرسخ را از دیوار شهر حساب كند، و اگر دیوار ندارد باید از خانه های آخر شهر حساب نماید.

شرط دوم

آن كه از اول مسافرت قصد هشت فرسخ را داشته باشد، پس اگر به جایی كه كمتر از هشت فرسخ است مسافرت كند و بعد از رسیدن به آن جا قصد كند جایی برود كه با مقداری كه آمده هشت فرسخ شود، چون از اول قصد هشت فرسخ را نداشته، باید نماز را تمام بخواند. ولی اگر بخواهد از آنجا هشت فرسخ برود یا چهار فرسخ برود و به وطنش یا به

جایی كه می خواهد ده روز بماند برگردد باید نماز را شكسته بخواند.

مسأله 1281- كسی كه نمی داند سفرش چند فرسخ است، مثلًا برای پیدا كردن گمشده ای مسافرت می كند و نمی داند كه چه مقدار باید برود تا آن را پیدا كند، باید نماز را تمام بخواند. ولی در برگشتن، چنانچه تا وطنش یا جایی كه می خواهد ده روز در آنجا بماند، هشت فرسخ یا بیشتر باشد، باید نماز را شكسته بخواند. و نیز اگر در بین رفتن قصد كند كه چهار فرسخ برود و برگردد، چنانچه رفتن و برگشتن هشت فرسخ شود، باید نماز را شكسته بخواند.

مسأله 1282- مسافر در صورتی باید نماز را شكسته بخواند كه تصمیم داشته باشد هشت فرسخ برود، پس كسی كه از شهر بیرون می رود و مثلًا قصدش این است كه اگر رفیق پیدا كند، سفر هشت فرسخی برود چنانچه اطمینان دارد كه رفیق پیدا می كند، باید نماز را شكسته بخواند و اگر اطمینان ندارد، باید تمام بخواند.

مسأله 1283- كسی كه قصد هشت فرسخ دارد، اگر چه در هر روز مقدار كمی راه برود وقتی به جایی برسد كه دیوار شهر را نبیند و اذان آن را نشنود باید نماز را شكسته بخواند. ولی اگر در هر روز مقدار خیلی كمی راه برود كه نگویند مسافر است، باید نمازش را تمام بخواند و احتیاط مستحب آن است كه هم شكسته و هم تمام بخواند.

مسأله 1284- كسی كه در سفر به اختیار دیگری است، مانند نوكری كه با آقای خود مسافرت می كند چنانچه بداند سفر او هشت فرسخ است، باید نماز را شكسته بخواند.

مسأله 1285- كسی كه در سفر به اختیار دیگری است،

اگر بداند یا گمان داشته باشد كه پیش از رسیدن به چهار فرسخ از او جدا می شود، باید نماز را تمام بخواند.

مسأله 1286- كسی كه در سفر به اختیار دیگری است، اگر شك دارد كه پیش از رسیدن به چهار فرسخ از او جدا می شود یا نه، باید نماز را شكسته بخواند. و نیز اگر شك او از این جهت است كه احتمال می دهد مانعی برای سفر او پیش آید، چنانچه احتمال او در نظر مردم به جا نباشد باید نمازش را شكسته بخواند.

شرط سوم

آن كه در بین راه از قصد خود بر نگردد، پس اگر پیش از رسیدن به چهار فرسخ از قصد خود برگردد یا مردد شود، باید نماز را تمام بخواند.

مسأله 1287- اگر بعد از رسیدن به چهار فرسخ از مسافرت منصرف شود، چنانچه تصمیم داشته باشد كه همان جا بماند یا بعد از ده روز برگردد، یا در برگشتن و ماندن مردد باشد، باید نماز را تمام بخواند.

مسأله 1288- اگر بعد از رسیدن به چهار فرسخ از مسافرت منصرف شود و تصمیم داشته باشد كه برگردد باید نماز را شكسته بخواند.

مسأله 1289- اگر برای رفتن به محلی حركت كند و بعد از رفتن مقداری از راه بخواهد جای دیگری برود، چنانچه از محل اولی كه حركت كرده تا جایی كه می خواهد برود، هشت فرسخ باشد، باید نماز را شكسته بخواند.

مسأله 1290- اگر پیش از آن كه به هشت فرسخ برسد، مردد شود كه بقیه راه را برود یا نه، و در موقعی كه مردد است راه نرود و بعد تصمیم بگیرد كه بقیه راه را برود، باید تا آخر مسافرت نماز

را شكسته بخواند.

مسأله 1291- اگر پیش از آن كه به هشت فرسخ برسد، مردد شود كه بقیه راه را برود یا نه و در موقعی كه مردد است مقداری راه برود و بعد تصمیم بگیرد كه هشت فرسخ دیگر برود، یا چهار فرسخ برود و برگردد تا آخر مسافرت باید نماز را شكسته بخواند.

مسأله 1292- اگر پیش از آن كه به هشت فرسخ برسد، مردد شود كه بقیه راه را برود یا نه، و در موقعی كه مردد است مقداری راه برود و بعد تصمیم بگیرد كه بقیه راه را برود، چنانچه باقیمانده سفر او هشت فرسخ باشد یا چهار فرسخ باشد ولی بخواهد برود و برگردد، باید نماز را شكسته بخواند. ولی اگر راهی كه پیش از مردد شدن و راهی كه بعد از آن می رود روی هم هشت فرسخ باشد، بنا بر احتیاط نماز را هم شكسته و هم تمام بخواند، اگر چه جمع واجب نیست و نماز شكسته است.

شرط چهارم

آنكه نخواهد پیش از رسیدن به هشت فرسخ از وطن خود بگذرد، یا ده روز یا بیشتر در جایی بماند پس كسی كه می خواهد پیش از رسیدن به هشت فرسخ از وطنش بگذرد، یا ده روز در محلی بماند، باید نماز را تمام بخواند.

مسأله 1293- كسی كه نمی داند پیش از رسیدن به هشت فرسخ از وطنش می گذرد یا نه، یا ده روز در محلی می ماند یا نه، باید نماز را تمام بخواند.

مسأله 1294- كسی كه می خواهد پیش از رسیدن به هشت فرسخ از وطنش بگذرد، یا ده روز در محلی بماند، و نیز كسی كه مردد است كه از وطنش بگذرد، یا ده

روز در محلی بماند، اگر از ماندن ده روز یا گذشتن از وطن منصرف شود، باز هم باید نماز را تمام بخواند. ولی اگر باقیمانده راه هشت فرسخ باشد، یا چهار فرسخ باشد و بخواهد برود و برگردد، باید نماز را شكسته بخواند.

شرط پنجم

آن كه برای كار حرام سفر نكند و اگر برای كار حرامی مانند دزدی سفر كند، باید نماز را تمام بخواند. و همچنین است اگر خود سفر حرام باشد، مثل آن كه برای او ضرر داشته باشد، یا زن بدون اجازه شوهر سفری برود كه بر او واجب نباشد ولی اگر مثل سفر حج واجب باشد، باید نماز را شكسته بخوانند.

مسأله 1295- سفری كه اسباب اذیت پدر و مادر باشد حرام است و انسان باید در آن سفر نماز را تمام بخواند و روزه هم بگیرد.

مسأله 1296- كسی كه سفر او حرام نیست و برای كار حرام هم سفر نمی كند، اگر چه در سفر، معصیتی انجام دهد، مثلًا غیبت كند یا شراب بخورد، باید نماز را شكسته بخواند.

مسأله 1297- اگر مخصوصاً برای آن كه كار واجبی را ترك كند مسافرت نماید نمازش تمام است، پس كسی كه بدهكار است، اگر بتواند بدهی خود را بدهد و طلبكار هم مطالبه كند، چنانچه در سفر نتواند بدهی خود را بدهد و مخصوصاً برای فرار از دادن قرض مسافرت نماید باید نماز را تمام بخواند ولی اگر مخصوصاً برای ترك واجب مسافرت نكند، باید نماز را شكسته بخواند و احتیاط مستحب آن است كه هم شكسته و هم تمام بخواند.

مسأله 1298- اگر سفر او سفر حرام نباشد ولی حیوان سواری یا مركب دیگری كه سوار

است غصبی باشد، نمازش شكسته است ولی اگر در زمین غصبی مسافرت كند، بنا بر احتیاط واجب باید نماز را هم شكسته و هم تمام بخواند.

مسأله 1299- كسی كه با ظالم مسافرت می كند اگر ناچار نباشد و مسافرت او كمك به ظالم باشد، باید نماز را تمام بخواند. و اگر ناچار باشد یا مثلًا برای نجات دادن مظلومی با او مسافرت كند، نمازش شكسته است.

مسأله 1300- اگر به قصد تفریح و گردش مسافرت كند حرام نیست و باید نماز را شكسته بخواند.

مسأله 1301- اگر برای لهو و خوش گذرانی به شكار رود، نمازش تمام است و چنانچه برای تهیه معاش به شكار رود، نمازش شكسته است و اگر برای كسب و زیاد كردن مال برود، احتیاط واجب آن است كه نماز را هم شكسته و هم تمام بخواند، ولی باید روزه نگیرد.

مسأله 1302- كسی كه برای معصیت سفر كرده، موقعی كه از سفر برمی گردد اگر توبه كرده، باید نماز را شكسته بخواند. و اگر توبه نكرده، و چیزی هم كه بازگشت را از جزئیت سفر معصیت خارج كند حادث نشده باشد باید تمام بخواند و احتیاط مستحب آن است كه هم شكسته و هم تمام بخواند.

مسأله 1303- كسی كه سفر او سفر معصیت است، اگر در بین راه از قصد معصیت برگردد، چنانچه باقیمانده راه هشت فرسخ باشد، یا چهار فرسخ باشد و بخواهد برود و برگردد، باید نماز را شكسته بخواند.

مسأله 1304- كسی كه برای معصیت سفر نكرده، اگر در بین راه قصد كند كه بقیه راه را برای معصیت برود، باید نماز را تمام بخواند ولی نمازهایی را كه شكسته خوانده صحیح است.

شرط ششم

آن

كه از صحرانشینهایی نباشد كه در بیابانها گردش می كنند و هر جا آب و خوراك برای خود و حشمشان پیدا كنند می مانند و بعد از چندی به جای دیگر می روند، و صحرانشینها در این مسافرتها باید نماز را تمام بخوانند.

مسأله 1305- اگر یكی از صحرانشینها برای پیدا كردن منزل و چراگاه حیواناتشان سفر كند، چنانچه سفر او هشت فرسخ باشد، احتیاط واجب آن است كه هم شكسته و هم تمام بخواند.

مسأله 1306- اگر صحرانشین برای زیارت یا حج یا تجارت و مانند اینها مسافرت كند، باید نماز را شكسته بخواند.

شرط هفتم

آن كه شغل او مسافرت نباشد، بنا بر این شتردار و راننده و چوبدار و كشتیبان و مانند اینها، اگر چه برای بردن اثاثیه منزل خود مسافرت كنند، در غیر سفر اول باید نماز را تمام بخوانند. ولی در سفر اول اگر چه طول بكشد، نمازشان شكسته است.

مسأله 1307- كسی كه شغلش مسافرت است اگر برای كار دیگری مثلًا برای زیارت یا حج مسافرت كند، باید نماز را شكسته بخواند. ولی اگر مثلًا شوفر، اتومبیل خود را برای زیارت كرایه بدهد و در ضمن خودش هم زیارت كند، باید نماز را تمام بخواند.

مسأله 1308- حمله دار یعنی كسی كه برای رساندن حاجیها به مكّه مسافرت می كند. چنانچه شغلش مسافرت باشد، باید نماز را تمام بخواند و اگر شغلش مسافرت نباشد، باید شكسته بخواند.

مسأله 1309- كسی كه شغل او حمله داری است و حاجیها را از راه دور به مكه می برد، چنانچه تمام سال یا بیشتر سال را در راه باشد، باید نماز را تمام بخواند.

مسأله 1310- كسی كه در مقداری از سال شغلش مسافرت است، مثل

شوفری كه فقط در تابستان یا زمستان اتومبیل خود را كرایه می دهد، باید در سفری كه مشغول به كارش هست نماز را تمام بخواند و احتیاط مستحب آن است كه هم شكسته و هم تمام بخواند.

مسأله 1311- راننده و دوره گردی كه در دو سه فرسخی شهر رفت و آمد می كند، چنانچه اتفاقاً سفر هشت فرسخی برود، باید نماز را شكسته بخواند.

مسأله 1312- كسی كه شغلش مسافرت است اگر ده روز یا بیشتر در وطن خود بماند، چه از اول قصد ماندن ده روز را داشته باشد، چه بدون قصد بماند، باید در سفر اولی كه بعد از ده روز می رود، نماز را شكسته بخواند.

مسأله 1313- كسی كه شغلش مسافرت است، اگر در غیر وطن خود ده روز بماند در سفر اولی كه بعد از ده روز می رود، باید نماز را شكسته بخواند. چه از اول قصد ماندن ده روز را داشته باشد یا نداشته باشد.

مسأله 1314- كسی كه شغلش مسافرت است، اگر شك كند كه در وطن خود یا جای دیگر ده روز مانده یا نه، باید نماز را تمام بخواند.

مسأله 1315- كسی كه در شهرها سیاحت می كند و برای خود وطنی اختیار نكرده، باید نماز را تمام بخواند.

مسأله 1316- كسی كه شغلش مسافرت نیست، اگر مثلًا در شهری یا در دهی جنسی دارد كه برای حمل آن مسافرتهای پی در پی می كند، باید نماز را شكسته بخواند.

مسأله 1317- كسی كه از وطنش صرف نظر كرده و می خواهد وطن دیگری برای خود اختیار كند، اگر شغلش مسافرت نباشد باید در مسافرت نماز را شكسته بخواند.

شرط هشتم

آن كه به حد ترخص برسد یعنی از وطنش یا

جایی كه قصد كرده ده روز در آن جا بماند، بقدری دور شود كه دیوار شهر را نبیند و صدای اذان آن را نشنود ولی باید در هوا غبار یا چیز دیگری نباشد كه از دیدن دیوار و شنیدن اذان جلوگیری كند و لازم نیست بقدری دور شود كه مناره ها و گنبدها را نبیند، یا دیوارها هیچ پیدا نباشد، بلكه همین قدر كه دیوارها كاملًا معلوم نباشد كافی است.

مسأله 1318- كسی كه به سفر می رود اگر به جایی برسد كه اذان را نشنود ولی دیوار شهر را ببیند، یا دیوارها را نبیند و صدای اذان را بشنود چنانچه بخواهد در آنجا نماز بخواند، بنا بر احتیاط واجب باید هم شكسته و هم تمام بخواند.

مسأله 1319- مسافری كه به وطنش بر می گردد، وقتی دیوار وطن خود را ببیند و صدای اذان آن را بشنود، باید نماز را تمام بخواند ولی مسافری كه می خواهد ده روز در محلی بماند، وقتی دیوار آنجا را ببیند و صدای اذانش را بشنود، بنا بر احتیاط واجب باید نماز را تأخیر بیندازد تا به منزل برسد، یا نماز را هم شكسته و هم تمام بخواند.

مسأله 1320- هرگاه شهر در بلندی باشد كه از دور دیده شود، یا بقدری گود باشد كه اگر انسان كمی دور شود دیوار آن را نبیند، كسی كه از آن شهر مسافرت می كند، وقتی به اندازه ای دور شود كه اگر آن شهر در زمین هموار بود، دیوارش از آنجا دیده نمی شد، باید نماز خود را شكسته بخواند. و نیز اگر پستی و بلندی خانه ها بیشتر از معمول باشد، باید ملاحظه معمول را بنماید.

مسأله 1321- اگر از محلی

مسافرت كند كه خانه و دیوار ندارد وقتی به جایی برسد كه اگر آن محل دیوار داشت از آنجا دیده نمی شد، باید نماز را شكسته بخواند.

مسأله 1322- اگر بقدری دور شود كه نداند صدایی را كه می شنود صدای اذان است یا صدای دیگری، باید نماز را شكسته بخواند. ولی اگر بفهمد اذان می گویند و كلمات آن را تشخیص ندهد، باید تمام بخواند.

مسأله 1323- اگر بقدری دور شود كه اذان خانه ها را نشنود ولی اذان شهر را كه معمولًا در جای بلند می گویند بشنود، نباید نماز را شكسته بخواند.

مسأله 1324- اگر به جایی برسد كه اذان شهر را كه معمولًا در جای بلند می گویند نشنود ولی اذانی را كه در جای خیلی بلند می گویند بشنود، باید نماز را شكسته بخواند.

مسأله 1325- اگر چشم یا گوش او یا صدای اذان غیر معمولی باشد در محلی باید نماز را شكسته بخواند كه چشم متوسط دیوار خانه ها را نبیند و گوش متوسط صدای اذان معمولی را نشنود.

مسأله 1326- اگر بخواهد در محلی نماز بخواند كه شك دارد به حد تَرَخُّصْ یعنی جایی كه اذان را نشنود و دیوار را نبیند، رسیده یا نه، باید نماز را تمام بخواند. و در موقع برگشتن اگر شك كند كه به حد ترخص رسیده یا نه، باید شكسته بخواند. و چون در بعضی موارد اشكال پیدا می كند باید یا آن جا نماز نخواند یا هم شكسته و هم تمام بخواند.

مسأله 1327- مسافری كه در سفر از وطن خود عبور می كند، وقتی به جایی برسد كه دیوار وطن خود را ببیند و صدای اذان آن را بشنود باید نماز را تمام بخواند.

مسأله 1328- مسافری

كه در بین مسافرت به وطنش رسیده، تا وقتی در آنجا هست باید نماز را تمام بخواند. ولی اگر بخواهد از آن جا هشت فرسخ برود، یا چهار فرسخ برود و برگردد، وقتی به جایی برسد كه دیوار وطن را نبیند و صدای اذان آن را نشنود، باید نماز را شكسته بخواند.

مسأله 1329- محلی را كه انسان برای اقامت و زندگی خود اختیار كرده وطن اوست، چه در آن جا به دنیا آمده و وطن پدر و مادرش باشد، یا خودش آنجا را برای زندگی اختیار كرده باشد.

مسأله 1330- اگر قصد دارد در محلی كه وطن اصلیش نیست مدتی بماند و بعد به جای دیگر رود، آنجا وطن او حساب نمی شود.

مسأله 1331- تا انسان قصد ماندن همیشگی در جایی كه غیر وطن اصلی خودش است نداشته باشد وطن او حساب نمی شود مگر آن كه بدون قصد ماندن، آن قدر بماند كه مردم بگویند اینجا وطن اوست.

مسأله 1332- كسی كه در دو محل زندگی می كند، مثلًا شش ماه در شهری و شش ماه در شهر دیگر می ماند، هر دو وطن او است. و اگر بیشتر از دو محل را برای زندگی خود اختیار كرده باشد، اشكال دارد، و باید احتیاط مراعات شود.

مسأله 1333- در غیر وطن اصلی و وطن غیر اصلی كه ذكر شد در جاهای دیگر اگر قصد اقامه نكند نمازش شكسته است چه ملكی در آنجا داشته باشد یا نداشته باشد و چه در آنجا شش ماه مانده باشد یا نه.

مسأله 1334- اگر به جایی برسد كه وطن او بوده و از آنجا صرف نظر كرده نباید نماز را تمام بخواند، اگر چه

وطن دیگری هم برای خود اختیار نكرده باشد.

مسأله 1335- مسافری كه قصد دارد، ده روز پشت سر هم در محلی بماند، یا می داند كه بدون اختیار ده روز در محلی می ماند، در آن محل باید نماز را تمام بخواند.

مسأله 1336- مسافری كه می خواهد ده روز در محلی بماند، لازم نیست قصد ماندن شب اول یا شب یازدهم را داشته باشد، و همین كه قصد كند از اذان صبح روز اول تا غروب روز دهم بماند، باید نماز را تمام بخواند و همچنین اگر مثلًا قصدش این باشد كه از ظهر روز اول تا ظهر روز یازدهم بماند، باید نماز را تمام بخواند.

مسأله 1337- مسافری كه می خواهد ده روز در محلی بماند، در صورتی باید نماز را تمام بخواند كه بخواهد تمام ده روز را در یك جا بماند پس اگر بخواهد مثلًا ده روز در نجف و كوفه یا در تهران و شمیران بماند باید نماز را شكسته بخواند.

مسأله 1338- مسافری كه می خواهد ده روز در محلی بماند، اگر از اول قصد داشته باشد كه در بین ده روز به اطراف آنجا برود، چنانچه جایی كه می خواهد برود خطه ی سور بلد اقامت یا از بساتین و مزارع و باغات اطراف آن باشد به مقداری كه رفتن به آنجا منافی با صدق اقامت در بلد نباشد باید در تمام ده روز نماز را تمام بخواند. ولی چنانچه بخواهد تا كمتر از چهار فرسخ برود، چنانچه در نیت او باشد، كه در بین ده روز فقط یك مرتبه برود و بیش از دو ساعت رفتن و برگشتن را طول ندهد، در همه ده روز باید نمازش را

تمام بخواند.

مسأله 1339- مسافری كه تصمیم ندارد ده روز در جایی بماند مثلًا قصدش این است كه اگر رفیقش بیاید، یا منزل خوبی پیدا كند، ده روز بماند، باید نماز را شكسته بخواند.

مسأله 1340- كسی كه تصمیم دارد، ده روز در محلی بماند، اگر چه احتمال بدهد كه برای ماندن او مانعی برسد، در صورتی كه مردم به احتمال او اعتنایی نكنند، باید نماز را تمام بخواند.

مسأله 1341- اگر مسافر بداند كه مثلًا ده روز یا بیشتر به آخر ماه مانده و قصد كند كه تا آخر ماه در جایی بماند، باید نماز را تمام بخواند ولی اگر نداند تا آخر ماه چقدر مانده و قصد كند كه تا آخر ماه بماند باید نماز را شكسته بخواند اگر چه از موقعی كه قصد كرده تا آخر ماه ده روز یا بیشتر باشد.

مسأله 1342- اگر مسافر قصد كند ده روز در محلی بماند، چنانچه پیش از خواندن یك نماز چهار ركعتی از ماندن منصرف شود، یا مردد شود كه در آنجا بماند یا به جای دیگر برود، باید نماز را شكسته بخواند و اگر بعد از خواندن یك نماز چهار ركعتی از ماندن منصرف شود، یا مردد شود تا وقتی در آنجا هست، باید نماز را تمام بخواند.

مسأله 1343- مسافری كه قصد كرده ده روز در محلی بماند، اگر روزه بگیرد و بعد از ظهر از ماندن در آنجا منصرف شود، چنانچه یك نماز چهار ركعتی خوانده باشد، روزه اش صحیح است و تا وقتی در آنجا هست باید نمازهای خود را تمام بخواند و اگر یك نماز چهار ركعتی نخوانده باشد روزه آن روزش صحیح است،

اما نمازهای خود را باید شكسته بخواند و روزهای بعد هم نمی تواند روزه بگیرد.

مسأله 1344- مسافری كه قصد كرده ده روز در محلی بماند، اگر از ماندن منصرف شود و شك كند پیش از آنكه از قصد ماندن برگردد، یك نماز چهار ركعتی خوانده یا نه، باید نمازهای خود را شكسته بخواند.

مسأله 1345- اگر مسافر به نیت این كه نماز را شكسته بخواند، مشغول نماز شود و در بین نماز تصمیم بگیرد كه ده روز یا بیشتر بماند، باید نماز را چهار ركعتی تمام نماید.

مسأله 1346- مسافری كه قصد كرده ده روز در جایی بماند، اگر در بین نماز چهار ركعتی از قصد خود برگردد، چنانچه مشغول ركعت سوم نشده، باید نماز را دو ركعتی تمام نماید و بقیه نمازهای خود را شكسته بخواند. و اگر مشغول ركعت سوم شده نمازش باطل است، و تا وقتی در آنجا هست باید نماز را شكسته بخواند اگر چه داخل در ركوع ركعت سوم شده باشد.

مسأله 1347- مسافری كه قصد كرده ده روز در محلی بماند، اگر بیشتر از ده روز در آنجا بماند، تا وقتی مسافرت نكرده، باید نمازش را تمام بخواند و لازم نیست دوباره قصد ماندن ده روز كند.

مسأله 1348- مسافری كه قصد كرده ده روز در محلی بماند، باید روزه واجب را بگیرد و می تواند روزه مستحبی را هم به جا آورد و نماز جمعه و نافله ظهر و عصر و عشا را هم بخواند.

مسأله 1349- مسافری كه قصد كرده ده روز در جایی بماند اگر بعد از خواندن یك نماز چهار ركعتی بخواهد به جایی كه كمتر از چهار فرسخ است برود و

برگردد به محل اقامه خود باید نماز را تمام بخواند.

مسأله 1350- مسافری كه قصد كرده ده روز در جایی بماند، اگر بعد از خواندن یك نماز چهار ركعتی بخواهد به جای دیگری كه كمتر از هشت فرسخ است برود و ده روز در آنجا بماند، باید در رفتن و در جایی كه قصد ماندن ده روز كرده، نمازهای خود را تمام بخواند. ولی اگر جایی كه می خواهد برود هشت فرسخ یا بیشتر باشد باید موقع رفتن نمازهای خود را شكسته بخواند و چنانچه در آنجا قصد ماندن ده روز كرد نمازش را تمام بخواند.

مسأله 1351- مسافری كه قصد كرده ده روز در محلی بماند اگر بعد از خواندن یك نماز چهار ركعتی بخواهد به جایی كه كمتر از چهار فرسخ است برود، چنانچه مردد باشد كه به محل اولش برگردد یا نه، یا به كلی از برگشتن به آنجا غافل باشد، یا بخواهد برگردد ولی مردد باشد كه ده روز در آنجا بماند یا نه، یا آن كه از ده روز ماندن در آنجا و مسافرت از آنجا غافل باشد، باید از وقتی كه می رود تا برمی گردد و بعد از برگشتن، نمازهای خود را تمام بخواند.

مسأله 1352- اگر به خیال این كه رفقایش می خواهند ده روز در محلی بمانند، قصد كند كه ده روز در آنجا بماند و بعد از خواندن یك نماز چهار ركعتی بفهمد كه آنها قصد نكرده اند، اگر چه خودش هم از ماندن منصرف شود، تا مدتی كه در آنجا هست، باید نماز را تمام بخواند.

مسأله 1353- اگر مسافر بعد از رسیدن به هشت فرسخ سی روز در محلی بماند و در

تمام سی روز در رفتن و ماندن مردد باشد، بعد از گذشتن سی روز اگر چه مقدار كمی در آنجا بماند، باید نماز را تمام بخواند ولی اگر پیش از رسیدن به هشت فرسخ در رفتن بقیه راه مردد شود، از وقتی كه مردد می شود، باید نماز را تمام بخواند.

مسأله 1354- مسافری كه می خواهد نه روز یا كمتر در محلی بماند اگر بعد از آن كه نه روز یا كمتر در آنجا ماند، بخواهد دوباره نه روز دیگر یا كمتر بماند همین طور تا سی روز، روز سی و یكم باید نماز را تمام بخواند.

مسأله 1355- مسافری كه سی روز مردد بوده، در صورتی باید نماز را تمام بخواند كه سی روز را در یك جا بماند، پس اگر مقداری از آن را در جایی و مقداری را در جای دیگر بماند، بعد از سی روز هم باید نماز را شكسته بخواند.

مسائل متفرقه

مسأله 1356- مسافر می تواند در مسجد الحرام و مسجد پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم و مسجد كوفه نمازش را تمام بخواند. ولی اگر بخواهد در جایی كه اول جزء این مساجد نبوده و بعد به این مساجد اضافه شده نماز بخواند، احتیاط مستحب آن است كه شكسته بخواند اگر چه اقوی، صحت تمام است و نیز مسافر می تواند در حرم و رواق حضرت سید الشهداء علیه السلام بلكه در مسجد متصل به حرم نماز را تمام بخواند.

مسأله 1357- كسی كه می داند مسافر است و باید نماز را شكسته بخواند، اگر در غیر چهار مكانی كه در مسأله پیش گفته شد عمداً تمام بخواند، نمازش باطل است و نیز اگر فراموش

كند كه نماز مسافر شكسته است و تمام بخواند باید نماز را دوباره بخواند، و اگر بعد از وقت یادش بیاید، بنا بر احتیاط واجب، باید قضا نماید.

مسأله 1358- كسی كه می داند مسافر است و باید نماز را شكسته بخواند، اگر فراموش كند و بدون توجه و بطور عادت تمام بخواند نمازش باطل است، و نیز اگر حكم مسافر و سفر خود را فراموش كرده باشد در صورتی كه وقت داشته باشد نمازش را دوباره بخواند بلكه اگر وقت هم گذشته باشد بنا بر احتیاط واجب باید قضا نماید.

مسأله 1359- مسافری كه نمی داند باید نماز را شكسته بخواند اگر تمام بخواند نمازش صحیح است.

مسأله 1360- مسافری كه می داند باید نماز را شكسته بخواند اگر بعضی از خصوصیات آن را نداند، مثلًا نداند كه در سفر هشت فرسخی باید شكسته بخواند چنانچه تمام بخواند در صورتی كه وقت باقی است باید نماز را شكسته بخواند و اگر وقت گذشته باید شكسته قضا نماید.

مسأله 1361- مسافری كه می داند باید نماز را شكسته بخواند، اگر به گمان این كه سفر او كمتر از هشت فرسخ است تمام بخواند، وقتی بفهمد كه سفرش هشت فرسخ بوده، نمازی را كه تمام خوانده باید دوباره شكسته بخواند و اگر وقت هم گذشته باید شكسته قضا نماید.

مسأله 1362- اگر فراموش كند كه مسافر است و نماز را تمام بخواند، چنانچه در وقت یادش بیاید، باید شكسته به جا آورد و اگر بعد از وقت یادش بیاید، قضای آن نماز بر او واجب نیست.

مسأله 1363- كسی كه باید نماز را تمام بخواند، اگر شكسته به جا آورد در هر صورت نمازش باطل است.

مسأله

1364- اگر مشغول نماز چهار ركعتی شود و در بین نماز یادش بیاید كه مسافر است، یا ملتفت شود كه سفر او هشت فرسخ است چنانچه به ركوع ركعت سوم نرفته، باید نماز را دو ركعتی تمام كند و اگر به ركوع ركعت سوم رفته نمازش باطل است. و در صورتی كه به مقدار خواندن یك ركعت هم وقت داشته باشد، باید نماز را شكسته بخواند.

مسأله 1365- اگر مسافر بعضی از خصوصیات نماز مسافر را نداند مثلًا نداند كه اگر چهار فرسخ برود و همان روز یا شب آن برگردد باید شكسته بخواند چنانچه به نیت نماز چهار ركعتی مشغول نماز شود، و پیش از ركوع ركعت سوم مسأله را بفهمد باید نماز را دو ركعتی تمام كند و اگر در ركوع ملتفت شود نمازش باطل است و در صورتی كه به مقدار یك ركعت از وقت هم مانده باشد باید نماز را شكسته بخواند.

مسأله 1366- مسافری كه باید نماز را تمام بخواند اگر به واسطه ندانستن مسأله به نیت نماز دو ركعتی مشغول نماز شود و در بین نماز مسأله را بفهمد، باید نماز را چهار ركعتی تمام كند، و احتیاط مستحب آن است كه بعد از تمام شدن نماز دوباره آن نماز را چهار ركعتی بخواند.

مسأله 1367- مسافری كه نماز نخوانده، اگر پیش از تمام شدن وقت به وطنش برسد، یا به جایی برسد كه می خواهد ده روز در آن جا بماند، باید نماز را تمام بخواند و كسی كه مسافر نیست، اگر در اول وقت نماز نخواند و مسافرت كند، در سفر باید نماز را شكسته بخواند.

مسأله 1368- اگر از مسافری كه

باید نماز را شكسته بخواند نماز ظهر یا عصر یا عشا قضا شود، باید آن را دو ركعتی قضا نماید اگر چه در غیر سفر بخواهد قضای آن را به جا آورد. و اگر از كسی كه مسافر نیست یكی از این سه نماز قضا شود، باید چهار ركعتی قضا نماید اگر چه در سفر بخواهد آن را قضا نماید.

مسأله 1369- مستحب است مسافر بعد از هر نمازی كه شكسته می خواند سی مرتبه بگوید سبحان اللَّه و الحمد للَّه و لا اله الّا اللَّه و اللَّه اكبر. و در تعقیب نماز ظهر و عصر و عشا بیشتر سفارش شده است. بلكه بهتر است در تعقیب این سه نماز شصت مرتبه بگوید.

نماز قضا

مسأله 1370- كسی كه نماز واجب خود را در وقت آن نخوانده باید قضای آن را به جا آورد، اگر چه در تمام وقت نماز خواب مانده یا به واسطه مستی نماز نخوانده باشد، ولی نمازهای یومیه ای را كه زن در حال حیض یا نفاس نخواند، قضا ندارد.

مسأله 1371- اگر بعد از وقت نماز بفهمد نمازی را كه خوانده باطل بوده، باید قضای آن را بخواند.

مسأله 1372- كسی كه نماز قضا دارد، باید در خواندن آن كوتاهی نكند ولی واجب نیست فوراً آن را به جا آورد.

مسأله 1373- كسی كه نماز قضا دارد می تواند نماز مستحبی بخواند.

مسأله 1374- اگر انسان احتمال دهد كه نماز قضایی دارد یا نمازهایی را كه خوانده صحیح نبوده، مستحب است احتیاطاً قضای آن را به جا آورد.

مسأله 1375- قضای نمازهای یومیه لازم نیست به ترتیب خوانده شود مثلًا كسی كه یك روز نماز عصر و روز بعد نماز ظهر

را نخوانده، لازم نیست اول نماز عصر و بعد از آن نماز ظهر را قضا نماید.

مسأله 1376- اگر بخواهد قضای چند نماز غیر یومیه مانند نماز آیات را بخواند یا مثلًا بخواهد قضای یك نماز یومیه و چند نماز غیر یومیه را بخواند، لازم نیست آنها را به ترتیب به جا آورد.

مسأله 1377- اگر كسی نداند كه نمازهایی كه از او قضا شده كدام یك جلوتر بوده لازم نیست بطوری بخواند كه ترتیب حاصل شود و هر یك را می تواند مقدم بدارد.

مسأله 1378- اگر كسی كه نمازهایی از او قضا شده می داند كدام یك جلوتر قضا شده احتیاط مستحب آن است كه به ترتیب قضا كند. و آنچه اول قضا شده اول بخواند و دومی را بعد و همین طور.

مسأله 1379- اگر برای میتی می خواهند نماز قضا بدهند و می دانند آن میت ترتیب قضا شدن را می دانسته باز لازم نیست طوری قضا را به جا بیاورند كه ترتیب حاصل شود.

مسأله 1380- اگر برای میتی كه در مسأله پیش گفته شد بخواهند چند نفر را اجیر كنند كه نماز بخوانند لازم نیست برای آنها وقت مرتب معین كنند كه با هم شروع نكنند در عمل.

مسأله 1381- اگر بدانند كه میت ترتیب قضا شدن را نمی دانسته یا ندانند كه می دانسته لازم نیست به ترتیب برای او قضا به جا بیاورند.

مسأله 1382- در مسأله پیش اگر بخواهند چند نفر را برای به جا آوردن نماز میت اجیر كنند لازم نیست وقت معین كنند و می توانند همه با هم شروع به قضا كنند.

مسأله 1383- كسی كه چند نماز از او قضا شده و شماره آنها را نمی داند مثلًا نمی داند

چهار تا بوده یا پنج تا، چنانچه مقدار كمتر را بخواند كافی است و همچنین اگر شماره آنها را می دانسته و فراموش كرده اگر مقدار كمتر را بخواند كفایت می كند.

مسأله 1384- كسی كه نماز قضا از همین روز یا روزهای پیش دارد می تواند قبل از خواندن نمازی كه قضا شده نماز ادایی را بخواند و لازم نیست نماز قضا را جلو بیندازد.

مسأله 1385- كسی كه می داند یك نماز چهار ركعتی نخوانده و نمی داند نماز ظهر است یا عصر است یا عشاء اگر یك نماز چهار ركعتی بخواند به نیت قضای نمازی كه نخوانده كافی است.

مسأله 1386- اگر از روزهای گذشته نمازهای قضا دارد و یك نماز یا بیشتر هم از همان روز از او قضا شده، اگر چه لازم نیست نمازهای قضا را، پیش از نماز ادا بخواند حتی اگر چه وقت داشته باشد و ترتیب بین نمازهای قضا را هم بداند، ولی احتیاط استحبابی آن است كه نمازهای قضا، مخصوصاً نماز قضای همان روز را پیش از نماز ادا بخواند.

مسأله 1387- تا انسان زنده است اگر چه از خواندن نماز قضاهای خود عاجز باشد، دیگری نمی تواند نمازهای او را قضا نماید.

مسأله 1388- نماز قضا را با جماعت می شود خواند، چه نماز امام جماعت ادا باشد یا قضا و لازم نیست هر دو یك نماز را بخوانند مثلًا اگر نماز قضای صبح را با نماز ظهر یا عصر امام بخواند اشكال ندارد.

مسأله 1389- مستحب است بچه ممیز یعنی بچه ای كه خوب بد را می فهمد به نماز خواندن و عبادتهای دیگر عادت دهند، بلكه مستحب است او را به قضای نمازها هم وادار نمایند.

نماز قضای پدر كه بر پسر بزرگتر واجب است

مسأله 1390-

اگر پدر نماز و روزه خود را به جا نیاورده باشد، چنانچه از روی نافرمانی ترك نكرده و می توانسته قضا كند، بر پسر بزرگتر واجب است كه بعد از مرگش به جا آورد، یا برای او اجیر بگیرد. بلكه اگر از روی نافرمانی هم ترك كرده باشد واجب است به همین طور عمل كند و نیز روزه ای را كه در سفر نگرفته، اگر چه نمی توانسته قضا كند، واجب است كه پسر بزرگتر قضا نماید، یا برای او اجیر بگیرد.

مسأله 1391- اگر پسر بزرگتر شك دارد كه پدر نماز و روزه قضا داشته یا نه، چیزی بر او واجب نیست.

مسأله 1392- اگر پسر بزرگتر بداند كه پدرش نماز قضا داشته و شك كند كه به جا آورده یا نه، بنا بر احتیاط واجب باید قضا نماید.

مسأله 1393- اگر معلوم نباشد كه پسر بزرگتر كدام است، قضای نماز و روزه پدر بر هیچ كدام از پسرها واجب نیست. ولی احتیاط مستحب آن است كه نماز و روزه او را بین خودشان قسمت كنند، یا برای انجام آن قرعه بزنند.

مسأله 1394- اگر میت وصیت كرده باشد كه برای نماز و روزه او اجیر بگیرند بعد از آن كه اجیر، نماز و روزه او را بطور صحیح به جا آورد بر پسر بزرگتر چیزی واجب نیست.

مسأله 1395- اگر پسر بزرگتر بخواهد نماز پدر را بخواند، باید به تكلیف خود عمل كند، مثلًا قضای نماز صبح و مغرب و عشا را باید بلند بخواند.

مسأله 1396- كسی كه خودش نماز و روزه قضا دارد، اگر نماز و روزه پدر هم بر او واجب شود، هر كدام را اول به جا آورد

صحیح است.

مسأله 1397- اگر پسر بزرگتر موقع مرگ پدر، نابالغ یا دیوانه باشد وقتی كه بالغ شد یا عاقل گردید، باید نماز و روزه پدر را قضا نماید و چنانچه پیش از بالغ شدن یا عاقل شدن بمیرد، بر پسر دوم چیزی واجب نیست.

مسأله 1398- اگر پسر بزرگتر پیش از آن كه نماز و روزه پدر را قضا كند بمیرد، بر پسر دوم چیزی واجب نیست.

نماز جماعت

نماز جماعت

مسأله 1399- مستحب است نمازهای واجب خصوصاً نمازهای یومیه را به جماعت بخوانند و در نماز صبح و مغرب و عشا، خصوصاً برای همسایه مسجد و كسی كه صدای اذان مسجد را می شنود بیشتر سفارش شده است.

مسأله 1400- در روایتی وارد شده است كه اگر یك نفر به امام جماعت اقتدا كند، هر ركعت از نماز آنان ثواب صد و پنجاه نماز دارد و اگر دو نفر اقتدا كنند هر ركعتی ثواب ششصد نماز دارد و هر چه بیشتر شوند، ثواب نمازشان بیشتر می شود تا به ده نفر برسند و عده آنان كه از ده گذشت، اگر تمام آسمانها كاغذ و دریاها مركب و درختها قلم و جن و انس و ملائكه نویسنده شوند، نمی توانند ثواب یك ركعت آن را بنویسند.

مسأله 1401- حاضر نشدن به نماز جماعت از روی بی اعتنایی جایز نیست و سزاوار نیست كه انسان بدون عذر نماز جماعت را ترك كند.

مسأله 1402- مستحب است انسان صبر كند كه نماز را به جماعت بخواند و نماز جماعت از نماز اول وقت كه فرادی یعنی تنها خوانده شود بهتر است. و نیز نماز جماعتی را كه مختصر بخوانند از نماز فرادی كه آن را طول بدهند بهتر می باشد.

مسأله

1403- وقتی كه جماعت برپا می شود، مستحب است كسی كه نمازش را فرادی خوانده دوباره با جماعت بخواند. و اگر بعد بفهمد كه نماز اولش باطل بوده، نماز دوم او كافی است.

مسأله 1404- اگر امام یا مأموم بخواهد نمازی را كه به جماعت خوانده دوباره با جماعت بخواند در صورتی كه جماعت دوم و اشخاص آن غیر از اول باشد اشكال ندارد.

مسأله 1405- كسی كه در نماز وسواس دارد و فقط در صورتی كه نماز را با جماعت بخواند از وسواس راحت می شود، باید نماز را با جماعت بخواند.

مسأله 1406- اگر پدر یا مادر به فرزند خود امر كند كه نماز را به جماعت بخواند، چون اطاعت پدر و مادر واجب است بنا بر احتیاط واجب باید نماز را به جماعت بخواند و قصد استحباب نماید.

مسأله 1407- احتیاط واجب آن است كه نماز عید فطر و قربان را در زمان غیبت امام علیه السلام با جماعت نخوانند ولی به قصد رجاء مانع ندارد، و نمازهای مستحبی را هم نمی شود به جماعت خواند، مگر نماز استسقاء كه برای آمدن باران می خوانند.

مسأله 1408- موقعی كه امام جماعت نماز یومیه می خواند، هر كدام از نمازهای یومیه را می شود به او اقتدا كرد ولی اگر نماز یومیه اش را احتیاطاً دوباره می خواند فقط در صورتی كه مأموم احتیاطش با امام یكی باشد می تواند به او اقتدا كند.

مسأله 1409- اگر امام جماعت قضای نماز یومیه خود را می خواند می شود به او اقتدا كرد، ولی اگر نمازش را احتیاطاً قضا می كند، یا قضای احتیاطی نماز كس دیگر را می خواند، اگر چه برای آن پول نگرفته باشد، اقتدای به او اشكال دارد ولی

اگر انسان بداند كه از آن كس كه برای او قضا می خواند نماز فوت شده كه در این صورت اقتدای به او اشكال ندارد.

مسأله 1410- اگر انسان نداند نمازی را كه امام می خواند نماز واجب یومیه است یا نماز مستحب نمی تواند به او اقتدا كند.

مسأله 1411- اگر امام در محراب باشد و كسی پشت سر او اقتدا نكرده باشد كسانی كه دو طرف محراب ایستاده اند و به واسطه دیوار محراب امام را نمی بینند نمی توانند اقتدا كنند، بلكه اگر كسی هم پشت سر امام اقتدا كرده باشد، اقتدا كردن كسانی كه دو طرف او ایستاده اند و به واسطه دیوار محراب امام را نمی بینند اشكال دارد، بلكه باطل است.

مسأله 1412- اگر به واسطه درازی صف اول، كسانی كه دو طرف صف ایستاده اند امام را نبینند می توانند اقتدا كنند. و نیز اگر به واسطه درازی یكی از صفهای دیگر كسانی كه دو طرف آن ایستاده اند، صف جلوی خود را نبینند می توانند اقتدا نمایند.

مسأله 1413- اگر صفهای جماعت تا درب مسجد برسد، كسی كه مقابل درب پشت صف ایستاده نمازش صحیح است و نیز نماز كسانی كه پشت سر او اقتدا می كنند صحیح می باشد، ولی نماز كسانی كه دو طرف او ایستاده اند و صف جلو را نمی بینند اشكال دارد، بلكه باطل است.

مسأله 1414- كسی كه پشت ستون ایستاده، اگر از طرف راست یا چپ به واسطه مأموم دیگر به امام متصل نباشد، نمی تواند اقتدا كند بلكه اگر از دو طرف هم متصل باشد ولی از صف جلو حتی یك نفر را هم نبیند جماعت او صحیح نیست.

مسأله 1415- جای ایستادن امام باید از جای مأموم بلندتر نباشد ولی اگر

مكان امام مقدار خیلی كمی بلندتر باشد اشكال ندارد، و نیز اگر زمین سراشیب باشد و امام در طرفی كه بلندتر است بایستد در صورتی كه سراشیبی آن زیاد نباشد و طوری باشد كه به آن، زمین مسطح بگویند مانعی ندارد.

مسأله 1416- اگر جای مأموم بلندتر از جای امام باشد در صورتی كه بلندی به مقدار متعارف زمان قدیم باشد مثل آن كه امام در صحن مسجد و مأموم در پشت بام بایستد اشكال ندارد ولی اگر مثل ساختمانهای چند طبقه این زمان باشد، جماعت اشكال دارد.

مسأله 1417- اگر بین كسانی كه در یك صف ایستاده اند بچه ممیز یعنی بچه ای كه خوب و بد را می فهمد فاصله شود، چنانچه ندانند نماز او باطل است می توانند اقتدا كنند.

مسأله 1418- بعد از تكبیر امام اگر صف جلو آماده نماز و تكبیر گفتن آنان نزدیك باشد كسی كه در صف بعد ایستاده، می تواند تكبیر بگوید ولی احتیاط مستحب آن است كه صبر كند تا تكبیر صف جلو تمام شود.

مسأله 1419- اگر بداند نماز یك صف از صفهای جلو باطل است، در صفهای بعد نمی تواند اقتدا كند، ولی اگر نداند نماز آنان صحیح است یا نه، می تواند اقتدا نماید.

مسأله 1420- هرگاه بداند نماز امام باطل است مثلًا بداند امام وضو ندارد، اگر چه خود امام ملتفت نباشد، نمی تواند به او اقتدا كند.

مسأله 1421- اگر مأموم بعد از نماز بفهمد كه امام عادل نبوده یا كافر بوده، یا به جهتی نمازش باطل بوده، مثلًا بی وضو نماز خوانده، نمازش صحیح است.

مسأله 1422- اگر در بین نماز شك كند كه اقتدا كرده یا نه، چنانچه در حالی باشد كه وظیفه مأموم است

مثلًا به حمد و سوره امام گوش می دهد باید نماز را به جماعت تمام كند و اگر مشغول كاری باشد كه هم وظیفه امام و هم وظیفه مأموم است مثلًا در ركوع یا سجده باشد، باید نماز را به نیت فرادی تمام نماید.

مسأله 1423- انسان در بین نماز جماعت می تواند نیت فرادی كند.

مسأله 1424- اگر مأموم به واسطه عذری بعد از حمد و سوره امام نیت فرادی كند لازم نیست حمد و سوره را بخواند، ولی اگر پیش از تمام شدن حمد و سوره نیت فرادی نماید، باید مقداری را كه امام نخوانده بخواند.

مسأله 1425- اگر در بین نماز جماعت نیت فرادی نماید، بنا بر احتیاط واجب نباید دوباره نیت جماعت كند. ولی اگر مردد شود كه نیت فرادی كند یا نه و بعد تصمیم بگیرد نماز را با جماعت تمام كند، نمازش صحیح است.

مسأله 1426- اگر شك كند كه نیت فرادی كرده یا نه، باید بنا بگذارد كه نیت فرادی نكرده است.

مسأله 1427- اگر موقعی كه امام در ركوع است اقتدا كند و به ركوع امام برسد، اگر چه ذكر امام تمام شده باشد، نمازش بطور جماعت صحیح است و یك ركعت حساب می شود. اما اگر به مقدار ركوع خم شود و به ركوع امام نرسد نمازش بطور فرادی صحیح می باشد و باید آن را تمام نماید.

مسأله 1428- اگر موقعی كه امام در ركوع است اقتدا كند و به مقدار ركوع خم شود و شك كند كه به ركوع امام رسیده یا نه، نمازش صحیح است و فرادی می شود.

مسأله 1429- اگر موقعی كه امام در ركوع است اقتدا كند و پیش از آن كه

به اندازه ركوع خم شود، امام سر از ركوع بردارد، می تواند نیت فرادی كند یا صبر كند تا امام برای ركعت بعد برخیزد و آن را ركعت اول نماز خود حساب كند. ولی اگر برخاستن امام به قدری طول بكشد كه نگویند این شخص نماز جماعت می خواند، باید نیت فرادی نماید.

مسأله 1430- اگر اول نماز یا بین حمد و سوره اقتدا كند و پیش از آنكه به ركوع رود، امام سر از ركوع بردارد نماز او بطور جماعت صحیح است و باید ركوع كند و خود را به امام برساند.

مسأله 1431- اگر موقعی برسد كه امام مشغول خواندن تشهد آخر نماز است چنانچه بخواهد به ثواب جماعت برسد، باید بعد از نیت و گفتن تكبیرة الاحرام بنشیند و تشهد را با امام بخواند ولی سلام را نگوید و صبر كند تا امام سلام نماز را بدهد، بعد بایستد و بدون آنكه دوباره نیت كند و تكبیر بگوید، حمد و سوره را بخواند و آن را ركعت اول نماز خود حساب كند.

مسأله 1432- مأموم نباید جلوتر از امام بایستد و اگر مساوی او هم بایستد اشكال دارد و به احتیاط واجب باید كمی عقب تر از امام بایستد، اگر چه قد او بلندتر از امام باشد كه در ركوع و سجود سرش جلوتر از امام باشد.

مسأله 1433- در نماز جماعت باید بین مأموم و امام پرده و مانند آن كه پشت آن دیده نمی شود فاصله نباشد و همچنین است بین انسان و مأموم دیگری كه انسان به واسطه او به امام متصل شده است، ولی اگر امام مرد و مأموم زن باشد چنانچه بین آن زن و

امام یا بین آن زن و مأموم دیگری كه مرد است و زن به واسطه او به امام متصل شده است پرده و مانند آن باشد اشكال ندارد.

مسأله 1434- اگر بعد از شروع به نماز بین مأموم و امام، یا بین مأموم و كسی كه مأموم به واسطه او متصل به امام است، پرده یا چیز دیگری كه پشت آن را نمی توان دید فاصله شود، نمازش فرادی می شود و صحیح است.

مسأله 1435- اگر بین جای سجده مأموم و جای ایستادن امام بقدر گشادی بین دو قدم فاصله باشد اشكال ندارد، و نیز اگر بین انسان به واسطه مأمومی كه جلوی او ایستاده و انسان به وسیله او به امام متصل است به همین مقدار فاصله باشد نمازش اشكال ندارد، و احتیاط مستحب آن است كه جای سجده مأموم با جای كسی كه جلوی او ایستاده، هیچ فاصله نداشته باشد.

مسأله 1436- اگر مأموم به واسطه كسی كه طرف راست یا چپ او اقتدا كرده به امام متصل باشد و از جلو به امام متصل نباشد، چنانچه به اندازه گشادی بین دو قدم هم فاصله داشته باشند نمازش صحیح است.

مسأله 1437- اگر در نماز، بین مأموم و امام یا بین مأموم و كسی كه مأموم به واسطه او به امام متصل است بیشتر از یك قدم بزرگ فاصله پیدا شود نمازش فرادی می شود و صحیح است.

مسأله 1438- اگر نماز همه كسانی كه در صف جلو هستند تمام شود یا همه نیت فرادی نمایند، اگر فاصله به اندازه یك قدم بزرگ نباشد نماز صف بعد بطور جماعت صحیح و اگر بیشتر از این مقدار باشد فرادی می شود و

صحیح است.

مسأله 1439- اگر در ركعت دوم اقتدا كند، قنوت و تشهد را با امام می خواند و احتیاط آن است كه موقع خواندن تشهد انگشتان دست و سینه پا را به زمین بگذارد و زانوها را بلند كند، و باید بعد از تشهد با امام برخیزد و حمد و سوره را بخواند، و اگر برای سوره وقت ندارد، حمد را تمام كند و در ركوع یا سجده خود را به امام برساند، یا نیت فرادی كند و نمازش صحیح است، ولی اگر در سجده به امام برسد، بهتر است كه احتیاطاً نماز را دوباره بخواند.

مسأله 1440- اگر موقعی كه امام در ركعت دوم نماز چهار ركعتی است اقتدا كند، باید در ركعت دوم نمازش كه ركعت سوم امام است بعد از دو سجده بنشیند و تشهد را به مقدار واجب بخواند و برخیزد، و چنانچه برای گفتن سه مرتبه تسبیحات وقت ندارد، یك مرتبه بگوید و در ركوع یا سجده، خود را به امام برساند.

مسأله 1441- اگر امام در ركعت سوم یا چهارم باشد و مأموم بداند كه اگر اقتدا كند و حمد را بخواند به ركوع امام نمی رسد، بنا بر احتیاط واجب باید صبر كند تا امام به ركوع رود، بعد اقتدا نماید.

مسأله 1442- اگر در ركعت سوم یا چهارم امام اقتدا كند، باید حمد و سوره را بخواند و اگر برای سوره وقت ندارد، باید حمد را تمام كند و در ركوع یا سجده خود را به امام برساند، ولی اگر در سجده به امام برسد، بهتر است كه احتیاطاً نماز را دوباره بخواند.

مسأله 1443- كسی كه می داند اگر سوره را بخواند در

ركوع به امام نمی رسد، باید سوره را نخواند ولی اگر خواند نمازش صحیح است.

مسأله 1444- كسی كه اطمینان دارد كه اگر سوره را شروع كند یا تمام نماید به ركوع امام می رسد، احتیاط واجب آن است كه سوره را شروع كند یا اگر شروع كرده تمام نماید.

مسأله 1145- كسی كه یقین دارد، اگر سوره را بخواند به ركوع امام می رسد، چنانچه سوره را بخواند و به ركوع نرسد نمازش صحیح است.

مسأله 1446- اگر امام ایستاده باشد و مأموم نداند كه در كدام ركعت است می تواند اقتدا كند، ولی باید حمد و سوره را به قصد قربت بخواند و اگر چه بعد بفهمد كه امام در ركعت اول یا دوم بوده، نمازش صحیح است.

مسأله 1447- اگر به خیال این كه امام در ركعت اوّل یا دوم است حمد و سوره نخواند و بعد از ركوع بفهمد كه در ركعت سوم یا چهارم بوده نمازش صحیح است.

ولی اگر پیش از ركوع بفهمد، باید حمد و سوره را بخواند و اگر وقت ندارد، فقط حمد را بخواند و در ركوع یا سجده خود را به امام برساند.

مسأله 1148- اگر به خیال این كه امام در ركعت سوم یا چهارم است حمد و سوره بخواند و پیش از ركوع یا بعد از آن بفهمد كه در ركعت اول یا دوم بوده، نمازش صحیح است.

مسأله 1449- اگر موقعی كه مشغول نماز مستحبی است جماعت برپا شود، چنانچه اطمینان ندارد كه اگر نماز را تمام كند به جماعت برسد، مستحب است نماز را رها كند و مشغول نماز جماعت شود. بلكه اگر اطمینان نداشته باشد كه به ركعت اول برسد مستحب

است به همین دستور رفتار نماید.

مسأله 1450- اگر موقعی كه مشغول نماز سه ركعتی یا چهار ركعتی است جماعت برپا شود، چنانچه به ركوع ركعت سوم نرفته و اطمینان ندارد كه اگر نماز را تمام كند به جماعت برسد، مستحب است به نیت نماز مستحبی نماز را دو ركعتی تمام كند و خود را به جماعت برساند.

مسأله 1451- اگر نماز امام تمام شود و مأموم مشغول تشهد یا سلام اول باشد، لازم نیست نیت فرادی كند.

مسأله 1452- كسی كه یك ركعت از امام عقب مانده وقتی امام تشهد ركعت آخر را می خواند، می تواند برخیزد و نماز را تمام كند و یا انگشتان دست، و سینه پا را به زمین بگذارد و زانوها را بلند نگهدارد و صبر كند تا امام سلام نماز را بگوید و بعد برخیزد.

شرایط امام جماعت

مسأله 1453- امام جماعت باید بالغ و عاقل و شیعه دوازده امامی و عادل و حلال زاده باشد و نماز را بطور صحیح بخواند و نیز اگر مأموم مرد است امام او هم باید مرد باشد و اقتدا كردن بچه ممیز كه خوب و بد را می فهمد به بچه ممیز دیگر جایز نیست و احتیاط واجب آن است كه امام زن نیز مرد باشد.

مسأله 1454- امامی را كه عادل می دانسته، اگر شك كند به عدالت خود باقی است یا نه، می تواند به او اقتدا نماید.

مسأله 1455- كسی كه ایستاده نماز می خواند، نمی تواند به كسی كه نشسته یا خوابیده نماز می خواند اقتدا كند. و كسی كه نشسته نماز می خواند نمی تواند به كسی كه خوابیده نماز می خواند اقتدا نماید.

مسأله 1456- كسی كه نشسته نماز می خواند، می تواند به كسی كه نشسته نماز

می خواند اقتدا كند و همچنین كسی كه خوابیده است می تواند به كسی كه نشسته نماز می خواند اقتدا كند ولی كسی كه نشسته نماز می خواند نمی تواند به كسی كه خوابیده نماز می خواند، اقتدا نماید.

مسأله 1457- اگر امام جماعت به واسطه عذری با تیمم یا با وضوی جبیره ای نماز بخواند، می شود به او اقتدا كرد ولی اگر به واسطه عذری با لباس نجس نماز می خواند بنا بر احتیاط واجب نباید به او اقتدا كرد.

مسأله 1458- اگر امام مرضی دارد كه نمی تواند از بیرون آمدن بول و غائط خودداری كند بنا بر احتیاط واجب، نمی شود به او اقتدا كرد.

مسأله 1459- بنا بر احتیاط واجب كسی كه مرض خوره یا پیسی دارد، نباید امام جماعت شود.

احكام جماعت

مسأله 1460- موقعی كه مأموم نیت می كند، باید امام را معین نماید. ولی دانستن اسم او لازم نیست، مثلًا اگر نیت كند اقتدا می كنم به امام حاضر، نمازش صحیح است.

مسأله 1461- مأموم باید غیر از حمد و سوره همه چیز نماز را خودش بخواند، ولی اگر ركعت اول یا دوم او و ركعت سوم یا چهارم امام باشد، باید حمد و سوره را بخواند.

مسأله 1462- اگر مأموم در ركعت اول و دوم نماز صبح و مغرب و عشا صدای حمد و سوره امام را بشنود، اگر چه كلمات را تشخیص ندهد، باید حمد و سوره را نخواند و اگر صدای امام را نشنود، مستحب است حمد و سوره بخواند ولی باید آهسته بخواند و چنانچه سهواً بلند بخواند اشكال ندارد.

مسأله 1463- اگر مأموم بعضی از كلمات حمد و سوره امام را بشنود، احتیاط واجب آن است كه حمد و سوره را نخواند.

مسأله 1464-

اگر مأموم سهواً حمد و سوره بخواند، یا خیال كند صدایی را كه می شنود صدای امام نیست و حمد و سوره بخواند و بعد بفهمد صدای امام بوده، نمازش صحیح است.

مسأله 1465- اگر شك كند كه صدای امام را می شنود یا نه، یا صدایی بشنود و نداند صدای امام است یا صدای كس دیگر، می تواند حمد و سوره بخواند.

مسأله 1466- مأموم باید در ركعت اول و دوم نماز ظهر و عصر حمد و سوره نخواند و مستحب است به جای آن ذكر بگوید.

مسأله 1467- مأموم نباید تكبیرة الاحرام را پیش از امام بگوید بلكه احتیاط واجب آن است كه تا تكبیر امام تمام نشده تكبیر نگوید.

مسأله 1468- اگر مأموم پیش از امام عمداً هم سلام دهد نمازش صحیح است.

مسأله 1469- اگر مأموم غیر از تكبیرة الاحرام و سلام چیزهای دیگر نماز را پیش از امام بگوید اشكال ندارد. ولی اگر آنها را بشنود، یا بداند امام چه وقت می گوید، احتیاط مستحب آن است كه پیش از امام نگوید.

مسأله 1470- مأموم باید غیر از آنچه در نماز خوانده می شود، كارهای دیگر آن، مانند ركوع و سجود را با امام یا كمی بعد از امام به جا آورد. و اگر عمداً پیش از امام یا مدتی بعد از امام انجام دهد، معصیت كرده ولی نمازش صحیح است امّا اگر در دو ركن پشت سرهم از امام جلو یا عقب بیفتد بنا بر احتیاط واجب باید نماز را تمام كند و دوباره بخواند اگر چه بعید نیست نمازش صحیح باشد و فرادی شود.

مسأله 1471- اگر سهواً پیش از امام سر از ركوع بردارد، چنانچه امام در ركوع باشد،

باید به ركوع برگردد و با امام سر بردارد و در این صورت زیاد شدن ركوع كه ركن است نماز را باطل نمی كند ولی اگر به ركوع برگردد و پیش از آنكه به ركوع برسد، امام سر بردارد نمازش باطل است.

مسأله 1472- اگر اشتباهاً سر بردارد و ببیند امام در سجده است باید به سجده برگردد و چنانچه در هر دو سجده این اتفاق بیفتد برای زیاد شدن دو سجده كه ركن است نماز باطل نمی شود.

مسأله 1473- كسی كه اشتباهاً پیش از امام سر از سجده برداشته هرگاه به سجده برگردد، و هنوز به سجده نرسیده امام سر بردارد، نمازش صحیح است ولی اگر در هر دو سجده این اتفاق بیفتد، نماز باطل است.

مسأله 1474- اگر اشتباهاً سر از ركوع یا سجده بردارد و سهواً یا به خیال این كه به امام نمی رسد، به ركوع یا سجده نرود، نمازش صحیح است.

مسأله 1475- اگر سر از سجده بردارد و ببیند امام در سجده است چنانچه به خیال اینكه سجده اول امام است، به قصد این كه با امام سجده كند به سجده رود و بفهمد سجده دوم امام بوده، باید بنا بر احتیاط نماز را تمام كند و از سر بخواند. و اگر به خیال اینكه سجده دوم امام است به سجده رود و بفهمد سجده اول امام بوده، احتیاط آن است كه نماز را فرادی تمام نماید اگر چه می تواند متابعت امام را بكند و به سجده رود و نماز را تمام كند.

مسأله 1476- اگر سهواً پیش از امام به ركوع رود و طوری باشد كه اگر سر بردارد به مقداری از قراءت امام می رسد،

چنانچه سر بردارد و با امام به ركوع رود نمازش صحیح است.

مسأله 1477- اگر سهواً پیش از امام به ركوع رود و طوری باشد كه اگر برگردد به چیزی از قراءت امام نمی رسد، واجب است سر بردارد و با امام نماز را تمام كند و نمازش صحیح است اگر چه احوط استحبابی در این صورت اعاده نماز است، و اگر سر بر ندارد تا امام برسد نمازش صحیح است.

مسأله 1478- اگر پیش از امام به سجده رود، واجب است كه سر بردارد و با امام به سجده رود و نمازش صحیح است اگر چه احتیاط استحبابی در این صورت اعاده نماز است. و اگر بر نداشت نمازش صحیح است.

مسأله 1479- اگر امام در ركعتی كه قنوت ندارد اشتباهاً قنوت بخواند، یا در ركعتی كه تشهد ندارد اشتباهاً مشغول خواندن تشهد شود مأموم نباید قنوت و تشهد را بخواند ولی نمی تواند پیش از امام به ركوع رود، یا پیش از ایستادن امام بایستد بلكه باید صبر كند تا قنوت و تشهد امام تمام شود و بقیه نماز را با او بخواند.

چیزهایی كه در نماز جماعت مستحب است

مسأله 1480- اگر مأموم یك مرد باشد، مستحب است طرف راست امام بایستد و اگر یك زن باشد، مستحب است در طرف راست امام طوری بایستد كه جای سجده اش مساوی زانو یا قدم امام باشد و اگر یك مرد و یك زن یا یك مرد و چند زن باشند مستحب است مرد طرف راست امام و باقی پشت سر امام بایستند و اگر چند مرد یا چند زن باشند مستحب است پشت سر امام بایستند و اگر چند مرد و چند زن باشند مستحب است

مردها عقب امام و زنها پشت مردها بایستند.

مسأله 1481- اگر امام و مأموم هر دو زن باشند احتیاط آن است كه امام كمی جلوتر بایستد.

مسأله 1482- مستحب است امام در وسط صف بایستد و اهل علم و كمال و تقوی در صف اول بایستند.

مسأله 1483- مستحب است صفهای جماعت منظم باشد و بین كسانی كه در یك صف ایستاده اند فاصله نباشد و شانه آنان ردیف یكدیگر باشد.

مسأله 1484- مستحب است بعد از گفتن قَدْ قَامَتِ الصَّلاةُ مأمومین برخیزند.

مسأله 1485- مستحب است امام جماعت حال مأمومی را كه از دیگران ضعیف تر است رعایت كند و عجله نكند تا افراد ضعیف به او برسند و نیز مستحب است قنوت و ركوع و سجود را طول ندهد، مگر بداند همه كسانی كه به او اقتدا كرده اند مایلند.

مسأله 1486- مستحب است امام جماعت در حمد و سوره و ذكرهایی كه بلند می خواند صدای خود را به قدری بلند كند كه دیگران بشنوند، ولی باید بیش از اندازه صدا را بلند نكند.

مسأله 1487- اگر امام در ركوع بفهمد كسی تازه رسیده و می خواهد اقتدا كند مستحب است ركوع را دو برابر همیشه طول بدهد و بعد برخیزد، اگر چه بفهمد كس دیگری هم برای اقتدا وارد شده است.

چیزهایی كه در نماز جماعت مكروه است

مسأله 1488- اگر در صفهای جماعت جا باشد، مكروه است انسان تنها بایستد.

مسأله 1489- مكروه است مأموم ذكرهای نماز را طوری بگوید كه امام بشنود.

مسأله 1490- مسافری كه نماز ظهر و عصر و عشا را دو ركعت می خواند مكروه است در این نمازها به كسی كه مسافر نیست اقتدا كند و كسی كه مسافر نیست مكروه است در این نمازها به مسافر

اقتدا نماید.

نماز آیات

نماز آیات

مسأله 1491- نماز آیات كه دستور آن بعداً گفته خواهد شد به واسطه چهار چیز واجب می شود: اول: گرفتن خورشید، دوم: گرفتن ماه، اگر چه مقدار كمی از آنها گرفته شود و كسی هم از آن نترسد. سوم: زلزله اگر چه كسی هم نترسد. چهارم: رعد و برق و بادهای سیاه و سرخ و مانند اینها در صورتی كه بیشتر مردم بترسند كه بنا بر احتیاط واجب باید برای اینها هم نماز آیات بخوانند.

مسأله 1492- اگر از چیزهایی كه نماز آیات برای آنها واجب است بیشتر از یكی اتفاق بیفتد، انسان باید برای هر یك از آنها یك نماز آیات بخواند، مثلًا اگر خورشید بگیرد و زلزله هم بشود، باید دو نماز آیات بخواند.

مسأله 1493- كسی كه چند نماز آیات بر او واجب است، اگر همه آنها برای یك چیز بر او واجب شده باشد، مثلًا سه مرتبه خورشید گرفته و نماز آنها را نخوانده است موقعی كه قضای آنها را می خواند، لازم نیست معین كند كه برای كدام دفعه آنها باشد و همچنین است اگر چند نماز برای رعد و برق و بادهای سیاه و سرخ و مانند اینها بر او واجب شده باشد ولی اگر برای آفتاب گرفتن و ماه گرفتن و زلزله، یا برای دو تای اینها نمازهایی بر او واجب شده باشد بنا بر احتیاط واجب، باید موقع نیت، معین كند نماز آیاتی را كه می خواند برای كدام یك آنها است.

مسأله 1494- چیزهایی كه نماز آیات برای آنها واجب است، در هر شهری اتفاق بیفتد، فقط مردم همان شهر باید نماز آیات بخوانند و بر مردم جاهای دیگر واجب

نیست، ولی اگر مكان آنها بقدری نزدیك باشد كه با آن شهر یكی حساب شود، نماز آیات بر آنها هم واجب است.

مسأله 1495- از وقتی كه خورشید یا ماه شروع به گرفتن می كند انسان باید نماز آیات را بخواند و بنا بر احتیاط واجب، باید بقدری تأخیر نیندازد كه شروع به بازشدن كند.

مسأله 1496- اگر خواندن نماز آیات را بقدری تأخیر بیندازد كه آفتاب یا ماه شروع به باز شدن كند، باید نیت ادا و قضا نكند ولی اگر بعد از بازشدن تمام آن، نماز بخواند باید نیت قضا نماید.

مسأله 1497- اگر مدت گرفتن خورشید یا ماه بیشتر از خواندن یك ركعت باشد ولی انسان نماز را نخواند، تا به اندازه خواندن یك ركعت به آخر وقت آن مانده باشد باید نیت ادا كند بلكه اگر مدت گرفتن آنها به اندازه خواندن یك ركعت هم باشد بنا بر احتیاط واجب باید نماز آیات را بخواند و ادا است.

مسأله 1498- موقعی كه زلزله و رعد و برق و مانند اینها اتفاق می افتد، انسان باید فوراً نماز آیات را بخواند و اگر نخواند معصیت كرده و تا آخر عمر بر او واجب است و هر وقت بخواند ادا است.

مسأله 1499- اگر بعد از بازشدن آفتاب یا ماه بفهمد كه تمام آن گرفته بوده، باید قضای نماز آیات را بخواند. ولی اگر بفهمد مقداری از آن گرفته بوده قضا بر او واجب نیست.

مسأله 1500- اگر عده ای بگویند كه خورشید یا ماه گرفته است چنانچه انسان از گفته آنان یقین پیدا نكند و نماز آیات نخواند و بعد معلوم شود راست گفته اند، در صورتی كه تمام خورشید یا ماه

گرفته باشد باید نماز آیات را بخواند. و اگر دو نفر كه عادل بودن آنان معلوم نیست بگویند خورشید یا ماه گرفته، بعد معلوم شود كه عادل بوده اند باید نماز آیات را بخواند بلكه اگر معلوم شود كه مقداری از آن گرفته احتیاط واجب آن است كه نماز آیات را بخواند.

مسأله 1501- اگر انسان به گفته كسانی كه از روی قاعده علمی وقت گرفتن خورشید و ماه را می دانند، اطمینان پیدا كند كه خورشید یا ماه گرفته، بنا بر احتیاط واجب باید نماز آیات را بخواند و نیز اگر بگویند فلان وقت خورشید یا ماه می گیرد و فلان مقدار طول می كشد و انسان به گفته آنان اطمینان پیدا كند، بنا بر احتیاط واجب باید به حرف آنان عمل نماید، مثلًا اگر بگویند آفتاب فلان ساعت شروع به باز شدن می كند احتیاطاً باید نماز را تا آن وقت تأخیر نیندازد.

مسأله 1502- اگر بفهمد نماز آیاتی كه خوانده باطل بوده، باید دوباره بخواند و اگر وقت گذشته قضا نماید.

مسأله 1503- اگر در وقت نماز یومیه نماز آیات هم بر انسان واجب شود، چنانچه برای هر دو نماز وقت دارد، هر كدام را اول بخواند اشكال ندارد. و اگر وقت یكی از آن دو تنگ باشد، باید اول آن را بخواند و اگر وقت هر دو تنگ باشد، باید اول نماز یومیه را بخواند.

مسأله 1504- اگر در بین نماز یومیه بفهمد كه وقت نماز آیات تنگ است، چنانچه وقت نماز یومیه هم تنگ باشد، باید آن را تمام كند بعد نماز آیات را بخواند.

و اگر وقت نماز یومیه تنگ نباشد، باید آن را بشكند و اول نماز آیات،

بعد نماز یومیه را به جا آورد.

مسأله 1505- اگر در بین نماز آیات بفهمد كه وقت نماز یومیه تنگ است، باید نماز آیات را رها كند و مشغول نماز یومیه شود و بعد از آن كه نماز را تمام كرد پیش از انجام كاری كه نماز را بهم بزند، بقیه نماز آیات را از همان جا كه رها كرده بخواند.

مسأله 1506- اگر در حال حیض یا نفاس زن، آفتاب یا ماه بگیرد و تا آخر مدتی كه خورشید یا ماه باز می شوند در حال حیض یا نفاس باشد نماز آیات بر او واجب نیست و قضا هم ندارد.

دستور نماز آیات

مسأله 1507- نماز آیات دو ركعت است و در هر ركعت پنج ركوع دارد و دستور آن این است كه انسان بعد از نیت، تكبیر بگوید و یك حمد و یك سوره تمام بخواند و به ركوع رود و سر از ركوع بردارد، دوباره یك حمد و یك سوره بخواند، باز به ركوع رود تا پنج مرتبه و بعد از بلند شدن از ركوع پنجم دو سجده نماید و برخیزد و ركعت دوم را هم مثل ركعت اول به جا آورد و تشهد بخواند و سلام دهد.

مسأله 1508- در نماز آیات ممكن است انسان بعد از نیت و تكبیر و خواندن حمد، آیه های یك سوره را پنج قسمت كند و یك آیه یا بیشتر از آن را بخواند و به ركوع رود و سر بردارد و بدون این كه حمد بخواند، قسمت دوم از همان سوره را بخواند و به ركوع رود و همین طور تا پیش از ركوع پنجم سوره را تمام نماید، مثلًا به قصد

سوره قُل هو اللَّه احد، بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم بگوید و به ركوع رود، بعد بایستد و بگوید: قُل هُوَ اللَّهُ احَدٌ دوباره به ركوع رود و بعد از ركوع بایستد و بگوید:

اللّهُ الصَّمَدُ باز به ركوع رود و بایستد و بگوید: لَمْ یلِدْ وَ لَمْ یولَدْ و برود به ركوع باز هم سر بردارد و بگوید: وَ لَمْ یكُنْ لَهُ كُفُواً احَدٌ و بعد از آن به ركوع پنجم رود و بعد از سر برداشتن، دو سجده كند و ركعت دوم را هم مثل ركعت اول به جا آورد و بعد از سجده دوم تشهد بخواند و نماز را سلام دهد.

مسأله 1509- اگر در یك ركعت از نماز آیات، پنج مرتبه حمد و سوره بخواند و در ركعت دیگر یك حمد بخواند و سوره را پنج قسمت كند مانعی ندارد.

مسأله 1510- چیزهایی كه در نماز یومیه واجب و مستحب است در نماز آیات هم واجب و مستحب می باشد ولی در نماز آیات مستحب است به جای اذان و اقامه سه مرتبه به قصد امید ثواب، بگویند الصلاة.

مسأله 1511- مستحب است بعد از ركوع پنجم و دهم بگوید: سَمِعَ اللَّهُ لِمَنْ حَمِدَه و نیز پیش از هر ركوع و بعد از آن تكبیر بگوید ولی بعد از ركوع پنجم و دهم گفتن تكبیر مستحب نیست.

مسأله 1512- مستحب است پیش از ركوع دوم و چهارم و ششم و هشتم و دهم قنوت بخواند و اگر فقط یك قنوت پیش از ركوع دهم بخواند كافی است.

مسأله 1513- اگر در نماز آیات شك كند كه چند ركعت خوانده و فكرش به جایی نرسد نماز باطل است.

مسأله 1514- اگر

شك كند كه در ركوع آخر ركعت اول است یا در ركوع اول ركعت دوم، و فكرش به جایی نرسد، نماز باطل است. ولی اگر مثلًا شك كند كه چهار ركوع كرده یا پنج ركوع، چنانچه برای رفتن به سجده خم نشده، باید ركوعی را كه شك دارد به جا آورده یا نه، به جا آورد. و اگر برای رفتن به سجده خم شده، باید به شك خود اعتنا نكند.

مسأله 1515- هر یك از ركوع های نماز آیات ركن است كه اگر عمداً یا اشتباهاً كم یا زیاد شود نماز باطل است.

نماز عید فطر و قربان

مسأله 1516- نماز عید فطر و قربان در زمان حضور امام علیه السلام واجب است و باید به جماعت خوانده شود و در زمان ما كه امام علیه السلام غایب است، مستحب می باشد و احتیاط واجب آن است كه آن را به جماعت نخوانند، ولی به قصد رجاء مانع ندارد، و چنانچه ولی فقیه یا مأذون از طرف او اقامه جماعت نماید اشكال ندارد.

مسأله 1517- وقت نماز عید فطر و قربان از اول آفتاب روز عید است تا ظهر.

مسأله 1518- مستحب است نماز عید قربان را بعد از بلند شدن آفتاب بخوانند و در عید فطر مستحب است، بعد از بلند شدن آفتاب افطار كنند و زكات فطره را هم بدهند، بعد نماز عید را بخوانند.

مسأله 1519- نماز عید فطر و قربان دو ركعت است كه در ركعت اول بعد از خواندن حمد و سوره، باید پنج تكبیر بگوید، و بعد از هر تكبیر یك قنوت بخواند و بعد از قنوت پنجم تكبیر دیگری بگوید و به ركوع رود و دو سجده به جا

آورد و برخیزد و در ركعت دوم چهار تكبیر بگوید و بعد از هر تكبیر قنوت بخواند و تكبیر پنجم را بگوید و به ركوع رود و بعد از ركوع دو سجده كند و تشهد بخواند و نماز را سلام دهد.

مسأله 1520- در قنوت نماز عید فطر و قربان هر دعا و ذكری بخوانند كافی است ولی بهتر است این دعا را به قصد امید ثواب بخوانند:

الَلّهُمَّ أَهْلَ الْكِبْرِیاءِ وَ الْعَظَمَةِ وَ أَهْلَ الْجُودِ وَ الْجَبَروتِ وَ أَهْلَ الْعَفْوِ وَ الرَّحْمَةِ وَ أَهْلَ التَّقْوی وَ الْمَغْفِرَةِ أَسْأَلُكَ بِحَقِّ هذَا الْیوْمِ الَّذِی جَعَلْتَهُ لِلْمُسْلِمینَ عیداً وَ لِمُحَمَّدٍ صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ ذُخْراً وَ شَرَفاً وَ كَرامَةً وَ مَزیداً انْ تُصَلِّی عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ انْ تُدْخِلَنی فی كُلِّ خَیرٍ ادْخَلْتَ فیهِ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ وَ انْ تُخْرِجَنِی مِنْ كُلِّ سُوءٍ اخْرَجْتَ مِنْهُ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ صَلَواتُكَ عَلَیهِ وَ عَلَیهِمْ اللَّهُمَّ إِنّی أَسْأَلُكَ خَیرَ مَا سَأَلَكَ بِهِ عِبادُكَ الصَّالِحُونَ وَ اعُوذ بِكَ مِمَّا اسْتَعاذَ مِنْهُ عِبادُكَ الْمُخْلَصُونَ.

مسأله 1521- مستحب است در نماز عید فطر و قربان قراءت را بلند بخوانند.

مسأله 1522- نماز عید سوره مخصوصی ندارد ولی بهتر است كه در ركعت اول آن سوره شمس (سوره 91) و در ركعت دوم سوره غاشیه (سوره 88) را بخوانند یا در ركعت اول سوره سبح اسم (سوره 87) و در ركعت دوم سوره شمس را بخوانند.

مسأله 1523- مستحب است روز عید فطر قبل از نماز عید، به خرما افطار كند و در عید قربان از گوشت قربانی بعد از نماز قدری بخورد.

مسأله 1524- مستحب است پیش از نماز عید غسل كند و دعاهایی

كه پیش از نماز و بعد از آن در كتابهای دعا ذكر شده به امید ثواب بخواند.

مسأله 1525- مستحب است در نماز عید بر زمین سجده كنند و در حال گفتن تكبیرها دستها را بلند كنند و نماز را بلند بخوانند.

مسأله 1526- بعد از نماز مغرب و عشای شب عید فطر و بعد از نماز صبح و ظهر و عصر روز عید و نیز بعد از نماز عید فطر مستحب است این تكبیرها را بگوید:

اللَّهُ أَكْبَرُ اللّهُ أَكْبَرُ لا الهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَكْبَرُ اللَّهُ أَكْبَرُ وَ لِلَّهِ الْحَمْدُ اللَّهُ أَكْبَرُ عَلی ما هَدانا.

مسأله 1527- مستحب است انسان در عید قربان بعد از ده نماز كه اول آنها نماز ظهر روز عید و آخر آنها نماز صبح روز دوازدهم است تكبیرهایی را كه در مسأله پیش گفته شد بگوید و بعد از آن بگوید: اللَّهُ أَكْبَرُ عَلی ما رَزَقَنا مِنْ بَهِیمَةِ الْأَنْعامِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلی ما ابْلانا ولی اگر عید قربان را در منی باشد، مستحب است بعد از پانزده نماز كه اول آنها نماز ظهر روز عید و آخر آنها نماز صبح روز سیزدهم ذی حجه است، این تكبیرها را بگوید.

مسأله 1528- كراهت دارد نماز عید را زیر سقف بخواند.

مسأله 1529- اگر شك كند در تكبیرهای نماز و قنوت های آن، اگر از محل آن تجاوز نكرده است بنا بر اقل بگذارد و اگر بعد معلوم شود كه گفته بوده اشكال ندارد.

مسأله 1530- اگر قراءت یا تكبیرات یا قنوت ها را فراموش كند و به جا نیاورد نمازش صحیح است.

مسأله 1531- اگر ركوع یا دو سجده یا تكبیرة الاحرام را فراموش كند نمازش باطل

می شود.

مسأله 1532- اگر در نماز عید یك سجده یا تشهد را فراموش كند احتیاط مستحب آن است كه بعد از نماز آن را رجاءً به جا آورد. و اگر كاری كند كه برای آن سجده سهو در نمازهای یومیه لازم است احتیاط مستحب آن است كه بعد از نماز رجاءً دو سجده سهو برای آن بنماید.

اجیر گرفتن برای نماز

مسأله 1533- بعد از مرگ انسان، می شود برای نماز و عبادتهای دیگر او كه در زندگی به جا نیاورده، دیگری را اجیر كنند یعنی به او مزد دهند كه آنها را به جا آورد.

و اگر كسی بدون مزد هم آنها را انجام دهد صحیح است.

مسأله 1534- انسان می تواند برای بعضی از كارهای مستحبی مثل زیارت قبر پیغمبر و امامان علیهم السلام، از طرف زندگان اجیر شود، و نیز می تواند كار مستحبی را انجام دهد و ثواب آن را برای مردگان یا زندگان هدیه نماید.

مسأله 1535- كسی كه برای نماز قضای میت اجیر شده، باید یا مجتهد باشد یا مسائل نماز را از روی تقلید صحیح بداند.

مسأله 1536- اجیر باید موقع نیت، میت را معین نماید. و لازم نیست اسم او را بداند. پس اگر نیت كند از طرف كسی نماز می خوانم كه برای او اجیر شده ام كافی است.

مسأله 1537- اجیر باید خود را به جای میت فرض كند و عبادتهای او را قضا نماید و اگر عملی را انجام دهد و ثواب آن را برای او هدیه كند كافی نیست.

مسأله 1538- باید كسی را اجیر كنند كه اطمینان داشته باشند كه نماز را به صورت صحیح می خواند.

مسأله 1539- كسی كه دیگری را برای نمازهای میت اجیر كرده اگر بفهمد

كه عمل را به جا نیاورده، یا باطل انجام داده، باید دوباره اجیر بگیرد.

مسأله 1540- هرگاه شك كند كه اجیر عمل را انجام داده یا نه اگر چه بگوید انجام داده ام، باید دوباره اجیر بگیرد. ولی اگر شك كند كه عمل او صحیح بوده یا نه، گرفتن اجیر لازم نیست.

مسأله 1541- كسی را كه عذری دارد و مثلًا نشسته نماز می خواند نمی شود برای نمازهای میت اجیر كرد، بلكه بنا بر احتیاط واجب باید كسی را هم كه با تیمم یا جبیره نماز می خواند اجیر نكنند.

مسأله 1542- مرد برای زن و زن برای مرد می تواند اجیر شود و در بلند خواندن و آهسته خواندن نماز باید به تكلیف خود عمل نماید.

مسأله 1543- لازم نیست قضای نمازهای میت به ترتیب خوانده شود، اگر چه بدانند كه میت ترتیب نمازهای خود را می دانسته.

مسأله 1544- اگر با اجیر شرط كنند كه عمل را به طور مخصوصی انجام دهد، باید همان طور به جا آورد. و اگر با او شرط نكنند، باید در آن عمل به تكلیف خود رفتار نماید، و احتیاط مستحب آن است كه از وظیفه خودش و میت هر كدام كه به احتیاط نزدیكتر است به آن عمل كند مثلًا اگر وظیفه میت گفتن سه مرتبه تسبیحات اربعه بوده و تكلیف او یك مرتبه است، سه مرتبه بگوید.

مسأله 1545- اگر با اجیر شرط نكنند كه نماز را با چه مقدار از مستحبات آن بخواند، باید مقداری از مستحبات نماز را كه معمول است به جا آورد.

مسأله 1546- اگر میت ترتیب نمازهایی را كه قضا شده می دانسته و انسان بخواهد برای آن نمازها اجیر بگیرد لازم نیست برای

هر كدام آنها وقتی را معین نماید.

مسأله 1547- اگر كسی اجیر شود كه مثلًا در مدت یك سال نمازهای میت را بخواند و پیش از تمام شدن سال بمیرد، باید برای نمازهایی كه می دانند به جا نیاورده دیگری را اجیر نمایند بلكه برای نمازهایی هم كه احتمال می دهند به جا نیاورده باید بنا بر احتیاط واجب اجیر بگیرند.

مسأله 1548- كسی را كه برای نمازهای میت اجیر كرده اند، اگر پیش از تمام كردن نمازها بمیرد و اجرت همه آنها را گرفته باشد، چنانچه شرط كرده باشند كه تمام نمازها را خودش بخواند، باید اجرت مقداری را كه نخوانده از مال او به ولی میت بدهند، مثلًا اگر نصف آنها را نخوانده، باید نصف پولی را كه گرفته از مال او به ولی میت بدهند، و اگر شرط نكرده باشند، باید ورثه اش از مال او اجیر بگیرند، امّا اگر مال نداشته باشد بر ورثه او چیزی واجب نیست.

مسأله 1549- اگر اجیر پیش از تمام كردن نمازهای میت بمیرد و خودش هم نماز قضا داشته باشد، باید از مال او برای نمازهایی كه اجیر بوده دیگری را اجیر نمایند و اگر چیزی زیاد آمد، در صورتی كه وصیت كرده باشد و ورثه اجازه بدهند برای تمام نمازهای او اجیر بگیرند، و اگر اجازه ندهند ثلث آن را به مصرف نماز خودش برسانند.

احكام روزه

احکام روزه

روزه آن است كه انسان برای انجام فرمان خداوند عالم از اذان صبح تا مغرب از چیزهایی كه روزه را باطل می كند و شرح آنها بعداً گفته می شود خودداری نماید.

نیت

مسأله 1550- لازم نیست انسان نیت روزه را از قلب خود بگذراند یا مثلًا بگوید فردا را روزه می گیرم، بلكه همین قدر كه برای انجام فرمان خداوند عالم از اذان صبح تا مغرب كاری كه روزه را باطل می كند انجام ندهد كافی است، و برای آنكه یقین كند تمام این مدت را روزه بوده، باید مقداری پیش از اذان صبح و مقداری هم بعد از مغرب از انجام كاری كه روزه را باطل می كند خودداری نماید.

مسأله 1551- انسان می تواند در هر شب از ماه رمضان برای روزه فردای آن نیت كند، و بهتر است كه شب اول ماه هم نیت روزه همه ماه را بنماید.

مسأله 1552- از اول شب ماه رمضان تا اذان صبح هر وقت نیت روزه فردا بكند اشكال ندارد.

مسأله 1553- وقت نیت روزه مستحبی از اول شب است تا موقعی كه به اندازه نیت كردن به مغرب وقت مانده باشد كه اگر تا این وقت كاری كه روزه را باطل می كند انجام نداده باشد و نیت روزه مستحبی كند روزه او صحیح است.

مسأله 1554- كسی كه پیش از اذان صبح بدون نیت روزه خوابیده است، اگر پیش از ظهر بیدار شود و نیت كند، روزه او صحیح است چه روزه او واجب باشد چه مستحب. و اگر بعد از ظهر بیدار شود، نمی تواند نیت روزه واجب نماید.

مسأله 1555- اگر بخواهد غیر روزه رمضان روزه دیگری بگیرد باید آن را معین نماید، مثلًا

نیت كند كه روزه قضا یا روزه نذر می گیرم. ولی در ماه رمضان لازم نیست نیت كند كه روزه ماه رمضان می گیرم، بلكه اگر نداند ماه رمضان است یا فراموش نماید، و روزه دیگری را نیت كند روزه ماه رمضان حساب می شود.

مسأله 1556- اگر بداند ماه رمضان است و عمداً نیت روزه غیر رمضان كند، نه روزه رمضان حساب می شود و نه روزه ای كه قصد كرده است.

مسأله 1557- اگر مثلًا به نیت روز اول ماه روزه بگیرد، بعد بفهمد دوم یا سوم بوده، روزه او صحیح است.

مسأله 1558- اگر پیش از اذان صبح نیت كند و بیهوش شود و در بین روز به هوش آید، بنا بر احتیاط واجب باید روزه آن روز را تمام نماید و اگر تمام نكرد قضای آن را به جا آورد.

مسأله 1559- اگر پیش از اذان صبح نیت كند و مست شود و در بین روز به هوش آید احتیاط واجب آن است كه روزه آن روز را تمام كند و قضای آن را هم به جا آورد.

مسأله 1560- اگر پیش از اذان صبح نیت كند و بخوابد و بعد از مغرب بیدار شود، روزه اش صحیح است.

مسأله 1561- اگر نداند یا فراموش كند كه ماه رمضان است و پیش از ظهر ملتفت شود، چنانچه كاری كه روزه را باطل می كند انجام نداده باشد، باید نیت كند و روزه او صحیح است و اگر كاری كه روزه را باطل می كند انجام داده باشد، یا بعد از ظهر ملتفت شود كه ماه رمضان است روزه او باطل می باشد، ولی باید تا مغرب كاری كه روزه را باطل می كند انجام ندهد و بعد

از رمضان هم آن روزه را قضا نماید.

مسأله 1562- اگر بچه پیش از اذان صبح ماه رمضان بالغ شود باید روزه بگیرد و اگر بعد از اذان بالغ شود، روزه آن روز بر او واجب نیست.

مسأله 1563- كسی كه برای به جا آوردن روزه میتی اجیر شده، اگر روزه مستحبی بگیرد اشكال ندارد. ولی كسی كه روزه قضا یا روزه واجب دیگری دارد، نمی تواند روزه مستحبی بگیرد، و چنانچه فراموش كند و روزه مستحب بگیرد، در صورتی كه پیش از ظهر یادش بیاید، روزه مستحبی او بهم می خورد و می تواند نیت خود را به روزه واجب برگرداند، و اگر بعد از ظهر ملتفت شود، روزه او باطل است و اگر بعد از مغرب یادش بیاید، روزه اش صحیح است گرچه بی اشكال نیست.

مسأله 1564- اگر غیر از روزه ماه رمضان روزه معین دیگری بر انسان واجب باشد مثلًا نذر كرده باشد كه روز معینی را روزه بگیرد، چنانچه عمداً تا اذان صبح نیت نكند، روزه اش باطل است، و اگر نداند كه روزه آن روز بر او واجب است یا فراموش كند و پیش از ظهر یادش بیاید چنانچه كاری كه روزه را باطل می كند، انجام نداده باشد و نیت كند روزه او صحیح و گرنه باطل می باشد.

مسأله 1565- اگر برای روزه واجب غیر معینی مثل روزه كفاره عمداً تا نزدیك ظهر نیت نكند اشكال ندارد، بلكه اگر پیش از نیت تصمیم داشته باشد كه روزه نگیرد، یا تردید داشته باشد كه بگیرد یا نه، چنانچه كاری كه روزه را باطل می كند انجام نداده باشد و پیش از ظهر نیت كند، روزه او صحیح است.

مسأله 1566- اگر در

ماه رمضان، پیش از ظهر كافر مسلمان شود و از اذان صبح تا آن وقت كاری كه روزه را باطل می كند انجام نداده باشد نمی تواند روزه بگیرد و قضا هم ندارد.

مسأله 1567- اگر مریض پیش از ظهر ماه رمضان خوب شود و از اذان صبح تا آن وقت كاری كه روزه را باطل می كند انجام نداده باشد، باید نیت روزه كند، و آن روز را روزه بگیرد و چنانچه بعد از ظهر خوب شود، روزه آن روز بر او واجب نیست.

مسأله 1568- روزی را كه انسان شك دارد آخر شعبان است یا اول رمضان، واجب نیست روزه بگیرد، و اگر بخواهد روزه بگیرد نمی تواند نیت روزه رمضان كند ولی اگر نیت روزه قضا و مانند آن بنماید و چنانچه بعد معلوم شود رمضان بوده، از رمضان حساب می شود.

مسأله 1569- اگر روزی را كه شك دارد آخر شعبان است یا اول رمضان به نیت روزه قضا یا روزه مستحبی و مانند آن روزه بگیرد و در بین روز بفهمد كه ماه رمضان است، باید نیت روزه رمضان كند.

مسأله 1570- اگر در روزه واجب معینی مثل روزه رمضان از نیت روزه گرفتن برگردد روزه اش باطل است، ولی چنانچه نیت كند كه چیزی را كه روزه را باطل می كند به جا آورد در صورتی كه آن را انجام ندهد روزه اش باطل نمی شود.

مسأله 1571- در روزه مستحب و روزه واجبی كه وقت آن معین نیست مثل روزه كفاره، اگر قصد كند كاری كه روزه را باطل می كند انجام دهد، یا مردّد شود كه به جا آورد یا نه، چنانچه به جا نیاورد و پیش از ظهر دوباره نیت روزه

كند، روزه او صحیح است.

چیزهایی كه روزه را باطل می كند

چیزهایی كه روزه را باطل می كند

مسأله 1572- نُه چیز روزه را باطل می كند.

اول خوردن و آشامیدن، دوم: جماع، سوم: استمناء، و استمناء آن است كه انسان با خود كاری كند كه منی از او بیرون آید. چهارم: دروغ بستن به خدا و پیغمبر و جانشینان پیغمبر علیهم السلام. پنجم: رساندن غبار غلیظ به حلق. ششم: فرو بردن تمام سر در آب. هفتم: باقیماندن بر جنابت و حیض و نفاس تا اذان صبح. هشتم: اماله كردن با چیزهای روان. نهم: قی كردن، و احكام اینها در مسائل آینده گفته می شود.

1- خوردن و آشامیدن

مسأله 1573- اگر روزه دار عمداً چیزی بخورد یا بیاشامد، روزه او باطل می شود، چه خوردن و آشǙś̘ϙƠآن چیز معمول باشد مثل نان و آب، چه معمول نباشد مثل خاك و شیره درخت، و چه كم باشد یا زیاد، حتی اگر مسواك را از دهان بیرون آورد و دوباره به دهان ببرد و رطوبت آن را فرو برد روزه او باطل می شود مگر آن كه رطوبت مسواك در آب دهان به طوری از بین برود كه رطوبت خارج به آن گفته نشود.

مسأله 1574- اگر موقعی كه مشغول غذا خوردن است بفهمد صبح شده، باید لقمه را از دهان بیرون آورد و چنانچه عمداً فرو برد روزه اش باطل است و به دستوری كه بعداً گفته خواهد شد كفاره هم بر او واجب می شود.

مسأله 1575- اگر روزه دار سهواً چیزی بخورد یا بیاشامد، روزه اش باطل نمی شود.

مسأله 1576- احتیاط واجب آن است كه روزه دار از استعمال آمپولی كه به جای غذا به كار می رود خودداری كند، ولی تزریق آمپولی كه عضو را بی حس می كند یا به جای دوا استعمال می شود اشكال ندارد.

مسأله 1577- اگر روزه دار چیزی

را كه لای دندان مانده است عمداً فرو ببرد، روزه اش باطل می شود.

مسأله 1578- كسی كه می خواهد روزه بگیرد، لازم نیست پیش از اذان دندانهایش را خلال كند، ولی اگر بداند غذایی كه لای دندان مانده در روز فرو می رود چنانچه خلال نكند و چیزی از آن فرو رود، روزه اش باطل می شود بلكه اگر فرو هم نرود بنا بر احتیاط واجب باید قضای آن روز را بگیرد.

مسأله 1579- فرو بردن آب دهان، اگر چه به واسطه خیال كردن ترشی و مانند آن در دهان جمع شده باشد، روزه را باطل نمی كند.

مسأله 1580- فرو بردن اخلاط سر و سینه، تا به فضای دهان نرسیده اشكال ندارد، ولی اگر داخل فضای دهان شود، احتیاط واجب آن است كه آن را فرو نبرد.

مسأله 1581- اگر روزه دار بقدری تشنه شود كه بترسد از تشنگی بمیرد می تواند به اندازه ای كه از مردن نجات پیدا كند آب بیاشامد ولی روزه او باطل می شود، و اگر ماه رمضان باشد، باید در بقیه روز از به جا آوردن كاری كه روزه را باطل می كند خودداری نماید.

مسأله 1582- جویدن غذا برای بچه یا پرنده و چشیدن غذا و مانند اینها كه معمولًا به حلق نمی رسد، اگر چه اتفاقاً به حلق برسد، روزه را باطل نمی كند، ولی اگر انسان از اول بداند كه به حلق می رسد چنانچه فرو رود، روزه اش باطل می شود و باید قضای آن را بگیرد و كفاره هم بر او واجب است.

مسأله 1583- انسان نمی تواند برای ضعف، روزه را بخورد، ولی اگر ضعف او بقدری است كه معمولًا نمی شود آن را تحمل كرد، خوردن روزه اشكال ندارد.

2- جِماع

مسأله 1584- جماع روزه را باطل

می كند، اگر چه فقط به مقدار ختنه گاه داخل شود و منی هم بیرون نیاید.

مسأله 1585- اگر كمتر از مقدار ختنه گاه داخل شود و منی هم بیرون نیاید، روزه باطل نمی شود ولی كسی كه آلتش را بریده اند اگر كمتر از ختنه گاه را هم داخل كند روزه اش باطل می شود.

مسأله 1586- اگر شك كند كه به اندازه ختنه گاه داخل شده یا نه، روزه او صحیح است و كسی هم كه آلتش را بریده اند اگر شك كند كه دخول شده یا نه، روزه او صحیح است.

مسأله 1587- اگر فراموش كند كه روزه است و جماع نماید، یا او را به جماع مجبور نمایند، به طوری كه از اختیار او خارج باشد، روزه او باطل نمی شود، ولی چنانچه در بین جماع یادش بیاید، یا دیگر مجبور نباشد، باید فوراً از حال جماع خارج شود، و اگر خارج نشود، روزه او باطل است.

3- استمناء

مسأله 1588- اگر روزه دار استمناء كند یعنی با خود كاری كند كه منی از او بیرون آید، روزه اش باطل می شود.

مسأله 1589- اگر بی اختیار منی از او بیرون آید، روزه اش باطل نیست. ولی اگر كاری كند كه بی اختیار منی از او بیرون آید، روزه اش باطل می شود.

مسأله 1590- هرگاه روزه دار بداند كه اگر در روز بخوابد محتلم می شود یعنی در خواب منی از او بیرون می آید، می تواند در روز بخوابد و چنانچه بخوابد و محتلم هم بشود روزه اش صحیح است.

مسأله 1591- اگر روزه دار در حال بیرون آمدن منی از خواب بیدار شود، واجب نیست از بیرون آمدن آن جلوگیری كند.

مسأله 1592- روزه داری كه محتلم شده، می تواند بول كند و به دستوری كه در مسأله 72 گفته شد، استبراء نماید، ولی

اگر بداند به واسطه بول یا استبراء كردن باقیمانده منی از مجری بیرون می آید در صورتی كه غسل كرده باشد نمی تواند استبراء كند.

مسأله 1593- روزه داری كه محتلم شده اگر بداند منی در مجری مانده و در صورتی كه پیش از غسل بول نكند بعد از غسل منی از او بیرون می آید، بنا بر احتیاط واجب باید پیش از غسل بول كند.

مسأله 1594- اگر به قصد بیرون آمدن منی كاری بكند در صورتی كه منی از او بیرون نیاید روزه اش باطل نمی شود.

مسأله 1595- اگر روزه دار بدون قصد بیرون آمدن منی با كسی بازی و شوخی كند در صورتی كه عادت نداشته باشد كه بعد از بازی و شوخی منی از او خارج شود اگر چه اتفاقاً منی بیرون آید روزه او صحیح است. ولی اگر شوخی را ادامه دهد تا آنجا كه نزدیك است منی خارج شود و خودداری نكند تا خارج گردد روزه اش باطل است.

4- دروغ بستن به خدا و پیغمبر

مسأله 1596- اگر روزه دار به گفتن یا به نوشتن یا به اشاره و مانند اینها به خدا و پیغمبر و جانشینان آن حضرت عمداً نسبت دروغ بدهد اگر چه فوراً بگوید دروغ گفتم یا توبه كند، روزه او باطل است و احتیاط واجب آن است كه حضرت زهرا سلام اللَّه علیها و سایر پیغمبران و جانشینان آنان هم در این حكم فرقی ندارند.

مسأله 1597- اگر بخواهد خبری را كه نمی داند راست است یا دروغ نقل كند، بنا بر احتیاط واجب باید از كسی كه آن خبر را گفته، یا از كتابی كه آن خبر در آن نوشته شده نقل نماید لكن اگر خودش هم خبر بدهد روزه اش باطل نمی شود.

مسأله 1598-

اگر چیزی را به اعتقاد این كه راست است از قول خدا یا پیغمبر نقل كند و بعد بفهمد دروغ بوده، روزه اش باطل نمی شود.

مسأله 1599- اگر بداند دروغ بستن به خدا و پیغمبر روزه را باطل می كند و چیزی را كه می داند دروغ است به آنان نسبت دهد و بعداً بفهمد آنچه را كه گفته راست بوده، روزه اش صحیح است.

مسأله 1600- اگر دروغی را كه دیگری ساخته عمداً به خدا و پیغمبر و جانشینان پیغمبر نسبت دهد روزه اش باطل می شود ولی اگر از قول كسی كه آن دروغ را ساخته نقل كند اشكال ندارد.

مسأله 1601- اگر از روزه دار بپرسند كه آیا پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم چنین مطلبی فرموده اند و او جایی كه در جواب باید بگوید نه، عمداً بگوید بلی، یا جایی كه باید بگوید بلی عمداً بگوید نه، روزه اش باطل می شود.

مسأله 1602- اگر از قول خدا یا پیغمبر حرف راستی را بگوید بعد بگوید دروغ گفتم یا در شب دروغی را به آنان نسبت دهد و فردای آن روز كه روزه می باشد بگوید آنچه دیشب گفتم راست است، روزه اش باطل می شود.

5- رساندن غبار غلیظ به حلق

مسأله 1603- رساندن غبار غلیظ به حلق روزه را باطل می كند، چه غبار چیزی باشد كه خوردن آن حلال است مثل آرد، یا غبار چیزی باشد كه خوردن آن حرام است.

مسأله 1604- اگر به واسطه باد غبار غلیظی پیدا شود و انسان با این كه متوجه است، مواظبت نكند و به حلق برسد، روزه اش باطل می شود.

مسأله 1605- احتیاط واجب آن است كه روزه دار دود سیگار و تنباكو و مانند اینها را هم به حلق نرساند. ولی بخار غلیظ، روزه

را باطل نمی كند، مگر این كه در دهان به صورت آب درآید و فرو دهد.

مسأله 1606- اگر مواظبت نكند و غبار یا بخار یا دود و مانند اینها داخل حلق شود، چنانچه یقین داشته كه به حلق نمی رسد روزه اش صحیح است.

مسأله 1607- اگر فراموش كند كه روزه است و مواظبت نكند، یا بی اختیار غبار و مانند آن به حلق او برسد روزه اش باطل نمی شود و چنانچه ممكن است باید آن را بیرون آورد.

6- فرو بردن سر در آب

مسأله 1608- اگر روزه دار عمداً تمام سر را در آب فرو برد، اگر چه باقی بدن او از آب بیرون باشد، بنا بر احتیاط واجب باید قضای آن روزه را بگیرد. ولی اگر تمام بدن را آب بگیرد و مقداری از سر بیرون باشد، روزه باطل نمی شود.

مسأله 1609- اگر نصف سر را یك دفعه و نصف دیگر آن را دفعه دیگر در آب فرو برد، روزه اش باطل نمی شود.

مسأله 1610- اگر شك كند كه تمام سر زیر آب رفته یا نه، روزه اش صحیح است.

مسأله 1611- اگر تمام سر زیر آب برود ولی مقداری از موها بیرون بماند روزه باطل می شود.

مسأله 1612- احتیاط واجب آن است كه سر را در گلاب فرو نبرد ولی در آبهای مضاف دیگر و در چیزهای دیگر كه روان است اشكال ندارد.

مسأله 1613- اگر روزه دار بی اختیار در آب بیفتد و تمام سر او را آب بگیرد، یا فراموش كند كه روزه است و سر در آب فرو برد، روزه او باطل نمی شود.

مسأله 1614- اگر عادتاً با افتادن در آب سرش زیر آب می رود، چنانچه با توجه به این مطلب خود را در آب بیندازد و سرش زیر آب برود

روزه اش باطل می شود.

مسأله 1615- اگر فراموش كند كه روزه است و سر را در آب فرو برد، یا دیگری به زور سر او را در آب فرو برد، چنانچه در زیر آب یادش بیاید كه روزه است، یا آن كس دست خود را بردارد، باید فوراً سر را بیرون آورد، و چنانچه بیرون نیاورد، روزه اش باطل می شود.

مسأله 1616- اگر فراموش كند كه روزه است و به نیت غسل سر را در آب فرو برد، روزه و غسل او صحیح است.

مسأله 1617- اگر بداند كه روزه است و عمداً برای غسل سر را در آب فرو برد، چنانچه روزه او، روزه واجبی باشد كه مثل روزه كفاره وقت معینی ندارد، غسل صحیح و روزه باطل می باشد، ولی اگر واجب معین باشد، اگر به فرو بردن سر در آب، قصد غسل كند، روزه او باطل است، و بنا بر احتیاط واجب، غسل او هم باطل است مگر آن كه در زیر آب، یا در حال خارج شدن از آب نیت غسل كند كه در این صورت غسل او صحیح است و اما اگر روزه ماه رمضان باشد، هم غسل و هم روزه باطل است مگر آنكه در همان زیر آب توبه نماید و در حال خارج شدن از آب نیت غسل كند كه در این صورت غسل او صحیح است.

مسأله 1618- اگر برای آن كه كسی را از غرق شدن نجات دهد سر را در آب فرو برد، اگر چه نجات دادن او واجب باشد، روزه اش باطل می شود.

7- باقی ماندن بر جنابت و حیض و نفاس تا اذان صبح

مسأله 1619- اگر جنب عمداً تا اذان صبح غسل نكند، یا اگر وظیفه او تیمم است عمداً تیمم ننماید،

روزه اش باطل است.

مسأله 1620- اگر در روزه واجبی كه مثل روزه ماه رمضان وقت آن معین است تا اذان صبح غسل نكند و تیمم هم ننماید، روزه اش صحیح است.

مسأله 1621- كسی كه جنب است و می خواهد روزه واجبی بگیرد كه مثل روزه رمضان وقت آن معین است، چنانچه عمداً غسل نكند تا وقت تنگ شود، می تواند با تیمم روزه بگیرد و صحیح است.

مسأله 1622- اگر جنب در ماه رمضان غسل را فراموش كند و بعد از یك روز یادش بیاید، باید روزه آن روز را قضا نماید و اگر بعد از چند روز یادش بیاید، باید روزه هر چند روزی را كه یقین دارد جنب بوده قضا نماید مثلًا اگر نمی داند سه روز جنب بوده یا چهار روز، باید روزه سه روز را قضا كند.

مسأله 1623- كسی كه در شب ماه رمضان برای هیچ كدام از غسل و تیمم وقت ندارد، اگر خود را جنب كند، روزه اش باطل است و قضا و كفاره بر او واجب می شود، ولی اگر برای تیمم وقت دارد، چنانچه خود را جنب كند، با تیمم روزه او صحیح است ولی گناهكار است.

مسأله 1624- اگر گمان كند كه به اندازه غسل وقت دارد و خود را جنب كند و بعد بفهمد وقت تنگ بوده چنانچه تیمم كند روزه اش صحیح است.

مسأله 1625- كسی كه در شب ماه رمضان جنب است و می داند كه اگر بخوابد تا صبح بیدار نمی شود، نباید بخوابد و چنانچه بخوابد و تا صبح بیدار نشود، روزه اش باطل است و قضا و كفاره بر او واجب می شود.

مسأله 1626- هرگاه جنب در شب ماه رمضان بخوابد و بیدار شود اگر

احتمال بدهد كه اگر دوباره بخوابد بیدار می شود برای غسل، می تواند بخوابد.

مسأله 1627- كسی كه در شب ماه رمضان جنب است و می داند یا احتمال می دهد كه اگر بخوابد پیش از اذان صبح بیدار می شود، چنانچه تصمیم داشته باشد كه بعد از بیدار شدن غسل كند و با این تصمیم بخوابد و تا اذان خواب بماند روزه اش صحیح است.

مسأله 1628- كسی كه در شب ماه رمضان جنب است و می داند یا احتمال می دهد كه اگر بخوابد پیش از اذان صبح بیدار می شود، چنانچه غفلت داشته باشد كه بعد از بیدار شدن باید غسل كند، در صورتی كه بخوابد و تا اذان صبح خواب بماند روزه اش صحیح است.

مسأله 1629- كسی كه در شب ماه رمضان جنب است و می داند یا احتمال می دهد كه اگر بخوابد پیش از اذان صبح بیدار می شود، چنانچه نخواهد بعد از بیدار شدن غسل كند، یا تردید داشته باشد كه غسل كند یا نه، در صورتی كه بخوابد و بیدار نشود، روزه اش باطل است.

مسأله 1630- اگر جنب در شب ماه رمضان بخوابد و بیدار شود و بداند یا احتمال دهد كه اگر دوباره بخوابد پیش از اذان صبح بیدار می شود و تصمیم هم داشته باشد كه بعد از بیدار شدن غسل كند، چنانچه دوباره بخوابد و تا اذان بیدار نشود، باید روزه آن روز را قضا كند و همچنین است اگر از خواب دوم بیدار شود و برای مرتبه سوم بخوابد، و كفاره بر او واجب نمی شود.

مسأله 1631- خوابی را كه در آن محتلم شده نباید خواب اول حساب كرد بلكه اگر از آن خواب بیدار شود و دوباره بخوابد خواب اول

حساب می شود.

مسأله 1632- اگر روزه دار در روز محتلم شود، واجب نیست فوراً غسل كند.

مسأله 1633- هرگاه در ماه رمضان بعد از اذان صبح بیدار شود و ببیند محتلم شده، اگر چه بداند پیش از اذان محتلم شده، روزه او صحیح است.

مسأله 1634- كسی كه می خواهد قضای روزه رمضان را بگیرد، هرگاه تا اذان صبح جنب بماند، اگر چه از روی عمد نباشد روزه او باطل است.

مسأله 1635- كسی كه می خواهد قضای روزه رمضان را بگیرد اگر بعد از اذان صبح بیدار شود و ببیند محتلم شده و بداند پیش از اذان محتلم شده است، چنانچه وقت قضای روزه تنگ است مثلًا پنج روز روزه قضای رمضان دارد و پنج روز هم به رمضان مانده است، بعد از رمضان عوض آن را به جا آورد و اگر وقت قضای روزه تنگ نیست باید روز دیگر روزه بگیرد، و در هر صورت این روز را لازم نیست روزه بگیرد.

مسأله 1636- اگر در روزه واجبی غیر روزه رمضان و قضای آن تا اذان صبح جنب بماند، روزه اش صحیح است چه وقت آن معین باشد و چه نباشد.

مسأله 1637- اگر زن پیش از اذان صبح از حیض یا نفاس پاك شود و عمداً غسل نكند، یا اگر وظیفه او تیمم است عمداً تیمم نكند روزه اش باطل است.

مسأله 1638- اگر زن پیش از اذان صبح از حیض یا نفاس پاك شود و برای غسل وقت نداشته باشد، چنانچه بخواهد روزه ماه رمضان یا قضای آن را بگیرد باید تیمم نماید و روزه اش صحیح است، و اگر بخواهد روزه مستحب یا روزه واجب مثل روزه كفاره و روزه نذری بگیرد اگر

چه بدون تیمم هم روزه اش صحیح است ولی احتیاط مستحب آن است كه تیمم كند.

مسأله 1639- اگر زن نزدیك اذان صبح از حیض یا نفاس پاك شود و برای هیچ كدام از غسل و تیمم وقت نداشته باشد، یا بعد از اذان بفهمد كه پیش از اذان پاك شده، روزه او صحیح است، ولی اگر در وسعت وقت قضای رمضان را گرفته باشد صحیح بودن آن اشكال دارد.

مسأله 1640- اگر زن بعد از اذان صبح از خون حیض یا نفاس پاك شود، یا در بین روز خون حیض یا نفاس بیند اگر چه نزدیك مغرب باشد، روزه او باطل است.

مسأله 1641- اگر زن غسل حیض یا نفاس را فراموش كند و بعد از یك روز یا چند روز یادش بیاید، روزه هایی كه گرفته صحیح است.

مسأله 1642- اگر زن پیش از اذان صبح در ماه رمضان از حیض یا نفاس پاك شود و در غسل كردن كوتاهی كند و تا اذان غسل نكند و در تنگی وقت تیمم هم نكند، روزه اش باطل است. ولی چنانچه كوتاهی نكند مثلًا منتظر باشد كه حمام زنانه شود، اگر چه سه مرتبه بخوابد و تا اذان غسل نكند، در صورتی كه تیمم كند روزه او صحیح است.

مسأله 1643- اگر زنی كه در حال استحاضه است، غسل های خود را به تفصیلی كه در احكام استحاضه (در مسأله 417 به بعد گفته شد) به جا آورد، روزه او صحیح است.

مسأله 1644- كسی كه مس میت كرده یعنی جایی از بدن خود را به بدن میت رسانده، می تواند بدون غسل مس میت روزه بگیرد، و اگر در حال روزه هم میت را مس

نماید، روزه او باطل نمی شود.

8- اماله كردن

مسأله 1645- اماله كردن با چیز روان اگر چه از روی ناچاری و برای معالجه باشد روزه را باطل می كند، ولی استعمال شیاف هایی كه برای معالجه است اشكال ندارد، و احتیاط واجب آن است كه از استعمال شیاف هایی كه برای كیف كردن است مثل شیاف تریاك یا برای تغذیه از این مجری است خودداری نمایند.

9- قِی كردن

مسأله 1646- هرگاه روزه دار عمداً قی كند- اگر چه به واسطه مرض و مانند آن ناچار باشد- روزه اش باطل می شود ولی اگر سهواً یا بی اختیار قی كند اشكال ندارد.

مسأله 1647- اگر در شب چیزی بخورد كه می داند به واسطه خوردن آن، در روز بی اختیار قی می كند، احتیاط واجب آن است كه روزه آن روز را قضا نماید.

مسأله 1648- اگر روزه دار بتواند از قی كردن خودداری كند چنانچه برای او ضرر و مشقت نداشته باشد، باید خودداری نماید.

مسأله 1649- اگر مگس در گلوی روزه دار برود، چنانچه بقدری پایین رود كه به فرو بردن آن خوردن نمی گویند لازم نیست آن را بیرون آورد و روزه او صحیح است، و اگر به این مقدار پایین نرود باید آن را بیرون آورد اگر چه موجب شود كه قی كند و روزه اش باطل شود، و چنانچه فرو برد روزه اش باطل می شود، و بنا بر احتیاط واجب باید كفاره جمع بدهد.

مسأله 1650- اگر سهواً چیزی را فرو ببرد و پیش از رسیدن به شكم یادش بیاید كه روزه است، چنانچه بقدری پایین رفته باشد كه آن را داخل شكم كند خوردن نمی گویند لازم نیست آن را بیرون آورد و روزه او صحیح است.

مسأله 1651- اگر یقین داشته باشد كه به واسطه آروغ زدن، چیزی از گلو

بیرون می آید نباید عمداً آروغ بزند ولی اگر یقین نداشته باشد اشكال ندارد.

مسأله 1652- اگر آروغ بزند و بدون اختیار چیزی در گلو یا دهانش بیاید، باید آن را بیرون بریزد و اگر بی اختیار فرو رود، روزه اش صحیح است.

احكام چیزهایی كه روزه را باطل می كند

مسأله 1653- اگر انسان عمداً و از روی اختیار كاری كه روزه را باطل می كند انجام دهد روزه او باطل می شود، و چنانچه از روی عمد نباشد اشكال ندارد، ولی جنب اگر بخوابد و به تفصیلی كه در مسأله 1630 گفته شد تا اذان صبح غسل نكند روزه او باطل است.

مسأله 1654- اگر روزه دار سهواً یكی از كارهایی كه روزه را باطل می كند انجام دهد و به خیال این كه روزه اش باطل شده، عمداً دوباره یكی از آنها را به جا آورد، روزه او باطل می شود.

مسأله 1655- اگر چیزی به زور در گلوی روزه دار بریزند، یا سر او را به زور در آب فرو برند، روزه او باطل نمی شود. ولی اگر مجبورش كنند كه روزه خود را باطل كند مثلًا به او بگویند اگر غذا نخوری ضرر مالی یا جانی به تو می زنیم و خودش برای جلوگیری از ضرر چیزی بخورد، روزه او باطل می شود.

مسأله 1656- روزه دار نباید جایی برود كه می داند چیزی در گلویش می ریزند یا مجبورش می كنند كه خودش روزه خود را باطل كند، امّا اگر قصد رفتن كند و نرود یا بعد از رفتن چیزی به خوردش ندهند روزه او صحیح است، و چنانچه از روی ناچاری كاری كه روزه را باطل می كند انجام دهد روزه او باطل می شود، ولی اگر چیزی در گلویش بریزند باطل شدن روزه او محل اشكال است.

آنچه برای روزه دار مكروه است

مسأله 1657- چند چیز برای روزه دار مكروه است و از آن جمله است:

دوا ریختن به چشم و سرمه كشیدن در صورتی كه مزه یا بوی آن به حلق برسد، انجام دادن هر كاری كه مانند خون گرفتن و حمام رفتن

باعث ضعف می شود، انفیه كشیدن اگر نداند كه به حلق می رسد و اگر بداند به حلق می رسد جایز نیست، بو كردن گیاههای معطر، نشستن زن در آب، استعمال شیاف، تر كردن لباسی كه در بدن است، كشیدن دندان و هر كاری كه به واسطه آن از دهان خون بیاید، مسواك كردن به چوب تر، و نیز مكروه است انسان بدون قصد بیرون آمدن منی زن خود را ببوسد، یا كاری كند كه شهوت خود را به حركت آورد، و اگر به قصد بیرون آمدن منی باشد در صورتی كه منی بیرون آید روزه او باطل می شود.

جاهایی كه قضا و كَفّاره واجب است

مسأله 1658- اگر در روزه رمضان عمداً قی كند یا در شب جنب شود و به تفصیلی كه در مسأله 1630 گفته شد سه مرتبه بیدار شود و بخوابد و تا اذان صبح بیدار نشود فقط باید قضای آن روز را بگیرد و چنانچه عمداً اماله كند یا سر زیر آب ببرد بنا بر احتیاط واجب باید كفاره هم بدهد ولی اگر كار دیگری كه روزه را باطل می كند عمداً انجام دهد در صورتی كه می دانسته آن كار روزه را باطل می كند قضا و كفاره بر او واجب می شود.

مسأله 1659- اگر به واسطه ندانستن مسأله كاری انجام دهد كه روزه را باطل می كند، چنانچه می توانسته مسأله را یاد بگیرد، بنا بر احتیاط واجب كفاره بر او ثابت می شود و اگر نمی توانسته مسأله را یاد بگیرد یا اصلًا ملتفت مسأله نبوده یا یقین داشته كه فلان چیز روزه را باطل نمی كند، كفاره بر او واجب نیست.

كَفّاره روزه

مسأله 1660- كسی كه كفاره روزه رمضان بر او

واجب است، باید یك بنده آزاد كند یا به دستوری كه در مسأله بعد گفته می شود دو ماه روزه بگیرد، یا شصت فقیر را سیر كند یا به هر كدام یك مُد كه تقریباً ده سیر است طعام یعنی گندم یا جو و مانند اینها بدهد، و چنانچه اینها برایش ممكن نباشد، هر چند مد كه می تواند به فقرا طعام بدهد و اگر نتواند طعام بدهد باید استغفار كند، اگر چه مثلًا یك مرتبه بگوید استغفر اللَّه و احتیاط واجب در فرض اخیر آن است كه هر وقت بتواند، كفاره را بدهد.

مسأله 1661- كسی كه می خواهد دو ماه كفاره روزه رمضان را بگیرد، باید سی و یك روز آن را پی در پی بگیرد و اگر بقیه آن پی در پی نباشد اشكال ندارد.

مسأله 1662- كسی كه می خواهد دو ماه كفاره روزه رمضان را بگیرد، نباید موقعی شروع كند كه در بین سی و یك روز، روزی باشد كه مانند عید قربان، روزه آن حرام است.

مسأله 1663- كسی كه باید پی در پی روزه بگیرد، اگر در بین آن بدون عذر یك روز روزه نگیرد، یا وقتی شروع كند كه در بین آن به روزی برسد كه روزه آن واجب است، مثلًا به روزی برسد كه نذر كرده آن روز را روزه بگیرد، باید روزه ها را از سر بگیرد.

مسأله 1664- اگر در بین روزهایی كه باید پی در پی روزه بگیرد عذری مثل حیض یا نفاس، یا سفری كه در رفتن آن مجبور است، برای او پیش آید، بعد از برطرف شدن عذر واجب نیست روزه ها را از سر بگیرد بلكه بقیه را بعد از

برطرف شدن عذر به جا می آورد.

مسأله 1665- اگر به چیز حرامی روزه خود را باطل كند، چه آن چیز اصلًا حرام باشد مثل شراب و زنا، یا به جهتی حرام شده باشد، مثل نزدیكی كردن با عیال خود در حال حیض، بنا بر احتیاط كفاره جمع بر او واجب می شود یعنی باید یك بنده آزاد كند و دو ماه روزه بگیرد و شصت فقیر را سیر كند، یا به هر كدام آنها یك مد كه تقریباً ده سیر است گندم یا جو یا نان و مانند اینها بدهد. و چنانچه هر سه برایش ممكن نباشد، هر كدام آنها كه ممكن است باید انجام دهد.

مسأله 1666- اگر روزه دار دروغی را به خدا و پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم نسبت دهد، كفاره جمع كه تفصیل آن در مسأله پیش گفته شد بنا بر احتیاط بر او واجب می شود.

مسأله 1667- اگر روزه دار در یك روز ماه رمضان چند مرتبه جماع كند، یك كفاره بر او واجب است. ولی اگر جماع او حرام باشد یك كفاره جمع واجب می شود.

مسأله 1668- اگر روزه دار در یك روز ماه رمضان چند مرتبه غیر جماع كار دیگری كه روزه را باطل می كند انجام دهد، برای همه آنها یك كفاره كافی است.

مسأله 1669- اگر روزه دار جماع حرام كند و بعد با حلال خود جماع نماید یك كفاره جمع كافی است.

مسأله 1670- اگر روزه دار كاری كه حلال است و روزه را باطل می كند، انجام دهد، مثلًا آب بیاشامد و بعد كار دیگری كه حرام است و روزه را باطل می كند انجام دهد، مثلًا غذای حرامی بخورد، یك كفاره كافی است.

مسأله 1671- اگر

روزه دار آروغ بزند و چیزی در دهانش بیاید، چنانچه عمداً آن را فرو ببرد، روزه اش باطل است. و باید قضای آن را بگیرد و كفاره هم بر او واجب می شود، و اگر خوردن آن چیز حرام باشد، مثلًا موقع آروغ زدن، خون یا غذایی كه از صورت غذا بودن خارج شده، به دهان او بیاید و عمداً آن را فرو برد، باید قضای آن روزه را بگیرد و بنا بر احتیاط، كفاره جمع هم بر او واجب می شود.

مسأله 1672- اگر نذر كند كه روز معینی را روزه بگیرد، چنانچه در آن روز عمداً روزه خود را باطل كند، باید یك بنده آزاد نماید یا دو ماه پی در پی روزه بگیرد یا به شصت فقیر طعام دهد.

مسأله 1673- اگر به گفته كسی كه می گوید مغرب شده افطار كند و بعد بفهمد مغرب نبوده است، قضا و كفاره بر او واجب می شود. ولی اگر خبر دهنده عادل بوده فقط قضای آن روز واجب است.

مسأله 1674- كسی كه عمداً روزه خود را باطل كرده، اگر بعد از ظهر مسافرت كند، یا پیش از ظهر برای فرار از كفاره سفر نماید، كفاره از او ساقط نمی شود بلكه اگر قبل از ظهر مسافرتی برای او پیش آمد كند، بنا بر احتیاط كفاره بر او واجب است.

مسأله 1675- اگر عمداً روزه خود را باطل كند، و بعد عذری مانند حیض یا نفاس یا مرض برای او پیدا شود، كفاره بر او واجب نیست.

مسأله 1676- اگر یقین كند كه روز اول ماه رمضان است و عمداً روزه خود را باطل كند بعد معلوم شود كه آخر شعبان بوده كفاره بر او

واجب نیست.

مسأله 1677- اگر انسان شك كند كه آخر رمضان است یا اول شوال و عمداً روزه خود را باطل كند، بعد معلوم شود اول شوال بوده كفاره بر او واجب نیست.

مسأله 1678- اگر روزه دار در ماه رمضان با زن خود كه روزه دار است جماع كند، چنانچه زن را مجبور كرده باشد، كفاره روزه خودش و روزه زن را باید بدهد، و اگر زن به جماع راضی بوده، بر هر كدام یك كفاره واجب می شود.

مسأله 1679- اگر زنی شوهر روزه دار خود را مجبور كند كه جماع نماید، یا كار دیگری كه روزه را باطل می كند انجام دهد، واجب نیست كفاره روزه شوهر را بدهد.

مسأله 1680- اگر روزه دار در ماه رمضان، با زن خود كه روزه دار است جماع كند، چنانچه بطوری زن را مجبور كرده باشد كه از خود اختیاری نداشته باشد و در بین جماع زن راضی شود، باید مرد دو كفاره و زن یك كفاره بدهد، و اگر با اراده و اختیار عمل را انجام دهد اگر چه مجبورش كرده باشد مرد باید كفاره خودش و زن را بدهد.

مسأله 1681- اگر روزه دار در ماه رمضان با زن روزه دار خود كه خواب است جماع نماید، یك كفاره بر او واجب می شود و روزه زن صحیح است و كفاره هم بر او واجب نیست.

مسأله 1682- اگر مرد زن خود را مجبور كند كه غیر جماع كار دیگری كه روزه را باطل می كند به جا آورد، كفاره زن را نباید بدهد و بر خود زن هم كفاره واجب نیست.

مسأله 1683- كسی كه به واسطه مسافرت یا مرض روزه نمی گیرد، نمی تواند زن روزه دار خود را مجبور به جماع

كند، ولی اگر او را مجبور نماید بنا بر احتیاط باید كفاره اش را بدهد.

مسأله 1684- انسان نباید در به جا آوردن كفاره كوتاهی كند، ولی لازم نیست فوراً آن را انجام دهد.

مسأله 1685- اگر كفاره بر انسان واجب شود و چند سال آن را به جا نیاورد، چیزی بر آن اضافه نمی شود.

مسأله 1686- كسی كه باید برای كفاره یك روز شصت فقیر را طعام بدهد، اگر به شصت فقیر دسترسی دارد، نباید به هر كدام از آنها بیشتر از یك مد كه تقریباً ده سیر است طعام بدهد، یا یك فقیر را بیشتر از یك مرتبه سیر نماید، ولی چنانچه انسان اطمینان داشته باشد كه فقیر طعام را به عیالات خود می دهد یا به آنها می خوراند می تواند برای هر یك از عیالات فقیر اگر چه صغیر باشند یك مد به آن فقیر بدهد.

مسأله 1687- كسی كه قضای روزه رمضان را گرفته، اگر بعد از ظهر عمداً كاری كه روزه را باطل می كند انجام دهد، باید به ده فقیر هر كدام یك مد كه تقریباً ده سیر است طعام بدهد و اگر نمی تواند بنا بر احتیاط واجب باید سه روز پی در پی روزه بگیرد.

جاهایی كه فقط قضای روزه واجب است

مسأله 1688- در چند صورت فقط قضای روزه بر انسان واجب است و كفاره واجب نیست:

اول: آن كه روزه دار در روز ماه رمضان عمداً قی كند.

دوم: آن كه در شب ماه رمضان جنب باشد و به تفصیلی كه در مسأله 1630 گفته شد تا اذان صبح از خواب سوم بیدار نشود.

سوم: عملی كه روزه را باطل می كند به جا نیاورد ولی نیت روزه نكند، یا ریا كند، یا قصد كند كه

روزه نباشد.

چهارم: آن كه در ماه رمضان غسل جنابت را فراموش كند و با حال جنابت یك روز یا چند روز روزه بگیرد.

پنجم: آن كه در ماه رمضان بدون این كه تحقیق كند صبح شده یا نه، كاری كه روزه را باطل می كند انجام دهد، بعد معلوم شود صبح بوده، و نیز اگر بعد از تحقیق با این كه گمان دارد صبح شده، كاری كه روزه را باطل می كند انجام دهد بعد معلوم شود صبح بوده قضای آن روزه بر او واجب است، ولی اگر بعد از تحقیق گمان یا یقین كند كه صبح نشده و چیزی بخورد و بعد معلوم شود صبح بوده قضا واجب نیست بلكه اگر بعد از تحقیق شك كند كه صبح شده یا نه و كاری كه روزه را باطل می كند انجام دهد، بعد معلوم شود صبح بوده، قضا واجب نیست.

ششم: آن كه كسی بگوید صبح نشده و انسان به گفته او كاری كه روزه را باطل می كند انجام دهد، بعد معلوم شود صبح بوده است.

هفتم: آن كه كسی بگوید صبح شده و انسان به گفته او یقین نكند، یا خیال كند شوخی می كند و كاری كه روزه را باطل می كند انجام دهد، بعد معلوم شود صبح بوده است.

هشتم: آن كه به گفته كس دیگر كه عادل باشد افطار كنند، بعد معلوم شود مغرب نبوده است.

نهم: آن كه در هوای صاف به واسطه تاریكی یقین كند كه مغرب شده و افطار كند بعد معلوم شود مغرب نبوده است، ولی اگر در هوای ابر به گمان این كه مغرب شده افطار كند، بعد معلوم شود مغرب نبوده، قضا لازم نیست.

دهم: آن

كه برای خنك شدن، یا بی جهت مضمضه كند یعنی آب در دهان بگرداند و بی اختیار فرو رود، ولی اگر فراموش كند كه روزه است و آب را فرو دهد، یا برای وضو مضمضه كند و بی اختیار فرو رود، قضا بر او واجب نیست.

مسأله 1689- اگر غیر آب چیز دیگری را در دهان ببرد و بی اختیار فرو رود یا آب داخل بینی كند و بی اختیار فرو رود، قضا بر او واجب نیست.

مسأله 1690- مضمضه زیاد برای روزه دار مكروه است و اگر بعد از مضمضه بخواهد آب دهان را فرو برد، بهتر است سه مرتبه آب دهان را بیرون بریزد.

مسأله 1691- اگر انسان بداند كه به واسطه مضمضه بی اختیار، یا از روی فراموشی آب وارد گلویش می شود، نباید مضمضه كند.

مسأله 1692- اگر در ماه رمضان، بعد از تحقیق یقین كند كه صبح نشده و كاری كه روزه را باطل می كند انجام دهد، بعد معلوم شود صبح بوده قضا لازم نیست.

مسأله 1693- اگر انسان شك كند كه مغرب شده یا نه، نمی تواند افطار كند، ولی اگر شك كند كه صبح شده یا نه، پیش از تحقیق هم می تواند كاری كه روزه را باطل می كند انجام دهد.

احكام روزه قضا

مسأله 1694- اگر دیوانه عاقل شود، واجب نیست روزه های وقتی را كه دیوانه بوده قضا نماید.

مسأله 1695- اگر كافر مسلمان شود، واجب نیست روزه های وقتی را كه كافر بوده قضا نماید. ولی اگر مسلمانی كافر شود و دوباره مسلمان گردد روزه های وقتی را كه كافر بوده باید قضا نماید.

مسأله 1696- روزه ای كه از انسان به واسطه مستی فوت شده، باید قضا نماید، اگر چه چیزی را كه به واسطه آن مست شده،

برای معالجه خورده باشد، بلكه اگر نیت روزه كرده و مست شده و در حال مستی روزه را ادامه داده تا از مستی خارج شده باشد بنا بر احتیاط واجب باید روزه آن روز را تمام كند و بعداً قضا نماید.

مسأله 1697- اگر برای عذری چند روز روزه نگیرد و بعد شك كند كه چه وقت عذر او برطرف شده می تواند مقدار كمتر را كه احتمال می دهد روزه نگرفته قضا نماید، مثلًا كسی كه پیش از ماه رمضان مسافرت كرده و نمی داند پنجم رمضان از سفر برگشته یا ششم، می تواند پنج روز روزه بگیرد و نیز كسی هم كه نمی داند چه وقت عذر برایش پیدا شده، می تواند مقدار كمتر را قضا نماید، مثلًا اگر در آخرهای ماه رمضان مسافرت كند و بعد از رمضان برگردد و نداند كه بیست و پنجم رمضان مسافرت كرده، یا بیست و ششم، می تواند مقدار كمتر یعنی پنج روز را قضا كند.

مسأله 1698- اگر از چند ماه رمضان روزه قضا داشته باشد، قضای هر كدام را كه اول بگیرد مانعی ندارد. ولی اگر وقت قضای رمضان آخر تنگ باشد، مثلًا پنج روز از رمضان آخر قضا داشته باشد و پنج روز هم به رمضان مانده باشد باید اول، قضای رمضان آخر را بگیرد.

مسأله 1699- اگر قضای روزه چند رمضان بر او واجب باشد و در نیت معین نكند روزه ای را كه می گیرد قضای كدام رمضان است، قضای سال اول حساب می شود.

مسأله 1700- كسی كه قضای روزه رمضان را گرفته، اگر وقت قضای روزه او تنگ نباشد می تواند پیش از ظهر روزه خود را باطل نماید.

مسأله 1701- اگر قضای روزه ماه

رمضان شخص دیگری را گرفته باشد، احتیاط واجب آن است كه بعد از ظهر روزه را باطل نكند.

مسأله 1702- اگر به واسطه مرض، یا حیض، یا نفاس، روزه رمضان را نگیرد و پیش از تمام شدن رمضان بمیرد، لازم نیست روزه هایی را كه نگرفته برای او قضا كنند، اگر چه مستحب است.

مسأله 1703- اگر به واسطه مرضی روزه رمضان را نگیرد و مرض او تا رمضان سال بعد طول بكشد قضای روزه هایی را كه نگرفته بر او واجب نیست، و باید برای هر روز یك مد كه تقریباً ده سیر است طعام یعنی گندم یا جو و مانند اینها به فقیر بدهد، ولی اگر به واسطه عذر دیگری مثلًا برای مسافرت روزه نگرفته باشد و عذر او تا رمضان بعد باقی بماند، روزه هایی را كه نگرفته باید قضا كند و احتیاط مستحب آن است كه برای هر روز یك مد طعام هم به فقیر بدهد.

مسأله 1704- اگر به واسطه مرضی روزه رمضان را نگیرد و بعد از رمضان مرض او برطرف شود ولی عذر دیگری پیدا كند كه نتواند تا رمضان بعد قضای روزه را بگیرد باید روزه هایی را كه نگرفته قضا نماید و نیز اگر در ماه رمضان، غیر مرض عذر دیگری داشته باشد و بعد از رمضان آن عذر برطرف شود و تا رمضان سال بعد به واسطه مرض نتواند روزه بگیرد روزه هایی را كه نگرفته باید قضا كند.

مسأله 1705- اگر در ماه رمضان به واسطه عذری روزه نگیرد و بعد از رمضان عذر او برطرف شود و تا رمضان آینده عمداً قضای روزه را نگیرد باید روزه را قضا كند و برای

هر روز یك مد گندم یا جو و مانند اینها هم به فقیر بدهد.

مسأله 1706- اگر در قضای روزه كوتاهی كند تا وقت تنگ شود و در تنگی وقت عذری پیدا كند، باید قضا را بگیرد و برای هر روز یك مد گندم یا جو و مانند اینها به فقیر بدهد بلكه اگر موقعی كه عذر دارد تصمیم داشته باشد كه بعد از برطرف شدن عذر روزه های خود را قضا كند و پیش از آن كه قضا نماید در تنگی وقت عذر پیدا كند باید قضای آن را بگیرد، و احتیاط واجب آن است كه برای هر روز هم یك مد غذا به فقیر بدهد.

مسأله 1707- اگر مرض انسان چند سال طول بكشد، بعد از آن كه خوب شد اگر تا رمضان آینده به مقدار قضا وقت داشته باشد باید قضای رمضان آخر را بگیرد و برای هر روز از سالهای پیش یك مد كه تقریباً ده سیر است، طعام یعنی گندم یا جو و مانند اینها به فقیر بدهد.

مسأله 1708- كسی كه باید برای هر روز یك مد طعام به فقیر بدهد می تواند كفاره چند روز را به یك فقیر بدهد.

مسأله 1709- اگر قضای روزه رمضان را چند سال تأخیر بیندازد باید قضا را بگیرد و برای هر روز یك مد طعام به فقیر بدهد.

مسأله 1710- اگر روزه رمضان را عمداً نگیرد، باید قضای آن را به جا آورد و برای هر روز دو ماه روزه بگیرد یا به شصت فقیر طعام بدهد، یا یك بنده آزاد كند، و چنانچه تا رمضان آینده قضای آن روزه را به جا نیاورد برای هر روز نیز

دادن یك مد طعام لازم است.

مسأله 1711- اگر روزه رمضان را عمداً نگیرد و در روز كاری كه روزه را باطل می كند انجام دهد، مثلًا چند مرتبه جماع كند یك كفاره كافی است.

مسأله 1712- بعد از مرگ پدر پسر بزرگتر باید قضای نماز و روزه او را به تفصیلی كه در مسأله 1390 گفته شد به جا آورد ولی قضای روزه مادر، بر پسر واجب نیست.

مسأله 1713- اگر پدر غیر از روزه رمضان، روزه واجب دیگری را مانند روزه نذر نگرفته باشد باید پسر بزرگتر قضا نماید.

احكام روزه مسافر

مسأله 1714- مسافری كه باید نمازهای چهار ركعتی را در سفر دو ركعت بخواند، نباید روزه بگیرد و مسافری كه نمازش را تمام می خواند مثل كسی كه شغلش مسافرت یا سفر او سفر معصیت است، باید در سفر روزه بگیرد.

مسأله 1715- مسافرت در ماه رمضان اشكال ندارد. ولی اگر برای فرار از روزه باشد مكروه است.

مسأله 1716- اگر غیر از روزه رمضان روزه معین دیگری بر انسان واجب باشد بنا بر احتیاط واجب نباید در آن روز مسافرت كند. و اگر در سفر باشد باید قصد كند كه ده روز در جایی بماند و آن روز را روزه بگیرد ولی اگر نذر كرده باشد روز معینی را روزه بگیرد می تواند در آن روز مسافرت نماید.

مسأله 1717- اگر نذر كند روزه بگیرد و روز آن را معین نكند، نمی تواند آن را در سفر به جا آورد. ولی چنانچه نذر كند كه روز معینی را در سفر روزه بگیرد باید آن را در سفر به جا آورد. و نیز اگر نذر كند روز معینی را چه مسافر باشد یا نباشد،

روزه بگیرد باید آن روز را اگر چه مسافر باشد روزه بگیرد.

مسأله 1718- مسافر می تواند برای خواستن حاجت سه روز در مدینه طیبه روزه مستحبی بگیرد.

مسأله 1719- كسی كه نمی داند روزه مسافر باطل است اگر در سفر روزه بگیرد و در بین روز مسأله را بفهمد روزه اش باطل می شود. و اگر تا مغرب نفهمد روزه اش صحیح است.

مسأله 1720- اگر فراموش كند كه مسافر است، یا فراموش كند كه روزه مسافر باطل می باشد و در سفر روزه بگیرد روزه او باطل است.

مسأله 1721- اگر روزه دار بعد از ظهر مسافرت نماید، باید روزه خود را تمام كند و اگر پیش از ظهر مسافرت كند، وقتی به حد ترخص برسد یعنی به جایی برسد كه دیوار شهر را نبیند و صدای اذان آن را نشنود، باید روزه خود را باطل كند و اگر پیش از آن روزه را باطل كند بنا بر احتیاط، كفاره نیز بر او واجب است.

مسأله 1722- اگر مسافر پیش از ظهر به وطنش برسد، یا به جایی برسد كه می خواهد ده روز در آن جا بماند، چنانچه كاری كه روزه را باطل می كند انجام نداده، باید آن روز را روزه بگیرد و اگر انجام داده، روزه آن روز بر او واجب نیست.

مسأله 1723- اگر مسافر بعد از ظهر به وطنش برسد، یا به جایی برسد كه می خواهد ده روز در آن جا بماند، نباید آن روز را روزه بگیرد.

مسأله 1724- مسافر و كسی كه از روزه گرفتن عذر دارد، مكروه است در روز ماه رمضان جماع نماید و در خوردن و آشامیدن كاملًا خود را سیر كند.

كسانی كه روزه بر آنها واجب نیست

مسأله 1725- كسی كه به واسطه پیری

نمی تواند روزه بگیرد، یا برای او مشقت دارد، روزه بر او واجب نیست. ولی در صورت دوم باید برای هر روز یك مد كه تقریباً ده سیر است گندم یا جو و مانند اینها به فقیر بدهد.

مسأله 1726- كسی كه به واسطه پیری روزه نگرفته، اگر بعد از ماه رمضان بتواند روزه بگیرد، بنا بر احتیاط واجب باید قضای روزه هایی را كه نگرفته به جا آورد.

مسأله 1727- اگر انسان مرضی دارد كه زیاد تشنه می شود و نمی تواند تشنگی را تحمل كند، یا برای او مشقت دارد، روزه بر او واجب نیست. ولی در صورت دوم باید برای هر روز یك مد گندم یا جو و مانند اینها به فقیر بدهد. و احتیاط واجب آن است كه بیشتر از مقداری كه ناچار است آب نیاشامد و چنانچه بعد بتواند روزه بگیرد، بنا بر احتیاط واجب باید روزه هایی را كه نگرفته قضا نماید.

مسأله 1728- زنی كه زاییدن او نزدیك است و روزه برای حملش ضرر دارد روزه بر او واجب نیست. و باید برای هر روز یك مد طعام یعنی گندم یا جو و مانند اینها به فقیر بدهد، و نیز اگر روزه برای خودش ضرر دارد، روزه بر او واجب نیست و بنا بر احتیاط واجب باید برای هر روز یك مد طعام به فقیر بدهد. و در هر دو صورت روزه هایی را كه نگرفته باید قضا نماید.

مسأله 1729- زنی كه بچه شیر می دهد و شیر او كم است چه مادر بچه، یا دایه او باشد، یا بی اجرت شیر دهد، اگر روزه برای بچه ای كه شیر می دهد ضرر دارد روزه بر او واجب نیست. و باید

برای هر روز یك مد طعام یعنی گندم یا جو و مانند اینها به فقیر بدهد، و نیز اگر برای خودش ضرر دارد، روزه بر او واجب نیست، و بنا بر احتیاط واجب باید برای هر روز یك مد طعام به فقیر بدهد. و در هر دو صورت روزه هایی را كه نگرفته باید قضا نماید، ولی اگر كسی پیدا شود كه بی اجرت بچه را شیر دهد، یا برای شیر دادن بچه از پدر یا مادر بچه یا از كس دیگر كه اجرت او را بدهد اجرت بگیرد، احتیاط واجب آن است كه بچه را به او بدهد و روزه بگیرد.

راه ثابت شدن اوّل ماه

مسأله 1730- اول ماه به پنج چیز ثابت می شود:

اول: آن كه خود انسان ماه را ببیند.

دوم: عده ای كه از گفته آنان یقین پیدا می شود، بگویند ماه را دیده ایم و همچنین است هر چیزی كه به واسطه آن یقین پیدا شود.

سوم: دو مرد عادل بگویند كه در شب ماه را دیده ایم ولی اگر صفت ماه را بر خلاف یكدیگر بگویند، یا شهادتشان خلاف واقع باشد مثل این كه بگویند داخل دایره ماه طرف افق بود، اوّلِ ماه ثابت نمی شود. اما اگر در تشخیص بعض خصوصیات اختلاف داشته باشند مثل آن كه یكی بگوید ماه بلند بود و دیگری بگوید نبود، به گفته آنان اول ماه ثابت می شود.

چهارم: سی روز از اول ماه شعبان بگذرد كه به واسطه آن، اول ماه رمضان ثابت می شود و سی روز از اول رمضان بگذرد كه به واسطه آن، اول ماه شوال ثابت می شود.

پنجم: حاكم شرع حكم كند كه اول ماه است.

مسأله 1731- اگر حاكم شرع حكم كند كه اول ماه

است، كسی هم كه تقلید او را نمی كند، باید به حكم او عمل نماید. ولی كسی كه می داند حاكم شرع اشتباه كرده، نمی تواند به حكم او عمل نماید.

مسأله 1732- اول ماه با پیشگویی منجمین ثابت نمی شود. ولی اگر انسان از گفته آنان یقین پیدا كند، باید به آن عمل نماید.

مسأله 1733- بلند بودن ماه یا دیر غروب كردن آن، دلیل نمی شود كه شب پیش، شب اول ماه بوده است.

مسأله 1734- اگر اول ماه رمضان برای كسی ثابت نشود و روزه نگیرد، چنانچه دو مرد عادل بگویند كه شب پیش ماه را دیده ایم، باید روزه آن روز را قضا نماید.

مسأله 1735- اگر در شهری اول ماه ثابت شود، برای مردم شهر دیگر فایده ندارد، مگر آن دو شهر با هم نزدیك باشند، یا انسان بداند كه افق آنها یكی است.

مسأله 1736- اول ماه به تلگراف ثابت نمی شود مگر دو شهری كه از یكی به دیگری تلگراف كرده اند، نزدیك یا هم افق باشند و انسان بداند تلگراف از روی حكم حاكم شرع یا شهادت دو مرد عادل بوده است.

مسأله 1737- روزی را كه انسان نمی داند آخر رمضان است یا اول شوال، باید روزه بگیرد. ولی اگر پیش از مغرب بفهمد كه اول شوال است باید افطار كند.

مسأله 1738- اگر زندانی نتواند به ماه رمضان یقین كند، باید به گمان عمل نماید. و اگر آن هم ممكن نباشد، هر ماهی را كه روزه بگیرد صحیح است، و بنا بر احتیاط واجب باید بعد از گذشتن یازده ماه از ماهی كه روزه گرفته، دوباره یك ماه روزه بگیرد ولی اگر بعد گمان پیدا كرد باید به آن عمل نماید.

روزه های حرام و مكروه

مسأله 1739- روزه عید فطر و قربان حرام است، و نیز روزی را كه انسان نمی داند آخر شعبان است، یا اول رمضان، اگر به نیت اول رمضان روزه بگیرد حرام می باشد.

مسأله 1740- اگر زن به واسطه گرفتن روزه مستحبی حق شوهرش از بین برود، و همچنین اگر شوهر او را از گرفتن روزه مستحبی جلوگیری كند، بنا بر احتیاط واجب باید خودداری كند.

مسأله 1741- روزه مستحبی اولاد اگر اسباب اذیت پدر و مادر یا جد شود جایز نیست بلكه اگر اسباب اذیت آنان نشود ولی او را از گرفتن روزه مستحبی جلوگیری كنند احتیاط واجب آن است كه روزه نگیرد.

مسأله 1742- اگر پسر بدون اجازه پدر روزه مستحبی بگیرد، و در بین روز پدر او را نهی كند، باید افطار نماید.

مسأله 1743- كسی كه می داند روزه برای او ضرر ندارد، اگر چه دكتر بگوید ضرر دارد، باید روزه بگیرد و كسی كه یقین یا گمان دارد كه روزه برایش ضرر دارد اگر چه دكتر بگوید ضرر ندارد، باید روزه نگیرد، و اگر روزه بگیرد صحیح نیست مگر آن كه به قصد قربت بگیرد و بعد معلوم شود ضرر نداشته.

مسأله 1744- اگر انسان احتمال بدهد كه روزه برایش ضرر دارد و از آن احتمال، ترس برای او پیدا شود چنانچه احتمال او در نظر مردم به جا باشد، نباید روزه بگیرد، و اگر روزه بگیرد صحیح نیست مگر آنكه به قصد قربت گرفته باشد و بعد معلوم شود ضرر نداشته.

مسأله 1745- كسی كه عقیده اش این است كه روزه برای او ضرر ندارد، اگر روزه بگیرد و بعد از مغرب بفهمد روزه برای او ضرر داشته، باید

قضای آن را به جا آورد.

مسأله 1746- غیر از روزه هایی كه گفته شد، روزه های حرام دیگری هم هست كه در كتابهای مفصل گفته شده است.

مسأله 1747- روزه روز عاشورا، و روزی كه انسان شك دارد روز عرفه است یا عید قربان، مكروه است.

روزه های مستحب

مسأله 1748- روزه تمام روزهای سال، غیر از روزه های حرام و مكروه كه گفته شد مستحب است. و برای بعضی از روزها بیشتر سفارش شده است كه از آن جمله است:

1- پنجشنبه اول و پنجشنبه آخر هر ماه و چهارشنبه اولی كه بعد از روز دهم ماه است. و اگر كسی اینها را به جا نیاورد، مستحب است قضا نماید و چنانچه اصلًا نتواند روزه بگیرد، مستحب است برای هر روز یك مُد طعام یا 6/ 12 نخود نقره به فقیر بدهد.

2- سیزدهم و چهاردهم و پانزدهم هر ماه.

3- تمام ماه رجب و شعبان و بعضی از این دو ماه اگر چه یك روز باشد.

4- روز عید نوروز، روز بیست و پنجم و بیست و نهم ذی قعده، روز اول تا روز نهم ذی حجه (روز عرفه)، ولی اگر به واسطه ضعف روزه نتواند دعاهای روز عرفه را بخواند، روزه آن روز مكروه است، عید سعید غدیر (18 ذیحجه)، روز اول و سوم محرم، میلاد مسعود پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم (17 ربیع الاول)، روز مبعث حضرت رسول اكرم صلی الله علیه و آله (27 رجب)، و اگر كسی روزه مستحبی بگیرد واجب نیست آن را به آخر رساند، بلكه اگر برادر مؤمنش او را به غذا دعوت كند، مستحب است دعوت او را قبول كند، و در

بین روز افطار نماید.

مواردی كه مستحب است انسان از كارهایی كه روزه را باطل می كند خودداری نماید

مسأله 1749- برای شش نفر مستحب است در ماه رمضان اگر چه روزه نیستند از كاری كه روزه را باطل می كند خودداری نمایند:

اول- مسافری كه در سفر، كاری كه روزه را باطل می كند انجام داده باشد و پیش از ظهر به وطنش یا به جایی كه می خواهد ده روز بماند برسد.

دوم- مسافری كه بعد از ظهر به وطنش یا به جایی كه می خواهد ده روز در آنجا بماند برسد.

سوم- مریضی كه پیش از ظهر خوب شود و كاری كه روزه را باطل می كند، انجام داده باشد.

چهارم- مریضی كه بعد از ظهر خوب شود.

پنجم- زنی كه در بین روز از خون حیض یا نفاس پاك شود.

ششم- كافری كه در روز ماه رمضان مسلمان شود.

مسأله 1750- مستحب است روزه دار نماز مغرب و عشا را پیش از افطار كردن بخواند. ولی اگر كسی منتظر او است یا میل زیادی به غذا دارد كه نمی تواند با حضور قلب نماز بخواند، بهتر است اول افطار كند ولی بقدری كه ممكن است نماز را در وقت فضیلت آن به جا آورد.

احكام خُمس

احکام خمس

مسأله 1751- در هفت چیز خمس واجب می شود: اول: منفعت كسب. دوم:

معدن. سوم: گنج. چهارم: مال حلال مخلوط به حرام. پنجم: جواهری كه به واسطه غواصی یعنی فرو رفتن در دریا به دست می آید. ششم: غنیمت جنگ. هفتم: زمینی كه كافر ذمی از مسلمان بخرد. و احكام اینها مفصلًا گفته خواهد شد.

1- منفعت كسب

مسأله 1752- هرگاه انسان از تجارت یا صنعت، یا كسبهای دیگر مالی به دست آورد، اگر چه مثلًا نماز و روزه میتی را به جا آورد و از اجرت آن، مالی تهیه كند، چنانچه از مخارج سال خود او و عیالاتش زیاد بیاید، باید خمس یعنی پنج یك آن را به دستوری كه بعداً گفته می شود بدهد.

مسأله 1753- اگر از غیر كسب مالی به دست آورد، مثلًا چیزی به او ببخشند واجب نیست خمس آن را بدهد، اگر چه احتیاط مستحب آن است كه اگر از مخارج سالش زیاد بیاید، خمس آن را هم بدهد.

مسأله 1754- مَهری را كه زن می گیرد خمس ندارد. و همچنین است ارثی كه به انسان می رسد. ولی اگر مثلًا با كسی خویشاوندی دوری داشته باشد و نداند چنین خویشی دارد، احتیاط مستحب آن است خمس ارثی را كه از او می برد، اگر از مخارج سالش زیاد بیاید بدهد.

مسأله 1755- اگر مالی به ارث به او برسد و بداند كسی كه این مال از او به ارث رسیده خمس آن را نداده، باید خمس آن را بدهد، و نیز اگر در خود آن مال خمس نباشد ولی انسان بداند كسی كه آن مال از او به ارث رسیده، خمس بدهكار است، باید خمس را از مال او بدهد.

مسأله 1756-

اگر به واسطه قناعت كردن، چیزی از مخارج سال انسان زیاد بیاید، باید خمس آن را بدهد.

مسأله 1757- كسی كه دیگری مخارج او را می دهد، باید خمس تمام مالی را كه به دست می آورد بدهد. ولی اگر مقداری از آن را خرج زیارت و مانند آن كرده باشد فقط باید خمس باقی مانده را بدهد.

مسأله 1758- اگر ملكی را بر افراد معینی مثلًا بر اولاد خود وقف نماید، چنانچه در آن ملك زراعت و درختكاری كنند و از آن چیزی به دست آورند و از مخارج سال آنان زیاد بیاید، باید خمس آن را بدهند.

مسأله 1759- اگر مالی را كه فقیر بابت خمس و زكات و صدقه مستحبی گرفته از مخارج سالش زیاد بیاید، واجب نیست خمس آن را بدهد. ولی اگر از مالی كه به او داده اند منفعتی ببرد مثلًا از درختی كه بابت خمس به او داده اند میوه ای به دست آورد چنانچه درخت را برای منفعت بردن و كسب نگهداشته باشد، باید خمس مقداری كه از مخارج سالش زیاد می آید بدهد.

مسأله 1760- اگر با عین پول خمس نداده جنسی را بخرد یعنی به فروشنده بگوید این جنس را به این پول می خرم یا در وقت خریدن قصدش این باشد كه از پول خمس نداده عوض آن را بدهد، چنانچه حاكم شرع معامله پنج یك آن را اجازه بدهد، معامله آن مقدار صحیح است. و انسان باید پنج یك جنسی را كه خریده به حاكم شرع بدهد و اگر اجازه ندهد، معامله آن مقدار باطل است. پس اگر پولی را كه فروشنده گرفته از بین نرفته حاكم شرع خمس همان پول را می گیرد و

اگر از بین رفته عوض خمس را از فروشنده یا خریدار مطالبه می كند.

مسأله 1761- اگر جنسی را بخرد و بعد از معامله قیمت آن را از پول خمس نداده بدهد، و در وقت خریدن هم قصدش این نباشد كه از پول خمس نداده عوض را بدهد، معامله ای كه كرده صحیح است. ولی چون از پولی كه خمس در آن است به فروشنده داده به مقدار پنج یك آن پول به او مدیون می باشد. و پولی را كه به فروشنده داده اگر از بین نرفته حاكم شرع پنج یك همان را می گیرد، و اگر از بین رفته عوض آن را از خریدار یا فروشنده مطالبه می كند.

مسأله 1762- اگر مالی را كه خمس آن داده نشده بخرد چنانچه حاكم شرع معامله پنج یك آن را اجازه ندهد معامله آن مقدار باطل است و حاكم شرع می تواند پنج یك آن مال را بگیرد. و اگر اجازه بدهد معامله صحیح است و خریدار باید مقدار پنج یك پول آن را به حاكم شرع بدهد، و اگر به فروشنده داده می تواند از او پس بگیرد.

مسأله 1763- اگر چیزی را كه خمس آن داده نشده به كسی ببخشند پنج یك آن چیز مال او نمی شود.

مسأله 1764- اگر از كافر یا كسی كه به دادن خمس عقیده ندارد، مالی به دست انسان آید، واجب نیست خمس آن را بدهد.

مسأله 1765- تاجر و كاسب و صنعتگر و مانند اینها از وقتی كه شروع به كاسبی می كنند یك سال كه بگذرد، باید خمس آنچه را كه از خرج سالشان زیاد می آید بدهند، و كسی كه شغلش كاسبی نیست، اگر اتفاقاً معامله ای كند و منفعتی

ببرد، بعد از آن كه یك سال از موقعی كه فایده برده بگذرد، باید خمس مقداری را كه از خرج سالش زیاد آمده بدهد.

مسأله 1766- انسان می تواند در بین سال هر وقت منفعتی به دستش آید خمس آن را بدهد، و جایز است دادن خمس را تا آخر سال تأخیر بیندازد و اگر برای دادن خمس، سال شمسی قرار دهد، مانعی ندارد.

مسأله 1767- كسی كه مانند تاجر و كاسب باید برای دادن خمس، سال قرار دهد، اگر منفعتی به دست آورد و در بین سال بمیرد، باید مخارج تا موقع مرگش را از آن منفعت كسر كنند و خمس باقی مانده را بدهند.

مسأله 1768- اگر قیمت جنسی كه برای تجارت خریده بالا رود و آن را نفروشد و در بین سال قیمتش پایین آید، خمس مقداری كه بالا رفته بر او واجب نیست.

مسأله 1769- اگر قیمت جنسی را كه برای تجارت خریده بالا رود و به امید این كه قیمت آن بالاتر رود، تا بعد از تمام شدن سال آن را نفروشد و قیمتش پایین آید خمس مقداری را كه بالا رفته بنا بر احتیاط واجب باید بدهد بلكه اگر به اندازه ای هم نگه داشته كه تجار معمولًا برای گران شدن جنس آن را نگه می دارند، خمس مقداری كه بالا رفته باید بدهد.

مسأله 1770- اگر غیر مال التجاره مالی داشته باشد كه خمسش را داده یا خمس ندارد مثلًا به او بخشیده اند، چنانچه قیمتش بالا رود، اگر چه آن را بفروشد مقداری كه بر قیمتش اضافه شده، خمس ندارد. ولی اگر درختی كه خریده نموّ كند و بزرگ شود و یا گوسفندی كه خریده چاق

شود، در صورتی كه مقصود او از نگهداری آنها این بوده كه از زیادتی عین آن سود ببرد، باید خمس آنچه زیاد شده بدهد.

مسأله 1771- اگر باغی احداث كند برای آن كه بعد از بالا رفتن قیمتش بفروشد، باید خمس میوه و نمو درختها و زیادی قیمت باغ را بدهد ولی اگر قصدش این باشد كه از میوه آن استفاده كند، فقط باید خمس میوه را بدهد.

مسأله 1772- اگر درخت بید و چنار و مانند اینها را بكارد، سالی كه موقع فروش آنها است اگر چه آنها را نفروشد، باید خمس آنها را بدهد ولی اگر مثلًا از شاخه های آن كه معمولًا هر سال می بُرند، استفاده ای ببرد و به تنهایی یا با منفعتهای دیگر كسبش از مخارج سال او زیاد بیاید، در آخر هر سال باید خمس آن را بدهد.

مسأله 1773- كسی كه چند رشته كسب دارد مثلًا اجاره ملك می گیرد و خرید و فروش و زراعت هم می كند، چنانچه در هر رشته كسبی كه دارد سرمایه و دخل و خرج و حساب صندوق جداگانه دارد، باید منافع همان رشته را حساب كند و خمس آن را بدهد، و اگر در آن رشته ضرر كند از رشته دیگر جبران نمی شود، و اگر رشته های مختلف، در دخل و خرج و حساب صندوق، یكی باشند باید همه را آخر سال یك جا حساب كند و اگر نفع داشت خمس آن را بدهد.

مسأله 1774- خرجهایی را كه انسان برای به دست آوردن فایده می كند، از فایده كسر می شود و خمس ندارد.

مسأله 1775- آنچه از منافع كسب در بین سال به مصرف خوراك و پوشاك و اثاثیه و خرید

منزل و عروسی و جهیزیه دختر و زیارت و مانند اینها می رساند، در صورتی كه از شأن او زیاد نباشد و زیاده روی هم نكرده باشد، خمس ندارد. رساله توضیح المسائل، ص: 271

مسأله 1776- مالی را كه انسان به مصرف نذر و كفاره می رساند، جزء مخارج سالیانه است، و نیز مالی را كه به كسی می بخشد یا جایزه می دهد در صورتی كه از شأن او زیاد نباشد، از مخارج سالیانه حساب می شود.

مسأله 1777- اگر انسان نتواند یك جا جهیزیه دختر را تهیه كند و مجبور باشد كه هر سال مقداری از آن را تهیه نماید یا در شهری باشد كه معمولًا هر سال مقداری از جهیزیه دختر را تهیه می كنند، بطوری كه تهیه نكردن آن عیب است چنانچه در بین سال از منافع آن سال جهیزیه بخرد، خمس ندارد.

مسأله 1778- مالی را كه خرج سفر حج و زیارتهای دیگر می كند اگر مانند مركب سواری باشد كه عین آن باقی است و از منفعت آن استفاده شده از مخارج سالی حساب می شود كه در آن سال شروع به مسافرت كرده، اگر چه سفر او تا مقداری از سال بعد طول بكشد. ولی اگر مثل خوراكیها از بین رفته باشد باید خمس مقداری را كه در سال بعد واقع شده بدهد.

مسأله 1779- كسی كه از كسب و تجارت فایده ای برده، اگر مال دیگری هم دارد كه خمس آن واجب نیست، می تواند مخارج سال خود را فقط از فایده كسب حساب كند.

مسأله 1780- اگر از منفعت كسب آذوقه ای كه برای مصرف سالش خریده، در آخر سال زیاد بیاید، باید خمس آن را بدهد. و چنانچه بخواهد قیمت آن را

بدهد در صورتی كه قیمتش از وقتی كه خریده زیاد شده باشد باید قیمت آخر سال را حساب كند.

مسأله 1781- اگر از منفعت كسب پیش از دادن خمس، اثاثیه ای برای منزل بخرد، چنانچه در بین سال احتیاجش از آن برطرف شود، واجب است كه خمس آن را بدهد. و همچنین است زیور آلات زنانه، اگر در بین سال وقت زینت كردن زنها به آنها بگذرد.

مسأله 1782- اگر در یك سال منفعتی نبرد، نمی تواند مخارج آن سال را از منفعتی كه در سال بعد می برد كسر نماید.

مسأله 1783- اگر در اول سال منفعتی نبرد و از سرمایه خرج كند، و پیش از تمام شدن سال منفعتی به دستش آید، می تواند مقداری را كه از سرمایه برداشته از منافع كسر كند.

مسأله 1784- اگر مقداری از سرمایه از بین برود و از باقی مانده آن منافعی ببرد كه از خرج سالش زیاد بیاید، می تواند مقداری را كه از سرمایه كم شده، بردارد.

مسأله 1785- اگر غیر از سرمایه چیز دیگری از مالهای او از بین برود، نمی تواند از منفعتی كه به دستش می آید آن چیز را تهیه كند ولی اگر در همان سال به آن چیز احتیاج داشته باشد، می تواند در بین سال از منافع كسب آن را تهیه نماید.

مسأله 1786- اگر در اول سال برای مخارج خود قرض كند و پیش از تمام شدن سال منفعتی ببرد، می تواند مقدار قرض خود را از آن منفعت كسر نماید.

مسأله 1787- اگر در تمام سال منفعتی نبرد و برای مخارج خود قرض كند می تواند از منافع سالهای بعد قرض خود را ادا نماید.

مسأله 1788- اگر برای زیاد كردن مال یا خریدن

ملكی كه به آن احتیاج ندارد قرض كند نمی تواند از منافع كسب، آن قرض را بدهد ولی اگر مالی را كه قرض كرده و چیزی را كه از قرض خریده از بین برود و ناچار شود كه قرض خود را بدهد، می تواند از منافع كسب، قرض را ادا نماید.

مسأله 1789- بنا بر احتیاط واجب باید خمس مال حلال مخلوط به حرام را از عین همان مال بدهد. ولی خمس های دیگر را می تواند از همان چیز بدهد یا به مقدار قیمت خمس كه بدهكار است پول بدهد.

مسأله 1790- تا خمس مال را ندهد نمی تواند در آن مال تصرف كند اگر چه قصد دادن خمس را داشته باشد.

مسأله 1791- كسی كه خمس بدهكار است نمی تواند آن را به ذمه بگیرد یعنی خود را بدهكار اهل خمس بداند و در تمام مال تصرف كند و چنانچه تصرف كند و آن مال تلف شود، باید خمس آن را بدهد.

مسأله 1792- كسی كه خمس بدهكار است، اگر با حاكم شرع مصالحه كند، می تواند در تمام مال تصرف نماید و بعد از مصالحه منافعی كه از آن به دست می آید مال خود او است.

مسأله 1793- كسی كه با دیگری شریك است، اگر خمس منافع خود را بدهد و شریك او ندهد و در سال بعد از مالی كه خمسش را نداده برای سرمایه شركت بگذارد هیچ كدام نمی توانند در آن تصرف كنند.

مسأله 1794- اگر بچه صغیر سرمایه ای داشته باشد و از آن منافعی به دست آید بنا بر احتیاط واجب بعد از آن كه بالغ شد، باید خمس آن را بدهد.

مسأله 1795- انسان نمی تواند در مالی كه یقین دارد خمسش را

نداده اند تصرف كند، ولی در مالی كه شك دارد خمس آن را داده اند یا نه می تواند تصرف نماید.

مسأله 1796- كسی كه از اول تكلیف خمس نداده، اگر ملكی بخرد و قیمت آن بالا رود، چنانچه آن ملك را برای آن نخریده كه قیمتش بالا رود و بفروشد مثلًا زمینی را برای زراعت خریده است اگر پول خمس نداده را به فروشنده داده و به او گفته این ملك را به این پول می خرم، در صورتی كه حاكم شرع معامله پنج یك آن را اجازه بدهد، خریدار باید خمس مقداری كه آن ملك ارزش دارد بدهد، و همچنین است بنا بر احتیاط واجب اگر چیزی را كه خریده از اول قصد داشته كه پول خمس نداده را عوض آن بدهد.

مسأله 1797- كسی كه از اول تكلیف، خمس نداده اگر از منافع كسب چیزی كه به آن احتیاج ندارد خریده و یك سال از خرید آن گذشته باید خمس آن را بدهد و اگر اثاث خانه و چیزهای دیگری كه به آنها احتیاج دارد مطابق شأن خود خریده پس اگر بداند در بین سالی كه در آن سال فایده برده آنها را خریده لازم نیست خمس آنها را بدهد، و اگر نداند كه در بین سال خریده یا بعد از تمام شدن سال، بنا بر احتیاط واجب باید با حاكم شرع مصالحه كند.

2- معدن

مسأله 1798- اگر از معدن طلا، نقره، سرب، مس، آهن، نفت، ذغال سنگ، فیروزه، عقیق، زاج، نمك و معدنهای دیگر، چیزی به دست آورد در صورتی كه به مقدار نصاب باشد، باید خمس آن را بدهد.

مسأله 1799- نصاب معدن بنا بر احتیاط 105 مثقال

معمولی نقره یا 15 مثقال معمولی طلاست، یعنی اگر قیمت چیزی را كه از معدن بیرون آورده، بعد از كم كردن مخارجی كه برای آن كرده به 105 مثقال نقره یا 15 مثقال طلا برسد، بنا بر احتیاط واجب باید خمس آن را بدهد.

مسأله 1800- استفاده ای كه از معدن برده، اگر قیمت آن به 105 مثقال نقره یا 15 مثقال طلا نرسد، خمس آن در صورتی لازم است كه به تنهایی یا با منفعت های دیگر كسب او از مخارج سالش زیاد بیاید.

مسأله 1801- گچ و آهك و گل سرشور و گِل سرخ، بنا بر احتیاط واجب از معدن محسوب است و خمس دارد.

مسأله 1802- كسی كه از معدن چیزی به دست می آورد، باید خمس آن را بدهد چه معدن روی زمین باشد، یا زیر آن، در زمینی باشد كه ملك است، یا در جایی باشد كه مالك ندارد.

مسأله 1803- اگر نداند چیزی را كه از معدن بیرون آورده به 105 مثقال نقره یا 15 مثقال طلا می رسد یا نه، بنا بر احتیاط واجب باید به وزن كردن یا از راه دیگر، قیمت آن را معلوم كند.

مسأله 1804- اگر چند نفر چیزی از معدن بیرون آورند، چنانچه بعد از كم كردن مخارجی كه برای آن كرده اند، اگر سهم هر كدام آنها به 105 مثقال نقره یا 15 مثقال طلا برسد، باید خمس آن را بدهند.

مسأله 1805- اگر معدنی را كه در ملك دیگری است بیرون آورد، آنچه از آن به دست می آید، مال صاحب ملك است و چون صاحب ملك برای بیرون آوردن آن خرجی نكرده، باید خمس تمام آنچه را كه از معدن بیرون آمده

بدهد.

3- گنج

مسأله 1806- گنج مالی است كه در زمین یا درخت یا كوه یا دیوار پنهان باشد و كسی آن را پیدا كند و طوری باشد كه به آن، گنج بگویند.

مسأله 1807- اگر انسان در زمینی كه ملك كسی نیست گنجی پیدا كند، مال خود او است و باید خمس آن را بدهد.

مسأله 1808- نصاب گنج 105 مثقال نقره یا 15 مثقال طلا است، یعنی اگر قیمت چیزی را كه از گنج به دست می آورد، بعد از كم كردن مخارجی كه برای آن كرده به 105 مثقال نقره یا 15 مثقال طلا برسد، باید خمس آن را بدهد.

مسأله 1809- اگر در زمینی كه از دیگری خریده گنجی پیدا كند و بداند مال كسانی كه قبلًا مالك آن زمین بوده اند نیست، مال خود او می شود و باید خمس آن را بدهد ولی اگر احتمال دهد كه مال یكی از آنان است، باید به او اطلاع دهد و چنانچه معلوم شود مال او نیست، باید به كسی كه پیش از او مالك زمین بوده اطلاع دهد و به همین ترتیب به تمام كسانی كه پیش از او مالك زمین بوده اند خبر دهد، و اگر معلوم شود مال هیچ یك آنان نیست مال خود او می شود و باید خمس آن را بدهد.

مسأله 1810- اگر در ظرفهای متعددی كه در یك جا دفن شده مالی پیدا كند كه قیمت آنها روی هم 105 مثقال نقره یا 15 مثقال طلا باشد، باید خمس آن را بدهد ولی چنانچه در چند جا گنج پیدا كند، هر كدام آنها كه قیمتش به این مقدار برسد، خمس آن واجب است و گنجی كه

قیمت آن به این مقدار نرسیده خمس ندارد.

مسأله 1811- اگر دو نفر گنجی پیدا كنند كه قیمت سهم هر یك آنان به 105 مثقال نقره یا 15 مثقال طلا برسد، باید خمس آن را بدهند.

مسأله 1812- اگر كسی حیوانی را بخرد و در شكم آن مالی پیدا كند چنانچه احتمال دهد كه مال فروشنده است، بنا بر احتیاط واجب باید به او خبر دهد، و اگر معلوم شود مال او نیست، باید به ترتیب، صاحبان قبلی آن را خبر كند، و چنانچه معلوم شود كه مال هیچ یك آنان نیست، اگر چه قیمت آن 105 مثقال نقره یا 15 مثقال طلا نباشد، بنا بر احتیاط واجب باید خمس آن را بدهد.

4- مال حلال مخلوط به حرام

مسأله 1813- اگر مال حلال با مال حرام بطوری مخلوط شود كه انسان نتواند آنها را از یكدیگر تشخیص دهد و صاحب مال حرام و مقدار آن، هیچ كدام معلوم نباشد، باید خمس تمام مال را بدهد و بعد از دادن خمس، بقیه مال حلال می شود.

مسأله 1814- اگر مال حلال با حرام مخلوط شود و انسان مقدار حرام را بداند ولی صاحب آن را نشناسد، باید آن مقدار را به نیت صاحبش صدقه بدهد و احتیاط واجب آن است كه از حاكم شرع هم اذن بگیرد.

مسأله 1815- اگر مال حلال با حرام مخلوط شود و انسان مقدار حرام را نداند ولی صاحبش را بشناسد، باید یكدیگر را راضی نمایند و چنانچه صاحب مال راضی نشود، در صورتی كه انسان بداند چیز معینی مال او است و شك كند كه بیشتر از آن هم مال او هست یا نه، باید چیزی را كه یقین دارد

مال او است به او بدهد، و احتیاط مستحب آن است مقدار بیشتری را كه احتمال می دهد مال او است به او بدهد.

مسأله 1816- اگر خمس مال حلال مخلوط به حرام را بدهد و بعد بفهمد كه مقدار حرام بیشتر از خمس بوده، چنانچه مقدار زیادی معلوم باشد، بنا بر احتیاط واجب مقداری را كه می داند از خمس بیشتر بوده، از طرف صاحب آن صدقه بدهد.

مسأله 1817- اگر خمس مال حلال مخلوط به حرام را بدهد، یا مالی كه صاحبش را نمی شناسد به نیت او صدقه بدهد، بعد از آنكه صاحبش پیدا شد، بنا بر احتیاط واجب باید به مقدار مالش به او بدهد.

مسأله 1818- اگر مال حلالی با حرام مخلوط شود و مقدار حرام معلوم باشد و انسان بداند كه صاحب آن از چند نفر معین بیرون نیست ولی نتواند بفهمد كیست، به احتیاط واجب باید از تمام آنان تحصیل رضایت نماید، و اگر ممكن نگردید باید قرعه بیندازند و به نام هر كس افتاد مال را به او بدهند.

5- جواهری كه به واسطه فرو رفتن در دریا به دست می آید

مسأله 1819- اگر به واسطه غواصی یعنی فرو رفتن در دریا لؤلؤ و مرجان یا جواهر دیگری كه با فرو رفتن در دریا بیرون می آید بیرون آورند، روییدنی باشد، یا معدنی، چنانچه بعد از كم كردن مخارجی كه برای بیرون آوردن آن كرده اند، قیمت آن به 18 نخود طلا برسد، باید خمس آن را بدهند، چه در یك دفعه آن را از دریا بیرون آورده باشند یا در چند دفعه، آنچه بیرون آمده از یك جنس باشد یا از چند جنس، ولی اگر چند نفر آن را بیرون آورده باشند هر كدام آنان كه

قیمت سهمش به 18 نخود طلا برسد فقط او باید خمس بدهد.

مسأله 1820- اگر بدون فرو رفتن در دریا به وسیله اسبابی جواهر بیرون آورد و بعد از كم كردن مخارجی كه برای آن كرده قیمت آن به 18 نخود طلا برسد بنا بر احتیاط خمس آن واجب است. ولی اگر از روی آب دریا یا از كنار دریا جواهر بگیرد، در صورتی باید خمس آن را بدهد كه این كار شغلش باشد و از مخارج سالش به تنهایی یا با منفعت های دیگر زیاد بیاید.

مسأله 1821- خمس ماهی و حیوانات دیگری كه انسان بدون فرو رفتن در دریا می گیرد در صورتی واجب است كه برای كسب بگیرد و به تنهایی یا با منفعتهای دیگر كسب او از مخارج سالش زیادتر باشد.

مسأله 1822- اگر انسان بدون قصد این كه چیزی از دریا بیرون آورد در دریا فرو رود و اتفاقاً جواهری به دستش آید در صورتی كه قصد كند كه آن چیز ملكش باشد باید خمس آن را بدهد.

مسأله 1823- اگر انسان در دریا فرو رود و حیوانی را بیرون آورد و در شكم آن جواهری پیدا كند كه قیمتش هیجده نخود طلا یا بیشتر باشد چنانچه آن حیوان مانند صدف باشد كه نوعاً در شكمش جواهر است، باید خمس آن را بدهد، و اگر اتفاقاً جواهر بلعیده باشد احتیاط آن است كه حكم گنج را در آن جاری كنند.

مسأله 1824- اگر در رودخانه های بزرگ مانند دجله و فرات فرو رود و جواهری بیرون آورد، چنانچه در آن رودخانه جواهر عمل می آید، باید خمس آن را بدهد.

مسأله 1825- اگر در آب فرو رود و مقداری عنبر

بیرون آورد كه قیمت آن 18 نخود طلا یا بیشتر باشد، باید خمس آن را بدهد. و چنانچه از روی آب یا از كنار دریا به دست آورد، اگر قیمت آن به مقدار 18 نخود طلا هم نرسد در صورتی كه این كار كسبش باشد و به تنهایی یا با منفعتهای دیگر او از مخارج سالش زیاد بیاید باید خمس آن را بدهد.

مسأله 1826- كسی كه كسبش غواصی یا بیرون آوردن معدن است اگر خمس آنها را بدهد و چیزی از مخارج سالش زیاد بیاید، لازم نیست دوباره خمس آن را بدهد.

مسأله 1827- اگر بچه ای معدنی را بیرون آورد، یا مال حلال مخلوط به حرام داشته باشد، یا گنجی پیدا كند، یا به واسطه فرو رفتن در دریا جواهری بیرون آورد، ولی او باید خمس آنها را بدهد.

6- غنیمت

مسأله 1828- اگر مسلمانان به امر امام علیه السلام با كفّار جنگ كنند و چیزهایی در جنگ به دست آورند، به آنها غنیمت گفته می شود و مخارجی را كه برای غنیمت كرده اند، مانند مخارج نگهداری و حمل و نقل آن و نیز مقداری را كه امام علیه السلام صلاح می داند به مصرفی برساند و چیزهایی كه مخصوص به امام است باید از غنیمت كنار بگذارند، و خمس بقیه آن را بدهند.

7- زمینی كه كافر ذِمّی از مسلمان بخرد

مسأله 1829- اگر كافر ذمی زمینی را از مسلمان بخرد، باید خمس آن را از همان زمین بدهد. و اگر پول آن را هم بدهد اشكال ندارد، ولی اگر غیر از پول چیز دیگر بدهد باید به اذن حاكم شرع باشد، و نیز اگر خانه و دكان و مانند اینها را از مسلمان بخرد، چنانچه زمین آن را جداگانه قیمت كنند و بفروشند باید خمس زمین آن را بدهد. و اگر خانه و دكان را روی هم بفروشند و زمین به تبع آن منتقل شود خمس زمین واجب نیست. و در دادن این خمس قصد قربت لازم نیست، بلكه حاكم شرع هم كه خمس را از او می گیرد لازم نیست قصد قربت نماید.

مسأله 1830- اگر كافر ذمی زمینی را كه از مسلمان خریده به مسلمان دیگری هم بفروشد، باید خمس آن را بدهد، و نیز اگر بمیرد و مسلمانی آن زمین را از او ارث ببرد، باید خمس آن را از همان زمین، یا از مال دیگرش بدهند.

مسأله 1831- اگر كافر ذمی موقع خرید زمین شرط كند كه خمس ندهد، یا شرط كند كه فروشنده خمس آن را بدهد، شرط او صحیح نیست و

باید خمس را بدهد، ولی اگر شرط كند كه فروشنده مقدار خمس را از طرف او به صاحبان خمس بدهد اشكال ندارد.

مسأله 1832- اگر مسلمان زمینی را به غیر خرید و فروش، ملك كافر كند و عوض آن را بگیرد، مثلًا به او صلح نماید، بنا بر احتیاط واجب در ضمن عقد با كافر ذمّی شرط كند كه خمس آن را بدهد.

مسأله 1833- اگر كافر ذمی صغیر باشد و ولی او برایش زمینی بخرد احتیاط واجب آن است كه تا بالغ نشود خمس زمین را از او نگیرند.

مصرف خمس

مسأله 1834- خمس را باید دو قسمت كنند: یك قسمت آن سهم سادات است، كه امر آن با حاكم است، و باید آن را به مجتهد جامع الشرایط تسلیم كنند و یا با اذن او به سید فقیر، یا سید یتیم یا به سیدی كه در سفر درمانده شده بدهند. و نصف دیگر آن سهم امام علیه السلام است كه در این زمان باید به مجتهد جامع الشرایط بدهند یا به مصرفی كه او اجازه می دهد برسانند. ولی اگر انسان بخواهد سهم امام را به مجتهدی كه از او تقلید نمی كند بدهد، در صورتی به او اذن داده می شود كه بداند آن مجتهد و مجتهدی كه از او تقلید می كند، سهم امام را به یك طور مصرف می كنند.

مسأله 1835- سید یتیمی كه به او خمس می دهند، باید فقیر باشد ولی به سیدی كه در سفر درمانده شده، اگر در وطنش فقیر هم نباشد می شود خمس داد.

مسأله 1836- به سیدی كه در سفر درمانده شده، اگر سفر او سفر معصیت باشد، نباید خمس بدهند.

مسأله 1837- به سیدی كه

عادل نیست می شود خمس داد ولی به سیدی كه دوازده امامی نیست، نباید خمس بدهند.

مسأله 1838- به سیدی كه معصیت كار است، اگر خمس دادن كمك به معصیت او باشد، نمی شود خمس داد و به سیدی هم كه آشكارا معصیت می كند، اگر چه دادن خمس كمك به معصیت او نباشد، بنا بر احتیاط واجب نباید خمس بدهند.

مسأله 1839- اگر كسی بگوید سیدم نمی شود به او خمس داد مگر آن كه دو نفر عادل، سید بودن او را تصدیق كنند یا در بین مردم بطوری معروف باشد كه انسان یقین یا اطمینان پیدا كند كه سید است.

مسأله 1840- به كسی كه در شهر خودش مشهور باشد سید است، اگر چه انسان به سید بودن او یقین نداشته باشد می شود خمس داد.

مسأله 1841- كسی كه زنش سیده است بنا بر احتیاط واجب نباید به او خمس بدهد كه به مصرف مخارج خودش برساند، ولی اگر مخارج دیگری دارد كه به آن محتاج است و بر شوهرش واجب نیست، جایز است شوهر از بابت خمس به زن بدهد كه به مصرف آن مخارج برساند.

مسأله 1842- اگر مخارج سیدی كه زوجه انسان نیست بر انسان واجب باشد بنا بر احتیاط واجب، نمی تواند از خمس خوراك و پوشاك او را بدهد، ولی اگر مقداری خمس ملك او كند كه به مصرف دیگری- غیر مخارج خودش كه بر خمس دهنده واجب است- برساند مانعی ندارد.

مسأله 1843- به سید فقیری كه مخارجش بر دیگری واجب است و او نمی تواند مخارج آن سید را بدهد، می شود خمس داد.

مسأله 1844- احتیاط واجب آن است كه بیشتر از مخارج یك سال به یك سید فقیر

خمس ندهند.

مسأله 1845- اگر در شهر انسان سید مستحقّی نباشد و احتمال هم ندهد كه پیدا شود، یا نگهداری خمس تا پیدا شدن مستحق، ممكن نباشد، باید خمس را به شهر دیگری ببرد، و به مستحق برساند و احتیاط آن است كه مخارج بردن آن را از خمس برندارد و اگر خمس از بین برود، چنانچه در نگهداری آن كوتاهی كرده، باید عوض آن را بدهد و اگر كوتاهی نكرده، چیزی بر او واجب نیست.

مسأله 1846- هرگاه در شهر خودش مستحقی نباشد ولی احتمال دهد كه پیدا شود اگر چه نگهداری خمس تا پیدا شدن مستحق ممكن باشد می تواند خمس را به شهر دیگری ببرد، و چنانچه در نگهداری آن كوتاهی نكند و تلف شود، نباید چیزی بدهد. ولی نمی تواند مخارج بردن آن را از خمس بردارد.

مسأله 1847- اگر در شهر خودش مستحق پیدا شود، باز هم می تواند خمس را به شهر دیگر ببرد و به مستحق برساند، ولی مخارج بردن آن را باید از خودش بدهد و در صورتی كه خمس از بین برود، اگر چه در نگهداری آن كوتاهی نكرده باشد ضامن است.

مسأله 1848- اگر با اذن حاكم شرع خمس را به شهر دیگر ببرد و از بین برود لازم نیست دوباره خمس بدهد و همچنین است اگر به كسی بدهد كه از طرف حاكم شرع وكیل بوده كه خمس را بگیرد و از آن شهر به شهر دیگر ببرد.

مسأله 1849- اگر خمس را از خود مال ندهد و از جنس دیگر بدهد، به احتیاط واجب باید از حاكم شرع اجازه بگیرد و باید به قیمت واقعی آن جنس حساب كند، و چنانچه

گرانتر از قیمت حساب كند، اگر چه مستحق، به آن قیمت راضی شده باشد، باید مقداری را كه زیاد حساب كرده بدهد.

مسأله 1850- كسی كه از مستحق طلبكار است و می خواهد طلب خود را بابت خمس حساب كند، بنا بر احتیاط واجب باید خمس را به او بدهد و بعد مستحق بابت بدهی خود به او برگرداند. ولی اگر با اذن حاكم شرع باشد این احتیاط لازم نیست.

مسأله 1851- مستحق نمی تواند خمس را بگیرد و به مالك ببخشد، ولی كسی كه مقدار زیادی خمس بدهكار است و فقیر شده و امید چیزدار شدنش هم نمی رود و می خواهد مدیون اهل خمس نباشد، اگر مستحق راضی شود كه خمس را از او بگیرد و به او ببخشد اشكال ندارد.

مسأله 1852- اگر خمس را با حاكم شرع یا وكیل او یا با سید، دست گردان كند و بخواهد در سال بعد بپردازد نمی تواند از منافع آن سال كسر نماید، پس اگر مثلًا هزار تومان دست گردان كرده و از منافع سال بعد دو هزار تومان بیشتر از مخارجش داشته باشد، باید خمس دو هزار تومان را بدهد، و هزار تومانی را كه بابت خمس بدهكار است از بقیه بپردازد.

احكام زكات

احکام زکات

مسأله 1853- زكات نُه چیز واجب است: اول: گندم. دوم: جو. سوم: خرما.

چهارم: كشمش. پنجم: طلا. ششم: نقره. هفتم: شتر. هشتم: گاو. نهم: گوسفند. و اگر كسی مالك یكی از این نُه چیز باشد، با شرایطی كه بعداً گفته می شود باید مقداری كه معین شده به یكی از مصرفهایی كه دستور داده اند برساند.

مسأله 1854- سُلْت كه دانه ای است به نرمی گندم و خاصیت جو دارد زكات ندارد، ولی عَلْس

كه مثل گندم است و خوراك مردمان صنعا می باشد، زكاتش بنا بر احتیاط واجب باید داده شود.

شرایط واجب شدن زكات

مسأله 1855- زكات در صورتی واجب می شود كه مال به مقدار نِصاب كه بعداً گفته می شود برسد و مالك آن، بالغ و عاقل و آزاد باشد و بتواند در آن مال تصرف كند.

مسأله 1856- بعد از آن كه انسان دوازده ماه مالك گاو و گوسفند و شتر و طلا و نقره بود باید زكات آن را بدهد. ولی از اول ماه دوازدهم نمی تواند طوری در مال تصرف كند كه مال از بین برود و اگر تصرف كند ضامن است و چنانچه در ماه دوازدهم بدون اختیار او بعضی از شرطهای زكات از بین برود زكات بر او واجب نیست.

مسأله 1857- اگر مالك گاو و گوسفند و شتر و طلا و نقره در بین سال بالغ شود، زكات بر او واجب نیست.

مسأله 1858- زكات گندم و جو وقتی واجب می شود كه به آنها گندم و جو گفته شود، و زكات كشمش بنا بر احتیاط وقتی واجب می شود كه غوره است، و موقعی هم كه خرما قدری خشك شد كه به او تَمر می گویند زكات آن واجب می شود. ولی وقت دادن زكات در گندم و جو موقع خرمن شدن و جدا كردن كاه آنها و در خرما و كشمش موقعی است كه خشك شده باشند.

مسأله 1859- اگر موقع واجب شدن زكات گندم و جو و كشمش و خرما كه در مسأله پیش گفته شد، صاحب آنها بالغ باشد، باید زكات آنها را بدهد.

مسأله 1860- اگر صاحب گاو و گوسفند و شتر و طلا و نقره در تمام سال دیوانه

باشد، زكات بر او واجب نیست. ولی اگر در مقداری از سال دیوانه باشد و در آخر سال عاقل گردد چنانچه دیوانگی او بقدری كم باشد كه مردم بگویند در تمام سال عاقل بوده بنا بر احتیاط زكات بر او واجب است.

مسأله 1861- اگر صاحب گاو و گوسفند و شتر و طلا و نقره در مقداری از سال مست یا بیهوش شود، زكات از او ساقط نمی شود. و همچنین است اگر موقع واجب شدن زكات گندم و جو و خرما و كشمش مست یا بیهوش باشد.

مسأله 1862- مالی را كه از انسان غصب كرده اند و نمی تواند در آن تصرف كند زكات ندارد. و نیز اگر زراعتی را از او غصب كنند و موقعی كه زكات آن واجب می شود، در دست غصب كننده باشد، موقعی كه به صاحبش بر می گردد زكات ندارد.

مسأله 1863- اگر طلا و نقره یا چیز دیگری را كه زكات آن واجب است قرض كند و یك سال نزد او بماند، باید زكات آن را بدهد و بر كسی كه قرض داده چیزی واجب نیست.

زكات گندم و جو و خرما و كشمش

مسأله 1864- زكات گندم و جو و خرما و كشمش وقتی واجب می شود كه به مقدار نصاب برسند و نصاب آنها 288 من تبریز و 45 مثقال كم است كه 207/ 847 كیلوگرم می شود.

مسأله 1865- اگر پیش از دادن زكات از انگور بعد از كشمش شدن، و خرما بعد از تمر شدن، و جو و گندم بعد از صدق اسم- كه زكات آنها واجب شده- خود و عیالاتش بخورند، یا مثلًا به فقیر بدهد، باید زكات مقداری را كه مصرف كرده بدهد.

مسأله 1866- اگر بعد از آن كه زكات

گندم و جو و خرما و انگور واجب شد مالك آن بمیرد، باید مقدار زكات را از مال او بدهند. ولی اگر پیش از واجب شدن زكات بمیرد، هر یك از ورثه كه سهم او به اندازه نصاب است، باید زكات سهم خود را بدهد.

مسأله 1867- كسی كه از طرف حاكم شرع مأمور جمع آوری زكات است، موقع خرمن كه گندم و جو را از كاه جدا می كنند و بعد از خشك شدن خرما و انگور، می تواند زكات را مطالبه كند. و اگر مالك ندهد و چیزی كه زكات آن واجب شده، از بین برود باید عوض آن را بدهد.

مسأله 1868- اگر بعد از مالك شدن درخت خرما و انگور یا زراعت گندم و جو زكات آنها واجب شود، باید زكات آن را بدهد.

مسأله 1869- اگر بعد از آن كه زكات گندم و جو و خرما و انگور واجب شد، زراعت و درخت را بفروشد، باید زكات آنها را بدهد.

مسأله 1870- اگر انسان گندم یا جو یا خرما یا انگور را بخرد و بداند كه فروشنده زكات آن را داده، یا شك كند كه داده یا نه، چیزی بر او واجب نیست. و اگر بداند كه زكات آن را نداده، چنانچه حاكم شرع معامله مقداری را كه باید از بابت زكات داده شود، اجازه ندهد معامله آن مقدار باطل است. و حاكم شرع می تواند مقدار زكات را از خریدار بگیرد، و اگر معامله مقدار زكات را اجازه دهد، معامله صحیح است. و خریدار باید قیمت آن مقدار را به حاكم شرع بدهد، و در صورتی كه قیمت آن مقدار را به فروشنده داده باشد، می تواند از

او پس بگیرد.

مسأله 1871- اگر وزن گندم و جو و خرما و كشمش موقعی كه تر است به 288 من و 45 مثقال كم برسد و بعد از خشك شدن كمتر از این مقدار شود، زكات آن واجب نیست.

مسأله 1872- اگر گندم و جو و خرما را پیش از خشك شدن مصرف كند اگر چه خشك آنها به اندازه نصاب باشد، زكات آنها واجب نیست ولی اگر احتیاطاً زكات آنها را بدهد خیلی پسندیده است.

مسأله 1873- خرمایی كه تازه آن را می خورند و اگر بماند خیلی كم می شود چنانچه مقداری باشد كه خشك آن به 288 من و 45 مثقال كم برسد، زكات آن واجب است.

مسأله 1874- گندم و جو و خرما و كشمشی كه زكات آنها را داده اگر چند سال هم نزد او بماند زكات ندارد.

مسأله 1875- اگر گندم و جو و خرما و انگور، هم از آب باران مشروب شود، و هم از آب دلو و مانند آن استفاده كند، چنانچه طوری باشد كه بگویند با دلو آبیاری شده نه باران، زكات آن بیست یك است، و اگر بگویند با آب باران آبیاری شده، زكات آن ده یك است.

مسأله 1876- اگر گندم و جو و خرما و انگور، هم از آب باران مشروب شود و هم از آب دلو و مانند آن استفاده كند، چنانچه طوری باشد كه بگویند آبیاری با دلو و مانند آن غلبه داشته، زكات آن بیست یك است؛ و اگر بگویند آبیاری با آب نهر و باران غلبه داشته زكات آن ده یك است بلكه اگر نگویند آب باران و نهر غلبه داشته ولی آبیاری با آب باران

و نهر بیشتر از آب دلو و مانند آن باشد، بنا بر احتیاط، زكات آن ده یك می باشد.

مسأله 1877- اگر شك كند كه آبیاری با آب باران شده یا آبیاری به دلو، بیست یك بر او واجب می شود.

مسأله 1878- اگر گندم و جو و خرما و انگور با آب باران و نهر مشروب شود و به آب دلو و مانند آن محتاج نباشد ولی با آب دلو هم آبیاری شود، و آب دلو به زیاد شدن محصول كمك نكند زكات آن ده یك است، و اگر با دلو و مانند آن آبیاری شود و به آب نهر و باران محتاج نباشد ولی با آب نهر و باران هم مشروب شود و آنها به زیاد شدن محصول كمك نكنند، زكات آن بیست یك است.

مسأله 1879- اگر زراعتی را با دلو و مانند آن آبیاری كنند و در زمینی كه پهلوی آن است زراعتی كنند كه از رطوبت آن زمین استفاده نماید و محتاج به آبیاری نشود زكات زراعتی كه با دلو آبیاری شده، بیست یك و زكات زراعتی كه پهلوی آن است، ده یك می باشد.

مسأله 1880- مخارجی را كه برای گندم و جو و خرما و انگور كرده است حتی مقداری از قیمت اسباب و لباس را كه به واسطه زراعت كم شده، می تواند از حاصل كسر كند. و چنانچه پیش از كم كردن اینها به 288 من و 45 مثقال كم برسد، باید زكات باقی مانده آن را بدهد.

مسأله 1881- قیمت وقتی كه تخم را برای زراعت پاشیده می تواند جزء مخارج حساب نماید.

مسأله 1882- اگر زمین و اسباب زراعت یا یكی از این دو، ملك

خود او باشد، نباید كرایه آنها را جزء مخارج حساب كند، و نیز برای كارهایی كه خودش كرده یا دیگری بی اجرت انجام داده، چیزی از حاصل كسر نمی شود.

مسأله 1883- اگر درخت انگور یا خرما را بخرد، قیمت آن جزء مخارج نیست ولی اگر خرما یا انگور را پیش از چیدن بخرد، پولی را كه برای آن داده جزء مخارج حساب می شود.

مسأله 1884- اگر زمینی را بخرد و در آن زمین گندم یا جو بكارد، پولی را كه برای خرید زمین داده جزء مخارج حساب نمی شود، ولی اگر زراعت را بخرد، پولی را كه برای خرید آن داده می تواند جزء مخارج حساب نماید و از حاصل كم كند، امّا باید قیمت كاهی را كه از آن به دست می آید، از پولی كه برای خرید زراعت داده كسر نماید مثلًا اگر زراعتی را پانصد تومان بخرد و قیمت كاه آن صد تومان باشد، فقط چهار صد تومان آن را می تواند جزء مخارج حساب نماید.

مسأله 1885- كسی كه بدون گاو و چیزهای دیگر كه برای زراعت لازم است می تواند زراعت كند، اگر اینها را بخرد، نباید پولی را كه برای خرید اینها داده جزء مخارج حساب نماید.

مسأله 1886- كسی كه بدون گاو و چیزهای دیگری كه برای زراعت لازم است نمی تواند زراعت كند، اگر آنها را بخرد و بواسطه زراعت به كلی از بین بروند، می تواند تمام قیمت آنها را جزء مخارج حساب نماید و اگر مقداری از قیمت آنها كم شود می تواند آن مقدار را جزء مخارج حساب كند ولی اگر بعد از زراعت چیزی از قیمتشان كم نشود، نباید چیزی از قیمت آنها را جزء مخارج

حساب نماید.

مسأله 1887- اگر در یك زمین جو و گندم و چیزی مثل برنج و لوبیا كه زكات آن واجب نیست بكارد، خرجهایی كه برای هر كدام آنها كرده فقط پای همان حساب می شود، ولی اگر برای هر دو مخارجی كرده باید به هر دو، قسمت نماید، مثلًا اگر هر دو به یك اندازه بوده، می تواند نصف مخارج را از جنسی كه زكات دارد كسر نماید.

مسأله 1888- اگر برای سال اول عملی مانند شخم زدن انجام دهد اگر چه برای سالهای بعد هم فایده داشته باشد باید مخارج آن را از سال اول كسر كند، ولی اگر برای چند سال عمل كند باید بین آنها تقسیم نماید.

مسأله 1889- اگر انسان در چند شهر كه فصل آنها با یكدیگر اختلاف دارد و زراعت و میوه آنها در یك وقت به دست نمی آید گندم یا جو یا خرما یا انگور داشته باشد و همه آنها محصول یك سال حساب شود، چنانچه چیزی كه اول می رسد به اندازه نصاب یعنی 288 من و 45 مثقال كم باشد، باید زكات آن را موقعی كه می رسد بدهد، و زكات بقیه را هر وقت به دست می آید ادا نماید، و اگر آنچه اول می رسد به اندازه نصاب نباشد صبر می كند تا بقیه آن برسد. پس اگر روی هم به مقدار نصاب شود، زكات آن واجب است، و اگر به مقدار نصاب نشود، زكات آن واجب نیست.

مسأله 1890- اگر درخت خرما یا انگور در یك سال دو مرتبه میوه دهد، چنانچه روی هم به مقدار نصاب باشد، بنا بر احتیاط زكات آن واجب است.

مسأله 1891- اگر مقداری خرما یا انگور تازه دارد

كه خشك آن به اندازه نصاب می شود، چنانچه به قصد زكات از تازه آن بقدری به مستحق بدهد كه اگر خشك شود به اندازه زكاتی باشد كه بر او واجب است اشكال ندارد.

مسأله 1892- اگر زكات خرمای خشك یا كشمش بر او واجب باشد نمی تواند زكات آن را خرمای تازه یا انگور بدهد و نیز اگر زكات خرمای تازه یا انگور بر او واجب باشد، نمی تواند زكات آن را خرمای خشك یا كشمش بدهد. امّا اگر یكی از اینها یا چیز دیگری را به قصد قیمت زكات بدهد مانعی ندارد.

مسأله 1893- كسی كه بدهكار است و مالی هم دارد كه زكات آن واجب شده اگر بمیرد، باید اول تمام زكات را از مالی كه زكات آن واجب شده بدهند، بعد قرض او را ادا نمایند.

مسأله 1894- كسی كه بدهكار است و گندم یا جو یا خرما یا انگور هم دارد، اگر بمیرد و پیش از آن كه زكات اینها واجب شود، ورثه قرض او را از مال دیگر بدهند، هر كدام كه سهمشان به 288 من و 45 مثقال كم برسد، باید زكات بدهد، و اگر پیش از آنكه زكات اینها واجب شود، قرض او را ندهند چنانچه مال میت فقط به اندازه بدهی او باشد واجب نیست زكات اینها را بدهند، و اگر مال میت بیشتر از بدهی او باشد، در صورتی كه بدهی او بقدری است كه اگر بخواهند ادا نمایند باید مقداری از گندم و جو و خرما و انگور را هم به طلبكار بدهند، آنچه را به طلبكار می دهند زكات ندارد و بقیه مال ورثه است و هر كدام آنان

كه سهمش به اندازه نصاب شود، باید زكات آن را بدهد.

مسأله 1895- اگر گندم و جو و خرما و كشمشی كه زكات آنها واجب شده خوب و بد دارد باید زكات هر كدام از خوب و بد را از خود آنها بدهد و یا زكات همه را از خوب و بد بدهد و به احتیاط واجب زكات همه را از بد نمی تواند بدهد.

نِصاب طلا

مسأله 1896- طلا دو نِصاب دارد: نصاب اول آن بیست مثقال شرعی است كه هر مثقال آن 18 نخود است، پس وقتی طلا به بیست مثقال شرعی كه پانزده مثقال معمولی است برسد، اگر شرایط دیگر را هم كه گفته شد داشته باشد انسان باید چهل یك آن را كه نُه نخود می شود از بابت زكات بدهد و اگر به این مقدار نرسد زكات آن واجب نیست و نصاب دوم آن چهار مثقال شرعی است كه سه مثقال معمول می شود یعنی اگر سه مثقال به پانزده مثقال اضافه شود، باید زكات تمام 18 مثقال را از قرار چهل یك بدهد و اگر كمتر از سه مثقال اضافه شود، فقط باید زكات 15 مثقال آن را بدهد، و زیادی آن زكات ندارد، و همچنین است هر چه بالا رود، یعنی اگر سه مثقال اضافه شود، باید زكات تمام آنها را بدهد و اگر كمتر اضافه شود، مقداری كه اضافه شده زكات ندارد.

نِصاب نقره

مسأله 1897- نقره دو نصاب دارد: نصاب اول آن 105 مثقال معمولی است كه اگر نقره به 105 مثقال برسد و شرایط دیگر را هم كه گفته شد داشته باشد انسان باید چهل یك آن را كه 2 مثقال و 15 نخود است از بابت زكات بدهد و اگر به این مقدار نرسد زكات آن واجب نیست. و نصاب دوم آن 21 مثقال است یعنی اگر 21 مثقال به 105 مثقال اضافه شود، باید زكات تمام 126 مثقال را بطوری كه گفته شد بدهد و اگر كمتر از 21 مثقال اضافه شود، فقط باید زكات 105 مثقال آن را بدهد و زیادی آن زكات

ندارد و همچنین است هر چه بالا رود، یعنی اگر 21 مثقال اضافه شود، باید زكات تمام آنها را بدهد، و اگر كمتر اضافه شود مقداری كه اضافه شده و كمتر از 21 مثقال است زكات ندارد. بنا بر این اگر انسان چهل یك هر چه طلا و نقره دارد بدهد، زكاتی را كه بر او واجب بوده داده و گاهی هم بیشتر از مقدار واجب داده است مثلًا كسی كه 110 مثقال نقره دارد، اگر چهل یك آن را بدهد، زكات 105 مثقال آن را كه واجب بوده داده و مقداری هم برای 5 مثقال آن داده كه واجب نبوده است.

مسأله 1898- كسی كه طلا یا نقره او به اندازه نصاب است، اگر چه زكات آن را داده باشد، تا وقتی از نصاب اول كم نشده، همه ساله باید زكات آن را بدهد.

مسأله 1899- زكات طلا و نقره در صورتی واجب می شود كه آن را سكه زده باشند و معامله با آن رواج باشد و اگر سكه آن از بین هم رفته باشد باید زكات آن را بدهند.

مسأله 1900- طلا و نقره سكه داری كه زنها برای زینت به كار می برند، زكات ندارد اگر چه رواج باشد.

مسأله 1901- كسی كه طلا و نقره دارد، اگر هیچ كدام آنها به اندازه نصاب اول نباشد مثلًا 104 مثقال نقره و 14 مثقال طلا داشته باشد، زكات بر او واجب نیست.

مسأله 1902- چنان كه سابقاً گفته شد زكات طلا و نقره در صورتی واجب می شود كه انسان یازده ماه مالك مقدار نصاب باشد و اگر در بین یازده ماه، طلا و نقره او از نصاب اول كمتر

شود، زكات بر او واجب نیست.

مسأله 1903- اگر در بین یازده ماه طلا و نقره ای را كه دارد با طلا یا نقره یا چیز دیگر عوض نماید یا آنها را آب كند، زكات بر او واجب نیست. ولی اگر برای فرار از دادن زكات این كارها را بكند، احتیاط مستحب آن است كه زكات را بدهد.

مسأله 1904- اگر در ماه دوازدهم پول طلا و نقره را آب كند، باید زكات آنها را بدهد، و چنانچه به واسطه آب كردن، وزن یǠقیمت آنها كم شود، باید زكاتی را كه پیش از آب كردن بر او واجب بوده بدهد.

مسأله 1905- اگر طلا و نقره ای كه دارد خوب و بد داشته باشد، می تواند زكات هر كدام از خوب و بد را از خود آن بدهد ولی بهتر است زكات همه آنها را از طلا و نقره خوب بدهد.

مسأله 1906- طلا و نقره ای كه بیشتر از اندازه معمولی فلز دیگر دارد، اگر خالص آن به اندازه نصاب كه مقدار آن گفته شد برسد، انسان باید زكات آن را بدهد، و چنانچه شك دارد كه خالص آن به اندازه نصاب هست یا نه، زكات آن واجب نیست.

مسأله 1907- اگر طلا و نقره ای كه دارد به مقدار معمول فلز دیگر با آن مخلوط باشد، نمی تواند زكات آن را از طلا و نقره ای بدهد كه بیشتر از معمول، فلز دیگر دارد ولی اگر بقدری بدهد كه یقین كند طلا و نقره خالصی كه در آن هست به اندازه زكاتی می باشد كه بر او واجب است اشكال ندارد.

زكات شتر و گاو و گوسفند

مسأله 1908- زكات شتر و گاو و گوسفند غیر از شرطهایی كه گفته شد دو

شرط دیگر دارد:

اول: آن كه حیوان در تمام سال بیكار باشد و اگر در تمام سال یكی دو روز كار كرده باشد، زكات آن واجب است.

دوم: آنكه در تمام سال از علف بیابان بچرد، پس اگر تمام سال یا مقداری از آن را از علف چیده شده، یا از زراعتی كه ملك مالك یا ملك كس دیگر است بچرد زكات ندارد. ولی اگر در تمام سال یك روز یا دو روز از علف مالك بخورد بنا بر احتیاط زكات آن واجب می باشد.

مسأله 1909- اگر انسان برای شتر و گاو و گوسفند خود چراگاهی را كه كسی نكاشته بخرد، یا اجاره كند، یا برای چراندن در آن باج بدهد، باید زكات را بدهد.

نِصاب شتر

مسأله 1910- شتر دوازده نصاب دارد: اول: پنج شتر و زكات آن یك گوسفند است و تا شماره شتر به این مقدار نرسد زكات ندارد. دوم: ده شتر و زكات آن دو گوسفند است. سوم: پانزده شتر و زكات آن سه گوسفند است. چهارم: بیست شتر و زكات آن چهار گوسفند است. پنجم: بیست و پنج شتر و زكات آن پنج گوسفند است.

ششم: بیست و شش شتر و زكات آن یك شتر است كه داخل سال دوم شده باشد.

هفتم: سی و شش شتر و زكات آن یك شتر است كه داخل سال سوم شده باشد.

هشتم: چهل و شش شتر و زكات آن یك شتر است كه داخل سال چهارم شده باشد.

نهم: شصت و یك شتر و زكات آن یك شتر است كه داخل سال پنجم شده باشد.

دهم: هفتاد و شش شتر و زكات آن دو شتر است كه داخل سال سوم شده باشد.

یازدهم:

نود و یك شتر و زكات آن دو شتر است كه داخل سال چهارم شده باشد.

دوازدهم: صد و بیست و یك شتر و بالاتر از آن است كه باید یا چهل تا چهل تا حساب كند و برای هر چهل تا یك شتری بدهد كه داخل سال سوم شده باشد، یا پنجاه تا پنجاه تا حساب كند و برای هر پنجاه تا یك شتری بدهد كه داخل سال چهارم شده باشد و یا با چهل و پنجاه حساب كند. ولی در هر صورت باید طوری حساب كند كه چیزی باقی نماند، یا اگر چیزی باقی می ماند، از نه تا بیشتر نباشد، مثلًا اگر 140 شتر دارد، باید برای صد تا، دو شتری كه داخل سال چهارم شده و برای چهل تا یك شتر ماده ای كه داخل سال سوم شده باشد بدهد. «1»

مسأله 1911- زكات ما بین دو نصاب واجب نیست پس اگر شماره شترهایی كه دارد از نصاب اول كه پنج تاست بگذرد، تا به نصاب دوم كه ده تا است نرسیده، فقط باید زكات پنج تای آن را بدهد. و همچنین است در نصابهای بعد.

نِصاب گاو

مسأله 1912- گاو دو نصاب دارد: نصاب اول آن سی تا است كه وقتی شماره گاو به سی رسید، اگر شرایطی را كه گفته شد داشته باشد، انسان باید یك گوساله ای كه داخل سال دوم شده از بابت زكات بدهد. و نصاب دوم آن چهل است و زكات آن یك گوساله ماده ای است كه داخل سال سوم شده باشد و زكات ما بین سی و چهل واجب نیست مثلًا كسی كه سی و نه گاو دارد، فقط باید زكات

سی تای آنها را بدهد، و نیز اگر از چهل گاو زیادتر داشته باشد تا به شصت نرسیده، فقط باید زكات چهل تای آن را بدهد و بعد از آن كه به شصت رسید، چون دو برابر نصاب اول را دارد، باید دو گوساله ای كه داخل سال دوم شده بدهد و همچنین هر چه بالا رود، باید سی تا سی تا حساب كند یا چهل تا چهل تا یا با سی و چهل حساب نماید و زكات آن را به دستوری كه گفته شده بدهد، ولی باید طوری حساب كند كه چیزی باقی نماند، یا اگر چیزی باقی می ماند از نُه تا بیشتر نباشد، مثلًا اگر هفتاد گاو دارد، باید به حساب سی و چهل حساب كند و برای سی تای آن زكات سی تا و برای چهل تای آن زكاتِ چهل تا را بدهد، چون اگر به حساب سی تا حساب كند، ده تا زكات نداده می ماند.

نِصاب گوسفند

مسأله 1913- گوسفند پنج نصاب دارد:

اول: چهل، و زكات آن یك گوسفند است و تا گوسفند به چهل نرسد زكات ندارد.

دوم: صد و بیست و یك، و زكات آن دو گوسفند است.

سوم: دویست و یك، و زكات آن سه گوسفند است.

چهارم: سیصد و یك، و زكات آن بنا بر احتیاط واجب، چهار گوسفند است.

پنجم: چهار صد و بالاتر از آن است، كه باید آنها را صد تا صد تا حساب كند و برای هر صد تای آنها یك گوسفند بدهد. و لازم نیست زكات را از خود گوسفندها بدهد، بلكه اگر گوسفند دیگری بدهد، یا مطابق قیمت گوسفند، پول بدهد كافی است ولی اگر بخواهد جنس دیگر

بدهد در صورتی بی اشكال است كه برای فقرا بهتر باشد، اگر چه لازم نیست.

مسأله 1914- زكات ما بین دو نصاب واجب نیست، پس اگر شماره گوسفندهای كسی از نصاب اول كه چهل است بیشتر باشد تا به نصاب دوم كه صد و بیست و یك است نرسیده، فقط باید زكات چهل تای آن را بدهد و زیادی آن زكات ندارد و همچنین است در نصابهای بعد.

مسأله 1915- زكات شتر و گاو و گوسفندی كه به مقدار نصاب برسد واجب است، چه همه آنها نر باشند یا ماده، یا بعضی نر باشند و بعضی ماده.

مسأله 1916- در زكات، گاو و گاومیش یك جنس حساب می شود و شتر عربی و غیر عربی یك جنس است، و همچنین بز و میش و شیشك در زكات با هم فرق ندارند.

مسأله 1917- اگر گوسفند برای زكات بدهد، باید اقلًا داخل سال دوم شده باشد، و اگر بز بدهد باید داخل سال سوم شده باشد.

مسأله 1918- گوسفندی را كه بابت زكات می دهد، اگر قیمتش مختصری از گوسفندهای دیگر او كمتر باشد اشكال ندارد. ولی بهتر است گوسفندی را كه قیمت آن از تمام گوسفندهایش بیشتر است بدهد، و همچنین است در گاو و شتر.

مسأله 1919- اگر چند نفر با هم شریك باشند هر كدام آنان كه سهمش به نصاب اول رسیده، باید زكات بدهد و بر كسی كه سهم او كمتر از نصاب اول است زكات واجب نیست.

مسأله 1920- اگر یك نفر در چند جا گاو یا شتر یا گوسفند داشته باشد و روی هم به اندازه نصاب باشند، باید زكات آنها را بدهد.

مسأله 1921- اگر گاو و گوسفند و شتری

كه دارد مریض و معیوب هم باشند، باید زكات آنها را بدهد.

مسأله 1922- اگر گاو و گوسفند و شتری كه دارد همه مریض یا معیوب یا پیر باشند، می تواند زكات را از خود آنها بدهد. ولی اگر همه سالم و بی عیب و جوان باشند نمی تواند زكات آنها را مریض، یا معیوب، یا پیر بدهد. بلكه اگر بعضی از آنها سالم و بعضی مریض و دسته ای معیوب و دسته دیگر بی عیب، و مقداری پیر و مقداری جوان باشند، احتیاط واجب آن است كه برای زكات آنها سالم و بی عیب و جوان بدهد.

مسأله 1923- اگر پیش از تمام شدن ماه یازدهم گاو و گوسفند و شتری را كه دارد با چیز دیگر عوض كند، یا نصابی را كه دارد با مقدار نصاب از همان جنس عوض نماید، مثلًا چهل گوسفند بدهد و چهل گوسفند دیگر بگیرد، زكات بر او واجب نیست.

مسأله 1924- كسی كه باید زكات گاو و گوسفند و شتر را بدهد، اگر زكات آنها را از مال دیگرش بدهد، تا وقتی شماره آنها از نصاب كم نشده، همه ساله باید زكات را بدهد و اگر از خود آنها بدهد و از نصاب اول كمتر شوند، زكات بر او واجب نیست مثلًا كسی كه چهل گوسفند دارد، اگر از مال دیگرش زكات آنها را بدهد تا وقتی كه گوسفندهای او از چهل كم نشده، همه ساله باید یك گوسفند بدهد و اگر از خود آنها بدهد تا وقتی به چهل نرسیده، زكات بر او واجب نیست.

مصرف زكات

مسأله 1925- انسان می تواند زكات را در هشت مورد مصرف كند:

اول: فقیر، و آن كسی است كه مخارج سال خود

و عیالاتش را ندارد و كسی كه صنعت یا ملك یا سرمایه ای دارد كه می تواند مخارج سال خود را بگذراند فقیر نیست.

دوم: مسكین، و آن كسی است كه از فقیر سخت تر می گذراند.

سوم: كسی كه از طرف امام علیه السلام یا نائب امام مأمور است كه زكات را جمع و نگهداری نماید و به حساب آن رسیدگی كند و آن را به امام علیه السلام یا نائب امام یا فقرا برساند.

چهارم: كافرهایی كه اگر زكات به آنان بدهد به دین اسلام مایل می شوند، یا در جنگ به مسلمانان كمك می كنند.

پنجم: خریداری بنده ها و آزاد كردن آنان.

ششم: بدهكاری كه نمی تواند قرض خود را بدهد.

هفتم: سبیل اللَّه، یعنی كاری كه مانند ساختن مسجد منفعت عمومی دینی دارد، یا مثل ساختن پل و اصلاح راه كه نفعش به عموم مسلمانان می رسد و آنچه برای اسلام نفع داشته باشد به هر نحو كه باشد.

هشتم: ابن السبیل، یعنی مسافری كه در سفر درمانده شده و احكام اینها در مسائل آینده گفته خواهد شد.

مسأله 1926- احتیاط واجب آن است كه فقیر و مسكین بیشتر از مخارج سال خود و عیالاتش را از زكات نگیرد و اگر مقداری پول یا جنس دارد، فقط به اندازه كسری مخارج یك سالش زكات بگیرد.

مسأله 1927- كسی كه مخارج سالش را داشته اگر مقداری از آن را مصرف كند و بعد شك كند كه آنچه باقی مانده به اندازه مخارج سال او هست یا نه، نمی تواند زكات بگیرد.

مسأله 1928- صنعتگر یا مالك یا تاجری كه درآمد او از مخارج سالش كمتر است، می تواند برای كسری مخارجش زكات بگیرد. و لازم نیست ابزار كار یا ملك یا

سرمایه خود را به مصرف مخارج برساند.

مسأله 1929- فقیری كه خرج سال خود و عیالاتش را ندارد، اگر خانه ای دارد كه ملك اوست و در آن نشسته، یا مال سواری دارد، چنانچه بدون اینها نتواند زندگی كند، اگر چه برای حفظ آبرویش باشد، می تواند زكات بگیرد و همچنین است اثاث خانه و ظرف و لباس تابستانی و زمستانی و چیزهایی كه به آنها احتیاج دارد. و فقیری كه اینها را ندارد، اگر به اینها احتیاج داشته باشد، می تواند از زكات خریداری نماید.

مسأله 1930- فقیری كه یاد گرفتن صنعت برای او مشكل نیست، بنا بر احتیاط واجب باید یاد بگیرد و با گرفتن زكات زندگی نكند، ولی تا وقتی مشغول یاد گرفتن است، می تواند زكات بگیرد.

مسأله 1931- به كسی كه قبلًا فقیر بوده و می گوید فقیرم، اگر چه انسان از گفته او اطمینان پیدا نكند، می شود زكات داد.

مسأله 1932- كسی كه می گوید فقیرم و قبلًا فقیر نبوده، یا معلوم نیست فقیر بوده یا نه، اگر از ظاهر حالش گمان پیدا شود كه فقیر است می شود به او زكات داد.

مسأله 1933- كسی كه باید زكات بدهد، اگر از فقیری طلبكار باشد، می تواند طلبی را كه از او دارد، بابت زكات حساب كند.

مسأله 1934- اگر فقیر بدهكار بمیرد، و تركه ای كه وافی به بدهیش باشد نداشته باشد، انسان می تواند طلبی را كه از او دارد بابت زكات حساب كند.

مسأله 1935- چیزی را كه انسان بابت زكات به فقیر می دهد لازم نیست به او بگوید كه زكات است بلكه اگر فقیر خجالت بكشد، مستحب است بطوری كه دروغ نشود به اسم پیشكش بدهد ولی باید قصد زكات نماید.

مسأله 1936-

اگر به خیال این كه كسی فقیر است به او زكات بدهد، بعد بفهمد فقیر نبوده، یا از روی ندانستن مسأله به كسی كه می داند فقیر نیست زكات بدهد، چنانچه چیزی را كه به او داده باقی باشد، باید از او بگیرد و به مستحق بدهد، و اگر از بین رفته باشد، پس اگر كسی كه آن چیز را گرفته می دانسته یا احتمال می داده كه زكات است، انسان باید عوض آن را از او بگیرد و به مستحق بدهد، ولی اگر به غیر عنوان زكات داده نمی تواند چیزی از او بگیرد و باید از مال خودش زكات را به مستحق بدهد، و در همه صور می تواند از مال خودش زكات را بدهد و از كسی كه گرفته مطالبه نكند.

مسأله 1937- كسی كه بدهكار است و نمی تواند بدهی خود را بدهد اگر چه مخارج سال خود را داشته باشد، می تواند برای دادن قرض خود زكات بگیرد ولی باید مالی را كه قرض كرده در معصیت خرج نكرده باشد یا اگر در معصیت خرج كرده از آن معصیت توبه كرده باشد، كه در این صورت از سهم فقرا می شود به او داد.

مسأله 1938- اگر به كسی كه بدهكار است و نمی تواند بدهی خود را بدهد زكات بدهد، بعد بفهمد قرض را در معصیت مصرف كرده، چنانچه آن بدهكار فقیر باشد، می تواند آنچه را به او داده بابت زكات حساب كند ولی اگر چیزی را كه گرفته در شرابخواری یا به طور آشكارا در معصیت صرف كرده و از معصیت خود توبه نكرده بنا بر احتیاط واجب باید چیزی را كه به او داده بابت زكات حساب نكند.

مسأله

1939- كسی كه بدهكار است و نمی تواند بدهی خود را بدهد اگر چه فقیر نباشد، انسان می تواند طلبی را كه از او دارد، بابت زكات حساب كند.

مسأله 1940- مسافری كه خرجی او تمام شده، یا مركبش از كار افتاده، چنانچه سفر او سفر معصیت نباشد و نتواند با قرض كردن یا فروختن چیزی خود را به مقصد برساند، اگر چه در وطن خود فقیر نباشد، می تواند زكات بگیرد. ولی اگر بتواند در جای دیگر با قرض كردن یا فروختن چیزی مخارج سفر خود را فراهم كند، فقط به مقداری كه به آنجا برسد، می تواند زكات بگیرد.

مسأله 1941- مسافری كه در سفر درمانده شده و زكات گرفته بعد از آنكه به وطنش رسید، اگر چیزی از زكات زیاد آمده باشد، در صورتی كه بدون مشقت نتواند بقیه را به صاحب مال یا نائب او برساند باید آن را به حاكم شرع بدهد و بگوید آن چیز زكات است.

شرایط كسانی كه مستحق زكاتند

مسأله 1942- كسی كه زكات می گیرد باید شیعه دوازده امامی باشد، و اگر از راه شرعی شیعه بودن كسی ثابت شود و به او زكات بدهد، و زكات تلف شود بعد معلوم شود شیعه نبوده، لازم نیست دوباره زكات بدهد.

مسأله 1943- اگر طفل یا دیوانه ای از شیعه فقیر باشد، انسان می تواند به ولی او زكات بدهد، به قصد این كه آنچه را می دهد ملك طفل یا دیوانه باشد.

مسأله 1944- اگر به ولی طفل و دیوانه دسترسی ندارد، می تواند خودش یا به وسیله یك نفر امین زكات را به مصرف طفل یا دیوانه برساند و باید موقعی كه زكات به مصرف آنان می رسد نیت زكات كنند.

مسأله 1945- به فقیری

كه گدایی می كند، می شود زكات داد، ولی به كسی كه زكات را در معصیت مصرف می كند نمی شود زكات داد.

مسأله 1946- به كسی كه معصیت كبیره را آشكارا به جا می آورد، احتیاط واجب آن است كه زكات ندهند.

مسأله 1947- به كسی كه بدهكار است و نمی تواند بدهی خود را بدهد اگر چه مخارج او بر انسان واجب باشد، می شود زكات داد. ولی اگر زن برای خرجی خودش قرض كرده باشد شوهر نمی تواند بدهی او را از زكات بدهد بلكه اگر كس دیگری هم كه مخارج او بر انسان واجب است برای خرجی خود قرض كند احتیاط واجب آن است كه بدهی او را از زكات ندهد.

مسأله 1948- انسان نمی تواند مخارج كسانی را كه مثل اولاد، خرجشان بر او واجب است از زكات بدهد، ولی دیگران می توانند به آنان زكات بدهند.

مسأله 1949- اگر انسان زكات به پسرش بدهد كه خرج زن و نوكر و كلفت خود نماید اشكال ندارد.

مسأله 1950- اگر پسر به كتابهای علمی دینی احتیاج داشته باشد پدر می تواند برای خریدن آنها به او زكات بدهد.

مسأله 1951- پدر می تواند به پسرش زكات بدهد كه برای خود زن بگیرد پسر هم می تواند برای آنكه پدرش زن بگیرد زكات خود را به او بدهد.

مسأله 1952- به زنی كه شوهرش مخارج او را می دهد، یا خرجی نمی دهد، ولی زن او را به دادن خرجی مجبور كند، نمی شود زكات داد.

مسأله 1953- زنی كه صیغه شده اگر فقیر باشد، شوهرش و دیگران می توانند به او زكات بدهند. ولی اگر شوهرش در ضمن عقد شرط كند كه مخارج او را بدهد، یا به جهت دیگری دادن مخارجش بر او واجب باشد،

در صورتی كه بتواند مخارج آن زن را بدهد یا زن بتواند او را مجبور كند، نمی شود به آن زن زكات داد.

مسأله 1954- زن می تواند به شوهر فقیر خود زكات بدهد، اگر چه شوهر زكات را صرف مخارج خود آن زن نماید.

مسأله 1955- سید نمی تواند از غیر سید زكات بگیرد، ولی اگر خمس و سایر وجوهات كفایت مخارج او را نكند و از گرفتن زكات ناچار باشد، می تواند از غیر سید زكات بگیرد. ولی احتیاط واجب آن است كه اگر ممكن باشد فقط به مقداری كه برای مخارج روزانه اش ناچار است بگیرد.

مسأله 1956- به كسی كه معلوم نیست سید است یا نه، می شود زكات داد.

نیت زكات

مسأله 1957- انسان باید زكات را به قصد قربت یعنی برای انجام فرمان خداوند عالم بدهد و در نیت معین كند كه آنچه را می دهد زكات مال است، یا زكات فطره.

ولی اگر مثلًا زكات گندم و جو بر او واجب باشد، لازم نیست معین كند چیزی را كه می دهد زكات گندم است یا زكات جو.

مسأله 1958- كسی كه زكات چند مال بر او واجب شده، اگر مقداری زكات بدهد و نیت هیچ كدام آنها را نكند، چنانچه چیزی را كه داده هم جنس یكی از آنها باشد، زكات همان جنس حساب می شود و اگر هم جنس هیچ كدام آنها نباشد، به همه آنها قسمت می شود، پس كسی كه زكات چهل گوسفند و زكات پانزده مثقال طلا بر او واجب است، اگر مثلًا یك گوسفند از بابت زكات بدهد و نیت هیچ كدام آنها را نكند، زكات گوسفند حساب می شود، ولی اگر مقداری نقره بدهد به زكاتی كه برای گوسفند و

طلا بدهكار است تقسیم می شود.

مسأله 1959- اگر كسی را وكیل كند كه زكات مال او را بدهد چنانچه وكیل وقتی كه زكات را به فقیر می دهد، از طرف مالك نیت زكات كند كافی است.

مسأله 1960- اگر مالك یا وكیل او بدون قصد قربت زكات را به فقیر بدهد و پیش از آن كه آن مال از بین برود، خود مالك، نیت زكات كند، زكات حساب می شود.

مسائل متفرقه زكات

مسأله 1961- موقعی كه گندم و جو را از كاه جدا می كنند و موقع خشك شدن خرما و انگور، انسان باید زكات را به فقیر بدهد یا از مال خود جدا كند. و زكات طلا و نقره و گاو و گوسفند و شتر را بعد از تمام شدن ماه دوازدهم باید به فقیر بدهد، یا از مال خود جدا نماید. ولی بعد از جدا كردن اگر منتظر فقیر معینی باشد، یا بخواهد به فقیری بدهد كه از جهتی برتری دارد، می تواند زكات را به انتظار او و لو تا چند ماه نگهدارد.

مسأله 1962- بعد از جدا كردن زكات لازم نیست فوراً آن را به مستحق بدهد ولی اگر به كسی كه می شود زكات داد دسترسی دارد احتیاط مستحب آن است كه دادن زكات را تأخیر نیندازد.

مسأله 1963- كسی كه می تواند زكات را به مستحق برساند اگر ندهد و به واسطه كوتاهی او از بین برود باید عوض آن را بدهد.

مسأله 1964- كسی كه می تواند زكات را به مستحق برساند، اگر زكات را ندهد، و بدون آنكه در نگهداری آن كوتاهی كند از بین برود، چنانچه دادن زكات را بقدری تأخیر انداخته كه نمی گویند فوراً داده است، باید عوض آن

را بدهد و اگر به این مقدار تأخیر نینداخته مثلًا دو سه ساعت تأخیر انداخته و در همان دو سه ساعت تلف شده در صورتی كه مستحق حاضر نبوده، چیزی بر او واجب نیست و اگر مستحق حاضر بوده، بنا بر احتیاط واجب باید عوض آن را بدهد.

مسأله 1965- اگر زكات را از خود مال كنار بگذارد، می تواند در بقیه آن تصرف كند و اگر از مال دیگرش كنار بگذارد، می تواند در تمام مال تصرف نماید.

مسأله 1966- انسان نمی تواند زكاتی را كه كنار گذاشته برای خود بردارد و چیز دیگری به جای آن بگذارد.

مسأله 1967- اگر از زكاتی كه كنار گذاشته منفعتی ببرد مثلًا گوسفندی كه برای زكات گذاشته برّه بیاورد، مال فقیر است.

مسأله 1968- اگر موقعی كه زكات را كنار می گذارد مستحقی حاضر باشد، بهتر است زكات را به او بدهد، مگر كسی را در نظر داشته باشد كه دادن زكات به او از جهتی بهتر باشد.

مسأله 1969- اگر با عین مالی كه برای زكات كنار گذاشته برای خودش تجارت كند صحیح نیست، و اگر با اجازه حاكم شرع برای مصلحتِ زكات تجارت كند، تجارت صحیح و نفعش مال زكات است.

مسأله 1970- اگر پیش از آنكه زكات بر او واجب شود، چیزی بابت زكات به فقیر بدهد، زكات حساب نمی شود و بعد از آن كه زكات بر او واجب شد، اگر چیزی را كه به فقیر داده از بین نرفته باشد و آن فقیر هم به فقر خود باقی باشد می تواند چیزی را كه به او داده بابت زكات حساب كند.

مسأله 1971- فقیری كه می داند زكات بر انسان واجب نشده، اگر چیزی بابت زكات

بگیرد و پیش او تلف شود ضامن است پس موقعی كه زكات بر انسان واجب می شود، اگر آن فقیر به فقر خود باقی باشد، می تواند عوض چیزی را كه به او داده بابت زكات حساب كند.

مسأله 1972- فقیری كه نمی داند زكات بر انسان واجب نشده، اگر چیزی بابت زكات بگیرد و پیش او تلف شود، ضامن نیست و انسان نمی تواند عوض آن را بابت زكات حساب كند.

مسأله 1973- مستحب است زكات گاو و گوسفند و شتر را به فقیرهای آبرومند بدهد و در دادن زكات، خویشان خود را بر دیگران، و اهل علم و كمال را بر غیر آنان و كسانی را كه اهل سؤال نیستند بر اهل سؤال مقدم بدارد. ولی اگر دادن زكات به فقیری از جهت دیگری بهتر باشد، مستحب است زكات را به او بدهد.

مسأله 1974- بهتر است زكات را آشكار و صدقه مستحبی را مخفی بدهند.

مسأله 1975- اگر در شهر كسی كه می خواهد زكات بدهد مستحقی نباشد و نتواند زكات را به مصرف دیگری هم كه برای آن معین شده برساند، چنانچه امید نداشته باشد كه بعداً مستحق پیدا كند باید زكات را به شهر دیگر ببرد و به مصرف زكات برساند، ولی مخارج بردن به آن شهر به عهده خود اوست، و اگر زكات تلف شود ضامن نیست.

مسأله 1976- اگر در شهر خودش مستحق پیدا شود، می تواند زكات را به شهر دیگر ببرد. ولی مخارج بردن به آن شهر را باید از خودش بدهد و اگر زكات تلف شود ضامن است، مگر آنكه با اجازه حاكم شرع برده باشد.

مسأله 1977- اجرت وزن كردن، پیمانه نمودن گندم و جو

و كشمش و خرمایی را كه برای زكات می دهد با خود اوست.

مسأله 1978- كسی كه 2 مثقال و 15 نخود نقره یا بیشتر از بابت زكات بدهكار است، می تواند كمتر از 2 مثقال و 15 نخود نقره هم به یك فقیر بدهد و نیز اگر غیر نقره چیز دیگری مثل گندم و جو بدهكار باشد و قیمت آن به 2 مثقال و 15 نخود نقره هم برسد می تواند به یك فقیر كمتر از آن بدهد.

مسأله 1979- مكروه است انسان از مستحق درخواست كند كه زكاتی را كه از او گرفته به او بفروشد، ولی اگر مستحق بخواهد چیزی را كه گرفته بفروشد بعد از آنكه به قیمت رساند، كسی كه زكات را به او داده در خریدن آن بر دیگران مقدم است.

مسأله 1980- اگر شك كند زكاتی را كه بر او واجب بوده داده یا نه، باید زكات را بدهد، هر چند شك او برای زكات سالهای پیش باشد.

مسأله 1981- فقیر نمی تواند زكات را به كمتر از مقدار آن صلح كند یا چیزی را گرانتر از قیمت آن بابت زكات قبول نماید، یا زكات را از مالك بگیرد و به او ببخشد.

ولی كسی كه زكات زیادی بدهكار است و فقیر شده و نمی تواند زكات را بدهد و امید هم ندارد كه دارا شود، چنانچه بخواهد توبه كند، فقیر می تواند زكات را از او بگیرد و به او ببخشد.

مسأله 1982- انسان می تواند از زكات، قرآن یا كتاب دینی یا كتاب دعا بخرد و وقف نماید، اگر چه بر اولاد خود و بر كسانی وقف كند كه خرج آنان بر او واجب است. و نیز می تواند تولیت

وقف را برای خود یا اولاد خود قرار دهد.

مسأله 1983- انسان نمی تواند از زكات ملك بخرد و بر اولاد خود یا بر كسانی كه مخارج آنان بر او واجب است وقف نماید كه عایدی آن را به مصرف مخارج خود برسانند.

مسأله 1984- فقیر می تواند برای رفتن به حج و زیارت و مانند اینها زكات بگیرد، ولی اگر به مقدار خرج سالش زكات گرفته باشد، برای زیارت و مانند آن نمی تواند زكات بگیرد.

مسأله 1985- اگر مالك فقیری را وكیل كند كه زكات مال او را بدهد چنانچه آن فقیر احتمال دهد كه قصد مالك این بوده كه خود آن فقیر از زكات برندارد نمی تواند چیزی از آن را برای خودش بردارد، و اگر یقین داشته باشد كه قصد مالك این نبوده، برای خودش هم می تواند بردارد.

مسأله 1986- اگر فقیر شتر و گاو و گوسفند و طلا و نقره را بابت زكات بگیرد، چنانچه شرطهایی كه برای واجب شدن زكات گفته شد در آنها جمع شود باید زكات آنها را بدهد.

مسأله 1987- اگر دو نفر در مالی كه زكات آن واجب شده با هم شریك باشند و یكی از آنان زكات قسمت خود را بدهد و بعد مال را تقسیم كنند، چنانچه بداند شریكش زكات سهم خود را نداده، تصرف او در سهم خودش هم اشكال دارد.

مسأله 1988- كسی كه خمس یا زكات بدهكار است و كفاره و نذر و مانند اینها هم بر او واجب است و قرض هم دارد، چنانچه نتواند همه آنها را بدهد، اگر مالی كه خمس یا زكات آن واجب شده، از بین نرفته باشد، باید خمس و زكات را بدهد و

اگر از بین رفته باشد، می تواند خمس یا زكات را بدهد، یا كفاره و نذر و قرض و مانند اینها را ادا نماید.

مسأله 1989- كسی كه خمس یا زكات بدهكار است و نذر و مانند اینها هم بر او واجب است و قرض هم دارد، اگر بمیرد و مال او برای همه آنها كافی نباشد چنانچه مالی كه خمس و زكات آن واجب شده از بین نرفته باشد، باید خمس یا زكات را بدهند و بقیه مال او را به چیزهای دیگری كه بر او واجب است قسمت كنند و اگر مالی كه خمس و زكات آن واجب شده از بین رفته باشد، باید مال او را به خمس و زكات و قرض و نذر و مانند اینها قسمت نمایند، مثلًا اگر چهل تومان خمس بر او واجب است و بیست تومان به كسی بدهكار است و همه مال او سی تومان است، باید بیست تومان بابت خمس و ده تومان به دَین او بدهند.

مسأله 1990- كسی كه مشغول تحصیل علم است و اگر تحصیل نكند می تواند برای معاش خود كسب كند، چنانچه تحصیل آن علم، واجب یا مستحب باشد می شود به او زكات داد و اگر تحصیل آن علم واجب یا مستحب نباشد، زكات دادن به او اشكال دارد.

زكات فِطْرَه

زكات فِطْرَه

مسأله 1991- كسی كه موقع غروبِ شب عید فطر بالغ و عاقل و هشیار است و فقیر و بنده كس دیگر نیست، باید برای خودش و كسانی كه نان خور او هستند، هر نفری یك صاع كه تقریباً سه كیلو است گندم یا جو یا خرما یا كشمش یا برنج یا ذرت و مانند اینها

به مستحق بدهد و اگر پول یكی از اینها را هم بدهد كافی است.

مسأله 1992- كسی كه مخارج سال خود و عیالاتش را ندارد و كسبی هم ندارد كه بتواند مخارج سال خود و عیالاتش را بگذراند فقیر است و دادن زكات فطره بر او واجب نیست.

مسأله 1993- انسان باید فطره كسانی را كه در غروب شب عید فطر نان خور او حساب می شوند بدهد؛ كوچك باشند یا بزرگ، مسلمان باشند یا كافر، دادن خرج آنان بر او واجب باشد یا نه، در شهر خود او باشند یا در شهر دیگر.

مسأله 1994- اگر كسی را كه نان خور او است و در شهر دیگر است وكیل كند كه از مال او فطره خود را بدهد، چنانچه اطمینان داشته باشد كه فطره را می دهد، لازم نیست خودش فطره او را بدهد.

مسأله 1995- فطره مهمانی كه پیش از غروب شب عید فطر با رضایت صاحبخانه وارد شده و نان خور او حساب می شود بر او واجب است.

مسأله 1996- فطره مهمانی كه پیش از غروب شب عید فطر بدون رضایت صاحبخانه وارد می شود و مدتی نزد او می ماند واجب است، و همچنین است فطره كسی كه انسان را مجبور كرده اند كه خرجی او را بدهد.

مسأله 1997- فطره مهمانی كه بعد از غروب شب عید فطر وارد می شود، بر صاحبخانه واجب نیست، اگر چه پیش از غروب او را دعوت كرده باشد و در خانه او هم افطار كند.

مسأله 1998- اگر كسی موقع غروب شب عید فطر دیوانه یا بیهوش باشد، زكات فطره بر او واجب نیست.

مسأله 1999- اگر پیش از غروب بچه بالغ شود، یا دیوانه عاقل گردد، یا فقیر غنی

شود، در صورتی كه شرایط واجب شدن فطره را دارا باشد، باید زكات فطره را بدهد.

مسأله 2000- كسی كه موقع غروب شب عید فطر، زكات فطره بر او واجب نیست، اگر تا پیش از ظهر روز عید شرطهای واجب شدن فطره در او پیدا شود، مستحب است زكات فطره را بدهد.

مسأله 2001- كافری كه بعد از غروب شب عید فطر مسلمان شده فطره بر او واجب نیست. ولی مسلمانی كه شیعه نبوده، اگر بعد از دیدن ماه شیعه شود، باید زكات فطره را بدهد.

مسأله 2002- كسی كه فقط به اندازه یك صاع كه تقریباً سه كیلو است گندم و مانند آن دارد، مستحب است زكات فطره را بدهد، و چنانچه عیالاتی داشته باشد و بخواهد فطره آنها را هم بدهد می تواند به قصد فطره، آن یك صاع را به یكی از عیالاتش بدهد و او هم به همین قصد به دیگری بدهد، و همچنین تا به نفر آخر برسد، و بهتر است نفر آخر چیزی را كه می گیرد به كسی بدهد كه از خودشان نباشد.

و اگر یكی از آنها صغیر باشد، احتیاط آن است كه او را در دور دادن زكات فطره داخل نكنند، و چنانچه ولی صغیر از طرف او قبول نماید باید آن زكات فطره را به مصرف صغیر برساند، نه این كه از طرف او به دیگری بدهد.

مسأله 2003- اگر بعد از غروب شب عید فطر بچه دار شود، یا كسی نان خور او حساب شود، واجب نیست فطره او را بدهد. اگر چه مستحب است فطره كسانی را كه بعد از غروب تا پیش از ظهر روز عید نان خور او حساب می شوند بدهد.

مسأله

2004- اگر انسان نان خور كسی باشد و پیش از غروب نان خور كس دیگر شود، فطره او بر كسی كه نان خور او شده واجب است مثلًا اگر دختر پیش از غروب به خانه شوهر رود، شوهرش باید فطره او را بدهد.

مسأله 2005- كسی كه دیگری باید فطره او را بدهد واجب نیست فطره خود را بدهد.

مسأله 2006- اگر فطره انسان بر كسی واجب باشد و او فطره را ندهد، بر خود انسان واجب نمی شود.

مسأله 2007- اگر كسی كه فطره او بر دیگری واجب است خودش فطره را بدهد، از كسی كه فطره بر او واجب شده ساقط نمی شود.

مسأله 2008- زنی كه شوهرش مخارج او را نمی دهد، چنانچه نان خور كس دیگر باشد، فطره اش بر آن كس واجب است. و اگر نان خور كس دیگر نیست، در صورتی كه فقیر نباشد، باید فطره خود را بدهد.

مسأله 2009- كسی كه سید نیست نمی تواند به سید فطره بدهد حتی اگر سیدی نان خور او باشد، نمی تواند فطره او را به سید دیگر بدهد.

مسأله 2010- فطره طفلی كه از مادر یا دایه شیر می خورد، بر كسی است كه مخارج مادر یا دایه را می دهد. ولی اگر مادر یا دایه مخارج خود را از مال طفل برمی دارد فطره طفل بر كسی واجب نیست.

مسأله 2011- انسان اگر چه مخارج عیالاتش را از مال حرام بدهد، باید فطره آنان را از مال حلال بدهد.

مسأله 2012- اگر انسان كسی را اجیر نماید و شرط كند كه مخارج او را بدهد در صورتی كه به شرط خود عمل كند و نان خور او حساب شود باید فطره او را هم بدهد ولی چنانچه شرط كند كه مقدار مخارج او

را بدهد و مثلًا پولی برای مخارجش بدهد، دادن فطره او واجب نیست.

مسأله 2013- اگر كسی بعد از غروب شب عید فطر بمیرد، باید فطره او و عیالاتش را از مال او بدهند، ولی اگر پیش از غروب بمیرد، واجب نیست فطره او و عیالاتش را از مال او بدهند.

مصرف زكات فطره

مسأله 2014- اگر زكات فطره را به یكی از هشت مصرفی كه سابقاً برای زكات مال گفته شد برسانند كافی است. ولی احتیاط مستحب آن است كه فقط به فقرای شیعه بدهد.

مسأله 2015- اگر طفل شیعه ای فقیر باشد، انسان می تواند فطره را به مصرف او برساند، یا به واسطه دادن به ولی طفل، ملك طفل نماید.

مسأله 2016- فقیری كه فطره به او می دهند، لازم نیست عادل باشد ولی احتیاط واجب آن است كه به شرابخوار و كسی كه آشكارا معصیت كبیره می كند فطره ندهند.

مسأله 2017- به كسی كه فطره را در معصیت مصرف می كند نباید فطره بدهند.

مسأله 2018- احتیاط واجب آن است كه به یك فقیر بیشتر از مخارج سالش و كمتر از یك صاع كه تقریباً سه كیلو است فطره ندهند.

مسأله 2019- اگر از جنسی كه قیمتش دو برابر قیمت معمولی آن است مثلًا از گندمی كه قیمت آن دو برابر قیمت گندم معمولی است، نصف صاع كه معنای آن در مسأله پیش گفته شد بدهد كافی نیست. و اگر آن را به قصد قیمت فطره هم بدهد كفایت نمی كند.

مسأله 2020- انسان نمی تواند نصف صاع را از یك جنس مثلًا گندم و نصف دیگر آن را از جنس دیگر مثلًا جو بدهد. و اگر آن را به قصد قیمت فطره هم بدهد اشكال دارد،

بلكه كافی نیست.

مسأله 2021- مستحب است در دادن زكات فطره، خویشان فقیر خود را بر دیگران مقدم دارد و بعد همسایگان فقیر را، بعد اهل علم فقیر را، ولی اگر دیگران از جهتی برتری داشته باشند، مستحب است آنها را مقدم بدارد.

مسأله 2022- اگر انسان به خیال این كه كسی فقیر است به او فطره بدهد و بعد بفهمد فقیر نبوده چنانچه مالی را كه به او داده از بین نرفته باشد، می تواند پس بگیرد و به مستحق بدهد و اگر نتواند بگیرد باید از مال خودش فطره را بدهد و اگر از بین رفته باشد، در صورتی كه گیرنده فطره می دانسته یا احتمال می داده آنچه را گرفته فطره است، باید عوض آن را بدهد و الّا دادن عوض بر او واجب نیست و انسان باید دوباره فطره را بدهد.

مسأله 2023- اگر كسی بگوید فقیرم، نمی شود به او فطره داد، مگر آن كه اطمینان پیدا كند یا از ظاهر حالش گمان پیدا شود كه فقیر است یا انسان بداند كه قبلًا فقیر بوده است.

مسائل متفرقه زكات فطره

مسأله 2024- انسان باید زكات فطره را به قصد قربت یعنی برای انجام فرمان خداوند عالم بدهد و موقعی كه آن را می دهد، نیت دادن فطره نماید.

مسأله 2025- اگر پیش از ماه رمضان فطره را بدهد صحیح نیست و احتیاط واجب آن است كه در ماه رمضان هم فطره را ندهد. ولی اگر پیش از رمضان یا در ماه رمضان به فقیر قرض بدهد و بعد از آن كه فطره بر او واجب شد، طلب خود را بابت فطره حساب كند مانعی ندارد.

مسأله 2026- گندم یا چیز دیگری را كه برای

فطره می دهد، باید به جنس دیگر یا خاك مخلوط نباشد، یا اگر مخلوط است چیزی كه مخلوط شده بقدری كم باشد كه قابل اعتنا نباشد و اگر بیش از این مقدار باشد در صورتی صحیح است كه خالص آن به یك صاع برسد ولی اگر مثلًا یك صاع گندم به چندین مَن خاك مخلوط باشد كه خالص كردن آن خرج یا كار بیشتر از متعارف دارد، دادن آن كافی نیست.

مسأله 2027- اگر فطره را از چیز معیوب بدهد كافی نیست.

مسأله 2028- كسی كه فطره چند نفر را می دهد، لازم نیست همه را از یك جنس بدهد و اگر مثلًا فطره بعضی را گندم و فطره بعض دیگر را جو بدهد كافی است.

مسأله 2029- كسی كه نماز عید فطر می خواند، بنا بر احتیاط واجب باید فطره را پیش از نماز عید بدهد، ولی اگر نماز عید نمی خواند، می تواند دادن فطره را تا ظهر تأخیر بیندازد.

مسأله 2030- اگر به نیت فطره مقداری از مال خود را كنار بگذارد و تا ظهر روز عید به مستحق ندهد، احتیاط واجب آن است كه هر وقت آن را می دهد نیت فطره نماید.

مسأله 2031- اگر موقعی كه دادن زكات فطره واجب است، فطره را ندهد و كنار هم نگذارد، احتیاط واجب آن است كه بعداً بدون اینكه نیت ادا و قضا كند فطره را بدهد.

مسأله 2032- اگر فطره را كنار بگذارد، نمی تواند آن را برای خودش بردارد و مالی دیگر را برای فطره بگذارد.

مسأله 2033- اگر انسان مالی داشته باشد كه قیمتش از فطره بیشتر است، چنانچه فطره را ندهد و نیت كند كه مقداری از آن مال برای فطره باشد

اشكال دارد.

مسأله 2034- اگر مالی را كه برای فطره كنار گذاشته از بین برود، چنانچه دسترس به فقیر داشته و دادن فطره را تأخیر انداخته، باید عوض آن را بدهد و اگر دسترس به فقیر نداشته ضامن نیست، مگر آن كه در نگهداری آن كوتاهی كرده باشد.

مسأله 2035- در صورتی كه زكات فطره را از مال خود جدا كرده باشد، اگر در محل خودش مستحق پیدا شود، احتیاط واجب آن است كه فطره را به جای دیگر نبرد، و اگر به جای دیگر ببرد و تلف شود، باید عوض آن را بدهد.

احكام حجّ

مسأله 2036- حج: زیارت كردن خانه خدا و انجام اعمالی است كه دستور داده اند در آنجا به جا آورده شود و در تمام عمر بر كسی كه این شرایط را دارا باشد، یك مرتبه واجب می شود: اول: آن كه بالغ باشد. دوم: آن كه عاقل و آزاد باشد. سوم:

به واسطه رفتن به حج مجبور نشود كه كار حرامی را كه اهمیتش در شرع از حج بیشتر است انجام دهد، یا عمل واجبی را كه از حج مهمتر است ترك نماید. چهارم: آن كه مستطیع باشد، و مستطیع بودن به چند چیز است: اول: آنكه توشه راه و چیزهایی را كه بر حسب حالش در سفر به آن محتاج است و در كتابهای مفصل گفته شده دارا باشد، و نیز مركب سواری یا مالی كه بتواند آنها را تهیه كند داشته باشد. دوم: سلامت مزاج و توانایی آن را داشته باشد كه بتواند مكه رود و حج را به جا آورد. سوم: در راه مانعی از رفتن نباشد و اگر راه بسته باشد، یا

انسان بترسد كه در راه جان یا عرض او از بین برود؛ یا مال او را ببرند، حج بر او واجب نیست ولی اگر از راه دیگری بتواند برود، اگر چه دورتر باشد در صورتی كه مشقت زیاد نداشته باشد و خیلی غیر متعارف نباشد، باید از آن راه برود. چهارم: به قدر به جا آوردن اعمال حج وقت داشته باشد. پنجم: مخارج كسانی را كه خرجی آنان بر او واجب است مثل زن و بچه و مخارج كسانی را كه مردم خرجی دادن به آنها را لازم می دانند داشته باشد. ششم:

بعد از برگشتن، كسب، یا زراعت، یا عایدی ملك، یا راه دیگری برای معاش خود داشته باشد كه مجبور نشود به زحمت زندگی كند.

مسأله 2037- كسی كه بدون خانه ملكی رفع احتیاجش نمی شود، وقتی حج بر او واجب است كه پول خانه را هم داشته باشد.

مسأله 2038- زنی كه می تواند مكه برود، اگر بعد از برگشتن از خودش مال نداشته باشد و شوهرش هم مثلًا فقیر باشد و خرجی او را ندهد و ناچار شود كه به سختی زندگی كند، حج بر او واجب نیست.

مسأله 2039- اگر كسی توشه راه و مركب سواری نداشته باشد و دیگری به او بگوید حج برو، من خرج تو و عیالات تو را در موقعی كه در سفر حج هستی می دهم در صورتی كه اطمینان داشته باشد كه خرج او را می دهد حج بر او واجب می شود.

مسأله 2040- اگر خرجی رفتن و برگشتن و خرجی عیالات كسی را در مدتی كه مكه می رود و بر می گردد به او ببخشند و با او شرط كنند كه حج كند، اگر

چه قرض داشته باشد و در موقع برگشتن هم مالی كه بتواند با آن زندگی كند نداشته باشد باید قبول نماید و حج بر او واجب می شود.

مسأله 2041- اگر مخارج رفتن و برگشتن و مخارج عیالات كسی را در مدتی كه مكه می رود و بر می گردد به او بدهند و بگویند حج برو ولی ملك او نكنند، در صورتی كه اطمینان داشته باشد كه از او پس نمی گیرند، حج بر او واجب می شود.

مسأله 2042- اگر مقداری مال كه برای حج كافی است به كسی بدهند و با او شرط كنند كه در راه مكه خدمت كسی كه مال را داده بنماید، حج بر او واجب نمی شود.

مسأله 2043- اگر مقداری مال به كسی بدهند و حج بر او واجب شود، چنانچه حج نماید، هر چند بعداً مالی از خود پیدا كند، دیگر حج بر او واجب نیست.

مسأله 2044- اگر برای تجارت مثلًا تا جده برود و مالی به دست آورد كه اگر بخواهد از آنجا به مكه رود مستطیع باشد، باید حج كند و در صورتی كه حج نماید، اگر چه بعداً مالی پیدا كند كه بتواند از وطن خود به مكه رود، دیگر حج بر او واجب نیست.

مسأله 2045- اگر انسان اجیر شود كه از طرف كسی دیگر حج كند، چنانچه خودش نتواند برود و بخواهد دیگری را از طرف خودش بفرستد، باید از كسی كه او را اجیر كرده اجازه بگیرد.

مسأله 2046- اگر كسی مستطیع شود و مكه نرود و فقیر شود، باید اگر چه به زحمت باشد بعداً حج كند، و اگر به هیچ قسم نتواند حج برود، چنانچه كسی او را برای

حج اجیر كند، باید به مكه رود و حج كسی را كه برای او اجیر شده به جا آورد و تا سال بعد در مكه بماند و برای خود حج نماید. ولی اگر ممكن باشد كه اجیر شود و اجرت را نقد بگیرد و كسی كه او را اجیر كرده راضی شود كه حج او در سال بعد به جا آورده شود، باید سال اول برای خود و سال بعد برای كسی كه اجیر شده حج نماید.

مسأله 2047- اگر در سال اولی كه مستطیع شده به مكه رود و در وقت معینی كه دستور داده اند به عرفات و مشعر الحرام نرسد چنانچه در سالهای بعد مستطیع نباشد حج بر او واجب نیست. ولی اگر از سالهای پیش مستطیع بوده و نرفته اگر چه به زحمت باشد باید حج كند.

مسأله 2048- اگر در سال اولی كه مستطیع شده حج نكند و بعد به واسطه پیری یا مرض و ناتوانی نتواند حج نماید و ناامید باشد از اینكه بعداً خودش حج كند، باید دیگری را از طرف خود بفرستد، بلكه اگر در سال اولی كه به قدر رفتن حج مال پیدا كرده، به واسطه پیری یا مرض یا ناتوانی نتواند حج كند، احتیاط مستحب آن است كسی را از طرف خود بفرستد كه حج نماید.

مسأله 2049- كسی كه از طرف دیگری برای حج اجیر شده، باید طواف نساء را از طرف او یا به نیت ما فی الذّمّة به جا آورد و اگر به جا نیاورد، زن بر آن اجیر حرام می شود.

مسأله 2050- اگر طواف نساء را درست به جا نیاورد یا فراموش كند، چنانچه در بین

راه یا بعد از مراجعت به وطن، یادش بیاید، باید در صورت امكان دوباره برگردد و آن را انجام دهد و در صورت عدم تمكن از بازگشت خودش، دیگری را برای انجام آن نایب بگیرد تا زن بر او حلال باشد.

احكام خرید و فروش

چیزهایی كه در خرید و فروش مستحب است

مسأله 2051- یاد گرفتن احكام معاملات به قدری كه مورد احتیاج است لازم است، و مستحب است فروشنده بین مشتریها در قیمت جنس فرق نگذارد و در قیمت جنس سخت گیری نكند، و كسی كه با او معامله كرده اگر پشیمان شود و از او تقاضا كند كه معامله را به هم بزند بپذیرد.

مسأله 2052- اگر انسان نداند معامله ای كه كرده صحیح است یا باطل، نمی تواند در مالی كه گرفته تصرف نماید ولی چنانچه در موقع معامله، احكام آن را می دانسته و بعد از معامله شك كند، تصرف او اشكال ندارد و معامله صحیح است.

مسأله 2053- كسی كه مال ندارد و مخارجی بر او واجب است مثل خرج زن و بچه، باید كسب كند و برای كارهای مستحب مانند وسعت دادن به عیالات و دستگیری از فقرا كسب كردن مستحب است.

معاملات مكروه

مسأله 2054- عمده معاملات مكروه از این قرار است: اول: بنده فروشی. دوم:

قصابی. سوم: كفن فروشی. چهارم: معامله با مردمان پست. پنجم: معامله بین اذان صبح و اول آفتاب. ششم: آن كه كار خود را خرید و فروش گندم و جو و مانند اینها قرار دهد. هفتم: آن كه برای خریدن جنسی كه دیگری می خواهد بخرد داخل معامله او شود.

معاملات باطل

مسأله 2055- در چند مورد معامله باطل است: اول: خرید و فروش عین نجس مثل بول و غائط و مسكرات، بنا بر اقوی در بعضی و بنا بر احتیاط واجب در بعضی.

دوم: خرید و فروش مال غصبی مگر آن كه صاحبش معامله را اجازه كند. سوم: خرید و فروش چیزهایی كه مال نیست. چهارم: معامله چیزی كه منافع معمولی آن حرام باشد، مثل آلات قمار و موسیقی. پنجم: معامله ای كه در آن ربا باشد. و حرام است غش در معامله یعنی فروختن جنسی كه با چیز دیگر مخلوط است، در صورتی كه آن چیز معلوم نباشد و فروشنده هم به خریدار نگوید، مثل فروختن روغنی كه آن را با پیه مخلوط كرده است و این عمل را غش می گویند، از پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم منقول است كه فرمود: از ما نیست كسی كه در معامله با مسلمانان غش كند یا به آنان ضرر بزند یا تقلب و حیله نماید و هر كه با برادر مسلمان خود غش كند، خداوند بركت روزی او را می برد و راه معاش او را می بندد و او را به خودش واگذار می كند.

مسأله 2056- فروختن چیز پاكی كه نجس شده و آب كشیدن آن ممكن است

اشكال ندارد، ولی اگر مشتری بخواهد آن چیز را بخورد باید فروشنده نجس بودن آن را به او بگوید.

مسأله 2057- اگر چیز پاكی مانند روغن و نفت كه آب كشیدن آن ممكن نیست نجس شود، چنانچه مثلًا روغن نجس را برای خوردن به خریدار بدهند معامله باطل و عمل حرام است و اگر برای كاری بخواهند كه شرط آن پاك بودن نیست مثلًا بخواهند نفت نجس را بسوزانند، فروش آن اشكال ندارد.

مسأله 2058- باید دوایی را كه مثل شراب، عین آن نجس است معامله نكنند، ولی معامله دوایی كه عینش نجس نیست اگر به آن احتیاج داشته باشند اشكال ندارد.

مسأله 2059- خرید و فروش روغن و دواهای روان و عطرهایی كه از ممالك غیر اسلامی می آورند اگر نجس بودن آنها معلوم نباشد اشكال ندارد، ولی روغنی را كه از حیوان بعد از جان دادن آن می گیرند، چنانچه در شهر كفار از دست كافر بگیرند و از حیوانی باشد كه اگر رگ آن را ببرند خون از آن جستن می كند، نجس است و معامله آن باطل می باشد، بلكه اگر در شهر مسلمانان هم از دست كافر بگیرند معامله آن باطل است مگر آن كه بدانند كه آن كافر از مسلمان خریده است.

مسأله 2060- اگر روباه را به غیر دستوری كه در شرع معین شده كشته باشند، یا خودش مرده باشد، خرید و فروش پوست آن حرام و معامله آن باطل است.

مسأله 2061- خرید و فروش گوشت و پیه و چرمی كه از ممالك غیر اسلامی می آورند، یا از دست كافر گرفته می شود باطل است، ولی اگر انسان بداند كه آنها از حیوانی است كه به دستور

شرع كشته شده خرید و فروش آنها اشكال ندارد.

مسأله 2062- خرید و فروش گوشت و پیه و چرمی كه از دست مسلمان گرفته شود اشكال ندارد، ولی اگر انسان بداند كه آن مسلمان آن را از دست كافر گرفته و تحقیق نكرده كه از حیوانی است كه به دستور شرع كشته شده یا نه، خریدن آن حرام و معامله آن باطل است.

مسأله 2063- خرید و فروش مسكرات حرام و معامله آنها باطل است.

مسأله 2064- فروختن مال غصبی باطل است، و فروشنده باید پولی را كه از خریدار گرفته به او برگرداند.

مسأله 2065- اگر خریدار قصدش این باشد كه پول جنس را ندهد معامله اشكال دارد.

مسأله 2066- اگر خریدار بخواهد پول جنس را بعداً از حرام بدهد، و از اول هم قصدش این باشد معامله اشكال دارد. و اگر از اول قصدش این نباشد معامله صحیح است ولی باید مقداری را كه بدهكار است از مال حلال بدهد.

مسأله 2067- خرید و فروش آلات لهو مثل تار و ساز حتی سازهای كوچك حرام است.

مسأله 2068- اگر چیزی را كه می شود استفاده حلال از آن ببرند به قصد این بفروشد كه آن را در حرام مصرف كنند مثلًا انگور را به این قصد بفروشد كه از آن شراب تهیه نمایند، معامله آن حرام و باطل است.

مسأله 2069- خرید و فروش مجسمه و صابون یا چیزهای دیگری كه روی آن مجسمه دارد اشكال ندارد.

مسأله 2070- خریدن چیزی كه از قمار، یا دزدی، یا از معامله باطل تهیه شده باطل و تصرف در آن مال حرام است. و اگر كسی آن را بخرد باید به صاحب اصلیش برگرداند.

مسأله 2071- اگر

روغنی را كه با پیه مخلوط است بفروشد، چنانچه آن را معین كند مثلًا بگوید این یك من روغن را می فروشم، مشتری می تواند معامله را به هم بزند، ولی اگر آن را معین نكند بلكه یك من روغن بفروشد، بعد روغنی كه پیه دارد بدهد، مشتری می تواند آن روغن را پس بدهد و روغن خالص مطالبه نماید.

مسأله 2072- اگر مقداری از جنسی را كه با وزن یا پیمانه می فروشند به زیادتر از همان جنس بفروشد، مثلًا یك من گندم را به یك من و نیم گندم بفروشد. ربا و حرام است و گناه یك درهم ربا بزرگتر از آن است كه انسان هفتاد مرتبه با محرم خود زنا كند، بلكه اگر یكی از دو جنس سالم و دیگری معیوب، یا جنس یكی خوب و جنس دیگری بد باشد، یا با یكدیگر تفاوت قیمت داشته باشند، چنانچه بیشتر از مقداری كه می دهد بگیرد، باز هم ربا و حرام است، پس اگر مس درست را بدهد و بیشتر از آن مس شكسته بگیرد یا برنج صدری را بدهد و بیشتر از آن برنج گرده بگیرد یا طلای ساخته را بدهد و بیشتر از آن طلای نساخته بگیرد، ربا و حرام می باشد.

مسأله 2073- اگر چیزی را كه اضافه می گیرد غیر از جنسی باشد كه می فروشد، مثلًا یك من گندم به یك من گندم و یك قران پول بفروشد باز هم ربا و حرام است بلكه اگر چیزی زیادتر نگیرد ولی شرط كند كه خریدار عملی برای او انجام دهد، ربا و حرام می باشد.

مسأله 2074- اگر كسی كه مقدار كمتر را می دهد چیزی علاوه كند مثلًا یك من گندم

و یك دستمال را به یك من و نیم گندم بفروشد، اگر مقدار كمتر در قیمت مساوی با مقدار بیشتر همجنس آن باشد و كسی كه مقدار كمتر را می دهد، برای خلاصی از فروش آن به زیادتر از همجنس، چیزی علاوه كند مثلًا یك من گندم اعلا و یك دستمال را به یك من و نیم گندم متوسّط بفروشد اشكال ندارد، و همچنین است اگر از هر دو طرف چیزی زیاد كنند مثلًا یك من گندم و یك دستمال را به یك من و نیم گندم و یك دستمال بفروشد، ولی اگر چیز علاوه، برای فرار از ربا باشد، مثلًا یك من گندم خوب را به یك من و نیم گندم خوب مثل آن، بخواهد نسیه بفروشد و برای فرار از ربا، چیزی بر یك من گندم علاوه كند، جایز نیست.

مسأله 2075- اگر چیزی را كه مثل پارچه با متر و ذرع می فروشند یا چیزی را كه مثل گردو و تخم مرغ با شماره معامله می كنند، بفروشد و زیادتر بگیرد مثلًا ده تا تخم مرغ بدهد و یازده تا بگیرد اشكال ندارد.

مسأله 2076- جنسی را كه در بعضی از شهرها با وزن، یا پیمانه می فروشند و در بعضی از شهرها با شماره معامله می كنند اگر در شهری كه آن را با وزن یا پیمانه می فروشند زیادتر بگیرد ربا و حرام است و در شهر دیگر ربا نیست.

مسأله 2077- اگر چیزی را كه می فروشد و عوضی را كه می گیرد از یك جنس نباشد زیادی گرفتن اشكال ندارد، پس اگر یك من برنج بفروشد و دو من گندم بگیرد معامله صحیح است.

مسأله 2078- اگر جنسی را كه

می فروشد و عوضی را كه می گیرد از یك چیز عمل آمده باشد، باید در معامله زیادی نگیرد، پس اگر یك من روغن بفروشد و در عوض آن یك من و نیم پنیر بگیرد، ربا و حرام است و احتیاط واجب آن است كه اگر میوه رسیده را با میوه نارس معامله كند زیادی نگیرد.

مسأله 2079- جو و گندم در ربا یك جنس حساب می شود، پس اگر یك من گندم بدهد و یك من و پنج سیر جو بگیرد، ربا و حرام است. و نیز اگر مثلًا ده من جو بخرد كه سر خرمن ده من گندم بدهد، چون جو را نقد گرفته و بعد از مدتی گندم را می دهد، مثل آن است كه زیادی گرفته و حرام می باشد.

مسأله 2080- اگر مسلمان از كافری كه در پناه اسلام نیست ربا بگیرد اشكال ندارد و نیز پدر و فرزند و زن و شوهر می توانند از یكدیگر ربا بگیرند.

شرایط فروشنده و خریدار

مسأله 2081- برای فروشنده و خریدار شش چیز شرط است: اول: آن كه بالغ باشند. دوم: آن كه عاقل باشند. سوم: آن كه حاكم شرع آنان را از تصرف در اموالشان جلوگیری نكرده باشد. چهارم: آن كه قصد خرید و فروش داشته باشند پس اگر مثلًا به شوخی بگوید مال خود را فروختم، معامله باطل است. پنجم: آن كه كسی آنها را مجبور نكرده باشد. ششم: آن كه جنس و عوضی را كه می دهند مالك باشند یا مثل پدر و جد صغیر، اختیار مال در دست آنان باشد، و احكام اینها در مسائل آینده گفته خواهد شد.

مسأله 2082- معامله با بچه نابالغ باطل است، اگر چه پدر یا جد

آن بچه به او اجازه داده باشند كه معامله كند، ولی اگر بچه ممیز باشد و چیز كم قیمتی را كه معامله آن برای بچه ها متعارف است معامله كند اشكال ندارد، و نیز اگر طفل وسیله باشد كه پول را به فروشنده بدهد و جنس را به خریدار برساند، یا جنس را به خریدار بدهد و پول را به فروشنده برساند،- چون واقعاً دو نفر بالغ با یكدیگر معامله كرده اند- معامله صحیح است، ولی باید فروشنده و خریدار یقین داشته باشند كه طفل جنس و پول را به صاحب آن می رساند.

مسأله 2083- اگر از بچه نابالغ چیزی بخرد، یا چیزی به او بفروشد باید جنس یا پولی را كه از او گرفته به صاحب آن بدهد، یا از صاحبش رضایت بخواهد. و اگر صاحب آن را نمی شناسد و برای شناختن او هم وسیله ای ندارد، باید چیزی را كه از بچه گرفته از طرف صاحب آن مظالم بدهد ولی اگر چیزی را كه گرفته مال خود صغیر باشد باید به ولیش برساند، و اگر او را پیدا نكرد به حاكم شرع بدهد.

مسأله 2084- اگر كسی با بچه نابالغ معامله كند و جنس یا پولی كه به بچه داده از بین برود نمی تواند از بچه یا ولی او مطالبه كند.

مسأله 2085- اگر خریدار یا فروشنده را به معامله مجبور كُنند چنانچه بعد از معامله راضی شود و بگوید راضی هستم، معامله صحیح است ولی احتیاط مستحب آن است كه دوباره صیغه معامله را بخوانند.

مسأله 2086- اگر انسان مال كسی را بدون اجازه او بفروشد چنانچه صاحب مال به فروش آن راضی نشود و اجازه نكند معامله باطل

است.

مسأله 2087- پدر و جد پدری طفل در صورتی می توانند مال طفل را بفروشند كه برای او مفسده نداشته باشد بلكه بهتر آن است كه تا مصلحت نباشد نفروشند امّا وصی پدر و وصی جد پدری و حاكم شرع فقط در صورتی می توانند مال طفل را بفروشند كه مصلحت طفل در آن باشد.

مسأله 2088- اگر كسی مالی را غصب كند و بفروشد و بعد از فروش صاحب مال معامله را برای خودش اجازه دهد، معامله صحیح است و احتیاط واجب آن است كه مشتری و صاحب مال در منفعتی كه برای جنس و عوض آن بوده با یكدیگر مصالحه كنند.

مسأله 2089- اگر كسی مالی را غصب كند و بفروشد به قصد این كه پول آن، مال خودش باشد، چنانچه صاحب مال معامله را اجازه نكند معامله باطل است، و اگر برای كسی هم كه مال را غصب كرده اجازه نماید صحیح بودن معامله اشكال دارد.

شرایط جنس و عوض آن

مسأله 2090- جنسی كه می فروشند و چیزی كه عوض آن می گیرند پنج شرط دارد:

اول: آن كه مقدار آن با وزن یا پیمانه یا شماره و مانند اینها معلوم باشد.

دوم: آن كه بتوانند آن را تحویل دهند، بنا بر این فروختن اسبی كه فرار كرده صحیح نیست، ولی اگر بنده ای را كه فرار كرده با چیزی كه می تواند تحویل دهد مثلًا با یك فرش بفروشد، اگر چه آن بنده پیدا نشود، معامله صحیح است و در غیر بنده مشكل است.

سوم: خصوصیاتی را كه در جنس و عوض هست و به واسطه آنها میل مردم به معامله فرق می كند معین نماید.

چهارم: كسی در جنس، یا در عوض آن حقی نداشته باشد، پس

مالی را كه انسان پیش كسی گرو گذاشته، بدون اجازه او نمی تواند بفروشد.

پنجم: آن كه بنا بر احتیاط خودِ جنس را بفروشد نه منفعت آن را اگر چه جائز بودن خالی از قوّت نیست، پس اگر مثلًا منفعت یك ساله خانه را بفروشد صحیح است، و چنانچه خریدار به جای پول، منفعت ملك خود را بدهد، مثلًا فرشی را از كسی بخرد و عوض آن منفعت یك ساله خانه خود را به او واگذار كند اشكال ندارد، و احكام اینها در مسائل آینده گفته خواهد شد.

مسأله 2091- جنسی را كه در شهری با وزن یا پیمانه معامله می كنند در آن شهر انسان باید با وزن یا پیمانه بخرد، ولی می تواند همان جنس را در شهری كه با دیدن معامله می كنند، با دیدن خریداری نماید.

مسأله 2092- چیزی را كه با وزن خرید و فروش می كنند با پیمانه هم می شود معامله كرد، به این طور كه اگر مثلًا می خواهد ده من گندم بفروشد با پیمانه ای كه یك من گندم می گیرد ده پیمانه بدهد.

مسأله 2093- اگر یكی از شرطهایی كه گفته شد در معامله نباشد معامله باطل است ولی اگر خریدار و فروشنده راضی باشند كه در مال یكدیگر تصرف كنند تصرف آنها اشكال ندارد.

مسأله 2094- معامله چیزی را كه وقف شده باطل است، ولی اگر بطوری خراب شود كه نتوانند استفاده ای را كه مال برای آنها وقف شده از آن ببرند، مثلا حصیر مسجد به طوری پاره شود كه نتوانند روی آن نماز بخوانند، فروش آن اشكال ندارد و در صورتی كه ممكن باشد باید پول آن را در همان مسجد به مصرفی برسانند كه به مقصود

وقف كننده نزدیكتر باشد.

مسأله 2095- هرگاه بین كسانی كه مال را برای آنان وقف كرده اند بطوری اختلاف پیدا شود كه اگر مال وقف را نفروشند، گمان آن برود كه مال یا جانی تلف شود، می توانند آن مال را بفروشند و بین موقوف علیهم تقسیم نمایند، ولی چنانچه اختلاف با تنها فروختن و تهیه مكان دیگر برطرف می شود، لازم است آن موقوفه، به محل دیگر تبدیل و یا با پول فروش آن محل دیگر خریده شود و به جای مكان اول، و در همان جهت وقف اولی، وقف گردد.

مسأله 2096- خرید و فروش ملكی كه آن را به دیگری اجاره داده اند اشكال ندارد، ولی استفاده آن ملك در مدت اجاره مال مستأجر است. و اگر خریدار نداند كه آن ملك را اجاره داده اند، یا به گمان این كه مدت اجاره كم است ملك را خریده باشد، پس از اطلاع می تواند معامله خودش را بهم بزند.

صیغه خرید و فروش

مسأله 2097- در خرید و فروش لازم نیست صیغه عربی بخوانند، مثلًا اگر فروشنده به فارسی بگوید این مال را در عوض این پول فروختم و مشتری بگوید قبول كردم معامله صحیح است، ولی خریدار و فروشنده باید قصد انشاء داشته باشند، یعنی به گفتن این دو جمله مقصودشان خرید و فروش باشد.

مسأله 2098- اگر در موقع معامله صیغه نخوانند، ولی فروشنده در مقابل مالی كه از خریدار می گیرد، مال خود را ملك او كند و او بگیرد، معامله صحیح است و هر دو مالك می شوند.

خرید و فروش میوه ها

مسأله 2099- فروش میوه ای كه گل آن ریخته و دانه بسته بطوری كه معمولًا دیگر از آفت گذشته باشد، پیش از چیدن صحیح است. و نیز فروختن غوره بر درخت اشكال ندارد.

مسأله 2100- اگر بخواهند میوه ای را كه بر درخت است، پیش از آن كه گلش بریزد بفروشند، باید چیزی كه دارای مالیت و قابل فروش جداگانه و ملك فروشنده باشد با آن ضمیمه نمایند.

مسأله 2101- اگر خرمایی را كه زرد یا سرخ شده، بر درخت بفروشند اشكال ندارد، ولی نباید عوض آن را خرما بگیرند.

مسأله 2102- فروختن خیار و بادمجان و سبزیها و مانند اینها كه سالی چند مرتبه چیده می شود، در صورتی كه ظاهر و نمایان شده باشد و معین كنند كه مشتری در سال چند دفعه آن را بچیند اشكال ندارد.

مسأله 2103- اگر خوشه گندم و جو را بعد از آن كه دانه بسته، به چیز دیگری غیر گندم و جو بفروشند اشكال ندارد.

نقد و نسیه

مسأله 2104- اگر جنسی را نقد بفروشند، خریدار و فروشنده، بعد از معامله می توانند جنس و پول را از یكدیگر مطالبه نموده و تحویل بگیرند و تحویل دادن خانه و زمین و مانند اینها به این است كه آن را در اختیار خریدار بگذارند كه بتواند در آن تصرف كند، و تحویل دادن فرش و لباس و مانند اینها به این است كه آن را طوری در اختیار خریدار بگذارند كه اگر بخواهد آن را به جای دیگر ببرد فروشنده جلوگیری نكند.

مسأله 2105- در معامله نسیه باید مدت كاملًا معلوم باشد، پس اگر جنسی را بفروشد كه سر خرمن پول آن را بگیرد، چون مدت كاملًا معین نشده

معامله باطل است.

مسأله 2106- اگر جنسی را نسیه بفروشد، پیش از تمام شدن مدتی كه قرار گذاشته اند، نمی تواند عوض آن را از خریدار مطالبه نماید، ولی اگر خریدار بمیرد و از خودش مال داشته باشد، فروشنده می تواند پیش از تمام شدن مدت، طلبی را كه دارد از ورثه او مطالبه نماید.

مسأله 2107- اگر جنسی را نسیه بفروشد، بعد از تمام شدن مدتی كه قرار گذاشته اند، می تواند عوض آن را از خریدار مطالبه نماید، ولی اگر خریدار نتواند بپردازد، باید او را مهلت دهد.

مسأله 2108- اگر به كسی كه قیمت جنس را نمی داند، مقداری نسیه بدهد و قیمت آن را به او نگوید معامله باطل است. ولی اگر به كسی كه قیمت نقدی جنس را می داند نسیه بدهد و گرانتر حساب كند، مثلًا بگوید جنسی را كه به تو نسیه می دهم تومانی یك ریال از قیمتی كه نقد می فروشم گرانتر حساب می كنم و او قبول كند اشكال ندارد.

مسأله 2109- كسی كه جنسی را نسیه فروخته و برای گرفتن پول آن مدتی قرار داده، اگر مثلًا بعد از گذشتن نصف مدت، مقداری از طلب خود را كم كند و بقیه را نقد بگیرد اشكال ندارد.

معامله سَلَف

مسأله 2110- معامله سلف آن است كه مشتری پول را بدهد كه بعد از مدتی جنس را تحویل بگیرد و اگر بگوید این پول را می دهم كه مثلًا بعد از شش ماه فلان جنس را بگیرم و فروشنده بگوید قبول كردم، یا فروشنده پول را بگیرد و بگوید فلان جنس را فروختم كه بعد از شش ماه تحویل بدهم معامله صحیح است.

مسأله 2111- اگر پول طلا و نقره را سلف بفروشد و

عوض آن را پول طلا و نقره بگیرد معامله باطل است. ولی اگر جنسی را سلف بفروشد و عوض آن را جنس دیگر یا پول بگیرد معامله صحیح است. و احتیاط مستحب آن است در عوض جنسی كه می فروشد پول بگیرد و جنس دیگر نگیرد.

شرایط معامله سَلَف

مسأله 2112- معامله سلف شش شرط دارد:

اول: خصوصیاتی را كه قیمت جنس به واسطه آنها فرق می كند معین نمایند. ولی دقت زیاد هم لازم نیست، همین قدر كه مردم بگویند خصوصیات آن معلوم شده كافی است، پس معامله سلف در نان و گوشت و پوست حیوان و مانند اینها در صورتی كه نشود خصوصیاتشان را بطوری معین كنند كه برای مشتری مجهول نباشد و معامله غرری باشد باطل است.

دوم: پیش از آن كه خریدار و فروشنده از هم جدا شوند، خریدار تمام قیمت را به فروشنده بدهد، یا به مقدار پول آن از فروشنده طلبكار باشد كه در این صورت بهتر آن است كه فروشنده پول جنس را به ذمه مشتری قرار دهد، پس از آن مشتری طلبی را كه از فروشنده دارد بابت پول جنسی كه به ذمه او است حساب كند و چنانچه مقداری از قیمت آن را بدهد، اگر چه معامله به آن مقدار صحیح است ولی فروشنده می تواند معامله همان مقدار را به هم بزند.

سوم: مدت را كاملًا معین كنند، و اگر مثلًا بگوید تا اول خرمن جنسی را تحویل می دهم چون مدت كاملًا معلوم نشده معامله باطل است.

چهارم: وقتی را برای تحویل جنس معین كنند كه در آن وقت، بقدری از آن جنس وجود داشته باشد كه اطمینان داشته باشند كه نایاب نخواهد بود.

پنجم: بنا

بر احتیاط واجب جای تحویل جنس را معین نمایند، ولی اگر از حرفهای آنان جای آن معلوم باشد لازم نیست اسم آن جا را ببرند.

ششم: وزن یا پیمانه آن را معین كنند و جنسی را هم كه معمولًا با دیدن، معامله می كنند اگر سلف بفروشند اشكال ندارد، ولی باید مثل بعضی از اقسام گردو و تخم مرغ تفاوت افراد آن بقدری كم باشد كه مردم به آن اهمیت ندهند.

احكام معامله سَلَف

مسأله 2113- انسان نمی تواند جنسی را كه سلف خریده پیش از تمام شدن مدت بفروشد و بعد از تمام شدن مدت، اگر چه آن را تحویل نگرفته باشد، فروختن آن اشكال ندارد.

مسأله 2114- در معامله سلف اگر فروشنده جنسی را كه قرارداد كرده، بدهد، مشتری باید قبول كند. و نیز اگر بهتر از آنچه قرار گذاشته بدهد یعنی همان اوصاف را با زیادتی كمال دارا باشد، مشتری باید قبول نماید و اگر این طور نباشد لازم نیست قبول كند مثل آن كه بنده جاهل خریده باشد و بایع بخواهد عالم بدهد.

مسأله 2115- اگر جنسی را كه فروشنده می دهد، پست تر از جنسی باشد كه قرارداد كرده، مشتری می تواند قبول نكند.

مسأله 2116- اگر فروشنده به جای جنسی كه قرارداد كرده، جنس دیگری بدهد، در صورتی كه مشتری راضی شود اشكال ندارد.

مسأله 2117- اگر جنسی را كه سلف فروخته در موقعی كه باید آن را تحویل دهد، نایاب شود و نتواند آن را تهیه كند، مشتری می تواند صبر كند تا تهیه نماید یا معامله را به هم بزند و چیزی را كه داده پس بگیرد.

مسأله 2118- اگر جنسی را بفروشد و قرار بگذارد كه بعد از مدتی تحویل

دهد و پول آن را هم بعد از مدتی بگیرد، معامله باطل است.

فروش طلا و نقره، به طلا و نقره

مسأله 2119- اگر طلا را به طلا یا نقره را به نقره بفروشد، سكه دار باشند یا بی سكه، در صورتی كه وزن یكی از آنها زیادتر از دیگری باشد معامله حرام و باطل است.

مسأله 2120- اگر طلا را به نقره، یا نقره را به طلا بفروشد، معامله صحیح است و لازم نیست وزن آنها مساوی باشد.

مسأله 2121- اگر طلا یا نقره را به طلا، یا نقره بفروشند، باید فروشنده و خریدار پیش از آن كه از یكدیگر جدا شوند، جنس و عوض آن را به یكدیگر تحویل دهند و اگر هیچ مقدار از چیزی را كه قرار گذاشته اند تحویل ندهند معامله باطل است.

مسأله 2122- اگر فروشنده یا خریدار تمام چیزی را كه قرار گذاشته تحویل دهد و دیگری مقداری از آن را تحویل دهد و از یكدیگر جدا شوند، اگر چه معامله به آن مقدار صحیح است ولی كسی كه تمام مال به دست او نرسیده می تواند معامله را به هم بزند.

مسأله 2123- اگر مقداری خاك نقره معدن را به همان مقدار نقره خالص و یا مقداری خاك طلای معدن را به همان مقدار طلای خالص بفروشند، معامله باطل است. ولی فروختن خاك نقره به طلا و خاك طلا به نقره به هر صورت اشكال ندارد.

مواردی كه انسان می تواند معامله را به هم بزند

مسأله 2124- حق به هم زدن معامله را خیار می گویند و خریدار و فروشنده در یازده صورت می توانند معامله را به هم بزنند:

اول: آن كه از مجلس معامله متفرق نشده باشند و این خیار را (خیار مجلس) می گویند.

دوم: آن كه مغبون شده باشند. (خیار غَبْن).

سوم: در معامله قرارداد كنند كه تا مدت معینی هر دو یا یكی از آنان بتوانند

معامله را به هم بزنند (خیار شرط).

چهارم: فروشنده یا خریدار، مال خود را بهتر از آنچه هست نشان دهد و طوری كند كه قیمت مال در نظر مردم زیاد شود (خیار تدلیس).

پنجم: فروشنده یا خریدار شرط كند كه كاری انجام دهد، یا شرط كند مالی را كه می دهد طور مخصوصی باشد، و به آن شرط عمل نكند كه در این صورت دیگری می تواند معامله را به هم بزند (خیار تخلف شرط).

ششم: در جنس یا عوض آن عیبی باشد (خیار عیب).

هفتم: معلوم شود مقداری از جنسی را كه فروخته اند، مال دیگری است، كه اگر صاحب آن به معامله راضی نشود، خریدار می تواند معامله را به هم بزند یا پول آن مقدار را از فروشنده بگیرد، و نیز اگر معلوم شود مقداری از چیزی را كه خریدار عوض قرار داده، مال دیگری است و صاحب آن راضی نشود، فروشنده می تواند معامله را به هم بزند، یا عوض آن مقدار را از خریدار بگیرد (خیار شركت).

هشتم: فروشنده خصوصیات جنس معینی را كه مشتری ندیده به او بگوید بعد معلوم شود طوری كه گفته نبوده است. كه در این صورت مشتری می تواند معامله را به هم بزند، و نیز اگر مشتری خصوصیات عوض معینی را كه می دهد بگوید، بعد معلوم شود طوری كه گفته نبوده است، فروشنده می تواند معامله را به هم بزند (خیار رؤیت).

نهم: مشتری پول جنسی را كه نقد خریده تا سه روز ندهد و فروشنده هم جنس را تحویل ندهد كه اگر مشتری شرط نكرده باشد كه دادن پول را تأخیر بیندازد و شرط تأخیر جنس هم نشده باشد فروشنده می تواند معامله را به هم بزند

ولی اگر جنسی را كه خریده مثل بعضی از میوه ها باشد كه اگر یك روز بماند ضایع می شود، چنانچه تا شب پول آن را ندهد و شرط نكرده باشد كه دادن پول را تأخیر بیندازد و شرط تأخیر جنس هم نشده باشد، فروشنده می تواند معامله را به هم بزند (خیار تأخیر).

دهم: حیوانی را خریده باشد كه خریدار تا سه روز می تواند معامله را به هم بزند (خیار حیوان).

یازدهم: فروشنده نتواند جنسی را كه فروخته تحویل دهد، مثلًا اسبی را كه فروخته فرار نماید كه در این صورت مشتری می تواند معامله را به هم بزند (خیار تعذر تسلیم). و احكام اینها در مسائل آینده گفته خواهد شد.

مسأله 2125- اگر خریدار قیمت جنس را نداند، یا در موقع معامله غفلت كند و جنس را گرانتر از قیمت معمولی آن بخرد، چنانچه بقدری گران خریده كه مردم او را مغبون می دانند و به كمی و زیادی آن اهمیت می دهند، می تواند معامله را به هم بزند و نیز اگر فروشنده قیمت جنس را نداند، یا موقع معامله غفلت كند و جنس را ارزانتر از قیمت آن بفروشد در صورتی كه مردم به مقداری كه ارزان فروخته اهمیت بدهند و او را مغبون بدانند، می تواند معامله را به هم بزند.

مسأله 2126- در معامله بیع شرط، كه مثلًا خانه هزار تومانی را به دویست تومان می فروشند و قرار می گذارند كه اگر فروشنده سر مدت پول را بدهد بتواند معامله را به هم بزند، در صورتی كه خریدار و فروشنده قصد خرید و فروش داشته باشند معامله صحیح است.

مسأله 2127- در معامله بیع شرط اگر چه فروشنده اطمینان داشته باشد كه هرگاه

سر مدت پول را ندهد، خریدار ملك را به او می دهد معامله صحیح است، ولی اگر سر مدت پول را ندهد، حق ندارد ملك را از خریدار مطالبه كند و اگر خریدار بمیرد، نمی تواند ملك را از ورثه او مطالبه نماید.

مسأله 2128- اگر چای اعلا را با چای پست مخلوط كند و به اسم چای اعلا بفروشد، مشتری می تواند معامله را به هم بزند.

مسأله 2129- اگر خریدار بفهمد مالی را كه گرفته عیبی دارد مثلًا حیوانی را بخرد و بفهمد كه یك چشم آن كور است، چنانچه آن عیب پیش از معامله در مال بوده و او نمی دانسته، می تواند معامله را به هم بزند، یا فرق قیمت سالم و معیوب آن را معین كند و به نسبت تفاوت قیمت سالم و معیوب از پولی كه به فروشنده داده پس بگیرد مثلًا مالی را كه به چهار تومان خریده، اگر بفهمد معیوب است، در صورتی كه قیمت سالم آن هشت تومان و قیمت معیوب آن شش تومان باشد، چون فرق قیمت سالم و معیوب یك چهارم می باشد می تواند یك چهارم پولی را كه داده یعنی یك تومان از فروشنده بگیرد.

مسأله 2130- اگر فروشنده بفهمد در عوضی كه گرفته عیبی هست چنانچه آن عیب پیش از معامله در عوض بوده و او نمی دانسته می تواند معامله را به هم بزند، یا تفاوت قیمت سالم و معیوب را به دستوری كه در مسأله پیش گفته شد بگیرد.

مسأله 2131- اگر بعد از معامله و پیش از تحویل گرفتن مال عیبی در آن پیدا شود، خریدار می تواند معامله را به هم بزند، و نیز اگر در عوض مال بعد از معامله

و پیش از تحویل گرفتن، عیبی پیدا شود، فروشنده می تواند معامله را به هم بزند، ولی اگر بخواهند تفاوت قیمت بگیرند اشكال دارد.

مسأله 2132- اگر بعد از معامله عیب مال را بفهمد و فوراً معامله را به هم نزند، دیگر حق بهم زدن معامله را ندارد.

مسأله 2133- هرگاه بعد از خریدن جنس عیب آن را بفهمد، اگر چه فروشنده حاضر نباشد می تواند معامله را به هم بزند.

مسأله 2134- در چهار صورت اگر خریدار بفهمد مال عیبی دارد نمی تواند معامله را بهم بزند، یا تفاوت قیمت بگیرد: اول: آنكه موقع خریدن، عیب مال را بداند. دوم: به عیب مال راضی شود. سوم: در وقت معامله بگوید: اگر مال عیبی داشته باشد، پس نمی دهم و تفاوت قیمت هم نمی گیرم. چهارم: فروشنده در وقت معامله بگوید: این مال را با هر عیبی كه دارد می فروشم، ولی اگر عیبی را معین كند و بگوید مال را با این عیب می فروشم و معلوم شود عیب دیگری هم دارد، خریدار می تواند برای عیبی كه فروشنده معین نكرده مال را پس دهد، یا تفاوت بگیرد.

مسأله 2135- در سه صورت اگر خریدار بفهمد مال عیبی دارد، نمی تواند معامله را به هم بزند، ولی می تواند تفاوت قیمت بگیرد:

اول: آنكه بعد از معامله تغییری در مال بدهد كه مردم بگویند بطوری كه خریداری و تحویل داده شده باقی نمانده است.

دوم: بعد از معامله بفهمد مال عیب دارد و فقط حق برگرداندن آن را ساقط كند.

سوم: بعد از تحویل گرفتن مال، عیب دیگری در آن پیدا شود. ولی اگر حیوان معیوبی را بخرد و پیش از گذشتن سه روز، عیب دیگری پیدا كند اگر چه آن

را تحویل گرفته باشد باز هم می تواند آن را پس دهد، و نیز اگر فقط خریدار تا مدتی حق به هم زدن معامله را داشته باشد و در آن مدت، مال عیب دیگری پیدا كند، اگر چه آن را تحویل گرفته باشد، می تواند معامله را به هم بزند.

مسأله 2136- اگر انسان مالی داشته باشد كه خودش آن را ندیده و دیگری خصوصیات آن را برای او گفته باشد، چنانچه او همان خصوصیات را به مشتری بگوید و آن را بفروشد و بعد از فروش بفهمد كه بهتر از آن بوده می تواند معامله را به هم بزند.

مسائل متفرقه

مسأله 2137- اگر فروشنده قیمت خرید جنس را به مشتری بگوید باید تمام چیزهایی را كه به واسطه آنها قیمت مال كم یا زیاد می شود بگوید اگر چه به همان قیمت یا به كمتر از آن بفروشد، مثلًا باید بگوید كه نقد خریده است یا نسیه.

مسأله 2138- اگر انسان جنسی را به كسی بدهد و قیمت آن را معین كند و بگوید این جنس را به این قیمت بفروش و هر چه زیادتر فروختی مال خودت باشد، هر چه زیادتر از آن قیمت بفروشد مال دلال است. و نیز اگر بگوید این جنس را به این قیمت به تو فروختم و او بگوید قبول كردم یا به قصد فروختن، جنس را به او بدهد و او هم به قصد خریدن بگیرد، هر چه زیادتر از آن قیمت بفروشد مال خود اوست.

مسأله 2139- اگر قصاب گوشت نر بفروشد و به جای آن، گوشت ماده بدهد معصیت كرده است، پس اگر آن گوشت را معین كرده و گفته این گوشت نر

را می فروشم، مشتری می تواند معامله را به هم بزند. و اگر آن را معین نكرده، در صورتی كه مشتری به گوشتی كه گرفته راضی نشود، قصاب باید گوشت نر به او بدهد.

مسأله 2140- اگر مشتری به بزاز بگوید پارچه ای می خواهم كه رنگ آن نرود و بزاز پارچه ای به او بفروشد كه رنگ آن برود، مشتری می تواند معامله را به هم بزند.

مسأله 2141- قسم خوردن در معامله اگر راست باشد مكروه است و اگر دروغ باشد حرام است.

احكام شركت

مسأله 2142- اگر دو نفر بخواهند با هم شركت كنند، چنانچه قبل از خواندن عقد شركت یا بعد از آن هر كدام مقداری از مال خود را با مال دیگری بطوری مخلوط كند كه از یكدیگر تشخیص داده نشود و به عربی یا به زبان دیگر صیغه شركت را بخوانند، یا كاری كنند كه معلوم باشد می خواهند با یكدیگر شریك باشند، شركت آنان صحیح است.

مسأله 2143- اگر چند نفر در مزدی كه از كار خودشان می گیرند با یكدیگر شركت كنند، مثل دلاكها كه قرار می گذارند هر قدر مزد گرفتند با هم قسمت كنند شركت آنان صحیح نیست.

مسأله 2144- اگر دو نفر با یكدیگر شركت كنند كه هر كدام به اعتبار خود جنسی بخرد و قیمت آن را خودش بدهكار شود ولی در جنسی كه هر كدام خریده اند و در استفاده آن با یكدیگر شریك باشند صحیح نیست اما اگر هر كدام دیگری را وكیل كند كه جنس را برای او نسیه بخرد بعد هر شریكی جنس را برای خودش و شریكش بخرد كه هر دو بدهكار شوند شركت صحیح است.

مسأله 2145- كسانی كه به واسطه عقد شركت با

هم شریك می شوند، باید مكلف و عاقل باشند و از روی قصد و اختیار شركت كنند، و نیز باید بتوانند در مال خود تصرف نمایند، پس آدم سفیهی كه مال خود را در كارهای بیهوده مصرف می كند، اگر حاكم شرع او را از تصرف در اموالش جلوگیری كرده باشد اگر شركت كند صحیح نیست.

مسأله 2146- اگر در عقد شركت شرط كنند كسی كه كار می كند یا بیشتر از شریك دیگر كار می كند بیشتر منفعت ببرد، یا شرط كنند كسی كه كار نمی كند، یا كمتر كار می كند بیشتر منفعت ببرد، باید به شرطی كه كرده اند عمل نمایند.

مسأله 2147- اگر قرار بگذارند كه همه استفاده را یك نفر ببرد صحیح نیست ولی اگر قرار بگذارند كه تمام ضرر یا بیشتر آن را یكی از آنان بدهد شركت و قرارداد هر دو صحیح است.

مسأله 2148- اگر شرط نكنند كه یكی از شریكها بیشتر منفعت ببرد چنانچه سرمایه آنان یك اندازه باشد منفعت و ضرر را هم به یك اندازه می برند و اگر سرمایه آنان یك اندازه نباشد، باید منفعت و ضرر را به نسبت سرمایه قسمت نمایند، مثلًا اگر دو نفر شركت كنند و سرمایه یكی از آنان دو برابر سرمایه دیگری باشد سهم او از منفعت و ضرر دو برابر سهم دیگری است چه هر دو به یك اندازه كار كنند یا یكی كمتر كار كند، یا هیچ كار نكند.

مسأله 2149- اگر در عقد شركت شرط كنند كه هر دو با هم خرید و فروش نمایند، یا هر كدام به تنهایی معامله كنند، یا فقط یكی از آنان معامله كند، باید به قرارداد عمل نمایند.

مسأله 2150- اگر

معین نكنند كه كدام یك آنان با سرمایه خرید و فروش نماید، هیچ یك آنان بدون اجازه دیگری نمی تواند با آن سرمایه معامله كند.

مسأله 2151- شریكی كه اختیار سرمایه شركت با او است باید به قرارداد شركت عمل كند، مثلًا اگر با او قرار گذاشته اند كه نسیه بخرد یا نقد بفروشد، یا جنس را از محل مخصوصی بخرد، باید به همان قرارداد رفتار نماید و اگر با او قراری نگذاشته باشند، باید داد و ستدی نماید كه برای شركت ضرر نداشته باشد و معاملات را بطوری كه متعارف است انجام دهد، پس اگر مثلًا معمول است كه نقد بفروشد یا مال شركت را در مسافرت همراه خود نبرد باید به همین طور عمل نماید و اگر معمول است كه نسیه بدهد یا مال را به سفر ببرد می تواند همین طور عمل كند.

مسأله 2152- شریكی كه با سرمایه شركت معامله می كند، اگر بر خلاف قراردادی كه با او كرده اند خرید و فروش كند و خسارتی برای شركت پیش آید ضامن است، ولی اگر بعداً به قراردادی كه شده معامله كند صحیح است، و نیز اگر با او قراردادی نكرده باشند و بر خلاف معمول معامله كند، ضامن می باشد امّا اگر بعداً مطابق معمول معامله كند معامله او صحیح است.

مسأله 2153- شریكی كه با سرمایه شركت معامله می كند اگر زیاده روی ننماید و در نگهداری سرمایه كوتاهی نكند و اتفاقاً مقداری از آن یا تمام آن تلف شود ضامن نیست.

مسأله 2154- شریكی كه با سرمایه شركت معامله می كند اگر بگوید سرمایه تلف شده و پیش حاكم شرع قسم بخورد، باید حرف او را قبول كرد.

مسأله 2155- اگر

تمام شریكها از اجازه ای كه به تصرف در مال یكدیگر داده اند برگردند، هیچ كدام نمی توانند در مال شركت تصرف كنند، و اگر یكی از آنان از اجازه خود برگردد، شریكهای دیگر حق تصرف ندارند، ولی كسی كه از اجازه خود برگشته، می تواند در مال شركت تصرف كند.

مسأله 2156- هر وقت یكی از شریكها تقاضا كند كه سرمایه شركت را قسمت كنند، اگر چه شركت مدت داشته باشد، باید دیگران قبول نمایند. مگر آن كه قسمت مشتمل بر ردّ یا مستلزم ضرر بر شریك دیگر باشد، كه در این صورت نمی تواند او را وادار به قبول قسمت نماید.

مسأله 2157- اگر یكی از شریكها بمیرد، یا دیوانه، یا بیهوش شود یا سفیه شود و حاكم شرع او را از تصرف در اموالش جلوگیری كند شریكهای دیگر نمی توانند در مال شركت تصرف كنند.

مسأله 2158- اگر شریك، چیزی را نسیه برای خود بخرد، نفع و ضررش مال خود او است ولی اگر برای شركت بخرد و شریك دیگر بگوید به آن معامله راضی هستم، نفع و ضررش مال هر دوی آنان است.

مسأله 2159- اگر با سرمایه شركت معامله ای كنند، بعد بفهمند شركت باطل بوده چنانچه طوری باشد كه اگر می دانستند شركت درست نیست، به تصرف در مال یكدیگر راضی بودند، معامله صحیح است و هر چه از آن معامله پیدا شود، مال همه آنان است، و اگر این طور نباشد، در صورتی كه كسانی كه به تصرف دیگران راضی نبوده اند، بگویند به آن معامله راضی هستیم معامله صحیح و گرنه باطل می باشد. و در هر صورت هر كدام آنان كه برای شركت كاری كرده است، اگر به قصد مجانی

كار نكرده باشد، می تواند مزد زحمتهای خود را به اندازه معمول از شریكهای دیگر بگیرد.

احكام صلح

مسأله 2160- صلح آن است كه انسان با دیگری سازش كند كه مقداری از مال یا منفعت مال خود را ملك او كند، یا از طلب، یا حق خود بگذرد خواه در برابر عوض باشد یا بدون عوض.

مسأله 2161- دو نفری كه چیزی را به یكدیگر صلح می كنند باید بالغ و عاقل باشند، و كسی آنها را مجبور نكرده باشد و قصد صلح داشته باشند، و حاكم شرع هم آنان را از تصرف در اموالشان جلوگیری نكرده باشد.

مسأله 2162- لازم نیست صیغه صلح به عربی خوانده شود، بلكه با هر لفظی كه بفهماند با هم صلح و سازش كرده اند صحیح است.

مسأله 2163- اگر كسی گوسفندهای خود را به چوپان بدهد كه مثلًا یكسال نگهداری كند و از شیر آن استفاده نماید و مقداری روغن بدهد، چنانچه شیر گوسفند را در مقابل زحمتهای چوپان و آن روغن صلح كند صحیح است ولی اگر گوسفند را یكساله به چوپان اجاره دهد كه از شیر آن استفاده كند و در عوض، مقداری روغن بدهد اشكال دارد.

مسأله 2164- اگر كسی بخواهد طلب یا حق خود را به دیگری صلح كند در صورتی صحیح است كه او قبول نماید.

مسأله 2165- اگر انسان مقدار بدهی خود را بداند و طلبكار او نداند، چنانچه طلبكار طلب خود را به كمتر از مقداری كه هست صلح كند مثلًا پنجاه تومان طلبكار باشد و طلب خود را به ده تومان صلح نماید، زیادی برای بدهكار حلال نیست مگر آن كه مقدار بدهی خود را به او بگوید و او

را راضی كند یا طوری باشد كه اگر مقدار طلب خود را می دانست، باز هم به آن مقدار صلح می كرد.

مسأله 2166- اگر بخواهند دو چیزی را كه از یك جنس و وزن آنها معلوم است به یكدیگر صلح كنند، در صورتی صحیح است كه وزن یكی بیشتر از دیگری نباشد، ولی اگر وزن آنها معلوم نباشد، اگر چه احتمال دهند كه وزن یكی بیشتر از دیگری است صلح صحیح است.

مسأله 2167- اگر دو نفر از یك نفر طلبكار باشند، یا دو نفر از دو نفر دیگر طلبكار باشند و بخواهند طلبهای خود را به یكدیگر صلح كنند، چنانچه طلب آنان از یك جنس و وزن آنها یكی باشد مثلًا هر دو ده من گندم طلبكار باشند، مصالحه آنان صحیح است، و همچنین است اگر جنس طلب آنان یكی نباشد مثلًا یكی ده من برنج و دیگری دوازده من گندم طلبكار باشد. ولی اگر طلب آنان از یك جنس و چیزی باشد كه معمولًا با وزن یا پیمانه آن را معامله می كنند، در صورتی كه وزن یا پیمانه آنها مساوی نباشد، مصالحه آنان باطل است.

مسأله 2168- اگر از كسی طلبی دارد كه باید بعد از مدتی بگیرد چنانچه طلب خود را به مقدار كمتری صلح كند و مقصودش این باشد كه از مقداری از طلب خود گذشت كند و بقیه را نقد بگیرد اشكال ندارد.

مسأله 2169- اگر دو نفر چیزی را با هم صلح كنند، با رضایت یكدیگر می توانند صلح را به هم بزنند و نیز اگر در ضمن معامله برای هر دو یا یكی از آنان، حق به هم زدن معامله را قرار داده باشند،

كسی كه آن حق را دارد می تواند صلح را به هم بزند.

مسأله 2170- تا وقتی خریدار و فروشنده از مجلس معامله متفرق نشده اند می توانند معامله را به هم بزنند و نیز اگر مشتری حیوانی را بخرد تا سه روز حق بهم زدن معامله را دارد و همچنین اگر پول جنسی را كه نقد خریده تا سه روز ندهد و جنس را تحویل نگیرد، فروشنده می تواند معامله را به هم بزند، ولی كسی كه مال را صلح می كند در این سه صورت حق به هم زدن صلح را ندارد و در هشت صورت دیگر كه در احكام خرید و فروش گفته شد می تواند صلح را به هم بزند.

مسأله 2171- اگر چیزی را كه به صلح گرفته معیوب باشد می تواند صلح را به هم بزند، ولی نمی تواند تفاوت قیمت صحیح و معیوب را بگیرد.

مسأله 2172- هرگاه مال خود را به كسی صلح نماید و با او شرط كند كه اگر بعد از مرگ وارثی نداشتم باید چیزی را كه به تو صلح كردم وقف كنی و او هم این شرط را قبول كند، باید به شرط عمل نماید.

احكام اجاره

احكام اجاره

مسأله 2173- اجاره دهنده و كسی كه چیزی را اجاره می كند باید مكلف و عاقل باشند و به اختیار خودشان اجاره را انجام دهند و نیز باید در مال خود حق تصرف داشته باشند، پس سفیهی كه مال خود را در كارهای بیهوده مصرف می كند چنانچه حاكم شرع او را از تصرف در اموالش جلوگیری كرده باشد اگر چیزی را اجاره كند، یا اجاره دهد صحیح نیست.

مسأله 2174- انسان می تواند از طرف دیگری وكیل شود و مال او را

اجاره دهد.

مسأله 2175- اگر ولی، یا قیم بچه مال او را اجاره دهد، یا خود او را اجیر دیگری نماید اشكال ندارد. و اگر مدتی از زمان بالغ شدن او را جزء مدت اجاره قرار دهد، بعد از آنكه بچه بالغ شد، می تواند بقیه اجاره را به هم بزند، ولی هرگاه طوری بوده كه اگر مقداری از زمان بالغ بودن بچه را جزء مدت اجاره نمی كرد، بر خلاف مصلحت بچه بود، نمی تواند اجاره را به هم بزند.

مسأله 2176- بچه صغیری را كه ولی ندارد بدون اجازه مجتهد نمی شود اجیر كرد، و كسی كه به مجتهد دسترسی ندارد، می تواند از یك نفر مؤمن كه عادل باشد، اجازه بگیرد و او را اجیر نماید. به شرط آن كه اجیر گرفتن بچه نابالغ به مصلحت او، بلكه بنا بر احتیاط واجب ترك آن دارای مفسده برای بچه نابالغ باشد.

مسأله 2177- اجاره دهنده و مستأجر لازم نیست صیغه عربی بخوانند بلكه اگر مالك به كسی بگوید، ملك خود را به تو اجاره دادم و او بگوید قبول كردم، اجاره صحیح است. و نیز اگر حرفی نزنند و مالك به قصد این كه ملك را اجاره دهد، آن را به مستأجر واگذار كند و او هم به قصد اجاره كردن بگیرد اجاره صحیح می باشد.

مسأله 2178- اگر انسان بدون صیغه خواندن بخواهد برای انجام عملی اجیر شود، همین كه با رضایت طرف معامله، مشغول آن عمل شد اجاره صحیح است.

مسأله 2179- كسی كه نمی تواند حرف بزند، اگر با اشاره بفهماند كه ملك را اجاره داده، یا اجاره كرده صحیح است.

مسأله 2180- اگر خانه یا دكان یا اطاقی را اجاره كند و

صاحب ملك با او شرط كند كه فقط خود او از آنها استفاده نماید، مستأجر نمی تواند آن را به دیگری اجاره دهد و اگر شرط نكند می تواند آن را به دیگری اجاره دهد، ولی اگر بخواهد به زیادتر از مقداری كه اجاره كرده آن را اجاره دهد، باید در آن، كاری مانند تعمیر و سفیدكاری انجام داده باشد، یا به غیر جنسی كه اجاره كرده آن را اجاره دهد مثلًا اگر با پول اجاره كرده به گندم یا چیز دیگر اجاره دهد.

مسأله 2181- اگر اجیر با انسان شرط كند كه فقط برای خود انسان كار كند، نمی شود او را به دیگری اجاره داد، و اگر شرط نكند، چنانچه او را به چیزی كه اجرت او قرار داده اجاره دهد، باید زیادتر نگیرد و اگر به چیز دیگری اجاره دهد، می تواند زیادتر بگیرد.

مسأله 2182- اگر غیر خانه و دكان و اطاق و اجیر، چیز دیگر- مثلًا زمین- را اجاره كند و مالك با او شرط نكند كه فقط خودش از آن استفاده نماید، اگر چه بیشتر از مقداری كه اجاره كرده آن را اجاره دهد اشكال ندارد.

مسأله 2183- اگر خانه یا دكانی را مثلًا یكساله به صد تومان اجاره كند و از نصف آن خودش استفاده نماید، می تواند نصف دیگر آن را به صد تومان اجاره دهد، ولی اگر بخواهد نصف آن را به زیادتر از مقداری كه اجاره كرده مثلًا به صد و بیست تومان اجاره دهد، باید در آن، كاری مانند تعمیر انجام داده باشد یا به غیر جنسی كه اجاره كرده اجاره دهد.

شرایط مالی كه آن را اجاره می دهند

مسأله 2184- مالی را كه اجاره می دهند چند شرط دارد:

اول: آن كه معین باشد، پس اگر بگوید یكی از خانه های خود را اجاره دادم درست نیست. دوم: مستأجر آن را ببیند، یا كسی كه آن را اجاره می دهد طوری خصوصیات آن را بگوید كه كاملًا معلوم باشد. سوم: تحویل دادن آن ممكن باشد، پس اجاره دادن اسبی كه فرار كرده باطل است. چهارم: آن مال به واسطه استفاده كردن از بین نرود، پس اجاره دادن نان و میوه و خوردنی های دیگر صحیح نیست. پنجم: استفاده ای كه مال را برای آن اجاره داده اند ممكن باشد، پس اجاره دادن زمین برای زراعت در صورتی كه آب باران كفایت آن را نكند و از آب نهر هم مشروب نشود، صحیح نیست. ششم: چیزی را كه اجاره می دهد مال خود او باشد، و اگر مال كس دیگر را اجاره دهد، در صورتی صحیح است كه صاحبش رضایت دهد.

مسأله 2185- اجاره دادن درخت برای آن كه از میوه اش استفاده كنند اشكال ندارد.

مسأله 2186- زن می تواند برای آنكه از شیرش استفاده كنند اجیر شود و لازم نیست از شوهر خود اجازه بگیرد، ولی اگر به واسطه شیر دادن، حق شوهر از بین برود، بدون اجازه او نمی تواند اجیر شود.

شرایط استفاده ای كه مال را برای آن اجاره می دهند

مسأله 2187- استفاده ای كه مال را برای آن اجاره می دهند چهار شرط دارد:

اول: آن كه حلال باشد، بنا بر این اجاره دادن دكان برای شراب فروشی یا نگهداری شراب و كرایه دادن حیوان برای حمل و نقل شراب باطل است.

دوم: پول دادن برای آن استفاده در نظر مردم بیهوده نباشد.

سوم: اگر چیزی را كه اجاره می دهند چند استفاده دارد، استفاده ای را كه مستأجر باید از آن ببرد معین نمایند مثلًا اگر حیوانی

را كه سواری می دهد و بار می برد اجاره دهند، باید در موقع اجاره معین كنند كه سواری یا باربری آن، مال مستأجر است یا همه استفاده های آن.

چهارم: مدت استفاده را معین نمایند و اگر مدت معلوم نباشد ولی عمل را معین كنند مثلًا با خیاط قرار بگذارند كه لباس معینی را به طور مخصوصی بدوزد كافی است.

مسأله 2188- اگر ابتدای مدت اجاره را معین نكنند، ابتدای آن بعد از خواندن صیغه اجاره است.

مسأله 2189- اگر خانه ای را مثلًا یكساله اجاره دهند و ابتدای آن را یك ماه بعد از خواندن صیغه قرار دهند اجاره صحیح است، اگر چه موقعی كه صیغه می خوانند خانه در اجاره دیگری باشد.

مسأله 2190- اگر مدت اجاره را معلوم نكند و بگوید هر وقت در خانه نشستی اجاره آن، ماهی ده تومان است اجاره صحیح نیست.

مسأله 2191- اگر به مستأجر بگوید خانه را یك ماهه به ده تومان به تو اجاره دادم و بقیه به همان قیمت، در ماه اول صحیح است، ولی اگر بگوید هر ماهی ده تومان و اول و آخر آن را معین نكند اجاره حتی برای ماه اول هم باطل است.

مسأله 2192- خانه ای را كه غریب و زوار در آن منزل می كنند و معلوم نیست چقدر در آن می مانند، اگر قرار بگذارند كه مثلًا شبی یك تومان بدهند و صاحب خانه راضی شود، استفاده از آن خانه اشكال ندارد. ولی چون مدت اجاره را معلوم نكرده اند اجاره صحیح نیست و صاحب خانه هر وقت بخواهد می تواند آنان را بیرون كند.

مسائل متفرقه اجاره

مسأله 2193- مالی را كه مستأجر بابت اجاره می دهد باید معلوم باشد. پس اگر از چیزهایی است

كه مثل گندم با وزن معامله می كنند، باید وزن آن معلوم باشد و اگر از چیزهایی است كه مثل تخم مرغ با شماره معامله می كنند باید شماره آن معین باشد و اگر مثل اسب و گوسفند است، باید اجاره دهنده آن را ببیند، یا مستأجر خصوصیات آن را به او بگوید.

مسأله 2194- اگر زمینی را برای زراعت جو یا گندم اجاره دهد و مال الاجاره را جو یا گندم همان زمین قرار دهد، اجاره صحیح نیست.

مسأله 2195- كسی كه چیزی را اجاره داده، تا آن چیز را تحویل ندهد، حق ندارد اجاره آن را مطالبه كند و نیز اگر برای انجام عملی اجیر شده باشد، پیش از انجام عمل حق مطالبه اجرت ندارد.

مسأله 2196- هرگاه چیزی را كه اجاره داده تحویل دهد، اگر چه مستأجر تحویل نگیرد یا تحویل بگیرد و تا آخر مدت اجاره از آن استفاده نكند، باید مال الاجاره آن را بدهد.

مسأله 2197- اگر انسان اجیر شود كه در روز معینی كاری را انجام دهد و در آن روز برای انجام آن كار حاضر شود، كسی كه او را اجیر كرده اگر چه آن كار را به او مراجعه نكند، باید اجرت او را بدهد، مثلًا اگر خیاطی را در روز معینی برای دوختن لباسی اجیر نماید و خیاط در آن روز آماده كار باشد، اگر چه پارچه را به او ندهد كه بدوزد، باید اجرتش را بدهد چه خیاط بیكار باشد، چه برای خودش یا دیگری كار كند.

مسأله 2198- اگر بعد از تمام شدن مدت اجاره معلوم شود كه اجاره باطل بوده، مستأجر باید مال الاجاره را به مقدار معمول به

صاحب ملك بدهد، مثلًا اگر خانه ای را یكساله به صد تومان اجاره كند بعد بفهمد اجاره باطل بوده، چنانچه اجاره آن خانه معمولًا پنجاه تومان است، باید پنجاه تومان را بدهد و اگر دویست تومان است، باید دویست تومان را بپردازد. و نیز اگر بعد از گذشتن مقداری از مدت اجاره معلوم شود كه اجاره باطل بوده، باید اجاره آن مدت را به مقدار معمول به صاحب ملك بدهد.

مسأله 2199- اگر چیزی را كه اجاره كرده از بین برود، چنانچه در نگهداری آن كوتاهی نكرده و در استفاده بردن از آن هم زیاده روی ننموده ضامن نیست. و نیز اگر مثلًا پارچه ای را كه به خیاط داده از بین برود، در صورتی كه خیاط زیاده روی نكرده و در نگهداری آن هم كوتاهی نكرده باشد، نباید عوض آن را بدهد.

مسأله 2200- هرگاه صنعتگر چیزی را كه گرفته ضایع كند، ֘ǙřƠاست.

مسأله 2201- اگر قصاب سر حیوانی را ببرد و آن را حرام كند چه مزد گرفته باشد، چه مجانی سر بریده باشد، باید قیمت آن را به صاحبش بدهد.

مسأله 2202- اگر حیوانی را اجاره كند و معین نماید كه چقدر بار بر آن بگذارد، چنانچه بیشتر از آن مقدار بار كند و آن حیوان بمیرد یا معیوب شود ضامن است. و نیز اگر مقدار بار را معین نكرده باشند و بیشتر از معمول بار كند و حیوان تلف شود، یا معیوب گردد ضامن می باشد.

مسأله 2203- اگر حیوانی را برای بردن بار شكستنی اجاره دهد چنانچه آن حیوان بلغزد، یا رم كند و بار را بشكند، صاحب حیوان ضامن نیست. ولی اگر به واسطه زدن و مانند آن كاری

كند كه حیوان زمین بخورد و بار را بشكند ضامن است.

مسأله 2204- اگر كسی بچه ای را ختنه كند و ضرری به آن بچه برسد، یا بمیرد چنانچه بیشتر از معمول بریده باشد ضامن است، و اگر بیشتر از معمول نبریده باشد ضامن نیست.

مسأله 2205- اگر دكتر به دست خود به مریض دوا بدهد، یا درد و دوای مریض را به او بگوید و مریض دوا را بخورد، چنانچه در معالجه خطا كند و به مریض ضرری برسد یا بمیرد، دكتر ضامن است. ولی اگر فقط بگوید فلان دوا برای فلان مرض فایده دارد و به واسطه خوردن دوا ضرری به مریض برسد، یا بمیرد دكتر ضامن نیست.

مسأله 2206- هرگاه دكتر به مریض یا ولی او بگوید كه اگر ضرری به مریض برسد ضامن نباشد، در صورتی كه دقت و احتیاط خود را بكند و به مریض ضرری برسد، یا بمیرد، دكتر ضامن نیست.

مسأله 2207- مستأجر و كسی كه چیزی را اجاره داده، با رضایت یكدیگر می توانند معامله را به هم بزنند و نیز اگر در اجاره شرط كنند كه هر دو یا یكی از آنان حق به هم زدن معامله را داشته باشند، می توانند مطابق قرارداد، اجاره را به هم بزنند.

مسأله 2208- اگر اجاره دهنده، یا مستأجر بفهمد كه مغبون شده است، چنانچه در موقع خواندن صیغه ملتفت نباشد كه مغبون است، می تواند اجاره را به هم بزند.

ولی اگر در صیغه اجاره شرط كنند كه اگر مغبون هم باشند حق به هم زدن معامله را نداشته باشند، نمی توانند اجاره را به هم بزنند.

مسأله 2209- اگر چیزی را اجاره دهد و پیش از آن كه تحویل

دهد كسی آن را غصب نماید، مستأجر می تواند اجاره را به هم بزند و چیزی را كه به اجاره دهنده داده پس بگیرد، یا اجاره را به هم نزند و اجاره مدتی را كه در تصرف غصب كننده بوده به میزان معمول از او بگیرد، پس اگر حیوانی را یك ماهه به ده تومان اجاره نماید و كسی آن را ده روز غصب كند و اجاره معمولی ده روز آن پانزده تومان باشد می تواند پانزده تومان را از غصب كننده بگیرد.

مسأله 2210- اگر چیزی را كه اجاره كرده تحویل بگیرد، و بعد دیگری آن را غصب كند، نمی تواند اجاره را به هم بزند و فقط حق دارد كرایه آن چیز را به مقدار معمول از غصب كننده بگیرد.

مسأله 2211- اگر پیش از آنكه مدت اجاره تمام شود، ملك را به مستأجر بفروشد اجاره به هم نمی خورد و مستأجر باید مال الاجاره را به فروشنده بدهد، و همچنین است اگر آن را به دیگری بفروشد.

مسأله 2212- اگر پیش از ابتدای مدت اجاره، ملك بطوری خراب شود كه هیچ قابل استفاده نباشد، یا قابل استفاده ای كه شرط كرده اند نباشد، اجاره باطل می شود.

و پولی كه مستأجر به صاحب ملك داده به او بر می گردد، بلكه اگر طوری باشد كه بتواند استفاده مختصری هم از آن ببرد، می تواند اجاره را به هم بزند.

مسأله 2213- اگر ملكی را اجاره كند و بعد از گذشتن مقداری از مدت اجاره بطوری خراب شود كه هیچ قابل استفاده نباشد، یا قابل استفاده ای كه شرط كرده اند نباشد، اجاره مدتی كه باقی مانده باطل می شود و اگر استفاده مختصری هم بتواند از آن ببرد، می تواند اجاره مدت باقی

مانده را به هم بزند.

مسأله 2214- اگر خانه ای را كه مثلًا دو اطاق دارد اجاره دهد و یك اطاق آن خراب شود، چنانچه فوراً آن را بسازد و هیچ مقدار از استفاده آن از بین نرود اجاره باطل نمی شود و مستأجر هم نمی تواند اجاره را به هم بزند، ولی اگر ساختن آن بقدری طول بكشد كه مقداری از استفاده مستأجر از بین برود، اجاره به آن مقدار باطل می شود و مستأجر می تواند اجاره باقی مانده را به هم بزند.

مسأله 2215- اگر اجاره دهنده یا مستأجر بمیرد، اجاره باطل نمی شود. ولی اگر خانه مال اجاره دهنده نباشد مثلًا دیگری وصیت كرده باشد كه تا او زنده است منفعت خانه مال او باشد، چنانچه آن خانه را اجاره دهد و پیش از تمام شدن مدت اجاره بمیرد، از وقتی كه مرده اجاره باطل است.

مسأله 2216- اگر صاحب كار بنّا را وكیل كند كه برای او عمله بگیرد چنانچه بنّا كمتر از مقداری كه از صاحب كار می گیرد به عمله بدهد زیادی آن بر او حرام است و باید آن را به صاحب كار بدهد، ولی اگر اجیر شود كه ساختمان را تمام كند و برای خود اختیار بگذارد كه خودش بسازد، یا به دیگری بدهد در صورتی كه كمتر از مقداری كه اجیر شده به دیگری بدهد زیادی آن برای او حلال می باشد.

مسأله 2217- اگر رنگرز قرار بگذارد كه مثلًا پارچه را با نیل رنگ كند، چنانچه با رنگ دیگر رنگ نماید حق ندارد چیزی بگیرد.

احكام جُعالَه

مسأله 2218- جعاله آن است كه انسان قرار بگذارد در مقابل كاری كه برای او انجام می دهند مال معینی بدهد، مثلًا

بگوید هر كس گمشده مرا پیدا كند، ده تومان به او می دهم و به كسی كه این قرار را می گذارد جاعل و به كسی كه كار را انجام می دهد عامل می گویند، و فرق بین جعاله و این كه كسی را برای كاری اجیر كنند، این است كه در اجاره بعد از خواندن صیغه، اجیر باید عمل را انجام دهد و كسی هم كه او را اجیر كرده اجرت را به او بدهكار می شود، ولی در جعاله عامل می تواند مشغول عمل نشود و تا عمل را انجام ندهد جاعل بدهكار نمی شود.

مسأله 2219- جاعل باید بالغ و عاقل باشد و از روی قصد و اختیار قرارداد كند و شرعاً بتواند در مال خود تصرف نماید، بنا بر این جعاله آدم سفیهی كه مال خود را در كارهای بیهوده مصرف می كند اگر حاكم شرع او را از عمل منع كرده باشد، صحیح نیست.

مسأله 2220- كاری را كه جاعل می گوید برای او انجام دهند، باید حرام نباشد، و نیز باید بی فایده نباشد كه غرض عقلایی به آن تعلق نگرفته باشد، پس اگر بگوید هر كس شراب بخورد، یا در شب به جای تاریكی برود ده تومان به او می دهم، جعاله صحیح نیست.

مسأله 2221- اگر مالی را كه قرار می گذارد بدهد معین كند مثلًا بگوید هر كس اسب مرا پیدا كند، این گندم را به او می دهم، لازم نیست بگوید آن گندم مال كجاست و قیمت آن چیست ولی اگر مال را معین نكند مثلًا بگوید كسی كه اسب مرا پیدا كند ده من گندم به او می دهم، باید خصوصیات آن را كاملًا معین نماید.

مسأله 2222- اگر جاعل مزد معینی

برای كار قرار ندهد، مثلًا بگوید هر كس بچه مرا پیدا كند پولی به او می دهم و مقدار آن را معین نكند چنانچه كسی آن عمل را انجام دهد، باید مزد او را به مقداری كه كار او در نظر مردم ارزش دارد بدهد.

مسأله 2223- اگر عامل پیش از قرارداد، كار را انجام داده باشد یا بعد از قرارداد، به قصد این كه پول نگیرد انجام دهد، حقی به مزد ندارد.

مسأله 2224- پیش از آن كه عامل شروع به كار كند، جاعل و عامل می توانند جعاله را به هم بزنند.

مسأله 2225- بعد از آن كه عامل شروع به كار كرد، اگر جاعل بخواهد جعاله را به هم بزند اشكال ندارد. ولی باید مزد مقدار عملی را كه انجام داده به او بدهد.

مسأله 2226- عامل می تواند عمل را ناتمام بگذارد، ولی اگر تمام نكردن عمل اسباب ضرر جاعل شود، باید آن را تمام نماید مثلًا اگر كسی بگوید هر كس چشم مرا عمل كند فلان مقدار به او می دهم و دكتر جراحی شروع به عمل كند، چنانچه طوری باشد كه اگر عمل را تمام نكند، چشم معیوب می شود، باید آن را تمام نماید، و در صورتی كه ناتمام بگذارد، حقی به جاعل ندارد.

مسأله 2227- اگر عامل كار را ناتمام بگذارد، چنانچه آن كار مثل پیدا كردن اسب است كه تا تمام نشود، برای جاعل فایده ندارد عامل نمی تواند چیزی مطالبه كند، و همچنین است اگر جاعل مزد را برای تمام كردن عمل قرار بگذارد مثلًا بگوید هر كس لباس مرا بدوزد ده تومان به او می دهم. ولی اگر مقصودش این باشد كه هر مقدار از عمل

كه انجام گیرد برای آن مقدار مزد بدهد، جاعل باید مزد مقداری را كه انجام شده به عامل بدهد، اگر چه احتیاط این است كه به طور مصالحه یكدیگر را راضی نمایند.

احكام مُزارَعَه

مسأله 2228- مزارعه آن است كه مالك با زارع به این قسم معامله كند كه زمین را در اختیار او بگذارد، تا زراعت كند و مقداری از حاصل آن را به مالك بدهد.

مسأله 2229- مزارعه چند شرط دارد:

اول: آن كه صاحب زمین به زارع بگوید زمین را به تو واگذار كردم و زارع هم بگوید قبول كردم، یا بدون این كه حرفی بزنند مالك، زمین را واگذار كند برای مزارعه و زارع تحویل بگیرد.

دوم: صاحب زمین و زارع هر دو مكلف و عاقل باشند و با قصد و اختیار خود مزارعه را انجام دهند و حاكم شرع آنان را از تصرف در اموالشان جلوگیری نكرده باشد بلكه اگر در حال بالغ شدن سفیه باشند اگر چه حاكم شرع جلوگیری نكرده باشد نمی توانند مزارعه را انجام دهند و این حكم در همه معاملات جاری است.

سوم: همه حاصل زمین به یكی اختصاص داده نشود.

چهارم: سهم هر كدام به طور مشاع باشد مثل نصف یا ثلث حاصل و مانند اینها و باید تعیین شده باشد، پس اگر قرار دهند حاصل یك قطعه، مال یكی و قطعه دیگر مال دیگری، صحیح نیست، و نیز اگر مالك بگوید در این زمین زراعت كن و هر چه می خواهی به من بده صحیح نیست.

پنجم: مدتی را كه باید زمین در اختیار زارع باشد معین كنند و باید مدت بقدری باشد كه در آن مدت به دست آمدن حاصل ممكن باشد.

ششم:

زمین قابل زراعت باشد و اگر زراعت در آن ممكن نباشد اما بتوانند كاری كنند كه زراعت ممكن شود، مزارعه صحیح است.

هفتم: اگر در محلی هستند كه مثلًا یك نوع زراعت می كنند چنانچه اسم هم نبرند همان زراعت معین می شود، و اگر چند نوع زراعت می كنند باید زراعتی را كه می خواهد انجام دهد معین نماید، مگر آن كه معمولی داشته باشد كه به همان نحو باید عمل شود.

هشتم: مالك، زمین را معین كند، پس كسی كه چند قطعه زمین دارد و با هم تفاوت دارند، اگر به زارع بگوید در یكی از این زمینها زراعت كن و آن را معین نكند مزارعه باطل است.

نهم: خرجی را كه هر كدام آنان باید بكنند معین نمایند، ولی اگر خرجی را كه هر كدام باید بكنند معلوم باشد، لازم نیست آن را معین نمایند.

مسأله 2230- اگر مالك با زارع قرار بگذارد كه مقداری از حاصل برای او باشد و بقیه را بین خودشان قسمت كنند، چنانچه بدانند كه بعد از برداشتن آن مقدار، چیزی باقی می ماند مزارعه صحیح است.

مسأله 2231- اگر مدت مزارعه تمام شود و حاصل به دست نیاید، چنانچه مالك راضی شود كه با اجاره یا بدون اجاره زراعت در زمین او بماند و زارع هم راضی باشد مانعی ندارد و اگر مالك راضی نشود، می تواند زارع را وادار كند كه زراعت را بچیند و اگر برای چیدن زراعت ضرری به زارع برسد لازم نیست عوض آن را به او بدهد، ولی زارع اگر چه راضی شود كه به مالك چیزی بدهد، نمی تواند مالك را مجبور كند كه زراعت در زمین بماند.

مسأله 2232- اگر به واسطه

پیش آمدی زراعت در زمین ممكن نباشد مثلًا آب از زمین قطع شود در صورتی كه مقداری از زراعت به دست آمده باشد حتی مثل قصیل كه می توان به حیوانات داد آن مقدار مطابق قرارداد مال هر دوی آنها است، و در بقیه، مزارعه باطل است، و اگر زارع زراعت نكند، چنانچه زمین در تصرف او بوده و مالك در آن تصرفی نداشته است، باید اجاره آن مدت را به مقدار معمول به مالك بدهد.

مسأله 2233- اگر مالك و زارع صیغه خوانده باشند، بدون رضایت یكدیگر نمی توانند مزارعه را به هم بزنند، و همچنین است اگر مالك به قصد مزارعه زمین را به كسی واگذار كند و طرف هم به همین قصد بگیرد، ولی اگر در ضمن خواندن صیغه مزارعه شرط كرده باشند كه هر دو یا یكی از آنان حق به هم زدن معامله را داشته باشند می توانند مطابق قراری كه گذاشته اند معامله را به هم بزنند.

مسأله 2234- اگر بعد از قرارداد مزارعه، مالك یا زارع بمیرد، مزارعه به هم نمی خورد و وارثشان به جای آنان است، ولی اگر زارع بمیرد و شرط كرده باشند كه خود زارع زراعت را انجام دهد، مزارعه به هم می خورد، و چنانچه زراعت نمایان شده باشد، باید سهم او را به ورثه اش بدهند و حقوق دیگری هم كه زارع داشته، ورثه او ارث می برند، ولی نمی توانند مالك را مجبور كنند كه زراعت در زمین باقی بماند.

مسأله 2235- اگر بعد از زراعت بفهمند كه مزارعه باطل بوده چنانچه تخم، مال مالك بوده حاصلی هم كه به دست می آید مال او است و باید مزد زارع و مخارجی را كه كرده

و كرایه گاو یا حیوان دیگری را كه مال زارع بوده و در آن زمین كار كرده به او بدهد، مگر آن كه بطلان مزارعه از جهت قرار دادن تمام حاصل برای مالكِ زمین باشد كه در این صورت چیزی را برای عامل، ضامن نیست، و اگر تخم مالِ زارع بوده، زراعت هم مال او است، و باید اجاره زمین و خرجهایی را كه مالك كرده و كرایه گاو یا حیوان دیگری كه مالِ او بوده و در آن زراعت كار كرده به او بدهد، مگر آن كه بطلان مزارعه از جهت قرار دادن تمام حاصل برای عامل باشد كه در این صورت اجرت زمین و عوامل را برای مالك ضامن نیست.

مسأله 2236- اگر تخم، مال زارع باشد و بعد از زراعت بفهمند كه مزارعه باطل بوده، چنانچه مالك و زارع راضی شوند كه با اجرت یا بی اجرت زراعت در زمین بماند اشكال ندارد و اگر مالك راضی نشود پیش از رسیدن زراعت هم می تواند زارع را وادار كند كه زراعت را بچیند، و زارع اگر چه راضی شود چیزی به مالك بدهد، نمی تواند او را مجبور كند كه زراعت در زمین بماند، و نیز مالك نمی تواند زارع را مجبور كند كه اجاره بدهد و زراعت را در زمین باقی بگذارد.

مسأله 2237- اگر بعد از جمع كردن حاصل و تمام شدن مدت مزارعه ریشه زراعت در زمین بماند و سال بعد دو مرتبه حاصل دهد، چنانچه قرارداد بین زارع و مالك بر اشتراكِ در زرع و اصول آن بوده حاصل سال دوم را هم باید مثل سال اول قسمت كنند، ولی اگر قرارداد فقط بر

اشتراك در آنچه از زراعت در سال اول حاصل می شود بوده باشد، حاصل سال دوم متعلق به صاحب بذر خواهد بود.

احكام مُساقات

مسأله 2238- اگر انسان با كسی به این قسم معامله كند كه درختهای میوه ای را كه درختها یا منافع آن، مال خود او است و یا اختیار آن با او است تا مدت معینی به آن كس واگذار كند كه تربیت نماید و آب دهد و به مقداری كه قرار می گذارند از میوه آن بردارد، این معامله را مُساقات می گویند.

مسأله 2239- معامله مساقات در درختهایی كه مثل بید و چنار میوه نمی دهد صحیح نیست، ولی در مثل درخت حنا كه از برگ آن استفاده می كنند یا درختی كه از گُل آن استفاده می كنند اشكال ندارد.

مسأله 2240- در معامله مساقات لازم نیست صیغه بخوانند بلكه اگر صاحب درخت به قصد مساقات آن را واگذار كند و كسی كه كار می كند به همین قصد تحویل بگیرد معامله صحیح است.

مسأله 2241- مالك و كسی كه تربیت درختها را به عهده می گیرد، باید مكلف و عاقل باشند و كسی آنها را مجبور نكرده باشد، و نیز باید حاكم شرع آنان را از تصرف در مال خودشان منع نكرده باشد، بلكه اگر در حال بالغ شدن سفیه باشند اگر چه حاكم شرع منع نكرده باشد معامله ایشان صحیح نیست.

مسأله 2242- مدت مساقات باید معلوم باشد و اگر اول آن را معین كنند و آخر آن را موقعی قرار دهند كه میوه آن سال به دست می آید صحیح است.

مسأله 2243- باید سهم هر كدام نصف یا ثلث حاصل و مانند اینها باشد و اگر قرار بگذارند كه مثلًا صد من

از میوه ها مال مالك و بقیه مال كسی باشد كه كار می كند، معامله باطل است.

مسأله 2244- باید قرار معامله مساقات را پیش از ظاهر شدن میوه بگذارند و اگر بعد از ظاهر شدن میوه و پیش از رسیدن آن قرار بگذارند پس اگر كاری مانند آبیاری یا كار دیگر كه برای زیاد شدن میوه یا خوب شدن آن لازم است باقی مانده باشد، معامله صحیح است، و گر نه اشكال دارد، اگر چه احتیاج به كاری مانند چیدن میوه و نگهداری آن داشته باشد.

مسأله 2245- معامله مساقات در بوته خربزه و خیار و مانند اینها صحیح نیست.

مسأله 2246- درختی كه از آب باران یا رطوبت زمین استفاده می كند و به آبیاری احتیاج ندارد، اگر به كارهای دیگر مانند بیل زدن و كود دادن محتاج باشد، معامله مساقات در آن صحیح است، ولی چنانچه آن كارها در زیاد شدن یا خوب شدن میوه اثری نداشته باشد معامله مساقات اشكال دارد.

مسأله 2247- دو نفری كه مساقات كرده اند، با رضایت یكدیگر می توانند معامله را به هم بزنند، و نیز اگر در ضمن خواندن صیغه مساقات شرط كنند كه هر دو، یا یكی از آنان حق به هم زدن معامله را داشته باشند، مطابق قراری كه گذاشته اند، به هم زدن معامله اشكال ندارد، بلكه اگر در معامله شرطی كنند و عملی نشود، كسی كه برای نفع او شرط كرده اند، می تواند معامله را به هم بزند.

مسأله 2248- اگر مالك بمیرد، معامله مساقات به هم نمی خورد و ورثه اش به جای او هستند.

مسأله 2249- اگر كسی كه تربیت درختها به او واگذار شده بمیرد چنانچه در عقد شرط نكرده باشند كه

خودش آنها را تربیت كند، ورثه اش به جای او هستند، و چنانچه خودشان عمل را انجام ندهند و اجیر هم نگیرند، حاكم شرع از مال میت اجیر می گیرد و حاصل را بین ورثه میت و مالك قسمت می كند و اگر شرط كرده باشند كه خود او درختها را تربیت نماید، پس اگر قرار گذاشته اند كه به دیگری واگذار نكند، با مردن او معامله به هم می خورد، و اگر قرار نگذاشته اند مالك می تواند عقد را به هم بزند، یا راضی شود كه ورثه او یا كسی كه آنها اجیرش می كنند، درختها را تربیت نماید.

مسأله 2250- اگر شرط كند كه تمام حاصل برای مالك باشد، مساقات باطل است، و میوه مال مالك می باشد و كسی كه كار می كند نمی تواند مطالبه اجرت نماید ولی اگر باطل بودن مساقات به جهت دیگر باشد، مالك باید مزد آبیاری و كارهای دیگر را به مقدار معمول به كسی كه درختها را تربیت كرده بدهد.

مسأله 2251- اگر زمینی را به دیگری واگذار كند كه در آن درخت بكارد و آنچه عمل می آید مال هر دو باشد، معامله باطل است پس اگر درختها مال صاحب زمین بوده، بعد از تربیت هم مال او است و باید مزد كسی كه آنها را تربیت كرده بدهد، و اگر مال كسی بوده كه آنها را تربیت كرده بعد از تربیت هم مال او است و می تواند آنها را بكند، ولی باید گودالهایی را كه به واسطه كندن درختها پیدا شده پر كند و اجاره زمین را از روزی كه درختها را كاشته به صاحب زمین بدهد، و مالك هم می تواند او را مجبور نماید كه درختها

را بكند و اگر به واسطه كندن درخت عیبی در آن پیدا شود، باید تفاوت قیمت آن را به صاحب درخت بدهد و نمی تواند او را مجبور كند كه با اجاره یا بدون اجاره درخت را در زمین باقی بگذارد.

احكام وكالت

وكالت آن است كه انسان كاری را كه می تواند در آن دخالت كند، به دیگری واگذار نماید تا از طرف او انجام دهد، مثلًا كسی را وكیل كند كه خانه او را بفروشد یا زنی را برای او عقد نماید پس آدم سفیهی كه مال خود را در كارهای بیهوده مصرف می كند، اگر حاكم شرع او را از تصرف منع كرده یا در حالی كه بالغ شده سفیه بوده، نمی تواند برای فروش مال خودش كسی را وكیل نماید.

مسأله 2257- در وكالت لازم نیست صیغه بخوانند، و اگر انسان به دیگری بفهماند كه او را وكیل كرده و او هم بفهماند قبول نموده، مثلًا مال خود را به كسی بدهد كه برای او بفروشد و او مال را بگیرد وكالت صحیح است.

مسأله 2258- اگر انسان كسی را كه در شهر دیگر است وكیل نماید و برای او وكالتنامه بفرستد و او قبول كند، اگر چه وكالت نامه بعد از مدتی برسد وكالت صحیح است.

مسأله 2259- موكّل یعنی كسی كه دیگری را وكیل می كند و نیز كسی كه وكیل می شود، باید بالغ و عاقل باشند و از روی قصد و اختیار اقدام كنند، و بچه ممیز هم اگر فقط در خواندن صیغه وكیل شده باشد و صیغه را با شرایطش بخواند صیغه ای كه خوانده صحیح است.

مسأله 2260- كاری را كه انسان نمی تواند انجام دهد، یا شرعاً نباید انجام

دهد نمی تواند برای انجام آن از طرف دیگری وكیل شود. مثلًا كسی كه در احرام حج است چون نباید صیغه عقد زناشویی را بخواند، نمی تواند برای خواندن صیغه از طرف دیگری وكیل شود.

مسأله 2261- اگر انسان كسی را برای انجام تمام كارهای خودش وكیل كند صحیح است، ولی اگر برای یكی از كارهای خود وكیل نماید و آن كار را معین نكند وكالت صحیح نیست.

مسأله 2262- اگر وكیل را عزل كند یعنی از كار بركنار نماید بعد از آن كه خبر به او رسید نمی تواند آن كار را انجام دهد، ولی اگر پیش از رسیدن خبر آن كار را انجام داده باشد صحیح است.

مسأله 2263- وكیل می تواند از وكالت كناره كند و اگر موكل غایب هم باشد اشكال ندارد.

مسأله 2264- وكیل نمی تواند برای انجام كاری كه به او واگذار شده دیگری را وكیل نماید، ولی اگر موكل به او اجازه داده باشد كه وكیل بگیرد، به هر طوری كه به او دستور داده می تواند رفتار نماید، پس اگر گفته باشد برای من وكیل بگیر، باید از طرف او وكیل بگیرد و نمی تواند كسی را از طرف خودش وكیل كند.

مسأله 2265- اگر انسان با اجازه موكل خودش كسی را از طرف او وكیل كند، نمی تواند آن وكیل را عزل نماید، و اگر وكیل اول بمیرد یا موكل او را عزل كند وكالت دومی باطل نمی شود.

مسأله 2266- اگر وكیل با اجازه موكل، كسی را از طرف خودش وكیل كند موكل و وكیل اول می توانند آن وكیل را عزل كنند، و اگر وكیل اول بمیرد، یا عزل شود، وكالت دومی باطل می شود.

مسأله 2267- اگر چند نفر را برای

انجام كاری وكیل كند و به آنها اجازه دهد كه هر كدام بتنهایی در آن كار اقدام كنند، هر یك از آنان می تواند آن كار را انجام دهد و چنانچه یكی از آنان بمیرد، وكالت دیگران باطل نمی شود. ولی اگر نگفته باشد كه با هم یا به تنهایی وكیل است كه انجام دهد و از حرفش هم معلوم نباشد كه می توانند به تنهایی انجام دهند، یا گفته باشد كه با هم انجام دهند، نمی توانند به تنهایی اقدام نمایند. و در صورتی كه یكی از آنان بمیرد، وكالت دیگران باطل می شود، اگر با هم وكیل شده باشند.

مسأله 2268- اگر وكیل یا موكل بمیرد، یا دیوانه همیشگی شود وكالت باطل می شود، و نیز اگر گاه گاهی دیوانه شود و یا بیهوش شود، بنا بر احتیاط واجب باید به معامله ای كه انجام می دهد ترتیب اثر ندهند، و نیز اگر چیزی كه برای تصرف در آن وكیل شده است از بین برود مثلًا گوسفندی كه برای فروش آن وكیل شده بمیرد، وكالت باطل می شود.

مسأله 2269- اگر انسان كسی را برای كاری وكیل كند و چیزی برای او قرار بگذارد، بعد از انجام آن كار، چیزی را كه قرار گذاشته باید به او بدهد.

مسأله 2270- اگر وكیل در نگهداری مالی كه در اختیار او است كوتاهی نكند و غیر از تصرفی كه به او اجازه داده اند، تصرف دیگری در آن ننماید و اتفاقاً آن مال از بین برود، نباید عوض آن را بدهد.

مسأله 2271- اگر وكیل در نگهداری مالی كه در اختیار او است كوتاهی كند، یا غیر از تصرفی كه به او اجازه داده اند تصرف دیگری در آن بنماید و

آن مال از بین برود، ضامن است. پس اگر لباسی را كه گفته اند بفروش، بپوشد و آن لباس تلف شود، باید عوض آن را بدهد.

مسأله 2272- اگر وكیل غیر از تصرفی كه به او اجازه داده اند، تصرف دیگری در مال بكند، مثلًا لباسی را كه گفته اند بفروش بپوشد و بعداً تصرفی را كه به او اجازه داده اند بنماید، آن تصرف صحیح است.

احكام قرض

قرض دادن از كارهای مستحبی است كه در آیات قرآن و اخبار راجع به آن زیاد سفارش شده است، از پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم روایت شده كه هر كس به برادر مسلمان خود قرض بدهد مال او زیاد می شود و ملائكه بر او رحمت می فرستند و اگر با بدهكار خود مدارا كند، بدون حساب و به سرعت از صراط می گذرد و كسی كه برادر مسلمانش از او قرض بخواهد و ندهد، بهشت بر او حرام می شود.

مسأله 2273- در قرض لازم نیست صیغه بخوانند بلكه اگر چیزی را به نیت قرض به كسی بدهد و او هم به همین قصد بگیرد، صحیح است ولی مقدار آن باید كاملًا معلوم باشد.

مسأله 2274- اگر در قرض شرط كنند كه در وقت معین آن را بپردازند پیش از رسیدن آن وقت، لازم نیست طلبكار قبول كند ولی اگر تعیین وقت فقط برای همراهی با بدهكار باشد چنانچه پیش از آن وقت هم قرض را بدهند باید قبول نماید.

مسأله 2275- اگر در صیغه قرض برای پرداخت آن مدتی قرار دهند، طلبكار پیش از تمام شدن آن مدت نمی تواند طلب خود را مطالبه نماید ولی اگر مدت نداشته باشد، طلبكار هر وقت بخواهد، می تواند

طلب خود را مطالبه نماید.

مسأله 2276- اگر طلبكار طلب خود را مطالبه كند، چنانچه بدهكار بتواند بدهی خود را بدهد، باید فوراً آن را بپردازد و اگر تأخیر بیندازد گناهكار است.

مسأله 2277- اگر بدهكار غیر از خانه ای كه در آن نشسته و اثاثیه منزل و چیزهای دیگری كه به آنها احتیاج دارد، چیزی نداشته باشد طلبكار نمی تواند طلب خود را از او مطالبه نماید، بلكه باید صبر كند تا بتواند بدهی خود را بدهد.

مسأله 2278- كسی كه بدهكار است و نمی تواند بدهی خود را بدهد اگر كاسب است باید برای پرداخت بدهی خودش كسب كند، و كسی هم كه كاسب نیست چنانچه بتواند كاسبی كند، احتیاط واجب آن است كه كسب كند و بدهی خود را بدهد.

مسأله 2279- كسی كه دسترسی به طلبكار خود ندارد، چنانچه امید نداشته باشد كه او را پیدا كند، باید با اجازه حاكم شرع طلب او را به فقیر بدهد، و شرط نیست در فقیر كه سید نباشد.

مسأله 2280- اگر مال میت بیشتر از خرج واجب كفن و دفن و بدهی او نباشد، باید مالش را به همین مصرفها برسانند و به وارث او چیزی نمی رسد.

مسأله 2281- اگر كسی مقداری پول طلا یا نقره قرض كند و قیمت آن كم شود، یا چند برابر گردد، چنانچه همان مقدار را كه گرفته پس بدهد كافی است، ولی اگر هر دو به غیر آن راضی شوند اشكال ندارد.

مسأله 2282- اگر مالی را كه قرض كرده از بین نرفته باشد و صاحب مال، آن را مطالبه كند احتیاط مستحب آن است كه بدهكار، همان مال را به او بدهد.

مسأله 2283- اگر كسی كه

قرض می دهد شرط كند كه زیادتر از مقداری كه می دهد بگیرد، مثلًا یك من گندم بدهد و شرط كند كه یك من و پنج سیر بگیرد، یا ده تخم مرغ بدهد كه یازده تا بگیرد، ربا و حرام است بلكه اگر قرار بگذارد كه بدهكار كاری برای او انجام دهد، یا چیزی را كه قرض كرده با مقداری جنس دیگر پس دهد، مثلًا شرط كند یك تومانی را كه قرض كرده با یك كبریت پس دهد، ربا و حرام است و نیز اگر با او شرط كند كه چیزی را كه قرض می گیرد به طور مخصوص پس دهد، مثلًا مقداری طلای نساخته به او بدهد و شرط كند كه ساخته پس بگیرد، باز هم ربا و حرام می باشد. ولی اگر بدون این كه شرط كند، خود بدهكار زیادتر از آنچه قرض كرده پس بدهد اشكال ندارد بلكه مستحب است.

مسأله 2284- ربا دادن مثل ربا گرفتن حرام است، و كسی كه قرض ربایی گرفته اگر چه كار حرامی كرده ولی اصل قرض صحیح است و می تواند در آن تصرف نماید.

مسأله 2285- اگر گندم یا چیزی مانند آن را به طور قرض ربایی بگیرد و با آن زراعت كند، حاصلی كه از آن به دست می آید مالِ قرض گیرنده است.

مسأله 2286- اگر لباسی را بخرد و بعداً از پولی كه بابت ربا گرفته، یا از پول حلالی كه مخلوط با ربا است به صاحب لباس بدهد چنانچه موقع خریداری قصدش بوده كه از این پول بدهد پوشیدن آن لباس و نماز خواندن با آن جایز نیست، و نیز اگر پول ربایی یا حلال مخلوط به حرام داشته

باشد و به فروشنده بگوید كه این لباس را با این پول می خرم، پوشیدن آن لباس حرام است و اگر بداند پوشیدن آن حرام است نماز هم با آن باطل می باشد.

مسأله 2287- اگر انسان مقداری پول به تاجر بدهد كه در شهر دیگر از طرف او كمتر بگیرد، اشكال ندارد و این را صرف برات می گویند.

مسأله 2288- اگر مقداری پول به كسی بدهد كه بعد از چند روز در شهر دیگر زیادتر بگیرد، مثلًا نهصد و نود تومان بدهد كه بعد از ده روز در شهر دیگر هزار تومان بگیرد ربا و حرام است، ولی اگر كسی كه زیادی را می گیرد در مقابل زیادی جنس بدهد یا عملی انجام دهد اشكال ندارد.

احكام حواله دادن

مسأله 2289- اگر انسان طلبكار خود را حواله بدهد كه طلب خود را از دیگری بگیرد و طلبكار قبول نماید، بعد از آن كه حواله درست شد، كسی كه به او حواله شده بدهكار می شود، و دیگر طلبكار نمی تواند طلبی را كه دارد از بدهكار اولی مطالبه نماید.

مسأله 2290- بدهكار و طلبكار و كسی كه سر او حواله شده، باید مكلّف و عاقل باشند و كسی آنها را مجبور نكرده باشد، و نیز باید سفیه نباشند، یعنی مال خود را در كارهای بیهوده مصرف نكنند ولی اگر بعد از بالغ شدن سفیه شده باشند تا حاكم شرع آنان را از تصرف در اموالشان جلوگیری نكرده معامله ایشان اشكال ندارد، و نیز اگر حاكم شرع كسی را به واسطه ورشكستگی از تصرف در اموالش جلوگیری كرده باشد نمی شود او را حواله بدهند كه طلبش را از دیگری بگیرد، و خودش هم نمی تواند به كسی

حواله بدهد، ولی اگر سر كسی حواله بدهد كه به او بدهكار نیست اشكال ندارد.

مسأله 2291- اگر سر كسی حواله بدهند كه بدهكار است احتیاط واجب آن است كه قبول كند ولی حواله دادن سر كسی كه بدهكار نیست، در صورتی صحیح است كه او قبول كند و نیز اگر انسان بخواهد به كسی كه جنسی بدهكار است، جنس دیگر حواله دهد، مثلًا به كسی كه جو بدهكار است گندم حواله دهد، تا او قبول نكند حواله صحیح نیست.

مسأله 2292- موقعی كه انسان حواله می دهد باید بدهكار باشد پس اگر بخواهد از كسی قرض كند، تا وقتی از او قرض نكرده نمی تواند او را به كسی حواله دهد كه آنچه را بعداً قرض می دهد از آن كس بگیرد.

مسأله 2293- مال مورد حواله باید برای حواله دهنده و طلبكار معین باشد، یعنی مردّد نباشد پس اگر مثلًا ده من گندم و ده تومان پول به یك نفر بدهكار باشد و به او بگوید یكی از دو طلب خود را از فلانی بگیر، و آن را معین نكند، حواله درست نیست.

مسأله 2294- اگر بدهی واقعاً معین باشد ولی بدهكار و طلبكار در موقع حواله دادن، مقدار آن یا جنس آن را ندانند حواله صحیح است مثلًا اگر طلب كسی را در دفتر نوشته باشد و پیش از دیدن دفتر حواله بدهد و بعد دفتر را ببیند و به طلبكار مقدار طلبش را بگوید، حواله صحیح می باشد.

مسأله 2295- طلبكار می تواند حواله را قبول نكند، اگر چه كسی كه به او حواله شده فقیر نباشد و در پرداختن حواله هم كوتاهی ننماید.

مسأله 2296- اگر سر كسی حواله بدهد كه

بدهكار نیست، چنانچه او حواله را قبول كند، پیش از پرداختن حواله نمی تواند مقدار حواله را از حواله دهنده بگیرد، و اگر طلبكار طلب خود را به مقدار كمتری صلح كند، كسی كه حواله را قبول كرده، همان مقدار را می تواند از حواله دهنده مطالبه نماید.

مسأله 2297- بعد از آن كه حواله درست شد، حواله دهنده، و كسی كه به او حواله شده، نمی توانند حواله را به هم بزنند، و هرگاه كسی كه به او حواله شده در موقع حواله فقیر نباشد یعنی غیر از چیزهایی كه در دین مستثنی است مالی داشته باشد كه بتواند حواله را بپردازد اگر چه بعداً فقیر شود، طلبكار هم نمی تواند حواله را به هم بزند، و همچنین است اگر موقع حواله فقیر باشد و طلبكار بداند فقیر است، ولی اگر نداند فقیر است و بعد بفهمد، اگر چه در آن وقت مالدار شده باشد، طلبكار می تواند حواله را به هم بزند و طلب خود را از حواله دهنده بگیرد.

مسأله 2298- اگر بدهكار و طلبكار و كسی كه به او حواله شده، یا یكی از آنان برای خود حق به هم زدن حواله را قرار دهند، مطابق قراری كه گذاشته اند، می توانند حواله را به هم بزنند.

مسأله 2299- اگر حواله دهنده خودش طلب طلبكار را بدهد- چنانچه به خواهش كسی كه به او حواله شده داده است- می تواند چیزی را كه داده از او بگیرد. و اگر بدون خواهش او داده، نمی تواند چیزی را كه داده از او مطالبه نماید.

احكام رَهن

مسأله 2300- رهن آن است كه بدهكار مقداری از مال خود را نزد طلبكار بگذارد كه اگر طلب او را

ندهد طلبش را از آن مال به دست آورد.

مسأله 2301- در رهن لازم نیست صیغه بخوانند و همین قدر كه بدهكار مال خود را به قصد گرو، به طلبكار بدهد و طلبكار هم به همین قصد بگیرد رهن صحیح است.

مسأله 2302- گرو دهنده و كسی كه مال را گرو می گیرد باید مكلّف و عاقل باشند و كسی آنها را مجبور نكرده باشد، و نیز گرو دهنده در حال بالغ شدن باید سفیه نباشد یعنی مال خود را در كارهای بیهوده مصرف نكند، بلكه اگر به واسطه ورشكستگی یا برای آن كه بعد از بالغ شدن سفیه شده حاكم شرع او را از تصرّف در اموالش جلوگیری كرده باشد نمی تواند مال خود را گرو بگذارد.

مسأله 2303- انسان مالی را می تواند گرو بگذارد كه شرعاً بتواند در آن تصرف كند. و اگر مال كس دیگر را گرو بگذارد، در صورتی صحیح است كه صاحب مال بگوید به گرو گذاشتن راضی هستم.

مسأله 2304- چیزی را كه گرو می گذارند، باید خرید و فروش آن صحیح باشد، پس اگر شراب و مانند آن را گرو بگذارند، درست نیست.

مسأله 2305- استفاده چیزی را كه گرو می گذارند، مال كسی است كه آن را گرو گذاشته.

مسأله 2306- طلبكار و بدهكار نمی توانند مالی را كه گرو گذاشته شده، بدون اجازه یكدیگر ملك كسی كنند، مثلًا ببخشند یا بفروشند. ولی اگر یكی از آنان آن را ببخشد یا بفروشد، بعد دیگری بگوید راضی هستم اشكال ندارد.

مسأله 2307- اگر طلبكار چیزی را كه گرو برداشته با اجازه بدهكار بفروشد پول آن هم مثل خود مال گرو می باشد.

مسأله 2308- اگر موقعی كه باید بدهی خود را بدهد

طلبكار مطالبه كند و او ندهد، طلبكار می تواند در صورتی كه وكیل از طرف مالك باشد، مالی را كه گرو برداشته بفروشد و طلب خود را بردارد و باید بقیه را به بدهكار بدهد، و چنانچه وكالت از مالك نداشته باشد، اگر به حاكم شرع دسترسی دارد، باید برای فروش آن از حاكم شرع اجازه بگیرد.

مسأله 2309- اگر بدهكار غیر از خانه ای كه در آن نشسته و چیزهایی كه مانند اثاثیه خانه، محل احتیاج او است، چیز دیگری نداشته باشد. طلبكار نمی تواند طلب خود را از او مطالبه كند، ولی اگر مالی را كه گرو گذاشته خانه و اثاثیه هم باشد، طلبكار می تواند بفروشد و طلب خود را بردارد.

احكام ضامن شدن

مسأله 2310- اگر انسان بخواهد ضامن شود كه بدهی كسی را بدهد، ضامن شدن او در صورتی صحیح است كه به هر لفظی اگر چه عربی نباشد به طلبكار بگوید كه من ضامن شده ام طلب تو را بدهم و طلبكار هم رضایت خود را بفهماند، ولی راضی بودن بدهكار شرط نیست.

مسأله 2311- ضامن و طلبكار باید مكلّف و عاقل باشند و كسی هم آنها را مجبور نكرده باشد و نیز باید در حال بالغ شدن سفیه نباشند كه مال خود را در كارهای بیهوده مصرف كنند، ولی اگر بعد از بالغ شدن سفیه شده باشند و حاكم شرع آنان را از تصرف جلوگیری نكرده باشد اشكال ندارد، و كسی كه به واسطه ورشكستگی، حاكم شرع او را از تصرف در اموالش جلوگیری كرده بابت طلبی كه دارد دیگری نمی تواند ضامن او شود.

مسأله 2312- هرگاه برای ضامن شدن خودش شرطی قرار دهد مثلًا بگوید اگر بدهكار قرض

تو را نداد من می دهم احتیاط واجب آن است كه به ضامن شدن او ترتیب اثر ندهند.

مسأله 2313- كسی كه انسان ضامن بدهی او می شود باید بدهكار باشد، پس اگر كسی بخواهد از دیگری قرض كند، تا وقتی قرض نكرده انسان نمی تواند ضامن او شود.

مسأله 2314- در صورتی انسان می تواند ضامن شود كه طلبكار و بدهكار و جنس بدهی همه متمیز باشد، یعنی مبهم یا مردّد نباشد، پس اگر دو نفر از كسی طلبكار باشند و انسان بگوید من ضامن هستم كه طلب یكی از شماها را بدهم، چون معین نكرده كه طلب كدام را بدهد، ضامن شدن او باطل است. و نیز اگر كسی از دو نفر طلبكار باشد و انسان بگوید من ضامن هستم كه بدهی یكی از آن دو نفر را به تو بدهم، چون معین نكرده كه بدهی كدام را می دهد، ضامن شدن او باطل می باشد و همچنین اگر كسی از دیگری مثلًا ده من گندم و ده تومان پول طلبكار باشد و انسان بگوید من ضامن یكی از دو طلب تو هستم و معین نكند كه ضامن گندم است، یا ضامن پول صحیح نیست.

مسأله 2315- اگر طلبكار طلب خود را به ضامن ببخشد، ضامن نمی تواند از بدهكار چیزی بگیرد و اگر مقداری از آن را ببخشد، نمی تواند آن مقدار را مطالبه نماید.

مسأله 2316- اگر انسان ضامن شود كه بدهی كسی را بدهد، نمی تواند از ضامن شدن خود برگردد.

مسأله 2317- ضامن و طلبكار می توانند شرط كنند كه هر وقت بخواهند ضامن بودن ضامن را به هم بزنند.

مسأله 2318- هرگاه انسان در موقع ضامن شدن، بتواند طلب طلبكار را بدهد اگر چه

بعد فقیر شود، طلبكار نمی تواند ضامن بودن او را به هم زند و طلب خود را از بدهكار اول مطالبه نماید و همچنین است اگر در آن موقع نتواند طلب او را بدهد ولی طلبكار بداند و به ضامن شدن او راضی شود.

مسأله 2319- اگر انسان در موقعی كه ضامن می شود، نتواند طلب طلبكار را بدهد و طلبكار در آن وقت نداند و بعد ملتفت شود، می تواند ضامن بودن او را به هم بزند.

مسأله 2320- اگر كسی بدون اجازه بدهكار ضامن شود كه بدهی او را بدهد، نمی تواند چیزی از او بگیرد.

مسأله 2321- اگر كسی با اجازه بدهكار ضامن شود كه بدهی او را بدهد، می تواند مقداری را كه ضامن شده از او مطالبه نماید، ولی اگر به جای جنسی كه بدهكار بوده جنس دیگری به طلبكار او بدهد، نمی تواند چیزی را كه داده از او مطالبه نماید، مثلًا اگر ده من گندم بدهكار باشد و ضامن ده من برنج بدهد، نمی تواند برنج را از او مطالبه نماید، امّا اگر خودش راضی شود كه برنج بدهد اشكال ندارد.

احكام كفالت

مسأله 2322- كفالت آن است كه انسان ضامن شود كه هر وقت طلبكار بدهكار را خواست، به دست او بدهد و همچنین اگر كسی بر دیگری حقی داشته باشد یا ادعای حقی كند كه دعوای او قابل قبول باشد چنانچه انسان ضامن شود كه هر وقت صاحب حق یا مدعی طرف را خواست به دست او بدهد عملش را كفالت و به كسی كه این طور ضامن می شود كفیل می گویند.

مسأله 2323- كفالت در صورتی صحیح است كه كفیل به هر لفظی اگر چه عربی نباشد به طلبكار

بگوید كه من ضامنم هر وقت بدهكار خود را بخواهی به دست تو بدهم و طلبكار هم قبول نماید.

مسأله 2324- كفیل باید مكلّف و عاقل باشد و او را در كفالت مجبور نكرده باشند و بتواند كسی را كه كفیل او شده حاضر نماید.

مسأله 2325- یكی از هفت چیز، كفالت را به هم می زند: اول: كفیل بدهكار را به دست طلبكار بدهد. دوّم: طلب طلبكار داده شود، سوم: طلبكار از طلب خود بگذرد، چهارم: بدهكار بمیرد. پنجم: طلبكار كفیل را از كفالت آزاد كند. ششم: كفیل بمیرد. هفتم: كسی كه صاحب حق است بوسیله حواله یا طور دیگری حق خود را به دیگری واگذار نماید.

مسأله 2326- اگر كسی به زور، بدهكار را از دست طلبكار رها كند، كسی كه بدهكار را رها كرده، باید او را به دست طلبكار بدهد.

احكام ودیعه (امانت)

مسأله 2327- اگر انسان مال خود را به كسی بدهد و بگوید نزد تو امانت باشد و او هم قبول كند یا بدون این كه حرفی بزنند صاحب مال بفهماند كه مال را برای نگهداری به او می دهد و او هم به قصد نگهداری كردن بگیرد باید به احكام ودیعه و امانتداری كه بعداً گفته می شود عمل نماید.

مسأله 2328- امانتدار و كسی كه مال را امانت می گذارد، باید هر دو بالغ و عاقل باشند، پس اگر انسان مالی را پیش بچه یا دیوانه امانت بگذارد، یا دیوانه و بچه، مالی را پیش كسی امانت بگذارند صحیح نیست.

مسأله 2329- اگر از بچه یا دیوانه چیزی را بطور امانت قبول كند، باید آن را به صاحبش بدهد، و اگر آن چیز مال خود بچه یا دیوانه است

باید به ولی او برساند و چنانچه مال تلف شود، باید عوض آن را بدهد، ولی اگر برای این كه مال از بین نرود آن را از بچه گرفته چنانچه در نگهداری آن كوتاهی نكرده باشد ضامن نیست.

مسأله 2330- كسی كه نمی تواند امانت را نگهداری نماید، بنا بر احتیاط واجب باید قبول نكند، ولی اگر صاحب مال در نگهداری آن عاجزتر باشد و كسی هم كه بهتر حفظ كند نباشد این احتیاط واجب نیست.

مسأله 2331- اگر انسان به صاحب مال بفهماند كه برای نگهداری مال او حاضر نیست، چنانچه او مال را بگذارد و برود و این شخص مال را بر ندارد و آن مال تلف شود، كسی كه امانت را قبول نكرده ضامن نیست ولی احتیاط مستحب آن است كه اگر ممكن باشد آن را نگهداری نماید.

مسأله 2332- كسی كه چیزی را امانت می گذارد، هر وقت بخواهد می تواند آن را پس بگیرد و كسی هم كه امانت را قبول می كند، هر وقت بخواهد می تواند آن را به صاحبش برگرداند.

مسأله 2333- اگر انسان از نگهداری امانت منصرف شود و ودیعه را به هم بزند باید هر چه زودتر مال را به صاحب آن یا وكیل یا ولی صاحبش برساند، یا به آنان خبر دهد كه به نگهداری حاضر نیست. و اگر بدون عذر مال را به آنان نرساند و خبر هم ندهد چنانچه مال تلف شود، باید عوض آن را بدهد.

مسأله 2334- كسی كه امانت را قبول می كند، اگر برای آن، جای مناسبی ندارد، باید جای مناسب تهیه نماید و طوری آن را نگهداری كند كه مردم نگویند در امانت خیانت كرده و در نگهداری

آن كوتاهی نموده است، و اگر در جایی كه مناسب نیست بگذارد و تلف شود، باید عوض آن را بدهد.

مسأله 2335- كسی كه امانت را قبول می كند، اگر در نگهداری آن كوتاهی نكند و تعدی یعنی زیاده روی هم ننماید و اتفاقاً آن مال تلف شود، ضامن نیست. ولی اگر به اختیار خودش آن را در جایی بگذارد كه گمان می رود ظالمی بفهمد و آن را ببرد، چنانچه تلف شود باید عوض آن را به صاحبش بدهد مگر آن كه جایی محفوظتر از آن نداشته باشد و نتواند مال را به صاحبش یا به كسی كه بهتر حفظ كند برساند كه در این صورت ضامن نیست.

مسأله 2336- اگر صاحب مال برای نگهداری مال خود جایی را معین كند و به كسی كه امانت را قبول كرده بگوید كه باید مال را در اینجا حفظ كنی و اگر احتمال هم بدهی كه از بین برود نباید آن را به جای دیگر ببری چنانچه امانتدار احتمال دهد كه در آنجا از بین برود و بداند چون آنجا در نظر صاحب مال برای حفظ بهتر بوده گفته است كه نباید از آنجا بیرون ببری می تواند آن را به جای دیگر ببرد، و اگر در آنجا ببرد و تلف شود ضامن نیست. ولی اگر نداند به چه جهت گفته كه به جای دیگر نبر، چنانچه به جای دیگر ببرد و تلف شود، احتیاط واجب آن است كه عوض آن را بدهد.

مسأله 2337- اگر صاحب مال برای نگهداری مال خود جایی را معین كند ولی به كسی كه امانت را قبول كرده نگوید كه آن را به جای دیگر نبر، چنانچه

امانتدار احتمال دهد كه در آنجا از بین می رود باید آن را به جای دیگری كه مال در آنجا محفوظتر است ببرد، و چنانچه مال در آن جای اول تلف شود ضامن است مگر آن كه صاحب مال هم احتمال تلف شدن مال را در آنجا بدهد كه در این صورت كسی كه امانت را قبول كرده ضامن نیست.

مسأله 2338- اگر صاحب مال دیوانه شود كسی كه امانت را قبول كرده باید فوراً امانت را به ولی او برساند و یا به ولی او خبر دهد، و اگر بدون عذر شرعی مال را به ولی او ندهد و از خبر دادن هم كوتاهی كند و مال تلف شود، باید عوض آن را بدهد.

مسأله 2339- اگر صاحب مال بمیرد، امانتدار باید مال را به وارث او برساند یا به وارث او خبر دهد و چنانچه مال را به وارث او ندهد و از خبر دادن هم كوتاهی كند و مال تلف شود ضامن است، ولی اگر برای آن كه می خواهد بفهمد كسی كه می گوید من وارث میتم، راست می گوید یا نه، یا میت وارث دیگری دارد یا نه، مال را ندهد و از خبر دادن هم كوتاهی كند و مال تلف شود ضامن نیست.

مسأله 2340- اگر صاحب مال بمیرد و چند وارث داشته باشد كسی كه امانت را قبول كرده باید مال را به همه ورثه بدهد، یا به كسی بدهد كه همه آنان گرفتن مال را به او واگذار كرده اند، پس اگر بدون اجازه دیگران تمام مال را به یكی از ورثه بدهد ضامن سهم دیگران است.

مسأله 2341- اگر كسی كه امانت را قبول كرده

بمیرد، یا دیوانه شود، وارث یا ولی او باید هر چه زودتر به صاحب مال اطلاع دهد، یا امانت را به او برساند.

مسأله 2342- اگر امانتدار نشانه های مرگ را در خود ببیند چنانچه ممكن است باید امانت را به صاحب آن یا وكیل او برساند و اگر ممكن نیست باید آن را به حاكم شرع بدهد و چنانچه به حاكم شرع دسترسی ندارد، در صورتی كه وارث او امین است و از امانت اطلاع دارد، لازم نیست وصیت كند و گر نه باید وصیت كند و شاهد بگیرد و به وصی و شاهد، اسم صاحب مال و جنس و خصوصیات مال و محل آن را بگوید.

مسأله 2343- اگر امانتدار نشانه های مرگ را در خود ببیند و به وظیفه ای كه در مسأله پیش گفته شد عمل نكند، چنانچه آن امانت از بین برود باید عوضش را بدهد، اگر چه در نگهداری آن كوتاهی نكرده باشد و مرض او خوب شود، یا بعد از مدتی پشیمان شود و وصیت كند.

احكام عارِیه

مسأله 2344- عاریه آن است كه انسان مال خود را به دیگری بدهد كه از آن استفاده كند و در عوض، چیزی هم از او نگیرد.

مسأله 2345- لازم نیست در عاریه صیغه بخوانند، و اگر مثلًا لباس را به قصد عاریه به كسی بدهد و او به همین قصد بگیرد عاریه صحیح است.

مسأله 2346- عاریه دادن چیز غصبی و چیزی كه مال انسان است ولی منفعت آن را به دیگری واگذار كرده مثلًا آن را اجاره داده، در صورتی صحیح است كه مالك چیز غصبی یا كسی كه آن چیز را اجاره كرده بگوید به عاریه

دادن راضی هستم.

مسأله 2347- چیزی را كه منفعتش مال انسان است مثلًا آن را اجاره كرده می تواند عاریه بدهد. ولی اگر در اجاره شرط كرده باشند كه خودش از آن استفاده كند، نمی تواند آن را به دیگری عاریه دهد.

مسأله 2348- اگر دیوانه و بچه مال خود را عاریه بدهند صحیح نیست، اما اگر ولی بچه مصلحت بداند كه مال او را عاریه دهد و بچه آن مال را به دستور ولی به عاریه كننده برساند اشكال ندارد.

مسأله 2349- اگر در نگهداری چیزی كه عاریه كرده كوتاهی نكند و در استفاده از آن هم زیاده روی ننماید و اتفاقاً آن چیز تلف شود ضامن نیست، ولی چنانچه شرط كنند كه اگر تلف شود عاریه كننده ضامن باشد، یا چیزی را كه عاریه كرده طلا و نقره باشد، باید عوض آن را بدهد.

مسأله 2350- اگر طلا و نقره را عاریه نماید و شرط كند كه اگر تلف شود ضامن نباشد، چنانچه تلف شود ضامن نیست.

مسأله 2351- اگر عاریه دهنده بمیرد، عاریه گیرنده باید چیزی را كه عاریه كرده به ورثه او بدهد.

مسأله 2352- اگر عاریه دهنده طوری شود كه شرعاً نتواند در مال خود تصرف كند مثلًا دیوانه شود، عاریه كننده باید مالی را كه عاریه كرده به ولی او بدهد.

مسأله 2353- كسی كه چیزی عاریه داده هر وقت بخواهد می تواند آن را پس بگیرد و كسی هم كه عاریه كرده هر وقت بخواهد می تواند آن را پس دهد.

مسأله 2354- اگر ظرف طلا و نقره را برای زینت اطاق عاریه بدهند اشكال ندارد، ولی اگر برای استفاده حرام بدهند باطل است.

مسأله 2355- عاریه دادن گوسفند برای استفاده از شیر و پشم

آن، و عاریه دادن حیوان نر برای كشیدن بر ماده صحیح است.

مسأله 2356- اگر چیزی را كه عاریه كرده به مالك، یا وكیل یا ولی او بدهد و بعد آن چیز تلف شود، عاریه كننده ضامن نیست، و در غیر این صورت ضامن است اگر چه مثلًا آن را به جایی ببرد كه صاحبش معمولًا به آنجا می برده مثلًا اسب را در اصطبلی كه صاحبش برای آن درست كرده ببندد.

مسأله 2357- اگر چیز نجس را برای استعمال خوردن و آشامیدن عاریه دهد، باید نجس بودن آن را به كسی كه عاریه می كند بگوید.

مسأله 2358- چیزی را كه عاریه كرده بدون اجازه صاحب آن نمی تواند به دیگری اجاره، یا عاریه دهد.

مسأله 2359- اگر چیزی را كه عاریه كرده با اجازه صاحب آن به دیگری عاریه دهد، چنانچه كسی كه اول آن چیز را عاریه كرده بمیرد یا دیوانه شود، عاریه دومی باطل نمی شود.

مسأله 2360- اگر بداند مالی را كه عاریه كرده غصبی است، باید آن را به صاحبش برساند و نمی تواند به عاریه دهنده بدهد.

مسأله 2361- اگر مالی را كه می داند غصبی است عاریه كند و از آن استفاده ای ببرد و در دست او از بین برود، مالك می تواند عوض مال را از او یا از كسی كه مال را غصب كرده مطالبه كند، و نیز عوض استفاده هایی را كه عاریه گیرنده برده می تواند از او مطالبه نماید، و یا از غاصب بگیرد. و اگر عوض مال یا استفاده آن را از عاریه كننده بگیرد، او نمی تواند چیزی را كه به مالك می دهد از عاریه دهنده مطالبه نماید.

مسأله 2362- اگر نداند مالی را كه عاریه كرده غصبی است

و در دست او از بین برود، چنانچه صاحب مال عوض آن را از او بگیرد، او هم می تواند آنچه را به صاحب مال داده از عاریه دهنده مطالبه نماید، ولی اگر چیزی را كه عاریه كرده طلا و نقره باشد، یا عاریه دهنده با او شرط كرده باشد كه اگر آن چیز از بین برود عوضش را بدهد، نمی تواند چیزی را كه به صاحب مال می دهد، از عاریه دهنده مطالبه نماید.

احكام نِكاح یا ازدواج و زناشویی

به واسطه عقد ازدواج، زن به مرد حلال می شود و آن بر دو قسم است: دائم و غیر دائم. عقد دائم آن است كه مدت زناشویی در آن معین نشود و زنی را كه به این قسم عقد می كنند دائمه گویند. و عقد غیر دائم آن است كه مدت زناشویی در آن معین شود، مثلًا زن را به مدت یك ساعت یا یك روز یا یك ماه یا یك سال یا بیشتر عقد نمایند، و زنی را كه به این قسم عقد كنند متعه و صیغه می نامند.

احكام نِكاح یا ازدواج و زناشویی

توضیح

به واسطه عقد ازدواج، زن به مرد حلال می شود و آن بر دو قسم است: دائم و غیر دائم. عقد دائم آن است كه مدت زناشویی در آن معین نشود و زنی را كه به این قسم عقد می كنند دائمه گویند. و عقد غیر دائم آن است كه مدت زناشویی در آن معین شود، مثلًا زن را به مدت یك ساعت یا یك روز یا یك ماه یا یك سال یا بیشتر عقد نمایند، و زنی را كه به این قسم عقد كنند متعه و صیغه می نامند.

احكام عقد

مسأله 2363- در زناشویی چه دائم و چه غیر دائم، باید صیغه خوانده شود و تنها راضی بودن زن و مرد كافی نیست، و صیغه عقد را یا خود زن و مرد می خوانند، یا دیگری را وكیل می كنند كه از طرف آنان بخواند.

مسأله 2364- وكیل لازم نیست مرد باشد، زن هم می تواند برای خواندن صیغه عقد از طرف دیگری وكیل شود.

مسأله 2365- زن و مرد تا یقین نكنند كه وكیل آنها صیغه را خوانده است، نمی توانند به یكدیگر نگاه محرمانه نمایند، و گمان به این كه وكیل صیغه را خوانده است كفایت نمی كند ولی اگر وكیل بگوید صیغه را خوانده ام كافی است.

مسأله 2366- اگر زنی كسی را وكیل كند كه مثلًا ده روزه او را به عقد مردی درآورد و ابتدای ده روز را معین نكند در صورتی كه از گفته زن معلوم شود كه به وكیل اختیار كامل داده آن وكیل می تواند هر وقت كه بخواهد او را ده روز به عقد آن مرد درآورد، و اگر معلوم باشد كه زن، روز یا ساعت معینی را قصد

كرده، باید صیغه را مطابق قصد او بخواند.

مسأله 2367- یك نفر می تواند برای خواندن صیغه عقد دائم یا غیر دائم از طرف دو نفر وكیل شود و نیز انسان می تواند از طرف زن وكیل شود و او را برای خود به طور دائم یا غیر دائم عقد كند، ولی احتیاط مستحب آن است كه عقد را دو نفر بخوانند.

دستور خواندن عقد دائم

مسأله 2368- اگر صیغه عقد دائم را خود زن و مرد بخوانند و اول زن بگوید:

زَوَّجْتُكَ نَفْسِی عَلَی الصَّداقِ الْمَعْلُومِ (یعنی خود را زن تو نمودم به مهری كه معین شده) پس از آن بدون فاصله مرد بگوید: قَبِلْتُ التَّزْویجَ (یعنی قبول كردم ازدواج را) عقد صحیح است و اگر دیگری را وكیل كنند كه از طرف آنها صیغه عقد را بخواند چنانچه مثلًا اسم مرد احمد و اسم زن فاطمه باشد و وكیل زن بگوید: زَوَّجْتُ مُوكِّلَتِی فاطِمَةَ مُوَكِّلَكَ احْمَدَ عَلَی الصَّداقِ الْمَعْلُوم، پس بدون فاصله وكیل مرد بگوید: قَبِلْتُ لِمُوكِّلی احْمَدَ عَلَی الصَّداقِ صحیح می باشد.

دستور خواندن عقد غیر دائم

مسأله 2369- اگر خود زن و مرد بخواهند صیغه عقد غیر دائم را بخوانند، بعد از آن كه مدت و مهر را معین كردند، چنانچه زن بگوید:

زَوَّجْتُكَ نَفْسِی فِی الْمُدَّةِ الْمَعْلُومَةِ عَلَی الْمَهْرِ الْمَعْلُوم بعد بدون فاصله مرد بگوید: قَبلْتُ، صحیح است. و اگر دیگری را وكیل كنند و اوّل وكیل زن به وكیل مرد بگوید: مَتَّعْتُ مُوكِّلَتِی مُوكِّلَكَ فِی الْمُدَّةِ الْمَعْلُومَةِ عَلَی الْمَهْرِ الْمَعْلُوم، پس بدون فاصله وكیل مرد بگوید: قَبِلْتُ لِمُوكِّلی هكَذا صحیح می باشد.

شرایط عقد

مسأله 2370- عقد ازدواج چند شرط دارد:

اول: آن كه به عربی صحیح خوانده شود به احتیاط واجب، و اگر خود مرد و زن نتوانند صیغه را به عربی صحیح بخوانند، به هر لفظی كه صیغه را بخوانند صحیح است و لازم هم نیست كه وكیل بگیرند اما باید لفظی بگویند كه معنی «زَوَّجْتُ وَ قَبِلْتُ» را بفهماند.

دوم: مرد و زن یا وكیل آنها كه صیغه را می خوانند قصد انشاء داشته باشند یعنی اگر خود مرد و زن صیغه را می خوانند، زن به گفتن «زوجتك نفسی» قصدش این باشد كه خود را زن او قرار دهد و مرد به گفتن «قبلت التزویج» زن بودن او را برای خود قبول نماید، و اگر وكیل مرد و زن صیغه را می خوانند، به گفتن «زوجت و قبلت» قصدشان این باشد كه مرد و زنی كه آنان را وكیل كرده اند، زن و شوهر شوند.

سوم: كسی كه صیغه را می خواند بالغ و عاقل باشد، چه برای خودش بخواند یا از طرف دیگری وكیل شده باشد.

چهارم: اگر وكیل زن و شوهر یا ولی آنها صیغه را می خوانند، در عقد، زن و شوهر را معین كنند مثلًا

اسم آنها را ببرند یا به آنها اشاره نمایند. پس كسی كه چند دختر دارد، اگر به مردی بگوید زوجتك احدی بناتی (یعنی زن تو نمودم یكی از دخترانم را) و او بگوید قبلت یعنی قبول كردم، چون در موقع عقد، دختر را معین نكرده اند عقد باطل است.

پنجم: زن و مرد به ازدواج راضی باشند، ولی اگر زن ظاهراً به كراهت اذن دهد و معلوم باشد قلباً راضی است عقد صحیح است.

مسأله 2371- اگر در عقد یك حرف غلط خوانده شود كه معنی آن را عوض كند عقد باطل است.

مسأله 2372- كسی كه دستور زبان عربی را نمی داند، اگر قرائتش صحیح باشد و معنای هر كلمه از عقد را جداگانه بداند و از هر لفظی معنای آن را قصد نماید می تواند عقد را بخواند.

مسأله 2373- اگر زنی را برای مردی بدون اجازه آنان عقد كنند و بعداً زن و مرد بگویند به آن عقد راضی هستیم عقد صحیح است.

مسأله 2374- اگر زن و مرد یا یكی از آن دو را به ازدواج مجبور نمایند و بعد از خواندن عقد راضی شوند و بگویند به آن عقد راضی هستیم عقد صحیح است.

مسأله 2375- پدر و جد پدری می توانند برای فرزند نابالغ یا دیوانه خود كه به حال دیوانگی بالغ شده است ازدواج كنند. و بعد از آن كه آن طفل بالغ شد یا دیوانه عاقل گردید، اگر ازدواجی كه برای او كرده اند مفسده ای نداشته نمی تواند آن را به هم بزند و اگر مفسده ای داشته می تواند آن را به هم بزند.

مسأله 2376- دختری كه به حد بلوغ رسیده و رشیده است یعنی مصلحت خود را تشخیص می دهد،

اگر بخواهد شوهر كند، چنانچه باكره باشد، باید از پدر یا جد پدری خود اجازه بگیرد، و اجازه مادر و برادر لازم نیست.

مسأله 2377- اگر پدر و جد پدری غایب باشند، بطوری كه نشود از آنان اذن گرفت و دختر هم احتیاج به شوهر كردن داشته باشد لازم نیست از پدر و جد پدری اجازه بگیرند. و نیز اگر دختر باكره نباشد در صورتی كه بكارتش به واسطه شوهر كردن از بین رفته باشد، اجازه پدر و جد لازم نیست. ولی اگر به واسطه وطی به شُبهه یا زنا از بین رفته باشد، احتیاط مستحب آن است كه اجازه بگیرند.

مسأله 2378- اگر پدر، یا جد پدری برای پسر نابالغ خود زن بگیرد پسر- بعد از رسیدن به سن قابل برای تمتع گرفتن- باید خرج زن را در صورتی كه از او تمكین داشته باشد بدهد.

مسأله 2379- اگر پدر یا جد پدری برای پسر نابالغ خود، زن بگیرد، چنانچه پسر در موقع عقد مالی داشته، مدیون مهر زن است، و اگر در موقع عقد مالی نداشته، پدر، یا جد او باید مهر زن را بدهند.

عیبهایی كه به واسطه آنها می شود عقد را به هم زد

مسأله 2380- اگر مرد بعد از عقد بفهمد كه زن یكی از این هفت عیب را دارد می تواند عقد را به هم بزند: اول: دیوانگی. دوم: مرض خوره. سوم: مرض بَرَص. چهارم: كوری. پنجم: شل بودن بطوری كه معلوم باشد. ششم: آن كه افضا شده یعنی راه بول و حیض یا راه حیض و غائط او یكی شده باشد ولی اگر راه حیض و غائط او یكی شده باشد به هم زدن عقد اشكال دارد و باید احتیاط شود. هفتم: آن

كه گوشت، یا استخوانی یا غده ای در فرج او باشد كه مانع نزدیكی شود.

مسأله 2381- اگر زن بعد از عقد بفهمد كه شوهر او دیوانه است یا آلت مردی ندارد یا عِنّین است و نمی تواند وطی و نزدیكی نماید یا تخمهای او را كشیده اند می تواند عقد را به هم بزند. و تفصیل این مسأله و مسأله سابق در كتاب «تحریر الوسیله» ضبط شده است.

مسأله 2382- اگر مرد یا زن، به واسطه یكی از عیبهایی كه در دو مسأله پیش گفته شد عقد را به هم بزند، باید بدون طلاق از هم جدا شوند.

مسأله 2383- اگر به واسطه آن كه مرد عنین است و نمی تواند وطی و نزدیكی كند، زن عقد را به هم بزند شوهر باید نصف مهر را بدهد. ولی اگر به واسطه یكی از عیبهای دیگری كه گفته شد، مرد یا زن عقد را به هم بزند، چنانچه مرد با زن نزدیكی نكرده باشد چیزی بر او نیست و اگر نزدیكی كرده، باید تمام مهر را بدهد.

عده ای از زنها كه ازدواج با آنان حرام است

مسأله 2384- ازدواج با زنهایی كه مثل مادر و خواهر و مادر زن با انسان محرم هستند حرام است.

مسأله 2385- اگر كسی زنی را برای خود عقد نماید، اگر چه با او نزدیكی نكند، مادر و مادرِ مادر آن زن و مادر پدر او هر چه بالا روند به آن مرد محرم می شوند.

مسأله 2386- اگر زنی را عقد كند و با او نزدیكی نماید، دختر و نوه دختری و پسری آن زن هر چه پایین روند، چه در وقت عقد باشند یا بعداً به دنیا بیایند، به آن مرد مَحرم می شوند.

مسأله 2387- اگر با زنی كه

برای خود عقد كرده نزدیكی هم نكرده باشد، تا وقتی كه آن زن در عقد او است نمی تواند با دختر او ازدواج كند.

مسأله 2388- عمه و خاله پدر و عمه و خاله پدرِ پدر و عمه و خاله مادر و عمه و خاله مادر مادر هر چه بالا روند به انسان محرمند.

مسأله 2389- پدر و جد شوهر، هر چه بالا روند، و پسر و نوه پسری و دختری او هر چه پایین آیند چه در موقع عقد باشند، یا بعداً به دنیا بیایند به زن او محرم هستند.

مسأله 2390- اگر زنی را برای خود عقد كند، دائمه باشد، یا صیغه تا وقتی كه آن زن در عقد او است نمی تواند با خواهر آن زن ازدواج نماید.

مسأله 2391- اگر زن خود را به ترتیبی كه در كتاب طلاق گفته می شود طلاق رجعی دهد، در بین عده نمی تواند خواهر او را عقد نماید، بلكه در عده طلاق بائن هم كه بعداً بیان می شود، احتیاط مستحب آن است كه از ازدواج با خواهر او خودداری نماید.

مسأله 2392- انسان نمی تواند بدون اجازه زن خود با خواهرزاده و برادرزاده او ازدواج كند ولی اگر بدون اجازه زنش آنان را عقد نماید و بعداً زن بگوید به آن عقد راضی هستم اشكال ندارد.

مسأله 2393- اگر زن بفهمد شوهرش برادرزاده یا خواهرزاده او را عقد كرده و حرفی نزد، چنانچه بعداً رضایت ندهد عقد آنان باطل است، بلكه اگر از حرف نزدنش معلوم باشد كه باطناً راضی بوده احتیاط واجب آن است كه شوهرش از برادرزاده او جدا شود مگر آن كه اجازه دهد.

مسأله 2394- اگر انسان پیش از آن كه دختر

عمه یا دختر خاله خود را بگیرد با مادر آنان زنا كند، دیگر نمی تواند با آنان ازدواج نماید.

مسأله 2395- اگر با دختر عمه یا دختر خاله خود ازدواج نماید و پیش از آن كه با آنان نزدیكی كند با مادرشان زنا نماید عقد آنان اشكال ندارد.

مسأله 2396- اگر با زنی غیر از عمه و خاله خود زنا كند، احتیاط واجب آن است كه با دختر او ازدواج نكند، ولی اگر زنی را عقد نماید و با او نزدیكی كند بعد با مادر او زنا كند، آن زن بر او حرام نمی شود، و همچنین است اگر پیش از آن كه با او نزدیكی كند با مادر او زنا نماید، ولی در این صورت احتیاط مستحب آن است كه از آن زن جدا شود.

مسأله 2397- زن مسلمان نمی تواند به عقد كافر درآید، مرد مسلمان هم نمی تواند با زنهای كافره غیر كتابیه به طور دائم ازدواج كند و به احتیاط واجب ازدواج دائم با زنهای كافره اهل كتاب نیز جایز نیست ولی صیغه كردن زنهای اهل كتاب مانند یهود و نصاری مانعی ندارد.

مسأله 2398- اگر با زنی كه در عده طلاق رجعی است زنا كند آن زن بر او حرام می شود و اگر با زنی كه در عده متعه، یا طلاق بائن، یا عده وفات است زنا كند، بعداً می تواند او را عقد نماید، اگر چه احتیاط مستحب آن است كه با او ازدواج نكند و معنای طلاق رجعی و طلاق بائن وعده متعه وعده وفات در احكام طلاق گفته خواهد شد.

مسأله 2399- اگر با زن بی شوهری كه در عده نیست زنا كند، بعداً می تواند آن زن را

برای خود عقد نماید، ولی احتیاط مستحب آن است كه صبر كند تا آن زن حیض ببیند بعد او را عقد نماید، بلكه احتیاط مزبور حتی الامكان نباید ترك شود، و همچنین است اگر دیگری بخواهد آن زن را عقد كند.

مسأله 2400- اگر زنی را كه در عده دیگری است برای خود عقد كند، چنانچه مرد و زن، یا یكی از آنان بدانند كه عده زن تمام نشده و بدانند عقد كردن زن در عده حرام است آن زن بر او حرام می شود، اگر چه مرد بعد از عقد با آن زن نزدیكی نكرده باشد.

مسأله 2401- اگر زنی را برای خود عقد كند و بعد معلوم شود كه در عده بوده چنانچه هیچ كدام نمی دانسته اند زن در عده است و نمی دانسته اند كه عقد كردن زن در عده حرام است، در صورتی كه مرد با او نزدیكی كرده باشد، آن زن بر او حرام می شود.

مسأله 2402- اگر انسان بداند زنی شوهر دارد و با او ازدواج كند باید از او جدا شود و بعداً هم نمی تواند او را برای خود عقد كند.

مسأله 2403- زن شوهردار اگر زنا بدهد بر شوهر خود حرام نمی شود و چنانچه توبه نكند و بر عمل خود باقی باشد، بهتر است كه شوهر، او را طلاق دهد ولی باید مهرش را بدهد.

مسأله 2404- زنی را كه طلاق داده اند و زنی كه صیغه بوده و شوهرش مدت او را بخشیده یا مدتش تمام شده، چنانچه بعد از مدتی شوهر كند و بعد شك كند كه موقع عقد شوهر دوم عده شوهر اول تمام بوده یا نه، باید به شك خود اعتنا نكند.

مسأله 2405-

مادر و خواهر و دختر پسری كه لواط داده بر لواطكننده حرام است اگر چه لواطكننده و لواط دهنده بالغ نباشند. ولی اگر گمان كند كه دخول شده، یا شك كند كه دخول شده یا نه، بر او حرام نمی شوند.

مسأله 2406- اگر با مادر یا خواهر یا دختر كسی ازدواج نماید و بعد از ازدواج با آن كس لواط كند آنها بر او حرام نمی شوند.

مسأله 2407- اگر كسی در حال احرام كه یكی از كارهای حج است، با زنی ازدواج نماید عقد او باطل است، و چنانچه می دانسته كه زن گرفتن بر او حرام است، دیگر نمی تواند آن زن را عقد كند.

مسأله 2408- اگر زنی كه در حال احرام است با مردی كه در حال احرام نیست ازدواج كند عقد او باطل است، و اگر زن می دانسته كه ازدواج كردن در حال احرام حرام است احتیاط واجب آن است كه بعداً با آن مرد ازدواج نكند. بلكه خالی از قوّت نیست.

مسأله 2409- اگر مرد طواف نساء را كه یكی از كارهای حج است به جا نیاورد، زنش كه به واسطه مُحرِم شدن بر او حرام شده بود حلال نمی شود، و نیز اگر زن طواف نساء نكند، شوهرش بر او حلال نمی شود، ولی اگر بعداً طواف نساء را انجام دهند به یكدیگر حلال می شوند.

مسأله 2410- اگر كسی دختر نابالغی را برای خود عقد كند و پیش از آنكه نُه سال دختر تمام شود، با او نزدیكی و دخول كند، چنانچه او را افضا نماید هیچ وقت نباید با او نزدیكی كند.

مسأله 2411- زنی را كه سه مرتبه طلاق داده اند بر شوهرش حرام می شود، ولی اگر با

شرایطی كه در كتاب طلاق گفته می شود با مرد دیگری ازدواج كند، شوهر اول می تواند دوباره او را برای خود عقد نماید.

مُتعه یا صیغه

مسأله 2421- صیغه كردن زن اگر چه برای لذت بردن هم نباشد صحیح است.

مسأله 2422- شوهر بیش از چهار ماه نباید نزدیكی با متعه خود را ترك كند.

مسأله 2423- زنی كه صیغه می شود اگر در عقد شرط كند كه شوهر با او نزدیكی نكند، عقد و شرط او صحیح است و شوهر فقط می تواند لذتهای دیگر از او ببرد، ولی اگر بعداً به نزدیكی راضی شود، شوهر می تواند با او نزدیكی نماید.

مسأله 2424- زنی كه صیغه شده اگر چه آبستن شود حق خرجی ندارد.

مسأله 2425- زنی كه صیغه شده حق همخوابی ندارد و از شوهر ارث نمی برد، و شوهر هم از او ارث نمی برد.

مسأله 2426- زنی كه صیغه شده اگر نداند كه حق خرجی و همخوابی ندارد عقد او صحیح است و برای آن كه نمی دانسته، حقی به شوهر پیدا نمی كند.

مسأله 2427- زنی كه صیغه شده، می تواند بدون اجازه شوهر از خانه بیرون برود، ولی اگر به واسطه بیرون رفتن، حق شوهر از بین می رود بیرون رفتن او حرام است.

مسأله 2428- اگر زنی مردی را وكیل كند كه به مدت و مبلغ معین او را برای خود صیغه نماید، چنانچه مرد او را به عقد دائم خود درآورد یا به غیر از مدت یا مبلغی كه معین شده او را صیغه كند، وقتی آن زن فهمید اگر بگوید راضی هستم عقد صحیح و گر نه باطل است.

مسأله 2429- پدر و جد پدری می توانند برای محرم شدن، یك ساعت یا دو ساعت زنی را

به عقد پسر نابالغ خود درآورند، و نیز می توانند دختر نابالغ خود را برای محرم شدن، به عقد كسی درآورند ولی باید آن عقد برای دختر مفسده نداشته باشد.

مسأله 2430- اگر پدر یا جد پدری، طفل خود را كه در محل دیگری است و نمی داند زنده است یا مرده، برای محرم شدن به عقد كسی درآورد، بر حسب ظاهر محرم بودن حاصل می شود، و چنانچه بعداً معلوم شود كه در موقع عقد آن دختر زنده نبوده عقد باطل است و كسانی كه به واسطه عقد ظاهراً محرم شده بودند نامحرمند.

مسأله 2431- اگر مرد مدت صیغه را ببخشد، چنانچه با او نزدیكی كرده، باید تمام چیزی را كه قرار گذاشته به او بدهد و اگر نزدیكی نكرده باید نصف آن را بدهد.

مسأله 2432- مرد می تواند زنی را كه صیغه او بوده و هنوز عده اش تمام نشده به عقد دائم خود درآورد.

حكام نگاه كردن

مسأله 2433- نگاه كردن مرد به بدن زن نامحرم چه با قصد لذت و چه بدون آن حرام است. و نگاه كردن به صورت و دستها اگر به قصد لذت باشد حرام است، ولی اگر بدون قصد لذت باشد مانعی ندارد و نیز نگاه كردن زن به بدن مرد نامحرم حرام می باشد و نگاه كردن به صورت و بدن و موی دختر نابالغ اگر به قصد لذت نباشد و به واسطه نگاه كردن هم انسان نترسد كه به حرام بیفتد اشكال ندارد، ولی بنا بر احتیاط باید جاهایی را كه مثل ران و شكم معمولًا می پوشانند نگاه نكند.

مسأله 2434- اگر انسان بدون قصد لذت به صورت و دستهای زنهای اهل كتاب مثل زنهای یهود و

نصارا نگاه كند در صورتی كه نترسد كه به حرام بیفتد اشكال ندارد.

مسأله 2435- زن باید بدن و موی خود را از مرد نامحرم بپوشاند بلكه احتیاط واجب آن است كه بدن و موی خود را از پسری هم كه بالغ نشده ولی خوب و بد را می فهمد و به حدّی رسیده كه مورد نظر شهوانی است بپوشاند.

مسأله 2436- نگاه كردن به عورت دیگری حرام است، اگر چه از پشت شیشه یا در آیینه یا آب صاف و مانند اینها باشد. و احتیاط واجب آن است كه به عورت بچه ممیز هم نگاه نكنند. ولی زن و شوهر می توانند به تمام بدن یكدیگر نگاه كنند.

مسأله 2437- مرد و زنی كه با یكدیگر محرمند، اگر قصد لذت نداشته باشند می توانند غیر از عورت به تمام بدن یكدیگر نگاه كنند.

مسأله 2438- مرد نباید با قصد لذت به بدن مرد دیگر نگاه كند و نگاه كردن زن هم به بدن زن دیگر با قصد لذت حرام است.

مسأله 2439- عكس برداشتن مرد از زن نامحرم حرام نیست ولی اگر برای عكس برداشتن مجبور شود كه حرام دیگری انجام دهد مثلًا دست به بدن او بزند یا نظرش به صورت زینت شده او یا به سایر بدن او بیفتد، نباید عكس او را بردارد و اگر زن نامحرمی را بشناسد در صورتی كه آن زن متهتك نباشد نباید به عكس او نگاه كند.

مسأله 2440- اگر در حال ناچاری زن بخواهد زن دیگر، یا مردی غیر از شوهر خود را تنقیه كند، یا عورت او را آب بكشد، باید چیزی در دست كند كه دست او به عورت نرسد و همچنین است

اگر مرد بخواهد مرد دیگر، یا زنی غیر زن خود را تنقیه كند، یا عورت او را آب بكشد.

مسأله 2441- اگر مرد برای معالجه زن نامحرم ناچار باشد كه او را نگاه كند و دست به بدن او بزند اشكال ندارد، ولی اگر با نگاه كردن بتواند معالجه كند نباید دست به بدن او بزند و اگر با دست زدن بتواند معالجه كند، نباید او را نگاه كند.

مسأله 2442- اگر انسان برای معالجه كسی ناچار شود كه به عورت او نگاه كند، بنا بر احتیاط واجب باید آیینه را در مقابل گذاشته و در آن نگاه كند ولی اگر چاره ای جز نگاه كردن به عورت نباشد اشكال ندارد.

مسائل متفرقه زناشویی

مسأله 2443- كسی كه به واسطه نداشتن زن به حرام می افتد، واجب است زن بگیرد.

مسأله 2444- اگر شوهر در عقد شرط كند كه زن باكره باشد و بعد از عقد معلوم شود كه باكره نبوده، می تواند عقد را بهم بزند.

مسأله 2445- اگر مرد و زن نامحرم در محل خلوتی باشند كه كسی در آنجا نباشد و دیگری هم نمی تواند وارد شود چنانچه بترسند كه به حرام بیفتند باید از آنجا بیرون بروند.

مسأله 2446- اگر مرد مهر زن را در عقد معین كند و قصدش این باشد كه آن را ندهد، عقد صحیح است ولی مهر را باید بدهد.

مسأله 2447- مسلمانی كه منكر خدا یا پیغمبر شود، یا حكم ضروری دین یعنی حكمی را كه مسلمانان جزء دین اسلام می دانند مثل واجب بودن نماز و روزه انكار كند، در صورتی كه منكر شدن آن حكم، به انكار خدا یا پیغمبر برگردد مرتد است.

مسأله 2448- اگر زن پیش از

آن كه شوهرش با او نزدیكی كند بطوری كه در مسأله پیش گفته شد مرتدّ شود، عقد او باطل می گردد ولی اگر بعد از نزدیكی مرتدّ شود باید به دستوری كه در احكام طلاق گفته خواهد شد عدّه نگهدارد، پس اگر در بین عدّه، مسلمان شود عقد باقی و اگر تا آخر عدّه مرتد بماند عقد باطل است.

مسأله 2449- كسی كه پدر یا مادرش در موقع بسته شدن نطفه او مسلمان بوده اند، چنانچه بعد از بالغ شدن اظهار اسلام كند، اگر مرتد شود زنش بر او حرام می شود و باید به مقداری كه در احكام طلاق گفته می شود عدّه وفات نگهدارد.

مسأله 2450- مردی كه از پدر و مادر غیر مسلمان بدنیا آمده و مسلمان شده اگر پیش از نزدیكی با عیالش مرتد شود، عقد او باطل می گردد، و اگر بعد از نزدیكی مرتد شود، زن او باید به مقداری كه در احكام طلاق گفته می شود عدّه نگهدارد، پس اگر پیش از تمام شدن عدّه، شوهر او مسلمان شود عقد باقی و گر نه باطل است.

مسأله 2451- اگر زن در عقد با مرد شرط كند كه او را از شهری بیرون نبرد و مرد هم قبول كند، نباید زن را از آن شهر بیرون ببرد.

مسأله 2452- اگر زن انسان از شوهر دیگرش دختری داشته باشد، انسان می تواند آن دختر را برای پسر خود كه از آن زن نیست عقد كند و نیز اگر دختری را برای پسر خود عقد كند می تواند با مادر آن دختر ازدواج نماید.

مسأله 2453- اگر زنی از زنا آبستن شود، جایز نیست بچه اش را سقط كند.

مسأله 2454- اگر كسی با زنی كه

شوهر ندارد و در عدّه كسی هم نیست زنا كند، چنانچه بعد او را عقد كند و بچه ای از آنان پیدا شود، در صورتی كه ندانند از نطفه حلال است یا حرام، آن بچه حلال زاده است.

مسأله 2455- اگر مرد نداند كه زن در عده است و با او ازدواج كند، چنانچه زن هم نداند و بچه ای از آنان به دنیا آید، حلال زاده است و شرعاً فرزند هر دو می باشد ولی اگر زن می دانسته كه در عدّه است شرعاً بچه، فرزند پدر است، و در هر دو صورت عقد آنان باطل است و به یكدیگر حرام می باشند.

مسأله 2456- اگر زن بگوید یائسه ام نباید حرف او را قبول كرد، ولی اگر بگوید شوهر ندارم حرف او قبول می شود.

مسأله 2457- اگر بعد از آن كه انسان با زنی ازدواج كرد، كسی بگوید آن زن شوهر داشته و زن بگوید نداشتم، چنانچه شرعاً ثابت نشود كه زن شوهر داشته، باید حرف زن را قبول كرد.

مسأله 2458- اگر زنی كه آزاد و مسلمان و عاقل است دختری داشته باشد تا هفت سال دختر تمام نشده پدر نمی تواند او را از مادرش جدا كند.

مسأله 2459- مستحب است در شوهر دادن دختری كه بالغه است یعنی مكلّف شده عجله كنند، حضرت صادق علیه السلام فرمودند: یكی از سعادتهای مرد آن است كه دخترش در خانه او حیض نبیند.

مسأله 2460- اگر زن مهر خود را به شوهر صلح كند كه زن دیگر نگیرد، احتیاط واجب آن است كه زن مهر را نگیرد و شوهر هم با زن دیگر ازدواج نكند.

مسأله 2461- كسی كه از زنا به دنیا آمده اگر زن بگیرد و بچه ای

پیدا كند آن بچه حلال زاده است.

مسأله 2462- هرگاه مرد در روزه ماه رمضان یا در حال حیض زن با او نزدیكی كند معصیت كرده، ولی اگر بچه ای از آنان به دنیا آید حلال زاده است.

مسأله 2463- زنی كه یقین دارد شوهرش در سفر مرده اگر بعد از عدّه وفات كه مقدار آن در احكام طلاق گفته خواهد شد، شوهر كند و شوهر اول از سفر برگردد باید از شوهر دوم جدا شود و به شوهر اول حلال است ولی اگر شوهر دوم با او نزدیكی كرده باشد، زن باید عده نگهدارد و شوهر دوم باید مهر او را مطابق زنهایی كه مثل او هستند بدهد ولی خرج عدّه ندارد.

احكام شیر دادن

اشاره

مسأله 2464- اگر زنی بچه ای را با شرایطی كه در مسأله 2474 گفته خواهد شد، شیر دهد، آن بچه به این عدّه محرم می شود: اوّل: خود زن و آن را مادر رضاعی می گویند. دوم: شوهر زن كه شیر مال اوست و او را پدر رضاعی می گویند. سوم: پدر و مادر آن زن هر چه بالا روند، اگر چه پدر و مادر رضاعی او باشند. چهارم: بچه هایی كه از آن زن به دنیا آمده اند، یا به دنیا می آیند. پنجم: بچه های اولاد آن زن هر چه پایین روند، چه از اولاد او به دنیا آمده، یا اولاد او آن بچه ها را شیر داده باشند. ششم: خواهر و برادر آن زن اگر چه رضاعی باشند. یعنی به واسطه شیر خوردن، با آن زن خواهر و برادر شده باشند. هفتم: عمو و عمه آن زن اگر چه رضاعی باشند. هشتم: دایی و خاله آن زن اگر چه رضاعی باشند. نهم: اولاد

شوهر آن زن كه شیر مال آن شوهر است، هر چه پایین روند، اگر چه اولاد رضاعی او باشند. دهم: پدر و مادر شوهر آن زن كه شیر مال آن شوهر است، هر چه بالا روند. یازدهم: خواهر و برادر شوهری كه شیر مال اوست اگر چه خواهر و برادر رضاعی او باشند. دوازدهم: عمو و عمه و دایی و خاله شوهری كه شیر مال اوست هر چه بالا روند، اگر چه رضاعی باشند. و نیز عدّه دیگری هم كه در مسائل بعد گفته می شود، به واسطه شیر دادن محرم می شوند.

مسأله 2465- اگر زنی بچه ای را با شرایطی كه در مسأله 2474 گفته می شود شیر دهد، پدر آن بچه نمی تواند با دخترهایی كه از آن زن به دنیا آمده اند ازدواج كند.

و نیز نمی تواند دخترهای شوهری را كه شیر مال او است برای خود عقد نماید، بلكه احتیاط واجب آن است كه دخترهای رضاعی او را هم برای خود عقد ننماید ولی جایز است با دخترهای رضاعی آن زن ازدواج كند. اگر چه احتیاط مستحب آن است كه با آنان ازدواج نكند، و نگاه محرمانه یعنی نگاهی كه انسان می تواند به محرم های خود كند به آنان ننماید.

مسأله 2466- اگر زنی بچه ای را با شرایطی كه در مسأله 2474 گفته می شود شیر دهد، شوهر آن زن كه صاحب شیر است به خواهرهای آن بچه محرم نمی شود، ولی احتیاط مستحب آن است كه با آنان ازدواج ننماید، و نیز خویشان شوهر به خواهر و برادر آن بچه محرم نمی شوند.

مسأله 2467- اگر زنی بچه ای را شیر دهد، به برادرهای آن بچه محرم نمی شود. و نیز خویشان آن زن به

برادر و خواهر بچه ای كه شیر خورده محرم نمی شوند.

مسأله 2468- اگر انسان با زنی كه دختری را شیر كامل داده ازدواج كند و با آن زن نزدیكی نماید، دیگر نمی تواند آن دختر را برای خود عقد كند.

مسأله 2469- اگر انسان با دختری ازدواج كند، دیگر نمی تواند با زنی كه آن دختر را شیر كامل داده ازدواج نماید.

مسأله 2470- انسان نمی تواند با دختری كه مادر، یا مادر بزرگ انسان او را شیر كامل داده ازدواج كند. و نیز اگر زن پدر انسان از شیر پدر او دختری را شیر داده باشد، انسان نمی تواند با آن دختر ازدواج نماید و چنانچه دختر شیرخواری را برای خود عقد كند بعد مادر یا مادربزرگ یا زن پدر او از شیر همان پدر، آن دختر را شیر دهد، عقد باطل می شود.

مسأله 2471- با دختری كه خواهر، یا زن برادر انسان از شیر برادرش او را شیر كامل داده نمی شود ازدواج كرد، و همچنین است اگر خواهرزاده یا برادرزاده، یا نوه خواهر یا نوه برادر انسان آن دختر را شیر داده باشد.

مسأله 2472- اگر زنی بچه دختر خود را شیر دهد، آن دختر به شوهر خود حرام می شود. و همچنین است اگر بچه ای را كه شوهر دخترش از زن دیگر دارد شیر دهد. ولی اگر بچه پسر خود را شیر دهد، زن پسرش كه مادر آن طفل شیرخوار است بر شوهر خود حرام نمی شود.

مسأله 2473- اگر زن پدر دختری، بچه شوهر آن دختر را از شیر آن پدر شیر دهد، آن دختر به شوهر خود حرام می شود، چه بچه از همان دختر یا از زن دیگر شوهر او باشد.

شرایط شیر دادنی كه علت محرم شدن است

مسأله 2474-

شیر دادنی كه علت محرم شدن است هشت شرط دارد:

اول: بچه شیر زن زنده را بخورد، پس اگر از پستان زنی كه مرده است شیر بخورد فایده ندارد.

دوم: شیر آن زن از حرام نباشد، پس اگر شیر بچه ای را كه از زنا به دنیا آمده به بچه دیگر بدهند، به واسطه آن شیر، بچه به كسی محرم نمی شود.

سوم: بچه شیر را از پستان بمكد، پس اگر شیر را در گلوی او بریزند نتیجه ندارد.

چهارم: شیر، خالص و با چیز دیگر مخلوط نباشد.

پنجم: شیر از یك شوهر باشد. پس اگر زن شیردهی را طلاق دهند، بعد شوهر دیگری كند و از او آبستن شود و تا موقع زاییدن، شیری كه از شوهر اول داشته باقی باشد و مثلًا هشت دفعه پیش از زاییدن از شیر شوهر اول و هفت دفعه بعد از زاییدن از شیر شوهر دوم به بچه ای بدهد، آن بچه به كسی محرم نمی شود.

ششم: بچه به واسطه مرض شیر را قی نكند و اگر قی كند، بنا بر احتیاط واجب كسانی كه به واسطه شیر خوردن به آن بچه محرم می شوند، باید با او ازدواج نكنند، و نگاه محرمانه هم به او ننمایند.

هفتم: پانزده مرتبه، یا یك شبانه روز بطوری كه در مسأله بعد گفته می شود شیر سیر بخورد یا مقداری شیر به او بدهند كه بگویند از آن شیر استخوانش محكم شده و گوشت در بدنش روییده است، بلكه اگر ده مرتبه هم به او شیر دهند، احتیاط مستحب آن است كسانی كه به واسطه شیر خوردن او به او محرم می شوند، با او ازدواج نكنند و نگاه محرمانه هم به او ننمایند.

هشتم:

دو سال بچه تمام نشده باشد و اگر بعد از تمام شدن دو سال، او را شیر دهند به كسی محرم نمی شود، بلكه اگر مثلًا پیش از تمام شدن دو سال، چهارده مرتبه و بعد از آن، یك مرتبه شیر بخورد، به كسی محرم نمی شود، ولی چنانچه از موقع زاییدن زن شیرده بیشتر از دو سال گذشته باشد و شیر او باقی باشد و بچه ای را شیر دهد آن بچه به كسانی كه گفته شد، محرم می شود.

مسأله 2475- باید بچه در بین یك شبانه روز غذا یا شیر كس دیگر را نخورد ولی اگر كمی غذا بخورد كه نگویند در بین، غذا خورده اشكال ندارد، و نیز باید پانزده مرتبه را از شیر یك زن بخورد و در بین پانزده مرتبه شیر كس دیگر را نخورد و در هر دفعه بدون فاصله شیر بخورد، ولی اگر در بین شیر خوردن نفس تازه كند، یا كمی صبر كند، كه از اولی كه پستان در دهان می گیرد تا وقتی سیر می شود، یك دفعه حساب شود اشكال ندارد.

مسأله 2476- اگر زن از شیر شوهر خود بچه ای را شیر دهد، بعد شوهر دیگر كند و از شیر آن شوهر هم بچه دیگر را شیر دهد آن دو بچه به یكدیگر محرم نمی شوند، اگر چه بهتر است با هم ازدواج نكنند و نگاه محرمانه به یكدیگر ننمایند.

مسأله 2477- اگر زن از شیر یك شوهر چندین بچه را شیر دهد، همه آنان به یكدیگر و به شوهر و به زنی كه آنان را شیر داده محرم می شوند.

مسأله 2478- اگر كسی چند زن داشته باشد و هر كدام آنان با شرایطی كه

گفتیم، بچه ای را شیر دهد، همه آن بچه ها به یكدیگر و به آن مرد و به همه آن زنها محرم می شوند.

مسأله 2479- اگر كسی دو زن شیرده داشته باشد و یكی از آنان بچه ای را مثلًا هشت مرتبه و دیگری هفت مرتبه شیر بدهد آن بچه به كسی محرم نمی شود.

مسأله 2480- اگر زنی از شیر یك شوهر پسر و دختری را شیر كامل بدهد خواهر و برادر آن دختر به خواهر و برادر آن پسر محرم نمی شوند.

مسأله 2481- انسان نمی تواند بدون اذن زن خود، با زنهایی كه به واسطه شیر خوردن، خواهرزاده یا برادرزاده زن او شده اند ازدواج كند. و نیز اگر با پسری لواط كند، نمی تواند با دختر و خواهر و مادر و مادر بزرگ آن پسر كه رضاعی هستند یعنی به واسطه شیر خوردن، دختر و خواهر و مادر او شده اند ازدواج نماید.

مسأله 2482- زنی كه برادر انسان را شیر داده به انسان محرم نمی شود، اگر چه احتیاط مستحب آن است كه با او ازدواج نكند.

مسأله 2483- انسان نمی تواند با دو خواهر، اگر چه رضاعی باشند یعنی به واسطه شیر خوردن، خواهر یكدیگر شده باشند ازدواج كند، و چنانچه دو زن را عقد كند و بعد بفهمد خواهر بوده اند، در صورتی كه عقد آنان در یك وقت بوده هر دو باطل است و اگر در یك وقت نبوده عقد اولی صحیح و عقد دومی باطل می باشد.

مسأله 2484- اگر زن از شیر شوهر خود كسانی را كه بعداً گفته می شود شیر دهد، شوهرش بر او حرام نمی شود، اگر چه بهتر آن است كه احتیاط كنند: اول: برادر و خواهر خود را. دوم: عمو و

عمه و دایی و خاله خود را. سوم: اولاد عمو و اولاد دایی خود را. چهارم: برادرزاده خود را. پنجم: برادر شوهر، یا خواهر شوهر خود را.

ششم: خواهرزاده خود، یا خواهرزاده شوهرش را. هفتم: عمو و عمه و دایی و خاله شوهرش را. هشتم: نوه زن دیگر شوهر خود را.

مسأله 2485- اگر كسی دختر عمه یا دختر خاله انسان را شیر دهد به انسان محرم نمی شود ولی احتیاط مستحب آن است كه از ازدواج با او خودداری نماید.

مسأله 2486- مردی كه دو زن دارد، اگر یكی از آن دو زن، فرزند عموی زن دیگر را شیر دهد، زنی كه فرزند عموی او شیر خورده، به شوهر خود حرام نمی شود.

آداب شیر دادن

مسأله 2487- برای شیر دادن بچه بهتر از هر كس مادر او است و سزاوار است كه مادر برای شیر دادن از شوهر خود مزد نگیرد و خوب است كه شوهر مزد بدهد.

و اگر مادر بخواهد بیشتر از دایه مزد بگیرد، شوهر می تواند بچه را از او گرفته و به دایه بدهد.

مسأله 2488- مستحب است دایه ای كه برای طفل می گیرند، دوازده امامی و دارای عقل و عفت و صورت نیكو باشد و مكروه است كم عقل یا غیر دوازده امامی یا بد صورت، یا بدخلق، یا زنازاده باشد، و نیز مكروه است دایه ای بگیرند كه بچه ای كه دارد از زنا به دنیا آمده باشد.

مسائل متفرقه شیر دادن

مسأله 2489- مستحب است از زنها جلوگیری كنند كه هر بچه ای را شیر ندهند، زیرا ممكن است فراموش شود كه به چه كسانی شیر داده اند و بعداً دو نفر محرم با یكدیگر ازدواج نمایند.

مسأله 2490- كسانی كه به واسطه شیر خوردن، خویشی پیدا می كنند مستحب است یكدیگر را احترام نمایند، ولی از یكدیگر ارث نمی برند و حقهای خویشی كه انسان با خویشان خود دارد برای آنان نیست.

مسأله 2491- در صورتی كه ممكن باشد، مستحب است بچه را دو سال تمام شیر بدهند.

مسأله 2492- اگر به واسطه شیر دادن، حق شوهر از بین نرود، زن می تواند بدون اجازه شوهر، بچه كس دیگر را شیر دهد، ولی جایز نیست بچه ای را شیر دهد كه به واسطه شیر دادن به آن بچه به شوهر خود حرام شود. مثلًا اگر شوهر او دختر شیرخواری را برای خود عقد كرده باشد زن نباید آن دختر را شیر دهد، چون اگر آن دختر را شیر دهد خودش

مادر زن شوهر می شود و بر او حرام می گردد.

مسأله 2493- اگر كسی بخواهد زن برادرش به او محرم شود، باید دختر شیرخواری را مثلًا دو روزه برای خود صیغه كند و در آن دو روز با شرایطی كه در مسأله 2474 گفته شد زن برادرش آن دختر را شیر دهد.

مسأله 2494- اگر مرد پیش از آن كه زنی را برای خود عقد كند بگوید به واسطه شیر خوردن، آن زن بر او حرام شده: مثلًا بگوید شیر مادر او را خورده، چنانچه تصدیق او ممكن باشد، نمی تواند با آن زن ازدواج كند. و اگر بعد از عقد بگوید و خود زن هم حرف او را قبول نماید عقد باطل است، پس اگر مرد با او نزدیكی نكرده باشد، یا نزدیكی كرده باشد، ولی در وقت نزدیكی كردن، زن بداند بر آن مرد حرام است، مهر ندارد و اگر بعد از نزدیكی بفهمد كه بر آن مرد حرام بوده، شوهر باید مهر او را مطابق زنهایی كه مثل او هستند بدهد.

مسأله 2495- اگر زن پیش از عقد بگوید به واسطه شیر خوردن بر مردی حرام شده، چنانچه تصدیق او ممكن باشد نمی تواند با آن مرد ازدواج كند و اگر بعد از عقد بگوید، مثل صورتی است كه مرد بعد از عقد بگوید كه زن بر او حرام است و حكم آن در مسأله پیش گفته شد.

مسأله 2496- شیر دادنی كه علت محرم شدن است به دو چیز ثابت می شود:

اول: خبر دادن عدّه ای كه انسان از گفته آنان یقین پیدا كند.

دوم: شهادت دو مرد عادل یا چهار زن كه عادل باشند، ولی باید شرایط شیر دادن را

هم بگویند، مثلًا بگویند ما دیده ایم كه فلان بچه بیست و چهار ساعت از پستان فلان زن شیرخورده و چیزی هم در بین نخورده، و همچنین سایر شرطها را كه در مسأله 2474 گفته شد شرح دهند، ولی اگر معلوم باشد كه شرایط را می دانند و در عقیده با هم مخالف نیستند و با مرد و زن هم در عقیده مخالفت ندارند لازم نیست شرایط را شرح دهند.

مسأله 2497- اگر شك كنند بچه به مقداری كه علت محرم شدن است شیر خورده یا نه، یا گمان داشته باشند كه به آن مقدار شیرخورده بچه به كسی محرم نمی شود ولی بهتر آن است كه احتیاط كنند.

احكام طلاق

احكام طلاق

مسأله 2498- مردی كه زن خود را طلاق می دهد، باید عاقل و بنا بر احتیاط واجب بالغ باشد، و به اختیار خود طلاق دهد، و اگر او را مجبور كنند كه زنش را طلاق دهد طلاق باطل است، و نیز باید قصد طلاق داشته باشد، پس اگر صیغه طلاق را به شوخی بگوید صحیح نیست.

مسأله 2499- زن باید در وقت طلاق از خون حیض و نفاس پاك باشد و شوهرش در آن پاكی یا در حال نفاس یا حیض كه پیش از این پاكی بوده با او نزدیكی نكرده باشد و تفصیل این دو شرط در مسائل آینده گفته می شود.

مسأله 2500- طلاق دادن زن در حال حیض یا نفاس در سه صورت صحیح است:

اول: آن كه شوهرش بعد از ازدواج با او نزدیكی نكرده باشد.

دوم: آبستن باشد، و اگر معلوم نباشد كه آبستن است و شوهر در حال حیض طلاقش بدهد، بعد بفهمد آبستن بوده، اشكال ندارد.

سوم: مرد به

واسطه غایب بودن نتواند یا برایش مشكل باشد كه پاك بودن زن را بفهمد.

مسأله 2501- اگر زن را از خون حیض پاك بداند و طلاقش دهد بعد معلوم شود كه موقع طلاق در حال حیض بوده، طلاق او باطل است و اگر او را در حیض بداند و طلاقش دهد بعد معلوم شود پاك بوده طلاق او صحیح است.

مسأله 2502- كسی كه می داند زنش در حال حیض یا نفاس است، اگر غایب شود مثلًا مسافرت كند و بخواهد او را طلاق دهد، باید تا مدتی كه معمولًا زنها از حیض یا نفاس پاك می شوند صبر كند.

مسأله 2503- اگر مردی كه غایب است بخواهد زن خود را طلاق دهد چنانچه بتواند اطلاع پیدا كند كه زن او در حال حیض یا نفاس است یا نه، اگر چه اطلاع او از روی عادت حیض زن، یا نشانه های دیگری باشد كه در شرع معین شده، باید تا مدتی كه معمولًا زنها از حیض یا نفاس پاك می شوند صبر كند.

مسأله 2504- اگر با عیالش كه از خون حیض و نفاس پاك است نزدیكی كند و بخواهد طلاقش دهد، باید صبر كند تا دوباره حیض ببیند و پاك شود، ولی زنی را كه نُه سالش تمام نشده، یا آبستن است، اگر بعد از نزدیكی طلاق دهند، اشكال ندارد، و همچنین است اگر یائسه باشد یعنی اگر سیده است بیشتر از شصت سال و اگر سیده نیست بیشتر از پنجاه سال داشته باشد.

مسأله 2505- هرگاه با زنی كه از خون حیض و نفاس پاك است نزدیكی كند و در همان پاكی طلاقش دهد اگر بعد معلوم شود كه موقع طلاق آبستن

بوده اشكال ندارد.

مسأله 2506- اگر با زنی كه از خون حیض و نفاس پاك است نزدیكی كند و مسافرت نماید، چنانچه بخواهد در سفر طلاقش دهد، باید بقدری كه زن معمولًا بعد از آن پاكی، خون می بیند و دوباره پاك می شود صبر كند.

مسأله 2507- اگر مرد بخواهد زن خود را كه به واسطه مرضی حیض نمی بیند طلاق دهد، باید از وقتی كه با او نزدیكی كرده تا سه ماه از جماع با او خودداری نماید و بعد او را طلاق دهد.

مسأله 2508- طلاق باید به صیغه عربی صحیح خوانده شود و دو مرد عادل آن را بشنوند و اگر خود شوهر بخواهد صیغه طلاق را بخواند و اسم زن او مثلًا فاطمه باشد باید بگوید: زَوْجَتِی فاطِمَة طالقٌ زن من فاطمه رها است و اگر دیگری را وكیل كند آن وكیل باید بگوید: زَوْجَةُ مُوكِّلِی فاطِمَةُ طالِقٌ.

مسأله 2509- زنی كه صیغه شده، مثلًا یك ماهه یا یك ساله او را عقد كرده اند طلاق ندارد، و رها شدن او به این است كه مدتش تمام شود، یا مرد مدت را به او ببخشد به این ترتیب كه بگوید: مدت را به تو بخشیدم و شاهد گرفتن و پاك بودن زن از حیض لازم نیست.

عِدّه طلاق

مسأله 2510- زنی كه نُه سالش تمام نشده و زن یائسه عده ندارد، یعنی اگر چه شوهرش با او نزدیكی كرده باشد، بعد از طلاق می تواند فوراً شوهر كند.

مسأله 2511- زنی كه نُه سالش تمام شده و یائسه نیست اگر شوهرش با او نزدیكی كند و طلاقش دهد، بعد از طلاق باید عدّه نگهدارد یعنی بعد از آن كه در پاكی طلاقش

داد، بقدری صبر كند كه دو بار حیض ببیند و پاك شود، و همین كه حیض سوم را دید عدّه او تمام می شود و می تواند شوهر كند. ولی اگر پیش از نزدیكی كردن با او طلاقش بدهد عدّه ندارد، یعنی می تواند بعد از طلاق فوراً شوهر كند.

مسأله 2512- زنی كه حیض نمی بیند اگر در سن زنهایی باشد كه حیض می بینند، چنانچه شوهرش بعد از نزدیكی كردن او را طلاق دهد، باید بعد از طلاق تا سه ماه عدّه نگهدارد.

مسأله 2513- زنی كه عدّه او سه ماه است، اگر اول ماه طلاقش بدهند باید سه ماه هلالی یعنی از موقعی كه ماه دیده می شود تا سه ماه عدّه نگهدارد. و اگر در بین ماه طلاقش بدهند، باید باقی ماه را با دو ماه بعد از آن و نیز كسری ماه اول را از ماه چهارم عدّه نگهدارد تا سه ماه تمام شود، مثلًا اگر غروب روز بیستم ماه طلاقش بدهند و آن ماه بیست و نُه روز باشد باید نه روز باقی ماه را با دو ماه بعد از آن و بیست روز از ماه چهارم عدّه نگهدارد، و احتیاط مستحب آن است كه از ماه چهارم بیست ویك روز عدّه نگهدارد تا با مقداری كه از ماه اول عدّه نگهداشته سی روز شود.

مسأله 2514- اگر زن آبستن јǠطلاق دهند، عدّه اش تا دنیا آمدن یا سقط شدن بچه او است، بنا بر این اگر مثلًا یك ساعت بعد از طلاق بچه او به دنیا آید، عدّه اش تمام می شود.

مسأله 2515- زنی كه نُه سالش تمام شده و یائسه نیست اگر صیغه شود مثلًا یك ماهه، یا یك

ساله چنانچه شوهرش با او نزدیكی نماید و مدت آن زن تمام شود یا شوهر مدت را به او ببخشد در صورتی كه حیض می بیند باید به مقدار دو حیض و اگر حیض نمی بیند، چهل و پنج روز باید از شوهر كردن خودداری نماید.

مسأله 2516- ابتدای عدّه طلاق از موقعی است كه خواندن صیغه طلاق تمام می شود، چه زن بداند طلاقش داده اند یا نداند، پس اگر بعد از تمام شدن عدّه بفهمد كه او را طلاق داده اند، لازم نیست دوباره عدّه نگهدارد.

طلاق بائن و طلاق رِجْعِی

مسأله 2522- طلاق بائن آن است كه بعد از طلاق، مرد حق ندارد به زن خود رجوع كند، یعنی بدون عقد او را به زنی قبول نماید و آن بر پنج قسم است: اول:

طلاق زنی كه نُه سالش تمام نشده باشد. دوم: طلاق زنی كه یائسه باشد یعنی اگر سیده است بیشتر از شصت سال و اگر سیده نیست بیشتر از پنجاه سال داشته باشد.

سوم: طلاق زنی كه شوهرش بعد از عقد با او نزدیكی نكرده باشد. چهارم: طلاق سوم زنی كه او را سه دفعه طلاق داده اند. پنجم: طلاق خلع و مبارات و احكام اینها بعداً گفته خواهد شد و غیر اینها طلاق رجعی است كه بعد از طلاق تا وقتی زن در عدّه است مرد می تواند به او رجوع نماید.

مسأله 2523- كسی كه زنش را طلاق رجعی داده، حرام است او را از خانه ای كه موقع طلاق در آن خانه بوده بیرون كند، ولی در بعضی از مواقع كه در كتابهای مفصل گفته شده، بیرون كردن او اشكال ندارد، و نیز حرام است زن برای كارهای غیر لازم از آن خانه

بیرون رود.

احكام رجوع كردن

مسأله 2524- در طلاق رجعی مرد به دو قسم می تواند به زن خود رجوع كند:

اول: حرفی بزند كه معنایش این باشد كه او را دوباره زن خود قرار داده است. دوم: كاری كند كه از آن بفهمند رجوع كرده است.

مسأله 2525- برای رجوع كردن لازم نیست مرد شاهد بگیرد، یا به زن خبر دهد، بلكه اگر بدون این كه كسی بفهمد، بگوید به زنم رجوع كردم صحیح است.

مسأله 2526- مردی كه زن خود را طلاق رجعی داده، اگر مالی از او بگیرد و با او صلح كند كه دیگر به او رجوع نكند، حق رجوع از بین نمی رود.

مسأله 2527- اگر زنی را دو بار طلاق دهد و به او رجوع كند. یا دو بار او را طلاق دهد و بعد از هر طلاق عقدش كند، بعد از طلاق سوم آن زن بر او حرام است، ولی اگر بعد از طلاق سوم به دیگری شوهر كند، با چهار شرط به شوهر اول حلال می شود،

یعنی می تواند آن زن را دوباره عقد نماید: اول: آنكه عقد شوهر دوم همیشگی باشد، و اگر مثلًا یك ماهه یا یك ساله او را صیغه كند، بعد از آن كه از او جدا شد، شوهر اول نمی تواند او را عقد كند. دوم: شوهر دوم بالغ باشد و با او نزدیكی و دخول كند. و بنا بر احتیاط واجب باید انزال شود. سوم: شوهر دوم طلاقش دهد یا بمیرد. چهارم:

عده طلاق یا عده وفات شوهر دوم تمام شود.

طلاق خُلْع

مسأله 2528- طلاق زنی را كه به شوهرش مایل نیست و مهر یا مال دیگر خود را به او می بخشد كه طلاقش دهد طلاق خلع

گویند.

مسأله 2529- اگر شوهر بخواهد صیغه طلاق را بخواند چنانچه اسم زن مثلًا فاطمه باشد می گوید: زَوْجَتِی فاطِمَةُ خالَعْتُها عَلی ما بَذَلَتْ هِی طالِقٌ (یعنی زنم فاطمه را طلاق خلع دادم او رها است).

مسأله 2530- اگر زنی كسی را وكیل كند كه مهر او را به شوهرش ببخشد و شوهر، همان كس را وكیل كند كه زن را طلاق دهد، چنانچه مثلًا اسم شوهر محمد و اسم زن فاطمه باشد وكیل صیغه طلاق را این طور می خواند: عَنْ مُوكِّلَتی فاطِمَةَ بَذَلْتُ مَهْرَهَا لِمُوَكِّلِی مُحَمَّدٍ لِیخْلَعَها عَلَیهِ پس از آن بدون فاصله می گوید: زَوْجَةُ مُوَكِّلِی خالَعْتُها عَلی ما بَذَلَتْ هِی طالِقٌ و اگر زنی كسی را وكیل كند كه غیر از مهر چیز دیگری را به شوهر او ببخشد كه او را طلاق دهد وكیل باید به جای كلمه (مهرها) آن چیز را بگوید، مثلًا اگر صد تومان داده باید بگوید: بَذَلْتُ مِائَةَ تُومان.

طلاق مبارات

مسأله 2531- اگر زن و شوهر یكدیگر را نخواهند و زن مالی به مرد بدهد كه او را طلاق دهد آن طلاق را مبارات گویند.

مسأله 2532- اگر شوهر بخواهد صیغه مبارات را بخواند چنانچه مثلًا اسم زن فاطمه باشد، باید بگوید: بارَأتُ زَوْجَتِی فاطِمَةَ عَلی مَهْرِها فَهِی طالِقٌ یعنی مبارات كردم زنم فاطمه را در مقابل مهر او پس او رها است، و اگر دیگری را وكیل كند، وكیل باید بگوید: بارَأتُ زَوْجَةَ مُوكِّلی فاطِمَةَ عَلی مَهْرِها فَهِی طالِقٌ و در هر دو صورت اگر به جای كلمه (عَلی مَهْرِها) (بِمَهْرها) بگوید اشكال ندارد.

مسأله 2533- صیغه طلاق خلع و مبارات باید به عربی صحیح خوانده شود، ولی اگر زن برای آن كه

مال خود را به شوهر ببخشد مثلًا به فارسی بگوید برای طلاق فلان مال را به تو بخشیدم اشكال ندارد.

مسأله 2534- اگر زن در بین عدّه طلاق خلع، یا مبارات از بخشش خود برگردد، شوهر می تواند رجوع كند و بدون عقد دوباره او را زن خود قرار دهد.

مسأله 2535- مالی را كه شوهر برای طلاق مبارات می گیرد، باید بیشتر از مَهر نباشد ولی در طلاق خلع اگر بیشتر باشد اشكال ندارد.

احكام متفرقه طلاق

مسأله 2536- اگر با زن نامحرمی به گمان این كه عیال خود او است نزدیكی كند، چه زن بداند كه او شوهرش نیست، یا گمان كند شوهرش می باشد، باید عده نگهدارد.

مسأله 2537- اگر با زنی كه می داند عیالش نیست زنا كند، چنانچه زن نداند كه آن مرد شوهر او نیست، بنا بر احتیاط واجب باید عده نگهدارد.

مسأله 2538- اگر مرد، زنی را گول بزند كه از شوهرش طلاق بگیرد و زن او شود طلاق و عقد آن زن صحیح است، ولی هر دو معصیت بزرگی كرده اند.

مسأله 2539- هرگاه زن در ضمن عقد با شوهر شرط كند كه اگر شوهر مسافرت نماید، یا مثلًا شش ماه به او خرجی ندهد اختیار طلاق با او باشد، این شرط باطل است، ولی چنانچه شرط كند كه اگر مرد مسافرت كند، یا مثلًا تا شش ماه خرجی ندهد، از طرف او برای طلاق خود وكیل باشد، چنانچه پس از مسافرت مرد یا خرجی ندادن شش ماه، خود را طلاق دهد صحیح است.

مسأله 2540- زنی كه شوهرش گم شده، اگر بخواهد به دیگری شوهر كند، باید نزد مجتهد عادل برود و به دستور او عمل نماید.

مسأله 2541- پدر و

جد پدری دیوانه، اگر مصلحت باشد می توانند زن او را طلاق بدهند.

مسأله 2542- اگر پدر یا جد پدری برای طفل خود زنی را صیغه كند، اگر چه مقداری از زمان تكلیف بچه جزء مدت صیغه باشد مثلًا برای پسر چهارده ساله خودش زنی را دو ساله صیغه كند، چنانچه صلاح بچه باشد، می تواند مدت آن زن را ببخشد ولی زن دائمی او را نمی تواند طلاق دهد.

مسأله 2543- اگر از روی علاماتی كه در شرع معین شده، مرد دو نفر را عادل بداند و زن خود را پیش آنان طلاق دهد، دیگری كه آنان را عادل نمی داند بنا بر احتیاط واجب نباید آن زن را برای خود یا برای كس دیگر عقد كند.

مسأله 2544- اگر كسی زن خود را بدون این كه او بفهمد طلاق دهد چنانچه مخارج او را مثل وقتی كه زنش بوده بدهد و مثلًا بعد از یكسال بگوید یكسال پیش تو را طلاق دادم و شرعاً هم ثابت كند، می تواند چیزهایی را كه در آن مدت برای زن تهیه نموده و او مصرف نكرده است از او پس بگیرد، ولی چیزهایی را كه مصرف كرده نمی تواند از او مطالبه نماید.

احكام غَصب

غصب آن است كه انسان از روی ظلم، بر مال یا حق كسی مسلط شود و این یكی از گناهان بزرگ است، كه اگر كسی انجام دهد، در قیامت به عذاب سخت گرفتار می شود. از حضرت پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم روایت شده است كه هر كس یك وجب زمین از دیگری غصب كند در قیامت آن زمین را از هفت طبقه آن مثل طوق به گردن او

می اندازند.

مسأله 2545- اگر انسان نگذارد مردم از مسجد و مدرسه و پل و جاهای دیگری كه برای عموم ساخته شده استفاده كنند، حق آنان را غصب نموده، و همچنین است بنا بر احتمال موافق با احتیاط، اگر جایی را در مسجد كه قبلًا دیگری به آن پیشی گرفته است تصرف كند.

مسأله 2546- چیزی را كه انسان پیش طلبكار گرو می گذارد، باید پیش او بماند كه اگر طلب او را ندهد طلب خود را از آن به دست آورد، پس اگر پیش از آن كه طلب او را بدهد آن چیز را از او بگیرد، حق او را غصب كرده است.

مسأله 2547- مالی را كه نزد كسی گرو گذاشته اند، اگر دیگری غصب كند صاحب مال و طلبكار می توانند چیزی را كه غصب كرده از او مطالبه نمایند و چنانچه آن چیز را از او بگیرند، باز هم در گرو است، و اگر آن چیز از بین برود و عوض آن را بگیرند، آن عوض هم مثل خود آن چیز گرو می باشد.

مسأله 2548- اگر انسان چیزی را غصب كند، باید به صاحبش برگرداند، و اگر آن چیز از بین برود باید عوض آن را به او بدهد.

مسأله 2549- اگر از چیزی كه غصب كرده منفعتی به دست آید مثلًا از گوسفندی كه غصب كرده، بره ای پیدا شود، مال صاحب مال است و نیز كسی كه مثلًا خانه ای را غصب كرده، اگر چه در آن ننشیند باید اجاره آن را بدهد.

مسأله 2550- اگر از بچه یا دیوانه چیزی را غصب كند، باید آن را به ولی او بدهد و اگر از بین رفته، باید عوض آن را بدهد.

مسأله

2551- هرگاه دو نفر با هم چیزی را غصب كنند، اگر چه هر یك به تنهایی می توانسته اند آن را غصب نمایند، هر كدام آنان به نسبت استیلایی كه پیدا كرده ضامن آن است.

مسأله 2552- اگر چیزی را كه غصب كرده با چیز دیگری مخلوط كند مثلًا گندمی را كه غصب كرده با جو مخلوط نماید، چنانچه جدا كردن آنها ممكن است اگر چه زحمت داشته باشد، باید جدا كند و به صاحبش برگرداند.

مسأله 2553- اگر ظرف طلا و نقره یا چیز دیگری را كه نگاه داشتنش جایز است غصب كند و خراب نماید باید آن را با مزد ساختنش به صاحب آن بدهد و در صورتی كه مزد ساختن كمتر از تفاوت ساخته و نساخته باشد تفاوت قیمت را هم باید بدهد، و چنانچه برای این كه مزد ندهد، بگوید آن را مثل اولش می سازم مالك مجبور نیست قبول نماید و نیز مالك نمی تواند او را مجبور كند كه آن را مثل اولش بسازد.

مسأله 2554- اگر چیزی را كه غصب كرده بطوری تغییر دهد كه از اولش بهتر شود مثلًا طلایی را كه غصب كرده گوشواره بسازد، چنانچه صاحب مال بگوید مال را به همین صورت بده، باید به او بدهد و نمی تواند برای زحمتی كه كشیده مزد بگیرد بلكه بدون اجازه مالك حق ندارد آن را به صورت اولش درآورد. و اگر بدون اجازه او آن چیز را مثل اولش كند، باید مزد ساختن آن را هم به صاحبش بدهد و در صورتی كه مزد ساختن كمتر از تفاوت ساخته و نساخته باشد تفاوت قیمت را هم باید بدهد.

مسأله 2555- اگر چیزی را كه

غصب كرده بطوری تغییر دهد كه از اولش بهتر شود، و صاحب مال بگوید باید آن را به صورت اول درآوری واجب است آن را به صورت اولش درآورد، و چنانچه قیمت آن به واسطه تغییر دادن از اولش كمتر شود، باید تفاوت آن را به صاحبش بدهد، پس طلایی را كه غصب كرده اگر گوشواره بسازد و صاحب آن بگوید باید به صورت اولش درآوری، در صورتی كه بعد از آب كردن قیمت آن از پیش از گوشواره ساختن كمتر شود، باید تفاوت آن را بدهد.

مسأله 2556- اگر در زمینی كه غصب كرده زراعت كند، یا درخت بنشاند، زراعت و درخت و میوه آن مال خود او است و چنانچه صاحب زمین راضی نباشد كه زراعت و درخت در زمین بماند، كسی كه غصب كرده باید فوراً زراعت یا درخت خود را اگر چه ضرر نماید از زمین بكند، و نیز باید اجاره زمین را در مدتی كه زراعت و درخت در آن بوده به صاحب زمین بدهد و خرابیهایی را كه در زمین پیدا شده، درست كند مثلًا جای درختها را پُر نماید. و اگر به واسطه اینها قیمت زمین از اولش كمتر شود، باید تفاوت آن را هم بدهد و نمی تواند صاحب زمین را مجبور كند كه زمین را به او بفروشد، یا اجاره دهد. و نیز صاحب زمین نمی تواند او را مجبور كند كه درخت یا زراعت را به او بفروشد.

مسأله 2557- اگر صاحب زمین راضی شود كه زراعت و درخت در زمین او بماند، كسی كه آن را غصب كرده، لازم نیست درخت و زراعت را بكند ولی باید اجاره

آن زمین را از وقتی كه غصب كرده تا وقتی كه صاحب زمین راضی شده بدهد.

مسأله 2558- اگر چیزی را كه غصب كرده از بین برود، در صورتی كه مثل گاو و گوسفند باشد كه قیمت اجزای آن با هم فرق دارد مثلًا گوشت آن یك قیمت و پوست آن قیمت دیگر دارد، باید قیمت آن را بدهد و چنانچه قیمت بازار آن فرق كرده باشد، باید قیمت روزی را كه تلف كرده بدهد.

مسأله 2559- اگر چیزی را كه غصب كرده و از بین رفته مانند گندم و جو باشد كه قیمت اجزایش با هم فرق ندارد، باید مثل همان چیزی را كه غصب كرده بدهد، ولی چیزی را كه می دهد باید خصوصیاتش مثل چیزی باشد كه آن را غصب كرده و از بین رفته است.

مسأله 2560- اگر چیزی را كه مثل گوسفند قیمت اجزای آن با هم فرق دارد غصب نماید و از بین برود، چنانچه قیمت بازار آن فرق نكرده باشد ولی در مدتی كه پیش او بوده مثلًا چاق شده باشد، باید قیمت چاقی را كه از بین رفته بدهد.

مسأله 2561- اگر چیزی را كه غصب كرده دیگری از او غصب نماید و از بین برود، صاحب مال می تواند عوض آن را از هر كدام آنان بگیرد و اگر از اولی بگیرد، می تواند اولی از دومی مطالبه كند، ولی اگر دومی به اولی برگردانده و پیش او تلف شده نمی تواند از او مطالبه كند.

مسأله 2562- اگر چیزی را كه می فروشند یكی از شرطهای معامله در آن نباشد مثلًا چیزی را كه باید با وزن خرید و فروش كنند، بدون وزن معامله نمایند،

معامله باطل است، و چنانچه فروشنده و خریدار با قطع نظر از معامله، راضی باشند كه در مال یكدیگر تصرف كنند اشكال ندارد و گر نه چیزی را كه از یكدیگر گرفته اند مثل مال غصبی است و باید آن را به هم برگردانند. و در صورتی كه مال هر یك در دست دیگری تلف شود، چه بداند معامله باطل است چه نداند، باید عوض آن را بدهد.

مسأله 2563- هرگاه مالی را از فروشنده بگیرد كه آن را ببیند یا مدتی نزد خود نگهدارد تا اگر پسندید بخرد، در صورتی كه آن مال تلف شود، باید عوض آن را به صاحبش بدهد.

احكام مالی كه انسان آن را پیدا می كند

مسأله 2564- مالی كه انسان پیدا می كند اگر نشانه ای نداشته باشد كه به واسطه آن، صاحبش معلوم شود، احتیاط واجب آن است كه از طرف صاحبش صدقه بدهد.

مسأله 2565- اگر مالی پیدا كند كه نشانه دارد و قیمت آن از 6/ 12 نخود نقره سكه دار كمتر است، چنانچه صاحب آن معلوم باشد و انسان نداند راضی است یا نه، نمی تواند بدون اجازه او بردارد، و اگر صاحب آن معلوم نباشد، می تواند به قصد این كه ملك خودش شود بردارد و در این صورت اگر تلف شود نباید عوض آن را بدهد، بلكه اگر قصد ملك شدن هم نكرده و بدون تقصیر او تلف شود، دادن عوض بر او واجب نیست.

مسأله 2566- هرگاه چیزی كه پیدا كرده نشانه ای دارد كه به واسطه آن می تواند صاحبش را پیدا كند، اگر چه صاحب آن كافری باشد كه در امان مسلمانان است، در صورتی كه قیمت آن چیز به 6/ 12 نخود نقره سكه دار برسد باید اعلان كند،

و چنانچه از روزی كه آن را پیدا كرده تا یك هفته هر روزی و بعد تا یك سال هفته ای یك مرتبه در محل اجتماع مردم اعلان كند كافی است.

مسأله 2567- اگر انسان خودش نخواهد اعلان كند می تواند به كسی كه اطمینان دارد بگوید از طرف او اعلان نماید.

مسأله 2568- اگر تا یك سال اعلان كند و صاحب مال پیدا نشود می تواند آن را برای خود بردارد به قصد این كه هر وقت صاحبش پیدا شد عوض آن را به او بدهد، یا برای او نگهداری كند كه هر وقت پیدا شد به او بدهد، ولی احتیاط مستحب آن است كه از طرف صاحبش صدقه بدهد.

مسأله 2569- اگر بعد از آن كه یك سال اعلان كرد و صاحب مال پیدا نشد مال را برای صاحبش نگهداری كند و از بین برود، چنانچه در نگهداری آن كوتاهی نكرده و تعدی یعنی زیاده روی هم ننموده ضامن نیست ولی اگر از طرف صاحبش صدقه داده باشد، یا برای خود برداشته باشد، در هر صورت ضامن است.

مسأله 2570- كسی كه مالی را پیدا كرده، اگر عمداً به دستوری كه گفته شد اعلان نكند، گذشته از این كه معصیت كرده، باز هم واجب است اعلان كند.

مسأله 2571- اگر بچه نابالغ چیزی پیدا كند، ولی او باید اعلان نماید.

مسأله 2572- اگر انسان در بین سالی كه اعلان می كند از پیدا شدن صاحب مال ناامید شود احتیاط واجب آن است كه آن را صدقه بدهد.

مسأله 2573- اگر در بین سالی كه اعلان می كند مال از بین برود، چنانچه در نگهداری آن كوتاهی كرده، یا تعدی یعنی زیاده روی كرده باشد باید عوض آن

را به صاحبش بدهد، و اگر كوتاهی نكرده و زیاده روی هم ننموده چیزی بر او واجب نیست.

مسأله 2574- اگر مالی را كه نشانه دارد و قیمت آن به 6/ 12 نخود نقره سكه دار می رسد در جایی پیدا كند كه معلوم است به واسطه اعلان صاحب آن پیدا نمی شود می تواند در روز اول آن را از طرف صاحبش صدقه بدهد و چنانچه صاحبش پیدا شود و به صدقه دادن راضی نشود باید عوض آن را به او بدهد و ثواب صدقه ای كه داده مالِ خود او است.

مسأله 2575- اگر چیزی را پیدا كند و به خیال این كه مالِ خود او است بردارد بعد بفهمد مال خودش نبوده، باید تا یك سال اعلان نماید.

مسأله 2576- لازم نیست موقع اعلان، جنس چیزی را كه پیدا كرده بگوید بلكه همین قدر كه بگوید چیزی پیدا كرده ام كافی است.

مسأله 2577- اگر كسی چیزی را پیدا كند و دیگری بگوید مالِ من است، در صورتی باید به او بدهد كه نشانه های آن را بگوید، و یقین پیدا كند كه مال او است ولی اگر ذكر نشانه ها فقط موجب گمان مالك بودنش باشد مخیر است كه به او بدهد یا از دادن به او خودداری نماید.

مسأله 2578- اگر قیمت چیزی كه پیدا كرده به 6/ 12 نخود نقره سكه دار برسد چنانچه اعلان نكند و در مسجد، یا جای دیگری كه محل اجتماع مردم است بگذارد و آن چیز از بین برود، یا دیگری آن را بردارد كسی كه آن را پیدا كرده ضامن است.

مسأله 2579- هرگاه چیزی پیدا كند كه اگر بماند فاسد می شود باید تا مقداری كه ممكن است آن

را نگهدارد بعد قیمت كند و خودش بردارد یا بفروشد و پولش را نگهدارد و احتیاط مستحب آن است كه در فروش آن به خودش یا به دیگری از حاكم شرع در صورت امكان اجازه بگیرد و در هر صورت باید تعریف تا یك سال را ادامه دهد تا اگر صاحب آن پیدا شد، پول را به او تسلیم كند. و اگر صاحب آن پیدا نشد از طرف او صدقه بدهد و احتیاط واجب آن است كه برای صدقه دادن از حاكم شرع اجازه بگیرد.

مسأله 2580- اگر چیزی را كه پیدا كرده موقع وضو گرفتن و نماز خواندن همراه او باشد، در صورتی كه قصدش این باشد كه صاحب آن را پیدا كند اشكال ندارد.

مسأله 2581- اگر كفش او را ببرند و كفش دیگری به جای آن بگذارند چنانچه بداند كفشی كه مانده مالِ كسی است كه كفش او را برده در صورتی كه از پیدا شدن صاحبش مأیوس و یا برایش مشقت داشته باشد می تواند به جای كفش خودش بردارد، ولی اگر قیمت آن از كفش خودش بیشتر باشد باید هر وقت صاحب آن پیدا شد زیادی قیمت را به او بدهد و چنانچه از پیدا شدن او ناامید شود باید با اجازه حاكم شرع زیادی قیمت را از طرف صاحبش صدقه بدهد. و اگر احتمال دهد كفشی كه مانده مالِ كسی نیست كه كفش او را برده باید با آن معامله مجهول المالك نماید، یعنی از صاحبش تفحّص كند و چنانچه از پیدا كردن او مأیوس شود از طرف او به فقیر صدقه بدهد.

مسأله 2582- اگر مالی را كه كمتر از 6/ 12

نخود نقره سكه دار ارزش دارد پیدا كند و از آن صرف نظر نماید و در مسجد یا جای دیگر بگذارد چنانچه كسی آن را بردارد، برای او حلال است.

احكام سر بریدن و شكار كردن حیوانات

توضیح

مسأله 2583- اگر حیوان حلال گوشت را به دستوری كه بعداً گفته می شود سر ببرند: چه وحشی باشد و چه اهلی، بعد از جان دادن، گوشت آن حلال و بدن آن پاك است، ولی بهیمه ای كه انسان با آن وطی و نزدیكی كرده و حیوانی كه نجاستخوار شده، اگر به دستوری كه در شرع معین نموده اند آن را استبراء نكرده باشند، بعد از سر بریدن گوشت آن حلال نیست.

مسأله 2584- حیوان حلال گوشت وحشی مانند آهو و كبك و بز كوهی و حیوان حلال گوشتی كه اهلی بوده و بعداً وحشی شده مثل گاو و شتر اهلی كه فرار كرده و وحشی شده است، اگر به دستوری كه بعداً گفته می شود آنها را شكار كنند پاك و حلال است، ولی حیوان حلال گوشت اهلی مانند گوسفند و مرغ خانگی و حیوان حلال گوشت وحشی كه به واسطه تربیت كردن اهلی شده است، با شكار كردن پاك و حلال نمی شود.

مسأله 2585- حیوان حلال گوشت وحشی در صورتی با شكار كردن پاك و حلال می شود كه بتواند فرار كند یا پرواز نماید بنا بر این بچه آهو كه نمی تواند فرار كند و بچه كبك كه نمی تواند پرواز نماید، با شكار كردن پاك و حلال نمی شود و اگر آهو و بچه اش را كه نمی تواند فرار كند، با یك تیر شكار نمایند آهو حلال و بچه اش حرام است.

مسأله 2586- حیوان حلال گوشتی كه مانند ماهی خون جهنده ندارد، اگر به

خودی خود بمیرد پاك است، ولی گوشت آن را نمی شود خورد.

مسأله 2587- حیوان حرام گوشتی كه خون جهنده ندارد، مانند مار، با سر بریدن حلال نمی شود، ولی مرده آن پاك است.

مسأله 2588- سگ و خوك به واسطه سر بریدن و شكار كردن پاك نمی شوند و خوردن گوشت آنها هم حرام است. و حیوان حرام گوشتی را كه درنده و گوشتخوار است مانند گرگ و پلنگ اگر به دستوری كه گفته می شود سر ببرند، یا با تیر و مانند آن شكار كنند پاك است، ولی گوشت آن حلال نمی شود، و اگر با سگ شكاری آن را شكار كنند، پاك شدن بدنش هم اشكال دارد.

مسأله 2589- فیل و خرس و بوزینه و موش و حیواناتی كه مانند مار و سوسمار در داخل زمین زندگی می كنند، اگر خون جهنده داشته باشند و به خودی خود بمیرند نجسند، و همچنین اگر سر آنها را ببرند پاك نمی شوند مگر راسو و سوسمار كه پاك شدن آن با تذكیه، خالی از وجه نیست.

مسأله 2590- اگر از شكم حیوان زنده بچه مرده ای بیرون آید یا آن را بیرون آورند، خوردن گوشت آن حرام است.

دستور سر بریدن حیوانات

مسأله 2591- دستور سر بریدن حیوان آن است كه چهار رگ بزرگ گردن آن را از پایین برآمدگی زیر گلو به طور كامل ببرند، و اگر آنها را بشكافند كافی نیست.

مسأله 2592- اگر بعضی از چهار رگ را ببرند و صبر كنند تا حیوان بمیرد بعد بقیه را ببرند فایده ندارد، بلكه اگر به این مقدار هم صبر نكنند ولی به طور معمول چهار رگ را پشت سر هم نبرند، اگر چه پیش از جان دادن حیوان بقیه

رگها را ببرند اشكال دارد.

مسأله 2593- اگر گرگ گلوی گوسفند را بطوری بكند كه از چهار رگی كه در گردن است و باید بریده شود، چیزی نماند، آن حیوان حرام می شود، ولی اگر مقداری از گردن را بكند و چهار رگ باقی باشد، یا جای دیگر بدن را بكند، در صورتی كه گوسفند زنده باشد و به دستوری كه گفته می شود سر آن را ببرند حلال و پاك می باشد.

شرایط سر بریدن حیوان

مسأله 2594- سر بریدن حیوان پنج شرط دارد:

اول- كسی كه سر حیوان را می برد چه مرد باشد، چه زن باید مسلمان باشد و اظهار دشمنی با اهل بیت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم نكند. و بچّه مسلمان هم اگر ممیز باشد یعنی خوب و بد را بفهمد می تواند سر حیوان را ببرد.

دوم- سر حیوان را با چیزی ببرند كه از آهن باشد ولی چنانچه آهن پیدا نشود و طوری باشد كه اگر سر حیوان را نبرند می میرد، با چیز تیزی كه چهار رگ آن را جدا كند مانند شیشه و سنگ تیز، می شود سر آن را برید.

سوم- در موقع سر بریدن، جلو بدن حیوان رو به قبله باشد و كسی كه می داند باید رو به قبله سر ببرد، اگر عمداً حیوان را رو به قبله نكند حیوان حرام می شود ولی اگر فراموش كند، یا مسأله را نداند، یا قبله را اشتباه كند، یا نداند قبله كدام طرف است، یا نتواند حیوان را رو به قبله كند اشكال ندارد.

چهارم- وقتی می خواهد سر حیوان را ببرد یا كارد به گلویش بگذارد به نیت سر بریدن، نام خدا را ببرد و همین قدر كه بگوید بسم

الله كافی است و اگر بدون قصد سر بریدن نام خدا را ببرد، آن حیوان پاك نمی شود و گوشت آن هم حرام است، ولی اگر از روی فراموشی نام خدا را نبرد اشكال ندارد.

پنجم- حیوان بعد از سر بریدن حركتی بكند. اگر چه مثلًا چشم یا دم خود را حركت دهد، یا پای خود را به زمین زند كه معلوم شود زنده بوده است.

دستور كشتن شتر

مسأله 2595- اگر بخواهند شتر را بكشند كه بعد از جان دادن پاك و حلال باشد، باید با پنج شرطی كه برای سر بریدن حیوانات گفته شد، كارد یا چیز دیگری را كه از آهن و برنده باشد، در گودی بین گردن و سینه اش فرو كنند.

مسأله 2596- وقتی می خواهند كارد را به گردن شتر فرو ببرند، بهتر است كه شتر ایستاده باشد ولی اگر در حالی كه زانوها را به زمین زده، یا به پهلو خوابیده و جلو بدنش رو به قبله است، كارد را در گودی گردنش فرو كنند اشكال ندارد.

مسأله 2597- اگر به جای این كه كارد در گودی گردن شتر فرو كنند سر آن را ببرند، یا گوسفند و گاو و مانند اینها را مثل شتر، كارد در گودی گردنشان فرو كنند، گوشت آنها حرام و بدن آنها نجس است. ولی اگر چهار رگ شتر را ببرند و تا زنده است به دستوری كه گفته شد كارد در گودی گردنش فرو كنند گوشت آن حلال و بدن آن پاك است، و نیز اگر كارد در گودی گردن گاو یا گوسفند یا مانند اینها فرو كنند و تا زنده است سر آن را ببرند حلال و پاك می باشد.

مسأله 2598-

اگر حیوانی سركش شود و نتوانند آن را به دستوری كه در شرع معین شده بكشند، یا مثلًا در چاه بیفتد و احتمال بدهند كه در آن جا بمیرد و كشتن آن به دستور شرع ممكن نباشد، چنانچه با چیزی مثل شمشیر كه به واسطه تیزی آن بدن زخم می شود به بدن حیوان زخم بزنند و در اثر زخم جان بدهد حلال می شود و رو به قبله بودن آن لازم نیست، ولی باید شرطهای دیگری را كه برای سر بریدن حیوانات گفته شد دارا باشد.

چیزهایی كه موقع سر بریدن حیوانات مستحب است

مسأله 2599- چند چیز در سر بریدن حیوانات مستحب است:

اول: موقع سر بریدن گوسفند دو دست و یك پای آن را ببندند و پای دیگرش را باز بگذارند و موقع سر بریدن گاو چهار دست و پایش را ببندند و دم آن را باز بگذارند و موقع كشتن شتر دو دست آن را از پایین تا زانو، یا تا زیر بغل به یكدیگر ببندند و پاهایش را باز بگذارند و مستحب است مرغ را بعد از سر بریدن رها كنند تا پر و بال بزند.

دوم: كسی كه حیوان را می كشد رو به قبله باشد.

سوم: پیش از كشتن حیوان آب جلوی آن بگذارند.

چهارم: كاری كنند كه حیوان كمتر اذیت شود، مثلًا كارد را خوب تیز كنند و با عجله سر حیوان را ببرند.

چیزهایی كه در كشتن حیوانات مكروه است

مسأله 2600- چند چیز در كشتن حیوانات مكروه است:

اول: آن كه كارد را پشت حلقوم فرو كنند و به طرف جلو بیاورند كه حلقوم از پشت آن بریده شود.

دوم: در جایی حیوان را بكشند كه حیوان دیگر آن را ببیند.

سوم: در شب یا

پیش از ظهر روز جمعه سر حیوان را ببرند، ولی در صورت احتیاج عیبی ندارد.

چهارم: خود انسان چهارپایی را كه پرورش داده است بكشد. و احتیاط آن است كه پیش از بیرون آمدن روح، پوست حیوان را نكنند و مغز حرام را كه در تیره پشت است نبرند و حرام است كه پیش از بیرون آمدن روح، سر حیوان را از بدنش جدا كنند ولی با این عمل حیوان حرام نمی شود.

شكار كردن با سگ شكاری

مسأله 2609- اگر سگ شكاری حیوان وحشی حلال گوشتی را شكار كند پاك بودن و حلال بودن آن حیوان شش شرط دارد:

اول: سگ بطوری تربیت شده باشد كه هر وقت آن را برای گرفتن شكار بفرستند برود و هر وقت از رفتن جلوگیری كنند بایستد ولی اگر در وقت نزدیك شدن به شكار با جلوگیری نایستد مانع ندارد و احتیاط واجب آن است كه اگر عادت دارد كه پیش از رسیدن صاحبش شكار را می خورد از شكار او اجتناب كنند، ولی اگر اتفاقاً شكار را بخورد اشكال ندارد.

دوم: صاحبش آن را بفرستد و اگر از پیش خود دنبال شكار رود و حیوانی را شكار كند خوردن آن حیوان حرام است. بلكه اگر از پیش خود دنبال شكار رود و بعداً صاحبش بانگ بزند كه زودتر آن را به شكار برساند اگر چه به واسطه صدای صاحبش شتاب كند، بنا بر احتیاط واجب باید از خوردن آن شكار خودداری نمایند.

سوم: كسی كه سگ را می فرستد باید مسلمان باشد یا بچه مسلمان باشد كه خوب و بد را بفهمد و اگر كافر یا كسی كه اظهار دشمنی با اهل بیت پیغمبر صلی الله علیه و آله

و سلم می كند سگ را بفرستد، شكار آن سگ حرام است.

چهارم: وقت فرستادن سگ نام خدا را ببرد و اگر عمداً نام خدا را نبرد، آن شكار حرام است، ولی اگر از روی فراموشی باشد اشكال ندارد. و اگر وقت فرستادن سگ نام خدا را عمداً نبرد و پیش از آن كه سگ به شكار برسد نام خدا را ببرد بنا بر احتیاط واجب باید از آن شكار اجتناب نماید.

پنجم: شكار به واسطه زخمی كه از دندان سگ پیدا كرده بمیرد پس اگر سگ، شكار را خفه كند، یا شكار از دویدن یا ترس بمیرد حلال نیست.

ششم: كسی كه سگ را فرستاده، وقتی برسد كه حیوان مرده باشد، یا اگر زنده است به اندازه سر بریدن آن وقت نباشد و چنانچه وقتی برسد كه به اندازه سر بریدن وقت باشد مثلًا حیوان چشم یا دم خود را حركت دهد، یا پای خود را به زمین بزند، چنانچه سر حیوان را نبرد تا بمیرد حلال نیست.

مسأله 2610- كسی كه سگ را فرستاده اگر وقتی برسد كه بتواند سر حیوان را ببرد، چنانچه به طور معمول و با شتاب مثلًا كارد را بیرون آورد و وقت سر بریدن بگذرد و آن حیوان بمیرد حلال است، ولی اگر مثلًا به واسطه زیاد تنگ بودن غلاف یا چسبندگی آن بیرون آوردن كارد طول بكشد و وقت بگذرد حلال نمی شود و نیز اگر چیزی همراه او نباشد كه با آن سر حیوان را ببرد و حیوان بمیرد، واجب آن است كه از خوردن آن خودداری كند.

مسأله 2611- اگر چند سگ را بفرستد و با هم حیوانی را شكار كنند، چنانچه

همه آنها دارای شرطهایی كه در صفحه گذشته گفته شده بوده اند، شكار حلال است و اگر یكی از آنها دارای آنها شرطها نبوده، شكار حرام است.

مسأله 2612- اگر سگ را برای شكار حیوانی بفرستد و آن سگ حیوان دیگری را شكار كند، آن شكار حلال و پاك است و نیز اگر آن حیوان را با حیوان دیگری شكار كند، هر دوی آنها حلال و پاك می باشند.

مسأله 2613- اگر چند نفر با هم سگ را بفرستند و یكی از آنها كافر باشد، یا عمداً نام خدا را نبرد، آن شكار حرام است. و نیز اگر یكی از سگهایی را كه فرستاده اند بطوری كه در صفحه گذشته گفته شد تربیت شده نباشد، آن شكار حرام می باشد.

مسأله 2614- اگر باز یا حیوان دیگری غیر سگ شكاری حیوانی را شكار كند، آن شكار حلال نیست ولی اگر وقتی برسند كه حیوان زنده باشد و به دستوری كه در شرع معین شده سر آن را ببرند حلال است.

صید ماهی

مسأله 2615- اگر ماهی فلس دار را زنده از آب بگیرند و بیرون آب جان دهد، پاك و خوردن آن حلال است، و چنانچه در آب بمیرد پاك است ولی خوردن آن حرام می باشد و ماهی بی فلس را اگر چه زنده از آب بگیرند و بیرون آب جان دهد حرام است.

مسأله 2616- اگر ماهی از آب بیرون بیفتد، یا موج آن را بیرون بیندازد، یا آب فرو رود و ماهی در خشكی بماند، چنانچه پیش از آن كه بمیرد، با دست یا بوسیله دیگر كسی آن را بگیرد، بعد از جان دادن حلال است.

مسأله 2617- كسی كه ماهی را صید می كند، لازم نیست

مسلمان باشد و در موقع گرفتن، نام خدا را ببرد ولی مسلمان باید بداند كه آن را زنده گرفته و در خارج آب مرده.

مسأله 2618- ماهی مرده ای كه معلوم نیست آن را زنده از آب گرفته اند یا مرده، چنانچه در دست مسلمان باشد، حلال است و اگر در دست كافر باشد، اگر چه بگوید آن را زنده گرفته ام حرام می باشد.

مسأله 2619- خوردن ماهی زنده اشكال ندارد.

مسأله 2620- اگر ماهی زنده را بریان كنند، یا در بیرون آب پیش از جان دادن بكشند، خوردن آن اشكال ندارد.

مسأله 2621- اگر ماهی را بیرون آب دو قسمت كنند و یك قسمت آن در حالی كه زنده است در آب بیفتد، خوردن قسمتی را كه بیرون آب مانده اشكال ندارد.

صید ملخ

مسأله 2622- اگر ملخ را با دست یا بوسیله دیگری زنده بگیرند، بعد از جان دادن خوردن آن حلال است. و لازم نیست كسی كه آن را می گیرد مسلمان باشد و در موقع گرفتن، نام خدا را ببرد ولی اگر ملخ مرده ای در دست كافر باشد و معلوم نباشد كه آن را زنده گرفته یا نه، اگر چه بگوید زنده گرفته ام حلال نیست.

مسأله 2623- خوردن ملخی كه بال درنیاورده و نمی تواند پرواز كند حرام است.

احكام خوردنیها و آشامیدنیها

احكام خوردنیها و آشامیدنیها

مسأله 2624- خوردن گوشت مرغی كه مثل شاهین چنگال دارد حرام است و خوردن گوشت پرستو و هُدهُد مكروه می باشد.

مسأله 2625- اگر چیزی را كه روح دارد از حیوان زنده جدا نمایند، مثلًا دنبه یا مقداری گوشت از گوسفند زنده ببرند، نجس و حرام می باشد.

مسأله 2626- پانزده چیز از حیوانات حلال گوشت، حرام است:

1- خون 2- فضله 3- نری 4- فرج 5- بچه دان 6- غدد كه آن را دشول می گویند 7- تخم كه آن را دنبلان می گویند 8- چیزی كه در مغز كله است و به شكل نخود می باشد 9- مغز حرام كه در میان تیره پشت است 10- پی كه در دو طرف تیره پشت است 11- زهره دان 12- سپرز (طحال) 13- بول دان (مثانه) 14- حدقه چشم 15- چیزی كه در میان سُم است و به آن ذات الاشاجع می گویند.

مسأله 2627- خوردن سرگین و آب دماغ حرام است و احتیاط واجب آن است كه از خوردن چیزهای خبیث دیگر كه طبیعت انسان از آن متنفر است اجتناب كنند، ولی اگر پاك باشد و مقداری از آن بطوری با چیز حلال مخلوط شود كه در نظر مردم نابود حساب شود،

خوردن آن اشكال ندارد.

مسأله 2628- خوردن كمی از تربت حضرت سید الشهداء علیه السلام برای شفا، و خوردن گِل داغستان و گِل ارمنی برای معالجه اگر علاج منحصر به خوردن اینها باشد اشكال ندارد.

مسأله 2629- فرو بردن آب بینی و خلط سینه كه در دهان آمده، حرام نیست. و نیز فرو بردن غذایی كه موقع خلال كردن، از لای دندان بیرون می آید اگر طبیعت انسان از آن متنفر نباشد اشكال ندارد.

مسأله 2630- خوردن چیزی كه برای انسان ضرر دارد حرام است.

مسأله 2631- خوردن گوشت اسب و قاطر و الاغ مكروه است و اگر كسی با آنها وطی كند یعنی نزدیكی نماید حرام می شوند و باید آنها را از شهر بیرون ببرند و در جای دیگر بفروشند.

مسأله 2632- اگر با گاو و گوسفند و شتر نزدیكی كنند، بول و سرگین آنها نجس می شود و آشامیدن شیر آنها هم حرام است و باید بدون آن كه تأخیر بیفتد آن حیوان را بكشند و بسوزانند و كسی كه با آن وطی كرده پول آن را به صاحبش بدهد بلكه اگر به بهیمه دیگری هم نزدیكی كند شیر آن حرام می شود.

مسأله 2633- آشامیدن شراب، حرام و در بعضی از اخبار بزرگترین گناه شمرده شده است و اگر كسی آن را حلال بداند در صورتی كه ملتفت باشد كه لازمه حلال دانستن آن تكذیب خدا و پیغمبر می باشد كافر است. از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام روایت شده است كه فرمودند: شراب ریشه بدیها و منشأ گناهان است و كسی كه شراب می خورد، عقل خود را از دست می دهد و در آن موقع خدا را نمی شناسد و از هیچ

گناهی باك ندارد و احترام هیچ كس را نگه نمی دارد و حق خویشان نزدیك را رعایت نمی كند و از زشتیهای آشكار رو نمی گرداند و روح ایمان و خداشناسی از بدن او بیرون می رود و روح ناقص خبیثی كه از رحمت خدا دور است در او می ماند و خدا و فرشتگان و پیغمبران و مؤمنین، او را لعنت می كنند و تا چهل روز نماز او قبول نمی شود و روز قیامت روی او سیاه است و زبان از دهانش بیرون می آید و آب دهان او به سینه اش می ریزد و فریاد تشنگی او بلند است.

مسأله 2634- سر سفره ای كه در آن شراب می خورند، اگر انسان یكی از آنان حساب شود بنا بر احتیاط واجب نباید نشست و چیز خوردن از آن سفره حرام است.

مسأله 2635- بر هر مسلمان واجب است مسلمان دیگری را كه نزدیك است از گرسنگی یا تشنگی بمیرد، نان و آب داده و او را از مرگ نجات دهد.

چیزهایی كه موقع غذا خوردن مستحب است

مسأله 2636- چند چیز در غذا خوردن مستحب است: اول: هر دو دست را پیش از غذا بشوید. دوم: بعد از غذا دست خود را بشوید و با دستمال خشك كند.

سوم: میزبان پیش از همه شروع به غذا خوردن كند و بعد از همه دست بكشد و پیش از غذا اول میزبان دست خود را بشوید، بعد كسی كه طرف راست او نشسته و همین طور تا برسد به كسی كه طرف چپ او نشسته و بعد از غذا اول كسی كه طرف چپ میزبان نشسته دست خود را بشوید و همین طور تا به طرف راست میزبان برسد. چهارم: در اول غذا بسم الله بگوید

ولی اگر سر یك سفره چند جور غذا باشد، در وقت خوردن هر كدام آنها گفتن بسم اللَّه مستحب است. پنجم: با دست راست غذا بخورد. ششم: با سه انگشت یا بیشتر غذا بخورد و با دو انگشت نخورد. هفتم: اگر چند نفر سر یك سفره نشسته اند هر كسی از غذای جلو خودش بخورد. هشتم: لقمه را كوچك بردارد. نهم: سر سفره زیاد بنشیند و غذا خوردن را طول بدهد. دهم: غذا را خوب بجود. یازدهم: بعد از غذا خداوند عالم را حمد كند. دوازدهم: انگشت ها را بلیسد. سیزدهم: بعد از غذا خلال نماید ولی با چوب انار و چوب ریحان و نی و برگ درخت خرما خلال نكند. چهاردهم: آنچه بیرون سفره می ریزد جمع كند و بخورد ولی اگر در بیابان غذا بخورد، مستحب است آنچه می ریزد، برای پرندگان و حیوانات بگذارد. پانزدهم: در اول روز و اول شب غذا بخورد و در بین روز و در بین شب غذا نخورد. شانزدهم: بعد از خوردن غذا به پشت بخوابد و پای راست را روی پای چپ بیندازد. هفدهم: در اول غذا و آخر آن نمك بخورد. هیجدهم: میوه را پیش از خوردن با آب بشوید.

چیزهایی كه در غذا خوردن مكروه است

مسأله 2637- چند چیز در غذا خوردن مكروه است: اول: در حال سیری غذا خوردن. دوم: پر خوردن و در خبر است كه خداوند عالم بیشتر از هر چیز از شكم پر بدش می آید. سوم: نگاه كردن به صورت دیگران در موقع غذا خوردن. چهارم:

خوردن غذای داغ. پنجم: فوت كردن چیزی كه می خورد یا می آشامد. ششم: بعد از گذاشتن نان در سفره، منتظر چیز دیگر شدن. هفتم: پاره كردن

نان با كارد. هشتم: گذاشتن نان زیر ظرف غذا. نهم: پاك كردن گوشتی كه به استخوان چسبیده بطوری كه چیزی در آن نماند. دهم: پوست كندن میوه. یازدهم: دور انداختن میوه پیش از آن كه كاملًا آن را بخورد.

مستحبات آب آشامیدن

مسأله 2638- در آشامیدن آب چند چیز مستحب است: اول: آب را به طور مكیدن بیاشامد. دوم: در روز ایستاده آب بخورد. سوم: پیش از آشامیدن آب بسم اللَّه و بعد از آن الحمد للَّه بگوید. چهارم: به سه نفس آب بیاشامد. پنجم: از روی میل آب بیاشامد. ششم: بعد از آشامیدن آب حضرت ابا عبد اللَّه علیه السلام و اهل بیت ایشان را یاد كند و قاتلان آن حضرت را لعنت نماید.

مكروهات آب آشامیدن

مسأله 2639- زیاد آشامیدن آب و آشامیدن آن بعد از غذای چرب و در شب به حال ایستاده مكروه است و نیز آشامیدن آب با دست چپ و همچنین از جای شكسته كوزه و جایی كه دسته آن است مكروه می باشد.

احكام نَذْر و عَهْد

مسأله 2640- نذر آن است كه انسان ملتزم شود كه كار خیری را برای خدا به جا آورد، یا كاری را كه نكردن آن بهتر است برای خدا ترك نماید.

مسأله 2641- در نذر باید صیغه خوانده شود و لازم نیست آن را به عربی بخوانند پس اگر بگوید چنانچه مریض من خوب شود، برای خدا بر من است كه ده تومان به فقیر بدهم نذر او صحیح است.

مسأله 2642- نذركننده باید مكلف و عاقل باشد و به اختیار و قصد خود نذر كند، بنا بر این نذر كردن كسی كه او را مجبور كرده اند، یا به واسطه عصبانی شدن بی اختیار نذر كرده صحیح نیست.

مسأله 2643- آدم سفیهی كه مال خود را در كارهای بیهوده مصرف می كند، چنانچه با حال سفاهت بالغ شده باشد یا حاكم شرع او را از تصرف در اموالش جلوگیری كرده باشد نذرهای مربوط به مالش صحیح نیست.

مسأله 2644- نذر زن بی اجازه شوهرش باطل است.

مسأله 2645- اگر زن با اجازه شوهر نذر كند شوهرش نمی تواند نذر او را به هم بزند، یا او را از عمل كردن به نذر جلوگیری نماید.

مسأله 2646- هرگاه فرزند نذری كند اگر چه بدون اجازه پدر هم باشد باید به آن نذر عمل نماید.

مسأله 2647- انسان كاری را می تواند نذر كند كه انجام آن برایش ممكن باشد بنا بر این كسی كه نمی تواند پیاده كربلا برود،

اگر نذر كند كه پیاده برود، نذر او صحیح نیست.

مسأله 2648- اگر نذر كند كه كار حرام یا مكروهی را انجام دهد، یا كار واجب یا مستحبی را ترك كند، نذر او صحیح نیست.

مسأله 2649- اگر نذر كند كه كار مباحی را انجام دهد یا ترك نماید. چنانچه به جا آوردن آن و تركش از هر جهت مساوی باشد، نذر او صحیح نیست و اگر انجام آن از جهتی بهتر باشد و انسان به قصد همان جهت نذر كند، مثلًا نذر كند غذایی را بخورد كه برای عبادت قوت بگیرد نذر او صحیح است. و نیز اگر ترك آن از جهتی بهتر باشد و انسان برای همان جهت نذر كند كه آن را ترك نماید مثلًا برای این كه دود مضر است نذر كند كه آن را استعمال نكند نذر او صحیح می باشد.

مسأله 2650- اگر نذر كند نماز واجب خود را در جایی بخواند كه بخودی خود ثواب نماز در آنجا زیاد نیست مثلًا نذر كند نماز را در اطاق بخواند، چنانچه نماز خواندن در آنجا از جهتی بهتر باشد مثلًا به واسطه این كه خلوت است انسان حضور قلب پیدا می كند، نذر صحیح است.

مسأله 2651- اگر نذر كند عملی را انجام دهد، باید همان طور كه نذر كرده به جا آورد پس اگر نذر كند كه روز اول ماه صدقه بدهد، یا روزه بگیرد، یا نماز اول ماه بخواند چنانچه قبل از آن روز یا بعد از آن به جا آورد كفایت نمی كند. و نیز اگر نذر كند كه وقتی مریض او خوب شد صدقه بدهد، چنانچه پیش از آن كه خوب شود صدقه

را بدهد كافی نیست.

مسأله 2652- اگر نذر كند روزه بگیرد ولی وقت و مقدار آن را معین نكند چنانچه یك روز روزه بگیرد كافی است. و اگر نذر كند نماز بخواند و مقدار و خصوصیات آن را معین نكند، اگر یك نماز دو ركعتی بخواند كفایت می كند و اگر نذر كند صدقه بدهد و جنس و مقدار آن را معین نكند اگر چیزی بدهد كه بگویند صدقه داده، به نذر عمل كرده است و اگر نذر كند كاری برای خدا به جا آورد، در صورتی كه یك نماز بخواند یا یك روز روزه بگیرد یا چیزی صدقه بدهد نذر خود را انجام داده است.

مسأله 2653- اگر نذر كند روز معینی را روزه بگیرد، باید همان روز را روزه بگیرد و چنانچه در آن روز مسافرت كند قضای آن روز بر او واجب است.

مسأله 2654- اگر انسان از روی اختیار به نذر خود عمل نكند، باید كفاره بدهد یعنی یك بنده آزاد كند یا به شصت فقیر طعام دهد یا دو ماه پی در پی روزه بگیرد.

مسأله 2655- اگر نذر كند كه تا وقت معینی عملی را ترك كند، بعد از گذشتن آن وقت می تواند آن عمل را به جا آورد و اگر پیش از گذشتن وقت از روی فراموشی یا ناچاری انجام دهد، چیزی بر او واجب نیست ولی باز هم لازم است كه تا آن وقت آن عمل را به جا نیاورد و چنانچه دوباره پیش از رسیدن آن وقت بدون عذر آن عمل را انجام دهد، باید به مقداری كه در مسأله پیش گفته شد كفاره بدهد.

مسأله 2656- كسی كه نذر كرده عملی

را ترك كند و وقتی برای آن معین نكرده است. اگر از روی فراموشی، یا ناچاری، یا ندانستن، آن عمل را انجام دهد كفاره بر او واجب نیست. ولی چنانچه از روی اختیار آن را به جا آورد برای دفعه اول باید كفاره بدهد.

مسأله 2657- اگر نذر كند كه در هر هفته روز معینی مثلًا روز جمعه را روزه بگیرد چنانچه یكی از جمعه ها عید فطر یا قربان باشد یا در روز جمعه عذر دیگری مانند حیض برای او پیدا شود، باید آن روز را روزه نگیرد و قضای آن را به جا آورد.

مسأله 2658- اگر نذر كند كه مقدار معینی صدقه بدهد چنانچه پیش از دادن صدقه بمیرد، باید آن مقدار را از مال او صدقه بدهند.

مسأله 2659- اگر نذر كند كه به فقیر معینی صدقه بدهد نمی تواند آن را به فقیر دیگر بدهد و اگر آن فقیر بمیرد، بنا بر احتیاط باید به ورثه او بدهد.

مسأله 2660- اگر نذر كند كه به زیارت یكی از امامان مثلًا به زیارت حضرت ابا عبد اللَّه علیه السلام مشرف شود، چنانچه به زیارت امام دیگر برود كافی نیست و اگر به واسطه عذری نتواند آن امام را زیارت كند چیزی بر او واجب نیست.

مسأله 2661- كسی كه نذر كرده زیارت برود و غسل زیارت و نماز آن را نذر نكرده، لازم نیست آنها را به جا آورد.

مسأله 2662- اگر برای حرم یكی از امامان یا امامزادگان چیزی نذر كند باید آن را به مصارف حرم برساند از قبیل فرش و پرده و روشنایی و اگر برای امام علیه السلام یا امامزاده نذر كند می تواند به خدامی

كه مشغول خدمت هستند بدهد چنانچه می تواند به مصارف حرم یا سایر كارهای خیر به قصد بازگشت ثواب آن به منذور له برساند.

مسأله 2663- اگر برای خود امام علیه السلام چیزی نذر كند، چنانچه مصرف معینی را قصد كرده باید به همان مصرف برساند و اگر مصرف معینی را قصد نكرده، باید به فقرا و زوار بدهد، یا مسجد و مانند آن بسازد و ثواب آن را هدیه آن امام نماید و همچنین است اگر چیزی را برای امامزاده ای نذر كند.

مسأله 2664- گوسفندی را كه برای صدقه، یا برای یكی از امامان نذر كرده اند پشم آن و مقداری كه چاق می شود جزء نذر است، و اگر پیش از آن كه به مصرف نذر برسد شیر بدهد، یا بچه بیاورد باید به مصرف نذر برسانند.

مسأله 2665- هرگاه نذر كند كه اگر مریض او خوب شود، یا مسافر او بیاید عملی را انجام دهد، چنانچه معلوم شود كه پیش از نذر كردن مریض خوب شده، یا مسافر آمده است، عمل كردن به نذر لازم نیست.

مسأله 2666- اگر پدر یا مادر نذر كند كه دختر خود را به سید شوهر دهد بعد از آن كه دختر به تكلیف رسید احتیاط آن است كه اگر بتوانند او را راضی نمایند كه به سید شوهر كند.

مسأله 2667- هرگاه با خدا عهد كند كه اگر به حاجت شرعی خود برسد كار خیری را انجام دهد، بعد از آن كه حاجتش برآورده شد باید آن كار را انجام دهد و نیز اگر بدون آنكه حاجتی داشته باشد، عهد كند كه عمل خیری را انجام دهد، آن عمل بر او واجب می شود.

مسأله 2668-

در عهد هم مثل نذر باید صیغه خوانده شود، و نیز كاری را كه عهد می كند انجام دهد، باید نكردنش بهتر از انجام آن نباشد.

مسأله 2669- اگر به عهد خود عمل نكند، باید كفاره بدهد یعنی شصت فقیر را سیر كند، یا دو ماه روزه بگیرد یا یك بنده آزاد كند.

احكام قسم خوردن

مسأله 2670- اگر قسم بخورد كه كاری را انجام دهد یا ترك كند مثلًا قسم بخورد كه روزه بگیرد، یا دود استعمال نكند، چنانچه عمداً مخالفت كند، باید كفاره بدهد، یعنی یك بنده آزاد كند، یا ده فقیر را سیر كند، یا آنان را بپوشاند، و اگر اینها را نتواند باید سه روز، روزه بگیرد.

مسأله 2671- قسم چند شرط دارد:

اول: كسی كه قسم می خورد باید بالغ و عاقل باشد و اگر می خواهد راجع به مال خودش قسم بخورد باید در حال بالغ شدن سفیه نباشد و حاكم شرع او را از تصرف در اموالش منع نكرده باشد و از روی قصد و اختیار قسم بخورد، پس قسم خوردن بچه و دیوانه و مست و كسی كه مجبورش كرده اند، درست نیست، و همچنین است اگر در حال عصبانی بودن بی قصد قسم بخورد.

دوم: كاری را كه قسم می خورد انجام دهد، باید حرام و مكروه نباشد و كاری را كه قسم می خورد ترك كند، باید واجب و مستحب نباشد و اگر قسم بخورد كه كار مباحی را به جا آورد باید ترك آن در نظر مردم بهتر از انجامش نباشد و نیز اگر قسم بخورد كار مباحی را ترك كند باید انجام آن در نظر مردم بهتر از تركش نباشد.

سوم: به یكی از اسامی خداوند عالم قسم

بخورد كه به غیر ذات مقدس او گفته نمی شود مانند «خدا» و «اللَّه» و نیز اگر به اسمی قسم بخورد كه به غیر خدا هم می گویند ولی بقدری به خدا گفته می شود كه هر وقت كسی آن اسم را بگوید، ذات مقدس حق در نظر می آید، مثل آن كه به خالق و رازق قسم بخورد صحیح است. بلكه اگر به لفظی قسم بخورد كه بدون قرینه، خدا به نظر نمی آید ولی او قصد خدا را كند بنا بر احتیاط باید به آن قسم عمل نماید.

چهارم: قسم را به زبان بیاورد و اگر بنویسد یا در قلبش آن را قصد كند صحیح نیست ولی آدم لال اگر با اشاره قسم بخورد صحیح است.

پنجم: عمل كردن به قسم برای او ممكن باشد و اگر موقعی كه قسم می خورد ممكن باشد و بعد تا آخر وقتی كه برای قسم معین كرده عاجز شود یا برایش مشقت داشته باشد قسم او از وقتی كه عاجز شده به هم می خورد.

مسأله 2672- اگر پدر از قسم خوردن فرزند جلوگیری كند، یا شوهر از قسم خوردن زن جلوگیری نماید، قسم آنان صحیح نیست.

مسأله 2673- اگر فرزند بدون اجازه پدر و زن بدون اجازه شوهر قسم بخورد، قسم آنان بعید نیست صحیح نباشد لكن نباید احتیاط را ترك كنند.

مسأله 2674- اگر انسان از روی فراموشی، یا ناچاری به قسم عمل نكند، كفاره بر او واجب نیست. و همچنین است اگر مجبورش كنند كه به قسم عمل ننماید. و قسمی كه آدم وسواسی می خورد، مثل این كه می گوید و اللَّه الآن مشغول نماز می شوم و به واسطه وسواس مشغول نمی شود، اگر وسواس او طوری

باشد كه بی اختیار به قسم عمل نكند كفاره ندارد.

مسأله 2675- كسی كه قسم می خورد، اگر حرف او راست باشد قسم خوردن او مكروه است و اگر دروغ باشد حرام و از گناهان بزرگ می باشد، ولی اگر برای این كه خودش یا مسلمان دیگری را از شر ظالمی نجات دهد، قسم دروغ بخورد اشكال ندارد بلكه گاهی واجب می شود و این جور قسم خوردن غیر از قسمی است كه در مسائل پیش گفته شد.

حكام وَقْف

مسأله 2676- اگر كسی چیزی را وقف كند، از ملك او خارج می شود و خود او و دیگران نمی توانند آن را ببخشند، یا بفروشند و كسی هم از آن ملك ارث نمی برد ولی در بعضی از موارد كه در مسأله 2094 و 2095 گفته شد، فروختن آن اشكال ندارد.

مسأله 2677- لازم نیست صیغه وقف را به عربی بخوانند، بلكه اگر مثلًا بگوید خانه خود را وقف كردم وقف صحیح است و محتاج به قبول هم نیست حتی در وقف خاص.

مسأله 2678- اگر ملكی را برای وقف معین كند و پیش از خواندن صیغه وقف پشیمان شود، یا بمیرد، وقف درست نیست.

مسأله 2679- كسی كه مالی را وقف می كند، باید برای همیشه وقف كند پس اگر مثلًا بگوید این مال تا ده سال وقف باشد و بعد نباشد و یا بگوید این مال تا ده سال وقف باشد و بعد تا پنج سال وقف نباشد و بعد دوباره وقف باشد باطل است، و به احتیاط واجب باید وقف از موقع خواندن صیغه باشد پس اگر مثلًا بگوید این مال بعد از مردن من وقف باشد چون از موقع خواندن صیغه تا مردنش

وقف نبوده، اشكال دارد.

مسأله 2680- وقف در صورتی صحیح است كه مال وقف را به تصرف كسی كه برای او وقف شده یا وكیل، یا ولی او بدهند، ولی اگر چیزی را بر اولاد صغیر خود وقف كند و به قصد این كه آن چیز ملك آنان شود، از طرف آنان نگهداری نماید وقف صحیح است.

مسأله 2681- اگر مسجدی را وقف كنند، بعد از آن كه واقف به قصد واگذار كردن اجازه دهد كه در آن مسجد نماز بخوانند همین كه یك نفر در آن مسجد نماز خواند، وقف درست می شود.

مسأله 2682- وقف كننده باید مكلف و عاقل و با قصد و اختیار باشد و شرعاً بتواند در مال خود تصرف كند بنا بر این سفیهی كه در حال بالغ بودن سفیه بوده یا حاكم شرع او را از تصرف در اموالش جلوگیری كرده چون حق ندارد در مال خود تصرف نماید اگر چیزی را وقف كند صحیح نیست.

مسأله 2683- اگر مالی را برای كسانی كه به دنیا نیامده اند وقف كند درست نیست ولی وقف برای اشخاصی كه بعضی از آنها به دنیا آمده اند صحیح و آنها كه به دنیا نیامده اند بعد از آمدن به دنیا با دیگران شریك می شوند.

مسأله 2684- اگر چیزی را بر خودش وقف كند مثل آن كه دكانی را وقف كند كه عایدی آن را بعد از مرگ او خرج مقبره اش نمایند صحیح نیست. ولی اگر مثلًا مالی را بر فقرا وقف كند و خودش فقیر شود، می تواند از منافع وقف استفاده نماید.

مسأله 2685- اگر برای چیزی كه وقف كرده متولّی معین كند باید مطابق قرارداد او رفتار نمایند. و اگر معین

نكند، چنانچه بر افراد مخصوصی مثلًا بر اولاد خود وقف كرده باشد راجع به چیزهایی كه مربوط به مصلحت وقف است كه در نفع بردن طبقات بعد نیز دخالت دارد اختیار با حاكم شرع است و راجع به چیزهایی كه مربوط به نفع بردن طبقه موجود است اگر آنها بالغ باشند، اختیار با خود آنان است و اگر بالغ نباشند، اختیار با ولی ایشان است و برای استفاده از وقف اجازه حاكم شرع لازم نیست.

مسأله 2686- اگر ملكی را مثلًا بر فقرا یا سادات وقف كند یا وقف كند كه منافع آن به مصرف خیرات برسد، در صورتی كه برای آن ملك متولّی معین نكرده باشد اختیار آن با حاكم شرع است.

مسأله 2687- اگر ملكی را بر افراد مخصوصی مثلًا بر اولاد خود وقف كند كه هر طبقه ای بعد از طبقه دیگر از آن استفاده كنند، چنانچه متولی ملك آن را اجاره دهد و بمیرد در صورتی كه مراعات مصلحت وقف یا مصلحت طبقه بعد را كرده باشد اجاره باطل نمی شود. ولی اگر متولی نداشته باشد و یك طبقه از كسانی كه ملك بر آنها وقف شده آن را اجاره دهند و در بین مدت اجاره بمیرند در صورتی كه طبقه بعد اجازه نكنند، اجاره باطل می شود و در صورتی كه مستأجر، مال الاجاره تمام مدت را داده باشد مال الاجاره از زمان مردنشان تا آخر مدت اجاره را از مال آنان می گیرد.

مسأله 2688- اگر ملك وقف خراب شود، از وقف بودن بیرون نمی رود.

مسأله 2689- ملكی كه مقداری از آن وقف است و مقداری از آن وقف نیست اگر تقسیم نشده باشد، حاكم شرع یا

متولی وقف می تواند با نظر خبره سهم وقف را جدا كند.

مسأله 2690- اگر متولی وقف خیانت كند و عایدات آن را به مصرفی كه معین شده نرساند چنانچه برای عموم وقف نشده باشد در صورت امكان حاكم شرع باید به جای او متولی امینی معین نماید.

مسأله 2691- فرشی را كه برای حسینیه وقف كرده اند، نمی شود برای نماز به مسجد ببرند، اگر چه آن مسجد نزدیك حسینیه باشد.

مسأله 2692- اگر ملكی را برای تعمیر مسجدی وقف نمایند، چنانچه آن مسجد احتیاج به تعمیر ندارد و احتمال هم نمی رود كه تا مدتی احتیاج به تعمیر پیدا كند، در صورتی كه غیر از تعمیر احتیاج دیگری نداشته باشد و عایداتش در معرض تلف و نگهداری آن لغو و بیهوده باشد می توانند عایدات آن ملك را به مصرف مسجدی كه احتیاج به تعمیر دارد برسانند.

مسأله 2693- اگر ملكی را وقف كند كه عایدی آن را خرج تعمیر مسجد نمایند و به امام جماعت و به كسی كه در آن مسجد اذان می گوید بدهند در صورتی كه بدانند كه برای هر یك چه مقدار معین كرده، باید همان طور مصرف كنند، و اگر یقین نداشته باشند، باید اول مسجد را تعمیر كنند و اگر چیزی زیاد آمد بین امام جماعت و كسی كه اذان می گوید بطور مساوی قسمت نمایند و بهتر آن است كه این دو نفر در تقسیم با یكدیگر صلح كنند.

احكام وصیت

مسأله 2694- وصیت آن است كه انسان سفارش كند بعد از مرگش برای او كارهایی انجام دهند، یا بگوید بعد از مرگش چیزی از مال او ملك كسی باشد، یا برای اولاد خود و كسانی كه اختیار

آنان با اوست قیم و سرپرست معین كند. و كسی را كه به او وصیت می كنند وصی می گویند.

مسأله 2695- كسی كه می خواهد وصیت كند با اشاره ای كه مقصودش را بفهماند می تواند وصیت كند اگر چه لال نباشد.

مسأله 2696- اگر نوشته ای به امضاء یا مهر میت ببینند چنانچه مقصود او را بفهماند و معلوم باشد كه برای وصیت كردن نوشته، باید مطابق آن عمل كنند.

مسأله 2697- كسی كه وصیت می كند باید عاقل و بالغ باشد ولی بچه ده ساله ای كه خوب و بد را تمیز می دهد اگر برای كار خوبی مثل ساختن مسجد و آب انبار و پل وصیت كند صحیح می باشد و از روی اختیار وصیت كند، و نیز وصیت كننده باید در حال بالغ شدن سفیه نباشد و حاكم شرع هم او را از تصرف در اموالش جلوگیری نكرده باشد.

مسأله 2698- كسی كه از روی عمد مثلًا زخمی به خود زده یا سمی خورده است كه به واسطه آن، یقین یا گمان به مردن او پیدا می شود، اگر وصیت كند كه مقداری از مال او را به مصرفی برسانند صحیح نیست.

مسأله 2699- اگر انسان وصیت كند كه چیزی به كسی بدهند، در صورتی آن كس آن چیز را مالك می شود كه آن را قبول كند اگر چه در حال زنده بودن وصیت كننده باشد.

مسأله 2700- وقتی انسان نشانه های مرگ را در خود دید، باید فوراً امانتهای مردم را به صاحبانش برگرداند و اگر به مردم بدهكار است و موقع دادن آن بدهی رسیده باید بدهد، و اگر خودش نمی تواند بدهد، یا موقع دادن بدهی او نرسیده، باید وصیت كند و بر وصیت شاهد بگیرد، ولی اگر

بدهی او معلوم باشد، و اطمینان دارد كه ورثه می پردازند وصیت كردن لازم نیست.

مسأله 2701- كسی كه نشانه های مرگ را در خود می بیند، اگر خمس و زكات و مظالم بدهكار است باید فوراً بدهد و اگر نمی تواند بدهد چنانچه از خودش مال دارد، یا احتمال می دهد كسی آنها را ادا نماید، باید وصیت كند و همچنین است اگر حج بر او واجب باشد.

مسأله 2702- كسی كه نشانه های مرگ را در خود می بیند، اگر نماز و روزه قضا دارد، باید وصیت كند كه از مال خودش برای آنها اجیر بگیرند، بلكه اگر مال نداشته باشد ولی احتمال بدهد كسی بدون آن كه چیزی بگیرد آنها را انجام می دهد، باز هم واجب است وصیت نماید، و اگر قضای نماز و روزه او به تفصیلی كه در صفحه 217 و 218 گفته شد، بر پسر بزرگترش واجب باشد، باید به او اطلاع دهد یا وصیت كند كه برای او به جا آورند.

مسأله 2703- كسی كه نشانه های مرگ را در خود می بیند، اگر مالی پیش كسی دارد یا در جایی پنهان كرده است كه ورثه نمی دانند، چنانچه به واسطه ندانستن، حقشان از بین برود، باید به آنان اطلاع دهد و لازم نیست برای بچه های صغیر خود قیم و سرپرست معین كند، ولی در صورتی كه بدون قیم مالشان از بین می رود، یا خودشان ضایع می شوند، باید برای آنان قیم امینی معین نماید.

مسأله 2704- وصی باید مسلمان و بالغ و عاقل و مورد اطمینان باشد.

مسأله 2705- اگر كسی چند وصی برای خود معین كند، چنانچه اجازه داده باشد كه هر كدام به تنهایی به وصیت عمل كنند، لازم نیست در

انجام وصیت از یكدیگر اجازه بگیرند و اگر اجازه نداده باشد، چه گفته باشد كه همه با هم به وصیت عمل كنند، یا نگفته باشد، باید با نظر یكدیگر به وصیت عمل نمایند، و اگر حاضر نشوند كه با یكدیگر به وصیت عمل كنند، و در تشخیص مصلحت اختلاف داشته باشند در صورتی كه تأخیر و مهلت دادن علت شود كه عمل به وصیت معطل بماند، حاكم شرع آنها را مجبور می كند كه تسلیم نظر كسی شوند كه صلاح را تشخیص دهد و اگر اطاعت نكنند، به جای آنان دیگران را معین می نماید و اگر یكی از آنان قبول نكرد یك نفر دیگر را به جای او تعیین می نماید.

مسأله 2706- اگر انسان از وصیت خود برگردد مثلًا بگوید ثلث مالش را به كسی بدهند، بعد بگوید به او ندهند وصیت باطل می شود، و اگر وصیت خود را تغییر دهد، مثل آن كه قیمی برای بچه های خود معین كند بعد دیگری را به جای او قیم نماید، وصیت اولش باطل می شود و باید به وصیت دوم او عمل نمایند.

مسأله 2707- اگر كاری كند كه معلوم شود از وصیت خود برگشته مثلًا خانه ای را كه وصیت كرده به كسی بدهند بفروشد، یا دیگری را برای فروش آن وكیل نماید، وصیت باطل می شود.

مسأله 2708- اگر وصیت كند چیز معینی را به كسی بدهند، بعد وصیت كند كه نصف همان را به دیگری بدهند، باید آن چیز را دو قسمت كنند و به هر كدام از آن دو نفر یك قسمت آن را بدهند.

مسأله 2709- اگر كسی در مرضی كه به آن مرض می میرد، مقداری از مالش را به

كسی ببخشد و وصیت كند كه بعد از مردن او هم مقداری به كس دیگر بدهند، آنچه را كه در حال زندگی بخشیده از اصل مال است و احتیاج به اذن ورثه ندارد و چیزی را كه وصیت كرده اگر زیادتر از ثلث باشد زیادی آن محتاج به اذن ورثه است.

مسأله 2710- اگر وصیت كند كه ثلث مال او را نفروشند و عایدی آن را به مصرفی برسانند، باید مطابق گفته او عمل نمایند.

مسأله 2711- اگر در مرضی كه به آن مرض می میرد، بگوید مقداری به كسی بدهكار است، چنانچه متهم باشد كه برای ضرر زدن به ورثه گفته است باید مقداری را كه معین كرده از ثلث او بدهند و اگر متهم نباشد باید از اصل مالش بدهند.

مسأله 2712- كسی كه انسان وصیت می كند كه چیزی به او بدهند باید وجود داشته باشد، پس اگر وصیت كند به بچه ای كه ممكن است فلان زن حامله شود چیزی بدهند باطل است. ولی اگر وصیت كند به بچه ای كه در شكم مادر است چیزی بدهند، اگر چه هنوز روح نداشته باشد، وصیت صحیح است، پس اگر زنده به دنیا آمد، باید آنچه را كه وصیت كرده به او بدهند، و اگر مرده به دنیا آمد، وصیت باطل می شود و آنچه را كه برای او وصیت كرده، ورثه میان خودشان قسمت می كنند.

مسأله 2713- اگر انسان بفهمد كسی او را وصی كرده، چنانچه به اطلاع وصیت كننده برساند كه برای انجام وصیت او حاضر نیست، لازم نیست بعد از مردن او به وصیت عمل كند. ولی اگر پیش از مردن او نفهمد كه او را وصی كرده، یا بفهمد

و به او اطلاع ندهد كه برای عمل كردن به وصیت حاضر نیست، باید وصیت او را انجام دهد و اگر وصی پیش از مرگ، موقعی ملتفت شود كه مریض به واسطه شدت مرض نتواند به دیگری وصیت كند، احوط استحبابی و اولی آن است كه وصیت را قبول نماید.

مسأله 2714- اگر كسی كه وصیت كرده بمیرد، وصی نمی تواند دیگری را برای انجام كارهای میت معین كند و خود از كار كناره نماید، ولی اگر بداند مقصود میت این نبوده كه خود وصی آن كار را انجام دهد، بلكه مقصودش فقط انجام كار بوده، می تواند دیگری را از طرف خود وكیل نماید.

مسأله 2715- اگر كسی دو نفر را وصی كند، چنانچه یكی از آن دو بمیرد، یا دیوانه، یا كافر شود، حاكم شرع یك نفر دیگر را به جای او معین می كند و اگر هر دو بمیرند، یا دیوانه، یا كافر شوند، حاكم شرع دو نفر دیگر را معین می كند ولی اگر یك نفر بتواند وصیت را عملی كند، معین كردن دو نفر لازم نیست.

مسأله 2716- اگر وصی نتواند به تنهایی كارهای میت را انجام دهد حاكم شرع برای كمك او یك نفر دیگر را معین می كند.

مسأله 2717- اگر مقداری از مال میت در دست وصی تلف شود، چنانچه در نگهداری آن كوتاهی كرده و یا تعدی نموده، مثلًا میت وصیت كرده است كه فلان مقدار به فقرای فلان شهر بده و او مال را به شهر دیگر برده و در راه از بین رفته ضامن است و اگر كوتاهی نكرده و تعدی هم ننموده ضامن نیست.

مسأله 2718- هرگاه انسان كسی را وصی كند و

بگوید كه اگر آن كس بمیرد فلان وصی باشد، بعد از آن كه وصی اول مرد، وصی دوم باید كارهای میت را انجام دهد.

مسأله 2719- حجی كه بر میت واجب است و بدهكاری و حقوقی را كه مثل خمس و زكات و مظالم، ادا كردن آنها واجب می باشد، باید از اصل مال میت بدهند، اگر چه میت برای آنها وصیت نكرده باشد.

مسأله 2720- اگر مال میت از بدهی و حج واجب و حقوقی كه مثل خمس و زكات و مظالم بر او واجب است زیاد بیاید، چنانچه وصیت كرده باشد كه ثلث یا مقداری از ثلث را به مصرفی برسانند، باید به وصیت او عمل كنند و اگر وصیت نكرده باشد، آنچه می ماند مال ورثه است.

مسأله 2721- اگر مصرفی را كه میت معین كرده، از ثلث مال او بیشتر باشد، وصیت او در بیشتر از ثلث در صورتی صحیح است كه ورثه حرفی بزنند، یا كاری كنند كه معلوم شود عملی شدن وصیت را اجازه داده اند و تنها راضی بودن آنان كافی نیست. و اگر مدتی بعد از مردن او هم اجازه بدهند صحیح است.

مسأله 2722- اگر مصرفی را كه میت معین كرده، از ثلث مال او بیشتر باشد، و پیش از مردن او ورثه اجازه بدهند كه وصیت او عملی شود، بعد از مردن او نمی توانند از اجازه خود برگردند.

مسأله 2723- اگر وصیت كند كه از ثلث او خمس و زكات یا بدهی دیگر او را بدهند و برای نماز و روزه او اجیر بگیرند و كار مستحبی هم مثل اطعام به فقرا انجام دهند باید اول به واجبات، خواه مالی باشد یا بدنی

عمل نمایند و در بین واجبات ترتیب معتبر نیست، بلكه اگر وصیت او به ترتیب بوده باید اول آن واجبی را كه مقدم داشته عمل نمایند اگر چه بدنی باشد، و همچنین به ترتیب وصیت تا آخر واجبات پس اگر ثلث وافی به تمام آن باشد به تمام آن باید عمل شود و چنانچه ثلث وافی نباشد، باقیمانده اگر تماماً یا قسمتی واجب مالی باشد باید از اصل تركه برای آن بردارند عمل نمایند و اگر باقیمانده تماماً یا قسمتی واجب بدنی باشد ملغی می گردد، و چنانچه وصیت میت به ترتیب نباشد باز واجبات مقدم بر مستحبات است ولی در این صورت بین واجبات هیچگونه ترتیب نیست بلكه ثلث بر تمام واجبات اعم از مالی و بدنی توزیع می شود و چنانچه وافی به تمام آن نباشد در باقیمانده واجب مالی از اصل تركه برداشته می شود و باقیمانده واجب بدنی ملغی می گردد و در هر صورت عمل به مستحبات موقعی واجب است كه از ثلث علاوه بر واجبات، برای آن هم وافی باشد.

مسأله 2724- اگر وصیت كند كه بدهی او را بدهند و برای نماز و روزه او اجیر بگیرند و كار مستحبی هم انجام دهند چنانچه وصیت نكرده باشد كه اینها را از ثلث بدهند، باید بدهی او را از اصل مال بدهند و اگر چیزی زیاد آمد، ثلث آن را به مصرف نماز و روزه و كارهای مستحبی كه معین كرده برسانند و در صورتی كه ثلث كافی نباشد، پس اگر ورثه اجازه بدهند باید وصیت او عملی شود و اگر اجازه ندهند، باید نماز و روزه را از ثلث بدهند و اگر چیزی

زیاد آمد به مصرف كار مستحبی كه معین كرده برسانند.

مسأله 2725- اگر كسی بگوید كه میت وصیت كرده فلان مبلغ را به من بدهند، چنانچه دو مرد عادل گفته او را تصدیق كنند، یا قسم بخورد و یك مرد عادل هم گفته او را تصدیق نماید، یا یك مرد عادل و دو زن عادله یا چهار زن عادله به گفته او شهادت دهند، باید مقداری را كه می گوید به او بدهند، و اگر یك زن عادله شهادت بدهد، باید یك چهارم چیزی را كه مطالبه می كند به او بدهند و اگر دو زن عادله شهادت دهند، نصف آن را و اگر سه زن عادله شهادت دهند، باید سه چهارم آن را به او بدهند و نیز اگر دو مرد كافر ذمّی كه در دین خود عادل باشند گفته او را تصدیق كنند، در صورتی كه میت ناچار بوده است كه وصیت كند و مرد و زن عادلی هم در موقع وصیت نبوده، باید چیزی را كه مطالبه می كند به او بدهند.

مسأله 2726- اگر كسی بگوید من وصی میتم كه مال او را به مصرفی برسانم، یا میت مرا قیم بچه های خود قرار داده، در صورتی باید حرف او را قبول كرد كه دو مرد عادل گفته او را تصدیق نمایند.

مسأله 2727- اگر وصیت كند چیزی به كسی بدهند و آن كس پیش از آن كه قبول كند یا رد نماید بمیرد، تا وقتی ورثه او وصیت را رد نكرده اند می توانند آن چیز را قبول نمایند ولی این در صورتی است كه وصیت كننده از وصیت خود برنگردد و گر نه حقّی به آن چیز ندارند.

احكام ارث

احكام ارث

مسأله

2728- كسانی كه به واسطه خویشی ارث می برند سه دسته هستند: دسته اول: پدر و مادر و اولاد میت است و با نبودن اولاد، اولاد اولاد هر چه پایین روند هر كدام آنان كه به میت نزدیكتر است ارث می برد و تا یك نفر از این دسته هست دسته دوم ارث نمی برند. دسته دوم: جد یعنی پدر بزرگ و پدر او هر چه بالا رود و جدّه یعنی مادربزرگ و مادر او هر چه بالا رود پدری باشند یا مادری و خواهر و برادر و با نبودن برادر و خواهر، اولاد ایشان هر كدام آنان كه به میت نزدیكتر است ارث می برد و تا یك نفر از این دسته هست دسته سوم ارث نمی برند. دسته سوم: عمو و عمه و دایی و خاله هر چه بالا روند و اولاد آنان هر چه پایین روند و تا یك نفر از عموها و عمه ها و دایی ها و خاله های میت زنده اند، اولاد آنان ارث نمی برند ولی اگر میت عموی پدری و پسر عموی پدر و مادری داشته باشد، و غیر از اینها وارثی نداشته باشد، ارث به پسر عموی پدر و مادری می رسد و عموی پدری ارث نمی برد.

مسأله 2729- اگر عمو و عمه و دایی و خاله خود میت و اولاد آنان و اولادِ اولادِ آنان نباشند، عمو و عمه و دایی و خاله پدر و مادر میت ارث می برند و اگر اینها نباشند اولادشان ارث می برند و اگر اینها هم نباشند عمو و عمه و دایی و خاله جد و جدّه میت و اگر اینها نباشند، اولادشان ارث می برند.

مسأله 2730- زن و شوهر به تفصیلی كه بعداً

(در مسائل 2770 تا 2779) گفته می شود از یكدیگر ارث می برند.

ارث دسته اوّل

مسأله 2731- اگر وارث میت فقط یك نفر از دسته اول باشد مثلًا پدر یا مادر یا یك پسر یا یك دختر باشد، همه مالِ میت به او می رسد و اگر چند پسر یا چند دختر باشند، همه مال به طور مساوی بین آنان قسمت می شود، و اگر یك پسر و یك دختر باشد مال را سه قسمت می كنند، دو قسمت را پسر و یك قسمت را دختر می برد و اگر چند پسر و چند دختر باشند، مال را طوری قسمت می كنند كه هر پسری دو برابر دختر ببرد.

مسأله 2732- اگر وارث میت فقط پدر و مادر او باشند، مال سه قسمت می شود، دو قسمت آن را پدر و یك قسمت را مادر می برد ولی اگر میت دو برادر، یا چهار خواهر، یا یك برادر و دو خواهر داشته باشد كه همه آنان پدری باشند یعنی پدر آنان با پدر میت یكی باشد، خواه مادرشان هم با مادر میت یكی باشد یا نه، اگر چه تا میت پدر و مادر دارد اینها ارث نمی برند، اما به واسطه بودن اینها مادر شش یك مال را می برد و بقیه را به پدر می دهند.

مسأله 2733- اگر وارث میت فقط پدر و مادر و یك دختر باشد، چنانچه میت دو برادر یا چهار خواهر یا یك برادر و دو خواهر پدری نداشته باشد، مال را پنج قسمت می كنند، پدر و مادر، هر كدام یك قسمت و دختر سه قسمت آن را می برد و اگر دو برادر یا چهار خواهر یا یك برادر و دو خواهر پدری داشته باشد،

مال را شش قسمت می كنند، پدر و مادر، هر كدام یك قسمت و دختر سه قسمت می برد و یك قسمت باقیمانده را چهار قسمت می كنند یك قسمت را به پدر و سه قسمت را به دختر می دهند، مثلًا اگر مال میت را 24 قسمت كنند 15 قسمت آن را به دختر و 5 قسمت آن را به پدر و 4 قسمت آن را به مادر می دهند.

مسأله 2734- اگر وارث میت فقط پدر و مادر و یك پسر باشند، مال را شش قسمت می كنند، پدر و مادر هر كدام یك قسمت و پسر چهار قسمت آن را می برد و اگر چند پسر یا چند دختر باشند، آن چهار قسمت را به طور مساوی بین خودشان قسمت می كنند و اگر پسر و دختر باشند، آن چهار قسمت را طوری تقسیم می كنند كه هر پسری دو برابر دختر ببرد.

مسأله 2735- اگر وارث میت فقط پدر و یك پسر یا مادر و یك پسر باشد مال را شش قسمت می كنند. یك قسمت آن را پدر یا مادر و پنج قسمت را پسر می برد.

مسأله 2736- اگر وارث میت فقط پدر یا مادر، با پسر و دختر باشد، مال را شش قسمت می كنند، یك قسمت آن را پدر یا مادر می برد و بقیه را طوری قسمت می كنند كه هر پسری دو برابر دختر ببرد.

مسأله 2737- اگر وارث میت فقط پدر و یك دختر، یا مادر و یك دختر باشد، مال را چهار قسمت می كنند، یك قسمت آن را پدر یا مادر و بقیه را دختر می برد.

مسأله 2738- اگر وارث میت فقط پدر و چند دختر یا مادر و چند دختر باشد،

مال را پنج قسمت می كنند، یك قسمت را پدر یا مادر می برد و چهار قسمت را دخترها به طور مساوی بین خودشان قسمت می كنند.

مسأله 2739- اگر میت اولاد نداشته باشد، نوه پسری او اگر چه دختر باشد، سهم پسر میت را می برد و نوه دختری او اگر چه پسر باشد، سهم دختر میت را می برد مثلًا اگر میت یك پسر از دختر خود و یك دختر از پسرش داشته باشد، مال را سه قسمت می كنند، یك قسمت را به پسر دختر و دو قسمت را به دختر پسر می دهند.

ارث دسته دوم

مسأله 2740- دسته دوم از كسانی كه به واسطه خویشی ارث می برند جدّ یعنی پدر بزرگ و جدّه یعنی مادربزرگ و برادر و خواهر میت است و اگر برادر و خواهر نداشته باشد، اولادشان ارث می برند.

مسأله 2741- اگر وارث میت فقط یك برادر، یا یك خواهر باشد همه مال به او می رسد و اگر چند برادر پدر و مادری، یا چند خواهر پدر و مادری باشد مال به طور مساوی بین آنان قسمت می شود و اگر برادر و خواهر پدر و مادری با هم باشند، هر برادری دو برابر خواهر می برد، مثلًا اگر دو برادر و یك خواهر پدر و مادری دارد، مال را پنج قسمت می كنند، هر یك از برادرها دو قسمت و خواهر یك قسمت آن را می برد.

مسأله 2742- اگر میت برادر و خواهر پدر و مادری دارد، برادر و خواهر پدری كه از مادر با میت جدا است ارث نمی برد. و اگر برادر و خواهر پدر و مادری ندارد چنانچه فقط یك خواهر یا یك برادر پدری داشته باشد همه مال به او

می رسد و اگر چند برادر یا چند خواهر پدری داشته باشد، مال به طور مساوی بین آنان قسمت می شود و اگر هم برادر و هم خواهر پدری داشته باشد، هر برادری دو برابر خواهر می برد.

مسأله 2743- اگر وارث میت فقط یك خواهر یا یك برادر مادری باشد كه از پدر با میت جدا است، همه مال به او می رسد و اگر چند برادر مادری یا چند خواهر مادری یا چند برادر و خواهر مادری باشند، مال به طور مساوی بین آنان قسمت می شود.

مسأله 2744- اگر میت برادر و خواهر پدر و مادری و برادر و خواهر پدری و یك برادر یا یك خواهر مادری داشته باشد، برادر و خواهر پدری ارث نمی برند و مال را شش قسمت می كنند، یك قسمت آن را به برادر یا خواهر مادری و بقیه را به برادر و خواهر پدر و مادری می دهند و هر برادری دو برابر خواهر می برد.

مسأله 2745- اگر میت برادر و خواهر پدر و مادری و برادر و خواهر پدری و برادر و خواهر مادری داشته باشد، برادر و خواهر پدری ارث نمی برد و مال را سه قسمت می كنند، یك قسمت آن را برادر و خواهر مادری به طور مساوی بین خودشان قسمت می كنند و بقیه را به برادر و خواهر پدر و مادری می دهند و هر برادری دو برابر خواهر می برد.

مسأله 2746- اگر وارث میت فقط برادر و خواهر پدری و یك برادر مادری یا یك خواهر مادری باشد، مال را شش قسمت می كنند، یك قسمت آن را برادر یا خواهر مادری می برد و بقیه را به برادر و خواهر پدری می دهند و هر برادری

دو برابر خواهر می برد.

مسأله 2747- اگر وارث میت فقط برادر و خواهر پدری و چند برادر و خواهر مادری باشد، مال را سه قسمت می كنند یك قسمت آن را برادر و خواهر مادری به طور مساوی بین خودشان قسمت می كنند و بقیه را به برادر و خواهر پدری می دهند و هر برادری دو برابر خواهر می برد.

مسأله 2748- اگر وارث میت فقط برادر و خواهر و زن او باشد، زن ارث خود را به تفصیلی كه در صفحه 446 گفته می شود می برد و خواهر و برادر بطوری كه در مسائل گذشته گفته شد ارث خود را می برند. و نیز اگر زنی بمیرد و وارث او فقط خواهر و برادر و شوهر او باشد، شوهر نصف مال را می برد و خواهر و برادر بطوری كه در مسائل پیش گفته شد ارث خود را می برند. ولی برای آن كه زن یا شوهر ارث می برد از سهم برادر و خواهر مادری چیزی كم نمی شود و از سهم برادر و خواهر پدر و مادری یا پدری كم می شود مثلًا اگر وارث میت شوهر و برادر و خواهر مادری و برادر و خواهر پدر و مادری او باشد، نصف مال به شوهر می رسد و یك قسمت از سه قسمت اصل مال را به برادر و خواهر مادری می دهند و آنچه می ماند مال برادر و خواهر پدر و مادری است، پس اگر همه مال او شش تومان باشد، سه تومان به شوهر و دو تومان به برادر و خواهر مادری و یك تومان به برادر و خواهر پدر و مادری می دهند.

مسأله 2749- اگر میت خواهر و برادر نداشته باشد، سهم ارث آنان

را به اولادشان می دهند و سهم برادرزاده و خواهر زاده مادری به طور مساوی بین آنان قسمت می شود و از سهمی كه به برادرزاده و خواهرزاده پدری یا پدر و مادری می رسد هر پسری دو برابر دختر می برد.

مسأله 2750- اگر وارث میت فقط یك جد یا یك جدّه است، چه پدری باشد یا مادری همه مال به او می رسد و با بودن جدّ میت پدر جدّ او ارث نمی برد.

مسأله 2751- اگر وارث میت فقط جد و جده پدری باشد، مال سه قسمت می شود، دو قسمت را جد و یك قسمت را جده می برد و اگر جد و جده مادری باشد، مال را به طور مساوی بین خودشان قسمت می كنند.

مسأله 2752- اگر وارث میت فقط یك جد یا جده پدری و یك جد یا جده مادری باشد مال سه قسمت می شود، دو قسمت را جد یا جده پدری و یك قسمت را جد یا جده مادری می برد.

مسأله 2753- اگر وارث میت جد و جده پدری و جد و جده مادری باشد مال سه قسمت می شود. یك قسمت آن را جد و جده مادری به طور مساوی بین خودشان قسمت می كنند و دو قسمت آن را به جد و جده پدری می دهند و جد دو برابر جده می برد.

مسأله 2754- اگر وارث میت فقط زن و جد و جده پدری و جد و جده مادری او باشد زن ارث خود را به تفصیلی كه در مسأله 2771 گفته می شود می برد و یك قسمت از سه قسمت اصل مال را به جد و جده مادری می دهند كه به طور مساوی بین خودشان قسمت می كنند و بقیه را به جد

و جده پدری می دهند و جد دو برابر جده می برد و اگر وارث میت شوهر و جد و جده باشد، شوهر نصف مال را می برد و جد و جده به دستوری كه در مسائل گذشته گفته شد ارث خود را می برند.

ارث دسته سوم

مسأله 2755- دسته سوم عمو و عمه و دایی و خاله و اولاد آنان است به تفصیلی كه گفته شد كه اگر از طبقه اول و دوم كسی نباشد، اینها ارث می برند.

مسأله 2756- اگر وارث میت فقط یك عمو یا یك عمه است، چه پدر و مادری باشد یعنی با پدر میت از یك پدر و مادر باشد، یا پدری باشد یا مادری همه مال به او می رسد و اگر چند عمو یا چند عمه باشند و همه پدر و مادری، یا همه پدری باشند، مال به طور مساوی بین آنان قسمت می شود و اگر عمو و عمه هر دو باشند و همه پدر و مادری یا همه پدری باشند عمو دو برابر عمه می برد مثلًا اگر وارث میت دو عمو و یك عمه باشد، مال را پنج قسمت می كنند، یك قسمت را به عمه می دهند و چهار قسمت را عموها به طور مساوی بین خودشان قسمت می كنند.

مسأله 2757- اگر وارث میت فقط چند عموی مادری یا چند عمه مادری باشد مال به طور مساوی بین آنان قسمت می شود ولی اگر فقط چند عمو و عمه مادری داشته باشد بنا بر احتیاط واجب باید با هم صلح كنند.

مسأله 2758- اگر وارث میت عمو و عمه باشد و بعضی پدری و بعضی مادری و بعضی پدر و مادری باشند، عمو و عمه پدری ارث نمی برند،

پس اگر میت یك عمو یا یك عمه مادری دارد، مال را شش قسمت می كنند، یك قسمت را به عمو یا عمه مادری و بقیه را به عمو و عمه پدر و مادری می دهند و عموی پدر و مادری دو برابر عمه پدر و مادری می برد و اگر هم عمو و هم عمه مادری دارد، مال را سه قسمت می كنند دو قسمت را به عمو و عمه پدر و مادری می دهند و عمو دو برابر عمه می برد و یك قسمت را به عمو و عمه مادری می دهند و احتیاط واجب آن است كه در تقسیم با یكدیگر صلح كنند.

مسأله 2759- اگر وارث میت فقط یك دایی یا یك خاله باشد، همه مال به او می رسد و اگر هم دایی و هم خاله باشد و همه پدر و مادری، یا پدری، یا مادری باشند، مال به طور مساوی بین آنان قسمت می شود و احتیاط آن است كه در تقسیم با یكدیگر صلح كنند.

مسأله 2760- اگر وارث میت فقط یك دایی، یا یك خاله مادری و دایی و خاله پدر و مادری و دایی و خاله پدری باشد، دایی و خاله پدری ارث نمی برد، و مال را شش قسمت می كنند، یك قسمت را به دایی یا خاله مادری و بقیه را به دایی و خاله پدر و مادری می دهند كه به طور مساوی بین خودشان قسمت كنند.

مسأله 2761- اگر وارث میت فقط دایی و خاله پدری و دایی و خاله مادری و دایی و خاله پدر و مادری باشد، دائی و خاله پدری ارث نمی برد و باید مال را سه قسمت كنند، یك قسمت آن را دایی

و خاله مادری به طور مساوی بین خودشان قسمت نمایند و بقیه را به دایی و خاله پدر و مادری بدهند كه به طور مساوی بین خودشان قسمت كنند.

مسأله 2762- اگر وارث میت یك دایی یا یك خاله و یك عمو یا یك عمه باشد مال را سه قسمت می كنند، یك قسمت را دایی یا خاله و بقیه را عمو یا عمه می برد.

مسأله 2763- اگر وارث میت یك دایی یا یك خاله و عمو و عمّه باشد چنانچه عمو و عمّه پدر و مادری یا پدری باشند، مال را سه قسمت می كنند، یك قسمت را دایی یا خاله می برد و از بقیه دو قسمت به عمو ویك قسمت به عمّه می دهند، بنا بر این اگر مال را نُه قسمت كنند، سه قسمت را به دایی یا خاله و چهار قسمت را به عمو و دو قسمت را به عمه می دهند.

مسأله 2764- اگر وارث میت یك دایی یا یك خاله ویك عمو یا یك عمه مادری و عمو و عمه پدر و مادری یا پدری باشد، مال را سه قسمت می كنند، یك قسمت آن را به دایی یا خاله می دهند و دو قسمت باقیمانده را شش قسمت می كنند، یك قسمت را به عمو یا عمه مادری و بقیه را به عمو و عمه پدر و مادری یا پدری می دهند و عمو دو برابر عمه می برد. بنا بر این اگر مال را نُه قسمت كنند، سه قسمت را به دایی یا خاله و یك قسمت را به عمو یا عمه مادری و پنج قسمت دیگر را به عمو و عمه پدر و مادری یا پدری می دهند.

مسأله 2765-

اگر وارث میت یك دایی یا یك خاله و عمو و عمه مادری و عمو و عمه پدر و مادری یا پدری باشد، مال را سه قسمت می كنند یك قسمت را دایی یا خاله می برد و دو قسمت باقیمانده را سه سهم می كنند: یك سهم آن را به عمو و عمه مادری می دهند كه بنا بر احتیاط واجب با هم مصالحه می كنند و دو سهم دیگر را بین عمو و عمه پدر و مادری یا پدری قسمت می نمایند و عمو دو برابر عمه می برد بنا بر این مال را نُه قسمت كنند، سه قسمت آن، سهم خاله یا دایی و دو قسمت سهم عمو و عمه مادری و چهار قسمت سهم عمو و عمه پدر و مادری یا پدری می باشد.

مسأله 2766- اگر وارث میت چند دایی و چند خاله باشد كه همه پدر و مادری یا پدری یا مادری باشند و عمو و عمه هم داشته باشد، مال سه سهم می شود، دو سهم آن به دستوری كه در مسأله پیش گفته شد، عمو و عمه بین خودشان قسمت می كنند و یك سهم آن را دایی ها و خاله ها به طور مساوی بین خودشان تقسیم می نمایند.

مسأله 2767- اگر وارث میت دایی یا خاله مادری و چند دایی و خاله پدر و مادری یا پدری و عمو و عمه باشد، مال سه سهم می شود، و دو سهم آن را به دستوری كه سابقاً گفته شد عمو و عمه بین خودشان قسمت می كنند، پس اگر میت یك دایی یا یك خاله مادری دارد، یك سهم دیگر آن را شش قسمت می كنند، یك قسمت را به دایی یا خاله مادری

می دهند و بقیه را به دایی و خاله پدر و مادری یا پدری می دهند و به طور تساوی قسمت می كنند و اگر چند دایی مادری یا چند خاله مادری یا هم دایی مادری و هم خاله مادری دارد آن یك سهم را سه قسمت می كنند، یك قسمت را دایی ها و خاله های مادری به طور مساوی بین خودشان قسمت می كنند و بقیه را به دایی و خاله پدر و مادری یا پدری می دهند كه به طور مساوی قسمت كنند.

مسأله 2768- اگر میت عمو و عمه و دایی و خاله نداشته باشد، مقداری كه به عمو و عمه می رسد، به اولاد آنان و مقداری كه به دایی و خاله می رسد، به اولاد آنان داده می شود.

مسأله 2769- اگر وارث میت عمو و عمه و دایی و خاله پدر و عمو و عمه و دایی و خاله مادر او باشند، مال سه سهم می شود، یك سهم آن مال عمو و عمه و دایی و خاله مادر میت است به طور مساوی، ولی احتیاط واجب در عمو و عمه مادری مادر میت آن است كه با هم صلح كنند، و دو سهم دیگر آن را سه قسمت می كنند یك قسمت را دایی و خاله پدر میت به طور مساوی بین خودشان قسمت می نمایند و دو قسمت دیگر آن را به عمو و عمه پدر میت می دهند و عمو دو برابر عمه می برد.

ارث زن و شوهر

مسأله 2770- اگر زنی بمیرد و اولاد نداشته باشد، نصف همه مال را شوهر او و بقیه را ورثه دیگر می برند و اگر از آن شوهر یا از شوهر دیگر اولاد داشته باشد، چهار یك همه مال را

شوهر و بقیه را ورثه دیگر می برند.

مسأله 2771- اگر مردی بمیرد و اولاد نداشته باشد، چهار یك مال او را زن و بقیه را ورثه دیگر می برند و اگر از آن زن یا از زن دیگر اولاد داشته باشد، هشت یك مال را زن و بقیه را ورثه دیگر می برند، و زن از همه اموال منقول ارث می برد ولی از زمین و قیمت آن ارث نمی برد و نیز از خود هوایی ارث نمی برد مثل بنا و درخت و فقط از قیمت هوایی ارث می برد.

مسأله 2772- اگر زن بخواهد در چیزی كه از آن ارث نمی برد تصرف كند، باید از ورثه دیگر اجازه بگیرد. و نیر ورثه تا سهم زن را نداده اند، بنا بر احتیاط واجب نباید در بنا و چیزهایی كه زن از قیمت آنها ارث می برد بدون اجازه او تصرف كنند و چنانچه پیش از دادن سهم زن اینها را بفروشند در صورتی كه زن معامله را اجازه دهد، صحیح و گر نه نسبت به سهم او باطل است.

مسأله 2773- اگر بخواهند بنا و درخت و مانند آن را قیمت نمایند باید حساب كنند كه اگر آنها بدون اجاره در زمین بمانند تا از بین بروند چقدر ارزش دارند و سهم زن را از آن قیمت بدهند.

مسأله 2774- مجرای آب قنات و مانند آن حكم زمین را دارد و آجر و چیزهایی كه در آن به كار رفته، در حكم ساختمان است.

مسأله 2775- اگر میت بیش از یك زن داشته باشد، چنانچه اولاد نداشته باشد، چهار یك مال، و اگر اولاد داشته باشد، هشت یك مال به شرحی كه گفته شد، به طور مساوی

بین زن های عقدی او قسمت می شود، اگر چه شوهر با هیچ یك از آنان یا بعض آنان نزدیكی نكرده باشد، ولی اگر در مرضی كه به آن مرض از دنیا رفته زنی را عقد كرده و با او نزدیكی نكرده است، آن زن از او ارث نمی برد و حق مهر هم ندارد.

مسأله 2776- اگر زن در حال مرض، شوهر كند و به همان مرض بمیرد شوهرش اگر چه با او نزدیكی نكرده باشد، از او ارث می برد.

مسأله 2777- اگر زن را به ترتیبی كه در احكام طلاق گفته شد طلاق رجعی بدهند و در بین عدّه بمیرد، شوهر از او ارث می برد. و نیز اگر شوهر در بین عدّه زن بمیرد، زن از او ارث می برد ولی اگر بعد از گذشتن عدّه رجعی یا در عدّه طلاق بائن یكی از آنان بمیرد، دیگری از او ارث نمی برد.

مسأله 2778- اگر شوهر در حال مرض عیالش را طلاق دهد و پیش از گذشتن دوازده ماه هلالی بمیرد، زن با سه شرط از او ارث می برد. اول: آن كه در این مدت شوهر دیگر نكرده باشد. دوم: به واسطه بی میلی به شوهر مالی به او نداده باشد كه به طلاق دادن راضی شود. بلكه اگر چیزی هم به شوهر ندهد ولی طلاق به تقاضای زن باشد، باز هم ارث بردنش اشكال دارد. سوم: شوهر در مرضی كه در آن مرض زن را طلاق داده، به واسطه آن مرض یا به جهت دیگری بمیرد، پس اگر از آن مرض خوب شود و به جهت دیگری از دنیا برود، زن از او ارث نمی برد.

مسأله 2779- لباسی كه مرد برای پوشیدن

زن خود گرفته اگر چه زن آن را پوشیده باشد، بعد از مردن شوهر، جزء مال شوهر است.

ملحقات توضیح المسائل

كتاب امر به معروف و نهی از منكر

مسأله 2786- امر به معروف و نهی از منكر با شرایطی كه ذكر خواهد شد، واجب است، و ترك آن معصیت است، و در مستحبات و مكروهات امر و نهی مستحب است.

مسأله 2787- امر به معروف و نهی از منكر واجب كفایی می باشد و در صورتی كه بعضی از مكلّفین قیام به آن می كنند از دیگران ساقط است، و اگر اقامه معروف و جلوگیری از منكر موقوف بر اجتماع جمعی از مكلّفین باشد واجب است اجتماع كنند.

مسأله 2788- اگر بعضی امر و نهی كنند و مؤثر نشود و بعض دیگر احتمال بدهند كه امر آنها یا نهی آنها مؤثر است واجب است امر و نهی كنند.

مسأله 2789- بیان مسأله شرعیه كفایت نمی كند در امر به معروف و نهی از منكر بلكه باید مكلف امر و نهی كند. مگر آن كه مقصود از امر به معروف و نهی از منكر، از بیان حكم شرعی حاصل شود و یا طرف مقابل از آن امر و نهی بفهمد.

مسأله 2790- در امر به معروف و نهی از منكر قصد قربت معتبر نیست، بلكه مقصود اقامه واجب و جلوگیری از حرام است.

شرایط امر به معروف و نهی از منكر

مسأله 2791- چند چیز شرط است در واجب بودن امر به معروف و نهی از منكر:

اول: آن كه كسی كه می خواهد امر و نهی كند، بداند كه آنچه شخص مكلف به جا نمی آورد واجب است به جا آورد، و آنچه به جا می آورد باید ترك كند. و بر كسی كه معروف و منكر را نمی داند واجب نیست.

دوم: آن كه احتمال بدهد امر و نهی او تأثیر می كند، پس اگر بداند اثر نمی كند واجب نیست.

سوم: آن كه بداند شخص

معصیت كار بنا دارد كه معصیت خود را تكرار كند، پس اگر بداند یا گمان كند یا احتمال صحیح بدهد كه تكرار نمی كند واجب نیست.

چهارم: آن كه در امر و نهی مفسده ای نباشد، پس اگر بداند یا گمان كند كه اگر امر یا نهی كند ضرر جانی یا عرضی و آبرویی یا مالی قابل توجه به او می رسد واجب نیست، بلكه اگر احتمال صحیح بدهد كه از آن ترس ضررهای مذكور را پیدا كند واجب نیست بلكه اگر بترسد كه ضرری متوجه متعلقان او می شود واجب نیست، بلكه با احتمال وقوع ضرر جانی یا عرضی و آبرویی یا مالی موجب حرج بر بعضی مؤمنین، واجب نمی شود بلكه در بسیاری از موارد حرام است.

مسأله 2792- اگر معروف یا منكر از اموری باشد كه شارع مقدس به آن اهمیت زیاد می دهد مثل اصول دین یا مذهب و حفظ قرآن مجید و حفظ عقاید مسلمانان یا احكام ضروریه، باید ملاحظه اهمیت شود، و مجرد ضرر، موجب واجب نبودن نمی شود، پس اگر توقف داشته باشد حفظ عقاید مسلمانان یا حفظ احكام ضروریه اسلام بر بذل جان و مال، واجب است بذل آن.

مسأله 2793- اگر بدعتی در اسلام واقع شود مثل منكراتی كه دولتها اجرا می كنند به اسم دین مبین اسلام، واجب است خصوصاً بر علمای اسلام اظهار حق و انكار باطل، و اگر سكوت علمای اعلام موجب هتك مقام علم و موجب اسائه ظن به علمای اسلام شود واجب است اظهار حق به هر نحوی كه ممكن است اگر چه بدانند تأثیر نمی كند.

مسأله 2794- اگر احتمال صحیح داده شود كه سكوت موجب آن می شود كه منكری معروف شود یا

معروفی منكر شود واجب است خصوصاً بر علمای اعلام اظهار حق و اعلام آن، و جایز نیست سكوت.

مسأله 2795- اگر سكوت علمای اعلام موجب تقویت ظالم شود یا موجب تأیید او گردد یا موجب جرأت او شود بر سایر محرمات، واجب است اظهار حق و انكار باطل اگر چه تأثیر فعلی نداشته باشد.

مسأله 2796- اگر سكوت علمای اعلام باعث شود كه مردم به آنها بدگمان شوند و آنها را متهم كنند به سازش با دستگاه ظلم، واجب است اظهار حق و انكار باطل اگر چه بدانند جلوگیری از محرم نمی شود و اظهار آنها اثری برای رفع ظلم ندارد.

مسأله 2797- اگر ورود بعض علمای اعلام در دستگاه ظلمه موجب شود كه از مفسده ها و منكراتی جلوگیری شود واجب است تصدی آن امر مگر آن كه مفسده اهمی در آن باشد، مثل آن كه تصدی آنها باعث سستی عقاید مردم شود یا سلب اعتماد آنها به علما گردد، در این صورت جایز نیست.

مسأله 2798- جایز نیست برای علما و ائمه جماعت تصدّی مدارس دینیه از طرف دولت جائر و اداره اوقاف چنان دولتی چه حقوق خود و طلاب علوم دینیه را از دولت جائر یا از مردم یا از موقوفات بگیرند اگر چه موقوفه خود مدرسه باشد زیرا دخالت دولت جائر در این امور و امثال آن مقدمه است برای هدم اساس اسلام به دستور مستعمرین كه در جمیع دول اسلامی اشباه آن اجرا شد یا در شرف اجراست.

مسأله 2799- جایز نیست برای طلاب علوم دینیه دخول در مؤسسات دولتی كه به اسم مؤسسات دینیه تأسیس نموده اند مثل مدارس دینیه كه دولتهای جائر در آنها دخالت می نمایند،

و از متولیان گرفته اند، و یا متولیان را تحت سلطه و نفوذ خود قرار داده اند، و آنچه با دست اداره اوقاف یا به تصویب آن به آنها بدهند حرام است.

مسأله 2800- جایز نیست برای طلاب علوم دینیǠدخول در مدارس كه بعض معممین و ائمه جماعت از طرف دولت جائر و یا با اشاره دولت تصدی نموده اند چه برنامه تحصیلی از طرف دولت جائر باشد یا از طرف این نحو متصدیان كه عمّال دولت جائر هستند، زیرا در این امور نقشه محو آثار اسلام و احكام قرآن كریم كشیده شده است.

مسأله 2801- كسانی كه با لباس اهل علم، در این مؤسسات كه به اشاره دولت جائر تأسیس شده است وارد شوند، لازم است مسلمانان و متدینین از آنها اعراض كنند و با آنها معاشرت نكنند، و آنها محكوم به عدم عدالت هستند و نماز جماعت با آنها جایز نیست، و طلاق در محضر آنها باطل است، و سهم مبارك امام علیه السلام و سهم سادات عظام را نباید به آنها بدهند، و اگر دادند از ذمّه آنها ساقط نمی شود، و اگر اهل منبر هستند لازم است آنها را دعوت برای منبر نكنند، و در مجالسی كه این قبیل اشخاص از طرف دولت جائر برای ترویج باطل و تشریح برنامه های خلاف اسلام منبر می روند شركت نكنند.

مسأله 2802- در تصدی این نحو معممین كه عُمّال ظَلَمه هستند، مفاسد عظیمه ای است كه به تدریج آثار آن ظاهر خواهد شد، و لهذا نباید مسلمانان به عذرهایی كه آنها برای تصدی می آورند اعتنا كنند و علمای اعلام نیز لازم است آنها را از حوزه های خود اخراج نمایند و با آنها معاشرت

نكنند، و بر كافه علمای اعلام و طلاب علوم دینیه و خطبای محترم و سایر طبقات مطلع از دسایس عمال اجانب لازم است این اشخاص فاسق فاسد را به ملت معرفی كنند، و مردم را از شر آنها بر حذر دارند.

مسأله 2803- اگر به واسطه قراینی ظن حاصل شد كه شخص متصدی كه به لباس اهل علم است مؤسسه را از طرف دولت جائر تصدی نموده است لازم است كه به مفاد مسأله 2801 با آنها عمل شود یا آن كه برائت او ثابت شود.

مراتب امر به معروف و نهی از منكر

مسأله 2804- برای امر به معروف و نهی از منكر مراتبی است، و جایز نیست با احتمال حاصل شدن مقصود از مرتبه پایین، به مراتب دیگر عمل شود.

مسأله 2805- مرتبه اول آن كه با شخص معصیت كار طوری عمل شود كه بفهمد برای ارتكاب او به معصیت، این نحو عمل با او شده است، مثل این كه از او رو برگرداند، یا با چهره عبوس با او ملاقات كند، یا ترك مراوده با او كند و از او اعراض كند به نحوی كه معلوم شود این امور برای آن است كه او ترك معصیت كند.

مسأله 2806- اگر در این مرتبه درجاتی باشد لازم است با احتمال تأثیر درجه خفیفتر، به همان اكتفا كند، مثلًا اگر احتمال می دهد كه با ترك تكلم با او، مقصود حاصل می شود، به همان اكتفا كند و به درجه بالاتر، عمل نكند، خصوصاً اگر طرف شخصی است كه این نحو عمل موجب هتك او می شود.

مسأله 2807- اگر اعراض نمودن و ترك معاشرت با معصیت كار موجب تخفیف معصیت می شود یا احتمال بدهد كه موجب تخفیف می شود،

واجب است اگر چه بداند موجب ترك بكلّی نمی شود، و این امر در صورتی است كه با مراتب دیگر، نتواند از معصیت جلوگیری كند.

مسأله 2808- اگر علمای اعلام احتمال بدهند كه اعراض از ظلمه و سلاطین جور، موجب تخفیف ظلم آنها می شود، واجب است اعراض كنند از آنها، و به ملت مسلمان بفهمانند اعراض خود را.

مسأله 2809- اگر مراوده و معاشرت علمای اعلام با ظلمه و سلاطین جور، موجب تخفیف ظلم آنها شود، باید ملاحظه كنند كه آیا ترك معاشرت اهم است- زیرا ممكن است معاشرت موجب سستی عقاید مردم شود، و موجب هتك اسلام و مراجع اسلام شود- یا تخفیف ظلم، پس هر كدام اهم است، به آن عمل كنند.

مسأله 2810- اگر معاشرت و مراوده علمای اعلام با ظلمه، خالی از مصلحت راجحه ملزمه باشد، نباید معاشرت كنند، زیرا این امر موجب اتهام آنها خواهد شد.

مسأله 2811- اگر ارتباط علمای اعلام با ظلمه، موجب تقویت آنها شود یا موجب تبرئه آنها پیش افراد بی اطلاع شود، یا موجب جرأت آنها گردد، یا موجب هتك مقام علم شود، واجب است ترك آن.

مسأله 2812- كسانی كه ترویج مقاصد ظلمه را می كنند و كمك به جشنها و معاصی و ظلم آنها می كنند از قبیل بعض تجار و كسبه، لازم است بر مسلمانان كه آنها را نهی كنند، و اگر تأثیر نكرد، از آنها اعراض كنند و با آنها معاشرت و معامله نكنند.

مسأله 2813- مرتبه دوم از امر به معروف و نهی از منكر، امر و نهی به زبان است، پس با احتمال تأثیر و حصول سایر شرایط گذشته، واجب است اهل معصیت را نهی كنند، و تارك واجب

را امر كنند به آوردن واجب.

مسأله 2814- اگر احتمال بدهد كه با موعظه و نصیحت، معصیت كار ترك می كند معصیت را، لازم است اكتفا به آن، و نباید از آن تجاوز كند.

مسأله 2815- اگر می داند كه نصیحت تأثیر ندارد، واجب است با احتمال تأثیر امر و نهی الزامی كند، و اگر تأثیر نمی كند مگر با تشدید در گفتار و تهدید بر مخالفت، لازم است لكن باید از دروغ و معصیت دیگر احتراز شود.

مسأله 2816- جایز نیست برای جلوگیری از معصیت، ارتكاب معصیت مثل فحش و دروغ و اهانت، مگر آن كه معصیت، از چیزهایی باشد كه مورد اهتمام شارع مقدس باشد و راضی نباشد به آن به هیچ وجه، مثل قتل نفس محترمه، در این صورت باید جلوگیری كند به هر نحو ممكن است.

مسأله 2817- اگر عاصی ترك معصیت نمی كند مگر به جمع ما بین مرتبه اولی و ثانیه از انكار، واجب است جمع به این كه هم از او اعراض كند، و ترك معاشرت نماید و با چهره عبوس با او ملاقات كند، و هم او را امر به معروف كند لفظاً و نهی كند لفظاً.

مسأله 2818- مرتبه سوم توسل به زور و جبر است، پس اگر بداند یا اطمینان داشته باشد كه ترك منكر نمی كند یا واجب را به جا نمی آورد مگر با اعمال زور و جبر، واجب است لكن باید تجاوز از قدر لازم نكند.

مسأله 2819- اگر ممكن شود جلوگیری از معصیت به این كه بین شخص و معصیت حایل شود و با این نحو مانع از معصیت شود، لازم است اقتصار به آن اگر محذور آن كمتر از چیزهای دیگر باشد.

مسأله

2820- اگر جلوگیری از معصیت توقف داشته باشد بر این كه دست معصیت كار را بگیرد یا او را از محل معصیت بیرون كند یا در آلتی كه به آن معصیت می كند تصرف كند، جایز است، بلكه واجب است عمل كند.

مسأله 2821- جایز نیست اموال محترمه معصیت كار را تلف كند مگر آن كه لازمه جلوگیری از معصیت باشد، در این صورت اگر تلف كند ضامن نیست ظاهراً، و در غیر این صورت، ضامن و معصیت كار است.

مسأله 2822- اگر جلوگیری از معصیت توقف داشته باشد بر حبس نمودن معصیت كار، در محلی یا منع نمودن از آن كه به محلی وارد شود، واجب است، با مراعات مقدار لازم و تجاوز ننمودن از آن.

مسأله 2823- اگر توقف داشته باشد جلوگیری از معصیت، بر كتك زدن و سخت گرفتن بر شخص معصیت كار، و در مضیقه قرار دادن او جایز است، لكن لازم است مراعات شود كه زیاده روی نشود، و بهتر آن است كه در این امر و نظیر آن اجازه از مجتهد جامع الشرایط گرفته شود.

مسأله 2824- اگر جلوگیری از منكرات و اقامه واجبات موقوف باشد بر جرح و قتل، جایز نیست مگر به اذن مجتهد جامع الشرایط با حصول شرایط آن.

مسأله 2825- اگر منكر از اموری است كه شارع اقدس به آن اهتمام می دهد و راضی نیست به وقوع آن به هیچ وجه، جایز است دفع آن به هر نحو ممكن باشد، مثلًا اگر كسی خواست یك شخص را كه جایز القتل نیست بكشد باید از او جلوگیری كرد، و اگر ممكن نیست دفاع از قتل مظلوم مگر به قتل ظالم، جایز است بلكه

واجب است، و لازم نیست از مجتهد اذن حاصل نماید. لكن باید مراعات شود كه در صورت امكان جلوگیری به نحو دیگری كه به قتل منجر نشود به آن نحو عمل كند، و اگر از حد لازم تجاوز كند معصیت كار و احكام متعدّی بر او جاری خواهد شد.

مسائل دفاع

مسأله 2826- اگر دشمن بر بلاد مسلمانان و سرحدات آن هجوم نماید، واجب است بر جمیع مسلمانان دفاع از آن به هر وسیله ای كه امكان داشته باشد از بذل جان و مال. و در این امر احتیاج به اذن حاكم شرع نیست.

مسأله 2827- اگر مسلمانان بترسند كه اجانب نقشه استیلا بر بلاد مسلمین را كشیده اند چه بدون واسطه یا به واسطه عمال خود از خارج یا داخل واجب است دفاع از ممالك اسلامی كنند به هر وسیله ای كه امكان داشته باشد.

مسأله 2828- اگر در داخل ممالك اسلامی نقشه هایی از طرف اجانب كشیده شده باشد كه خوف آن باشد كه تسلط بر ممالك اسلامی پیدا كنند، واجب است بر مسلمانان كه با هر وسیله ای كه ممكن است، نقشه آنها را به هم بزنند، و جلوگیری از توسعه نفوذ آنها كنند.

مسأله 2829- اگر به واسطه توسعه نفوذ سیاسی یا اقتصادی و تجاری اجانب خوف آن باشد كه تسلط بر بلاد مسلمین پیدا كنند، واجب است بر مسلمانان، دفاع به هر نحو كه ممكن است، و قطع ایادی اجانب. چه عمّال داخلی باشند یا خارجی.

مسأله 2830- اگر در روابط سیاسی بین دولتهای اسلامی و دول اجانب، خوف آن باشد كه اجانب بر ممالك اسلامی، تسلط پیدا كنند اگر چه تسلط سیاسی و اقتصادی باشد، لازم است بر مسلمانان كه

با این نحو روابط مخالفت كنند، و دول اسلامی را الزام كنند به قطع این گونه روابط.

مسأله 2831- اگر در روابط تجاری با اجانب خوف آن است كه به بازار مسلمین صدمه اقتصادی وارد شود و موجب اسارت تجاری و اقتصادی شود، واجب است قطع این گونه روابط و حرام است این نحو تجارت.

مسأله 2832- اگر عقد رابطه چه سیاسی و چه تجاری بین یكی از دول اسلامی و اجانب، مخالف مصلحت اسلام و مسلمانان باشد، جایز نیست این گونه رابطه، و اگر دولتی اقدام به آن نمود، بر سایر دول اسلامی واجب است آن را الزام كنند به قطع رابطه به هر نحو ممكن است.

مسأله 2833- اگر بعض رؤسای ممالك اسلامی یا بعض وكلای مجلسین موجب بسط نفوذ اجانب شود چه نفوذ سیاسی یا اقتصادی یا نظامی كه مخالف مصالح اسلام و مسلمانان است، به واسطه این خیانت، از مقامی كه دارد- هر مقامی باشد- منعزل است. اگر فرض شود كه احراز آن مقام به حق بوده، و بر مسلمانان لازم است او را مجازات كنند به هر نحو كه ممكن شود.

مسأله 2834- روابط تجاری و سیاسی با بعض دول كه آلت دست دول بزرگ جائر هستند از قبیل دولت اسرائیل، جایز نیست، و بر مسلمانان لازم است كه به هر نحو ممكن است با این نحو روابط مخالفت كنند، و بازرگانانی كه با اسرائیل و عمال اسرائیل روابط تجاری دارند، خائن به اسلام و مسلمانان و كمك كار به هدم احكام هستند، و بر مسلمانان لازم است با این خیانت كاران چه دولت ها و چه تجار قطع رابطه كنند، و آنها را ملزم كنند

به توبه و ترك روابط با این نحو دولت ها.

مسائل دفاع از جان و عرض در كتاب «تحریر الوسیله» است به آنجا رجوع شود.

مسأله 2835- قوانین و مصوباتی كه از مجالس قانونگذاری دولتهای جائر به امر عمال اجانب خَذَلَهم اللَّه تعالی بر خلاف صریح قرآن كریم و سنّت پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم می گذرد و گذشته است، از نظر اسلام لغو و از نظر قانون بی ارزش است، و لازم است مسلمانها از امركننده و رأی دهنده به هر طور ممكن است اعراض كنند، و با آنها معاشرت و معامله نكنند، و آنان مجرمند و عمل كننده به رأی آنها معصیت كار و فاسق است.

مسأله 2836- قانونی كه اخیراً به اسم قانون خانواده به امر عمال اجانب برای هدم احكام اسلام و بر هم زدن كانون خانواده مسلمانان از مجلسین غیر قانونی و شرعی رژیم سابق گذشته است، بر خلاف احكام اسلام، و امركننده و رأی دهندگان از نظر شرع و قانون مجرم هستند، و زنهایی كه به استناد آن قانون به امر محكمه طلاق داده می شوند، طلاق آنها باطل و زنهای شوهرداری هستند كه اگر شوهر كنند زناكارند. و كسی كه دانسته آنها را بگیرد زناكار است، و مستحق حد شرعی، و اولادهای آنها اولاد غیر شرعی، وارث نمی برند، و سایر احكام اولاد زنا بر آنها جاری است، چه محكمه مستقیماً طلاق بدهد یا امر دهد طلاق دهند، و شوهر را الزام كنند به طلاق.

مسأله 2837- بر علمای اعلام ایدَهُمُ اللَّهُ تَعالی لازم است در مقابل این نحو قوانین بی ارزش از نظر اسلام و قانون، اعتراض شدید كنند، نه استرحام از مجرمین اصلی و دولت خواهی

برای آنها كه مأمور اجرای اوامر مخالفین اسلام می باشند، زیرا این نحو تقاضاها و دولت خواهی ها و توجه جرم را به مأمورین جزء، و دست دوم دادن موجب تطهیر مجرم اصلی و جرأت او بر هدم احكام الهیه است، و بر كافه مسلمانان لازم است در مقابل این قوانین كه دین و دنیا و خاندان آنها را تهدید می كند، و دخترهای بیچاره آنها را به سربازخانه می كشد، و زحمت انبیای عظام و اولیای گرام صلی اللَّه علیهم اجمعین را تضییع می نماید، مقاومت كنند، و اظهار تنفر نمایند، و به این قوانین مخالف اسلام عمل نكنند، و به هر وسیله ای كه ممكن است هم اكنون دفاع از احكام اسلام كنند تا خدای نخواسته به آتیه سیاه و وحشتناكی كه عمال استعمار خَذَلَهُم اللَّهُ تَعالی در نظر دارند برای اسلام و مسلمانان مبتلا نشوند.

بعضی از مسائل كه در این زمان مورد حاجت است

سفته

مسأله 2838- سفته دو قسم است: اول: سفته حقیقی كه شخص بدهكار در مقابل بدهی خود، سفته بدهد، دوم: سفته دوستانه كه شخص به دیگری می دهد بدون آن كه در مقابلش بدهكاری داشته باشد.

مسأله 2839- سفته حقیقی را اگر كسی از بدهكار بگیرد كه با دیگری معامله كند به مبلغی كمتر، حرام و باطل است.

مسأله 2840- سفته پول نیست، و معامله به خود آن واقع نمی شود بلكه پول، اسكناس است و معامله به آن واقع می شود و سفته، برات و قبض است، و چك های تضمینی كه در ایران متداول است مثل اسكناس پول است و خرید و فروش نقدی و بدون مدت آن به زیاد و كم مانع ندارد.

مسأله 2841- كسی كه سفته در دست او است اگر از طرف، پول قرض كند و

سفته بدهد كه در موعد، بیشتر از آنچه قرض نموده بگیرد، ربا و حرام است ولی اصل قرض صحیح است.

مسأله 2842- سفته دوستانه را كه شخص می دهد به دیگری كه نزد ثالثی تنزیل كند و شخص ثالث، در موعد مقرر حق رجوع داشته باشد به صاحب سفته كه شخص اول است به چند وجه می توان تصحیح نمود: اول، آن كه این امر برگشت كند به این كه شخص اول، وكیل نموده شخص دوم را كه در ذمه او معامله كند با شخص سوم، و بفروشد به عهده او مقداری اسكناس را كه همان مقدار سفته است به معادل همان مقدار و وكیل باشد شخص دوم پولی را كه گرفته است به قرض بردارد، و شخص اول كه قرض دهنده است در موعدی كه قرار می دهند، برای مطالبه قرض به شخص دوم رجوع كند، بنا بر این پس از معامله صاحب اول سفته كه بدهكار نبود واقعاً، بدهكار می شود به شخص سوم، و پس از قرض نمودن شخص دوم، مقداری را كه گرفته است از شخص سوم به صاحب اول سفته بدهكار می شود، بنا بر این پس از معامله شخص ثالث در موعد مقرر می تواند به شخص اول، رجوع كند و طلب خود را بگیرد و شخص اول پس از قرض می تواند رجوع كند به شخص دوم در موعد مقرر و طلب خود را بگیرد و اگر متعارف در این سفته ها آن است كه اگر شخص اول، طلب را نداد شخص ثالث به شخص ثانی می تواند رجوع كند، با توجه به این امر شرط ضمنی است و می تواند رجوع كند.

وجه دوم، آن كه دادن سفته دوستانه

را به شخص دوم كه با شخص ثالث معامله كند و شخص سوم هم حق داشته باشد رجوع كند به دومی موجب دو امر است. یكی آن كه به واسطه دادن سفته، گیرنده صاحب اعتبار می شود نزد سومی، از این جهت با خود او معامله می كند، و شخص دوم بدهكار می شود به شخص سوم دوم: آن كه به واسطه معهود بودن در نزد این اشخاص شخص اول ملتزم می باشد كه مقدار معلوم را اگر شخص دوم ندهد، او بدهد، بنا بر این پس از معامله، شخص ثالث در موعد می تواند رجوع كند به شخص دوم و اگر او نداد رجوع كند به شخص اول، و شخص اول اگر پرداخت، رجوع كند به شخص دوم، و چون این امور معهود است، قراردادهای ضمنی است و مانع ندارد، و بعض وجوه دیگر نیز برای صحت هست.

مسأله 2843- چون متعارف است در معاملات بانكی و تجاری كه هر كس امضاء او در سفته باشد، حق رجوع به او هست اگر سفته دهنده بدهكاری خود را ندهد، بنا بر این قرارداد ضمنی بر این امر است در ضمن معامله، و لازم است مراعات آن، لكن اگر طرف معامله اطلاع بر این معهودیت نداشته باشد نمی شود به او رجوع كرد.

مسأله 2844- اگر برای تأخیر بدهكاری، طلبكار چه بانكها یا غیر آنها چیزی از بدهكار بگیرد حرام است، اگر چه بدهكار راضی به آن شود.

مسأله 2845- در مثل اسكناس و دینار كاغذی و سایر پولهای كاغذی مثل دلار و لیره تركی، ربای غیر قرضی تحقق پیدا نمی كند، و جایز است معاوضه نقدی بعض آنها را با بعض به زیاده و كم،

و در معاوضه نسیه بعض آنها را با بعض به زیاده و كم، در صورتی بی اشكال است كه زیاده و كم به حساب مدت نسیه نباشد، و امّا ربای قرضی در تمام آنها تحقق پیدا می كند، و جایز نیست قرض دادن ده دینار به دوازده دینار.

سرقفلی

مسأله 2846- كسانی كه خانه یا دكان یا غیر آنها را از صاحبانش اجاره می كنند، مدت اجاره كه به سر رسید حرام است بدون اذن صاحب محل در آن جا اقامت كنند، و باید محل را فوراً با عدم رضایت صاحبش تخلیه كنند، و اگر نكنند غاصب و ضامن محل، و ضامن مثل مال الاجاره آن هستند و برای آنها به هیچ وجه حقی شرعاً نیست، چه مدت اجاره آنها كوتاه باشد یا طولانی، و چه بودن آنها در مدت اجاره موجب زیادت ارزش محل شده باشد یا نه، و چه بیرون رفتن از محل، موجب نقص در تجارتشان باشد یا نه.

مسأله 2847- اگر كسی از مستأجر سابق كه مدت اجاره اش گذشته است، آن محل را اجاره كند، اجاره اش صحیح نیست. مگر به اجازه صاحب محل، و توقفش در محل حرام و غصب است، و اگر به محل خسارت وارد شود یا تلف شود، موجب ضمان است برای این شخص، و مادامی كه توقف نموده است، باید مثل مال الاجاره را به صاحب محل بپردازد.

مسأله 2848- اگر شخص غاصب كه مستأجر سابق است، چیزی به عنوان سرقفلی از شخصی كه محل را به او اجاره داده است بگیرد، حرام است، و اگر آنچه را كه گرفته است تلف كند یا به حادثه ای تلف شود ضامن دهنده است.

مسأله 2849- اگر

محلی را اجاره كند در مدتی، و حق داشته باشد كه به غیر اجاره دهد در بین مدت، و اجاره محل ترقی كند، می تواند آن محل را اجاره دهد به همان مقدار كه اجاره كرده است، و مقداری هم بعنوان سرقفلی از آن شخص بگیرد كه به او اجاره دهد، مثلًا اگر دكانی را اجاره نموده ده سال به ماهی ده تومان، و پس از مدتی اجاره محل افزایش پیدا كرد به ماهی صد تومان، در صورتی كه حق اجاره داشته باشد می تواند آنجا را در ما بقی مدت اجاره دهد به ماهی ده تومان، و یك هزار تومان مثلًا به رضایت طرفین از آن شخص بگیرد كه محل را به او اجاره دهد.

مسأله 2850- اگر محلی را اجاره كند از صاحبش و شرط كند بر او كه مدت بیست سال مثلًا قیمت اجاره را بالا نبرد و شرط كند كه اگر محل مذكور را به غیر تحویل داد، صاحب محل با شخص ثالث نیز همین نحو عمل كند، و اگر ثالث به دیگری تحویل داد، نیز همین نحو عمل كند و اجاره را بالا نبرد، جایز است از برای مستأجر كه محل را به دیگری تحویل دهد و مقداری سرقفلی از او بگیرد كه محل را به او تحویل دهد، و سرقفلی به این نحو حلال است و دومی به سومی و سومی به چهارمی نیز می تواند به حسب قرار تحویل دهد و از او به این عنوان سرقفلی بگیرد.

مسأله 2851- اگر مستأجر بر موجر شرط كند در ضمن عقد اجاره كه مال الاجاره را تا مدتی، زیاد نكند، و حق اخراج او را

از محل نداشته باشد، و حق داشته باشد به مقداری كه اجاره نموده در سال های بعد از او اجاره نماید، و بر موجر لازم باشد كه اجاره به او بدهد، می تواند مبلغی از او بگیرد یا از غیر او، برای اسقاط حق خود یا برای تخلیه محل، و این گونه سرقفلی حلال است.

مسأله 2852- مالك می تواند هر مقداری بخواهد به عنوان سرقفلی از شخص بگیرد كه محل را به او اجاره دهد، و اگر مستأجر حق اجاره به غیر داشته باشد می تواند از او مقداری بگیرد كه اجاره به او بدهد، و این نحو سرقفلی مانع ندارد.

معاملات بانكی

مسأله 2853- آنچه اشخاص از بانكها می گیرند به عنوان معامله قرض یا غیر قرض، در صورتی كه معامله به وجه شرعی انجام بگیرد حلال است و مانع ندارد، اگر چه بداند كه در بانكها پولهای حرامی است و احتمال بدهد پولی را كه گرفته است از حرام است، ولی اگر بداند پولی را كه گرفته است حرام است، یا بعض از آن حرام است، تصرف در آن جایز نیست، و باید با اذن فقیه معامله مجهول المالك با آن بكند اگر مالك آن را نتواند پیدا كند، و در این مسأله فرقی میان بانكهای خارجی و داخلی و دولتی و غیر دولتی نیست.

مسأله 2854- سپرده های در بانك اگر به عنوان قرض باشد و نفعی در آن قرار نشود، اشكال ندارد، و جایز است از برای بانكها كه در آن تصرّف كنند، و اگر نفع، قرارداد شود، قرارداد نفع حرام و باطل است ولی اصل قرض صحیح است و بانكها می توانند در آنچه می گیرند تصرف كنند.

مسأله 2855- فرقی

نیست در قرار نفع كه موجب رباست بین آنها كه صریحاً قرارداد شود یا بنای طرفین در حال قرض به گرفتن نفع باشد پس اگر قانون بانك آن باشد كه به قرضهایی كه می گیرد سود بدهد، و قرض مبنی بر این قانون باشد حرام است.

مسأله 2856- اگر در موردی قرض، بدون قرار نفع باشد نه به طور صراحت و نه به غیر آن، قرض صحیح است، و اگر چیزی بدون قرار، به قرض دهنده بدهند حلال است.

مسأله 2857- سپرده های در بانك كه به عنوان ودیعه و امانت است اگر مالك اذن ندهد كه بانك در آنها تصرف كند، جایز نیست تصرف، و اگر تصرف كند، ضامن است و اگر اذن بدهد یا راضی باشد، جایز است و اگر بانك چیزی بدهد یا بگیرد به رضایت، حلال است، مگر رضای به تصرف برگردد حقیقتاً به قرض، یعنی تملك به ضمان، در این صورت اگر چیزی با قرار بدهد، حرام است و ودیعه بانكی ظاهراً از این قبیل است اگر چه به اسم ودیعه باشد.

مسأله 2858- جایزه هایی كه بانكها یا غیر آنها برای تشویق قرض دهنده می دهند، یا مؤسسات دیگر برای تشویق خریدار و مشتری می دهند با قرعه كشی، حلال است و چیزهایی كه فروشنده ها در جوف جنسهای خود می گذارند برای جلب مشتری، و زیاد شدن خریدار، مثل سكه طلا در قوطی روغن، حلال است و اشكال ندارد.

مسأله 2859- حواله های بانكی یا تجاری كه به آنها صرف برات گفته می شود مانع ندارد، پس اگر بانك یا تاجر پولی از كسی در محلی بگیرد و حواله بدهد كه از بانك یا طرفش در محل دیگر این شخص آن پول

را بگیرد و در مقابل این حواله از دهنده چیزی بگیرد مانع ندارد و حلال است، مثلًا اگر هزار تومان در تهران به بانك بدهد و بانك حواله بدهد كه شعبه اصفهان هزار تومان را به این شخص بپردازد. و در مقابل این حواله بانك تهران ده تومان بگیرد، اشكال ندارد، و اگر هزار تومان بگیرد و حواله بدهد نهصد و پنجاه تومان از محل دیگر بگیرد اشكال ندارد، چه آن پول را كه بانك می گیرد به عنوان قرض بگیرد یا عنوان دیگر و در فرض مذكور اگر زیادی را به عنوان حق العمل بگیرد اشكال ندارد.

مسأله 2860- اگر بانك یا مؤسسه دیگر پولی به شخص بدهد و حواله كند كه این شخص پول را در محل دیگر به شعبه بانك یا طرف خود بپردازد پس اگر مقداری به عنوان حق زحمت بگیرد اشكال ندارد، و همین طور اگر به عنوان فروش اسكناس به زیادتر باشد، مانع ندارد، و اگر قرض بدهد و قرار نفع بگذارد، حرام است، اگر چه قرار نفع صریح نباشد و قرض مبنی بر آن باشد، ولی اصل قرض صحیح است.

مسأله 2861- بانكهای رهنی و غیر آنها اگر قرض بدهند با قرار نفع، و چیزی را رهن بگیرند كه در سر موعد اگر بدهكار بدهی خود را نپرداخت بفروشند، و مال خود را بردارند، این قرض با قرار نفع حرام است و قرار نفع باطل است، ولی اصل قرض و رهن و وكالت در فروش صحیح است، و جایز است برای بانك آن را بفروشد و اگر كسی آن را بخرد مالك می شود، و اگر قرار نفع نباشد و حق الزحمه

بگیرد، و در مقابل قرض رهن بگیرد، مانع ندارد و با مقررات شرعیه فروش رهن و خرید آن مانع ندارد.

بیمه

مسأله 2862- بیمه قرار و عقدی است بین بیمه كننده و مؤسسه یا شركت یا شخص كه بیمه را می پذیرد، و این عقد مثل سایر عقدها محتاج به ایجاب و قبول است، و شرایطی كه در موجب و قابل و عقد در سایر عقود، معتبر است در این عقد نیز معتبر است، و می توان این عقد را با هر لغتی و زبانی اجرا كرد.

مسأله 2863- در بیمه علاوه بر شرایطی كه در سایر عقود است از قبیل بلوغ و عقل و اختیار و غیر آنها، چند شرط معتبر است.

1- تعیین مورد بیمه كه فلان شخص است یا فلان مغازه است یا فلان كشتی یا اتومبیل یا هواپیما است.

2- تعیین دو طرف عقد كه اشخاص هستند، یا مؤسسات، یا شركتها یا دولت.

3- تعیین مبلغی كه باید بپردازند.

4- تعیین اقساطی كه باید آن را بپردازند، و تعیین زمان اقساط.

5- تعیین زمان بیمه كه از اول فلان ماه یا سال تا چند ماه یا چند سال.

6- تعیین خطرهایی كه موجب خسارت می شود، مثل حریق یا غرق یا سرقت یا وفات یا مرض، و می توان كلیه آفاتی را كه موجب خسارت می شود، قرار دهند.

مسأله 2864- لازم نیست در قرار بیمه میزان خسارت تعیین شود پس اگر قرار بگذارند كه هر مقدار خسارت وارد شد، جبران كنند صحیح است.

مسأله 2865- صورت عقد بیمه چند نحو است: یكی آن كه بیمه كننده بگوید به عهده من فلان مقدار كه در فلان زمان ماهی فلان مقدار بدهم، در مقابل آن كه خسارتی كه به

مغازه من مثلًا از ناحیه حریق یا دزدی وارد شد، جبران نمایی، و طرف قبول كند، یا طرف بگوید بر عهده من خسارتی كه به مؤسسه شما وارد می شود از ناحیه حریق یا دزدی مثلًا در مقابل آن كه فلان مقدار بدهی، و باید تمام قیودی كه در مسأله سابق ذكر شد، معلوم شود و قرارداد شود.

مسأله 2866- ظاهراً تمام اقسام بیمه صحیح باشد، با به كار بردن شرایطی كه ذكر شد، چه بیمه عمر باشد، یا بیمه كالاهای تجارتی، یا عمارات یا كشتیها و هواپیماها، و یا بیمه كارمندان دولت یا مؤسسات یا بیمه اهل یك قریه یا شهر، و بیمه عقد مستقلی است و می توان به عنوان بعض عقود دیگر از قبیل صلح آن را اجرا كرد.

بخت آزمایی

مسأله 2867- بلیطهای بخت آزمایی كه متعارف شده است می فروشند به مبلغ معینی، پس از آن با قرعه كشی به اشخاصی كه قرعه به نام آنها بیرون بیاید مبلغ معینی می دهند، خرید و فروش آنها جایز نیست و باطل است، و پولی را كه در مقابل بلیط می گیرند، حرام است، و گیرنده ضامن است، و مبلغی را كه از قرعه كشی به دست می آید، حرام است، و شخص گیرنده ضامن صاحبان واقعی آن مبلغ است.

مسأله 2868- فرقی نیست در حرام بودن پول بلیط بین آن كه بلیط را بخرند یا بلیط را بگیرند و پولی بدهند به امید آن كه قرعه به اسم آنها بیرون بیاید در هر دو صورت پول بلیط حرام، و پولی كه به قرعه دست می آید حرام و موجب ضمان است.

مسأله 2869- اخیراً اسم بلیط بخت آزمایی را عوض كرده اند و به اسم اعانه ملی بلیط

را می دهند ولی عمل، همان عمل است، و چون بلیط بخت آزمایی مورد اشكال بوده است، و جمعی از خرید آن خودداری می نمودند، سودجویان اسم را برای اغفال این دسته عوض نموده، لكن در عمل فرقی ندارد، و در این صورت با تغییر اسم حلال نمی شود، و پول بلیط و پول قرعه حرام و موجب ضمان است.

مسأله 2870- اگر فرضاً یك شركت یا مؤسسه پیدا شود و برای اعانت به مؤسسات خیریه از قبیل بیمارستان یا مدارس اسلامی بلیطهایی منتشر كند، و مردم هم برای اعانت این مؤسسات مبلغی بدهند، و آن شركت از مال خودش یا وجوهی كه از انتشار بلیط به دست می آید، با اجازه تمام پول دهندگان مبلغی به اشخاصی كه قرعه به نام آنها بیرون می آید بدهد مانع ندارد، لكن این مجرد فرض است، و بلیطهایی كه اكنون فروخته می شود، و قرعه كشی هایی كه اكنون عمل می شود، به این نحو نیست، و پول بلیط و قرعه حرام است.

مسأله 2871- پول بلیطهایی كه به دست شركتها می آید، و پول قرعه كشی ها كه به دست اشخاص می آید مجهول المالك است، و اگر می توانند صاحبان آنها را پیدا كنند، باید به صاحبانش رد كنند، و اگر نمی شود باید از طرف صاحبان آنها صدقه بدهند، و احتیاط لازم آن است كه از مجتهد جامع الشرایط اجازه بگیرند و صدقه بدهند.

مسأله 2872- اگر آن كسی كه پول به دستش می آید فقیر باشد نمی تواند خودش به عنوان صدقه، از صاحبش بردارد، بلكه باید به فقیر بدهد بنا بر احتیاط لازم، بلكه خالی از قوت نیست.

مسأله 2873- اگر مال زیادی به دست آورد از قرعه كشی و با فقیری قرار گذارد كه

به او صدقه بدهد و فقیر مقداری بردارد و باقی را به او رد كند بخواهد با این حیله حلال كند، جایز نیست و حلال نمی شود، لكن اگر بدون شرط و قید به فقیر داد، و فقیر مقداری كه مناسب حالش هست به او رد كند با رضایت اشكال ندارد.

تَلقیح

مسأله 2874- وارد نمودن منی مرد را در رحم زوجه او با آلاتی مثل آب دزدك، اشكال ندارد، لكن باید از مقدمات حرام احتراز نمایند، پس اگر مرد با رضایت زن، این عمل را خودش انجام دهد، و منی خود را به وجه حلالی به دست بیاورد مانع ندارد.

مسأله 2875- اگر منی مرد را در رحم زنش وارد نمودند چه به وجه حلال یا حرام و از آن، بچه تولید شد، اشكالی نیست كه بچه مال مرد و زن است، و همه احكام فرزند را دارد.

مسأله 2876- جایز نیست داخل نمودن منی اجنبی را در رحم زن اجنبیه، چه با اجازه زن باشد یا نه، و چه شوهر داشته باشد یا نه، و چه با اجازه شوهر باشد یا نباشد.

مسأله 2877- اگر منی مردی را داخل رحم زن اجنبیه نمودند و معلوم شد بچه از آن منی است، پس اگر این عمل به طور شبهه بوده مثل آن كه گمان می كرد زن خودش هست، و زن نیز گمان می كرد منی شوهر هست، و بعد از عمل معلوم شد از شوهر نیست، اشكالی نیست كه بچه شرعاً از این مرد و زن است، و تمام احكام فرزندی را دارد، و لكن اگر از روی علم و عمد باشد، محل اشكال است، و باید احتیاط در جمیع

مسائل مراعات شود، لكن اشكالی نیست كه اگر این بچه دختر باشد، پدر نمی تواند او را به زنی بگیرد، و اگر پسر باشد نمی تواند مادرش را بگیرد، و نمی تواند دختر به محارمش اگر به عقد صحیح بود شوهر كند، و پسر محارمش را بگیرد، لكن باید در تمام مسائل دیگر احتیاط نماید.

تشریح و پیوند

مسأله 2878- مرده مسلمان را تشریح نمی توان نمود، و اگر تشریح كنند حرام است، و برای قطع سر او و قطع سایر اعضای او دیه است كه در كتاب «تحریر الوسیله» ذكر نموده ام، ولی تشریح مرده غیر مسلمان جایز است، و دیه ندارد، چه اهل ذمه باشد یا نباشد.

مسأله 2879- اگر ممكن باشد تشریح غیر مسلمان، جایز نیست تشریح مسلمان، برای یاد گرفتن مطالب طبی اگر چه متوقف باشد حفظ جان مسلمانی یا عده ای از مسلمانان بر تشریح، و اگر با امكان تشریح غیر مسلمان تشریح مسلمان كنند معصیت كار، و بر آنها دیه است.

مسأله 2880- اگر توقف داشته باشد حفظ جان مسلمانی یا عده ای از مسلمانان بر تشریح، و امكان نداشته باشد تشریح غیر مسلمان، جایز است تشریح مسلمان، و اما برای یادگرفتن بدون آنكه زندگی مسلمانی موقوف بر آن باشد، جایز نیست و موجب دیه است.

مسأله 2881- در موردی كه حفظ جان مسلمانان موقوف بر تشریح مسلمان است بعید نیست دیه نداشته باشد گرچه احتیاط در دیه است.

مسأله 2882- اگر حفظ جان مسلمانی موقوف باشد بر پیوند عضوی از اعضای میت مسلمانی، جایز است قطع آن عضو، و پیوند آن، و بعید نیست دیه داشته باشد، و آیا دیه بر قطع كننده است یا بر مریض، محل اشكال است، لكن می تواند طبیب

با مریض قرار دهد كه او دیه را بدهد و اگر حفظ عضوی از مسلمان موقوف باشد بر قطع عضو میت، در این صورت بعید نیست جایز نباشد و اگر قطع كند دیه دارد، لكن اگر میت در حال زندگی اجازه داد ظاهراً دیه ندارد، لكن جواز شرعی آن، محل اشكال است و اگر خود او اجازه نداد، اولیای او بعد از مرگش نمی توانند اجازه بدهند و دیه از قطع كننده ساقط نمی شود، و معصیت كار است.

مسأله 2883- قطع عضو میت غیر مسلمان برای پیوند، حرام نیست و دیه ندارد، لكن اگر پیوند كرد، اشكال واقع می شود در نجاست آن و میته بودن آن برای نماز، اگر میته انسانی در نماز اشكال داشته باشد، بنا بر این اشكال در میته مسلمان نیز هست، و اشكال نجاست اگر قبل از غسل قطع نمایند نیز هست، لكن می توان گفت كه اگر عضو میت پس از پیوند، حیات پیدا كند، از عضویت میت می افتد و به عضویت زنده در می آید. و نجس و میته نیست بلكه اگر عضو حیوان نجس العین نیز پیوند شود، و زنده به زندگی انسان شود از عضویت حیوان خارج و به عضویت انسان در می آید.

مسأله 2884- اگر قطع عضو را بعد از مردن جایز دانستیم، بعید نیست كه در حال حیات، فروش آن جایز باشد، و انسان بتواند اعضای خودش را بفروشد برای پیوند، در مواردی كه قطع جایز است، بلكه جواز فروش تمام جسم را برای تشریح در موردی كه جایز است، خیلی بعید نیست. اگر چه بی اشكال نیست لكن گرفتن مبلغی برای اجازه دادن در مورد جواز مانع ندارد.

مسأله 2885- انتفاع بردن به

خون در غیر خوردن و فروختن آن برای انتفاع حلال، جایز است پس آنچه اكنون متعارف است كه خون را می فروشند برای استفاده مریضها و مجروحین مانع ندارد. و بهتر آن است كه مصالحه كنند یا آن كه پول را در مقابل حق اختصاص یا در ازای اجازه خون گرفتن بگیرند كه خالی از اشكال و احوط است. بلكه این احتیاط حتی الامكان ترك نشود. لكن اگر گرفتن خون، برای صاحب آن ضرر داشته باشد، اشكال دارد. خصوصاً اگر ضرر فاحش و زیاد باشد.

مسأله 2886- جایز است خون بدن انسانی را به بدن دیگری با آلات دیگری منتقل كنند و وزن آن با مقیاسهایی كه دارند تعیین كنند، و ثمن آن را بگیرند و با جهالت به وزن جایز است به طور مصالحه انتقال دهند. و احوط آن است كه پول را در مقابل اجازه نقل بگیرند، و این احتیاط چنانچه گذشت حتی الامكان ترك نشود.

خاتمه

مسأله 2887- گوسفند یا حیوانات دیگر را اگر ذبح كنند با كارخانه ها و مكینه هایی كه اخیراً در بعض بلاد متعارف شده است، حرام و نجس و مردار است، و فروش و خرید آنها جایز نیست، و فروشنده ضامن پول خریدار است چه كلید برق را مسلمان بزند و تسمیه بگوید و رو به قبله باشد و از حلقوم ببرد یا نه چه برسد به آن كه این امور نیز مراعات نشود، ولی گوشتهایی كه در بازار مسلمانان فروش می رود و احتمال داده می شود كه به طور شرعی ذبح شده باشد، حلال و خرید و فروش آن جایز است.

مسأله 2888- گوشتها یا مرغهای سر بریده ای كه از بلاد كفر می آورند،

محكوم به نجاست و حرمت و مردار بودن است، مگر آن كه ثابت شود ذبح شرعی آنها.

مسأله 2889- رادیو و تلویزیون دارای منافع حلال عقلایی و منافع حرام است از نظر اسلام و جایز است انتفاع بردن از آنها به نحو حلال، از قبیل اخبار و مواعظ از رادیو و نشان دادن چیزهای حلال برای تعلیم و تربیت صحیح، یا نشان دادن كالاها و عجایب خلقت از بر و بحر از تلویزیون و اما چیزهای حرام از قبیل پخش غنا و موسیقی مطرب و اشاعه منكرات از قبیل پخش قوانین خلاف اسلام و مدح خائن و ظالم، و ترویج باطل، و ارائه چیزهایی كه اخلاق جامعه را فاسد و عقاید آنها را متزلزل می كند، حرام و معصیت است.

مسأله 2890- در جایی كه استعمال این آلات در وجه حرام شایع و رایج است بطوری كه استعمال حلال آن تقریباً غیر مقصود باشد اجازه نمی دهم فروش و خرید آنها را مگر برای اشخاصی كه هیچ استعمال غیر مشروع با آنها نكنند و نگذارند دیگری هم استعمال غیر مشروع كند.

مسأله 2891- اگر كسی بخواهد پولی قرض كند و ربا بدهد یا قرض بدهد و ربا بگیرد و به یكی از راههایی كه در بعض رساله های عملیه ذكر شده بخواهد از ربا فرار كند جایز نیست، و زیاده ای كه می گیرد بر او حلال نمی شود، پس ربای قرضی به وجهی از وجوه حلال نیست.

مسأله 2892- قرضی كه در آن قرار رباست صحیح است، لكن شرط و قرار باطل می باشد، و شرط زیاده علاوه بر بطلانش، نیز حرام است.

مسأله 2893- كسانی كه می خواهند از بانكها یا غیر آنها قرض بگیرند و

دهنده بدون ربا قرض نمی دهد، جایز است اصل قرض را قبول كنند، و شرط را در واقع و به طور جد قبول نكنند، و در این صورت اگر اظهار قبول كنند بدون جد و قصد حقیقی، این قرار صوری حرام نیست، بنا بر این أصل قرض صحیح است و شرط باطل، و مرتكب حرام هم نشده اند.

مسأله 2894- اگر پولی به بانك یا غیر آن بدهند و بانك به آنها ربا بدهد جایز نیست بگیرند، اگر چه قرار هم نگذاشته باشند، ولی اگر قرض گیرنده مجاناً چیزی بدهد حرام نیست، و جائز است گرفتن آن.

مسأله 2895- در بیع مثل به مثل اگر قیمتها با هم اختلاف داشته باشد و بخواهند از بیع مثل به مثل فرار كنند- نه از زیادی- جایز است حیله، مثلًا اگر یك كیلو گندم خوب به دو كیلو گندم بد ارزش دارد و می خواهند یك كیلو خوب بدهند، و دو كیلو بد بگیرند در این مورد اگر چیزی ضمیمه كنند كه از بیع مثل به مثل فرار كنند جایز است.

مسأله 2896- اگر بخواهند مثل به مثل را مبادله كنند و ربا بگیرند با حیله جایز نیست. مثلًا یك خروار گندم را كه ارزش آن نصف دو خروار است اگر بخواهند مبادله كنند كه یك خروار بدهند و بعد از شش ماه دو خروار بگیرند زیادی رباست و با ضم چیزی صحیح نمی شود، و علاوه بر آن كه معامله حرام است باطل هم می باشد، و مثل باب قرض نیست كه قرض صحیح باشد و شرط باطل، بلكه أصل معامله باطل است.

مسأله 2897- از مسأله قبل ظاهر شد كه حیله در موردی است كه

بخواهند از معامله مثل به مثل فرار كنند بدون آنكه زیاده قیمت و ربا در كار باشد و اما موردی كه می خواهند ربا بگیرند حیله جایز نیست، و اگر در بعض رساله های عملیه این جانب چیزی بر خلاف آن ذكر شده است صحیح نیست. مسائلی كه از محضر مقدس حضرت آیة الله العظمی امام خمینی «قدّس سرّه» درباره موضوعات گوناگون استفتاء شده است.

احكام درباره تقلید

احكام درباره تقلید

س 1- آیا در رساله های فتوایی حضرت آیت اللهی، عباراتی مانند «لا یبعد، لا یخلو عن قرب، لا یخلو عن وجه» مقصود فتوی است یا نه؟ و اگر بعد از فتوی تعبیر به لا یترك الاحتیاط شد آیا این احتیاط واجب است؟

ج تعبیرات مزبور در مقام بیان فتوی است مگر آن كه قرینه بر خلاف در بین باشد. و عبارت لا یترك الاحتیاط اگر در موردی بعد از بیان فتوی ذكر شود برای بیان تأكّد حسن احتیاط است.

س 2- تقلید اغلب مؤمنین بدون تحقیق و تشخیص اعلم است، مثلا در ماه مبارك رمضان یك مُبلغی وارد دهی می شود و به مردم فتوای مرجعی را می گوید، و یا رسماً او را بین مردم معرفی می كند، مردم هم به واسطه حسن نیت از او قبول می كنند، آیا این گونه تقلیدها هم ثمری دارد یا خیر؟ و آیا لازم است بیدار نمودن آنها كه وظیفه چیست؟ یا چون تقلید از غیر اعلم می كنند و معلوم نیست مخالف با فتوای اعلم باشد اشكال ندارد؟

ج حكم شرعی باید بیان شود، لكن آگاه كردن اشخاص بالخصوص لازم نیست، و تقلید اگر از روی موازین شرعیه نباشد صحیح نیست.

درباره وضو

س 3- اگر قبل از وقت نماز وضو بگیرد برای نماز صحیح است یا خیر؟ و در صورتی كه صحیح باشد فرقی بین این كه وقت نماز نزدیك باشد یا نه هست یا خیر؟

ج وضو برای نماز اگر نزدیك وقت نماز باشد صحیح است و وضو قبل از وقت و بعد از وقت برای بودن بر طهارت مستحبّ است.

درباره مسجد

س 4- گذاشتن مرده پیش از غسل و بعد از غسل در مسجد، و شستن و غسل دادن مرده در حیاط مسجد چه صورت دارد؟

ج نهادن جسد میت در مسجد پیش از غسل دادن اگر موجب سرایت نجاست و مستلزم هتك مسجد نباشد مانع ندارد و بعد از غسل دادن بی اشكال است. و صحن مسجد اگر مسجد نباشد شستن و غسل دادن میت در آنجا اگر مخالف با وقف نباشد و موجب هتك نشود اشكال ندارد.

درباره وقت نماز و روزه

س 5- شبهایی كه مهتاب تا صبح هست اگر كسی یقین كند كه فجر صادق طالع شده می تواند نماز صبح را بخواند یا باید صبر كند تا سفیده صبح بالحس آشكار شود. و وظیفه او در امساك روزه ماه رمضان چگونه است، و در صورتی كه وقت نماز از اول آشكار شدن سفیده باشد در شبهای ابر یا در شهرستانهایی كه روشنایی برق به حدی زیاد است كه باید خیلی صبر كرد تا سفیده آشكار شود اگر به اندازه ده دقیقه از اول فجر متیقن صبر كند بعد از ده دقیقه وقت نماز صبح هست یا خیر؟

ج احتیاط لازم در شبهای مهتاب آن است كه صبر كند تا سفیده صبح در افق ظاهر شود و غلبه كند بر روشنایی مهتاب بلكه خالی از وجه نیست و این حكم در روشنی برق و شبهای ابر نیست. و در روزه احتیاط كنند در شبهای مهتاب اگر چه بعید نیست كه لازم نباشد امساك قبل از آنچه كه ذكر شد.

بعض مسائل نماز

س 6- كسی كه به قصد نماز عصر مثلا مشغول نماز می شود، در بین نماز خیال می كند نماز ظهر می خواند، مقداری از نماز را با همین خیال می خواند و قبل از تمام شدن نماز یادش می آید كه نمازش نماز عصر بوده و اول هم قصد نماز عصر كرده آیا نمازش صحیح است؟ و آیا اگر بعد از تمام شدن نماز یادش بیاید تكلیفش چیست؟

ج نماز محكوم به صحت است، و فرقی بین اثناء و بعد از فراغ نیست.

س 7- اگر كسی در حال قیام شك میان یك و دو كند آیا جایز است در حال شك قراءت را

تمام كند و موقع رفتن به ركوع تروّی كند یا خیر؟ «1» و همچنین در افعال: مثلًا اگر در سجده شك كند كه سجده اول است یا دوم آیا جایز است در حال شك ذكر سجده را بگوید و بعد از نشستن تروی كند یا خیر؟

ج از حین عروض شك باید تروّی كند و اگر بدون تروی به انتظار این كه بعداً تروّی می كند تا ببیند وظیفه چیست به عمل ادامه دهد چنانچه چیزهایی كه به واسطه آنها ممكن است یقین یا گمان به یك طرف شكّ پیدا شود از بین نمی رود عمل او در صورتی كه موافق با وظیفه اش انجام گرفته باشد اشكال ندارد.

احكام نماز

س 8- آیا نماز جمعه در زمان غیبت واجب عینی است یا تخییری و آیا كفایت از نماز ظهر می نماید؟ و اگر كفایت نكند و محتاج به اعاده ظهر باشد آیا اقتدای عصر به امامی كه واجب می داند جایز است آن كه عصر را هم در صورت اقتدا باید اعاده كرد؟

ج واجب تخییری است و احتیاط در اعاده ظهر استحبابی است و اقتدا به عصر می تواند بكند.

س 9- كسی كه سجده سهو به عهده اش آمده و فراموش كرده تا وارد نماز شده و در بین نماز متذكر شده تكلیفش چیست؟

ج لازم است نماز را اگر فریضه است تمام كند بعد از آن بلافاصله سجده را به جا آورد.

مسائل روزه

س 10- اگر به گمان این كه بلوغ پسر، پانزده سال شمسی است ماه رمضان را روزه نگرفت و بعد معلوم شد كه قبل از ماه رمضان پانزده سال قمریش تمام بوده آیا كفاره هم لازم است یا نه؟

ج كفاره واجب نیست لكن باید قضا كند.

س 11- بچه های بالغ یا جوانهایی كه در اثر ضعف مفرط روزه گرفتن برایشان سخت است چه كنند؟

ج ضعف ناشی از روزه مجوز ترك روزه نیست مگر آن كه حرجی باشد و باید اكتفا به رفع ضرورت كند و قضا نماید.

بعض احكام روزه

س 12- كسی كه در روز ماه رمضان از محل خود مسافرت می كند و قبل از ظهر همان روز مراجعت می كند چنانچه مفطری انجام نداده باشد حكمش حكم كسی است كه مسافر بوده و قبل از ظهر به وطن می رسد یا این كه حكم دیگری دارد؟

ج با فرض عدم تناول مفطر تا بازگشت به وطن لازم است نیت روزه و امساك كند و روزه صحیح است.

س 13- هرگاه كسی روزه خود را عمداً باطل كرد اگر در روز غسل ارتماسی كند غسل او صحیح است یا خیر؟

ج صحت غسل ارتماسی مشكل است، و احوط ترك است.

س 14- اشخاصی كه معتاد به كشیدن تریاك هستند و نمی توانند ترك كنند و با این حال نمی توانند روزه بگیرند نه ادایی و نه قضایی این طور اشخاص حكم مریض را دارند كه باید برای هر روز یك مد كفاره بدهد یا این كه حكم دیگری را دارند؟

ج روزه را واجب است بگیرد و با فرض اضطرار در كشیدن تریاك جایز است كشیدن آن در حال روزه به مقدار دفع ضرورت.

بعض احكام نماز جماعت

س 15- مفاد رساله توضیح المسائل حضرت آیت اللهی در مورد كسی كه در نماز جماعت پشت ستون ایستاده باشد این است كه اگر از جلو اتصال نداشته باشد نمازش اشكال دارد، آیا در صورتی كه از یكی از دو طرف اتصال داشته باشد و صف جلو را هم ببیند باز هم نمازش اشكال دارد؟

ج اشكال ندارد.

س 16- در حال تجافی «1» در نماز جماعت آیا مأموم می تواند ساكت بنشیند و یا باید تشهد یا تسبیح را به نحو واجب تخییری بگوید؟ و همچنین اگر تجافی را عمداً یا

جهلًا یا سهواً ترك كند به نماز یا جماعتش ضرر وارد می آید یا نه؟

ج ذكر و تسبیح لازم نیست ولی احوط آن است كه تجافی كند و اگر نكرد جماعتش یا نمازش باطل نمی شود.

س 17- در سابق اجازه نمی فرمودید كه نماز عیدین (فطر و قربان) به جماعت خوانده شود اخیرا شنیده شده كه اجازه فرموده اید، آیا صحیح است؟

ج احتیاط واجب آن است كه آن را به جماعت نخوانند مگر به قصد رجاء بلی اگر فقیه عادل یا مأذون از قبل او آن را اقامه كند جماعت خواندن با او مانعی ندارد.

احكام نماز و روزه مسافر

س 18- كسانی كه در طیاره یا قطار شغل قهوه چی دارند و گاه بگاه هم در وطن خود ده روز و بیشتر می مانند تكلیف نماز و روزه آنان چگونه است؟

ج اگر از كارگران قطار و طیاره محسوب می شود نماز او تمام و روزه بر او واجب است ولی اگر ده روز در وطن یا در غیر وطن توقف نمایند، در سفر اول بعد از آن ده روز حكم مسافر دارند.

س 19- كسی كه در سال دو یا سه سفر می رود كه هر كدام سه یا چهار ماه طول می كشد و بقیه سال را در وطن است تكلیفش نسبت به نماز و روزه چگونه است؟

ج اگر سفر شغل او نیست در سفر قصر است.

س 20- چوپانی كه در سال نه ماه همراه گوسفندان می رود بدون آنكه در جایی ده روز بماند و سه ماه زمستان را در وطن خود بسر می برد تكلیف نماز و روزه اش چیست؟

ج در حالی كه اشتغال به چوپانی دارد اگر به مقدار سفر شرعی هم برود تمام است.

س

21- طلاب قم كه در قم به قصد مدت غیر معین مانده اند اگر هفته ای یك مرتبه مسافرت كنند قصد اقامه آنها به هم می خورد یا آن كه این اشخاص چون قصد مدت غیر معین نموده اند وطن آنها محسوب می شود و نماز آنها تمام است؟

ج وطن محسوب نیست و نماز آنها قصر است مگر قصد اقامه كنند.

س 22- آیا مراد از اعراض از وطن آن است كه دیگر بناء بر ماندن دائم نداشته باشد یا آنكه به كلی قطع علاقه كند و املاك خود را بفروشد؟

ج اعراض از ماندن كافی است، لازم نیست ملك خود را بفروشد.

بعض احكام نماز مسافر

س 23- اشخاصی كه شغلشان سفر نیست بلكه مثلًا در محلی آموزگارند، و از محل سكونتشان تا محل مزبور به مقدار مسافت شرعی فاصله است و همه روزه و یا بدون توقف ده روز در آن محل، به آنجا رفت و آمد می كنند وظیفه شان نسبت به نماز و روزه چیست؟ و آیا میان نماز و روزه فرق است؟

ج نمازشان قصر و روزه نمی توانند بگیرند و فرقی بین نماز و روزه نیست، لكن قضای روزه سال را علی الأحوط نباید از ماه رمضان سال بعد تأخیر بیندازند.

س 24- كسی كه برای اصلاح سیمهای برق یا تلفن ما بین شهرستانها استخدام شده كه همه روزه باید برود در بیابانها گردش كند تا اگر سیمی خراب شده اصلاح كند و با قصد به اندازه مسافت یا زیادتر هم خواهد رفت نماز او قصر است یا تمام؟

ج در فرض سؤال سفر شغل محسوب است.

س 25- اشخاصی مستخدم اداره خون هستند و هر روز به موجب دستور ما فوق برای خون گرفتن از افراد

و خون دادن در حركت هستند تكلیفشان در نماز و روزه چیست؟

ج اگر عمل به طور دوره گردی است حكم سفر شغل را دارد، و گر نه در سفر حكم مسافر جاری است.

س 26- شخصی استخدام شده برای تعمیر جاده كه باید هر روز برود در بیابان و خرابیها را اصلاح كند كه نتیجةً به حدّ مسافت یا بیشتر هم خواهد رفت آیا نماز او قصر است یا تمام؟

ج در فرض سؤال نماز قصر است مگر آنكه از ابتدای حركت قصد مسافت نداشته باشد و یا آن كه مسئولیت روزانه تعمیر جاده در چندین نقطه مسیر مسافت به نحو دوره گردی باشد كه در این صورت نماز تمام است.

نماز مسافر

س 27- طلابی كه مثلا در قم از شهرستانهای دیگر آمده و مشغول تحصیلند و نسبت به آینده خود از نظر ماندن همیشه تصمیمی ندارند، آیا قم برای آنها وطن محسوب می شود؟ و آیا در صورتی كه مصمم باشند پس از گذشت دوران تحصیل، به محل خود یا محل دیگری بروند وظیفه شان در ایام تحصیل چیست؟

ج با تصمیم به مراجعت حكم مسافر بار می شود. و در صورت تردّد در بقا و اقامت اگر مدت اقامت طولانی شود بحدّی كه عرفاً از اهل محل اقامت محسوب شود حكم وطن بار می شود و گر نه حكم مسافر را دارد.

س 28- شخصی یك شغل ثابتی در ادارات دولتی دارد، و یكی دو روز شغلش رانندگی است به این معنی كه دو روز در حضر و وطن می باشد و یك روز یا دو روز در سفر به شغل رانندگی اشتغال دارد آیا در مدت مسافرت نمازش قصر است یا تمام؟

ج اگر رانندگی

در سفر به نحوی باشد كه شغل محسوب شود نماز تمام است.

س 29- آموزگار در هفته ای شش روز برای آموزگاری در سفر است و یك روز به وطن بر می گردد تكلیف نماز و روزه او چیست؟

ج در سفر نمازش قصر است و نباید روزه بگیرد مگر آن كه بعد از ظهر از وطن بیرون رود، و در وطن نمازش تمام و باید روزه بگیرد.

س 30- آموزگار مأمور است در مدت سه سال در قریه ای آموزگار باشد و هر شب جمعه به شهری كه غیر وطن او است مسافرت می كند تكلیف نماز و روزه او چیست؟

ج نمازش در غیر وطن قصر است و نباید روزه بگیرد ولی تأخیر قضای روزه هر سالی از رمضان دیگر جایز نیست به احتیاط لازم.

بعض مسائل خمس

س 31- هرگاه شخص مطالباتی در رأس سال خمسش بعهده مردم دارد و وقت پرداخت آن رسیده است، ولی به خاطر این كه خجالت می كشد مطالبه نمی كند، و یا در مطالبه آن مسامحه می كند، و یا مطالبه می كند ولی بدهكار نمی پردازد تا آن كه سالش می گذرد و بالاخره در سال بعد به دستش می رسد آیا این قسمت از درآمد سال سابق حساب می شود یا از درآمد سال وصول؟

ج اگر با مطالبه وصول می شود بدون آنكه حرجی در بین باشد لازم است خمس آن سر سال پرداخت گردد و لو این كه مطالبه و وصول نكرده باشد و اگر مطالبه بر او حرجی است و بدون آن وصول نمی شود یا آنكه با مطالبه هم فعلا وصول نمی شود چنانچه مطالبات بابت فروش اقساطی و نسیه مال التجاره باشد از عواید سال وصول محسوب است ولی اگر بابت قرض

دادن از درآمد سال باشد هر وقت در سال بعد وصول شد باید همان موقع خمس آن را بدهد.

س 32- شخصی كه زمینی را از ارباح مكاسب برای تجارت می خرد و همه ساله قیمت بازارش ترقی می كند و پس از گذشت چند سال می فروشد آیا پرداخت خمس قیمت فروش در ادای خمس واجب كافی است یا آن كه باید حساب كند و به علاوه خمس قیمت فروش ارتفاع قیمت سوقی چهار پنجم مانده در سال اول را در رأس سال دوم بدهد و همچنین خمس ارتفاع قیمت سوقی مخمس شده را در سال سوم... و خلاصه آن كه در سال اول خمس زمین ملك ارباب خمس می شود و ترقی قیمت سوقی آن ملك خود آنهاست و در سال دوّم معادل خمس ارتفاع سوقی بقیه، ملك ارباب خمس می شود و ترقی این هم ملك خود آنهاست و همچنین در تمام سالها...

ج در سر هر سال باید تخمیس كند و اگر نكرد در مقدار سهم حكم شریك دارد.

س 33- این فرع كه در ارتفاع قیمت سوقی ذكر شد آیا در مورد نمای درختانی كه برای كسب، كشت و یا خریداری می شود و بعد از گذشت چند سال قطع می كنند جاری است یا خیر؟

ج جاری است.

احكام خمس

بخش اول

س 34- كسی كه مجاز است سهم سادات را خودش بدهد چنانچه بخواهد چیزی بعنوان پیشكش و هدیه به سید مستحق بدهد جایز است یا خیر؟

ج پیشكش از مال خودش مانع ندارد، ولی سهم سادات محسوب نیست مگر آن كه قصد پرداخت و ادای خمس داشته باشد و لو آن كه در ظاهر به صورت پیشكش تسلیم نماید.

س 35- شخصی در یك

دفترچه بانكی دو نوع پول دارد یكی مخمس و دیگری غیر مخمس در وقت دریافت آن می خواهد آن پولی را بگیرد كه خمس تعلق گرفته یا نوع دیگر را آیا به قصد معین می شود یا نه؟

ج در فرض سؤال با قصد تعین پیدا می كند.

س 36- در رسائل عملیه حضرت آیت اللهی آمده است «كه هرگاه مثلا از مال مخمس یا مالی كه خمس به آن تعلق نمی گیرد جنسی را بخرد نه برای آن كه با عین آن و ترقی قیمتش تجارت كند. و یا مالی به ارث به كسی برسد و سپس قیمتش زیادتر شود و بفروشند این ترقی قیمت خمس ندارد» در صورتی كه گاهی خلاف این از حضرت عالی نقل می شود آیا نظر مبارك تغییر كرده است؟

ج در فرض سؤال، ترقّی قیمت حتّی بعد از فروش خمس ندارد.

س 37- در استفتائی كه به حضرت مقدس آیت اللهی نسبت داده می شود چنین آمده است كه: «هرگاه كسی مئونه ای را بخرد و پس از گذشت سال آن را بفروشد باید خمس آن را فوراً بدهد» مستدعی است بیان فرمائید: اولًا: آیا این حكم اختصاص به قیمت خرید دارد و مبلغ ما زاد بر خرید نفع جدید و جزء درآمد همان سال فروش حساب می شود و یا آنكه اداء خمس نفع هم فورا واجب است؟

ثانیاً: آیا این حكم مختص به موردیست كه مئونه از ربح سنه خریداری شود و یا در جایی هم كه از پول مخمس و یا ارث خریده شود جریان دارد؟

ج مسأله- 1- هرگاه چیزی را برای مئونه از ربح سال تهیه كند و آن را در سال بعد بفروشد واجب است خمس

آن را به قیمت فروش فوراً بدهد.

مسأله- 2- به چیزی كه از مال مخمس یا ارث یا مال دیگری كه متعلق خمس نیست تهیه می شود خمس تعلق نمی گیرد مگر آنكه آن را بفروشد و از آن ربح به دست آید كه در این صورت به ربح آن خمس تعلق نمی گیرد اگر چه آن را به بیش از قیمت خرید فروخته باشد.

س 38- در مورد مئونه ای كه از ارباح مكاسب تهیه شود و پس از سال خمسی «1» بفروشند فرموده اید باید خمس بدهند در صورتی كه در مورد چیزی كه از مئونه بودن خارج شود مانند زیور آلات زنان احتیاط واجب فرموده اید آیا این مورد هم از باب احتیاط است؟

ج در هر دو صورت وقتی كه از مئونه بودن خارج شود خمس واجب است.

س 39- آیا مطالباتی را كه شخص در رأس سال خمسش بر عهده مردم دارد و مطمئن به وصول آنها هست لكن مدت دار است و زمان وصولش سال آینده است جزء درآمد و موجودی همین سال محسوب می شود؟

ج در مفروض سؤال اگر بابت فروش نسیه مال التجارة باشد جزء درآمد سال وصول محسوب است.

س 40- آیا شخص می تواند رأس سال خمسش را تغییر دهد؟ و كیفیت آن چگونه است؟

ج سال را نمی تواند تغییر دهد مگر با اجازه ولی امر.

س 41- پولهایی كه سلمانی بابت تراشیدن صورت می گیرد حلال است یا حرام؟ و بر فرض حرمت اگر با پولهای حلالش مخلوط باشد و بخواهد اموالش را تخمیس كند دو بار باید تخمیس كند یا خیر؟

ج با اجرت ریش تراشی علی الاحوط معامله پول حرام می شود. و در مورد اختلاط احوط تخمیس است و پول

حلال در بین كه از درآمد كسب و متعلق خمس است جداگانه خمس دارد و تفصیل و ترتیب هر یك در كتاب «تحریر الوسیله» مسطور است.

س 42- شخصی در آخر هر سال كه به حساب ما زاد خود رسیدگی كرده مثلا اگر از نقد و جنس هزار تومان داشته و پانصد تومان مقروض بوده فقط خمس پانصد تومان را می داده آیا به نظر مبارك شما صحیح است و صرف مقابله ما زاد با دین از مئونه است و یا آن كه تنها اداء دین قبل از تمام شدن سال جزء مئونه می باشد.

ج اگر قرض مذكور برای معاش بین سال بوده است استثناء می شود اگر چه نپرداخته باشد ولی در قروض دیگر تا نپرداخته مئونه نیست و باید خمس بدهد.

س 43- گوسفند معینی را نذر می كند كه در وقت معینی آن را در راه خیر مصرف كند قبل از این كه آن وقت معین برسد آخر سال خمس او می شود آیا باید خمس این گوسفند را بدهد یا خیر؟

ج خمس ندارد.

س 44- افرادی كه در ادارات و مؤسسات دولتی استخدام می شوند از موقعی كه حقوق به آنها داده می شود اداره و مؤسسه مربوطه مبلغی از حقوقش را به عنوان بازنشستگی كسر می كند و موقعی كه بازنشسته شد هر ماه مقداری از مبلغ مذكور را به او می دهد آیا این مبلغ را كه كسر كرده اند و فعلا به او می پردازند خمس دارد یا خیر؟ و بر فرض وجوب خمس تخمیس واجب فوری است یا این كه جزء منافع سالی است كه به او داده می شود؟

ج دریافتی هر سال در زائد بر مئونه آخر سال خمس دارد.

س 45-

شخصی پنج هزار تومان به عنوان سرقفلی به صاحب ملك داد تا ملك را مالك به او اجاره دهد آیا مستأجر كه سرقفلی می دهد اگر این وجه را در بین سال از ارباح مكاسب بدهد باید خمس آن را بدهد یا آن را كه از قبیل مئونه كسب است- مثل اجاره دكان- و خمس ندارد؟

ج پولی را كه برای سرقفلی داده است و از ارباح مكاسب است باید خمس بدهد.

س 46- مالك كه سرقفلی می گیرد برای او این وجه هبه محسوب می شود و خمس ندارد یا از ارباح مكاسب است و خمس دارد؟

ج وجه سرقفلی نیز از ارباح مكاسب است و خمس دارد.

س 47- مركبی كه از ربح كسب تهیه می شود برای این كه سوار شود و به تجارتخانه یا مزرعه یا دكان یا محل كار خود برود بدون آن كه جنس تجارت با او حمل نماید خمسش واجب است یا نه؟

ج باید خمس آن را بدهد.

س 48- شخصی كه كارخانه یا اتومبیل یا سایر ابزار كسب دارد كه به قیمتی خریده است و سرمایه او همین می باشد و در اثر كار كردن فرسوده شده و قیمت آن كمتر شده است ولی باز هم با همین ابزار كار می كند و تأمین معاش می نماید آیا در آخر سال مقداری را كه در اثر فرسودگی از قیمت این ابزار كم شده است می تواند از ربح بردارد و جبران كند و خمس بقیه ربح را بدهد یا آن كه خمس تمام ربحی را كه آخر سال برایش می ماند باید بپردازد.

ج فرسودگی و استهلاك ابزار كسب در طریق استرباح «1» كه موجب تنزل قیمت می شود از درآمد استثنا می شود

و خمس بقیه را باید داد.

س 49- اگر زمینی را به ذمه خرید و در وقت معامله توجه نداشت كه قیمت را بعداً از چه پولی بدهد و بعد از تمام شدن معامله قیمت را از ربح كسب خود قبل از این كه سال بر آن بگذرد داد اكنون پس از چند سال كه قیمت آن زمین ترقی كرده باید خمس ارزش آن را بدهد یا خمس قیمت (ثَمَن) كافی است؟

ج سر سال خمس زمین را به قیمت فعلی آن باید بدهد.

بخش دوم

س 50- شخصی خود و فرزندان اناث و ذكورش بالغ و غیر بالغ كار می كنند و اجرت همه به دست او می آید كه خرج زندگی كند و مقدار زائد از مئونه را صرف تهیه باغ و خانه و سرمایه می نماید اكنون پس از چند سال تكلیف خمس نسبت به زائد از مئونه چگونه است؟ در حالی كه فرزندان بالغ اجرتهای خود را به عنوان هبه یا قرض و یا امانت به پدر واگذار ننموده یعنی اسمی روی آن نگذاشته اند؟

ج اگر از مال مشترك با رضایت بالغین و به ولایت بر غیر بالغین صرف در زندگی كرده و بقیه را صرف تهیه باغ و سرمایه كرده فرزندان بالغ و غیر بالغ در باغ و سرمایه شریكند و هر كدام در سهم خودشان خمس را ضامنند و راجع به تهیه خانه اگر از مئونه باشد خمس ندارد و اگر نه حكم باغ و سرمایه را دارد.

س 51- اگر مبلغی پول خمس داده و مبلغی از طریق قرض و مبلغی هم از ربح كسب خرج احیای زمینی نمود و نمی داند از هر كدام چه اندازه خرج

كرده است اكنون برای مصالحه به یك مبلغی باید ارزش زمین را حساب كند یا مبالغی كه خرج كرده است؟

ج زمین احیاء شده به قیمت فعلی خمس دارد و هزینه احیاء قبلًا از آن استثناء می شود.

س 52- اگر زمینی را از درآمد كسب برای ساختن خانه خرید و تا چند سال نتوانست بسازد آیا خمسش واجب است یا نه؟

ج واجب نیست مادامی كه به قصد ساختن خانه است و اگر از آن منصرف شد باید خمس بدهد.

س 53- اگر مسأله گو، یا مجاز در رسیدگی به امور حسبیه «1» مسأله را اشتباه گفت و گوسفند بر خلاف دستور شرع ذبح شد یا بیش از بدهكاری مردم خمس یا زكات از آنان گرفت و به مصرف رساند و بعد كشف خلاف شد آیا ضامن است یا نه؟

ج اگر شخصاً مباشر در ذبح حیوان و یا اخذ و صرف مال نبوده ضامن نیست.

س 54- گوینده مذهبی منبر مجانی زیاد می رود و مقید نیست كه وجهی بابت منبر به او بدهند اما می داند كه بعضی از صاحبان مجالس یا اهل قریه مبلغهای نامعلومی به او خواهند داد اكنون اگر این گونه پولها از مئونه سالش زیاد بیاید خمس دارد یا نه؟

ج اگر بعنوان اجرت می دهند باید خمس آنها را بدهد.

س 55- اگر خانه مسكونی خود را فروخت كه جای دیگر خانه بخرد و پولش را چند ماه به كاسبی زد و سود برد و قبل از سال خانه خرید تكلیف خمسش نسبت به اصل پول و سود چگونه است؟

ج باید خمس همه را بدهد.

س 56- ملكی كه به ارزش معینی به ارث به او رسیده است اگر بعد از

چند سال به گرانتر از آن قیمت فروخت خمس زیاده واجب است یا نه؟

ج خمس واجب نیست.

س 57- اگر سرمایه اش كمتر شده اما مقداری آذوقه كه از ربح سال خریده است باقی مانده خمس آنها واجبست یا نه؟

ج اگر باقیمانده به مقدار ضرر است یا كمتر خمس ندارد.

س 58- افرادی هستند كه خمس بدهكار بوده و تا كنون نداده اند و حالا نمی توانند بدهند یا خیلی برایشان مشكل است تكلیف چیست؟

ج بدهی را باید و لو بتدریج ادا كند و اگر تمكن ندارد منتظر تمكن شود. و بدون پرداخت بدهی برائت حاصل نمی شود.

س 59- كسانی كه اصلا خمس نداده و نمی دهند وظیفه همسایه و خانواده آنها چیست؟

ج با رعایت شرایط امر به معروف او را امر به معروف نمایند و مالی را كه علم دارند متعلق خمس بوده و خمس آن را اداء نكرده نمی توانند تصرف كنند.

س 60- جوانی كه می داند پنج سال دیگر عیال می گیرد و محتاج به خانه می شود اگر در مدت این پنج سال از درآمد خود خانه تهیه كند خمس آن واجب است یا نه؟

ج اگر در موقع حاجت نتواند خانه را تهیه كند و باید بتدریج ما یحتاج آن را تهیه كند خمس ندارد و اگر پول را جمع كند خمس سالهای گذشته را باید بدهد.

س 61- شخصی دارای باغی است كه چند سال است درآمدی نداشته اما از نظر قیمت برای سفر حج كافی بوده است و صاحب آن اطمینان عرفی دارد كه وقتی باغ ثمر دهنده شود او هم از كار افتاده خواهد شد و باید از درآمد آن باغ امرار معاش نماید آیا چنین شخصی مستطیع شده است

یا نه؟

ج اگر تمكن از امرار معاش به غیر از درآمد آن باغ نداشته باشد مستطیع نیست.

س 62- اگر برای حج نیابتی اجیر شد و بعد در همان سال استطاعت مالی پیدا كرد باید چه كند؟

ج باید حج نیابتی به جای آورد.

س 63- كسی كه غنی شرعی می باشد و امور او می گذرد اگر خانه مسكونی خود را بقصد تبدیل به خانه بهتر فروخت در حالی كه میسر او هست با خانه اجاره زندگانی نماید آیا به واسطه پول خانه مستطیع می شود؟ یا مستطیع نیست و می تواند خانه خریداری نماید.

ج اگر شرایط استطاعت حاصل است و نداشتن خانه ملكی برای او خلاف شئون یا موجب زحمت نیست مستطیع هست.

س 64- آیا اول سال استطاعت برای حج، اول ماه شوال است و پیش از ماه شوال اگر قدرت مالی پیدا شد جایز است مكلف به مصرف دیگر برساند و دیگر حج بر او واجب نیست یا آن كه از بعد از ایام حج تا سال دیگر سال استطاعت حساب می شود و جایز نیست خود را از استطاعت خارج كند؟

ج اگر استطاعت مالی پیدا شود و استطاعت بدنی و سائر شرائط موجود باشد نمی تواند خود را از استطاعت خارج كند حتی در اوائل سال.

س 65- اگر قریه موقوفه به واسطه توسعه یافتن احتیاج به احداث حمام و مسجد و مدرسه و خیابان پیدا كند كه در همان مقدار قبل از توسعه احداث شود آیا جائز است از درآمد ملك آنها را احداث كند؟

ج جایز نیست.

س 66- اگر مزرعه ای را وقف كرده اند كه درآمدش صرف اقامه عزای حضرت سید الشهداء شود آیا جایز است با رعایت مصلحت مقداری

از درآمد آن را صرف توسعه دادن آن مزرعه و كاشتن درخت نمود یا نه؟

ج جایز نیست.

س 67- قریه موقوفه ای در اثر خشكسالی به كلی از بین رفت و بایر شد و سكنه اش متواری شده اند و پس از چند سال آب فراوان شد و كسی از مال خود خرج كرده آن را احیا نمود آیا مالك می شود یا نه؟

ج قریه به وقفیت خود باقی است و آبادكننده مالك آن نمی شود.

س 68- آیا می توان محلی را به مدت ده سال به عنوان مسجد وقف نمود كه بعد از آن برگردد به ملك واقف یا ورثه اش؟

ج مسجد نمی شود.

س 69- محلی را به نام سقاخانه یا حمام قریه ساخته و وقف نموده اند اكنون سالهاست كه مخروبه شده و به واسطه فراهم شدن آب و حمام جدید دیگر امیدی نیست كه آنها را ساختمان نموده و طبق وقف از آنها استفاده گردد اكنون اجازه می فرمایید چنین مخروبه هایی جزء صحن مسجد یا حسینیه یا ساختمان خیریه دیگر گردد یا نه؟

ج اگر ممكن باشد تعمیر آنها و استفاده از آنها در جهت وقف تغییر و تبدیل عنوان آنها جایز نیست.

س 70- زمین و املاك وقفی كه متعلق به حضرت رضا علیه السلام و حضرت معصومه علیها السلام و سایر ائمه علیهم السلام باشد اجاره نمودن از متصرفین فعلی كه مدعی تولیت می باشند به همان قرارداد ایشان اجازه می فرمایید یا آن كه باید اجاره دیگری از حاكم شرع نموده و اجاره دیگری به فقیه جامع الشرایط داد و همچنین در مؤسسه آن موقوفات و امور متعلقه به آن كارمند شدن و تصرفات نمودن و اجرت گرفتن مثل سایر مؤسسه های دولتی اجازه می فرمایید

یا محتاج به اذن فقیه جامع الشرایط و شرایط دیگر می باشد و در مسأله اول اگر محتاج به اذن و اجازه از فقیه می باشد اجاره دوم را در چه مصرفی باید صرف نمود؟

ج اجاره موقوفات مزبور و اجیر شدن و سایر تصرفات، موقوف به نظر متولی خاص شرعی است و با نبودن او به اجازه حاكم شرع و با فرض صحت اجاره مال الاجاره باید در همان جهت وقف مصرف شود.

بعض احكام معاملات

س 71- یك قالی هفتصد تومانی را با هزار تومان پول فروختن به دو هزار تومان كه شش ماه دیگر بدهند چگونه است؟

ج باطل است.

س 72- یك چك نهصد تومانی نقد را فروختن به یك چك هزار تومانی یك ماهه چگونه است؟

ج باطل است.

س 73- اگر به قرض ربایی جدی ملكی را خرید و پس از چند سال از منافع كسب قرض را پرداخت آیا مالك آن ملك می شود یا نه؟

ج مالك ملك می شود.

س 74- قراردادی كه بین ارباب حاجت و دلالها به نام قولنامه معمول است و مبلغی را معین می كنند كه هر یك از طرفین حاضر به معامله نشد آن مبلغ را به دیگری بپردازد آیا لازم الوفاء است این گونه قرارداد یا نه؟

ج لازم الوفاء نیست مگر این كه در زمان نوشتن قولنامه معامله واقع شود و شرط مزبور در ضمن آن قید گردد.

س 75- اگر كسی از طرف متولی مغازه ای را در ملكی كه به نام مسجد واگذار شده است ساختمان نمود به قرار این كه پنج سال خودش در آن مغازه كسب كند اكنون بعد از پنج سال سرقفلی مغازه مال كی است؟

ج مال مسجد است.

چند مسأله بانكی

س 76- وجوهی كه در بانكها به قصد محفوظ ماندن نه سود بردن گذاشته می شود ولی هنگام دریافت متصدیان بانك مبلغ كمی كه خودشان حساب نموده اند اضافه بر اصل پول به صاحب وجوه می دهند آیا این مبلغ حلال است یا خیر؟

ج اگر بعنوان سود بدهند گرفتن آن جایز نیست، اگر چه قرار نداده باشند.

س 77- سودی كه بانكهای دولتی بابت پس انداز می پردازند، آیا جایز است بابت مالیات یا بهره ای كه خود شخص یا بستگانش

مجبوراً به دولت یا بانكها پرداخته تقاصّاً اخذ كند یا خیر؟

ج سود پول حرام است لكن تقاص بابت طلب شرعی خودش از همان شعبه اشكال ندارد.

س 78- بهره دادن و گرفتن از بانكها بدون قرارداد لفظی و كتبی حلال است یا حرام؟

ج دادن (واخذ) جایز نیست اگر به عنوان بهره باشد اگر چه قراری نداده باشد.

س 79- به نظر مبارك شما راه تخلّص از نزول و ربا در پولهای بانكی كه اغلب تجار بلكه دیگران هم مبتلا هستند چیست؟

ج تخلّص از ربا نزد این جانب مشكل است بلكه جایز نبودن آن قوی است.

مسائل متفرقه

س 80- ازدواج زن مسلمان با مرد بهایی چه صورت دارد؟

ج ازدواج با فرقه ضاله بهائیه باطل است.

س 81- آیا حقوق بازنشستگی افراد اداری مانند ما ترك آنها بعد از فوتشان بین تمام ورثه تقسیم می شود یا نه چون طبق قانون دولتی به بعضی از وراث داده نمی شود.

ج اگر از حقوق زمان خدمت كم شده و در وقت بازنشستگی پرداخت می شود جزء تركه است و به تمام ورثه می رسد و اگر از طرف خود اداره پرداخت می شود به هر كس بدهند به او اختصاص دارد.

س 82- ماهیهایی كه طبخ شده اند و بسته بندی شده اند و از بلاد كفر می آورند محكوم به حلّیت هستند یا خیر؟

ج اگر معلوم نباشد كه آیا از قسم ماهی حلال است و زنده از آب گرفته شده و در خارج آب مرده است یا نه محكوم به حرمت است و با احراز این كه زنده از آب گرفته شده و در بیرون آب مرده است محكوم به حلیت است و لو آن كه نداند كه از قسم حلال است یا

از قسم حرام.

س 83- تراشیدن صورت با تیغ یا با ماشینی كه مثل تیغ از ته می تراشد چه صورت دارد؟

ج احتیاط واجب در ترك آن است.

س 84- در زورخانه ها مرسوم است موقع ورزش افراد ضرب می زنند آیا این كار جایز است یا خیر؟ و همچنین طبل و موزیك كه در ارتش می زنند جایز است یا خیر؟

ج اگر به نحو مناسب با مجالس لهو و لعب باشد جایز نیست.

س 85- اطاعت پدر و مادر تا چه حد بر فرزند لازم است و آیا اجداد و جدات هم حكم پدر و مادر را دارند؟

ج در اموری كه انجام آن موجب ناراحتی آنها است از حیث شفقت پدر و مادری اطاعت شود و فرقی بین پدر و مادر و اجداد نیست.

س 86- استخدام مسلمانها در مؤسسات كلیمیها در صورتی كه بدانند به اسرائیل كمك می نمایند جایز است یا نه و هرگاه ندانند كمك می كنند به طور روزمزد استخدام چطور است؟

ج استخدام جایز نیست. و حقوق یا اجرت آنها حرام است، و در مورد شك هم در این مؤسسات وارد نشوند.

س 87- بازی كردن با آلات قمار در صورتی كه قصد برد و باخت در كار نباشد و فقط صرف بازی كردن است چه صورت دارد؟

ج جایز نیست.

س 88- معمول است بعد از نمازها اول به حضرت ابا عبد الله علیه السلام بعد به حضرت رضا علیه السلام و سپس به حضرت ولی عصر ارواحنا له الفداء سلام می كنند آیا به این كیفیت دستوری رسیده یا نه، و به نظر شریف شما رجحانی دارد اگر دستوری نرسیده باشد؟

ج سلام به ائمه هدی علیهم السلام مستحب است و كیفیت مزبوره

به قصد رجاء مانع ندارد.

س 89- اگر از روی میل جنسی به غیر زوجه خود نگاه كند و بداند كه به حرام نمی افتد باز هم حرام است یا مثلًا نظر به حیوانات یا مجسمه و یا حجم بدن از روی پوشش؟

ج نظر به ریبه «1» حرام است.

س 90- اگر پیوند غصبی را به درخت خود زد نمو آن و میوه اش مال كی است؟

ج مال صاحب پیوند است نه صاحب درخت.

س 91- یهود و نصاری و مجوس كه در ممالك اسلامی می باشند و به شرائط ذمه عمل نمی كنند و اصلًا ذمه در بین نیست جز همین كه در شهرهای اسلامی می باشند آیا همین مقدار اسباب مصونیت مال و عرض و دم آنان می باشد؟

ج بلی همین مقدار موجب مصونیت است.

س 92- فرزندانی كه قبل از بلوغ شاگردی می كنند و مزدشان بیش از خرجشان است آیا پدرانشان باید مقدار بیشتر را حفظ كنند و بعد از بلوغ تحویلشان دهند یا نه؟

ج واجب است حفظ و رد در حال بلوغ.

س 93- زنی كه می خواهد به تحصیل خود ادامه دهد كه بعدها شغلی انتخاب كند (البته شغل حلال) ولی فعلًا ادامه تحصیل ملازم با این است كه با مرد نامحرم روبرو شود مثلًا در دانشگاه نزد مرد درس بخواند یا اینكه با مردها در یك كلاس باشد همچه تحصیل جایز است یا خیر؟

ج ادامه تحصیل در رشته های حلال اشكال ندارد و لیكن تستّر از اجانب و خودداری از اختلاط با آنها لازم است و اگر ادامه تحصیل مستلزم اختلاط با اجانب باشد و مفاسد دینی و اخلاقی در بر داشته باشد ترك كند.

س 94- دختر و پسرهای امروزه كه در

مدارس و دبیرستانها و دانشگاهها و مؤسسات با هم معاشر هستند و برای محرمیت، صیغه برای خودشان یا پدر و فرزندانشان قصد دارند جاری كنند كه این معاشرتها حرام نباشد، چون حضرت عالی اذن پدر را در باكره احتیاط واجب می فرمایید و در این موارد چه بسا هست كه پدرها راضی نمی شوند و یا آنكه نمی شود اذن گرفت، اجازه می فرمایید كه این احتیاط ترك شود و بدون اذن ولی صیغه جاری گردد یا خیر؟ و دیگر آن كه بعضی موارد هست كه پسر و دختر به هم علاقه دارند و تحصیل اذن از پدر به واسطه شرم و حیا و موانع دیگر مشكل است آیا ترك این احتیاط در این صورت جایز است یا خیر؟

ج اذن پدر ساقط نمی شود بلكه اخیراً اذن پدر را شرط می دانم به حسب فتوی.

س 95- آیا اموالی كه مرتدّ بعد از ارتداد تحصیل كرده جایز است نقل و انتقال و معامله با او؟ و آیا اولاد او هم مثل سایر فرق مرتدّ ملّی «1» حساب می شوند و معامله با او جایز است یا خیر؟

ج اموالی كه بعد از ارتداد تحصیل كرده محكوم به ملك اوست و اولاد او قبل از ارتداد به حكم مسلمان است مگر آن كه بعد از بلوغ اظهار كفر كند كه در این صورت حكم مرتد دارد و اولاد بعد از ارتداد حكم سایر كفار را دارد و حكم مرتد را ندارد.

جد ایشان كه از بزرگان علم و زهد بوده سید علی میباشد كه زندگینامه ایشان را مرحوم شیخ آقا بزرگ طهرانی در طبقات أعلام الشیعه (قسمت چهارم ص 1432) ذكر نموده است كه گفته شده ایشان در نجف از شاگردان مولی علی نهاوندی و در سامرا از شاگردان مجدد شیرازی سپس از شاگردان خاص مرحوم سید اسماعیل صدر گردید. و در سال 1308 ه. ق به شهر مقدس مشهد بازگردید و در آنجا مستقر گشت، و از مهمترین شاگردانش فقید بزرگوار شیخ محمد رضا آل یاسین (قدس سره) میباشد.

خاندان ایشان كه از سادات حسینی میباشند در عهد صفوی در اصفهان میزیستند كه از طرف سلطان حسین صفوی جدّ اعلی ایشان سید محمد را به منصب شیخ الاسلامی در سیستان منصوب نمود و ایشان به آنجا منتقل شده و با خانواده شان در آنجا سكنی گزیدند.

از نوادگان ایشان سید علی جدّ معظم له، اولین شخصی بود كه به شهر مقدس مشهد مهاجرت نمود و در مدرسه مرحوم ملا محمد باقر سبزواری مستقر گردید و از آنجا برای تكمیل درس خود به نجف اشرف مهاجرت نمود.

معظم له در پنج سالگی به تعلیم قرآن كریم پرداخت، سپس وارد مدرسه دار التعلیم دینی به منظور آموزش علوم دینی شد كه در این مدت خوشنویسی را از استاد فن ایشان آموخت.

در سال 1360 ه. ق به امر پدر بزرگوارشان شروع به آموختن مقدمات علوم حوزوی نمود كه مجموعه ای از دروس ادبی همچون شرح الفیه ابن مالك، مغنی ابن هشام مطول تفتازانی مقامات حریری و شرح النظام را نزد مرحوم ادیب نیشابوری و بعضی دیگر از اساتید فن پرداخت.

نیز شرح

لمعه و قوانین را نزد مرحوم سید احمد یزدی فرا گرفت و قسمتی از دروس سطوح مثل مكاسب و رسائل و كفایه را نزد عالم جلیل شیخ هاشم قزوینی خواند.

و تعدادی از كتب فلسفی همچون شرح منظومه سبزواری و شرح الاشراق و اسفار را نزد مرحوم آیسی خواند و شوارق الالهام را نزد مرحوم شیخ مجتبی قزوینی آموخت و از محضر علامه محقق میرزا مهدی اصفهانی متوفی 1365 ه. ق بهره فراوان برد، همچنین از محضر میرزا مهدی آشتیانی و میرزا هاشم قزوینی بهره فراوان برده است.

ایشان پس از فراگیری علوم ابتدائی، مقدمات و سطح، نزد برخی از اساتید و مدرسان به فراگیری علوم عقلیه و معارف الهیه پرداخت.

سپس در سال 1368 ه. ق به شهر مقدس قم مهاجرت نموده و از محضر مرجع بزرگ آیت الله بروجردی (قدس سره) در فقه و اصول بهره ی فراوان برد و از دانش و معرفت فقهی او بویژه در علم رجال و حدیث استفاده ی بسیاری نمود.

وی همچنین در دروس فقیه و عالم فاضل سید حجت كوه كمره ای (قدس سره) و تعدادی از علمای معروف آن دوره شركت جست.

معظم له در مدت اقامت در قم با مكاتباتی كه با مرحوم سید علی بهبهانی داشته است (یكی از علمای برجسته اهواز و از تابعین مدرسه محقق شیخ هادی طهرانی) كه موضوع مورد مكاتبه بعضی از مسائل قبله بوده بطوری كه معظم له در این مسائل مناقشات مفصلی با مرحوم بهبهانی حول آراء مرحوم محقق طهرانی داشته و مرحوم بهبهانی از آراء استاد خود دفاع میكرده، پس از مدتی مكاتبه مرحوم بهبهانی نامه تشكری برای معظم له فرستاده

و از ایشان تمجید و تقدیر كاملی نمود. و قرار بر آن شد كه بقیه بحث در موقع تشرّف ایشان به مشهد انجام گیرد.

در سال 1371 ه. ق معظم له از قم به نجف اشرف مهاجرت نمود، كه در روز اربعین حسینی (علیه السلام) وارد كربلا گردید سپس به نجف سفر نمود، و در مدرسه بخارائی وارد شده و مستقر گردیدند، كه در محضر اساتید بزرگی همچون آیت الله خوئی و شیخ حسین حلی (قدس سرهما) در فقه و اصول به مدت طولانی حاضر گردید و همچنین در این مدت هم در دروس بزرگانی همچون آیت الله حكیم و آیت الله شاهرودی (قدس سرهما) حاضر گردید.

در سال 1380 ه. ق معظم له تصمیم رجوع به موطن خود مشهد گرفت و چون تصور مینمود كه در آنجا مستقر خواهد شد، از اینرو اساتیدشان آیت الله خوئی و شیخ حسین حلی (قدس سرهما) رسیدن به درجه اجتهاد را بری او مكتوب نمودند. همچنین كه محدث بزرگ، آقا بزرگ طهرانی شهادت دیگری در تبحر ایشان به علم رجال و حدیث مكتوب نمود.

معظم له در سال 1381 ه. ق بار دیگر به نجف بازگشت و با ورودشان شروع به درس خارج در فقه در باب مكاسب شیخ انصاری و متعاقب آن شرح عروه در باب طهارت و بیشتر كتاب صلاة را تدریس نمودند. و در سال 1418 ه. ق بعد از آنكه كتاب صوم را به پایان رسانده بود، شروع به شرح كتاب اعتكاف نمود.

همچنین در این مدت در موضوعات مختلفی همچون كتاب قضاء و ابحاث ربا و قاعده الالزام و قاعده تقیه، بحثهای فقهی داشته اند. همچنین در

این مدت بحثهایی در علم رجال كه شامل حجیت مراسیل ابن ابی عمیر و شرح مشیخة التهذیبین و غیره نیز داشته اند.

همچنین معظم له بحثهایی در علم اصول را در شعبان 1384 ه. ق شروع نموده و دوره سوم تدریس را در شعبان 1411 ه. ق به پایان رساندند و تمام درسهای ایشان در بحثهای فقه و اصول از سال 1397 ه. ق تا به حال بصورت كاستهای صوتی موجود میباشد. و در این روزها (شعبان 1423 ه) مشغول به تدریس كتاب زكات از شرح عروة الوثقی میباشند.

نبوغ علمی

حضرت آیت اللّه العظمی سیستانی (دام ظله) همواره در بحوث اساتید خود استعداد و هوش فوق العاده ای نشان می دادند و برجسته تر از همه همشاگردانش بود. وی در كثرت تحقیق و تتبع در مسائل فقهی و رجال و تداوم فعالیت علمی و آشنائی با بسیاری از نظریه ها در میدانهای علمی گوناگون، در حوزه، مهارت استثنائی نشان دادند. شایان ذكر است كه میان حضرت آیت اللّه العظمی سیستانی (دام ظله) و شهید صدر (قدس سره) در حوزه نبوغ، علمی، رقابت شدید بود. به این امر می توان از گواهی اجتهادی دو تن از اساتید وی یعنی آیت اللّه العظمی سید ابوالقاسم خوئی (رضوان اللّه تعالی علیه) و علامه حسین حلی (قدس سره) نگاشته اند پی برد. و معروف است كه آیت اللّه خوئی (قدس سره) به هیچ یك از شاگردان خود، بجز حضرت آیت اللّه العظمی سیستانی (دام ظله) و آیت اللّه شیخ علی فلسفی (كه از علمای معروف مشهد می باشد) گواهی خطی ندادند. و نیز شیخ محدثان عصر خود علامه آقابزرگ تهرانی (قدس

سره) برای حضرت آیت اللّه العظمی سیستانی (دام ظله) در سال 1380 هجری قمری گواهینامه ی نوشته است و در آن از مهارت حضرت آیت اللّه العظمی سیستانی (دام ظله) و درایت وی در علم رجال و حدیث تمجید شده است. یعنی هنگامی كه هنوز حضرت آیت اللّه العظمی سیستانی (دام ظله) به سن 31 سالگی نرسیده بودند حایز این مرتبه والا گردیده اند.

تألیفات و دستاوردهای فکری

نزدیك به 34 سال پیش، حضرت آیت اللّه العظمی سیستانی (دام ظله) شروع به تدریس بحث خارج فقه و اصول و رجال كردند. و نیز بحثهایی پیرامون مكاسب، طهارت، نماز، خمس، و برخی از قواعد فقهی مانند تقیه، و الزام به انجام رساندند. وی تدریس اصول را در سه دوره تمام كرد، كه بعضی از بحثهای این دوره، مثل بحثهای اصول علمی و تعادل و تراجیح و همچنین بعضی از مباحث فقهی و برخی از ابواب نماز و قاعده تقیه و الزام، آماده چاپ است. عده ی از فضلای معروف نیز كه بعضی از ایشان مدرّس بحث خارج می باشند مانند علامه شیخ مهدی مروارید، علامه سید مرتضی مهری، علامه سید حبیب حسینیان، سید مرتضی اصفهانی، علامه سید احمد مددی، علامه شیخ باقر ایروانی، و تعدادی از اساتید حوزه های علمیه، بحث ایشان را به مراجعه و بررسی گذاشتند. حضرت آیت اللّه العظمی سیستانی (دام ظله) همزمان با تدریس و بحث مشغول تالیف و نگاشتن كتابهای مهم و چند رساله شدند. همچنین، حضرت آیت اللّه العظمی سیستانی (دام ظله) كلیه تقریرات بحثهای اساتید خود را به رشته تالیف درآورده اند.

روش ایشان در (بحث و تدریس)

روش ایشان در (بحث و تدریس)

روش حضرت آیت اللّه العظمی سیستانی (دام ظله) از دیگر روشهای اساتید حوزه و ارباب بحث خارج تفاوت دارد. برای مثال، در زمینه روش وی در بحث علم اصول به ویژگیهای زیر اشاره کرد:

الف ذكر تاریخ بحث و شناخت اصول و پایه های آن كه شاید یك مسئله فلسفی، مانند: سهولت و آسانی ((مشتق)) وتركیبات آن باشد، یا عقیدتی سیاسی، مانند: بحث تعادل و تراجیح، كه او در آن گفته است: قضیه اختلاف احادیث نتیجه مبارزات و كشمكشهای فكری و عقیدتی آن زمان و نیز شرایط سیاسی زمان امامان (علیهم السلام) بود. و اندك اطلاعی از تاریخ این بحث ما را به گوشه و كنار آن مسئله و حقیقت افكار و آرا كه در این باره مطرح است، می رساند.

ب پیوند میان فكر حوزوی و فرهنگهای معاصر، ضمن بحث از معنی الفاظ. مؤلف كتاب ((الكفایة)) عقیده خود درباره معانی الفاظ را بر اساس نظریه فلسفی معاصر، كه بنام ((نظریه تكثّر ادراكی)) در فعالیت ذهن بشری و خلاقیت آن است، ساخته است.

به این معنی كه ذهن ممكن است یك مطلب را با دو شكل مختلف تصور كند: كه یكی را با استقلال و دقت و وضوح، كه به او ((اسم)) گفته می شود. و دیگری با انقباض یا گرفتگی، كه آن ((حرف)) نامیده می شود، و وقتی كه وارد بحث ((مشتق)) می شود، ایشان از زمان، با بینش فلسفی جدید كه در غرب رایج است، و اینكه باید زمان را از مكان به لحاظ تعاقب نور و ظلمت جدا كرد، سخن می گوید.

و ضمن بحث درباره ((صیغه امر)) و بحث از ((تجری))، نظریه برخی از علمای جامعه شناسی را مطرح می كنند كه بر این عقیده اند كه سئوال ناشی از تداخل صفت درخواست كننده باید از حقیقت درخواست او تفكیك شود.

ملاك استحقاق عقوبت و جزا یاغی شدن عبد بر علیه مولی خود است، و این حالت مبنی بر تقسیمات و طبقه بندی جوامع قدیم بشری است كه سروران، غلامان، برتر، بدتر، و...داشته است. در واقع، این نظریه از بقایی فرهنگهای دیرین، كه با زبان رده بندی نه زبان قانونی كه مبنی بر مصالح انسانی عام است تكلم می كردند.

ج اهتمام نسبت به اصولی كه با فقه ارتباط دارد، لذا، یك طلبه می تواند اغراق و تفصیل علما را در بحثهای فقهی كه هیچ ثمره علمی یا فایده فكری ندارند، ملاحظه كند، مانند بحثهایی كه درباره ((وضع)) می كنند، و اینكه آیا ((وضع)) یك امر اعتباری یا تكوینی، یا امری است كه متعلق به تعهد یا تخصیص است، یا بحثهایی كه در بیان موضوع ((علم)) و برخی از عوارض ذاتی درتعریف موضوع ((علم)) و مانند آن می كنند.

اما آنچه كه در دروس حضرت آیت اللّه العظمی سیستانی (دام ظله) مشاهده می شود، كوشش فراوان و بذل نهایت زحمت بری به دست آوردن مبنی علمی محكم و استوار در بحثهای اصولی در رابطه با روشهای استنباط، نظیر مباحث اصول عملی، تعادل و تراجیح، و عام و خاص، می باشد.

د نوآوری: بسیاری از اساتید ماهر حوزه، روح یا فن نوآوری و تجدید را دارا نیستند، و همیشه سعی ایشان بر این بوده كه تعلیقی یا حاشیه ای بر این كتاب یا آن رساله بنگارند، بدون اینكه به جوهر بحث بپردازند، لذا می بینیم كه این نمونه از اساتید فقط آری موجود را بحث نموده و از بین آنها یكی را انتخاب می كنند، و خود را با عباراتی مانند ((فتأمل)) یا ((فأفهم))، یا ((در این اشكال دو اشكال وجود دارد)) و ((باید در این دو اشكال تامل بخرج داد))، و... مشغول می كنند.

ه نكاح اهل شرك جایز است: حضرت آیت اللّه العظمی سیستانی (دام ظله) این قاعده را كه ((تزاحم)) نام دارد، و فقها و اصولیین آن را به عنوان یك قاعده عقلی یا عقلائی صرف، مطرح می كنند، ضمن قاعده ((اضطرار))، كه یك قاعده شرعی و نصوص فراوانی درباره اش ذكر شده، مثل ((هر چیزی را كه خداوند حرام كرده است برای مضطر حلال كرده است))، می دانند.

پس در واقع، قاعده ((اضطرار)) همان قاعده ((تزاحم)) است. و یا اینكه فقها و اصولیین قاعده ای را بیهوده طول می دهند، مانند آنچه در قاعده ((لا تعاد)) مشاهده می كنیم. كه فقها آن را، به دلیل وجود نص مخصوص نماز می دانند. در صورتی كه آیت اللّه العظمی سیستانی (دام ظله) روایت ((لا تعاد الصلاة الا من خمسة)) را مصداق كبری دیگری كه شامل نماز و واجبات گوناگون می باشد، می شناسند. این كبری در آخر متن روایت موجود است كه عبارت است از ((و لا تنقض السنة الفریضة))، پس آنچه كه مسلم است در نماز و غیره ترجیح فریضة بر سنت است، مانند ترجیح وقت و قبله، زیرا وقت و قبله از فرایض هستند نه سنت.

و دیدگاه اجتماعی: بعضی از فقها متون را تحت اللفظی ترجمه و معنی می كنند. به عبارت دیگر، خودشان را مقید به حروف متن می سازند بدون اینكه فراتر از آن بروند و به معانی وسیع آن متن، بپردازند.

بعضی دیگر از فقها شرایطی كه متن در آن گفته شده است را مورد بحث و بررسی قرار می دهند تا با حوادثی كه بر دلالت آن متن تاثیر مستقیم می گذارند، آشنا شوند. به طور مثال، اگر به حدیث پیغمبر گرامی، كه در آن خوردن گوشت حمار اهلی را (در جنگ خیبر) حرام كردند بنگریم، می بینیم كه بعضی از فقها به یكایك حروف این حدیث عمل می كنند، به این معنی كه گوشت حمار اهلی را، طبق این حدیث، حرام می دانند، در صورتی كه كه اگر به شرایط خاصی كه این حدیث در آن گفته شده است توجه كافی مبذول شود، به منظور اصلی و هدف اساسی كه پیغمبر گرامی می خواستند آن را در این حدیث پیاده كنند پی خواهیم برد، و آن این است كه جنگ با یهودیان خیبر نیاز مبرم به

سلاح و تجهیزات داشت، و سلاح و تجهیزات، در آن زمان آن هم با آن شرایط سخت كه مسلمانها در آن بسر می بردند، به غیر از چهارپایان قابل حمل و نقل نبود. پس، به این نتیجه می رسیم كه مراد از این حدیث نهی حكومتی بوده یعنی برای یك مصلحت خارجی كه شرایط آن روزها اقتضا می كرد، چنین دستوری صادر شده است و نباید به عنوان تشریع یا حرمت و یا كراهت تلقی شود.

ز داشتن علم و درایت در استنباط: آیت اللّه العظمی سیستانی (دام ظله) بر این عقیده هستند كه یك فقیه باید از زبان و دستور عرب اطلاع كامل داشته باشد، و با نثر، اشعار و مجازهای عربی آشنا باشد تا بتواند متون را بر طبق موضوع، نه ذات، درك و طبقه بندی كند. و نیز باید بر احادیث اهل بیت (علیهم السلام) و راویان آن، احاطه كامل داشته باشد زیرا معرفت علم رجال برای هر مجتهد واجب و ضروری است. همچنین، حضرت آیت اللّه العظمی سیستانی (دام ظله) آرای منحصر به فردی دارند كه با آنچه مشهور و معروف است، تفاوت دارد.

مثل ایشان در مساله عدم اعتماد به توهین (ابن غضائری) نسبت به دیگران، یا به خاطر توهین بیش از حد، و یا به خاطر عدم ثبوت نسبت كتاب به او، رأی مغایری دارند، و آن این است كه، كتاب مزبور تحقیقا به او بر می گردد، و غضائری بیش از نجاشی، شیخ، و غیره، مورد اعتماد می باشد. ایشان بر این عقیده اند كه برای تعیین شخصیت راوی و تایید كردن او تا اینكه بتوان یك حدیث را، حدیث مسند یا مرسل نامید، باید به روش طبقات اعتماد كرد، و این همان روش مرحوم آیت اللّه بروجردی (قدس سره) بود. آیت اللّه العظمی سیستانی (دام ظله) باور دارند كه فقیه باید از كتب حدیث و اختلاف نسخه ها با یكدیگر، و درك موقعیت و حال و احوال مؤلف، از لحاظ ضبط و صحت، و نیز روش تالیف كه این مؤلف یا آن راوی بكار برده، اطلاع كافی داشته باشد. مثل، حضرت آیت اللّه العظمی سیستانی (دام ظله) این امر را كه، صدوق در نقل اخبار، روایات و احادیث دقیقتر از دیگران می باشد قبول ندارد، بلكه شیخ را، طبق

كتب موجود و بر اساس قرینه، ناقلی امین و قابل اعتماد می داند. و حال آنكه حضرت آیت اللّه العظمی سیستانی (دام ظله) و شهید صدر در این باره كوشش و فعالیت بسیاری از خود نشان داده اند، و همواره نوآوری و تجدید را پیشه می گیرند.

و وقتی كه آیت اللّه العظمی سیستانی (دام ظله) وارد بحث ((تعادل)) و ((تراجیح)) می شوند به این نتیجه می رسند كه راز این بحث، در علت اختلاف احادیث نهفته است. پس، اگر ما به علل اختلاف متون شرعی بپردازیم، آن مشكل بزرگ و به ظاهر حل نشدنی حل خواهد شد. و خواهیم دید كه، از روایات ((ترجیح)) و ((تغییر)) كه صاحب ((كفایه)) آنها را بر استحباب حمل كرده است، بی نیازیم. شهید صدر همین بحث را بررسی كرده است، لكن بر اساس عقل صرف، نه بر اساس ذكر شواهد تاریخی و حدیثی، و ارائه قواعد مهم بری حل اختلاف.

ح مقایسه میان مكتبهای گوناگون: همه می دانیم كه بیشتر اساتید بحثها را از دید یك مكتب یا عقیده بررسی و مطالعه می كنند، ولی حضرت آیت اللّه العظمی سیستانی (دام ظله) از این قبیل نیستند. وی میان حوزه مشهد، قم و نجف اشرف مقایسه می كند، و آرای میرزا مهدی اصفهانی (قدس سره) كه یكی از علمای معروف مشهد بشمار می رود، آری آیت اللّه بروجردی (قدس سره) كه سمبل تفكر حوزه علمیه قم می باشد، و نیز آری سه محقق معروف، آری آیت اللّه خوئی (قدس سره) و شیخ حسین حلی (قدس سره)، به عنوان نمایندگان حوزه علمیه نجف اشرف ر، همه با هم مطرح می كند. در حقیقت، این نوع روش، زوایا و گوشه های بحث را به نحو احسن به ما نشان می دهد.

و اما روش فقهی آن بزرگوار، در واقع چند ویژگی دارد، از جمله:

1 مقایسه میان فقه شیعه و فقه دیگر مذاهب اسلامی بدون تردید، آگاه شدن از تفكر فقهی اهل تسنن در عصر به وجود آمدن متن، مثل ((موطا مالك)) و ((خراج ابویوسف)) و امثال آن، این امكان را به ما می دهد تا از مقاصد ائمه (علیهم السلام) و نظر ایشان هنگام گفتن این حدیث یا آن سخن، مطلع شویم.

2 بكارگیری علم حقوق معاصر در بعضی از موارد فقهی، مانند مطالعه قانون دولت عراق، مصر و فرانسه، هنگام بررسی ((كتاب بیع و خیارات))، چرا كه شناختن اسالیب قانونی معاصر به انسان تجربیات زیادی می بخشد، كه بتواند در تحلیل قواعد فقهی و توسعه دادن به طرز تفكر او و موجبات

تطبیق آن همه نكات مهم، فعال باشد.

3 بیشتر علمای ما هیچ تغییری روی قواعد فقهی كه از علمای گذشته به آنها رسیده انجام نمی دهند، در حالیكه می بینیم آیت اللّه العظمی سیستانی (دام ظله) سعی بر این دارد كه به بعضی از قواعد فقهی تنوع بخشد. مثلا درباره قاعده ((الزام))، كه بعضی از فقها آن را به عنوان قاعده ((مصلحت)) می شناسند كه بر اساس آن مسلماً، حق دارند برای بدست آوردن منافع شخصی خود، گاهی از قوانین مذاهب دیگر اسلامی، ولو اینكه این قوانین با مذهب اصلی خود آنها سازگار نیست، تبعیت می كنند، در صورتی كه حضرت آیت اللّه العظمی سیستانی (دام ظله) این وضع را قبول ندارند، و احترام هر مذهب و قوانین آن مذهب و مذاهب دیگر ر، واجبتر و مقدمتر می دانند، همانند قاعده ((لكل قوم نكاح)) یعنی (هر ملت، نكاح و رسم ازدواج مخصوص به خود را دارد).

خصوصیات و ویژگیها

خصوصیات و ویژگیها

هر كس كه از نزدیك با حضرت آیت اللّه سیستانی (دام ظله) معاشرت و رفت و آمد كند، بزودی به شخصیت ممتاز و روحیه ای ایده آل او پی خواهد برد. این شخصیت و روحیه كه آیت اللّه العظمی سیستانی (دام ظله) دارا هستند، وی را به یك الگوی برجسته و عالم ربانی مبدل كرده است. آری، به بعضی از فضایل و مكارم اخلاقی آن بزرگوار، كه بنده از نزدیك شاهد آن بودم، می پردازیم:

الف انصاف و احترام به رأی دیگران: چون ایشان عاشق علم هستند، و ارادت خاص نسبت به معرفت و رسیدن به حقایق دارند. همواره به ری دیگران احترام می گذارند، همیشه كتاب به دست هستند، و هرگز خواندن، تتبع، بحث و آگاه شدن از آری دیگر علما را فراموش نكردند. لذا گاهی اوقات، ایشان بحثهای برخی از علم، كه شاید هم به آن صورت معروف نباشند، مورد مطالعه و بررسی قرار می دهد. و این خودش نشانگر این است كه، حضرت آیت اللّه العظمی سیستانی (دام ظله) توجه خاصی و احترام فوق العاده ی نسبت به ری دیگران دارد.

ب ادب و نزاكت در محاوره ها: همینطور كه همه می دانند، جلسات بحث و محاوره كه بین طلبه ها یا میان یك طلبه و استادش، بخصوص در حوزه علمیه نجف اشرف، انجام می گیرد، بسیار محکم و جدی می باشند. البته، در بعضی مواقع، این نوع روش برای طلبه ها مفید است، ولی در عین حال، همیشه تندی، روش صحیحی برای بحث و گفتگو نیست، و هرگز به هدف علمی مطلوب نمی رساند، و به غیر از تلف كردن وقت، و دور ساختن طلبه ها از روح مذاكره، چیز دیگری در برندارد. از جهت دیگر، همیشه درسها و بحثهایی كه حضرت آیت اللّه العظمی سیستانی (دام ظله) با شاگردانشان بر پا می كنند، بر اساس ادب و احترام دوجانبه میان شاگرد و استاد بوده و هست، گرچه حتی بسیاری از موضوعات یا بحثهایی كه جلوی ایشان مطرح می شوند، ضعیف و بی پایه اند. یكی دیگر از خصوصیات حضرت آیت اللّه العظمی سیستانی (دام ظله) این است كه سعی دارند جوابی را كه به شاگردانشان می دهند تكرار كنند، تا آنها مساله مطرح شده را درك كنند. اما، اگر سئوال كننده روی نظر خود اصرار كند، حضرت آیت اللّه العظمی سیستانی (دام ظله) سكوت را ترجیح می دهند.

ج تربیت: تدریس یك وسیله ی برای كسب پول در مقابل آن، یا یك وظیفه رسمی كه استاد را وادار به انجام آن كند، نیست. بلكه سعی یك استاد خوب، مهربان و دلسوز، باید بر این باشد كه شاگردانش را تربیت كند، و آنان را به مقام علمی والا و پیشرفت دائم برساند. لذا، محبت لازمه این كار می باشد. گذشته از اینكه، همواره و در همه جا آدم بی خیال و وظیفه نشناس موجود است، ولی در كنار آن، اساتیدی هستند مخلص، دلسوز، رئوف و فهمیده، كه هدف اصلی ایشان ادای رسالت تعلیم و تعلم به نحو احسن است. شایان ذكر است كه آیت اللّه حكیم (قدس سره) و آیت اللّه خوئی (قدس سره) همیشه سمبل اخلاق حسنه بودند، و آنچه كه از آیت اللّه سیستانی (دام ظله) دیدم و شاهد آن بودم، همان اخلاق اساتیدشان بوده است. وی همواره از شاگردانشان تقاضا می كنند كه بعد از پایان درس، از ایشان سئوال كنند. حضرت آیت اللّه العظمی سیستانی (دام ظله) همیشه به شاگردان خود توصیه می كنند كه به اساتید و علما اعلام احترام بگذارند، و هنگام سئوال یا بحث هر موضوع با آنان، نهایت ادب را رعایت كنند. وی مدام از اساتید خود، و روحیه عالی ایشان اخبار و قصه های فراوانی نقل می كند.

د پارسائی و تقوا: بعضی از علمای نجف اشرف خود را از دعوا و مرافعه دور می كنند، اما عده ای آن را گریز و فرار از واقعیت، یا هراس و ضعف در بیان می دانند. ولی اگر به این مساله، از زاویه دیگری بنگریم، خواهیم دید كه در واقع، این یك امر مثبت است، بلكه در خیلی از موقع ها، مهم و ضروری است. حال، اگر همان علما احساس كنند كه امت اسلامی یا حوزه، به علت رویداد مهیج و یا ابهامی در بعضی از مفاهیم اسلامی در معرض خطر قرار گرفته است، بدون تردید، در صحنه خواهند بود، چرا كه آنان خوب می دانند كه هر عالم باید، در مواقف سخت و حساس، علم خود را اظهار كند. نكته مهمی كه نباید اینجا از یاد برد این است كه، همیشه آیت اللّه سیستانی (دام ظله) در مواقع فتنه و آشوب سكوت را رعایت می كردند، همانطوری كه بعد از درگذشت آیت اللّه بروجردی (قدس سره) و آیت اللّه حكیم (قدس سره)، و بروز تعصبات شخصی و رقابت برای رسیدن به منصب و كرسی، حضرت آیت اللّه سیستانی (دام ظله) همان سیاست ثابت خود را دنبال كرد، و هیچگاه هدف خود ر، رسیدن به لذتهای دنیوی، سلطه جوئی، یا مقام قرار نداد.

ه آثار فكری: حضرت آیت اللّه سیستانی (دام ظله) تنها یك فقیه نیستند، بلكه ایشان یك شخصیت متبحر، دانا و داری یك بینش بالنده در حوزه اقتصادی و سیاسی است. وی نظرات ارزشمندی درباره اداره و جامعه شناسی دارد، و همواره از اوضاع معاصر كه بر جامعه اسلامی حاكم است، مطلع و آگاه بوده است.

قابل ذكر است كه معظم له در عیادتی كه از استادشان مرحوم آیت الله سید ابوالقاسم خوئی (قدس سره) در 29 ربیع الثانی 1409 ه. ق داشته اند استادشان از ایشان خواستند كه به جای ایشان در مسجد خضراء امامت نماز جماعت را به عهده بگیرند كه ایشان در بدو امر این موضوع را قبول ننمودند و لیكن آن مرحوم اصرار زیادی نموده و فرمودند: (اگر میتوانستم همچنانكه مرحوم حاج آقا حسین قمی (قدس سره) حكم میكرد شما را مجبور به قبول مینمودم) اما معظم له چند روز مهلت خواستند و پس از آن در 5 جمادی الاول 1409 ه. ق امامت نماز را تقبل نموده و این كار تا آخرین جمعه ماه ذی الحجه سال 1414 ه. ق كه مسجد خضراء بسته شد، ادامه داشت.

معظم له جهت اداء فریضه حج در سال 1384 ه. ق و دو بار متوالی در سالهای 1405 ه. ق و 1406 به بیت الله الحرام مشرف شده اند.

مرجعیت ایشان

بعضی از اساتید حوزه علمیه نجف اشرف نقل كردند، كه عده ی از فضلا و علما از آیت اللّه خوئی (قدس سره)، بعد از فوت آیت اللّه سید نصراللّه مستنبط (قدس سره)، خواستند كه شرایطی را بری انتخاب جانشینی كه داری صلاحیت مرجعیت در حوزه علمیه نجف اشرف، فراهم كند.

وی آیت اللّه سیستانی (دام ظله) را، برای علمشان و پاكی مسلكشان و نیز خط مشی استوارشان انتخاب كردند. ابتدا، نماز را در محراب آیت اللّه خوئی (قدس سره) برپا كردند، سپس شروع به بحث و نگاشتن تعلیقات بر رساله آیت اللّه خوئی (قدس سره) و مسلك ایشان پرداختند.

بعد از رحلت آیت

اللّه خوئی (قدس سره)، حضرت آیت اللّه سیستانی (دام ظله) یكی از تشییع كنندگان جنازه آن مرحوم بودند، و نماز میت را بر او گذاردند. پس از آن، زمام مرجعیت حوزه علمیه را بدست گرفتند، و شروع به فرستادن اجازات، تقسیم و پخش حقوق، و تدریس از روی منبر آیت اللّه خوئی (قدس سره) در مسجد (خضرا) نمودند. و به این صورت، آیت اللّه سیستانی (دام ظله) شهرت زیادی در عراق، كشورهای خلیج فارس، هند، آفریقا و... مخصوصا در میان قشر جوانان پیدا كردند.

حضرت آیت اللّه سیستانی (دام ظله) یكی از علمای سرشناس و برجسته اند كه مشهور به اعلمیت هستند، و جمع كثیری از اهل علم و اساتید حوزه علمیه قم و نجف اشرف بر اعلمیت ایشان گواهی می دهند.

آثار

1. المسائل المنتخبة

2. فقه برای غرب نشینان (جمع آوری شده طبق فتاوای معظم له)

3. مناسك حج

4. ملحقات مناسك حج (جمع آوری شده طبق فتاوای معظم له)

5. توضیح المسائل

6. الفتاوی المیسرة (جمع آوری شده طبق فتاوای معظم له)

7. الرافد فی علم الاصول (تقریرات بحث معظم له)

8. قاعدة لاضرر ولا ضرار (تقریرات بحث معظم له)

احكام تقلید

1 - شخص مسلمان باید عقیده اش به اصول دین از روی بصیرت باشد , و نمی تواند در اصول دین تقلید نماید , یعنی گفته كسی را كه علم به آنها دارد به صرف این كه او گفته است قبول كند , ولی چنانچه شخص به عقائد حقه اسلام یقین داشته باشد و آنها را اظهار نماید هر چند از روی بصیرت نباشد آن شخص , مسلمان و مؤمن است و همه احكام اسلام و ایمان بر او جاری می شود , و اما در احكام دین - در غیر ضروریات و قطعیات - باید شخص یا مجتهد باشد كه بتواند احكام را از روی دلیل به دست آورد یا از مجتهد تقلید كند یا از راه احتیاط طوری به وظیفه خود عمل نماید , كه یقین كند تكلیف خود را انجام داده است , مثلا اگر عده ای از مجتهدین عملی را حرام می دانند و عده دیگر می گویند حرام نیست , آن عمل را انجام ندهد , و اگر عملی را بعضی واجب و بعضی مستحب می دانند , آن را بجا آورد.

پس كسانی كه مجتهد نیستند و نمی توانند به احتیاط عمل كنند , واجب است از مجتهد تقلید نمایند.

2 - تقلید

در احكام: عمل كردن به دستور مجتهد است.

و از مجتهدی می توان تقلید كرد كه مرد , بالغ , عاقل , شیعه دوازده امامی , حلال زاده , زنده و عادل باشد.

و عادل كسی است كه كارهایی را كه بر او واجب است بجا آورد و كارهایی را كه بر او حرام است ترك كند.

و نشانه عدالت این است كه در ظاهر شخص خوبی باشد , كه اگر از اهل محل یا همسایگان او یا كسانی كه با او معاشرت دارند حال او را بپرسند خوبی او را تصدیق نمایند.

و در صورتی كه اختلاف فتوی بین مجتهدین در مسائل محل ابتلا ولو اجمالا معلوم باشد لازم است مجتهدی كه انسان از او تقلید می كند اعلم باشد یعنی در فهمیدن حكم خدا از تمام مجتهدهای زمان خود تواناتر باشد.

3 - مجتهد و اعلم را از سه راه می توان شناخت: (اول) آن كه خود انسان یقین كند , مثل آن كه از اهل علم باشد و بتواند مجتهد و اعلم را بشناسد.

(دوم) آن كه دو نفر عالم و عادل , كه می توانند مجتهد اعلم را تشخیص دهند , مجتهد بودن یا اعلم بودن كسی را تصدیق كنند به شرط آنكه دو نفر عالم و عادل دیگر با گفته آنان مخالفت ننمایند و ظاهر این است كه اجتهاد یا اعلمیت كسی به گفته یك نفر كه مورد وثوق انسان باشد نیز ثابت می شود.

(سوم) آن كه عده ای از اهل علم كه می توانند مجتهد و اعلم را تشخیص دهند , و از گفته آنان اطمینان پیدا می شود مجتهد بودن یا اعلم بودن كسی

را تصدیق كنند.

4 - اگر اختلاف بین دو مجتهد یا بیشتر در مسائل محل ابتلا ولو اجمالا معلوم و اعلم بودن بعضی از بعض دیگر نیز معلوم باشد , ولی شناختن شخص اعلم میسر نباشد احوط آن است كه شخص در همه مسائل میان فتاوای آنان - چنانچه ممكن است - احتیاط كند (اگر چه در مساله تفصیلی است كه مقام را گنجایش بیان آن نیست) و در صورتی كه احتیاط ممكن نباشد باید عمل او مطابق فتوای كسی باشد كه احتمال اعلم بودن او بیش از دیگری است و اگر احتمال اعلمیت هر دو یكسان است مخیر می باشد.

5 - به دست آوردن فتوی یعنی دستور مجتهد چهار راه دارد: (اول) شنیدن از خود مجتهد (دوم) شنیدن از دو نفر عادل كه فتوای مجتهد را نقل كنند (سوم) شنیدن از كسی كه انسان به گفته او اطمینان دارد.

(چهارم) دیدن در رساله مجتهد در صورتی كه انسان به درستی آن رساله اطمینان داشته باشد.

6 - تا انسان یقین نكند كه فتوای مجتهد عوض شده است , می تواند به آنچه در رساله او نوشته شده عمل نماید , و اگر احتمال دهد كه فتوای او عوض شده جستجو لازم نیست.

7 - اگر مجتهد اعلم در مساله ای فتوی دهد مقلد آن مجتهد یعنی كسی كه از او تقلید می كند نمی تواند در آن مساله به فتوای مجتهد دیگر عمل كند , ولی اگر فتوی ندهد و بفرماید احتیاط آن است كه فلان طور عمل شود , مثلا بفرماید احتیاط آن است كه در ركعت اول و دوم نماز بعد از سوره حمد یك سوره

تمام بخواند مقلد باید یا به این احتیاط كه احتیاط واجبش می گویند عمل كند و یا به فتوای مجتهد دیگری كه تقلیدش جائز است عمل نماید , پس اگر او فقط سوره حمد را كافی بداند می تواند سوره را ترك كند.

و همچنین است اگر مجتهد اعلم بفرماید مساله محل تامل یا محل اشكال است.

8 - اگر مجتهد اعلم بعد از آن كه در مساله ای فتوی داده یا پیش از آن احتیاط كند , مثلا بفرماید ظرف نجس را كه یك مرتبه در آب كر بشویند پاك می شود , اگر چه احتیاط آن است كه سه مرتبه بشویند , مقلد او می تواند عمل به احتیاط را ترك نماید و این را احتیاط مستحب می نامند.

9 - اگر مجتهدی كه انسان از او تقلید می كند از دنیا برود حكم بعد فوت او حكم زنده بودنش است , بنابر این اگر او اعلم از مجتهد زنده باشد باید - با علم به اختلاف در مسائل محل ابتلا ولو اجمالا - بر تقلید او باقی بماند , و چنانچه مجتهد زنده اعلم از او باشد باید به مجتهد زنده رجوع كند , و مراد از تقلید در صدر این مساله صرف التزام به متابعت از فتوای مجتهد معین است نه عمل كردن به دستور او.

10 - اگر در مساله ای به فتوای مجتهدی عمل كند , و بعد از مردن او در همان مساله بر حسب وظیفه اش به فتوای مجتهد زنده رفتار نماید , دوباره نمی تواند آن را مطابق فتوای مجتهدی كه از دنیا رفته است انجام دهد.

11 - مسائلی را

كه انسان غالبا به آنها احتیاج دارد واجب است یاد بگیرد.

12 - اگر برای انسان مساله ای پیش آید كه حكم آن را نمی داند لازم است احتیاط كند , یا این كه با شرائطی كه ذكر شد تقلید نماید , ولی چنانچه دسترسی به فتوای اعلم در آن مساله نداشته باشد هر چند مخالفت غیر اعلم با اعلم را اجمالا بداند جایز است از غیر اعلم تقلید نماید.

13 - اگر كسی فتوای مجتهدی را به شخص دیگری بگوید , چنانچه فتوای آن مجتهد عوض شود لازم نیست به او خبر دهد كه فتوای آن مجتهد عوض شده , ولی اگر بعد از گفتن فتوی بفهمد اشتباه كرده و گفته او موجب آن می شود كه آن شخص بر خلاف وظیفه شرعیش عمل كند , باید بنابر احتیاط لازم اشتباه را در صورت امكان برطرف كند.

14 - اگر مكلف مدتی اعمال خود را بدون تقلید انجام دهد , سپس از مجتهدی تقلید نماید , در صورتی كه آن مجتهد به صحت اعمال گذشته حكم نماید آن اعمال صحیح است و الا محكوم به بطلان است.

احكام طهارت

آب مطلق و مضاف

15 - آب یا مطلق است یا مضاف , آب مضاف آبی است كه آن را از چیزی بگیرند , مثل آب هندوانه و گلاب , یا با چیزی مخلوط باشد , مثل آبی كه به قدری با گل و مانند آن مخلوط شود , كه دیگر به آن آب نگویند , و غیر اینها آب مطلق است , و آن بر پنج قسم است: (اول) آب كر (دوم) آب قلیل (سوم) آب جاری (چهارم) آب باران (پنجم) آب چاه.

آب كر

16 - آب كر بنابر مشهور مقدار آبی است كه اگر در ظرفی كه درازا و پهنا و گودی آن هر یك سه وجب و نیم است بریزند آن ظرف را پر كند , بنابر این باید مجموع مكسر آن چهل و دو وجب و هفت هشتم وجب باشد , ولی ظاهر این است كه اگر سی و شش وجب باشد نیز كفایت می كند , و اما تعیین مقدار آب كر به حسب وزن خالی از اشكال نیست.

17 - اگر عین نجس مانند بول و خون یا چیزی كه نجس شده است مانند لباس نجس , به آب كر برسد , چنانچه آن آب , بو یا رنگ یا مزه نجاست را بگیرد , نجس می شود , و اگر تغییر نكند نجس نمی شود.

18 - اگر بو یا رنگ یا مزه آب كر به واسطه غیر نجاست تغییر كند نجس نمی شود.

19 - اگر عین نجس مانند خون یا آبی كه بیشتر از كر است برسد و بو یا رنگ یا مزه قسمتی از آن را تغییر دهد , چنانچه مقداری كه تغییر

نكرده كمتر از كر باشد تمام آب نجس می شود , و اگر به اندازه كر یا بیشتر باشد , فقط مقداری كه بو یا رنگ یا مزه آن تغییر كرده نجس است.

20 - آب فواره اگر متصل به كر باشد , آب نجس را پاك می كند ولی اگر قطره قطره روی آب نجس بریزد آن را پاك نمی كند , مگر آن كه چیزی روی فواره بگیرند , تا آب آن قبل از قطره قطره شدن به آب نجس متصل شود و بهتر این است كه آب فواره با آب نجس مخلوط گردد.

21 - اگر چیز نجس را زیر شیری كه متصل به كر است بشویند آبی كه از آن چیز می ریزد اگر متصل به كر باشد و بو یا رنگ یا مزه نجاست نگرفته باشد و عین نجاست هم در آن نباشد پاك است.

22 - اگر مقداری از آب كر یخ ببندد و باقی آن به قدر كر نباشد چنانچه نجاست به آن برسد نجس می شود , و هر مقدار از یخ هم آب شود نجس است.

23 - آبی كه به اندازه كر بوده , اگر انسان شك كند از كر كمتر شده یا نه , مثل آب كر است , یعنی نجاست را پاك می كند , و اگر نجاستی هم به آن برسد نجس نمی شود , و آبی كه كمتر از كر بوده و انسان شك دارد به مقدار كر شده یا نه حكم آب كمتر از كر را دارد.

24 - كر بودن آب , به دو راه ثابت می شود: (اول) آن كه خود انسان یقین

یا اطمینان كند (دوم) آن كه دو مرد عادل خبر دهند.

آب قلیل

25 - آب قلیل آبی است كه از زمین نجوشد و از كر كمتر باشد.

26 - اگر آب قلیل روی چیز نجس بریزد , یا چیز نجس به آن برسد نجس می شود.

ولی اگر با فشار روی چیز نجس بریزد , مقداری كه به آن چیز می رسد نجس است و مقداری كه به آن چیز نرسیده پاك است.

27 - آب قلیلی كه برای برطرف كردن عین نجاست روی چیز نجس ریخته شود و از آن جدا گردد نجس است , و همچنین آب قلیلی كه بعد از برطرف شدن عین نجاست برای آب كشیدن چیز نجس روی آن می ریزند و از آن جدا می شود مطلقا - بنابر احتیاط لازم - نجس است.

28 - آب قلیلی كه با آن مخرج بول و غایط را می شویند با پنج شرط چیزی را كه با آن ملاقات كند نجس نمی كند (اول) آن كه بو یا رنگ یا مزه نجاست نگرفته باشد (دوم) نجاستی از خارج به آن نرسیده باشد (سوم) نجاست دیگری مثل خون با بول یا غایط بیرون نیامده باشد (چهارم) ذره های غایط در آب پیدا نباشد (پنجم) بیشتر از مقدار معمول نجاست به اطراف مخرج نرسیده باشد.

آب جاری

1/28 - آب جاری آبی است كه از زمین بجوشد و جریان داشته باشد مانند آب چشمه و قنات.

29 - آب جاری اگر چه كمتر از كر باشد , چنانچه نجاست به آن برسد تا وقتی كه بو یا رنگ یا مزه آن به واسطه نجاست تغییر نكرده پاك است.

30 - اگر نجاستی به آب جاری برسد , مقداری از آن كه بو یا

رنگ یا مزه اش به واسطه نجاست تغییر كرده نجس است.

و طرفی كه متصل به چشمه است اگر چه كمتر از كر باشد پاك است.

و آبهای طرف دیگر نهر اگر به اندازه كر باشد یا به واسطه آبی كه تغییر نكرده به آب طرف چشمه متصل باشد , پاك وگرنه نجس است.

31 - آب چشمه ای كه جاری نیست ولی طوری است كه اگر از آن بردارند باز می جوشد , حكم آب جاری را ندارد , یعنی اگر نجاست به آن برسد و كمتر از كر باشد نجس می شود.

32 - آبی كه كنار نهر ایستاده و متصل به آب جاری است , حكم آب جاری را ندارد.

33 - چشمه ای كه مثلا در زمستان می جوشد و در تابستان از جوشش می افتد , فقط وقتی كه می جوشد حكم آب جاری را دارد.

34 - آب حوضچه حمام اگر كمتر از كر باشد , چنانچه به خزینه ای كه آبش به ضمیمه آب حوض به اندازه كر است متصل باشد و به ملاقات نجس بو یا رنگ یا مزه آن تغییر نكند نجس نمی شود.

35 - آب لوله های حمام و عمارات كه از شیرها و دوشها می ریزد اگر به ضمیمه حوضی كه متصل به آن است به قدر كر باشد حكم كر را دارد.

36 - آبی كه روی زمین جریان دارد ولی از زمین نمی جوشد , چنانچه كمتر از كر باشد و نجاست به آن برسد نجس می شود , اما اگر با فشار جاری باشد و نجاست به پایین آن برسد طرف بالای آن نجس نمی شود.

آب باران

37 -

چیزی كه نجس است و عین نجاست در آن نیست به هر جای آن یك مرتبه باران برسد پاك می شود مگر بدن و لباسی كه به بول نجس شده باشد كه در این دو بنابر احتیاط دو مرتبه لازم است و در فرش و لباس و مانند اینها فشار لازم نیست , البته باریدن دو سه قطره فایده ندارد بلكه باید طوری باشد كه بگویند باران می آید.

38 - اگر باران بر عین نجس ببارد و به جای دیگر ترشح كند , چنانچه عین نجاست همراه آن نباشد و بو یا رنگ یا مزه نجاست نگرفته باشد پاك است , پس اگر باران بر خون ببارد و ترشح كند , چنانچه ای ذره ای خون در آن باشد , یا آن كه بو یا رنگ یا مزه خون گرفته باشد نجس می باشد.

39 - اگر بر سقف عمارت یا روی بام آن عین نجاست باشد , تا وقتی باران به بام می بارد , آبی كه به چیز نجس رسیده و از سقف یا ناودان می ریزد پاك است , ولی بعد از قطع شدن باران اگر معلوم باشد آبی كه می ریزد , به چیز نجس رسیده است , نجس می باشد.

40 - زمین نجسی كه باران بر آن ببارد پاك می شود , و اگر باران بر زمین جاری شود و در حال باریدن به جای نجسی كه زیر سقف است برسد آن را نیز پاك می كند.

41 - خاك نجسی كه آب باران به وصف اطلاق همه اجزای آن را فرابگیرد پاك می شود.

42 - هرگاه آب باران در جایی جمع

شود , اگر چه كمتر از كر باشد در موقعی كه باران می آید حكم آب كر را دارد و چنانچه چیز نجس را در آن بشویند و آب بو یا رنگ یا مزه نجاست نگیرد آن چیز نجس پاك می شود.

43 - اگر بر فرش پاكی كه روی زمین نجس است باران ببارد و در حال باریدن از فرش به زمین برسد فرش نجس نمی شود و زمین هم پاك می گردد.

آب چاه

44 - آب چاهی كه از زمین می جوشد , اگر چه كمتر از كر باشد چنانچه نجاست به آن برسد , تا وقتی كه بو یا رنگ یا مزه آن به واسطه نجاست تغییر نكرده پاك است ولی مستحب است پس از رسیدن بعضی از نجاستها , مقداری كه در كتابهای مفصل گفته شده از آب آن بكشند.

45 - اگر نجاستی در چاه بریزد و بو یا رنگ یا مزه آب آن را تغییر دهد , چنانچه تغییر آب چاه از بین برود , پاك می شود , و بهتر این است كه با آبی كه از چاه می جوشد مخلوط گردد.

46 - اگر آب باران در گودالی جمع شود و كمتر از كر باشد , پس از ایستادن باران به رسیدن نجاست به آن نجس می شود.

احكام آبها

47 - آب مضاف كه معنی آن در مساله (15) گفته شد , چیز نجس را پاك نمی كند و وضو و غسل هم با آن باطل است.

48 - آب مضاف اگر چه به مقدار كر باشد اگر ذره ای نجاست به آن برسد نجس می شود , ولی چنانچه با فشار روی چیز نجس بریزد , مقداری كه به چیز نجس رسیده نجس است و مقداری كه نرسیده است پاك می باشد.

مثلا اگر گلاب را از گلابدان روی دست نجس بریزند , آنچه به دست رسیده نجس , و آنچه به دست نرسیده پاك است.

49 - اگر آب مضاف نجس طوری با آب كر یا جاری مخلوط شود , كه دیگر آب مضاف به آن نگویند پاك می شود.

50 - آبی كه مطلق بوده و

معلوم نیست كه به حد مضاف شدن رسیده یا نه , مثل آب مطلق است , یعنی چیز نجس را پاك می كند , و وضو و غسل هم با آن صحیح است.

و آبی كه مضاف بوده و معلوم نیست مطلق شده یا نه مثل آب مضاف است , یعنی چیز نجس را پاك نمی كند , و وضو و غسل هم با آن باطل است.

51 - آبی كه معلوم نیست مطلق است یا مضاف , و معلوم نیست كه قبلا مطلق یا مضاف بوده نجاست را پاك نمی كند , و وضو و غسل هم با آن باطل است.

و چنانچه نجاستی به آن برسد بنابر احتیاط لازم نجس می شود.

اگر چه به اندازه كر باشد.

52 - آبی كه عین نجاست مثل خون و بول به آن برسد و بو یا رنگ یا مزه آن را تغییر دهد , اگر چه كر یا جاری باشد نجس می شود بلكه اگر بو یا رنگ یا مزه آب , به واسطه نجاستی كه بیرون آن است عوض شود , مثلا مرداری كه پهلوی آب است بوی آن را تغییر دهد بنابر احتیاط لازم نجس می شود.

53 - آبی كه عین نجاست مثل خون و بول در آن ریخته و بو یا رنگ یا مزه آن را تغییر داده , چنانچه به كر یا جاری متصل شود , یا باران بر آن ببارد یا باد باران را در آن بریزد , یا آب باران از ناودان هنگام باریدن در آن جاری شود , و در تمام این صور چنانچه تغییر آن از بین برود پاك می شود.

ولی بنابر

اقوی باید آب باران یا كر یا جاری با آن مخلوط گردد.

54 - اگر چیز نجسی را در كر یا جاری تطهیر نمایند در شستنی كه با آن پاك می گردد آبی كه بعد از بیرون آوردن از آن می ریزد پاك است.

55 - آبی كه پاك بوده و معلوم نیست نجس شده یا نه , پاك است , و آبی كه نجس بوده و معلوم نیست پاك شده یا نه نجس است.

56 - نیم خورده سگ و خوك و كافر غیر كتابی بلكه كتابی نیز بنابر احتیاط مستحب نجس , و خوردن آن حرام است.

و نیم خورده حیوانات حرام گوشت پاك , و خوردن آن نسبت به غیر گربه مكروه می باشد.

احكام تخلی

57 - واجب است انسان وقت تخلی و مواقع دیگر , عورت خود را از كسانی كه مكلفند , اگر چه مثل خواهر و مادر با او محرم باشند , و همچنین از دیوانه و بچه اگر ممیز باشند یعنی خوب و بد را بفهمند بپوشاند ولی زن و شوهر لازم نیست عورت خود را از یكدیگر بپوشانند.

58 - لازم نیست با چیز مخصوصی عورت خود را بپوشاند.

و اگر مثلا با دست هم آن را بپوشاند كافی است.

59 - موقع تخلی باید بنابر احتیاط لازم طرف جلوی بدن یعنی شكم و سینه رو به قبله و پشت به قبله نباشد.

60 - اگر موقع تخلی طرف جلوی بدن كسی رو به قبله یا پشت به قبله باشد , و عورت خود را از قبله بگرداند كفایت نمی كند , و اگر جلوی بدن او رو به قبله یا پشت به قبله نباشد ,

احتیاط آن است كه عورت را رو به قبله یا پشت به قبله ننماید.

61 - احتیاط مستحب آن است كه طرف جلوی بدن در موقع استبراء كه احكام آن بعدا گفته می شود , و موقع تطهیر مخرج بول و غایط , رو به قبله و پشت به قبله نباشد.

62 - اگر برای آن كه نامحرم او را نبیند مجبور شود رو به قبله یا پشت به قبله بنشیند , بنابر احتیاط لازم باید پشت به قبله بنشیند و اگر ممكن نباشد باید رو به قبله بنشیند.

و همچنین است اگر از جهت دیگر ناچار باشد كه رو به قبله یا پشت به قبله بنشیند.

63 - احتیاط مستحب آن است كه بچه را در وقت تخلی رو به قبله یا پشت به قبله ننشانند.

ولی اگر خود بچه بنشیند , جلوگیری از او واجب نیست.

64 - در چهار جا تخلی حرام است: (اول) در كوچه های بن بست در صورتی كه صاحبانش اجازه نداده باشند.

(دوم) در ملك كسی كه اجازه تخلی نداده است.

(سوم) در جایی كه برای عده مخصوصی وقف شده است مثل بعضی از مدرسه ها.

(چهارم) روی قبر مؤمنین در صورتی كه بی احترامی به آنان باشد و همچنین هر جایی كه تخلی موجب هتك حرمت یكی از مقدسات دین یا مذهب شود.

65 - در سه صورت مخرج غایط فقط با آب پاك می شود.

(اول) آن كه با غایط نجاست دیگری مثل خون بیرون آمده باشد.

(دوم) آن كه نجاستی از خارج به مخرج غایط رسیده باشد.

(سوم) آن كه اطراف مخرج بیشتر از مقدار معمول آلوده شده باشد , و در غیر این سه صورت می توان

مخرج را با آب شست و یا به دستوری كه بعدا گفته می شود , با پارچه و سنگ و مانند اینها پاك كرد , اگر چه شستن با آب بهتر است.

66 - مخرج بول با غیر آب پاك نمی شود.

و در كر و جاری اگر بعد از برطرف شدن بول یك مرتبه بشویند كافی است , ولی با آب قلیل احتیاط مستحب آن است كه دو مرتبه شسته شود و سه مرتبه شستن بهتر است.

67 - اگر مخرج غایط را با آب بشویند , باید چیزی از غایط در آن نماند.

ولی باقی ماندن رنگ و بوی آن مانعی ندارد و اگر در دفعه اول طوری شسته شود كه ذره ای از غایط در آن نماند , دوباره شستن لازم نیست.

68 - با سنگ و كلوخ و پارچه و مانند اینها اگر خشك و پاك باشند می شود مخرج غایط را تطهیر كرد , و چنانچه رطوبت كمی داشته باشند كه به مخرج نرسد اشكال ندارد.

69 - مخرج غایط را اگر یك مرتبه با سنگ و كلوخ یا پارجه كاملا پاكیزه نماید كفایت می كند , ولی بهتر آن است كه سه مرتبه انجام دهد.

بلكه با سه قطعه هم باشد و اگر با سه مرتبه پاكیزه نشود باید به قدری اضافه نماید تا مخرج كاملا پاكیزه شود , ولی باقی ماندن ذره های كوچكی كه دیده نمی شود اشكال ندارد.

70 - پاك كردن مخرج غایط با چیزهایی كه احترام آنها لازم است مانند كاغذی كه اسم خدا و پیغمبران بر آن نوشته شده حرام است.

و پاك شدن مخرج با استخوان و سرگین محل اشكال است.

71

- اگر شك كند كه مخرج را تطهیر كرده یا نه , لازم است تطهیر نماید , اگر چه عادتا بعد از بول یا غایط فورا تطهیر می كرده.

72 - اگر بعد از نماز شك كند كه قبل از نماز , مخرج را تطهیر كرده یا نه نمازی كه خوانده صحیح است , ولی برای نمازهای بعدی باید تطهیر كند.

استبراء

73 - استبراء عمل مستحبی است كه مردها بعد از بیرون آمدن بول انجام می دهند , برای آنكه اطمینان كنند بول در مجری نمانده است.

و آن دارای اقسامی است و بهترین آنها این است كه بعد از قطع شدن بول , اگر مخرج غایط نجس شده , اول آن را تطهیر كنند , بعد سه دفعه با انگشت میانه دست چپ از مخرج غایط تا بیخ آلت بكشند , و بعد انگشت شست را روی آلت و انگشت پهلوی شست را زیر آن بگذارند و سه مرتبه تا ختنه گاه بكشند و پس از آن سه مرتبه سر آلت را فشار دهند.

74 - آبی كه گاهی بعد از ملاعبه و بازی كردن با زن از انسان خارج می شود و به آن (مذی) می گویند پاك است , و نیز آبی كه گاهی بعد از منی بیرون می آید و به آن (وذی) گفته می شود , و آبی كه گاهی بعد از بول بیرون می آید و به آن (ودی) می گویند اگر بول به آن نرسیده باشد پاك است.

و چنانچه انسان بعد از بول استبراء كند و بعد آبی از او خارج شود , و شك كند كه بول است یا یكی

از این سه آب پاك می باشد.

75 - اگر انسان شك كند كه استبراء كرده یا نه و رطوبتی از او بیرون آید كه نداند پاك است یا نه , نجس می باشد.

و چنانچه وضو گرفته باشد باطل می شود.

ولی اگر شك كند استبرایی كه كرده درست بوده یا نه و رطوبتی از او بیرون آید كه نداند پاك است یا نه پاك می باشد و وضو را هم باطل نمی كند.

76 - كسی كه استبراء نكرده اگر به واسطه آنكه مدتی از بول كردن او گذشته اطمینان كند بول در مجری نمانده است و رطوبتی ببیند و شك كند كه پاك است یا نه , آن رطوبت پاك می باشد و وضو را هم باطل نمی كند.

77 - اگر انسان بعد از بول استبراء كند و وضو بگیرد , چنانچه بعد از وضو رطوبتی ببیند كه بداند یا بول است یا منی , واجب است احتیاطا غسل كند و وضو هم بگیرد.

ولی اگر وضو نگرفته باشد فقط گرفتن وضو كافی است.

78 - برای زن استبراء از بول نیست و اگر رطوبتی ببیند و شك كند كه بول است یا نه پاك می باشد , و وضو و غسل او را هم باطل نمی كند.

مستحبات و مكروهات تخلی

79 - مستحب است در موقع تخلی جایی بنشیند كه كسی او را نبیند و موقع وارد شدن بجای تخلی اول پای چپ , و موقع بیرون آمدن , اول پای راست را بگذارد , و همچنین مستحب است در حال تخلی سر را بپوشاند و سنگینی بدن را بر پای چپ بیندازد.

80 - نشستن روبروی خورشید و ماه ,

در موقع تخلی مكروه است ولی اگر عورت خود را به وسیله ای بپوشاند مكروه نیست.

و نیز در موقع تخلی نشستن روبروی باد و در جاده و خیابان و كوچه و در خانه و زیر درختی كه میوه می دهد و چیز خوردن و توقف زیاد و تطهیر كردن با دست راست مكروه می باشد.

و همچنین است حرف زدن در حال تخلی , ولی اگر ناچار باشد یا ذكر خدا بگوید اشكال ندارد.

81 - ایستاده بول كردن و بول كردن در زمین سخت , و سوراخ جانوران , و در آب , خصوصا آب , ایستاده مكروه است.

82 - خودداری كردن از بول و غایط مكروه است.

و اگر برای بدن ضرر كلی داشته باشد حرام است.

83 - مستحب است انسان پیش از نماز و پیش از خواب و پیش از جماع و بعد از بیرون آمدن منی بول كند.

نجاسات

نجاسات

84 - نجاسات ده چیز است: اول: بول , دوم: غایط , سوم: منی , چهارم: مردار , پنجم: خون , ششم و هفتم: سگ و خوك , هشتم: كافر , نهم: شراب , دهم: عرق حیوان نجاستخوار.

بول و غایط

85 - بول و غایط انسان و هر حیوان حرام گوشتی كه خون جهنده دارد یعنی اگر رگ آن را ببرند خون از آن جستن می كند , نجس است , و غایط حیوان حرام گوشتی كه خون آن جستن نمی كند مثل ماهی حرام گوشت , و همچنین فضله حیوانات كوچك مثل پشه و مگس كه گوشت ندارند پاك است , ولی از بول حیوان حرام گوشت كه خون جهنده ندارد باید بنابر احتیاط لازم اجتناب كرد.

86 - بول و فضله پرندگان حرام گوشت پاك و بهتر اجتناب از آنهاست.

87 - بول و غایط حیوان نجاستخوار نجس است و همچنین است بول و غایط بچه بزی كه شیر خوك خورده به تفصیلی كه خواهد آمد یا حیوان چهارپایی كه انسان با آن نزدیكی نموده است.

منی

88 - منی انسان و هر حیوانی كه خون جهنده دارد نجس است , هر چند - بنابر احتیاط لازم - حلال گوشت باشد.

مردار

89 - مردار انسان و هر حیوانی كه خون جهنده دارد نجس است , چه خودش مرده باشد , یا به غیر دستوری كه در شرع معین شده آن را كشته باشند.

و ماهی چون خون جهنده ندارد , اگرچه در آب بمیرد پاك است.

90 - چیزهایی از مردار مثل پشم و مو و كرك و استخوان و دندان كه روح ندارند پاك است.

91 - اگر از بدن انسان یا حیوانی كه خون جهنده دارد در حالی كه زنده است گوشت یا چیز دیگری را كه روح دارد جدا كنند.

نجس است.

92 - اگر پوستهای مختصر لب و جاهای دیگر بدن را بكنند پاك است.

93 - تخم مرغ كه از شكم مرغ مرده بیرون می آید پاك است , ولی ظاهر آن را باید آب كشید.

94 - اگر بره و بزغاله پیش از آن كه علفخوار شوند بمیرند , پنیر مایه ای كه در شیردان آنها می باشد پاك است.

ولی ظاهر آن را باید آب كشید.

95 - دواجات روان , عطر , روغن , واكس و صابون كه از خارجه می آورند , اگر انسان یقین به نجاست آنها نداشته باشد پاك است.

96 - گوشت , پیه و چرمی كه احتمال آن برود كه از حیوانی است كه به دستور شرع كشته شده پاك است , ولی اگر از دست كافر گرفته شود یا اینكه دست مسلمانی باشد كه از كافر گرفته و رسیدگی نكرده كه از حیوانی است كه به دستور شرع

كشته شده یا نه , خوردن آن گوشت و پیه حرام است , ولی نماز در آن چرم جایز است , و اما آنچه از بازار مسلمانها یا از مسلمانی گرفته شود و معلوم نباشد كه از كافر گرفته شده , یا این كه احتمال آن برود كه تحقیق كرده اگرچه از كافر گرفته باشد خوردن آن گوشت و پیه نیز جایز است.

خون

97 - خون انسان و هر حیوانی كه خون جهنده دارد یعنی حیوانی كه اگر رگ آن را ببرند خون از آن جستن می كند نجس است , پس خون حیوانی كه مانند ماهی و پشه خون جهنده ندارد پاك می باشد.

98 - اگر حیوان حلال گوشت را به دستوری كه در شرع معین شده بكشند و خون آن به مقدار لازم بیرون آید خونی كه در بدنش می ماند پاك است ولی اگر به علت نفس كشیدن یا به واسطه این كه سر حیوان در جای بلند بوده خون به بدن حیوان برگردد , آن خون نجس است.

99 - احتیاط مستحب آن است كه از تخم مرغی كه ذره ای خون در آن می باشد اجتناب شود و اگر خون در زرده باشد تا پوست نازك روی آن پاره نشده سفیده بدون اشكال پاك است.

100 - خونی كه گاهی موقع دوشیدن شیر دیده می شود نجس است و شیر را نجس می كند.

101 - اگر خونی كه از لای دندانها می آید , به واسطه مخلوط شدن با آب دهان از بین برود , اجتناب از آب دهان لازم نیست.

102 - خونی كه به واسطه كوبیده شدن , زیر ناخن یا

زیر پوست می میرد , اگر طوری شود كه دیگر به آن خون نگویند پاك و اگر به آن خون بگویند و ظاهر گردد نجس است.

پس چنانچه ناخن یا پوست سوراخ شود اگر بیرون آوردن خون و تطهیر محل جهت وضو یا غسل مشقت زیاد دارد باید تیمم نماید.

103 - اگر انسان نداند كه خون زیر پوست مرده یا گوشت به واسطه كوبیده شدن به آن حالت درآمده پاك است.

104 - اگر موقع جوشیدن غذا ذره ای خون در آن بیفتد , تمام غذا و ظرف آن بنابر احتیاط لازم نجس می شود , و جوشیدن و حرارت و آتش پاك كننده نیست.

105 - زردابه ای كه در حال بهبودی زخم در اطراف آن پیدا می شود , اگر معلوم نباشد كه با خون مخلوط است , پاك می باشد.

سگ و خوك

106 - سگ و خوكی كه در خشكی زندگی می كنند حتی مو و استخوان و پنجه و ناخن و رطوبتهای آنها نجس است , ولی سگ و خوك دریایی پاك است.

كافر

107 - كافر یعنی كسی كه معترف به خدا یا به یگانگی او نباشد و همچنین غلاة (یعنی آنهایی كه یكی از ائمه علیهم السلام را خدا خوانده یا بگویند خدا در او حلول كرده است) و خوارج و نواصب (یعنی آنهایی كه به ائمه علیهم السلام اظهار دشمنی می نمایند) نجسند , و همچنین است كسی كه نبوت یا یكی از ضروری دین (یعنی چیزی را كه مثل نماز و روزه مسلمانان جزء دین اسلام می دانند) چنانچه بداند آن چیز ضروری دین است منكر شود.

و اما اهل كتاب (یعنی یهود و نصاری و مجوس) كه پیغمبری حضرت خاتم الانبیاء محمد ابن عبداللّه صلی اللّه علیه و آله و سلم را قبول ندارند نیز بنابر مشهور نجس می باشند ولی حكم به طهارت آنان دور نیست اگر چه اجتناب از آنها بهتر است.

108 - تمان بدن كافر حتی مو و ناخن و رطوبتهای او نجس است.

109 - اگر پدر و مادر و جد و جده بچه نا بالغ كافر باشند آن بچه هم نجس است , مگر در صورتی كه ممیز و مظهر اسلام باشد , و اگر یكی از اینها مسلمان باشد بتفصیلی كه در مساله 217 خواهد آمد بچه پاك است.

110 - كسی كه معلوم نیست مسلمان است یا نه و نشانه ای هم بر اسلامش نباشد , پاك می باشد , ولی احكام دیگر مسلمان را ندارد , مثلا

نمی تواند زن مسلمان بگیرد و باید در قبرستان مسلمانان دفن نشود.

111 - شخصی كه به یكی از دوازده امام علیهم السلام از روی دشمنی دشنام دهد , نجس است.

شراب

112 - شراب نجس است , و بنابر احتیاط مستحب هر چیزی كه انسان را مست می كند , چنانچه به خودی خود روان باشد نیز نجس است , و اگر مثل بنگ و حشیش (چرس) روان نباشد پاك است اگرچه چیزی در آن بریزند كه روان شود.

113 - الكل صنعتی كه برای رنگ كردن در و پنجره و میز و صندلی و مانند اینها به كار می برند تمام اقسامش پاك می باشد.

114 - اگر انگور و آب انگور به خودی خود یا به واسطه پختن جوش بیاید , پاك , ولی خوردن آن حرام است

115 - خرما و مویز و كشمش و آب آنها اگر چه جوش بیایند پاك و خوردن آنها حلال است.

116 - فقاع كه از جو گرفته می شود و به آن آب جو می گویند حرام است , ولی نجاست آن خالی از اشكال نیست , و غیر فقاع مانند آبی كه به دستور طبیب از جو می گیرند , و به آن ماء الشعیر می گویند پاك می باشد.

عرق حیوان نجاستخوار

117 - عرق شتر نجاستخوار و هر حیوانی كه به خوردن نجاست انسان عادت كرده نجس است.

118 - عرق جنب از حرام پاك است , و بنابر احتیاط مستحب نماز با آن نخوانند , و نزدیكی با زن در حال حیض با علم به حال او حكم جنابت از حرام را دارد.

119 - اگر انسان در اوقاتی كه نزدیكی با زن حرام است مثلا در روز ماه رمضان با زن خود نزدیكی كند عرق او حكم عرق جنب از حرام را ندارد.

120 - اگر جنب از حرام عوض

غسل تیمم نماید و بعد از تیمم عرق كند , حكم آن عرق , حكم عرق قبل از تیمم است.

121 - اگر كسی از حرام جنب شود , و بعد با حلال خود نزدیكی كند , احتیاط مستحب آن است كه در نماز از عرق خود اجتناب نماید , و چنانچه اول با حلال خود نزدیكی كند و بعد مرتكب حرام شود عرق او حكم عرق جنب از حرام را ندارد.

راه ثابت شدن نجاست

122 - نجاست هر چیزی از سه راه ثابت می شود: اول: آن كه خود انسان یقین یا اطمینان كند كه آن چیز نجس است , و اگر گمان داشته باشد چیزی نجس است لازم نیست از آن اجتناب نماید.

بنابراین غذا خوردن در قهوه خانه ها و میهمانخانه هایی كه مردمان لا ابالی و كسانی كه پاكی و نجسی را مراعات نمی كنند در آنها غذا می خورند , اگر انسان اطمینان نداشته باشد غذایی را كه برای او آورده اند نجس است اشكال ندارد.

دوم: آن كه كسی كه چیزی در اختیار او است بگوید آن چیز نجس است و متهم نباشد , مثلا همسر یا نوكر یا كلفت انسان نسبت به ظرف یا چیز دیگری كه در اختیار او است بگوید نجس می باشد.

سوم آن كه دو مرد عادل بگویند چیزی نجس است , به شرط آن كه مورد شهادت آنان سبب نجاست باشد.

123 - اگر به واسطه ندانستن مساله , نجس بودن و پاك بودن چیزی را نداند , مثلا نداند فضله موش پاك است یا نه , باید مساله را بپرسد , ولی اگر با اینكه مساله را می داند ,

در چیزی شك كند كه پاك است یا نه , مثلا شك كند آن چیز خون است یا نه , یا نداند كه خون پشه است یا خون انسان , پاك می باشد , و وارسی كردن یا پرسیدن لازم نیست.

124 - چیز نجسی كه انسان شك دارد پاك شده یا نه , نجس است , و چیز پاك را اگر شك كند نجس شده یا نه , پاك است.

و اگر هم بتواند نجس بودن یا پاك بودن آن را بفهمد لازم نیست وارسی كند.

125 - اگر بداند یكی از دو ظرف یا دو لباسی كه از هر دوی آنها استفاده می كند نجس شده و نداند كدام است , باید از هر دو اجتناب كند ولی اگر مثلا نمی داند لباس خودش نجس شده یا لباسی كه از تصرف او خارج بوده و مال دیگری می باشد , لازم نیست از لباس خودش اجتناب نماید.

چیز پاك چگونه نجس می شود

126 - اگر چیز پاك به چیز نجس برسد و هر دو یا یكی از آنها به طوری تر باشد كه تری یكی به دیگری برسد , چیز پاك نیز نجس می شود , و همچنین اگر به چیز سومی با همان رطوبت برسد نجسش می كند , و مشهور فرموده اند كه متنجس به طور مطلق منجس است , ولی این حكم با تعدد واسطه محل اشكال است.

بلكه حكم بطهارت خالی از قوت نیست (مثال) در صورتی كه دست راست به بول متنجس شود , آنگاه آن دست با رطوبت با دست چپ ملاقات كند این ملاقات موجب نجاست دست چپ خواهد بود , و اگر دست چپ

بعد از خشكیدن با لباس مرطوب مثلا ملاقات كند لباس نیز نجس می شود ولی اگر آن لباس با چیز دیگری با رطوبت ملاقات كند حكم به نجاست آن چیز نمی شود.

و اگر تری به قدری كم باشد كه به دیگری نرسد چیزی كه پاك بوده نجس نمی شود اگرچه به عین نجس برسد.

127 - اگر چیز پاكی به چیز نجس برسد , و انسان شك كند كه هر دو یا یكی از آنها تر بوده یا نه , آن چیز پاك نجس نمی شود.

128 - دو چیزی كه انسان نمی داند كدام پاك و كدام نجس است اگر چیز پاكی با رطوبت بعدا به یكی از آنها برسد اجتناب از آن لازم نیست مگر در بعضی از موارد مثل آنكه حالت سابقه در هر دو نجاست باشد و یا آنكه با طرف دیگر هم چیز پاك دیگری با رطوبت ملاقات كند.

129 - زمین و پارچه و مانند اینها اگر رطوبت داشته باشد , هر قسمتی كه نجاست به آن برسد نجس می شود , و جاهای دیگر آن پاك است و همچنین است خیار و خربزه و مانند اینها.

130 - هرگاه شیره و روغن و مانند اینها طوری باشد كه اگر مقداری از آن را بردارند جای آن خالی نمی ماند , همین كه یك نقطه از آن نجس شد , تمام آن نجس می شود.

ولی اگر طوری باشد كه جای آن در موقع برداشتن خالی بماند , اگر چه بعد پر شود , فقط جایی كه نجاست به آن رسیده نجس می باشد پس اگر فضله موش در آن بیفتد جایی كه فضله

افتاده نجس و بقیه پاك است.

131 - اگر مگس یا حیوانی مانند آن روی چیز نجسی كه تر است بنشیند , و بعد روی چیز پاكی كه آن هم تر است بنشیند , چنانچه انسان بداند نجاست همراه آن حیوان بوده , چیز پاك نجس می شود , و اگر نداند پاك است.

132 - اگر جایی از بدن كه عرق دارد نجس شود , و عرق از آنجا به جای دیگر برود , هر جا كه عرق به آن برسد نجس می شود , و اگر عرق به جای دیگر نرود جاهای دیگر بدن پاك است.

133 - اخلاط غلیظی كه از بینی یا گلو می آید , اگر خون داشته باشد جایی كه خون دارد نجس و بقیه آن پاك است.

پس اگر به بیرون دهان یا بینی برسد مقداری كه انسان یقین دارد جای نجس اخلاط به آن رسیده نجس است , و محلی را كه شك دارد جای نجس به آن رسیده یا نه پاك می باشد.

134 - اگر آفتابه ای را كه ته آن سوراخ است روی زمین نجس بگذارند , چنانچه از جریان بیفتد و آب زیر آن جمع گردد كه با آب آفتابه یكی حساب شود , آب آفتابه نجس می شود , ولی اگر آب آفتابه با فشار جریان داشته باشد نجس نمی شود.

135 - اگر چیزی داخل بدن شود و به نجاست برسد , در صورتی كه بعد از بیرون آمدن آلوده به نجاست نباشد پاك است.

پس اگر اسباب اماله یا آب آن در مخرج غایط وارد شود , یا سوزن و چاقو و مانند اینها در بدن فرو

رود و بعد از بیرون آمدن به نجاست آلوده نباشد نجس نیست.

و همچنین است آب دهان و بینی اگر در داخل به خون برسد و بعد از بیرون آمدن به خون آلوده نباشد.

احكام نجاسات

136 - نجس كردن خط و ورق قرآن در صورتی كه مستلزم هتك حرمت باشد بی اشكال حرام است و اگر نجس شود باید فورا آن را آب بكشند.

بلكه بنابر احتیاط واجب در غیر فرض هتك نیز نجس كردن آن حرام و آب كشیدن واجب است.

137 - اگر جلد قرآن نجس شود در صورتی كه بی احترامی به قرآن باشد باید آنرا آب بكشند.

138 - گذاشتن قرآن روی عین نجس مانند خون و مردار اگر چه آن عین نجس خشك باشد در صورتی كه بی احترامی به قرآن باشد حرام است.

139 - نوشتن قرآن با مركب نجس اگر چه یك حرف آن باشد حكم نجس كردن آنرا دارد , و اگر نوشته شود باید آن را آب بكشند یا به واسطه تراشیدن و مانند آن كاری كنند كه از بین برود.

140 - در صورتی كه دادن قرآن به كافر مستلزم هتك باشد حرام و گرفتن قرآن از او واجب است.

141 - اگر ورق قرآن یا چیزی كه احترام آن لازم است , مثل كاغذی كه اسم خدا یا پیغمبر یا امام بر آن نوشته شده , در مستراح بیفتد , بیرون آوردن و آب كشیدن آن اگر چه خرج داشته باشد واجب است.

و اگر بیرون آوردن آن ممكن نباشد , باید به آن مستراح نروند تا یقین كنند آن ورق پوسیده است.

و نیز اگر تربت در مستراح بیفتد و بیرون آوردن آن

ممكن نباشد.

باید تا وقتی كه یقین نكرده اند كه به كلی از بین رفته به آن مستراح نروند.

142 - خوردن و آشامیدن چیز متنجس حرام است , و همچنین است خوراندن آن به دیگری , ولی خوراندن آن به طفل یا دیوانه ظاهرا جایز است , و اگر خود طفل یا دیوانه غذای نجس را بخورد یا با دست نجس غذا را نجس كند و بخورد لازم نیست از او جلوگیری كنند.

143 - فروختن و عاریه دادن چیز نجسی كه قابل پاك شدن است اشكال ندارد ولی لازم است كه نجس بودن آن را به طرف بگوید , به دو شرط (اول) آن كه طرف در معرض آن باشد كه در مخالفت حكم الزامی واقع شود مثل اینكه او را در خوردن یا آشامیدن استعمال نماید و اگر این چنین نباشد لازم نیست بگوید مثلا نجس بودن لباسی را كه طرف با آن نماز می خواند لازم نیست به او بگوید زیرا پاك بودن لباس شرط واقعی نیست.

(دوم) آنكه احتمال بدهد كه طرف به گفته او ترتیب اثر دهد و اما اگر بداند كه ترتیب اثر نمی دهد گفتن لازم نیست.

144 - اگر انسان ببیند كسی چیز نجسی را می خورد یا با لباس نجس نماز می خواند لازم نیست به او بگوید.

145 - اگر جایی از خانه یا فرش كسی نجس باشد و ببیند بدن یا لباس یا چیز دیگر كسانی كه وارد خانه او می شوند با رطوبت به جای نجس رسیده است چنانچه او موجب این امر شده باشد باید با دو شرطی كه در مساله پیش گذشت به آنان بگوید.

146 -

اگر صاحب خانه در بین غذا خوردن بفهمد غذا نجس است باید - با شرط دومی كه گذشت - به مهمانها بگوید , و اما اگر یكی از مهمانها بفهمد لازم نیست به دیگران خبر دهد ولی چنانچه طوری با آنها معاشرت دارد كه به واسطه نجس بودن آنان خود از جهت ابتلای به نجاست مبتلا به مخالفت حكم الزامی می شود باید به آنان بگوید.

147 - اگر چیزی را كه عاریه كرده نجس شود باید صاحبش را از نجس شدن آن به دو شرطی كه در مساله 143 گذشت آگاه كند.

148 - اگر بچه بگوید چیزی نجس است , یا چیزی را آب كشیده نباید حرف او را قبول كرد.

ولی بچه ای كه تكلیفش نزدیك است اگر بگوید چیزی را آب كشیدم , در صورتی كه آن چیز در تصرف او باشد یا گفته اش مورد اطمینان باشد قبول می شود , و همچنین اگر بگوید چیزی نجس است.

مطهرات

مطهرات

149 - دوازده چیز نجاست را پاك می كند , و آنها را مطهرات گویند: اول آب , دوم زمین , سوم آفتاب , چهارم استحاله , پنجم انقلاب , ششم انتقال , هفتم اسلام , هشتم تبعیت , نهم برطرف شدن عین نجاست , دهم استبراء حیوان نجاستخوار , یازدهم غایب شدن مسلمان , دوازدهم خارج شدن خون از ذبیحه , و احكام اینها به طور تفصیل در مسایل آینده گفته می شود.

آب

150 - آب با چهار شرط چیز نجس را پاك می كند: اول آنكه مطلق باشد , پس آب مضاف مانند گلاب و عرق بید چیز نجس را پاك نمی كند.

دوم آنكه پاك باشد.

سوم آنكه وقتی چیز نجس را می شویند آب مضاف نشود , و در شستنی كه بعد از آن , شستن دیگر لازم نیست باید بو یا رنگ یا مزه نجاست هم نگیرد , و در غیر آن شستن تغییر ضرر ندارد , مثلا چیزی را به آب كر یا قلیل بشوید , و دو دفعه شستن در او لازم باشد , در دفعه اول اگر چه تغییر كند , و در دفعه دوم به آبی تطهیر كند كه تغییر نكند پاك می شود.

چهارم آنكه بعد از آب كشیدن چیز نجس اجزاء كوچك عین نجاست در آن نباشد.

و پاك شدن چیز نجس به آب قلیل یعنی آب كمتر از كر شرطهای دیگری هم دارد كه بعدا گفته می شود.

151 - توی ظرف نجس را با آب قلیل باید سه مرتبه شست , و همچنین با آب كر و جاری بنابر احتیاط واجب , و ظرفی را كه سگ

از آنها آب یا چیز روان دیگر خورده باید اول با خاك پاك خاك مالی كرد سپس خاك او را زایل نموده و بعد دو مرتبه با آب قلیل یا كر یا جاری شست , و همچنین ظرفی را كه سگ لیسیده اگر در آن چیزی باقیمانده باشد , باید پیش از شستن خاك مالی كرد و اگر آب دهان سگ در ظرفی بریزد بنابر احتیاط لازم باید آن را خاك مالی كرد و بعد سه مرتبه با آب شست.

152 - اگر دهانه ظرفی كه سگ دهن زده تنگ باشد باید خاك را در آن بریزند و با شدت حركت دهند تا خاك به همه آن ظرف برسد , و بعد به ترتیبی كه ذكر شد بشویند.

153 - ظرفی را كه خوك بلیسد یا از آن چیز روانی بخورد , یا اینكه در او موش صحرایی مرده باشد , با آب قلیل یا كر یا جاری باید هفت مرتبه شست و لازم نیست آن را خاك مالی كنند.

154 - ظرفی را كه به شراب نجس شده , باید سه مرتبه بشویند و فرقی بین آب قلیل و كر و جاری نیست.

155 - كوزه ای كه از گل نجس ساخته شده و یا آب نجس در آن فرو رفته اگر در آب كر یا جاری بگذارند , بهر جای آن كه آب برسد پاك می شود.

و اگر بخواهند باطن آن هم پاك شود , باید به قدری در آب كر یا جاری بماند كه آب به تمام آن فرو رود , و اگر ظرف رطوبتی داشته باشد كه از رسیدن آب به باطن آن مانع باشد

باید خشكش نمایند , و بعدا در آب كر یا جاری بگذارند.

156 - ظرف نجس را با آب قلیل دو قسم می شود آب كشید: یكی آنكه سه مرتبه پر كنند و خالی كنند , دیگر آنكه سه دفعه قدری آب در آن بریزند و در هر دفعه آب را طوری در آن بگردانند كه به جاهای نجس آن برسد و بیرون بریزند.

157 - اگر ظرف بزرگی مثل پاتیل و خمره نجس شود , چنانچه سه مرتبه آن را از آب پر كنند و خالی كنند پاك می شود.

و همچنین است اگر سه مرتبه از بالا آب در آن بریزند , به طوری كه تمام اطراف آن را بگیرد , و در هر دفعه آبی كه ته آن جمع می شود بیرون آورند و احتیاط مستحب آن است كه در مرتبه دوم و سوم ظرفی را كه با آن آبها را بیرون می آورند آب بكشند.

158 - اگر مس نجس و مانند آن را آب كنند و آب بكشند , ظاهرش پاك می شود.

159 - تنوری كه به بول نجس شده است , اگر یك مرتبه از بالا آب در آن بریزند , به طوری كه تمام اطراف آن را بگیرد پاك می شود , و احتیاط مستحب آن است كه این كار را دو مرتبه انجام دهند.

و در غیر بول اگر پس از برطرف شدن نجاست یك مرتبه به دستوری كه گفته شد آب در آن بریزند كافی است.

و بهتر است كه گودالی ته آن بكنند تا آبها در آن جمع شود و بیرون بیاورند بعد آن گودال را با خاك پاك پر كنند.

160

- اگر چیز نجس را یك مرتبه در آب كر یا جاری فرو برند كه آب به تمام جاهای آن برسد , پاك می شود.

و در فرش و لباس و مانند اینها فشار یا مانند آن از مالیدن یا لگد كردن لازم نیست , و در صورتی كه بدن یا لباس متنجس به بول باشد در كر نیز دو مرتبه شستن لازم است.

161 - اگر بخواهند چیزی را كه به بول نجس شده با آب قلیل آب بكشند , چنانچه یك مرتبه آب روی آن بریزند و از آن جدا شود , در صورتی كه بول در آن چیز نمانده باشد پاك می شود مگر در لباس و بدن كه باید دو مرتبه روی آنها آب بریزند تا پاك شوند و در هر حال در شستن لباس و فرش و مانند اینها با آب قلیل باید فشار دهند تا غساله آن بیرون آید.

(و غساله آبی است كه معمولا در وقت شستن و بعد از آن از چیزی كه شسته می شود , خود به خود یا به وسیله فشار می ریزد).

162 - اگر چیزی به بول پسر یا دختر شیر خواری كه غذا خور نشده و بنابر احتیاط كمتر از دو سال دارد نجس شود , چنانچه یك مرتبه آب روی آن بریزند كه به تمام جاهای نجس آن برسد پاك می شود , ولی احتیاط مستحب آن است كه یك مرتبه دیگر هم آب روی آن بریزند.

و در لباس و فرش و مانند اینها فشار لازم نیست.

163 - اگر چیزی به غیر بول نجس شود , چنانچه با برطرف كردن نجاست یك مرتبه آب

قلیل روی آن بریزند و از آن جدا شود پاك می گردد ولی لباس و مانند آن را باید فشار دهند تا غساله آن بیرون آید.

164 - اگر حصیر نجس را كه با نخ بافته شده در آب كر یا جاری فرو برند بعد از برطرف شدن عین نجاست پاك می شود ولی اگر بخواهند آن را با آب قلیل آب بكشند باید به هر طور كه ممكن است - اگر چه با لگد كردن باشد - فشار دهند تا غساله آن جدا شود.

165 - اگر ظاهر گندم و برنج و صابون و مانند اینها نجس شود به فرو بردن در كر و جاری پاك می گردد , و اگر باطن آنها نجس شود چنانچه آب كر یا جاری به وصف اطلاق به باطن آنها برسد پاك می شوند ولی ظاهرا در صابون و مانند آن هیچ گاه آب مطلق به باطن نمی رسد.

166 - اگر انسان شك كند كه آب نجس به باطن صابون رسیده یا نه باطن آن پاك است.

167 - اگر ظاهر برنج و گوشت یا چیزی مانند اینها نجس شده باشد چنانچه آن را در كاسه پاك و مانند آن بگذارند و یك مرتبه آب روی آن بریزند و خالی كنند پاك می شود و اگر در ظرف نجس بگذارند باید سه مرتبه این كار را انجام دهند در این صورت ظرف هم پاك می شود , و اگر بخواهند لباس و مانند آن را كه فشار لازم دارد در ظرفی بگذارند و آب بكشند , باید در هر مرتبه ای كه آب روی آن می ریزند آن را فشار دهند

و ظرف را كج كنند تا غساله ای كه در آن جمع شده بیرون بریزد.

168 - لباس نجسی را كه به نیل و مانند آن رنگ شده اگر در آب كر یا جاری فروبرند و آب پیش از آنكه به واسطه رنگ پارچه مضاف شود به تمام آن برسد لباس پاك می شود و اگر با آب قلیل بشویند , چنانچه موقع فشار دادن , آب مضاف از آن بیرون نیاید پاك می شود.

169 - اگر لباسی را در كر یا جاری آب بكشند , و بعد مثلا لجن آب در آن ببینند چنانچه احتمال ندهند كه جلوگیری از رسیدن آب كرده آن لباس پاك است.

170 - اگر بعد از آب كشیدن لباس و مانند آن خورده گل یا صابون در آن دیده شود چنانچه احتمال بدهند كه جلوگیری از رسیدن آب كرده آن لباس پاك ولی اگر آب نجس به باطن گل یا صابون رسیده باشد ظاهر گل و صابون پاك و باطن آنها نجس است.

171 - هر چیز نجس , تا عین نجاست را از آن برطرف نكنند پاك نمی شود.

ولی اگر بو یا رنگ نجاست در آن مانده باشد اشكال ندارد , پس اگر خون را از لباس برطرف كنند و لباس را آب بكشند و رنگ خون در آن بماند پاك می باشد , اما چنانچه به واسطه بو یا رنگ یقین كنند یا احتمال دهند كه ذره های نجاست در آن چیز مانده نجس است.

172 - اگر نجاست بدن را در آب كر یا جاری برطرف كنند بدن پاك می شود , مگر آنكه بدن به بول نجس شده باشد

كه در این صورت به یك مرتبه پاك نمی شود , ولی بیرون آمدن و دو مرتبه در آب رفتن لازم نیست بلكه اگر در زیر آب به آن محل دست بكشند كه دو مرتبه آب به بدن برسد كفایت می كند.

173 - غذای نجس كه لای دندانها مانده اگر آب در دهان بگردانند و به تمام غذای نجس برسد پاك می شود.

174 - اگر موی سر و صورت را با آب قلیل آب بكشند چنانچه مو انبوه نباشد برای جدا شدن غساله لازم نیست فشار دهند زیرا به مقدار متعارف خود به خود جدا می شود.

175 - اگر جایی از بدن یا لباس را با آب قلیل آب بكشند , اطراف آنجا كه متصل به آن است و معمولا موقع آب كشیدن آب به آنها سرایت می كند , با پاك شدن جای نجس پاك می شود , به این معنی كه آب كشیدن اطراف مستقلا لازم نیست بلكه اطراف و محل نجس به آب كشیدن با هم پاك می شوند , و همچنین است اگر چیز پاكی را پهلوی چیز نجس بگذارند و روی هر دو آب بریزند.

پس اگر برای آب كشیدن یك انگشت نجس روی همه انگشتها آب بریزند و آب نجس و همچنین آب پاك به همه آنها برسد , با پاك شدن انگشت نجس تمام انگشتها پاك می شود.

176 - گوشت و دنبه ای كه نجس شده , مثل چیزهای دیگر آب كشیده می شود.

و همچنین است اگر بدن یا لباس چربی كمی داشته باشد كه از رسیدن آب به آنها جلوگیری نكند.

177 - اگر ظرف یا بدن نجس باشد

, و بعد به طوری چرب شود كه جلوگیری از رسیدن آب به آنها كند , چنانچه بخواهند ظرف و بدن را آب بكشند , باید چربی را برطرف كنند تا آب به آنها برسد.

178 - آب شیری كه متصل به كر است حكم كر را دارد.

179 - اگر چیزی را آب بكشد و یقین كند پاك شده و بعد شك كند كه عین نجاست را از آن برطرف كرده یا نه , باید دوباره آن را آب بكشد و یقین كند كه عین نجاست برطرف شده است.

180 - زمینی كه آب در او فرو می رود مثل زمینی كه روی آن شن یا ریگ باشد , اگر نجس شود با آب قلیل نیز پاك می شود.

181 - زمین سنگ فرش و آجر فرش و زمین سختی كه آب در آن فرو نمی رود , اگر نجس شود با آب قلیل پاك می گردد , ولی باید به قدری آب روی آن بریزند كه جاری شود , و اگر آبی كه روی آن ریخته اند از سوراخی بیرون نرود و در جایی جمع شود برای پاك شدن آنجا باید آب جمع شده را با پارچه ای یا ظرفی بیرون آورند.

182 - اگر ظاهر نمك سنگ و مانند آن نجس شود با آب كمتر از كر هم پاك می شود.

183 - اگر شكر نجس آب شده را قند بسازند و در آب كر یا جاری بگذارند پاك نمی شود.

زمین

184 - زمین با چهار شرط كف پا و ته كفش را پاك می كند , اول: آنكه زمین پاك باشد , دوم: آنكه بنابر احتیاط خشك

باشد , سوم: آنكه بنابر احتیاط لازم نجاست از ناحیه زمین حاصل شده باشد چهارم: آنكه اگر عین نجس مثل خون و بول یا متنجس مثل گلی كه نجس شده در كف پا و ته كفش باشد به واسطه راه رفتن یا مالیدن پا به زمین برطرف شود و چنانچه قبلا عین نجاست برطرف شده باشد با راه رفتن یا مالیدن پا به زمین بنابر احتیاط لازم پاك نمی شود و نیز زمین باید خاك یا سنگ یا آجر فرش و مانند اینها باشد و با راه رفتن روی فرش , حصیر و سبزه كف پا و ته كفش نجس پاك نمی شود.

185 - پاك شدن كف پا و ته كفش نجس , به واسطه راه رفتن روی آسفالت و روی زمینی كه با چوب فرش شده محل اشكال است.

186 - برای پاك شدن كف پا و ته كفش بهتر است مقدار پانزده ذراع دست یا بیشتر راه بروند , اگرچه به كمتر از پانزده ذراع یا مالیدن پا به زمین نجاست برطرف شود.

187 - لازم نیست كف پا و ته كفش نجس تر باشد , بلكه اگر خشك هم باشد به راه رفتن پاك می شود.

188 - بعد از آنكه پا یا ته كفش نجس به راه رفتن پاك شد , مقداری از اطراف آن هم كه معمولا به گل آلوده می شود پاك می گردد.

189 - كسی كه با دست و زانو راه می رود , اگر كف دست یا زانوی او نجس شود , پاك شدن آن با راه رفتن محل اشكال است.

و همچنین است ته عصا , ته پای مصنوعی ,

نعل چهار پایان , چرخ اتومبیل و درشكه و مانند اینها.

190 - اگر بعد از راه رفتن , بو یا رنگ یا ذره های كوچكی از نجاست كه دیده نمی شود , در كف پا یا ته كفش بماند اشكال ندارد , اگر چه احتیاط مستحب آن است كه به قدری راه بروند كه آنها هم برطرف شوند.

191 - توی كفش به واسطه راه رفتن پاك نمی شود.

و پاك شدن كف جوراب به واسطه راه رفتن محل اشكال است مگر اینكه كف آن از چرم یا مانند آن باشد.

آفتاب

192 - آفتاب زمین , ساختمان و دیوار را با پنج شرط پاك می كند , اول آنكه چیز نجس به طوری تر باشد كه اگر چیز دیگر به آن برسد تر شود پس اگر خشك باشد باید به وسیله ای آن را تر كنند تا آفتاب خشك كند.

دوم: آنكه اگر عین نجاست در آن چیز باشد پیش از خشك شدن به تابیدن آفتاب آن را برطرف كنند سوم: آنكه چیزی از تابیدن آفتاب جلوگیری نكند , پس اگر آفتاب از پشت پرده یا ابر و مانند اینها بتابد و چیز نجس را خشك كند , آن چیز پاك نمی شود , ولی اگر ابر به قدری نازك باشد كه از تابیدن آفتاب جلوگیری نكند , اشكال ندارد.

چهارم: آنكه آفتاب به تنهایی چیز نجس را خشك كند , پس اگر مثلا چیز نجس به واسطه باد و آفتاب خشك شود , پاك نمی گردد , ولی اگر باد بقدری كم باشد كه نگویند به خشك شدن چیز نجس كمك كرده اشكال ندارد.

پنجم: آنكه آفتاب مقداری از

بنا و ساختمان را كه نجاست به آن فرو رفته , یك مرتبه خشك كند.

پس اگر یك مرتبه بر زمین و ساختمان نجس بتابد و روی آن را خشك كند و دفعه دیگر زیر آن را خشك نماید , فقط روی آن پاك می شود و زیر آن نجس می ماند.

193 - آف تاب حصیر نجس را پاك می كند ولی اگر با نخ بافته شده باشد پاك شد نخها محل اشكال است و همچنین پاك شدن درخت , گیاه و در و پنجره به واسطه آفتاب محل اشكال است.

194 - اگر آفتاب به زمین نجس بتابد , بعد انسان شك كند كه زمین موقع تابیدن آفتاب تر بوده یا نه , یا تری آن به واسطه آفتاب خشك شده یا نه آن زمین نجس است , و همچنین است اگر شك كند كه پیش از تابش آفتاب عین نجاست از آن برطرف شده یا نه , یا شك كند كه چیزی مانع تابش آفتاب بوده یا نه.

195 - اگر آفتاب به یك طرف دیوار نجس بتابد , و به وسیله آن طرفی كه آفتاب به آن نتابیده نیز خشك شود بعید نیست هر دو طرف پاك شود.

استحاله

196 - اگر جنس چیز نجس به طوری عوض شود كه به صورت چیز پاكی درآید پاك می شود , مثل آنكه چوب نجس بسوزد و خاكستر گردد , یا سگ در نمكزار فرو رود و نمك شود , ولی اگر جنس آن عوض نشود , مثل آنكه گندم نجس را آرد كنند یا نان بپزند پاك نمی شود.

197 - كوزه گلی و مانند آن كه از

گل نجس ساخته شده نجس است و اما زغالی كه از چوب نجس درست شده چنانچه هیچ یك از خواص حقیقت سابقه در آن نباشد پاك است.

198 - چیز نجسی كه معلوم نیست استحاله شده یا نه , نجس است.

انقلاب

199 - اگر شراب به خودی خود یا به واسطه ریختن چیزی مثل سركه و نمك در آن سركه شود , پاك می گردد.

200 - شرابی كه از انگور نجس و مانند آن درست كنند یا نجاست دیگری به آن برسد به سركه شدن پاك نمی شود.

201 - سركه ای كه از انگور و كشمش و خرمای نجس درست كنند نجس است.

202 - اگر پوشال ریز انگور یا خرما داخل آنها باشد و سركه بریزند ضرر ندارد بلكه ریختن خیار و بادنجان و مانند اینها در آن اگر چه پیش از سركه شدن باشد نیز اشكال ندارد , مگر اینكه پیش از سركه شدن مسكر شده باشد.

203 - آب انگوری كه به آتش یا به خودی خود جوش بیاید , حرام می شود , و اگر آن قدر بجوشد كه ذهاب ثلثان شود , یعنی دو قسمت آن كم شود و یك قمست آن بماند , حلال می شود , و در مساله 114 گذشت كه آب انگور بجوش آمدن نجس نمی شود.

204 - اگر دو قسمت آب انگور بدون جوش آمدن كم شود چنانچه باقیمانده آن جوش بیاید اگر عرفا به آن آب انگور بگویند نه شیره بنابر احتیاط لازم حرام است.

205 - آب انگوری كه معلوم نیست جوش آمده یا نه حلال است ولی اگر جوش بیاید تا انسان یقین نكند كه دو

قسمت آن كم شده , حلال نمی شود.

206 - اگر مثلا در یك خوشه غوره مقداری انگور باشد , چنانچه به آبی كه از آن خوشه گرفته می شود آب انگور نگویند و بجوشد خوردن آن حلال است.

207 - اگر یك دانه انگور در چیزی كه به آتش می جوشد بیفتد و بجوشد و مستهلك نشود , فقط خوردن آن دانه حرام است.

208 - اگر بخواهند در چند دیگ شیره بپزند , جایز است كفگیری را كه در دیگ جوش آمده زده اند در دیگی كه جوش نیامده بزنند.

209 - چیزی كه معلوم نیست غوره است یا انگور , اگر جوش بیاید حلال است.

انتقال

210 - اگر خون بدن انسان یا خون حیوانی كه خون جهنده دارد - یعنی حیوانی كه وقتی رگ آن را ببرند خون از آن جستن می كند - حیوانی كه عرفا خون ندارد آن را بمكد به طوری كه در معرض آن باشد كه جذب بدن آن حیوان گردد همان طوری كه پشه از بدن انسان یا حیوان می مكد آن خون پاك می شود و این را انتقال می گویند , و اما خونی كه زالو از انسان در مقام معالجه می مكد چون در معرض آن نیست كه جزء بدن او شود و او را خون انسان می گویند نجس می باشد.

211 - اگر كسی پشه ای را كه به بدنش نشسته بكشد و خونی را كه پشه مكیده از او بیرون بیاید ظاهر آن است كه آن خون پاك است زیرا در معرض آن بوده كه غذای پشه شود اگر چه فاصله میان مكیدن خون و كشتن

پشه بسیار كم باشد ولی احتیاط مستحب آن است كه از آن خون در این صورت اجتناب شود.

اسلام

212 - اگر كافر شهادتین بگوید یعنی به یگانگی خدا و نبوت خاتم الانبیاء شهادت بدهد , به هر لغتی كه باشد مسلمان می شود.

و چنانچه قبلا محكوم به نجاست بوده بعد از مسلمان شدن , بدن و آب دهان و بینی و عرق او پاك است , ولی اگر موقع مسلمان شدن , عین نجاست به بدن او بوده , باید برطرف كند و جای آن را آب بكشد , بلكه اگر پیش از مسلمان شدن عین نجاست برطرف شده باشد , احتیاط واجب آن است كه جای آن را آب بكشد.

213 - اگر موقعی كه كافر بوده لباس او با رطوبت به بدنش رسیده باشد و آن لباس در موقع مسلمان شدن در بدن او باشد یا نباشد بنابر احتیاط واجب باید از آن اجتناب كند.

214 - اگر كافر شهادتین بگوید , و انسان نداند قلبا مسلمان شده یا نه پاك است , و همچنین اگر بداند قلبا مسلمان نشده است ولی چیزی كه منافی با اظهار شهادتین باشد از او سر نزند.

تبعیت

215 - تبعیت آن است كه چیز نجسی به واسطه پاكی چیز دیگر پاك شود.

216 - اگر شراب سركه شود , ظرف آن هم تا جایی كه شراب موقع جوش آمدن به آنجا رسیده پاك می شود.

و كهنه و چیزی هم كه معمولا روی آن می گذارند اگر با آن نجس شده پاك می گردد.

ولی اگر پشت ظرف به آن شراب آلوده شود , احتیاط واجب آن است كه بعد از سركه شدن شراب از آن اجتناب كنند.

217 - بچه كافر به تبعیت در دو مورد پاك می شود (1)

كافری كه مسلمان شود طفل او در پاكی تابع اوست.

و همچنین اگر جد طفل یا مادر یا جده او مسلمان شوند , ولی حكم به طهارت در این مورد مشروط به آن است كه بچه همراه آن تازه مسلمان و در كفالت او باشد و همچنین كافری نزدیكتر از او همراه آن بچه نباشد.

(2) طفل كافری كه بدست مسلمانی اسیر گردد , و پدر یا یكی از اجداد او همراه نباشد , در این دو مورد پاكی طفل به تابعیت مشروط به این است كه طفل در صورت ممیز بودن اظهار كفر ننماید.

218 - تخته یا سنگی كه روی آن میت را غسل می دهند , و پارچه ای كه با آن عورت میت را می پوشانند , و دست كسی كه او را غسل می دهد تمام این چیزها كه با میت شسته شده است بعد از تمام شدن غسل , پاك می شود.

219 - كسی كه چیزی را كه آب می كشد , بعد از پاك شدن آن چیز دست او هم كه با آن چیز شسته شده پاك می شود.

220 - اگر لباس و مانند آن را با آب قلیل آب بكشند و به اندازه معمول فشار دهند تا آبی كه با آن شسته شده جدا شود آبی كه در آن می ماند پاك است.

221 - ظرف نجس را كه با آب قلیل آب می كشند بعد از جدا شدن آبی كه برای پاك شدن با آن شسته شده , آب كمی كه در آن می ماند پاك است.

برطرف شدن عین نجاست

222 - اگر بدن حیوان به عین نجس مثل خون , یا متنجس

مثل آب نجس آلوده شود , چنانچه آنها برطرف شود , بدن آن حیوان پاك می شود و همچنین باطن بدن انسان كه مثل توی دهان و بینی و گوش باشد به ملاقات نجاست خارجی نجس می شود و با از میان رفتن آن پاك می گردد و اما نجاست داخلی مانند خونی كه از لای دندان بیرون می آید موجب نجس شدن باطن بدن نمی شود و همچنین ملاقات چیز خارجی در باطن بدن با نجاست داخلی آن چیز را نجس نمی كند , بنابر این اگر دندان عاریه در دهان با خونی كه از لای دیگر دندانها بیرون آمده ملاقات كند آب كشیدن آن لازم نیست ولی اگر با غذای نجس ملاقات كند آب كشیدن آن لازم است.

223 - اگر غذا لای دندان مانده باشد و داخل دهان خون بیاد غذا به ملاقات با خون نجس نمی شود.

224 - مقداری از لبها و پلك چشم كه موقع بستن روی هم می آید حكم باطن را دارد پس چنانچه با نجاست خارجی ملاقات كند آب كشیدن آن لازم نیست ولی جایی را كه انسان نمی داند از ظاهر بدن است یا باطن آن اگر با نجاست خارجی ملاقات كند لازم است آن را آب بكشد.

225 - اگر گرد و خاك نجس به لباس و فرش خشك و مانند اینها بنشیند چنانچه طوری آنها را تكان دهند كه گرد و خاك نجس از آنها بریزد , و چیزی با رطوبت با آنها ملاقات كند نجس نمی شود.

استبراء حیوان نجاستخوار

226 - بول و غایط حیوانی كه به خوردن نجاست انسان عادت كرده نجس است , و اگر

بخواهند پاك شود , باید آن را استبراء كنند یعنی تا مدتی نگذارند نجاست بخورد و غذای پاك به آن بدهند كه بعد از آن مدت دیگر نجاستخوار به آن نگویند , و احتیاط مستحب آن است كه شتر نجاستخوار را چهل روز و گاو را بیست روز و گوسفند را ده روز و مرغابی را هفت یا پنج روز و مرغ خانگی را سه روز , از خوردن نجاست جلوگیری كنند , هرچند پیش از گذشت این مدت به آنها نجاستخوار گفته نشود.

غایب شدن مسلمان

227 - اگر بدن یا لباس یا چیز دیگری مانند ظرف و فرش در اختیار مسلمان بالغ یا ممیز طهارت و نجاست باشد و نجس شود و آن مسلمان غایب گردد چنانچه انسان احتمال دهد كه او آن چیز را آب كشیده است پاك می باشد , ولی احتیاط مستحب آن است كه آن چیز را پاك نداند مگر با چند شرط زیر: (اول) - آنكه آن مسلمان چیزی را كه بدن یا لباسش را نجس كرده نجس نداند پس اگر مثلا لباسش با رطوبت به بدن كافر ملاقات كرده و آن را نجس نداند بعد از غایب شدن او انسان نباید آن لباس را پاك بداند.

(دوم) - آنكه بداند بدن یا لباسش به چیز نجس رسیده است.

(سوم) - آنكه انسان ببیند آن چیز را در كاری كه شرط آن پاكی است استعمال می كند , مثلا ببیند با آن لباس نماز می خواند.

(چهارم) - آنكه احتمال بدهد كه آن مسلمان بداند شرط كاری را كه با آن چیز انجام می دهد پاكی است , پس اگر مثلا نداند كه باید

لباس نمازگزار پاك باشد , و با لباسی كه نجس شده نماز بخواند , نباید انسان آن لباس را پاك بداند.

(پنجم) - آنكه نجس و پاك در نظر آن مسلمان فرق داشته باشد پس اگر او اعتنا به پاكی و نجسی ندارد نباید انسان آن چیز را پاك بداند.

228 - اگر انسان یقین یا اطمینان پیدا كند كه چیزی كه نجس بوده پاك شده است یا دو عادل بر پاك شدن آن شهادت دهند و مورد شهادت آنان سبب پاك شدن باشد آن چیز پاك است , و همچنین است اگر كسی كه چیز نجس در اختیار اوست بگوید آن چیز پاك شده و مورد اتهام هم نباشد , یا مسلمانی چیز نجسی را آب كشیده باشد , اگر چه معلوم نباشد درست آب كشیده یا نه.

229 - كسی كه وكیل شده است لباس انسان را آب بكشد , اگر بگوید آب كشیدم و انسان به گفته او اطمینان پیدا كند آن لباس پاك است.

230 - اگر انسان حالی دارد كه در آب كشیدن چیز نجس یقین پیدا نمی كند اگر به همان نحوی كه افراد متعارف آب می كشند رفتار نماید كفایت می كند.

رفتن خون متعارف

231 - خونی كه در جوف ذبیحه بعد از كشتن آن به طریق شرعی باقی می ماند , چنانچه خون به مقدار متعارف خارج شده باشد پاك است , چنانكه در مساله (98) گذشت.

232 - حكم سابق بنابر احتیاط مختص به حیوان حلال گوشت است , و در حیوان حرام گوشت جاری نیست , بلكه بنابر احتیاط استحبابی در اجزاء محرمه حلال گوشت نیز جاری نیست.

احكام ظرفها

233 - ظرفی كه از پوست سگ یا خوك یا مردار ساخته شده , آشامیدن و خوردن چیزی از آن ظرف در صورتی كه رطوبتی موجب نجاستش شده باشد حرام است , و نباید آن ظرف را در وضو و غسل و كارهایی كه باید با چیز پاك انجام داد استعمال كنند , و احتیاط مستحب آن است كه چرم سگ و خوك و مردار را - اگر چه ظرف هم نباشد - استعمال نكنند.

234 - خوردن و آشامیدن از ظروف طلا و نقره بلكه بنابر احتیاط واجب , مطلق استعمال آنها حرام است , ولی زینت نمودن اطاق و مانند آن و نگاه داشتن آنها مانعی ندارد , اگر چه احوط ترك است , و همچنین است ساختن ظروف طلا و نقره و خرید و فروش آنها برای زینت نمودن یا نگاه داشتن.

235 - گیره استكان كه از طلا یا نقره می سازند اگر ظرف به آن گفته شود حكم استكان طلا و نقره را دارد و اگر ظرف به آن گفته نشود استعمال آن مانعی ندارد.

236 - استعمال ظرفی كه روی آن را آب طلا یا آب نقره داده اند اشكال ندارد.

237 - اگر فلزی را با

طلا یا نقره مخلوط كنند و ظرف بسازند , چنانچه مقدار آن فلز به قدری باشد كه ظرف طلا یا نقره به آن ظرف نگویند استعمال آن مانعی ندارد.

238 - اگر انسان غذایی را كه در ظرف طلا یا نقره است در ظرف دیگری بریزد چنانچه ظرف دوم - به حسب متعارف - واسطه خوردن از ظرف اول نباشد اشكال ندارد.

239 - استعمال بادگیر قلیان , غلاف شمشیر , كارد و قاب قرآن اگر از طلا یا از نقره باشد , اشكال ندارد , ولی احتیاط مستحب آن است كه عطردان و سرمه دان و تریاكدان طلا و نقره را استعمال نكنند.

240 - خوردن و آشامیدن از ظرف طلا یا نقره در حال ناچاری به مقدار دفع ضرورت اشكال ندارد , ولی زیاده بر این مقدار جایز نیست.

241 - استعمال ظرفی كه معلوم نیست از طلا یا نقره است یا از چیز دیگر اشكال ندارد.

وضو

وضو

242 - در وضو واجب است صورت و دستها را بشویند و جلوی سر و روی پاها را مسح كنند.

243 - درازای صورت را باید از بالای پیشانی جایی كه موی سر بیرون می آید تا آخر چانه شست , و پهنای آن به مقداری كه بین انگشت وسط و شست قرار می گیرد باید شسته شود , و اگر مختصری از این مقدار را نشویند وضو باطل است , و اگر انسان یقین نكند كه این مقدار كاملا شسته شده باید برای اینكه یقین بكند كمی اطراف آن را هم بشوید.

244 - اگر صورت یا دست كسی كوچكتر یا بزرگتر از متعارف مردم باشد , باید ملاحظه كند كه

مردمان متعارف تا كجای صورت خود را می شویند , او هم تا همانجا بشوید.

و نیز اگر در پیشانی او مو روییده یا جلوی سرش مو ندارد باید به اندازه معمول پیشانی را بشوید.

245 - اگر احتمال دهد چرك یا چیز دیگری در ابروها و گوشه های چشم و لب او هست كه نمی گذارد آب به آنها برسد , چنانچه احتمال او در نظر مردم به جا باشد , باید پیش از وضو وارسی كند كه اگر هست برطرف نماید.

246 - اگر پوست صورت از لای مو پیدا باشد باید آب را به پوست برساند , و اگر پیدا نباشد شستن مو كافی است , و رساندن آب به زیر آن لازم نیست.

247 - اگر شك كند پوست صورت از لای مو پیدا است یا نه , بنابر احتیاط واجب باید مو را بشوید و آب را به پوست هم برساند.

248 - شستن توی بینی و مقداری از لب و چشم كه در وقت بستن دیده نمی شود واجب نیست , ولی انسان اگر یقین نكند كه از جاهایی كه باید شسته شود چیزی باقی نمانده واجب است برای آنكه یقین كند , مقداری از آنها را هم بشوید و كسی كه این امر را نمی دانسته اگر نداند در وضوهایی كه گرفته مقدار لازم را شسته یا نه , نمازی را كه با آن وضو خوانده صحیح است و لازم نیست برای نماز بعدی دوباره وضو بگیرد.

249 - باید دستها - و همچنین صورت را بنابر احتیاط لازم - از بالا به پایین شست و اگر از پایین به بالا بشوید وضو باطل

است.

250 - اگر دست را تر كند و به صورت و دستها بكشد چنانچه تری دست به قدری باشد كه به واسطه كشیدن دست آب آنها را فرا گیرد كافی است و لازم نیست كه بر آنها جاری شود.

251 - بعد از شستن صورت باید دست راست و بعد از آن دست چپ را از آرنج تا سر انگشتها بشوید.

252 - اگر انسان یقین نكند كه آرنج را كاملا شسته باید برای آنكه یقین كند , مقداری بالاتر از آرنج را هم بشوید.

253 - كسی كه پیش از شستن صورت دستهای خود را تا مچ شسته , در موقع وضو باید تا سر انگشتان بشوید , و اگر فقط تا مچ بشوید وضوی او باطل است.

254 - در وضو شستن صورت و دستها مرتبه اول واجب , و مرتبه دوم مستحب , و مرتبه سوم , و بیشتر از آن حرام می باشد , و شستن مرتبه اول وقتی تمام می شود كه به قصد وضو آن مقدار آب به صورت یا دست بریزد كه آب تمام آن را فرا بگیرد و دیگر جایی برای احتیاط باقی نماند , پس اگر به قصد شستن مرتبه اول مثلا ده مرتبه آب به صورت بریزد تا اینكه آب همه آن را فرا بگیرد اشكال ندارد , و تا وقتی كه قصد وضو و شستن صورت مثلا نكند شستن اول محقق نمی شود , پس می تواند چند مرتبه همه صورت را بشوید و در آخرین مرتبه قصد شستن وضوئی نماید , ولی اعتبار قصد در شستن دوم خالی از اشكال نیست و احتیاط لازم آن است كه

بیش از یك مرتبه بعد از مرتبه اول صورت و یا دستها را نشوید اگر چه به قصد وضو هم نباشد.

255 - بعد از شستن هر دو دست باید جلوی سر را با تری آب وضو كه در دست مانده , مسح كند , و احتیاط مستحب آن است كه با كف دست راست مسح نماید.

و مسح را از بالا به پایین انجام دهد.

256 - یك قسمت از چهار قسمت سر , كه مقابل پیشانی است جای مسح می باشد , و هر جای این قسمت را به هر اندازه مسح كند كافی است , اگر چه احتیاط مستحب آن است كه از درازا به اندازه درازی یك انگشت و از پهنا به اندازه پهنای سه انگشت بسته مسح نماید.

257 - لازم نیست مسح سر بر پوست آن باشد بلكه بر موی جلوی سر هم صحیح است , ولی كسی كه موی جلوی سر او به اندازه ای بلند است كه اگر مثلا شانه كند به صورتش می ریزد , یا به جاهای دیگر سر می رسد , باید بیخ موها را مسح كند , یا فرق سر را باز كرده پوست سر را مسح نماید , و اگر موهایی را كه به صورت می ریزد یا به جای دیگر سر می رسد جلوی سر جمع كند و بر آنها مسح نماید , یا بر موی جاهای دیگر سر , كه جلوی آن آمده مسح كند چنین مسحی باطل است.

258 - بعد از مسح سر باید با تری آب وضو كه در دست مانده , روی پاها از سر یكی از انگشتها تا مفصل مسح

نماید و احتیاط مستحب آن است كه پای راست را با دست راست و پای چپ را با دست چپ مسح نماید.

259 - پهنای مسح پا به هر اندازه باشد كافی است , ولی بهتر آن است كه به اندازه پهنای سه انگشت بسته بلكه تمام روی پا را با تمام دست مسح نماید.

260 - احتیاط آن است كه در مسح پا دست را بر سر انگشتها بگذارد و بعد به پشت پا بكشد یا آنكه دست را به مفصل گذاشته و تا سر انگشتها بكشد نه آنكه تمام دست را روی پا بگذارد و كمی بكشد.

261 - در مسح سر و روی پا باید دست را روی آنها بكشد , و اگر دست را نگه دارد و سر یا پا را به آن بكشد باطل است , ولی اگر موقعی كه دست را می كشد سر یا پا مختصر حركت كند اشكال ندارد.

262 - جای مسح باید خشك باشد و اگر به قدری تر باشد كه رطوبت كف دست به آن اثر نكند مسح باطل است ولی اگر نمناك باشد یا آنكه تری آن به قدری كم باشد كه در رطوبت كف دست مستهلك باشد اشكال ندارد.

263 - اگر برای مسح , رطوبتی در كف دست نمانده باشد نمی تواند دست را با آب خارج تر كند , بلكه باید از ریش خود رطوبت بگیرد و با آن مسح نماید و گرفتن رطوبت از غیر ریش و مسح نمودن با آن محل اشكال است.

264 - اگر رطوبت كف دست فقط به اندازه مسح سر باشد احتیاط واجب آن است كه سر را با همان

رطوبت مسح كند , و برای مسح پاها از ریش خود رطوبت بگیرد.

265 - مسح كردن از روی جوراب و كفش باطل است , ولی اگر به واسطه سرمای شدید یا ترس از دزد و درنده و مانند اینها نتواند كفش یا جوراب را بیرون آورد احتیاط واجب آن است كه مسح بر جوراب و كفش نموده و تیمم نیز نماید , و اگر تقیه در بین باشد مسح بر جوراب و كفش كفایت می كند.

266 - اگر روی پا نجس باشد و نتواند برای مسح آن را آب بكشد , باید تیمم نماید.

وضوی ارتماسی

267 - وضوی ارتماسی آن است كه انسان صورت و دستها را به قصد وضو در آب فرو برد و ظاهر آن است كه مسح با تری دستی كه ارتماسی شسته شده اشكال ندارد هر چند خلاف احتیاط است.

268 - در وضوی ارتماسی هم باید صورت و دستها از بالا به پایین شسته شود , پس اگر وقتی كه صورت و دستها را در آب فرو می برد قصد وضو كند , باید صورت را از طرف پیشانی و دستها را از طرف آرنج در آب فرو برد.

269 - اگر وضوی بعضی از اعضاء را ارتماسی و بعضی را غیر ارتماسی انجام دهد اشكال ندارد.

دعایی كه موقع وضو گرفتن مستحب است

270 - كسی كه وضو می گیرد مستحب است موقعی كه نگاهش به آب می افتد بگوید: بسم اللّه وباللّه والحمد للّه الذی جعل الماء طهورا ولم یجعله نجسا.

و موقعی كه پیش از وضو دست خود را می شوید بگوید: بسم اللّه وباللّه اللهم اجعلنی من التوابین واجعلنی من المتطهرین.

و در وقت مضمضه كردن بگوید: اللهم لقنی حجتی یوم القاك واطلق لسانی بذكرك.

و در وقت استنشاق یعنی آب در بینی كردن بگوید: اللهم لا تحرم علی ریح الجنة واجعلنی ممن یشم ریحها و روحها و طیبها.

و موقع شستن رو بگوید: اللهم بیض وجهی یوم تسود فیه الوجوه و لا تسود وجهی یوم تبیض الوجوه.

و موقع شستن دست راست بگوید: اللهم اعطنی كتابی بیمینی والخلد فی الجنان بیساری وحاسبنی حسابا یسیرا.

و موقع شستن دست چپ بگوید: اللهم لا تعطنی كتابی بشمالی ولا من وراء ظهری ولا تجعلها مغلولة الی عنقی , واعوذ بك من مقطعات النیران.

و موقعی كه سر را مسح

می كند بگوید: اللهم غشنی برحمتك و بركاتك و عفوك.

و در وقت مسح پا بگوید: اللهم ثبتنی علی الصراط یوم تزل فیه الاقدام واجعل سعیی فی ما یرضیك عنی یا ذاالجلال والاكرام.

شرایط صحت وضو

1/270 - شرایط صحیح بودن وضو چند چیز است: شرط اول: آنكه آب وضو پاك باشد و بنابر قولی نباید آلوده باشد به آنچه انسان از او متنفر است مانند بول حیوانات حلال گوشت و مردار پاك و چرك زخم هر چند شرعا پاك باشد و این قول موافق احتیاط است.

شرط دوم: آنكه مطلق باشد.

271 - وضو با آب نجس و آب مضاف باطل است , اگر چه انسان نجس بودن یا مضاف بودن آن را نداند یا فراموش كرده باشد , و اگر با آن وضو نمازی هم خوانده باشد , باید آن نماز را دوباره با وضوی صحیح بخواند.

272 - اگر غیر از آب گل آلود مضاف , آب دیگری برای وضو ندارد , چنانچه وقت نماز تنگ است , باید تیمم كند , و اگر وقت دارد , باید صبر كند تا آب صاف شود یا بوسیله ای آن را صاف نماید و وضو بگیرد.

1/272 - شرط سوم: آنكه آب وضو مباح باشد.

273 - وضو با آب غصبی و با آبی كه معلوم نیست صاحب آن راضی است یا نه حرام و باطل است.

و نیز اگر آب وضو از صورت و دستها در جای غصبی بریزد یا آنكه فضایی كه به آن وضو می گیرد غصبی باشد چنانچه در غیر آنجا نتواند وضو بگیرد تكلیف او تیمم است , و اگر در غیر آنجا بتواند وضو بگیرد لازم است كه

در غیر آنجا وضو بگیرد , ولی چنانچه در هر دو صورت معصیت كرده و همانجا وضو بگیرد وضویش صحیح است.

274 - وضو گرفتن از حوض مدرسه ای كه انسان نمی داند آن حوض را برای همه مردم وقف كرده اند یا برای محصلین همان مدرسه , در صورتی كه معمولا مردم از آن حوض وضو می گیرند و كسی منع نمی كند اشكال ندارد.

275 - كسی كه نمی خواهد در مسجدی نماز بخواند , اگر نداند حوض آن را برای همه مردم وقف كرده اند یا برای كسانی كه در آنجا نماز می خوانند نمی تواند از حوض آن مسجد وضو بگیرد , ولی اگر معمولا كسانی هم كه نمی خواهند در آنجا نماز بخوانند از آن حوض وضو می گیرند و كسی منع نمی كند می تواند از آن وضو بگیرد.

276 - وضو گرفتن از حوض تیمچه ها و مسافرخانه ها و مانند اینها برای كسانی كه ساكن آنجاها نیستند , در صورتی صحیح است كه معمولا كسانی هم كه ساكن آنجاها نیستند با آب آنها وضو بگیرند و كسی منع نكند.

277 - وضو گرفتن در نهرهای بسیار بزرگ اگر چه انسان نداند كه صاحب آنها راضی است , اشكال ندارد , ولی اگر صاحب آنها از وضو گرفتن نهی كند , یا اینكه انسان بداند كه مالك راضی نیست , یا اینكه مالك صغیر یا مجنون باشد , احتیاط مستحب آن است كه با آب آنها وضو نگیرد. 278 - اگر فراموش كند آب غصبی است و با آن وضو بگیرد صحیح است , ولی كسی كه خودش آب را غصب كرده

و اگر غصبی بودن آن را فراموش كند و وضو بگیرد وضوی او محل اشكال است.

1/278 - شرط چهارم: آنكه ظرف آب وضو مباح باشد.

شرط پنجم: آنكه ظرف آب وضو بنابر احتیاط واجب طلا و نقره نباشد.

و تفصیل این دو شرط در مساله بعدی ذكر می شود.

279 - اگر آب وضو در ظرف غصبی و یا طلا یا نقره است و غیر از آن آب دیگری ندارد در صورتی كه بتواند به وجه مشروعی آن آب را در ظرف دیگر خالی نماید لازم است خالی كرده و بعدا وضو بگیرد و چنانچه میسور نباشد باید تیمم كند و اگر آب دیگری دارد لازم است با آن وضو بگیرد و در هر دو صورت اگر مخالفت كرده و با آب ظرف غصبی یا ظرف طلا یا نقره وضو بگیرد وضویش صحیح است.

280 - حوضی كه مثلا یك آجر یا یك سنگ آن غصبی است.

در صورتی كه برداشتن آب در عرف تصرف در آن آجر یا سنگ نباشد اشكالی ندارد و در صورتی كه تصرف باشد برداشتن آب حرام ولی وضو صحیح است.

281 - اگر در صحن یكی از امامان یا امامزادگان كه سابقا قبرستان بوده حوض یا نهری بسازند , چنانچه انسان نداند كه زمین صحن را برای قبرستان وقف كرده اند , وضو گرفتن در آن حوض و نهر اشكال ندارد.

1/281 - شرط ششم: آنكه اعضاء وضو موقع شستن و مسح كردن پاك باشد.

282 - اگر پیش از تمام شدن وضو جایی را كه شسته یا مسح كرده نجس شود , وضو صحیح است.

283 - اگر غیر از اعضاء وضو جایی از بدن نجس باشد

وضو صحیح است.

ولی اگر مخرج را از بول و غایط تطهیر نكرده باشد احتیاط مستحب آن است كه اول آن را تطهیر كند و بعد وضو بگیرد.

284 - اگر یكی از اعضاء وضو نجس باشد و بعد از وضو شك كند كه پیش از وضو آنجا را آب كشیده یا نه , وضو صحیح است ولی جایی را كه نجس بوده باید آب بكشد.

285 - اگر در صورت یا دستها بریدگی یا زخمی است كه خون آن بند نمی آید , و آب برای آن ضرر ندارد , باید بعد از شستن اجزاء صحیحه آن عضو با رعایت ترتیب موضع زخم یا بریدگی را در آب كر یا جاری فرو برد , و قدری فشار دهد كه خون بند بیاید , و انگشت خود را روی زخم یا بریدگی در زیر آب از بالا به پایین بكشد تا آب بر آن جاری شود و وضو صحیح است.

1/285 - شرط هفتم: آنكه وقت برای وضو و نماز كافی باشد.

286 - هرگاه وقت به قدری تنگ است كه اگر وضو بگیرد تمام نماز یا مقداری از آن بعد از وقت خوانده می شود , باید تیمم كند , ولی اگر برای وضو و تیمم یك اندازه وقت لازم است باید وضو بگیرد.

287 - كسی كه در تنگی وقت نماز باید تیمم كند , اگر به قصد قربت یا برای كار مستحبی مثل خواندن قرآن وضو بگیرد صحیح است , و همچنین اگر برای خواندن آن نماز وضو بگیرد مگر آنكه قصد قربت برای او حاصل نشود.

1/287 - شرط هشتم: آنكه به قصد قربت یعنی برای خواست خداوند

عالم وضو بگیرد , و اگر برای خنك شدن یا به قصد دیگری وضو بگیرد باطل است.

288 - لازم نیست نیت وضو را به زبان بگوید یا از قلب خود بگذراند بلكه اگر تمام افعال وضو بداعی امر خدا به جا آورده شود كفایت می كند.

1/288 - شرط نهم: آنكه وضو را به ترتیبی كه گفته شد به جا آورد , یعنی اول صورت و بعد دست راست و بعد دست چپ را بشوید , و بعد از آن سر و بعد پاها را مسح نماید , و احتیاط مستحب آن است كه هر دو پا را با هم مسح نكند بلكه پای چپ را بعد از پای راست مسح كند.

شرط دهم: آنكه كارهای وضو را پشت سر هم انجام دهد.

289 - اگر بین كارهای وضو به قدری فاصله شود كه در نظر عرف پشت سر هم نباشند وضو باطل است , ولی در صورت پیش آمد عذری برای شخص - مانند فراموشی یا تمام شدن آب - این امر معتبر نیست بلكه اگر وقتی می خواهد جایی را بشوید یا مسح كند چنانچه رطوبت تمام جاهایی كه پیش از آن شسته یا مسح كرده خشك شده باشد , وضو باطل است , و اگر فقط رطوبت جایی كه جلوتر از محلی است كه می خواهد بشوید یا مسح كند خشك شده باشد , مثلا موقعی كه می خواهد دست چپ را بشوید رطوبت دست راست خشك شده باشد و صورت تر باشد , وضویش صحیح است.

290 - اگر كارهای وضو را پشت سر هم به جا آورد , ولی به واسطه گرمای هوا یا

حرارت زیاد بدن و مانند اینها رطوبت جاهای پیشین خشك شود وضوی او صحیح است.

291 - راه رفتن در بین وضو اشكال ندارند , پس اگر بعد از شستن صورت و دستها چند قدم راه برود , و بعد سر و پا را مسح كند وضوی او صحیح است.

1/291 - شرط یازدهم: آنكه شستن صورت و دستها و مسح سر و پاها را خود انسان انجام دهد , و اگر دیگری او را وضو دهد , یا در رساندن آب به صورت و دستها و مسح سر و پاها به او كمك نماید وضو باطل است.

292 - كسی كه نمی تواند خود وضو بگیرد باید از دیگری كمك بگیرد هر چند شستن و مسح كشیدن با مشاركت هر دو باشد - و چنانچه مزد هم بخواهد در صورتی كه بتواند و مضر به مالش نباشد باید بدهد - ولی باید خود او نیت وضو كند و با دست خود مسح نماید , و اگر مشاركت خود شخص ممكن نباشد باید از شخص دیگر بخواهد كه او را وضو بدهد و در این صورت احتیاط واجب آن است كه هر دو نیت وضو نمایند , و اگر ممكن نباشد باید نایبش دست او را بگیرد و به جای مسح او بكشد و اگر ممكن نباشد باید نایب از دست او رطوبت بگیرد و با آن رطوبت سر و پای او را مسح كند.

293 - هر كدام از كارهای وضو را كه می تواند به تنهایی انجام دهد نباید در آن از دیگری كمك بگیرد.

1/293 - شرط دوازدهم: آنكه استعمال آب برای او مانعی نداشته

باشد.

294 - كسی كه می ترسد كه اگر وضو بگیرد مریض شود یا اگر آب را به مصرف وضو برساند تشنه بماند وظیفه ندارد كه وضو بگیرد , و اگر نداند كه آب برای او ضرر دارد و وضو بگیرد اگر واقعا ضرر داشته وضوی او باطل است.

295 - اگر رساندن آب به صورت و دستها به مقدار كمی كه وضو با آن صحیح است ضرر ندارد و بیشتر از آن ضرر دارد , باید با همان مقدار وضو بگیرد.

1/295 - شرط سیزدهم: آنكه در اعضاء وضو مانعی از رسیدن آب نباشد.

296 - اگر می داند چیزی به اعضاء وضو چسبیده , ولی شك دارد كه از رسیدن آب جلوگیری می كند یا نه , باید آن را برطرف كند , یا آب را به زیر آن برساند.

297 - اگر زیر ناخن چرك باشد , وضو اشكال ندارد , ولی اگر ناخن را بگیرند چنانچه آن چرك مانع از رسیدن آب به پوست باشد باید برای وضو آن چرك را برطرف كنند.

و نیز اگر ناخن بیشتر از معمول بلند باشد , باید چرك زیر مقداری را كه از معمول بلندتر است برطرف نمایند.

298 - اگر در صورت و دستها و جلوی سر و روی پاها به واسطه سوختن یا چیز دیگر برآمدگی پیدا شود , شستن و مسح روی آن كافیست و چنانچه سوراخ شود , رساندن آب به زیر پوست لازم نیست , بلكه اگر پوست یك قسمت آن كنده شود , لازم نیست آب را به زیر قسمتی كه كنده نشده برساند.

ولی چنانچه پوستی كه

كنده شده گاهی به بدن می چسبد و گاهی بلند می شود , باید آن را قطع كند یا آب را به زیر آن برساند.

299 - اگر انسان شك كند كه به اعضای وضوی او چیزی چسبیده یا نه , چنانچه احتمال او در نظر مردم به جا باشد , مثل آنكه بعد از گل كاری شك كند گل به دست او چسبیده یا نه , باید وارسی كند , یا به قدری دست بمالد كه اطمینان پیدا كند كه اگر بوده برطرف شده , یا آب به زیر آن رسیده است.

300 - اگر جایی را كه باید شست یا مسح كرد چرك باشد , ولی چرك آن مانع از رسیدن آب به بدن نباشد اشكال ندارد , و همچنین است اگر بعد از گچ كاری و مانند آن چیز سفیدی كه جلوگیری از رسیدن آب به پوست نمی نماید بر دست بماند , ولی اگر شك كند كه با بودن آنها آب به بدن می رسد یا نه , باید آنها را برطرف كند.

301 - اگر پیش از وضو بداند كه در بعضی از اعضاء وضو مانعی از رسیدن آب هست , و بعد از وضو شك كند كه در موقع وضو آب را به آنجا رسانده یا نه وضوی او صحیح است.

302 - اگر در بعضی از اعضاء وضو مانعی باشد كه گاهی آب به خودی خود زیر آن می رسد , و گاهی نمی رسد , و انسان بعد از وضو شك كند كه آب زیر آن رسیده یا نه , چنانچه بداند موقع وضو ملتفت رسیدن آب

به زیر آن نبوده , احتیاط مستحب آن است كه دوباره وضو بگیرد.

303 - اگر بعد از وضو چیزی كه مانع از رسیدن آب است در اعضاء وضو ببیند , و نداند موقع وضو بوده یا بعد پیدا شده , وضوی او صحیح است , ولی اگر بداند كه در وقت وضو ملتفت آن مانع نبوده , احتیاط مستحب آن است كه دوباره وضو بگیرد.

304 - اگر بعد از وضو شك كند چیزی كه مانع رسیدن آب است در اعضاء وضو بوده یا نه وضو صحیح است.

چیزهایی که باید برای آنها وضو گرفت

305 - كسی كه در كارهای وضو و شرایط آن مثل پاك بودن آب و غصبی نبودن آن خیلی شك می كند , باید به شك خود اعتنا نكند.

306 - اگر شك كند كه وضوی او باطل شده یا نه , بنا می گذارد كه وضوی او باقی است , ولی اگر بعد از بول استبراء نكرده و وضو گرفته باشد و بعد از وضو رطوبتی از او بیرون آید كه نداند بول است یا چیز دیگر , وضوی او باطل است.

307 - كسی كه شك دارد وضو گرفته یا نه باید وضو بگیرد.

308 - كسی كه می داند وضو گرفته و حدثی هم از او سر زده , مثلا بول كرده , اگر نداند كدام جلوتر بوده , چنانچه ޛ̘Ԡاز نماز است باید وضو بگیرد , و اگر در بین نماز است باید نماز را بشكند و وضو بگیرد , و اگر بعد از نماز است , نمازی كه خوانده صحیح است و برای نمازهای بعد باید وضو بگیرد.

309 - اگر

بعد از وضو یا در بین آن یقین كند كه بعضی جاها را نشسته یا مسح نكرده است , چنانچه رطوبت جاهایی كه پیش از آن است به جهت طول مدت خشك شده , باید دوباره وضو بگیرد , و اگر خشك نشده یا به جهت گرمی هوا و مانند آن خشك شده , باید جایی را كه فراموش كرده و آنچه بعد از آن است بشوید یا مسح كند , و اگر در بین وضو در شستن یا مسح كردن جایی شك كند باید به همین دستور عمل نماید.

310 - اگر بعد از نماز شك كند كه وضو گرفته یا نه نمازش صحیح است , و باید برای نمازهای بعد وضو بگیرد.

311 - اگر در بین نماز شك كند كه وضو گرفته یا نه , نماز او باطل است , و باید وضو بگیرد و نماز را بخواند.

312 - اگر بعد از نماز بفهمد كه وضوی او باطل شده ولی شك كند كه قبل از نماز باطل شده یا بعد از نماز , نمازی كه خوانده صحیح است.

313 - اگر انسان مرضی دارد كه بول او قطره قطره می ریزد , یا نمی تواند از بیرون آمدن غایط خودداری كند , چنانچه یقین دارد كه از اول وقت نماز تا آخر آن به مقدار وضو گرفتن و نماز خواندن مهلت پیدا می كند , باید نماز را در وقتی كه مهلت پیدا می كند بخواند , و اگر مهلت او به مقدار كارهای واجب نماز است , باید در وقتی كه مهلت دارد , فقط كارهای واجب نماز را به

جا آورد , و كارهای مستحب مانند اذان و اقامه و قنوت را ترك نماید.

314 - اگر به مقدار وضو و قسمتی از نماز مهلت پیدا می كند و در بین نماز یك دفعه یا چند دفعه بول یا غایط از او خارج می شود احتیاط لازم آن است كه در مهلتی كه دارد وضو گرفته و نماز بخواند ولی در میان نماز لازم نیست به سبب بول یا غایط خارج شده وضو را تجدید كند , اگر چه احتیاط مستحب آن است كه ظرف آب پهلوی خود بگذارد و هر وقت بول یا غایط از او خارج شد وضو بگیرد و بقیه نماز را بخواند , و مورد این احتیاط جایی است كه به سبب طولانی بودن مدت خارج شده بول یا غایط یا به ضمیمه تجدید وضو موالات بین اجزای نماز از بین نرود و اگر نه جایی برای این احتیاط نیست.

315 - كسی كه بول یا غایط طوری پی در پی از او خارج می شود كه به مقدار وضو و قسمتی از نماز مهلت پیدا نمی كند , برای هر نمازش بدون اشكال یك وضو كفایت می كند , بلكه اظهر این است كه یك وضو برای چندین نماز نیز كافی است , مگر اینكه محدث به حدث دیگری گردد , و بهتر آن است كه برای هر نماز یك وضو بگیرد , ولی برای سجده و تشهد قضا شده و نماز احتیاط وضوی دیگری لازم نیست.

316 - كسی كه بول یا غایط پی در پی از او خارج می شود , لازم نیست بعد از وضو فورا

نماز بخواند , اگر چه بهتر این است كه به نماز مبادرت نماید.

317 - كسی كه بول یا غایط پی در پی از او خارج می شود , بعد از وضو گرفتن جایز است كه نوشته قرآن را مس نماید , اگر چه در غیر حال نماز باشد.

318 - كسی كه بول او قطره قطره می ریزد باید برای نماز به وسیله كیسه ای كه در آن پنبه یا چیز دیگری است كه از رسیدن بول به جاهای دیگر جلوگیری می كند , خود را حفظ نماید , و احتیاط واجب آن است كه پیش از هر نماز مخرج بول را كه نجس شده آب بكشد , و نیز كسی كه نمی تواند از بیرون آمدن غایط خودداری كند , چنانچه ممكن باشد باید به مقدار نماز از رسیدن غایط به جاهای دیگر جلوگیری نماید , و احتیاط واجب آن است كه اگر مشقت ندارد , برای هر نماز مخرج غایط را آب بكشد.

319 - كسی كه نمی تواند از بیرون آمدن بول یا غایط خودداری كند , در صورتی كه ممكن باشد به مقدار نماز از خارج شدن بول یا غایط جلوگیری نماید , بهتر آن است كه جلوگیری نماید , اگرچه خرج داشته باشد , بلكه اگر مرض او به آسانی معالجه شود بهتر آن است كه خود را معالجه نماید.

320 - كسی كه نمی تواند از بیرون آمدن بول یا غایط خودداری كند , بعد از آنكه مرض او خوب شد , لازم نیست نمازهایی را كه در وقت مرض مطابق وظیفه اش خوانده قضا نماید.

ولی اگر

در بین وقت نماز مرض او خوب شود , باید بنابر احتیاط لازم نمازی را كه در آن وقت خوانده دوباره بخواند.

321 - اگر كسی مرضی دارد كه نمی تواند از خارج شدن باد جلوگیری كند , باید به وظیفه كسانی كه نمی توانند از بیرون آمدن بول یا غایط خودداری كنند عمل نماید.

چیزهایی که باید برای آنها وضو گرفت

322 - برای شش چیز وضو گرفتن واجب است: اول: برای نمازهای واجب غیر از نماز میت.

و در نمازهای مستحب وضو شرط صحت است.

دوم: برای سجده و تشهد فراموش شده , اگر بین آنها و نماز حدثی از او سر زده مثلا بول كرده باشد , ولی برای سجده سهو واجب نیست وضو بگیرد.

سوم: برای طواف واجب خانه كعبه كه جزء حج یا عمره باشد.

چهارم: اگر نذر یا عهد كرده یا قسم خورده باشد كه وضو بگیرد.

پنجم: اگر نذر كرده باشد كه قرآن را مثلا ببوسد.

ششم: برای آب كشیدن قرآنی كه نجس شده , یا برای بیرون آوردن آن از مستراح و مانند آن , در صورتی كه مجبور باشد دست یا جای دیگر بدن خود را به خط قرآن برساند , ولی چنانچه معطل شدن به مقدار وضو بی احترامی به قرآن باشد , باید بدون این كه وضو بگیرد , قرآن را از مستراح و مانند آن بیرون آورد , یا اگر نجس شده آب بكشد.

323 - مس نمودن خط قرآن , یعنی رساندن جایی از بدن به خط قرآن برای كسی كه وضو ندارد حرام است.

ولی اگر قرآن را به زبان فارسی یا به زبان دیگر ترجمه كنند مس

آن اشكال ندارد.

324 - جلوگیری بچه و دیوانه از مس خط قرآن واجب نیست ولی اگر مس نمودن آنان بی احترامی به قرآن باشد باید آنان را جلوگیری كنند.

325 - كسی كه وضو ندارد بنابر احتیاط واجب حرام است اسم خداوند متعال و صفات خاصه او را به هر زبانی نوشته شده باشد مس نماید.

و بهتر آن است كه اسم مبارك پیغمبر و امام و حضرت زهراء علیهم السلام را هم مس ننماید.

326 - اگر پیش از وقت نماز به قصد اینكه با طهارت باشد وضو بگیرد یا غسل كند صحیح است.

و نزدیك وقت نماز هم اگر به قصد مهیا بودن برای نماز وضو بگیرد اشكال ندارد.

327 - كسی كه یقین دارد وقت داخل شده اگر نیت وضوی واجب كند و بعد از وضو بفهمد وقت داخل نشده , وضوی او صحیح است.

328 - مستحب است انسان برای نماز میت و زیارت اهل قبور و رفتن به مسجد و حرم امامان علیهم السلام و برای همراه داشتن قرآن و خواندن و نوشتن آن , و مس حاشیه قرآن , و برای خوابیدن وضو بگیرد.

و نیز مستحب است كسی كه وضو دارد دوباره برای هر نماز وضو بگیرد.

و اگر برای یكی از این كارها وضو بگیرد هر كاری كه باید با وضو انجام داد می تواند بجا آورد , مثلا می تواند با آن وضو نماز بخواند.

چیزهایی که وضو را باطل میکند

329 - هفت چیز وضو را باطل می كند: اول: بول.

دوم: غایط.

سوم: باد معده و روده كه از مخرج غایط خارج شود.

چهارم: خوابی كه به واسطه آن

چشم نبیند و گوش نشنود , ولی اگر چشم نبیند و گوش بشنود وضو باطل نمی شود.

پنجم: چیزهایی كه عقل را از بین می برد: مانند دیوانگی و مستی و بیهوشی.

ششم: استحاضه زنان كه بعدا گفته می شود.

هفتم: جنابت بلكه بنابر احتیاط مستحب هر كاری كه برای آن باید غسل كرد

احکام وضوی جبیره

/329 - چیزی كه با آن زخم و شكسته را می بندند و دوایی كه روی زخم و مانند آن می گذارند جبیره نامیده می شود.

330 - اگر در یكی از جاهای وضو زخم یا دمل یا شكستگی باشد چنانچه روی آن باز است و آب ضرر ندارد , باید به طور معمول وضو گرفت.

331 - اگر زخم یا دمل یا شكستگی در صورت و دستها است و روی آن باز است , و آب ریختن روی آن ضرر دارد , باید اطراف زخم یا دمل را - به طوری كه در وضو گفته شد - از بالا به پایین بشوید.

و بهتر آن است كه چنانچه كشیدن دست تر بر آن ضرر ندارد دست تر بر آن بكشد , و بعد پارچه پاكی روی آن بگذارد و دست تر را روی پارچه نیز بكشد و اما در شكستگی لازم است تیمم بنماید.

332 - اگر زخم یا دمل یا شكستگی در جلوی سر یا روی پاها است و روی آن باز است , چنانچه نتواند آن را مسح كند , به این معنی كه زخم مثلا تمام محل مسح را گرفته باشد , یا آنكه از مسح جاهای سالم نیز متمكن نباشد در این صورت لازم است تیمم

نماید , و بنابر احتیاط مستحب وضو نیز گرفته و پارچه پاكی روی آن بگذارد و روی پارچه را با تری آب وضو كه در دست مانده مسح كند.

333 - اگر روی دمل یا زخم یا شكستگی بسته باشد , چنانچه باز كردن آن بدون مشقت ممكن است و آب هم برای آن ضرر ندارد , باید باز كند و وضو بگیرد , چه زخم و مانند آن در صورت و دستها باشد , یا جلوی سر و روی پاها باشد.

334 - اگر زخم یا دمل یا شكستگی كه بسته است در صورت یا دستها باشد چنانچه باز كردن و ریختن آب روی آن ضرر دارد باید مقداری را كه متمكن است از اطراف شسته و روی جبیره را مسح نماید.

335 - اگر نمی شود روی زخم را باز كرد , ولی زخم و چیزی كه روی آن گذاشته شده پاك است , و رساندن آب به زخم ممكن است و ضرر هم ندارد , باید آب را به روی زخم از بالا به پایین برساند , و اگر زخم یا چیزی كه روی آن گذاشته شده نجس است , چنانچه آب كشیدن آن و رساندن آب به روی زخم ممكن باشد , باید آن را آب بكشد , و موقع وضو آب را به زخم برساند , و در صورتی كه آب برای زخم ضرر ندارد , ولی رساندن آب به روی زخم ممكن نیست , یا زخم نجس است و نمی شود آن را آب كشید , باید تیمم بنماید.

336 - اگر جبیره تمام بعضی از اعضای وضو را

فرا گرفته باشد ظاهر این است كه وضوی جبیره ای كافی است.

ولی اگر تمام اعضای وضو را گرفته باشد , بنابر احتیاط باید تیمم نماید و وضوی جبیره نیز بگیرد.

337 - لازم نیست جبیره از جنس چیزهایی باشد كه نماز در او جایز است , بلكه اگر از حریر یا از اجزاء حیوانی كه خوردن گوشت آن جایز نیست بوده باشد , مسح بر آن نیز جایز است.

338 - كسی كه در كف دست و انگشتها جبیره دارد , و در موقع وضو دست تر روی آن كشیده است , سر و پا را با همان رطوبت مسح كند.

339 - اگر جبیره تمام پهنای روی پا را گرفته , ولی مقداری از طرف انگشتان و مقداری از طرف بالای پا باز است , باید جاهایی كه باز است روی پا را و جایی كه جبیره است روی جبیره را مسح كند.

340 - اگر در صورت یا دستها چند جبیره باشد , باید بین آنها را بشوید , و اگر جبیره ها در سر یا روی پاها باشد , باید بین آنها را مسح كند , و در جاهایی كه جبیره است باید به دستور جبیره عمل نماید.

341 - اگر جبیره بیشتر از معمول اطراف زخم را گرفته و برداشتن آن بدون مشقت ممكن نیست , باید تیمم نماید مگر اینكه جبیره در مواضع تیمم باشد , كه در این صورت لازم است بین وضو و تیمم جمع نماید , و در هر دو صورت اگر برداشتن جبیره بدون مشقت ممكن است باید جبیره را بردارد , پس اگر زخم

در صورت و دستها است اطراف آن را بشوید , و اگر در سر یا روی پاها است اطراف آن را مسح كند و برای جای زخم به دستور جبیره عمل نماید.

342 - اگر در جای وضو زخم و جراحت و شكستگی نیست , ولی به جهت دیگری آب برای آن ضرر دارد , باید تیمم كند.

343 - اگر جایی از اعضاء وضو را رگ زده است , و نمی تواند آن را آب بكشد لازم است تیمم نماید ولی اگر آب برای آن ضرر دارد باید به دستور جبیره عمل كند.

344 - اگر در جای وضو یا غسل چیزی چسبیده است كه برداشتن آن ممكن نیست , یا به قدری مشقت دارد كه نمی شود تحمل كرد , وظیفه اش تیمم است مگر آن كه آن چیز در مواضع تیمم باشد كه در این صورت لازم است بین وضو و تیمم جمع كند , و اگر آن چیزی كه چسبیده دوا باشد , حكم جبیره را دارد.

345 - در غیر غسل میت از سایر اغسال غسل جبیره ای مثل وضوی جبیره ای است , ولی باید بنابر احتیاط لازم آن را ترتیبی به جا آورند و اظهر این است كه اگر در بدن زخم یا دمل باشد مكلف مخیر است بین غسل و تیمم و در صورتی كه غسل را اختیار كند و در محل جبیره نباشد , احتیاط مستحب آن است كه پارچه پاكی روی زخم یا دمل باز گذاشته و روی پارچه را مسح نماید , و اما اگر در بدن شكستگی باشد باید غسل نماید و احتیاطا

روی جبیره را هم مسح كند , و در صورتی كه مسح روی جبیره ممكن نباشد یا اینكه محل شكسته باز باشد لازم است تیمم كند.

346 - كسی كه وظیفه او تیمم است , اگر در بعضی از جاهای تیمم او زخم یا دمل یا شكستگی باشد , باید به دستور وضوی جبیره ای , تیمم جبیره ای نماید.

347 - كسی كه باید با وضو یا غسل جبیره ای نماز بخواند , چنانچه بداند كه تا آخر وقت عذر او برطرف نمی شود , می تواند در اول وقت نماز بخواند ولی اگر امید دارد كه تا آخر وقت عذر او برطرف شود , بهتر آن است كه صبر كند , و چنانچه عذر او برطرف نشد در آخر وقت نماز را با وضو یا غسل جبیره ای بجا آورد.

و در صورتی كه اول وقت نماز را خواند و تا آخر وقت عذرش برطرف شد احتیاط مستحب آن است كه وضو گرفته یا غسل كرده و نماز را اعاده نماید.

348 - اگر انسان برای مرضی كه در چشم او است موی چشم خود را بچسباند , باید تیمم كند.

349 - كسی كه نمی داند وظیفه اش تیمم است یا وضوی جبیره ای , بنابر احتیاط واجب باید هر دو را بجا آورد.

350 - نمازهایی را كه انسان با وضوی جبیره ای خوانده صحیح است , و می تواند با آن وضو نمازهای بعدی را نیز بجا آورد.

غسل

غسل های واجب

350 - غسلهای واجب هفت است: اول: غسل جنابت.

دوم: غسل حیض.

سوم: غسل نفاس.

چهارم: غسل استحاضه.

پنجم: غسل مس میت.

ششم: غسل میت.

هفتم: غسلی كه به واسطه نذر و قسم و مانند اینها واجب می شود.

احکام جنابت

351 - به دو چیز انسان جنب می شود.

اول: جماع.

دوم: بیرون آمدن منی , در خواب باشد یا بیداری , كم باشد یا زیاد , با شهوت باشد یا بی شهوت , با اختیار باشد یا بی اختیار.

352 - اگر رطوبتی از انسان خارج شود و نداند منی است یا بول یا غیر اینها , چنانچه با شهوت و جستن بیرون آمده و بعد از بیرون آمدن آن بدن سست شده , آن رطوبت حكم منی را دارد , و اگر هیچ یك از این سه نشانه یا بعضی از اینها را نداشته باشد , حكم منی را ندارد , ولی در مریض لازم نیست آن رطوبت با جستن بیرون آمده باشد و در موقع بیرون آمدن بدن سست شود , بلكه اگر با شهوت بیرون آید در حكم منی است.

353 - اگر از مردی كه مریض نیست آبی بیرون آید كه یكی از سه نشانه ای كه در مساله پیش گفته شد داشته باشد , و نداند نشانه های دیگر را داشته یا نه , چنانچه پیش از بیرون آمدن آب , وضو داشته می تواند به همان وضو اكتفا كند , و اگر وضو نداشته كافی است فقط وضو بگیرد , و غسل بر او لازم نیست.

354 - مستحب است انسان بعد از بیرون آمدن منی بول كند , و اگر بول نكند و بعد از غسل , رطوبتی از او بیرون آید كه نداند منی است یا رطوبت دیگر ,

حكم منی را دارد.

355 - اگر انسان با زنی جماع كند و به اندازه ختنه گاه یا بیشتر داخل شود , در قبل باشد یا در دبر , بالغ باشند یا نابالغ , اگر چه منی بیرون نیاید هر دو جنب می شوند.

356 - اگر شك كند كه به مقدار ختنه گاه داخل شده یا نه غسل بر او واجب نیست.

357 - اگر نعوذ باللّه با حیوانی نزدیكی نماید منی از او بیرون آید غسل تنها كافی است , و اگر منی بیرون نیاید , چنانچه پیش از وطی وضو داشته باز هم غسل تنها كافی است , و اگر وضو نداشته احتیاط واجب آن است كه غسل كند , و وضو هم بگیرد , و همچنین است حكم در نزدیكی نمودن با مرد یا پسر.

358 - اگر منی از جای خود حركت كند و بیرون نیاید , یا انسان شك كند كه منی از او بیرون آمده یا نه , غسل بر او واجب نیست.

359 - كسی كه نمی تواند غسل كند ولی تیمم برایش ممكن است , بعد از داخل شدن وقت نماز هم می تواند با عیال خود نزدیكی كند.

360 - اگر در لباس خود منی ببیند و بداند كه از خود او است و برای آن غسل نكرده , باید غسل كند و نمازهایی را كه یقین دارد بعد از بیرون آمدن منی خوانده قضا كند , ولی نمازهایی را كه احتمال می دهد پیش از بیرون آمدن آن منی خوانده لازم نیست قضا نماید.

چیزهایی که بر جنب حرام است

361 - پنج چیز بر جنب حرام است: اول: رساندن

جایی از بدن خود به خط قرآن , یا به اسم خدا به هر لغت كه باشد و بهتر آن است كه به اسماء پیغمبران و امامان و حضرت زهراء علیهم السلام نیز نرساند.

دوم: رفتن در مسجد الحرام و مسجد پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلم اگر چه از یك در داخل و از در دیگر خارج شود.

سوم: توقف در مساجد دیگر , و همچنین بنابر احتیاط واجب در حرم امامان علیهم السلام , ولی اگر از مسجد عبور كند مثل اینكه از یك در مسجد داخل و از در دیگر خارج شود , مانعی ندارد.

چهارم: داخل شدن در مسجد برای برداشتن چیزی و همچنین گذاشتن چیزی در آن بنابر احتیاط لازم.

پنجم: خواندن هر یك از آیات سجده واجب و آن در چهار سوره است: اول: سوره سی و دوم قرآن الم تنزیل دوم: سوره چهل و یكم حم سجده سوم: سوره پنجاه و سوم والنجم چهارم: سوره نود و ششم اقرا.

چیزهایی که بر جنب مکروه است

362 - نه چیز بر جنب مكروه است: اول و دوم: خوردن و آشامیدن ولی اگر صورت و دستها را بشوید و مضمضه بكند مكروه نیست و اگر تنها دستها را بشوید كراهت كمتر می شود.

سوم: خواندن بیشتر از هفت آیه از قرآن كه سجده واجب ندارد.

چهارم: رساندن جایی از بدن به جلد و حاشیه و بین خطهای قرآن.

پنجم: همراه داشتن قرآن.

ششم: خوابیدن.

ولی اگر وضو بگیرد یا به واسطه نداشتن آب , بدل از غسل تیمم كند مكروه نیست.

هفتم: خضاب كردن به حنا و مانند آن.

هشتم: مالیدن روغن به بدن.

نهم: جماع كردن بعد از آنكه محتلم شده , یعنی در خواب منی از او بیرون آمده است

غسل جنابت

363 - غسل جنابت برای خواندن نماز واجب و مانند آن واجب می باشد ولی برای نماز میت و سجده سهو و سجده شكر و سجده های واجب قرآن غسل جنابت لازم نیست.

364 - لازم نیست در وقت غسل , نیت كند كه غسل واجب می كند , بلكه اگر فقط قصد قربت یعنی برای انجام خواست خداوند عالم غسل كند كافی است.

365 - اگر یقین كند وقت نماز شده و نیت غسل واجب كند بعد معلوم شود كه پیش از وقت غسل كرده , غسل او صحیح است.

366 - غسل جنابت را به دو قسم می شود انجام داد.

غسل ترتیبی

367 - در غسل ترتیبی باید به نیت غسل , بنابر احتیاط لازم اول تمام سر و گردن , و بعد بدن را بشوید و بهتر آن است كه اول طرف راست , بعد طرف چپ بدن را بشوید , و تحقق غسل ترتیبی به حركت دادن هر یك از اعضاء سه گانه زیر آب به قصد غسل بی اشكال نیست و احتیاط در اكتفا نكردن به او است , و اگر عمدا یا از روی فراموشی یا به واسطه ندانستن مساله بدن را قبل از سر بشوید غسل او باطل است.

368 - در صورتی كه بدن را قبل از سر بشوید لازم نیست غسل را اعاده كند بلكه چنانچه بدن را دوباره بشوید غسل او صحیح خواهد شد.

369 - اگر یقین نكند كه هر دو قسمت یعنی سر و گردن و بدن را كاملا غسل داده , باید برای آنكه یقین كند , هر قسمتی را كه می شوید

مقداری از قسمت دیگر را هم با آن قسمت بشوید.

370 - اگر بعد از غسل بفهمد جایی از بدن را نشسته و نداند كجای بدن است دوباره شستن سر لازم نیست , و فقط هر جایی را از بدن كه احتمال می دهد نشسته باید بشوید.

371 - اگر بعد از غسل بفهمد مقداری از بدن را نشسته , چنانچه از طرف چپ باشد شستن همان مقدار كافی است

و اگر از طرف راست باشد احتیاط مستحب آن است كه بعد از شستن آن مقدار , دوباره طرف چپ را بشوید.

و اگر از سر و گردن باشد باید بعد از شستن آن مقدار , دوباره بدن را بشوید.

372 - اگر پیش از تمام شدن غسل , در شستن مقداری از طرف چپ یا طرف راست شك كند , لازم است كه آن مقدار را بشوید , و اگر در شستن مقداری از سر و گردن شك كند , بنابر احتیاط لازم باید بعد از شستن آن دوباره طرف راست و طرف چپ را بشوید.

غسل ارتماسی

1/372 - غسل ارتماسی به دو نحو انجام می گیرد: دفعی و تدریجی.

373 - در غسل ارتماسی دفعی باید در یك آن آب تمام بدن را فرا بگیرد , ولی معتبر نیست كه قبل از شروع در غسل تمام بدن بیرون آب باشد بلكه اگر مقداری از آن بیرون باشد و به نیت غسل در آب فرو رود كفایت می كند.

374 - در غسل ارتماسی تدریجی باید بدن را به نیت غسل تدریجا با حفظ وحدت عرفی در آب فرو برد و در این قسم لازم

است كه تمام بدن قبل از شروع در غسل بیرون آب باشد.

375 - اگر بعد از غسل ارتماسی بفهمد كه به مقداری از بدن آب نرسیده , جای آن را بداند یا نداند , باید دوباره غسل كند.

376 - اگر برای غسل ترتیبی وقت ندارد , و برای ارتماسی وقت دارد , باید غسل ارتماسی كند.

377 - كسی كه برای حج یا عمره احرام بسته , نمی تواند غسل ارتماسی كند , ولی اگر از روی فراموشی غسل ارتماسی كند غسلش صحیح است

378 - در غسل ارتماسی یا ترتیبی پاك بودن تمام بدن پیش از غسل لازم نیست , بلكه اگر به فرو رفتن در آب یا ریختن آب به قصد غسل بدن پاك شود غسل محقق می شود.

379 - كسی كه از حرام جنب شده با آب گرم غسل كند اگر چه عرق می كند غسل او صحیح است و احتیاط مستحب آن است كه با آب سرد غسل كند.

380 - اگر در غسل به اندازه سر مویی از بدن نشسته بماند , غسل باطل است , ولی شستن مثل توی گوش و بینی و هر چه از باطن شمرده می شود.

واجب نیست.

381 - جایی را كه شك دارد از ظاهر بدن است یا از باطن آن باید آن را بشوید.

382 - اگر سوراخ جای گوشواره و مانند آن بقدری گشاد باشد كه داخل آن از ظاهر شمرده شود , باید آن را شست , و گرنه شستن آن لازم نیست.

383 - چیزی را كه مانع رسیدن آب به بدن است , باید برطرف كند

و اگر پیش از آنكه یقین كند برطرف شده غسل نماید غسل او باطل است.

384 - اگر موقع غسل شك كند , چیزی كه مانع از رسیدن آب باشد در بدن او هست یا نه , باید وارسی كند تا مطمئن شود كه مانعی نیست.

385 - در غسل باید موهای كوتاهی را كه جزء بدن حساب می شود بشوید و شستن موهای بلند واجب نیست , بلكه اگر آب را طوری به پوست برساند كه آنها تر نشود , غسل صحیح است , ولی اگر رساندن آب به پوست بدون شستن آنها ممكن نباشد , باید آنها را بشوید كه آب به بدن برسد.

386 - تمام شرطهایی كه برای صحیح بودن وضو گفته شد: مثل پاك بودن آب و غصبی نبودن آن , در صحیح بودن غسل هم شرط است , ولی در غسل لازم نیست بدن را از بالا به پایین بشوید , و نیز در غسل ترتیبی لازم نیست بعد از شستن سر و گردن فورا بدن را بشوید , پس اگر بعد از شستن سر و گردن صبر كند و بعد از مدتی بدن را بشوید اشكال ندارد.

بلكه لازم نیست تمام سر و گردن یا بدن را یك مرتبه بشوید پس جایز است مثلا سر را شسته و بعد از مدتی گردن را بشوید , ولی كسی كه نمی تواند از بیرون آمدن بول یا غایط خودداری كند , اگر به اندازه ای كه غسل كند و نماز بخواند بول یا غایط از او بیرون نمی آید باید فورا غسل كند و بعد از غسل هم فورا نماز بخواند.

387 - كسی

كه پول حمامی را بدون اینكه بداند حمامی راضی است بخواهد نسیه بگذارد , اگر چه بعد حمامی را راضی كند , غسل او باطل است.

388 - اگر حمامی راضی باشد كه پول حمام نسیه بماند , ولی كسی كه غسل می كند قصدش این باشد كه طلب او را ندهد , یا از مال حرام بدهد غسل او باطل است.

389 - اگر پولی را كه خمس آن را نداده به حمامی بدهد , اگر چه مرتكب حرام شده , ولی ظاهر این است كه غسل او صحیح باشد و ذمه اش به مستحقین خمس مشغول می شود.

390 - اگر مخرج غایط را در آب خزینه تطهیر كند , و پیش از غسل شك كند كه چون در خزینه تطهیر كرده حمامی به غسل كردن او راضی است یا نه , غسل او باطل است , مگر اینكه پیش از غسل حمامی را راضی كند.

391 - اگر شك كند كه غسل كرده یا نه باید غسل كند , ولی اگر بعد از غسل شك كند , كه غسل او درست بوده یا نه , لازم نیست دوباره غسل نماید.

392 - اگر در بین غسل , حدث اصغر از او سر زند , مثلا بول كند لازم نیست غسل را رها كرده و غسل دیگری بنماید بلكه می تواند غسل خود را تمام نماید و در این صورت بنابر احتیاط لازم باید وضو هم بگیرد ولی اگر از غسل ترتیبی به ارتماسی و یا از ارتماسی به ترتیبی یا به ارتماسی دفعی عدول نماید لازم نیست وضو هم بگیرد.

393 - اگر از جهت ضیق وقت وظیفه

مكلف تیمم بوده , ولی به خیال اینكه به اندازه غسل و نماز وقت دارد غسل كند , در صورتی كه با خود غسل قصد قربت كرده باشد , غسل او صحیح است هر چند برای انجام نماز غسل نموده باشد.

394 - كسی كه جنب شده اگر شك كند غسل كرده یا نه , نمازهایی را كه خوانده صحیح است , ولی برای نمازهای بعد باید غسل كند , و در صورتی كه بعد از نماز حدث اصغر از او صادر شده باشد , لازم است وضو هم بگیرد , و اگر وقت باقی است بنابر احتیاط لازم نمازی را كه خوانده اعاده نماید.

395 - كسی كه چند غسل بر او واجب است می تواند به نیت همه آنها یك غسل به جا آورد , و ظاهر این است كه اگر یكی معین از آنها را قصد كند از بقیه كفایت می كند.

396 - اگر بر جایی از بدن , آیه قرآن یا اسم خداوند متعال نوشته شده باشد , چنانچه بخواهد وضو یا غسل را ترتیبی به جا آورد , باید آب را طوری به بدن برساند كه دست او به نوشته نرسد.

397 - كسی كه غسل جنابت كرده , نباید برای نماز وضو بگیرد , بلكه با غسلهای دیگر واجب - غیر از غسل استحاضه متوسطه - و با غسلهای مستحب كه در مساله (651) می آید , نیز می تواند بدون وضو نماز بخواند اگر چه احتیاط مستحب آن است كه وضو هم بگیرد.

استحاضه

استحاضه

1/397 - یكی از خونهایی كه از زن خارج می شود خون استحاضه است , و زن را

در موقع دیدن خون استحاضه , مستحاضه می گویند.

398 - خون استحاضه در بیشتر اوقات زرد رنگ و سرد است و بدون فشار و سوزش بیرون می آید و غلیظ هم نیست , ولی ممكن است گاهی سیاه یا سرخ و گرم و غلیظ باشد و با فشار و سوزش بیرون آید.

399 - استحاضه سه قسم است: قلیله و متوسطه و كثیره , استحاضه قلیله آن است كه خون فقط روی پنبه ای را كه زن با خود برمی دارد آلوده كند و در آن فرو نرود استحاضه متوسطه آن است كه خون در پنبه فرو رود , اگر چه در یك گوشه آن باشد , ولی از پنبه به دستمالی كه معمولا زنها برای جلوگیری از خون می بندند نرسد , استحاضه كثیره آن , است كه خون پنبه را فرا گرفته و به دستمال برسد.

احكام استحاضه

400 - در استحاضه قلیله باید زن برای هر نماز یك وضو بگیرد , و بنابر احتیاط مستحب پنبه را آب كشیده و یا عوض كند و باید ظاهر فرج را اگر خون به آن رسیده باشد آب بكشد.

401 - در استحاضه متوسطه باید بنابر احتیاط لازم زن برای نمازهای خود روزانه یك غسل نماید و نیز باید كارهای استحاضه قلیله را كه در مساله پیش گفته شد انجام دهد , بنابر این اگر استحاضه قبل از نماز صبح یا در همان آن حاصل شود باید برای نماز صبح غسل كند و اگر عمدا یا از روی فراموشی برای نماز صبح غسل نكند باید برای نماز ظهر و عصر غسل كند , و اگر برای نماز ظهر و

عصر غسل نكند , باید پیش از نماز مغرب و عشاء غسل نماید , چه آنكه خون بیاید یا قطع شده باشد.

402 - در استحاضه كثیره باید - بنابر احتیاط واجب - زن برای هر نماز پنبه و دستمال را عوض كند یا آب بكشد و لازم است یك غسل برای نماز صبح و یكی برای نماز ظهر و عصر و یكی برای نماز مغرب و عشا بجا آورد و بین نماز ظهر و عصر فاصله نیندازد , و اگر فاصله بیندازد باید برای نماز عصر دوباره غسل كند , و نیز اگر بین نماز مغرب و عشا فاصله بیندازد باید برای نماز عشا دوباره غسل نماید , اینها همه در صورتی است كه خون پی در پی از پنبه به دستمال برسد , اما چنانچه رسیدن خون از پنبه به دستمال با قدری فاصله باشد كه زن بتواند در آن فاصله یك نماز یا بیشتر بخواند احتیاط لازم آن است كه هرگاه خون از پنبه به دستمال برسد پنبه و دستمال را عوض كرده و یا آب بكشد و غسل نماید , بنابر این اگر زن غسل كرد و نماز ظهر را مثلا خواند ولی قبل از نماز عصر یا در میان آن خون دوباره از پنبه به دستمال رسید باید برای نماز عصر نیز غسل نماید , ولی چنانچه فاصله به مقداری باشد كه زن بتواند در آن میان دو نماز یا بیشتر بخواند مثل این كه بتواند نماز مغرب و عشا را نیز قبل از آن كه خون دوباره به دستمال برسد بخواند ظاهر آن است كه برای آن نمازها لازم نیست

غسل دیگری بكند , و در هر صورت اظهر این است كه در استحاضه كثیره غسل از وضوء كفایت می كند.

403 - اگر خون استحاضه پیش از وقت نماز هم بیاید چنانچه زن برای آن خون , وضو یا غسل بجا نیاورده باشد , باید در موقع نماز وضو یا غسل بجا آورد اگر چه در آن موقع مستحاضه نباشد.

404 - مستحاضه متوسطه كه باید وضو بگیرد و غسل كند باید بنابر احتیاط لازم غسل را اول بجا آورد و بعد وضو بگیرد , ولی در مستحاضه كثیره اگر بخواهد وضو بگیرد باید قبل از غسل وضو بگیرد.

405 - اگر استحاضه قلیله زن بعد از نماز صبح متوسطه شود باید برای نماز ظهر و عصر غسل كند , و اگر بعد از نماز ظهر و عصر متوسطه شود باید برای نماز مغرب و عشا غسل نماید.

406 - اگر استحاضه قلیله یا متوسطه زن بعد از نماز صبح كثیره شود و به این حال باقی بماند باید احكامی را كه در مساله 402 گفته شد نسبت به نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا رعایت نماید.

407 - در مستحاضه كثیره در صورتی كه لازم است میان غسل و نماز فاصله ای واقع نشود - آن چنان كه در مساله 402 گذشت - اگر انجام غسل پیش از داخل شدن وقت نماز باعث وقوع فاصله گردد آن غسل برای نماز فایده ندارد و باید مستحاضه برای نماز دوباره غسل نماید , و این حكم در مستحاضه متوسطه نیز جاری است.

408 - در مستحاضه قلیله و متوسطه زن برای هر نمازی - غیر از نماز یومیه كه

حكم آن گذشت - چه واجب باشد چه مستحب , باید وضو بگیرد , ولی اگر بخواهد نماز یومیه ای را كه خوانده احتیاطا دوباره بخواند , یا بخواهد نمازی را كه تنها خوانده است دوباره با جماعت بخواند , باید تمام كارهایی را كه برای استحاضه گفته شد انجام دهد , اما برای خواندن نماز احتیاط و سجده فراموش شده و تشهد فراموش شده , اگر آنها را بعد از نماز فورا بجا آورد و همچنین برای سجده سهو در هر حال , لازم نیست كارهای استحاضه را انجام دهد.

409 - زن مستحاضه بعد از آنكه خونش قطع شد , فقط برای نماز اولی كه می خواند , باید كارهای استحاضه را انجام دهد , و برای نمازهای بعدی لازم نیست.

410 - اگر زن نداند استحاضه او چه قسم است , موقعی كه می خواهد نماز بخواند باید بنابر احتیاط خود را وارسی كند مثلا مقداری پنبه داخل فرج نماید , و كمی صبر كند , و بیرون آورد و بعد از آنكه فهمید استحاضه او كدام یك از آن سه قسم است كارهایی را كه برای آن قسم دستور داده شده انجام دهد , ولی اگر بداند تا وقتی كه می خواهد نماز بخواند استحاضه او تغییر نمی كند , پیش از داخل شدن وقت هم می تواند خود را وارسی كند.

411 - زن مستحاضه اگر پیش از آنكه خود را وارسی كند , مشغول نماز شود , چنانچه قصد قربت داشته و به وظیفه خود عمل كرده مثلا استحاضه اش قلیله بوده و به وظیفه استحاضه قلیله عمل نموده , نماز او

صحیح است , و اگر قصد قربت نداشته یا عمل او مطابق وظیفه اش نبوده مثل آنكه استحاضه او متوسطه بوده و به وظیفه قلیله رفتار كرده , نماز او باطل است.

412 - زن مستحاضه اگر نتواند خود را وارسی نماید , باید به آنچه مسلما وظیفه او است عمل كند , مثلا اگر نمی داند استحاضه او قلیله است یا متوسطه باید كارهای استحاضه قلیله را انجام دهد , و اگر نمی داند متوسطه است یا كثیره , باید كارهای استحاضه متوسطه را انجام دهد , ولی اگر بداند سابقا كدام یك از آن سه قسم بوده , باید به وظیفه همان قسم رفتار نماید.

413 - اگر خون استحاضه در اول ظهورش در باطن باشد و بیرون نیاید , وضو یا غسل را كه زن داشته باطل نمی كند , و اگر بیرون بیاید هر چند كم باشد وضو و غسل را باطل می كند.

414 - زن مستحاضه اگر بعد از نماز خود را وارسی كند و خون نبیند اگر چه بداند دوباره خون می آید با وضویی كه دارد می تواند نماز بخواند.

415 - زن مستحاضه اگر بداند از وقتی كه مشغول وضو یا غسل شده خونی از او بیرون نیامده و در داخل فرج هم نیست , می تواند خواندن نماز را تا وقتی كه می داند پاك می ماند تاخیر بیاندازد.

416 - اگر مستحاضه بداند كه پیش از گذشتن وقت نماز به كلی پاك می شود , یا به اندازه خواندن نماز خون بند می آید , باید بنابر احتیاط لازم صبر كند و نماز را در وقتی كه پاك است

بخواند.

417 - اگر بعد از وضو و غسل , خون در ظاهر قطع شود و مستحاضه بداند كه اگر نماز را تاخیر بیندازد , به مقداری كه وضو و غسل و نماز را بجا آورد به كلی پاك می شود , باید بنابر احتیاط لازم نماز را تاخیر بیندازد و موقعی كه به كلی پاك شد دوباره وضو و غسل را بجا آورد و نماز را بخواند.

و اگر موقعی كه خون در ظاهر قطع شود وقت نماز تنگ باشد , لازم نیست وضو و غسل را دوباره بجا آورد بلكه با وضو و غسلی كه دارد می تواند نماز بخواند.

418 - مستحاضه كثیره وقتی كه به كلی از خون پاك شد اگر بداند از وقتی كه برای نماز پیش مشغول غسل شده دیگر خون نیامده لازم نیست دوباره غسل نماید , و در غیر این صورت باید غسل نماید - هر چند كلیت این حكم بنابر احتیاط است - و اما در مستحاضه متوسطه لازم نیست برای آنكه از خون به كلی پاك شده غسل نماید.

419 - مستحاضه قلیله بعد از وضو , و مستحاضه متوسطه بعد از غسل و وضو , و مستحاضه كثیره بعد از غسل باید فورا مشغول نماز شوند , مگر در دو موردی كه در مساله 403 و 415 به آنها اشاره شد , ولی گفتن اذان و اقامه قبل از نماز اشكال ندارد و در نماز هم می تواند كارهای مستحب مثل قنوت و غیر آن را بجا آورد.

420 - زن مستحاضه اگر وظیفه اش این باشد كه میان وضو یا غسل و نماز فاصله نیندازد ولی مطابق وظیفه

اش رفتار نكند باید دوباره وضو گرفته یا غسل كند و بلافاصله مشغول نماز شود.

421 - اگر خون استحاضه زن جریان دارد و قطع نمی شود , چنانچه برای او ضرر ندارد , باید بعد از غسل از بیرون آمدن خون جلوگیری نماید , و چنانچه كوتاهی كند و خون بیرون آید اگر نماز خوانده باید دوباره نماز بخواند بلكه احتیاط مستحب آن است كه دوباره غسل كند.

422 - اگر در موقع غسل خون قطع نشود , غسل صحیح است ولی اگر در بین غسل , استحاضه متوسطه كثیره شود , لازم است كه غسل را از سر بگیرد.

423 - احتیاط مستحب آن است كه زن مستحاضه در تمام روزی كه روزه است , به مقداری كه می تواند , از بیرون آمدن خون جلوگیری كند.

424 - بنابر مشهور روزه زن مستحاضه كثیره , در صورتی صحیح است كه غسل نماز مغرب و عشای شبی كه می خواهد فردای آن را روزه بگیرد بجا آورد , و نیز در روز غسلهایی را كه برای نمازهای روز واجب است انجام دهد ولی بعید نیست كه در صحت روزه اش غسل شرط نباشد همچنان كه بنابر اقوی در مستحاضه متوسطه شرط نیست.

425 - اگر بعد از نماز عصر , مستحاضه شود و تا غروب غسل نكند روزه بدون اشكال و صحیح است.

426 - اگر استحاضه قلیله زن پیش از نماز , متوسطه یا كثیره شود باید كارهای متوسطه یا كثیره را كه گفته شد انجام دهد , و اگر استحاضه متوسطه كثیره شود باید كارهای استحاضه كثیره را انجام دهد , و چنانچه برای استحاضه متوسطه غسلی

كرده باشد فایده ندارد , و باید دوباره برای كثیره غسل كند.

427 - اگر در بین نماز , استحاضه متوسطه زن كثیره شود , باید نماز را بشكند , و برای استحاضه كثیره غسل كند , و كارهای دیگر آن را انجام دهد , و همان نماز را بخواند , و بنابر احتیاط استحبابی قبل از غسل وضوء بگیرد و اگر برای غسل وقت ندارد لازم است عوض غسل تیمم كند , و اگر برای تیمم نیز وقت ندارد , بنابر احتیاط نماز را نشكند و به همان حال تمام كند , ولی لازم است در خارج وقت قضا نماید , و همچنین اگر در بین نماز استحاضه قلیله او متوسطه یا كثیره شود باید نماز را بشكند و برای استحاضه متوسطه یا كثیره كارهای آن را انجام دهد.

428 - اگر در بین نماز خون بند بیاید و مستحاضه نداند كه در باطن هم قطع شده یا نه , چنانچه بعد از نماز بفهمد به كلی قطع شده بوده , و وقت وسعت این را داشته باشد كه در حال پاكی نماز را دوباره بخواند اگر مایوس از قطع شدن خون نبوده بنابر احتیاط لازم است بر حسب وظیفه اش وضو گرفته یا غسل نموده و نماز را دوباره بجا آورد.

429 - اگر استحاضه كثیره زن متوسطه شود , باید برای نماز اول عمل كثیره و برای نمازهای بعدی عمل متوسطه را بجا آورد , مثلا اگر پیش از نماز ظهر استحاضه كثیره متوسطه شود , باید برای نماز ظهر غسل كند , و برای نماز عصر و مغرب و عشا فقط وضو بگیرد ,

ولی اگر برای نماز ظهر غسل نكند و فقط به مقدار نماز عصر وقت داشته باشد , باید برای نماز عصر غسل نماید , و اگر برای نماز عصر هم غسل نكند باید برای نماز مغرب غسل كند , و اگر برای آن هم غسل نكند و فقط به مقدار نماز عشا وقت داشته باشد , باید برای نماز عشا غسل نماید.

430 - اگر پیش از هر نماز خون مستحاضه كثیره قطع شود و دوباره بیاید برای هر نماز باید یك غسل بجا آورد.

431 - اگر استحاضه كثیره قلیله شود , باید برای نماز اول عمل كثیره و برای نمازهای بعدی عمل قلیله را انجام دهد , و نیز اگر استحاضه متوسطه قلیله شود , باید برای نماز اول , عمل متوسطه و برای نمازهای بعدی عمل قلیله را بجا آورد.

432 - اگر مستحاضه یكی از كارهایی را كه بر او واجب می باشد ترك كند نمازش باطل است.

433 - مستحاضه قلیله یا متوسطه اگر بخواهد غیر از نماز كاری انجام دهد كه شرط آن وضو داشتن است مثلا بخواهد جایی از بدن خود را به خط قرآن برساند چنانچه بعد از تمام شدن نماز باشد باید وضو بگیرد و وضویی كه برای نماز گرفته كافی نیست.

434 - مستحاضه ای كه غسلهای واجب خود را بجا آورده رفتن او در مسجد و توقف در آن و خواندن آیه ای كه سجده واجب دارد و نزدیكی شوهر به او حلال است , اگر چه كارهای دیگری را كه برای نماز انجام می داد , مثل عوض كردن پنبه و دستمال , انجام نداده باشد , و

بعید نیست كه این كارها بدون غسل نیز جایز باشد اگر چه احتیاط در ترك است.

435 - اگر زن در استحاضه كثیره یا متوسطه بخواهد پیش از وقت نماز آیه ای را كه سجده واجب دارد بخواند , یا مسجد برود , بنابر احتیاط مستحب باید غسل نماید , و هم چنین است اگر شوهرش بخواهد با او نزدیكی كند.

436 - نماز آیات بر مستحاضه واجب است.

و باید برای نماز آیات همه كارهایی را كه برای نماز یومیه گفته شد انجام دهد.

437 - هرگاه در وقت نماز یومیه نماز آیات بر مستحاضه واجب شود , اگر چه بخواهد هر دو را پشت سر هم بجا آورد بنابر احتیاط لازم نمی تواند هر دو را با یك غسل و وضو بخواند.

438 - اگر زن مستحاضه بخواهد نماز قضا بخواند باید برای هر نماز كارهایی را كه برای نماز ادا بر او واجب است بجا آورد و بنابر احتیاط نمی تواند برای نماز قضا به كارهایی كه برای نماز ادا انجام داده اكتفا كند.

439 - اگر زن بداند خونی كه از او خارج می شود خون زخم نیست و مردد بین خون استحاضه و حیض و یا نفاس باشد چنانچه شرعا حكم حیض و نفاس را نداشته باشد باید به دستور استحاضه عمل كند بلكه اگر شك داشته باشد كه خون استحاضه است یا خونهای دیگر , چنانچه نشانه آنها را نداشته باشد , بنابر احتیاط واجب باید كارهای استحاضه را انجام دهد.

حیض

حیض

1/439 - حیض خونی است كه غالبا در هر ماه چند روزی از رحم زنها خارج می شود.

و زن را در موقع دیدن خون

حیض حائض می گویند.

440 - خون حیض در بیشتر اوقات غلیظ و گرم , و رنگ آن سیاه یا سرخ است و با فشار و كمی سوزش بیرون می آید.

441 - خونی را كه زنها پس از تمام شدن شصت سال می بینند حكم حیض را ندارد و احتیاط مستحب آن است كه زنهایی كه قرشیه نیستند بعد از تمام شدن پنجاه سال تا تمام شدن شصت سال چنان چه خون را طوری ببینند كه اگر پیش از پنجاه سال می دیدند قطعا حكم حیض را داشت میان كارهای مستحاضه و تروك حائض جمع نمایند.

442 - خونی كه دختر پیش از تمام شدن نه سال می بیند حیض نیست.

443 - زن حامله و زنی كه بچه شیر می دهد , ممكن است حیض ببینند , و حكم زن حامله و غیر حامله یكسان است فقط زن حامله در صورتی كه بعد از گذشتن بیست روز از اول عادتش اگر خونی ببیند كه صفات حیض را دارد لازم است بنابر احتیاط بین تروك حائض و اعمال مستحاضه جمع نماید.

444 - دختری كه نمی داند نه سالش تمام شده یا نه , اگر خونی ببیند كه دارای نشانه های حیض نباشد حیض نیست و اگر نشانه های حیض را داشته باشد حكم به حیض بودن آن محل اشكال است مگر آنكه اطمینان حاصل شود به اینكه حیض است و در این صورت معلوم می شود كه نه سال او تمام شده است.

445 - زنی كه شك دارد شصت ساله شده یا نه اگر خونی ببیند و نداند حیض است یا نه باید بنا بگذارد كه شصت ساله

نشده است.

446 - مدت حیض كمتر از سه روز و بیشتر از ده روز نمی شود و اگر مختصری هم از سه روز كمتر باشد حیض نیست.

447 - باید سه روز اول حیض پشت سر هم باشد پس اگر مثلا دو روز خون ببیند و یك روز پاك شود و دوباره یك روز خون ببیند حیض نیست.

448 - ابتداء حیض لازم است خون بیرون بیاید ولی لازم نیست در تمام سه روز خون بیرون بیاید , بلكه اگر در باطن فرج خون باشد كافی است و چنان چه در بین سه روز مختصری پاك شود به نحوی كه در بین زنها تماما یا بعضا متعارف است باز هم حیض است.

449 - لازم نیست شب اول و شب چهارم را خون ببیند , ولی باید در شب دوم و سوم خون قطع نشود , پس اگر از اول صبح روز اول تا غروب روز سوم پشت سر هم خون بیاید , و هیچ قطع نشود , حیض است و هم چنین است اگر در وسطهای روز اول شروع شود و در همان موقع از روز چهارم قطع گردد.

450 - اگر سه روز پشت سر هم خون ببیند و پاك شود حیض انچه دوباره خون ببیند و روزهایی كه خون دیده و روزهایی كه در وسط پاك بوده روی هم از ده روز بیشتر نشود روزهایی كه خون دیده حیض است ولی احتیاط لازم آن است كه در روزهایی كه در وسط پاك بوده میان كارهایی كه بر طاهره واجب و ترك آن چه بر حائض حرام است جمع نماید.

451 - اگر خونی ببیند كه از سه

روز بیشتر و از ده روز كمتر باشد و نداند خون دمل و زخم است یا خون حیض , نباید آن را خون حیض قرار دهد.

452 - اگر خونی ببیند كه نداند خون زخم است یا حیض , باید عبادت های خود را بجا آورد مگر این كه حالت سابقه اش حیض باشد.

453 - اگر خونی ببیند و شك كند كه خون حیض است یا استحاضه چنانچه شرایط حیض را داشته باشد , باید حیض قرار دهد.

454 - اگر خونی ببیند كه نداند خون حیض است یا بكارت باید خود را وارسی كند , یعنی مقداری پنبه داخل فرج نماید و كمی صبر كند بعد بیرون آورد پس اگر اطراف آن آلوده باشد , خون بكارت است و اگر به همه آن رسیده , حیض می باشد.

455 - اگر كمتر از سه روز خون ببیند و پاك شود و بعد سه روز خون ببیند , خون دوم حیض است و خون اول اگر چه در روزهای عادتش باشد , حیض نیست.

احكام حائض

456 - چند چیز بر حائض حرام است: اول عبادتهایی كه مانند نماز باید با وضو یا غسل یا تیمم بجا آورده شود , ولی بجا آوردن عبادتهایی كه وضو و غسل و تیمم برای آنها لازم نیست , مانند نماز میت مانعی ندارد.

دوم تمام چیزهایی كه بر جنب حرام است و در احكام جنابت گفته شد.

سوم جماع كردن در فرج , كه هم برای مرد حرام است و هم برای زن , اگر چه به مقدار ختنه گاه داخل شود و منی هم بیرون نیاید , بلكه احتیاط واجب آن است كه مقدار

كمتر از ختنه گاه را هم داخل نكند و بنابر احتیاط وطی زن در دبر چه حائض باشد چه نباشد ننماید.

457 - جماع كردن در روزهایی هم كه حیض زن قطعی نیست ولی شرعا باید برای خود حیض قرار دهد حرام است , پس زنی كه بیشتر از ده روز خون می بیند و باید به دستوری كه بعدا گفته می شود روزهای عادت خویشان خود را حیض قرار دهد , شوهرش نمی تواند در آن روزها با او نزدیكی نماید.

458 - اگر مرد با زن خود در حال حیض نزدیكی كند لازم است استغفار كند , و احتیاط مستحب آن است كه كفاره بدهد و كفاره آن بعدا بیان می شود.

459 - غیر از نزدیكی كردن با زن حائض , سایر استمتاعات مانند بوسیدن و ملاعبه مانعی ندارد.

460 - كفاره نزدیكی در حال حیض در قسمت اول آن , هیجده نخود طلای سكه دار و در قسمت دوم , نه نخود , و در قسمت سوم , چهار نخود و نیم است مثلا زنی كه شش روز خون حیض می بیند , اگر شوهرش در شب یا روز اول و دوم با او جماع كند , هیجده نخود طلا و در شب یا روز سوم و چهارم نه نخود , و در شب یا روز پنجم و ششم چهار نخود و نیم بدهد.

461 - اگر طلای سكه دار ممكن نباشد , قیمت آن را بدهد و اگر قیمت طلا در وقتی كه جماع كرده , با وقتی كه می خواهد به فقیر بدهد فرق كرده باشد , قیمت وقتی را كه می خواهد به

فقیر بدهد حساب كند.

462 - اگر كسی هم در قسمت اول و هم در قسمت دوم و هم در قسمت سوم حیض با زن خود جماع كند , هر سه كفاره كه روی هم سی و یك نخود و نیم می شود بدهد.

463 - اگر با زن حائض چند مرتبه جماع كند بهتر آن است كه برای هر جماع یك كفاره بدهد.

464 - اگر مرد در حال جماع بفهمد زن حائض شده , باید فورا از او جدا شود و اگر جدا نشود احتیاط مستحب این است كه كفاره بدهد.

465 - اگر مرد با زن حائض زنا كند یا با زن حائض نامحرمی به گمان این كه عیال خودش است جماع نماید , احتیاط مستحب این است كه كفاره بدهد.

466 - كسی كه از روی نادانی یا فراموشی با زن در حال حیض نزدیكی كند كفاره ندارد.

467 - اگر مرد به اعتقاد این كه زن حائض است با او نزدیكی كند و بعدا معلوم شود كه حائض نبوده است كفاره ندارد.

468 - طلاق دادن زن در حال حیض , به طوری كه در احكام طلاق گفته می شود باطل است.

469 - اگر زن بگوید حائضم یا از حیض پاك شده ام چنانچه محل اتهام نباشد باید حرف او را قبول كرد ولی اگر محل اتهام باشد قبول حرف او محل اشكال است.

470 - اگر زن در بین نماز حائض شود , نمازش باطل است.

471 - اگر زن در بین نماز شك كند كه حائض شده یا نه , نمازش صحیح است.

ولی اگر بعد از نماز بفهمد كه در بین نماز حائض شده , نمازی كه

خوانده باطل است.

472 - بعد از آن كه زن از خون حیض پاك شد , واجب است برای نماز و عبادتهای دیگری كه باید با وضو یا غسل یا تیمم بجا آورده شود , غسل كند.

و دستور آن مثل غسل جنابت است , و بهتر آن است كه پیش از غسل وضو هم بگیرد.

473 - بعد از آن كه زن از خون حیض پاك شد , اگر چه غسل نكرده باشد , طلاق او صحیح است , و شوهرش هم می تواند با او جماع كند , ولی احتیاط لازم این است كه جماع پس از شستن فرج باشد , و احتیاط مستحب آن است كه پیش از غسل از جماع با او خودداری نماید.

اما كارهای دیگری كه در وقت حیض بر او حرام بوده مانند توقف در مسجد و مس خط قرآن تا غسل نكند بر او حلال نمی شود.

474 - اگر آب برای وضو و غسل كافی نباشد و به اندازه ای باشد كه بتواند غسل كند , باید غسل كند , و بهتر آن است كه بدل از وضو تیمم نماید.

و اگر فقط برای وضو كافی باشد و به اندازه غسل نباشد بهتر آن است كه وضو بگیرد و باید عوض غسل تیمم كند.

و اگر برای هیچ یك از آنها آب ندارد , باید بدل از غسل تیمم كند و بهتر آن است كه بدل از وضو نیز تیمم نماید.

475 - نمازهایی كه زن در حال حیض نخوانده , قضا ندارد , ولی روزه های ماه رمضان را كه در حال حیض نگرفته باید قضا نماید , و هم چنین بنابر احتیاط

لازم روزه هایی كه به نذر در وقت معین واجب شده در حال حیض نگرفته باید قضا نماید.

476 - هر گاه وقت نماز داخل شود و بداند كه اگر نماز را تاخیر بیندازد حائض می شود باید فورا نماز بخواند و هم چنین است بنابر احتیاط لازم اگر احتمال دهد كه چنانچه نماز را تاخیر بیندازد حائض می شود.

477 - اگر زن نماز را تاخیر بیندازد و از اول وقت به اندازه خواندن یك نماز با تحصیل طهارت مائیه از حدث بگذرد - هر چند طهارت با تیمم بنابر احتیاط لازم - و سپس حائض شود قضای آن نماز بر او واجب است , ولی در تند خواندن و كند خواندن و چیزهای دیگر باید ملاحظه حال خود را بكند , مثلا زنی كه مسافر نیست اگر در اول ظهر نماز نخواند قضای آن در صورتی واجب می شود كه به مقدار خواندن چهار ركعت نماز با تحصیل طهارت از حدث از اول ظهر بگذرد و حائض شود , و برای كسی كه مسافر است گذشتن وقت به مقدار خواندن دو ركعت با تحصیل طهارت كافی است.

478 - اگر زن در آخر وقت نماز , از خون پاك شود و به اندازه غسل و خواندن یك ركعت نماز یا بیشتر از یك ركعت وقت داشته باشد , باید نماز را بخواند و اگر نخواند باید قضای آن را بجا آورد.

479 - اگر زن حائض بعد از پاكی به اندازه غسل وقت ندارد , ولی می تواند با تیمم نماز را در وقت بخواند , احتیاط واجب آن است كه آن نماز را با تیمم بخواند

, و در صورتی كه نخواند قضا نماید و اگر گذشته از تنگی وقت از جهت دیگر تكلیفش تیمم است , مثل آن كه آب برایش ضرر دارد , باید تیمم كند و آن نماز را بخواند , و در صورتی كه نخواند لازم است قضا نماید.

480 - اگر زن بعد از پاك شدن از حیض شك كند كه برای نماز وقت دارد یا نه , باید نمازش را بخواند.

481 - اگر به خیال این كه به اندازه تحصیل طهارت از حدث و خواندن یك ركعت وقت ندارد نماز نخواند , و بعد بفهمد وقت داشته , باید قضای آن نماز را بجا آورد.

482 - مستحب است زن حائض در وقت نماز , خود را از خون پاك نماید و پنبه و دستمال را عوض كند و وضو بگیرد , و اگر نمی تواند وضو بگیرد تیمم نماید و در جای نماز رو به قبله بنشیند و مشغول ذكر و دعا و صلوات شود.

483 - خواندن و همراه داشتن قرآن و رساندن جایی از بدن را به ما بین خطهای قرآن , و نیز خضاب كردن به حنا (حنا بستن) و مانند آن , برای حائض مكروه است.

اقسام زنهای حائض

484 - زنهای حائض بر شش قسمند: اول صاحب عادت وقتیه و عددیه , و آن زنی است كه دو ماه پشت سر هم در وقت معین خون حیض ببیند و شماره روزهای حیض او هم در هر دو ماه یك اندازه باشد , مثل آن كه دو ماه پشت سر هم از اول ماه تا هفتم خون ببیند.

دوم صاحب عادت وقتیه و آن زنی است كه

دو ماه پشت سر هم در وقت معین خون حیض ببیند , ولی شماره روزهای حیض او در هر دو ماه یك اندازه نباشد , مثلا دو ماه پشت سر هم از روز اول ماه خون ببیند ولی ماه اول روز هفتم و ماه دوم روز هشتم از خون پاك شود.

سوم صاحب عادت عددیه و آن زنی است كه شماره روزهای حیض او در دو ماه پشت سر هم به یك اندازه باشد , ولی وقت دیدن آن دو خون یكی نباشد , مثل آن كه ماه اول از پنجم تا دهم و ماه دوم از دوازدهم تا هفدهم خون ببیند.

چهارم مضطربه و آن زنی است كه چند ماه خون دیده , ولی عادت معینی پیدا نكرده , یا عادتش به هم خورده و عادت تازه ای پیدا نكرده است.

پنجم مبتدئه و آن زنی است كه دفعه اول خون دیدن او است.

ششم ناسیه و آن زنی است كه عادت خود را فراموش كرده است.

و هر كدام اینها احكامی دارند كه در مسائل آینده گفته می شود.

صاحب عادت وقتیه و عددیه

485 - زنهایی كه عادت وقتیه و عددیه دارند دو دسته اند: اول زنی كه دو ماه پشت سر هم در وقت معین خون حیض ببیند و در وقت معین هم پاك شود , مثلا دو ماه پشت سر هم از روز اول ماه خون ببیند و روز هفتم پاك شود , كه عادت حیض این زن از اول ماه تا هفتم است.

دوم زنی كه دو ماه پشت سر هم در وقت معین خون حیض ببیند , و بعد از آن كه سه روز یا بیشتر خون دید یك

روز یا بیشتر پاك شود و دوباره خون ببیند و تمام روزهایی كه خون دیده با روزهایی كه در وسط پاك بوده از ده روز بیشتر نشود , در هر دو ماه همه روزهایی كه خون دیده و روزهایی كه در وسط پاك بوده روی هم یك اندازه باشد كه عادت او به اندازه روزهایی است كه خون دیده است نه به ضمیمه روزهای كه در وسط پاك بوده است , پس لازم است كه روزهایی كه خون دیده و روزهایی كه در وسط پاك بوده در هر دو ماه به یك اندازه باشند , مثلا اگر در ماه اول و هم چنین در ماه دوم از روز اول ماه تا سوم خون ببیند و سه روز پاك شود و دوباره سه روز خون ببیند عادت این زن شش روز می شود , و چنانچه مقدار روزهایی كه در ماه دوم خون دیده بیشتر یا كمتر باشد این زن صاحب عادت وقتیه است نه عددیه.

486 - زنی كه عادت وقتیه دارد (چه عادت عددیه نیز داشته باشد یا نه) اگر در وقت عادت یا یك دو روز یا بیش از آن جلوتر خون ببیند به طوری كه بگویند عادتش جلو افتاده اگر چه آن خون نشانه های حیض را نداشته باشد باید به احكامی كه برای زن حائض گفته شد عمل كند , و چنانچه بعد بفهمد حیض نبوده مثل این كه پیش از سه روز پاك شود , باید عبادتهایی را كه بجا نیاورده قضا نماید.

487 - زنی كه عادت وقتیه و عددیه دارد اگر همه روزهای عادت و چند روز پیش از عادت

و بعد از عادت خون ببیند و روی هم از ده روز بیشتر نشود , همه حیض است.

و اگر از ده روز بیشتر شود.

فقط خونی را كه در روزهای عادت خود دیده , حیض است و خونی كه پیش از آن و بعد از آن دیده استحاضه می باشد.

و باید عبادتهایی را كه در روزهای پیش از عادت و بعد از عادت بجا نیاورده قضا نماید , و اگر همه روزهای عادت را با چند روز پیش از عادت خون ببیند و روی هم از ده روز بیشتر نشود همه حیض است , و اگر از ده روز بیشتر شود , فقط روزهای عادت او حیض است , - هر چند با نشانه های حیض نباشد و روزهای قبل نشانه های حیض را داشته باشد - و خونی كه جلوتر از آن دیده استحاضه می باشد و چنانچه در آن روزها عبادت نكرده باید قضا نماید , و اگر همه روزهای عادت را با چند روز بعد از عادت خون ببیند و روی هم از ده روز بیشتر نشود همه حیض است.

و اگر بیشتر شود فقط روزهای عادت حیض و باقی استحاضه است.

488 - زنی كه عادت وقتیه و عددیه دارد اگر مقداری از روزهای عادت را با چند روز پیش از عادت خون ببیند و روی هم از ده روز بیشتر نشود همه حیض است و اگر از ده روز بیشتر شود روزهایی كه در عادت خون دیده با چند روز پیش از آن كه روی هم به مقدار عادت او شود حیض و روزهای اول را استحاضه قرار می دهد و اگر مقداری

از روزهای عادت را با چند روز بعد از عادت خون ببیند و روی هم از ده روز بیشتر نشود همه حیض است , و اگر بیشتر شود باید روزهایی كه در عادت خون دیده با چند روز بعد از آن كه روی هم به مقدار عادت او شود حیض و بقیه را استحاضه قرار دهد.

489 - زنی كه عادت دارد , اگر بعد از آن كه سه روز یا بیشتر خون دید پاك شود و دوباره خون ببیند و فاصله بین دو خون كمتر از ده روز باشد و همه روزهایی كه خون دیده با روزهایی كه در وسط پاك بوده از ده روز بیشتر باشند , مثل آن كه پنج روز خون ببیند و پنج روز پاك شود و دوباره پنج روز خون ببیند , چند صورت دارد.

1 - آن كه تمام خونی كه دفعه اول دیده یا مقداری از آن , در روزهای عادت باشد و خون دوم كه بعد از پاك شدن می بیند در روزهای عادت نباشد , در این صورت باید همه خون اول را حیض , و خون دوم را استحاضه قرار دهد.

2 - آن كه خون اول در روزهای عادت نباشد , و تمام خون دوم یا مقداری از آن در روزهای عادت باشد كه باید همه خون دوم را حیض , و خون اول را استحاضه قرار دهد.

3 - آن كه مقداری از خون اول و دوم در روزهای عادت باشد و خون اولی كه در روزهای عادت بوده از سه روز كمتر نباشد و با پاكی وسط و مقداری از خون دوم كه آن هم

در روزهای عادت بوده از ده روز بیشتر نباشد , در این صورت هر دو خون حیض است (و احتیاط واجب آن است كه در پاكی وسط بین كارهای طاهره و ترك آن چه بر حائض حرام است جمع نماید) و مقداری از خون دوم كه بعد از روزهای عادت بوده استحاضه است و اما مقداری از خون اول كه قبل از روزهای عادت بوده چنانچه عرفا بگویند كه عادتش جلو افتاده محكوم به حیضیت است , مگر آن كه حكم به حیضیت آن باعث آن شود كه بعضی از خون دوم كه نیز در روزهای عادت بوده یا تمام آن از ده حیض خارج شود كه در این صورت محكوم به استحاضه است , مثلا اگر عادت زن از سوم ماه تا دهم بوده در صورتی كه یك ماه از اول تا ششم خون ببیند و دو روز پاك شود و بعد تا پانزدهم خون ببیند خونهایی كه از اول تا دهم دیده حیض است و خونهایی كه از یازدهم تا پانزدهم دیده استحاضه می باشد.

4 - آن كه مقداری از خون اول و دوم در روزهای عادت باشد ولی خون اولی كه در روزهای عادت بوده , از سه روز كمتر باشد در این صورت بعید نیست مقداری از خون اول را كه در عادت خود دیده با تمام كردن كسری آن از ماه قبل تا سه روز شود باید حیض قرار دهد , پس اگر بشود مقداری را كه از خون دوم در بین عادت دیده حیض قرار دهد (به این معنی كه مجموع این مقدار با مقداری كه از اول حیض

قرار داده - برای كسری خون اول - با پاكی ما بین آنها از ده روز تجاوز نكند) او نیز هم حیض است و گرنه خون دوم استحاضه است , و در بعضی موارد باید تمام خون اول را حیض قرار دهد (نه خصوص مقداری از آن را كه برای كسری خون اول باید حیض قرار می داد) و این به دو شرط است: اول آن كه به مقداری بر عادت مقدم باشد كه بگویند عادتش جلو افتاده.

دوم آن كه اگر او را حیض قرار بدهد لازم نیاید كه مقداری از خون دوم كه در عادت واقع شده از ده حیض خارج شود مثلا اگر عادت زن از چهارم ماه تا دهم بوده و از اول ماه تا آخر روز چهارم خون دیده و دو روز پاك بوده و بعد دوباره تا پانزدهم خون دیده تمام خون اول حیض است و هم چنین خون دوم تا آخر روز دهم.

490 - زنی كه عادت وقتیه و عددیه دارد.

اگر در وقت عادت , خون نبیند و در غیر آن وقت به شماره روزهای حیضش با نشانه های حیض خون ببیند , باید همان را حیض قرار دهد , چه پیش از وقت عادت دیده باشد چه بعد از آن.

491 - زنی كه عادت وقتیه و عددیه دارد.

اگر در وقت عادت خود سه روز یا بیشتر خون ببیند و شماره روزهای آن كمتر یا بیشتر از روزهای عادت او باشد و پس از پاك شدن دوباره به شماره روزهای عادت خویش خون ببیند در اینجا چند صورت دارد: 1 - آن كه مجموع آن دو خون با پاكی

میان آنها از ده روز بیشتر نشود , در این صورت مجموع دو خون یك حیض حساب می شود.

2 - آن كه پاكی میان آن دو خون ده روز یا بیشتر باشد , در این صورت هر كدام از آنها حیض مستقل قرار داده می شوند.

3 - آن كه پاكی میان آن دو خون كمتر از ده روز و مجموع دو خون با پاكی در میان بیشتر از ده روز باشد , در این صورت باید خون اول را حیض و خون دوم را استحاضه قرار دهد.

492 - زنی كه عادت وقتیه و عددیه دارد , اگر بیشتر از ده روز خون ببیند , خونی كه در روزهای عادت دیده اگر چه نشانه های حیض را نداشته باشد حیض است , و خونی كه بعد از روزهای عادت دیده اگر چه نشانه های حیض را داشته باشد استحاضه است.

مثلا زنی كه عادت حیض او از اول ماه تا هفتم است.

اگر از اول ماه تا دوازدهم خون ببیند , هفت روز اول آن حیض و پنج روز بعد استحاضه می باشد.

صاحب عادت وقتیه

493 - زنهایی كه عادت وقتیه دارند و اول عادت آنها معین باشد دو دسته اند: اول زنی كه دو ماه پشت سر هم در وقت معین خون حیض ببیند , و بعد از چند روز پاك شود , ولی شماره روزهای آن در هر دو ماه یك اندازه نباشد.

مثلا دو ماه پشت سر هم روز اول ماه خون ببیند ولی ماه اول روز هفتم و ماه دوم روز هشتم از خون پاك شود , كه این زن باید روز اول ماه را عادت حیض

خود قرار دهد.

دوم زنی كه دو ماه پشت سر هم در وقت معین سه روز یا بیشتر خون حیض ببیند و بعد پاك شود و دو مرتبه خون ببیند و تمام روزهایی كه خون دیده با روزهایی كه در وسط پاك بوده از ده روز بیشتر نشود ولی ماه دوم كمتر یا بیشتر از ماه اول باشد , مثلا در ماه اول هشت روز و در ماه دوم نه روز باشد كه این زن هم باید روز اول ماه را روز اول عادت حیض خود قرار دهد.

494 - زنی كه عادت وقتیه دارد اگر در وقت عادت خود یا دو سه روز پیش از عادت خون ببیند باید به احكامی كه برای زنهای حائض گفته شد رفتار نماید و تفصیل این مطلب در مساله (486) گذشت , و اما در غیر این دو صورت - مثل این كه آن قدر زودتر از عادتش خون ببیند كه نگویند عادتش جلو افتاده بلكه بگویند در غیر وقت خود خون دیده و یا آن كه بعد از گذشت وقت عادتش خون ببیند - چنانچه آن خون دارای نشانه های حیض باشد باید به احكامی كه برای زنهای حائض گفته شد رفتار نماید , و هم چنین اگر دارای نشانه های حیض نباشد ولی بداند كه آن خون سه روز ادامه پیدا می كند , و اگر نداند كه سه روز ادامه پیدا می كند یا نه احتیاط واجب آن است كه هم كارهایی كه بر مستحاضه واجب است انجام دهد و هم كارهایی كه بر حائض حرام است ترك نماید.

495 - زنی كه عادت وقتیه دارد اگر در

وقت عادت خود خون ببیند و مقدار آن خون بیش از ده روز باشد و نتواند مقدار حیض را بواسطه نشانه های آن تشخیص دهد احوط آن است كه عادت بعضی از خویشان خود را حیض قرار دهد چه پدری باشد و چه مادری زنده باشد یا مرده ولی به دو شرط: اول آن كه نداند مقدار عادت او مخالف با مقدار حیض خودش می باشد , مثل آن كه خودش در زمان جوانی و قوت مزاج باشد و آن زن نزدیك به سن یاس باشد كه مقدار عادت معمولا كم می شود و هم چنین در عكس این صورت.

دوم آن كه نداند مقدار عادت آن زن با مقدار عادت دیگر خویشانش كه دارای شرط اول هستند تفاوت دارد , ولی اگر مقدار تفاوت بسیار كم باشد كه حساب نشود ضرر ندارد , و هم چنین است حكم زنی كه عادت وقتیه دارد و در وقت به كلی خون نبیند و لكن در غیر آن وقت خونی ببیند كه بیشتر از ده روز باشد و نتواند مقدار حیض را بواسطه نشانه های آن تشخیص دهد.

496 - صاحب عادت وقتیه نمی تواند حیض را در غیر وقت عادت خود قرار دهد , پس اگر ابتدای زمان عادت او معلوم باشد مثل این كه هر ماه از روز اول خون می دیده و گاهی روز پنجم و گاهی روز ششم پاك می شده چنانچه یك ماه دوازده روز خون ببیند و نتواند با نشانه های حیض شماره او را معین نماید باید اول ماه را اول حیض قرار دهد و در شماره به آنچه در مساله پیش

گفته شد رجوع نماید و اگر وسط یا آخر عادت او معلوم باشد چنانچه خون او از ده روز تجاوز بكند باید آن شماره را طوری قرار دهد كه آخر یا وسط آن موافق با وقت عادتش باشد.

497 - زنی كه عادت وقتیه دارد و بیشتر از ده روز خون ببیند و نتواند آن را به آنچه در مساله (495) گفته شد معین نماید مثل این كه خونش نشانه نداشته باشد یا آن كه یكی از دو شرطی كه قبل گفته شد نباشد مخیر است كه از سه روز تا ده روز هر شماره ای را كه مناسب مقدار حیضش می بیند حیض قرار دهد و بهتر آن است كه هفت روز قرار دهد در صورتی كه او را مثل شش روز و هشت روز مناسب خود ببیند , البته باید شماره ای را كه حیض قرار می دهد موافق با وقت عادتش باشد آن طوری كه در مساله پیش گفته شد.

صاحب عادت عددیه

498 - زنهایی كه عادت عددیه دارند دو دسته اند: اول زنی كه شماره روزهای حیض او در دو ماه پشت سر هم یك اندازه باشد , ولی وقت خون دیدن او یكی نباشد كه در این صورت هر چند روزی كه خون دیده عادت او می شود.

مثلا اگر ماه اول از روز اول تا پنجم و ماه دوم از یازدهم تا پانزدهم خون ببیند عادت او پنج روز می شود.

دوم زنی كه دو ماه پشت سر هم سه روز یا بیشتر خون ببیند و یك روز یا بیشتر پاك شود و دو مرتبه خون ببیند و وقت دیدن خون , در ماه

اول با ماه دوم فرق داشته باشد , كه اگر تمام روزهایی كه خون دیده و روزهایی كه در وسط پاك بوده از ده روز بیشتر نشود , و شماره روزهایی كه خون دیده به یك اندازه باشد , تمام روزهایی كه خون دیده عادت حیض او می شود , و باید در روزهای وسط كه پاك بوده احتیاطا كارهایی كه بر طاهره واجب است انجام دهد و كارهایی كه بر حائض حرام است ترك نماید , مثلا اگر ماه اول از روز اول تا سوم خون ببیند و دو روز پاك شود و دوباره سه روز خون ببیند و ماه دوم از یازدهم تا سیزدهم خون ببیند و دو روز پاك شود و دوباره سه روز خون ببیند عادت او شش روز می شود , و اما اگر در یك ماه مثلا هشت روز خون ببیند و در ماه دوم چهار روز خون دیده و پاك شود و دوباره خون ببیند و مجموع ایام خون با پاكی وسط هشت روز باشد ظاهر آن است كه این زن صاحب عادت عددیه نیست بلكه مضطربه حساب می شود كه حكمش خواهد آمد.

499 - زنی كه عادت عددیه دارد اگر كمتر یا بیشتر از شماره عادت خود خون ببیند و از ده روز بیشتر نشود تمام آن را حیض قرار دهد و اگر بیشتر از شماره عادت خود خون ببیند و از ده روز تجاوز كند چنانچه همه خونهایی كه دیده یك جور باشد باید از موقع دیدن خون به شماره روزهای عادتش حیض و بقیه را استحاضه قرار دهد و اگر همه خونهایی كه دیده یك

جور نباشد بلكه چند روز از آن نشانه حیض و چند روز دیگر نشانه استحاضه داشته باشد اگر روزهایی كه خون نشانه حیض را دارد با شماره روزهای عادت او یك اندازه باشد باید آن روزها را حیض و بقیه را استحاضه قرار دهد و اگر روزهایی كه خون نشانه حیض را دارد از روزهای عادت او بیشتر باشد فقط به اندازه روزهای عادت او حیض و بقیه استحاضه است , و اگر روزهایی كه خون نشانه های حیض دارد از روزهای عادت او كمتر است باید آن روزها را با چند روز دیگر كه روی هم به اندازه عادتش می شود حیض و بقیه را استحاضه قرار دهد.

مضطربه

500 - مضطربه یعنی زنی كه چند ماه خون دیده ولی عادتی پیدا نكرده - نه از جهت وقت و نه از جهت عدد - اگر بیش از ده روز خون ببیند و همه خونهایی كه دیده یك جور باشد به این معنی كه همه آنها یا دارای نشانه های حیض یا دارای نشانه های استحاضه باشد حكم او حكم صاحب عادت وقتیه است كه در غیر وقت عادت خود خون ببیند و به نشانه نتواند حیض را از استحاضه تمییز بدهد , او بنابر احتیاط باید عادت بعضی از خویشان خود را حیض قرار دهد و در صورتی كه ممكن نباشد عددی بین سه و ده روز را برای خود حیض قرار دهد به بیان و شرحی كه در مساله (495) و (497) گذشت.

501 - مضطربه اگر بیشتر از ده روز خونی ببیند كه چند روز آن نشانه حیض و چند روز دیگر نشانه استحاضه

دارد چنانچه آنچه نشانه حیض را دارد از سه روز كمتر و از ده روز بیشتر نباشد تمام او را حیض و بقیه را استحاضه قرار دهد , و چنانچه كمتر یا بیشتر باشد باید در شماره حیض به دستوری كه در مساله پیش گذشت عمل نماید و اگر پس از خونی كه گفته شد او را حیض قرار دهد دوباره پیش از گذشت ده روز خونی ببیند كه آن هم نشانه های حیض را داشته باشد بعید نیست كه باید او را استحاضه قرار دهد.

مبتدئه

502 - مبتدئه یعنی زنی كه دفعه اول خون دیدن او است اگر بیشتر از ده روز خون ببیند و همه خونهایی كه دیده یك جور باشد باید مقدار عادت یكی از خویشان خود را حیض و بقیه را استحاضه قرار دهد به دو شرطی كه در مساله (495) گذشت , و اگر این ممكن نشد باید یك عددی بین سه روز و ده روز را حیض خود قرار دهد به دستوری كه در مساله (497) بیان شد.

503 - مبتدئه اگر بیشتر از ده روز خونی ببیند كه چند روز آن نشانه حیض و چند روز دیگر نشانه استحاضه را داشته باشد , چنانچه خونی كه نشانه حیض دارد كمتر از سه روز و بیشتر از ده روز نباشد , همه آن حیض است , ولی اگر پیش از گذشتن ده روز از خونی كه نشانه حیض دارد دوباره خونی ببیند كه آن هم نشانه خون حیض داشته باشد , مثل آنكه پنج روز خون سیاه و نه روز خون زرد و دوباره پنج روز خون سیاه ببیند ,

باید خون اول را حیض , و دو خون دیگر را استحاضه قرار دهد , چنانكه در مضطربه گذشت.

504 - مبتدئه اگر بیشتر از ده روز خونی ببیند كه چند روز آن نشانه حیض و چند روز دیگر آن نشانه استحاضه داشته باشد , ولی خونی كه نشانه حیض دارد از سه روز كمتر باشد باید آن را حیض قرار دهد و در شماره آن به دستوری كه در مساله (501) گفته شد عمل نماید.

ناسیه

505 - ناسیه یعنی زنی كه مقدار عادت خود را فراموش كرده است بر چند قسم است , یكی آنكه صاحب عادت عددیه بوده و مقدار عادت خود را فراموش كرده باشد , این زن اگر خونی ببیند كه كمتر از سه روز و بیشتر از ده روز نباشد باید همه آن را حیض قرار دهد , و اگر آن خون بیشتر از ده روز باشد حكم او حكم مضطربه است كه در مساله (500) و (501) گفته شد تنها با یك فرق و آن این است كه نمی شود مقداری را كه حیض قرار می دهد كمتر از مقداری باشد كه می داند شماره حیض او كمتر از آن نیست , و همچنین نمی شود كه بیشتر از مقداری قرار دهد كه می داند شماره عادتش بیش از او نیست.

و شبیه این امر را باید در عادت عددیه ناقصه هم مراعات كرد یعنی زنی كه شماره عادتش مردد است بین زیادتر از سه روز و كمتر از ده روز - مثل آنكه در هر ماه یا شش روز خون می بیند یا هفت روز نمی تواند به واسطه نشانه

های حیض یا ملاحظه عادت بعضی از خویشانش و یا به اختیار عدد - در صورتی كه بیش از ده روز خون ببیند - كمتر یا بیشتر از این دو عدد را حیض قرار دهد.

مسایل متفرقه حیض

506 - مبتدئه و مضطربه و ناسیه و زنی كه عادت عددیه دارد , اگر خونی ببیند كه نشانه های حیض را داشته باشد یا یقین كنند كه سه روز طول می كشد , باید عبادت را ترك كنند و چنانچه بعد بفهمند حیض نبوده باید عبادتهایی را كه به جا نیاورده اند قضا نماید.

507 - زنی كه در حیض عادت دارد , چه در وقت حیض عادت داشته باشد چه در عدد حیض یا هم در وقت و هم در عدد آن , اگر دو ماه پشت سر هم بر خلاف عادت خود خونی ببیند كه وقت آن یا شماره روزهای آن , یا هم وقت و هم شماره روزهای آن یكی باشد , عادتش بر می گردد به آنچه در این دو ماه دیده است مثلا اگر از روز اول ماه تا هفتم خون می دیده و پاك می شده چنانچه دو ماه از دهم تا هفدهم ماه خون ببیند و پاك شود از دهم تا هفدهم عادت او می شود.

508 - مقصود از یك ماه , گذشتن سی روز از ابتدای خون دیدن است نه از روز اول ماه تا آخر ماه.

509 - زنی كه معمولا ماهی یك مرتبه خون می بیند , اگر در یك ماه دو مرتبه خون ببیند و آن خون نشانه های حیض را داشته باشد , چنانچه روزهایی كه در وسط پاك

بوده از ده روز كمتر نباشد , باید هر دو را حیض قرار دهد.

510 - اگر سه روز یا بیشتر خون ببیند كه نشانه حیض را دارد بعد ده روز یا بیشتر خونی ببیند كه نشانه استحاضه را دارد و دوباره سه روز خونی به نشانه های حیض ببیند , باید خون اول و خون آخر را كه نشانه های حیض داشته حیض قرار دهد.

511 - اگر زن پیش از ده روز پاك شود و بداند كه در باطن خون نیست , باید برای عبادتهای خود غسل كند , اگر چه گمان داشته باشد كه پیش از تمام شدن ده روز دوباره خون می بیند , و اگر یقین داشته باشد كه پیش از تمام شدن ده روز دوباره خون می بیند باید همچنان كه گذشت احتیاطا غسل كند و عبادتهای خود را به جا آورد و آنچه بر حائض حرام است ترك نماید.

512 - اگر زن پیش از ده روز پاك شود و احتمال بدهد كه در باطن خون هست باید قدری پنبه داخل فرج نماید و مقداری صبر نماید (البته بیش از مقدار مختصری كه در میان زنها متعارف است كه در اثناء حیض پاك شوند) و بعد بیرون آورد پس اگر پاك بود غسل كند و عبادتهای خود را بجا آورد و اگر پاك نبود اگر چه به آب زرد رنگی آلوده باشد چنانچه در حیض عادت ندارد یا عادت او ده روز است یا هنوز روزهای عادتش تمام نشده باشد باید صبر كند كه اگر پیش از ده روز پاك شد غسل كند و اگر سر ده روز پاك شد یا

خون او از ده روز گذشت سر ده روز غسل نماید و اگر عادتش كمتر از ده روز است در صورتی كه بداند پیش از تمام شدن ده روز یا سر ده روز پاك می شود نباید غسل كند و اگر احتمال دهد كه خون او از ده روز می گذرد احتیاط مستحب آن است كه یك روز عبادت را ترك كند و می تواند تا ده روز ترك عبادت را ادامه دهد و این حكم مختص زنی است كه قبل از عادت مستمرة الدم نبوده و الا بعد از گذشتن عادت جایز نیست عبادت را ترك كند.

513 - اگر چند روز را حیض قرار دهد و عبادت نكند , بعد بفهمد حیض نبوده است , باید نماز و روزه ای كه در آن روزها بجا نیاورده قضا نماید , و اگر چند روز را به گمان اینكه حیض نیست عبادت كند , بعد بفهمد حیض بوده , چنانچه آن روزها را روزه گرفته باشد باید قضا نماید.

نفاس 514-526

514 - از وقتی كه اولین جزء بچه از شكم مادر بیرون می آید , خونی كه زن می بیند , اگر پیش از ده روز یا سر ده روز قطع شود , خون نفاس است.

و زن را در حال نفاس , نفساء میگویند.

515 - خونی كه زن پیش از بیرون آمدن اولین جزء بچه می بیند نفاس نیست.

516 - لازم نیست كه خلقت بچه تمام باشد , بلكه اگر ناتمام نیز باشد در صورتی كه زاییدن صدق كند , خونی كه تا ده روز ببیند خون نفاس است.

517 - ممكن است خون نفاس یك آن بیشتر

نیاید , ولی بیشتر از ده روز نمی شود.

518 - هرگاه شك كند كه چیزی سقط شده یا نه , یا چیزی كه سقط شده بچه است یا نه , لازم نیست وارسی كند , و خونی كه از او خارج می شود شرعا خون نفاس نیست.

519 - بنابر احتیاط توقف در مسجد و كارهای دیگری كه بر حائض حرام است , بر نفساء هم حرام است.

و آنچه بر حائض واجب است بر نفساء هم واجب می باشد.

520 - طلاق دادن زنی كه در حال نفاس است و نزدیكی كردن با او حرام می باشد.

ولی اگر شوهرش با او نزدیكی كند , بدون اشكال كفاره ندارد.

521 - وقتی زن از خون نفاس پاك شد , باید غسل كند , و عبادتهای خود را بجا آورد و اگر بعد یك بار یا بیشتر خون ببیند , چنانچه روزهایی را كه خون دیده با روزهایی كه در وسط پاك بوده روی هم ده روز یا كمتر از ده روز باشد تمام خونهایی كه دیده نفاس است و در روزهایی كه پاك بوده باید احتیاطا كارهایی را كه بر طاهره واجب است انجام دهد و كارهایی را كه بر نفساء حرام است ترك نماید بنابر این باید چنانچه روزه گرفته باشد قضا نماید.

و اگر خونی كه آخر دیده از ده روز تجاوز كرد چنانچه آن زن صاحب عادت عددیه نباشد باید مقداری از آن را كه در ده دیده نفاس و آنچه بعد از او است استحاضه قرار دهد , و اگر صاحب عادت عددیه باشد باید احتیاطا در تمام خونهایی كه بعد از عادت دیده میان كارهای

مستحاضه و تروك نفساء جمع نماید.

522 - اگر زن از خون نفاس پاك شود و احتمال دهد كه در باطن خون هست , باید مقداری پنبه داخل فرج نماید و كمی صبر كند كه اگر پاك است , برای عبادتهای خود غسل كند.

523 - اگر خون نفاس زن از ده روز بگذرد , چنانچه در حیض عادت دارد , به اندازه روزهای عادت او نفاس و بقیه استحاضه است.

و اگر عادت ندارد تا ده روز نفاس و بقیه استحاضه می باشد , و احتیاط مستحب آن است كه كسی كه عادت دارد از روز بعد از عادت و كسی كه عادت ندارد بعد از روز دهم تا روز هیجدهم زایمان , كارهای استحاضه را بجا آورد , و كارهایی را كه بر نفساء حرام است ترك كند.

524 - زنی كه عادت حیضش كمتر از ده روز است , اگر بیشتر از روزهای عادتش خون ببیند , باید به اندازه روزهای عادت خود نفاس قرار دهد , و بعد از آن تا ده روز مخیر است كه نماز را ترك نماید یا آنكه كارهای مستحاضه را بجا آورد و لكن ترك نماز در یك روز بهتر است , و اگر خون از ده روز بگذرد , باید روزهای بعد از عادت تا روز دهم را هم استحاضه قرار دهد , و عبادتهایی را كه در آن روزها بجا نیاورده قضا نماید.

مثلا زنی كه عادت او شش روز بوده اگر بیشتر از شش روز خون ببیند , باید شش روز را نفاس قرار دهد و روز هفتم و هشتم و نهم و دهم مخیر است بین اینكه

عبادت را ترك كند یا كارهای استحاضه را بجا آورد , و اگر بیشتر از ده روز خون دید , از روز بعد از عادت او استحاضه می باشد.

525 - زنی كه در حیض عادت دارد , اگر بعد از زاییدن تا یك ماه یا بیشتر از یك ماه پی در پی خون ببیند , به اندازه روزهای عادت او نفاس است , و خونی كه بعد از نفاس تا ده روز می بیند اگر چه در روزهای عادت ماهانه اش باشد , استحاضه است , مثلا زنی كه عادت حیض او از بیستم هر ماه تا بیست و هفتم آن ماه است , اگر روز دهم ماه زایید و تا یك ماه یا بیشتر پی در پی خون دید , تا روز هفدهم نفاس است , و از روز هفدهم تا ده روز حتی خونی كه در روزهای عادت خود كه از بیستم تا بیست و هفتم است می بیند , استحاضه می باشد و بعد از گذشتن ده روز , اگر خونی را كه می بیند در روزهای عادتش باشد حیض است , چه نشانه های حیض را داشته چه نداشته باشد , و اگر در روزهای عادتش نباشد باید منتظر روزهای عادتش شود هر چند كه انتظارش یك ماه یا بیشتر طول بكشد , هر چند كه خون در این مدت دارای نشانه های حیض باشد , و اگر صاحب عادت وقتیه نباشد باید حیض خود را چنانچه ممكن است با نشانه های آن تعیین كند و اگر ممكن نیست مثل اینكه همه خونی را كه ده روز بعد از نفاس می

بیند یكسان باشد و یك ماه یا چند ماه به همین صفت ادامه پیدا كند باید در هر ماه حیض بعضی از خویشان خود را برای خویش حیض قرار دهد , و اگر ممكن نیست عددی را كه مناسب با خود می داند اختیار نماید و تفصیل تمام این امور در مبحث حیض گذشت.

526 - زنی كه در حیض عادت عددیه ندارد , اگر بعد از زایمان تا یك ماه یا بیشتر از یك ماه خون ببیند حكم ده روز اول آن در مساله (523) گذشت و ده روز دوم آن استحاضه است و اما خونی كه بعد از آن می بیند ممكن است حیض باشد و ممكن است استحاضه باشد و برای تعیین حیض باید به دستوری كه در مساله پیش گفته شد رفتار نماید.

غسل مس میت

غسل مس میت

527 - اگر كسی بدن انسان مرده ای را كه سرد شده و غسلش نداده اند مس كند , یعنی جایی از بدن خود را به آن برساند باید غسل مس میت نماید , چه در خواب مس كند چه در بیداری , با اختیار مس كند یا بی اختیار حتی اگر ناخن و استخوان او به ناخن و استخوان میت برسد باید غسل كند , ولی اگر حیوان مرده ای را مس كند غسل بر او واجب نیست.

528 - برای مس مرده ای كه تمام بدن او سرد نشده , غسل واجب نیست اگر چه جایی را كه سرد شده مس نماید.

529 - اگر موی خود را به بدن میت برساند , یا بدن خود را به موی بدن میت , یا موی خود را به موی میت

برساند , غسل واجب نیست.

530 - برای مس بچه مرده حتی بچه سقط شده ای كه روح در بدن او داخل شده بوده غسل مس میت واجب است , بنابر این اگر بچه مرده به دنیا بیاید و بدنش سرد شده و ظاهر بدن مادر را مس كند مادر او باید غسل مس میت كند , بلكه اگر ظاهر بدن او را هم مس نكند باید بنابر احتیاط واجب غسل مس میت كند.

531 - بچه ای كه بعد از مردن مادر و سرد شدن بدنش به دنیا می آید , چنانچه ظاهر بدن مادر را مس نماید وقتی بالغ شد واجب است غسل مس میت كند , بلكه اگر ظاهر بدنش را هم مس ننموده باشد باید بنابر احتیاط بعد از بلوغ غسل مس میت نماید.

532 - اگر انسان , میتی را كه سه غسل او كاملا تمام شده مس نماید غسل بر او واجب نمی شود , ولی اگر پیش از آنكه غسل سوم تمام شود جایی از بدن او را مس كند اگر چه غسل آنجا تمام شده باشد , باید غسل مس میت نماید.

533 - اگر دیوانه یا بچه نابالغی میت را مس كند , بعد از آنكه آن دیوانه عاقل یا بچه بالغ شد باید غسل مس میت نماید.

534 - اگر از بدن زنده یا مرده ای كه غسلش نداده اند , قسمتی جدا شود , و پیش از آنكه قسمت جدا شده را غسل دهند , انسان آن را مس نماید بنابر اقوی لازم نیست غسل مس میت كند هر چند كه آن قسمت دارای استخوان باشد.

535 - برای مس

استخوانی كه آن را غسل نداده اند چه از مرده جدا شده باشد چه از زنده غسل واجب نیست.

و همچنین است برای مس دندانی كه از مرده یا زنده جدا شده باشد.

536 - غسل مس میت را باید مثل غسل جنابت انجام دهند ولی كسی كه مس میت كرده , اگر بخواهد نماز بخواند احتیاط مستحب آن است كه وضو هم بگیرد.

537 - اگر چند میت را مس كند یا یك میت را چند بار مس نماید یك غسل كافی است.

538 - برای كسی كه بعد از مس میت غسل نكرده است , توقف در مسجد و نزدیكی با زن و خواندن آیه هایی كه سجده واجب دارد , مانعی ندارد ولی برای نماز و مانند آن باید غسل كند.

احكام محتضر

539 - مسلمانی را كه محتضر است یعنی در حال جان دادن می باشد , مرد باشد یا زن , بزرگ باشد یا كوچك , بنابر احتیاط در صورت امكان باید به پشت بخوابانند , به طوری كه كف پاهایش به طرف قبله باشد.

540 - اولی آن است تا وقتی كه غسل میت تمام نشده , نیز او را رو به قبله بخوابانند , ولی بعد از آنكه غسلش تمام شد , بهتر آن است كه او را مثل حالتی كه بر او نماز می خوانند بخوابانند.

541 - بنابر احتیاط رو به قبله كردن محتضر بر هر مسلمان واجب است و چنانچه خود محتضر راضی باشد - و قاصر هم نباشد - برای این كار لازم نیست از ولی او اجازه بگیرند و در غیر این صورت اجازه گرفتن از ولی او بنابر احتیاط لازم

است.

542 - مستحب است شهادتین و اقرار به دوازده امام علیهم السلام و سایر عقاید حقه را به كسی كه در حال جان دادن است , طوری تلقین كنند كه بفهمد , و نیز مستحب است چیزهایی را كه گفته شد , تا وقت مرگ تكرار كنند.

543 - مستحب است این دعا را طوری به محتضر تقلین كنند كه بفهمد: اللهم اغفرلی الكثیر من معاصیك واقبل منی الیسیر من طاعتك یا من یقبل الیسیر و یعفو عن الكثیر اقبل منی الیسیر واعف عنی الكثیر انك انت العفو الغفور , اللهم ارحمنی فانك رحیم.

544 - مستحب است كسی را كه سخت جان می دهد , اگر ناراحت نمی شود , به جایی كه نماز می خوانده ببرند.

545 - مستحب است برای راحت شدن محتضر بر بالین او سوره مباركه یس و صافات و احزاب و آیة الكرسی , و آیه پنجاه و چهارم از سوره اعراف و سه آیه آخر سوره بقره را , بلكه هر چه از قرآن ممكن است بخوانند.

546 - تنها گذاشتن محتضر , و گذاشتن چیز سنگین روی شكم او و بودن جنب و حائض نزد او و همچنین حرف زدن زیاد و گریه كردن و تنها گذاشتن زنها نزد او مكروه است.

احكام بعد از مرگ

547 - بعد از مرگ مستحب است چشمها و لبها و چانه میت را ببندند و دست و پای او را دراز كنند و پارچه ای روی او بیندازند و اگر شب مرده است , در جایی كه مرده چراغ روشن كنند , و برای تشییع جنازه او مؤمنین را خبر كنند و در دفن او عجله نمایند ,

ولی اگر یقین به مردن او ندارند , باید صبر كنند تا معلوم شود و نیز اگر میت حامله باشد و بچه در شكم او زنده باشد , باید به قدری دفن را عقب بیندازند , كه پهلوی او را بشكافند و طفل را بیرون آورند و پهلو را بدوزند.

وجوب غسل و كفن و نماز و دفن میت

548 - غسل و حنوط و كفن و نماز و دفن مسلمان اگر چه دوازده امامی نباشد , بر ولی او واجب است , ولی باید این كارها را یا خود انجام دهد یا دیگری را مامور انجام آنها نماید , و چنانچه شخصی این كارها را به اجازه ولی انجام دهد از ولی ساقط می شود بلكه اگر دفن و مانند او را بدون اجازه ولی انجام دهد از ولی ساقط می شود و حاجت به اعاده آنها نیست , و اگر میت ولی نداشته باشد یا آنكه ولی از انجام كارهای او امتناع كند بر بقیه مكلفین كفایة واجب است كه كارهای او را انجام دهند و اگر بعضی انجام دهند از دیگران ساقط می شود و چنانچه هیچ كس انجام ندهد همه معصیت كرده اند , و در صورت امتناع ولی اذن او معتبر نیست.

549 - اگر كسی مشغول كارهای میت شود بر دیگران واجب نیست اقدام نمایند , ولی اگر او عمل را نیمه كاره بگذارد , باید دیگران تمام كنند.

550 - اگر انسان اطمینان كند كه دیگری مشغول كارهای میت شده , واجب نیست به كارهای میت اقدام كند , ولی اگر شك یا گمان دارد , باید اقدام نماید.

551 - اگر كسی بداند غسل یا كفن یا نماز یا

دفن میت را باطل انجام داده اند , باید دوباره انجام دهد , ولی اگر گمان دارد كه باطل بوده , یا شك دارد كه درست بوده یا نه , لازم نیست اقدام نماید.

552 - ولی زن شوهر او است و در غیر زن مردهایی كه از میت ارث می برند به همان ترتیبی كه در طبقات ارث خواهد آمد بر دیگران مقدمند , و در مقدم بودن پدر میت بر پسرش و جد او بر برادرش و برادر پدر و مادریش بر برادر پدری و مادریش فقط و برادر پدری او بر برادر مادریش و عموی او بر داییش اشكال است پس در چنین موارد باید مقتضای احتیاط رعایت شود.

553 - بچه نابالغ و دیوانه ولایت انجام كارهای میت را ندارند و همچنین غایبی كه نمی تواند - شخصا یا با مامور كردن كسی كه - متكفل انجام آن كارها شود ولایت ندارد.

554 - اگر كسی بگوید من ولی میت هستم , یا ولی میت به من اجازه داده كه غسل و كفن و دفن میت را انجام دهم یا بگوید راجع به امور تجهیز میت من وصی او می باشم , چنانچه به حرف او اطمینان دارند یا میت در تصرف او است یا اینكه دو نفر عادل به گفته او شهادت دهند , باید حرف او را قبول كرد.

555 - اگر میت برای غسل و كفن و دفن و نماز خود غیر از ولی كسی دیگری را معین كند , ولایت این امور با او است و لازم نیست كسی كه میت وصیت كرده كه او شخصا انجام این كارها را متكفل

شود این وصیت را قبول كند , ولی اگر قبول كرد , باید به آن عمل نماید.

كیفیت غسل میت

556 - واجب است میت را سه غسل بدهند: اول با آبی كه با سدر مخلوط باشد.

دوم با آبی كه با كافور مخلوط باشد.

سوم با آب خالص.

557 - سدر و كافور باید به اندازه ای زیاد نباشد , كه آب را مضاف كند و به اندازه ای هم كم نباشد كه نگویند سدر و كافور با آب مخلوط شده است.

558 - اگر سدر و كافور به اندازه ای كه لازم است پیدا نشود , بنابر احتیاط مستحب مقداری كه به آن دسترسی دارند در آب بریزند.

559 - اگر كسی در حال احرام بمیرد , نباید او را با آب كافور غسل دهند , و به جای آن باید با آب خالص غسل بدهند , مگر اینكه در احرام حج تمتع بوده و طواف و نمازش و سعی را تمام نموده باشد یا آن كه در احرام حج قران یا افراد بوده و حلق را انجام داده باشد كه در این دو صورت با آب كافور باید غسل دهند.

560 - اگر سدر و كافور یا یكی از اینها پیدا نشود , یا استعمال آن جایز نباشد مثل آنكه غصبی باشد , باید بنابر احتیاط به جای هر كدام كه ممكن نیست میت را با آب خالص غسل داده و یك تیمم نیز بدهند.

561 - كسی كه میت را غسل می دهد , باید عاقل و مسلمان باشد و بنابر مشهور باید دوازده امامی باشد , و نیز باید مسائل غسل را هم بداند , و ظاهر آن است كه

اگر بچه ممیز بتواند غسل را به طور صحیح انجام دهد كفایت می كند , و چنانچه میت مسلمان غیر اثنا عشری را هم مذهب خودش اگر چه بر طبق مذهبش غسل بدهد , تكلیف از مؤمن اثنا عشری ساقط است مگر آنكه ولی آن میت باشد كه در این صورت تكلیف از او ساقط نمی شود.

562 - كسی كه میت را غسل می دهد , باید قصد قربت داشته باشد یعنی غسل را برای انجام خواست خداوند عالم بجا آورد.

563 - غسل بچه مسلمان اگر چه از زنا باشد , واجب است.

و غسل و كفن و دفن كافر و اولاد او مشروع نیست.

و كسی كه از بچگی دیوانه بوده و به حال دیوانگی بالغ شده , چنانچه محكوم به اسلام بوده , باید او را غسل داد.

564 - بچه سقط شده را اگر چهار ماه یا بیشتر دارد , باید غسل بدهند , بلكه اگر چهار ماه هم ندارد ولی ساختمان بدنش تمام شده باید بنابر احتیاط او را غسل دهند و در غیر این دو صورت باید بنابر احتیاط در پارچه ای بپیچند و بدون غسل دفن كنند.

565 - مرد نمی تواند زن را غسل بدهد و همچنین زن نمی تواند مرد را غسل بدهد , ولی زن می تواند شوهر خود را غسل دهد و شوهر هم می تواند زن خود را غسل دهد , اگر چه احتیاط مستحب آن است كه زن , شوهر خود و شوهر زن خود را در حال اختیار غسل ندهد.

566 - مرد می تواند دختر بچه ای را كه ممیز نیست , غسل دهد و زن

هم می تواند پسر بچه ای را كه ممیز نیست غسل دهد.

567 - اگر برای غسل دادن میتی كه مرد است مرد پیدا نشود , زنانی كه با او نسبت دارند و محرمند , مثل مادر و خواهر و عمه و خاله , یا بواسطه شیر خوردن یا ازدواج با او محرم شده اند , می توانند او را غسل بدهند.

و نیز اگر برای غسل میت زن , زن دیگری نباشد , مردهایی كه با او نسبت دارند و محرمند یا به واسطه شیرخوردن یا ازدواج با او محرم شده اند , می توانند او را غسل دهند و در هر دو صورت لازم نیست كه غسل دادن از زیر لباس باشد - مگر در عورت - هر چند این كار احوط است.

568 - اگر میت و كسی كه او را غسل می دهد هر دو مرد یا هر دو زن باشند , جایز است كه غیر از عورت , جاهای دیگر میت برهنه باشد , ولی بهتر آن است كه از زیر لباس غسل داده شود.

569 - نگاه كردن به عورت میت حرام است , و كسی كه او را غسل می دهد اگر نگاه كند معصیت كرده , ولی غسل باطل نمی شود.

570 - اگر در جایی از بدن میت عین نجس باشد باید پیش از آنكه آنجا را غسل بدهند , آن را برطرف كنند و اولی آن است كه تمام بدن میت , پیش از شروع به غسل از جهت نجاستهای دیگر پاك باشد.

571 - غسل میت مثل غسل جنابت است.

و احتیاط واجب آن است كه تا غسل ترتیبی ممكن است

, میت را غسل ارتماسی ندهند , و در غسل ترتیبی هم لازم است طرف راست را پیش از طرف چپ بشویند , و نیز اگر ممكن است بنابر احتیاط مستحب هر یك از سه قسمت بدن را در آب فرو نبرند , بلكه آب را روی آن بریزند.

572 - كسی را كه در حال حیض یا در حال جنابت مرده , لازم نیست غسل حیض یا غسل جنابت بدهند , بلكه همان غسل میت برای او كافی است.

573 - مزد گرفتن برای غسل دادن میت بنابر احتیاط حرام است , و اگر كسی برای گرفتن مزد , میت را غسل دهد به طوری كه منافات با قصد قربت داشته باشد آن غسل باطل است ولی مزد گرفتن برای كارهای مقدماتی غسل حرام نیست.

574 - در غسل میت غسل جبیره ای مشروع نیست و اگر آب پیدا نشود یا استعمال آن مانعی داشته باشد باید عوض غسل , میت را یك تیمم بدهند , و احتیاط مستحب آن است كه سه تیمم بدهند و در یكی از این سه تیمم قصد ما فی الذمه نمایند یعنی كسی كه تیمم می دهد نیت كند كه این تیمم را برای آنكه به تكلیف عمل شده باشد انجام می دهم.

575 - كسی كه میت را تیمم می دهد , باید دست خود را بر زمین بزند و به صورت و پشت دستهای میت بكشد و اگر ممكن باشد , احتیاط واجب آن است كه با دست میت هم او را تیمم بدهد.

احكام كفن میت

576 - میت مسلمان را باید با سه پارچه كه آنها را لنگ و پیراهن و

سرتاسری می گویند كفن نمایند.

577 - لنگ باید بنابر احتیاط از ناف تا زانو , اطراف بدن را بپوشاند.

و بهتر آن است كه از سینه تا روی پا برسد , و پیراهن باید بنابر احتیاط از سر شانه تا نصف ساق پا تمام بدن را بپوشاند و بهتر آن است كه تا روی پا برسد و سرتاسری باید به اندازه ای باشد كه تمام بدن را بپوشاند , و احتیاط آن است كه درازای او به قدری باشد كه بستن دو سر آن ممكن باشد و پهنای آن به اندازه ای باشد كه یك طرف آن روی طرف دیگر بیاید.

578 - مقداری از لنگ كه ناف تا زانو را می پوشاند و مقداری از پیراهن كه از شانه تا نصف ساق را می پوشاند , مقدار واجب كفن است و آنچه بیشتر از این مقدار در مساله قبل گفته شد , مقدار مستحب كفن می باشد.

579 - مقدار واجب كفن كه در مساله قبل گفته شد از اصل مال میت برداشته می شود و ظاهر آن است كه مقدار مستحب كفن - در حدود متعارف و معمول - با ملاحظه شان میت را هم می شود از اصل مال او برداشت اگر چه احتیاط مستحب آن است كه بیشتر از مقدار واجب كفن را از سهم وارثی كه بالغ نشده بر ندارند.

580 - اگر كسی وصیت كرده باشد كه مقدار مستحب كفن را كه در دو مساله قبل گفته شد , از ثلث مال او بردارند , یا وصیت كرده باشد ثلث مال را به مصرف خود او برسانند , ولی مصرف آن را معین

نكرده باشد , یا فقط مصرف مقداری از آن را معین كرده باشد , می توانند مقدار مستحب كفن را از ثلث مال او بردارند.

581 - اگر میت وصیت نكرده باشد كه كفن را از ثلث مال او بردارند و بخواهند از اصل مال بردارند , نباید زیادتر از آنچه در مساله (579) گذشت مثل مستحبات غیر متعارفه كه شان میت اقتضاء آن را ندارد از اصل مال بردارند , و همچنین اگر بیشتر از قیمت متعارف برای كفن بپردازند نباید زیادی آن را از اصل مال بردارند , ولی اگر كسانی از ورثه كه بالغ هستند اجازه بدهند كه از سهم آنان بردارند مقداری كه اجازه داده اند از سهم آنان می شود برداشت.

582 - كفن زن بر شوهر است , اگر چه زن از خود مال داشته باشد و همچنین اگر زن را به شرحی كه در احكام طلاق گفته می شود , طلاق رجعی بدهند و پیش از تمام شدن عده بمیرد , شوهرش باید كفن او را بدهد و چنانچه شوهر بالغ نباشد یا دیوانه باشد , ولی شوهر باید از مال او كفن زن را بدهد.

583 - كفن میت بر خویشان او واجب نیست , اگر چه از كسانی باشد كه مخارج او در حال زندگی بر آنان واجب باشد.

584 - احتیاط آن است كه هر یك از سه پارچه كفن به قدری نازك نباشد كه بدن میت از زیر آن پیدا باشد , ولی اگر به طوری باشند كه هر سه با هم بدن میت از زیر آنها پیدا نباشد بنابر اقوی كفایت می كند.

585 - كفن كردن با

چیز غصبی اگر چه چیز دیگری هم پیدا نشود جایز نیست و چنانچه كفن میت غصبی باشد و صاحب آن راضی نباشد باید از تنش بیرون آورند اگر چه او را دفن كرده باشند , مگر در بعضی موارد كه مقام گنجایش تفصیل آن را ندارد.

586 - كفن كردن میت با چیز نجس و با پارچه ابریشمی خالص و بنابر احتیاط با پارچه ای كه با طلا بافته شده جایز نیست ولی در حال ناچاری اشكال ندارد.

587 - كفن كردن با پوست مردار نجس در حال اختیار جایز نیست بلكه كفن كردن با پوست مردار پاك و همچنین با پارچه ای كه از پشم یا موی حیوان حرام گوشت تهیه شده بنابر احتیاط در حال اختیار جایز نیست , ولی اگر كفن از پوست یا از مو و پشم حیوان حلال گوشت باشد اشكال ندارد اگر چه احتیاط مستحب آن است كه با این دو هم كفن ننمایند.

588 - اگر كفن میت به نجاست خود او یا به نجاست دیگری نجس شود چنانچه كفن ضایع نمی شود , باید مقدار نجس را بشویند یا ببرند اگر چه بعد از گذاشتن در قبر باشد , و اگر شستن یا بریدن آن ممكن نیست در صورتی كه عوض كردن آن ممكن باشد , باید عوض نمایند.

589 - كسی كه برای حج یا عمره احرام بسته اگر بمیرد , باید مثل دیگران كفن شود , و پوشاندن سر و صورتش اشكال ندارد.

590 - مستحب است انسان در حال سلامتی , كفن و سدر و كافور خود را تهیه كند.

احكام حنوط

591 - بعد از غسل واجب است میت را

حنوط كنند , یعنی به پیشانی و كف دستها و سر زانوها و سر دو انگشت بزرگ پاهای او كافور بزنند به طوری كه مقداری از كافور در آنها باقی بماند هر چند به غیر مالیدن باشد , و مستحب است به سر بینی میت هم كافور بزنند و باید كافور , ساییده و تازه باشد و اگر به واسطه كهنه بودن عطر او از بین رفته باشد كافی نیست.

592 - احتیاط مستحب آن است كه اول كافور را به پیشانی میت بمالند ولی در جاهای دیگر ترتیب معتبر نیست.

593 - بهتر آن است كه میت را پیش از كفن كردن , حنوط نمایند اگر چه در بین كفن كردن و بعد از آن هم حنوط نمایند مانعی ندارد.

594 - كسی كه برای حج یا عمره احرام بسته است , اگر بمیرد حنوط كردن او جایز نیست , مگر در دو صورتی كه در مساله 559 گذشت.

595 - زنی كه شوهر او مرده و هنوز عده اش تمام نشده , اگر چه حرام است خود را خوشبو كند , ولی چنانچه بمیرد حنوط او واجب است.

596 - احتیاط مستحب آن است كه میت را با مشك و عنبر و عود و عطرهای دیگر خوشبو نكنند و نیز اینها را به كافور مخلوط ننمایند.

597 - مستحب است قدری تربت حضرت سید الشهداء علیه السلام را با كافور مخلوط كنند , ولی باید از آن كافور به جاهایی كه بی احترامی می شود نرسانند و نیز باید تربت به قدری زیاد نباشد كه وقتی با كافور مخلوط شد آن را كافور نگویند.

598 - اگر كافور پیدا نشود

, یا فقط به اندازه غسل باشد , حنوط لازم نیست و چنانچه از غسل زیاد بیاید ولی به همه هفت عضو نرسد , بنابر احتیاط مستحب باید اول پیشانی و اگر زیاد آمد به جاهای دیگر بمالند.

599 - مستحب است دو چوب تر و تازه در قبر همراه میت بگذارند.

احكام نماز میت

600 - نماز خواندن بر میت مسلمان یا بچه ای كه محكوم به اسلام و شش سال او تمام شده باشد واجب است.

601 - نماز خواندن بر بچه ای كه شش سال او تمام نشده ولی نماز را می شناسد بنابر احتیاط لازم است , و اگر نمی شناسد خواندن نماز بر او رجاء مانعی ندارد و اما نماز خواندن بر بچه ای كه مرده به دنیا آمده مستحب نیست.

602 - نماز میت باید بعد از غسل و حنوط و كفن كردن او خوانده شود , و اگر پیش از اینها , یا در بین اینها بخوانند , اگر چه از روی فراموشی یا نداستن مساله باشد كافی نیست.

603 - كسی كه می خواهد نماز میت بخواند , لازم نیست با وضو یا غسل یا تیمم باشد و بدن و لباسش پاك باشد , و اگر لباس او غصبی هم باشد اشكال ندارد , اگر چه بهتر آن است كه رعایت كند تمام چیزهایی را كه در نمازهای دیگر لازم است.

604 - كسی كه بر میت نماز می خواند باید رو به قبله باشد و نیز واجب است میت را مقابل او به پشت بخواباند , به طوری كه سر او به طرف راست نمازگزار و پای او به طرف چپ نمازگزار باشد.

605 -

بنابر احتیاط مستحب مكان نمازگزار باید غصبی نباشد , و نیز باید از جای میت پست تر یا بلندتر نباشد , ولی پستی و بلندی مختصر اشكال ندارد.

606 - نمازگزار باید از میت دور نباشد , ولی كسی كه نماز میت را به جماعت می خواند , اگر از میت دور باشد , چنانچه صفها به یكدیگر متصل باشند اشكال ندارد.

607 - نمازگزار باید مقابل میت بایستد , ولی اگر نماز به جماعت خوانده شود و صف جماعت از دو طرف میت بگذرد , نماز كسانی كه مقابل میت نیستند اشكال ندارد.

608 - بین میت و نمازگزار بنابر احتیاط باید پرده و یا دیوار و یا چیزی مانند اینها نباشد ولی اگر میت در تابوت و مانند آن باشد اشكال ندارد.

609 - در وقت خواندن نماز باید عورت میت پوشیده باشد , و اگر كفن كردن او ممكن نیست , باید عورتش را اگر چه با تخته و آجر و مانند اینها باشد بپوشانند.

610 - نماز میت را باید ایستاده و با قصد قربت بخواند , و در موقع نیت میت را معین كند , مثلا نیت كند نماز می خوانم بر این میت قربة الی اللّه.

611 - اگر كسی نباشد كه بتواند نماز میت را ایستاده بخواند می شود نشسته بر او نماز خواند.

612 - اگر میت وصیت كرده باشد كه شخص معینی بر او نماز بخواند , احتیاط مستحب آن است كه آن شخص از ولی میت اجازه بگیرد.

613 - مكروه است بر میت چند مرتبه نماز بخوانند , ولی اگر میت اهل علم و تقوی باشد مكروه نیست.

614 - اگر میت را

عمدا یا از روی فراموشی یا به جهت عذری بدون نماز دفن كنند , یا بعد از دفن معلوم شود , نمازی كه بر او خوانده شده باطل بوده است , جایز نیست برای نماز خواندن بر او قبرش را نبش كنند ولی مانعی ندارد كه تا وقتی جسد او از هم نپاشیده رجاء با شرطهایی كه برای نماز میت گفته شد بر قبرش نماز بخوانند.

دستور نماز میت

615 - نماز میت پنج تكبیر دارد , و اگر نمازگزار پنج تكبیر به این ترتیب بگوید كافی است , بعد از نیت و گفتن تكبیر اول , بگوید: اشهد ان لا اله الا اللّه و ان محمدا رسول اللّه و بعد از تكبیر دوم , بگوید: اللهم صل علی محمد وآل محمد و بعد از تكبیر سوم , بگوید: اللهم اغفر للمؤمنین والمؤمنات و بعد از تكبیر چهارم , اگر میت مرد است بگوید: اللهم اغفر لهذا المیت و اگر زن است بگوید: اللهم اغفر لهذه المیت و بعد تكبیر پنجم را بگوید.

و بهتر است بعد از تكبیر اول , بگوید: اشهد ان لا اله الا اللّه وحده لا شریك له واشهد ان محمدا عبده ورسوله , ارسله بالحق بشیرا ونذیرا بین یدی الساعة و بعد از تكبیر دوم , بگوید: اللهم صل علی محمد وآل محمد وبارك علی محمد وآل محمد , وارحم محمدا و آل محمد , كافضل ما صلیت و باركت وترحمت علی ابراهیم وآل ابراهیم انك حمید مجید , وصل علی جمیع الانبیاء والمرسلین والشهداء والصدیقین , وجمیع عباد اللّه الصالحین و بعد از تكبیر سوم , بگوید: اللهم اغفر للمؤمنین والمؤمنات والمسلمین والمسلمات

الاحیاء منهم والاموات تابع بیننا وبینهم بالخیرات انك مجیب الدعوات انك علی كل شی ء قدیر و بعد از تكبیر چهارم اگر میت مرد است بگوید: اللهم ان هذا عبدك وابن عبدك وابن امتك نزل بك وانت خیر منزول به , اللهم انا لا نعلم منه الا خیرا وانت اعلم به منا , اللهم ان كان محسنا فزد فی احسانه , وان كان مسیئا فتجاوز عنه واغفر له , اللهم اجعله عندك فی اعلی علیین واخلف علی اهله فی الغابرین وارحمه برحمتك یا ارحم الراحمین و بعد تكبیر پنجم را بگوید.

ولی اگر میت زن است بعد از تكبیر چهارم بگوید: اللهم ان هذه امتك وابنة عبدك وابنه امتك نزلت بك وانت خیر منزول به , اللهم انا لا نعلم منها الا خیرا , وانت اعلم بها منا , اللهم ان كانت محسنة فزد فی احسانها , وان كانت مسیئة فتجاوز عنها , واغفر لها , اللهم اجعلها عندك فی اعلی علیین واخلف علی اهلها فی الغابرین , وارحمها برحمتك یا ارحم الراحمین.

616 - باید تكبیرها و دعاها را طوری پشت سر هم بخواند , كه نماز از صورت خود خارج نشود.

617 - كسی كه نماز میت را به جماعت می خواند اگر چه ماموم باشد باید تكبیرها و دعاهای آن را هم بخواند.

مستحبات نماز میت

618 - چند چیز در نماز میت مستحب است: اول آنكه نمازگزار بر میت , با وضو یا غسل یا تیمم باشد , و احتیاط آن است در صورتی تیمم كند كه وضو و غسل ممكن نباشد , یا بترسد كه اگر وضو بگیرد یا غسل كند به نماز میت نرسد.

دوم اگر

میت مرد است , امام جماعت یا كسی كه فرادی بر او نماز می خواند مقابل وسط قامت او بایستد , و اگر میت زن است مقابل سینه اش بایستد.

سوم پا برهنه نماز بخواند.

چهارم در هر تكبیر دستها را بلند كند.

پنجم فاصله او با میت به قدری كم باشد , كه اگر باد لباسش را حركت دهد به جنازه برسد.

ششم نماز میت را به جماعت بخواند.

هفتم امام جماعت تكبیر و دعاها را بلند بخواند و كسانی كه با او نماز می خوانند آهسته بخوانند.

هشتم در جماعت اگر چه ماموم یك نفر باشد عقب امام بایستد.

نهم نمازگزار , به میت و مؤمنین زیاد دعا كند.

دهم پیش از نماز در جماعت سه مرتبه بگویند: الصلاة.

یازدهم نماز را در جایی بخوانند كه مردم برای نماز میت بیشتر به آنجا می روند.

دوازدهم زن حائض اگر نماز میت را به جماعت می خواند , تنها بایستد , و در صف نمازگزاران نایستد.

619 - خواندن نماز میت در مساجد مكروه است ولی در مسجد الحرام مكروه نیست.

احكام دفن

620 - واجب است میت را طوری در زمین دفن كنند كه بوی او بیرون نیاید , و درندگان هم نتوانند بدنش را بیرون آورند و اگر ترس آن باشد كه جانور بدن او را بیرون آورد باید قبر را با آجر و مانند آن محكم كنند.

621 - اگر دفن میت در زمین ممكن نباشد , می توانند به جای دفن او را در بنا یا تابوت بگذارند.

622 - میت را باید در قبر به پهلوی راست طوری بخوابانند كه جلوی بدن او رو به قبله باشد.

623 - اگر كسی در كشتی بمیرد ,

چنانچه جسد او فاسد نمی شود و بودن او در كشتی مانعی ندارد , باید صبر كنند تا به خشكی برسند و او را در زمین دفن كنند , و گرنه باید در كشتی غسلش بدهند و حنوط و كفن كنند , و پس از خواندن نماز میت او را در خمره بگذارند , و درش را ببندند و به دریا بیندازند , یا اینكه چیز سنگینی به پایش بسته و به دریا بیندازند و اگر ممكن است باید او را در جایی بیندازند كه فورا طعمه حیوانات نشود.

624 - اگر بترسند كه دشمن قبر میت را بشكافد و بدن او را بیرون آورد , و گوش و بینی یا اعضای دیگر او را ببرد , چنانچه ممكن باشد باید به طوری كه در مساله پیش گفته شد او را به دریا بیندازند.

625 - مخارج انداختن در دریا و مخارج محكم كردن قبر میت را در صورتی كه لازم باشد , می توانند از اصل مال میت بردارند.

626 - اگر زن كافره بمیرد و بچه در شكم او مرده باشد چنانچه پدر بچه مسلمان باشد , باید زن را در قبر به پهلوی چپ پشت به قبله بخوابانند كه روی بچه به طرف قبله باشد , و همچنین است بنابر احتیاط مستحب اگر بچه ای كه در شكم او است هنوز روح به بدنش داخل نشده باشد.

627 - دفن مسلمان در قبرستان كفار و دفن كافر در قبرستان مسلمانان جایز نیست.

628 - دفن مسلمان در جایی كه بی احترامی به او باشد , مانند جایی كه خاكروبه و كثافت می ریزند , جایز نیست.

629 -

دفن میت در جای غصبی و در زمینی كه مثل مسجد برای غیر دفن كردن وقف شده , جایز نیست.

630 - نبش قبر مرده ای برای آنكه مرده دیگر در آن دفن شود جایز نیست , مگر آنكه قبر كهنه شده و میت اولی به كلی از بین رفته باشد.

631 - چیزی كه از میت جدا می شود , اگر چه مو و ناخن و دندانش باشد باید با او دفن شود , و چنانچه آن چیز بعد از دفن شدن میت پیدا شود بنابر احتیاط لازم اگر چه مو یا ناخن یا دندانش باشد باید در جایی جدا دفن شود. و دفن ناخن و دندانی كه در حال زندگی از انسان جدا می شود , مستحب است.

632 - اگر كسی در چاه بمیرد و بیرون آوردنش ممكن نباشد , باید در چاه را ببندند و همان چاه را قبر او قرار دهند.

633 - اگر بچه در شكم مادر بمیرد و ماندنش در رحم برای مادر خطر داشته باشد , باید به آسانترین راه او را بیرون آورند , و چنانچه ناچار شوند كه او را قطعه قطعه كنند اشكال ندارد , ولی باید به وسیله شوهرش اگر اهل فن است , او را بیرون بیاورند , و اگر ممكن نیست , زنی كه اهل فن باشد او را بیرون آورد و اگر این هم ممكن نیست , مرد محرمی كه اهل فن باشد و اگر آن هم ممكن نشود , مرد نامحرمی كه اهل فن باشد بچه را بیرون بیاورد , و در صورتی كه آن هم پیدا نشود كسی كه اهل فن نباشد

می تواند بچه را بیرون آورد.

634 - هرگاه مادر بمیرد و بچه در شكمش زنده باشد , اگر چه امید زنده ماندن طفل را نداشته باشند , باید هر جایی را كه برای سلامتی بچه بهتر است بشكافند , و بچه را بیرون آورند و دوباره بدوزند.

مستحبات دفن

635 - مستحب است قبر را به اندازه قد انسان متوسط گود كنند و میت را در نزدیكترین قبرستان دفن نمایند , مگر آنكه قبرستان دورتر از جهتی بهتر باشد , مثل آنكه مردمان خوب در آنجا دفن شده باشند , یا مردم برای فاتحه اهل قبور بیشتر به آنجا بروند , و نیز مستحب است جنازه را در چند ذرعی قبر , زمین بگذارند و تا سه مرتبه كم كم نزدیك ببرند , و در هر مرتبه زمین بگذارند و بردارند , و در نوبت چهارم وارد قبر كنند , و اگر میت مرد است در دفعه سوم طوری زمین بگذارند كه سر او طرف پایین قبر باشد , و در دفعه چهارم از طرف سر وارد قبر نمایند , و اگر زن است در دفعه سوم طرف قبله قبر بگذارند و به پهنا وارد قبر كنند و در موقع وارد كردن پارچه ای روی قبر بگیرند.

و نیز مستحب است جنازه را به آرامی از تابوت بگیرند و وارد قبر كنند , و دعاهایی كه دستور داده شده , پیش از دفن و موقع دفن بخوانند , بعد از آنكه میت را در لحد گذاشتند گره های كفن را باز كنند , و صورت میت را روی خاك بگذارند , و بالشی از خاك زیر سر او

بسازند , و پشت میت خشت خام یا كلوخی بگذارند كه میت به پشت برنگردد , و پیش از آنكه لحد را بپوشانند دست راست را به شانه راست میت بزنند , و دست چپ را به قوت بر شانه چپ میت بگذارند و دهان را نزدیك گوش او ببرند , و به شدت حركتش دهند و سه مرتبه بگویند: اسمع افهم یا فلان ابن فلان , و به جای فلان ابن فلان اسم میت و پدرش را بگویند , مثلا اگر اسم او محمد و اسم پدرش علی است سه مرتبه بگویند: اسمع افهم یا محمد بن علی , پس از آن بگویند: هل انت علی العهد الذی فارقتنا علیه من شهادة ان لا اله الا اللّه وحده لا شریك له وان محمدا صلی اللّه علیه وآله عبده ورسوله وسید النبیین وخاتم المرسلین وان علیا امیر المومنین وسید الوصیین وامام افترض اللّه طاعته علی العالمین , وان الحسن والحسین وعلی بن الحسین ومحمد بن علی وجعفر بن محمد وموسی بن جعفر وعلی بن موسی ومحمد بن علی وعلی بن محمد والحسن بن علی والقائم الحجة المهدی صلوات اللّه علیهم ائمة المؤمنین وحجج اللّه علی الخلق اجمعین وائمتك ائمة هدی ابرار , یا فلان بن فلان و بجای فلان ابن فلان اسم میت و پدرش را بگوید و بعد بگوید: اذا اتاك الملكان المقربان رسولین من عند اللّه تبارك وتعالی وسالاك عن ربك وعن نبیك وعن دینك وعن كتابك وعن قبلتك وعن ائمتك فلا تخف ولا تحزن وقل فی جوابهما اللّه ربی ومحمد صلی اللّه علیه وآله نبیی والاسلام دینی والقرآن كتابی والكعبة قبلتی وامیر

المؤمنین علی بن ابی طالب امامی والحسن بن علی المجتبی امامی والحسین بن علی الشهید بكربلا امامی وعلی زین العابدین امامی ومحمد الباقر امامی وجعفر الصادق امامی وموسی الكاظم امامی وعلی الرضا امامی ومحمد الجواد امامی وعلی الهادی امامی والحسن العسكری امامی والحجة المنتظر امامی هؤلاء صلوات اللّه علیهم ائمتی وسادتی و قادتی وشفعائی بهم اتولی ومن اعدائهم اتبرا فی الدنیا والخرة , ثم اعلم یا فلان ابن فلان و بجای فلان ابن فلان اسم میت و پدرش را بگوید , و بعد بگوید: ان اللّه تبارك وتعالی نعم الرب وان محمدا صلی اللّه علیه وآله نعم الرسول وان علی بن ابی طالب واولاده المعصومین الائمة الاثنی عشر نعم الائمة وان ما جاء به محمد صلی اللّه علیه وآله حق وان الموت حق وسؤال منكر ونكیر فی القبر حق والبعث حق والنشور حق والصراط حق والمیزان حق وتطایر الكتب حق , وان الجنة حق والنار حق , وان الساعة آتیة لا ریب فیها وان اللّه یبعث من فی القبور پس بگوید: افهمت یا فلان و به جای فلان اسم میت را بگوید , پس از آن بگوید: ثبتك اللّه بالقول الثابت وهداك اللّه الی صراط مستقیم , عرف اللّه بینك وبین اولیائك فی مستقر من رحمته پس بگوید: اللهم جاف الارض عن جنبیه واصعد بروحه الیك ولقه منك برهانا اللهم عفوك عفوك.

636 - مستحب است كسی كه میت را در قبر می گذارد با طهارت و سر برهنه و پا برهنه باشد , و از طرف پای میت از قبر بیرون بیاید , و غیر از خویشان میت كسانی كه حاضرند , با پشت دست

خاك بر قبر بریزند و بگویند انا للّه وانا الیه راجعون اگر میت زن است كسی كه با او محرم می باشد او را در قبر بگذارد , و اگر محرمی نباشد خویشانش او را در قبر بگذارند.

637 - مستحب است قبر را مربع یا مربع مستطیل بسازند و به اندازه چهار انگشت از زمین بلند كنند و نشانه ای روی آن بگذارند كه اشتباه نشود , و روی قبر آب بپاشند , و بعد از پاشیدن آب كسانی كه حاضرند دستها را بر قبر بگذارند و انگشتها را باز كرده , در خاك فرو برند , و هفت مرتبه سوره مباركه انا انزلناه را بخوانند , و برای میت طلب آمرزش كنند و این دعا را بخوانند: اللهم جاف الارض عن جنبیه واصعد الیك روحه ولقه منك رضوانا واسكن قبره من رحمتك ما تغنیه به عن رحمة من سواك.

638 - پس از رفتن كسانی كه تشییع جنازه كرده اند , مستحب است ولی میت یا كسی كه از طرف ولی اجازه دارد , دعاهایی را كه دستور داده شده , به میت تلقین كند.

639 - بعد از دفن , مستحب است صاحبان عزا را سر سلامتی دهند ولی اگر مدتی گذشته است كه به واسطه سر سلامتی دادن مصیبت یادشان می آید , ترك آن بهتر است , و نیز مستحب است تا سه روز برای اهل خانه میت غذا بفرستند , و غذا خوردن نزد آنان و در منزلشان مكروه است. 640 - مستحب است انسان در مرگ خویشان , مخصوصا در مرگ فرزند صبر كند , و هر وقت میت را یاد

می كند انا للّه وانا الیه راجعون بگوید , و برای میت قرآن بخواند , و سر قبر پدر و مادر از خداوند حاجت بخواهد , و قبر را محكم بسازد كه زود خراب نشود.

641 - بنابر احتیاط جایز نیست انسان در مرگ كسی صورت و بدن خود را بخراشد و موی خود را بكند ولی به سر و صورت زدن بنابر اقوی جایز است.

642 - پاره كردن یقه در مرگ غیر پدر و برادر بنابر احتیاط جایز نیست و احتیاط مستحب آن است كه در مصیبت آنان هم یقه پاره نكند.

643 - اگر زن در عزای میت صورت خود را بخراشد و خونین كند یا موی خود را بكند , بنابر احتیاط مستحب یك بنده آزاد كند , یا ده فقیر را طعام دهد و یا بپوشاند , و همچنین است اگر مرد در مرگ زن یا فرزند یقه یا لباس خود را پاره كند.

644 - احتیاط مستحب آن است كه در گریه بر میت , صدا را خیلی بلند نكنند.

نماز وحشت

645 - سزاوار است در شب اول قبر , دو ركعت نماز وحشت برای میت بخوانند و دستور آن این است كه در ركعت اول بعد از حمد یك مرتبه آیة الكرسی و در ركعت دوم بعد از حمد ده مرتبه سوره انا انزلناه را بخوانند و بعد از سلام نماز بگویند: اللهم صلی علی محمد و آل محمد وابعث ثوابها الی قبر فلان و به جای كلمه فلان اسم میت را بگویند.

646 - نماز وحشت را در هر موقع از شب اول قبر می شود خواند ولی بهتر است در اول شب

بعد از نماز عشاء خوانده شود.

647 - اگر بخواهند میت را به شهر دوری ببرند , یا به جهت دیگر دفن او تاخیر بیفتد , باید نماز وحشت به كیفیت گذشته را تا شب اول قبر او تاخیر بیندازند.

نبش قبر

648 - نبش قبر مسلمان , یعنی شكافتن قبر او اگر چه طفل یا دیوانه باشد حرام است , ولی اگر بدنش از بین رفته و خاك شده باشد اشكال ندارد.

649 - خراب كردن قبر امامزاده ها و شهدا و علما و صلحا اگر چه سالها بر آن گذشته و بدنشان از میان رفته باشد چون هتك محسوب می شود حرام است.

650 - شكافتن قبر در چند مورد حرام نیست: اول آنكه میت در زمین غصبی دفن شده باشد و مالك زمین راضی نشود كه در آنجا بماند.

دوم آنكه كفن یا چیز دیگری كه با میت دفن شده غصبی باشد و صاحب آن راضی نشود كه در قبر بماند , و همچنین است اگر چیزی از مال خود میت كه به ورثه او رسیده با او دفن شده باشد , و ورثه او راضی نشوند كه آن چیز در قبر بماند , ولی اگر میت وصیت كرده باشد كه دعا یا قرآن یا انگشتری را با او دفن كنند و وصیت او نافذ باشد , برای بیرون آوردن اینها نمی توانند قبر را بشكافند , و همچنین در بعضی مواردی كه زمین یا كفن غصبی باشد یا اینكه چیزی غصبی با میت دفن شده باشد نمی توان قبر را نبش كرد ولی مقام را گنجایش تفصیل آن موارد نیست.

سوم آنكه شكافتن قبر موجب هتك حرمت نباشد

و میت بی غسل یا بی كفن دفن شده باشد یا بفهمند غسلش باطل بوده , یا به غیر از دستور شرع كفن شده یا در قبر او را رو به قبله نگذاشته اند.

چهارم آنكه برای ثابت شدن حقی كه مهمتر از نبش قبر باشد بخواهند بدن میت را ببینند.

پنجم آنكه میت را در جایی كه بی احترامی به او است مثل قبرستان كفار یا جایی كه كثافت و خاكروبه می ریزند دفن كرده باشند.

ششم آنكه برای یك مطلب شرعی كه اهمیت آن از شكافتن قبر بیشتر است , قبر را بشكافند مثلا بخواهند بچه زنده را از شكم زن حامله ای كه دفنش كرده اند بیرون آورند.

هفتم آنكه بترسند درنده ای بدن میت را پاره كند , یا سیل او را ببرد , یا دشمن بیرون آورد.

هشتم آنكه میت وصیت كرده باشد كه او را قبل از دفن به مشاهد مشرفه نقل نمایند , چنانچه نقل دادن او موجب هتك حرمتش نمی شده ولی عمدا یا از روی فراموشی در جایی دیگر دفن شده باشد می توانند در صورتی كه موجب هتك حرمتش نشود قبر او را نبش كرده و بدنش را به مشاهد مشرفه نقل دهند.

غسلهای مستحب

651 - در شرع مقدس اسلام غسلهایی مستحب است و از آن جمله است: 1 - غسل جمعه: و وقت آن بعد از اذان صبح است تا غروب آفتاب و بهتر آن است كه نزدیك ظهر بجا آورده شود , (و اگر تا ظهر انجام ندهد بهتر آن است كه بدون نیت ادا و قضا تا غروب بجا آورد) و اگر در روز جمعه غسل نكند مستحب

است از صبح شنبه تا غروب قضای آن را بجا آورد.

و كسی كه می داند در روز جمعه آب پیدا نخواهد كرد می تواند روز پنجشنبه غسل را رجاء انجام دهد , و مستحب است انسان در موقع غسل جمعه بگوید: اشهد ان لا اله الا اللّه وحده لا شریك له وان محمدا عبده ورسوله اللهم صل علی محمد وآل محمد واجعلنی من التوابین واجعلنی من المتطهرین.

2 - 7 - غسل شب اول و هفدهم و اول شب نوزدهم و بیست و یكم و بیست و سوم و غسل در شب بیست و چهارم ماه رمضان.

8 - 9 - غسل روز عید فطر و عید قربان و وقت آن از اذان صبح است تا غروب , و بهتر آن است كه آن را پیش از نماز عید بجا آورند.

10 - 11 - غسل روز هشتم و نهم ذیحجه و در روز نهم بهتر آن است كه آن را در وقت ظهر بجا آورد.

12 - غسل كسی كه جایی از بدنش را به بدن میتی كه غسل داده اند رسانده باشد.

13 - غسل احرام.

14 - غسل دخول حرم مكه.

15 - غسل دخول مكه.

16 - غسل زیارت خانه كعبه.

17 - غسل دخول كعبه.

18 - غسل برای نحر و ذبح.

19 - غسل برای حلق.

20 - غسل داخل شدن حرم مدینه منوره.

21 - غسل داخل شدن مدینه منوره.

22 - غسل داخل شدن مسجد پیغمبر صلی اللّه علیه وآله.

23 - غسل وداع قبر مطهر پیغمبر صلی اللّه علیه وآله.

24 - غسل برای مباهله با خصم.

25 - غسل دادن بچه ای كه تازه به دنیا آمده.

26 - غسل برای استخاره.

27 -

غسل برای استسقاء.

652 - فقهاء در بیان اغسال مستحبه اغسال زیادی نقل فرموده اند كه از جمله آنها این چند غسل است.

1 - غسل تمام شبهای طاق ماه رمضان و غسل تمام شبهای دهه آخر آن , و غسل دیگری در آخر شب بیست و سوم آن.

2 - غسل روز بیست و چهارم ذی الحجة.

3 - غسل روز عید نوروز و پانزدهم شعبان و نهم و هفدهم ربیع الاول و روز بیست و پنجم ذی القعده.

4 - غسل زنی كه برای غیر شوهرش بوی خوش استعمال كرده است.

5 - غسل كسی كه در حال مستی خوابیده.

6 - غسل كسی كه برای تماشای دار آویخته رفته و آن را دیده باشد , ولی اگر اتفاقا از روی ناچاری نگاهش بیفتد یا مثلا برای شهادت دادن رفته باشد , غسل مستحب نیست.

7 - غسل برای زیارت معصومین علیهم السلام از دور یا نزدیك.

ولی احوط این است كه این غسلها را به قصد رجاء بجا آورند.

653 - انسان غسلهای مستحبی كه برای خود انجام داده و در مساله (651) ذكر شده , می تواند كاری كه مانند نماز , وضو لازم دارد انجام دهد و اما غسلهایی كه رجاء بجا آورده می شود از وضو كفایت نمی كند.

654 - اگر چند غسل بر كسی مستحب باشد و به نیت همه یك غسل بجا آورد كافی است.

تیمم

تیمم

1/654 - در هفت مورد به جای وضو و غسل باید تیمم كرد: اول آنكه تهیه آب به قدر وضو یا غسل ممكن نباشد.

655 - اگر انسان در آبادی باشد , باید برای تهیه آب وضو و غسل , به قدری جستجو

كند كه از پیدا شدن آن ناامید شود و اگر انسان در بیابان باشد باید در راه و در جاهای نزدیك به محل توقفش از آب جستجو كند و احتیاط لازم آن است كه چنانچه زمین آن پست و بلند یا به جهت زیادی درختان راه آن دشوار است , در هر یك از چهار طرف به اندازه پرتاب یك تیر در قدیم كه با كمان پرتاب می كردند در جستجوی آب برود و الا در هر طرف به اندازه پرتاب دو تیر جستجو نماید.

656 - اگر بعضی از چهار طرف هموار و بعض دیگر پست و بلند باشد , در طرفی كه هموار است به اندازه پرتاب دو تیر و در طرفی كه هموار نیست به اندازه پرتاب یك تیر جستجو كند.

657 - در هر طرفی كه یقین دارد آب نیست , در آن طرف جستجو لازم نیست.

658 - كسی كه وقت نماز او تنگ نیست و برای تهیه آب وقت دارد , اگر یقین یا اطمینان دارد در محلی دورتر از مقداری كه باید جستجو كند آب هست باید برای تهیه آب به آنجا برود مگر رفتن به آنجا زحمت و مشقت داشته باشد یا آن قدر دور باشد كه عرفا شخص را فاقد آب بشمارند , و اگر گمان دارد آب در آنجا هست رفتن به آن محل لازم نیست.

659 - لازم نیست خود انسان در جستجوی آب برود , بلكه می تواند كسی را كه به گفته او اطمینان دارد بفرستد و در این صورت اگر یك نفر از طرف چند نفر برود كافی است.

660 - اگر احتمال دهد كه داخل

بار سفر خود یا در منزل یا در قافله آب هست , باید به قدری جستجو نماید كه به نبود آب اطمینان كند , یا از پیدا كردن آن ناامید شود.

661 - اگر پیش از وقت نماز جستجو نماید , و آب پیدا نكند و تا وقت نماز همانجا بماند , چنانچه احتمال دهد كه آب پیدا می كند , احتیاط مستحب آن است كه دوباره در جستجوی آب برود.

662 - اگر بعد از داخل شدن وقت نماز جستجو كند و آب پیدا نكند و تا وقت نماز دیگر در همانجا بماند , چنانچه احتمال دهد كه آب پیدا می شود , احتیاط مستحب آن است كه دوباره در جستجوی آب برود.

663 - اگر وقت نماز تنگ باشد , یا از دزد و درنده بترسد , یا جستجوی آب به قدری سخت باشد كه نتواند تحمل كند , جستجو لازم نیست.

664 - اگر در جستجوی آب نرود تا وقت نماز تنگ شود , اگر چه معصیت كرده در صورتی كه چنانچه می رفت آب پیدا می كرد ولی نمازش با تیمم صحیح است.

665 - كسی كه یقین دارد آب پیدا نمی كند , چنانچه دنبال آب نرود و با تیمم نماز بخواند , و بعد از نماز بفهمد كه اگر جستجو می كرد آب پیدا می شد بنابر احتیاط لازم است وضو گرفته و نماز را اعاده نماید.

666 - اگر بعد از جستجو , آب پیدا نكند و مایوس از پیدا شدن آن شود و با تیمم نماز بخواند و بعد از نماز بفهمد در جایی كه جستجو كرده آب بوده نماز او صحیح است.

667

- كسی كه یقین دارد وقت نماز تنگ است , اگر بدون جستجو با تیمم نماز بخواند و بعد از نماز و پیش از گذشتن وقت بفهمد كه برای جستجو وقت داشته , احتیاط واجب آن است كه دوباره نمازش را بخواند.

668 - اگر بعد از داخل شدن وقت نماز , وضو داشته باشد و بداند كه اگر وضوی خود را باطل كند تهیه آب برای او ممكن نیست یا نمی تواند وضو بگیرد , چنانچه بتواند وضوی خود را نگهدارد بنابر احتیاط واجب نباید آن را باطل نماید.

ولی می تواند با عیال خود نزدیكی كند , اگر چه بداند كه از غسل متمكن نخواهد شد.

669 - اگر پیش از وقت نماز وضو داشته باشد و بداند كه اگر وضوی خود را باطل كند تهیه آب برای او ممكن نیست , چنانچه بتواند وضوی خود را نگهدارد , احتیاط واجب آن است كه آن را باطل نكند.

670 - كسی كه فقط به مقدار وضو یا به مقدار غسل آب دارد و می داند كه اگر آن را بریزد آب پیدا نمی كند , چنانچه وقت نماز داخل شده باشد , ریختن آن حرام است , و احتیاط واجب آن است كه پیش از وقت نماز هم آن را نریزد.

671 - كسی كه می داند آب پیدا نمی كند چنانچه بعد از داخل شدن وقت نماز وضوی خود را باطل كند یا آبی كه دارد بریزد اگر چه خلاف كرده ولی نمازش با تیمم صحیح است , و لكن احتیاط مستحب آن است كه قضای آن نماز را نیز بخواند.

دوم از موارد تیمم

672 - اگر به واسطه پیری

یا ناتوانی , یا ترس از دزد و جانور و مانند اینها یا نداشتن وسیله ای كه آب از چاه بكشد , دسترسی به آب نداشته باشد , باید تیمم كند و همچنین است اگر تهیه كردن آب یا استعمال آن به قدری برای او مشقت داشته باشد كه قابل تحمل نباشد , ولی در صورت اخیر چنانچه تیمم ننماید و وضو بگیرد وضوی او صحیح است.

673 - اگر برای كشیدن آب از چاه , دلو و ریسمان و مانند اینها لازم دارد و مجبور است بخرد یا كرایه نماید , اگر چه قیمت آن چند برابر معمول باشد , باید تهیه كند و همچنین است اگر آب را به چندین برابر قیمتش بفروشند , ولی اگر تهیه آنها به قدری پول می خواهد كه نسبت به حال او ضرر دارد , واجب نیست تهیه نماید.

674 - اگر ناچار شود كه برای تهیه آب قرض كند , باید قرض نماید , ولی كسی كه می داند یا گمان دارد كه نمی تواند قرض خود را بدهد , واجب نیست قرض كند.

675 - اگر كندن چاه مشقت زیادی ندارد , باید برای تهیه آب چاه بكند.

676 - اگر كسی مقداری آب بی منت به او ببخشد باید قبول كند.

سوم از موارد تیمم

677 - اگر از استعمال آب بر جان خود بترسد , یا بترسد كه به واسطه استعمال آن مرض یا عیبی در او پیدا شود , یا مرضش طول بكشد یا شدت كند یا به سختی معالجه شود , باید تیمم نماید , ولی اگر بتواند ضرر آب را به طوری برطرف كند مثل اینكه آب را

گرم كند باید این كار را بكند و وضو بگیرد و در مواردی كه غسل لازم است غسل كند.

678 - لازم نیست یقین كند كه آب برای او ضرر دارد , بلكه اگر احتمال ضرر بدهد , چنانچه احتمال او در نظر مردم بجا باشد و از آن احتمال ترس برای او پیدا شود , باید تیمم كند.

679 - كسی كه مبتلا به درد چشم است و آب برای او ضرر دارد باید تیمم نماید.

680 - اگر به واسطه یقین یا ترس ضرر تیمم كند و پیش از نماز بفهمد كه آب برایش ضرر ندارد , تیمم او باطل است.

و اگر بعد از نماز بفهمد باید دوباره نماز را با وضو یا غسل بخواند.

681 - كسی كه یقین داشته باشد آب برایش ضرر ندارد چنانچه غسل كند یا وضو بگیرد و بعد بفهمد كه آب برای او ضرر داشته وضو و غسل او باطل است.

چهارم از موارد تیمم

682 - هرگاه بترسد كه اگر آب را به مصرف وضو یا غسل برساند از جهت تشنگی دچار زحمت می شود باید تیمم نماید , و جواز تیمم به این جهت در سه صورت است: 1 - آنكه اگر آب را در وضو یا غسل صرف نماید خودش فعلا یا بعدا به تشنگی كه باعث تلف یا مرضش می شود یا تحملش مشقت زیادی دارد مبتلا خواهد شد.

2 - آنكه بر كسانی كه حفظشان بر او واجب است بترسد كه از تشنگی تلف یا بیمار شوند.

3 - آنكه بر غیر خود چه انسان باشد یا حیوان بترسد و تلف یا بیماری یا بیتابیشان بر او گران باشد چه از نفوس

محترمه باشد یا نه , و در غیر این سه صورت با داشتن آب تیمم جایز نیست.

683 - اگر غیر از آب پاكی كه برای وضو یا غسل دارد آب نجسی هم به مقدار آشامیدن خود داشته باشد , باید آب پاك را برای آشامیدن بگذارد و با تیمم نماز بخواند , ولی چنانچه آب را برای كسانی كه با او مربوطند بخواهد می تواند كه با آب پاك وضو بگیرد یا غسل نماید اگر چه آنان مجبور شوند كه برای رفع تشنگی خود از آب نجس استفاده كنند بلكه اگر آنان از نجاست آب خبر نداشته باشند یا از آشامیدن آب نجس اجتناب نداشته باشند لازم است كه آب پاك را در وضو و غسل استعمال نماید و همچنین اگر آب را برای حیوانش یا بچه نابالغ بخواهد باید آب نجس را به آنان بدهد و با آب پاك وضو و غسل را انجام دهد.

پنجم از موارد تیمم

684 - كسی كه بدن یا لباسش نجس است و كمی آب دارد كه اگر با آن وضو بگیرد یا غسل كند , برای آب كشیدن بدن یا لباس او نمی ماند در این صورت باید بدن یا لباس را آب بكشد و با تیمم نماز بخواند , ولی اگر چیزی نداشته باشد كه بر آن تیمم كند , باید آب را به مصرف وضو یا غسل برساند و با بدن یا لباس نجس نماز بخواند.

ششم از موارد تیمم

685 - اگر غیر از آب یا ظرفی كه استعمال آن حرام است آب یا ظرف دیگری ندارد , مثلا آب یا ظرفش غصبی است و غیر از آن آب و ظرف دیگری ندارد , باید به جای وضو و غسل تیمم كند.

هفتم از موارد تیمم

686 - هرگاه وقت به قدری تنگ باشد كه اگر وضو بگیرد یا غسل كند تمام نماز یا مقداری از آن بعد از وقت خوانده می شود , باید تیمم كند.

687 - اگر عمدا نماز را به قدری تاخیر بیندازد كه وقت وضو یا غسل نداشته باشد , معصیت كرده , ولی نماز او با تیمم صحیح است , اگر چه احتیاط مستحب آن است كه قضای آن نماز را بخواند.

688 - كسی كه شك دارد كه اگر وضو بگیرد یا غسل كند وقت برای نماز او می ماند یا نه , باید تیمم نماید.

689 - كسی كه به واسطه تنگی وقت تیمم كرده و بعد از نماز می توانست وضو بگیرد و نگرفت تا آبی كه داشته از دستش رفت , در صورتی كه وظیفه اش تیمم باشد , باید برای نمازهای بعدی دوباره تیمم نماید , اگر چه تیمم خود را نشكسته باشد.

690 - كسی كه آب دارد , اگر به واسطه تنگی وقت با تیمم مشغول نماز شود و در بین نماز آبی كه داشته از دستش برود , چنانچه وظیفه اش تیمم باشد , احتیاط مستحب آن است كه برای نمازهای بعدی دوباره تیمم كند.

691 - اگر انسان به قدری وقت دارد كه می تواند وضو بگیرد یا غسل كند و نماز را بدون كارهای مستحبی آن مثل

اقامه و قنوت بخواند , باید غسل كند یا وضو بگیرد و نماز را بدون كارهای مستحبی آن بجا آورد , بلكه اگر به اندازه سوره هم وقت ندارد , باید غسل كند یا وضو بگیرد و نماز را بدون سوره بخواند.

چیزهایی كه تیمم به آنها صحیح است

692 - تیمم به خاك و ریگ و كلوخ و سنگ صحیح است , ولی احتیاط مستحب آن است كه اگر خاك ممكن باشد به چیز دیگر تیمم نكند و اگر خاك نباشد با ریگ یا كلوخ و چنانچه ریگ و كلوخ هم نباشد با سنگ تیمم نماید.

693 - تیمم بر سنگ گچ و سنگ آهك صحیح است و همچنین تیمم بر گرد و غباری كه روی فرش و لباس و مانند اینها جمع می شود چنانچه به قدری باشد كه در نظر عرف خاك نرم محسوب شود صحیح است اگر چه احتیاط مستحب آن است كه در حال اختیار بر آن تیمم ننمایند و همچنین بنابر احتیاط مستحب در حال اختیار به گچ و آهك پخته و آجر پخته و به سنگ معدن مثل سنگ عقیق تیمم ننمایند.

694 - اگر خاك و ریگ و كلوخ و سنگ پیدا نشود باید به گل تیمم كند و اگر گل هم پیدا نشد باید بر روی فرش یا لباس و مانند اینها كه گرد و غبار در لای آنها می باشد یا آنكه بر روی آنها نشسته ولی به مقداری نیست كه از نظر عرف خاك محسوب شود تیمم كند و اگر هیچ یك از اینها پیدا نشود احتیاط مستحب آن است كه نماز را بدون تیمم بخواند ولی واجب است بعدا قضای آن را

بجا آورد.

695 - اگر بتواند با تكاندن فرش و مانند آن خاك تهیه كند , تیمم به چیز گردآلود باطل است و همچنین اگر بتواند گل را خشك كند و از آن خاك تهیه نماید , تیمم به گل باطل می باشد.

696 - كسی كه آب ندارد اگر برف یا یخ داشته باشد , چنانچه ممكن است , باید آن را آب كند و با آن وضو بگیرد یا غسل نماید و اگر ممكن نیست و چیزی هم كه تیمم به آن صحیح است ندارد , لازم است نماز خود را در خارج وقت قضا نماید , بهتر آن است كه با برف یا یخ اعضاء وضو یا غسل را نمناك كند و اگر این هم ممكن نیست به یخ یا برف تیمم نماید و در وقت نیز نماز را بخواند.

697 - اگر با خاك و ریگ چیزی مانند كاه كه تیمم به آن باطل است مخلوط شود , نمی تواند به آن تیمم كند , ولی اگر آن چیز به قدری كم باشد كه در خاك یا ریگ از بین رفته حساب شود , تیمم به آن خاك و ریگ صحیح است.

698 - اگر چیزی ندارد كه بر آن تیمم كند , چنانچه ممكن است باید بخریدن و مانند آن تهیه نماید.

699 - تیمم به دیوار گلی صحیح است و احتیاط مستحب آن است كه با بودن زمین یا خاك خشك , به زمین یا خاك نمناك تیمم نكند.

700 - چیزی كه بر آن تیمم می كند باید پاك باشد و اگر چیز پاكی كه تیمم به آن صحیح است ندارد , نماز بر

او واجب نیست , ولی باید قضای آن را بجا آورد , و بهتر آن است كه در وقت نیز نماز بخواند.

701 - اگر یقین داشته باشد كه تیمم به چیزی صحیح است , و به آن تیمم نماید , بعد بفهمد تیمم با آن باطل بوده , نمازهایی را كه با آن تیمم خوانده باید دوباره بخواند.

702 - چیزی كه بر آن تیمم می كند باید غصبی نباشد پس اگر بر خاك غصبی تیمم كند , تیمم او باطل است.

703 - تیمم در فضای غصبی باطل نیست پس اگر در ملك خود دستها را به زمین بزند و بی اجازه داخل ملك دیگری شود و دستها را به پیشانی بكشد تیمم او صحیح می باشد اگر چه گناه كرده است.

704 - تیمم به چیز غصبی در حالی كه فراموش كرده یا غفلت داشته باشد صحیح است ولی اگر چیزی را خودش غصب كند و فراموش كند كه غصب كرده صحت تیمم او بر آن چیز محل اشكال است.

705 - كسی كه در جای غصبی حبس است , اگر آب و خاك آن هر دو غصبی است , باید با تیمم نماز بخواند.

706 - چیزی كه بر آن تیمم می كند , بنابر احتیاط لازم باید گردی داشته باشد كه به دست بماند , و بعد از زدن دست بر آن نباید دست را به شدت بتكاند كه همه گرد آن بریزد.

707 - تیمم به زمین گود و خاك جاده و زمین شوره زار كه نمك روی آن را نگرفته مكروه است , و اگر نمك روی آن را گرفته باشد باطل است.

دستور تیمم بدل از وضو یا غسل

708 -

در تیمم بدل از وضو یا غسل چهار چیز واجب است: اول نیت.

دوم زدن یا گذاشتن كف دو دست بر چیزی كه تیمم به آن صحیح است.

و بنابر احتیاط لازم این كار در دو كف باید با هم انجام گیرد.

سوم كشیدن كف هر دو دست به تمام پیشانی و هم چنین دو طرف آن بنابر احتیاط لازم از جایی كه موی سر می روید تا ابروها و بالای بینی و احتیاط مستحب آن است كه دستها روی ابروها هم كشیده شود.

چهارم كشیدن كف دست چپ به تمام پشت دست راست و بعد از آن كشیدن كف دست راست به تمام پشت دست چپ.

709 - احتیاط مستحب آن است كه تیمم را چه بدل از وضو باشد چه بدل از غسل , به این ترتیب بجا آورد: یك مرتبه دستها را به زمین بزند و به پیشانی و پشت دستها بكشد و یك مرتبه دیگر به زمین بزند و پشت دستها را مسح نماید.

احكام تیمم

710 - اگر مختصری هم از پیشانی یا پشت دستها را مسح نكند تیمم باطل است , چه عمدا مسح نكند , یا مساله را نداند , یا فراموش كرده باشد , ولی دقت زیاد هم لازم نیست , و همین قدر كه بگویند تمام پیشانی و پشت دستها مسح شده كافی است.

711 - اگر یقین نكند كه تمام پشت دست را مسح كرده , باید برای این كه یقین كند مقداری بالاتر از مچ را هم مسح نماید , ولی مسح بین انگشتان لازم نیست.

712 - پیشانی و پشت دستها را بنابر احتیاط باید از بالا به پایین مسح نماید و

كارهای آن را باید پشت سر هم بجا آورد , و اگر بین آنها به قدری فاصله دهد , كه نگویند تیمم می كند باطل است.

713 - در موقع نیت لازم نیست معین كند كه تیمم او بدل از غسل است یا بدل از وضو ولی در مواردی كه باید دو تیمم انجام دهد لازم است به طوری هر یك از آنها را معین كند و چنانچه یك تیمم بر او واجب باشد و قصد نماید كه وظیفه فعلی خود را انجام دهد اگر چه در تشخیص اشتباه كند تیممش صحیح است.

714 - در تیمم بنابر احتیاط استحبابی باید پیشانی و كف دستها و پشت دستها در صورت تمكن پاك باشد.

715 - انسان باید هنگام مسح كشیدن بر دستها انگشتر را از دست بیرون آورد و اگر در پیشانی یا پشت دستها یا در كف دستها مانعی باشد , مثلا چیزی به آنها چسبیده باشد باید برطرف نماید.

716 - اگر پیشانی یا پشت دستها زخم است , و پارچه یا چیز دیگری را كه بر آن بسته نمی تواند باز كند , باید دست را روی آن بكشد , و نیز اگر كف دست زخم باشد و پارچه یا چیز دیگری را كه بر آن بسته نتواند باز كند باید دست را با همان پارچه به چیزی كه تیمم به آن صحیح است بزند و به پیشانی و پشت دستها بكشد.

717 - اگر پیشانی و پشت دستها مو داشته باشد اشكال ندارد ولی اگر موی سر , روی پیشانی آمده باشد , باید آن را عقب بزند.

718 - اگر احتمال دهد كه در پیشانی و

كف دستها یا پشت دستها مانعی هست , چنانچه احتمال او در نظر مردم بجا باشد , باید جستجو نماید تا یقین یا اطمینان كند كه مانعی نیست.

719 - اگر وظیفه او تیمم است و نمی تواند به تنهایی تیمم كند باید از دیگری كمك بگیرد تا دستهای او را بر چیزی كه تیمم با او صحیح است بزند و سپس آنها را بر پیشانی و دستهای او بگذارد تا خود او در صورت امكان كف دو دست را بر پیشانی و بر پشت دستها بكشد و اگر این ممكن نبود باید نایب او را با دست خود او تیمم دهد , و اگر ممكن نباشد باید نایب دست خود را به چیزی كه تیمم به آن صحیح است بزند و به پیشانی و پشت دستهای او بكشد , و در این دو صورت بنابر احتیاط لازم باید هر دو نیت تیمم را نمایند ولی در صورت اول نیت خود مكلف كافی است.

720 - اگر در بین تیمم شك كند كه قسمتی از آن را فراموش كرده یا نه , چنانچه از محل آن گذشته به شك خود اعتنا نكند , و اگر نگذشته باید آن قسمت را بجا آورد.

721 - اگر بعد از مسح دست چپ شك كند كه درست تیمم كرده یا نه تیمم او صحیح است و چنانچه شك او در مسح دست چپ باشد لازم است او را مسح كند مگر آن كه عرفا از تیمم فارغ شده باشد مثل این كه در عملی كه مشروط به طهارت است داخل شده و یا موالات فوت شده باشد.

722 - كسی كه وظیفه

اش تیمم است چنانچه از برطرف شدن عذرش در تمام وقت نماز مایوس باشد می تواند تیمم كند و اگر برای كار واجب دیگر یا مستحبی تیمم كند و تا وقت نماز عذر او باقی باشد می تواند با همان تیمم نماز بخواند.

723 - كسی كه وظیفه اش تیمم است , اگر بداند تا آخر وقت عذر او باقی می ماند یا از برطرف شدن آن مایوس باشد , در وسعت وقت می تواند با تیمم نماز بخواند , ولی اگر بداند تا آخر وقت عذر او برطرف می شود , باید صبر كند و با وضو یا غسل نماز بخواند , بلكه اگر از برطرف شدن آن تا آخر وقت مایوس نباشد نمی تواند تا وقتی كه مایوس نشده تیمم كند و نماز بخواند.

724 - كسی كه نمی تواند وضو بگیرد یا غسل كند اگر یقین كند كه عذرش برطرف نمی شود یا مایوس از برطرف شدنش باشد می تواند نمازهای قضای خود را با تیمم بخواند ولی اگر بعدا عذرش برطرف شد احتیاط مستحب آن است دوباره آنها را با وضو یا غسل بجا آورد , و اگر مایوس از برطرف شدن عذرش نباشد بنابر احتیاط لازم نمی تواند برای نمازهای قضا تیمم كند.

725 - كسی كه نمی تواند وضو بگیرد یا غسل كند , جایز است نمازهای مستحبی را مثل نافله های شبانه روز كه وقت معین دارد با تیمم بخواند , ولی اگر مایوس نباشد كه تا آخر وقت آنها عذر او برطرف می شود احتیاط لازم آن است كه آنها را در اول وقتشان بجا نیاورد.

726 - كسی كه احتیاطا

غسل جبیره ای و تیمم نماید , اگر بعد از غسل و تیمم نماز بخواند , و بعد از نماز حدث اصغری از او سر بزند مثلا بول كند برای نمازهای بعد باید وضو بگیرد و چنانچه حدث پیش از نماز باشد برای آن نماز نیز باید وضو بگیرد.

727 - اگر به واسطه نداشتن آب یا عذر دیگری تیمم كند , بعد از برطرف شدن عذر , تیمم او باطل می شود.

728 - چیزهایی كه وضو را باطل می كند , تیمم بدل از وضو را هم باطل می كند , و چیزهایی كه غسل را باطل می نماید , تیمم بدل از غسل را هم باطل می نماید.

729 - كسی كه نمی تواند غسل كند , اگر چند غسل بر او واجب باشد , جایز است یك تیمم بدل از آنها بنماید و احتیاط مستحب آن است كه بدل هر یك از آنها یك تیمم نماید.

730 - كسی كه نمی تواند غسل كند , اگر بخواهد عملی را كه برای آن غسل واجب است انجام دهد , باید بدل از غسل تیمم نماید و كسی كه نمی تواند وضو بگیرد , و بخواهد عملی را كه برای آن وضو واجب است انجام دهد , باید بدل از وضو تیمم نماید.

731 - اگر بدل از غسل جنابت تیمم كند , لازم نیست برای نماز وضو بگیرد , ولی اگر بدل از غسلهای دیگر تیمم كند , احتیاط مستحب آن است كه وضو هم بگیرد , واگر نتواند وضو بگیرد تیمم دیگری هم بدل از وضو بنماید.

732 - اگر بدل از غسل جنابت تیمم كند و

بعد كاری كه وضو را باطل می كند برای او پیش آید , چنانچه برای نمازهای بعد نتواند غسل كند , باید وضو بگیرد و احتیاط مستحب آن است كه تیمم نیز بكند و اگر نمی تواند وضو بگیرد باید بدل او تیمم كند و احتیاط مستحب آن است كه تیمم را به قصد ما فی الذمة انجام دهد.

733 - كسی كه باید برای انجام عملی مثلا برای خواندن نماز بدل از وضو و بدل از غسل تیمم كند اگر در تیمم اول نیت بدل از وضو یا نیت بدل از غسل نماید , و تیمم دوم را به قصد این كه وظیفه خود را انجام داده باشد بجا آورد , كفایت می كند.

734 - كسی كه وظیفه اش تیمم است اگر برای كاری تیمم كند تا تیمم و عذر او باقی است , كارهایی را كه باید با وضو یا غسل انجام داد , می تواند بجا آورد.

ولی اگر عذرش تنگی وقت بوده , یا با داشتن آب برای نماز میت یا خوابیدن تیمم كرده فقط كارهایی را كه برای آن تیمم نموده می تواند انجام دهد.

735 - در چند مورد بهتر است نمازهایی را كه انسان با تیمم خوانده قضا نماید , اول آن كه از استعمال آب ترس داشته و عمدا خود را جنب كرده و با تیمم نماز خوانده است.

دوم آن كه می دانسته یا گمان داشته كه آب پیدا نمی كند , و عمدا خود را جنب كرده و با تیمم نماز خوانده است.

سوم آن كه تا آخر وقت , عمدا در جستجوی آب نرود و با تیمم نماز بخواند

و بعد بفهمد كه اگر جستجو می كرد پیدا می شد.

چهارم آن كه عمدا نماز را تاخیر انداخته و در آخر وقت با تیمم نماز خوانده است.

پنجم آن كه می دانسته یا گمان داشته كه آب پیدا نمی شود وآب را كه داشته ریخته و با تیمم نماز خوانده است.

نماز

احكام نماز

1/735 - نماز بهترین اعمال دینی است كه اگر قبول درگاه خداوند عالم شود , عبادتهای دیگر هم قبول می شود و اگر پذیرفته نشود اعمال دیگر هم قبول نمی شود و همان طور كه اگر انسان شبانه روزی پنج نوبت در نهر آبی شست و شو كند , و چرك در بدنش نمی ماند , نمازهای پنجگانه هم انسان را از گناهان پاك می كند و سزاوار است كه انسان نماز را در اول وقت بخواند و كسی كه نماز را پست و سبك بشمارد , مانند كسی است كه نماز نمی خواند.

پیغمبر اكرم صلی اللّه علیه وآله فرمود: كسی كه به نماز اهمیت ندهد و آن را سبك شمارد سزاوار عذاب آخرت است.

روزی حضرت در مسجد تشریف داشتند مردی وارد و مشغول نماز شد , و ركوع و سجودش را كاملا بجا نیاورد , حضرت فرمودند: اگر این مرد در حالی كه نمازش این طور است از دنیا برود , به دین من از دنیا نرفته است.

پس انسان باید مواظب باشد كه به عجله و شتاب زدگی نماز نخواند , و در حال نماز به یاد خدا و با خضوع و خشوع و وقار باشد , و متوجه باشد كه با چه كسی سخن می گوید و خود را در مقابل عظمت و

بزرگی خداوند عالم بسیار پست و ناچیز ببیند.

و اگر انسان در موقع نماز كاملا به این مطلب توجه كند , از خود بی خبر می شود , چنان كه در حال نماز تیر را از پای مبارك امیر المؤمنین علی علیه السلام بیرون كشیدند و آن حضرت متوجه نشدند.

و نیز باید نمازگزار توبه و استغفار نماید , و گناهانی را كه مانع قبول شدن نماز است مانند حسد , كبر , غیبت , خوردن حرام , آشامیدن مسكرات , ندادن خمس و زكاة و بلكه هر معصیتی را ترك كند.

و هم چنین سزاوار است كارهایی را كه ثواب نماز را كم می كند بجا نیاورد , مثلا در حال خواب آلودگی و خودداری از بول به نماز نایستد , و در موقع نماز به آسمان نگاه نكند , و كارهایی را كه ثواب نماز را زیاد می كند بجا آورد , مثلا انگشتر عقیق به دست كند و لباس پاكیزه بپوشد و شانه و مسواك كند , و خود را خوشبو نماید.

نمازهای واجب

2/735 - نمازهای واجب شش است: اول نمازهای روزانه.

دوم نماز آیات.

سوم نمازمیت.

چهارم نماز طواف واجب خانه كعبه.

پنجم نماز قضای پدر كه بر پسر بزرگتر بنابر احتیاط واجب است.

ششم نمازی كه به واسطه اجاره و نذر و قسم و عهد واجب می شود و نماز جمعه از نمازهای روزانه است.

نمازهای واجب روزانه

3/735 - نمازهای واجب روزانه پنج است: ظهر و عصر , هر كدام چهار ركعت , مغرب سه ركعت , عشاء چهار ركعت , صبح , دو ركعت.

736 - در سفر باید نمازهای چهار ركعتی را با شرایطی كه گفته می شود دو ركعت خواند.

وقت نماز ظهر و عصر

737 - اگر چوب یا چیزی مانند آن را - كه شاخص می گویند - راست در زمین هموار فرو برند , صبح كه خورشید بیرون می آید , سایه آن به طرف مغرب می افتد و هر چه آفتاب بالا می آید این سایه كم می شود , و در شهرهای ما در اول ظهر شرعی به آخرین درجه كمی می رسد , و ظهر كه گذشت , سایه آن به طرف مشرق برمی گردد , و هر چه خورشید رو به مغرب می رود سایه زیادتر می شود , بنابر این وقتی سایه به آخرین درجه كمی رسید و دو مرتبه رو به زیاد شدن گذاشت معلوم می شود ظهر شرعی شده است , ولی در بعضی از شهرها مثل مكه مكرمه كه گاهی موقع ظهر سایه به كلی از بین می رود , بعد از آن كه سایه دوباره پیدا شد , معلوم می شود ظهر شده است.

738 - وقت نماز ظهر و عصر بعد از زوال تا غروب آفتاب است ولی چنانچه نماز عصر را عمدا قبل از نماز ظهر بخواند باطل است , مگر این كه از آخر وقت بیش از آوردن یك نماز مجال نباشد , كه در این فرض اگر كسی تا این موقع نماز ظهر را نخوانده , نماز ظهر او قضا

است , و باید نماز عصر را بخواند , و اگر كسی پیش از این وقت اشتباها تمام نماز عصر را پیش از نماز ظهر بخواند نمازش صحیح است , و احتیاط مستحب آن است كه آن را نماز ظهر قرار داده و چهار ركعت دیگر به قصد ما فی الذمة بجا آورد.

739 - اگر پیش از خواندن نماز ظهر , سهوا مشغول نماز عصر شود , و در بین نماز بفهمد اشتباه كرده است , باید نیت را به نماز ظهر برگرداند , یعنی نیت كند كه آنچه تا حال خوانده ام و آنچه را مشغولم و آنچه بعد می خوانم همه نماز ظهر باشد , و بعد از آن كه نماز را تمام كرد نماز عصر را بخواند.

نماز جمعه و احكام آن

740 - نماز جمعه مانند نماز صبح دو ركعت است.

امتیازش از نماز صبح این است كه دو خطبه در پیش دارد , و نماز جمعه واجب تخییری است , به این معنی كه مكلف در روز جمعه مخیر است كه نماز جمعه را بخواند در صورتی كه شرایطش موجود باشد , یا نماز ظهر بجا آورد , پس اگر نماز جمعه را بجا آورد كفایت از ظهر می كند. و واجب شدن نماز جمعه چند شرط دارد: اول داخل شدن وقت , و آن عبارت از زوال آفتاب است , و وقتش اول عرفی زوال است پس هرگاه از این وقت نماز جمعه را تاخیر انداخت , وقتش خارج شده و نماز ظهر را باید بجا آورد.

دوم شماره افراد: و آن پنج نفر است با امام , و هرگاه پنج نفر از مسلمانان جمع نشوند

نماز جمعه واجب نمی شود.

سوم بودن امام جامع شرایط امامت , از عدالت و غیر آن از چیزهایی كه در امام جماعت معتبر است , هم چنان كه در بحث نماز جماعت خواهد آمد و بدون او نماز جمعه واجب نمی شود.

و صحیح بودن نماز جمعه چند شرط دارد: اول جماعت بودن , پس فرادا صحیح نیست , و هر گاه ماموم قبل از ركوع ركعت دوم نماز جمعه به امام برسد مجزی خواهد بود.

و یك ركعت دیگر به او اضافه می كند , و اگر در ركوع امام را درك كند مجزی بودنش مشكل است , و احتیاط ترك نشود.

دوم خواندن دو خطبه پیش از نماز , كه در خطبه اول حمد و ثنای الهی را گفته و وصیت به تقوی و پرهیزكاری شود و یك سوره كوتاه از قرآن بخواند , سپس نشسته و برخیزد , و باز هم حمد و ثنای الهی را بجا آورده و بر پیغمبر اكرم و ائمه مسلمین صلوات فرستاده و احتیاط مستحب آن است كه برای مؤمنین و مؤمنات استغفار (طلب آمرزش) كند.

و لازم است خطبه پیش از نماز باشد , پس اگر نماز را پیش از دو خطبه شروع كرد صحیح نخواهد بود و خواندن خطبه پیش از زوال آفتاب اشكال دارد.

و لازم است كسی كه خطبه را می خواند هنگام خطبه ایستاده باشد.

پس هر گاه خطبه را نشسته بخواند صحیح نخواهد بود و فاصله انداختن بین دو خطبه به نشستن لازم و واجب است , و لازم است نشستن مختصر و خفیف باشد , و لازم است امام جماعت و خطیب (كسی كه خطبه می

خواند) یك نفر باشد , و اقوی این است كه در خطبه طهارت شرط نیست , اگر چه اشتراط احوط است.

و در حمد و ثنای الهی و صلوات بر پیغمبر اكرم و ائمة مسلمین بنابر احتیاط عربیت (زبان عربی) معتبر است و در مازاد بر آن معتبر نیست بلكه اگر بیشتر حاضرین زبان عربی را ندانند احتیاط لازم آن است كه خصوص وصیت به تقوی به زبان حاضرین باشد.

سوم آن كه مسافت بین دو نماز جمعه كمتر از یك فرسخ نباشد , پس هر گاه نماز جمعه دیگری در مسافت كمتر از یك فرسخ بر پا شود , و مقارن هم بودند هر دو باطل می شوند , و اگر یكی سبقت بر دیگری داشت هر چند به تكبیرة الاحرام باشد صحیح و دومی باطل خواهد بود ولی هر گاه پس از برگزاری نماز جمعه كشف شد كه نماز جمعه دیگری بر او سابق یا مقارنش در مسافت كمتر از یك فرسخ بر پا شده بوده بجا آوردن نماز ظهر واجب نخواهد بود , و فرقی نیست بین این كه این كشف در وقت یا در خارج وقت باشد و بر پا نمودن نماز جمعه در صورتی مانع از نماز جمعه دیگر در مسافت مزبور می شود كه خود صحیح و جامع شرایط باشد , والا در مانع بودنش اشكال است , و اقرب مانع نبودن است.

741 - هر گاه نماز جمعه ای كه دارای شرایط است بر پا شود اگر بر پا كننده اش امام علیه السلام یا نماینده او باشد حضورش واجب است و در غیر این صورت حضورش واجب نیست و در

وجوب حضور در صورت اول چند چیز معتبر است: اول آن كه مكلف مرد باشد , و حضور جمعه بر زنان واجب نیست.

دوم آزادی , پس حضور در نماز جمعه بر بندگان (برده) واجب نیست.

سوم حاضر بودن , پس بر مسافر واجب نیست.

و در مسافر فرقی نیست كه تكلیف او در نماز قصر باشد یا تمام , مثل مسافری كه قصد اقامه نموده باشد.

چهارم سلامت از بیماری و كوری , پس بر بیمار و كور واجب نیست.

پنجم پیر نبودن , پس بر پیرمردان واجب نیست.

ششم آن كه بین جای شخص و جایی كه نماز جمعه بر پا می شود بیش از دو فرسخ فاصله نباشد و بر كسی كه سر دو فرسخی است حضور واجب است و هم چنین بر كسی كه حضور جمعه بر او سخت و دشوار باشد به جهت باران یا سرمای شدید و مانند اینها حضور واجب نیست.

742 - چند حكم كه به نماز جمعه راجع است از این قرار است.

اول كسی كه نماز جمعه از او ساقط شده و حضورش واجب نباشد , جایز است در اول وقت مبادرت به نماز ظهر نماید.

دوم حرف زدن هنگامی كه امام مشغول خطبه خواندن است مكروه است مگر آن كه مانع از گوش دادن خطبه باشد كه در این صورت بنابر احتیاط جایز نیست , و فرقی بین عدد معتبر در اصل وجوب نماز جمعه و بین بیشتر از آن نیست.

سوم گوش دادن به دو خطبه بنابر احتیاط واجب است ولی كسانی كه معنای خطبه را نمی فهمند گوش دادن بر آنها واجب نیست.

چهارم اذان دوم روز جمعه بدعت است , و این

همان اذانی است كه در عرف اذان سوم نامیده می شود.

پنجم وقت خطبه امام , ظاهر این است كه حضور واجب نباشد.

ششم خرید و فروش هنگامی كه برای نماز جمعه نداء می شود حرام است در صورتی كه منافی نماز باشد , و الا حرام نخواهد بود , و اظهر این است كه در صورت حرمت نیز معامله باطل نیست.

هفتم كسی كه حضور جمعه بر او واجب بود , و ترك نمود و نماز ظهر را بجا آورد اظهر این است كه نمازش صحیح باشد.

وقت نماز مغرب و عشا

743 - احتیاط واجب آن است كه قبل از این كه سرخی طرف مشرق - كه بعد از غروب آفتاب پیدا می شود - از بالای سر انسان بگذرد انسان نماز مغرب را بجا نیاورد.

744 - وقت نماز مغرب و عشا برای شخص مختار تا نیمه شب امتداد دارد , و اما برای شخص مضطر - كه یا از روی فراموشی یا به سبب خواب یا حیض و مانند اینها نماز را پیش از نیمه شب نخوانده - وقت نماز مغرب و عشا تا طلوع فجر ادامه دارد , ولی در هر صورت در حال التفات ترتیب بین آن دو معتبر است , یعنی نماز عشا در صورتی كه با التفات , قبل از نماز مغرب خوانده شود باطل است مگر این كه از وقت بیش از مقدار اداء نماز عشا نمانده باشد , كه در این صورت لازم است نماز عشا را قبل از نماز مغرب بخواند.

745 - اگر كسی اشتباها نماز عشا را پیش از نماز مغرب بخواند , و بعد از نماز ملتفت شود , نمازش صحیح

است , و باید نماز مغرب را بعد از آن بجا آورد.

746 - اگر پیش از خواندن نماز مغرب , سهوا مشغول نماز عشا شود , و در بین نماز بفهمد كه اشتباه كرده , چنانچه به ركوع ركعت چهارم نرفته است , باید نیت را به نماز مغرب برگرداند , و نماز را تمام كند و بعد نماز عشا را بخواند , و اگر به ركوع ركعت چهارم رفته است می تواند نماز عشا را تمام كرده و بعد نماز مغرب را بجا آورد.

747 - آخر وقت نماز عشا برای شخص مختار - همچنان كه گذشت - نصف شب است.

و شب از اول غروب است تا طلوع فجر.

748 - اگر از روی اختیار نماز مغرب یا عشا را تا نصف شب نخواند بنابر احتیاط واجب باید تا قبل از اذان صبح بدون این كه نیت ادا و قضا كند آن نماز را بجا آورد.

وقت نماز صبح

749 - نزدیك اذان صبح از طرف مشرق , سفیده ای رو به بالا حركت می كند كه آن را فجر اول گویند , موقعی كه آن سفیده پهن شد , فجر دوم و اول وقت نماز صبح است و آخر وقت نماز صبح موقعی است كه آفتاب بیرون می آید.

احكام وقت نماز

750 - موقعی انسان می تواند مشغول نماز شود , كه یقین كند وقت داخل شده است , یا دو مرد عادل به داخل شدن وقت خبر دهند , بلكه به اذان و به خبر شخصی كه وقت شناس باشد چنانچه موجب اطمینان شود نیز می توان اكتفا نمود.

751 - اگر به واسطه مانع شخصی مانند نابینایی یا در زندان بودن نتواند در اول وقت نماز به داخل شدن وقت یقین كند باید نماز را تاخیر بیندازد تا یقین یا اطمینان كند كه وقت داخل شده است , و هم چنین است بنابر احتیاط لازم اگر مانع از یقین به داخل شدن وقت از موانع عامه باشد مثل ابر و غبار و مانند اینها.

752 - اگر به یكی از راههای گذشته برای انسان ثابت شود كه وقت نماز شده و مشغول نماز شود , و در بین نماز بفهمد كه هنوز وقت داخل نشده نماز او باطل است , و هم چنین است اگر بعد از نماز بفهمد كه تمام نماز را پیش از وقت خوانده , ولی اگر در بین نماز بفهمد وقت داخل شده یا بعد از نماز بفهمد كه در بین نماز وقت داخل شده بود نماز او صحیح است.

753 - اگر انسان ملتفت نباشد كه باید با یقین به داخل

شدن وقت , مشغول نماز شود , چنانچه بعد از نماز بفهمد كه تمام نماز را در وقت خوانده , نماز او صحیح است , و اگر بفهمد نماز را پیش از وقت خوانده یا نفهمد كه در وقت خوانده یا پیش از وقت , نمازش باطل است , بلكه اگر بعد از نماز بفهمد كه در بین نماز وقت داخل شده است , باید دوباره آن نماز را بخواند.

754 - اگر یقین كند وقت داخل شده و مشغول نماز شود , و در بین نماز شك كند كه وقت داخل شده یا نه , نماز او باطل است.

ولی اگر در بین نماز یقین داشته باشد كه وقت داخل شده , و شك كند كه آنچه از نماز خوانده در وقت بوده یا نه نمازش صحیح است.

755 - اگر وقت نماز به قدری تنگ است , كه به واسطه بجا آورد بعضی از كارهای مستحب نماز , مقداری از آن بعد از وقت خوانده می شود باید آن مستحب را بجا نیاورد , مثلا اگر به واسطه خواندن قنوت مقداری از نماز بعد از وقت خواند می شود , باید قنوت را نخواند.

756 - كسی كه به اندازه خواندن یك ركعت نماز وقت دارد , باید نماز را به نیت ادا بخواند , ولی نباید عمدا نماز را تا این وقت تاخیر بیندازد.

757 - كسی كه مسافر نیست , اگر تا غروب آفتاب به اندازه خواندن پنج ركعت نماز وقت دارد , باید نماز ظهر و عصر هر دو را بخواند , و اگر كمتر وقت دارد باید فقط نماز عصر را بخواند , و

بعدا نماز ظهر را قضا كند , و هم چنین اگر تا نصف شب به اندازه خواندن پنج ركعت وقت دارد , باید نماز مغرب و عشا را بخواند , و اگر كمتر وقت دارد باید فقط عشا را بخواند و بعدا مغرب را بجا آورد بدون آن كه نیت اداء و قضا كند.

758 - كسی كه مسافر است اگر تا غروب آفتاب به اندازه خواندن سه ركعت نماز وقت دارد , باید نماز ظهر و عصر را بخواند , و اگر كمتر وقت دارد , باید فقط عصر را بخواند , و بعدا نماز ظهر را قضا كند , و اگر تا نصف شب به اندازه خواندن چهار ركعت نماز وقت دارد , باید نماز مغرب و عشا را بخواند و اگر به مقدار سه ركعت نماز وقت دارد باید اول نماز عشا را بخواند و بعد مغرب را بجا آورد تا یك ركعت از نماز مغرب را در وقت انجام داده باشد , و اگر كمتر از سه ركعت نماز وقت دارد باید اول عشا را بخواند و بعدا مغرب را بدون این كه نیت ادا و قضا كند بجا آورد و چنانچه بعد از خواندن عشا معلوم شود كه از وقت به مقدار یك ركعت یا بیشتر به نصف شب مانده است , باید فورا نماز مغرب را به نیت ادا بجا آورد.

759 - مستحب است انسان نماز را در اول وقت آن بخواند و راجع به آن خیلی سفارش شده است و هر چه به اول وقت نزدیك تر باشد بهتر است مگر آن كه تاخیر آن از جهتی بهتر باشد

, مثلا صبر كند كه نماز را به جماعت بخواند.

760 - هر گاه انسان عذری دارد كه اگر بخواهد در اول وقت نماز بخواند , ناچار است با تیمم نماز بخواند , چنانچه بداند عذر او تا آخر وقت باقی است یا مایوس از برطرف شدن آن باشد می تواند در اول وقت تیمم كند و نماز بخواند , ولی اگر مایوس نباشد باید صبر كند تا عذرش برطرف شود و چنانچه عذر او برطرف نشد , در آخر وقت نماز بخواند , و لازم نیست به قدری صبر كند كه فقط بتواند كارهای واجب نماز را انجام دهد , بلكه اگر برای مستحبات نماز نیز مانند اذان و اقامه و قنوت اگر وقت دارد می تواند تیمم كند , و نماز را با آن مستحبات بجا آورد.

و در عذرهای دیگر غیر از موارد تیمم اگر چه مایوس نباشد كه عذر او برطرف شود جایز است اول وقت نماز بخواند , ولی چنانچه در اثنا وقت عذرش برطرف گردد لازم است اعاده نماید.

761 - كسی كه مسائل نماز و شكیات و سهویات را نمی داند و احتمال می دهد كه یكی از اینها در نماز پیش آید , و به واسطه یاد نگرفتن مخالفت حكم الزامی نماید باید برای یاد گرفتن اینها نماز را از اول وقت تاخیر بیندازد , ولی اگر به امید آن كه بر وجه صحیح نماز را انجام دهد در اول وقت مشغول نماز شود , پس اگر در نماز مساله ای كه حكم آن را نمی داند پیش نیاید , نماز او صحیح است , و اگر مساله ای كه

حكم آن را نمی داند پیش آید , جایز است به یكی از دو طرفی كه احتمال می دهد عمل نماید و نماز را تمام كند.

ولی بعد از نماز باید مساله را بپرسد كه اگر نمازش باطل بوده , دوباره بخواند , و اگر صحیح بوده اعاده لازم نیست.

762 - اگر وقت نماز وسعت دارد و طلب كار هم طلب خود را مطالبه می كند , در صورتی كه ممكن است , باید اول قرض خود را بدهد , بعد نماز بخواند , و هم چنین است اگر كار واجب دیگری كه باید فورا آن را بجا آورد پیش آمد كند.

مثلا ببیند مسجد نجس است باید اول مسجد را تطهیر كند , بعد نماز بخواند , و چنانچه در هر دو صورت اول نماز بخواند معصیت كرده , ولی نماز او صحیح است.

نمازهایی كه باید به ترتیب خوانده شود

763 - انسان باید نماز عصر را بعد از نماز ظهر , و نماز عشا را بعد از نماز مغرب بخواند , و اگر عمدا نماز عصر را پیش از نماز ظهر , و نماز عشا را پیش نماز مغرب بخواند باطل است.

764 - اگر به نیت نماز ظهر مشغول نماز شود , و در بین نماز یادش بیاید كه نماز ظهر را خوانده است , نمی تواند نیت را به نماز عصر برگرداند , بلكه باید نماز را بشكند و نماز عصر را بخواند , و همین طور است در نماز مغرب و عشا.

765 - اگر در بین نماز عصر یقین كند كه نماز ظهر را نخوانده است و نیت را به نماز ظهر برگرداند , چنانچه یادش بیاید كه نماز

ظهر را خوانده بوده می تواند نیت را به نماز عصر برگرداند و نماز را تمام كند در صورتی كه بعضی از اجزا نماز را به نیت ظهر نیاورده باشد یا آن كه اگر آورده است به نیت عصر تدارك كند , ولی اگر آن جز ركعت باشد نماز او در هر صورت باطل است , و هم چنین اگر ركوع یا دو سجده از یك ركعت باشد نماز بنابر احتیاط لازم باطل است.

766 - اگر در بین نماز عصر شك كند كه نماز ظهر را خوانده یا نه باید نماز را به نیت عصر تمام كند و بعدا نماز ظهر را بجا آورد ولی اگر وقت به قدری كم است كه بعد از تمام شدن نماز آفتاب غروب می كند و برای یك ركعت نماز هم وقت باقی نمانده , لازم نیست كه نماز ظهر را قضا كند.

767 - اگر در نماز عشا شك كند كه نماز مغرب را خوانده یا نه باید به نیت عشا نماز را تمام كند و بعد نماز مغرب را بجا آورد ولی اگر وقت به قدری كم است كه بعد از تمام شدن نماز نصف شب می شود و به مقدار یك ركعت نماز هم وقت باقی نمانده لازم نیست كه نماز مغرب را قضا كند.

768 - اگر در نماز عشا بعد از رسیدن به ركوع ركعت چهارم شك كند كه نماز مغرب را خوانده یا نه باید نماز را تمام كند , و بعدا چنانچه وقت برای نماز مغرب باقی باشد نماز مغرب را نیز بخواند.

769 - اگر انسان نمازی را كه خوانده احتیاطا دوباره بخواند و

در بین نماز یادش بیاید نمازی را كه باید پیش از آن بخواند نخوانده است , نمی تواند نیت را به آن نماز برگرداند , مثلا موقعی كه نماز عصر را احتیاطا می خواند , اگر یادش بیاید نماز ظهر را نخوانده است , نمی تواند نیت را به نماز ظهر برگرداند.

770 - برگرداندن نیت از قضا به نماز ادا , و از نماز مستحب به نماز واجب جایز نیست.

771 - اگر وقت نماز ادا وسعت داشته باشد , انسان می تواند در بین نماز - چنانچه یادش بیاید كه نماز قضا بر ذمه دارد - نیت را به نماز قضا برگرداند , ولی باید برگرداندن نیت به نماز قضا ممكن باشد مثلا اگر مشغول نماز ظهر است , در صورتی می تواند نیت را به قضای صبح برگرداند كه داخل ركوع ركعت سوم نشده باشد.

نمازهای مستحب

772 - نمازهای مستحبی زیاد است و آنها را نافله گویند , و بین نمازهای مستحبی به خواندن نافله های شبانه روزی بیشتر سفارش شده , و آنها در غیر روز جمعه سی و چهار ركعتند , كه هشت ركعت آن نافله ظهر و هشت ركعت نافله عصر , و چهار ركعت نافله مغرب , و دو ركعت نافله عشا , و یازده ركعت نافله شب , و دو ركعت نافله صبح می باشد.

و چون دو ركعت نافله عشا را بنابر احتیاط واجب باید نشسته بخواند , یك ركعت حساب می شود.

ولی در روز جمعه بر شانزده ركعت نافله ظهر و عصر , چهار ركعت اضافه می شود و بهتر آن است كه تمام بیست ركعت را پیش از

زوال بجا آورد.

773 - از یازده ركعت نافله شب , هشت ركعت آن باید به نیت نافله شب , و دو ركعت آن به نیت نماز شفع , و یك ركعت آن به نیت نماز وتر خوانده شود.

و دستور كامل نافله شب در كتابهای دعا گفته شده است.

774 - نمازهای نافله را می شود نشسته خواند ولی جمعی از فقها گفته اند كه در این صورت بهتر است دو ركعت نماز نافله نشسته را یك ركعت حساب كند , مثلا كسی كه می خواهد نافله ظهر را كه هشت ركعت است نشسته بخواند , بهتر است شانزده ركعت بخواند , و اگر می خواهد نماز وتر را نشسته بخواند , دو نماز یك ركعتی نشسته بخواند , ولی بهتر بودن این كار معلوم نیست و لكن چنانچه رجاء انجام داده شود اشكال ندارد.

775 - نافله ظهر و عصر را در سفر نباید خواند , و نافله عشا چنانچه به قصد رجا خوانده شود مانعی ندارد.

وقت نافله های یومیه

776 - نافله نماز ظهر پیش از نماز ظهر خوانده می شود , و وقت آن از اول ظهر است , و تا موقعی كه ممكن باشد آن را پیش از نماز ظهر خواند وقت آن ادامه دارد , ولی اگر شخص نافله ظهر را تا موقعی كه آن مقدار از سایه شاخص كه بعد از ظهر پیدا می شود به اندازه دو هفتم آن شود - یعنی اگر درازای شاخص هفت وجب باشد مقدار سایه به دو وجب برسد - تاخیر بیندازد بهتر است كه در این موقع نماز ظهر را بخواند.

777 - نافله عصر پیش از نماز عصر

خوانده می شود و وقت آن تا موقعی كه ممكن باشد آن را پیش از نماز عصر خواند ادامه دارد ولی چنانچه شخص نافله عصر را تا موقعی كه سایه شاخص به چهار هفتم آن برسد تاخیر بیندازد بهتر است كه در این موقع نماز عصر را بخواند , و چنانچه بخواهد نافله ظهر یا نافله عصر را بعد از وقت آنها بخواند می تواند نافله ظهر را بعد از نماز ظهر و نافله عصر را بعد از نماز عصر بخواند و بنابر احتیاط نیت ادا و قضا نكند.

778 - وقت نافله مغرب بعد از تمام شدن نماز مغرب است و تا وقتی كه ممكن باشد آن را پس از نماز مغرب در وقت بجا آورد , ولی اگر شخص نافله مغرب را تا وقتی كه سرخی طرف مغرب - كه بعد از غروب كردن آفتاب در آسمان پیدا می شود - از بین برود تاخیر بیندازد بهتر است در آن موقع نماز عشا را بخواند.

779 - وقت نافله عشا بعد از تمام شدن نماز عشا تا نصف شب است , و بهتر است بعد از نماز عشا بلا فاصله خوانده شود.

780 - نافله صبح پیش از نماز صبح خوانده می شود , و وقت آن بعد از گذشتن از وقت نماز شب به مقدار انجام آن می باشد و تا وقتی كه ممكن است آن را پیش از نماز صبح بجا آورد وقت آن ادامه دارد ولی اگر شخص نافله صبح را تا وقتی كه سرخی طرف مشرق پیدا شود تاخیر بیندازد بهتر است كه در این موقع نماز صبح را بخواند.

781 - اول

وقت نافله شب بنابر مشهور نصف شب است و تا اذان صبح وقتش ادامه دارد , و بهتر آن است كه نزدیك اذان صبح خوانده شود.

782 - مسافر و كسی كه برای او سخت است نافله شب را بعد از نصف شب بخواند می تواند آن را در اول شب بجا آورد.

نماز غفیله

783 - نماز غفیله یكی از نمازهای مستحبی است كه بین نماز مغرب و عشا خوانده می شود.

و در ركعت اول آن , بعد از حمد باید به جای سوره این آیه را بخوانند: وذا النون اذ ذهب مغاضبا فظن ان لن نقدر علیه فنادی فی الظلمات ان لا اله الا انت سبحانك انی كنت من الظالمین فاستجبنا له ونجیناه من الغم وكذلك ننجی المؤمنین و در ركعت دوم بعد از حمد به جای سوره این آیه را بخوانند: وعنده مفاتح الغیب لا یعلمها الا هو ویعلم ما فی البر والبحر وما تسقط من ورقة الا یعلمها ولا حبة فی ظلمات الارض ولا رطب ولا یابس الا فی كتاب مبین و در قنوت آن بگویند: اللهم انی اسالك بمفاتح الغیب التی لا یعلمها الا انت ان تصلی علی محمد وآل محمد وان تفعل بی كذا وكذا و به جای كلمه كذا وكذا حاجتهای خود را بگویند و بعد بگویند: اللهم انت ولی نعمتی والقادر علی طلبتی تعلم حاجتی فاسالك بحق محمد وآل محمد علیه وعلیهم السلام لما قضیتها لی.

احكام قبله

784 - جای خانه كعبه كه در مكه معظمه می باشد قبله است , و باید رو به روی آن نماز خواند , ولی كسی كه دور است , اگر طوری بایستد كه بگویند رو به قبله نماز می خواند كافی است.

و هم چنین است كارهای دیگری - مانند سر بریدن حیوانات كه باید رو به قبله انجام گیرد.

785 - كسی كه نماز واجب را ایستاده می خواند , باید سینه و شكم او رو به قبله باشد بلكه صورت او نیز نباید زیاد از قبله

منحرف باشد , و احتیاط مستحب آن است كه انگشتان پای او هم رو به قبله باشد.

786 - كسی كه باید نشسته نماز بخواند , باید در موقع نماز سینه و شكم او رو به قبله باشد بلكه صورت او هم نباید زیاد از قبله منحرف باشد.

787 - كسی كه نمی تواند نشسته نماز بخواند , باید در حال نماز به پهلوی راست طوری بخوابد كه جلوی بدن او رو به قبله باشد , و اگر ممكن نیست باید به پهلوی چپ طوری بخوابد كه جلوی بدن او رو به قبله باشد و تا وقتی كه ممكن است كه به پهلوی راست بخوابد نباید بنابر احتیاط لازم به پهلوی چپ بخوابد و اگر این دو ممكن نباشد باید به پشت بخوابد به طوری كه كف پاهای او رو به قبله باشد.

788 - نماز احتیاط و سجده و تشهد فراموش شده را باید رو به قبله بجا آورد و بنابر احتیاط استحبابی سجده سهو را نیز رو به قبله بجا آورد.

789 - نماز مستحبی را می شود در حال راه رفتن و سواری خواند و اگر انسان در این دو حال نماز مستحبی بخواند , لازم نیست رو به قبله باشد.

790 - كسی كه می خواهد نماز بخواند , باید برای پیدا كردن قبله كوشش نماید , تا یقین یا چیزی كه در حكم یقین است (مثل شهادت دو عادل) پیدا كند كه قبله كدام طرف است , و اگر بتواند , باید به گمانی كه از محراب مسجد مسلمانان یا قبرهای مؤمنین یا از راههای دیگر پیدا می شود عمل نماید , حتی اگر از

گفته فاسق یا كافری كه به واسطه قواعد علمی قبله را می شناسد گمان به قبله پیدا كند كافی است.

791 - كسی كه گمان به قبله دارد , اگر بتواند گمان قوی تری پیدا كند نمی تواند به گمان خود عمل نماید.

مثلا اگر میهمان از گفته صاحب خانه گمان به قبله پیدا كند , ولی بتواند از راه دیگر گمان قوی تری پیدا كند , نباید به حرف او عمل نماید.

792 - اگر برای پیدا كردن قبله وسیله ای ندارد , یا با این كه كوشش كرده , گمانش به طرفی نمی رود , نماز خواندن به یك طرف كافی است , و احتیاط مستحب آن است كه چنانچه وقت نماز وسعت دارد چهار نماز به چهار طرف بخواند.

793 - اگر یقین یا گمان كند كه قبله در یكی از دو طرف است باید به هر دو طرف نماز بخواند.

794 - كسی كه بخواهد به چند طرف نماز بخواند , اگر بخواهد دو نماز بخواند كه مثل نماز ظهر و عصر باید یكی بعد از دیگری خوانده شود , احتیاط مستحب آن است كه نماز اول را به آن چند طرف بخواند بعد نماز دوم را شروع كند.

795 - كسی كه یقین به قبله ندارد , اگر بخواهد غیر از نماز كاری كند كه باید رو به قبله انجام داد , مثلا بخواهد سر حیوانی را ببرد , باید به گمان عمل نماید , و اگر گمان ممكن نیست به هر طرف كه انجام دهد صحیح است.

پوشانیدن بدن در نماز

796 - مرد باید در حال نماز اگر چه كسی او را نمی بیند عورتین خود را بپوشاند

و بهتر آن است كه از ناف تا زانو را هم بپوشاند.

797 - زن باید در موقع نماز , تمام بدن حتی سر و موی خود را بپوشاند , و احتیاط مستحب آن است كه كف پاها را هم بپوشاند.

ولی پوشاندن صورت به مقداری كه در وضو شسته می شود و دستها تا مچ و روی پاها تا مچ پا لازم نیست.

اما برای آن كه یقین كند كه مقدار واجب را پوشانده است , باید مقداری از اطراف صورت و قدری پایین تر از مچ ها را هم بپوشاند.

798 - موقعی كه انسان قضای سجده فراموش شده یا تشهد فراموش شده را به جا می آورد باید خود را مثل موقع نماز بپوشاند.

و احتیاط مستحب آن است كه در موقع به جا آوردن سجده سهو نیز خود را بپوشاند.

799 - اگر انسان عمدا یا از روی ندانستن مساله , از روی تقصیر در نماز عورتش را نپوشاند نمازش باطل است.

800 - اگر شخصی در بین نماز بفهمد كه عورت او پیدا است.

باید او را بپوشاند و لازم نیست كه نماز را اعاده نماید , ولی احتیاط آن است كه در حالی كه فهمیده كه عورت او پیدا است چیزی از اجزا نماز را به جا نیاورد , و اگر 801 - اگر لباس در حال ایستادن عورت را می پوشاند , ولی ممكن است در حال بعد از نماز بفهمد كه در نماز عورت او پیدا بوده نمازش صحیح است.

دیگر , مثلا در حال ركوع و سجود نپوشاند , چنانچه موقعی كه عورت او پیدا می شود , به وسیله ای آن را بپوشاند ,

نماز او صحیح است , ولی احتیاط مستحب آن است كه با آن لباس نماز نخواند.

802 - انسان می تواند در نماز خود را به علف و برگ درختان بپوشاند ولی احتیاط مستحب آن است وقتی خود را به اینها بپوشاند كه چیز دیگری نداشته باشد.

803 - انسان در حال ناچاری كه چیزی برای پوشانیدن عورت خود ندارد می تواند برای نمایان نبودن پوست عورت گل و مانند آن را به او بزند.

804 - اگر چیزی ندارد كه در نماز خود را با آن بپوشاند , چنانچه مایوس از پیدا كردن آن نباشد بهتر آن است كه نماز خود را تاخیر بیندازد و اگر چیزی پیدا نكرد در آخر وقت مطابق وظیفه اش نماز بخواند ولی اگر نماز را در اول وقت خواند و عذرش تا آخر وقت ادامه پیدا نكرد احتیاط واجب آن است كه نماز را اعاده كند.

805 - كسی كه می خواهد نماز بخواند , اگر برای پوشاندن خود حتی برگ درخت و علف و گل و لجن نداشته باشد و مایوس باشد كه تا آخر وقت چیزی پیدا كند كه خود را با آن بپوشاند , در صورتی كه اطمینان دارد كه ناظر محترم او را نمی بیند ایستاده و با ركوع و سجود اختیاری نماز بخواند و چنانچه احتمال دهد كه ناظر محترم او را می بیند باید به طوری نماز بخواند كه عورت او نمایان نباشد مثل این كه نشسته نماز بخواند یا آن كه ركوع یا سجود اختیاری را ترك كرده با اشاره ركوع و سجود به جا آورد , و احتیاط لازم آن است كه شخص عاری

در حال نماز عورت خود را با بعضی از اعضای بدن خود بپوشاند مثل دو ران در حال نشستن و دو دست در حال ایستاده.

شرایط لباس نمازگزار

806 - لباس نمازگزار شش شرط دارد: اول آن كه پاك باشد.

دوم آن كه مباح باشد.

سوم آن كه از اجزاء مردار نباشد.

چهارم آن كه از حیوان حرام گوشت نباشد پنجم و ششم آن كه اگر نمازگزار مرد است , لباس او ابریشم خالص و طلا باف نباشد.

و تفصیل اینها در مسایل آینده گفته می شود.

شرط اول

807 - شرط اول لباس نمازگزار باید پاك باشد , و اگر كسی در حال اختیار با بدن یا لباس نجس نماز بخواند , نمازش باطل است.

808 - كسی كه از روی تقصیر نمی داند با بدن و لباس نجس نماز باطل است , اگر با بدن یا لباس نجس نماز بخواند , بنابر احتیاط لازم , نمازش باطل می باشد.

809 - اگر به واسطه ندانستن مساله از رو تقصیر چیز نجس را نداند نجس است , مثلا نداند عرق كافر نجس است و با آن نماز بخواند نمازش بنابر احتیاط لازم باطل است.

810 - اگر كسی یقین دارد كه بدن یا لباسش نجس نیست و بعد از نماز بفهمد نجس بوده نمازش صحیح است.

811 - اگر فراموش كند كه بدن یا لباسش نجس است , و در بین نماز یا بعد از آن یادش بیاید , چنانچه فراموشی او از روی اهمال و بی اعتنایی بوده باید بنابر احتیاط لازم نماز را دوباره بخواند و اگر وقت گذشته قضا نماید , و در غیر این صورت لازم نیست نماز را دوباره بخواند ولی اگر در میان نماز یادش بیاید باید به دستوری كه در مساله بعد گفته می شود عمل كند.

812 - كسی كه در وسعت وقت مشغول نماز

است اگر در بین نماز ملتفت شود كه بدن یا لباسش نجس شده و احتمال دهد كه بعد از شروع در نماز نجس شده باشد در صورتی كه آب كشیدن بدن یا لباس یا عوض كردن لباس یا بیرون آوردن آن نماز را به هم نمی زند در بین نماز بدن یا لباس را آب بكشد یا لباس را عوض نماید یا اگر چیز دیگری عورت او را پوشانده لباس را بیرون آورد ولی چنانچه طوری باشد كه اگر بدن یا لباس را آب بكشد یا لباس را عوض كند یا بیرون آورد نماز به هم می خورد یا اگر لباس را بیرون آورد برهنه می ماند باید بنابر احتیاط لازم نماز را دوباره با لباس پاك بخواند.

813 - كسی كه در تنگی وقت مشغول نماز است اگر در بین نماز ملتفت شود كه لباسش نجس شده و احتمال دهد كه پس از شروع در نماز نجس شده باشد در صورتی كه آب كشیدن یا عوض كردن یا بیرون آوردن لباس نماز را به هم نمی زند و می تواند لباس را بیرون آورد باید لباس را آب بكشد یا عوض كند , یا اگر چیز دیگری عورت او را پوشانده لباس را بیرون آورد و نماز را تمام كند , اما اگر چیز دیگری عورت او را نپوشانده و لباس را هم نمی تواند آب بكشد یا عوض كند , باید با همان لباس نجس نماز را تمام كند.

814 - كسی كه در تنگی وقت مشغول نماز است , اگر در بین نماز ملتفت شود كه بدن او نجس شده و احتمال دهد كه

پس از شروع در نماز نجس شده باشد در صورتی كه آب كشیدن بدن نماز را به هم نمی زند بدن را آب بكشد و اگر نماز را به هم می زند باید با همان حال نماز را تمام كند و نماز او صحیح است.

815 - كسی كه در پاك بودن بدن یا لباس خود شك دارد چنانچه جستجو نماید و چیزی در آن نبیند و نماز بخواند و بعد از نماز بفهمد كه بدن یا لباسش نجس بوده نماز او صحیح است ولی اگر جستجو نكرده باشد بنابر احتیاط لازم باید نمازش را دوباره بخواند و چنانچه وقت گذشته قضا نماید.

816 - اگر لباس را آب بكشد و یقین كند كه پاك شده است و با آن نماز بخواند , و بعد از نماز بفهمد پاك نشده نمازش صحیح است.

817 - اگر خونی در بدن یا لباس خود ببیند و یقین كند كه از خونهای نجس نیست.

مثلا یقین كند كه خون پشه است , چنانچه بعد از نماز بفهمد كه از خونهایی بوده كه نمی شود با آن نماز خواند , نمازش صحیح است.

818 - اگر یقین كند خونی كه در بدن یا لباس او است خون نجسی است كه نماز با آن صحیح است , مثلا یقین كند خون زخم و دمل است چنانچه بعد از نماز بفهمد خونی بوده كه نماز با آن باطل است , نمازش صحیح است.

819 - اگر نجس بودن چیزی را فراموش كند و بدن یا لباسش با رطوبت به آن برسد , و در حال فراموشی نماز بخواند و بعد از نماز یادش بیاید نمازش صحیح است.

ولی

اگر بدنش با رطوبت به چیزی كه نجس بودن آن را فراموش كرده برسد و بدون این كه خود را آب بكشد , غسل كند و نماز بخواند غسل و نمازش باطل است , مگر این كه طوری باشد كه به غسل نمودن , بدن نیز پاك شود , و نیز اگر جایی از اعضا وضو با رطوبت به چیزی كه نجس بودن آن را فراموش كرده برسد و پیش از آن كه آنجا را آب بكشد , وضو بگیرد و نماز بخواند , وضو و نمازش باطل می باشد , مگر این كه طوری باشد كه به وضو گرفتن اعضا وضو نیز پاك شود.

820 - كسی كه فقط یك لباس دارد , اگر بدن و لباسش نجس شود و به اندازه آب كشیدƠیكی از آنها آب داشته باشد , احتیاط لازم این است كه بدن را آب كشیده با لباس نجس نماز بخواند و جایز نیست كه لباس را آب كشیده و با بدن نجس نماز بخواند ولی در صورتی كه نجاست لباس بیشتر یا شدیدتر باشد مخیر است كه هر كدام را می خواهد آب بكشد.

821 - كسی كه غیر از لباس نجس , لباس دیگری ندارد , باید با لباس نجس نماز بخواند و نمازش صحیح است.

822 - كسی كه دو لباس دارد , اگر بداند یكی از آنها نجس است و نداند كدام یك آنها است , چنانچه وقت دارد , باید با هر دو لباس نماز بخواند مثلا اگر می خواهد نماز ظهر و عصر بخواند باید با هر كدام یك نماز ظهر و یك نماز عصر بخواند , ولی

اگر وقت تنگ است , با هر كدام نماز بخواند كافی است.

شرط دوم

823 - شرط دوم لباس نمازگزار باید مباح باشد , و كسی كه می داند پوشیدن لباس غصبی حرام است , یا این كه از روی تقصیر حكم مساله را نداند اگر عمدا در آن لباس نماز بخواند بنابر احتیاط باطل است.

ولی در چیزهایی كه به تنهایی عورت را نمی پوشاند و هم چنین چیزهایی كه فعلا نمازگزار آنها را نپوشیده مانند دستمال بزرگ یا لنگی كه در جیب گذاشته شود اگر چه بشود عورت را با آنها پوشانید , و هم چنین چیزهایی كه نمازگزار آنها را پوشیده ولی ساتر مباح دیگری دارد , در تمام این صور غصبی بودن آنها به نماز ضرری ندارد هر چند احتیاط در ترك است.

824 - كسی كه می داند پوشیدن لباس غصبی حرام است , ولی حكم نماز خواندن در آن را نمی داند اگر عمدا با لباس غصبی نماز بخواند به تفصیلی كه در مساله قبلی گفته شد نمازش بنابر احتیاط باطل است.

825 - اگر نداند كه لباس او غصبی است یا فراموش كند و با آن لباس نماز بخواند , نمازش صحیح است ولی اگر كسی خودش لباس را غصب نماید و فراموش كند كه غصب كرده است و با آن نماز بخواند نمازش بنابر احتیاط باطل است.

826 - اگر نداند یا فراموش كند كه لباس او غصبی است و در بین نماز بفهمد , چنانچه چیز دیگری عورت او را پوشانده است و می تواند فورا یا بدون این كه موالات (یعنی پی در پی بودن نماز) به هم بخورد , لباس

غصبی را بیرون آورد , باید آن را بیرون آورد , و اگر چیز دیگری عورت او را نپوشانده , یا نمی تواند لباس غصبی را فورا بیرون آورد , یا اگر بیرون آورد پی در پی بودن نماز به هم می خورد.

در صورتی كه به مقدار یك ركعت هم وقت داشته باشد , باید نماز را بشكند و با لباس غیر غصبی نماز بخواند , و اگر به این مقدار وقت ندارد , باید در حال نماز لباس را بیرون آورد و به دستور نماز برهنگان , نماز را تمام نماید.

827 - اگر كسی برای حفظ جانش با لباس غصبی نماز بخواند یا مثلا برای این كه دزد لباس غصبی را نبرد با آن نماز بخواند نمازش صحیح است.

828 - اگر با عین پولی كه خمس آن را نداده لباس بخرد , حكم نماز خواندن در آن لباس حكم نماز خواندن در لباس غصبی است.

شرط سوم

829 - شرط سوم لباس نمازگزار (حتی چیزهایی كه به تنهایی عورت را نمی پوشاند بنابر احتیاط لازم) باید از اجزاء مردار حیوانی كه خون جهنده دارد , یعنی حیوانی كه اگر رگش را ببرند خون از آن جستن می كند نباشد , بلكه اگر از مردار حیوانی كه مانند ماهی و مار خون جهنده ندارد لباس تهیه كند احتیاط مستحب آن است كه با آن نماز نخواند.

830 - هرگاه چیزی از مردار نجس مانند گوشت و پوست آن كه روح داشته همراه نمازگزار باشد صحت نمازش بعید نیست.

831 - اگر چیزی از مردار حلال گوشت مانند مو و پشم كه روح ندارد - همراه نمازگزار باشد , یا

با لباسی كه از آنها تهیه كرده اند , نماز بخواند نمازش صحیح است.

شرط چهارم

832 - شرط چهارم لباس نمازگزار غیر چیزهایی كه به تنهایی عورت را نمی پوشاند مثل جوراب باید از اجزاء درندگان بلكه بنابر احتیاط لازم از مطلق حیوان حرام گوشت نباشد و هم چنین باید كه بدن و لباسش به بول و یا مدفوع یا عرق یا شیر یا موهای آن حیوان آلوده نباشد , ولی اگر یك موی حیوان مثلا بر لباس او باشد ضرر ندارد و هم چنین است اگر چیزی از آنها را مثلا در قوطی گذاشته و با خود حمل نماید.

833 - اگر آب دهان یا بینی یا رطوبت دیگری از حیوان حرام گوشت , مانند گربه بر بدن یا لباس نمازگزار باشد , چنانچه تر باشد نماز باطل است , و اگر خشك شده و عین آن برطرف شده باشد , نماز صحیح است.

834 - اگر مو و عرق و آب دهان كسی بر بدن یا لباس نمازگزار باشد اشكال ندارد و هم چنین جایز است با مروارید و موم و عسل نماز بخواند.

835 - اگر شك داشته باشد كه لباس از حیوان حلال گوشت است یا حرام گوشت , چه در داخله تهیه شده باشد چه در خارجه , جایز است كه با آن نماز بخواند.

836 - معلوم نیست كه صدف از اجزاء حیوان حرام گوشت باشد پس جایز است كه انسان با آن نماز بخواند.

837 - پوشیدن خز خالص و هم چنین سنجاب در نماز اشكال ندارد , ولی احتیاط مستحب آن است كه با پوست سنجاب نماز نخوانند.

838 - اگر با لباسی كه

نمی داند یا فراموش كرده كه از حیوان حرام گوشت است نماز بخواند , بنابر احتیاط مستحب آن نماز را دوباره بخواند.

شرط پنجم

839 - شرط پنجم پوشیدن لباس طلا باف برای مردان حرام است و نماز با آن باطل است , ولی برای زنان در نماز و غیر نماز اشكال ندارد.

840 - پوشیدن طلا مثل آویختن زنجیر طلا به سینه و انگشتری طلا به دست كردن , و بستن ساعت مچی طلا به دست , و عینك طلا گذاشتن برای مرد حرام , و نماز خواندن با آنها باطل است.

ولی برای زن در نماز و غیر نماز اشكال ندارد.

841 - اگر مردی نداند یا فراموش كند كه انگشتری یا لباس او از طلا است , یا شك داشته باشد و با آن نماز بخواند , نمازش صحیح است.

شرط ششم

842 - شرط ششم لباس مرد نمازگزار حتی عرق چین و بند شلوار او بنابر احتیاط مستحب باید ابریشم خالص نباشد و در غیر نماز هم پوشیدن آن برای مردان حرام است.

843 - اگر تمام آستر لباس یا مقداری از آن ابریشم خالص باشد پوشیدن آن برای مرد حرام و نماز در آن باطل است.

844 - لباسی را كه نمی داند از ابریشم خالص است یا چیز دیگر جایز است بپوشد و نماز در آن نیز اشكال ندارد.

845 - دستمال ابریشمی و مانند آن اگر در جیب مرد باشد اشكال ندارد , و نماز را باطل نمی كند.

846 - پوشیدن لباس ابریشمی برای زن , در نماز و غیر نماز اشكال ندارد.

847 - پوشیدن لباس غصبی و ابریشمی خالص و طلا باف در حال ناچاری مانعی ندارد , و نیز كسی كه ناچار است لباس بپوشد و لباس دیگری غیر از اینها ندارد , می تواند با این لباسها

نماز بخواند.

848 - اگر غیر از لباس غصبی لباس دیگری ندارد , و ناچار نیست لباس بپوشد , باید به دستوری كه برای برهنگان گفته شد نماز بخواند.

849 - اگر غیر از لباسی كه از حیوان درنده تهیه شده لباس دیگری ندارد , چنانچه در پوشیدن لباس ناچار باشد , می تواند با همان لباس نماز بخواند و اگر ناچار نباشد باید به دستوری كه برای برهنگان گفته شد نماز را به جا آورد , و اگر غیر از لباسی كه از حیوان حرام گوشت - غیر درنده - تهیه شده لباس دیگری ندارد چنانچه ناچار به پوشیدن آن لباس نباشد احتیاط لازم آن است كه دو بار نماز بخواند یك بار با آن لباس و بار دیگر هم به دستوری كه برای برهنگان گفته شد.

850 - اگر مرد غیر از لباس ابریشمی خالص یا طلا باف , لباس دیگری نداشته باشد , چنانچه در پوشیدن لباس ناچار نباشد , باید به دستوری كه برای برهنگان گفته شد نماز بخواند.

851 - اگر چیزی ندارد كه در نماز عورت خود را با آن بپوشاند واجب است اگر چه به كرایه یا خریداری باشد , تهیه نماید.

ولی اگر تهیه آن به قدری پول لازم دارد كه نبست به دارایی او زیاد است یا طوری است كه اگر پول را به مصرف لباس برساند به حال او ضرر دارد , می تواند به دستوری كه برای برهنگان گفته شد نماز بخواند.

852 - كسی كه لباس ندارد , اگر دیگری لباس به او ببخشد یا عاریه دهد , چنانچه قبول كردن آن برای او مشقت نداشته باشد باید قبول

كند , بلكه اگر عاریه كردن یا طلب بخشش برای او سخت نیست , باید از كسی كه لباس دارد , طلب بخشش یا عاریه نماید.

853 - پوشیدن لباسی كه پارچه یا رنگ یا دوخت آن برای كسی كه می خواهد آن را بپوشد معمول نیست , در صورتی كه موجب هتك حرمت و خواری او باشد حرام است , ولی اگر با آن لباس نماز بخواند هر چند ساترش فقط آن باشد نمازش صحیح است.

854 - اگر مرد لباس زنانه و زن لباس مردانه بپوشد در صورتی كه زی خود قرار دهد بنابر احتیاط حرام است ولی نماز خواندن با آن در هر صورت صحیح است.

855 - كسی كه باید خوابیده نماز بخواند اگر لحافش از اجزاء حیوان درنده - بلكه مطلق حیوان حرام گوشت بنابر احتیاط لازم - باشد یا نجس یا از ابریشم باشد در صورتی كه پوشیدن بر آن صدق كند , نماز در آن نیز جایز نیست , ولی مجرد روی خود كشیدن آن عیبی ندارد و ضرر به نماز نمی رساند و اما تشك به هر حال عیب ندارد , مگر اینكه مقداری از آن را به خود بپیچد كه در عرف پوشیدن گفته شود , در این صورت حكم آن حكم لحاف است.

(مواردی كه لازم نیست بدن و لباس نمازگزار پاك باشد).

856 - در سه صورت كه تفصیل آنها بعدا گفته می شود , اگر بدن یا لباس نمازگزار نجس باشد , نماز او صحیح است: اول آنكه به واسطه زخم یا جراحت یا دملی كه در بدن اوست.

لباس یا بدنش به خون آلوده شده باشد.

دوم آنكه

بدن یا لباس او به مقدار كمتر از درهم (كه تقریبا به اندازه بند سر انگشت ابهام - شست - می شود) بخون آلوده باشد.

سوم آنكه ناچار باشد با بدن یا لباس نجس نماز بخواند و نیز در یك صورت اگر لباس نمازگزار نجس باشد نماز او صحیح است و آن صورت آن است كه لباسهای كوچك او ماننϠجوراب و عرقچین نجس باشد.

و احكام این چهار صورت مفصلا در مسائل بعد گفته می شود.

857 - اگر در بدن یا لباس نمازگزار , خون زخم یا جراحت یا دمل باشد تا وقتی كه زخم یا جراحت یا دمل خوب نشده است می تواند با آن خون نماز بخواند و همچنین است اگر چركی كه با خون بیرون آمده یا دوایی كه روی زخم گذاشته اند و نجس شده در بدن یا لباس او باشد.

858 - اگر خون بریدگی و زخمی كه بزودی خوب می شود و شستن آن آسان است , در بدن یا لباس نمازگزار باشد , نماز او باطل است.

859 - اگر جایی از بدن یا لباس كه با زخم فاصله دارد , به رطوبت زخم نجس شود , جایز نیست با آن نماز بخواند.

ولی اگر مقداری از بدن یا لباس كه معمولا به رطوبت زخم آلوده می شود , به رطوبت آن نجس شود نماز خواندن با آن مانعی ندارد.

860 - اگر از بواسیر كه دانه های آن بیرون نباشد یا زخمی كه توی دهان و بینی و مانند اینها است , خونی به بدن یا لباس برسد , ظاهر این است كه می تواند با آن نماز بخواند , و امام خون

بواسیری كه دانه های آن بیرون است بدون اشكال نماز خواندن با آن جایز است.

861 - كسی كه بدنش زخم است , اگر در بدن یا لباس خود خونی كه بیشتر از درهم است ببیند و نداند از زخم است یا خون دیگر , احتیاط واجب آن است كه با آن نماز نخواند.

862 - اگر چند زخم در بدن باشد و به طوری نزدیك هم باشند كه یك زخم حساب شود , تا وقتی همه خوب نشده اند نماز خواندن با خون آنها اشكال ندارد.

ولی اگر به قدری از هم دور باشند كه هر كدام یك زخم حساب شود , هر كدام كه خوب شد , باید برای نماز بدن و لباس را از خون آن آب بكشد.

863 - اگر سر سوزنی خون حیض در بدن یا لباس نمازگزار باشد , نماز او باطل است و بنابر احتیاط خون نجس العین مثل خوك و مردار و حیوان حرام گوشت و خون نفاس و استحاضه نیز چنین است.

ولی خونهای دیگر مثل خون بدن انسان یا خون حیوان حلال گوشت اگر چه در چند جای بدن و لباس باشد , در صورتی كه روی هم كمتر از درهم باشد نماز خواندن با آن اشكال ندارد.

864 - خونی كه به لباس بی آستر بریزد و به پشت آن برسد , یك خون حساب می شود , ولی اگر پشت آن جدا خونی شود , باید هر كدام را جدا حساب نمود پس اگر خونی كه در پشت و روی لباس است روی هم كمتر از درهم باشد , نماز با آن صحیح و اگر بیشتر باشد , نماز

با آن باطل است.

865 - اگر خون روی لباسی كه آستر دارد بریزد و به آستر آن برسد یا به آستر بریزد و روی لباس خونی شود , باید هر كدام را جدا حساب نمود مگر در صورتی كه متصل به هم باشند به طوری كه در نزد عرف یك خون حساب شود , پس اگر خون روی لباس و آستر كمتر از درهم باشد , نماز با آن صحیح و اگر بیشتر باشد نماز با آن باطل است.

866 - اگر خون بدن یا لباس كمتر از درهم باشد و رطوبتی به آن برسد كه اطراف را آلوده كند , نماز با آن باطل است , اگر چه خون و رطوبتی كه به آن رسیده به اندازه درهم نباشد , ولی اگر رطوبت فقط به خون برسد و اطراف را آلوده نكند , ظاهر این است كه نماز خواندن با آن اشكال ندارد.

867 - اگر بدن یا لباس خونی نشود , ولی به واسطه رسیدن با رطوبت به خون نجس شود , اگر چه مقداری كه نجس شده كمتر از درهم باشد , نمی شود با آن نماز خواند.

868 - اگر خونی كه در بدن یا لباس است كمتر از درهم باشد و نجاست دیگری به آن برسد , مثلا یك قطره بول روی آن بریزد , در صورتی كه به بدن یا لباس برسد , نماز خواندن با آن جایز نیست بلكه اگر به بدن یا لباس هم نرسد بنابر احتیاط لازم نماز خواندن با آن صحیح نیست.

869 - اگر لباسهای كوچك نمازگزار مثل عرقچین و جوراب كه نمی شود با آنها عورت را

پوشانید نجس باشد , چنانچه - بنابر احتیاط لازم - از مردار نجس یا از حیوان نجس العین مانند سگ درست نشده باشد , نماز با آنها صحیح است و نیز اگر با انگشتری نجس نماز بخواند اشكال ندارد.

870 - چیز نجس مانند دستمال و كلید و چاقوی نجس جایز است همراه نمازگزار باشد , و بعید نیست كه مطلق لباس نجس كه همراه اوست ضرری به نماز نرساند.

871 - گر می داند خونی كه در بدن یا لباس او است كمتر از درهم است , ولی احتمال می دهد از خونهایی باشد كه عفو در آنها نیست جایز است با آن خون نماز بخواند و شستنش لازم نیست.

872 - اگر خونی كه در لباس یا بدن است كمتر از درهم باشد و نداند كه از خونهایی است كه عفو در آنها نیست , و نماز بخواند و بعد معلوم شود كه از خونهایی بوده كه عفو در آنها نیست اعاده نماز لازم نیست , و همچنین است اگر اعتقاد نماید كه كمتر از درهم است و نماز بخواند و بعد معلوم شود كه به مقدار درهم یا بیشتر بوده در این صورت نیز حاجتی به اعاده نیست.

چیزهایی كه در لباس نمازگزار مستحب است

873 - چند چیز در لباس نمازگزار مستحب است كه از آن جمله است: عمامه با تحت الحنك , پوشیدن عبا و لباس سفید و پاكیزه ترین لباسها , استعمال بوی خوش , و دست كردن انگشتری عقیق.

چیزهایی كه در لباس نمازگزار مكروه است

874 - چند چیز در لباس نمازگزار مكروه است و از آن جمله است: پوشیدن لباس سیاه و چرك و تنگ و لباس شرابخوار و لباس كسی كه از نجاست پرهیز نمی كند و لباسی كه نقش صورت دارد و نیز باز بودن تكمه های لباس و دست كردن انگشتری كه نقش صورت دارد مكروه می باشد.

مكان نمازگزار

1/874 - مكان نمازگزار هفت شرط دارد: شرط اول آنكه مباح باشد.

875 - كسی كه در ملك غصبی نماز می خواند اگر چه روی فرش و تخت و مانند اینها باشد بنابر احتیاط لازم نمازش باطل است ولی نماز خواندن در زیر سقف غصبی و خیمه غصبی مانعی ندارد.

876 - نماز خواندن در ملكی كه منفعت آن مال دیگری است بدون اجازه كسی كه منفعت ملك مال او می باشد در حكم نماز خواندن در ملك غصبی است مثلا در خانه اجاره ای اگر صاحب خانه یا دیگری بدون اجازه كسی كه آن خانه را اجاره كرده نماز بخواند نمازش بنابر احتیاط باطل است و اگر میت وصیت كرده باشد كه ثلث مال او را به مصرفی برسانند تا وقتی كه ثلث را جدا نكنند نمی شود در ملك او نماز خواند.

877 - كسی كه در مسجد نشسته اگر دیگری او را بیرون كرده و جای او را اشغال كند و در آنجا نماز بخواند نمازش صحیح است اگر چه گناه كرده است.

878 - اگر در جایی كه نمی داند غصبی است نماز بخواند و بعد از نماز بفهمد یا در جایی كه غصبی بودن آن را فراموش كرده نماز بخواند و بعد از نماز یادش بیاید نماز

او صحیح است ولی كسی كه خودش جایی را غصب كرده اگر فراموش كند و در آنجا نماز بخواند نمازش بنابر احتیاط باطل است.

879 - اگر بداند جایی غصبی است و تصرف در آن حرام است , ولی نداند كه در جای غصبی نماز خواندن اشكال دارد و در آنجا نماز بخواند , نماز او بنابر احتیاط باطل می باشد.

880 - كسی كه ناچار است نماز واجب را سواره بخواند , چنانچه حیوان سواری یا زین یا نعل آن غصبی باشد نماز او باطل است , و همچنین است اگر بخواهد سواره بر آن حیوان , نماز مستحبی بخواند.

881 - كسی كه در ملكی با دیگری شریك است اگر سهم او جدا نباشد , بدون اجازه شریكش نمی تواند در آن ملك تصرف كند و نماز بخواند.

882 - اگر با عین پولی كه خمس آن را نداده ملكی بخرد تصرف او در آن ملك حرام و نمازش در آن جایز نیست.

883 - اگر صاحب ملك به زبان اجازه نماز خواندن بدهد و انسان بداند كه قلبا راضی نیست , نماز خواندن در ملك او جایز نیست و اگر اجازه ندهد و انسان یقین كند كه قلبا راضی است نماز خواندن جایز است.

884 - تصرف در ملك میتی كه به زكاة و مانند آن از حقوق بدهكار است چنانچه منافات با ادای حق نداشته باشد - مثل نماز خواندن در خانه اش - با اجازه ورثه اشكال ندارد و همچنین اگر بدهی او را بدهند یا ضامن شوند كه ادا نمایند تصرف در ملك او اشكال ندارد.

885 - تصرف در ملك میتی كه به مردم بدهكار

است , در حكم تصرف در ملك میتی است كه به زكاة و مانند آن از حقوق بدهكار باشد.

886 - اگر میت قرض نداشته باشد , ولی بعضی از ورثه او صغیر یا دیوانه یا غایب باشند , تصرف در ملك او بدون اجازه ولی آنها حرام است و نماز در آن جایز نیست.

887 - نماز خواندن در ملك دیگری در صورتی جایز است كه مالك آن یا صریحا اجازه بدهد و یا حرفی بزند كه معلوم شود برای نماز خواندن اذن داده است - مثل اینكه به كسی اجازه بدهد در ملك او بنشیند و بخوابد كه از اینها فهمیده می شود برای نماز خواندن هم اذن داده است - و یا انسان از راه دیگری اطمینان به رضایت مالك داشته باشد.

888 - نماز خواندن در زمینهای بسیار وسیع جایز است هر چند كه مالك آنها صغیر و یا مجنون باشد و یا آنكه راضی به نماز خواندن در آنها نباشد , و همچنین در زمینهایی كه در و دیوار ندارند بی اجازه مالك می شود نماز خواند ولی اگر مالك صغیر و یا مجنون باشد و یا آنكه گمان به راضی نبودن او باشد احتیاط لازم آن است كه در آنها نماز خوانده نشود.

889 - شرط دوم مكان نمازگزار در نمازهای واجب باید طوری نباشد كه از شدت حركت مانع از ایستادن نمازگزار و انجام ركوع و سجود اختیاری شود بلكه بنابر احتیاط لازم نباید مانع از آرامش بدن او باشد و اگر به واسطه تنگی وقت یا به جهت دیگر ناچار باشد در چنین جایی مانند بعضی از انواع اتومبیل و كشتی

و ترن نماز بخواند به قدری كه ممكن است باید استقرار و قبله را رعایت نماید و اگر آنها از قبله به طرف دیگر حركت كنند به طرف قبله برگردد.

890 - نماز خواندن در اتومبیل و كشتی و ترن و مانند اینها در وقتی كه ایستاده اند مانعی ندارد و همچنین در وقتی كه حركت می كنند چنانچه به حدی تكان نداشته باشند كه مانع از آرامش بدن نمازگزار شود.

891 - روی خرمن گندم و جو و مانند اینها كه نمی شود بی حركت ماند , نماز باطل است.

1/891 - شرط سوم باید در جایی نماز بخواند كه احتمال بدهد نماز را تمام می كند و نماز خواندن در جایی كه به واسطه باد و باران و زیادی جمعیت و مانند اینها اطمینان دارد كه نمی تواند نماز را تمام كند , صحیح نیست اگر چه اتفاقا نماز را تمام كند.

892 - اگر در جایی كه ماندن در آن حرام است , مثلا زیر سقفی كه نزدیك است خراب شود نماز بخواند - اگر چه معصیت كرده - ولی نمازش اشكالی ندارد.

893 - نماز خواندن روی چیزی كه ایستادن و نشستن روی آن حرام است , مثل جایی از فرش كه اسم خدا بر آن نوشته شده چنانچه مانع از قصد قربت شود صحیح نیست.

1/893 - شرط چهارم آنكه جای نمازگزار سقفش به اندازه ای كه نتواند در آنجا راست بایستد كوتاه نباشد , و همچنین به اندازه ای كه جای ركوع و سجود نداشته باشد كوچك نباشد.

894 - اگر ناچار شود كه در جایی نماز بخواند كه به طور كلی از ایستادن تمكن ندارد

, لازم است نشسته نماز بخواند و اگر از ركوع و سجود تمكن ندارد برای آنها با سر اشاره نماید.

895 - باید جلوتر از قبر پیغمبر و ائمه علیهم السلام در صورتی كه بی احترامی به آنان باشد نماز نخواند و در غیر این صورت اشكال ندارد.

1/895 - شرط پنجم آنكه مكان نمازگزار اگر نجس است به طوری تر نباشد كه رطوبت آن به بدن یا لباس او برسد , ولی جایی كه پیشانی را بر آن می گذارد اگر نجس باشد , در صورتی كه خشك هم باشد نماز باطل است , و احتیاط مستحب آن است كه مكان نمازگزار اصلا نجس نباشد.

شرط ششم باید بنابر احتیاط لازم زن عقب تر از مرد بایستد , اقلا به مقداری كه جای سجده او برابر جای دو زانوی مرد در حال سجده باشد.

896 - اگر زن برابر مرد یا جلوتر بایستد و با هم وارد نماز شوند باید نماز را دوباره بخوانند , و همچنین است اگر یكی زودتر از دیگری به نماز بایستد.

897 - اگر بین مرد و زن كه برابر هم ایستاده اند یا زن جلوتر ایستاده و نماز می خوانند دیوار یا پرده یا چیز دیگری باشد كه یكدیگر را نبینند یا آنكه فاصله بیش از ده ذراع باشد , نماز هر دو صحیح است.

1 / 897 - شرط هفتم آنكه جای پیشانی نمازگزار از جای دو زانو و سر انگشتان پای او بیش از چهار انگشت بسته پست تر , یا بلندتر نباشد.

و تفصیل این مساله در احكام سجده گفته می شود.

898 - بودن مرد و زن نامحرم در جایی كه احتمال

وقوع در معصیت را بدهند حرام است و احتیاط مستحب آن است كه در آنجا نماز نخوانند.

899 - نماز خواندن در جایی كه تار می زنند یا مانند آن را استعمال می كنند باطل نیست , اگر چه گوش دادن و استعمال آن معصیت است.

900 - احتیاط واجب آن است كه در خانه كعبه و بر بام آن در حال اختیار نماز واجب نخوانند , ولی در حال ناچاری اشكال ندارد.

901 - خواندن نماز مستحب در خانه كعبه و بر بام آن اشكال ندارد بلكه مستحب است در داخل خانه مقابل هر ركنی دو ركعت نماز بخوانند.

جاهایی كه نماز خواندن در آنها مستحب است

902 - در شرع مقدس اسلام بسیار سفارش شده است , كه نماز را در مسجد بخوانند , و بهتر از همه مسجدها مسجد الحرام است و بعد از آن مسجد پیغمبر صلی اللّه علیه وآله وسلم و بعد از آن مسجد كوفه و بعد از آن مسجد بیت المقدس و بعد از آن مسجد جامع هر شهر و بعد از آن مسجد محله و بعد از آن مسجد بازار است.

903 - برای زنان بهتر آن است كه نماز خود را در جایی بخوانند كه از دیگر جاها در محفوظ بودن از نامحرم مناسبتر باشد , خواه این جا خانه باشد یا مسجد یا جای دیگر.

904 - نماز خواندن در حرم امامان علیهم السلام مستحب بلكه بهتر از مسجد است , و مروی است كه نماز در حرم مطهر حضرت امیر المؤمنین علیه السلام برابر دویست هزار نماز است.

905 - زیاد رفتن به مسجد و رفتن در مسجدی كه نمازگزار ندارد , مستحب است.

و همسایه مسجد اگر عذری

نداشته باشد , مكروه است در غیر مسجد نماز بخواند.

906 - مستحب است انسان با كسی كه در مسجد حاضر نمی شود غذا نخورد و در كارها با او مشورت نكند و همسایه او نشود و از او زن نگیرد و به او زن ندهد.

جاهایی كه نماز خواندن در آنها مكروه است

907 - نماز خواندن در چند جا مكروه است و از آن جمله است: (1) حمام (2) زمین نمكزار (3) مقابل انسان (4) مقابل دری كه باز است (5) در جاده و خیابان و كوچه اگر برای كسانی كه عبور می كنند زحمت نباشد و چنانچه زحمت باشد مزاحمت حرام است (6) مقابل آتش و چراغ (7) در آشپزخانه و هر جا كه كوره آتش باشد (8) مقابل چاه و چاله ای كه محل بول باشد (9) روبروی عكس و مجسمه چیزی كه روح دارد , مگر آنكه روی آن پرده بكشند.

(10) در اطاقی كه جنب در آن باشد (11) در جایی كه عكس باشد اگر چه روبروی نمازگزار نباشد (12) مقابل قبر (13) روی قبر (14) بین دو قبر (15) در قبرستان.

908 - كسی كه در محل عبور مردم نماز می خواند یا كسی روبروی او است , مستحب است جلوی خود چیزی بگذارد , و اگر چوب یا ریسمانی هم باشد كافی است.

احكام مسجد

909 - نجس كردن زمین و سقف و بام و طرف داخل دیوار مسجد حرام است و هر كس بفهمد كه نجس شده است باید فورا نجاست آن را برطرف كند و احتیاط مستحب آن است كه طرف بیرون دیوار مسجد را هم نجس نكنند , و اگر نجس شود برطرف كردن آن لازم نیست , ولی اگر نجس كردن طرف بیرون دیوار موجب هتك مسجد باشد البته حرام است , و برطرف كردن آن مقداری كه رافع هتك باشد لازم است.

910 - اگر نتواند مسجد را تطهیر نماید یا كمك لازم داشته باشد و پیدا نكند تطهیر مسجد بر

او واجب نیست , ولی چنانچه بداند كه اگر به دیگری اطلاع دهد این كار انجام می گیرد , باید به او اطلاع دهد.

911 - اگر جایی از مسجد نجس شود كه تطهیر آن بدون كندن یا خراب كردن او ممكن نیست باید آنجا را بكنند یا خراب نمایند در صورتی كه كندن یا خراب كردن جزیی باشد , یا آنكه رفع هتك متوقف بر كندن یا خراب كردن كلی باشد , و الا خراب كردن , محل اشكال است و پر كردن جایی كه كنده اند و ساختن جایی كه خراب كرده اند واجب نیست , ولی اگر چیزی مانند آجر مسجد نجس شود , در صورتی كه ممكن باشد , باید بعد از آب كشیدن , به جای اولش بگذارند.

912 - اگر مسجدی را غصب كنند و به جای آن خانه و مانند آن بسازند یا به طوری خراب شود كه دیگر به او مسجد نگویند , بنابر احتیاط مستحب باز هم نباید آن را نجس كرد.

ولی تطهیر آن واجب نیست.

913 - نجس كردن حرم امامان علیهم السلام حرام است , و اگر یكی از آنها نجس شود , چنانچه نجس ماندن آن بی احترامی باشد تطهیر آن واجب است , بلكه احتیاط مستحب آن است كه اگر بی احترامی هم نباشد آن را تطهیر كنند.

914 - اگر حصیر مسجد نجس شود , باید آن را آب بكشند , ولی چنانچه نجاست حصیر بی احترامی به مسجد باشد , و به واسطه آب كشیدن خراب می شود و بریدن جای نجس بهتر باشد , باید آن را ببرند.

915 - بردن عین نجس و

متنجس در مسجد اگر بی احترامی به مسجد باشد حرام است , بلكه احتیاط مستحب آن است كه اگر بی احترامی هم نباشد , عین نجس را در مسجد نبرند.

916 - اگر مسجد را برای روضه خوانی چادر بزنند و فرش كنند و سیاهی بكوبند و اسباب چای در آن ببرند , در صورتی كه این كارها به مسجد ضرر نرساند و مانع نماز خواندن نشود اشكال ندارد.

917 - احتیاط واجب این است كه مسجد را به طلا زینت نكنند و احتیاط مستحب آن است كه به صورت چیزهایی كه مثل انسان و حیوان روح دارد زینت نكنند.

918 - اگر مسجد خراب هم شود نمی توانند آن را بفروشند یا داخل ملك و جاده نمایند.

919 - فروختن در و پنجره و چیزهای دیگر مسجد حرام است و اگر مسجد خراب شود , باید اینها را صرف تعمیر همان مسجد كنند , و چنانچه به درد آن مسجد نخورد , باید در مسجد دیگر مصرف شود , ولی اگر به درد مسجدهای دیگر هم نخورد , می توانند آن را بفروشند و پول آن را اگر ممكن است صرف تعمیر همان مسجد و گرنه صرف تعمیر مسجد دیگر نمایند.

920 - ساختن مسجد و تعمیر مسجدی كه نزدیك به خرابی می باشد مستحب است و اگر مسجد طوری خراب شود كه تعمیر آن ممكن نباشد , می توانند آن را خراب كنند و دوباره بسازند , بلكه می توانند مسجدی را كه خراب نشده , برای احتیاج مردم خراب كنند و بزرگتر بسازند.

921 - تمیز كردن مسجد و روشن كردن چراغ در آن مستحب است و كسی

كه می خواهد مسجد برود مستحب است خود را خوشبو كند و لباس پاكیزه و قیمتی بپوشد و ته كفش خود را وارسی كند كه نجاستی به آن نباشد , و موقع داخل شدن به مسجد , اول پای راست و موقع بیرون آمدن , اول پای چپ را بگذارد.

و همچنین مستحب است از همه زودتر به مسجد آید و از همه دیرتر بیرون رود.

922 - وقتی انسان وارد مسجد می شود , مستحب است دو ركعت نماز به قصد تحیت و احترام مسجد بخواند , و اگر نماز واجب یا مستحب دیگری هم بخواند كافی است.

923 - خوابیدن در مسجد , اگر انسان ناچار نباشد و صحبت كردن راجع به كارهای دنیا و مشغول صنعت شدن و خواندن شعری كه نصیحت و مانند آن نباشد مكروه است , و نیز مكروه است آب دهان و بینی و اخلاط سینه را در مسجد بیندازد , بلكه در بعضی موارد حرام است , و نیز مكروه است گمشده ای را طلب كند و صدای خود را بلند كند , بلی بلند كردن صدا برای اذان مانعی ندارد.

924 - راه دادن دیوانه به مسجد مكروه است و همچنین است راه دادن بچه اگر موجب زحمت نمازگزاران شود و یا اینكه احتمال رود مسجد را نجس كند و در غیر این دو صورت مانعی از راه دادن بچه به مسجد نیست , و كسی كه پیاز و سیر و مانند اینها خورده كه بوی دهانش مردم را اذیت می كند مكروه است به مسجد برود.

اذان و اقامه

925 - برای مرد و زن مستحب است پیش از نمازهای واجب شبانه

روزی (یومیه) اذان و اقامه بگویند و برای نمازهای دیگر , واجب یا مستحب مشروع نیست ولی پیش از نماز عید فطر و قربان در صورتی كه با جماعت بخوانند , مستحب است سه مرتبه بگویند: الصلاة.

926 - مستحب است در روز اول كه بچه به دنیا می آید یا پیش از آنكه بند نافش بیفتد , در گوش راست او اذان و در گوش چپش اقامه بگویند.

927 - اذان هیجده جمله است: اللّه اكبر چهار مرتبه , اشهد ان لا اله الا اللّه , اشهد ان محمدا رسول اللّه , حی علی الصلاة , حی علی الفلاح , حی علی خیر العمل , اللّه اكبر , لا اله الا اللّه هر یك دو مرتبه , و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه اللّه اكبر از اول اذان و یك مرتبه لا اله الا اللّه از آخر آن كم می شود و بعد از گفتن حی علی خیر العمل باید دو مرتبه قد قامت الصلاة اضافه نمود.

928 - اشهد ان علیا ولی اللّه جزء اذان و اقامه نیست , ولی خوبست بعد از اشهد ان محمدا رسول اللّه به قصد قربت گفته شود.

ترجمه اذان و اقامه

1/928 - اللّه اكبر یعنی خدای تعالی بزرگتر از آن است كه وصف شود.

اشهد ان لا اله الا اللّه یعنی شهادت می دهم كه خدایی سزاوار پرستش نیست جز خدایی كه یكتا و بی همتا است.

اشهد ان محمدا رسول اللّه یعنی شهادت میدهم كه حضرت محمد بن عبد اللّه صلی اللّه علیه وآله پیغمبر و فرستاده خداست.

اشهد ان علیا امیر المؤمنین ولی اللّه یعنی شهادت می دهم كه حضرت علی علیه

الصلاة و السلام امیر مومنان و ولی خدا بر همه خلق است.

حی علی الصلاة یعنی بشتاب برای نماز.

حی علی الفلاح یعنی بشتاب برای رستگاری.

حی علی خیر العمل یعنی بشتاب برای بهترین كارها كه نماز است.

قد قامت الصلاة یعنی به تحقیق نماز بر پا شد.

لا اله الا اللّه یعنی خدایی كه سزاوار پرستش نیست مگر خدایی كه یكتا و بی همتا است.

929 - بین جمله های اذان و اقامه باید خیلی فاصله نشود و اگر بین آنها بیشتر از معمول فاصله بیندازد , باید دوباره آن را از سر بگیرد.

930 - اگر در اذان و اقامه صدا در گلو بیندازد , چنانچه غنا شود , یعنی به طور آواز خوانی كه در مجلس لهو و بازیگری معمول است اذان و اقامه را بگوید , حرام است , و اگر غنا نشود مكروه می باشد.

931 - در همه مواردی كه نمازگزار دو نماز را پشت سر هم می خواند , اگر برای نماز اول اذان گفته باشد , اذان برای نماز بعدی ساقط است , خواه جمع میان دو نماز بهتر نباشد یا آنكه بهتر باشد , مثل جمع بین نماز ظهر و عصر در روز عرفه كه روز نهم ماه ذیحجه است , و جمع بین نماز مغرب و عشا عید قربان برای كسی كه در مشعرالحرام باشد , و ساقط شدن اذان در این موارد مشروط به آن است كه هیچ فاصله ای میان دو نماز نباشد یا فاصله بسیار كم باشد ولی فاصله شدن نافله و تعقیب ضرر ندارد و احتیاط واجب آن است كه در این موارد اذان را به قصد مشروعیت نیاورد

, بلكه مناسب نیست آوردن اذان در دو مورد آخر هر چند بدون قصد مشروعیت باشد.

932 - اگر برای نماز جماعتی اذان و اقامه گفته باشند , كسی كه با آن جماعت نماز می خواند , نباید برای نماز خود اذان و اقامه بگوید.

933 - اگر برای خواندن نماز به مسجد رود و ببیند جماعت تمام شده تا وقتی كه صفها بهم نخورده و جمعیت متفرق نشده , می تواند برای نماز خود اذان و اقامه نگوید یعنی گفتن آن دو مستحب مؤكد نیست , بلكه اگر می خواهد اذان بگوید بهتر آن است كه آن را بسیار آهسته بگوید , و اگر بخواهد نماز جماعت دیگری اقامه كند نباید اذان و اقامه بگوید.

934 - در جایی كه نماز جماعت عده ای تازه تمام شده و صفها بهم نخورده است , اگر انسان بخواهد فرادی یا با جماعت دیگری كه بر پا می شود نماز بخواند , با شش شرط اذان و اقامه از او ساقط می شود اول آنكه نماز جماعت در مسجد باشد و اگر در مسجد نباشد , ساقط شدن اذان و اقامه معلوم نیست.

دوم آنكه برای آن نماز , اذان و اقامه گفته باشند.

سوم آنكه نماز جماعت باطل نباشد.

چهارم آنكه نماز او و نماز جماعت در یك جا باشد , پس اگر نماز جماعت داخل مسجد باشد و او بخواهد در بام مسجد نماز بخواند , مستحب است اذان و اقامه بگوید.

پنجم آنكه نماز جماعت ادا باشد ولی شرط نیست كه نماز خود او هم ادا باشد.

ششم آنكه وقت نماز او و نماز جماعت مشترك باشد , مثلا هر دو نماز

ظهر یا هر دو نماز عصر بخوانند , یا نمازی كه به جماعت خوانده می شود نماز ظهر باشد و او نماز عصر بخواند , یا او نماز ظهر بخواند و نماز جماعت نماز عصر باشد , و اما اگر نماز جماعت عصر باشد , در آخر وقت او بخواهد نماز مغرب ادایی بخواند اذان و اقامه ساقط نمی شوند.

935 - اگر در شرط سوم از شرطهایی كه در مساله پیش گفته شد شك كند , یعنی شك كند كه نماز جماعت صحیح بوده یا نه , اذان و اقامه از او ساقط است.

ولی اگر در یكی از پنج شرط دیگر شك كند بهتر است به رجاء مطلوبیت اذان و اقامه بگوید.

936 - كسی كه اذان دیگری را كه برای اعلام یا برای نماز جماعت می گوید بشنود مستحب است هر قسمتی را كه می شنود آهسته بگوید.

937 - كسی كه اذان و اقامه دیگری را شنیده باشد , چه با او گفته باشد یا نه , در صورتی كه بین آن اذان و اقامه و نمازی كه می خواهد بخواند زیاد فاصله نشده باشد , می تواند برای نماز خود اذان و اقامه نگوید.

938 - اگر مرد اذان زن را با قصد لذت بشنود , اذان او ساقط نمی شود , بلكه اگر قصد لذت هم نداشته باشد , ساقط شدن اذان اشكال دارد.

939 - اذان و اقامه نماز جماعت را باید مرد بگوید , ولی در نماز جماعت زنان اگر زن اذان و اقامه بگوید كافی است.

940 - اقامه باید بعد از اذان گفته شود و نیز در اقامه معتبر است كه در

حال ایستادن و طهارت از حدث با وضو یا غسل یا تیمم باشد.

941 - اگر كلمات اذان و اقامه را بدون ترتیب بگوید , مثلا حی علی الفلاح را پیش از حی علی الصلاة بگوید , باید از جایی كه ترتیب بهم خورده دوباره بگوید.

942 - باید بین اذان و اقامه فاصله ندهد , و اگر بین آنها به قدری فاصله دهد كه اذانی را كه گفته اذان این اقامه حساب نشود , مستحب است دوباره اذان را بگوید.

و نیز اگر بین اذان و اقامه و نماز به قدری فاصله دهد كه اذان و اقامه آن نماز حساب نشود , مستحب است دوباره برای آن نماز اذان و اقامه بگوید.

943 - اذان و اقامه باید به عربی صحیح گفته شود , پس اگر به عربی غلط بگوید یا به جای حرفی حرف دیگر بگوید , یا مثلا ترجمه آن را به فارسی بگوید صحیح نیست.

944 - اذان و اقامه باید بعد از داخل وقت نماز گفته شود و اگر عمدا یا از روی فراموشی پیش از وقت بگوید باطل است مگر در صورتی كه وقت در میان نماز داخل شود , حكم به صحت آن نماز می شود كه در مساله (752) بیان آن گذشت.

945 - اگر پیش از گفتن اقامه شك كند كه اذان گفته یا نه باید اذان را بگوید ولی اگر مشغول اقامه شود و شك كند كه اذان گفته یا نه , گفتن اذان لازم نیست.

946 - اگر در بین اذان یا اقامه پیش از آنكه قسمتی را بگوید شك كند كه قسمت پیش از آن را گفته یا نه ,

باید قسمتی را كه در گفتن آن شك كرده بگوید , ولی اگر در حال گفتن قسمتی از اذان یا اقامه شك كند كه آنچه پیش از آن است گفته یا نه , گفتن آن لازم نیست.

947 - مستحب است انسان در موقع اذان گفتن , رو به قبله بایستد و با وضو یا غسل باشد , و دستها را به گوش بگذارد و صدا را بلند نماید و بكشد و بین جمله های اذان كمی فاصله دهد و بین آنها حرف نزند.

948 - مستحب است بدن انسان در موقع گفتن اقامه آرام باشد و آن را از اذان آهسته تر بگوید و جمله های آن را بهم نچسباند , ولی به اندازه ای كه بین جمله های اذان فاصله می دهد بین جمله های اقامه فاصله ندهد.

949 - مستحب است بین اذان و اقامه یك قدم بر دارد , یا قدری بنشیند یا سجده كند یا ذكر بگوید یا دعا بخواند یا قدری ساكت باشد یا حرفی بزند یا دو ركعت نماز بخواند , ولی حرف زدن بین اذان و اقامه نماز صبح و نماز خواندن بین اذان و اقامه نماز مغرب مستحب نیست.

950 - مستحب است كسی را كه برای گفتن اذان معین می كنند عادل و وقت شناس و صدایش بلند باشد و اذان را در جای بلند بگوید.

1/950 - واجبات نماز یازده چیز است: اول نیت دوم قیام یعنی ایستادن سوم تكبیرة الاحرام یعنی گفتن اللّه اكبر در اول نماز چهارم ركوع پنجم سجود ششم قرائت هفتم ذكر هشتم تشهد نهم سلام دهم ترتیب یازدهم موالات یعنی پی در پی

بودن اجزاء نماز.

951 - بعضی از واجبات نماز ركن است , یعنی اگر انسان آنها را بجا نیاورد عمدا باشد یا اشتباها نماز باطل می شود.

و بعضی دیگر ركن نیست یعنی اگر اشتباها كم گردد نماز باطل نمی شود.

و ركن نماز پنج چیز است: اول نیت دوم تكبیرة الاحرام سوم قیام متصل به ركوع , یعنی ایستادن پیش از ركوع چهارم ركوع پنجم دو سجده از یك ركعت.

و اما نسبت به زیادی در صورتی كه عمدی باشد مطلقا نماز باطل می شود و در صورتی كه از روی اشتباه باشد اگر زیادی در ركوع یا در دو سجده از یك ركعت باشد نماز بنابر احتیاط لازم باطل است و الا باطل نیست.

نیت

952 - انسان باید نماز را به نیت قربت , یعنی برای انجام دادن خواست خداوند عالم بجا آورد , و لازم نیست نیت را از قلب خود بگذراند , یا مثلا به زبان بگوید چهار ركعت نماز ظهر می خوانم قربة الی اللّه.

953 - اگر در نماز ظهر یا در نماز عصر نیت كند كه چهار ركعت نماز می خوانم و معین نكند ظهر است یا عصر , نماز او باطل است.

و نیز كسی كه مثلا قضای نماز ظهر بر او واجب است , اگر در وقت نماز ظهر بخواهد آن نماز قضا یا نماز ظهر را بخواند , باید نمازی را كه می خواند , در نیت معین كند.

954 - انسان باید از اول تا آخر نماز به نیت خود باقی باشد پس اگر در بین نماز به طوری غافل شود كه اگر بپرسند چه می كنی ؟ نداند چه بگوید

, نمازش باطل است.

955 - انسان باید فقط برای انجام خواست خداوند عالم نماز بخواند پس كسی كه ریا كند یعنی برای نشان دادن به مردم نماز بخواند نمازش باطل است.

خواه فقط برای مردم باشد , یا خدا و مردم هر دو را در نظر بگیرد.

956 - اگر قسمتی از نماز را برای غیر خدا بجا آورد چه آن قسمت واجب باشد , مثل حمد یا مستحب باشد مثل قنوت , اگر آن قصد غیر خدایی به تمام نماز سرایت كند یا آنكه از تدارك آن قسمت زیادی مبطل لازم آید نمازش باطل است , و اگر نماز را برای خدا بجا آورد ولی برای نشان دادن به مردم در جای مخصوصی مثل مسجد یا در وقت مخصوصی مثل اول وقت یا به طرز مخصوصی مثلا با جماعت نماز بخواند نمازش هم باطل است.

تكبیرة الاحرام

957 - گفتن اللّه اكبر در اول هر نماز واجب و ركن است و باید حروف اللّه و حروف اكبر و دو كلمه اللّه و اكبر را پشت سر هم بگوید , و نیز باید این دو كلمه به عربی صحیح گفته شود و اگر به عربی غلط بگوید یا مثلا ترجمه آن را به فارسی بگوید صحیح نیست.

958 - احتیاط مستحب آنست كه تكبیرة الاحرام نماز را به چیزی كه پیش از آن می خواند , مثلا به اقامه یا به دعایی كه پیش از تكبیر می خواند نچسباند.

959 - اگر انسان بخواهد اللّه اكبر را به چیزی كه بعد از آن می خواند مثلا به بسم اللّه الرحمن الرحیم بچسباند , بهتر آن است كه راء اكبر را پیش

بدهد , ولی احتیاط مستحب آن است كه در نماز واجب نچسباند.

960 - موقع گفتن تكبیرة الاحرام باید بدن آرام باشد , و اگر عمدا در حالی كه بدنش حركت دارد , تكبیرة الاحرام را بگوید باطل است.

961 - تكبیر و حمد و سوره و ذكر و دعا را باید طوری بخواند كه خودش لااقل همهمه خود را بشنود , و اگر به واسطه سنگینی یا كری گوش یا سر و صدای زیاد نمی شنود , باید طوری بگوید كه اگر مانعی نباشد بشنود.

962 - كسی كه به واسطه عارضه ای لال شده یا زبان او مرضی پیدا كرده كه نمی تواند اللّه اكبر را بگوید باید به هر طوری كه می تواند بگوید , و اگر هیچ نمی تواند بگوید , باید تكبیر را در قلب خود بگذراند و برای او به طوری كه مناسب حكایت لفظش باشد با انگشتش اشاره كند و زبان و لبش را هم اگر می تواند حركت دهد , و اما كسی كه لال مادر زاد است باید زبان و لبش را به طوری كه شبیه كسی است كه تلفظ به تكبیر می كند حركت دهد , و برای او با انگشتش نیز اشاره نماید.

963 - مستحب است بعد از تكبیرة الاحرام بگوید: یا محسن قد اتاك المسی ء وقد امرت المحسن ان یتجاوز عن المسی ء انت المحسن وانا المسی ء بحق محمد وآل محمد صل علی محمد وآل محمد و تجاوز عن قبیح ما تعلم منی یعنی ای خدایی كه به بندگان احسان می كنی بنده گنهكار به در خانه تو آمده و تو امر كرده ای

كه نیكوكار از گناهكار بگذرد , تو نیكوكاری و من گناهكار , به حق محمد و آل محمد رحمت خود را بر محمد و آل محمد بفرست و از بدیهایی كه می دانی از من سر زده بگذر.

964 - مستحب است موقع گفتن تكبیر اول نماز و تكبیرهای بین نماز دستها را تا مقابل گوشها بالا ببرد.

965 - اگر شك كند كه تكبیرة الاحرام را گفته یا نه , چنانچه مشغول خواندن چیزی از قرائت شده , به شك خود اعتنا نكند , و اگر چیزی نخوانده , باید تكبیر را بگوید.

966 - اگر بعد از گفتن تكبیرة الاحرام شك كند كه آن را صحیح گفته یا نه , چه مشغول خواندن چیزی شده باشد یا نه به شك خود اعتنا نكند.

قیام (ایستادن)

967 - قیام در موقع گفتن تكبیرة الاحرام و قیام پیش از ركوع كه آن را قیام متصل به ركوع می گویند ركن است , ولی قیام در موقع خواندن حمد و سوره و قیام بعد از ركوع ركن نیست , و اگر كسی آن را از روی فراموشی ترك كند , نمازش صحیح است.

968 - واجب است پیش از گفتن تكبیر و بعد از آن مقداری بایستد تا یقین كند كه تكبیر را در حال ایستادن گفته است.

969 - اگر ركوع را فراموش كند , و بعد از حمد و سوره بنشیند و یادش بیاید كه ركوع نكرده , باید بایستد و به ركوع رود , و اگر بدون اینكه بایستد به حال خمیدگی به ركوع برگردد , چون قیام متصل به ركوع را بجا نیاورده كفایت نمی كند.

970 - موقعی كه

برای تكبیرة الاحرام یا قرائت ایستاده است , باید بدن را حركت ندهد و به طرفی خم نشود , و بنابر احتیاط لازم در حال اختیار به جایی تكیه نكند ولی اگر از روی ناچاری باشد اشكال ندارد.

971 - اگر موقعی كه ایستاده , از روی فراموشی بدن را حركت دهد یا به طرفی خم شود یا به جایی تكیه كند اشكال ندارد.

972 - احتیاط واجب آن است كه در موقع ایستادن , هر دو پا روی زمین باشد , ولی لازم نیست سنگینی بدن روی هر دو پا باشد , و اگر روی یك پا هم باشد اشكال ندارد.

973 - كسی كه می تواند درست بایستد , اگر پاها را خیلی گشاد بگذارد كه ایستادن بر او صدق نكند نمازش باطل است و همچنین است بنابر احتیاط لازم اگر پاها را خیلی گشاد بگذارد كه به حال ایستادن معمولی نباشد.

974 - موقعی كه انسان در نماز مشغول خواندن چیزی از اذكار واجب است باید بدنش آرام باشد , و همچنین بنابر احتیاط لازم وقتی كه مشغول چیزی از اذكار مستحب می باشد , و در موقعی كه می خواهد كمی جلو یا عقب رود یا كمی بدن را به طرف راست یا چپ حركت دهد , باید چیزی نگوید.

975 - اگر در حال حركت بدن ذكر مستحبی بگوید , مثلا موقع رفتن به ركوع یا رفتن به سجده تكبیر بگوید چنانچه آن را به قصد ذكری كه در نماز دستور داده اند بگوید آن ذكر صحیح نیست ولی نمازش صحیح است و بحول اللّه وقوته اقوم واقعد را باید در حال بر خواستن بگوید.

976

- حركت دادن دست و انگشتان در موقع خواندن حمد اشكال ندارد , اگر چه احتیاط مستحب آن است كه آنها را هم حركت ندهد.

977 - اگر موقع خواندن حمد و سوره یا خواندن تسبیحات بی اختیار به قدری حركت كند كه از حال آرام بودن بدن خارج شود , احتیاط مستحب آن است كه بعد از آرام گرفتن بدن , آنچه را در حال حركت خوانده دوباره بخواند.

978 - اگر در بین نماز از ایستادن عاجز شود باید بنشیند , و اگر از نشستن هم عاجز شود باید بخوابد , ولی تا بدنش آرام نگرفته باید چیزی از ذكرهای واجب را نگوید.

979 - تا انسان می تواند ایستاده نماز بخواند نباید بنشیند , مثلا كسی كه در موقع ایستادن بدنش حركت می كند یا مجبور است به چیزی تكیه دهد یا بدنش را مختصری كج كند , باید به هر طور كه می تواند ایستاده نماز بخواند , ولی اگر به هیچ قسم نتواند بایستد , باید راست بنشیند و نشسته نماز بخواند.

980 - تا انسان می تواند بنشیند نباید خوابیده نماز بخواند و اگر نتواند راست بنشیند باید هر طور كه می تواند بنشیند و اگر به هیچ قسم نمی تواند بنشیند باید بطوری كه در احكام قبله گفته شد , به پهلوی راست بخوابد و اگر نمی تواند به پهلوی چپ بخوابد و تا وقتی كه ممكن است كه به پهلوی راست بخوابد نباید بنابر احتیاط لازم به پهلوی چپ بخوابد و اگر این دو ممكن نباشد باید به پشت بخوابد , به طوری كه كف پاهای او رو به قبله باشد.

981

- كسی كه نشسته نماز می خواند اگر بعد از خواندن حمد و سوره بتواند بایستد و ركوع را ایستاده بجا آورد باید بایستد و از حال ایستاده به ركوع رود و اگر نتواند باید ركوع را هم نشسته بجا آورد.

982 - كسی كه خوابیده نماز می خواند , اگر در بین نماز بتواند بنشیند باید مقداری را كه می تواند نشسته بخواند و نیز اگر می تواند بایستد باید مقداری را كه می تواند ایستاده بخواند , ولی تا بدنش آرام نگرفته باید چیزی از اذكار واجب را نخواند.

983 - كسی كه نشسته نماز می خواند , اگر در بین نماز بتواند بایستد باید مقداری را كه می تواند ایستاده بخواند , ولی تا بدنش آرام نگرفته باید چیزی از ذكرهای واجب را نخواند.

984 - كسی كه می تواند بایستد اگر بترسد كه به واسطه ایستادن , مریض شود یا ضرری به او برسد , می تواند نشسته نماز بخواند و اگر از نشستن هم بترسد , می تواند خوابیده نماز بخواند.

985 - اگر انسان مایوس نباشد كه در آخر وقت بتواند ایستاده نماز بخواند چنانچه اول وقت نماز را بخواند و در آخر وقت قدرت بر ایستادن حاصل نماید باید نماز را دوباره بجا آورد , ولی اگر مایوس از آن باشد كه بتواند نماز را ایستاده بخواند اگر در اول وقت نماز را بخواند و سپس قدرت بر ایستادن پیدا كند لازم نیست نماز را اعاده كند.

986 - مستحب است در حال ایستادن بدن را راست نگهدارد و شانه ها را پایین بیندازد و دستها را روی رانها بگذارد و انگشتها را

به هم بچسباند و جای سجده را نگاه كند و سنگینی بدن را به طور مساوی روی دو پا بیندازد و با خضوع و خشوع باشد و پاها را پس و پیش نگذارد , و اگر مرد است پاها را از سه انگشت باز تا یك وجب فاصله دهد و اگر زن است پاها را به هم بچسباند.

قرائت

987 - در ركعت اول و دوم نمازهای واجب یومیه , انسان باید اول حمد و بعد از آن - بنابر احتیاط - یك سوره تمام بخواند و سوره واضح و الم نشر و همچنین سوره فیل و لای لاف در نماز بنابر احتیاط یك سوره حساب می شود.

988 - اگر وقت نماز تنگ باشد یا انسان ناچار شود كه سوره را نخواند , مثلا بترسد كه اگر سوره را بخواند , دزد یا درنده یا چیز دیگری به او صدمه بزند یا آنكه كار ضروری داشته باشد می تواند سوره را نخواند بلكه در صورت تنگی وقت و در بعض از موارد ترس نباید سوره را بخواند.

989 - اگر عمدا سوره را پیش از حمد بخواند نمازش باطل است و اگر اشتباها سوره را پیش از حمد بخواند و در بین آن یادش بیاید , باید سوره را رها كند و بعد از حمد , سوره را از اول بخواند.

990 - اگر حمد و سوره یا یكی از آنها را فراموش كند و بعد از رسیدن به ركوع بفهمد , نمازش صحیح است.

991 - اگر پیش از آنكه برای ركوع خم شود , بفهمد كه حمد و سوره را نخوانده , باید بخواند.

و اگر بفهمد سوره

را نخوانده , باید فقط سوره را بخواند , ولی اگر بفهمد حمد تنها را نخوانده باید اول حمد و بعد از آن دوباره سوره را بخواند , و نیز اگر خم شود و پیش از آنكه به ركوع برسد , بفهمد حمد و سوره یا سوره تنها یا حمد تنها را نخوانده باید بایستد و به همین دستور عمل نماید.

992 - اگر در نماز فریضه یكی از چهار سوره ای را كه آیه سجده دارد و در مساله (361) گفته شد عمدا بخواند واجب است كه پس از خواندن آیه سجده , سجده نماید , ولی اگر سجده را به جا آورد نمازش بنابر احتیاط باطل می شود و لازم است كه آن را دوباره بخواند , و اگر سجده را بجا نیاورد می تواند نماز را ادامه دهد اگر چه در ترك سجده گناه كرده است.

993 - اگر اشتباها مشغول خواندن سوره ای شود كه سجده واجب دارد , چنانچه پیش از رسیدن به آیه سجده بفهمد , باید آن سوره را رها كند و سوره دیگر بخواند , و اگر بعد از خواندن آیه سجده بفهمد باید آن طوری كه در مساله پیش گفته شد عمل كند.

994 - اگر در نماز آیه سجده را گوش دهد نمازش صحیح است و بنابر احتیاط به سجده اشاره نماید و بعد از نماز سجده آن را بجا آورد.

995 - در نماز مستحبی خواندن سوره لازم نیست , اگر چه آن نماز به واسطه نذر كردن واجب شده باشد , ولی در بعضی از نمازهای مستحبی مثل نماز وحشت كه سوره مخصوصی دارد , اگر بخواهد

به دستور آن نماز رفتار كرده باشد , باید همان سوره را بخواند.

996 - در نماز جمعه و در نماز ظهر روز جمعه مستحب است در ركعت اول بعد از حمد , سوره جمعه و در ركعت دوم بعد از حمد , سوره منافقون بخواند و اگر مشغول یكی از اینها شود , بنابر احتیاط واجب نمی تواند آن را رها كند و سوره دیگر بخواند.

997 - اگر بعد از حمد مشغول خواندن سوره (قل هو اللّه احد) یا سوره (قل یا ایها الكافرون) شود نمی تواند آن را رها كند و سوره دیگر بخواند ولی در نماز جمعه و نماز ظهر روز جمعه اگر از روی فراموشی به جای سوره جمعه و منافقون , یكی از آن دو سوره را بخواند می تواند آن را رها كند و سوره جمعه و منافقون را بخواند و احتیاط آن است كه بعد از رسیدن به نصف رها ننماید.

998 - اگر در نماز جمعه یا نماز ظهر روز جمعه عمدا سوره قل هو اللّه احد یا سوره قل یا ایها الكافرون بخواند , اگر چه به نصف نرسیده باشد , بنابر احتیاط واجب نمی تواند رها كند و سوره جمعه و منافقون را بخواند.

999 - اگر در نماز , غیر سوره قل هو اللّه احد و قل یا ایها الكافرون سوره دیگری بخواند , تا به نصف نرسیده می تواند رها كند و سوره دیگر بخواند و پس از رسیدن به نصف بنابر احتیاط مطلقا رها كردن آن و عدول به سوره دیگر جایز نیست.

1000 - اگر مقداری از سوره را فراموش كند یا از روی ناچاری

مثلا به واسطه تنگی وقت یا جهت دیگر نشود آن را تمام نماید می تواند آن سوره را رها كند و سوره دیگر بخواند , اگر چه به نصف هم رسیده باشد یا سوره ای كه می خوانده قل هو اللّه احد یا قل یا ایها الكافرون باشد.

1001 - بر مرد بنابر احتیاط , واجب است حمد و سوره نماز صبح و مغرب و عشا را بلند بخواند و بر مرد و زن بنابر احتیاط , واجب است حمد و سوره نماز ظهر و عصر را آهسته بخواند.

1002 - مرد بنابر احتیاط باید در نماز صبح و مغرب و عشا مواظب باشد كه تمام كلمات حمد و سوره حتی حرف آخر آنها را بلند بخواند.

1003 - زن می تواند حمد و سوره نماز صبح و مغرب و عشا را بلند یا آهسته بخواند , ولی اگر نامحرم صدایش را بشنود و در صورتی كه اسماع به او حرام باشد بنابر احتیاط آهسته بخواند.

1004 - اگر در جایی كه باید نماز را بلند بخواند عمدا آهسته بخواند یا در جایی كه باید آهسته بخواند عمدا بلند بخواند بنابر احتیاط , نمازش باطل است , ولی اگر از روی فراموشی یا ندانستن مساله باشد صحیح است و اگر در بین خواندن حمد و سوره هم بفهمد اشتباه كرده , لازم نیست مقداری را كه خوانده دوباره بخواند.

1005 - اگر كسی در خواندن حمد و سوره بیشتر از معمول صدایش را بلند كند , مثل آنكه آنها را با فریاد بخواند , نمازش باطل است.

1006 - انسان باید قرائت نماز را یاد بگیرد كه غلط نخواند , و

كسی كه به هیچ قسم نمی تواند همه سوره حمد را یاد بگیرد باید آن مقدار كه می تواند یاد بگیرد و بخواند ولی اگر آن مقدار ناچیز باشد باید بنابر احتیاط واجب مقداری از بقیه قرآن كه میتواند یاد بگیرد به آن ضمیمه كند , و اگر نمی تواند باید تسبیح به آن ضمیمه كند , و اما كسی كه نمی تواند به كلی سوره را یاد بگیرد لازم نیست چیزی عوض آن بخواند , و در هر صورت احتیاط مستحب آن است كه نماز را به جماعت بجا آورد.

1007 - كسی كه حمد را به خوبی نمی داند و می تواند یاد بگیرد چنانچه وقت نماز وسعتی دارد باید یاد بگیرد و اگر وقت تنگ شده است چنانچه نماز را به طوری كه در مساله پیش گفته شد بخواند نمازش صحیح است ولی در صورتی كه ممكن باشد باید برای فرار از عقوبت نمازش را به جماعت بخواند.

1008 - مزد گرفتن برای یاد دادن واجبات نماز بنابر احتیاط حرام است ولی مزد گرفتن برای یاد دادن مستحبات آن جایز است.

1009 - اگر یكی از كلمات حمد یا سوره را نداند یا عمدا آن را نگوید یا به جای حرفی حرف دیگر بگوید , مثلا به جای (ض) (ظ) بگوید یا جایی كه باید بدون زیر و زبر خوانده شود , زیر و زبر بدهد یا تشدید را نگوید نماز او باطل است.

1010 - اگر انسان كلمه ای را كه یاد گرفته صحیح بداند و در نماز همان طور بخواند و بعد بفهمد غلط خوانده لازم نیست دوباره نماز را بخواند.

1011 - اگر زیر

و زبر كلمه ای را نداند یا نداند مثلا كلمه ای به (ه) است یا به (ح) باید یاد بگیرد و چنانچه دو جور یا بیشتر بخواند اگر به واسطه غلط خواندن نه قرآن و نه ذكر خدا حساب شود نمازش باطل است و در صورتی كه هر دو جور خواندن صحیح باشد مثل اهدنا الصراط المستقیم كه می شود با سین و با صاد قرائت كرد تكرار آن به دو جور ضرر ندارد.

1012 - علمای تجوید گفته اند اگر در كلمه ای واو باشد و حرف قبل از واو در آن كلمه پیش داشته باشد و حرف بعد از واو در آن كلمه همزه باشد , مثل كلمه سوء باید آن واو را مد بدهد یعنی آن را بكشد , و همچنین اگر در كلمه ای الف باشد و حرف قبل از الف در آن كلمه زبر داشته باشد و حرف بعد از الف در آن كلمه همزه باشد مثل جاء باید الف آن را بكشد , و نیز اگر در كلمه ای ی باشد و حرف پیش از ی در آن كلمه زیر داشته باشد و حرف بعد از ی در آن كلمه همزه باشد مثل جئ باید ی را با مد بخواند و اگر بعد از این حروف واو و الف و یا به جای همزه حرفی باشد كه ساكن است یعنی زیر و زبر و پیش ندارد باز هم باید این سه حرف را با مد بخواند , ولی ظاهرا صحت قرائت در این چنین موارد توقف بر مد ندارد پس چنانچه به دستوری كه گفته شد رفتار نكند باز هم

نماز صحیح است.

بلی در مثل (ولا الضالین) كه تحفظ بر تشدید و الف توقف بر مقداری مد دارد باید به همان مقدار الف را مد دهد.

1013 - احتیاط مستحب آن است كه در نماز , وقف به حركت و وصل به سكون ننماید , و معنای وقف به حركت آن است كه زیر یا زبر یا پیش آخر كلمه ای را بگوید و بین آن كلمه و كلمه بعدش فاصله دهد , مثلا بگوید: الرحمن الرحیم و میم الرحیم را زیر بدهد و بعد قدری فاصله دهد و بگوید مالك یوم الدین , و معنای وصل به سكون آن است كه زیر یا زبر یا پیش كلمه ای را نگوید و آن كلمه بعد بچسپاند , مثل آن كه بگوید: الرحمن الرحیم و میم الرحیم را زیر ندهد و فورا مالك الیوم الدین را بگوید.

1014 - در ركعت سوم و چهارم نماز می تواند فقط یك حمد بخواند یا یك مرتبه تسبیحات اربعه بگوید یعنی یك مرتبه بگوید: سبحان اللّه والحمد للّه ولا اله الا اللّه واللّه اكبر و بهتر آن است كه سه مرتبه بگوید و می تواند در یك ركعت حمد و در ركعت دیگر تسبیحات بگوید , و بهتر است , در هر دو ركعت تسبیحات بخواند.

1015 - در تنگی وقت باید تسبیحات اربعه را یك مرتبه بگوید , و اگر به مقدار آن هم وقت ندارد بعید نیست كه لازم باشد یك مرتبه سبحان اللّه بگوید.

1016 - بر مرد و زن بنابر احتیاط , واجب است كه در ركعت سوم و چهارم نماز , حمد یا تسبیحات را آهسته بخوانند.

1017 -

اگر در ركعت سوم و چهارم حمد بخوانند , واجب نیست بسم اللّه آن را هم آهسته بگوید مگر آنكه ماموم باشد كه در این صورت احتیاط واجب آن است كه بسم اللّه را هم آهسته بگوید.

1018 - كسی كه نمی تواند تسبیحات را یاد بگیرد یا درست بخواند باید در ركعت سوم و چهارم حمد بخواند.

1019 - اگر در دو ركعت اول نماز به خیال اینكه دو ركعت آخر است تسبیحات بگوید , چنانچه پیش از ركوع بفهمد , باید حمد و سوره را بخواند و اگر در ركوع یا بعد از ركوع بفهمد , نمازش صحیح است.

1020 - اگر در دو ركعت آخر نماز به خیال اینكه در دو ركعت اول است حمد بخواند یا در دو ركعت اول نماز با اینكه گمان می كرده در دو ركعت آخر است حمد بخواند , چه بیش از ركوع بفهمد چه بعد از آن نمازش صحیح است.

1021 - اگر در ركعت سوم یا چهارم می خواست حمد بخواند تبسیحات به زبانش آمد , یا می خواست تسبیحات بخواند حمد به زبانش آمد , چنانچه به كلی خالی از قصد بوده باید آن را رها كند و دوباره حمد یا تسبیحات را بخواند.

ولی اگر خالی از قصد نبوده مثل اینكه عادتش خواندن چیزی بوده كه به زبانش آمده , می تواند همان را تمام كند و نمازش صحیح است.

1022 - كسی كه عادت دارد در ركعت سوم و چهارم تسبیحات بخواند , اگر از عادت خود غفلت نماید و به قصد اداء وظیفه مشغول خواندن حمد شود كفایت می كند و لازم نیست دوباره حمد یا

تسبیحات را بخواند.

1023 - در ركعت سوم و چهارم مستحب است بعد از تسبیحات استغفار كند , مثلا بگوید: استغفر اللّه ربی واتوب الیه یا بگوید: اللهم اغفر لی و اگر نمازگزار پیش از خم شدن برای ركوع اگر چه مشغول گفتن استغفار یا بعد از فراغ از آن باشد , شك كند كه حمد یا تسبیحات را خوانده یا نه , باید حمد یا تسبیحات را بخواند.

1024 - اگر در ركوع ركعت سوم یا چهارم یا در حال رفتن به ركوع شك كند كه حمد یا تسبیحات را خوانده یا نه , به شك خود اعتنا نكند.

1025 - هرگاه شك كند كه آیه یا كلمه ای را درست گفته یا نه , مثلا شك كند كه قل هو اللّه احد را درست گفته یا نه , می تواند به شك خود اعتنا نكند , ولی اگر احتیاطا آن آیه یا كلمه را دوباره به طور صحیح بگوید اشكال ندارد , و اگر چند مرتبه هم شك كند , می تواند چند بار بگوید اما اگر به وسواس برسد و باز هم بگوید , بنابر احتیاط مستحب نمازش را دوباره بخواند.

1026 - مستحب است كه در ركعت اول , پیش از خواندن حمد بگوید: اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم و در ركعت اول و دوم نماز ظهر و عصر بسم اللّه را بلند بگوید و حمد و سوره را شمرده بخواند و در آخر هر آیه وقف كند , یعنی آن را به آیه بعد نچسباند , و در حال خواندن حمد و سوره به معنای آیه توجه داشته باشد , و اگر نماز را

به جماعت می خواند بعد از تمام شدن حمد امام , و اگر فرادی می خواند , بعد از آنكه حمد خودش تمام شد , بگوید: الحمد للّه رب العالمین.

و بعد از خواندن سوره قل هو اللّه احد , یك یا دو , یا سه مرتبه كذلك اللّه ربی یا سه مرتبه كذلك اللّه ربنا بگوید , و بعد از خواندن سوره كمی صبر كند , بعد تكبیر پیش از ركوع را بگوید یا قنوت را بخواند.

1027 - مستحب است در تمام نمازها در ركعت اول , سوره انا انزلناه و در ركعت دوم , سوره قل هو اللّه احد بخواند.

1028 - مكروه است انسان در تمام نمازهای یك شبانه روز سوره قل هو اللّه احد را نخواند.

1029 - خواندن سوره قل هو اللّه احد به یك نفس مكروه است.

1030 - سوره ای را كه در ركعت اول خوانده مكروه است در ركعت دوم بخواند.

ولی اگر سوره قل هو اللّه احد را در هر دو ركعت بخواند مكروه نیست.

ركوع

1031 - در هر ركعت بعد از قرائت باید به اندازه ای خم شود كه بتواند سر انگشتهایش را به زانو بگذارد , و این عمل را ركوع می گویند.

1032 - اگر به اندازه ركوع خم شود , ولی سر انگشتان را به زانو نگذارد اشكال ندارد.

1033 - هرگاه ركوع را به طور غیر معمول بجا آورد , مثلا به چپ یا راست خم شود , اگر چه دستهای او به زانو برسد , صحیح نیست.

1034 - خم شدن باید به قصد ركوع باشد , پس اگر به قصد كار دیگر مثلا برای كشتن جانوری خم

شود , نمی تواند آن را ركوع حساب كند , بلكه باید بایستد و دوباره برای ركوع خم شود و به واسطه این عمل , ركن زیاد نشده و نماز باطل نمی شود.

1035 - كسی كه دست یا زانوی او با دست یا زانوی دیگران فرق دارد , مثلا دستش خیلی بلند است كه اگر كمی خم شود به زانو می رسد یا زانوی او پایین تر از مردم دیگر است كه باید خیلی خم شود تا دستش به زانو برسد , باید به اندازه معمول خم شود.

1036 - كسی كه نشسته ركوع می كند , باید به قدری خم شود كه صورتش مقابل زانوها برسد , و بهتر است به قدری خم شود كه صورت نزدیك جای سجده برسد.

1037 - بهتر آن است كه در حال اختیار در ركوع , سه مرتبه سبحان اللّه یا یك مرتبه سبحان ربی العظیم وبحمده بگوید و ظاهر این است كه گفتن هر ذكری كه به این مقدار باشد كفایت می كند ولی در تنگی وقت و در حال ناچاری گفتن یك سبحان اللّه كافی است.

1038 - ذكر ركوع باید دنبال هم و به عربی صحیح گفته شود.

و مستحب است آن را سه یا پنج یا هفت مرتبه بلكه بیشتر بگویند.

1039 - در حال ركوع باید بدن نمازگزار آرام باشد , او نباید بدن خود را به اختیار به طوری حركت دهد كه از حال آرام بودن خارج شود حتی - بنابر احتیاط - اگر مشغول به ذكر واجب هم نباشد.

1040 - اگر موقعی كه ذكر واجب ركوع را می گوید , بی اختیار به قدری حركت كند

كه از حال آرام بودن بدن خارج شود , بهتر این است كه بعد از آرام گرفتن بدن , دوباره ذكر را بگوید , ولی اگر كمی حركت كند كه از حال آرام بودن بدن خارج نشود یا انگشتان را حركت دهد , ضرری ندارد.

1041 - اگر پیش از آنكه به مقدار ركوع خم شود و بدن آرام گیرد , عمدا ذكر ركوع را بگوید , نمازش باطل است.

1042 - اگر پیش از تمام شدن ذكر واجب , عمدا سر از ركوع بردارد نمازش باطل است و اگر سهوا سر بردارد , چنانچه پیش از آنكه از حال ركوع خارج شود , یادش بیاید كه ذكر ركوع را تمام نكرده , باید آرام بگیرد و ذكر را بگوید و اگر بعد از آنكه از حال ركوع خارج شد یادش بیاید نمازش صحیح است.

1043 - اگر نتواند به مقدار ذكر در ركوع بماند , احتیاط مستحب آن است كه بقیه آن را در حال برخاستن بگوید.

1044 - اگر به واسطه مرض و مانند آن در ركوع آرام نگیرد , نمازش صحیح است , ولی باید پیش از آنكه از حال ركوع خارج شود , ذكر واجب را به نحوی كه گذشت بگوید.

1045 - هرگاه نتواند به اندازه ركوع خم شود باید به چیزی تكیه دهد و ركوع كند و اگر موقعی هم كه تكیه داده نتواند به طور معمول ركوع كند , باید به اندازه ای كه می تواند خم شود چنانچه عرفا به آن ركوع گفته شود خم شود و اگر به این مقدار نتواند خم شود , باید برای ركوع با سر اشاره نماید.

1046

- كسی كه برای ركوع باید با سر اشاره كند اگر نتواند با سر اشاره كند , باید به نیت ركوع چشمها را بر هم بگذارد و ذكر آن را بگوید و به نیت برخاستن از ركوع , چشمها را باز كند , و اگر از این هم عاجز است بنابر احتیاط در قلب خود نیت ركوع كند و با دست خود برای ركوع اشاره كند و ذكر آن را بگوید.

1047 - كسی كه نمی تواند ایستاده ركوع كند , ولی برای ركوع می تواند در حالی كه نشسته است خم شود , باید ایستاده نماز بخواند و برای ركوع با سر اشاره نماید , و احتیاط مستحب آن است كه نماز دیگری هم بخواند و موقع ركوع آن بنشیند و برای ركوع خم شود.

1048 - اگر بعد از رسیدن به حد ركوع سر بردارد و دو مرتبه به اندازه ركوع خم شود , نمازش باطل است.

1049 - بعد از تمام شدن ذكر ركوع , باید راست بایستد و بعد از آنكه بدن آرام گرفت به سجده رود و اگر عمدا پیش از ایستادن یا پیش از آرام گرفتن بدن به سجده رود نمازش باطل است.

1050 - اگر ركوع را فراموش كند و پیش از آنكه به سجده برسد یادش بیاید باید بایستد بعد به ركوع رود , و كفایت نمی كند به حالت خمیدگی به ركوع برگردد.

1051 - اگر بعد از آنكه پیشانی به زمین رسید , یادش بیاید كه ركوع نكرده , لازم است برگردد و ركوع را بعد از ایستادن بجا آورد , و در صورتی كه در سجده دوم یادش بیاید

نمازش بنابر احتیاط لازم باطل است.

1052 - مستحب است پیش از رفتن به ركوع در حالی كه راست ایستاده تكبیر بگوید , و در ركوع زانوها را به عقب دهد و پشت را صاف نگهدارد و گردن را بكشد و مساوی پشت نگهدارد و بین دو قدم را نگاه كند , و پیش از ذكر یا بعد از آن صلوات بفرستد , و بعد از آنكه از ركوع برخاست و راست ایستاد , در حال آرامی بدن بگوید: سمع اللّه لمن حمده.

1053 - مستحب است در ركوع زنها دست را از زانو بالاتر بگذارند و زانوها را به عقب ندهند.

سجود

1054 - نمازگزار باید در هر ركعت از نمازهای واجب و مستحب بعد از ركوع دو سجده كند , و سجده آن است كه به هیات مخصوص پیشانی را به قصد خضوع به زمین بگذارد.

و در حال سجده در نماز واجب است كه كف دو دست و دو زانو و دو انگشت بزرگ پاها را بر زمین بگذارد.

1055 - دو سجده روی هم یك ركن است , و اگر كسی در نماز واجب - هر چند از روی فراموشی - در یك ركعت هر دو را ترك كند نمازش باطل است , و همچنین است بنابر احتیاط لازم اگر دو سجده در یك ركعت از روی فراموشی اضافه كند.

1056 - اگر عمدا یك سجده كم یا زیاد كند , نمازش باطل می شود و اگر سهوا یك سجده كم یا زیاد كند حكم آن بعدا گفته خواهد شد.

1057 - كسی كه می تواند پیشانی را به زمین بگذارد اگر آن را عمدا یا سهوا به

زمین نگذارد , سجده نكرده است , اگر چه جاهای دیگر به زمین برسد , ولی اگر پیشانی را به زمین بگذارد و سهوا جاهای دیگر را به زمین نرساند یا سهوا ذكر نگوید سجده صحیح است.

1058 - بهتر آن است كه در حال اختیار در سجده سه مرتبه سبحان اللّه یا یك مرتبه سبحان ربی الاعلی وبحمده بگوید , و باید این كلمات دنبال هم و به عربی صحیح گفته شود , و ظاهر این است كه گفتن هر ذكری كفایت می كند ولی بنابر احتیاط لازم باید به این مقدار باشد و مستحب است سبحان ربی الاعلی و بحمده را سه یا پنج یا هفت مرتبه یا بیشتر بگوید.

1059 - در حال سجود باید بدن نمازگزار آرام باشد او نباید بدن خود را به اختیار طوری حركت دهد كه از حال آرام بودن خارج شود حتی - بنابر احتیاط - اگر مشغول به ذكر واجب هم نباشد.

1060 - اگر پیش از آنكه پیشانی به زمین برسد و بدن آرام بگیرد عمدا ذكر سجده را بگوید یا پیش از تمام شدن ذكر عمدا سر از سجده بردارد نماز باطل است.

1061 - اگر پیش از آنكه پیشانی به زمین برسد سهوا ذكر سجده را بگوید , و پیش از آنكه سر از سجده بردارد , بفهمد اشتباه كرده است , باید آرام بگیرد و دوباره ذكر را بگوید.

1062 - اگر بعد از آنكه سر از سجده برداشت , بفهمد پیش از آنكه ذكر سجده تمام شود سر برداشته , نمازش صحیح است.

1063 - اگر موقعی كه ذكر سجده را می گوید , یكی از هفت

عضو را عمدا از زمین بردارد , نماز باطل می شود , ولی موقعی كه مشغول گفتن ذكر نیست اگر غیر پیشانی جاهای دیگر را از زمین بردارد و دوباره بگذارد اشكال ندارد مگر آنكه با آرام بودن بدنش منافات داشته باشد كه در این صورت نمازش بنابر احتیاط باطل می شود.

1064 - اگر پیش از تمام شدن ذكر سجده , سهوا پیشانی را از زمین بردارد نمی تواند دوباره به زمین بگذارد , و باید آن را یك سجده حساب كند.

ولی اگر جاهای دیگر را سهوا از زمین بردارد , باید دو مرتبه به زمین بگذارد و ذكر را بگوید.

1065 - بعد از تمام شدن ذكر سجده اول , باید بنشیند تا بدن آرام گیرد و دوباره به سجده رود.

1066 - جای پیشانی نمازگزار باید از جای زانوها و سر انگشتان پای او بلندتر یا پست تر از چهار انگشت بسته نباشد بلكه احتیاط واجب آن است كه جای پیشانی او از جای ایستادنش پست تر یا بلندتر از چهار انگشت بسته نیز نباشد.

1067 - در زمین سراشیب - هر چند كه سراشیبی آن درست معلوم نباشد - اگر جای پیشانی نمازگزار از جای زانوها و انگشتهای پای او بیش از چهار انگشت بسته بلندتر یا پست تر باشد نماز او محل اشكال است.

1068 - اگر پیشانی را اشتباها بر چیزی بگذارد كه از جای زانوها و انگشتهای پای او بلندتر از چهار انگشت بسته است , چنانچه بلندی آن به قدری است كه نمی گویند در حال سجده است , باید سر را بردارد و به چیزی كه بلندی آن بیش از چهار

انگشت بسته نیست بگذارد , و اگر بلندی آن به قدری است كه می گویند در حال سجده است , چنانچه پس از انجام ذكر واجب ملتفت شود می تواند سر از سجده بردارد و نماز را تمام كند و اگر قبل از انجام ذكر واجب ملتفت شد , باید پیشانی را از روی آن به روی چیزی كه بلندی آن به اندازه چهار انگشت بسته یا كمتر است بكشد و ذكر واجب را بجا آورد و اگر كشیدن پیشانی ممكن نباشد , می تواند ذكر واجب را در همان حال بجا آورد و نماز را تمام كند , و لازم نیست نماز را دوباره بخواند.

1069 - باید بین پیشانی و آنچه بر آن سجده صحیح است چیز دیگری فاصله نباشد پس اگر مهر به قدری چرك باشد كه پیشانی به خود مهر نرسد , سجده باطل است ولی اگر مثلا رنگ مهر تغییر كرده باشد اشكال ندارد.

1070 - در سجده باید دو كف دست را به زمین بگذارند , ولی در حال ناچاری پشت دست هم مانعی ندارد و اگر پشت دست هم ممكن نباشد بنابر احتیاط باید مچ دست را به زمین بگذارد و چنانچه آن را هم نتواند , تا آرنج هر جا را كه می تواند به زمین بگذارد , و اگر آن هم ممكن نیست گذاشتن بازو كافی است.

1071 - در سجده باید دو انگشت بزرگ پاها را به زمین بگذارد ولی لازم نیست كه سر دو انگشت را به زمین بگذارد , بلكه گذاشتن ظاهر یا باطن آنها نیز كفایت می كند و اگر انگشتهای دیگر پا یا روی

پا را به زمین بگذارد , یا به واسطه بلند بودن ناخن , شست به زمین نرسد نماز باطل است , و كسی كه از روی تقصیر و ندانستن مساله نمازهای خود را این طور خوانده , باید دوباره بخواند.

1072 - كسی كه مقداری از شست پایش بریده , باید بقیه آن را به زمین بگذارد , و اگر چیزی از آن نمانده یا اگر مانده خیلی كوتاه است , بنابر احتیاط باید بقیه انگشتان را بگذارد , و اگر هیچ انگشت ندارد , هر مقداری كه از پا باقی مانده به زمین بگذارد.

1073 - اگر به طور غیر معمول سجده كند , مثلا سینه و شكم را به زمین بچسباند , یا پاها را مقداری دراز كند چنانچه بگویند سجده كرده نمازش صحیح است , ولی اگر بگویند دراز كشیده و سجده صدق ننماید نماز او باطل است.

1074 - مهر یا چیز دیگر كه بر آن سجده می كند , باید پاك باشد ولی اگر مثلا مهر را روی فرش نجس بگذارد یا یك طرف مهر نجس باشد و پیشانی را به طرف پاك آن بگذارد اشكال ندارد.

1075 - اگر در پیشانی دمل یا زخم و مانند آن باشد كه نتواند آن را بر زمین بگذارد چنانچه آن دمل مثلا همه پیشانی را فرا نگرفته باشد باید با جای سالم پیشانی سجده كند و اگر سجده كردن با جای سالم توقف بر آن داشته باشد كه زمین را گود كند و دمل را در گودال و جای سالم را به مقداری كه برای سجده كافی باشد بر زمین بگذارد باید این كار را انجام

دهد.

1076 - اگر دمل یا زخم تمام پیشانی را فرا گرفته باشد باید به بعضی از اجزاء صورت خود سجده كند و احتیاط لازم آن است كه اگر می تواند به چانه سجده كند و اگر نمی تواند به یكی از دو طرف پیشانی سجده كند و اگر سجده كردن به صورت به هیچ وجه ممكن نبود باید برای سجده اشاره كند.

1077 - كسی كه می تواند بنشیند ولی نمی تواند پیشانی را به زمین برساند , باید به قدری كه می تواند خم شود و مهر یا چیز دیگری را كه سجده بر آن صحیح است , روی چیز بلند گذاشته و طوری پیشانی را بر آن بگذارد كه بگویند سجده كرده است , ولی باید كف دستها و زانوها و انگشتان پا را به طور معمول به زمین بگذارد.

1078 - اگر چیز بلندی نباشد كه مهر یا چیز دیگری كه سجده بر آن صحیح است بگذارد و كسی هم نباشد كه مثلا مهر را بلند كند و بگیرد تا آن شخص بر آن سجده كند احتیاط آن است كه مهر یا چیز دیگر را با دست بلند كرده و بر آن سجده نماید.

1079 - كسی كه هیچ نمی تواند سجده نماید باید برای سجده با سر اشاره كند , و اگر نتواند باید با چشمها اشاره نماید و اگر با چشمها هم نمی تواند اشاره كند بنابر احتیاط لازم باید با دست و مانند آن برای سجده اشاره كند و در قلب نیز نیت سجده نماید و ذكر واجب را بگوید.

1080 - اگر پیشانی بی اختیار از جای سجده بلند شود , چنانچه

ممكن باشد باید نگذارد دوباره به جای سجده برسد و این یك سجده حساب می شود , چه ذكر سجده را گفته باشد یا نه.

و اگر نتواند سر را نگهدارد و بی اختیار دوباره به جای سجده برسد , همان یك سجده حساب می شود ولی اگر ذكر نگفته باشد احتیاط مستحب آن است كه آن را به قصد قربت مطلقه بگوید.

1081 - جایی كه انسان باید تقیه كند می تواند بر فرش و مانند آن سجده نماید , و لازم نیست برای نماز به جای دیگر برود یا نماز را تاخیر بیندازد تا در همان جا بعد از رفع سبب تقیه بجا آورد.

ولی اگر بتواند بر حصیر یا چیزی كه سجده بر آن صحیح می باشد , طوری سجده كند كه مخالفت تقیه نكرده باشد نباید بر فرش و مانند آن سجده نماید.

1082 - اگر روی تشك پر و مانند آن سجده كند , در صورتی كه بدن روی آن آرام نگیرد باطل است.

1083 - اگر انسان ناچار شود كه در زمین گل نماز بخواند , چنانچه آلوده شدن بدن و لباس برای مشقت ندارد , باید سجده و تشهد را به طور معمول بجا آورد و اگر مشقت دارد , در حالی كه ایستاده , برای سجده با سر اشاره كند و تشهد را ایستاده بخواند و نمازش صحیح است.

1084 - در ركعت اول و ركعت سومی كه تشهد ندارد , مثل ركعت سوم نماز ظهر و عصر و عشا احتیاط واجب این است كه بعد از سجده دوم قدری بی حركت بنشیند و بعد برخیزد.

چیزهایی كه سجده بر آنها صحیح است

1085 - باید بر زمین و چیزهای

غیر خوراكی و پوشاكی كه از زمین می روید مانند چوب و برگ درخت سجده كرد و سجده بر چیزهای خوراكی و پوشاكی مانند گندم و جو و پنبه و آنچه كه از اجزاء زمین شمرده نشود مانند طلا و نقره و امثال اینها صحیح نیست , ولی قیر و زفت در موقع ناچاری بر چیزهای دیگری كه سجود بر آنها صحیح نیست مقدم می باشند.

1086 - سجده كردن بر برگ مو در زمانی كه لطیف است و خوردن آن معمول می باشد جایز نیست و در غیر این صورت سجده كردن بر آن ظاهرا اشكال ندارد.

1087 - سجده بر چیزهایی كه از زمین می روید و خوراك حیوان است مثل علف و كاه صحیح است.

1088 - سجده بر گلهایی كه خوراكی نیستند , صحیح است , بلكه سجده بر دواهای خوراكی كه از زمین می روید و آن را دم كرده یا می جوشانند و آبش را می نوشند مانند گل بنفشه و گل گاو زبان نیز صحیح است.

1089 - سجده بر گیاهی كه خوردن آن در بعضی از شهرها معمول است و در شهرهای دیگر معمول نیست هر چند در آنجاها هم خوردنی محسوب می شود , و نیز سجده بر میوه نارس صحیح نیست.

1090 - سجده بر سنگ آهك و سنگ گچ صحیح است و احتیاط مستحب آن است كه در حال اختیار به گچ و آهك پخته و آجر و كوزه گلی و مانند آن سجده نكنند.

1091 - اگر كاغذ را از چیزی كه سجده بر آن صحیح است - مانند چوب و كاه - ساخته باشند , می شود بر

آن سجده كرد و همچنین اگر از پنبه یا كتان ساخته شده باشد ولی اگر از حریر یا ابریشم و مانند اینها ساخته باشند سجده بر آن صحیح نیست.

1092 - برای سجده بهتر از هر چیز تربت حضرت سید الشهداء علیه السلام می باشد , بعد از آن خاك , بعد از خاك سنگ و بعد از سنگ گیاه است.

1093 - اگر چیزی كه سجده بر آن صحیح است ندارد , یا اگر دارد به واسطه سرما یا گرمای زیاد و مانند اینها نمی تواند بر آن سجده كند , سجده بر قیر و زفت مقدم بر سجده بر غیر آنها است ولی اگر سجده بر آنها ممكن نباشد باید بر لباسش یا بر پشت دست یا چیز دیگر كه در حال اختیار سجده بر او جایز نیست سجده نماید , ولی احتیاط مستحب آن است كه تا سجده بر لباسش ممكن است , بر چیز دیگر سجده نكند.

1094 - سجده بر گل و خاك سستی كه پیشانی روی آن آرام نمی گیرد باطل است.

1095 - اگر در سجده اول , مهر به پیشانی بچسبد باید برای سجده دوم مهر را بر دارد.

1096 - اگر در بین نماز چیزی كه بر آن سجده می كند گم شود و چیزی كه سجده بر آن صحیح است نداشته باشد , می تواند به ترتیبی كه در مساله (1093) گفته شد عمل نماید خواه وقت تنگ باشد یا آنكه وسعت داشته باشد كه نماز را بشكند و آن را دوباره بخواند.

1097 - هرگاه در حال سجده بفهمد پیشانی را بر چیزی گذاشته كه سجده بر آن باطل است

, چنانچه پس از بجا آوردن ذكر واجب ملتفت شود می تواند سر از سجده بردارد و نمازش را ادامه دهد و اگر قبل از بجا آوردن ذكر واجب ملتفت شود باید پیشانی خود را به چیزی كه سجده بر آن صحیح است بكشد و ذكر واجب را انجام دهد ولی اگر كشیدن پیشانی ممكن نباشد می تواند ذكر واجب را در همان حال بجا آورد و نمازش در هر دو صورت صحیح است.

1098 - اگر بعد از سجده بفهمد پیشانی را روی چیزی گذاشته كه سجده بر آن باطل است اشكال ندارد.

1099 - سجده كردن بر غیر خداوند متعال حرام می باشد , و بعضی از مردم عوام كه مقابل قبر امامان علیهم السلام پیشانی را به زمین می گذارند اگر برای شكر خداوند متعال باشد , اشكال ندارد و گرنه حرام است.

مستحبات و مكروهات سجده

1100 - در سجده چند چیز مستحب است: 1 - كسی كه ایستاده نماز می خواند بعد از آنكه سر از ركوع برداشت و كاملا ایستاد , و كسی كه نشسته نماز می خواند بعد از آنكه كاملا نشست , برای رفتن به سجده تكبیر بگوید.

2 - موقعی كه می خواهد به سجده برود , مرد اول دستها را , و زن اول زانوها را به زمین بگذارد.

3 - بینی را به مهر یا چیزی كه سجده بر آن صحیح است بگذارد.

4 - در حال سجده انگشتان دست را به هم بچسباند و برابر گوش بگذارد به طوری كه سر آنها رو به قبله باشد.

5 - در سجده دعا كند و از خدا حاجت بخواهد و این دعا را بخواند: یا

خیر المسؤولین و یا خیر المعطین , ارزقنی وارزق عیالی من فضلك فانك ذو الفضل العظیم یعنی ای بهترین كسی كه از او سؤال می كنند و ای بهترین عطا كنندگان از فضل خودت روزی بده به من و عیال من , پس به درستی كه تو دارای فضل بزرگی.

6 - بعد از سجده بر ران چپ بنشیند و روی پای راست را بر كف پای چپ بگذارد.

7 - بعد از هر سجده وقتی نشست و بدنش آرام گرفت تكبیر بگوید.

8 - بعد از سجده اول بدنش كه آرام گرفت: استغفر اللّه ربی واتوب الیه بگوید.

9 - سجده را طول بدهد و در موقع نشستن , دستها را روی رانها بگذارد.

10 - برای رفتن به سجده دوم , در حال آرامی بدن (اللّه اكبر) بگوید.

11 - در سجده ها صلوات بفرستد.

12 - در موقع بلند شدن , دستها را بعد از زانوها از زمین بردارد.

13 - مردها آرنجها و شكم را به زمین نچسبانند و بازوها را از پهلو جدا نگاه دارند و زنها آرنجها و شكم را بر زمین بگذارند و اعضاء بدن را به یكدیگر بچسبانند و مستحبات دیگر سجده در كتابهای مفصل گفته شده است.

1101 - قرآن خواندن در سجده مكروه است.

و نیز مكروه است برای برطرف كردن گرد و غبار , جای سجده را فوت كند , و اگر در اثر فوت كردن , دو حرف از دهان عمدا بیرون آید , نماز بنابر احتیاط باطل است و غیر از اینها مكروهات دیگری هم در كتابهای مفصل گفته شده است.

سجده های واجب قرآن

1102 - در هر یك از چهار سوره والنجم , واقرا

, والم تنزیل , و حم سجده یك آیه سجده است , كه اگر انسان بخواند یا گوش دهد , بعد از تمام شدن آن آیه , باید فورا سجده كند و اگر فراموش كرد , هر وقت یادش آمد باید سجده نماید و ظاهر این است كه در شنیدن بدون اختیار سجده واجب نیست اگر چه بهتر سجده نمودن است.

1103 - اگر انسان موقعی كه آیه سجده را گوش دهد خودش نیز بخواند , باید دو سجده نماید.

1104 - در غیر نماز اگر در حال سجده آیه سجده را بخواند یا گوش كند , باید سر از سجده بردارد و دوباره سجده كند.

1105 - اگر انسان از شخص خواب یا دیوانه یا از بچه ای كه قرآن را تشخیص نمی دهد آیه سجده را بشنود یا گوش دهد سجده واجب است , ولی اگر از گرامافون یا ضبط صوت بشنود سجده واجب نیست , و همچنین است رادیو اگر به طور نوار ضبط صوت باشد , ولی اگر شخصی در ایستگاه رادیو آیه سجده را بخواند و انسان به وسیله رادیو گوش دهد سجده واجب است.

1106 - در سجده واجب قرآن بنابر احتیاط واجب باید جای انسان غصبی نباشد , و بنابر احتیاط مستحب جای پیشانی او از جای زانوها و سر انگشتانش بیش از چهار انگشت بسته بلندتر یا پست تر نباشد , ولی لازم نیست با وضو یا غسل و رو به قبله باشد و عورت خود را بپوشاند و بدن و جای پیشانی او پاك باشد , و نیز چیزهایی كه در لباس نمازگزار شرط می باشد , در لباس او

شرط نیست.

1107 - احتیاط واجب آن است كه در سجده واجب قرآن , پیشانی را بر مهر یا چیز دیگری كه سجده بر آن صحیح است گذاشته و بنابر احتیاط مستحب جاهای دیگر بدن را به دستوری كه در سجده نماز گفته شد بر زمین بگذارد.

1108 - هرگاه در سجده واجب قرآن پیشانی را به قصد سجده بر زمین بگذارد , اگر چه ذكر نگوید كافی است و گفتن ذكر مستحب است و بهتر این است بگوید: لا اله الا اللّه حقا حقا , لا اله الا اللّه ایمانا وتصدیقا , لا اله الا اللّه عبودیة ورقا , سجدت لك یا رب تعبدا ورقا , لا مستنكفا ولا مستكبرا , بل انا عبد ذلیل ضعیف خائف مستجیر.

تشهد

1109 - در ركعت دوم تمام نمازهای واجب و مستحب و ركعت سوم نماز مغرب و ركعت چهارم نماز ظهر و عصر و عشا , باید انسان بعد از سجده دوم بنشیند و در حال آرام بودن بدن , تشهد بخواند یعنی بگوید: اشهد ان لا اله الا اللّه وحده لا شریك له , واشهد ان محمدا عبده ورسوله , اللهم صل علی محمد وآل محمد و اگر بگوید: اشهد ان لا اله الا اللّه واشهد ان محمدا صلی اللّه علیه وآله عبده ورسوله بنابر اقوی نیز كفایت می كند و در نماز وتر هم تشهد لازم است.

1110 - كلمات تشهد باید به عربی صحیح و به طوری كه معمول است پشت سر هم گفته شود.

1111 - اگر تشهد را فراموش كند و بایستد و پیش از ركوع یادش بیاید كه تشهد را نخوانده , باید بنشیند و

تشهد را بخواند و دوباره بایستد , و آنچه باید در آن ركعت خوانده شود بخواند و نماز را تمام كند , و بنابر احتیاط مستحب بعد از نماز برای ایستادن بی جا , دو سجده سهو بجا آورد و اگر در ركوع یا بعد از آن یادش بیاید , باید نماز را تمام كند و بعد از سلام نماز بنابر احتیاط مستحب تشهد را قضا كند , و باید برای تشهد فراموش شده دو سجده سهو بجا آورد.

1112 - مستحب است در حال تشهد بر ران چپ بنشیند و روی پای راست را به كف پای چپ بگذارد و پیش از تشهد بگوید: الحمد للّه یا بگوید: بسم اللّه وباللّه والحمد للّه وخیر الاسماء للّه و نیز مستحب است دستها را بر رانها بگذارد و انگشتها را به یكدیگر بچسباند , به دامان خود نگاه كند و بعد از صلوات در تشهد بگوید: و تقبل شفاعته وارفع درجته.

1113 - مستحب است زنها در وقت خواندن تشهد , رانها را به هم بچسباند.

سلام نماز

1114 - بعد از تشهد ركعت آخر نماز , مستحب است در حالی كه نشسته و بدن آرام است بگوید: السلام علیك ایها النبی ورحمة اللّه وبركاته و بعد از آن باید بگوید: السلام علیكم - و احتیاط مستحب آن است كه جمله ورحمة اللّه وبركاته را به آن اضافه كند - و یا آنكه بگوید: السلام علینا وعلی عباد اللّه الصالحین ولی اگر این سلام را بگوید احتیاط واجب آن است كه بعد از آن السلام علیكم را هم بگوید.

1115 - اگر سلام نماز را فراموش كند موقعی یادش بیاید كه

صورت نماز به هم نخورده و كاری هم كه عمدی و سهوی آن نماز را باطل می كند , مثل پشت به قبله كردن انجام نداده , باید سلام را بگوید و نمازش صحیح است.

1116 - اگر سلام نماز را فراموش كند و موقعی یادش بیاید كه صورت نماز به هم خورده است , یا آنكه كاری كه عمدی و سهوی آن نماز را باطل می كند , مثل پشت به قبله كردن انجام داده باشد , نمازش صحیح است.

ترتیب

1117 - اگر عمدا ترتیب نماز را به هم بزند , مثلا سوره را پیش از حمد بخواند یا سجود را پیش از ركوع بجا آورد , نماز باطل می شود.

1118 - اگر ركنی از نماز را فراموش كند و ركن بعد از آن را بجا آورد , مثلا پیش از آنكه ركوع كند دو سجده نماید , نماز بنابر احتیاط باطل است.

1119 - اگر ركنی را فراموش كند و چیزی را كه بعد از آن است و ركن نیست بجا آورد , مثلا پیش از آنكه دو سجده كند تشهد بخواند , باید ركن را بجا آورد , و آنچه اشتباها پیش از آن خوانده دوباره بخواند.

1120 - اگر چیزی را كه ركن نیست فراموش كند و ركن بعد از آن را بجا آورد , مثلا حمد را فراموش كند و مشغول ركوع شود , نمازش صحیح است.

1121 - اگر چیزی را كه ركن نیست فراموش كند و چیزی را كه بعد از آن است و آن هم ركن نیست بجا آورد , مثلا حمد را فراموش كند و سوره را بخواند , باید

آنچه را فراموش كرده بجا آورد و بعد از آن چیزی را كه اشتباها جلوتر خوانده دوباره بخواند.

1122 - اگر سجده اول را به خیال اینكه سجده دوم است یا سجده دوم را به خیال اینكه سجده اول است بجا آورد , نماز صحیح است و سجده اول او سجده اول و سجده دوم او سجده دوم حساب می شود.

موالات

1123 - انسان باید نماز را با موالات بخواند , یعنی كارهای نماز مانند ركوع و سجود و تشهد را پی در پی و پشت سر هم بجا آورد و چیزهایی را كه در نماز می خواند به طوری كه معمول است پشت سر هم بخواند و اگر به قدری بین آنها فاصله بیندازد كه نگویند نماز می خواند , نمازش باطل است.

1124 - اگر در نماز سهوا بین حرفها یا كلمات فاصله بیندازد و فاصله به قدری نباشد كه صورت نماز از بین برود , چنانچه مشغول ركن بعد نشده باشد باید آن حرفها یا كلمات را به طور معمول بخواند و در صورتی كه چیزی بعد از آن خوانده شده لازم است تكرار نماید و اگر مشغول ركن بعد شده باشد , نمازش صحیح است.

1125 - طول دادن ركوع و سجود و خواندن سوره های بزرگ موالات را به هم نمی زند.

قنوت

1126 - در تمام نمازهای واجب و مستحب , پیش از ركوع ركعت دوم مستحب است قنوت بخواند , ولی در نماز شفع باید آن را رجاء آورد , و در نماز وتر با آنكه یك ركعت می باشد , خواندن قنوت پیش از ركوع مستحب است , و نماز جمعه در هر ركعت یك قنوت دارد , و نماز آیات پنج قنوت , و نماز عید فطر و قربان در ركعت اول پنج قنوت و در ركعت دوم چهار قنوت دارد.

1127 - مستحب است در قنوت دستها را مقابل صورت و كف آنها را رو به آسمان و پهلوی هم نگهدارد و غیر شست , انگشتهای دیگر را به هم

بچسباند و به كف دستها نگاه كند.

1128 - در قنوت هر ذكری بگوید , اگر چه یك سبحان اللّه باشد , كافی است.

و بهتر است بگوید: لا اله الا اللّه الحلیم الكریم , لا اله الا اللّه العلی العظیم سبحان اللّه رب السموات السبع , و رب الارضین السبع , و ما فیهن و ما بینهن و رب العرش العظیم , والحمد للّه رب العالمین.

1129 - مستحب است انسان قنوت را بلند بخواند , ولی برای كسی كه نماز را به جماعت می خواند , اگر امام جماعت صدای او را بشنود بلند خواندن قنوت مستحب نیست.

1130 - اگر عمدا قنوت نخواند قضا ندارد و اگر فراموش كند و پیش از آنكه به اندازه ركوع خم شود یادش بیاید , مستحب است بایستد و بخواند و اگر در ركوع یادش بیاید , مستحب است بعد از ركوع قضا كند , و اگر در سجده یادش بیاید , مستحب است بعد از ركوع قضا كند و اگر در سجده یادش بیاید , مستحب است بعد از سلام آن را قضا نماید.

ترجمه نماز

(ترجمه سوره حمد

1/1130 - بسم اللّه الرحمن الرحیم: (بسم اللّه) یعنی ابتدا می كنم بنام خدا , ذاتی كه جامع جمیع كمالات و از هر گونه نقص منزه است.

(الرحمن) رحمتش واسع و بی نهایت است.

(الرحیم) رحمتش ذاتی و ازلی و ابدی است.

(الحمد للّه رب العالمین) یعنی ثنا مخصوص خداوندی است كه پرورش دهنده همه موجودات است.

(الرحمن الرحیم) معنای آن گذشت.

(مالك یوم الدین) یعنی ذات توانایی كه حكمرانی روز جزا با او است.

(ایاك نعبد وایاك نستعین) یعنی فقط ترا عبادت می كنیم و فقط از تو

كمك می خواهیم.

(اهدنا الصراط المستقیم) یعنی هدایت كن ما را به راه راست كه آن دین اسلام است.

(صراط الذین انعمت علیهم) یعنی به راه كسانی كه به آنان نعمت داده ای كه آنان پیغمبران و جانشینان پیغمبران هستند.

(غیر المغضوب علیهم ولا الضالین) یعنی نه به راه كسانی كه غضب كرده ای بر ایشان و نه آن كسانی كه گمراهند.

(ترجمه سوره قل هو اللّه احد

2/1130 - (بسم اللّه الرحمن الرحیم) معنای آن گذشت.

(قل هو اللّه احد) یعنی بگو ای محمد صلی اللّه علیه وآله كه خداوند , خدایی است یگانه.

(اللّه الصمد) یعنی خدایی كه از تمام موجودات بی نیاز است.

(لم یلد ولم یولد) یعنی فرزند ندارد و فرزند كسی نیست.

(ولم یكن له كفوا احد) یعنی هیچ كس از مخلوقات مثل او نیست.

(ترجمه ذكر ركوع و سجود و ذكرهایی كه بعد از آنها مستحب است -3/1130-3/1130

3/1130 - سبحان ربی العظیم و بحمده یعنی پروردگار بزرگ من از هر عیب و نقصی پاك و منزه است , و من مشغول ستایش او هستم.

سبحان ربی الاعلی و بحمده یعنی پروردگار من كه از همه كس بالاتر می باشد و از هر عیب و نقصی پاك و منزه است و من مشغول ستایش او هستم.

سمع اللّه لمن حمده یعنی خدا بشنود و بپذیرد ثنای كسی كه او را ستایش می كند.

استغفر اللّه ربی و اتوب الیه یعنی طلب آمرزش می كنم از خداوندی كه پرورش دهنده من است و من به طرف او بازگشت می نمایم.

بحول اللّه وقوته اقوم واقعد یعنی به یاری خدای متعال و قوه او برمی خیزیم و می نشینم.

(ترجمه قنوت

4/1130 - لا اله الا اللّه الحلیم

الكریم یعنی نیست خدایی سزاوار پرستش مگر خدای یكتای بی همتایی كه صاحب حلم و كرم است.

لا اله الا اللّه العلی العظیم یعنی نیست خدایی سزاوار پرستش , مگر خدای یكتای بی همتایی كه بلند مرتبه و بزرگ است.

سبحان اللّه رب السموات السبع ورب الارضین السبع یعنی پاك و منزه است خداوندی كه پروردگار هفت آسمان و پروردگار هفت زمین است.

وما فیهن وما بینهن ورب العرش العظیم یعنی پروردگار هر چیزی است كه در آسمانها و در زمین و ما بین آنها است , و پروردگار عرش بزرگ است.

والحمد للّه رب العالمین یعنی حمد و ثنا مخصوص خداوندی است كه پرورش دهنده تمام موجودات است.

5/1130 - سبحان اللّه و الحمد للّه ولا اله الا اللّه واللّه اكبر یعنی خداوند متعال پاك و منزه است , و ثنا مخصوص او است , نیست خدایی سزاوار پرستش مگر خدای بی همتا , و بزرگتر است از اینكه وصف شود.

(ترجمه تشهد و سلام كامل

6/1130 - الحمد للّه , اشهد ان لا اله الا اللّه وحده لا شریك له یعنی ستایش مخصوص پروردگار است , و شهادت می دهم كه خدایی سزاوار پرستش نیست مگر خدایی كه یگانه است و شریك ندارد.

واشهد ان محمدا عبده ورسوله یعنی شهادت می دهم كه محمد صلی اللّه علیه وآله بنده خدا و فرستاده او است.

اللهم صل علی محمد وآل محمد یعنی خدایا رحمت بفرست بر محمد و آل محمد.

وتقبل شفاعته وارفع درجته یعنی قبول كن شفاعت پیغمبر را , و درجه آن حضرت را نزد خود بلند كن.

السلام علیك ایها النبی ورحمة اللّه وبركاته یعنی درود و سلام بر تو ای پیغمبر

و رحمت و بركات خدا بر تو باد.

السلام علینا وعلی عباد اللّه الصالحین یعنی درود و سلام از خداوند عالم بر ما نمازگزاران و تمام بندگان خوب او.

السلام علیكم ورحمة اللّه وبركاته یعنی درود و سلام و رحمت و بركات خداوند بر شما مؤمنین باد.

تعقیب نماز

1131 - مستحب است انسان بعد از نماز مقداری مشغول تعقیب , یعنی خواندن ذكر و دعا و قرآن شود و بهتر است پیش از آنكه از جای خود حركت كند و وضو و غسل و تیمم او باطل شود , رو به قبله تعقیب را بخواند.

و لازم نیست تعقیب به عربی باشد , ولی بهتر است چیزهایی را كه در كتابهای دعا دستور داده اند بخواند و از تعقیبهایی كه خیلی به آن سفارش شده است , تسبیح حضرت زهرا سلام اللّه علیها است كه باید به این ترتیب گفته شود: 34 مرتبه اللّه اكبر , بعد از آن 33 مرتبه الحمد للّه , بعد از آن 33 مرتبه سبحان اللّه و می شود سبحان اللّه را پیش از الحمد للّه گفت ولی بهتر است بعد از الحمد للّه گفته شود.

1132 - مستحب است بعد از نماز , سجده شكر نماید و همین قدر كه پیشانی را به قصد شكر بر زمین بگذارد كافی است.

ولی بهتر است صد مرتبه یا سه مرتبه یا یك مرتبه , شكرا للّه یا عفوا بگوید , و نیز مستحب است هر وقت نعمتی به انسان می رسد یا بلایی از او دور می شود سجده شكر بجا آورد.

صلوات بر پیغمبر

1133 - هر وقت انسان اسم مبارك حضرت رسول صلی اللّه علیه وآله وسلم را مانند محمد و احمد یا لقب و كنیه آن جناب را مثل مصطفی و ابو القاسم بگوید یا بشنود , اگر چه در نماز باشد مستحب است صلوات بفرستد.

1134 - موقع نوشتن اسم مبارك حضرت رسول صلی اللّه علیه وآله مستحب است صلوات را هم

بنویسند.

و نیز بهتر است هر وقت آن حضرت را یاد می كنند صلوات بفرستند.

مبطلات نماز

1135 - دوازده چیز نماز را باطل می كند و آنها را مبطلات می گویند.

اول: آنكه در بین نماز یكی از شرطهای آن از برود , مثلا در بین نماز بفهمد لباسش كه ساتر است غصبی است.

دوم: آنكه در بین نماز عمدا یا سهوا یا از روی ناچاری , چیزی كه وضو یا غسل را باطل می كند پیش آید , مثلا بول از او بیرون آید , هر چند - بنابر احتیاط - پیش آمدن آن پس از تمام شدن سجده آخر نماز از روی سهو یا ناچاری باشد , ولی كسی كه نمی تواند از بیرون آمدن بول و غایط خودداری كند , اگر در بین نماز بول یا غایط از او خارج شود , چنانچه به دستوری كه در احكام وضو صفحه 51 گفته شد , رفتار نماید نمازش باطل نمی شود , و نیز اگر در بین نماز از زن مستحاضه خون خارج شود , در صورتی كه به دستور استحاضه رفتار كرده نمازش صحیح است.

1136 - كسی كه بی اختیار خوابش برده , اگر نداند كه در بین نماز خوابش برده یا بعد از آن لازم نیست نمازش را دوباره بخواند , به شرط آنكه بداند آنچه از نماز بجا آورده به اندازه ای كه عرفا آن را نماز بگویند بوده است.

1137 - اگر بداند به اختیار خودش خوابیده و شك كند كه بعد از نماز بوده یا در بین نماز یادش رفته كه مشغول نماز است و خوابیده نمازش با شرطی كه در مساله پیش

گفته شد صحیح است.

1138 - اگر در حال سجده از خواب بیدار شود و شك كند كه در سجده آخر نماز است یا در سجده شكر , چنانچه بداند كه بی اختیار خوابش برده باید آن نماز را دوباره بخواند و اگر بداند به اختیار خودش خوابیده و احتمال دهد كه از روی غفلت در سجده نماز خوابیده نمازش صحیح است.

1/1138 - سوم از مبطلات نماز آن است كه دستها را به قصد خضوع و ادب روی هم بگذارد , ولی باطل شدن نماز به این كار بنابر احتیاط است هر چند در حرام بودنش اگر به قصد مشروعیت آورده شود , اشكالی نیست.

1139 - هرگاه از روی فراموشی یا ناچاری یا تقیه یا برای كار دیگر مثل خاراندن دست و مانند آن دستها را روی هم بگذارد اشكال ندارد.

1/1139 - چهارم از مبطلات نماز آن است كه بعد از خواندن حمد آمین بگوید و این باطل شدن نماز به گفتن آمین در غیر ماموم بنابر احتیاط است هر چند در حرام بودنش چنانچه به قصد مشروعیت آورده شود اشكالی نیست و در هر حال اگر آمین را اشتباها یا از روی تقیه بگوید نمازش اشكال ندارد.

پنجم از مبطلات نماز برگشتن از قبله بدون عذر است و اما اگر با عذر باشد مثل فراموشی یا به سبب امر قهری (مانند باد شدیدی كه او را از قبله برگرداند) چنانچه به طرف راست و یا چپ نرسد نماز او صحیح است , ولی لازم است كه بعد از برطرف شدن عذر فورا به طرف قبله برگردد , و اما اگر به طرف راست و یا چپ

برسد - چه پشت به قبله باشد یا نه - اگر عذر او فراموشی باشد و وقتی متذكر شود , كه اگر نماز را قطع كند می تواند دوباره آن را رو به قبله بخواند (هر چند یك ركعت از آن در وقت واقع شود) باید نماز را از سر بگیرد و گرنه به همان نماز اكتفا می كند و قضا بر او لازم نیست و همچنین است اگر برگشت او از قبله به واسطه امر قهری باشد پس چنانچه بتواند بدون برگشتن از قبله نماز را دوباره در وقت بخواند (هر چند یك ركعت از آن در وقت واقع شود) باید نماز را از سر بگیرد و گرنه باید همان نماز را تمام كند و اعاده و قضا بر او لازم نیست.

1140 - اگر صورت خود را فقط برگرداند ولی بدنش به طرف قبله باشد چنانچه به حدی گردن را كج كند كه بتواند مقداری از پشت سرش را ببیند حكم او همان حكم برگشتن از قبله است كه قبلا ذكر شده , و اما اگر مقدار كمی گردنش را كج كند كه عرفا بگویند طرف جلو بدنش مقابل قبله است نمازش باطل نمی شود هر چند این كار مكروه است.

1/1140 - ششم از مبطلات نماز آن است كه عمدا تكلم كند هر چند به كلمه ای كه بیش از یك حرف نداشته باشد , اگر آن حرف مفهم معنای خودش باشد , مثل (ق) كه در زبان عربی به معنای این است كه نگهداری كن یا مفهم معنای دیگری مثل (ب) در جواب كسی كه از حرف دوم از هجا سؤال كند.

و چنانچه

مفهم هیچ معنایی نباشد اگر مركب از دو حرف یا بیشتر باشد باز هم بنابر احتیاط مبطل نماز است

1141 - اگر سهوا كلمه ای بگوید كه یك حرف یا بیشتر دارد اگر چه آن كلمه معنی داشته باشد نمازش باطل نمی شود , ولی بنابر احتیاط لازم است بعد از نماز سجده سهو بجا آورد چنانچه خواهد آمد.

1142 - سرفه كردن و آروغ زدن در نماز اشكال ندارد و احتیاط لازم آن است كه در نماز اختیارا آه نكشد و ناله نكند و اما گفتن آخ و آه و مانند اینها اگر عمدی باشد , نماز را باطل می كند.

1143 - اگر كلمه ای را به قصد ذكر بگوید , مثلا به قصد ذكر بگوید اللّه اكبر و در موقع گفتن آن , صدا را بلند كند كه چیزی را به دیگری بفهماند اشكال ندارد , و همچنین اگر كلمه ای را به قصد ذكر بگوید هر چند بداند كه این كار سبب می شود كه كسی متوجه مطلبی شود اشكال ندارد , ولی اگر اصلا قصد ذكر نكند یا قصد هر دو امر را بكند اشكال دارد.

1144 - خواندن قرآن در نماز (حكم چهار آیه ای كه سجده واجب دارد و احكام قرائت مساله 992 گفته شد) و نیز دعا كردن در نماز اشكال ندارد ولی احتیاط مستحب آن است كه به غیر عربی دعا نكند.

1145 - اگر چیزی از حمد و سوره و ذكرهای نماز را عمدا بدون قصد جزئیت یا احتیاطا چند مرتبه بگوید اشكال ندارد.

1146 - در حال نماز , انسان نباید به دیگری سلام كند , و اگر دیگری

به او سلام كند باید جواب دهد ولی جواب باید مثل سلام باشد یعنی نباید بر اصل سلام اضافه داشته باشد , مثلا نباید در جواب بگوید (سلام علیكم و رحمة اللّه و بركاته) بلكه بنابر احتیاط لازم نباید لفظ (علیكم یا علیك) را بر لفظ سلام در جواب مقدم بدارد , اگر آن كسی كه سلام كرده این چنین نكرده باشد , مثلا اگر گفته سلام علیكم در جواب بگوید سلام علیكم و اگر گفته السلام علیكم بگوید السلام علیكم و اگر گفته سلام علیك بگوید سلام علیك ولی در جواب علیكم السلام هر صیغه ای كه می خواهد می تواند بگوید.

1147 - انسان باید جواب سلام را چه در نماز یا در غیر نماز فورا بگوید و اگر عمدا یا از روی فراموشی جواب سلام را به قدری طول دهد كه اگر جواب بگوید , جواب آن سلام حساب نشود , چنانچه در نماز باشد , نباید جواب بدهد و اگر در نماز نباشد , جواب دادن واجب نیست.

1148 - باید جواب سلام را طوری بگوید كه سلام كننده بشنود ولی اگر سلام كننده كر باشد یا سلام داده و تند رد شود , چنانچه ممكن باشد كه جواب سلام را به اشاره یا مانند آن به او بفهماند جواب دادن لازم است و در غیر این صورت جواب دادن در غیر نماز لازم نیست و در نماز جایز نیست.

1149 - واجب است نمازگزار جواب سلام را به قصد تحیت بگوید و مانعی ندارد كه قصد دعا هم بكند یعنی از خداوند عالم برای كسی كه سلام كرده سلامتی بخواهد.

1150 - اگر زن

یا مرد نامحرم یا بچه ممیز یعنی بچه ای كه خوب و بد را بفهمد نمازگزار سلام كند , نمازگزار باید جواب او را بدهد , و اگر زن به لفظ (سلام علیك) سلام كند , می تواند در جواب بگوید (سلام علیك) یعنی كاف را زیر بدهد.

1151 - اگر نمازگزار جواب سلام را ندهد اگر چه معصیت كرده ولی نمازش صحیح است.

1152 - اگر كسی به نمازگزار غلط سلام كند , به طوری كه سلام حساب نشود , جواب دادن او جایز نیست.

1153 - جواب سلام كسی كه از روی مسخره یا شوخی سلام می كند و جواب سلام مرد و زن غیر مسلمان در صورتی كه ذمی نباشند واجب نیست , و اگر ذمی باشند بنابر احتیاط واجب به كلمه (علیك) اكتفا شود.

1154 - اگر كسی به عده ای سلام كند , جواب سلام او بر همه آنان واجب است , ولی اگر یكی از آنان جواب دهد كافی است.

1155 - اگر كسی به عده ای سلام كند و كسی كه سلام كننده قصد سلام دادن به او را نداشته جواب دهد , باز هم جواب سلام او بر آن عده واجب است.

1156 - اگر به عده ای سلام كند و كسی كه بین آنها مشغول نماز است شك كند كه سلام كننده قصد سلام كردن به او را هم داشته یا نه , نباید جواب بدهد.

و همچنین است اگر بداند قصد او را هم داشته ولی دیگری جواب سلام را بدهد , اما اگر بداند قصد او را هم داشته و دیگری جواب ندهد , باید جواب او را بگوید.

1157 - سلام

كردن مستحب است و خیلی سفارش شده است كه سوار به پیاده و ایستاده به نشسته و كوچØʘѠبه بزرگتر سلام كند.

1158 - اگر دو نفر با هم به یكدیگر سلام كنند , بنابر احتیاط واجب باید هر یك جواب سلام دیگری را بدهد

1159 - در غیر نماز , مستحب است جواب سلام را بهتر از سلام بگوید , مثلا اگر كسی گفت سلام علیكم در جواب بگوید سلام علیكم ورحمة اللّه.

هفتم از مبطلات نماز خنده با صدا و عمدی است هر چند بدون اختیار باشد اگر مقدماتش اختیار باشد , بلكه بنابر احتیاط هر چند هم مقدماتش اختیار نباشد باز هم موجب باطل شدن نماز می شود ولی اگر عمدا بی صدا یا سهوا با صدا بخندد ظاهر این است كه نمازش اشكال ندارد. 1160 - اگر برای جلوگیری از صدای خنده حالش تغییر كند , مثلا رنگش سرخ شود , احتیاط واجب آن است كه نمازش را دوباره بخواند.

1/1160 - هشتم از مبطلات نماز بنابر احتیاط واجب آن است كه برای كار دنیا عمدا با صدا یا بی صدا گریه كند , ولی اگر از ترس خدا یا برای آخرت گریه كند , آهسته باشد یا بلند اشكال ندارد بلكه از بهترین اعمال است.

نهم از مبطلات نماز كاری است كه صورت نماز را به هم بزند , مثل به هوا پریدن و مانند آن عمدا باشد یا از روی فراموشی , ولی كاری كه صورت نماز را به هم نزند , مثل اشاره كردن با دست اشكال ندارد.

1161 - اگر در بین نماز به قدری ساكت بماند كه نگویند نماز می خواند ,

نمازش باطل می شود.

1162 - اگر در بین نماز كاری انجام دهد یا مدتی ساكت شود و شك كند كه نماز به هم خورده یا نه , باید نماز را اعاده نماید , ولی بهتر این است كه آن را تمام كرده و سپس اعاده نماید.

1/1162 - دهم از مبطلات نماز خوردن و آشامیدن است , كه اگر در نماز طوری بخورد یا بیاشامد كه نگویند نماز می خواند , عمدا باشد یا از روی فراموشی نمازش باطل می شود.

ولی كسی كه می خواهد روزه بگیرد , اگر پیش از اذان صبح نماز مستحبی بخواند و تشنه باشد , چنانچه بترسد كه اگر نماز را تمام كند صبح شود , در صورتی كه آب روبروی او در دو سه قدمی باشد می تواند در بین نماز آب بیاشامد , اما باید كاری كه نماز را باطل می كند , مثل رو گرداندن از قبله انجام ندهد.

1163 - اگر خوردن یا آشامیدن عمدی , صورت نماز را هم به هم نزند , بنابر احتیاط واجب باید نماز را دوباره بخواند خواه موالات نماز به هم بخورد یعنی طوری شود كه نگویند نماز را پشت سر هم می خواند یا نه

1164 - اگر در بین نماز , غذایی را كه در دهان یا لای دندانها مانده فرو ببرد , نمازش باطل نمی شود , و نیز اگر كمی قند یا شكر و مانند اینها در دهان مانده باشد و در حال نماز كم كم آب شود و فرو رود اشكال ندارد.

1/1164 - یازدهم از مبطلات نماز , شك در ركعتهای نماز دو ركعتی یا سه ركعتی

یا در دو ركعت اول نمازهای چهار ركعتی است , در صورتی كه نمازگزار در حال شك باقی باشد.

دوازدهم از مبطلات نماز آن است كه ركن نماز را عمدا یا سهوا كم كند یا چیزی را كه ركن نیست عمدا كم نماید یا چیزی را عمدا در نماز زیاد كند و همچنین اگر ركنی را مثل ركوع یا دو سجده از یك ركعت سهوا زیاد كند نمازش بنابر احتیاط واجب باطل می شود , و اما زیاد كردن تكبیرة الاحرام سهوا مبطل نماز نیست.

1165 - اگر بعد از نماز شك كند كه در بین نماز كاری كه نماز را باطل می كند انجام داده یا نه , نمازش صحیح است.

چیزهایی كه در نماز مكروه است

1166 - مكروه است در نماز صورت را كمی به طرف راست یا چپ بگرداند , به طوری كه نگویند روی خود را از قبله گردانده , و الا نماز باطل است چنانكه گذشت.

و نیز مكروه است در نماز چشمها را هم بگذارد یا به طرف راست و چپ بگرداند و با ریش و دست خود بازی كند و انگشتها را داخل هم نماید و آب دهان بیندازد و به خط قرآن یا كتاب یا خط انگشتری نگاه كند.

و نیز مكروه است , موقع خواندن حمد و سوره و گفتن ذكر برای شنیدن حرف كسی ساكت شود , بلكه هر كاری كه خضوع و خشوع را از بین ببرد مكروه می باشد.

1167 - موقعی كه انسان خوابش می آید و نیز موقع خودداری كردن از بول و غایط مكروه است نماز بخواند , و همچنین پوشیدن جوراب تنگ كه پا را فشار دهد در نماز

مكروه می باشد.

و غیر از اینها مكروهات دیگری هم در كتابهای مفصل گفته شده است.

مواردی كه می شود نماز واجب را شكست

1168 - شكستن نماز واجب از روی اختیار بنابر احتیاط واجب حرام است , ولی برای حفظ مال و جلوگیری از ضرر مالی یا بدنی مانعی ندارد بلكه ظاهرا برای هر غرضی دینی یا دنیوی كه مورد اهتمام نمازگزار است مانعی ندارد.

1169 - اگر حفظ جان خود انسان یا كسی كه حفظ جان او واجب است , یا حفظ مالی كه نگهداری آن واجب می باشد , بدون شكستن نماز ممكن نباشد, باید نماز را بشكند.

1170 - اگر در وسعت وقت مشغول نماز باشد و طلبكار طلب خود را از او مطالبه كند , چنانچه بتواند در بین نماز طلب او را بدهد , باید در همان حال بپردازد و اگر بدون شكستن نماز , دادن طلب او ممكن نیست باید نماز را بشكند و طلب او را بدهد و بعد نماز را بخواند.

1171 - اگر در بین نماز بفهمد كه مسجد نجس است , چنانچه وقت تنگ باشد , باید نماز را تمام كند و اگر وقت وسعت دارد و تطهیر مسجد نماز را به هم نمی زند , باید در بین نماز تطهیر كند , بعد بقیه نماز را بخواند و اگر نماز را بهم می زند , در صورتی كه بعد از نماز تطهیر مسجد ممكن باشد , شكستن نماز برای تطهیر جایز است و اگر بعد از نماز تطهیر مسجد ممكن نباشد , باید نماز را بشكند و مسجد را تطهیر نماید و بعد نماز را بخواند.

1172 - كسی كه باید نماز را بشكند , اگر

نماز را تمام كند اگر چه معصیت كرده , ولی نمازش صحیح است اگر چه احتیاط مستحب آن است كه دوباره بخواند.

1173 - اگر پیش از قرائت یا پیش از آنكه به اندازه ركوع خم شود , یادش بیاید كه اذان و اقامه یا تنها اقامه را فراموش كرده , چنانچه وقت نماز وسعت دارد , مستحب است برای گفتن آنها نماز را بشكند.

بلكه اگر پیش از تمام شدن نماز یادش بیاید كه آنها را فراموش كرده مستحب است برای گفتن آنها نماز را بشكند.

شكیات

1/1173 - شكیات نماز 22 قسم است: هفت قسم آن شكهایی است كه نماز را باطل می كند و به شش قسم آن نباید اعتنا كرد و نه قسم دیگر آن صحیح است.

شكهای باطل كننده

1174 - شكهایی كه نماز را باطل می كند از این قرار است: اول شك در شماره ركعتهای نماز دو ركعتی واجب , مثل نماز صبح و نماز مسافر.

ولی شك در شماره ركعتهای نماز مستحب و نماز احتیاط نماز را باطل نمی كند.

دوم شك در شماره ركعتهای نماز سه ركعتی.

سوم آنكه در نماز چهار ركعتی شك كند كه یك ركعت خوانده یا بیشتر.

چهارم آنكه در نماز چهار ركعتی پیش از داخل شدن در سجده دوم شك كند كه دو ركعت خوانده یا بیشتر.

پنجم شك بین دو و پنج یا دو و بیشتر از پنج.

ششم شك بین سه و شش یا سه و بیشتر از شش.

هفتم شك بین چهار و شش یا چهار و بیشتر از شش , به تفصیلی كه خواهد آمد.

1175 - اگر یكی از شكهای باطل كننده برای انسان پیش آید بهتر آن است به همین اندازه كه شك او پا بر جا شد , نماز را به هم نزند , بلكه به قدری فكر كند كه صورت نماز به هم بخورد یا از پیدا شدن یقین یا گمان ناامید شود.

شكهایی كه نباید به آنها اعتنا كرد

1176 - شكهایی كه نباید به آنها اعتنا كرد از این قرار است: اول شك در چیزی كه محل بجا آوردن آن گذشته است , مثل آنكه در ركوع شك كند حمد را خوانده یا نه.

دوم شك بعد از سلام نماز.

سوم شك بعد از گذشتن وقت نماز.

چهارم شك كثیر الشك یعنی كسی كه زیاد شك می كند.

پنجم شك امام در شماره ركعتهای نماز , در صورتی كه ماموم شماره آنها را بداند و همچنین شك ماموم در صورتی كه امام شماره ركعتهای

نماز را بداند.

ششم شك در نمازهای مستحبی و نماز احتیاط.

شك در چیزی كه محل آن گذشته است

1177 - اگر در بین نماز شك كند كه یكی از كارهای واجب آن را انجام داده یا نه , مثلا شك كند كه حمد خوانده یا نه , چنانچه مشغول كاری باشد كه شرعا نباید در صورتی كه آن كار قبلی را عمدا ترك كرده است مشغول این كار شود مثلا در حال خواندن سوره شك كند حمد خوانده یا نه , نباید به شك خود اعتنا كند , و در غیر این صورت باید آنچه را كه در انجام آن شك كرده بجا آورد.

1178 - اگر در بین خواندن آیه شك كند كه آیه پیش را خوانده یا نه یا وقتی كه آخر آیه را می خواند شك كند كه اول آن را خوانده یا نه , باید به شك خود اعتنا نكند.

1179 - اگر بعد از ركوع یا سجود شك كند كه كارهای واجب آن مانند ذكر و آرام بودن بدن را انجام داده یا نه , باید به شك خود اعتنا نكند.

1180 - اگر در حالی كه به سجده می رود شك كند كه ركوع كرده یا نه , یا شك كند كه بعد از ركوع ایستاده یا نه , باید به شك خود اعتنا نكند.

1181 - اگر در حال برخواستن شك كند كه سجده یا تشهد را بجا آورده یا نه , باید به شك خود اعتنا نكند.

1182 - كسی كه نشسته یا خوابیده نماز می خواند , اگر موقعی كه حمد یا تسبیحات می خواند , شك كند كه سجده یا تشهد را بجا آورد یا نه باید به

شك خود اعتنا نكند , و اگر پیش از آنكه مشغول حمد یا تسبیحات شود , شك كند كه سجده یا تشهد را بجا آورده یا نه , باید بجا آورد.

1183 - اگر شك كند كه یكی از ركنهای نماز را بجا آورده یا نه , چنانچه مشغول كاری كه بعد از آن است نشده , باید بجا آورد , مثلا اگر پیش از خواندن تشهد شك كند كه دو سجده را بجا آورده یا نه , باید بجا آورد و چنانچه بعد یادش بیاید كه آن ركن را بجا آورده , چون ركن زیاد شده نمازش بنابر احتیاط لازم باطل است.

1184 - اگر شك كند عملی را كه ركن نیست بجا آورده یا نه , چنانچه مشغول كاری كه بعد از آن است نشده , باید آن را بجا آورد , مثلا اگر پیش از خواندن سوره شك كند كه حمد را خوانده یا نه , باید حمد را بخواند و اگر بعد از انجام آن یادش بیاید كه آن را بجا آورده , چون ركن زیاد نشده نمازش صحیح است.

1185 - اگر شك كند كه ركنی را بجا آورده یا نه مثلا مشغول تشهد است , اگر شك كند كه دو سجده را بجا آورده یا نه و به شك خود اعتنا نكند و بعدا یادش بیاید كه آن ركن را بجا نیاورده , در صورتی كه مشغول ركن بعد نشده باید آن را بجا آورد , و اگر مشغول ركن بعد شده نمازش بنابر احتیاط لازم باطل است , مثلا اگر پیش از ركوع ركعت بعد یادش بیاید كه دو سجده را

بجا نیاورده , باید بجا آورد و اگر در ركوع یا بعد از آن یادش بیاید نمازش چنانكه گفته شد باطل است.

1186 - اگر شك كند عملی را كه ركن نیست بجا آورده یا نه , چنانچه مشغول كاری كه بعد از آن است شده , باید به شك خود اعتنا نكند , مثلا موقعی كه مشغول خواندن سوره است , اگر شك كند كه حمد را خوانده یا نه , باید به شك خود اعتنا نكند و اگر بعد یادش بیاید كه آن را بجا نیاورده , در صورتی كه مشغول ركن بعد نشده , باید بجا آورد و اگر مشغول ركن بعد شده نمازش صحیح است , بنابر این اگر مثلا در قنوت یادش بیاید كه حمد را نخوانده باید بخواند , و اگر در ركوع یادش بیاید نمازش صحیح است.

1187 - اگر شك كند كه سلام نماز را گفته یا نه , چنانچه مشغول به تعقیب نماز یا مشغول نماز دیگر شده یا به واسطه انجام كاری كه نماز را به هم می زند , از حال نمازگزار بیرون رفته , باید به شك خود اعتنا نكند و اگر پیش از اینها شك كند , باید سلام را بگوید.

و اگر شك كند كه سلام را درست گفته یا نه به شك خود اعتنا نكند , در هر جایی كه باشد.

شك بعد از سلام

1188 - اگر بعد از سلام نماز شك كند كه نمازش صحیح بوده یا نه , مثلا شك كند ركوع كرده یا نه , یا بعد از سلام نماز چهار ركعتی شك كند كه چهار ركعت خوانده یا پنج ركعت , به

شك خود اعتنا نكند , ولی اگر هر دو طرف شك او باطل باشد , مثلا بعد از سلام نماز چهار ركعتی شك كند كه سه ركعت خوانده یا پنج ركعت , نمازش باطل است.

شك بعد از وقت

1189 - اگر بعد از گذشتن وقت نماز , شك كند كه نماز خوانده یا نه , یا گمان كند كه نخوانده , خواندن آن لازم نیست , ولی اگر پیش از گذشتن وقت شك كند كه نماز خوانده یا نه , اگر چه گمان كند كه خوانده است , باید آن نماز را بخواند.

1190 - اگر بعد از گذشتن وقت شك كند كه نماز را درست خوانده یا نه , به شك خود اعتنا نكند.

1191 - اگر بعد از گذشتن وقت نماز ظهر و عصر بداند چهار ركعت نماز خوانده , ولی نداند به نیت ظهر خوانده یا به نیت عصر , باید چهار ركعت نماز قضاء به نیت نمازی كه بر او واجب است بخواند.

1192 - اگر بعد از گذشتن وقت نماز مغرب و عشا , بداند یك نماز خوانده , ولی نداند سه ركعتی خوانده یا چهار ركعتی , باید قضای نماز مغرب و عشا را بخواند.

كثیر الشك (كسی كه زیاد شك می كند)

1193 - كثیر الشك كسی است كه زیاد شك می كند به این معنی كه بیش از كسانی كه مانند او هستند از جهت بودن یا نبودن اسباب اغتشاش حواس شك كند پس كسی كه موجب اغتشاش حواس ندارد و در هر سه نماز لا اقل یك مرتبه شك كند , چنین شخصی به شك خود اعتنا نكند.

1194 - كثیر الشك اگر در بجا آوردن چیزی از اجزاء نماز شك كند باید بنا بگذارد كه آن را بجا آورده , مثلا اگر شك كند كه ركوع كرده یا نه , باید بنا بگذارد كه ركوع كرده است و اگر در بجا آوردن چیزی شك كند

كه نماز را باطل می كند , مثل اینكه شك كند كه نماز صبح را دو ركعت خوانده یا سه ركعت بنا را بر صحت می گذارد.

1195 - كسی كه در یك چیز نماز زیاد شك می كند به طوری كه زیادی شك از مختصات آن چیز حساب شود , چنانچه در چیزهای دیگر نماز شك كند , باید به دستور آن عمل نماید , مثلا كسی كه زیادی شك او در این است كه سجده كرده یا نه , اگر در بجا آوردن ركوع شك كند باید به دستور آن رفتار نماید , یعنی اگر به سجده نرفته ركوع را بجا آورد و اگر به سجده رفته اعتنا نكند.

1196 - كسی كه در نماز مخصوصی مثلا در نماز ظهر زیاد شك می كند , اگر در نماز دیگر مثلا در نماز عصر شك كند , باید به دستور شك رفتار نماید.

1197 - كسی كه فقط وقتی كه در جای مخصوصی نماز می خواند , زیاد شك می كند , اگر در غیر آنجا نماز بخواند و شكی برای او پیش آید , باید به دستور شك عمل نماید.

1198 - اگر انسان شك كند كه كثیر الشك شده یا نه , باید به دستور شك عمل نماید , و كثیر الشك تا وقتی یقین نكند كه به حال معمولی مردم برگشته باید به شك خود اعتنا نكند.

1199 - كسی كه زیاد شك می كند , اگر شك كند ركنی را جا آورده یا نه , و اعتنا نكند بعد یادش بیاید كه آن را بجا نیاورده , چنانچه مشغول ركن بعد نشده , باید آن

را بجا آورد , و اگر مشغول ركن بعد شده نمازش بنابر احتیاط باطل است , مثلا اگر شك كند ركوع كرده یا نه , و اعتنا نكند , چنانچه پیش از سجده دوم یادش بیاید كه ركوع نكرده است , باید برگردد و ركوع كند و اگر در سجده دوم یادش بیاید , نمازش بنابر احتیاط باطل است.

1200 - كسی كه زیاد شك می كند اگر شك كند چیزی را كه ركن نیست بجا آورده یا نه و اعتنا نكند و بعد یادش بیاید كه آن را بجا نیاورده چنانچه از محل بجا آوردن آن نگذشته , باید آن را بجا آورد و اگر از محل آن گذشته نمازش صحیح است , مثلا اگر شك كند كه حمد خوانده یا نه و اعتنا نكند چنانچه در قنوت یادش بیاید كه حمد نخوانده باید بخواند , و اگر در ركوع یادش بیاید , نمازش صحیح است.

شك امام و ماموم

1201 - اگر امام جماعت در شماره ركعتهای نماز شك كند , مثلا شك كند كه سه ركعت خوانده یا چهار ركعت , چنانچه ماموم یقین یا گمان داشته باشد كه چهار ركعت خوانده و به امام بفهماند كه چهار ركعت خوانده است , امام باید نماز را تمام كند و خواندن نماز احتیاط لازم نیست و نیز اگر امام یقین یا گمان داشته باشد كه چند ركعت خوانده است , و ماموم در شماره ركعتهای نماز شك كند , باید به شك خود اعتنا ننماید.

شك در نماز مستحبی

1202 - اگر در شماره ركعتهای نماز مستحبی شك كند , چنانچه طرف بیشتر شك نماز را باطل می كند , باید بنا را بر كمتر بگذارد مثلا اگر در نافله صبح شك كند كه دو ركعت خوانده یا سه ركعت , باید بنا بگذارد كه دو ركعت خوانده است.

و اگر طرف بیشتر شك نماز را باطل نمی كند , مثلا شك كند كه دو ركعت خوانده یا یك ركعت به هر طرف شك عمل كند , نمازش صحیح است.

1203 - كم شدن ركن نافله را باطل می كند , ولی زیاد شدن ركن آن را باطل نمی كند.

پس اگر یكی از كارهای نافله را فراموش كند و موقعی یادش بیاید كه مشغول ركن بعد از آن شده باید آن كار را انجام دهد و دوباره آن ركن را بجا آورد , مثلا اگر در بین ركوع یادش بیاید كه سوره حمد را نخوانده باید برگردد و حمد را بخواند و دوباره به ركوع رود.

1204 - اگر در یكی از كارهای نافله شك كند, خواه ركن باشد یا غیر

ركن , چنانچه محل آن نگذشته , باید بجا آورد , و اگر محل آن گذشته به شك خود اعتنا نكند.

1205 - اگر در نماز مستحبی دو ركعتی گمانش به سه ركعت یا بیشتر برود , باید اعتنا نكند و نمازش صحیح است.

و اگر گمانش به دو ركعت یا كمتر برود , باید بنابر احتیاط واجب به همان گمان عمل كند , مثلا اگر گمانش به یك ركعت می رود , باید احتیاطا یك ركعت دیگر بخواند.

1206 - اگر در نماز نافله كاری كند كه برای آن در نماز واجب سجده سهو واجب می شود , یا یك سجده را فراموش نماید , لازم نیست بعد از نماز , سجده سهو یا قضای سجده را بجا آورد.

1207 - اگر شك كند كه نماز مستحبی را خوانده یا نه , چنانچه آن نماز مثل نماز جعفر طیار وقت معین نداشته باشد بنا بگذارد كه نخوانده است و همچنین است اگر مثل نافله یومیه وقت معین داشته باشد و پیش از گذشتن وقت شك كند كه آن را بجا آورده یا نه.

ولی اگر بعد از گذشتن وقت شك كند كه خوانده است یا نه , به شك خود اعتنا نكند.

شكهای صحیح

1208 - در نه صورت اگر در شماره ركعتهای نماز چهار ركعتی شك كند , باید فكر نماید پس اگر یقین یا گمان به یك طرف پیدا كرد , همان طرف را بگیرد و نماز را تمام كند و گرنه به دستورهایی كه گفته می شود عمل نماید , و آن نه صورت از این قرار است: اول آنكه بعد از داخل شدن در سجده دوم شك

كند كه دو ركعت خوانده است یا سه ركعت , باید بنا بگذارد كه سه ركعت خوانده است و یك ركعت دیگر بخواند و نماز را تمام كند و بعد از نماز بنابر احتیاط واجب یك ركعت نماز احتیاط ایستاده بجا آورد.

دوم شك بین دو و چهار بعد از داخل شدن در سجده دوم كه باید بنا بگذارد چهار ركعت خوانده و نماز را تمام كند و بعد از نماز دو ركعت نماز احتیاط ایستاده بخواند.

سوم شك بین دو و سه و چهار بعد از داخل شدن در سجده دوم كه باید بنا را بر چهار بگذارد و بعد از نماز دو ركعت نماز احتیاط ایستاده و بعد دو ركعت نشسته بجا آورد.

چهارم شك بین چهار و پنج بعد از داخل شدن در سجده دوم كه باید بنا را بر چهار بگذارد و نماز را تمام كند و بعد از نماز دو سجده سهو بجا آورد بعید نیست كه این حكم جاری شود در هر موردی كه طرف كمتر شك چهار ركعت باشد مثل شك بین چهار و شش و همچنین بعید نیست در هر موردی كه شك كند بین چهار ركعت و كمتر از آن و زیادتر از آن پس از داخل شدن در سجده دوم , آنكه بتواند بنا را بر چهار بگذارد و وظیفه هر دو شك را انجام دهد یعنی نماز احتیاط بخواند از جهت احتمال آنكه از چهار ركعت كمتر خوانده باشد و بعد دو سجده سهو بیاورد از جهت احتمال آنكه بیش از چهار ركعت آورده باشد.

و در هر صورت اگر بعد از سجده اول و پیش از داخل

شدن در سجده دوم , یكی از چهار شك گذشته برای او پیش آید , نمازش باطل است.

پنجم شك بین سه و چهار , كه در هر جای نماز باشد , باید بنا را بر چهار بگذارد و نماز را تمام كند و بعد از نماز یك ركعت نماز احتیاط ایستاده یا دو ركعت نشسته بجا آورد.

ششم شك بین چهار و پنج در حال ایستادن , باید بنشیند و تشهد بخواند و سلام نماز را بدهد و یك ركعت نماز احتیاط ایستاده یا دو ركعت نشسته بجا آورد.

هفتم شك بین سه و پنج در حال ایستادن , باید بنشیند و تشهد بخواند و سلام نماز را بدهد و دو ركعت نماز احتیاط ایستاده بجا آورد.

هشتم شك بین سه و چهار و پنج در حال ایستادن , باید بنشیند و تشهد بخواند و بعد از سلام نماز , دو ركعت نماز احتیاط ایستاده و بعد دو ركعت نشسته بجا آورد.

نهم شك بین پنج و شش در حال ایستادن , باید بنشیند و تشهد بخواند و سلام نماز را بدهد و دو سجده سهو بجا آورد.

و نیز بنابر احتیاط مستحب دو سجده سهو برای ایستادن بی جا در این چهار صورت بجا آورد.

1209 - اگر یكی از شكهای صحیح برای انسان پیش آید چنانچه وقت نماز تنگ باشد كه نتواند نماز را از سر گیرد نباید نماز را بشكند و بایستی به دستوری كه گفته شد عمل نماید.

بلكه اگر وقت نماز وسعت هم داشته باشد احتیاط مستحب آن است كه نماز را نشكند و به دستوری كه گفته شد عمل نماید.

1210 - اگر یكی از شكهایی كه

نماز احتیاط برای آنها واجب است در نماز پیش آید , چنانچه انسان نماز را تمام كند , احتیاط مستحب آن است كه نماز احتیاط را بخواند و بدون خواندن نماز احتیاط , نماز را از سر نگیرد , و اگر پیش از انجام كاری كه نماز را باطل می كند نماز را از سر بگیرد , نماز دومش هم بنابر احتیاط باطل است , ولی اگر بعد از انجام كاری كه نماز را باطل می كند , مشغول نماز شود , نماز دومش صحیح است.

1211 - وقتی یكی از شكهای باطل برای انسان پیش آید , و بداند كه اگر به حالت بعدی منتقل شود برای او یقین یا گمان پیدا می شود , در صورتی كه شك باطل او در دو ركعت اول نماز باشد , جایز نیست با حالت شك نماز را ادامه دهد , مثلا اگر در حال ایستادن شك كند كه یك ركعت خوانده یا بیشتر و بداند كه اگر به ركوع رود به یك طرف یقین یا گمان پیدا می كند جایز نیست با این حال ركوع كند , و اما در بقیه شكهای باطل ظاهرا می تواند نماز را ادامه دهد تا یقین یا گمان برای او پیدا شود.

1212 - اگر اول گمانش به یك طرف بیشتر باشد , بعد دو طرف در نظر او مساوی شود , باید به دستور شك عمل نماید.

و اگر اول دو طرف در نظر او مساوی باشد و به طرفی كه وظیفه او است بنا بگذارد , بعد گمانش به طرف دیگر برود , باید همان طرف را بگیرد و نماز را

تمام كند.

1213 - كسی كه نمی داند گمانش به یك طرف بیشتر است یا هر دو طرف در نظر او مساوی است , باید به دستور شك عمل كند.

1214 - اگر بعد از نماز بداند كه در بین نماز حال تردیدی داشته , كه مثلا دو ركعت خوانده یا سه ركعت , و بنا را بر سه گذاشته , ولی نداند كه گمانش بخواندن سه ركعت بوده یا هر دو طرف در نظر او مساوی بوده , لازم نیست نماز احتیاط را بخواند.

1215 - اگر بعد از ایستادن شك كند كه دو سجده را بجا آورده یا نه و در همان موقع یكی از شكهایی كه اگر بعد از تمام شدن دو سجده اتفاق بیفتد صحیح می باشد برای او پیش آید , مثلا شك كند كه دو ركعت خوانده یا سه ركعت , چنانچه به دستور آن شك عمل كند نمازش صحیح است , ولی اگر موقعی كه تشهد می خواند یكی از آن شكها اتفاق بیفتد , چنانچه بر فرض علم به آنكه دو سجده را آورده باید بنا می گذاشت بر اینكه در ركعتی است كه تشهد ندارد , نمازش باطل است , همچون مثالی كه گذشت , و گرنه نمازش صحیح است , مثل اینكه شك كند دو ركعت خوانده یا چهار ركعت.

1216 - اگر پیش از آنكه مشغول تشهد شود یا پیش از ایستادن - در ركعتهایی كه تشهد ندارد - شك كند كه یك یا دو سجده را بجا آورده یا نه , و در همان موقع یكی از شكهایی كه بعد از تمام شدن دو سجده صحیح است

, برایش پیش آید نمازش باطل است.

1217 - اگر موقعی كه ایستاده بین سه و چهار یا بین سه و چهار و پنج شك كند و یادش بیاید كه یك یا دو سجده از ركعت پیش را بجا نیاورده نمازش باطل است.

1218 - اگر شك او از بین برود و شك دیگری برایش پیش آید , مثلا اول شك كند كه دو ركعت خوانده یا سه ركعت , بعد شك كند كه سه ركعت خوانده یا چهار ركعت , باید به دستور شك دوم عمل نماید.

1219 - اگر بعد از نماز شك كند كه در حال نماز مثلا بین دو و چهار شك كرده یا بین سه و چهار , می تواند به دستور هر دو شك عمل كند و نیز می تواند نماز را بشكند و پس از انجام كاری كه نماز را باطل می كند آن را دوباره بخواند.

1220 - اگر بعد از نماز بفهمد كه در حال نماز شكی برای او پیش آمده , ولی نداند از شكهای باطل یا صحیح بوده , و اگر از شكهای صحیح بوده نداند كدام قسم آن بوده است , جایز است نماز را بهم زده و دوباره بخواند.

1221 - كسی كه نشسته نماز می خواند , اگر شكی كند كه باید برای آن یك ركعت نماز احتیاط ایستاده یا دو ركعت نشسته بخواند , باید یك ركعت نشسته بجا آورد.

و اگر شكی كند كه باید برای آن دو ركعت نماز احتیاط ایستاده بخواند , باید دو ركعت نشسته بجا آورد.

1222 - كسی كه ایستاده نماز می خواند , اگر موقع خواندن نماز احتیاط از ایستادن

عاجز شود , باید مثل كسی كه نماز را نشسته می خواند كه حكم آن در مساله پیش گفته شد , نماز احتیاط را بجا آورد.

1223 - كسی كه نشسته نماز می خواند , اگر موقع خواندن نماز احتیاط بتواند بایستد , باید به وظیفه كسی كه نماز را ایستاده می خواند عمل كند.

دستور نماز احتیاط

1224 - كسی كه نماز احتیاط بر او واجب است , بعد از سلام نماز باید فورا نیت نماز احتیاط كند و تكبیر بگوید و حمد را بخواند و به ركوع رود و دو سجده نماید , پس اگر یك ركعت نماز احتیاط بر او واجب است , بعد از دو سجده تشهد بخواند و سلام دهد و اگر دو ركعت نماز احتیاط بر او واجب است بعد از دو سجده , یك ركعت دیگر مثل ركعت اول بجا آورد و بعد از تشهد سلام دهد.

1225 - نماز احتیاط سوره و قنوت ندارد و باید بنابر احتیاط لازم آن را آهسته بخوانند و نیت آن را به زبان نیاورند و احتیاط مستحب آن است كه بسم اللّه آن را هم آهسته بگویند.

1226 - اگر پیش از خواندن نماز احتیاط بفهمد , نمازی كه خوانده درست بوده , لازم نیست نماز احتیاط را بخواند و اگر در بین نماز احتیاط بفهمد , لازم نیست آن را تمام نماید.

1227 - اگر پیش از خواندن نماز احتیاط بفهمد كه ركعتهای نمازش كم بوده , چنانچه كاری كه نماز را باطل می كند انجام نداده , باید آنچه را از نماز نخوانده بخواند و برای سلام بیجا بنابر احتیاط لازم دو سجده سهو بنماید.

و اگر

كاری كه نماز را باطل می كند , انجام داده , مثلا پشت به قبله كرده , باید نماز را دوباره بجا آورد.

1228 - اگر بعد از نماز احتیاط بفهمد كسری نمازش به مقدار نماز احتیاط بوده , مثلا در شك بین سه و چهار یك ركعت نماز احتیاط بخواند , بعد بفهمد نماز را سه ركعت خوانده , نمازش صحیح است.

1229 - اگر بعد از خواندن نماز احتیاط بفهمد كسری نماز كمتر از نماز احتیاط بوده , مثلا در شك بین دو و چهار , دو ركعت نماز احتیاط بخواند , بعد بفهمد نماز را سه ركعت خوانده , باید نماز را دوباره بخواند.

1230 - اگر بعد از خواندن نماز احتیاط بفهمد كسری نمازش بیشتر از نماز احتیاط بوده , مثلا در شك بین سه و چهار یك ركعت نماز احتیاط بخواند , بعد بفهمد نماز را دو ركعت خوانده , چنانچه بعد از نماز احتیاط كاری كه نماز را باطل می كند انجام داده , مثلا پشت به قبله كرده باید نماز را دوباره بخواند و اگر كاری كه نماز را باطل می كند انجام نداده , احتیاط لازم آن است كه در این صورت نیز نمازش را دوباره بخواند و اكتفا به ضمیمه كردن ركعت باقیمانده نكند.

1231 - اگر بین دو و سه و چهار شك كند و بعد از خواندن دو ركعت نماز احتیاط ایستاده , یادش بیاید كه نماز را دو ركعت خوانده , لازم نیست دو ركعت نماز احتیاط نشسته را بخواند.

1232 - اگر بین سه و چهار شك كند و موقعی كه یك ركعت نماز احتیاط ایستاده را

می خواند یادش بیاید كه نماز را سه ركعت خوانده , باید نماز احتیاط را رها كند , و چنانچه پیش از داخل شدن در ركوع یادش آمده باشد یك ركعت به طور متصل بخواند و نمازش صحیح است , و برای سلام زیادی بنابر احتیاط لازم دو سجده سهو بنماید و اگر پس از داخل شدن در ركوع یادش آمده باشد باید نماز را دوباره بخواند و بنابر احتیاط نمی تواند اكتفا به ضمیمه كردن ركعت باقیمانده نماید.

1233 - اگر بین دو و سه و چهار شك كند و موقعی كه دو ركعت نماز احتیاط ایستاده را می خواند یادش بیاید كه نماز را سه ركعت خوانده , نظیر آنچه در مساله گذشته گفته شد در اینجا جاری است.

1234 - اگر در بین نماز احتیاط بفهمد كسری نمازش بیشتر یا كمتر از نماز احتیاط بوده , نظیر آنچه در مساله (1232) گفته شد در اینجا می آید.

1235 - اگر شك كند نماز احتیاطی را كه بر او واجب بوده , بجا آورده یا نه , چنانچه وقت نماز گذشته به شك خود اعتنا نكند و اگر وقت دارد , در صورتی كه بین شك و نماز زیاد طول نكشیده و كاری هم مثل رو گرداندن از قبله كه نماز را باطل می كند انجام نداده , باید نماز احتیاط را بخواند.

و اگر كاری كه نماز را باطل می كند بجا آورده یا بین نماز و شك او زیاد طول كشیده بنابر احتیاط لازم باید نماز را دوباره بخواند.

1236 - اگر در نماز احتیاط , بجای یك ركعت دو ركعت بخواند , نماز احتیاط باطل

می شود و باید دوباره اصل نماز را بخواند و همچنین است - بنابر احتیاط لازم - اگر در نماز احتیاط ركنی را اضافه كند.

1237 - موقعی كه مشغول نماز احتیاط است اگر در یكی از كارهای آن شك كند , چنانچه محل آن نگذشته , باید بجا آورد و اگر محلش گذشته , باید به شك خود اعتنا نكند , مثلا اگر شك كند كه حمد خوانده یا نه چنانچه به ركوع نرفته باید بخواند و اگر به ركوع رفته باید به شك خود اعتنا نكند.

1238 - اگر در شماره ركعتهای نماز احتیاط شك كند , چنانچه طرف بیشتر شك نماز را باطل می كند , باید بنا را بر كمتر بگذارد و اگر طرف بیشتر شك نماز را باطل نمی كند , باید بنا را بر بیشتر بگذارد , مثلا موقعی كه مشغول خواندن دو ركعت نماز احتیاط است , اگر شك كند كه دو ركعت خوانده یا سه ركعت , چون طرف بیشتر شك نماز را باطل می كند , باید بنا بگذارد كه دو ركعت خوانده و اگر شك كند كه یك ركعت خوانده یا دو ركعت , چون طرف بیشتر شك نماز را باطل نمی كند , باید بنا بگذارد كه دو ركعت خوانده است.

1239 - اگر در نماز احتیاط چیزی كه ركن نیست سهوا كم یا زیاد شود , سجده سهو ندارد.

1240 - اگر بعد از سلام نماز احتیاط شك كند كه یكی از اجزاء یا شرایط آن را بجا آورده یا نه , به شك خود اعتنا نكند.

1241 - اگر در نماز احتیاط , تشهد یا یك سجده

را فراموش كند و در جای خود تداركش ممكن نباشد , احتیاط واجب آن است كه بعد از سلام نماز سجده را قضا نماید.

1242 - اگر نماز احتیاط و قضای یك سجده یا دو سجده سهو بر او واجب شود , باید اول نماز احتیاط را بجا آورد.

1243 - حكم گمان در نماز نسبت به ركعات مثل حكم یقین است , مثلا اگر نداند كه یك ركعت خوانده یا دو ركعت و گمان داشته باشد كه دو ركعت خوانده بنا می گذارد كه دو ركعت است و اگر در نماز چهار ركعتی گمان دارد كه چهار ركعت خوانده , نباید نماز احتیاط بخواند و اما نسبت به افعال گمان حكم شك را دارد , پس اگر گمان دارد ركوع كرده در صورتی كه داخل سجده نشده است , باید آن را بجا آورد و اگر گمان دارد حمد را نخوانده , چنانچه در سوره داخل شده باشد اعتنا به گمان ننماید و نمازش صحیح است.

1244 - حكم شك و سهو و گمان در نمازهای واجب یومیه و نمازهای واجب دیگر فرق ندارد , مثلا اگر در نماز آیات شك كند كه یك ركعت خوانده یا دو ركعت , چون شك او در نماز دو ركعتی است , نمازش باطل می شود و اگر گمان داشته باشد كه دو ركعت یا یك ركعت است بر طبق گمان خود نماز را تمام می نماید.

سجده سهو

1245 - برای پنج چیز بعد از سلام نماز , انسان باید دو سجده سهو به دستوری كه بعدا گفته می شود بجا آورد: اول آنكه در بین نماز , سهوا حرف بزند.

دوم

جایی كه نباید سلام نماز را بدهد , مثلا در ركعت اول سهوا سلام بدهد.

سوم آنكه تشهد را فراموش كند.

چهارم آنكه در نماز چهار ركعتی بعد از داخل شدن در سجده دوم شك كند كه چهار ركعت خوانده یا پنج ركعت یا شك كند كه چهار ركعت خوانده یا شش ركعت همچنانكه در مورد چهارم از شكهای صحیح گذشت.

پنجم آنكه پس از نماز اجمالا بداند كه در نماز چیزی را اشتباها كم یا زیاد كرده و نماز هم محكوم به صحت باشد , در این پنج مورد باید - بنابر احتیاط در مورد اول و دوم و پنجم و بنابر اقوی در سوم و چهارم - دو سجده سهو بجا آورد , و احتیاط مستحب آن است كه اگر یك سجده را فراموش كند یا اینكه در جایی كه باید بایستد مثلا موقع خواندن حمد و سوره اشتباها بنشیند و در موقعی كه باید بنشیند مثلا موقع تشهد اشتباها بایستد , دو سجده سهو بجا آورد.

بلكه برای هر چیزی كه در نماز اشتباها كم یا زیاد كند دو سجده سهو بنماید.

و احكام این چند صورت در مسائل آینده گفته می شود.

1246 - اگر انسان اشتباها یا به خیال اینكه نمازش تمام شده حرف بزند , باید بنابر احتیاط دو سجده سهو بجا آورد.

1247 - برای صدایی كه از سرفه كردن پیدا می شود سجده سهو واجب نیست.

ولی اگر سهوا ناله بكند یا آه بكشد یا آه بگوید , باید بنابر احتیاط سجده سهو نماید.

1248 - اگر چیزی را كه سهوا غلط خوانده دوباره به طور صحیح بخواند , برای دوباره خواندن آن سجده سهو واجب

نیست.

1249 - اگر در نماز سهوا مدتی حرف بزند و تمام آنها عرفا یك مرتبه حساب شود , دو سجده سهو بعد از سلام نماز كافی است.

1250 - اگر سهوا تسبیحات اربعه را نگوید , احتیاط مستحب آن است كه بعد از نماز دو سجده سهو بجا آورد.

1251 - اگر در جایی كه نباید سلام نماز را بگوید سهوا بگوید السلام علینا وعلی عباد اللّه الصالحین یا بگوید: السلام علیكم اگر چه ورحمة اللّه وبركاته را نگفته باشد باید بنابر احتیاط لازم دو سجده سهو بنماید , ولی اگر اشتباها بگوید: السلام علیك ایها النبی ورحمة اللّه وبركاته , احتیاط مستحب آن است كه دو سجده سهو بجا آورد.

1252 - اگر در جایی كه نباید سلام دهد اشتباها هر سه سلام را بگوید , دو سجده سهو كافی است.

1253 - اگر یك سجده یا تشهد را فراموش كند و پیش از ركوع ركعت بعد یادش بیاید , باید برگردد و بجا آورد و بعد از نماز بنابر احتیاط مستحب برای ایستادن بیجا دو سجده سهو بنماید.

1254 - اگر در ركوع یا بعد از آن یادش بیاید كه یك سجده یا تشهد را از ركعت پیش فراموش كرده , باید بعد از سلام نماز سجده را قضا نماید و برای تشهد دو سجده سهو بجا آورد.

1255 - اگر سجده سهو را بعد از سلام نماز عمدا بجا نیاورد , معصیت كرده و بنابر احتیاط واجب باید هر چه زودتر آن را انجام دهد , و چنانچه سهوا بجا نیاورد , هر وقت یادش آمد باید فورا انجام دهد و لازم نیست نماز را دوباره بخواند.

1256 -

اگر شك دارد مثلا دو سجده سهو بر او واجب شده یا نه , لازم نیست بجا آورد.

1257 - كسی كه شك دارد مثلا دو سجده سهو بر او واجب شده یا چهار تا , اگر دو سجده بنماید كافی است.

1258 - اگر بداند یكی از دو سجده سهو را بجا نیاورده و تدارك ممكن نباشد باید دو سجده سهو بجا آورد و اگر بداند سهوا سه سجده كرده , احتیاط واجب آن است كه دوباره دو سجده سهو بنماید.

دستور سجده سهو

1259 - دستور سجده سهو این است كه بعد از سلام نماز فورا نیت سجده سهو كند و پیشانی را بنابر احتیاط لازم بر چیزی كه سجده بر آن صحیح است بگذارد و احتیاط مستحب آن است كه در آن ذكر بگوید بهتر آن است كه بگوید: بسم اللّه و باللّه السلام علیك ایها النبی ورحمة اللّه وبركاته بعد باید بنشیند و دوباره به سجده رود و ذكری را كه گفته شد بگوید و بنشیند و بعد از تشهد بگوید: السلام علیكم و اولی این است و رحمة اللّه وبركاته را اضافه كند.

قضای سجده و تشهد فراموش شده

1260 - سجده و تشهدی را كه انسان فراموش كرده و بعد از نماز , قضای آن را بجا می آورد , باید تمام شرایط نماز مانند پاك بودن بدن و لباس و رو به قبله بودن و شرطهای دیگر را داشته باشد.

1261 - اگر سجده را چند دفعه فراموش كند , مثلا یك سجده از ركعت اول و یك سجده از ركعت دوم فراموش نماید , باید بعد از نماز قضای هر دو را بجا آورد و بهتر آن است احتیاطا برای فراموشی هر كدام دو سجده سهو بجا آورد.

1262 - اگر یك سجده و تشهد را فراموش كند , احتیاطا برای فراموشی هر كدام دو سجده سهو بجا آورد.

1263 - اگر دو سجده از دو ركعت فراموش نماید لازم نیست هنگام قضا مراعات ترتیب نماید.

1264 - اگر بین سلام نماز و قضای سجده كاری كند كه اگر عمدا یا سهوا در نماز اتفاق بیفتد نماز باطل می شود , مثلا پشت به قبله نماید , احتیاط مستحب آن است كه

بعد از قضای سجده دوباره نماز را بخواند.

1265 - اگر بعد از سلام نماز یادش بیاید كه یك سجده یا تشهد را از ركعت آخر فراموش كرده , باید برگشته و نماز را تمام نموده و بنابر احتیاط واجب دو سجده سهو برای سلام بیجا بجا آورد.

1266 - اگر بین سلام نماز و قضای سجده كاری كند كه برای آن سجده سهو واجب می شود , مثل آنكه سهوا حرف بزند , بنابر احتیاط واجب باید اول سجده را قضا كند و بعد دو سجده سهو بنماید.

1267 - اگر نداند كه در نماز سجده را فراموش كرده یا تشهد را باید سجده را قضا نماید و دو سجده سهو بجا آورد , و احتیاط مستحب آن است كه تشهد را نیز قضا نماید.

1268 - اگر شك دارد كه سجده یا تشهد را فراموش كرده یا نه واجب نیست قضا یا سجده سهو نماید.

1269 - اگر بداند سجده را فراموش كرده و شك كند كه پیش از ركوع ركعت بعد یادش آمده و بجا آورده یا نه , احتیاط مستحب آن است كه آن را قضا نماید.

1270 - كسی كه باید سجده را قضا نماید , اگر برای كاری سجده سهو بر او واجب شود , باید بنابر احتیاط بعد از نماز اول سجده را قضا نماید , بعد سجده سهو را بجا آورد.

1271 - اگر شك دارد كه بعد از نماز قضای سجده فراموش شده را بجا آورده یا نه , چنانچه وقت نماز نگذشته , باید سجده را قضا نماید بلكه اگر وقت نماز هم گذشته باشد بنابر احتیاط واجب باید آن را قضا

كند.

كم و زیاد كردن اجزاء و شرایط نماز

1272 - هرگاه چیزی از واجبات نماز را عمدا كم یا زیاد كند اگر چه یك حرف آن باشد , نماز باطل است.

1273 - اگر به واسطه ندانستن مساله , چیزی از واجبات ركنی نماز را كم كند , نماز باطل است و اما كم كردن واجب غیر ركنی یا زیاد كردن ركن از جاهل قاصر یا كسی كه معتمد به حجت است , نماز را باطل نمی كند , و چنانچه به واسطه ندانستن مساله - هر چند از روی تقصیر - حمد و سوره نماز صبح و مغرب و عشا را آهسته بخواند یا حمد و سوره نماز ظهر و عصر را بلند بخواند , یا در مسافرت نماز ظهر و عصر و عشا را چهار ركعتی بخواند , نمازش صحیح است.

1274 - اگر در بین نماز بفهمد وضو یا غسلش باطل بوده یا بدون وضو یا غسل مشغول نماز شده , باید نماز را بهم بزند و دوباره با وضو یا غسل بخواند و اگر بعد از نماز بفهمد , باید دوباره نماز را با وضو یا غسل بجا آورد و اگر وقت گذشته قضا نماید.

1275 - اگر بعد از رسیدن به ركوع یادش بیاید كه دو سجده از ركعت پیش را فراموش كرده , نمازش بنابر احتیاط باطل است , و اگر پیش از رسیدن به ركوع یادش بیاید , باید برگردد و دو سجده را بجا آورد و برخیزد و حمد و سوره یا تسبیحات را بخواند و نماز را تمام كند و بعد از نماز بنابر احتیاط مستحب برای ایستادن بیجا دو سجده سهو بنماید.

1276 - اگر پیش

از گفتن السلام علینا و السلام علیكم یادش بیاید كه دو سجده ركعت آخر را بجا نیاورده , باید دو سجده را بجا آورد و دوباره تشهد بخواند و سلام نماز را بدهد.

1277 - اگر پیش از سلام نماز یادش بیاید كه یك ركعت یا بیشتر از آخر نماز نخوانده , باید مقداری را كه فراموش كرده بجا آورد.

1278 - اگر بعد از سلام نماز یادش بیاید كه یك ركعت یا بیشتر از آخر نماز را نخوانده , چنانچه كاری انجام داده كه اگر در نماز عمدا یا سهوا اتفاق بیفتد نماز را باطل می كند , مثلا پشت به قبله كرده , نمازش باطل است و اگر كاری كه عمدی و سهوی آن نماز را باطل می كند , انجام نداده باید فورا مقداری را كه فراموش كرده بجا آورد و برای سلام زیادی بنابر احتیاط لازم دو سجده سهو بنماید.

1279 - هرگاه بعد از سلام نماز عملی انجام دهد كه اگر در نماز عمدا یا سهوا اتفاق بیفتد نماز را باطل می كند , مثلا پشت به قبله نماید و بعد یادش بیاید كه دو سجده آخر را بجا نیاورده , نمازش باطل است و اگر پیش از انجام كاری كه نماز را باطل می كند , یادش بیاید باید دو سجده ای را كه فراموش كرده بجا آورد , دوباره تشهد بخواند و سلام نماز را بدهد و بنابر احتیاط واجب دو سجده سهو برای سلامی كه اول گفته است بنماید.

1280 - اگر بفهمد نماز را پیش از وقت خوانده , باید دوباره بخواند و اگر وقت گذشته قضا نماید , و

اگر بفهمد پشت به قبله خوانده چنانچه وقت نگذشته باشد باید دوباره بخواند و اگر وقت گذشته باشد چنانچه مردد بوده قضا لازم است و گرنه قضا لازم نیست و اگر بفهمد نماز را بین طرف راست و طرف چپ قبله بجا آورده , در صورتی كه بعد از گذشتن وقت باشد قضا ندارد , ولی اگر پیش از گذشتن وقت باشد در صورتی كه در انحراف از قبله معذور نبوده مثل اینكه در جستجوی طرف قبله كوتاهی كرده باید بنابر احتیاط نماز را دوباره بخواند.

نماز مسافر

1/1280 - مسافر باید نماز ظهر و عصر و عشا را با هشت شرط شكسته بجا آورد یعنی دو ركعت بخواند:

شرط اول آنكه سفر او كمتر از هشت فرسخ شرعی نباشد , و فرسخ شرعی مقداری كمتر از پنج كیلومتر و نیم است.

1281 - كسی كه رفتن و برگشتن او مجموعا هشت فرسخ است , خواه رفتن یا برگشتنش كمتر از چهار فرسخ باشد یا نباشد , باید نماز را شكسته بخواند.

بنابر این اگر رفتن سه فرسخ و برگشتن پنج فرسخ , یا به عكس باشد , باید نماز را شكسته یعنی دو ركعتی بخواند.

1282 - اگر رفتن و برگشتن هشت فرسخ باشد اگر چه روزی كه می رود , همان روز یا شب آن برنگردد , باید نماز را شكسته بخواند , ولی بهتر آن است كه در این صورت احتیاط كرده تمام را نیز بخواند.

1283 - اگر سفر مختصری از هشت فرسخ كمتر باشد یا انسان نداند كه سفر او هشت فرسخ است یا نه , نباید نماز را شكسته بخواند و چنانچه شك كند كه

سفر او هشت فرسخ است یا نه , تحقیق كردن برایش لازم نیست و باید نمازش را تمام بخواند.

1284 - اگر یك عادل یا شخص موثقی خبر دهد كه سفر انسان هشت فرسخ است و انسان به گفته او اطمینان پیدا كند , باید نماز را شكسته بخواند.

1285 - كسی كه یقین دارد سفر او هشت فرسخ است , اگر نماز را شكسته بخواند و بعد بفهمد كه هشت فرسخ نبوده , باید آن را چهار ركعتی بجا آورد و اگر وقت گذشته قضا نماید.

1286 - كسی كه یقین دارد سفرش بجایی را كه می خواهد برود هشت فرسخ نیست یا شك دارد كه هشت فرسخ هست یا نه , چنانچه در بین راه بفهمد كه سفر او هشت فرسخ بوده , اگر چه كمی از راه باقی باشد , باید نماز را شكسته بخواند و اگر تمام خوانده باید دوباره شكسته بجا آورد ولی اگر وقت گذشته لازم نیست قضا نماید.

1287 - اگر بین دو محلی كه فاصله آنها كمتر از چهار فرسخ است , چند مرتبه رفت و آمد كند , اگر چه روی هم رفته هشت فرسخ شود , باید نماز را تمام بخواند.

1288 - اگر محلی دو راه داشته باشد , یك راه آن كمتر از هشت فرسخ و راه دیگر آن هشت فرسخ یا بیشتر باشد , چنانچه انسان از راهی كه هشت فرسخ است به آنجا برود , باید نماز را شكسته بخواند و اگر از راهی كه هشت فرسخ نیست برود , باید تمام بخواند.

1289 - ابتدای هشت فرسخ را باید از جایی حساب كند كه شخص پس

از گذشت از آنجا مسافر محسوب می شود و این جا غالبا آخر شهر است ولی در بعضی از شهرهای بزرگ ممكن است آخر محله باشد.

1/1289 - شرط دوم آنكه از اول مسافرت قصد هشت فرسخ را داشته باشد , یعنی بداند كه هشت فرسخ راه را می پیماید , پس اگر بجایی كه كمتر از هشت فرسخ است مسافرت كند , و بعد از رسیدن به آنجا قصد كند جایی برود كه با مقداری كه آمده هشت فرسخ شود , چون از اول قصد هشت فرسخ را نداشته , باید نماز را تمام بخواند.

ولی اگر بخواهد از آنجا هشت فرسخ برود یا مثلا چهار فرسخ برود و چهار فرسخ دیگر به وطنش یا محلی كه می خواهد ده روز در آنجا بماند برگردد , باید نماز را شكسته بخواند.

1290 - كسی كه نمی داند سفرش چند فرسخ است , مثلا برای پیدا كردن گمشده ای مسافرت می كند و نمی داند كه چه مقدار باید برود تا آن را پیدا كند , باید نماز را تمام بخواند , ولی در برگشتن چنانچه تا وطنش یا جایی را كه می خواهد ده روز در آنجا بماند , هشت فرسخ یا بیشتر باشد باید نماز را شكسته بخواند و نیز اگر در بین رفتن قصد كند كه مثلا چهار فرسخ برود و چهار فرسخ برگردد , باید نماز را شكسته بخواند.

1291 - مسافر در صورتی باید نماز را شكسته بخواند كه تصمیم داشته باشد هشت فرسخ برود.

پس كسی كه از شهر بیرون می رود و مثلا قصدش این است كه اگر رفیق پیدا كند , سفر

هشت فرسخی برود , چنانچه اطمینان دارد كه رفیق پیدا می كند , باید نماز را شكسته بخواند و اگر اطمینان ندارد باید تمام بخواند.

1292 - كسی كه قصد هشت فرسخ دارد , اگر چه در هر روز مقدار كمی را برود , وقتی به حد ترخص (كه معنایش در مساله 1327 خواهد آمد) برسد , باید نماز را شكسته بخواند , ولی اگر در هر روز مقدار خیلی كمی راه برود , احتیاط لازم آن است كه نمازش را هم تمام و هم شكسته بخواند.

1293 - كسی كه در سفر در اختیار دیگری است: مانند نوكری كه با آقای خود مسافرت می كند , چنانچه بداند سفر او هشت فرسخ است , باید نماز را شكسته بخواند و اگر نداند , نماز را تمام بجا آورد و پرسیدن لازم نیست.

1294 - كسی كه در سفر در اختیار دیگری است , اگر بداند یا گمان داشته باشد كه پیش از رسیدن به چهار فرسخ از او جدا می شود و سفر نمی كند باید نماز را تمام بخواند.

1295 - كسی كه در سفر در اختیار دیگری است , اگر اطمینان ندارد كه پیش از رسیدن به چهار فرسخ از او جدا نشود و سفر بكند , باید نماز را تمام بخواند , ولی اگر اطمینان دارد اگر چه احتمال بسیار ضعیفی می دهد كه مانعی برای سفر او پیش آید , باید نماز را شكسته بخواند.

1/1295 - شرط سوم آنكه در بین راه از قصد خود برنگردد , پس اگر پیش از رسیدن به چهار فرسخ از قصد خود برگردد یا مردد شود , باید

نماز را تمام بخواند.

1296 - اگر بعد از پیمودن مقداری از راه كه با برگشتن هشت فرسخ می شود از مسافرت منصرف شود , چنانچه تصمیم داشته باشد كه همانجا بماند یا بعد از ده روز برگردد یا در برگشتن و ماندن مردد باشد , باید نماز را تمام بخواند.

1297 - اگر بعد از پیمودن مقداری از راه كه با برگشتن هشت فرسخ می شود از مسافرت منصرف شود و تصمیم داشته باشد كه برگردد , باید نماز را شكسته بخواند , اگر چه بخواهد كمتر از ده روز در آنجا بماند.

1298 - اگر برای سفری هشت فرسخی به طرف محلی حركت كند و بعد از رفتن مقداری از راه بخواهد جای دیگری برود , چنانچه از محل اولی كه حركت كرده تا جایی كه می خواهد برود , هشت فرسخ باشد , باید نماز را شكسته بخواند.

1299 - اگر پیش از آنكه هشت فرسخ را طی كند مردد شود كه بقیه راه را برود یا نه , و در موقعی كه مردد است راه نرود و بعد تصمیم بگیرد كه بقیه راه را برود , باید تا آخر مسافرت نماز را شكسته بخواند.

1300 - اگر پیش از آنكه به هشت فرسخ برسد مردد شود كه بقیه راه را برود یا نه , و در موقعی كه مردد است مقداری راه برود و بعد تصمیم بگیرد كه هشت فرسخ دیگر برود و یا تا جایی برود كه رفت و برگشتنش هشت فرسخ شود , چه همان روز یا شب از آنجا برگردد یا برنگردد و بخواهد كمتر از ده روز در آنجا بماند , باید

تا آخر مسافرت نماز را شكسته بخواند.

1301 - اگر پیش از آنكه به هشت فرسخ برسد مردد شود كه بقیه راه را برود یا نه , و در موقعی كه مردد است مقداری راه برود و بعد تصمیم بگیرد كه بقیه راه را برود , چنانچه باقیمانده سفر او كمتر از هشت فرسخ باشد باید نماز را تمام بخواند , مگر در صورتی كه مسافتی را كه قبل از تردد طی كرده با مسافت باقیمانده بعد از تردد , به مقدار هشت فرسخ باشد كه در این فرض بنابر اظهر باید نماز را شكسته بجا آورد.

1/1301 - شرط چهارم آنكه نخواهد پیش از رسیدن به هشت فرسخ از وطن خود بگذرد و در آنجا توقف كند یا ده روز یا بیشتر در جایی بماند , پس كسی كه می خواهد پیش از رسیدن به هشت فرسخ از وطنش بگذرد و در آن توقف كند یا ده روز در محلی بماند , باید نماز را تمام بخواند.

1302 - كسی كه نمی داند پیش از رسیدن به هشت فرسخ از وطنش می گذرد و در آن توقف می كند یا نه و یا ده روز در محلی قصد اقامت می نماید یا نه , باید نماز را تمام بخواند.

1303 - كسی كه می خواهد پیش از رسیدن به هشت فرسخ از وطنش بگذرد و در آن توقف كند یا ده روز در محلی بماند و نیز كسی كه مردد است كه از وطنش بگذرد یا ده روز در محلی بماند , اگر از ماندن ده روز یا گذشتن از وطن منصرف شود , باز هم نماز را

تمام بخواند , ولی اگر باقیمانده راه هر چند با برگشتن هشت فرسخ باشد , باید نماز را شكسته بخواند.

1/1303 - شرط پنجم آنكه برای كار حرام سفر نكند , و اگر برای كار حرامی مانند دزدی سفر كند باید نماز را تمام بخواند و همچنین است اگر خود سفر حرام باشد , مثل آنكه برای او ضرری كه اقدام بر آن شرعا حرام است داشته باشد , یا زن بدون اجازه شوهر سفری برود كه بر او واجب نباشد , ولی اگر مثل سفر حج واجب باشد , باید نماز را شكسته بخواند.

1304 - سفری كه واجب نیست اگر سبب اذیت - ناشی از شفقت - پدر و مادر باشد حرام است و انسان باید در آن سفر نماز را تمام بخواند و روزه هم بگیرد.

1305 - كسی كه سفر او حرام نیست و برای كار حرام هم سفر نمی كند , اگر چه در سفر معصیتی انجام دهد , مثلا غیبت كند یا شراب بخورد باید نماز را شكسته بخواند.

1306 - اگر برای آنكه كار واجبی را ترك كند مسافرت نماید چه غرض دیگری در سفر داشته باشد یا نه نمازش تمام است , پس كسی كه بدهكار است , اگر بتواند بدهی خود را بدهد و طلبكار هم مطالبه كند , چنانچه در سفر نتواند بدهی خود را بدهد و برای فرار از دادن قرض مسافرت نماید , باید نماز را تمام بخواند , ولی اگر سفرش برای كار دیگری است اگر چه در سفر ترك واجب نیز بنماید , باید نماز را شكسته بخواند.

1307 - اگر در سفر حیوان سواری او

یا مركب دیگری كه سوار او است غصبی باشد و برای فرار از مالك مسافرت كرده باشد یا در زمین غصبی مسافرت كند باید نماز را تمام بخواند.

1308 - كسی كه با ظالم مسافرت می كند , اگر ناچار نباشد و مسافرت او كمك به ظالم در ظلمش باشد باید نماز را تمام بخواند و اگر ناچار باشد یا مثلا برای نجات دادن مظلومی با او مسافرت كند , نمازش شكسته است.

1309 - اگر به قصد تفریح و گردش مسافرت كند , سفر او حرام نیست و باید نماز را شكسته بخواند.

1310 - اگر برای لهو و خوش گذرانی به شكار رود , نمازش در حال رفتن تمام است و در برگشتن قصر است در صورتی كه به حد مسافت باشد و مانند رفتن برای شكار نباشد و چنانچه برای تهیه معاش به شكار رود , نمازش شكسته است و همچنین است اگر برای كسب و زیاد كردن مال برود , اگر چه در این صورت احتیاط آن است كه نماز را هم شكسته و هم تمام بخواند.

1311 - كسی كه برای معصیت سفر كرده , موقعی كه از سفر برمی گردد , اگر برگشتن به تنهایی هشت فرسخ است باید نماز را شكسته بخواند و احتیاط مستحب آن است كه در صورتی كه توبه نكرده هم شكسته و هم تمام بخواند.

1312 - كسی كه سفر او سفر معصیت است , اگر در بین راه از قصد معصیت برگردد , خواه باقیمانده راه به تنهایی یا مجموع رفت و برگشت از آنجا هشت فرسخ باشد یا نه , باید نماز را شكسته بخواند.

1313 - كسی

كه برای معصیت سفر نكرده , اگر در بین راه قصد كند كه بقیه راه را برای معصیت برود , باید نماز را تمام بخواند , ولی نمازهایی را كه شكسته خوانده صحیح است.

1/1313 - شرط ششم آنكه از كسانی نباشد كه جای معینی ندارند و خانه شان همراه خودشان است مانند صحرانشینهایی كه در بیابانها گردش می كنند و هرجا آب و خوراك برای خود و حشمشان پیدا كنند , می مانند , و بعد از چندی به جای دیگر می روند , پس اینگونه افراد در این مسافرتها باید نماز را تمام بخوانند.

1314 - اگر صحرانشین مثلا برای پیدا كردن منزل و چراگاه حیواناتش سفر كند , چنانچه با بنه و دستگاه باشد نماز را تمام بخواند و الا چنانچه سفر او هشت فرسخ باشد , نماز را شكسته بخواند.

1315 - اگر صحرانشین مثلا برای زیارت یا حج یا تجارت و مانند اینها مسافرت كند , باید نماز را شكسته بخواند.

1/1315 - شرط هفتم آنكه شغل او مسافرت نباشد , و اما كسی كه كارش مسافرت است به این معنی كه یا كاری جز مسافرت كردن ندارد , به حدی كه عرف او را كثیر السفر می گویند و یا اینكه كاری كه در زندگانی برای خود انتخاب كرده توقف بر سفر دارد , مانند شتردار و راننده و چوبدار و كشتیبان , اینگونه اشخاص اگر چه برای جهت شخصی خودشان چون بردن اثاثیه منزل و یا نقل و انتقال عیالشان مسافرت كنند , باید نماز را تمام بخوانند , و ملحق می شود به كسی كه كارش سفر است كسی كه كارش

در جای دیگری است كه هر روز یا دو روز یك مرتبه مثلا به آنجا سفر نموده و برمی گردد , مانند كسی كه اقامتش در جایی است و كارش در جای دیگر از قبیل تجارت و تدریس.

1316 - كسی كه شغلش در مسافرت است , اگر برای كار دیگری مثلا برای زیارت یا حج مسافرت كند , باید نماز را شكسته بخواند , مگر آنكه عرفا او را كثیر السفر بگویند.

ولی اگر مثلا شوفر , اتومبیل خود را برای زیارت كرایه بدهد , و در ضمن خودش هم زیارت كند , در هر حال باید نماز را تمام بخواند.

1317 - حمله دار یعنی كسی كه برای رساندن حاجیها به مكه مسافرت می كند , چنانچه شغلش مسافرت باشد , باید نماز را تمام بخواند و اگر شغلش مسافرت نباشد , و فقط در ایام حج برای حمله داری سفر می كند , احتیاط واجب آن است كه بین نماز تمام و شكسته جمع نماید , ولی چنانچه مدت سفر او كم باشد , مثلا دو سه هفته بعید نیست كه حكم او شكسته باشد.

1318 - كسی كه شغل او حمله داری است و حاجیها را از راه دور به مكه می برد , چنانچه مقدار معتنابهی از ایام سال را در راه باشد , باید نماز را تمام بخواند.

1319 - كسی كه در مقداری از سال شغلش مسافرت است , مثل شوفری كه فقط در زمستان یا تابستان اتومبیل خود را كرایه می دهد باید در آن سفر نماز را تمام بخواند , و احتیاط مستحب آن است كه هم شكسته و هم تمام

بخواند.

1320 - راننده و دوره گردی كه در دو سه فرسخی شهر رفت و آمد می كند , چنانچه اتفاقا سفر هشت فرسخی برود , باید نماز را شكسته بخواند.

1321 - كسی كه شغلش مسافرت است , چه ده روز یا بیشتر در وطن خود بماند و از اول قصد ماندن ده روز را داشته باشد یا بدون قصد بماند , باید در همان سفر اولی كه بعد از ده روز می رود , نماز را تمام بخواند و همچنین است اگر در غیر وطن خود ده روز با قصد یا بدون قصد بماند.

1322 - چارواداری كه شغلش مسافرت است چنانچه در وطن یا در غیر وطن با قصد یا بدون قصد ده روز بماند احتیاط مستحب آن است كه در سفر اولی كه بعد از ده روز می رود میان نماز تمام و شكسته جمع نماید.

1323 - كسانی چون چاروادار و شتردار كه شغل آنها در مسافرت است , در صورتی كه مسافرت بیش از مقدار معمول بر آنها موجب مشقت و خستگی شود باید نماز را شكسته بجا آورند.

1324 - كسی كه در شهرها سیاحت می كند , و برای خود وطنی اختیار نكرده نماز را تمام بخواند.

1325 - كسی كه شغلش مسافرت نیست , اگر مثلا در شهری یا در دهی جنسی دارد كه برای حمل آن مسافرتهای پی در پی می كند , باید نماز را شكسته بخواند مگر آنكه مسافرتهای او آنقدر زیاد باشد كه او را عرفا كثیر السفر بگویند.

1326 - كسی كه از وطنش صرف نظر كرده و می خواهد وطن دیگری برای خود اختیار كند , اگر

شغلش مسافرت نباشد , باید در مسافرت خود نماز را شكسته بخواند.

1/1326 - شرط هشتم آنكه به حد ترخص برسد , و اما در غیر وطن اعتباری به حد ترخص نیست , و همین كه از محل اقامت خارج شود نمازش قصر است.

1327 - حد ترخص جایی است كه اهل شهر مسافر را نبینند و نشانه آن این است كه او اهل شهر را نبیند.

1328 - مسافری كه به وطنش بر می گردد تا وقتی كه داخل وطنش نشده باید نماز را قصر بخواند , و همچنین مسافری كه می خواهد ده روز در محلی بماند , مادامی كه به آن محل نرسیده نمازش قصر است.

1329 - هرگاه شهر در بلندی باشد كه از دور اهل آن دیده شود یا به قدری گود باشد كه اگر انسان كمی دور شود اهل آن را نبیند كسی كه از اهالی آن شهر مسافرت می كند , وقتی به اندازه ای دور شود كه اگر آن شهر در زمین هموار بود , اهلش از آنجا دیده نمی شد , باید نماز خود را شكسته بخواند.

و نیز اگر پستی و بلندی راه بیشتر از معمول باشد باید ملاحظه معمول را بنماید.

1330 - اگر از محلی مسافرت كند كه اهل ندارد , وقتی به جایی برسد كه اگر آن محل اهل داشت , از آنجا دیده نمی شد , باید نماز را شكسته بخواند.

1331 - كسی كه در كشتی یا قطار نشسته و قبل از رسیدن به حد ترخص به نیت نماز تمام مشغول نماز شود ولی قبل از ركوع ركعت سوم به حد ترخص برسد باید نمازش را شكسته

بجا آورد.

1332 - اگر در فرضی كه در مساله پیش گذشت بعد از ركوع ركعت سوم به حد ترخص برسد می تواند كه آن نماز را بشكند و باید آن را شكسته بجا آورد.

1333 - اگر كسی یقین پیدا كند كه به حد ترخص رسیده و نماز را شكسته بجا آورد و سپس معلوم شود كه در وقت نماز به حد ترخص نرسیده بوده باید نماز را دوباره انجام دهد , پس چنانچه در این حال هنوز به حد ترخص نرسیده باشد , باید نماز را تمام بخواند و در صورتی كه از حد ترخص گذشته باشد نماز را شكسته بجا آورد و اگر وقت گذشته نماز را مطابق وظیفه اش در هنگام فوت آن بجا آورد.

1334 - اگر چشم او غیر معمولی باشد در محلی باید نماز را شكسته بخواند كه چشم متوسط اهل شهر را نبیند.

1335 - اگر موقعی كه سفر می رود شك كند كه به حد ترخص رسیده یا نه , باید نماز را تمام بخواند.

1336 - مسافری كه در سفر از وطن خود عبور می كند , اگر در آن توقف كند باید نماز را تمام بخواند و گرنه احتیاط لازم آن است كه بین قصر و تمام جمع نماید.

1337 - مسافری كه در بین مسافرت به وطنش می رسد و در آنجا توقف می كند , تا وقتی كه در آنجا هست باید نماز را تمام بخواند , ولی اگر بخواهد از آنجا هشت فرسخ برود یا مثلا چهار فرسخ برود چهار فرسخ برگردد , وقتی كه به حد ترخص برسد , باید نماز را شكسته بخواند.

1338 - محلی

را كه انسان برای اقامت دائمی و زندگی خود اختیار كرده وطن او است , چه در آنجا به دنیا آمده و وطن پدر و مادرش باشد یا خودش آنجا را برای زندگی اختیار كرده است.

1339 - اگر قصد دارد در محلی كه وطن اصلیش نیست مدت زمانی كوتاه بماند و بعد جای دیگر رود , آنجا وطن او حساب نمی شود.

1340 - جایی را كه انسان محل زندگی خود قرار داده , هر چند قصد نداشته باشد كه همیشه در آنجا بماند اگر طوری باشد كه عرف او را در آنجا مسافر نمی گویند هر چند موقتا ده روز یا بیشتر جای دیگری را محل زندگی خود قرار دهد باز هم محل زندگیش را جای اول می گویند آنجا برای او حكم وطن را دارد.

1341 - كسی كه در دو محل زندگی می كند , مثلا شش ماه در شهری و شش ماه در شهر دیگر می ماند , هر دو محل وطن او است.

و نیز اگر بیشتر از دو محل را برای زندگی خود اختیار كرده باشد , همه آنها وطن او حساب می شود.

1342 - بعضی از فقهاء گفته اند كسی كه در محلی مالك منزل مسكونی است اگر شش ماه متصل با قصد در آنجا بماند , تا وقتی كه آن منزل مال او است , آن محل حكم وطن او را دارد پس هر وقت در مسافرت به آنجا برسد , باید نماز را تمام بخواند , ولی این حكم ثابت نیست.

1343 - اگر به جایی برسد كه وطن او بوده و از آنجا صرف نظر كرده , نباید نماز

را تمام بخواند , اگر چه وطن دیگری هم برای خود اختیار نكرده باشد.

1344 - مسافری كه قصد دارد , ده روز پشت سر هم در محلی بماند یا می داند كه بدون اختیار ده روز در محلی می ماند , در آن محل باید نماز را تمام بخواند.

1345 - مسافری كه می خواهد ده روز در محلی بماند , لازم نیست قصد ماندن شب اول یا شب یازدهم را داشته باشد , و همین كه قصد كند كه از طلوع آفتاب روز اول تا غروب روز دهم بماند , باید نماز را تمام بخواند.

و همچنین است اگر مثلا قصدش این باشد كه از ظهر روز اول تا ظهر روز یازدهم بماند.

1346 - مسافری كه می خواهد ده روز در محلی بماند , در صورتی باید نماز را تمام بخواند كه بخواهد تمام ده روز را در یكجا بماند , پس اگر بخواهد مثلا ده روز در نجف و كوفه یا در تهران و شمیران بماند , باید نماز را شكسته بخواند.

1347 - مسافری كه می خواهد ده روز در محلی بماند , اگر از اول قصد داشته باشد كه در بین ده روز به اطراف آنجا كه به قدر حد ترخص یا بیشتر دور باشد برود , اگر مدت رفتن و آمدنش به اندازه ای باشد كه در نظر عرف با اقامت ره روز منافات ندارد , نماز را تمام بخواند , و چنانچه منافات داشته باشد نماز را شكسته بجا آورد , مثلا اگر از اول قصد داشته باشد كه تمام یك روز و یا تمام یك شب از آنجا خارج شود ,

با قصد اقامت منافات دارد و باید نماز را شكسته بجا آورد , ولی چنانچه قصدش این باشد كه مثلا در نصف روز خارج شده و سپس برگردد , هر چند برگشتنش بعد از رسیدن شب باشد , باید نماز را تمام بجا آورد , مگر در صورتی كه این طور خارج شدن او به مقداری تكرار شود كه عرفا بگویند در دو جا یا بیشتر اقامت دارد.

1348 - مسافری كه تصمیم ندارد ده روز در محلی بماند , مثلا قصدش این است كه اگر رفیقش بیاید , یا منزل خوبی پیدا كند , ده روز بماند , باید نماز را شكسته بخواند.

1349 - كسی كه تصمیم دارد ده روز در محلی بماند , اگر احتمال بدهد كه برای ماندن او مانعی برسد و آن احتمال از نظر عقلا قابل توجه باشد , باید نماز را شكسته بخواند.

1350 - اگر مسافر بداند كه مثلا ده روز یا بیشتر به آخر ماه مانده , و قصد كند كه تا آخر ماه در جایی بماند , باید نماز را تمام بخواند , ولی اگر نداند تا آخر ماه چقدر مانده و قصد كند كه تا آخر ماه بماند , باید نماز را شكسته بخواند , اگر چه از موقعی كه قصد كرده تا روز آخر ماه ده روز یا بیشتر باشد.

1351 - اگر مسافر قصد كند ده روز در محلی بماند , چنانچه پیش از خواندن یك نماز چهار ركعتی از ماندن منصرف شود یا مردد شود كه در آنجا بماند یا به جای دیگر برود , باید نماز را شكسته بخواند , ولی اگر بعد از

خواندن یك نماز چهار ركعتی از ماندن منصرف شود یا مردد شود , تا وقتی كه در آنجا هست , باید نماز را تمام بخواند.

1352 - مسافری كه قصد كرده ده روز در محلی بماند , اگر روزه بگیرد و بعد از ظهر از ماندن در آنجا منصرف شود , چنانچه یك نماز چهار ركعتی خوانده باشد تا وقتی كه در آنجا هست روزه هایش صحیح است و باید نمازهای خود را تمام بخواند , و اگر نماز چهار ركعتی نخوانده باشد , باید احتیاطا روزه آن روزش را تمام و آن را قضا نیز نماید , و باید نمازهای خود را شكسته بخواند و روزهای بعد هم نمی تواند روزه بگیرد.

1353 - مسافری كه قصد كرده ده روز در محلی بماند , اگر از ماندن منصرف شود و پیش از آنكه از قصد ماندن برگردد شك كند كه یك نماز چهار ركعتی خوانده یا نه باید نمازهای خود را شكسته بخواند.

1354 - اگر مسافر به نیت اینكه نماز را شكسته بخواند مشغول نماز شود و در بین نماز تصمیم بگیرد كه ده روز یا بیشتر بماند , باید نماز را چهار ركعتی تمام نماید.

1355 - مسافری كه قصد كرده ده روز در محلی بماند , اگر در بین نماز اول چهار ركعتی از قصد خود برگردد , چنانچه مشغول ركعت سوم نشده , باید نماز را دو ركعتی تمام نماید و بقیه نمازهای خود را شكسته بخواند.

و همچنین است اگر مشغول ركعت سوم شده و به ركوع نرفته باشد كه باید بنشیند و نماز را شكسته به آخر برساند , و اگر به ركوع

رفته باشد می تواند نمازش را به هم بزند و باید آن را شكسته اعاده نماید و تا وقتی كه در آنجا هست نماز را شكسته بخواند.

1356 - مسافری كه قصد كرده ده روز در محلی بماند , اگر بیشتر از ده روز در آنجا بماند , تا وقتی كه مسافرت نكرده , باید نمازش را تمام بخواند و لازم نیست دوباره قصد ماندن ده روز كند.

1357 - مسافری كه قصد كرده ده روز در محلی بماند , باید روزه واجب را بگیرد و می تواند روزه مستحبی را هم بجا آورد و نافله ظهر و عصر و عشا را هم بخواند.

1358 - مسافری كه قصد كرده ده روز در محلی بماند , اگر بعد از خواندن یك نماز چهار ركعت ادائی , یا بعد از ماندن ده روز - اگر چه یك نماز تمام هم نخوانده باشد - بخواهد به جایی كه كمتر از چهار فرسخ است برود و برگردد و دوباره در جای اول خود ده روز یا كمتر بماند , از وقتی كه می رود تا وقتی كه برمی گردد و بعد از برگشتن باید نماز را تمام بخواند , ولی اگر برگشتن به محل اقامتش فقط از این جهت باشد كه در طریق سفرش واقع شده است و سفر او مسافت شرعیه باشد , لازم است در رفتن و برگشتن و در محل اقامت نماز را شكسته بخواند.

1359 - مسافری كه قصد كرده ده روز در محلی بماند , اگر بعد از خواندن یك نماز چهار ركعت ادائی بخواهد به جای دیگری كه كمتر از هشت فرسخ است برود و ده

روز در آنجا بماند , در رفتن و در محلی كه قصد ماندن ده روز دارد , باید نمازهای خود را تمام بخواند , ولی اگر محلی كه می خواهد برود هشت فرسخ یا بیشتر باشد , باید موقع رفتن نمازهای خود را شكسته بخواند و چنانچه نخواهد ده روز در آنجا بماند باید مدتی كه در آنجا می ماند نیز نمازهای خود را شكسته بخواند.

1360 - مسافری كه قصد كرده ده روز در محلی بماند , اگر بعد از خواندن یك نماز چهار ركعت ادائی بخواهد به جایی كه كمتر از چهار فرسخ است برود , چنانچه مردد باشد كه به محل اولش برگردد یا نه , یا به كلی از برگشتن به آنجا غافل باشد , یا بخواهد برگردد , ولی مردد باشد كه ده روز آنجا بماند یا نه , یا آنكه از ده روز ماندن در آنجا و مسافرت از آنجا غافل باشد , باید از وقتی كه می رود تا وقتی كه برمی گردد و بعد از برگشتن , نمازهای خود را تمام بخواند.

1361 - اگر به خیال اینكه رفقایش می خواهند ده روز در محلی بمانند قصد كند كه ده روز در آنجا بماند , و بعد از خواندن یك نماز چهار ركعت ادائی بفهمد كه آنها قصد نكرده اند , اگر چه خودش هم از ماندن منصرف شود , تا مدتی كه در آنجا هست , باید نماز را تمام بخواند.

1362 - اگر مسافر اتفاقا سی روز در محلی بماند , مثلا در تمام سی روز در رفتن و ماندن مردد باشد , بعد از گذشتن سی روز

اگر چه مقدار كمی در آنجا بماند , باید نماز را تمام بخواند.

1363 - مسافری كه می خواهد نه روز یا كمتر در محلی بماند , اگر بعد از آنكه نه روز یا كمتر در آنجا ماند , بخواهد دوباره نه روز دیگر یا كمتر بماند , و همینطور تا سی روز , روز سی و یكم باید نماز را تمام بخواند.

1364 - مسافر بعد از سی روز , در صورتی باید نماز را تمام بخواند كه سی روز را در یك جا بماند , پس اگر مقداری از آن را در جایی و مقداری را در جای دیگر بماند , بعد از سی روز هم باید نماز را شكسته بخواند.

مسایل متفرقه

1365 - مسافر می تواند در مسجد الحرام و مسجد پیغمبر صلی اللّه علیه وآله و مسجد كوفه بلكه در تمام شهر مكه و مدینه و كوفه نمازش را تمام بخواند و نیز مسافر می تواند در حرم حضرت سید الشهداء علیه السلام تا مقدار بیست و پنج ذراع دورتر از قبر مقدس نمازش را تمام بخواند.

1366 - كسی كه می داند مسافر است و باید نماز را شكسته بخواند , اگر در غیر چهار جایی كه در مساله پیش گفته شد عمدا تمام بخواند نمازش باطل است , و همچنین است اگر فراموش كند كه نماز مسافر شكسته است و تمام بخواند , ولی در صورت فراموشی اگر بعد از وقت یادش بیاید قضا لازم نیست.

1367 - كسی كه می داند مسافر است و باید نماز را شكسته بخواند , اگر سهوا تمام بخواند چنانچه در اثناء وقت ملتفت شود , باید نماز

را اعاده كند و اگر پس از گذشت وقت ملتفت شود باید بنابر احتیاط قضا نماید.

1368 - مسافری كه نمی داند باید نماز را شكسته بخواند , اگر تمام بخواند نمازش صحیح است.

1369 - مسافری كه می داند باید نماز را شكسته بخواند اگر بعضی از خصوصیات آن را نداند , مثلا نداند كه در سفر هشت فرسخی باید شكسته بخواند , چنانچه تمام بخواند و در وقت بفهمد , بنابر احتیاط لازم باید اعاده نماید و چنانچه اعاده نكرد قضا نماید , ولی اگر در خارج وقت بفهمد قضا ندارد.

1370 - مسافری كه می داند باید نماز را شكسته بخواند , اگر به گمان اینكه سفر او كمتر از هشت فرسخ است تمام بخواند , وقتی كه بفهمد سفرش هشت فرسخ بوده , نمازی را كه تمام خوانده , باید دوباره شكسته بخواند و اگر بعد از اینكه وقت گذشته بفهمد قضا لازم نیست.

1371 - اگر فراموش كند كه مسافر است و نماز را تمام بخواند , چنانچه در وقت یادش بیاید , باید شكسته بجا آورد و اگر بعد از وقت یادش بیاید قضاء آن نماز بر او واجب نیست.

1372 - كسی كه باید نماز تمام بخواند , اگر شكسته بجا آورد در هر صورت نمازش باطل است , هرچند - بنابر احتیاط - مسافری باشد كه قصد ماندن ده روز در جایی داشته و به جهت ندانستن حكم مساله نماز را شكسته خوانده است.

1373 - اگر مشغول نماز چهار ركعتی شود , و در بین نماز یادش بیاید كه مسافر است یا ملتفت شود كه سفر او هشت فرسخ است , چنانچه

به ركوع ركعت سوم نرفته , باید نماز را دو ركعتی تمام كند و اگر به ركوع ركعت سوم رفته نمازش بنابر احتیاط باطل است و در صورتی كه به مقدار خواندن یك ركعت هم وقت داشته باشد , باید نماز را دوباره شكسته بخواند.

1374 - اگر مسافر بعضی از خصوصیات نماز مسافر را نداند , مثلا نداند كه اگر چهار فرسخ برود و چهار فرسخ برگردد باید شكسته بخواند چنانچه به نیت نماز چهار ركعتی مشغول نماز شود و پیش از ركوع ركعت سوم مساله را بفهمد باید نماز را دو ركعتی تمام كند و اگر در ركوع ملتفت شود نمازش بنابر احتیاط باطل است و در صورتی كه به مقدار یك ركعت هم از وقت مانده باشد باید نماز را از سر شكسته بخواند.

1375 - مسافری كه باید نماز را تمام بخواند , اگر به واسطه ندانستن مساله به نیت نماز دو ركعتی مشغول نماز شود و در بین نماز مساله را بفهمد , باید نماز را چهار ركعتی تمام كند و احتیاط مستحب آن است كه بعد از تمام شدن نماز دوباره آن نماز را چهار ركعتی بخواند.

1376 - مسافری كه نماز نخوانده , اگر پیش از تمام شدن وقت به وطنش برسد یا به جایی برسد كه می خواهد ده روز در آنجا بماند , باید نماز را تمام بخواند و كسی كه مسافر نیست , اگر در وقت نماز نخواند و مسافرت كند , در سفر باید نماز را شكسته بخواند.

1377 - اگر مسافری كه باید نماز را شكسته بخواند , نماز ظهر یا عصر یا عشای او قضا شود

, باید آن را دو ركعتی قضا نماید اگر چه در غیر سفر بخواهد قضای آن را بجا آورد.

و اگر از كسی كه مسافر نیست یكی از این سه نماز قضا شود , باید چهار ركعتی قضا نماید اگر چه در سفر بخواهد آن را قضا نماید.

1378 - مستحب است مسافر بعد از هر نماز شكسته سی مرتبه بگوید: سبحان اللّه والحمد للّه ولا اله الا اللّه واللّه اكبر و در تعقیب نماز ظهر و عصر و عشا بیشتر سفارش شده است.

بلكه بهتر است در تعقیب این سه نماز شصت مرتبه بگوید.

نماز قضا

1379 - كسی كه نماز یومیه خود را در وقت آن نخوانده باید قضای آن را بجا آورد , اگر چه در تمام وقت نماز خواب مانده یا به واسطه مستی نماز نخوانده باشد , و همچنین است هر نماز واجب دیگری كه آن را در وقتش نخواند , حتی - بنابر احتیاط لازم - نمازی را كه در وقت معینی به نذر بر او واجب شده ولی نماز عید فطر و قربان قضا ندارد , و همچنین نمازهایی را كه زن در حال حیض یا نفاس نخوانده قضا ندارد چه نمازهای یومیه باشد چه غیر آن.

1380 - اگر بعد از وقت نماز بفهمد نمازی را كه خوانده باطل بوده باید قضای آن را بخواند.

1381 - كسی كه نماز قضا دارد , باید در خواندن آن كوتاهی نكند , ولی واجب نیست فورا آن را بجا آورد.

1382 - كسی كه نماز قضا دارد می تواند نماز مستحبی بخواند.

1383 - اگر انسان احتمال دهد كه نماز قضایی دارد یا نمازهایی را كه خوانده صحیح

نبوده , مستحب است احتیاطا قضای آنها را بجا آورد.

1384 - در قضای نمازهای یومیه ترتیب لازم نیست - مگر در نمازهایی كه در ادای آنها ترتیب هست , مثل نماز ظهر و عصر یا مغرب و عشا از یك روز - اگر چه بهتر در غیر آنها نیز مراعات ترتیب است.

1385 - اگر بخواهد قضای چند نماز غیر یومیه مانند نماز آیات را بخواند یا مثلا بخواهد قضای یك نماز یومیه و چند نماز غیر یومیه را بخواند , لازم نیست آنها را به ترتیب بجا آورد.

1386 - اگر ترتیب نمازهایی را كه نخوانده فراموش كند بهتر آن است كه طوری آنها را بخواند كه یقین كند به ترتیبی كه قضا شده بجا آورده است , مثلا اگر قضای یك نماز ظهر و یك نماز مغرب بر او واجب است و نمی داند كدام اول قضا شده , اول یك نماز مغرب و بعد از آن یك نماز ظهر و دوباره نماز مغرب را بخواند , یا اول یك نماز ظهر و بعد از آن یك نماز مغرب , و دوباره نماز ظهر را بخواند , تا یقین كند هر كدام را كه اول قضا شده اول خوانده است.

1387 - اگر نماز ظهر یك روز و نماز عصر روز دیگر یا دو نماز ظهر یا دو نماز عصر از او قضا شده و نمی داند كدام اول قضا شده است چنانچه دو نماز چهار ركعتی بخواند به نیت اینكه اولی قضای نماز روز اول و دومی قضای نماز روز دوم باشد در حاصل شدن ترتیب كافی است.

1388 - اگر یك نماز ظهر و یك

نماز عشا یا یك نماز عصر و یك نماز عشا از او قضا شود , و نداند كدام اول قضا شده است , بهتر آن است كه طوری آنها را بخواند كه یقین كند به ترتیب بجا آورده است , مثلا اگر یك نماز ظهر و یك نماز عشا از او قضا شده و اولی آنها را نمی داند , اول یك نماز ظهر بعد از آن یك نماز عشا , دوباره یك نماز ظهر بخواند , یا اول یك نماز عشا بعد یك نماز ظهر , دوباره یك نماز عشا بخواند.

1389 - كسی كه می داند یك نماز چهار ركعتی نخوانده ولی نمی داند نماز ظهر است یا نماز عشا , اگر یك نماز چهار ركعتی به نیت قضای نمازی كه نخوانده بجا آورد كافی است و نسبت به جهر و اخفات مخیر می باشد.

1390 - كسی كه پنج نماز پشت سر هم از او قضا شده و نمی داند اولی آنها كدام است , چنانچه نه نماز به ترتیب بخواند مثلا از نماز صبح شروع كند و بعد از آنكه ظهر و عصر و مغرب و عشا را خواند دو مرتبه نماز صبح و ظهر و عصر و مغرب را بخواند یقین به ترتیب حاصل نموده است.

1391 - كسی كه می داند نمازهای پنجگانه او هر كدام از یك روز قضا شده و ترتیب آنها را نمی داند , بهتر این است كه نماز پنج شبانه روز را بخواند , و اگر شش نماز از شش روز از او قضا شده نماز شش شبانه روز را بخواند و همچنین برای هر نمازی كه

به نمازهای قضای او اضافه شود یك شبانه روز بیشتر بخواند تا یقین كند به ترتیبی كه قضا شده بجا آورده است , مثلا اگر هفت نماز از هفت روز نخوانده باشد نماز هفت شبانه روز را قضا نماید.

1392 - كسی كه مثلا چند نماز صبح یا چند نماز ظهر از او قضا شده و شماره آنها را نمی داند یا فراموش كرده مثلا نمی داند كه سه یا چهار یا پنج نماز بوده , چنانچه مقدار كمتر را بخواند كافی است.

ولی بهتر این است كه به قدری نماز بخواند كه یقین كند تمام آنها را خوانده است مثلا اگر فراموش كرده كه چند نماز صبح از او قضا شده است و یقین دارد كه بیشتر از ده نماز نبوده , احتیاطا ده نماز صبح بخواند.

1393 - كسی كه فقط یك نماز قضا از روزهای پیش دارد , بهتر این است كه اگر وقت فضیلت نماز آن روز فوت نمی شود اول آن را بخواند بعد مشغول نماز آن روز شود.

و نیز اگر از روزهای پیش نماز قضا ندارد ولی یك نماز یا بیشتر از همان روز از او قضا شده است , در صورتی كه وقت فضیلت آن نماز فوت نمی شود بهتر این است كه نماز قضای آن روز را پیش از نماز ادا بخواند.

1394 - اگر در بین نماز یادش بیاید كه یك نماز یا بیشتر از همان روز از او قضا شده یا فقط یك نماز قضا از روزهای پیش دارد چنانچه وقت وسعت دارد و ممكن است نیت را به نماز قضا برگرداند , بهتر این است كه نیت نماز

قضا كند , اگر وقت فضیلت نماز آن روز فوت نمی شود , مثلا اگر در نماز ظهر پیش از ركوع ركعت سوم یادش بیاید كه نماز صبح آن روز مثلا قضا شده در صورتی كه وقت نماز ظهر تنگ نباشد , نیت را به نماز صبح برگرداند و آن را دو ركعتی تمام كند , بعد ظهر را بخواند , ولی اگر وقت تنگ است یا نمی تواند نیت را به نماز قضا برگرداند , مثلا در ركوع ركعت سوم نماز ظهر یادش بیاید كه نماز صبح را نخوانده , چون اگر بخواهد نیت نماز صبح كند یك ركوع كه ركن است زیاد می شود نباید نیت را به قضای صبح برگرداند.

1395 - اگر از روزهای گذشته نمازهای قضا دارد و یك نماز یا بیشتر هم از همان روز از او قضا شده , چنانچه برای قضای تمام آنها وقت ندارد یا نمی خواهد همه را در آن روز بخواند , مستحب است نماز قضای آن روز را پیش از نماز ادا بخواند و بهتر این است كه بعد از خواندن قضای نمازهای سابق دوباره نماز قضایی را كه در آن روز پیش از نماز ادا خوانده بجا آورد.

1396 - تا انسان زنده است اگر چه از قضای نمازهای خود عاجز باشد , دیگری نمی تواند نمازهای او را قضا نماید.

1397 - نماز قضا را با جماعت می شود خواند , چه نماز امام جماعت ادا باشد یا قضا , و لازم نیست هر دو یك نماز را بخوانند , مثلا اگر نماز قضای صبح را با نماز ظهر یا عصر امام بخواند اشكال

ندارد.

1398 - مستحب است بچه ممیز را یعنی بچه ای كه خوب و بد را می فهمد به نماز خواندن و عبادتهای دیگر عادت دهند.

بلكه مستحب است او را به قضای نمازها هم وادار نمایند.

نماز قضای پدر كه بر پسر بزرگتر واجب است

1399 - اگر پدر نماز خود را بجا نیاورده باشد و می توانسته است قضا كند , چنانچه از روی نافرمانی ترك نكرده باشد , بر پسر بزرگترش بنابر احتیاط واجب است كه بعد از مرگش بجا آورد یا برای او اجیر بگیرد , و قضای نمازهای مادر بر او واجب نیست هر چند بهتر است.

1400 - اگر پسر بزرگتر شك دارد كه پدرش نماز قضا داشته یا نه چیزی بر او واجب نیست.

1401 - اگر پسر بزرگتر بداند كه پدرش نماز قضا داشته و شك كند كه بجا آورده یا نه , بنابر احتیاط واجب باید قضا نماید.

1402 - اگر معلوم نباشد كه پسر بزرگتر كدام است , قضای نماز پدر بر هیچ كدام از پسرها واجب نیست.

ولی احتیاط مستحب آن است كه نماز او را بین خودشان قسمت كنند , یا برای انجام آن قرعه بزنند.

1403 - اگر میت وصیت كرده باشد كه برای نماز او اجیر بگیرند , بعد از آن كه اجیر نماز او را به طور صحیح بجا آورد , بر پسر بزرگتر چیزی واجب نیست.

1404 - اگر پسر بزرگتر بخواهد نماز مادر را بخواند , باید در جهر و اخفات به تكلیف خود عمل كند , پس قضای نماز صبح و مغرب و عشای مادرش را باید بلند بخواند.

1405 - كسی كه خودش نماز قضا دارد , اگر نماز پدر و مادر را هم

بخواهد قضا كند هر كدام را اول بجا آورد صحیح است.

1406 - اگر پسر بزرگتر موقع مرگ پدر نابالغ یا دیوانه باشد وقتی كه بالغ شد یا عاقل گردید , بر او واجب نیست نماز پدر را قضا نماید.

1407 - اگر پسر بزرگتر پیش از آن كه نماز پدر را قضا كند بمیرد بر پسر دوم چیزی واجب نیست.

نماز جماعت

1408 - مستحب است نمازهای واجب خصوصا نمازهای یومیه را با جماعت بخوانند و در نماز صبح و مغرب و عشا , خصوصا برای همسایه مسجد و كسی كه صدای اذان مسجد را می شنود بیشتر سفارش شده است.

1409 - در روایات معتبره وارد است كه نماز با جماعت به بیست و پنج درجه افضل از نماز فرادی است.

1410 - حاضر نشدن به نماز جماعت از روی بی اعتنایی جایز نیست و سزاوار نیست كه انسان بدون عذر نماز جماعت را ترك كند.

1411 - مستحب است انسان صبر كند كه نماز را با جماعت بخواند , و نماز جماعتی را كه مختصر بخوانند از نماز فرادی كه آن را طول بدهند بهتر می باشد و نیز نماز جماعت از نماز اول وقت كه فرادی یعنی تنها خوانده شود - بهتر است ولی بهتر بودن نماز جماعت در غیر وقت فضیلت نماز از نماز فرادی در وقت فضیلت آن معلوم نیست.

1412 - وقتی كه جماعت برپا می شود , مستحب است كسی كه نمازش را فرادی خوانده دوباره با جماعت بخواند , و اگر بعد بفهمد كه نماز اولش باطل بوده , نماز دوم او كافی است.

1413 - اگر امام یا ماموم بخواهد نمازی را كه با

جماعت خوانده دوباره با جماعت بخواند , هر چند استحبابش ثابت نیست ولی رجاء آوردن آن مانعی ندارد.

1414 - كسی كه در نماز به حدی وسواس دارد كه موجب بطلان نمازش می شود و فقط در صورتی كه نماز را با جماعت بخواند , از وسواس راحت می شود , باید نماز را با جماعت بخواند.

1415 - اگر پدر یا مادر به فرزند خود امر كنند كه نماز را با جماعت بخواند , احتیاط مستحب آن است كه نماز را به جماعت بخواند البته هر وقت كه امر و نهی پدر یا مادر از روی شفقت نسبت به فرزند باشد و مخالفتش موجب اذیت آنان شود , حرام است بر فرزند مخالفت نماید هر چند به حد عقوق هم نرسد.

1416 - نماز مستحب را نمی شود در هیچ موردی - بنابر احتیاط - با جماعت خواند , ولی نماز استسقاء را كه برای آمدن باران می خوانند می توان با جماعت خواند و هم چنین نمازی كه واجب بوده و به جهتی مستحب شده است , مانند نماز عید فطر و قربان كه در زمان امام علیه السلام واجب بوده و به واسطه غایب شدن ایشان مستحب می باشد.

1417 - موقعی كه امام جماعت نماز یومیه می خواند , هر كدام از نمازهای یومیه را می شود به او اقتدا كرد.

1418 - اگر امام جماعت قضای نماز یومیه خود یا شخص دیگری را كه فوت آن یقینی باشد می خواند , می شود به او اقتدا كرد , ولی اگر نماز خود یا شخص دیگری را احتیاطا به جا می آورد اقتدا به او جایز

نیست مگر آن كه نماز ماموم هم احتیاطی باشد و سبب احتیاط امام سبب احتیاط ماموم نیز بوده باشد , ولی لازم نیست كه برای احتیاط ماموم سبب دیگری نباشد.

1419 - اگر انسان نداند نمازی را كه امام می خواند نماز واجب یومیه است یا نماز مستحب , نمی تواند به او اقتدا كند.

1420 - در صحت جماعت شرط است كه بین امام و ماموم و هم چنین بین ماموم و ماموم دیگر كه واسطه بین ماموم و امام است حایلی نباشد و مراد از حایل چیزی است كه آنها را از هم جدا كند , خواه مانع از دیدن شود مانند پرده یا دیوار و امثال اینها , و خواه مانع نشود مانند شیشه.

پس اگر در تمام احوال نماز یا بعض آن بین امام و ماموم یا بین ماموم و ماموم دیگر كه واسطه اتصال است چنین حایلی باشد جماعت باطل خواهد شد.

و زن از این حكم مستثنی است چنان كه خواهد آمد.

1421 - اگر به واسطه درازی صف اول , كسانی كه دو طرف صف ایستاده اند , امام را نبینند می توانند اقتدا كنند و نیز اگر به واسطه درازی یكی از صفهای دیگر كسانی كه دو طرف آن ایستاده اند , صف جلوی خود را نبینند می توانند اقتدا نمایند.

1422 - اگر صفهای جماعت تا در مسجد برسد , كسی كه مقابل در , پشت صف ایستاده نمازش صحیح است , و نیز نماز كسانی كه پشت سر او اقتدا می كنند صحیح می باشد , بلكه نماز كسانی كه در دو طرف ایستاده اند و از جهت ماموم دیگر اتصال

به جماعت دارند نیز صحیح است.

1423 - كسی كه پشت ستون ایستاده , اگر از طرف راست یا چپ به واسطه ماموم دیگر به امام متصل نباشد , نمی تواند اقتدا كند.

1424 - جای ایستادن امام باید از جای ماموم بلندتر نباشد ولی اگر به مقدار ناچیز بلندتر باشد اشكال ندارد و نیز اگر زمین سراشیب باشد , امام در طرفی كه بلندتر است بایستد , در صورتی كه سراشیبی آن زیاد نباشد , و طوری باشد كه به آن زمین مسطح بگویند مانعی ندارد.

1425 - اگر جای ماموم بلندتر از جای امام باشد اشكال ندارد ولی اگر به قدری بلندتر باشد كه نگویند اجتماع كرده اند جماعت صحیح نیست.

1426 - اگر بین كسانی كه در یك صف ایستاده اند بچه ممیز یعنی بچه ای كه خوب و بد را می فهمد , فاصله شود چنانچه ندانند نماز او باطل است می توانند اقتدا كنند.

1427 - بعد از تكبیر امام اگر صف جلو آماده نماز , و تكبیر گفتن آنان نزدیك باشد , كسی كه در صف بعد ایستاده , می تواند تكبیر بگوید ولی احتیاط مستحب آن است كه صبر كند تا تكبیر صف جلو تمام شود.

1428 - اگر بداند نماز یك صف از صفهای جلو باطل است در صفهای بعد نمی تواند اقتدا كند , ولی اگر نداند نماز آنان صحیح است یا نه می تواند اقتدا نماید.

1429 - هرگاه بداند نماز امام باطل است , مثلا بداند امام وضو ندارد اگر چه خود امام ملتفت نباشد , نمی تواند به او اقتدا كند.

1430 - اگر ماموم بعد از نماز بفهمد كه امام

عادل نبوده , یا كافر بوده , یا به جهتی نمازش باطل بوده , مثلا بی وضو نماز خوانده , نمازش صحیح است.

1431 - اگر در بین نماز شك كند كه اقتدا كرده یا نه , چنانچه به نشانه هایی اطمینان پیدا كند كه اقتدا كرده مثل این كه در حالی باشد , كه وظیفه ماموم است مثلا به حمد و سوره امام گوش می دهد , باید نماز را به جماعت تمام كند و در غیر این صورت , باید نماز را به نیت فرادی تمام نماید.

1432 - اگر ماموم در بین نماز بدون عذر قصد انفراد نماید , صحت جماعتش محل اشكال است ولی نمازش صحیح است مگر آن كه به آنچه وظیفه نمازگذار در نماز فرادی است عمل نكرده باشد یا كاری كه نماز فرادی را هر چند سهوا باطل می كند مثل زیادی ركوع انجام داده باشد , بلكه در بعضی موارد اگر به وظیفه نماز فرادی هم عمل نكرده باشد , باز نیز نمازش صحیح است مثلا اگر از اول نماز قصد انفراد را نداشته و قرائت نكرده , ولی در هنگام ركوع چنین قصدی برایش پیدا شود , در این صورت می تواند نمازش را به قصد انفراد تمام كند و لازم نیست كه آن را اعاده نماید.

1433 - اگر ماموم بعد از حمد و سوره امام به واسطه عذری , نیت فرادی كند لازم نیست حمد و سوره را بخواند , ولی اگر پیش از تمام شدن حمد و سوره نیت فرادی نماید , بنابر احتیاط لازم است مقداری را كه امام خوانده نیز بخواند.

1434 - اگر در

بین نماز جماعت نیت فرادی نماید , نمی تواند دوباره نیت جماعت كند , ولی اگر مردد شود كه نیت فرادی كند یا نه و بعد تصمیم بگیرد كه نماز را با جماعت تمام كند , جماعتش صحیح است.

1435 - اگر شك كند كه در بین نماز نیت فرادی كرده یا نه , باید بنا بگذارد كه نیت فرادی نكرده است.

1436 - اگر موقعی كه امام در ركوع است اقتدا كند و به ركوع امام برسد , اگر چه ذكر امام تمام شده باشد , نمازش صحیح است و یك ركعت حساب می شود , اما اگر به مقدار ركوع خم شود و به ركوع امام نرسد , می تواند نمازش را به نیت فرادی تمام كند.

1437 - اگر موقعی كه امام در ركوع است اقتدا كند و مقدار ركوع خم شود و شك كند كه به ركوع امام رسیده یا نه , چنانچه شكش بعد از تجاوز محل باشد - مثل این كه بعد از تمام شدن ركوع شك كند - ظاهر آن است كه جماعتش صحیح است و در غیر این صورت می تواند نماز را به نیت فرادی تمام كند.

1438 - اگر موقعی كه امام در ركوع است اقتدا كند , و پیش از آن كه به اندازه ركوع خم شود , امام سر از ركوع بردارد , مخیر است كه قصد فرادی كرده نماز را تمام كند یا این كه همراه امام به قصد قربت مطلقه به سجده رود و بعد در حال ایستادن تكبیر را به قصد اعم از تكبیرة الاحرام و ذكر مطلق تجدید كرده نماز را به جماعت

بخواند.

1439 - اگر اول نماز یا بین حمد و سوره اقتدا كند و اتفاقا پیش از آن كه به ركوع رود , امام سر از ركوع بردارد نماز او صحیح است.

1440 - اگر موقعی برسد كه امام مشغول خواندن تشهد آخر نماز است , چنانچه بخواهد به ثواب جماعت برسد , باید بعد از نیت و گفتن تكبیرة الاحرام بنشیند و تشهد را به قصد قربت مطلقه با امام بخواند , ولی سلام را نگوید و صبر كند تا امام سلام نماز را بدهد , بعد بایستد بدون آن كه دوباره نیت كند و تكبیر بگوید , حمد و سوره را بخواند , و آن را ركعت اول نماز خود حساب كند.

1441 - ماموم نباید جلوتر از امام بایستد بلكه احتیاط واجب آن است كه اگر ماموم متعدد باشند مساوی امام نایستند , ولی اگر ماموم یك مرد باشد اشكال ندارد كه مساوی امام بایستد.

1442 - اگر امام مرد و ماموم زن باشد , چنانچه بین آن زن و امام یا بین آن زن و ماموم دیگری كه مرد است و زن به واسطه او به امام متصل شده است پرده و مانند آن باشد اشكال ندارد.

1443 - اگر بعد از شروع به نماز بین ماموم و امام , یا بین ماموم و كسی كه ماموم به واسطه او متصل به امام است , پرده یا چیز دیگری حایل شود , جماعت باطل می شود و لازم است ماموم به وظیفه منفرد عمل نماید.

1444 - احتیاط واجب آن است كه بین جای سجده ماموم و جای ایستادن امام بیش از بلندترین مراتب یك قدم فاصله

نباشد , و هم چنین است اگر انسان به واسطه مامومی كه جلوی او ایستاده به امام متصل باشد , و احتیاط مستحب آن است كه جای ایستادن ماموم یا جای ایستادن كسی كه جلوی او ایستاده بیش از اندازه جسد انسان در حالی كه به سجده می رود فاصله نداشته باشد.

1445 - اگر ماموم به واسطه كسی كه طرف راست یا چپ او اقتدا كرده به امام متصل باشد , و از جلو به امام متصل نباشد , بنابر احتیاط واجب باید با كسی كه در طرف راست یا چپ او اقتدا كرده بیش از بلندترین مراتب یك قدم فاصله نداشته باشد.

1446 - اگر در نماز بین ماموم و امام , یا بین ماموم و كسی كه ماموم به واسطه او به امام متصل است بیش از بلندترین مراتب یك قدم فاصله پیدا شود , منفرد می شود و می تواند نمازش را به قصد انفراد ادامه دهد.

1447 - اگر نماز همه كسانی كه در صف جلو هستند تمام شود و فورا برای نماز دیگری به امام اقتدا نكنند , جماعت صف بعد باطل می شود بلكه اگر هم فورا اقتدا بكنند صحت جماعت صف بعد محل اشكال است.

1448 - اگر در ركعت دوم اقتدا كند , لازم نیست حمد و سوره بخواند , ولی قنوت و تشهد را با امام می خواند , و احتیاط آن است كه موقع خواندن تشهد انگشتان دست و سینه پا را به زمین بگذارد , و زانوها را بلند كند و باید بعد از تشهد با امام برخیزد و حمد و سوره را بخواند , و اگر

برای سوره وقت ندارد حمد را تمام كند و در ركوع خود را به امام برساند , و اگر برای تمام حمد وقت ندارد می تواند حمد را قطع كند , و با امام به ركوع رود , ولی احتیاط مستحب در این صورت آن است كه نماز را به نیت فرادی تمام كند.

1449 - اگر موقعی كه امام در ركعت دوم نماز چهار ركعتی است اقتدا كند , باید در ركعت دوم نمازش كه ركعت سوم امام است بعد از دو سجده بنشیند , و تشهد را به مقدار واجب بخواند و برخیزد , و چنانچه برای گفتن سه مرتبه تسبیحات وقت ندارد , باید یك مرتبه بگوید و در ركوع خود را به امام برساند.

1450 - اگر امام در ركعت سوم یا چهارم باشد و ماموم بداند كه اگر اقتدا كند و حمد را بخواند به ركوع امام نمی رسد , بنابر احتیاط واجب باید صبر كند تا امام به ركوع رود , بعد اقتدا نماید.

1451 - اگر در حال قیام ركعت سوم یا چهارم امام اقتدا كند , باید حمد و سوره را بخواند , و اگر برای سوره وقت ندارد , باید حمد را تمام كند و در ركوع خود را به امام برساند , و اگر برای تمام حمد وقت ندارد , می تواند حمد را قطع كند و با امام ركوع رود , ولی احتیاط مستحب در این صورت آن است كه قصد فرادی كرده و نماز را تمام كند.

1452 - كسی كه می داند اگر سوره یا قنوت را تمام كند به ركوع امام نمی رسد , چنانچه

عمدا سوره یا قنوت را بخواند و به ركوع نرسد , جماعتش باطل می شود و باید به وظیفه منفرد عمل نماید.

1453 - كسی كه اطمینان دارد كه اگر سوره را شروع كند یا تمام نماید به ركوع امام می رسد , در صورتی كه زیاد طول نكشد بهتر آن است كه سوره را شروع كند , یا اگر شروع كرده , تمام نماید , ولی اگر زیاد طول بكشد , به طوری كه نگویند متابعت امام می كند باید شروع نكند , و چنانچه شروع كرده تمام ننماید.

1454 - كسی كه یقین دارد اگر سوره را بخواند به ركوع امام می رسد و متابعت امام از بین نمی رود , چنانچه سوره را بخواند و به ركوع نرسد جماعتش صحیح است.

1455 - اگر امام ایستاده باشد و ماموم نداند كه در كدام ركعت است می تواند اقتدا كند , ولی باید حمد و سوره را به قصد قربت بخواند اگر چه بعد بفهمد كه امام در ركعت اول یا دوم بوده.

1456 - اگر به خیال این كه امام در ركعت اول یا دوم است , حمد و سوره نخواند و بعϠاز ركوع بفهمد كه در ركعت سوم یا چهارم بوده نمازش صحیح است ولی اگر پیش از ركوع بفهمد , باید حمد و سوره را بخواند و اگر وقت ندارد , به طوری كه در مساله (1451) گفته شد عمل نماید.

1457 - اگر به خیال این كه امام در ركعت سوم یا چهارم است حمد و سوره بخواند و پیش از ركوع یا بعد آن بفهمد كه در ركعت اول یا دوم بوده ,

نمازش صحیح است , و اگر در بین حمد و سوره بفهمد , لازم نیست آنها را تمام كند.

1458 - اگر موقعی كه مشغول نماز مستحبی است جماعت برپا شود , چنانچه اطمینان ندارد كه اگر نماز را تمام كند به جماعت می رسد مستحب است نماز را رها كند و مشغول نماز جماعت شود , بلكه اگر اطمینان نداشته باشد كه به ركعت اول برسد مستحب است به همین دستور رفتار نماید.

1459 - اگر موقعی كه مشغول نماز سه ركعتی یا چهار ركعتی است جماعت برپا شود , چنانچه به ركوع ركعت سوم نرفته و اطمینان ندارد كه اگر نماز را تمام كند , به جماعت می رسد , مستحب است به نیت نماز مستحبی نماز را دو ركعتی تمام كند و خود را به جماعت برساند.

1460 - اگر نماز امام تمام شود و ماموم مشغول تشهد یا سلام اول باشد , لازم نیست نیت فرادی كند.

1461 - كسی كه یك ركعت از امام عقب مانده , بهتر آن است كه وقتی امام تشهد ركعت آخر را می خواند , انگشتان دست و سینه پا را به زمین بگذارد و زانوها را بلند نگهدارد و صبر كند تا امام سلام نماز را بگوید و بعد برخیزد.

و اگر در همانجا بخواهد قصد انفراد نماید مانعی ندارد.

شرایط امام جماعت

1462 - امام جماعت باید بالغ و عاقل و شیعه دوازده امامی و عادل و حلال زاده باشد و نماز را به طور صحیح بخواند و نیز اگر ماموم مرد است امام او هم باید مرد باشد و صحت اقتدا به بچه ده ساله اگر چه خالی از وجه

نیست ولی خالی از اشكال هم نمی باشد.

1463 - امامی را كه عادل می دانسته , اگر شك كند كه به عدالت خود باقی است یا نه , می تواند به او اقتدا نماید.

1464 - كسی كه ایستاده نماز می خواند , نمی تواند به كسی كه نشسته یا خوابیده نماز می خواند اقتدا كند.

و كسی كه نشسته نماز می خواند , نمی تواند به كسی كه خوابیده نماز می خواند اقتدا نماید.

1465 - كسی كه نشسته نماز می خواند , می تواند به كسی كه نشسته نماز می خواند اقتدا كند , ولی اقتداء كسی كه خوابیده نماز می خواند به كسی كه نشسته یا خوابیده نماز می خواند محل اشكال است.

1466 - اگر امام جماعت به واسطه عذری با لباس نجس یا با تیمم یا با وضوی جبیره ای نماز بخواند , می شود به او اقتدا كرد.

1467 - اگر امام مرضی دارد كه نمی تواند از بیرون آمدن بول و غایط خودداری كند , می شود به او اقتدا كرد و نیز زنی كه مستحاضه نیست می تواند به زن مستحاضه اقتدا نماید.

1468 - بهتر این است كه كسی كه مرض خوره یا پیسی دارد , امام جماعت نشود و بنابر احتیاط واجب به كسی كه حد شرعی بر او جاری شده اقتدا ننماید.

احكام جماعت

1469 - موقعی كه ماموم نیت می كند , باید امام را معین نماید ولی دانستن اسم او لازم نیست , و اگر نیت كند اقتدا می كنم به امام جماعت حاضر , نمازش صحیح است.

1470 - ماموم باید غیر از حمد و سوره همه چیزهای نماز را

خودش بخواند , ولی اگر ركعت اول یا دوم ماموم ركعت سوم یا چهارم امام باشد , باید حمد و سوره را بخواند.

1471 - اگر ماموم در ركعت اول و دوم نماز صبح و مغرب و عشا صدای حمد و سوره امام را بشنود , اگر چه كلمات را تشخیص ندهد , باید حمد و سوره را نخواند , و اگر صدای امام را نشنود مستحب است حمد و سوره را بخواند ولی باید آهسته بخواند و چنانچه سهوا بلند بخواند اشكال ندارد.

1472 - اگر ماموم بعضی از كلمات - حمد - و سوره - امام را بشنود می تواند آن مقداری را كه نمی شنود بخواند.

1473 - اگر ماموم سهوا حمد و سوره را بخواند , یا خیال كند صدایی را كه می شنود صدای امام نیست و حمد و سوره را بخواند و بعد بفهمد صدای امام بوده , نمازش صحیح است.

1474 - اگر شك كند كه صدای امام را می شنود یا نه , یا صدایی بشنود و نداند صدای امام است یا صدای شخص دیگر , می تواند حمد و سوره را بخواند.

1475 - ماموم در ركعت اول و دوم نماز ظهر و عصر بنابر احتیاط نباید حمد و سوره را بخواند و مستحب است به جای آن ذكر بگوید.

1476 - ماموم نباید تكبیرة الاحرام را پیش از امام بگوید , بلكه احتیاط واجب آن است كه تا تكبیر امام تمام نشده تكبیر نگوید.

1477 - اگر ماموم سهوا پیش از امام سلام دهد , نمازش صحیح است.

و لازم نیست دوباره با امام سلام دهد , بلكه ظاهر این است كه اگر

عمدا هم پیش از امام سلام دهد , اشكال ندارد.

1478 - اگر ماموم غیر از تكبیرة الاحرام , چیزهای دیگر نماز را پیش از امام بگوید اشكال ندارد , ولی اگر آنها را بشنود , یا بداند امام چه وقت می گوید , احتیاط مستحب آن است كه پیش از امام نگوید.

1479 - ماموم باید غیر از آنچه در نماز خوانده می شود , كارهای دیگر آن , مانند ركوع و سجود را با امام یا كمی بعد از امام بجا آورد , و اگر عمدا پیش از امام یا مدتی بعد از امام انجام دهد , جماعتش باطل می شود , ولی اگر به وظیفه منفرد عمل نماید نمازش صحیح است.

1480 - اگر سهوا پیش از امام سر از ركوع بردارد چنانچه امام در ركوع باشد , باید بنابر احتیاط به ركوع برگردد و با امام سر بردارد و در این صورت زیاد شدن ركوع كه ركن است نماز را باطل نمی كند , ولی اگر به ركوع برگردد و پیش از آن كه به ركوع امام برسد , امام سر بردارد نمازش بنابر احتیاط باطل است.

1481 - اگر اشتباها سر بر دارد و ببیند امام در سجده است , باید بنابر احتیاط به سجده برگردد , و چنانچه در هر دو سجده این اتفاق بیفتد برای زیاد شدن دو سجده كه ركن است نماز باطل نمی شود.

1482 - كسی كه اشتباها پیش از امام سر از سجده برداشته هر گاه به سجده برگردد و معلوم شود امام قبلا سر برداشته است نمازش صحیح است ولی اگر در هر دو سجده این اتفاق بیفتد

نمازش بنابر احتیاط باطل است.

1483 - اگر اشتباها سر از ركوع یا سجده بردارد و سهوا یا به خیال این كه به امام نمی رسد به ركوع یا سجده نرود جماعت و نمازش صحیح است.

1484 - اگر سر از سجده بردارد و ببیند امام در سجده است , چنانچه به خیال این كه سجده اول امام است , به قصد این كه با امام سجده كند به سجده رود و بفهمد سجده دوم امام بوده , سجده دوم او حساب می شود و اگر به خیال اینكه سجده دوم امام است به سجده رود و بفهمد سجده اول امام بوده , باید به قصد این كه با امام سجده كند تمام كند و دوباره با امام به سجده رود , و در هر دو صورت بهتر آن است كه نماز را با جماعت تمام كند و دوباره بخواند.

1485 - اگر سهوا پیش از امام به ركوع رود و طوری باشد كه اگر سر بردارد به مقداری از قرائت امام می رسد , چنانچه سر بردارد و با امام به ركوع رود , نمازش صحیح است و اگر عمدا برنگردد نمازش باطل است.

1486 - اگر سهوا پیش از امام به ركوع رود و طوری باشد كه اگر برگردد به چیزی از قرائت امام نمی رسد , اگر به قصد این كه با امام نماز بخواند سر بردارد و با امام به ركوع رود , جماعت و نمازش صحیح است و اگر عمدا برنگردد نمازش صحیح است و منفرد می شود.

1487 - اگر سهوا پیش از امام به سجده رود , اگر به قصد این كه با

امام نماز بخواند سر بردارد و با امام به سجده رود , جماعت و نمازش صحیح است و اگر عمدا برنگردد نمازش صحیح و منفرد می گردد.

1488 - اگر امام در ركعتی كه قنوت ندارد اشتباها قنوت بخواند , یا در ركعتی كه تشهد ندارد اشتباها مشغول خواندن تشهد شود , ماموم نباید قنوت و تشهد را بخواند , ولی نمی تواند پیش از امام به ركوع رود , یا پیش از ایستادن امام بایستد , بلكه باید صبر كند تا قنوت و تشهد امام تمام شود و بقیه نماز را با او بخواند.

وظیفه امام و ماموم در نماز جماعت

1489 - اگر ماموم یك مرد باشد , مستحب است طرف راست امام بایستد , و اگر یك زن باشد , باز هم مستحب است كه در طرف راست امام بایستد , ولی باید او عقب تر بایستد , لااقل به مقداری كه جای سجده او مساوی جای دو زانوی امام در حال سجده باشد.

و اگر یك مرد و یك زن یا یك مرد و چند زن باشند مستحب است مرد طرف راست امام بایستد و یك زن یا چند زن پشت سر امام بایستد , و اگر چند مرد و یك یا چند زن باشند , مستحب است آنچه مرد است عقب امام و زنها پشت مردها بایستند.

1490 - اگر امام و ماموم هر دو زن باشند احتیاط واجب آن است كه همه ردیف یكدیگر بایستند و امام جلوتر از دیگران نایستد.

1491 - مستحب است امام در وسط صف بایستد و اهل علم و كمال و تقوی در صف اول بایستند.

1492 - مستحب است صفهای جماعت منظم باشد و بین

كسانی كه در یك صف ایستاده اند فاصله نباشد و شانه آنان ردیف یكدیگر باشد.

1493 - مستحب است بعد از گفتن قد قامت الصلاة مامومین برخیزند.

1494 - مستحب است امام جماعت حال مامومی را كه از دیگران ضعیف تر است رعایت كند و قنوت و ركوع و سجود را طول ندهد , مگر بداند همه كسانی كه به او اقتدا كرده اند مایلند.

1495 - مستحب است امام جماعت در حمد و سوره و ذكرهایی كه بلند می خواند , صدای خود را به قدری بلند كند كه دیگران بشنوند , ولی باید بیش از اندازه صدا را بلند نكند.

1496 - اگر امام در ركوع بفهمد كسی تازه رسیده و می خواهد اقتدا كند مستحب است ركوع را دو برابر همیشه طول بدهد و بعد بایستد , اگر چه بفهمد كس دیگری هم برای اقتدا وارد شده است.

چیزهایی كه در نماز جماعت مكروه است

1497 - اگر در صفهای جماعت جا باشد , مكروه است انسان تنها بایستد.

1498 - مكروه است ماموم ذكرهای نماز را طوری بگوید كه امام بشنود.

1499 - مسافری كه نماز ظهر و عصر و عشا را دو ركعت می خواند مكروه است در این نمازها به كسی كه مسافر نیست اقتدا كند و كسی كه مسافر نیست مكروه است در این نمازها به مسافر اقتدا نماید.

نماز آیات

1500 - نماز آیات كه دستور آن بعدا گفته خواهد شد , به واسطه سه چیز واجب می شود: اول گرفتن خورشید.

دوم گرفتن ماه , اگر چه مقدار كمی از آنها گرفته شود و كسی هم از آن نترسد.

سوم زلزله - بنابر احتیاط واجب - اگر چه كسی هم نترسد و اما در رعد و برق و بادهای سیاه و سرخ و مانند اینها از آیات آسمانی در صورتی كه بیشتر مردم بترسند و هم چنین در حوادث زمینی مانند فرو رفتن آب دریا و افتادن كوه كه موجب ترس اكثر مردم شود بنابر احتیاط مستحب نماز آیات ترك نشود.

1501 - اگر از چیزهایی كه نماز آیات برای آنها واجب است بیشتر از یكی اتفاق بیفتد , انسان باید برای هر یك از آنها یك نماز آیات بخواند , مثلا اگر خورشید بگیرد و زلزله هم بشود , باید دو نماز آیات بخواند.

1502 - كسی كه قضای چند نماز آیات بر او واجب است , چه همه آنها برای یك چیز بر او واجب شده باشد , مثلا سه مرتبه خورشید گرفته و نماز آنها را نخوانده است , چه برای چند چیز باشد مثلا برای آفتاب گرفتن و

ماه گرفتن و زلزله نمازهایی بر او واجب شده باشد , موقعی كه قضای آنها را می خواند لازم نیست معین كند كه برای كدام یك آنها باشد.

1503 - چیزهایی كه نماز آیات برای آنها واجب است , در هر جایی اتفاق بیفتد , فقط مردم همان جا باید نماز آیات بخوانند و بر مردم جاهای دیگر واجب نیست.

1504 - وقت شروع در نماز آیات موقعی است كه خورشید یا ماه شروع به گرفتن می كند و تا زمانی كه به حالت طبیعی برنگشته ادامه دارد , (اگر چه بهتر آن است كه به قدری تاخیر نیندازد كه شروع به باز شدن كند) ولی تمام كردن نماز آیات را می تواند تا بعد از باز شدن خورشید یا ماه تاخیر انداخت.

1505 - اگر خواندن نماز آیات را به قدری تاخیر بیندازد كه آفتاب یا ماه شروع به باز شدن كند , نیت اداء مانعی ندارد , ولی اگر بعد از باز شدن تمام آن , نماز بخواند باید نیت قضا نماید.

1506 - اگر مدت گرفتن خورشید یا ماه به اندازه خواندن یك ركعت نماز یا كمتر باشد , نمازی كه می خواند ادا است , و هم چنین است اگر مدت گرفتن آنها بیشتر باشد ولی انسان نماز را نخواند , تا به اندازه خواندن یك ركعت یا كمتر به آخر وقت آن مانده باشد.

1507 - موقعی كه زلزله و رعد و برق و مانند اینها اتفاق می افتد , اگر وقتشان وسعت داشته باشد , لازم نیست نماز آیات را فورا بخواند و در غیر این صورت باید فورا آن را بخواند به نحوی

كه در نظر مردم تاخیر محسوب نشود و اگر تاخیر كرد , احتیاط مستحب آن است كه بعدا بدون نیت ادا و قضا بخواند.

1508 - اگر گرفتن آفتاب یا ماه را نداند و بعد از باز شدن آفتاب یا ماه بفهمد كه تمام آن گرفته بوده , باید قضای نماز آیات را بخواند , ولی اگر بفهمد مقداری از آن گرفته بوده قضا بر او واجب نیست.

1509 - اگر عده ای بگویند كه خورشید یا ماه گرفته است , چنانچه انسان از گفته آنان یقین یا اطمینان شخصی پیدا نكند و نماز آیات نخواند و بعد معلوم شود راست گفته اند.

در صورتی كه تمام خورشید یا ماه گرفته باشد , نماز آیات را بخواند , ولی اگر مقداری از آن گرفته باشد , خواندن نماز آیات بر او واجب نیست و هم چنین است اگر دو نفر كه عادل بودن آنان معلوم نیست , بگویند خورشید یا ماه گرفته , بعد معلوم شود كه عادل بوده اند.

1510 - اگر انسان به گفته كسانی كه از روی قاعده علمی وقت گرفتن خورشید و ماه را می دانند , اطمینان پیدا كند كه خورشید یا ماه گرفته , باید نماز آیات را بخواند.

و نیز اگر بگویند فلان وقت خورشید یا ماه می گیرد و فلان مقدار طول می كشد و انسان به گفته آنان اطمینان پیدا كند , باید به حرف آنان عمل نماید.

1511 - اگر بفهمد نماز آیاتی كه خوانده باطل بوده , باید دوباره بخواند و اگر وقت گذشته قضا نماید.

1512 - اگر در وقت نماز یومیه نماز آیات هم بر انسان واجب شود ,

چنانچه برای هر دو نماز وقت دارد , هر كدام را اول بخواند اشكال ندارد , و اگر وقت یكی از آن دو تنگ باشد اول آن را بخواند , و اگر وقت هر دو تنگ باشد , باید اول نماز یومیه را بخواند.

1513 - اگر در بین نماز یومیه بفهمد كه وقت نماز آیات تنگ است , چنانچه وقت نماز یومیه هم تنگ باشد , باید آن را تمام كند بعد نماز آیات را بخواند.

و اگر وقت نماز یومیه تنگ نباشد , آن را بشكند و اول نماز آیات و بعد نماز یومیه را بجا آورد.

1514 - اگر در بین نماز آیات بفهمد كه وقت نماز یومیه تنگ است , باید نماز آیات را رها كند و مشغول نماز یومیه شود و بعد از آن كه نماز را تمام كرد پیش از انجام كاری كه نماز را به هم بزند , بقیه نماز آیات را از همانجا كه رها كرده بخواند.

1515 - اگر در حال حیض یا نفاس زن آفتاب یا ماه بگیرد یا زلزله اتفاق بیفتد , نماز آیات بر او واجب نیست و قضا هم ندارد.

دستور نماز آیات

1516 - نماز آیات دو ركعت است و در هر ركعت پنج ركوع دارد , و دستور آن این است كه انسان بعد از نیت , تكبیر بگوید و یك حمد و یك سوره تمام بخواند و به ركوع رود و سر از ركوع بردارد , دوباره یك حمد و یك سوره بخواند باز به ركوع رود تا پنج مرتبه و بعد از بلند شدن از ركوع پنجم دو سجده نماید و برخیزد و ركعت دوم

را هم مثل ركعت اول بجا آورد و تشهد بخواند و سلام دهد.

1517 - در نماز آیات ممكن است انسان بعد از نیت و تكبیر و خواندن حمد , آیه های یك سوره را پنج قسمت كند و یك آیه یا بیشتر از آن را بخواند , بلكه كمتر از یك آیه را نیز می تواند بخواند ولی باید بنابر احتیاط جمله تامه باشد و سپس به ركوع رود و سر بردارد و بدون این كه حمد بخواند , قسمت دوم از همان سوره را بخواند و به ركوع رود و همین طور تا پیش از ركوع پنجم سوره را تمام نماید , مثلا در سوره فلق اول بسم اللّه الرحمن الرحیم * قل اعوذ برب الفلق بگوید و به ركوع رود , بعد بایستد و بگوید: من شر ما خلق دوباره به ركوع رود و بعد از ركوع بایستد و بگوید: ومن شر غاسق اذا وقب باز به ركوع رود و بایستد و بگوید: ومن شر النفاثات فی العقد و برود به ركوع باز هم سر بردارد و بگوید: ومن شر حاسد اذا حسد و بعد از آن به ركوع پنجم رود و بعد از سر برداشتن , دو سجده كند و ركعت دوم را هم مثل ركعت اول بجا آورد و بعد از سجده دوم تشهد بخواند و نماز را سلام دهد , و نیز جایز است كه به كمتر از پنج قسمت تقسیم نماید لكن هر وقت سوره را تمام كرد لازم است حمد را قبل از ركوع بعدی بخواند.

1518 - اگر در یك ركعت از نماز آیات , پنج مرتبه حمد

و سوره بخواند و در ركعت دیگر یك حمد بخواند و سوره را پنج قسمت كند مانعی ندارد.

1519 - چیزهایی كه در نمازهای یومیه واجب و مستحب است در نماز آیات هم واجب و مستحب می باشد , ولی در نماز آیات در صورتی كه با جماعت باشد , می تواند رجاء به جای اذان و اقامه سه مرتبه بگویند الصلوة و در غیر جماعت چیزی نیست.

1520 - مستحب است پیش از ركوع و بعد از آن تكبیر بگوید و بعد از ركوع پنجم و دهم قبل از تكبیر سمع اللّه لمن حمده نیز بگوید.

1521 - مستحب است پیش از ركوع دوم و چهارم و ششم و هشتم و دهم قنوت بخواند و اگر فقط قنوت پیش از ركوع دهم بخواند كافی است.

1522 - اگر در نماز آیات شك كند كه چند ركعت خوانده و فكرش به جایی نرسد نماز باطل است.

1523 - اگر شك كند كه در ركوع آخر ركعت اول است یا در ركوع اول ركعت دوم و فكرش به جایی نرسد , نماز باطل است , ولی اگر مثلا شك كند كه چهار ركوع كرده یا پنج ركوع , چنانچه شك او پیش از رسیدن به سجده بوده ركوعی را كه شك دارد به جا آورده یا نه , باید به جا آورد ولی اگر برای سجده خم شده باید به شك خود اعتنا نكند.

1524 - هر یك از ركوع های نماز آیات ركن است كه اگر عمدا كم یا زیاد شود نماز باطل است , و هم چنین است اگر اشتباها كم شود و یا - بنابر احتیاط - اشتباها زیاد

شود.

نماز عید قطر و قربان

1525 - نماز عید فطر و قربان در زمان حضور امام علیه السلام واجب است و باید با جماعت خوانده شود.

و در زمان ما كه امام علیه السلام غایب است مستحب می باشد , و می شود آن را با جماعت یا فرادی خواند.

1526 - وقت نماز عید فطر و قربان از اول آفتاب روز عید تا ظهر است.

1527 - مستحب است نماز عید قربان را بعد از بلند شدن آفتاب بخوانند , و در عید فطر مستحب است , بعد از بلند شدن آفتاب افطار كنند و زكاة فطره را هم بدهند , بعد نماز عید را بخوانند.

1528 - نماز عید فطر و قربان دو ركعت است كه در ركعت اول بعد از خواندن حمد و سوره بهتر آن است كه پنج تكبیر بگوید , و میان هر دو تكبیر یك قنوت بخواند و بعد از تكبیر پنجم تكبیر دیگری بگوید و به ركوع رود و دو سجده بجا آورد و برخیزد و در ركعت دوم چهار تكبیر بگوید و میان هر دو تكبیر یك قنوت بخواند , و بعد از تكبیر چهارم تكبیر دیگری بگوید و به ركوع رود و بعد از ركوع دو سجده كند و تشهد بخواند و نماز را سلام دهد.

1529 - در قنوت نماز عید فطر و قربان هر دعا و ذكری بخوانند كافی است.

ولی بهتر است این دعا را بخوانند: اللهم اهل الكبریاء والعظمة واهل العفو والرحمة واهل التقوی والمغفرة اسالك بحق هذا الیوم الذی جعلته للمسلمین عیدا ولمحمد صلی اللّه علیه وآله ذخرا وشرفا وكرامة ومزیدا ان تصلی علی محمد وآل محمد وان تدخلنی فی كل

خیر ادخلت فیه محمدا وآل محمد وان تخرجنی من كل سوء اخرجت منه محمدا وآل محمد صلواتك علیه وعلیهم اللهم انی اسالك خیر ما سالك به عبادك الصالحون واعوذ بك مما استعاذ منه عبادك المخلصون.

1530 - در زمان غایب بودن امام علیه السلام اگر نماز عید فطر و قربان به جماعت خوانده شود احتیاط لازم آن است كه بعد از آن دو خطبه بخواند و بهتر است كه در خطبه عید فطر احكام زكاة فطره و در خطبه عید قربان احكام قربانی را بگوید.

1531 - نماز عید سوره مخصوصی ندارد , ولی بهتر است كه در ركعت اول آن , سوره شمس سوره 91 و در ركعت دوم سوره غاشیه سوره 88 را بخوانند - یا در ركعت اول سوره سبح اسم سوره 87 و در ركعت دوم سوره شمس را بخوانند.

1532 - مستحب است نماز عید را در صحرا بخوانند ولی در مكه مستحب است در مسجد الحرام خوانده شود.

1533 - مستحب است پیاده و پا برهنه و با وقار به نماز عید بروند و پیش از نماز غسل كنند و عمامه سفید بر سر بگذارند.

1534 - مستحب است در نماز عید بر زمین سجده كنند و در حال گفتن تكبیرها دستها را بلند كنند و كسی كه نماز عید می خواند , اگر امام جماعت است , یا فرادی نماز می خواند , نماز را بلند بخواند.

1535 - بعد از نماز مغرب و عشای شب عید فطر و بعد از نماز صبح و بعد از نماز عید فطر مستحب است این تكبیرها را بگوید: اللّه اكبر , اللّه اكبر لا اله الا اللّه

, واللّه اكبر , اللّه اكبر وللّه الحمد , اللّه اكبر , علی ما هدانا.

1536 - مستحب است انسان در عید قربان بعد از ده نماز كه اول آنها نماز ظهر روز عید و آخر آنها نماز صبح روز دوازدهم است تكبیرهایی را كه در مساله پیش گفته شد بگوید و بعد از آن بگوید: اللّه اكبر علی ما رزقنا من بهمیة الانعام والحمد للّه علی ما ابلانا ولی اگر عید قربان را در منی باشد مستحب است بعد از پانزده نماز كه اول آنها نماز ظهر روز عید و آخر آنها نماز صبح روز سیزدهم ذی حجه است , این تكبیرها را بگوید.

1537 - احتیاط مستحب آن است كه زنها از رفتن به نماز عید خودداری كنند ولی احتیاط برای زنهای پیر نیست.

1538 - در نماز عید هم مثل نمازهای دیگر , ماموم باید غیر از حمد و سوره چیزهای دیگر نماز را خودش بخواند.

1539 - اگر ماموم موقعی برسد كه امام مقداری از تكبیرها را گفته بعد از آن كه امام به ركوع رفت , باید آنچه از تكبیرها و قنوت ها را كه با امام نگفته خودش بگوید , و اگر در هر قنوت یك سبحان اللّه یا یك الحمد للّه بگوید كافی است.

1540 - اگر در نماز عید موقعی برسد كه امام در ركوع است می تواند نیت كند و تكبیر اول نماز را بگوید و به ركوع رود.

1541 - اگر در نماز عید یك سجده را فراموش كند لازم است كه بعد از نماز آن را بجا آورد , و هم چنین اگر كاری كه برای آن در نماز یومیه

سجده سهو لازم است پیش آید لازم است دو سجده سهو بنماید.

اجیر گرفتن برای نماز

1542 - بعد از مرگ انسان , می شود برای نماز و عبادتهای دیگر او كه در زندگی بجا نیاورده , دیگری را اجیر كنند , یعنی به او مزد دهند كه آنها را بجا آورد.

و اگر كسی بدون مزد هم آنها را انجام دهد صحیح است.

1543 - انسان می تواند برای بعضی از كارهای مستحبی مثل حج و عمره و زیارت قبر پیغمبر و امامان علیهم السلام , از طرف زندگان اجیر شود , و نیز می تواند كار مستحبی را انجام دهد , و ثواب آن را برای مردگان یا زندگان هدیه نماید.

1544 - كسی كه برای نماز قضای میت اجیر شده , باید یا مجتهد باشد یا نماز را بر طبق تقلید صحیح انجام دهد.

یا آن كه عمل به احتیاط كند در صورتی كه موارد احتیاط را كاملا بداند.

1545 - اجیر باید موقع نیت , میت را معین نماید و لازم نیست اسم او را بداند , پس اگر نیت كند از طرف كسی نماز می خوانم كه برای او اجیر شده ام كافی است.

1546 - اجیر باید عمل را به قصد آنچه در ذمه میت است به جا آورد و اگر عملی را انجام دهد و ثواب آن را برای او هدیه كند كافی نیست.

1547 - باید كسی را اجیر كنند كه اطمینان داشته باشند عمل را انجام می دهد.

1548 - كسی را كه برای نمازهای میت اجیر كرده اند , اگر بفهمند كه عمل را بجا نیاورده یا باطل انجام داده , باید دوباره اجیر بگیرند.

1549 - هرگاه

شك كند كه اجیر عمل را انجام داده یا نه , اگر چه بگوید , انجام داده ام , ولی اطمینان به گفته او نباشد , باید دوباره اجیر بگیرد.

و اما اگر شك كند كه عمل او صحیح بوده یا نه , می تواند بنابر صحت آن بگذارد.

1550 - كسی كه عذری دارد مثلا با تیمم یا نشسته نماز می خواند مطلقا بنابر احتیاط نمی شود برای نمازهای میت اجیر كرد , اگر چه نماز میت هم همان طور قضا شده باشد.

1551 - مرد برای زن و زن برای مرد می تواند اجیر شود و در بلند خواندن و آهسته خواندن نماز باید اجیر به تكلیف خود عمل نماید.

1552 - در قضای نمازهای میت ترتیب واجب نیست مگر در نمازهایی كه اداء آنها ترتیب دارد , مثل نماز ظهر و عصر یا مغرب و عشا از یك روز چنان كه سابقا گذشت.

1553 - اگر با اجیر شرط كنند كه عمل را به طور مخصوصی انجام دهد باید همان طور بجا آورد , و اگر با او شرط نكنند , باید در آن عمل به تكلیف خود رفتار نماید , و احتیاط مستحب آن است كه از وظیفه خودش و میت هر كدام كه به احتیاط نزدیك تر است , به آن عمل كند , مثلا اگر وظیفه میت گفتن سه مرتبه تسبیحات اربعه بوده و تكلیف او یك مرتبه است , سه مرتبه بگوید.

1554 - اگر با اجیر شرط نكنند كه نماز را با چه مقدار از مستحبات آن بخواند , باید مقداری از مستحبات نماز را كه معمول است بجا آورد.

1555 - اگر انسان

چند نفر را برای نماز قضای میت اجیر كند , بنابر آنچه در مساله (1552) گفته شد لازم نیست برای هر كدام آنها وقتی را معین نماید.

1556 - اگر كسی اجیر شود كه مثلا در مدت یك سال نمازهای میت را بخواند و پیش از تمام شدن سال بمیرد , باید برای نمازهایی كه می دانند بجا نیاورده , دیگری را اجیر نمایند , و اگر احتمال می دهند كه بجا نیاورده بنابر احتیاط واجب نیز اجیر بگیرند.

1557 - كسی را كه برای نمازهای میت اجیر كرده اند , اگر پیش از تمام كردن نمازها بمیرد و اجرت همه آنها را گرفته باشد , چنانچه شرط كرده باشند كه تمام نمازها را خودش بخواند , می توانند اجرة المسمای باقی مانده را گرفته یا آن كه اجاره را فسخ نمایند , و اجرة المثل او را بدهند و اگر شرط نكرده باشند كه خودش بخواند باید ورثه اش از مال او كسی را اجیر بگیرند اما اگر نداشته باشد بر ورثه او چیزی واجب نیست.

1558 - اگر اجیر پیش از تمام كردن نمازهای میت بمیرد و خودش هم نماز قضا داشته باشد , بعد از عمل به دستوری كه در مساله قبلی ذكر شد.

اگر چیزی از مال او زیاد آمد , در صورتی كه وصیت كرده باشد و ورثه اجازه بدهند , برای تمام نمازهای او اجیر بگیرند , و اگر اجازه ندهند ثلث آن را به مصرف نماز او برسانند.

روزه

احكام روزه

1/1558 - روزه آن است كه انسان برای انجام خواست خداوند عالم از اذان صبح تا مغرب از نه چیزی كه بعدا گفته می

شود خودداری نماید.

نیت

1559 - لازم نیست انسان نیت روزه را از قلب خود بگذراند یا مثلا بگوید فردا را روزه می گیرم , بلكه همین قدر كه بنا داشته باشد برای انجام خواست خداوند عالم از اذان صبح تا مغرب كاری كه روزه را باطل می كند انجام ندهد كافی است , و برای آن كه یقین كند تمام این مدت را روزه بوده , باید مقداری پیش از اذان صبح و مقداری هم بعد از مغرب از انجام كاری كه روزه را باطل می كند خودداری نماید.

1560 - انسان می تواند در هر شب از ماه رمضان برای روزه فردای آن نیت كند و بهتر آن است كه شب اول ماه هم نیت روزه همه ماه را بنماید.

1561 - آخرین وقت نیت روزه ماه رمضان برای شخص ملتفت قبل از اذان صبح است به این معنی كه باید قصد روزه را قبل از اذان صبح داشته باشد هر چند به واسطه خواب یا مانند آن متوجه قصد خود نباشد.

1562 - كسی كه كارهایی كه روزه را باطل می كند انجام نداده باشد , در هر وقت از روز نیت روزه مستحبی بكند هر چند فاصله كمی تا مغرب باشد روزه او صحیح است.

1563 - كسی كه پیش از اذان صبح در روزه ماه رمضان و هم چنین در روزه واجبی كه زمانش معین است , بدون نیت روزه خوابیده است , اگر پیش از ظهر بیدار شود و نیت كند , روزه او صحیح است , و اگر بعد از ظهر بیدار شود , باید بنابر احتیاط بقیه روز را به قصد قربت

مطلقه امساك كند , و روزه آن روز را نیز قضا نماید.

1564 - اگر بخواهد غیر روزه رمضان روزه دیگری بگیرد , باید آن را معین نماید , مثلا نیت كند كه روزه قضا یا روزه كفاره می گیرم , ولی در ماه رمضان لازم نیست نیت كند كه روزه ماه رمضان می گیرم , بلكه اگر نداند ماه رمضان است یا فراموش نماید و روزه دیگری را نیت كند , روزه ماه رمضان حساب می شود.

1565 - اگر بداند ماه رمضان است و عمدا نیت روزه غیر رمضان كند , روزه ای كه قصد كرده است حساب نمی شود , و هم چنین روزه ماه رمضان حساب نمی شود , اگر آن قصد با قصد قربت منافات داشته باشد بلكه اگر منافات هم نداشته باشد , بنابر احتیاط روزه ماه رمضان حساب نمی شود.

1566 - اگر مثلا به نیت روز اول ماه روزه بگیرد , بعد بفهمد دوم یا سوم بوده , روزه او صحیح است.

1567 - اگر پیش از اذان صبح نیت كند و بیهوش شود و در بین روز به هوش آید , بنابر احتیاط واجب باید روزه آن روز را تمام نماید , و اگر تمام نكرد قضای آن را به جا آورد.

1568 - اگر پیش از اذان صبح نیت كند و مست شود و در بین روز به هوش آید , احتیاط واجب آن است كه روزه آن روز را تمام كند و قضای آن را هم به جا آورد.

1569 - اگر پیش از اذان صبح نیت كند و بخوابد و بعد از مغرب بیدار شود , روزه اش صحیح

است.

1570 - اگر نداند یا فراموش كند كه ماه رمضان است و پیش از ظهر ملتفت شود , چنانچه كاری كه روزه را باطل می كند انجام داده باشد , روزه او باطل می باشد ولی باید تا مغرب كاری كه روزه را باطل می كند انجام ندهد , و بعد از رمضان هم آن روزه را قضا نماید , و هم چنین است بنابر احتیاط اگر بعد از ظهر ملتفت شود كه ماه رمضان است , و اما اگر پیش از ظهر ملتفت شود , و كاری كه روزه را باطل می كند انجام نداده باشد روزه اش صحیح است.

1571 - اگر بچه پیش از اذان صبح ماه رمضان بالغ شود , باید روزه بگیرد و اگر بعد از اذان بالغ شود , روزه آن روز بر او واجب نیست , مگر آن كه قصد روزه مستحبی كرده باشد كه اتمام روزه آن روز بنابر احتیاط در این صورت لازم است.

1572 - كسی كه برای به جا آوردن روزه میتی اجیر شده , یا روزه كفار دارد , اگر روزه مستحبی بگیرد اشكال ندارد , ولی كسی كه روزه قضا دارد نمی تواند روزه مستحبی بگیرد و چنانچه فراموش كند و روزه مستحب بگیرد , در صورتی كه پیش از ظهر یادش بیاید , روزه مستحبی او به هم می خورد و می تواند نیت خود را به روزه قضا برگرداند , و اگر بعد از ظهر ملتفت شود , روزه او بنابر احتیاط باطل است , و اگر بعد از مغرب یادش بیاید , صحت روزه اش خالی از اشكال نیست.

1573 - اگر

غیر از روزه ماه رمضان روزه معین دیگری بر انسان واجب باشد , مثلا نذر كرده باشد كه روز معینی را روزه بگیرد , چنانچه عمدا تا اذان صبح نیت نكند , روزه اش باطل است , و اگر نداند كه روزه آن روز بر او واجب است , یا فراموش كند و پیش از ظهر یادش بیاید , چنانچه كاری كه روزه را باطل می كند , انجام نداده باشد و نیت كند , روزه او صحیح , و اگر بعد از ظهر یادش بیاید احتیاطی را كه در روزه ماه رمضان گفته شد , مراعات نماید.

1574 - اگر برای روزه واجب غیر معینی مثل روزه كفاره عمدا تا نزدیك ظهر نیت نكند اشكال ندارد , بلكه اگر پیش از نیت تصمیم داشته باشد كه روزه نگیرد , یا تردید داشته باشد كه بگیرد یا نه , چنانچه كاری كه روزه را باطل می كند انجام نداده باشد و پیش از ظهر نیت كند , روزه او صحیح است.

1575 - اگر در ماه رمضان , پیش از ظهر كافر مسلمان شود , و از اذان صبح تا آن وقت كاری كه روزه را باطل می كند انجام نداده باشد , بنابر احتیاط واجب باید نیت روزه كند و روزه را تمام نماید و اگر آن روز را روزه نگیرد , قضای آن را بجا آورد.

1576 - اگر در وسط روز ماه رمضان پیش از ظهر مریض خوب شود , و تا آن وقت كاری كه روزه را باطل می كند انجام نداده باشد باید نیت روزه كند و آن روز را روزه بگیرد و

چنانچه بعد از ظهر خوب شود روزه آن روز بر او واجب نیست.

1577 - روزی را كه انسان شك دارد آخر شعبان است یا اول رمضان واجب نیست روزه بگیرد , و اگر بخواهد روزه بگیرد , نمی تواند نیت روزه رمضان كند , ولی اگر نیت كند كه اگر رمضان است روزه رمضان و اگر رمضان نیست روزه قضا یا مانند آن باشد , صحت روزه اش بعید نیست ولی بهتر آن است كه نیت روزه قضا و مانند آن بنماید و چنانچه بعد معلوم شود رمضان بوده , از رمضان حساب می شود , و اگر قصد طبیعی روزه را كند و بعد معلوم شود رمضان بوده , نیز كافی است.

1578 - اگر روزی را كه شك دارد آخر شعبان است یا اول رمضان به نیت روزه قضا یا روزه مستحبی و مانند آن روزه بگیرد و در بین روز بفهمد كه ماه رمضان است باید نیت روزه ماه رمضان كند.

1579 - اگر در روزه واجب معینی مثل روزه رمضان مردد شود كه روزه خود را باطل كند یا نه , یا قصد كند كه روزه را باطل كند , روزه اش بنابر احتیاط باطل می شود , اگر چه از قصدی كه كرده برگردد , و كاری هم كه روزه را باطل می كند انجام ندهد.

1580 - در روزه مستحب و روزه واجبی كه وقت آن معین نیست مثل روزه كفاره , اگر قصد كند كاری كه روزه را باطل می كند انجام دهد یا مردد شود كه به جا آورد یا نه , چنانچه به جا نیاورد و در روزه واجب

پیش از ظهر و در روزه مستحب پیش از غروب دوباره نیت روزه كند , روزه او صحیح است.

چیزهایی كه روزه را باطل می كند

1581 - چند چیز روزه را باطل می كند: اول خوردن و آشامیدن.

دوم جماع.

سوم استمناء و استمناء آن است كه انسان با خود یا دیگری غیر از جماع كاری كند كه منی از او بیرون آید.

چهارم دروغ بستن به خدا و پیغمبر و جانشینان پیغمبر علیهم السلام.

پنجم رساندن غبار به حلق.

ششم فرو بردن تمام سر در آب بنابر مشهور.

هفتم باقیماندن بر جنابت و حیض و نفاس تا اذان صبح.

هشتم اماله كردن با چیزهای روان.

نهم قی كردن.

و احكام اینها در مسائل آینده گفته می شود.

خوردن و آشامیدن

1582 - اگر روزه دار با التفات به این كه روزه دارد , عمدا چیزی بخورد یا بیاشامد , روزه او باطل می شود , چه خوردن و آشامیدن آن چیز معمول باشد , مثل نان , و آب , چه معمول نباشد , مثل خاك و شیره درخت , و چه كم باشد یا زیاد , حتی اگر مسواك را از دهان بیرون آورد و دوباره به دهان ببرد و رطوبت آن را فرو برد روزه باطل می شود , مگر آن كه رطوبت مسواك در آب دهان به طوری از بین برود كه رطوبت خارج به آن گفته نشود.

1583 - اگر موقعی كه مشغول غذا خوردن است بفهمد صبح شده , باید لقمه را از دهان بیرون آورد و چنانچه عمدا فرو ببرد , روزه اش باطل است , و به دستوری كه بعدا گفته خواهد شد كفاره هم بر او واجب می شود.

1584 - اگر روزه دار سهوا چیزی بخورد یا بیاشامد , روزه اش باطل نمی شود.

1585 - آمپولی كه عضو را بی حس می كند یا

به جهت دیگر استعمال می شود , برای روزه دار اشكال ندارد.

و بهتر آن است كه از استعمال آمپولی كه به جای دوا و غذا به كار می برند خودداری كند.

1586 - اگر روزه دار چیزی را كه لای دندان مانده است , عمدا فرو ببرد , روزه اش باطل می شود.

1587 - كسی كه می خواهد روزه بگیرد , لازم نیست پیش از اذان دندانهایش را خلال كند , ولی اگر بداند غذایی كه لای دندان مانده در روز فرو می رود , باید خلال كند.

1588 - فرو بردن آب دهان , اگر چه به واسطه خیال كردن ترشی و مانند آن در دهان جمع شده باشد , روزه را باطل نمی كند.

1589 - فرو بردن اخلاط سر و سینه , تا به فضای دهان نرسیده اشكال ندارد , ولی اگر داخل فضای دهان شود , احتیاط واجب آن است كه آن را فرو نبرند.

1590 - اگر روزه دار به قدری تشنه شود كه بترسد از تشنگی بمیرد یا به او ضرری برسد یا آن كه به سختی بیفتد , كه قابل تحمل نیست , می تواند به اندازه ای كه ترس از این امور برطرف شود آب بیاشامد ولی روزه او باطل می شود و اگر ماه رمضان باشد , باید بنابر احتیاط لازم بیشتر از آن نیاشامد و در بقیه روز از بجا آوردن كاری كه روزه را باطل می كند خودداری نماید.

1591 - جویدن غذا برای بچه یا پرنده و چشیدن غذا و مانند اینها كه معمولا به حلق نمی رسد , اگر چه اتفاقا به حلق برسد , روزه را

باطل نمی كند , ولی اگر انسان از اول بداند كه به حلق می رسد , روزه اش باطل می شود و باید قضای آن را بگیرد , و كفاره هم بر او واجب است.

1592 - انسان نمی تواند برای ضعف , روزه را بخورد , ولی اگر ضعف او به قدری است كه معمولا نمی شود آن را تحمل كرد , خوردن روزه اشكال ندارد.

جماع

1593 - جماع روزه را باطل می كند , اگر چه فقط به مقدار ختنه گاه داخل شود و منی هم بیرون نیاید.

1594 - اگر كمتر از مقدار ختنه گاه داخل شود و منی هم بیرون نیاید , روزه باطل نمی شود , ولی در شخصی كه ختنه گاه ندارد اگر كمتر از مقدار ختنه گاه داخل شود بمقداری كه گویند نزدیكی كرده روزه اش باطل می شود.

1595 - اگر عمدا قصد جماع نماید , و شك كند كه به اندازه ختنه گاه داخل شده یا نه , روزه او بنابر احتیاط لازم باطل است , و لازم است قضا نماید , ولی كفاره واجب نیست.

1596 - اگر فراموش كند كه روزه است و جماع نماید , یا او را به جماع مجبور نمایند , به نحوی كه از اختیار او خارج شود , روزه او باطل نمی شود , ولی چنانچه در بین جماع یادش بیاید یا جبر او برداشته شود , باید فورا از حال جماع خارج شود , و اگر خارج نشود , روزه او باطل است.

استمنا

1597 - اگر روزه دار استمنا كند (معنای استمنا در مساله 1581 گذشت) , روزه اش باطل می شود.

1598 - اگر بی اختیار منی از انسان بیرون آید , روزه اش باطل نیست.

1599 - هرگاه روزه دار بداند كه اگر در روز بخوابد محتلم می شود , یعنی در خواب منی از او بیرون می آید , جایز است بخوابد , هر چند به سبب نخوابیدن به زحمت نیفتد , و اگر محتلم شود , روزه اش باطل نمی شود.

1600 - اگر روزه دار در

حال بیرون آمدن منی از خواب بیدار شود , واجب نیست از بیرون آمدن منی جلوگیری كند.

1601 - روزه داری كه محتلم شده , می تواند بول كند , اگر چه بداند به واسطه بول كردن باقیمانده منی از مجری بیرون می آید.

1602 - روزه داری كه محتلم شده , اگر بداند منی در مجری مانده , و در صورتی كه پیش از غسل بول نكند بعد از غسل منی از او بیرون می آید , احتیاط مستحب آن است كه پیش از غسل بول كند.

1603 - كسی كه به قصد بیرون آمدن منی بازی و شوخی كند , اگر چه منی از او بیرون نیاید , باید بنابر احتیاط لازم روزه را تمام كند و قضا هم بنماید.

1604 - اگر روزه دار بدون قصد بیرون آمدن منی مثلا با زن خود بازی و شوخی كند , چنانچه اطمینان دارد كه منی از او خارج نمی شود , اگر چه اتفاقا منی بیرون آید روزه او صحیح است.

ولی اگر اطمینان ندارد , در صورتی كه منی از او بیرون آید روزه اش باطل است.

دروغ بستن به خدا و پیغمبر

1605 - اگر روزه دار به گفتن یا به نوشتن یا به اشاره و مانند اینها به خدا و پیغمبر (ص) و جانشینان پیغمبر (ص) عمدا نسبتی را بدهد كه دروغ است - اگر چه فورا بگوید دروغ گفتم یا توبه كند - روزه او بنابر احتیاط لازم باطل است هم چنین است بنابر احتیاط مستحب دروغ بستن به حضرت زهرا سلام اللّه علیها و سایر پیغمبران و جانشینان آنان.

1606 - اگر بخواهد خبری را كه دلیلی بر حجیت او ندارد

, و نمی داند راست است یا دروغ , نقل كند , بنابر احتیاط واجب باید از كسی كه آن خبر را گفته , یا از كتابی كه آن خبر در آن نوشته شده نقل نماید.

1607 - اگر چیزی را به اعتقاد این كه راست است از قول خدا یا پیغمبر نقل كند و بعد بفهمد دروغ بوده , روزه اش باطل نمی شود.

1608 - اگر چیزی را كه می داند دروغ است به خدا و پیغمبر نسبت دهد و بعدا بفهمد آنچه را كه گفته راست بوده , باید بنابر احتیاط لازم روزه را تمام كند و قضای آن را هم به جا آورد.

1609 - اگر دروغی را كه دیگری ساخته عمدا به خدا و پیغمبر و جانشینان پیغمبر نسبت دهد , بنابر احتیاط لازم روزه اش باطل می شود , ولی اگر از قول كسی كه آن دروغ را ساخته نقل كند اشكال ندارد.

1610 - اگر از روزه دار بپرسند كه آیا پیغمبر صلی اللّه علیه وآله چنین مطلبی فرموده اند و او جایی كه در جواب باید بگوید نه , عمدا بگوید , بلی , یا جایی كه باید بگوید بلی عمدا بگوید نه , روزه اش بنابر احتیاط لازم باطل می شود.

1611 - اگر از قول خدا یا پیغمبر حرف راستی را بگوید بعد بگوید دروغ گفتم , یا در شب به دروغ به آنان نسبتی بدهد و فردای آن كه روزه می باشد بگوید آنچه دیشب گفتم راست است , روزه اش باطل می شود , مگر آن كه مقصودش بیان حال خبرش باشد.

رساندن غبار به حلق

1612 - بنابر احتیاط واجب رساندن

غبار غلیظ به حلق روزه را باطل می كند , چه غبار از چیزی باشد كه خوردن آن حلال است , مثل آرد , یا غبار چیزی باشد كه خوردن آن حرام است مثل خاك.

1613 - رساندن غبار غیر غلیظ به حلق - بنابر اقوی - روزه را باطل نمی كند.

1614 - اگر به واسطه باد غباری غلیظ پیدا شود و انسان با این كه متوجه است و می تواند , مواظبت نكند و به حلق برسد , بنابر احتیاط واجب روزه اش باطل می شود.

1615 - احتیاط واجب آن است كه روزه دار دود سیگار و تنباكو و مانند اینها را هم به حلق نرساند.

1616 - اگر مواظبت نكند و غبار یا دود و مانند اینها داخل حلق شود , چنانچه یقین یا اطمینان داشته كه به حلق نمی رسد , روزه اش صحیح است , و اگر گمان می كرده كه به حلق نمی رسد , بهتر آن است كه آن روزه را قضا كند.

1617 - اگر فراموش كند كه روزه است و مواظبت نكند , یا بی اختیار غبار و مانند آن به حلق او برسد روزه اش باطل نمی شود.

فرو بردن سر در آب

1618 - اگر روزه دار عمدا تمام سر را در آب فرو برد , اگر چه باقی بدن او از آب بیرون باشد , روزه اش بنابر مشهور باطل می شود , ولی بعید نیست كه این كار روزه را باطل نكند , اگر چه كراهت شدید دارد و رعایت احتیاط در صورت امكان بهتر است.

1619 - اگر نصف سر را یك دفعه و نصف دیگر آن را دفعه دیگر در

آب فرو برد , روزه اش هیچ اشكالی ندارد.

1620 - اگر تمام سر زیر آب برود اگر چه مقداری از موها بیرون بماند , همان حكمی را كه در مساله 1618 گفته شد دارد.

1621 - سر فرو بردن در غیر آب از چیزهای روان مانند شیر به روزه هیچ ضرری ندارد , و هم چنین است فرو بردن سر در آب مضاف.

1622 - اگر روزه دار بی اختیار در آب بیفتد و آب تمام سر او را بگیرد , یا فراموش كند كه روزه است و سر در آب فرو برد , روزه او هیچ اشكالی ندارد.

1623 - اگر به خیال این كه آب سر او را نمی گیرد , خود را در آب بیندازد و آب تمام سر او را بگیرد , روزه اش هیچ اشكالی ندارد.

1624 - اگر فراموش كند كه روزه است و سر را در آب فرو برد , چنانچه در زیر آب یادش بیاید كه روزه است , بهتر آن است كه فورا سر را بیرون آورد ولی چنانچه بیرون نیاورد , روزه اش باطل نمی شود.

1625 - اگر كسی به زور سر او را در آب فرو برد , روزه اش هیچ اشكالی ندارد , ولی چنانچه در حالی كه زیر آب است , آن كس دست بردارد بهتر آن است كه فورا سرش را بیرون آورد.

1626 - اگر روزه دار به نیت غسل سر را در آب فرو برد , روزه و غسل او هر دو صحیح است.

1627 - اگر برای آن كه كسی را از غرق شدن نجات دهد , سر را در آب فرو برد ,

اگر چه نجات دادن او واجب باشد , احتیاط مستحب آن است كه روزه اش را قضا كند.

باقی ماندن بر جنابت و حیض و نفاس تا اذان صبح

1628 - اگر جنب عمدا در ماه رمضان تا اذان صبح غسل نكند روزه اش باطل است , و كسی كه وظیفه اش تیمم است و عمدا تیمم ننماید , روزه اش نیز باطل است , و حكم قضای ماه رمضان نیز همین است.

1629 - اگر در روزه غیر ماه رمضان و قضاء آن از روزه های واجبی كه مثل روزه ماه رمضان وقت آن معین است , جنب عمدا تا اذان صبح غسل نكند اظهر این است كه روزه اش صحیح است.

1630 - كسی كه در شب ماه رمضان جنب است , چنانچه عمدا غسل نكند تا وقت تنگ شود , باید تیمم كند و روزه بگیرد , و احتیاط مستحب آن است كه قضای آن را هم به جا آورد.

1631 - اگر جنب در ماه رمضان غسل را فراموش كند و بعد از یك روز یادش بیاید , باید روزه آن روز را قضا نماید , و اگر بعد از چند روز یادش بیاید روزه هر چند روزی را كه یقین دارد جنب بوده قضا نماید , مثلا اگر نمی داند سه روز جنب بوده یا چهار روز , باید روزه سه روز را قضا كند.

1632 - كسی كه در شب ماه رمضان برای هیچ كدام از غسل و تیمم وقت ندارد , اگر خود را جنب كند , روزه اش باطل است و قضا و كفاره بر او واجب می شود.

1633 - اگر برای آن كه بفهمد وقت دارد یا نه , جستجو نماید

و گمان كند كه به اندازه غسل وقت دارد و خود را جنب كند و بعد بفهمد وقت تنگ بوده و تیمم كند , روزه اش صحیح است , و اگر بدون جستجو گمان كند كه وقت دارد و خود را جنب نماید و بعد بفهمد وقت تنگ بوده , و با تیمم روزه بگیرد , بنابر احتیاط مستحب باید روزه آن روز را قضا كند.

1634 - كسی كه در شب ماه رمضان جنب است و می داند كه اگر بخوابد تا صبح بیدار نمی شود , نباید غسل نكرده بخوابد و چنانچه پیش از غسل اختیارا بخوابد و تا صبح بیدار نشود , روزه اش باطل است و قضا و كفاره بر او واجب می شود.

1635 - هرگاه جنب در شب ماه رمضان بخوابد و بیدار شود احتیاط واجب آن است كه پیش از غسل در صورتی كه اطمینان به بیدار شدن ندارد نخوابد , اگر چه احتمال بدهد كه اگر دوباره بخوابد پیش از اذان صبح بیدار می شود.

1636 - كسی كه در شب ماه رمضان جنب است و یقین دارد كه اگر بخوابد پیش از اذان صبح بیدار می شود , چنانچه تصمیم داشته باشد كه بعد از بیدار شدن غسل كند و با این تصمیم بخوابد و تا اذان خواب بماند , روزه اش صحیح است.

و هم چنین است كسی كه اطمینان به بیدار شدن قبل از اذان صبح دارد.

1637 - كسی كه در شب ماه رمضان جنب است و می داند یا احتمال می دهد كه اگر بخوابد پیش از اذان صبح بیدار می شود , چنانچه غفلت داشته باشد

كه بعد از بیدار شدن باید غسل كند , در صورتی كه بخوابد و تا اذان صبح خواب بماند بنابر احتیاط قضا بر او واجب می شود.

1638 - كسی كه در شب ماه رمضان جنب است و یقین دارد یا احتمال می دهد كه اگر بخوابد پیش از اذان صبح بیدار می شود , چنانچه نخواهد بعد از بیدار شدن غسل كند , در صورتی كه بخوابد و بیدار نشود , روزه اش باطل و قضا و كفاره لازم است و هم چنین است بنابر احتیاط لازم اگر تردید داشته باشد كه بعد از بیدار شدن غسل كند یا نه.

1639 - اگر جنب در شب ماه رمضان بخوابد و بیدار شود و یقین كند یا احتمال دهد كه اگر دوباره بخوابد پیش از اذان صبح بیدار می شود و تصمیم هم داشته باشد كه بعد از بیدار شدن غسل كند , چنانچه دوباره بخوابد و تا اذان بیدار نشود , باید عقوبة روزه آن روز را قضا كند , و اگر از خواب دوم بیدار شود و برای مرتبه سوم بخوابد و تا اذان صبح بیدار نشود باید روزه آن روز را قضا كند و بنابر احتیاط استحبابی كفاره نیز بدهد.

1640 - مراد از خواب اول و دوم و سوم , در صورتی كه انسان در خواب محتلم شود خوابی است كه از بعد بیدار شدن بخوابد و اما خوابی كه در آن محتلم شده خواب اول حساب نمی شود.

1641 - اگر روزه دار در روز محتلم شود , واجب نیست فورا غسل كند.

1642 - هر گاه در ماه رمضان بعد از اذان صبح بیدار

شود و ببیند محتلم شده , اگر چه بداند پیش از اذان محتلم شده , روزه او صحیح است.

1643 - كسی كه می خواهد قضای روزه رمضان را بگیرد , هر گاه تا اذان صبح جنب بماند , اگر از روی عمد باشد , نمی تواند آن روز را روزه بگیرد وگرنه می تواند روزه بگیرد , هر چند احتیاط در ترك آن است.

1644 - كسی كه می خواهد قضای روزه رمضان را بگیرد , اگر بعد از اذان صبح بیدار شود و ببیند محتلم شده و بداند پیش از اذان محتلم شده است , بنابر اقوی می تواند آن روز را به قصد قضای ماه رمضان روزه بگیرد.

1645 - اگر در روزه واجبی غیر قضای روزه رمضان از روزه هایی كه مثل روزه كفاره وقت معینی ندارد , عمدا تا اذان صبح جنب بماند , اظهر این است كه روزه اش صحیح است , ولی بهتر آن است كه غیر از آن روزه روز دیگری را روزه بگیرد.

1646 - اگر زن پیش از اذان صبح از حیض یا نفاس پاك شود , و عمدا غسل نكند و یا در تنگی وقت - هر چند از روی اختیار باشد - تیمم نكند در روزه ماه رمضان - و هم چنین در قضاء او بنابر احتیاط - روزه اش باطل است.

و در غیر این دو باطل نیست اگر چه احوط غسل كردن است و زنی كه وظیفه اش نسبت به حیض یا نفاس تیمم است در روزه ماه رمضان و هم چنین در قضاء او بنابر احتیاط اگر عمدا پیش از اذان صبح تیمم نكند روزه

اش باطل است.

1647 - اگر زن پیش از اذان صبح در ماه رمضان از حیض یا نفاس پاك شود , و برای غسل وقت نداشته باشد , باید تیمم نماید ولی لازم نیست تا اذان صبح بیدار بماند و هم چنین است حكم جنب در صورتی كه وظیفه اش تیمم باشد.

1648 - اگر زن نزدیك اذان صبح در ماه مبارك رمضان از حیض یا نفاس پاك شود و برای هیچ كدام از غسل و تیمم وقت نداشته باشد , روزه اش صحیح است.

1649 - اگر زن بعد از اذان صبح از خون حیض یا نفاس پاك شود , یا در بین روز خون حیض یا نفاس ببیند , اگر چه نزدیك مغرب باشد , روزه او باطل است.

1650 - اگر زن غسل حیض یا نفاس را فراموش كند و بعد از یك روز یا چند روز یادش بیاید , روزه هایی كه گرفته صحیح است.

1651 - اگر زن پیش از اذان صبح در ماه رمضان از حیض یا نفاس پاك شود و در غسل كوتاهی كند و تا اذان غسل نكند و در تنگی وقت تیمم هم نكند , روزه اش باطل است ولی چنانچه كوتاهی نكند , مثلا منتظر باشد كه حمام زنانه شود , اگر چه سه مرتبه بخوابد و تا اذان غسل نكند , و در تیمم كردن كوتاهی نكند , روزه او صحیح است.

1652 - اگر زنی كه در حال استحاضه كثیره است , هر چند غسلهای خود را به تفصیلی كه در احكام استحاضه در مساله (402) گفته شد به جا نیاورد , روزه او صحیح است , همچنان كه

در استحاضه متوسطه اگر چه غسل نكند روزه اش صحیح است.

1653 - كسی كه مس میت كرده یعنی جایی از بدن خود را به بدن میت رسانده , می تواند بدون غسل مس میت روزه بگیرد , و اگر در حال روزه هم میت را مس نماید , روزه او باطل نمی شود.

اماله كردن

1654 - اماله كردن با چیز روان اگر چه از روی ناچاری و برای معالجه باشد روزه را باطل می كند.

قی كردن

1655 - هرگاه روزه دار عمدا قی كند اگر چه به واسطه مرض و مانند آن ناچار باشد , روزه اش باطل می شود ولی اگر سهوا یا بی اختیار قی كند اشكال ندارد.

1656 - اگر در شب چیزی بخورد كه می داند به واسطه خوردن آن , در روز بی اختیار قی می كند , احتیاط مستحب آن است كه روزه آن روز را قضا نماید.

1657 - اگر روزه دار بتواند از قی كردن خودداری كند , چنانچه برای او ضرر و مشقت نداشته باشد , بهتر آن است كه خودداری نماید.

1658 - اگر مگس در گلوی روزه دار برود , چنانچه به مقداری فرو رفته باشد كه به پایین دادن آن خوردن گفته نشود لازم نیست آن را بیرون آورد و روزه اش صحیح است , و اما اگر به این مقدار فرو نرفته باشد باید آن را بیرون آورد , هر چند كه این كار متوقف بر قی كردن باشد - مگر در صورتی كه قی كردن برای او ضرر یا مشقت زیادی داشته باشد - و چنانچه آن را قی نكند و فرو برد روزه اش باطل می شود

1659 - اگر سهوا چیزی را فرو ببرد و پیش از رسیدن به معده یادش بیاید كه روزه است , بیرون آوردن آن لازم نیست و روزه او صحیح است.

1660 - اگر یقین داشته باشد كه به واسطه آروغ زدن , چیزی از گلو بیرون می آید , بنابر احتیاط نباید

عمدا آروغ بزند , ولی اگر یقین نداشته باشد اشكال ندارد.

1661 - اگر آروغ بزند و چیزی در گلو یا دهانش بیاید , باید آن را بیرون بریزد و اگر بی اختیار فرو رود , روزه اش صحیح است.

احكام چیزهایی كه روزه را باطل می كند

1662 - اگر انسان عمدا و از روی اختیار كاری كه روزه را باطل می كند انجام دهد , روزه او باطل می شود و چنانچه از روی عمد نباشد اشكال ندارد , ولی جنب اگر بخوابد و به تفصیلی كه در مساله (1639) گفته شد تا اذان صبح غسل نكند , روزه او باطل است , و چنانچه انسان نداند كه بعضی از آنچه گفته شد روزه را باطل می كند یعنی جاهل قاصر باشد , و تردیدی هم نداشته باشد یا آن كه اعتماد بر حجت شرعی داشته باشد , اگر آن چیز را انجام دهد , روزه اش باطل نمی شود , مگر در خوردن و آشامیدن و جماع.

1663 - اگر روزه دار سهوا یكی از كارهایی كه روزه را باطل می كند , انجام دهد , و به گمان این كه روزه اش باطل شده , عمدا دوباره یكی از آنها را بجا آورد , روزه او باطل می شود.

1664 - اگر چیزی به زور در گلوی روزه دار بریزند , روزه او باطل نمی شود , ولی اگر مجبورش كنند , مثلا به او بگویند اگر غذا نخوری ضرر مالی یا جانی به تو می زنیم , و خودش برای جلوگیری از ضرر چیزی بخورد , روزه او باطل می شود.

1665 - روزه دار نباید جایی برود كه می داند چیزی

در گلویش می ریزند , یا مجبورش می كنند كه خودش روزه خود را باطل كند , و اگر برود , و از روی ناچاری خودش كاری كه روزه را باطل می كند انجام دهد , روزه او باطل می شود , و هم چنین است بنابر احتیاط لازم اگر چیزی را در گلویش بریزند.

آنچه برای روزه دار مكروه است

1666 - چند چیز برای روزه دار مكروه است و از آن جمله است: 1 دوا ریختن به چشم و سرمه كشیدن , در صورتی كه مزه یا بوی آن به حلق برسد.

2 انجام دادن هر كاری مانند خون گرفتن و حمام رفتن كه باعث ضعف می شود.

3 انفیه كشیدن , اگر نداند كه به حلق می رسد و اگر بداند به حلق می رسد جایز نیست.

4 بو كردن گیاههای معطر.

5 نشستن زن در آب.

6 استعمال شاف.

7 تر كردن لباسی كه در بدن است 8 كشیدن دندان و هر كاری كه به واسطه آن از دهان خون بیاید.

9 مسواك كردن با چوب تر.

10 بی جهت آب یا چیزی روان در دهان كردن , و نیز مكروه است انسان بدون قصد بیرون آمدن منی زن خود را ببوسد , یا كاری كند كه شهوت خود را به حركت آورد.

و اگر به قصد بیرون آمدن منی باشد و منی بیرون نیاید روزه بنابر احتیاط لازم باطل می شود.

جایی كه قضا و كفاره واجب است

1667 - اگر كسی روزه ماه رمضان را به خوردن یا آشامیدن یا جماع یا استمناء یا باقی ماندن بر جنابت باطل كند در صورتی كه از روی عمد و اختیار باشد , و از روی ناچاری یا جبر نباشد , اضافه بر قضا كفاره هم بر او واجب می شود , و احتیاط مستحب آن است كسی كه روزه را به غیر آنچه گفته شد باطل كند اضافه بر قضا , كفاره هم بدهد.

1668 - اگر كسی چیزی از آنچه را كه گذشت انجام دهد در حالی كه عقیده قطعی داشته كه روزه را باطل نمی كند كفاره

بر او واجب نیست.

كفاره روزه

1669 - در كفاره افطار روزه ماه رمضان , باید یك بنده آزاد كند , یا به دستوری كه در مساله بعد گفته می شود , دو ماه روزه بگیرد یا شصت فقیر را سیر كند , یا به هر كدام یك مد كه گفته می شود تقریبا سه چهارم كیلو است , طعام یعنی گندم یا جو یا نان و مانند اینها بدهد و چنانچه اینها برایش ممكن نباشد , باید به قدر امكان تصدق دهد , و اگر ممكن نیست استغفار نماید , و احتیاط واجب آن است كه هر وقت بتواند , كفاره را بدهد.

1670 - كسی كه می خواهد دو ماه كفاره ماه رمضان را بگیرد , باید یك ماه تمام و یك روز آن را از ماه دیگر پی در پی بگیرد و اگر بقیه آن پی در پی نباشد اشكال ندارد.

1671 - كسی كه می خواهد دو ماه كفاره روزه رمضان را بگیرد , نباید موقعی شروع كند كه می داند در بین یك ماه و یك روز روزی باشد كه مانند عید قربان روزه آن حرام است.

1672 - كسی كه باید پی در پی روزه بگیرد , اگر در بین آن بدون عذر یك روز روزه نگیرد , باید روزه ها را از سر بگیرد.

1673 - اگر در بین روزهایی كه باید پی در پی روزه بگیرد عذری غیر اختیاری مثل حیض , یا نفاس , یا سفری كه در رفتن آن مجبور است , برای او پیش آید بعد از برطرف شدن عذر , واجب نیست روزه ها را از سر بگیرد ,

بلكه بقیه را بعد از برطرف شدن عذر به جا می آورد.

1674 - اگر به چیز حرامی روزه خود را باطل كند , چه آن چیز اصلا حرام باشد مثل شراب و زنا , یا به جهتی حرام شده باشد , مثل خوردن غذای حلالی كه برای انسان ضرر كلی دارد و نزدیكی كردن با عیال خود در حال حیض , احتیاط مستحب آن است كه كفاره جمع بدهد , یعنی یك بنده آزاد كند و دو ماه روزه بگیرد و شصت فقیر را سیر كند , یا به هر كدام آنها یك مد گندم , یا جو یا نان و مانند اینها بدهد.

و چنانچه هر سه برایش ممكن نباشد , هر كدام آنها كه ممكن است انجام دهد.

1675 - اگر روزه دار دروغی را به خدا و پیغمبر صلی اللّه علیه وآله عمدا نسبت دهد , احتیاط مستحب آن است كه كفاره جمع كه تفصیل آن در مساله پیش گفته شد بدهد.

1676 - اگر روزه دار در یك روز ماه رمضان چند مرتبه جماع یا استمنا كند , یك كفاره بر او واجب است.

ولی احتیاط مستحب آن است كه برای هر دفعه یك كفاره بدهد.

1677 - اگر روزه دار در یك روز ماه رمضان چند مرتبه غیر جماع و استمنا كار دیگری كه روزه را باطل می كند , انجام دهد , برای همه آنها بی اشكال یك كفاره كافی است.

1678 - اگر روزه دار غیر از جماع كار دیگری كه روزه را باطل می كند , انجام دهد , و بعد با حلال خود جماع نماید , برای هر دو یك كفاره كافی

است.

1679 - اگر روزه دار كاری كه حلال است و روزه را باطل می كند , انجام دهد مثلا آب بیاشامد و بعد كار دیگری كه حرام است و روزه را باطل می كند انجام دهد , مثلا غذای حرامی بخورد , یك كفاره كافی است.

1680 - اگر روزه دار آروغ بزند و چیزی در دهانش بیاید , چنانچه عمدا آن را فرو ببرد , روزه اش باطل است , و باید قضای آن را بگیرد , و كفاره هم بر او واجب می شود , و اگر خوردن آن چیز حرام باشد , مثلا موقع آروغ زدن , خون یا غذایی كه از صورت غذا بودن خارج است , به دهان او بیاید و عمدا آن را فرو برد باید قضای آن روزه را بگیرد و بنابر احتیاط مستحب كفاره جمع هم بدهد.

1681 - اگر نذر كند كه روز معینی را روزه بگیرد , چنانچه در آن روز عمدا روزه خود را باطل كند , باید كفاره بدهد و كفاره آن به نحوی است كه در كفاره حنث (=گناه) نذر بیاید.

1682 - اگر روزه دار به گفته كسی كه می گوید مغرب شده و اعتماد به گفته او نیست افطار كند و بعد بفهمد مغرب نبوده است یا شك كند كه مغرب بوده است یا نه قضا و كفاره بر او واجب می شود.

1683 - كسی كه عمدا روزه خود را باطل كرده , اگر بعد از ظهر مسافرت كند , یا پیش از ظهر برای فرار از كفاره سفر نماید , كفاره از او ساقط نمی شود , بلكه اگر قبل از ظهر

مسافرتی برای او پیش آمد كند نیز كفاره بر او واجب است.

1684 - اگر عمدا روزه خود را باطل كند , و بعد عذری مانند حیض یا نفاس یا مرض برای او پیدا شود , احتیاط مستحب این است كه كفاره را بدهد.

1685 - اگر یقین كند كه روز اول ماه رمضان است و عمدا روزه خود را باطل كند , بعد معلوم شود كه آخر شعبان بوده كفاره بر او واجب نیست.

1686 - اگر انسان شك كند كه آخر رمضان است یا اول شوال و عمدا روزه خود را باطل كند , بعد معلوم شود اول شوال بوده كفاره بر او واجب نیست.

1687 - اگر روزه دار در ماه رمضان با زن خود كه روزه دار است جماع كند , چنانچه زن را مجبور كرده باشد , كفاره روزه خودش و بنابر احتیاط كفاره روزه زن را باید بدهد , و اگر زن به جماع راضی بوده , بر هر كدام یك كفاره واجب می شود.

1688 - اگر زنی شوهر روزه دار خود را مجبور كند كه با او جماع نماید , واجب نیست كفاره روزه شوهر را بدهد.

1689 - اگر روزه دار در ماه رمضان , زن خود را مجبور به جماع كند , و در بین جماع , زن راضی شود , بنابر احتیاط واجب باید مرد دو كفاره , و زن یك كفاره بدهد.

1690 - اگر روزه دار در ماه مبارك رمضان با زن روزه دار خود كه خواب است جماع نماید , یك كفاره بر او واجب می شود , و روزه زن صحیح است و كفاره هم بر او

واجب نیست.

1691 - اگر مرد زن خود را یا زن شوهر خود را مجبور كند كه غیر جماع كار دیگری كه روزه را باطل می كند به جا آورد , بر هیچ یك از آنها كفاره واجب نیست.

1692 - كسی كه به واسطه مسافرت یا مرض روزه نمی گیرد , نمی تواند زن روزه دار خود را مجبور به جماع كند , ولی اگر او را مجبور نماید كفاره بر مرد نیز واجب نیست.

1693 - انسان نباید در بجا آوردن كفاره كوتاهی كند , ولی لازم نیست فورا آن را انجام دهد.

1694 - اگر كفاره بر انسان واجب شود و چند سال آن را به جا نیاورد چیزی بر آن اضافه نمی شود.

1695 - كسی كه باید برای كفاره یك روز شصت فقیر را طعام بدهد , اگر به تمام شصت نفر دسترسی دارد , نمی تواند به هر كدام از آنها بیشتر از یك مد طعام بدهد , یا یك فقیر را بیشتر از یك مرتبه سیر نماید , و زیادی را از كفاره حساب نماید , ولی می تواند برای هر فرد از عایله فقیر اگر چه صغیر باشند یك مد به آن فقیر بدهد.

1696 - كسی كه قضای روزه رمضان را گرفته , اگر بعد از ظهر عمدا كاری كه روزه را باطل می كند انجام دهد , باید به ده فقیر هر كدام یك مد طعام بدهد و اگر نمی تواند , سه روز روزه بگیرد.

جاهایی كه فقط قضای روزه واجب است

1697 - در چند مورد - غیر از مواردی كه قبلا به آنها اشاره شد - فقط قضای روزه بر انسان واجب است و كفاره

واجب نیست: اول آن كه در شب ماه رمضان جنب باشد و به تفصیلی كه در مساله (1639) گفته شد تا اذان صبح از خواب دوم بیدار نشود.

دوم عملی كه روزه را باطل می كند بجا نیاورد , ولی نیت روزه نكند یا ریا كند , یا قصد كند كه روزه نباشد , و هم چنین اگر قصد كند كاری كه روزه را باطل می كند انجام دهد , باید بنابر احتیاط لازم روزه آن روز را قضا كند.

سوم آن كه در ماه رمضان غسل جنابت را فراموش كند و با حال جنابت یك روز یا چند روز روزه بگیرد.

چهارم آن كه در ماه رمضان بدون این كه تحقیق كند صبح شده یا نه , كاری كه روزه را باطل می كند انجام دهد , بعد معلوم شود صبح بوده , و در این صورت باید بنابر احتیاط در آن روز به قصد قربت مطلقه از چیزهایی كه روزه را باطل می كند اجتناب نماید و روزه آن روز را نیز قضا كند.

پنجم آن كه كسی بگوید صبح نشده و انسان به گفته او كاری كه روزه را باطل می كند , انجام دهد , بعد معلوم شود صبح بوده است.

ششم آن كه كسی بگوید صبح شده و انسان به گفته او یقین نكند , یا خیال كند شوخی می كند , و خود هم تحقیق نكند , و كاری كه روزه را باطل می كند انجام دهد , بعد معلوم شود صبح بوده است.

هفتم آن كه كور و مانند آن به گفته كس دیگری كه گفته او شرعا برایش حجت است , افطار كند

, بعد معلوم شود مغرب نبوده است.

هشتم آن كه یقین یا اطمینان كند كه مغرب شده و افطار كند , بعد معلوم شود مغرب نبوده است.

ولی اگر در هوای ابر به گمان این كه مغرب شده افطار كند بعد معلوم شود مغرب نبوده , وجوب قضا در این صورت بنابر احتیاط است.

نهم آن كه از جهت تشنگی مضمضه كند , یعنی آب در دهن بگرداند و بی اختیار فرو رود و هم چنین است بنابر احتیاط مستحب اگر مضمضه برای وضوی غیر نماز واجب باشد , ولی اگر فراموش كند كه روزه است و آب را فرو دهد , یا برای غیر جهت تشنگی مثل مواردی كه مضمضه در آنجاها مستحب است مانند وضو , مضمضه كند و بی اختیار فرو رود , قضا ندارد.

دهم آن كه كسی از جهت اكراه یا اضطرار یا تقیه افطار كند لازم است قضا نماید و كفاره واجب نیست.

1698 - اگر غیر آب چیز دیگری را در دهان ببرد و بی اختیار فرو رود یا آب داخل بینی كند و بی اختیار فرو رود , قضا بر او واجب نیست.

1699 - مضمضه زیاد برای روزه دار مكروه است و اگر بعد از مضمضه بخواهد آب دهان را فرو برد , بهتر آن است كه سه مرتبه آب دهان را بیرون بریزد.

1700 - اگر انسان بداند , یا احتمال بدهد كه به واسطه مضمضه بی اختیار آب وارد گلویش می شود , نباید مضمضه كند , و هم چنین است بنابر احتیاط لازم اگر بداند كه از روی فراموشی آب وارد گلویش می شود.

1701 - اگر در ماه رمضان ,

بعد از تحقیق , برای او معلوم نشود كه صبح شده , و كاری كه روزه را باطل می كند انجام دهد , بعد معلوم شود صبح بوده , قضا لازم نیست.

1702 - اگر انسان شك كند كه مغرب شده یا نه , نمی تواند افطار كند , ولی اگر شك كند كه صبح شده یا نه , پیش از تحقیق هم می تواند كاری كه روزه را باطل می كند انجام دهد.

احكام روزه قضا

1703 - اگر دیوانه عاقل شود , واجب نیست روزه های وقتی را كه دیوانه بوده قضا نماید.

1704 - اگر كافر مسلمان شود , واجب نیست روزه های وقتی را كه كافر بوده قضا نماید , ولی اگر مسلمانی كافر شود و دوباره مسلمان گردد , روزه های وقتی را كه كافر بوده باید قضا نماید.

1705 - روزه ای كه از انسان به واسطه مستی فوت شده , باید قضا نماید , اگر چه چیزی را كه به واسطه آن مست شده , برای معالجه خورده باشد.

1706 - اگر برای عذری چند روز روزه نگیرد , و بعد شك كند كه چه وقت عذر او برطرف شده , واجب نیست مقدار بیشتری را كه احتمال می دهد روزه نگرفته , قضا نماید , مثلا كسی كه پیش از ماه رمضان مسافرت كرده و نمی داند پنجم رمضان از سفر برگشته یا ششم , و یا این كه مثلا در آخرهای ماه رمضان مسافرت كرده و بعد از رمضان برگشته و نمی داند كه بیست و پنجم رمضان مسافرت كرده یا بیست و ششم , در هر دو صورت می تواند مقدار كمتر

یعنی پنج روز را قضا كند , اگر چه احتیاط مستحب آن است كه مقدار بیشتر یعنی شش روز را قضا نماید.

1707 - اگر از چند ماه رمضان روزه قضا داشته باشد , قضای هر كدام را كه اول بگیرد مانعی ندارد , ولی اگر وقت قضای رمضان آخر تنگ باشد , مثلا پنج روز از رمضان آخر قضا داشته باشد و پنج روز هم بر رمضان مانده باشد بهتر آن است كه اول قضای رمضان آخر را بگیرد.

1708 - اگر قضای روزه چند ماه رمضان بر او واجب باشد , و در نیت معین نكند روزه ای را كه می گیرد , قضای كدام ماه رمضان است قضای سال آخری حساب نمی شود.

1709 - در قضای روزه رمضان می تواند , پیش از ظهر روزه خود را باطل نماید , ولی اگر وقت قضا تنگ باشد بهتر آن است كه باطل ننماید.

1710 - اگر قضای روزه میتی را گرفته باشد , بهتر آن است كه بعد از ظهر روزه را باطل نكند.

1711 - اگر به واسطه مرض , یا حیض , یا نفاس , روزه رمضان را نگیرد و پیش از گذشت زمانی كه بتواند آن روزه هایی را كه نگرفته قضا كند بمیرد , آن روزها قضا ندارند.

1712 - اگر به واسطه مرضی روزه رمضان را نگیرد , و مرض او تا رمضان سال بعد طول بكشد , قضای روزه هایی را كه نگرفته بر او واجب نیست و باید برای هر روز یك مد طعام یعنی گندم یا جو یا نان و مانند اینها به فقیر بدهد , ولی اگر به واسطه

عذر دیگری مثلا برای مسافرت روزه نگرفته باشد.

و عذر او تا رمضان بعد باقی بماند , روزه هایی را كه نگرفته باید قضا كند , و احتیاط واجب آن است كه برای هر روز یك مد طعام به فقیر بدهد.

1713 - اگر به واسطه مرضی روزه رمضان را نگیرد , و بعد از رمضان مرض او برطرف شود , ولی عذر دیگری پیدا كند كه نتواند تا رمضان بعد قضای روزه را بگیرد باید روزه هایی را كه نگرفته قضا نماید , و نیز اگر در ماه رمضان غیر از مرض عذر دیگری داشته باشد , و بعد از رمضان آن عذر برطرف شود , و تا رمضان سال بعد به واسطه مرض نتواند روزه بگیرد , روزه هایی را كه نگرفته باید قضا كند و بنابر احتیاط واجب برای هر روز یك مد طعام نیز به فقیر بدهد.

1714 - اگر در ماه رمضان به واسطه عذری روزه نگیرد , و بعد از رمضان عذر او برطرف شود , و تا رمضان آینده عمدا قضای روزه را نگیرد , باید روزه را قضا كند و برای هر روز یك مد طعام هم به فقیر بدهد.

1715 - اگر در قضای روزه كوتاهی كند تا وقت تنگ شود , و در تنگی وقت عذر پیدا كند , باید قضا را بگیرد , و بنابر احتیاط برای هر روز یك مد طعام به فقیر بدهد , و هم چنین است , اگر بعد از برطرف شدن عذر تصمیم داشته باشد كه روزه های خود را قضا كند , ولی پیش از آن كه قضا نماید در تنگی وقت

عذر پیدا كند.

1716 - اگر مرض انسان چند سال طول بكشد , بعد از آن كه خوب شد , باید قضای رمضان آخر را بگیرد , و برای هر روز از سالهای پیش یك مد طعام به فقیر بدهد.

1717 - كسی كه باید برای هر روز یك مد طعام به فقیر بدهد , می تواند كفاره چند روز را به یك فقیر بدهد

1718 - اگر قضای روزه رمضان را چند سال تاخیر بیندازد باید قضا را بگیرد و از جهت تاخیر در سال اول برای هر روز یك مد طعام به فقیر بدهد و اما از جهت تاخیر چند سال بعدی چیزی بر او واجب نیست.

1719 - اگر روزه رمضان را عمدا نگیرد , باید قضای آن را بجا آورد و برای هر روز دو ماه روزه بگیرد , یا به شصت فقیر طعام بدهد یا یك بنده آزاد كند و چنانچه تا رمضان آینده قضای آن روزه را به جا نیاورد , بنابر احتیاط لازم برای هر روز یك مد طعام نیز كفاره بدهد.

1720 - اگر روزه رمضان را عمدا نگیرد , و در روز مكرر جماع یا استمناء كند , كفاره بنابر اقوی مكرر نمی شود , و هم چنین اگر چند مرتبه كار دیگری كه روزه را باطل می كند انجام دهد , مثلا چند مرتبه غذا بخورد یك كفاره كافی است.

1721 - بعد از مرگ پدر , پسر بزرگتر بنابر احتیاط لازم باید قضای روزه او را به تفصیلی كه در نماز در صفحه (251) گفته شد به جا آورد.

1722 - اگر پدر غیر از روزه رمضان.

روزه واجب دیگری را

مانند روزه نذر نگرفته باشد , احتیاط مستحب آن است كه پسر بزرگتر قضا نماید.

و اگر برای روزه ای اجیر شده و نگرفته باشد , قضاء آن بر پسر بزرگ لازم نیست.

احكام روزه مسافر

1723 - مسافری كه باید نمازهای چهار ركعتی را در سفر دو ركعت بخواند , نباید روزه بگیرد , و مسافری كه نمازش را تمام می خواند , مثل كسی كه شغلش مسافرت , یا سفر او سفر معصیت است , باید در سفر روزه بگیرد.

1724 - مسافرت در ماه رمضان اشكال ندارد , ولی برای فرار از روزه مسافرت مكروه است.

و هم چنین است مطلق سفر قبل از روز بیست و چهارم در ماه رمضان مگر این كه سفر برای حج یا عمره یا به جهت ضرورتی باشد.

1725 - اگر غیر روزه رمضان روزه معین دیگری بر انسان واجب باشد , چنانچه به اجاره یا مانند آن واجب شده باشد یا روز سوم از روزهای اعتكاف باشد , نمی تواند در آن روز مسافرت كند , و اگر در سفر باشد , چنانچه ممكن است باید قصد كند كه ده روز در جایی بماند و آن روز را روزه بگیرد , ولی اگر روزه آن روز به نذر واجب شده باشد , ظاهر آن است كه سفر در آن روز جایز است و قصد اقامه واجب نیست هر چند بهتر آن است كه تا ناچار نشود مسافرت نكند و اگر در سفر است قصد اقامت نماید.

1726 - اگر نذر كند روزه مستحبی بگیرد , و روز آن را معین نكند , نمی تواند آن را در سفر به جا آورد , ولی

چنانچه نذر كند كه روز معینی را در سفر روزه بگیرد باید آن را در سفر بجا آورد , و نیز اگر نذر كند روز معینی را چه مسافر باشد یا نباشد , روزه بگیرد , باید آن روز را اگر چه مسافر باشد , روزه بگیرد.

1727 - مسافر می تواند برای خواستن حاجت سه روز در مدینه طیبه روزه مستحبی بگیرد , و احوط این است كه آن سه روز روزهای چهارشنبه و پنج شنبه و جمعه باشد.

1728 - كسی كه نمی داند روزه مسافر باطل است , اگر در سفر روزه بگیرد , و در بین روز مساله را بفهمد , روزه اش باطل می شود , و اگر تا مغرب نفهمد روزه اش صحیح است.

1729 - اگر فراموش كند كه مسافر است , یا فراموش كند كه روزه مسافر باطل می باشد , و در سفر روزه بگیرد , روزه او باطل است.

1730 - اگر روزه دار بعد از ظهر مسافرت نماید , باید بنابر احتیاط روزه خود را تمام كند , و اگر پیش از ظهر مسافرت كند , چنانچه از شب نیت سفر داشته باشد , نمی تواند آن روز را روزه بگیرد , بلكه اگر از شب هم نیت نداشته باشد نمی تواند بنابر احتیاط آن روز را روزه بگیرد , ولی در هر صورت نباید پیش از رسیدن به حد ترخص چیزی را كه روزه را باطل می كند انجام دهد و گرنه كفاره بر او واجب می شود.

1731 - اگر مسافر در ماه رمضان چه آن كه قبل از فجر در سفر بوده و چه آن كه

روزه بوده و سفر نماید , چنانچه پیش از ظهر به وطنش برسد یا به جایی برسد كه می خواهد ده روز در آنجا بماند , چنانچه كاری كه روزه را باطل می كند انجام نداده , باید آن روز روزه را بگیرد , و اگر انجام داده روزه آن روز بر او واجب نیست

1732 - اگر مسافر بعد از ظهر به وطنش برسد , یا به جایی برسد كه می خواهد ده روز در آنجا بماند , نمی تواند آن روز را روزه بگیرد.

1733 - مسافر و كسی كه از روزه گرفتن عذر دارد , مكروه است در روز ماه رمضان جماع نماید , و در خوردن و آشامیدن كاملا خود را سیر كند.

كسانی كه روزه بر آنها واجب نیست

1734 - كسی كه به واسطه پیری نمی تواند روزه بگیرد , یا برای او مشقت دارد , روزه بر او واجب نیست.

ولی در صورت دوم باید برای هر روز یك مد طعام - گندم یا جو یا نان و مانند اینها - به فقیر بدهد.

1735 - كسی كه به واسطه پیری روزه نگرفته اگر بعد از ماه رمضان بتواند روزه بگیرد , احتیاط مستحب آن است كه قضای روزه هایی را كه نگرفته است به جا آورد.

1736 - اگر انسان مرضی دارد كه زیاد تشنه می شود , و نمی تواند تشنگی را تحمل كند , یا برای او مشقت دارد , روزه بر او واجب نیست ولی در صورت دوم باید برای هر روز یك مد طعام به فقیر بدهد , و احتیاط مستحب آن است كه بیشتر از مقداری كه ناچار است آب نیاشامد , و

چنانچه بعد بتواند روزه بگیرد , بنابر احتیاط مستحب روزه هایی را كه نگرفته قضا نماید.

1737 - زنی كه زاییدن او نزدیك است و روزه برای خودش یا حملش ضرر دارد , روزه بر او واجب نیست , و باید برای هر روز یك مد طعام به فقیر بدهد , و در هر دو صورت روزه هایی را كه نگرفته باید قضا نماید.

1738 - زنی كه بچه شیر می دهد و شیر او كم است چه مادر بچه یا دایه او باشد , یا بی اجرت شیر دهد , اگر روزه برای خودش یا بچه ای كه شیر می دهد ضرر دارد , روزه بر او واجب نیست , و باید برای هر روز یك مد طعام به فقیر بدهد , و در هر دو صورت روزه هایی را كه نگرفته باید قضا نماید , ولی بنابر احتیاط واجب این حكم اختصاص به موردی دارد كه شیر دادن بچه منحصر به همین راه باشد , و اما اگر راه دیگری برای شیر دادن بچه باشد - مثلا این كه چند زن در شیر دادن او شركت كنند - ثبوت این حكم محل اشكال است.

راه ثابت شدن اول ماه

1739 - اول ماه به چهار چیز ثابت می شود: اول آن كه خود انسان ماه را ببیند.

دوم عده ای كه از گفته آنان یقین یا اطمینان پیدا می شود , بگویند ماه را دیده ایم و هم چنین است هر چیزی كه به واسطه آن یقین یا اطمینان پیدا شود.

سوم دو مرد عادل بگویند كه در شب ماه را دیده ایم , ولی اگر صفت ماه را بر خلاف یكدیگر

بگویند , اول ماه ثابت نمی شود , و هم چنین است اگر شهادت آنان مبتلی به معارض - یا در حكم معارض - باشد مثلا اگر گروه زیادی از مردم شهر استهلال نمایند , ولی بیش از دو نفر عادل كسی دیگر ادعای رؤیت ماه را نكند , یا آن كه گروهی استهلال كنند , و دو نفر عادل از میان آنان ادعای رؤیت كنند , و دیگران رؤیت نكنند , حال آن كه دو نفر عادل دیگر در میان آنها باشد كه در دانستن جای هلال و در تیزبینی و در دیگر خصوصیات مانند آن دو عادل اول باشند , در این چنین موارد اول ماه به شهادت دو عادل ثابت نمی شود.

چهارم سی روز از اول ماه شعبان بگذرد كه به واسطه آن اول ماه رمضان ثابت می شود , و سی روز از اول رمضان بگذرد كه به واسطه آن , اول ماه شوال ثابت می شود.

1740 - اول ماه به حكم حاكم شرع ثابت نمی شود , و رعایت احتیاط اولی است.

1741 - اول ماه با پیشگویی منجمین ثابت نمی شود , ولی اگر انسان از گفته آنان یقین یا اطمینان پیدا كند , باید به آن عمل نماید.

1742 - بلند بودن ماه یا دیر غروب كردن آن , دلیل نمی شود كه شب پیش , شب اول ماه بوده است , و هم چنین اگر ماه طوق داشته باشد , دلیل نمی شود مال شب سابق بوده.

1743 - اگر ماه رمضان برای كسی ثابت نشود و روزه نگیرد , چنانچه بعد ثابت شود كه شب پیش اول ماه بوده

, باید روزه آن روز را قضا نماید.

1744 - اگر در شهری اول ماه ثابت شود , در شهرهای دیگر كه در افق با او متحد می باشند , اول ماه نیز ثابت می شود , و مقصود از اتحاد افق در این جا آن است كه اگر در شهر اول ماه دیده شود و در شهر دوم نیز اگر مانعی مانند ابر نباشد - دیده می شود.

1745 - اول ماه به تلگراف ثابت نمی شود , مگر انسان بداند كه تلگراف از روی شهادت دو مرد عادل یا از راه دیگری بوده كه شرعا معتبر است.

1746 - روزی را كه انسان نمی داند آخر رمضان است یا اول شوال , باید روزه بگیرد , ولی اگر در اثنا روز بفهمد كه اول شوال است باید افطار كند.

1747 - اگر زندانی نتواند به ماه رمضان یقین كند , باید به گمان عمل نماید , ولی اگر بتواند گمان قویتر پیدا كند نمی تواند به گمان ضعیف تر عمل نماید و اگر عمل به گمان ممكن نباشد , باید یك ماهی را كه احتمال می دهد ماه رمضان است روزه بگیرد ولی باید آن ماه را در نظر داشته باشد , پس چنانچه بعد بر او معلوم شود كه آن ماه رمضان یا پس از آن بوده چیزی بر او نیست , ولی اگر معلوم شود كه قبل از ماه رمضان بوده باید روزه های ماه رمضان را قضا نماید.

روزه های حرام و مكروه

1748 - روزه عید فطر و قربان حرام است.

و نیز روزی را كه انسان نمی داند آخر شعبان است یا اول رمضان , اگر به نیت

اول رمضان روزه بگیرد , حرام می باشد.

1749 - اگر زن به واسطه گرفتن روزه مستحبی حق شوهرش از بین برود , روزه او حرام است , و احتیاط واجب آن است , اگر حق شوهر هم از بین نرود , بدون اجازه او روزه مستحبی نگیرد.

1750 - روزه مستحبی اولاد , اگر اسباب اذیت - ناشی از شفقت - پدر و مادر شود حرام است.

1751 - اگر پسر بدون اجازه پدر روزه مستحبی بگیرد , و در بین روز پدر او را نهی كند , چنانچه مخالفت او موجب اذیتش , كه ناشی از شفقت او است , باشد باید افطار نماید.

1752 - كسی كه می داند روزه برای او ضرر معتنابهی ندارد , اگر چه دكتر بگوید ضرر دارد , باید روزه بگیرد و كسی كه یقین یا گمان دارد كه روزه برایش ضرر دارد , اگر چه دكتر بگوید ضرر ندارد , باید روزه نگیرد و اگر روزه بگیرد , در صورتیكه واقعا ضرر داشته باشد یا این كه قصد قربت از او محقق نشود , روزه اش صحیح نیست.

1753 - اگر انسان احتمال بدهد كه روزه برایش ضرر معتنابهی دارد و از آن احتمال , ترس برای او پیدا شود , چنانچه احتمال او در نظر مردم بجا باشد , نباید روزه بگیرد , و اگر روزه بگیرد در صورتی كه در مسئله پیش گذشت روزه اش صحیح نیست.

1754 - كسی كه عقیده اش این است كه روزه برای او ضرر ندارد.

اگر روزه بگیرد و بعد از مغرب بفهمد روزه برای او ضرر معتنابهی داشته بنابر احتیاط باید قضای آن را

بجا آورد.

1755 - غیر از روزه هایی كه گفته شد.

روزه های حرام دیگری هم هست كه در كتابهای مفصل گفته شده است.

1756 - روزه روز عاشورا و روزی كه انسان شك دارد روز عرفه است یا عید قربان مكروه است.

روزه های مستحب

1757 - روزه تمام روزهای سال , غیر از روزه های حرام و مكروه كه گفته شد , مستحب است.

و برای بعضی از روزها بیشتر سفارش شده است كه از آن جمله است.

1 پنج شنبه اول و پنج شنبه آخر هر ماه , و چهارشنبه اولی كه بعد از روز دهم ماه است , Ƞاگر كسی آنها را بجا نیاورد مستحب است قضا نماید و چنانچه اصلا نتواند روزه بگیرد , مستحب است برای هر روز یك مد طعام یا 6 / 12 نخود نقره سكه دار به فقیر دهد.

2 سیزدهم و چهاردهم و پانزدهم هر ماه.

3 تمام ماه رجب و شعبان و بعضی از این دو ماه اگر چه یك روز باشد.

4 روز عید نوروز.

5 روز چهارم تا نهم شوال.

6 روز بیست و پنجم و بیست و نهم ذی قعده.

7 روز اول تا روز نهم ذی حجة (روز عرفه) ولی اگر به واسطه ضعف روزه , نتواند دعاهای روز عرفه را بخواند روزه آن روز مكروه است.

8 روز عید سعید غدیر (18 ذی حجه).

9 روز مباهله (24 ذی حجة).

10 روز اول و سوم و هفتم محرم.

11 روز میلاد مسعود پیغمبر اكرم صلی اللّه علیه وآله (17 ربیع الاول).

12 روز پانزدهم جمادی الاولی , و نیز مستحب است روز مبعث حضرت رسول اكرم صلی اللّه علیه وآله (27 رجب) را روزه بگیرد و اگر كسی

روزه مستحبی بگیرد واجب نیست آن را به آخر برساند , بلكه اگر برادر مؤمنش او را به غذا دعوت كند , مستحب است دعوت او را قبول كند , و در بین روز اگر چه بعد از ظهر باشد افطار نماید.

(مواردی كه مستحب است انسان از كارهایی كه روزه را باطل می كند خودداری نماید -1758-1759

1758 - برای پنج نفر مستحب است در ماه رمضان - اگر چه روزه نیستند - از كاری كه روزه را باطل می كند خودداری نمایند.

اول مسافری كه در سفر كاری كه روزه را باطل می كند انجام داده باشد و پیش از ظهر به وطنش یا به جایی كه می خواهد ده روز بماند برسد.

دوم مسافری كه بعد از ظهر به وطنش یا به جایی كه می خواهد ده روز در آنجا بماند برسد , و هم چنین است اگر پیش از ظهر برسد در صورتی كه قبلا در سفر افطار كرده باشد.

سوم مریضی كه بعد از ظهر خوب شود , و هم چنین است اگر پیش از ظهر خوب شود و كاری كه روزه را باطل می كند , انجام داده باشد , و اما چنانچه انجام نداده باشد حكمش در مساله 1576 گذشت.

چهارم زنی كه در بین روز از خون حیض یا نفاس پاك شود.

1759 - مستحب است روزه دار نماز مغرب و عشا را پیش از افطار كردن بخواند.

ولی اگر كسی منتظر او است یا میل زیادی به غذا دارد , كه نمی تواند با حضور قلب نماز بخواند , بهتر است اول افطار كند ولی به قدری كه ممكن است نماز را در وقت

فضیلت آن بجا آورد.

خمس

احكام خمس

1760 - در هفت چیز خمس واجب می شود: اول منفعت كسب.

دوم معدن.

سوم گنج.

چهارم مال حلال مخلوط به حرام.

پنجم جواهری كه به واسطه غواصی یعنی فرو رفتن در دریا به دست می آید.

ششم غنیمت جنگ.

هفتم بنابر مشهور زمینی كه كافر ذمی از مسلمان بخرد.

منفعت كسب

1761 - هرگاه انسان از تجارت یا صنعت , یا كسبهای دیگر مالی به دست آورد , اگر چه مثلا نماز و روزه میتی را بجا آورده , و از اجرت آن مالی تهیه كند , چنانچه از مخارج سال خود او و عیالاتش زیاد بیاید باید خمس یعنی پنج یك آن را به دستوری كه بعدا گفته می شود بدهد.

1762 - اگر از غیر كسب مالی به دست آورد , مثلا چیزی به او ببخشند , چنانچه از مخارج سالش زیاد بیاید , خمس آن را باید بدهد.

1763 - مهری را كه زن می گیرد و مالی را كه مرد عوض طلاق خلع اخذ می نماید خمس ندارد , و هم چنین است ارثی كه به انسان می رسد , از روی قواعد معتبره در ارث و اما اگر مسلمانی كه شیعه است مالی به غیر این راه مانند تعصیب به او به ارث برسد , آن مال از فواید محسوب می شود , و خمس آن را باید بدهد و هم چنین اگر ارثی به او برسد از غیر پدر و پسر كه گمان رسیدن آن را به خود نداشته , احتیاط واجب آن است كه خمس آن ارث را اگر از مخارج سالش زیاد بیاید بدهد.

1764 - اگر مالی به ارث به او برسد , و بداند كسی

كه این مال از او به ارث رسیده , خمس آن را نداده , باید خمس آن را بدهد , و هم چنین اگر در خود آن مال خمس نباشد , و وارث بداند كسی كه آن مال از او به ارث رسیده خمس بدهكار است , باید خمس را از مال او بدهد , ولی در هر دو صورت اگر كسی كه مال از او به ارث رسیده به دادن خمس عقیده نداشته یا آن كه خمس نمی داده لازم نیست وارث خمس واجب بر او را بپردازد.

1765 - اگر به واسطه قناعت كردن , چیزی از مخارج سال انسان زیاد بیاید , باید خمس آن را بدهد.

1766 - كسی كه دیگری تمام مخارج او را می دهد , باید خمس تمام مالی را كه به دست می آورد بدهد.

1767 - اگر ملكی را بر افراد معینی مثلا بر اولاد خود وقف نماید , چنانچه در آن ملك زراعت و درخت كاری كنند و از آن چیزی به دست آورند , و از مخارج سال آنان زیاد بیاید , باید خمس آن را بدهند , و هم چنین اگر طور دیگری هم از آن ملك نفع ببرند , مثلا اجاره آن را بگیرند , باید خمس مقداری را كه از مخارج سالشان زیاد می آید بدهند.

1768 - اگر مالی را كه فقیر بابت صدقه واجب یا مستحبی گرفته از مخارج سالش زیاد بیاید , یا از مالی كه به او داده اند منفعتی ببرد , مثلا از درختی كه به او داده اند میوه ای به دست آورد , و از مخارج سالش زیاد

بیاید , باید خمس آن را بدهد ولی اگر مالی را از بابت خمس یا زكاة به او داده باشند لازم نیست خمس خود آن را بدهد.

1769 - اگر با عین پول خمس نداده جنسی را بخرد , یعنی به فروشنده بگوید این جنس را به این پول می خرم چنانچه فروشنده مسلمان اثنا عشری باشد , ظاهر این است كه معامله نسبت به جمیع مال صحیح است , و به جنسی كه با این پول خریده است خمس تعلق می گیرد , و احتیاجی به اجازه و امضاء حاكم شرع نیست.

1770 - اگر جنسی را بخرد و بعد از معامله قیمت آن را از پول خمس نداده بدهد , معامله ای كه كرده صحیح است , و خمس پولی را كه به فروشنده داده به صاحبان خمس مدیون می باشد.

1771 - اگر مسلمان اثنا عشری مالی را كه خمس آن داده نشده بخرد , خمس به عهده فروشنده است و بر خریدار چیزی نیست.

1772 - اگر چیزی را كه خمس آن داده نشده به مسلمان اثنا عشری ببخشند , پنج یك آن به عهده خود بخشنده است , و چیزی بر این شخص نیست.

1773 - اگر از كافر یا كسی كه به دادن خمس عقیده ندارد , مالی به دست انسان آید , واجب نیست خمس آن را بدهد.

1774 - تاجر و كاسب و صنعتگر و مانند اینها از وقتی كه شروع به كاسبی می كنند , یك سال كه بگذرد , باید خمس آنچه را كه از خرج سالشان زیاد می آید بدهند , و كسی كه شغلش كاسبی نیست , اگر اتفاقا

منفعتی ببرد , بعد از آن كه یك سال از موقعی كه فایده برده بگذرد , باید خمس مقداری را كه از خرج سالش زیاد آمده بدهد.

1775 - انسان می تواند در بین سال هر وقت منفعتی به دستش آید خمس آن را بدهد , و جایز است دادن خمس را تا آخر سال تاخیر بیندازد , و اگر برای دادن خمس , سال شمسی قرار دهد مانعی ندارد.

1776 - كسی كه مانند تاجر و كاسب برای دادن خمس , سال قرار دهد , اگر منفعتی به دست آورد و در بین سال بمیرد , باید مخارج تا موقع مرگش را از آن منفعت كسر كنند و خمس باقیمانده را بدهند.

1777 - اگر قیمت جنسی كه برای تجارت خریده بالا رود و آن را نفروشد و در بین سال قیمتش پایین آید , خمس مقداری كه بالا رفته بر او واجب نیست.

1778 - اگر قیمت جنسی كه برای تجارت خریده بالا رود و به امید این كه قیمت آن بالاتر رود , تا بعد از تمام شدن سال آن را نفروشد و قیمتش پایین آید , خمس مقداری كه بالا رفته بر او واجب است.

1779 - اگر غیر مال التجارة مالی را به خریدن یا مانند آن تهیه كرده باشد , و خمسش را داده باشد , چنانچه قیمتش بالا رود , اگر آن را بفروشد , خمس مقداری را كه بر قیمتش اضافه شده , باید بدهد و هم چنین اگر مثلا درختی را كه خریده میوه بیاورد , یا گوسفند چاق شود , در صورتی كه مقصود او از نگهداری آنها این بوده

كه منفعتی از آن ببرد , باید خمس آنچه زیاد شده بدهد , بلكه اگر مقصودش منفعت بردن هم نبوده , باید خمس آن را بدهد.

1780 - اگر باغی احداث كند برای آن كه بعد از بالا رفتن قیمتش بفروشد , باید خمس میوه و نمو درختها و زیادی قیمت باغ را بدهد , ولی اگر قصدش این باشد كه میوه آن درختها را فروخته و از قیمتش استفاده كند , فقط باید خمس میوه را بدهد.

1781 - اگر درخت بید و چنار و مانند اینها را بكارد , باید هر سال خمس زیادی آنها را بدهد , و هم چنین اگر مثلا از شاخه های آن كه معمولا هر سال می برند , استفاده ای ببرد و به تنهایی یا با منفعتهای دیگر كسبش از مخارج سال او زیاد بیاید , در آخر هر سال باید خمس آن را بدهد.

1782 - كسی كه چند رشته كسب دارد مثلا اجاره ملك می گیرد , و خرید و فروش هم می كند , چنانچه همه آن رشته ها در شؤون تجارت مانند خرج و دخل و حساب صندوق یكی باشند , باید خمس آنچه را كه در آخر سال از مخارج او زیاد می آید بدهد , و چنانچه از یك رشته نفع ببرد , و از رشته دیگر ضرر كند , می تواند ضرر یك رشته را به نفع رشته دیگر تدارك نماید , ولی اگر دو رشته مختلف دارد , مثلا تجارت و زراعت می كند , در این صورت بنا بر احتیاط وجوبی نمی شود ضرر یك رشته را به نفع رشته دیگر

تدارك نمود.

1783 - خرجهایی را كه انسان برای به دست آوردن فایده می كند , مانند دلالی و حمالی می تواند از منفعت كسر نماید , و نسبت به آن مقدار خمس لازم نیست.

1784 - آنچه از منافع كسب در بین سال به مصرف خوراك و پوشاك و اثاثیه و خرید منزل و عروسی پسر و جهیزیه دختر و زیارت و مانند اینها می رساند , در صورتی كه از شان او زیاد نباشد , و زیاده روی هم نكرده باشد , خمس ندارد.

1785 - مالی را كه انسان به مصرف نذر و كفاره می رساند , جزء مخارج سالیانه است , و نیز مالی را كه به كسی می بخشد یا جایزه می دهد , در صورتی كه از شان او زیاد نباشد , از مخارج سالیانه حساب می شود.

1786 - اگر انسان نتواند مثلا جهیزیه دخترش را یك جا در وقت ازدواجش تهیه نماید , و باید آن را در سالهای متعدد تدریجا تهیه كند , چنانچه تهیه نكردن جهیزیه منافی شانش باشد , اگر در بین سال از منافع آن سال مقداری جهیزیه بخرد و از شانش زیاد نباشد خمس آن را لازم نیست بدهد , و اگر از شانش زیاد باشد یا از منافع آن سال در سال بعد جهیزیه تهیه نماید , باید خمس آن را بدهد.

1787 - مالی را كه خرج سفر حج و زیارتهای دیگر می كند از مخارج سالی حساب می شود كه در آن سال خرج كرده , و اگر سفر او تا مقداری از سال بعد طول بكشد , آنچه در سال بعد خرج می

كند , باید خمس آن را بدهد.

1788 - كسی كه از كسب و تجارت یا غیر اینها فایده ای برده , اگر مال دیگری هم دارد , كه خمس آن واجب نیست , می تواند مخارج سال خود را فقط از فایده اش حساب كند.

1789 - آذوقه ای كه برای مصرف سالش از منافعش خریده , اگر در آخر سال زیاد بیاید , باید خمس آن را بدهد.

و چنانچه بخواهد قیمت آن را بدهد , در صورتی كه قیمتش از وقتی كه خریده زیاد شده باشد , باید قیمت آخر سال را حساب كند.

1790 - اگر از منافع پیش از دادن خمس اثاثیه ای برای منزل بخرد , اگر احتیاجش پس از سال منفعت برطرف شد لازم نیست خمس آن را بدهد , و هم چنین اگر در میان سال احتیاجش برطرف شد , ولی آن چیز از چیزهایی باشد كه معمولا برای سالهای بعد گذاشته می شود , مانند لباسهای زمستانی و تابستانی خمس ندارد , و در غیر این صورت , هر وقت احتیاجش از آن برطرف شد , احتیاط واجب آن است كه خمس آن را بدهد , و هم چنین است زیور آلات زنانه , در صورتی كه وقت زینت كردن زن با آنها گذاشته باشد.

1791 - اگر در یك سال منفعتی نبرد , نمی تواند مخارج آن سال را از منفعتی كه در سال بعد می برد كسر نماید.

1792 - اگر در اول سال منفعتی نبرد , و از سرمایه خرج كند , و پیش از تمام شدن سال منفعتی به دستش آید , می تواند مقداری را كه از

سرمایه برداشته از منافع كسر كند.

1793 - اگر مقداری از سرمایه در تجارت و مانند آن از بین برود می تواند مقداری را كه از سرمایه كم شده از منافع همان سال كسر نماید.

1794 - اگر غیر از سرمایه چیز دیگری از مالهای او از بین برود , نمی تواند از منفعتی كه به دستش می آید , آن چیز را تهیه كند , ولی اگر در همان سال به آن چیز احتیاج داشته باشد , می تواند در بین سال از منافعش آن را تهیه نماید.

1795 - اگر در تمام سال منفعتی نبرد , و برای مخارج خود قرض كند , نمی تواند از منافع سالهای بعد مقدار قرض خود را كسر نماید.

ولی اگر در اول سال برای مخارج خود قرض كند و پیش از تمام شدن سال منفعتی ببرد می تواند مقدار قرض خود را از آن منفعت كسر نماید , و هم چنین در صورت اول می تواند , قرض خود را از ارباح اثناء سال اداء نماید , و به آن مقدار خمس تعلق نمی گیرد.

1796 - اگر برای زیاد كردن مال , یا خریدن ملكی كه به آن احتیاج ندارد , قرض كند , نمی تواند از منافع سالش مقدار آن قرض را اداء نماید بلی اگر مالی را كه قرض كرده و یا چیزی را كه از قرض خریده از بین برود , در این صورت می تواند قرض خود را از منافع آن سال بدهد.

1797 - انسان می تواند خمس چیزهایی كه خمس بر آنها واجب شده است از همان چیزها بدهد یا به مقدار قیمت خمسی كه

واجب شده است , پول بدهد , و اما اگر جنس دیگری كه خمس در آن واجب نشده بخواهد بدهد , محل اشكال است مگر آن كه با اجازه حاكم شرع باشد.

1798 - كسی كه خمس به مال او تعلق گرفت , و سال بر او گذشت تا خمس او را نداده است و قصد دادن خمس را ندارد , نمی تواند در آن مال تصرف كند , بلكه بنابر احتیاط واجب اگر قصد دادن خمس را هم داشته باشد نیز چنین است.

1799 - كسی كه خمس بدهكار است نمی تواند آن را به ذمه بگیرد , یعنی خود را بدهكار اهل خمس بداند و در تمام مال تصرف كند , و چنانچه تصرف كند و آن مال تلف شود , باید خمس آن را بدهد.

1800 - كسی كه خمس بدهكار است , اگر با حاكم شرع مصالحه كند , و خمس را به ذمه بگیرد , می تواند در تمام مال تصرف نماید و بعد از مصالحه , منافعی كه از آن به دست می آید مال خود او است.

1801 - كسی كه با دیگری شریك است , اگر خمس منافع خود را بدهد و شریك او ندهد و در سال بعد از مالی كه خمسش را نداده برای سرمایه شركت بگذارد , آن كس چنانچه مسلمان اثنا عشری باشد , می تواند در آن مال تصرف كند.

1802 - اگر بچه صغیر سرمایه ای داشته باشد , و از آن منافعی به دست آید , بنابر اقوی خمس به آن تعلق می گیرد , و بر ولی صغیر واجب است كه خمس آن را

بدهد و چنانچه نداد , بر صغیر پس از بلوغ واجب است كه خود خمس آن را بدهد.

1803 - كسی كه مالی از دیگری به دست آورد و شك نماید خمس آن را داده یا نه , می تواند در آن مال تصرف نماید , بلكه اگر یقین هم داشته باشد , كه خمس آن را نداده اگر مسلمان اثنا عشری باشد , می تواند در آن تصرف نماید.

1804 - اگر كسی از منافع كسب خود در اثناء سال ملكی بخرد كه از لوازم و مخارج سالیانه اش حساب نشود واجب است بعد از تمامی سال خمس او را بدهد , و چنانچه خمس او را نداد و قیمت آن ملك بالا رفت لازم است خمس مقداری را كه آن ملك فعلا ارزش دارد بدهد , و هم چنین است غیر ملك از فرش و مانند آن.

1805 - كسی كه از اول تكلیف خمس نداده , اگر مثلا ملكی بخرد و قیمت آن بالا رود , چنانچه آن ملك را برای آن نخریده كه قیمتش بالا رود و بفروشد مثلا زمینی را برای زراعت خریده است , و از پول خمس نداده قیمت آن را داده , باید خمس قیمتی را كه خریده بدهد , و اگر مثلا پول خمس نداده را به فروشنده داده و به او گفته این ملك را به این پول می خرم , باید خمس مقداری را كه آن ملك فعلا ارزش دارد بدهد.

1806 - كسی كه از اول تكلیف خمس نداده , اگر از منافع كسب چیزی كه به آن احتیاج ندارد خریده و یك سال از وقت منفعت

بردن گذشته باید خمس آن را بدهد و اگر اثاث خانه و چیزهای دیگری كه به آنها احتیاج دارد مطابق شان خود خریده , پس اگر بداند در بین سالی كه در آن سال فایده برده با فایده همان سال آنها را خریده , لازم نیست خمس آنها را بدهد , و اگر نداند بنابر احتیاط واجب باید با حاكم شرع مصالحه كند.

معدن

1807 - معدن مثل طلا , نقره , سرب , مس , آهن , نفت , ذغال سنگ , فیروزه , عقیق , زاج , نمك و معدنهای دیگر , از انفال است , یعنی مال امام علیه السلام می باشد , ولی اگر كسی چیزی از آن را استخراج نماید , در صورتی كه شرعا مانعی نباشد , می تواند آن را برای خود تملك كند , و چنانچه به مقدار نصاب باشد , باید خمس آن را بدهد.

1808 - نصاب معدن 15 مثقال معمولی طلای مسكوك است , یعنی اگر قیمت چیزی را كه از معدن بیرون آورده , به 15 مثقال طلای مسكوك برسد , باید خمس آنچه را كه پس از كم كردن مخارجی كه كرده است باقی می ماند بدهد.

1809 - استفاده ای كه از معدن برده چنانچه قیمت چیزی كه از معدن بیرون آورده , به 15 مثقال طلای مسكوك نرسد , خمس آن در صورتی لازم است كه به تنهایی یا با منفعتهای دیگر او از مخارج سالش زیاد بیاید.

1810 - گچ و آهك و گل سرشور و گل سرخ , بنابر احتیاط لازم حكم معدن بر آنها جاری است پس اگر به حد نصاب

برسند , باید خمس آنها را بدون اخراج مؤنه سال بدهد.

1811 - كسی كه از معدن چیزی به دست می آورد , باید خمس آن را بدهد چه معدن روی زمین باشد , یا زیر آن , چه در زمینی باشد كه ملك است یا در جایی باشد كه مالك ندارد.

1812 - اگر نداند قیمت چیزی را كه از معدن بیرون آورده به 15 مثقال طلای مسكوك می رسد یا نه , احتیاط لازم آن است كه چنانچه ممكن است , به وزن كردن یا از راه دیگر قیمت آن را معلوم كند.

1813 - اگر چند نفر چیزی بیرون آورند , چنانچه قیمت آن به 15 مثقال طلای مسكوك برسد , ولی سهم هر كدام آنها این مقدار نباشد , احتیاط مستحب آن است كه خمس آن را بدهند.

1814 - اگر معدنی را كه در زیر زمین دیگری است بدون اجازه با كندن زمین او بیرون آورد , مشهور فرموده اند كه آنچه از آن به دست می آید , مال صاحب ملك است ولی این مطلب خالی از اشكال نیست , و بهتر آن است كه با هم مصالحه كنند , و چنانچه به مصالحه راضی نشوند , به حاكم شرع مراجعه نمایند , تا نزاع را فیصله دهد.

گنج

1815 - گنج مالی است كه در زمین یا درخت یا كوه یا دیوار پنهان باشد , و كسی آن را پیدا كند و طوری باشد كه به آن گنج بگویند.

1816 - اگر انسان در زمینی كه ملك كسی نیست , گنجی پیدا كند , می تواند آن را حیازت كند , یعنی برای خود

بگیرد ولی باید خمس آن را بدهد.

1817 - نصاب گنج 105 مثقال نقره مسكوك و یا 15 مثقال طلای مسكوك است: یعنی اگر قیمت چیزی را كه از گنج به دست می آورد مساوی با قیمت یكی از این دو باشد خمس در آن واجب است.

1818 - اگر در زمینی كه از دیگری خریده گنجی پیدا كند , و بداند مال كسانی كه قبلا مالك آن زمین بوده اند نیست , و نداند كه تعلق به مسلمان یا ذمی دارد كه خود او یا وارثش زنده می باشند , می تواند آن گنج را حیازت كند ولی باید خمس آن را بدهد و اگر احتمال دهد كه مال مالك قبلی است در صورتی كه بر زمین و هم چنین بر گنج یا جای آن به تبعیت زمین دست داشته باشد , باید به او اطلاع دهد , و چنانچه معلوم شود مال او نیست , به كسی كه پیش از او مالك زمین بوده , و بر او دست داشته اطلاع دهد , و به همین ترتیب به تمام كسانی كه پیش از او مالك زمین بوده اند , و بر آن دست داشته اند , خبر دهد , و اگر معلوم شود مال هیچ یك آنان نیست , می تواند آن را حیازت كند ولی باید خمس آن را بدهد.

1819 - اگر در ظرفهای متعددی كه در یك جا دفن شده مالی پیدا كند كه قیمت آنها روی هم 105 مثقال نقره یا 15 مثقال طلا باشد , باید خمس آن را بدهد , ولی چنانچه در چند جا گنج پیدا كند , هر

كدام آنها كه قیمتش به این مقدار برسد , خمس آن واجب است و گنجی كه قیمت آن به این مقدار نرسیده است خمس ندارد.

1820 - اگر دو نفر گنجی پیدا كنند كه قیمت آن به 105 مثقال نقره یا 15 مثقال طلا برسد , ولی سهم هر یك از آنان به این مقدار نباشد , لازم نیست خمس آن را بدهند.

1821 - اگر كسی حیوانی را بخرد , و در شكمش مالی پیدا كند , چنانچه احتمال دهد كه مال فروشنده یا صاحب قبلی آن باشد , و آنها بر حیوان و آنچه در شكمش پیدا شده دست داشته باشند , باید به آنها اطلاع دهد , پس اگر معلوم شود كه مال هیچ یك از آنان نیست احتیاط لازم آن است كه خمس آن را بدهد هر چند به مقدار نصاب گنج نباشد و این حكم در ماهی و مانند آن هم جاری است , در صورتی كه در محل خاصی پرورش داده شود , و كسی متكفل غذای او باشد , و اما اگر از دریا یا رودخانه ای گرفته شده باشد , اطلاع دادن به كسی لازم نیست.

مال حلال مخلوط به حرام

1822 - اگر مال حلال با مال حرام به طوری مخلوط شود كه انسان نتواند آنها را از یكدیگر تشخیص دهد , و صاحب مال حرام و مقدار آن هیچ كدام معلوم نباشد , و نداند كه مقدار حرام كمتر از خمس است یا زیادتر , چنانچه خمس تمام مال را به قصد قربت مطلقه به كسی كه مستحق خمس و مجهول المالك می باشد بدهد , بعد ازدادن خمس , بقیه مال

حلال می شود.

1823 - اگر مال حلال با حرام مخلوط شود و انسان مقدار حرام را - چه كمتر چه بیشتر از خمس باشد - بداند ولی صاحب آن را نشناسد باید آن مقدار را به نیت صاحبش صدقه بدهد.

و احتیاط واجب آن است كه از حاكم شرع هم اذن بگیرد.

1824 - اگر مال حلال با حرام مخلوط شود , و انسان مقدار حرام را نداند , ولی صاحبش را بشناسد , چنانچه نتوانند یكدیگر را راضی نمایند , باید مقداری را كه یقین دارد مال آن شخص است به او بدهد , بلكه اگر در خلط دو مال به یكدیگر خود مقصر باشد باید بنابر احتیاط مقدار بیشتری را كه احتمال می دهد , مال او است نیز به او بدهد.

1825 - اگر خمس مال حلال مخلوط به حرام را بدهد , و بعد بفهمد كه مقدار حرام بیشتر از خمس بوده , باید مقداری را كه می داند از خمس بیشتر بوده , از طرف صاحب آن صدقه بدهد.

1826 - اگر خمس مال حلال مخلوط به حرام را بدهد , یا مالی كه صاحبش را نمی شناسد , به نیت او صدقه بدهد , بعد از آن كه صاحبش پیدا شد , چنانچه راضی نشود , بنابر احتیاط لازم باید به مقدار مالش به او بدهد.

1827 - اگر مال حلالی با حرام مخلوط شود و مقدار حرام معلوم باشد , و انسان بداند كه صاحب آن از چند نفر معین بیرون نیست ولی نتواند بفهمد كیست باید به آنها اطلاع دهد , پس چنانچه یكی گفت كه مال من است و دیگران گفتند

مال ما نیست یا اظهار بی اطلاعی كردند به همان شخص اول بدهد , و اگر دو نفر یا بیشتر گفتند كه آن مال ما است , چنانچه با مصالحه و مانند آن نزاع آنها حل نشود , باید برای فیصله نزاع به حاكم شرع مراجعه نمایند , و اگر همه اظهار بی اطلاعی كردند , و حاضر به مصالحه هم نشدند , ظاهر آن است كه صاحب آن مال به قرعه تعیین می شود , و احتیاط آن است كه حاكم شرع یا وكیل او متصدی قرعه باشد.

جواهری كه به واسطه فرو رفتن در دریا به دست می آید

1828 - اگر به واسطه غواصی یعنی فرو رفتن در دریا لؤلؤ و مرجان یا جواهر دیگری بیرون آورند , روییدنی باشد , یا معدنی , چنانچه قیمت او به 18 نخود طلا برسد باید خمس آن را بدهند , چه در یك دفعه آن را از دریا بیرون آورده باشند یا در چند دفعه , البته به شرطی كه فاصله میان هر دفعه و دفعه دیگر زیاد نباشد , - مثل آن كه در دو فصل غوص نموده باشند - و گرنه اگر هر كدام به قیمت 18 نخود طلا نرسد واجب نیست خمس آن را بدهند و هم چنین اگر قسمت هر یك از افراد شركت كننده در غوص به قیمت 18 نخود طلا نرسد واجب نیست خمس آن را بدهند.

1829 - اگر بدون فرو رفتن در دریا به وسیله اسبابی جواهر بیرون آورد , بنابر احتیاط خمس آن واجب است.

ولی اگر از روی آب دریا یا از كنار دریا جواهر بگیرد , در صورتی باید خمس آن را بدهد كه آنچه را به

دست آورده به تنهایی یا با منفعتهای دیگر كسب او از مخارج سالش زیادتر باشد.

1830 - خمس ماهی و حیوانات دیگری كه انسان بدون فرو رفتن در دریا می گیرد , در صورتی واجب است كه به تنهایی یا با منفعتهای دیگر كسب او از مخارج سالش زیادتر باشد.

1831 - اگر انسان بدون قصد این كه چیزی از دریا بیرون آورد در دریا فرو رود , و اتفاقا جواهری به دستش آید , و قصد تملك آن را نماید باید خمس آن را بدهد بلكه احتیاط واجب آن است كه در هر حال خمس آن را بدهد.

1832 - اگر انسان در دریا فرو رود و حیوانی را بیرون آورد و در شكم آن جواهری پیدا كند , چنانچه آن حیوان مانند صدف باشد كه نوعا در شكمش جواهر است , اگر به حد نصاب برسد باید خمس آن را بدهد , و اگر اتفاقا جواهر بلعیده باشد , احتیاط لازم آن است كه هر چند به حد نصاب نرسیده باشد خمس آن را بدهد.

1833 - اگر در رودخانه های بزرگ مانند دجله و فرات فرو رود و جواهری بیرون آورد , چنانچه در آن رودخانه جواهر عمل می آید , باید خمس آن را بدهد.

1834 - اگر در آب فرو رود و مقداری عنبر بیرون آورد كه قیمت آن 18 نخود طلا یا بیشتر باشد باید خمس آن را بدهد , بلكه چنانچه از روی آب یا از كنار دریا به دست آورد , باز هم همین حكم را دارد.

1835 - كسی كه كسبش غواصی یا بیرون آوردن معدن است اگر خمس آنها را بدهد

و چیزی از مخارج سالش زیاد بیاید , لازم نیست دوباره خمس آن را بدهد.

1836 - اگر بچه ای معدنی را بیرون آورد , یا گنجی پیدا كند , یا به واسطه فرو رفتن در دریا جواهر بیرون آورد , باید ولی او خمس آن را بدهد و چنانچه ندهد باید خود او بعد از بلوغ خمسش را بدهد و هم چنین اگر مال حلال مخلوط به حرام داشته باشد , ولی او باید آن مال را تطهیر نماید.

غنیمت

1837 - اگر مسلمانان به امر امام علیه السلام با كفار جنگ كنند و چیزهایی در جنگ به دست آورند , به آنها غنیمت گفته می شود , و مخارجی را كه برای غنیمت كرده اند , مانند مخارج نگهداری و حمل و نقل آن و نیز مقداری را كه امام علیه السلام صلاح میداند به مصرفی برساند , و چیزهایی كه مخصوص به امام است باید از غنیمت كنار بگذارند , و خمس بقیه آن را بدهند , و در ثبوت خمس بر غنیمت فرقی میان منقول و غیر منقول نیست بلی زمینهایی كه از انفال هستند , مال عموم مسلمین می باشند , هر چند جنگ به اذن امام علیه السلام نباشد.

1838 - اگر مسلمانان بدون اجازه امام علیه السلام با كفار جنگ كنند و از آنها غنیمت بگیرند , تمام آنچه غنیمت گرفته اند مال امام علیه السلام است و جنگجویان در آن حقی ندارند.

1839 - آنچه در دست كفار است چنانچه مالكش محترم المال باشد , یعنی مسلمان یا كافر ذمی باشد.

احكام غنیمت بر او جاری نیست.

1840 - دزدی و مانند آن

از كافر حربی چنانچه خیانت و نقض امان محسوب شود حرام است , و چیزی كه از این راهها از آنان گرفته می شود , باید بنابر احتیاط برگردانده شود.

1841 - مشهور آن است كه مؤمن می تواند مال ناصبی را برای خود گرفته و خمسش را بپردازد ولی این حكم خالی از اشكال نیست.

زمینی كه كافر ذمی از مسلمان بخرد

1842 - اگر كافر ذمی زمینی را از مسلمان بخرد , بنابر مشهور باید خمس آن را از همان زمین یا از مال دیگرش بدهد.

ولی وجوب خمس - به معنای معروفش - در این مورد محل اشكال است.

مصرف خمس

1843 - خمس را باید دو قسمت كنند , یك قسمت آن سهم سادات است و باید به سید فقیر , یا سید یتیم , یا به سیدی كه در سفر درمانده شده بدهند , و نصف دیگر آن سهم امام علیه السلام است كه در این زمان باید به مجتهد جامع الشرایط بدهند , یا به مصرفی كه او اجازه می دهد برسانند , و احتیاط لازم آن است كه او مرجع اعلم مطلع بر جهات عامه باشد.

1844 - سید یتیمی كه به او خمس می دهند , باید فقیر باشد , ولی به سیدی كه در سفر درمانده شده اگر در وطنش فقیر هم نباشد , می شود خمس داد.

1845 - به سیدی كه در سفر درمانده شده اگر سفر او سفر معصیت باشد , بنابر احتیاط واجب نباید خمس بدهند.

1846 - به سیدی كه عادل نیست , می شود خمس داد ولی به سیدی كه دوازده امامی نیست , نباید خمس بدهند.

1847 - به سیدی كه معصیت كار است , اگر خمس دادن كمك به معصیت او باشد نمی شود خمس داد , و احوط آن است كه به سیدی كه شراب می خورد , یا نماز نمی خواند یا آشكارا معصیت می كند , اگر چه دادن خمس كمك به معصیت او نباشد , خمس ندهد.

1848 - اگر كسی بگوید سیدم نمی شود

به او خمس داد , مگر آن كه دو نفر عادل , سید بودن او را تصدیق كنند , یا در بین مردم به طوری معروف باشد كه انسان یقین یا اطمینان كند كه سید است.

1849 - به كسی كه در شهر خودش مشهور باشد سید است , اگر انسان یقین یا اطمینان به خلاف نداشته باشد , می شود خمس داد.

1850 - كسی كه زنش سیده است بنابر احتیاط واجب نباید به او خمس بدهد كه به مصرف مخارج خودش برساند , ولی اگر مخارج دیگران بر آن زن واجب باشد , و نتواند مخارج آنان را بدهد , جایز است انسان خمسش را به آن زن بدهد , كه به مصرف آنان برساند , و هم چنین است دادن خمس به او كه در نفقات غیر واجبه اش صرف نماید.

1851 - اگر مخارج سید یا سیده ای كه زن انسان نیست بر انسان واجب باشد , بنابر احتیاط واجب , نمی تواند خوراك و پوشاك و سایر نفقات واجبه او را از خمس بدهد ولی اگر مقداری خمس به او بدهد كه به مصرف دیگری غیر از نفقات واجبه برساند مانعی ندارد.

1852 - به سید فقیری كه مخارجش بر دیگری واجب است و او نمی تواند مخارج آن سید را بدهد یا دارد و نمی دهد می شود خمس داد.

1853 - احتیاط واجب آن است كه بیشتر از مخارج یك سال به یك سید فقیر خمس ندهند.

1854 - اگر در شهر انسان سید مستحقی نباشد , و یقین یا اطمینان داشته باشد كه بعدا نیز پیدا نمی شود , یا نگهداری خمس تا

پیدا شدن مستحق ممكن نباشد , باید خمس را به شهر دیگر ببرد و به مستحق برساند , و می تواند مخارج بردن آن را از خمس بردارد , و اگر خمس از بین برود , چنانچه در نگهداری آن كوتاهی كرده , باید عوض آن را بدهد , و اگر كوتاهی نكرده , چیزی بر او واجب نیست.

1855 - هر گاه در شهر خودش مستحقی نباشد , اگر چه یقین یا اطمینان داشته باشد كه پیدا می شود و نگهداری خمس تا پیدا شدن مستحق ممكن باشد , می تواند خمس را به شهر دیگر ببرد و چنانچه در نگهداری آن كوتاهی نكند , و تلف شود , نباید چیزی بدهد , ولی نمی تواند مخارج بردن آن را از خمس بردارد.

1856 - اگر در شهر خودش مستحق پیدا شود , باز هم می تواند خمس را به شهر دیگر ببرد , و به مستحق برساند , چنانچه موجب تاخیری كه اهمال در ایصال حق محسوب شود نباشد , ولی مخارج بردن آن را باید از خودش بدهد , و در صورتی كه خمس از بین برود , اگر چه در نگهداری آن كوتاهی نكرده باشد , ضامن است

1857 - اگر به امر حاكم شرع خمس را به شهر دیگر ببرد , و از بین برود لازم نیست دوباره خمس بدهد , و هم چنین است اگر به كسی بدهد , كه از طرف حاكم شرع وكیل بوده كه خمس را بگیرد , و از آن شهر به شهر دیگر ببرد.

1858 - جایز نیست جنسی را به زیادتر از قیمت واقعی حساب نموده

و بابت خمس بدهد , و در مساله (1797) گذشت كه دادن جنس دیگر غیر از پول طلا و نقره و مانند آنها مطلقا محل اشكال است.

1859 - كسی كه از مستحق طلبكار است , و می خواهد طلب خود را بابت خمس حساب كند , بنابر احتیاط واجب , یا باید از حاكم شرع اذن بگیرد , و یا این كه خمس را به مستحق بدهد , و بعدا مستحق بابت بدهی خود به او برگرداند , و می تواند از مستحق وكالت گرفته , و خود از جانب او قبض نموده , و بابت طلبش دریافت كند.

1860 - مالك نمی تواند خمس را به مستحق داده , و بر او شرط كند كه آن را به او برگرداند , ولی اگر مستحق پس از گرفتن خمس راضی شود آن را به او برگرداند مانعی ندارد , مثلا كسی كه مقدار زیادی خمس بدهكار است و فقیر شده و می خواهد مدیون اهل خمس نباشد , اگر مستحق راضی شود كه خمس را از او بگیرد , و به او ببخشد اشكال ندارد.

زکات

احكام زكات

1861 - زكات در چند چیز واجب است: اول گندم.

دوم جو.

سوم خرما.

چهارم كشمش.

پنجم طلا.

ششم نقره.

هفتم شتر.

هشتم گاو.

نهم گوسفند.

دهم مال التجاره بنابر احتیاط لازم.

و اگر كسی مالك یكی از این ده چیز باشد با شرایطی كه بعدا گفته می شود , باید مقداری كه معین شده , به یكی از مصرفهایی كه دستور داده اند برساند.

1862 - سلت كه دانه ایست به نرمی گندم و خاصیت جو را دارد , و علس كه مثل گندم است و خوراك مردمان صنعا می باشد

, بنابر احتیاط واجب باید از آنها زكاة داده شود.

شرایط واجب شدن زكات

1863 – زكات در ده چیز گذشته در صورتی واجب می شود كه مال به مقدار نصاب كه بعدا گفته می شود برسد و آن مال شخصی انسان باشد , و مالك آن آزاد باشد.

1864 - اگر انسان یازده ماه مالك گاو و گوسفند و شتر و طلا و نقره باشد , اگر چه اول ماه دوازدهم زكاة بر او واجب می شود , ولی اول سال بعد را باید بعد از تمام شدن ماه دوازدهم حساب كند.

1865 - وجوب زكاة در طلا و نقره و مال تجارت مشروط به آن است كه مالك عاقل و بالغ باشد , ولی در گندم و جو و خرما و كشمش و هم چنین در شتر و گاو و گوسفند مشروط به بلوغ و عقل مالك نمی باشد.

1866 - زكاة گندم و جو وقتی واجب می شود كه به آنها گندم و جو گفته شود , و زكاة كشمش وقتی واجب می شود , كه انگور می باشد , و زكاة خرما وقتی واجب می شود كه عرب به آن تمر گوید , ولی وقت ملاحظه نصاب و دادن زكاة در گندم و جو موقع خرمن و جدا كردن كاه آنها است , و در خرما و كشمش موقع چیدن آنها است.

و این وقت را وقت خشك شدن می نامند.

1867 - در ثبوت زكاة در گندم و جو و كشمش و خرما كه در مساله پیش گفته شد , بنابر اقوی معتبر نیست كه مالك بتواند در آنها تصرف كند , پس اگر غایب باشد , و مال

هم در دست خود یا وكیلش نباشد , مثلا كسی آنها را غصب كرده باشد باز هم زكاة در آنها ثابت است.

1868 - در ثبوت زكاة در طلا و نقره و مال التجاره كه گذشت , باید مالك عاقل باشد , اگر مالك در تمام سال یا در مقداری از آن دیوانه باشد , زكاة بر او واجب نیست.

1869 - اگر صاحب گاو و گوسفند و شتر , و طلا و نقره در مقداری از سال مست یا بیهوش شود , زكاة از او ساقط نمی شود , و هم چنین است اگر موقع واجب شدن زكاة گندم و جو و خرما و كشمش مست یا بیهوش باشد.

1870 - در ثبوت زكاة در غیر گندم و جو خرما و كشمش شرط است كه مالك متمكن از تصرف در مال باشد , پس اگر كسی آن را غصب كرده باشد , كه نتواند در آن تصرف كند زكاة ندارد.

1871 - اگر طلا و نقره یا چیز دیگری را كه زكاة در آن واجب است قرض كند و یك سال نزد او بماند , باید زكاة آن را بدهد , و بر كسی كه قرض داده چیزی واجب نیست.

زكاة گندم و جو و خرما و كشمش

1872 - زكاة گندم و جو و خرما و كشمش , وقتی واجب می شود كه به مقدار نصاب برسند , و نصاب آنها سیصد صاع است كه به گفته عده ای تقریبا (847) كیلوگرم می شود.

1873 - اگر پیش از دادن زكاة از انگور و خرما و جو و گندمی كه زكاة آنها واجب شده خود و عیالاتش بخورند , یا مثلا به فقیر به غیر عنوان

زكاة بدهد , باید زكاة مقداری را كه مصرف كرده بدهد.

1874 - اگر بعد از آن كه زكاة گندم و جو و خرما و انگور واجب شد مالك آن بمیرد , باید مقدار زكاة را از مال او بدهند , ولی اگر پیش از واجب شدن زكاة بمیرد , هر یك از ورثه كه سهم او به اندازه نصاب است باید زكاة سهم خود را بدهد.

1875 - كسی كه از طرف حاكم شرع مامور جمع آوری زكاة است موقع خرمن كه گندم و جو را از كاه جدا می كنند , و در وقت خشك شدن خرما و انگور می تواند زكاة را مطالبه كند , و اگر مالك ندهد , و چیزی كه زكاة آن واجب شده , از بین برود , باید عوض آن را بدهد.

1876 - اگر بعد از مالك شدن درخت خرما و انگور یا زراعت گندم و جو زكاة آنها واجب شود , باید زكاة آن را بدهد.

1877 - اگر بعد از آن كه زكاة گندم و جو و خرما و انگور واجب شده , زراعت و درخت را بفروشد , فروشنده باید زكاة آنها را بدهد , و چنانچه داد بر خریدار چیزی واجب نیست.

1878 - اگر انسان گندم یا جو یا خرما یا انگور را بخرد , و بداند كه فروشنده زكاة آن را داده , یا شك كند كه داده یا نه , چیزی بر او واجب نیست , و اگر بداند كه زكاة آن را نداده , باید خود زكاة آن را بدهد , ولی چنانچه فروشنده او را گول زده باشد , می تواند پس

از دادن زكاة به او مراجعه نماید , و مقدار زكاة را از او مطالبه كند.

1879 - اگر وزن گندم و جو و خرما و كشمش موقعی كه تر است به مقدار نصاب برسد و در وقت خشك شدن كمتر از این مقدار شود , زكاة آن واجب نیست.

1880 - اگر گندم و جو و خرما را پیش از وقت خشك شدن مصرف كند , چنانچه خشك آنها به اندازه نصاب باشد , باید زكاة آنها را بدهد.

1881 - خرما بر سه قسم است 1 آن است كه خشكش می كنند و حكم زكاة آن گفته شد 2 آن است كه در حال رطب بودنش می خورند 3 آن است كه نارس (خلال) آن را می خورند.

در قسم دوم چنانچه مقداری باشد كه خشك آن به مقدار نصاب برسد , احتیاط مستحب آن است كه زكاة آن را بدهند , اما قسم سوم ظاهر این است كه زكاة بر آن واجب نباشد.

1882 - گندم و جو و خرما و كشمشی كه زكاة آنها را داده , اگر چند سال هم نزد او بماند زكاة ندارد.

1883 - اگر گندم و جو و خرما و انگور از آب باران یا نهر مشروب شود , یا مثل زراعتهای مصر از رطوبت زمین استفاده كند , زكاة آن ده یك است , و اگر با دلو و مانند آن آبیاری شود , زكاة آن بیست یك است.

1884 - اگر گندم و جو و خرما و انگور , هم از آب باران مشروب شود و هم از آب دلو و مانند آن استفاده كند , چنانچه طوری باشد كه عرفا

بگویند آبیاری آن با دلو و مانند آن شده , زكاة آن بیست یك است , و اگر بگویند آبیاری با آب نهر و باران شده , زكاة آن ده یك است , و اگر طوری است كه عرفا بگویند به هر دو آبیاری شده زكاة آن سه چهلم است.

1885 - چنانچه در صدق عرفی شك كند و نداند كه آبیاری طوری است كه در عرف می گویند با هر دو آبیاری شده یا این كه می گویند آبیاری آن مثلا با باران است اگر سه چهلم بدهد كافی است.

1886 - اگر شك كند و نداند كه عرف می گویند با هر دو آبیاری شده یا این كه می گویند با دلو و نحو آن آبیاری شده است , در این صورت دادن یك بیستم كافی است , و هم چنین است حال اگر احتمال آن نیز برود كه در عرف بگویند با آب باران آبیاری شده است.

1887 - اگر گندم و جو و خرما و انگور با آب باران و نهر مشروب شود , و به آب دلو و مانند آن محتاج نباشد ولی با آب دلو هم آبیاری شود , و آب دلو به زیاد شدن محصول كمك نكند , زكاة آن ده یك است , و اگر با دلو و مانند آن آبیاری شود و به آب نهر و باران محتاج نباشد , ولی با آب نهر و باران هم مشروب شود و آنها به زیاد شدن محصول كمك نكنند , زكاة آن یك بیستم است.

1888 - اگر زراعتی را با دلو و مانند آن آبیاری كنند و در زمینی كه پهلوی

آن است زراعتی كنند كه از رطوبت آن زمین استفاده نماید , و محتاج به آبیاری نشود , زكاة زراعتی كه با دلو آبیاری شده , یك بیستم , و زكاة زراعتی كه پهلوی آن است بنابر احتیاط یك دهم می باشد.

1889 - مخارجی را كه برای گندم و جو و خرما و انگور كرده است , نمی تواند از حاصل كسر نموده و ملاحظه نصاب نماید , پس چنانچه یكی از آنها پیش از ملاحظه مخارج به مقدار نصاب برسد باید زكاة آن را بدهد.

1890 - بذری را كه به مصرف زراعت رسانده , چه از خودش باشد , یا خریده باشد , نمی تواند نیز از حاصل كسر كند و سپس ملاحظه نصاب بنماید , بلكه نصاب را نسبت به مجموع حاصل باید ملاحظه نماید.

1891 - آنچه كه دولت از عین مال می گیرد , زكاة آن واجب نیست , مثلا اگر حاصل زراعت (2000) كیلوگرم باشد , و دولت (100) كیلوگرم را به عنوان مالیات بگیرد فقط زكاة در (1900) كیلو واجب می شود.

1892 - مصارفی كه انسان پیش از تعلق زكاة نموده بنابر احتیاط واجب نمی تواند از حاصل كسر نموده و فقط زكاة بقیه را بدهد.

1893 - مصارفی كه بعد از تعلق زكاة خرج می نماید , نمی تواند آنچه را نسبت به مقدار زكاة خرج نموده از حاصل كسر كند , هر چند - بنابر احتیاط - از حاكم شرع یا وكیل او در صرف آنها اجازه گرفته باشد.

1894 - واجب نیست صبر نماید تا جو و گندم به حد خرمن برسد و انگور و خرما به وقت خشك

شدن برسد , و آنگاه زكاة را بدهد , بلكه همین كه زكاة واجب شد جایز است مقدار زكاة را قیمت نموده و به عنوان زكاة قیمت آن را بدهد.

1895 - بعد از آن كه زكاة تعلق گرفت می تواند عین زراعت یا خرما و انگور را پیش از درو كردن یا چیدن به مستحق یا حاكم شرع یا وكیل اینها مشاعا تسلیم نماید , و پس از آن در مصارف شریك می باشند.

1896 - در صورتی كه مالك عین مال را از زراعت یا خرما و انگور به حاكم یا مستحق یا وكیل آنها تسلیم نمود لازم نیست آنها را مجانا به طور اشاعه نگاه دارد بلكه می تواند برای این كه تا وقت درو یا خشك شدن برسد , برای ماندن آنها در زمینش اجرت مطالبه نماید.

1897 - اگر انسان در چند شهر كه فصل رسیدن حاصل آنها با یكدیگر اختلاف دارد و زراعت و میوه آنها در یك وقت به دست نمی آید , گندم یا جو و خرما یا انگور داشته باشد , و همه آنها محصول یك سال حساب شود , چنانچه چیزی كه اول می رسد به اندازه نصاب باشد , باید زكاة آن را موقعی كه می رسد بدهد , و زكاة بقیه را هر وقت به دست می آید ادا نماید , و اگر آنچه اول می رسد به اندازه نصاب نباشد , صبر می كند تا بقیه آن برسد , پس اگر روی هم به مقدار نصاب شود , زكاة آن واجب است و اگر به مقدار نصاب نشود , زكاة آن واجب نیست.

1898 - اگر

درخت خرما یا انگور در یك سال دو مرتبه میوه بدهد , چنانچه روی هم به مقدار نصاب باشد.

بنابر احتیاط زكاة آن واجب است.

1899 - اگر مقداری خرمای خشك نشده یا انگور دارد كه خشك آن به اندازه نصاب می شود , چنانچه به قصد زكاة از تازه آن به قدری به مصرف زكاة برساند كه اگر خشك شود به اندازه زكاتی باشد كه بر او واجب است , اشكال ندارد.

1900 - اگر زكاة خرمای خشك یا كشمش بر او واجب باشد , نمی تواند زكاة آن را خرمای تازه یا انگور بدهد , بلكه چنانچه ملاحظه قیمت نماید و انگور یا خرمای تازه یا كشمش یا خرمای خشك دیگر از بابت قیمت بدهد نیز محل اشكال است و نیز اگر زكاة خرمای تازه یا انگور بر او واجب باشد , نمی تواند زكاة آن را خرمای خشك یا كشمش بدهد بلكه چنانچه به اعتبار قیمت , خرما و یا انگور دیگری بدهد اگر چه تازه باشد محل اشكال است.

1901 - كسی كه بدهكار است و مالی هم دارد كه زكاة آن واجب شده اگر بمیرد , باید اول تمام زكاة را از مالی كه زكات آن واجب شده بدهند بعد قرض او را ادا نمایند.

1902 - كسی كه بدهكار است و گندم یا جو یا خرما یا انگور هم دارد , اگر بمیرد و پیش از آن كه زكاة اینها واجب شود , ورثه قرض او را از مال دیگر بدهند , هر كدام كه سهمشان به اندازه نصاب برسد باید زكاة بدهد و اگر پیش از آن كه زكاة اینها واجب شود ,

قرض او را ندهند , چنانچه مال میت فقط به اندازه بدهی او باشد , واجب نیست زكاة را بدهند , و اگر مال میت بیشتر از بدهی او باشد , در صورتی كه بدهی او به قدری است كه اگر بخواهند ادا نمایند , باید مقداری از گندم و جو و خرما و انگور را هم به طلبكار بدهند , آنچه را به طلبكار می دهند , زكاة ندارد , و در بقیه مال هر كدام از ورثه كه سهمش به اندازه نصاب شود باید , زكاة آن را بدهد.

1903 - اگر گندم و جو و خرما و كشمشی كه زكاة آنها واجب شده خوب و بد دارد , احتیاط واجب آن است كه زكاة هر كدام از خوب و بد را از خود آنها بدهد.

نصاب طلا

1904 - طلا دو نصاب دارد: نصاب اول آن بیست مثقال شرعی است كه هر مثقال آن (18) نخود است , پس وقتی كه طلا به بیست مثقال شرعی كه پانزده مثقال معمولی است برسد , اگر شرایط دیگر را هم كه گفته شد داشته باشد , انسان باید یك چهلم آن را - كه نه نخود می شود - از بابت زكاة بدهد و اگر به این مقدار نرسد , زكاة آن واجب نیست , و نصاب دوم آن چهار مثقال شرعی است كه سه مثقال معمولی می شود , یعنی اگر سه مثقال به پانزده مثقال اضافه شود , باید زكاة تمام (18) مثقال را از قرار چهل یك بدهد , و اگر كمتر از سه مثقال اضافه شود فقط باید زكاة (15) مثقال آن را

بدهد , و زیادی آن زكاة ندارد و هم چنین است هر چه بالا رود , یعنی اگر سه مثقال اضافه شود , باید زكاة تمام آنها را بدهد و اگر كمتر اضافه شود , مقداری كه اضافه شده زكاة ندارد.

نصاب نقره

1905 - نقره دو نصاب دارد: نصاب اول آن (105) مثقال معمولی است كه اگر نقره به (105) مثقال برسد و شرایط دیگر را هم كه گفته شد داشته باشد , انسان باید یك چهلم آن را كه (2) مثقال و (15) نخود است از بابت زكاة بدهد و اگر به این مقدار نرسد , زكاة آن واجب نیست و نصاب دوم آن (21) مثقال است , یعنی اگر (21) مثقال به (105) مثقال اضافه شود , باید زكاة تمام (126) مثقال را به طوری كه گفته شد بدهد , و اگر كمتر از (21) مثقال اضافه شود , فقط باید زكاة (105) مثقال آن را بدهد و زیادی آن زكاة ندارد , و هم چنین است هر چه بالا رود , یعنی اگر (21) مثقال اضافه شود , باید زكاة تمام آنها را بدهد , و اگر كمتر اضافه شود , مقداری كه اضافه شده و كمتر از (21) مثقال است زكاة ندارد , بنابر این اگر انسان یك چهلم هر چه طلا و نقره دارد بدهد , زكاتی را كه بر او واجب بوده داده و گاهی هم بیشتر از مقدار واجب داده است مثلا كسی كه (110) مثقال نقره دارد اگر یك چهلم آن را بدهد , زكاة (105) مثقال آن را كه واجب بوده داده و مقداری هم برای (5)

مثقال آن داده كه واجب نبوده است.

1906 - كسی كه طلا یا نقره او به اندازه نصاب است , اگر چه زكاة آن را داده باشد , تا وقتی از نصاب اول كم نشده , همه سال باید زكاة آن را بدهد.

1907 - زكاة طلا و نقره در صورتی واجب می شود , كه آن را سكه زده باشند , و معامله به آن رواج داشته باشد , و اگر سكه آن از بین هم رفته باشد , باید زكاة آن را بدهند.

1908 - طلا و نقره سكه داری كه زنها برای زینت به كار می برند , در صورتی كه رواج معامله با آن باقی باشد , یعنی باز معامله پول طلا و نقره با آن شود , بنابر احتیاط زكاة آن واجب است.

ولی اگر رواج معامله با آن باقی نباشد , زكاة واجب نیست.

1909 - كسی كه طلا و نقره دارد , اگر هیچ كدام آنها به اندازه نصاب اول نباشد , مثلا (104) مثقال نقره و (14) مثقال طلا داشته باشد , زكاة بر او واجب نیست.

1910 - چنانكه سابقا گفته شد زكاة طلا و نقره در صورتی واجب می شود كه انسان یازده ماه مالك مقدار نصاب باشد , و اگر در بین یازده ماه طلا و نقره او از نصاب اول كمتر شود , زكاة بر او واجب نیست.

1911 - اگر در بین یازده ماه طلا و نقره ای را كه دارد با چیز دیگر عوض نماید , یا آنها را آب كند , زكاة بر او واجب نیست , ولی اگر برای فرار از دادن زكاة آنها را به

طلا و نقره عوض كند , یعنی طلا را به طلا یا نقره و نقره را به نقره یا طلا عوض نماید , احتیاط واجب آن است كه زكاة را بدهد.

1912 - اگر در ماه دوازدهم پول و طلا و نقره را آب كند , باید زكاة آنها را بدهد , و چنانچه به واسطه آب كردن , وزن یا قیمت آنها كم شود باید زكاتی را كه پیش از آب كردن بر او واجب بوده بدهد.

1913 - اگر طلا و نقره ای كه دارد خوب و بد داشته باشد , می تواند زكاة هر كدام از خوب , و بد را از خود آن بدهد , ولی بنابر احتیاط نمی تواند زكاة همه را از قسمت بد بدهد و بهتر آن است كه زكاة همه را از طلا و نقره خوب بدهد.

1914 - پول طلا و نقره ای كه بیشتر از اندازه معمول فلز دیگر دارد , اگر به آن پول طلا و نقره بگویند در صورتی كه به حد نصاب برسد زكاتش واجب است , هر چند خالصش به حد نصاب نرسد , ولی اگر به آن پول طلا و نقره نگویند وجوب زكاة در آن محل اشكال است , هر چند خالصش به حد نصاب برسد.

1915 - اگر پول طلا و نقره ای كه دارد به مقدار معمول , فلز دیگر با آن مخلوط باشد , چنانچه زكاة آن را از پول طلا و نقره ای كه بیشتر از معمول فلز دیگر دارد یا از پول غیر طلا و نقره بدهد ولی به قدری باشد كه قیمت آن , به اندازه قیمت

زكاتی باشد كه بر او واجب است , اشكال ندارد.

زكاة شتر و گاو و گوسفند

1916 - زكاة شتر و گاو و گوسفند غیر از شرطهایی كه گفته شد یك شرط دیگر هم دارد , و آن این است كه حیوان در تمام سال از علف بیابان بچرد , پس اگر تمام سال یا مقداری از آن علف چیده شده بخورد , یا در زراعتی كه ملك او یا ملك كس دیگر است بچرد زكاة ندارد.

ولی اگر تمام سال یك روز یا دو روز از علف مالك بخورد , زكاة آن واجب می باشد , ولی در وجوب زكاة در شتر و گاو و گوسفند بنابر احتیاط شرط نیست كه در تمام سال حیوان بیكار باشد , بلكه چنانچه در آبیاری یا شخم زنی یا مانند آن از آنها استفاده شود , باید بنابر احتیاط زكاة آنها را داد.

1917 - اگر انسان برای شتر و گاو و گوسفند خود چراگاهی را كه كسی نكاشته بخرد , یا اجاره كند , وجوب زكاة در آن مشكل است اگر چه احوط دادن زكاة است ولی اگر برای چراندن در آن باج بدهد , باید زكاة را بدهد.

نصاب شتر

1918 - شتر دوازده نصاب دارد: اول پنج شتر و زكاة آن یك گوسفند است و تا شماره شتر به این مقدار نرسد زكاة ندارد.

دوم ده شتر و زكاة آن دو گوسفند است.

سوم پانزده شتر و زكاة آن سه گوسفند است.

چهارم بیست شتر و زكاة آن چهار گوسفند است.

پنجم بیست و پنج شتر و زكاة آن پنج گوسفند است.

ششم بیست و شش شتر و زكاة آن یك شتری است كه داخل سال دوم شده باشد.

هفتم سی و شش شتر , و زكاة آن یك شتری

است كه داخل سال سوم شده باشد.

هشتم چهل و شش شتر , و زكاة آن یك شتری است كه داخل سال چهارم شده باشد.

نهم شصت و یك شتر و زكاة آن یك شتری است كه داخل سال پنجم شده باشد.

دهم هفتاد و شش شتر و زكاة آن دو شتری است كه داخل سال سوم شده باشند.

یازدهم نود و یك شتر و زكاة آن دو شتری است كه داخل سال چهارم شده باشند.

دوازدهم صد و بیست و یك شتر و بالاتر از آن است كه باید یا چهل تا , چهل تا حساب كند , و برای هر چهل تا , یك شتری بدهد كه داخل سال سوم شده باشد , یا پنجاه تا , پنجاه تا , حساب كند و برای هر پنجاه تا , یك شتری بدهد كه داخل سال چهارم شده باشد , و یا با چهل و پنجاه حساب كند , ولی در هر صورت باید طوری حساب كند كه چیزی باقی نماند , یا اگر چیزی باقی میماند , از نه تا بیشتر نباشد , مثلا اگر (140) شتر دارد باید برای صد تا دو شتری كه داخل سال چهارم شده , و برای چهل تا , یك شتری كه داخل سال سوم شده بدهد و شتری كه در زكاة داده می شود , باید ماده باشد.

1919 - زكاة ما بین دو نصاب واجب نیست , پس اگر شماره شترهایی كه دارد از نصاب اول كه پنج است بگذرد , تا به نصاب دوم كه ده تا است نرسیده باشد فقط باید زكاة پنج تای آن را بدهد , و هم

چنین است حال در نصابهای بعد.

نصاب گاو

1920 - گاو دو نصاب دارد: نصاب اول آن سی تا است كه وقتی شماره گاو به سی رسید , اگر شرایطی را كه گفته شد داشته باشد باید یك گوساله ای كه داخل سال دوم شده از بابت زكاة بدهد.

و احتیاط واجب آن است كه گوساله نر باشد , و نصاب دوم آن چهل است و زكاة آن یك گوساله ماده ای است كه داخل سال سوم شده باشد و زكاة ما بین سی و چهل واجب نیست , مثلا كسی سی و نه گاو دارد فقط باید زكاة سی تای آنها را بدهد , و نیز اگر از چهل گاو زیادتر داشته باشد , تا به شصت نرسیده , فقط باید زكاة چهل تای آن را بدهد , و بعد از آن كه به شصت رسید , چون دو برابر نصاب اول را دارد , باید دو گوساله ای كه داخل سال دوم شده بدهد , و هم چنین هر چه بالا رود باید یا سی تا سی تا حساب كند , یا چهل تا چهل تا , یا سی و چهل حساب نماید , و زكاة آن را به دستوری كه گفته شد بدهد , ولی باید طوری حساب كند كه چیزی باقی نماند , یا اگر چیزی باقی می ماند از نه بیشتر نباشد , مثلا اگر هفتاد گاو دارد , باید به حساب سی و چهل حساب كند و برای سی تای آن زكاة سی تا , و برای چهل تای آن زكاة چهل تا را بدهد , چون اگر به حساب سی تا

حساب كند , ده تا زكاة نداده می ماند.

نصاب گوسفند

1921 - گوسفند پنج نصاب دارد: اول چهل تا است و زكاة آن یك گوسفند است و تا گوسفند به چهل نرسد زكاة ندارد.

دوم صد و بیست و یك است و زكاة آن دو گوسفند است.

سوم دویست و یك است و زكاة آن سه گوسفند است.

چهارم سیصد و یك است و زكاة آن چهار گوسفند است.

پنجم چهار صد و بالاتر از آن است كه باید آنها را صد تا صد تا حساب كند , و برای هر صد تای آنها یك گوسفند بدهد , و لازم نیست زكاة را از خود گوسفندها بدهد , بلكه اگر گوسفند دیگری بدهد , یا مطابق قیمت گوسفند پول بدهد , كافی است.

1922 - زكاة مابین دو نصاب واجب نیست پس اگر شماره گوسفندهای كسی از نصاب اول كه چهل است بیشتر باشد تا به نصاب دوم كه صد و بیست و یك است نرسیده باشد , فقط باید زكاة چهل تای آن را بدهد و زیادی آن زكاة ندارد , و هم چنین است حكم در نصابهای بعد.

1923 - زكاة شتر و گاو و گوسفندی كه به مقدار نصاب برسد , واجب است چه همه آنها نر باشند , یا ماده , یا بعضی نر باشند , و بعضی ماده.

1924 - در زكاة , گاو و گاومیش یك جنس حساب می شوند , و شتر عربی و غیر عربی یك جنس است , و هم چنین بز و میش و شیشك در زكاة با هم فرق ندارند.

1925 - اگر برای زكاة , گوسفند بدهد , بنابر احتیاط واجب باید

اقلا داخل سال دوم شده باشد , و اگر بز بدهد احتیاطا باید داخل سال سوم شده باشد.

1926 - گوسفندی را كه بابت زكاة می دهد , اگر قیمتش مختصری از گوسفندهای دیگر او كمتر باشد اشكال ندارد , ولی بهتر است گوسفندی را كه قیمت آن از تمام گوسفندهایش بیشتر است بدهد و هم چنین است در گاو و شتر.

1927 - اگر چند نفر با هم شریك باشند , هر كدام آنان كه سهمش به نصاب اول رسیده , باید زكاة بدهد , و بر كسی كه سهم او كمتر از نصاب اول است زكاة واجب نیست.

1928 - اگر یك نفر در چند جا گاو یا شتر یا گوسفند داشته باشد و روی هم به اندازه نصاب باشند , باید زكاة آنها را بدهد.

1929 - اگر گاو و گوسفند و شتری كه دارد مریض و معیوب هم باشند , باید زكاة آنها را بدهد.

1930 - اگر گاو و گوسفند و شتری كه دارد همه مریض یا معیوب یا پیر باشند , می تواند زكاة را از خود آنها بدهد , ولی اگر همه سالم و بی عیب و جوان باشند , نمی تواند زكاة آنها را مریض , یا معیوب , یا پیر بدهد.

بلكه اگر بعضی از آنها سالم , و بعضی مریض , و دسته ای معیوب و دسته دیگر بی عیب , و مقداری پیر و مقداری جوان باشند , احتیاط واجب آن است كه برای زكاة آنها سالم و بی عیب و جوان بدهد.

1931 - اگر پیش از تمام شدن ماه یازدهم , گاو و گوسفند و شتری را كه دارد

با چیز دیگری عوض كند , یا نصابی را كه دارد با مقدار نصاب از همان جنس عوض نماید , مثلا چهل گوسفند بدهد و چهل گوسفند دیگر بگیرد , زكاة بر او واجب نیست , اگر این كار به قصد فرار از زكاة نباشد , و اما اگر به این قصد باشد در صورتی كه هر دو چیز یك نوع منفعت داشته باشند , مثلا هر دو گوسفند شیر ده باشند احتیاط لازم آن است كه زكاة آن را بدهد.

1932 - كسی كه باید زكاة گاو و گوسفند و شتر را بدهد , اگر زكاة آنها را از مال دیگرش بدهد , تا وقتی شماره آنها از نصاب كم نشده , همه ساله باید زكاة را بدهد , و اگر از خود آنها بدهد و از نصاب اول كمتر شوند , زكاة بر او واجب نیست , مثلا كسی كه چهل گوسفند دارد , اگر از مال دیگرش زكاة آنها را بدهد تا وقتی كه گوسفندهای او از چهل كم نشده , همه ساله باید یك گوسفند بدهد و اگر از خود آنها بدهد , تا وقتی به چهل نرسیده زكاة بر او واجب نیست.

زكاة مال تجارت

1/1932 - مالی را كه انسان به عقد معاوضه مالك می شود , و برای تجارت و منفعت بردن نگاه می دارد باید - بنابر احتیاط - با چند شرط زكاة آن را بدهد و آن یك چهلم است: 1 مالك بالغ و عاقل باشد.

2 مال به مقدار نصاب رسیده باشد , و آن مقدار نصاب طلا یا نقره است.

3 یك سال از وقتی كه قصد منفعت بردن كرده

است بر آن مال گذشته باشد.

4 قصد منفعت بردن در تمام سال باقی باشد , پس اگر در میان سال از آن قصد منصرف شود و مثلا قصد صرف آن را در مؤنه نماید , نباید زكاة آن را بدهد.

5 مالك بتواند در تمام سال در آن تصرف كند.

6 در تمام سال به مقدار سرمایه یا بیشتر از آن خریدار داشته باشد , پس اگر در قسمتی از سال به كمتر از سرمایه خریدار داشته باشد , واجب نیست زكاة آن را بدهد.

مصرف زكاة

1933 - زكاة در هشت مورد صرف می شود: اول فقیر , و او كسی است كه مخارج سال خود و عیالاتش را ندارد , ولی كسی كه صنعت یا ملك یا سرمایه ای دارد كه می تواند مخارج سال خود را بگذراند فقیر نیست.

دوم مسكین و او كسی است كه از فقیر سخت تر می گذراند.

سوم كسی كه از طرف امام علیه السلام یا نایب امام مامور است كه زكاة را جمع و نگهداری نماید , و به حساب آن رسیدگی كند و آن را به امام یا نایب امام یا فقرا برساند.

چهارم كافرهایی كه اگر زكاة به آنان بدهند به دین اسلام مایل می شوند یا در جنگ یا غیر آن به مسلمانان كمك می كنند.

و هم چنین مسلمانانی كه ایمان آنان به بعضی از آنچه پیغمبر اكرم صلی اللّه علیه وآله آورده اند ضعیف است , ولی چنانچه زكاة به آنان داده شود موجب تقویت ایمانشان می گردد , یا مسلمانانی كه ایمان به ولایت امیر مؤمنان علیه السلام ندارند , ولی اگر به آنان زكاة داده شود ,

به ولایت رغبت پیدا می كنند و به آن ایمان می آورند.

پنجم خریداری بنده ها و آزاد كردن آنان.

به تفصیلی كه در محل خود ذكر شده است.

ششم بدهكاری كه نمی تواند قرض خود را بدهد.

هفتم فی سبیل اللّه یعنی كارهایی كه نفعش به عموم مسلمین می رسد مثل ساختن مسجد , و مدرسه ای كه علوم دینیه در آن خوانده می شود , و تنظیف شهر , و اسفالت راهها و توسعه آنها و مانند اینها.

هشتم ابن السبیل یعنی مسافری كه در سفر درمانده شده اینها مواردی است كه زكاة در آنها صرف می شود ولی بنابر اقوی مالك نمی تواند زكاة را بدون اذن امام علیه السلام یا نایبش در دو مورد سوم و چهارم مصرف نماید , و هم چنین است حال در مورد هفتم بنابر احتیاط لازم.

و احكام این موارد در مسایل آینده گفته خواهد شد.

1934 - احتیاط واجب آن است كه فقیر یا مسكین بیشتر از مخارج سال خود و عیالاتش را از زكاة نگیرد , و اگر مقداری پول یا جنس دارد , فقط به اندازه كسری مخارج یك سالش زكاة بگیرد.

1935 - كسی كه مخارج سالش را داشته , اگر مقداری از آن را مصرف كند و بعد شك كند كه آنچه باقی مانده به اندازه مخارج یك سال او هست یا نه , نمی تواند زكاة بگیرد.

1936 - صنعتگر یا مالك یا تاجری كه درآمد او از مخارج سالش كمتر است , می تواند برای كسری مخارجش زكاة بگیرد , و لازم نیست ابزار كار , یا ملك , یا سرمایه خود را به مصرف مخارج برساند.

1937 -

فقیری كه خرج سال خود و عیالاتش را ندارد , اگر خانه ای دارد كه ملك او است و در آن نشسته , یا وسیله سواری دارد چنانچه بدون اینها نتواند زندگی كند اگر چه برای حفظ آبرویش باشد , می تواند زكاة بگیرد و هم چنین است اثاث خانه , و ظرف , و لباس تابستانی , و زمستانی , و چیزهایی كه به آنها احتیاج دارد , و فقیری كه اینها را ندارد , اگر به اینها احتیاج داشته باشد , می تواند از زكاة خریداری نماید.

1938 - فقیری كه یاد گرفتن صنعت برای او مشكل نیست بنابر احتیاط واجب نمی تواند با گرفتن زكاة زندگی كند , ولی تا وقتی مشغول یاد گرفتن است , می تواند زكاة بگیرد.

1939 - به كسی كه قبلا فقیر بوده و می گوید فقیرم , اگر چه انسان از گفته او اطمینان پیدا نكند می شود زكاة داد , ولی كسی كه معلوم نباشد , قبلا فقیر بوده یا نه نمی توان بنابر احتیاط تا وقتی كه اطمینان به فقرش حاصل نشود , به او زكاة داد.

1940 - كسی كه می گوید فقیرم و قبلا فقیر نبوده , چنانچه از گفته او اطمینان پیدا نشود , احتیاط واجب آن است كه به او زكاة ندهند.

1941 - كسی كه باید زكاة بدهد , اگر از فقیری طلبكار باشد می تواند طلبی را كه از او دارد , بابت زكاة حساب كند.

1942 - اگر فقیر بمیرد , و مال او به اندازه قرضش نباشد , انسان می تواند طلبی را كه از او دارد بابت زكاة حساب كند

بلكه اگر مال او به اندازه قرضش باشد , و ورثه قرض او را ندهند , یا به جهت دیگر انسان نتواند طلب خود را بگیرد , نیز می تواند طلبی را كه از او دارد , بابت زكاة حساب كند.

1943 - چیزی را كه انسان بابت زكاة به فقیر می دهد , لازم نیست به او بگوید كه زكاة است , بلكه اگر فقیر خجالت بكشد مستحب است مال را به قصد زكاة به او داده , و زكاة بودنش را اظهار ننماید.

1944 - اگر به خیال این كه كسی فقیر است به او زكاة بدهد , بعد بفهمد فقیر نبوده , یا از روی ندانستن مساله به كسی كه می داند فقیر نیست زكاة بدهد كافی نیست , پس چنانچه چیزی را كه به او داده باقی باشد , بایستی از او بگیرد , و به مستحق بدهد و اگر از بین رفته باشد , پس اگر كسی كه آن چیز را گرفته می دانسته زكاة است , انسان می تواند عوض آن را از او بگیرد , و به مستحق بدهد و اگر نمی دانسته زكاة است , نمی تواند چیزی از او بگیرد , و باید از مال خودش عوض زكاة را به مستحق بدهد.

1945 - كسی كه بدهكار است و نمی تواند بدهی خود را بدهد اگر چه مخارج سال خود را داشته باشد , می تواند برای دادن قرض خود زكاة بگیرد , ولی باید مالی را كه قرض كرده در معصیت خرج نكرده باشد.

1946 - اگر به كسی كه بدهكار است و نمی تواند بدهی خود را بدهد

زكاة بدهد , بعد بفهمد قرض را در معصیت مصرف كرده , چنانچه آن بدهكار فقیر باشد , می تواند آنچه را كه به او داده بابت سهم فقرا حساب كند.

1947 - كسی كه بدهكار است و نمی تواند بدهی خود را بدهد , اگر چه فقیر نباشد , انسان می تواند طلبی را كه از او دارد , بابت زكاة حساب كند.

1948 - مسافری كه خرجی او تمام شده , یا مركبش از كار افتاده , چنانچه سفر او سفر معصیت نباشد , و نتواند با قرض كردن یا فروختن چیزی خود را به مقصد برساند , اگر چه در وطن خود فقیر نباشد , می تواند زكاة بگیرد.

ولی اگر بتواند در جای دیگر با قرض كردن یا فروختن چیزی مخارج سفر خود را فراهم كند فقط به مقداری كه به آنجا برسد , می تواند زكاة بگیرد.

1949 - مسافری كه در سفر درمانده شده و زكاة گرفته بعد از آن كه به وطنش رسید , اگر چیزی از زكاة زیاد آمده باشد , چنانچه نتواند آن را به دهنده زكاة برساند , باید به حاكم شرع برساند , و بگوید آن چیز زكاة است.

شرایط كسانی كه مستحق زكاتند

1950 - كسی كه مالك می تواند زكاة خود را به او بدهد , باید شیعه دوازده امامی باشد , و اگر انسان كسی را شیعه بداند و به او زكاة بدهد , بعد معلوم شود شیعه نبوده باید دوباره زكاة بدهد.

1951 - اگر طفل یا دیوانه ای از شیعه فقیر باشد , انسان می تواند به ولی او زكاة بدهد , به قصد این كه آنچه می دهد

ملك طفل یا دیوانه باشد.

1952 - اگر به ولی طفل و دیوانه دسترسی ندارد , می تواند خودش یا به وسیله یك نفر امین زكاة را به مصرف طفل یا دیوانه برساند , و باید موقعی كه زكاة به مصرف آنان می رسد نیت زكاة كند.

1953 - به فقیری كه گدایی می كند می شود زكاة داد.

ولی به كسی كه زكاة را در معصیت مصرف می كند , نباید زكاة داد , بلكه احتیاط آن است به كسی كه دادن زكاة موجب ترغیب او در معصیت می شود هر چند خود آن را در معصیت صرف نمی نماید زكاة داده نشود.

1954 - به كسی كه شراب خوار است یا نماز نمی خواند هم چنین به كسی كه معصیت كبیره را آشكارا بجا می آورد احتیاط واجب آن است كه زكاة ندهند.

1955 - به كسی كه بدهكار است و نمی تواند بدهی خود را بدهد اگر چه مخارج او بر انسان واجب باشد , می شود قرضش را از زكاة داد.

1956 - انسان نمی تواند مخارج كسانی را كه مثل اولاد خرجشان بر او واجب است از زكاة بدهد , ولی اگر مخارج آنان را ندهد , دیگران می توانند به آنان زكاة بدهند.

1957 - اگر انسان زكاة را به پسرش بدهد كه خرج زن و نوكر و كلفت خود نماید اشكال ندارد.

1958 - پدر نمی تواند از سهم سبیل اللّه كتابهای علمی و دینی كه مورد احتیاج پسر است بخرد و در معرض استفاده او قرار دهد , مگر آن كه مصلحت عامه اقتضای این كار را داشته باشد , و از حاكم شرع بنابر

احتیاط اجازه بگیرد.

1959 - پدری كه تمكن تزویج پسرش را ندارد می تواند از زكاة برای پسرش زن بگیرد , و هم چنین است پسر نسبت به پدر.

1960 - به زنی كه شوهرش مخارج او را می دهد و زنی كه شوهرش خرجی او را نمی دهد , ولی می تواند - هر چند به مراجعه حاكم شرع - او را به دادن خرجی مجبور كند , نمی شود زكاة داد.

1961 - زنی كه صیغه شده اگر فقیر باشد , شوهرش و دیگران می توانند به او زكاة بدهند , ولی اگر شوهرش در ضمن عقد شرط كند كه مخارج او را بدهد یا به جهت دیگری دادن مخارجش بر او واجب باشد , در صورتی كه مخارج آن زن را بدهد , نمی شود به آن زن زكاة داد.

1962 - زن می تواند به شوهر فقیر خود زكاة بدهد , اگر چه شوهر زكاة را صرف مخارج خود آن زن نماید.

1963 - سید نمی تواند از غیر سید زكاة بگیرد , ولی اگر خمس و سایر وجوهات كفایت مخارج او را نكند , و از گرفتن زكاة از غیر سید ناچار باشد می تواند از او زكاة بگیرد.

1964 - به كسی كه معلوم نیست سید است یا نه , می شود زكاة داد.

نیت زكاة

1965 - انسان باید زكاة را به قصد قربت یعنی برای انجام خواست خداوند عالم بدهد , و در نیت معین كند كه آنچه را می دهد زكاة مال است یا زكاة فطره.

بلكه اگر مثلا زكاة گندم و جو بر او واجب باشد , و بخواهد پولی را به عنوان قیمت

زكاة بدهد باید معین كند كه زكاة گندم است یا زكاة جو.

1966 - كسی كه زكاة چند مال بر او واجب شده , اگر مقداری زكاة بدهد , و نیت هیچ كدام آنها را نكند , چنانچه چیزی را كه داده هم جنس یكی از آنها باشد , زكاة همان جنس حساب می شود.

مثلا كسی كه زكاة چهل گوسفند و زكاة پانزده مثقال طلا بر او واجب است , اگر مثلا یك گوسفند از بابت زكاة بدهد , و نیت هیچ كدام آنها را نكند , زكاة گوسفند حساب می شود , ولی اگر مقداری پول نقره یا اسكناس بدهد , كه هم جنس هیچ كدام آنها نیست , بعضی گفته اند , به همه آنها قسمت می شود ولی این خالی از اشكال نیست و احتمال دارد كه از هیچ كدام حساب نشود و در ملك مالك باقی بماند.

1967 - اگر كسی را وكیل كند كه زكاة مال او را بدهد , موقعی كه زكاة را به آن وكیل می دهد , باید نیت كند كه آنچه را وكیل او بعدا به فقیر می دهد زكاة باشد , و احوط این است كه نیت او تا زمان رسیدن زكاة به فقیر مستمر باشد.

1968 - اگر مال را به قصد زكاة ولی بدون قصد قربت به حاكم شرع یا به فقیر بدهد , بنابر اقوی زكاة حساب می شود , هر چند چون بدون قصد قربت داده گناه كرده است.

مسایل متفرقه زكاة

1969 - بنابر احتیاط موقعی كه گندم و جو را از كاه جدا می كنند و موقع خشك شدن خرما و انگور , انسان باید

زكاة را به فقیر بدهد , یا از مال خود جدا كند , و زكاة طلا و نقره و گاو و گوسفند و شتر را بعد از تمام شدن ماه یازدهم باید به فقیر بدهد , یا از مال خود جدا نماید , ولی اگر منتظر فقیر معینی باشد , یا بخواهد به فقیری بدهد كه از جهتی برتری دارد , می تواند زكاة را جدا نكند.

1970 - بعد از جدا كردن زكاة لازم نیست فورا آن را به مستحق بدهد ولی اگر به كسی كه می شود زكاة داد , دسترسی دارد , احتیاط مستحب آن است كه دادن زكاة را تاخیر نیندازد.

1971 - كسی كه می تواند زكاة را به مستحق برساند , اگر ندهد و به واسطه كوتاهی كردن او از بین برود , باید عوض آن را بدهد.

1972 - كسی كه می تواند زكاة را به مستحق برساند , اگر زكاة را ندهد و بدون آن كه در نگهداری آن كوتاهی كند از بین برود , چنانچه غرض صحیحی در تاخیر زكاة نداشته باید عوض آن را بدهد , ولی اگر غرض صحیحی داشته مثلا فقیر معینی را در نظر داشته یا می خواسته تدریجا به فقرا برساند معلوم نیست كه ضامن باشد.

1973 - اگر زكاة را از خود مال كنار بگذارد , می تواند در بقیه آن تصرف كند و اگر از مال دیگرش كنار بگذارد , می تواند در تمام مال تصرف نماید.

1974 - انسان نمی تواند زكاتی را كه كنار گذاشته برای خود بردارد و چیز دیگری به جای آن بگذارد.

1975 - اگر از زكاتی كه كنار گذاشته

منفعتی حاصل شود , مثلا گوسفندی كه برای زكاة گذاشته بره بیاورد , مال فقیر است.

1976 - اگر موقعی كه زكاة را كنار می گذارد مستحقی حاضر باشد , بهتر است زكاة را به او بدهد , مگر كسی را در نظر داشته باشد , كه دادن زكاة به او از جهتی بهتر باشد.

1977 - اگر بدون اجازه حاكم شرع با مالی كه برای زكاة كنار گذاشته تجارت كند , و ضرر نماید , نباید چیزی از زكاة كم كند , ولی اگر منفعت كند , بنابر احتیاط لازم , باید آن را به مستحق بدهد.

1978 - اگر پیش از آن كه زكاة بر او واجب شود , چیزی بابت زكاة به فقیر بدهد , زكاة حساب نمی شود , و بعد از آن كه زكاة بر او واجب شد , اگر چیزی را كه به فقیر داده از بین نرفته باشد , و آن فقیر هم به فقر خود باقی باشد , می تواند چیزی را كه به او داده بابت زكاة حساب كند.

1979 - فقیری كه می داند زكاة بر انسان واجب نشده , اگر چیزی بابت زكاة بگیرد , و پیش او تلف شود ضامن است پس موقعی كه زكاة بر انسان واجب می شود , اگر آن فقیر به فقر خود باقی باشد , می تواند عوض چیزی را كه به او داده بابت زكاة حساب كند.

1980 - فقیری كه نمی داند زكاة بر انسان واجب نشده اگر چیزی بابت زكاة بگیرد , و پیش او تلف شود , ضامن نیست و انسان نمی تواند عوض آن را بابت زكاة حساب

كند.

1981 - مستحب است زكاة گاو و گوسفند و شتر را به فقیرهای آبرومند بدهد , و در دادن زكاة , خویشان خود را بر دیگران , و اهل علم و كمال را بر غیر آنان و كسانی كه اهل سؤال نیستند , بر اهل سؤال مقدم بدارد , ولی اگر دادن زكاة به فقیری از جهت دیگری بهتر باشد , مستحب است زكاة را به او بدهد.

1982 - بهتر است زكاة را آشكار , و صدقه مستحبی را مخفی بدهند.

1983 - اگر در شهر كسی كه می خواهد زكاة بدهد مستحقی نباشد , و نتواند زكاة را به مصرف دیگری هم كه برای آن معین شده برساند , چنانچه امید نداشته باشد كه بعدا مستحق پیدا كند , باید زكاة را به شهر دیگر ببرد و به مصرف زكاة برساند , و می تواند مخارج بردن به آن شهر را با اجازه حاكم شرع از زكاة بردارد , و اگر زكاة تلف شود ضامن نیست.

1984 - اگر در شهر خودش مستحق پیدا شود , می تواند زكاة را به شهر دیگر ببرد , ولی مخارج بردن به آن شهر را باید از خودش بدهد و اگر زكاة تلف شود ضامن است مگر آن كه به امر حاكم شرع برده باشد.

1985 - اجرت وزن كردن و پیمانه نمودن گندم و جو و كشمش و خرمایی را كه برای زكاة می دهد با خود او است.

1986 - كسی كه 2 مثقال و 15 نخود نقره یا بیشتر از بابت زكاة بدهكار است بنابر احتیاط مستحب كمتر از 2 مثقال و 15 نخود نقره به یك فقیر

ندهد , و نیز اگر غیر نقره چیز دیگری مثل گندم و جو بدهكار باشد , و قیمت آن به 2 مثقال و 15 نخود نقره برسد بنابر احتیاط مستحب به یك فقیر كمتر از آن ندهد.

1987 - مكروه است انسان از مستحق در خواست كند كه زكاتی را كه از او گرفته به او بفروشد , ولی اگر مستحق بخواهد چیزی را كه گرفته بفروشد , بعد از آن كه به قیمت رساند , كسی كه زكاة را به او داده در خریدن آن بر دیگران مقدم است.

1988 - اگر شك كند زكاتی را كه بر او واجب بوده داده یا نه , و مال زكاة دار موجود باشد باید زكاة را بدهد , هر چند شك او برای زكاة سالهای پیش بوده باشد , و اگر عین تلف شده زكاتی بر او نیست هر چند از سال حاضر باشد.

1989 - فقیر نمی تواند , پیش از گرفتن زكاة او را به كمتر از مقدار آن صلح كند , یا چیزی را گرانتر از قیمت آن بابت زكاة قبول نماید.

و هم چنین مالك نمی تواند زكاة را به مستحق داده و بر او شرط كند كه آن را به او برگرداند ولی اگر مستحق پس از گرفتن زكاة راضی شود كه آن را به او برگرداند مانعی ندارد , مثلا كسی كه زكاة زیادی بدهكار است و فقیر شده و نمی تواند زكاة را بدهد , و حال توبه كرده اگر فقیر راضی شود زكاة او را بگیرد و به او ببخشد اشكال ندارد.

1990 - انسان نمی تواند از سهم سبیل اللّه قرآن یا

كتاب دینی یا كتاب دعا بخرد و وقف نماید , مگر آن كه مصلحت عامه اقتضای این كار را داشته باشد , و از حاكم شرع بنابر احتیاط لازم اجازه بگیرد.

1991 - انسان نمی تواند از زكاة ملك بخرد , و بر اولاد خود یا بر كسانی كه مخارج آنان بر او واجب است وقف نماید كه عایدی آن را به مصرف مخارج خود برسانند.

1992 - انسان می تواند برای رفتن به حج و زیارت و مانند اینها از سهم سبیل اللّه زكاة بگیرد , اگر چه فقیر نباشد , یا این كه به مقدار خرج سالش زكاة گرفته باشد , ولی این در صورتی است كه رفتن او به حج یا زیارت و مانند اینها دارای منفعت عامه باشد , و بنابر احتیاط از حاكم شرع برای صرف زكاة در آن اذن بگیرد.

1993 - اگر مالك فقیری را وكیل كند كه زكاة مال او را بدهد چنانچه آن فقیر احتمال بدهد كه قصد مالك این بوده كه خود آن فقیر از زكاة برندارد , نمی تواند چیزی از آن را برای خودش بردارد و اگر یقین داشته باشد كه قصد مالك این نبوده , می تواند برای خودش هم بردارد.

1994 - اگر فقیر شتر و گاو و گوسفند و طلا و نقره را بابت زكاة بگیرد , چنانچه شرطهایی كه برای واجب شدن زكاة گفته شد , در آنها جمع شود , باید زكاة آنها را بدهد.

1995 - اگر دو نفر در مالی كه زكاة آن واجب شده با هم شریك باشند , و یكی از آنها زكاة قسمت خود را بدهد و بعد

مال را تقسیم كنند , هر چند بداند شریكش زكاة سهم خود را نداده و بعدا نیز نمی دهد تصرف او در سهم خودش اشكال ندارد.

1996 - كسی كه خمس یا زكاة بدهكار است و كفاره و نذر و مانند اینها هم بر او واجب است و قرض هم دارد , چنانچه نتواند همه آنها را بدهد , اگر مالی كه خمس یا زكاة آن واجب شده , از بین نرفته باشد , باید خمس و زكاة را بدهد , و اگر از بین رفته باشد , دادن زكاة و خمس و قرض بر دادن كفاره و نذر مقدم است.

1997 - كسی كه خمس یا زكاة بدهكار است و حجة الاسلام بر او واجب است و قرض هم دارد , اگر بمیرد , و مال او برای همه آنها كافی نباشد , چنانچه مالی كه خمس و زكاة آن واجب شده , از بین نرفته باشد , باید خمس یا زكاة را بدهند , و بقیه مال او را صرف ادای قرضش نمایند , و اگر مالی كه خمس و زكاة آن واجب شده از بین رفته باشد , باید مال او را صرف ادای قرضش بنمایند , و در صورتی كه چیزی باقی باشد , صرف حج كنند و اگر چیزی زیاد آمد , به خمس و زكاة قسمت نمایند.

1998 - كسی كه مشغول تحصیل علم است و اگر تحصیل نكند , می تواند برای معاش خود كسب كند , چنانچه تحصیل آن علم , واجب عینی باشد , می شود از سهم فقرا به او زكاة داد , و اگر تحصیل آن علم

دارای مصلحت عامه باشد , زكاة دادن به او از سهم سبیل اللّه با اجازه حاكم شرع - بنابر احتیاط - جایز است , در غیر این دو صورت جایز نیست به او زكاة بدهند.

زكاة فطره

1999 - كسی كه موقع غروب شب عید فطر بالغ و عاقل است و بیهوش و فقیر و بنده كس دیگر نیست , باید برای خودش و كسانی كه نان خور او هستند , هر نفری یك صاع كه گفته می شود تقریبا سه كیلو است , از غذاهای معمول در شهرش مانند , گندم یا جو یا خرما یا كشمش یا برنج یا ذرت به مستحق بدهد , و اگر به جای آن پول هم بدهد كافی است , و احتیاط لازم آن است كه از غذاهایی كه در شهرش معمول نیست ندهد هر چند گندم یا جو یا خرما یا كشمش باشد.

2000 - كسی كه مخارج سال خود و عیالاتش را ندارد , و كسی هم ندارد كه بتواند مخارج سال خود و عیالاتش را بگذراند فقیر است و دادن زكاة فطره بر او واجب نیست.

2001 - انسان فطره كسانی را كه در غروب شب عید فطر نان خور او حساب می شوند , باید بدهد , كوچك باشند یا بزرگ , مسلمان باشند یا كافر , دادن خرج آنها بر او واجب باشد یا نه , در شهر خود او باشند یا در شهر دیگر.

2002 - اگر كسی را كه نان خور او است و در شهر دیگر است وكیل كند كه از مال او فطره خود را بدهد , چنانچه اطمینان داشته باشد كه فطره را

می دهد , لازم نیست خودش فطره او را بدهد.

2003 - فطره مهمانی كه پیش از غروب شب عید فطر با رضایت صاحبخانه وارد شده و نان خور او - هر چند موقتا - حساب می شود , بر او واجب است.

2004 - فطره مهمانی كه پیش از غروب شب عید بدون رضایت صاحبخانه وارد می شود , و مدتی نزد او می ماند , بنابر احتیاط واجب است و هم چنین است فطره كسی كه انسان را مجبور كرده اند كه خرجی او را بدهد.

2005 - فطره مهمانی كه بعد از غروب شب عید فطر وارد می شود در صورتی كه نان خور او حساب شود , بنابر احتیاط واجب است والا واجب نیست , اگر چه پیش از غروب او را دعوت كرده باشد , و در خانه او افطار كند.

2006 - اگر كسی موقع غروب شب عید فطر دیوانه باشد , در صورتی كه دیوانگی او تا ظهر روز عید فطر باقی باشد , زكاة فطره بر او واجب نیست , والا بنابر احتیاط واجب لازم است فطره را بدهد.

2007 - اگر پیش از غروب بچه بالغ شود یا دیوانه عاقل گردد , یا فقیر غنی شود , در صورتی كه شرایط واجب شدن فطره را دارا باشد , باید زكاة فطره را بدهد.

2008 - كسی كه موقع غروب شب عید فطر , زكاة فطره بر او واجب نیست , اگر تا پیش از ظهر روز عید شرطهای واجب شدن فطره در او پیدا شود , احتیاط واجب آن است كه زكاة فطره را بدهد.

2009 - كافری كه بعد از غروب شب

عید فطر مسلمان شده فطره بر او واجب نیست , ولی مسلمانی كه شیعه نبوده , اگر بعد از دیدن ماه شیعه شود باید زكاة فطره را بدهد.

2010 - كسی كه فقط به اندازه یك صاع گندم و مانند آن را دارد , مستحب است زكاة فطره را بدهد و چنانچه عیالاتی داشته باشد , و بخواهد فطره آنها را هم بدهد می تواند به قصد فطره آن یك صاع را به یكی از عیالاتش بدهد و او هم به همین قصد به دیگری بدهد و هم چنین تا به نفر آخر برسد , و بهتر است نفر آخر چیزی را كه می گیرد به كسی بدهد كه از خودشان نباشد , و اگر یكی از آنها صغیر باشد , ولی او به جای او می گیرد , و احتیاط آن است كه چیزی را كه برای صغیر گرفته به كسی ندهد.

2011 - اگر بعد از غروب شب عید فطر بچه دار شود واجب نیست فطره او را بدهد , ولی احتیاط واجب آن است كه فطره كسانی را كه بعد از غروب تا پیش از ظهر عید نان خور او حساب می شوند بدهد.

2012 - اگر انسان نان خور كسی باشد و پیش از غروب نان خور كس دیگر شود , فطره او بر كسی كه نان خور او شده واجب است مثلا اگر دختر پیش از غروب به خانه شوهر رود , باید شوهرش فطره او را بدهد.

2013 - كسی كه دیگری باید فطره او را بدهد , واجب نیست فطره خود را بدهد.

2014 - اگر فطره انسان بر كسی واجب باشد و

او فطره را ندهد بر خود انسان بنابر احتیاط واجب می شود , چنانچه دارای شرایط گذشته در مساله (1999) باشد , فطره خویش را بدهد.

2015 - اگر كسی كه فطره او بر دیگری واجب است خودش فطره را بدهد , از كسی كه فطره بر او واجب شده ساقط نمی شود.

2016 - زنی كه شوهرش مخارج او را نمی دهد , چنانچه نان خور شخص دیگری باشد , فطره اش بر آن كس واجب است و اگر نان خور شخص دیگری نیست , در صورتی كه فقیر نباشد , باید فطره خود را بدهد.

2017 - كسی كه سید نیست , نمی تواند به سید فطره بدهد , حتی اگر سیدی نان خور او باشد , نمی تواند فطره او را به سید دیگری بدهد.

2018 - فطره طفلی كه از مادر یا دایه شیر می خورد , بر كسی است كه مخارج مادر یا دایه را می دهد , ولی اگر مادر یا دایه مخارج خود را از مال طفل برمی دارد , فطره طفل بر كسی واجب نیست.

2019 - انسان اگر چه مخارج عیالاتش را از مال حرام بدهد , باید فطره آنان را از مال حلال بدهد.

2020 - اگر انسان كسی را كه اجیر می نماید , مانند بنا و نجار و خادم مخارج او را بدهد به طوری كه نان خور او محسوب شود , باید فطره او را هم بدهد , ولی چنانچه فقط مزد كارش را بدهد , واجب نیست فطره او را بدهد.

2021 - اگر پیش از غروب شب عید فطر بمیرد , واجب نیست فطره او و عیالاتش

را از مال او بدهند , ولی اگر بعد از غروب بمیرد مشهور فرموده اند باید فطره او و عیالاتش را از مال او بدهند , ولی این حكم خالی از اشكال نیست , و مقتضای احتیاط ترك نشود.

مصرف زكاة فطره

2022 - زكاة فطره را بنابر احتیاط واجب باید فقط به فقرای شیعه كه دارای شرایط گذشته در مستحقین زكاة مال هستند , داد , و چنانچه در شهر از فقرای شیعه كسی نباشد , می تواند آن را به فقرای دیگر مسلمانان داد , ولی در هر صورت نباید به ناصبی داده شود.

2023 - اگر طفل شیعه ای فقیر باشد , انسان می تواند فطره او را به مصرف او برساند , یا به واسطه دادن به ولی او , ملك طفل نماید.

2024 - فقیری كه فطره به او می دهند , لازم نیست عادل باشد , ولی احتیاط واجب آن است كه به شراب خوار و بی نماز و كسی كه آشكارا معصیت می كند فطره ندهند.

2025 - به كسی كه فطره را در معصیت مصرف می كند نباید فطره بدهند.

2026 - احتیاط مستحب آن است كه به یك فقیر كمتر از یك صاع فطره ندهند , ولی اگر بیشتر بدهند هیچ اشكالی ندارد.

2027 - اگر از جنسی كه قیمتش دو برابر قیمت معمولی آن است مثلا از گندمی كه قیمت آن دو برابر قیمت گندم معمولی است , نصف صاع بدهد , كافی نیست , بلكه اگر آن را به قصد قیمت فطره هم بدهد , كافی نیست.

2028 - انسان نمی تواند نصف صاع را از یك جنس مثلا گندم و نصف دیگر

آن را از جنسی دیگر مثلا جو بدهد , بلكه اگر آن را به قصد قیمت فطره هم بدهد كافی نیست.

2029 - مستحب است در دادن زكاة فطره , خویشان و همسایگان فقیر خود را بر دیگران مقدم دارد , و سزاوار است كه اهل علم و دین و فضل را بر دیگران نیز مقدم دارد.

2030 - اگر انسان به خیال این كه كسی فقیر است به او فطره بدهد و بعد بفهمد فقیر نبوده , چنانچه مالی را كه به او داده از بین نرفته باشد , باید پس بگیرد و به مستحق بدهد , و اگر نتواند بگیرد , باید از مال خودش عوض فطره را بدهد و اگر از بین رفته باشد , در صورتی كه گیرنده فطره می دانسته آنچه را كه گرفته فطره است , باید عوض آن را بدهد و اگر نمی دانسته , دادن عوض بر او واجب نیست و انسان باید عوض فطره را بدهد.

2031 - اگر كسی بگوید فقیرم , نمی شود به او فطره داد , مگر آن كه از گفته او اطمینان پیدا شود یا انسان بداند كه قبلا فقیر بوده است.

مسایل متفرقه زكاة فطره

2032 - انسان باید زكاة فطره را به قصد قربت یعنی برای انجام خواست خداوند عالم بدهد و موقعی كه آن را می دهد نیت دادن فطره نماید.

2033 - اگر پیش از ماه رمضان فطره را بدهد صحیح نیست و بهتر آن است كه در ماه رمضان هم فطره را ندهد , ولی اگر پیش از رمضان به فقیر قرض بدهد , و بعد از آن كه فطره بر او واجب شد

, طلب خود را بابت فطره حساب كند , مانعی ندارد.

2034 - گندم یا چیز دیگری را كه برای فطره می دهد باید به جنس دیگر یا خاك مخلوط نباشد , و چنانچه مخلوط باشد , اگر خالص آن به یك صاع برسد , و بدون جدا كردن قابل استفاده باشد یا جدا كردن آن زحمت فوق العاده نداشته باشد , یا آنچه مخلوط شده به قدری كم باشد كه قابل اعتنا نباشد اشكال ندارد.

2035 - اگر فطره را از چیز معیوب بدهد , بنابر احتیاط واجب كافی نیست.

2036 - كسی كه فطره چند نفر را می دهد , لازم نیست همه را از یك جنس بدهد مثلا اگر فطره بعضی را گندم و فطره بعض دیگر را جو بدهد كافی است.

2037 - كسی كه نماز عید فطر می خواند , بنابر احتیاط واجب باید فطره را پیش از نماز عید بدهد , ولی اگر نماز عید نمی خواند , می تواند دادن فطره را تا ظهر تاخیر بیندازد.

2038 - اگر به نیت فطره مقداری از مال خود را كنار بگذارد و تا ظهر روز عید به مستحق ندهد , هر وقت آن را می دهد نیت فطره نماید.

2039 - اگر موقعی كه دادن زكاة فطره واجب است , فطره را ندهد و كنار هم نگذارد , بعدا بنابر احتیاط بدون این كه نیت ادا و قضا كند فطره را بدهد.

2040 - اگر فطره را كنار بگذارد , نمی تواند آن را برای خودش بردارد و مالی دیگر را برای فطره بگذارد.

2041 - اگر انسان مالی داشته باشد كه قیمتش از فطره بیشتر است ,

چنانچه فطره را ندهد و نیت كند كه مقداری از آن مال برای فطره باشد اشكال دارد.

2042 - اگر مالی را كه برای فطره كنار گذاشته از بین برود چنانچه دسترسی به فقیر داشته و دادن فطره را تاخیر انداخته , یا در نگهداری آن كوتاهی كرده , باید عوض آن را بدهد و اگر دسترسی به فقیر نداشته , و در نگهداری آن كوتاهی نكرده , ضامن نیست.

2043 - اگر در محل خودش مستحق پیدا شود , احتیاط واجب آن است كه فطره را به جای دیگر نبرد و اگر به جای دیگر ببرد , و تلف شود , باید عوض آن را بدهد.

حج

احكام حج

2044 - حج: زیارت كردن خانه خدا و انجام اعمالی است كه دستور داده اند در آنجا بجا آورده شود , و در تمام عمر بر كسی كه این شرایط را دارا باشد , یك مرتبه واجب می شود: اول آن كه بالغ باشد.

دوم آن كه عاقل و آزاد باشد.

سوم به واسطه رفتن به حج مجبور نشود كه كار حرامی را كه ترك آن از حج مهمتر است انجام دهد , یا عمل واجبی را كه از حج مهمتر است ترك نماید.

چهارم آن كه مستطیع باشد.

و مستطیع بودن به چند چیز است.

اول آن كه توشه راه و هم چنین مركب سواری - در صورت احتیاج به آن - یا مالی كه بتواند با آن مال آنها را تهیه كند داشته باشد.

دوم سلامت مزاج و توانایی آن را داشته باشد كه بدون مشقت زیاد بتواند مكه رود و حج را به جا آورد.

سوم در راه مانعی از رفتن نباشد و اگر

راه بسته باشد , یا انسان بترسد كه در راه جان یا عرض او از بین برود , یا مال او را ببرند , حج بر او واجب نیست.

ولی اگر از راه دیگری بتواند برود , اگر چه دورتر باشد , باید از آن راه برود , مگر آن كه آن راه آن قدر دورتر و غیر معمولی باشد كه بگویند راه حج بسته است.

چهارم به قدر بجا آوردن اعمال حج وقت داشته باشد.

پنجم مخارج كسانی را كه خرجی آنان بر او واجب است مثل زن و بچه.

و مخارج كسانی را كه مردم خرجی دادن به آنها را لازم می دانند داشته باشد.

ششم بعد از برگشتن كسب یا زراعت , یا عایدی ملك , یا راه دیگری برای معاش خود داشته باشد , یعنی این طور نباشد كه به واسطه مخارج حج پس از برگشتن مجبور شود به زحمت زندگی كند.

2045 - كسی كه بدون خانه ملكی رفع احتیاجش نمی شود , وقتی حج بر او واجب است كه پول خانه را هم داشته باشد.

2046 - زنی كه می تواند مكه برود , اگر بعد از برگشتن , از خودش مال نداشته باشد , و شوهرش هم مثلا فقیر باشد , و خرجی او را ندهد , و ناچار شود كه به سختی زندگی كند , حج بر او واجب نیست.

2047 - اگر كسی توشه راه و مركب سواری نداشته باشد , و دیگری به او بگوید حج برو , و من خرج تو و عیالات تو را در موقعی كه در سفر حج هستی می دهم , در صورتی كه اطمینان داشته باشد كه

خرج او را می دهد حج بر او واجب می شود.

2048 - اگر مخارج رفت و برگشت و مصارف عیالات كسی را در مدتی كه مكه می رود و برمی گردد , به او ببخشند برای این كه حج كند , حج بر او واجب می شود , اگر چه قرض داشته باشد و در موقع برگشتن هم مالی كه بتواند با آن زندگی كند نداشته باشد , ولی اگر طوری باشد كه روزهای سفر حج روزهای كسب و كارش باشد , به طوری كه اگر حج رود نتواند قرض خود را در موقعش ادا نماید یا آن كه نتواند مخارج زندگانیش را در بقیه سال تامین نماید حج بر او واجب نیست.

2049 - اگر مخارج رفتن و برگشتن و مخارج عیالات كسی را در مدتی كه مكه می رود و برمی گردد به او بدهند و بگویند حج برو , ولی ملك او نكنند , در صورتی كه اطمینان داشته باشد كه از او پس نمی گیرند , حج بر او واجب می شود.

2050 - اگر مقداری مال كه برای حج كافی است به كسی بدهند و با او شرط كنند كه در راه مكه به كسی كه مال را داده خدمت بنماید , حج بر او واجب نمی شود.

2051 - اگر مقداری مال به كسی بدهند و حج بر او واجب شود , چنانچه حج نماید , هر چند بعدا مالی از خود پیدا كند , دیگر حج بر او واجب نیست.

2052 - اگر برای تجارت مثلا تا جده برود و مالی به دست آورد كه اگر بخواهد از آنجا به مكه رود

مستطیع باشد , باید حج كند و در صورتی كه حج نماید , اگر چه بعدا مالی پیدا كند كه بتواند از وطن خود به مكه رود دیگر حج بر او واجب نیست.

2053 - اگر انسان اجیر شود كه مباشرتا از طرف كس دیگر حج كند , چنانچه خودش نتواند برود و بخواهد دیگری را از طرف خودش بفرستد , باید از كسی كه او را اجیر كرده اجازه بگیرد.

2054 - اگر كسی مستطیع شود و مكه نرود و فقیر شود , باید اگر چه به زحمت باشد , بعدا حج كند , و اگر به هیچ قسم نتواند حج برود , چنانچه كسی او را برای حج اجیر كند , باید به مكه رود و حج كسی را كه برای او اجیر شده بجا آورد و تا سال بعد چنانچه ممكن است در مكه بماند و برای خود حج نماید , ولی اگر ممكن باشد كه اجیر شود و اجرت را نقد بگیرد و كسی كه او را اجیر كرده.

راضی شود كه حج او در سال بعد بجا آورده شود , چنانچه اطمینان نداشته باشد كه سال بعد بتواند برای خود حج برود , باید سال اول برای خود حج نماید و حج آن كسی را كه او را اجیر كرده برای سال بعد بگذارد.

2055 - اگر كسی كه مستطیع شده به مكه رود و در وقت معینی كه دستور داده اند به عرفات و مشعر الحرام نرسد , چنانچه در سالهای بعد مستطیع نباشد , حج بر او واجب نیست.

مگر آن كه از سالهای پیش مستطیع بوده و نرفته , كه در این

صورت اگر چه به زحمت باشد باید حج كند.

2056 - اگر كسی كه مستطیع شده حج نكند و بعد به واسطه پیری یا مرض و ناتوانی نتواند حج نماید , و ناامید باشد از این كه بعدا خودش حج كند باید دیگری را از طرف خود بفرستد , بلكه اگر ناامید هم نباشد , احتیاط واجب آن است كه اجیر بگیرد و در صورتی كه بعدا قدرت پیدا كرد , خودش نیز حج نماید , و هم چنین است اگر در سال اولی كه به قدر رفتن حج مال پیدا كرده , به واسطه پیری یا مرض یا ناتوانی نتواند حج كند و ناامید از توانایی خود باشد , و در تمام این صور احتیاط مستحب آن است كه چنانچه منوب عنه مرد باشد , نایب صروره باشد , یعنی كسی كه اولین مرتبه حج رفتن او باشد.

2057 - كسی كه از طرف دیگری برای حج اجیر شده , باید طواف نساء را نیز از طرف او بجا آورد و اگر بجا نیاورد , زن بر آن اجیر حرام می شود.

2058 - اگر طواف نساء را درست بجا نیاورد یا فراموش كند چنانچه بعد از چند روز یادش بیاید و از بین راه برگردد و بجا آورد صحیح است.

ولی چنانچه برگشتن برایش مشقت داشته باشد می تواند نایب بگیرد.

احكام خرید و فروش

احكام خرید و فروش

2059 - شخص كاسب سزاوار است احكام خرید و فروش در موارد محل ابتلاء را یاد بگیرد , بلكه چنانچه به واسطه یاد نگرفتن در معرض مخالفت حكم الزامی باشد , یاد گرفتن لازم است , و از حضرت صادق علیه السلام روایت شده: كسی كه

می خواهد خرید و فروش كند , باید احكام آن را یاد بگیرد و اگر پیش از یاد گرفتن احكام آن , خرید و فروش كند , به واسطه معامله های باطل و شبهه ناك به هلاكت می افتد.

2060 - اگر انسان برای ندانستن مساله ای نداند معامله ای كه كرده صحیح است یا باطل , نمی تواند در مالی كه گرفته تصرف نماید , مگر آن كه بداند طرف راضی به تصرف در آن است هر چند معامله باطل باشد.

2061 - كسی كه مال ندارد و مخارجی بر او واجب است مثل خرج زن و بچه , باید كسب كند و برای كارهای مستحب مانند وسعت دادن به عیالات و دستگیری از فقرا , كسب كردن مستحب است.

مستحبات خرید و فروش

1/2061 - چند چیز در خرید و فروش مستحب شمرده شده است: اول آن كه در قیمت جنس بین مشتریها فرق نگذارد.

مگر به لحاظ فقر و مانند آن.

دوم آن كه در قیمت جنس سخت گیری نكند , مگر آن كه در معرض غبن باشد.

سوم آن كه چیزɠرا كه می فروشد زیادتر بدهد و آنچه را كه می خرد كمتر بگیرد.

چهارم آن كه كسی كه با او معامله كرده , اگر پشیمان شود و از او تقاضا كند كه معامله را بهم بزند , برای بهم زدن معامله حاضر شود.

معاملات مكروه

2062 - عمده معاملاتی كه مكروه شمرده شده از این قرار است: اول فروش زمین , مگر این كه زمین دیگری با پول آن بخرد.

دوم قصابی.

سوم آن كه كار خود را كفن فروشی قرار دهد.

چهارم معامله با مردمانی كه پرورش سالم نشده اند.

پنجم معامله بین اذان صبح و اول آفتاب.

ششم آن كه كار خود را خرید و فروش گندم و جو و مانند اینها قرار دهد.

هفتم آن كه برای خریدن جنسی كه مسلمان دیگری می خواهد بخرد داخل معامله او شود.

معاملات حرام

2063 - معاملات حرام بسیار است از آن جمله این موارد است: اول خرید و فروش مشروبات مسكر , و سگ غیر شكاری و خوك و هم چنین مردار نجس بنابر احتیاط , و در غیر اینها در صورتی كه بشود از عین نجس استفاده حلال نمود , مثلا غایط را كود نمایند خرید و فروش جایز است , اگر چه احتیاط در ترك است.

دوم خرید و فروش مال غصبی.

سوم بنابر احتیاط خرید و فروش چیزی كه نزد مردم مال نیست مثل حیوانات درنده , در صورتی كه منفعت محلله قابل توجهی نداشته باشند.

چهارم معامله چیزی كه منافع معمولی آن فقط كار حرام باشد.

مانند اسباب قمار.

پنجم معامله ای كه در آن ربا باشد.

ششم معامله ای كه در آن غش باشد مثل فروش جنسی كه با چیز دیگر مخلوط است , در صورتی كه آن چیز معلوم نباشد و فروشنده هم به خریدار نگوید , مثل فروختن روغنی كه آن را با پیه مخلوط كرده است , پیغمبر اكرم صلی اللّه علیه وآله فرموده اند از ما نیست كسی كه در معامله با مسلمانان غش

كند , یا به آنان ضرر بزند یا تقلب و حیله نماید و هر كه با برادر مسلمان خود غش كند , خداوند بركت روزی او را می برد و راه معاش او را می بندد و او را به خودش واگذار می كند.

2064 - فروختن چیز پاكی كه نجس شده و آب كشیدن آن ممكن است , اشكال ندارد , و هم چنین است , اگر آب كشیدن آن ممكن نباشد , ولی منافع محلله متعارفه اش توقف بر پاك بودنش نداشته باشد - مانند بعضی از روغنها - بلكه اگر توقف هم داشته باشد چنانچه منفعت محلله قابل توجهی داشته باشد , باز هم فروختنش جایز است.

2065 - اگر كسی بخواهد چیزی را كه نجس است , بفروشد باید نجس بودن آن را به خریدار بگوید در صورتی كه اگر نگوید خریدار در معرض مخالفت تكلیف الزامی قرار می گیرد , مثل این كه آب نجس را در وضو و یا غسل به كار می برد و با آن نماز واجبش را می خواند , و یا از آن چیز نجس در خوردن و آشامیدن استفاده می كند , البته اگر بداند كه گفتن به او فایده ای ندارد , چون مثلا آدم لاابالی است كه نجاست و طهارت را رعایت نمی كند , لازم نیست به او بگوید.

2066 - خرید و فروش دواهای نجس خوردنی و غیر خوردنی اگر چه جایز است ولی باید نجاستش را در صورتی كه در مساله پیش گفته شد به مشتری بگویند.

2067 - خرید و فروش روغن هایی كه از ممالك غیر اسلامی می آورند , اگر

نجس بودن آنها معلوم نباشد اشكال ندارد.

روغنی را كه از حیوان بعد از جان دادن آن می گیرند , چنانچه از دست كافر بگیرند یا از ممالك غیر اسلامی بیاورند , در صورتی كه احتمال آن برود كه از حیوانی است كه به دستور شرع كشته شده اگر چه پاك و خرید و فروش آن جایز است ولی خوردنش حرام و بر فروشنده لازم است كیفیت را به خریدار بگوید , در صورتی كه اگر نگوید , خریدار در معرض مخالفت تكلیف الزامی قرار داشته باشد , نظیر آنچه در مساله (2065) گذشت.

2068 - اگر روباه و مانند آن را به غیر دستوری كه در شرع معین شده كشته باشند , یا خودش مرده باشد , خرید و فروش پوست آن بنابر احتیاط جایز نیست.

2069 - چرمی كه از ممالك غیر اسلامی می آورند , یا از دست كافر گرفته می شود , در صورتی كه احتمال برود از حیوانی است كه به دستور شرع كشته شده خرید و فروش آن جایز است , و هم چنین نماز در آن بنابر اقوی صحیح می باشد.

2070 - روغنی كه از حیوان بعد از جان دادنش گرفته شده یا چرمی كه از دست مسلمان گرفته شود , و انسان بداند كه آن مسلمان آن را از دست كافر گرفته و تحقیق نكرده كه از حیوانی است كه به دستور شرع كشته شده یا نه , هر چند محكوم به طهارت است و خرید و فروشش جایز است ولی خوردن آن روغن جایز نیست.

2071 - مشروبات مسكر معامله آنها حرام و باطل است.

2072 - فروختن مال غصبی باطل

است , و فروشنده باید پولی را كه از خریدار گرفته به او برگرداند.

2073 - اگر خریدار جدا قاصد معامله است ولی قصدش این باشد كه پول جنسی را كه می خرد ندهد این قصد به صحت معامله ضرر ندارد , و لازم است پول آن را به فروشنده بدهد.

2074 - اگر خریدار بخواهد پول جنسی را كه به ذمه خریده , بعدا از مال حرام بدهد , معامله صحیح است.

ولی باید مقداری را كه بدهكار است از مال حلال بدهد تا این كه ذمه اش بری گردد.

2075 - خرید و فروش آلات لهو حرام مثل تار و ساز جایز نیست و بنابر احتیاط سازهای كوچك كه بازیچه بچه ها است نیز آن حكم را دارد , و اما آلات مشتركه مثل رادیو و ضبط صوت در صورتی كه به قصد استعمال در حرام نباشد خرید و فروش آن مانعی ندارد.

2076 - اگر چیزی را كه می شود استفاده حلال از آن ببرند به قصد این بفروشد كه آن را در حرام مصرف كنند , مثلا انگور را به این قصد بفروشد كه از آن شراب تهیه نمایند , معامله آن حرام , بلكه بنابر احتیاط باطل است.

ولی اگر به این قصد نفروشد و فقط بداند كه مشتری از انگور شراب تهیه خواهد كرد ظاهر این است كه معامله اشكال ندارد.

2077 - ساختن مجسمه جاندار مطلقا بنابر احتیاط حرام است ولی خرید و فروش آن مانعی ندارد اگر چه احوط ترك است و اما نقاشی جاندار بنابر اقوی جایز است.

2078 - خریدن چیزی كه از قمار , یا دزدی , یا از معامله باطل تهیه

شده حرام است , و اگر كسی آن را بخرد , و از فروشنده بگیرد , باید به صاحب اصلیش برگرداند.

2079 - اگر روغنی را كه با پیه مخلوط است بفروشد , چنانچه آن را معین كند مثلا بگوید این یك من روغن را می فروش , در صورتی كه مقدار پیه در آن زیاد باشد , به طوری كه آن را روغن نگویند معامله باطل است , و اگر مقدار پیه كم باشد , به طوری كه آن را روغن مخلوط با پیه بگویند معامله صحیح است , ولی مشتری خیار عیب دارد و می تواند معامله را بهم بزند , و پول خود را پس بگیرد , و اما اگر روغن از پیه متمایز باشد , معامله به مقدار پیهی كه در آن است باطل می باشد , و پولی كه فروشنده برای پیه آن گرفته مال مشتری و پیه مال فروشنده است , و مشتری می تواند معامله روغن خالصی را هم كه در آن است بهم بزند , ولی اگر آن را معین نكند , بلكه یك من روغن در ذمه بفروشد , بعد روغنی كه پیه دارد بدهد , مشتری می تواند آن روغن را پس بدهد و روغن خالص را مطالبه نماید.

2080 - اگر مقداری از جنسی را كه با وزن یا پیمانه می فروشند , به زیادتر از همان جنس بفروشد , مثلا یك من گندم را به یك من و نیم گندم بفروشد , ربا و حرام است , بلكه اگر یكی از دو جنس , سالم و دیگری معیوب یا جنس یكی خوب و جنس دیگری

بد باشد , یا با یكدیگر تفاوت قیمت داشته باشند , چنانچه بیشتر از مقداری كه می دهد بگیرد , باز هم ربا و حرام است , پس اگر مس درست را بدهد , و بیشتر از آن مس شكسته بگیرد , یا برنج صدری را بدهد و بیشتر از آن برنج گرده بگیرد یا طلای ساخته را بدهد و بیشتر از آن طلای نساخته بگیرد , ربا و حرام می باشد.

2081 - اگر چیزی را كه اضافه می گیرد , غیر از جنسی باشد كه می فروشد , مثلا یك من گندم به یك من گندم و یك قران پول بفروشد , باز هم ربا و حرام است بلكه اگر چیزی زیادتر نگیرد , ولی شرط كند كه خریدار عملی برای او انجام دهد ربا و حرام می باشد.

2082 - اگر كسی كه مقدار كمتر را می دهد چیزی علاوه كند , مثلا یك من گندم و یك دستمال را به یك من و نیم گندم بفروشد , اشكال ندارد , در صورتی كه قصدشان آن باشد كه دستمال در مقابل مقدار زیادی باشد و معامله هم نقدی باشد و هم چنین اگر از هر دو طرف چیزی زیاد كنند , مثلا یك من گندم و یك دستمال را به یك من و نیم گندم و یك دستمال بفروشد , چنانچه قصدشان آن باشد كه دستمال و نیم من گندم در طرف اول در مقابل دستمال در طرف دوم باشد اشكال ندارد.

2083 - اگر چیزی را كه مثل پارچه با متر و ذرع می فروشند , یا چیزی را كه مثل گردو و تخم

مرغ با شماره معامله می كنند , بفروشد و زیادتر بگیرد , اشكال ندارد - مگر در صورتی كه هر دو از یك جنس بوده و معامله با مدت باشد , كه صحت آن در این صورت محل اشكال است , مثل این كه ده دانه گردو نقدا بدهد كه دوازده دانه گردو پس از یك ماه بگیرد - و از این قبیل است فروختن اسكناس , پس مانعی ندارد كه مثلا تومان را به جنس دیگر از اسكناس مثل دینار یا دلار نقدا یا با مدت بفروشد , ولی اگر بخواهد به جنس خودش بفروشد و زیادتر بگیرد , نباید معامله با مدت باشد , و گرنه صحت آن محل اشكال است , مثل این كه صد تومان نقدا بدهد كه صد و ده تومان بعد از شش ماه بگیرد.

2084 - جنسی را كه در غالب شهرها با وزن , یا پیمانه می فروشند و در بعضی از شهرها با شماره معامله می كنند , بنابر اقوی جایز است كه آن جنس را به زیادتر در شهری كه با شماره معامله می كنند بفروشد , و هم چنین در صورتی كه شهرها مختلف باشند , و چنین غلبه ای در بین نباشد , حكم آن در هر شهری بر طبق معمول آن شهر است.

2085 - در چیزهایی كه با وزن یا پیمانه فروخته می شوند , اگر چیزی را كه می فروشد , و عوضی را كه می گیرد , از یك جنس نباشد , و معامله نقدی باشد , زیادی گرفتن اشكال ندارد , ولی اگر معامله با مدت باشد , محل اشكال

است , پس اگر یك من برنج را به دو من گندم تا یك ماه بفروشد , صحت معامله خالی از اشكال نیست.

2086 - اگر میوه رسیده را با میوه نارس آن معامله كند , نمی تواند زیادی بگیرد , و مشهور فرموده اند جنسی را كه می فروشد , و عوضی را كه می گیرد , اگر از یك چیز عمل آمده باشد , باید در معامله زیادی نگیرد , مثلا اگر یك من روغن گاو بفروشد و در عوض آن یك من و نیم پنیر گاو بگیرد , ربا و حرام است ولی كلیت این حكم محل اشكال است.

2087 - جو و گندم در ربا یك جنس حساب می شود , پس اگر مثلا یك من گندم بدهد و یك من و پنج سیر جو بگیرد.

ربا و حرام است و نیز اگر مثلا ده من جو بخرد كه سر خرمن ده من گندم بدهد , چون جو را نقد گرفته و بعد از مدتی گندم را می دهد , مثل آن است كه زیادی گرفته و حرام می باشد.

2088 - پدر و فرزند و زن و شوهر می توانند از یكدیگر ربا بگیرند , و هم چنین مسلمان می تواند از كافری كه در پناه اسلام نیست ربا بگیرد , ولی معامله ربا با كافری كه در پناه اسلام هست حرام است , البته پس از انجام معامله اگر ربا دادن در شریعت او جایز باشد , می تواند از او ربا بگیرد.

شرایط فروشنده و خریدار

2089 - برای فروشنده و خریدار شش چیز شرط است: اول آن كه بالغ باشند.

دوم آن كه عاقل باشند.

سوم آن

كه سفیه نباشند - یعنی مال خود را در كارهای بیهوده مصرف نكنند.

چهارم آن كه قصد خرید و فروش داشته باشند , پس اگر مثلا به شوخی بگوید مال خود را فروختم , معامله باطل است.

پنجم آن كه كسی آنها را مجبور نكرده باشد.

ششم آن كه جنس و عوض را كه می دهند مالك باشند , و احكام اینها در مسائل آینده گفته خواهد شد.

2090 - معامله با بچه نابالغ , كه مستقل در معامله باشد باطل است , مگر در چیزهای كم قیمتی كه معمول است با بچه ممیز نابالغ در آنها معامله شود.

و اما اگر معامله با ولی باشد و بچه نابالغ ممیز فقط صیغه معامله را جاری سازد , معامله در هر صورت صحیح است , بلكه اگر جنس یا پول مال دیگری باشد , و آن بچه وكالتا از صاحبش آن مال را بفروشد , یا با آن پول چیزی بخرد , ظاهر این است كه معامله صحیح است , اگر چه بچه ممیز مستقل در تصرف باشد , و هم چنین است اگر طفل وسیله باشد كه پول را به فروشنده بدهد , و جنس را به خریدار برساند , یا جنس را به خریدار بدهد و پول را به فروشنده برساند اگر چه ممیز نباشد , معامله صحیح است چون واقعا دو نفر بالغ با یكدیگر معامله كرده اند.

2091 - اگر از بچه نابالغ در صورتی كه معامله با آن صحیح نیست , چیزی بخرد , یا چیزی به او بفروشد , باید جنس یا پولی را كه از او گرفته در صورتی كه مال خود بچه باشد ,

به ولی او و اگر مال دیگری بوده به صاحب آن بدهد , یا از صاحبش رضایت بخواهد , و اگر صاحب آن را نمی شناسد , و برای شناختن او هم وسیله ای ندارد , باید چیزی را كه از بچه گرفته , از طرف صاحب آن بابت مظالم به فقیر بدهد , و احتیاط لازم آن است كه در این كار از حاكم شرع اذن بگیرد.

2092 - اگر كسی با بچه ممیز در صورتی كه معامله با آن صحیح نیست , معامله كند , و جنس یا پولی كه به بچه داده از بین برود , ظاهر این است كه می تواند از بچه بعد از بلوغش یا از ولی او مطالبه نماید.

و اگر بچه ممیز نباشد حق مطالبه ندارد.

2093 - اگر خریدار یا فروشنده را به معامله مجبور كنند , چنانچه بعد از معامله راضی شود مثلا بگوید راضی هستم , معامله صحیح است.

ولی احتیاط مستحب آن است كه دوباره صیغه معامله را بخوانند.

2094 - اگر انسان مال كسی را بدون اجازه او بفروشد , چنانچه صاحب مال به فروش آن راضی نشود , و اجاره نكند معامله باطل است.

2095 - پدر و جد پدری طفل و نیز وصی پدر , و وصی جد پدری بر طفل می توانند مال طفل را بفروشند و مجتهد عادل هم در صورتی كه ضرورت اقتضا كند , می تواند مال دیوانه یا طفل یتیم یا مال كسی را كه غایب است بفروشد.

2096 - اگر كسی مالی را غصب كند و بفروشد , و بعد از فروش صاحب مال معامله را اجازه كند , معامله صحیح

است , و چیزی را كه غصب كننده به مشتری داده , و منفعتهای آن از موقع معامله ملك مشتری است و چیزی را كه مشتری داده و منفعتهای آن از موقع معامله , ملك كسی است كه مال او را غصب كرده اند.

2097 - اگر كسی مالی را غصب كند و بفروشد , به قصد این كه پول آن مال خودش باشد , چنانچه صاحب مال معامله را اجازه بكند , معامله صحیح است ولی پول مال مالك می شود , نه مال غاصب.

شرایط جنس و عوض آن

2098 - جنسی را كه می فروشد و چیزی را كه عوض آن می گیرد , پنج شرط دارد: اول آن كه مقدار آن با وزن یا پیمانه یا شماره و مانند اینها معلوم باشد.

دوم آن كه بتواند آن را تحویل دهد , و گرنه معامله صحیح نیست , مگر آن كه آن را با چیزی كه می تواند او را تحویل دهد , بفروشد كه در این صورت معامله صحیح است , ولی ظاهر آن است كه اگر خریدار بتواند آن چیزی را كه خریده به دست آورد , هر چند فروشنده قادر نباشد كه آن را به او تحویل دهد , معامله صحیح است , مثلا اگر اسبی را كه فرار كرده بفروشد , و خریدار بتواند آن را پیدا كند معامله اشكال ندارد , و صحیح می باشد , و احتیاج به ضمیمه در این صورت نیست.

سوم خصوصیاتی را كه در جنس و عوض است و به واسطه آنها میل مردم به معامله فرق می كند , معین نمایند.

چهارم آن كه متعلق حق دیگری نباشد , به

طوری كه به خارج شدن از ملك مالك حق آن شخص از میان برود.

پنجم خود جنس را بفروشد نه منفعت آن را پس اگر مثلا منفعت یك ساله خانه را بفروشد , صحیح نیست ولی چنانچه خریدار به جای پول منفعت مالك خود را بدهد , مثلا فرشی را از كسی بخرد و عوض آن منفعت یك ساله خانه خود را به او واگذار كند , اشكال ندارد , و احكام اینها در مسایل آینده گفته خواهد شد.

2099 - جنسی را كه در شهری با وزن یا پیمانه معامله می كنند در آن شهر انسان باید با وزن یا پیمانه بخرد , ولی می تواند همان جنس را در شهری كه با دیدن معامله می كنند , با دیدن خریداری نماید.

2100 - چیزی را كه با وزن خرید و فروش می كنند با پیمانه هم می شود معامله كرد , به این طور كه اگر مثلا می خواهد ده من گندم بفروشد با پیمانه ای كه یك من گندم می گیرد , ده پیمانه بدهد.

2101 - اگر معامله از جهت نبودن یكی از شرطهایی كه گفته شد - غیر شرط چهارم - باطل باشد ولی خریدار و فروشنده راضی باشند كه در مال یكدیگر تصرف كنند آنها اشكال ندارد.

2102 - معامله چیزی كه وقف شده باطل است , ولی اگر به طوری خراب شود كه نتوانند استفاده ای را كه مال برای آن وقف شده از آن ببرند یا در معرض این جهت باشد , مثلا حصیر مسجد به طوری پاره شود كه نتوانند روی آن نماز بخوانند , فروش آن برای متولی و كسی

كه در حكم او است , اشكال ندارد , و در صورتی كه ممكن باشد , باید بنابر احتیاط پول آن را در همان مسجد به مصرفی برسانند كه به مقصود وقف كننده نزدیكتر باشد.

2103 - هرگاه بین كسانی كه مال را برای آنان وقف كرده اند به طوری اختلاف پیدا شود , كه اگر مال وقف را نفروشند , گمان آن برود كه مال یا جانی تلف شود , بعضی گفته اند كه می توانند آن مال را بفروشند و به مصرفی كه به مقصود وقف كننده نزدیكتر است برسانند , ولی این حكم محل اشكال است ولیكن اگر واقف شرط كند كه اگر صلاح در فروش وقف باشد بفروشند فروختن آن در این صورت اشكال ندارد.

2104 - خرید و فروش ملكی كه آن را به دیگری اجاره داده اند اشكال ندارد , ولی استفاده آن ملك در مدت اجاره مال مستاجر است.

و اگر خریدار نداند كه آن ملك را اجاره داده اند , یا به گمان این كه مدت اجاره كم است ملك را خریده

صیغه خرید و فروش

2105 - در خرید و فروش لازم نیست صیغه عربی بخوانند , مثلا اگر فروشنده به فارسی بگوید این مال را در عوض این پول فروختم و مشتری بگوید قبول كردم معامله صحیح است , ولی خریدار و فروشنده باید قصد انشاء داشته باشد , یعنی به گفتن این دو جمله مقصودشان خرید و فروش باشد.

2106 - اگر در موقع معامله صیغه نخوانند , ولی فروشنده در مقابل مالی كه از خریدار می گیرد , مال خود را ملك او كند معامله صحیح است و هر دو

مالك می شوند.

خرید و فروش میوه ها

2107 - میوه ای كه گل آن ریخته و دانه بسته چنانچه معلوم باشد , كه از آفت رسته است یا نه به طوری كه مقدار حاصل آن درخت را بتوان تخمین زد , فروش آن پیش از چیدن صحیح است , بلكه اگر هنوز هم معلوم نباشد , كه از آفت رسته است یا نه , چنانچه میوه دو سال یا بیشتر را بفروشند , یا همان مقداری كه فعلا روییده - به شرط آن كه مالیت قابل توجهی داشته باشد , - بفروشند معامله صحیح است , و هم چنین اگر چیزی از حاصل زمین یا چیز دیگری را با آن بفروشند , معامله صحیح است , ولی احتیاط لازم در این صورت آن است كه ضمیمه طوری باشد كه اگر دانه ها میوه نشوند حافظ سرمایه خریدار باشد.

2108 - فروختن میوه ای را كه بر درخت است , پیش از آن كه دانه ببندد و گلش بریزد نیز جایز است , ولی باید با ضمیمه باشد , به طوری كه در مساله پیش گفته شد , و یا آن كه میوه بیشتر از یك سال را بفروشند.

2109 - اگر خرمایی را كه زرد یا سرخ شده , بر درخت بفروشند اشكال ندارد , ولی عوض آن را از خرما چه از آن درخت و چه از غیر آن قرار ندهند , اما اگر كسی یك درخت خرما در خانه كس دیگر داشته باشد , در صورتی كه مقدار آن را تخمین كنند و صاحب درخت آن را به صاحب خانه بفروشد و عوض آن را خرما قرار بدهند اشكال

ندارد.

2110 - فروختن خیار و بادنجان و سبزیها و مانند اینها كه سالی چند مرتبه چیده می شود , در صورتی كه ظاهر و نمایان شده باشد و معین كنند كه مشتری در سال چند دفعه آن را بچیند اشكال ندارد , ولی اگر ظاهر و نمایان نشده باشد فروختن آن اشكال دارد.

2111 - اگر خوشه گندم را بعد از آن كه دانه بسته به گندمی كه از خودش حاصل می آید , یا از خوشه دیگری بفروشند معامله صحیح نیست.

نقد و نسیه

2112 - اگر جنسی را نقد بفروشند , خریدار و فروشنده بعد از معامله می توانند جنس و پول را از یكدیگر مطالبه نموده و تحویل بگیرند و تحویل دادن در منقول مانند فرش و لباس و غیر منقول مانند خانه و زمین به این است كه دست از آن چیز بردارد , و طوری آن را در اختیار طرف قرار دهد كه چنانچه بخواهد بتواند در آن تصرف كند و این معنی به اختلاف موارد مختلف می باشد.

2113 - در معامله نسیه باید مدت كاملا معلوم باشد , پس اگر جنسی را بفروشد كه سر خرمن پول آن را بگیرد , چون مدت كاملا معین نشده معامله باطل است.

2114 - اگر جنسی را نسیه بفروشد , پیش از تمام شدن مدتی كه قرار گذاشته اند , نمی تواند عوض آن را از خریدار مطالبه نماید , ولی اگر خریدار بمیرد و از خودش مال داشته باشد , فروشنده می تواند پیش از تمام شدن مدت , طلبی را كه دارد از ورثه او مطالبه نماید.

2115 - اگر جنسی را نسیه بفروشد , بعد

از تمام شدن مدتی كه قرار گذاشته اند , می تواند عوض آن را از خریدار مطالبه نماید , ولی اگر خریدار نتواند بپردازد , باید او را مهلت دهد , یا معامله را فسخ كند و در صورتی كه آن جنس موجود است پس بگیرد.

2116 - اگر به كسی كه قیمت جنس را نمی داند , مقداری نسیه بدهد و قیمت آن را به او نگوید , معامله باطل است.

ولی اگر به كسی كه قیمت نقدی جنس را می داند نسیه بدهد و گرانتر حساب كند , مثلا بگوید جنسی را كه به تو نسیه می دهم تومانی یك ریال از قیمتی كه نقد می فروشم گرانتر حساب می كنم و او قبول كند اشكال ندارد.

2117 - كسی كه جنسی را نسیه فروخته و برای گرفتن پول آن مدتی قرار داده , اگر مثلا بعد از گذشتن نصف مدت , مقداری از طلب خود را كم كند و بقیه را نقد بگیرد اشكال ندارد.

معامله سلف و شرایط آن

2118 - معامله سلف آن است كه شخص به پول نقد جنس كلی را كه بعد از مدتی تحویل می دهد بفروشد پس اگر خریدار بگوید این پول را می دهم كه مثلا بعد از شش ماه فلان جنس را بگیرم و فروشنده بگوید قبول كردم , یا فروشنده پول را بگیرد و بگوید فلان جنس را فروختم كه بعد از شش ماه تحویل بدهم معامله صحیح است.

2119 - اگر پولی را كه از جنس طلا یا نقره است سلف بفروشد و عوض آن را پول طلا یا نقره بگیرد معامله باطل است.

ولی اگر جنسی یا پولی را كه از

جنس طلا و نقره نیست بفروشد و عوض آن را جنس دیگر یا پول طلا یا نقره بگیرد معامله - به تفصیلی كه در شرط هفتم مساله آینده گفته می شود - صحیح است.

و احتیاط مستحب آن است كه در عوض جنسی كه می فروشد پول بگیرد و جنس دیگر نگیرد.

2120 - معامله سلف هفت شرط دارد: اول خصوصیاتی را كه قیمت جنس به واسطه آنها فرق می كند معین نمایند.

ولی دقت زیاد هم لازم نیست , همین قدر كه مردم بگویند خصوصیات آن معلوم شده كافی است.

دوم پیش از آن كه خریدار و فروشنده از هم جدا شوند , خریدار تمام قیمت را به فروشنده بدهد یا به مقدار پول آن از فروشنده طلبكار نقدی باشد و طلب خود را بابت قیمت جنس حساب كند و او قبول نماید و چنانچه مقداری از قیمت آن را بدهد , اگر چه معامله نسبت به آن مقدار صحیح است ولی فروشنده می تواند معامله را بهم بزند.

سوم مدت را كاملا معین كنند و اگر بگوید تا اول خرمن جنس را تحویل می دهم چون مدت كاملا معلوم نشده معامله او باطل است.

چهارم وقتی را برای تحویل جنس معین كنند كه در آن وقت فروشنده بتواند جنس را تحویل دهد چه كمیاب باشد یا نه.

پنجم جای تحویل جنس را بنابر احتیاط كاملا معین نمایند , ولی اگر از حرفهای آنان جای آن معلوم باشد , لازم نیست اسم آنجا را ببرند.

ششم وزن یا پیمانه آن را معین كنند , و جنسی را هم كه معمولا با دیدن معامله می كنند اگر سلف بفروشند اشكال ندارد , ولی

باید مثل بعضی از اقسام گردو و تخم مرغ تفاوت افراد آن به قدری كم باشد كه مردم به آن اهمیت ندهند.

هفتم چیزی را كه می فروشند , چنانچه از اجناسی باشد كه با وزن یا پیمانه فروخته می شود , عوض آن از آن جنس نباشد , بلكه بنابر احتیاط لازم از غیر آن جنس از اجناسی كه با وزن یا پیمانه فروخته می شود هم نباشد , و اگر چیزی را كه می فروشد از اجناسی باشد كه با شماره فروخته می شود , بنابر احتیاط جایز نیست كه عوض آن را از جنس خود با مقداری زیادتر قرار دهد.

احكام معامله سلف

2121 - انسان نمی تواند جنسی را كه سلف خریده پیش از تمام شدن مدت به غیر فروشنده اش بفروشد و بعد از تمام شدن مدت , اگر چه آن را تحویل نگرفته باشد , فروختن آن اشكال ندارد , ولی فروختن غله مانند گندم و جو و سایر اجناسی كه با وزن یا پیمانه فروخته می شود , غیر از میوه ها پیش از تحویل گرفتن آن جایز نیست مگر این كه به سرمایه اش یا به كمتر از آن بفروشد.

2122 - در معامله سلف اگر فروشنده جنسی را كه قرارداد كرده در موعدش بدهد , مشتری باید قبول كند , هر چند بهتر از آنچه قرار گذاشته باشد , در صورتی كه از همان جنس حساب شود.

2123 - اگر جنسی را كه فروشنده می دهد , پست تر از جنسی باشد كه قرارداد كرده , مشتری می تواند قبول نكند.

2124 - اگر فروشنده به جای جنسی كه قرارداد كرده , جنس

دیگری بدهد , در صورتی كه مشتری راضی شود اشكال ندارد.

2125 - اگر جنسی را كه سلف فروخته در موقعی كه باید آن را تحویل دهد نایاب شود و نتواند آن را تهیه كند , مشتری می تواند صبر كند تا تهیه نماید , یا معامله را به هم بزند و چیزی را كه داده پس بگیرد , و بنابر احتیاط نمی تواند آن را به فروشنده به قیمت مشتری بفروشد.

2126 - اگر جنسی را بفروشد و قرار بگذارد كه بعد از مدتی تحویل دهد و پول آن را هم بعد از مدتی بگیرد , معامله باطل است.

2127 - اگر طلا را به طلا و نقره را به نقره بفروشد , سكه دار باشند یا بی سكه در صورتی كه وزن یكی از آنها زیادتر باشد , معامله حرام و باطل است.

2128 - اگر طلا را به نقره یا نقره را به طلا نقدا بفروشد , معامله صحیح است و لازم نیست وزن آنها مساوی باشد , ولی اگر معامله با مدت باشد باطل است.

2129 - اگر طلا یا نقره را به طلا یا نقره بفروشند.

باید فروشنده و خریدار پیش از آن كه از یكدیگر جدا شوند , جنس و عوض آن را به یكدیگر تحویل دهند و اگر هیچ مقدار از چیزی را كه قرار گذاشته اند تحویل ندهند معامله باطل است.

2130 - اگر فروشنده یا خریدار , تمام چیزی را كه قرار گذاشته تحویل دهد , و دیگری مقداری از آن را تحویل دهد , و از یكدیگر جدا شوند اگر چه معامله نسبت به آن مقدار صحیح است ولی كسی كه تمام

مال به دست او نرسیده می تواند معامله را بهم بزند.

2131 - اگر خاك نقره معدن را به نقره خالص و خاك طلای معدن را به طلای خالص بفروشند , معامله باطل است - مگر آن كه بداند مثلا مقدار نقره خاك با مقدار نقره خالص مساوی می باشد - ولی فروختن خاك نقره را به طلا , و خاك طلا را به نقره همان طوری كه سابقا گفته شد اشكال ندارد.

مواردی كه انسان می تواند معامله را بهم بزند

2132 - حق بهم زدن معامله را خیار می گویند , و خریدار و فروشنده در یازده صورت می توانند معامله را بهم بزنند.

اول آن كه از هم جدا نشده باشند , هر چند مجلس معامله را ترك گفته باشند.

و این خیار را خیار مجلس می گویند.

دوم آن كه مشتری یا فروشنده در بیع , یا یكی از دو طرف معامله در معاملات دیگر مغبون شده باشند كه آن را خیار غبن گویند.

و منشا ثبوت این نحو از خیار (شرط ارتكازی) در عرف عام می باشد , یعنی در هر معامله ای در ذهن دو طرف معامله این شرط مرتكز است كه مالی را كه می گیرد از جهت مالیت به مقدار فاحش كمتر از مالی را كه می پردازد نباشد , و اگر باشد , حق بهم زدن معامله را داشته باشد , ولی چنانچه در مواردی در عرف خاص شرط ارتكازی طور دیگر باشد مثلا شرط این باشد كه اگر مالی را كه گرفته از جهت مالیت كمتر از مالی كه پرداخته باشد بتواند مابه التفاوت میان آن دو را از طرف مطالبه كند , و اگر ممكن نشد معامله را

بهم زند , باید همان عرف خاص در این چنین موارد رعایت شود.

سوم در معامله قرارداد كنند كه تا مدت معینی هر دو یا یكی از آنان بتوانند معامله را بهم بزنند كه آن را خیار شرط گویند.

چهارم یكی از دو طرف معامله , مال خود را بهتر از آنچه هست نشان دهد و طوری كند كه طرف در آن رغبت كند یا رغبت او به آن زیادتر شود كه آن را خیار تدلیس گویند.

پنجم یكی از دو طرف معامله با دیگری شرط كند كه كاری را انجام دهد و به آن شرط عمل نشود یا شرط كند مال معینی را كه می دهد به طور مخصوصی باشد و آن مال دارای آن خصوصیت نباشد , كه در این صورت شرط كننده می تواند معامله را بهم بزند و آن را خیار تخلف شرط گویند.

ششم در جنس یا عوض آن عیبی باشد و آن را خیار عیب گویند.

هفتم معلوم شود مقداری از جنسی را كه معامله نموده اند , مال دیگری است كه اگر صاحب آن به معامله راضی نشود , گیرنده می تواند معامله را بهم بزند , یا عوض آن مقدار را چنانچه پرداخته باشد از طرف خود بگیرد , و آن را خیار شركت گویند.

هشتم صاحب مال خصوصیات جنس معینی را كه طرف ندیده به او بگوید , بعد معلوم شود طوری كه گفته نبوده است , یا آن كه طرف جنس را سابقا دیده بوده و خیال می كرده كه فعلا هم دارای خصوصیاتی است كه در گذشته در آن دیده , بعد معلوم شود كه آن خصوصیات در آن باقی

نمانده , كه در این صورت طرف می تواند معامله را بهم بزند و آن را خیار رؤیت گویند.

نهم اگر مشتری پول جنسی را كه خریده تا سه روز ندهد و فروشنده هم جنس را تحویل نداده باشد فروشنده می تواند معامله را بهم بزند , ولی این در صورتی است كه فروشنده خریدار را در پرداخت پول مهلت داده باشد , ولی تعیین مدت نكرده باشد , و اما اگر او را اصلا مهلت نداده باشد , می تواند با اندكی تاخیر در پرداخت پول معامله را بهم بزند , و اگر او را بیش از سه روز مهلت داده باشد , نمی تواند تا تمام شدن مدت معامله را بهم بزند , و از این جا معلوم می شود كه اگر جنسی را كه فروخته مثل بعضی از میوه ها باشد كه اگر یك روز بماند ضایع می شود , چنانچه خریدار تا شب پول آن را ندهد , و شرط نكرده باشد كه دادن پول را تاخیر بیندازد , فروشنده می تواند معامله را بهم بزند , و آن را خیار تاخیر گویند.

دهم كسی كه حیوانی را خریده تا سه روز می تواند معامله را بهم بزند , و اگر در عوض چیزی كه فروخته حیوانی گرفته باشد , فروشنده تا سه روز می تواند معامله را بهم بزند و آن را خیار حیوان گویند.

یازدهم فروشنده نتواند جنسی را كه فروخته تحویل دهد مثلا اسبی را كه فروخته فرار نماید كه در این صورت می تواند معامله را بهم بزند و آن را خیار تعذر تسلیم گویند و احكام اینها در مسایل

آینده گفته خواهد شد.

2133 - اگر خریدار قیمت جنس را نداند , یا در موقع معامله غفلت كند و جنس را گرانتر از قیمت معمولی آن بخرد , چنانچه به مقدار قابل توجهی گرانتر خریده باشد , می تواند معامله را بهم بزند , البته به شرط آن كه مقدار تفاوت در حال بهم زدن معامله هم ثابت باشد , و گرنه معلوم نیست كه بتواند معامله را بهم بزند.

و نیز اگر فروشنده قیمت جنس را نداند , یا موقع معامله غفلت كند و جنس را ارزانتر از قیمت آن بفروشد در صورتی كه به مقدار قابل توجهی ارزانتر فروخته باشد , می تواند به شرط گذشته معامله را بهم بزند.

2134 - در معامله بیع شرط كه مثلا خانه صد هزار تومانی را به پنجاه هزار تومان می فروشند , و قرار می گذارند كه اگر فروشنده سر مدت پول را بدهد بتواند معامله را بهم بزند , در صورتی كه خریدار و فروشنده قصد خرید و فروش داشته باشند معامله صحیح است.

2135 - در معامله بیع شرط اگر چه فروشنده اطمینان داشته باشد كه هرگاه سر مدت پول را ندهد , خریدار ملك را به او می دهد معامله صحیح است ولی اگر سر مدت پول را ندهد , حق ندارد ملك را از خریدار مطالبه كند و اگر خریدار بمیرد , نمی تواند ملك را از ورثه او مطالبه نماید.

2136 - اگر چای اعلا را با چای پست مخلوط كند و به اسم چای اعلا بفروشد , مشتری می تواند معامله را بهم بزند.

2137 - اگر خریدار بفهمد مال معینی را كه خریده

عیبی دارد مثلا حیوانی را بخرد و بفهمد كه یك چشم آن كور است , چنانچه آن عیب پیش از معامله در مال بوده و او نمی دانسته , می تواند معامله را بهم زده و آن مال را به فروشنده برگرداند و چنانچه برگرداندن ممكن نباشد , مثلا در آن مال تغییری حاصل شده یا تصرفی كه مانع از رد است نموده باشد , در این صورت فرق قیمت سالم و معیوب آن را معین كند و به نسبت تفاوت قیمت سالم و معیوب از پولی كه به فروشنده داده پس بگیرد , مثلا مالی را كه به چهار تومان خریده اگر بفهمد معیوب است , در صورتی كه قیمت سالم آن هشت تومان و قیمت معیوب آن شش تومان باشد , چون فرق قیمت سالم و معیوب یك چهارم می باشد , می تواند یك چهارم پولی را كه داده یعنی یك تومان از فروشنده بگیرد.

2138 - اگر فروشنده بفهمد در عوض معینی كه مالش را به آن فروخته عیبی هست , چنانچه آن عیب پیش از معامله در عوض بوده و او نمی دانسته می تواند معامله را بهم زده و آن عوض را به صاحبش برگرداند , و چنانچه از جهت تغییر یا تصرف نتواند برگرداند می تواند تفاوت قیمت سالم و معیوب را به دستوری كه در مساله پیش گفته شد بگیرد.

2139 - اگر بعد از معامله و پیش از تحویل دادن مال عیبی در آن پیدا شود , خریدار می تواند معامله را بهم بزند , و نیز اگر در عوض مال بعد از معامله و پیش از تحویل

دادن , عیبی پیدا شود , فروشنده می تواند معامله را بهم بزند , و اگر بخواهند تفاوت قیمت بگیرند در صورت عدم امكان رد جایز است.

2140 - اگر بعد از معامله عیب مال را بفهمد چنانچه بخواهد باید فورا معامله را بهم بزند , و اگر بیش از مقدار معمول - با در نظر گرفتن اختلاف موارد - تاخیر بیندازد دیگر نمی تواند معامله را بهم بزند.

2141 - هر گاه بعد از خریدن جنس عیب آن را بفهمد , اگر چه فروشنده حاضر نباشد , می تواند معامله را بهم بزند , و هم چنین است حكم در سایر خیارات.

2142 - در چهار صورت خریدار به واسطه عیبی كه در مال است نمی تواند معامله را بهم بزند , یا تفاوت قیمت بگیرد: اول آن كه موقع خریدن عیب مال را بداند.

دوم آن كه به عیب مال راضی شود.

سوم آن كه در وقت معامله بگوید: اگر مال عیبی داشته باشد , پس نمی دهم و تفاوت قیمت هم نمی گیرم.

چهارم آن كه فروشنده در وقت معامله بگوید این مال را با هر عیبی كه دارد می فروشم ولی اگر عیبی را معین كند و بگوید مال را با این عیب می فروشم و معلوم شود عیب دیگری هم دارد , خریدار می تواند برای عیبی كه فروشنده معین نكرده مال را پس دهد , و در صورتی كه نتواند پس دهد تفاوت قیمت بگیرد.

2143 - اگر خریدار بفهمد مال عیبی دارد , و پس از تحویل گرفتن مال عیب دیگری در آن پیدا شود نمی تواند معامله را بهم بزند , ولی می تواند

تفاوت قیمت سالم و معیوب را بگیرد , ولی اگر حیوان معیوبی را بخرد و پیش از گذشتن زمان خیار كه سه روز است عیب دیگری پیدا كند اگر چه آن را تحویل گرفته باشد باز هم می تواند آن را پس دهد , و نیز اگر فقط خریدار تا مدتی حق بهم زدن معامله را داشته باشد و در آن مدت مال عیب دیگری پیدا كند , اگر چه آن را تحویل گرفته باشد , می تواند معامله را بهم بزند.

2144 - اگر انسان مالی داشته باشد كه خودش آن را ندیده و دیگری خصوصیات آن را برای او گفته باشد , چنانچه او همان خصوصیات را به مشتری بگوید و آن را بفروشد و بعد از فروش بفهمد كه بهتر از آن بوده می تواند معامله را بهم بزند.

مسایل متفرقه

2145 - اگر فروشنده قیمت خرید جنس را به مشتری بگوید باید تمام چیزهایی را كه به واسطه آنها قیمت مال كم یا زیاد می شود بگوید اگر چه به همان قیمت یا كمتر از آن بفروشد , مثلا باید بگوید كه نقد خریده است یا نسیه , و چنانچه بعضی از آن خصوصیات را نگوید , و بعدا مشتری بفهمد می تواند معامله را بهم بزند.

2146 - اگر انسان جنسی را به كسی بدهد و قیمت آن را معین كند و بگوید این جنس را به این قیمت به فروش و هر چه زیادتر فروختی اجرت فروشت باشد , هر چه زیادتر از آن قیمت بفروشد مال صاحب مال است.

و فروشنده فقط می تواند مزد زحمت خود را از صاحب مال بگیرد.

ولی

اگر به طور جعاله باشد , و بگوید این جنس را به زیادتر از آن قیمت اگر فروختی زیادی مال خودت باشد اشكال ندارد.

2147 - اگر قصاب گوشت نر بفروشد و به جای آن گوشت ماده بدهد معصیت كرده است , پس اگر آن گوشت را معین كرده و گفته این گوشت نر را می فروشم مشتری می تواند معامله را بهم بزند , و اگر آن را معین نكرده , در صورتی كه مشتری به گوشتی كه گرفته راضی نشود قصاب باید گوشت نر به او بدهد.

2148 - اگر مشتری به بزاز بگوید پارچه ای می خواهم كه رنگ آن نرود و بزاز پارچه ای به او بفروشد كه رنگ آن برود , مشتری می تواند معامله را بهم بزند.

2149 - قسم خوردن در معامله اگر راست باشد مكروه است و اگر دروغ باشد حرام است.

احكام شركت

2150 - اگر دو نفر با هم اتفاق ببندند كه با مال مشترك خود تجارت كنند و آنچه منفعت می برند میان خود تقسیم نمایند , و به عربی یا به زبان دیگر صیغه شركت را بخوانند , یا كاری كنند كه معلوم باشد می خواهند با یكدیگر شریك باشند شركت آنان صحیح است.

2151 - اگر چند نفر در مزدی كه از كار خودشان می گیرند با یكدیگر شركت كنند , مثلا چند دلاك با هم قرار بگذارند كه هر قدر مزد گرفتند با هم قسمت كنند , شركت آنان صحیح نیست ولی اگر با هم مصالحه كنند كه مثلا نصف مزد كار هر یك تا مدت معینی برای دیگری باشد در مقابل نصف مزد كار او مصالحه

صحیح است و هر كدام با دیگری در مزد كار او شریك می شود.

2152 - اگر دو نفر با یكدیگر شركت كنند كه هر كدام به اعتبار خود جنسی بخرد و قیمت آن را خودش بدهكار شود ولی در سود جنسی كه هر كدام خریده اند با یكدیگر شریك باشند صحیح نیست , اما اگر هر كدام دیگری را وكیل كند كه او را در آنچه نسیه می خرد شریك كند یعنی جنس را برای خود و شریكش بخرد كه هر دو بدهكار شوند هر دو در آن جنس شریك می شوند.

2153 - كسانی كه به واسطه شركت با هم شریك می شوند باید بالغ و عاقل باشند و از روی قصد و اختیار شركت كنند و نیز باید بتوانند در مال خود تصرف نمایند , پس سفیه - كسی كه مال خود را در كارهای بیهوده صرف می كند - چون حق ندارد در مال خود تصرف نماید , اگر شركت كند صحیح نیست.

2154 - اگر در عقد شركت شرط كنند كسی كه كار می كند یا بیشتر از شریك دیگر كار می كند یا كار او با اهمیت تر از كار دیگری است بیشتر منفعت ببرد , باید آنچه را شرط كرده اند به او بدهند , و هم چنین اگر شرط كنند كسی كه كار نمی كند , یا بیشتر كار نمی كند , یا كار او با اهمیت تر از كار دیگری نیست بیشتر منفعت ببرد , باز هم شرط صحیح است و باید آنچه شرط كرده اند به او بدهند.

2155 - اگر قرار بگذارند كه همه سود را یك نفر

ببرد یا تمام ضرر از یكی از آنان باشد , صحت شركت محل اشكال است.

2156 - اگر شرط نكنند كه یكی از شریكها بیشتر منفعت ببرد , چنانچه سرمایه آنان یك اندازه باشد منفعت و ضرر را هم به یك اندازه می برند , و اگر سرمایه آنان یك اندازه نباشد , باید منفعت و ضرر را به نسبت سرمایه قسمت نمایند , مثلا اگر دو نفر شركت كنند و سرمایه یكی از آنان دو برابر سرمایه دیگری باشد , سهم او از منفعت و ضرر دو برابر سهم دیگری است , چه هر دو به یك اندازه كار كنند , یا یكی كمتر كار كند , یا هیچ كار نكند.

2157 - اگر در عقد شركت شرط كنند كه هر دو با هم خرید و فروش نمایند , یا هر كدام به تنهایی معامله كنند , یا فقط یكی از آنان معامله كند , یا شخص سومی برای معامله كردن اجاره شود , باید به قرارداد عمل نمایند.

2158 - اگر معین نكنند كه كدام یك آنان با سرمایه خرید و فروش نماید , هیچ یك آنان بدون اجازه دیگری نمی تواند با آن سرمایه معامله كند.

2159 - شریكی كه اختیار سرمایه شركت با او است باید به قرارداد شركت عمل كند , مثلا اگر با او قرار گذاشته اند كه نسیه بخرد یا نقد بفروشد , یا جنس را از محل مخصوصی بخرد , باید به همان قرارداد , رفتار نماید , و اگر با او قراری نگذاشته باشند , باید به طور معمول معامله كند و داد و ستدی نماید كه برای شركت ضرر

نداشته باشد.

و مال شركت را در مسافرت همراه خود نبرد اگر این كار خلاف معمول است.

2160 - شریكی كه با سرمایه شركت معامله می كند , اگر بر خلاف قراردادی كه با او كرده اند خرید و فروش كند یا آن كه قراردادی نكرده باشند , و بر خلاف معمول معامله كند , در این دو صورت هر چند معامله بنابر اقوی صحیح است ولی اگر معامله زیان آور باشد یا قسمتی از مال شركت تلف شود شریكی كه بر خلاف قرارداد یا بر خلاف معمول رفتار كرده ضامن است.

2161 - شریكی كه با سرمایه شركت معامله می كند اگر زیاده روی ننماید , و در نگهداری سرمایه كوتاهی نكند و اتفاقا مقداری از آن یا تمام آن تلف شود ضامن نیست.

2162 - شریكی كه با سرمایه شركت معامله می كند اگر بگوید سرمایه تلف شده , چنانچه نزد دیگر شریكها مامون باشد , باید حرف او را قبول كنند و اگر این چنین نیست می توانند نزد حاكم شرع بر علیه او شكایت كنند تا بر طبق موازین قضاوت نزاع را فیصله دهد.

2163 - اگر تمام شریكها از اجازه ای كه به تصرف در مال یكدیگر داده اند برگردند هیچ كدام نمی توانند در مال شركت تصرف كنند و اگر یكی از آنان از اجازه خود برگردد شریكهای دیگر حق تصرف ندارند , ولی كسی كه از اجازه خود برگشته , می تواند در مال شركت تصرف كند.

2164 - هر وقت یكی از شریكها تقاضا كند كه سرمایه شركت را قسمت كنند , اگر چه شركت مدت داشته باشد , باید دیگران قبول نمایند

مگر آن كه قسمت رد باشد یا ضرر معتنابه بر شركاء داشته باشد.

2165 - اگر یكی از شریكها بمیرد , یا دیوانه یا بیهوش شود شریكهای دیگر نمی توانند در مال شركت تصرف كنند , و هم چنین است اگر یكی از آنان سفیه شود , یعنی مال خود را در كارهای بیهوده مصرف نماید.

2166 - اگر شریك , چیزی را نسیه برای خود بخرد , نفع و ضررش مال او است ولی اگر برای شركت بخرد , و قرار شركت معامله نسیه را هم شامل شود , نفع و ضررش مال هر دوی آنان است.

2167 - اگر با سرمایه شركت معامله ای كنند , بعد بفهمند شركت باطل بوده , چنانچه طوری باشد كه اذن در معامله به صحت شركت مفید نباشد , به این معنی كه اگر می دانستند شركت درست نیست , باز هم به تصرف در مال یكدیگر راضی بودند , معامله صحیح است , و هر چه از آن معامله پیدا شود مال همه آنان است و اگر این طور نباشد , در صورتی كه كسانی كه به تصرف دیگران راضی نبوده اند بگویند به آن معامله راضی هستیم , معامله صحیح وگرنه باطل می باشد , و در هر صورت هر كدام آنان كه برای شركت كاری كرده است اگر به قصد مجانی كار نكرده باشد , می تواند مزد زحمتهای خود را به اندازه معمولی با حفظ نسبت از شریكهای دیگر بگیرد , ولی چنانچه مزد معمول بیشتر از مقدار فایده ای باشد كه در فرض صحت شركت می برده همان مقدار فایده را می تواند بگیرد.

احكام صلح

2168

- صلح آن است كه انسان با دیگری سازش كند كه مقداری از مال یا منفعت مال خود را ملك او كند , یا از طلب , یا حق خود بگذرد كه او هم در عوض , مقداری از مال , یا منفعت مال خود را به او واگذار نماید یا از طلب , یا حقی كه دارد بگذرد , بلكه اگر بدون آن كه عوض بگیرد با كسی سازش كند كه مقداری از مال , یا منفعت مال خود را به او واگذار كند , یا از طلب یا حق خود بگذرد , باز هم صلح صحیح است.

2169 - كسی كه مالش را به دیگری صلح می كند , باید بالغ و عاقل و قصد صلح داشته و كسی را مجبور نكرده باشد , و باید سفیه و ممنوع از تصرف در آن مال به واسطه ورشكستگی هم نباشد.

2170 - لازم نیست صیغه صلح به عربی خوانده شود , بلكه با هر لفظی كه بفهماند با هم صلح و سازش كرده اند صحیح است.

2171 - اگر كسی گوسفندهای خود را به چوپان بدهد كه مثلا یك سال نگهداری كند و از شیر آن استفاده نماید , و مقداری روغن بدهد , چنانچه شیر گوسفند را در مقابل زحمتهای چوپان و آن روغن صلح كند صحیح است بلكه اگر گوسفند را یكساله به چوپان اجاره دهد كه از شیر آن استفاده كند و در عوض مقداری روغن بدهد و مقید نكند بخصوص روغن شیر آن گوسفند , اجاره صحیح است.

2172 - اگر كسی بخواهد طلب یا حق خود را به دیگری صلح كند در صورتی

صحیح است كه او قبول نماید , ولی اگر بخواهد از طلب یا حق خود بگذرد قبول كردن او لازم نیست.

2173 - اگر انسان مقدار بدهی خود را بداند و طلبكار او نداند چنانچه , طلبكار طلب خود را به كمتر از مقداری كه هست صلح كند مثلا پنجاه تومان طلبكار باشد و طلب خود را به ده تومان صلح نماید , زیادی برای بدهكار حلال نیست , مگر آن كه مقدار بدهی خود را به او بگوید و او را راضی كند , یا طوری باشد كه اگر مقدار طلب خود را می دانست , باز هم به آن مقدار صلح می كرد.

2174 - اگر دو نفر در دست و یا بر ذمه یكدیگر مالی داشته باشند , و بدانند كه یكی از آن دو از دیگری بیشتر است , چنانچه فروش آن دو مال به یكدیگر از این جهت كه موجب ربا است حرام باشد , صلح آن دو به یكدیگر نیز حرام است , بلكه اگر زیادتر بودن یكی از آن دو مال از دیگری معلوم نباشد ولی احتمال زیادی برود نمی توانند , بنابر احتیاط لازم آن دو را به یكدیگر صلح نمایند.

2175 - اگر دو نفر از یك نفر طلبكار باشند , یا دو نفر از دو نفر دیگر طلبكار باشند , و بخواهند طلبهای خود را به یكدیگر صلح كنند چنانچه به طوری كه در مساله پیش گفته شد , مستلزم ربا نباشد , اشكال ندارد , مثلا اگر هر دو ده من گندم طلبكار باشند (یكی گندم اعلا و دیگری متوسط) و هر دو طلب به سر آمده

باشد مصالحه آنان صحیح است.

2176 - اگر از كسی طلبی دارد كه باید بعد از مدتی بگیرد چنانچه طلب خود را به مقدار كمتری صلح كند و مقصودش این باشد كه از مقداری از طلب خود گذشت كند و بقیه را نقد بگیرد اشكال ندارد.

و این حكم در صورتی است كه طلب از جنس طلا یا نقره یا جنس دیگری باشد كه با وزن یا پیمانه فروخته می شود , و اما در غیر آنها برای طلبكار جایز است كه طلب خود را به بدهكار یا غیر آن به كمتر از طلب صلح نموده یا بفروشد , چنان كه در مساله (2297) خواهد آمد.

2177 - اگر دو نفر چیزی را با هم صلح كنند , با رضایت یكدیگر می توانند صلح را به هم بزنند.

و نیز اگر در ضمن معامله برای هر دو یا یكی از آنان حق بهم زدن معامله را قرار داده باشند , كسی كه آن حق را دارد می تواند صلح را بهم بزند.

2178 - تا وقتی خریدار و فروشنده از هم جدا نشده اند می توانند معامله را بهم بزنند و نیز اگر مشتری حیوانی را بخرد تا سه روز حق بهم زدن معامله را دارد.

و هم چنین اگر پول جنسی را كه خریده تا سه روز ندهد و جنس را تحویل نگیرد همان گونه كه در مساله (2132) گذشت , فروشنده می تواند معامله را بهم بزند , ولی كسی كه مالی را صلح می كند , در این سه صورت حق بهم زدن صلح را ندارد , اما در صورتی كه طرف مصالحه در پرداخت مال المصالحه از

حد متعارف تاخیر كند یا این كه شرط شده باشد كه مثلا مال المصالحه را نقد بدهد و طرف عمل به شرط ننماید , در این صورت می تواند صلح را بهم بزند و هم چنین در بقیه صور دیگر كه در احكام خرید و فروش گفته شد نیز می تواند صلح را بهم بزند , مگر در صورتی كه یكی از دو طرف مصالحه مغبون باشد كه در این صورت معلوم نیست بتواند معامله را بهم بزند.

2179 - اگر چیزی را كه به صلح گرفته معیوب باشد , می تواند صلح را بهم بزند , ولی اگر بخواهد تفاوت قیمت صحیح و معیوب را بگیرد اشكال دارد.

2180 - هر گاه مال خود را به كسی صلح نماید و با او شرط كند و بگوید كه بعد از مرگ من باید چیزی را كه به تو صلح كردم مثلا وقف كنی و او هم این شرط را قبول كند , باید به شرط عمل نماید.

احكام اجاره

2181 - اجاره دهنده و كسی كه چیزی را اجاره می كند باید بالغ و عاقل باشند و به اختیار خودشان اجاره را انجام دهند و نیز باید در مال خود حق تصرف داشته باشند , پس سفیه چون حق ندارد در مال خود تصرف نماید , نمی تواند چیزی را اجاره كند , یا اجاره دهد و هم چنین مفلس نمی تواند چیزی از اموالی را كه حق تصرف در آنها را ندارد , اجاره بدهد یا با آن چیزی را اجاره كند ولی می تواند خودش را اجاره دهد.

2182 - انسان می تواند از طرف دیگری وكیل شود

و مال او را اجاره دهد یا مالی را برای او اجاره كند.

2183 - اگر ولی , یا قیم بچه مال او را اجاره دهند , یا خود او را اجیر دیگری نمایند اشكال ندارد , و اگر مدتی از زمان بالغ شدن او را جزء مدت اجاره قرار دهند , بعد از آن كه بچه بالغ شد , می تواند بقیه اجاره را بهم بزند , هر چند طوری بوده كه اگر مقداری از زمان بالغ بودن بچه را جزء مدت اجاره نمی كرد , بخلاف مصلحت بچه بود , بلی اگر بر خلاف مصلحت ملزمه شرعیه بود , یعنی مصلحتی كه می دانیم شارع مقدس راضی به ترك آن نیست , در این صورت اگر اجاره با اذن حاكم شرع واقع شده باشد , بچه نمی تواند بعد از بلوغ اجاره را بهم بزند.

2184 - بچه صغیری را كه ولی ندارد , بدون اجازه مجتهد نمی شود اجیر كرد , و كسی كه به مجتهد دسترسی ندارد , می تواند از یك نفر مؤمن كه عادل باشد , اجازه بگیرد و او را اجیر نماید.

2185 - اجاره دهنده و مستاجر لازم نیست صیغه عربی بخوانند بلكه اگر مالك به كسی بگوید , ملك خود را به تو اجاره دادم , و او بگوید قبول كردم اجاره صحیح است بلكه اگر حرفی نزنند و مالك به قصد این كه ملك خود را اجاره دهد , به مستاجر واگذار كند و او هم به قصد اجاره كردن بگیرد , اجاره صحیح می باشد.

2186 - اگر انسان بدون صیغه خواندن بخواهد برای انجام عملی اجیر شود

, همین كه مشغول آن عمل شد اجاره صحیح است.

2187 - كسی كه نمی تواند حرف بزند , اگر با اشاره بفهماند كه ملك را اجاره داده , یا اجاره كرده صحیح است.

2188 - اگر خانه یا دكان یا كشتی یا اطاقی را اجاره كند و صاحب ملك با او شرط كند كه فقط خود او از آنها استفاده نماید , مستاجر نمی تواند آن را به دیگری جهت استفاده از آنها اجاره دهد مگر آن كه اجاره طوری باشد كه استفاده مخصوص خودش باشد مثل این كه زنی منزل یا اطاقی را اجاره كند و بعدا شوهر كرده و اطاق یا منزل را جهت سكنای خودش به شوهرش اجاره دهد , و اگر مالك شرط نكند می تواند آن را به دیگری اجاره دهد - البته تحویل دادن ملك به مستاجر دوم باید بنابر احتیاط از مالك اجازه بگیرد - ولی اگر بخواهد بیشتر از آنچه آن را اجاره كرده - هر چند از جنس دیگر - اجاره دهد , باید در آن كاری مانند تعمیر و سفید كاری انجام داده باشد , یا برای نگهداری آن خسارتی متحمل شده باشد.

2189 - اگر اجیر با انسان شرط كند كه فقط برای خود انسان كار كند , نمی شود او را به دیگری اجاره داد مگر به نحوی كه در مساله قبلی گذشت.

و اگر شرط نكند , می تواند او را به دیگری اجاره دهد , ولی چیزی كه به او اجاره می دهد باید در قیمت بیشتر از اجرتی كه برای اجیر قرار داده نباشد , و هم چنین است اگر خودش اجیر كسی

شود و برای انجام آن عمل شخص دیگری را به كمتر اجاره نماید , ولی اگر مقداری از آن عمل را خودش انجام داده باشد می تواند دیگری را به كمتر اجاره نماید.

2190 - اگر غیر خانه و دكان و اطاق و كشتی و اجیر , چیز دیگر مثلا زمین را اجاره كند و مالك با او شرط نكند كه فقط خودش از آن استفاده نماید , اگر بیشتر از آنچه آن را اجاره كرده اجاره دهد صحت اجاره محل اشكال است.

2191 - اگر خانه یا دكانی را مثلا یك ساله به صد تومان اجاره كند و از نصف آن خودش استفاده نماید.

می تواند نصف دیگر آن را به صد تومان اجاره دهد , ولی اگر بخواهد نصف آن را به زیادتر از مقداری كه اجاره كرده مثلا به صد و بیست تومان اجاره دهد , باید در آن , كاری مانند تعمیر انجام داده باشد.

شرایط مالی كه آن را اجاره می دهند

2192 - مالی را كه اجاره می دهند چند شرط دارد: اول آن كه معین باشد , پس اگر بگوید یكی از خانه های خود را به تو اجاره دادم درست نیست.

دوم مستاجر آن را ببیند , یا كسی كه آن را اجاره می دهد طوری خصوصیات آن را بگوید كه كاملا معلوم باشد.

سوم تحویل دادن آن ممكن باشد , پس اجاره دادن اسبی كه فرار كرده , اگر مستاجر نتواند آن را بگیرد باطل است ولی اگر بتواند آن را بگیرد صحیح است.

چهارم آن كه استفاده از آن مال به اتلاف و از بین بردنش نباشد پس اجاره دادن نان و میوه و خوردنیهای دیگر برای خوردن صحیح

نیست.

پنجم استفاده ای كه مال را برای آن , اجاره داده اند , ممكن باشد , پس اجاره دادن زمین برای زراعت در صورتی كه آب باران كفایت آن را نكند و از آب رودخانه هم به آن نرسد , صحیح نیست.

ششم چیزی را كه اجاره می دهد مال خود او باشد و اگر مال كس دیگر را اجاره دهد , در صورتی صحیح است كه صاحبش رضایت دهد.

2193 - اجاره دادن درخت برای آن كه از میوه اش استفاده كنند در صورتی كه میوه اش فعلا موجود نباشد , صحیح است و هم چنین است اجاره دادن حیوان برای شیرش.

2194 - زن می تواند برای آن كه از شیرش استفاده كنند اجیر شود و لازم نیست از شوهر خود اجازه بگیرد , ولی اگر به واسطه شیر دادن , حق شوهر از بین برود , بدون اجازه او نمی تواند اجیر شود.

شرایط استفاده ای كه مال را برای آن اجاره می دهند

2195 - استفاده ای كه مال را برای آن اجاره می دهند چهار شرط دارد: اول آن كه حلال باشد.

بنابر این اجاره دادن دكان برای شراب فروشی یا نگهداری شراب و كرایه دادن حیوان برای حمل و نقل شراب باطل است.

دوم آن كه آن عمل در نظر شرع به طور مجانی واجب نباشد , و از این قبیل است - بنابر احتیاط - یاد دادن مسائل حلال و حرام و تجهیز اموات پس اجیر شدن برای اینها جایز نیست.

و بنابر احتیاط معتبر است كه پول دادن برای آن استفاده در نظر مردم بیهوده نباشد.

سوم اگر چیزی را كه اجاره می دهند چند فایده داشته باشد استفاده ای كه مستاجر باید از آن

بكند معین نمایند , مثلا اگر حیوانی را كه سواری می دهد , و بار می برد , اجاره دهند , باید در موقع اجاره معین كند كه فقط سواری یا باربری آن , مال مستاجر است یا همه استفاده های آن.

چهارم مقدار استفاده را معین نمایند , و این یا به تعیین مدت است مانند اجاره خانه و دكان و یا به تعیین عمل است مانند آن كه با خیاط قرار بگذارند كه لباس معینی را به طور مخصوصی بدوزد.

2196 - اگر ابتدای مدت اجاره را معین نكنند.

ابتدای آن بعد از خواندن صیغه اجاره است.

2197 - اگر خانه ای را مثلا یك ساله اجاره دهند , و ابتدای آن را یك ماه بعد از خواندن صیغه قرار دهند , اجاره صحیح است , اگر چه موقعی كه صیغه می خوانند خانه در اجاره دیگری باشد.

2198 - اگر مدت اجاره را معلوم نكند و بگوید هر وقت در خانه نشستی اجاره آن , ماهی ده تومان است اجاره صحیح نیست.

2199 - اگر به مستاجر بگوید خانه را ماهی ده تومان به تو اجاره دادم , یا بگوید خانه را یك ماهه به ده تومان به تو اجاره دادم و بعد از آن هم هر قدر بنشینی اجاره آن ماهی ده تومان است , در صورتی كه ابتدای مدت اجاره را معین كنند یا ابتدای آن معلوم باشد , اجاره ماه اول صحیح است.

2200 - خانه ای را كه غریب و زوار در آن منزل می كنند , و معلوم نیست چقدر در آن می مانند , اگر قرار بگذارند كه مثلا شبی یك تومان بدهند

, و صاحب خانه راضی شود , استفاده از آن خانه اشكال ندارد.

ولی چون مدت اجاره را معلوم نكرده اند , اجاره نسبت به غیر از شب اول صحیح نیست و صاحب خانه بعد از شب اول هر وقت بخواهد می تواند آنها را بیرون كند.

مسایل متفرقه اجاره

2201 - مالی را كه مستاجر بابت اجاره می دهد باید معلوم باشد , پس اگر از چیزهایی است كه مثل گندم با وزن معامله می كنند باید وزن آن معلوم باشد , و اگر از چیزهایی است كه مثل پولهای رایج با شماره معامله می كنند باید شماره آن معین باشد , و اگر مثل اسب و گوسفند است باید اجاره دهنده آن را ببیند یا مستاجر خصوصیات آن را بگوید.

2202 - اگر زمینی را برای زراعت اجاره دهد و مال الاجاره را حاصل همان زمین كه فعلا موجود نیست قرار دهد , و یا این كه كلی در ذمه قرار دهد مشروط به آن كه از حاصل همان زمین پرداخت شود , اجاره صحیح نیست.

و اگر مال الاجاره بالفعل موجود باشد مانعی ندارد.

2203 - كسی كه چیزی را اجاره داده , تا آن چیز را تحویل ندهد حق ندارد اجاره آن را مطالبه كند , و نیز اگر برای انجام عملی اجیر شده باشد , پیش از انجام عمل حق مطالبه اجرت ندارد , مگر در مواردی كه معمول است اجرت پیش از انجام عمل پرداخت شود , مانند اجیر برای حج.

2204 - هر گاه چیزی را كه اجاره داده تحویل دهد , اگر چه مستاجر تحویل نگیرد , یا تحویل بگیرد , و تا آخر مدت

اجاره از آن استفاده نكند , باید مال الاجاره آن را بدهد.

2205 - اگر انسان اجیر شود كه در روز معینی كاری را انجام دهد و در آن روز برای انجام آن كار حاضر شود , كسی كه او را اجیر كرده , اگر چه آن كار را به او مراجعه نكند , باید اجرت او را بدهد , مثلا اگر خیاطی را در روز معینی برای دوختن لباس اجیر نماید و خیاط در آن روز آماده كار باشد , اگر چه پارچه را به او ندهد كه بدوزد , باید اجرتش را بدهد چه خیاط بی كار باشد , چه برای خودش یا دیگری كار كند.

2206 - اگر بعد از تمام شدن مدت اجاره معلوم شود كه اجاره باطل بوده , مستاجر باید مال الاجاره را به مقدار معمول به صاحب ملك بدهد , مثلا اگر خانه ای را یك ساله به صد تومان اجاره كند بعد بفهمد اجاره باطل بوده , چنانچه اجاره آن خانه معمولا پنجاه تومان است , باید پنجاه تومان را بدهد , و اگر دویست تومان است در صورتی كه اجاره دهنده صاحب مال یا وكیل مطلق او بوده و از اجاره معمولی خانه هم اطلاع داشته , لازم نیست بیش از صد تومان بدهد و اگر غیر اینها بوده باید دویست تومان را بپردازد , و نیز اگر بعد از گذشتن مقداری از مدت اجاره معلوم شود كه اجاره باطل بوده , نسبت به اجرت مدت گذشته نیز این حكم جاری است.

2207 - اگر چیزی را كه اجاره كرده از بین برود , چنانچه در نگهداری آن كوتاهی

نكرده و در استفاده بردن از آن هم زیاده روی ننموده ضامن نیست , و نیز اگر مثلا پارچه ای را كه به خیاط داده از بین برود در صورتی كه خیاط زیاده روی نكرده و در نگهداری آن هم كوتاهی نكرده باشد , نباید عوض آن را از او مطالبه كرد.

2208 - هرگاه صنعتگر چیزی را كه گرفته ضایع كند ضامن است.

2209 - اگر قصاب سر حیوانی را ببرد و آن را حرام كند , چه مزد گرفته باشد , چه مجانی سر بریده باشد , باید قیمت آن را به صاحبش بدهد.

2210 - اگر حیوانی را اجاره كند و معین نماید كه چه قدر بار بر آن بگذارد.

چنانچه بیشتر از آن مقدار بار كند و آن حیوان بمیرد , یا معیوب شود , ضامن است.

و نیز اگر مقدار بار را معین نكرده باشند , و بیشتر از معمول بار كند و حیوان تلف شود , یا معیوب گردد ضامن می باشد.

و در هر دو صورت اجرت زیادی را بر حسب معمول نیز باید بدهد.

2211 - اگر حیوانی را برای بردن بار شكستنی اجاره دهد , چنانچه آن حیوان بلغزد , یا رم كند و بار را بشكند , صاحب حیوان ضامن نیست , ولی اگر به واسطه زدن مقدار غیر معمول و مانند آن كاری كند كه حیوان زمین بخورد , و بار را بشكند ضامن است.

2212 - اگر كسی بچه ای را ختنه كند , و در كار خود كوتاهی نماید , یا اشتباه كند مثل این كه بیش از مقدار معمول ببرد , و آن بچه بمیرد , و یا به

او ضرر برسد ضامن است , و اما اگر كوتاهی یا اشتباه نكرده باشد , و بچه از اصل عمل ختنه بمیرد , یا به او ضرر برسد , چنانچه در تشخیص این كه آیا بچه ضرر می بیند یا نه به او رجوع نشده باشد , و نیز او نمی دانسته كه بچه ضرر می بیند ضامن نیست.

2213 - اگر پزشك به دست خود به مریض دوا بدهد , و یا برای او دوایی توصیه كند , و به واسطه خوردن دوا ضرری به مریض برسد , یا بمیرد , پزشك ضامن است , هر چند در معالجه كوتاهی نكرده باشد.

2214 - هر گاه پزشك به مریض بگوید كه اگر ضرری به تو برسد ضامن نیستم , در صورتی كه دقت و احتیاط خود را بكند و به مریض ضرری برسد یا بمیرد , پزشك ضامن نیست.

2215 - مستاجر و كسی كه چیزی را اجاره داده , با رضایت یكدیگر می توانند معامله را بهم بزنند , و نیز اگر در اجاره شرط كنند كه هر دو یا یكی از آنان حق بهم زدن معامله را داشته باشند , می توانند مطابق قرارداد , اجاره را بهم بزنند.

2216 - اگر اجاره دهنده , یا مستاجر بفهمد كه مغبون شده است , چنانچه در موقع اجاره نمودن ملتفت نباشد كه مغبون است , می تواند اجاره را بهم بزند , به تفصیلی كه در مساله (2132) گذشت.

ولی اگر در صیغه اجاره شرط كنند كه اگر مغبون هم باشند حق بهم زدن معامله را نداشته باشند , نمی توانند اجاره را بهم بزنند.

2217 - اگر چیزی

را اجاره دهد و پیش از آن كه تحویل دهد كسی آن را غصب نماید , مستاجر می تواند اجاره را بهم بزند و چیزی را كه به اجاره دهنده داده پس بگیرد , یا اجاره را بهم نزند , و اجاره مدتی را كه در تصرف غصب كننده بوده به میزان معمول از او بگیرد , پس اگر حیوانی را یك ماهه به ده تومان اجاره نماید , و كسی آن را ده روز غصب كند و اجاره معمولی ده روز آن پانزده تومان باشد.

می تواند پانزده تومان را از غصب كننده بگیرد.

2218 - اگر چیزی را كه اجاره كرده , دیگری نگذارد كه آن را تحویل بگیرد , و یا پس از تحویل گرفتن دیگری آن را غصب كند یا مانع از استفاده بردن از آن شود , نمی تواند اجاره را بهم بزند , و فقط حق دارد كرایه آن چیز را به مقدار معمول , از غصب كننده بگیرد.

2219 - اگر پیش از آن كه مدت اجاره تمام شود , ملك را به مستاجر بفروشد , اجاره بهم نمی خورد , و مستاجر باید مال الاجاره را بدهد , و هم چنین است اگر آن را به دیگری بفروشد.

2220 - اگر پیش از ابتدای مدت اجاره , چیزی را كه اجاره كرده از قابلیت استفاده ای كه برای مستاجر تعیین گشته بیفتد , اجاره باطل می شود , و پولی كه مستاجر به صاحب ملك داده به او برمی گردد , و اگر طوری باشد كه بتواند استفاده مختصری از آن ببرد , می تواند اجاره را بهم بزند.

2221 - اگر

ملكی را اجاره كند و بعد از گذشتن مقداری از مدت اجاره از قابلیت استفاده ای كه برای مستاجر تعیین گشته بیفتد , اجاره مدتی كه باقی مانده باطل می شود , و می تواند اجاره مدت گذشته را بهم بزند , و اجرة المثل یعنی اجرت معمولی آن مدت را بدهد.

2222 - اگر خانه ای را كه مثلا دو اطاق دارد اجاره دهد و یك اطاق آن خراب شود , چنانچه اجاره دهنده آن را به طور معمول بسازد كه با اطاق قبلی فرق بسیار پیدا می كند حكم آن همان است كه در مساله پیش گفته شد , و اگر این چنین نباشد , پس اگر اجاره دهنده فورا آن را بسازد و هیچ مقداری از استفاده آن از بین نرود اجاره باطل نمی شود , و مستاجر هم نمی تواند اجاره را بهم بزند , ولی اگر ساختن آن به قدری طول بكشد كه مقداری از استفاده مستاجر از بین برود اجاره به آن مقدار باطل می شود , و مستاجر می تواند اجاره تمام مدت را بهم بزند , و برای استفاده ای كه كرده اجرة المثل بدهد.

2223 - اگر اجاره دهنده یا مستاجر بمیرد , اجاره باطل نمی شود , ولی اگر تنها منافع خانه در مدت حیاتش مال او باشد , مثلا دیگری وصیت كرده باشد كه تا او زنده است منفعت خانه مال او باشد , چنانچه آن خانه را اجاره دهد , و پیش از تمام شدن مدت اجاره بمیرد , از وقتی كه مرده اجاره باطل است , و اگر مالك فعلی آن اجاره را امضا

كند صحیح می شود , و وجه اجاره مدتی كه بعد از مردن اجاره دهنده باقی مانده به مالك فعلی راجع می شود.

2224 - اگر صاحب كار بنا را وكیل كند كه برای او عمله بگیرد , چنانچه بنا كمتر از مقداری كه از صاحب كار می گیرد به عمله بدهد , زیادی آن بر او حرام است و باید آن را به صاحب كار بدهد , ولی اگر اجیر شود كه ساختمان را تمام كند , و برای خود اختیار بگذارد كه خودش بسازد یا به دیگری بدهد در صورتی كه مقداری خودش كار كرده و باقی را به كمتر از مقداری كه اجیر شده به دیگری بدهد , زیادی آن برای او حلال می باشد.

2225 - اگر رنگرز قرار بگذارد كه مثلا پارچه را با نیل رنگ كند , چنانچه با چیز دیگر رنگ نماید حق ندارد چیزی بگیرد.

احكام جعاله

2226 - جعاله آن است كه انسان قرار بگذارد در مقابل كاری كه برای او انجام می دهند مالی بدهد , مثلا بگوید هر كس گمشده مرا پیدا كند ده تومان به او می دهم , و به كسی كه این قرار را می گذارد جاعل و به كسی كه كار را انجام می دهد عامل می گویند.

و میان جعاله و اجاره از جهاتی فرق است از آن جمله این است كه در اجاره بعد از خواندن صیغه , اجیر باید عمل را انجام دهد , و كسی هم كه او را اجیر كرده اجرت را به او بدهكار می شود , ولی در جعاله اگر چه عامل شخص معین باشد , می تواند

مشغول عمل نشود , و تا عمل را انجام ندهد جاعل بدهكار نمی شود.

2227 - جاعل باید بالغ و عاقل باشد و از روی قصد و اختیار قرارداد كند و شرعا بتواند در مال خود تصرف نماید , بنابر این جعاله آدم سفیه - كسی كه مال خود را در كارهای بیهوده مصرف می كند - صحیح نیست و هم چنین جعاله مفلس در آن قسم از اموالش كه حق تصرف در آنها را ندارد صحیح نمی باشد.

2228 - كاری را كه جاعل می گوید برای او انجام دهند , باید حرام یا بی فایده یا از واجباتی كه شرعا لازم است مجانا آورده شود نباشد , پس اگر بگوید هر كس شراب بخورد , یا در شب بدون مقصد عقلایی به جای تاریكی برود یا نماز واجب خود را بخواند ده تومان به او می دهم جعاله صحیح نیست.

2229 - مالی را كه قرار می گذارند , لازم نیست با ذكر تمام خصوصیات معین شود , بلكه اگر به طوری نزد عامل معلوم باشد , كه اقدام او برای انجام آن كار سفاهت محسوب نشود , كافی است , مثلا اگر جاعل بگوید , این مال را هر مقداری بیش از ده تومان فروختی زیادی آن برای تو باشد , جعاله صحیح است , و هم چنین اگر بگوید , هر كس اسب مرا پیدا كند نصف او را به خودش می دهم یا ده من گندم به او می دهم جعاله نیز صحیح است.

2230 - اگر مزد كار كاملا مبهم باشد , مثلا جاعل بگوید , هر كس بچه مرا پیدا كند پولی

به او می دهم , و مقدار آن را معین نكند , چنانچه كسی آن عمل را انجام دهد , باید مزد او را به مقداری كه كار او در نظر مردم ارزش دارد بدهد.

2231 - اگر عامل پیش از قرارداد , كار را انجام داده باشد , یا بعد از قرار داد به قصد این كه پول نگیرد انجام دهد , حقی به مزد گرفتن ندارد.

2232 - پیش از آن كه عامل شروع به كار كند جاعل می تواند جعاله را بهم بزند.

2233 - بعد از آن كه عامل شروع به كار كرد , اگر جاعل بخواهد معامله را بهم بزند اشكال دارد.

2234 - عامل می تواند عمل را ناتمام بگذارد , ولی اگر تمام نكردن عمل اسباب ضرر جاعل یا كسی كه عمل برای او انجام می گیرد شود , باید آن را تمام نماید.

مثلا اگر كسی بگوید هر كس چشم مرا عمل كند فلان مقدار به او می دهم و دكتر جراحی شروع به عمل كند , چنانچه طوری باشد كه اگر عمل را تمام نكند , چشم معیوب می شود , باید آن را تمام نماید , و در صورتی كه ناتمام بگذارد , حقی بر جاعل ندارد.

2235 - اگر عامل كار را ناتمام بگذارد , چنانچه آن كار مثل پیدا كردن اسب است كه تا تمام نشود , برای جاعل فایده ندارد عامل نمی تواند چیزی مطالبه كند و هم چنین است اگر جاعل مزد را برای تمام كردن عمل قرار بگذارد مثلا بگوید هر كس لباس مرا بدوزد , ده تومان به او می دهم ولی اگر مقصودش این

باشد كه هر مقدار از عمل كه انجام گیرد , برای آن مقدار مزد بدهد.

جاعل باید مزد مقداری را كه انجام شده به عامل بدهد , اگر چه احتیاط این است كه به طور مصالحه یكدیگر را راضی نمایند.

احكام مزارعه

2236 - مزارعه چند نوع دارد از آن جمله آن است كه مالك یا زارع اتفاق ببندند زمین را در اختیار او بگذارد , تا زراعت كند و مقداری از حاصل آن را به مالك بدهد.

2237 - مزارعه چند شرط دارد: اول آن كه صاحب زمین به زارع بگوید زمین را برای زراعت به تو واگذار كردم و زارع هم بگوید قبول كردم.

یا بدون این كه حرفی بزنند مالك , زمین را به زارع به قصد زراعت واگذار كند , و زارع قبول نماید.

دوم صاحب زمین و زارع هر دو بالغ و عاقل باشند و با قصد و اختیار خود مزارعه را انجام دهند , و سفیه نباشند , یعنی مال خود را در كارهای بیهوده مصرف نكنند , و هم چنین باید مالك مفلس نباشد , ولی اگر زارع مفلس باشد , در صورتی كه مزارعه مستلزم تصرف او در اموالی كه از تصرف در آنها منع شده نباشد اشكال ندارد.

سوم هر كدام از مالك و زارع از سهمی حاصل زمین ببرند: نصف یا ثلث و مانند اینها , پس اگر برای هیچ كدام سهمی قرار ندهند یا آن كه مثلا مالك بگوید در این زمین زراعت كن و هر چه می خواهی به من بده صحیح نیست و هم چنین است اگر مقدار معینی از حاصل را مثلا ده من فقط برای زارع یا

مالك قرار دهند.

چهارم آن كه بنابر احتیاط سهم هر یك مشاع در تمام حاصل زمین باشد , هر چند اظهر آن است كه این شرط معتبر نیست , بنابر این اگر مالك بگوید در این زمین زراعت كن و نصف اول آنچه می رسد مال تو و نصف دیگر مال من مزارعه صحیح است.

پنجم مدتی را كه باید زمین در اختیار زارع باشد معین كنند و باید مدت به قدری باشد كه در آن مدت به دست آمدن حاصل ممكن باشد.

و اگر اول مدت را روز معینی و آخر مدت را رسیدن حاصل قرار دهند , كافی است.

ششم زمین قابل زراعت باشد و اگر زراعت فعلا در آن ممكن نباشد اما بتوانند كاری كنند كه زراعت ممكن شود , مزارعه صحیح است.

هفتم چیزی را كه زارع باید بكارد معین كنند مثلا معین كنند كه برنج است یا گندم و اگر برنج است كدام قسم از آن است ولی اگر زراعت معینی را در نظر ندارند تعیین لازم نیست و هم چنین اگر زراعتی را كه در نظر دارند معلوم است لازم نیست به آن تصریح نمایند.

هشتم مالك زمین را معین كند , در صورتی كه چند قطعه زمین داشته باشد كه با هم در لوازم كشاورزی تفاوت داشته باشند , ولی اگر تفاوت نداشته باشند تعیین لازم نیست , پس اگر به زارع بگوید در یكی از این زمینها زراعت كن و آن را معین نكند مزارعه صحیح است.

نهم خرجی را كه هر كدام از آنان باید بكند معین نمایند , ولی اگر خرجی را كه هر كدام باید بكند معلوم باشد لازم نیست به

آن تصریح نمایند.

2238 - اگر مالك با زارع قرار بگذارد كه مقداری از حاصل برای یكی باشد , و بقیه را بین خودشان قسمت كنند , مزارعه باطل است هر چند بدانند كه بعد از برداشتن آن مقدار , چیزی باقی می ماند , بلی اگر با هم قرار بگذارند كه مقدار دانه هایی كه كشت شده یا مقدار خراجی را كه دولت می گیرد , از حاصل استثناء شود و باقی مانده بین دو طرف تقسیم گردد مزارعه صحیح است.

2239 - اگر برای مزارعه مدتی را تعیین كرده باشند كه معمولا حاصل در آن به دست می آید ولی اتفاقا مدت تمام شود و حاصل به دست نیاید , چنانچه تعیین مدت شامل این مورد هم می شده یعنی منظور دو طرف این بوده كه با تمام شدن مدت مزارعه تمام شود , هر چند حاصل به دست نیامده باشد , در این صورت چنانچه مالك راضی شود كه با اجاره یا بدون اجاره زراعت در زمین او بماند و زارع هم راضی باشد مانعی ندارد , و اگر مالك راضی نشود , می تواند زارع را وادار كند كه زراعت را بچیند و اگر برای چیدن زراعت ضرری به زارع برسد لازم نیست عوض آن را به او بدهد , ولی زارع اگر چه راضی شود كه به مالك چیزی بدهد , نمی تواند مالك را مجبور كند كه زراعت در زمین او بماند.

2240 - اگر به واسطه پیش آمدی زراعت در زمین ممكن نشود , مثلا آب از زمین قطع شود , مزارعه بهم می خورد و اگر زارع بدون عذر زراعت

نكند چنانچه زمین در تصرف او بوده و مالك در آن تصرفی نداشته است , باید اجاره آن مدت را به مقدار معمول به مالك بدهد.

2241 - مالك و زارع نمی توانند بدون رضایت یكدیگر مزارعه را بهم بزنند , ولی اگر در ضمن معامله مزارعه شرط كرده باشند كه هر دو یا یكی از آنان حق بهم زدن معامله را داشته باشند , می توانند مطابق قراری كه گذاشته اند معامله را بهم بزنند , و هم چنین اگر یكی از دو طرف مخالف آنچه بر او شرط شده عمل نماید , طرف دیگر می تواند معامله را بهم بزند.

2242 - اگر بعد از قرارداد مزارعه , مالك یا زارع بمیرد , مزارعه به هم نمی خورد , و وارثشان به جای آنان است ولی اگر زارع بمیرد و در مزارعه قید كرده باشند كه خود زارع زراعت را انجام دهد , مزارعه بهم می خورد , مگر آن كه كارهایی كه بر عهده او بوده تمام شده باشد كه در این صورت مزارعه بهم نمی خورد و باید سهم او را به ورثه اش بدهند , و حقوق دیگری هم كه زارع داشته ورثه او , ارث می برند , ورثه می توانند مالك را مجبور كنند كه زراعت تا تمام شدن مدت مزارعه در زمین او باقی بماند.

2243 - اگر بعد از زراعت بفهمند كه مزارعه باطل بوده چنانچه بذر مال مالك بوده حاصلی هم كه به دست می آید مال او است و باید مزد زارع و مخارجی را كه كرده و كرایه گاو یا حیوان دیگری را كه مال زارع

بوده و در آن زمین كار كرده به او بدهد , و اگر بذر مال زارع بوده زراعت هم مال او است و باید اجاره زمین و خرجهایی را كه مالك كرده و كرایه گاو یا حیوان دیگری كه مال او بوده و در آن زراعت كار كرده به او بدهد.

و در هر دو صورت چنانچه مقدار استحقاق معمولی بیشتر از مقدار قرارداد باشد , و طرف از آن اطلاع داشته باشد دادن زیادی واجب نیست.

2244 - اگر بذر , مال زارع باشد , و بعد از زراعت بفهمند كه مزارعه باطل بوده , چنانچه مالك و زارع راضی شوند , كه با اجرت یا بی اجرت زراعت در زمین بماند اشكال ندارد.

و اگر مالك راضی نشود , عده ای گفته اند كه پیش از رسیدن زراعت می تواند زارع را وادار كند كه زراعت را بچیند , و زارع اگر چه راضی شود چیزی به مالك بدهد , نمی تواند او را مجبور كند كه زراعت در زمین او بماند , ولی این گفته خالی از اشكال نیست و در هر صورت مالك نمی تواند زارع را مجبور كند كه اجاره بدهد و زراعت را در زمین خود باقی بگذارد , هر چند كه اجاره زمین را هم از او مطالبه ننماید.

2245 - اگر بعد از جمع كردن حاصل و تمام شدن مدت مزارعه ریشه زراعت در زمین بماند و سال بعد دو مرتبه سبز شود , و حاصل دهد , چنانچه مالك با زارع شرط اشتراك در ریشه نكرده باشد , حاصل سال دوم مال مالك است.

احكام مساقات و مغارسه

2246 - اگر انسان با كسی

به این قسم اتفاق ببندد , كه مثلا درختهای میوه ای را كه میوه آن مال خود او است , یا اختیار میوه های آن با او است تا مدت معینی به آن كس واگذار كند كه تربیت نماید و آب دهد و به مقداری كه قرار می گذارند از میوه آن بردارد , این معامله را مساقات می گویند.

2247 - معامله مساقات در درختهایی كه میوه نمی دهد , در صورتی كه حاصل دیگری داشته باشد , مثل برگ و گل كه دارای مالیت قابل توجهی باشد - مانند درخت حنا كه از برگ آن استفاده می كنند - صحیح است.

2248 - در معامله مساقات لازم نیست صیغه بخوانند بلكه اگر صاحب درخت به قصد مساقات آن را واگذار كند و كسی كه كار می كند به همین قصد مشغول كار شود , معامله صحیح است.

2249 - مالك و كسی كه تربیت درخت ها را به عهده می گیرد , باید بالغ و عاقل باشند و كسی آنها را مجبور نكرده باشد , و نیز باید سفیه نباشند یعنی مال خود را در كارهای بیهوده مصرف نكنند , و هم چنین مالك نباید مفلس باشد ولی اگر باغبان مفلس باشد در صورتی كه مساقات مستلزم تصرف او در اموالی كه از تصرف در آنها منع شده نباشد , اشكال ندارد.

2250 - مدت مساقات باید معلوم باشد , و باید مدت به قدری باشد كه در آن مدت به دست آمدن حاصل ممكن باشد , و اگر اول آن را معین كنند و آخر آن را موقعی قرار دهند كه حاصل به دست می آید

صحیح است.

2251 - باید سهم هر كدام نصف یا ثلث حاصل و مانند اینها باشد و اگر قرار بگذارند كه مثلا صد من از میوه ها مال مالك و بقیه مال كسی باشد كه كار می كند معامله باطل است.

2252 - لازم نیست قرار معامله مساقات را پیش از ظاهر شدن حاصل بگذارند , بلكه اگر بعد از ظاهر شدن هم بگذارند , چنانچه كاری مانده باشد كه برای زیادی حاصل یا بهتر شدن آن یا سالم ماندنش از آفات لازم باشد , معامله صحیح است ولی اگر این چنین كاری باقی نمانده باشد , هر چند كاری كه مانند آبیاری كه برای تربیت درخت لازم است یا چیدن میوه یا نگهداری از آن باقی مانده باشد , صحت معامله محل اشكال است.

2253 - معامله مساقات در بوته خربزه و خیار و مانند اینها بنابر اظهر صحیح است.

2254 - درختی كه از آب باران یا رطوبت زمین استفاده می كند و به آبیاری احتیاج ندارد , اگر به كارهای دیگر مانند آنچه در مساله (2252) گذشت محتاج باشد , معامله مساقات در آن صحیح است.

2255 - دو نفری كه مساقات كرده اند , با رضایت یكدیگر می توانند معامله را بهم بزنند , و نیز اگر در ضمن قرارداد مساقات شرط كنند كه هر دو یا یكی از آنان حق بهم زدن معامله را داشته باشند , مطابق قراری كه گذاشته اند بهم زدن معامله اشكال ندارد , و اگر در ضمن معامله مساقات شرطی كنند و آن شرط عملی نشود , كسی كه برای نفع او شرط كرده اند , می تواند معامله را

بهم بزند.

2256 - اگر مالك بمیرد , معامله مساقات به هم نمی خورد و ورثه اش به جای او هستند.

2257 - اگر كسی كه تربیت درختها به او واگذار شده بمیرد , چنانچه در عقد , قید و شرط نكرده باشند كه خودش آنها را تربیت كند , ورثه اش به جای او هستند و چنانچه خودشان عمل را انجام ندهند و اجیر هم نگیرند حاكم شرع از مال میت اجیر می گیرد , و حاصل را بین ورثه میت و مالك قسمت می كند و اگر در معامله قید كرده باشند كه خود او درختها را تربیت نماید , با مردن او معامله بهم می خورد.

2258 - اگر شرط كند كه تمام حاصل برای مالك باشد , مساقات باطل است , ولی در عین حال حاصل مال مالك می باشد , و كسی كه كار می كند نمی تواند مطالبه اجرت نماید , ولی اگر باطل بودن مساقات به جهت دیگر باشد , مالك باید مزد آبیاری و كارهای دیگر را به مقدار معمول به كسی كه درختها را تربیت كرده بدهد , ولی اگر مقدار معمول بیشتر از مقدار قرارداد باشد , و او از آن اطلاع داشته باشد , دادن زیادی لازم نیست.

2259 - مغارسه آن است كه زمین را به دیگری واگذار كند كه در آن درخت بكارد , و آنچه عمل می آید مال هر دو باشد , و این معامله بنابر اظهر صحیح است هر چند احتیاط در ترك آن است ولی برای رسیدن به نتیجه آن می توان معامله ای انجام داد كه بی اشكال صحیح است ,

مثلا دو طرف به این نحو با هم صلح و سازش كنند , یا این كه در نهالها با هم شریك شوند , سپس باغبان خود را به مالك زمین برای كاشتن و تربیت و آبیاری سهم او در مدت زمانی معین به نصف منافع زمین اجاره دهد.

كسانی كه از تصرف در مال خود ممنوعند

2260 - بچه ای كه بالغ نشده شرعا نمی تواند در ذمه یا در مال خود تصرف كند , هر چند در كمال تمییز و رشد باشد , و اذن ولی در این باب فایده ای ندارد , ولی در مواردی تصرف بچه صحیح است , از آن جمله خرید و فروش چیزهای كم قیمت , چنان كه در مساله (2090) گذشت و هم چنین وصیت او برای ارحام و نزدیكانش چنانكه در مساله (2706) خواهد آمد و نشانه بلوغ در دختر تمام شدن نه سال قمری است و در پسر یكی از سه چیز است: اول روییدن موی درشت در زیر شكم بالای عورت.

دوم بیرون آمدن منی.

سوم تمام شدن پانزده سال قمری بنابر مشهور.

2261 - بعید نیست كه روییدن موی درشت در صورت و پشت لب علامت بلوغ باشد ولی روییدن مو در سینه و زیر بغل و درشت شدن صدا و مانند اینها نشانه بالغ شدن نیست , مگر انسان به واسطه اینها به بالغ شدن یقین كند.

2262 - دیوانه نمی تواند در مال خود تصرف كند و هم چنین مفلس یعنی كسی كه از جهت مطالبه طلبكاران از طرف حاكم شرع از تصرف در مال خود ممنوع است.

بدون اجازه طلبكاران نمی تواند در آن تصرف كند و هم چنین سفیه یعنی كسی كه مال

خود را در كارهای بیهوده مصرف می كند , بدون اجازه ولی , نمی تواند در مال خود تصرف نماید.

2263 - كسی كه گاهی عاقل و گاهی دیوانه است , تصرفی كه در موقع دیوانگی در مال خود می كند صحیح نیست.

2264 - انسان می تواند در مرضی كه به آن مرض از دنیا می رود هر قدر از مال خود را به مصرف خود و عیال و مهمان و كارهای كه اسراف شمرده نمی شود برساند , و نیز اگر مال خود را به قیمتش بفروشد , یا اجاره دهد اشكال ندارد ولی اگر مثلا مال خود را به كسی ببخشد , یا ارزانتر از قیمت معمول بفروشد , چنانچه مقداری را كه بخشیده یا ارزانتر فروخته به اندازه ثلث مال او یا كمتر باشد تصرف او صحیح است , و اگر بیشتر از ثلث باشد , در صورتی كه ورثه اجازه بدهند صحیح است , و اگر اجازه ندهند تصرف او در بیشتر از ثلث باطل می باشد.

احكام وكالت

1/2264 - وكالت آن است كه انسان كاری - مانند معامله - كه حق دارد خود انجام بدهد , به دیگری واگذار نماید تا از طرف او انجام دهد , مثلا كسی را وكیل كند كه خانه او را بفروشد یا زنی را برای او عقد نماید , پس آدم سفیه چون حق ندارد در مال خود تصرف كند , نمی تواند برای فروش آن كسی را وكیل نماید.

2265 - در وكالت لازم نیست صیغه بخوانند بلكه اگر انسان به دیگری بفهماند كه او را وكیل كرده و او هم بفهماند قبول نموده , مثلا

مال خود را به كسی بدهد كه برای او بفروشد و او مال را بگیرد , وكالت صحیح است.

2266 - اگر انسان كسی را كه در شهر دیگر است وكیل نماید و برای او وكالت نامه بفرستد و او قبول كند , اگر چه وكالت نامه بعد از مدتی برسد وكالت صحیح است.

2267 - موكل یعنی كسی كه دیگری را وكیل می كند و نیز كسی كه وكیل می شود , باید عاقل باشند و از روی قصد و اختیار اقدام كنند و در موكل بلوغ نیز معتبر است مگر در آنچه از بچه ممیز صحیح است.

2268 - كاری را كه انسان نمی تواند انجام دهد , یا شرعا نباید انجام دهد نمی تواند برای انجام آن از طرف دیگری وكیل شود , مثلا كسی كه در احرام حج است , چون نباید صیغه عقد زناشویی را بخواند , نمی تواند برای خواندن صیغه از طرف دیگری وكیل شود.

2269 - اگر انسان كسی را برای انجام تمام كارهای خودش وكیل كند صحیح است , ولی اگر برای یكی از كارهای خود وكیل نماید , و آن كار را معین نكند وكالت صحیح نیست , بلی اگر او را برای انجام یكی از چند كار به انتخاب خودش وكیل كند مثلا او را وكیل كند كه خانه اش را بفروشد , و یا اجاره دهد وكالت صحیح است.

2270 - اگر وكیل را عزل كند یعنی از كار بركنار نماید , بعد از آن كه خبر به او رسید نمی تواند آن كار را انجام دهد , ولی اگر پیش از رسیدن خبر آن كار را انجام

داده باشد صحیح است.

2271 - وكیل می تواند خود را از وكالت بر كنار كند , اگر چه موكل غایب باشد.

2272 - وكیل نمی تواند برای انجام كاری كه به او واگذار شده دیگری را وكیل نماید , ولی اگر موكل به او اجازه داده باشد كه وكیل بگیرد به هر طوری كه به او دستور داده , می تواند رفتار نماید , پس اگر گفته باشد برای من وكیل بگیر , باید از طرف او وكیل بگیرد و نمی تواند كسی را از طرف خودش وكیل كند.

2273 - اگر وكیل با اجازه موكل كسی را از طرف او وكیل كند , نمی تواند آن وكیل را عزل نماید , و اگر وكیل اول بمیرد , یا موكل او را عزل كند وكالت دومی باطل نمی شود.

2274 - اگر وكیل با اجازه موكل , كسی را از طرف خودش وكیل كند , موكل و وكیل اول می توانند آن وكیل را عزل كنند و اگر وكیل اول بمیرد یا عزل شود , وكالت دومی باطل می شود.

2275 - اگر چند نفر را برای انجام كاری وكیل كند و به آنها اجازه دهد هر كدام به تنهایی در آن كار اقدام كند , هر یك از آنان می تواند آن كار را انجام دهد و چنانچه یكی از آنان بمیرد , وكالت دیگران باطل نمی شود , ولی اگر گفته باشد كه با هم انجام دهند , نمی توانند به تنهایی اقدام نمایند.

و در صورتی كه یكی از آنان بمیرد وكالت دیگران باطل می شود.

2276 - اگر وكیل یا موكل بمیرد , وكالت باطل می شود

, و نیز اگر چیزی كه برای تصرف در آن وكیل شده است از بین برود , مثلا گوسفندی كه برای فروش آن وكیل شده بمیرد , وكالت باطل می شود.

و هم چنین اگر یكی از آنها برای همیشه دیوانه یا بیهوش شود وكالت باطل می شود , ولی اگر گاهگاهی دیوانه یا بیهوش می شود بطلان وكالت در زمان دیوانگی یا بیهوشی چه رسد به بعد از برطرف شدن آن , مطلقا محل اشكال است.

2277 - اگر انسان كسی را برای كاری وكیل كند و چیزی برای او قرار بگذارد , بعد از انجام آن كار , چیزی را كه قرار گذاشته باید به او بدهد.

2278 - اگر وكیل در نگهداری مالی كه در اختیار او است كوتاهی نكند و غیر از تصرفی كه به او اجازه داده اند , تصرف دیگری در آن ننماید و اتفاقا آن مال از بین برود , نباید عوض آن را بدهد.

2279 - اگر وكیل در نگهداری مالی كه در اختیار او است كوتاهی كند , یا غیر از تصرفی كه به او اجازه داده اند تصرف دیگری در آن بنماید , و آن مال از بین برود , ضامن است.

پس اگر لباسی را كه گفته اند بفروش بپوشد و آن لباس تلف شود , باید عوض آن را بدهد.

2280 - اگر وكیل غیر از تصرفی كه به او اجازه داده اند , تصرف دیگری در مال بكند , مثلا لباسی را كه گفته اند بفروش , بپوشد و بعدا تصرفی كه به او اجازه داده اند بنماید , آن تصرف صحیح است.

احكام قرض

1/2280 - قرض دادن به

مؤمنین بخصوص به محتاجین آنان از كارهای مستحب است كه در اخبار , راجع به آن زیاد سفارش شده است , از پیغمبر اكرم صلی اللّه علیه وآله روایت شده كه هر كس به برادر مسلمان خود قرض بدهد مال او زیاد می شود , و ملائكه بر او رحمت می فرستند و اگر با بدهكار خود مدارا كند , بدون حساب و به سرعت از صراط می گذرد , و كسی كه برادر مسلمانش از او قرض بخواهد و ندهد , بهشت بر او حرام می شود.

2281 - در قرض لازم نیست صیغه بخوانند , بلكه اگر چیزی را به نیت قرض به كسی بدهد و او هم به همین قصد بگیرد , صحیح است.

2282 - هر وقت بدهكار بدهی خود را بدهد , طلبكار باید قبول نماید , مگر آنكه برای پرداخت آن به درخواست طلبكار یا به درخواست هر دو مدتی قرار داده باشند كه در این صورت طلبكار می تواند پیش از تمام شدن مدت از دریافت طلب خود امتناع كند.

2283 - اگر در صیغه قرض برای پرداخت آن مدتی قرار دهند , چنانچه تعیین مدت به درخواست بدهكار یا به درخواست هر دو طرف بوده باشد , طلبكار نمی تواند پیش از تمام شدن آن مدت طلب خود را مطالبه كند , ولی اگر تعیین مدت به درخواست طلبكار بوده یا اصلا برای پرداخت بدهی مدتی تعیین نشده بوده طلبكار می تواند هر وقت بخواهد طلب خود را مطالبه نماید.

2284 - اگر طلبكار طلب خود را مطالبه كند , چنانچه بدهكار بتواند بدهی خود را بدهد , باید فورا آن

را بپردازد و اگر تاخیر بیندازد گناهكار است.

2285 - اگر بدهكار غیر از خانه ای كه در آن نشسته و اثاثیه منزل و چیزهای دیگری كه به آنها احتیاج دارد و بدون آنها در زحمت می افتد , چیزی نداشته باشد , طلبكار نمی تواند طلب خود را از او مطالبه نماید , بلكه باید صبر كند تا بتواند بدهی خود را بدهد.

2286 - كسی كه بدهكار است و نمی تواند بدهی خود را بدهد چنانچه بتواند كسبی بكند كه لایق شانش باشد , احتیاط واجب آن است كه كسب كند و بدهی خود را بدهد مخصوصا كسی كه كاسبی برای او آسان است یا آنكه كارش كاسبی است بلكه وجوب آن در این صورت خالی از قوت نیست.

2287 - كسی كه دسترسی به طلبكار خود ندارد , چنانچه امید نداشته باشد كه در آینده او یا وارثش را پیدا كند , باید طلب او را از طرف صاحبش به فقیر بدهد.

و بنابر احتیاط از حاكم شرع در این كار اجازه بگیرد , و اگر طلبكار او سید نباشد , احتیاط مستحبی آن است كه طلب او را به سید فقیر ندهد , ولی اگر امید داشته باشد كه او یا وارثش را پیدا كند باید منتظر بماند و از او جستجو كند چنانچه او را پیدا ننماید وصیت كند كه اگر او مرد و طلبكار یا وارثش پیدا شد طلب او را از مالش بپردازند.

2288 - اگر مال میت بیشتر از خرج واجب كفن و دفن و بدهی او نباشد , باید مالش را به همین مصرفها برسانند و به وارث او چیزی نمی

رسد.

2289 - اگر كسی مقداری پول طلا یا نقره و مانند اینها قرض كند و قیمت آن كم شود , چنانچه همان مقدار را كه گرفته پس بدهد كافی است و اگر قیمت آن زیادتر گردد لازم است همان مقدار را كه گرفته بدهد ولی در هر دو صورت اگر بدهكار و طلبكار به غیر آن راضی شوند اشكال ندارد.

2290 - اگر مالی را كه قرض كرده از بین نرفته باشد و صاحب مال , آن را مطالبه كند , احتیاط مستحب آن است كه بدهكار همان مال را به او بدهد.

2291 - اگر كسی كه قرض می دهد شرط كند كه زیادتر از مقداری كه می دهد بگیرد , مثلا یك من گندم بدهد و شرط كند كه یك من و پنج سیر بگیرد , یا ده تخم مرغ بدهد كه یازده تا بگیرد , ربا و حرام است.

بلكه اگر قرار بگذارد كه بدهكار كاری برای او انجام دهد , یا چیزی را كه قرض كرده با مقداری جنس دیگر پس دهد , مثلا شرط كند یك تومانی را كه قرض كرده با یك كبریت پس دهد , ربا و حرام است و نیز اگر با او شرط كند كه چیزی را كه قرض می گیرد بطور مخصوصی پس دهد , مثلا مقداری طلای نساخته به او بدهد , و شرط كند كه ساخته پس بگیرد , باز هم ربا و حرام می باشد , ولی اگر بدون اینكه شرط كند , خود بدهكار زیادتر از آنچه قرض كرده پس بدهد اشكال ندارد بلكه مستحب است.

2292 - ربا دادن مثل ربا گرفتن حرام است

ولی كسی كه قرض ربایی گرفته ظاهر این است كه مالك می شود اگر چه اولی این است كه در آن تصرف نكند , و چنانچه طوری باشد كه اگر قرار ربا را هم نداده بودند , صاحب پول راضی بوده كه گیرنده قرض در آن پول تصرف كند , قرض گیرنده می تواند در آن بدون اشكال تصرف نماید.

2293 - اگر گندم , یا چیزی مانند آن را بطور قرض ربایی بگیرد و با آن زراعت كند ظاهر این است كه حاصل را مالك می شود اگر چه اولی این است كه در حاصلی كه از آن بدست می آید تصرف نكند.

2294 - اگر لباسی را بخرد و بعدا از پول ربا یا از پول حلالی كه مخلوط با آن پول است به صاحب لباس بدهد پوشیدن آن لباس و نماز خواندن با آن اشكال ندارد , ولی اگر به فروشنده بگوید كه این لباس را با این پول میخرم پوشیدن آن لباس حرام است و اما حكم نماز خواندن در آن در احكام لباس نمازگزار گذشت.

2295 - اگر انسان مقداری پول به تاجر بدهد كه در شهر دیگر از طرف او كمتر بگیرد , اشكال ندارد و این را صرف برات می گویند.

2296 - اگر مقداری پول به كسی بدهد كه بعد از چند روز در شهر دیگر زیادتر بگیرد , مثلا نهصد و نود تومان بدهد كه بعد از ده روز در شهر دیگر هزار تومان بگیرد در صورتی كه ماده آن پول مثلا طلا و نقره باشد ربا و حرام است , ولی اگر كسی كه زیادی را می گیرد در

مقابل زیادی , جنس بدهد یا عملی انجام دهد اشكال ندارد.

و اما در اسكناسهای معمولی كه از قسم شمردنیها است زیاد گرفتن اشكال ندارد مگر این كه قرض داده و شرط زیادی نموده باشد كه در این صورت حرام است و یا این كه نسیه بفروشϠ, و جنس و عوض آن از یك جنس باشد كه صحت معامله در این صورت خالی از اشكال نیست.

2297 - اگر كسی از دیگری طلبی دارد كه از جنس طلا و نقره یا كشیدنی و پیمانه ای نیست می تواند آن را به شخص بدهكار یا دیگری به كمتر فروخته و وجه آن را نقدا بگیرد , بنابر این در زمان حاضر برات یا سفته هایی كه طلبكار از بدهكار گرفته است می تواند آنها را به بانك یا به شخص دیگر به كمتر از طلب خود - كه در عرف آن را نزول كردن گویند - بفروشد و باقی وجه را نقدا بگیرد.

زیرا كه اسكناسهای معمولی با وزن و پیمانه معامله نمی شود.

احكام حواله دادن

2298 - اگر انسان طلبكار خود را حواله بدهد كه طلب خود را از دیگری بگیرد و طلبكار قبول نماید , بعد از آنكه حواله با شرایطی كه بعدا گفته می شود درست شد , كسی كه به او حواله شده بدهكار می شود , و دیگر طلبكار نمی تواند طلبی را كه دارد از بدهكار اولی مطالبه نماید.

2299 - بدهكار و طلبكار و كسی كه بر او حواله می شود باید بالغ و عاقل باشند و كسی آنها را مجبور نكرده باشد و نیز باید سفیه نباشند , یعنی مال خود را در كارهای

بیهوده مصرف نكند.

و نیز معتبر است بدهكار و طلبكار مفلس نباشند بلی اگر حواله بر شخص بری باشد , حواله دهنده اگر چه مفلس باشد اشكال ندارد.

2300 - حواله دادن بر كسی كه بدهكار نیست , در صورتی كه او قبول نكند صحیح نیست و نیز اگر انسان بخواهد به كسی كه جنسی بدهكار است , جنس دیگر حواله دهد مثلا به كسی كه جو بدهكار است گندم حواله دهد , تا او قبول نكند حواله صحیح نیست بلكه در تمام موارد حواله باید كسی كه بر او حواله می شود قبول كند و گرنه حواله بنابر اظهر صحیح نیست.

2301 - موقعی كه انسان حواله می دهد باید بدهكار باشد پس اگر بخواهد از كسی قرض كند , تا وقتی از او قرض نكرده نمی تواند او را به كسی حواله دهد كه آنچه را بعدا قرض می دهد از آن كس بگیرد.

2302 - جنس و مقدار حواله باید در واقع معین باشد , پس اگر مثلا ده من گندم و ده تومان پول به یك نفر بدهكار باشد و به او بگوید یكی از دو طلب خود را از فلانی بگیر و آن را معین نكند حواله درست نیست.

2303 - اگر بدهی واقعا معین باشد , ولی بدهكار و طلبكار در موقع حواله دادن , مقدار آن یا جنس آن را ندانند حواله صحیح است , مثلا اگر طلب كسی را در دفتر نوشته باشد و پیش از دیدن دفتر حواله بدهد و بعد دفتر را ببیند و به طلبكار مقدار طلبش را بگوید , حواله صحیح می باشد.

2304 - طلبكار می تواند حواله

را قبول نكند , اگر چه كسی كه به او حواله شده پول دار باشد و در پرداختن حواله هم كوتاهی ننماید.

2305 - اگر كسی كه به حواله دهنده بدهكار نیست , حواله را قبول كند اظهر آن است كه پیش از پرداختن حواله هم می تواند مقدار حواله را از حواله دهنده مطالبه كند , مگر آن كه طلبی كه به او حواله شده با مدت باشد و مدت او هنوز بسر نیامده باشد كه در این صورت او نمی تواند پیش از تمام شدن مدت مقدار حواله را از حواله دهنده مطالبه نماید هر چند كه آن را پرداخت كرده باشد.

و هم چنین اگر طلبكار طلب خود را به مقدار كمتر صلح كند , او فقط همان مقدار را می تواند از حواله دهنده مطالبه نماید.

2306 - بعد از آن كه حواله درست شد , حواله دهنده و كسی كه به او حواله شده , نمی توانند حواله را بهم بزنند , و هر گاه كسی كه به او حواله شده در موقع حواله فقیر نباشد , اگر چه بعدا فقیر شود , طلبكار هم نمی تواند حواله را بهم بزند , و هم چنین است اگر موقع حواله فقیر باشد , و طلبكار بداند كه فقیر است ولی اگر نداند كه فقیر است و بعد بفهمد , اگر در آن وقت مالدار نشده باشد , طلبكار می تواند حواله را بهم بزند و طلب خود را از حواله دهنده بگیرد ولی اگر مالدار شده باشد , معلوم نیست بتواند معامله را بهم بزند.

2307 - اگر بدهكار و طلبكار و كسی كه به

او حواله شده یا یكی از آنان برای خود حق بهم زدن حواله را قرار دهند , مطابق قراری كه گذاشته اند می توانند حواله را بهم بزنند.

2308 - اگر حواله دهنده خودش طلب طلبكار را بدهد , چنانچه به خواهش كسی كه به او حواله شده و مدیون حواله دهنده بوده داده است می تواند چیزی را كه داده از او بگیرد.

و اگر بدون خواهش او داده یا این كه او مدیون حواله دهنده نبوده , نمی تواند چیزی را كه داده از او مطالبه نماید.

احكام رهن

2309 - رهن آن است كه انسان مالی را نزد دیگری (گرو طلب یا مالی كه ضامن او می باشد) قرار دهد كه اگر آن طلب یا مال را نپرداخت , بتواند عوض آن را از آن مال بدست آورد.

2310 - در رهن لازم نیست صیغه بخوانند و همین قدر كه گرو دهنده مال خود را به قصد گرو بگرو گیرنده بدهد و او به همین قصد بگیرد رهن صحیح است.

2311 - گروه دهنده و كسی كه مال را گرو می گیرد باید بالغ و عاقل باشند و كسی آنها را مجبور نكرده باشد و نیز باید گرو دهنده مفلس و سفیه نباشد.

(معنای مفلس و سفیه در مساله (2262) گذشت) ولی اگر مفلس باشد لیكن مالی را كه گرو می گذارد مال او نباشد یا از اموالی نباشد كه از تصرف در آنها منع شده اشكال ندارد.

2312 - انسان مالی را می تواند گرو بگذارد كه شرعا بتواند در آن تصرف كند و اگر مال كس دیگر را با اجازه او گرو بگذارد صحیح است.

2313 - چیزی را

كه گرو می گذارند , باید خرید و فروش آن صحیح باشد , پس اگر شراب و مانند آن را گرو بگذارند درست نیست.

2314 - استفاده چیزی را كه گرو می گذارند مال مالك آن است چه گرو دهنده و چه كس دیگر باشد.

2315 - گرو گیرنده نمی تواند مالی را كه گرو گرفته , بدون اجازه مالك آن چه گرو دهنده باشد چه كس دیگر ملك كسی كند , مثلا ببخشد یا بفروشد , ولی اگر آن را ببخشد یا بفروشد بعد او اجازه نماید اشكال ندارد.

2316 - اگر گرو گیرنده چیزی را كه گرو برداشته با اجازه مالك آن بفروشد , پول آن مثل خود مال , گرو نمی باشد , و هم چنین است در صورتی كه بی اجازه او بفروشد و بعد مالك امضاء كند , ولی اگر گرو دهنده آن چیز را با اجازه گرو گیرنده بفروشد كه عوض آن را گرو قرار دهد باید همین كار را بكند و در صورتی كه تخلف نماید معامله باطل است مگر آن كه گرو گیرنده آن را اجازه دهد.

2317 - اگر موقعی كه باید بدهی خود را بدهد , طلبكار مطالبه كند و او ندهد , طلبكار در صورتی كه وكالت در فروش و برداشت طلب خود از پول آن داشته باشد می تواند مالی را كه گرو برداشته بفروشد و طلب خود را بردارد , و در صورتی كه وكالت نداشته باشد لازم است از بدهكار اجازه بگیرد و اگر دسترسی به او ندارد باید برای فروش و برداشت طلب خود از پول آن از حاكم شرع اجازه بگیرد , و

در هر دو صورت اگر زیادی داشته باشد باید زیادی را به بدهكار بدهد.

2318 - اگر بدهكار غیر از خانه ای كه در آن نشسته و چیزهایی كه مانند اثاثیه محل احتیاج او است , چیز دیگری نداشته باشد , طلبكار نمی تواند طلب خود را از او مطالبه كند ولی اگر مالی را كه گرو گذاشته اگر چه خانه و اثاثیه باشد , طلبكار می تواند بفروشد و طلب خود را بردارد.

احكام ضامن شدن

2319 - اگر انسان بخواهد ضامن شود كه بدهی كسی را بدهد ضامن شدن او در صورتی صحیح است كه بهر لفظی اگر چه عربی نباشد یا به عملی به طلبكار بفهماند كه من ضامن شده ام طلب تو را بدهم و طلبكار هم رضایت خود را بفهماند , و راضی بودن بدهكار شرط نیست.

2320 - ضامن و طلبكار باید بالغ و عاقل باشند و كسی هم آنها را مجبور نكرده باشد , و نیز باید سفیه نباشند , و هم چنین طلبكار باید مفلس نباشد , ولی این شرطها در بدهكار نیست مثلا اگر كسی ضامن شود كه بدهی بچه یا دیوانه یا سفیه را بدهد صحیح است.

2321 - هر گاه برای ضامن شدن خودش شرطی قرار دهد , مثلا بگوید اگر بدهكار قرض تو را نداد من میدهم , ضامن شدن او محل اشكال است.

2322 - كسی كه انسان ضامن بدهی او می شود باید بدهكار باشد پس اگر كسی بخواهد از دیگری قرض كند تا وقتی قرض نكرده انسان نمی تواند ضامن او شود.

2323 - در صورتی انسان می تواند ضامن شود كه طلبكار و بدهكار و جنس بدهی

همه در واقع و نفس الامر معین باشند.

پس اگر دو نفر از كسی طلبكار باشند و انسان بگوید من ضامن هستم كه طلب یكی از شماها را بدهم , چون معین نكرده كه طلب كدام را می دهد , ضامن شدن او باطل است.

و نیز اگر كسی از دو نفر طلبكار باشد و شخصی بگوید من ضامن هستم كه بدهی یكی از آن دو نفر را به تو بدهم , چون معین نكرده كه بدهی كدام را می دهد , ضامن شدن او باطل می باشد و هم چنین اگر كسی از دیگری مثلا ده من گندم و ده تومان پول طلبكار باشد , و شخصی بگوید من ضامن یكی از دو طلب تو هستم و معین نكند كه ضامن گندم است , یا ضامن پول صحیح نیست.

2324 - اگر طلبكار طلب خود را به ضامن ببخشد , ضامن نمی تواند از بدهكار چیزی بگیرد , و اگر مقداری از آن را ببخشد نمی تواند آن مقدار را مطالبه نماید.

2325 - اگر انسان ضامن شود كه بدهی كسی را بدهد , نمی تواند از ضامن شدن خود برگردد.

2326 - ضامن و طلبكار - بنابر احتیاط - نمی توانند شرط كنند كه هر وقت بخواهند ضامن بودن ضامن را بهم بزنند.

2327 - هرگاه انسان در موقع ضامن شدن بتواند طلب طلبكار را بدهد اگر چه بعد فقیر شود , طلبكار نمی تواند ضامن بودن او را بهم زند و طلب خود را از بدهكار اول مطالبه نماید و هم چنین است اگر در آن موقع نتواند طلب او را بدهد ولی طلبكار بداند و به ضامن

شدن او راضی شود.

2328 - اگر انسان در موقعی كه ضامن می شود نتواند طلب طلبكار را بدهد , و طلبكار چگونگی را نمی دانسته و بخواهد ضامن بودن او را بهم بزند , اشكال دارد , بخصوص در صورتی كه ضامن پیش از این كه طلبكار ملتفت شود قدرت پیدا كرده باشد.

2329 - اگر كسی بدون اجازه بدهكار ضامن شود كه بدهی او را بدهد , نمی تواند چیزی از او بگیرد.

2330 - اگر كسی با اجازه بدهكار ضامن شود كه بدهی او را بدهد , می تواند مقداری را كه ضامن شده - هر چند پیش از دادن آن - از او مطالبه نماید ولی اگر بجای جنسی كه بدهكار بوده جنس دیگری به طلبكار او بدهد , نمی تواند چیزی را كه داده از او مطالبه نماید , مثلا اگر ده من گندم بدهكار باشد , و ضامن ده من برنج بدهد , نمی تواند برنج را از او مطالبه نماید , اما اگر خودش راضی شود كه برنج بدهد اشكال ندارد.

احكام كفالت

2331 - كفالت آن است كه انسان متعهد شود كه هر وقت طلبكار بدهكار را خواست , به دست او بدهد و به كسی كه این طور متعهد می شود كفیل می گویند.

2332 - كفالت در صورتی صحیح است كه كفیل بهر لفظی اگر چه عربی نباشد یا به عملی به طلبكار بفهماند كه من متعهدم هر وقت بدهكار خود را بخواهی به دست تو بدهم و طلبكار هم قبول نماید و بنابر احتیاط رضایت بدهكار نیز در صحت كفالت معتبر است بلكه احتیاط آن است كه او هم طرف

عقد باشد یعنی بدهكار و طلبكار هر دو كفالت را قبول كنند.

2333 - كفیل باید بالغ و عاقل باشد و او را در كفالت مجبور نكرده باشند و بتواند كسی را كه كفیل او شده حاضر نماید , و هم چنین باید سفیه یا مفلس نباشد در صورتی كه حاضر كردن بدهكار مستلزم تصرف در مالش باشد.

2334 - یكی از پنج چیز , كفالت را بهم میزند: اول كفیل بدهكار را به دست طلبكار بدهد.

یا او خود تسلیم طلبكار شود.

دوم طلب طلبكار داده شود.

سوم طلبكار از طلب خود بگذرد.

یا آن را به دیگری انتقال دهد.

چهارم بدهكار یا كفیل بمیرد.

پنجم طلبكار كفیل را از كفالت آزاد كند.

2335 - اگر كسی به زور بدهكار را از دست طلبكار رها كند , چنانچه طلبكار دسترسی به او نداشته باشد , كسی كه بدهكار را رها كرده , باید او را به دست طلبكار بدهد یا طلب او را بپردازد.

احكام ودیعه (امانت)

2336 - اگر انسان مالی را به كسی بدهد و بگوید نزد تو امانت باشد و او هم قبول كند یا بدون این كه حرفی بزنند صاحب مال بفهماند كه مال را برای نگهداری به او می دهد و او هم به قصد نگهداری كردن بگیرد , باید به احكام ودیعه و امانت داری كه بعدا گفته می شود عمل نماید.

2337 - امانت دار و كسی كه مال را امانت می گذارد باید هر دو بالغ و عاقل باشند و كسی آنها را مجبور نكرده باشد پس اگر انسان مالی را پیش دیوانه یا بچه امانت بگذارد یا دیوانه یا بچه مالی را پیش كسی امانت بگذارد , صحیح

نیست بله جایز است بچه ممیز مال دیگری را با اذنش نزد كسی امانت بگذارد و هم چنین باید كسی كه امانت می گذارد سفیه یا مفلس نباشد , ولی اگر مفلس باشد , لیكن مالی را كه امانت گذاشته از جمله اموالی نباشد كه از تصرف در آنها منع شده اشكال ندارد , و نیز باید امانت دار سفیه یا مفلس نباشد , در صورتی كه حفظ و نگهداری امانت مستلزم تصرف در مال خودش باشد.

2338 - اگر از بچه ای چیزی را بدون اذن صاحبش بطور امانت قبول كند , باید آن را به صاحبش بدهد و اگر آن چیز مال خود بچه است , لازم است آن مال را به ولی او برساند و چنانچه پیش از رساندن مال به آنان تلف شود , باید عوض آن را بدهد , مگر از ترس آن كه مبادا تلف شود به قصد رساندن به صاحبش گرفته باشد كه در این صورت اگر در نگهداری و رساندن آن كوتاهی نكند ضامن نیست.

و هم چنین است حال اگر امانت گذار دیوانه باشد.

2339 - كسی كه نمی تواند امانت را نگهداری نماید , در صورتی كه امانت گذار ملتفت حال او نباشد باید قبول نكند.

2340 - اگر انسان به صاحب مال بفهماند كه برای نگهداری مال او حاضر نیست و مال را از او نگیرد , چنانچه او مال را بگذارد و برود و آن مال تلف شود , كسی كه امانت را قبول نكرده ضامن نیست , ولی احتیاط مستحب آن است كه اگر ممكن باشد آن را نگهداری نماید.

2341 - كسی كه چیزی را ودیعه

می گذارد , هر وقت بخواهد می تواند ودیعه را بهم بزند , و هم چنین كسی هم كه امانت را قبول می كند , هر وقت بخواهد می تواند ودیعه را بهم بزند.

2342 - اگر انسان از نگهداری امانت منصرف شود و ودیعه را بهم بزند , باید هر چه زودتر مال را به صاحب آن یا وكیل یا ولی صاحبش برساند یا به آنان خبر دهد كه به نگهداری حاضر نیست , و اگر بدون عذر , مال را با آنان نرساند و خبر هم ندهد , چنانچه مال تلف شود , باید عوض آن را بدهد.

2343 - كسی كه امانت را قبول می كند , اگر برای آن , جای مناسبی ندارد , باید جای مناسب تهیه نماید و طوری آن را نگهداری كند كه مردم نگویند در نگهداری آن كوتاهی نموده است و اگر در این امر كوتاهی كند و تلف شود , باید عوض آن را بدهد.

2344 - كسی كه امانت را قبول می كند , اگر در نگهداری آن كوتاهی نكند و تعدی - یعنی زیاده روی - هم ننماید و اتفاقا آن مال تلف شود ضامن نیست ولی اگر در نگهداری آن كوتاهی كند مثلا آن را در جایی بگذارد كه مامون از آن نباشد كه ظالمی بفهمد و آن را ببرد , یا تعدی كند یعنی در مال به طوری كه مالك اذن نداده تصرف نماید مثلا لباس را بپوشد یا حیوان را سوار شود چنانچه تلف شود , باید عوض آن را به صاحبش بدهد.

2345 - اگر صاحب مال برای نگهداری مال خود جایی را معین

كند و به كسی كه امانت را قبول كرده بگوید كه باید مال را در اینجا حفظ كنی و اگر احتمال هم بدهی كه از بین برود , نباید آن را به جای دیگر ببری , نمی تواند آن را به جای دیگر ببرد و اگر به جای دیگر ببرد و تلف شود ضامن است.

2346 - اگر صاحب مال برای نگهداری مال خود جایی را معین كند , ولی ظاهر كلامش آن باشد كه آن محل در نظر او خصوصیتی نداشته , بلكه یكی از موارد حفظ آن بوده , كسی كه امانت را قبول كرده , می تواند آن را به جای دیگری كه مال در آن جا محفوظ تر یا مثل محل اولی است ببرد و چنانچه مال در آنجا تلف شود ضامن نیست.

2347 - اگر صاحب مال برای همیشه دیوانه یا بیهوش شود , ودیعه باطل می شود و كسی كه امانت را قبول كرده باید فورا امانت را بولی او برساند و یا به ولی او خبر دهد و اگر بدون عذر شرعی مال را به ولی او ندهد و از خبر دادن هم كوتاهی كند و مال تلف شود , باید عوض آن را بدهد ولی اگر دیوانگی یا بیهوشی صاحب مال گاه گاهی است باطل شدن ودیعه در این صورت محل اشكال است.

2348 - اگر صاحب مال بمیرد , ودیعه باطل می شود پس چنانچه مال بدون آن كه متعلق حق دیگری باشد به وارث او منتقل شود باید امانت دار مال را به وارث او برساند یا به وارث خبر دهد و چنانچه مال را بدون عذر شرعی

به وارث ندهد و از خبر دادن هم كوتاهی كند و مال تلف شود ضامن است , ولی اگر برای آن كه می خواهد بفهمد كسی كه می گوید من وارث میتم راست می گوید یا نه , یا میت وارث دیگری دارد یا نه , مال را ندهد و از خبر دادن هم كوتاهی كند و مال تلف شود ضامن نیست.

2349 - اگر صاحب مال بمیرد و مال به ورثه او منتقل شود , كسی كه امانت را قبول كرده باید مال را به همه ورثه بدهد , یا به كسی بدهد كه همه آنان گرفتن مال را به او واگذار كرده اند پس اگر بدون اجازه دیگران تمام مال را به یكی از ورثه بدهد ضامن سهم دیگران است.

2350 - اگر كسی كه امانت را قبول كرده بمیرد , یا برای همیشه دیوانه یا بیهوش شود ودیعه باطل می شود و وارث یا ولی او باید هر چه زودتر به صاحب مال اطلاع دهد یا امانت را به او برساند , ولی اگر دیوانگی یا بیهوشی او گاه گاهی است باطل شدن ودیعه در این صورت محل اشكال است.

2351 - اگر امانت دار نشانه های مرگ را در خود ببیند , چنانچه ممكن است , باید بنابر احتیاط امانت را به صاحب آن یا ولی یا وكیل او برساند , و یا به او خبر دهد و اگر ممكن نیست باید به طوری عمل كند كه اطمینان پیدا كند كه مال پس از وفات او به صاحبش خواهد رسید , مثلا وصیت كند و شاهد بگیرد و به وصی و شاهد اسم صاحب

مال و جنس و خصوصیات مال و محل آن را بگوید.

2352 - اگر امانت دار نشانه های مرگ را در خود ببیند و به وظیفه ای كه در مساله پیش گفته شد عمل نكند , ضامن آن امانت خواهد بود پس چنانچه آن از بین برود , باید عوضش را بدهد , ولی اگر مرض او خوب شود یا بعد از مدتی پشیمان شود و به آنچه گفته شد عمل كند بنابر اظهر دیگر ضامن نیست.

احكام عاریه

2353 - عاریه آن است كه انسان مال خود را به دیگری بدهد كه از آن استفاده كند و در عوض , چیزی از او نگیرد.

2354 - لازم نیست در عاریه صیغه بخوانند و اگر مثلا لباس را به قصد عاریه به كسی بدهد و او هم به همین قصد بگیرد عاریه صحیح است.

2355 - عاریه دادن چیز غصبی و چیزی كه مال انسان است ولی منفعت آن را به دیگری واگذار كرده مثلا آن را اجاره داده , در صورتی صحیح است كه مالك چیز غصبی یا كسی كه آن چیز را اجاره كرده به عاریه دادن راضی باشد.

2356 - چیزی را كه منفعتش مال انسان است مثلا آن را اجاره كرده می تواند عاریه بدهد.

ولی بنابر احتیاط نمی تواند آن را بدون اذن مالكش به كسی كه آن را عاریه كرده تحویل دهد.

2357 - اگر دیوانه و بچه و مفلس و سفیه مال خود را عاریه بدهند صحیح نیست , اما اگر ولی در صورتی كه مصلحت بداند مال كسی را كه بر او ولایت دارد عاریه دهد اشكال ندارد , و هم چنین واسطه شدن بچه

در رسانیدن مال به كسی كه عاریه می كند بی اشكال است.

2358 - اگر در نگهداری چیزی كه عاریه كرده كوتاهی نكند و در استفاده از آن زیاده روی هم ننماید و اتفاقا آن چیز تلف شود ضامن نیست ولی چنانچه شرط كنند كه اگر تلف شود عاریه كننده ضامن باشد , یا چیزی را كه عاریه كرده طلا و نقره باشد , باید عوض آن را بدهد.

2359 - اگر طلا و نقره را عاریه نماید و شرط كند كه اگر تلف شود ضامن نباشد , چنانچه تلف شود ضامن نیست.

2360 - اگر عاریه دهنده بمیرد , عاریه گیرنده باید به همان ترتیبی كه در مساله (2348) در صورت فوت صاحب مال در مورد ودیعه گذشت عمل نماید.

2361 - اگر عاریه دهنده طوری شود كه شرعا نتواند در مال خود تصرف كند مثلا دیوانه یا بیهوش شود , عاریه كننده باید به همان ترتیبی كه در مساله (2347) در مورد ودیعه در نظیر این صورت گذشت عمل نماید.

2362 - كسی كه چیزی را عاریه داده هر وقت بخواهد می تواند عاریه را بهم بزند , و كسی هم كه عاریه كرده هر وقت بخواهد می تواند آن را بهم بزند.

2363 - عاریه دادن چیزی كه استفاده حلال ندارد مثل آلات لهو و قمار یا ظرف طلا و نقره به جهت استعمال در خوردن و آشامیدن - بلكه در مطلق استعمالات بنابر احتیاط لازم - باطل است , و اما عاریه دادن به جهت زینت نمودن جایز است اگر چه احتیاط در ترك است.

2364 - عاریه دادن گوسفند برای استفاده از شیر و پشم آن و

عاریه دادن حیوان نر برای كشیدن بر ماده صحیح است.

2365 - اگر چیزی را كه عاریه كرده به مالك , یا وكیل , یا ولی او بدهد , و بعد آن چیز تلف شود , عاریه كننده ضامن نیست , ولی اگر بدون اجازه صاحب مال , یا وكیل , یا ولی او آن را به جایی ببرد اگر چه جایی باشد كه صاحبش معمولا به آنجا می برده مثلا اسب را در اصطبلی كه صاحبش برای آن درست كرده ببندد و بعد تلف شود , یا كسی آن را تلف كند ضامن است.

2366 - اگر چیز نجس را عاریه دهد , باید در صورتی كه در مساله (2065) گذشت نجس بودن آن را به كسی كه عاریه می كند بگوید.

2367 - چیزی را كه عاریه كرده بدون اجازه صاحب آن نمی تواند به دیگری اجاره , یا عاریه دهد.

2368 - اگر چیزی را كه عاریه كرده با اجازه صاحب آن به دیگری عاریه دهد , چنانچه كسی كه اول آن چیز را عاریه كرده بمیرد , یا دیوانه شود , عاریه دومی باطل نمی شود.

2369 - اگر بداند مالی را كه عاریه كرده غصبی است , باید آن را به صاحبش برساند و نمی تواند به عاریه دهنده بدهد.

2370 - اگر مالی را كه می داند غصبی است عاریه كند و از آن استفاده ای ببرد و در دست او از بین برود , مالك می تواند عوض مال و عوض استفاده ای را كه عاریه كننده برده , از او یا از كسی كه مال را غصب كرده مطالبه كند و اگر از

عاریه كننده بگیرد , او نمی تواند چیزی را كه به مالك می دهد از عاریه دهنده مطالبه نماید.

2371 - اگر نداند مالی را كه عاریه كرده غصبی است و در دست او از بین برود , چنانچه صاحب مال عوض آن را از او بگیرد , او هم می تواند آنچه را كه به صاحب مال داده از عاریه دهنده مطالبه نماید ولی اگر چیزی را كه عاریه كرده طلا و نقره باشد , یا عاریه دهنده با او شرط كرده باشد كه اگر آن چیز از بین برود عوضش را بدهد , نمی تواند عوض آن را كه به صاحب مال می دهد از عاریه دهنده مطالبه نماید.

نکاح

احكام نكاح (ازدواج)

1/2371 - به واسطه عقد ازدواج , زن به مرد و مرد به زن حلال می شود , و آن بر دو قسمت است: دایم و غیر دایم (ازدواج موقت).

عقد دایم آن است كه مدت زناشویی در آن معین نشود , و همیشگی باشد و زنی را كه به این قسم عقد می كنند دایمه گویند.

و عقد غیر دایم آن است كه مدت زناشویی در آن معین شود , مثلا زن را به مدت یك ساعت یا یك روز یا یك ماه یا یك سال یا بیشتر عقد نمایند , ولی باید مدت ازدواج از مقدار عمر زن و شوهر زیادتر نباشد كه در این صورت عقد باطل خواهد بود و زنی را كه به این قسم عقد كنند متعه و صیغه می نامند.

احكام عقد

2372 - در زناشویی چه دایم , و چه غیر دایم باید صیغه خوانده شود , و تنها راضی بودن زن و مرد , و هم چنین نوشتن كافی نیست و صیغه عقد را یا خود زن و مرد می خوانند , یا دیگری را وكیل می كنند كه از طرف آنان بخواند.

2373 - وكیل لازم نیست مرد باشد , زن هم می تواند برای خواندن صیغه عقد از طرف دیگری وكیل شود.

2374 - زن و مرد تا اطمینان نكنند كه وكیل آنها صیغه را خوانده است نمی توانند به یكدیگر نگاه محرمانه نمایند و گمان به این كه وكیل صیغه را خوانده است كفایت نمی كند , بلكه اگر وكیل بگوید صیغه را خوانده ام ولی اطمینان به گفته او نباشد , كفایت آن محل اشكال است.

2375 - اگر زنی

كسی را وكیل كند كه مثلا ده روزه او را به عقد مردی درآورد و ابتدای ده روز را معین نكند , آن وكیل می تواند هر وقت كه بخواهد او را ده روزه به عقد آن مرد درآورد ولی اگر معلوم باشد كه زن , روز یا ساعت معینی را قصد كرده , باید صیغه را مطابق قصد او بخواند.

2376 - یك نفر می تواند برای خواندن صیغه عقد دایم یا غیر دایم از طرف دو نفر وكیل شود و نیز انسان می تواند از طرف زن وكیل شود و او را برای خود به طور دایم یا غیر دایم عقد كند ولی احتیاط مستحب آن است كه عقد را دو نفر بخوانند.

دستور خواندن عقد

2377 - اگر صیغه عقد دایم را خود زن و مرد بخوانند , و پس از تعیین مقدار مهر اول زن بگوید: زوجتك نفسی علی الصداق المعلوم یعنی خود را زن تو نمودم بمهری كه معین شده پس از آن بدون فاصله قابل توجهی مرد بگوید: قبلت التزویج یعنی قبول كردم ازدواج را , عقد صحیح است و اگر دیگری را وكیل كنند كه از طرف آنها صیغه عقد را بخواند چنانچه مثلا اسم مرد احمد و اسم زن فاطمه باشد و وكیل زن بگوید: زوجت موكلك احمد موكلتی فاطمة علی الصداق المعلوم پس بدون فاصله قابل توجهی وكیل مرد بگوید: قبلت التزویج لموكلی احمد علی الصداق المعلوم صحیح می باشد و احتیاط مستحب آن است لفظی كه مرد می گوید با لفظی كه زن می گوید مطابق باشد.

مثلا اگر زن زوجت می گوید مرد هم قبلت التزویج بگوید نه قبلت

النكاح.

2378 - اگر خود زن و مرد بخواهند صیغه عقد غیر دایم را بخوانند بعد از آن كه مدت و مهر را معین كردند , چنانچه زن بگوید: زوجتك نفسی فی المدة المعلومة علی المهر المعلوم بعد بدون فاصله قابل توجهی مرد بگوید: قبلت صحیح است , و اگر دیگری را وكیل كند و اول وكیل زن به وكیل مرد بگوید: زوجت موكلتی موكلك فی المدة المعلومة علی المهر المعلوم پس بدون فاصله قابل توجهی وكیل مرد بگوید: قبلت التزویج لموكلی هكذا صحیح می باشد.

شرایط عقد

2379 - عقد ازدواج چند شرط دارد: اول آن كه بنابر احتیاط به عربی صحیح خوانده شود.

و اگر خود مرد و زن نتوانند صیغه را به عربی صحیح بخوانند , می توانند به غیر عربی بخوانند و لازم نیست وكیل بگیرند , اما باید لفظی بگویند كه معنی زوجت و قبلت را بفهماند.

دوم مرد و زن , یا وكیل آنها كه صیغه را می خوانند قصد انشا داشته باشند یعنی اگر خود مرد و زن صیغه را می خوانند , زن به گفتن زوجتك نفسی قصدش این باشد كه خود را زن او قرار دهد و مرد به گفتن قبلت التزویج زن بودن او را برای خود قبول بنماید.

و اگر وكیل مرد و زن صیغه را می خوانند به گفتن زوجت و قبلت قصدشان این باشد كه مرد و زنی كه آنان را وكیل كرده اند زن و شوهر شوند.

سوم كسی كه صیغه را می خواند باید عاقل و بنابر احتیاط بالغ نیز باشد , چه برای خودش بخواند , یا از طرف دیگری وكیل شده باشد.

چهارم اگر وكیل زن

و شوهر یا ولی آنها صیغه را می خوانند در موقع عقد زن و شوهر را معین كنند مثلا اسم آنها را ببرند یا به آنها اشاره نمایند , پس كسی كه چند دختر دارد , اگر به مردی بگوید زوجتك احدی بناتی یعنی زن تو نمودم یكی از دخترانم را , و او بگوید قبلت یعنی قبول كردم , چون در موقع عقد دختر را معین نكرده اند عقد باطل است.

پنجم زن و مرد به ازدواج راضی باشند , ولی اگر زن ظاهرا با كراهت اذن دهد و معلوم باشد قلبا راضی است عقد صحیح است.

2380 - اگر در عقد یك حرف غلط خوانده شود كه معنی آن را عوض كند عقد باطل است.

2381 - كسی كه صیغه عقد را می خواند اگر معنای آن را - هر چند به طور اجمال - بداند و قصد تحقق آن معنی را بكند عقد صحیح است و لازم نیست كه معنای صیغه را تفصیلا بداند مثلا بداند كه فعل یا فاعل بر طبق دستور زبان عربی كدام است.

2382 - اگر زنی را برای مردی بدون اجازه آنان عقد كنند و بعدا زن و مرد آن عقد را اجازه نمایند عقد صحیح است.

2383 - اگر زن و مرد یا یكی از آن دو را به ازدواج مجبور نمایند و بعد از خواندن عقد اجازه نمایند , عقد صحیح است و بهتر آن است كه دوباره عقد را بخوانند.

2384 - پدر و جد پدری می توانند برای فرزند پسر یا دختر نابالغ یا دیوانه خود كه با حال دیوانگی بالغ شده است ازدواج كنند , و بعد از

آن كه طفل بالغ شد , یا دیوانه عاقل گردید , اگر ازدواجی كه برای او كرده اند مفسده ای داشته می تواند آن را امضا یا رد نماید , و اگر مفسده ای نداشته چنانچه پسر یا دختر نابالغ عقد ازدواج خود را بهم بزند احتیاط به طلاق یا عقد جدید ترك نشود.

2385 - دختری كه به حد بلوغ رسیده و رشیده است یعنی مصلحت خود را تشخیص می دهد , اگر بخواهد شوهر كند , چنانچه باكره باشد باید از پدر یا جد پدری خود اجازه بگیرد , هر چند - بنابر احتیاط - خود متصدی امور زندگانی خویش باشد , و اجازه مادر و برادر لازم نیست.

2386 - اگر دختر باكره نباشد یا این كه باكره باشد ولی پدر یا جد پدری اجازه ندهند , كه با مردی كه همتای او شرعا و عرفا می باشد ازدواج كند یا این كه حاضر نباشند در امر ازدواج دختر به هیچ وجه مشاركت كنند یا آن كه اهلیت اجازه دادن از جهت دیوانگی یا مانند آن را نداشته باشند در این موارد اجازه آنان لازم نیست و هم چنین اگر اجازه گرفتن از آنان به جهت غایب بودن یا غیر آن ممكن نباشد , و دختر حاجت زیادی به شوهر كردن داشته باشد اجازه پدر و جد لازم نیست.

2387 - اگر پدر , یا جد پدری برای پسر نابالغ خود زن بگیرد , پسر باید بعد از بالغ شدن خرج آن زن را بدهد , بلكه قبل از بلوغ هم در صورتی كه به سنی رسیده باشد كه قابلیت تلذذ را داشته باشد و

زن هم به حدی كوچك نباشد كه قابلیت آن كه شوهر از او تلذذ ببرد را نداشته باشد , نفقه زن بر ذمه پسر ثابت است و در غیر این صورت هم احتمال استحقاق نفقه می رود پس احتیاط به مصالحه یا مانند آن ترك نشود.

2388 - اگر پدر یا جد پدری برای پسر نابالغ خود زن بگیرد چنانچه پسر در موقع عقد مالی نداشته , پدر یا جد او باید مهر زن را بدهد , و هم چنین اگر مالی داشته باشد ولی پدر یا جد ضامن مهر شوند و در غیر این دو صورت اگر مهر بیش از مهر المثل نباشد , یا آن كه مصلحتی اقتضا كند كه مهر آن پسر بیش از مهر المثل باشد , پدر یا جد می توانند مهر را از مال پسر بپردازند , و الا نمی توانند بیش از مهر المثل را از مال پسر بپردازند مگر آن كه او بعد از بلوغ كار آنها را قبول كند.

مواردی كه زن یا شوهر می تواند عقد را بهم بزند

2389 - اگر مرد بعد از عقد بفهمد كه زن یكی از شش عیب را كه ذكر می شود در حال عقد داشته می تواند به واسطه آن عیب عقد را بهم بزند: اول دیوانگی , هر چند گاه گاهی باشد.

دوم مرض خوره.

سوم مرض برص.

چهارم كوری.

پنجم شل بودن هر چند به حد زمین گیری نباشد.

ششم آن كه گوشت یا استخوانی در رحم او باشد , خواه مانع نزدیكی یا آبستن شدن او شود یا نه , و اگر مرد بعد از عقد بفهمد كه زن در حال عقد افضا شده بود یعنی راه بول و حیض و یا

راه حیض و غایط او یكی بوده در این كه بتواند عقد را بهم بزند اشكال است و احتیاط لازم آن است كه چنانچه بخواهد عقد را بهم بزند طلاق هم بدهد.

2390 - اگر زن بعد از عقد بفهمد كه شوهر او آلت مردی نداشته , یا بعد از عقد پیش از نزدیكی , یا پس از آن آلت او بریده شود یا مرضی دارد كه نمی تواند وطی و نزدیكی نماید , هر چند آن مرض بعد از عقد و پیش از نزدیكی یا پس از آن عارض شده باشد , در تمام این موارد بی طلاق می تواند عقد را بهم بزند , و اگر زن بعد از عقد بفهمد كه شوهرش پیش از عقد دیوانه بوده یا این كه پس از عقد - خواه بعد از نزدیكی یا قبل از آن - دیوانه شود , یا این كه بفهمد كه او در هنگام عقد تخمهایش كشیده یا كوبیده شده بوده یا این كه در آن هنگام مرض خوره یا برص داشته در تمام این موارد چنانچه زن نخواهد زندگی زناشویی را ادامه بدهد و عقد را بهم بزند احتیاط واجب آن است كه شوهر یا ولی او زن را طلاق دهد.

و در صورتی كه شوهر نمی تواند نزدیكی نماید , و زن بخواهد عقد را بهم بزند , لازم است كه اول رجوع به حاكم شرع یا وكیل او نماید و حاكم شوهر را یك سال مهلت می دهد و چناچه شوهر نتوانست به آن زن یا زنی دیگر نزدیكی كند پس از آن , زن می تواند عقد را بهم بزند.

2391

- اگر به واسطه آن كه مرد نمی تواند وطی و نزدیكی كند زن عقد را بهم بزند , شوهر باید نصف مهر را بدهد , ولی اگر به واسطه یكی از عیبهای دیگری كه گفته شد , مرد یا زن عقد را بهم بزند , چنانچه مرد با زن نزدیكی نكرده باشد , چیزی بر او نیست و اگر نزدیكی كرده , باید تمام مهر را بدهد , و اما اگر مرد به واسطه یكی از عیبهای زن كه در مساله (2389) گذشت , عقد را بهم بزند , چنانچه با زن نزدیكی نكرده باشد چیزی بر او نیست و اگر بعد از نزدیكی باشد باید تمام مهر را به زن بپردازد.

2392 - اگر زن یا مرد بهتر از آن چه هست به دیگری معرفی شود تا به ازدواج با او رغبت نماید - چه در ضمن عقد باشد یا پیش از آن در صورتی كه عقد براساس آن واقع شود - چنانچه پس از عقد این امر بر طرف دیگر معلوم شود , او می تواند عقد را بهم بزند و تفصیل احكام این مسئله در كتابهای دیگر مانند (مسائل منتخبه) بیان شده است.

عده ای از زنها كه ازدواج با آنان حرام است

2393 - ازدواج با زنهایی كه با انسان محرم هستند مثل مادر و خواهر و دختر و عمه و خاله و دختر برادر و دختر خواهر و مادر زن حرام است.

2394 - اگر كسی زنی را برای خود عقد نماید , اگر چه با او نزدیكی نكند , مادر و مادر مادر آن زن و مادر پدر او هر چه بالا روند , به آن مرد محرم می شوند.

2395

- اگر زنی را عقد كند و با او نزدیكی نماید , دختر و نوه دختری و پسری آن زن هر چه پائین روند , چه در وقت عقد باشند یا بعدا به دنیا بیایند , به آن مرد محرم می شوند.

2396 - اگر با زنی كه برای خود عقد كرده نزدیكی نكرده باشد , تا وقتی كه آن زن در عقد او است - بنابر احتیاط واجب - با دختر او ازدواج نكند.

2397 - عمه و خاله انسان و عمه و خاله پدر , و عمه و خاله پدر پدر , یا مادر پدر و عمه و خاله مادر , و عمه و خاله مادر مادر یا پدر مادر هر چه بالا روند به انسان محرمند.

2398 - پدر و جد شوهر , هر چه بالا روند و پسر و نوه پسری و دختری او هر چه پایین آیند چه در موقع عقد باشند , یا بعدا به دنیا بیایند به زن او محرم هستند.

2399 - اگر زنی را برای خود عقد كند , دایمه باشد یا صیغه , تا وقتی كه آن زن در عقد او است نمی تواند با خواهر آن زن ازدواج نماید.

2400 - اگر زن خود را به ترتیبی كه در كتاب طلاق گفته می شود , طلاق رجعی دهد , در بین عده نمی تواند خواهر او را عقد نماید , ولی در عده طلاق بائن می تواند با خواهر او ازدواج نماید و در عده متعه احتیاط واجب آن است كه ازدواج نكند.

2401 - انسان نمی تواند بدون اجازه زن خود با خواهرزاده و برادرزاده او ازدواج كند ولی

اگر بدون اجازه زنش آنان را عقد نماید و بعدا زن اجازه نماید اشكال ندارد.

2402 - اگر زن بفهمد شوهرش برادرزاده یا خواهرزاده او را عقد كرده و حرفی نزند , چنانچه بعدا رضایت بدهد عقد صحیح است , اگر رضایت ندهد عقد آنان باطل است.

2403 - اگر انسان پیش از آن كه دختر خاله یا دختر عمه خود را بگیرد با مادر آن زنا كند , دیگر بنابر احتیاط نمی تواند با آن ازدواج نماید.

2404 - اگر با دختر عمه یا دختر خاله خود ازدواج نماید و پس از نزدیكی با آنان با مادرشان زنا كند موجب جدایی آنها نمی شود , و هم چنین است حكم اگر بعد از عقد و پیش از آن كه با آنان نزدیكی كند با مادرشان زنا نماید , اگر چه احتیاط مستحب آن است كه در این صورت از ایشان به طلاق دادن جدا شود.

2405 - اگر با زنی غیر از عمه و خاله خود زنا كند , احتیاط مستحب آن است كه با دختر او ازدواج نكند , بلكه اگر زنی را عقد نماید , و پیش از آن كه با او نزدیكی كند با مادر او زنا كند احتیاط مستحب آن است كه از آن زن جدا شود , ولی اگر با او نزدیكی كند و بعد با مادر او زنا نماید , بی شبهه لازم نیست از آن زن جدا شود.

2406 - زن مسلمان نمی تواند به عقد كافر درآید , مرد مسلمان هم نمی تواند با زنهای كافره غیر اهل كتاب ازدواج كند , ولی صیغه كردن زنهای اهل كتاب مانند یهود و

نصاری مانعی ندارد.

و بنابر احتیاط لازم عقد دایمی با آنها ننماید , و بعضی از فرق از قبیل نواصب كه خود را مسلمان می دانند و در حكم كفارند , مرد و زن مسلمان نمی توانند , با آنها به طور دایم یا انقطاع ازدواج نمایند.

2407 - اگر با زنی كه در عده طلاق رجعی است زنا كند آن زن - بنابر احتیاط - بر او حرام می شود و اگر با زنی كه در عده متعه , یا طلاق بائن , یا عده وفات است زنا كند بعدا می تواند او را عقد نماید , اگر چه احتیاط مستحب آن است كه با او ازدواج نكند و معنای طلاق رجعی و طلاق بائن و عده متعه و عده وفات در احكام طلاق گفته خواهد شد.

2408 - اگر با زن بی شوهری كه در عده نیست زنا كند , بنابر احتیاط نمی تواند پیش از آن كه توبه كند با او ازدواج نماید , ولی شخص دیگری اگر بخواهد با آن زن پیش از توبه كردنش ازدواج كند اشكالی ندارد , مگر در صورتی كه آن زن مشهور به زنا باشد كه بنابر احتیاط ازدواج با او قبل از توبه اش جایز نیست و هم چنین ازدواج با مرد مشهور به زنا قبل از آن كه توبه كند جایز نمی باشد , و احتیاط مستحب آن است كه اگر شخص بخواهد با زن زناكار ازدواج كند صبر نماید تا آن زن حیض ببیند بعد او را به عقد خود در آورد , خواه خود با او زنا كرده باشد یا دیگری.

2409 - اگر زنی را

كه در عده دیگری است برای خود عقد كند , چنانچه مرد و زن , یا یكی از آنان بدانند كه عده زن تمام نشده و بدانند عقد كردن زن در عده حرام است آن زن بر او حرام ابدی می شود , اگر چه مرد بعد از عقد با آن زن نزدیكی نكرده باشد.

2410 - اگر زنی را كه در عده دیگری است برای خود عقد كند , و با او نزدیكی كند , آن زن بر او حرام ابدی می شود , اگر چه نمی دانسته كه آن زن در عده است یا نمی دانسته كه عقد زن در عده حرام است.

2411 - اگر انسان بداند زنی شوهر دارد و با او ازدواج كند , باید از او جدا شود , و بعدا هم نباید او را برای خود عقد كند , و هم چنین است بنابر احتیاط اگر نداند كه آن زن شوهر دارد ولی بعد از ازدواج با او نزدیكی كرده باشد.

2412 - زن شوهردار اگر زنا كند بر مرد زنا كننده - بنابر احتیاط - حرام ابدی می شود , ولی بر شوهر خود حرام نمی شود , و چنانچه توبه نكند و بر عمل خود باقی باشد , بهتر است كه شوهر , او را طلاق دهد ولی باید مهرش را بدهد.

2413 - زنی را كه طلاق داده اند و زنی كه صیغه بوده و شوهرش مدت او را بخشیده یا مدتش تمام شده , چنانچه بعد از مدتی شوهر كند و بعد شك كند كه موقع عقد شوهر دوم عده شوهر اول تمام بوده یا نه , به

شك خود اعتنا نكند.

2414 - مادر و خواهر و دختر پسری كه لواط داده بر لواط كننده - در صورتی كه بالغ بوده - حرام می شود و هم چنین است بنابر احتیاط لازم اگر لواط دهنده مرد باشد و یا آن كه لواط كننده بالغ نباشد , ولی اگر گمان كند كه دخول شده , یا شك كند كه دخول شده یا نه , بر او حرام نمی شوند.

2415 - اگر با مادر یا خواهر پسری ازدواج نماید و بعد از ازدواج با آن پسر لواط كند بنابر احتیاط آنها بر او حرام می شوند.

2416 - اگر كسی در حال احرام كه یكی از كارهای حج است با زنی ازدواج نماید عقد او باطل است و چنانچه می دانسته كه زن گرفتن بر او حرام است , دیگر نمی تواند آن زن را عقد كند.

2417 - اگر زنی كه در حال احرام است با مردی كه در حال احرام نیست ازدواج كند , عقد او باطل است و اگر زن می دانسته كه ازدواج كردن در حال احرام حرام است احتیاط واجب آن است كه بعدا با آن مرد ازدواج نكند.

2418 - اگر مرد طواف نساء را كه یكی از كارهای حج و عمره مفرده است بجا نیاورد , زنش و زنان دیگر بر او حلال نمی شوند , و نیز اگر زن طواف نساء نكند شوهرش و مردان دیگر بر او حلال نمی شوند , ولی اگر بعدا طواف نساء را انجام دهند حلال می شوند.

2419 - اگر كسی دختر نابالغی را برای خود عقد كند حرام است پیش از آن كه نه

سال دختر تمام شود , با او نزدیكی كند , ولی اگر نزدیكی بكند اظهر آن است كه بعد از بلوغ دختر نزدیكی با او حرام نیست اگر چه افضاء نموده باشد (معنای افضاء در مساله (2389) گذشت) ولی احوط آن است كه او را طلاق دهد.

2420 - زنی را كه سه مرتبه طلاق داده اند بر شوهرش حرام می شود ولی اگر با شرایطی كه در احكام طلاق گفته می شود , با مرد دیگری ازدواج كند , بعد از مرگ یا طلاق شوهر دوم و گذشتن مقدار عده او شوهر اول می تواند دوباره او را برای خود عقد نماید.

احكام عقد دایم

2421 - زنی كه عقد دایم شده حرام است بدون اجازه شوهر از خانه بیرون برود هر چند با حق شوهر هم منافات نداشته باشد , و باید خود را برای لذتهای جنسی هر وقت كه او می خواهد تسلیم نماید و بدون عذر شرعی از نزدیكی كردن او جلوگیری نكند و تهیه غذا و لباس و منزل زن و تهیه احتیاجاتش مادامی كه به وظیفه اش عمل می نماید بر شوهر واجب است و اگر تهیه نكند چه توانایی داشته باشد , یا نداشته باشد , مدیون زن است.

2422 - اگر زن به وظایف زناشویی خود در برابر شوهر هیچ عمل نكند حق غذا و لباس و منزل بر او ندارد , هر چند نزد او بماند و اگر گاه گاهی از عمل كردن به وظایف خود امتناع می كند مشهور فرموده اند كه باز هم حق غذا و لباس و منزل بر شوهرش ندارد ولی این حكم محل اشكال است و

در هر صورت مهر او بدون اشكال از بین نمی رود.

2423 - مرد حق ندارد زن خود را به خدمت خانه مجبور كند.

2424 - مخارج زن در سفر اگر بیشتر از مخارج او در وطن باشد , چنانچه با اذن شوهر سفر رفته باشد بر عهده شوهر است ولی پول ماشین و یا هواپیما و مانند اینها و بقیه مخارجی كه سفر كردن او متوقف بر آنها است بر خودش می باشد , ولی اگر شوهر مایل باشد كه زن را سفر ببرد , باید خرج سفر او را هم بدهد.

2425 - زنی كه خرج او بر عهده شوهر است و شوهر خرج او را نمی دهد می تواند خرجی خود را بدون اجازه از مال او بردارد , و اگر ممكن نیست چنانچه ناچار باشد كه معاش خود را تهیه كند , و نتواند به حاكم شرع شكایت برد تا او را - هر چند با حبس كردن - مجبور به پرداخت مخارج زن نماید , در موقعی كه مشغول تهیه معاش است اطاعت شوهر بر او واجب نیست.

2426 - مرد اگر مثلا دو زن دایمی داشته باشد و نزد یكی از آنها یك شب بماند واجب است نزد دیگری نیز یك شب در ضمن چهار شب بماند و در غیر این صورت ماندن نزد زن واجب نیست بلی لازم است او را به طور كلی متاركه ننماید و اولی و احوط این است كه مرد در هر چهار شب یك شب نزد زن دایمی خود بماند.

2427 - شوهر نمی تواند بیش از چهار ماه با زن جوان خود نزدیكی را ترك كند ,

مگر آن كه نزدیكی برای او ضرر یا مشقت زیاد داشته باشد , یا آن كه زن خود راضی به ترك آن باشد , و یا آن كه در ضمن عقد ازدواج ترك آن را بر زن شرط كرده باشد , و در این حكم - بنابر احتیاط - فرقی میان این كه شوهر حاضر باشد یا مسافر و زن دایمی باشد یا متعه نیست.

2428 - اگر در عقد دایم مهر را معین نكنند عقد صحیح است و چنانچه مرد با زن نزدیكی كند , باید مهر او را مطابق مهر زنهایی كه مثل او هستند بدهد و اما در متعه چنانچه مهر را معین نكنند عقد باطل می شود.

2429 - اگر موقع خواندن عقد دایمی برای دادن مهر مدت معین نكرده باشند , زن می تواند پیش از گرفتن مهر از نزدیكی كردن شوهر جلوگیری كند , چه شوهر توانایی دادن مهر را داشته باشد چه نداشته باشد , ولی اگر پیش از گرفتن مهر به نزدیكی راضی شود و شوهر با او نزدیكی كند دیگر نمی تواند بدون عذر شرعی از نزدیكی شوهر جلوگیری نماید.

متعه (ازدواج موقت)

2430 - صیغه كردن زن اگر چه برای لذت بردن هم نباشد صحیح است.

2431 - احتیاط واجب آن است كه شوهر بیش از چهار ماه با متعه خود نزدیكی را ترك نكند.

2432 - زنی كه صیغه می شود , اگر در عقد شرط كند كه شوهر با او نزدیكی نكند , عقد و شرط او صحیح است و شوهر فقط می تواند لذتهای دیگر از او ببرد , ولی اگر بعدا به نزدیكی راضی شود , شوهر می

تواند با او نزدیكی نماید , و هم چنین است حكم در عقد دایم.

2433 - زنی كه صیغه شده اگر چه آبستن شود حق خرجی ندارد.

2434 - زنی كه صیغه شده حق همخوابی ندارد , و از شوهر ارث نمی برد و شوهر هم از او ارث نمی برد , و چنانچه ارث بردن را - از یك طرف یا از هر دو طرف - شرط كرده باشند صحت این شرط محل اشكال است ولی مراعات احتیاط ترك نشود.

2435 - زنی كه صیغه شده اگر چه نداند كه حق خرجی و همخوابی ندارد عقد او صحیح است , و برای آن كه نمی دانسته , حقی به شوهر پیدا نمی كند.

2436 - زنی كه صیغه شده چنانچه بدون اجازه شوهر از خانه بیرون رود , و به واسطه بیرون رفتن , حق شوهر از بین میرود , بیرون رفتن او حرام است , و بنابر احتیاط مستحب در صورتی كه حق شوهر از بین نرود , بدون اجازه او از خانه بیرون نرود.

2437 - اگر زنی مردی را وكیل كند كه به مدت و مبلغ معین او را برای خود صیغه نماید , چنانچه مرد او را به عقد دایم خود درآورد , یا به غیر از مدت یا مبلغی كه معین شده او را صیغه كند , وقتی آن زن فهمید , اگر اجازه نماید آن عقد صحیح وگرنه باطل است.

2438 - اگر برای محرم شدن - مثلا - پدر یا جد پدر دختر یا پسر نابالغ خود را برای مدت كوتاهی به عقد كسی درآورد , در صورتی كه بر آن مفسده ای

بار نشود عقد صحیح است , ولی اگر در مدت ازدواج پسر به طور كلی قابلیت تلذذ نداشته باشد یا دختر به طور كلی قابل تلذذ از او نباشد صحت عقد محل اشكال است.

2439 - اگر پدر یا جد پدری , طفل خود را كه در محل دیگری است و نمی داند زنده است یا مرده , برای محرم شدن به عقد كسی در آورد در صورتی كه مدت زوجیت قابل باشد كه به معقوده استمتاع شود بر حسب ظاهر محرم بودن حاصل می شود و چنانچه بعدا معلوم شود كه در موقع عقد , آن دختر زنده نبوده عقد باطل است و كسانی كه به واسطه عقد ظاهرا محرم شده بودند نامحرمند.

2440 - اگر مرد مدت صیغه زن را ببخشد , چنانچه با او نزدیكی كرده باید تمام چیزی را كه قرار گذاشته به او بدهد , و اگر نزدیكی نكرده واجب است نصف مهر را بدهد و احتیاط مستحب آن است كه تمام مهر را بدهد.

2441 - مرد می تواند زنی را كه صیغه او بوده و هنوز عده اش تمام نشده به عقد دایم خود درآورد , یا این كه دوباره صیغه نماید.

احكام نگاه كردن

2442 - نگاه كردن مرد به بدن زنان نامحرم و هم چنین نگاه كردن به موی آنان چه با قصد لذت , چه بدون آن , چه با ترس از وقوع در حرام چه بدون آن حرام است و نگاه كردن به صورت آنان و دستهایشان تا مچ اگر به قصد لذت یا با ترس وقوع در حرام باشد حرام است بلكه احتیاط مستحب آن است كه بدون

قصد لذت و ترس از وقوع در حرام هم به آنها نگاه نكند و نیز نگاه كردن زن به بدن مرد نامحرم حرام می باشد , مگر به جاهایی از بدن كه در متعارف التزام بپوشانیدنش نیست مثل سر و دستها و ساق پاها كه نگاه كردن زن به این جاها اگر بدون لذت و خوف وقوف در حرام باشد اشكال ندارد.

2443 - نگاه كردن به بدن زنهای مبتذله كه اگر كسی آنها را امر به حجاب نماید اعتنا نمی كنند اشكال ندارد مشروط به آن كه بدون قصد لذت و ترس وقوع در حرام باشد , و در این حكم فرقی میان زنهای كفار و دیگر زنها نیست و هم چنین فرقی نیست میان دست و صورت و دیگر جاهای بدن كه عادت آنان به پوشانیدنش نمی باشد.

2444 - زن باید موی سر و بدن - غیر از صورت و دستهای - خود را از مرد نامحرم بپوشاند , و احتیاط لازم آن است كه بدن و موی خود را از پسری هم كه بالغ نشده ولی خوب و بد را می فهمد و احتمال می رود كه نگاهش به بدن زن موجب تحریك شهوتش شود بپوشاند , ولی زن می تواند صورت و دستهایش را تا مچ از مرد نامحرم نپوشاند مگر در صورتی كه بترسد به حرام بیفتد یا به قصد مبتلا كردن كردن مرد به نگاه حرام باشد كه نپوشانیدن در این دو صورت جایز نیست.

2445 - نگاه كردن به عورت مسلمان بالغ حرام است , اگر چه از پشت شیشه یا در آیینه یا آب صاف و مانند اینها باشد

, و هم چنین است بنابر احتیاط لازم نگاه كردن به عورت كافر و بچه نابالغ كه خوب و بد را می فهمد , ولی زن و شوهر می توانند به تمام بدن یكدیگر نگاه كنند.

2446 - مرد و زنی كه با یكدیگر محرمند , اگر قصد لذت نداشته باشند می توانند غیر از عورت به تمام بدن یكدیگر نگاه كنند.

2447 - مرد نباید با قصد لذت به بدن مرد دیگر نگاه كند و نگاه كردن زن هم به بدن زن دیگر با قصد لذت حرام است.

2448 - اگر مرد زن نامحرمی را بشناسد , چنانچه از زنهای مبتذله نباشد , بنابر احتیاط نباید به عكس او نگاه كند.

2449 - اگر زن بخواهد زن دیگر , یا مردی غیر از شوهر خود را تنقیه كند , یا عورت او را آب بكشد , باید چیزی در دست كند كه دستش به عورت او نرسد , و هم چنین است اگر مرد بخواهد مرد دیگر , یا زنی غیر زن خود را تنقیه كند یا عورت او را آب بكشد.

2450 - اگر زن ناچار به معالجه از مرضی باشد و مرد نامحرم برای معالجه نمودن او بهتر باشد می تواند به مرد نامحرم مراجعه نماید و چنانچه آن مرد , ناچار باشد , كه برای معالجه او را نگاه كند و دست به بدن او بزند اشكال ندارد , ولی اگر با نگاه كردن بتواند معالجه كند نباید دست به بدن او بزند و اگر با دست زدن بتواند معالجه كند , نباید او را نگاه كند.

2451 - اگر انسان برای معالجه كسی ناچار شود كه

به عورت او نگاه كند , بنابر احتیاط واجب باید آیینه را در مقابل گذاشته و در آن نگاه كند ولی اگر چاره ای جز نگاه كردن به عورت نباشد اشكال ندارد , و هم چنین است اگر مدت نگاه كردن به عورت كوتاه تر از مدت نگاه كردن در آینه باشد.

مسایل متفرقه زناشویی

2452 - كسی كه به واسطه نداشتن زن به حرام می افتد واجب است زن بگیرد.

2453 - اگر شوهر در عقد مثلا شرط كند كه زن باكره باشد و بعد از عقد معلوم شود كه باكره نبوده , می تواند عقد را بهم بزند , ولی اگر بهم نزد می تواند با ملاحظه نسبت تفاوت بین مهر باكره و غیر باكره را از مهری كه قرار داده اند بگیرد.

2454 - ماندن مرد و زن نامحرم در محل خلوتی كه كسی در آنجا نیست در صورتی كه احتمال فساد برود حرام است , هر چند طوری باشد كه كس دیگر بتواند وارد شود , ولی اگر احتمال فساد نرود اشكال ندارد.

2455 - اگر مرد مهر زن را در عقد معین كند و قصدش این باشد كه آن را ندهد , عقد صحیح است ولی مهر را باید بدهد.

2456 - مسلمانی كه از اسلام خارج شود , و كفر را اختیار كند , مرتد نامیده می شود , و مرتد بر دو قسم است: مرتد فطری و مرتد ملی , و مرتد فطری كسی است كه پدر و مادر او یا یكی از آنها در هنگام به دنیا آمدن او مسلمان باشند و خود او نیز پس از تمیز مسلمان باشد , و سپس كافر

شود , و مرتد ملی مقابل آن است.

2457 - اگر زن پس از ازدواج مرتد شود , عقد او باطل می گردد , و چنانچه شوهرش با او نزدیكی نكرده باشد عده ندارد , و هم چنین است اگر بعد از نزدیكی مرتد شود ولی یائسه یا صغیره باشد اما اگر زن در سن زنهایی باشد كه حیض می بینند باید به دستوری كه در احكام طلاق گفته خواهد شد عده نگهدارد , و مشهور آن است كه اگر در بین عده مسلمان شود عقد او به حال خود باقی می ماند , و این حكم خالی از وجه نیست , هر چند بهتر آن است كه مراعات احتیاط ترك نشود و یائسه زنی است كه پنجاه سال سن داشته باشد , و از جهت بالا رفتن سنش خون حیض نبیند و امید بازگشت آن را هم نداشته باشد.

2458 - اگر مرد پس از عقد مرتد فطری شود , زنش بر او حرام می شود , و باید به مقدار عده وفات كه در احكام طلاق گفته می شود عده نگهدارد.

2459 - اگر مرد پس از عقد مرتد ملی شود , عقد او باطل می گردد , و چنانچه با زنش نزدیكی نكرده یا این كه زن یائسه یا صغیره باشد , عده ندارد , و اگر بعد از نزدیكی مرتد شود , و زن او در سن زنهایی باشد كه حیض می بینند باید آن زن به مقدار عده طلاق كه در احكام طلاق گفته می شود عده نگهدارد , و مشهور آن است كه اگر پیش از تمام شدن عده , شوهر او

مسلمان شود عقد او به حال خود باقی می ماند و این حكم نیز خالی از وجه نیست البته مراعات احتیاط بهتر است.

2460 - اگر زن در عقد با مرد شرط كند كه او را از شهری بیرون نبرد , و مرد هم قبول كند , نباید زن را بدون رضایتش از آن شهر بیرون ببرد.

2461 - اگر زنی از شوهر سابقش دختری داشته باشد , شوهر بعدی می تواند آن دختر را برای پسر خود كه از این زن نیست عقد كند , و نیز اگر دختری را برای پسر خود عقد كند , می تواند با مادر آن ازدواج نماید.

2462 - اگر زنی از زنا آبستن شود , برای او جایز نیست بچه را سقط كند.

2463 - اگر كسی با زنی كه شوهر ندارد , و در عده غیر هم نیست زنا كند , چنانچه بعد او را عقد كند و بچه ای از آنان پیدا شود , در صورتی كه ندانند از نطفه حلال است یا حرام , آن بچه حلال زاده است.

2464 - اگر مرد نداند كه زن در عده است و با او ازدواج كند چنانچه زن هم نداند و بچه ای از آنان به دنیا آید , حلال زاده است و شرعا فرزند هر دو می باشد.

ولی اگر زن می دانسته كه در عده است و تزویج در عده جایز نیست , شرعا بچه فرزند پدر است و در هر دو صورت عقد آنان باطل است و به یكدیگر همان طور كه گذشت حرام می باشند.

2465 - اگر زن بگوید یائسه ام نباید حرف او را قبول كرد ولی

اگر بگوید شوهر ندارم , حرف او قبول می شود , مگر آن كه مورد اتهام باشد كه در این صورت احتیاط آن است كه از حال او جستجو شود.

2466 - اگر بعد از آن كه انسان با زنی كه گفت شوهر ندارم ازدواج كرد , و بعدا كسی بگوید آن زن , زن او است , چنانچه شرعا ثابت نشود كه گفته آن كس صحیح است , نباید حرف او را قبول كرد.

2467 - تا دو سال پسر یا دختر تمام نشده , پدر نمی تواند او را از مادرش جدا كند.

و احوط و اولی آن است كه بچه را تا هفت سال از مادرش جدا نكند.

2468 - اگر دیانت و اخلاق خواستگار مورد رضایت باشد , بهتر آن است كه رد نشود , از پیغمبر اكرم صلی اللّه علیه وآله روایت شده كه هر گاه خواستگاری برای دختر شما آمد كه اخلاق و دیانت او مورد رضایت شما بود , دختر را به ازدواج او در آورید , اگر چنین نكنید فتنه و فساد بزرگی بر زمین به پا خواهد شد.

2469 - اگر زن مهر خود را به شوهر صلح كند , كه زن دیگر نگیرد , واجب است شوهر با زن دیگر ازدواج نكند و زن هم حق ندارد مهر را بگیرد.

2470 - كسی كه از زنا به دنیا آمده , اگر زن بگیرد , و بچه ای پیدا كند آن بچه حلال زاده است.

2471 - هرگاه مرد در روزه ماه رمضان یا در حال حیض زن با او نزدیكی كند , معصیت كرده , ولی اگر بچه ای از آنان به

دنیا آید حلال زاده است.

2472 - زنی كه یقین دارد شوهرش در سفر مرده , اگر بعد از عده وفات كه مقدار آن در احكام طلاق گفته خواهد شد , شوهر كند و شوهر اول از سفر برگردد , باید از شوهر دوم جدا شود و به شوهر اول حلال است ولی اگر شوهر دوم با او نزدیكی كرده باشد , زن باید عده نگهدارد و شوهر دوم باید مهر او را مطابق زنهایی كه مثل او هستند بدهد ولی خرج عده ندارد.

احكام شیر دادن

2473 - اگر زنی بچه ای را با شرایطی كه در مساله (2483) گفته خواهد شد , شیر دهد , آن بچه به این عده محرم می شود: اول خود زن و آن را مادر رضاعی می گویند , دوم شوهر زن كه شیر مال او است و او را پدر رضاعی می گویند.

سوم پدر و مادر آن زن , هر چه بالا روند , اگر چه پدر و مادر رضاعی او باشند.

چهارم بچه هایی كه از آن زن به دنیا آمده اند یا بعد به دنیا می آیند.

پنجم بچه های اولاد آن زن هر چه پایین روند , چه از اولاد او به دنیا آمده , چه اولاد او آن بچه ها را شیر داده باشند.

ششم خواهر و برادر آن زن اگر چه رضاعی باشند , یعنی به واسطه شیر خوردن با آن زن خواهر و برادر شده باشند.

هفتم عمو و عمه آن زن اگر چه رضاعی باشند.

هشتم دایی و خاله آن زن اگر چه رضاعی باشند.

نهم اولاد شوهر آن زن كه شیر مال آن شوهر است , هر چه پایین

روند , اگر چه اولاد رضاعی او باشند.

دهم پدر و مادر شوهر آن زن كه شیر مال آن شوهر است , هر چه بالا روند.

یازدهم خواهر و برادر شوهری كه شیر مال او است اگر چه خواهر و برادر رضاعی او باشند.

دوازدهم عمو و عمه و دایی و خاله شوهری كه شیر مال او است هر چه بالا روند , اگر چه رضاعی باشند , و نیز عده دیگری هم - كه در مسایل بعد گفته می شود - به واسطه شیر دادن محرم می شوند.

2474 - اگر زنی بچه ای را با شرایطی كه در مساله (2483) گفته می شود شیر دهد , پدر آن بچه نمی تواند با دخترهایی كه از آن زن به دنیا آمده اند ازدواج كند , چنانچه یكی از آنها فعلا زن او باشد , عقد او باطل می شود , ولی جایز است با دخترهای رضاعی آن زن ازدواج كند , اگر چه احتیاط مستحب آن است كه با آنان ازدواج نكند , و نیز نمی تواند بنابر احتیاط دخترهای شوهری را كه شیر مال او است اگر چه دخترهای رضاعی او باشند , برای خود عقد نماید , و چنانچه یكی از آنها فعلا زن او باشد عقد او بنابر احتیاط باطل می شود.

2475 - اگر زنی بچه ای را با شرایطی كه در مساله (2483) گفته می شود , شیر دهد , شوهر آن زن كه صاحب شیر است , به خواهرهای آن بچه محرم نمی شود , ولی احتیاط مستحب آن است كه با آنان ازدواج ننماید , و نیز خویشان شوهر به خواهر و

برادر آن بچه محرم نمی شوند.

2476 - اگر زنی بچه ای را شیر دهد , به برادرهای آن بچه محرم نمی شود , و نیز خویشان آن زن به برادر و خواهر بچه ای كه شیر خورده محرم نمی شوند.

2477 - اگر انسان با زنی كه دختری را شیر كامل داده ازدواج كند و با آن نزدیكی نماید , دیگر نمی تواند آن دختر را برای خود عقد كند.

2478 - اگر انسان با دختری ازدواج كند , دیگر نمی تواند با زنی كه آن دختر را شیر كامل داده ازدواج نماید.

2479 - انسان نمی تواند با دختری كه مادر , یا مادر بزرگ او آن دختر را شیر كامل داده ازدواج كند , و نیز اگر زن پدر انسان از شیر پدر او دختری را شیر داده باشد انسان نمی تواند با آن دختر ازدواج نماید.

و چنانچه دختر شیرخواری را برای خود عقد كند , بعد مادر , یا مادر بزرگ , یا زن پدر او آن دختر را شیر دهد , عقد باطل می شود.

2480 - با دختری كه خواهر , یا زن برادر انسان از شیر برادر او را شیر كامل داده , نمی شود ازدواج كرد , و هم چنین است اگر خواهرزاده , یا برادرزاده , یا نوه خواهر , یا نوه برادر انسان آن دختر را شیر داده باشد.

2481 - اگر زنی بچه دختر خود را شیر كامل دهد , آن دختر به شوهر خود حرام می شود , و هم چنین است اگر بچه ای را كه شوهر دخترش از زن دیگر دارد شیر دهد , ولی اگر زنی

بچه پسر خود را شیر دهد , زن پسرش كه مادر آن طفل شیر خوار است بر شوهر خود حرام نمی شود.

2482 - اگر زن پدر دختر بچه شوهر آن دختر را به شیر پدرش شیر دهد , بنابر احتیاط گذشته در (2474) آن دختر به شوهر خود حرام می شود , چه بچه از همان دختر , چه از زن دیگر باشد.

شرایط شیردادنی كه علت محرم شدن است

2483 - شیر دادنی كه علت محرم شدن است هشت شرط دارد: اول بچه شیر زن زنده را بخورد , پس اگر از پستان زنی كه مرده است شیر بخورد فایده ندارد.

دوم شیر آن زن از حرام نباشد , پس اگر شیر بچه ای را كه از زنا به دنیا آمده به بچه دیگر بدهند , به واسطه آن شیر , بچه به كسی محرم نمی شود.

سوم بچه شیر را از پستان بمكد , پس اگر شیر را در گلوی او بریزند اثری ندارد.

چهارم شیر خالص باشد و با چیز دیگر مخلوط نباشد.

پنجم شیر از یك شوهر باشد , پس اگر زن شیر دهی را طلاق دهند , بعد شوهر دیگری كند و از او آبستن شود , و تا موقع زاییدن , شیری كه از شوهر اول داشته باقی باشد , و مثلا هشت دفعه پیش از زاییدن از شیر شوهر اول و هفت دفعه بعد از زاییدن از شیر شوهر دوم به بچه ای بدهد , آن بچه به كسی محرم نمی شود.

ششم بچه به واسطه مرض شیر را قی نكند و اگر قی كند , اثری ندارد.

هفتم شیر دادن بچه به مقداری باشد كه استخوانش از آن شیر محكم

شده و گوشت بدنش بروید , و اگر معلوم نباشد كه آیا به این حد رسیده یا نه چنانچه یك شبانه روز یا پانزده مرتبه به طوری كه در مساله آینده گفته می شود شیر سیر بخورد باز هم كافی است , ولی اگر معلوم باشد كه آن شیر در محكم شدن استخوان بچه و روییدن گوشت بدنش مؤثر نبوده در حالی بچه یك شبانه روز یا پانزده مرتبه شیر خورده باید مراعات احتیاط در این چنین مورد ترك نشود.

هشتم دو سال بچه تمام نشده باشد و اگر بعد از تمام شدن دو سال او را شیر دهند به كسی محرم نمی شود.

بلكه اگر مثلا یپش از تمام شدن دو سال , هشت مرتبه و بعد از آن هفت مرتبه شیر بخورد به كسی محرم نمی شود , ولی چنانچه از موقع زاییدن زن شیرده بیشتر از دو سال گذشته باشد و شیر او باقی باشد , و بچه ای را شیر دهد آن بچه به كسانی كه گفته شد محرم می شود.

2484 - باید بچه در بین یك شبانه روز غذا یا شیر كس دیگر را نخورد , ولی اگر كمی غذا بخورد كه نگویند در بین غذا خورده اشكال ندارد , و نیز باید پانزده مرتبه را از شیر یك زن بخورد , و در بین پانزده مرتبه شیر كس دیگر را نخورد و در هر دفعه بدون فاصله شیر بخورد , ولی اگر در بین شیر خوردن نفس تازه كند , یا كمی صبر كند كه از زمان اولی كه پستان در دهان می گیرد , تا وقتی سیر می شود یك

دفعه حساب شود اشكال ندارد.

2485 - اگر زن از شیر شوهر خود بچه ای را شیر دهد , بعد شوهر دیگر كند و از شیر شوهر دوم بچه دیگر را شیر دهد , آن دو بچه به یكدیگر محرم نمی شوند , اگر چه بهتر آن است كه با هم ازدواج نكنند.

2486 - اگر زن از شیر یك شوهر چندین بچه را شیر دهد , همه آنها به یكدیگر و به شوهر و به زنی كه آنان را شیر داده محرم می شوند.

2487 - اگر كسی چند زن داشته باشد , و هر كدام آنان با شرایطی كه گفتیم بچه ای را شیر دهد , همه آن بچه ها به یكدیگر و به آن مرد و به همه آن زنها محرم می شوند.

2488 - اگر كسی دو زن شیرده دارد , و یكی از آنان بچه ای را مثلا هشت مرتبه و دیگری هفت مرتبه شیر بدهد آن بچه به كسی محرم نمی شود.

2489 - اگر زنی از شیر یك شوهر پسر و دختری را شیر كامل بدهد خواهر و برادر آن دختر به خواهر و برادر آن پسر محرم نمی شوند.

2490 - انسان نمی تواند بدون اذن زن خود , با زنهایی كه به واسطه شیر خوردن خواهرزاده یا برادرزاده زن او شده اند ازدواج كند , نیز اگر با پسری لواط كند , نمی تواند دختر و خواهر و مادر و مادر بزرگ آن پسر را كه رضاعی هستند , یعنی به واسطه شیر خوردن دختر و خواهر و مادر او شده اند , برای خود عقد كند , و این حكم بنابر

احتیاط در موردی كه لواط كننده بالغ نباشد , و یا لواط دهنده بالغ باشد نیز جاری است.

2491 - زنی كه برادر انسان را شیر داده به انسان محرم نمی شود , اگر چه احتیاط مستحب آن است كه با او ازدواج نكند.

2492 - انسان نمی تواند با دو خواهر , اگر چه رضاعی باشند , یعنی به واسطه شیرخوردن , خواهر یكدیگر شده باشند ازدواج كند.

و چنانچه دو زن را عقد كند و بعد بفهمد خواهر بوده اند در صورتی كه عقد آنان در یك وقت بوده , هر دو عقد بنابر اظهر باطل است و اگر در یك وقت نبوده عقد اولی صحیح و عقد دومی باطل می باشد.

2493 - اگر زن از شیر شوهر خود كسانی را كه بعدا گفته می شود , شیر دهد , شوهرش بر او حرام نمی شود , اگر چه بهتر آن است كه احتیاط كنند: اول برادر و خواهر خود را.

دوم عمو و عمه و دایی و خاله خود را.

سوم اولاد عمو و اولاد دایی خود را.

چهارم برادرزاده خود را.

پنجم برادر شوهر , یا خواهر شوهر خود را.

ششم خواهرزاده خود را , یا خواهرزاده شوهرش را.

هفتم عمو و عمه و دایی و خاله شوهرش را.

هشتم نوه زن دیگر شوهر خود را.

2494 - اگر كسی دختر عمه یا دختر خاله انسان را شیر دهد به او محرم نمی شود ولی احتیاط مستحب آن است كه از ازدواج با او خودداری نماید.

2495 - مردی كه دو زن دارد , اگر یكی از آن دو زن فرزند عموی زن دیگر را شیر دهد , زنی كه فرزند عموی او

شیر خورده , به شوهر خود حرام نمی شود.

آداب شیر دادن

2496 - برای شیر دادن بچه بهتر از هر كس مادر او است و سزاوار است كه مادر برای شیر دادن از شوهر خود مزد نگیرد و خوب است كه شوهر مزد بدهد , و اگر مادر بخواهد بیشتر از دایه مزد بگیرد , شوهر می تواند بچه را از او گرفته و به دایه بدهد.

2497 - مستحب است دایه ای كه برای طفل می گیرند , دوازده امامی و دارای عقل و عفت و صورت نیكو باشد , و مكروه است كم عقل , یا غیر دوازده امامی , یا بد صورت , یا بد خلق , یا زنازاده باشد.

و نیز مكروه است دایه ای بگیرند كه شیرش از بچه ای است كه از زنا به دنیا آمده باشد.

مسایل متفرقه شیر دادن

2498 - بهتر آن است از شیر دادن زنها به هر بچه ای جلوگیری شود , زیرا ممكن است فراموش شود كه به چه كسانی شیر داده اند و بعدا دو نفر محرم با یكدیگر ازدواج نمایند.

2499 - در صورتی كه ممكن باشد , مستحب است بچه را بیست و یك ماه تمام شیر بدهند , و شایسته نیست كه بیش از دو سال شیر بدهند.

2500 - اگر به واسطه شیر دادن , حق شوهر از بین نرود , زن می تواند بدون اجازه شوهر بچه كس دیگر را شیر دهد.

2501 - اگر شوهر زنی دختر شیرخواری را برای خود عقد كرده باشد , چنانچه زن آن دختر شیرخوار را شیر دهد , بنابر مشهور آن زن مادر زن شوهرش می شود و بر او حرام می گردد , ولی این حكم خالی از اشكال

نیست , و مراعات احتیاط ترك نشود.

2502 - اگر كسی بخواهد زن برادرش به او محرم شود , بعضی فرموده اند كه باید دختر شیرخواری را مثلا دو روزه برای خود صیغه كند و در آن دو روز با شرایطی كه در مساله (2483) گفته شد زن برادرش آن دختر را شیر دهد , تا مادر زنش شود , ولی این حكم در صورتی كه زن برادر از شیر برادر به آن دختر شیر دهد محل اشكال است.

2503 - اگر مرد پیش از آن كه زنی را برای خود عقد كند , بگوید به واسطه شیر خوردن , آن زن بر او حرام شده , مثلا بگوید شیر مادر او را خورده , چنانچه تصدیق او ممكن باشد , نمی تواند با آن زن ازدواج كند , و اگر بعد از عقد بگوید و خود زن هم حرف او را قبول نماید , عقد باطل است پس اگر مرد با او نزدیكی نكرده باشد , یا نزدیكی كرده باشد , ولی در وقت نزدیكی كردن , زن بداند بر آن مرد حرام است , مهر ندارد و اگر بعد از نزدیكی بفهمد كه بر آن مرد حرام بوده , شوهر باید مهر او را مطابق زنهایی كه مثل او هستند بدهد.

2504 - اگر زن پیش از عقد بگوید به واسطه شیر خوردن بر مردی حرام شده , چنانچه تصدیق او ممكن باشد , نمی تواند با آن مرد ازدواج كند و اگر بعد از عقد بگوید , مثل صورتی است كه مرد بعد از عقد بگوید كه زن بر او حرام است و حكم آن

در مساله پیش گفته شد.

2505 - شیر دادنی كه علت محرم شدن است به دو چیز ثابت می شود: اول خبر دادن عده ای كه انسان از گفته آنان یقین یا اطمینان پیدا كند.

دوم شهادت مرد عادل , ولی باید شرایط شیر دادن را هم بگویند مثلا بگویند ما دیده ایم كه فلان بچه بیست و چهار ساعت از پستان فلان زن شیر خورده و چیزی هم در بین نخورده , و هم چنین سایر شرطها را كه در مساله (2483) گفته شد شرح دهند , و اما ثابت شدن شیر دادن به شهادت یك مرد و دو زن یا چهار زن كه عادل باشند محل اشكال است.

2506 - اگر شك كند به مقداری كه علت محرم شدن است بچه شیر خورده یا نه , یا گمان داشته باشند كه به آن مقدار شیر خورده , بچه به كسی محرم نمی شود , ولی بهتر آن است كه احتیاط كنند.

احكام طلاق

2507 - مردی كه زن خود را طلاق می دهد , باید بالغ و عاقل باشد , ولی اگر بچه ده ساله زن خود را طلاق دهد , باید مراعات احتیاط در مورد آن ترك نشود , و هم چنین باید مرد به اختیار خود طلاق دهد , و اگر او را مجبور كنند كه زنش را طلاق دهد طلاق باطل است و نیز باید قصد طلاق داشته باشد , پس اگر صیغه طلاق را مثلا به شوخی بگوید صحیح نیست.

2508 - زن باید در وقت طلاق از خون حیض و نفاس پاك باشد , و شوهرش در آن پاكی با او نزدیكی نكرده باشد

, و تفصیل این دو شرط در مسایل آینده گفته می شود.

2509 - طلاق دادن زن در حال حیض یا نفاس در سه صورت صحیح است.

اول آن كه شوهرش بعد از ازدواج با او نزدیكی نكرده باشد.

دوم معلوم باشد آبستن است و اگر معلوم نباشد و شوهر در حال حیض طلاقش بدهد , بعد بفهمد آبستن بوده , آن طلاق باطل است هر چند احتیاط مستحب آن است كه دوباره او را طلاق دهد.

سوم مرد به واسطه غایب بودن یا مانند آن از زن خود جدا باشد به طوری كه نتواند بفهمد كه زن از خون حیض و نفاس پاك است یا نه , ولی در این صورت بنابر احتیاط لازم باید مرد صبر كند تا حداقل یك ماه از جدا شدنش از زن بگذرد و بعد او را طلاق دهد.

2510 - اگر زن را از خون حیض پاك بداند و طلاقش دهد بعد معلوم شود كه موقع طلاق در حال حیض بوده , طلاق او باطل است و اگر او را در حیض بداند و طلاقش دهد بعد معلوم شود پاك بوده , طلاق او صحیح است.

2511 - كسی كه می داند زنش در حال حیض یا نفاس است , اگر از او جدا شود مثلا مسافرت كند و بخواهد او را طلاق دهد , باید تا مدتی كه یقین یا اطمینان پیدا كند كه زن از آن حیض یا نفاس پاك شده صبر نماید , و بعدا چنانچه بداند كه او در حالت پاكی است می تواند او را طلاق دهد , و هم چنین است اگر شك داشته باشد در صورتی كه

آنچه را كه در كیفیت طلاق غایب در مساله (2509) گذشت مراعات كند.

2512 - اگر مردی كه از زن خود جدا شده بخواهد زن خود را طلاق دهد چنانچه بتواند اطلاع پیدا كند كه زن او در حال حیض یا نفاس است یا نه , هر چند اطلاع او از روی عادت حیض زن , یا نشانه های دیگری باشد , كه در شرع معین شده , اگر او را طلاق دهد و بعدا معلوم شود كه در حال حیض یا نفاس بوده , طلاق او صحیح نیست.

2513 - اگر با عیالش كه از خون حیض و نفاس پاك است نزدیكی كند و بخواهد طلاقش دهد , باید صبر كند تا دوباره حیض ببیند و پاك شود , ولی زنی را كه نه سالش تمام نشده , یا معلوم است كه آبستن است , اگر بعد از نزدیكی طلاق دهند اشكال ندارد , و هم چنین است اگر یائسه باشد (معنای یائسه در مساله (2457) گذشت).

2514 - اگر با زنی كه از خون حیض و نفاس پاك است نزدیكی كند و در همان پاكی طلاقش دهد , چنانچه بعد معلوم شود كه موقع طلاق آبستن بوده , آن طلاق باطل است هر چند احتیاط مستحب آن است كه دوباره او را طلاق دهد.

2515 - اگر با زنی كه از خون حیض و نفاس پاك است نزدیكی كند و سپس از او جدا شود , مثلا مسافرت نماید , چنانچه بخواهد در سفر طلاقش دهد , و نتواند از حالش اطلاع پیدا كند , باید به قدری كه زن بعد از آن پاكی خون می بیند

و دوباره پاك می شود , صبر كند.

و احتیاط واجب آن است كه آن مدت كمتر از یك ماه نباشد.

2516 - اگر مرد بخواهد زن خود را كه به واسطه اصل خلقت یا مرضی حیض نمی بیند , و زنهای مانند او حیض می بیند , طلاق دهد , باید از وقتی كه با او نزدیكی كرده تا سه ماه از نزدیكی با او خودداری نماید و بعد او را طلاق دهد.

2517 - طلاق باید به صیغه عربی صحیح و به كلمه طالق خوانده شود , و دو مرد عادل آن را بشنوند و اگر خود شوهر بخواهد صیغه طلاق را بخواند و اسم زن او مثلا فاطمه باشد , باید بگوید: زوجتی فاطمه طالق یعنی زن من فاطمه رها است و اگر دیگری را وكیل كند آن وكیل باید بگوید: زوجة موكلی فاطمه طالق و در صورتی كه زن معین باشد ذكر نام او لازم نیست و چنانچه مرد نتواند طلاق را به صیغه عربی بیاورد و یا وكیل بگیرد به هر لفظی كه مرادف صیغه عربی آن است از هر لغتی باشد می تواند طلاق دهد.

2518 - زنی كه صیغه شده , مثلا یك ماهه یا یك ساله او را عقد كرده اند طلاق ندارد و رها شدن او به این است كه مدتش تمام شود , یا مرد مدت او را به او ببخشد به این ترتیب كه بگوید: مدت را به تو بخشیدم و شاهد گرفتن و پاك بودن زن از حیض لازم نیست.

عده طلاق

2519 - زنی كه نه سالش تمام نشده , و زن یائسه عده ندارند , یعنی اگر

چه شوهرش با او نزدیكی كرده باشد , بعد از طلاق می تواند فورا شوهر كند.

2520 - زنی كه نه سالش تمام شده و یائسه نیست و شوهرش با او نزدیكی كند اگر طلاقش دهد , بعد از طلاق باید عده نگهدارد , و عده زن آزاد آن است كه بعد از آن كه شوهرش در پاكی طلاقش داد , به قدری صبر كند كه دوبار حیض ببیند و پاك شود و همین كه حیض سوم را دید عده او تمام می شود , و می تواند شوهر كند.

ولی اگر پیش از نزدیكی كردن با او طلاقش بدهد عده ندارد , یعنی می تواند بعد از طلاق فورا شوهر كند , مگر آن كه منی شوهر به طور جذب یا مانند آن داخل فرج او شده باشد , كه در این صورت بنابر اظهر باید عده نگهدارد.

2521 - زنی كه حیض نمی بیند اگر در سن زنهایی باشد كه حیض می بینند , چنانچه شوهرش بعد از نزدیكی با او طلاقش دهد , باید بعد از طلاق تا سه ماه عده نگهدارد.

2522 - زنی كه عده او سه ماه است , اگر اول ماه طلاقش بدهند , باید سه ماه هلالی یعنی از موقعی كه ماه دیده می شود تا سه ماه عده نگهدارد.

و اگر در بین ماه طلاقش بدهد , باید باقی ماه را با دو ماه بعد از آن و نیز كسری ماه اول را از ماه چهارم عده نگهدارد , تا سه ماه تمام شود , مثلا اگر غروب روز بیستم ماه طلاقش دهند و آن ماه بیست و نه روز باشد

, باید نه روز باقی ماه را با دو ماه بعد از آن و بیست روز از ماه چهارم عده نگهدارد , بلكه احتیاط واجب آن است كه از ماه چهارم بیست و یك روز عده نگهدارد , تا به مقداری كه از ماه اول عده نگهداشته سی روز شود.

2523 - اگر زن آبستن را طلاق دهند , عده اش تا دنیا آمدن یا سقط شدن بچه او است بنابر این اگر مثلا یك ساعت بعد از طلاق , بچه او به دنیا آمد , عده اش تمام می شود , ولی این در صورتی است كه بچه فرزند شرعی صاحب عده باشد , بنابر این اگر زن از زنا آبستن شده باشد , و شوهرش او را طلاق دهد عده او به وضع حمل بچه اش تمام نمی شود.

2524 - زنی كه نه سالش تمام شده و یائسه نیست اگر صیغه شود مثلا یك ماهه , یا یك ساله شوهر كند , چنانچه شوهرش با او نزدیكی نماید و مدت آن زن تمام شود , یا شوهر مدت را به او ببخشد باید عده نگهدارد پس اگر حیض می بیند بنابر احتیاط باید به مقدار دو حیض عده نگهدارد و شوهر نكند و اگر حیض نمی بیند , چهل و پنج روز از شوهر كردن خودداری نماید , و در صورتی كه آبستن باشد , عده او بنابر اظهر تا دنیا آمدن یا سقط شدن بچه او است اگر چه احتیاط مستحب آن است كه به هر كدام از زاییدن یا چهل و پنج روز كه بیشتر است عده نگهدارد.

2525 - ابتدای عده طلاق

از موقعی است كه خواندن صیغه طلاق تمام می شود , چه زن بداند طلاقش داده اند , یا نداند , پس اگر بعد از تمام شدن عده بفهمد كه او را طلاق داده اند , لازم نیست دوباره عده نگهدارد.

عده زنی كه شوهرش مرده

2526 - زنی كه شوهرش مرده در صورتی كه آزاد است اگر آبستن نباشد , باید تا چهار ماه و ده روز عده نگهدارد یعنی از شوهر كردن خودداری نماید , اگر چه یائسه یا صیغه باشد , یا شوهرش با او نزدیكی نكرده باشد , و اگر آبستن باشد , باید تا موقع زاییدن عده نگهدارد , ولی اگر پیش از گذشتن چهار ماه و ده روز , بچه اش بدنیا آید , باید تا چهار ماه و ده روز از مرگ شوهرش صبر كند , و این عده را عده وفات می گویند.

2527 - زنی كه در عده وفات می باشد , حرام است لباس رنگی بپوشد و سرمه بكشد و هم چنین كارهای دیگری كه زینت حجاب حساب شود , بر او حرام می باشد.

2528 - اگر زن یقین كند كه شوهرش مرده و بعد از تمام شدن عده وفات شوهر كند , چنانچه معلوم شود شوهر او بعدا مرده است باید از شوهر دوم جدا شود , و بنابر احتیاط در صورتی كه آبستن باشد , تا مقدار زاییدن برای شوهر دوم عده وطی شبهه (كه مانند عده طلاق است) و بعد برای شوهر اول عده وفات نگهدارد , و اگر آبستن نباشد , برای شوهر اول عده وفات و بعد برای شوهر دوم عده وطی شبهه نگهدارد.

2529 - ابتدای

عده وفات در صورتی كه شوهر زن غایب یا در حكم غایب باشد از موقعی است كه زن از مرگ شوهر مطلع شود نه از زمان مرگ شوهر ولی این حكم در زنی كه به سن بلوغ نرسیده و یا دیوانه می باشد محل اشكال است.

2530 - اگر زن بگوید عده ام تمام شده , از او قبول می شود مگر آن كه مورد تهمت باشد كه در این صورت بنابر احتیاط قبول نمی شود , مثلا اگر ادعا كند كه در یك ماه سه مرتبه خون دیده ادعای او تصدیق نمی شود , مگر آن كه نزدیكانش از زنان تصدیق كنند كه عادت زنانه او این چنین بوده است.

طلاق بائن و طلاق رجعی

2531 - طلاق بائن آن است كه بعد از طلاق , مرد حق ندارد به زن خود رجوع كند , یعنی بدون عقد او را به زنی قبول نماید , و آن بر پنج قسم است: اول طلاق زنی كه نه سالش تمام نشده باشد.

دوم طلاق زنی كه یائسه باشد.

سوم طلاق زنی كه شوهرش بعد از عقد با او نزدیكی نكرده باشد.

چهارم طلاق سوم زنی كه او را سه دفعه طلاق داده اند.

پنجم طلاق خلع و مبارات.

ششم طلاق حاكم , زن شخصی را كه نه حاضر است كه مخارج زندگانی او را بدهد و نه حاضر است او را طلاق دهد.

و احكام اینها بعدا گفته خواهد شد و غیر اینها طلاق رجعی است به این معنی تا وقتی زن در عده است , شوهرش می تواند به او رجوع نماید.

2532 - كسی كه زنش را طلاق رجعی داده , حرام است او را از خانه

ای كه موقع طلاق در آن خانه سكنی می كرده , بیرون كند , ولی در بعضی از مواقع كه از جمله آنها آن است كه زن زنا نماید , بیرون كردن او اشكال ندارد , و نیز حرام است زن برای كارهای غیر لازم بدون اذن شوهر از خانه بیرون رود.

احكام رجوع كردن

2533 - در طلاق رجعی مرد به دو قسم می تواند به زن خود رجوع كند: اول حرفی بزند معنایش این باشد كه او را دوباره زن خود قرار دهد.

دوم كاری كند و به آن كار قصد رجوع نماید , و ظاهر این است كه به نزدیكی كردن رجوع محقق می شود , اگر چه قصد رجوع نداشته باشد , بلكه بعضی گفته اند كه به لمس و بوسیدن هر چند بدون قصد رجوع باشد , رجوع محقق می شود اگر چه این گفته خالی از اشكال نیست.

2534 - برای رجوع كردن لازم نیست مرد شاهد بگیرد , یا به زن خبر دهد , بلكه اگر بدون این كه كسی بفهمد خودش رجوع كند , رجوعش صحیح است.

ولی اگر بعد از تمامی عده مرد بگوید كه در عده رجوع نموده ام لازم است اثبات نماید.

2535 - مردی كه زن خود را طلاق رجعی داده , اگر مالی از او بگیرد , و با او صلح كند كه دیگر به او رجوع نكند این مصالحه اگر چه صحیح است واجب است كه رجوع ننماید ولی حق رجوع او از بین نمی رود , و در صورتی كه رجوع كند طلاقی كه داده موجب جدایی نمی شود. 2536 - اگر زنی را دو بار طلاق

دهد و به او رجوع كند , یا دو بار او را طلاق دهد و بعد از هر طلاق عقدش كند , یا بعد از یك طلاق رجوع و بعد از طلاق دیگر عقد كند بعد از طلاق سوم آن زن بر او حرام است.

ولی اگر بعد از طلاق سوم به دیگری شوهر كند با پنج شرط به شوهر اول حلال می شود یعنی می تواند آن زن را دوباره عقد نماید.

اول آن كه عقد شوهر دوم همیشگی باشد و اگر مثلا یك ماهه یا یك ساله او را صیغه كند بعد از آن كه از او جدا شد شوهر اول نمی تواند او را عقد كند.

دوم شوهر دوم با او نزدیكی و دخول كند و احتیاط واجب آن است كه نزدیكی از جلوی زن باشد.

سوم شوهر دوم طلاقش دهد یا بمیرد.

چهارم عده طلاق یا عده وفات شوهر دوم تمام شود.

پنجم بنابر احتیاط واجب شوهر دوم در زمان نزدیكی بالغ باشد.

طلاق خلع

2537 - طلاق زنی را كه به شوهرش مایل نیست و از او كراهت دارد و مهر یا مال دیگر خود را به او می بخشد كه طلاقش دهد , طلاق خلع گویند , در طلاق خلع - بنابر اظهر - معتبر است كه كراهت زن از شوهرش به حدی باشد كه او را به مراعات ننمودن حقوق زناشویی تهدید نماید.

2538 - اگر خود شوهر بخواهد صیغه طلاق را بخواند چنانچه اسم زن مثلا فاطمه باشد پس از بذل می گوید: زوجتی فاطمة خالعتها علی ما بذلت و بنابر احتیاط مستحب نیز بگوید: هی طالق یعنی زنم فاطمه را در مقابل چیزی كه بذل

نموده طلاق خلع دادم او رها است و در صورتی كه زن معین باشد بردن نامش در اینجا و در طلاق مبارات نیز لازم نیست.

2539 - اگر زنی كسی را وكیل كند كه مهر او را به شوهرش ببخشد و شوهر همان كس را وكیل كند كه زن را طلاق دهد , چنانچه مثلا اسم شوهر محمد و اسم زن فاطمه باشد وكیل صیغه طلاق را این طور می خواند عن موكلتی فاطمة بذلت مهرها لموكلی محمد لیخلعها علیه پس از آن بدون فاصله می گوید: زوجة موكلی خالعتها علی ما بذلت هی طالق و اگر زنی كسی را وكیل كند كه غیر از مهر چیز دیگری را به شوهر او ببخشد كه او را طلاق دهد وكیل باید به جای كلمه مهرها آن چیز را بگوید مثلا صد تومان داده باید بگوید: بذلت ماة تومان.

طلاق مبارات

2540 - اگر زن و شوهر یكدیگر را نخواهند و از هم كراهت داشته باشند , و زن مالی به مرد بدهد كه او را طلاق دهد , آن طلاق را مبارات گویند.

2541 - اگر شوهر بخواهد صیغه مبارات را بخواند , چنانچه مثلا اسم زن فاطمه باشد , باید بگوید: بارات زوجتی فاطمة علی ما بذلت , و بنابر احتیاط لازم نیز بگوید , فهی طالق یعنی من و زنم فاطمه در مقابل بذل كرده او از هم جدا شدیم پس او رها است , و اگر دیگری را وكیل كند , وكیل باید بگوید: عن قبل موكلی بارات زوجته فاطمة علی ما بذلت فهی طالق و در هر دو صورت اگر به جای كلمه علی ما بذلت

بما بذلت بگوید اشكال ندارد.

2542 - صیغه طلاق خلع و مبارات در صورت امكان باید به عربی صحیح خوانده شود , و چنانچه ممكن نباشد , حكم آن حكم طلاق است كه در مساله (2517) گذشت , ولی اگر زن برای آن كه مال خود را به شوهر ببخشد مثلا به فارسی بگوید برای طلاق فلان مال را به تو بخشیدم اشكال ندارد.

2543 - اگر زن در بین عده طلاق خلع , یا مبارات از بخشش خود برگردد , شوهر می تواند رجوع كند و بدون عقد دوباره او را زن خود قرار دهد.

2544 - مالی را كه شوهر برای طلاق مبارات می گیرد , باید بیشتر از مهر نباشد ولی در طلاق خلع اگر بیشتر باشد اشكال ندارد.

احكام متفرقه طلاق

2545 - اگر با زن نامحرمی به گمان این كه عیال خود او است نزدیكی كند , چه زن بداند كه او شوهرش نیست , یا گمان كند شوهرش می باشد باید عده نگهدارد.

2546 - اگر با زنی كه می داند عیالش نیست زنا كند , اگر زن بداند كه آن مرد شوهر او نیست , لازم نیست عده نگهدارد , ولی اگر گمان كند كه شوهرش می باشد احتیاط لازم آن است كه عده نگهدارد.

2547 - اگر مرد زنی را گول بزند كه رعایت حقوق زناشویی شوهرش را نكند تا او وادار شود طلاقش دهد و زن آن مرد شود طلاق و عقد آن صحیح است ولی هر دو معصیت بزرگی كرده اند.

2548 - هر گاه زن در ضمن عقد با شوهر شرط كند كه اگر شوهر مسافرت نماید , یا مثلا شش ماه به

او خرجی ندهد اختیار طلاق با او باشد این شرط باطل است.

ولی چنانچه شرط كند , از طرف شوهر فعلا وكیل باشد كه چنانچه او مثلا مسافرت كند یا تا شش ماه خرجی ندهد خود او طلاق دهد اشكال ندارد.

2549 - زنی كه شوهرش گم شده , اگر بخواهد به دیگری شوهر كند باید نزد مجتهد عادل برود و به دستور او عمل نماید.

2550 - پدر و جد پدری دیوانه می توانند زن او را طلاق بدهند.

2551 - اگر پدر یا جد پدری برای طفل خود زنی را صیغه كند , اگر چه مقداری از زمان تكلیف بچه جزء مدت صیغه باشد , مثلا برای پسر چهارده ساله خودش زنی را دو ساله صیغه كند , چنانچه صلاح بچه باشد می تواند مدت آن زن را ببخشد ولی زن دایمی او را نمی تواند طلاق دهد.

2552 - اگر از روی علاماتی كه در شرع معین شده , مرد دو نفر را عادل بداند و زن خود را پیش آنان طلاق دهد , دیگری كه عدالت آنان نزدش ثابت نشده می تواند آن زن را بعد از تمام شدن عده اش برای خود یا برای كس دیگر عقد كند , اگر چه احتیاط مستحب آن است كه از ازدواج با او خودداری نماید و برای دیگری هم او را عقد نكند.

2553 - اگر كسی زن خود را بدون این كه او بفهمد طلاق دهد , چنانچه مخارج او را مثل وقتی كه زنش بوده بدهد , و مثلا بعد از یك سال بگوید یك سال پیش تو را طلاق دادم , و شرعا هم ثابت كند

, می تواند چیزهایی را كه در آن مدت برای زن تهیه نموده و او مصرف نكرده است از او پس بگیرد , ولی چیزهایی را كه مصرف كرده نمی تواند از او مطالبه نماید.

غصب

احكام غصب

1/2553 - غصب آن است كه انسان از روی ظلم , بر مال یا حق كسی مسلط شود و این یكی از گناهان بزرگ است كه اگر كسی انجام دهد , در قیامت به عذاب سخت گرفتار می شود , از حضرت پیغمبر اكرم صلی اللّه علیه وآله روایت شده است كه هر كس یك وجب زمین از دیگری غصب كند در قیامت آن زمین را از هفت طبقه آن مثل طوق به گردن او می اندازند.

2554 - اگر انسان نگذارد مردم از مسجد و مدرسه و پل و جاهای دیگری كه برای عموم ساخته شده استفاده كنند , حق آنان را غصب نموده و هم چنین است اگر كسی در مسجد جایی را برای خود بگیرد چنانچه دیگری او را از آنجا بیرون كند , و نگذارد كه از آنجا استفاده نماید , گناه كرده است.

2555 - اگر گرو دهنده و گرو گیرنده قرار بگذارند كه چیزی را كه گرو گذاشته شده به دست گرو گیرنده یا به دست شخص سومی باشد گرو دهنده نمی تواند آن چیز را پیش از آن كه طلب او را بدهد پس بگیرد و چنانچه بگیرد باید فورا برگرداند.

2556 - مالی را كه نزد كسی گرو گذاشته اند , اگر دیگری غصب كند هر یك از صاحب مال و گرو گیرنده می توانند چیزی را كه غصب كرده از او مطالبه نمایند و

چنانچه آن چیز را از او بگیرند , باز هم در گرو است و اگر آن چیز از بین برود و عوض آن را بگیرند , آن عوض هم مثل خود آن چیز گرو می باشد.

2557 - اگر انسان چیزی را غصب كند , باید به صاحبش برگرداند و اگر آن چیز از بین برود و قیمت داشته باشد , باید عوض آن را به او بدهد.

2558 - اگر از چیزی كه غصب كرده منفعتی به دست آید , مثلا از گوسفندی كه غصب كرده بره ای پیدا شود , مال صاحب مال است و نیز كسی كه مثلا خانه ای را غصب كرده , اگر چه در آن ننشیند باید اجاره آن را بدهد.

2559 - اگر از بچه یا دیوانه چیزی را كه مال او است غصب كند باید آن را به ولی او بدهد و اگر از بین رفته , باید عوض آن را بدهد.

2560 - هرگاه دو نفر با هم چیزی را غصب كنند , چنانچه هر دو بر تمام آن چیز تسلط داشته باشند , هر كدام از آنان ضامن تمام آن چیز است اگر چه هر یك به تنهایی نمی توانسته آن را غصب نماید.

2561 - اگر چیزی را كه غصب كرده با چیز دیگری مخلوط كند , مثلا گندمی را كه غصب كرده با جو مخلوط نماید , چنانچه جدا كردن آنها ممكن است , اگر چه زحمت داشته باشد , باید جدا كند و به صاحبش برگرداند.

2562 - اگر شخصی قطعه طلای ساخته شده ای را غصب كند مثل گوشواره و آن را آب نماید باید آن را

با تفاوت قیمتش پیش از آب كردن و پس از آن به صاحبش بدهد و چنانچه برای این كه تفاوت قیمت را ندهد بگوید , آن را مثل اولش می سازم , مالك مجبور نیست قبول نماید.

و نیز مالك نمی تواند او را مجبور كند كه آن را مثل اولش بسازد.

2563 - اگر چیزی را كه غصب كرده به طوری تغییر دهد كه از اولش بهتر شود مثلا طلایی را كه غصب كرده گوشواره بسازد , چنانچه صاحب مال بگوید مال را به همین صورت بده , باید به او بدهد و نمی تواند برای زحمتی كه كشیده مزد بگیرد , و هچنین بدون اجازه مالك حق ندارد , آن را به صورت اولش در آورد ولی اگر بدون اجازه او آن چیز را مثل اولش یا به شكلی دیگر كند , معلوم نیست ضامن تفاوت قیمت میان دو حالت باشد.

2564 - اگر چیزی را كه غصب كرده به طوری تغییر دهد كه از اولش بهتر شود , و صاحب مال بگوید باید آن را به صورت اول در آوری واجب است آن را به صورت اولش در آورد و چنانچه قیمت آن به واسطه تغییر دادن از اولش كمتر شود , باید تفاوت آن را به صاحبش بدهد , پس طلایی را كه غصب كرده اگر گوشواره بسازد و صاحب آن بگوید باید به صورت اولش در آوری , در صورتی كه بعد از آب كردن , قیمت آن از پیش از گوشواره ساختن كمتر شود , باید تفاوت آن را بدهد.

2565 - اگر در زمینی كه غصب كرده زراعت كند , یا درخت

بنشاند زراعت و درخت و میوه آن مال خود او است و چنانچه صاحب زمین راضی نباشد , كه زراعت و درخت در زمین او بماند , كسی كه غصب كرده باید فورا زراعت یا درخت خود را اگر چه ضرر نماید از زمین بكند , و نیز باید اجاره زمین را در مدتی كه زراعت و درخت در آن بوده به صاحب زمین بدهد و خرابیهایی را كه در زمین پیدا شده درست كند , مثلا جای درختها را پر نماید , و اگر به واسطه اینها قیمت زمین از اولش كمتر شود , باید تفاوت آن را هم بدهد , و نمی تواند صاحب زمین را مجبور كند كه زمین را به او بفروشد , یا اجاره بدهد , و نیز صاحب زمین نمی تواند او را مجبور كند كه درخت یا زراعت را به او بفروشد.

2566 - اگر صاحب زمین راضی شود كه زراعت و درخت در زمین او بماند , كسی كه آن را غصب كرده , لازم نیست درخت و زراعت را بكند , ولی باید اجاره آن زمین را از وقتی كه غصب كرده تا وقتی كه صاحب زمین راضی شده بدهد.

2567 - اگر چیزی كه غصب كرده از بین برود , در صورتی كه مثل گاو و گوسفند باشد كه از جهت خصوصیات شخصی قیمت آن در نظر عقلاء با قیمت فرد دیگری فرق دارد , باید قیمت آن را بدهد و چنانچه قیمت بازار آن به واسطه اختلاف عرضه و تقاضا فرق كرده باشد باید قیمت وقتی را كه تلف شده بدهد , و احتیاط مستحب آن

است كه بالاترین قیمتی را كه از زمان غصب تا زمان تلف داشته بدهد.

2568 - اگر چیزی را كه غصب كرده و از بین رفته مانند گندم و جو باشد كه قیمت افرادش از جهت خصوصیات شخصیه با هم فرق ندارد , باید مثل همان چیزی را كه غصب كرده بدهد , ولی چیزی را كه می دهد باید خصوصیات نوعی و سنخیش مانند چیزی باشد كه آن را غصب كرده و از بین رفته است.

مثلا اگر از قسم اعلای برنج غصب كرده نمی تواند از قسم پست تر بدهد.

2569 - اگر چیزی را كه مثل گوسفند است غصب نماید و از بین برود چنانچه قیمت بازار آن فرق نكرده باشد ولی در مدتی كه پیش او بوده مثلا چاق شده , سپس تلف شده باشد , باید قیمت وقتی را كه چاق بوده بدهد.

2570 - اگر چیزی را كه غصب كرده دیگری از او غصب نماید , و از بین برود , صاحب مال می تواند عوض آن را از هر یك از آنان بگیرد , یا از هر كدام آنان مقداری از عوض آن را مطالبه نماید , و چنانچه عوض مالی را از اولی بگیرد , اولی می تواند آنچه را داده از دومی بگیرد , ولی اگر از دومی بگیرد , او نمی تواند آنچه را كه داده از اولی مطالبه نماید.

2571 - اگر چیزی را كه می فروشند , یكی از شرطهای معامله در آن نباشد , مثلا چیزی را كه باید با وزن خرید و فروش كنند بدون وزن معامله نمایند , معامله باطل است.

و چنانچه فروشنده و خریدار

با قطع نظر از معامله راضی باشند كه در مال یكدیگر تصرف كنند اشكال ندارد , و گرنه چیزی را كه از یكدیگر گرفته اند مثل مال غصبی است , و باید آن را به دیگری برگردانند , و در صورتی كه مال هر یك در دست دیگری تلف شود , چه بداند معامله باطل است چه نداند , باید عوض آن را بدهد.

2572 - هر گاه مالی را از فروشنده بگیرد كه آن را ببیند یا مدتی نزد خود نگهدارد تا اگر پسندید بخرد , در صورتی كه آن مال تلف شود , بنابر مشهور باید عوض آن را به صاحبش بدهد.

احكام مالی كه انسان آن را پیدا می كند

2573 - مال گم شده كه از قسم حیوان نیست , چنانچه انسان پیدا كند و نشانه ای نداشته باشد كه به واسطه آن صاحبش معلوم شود , چه قیمت آن كمتر از یك درهم 6 / 12 نخود نقره سكه دار باشد یا نباشد , می تواند آن را برای خود بردارد , ولی احتیاط مستحب آن است كه آن را از طرف صاحبش به فقرا صدقه بدهد.

2574 – اگر مالی پیدا كند كه قیمت آن از یك درهم كمتر است چنانچه صاحب آن معلوم باشد و انسان نداند راضی است یا نه , نمی تواند بدون اجازه او بردارد و اگر صاحب آن معلوم نباشد , احتیاط واجب آن است كه او را از طرف صاحبش صدقه بدهد.

و هر وقت صاحبش پیدا شد , چنانچه به صدقه دادن راضی نشود , عوض آن را به او بدهد.

2575 - هر گاه چیزی را كه پیدا كرده نشانه ای دارد كه به

واسطه آن می تواند صاحبش را پیدا كند , اگر چه بداند صاحب آن كافری است كه اموالش محترم است , در صورتی كه قیمت آن چیز به مقدار یك درهم برسد , باید از روزی كه آن را پیدا كرده تا یك سال در محل اجتماع مردم اعلان كند.

2576 - اگر انسان خودش نخواهد اعلان كند , می تواند به كسی كه اطمینان دارد بگوید كه از طرف او اعلان نماید.

2577 - اگر تا یك سال اعلان كند , و صاحب مال پیدا نشود در صورتی كه آن مال را در غیر حرم مكه پیدا كرده باشد , می تواند آن را برای صاحبش نگهداری كند كه هر وقت پیدا شد به او بدهد یا از طرف صاحبش به فقرا صدقه بدهد , و احتیاط لازم آن است كه آن را برای خود بر ندارد , و اگر آن مال را در حرم پیدا كرده باشد احتیاط واجب آن است كه تصدق كند.

2578 - اگر بعد از آن كه یك سال اعلان كرد و صاحب مال پیدا نشد مال را برای صاحبش نگهداری كند و از بین برود , چنانچه در نگهداری آن كوتاهی نكرده و تعدی یعنی زیاده روی هم ننموده , ضامن نیست.

ولی اگر از طرف صاحبش صدقه داده باشد , صاحبش مخیر است بین آن كه به صدقه راضی شده , یا عوض مالش را مطالبه كند و ثواب صدقه برای تصدق كننده باشد.

2579 - كسی كه مالی را پیدا كرده , اگر عمدا به دستوری كه گفته شد اعلان نكند , گذشته از این كه معصیت كرده , چنانچه احتمال

دهد كه مفید باشد , باز هم واجب است اعلان كند.

2580 - اگر دیوانه یا بچه نابالغ چیزی پیدا كند كه نشانه دار باشد و قیمت آن به مقدار یك درهم برسد ولی او می تواند اعلان نماید - بلكه واجب است كه اعلان نماید اگر آن چیز را از بچه یا دیوانه گرفته باشد - و اگر یك سال اعلان كرد و صاحب مال پیدا نشد باید به آنچه در مساله (2577) گفته شد عمل نماید.

2581 - اگر انسان در بین سالی كه اعلان می كند , از پیدا شدن صاحب مال ناامید شود , باید با اذن حاكم شرع - بنابر احتیاط - آن را صدقه بدهد.

2582 - اگر در بین سالی كه اعلان می كند , مال از بین برود , چنانچه در نگهداری آن كوتاهی كرده , یا تعدی , یعنی زیاده روی كرده باشد , عوض آن را برای صاحبش ضامن است و باید اعلان را ادامه دهد , و اگر كوتاهی نكرده و زیاده روی هم ننموده چیزی بر او واجب نیست. 2583 - اگر مالی را كه نشانه دارد و قیمت آن به یك درهم می رسد در جایی پیدا كند كه معلوم است به واسطه اعلان , صاحب آن پیدا نمی شود , باید از روز اول آن را از طرف صاحبش به فقراء - با اذن حاكم شرع بنابر احتیاط لازم - صدقه بدهد نباید صبر نماید تا سال تمام شود.

2584 - اگر چیزی را پیدا كند و به خیال این كه مال خود او است بردارد , بعد بفهمد مال خودش نبوده , احكامی كه

در مسائل گذشته گفته شد بر او جاری است.

2585 - چیزی را كه پیدا كرده باید به طوری اعلان كند , كه اگر صاحب آن بشنود احتمال معتنابه دهد , كه آن چیز مال او است.

و این امر به حسب اختلاف موارد فرق می كند , مثلا گاهی همین قدر كافی است كه بگوید (چیزی پیدا كرده ام) , ولی در بعضی موارد باید جنس آن را نیز تعیین كند مثلا بگوید (قطعه ای طلا پیدا كرده ام) و در بعضی موارد باید بعضی از خصوصیات را اضافه كند , مثلا بگوید: (گوشواره ای طلا پیدا كرده ام) ولی در هر صورت باید تمام خصوصیات را نگوید تا متعین نشود.

2586 - اگر كسی چیزی را پیدا كند , و دیگری بگوید مال من است و نشانه های آن را بگوید , در صورتی باید به او بدهد كه اطمینان داشته باشد , مال او است و لازم نیست نشانه های را كه بیشتر اوقات صاحب مال هم ملتفت آنها نیست بگوید.

2587 - اگر قیمت چیزی كه پیدا كرده ام به یك درهم برسد , چنانچه اعلان نكند و در مسجد , یا جای دیگری كه محل اجتماع مردم است بگذارد , و آن چیز از بین برود , یا دیگری آن را بردارد , كسی كه آن را پیدا كرده ضامن است.

2588 - هرگاه چیزی را پیدا كند كه تا یك سال نمی ماند , باید تا آخرین زمانی كه باقی می ماند - البته با حفظ تمام خصوصیاتی كه در قیمتش دخالت دارند - آن را حفظ كند و احتیاط لازم آن است كه

در طی این مدت او را اعلان كند و چنانچه صاحبش پیدا نشد , باید با اجازه حاكم شرع یا وكیل او - بنابر احتیاط - قیمت آن را معین كند و بفروشد و پولش را نگهدارد و اعلان را ادامه دهد و اگر تا یك سال صاحبش پیدا نشد باید به آنچه در مساله (2577) گفته شد عمل نماید.

2589 - اگر چیزی را كه پیدا كرده موقع وضو گرفتن و نماز خواندن همراه او باشد , و نخواهد آن را به صاحبش چنانچه پیدا شود بدهد وضو و نمازش باطل نمی شود.

2590 - اگر كفش شخصی را ببرند و كفش دیگری به جای آن بگذارند , چنانچه بداند كفشی كه مانده مال كسی است كه كفش او را برده و راضی است كه كفشش را عوض كفشی كه برده است بردارد , می تواند به جای كفش خودش بردارد.

و هم چنین است اگر بداند كه كفش او را به طور ناحق و ظلم برده است , ولی در این فرض باید قیمت آن از كفش خودش بیشتر نباشد , و الا حكم مجهول المالك , نسبت به زیادی قیمت جاری است , و در غیر این دو صورت حكم مجهول المالك بر آن كفش جاری خواهد بود.

2591 - اگر مالی كه در دست انسان است مجهول المالك صاحب آن نامعلوم باشد و گمشده بر آن مال صدق نكند , در صورتی كه اطمینان داشته باشد كه مالك آن راضی به تصرف او در آن می باشد جایز است به هر طوری كه می داند او راضی است در آن تصرف كند و گرنه لازم

است صاحب آن را جستجو كند , و تا زمانی كه احتمال می دهد جستجو فایده داشته باشد جستجو را ادامه دهد , و پس از یاس از پیدا شدن صاحبش باید آن مال را به فقیر صدقه بدهد , و احتیاط لازم این است كه با اجازه حاكم شرع تصدق كند , و اگر بعدا صاحبش پیدا شود , چنانچه راضی به صدقه دادن نشود , بنابر احتیاط باید عوض آن را به او بدهد.

شکار

احكام سر بریدن و شكار كردن حیوانات

2592 - حیوان وحشی باشد یا اهلی - غیر از حیوانهای حرام گوشت كه بیان آنها در احكام خوردنیها و آشامیدنیها می آید - اگر آن را به دستوری كه بعدا گفته می شود سر ببرند پس از جان دادن گوشت آن حلال و بدن آن پاك است ولی شتر و ماهی و ملخ به غیر از سر بریدن خوردن آنها حلال می شود به طوری كه در مسائل آینده خواهد آمد.

2593 - حیوان حلال گوشت وحشی مانند آهو و كبك و بز كوهی و حیوان حلال گوشتی كه اهلی بوده و بعدا وحشی شده مثل گاو و شتر اهلی كه فرار كرده و وحشی شده است , اگر به دستوری كه بعدا گفته می شود آنها را شكار كنند , پاك و حلال است , ولی حیوان حلال گوشت اهلی مانند گوسفند و مرغ خانگی و حیوان حلال گوشت وحشی كه به واسطه تربیت كردن اهلی شده است , با شكار كردن پاك و حلال نمی شود.

2594 - حیوان حلال گوشت وحشی در صورتی با شكار كردن پاك و حلال می شود كه بتواند فرار كند یا پرواز

نماید , بنابر این بچه آهو كه نمی تواند فرار كند و بچه كبك كه نمی تواند پرواز نماید , با شكار كردن پاك و حلال نمی شود , و اگر آهو و بچه اش را كه نمی تواند فرار كند , با یك تیر شكار نماید آهو حلال و بچه اش حرام است.

2595 - حیوان حلال گوشتی كه مانند ماهی خون جهنده ندارد , اگر به خودی خود بمیرد پاك است ولی گوشت آن را نمی شود خورد.

2596 - حیوان حرام گوشتی كه خون جهنده ندارد , مانند مار , مرده آن پاك است ولی با سر بریدن حلال نمی شود.

2597 - سگ و خوك به واسطه سر بریدن و شكار كردن پاك نمی شوند , و خوردن گوشت آنها هم حرام است و حیوان حرام گوشتی را كه مانند گرگ و پلنگ درنده و گوشتخوار است اگر به دستوری كه گفته می شود سر ببرند یا با تیر و مانند آن شكار كنند پاك است ولی گوشت آن حلال نمی شود , و اگر با سگ شكاری آن را شكار كنند , پاك شدن بدنش هم اشكال دارد.

2598 - فیل و خرس و بوزینه , در آنچه ذكر شد حكم حیوانهای درنده را دارند , ولی حشرات و آنها كه حیوانات كوچكی هستند كه در داخل زمین زندگی می كنند مانند موش و سوسمار اگر خون جهنده داشته باشند , و سر آنها را ببرند یا آنها را شكار نمایند گوشت و پوست آنها پاك نمی شود.

2599 - اگر از شكم حیوان زنده , بچه مرده ای بیرون آید یا آن را بیرون

آورند , خوردن گوشت آن حرام است.

دستور سر بریدن حیوانات

2600 - دستور سر بریدن حیوان آن است كه چهار رگ بزرگ گردن آن را به طور كامل ببرند , و اگر آنها را بشكافند , و یا مثلا حلقوم را قطع كنند بنابر احتیاط كافی نیست.

و بریدن این چهار رگ عبارت است از مجرای نفس (حلقوم) و مجرای خوردن (مری) و دو رگ كلفتی كه در دو طرف مجرای نفس می باشد.

2601 - اگر بعضی از چهار رگ را ببرند و صبر كنند تا حیوان بمیرد بعد بقیه را ببرند فایده ندارد , اما در صورتی كه چهار رگ را پیش از جان دادن حیوان ببرند ولی به طور معمول پشت سر هم نباشد , آن حیوان پاك و حلال است اگر چه احتیاط مستحب آن است كه پشت سر هم ببرند.

2602 - اگر گرگ گلوی گوسفند را به طوری بكند كه از چهار رگی كه در گردن است و باید بریده شود , چیزی نماند , آن گوسفند حرام می شود , و هم چنین است اگر از حلقوم چیزی نماند , بلكه اگر مقداری از گردن را بكند و چهار رگ آویزان بسر یا متصل به بدن باقی بماند , آن گوسفند بنابر احتیاط حرام می شود ولی اگر جای دیگر بدن را بكند , در صورتی كه گوسفند زنده باشد , و به دستوری كه گفته می شود سر آن را ببرند حلال و پاك می باشد.

شرایط سر بریدن

2603 - سر بریدن حیوان چند شرط دارد: اول كسی كه سر حیوان را می برد چه مرد باشد , چه زن , باید مسلمان باشد , و بچه مسلمان هم اگر ممیز باشد

یعنی خوب و بد را بفهمد می تواند سر حیوان را ببرد و اما كسی كه از كفار غیر كتابی یا از فرقه های است كه در حكم كفارند مانند نواصب , اگر سر حیوان را ببرد , آن حیوان حلال نمی شود , بلكه كافر كتابی هم اگر سر حیوان را ببرد هر چند بسم اللّه هم بگوید , بنابر احتیاط آن حیوان حلال نمی شود.

دوم سر حیوان را با چیزی ببرند كه از آهن باشد ولی چنانچه آهن پیدا نشود با چیز تیزی كه چهار رگ آن را جدا كند مانند شیشه و سنگ نیز می شود سر آن را برید هر چند ضرورتی مقتضی سر بریدنش نباشد.

سوم در موقع سر بریدن حیوان رو به قبله باشد , و رو به قبله بودن حیوان اگر نشسته یا ایستاده باشد , همانند رو به قبله بودن انسان در نماز در این دو حالت است , و اگر حیوان بر طرف راست یا چپ خوابیده باشد , باید محل بریدن و شكم حیوان رو به قبله باشد و لازم نیست پاها و دستها و صورت آن رو به قبله باشد.

و كسی كه می داند باید رو به قبله سر ببرد , اگر عمدا حیوان را رو به قبله نكند , حیوان حرام می شود , ولی اگر فراموش كند , یا مساله را نداند , یا قبله را اشتباه كند , یا نداند قبله كدام طرف است , یا نتواند حیوان را رو به قبله كند , اشكال ندارد , و احتیاط مستحب آن است كه كسی كه حیوان را سر می برد نیز رو

به قبله باشد.

چهارم وقتی می خواهد سر حیوان را ببرد , یا در زمان متصل به آن به نیت سر بریدن , نام خدا را ببرد , و همین قدر كه بگوید بسم اللّه كافی است بلكه اگر تنها بگوید (اللّه) بعید نیست كه كافی باشد , و اگر بدون قصد سر بریدن نام خدا را ببرد , آن حیوان پاك نمی شود , و گوشت آن هم حرام است , ولی اگر از روی فراموشی نام خدا را نبرد اشكال ندارد.

پنجم حیوان بعد از سر بریدن حركتی بكند , اگر چه مثلا چشم یا دم خود را حركت دهد , یا پای خود را به زمین زند و این حكم در صورتی است كه زنده بودن آن حیوان در حال ذبح مشكوك باشد والا لزومی ندارد.

ششم از بدن حیوان به اندازه معمول خون بیرون آید , پس اگر خون در رگهایش ببندد و از او خون بیرون نیاید و یا آن كه خون بیرون آمده نسبت به نوع آن حیوان كم باشد , آن حیوان حلال نمی شود , ولی اگر كمی خون بیرون آمده از این جهت باشد كه حیوان پیش از سر بریدن خونریزی كرده است اشكال ندارد.

هفتم آن كه كشتن از مذبح باشد , و احتیاط مستحب آن است كه گردن را از جلو ببرد و كارد را پشت گردن فرو ننماید , و به طرف جلو بیاورد كه گردن از پشت بریده شود.

2604 - بنابر احتیاط جایز نیست كه سر حیوان را پیش از بیرون آمدن روح از بدنش جدا كنند - هر چند این كار موجب حرام شدن حیوان

نمی شود - ولی اگر از روی غفلت یا به جهت تیزی چاقو سر جدا شود اشكال ندارد و هم چنین بنابر احتیاط شكافتن گردن حیوان و قطع نخاعش (نخاع نخ سفیدی است كه از مهره های گردن تا دم حیوان امتداد دارد) پیش از بیرون آمدن روح از بدنش جایز نیست.

دستور كشتن شتر

2605 - اگر بخواهند شتر را بكشند كه بعد از جان دادن پاك و حلال باشد , باید با شرایطی كه برای سر بریدن حیوانات گفته شد , كارد یا چیز دیگری را كه از آهن و برنده باشد , در گودی بین گردن و سینه اش فرو كنند.

و بهتر آن است كه شتر در این حال ایستاده باشد , ولی اگر در حالی كه زانوها را به زمین زده , یا به پهلو خوابیده و رو به قبله است , كارد را روی گودی گردنش فرو كنند اشكال ندارد.

2606 - اگر به جای این كه كارد در گودی گردن شتر فرو كنند سر آن را ببرند , یا گوسفند و گاو و مانند اینها را مثل شتر كارد در گودی گردنشان فرو كنند گوشت آنها حرام و بدن آنها نجس است.

ولی اگر چهار رگ شتر را ببرند , و تا زنده است به دستوری كه گفته شد كارد در گودی گردنش فرو كنند گوشت آن حلال و بدن آن پاك است و نیز اگر گارد در گودی گردن گاو یا گوسفند و مانند اینها فرو كنند و تا زنده است سر آن را ببرند حلال و پاك می باشد.

2607 - اگر حیوانی سركش شود و نتوانند آن را به دستوری كه در

شرع معین شده بكشند , یا مثلا در چاه بیفتد و احتمال بدهند كه در آنجا بمیرد و كشتن آن به دستور گذشته ممكن نباشد , هر جای بدنش را كه زخم بزنند و در اثر زخم جان بدهد حلال می شود و رو به قبله بودن آن لازم نیست ولی باید شرطهای دیگری را كه برای سر بریدن حیوانات گفته شد دارا باشد.

چیزهایی كه موقع سر بریدن حیوانات مستحب است

2608 - فقهاء رضوان اللّه علیهم , چند چیز را در سر بریدن حیوانات مستحب شمرده اند: اول موقع سر بریدن گوسفند , دو دست و یك پای آن را ببندند و پای دیگرش را باز بگذارند , و موقع سر بریدن گاو چهار دست و پایش را ببندند و دم آن را باز بگذارند , و موقع كشتن شتر درحال نشسته گی دو دست آن را از پایین تا زانو , یا زیر بغل به یكدیگر ببندند و پاهایش را باز بگذارند , و مستحب است مرغ را بعد از سر بریدن رها كنند تا پر و بال بزند.

دوم پیش از كشتن حیوان آب جلوی آن بگذارند.

سوم كاری كنند كه حیوان كمتر اذیت شود مثلا كارد را خوب تیز كنند و با عجله سر حیوان را ببرند.

چیزهایی كه در كشتن حیوانات مكروه است

2609 - در بعضی روایات چند چیز در كشتن حیوانات مكروه شمرده شده است.

1 پیش از بیرون آمدن روح , پوست حیوان را بكنند.

2 در جایی حیوان را بكشند كه حیوان دیگر كه از جنس او است آن را ببیند.

3 در شب یا پیش از ظهر روز جمعه سر حیوان را ببرند ولی در صورت احتیاج عیبی ندارد.

4 خود انسان چهار پایی را كه پرورش داده است بكشد.

احكام شكار كردن با اسلحه

2610 - اگر حیوان حلال گوشت وحشی را با اسلحه شكار كنند و بمیرد با پنج شرط حلال و بدنش پاك است: اول آن كه اسلحه شكار مثل كارد و شمشیر برنده باشد , یا مثل نیزه و تیر , تیز باشد كه به واسطه تیز بودن , بدن حیوان را پاره كند و اگر به وسیله دام یا چوب و سنگ و مانند اینها حیوانی را شكار كنند پاك نمی شود , و خوردن آن هم حرام است و اگر حیوانی را با تفنگ شكار كنند , چنانچه گلوله آن تیز باشد كه در بدن حیوان فرو رود و آن را پاره كند پاك و حلال است.

و اگر گلوله تیز نباشد بلكه با فشار در بدن حیوان فرو رود و حیوان را بكشد یا به واسطه حرارتش بدن حیوان را بسوزاند و در اثر سوزاندن , حیوان بمیرد پاك و حلال بودنش اشكال دارد.

دوم كسی كه شكار می كند باید مسلمان باشد یا بچه مسلمان باشد كه خوب و بد را بفهمد و اگر كافر غیر كتابی یا كسی كه در حكم كافر است - مانند نواصب - حیوانی را شكار نماید , آن شكار حلال

نیست , بلكه كافر كتابی هم اگر حیوانی را شكار كند و نام خدا را هم ببرد آن حیوان بنابر احتیاط حلال نمی شود.

سوم اسلحه را برای شكار كردن آن حیوان به كار برد و اگر مثلا جایی را نشان كند و اتفاقا حیوانی را بكشد , آن حیوان پاك نیست و خوردن آن هم حرام است.

چهارم در وقت به كار بردن اسلحه نام خدا را ببرد , و چنانچه پیش از خوردن به هدف نام خدا را ببرد باز هم بنابر اقوی كفایت می كند ولی اگر عمدا نام خدا را نبرد شكار حلال نمی شود , ولی اگر فراموش كند اشكال ندارد.

پنجم وقتی به حیوان برسد كه مرده باشد , یا اگر زنده است به اندازه سر بریدن آن وقت نباشد و چنانچه به اندازه سر بریدن وقت باشد و سر حیوان را نبرد تا بمیرد حرام است.

2611 - اگر دو نفر حیوانی را شكار كنند , و شكار یكی از آنان با مراعات شرایط گذشته باشد , ولی شكار دیگری فاقد بعضی از آنها باشد مثلا یكی از آن دو نام خدا را ببرد و دیگری عمدا نام خدا را نبرد , آن حیوان حلال نیست.

2612 - اگر بعد از آن كه حیوانی را تیر زدند مثلا در آب بیفتد و انسان بداند كه حیوان به واسطه تیر و افتادن در آب جان داده , حلال نیست بلكه اگر نداند كه جان دادن آن فقط به واسطه تیر بوده , حلال نمی باشد.

2613 - اگر با سگ غصبی یا اسلحه غصبی حیوانی را شكار كند , شكار حلال است و مال خود

او می شود , ولی گذشته از این كه گناه كرده , باید اجرت اسلحه یا سگ را به صاحبش بدهد.

2614 - اگر با آلت شكار چون شمشیر بعضی از اعضای بدن حیوان مانند دست و پا را از او جدا كنند آن عضو حرام می باشد , ولی چنانچه آن حیوان را با مراعات شرایط گذشته در مساله (2610) سر ببرند باقیمانده بدن او حلال می شود , و اما اگر آلت شكار - با شرایط گذشته - بدن حیوان را دو قسمت كند و سر و گردن در یك قسمت بماند و انسان وقتی برسد كه حیوان جان داده باشد , هر دو قسمت حلال است و هم چنین است اگر حیوان زنده باشد ولی به اندازه سر بریدن وقت نباشد اما اگر به اندازه سر بریدن وقت باشد و ممكن باشد كه مقداری زنده بماند , قسمتی كه سر و گردن ندارد حرام و قسمتی كه سر و گردن دارد , اگر سر آن را به دستوری كه در شرع معین شده ببرند حلال و گرنه آنهŠحرام می باشد.

2615 - اگر با چوب یا سنگ یا چیز دیگری كه شكار كردن با آن صحیح نیست حیوانی را دو قسمت كنند قسمتی كه سر و گردن ندارد حرام است و قسمتی كه سر و گردن دارد , اگر زنده باشد و ممكن باشد كه مقداری زنده بماند , و سر آن را به دستوری كه در شرع معین شده ببرند حلال و گرنه آن قسمت هم حرام می باشد.

2616 - اگر حیوانی را شكار كنند , یا سر ببرند و بچه زنده ای

از آن بیرون آید , چنانچه آن بچه را به دستوری كه در شرع معین شده سر ببرند حلال و گرنه حرام می باشد.

2617 - اگر حیوانی را شكار كنند یا سر ببرند و بچه مرده ای از شكمش بیرون آورند , در صورتی كه مردن بچه پیش از كشتن آن حیوان نباشد و هم چنین به سبب دیر بیرون آوردنش از شكم آن حیوان نمرده باشد , چنانچه خلقت آن بچه كامل باشد , و مو یا پشم در بدنش روییده باشد پاك و حلال است.

شكار كردن با سگ شكاری

2618 - اگر سگ شكاری , حیوان وحشی حلال گوشتی را شكار كند , پاك بودن و حلال بودن آن حیوان شش شرط دارد: اول سگ به طوری تربیت شده باشد كه هر وقت آن را برای گرفتن شكار بفرستند برود و هر وقت از رفتن جلوگیری كنند بایستد , ولی اگر پس از نزدیك شدن به شكار و دیدن آن به جلوگیری نایستد ضرر ندارد و لازم نیست كه عادتش این باشد كه تا صاحبش نرسد از شكار نخورد , بلكه اگر عادتش این باشد كه پیش از رسیدن صاحبش از شكار می خورد ضرر ندارد و هم چنین اگر عادت به خوردن خون شكار داشته باشد اشكال ندارد.

دوم صاحبش آن را بفرستد و اگر از پیش خود دنبال شكار رود و حیوانی را شكار كند خوردن آن حیوان حرام است , بلكه اگر از پیش خود دنبال شكار رود , و بعدا صاحبش بانگ بزند كه زودتر آن را به شكار برساند اگر چه به واسطه صدای صاحبش شتاب كند , بنابر احتیاط واجب باید از

خوردن آن شكار خودداری نماید.

سوم كسی كه سگ را می فرستد باید مسلمان باشد , به تفصیلی كه در شرایط شكار با اسلحه گذشت.

چهارم شكارچی وقت فرستادن سگ نام خدا را ببرد و اگر عمدا نام خدا را نبرد , آن شكار حرام است ولی اگر فراموش كند اشكال ندارد.

پنجم شكار به واسطه زخمی كه از دندان سگ پیدا كرده بمیرد پس اگر سگ , شكار را خفه كند , یا شكار از دویدن یا ترس بمیرد حلال نیست.

ششم كسی كه سگ را فرستاده , وقتی برسد كه حیوان مرده باشد , یا اگر زنده است به اندازه سر بریدن آن وقت نباشد - ولی نه از جهت تاخیر غیر معمول در رسیدن به شكار - اما اگر وقتی برسد كه به اندازه سر بریدن وقت باشد و سر حیوان را نبرد تا بمیرد حلال نیست.

2619 - كسی كه سگ را فرستاده اگر وقتی برسد كه بتواند سر حیوان را ببرد , چنانچه به واسطه تهیه مقدمات آن مانند بیرون آوردن كارد وقت بگذرد و آن حیوان بمیرد حلال است , ولی اگر چیزی همراه او نباشد كه با آن سر حیوان را ببرد و حیوان بمیرد , بنابر احتیاط حلال نمی شود , البته در این حال اگر آن حیوان را رها كند كه سگ او را بكشد حلال می شود.

2620 - اگر چند سگ را بفرستد و با هم حیوانی را شكار كنند چنانچه همه آنها دارای شرطهایی كه در مساله (2618) گفته شد بوده اند , شكار حلال است و اگر یكی از آنها دارای آن شرطها نبوده , شكار حرام است.

2621

- اگر سگ را برای شكار حیوانی بفرستد و آن سگ حیوان دیگری را شكار كند , آن شكار حلال و پاك است.

و نیز اگر آن حیوان را با حیوان دیگری شكار كند , هر دوی آنها حلال و پاك می باشد.

2622 - اگر چند نفر با هم سگ را بفرستند و یكی از آنها عمدا نام خدا را نبرد , آن شكار حرام است.

و نیز اگر یكی از سگهایی را كه فرستاده اند به طوری كه در مساله (2618) گفته شد تربیت شده نباشد , آن شكار حرام می باشد.

2623 - اگر باز یا حیوان دیگری غیر سگ شكاری , حیوانی را شكار كند , آن شكار حلال نیست ولی اگر وقتی برسند كه حیوان زنده باشد و به دستوری كه در شرع معین شده سر آن را ببرند حلال است.

صید ماهی و ملخ

2624 - اگر ماهی ای كه در اصل خلقتش فلس دار باشد - هر چند از جهت عارضی فلس از او جدا شده باشد - زنده از آب بگیرند و بیرون آب جان دهد , پاك و خوردن آن حلال است.

و چنانچه در آب بمیرد پاك است ولی خوردن آن حرام می باشد مگر این كه در تور ماهی گیر در آب بمیرد كه در این صورت خوردنش حلال است.

و ماهی بی فلس را اگر چه زنده از آب بگیرند و بیرون آب جان دهد حرام است.

2625 - اگر ماهی از آب بیرون بیفتد , یا موج آن را بیرون بیندازد , یا آب فرو رود , و ماهی در خشكی بماند , چنانچه پیش از آن كه بمیرد , با دست یا

به وسیله دیگر كسی آن را بگیرد , بعد از جان دادن حلال است.

2626 - كسی كه ماهی را صید می كند , لازم نیست مسلمان باشد و در موقع گرفتن آن نام خدا را ببرد ولی مسلمان باید ببیند یا از راه دیگری اطمینان داشته باشد كه او را زنده از آب گرفته یا آن كه در تور او در آب مرده است.

2627 - ماهی مرده ای كه معلوم نیست آن را زنده از آب گرفته اند یا مرده , چنانچه در دست مسلمان باشد , حلال است و اگر در دست كافر باشد اگر چه بگوید آن را زنده گرفته ام حرام می باشد , مگر آن كه انسان اطمینان كند كه او را زنده از آب گرفته یا آن كه در تور او در آب مرده است.

2628 - خوردن ماهی زنده جایز است ولی اولی خودداری كردن است.

2629 - اگر ماهی زنده را بریان كنند , یا در بیرون آب پیش از جان دادن بكشند , خوردنش جایز است ولی اولی آن است كه از خوردن آن خودداری نمایند.

2630 - اگر ماهی را بیرون آب دو قسمت كنند و یك قسمت آن در حالی كه زنده است در آب بیفتد , خوردن قسمتی را كه بیرون آب مانده جایز است و احتیاط مستحب آن است كه از خوردن آن خودداری كنند.

2631 - اگر ملخ را با دست یا به وسیله دیگری زنده بگیرند , بعد از جان دادن آن حلال است.

و لازم نیست كسی كه آن را می گیرد مسلمان باشد و در موقع گرفتن نام خدا ببرد , ولی اگر ملخ

مرده ای در دست كافر باشد و معلوم نباشد كه آن را زنده گرفته یا نه , اگر چه بگوید زنده گرفته ام حرام است.

2632 - خوردن ملخی كه بال در نیاورده و نمی تواند پرواز كند حرام است.

احكام خوردنیها و آشامیدنیها

2633 - هر پرنده ای كه مانند شاهین و عقاب و باز درنده و چنگال دار باشد حرام است , و ظاهر آن است كه هر پرنده ای كه هنگام پرواز بال زدنش كمتر از صاف نگهداشتن بالش باشد , چنگال دار است و حرام می باشد , و هر پرنده ای كه بال زدنش بیش از صاف نگهداشتن او است حلال است , بنابر این می توان پرنده گان حرام گوشت را از حلال گوشت به ملاحظه كیفیت پرواز آنها تمیز داد ولی چنانچه كیفیت پرواز پرنده ای معلوم نباشد اگر آن پرنده چینه دان و یا سنگدان و یا خار پشت پا داشته باشد حلال است و اگر هیچ كدام از اینها را نداشته باشد , حرام است و احتیاط لازم آن است كه از همه انواع كلاغ حتی زاغ اجتناب شود و اما پرندگان دیگر - غیر آنچه ذكر شد - چون مرغ و كبوتر و گنجشك و حتی شتر مرغ و طاووس همه حلال می باشند ولی كشتن بعضی از پرندگان مكروه است مانند هدهد و پرستوك , و اما حیواناتی كه پرواز دارند ولی پر ندارند مانند خفاش حرام می باشند , و هم چنین است زنبور و پشه و دیگر حشرات پرنده بنابر احتیاط لازم.

2634 - اگر چیزی را كه روح دارد از حیوان زنده جدا نمایند مثلا دنبه یا

مقداری گوشت از گوسفند زنده ببرند , نجس و حرام می باشد.

2635 - بعضی از اجزاء حیوانات حلال گوشت حرام است , و آن چهارده چیز است: 1 خون 2 فضله 3 نری 4 فرج 5 بچه دان 6 غدد كه آن را دشول می گویند.

7 تخم كه آن را دنبلان می گویند.

8 چیزی كه در مغز كله است و به شكل نخود می باشد.

9 مغز حرام كه در میان تیره پشت است.

10 پی كه در دو طرف تیره پشت است بنابر احتیاط لازم.

11 زهره دان.

12 سپرز (طحال).

13 بول دان (مثانه).

14 حدقه چشم , اینها همه در غیر پرندگان از حیوانات حلال گوشت , و اما پرندگان پس خون و فضله آنها بی اشكال حرام است ولی جز این دو اگر از آنچه گذشت چیزی در آنها باشد حرام بودنش بنابر احتیاط است.

2636 - خوردن بول حیوانات حرام گوشت حرام است و هم چنین بول حیوانات حلال گوشت - حتی شتر بنابر احتیاط لازم - ولی خوردن بول شتر و گاو و گوسفند اگر برای معالجه باشد اشكال ندارد.

2637 - خوردن گل حرام است و هم چنین است خاك و شن بنابر احتیاط لازم , و خوردن گل داغستان و گل ارمنی و غیر آنها برای معالجه در صورت ناچاری اشكال ندارد و خوردن كمی از تربت حضرت سید الشهدا علیه السلام برای استشفا جایز است , و بهتر این است كه تربت را در مقداری از آب مثلا حل نمایند كه مستهلك شود و بعدا آن آب را بیاشامند.

2638 - فرو بردن آب بینی و خلط سینه كه در دهن آمده حرام نیست و

نیز فرو بردن غذایی كه موقع خلال كردن , از لای دندان بیرون می آید , اشكال ندارد.

2639 - خوردن چیزی كه موجب مرگ می شود یا برای انسان ضرر كلی دارد حرام است.

2640 - خوردن گوشت اسب و قاطر و الاغ مكروه است و اگر كسی آنها را وطی (نزدیكی) كند , حرام می شود و نسل بعد از وطی آنها نیز بنابر احتیاط حرام می شود و بول و سرگین آنها نجس می شود و باید آنها را از شهر بیرون ببرند و در جای دیگر بفروشند و بر واطی اگر صاحبش نباشد لازم است قیمتش را به صاحبش بدهد و اگر با حیوان حلال گوشتی مانند گاو و گوسفند نزدیكی كند , بول و سرگین آنها نجس می شود و خوردن گوشت آنها حرام است و هم چنین است بنابر احتیاط آشامیدن شیر آنها و نسل بعد از وطی آنها , و باید فوری آن حیوان را بكشند و بسوزانند و كسی كه با آن وطی كرده , اگر صاحبش نباشد , پول آن را به صاحبش بدهد.

2641 - بزغاله اگر از خوك به مقداری كه گوشت و استخوانش قوت بگیرد شیر بخورد , خود و نسلش حرام می شود و در صورتی كه مقدار شیر خوردن كمتر از آن باشد بنابر احتیاط , لازم است استبراء شود , و پس از آن حلال می گردد و استبراء آن این است كه هفت روز شیر پاك بخورد و اگر حاجت به شیر نداشته باشد , هفت روز علف بخورد , و در حكم بزغاله است - بنابر احتیاط لازم - بره شیرخوار

و گوساله و بچه های دیگر حیوانات حلال گوشت , و خوردن گوشت حیوان نجاست خوار نیز حرام است و چنانچه استبرائش نمایند حلال می شود و كیفیت استبراء آن در مساله (226) بیان شد.

2642 - آشامیدن شراب حرام است و در بعضی از اخبار از بزرگترین گناهان شمرده شده است , از حضرت امام صادق علیه السلام روایت شده است كه فرمودند: شراب ریشه بدیها و منشا گناهان است و كسی كه شراب می خورد , عقل خود را از دست می دهد , و در آن موقع خدا را نمی شناسد , و از هیچ گناهی باك ندارد و احترام هیچ كس را نگه نمی دارد , و حق خویشان نزدیك را رعایت نمی كند , و از زشتیهای آشكار رو نمی گرداند , و روح ایمان و خداشناسی از بدن او بیرون می رود و روح ناقص خبیثی كه از رحمت خدا دور است در او می ماند , و خدا و فرشتگان و پیغمبران و مؤمنین او را لعنت می كنند و تا چهل روز نماز او قبول نمی شود و روز قیامت روی او سیاه است و زبان او از دهانش بیرون می آید و آب دهان او به سینه اش می ریزد و فریاد تشنگی او بلند است.

2643 - چیز خوردن از سفره ای كه در آن شراب می خورند , حرام است و هم چنین نشستن بر سر سفره ای كه در آن شراب می خورند , اگر انسان یكی از آنان حساب شود , بنابر احتیاط حرام است.

2644 - بر هر مسلمان واجب است مسلمان دیگری را

كه نزدیك است از گرسنگی یا تشنگی بمیرد , نان و آب داده و او را از مرگ نجات دهد.

آداب غذا خوردن

آداب غذا خوردن

2645 - چند چیز در غذا خوردن مستحب شمرده شده است: اول هر دو دست را پیش از غذا بشوید.

دوم بعد از غذا دست خود را بشوید و با دستمال خشك كند.

سوم میزبان پیش از همه شروع به غذا خوردن كند و بعد از همه دست بكشد و پیش از غذا اول میزبان دست خود را بشوید , بعد كسی كه طرف راست او نشسته و همین طور تا برسد به كسی كه طرف چپ او نشسته , و بعد از غذا اول كسی كه طرف چپ میزبان نشسته دست خود را بشوید و همین طور تا به میزبان برسد.

چهارم در اول غذا بسم اللّه بگوید , ولی اگر سر یك سفره چند جور غذا باشد , در وقت خوردن هر كدام آنها گفتن بسم اللّه مستحب است.

پنجم با دست راست غذا بخورد.

ششم با سه انگشت یا بیشتر غذا بخورد و با دو انگشت نخورد.

هفتم اگر چند نفر سر یك سفره نشسته اند هر كسی از غذای جلوی خودش بخورد.

هشتم لقمه را كوچك بردارد.

نهم سر سفره زیاد بنشیند و غذا خوردن را طول بدهد.

دهم غذا را خوب بجود.

یازدهم بعد از غذا خداوند عالم را حمد كند.

دوازدهم انگشتها را بلیسد.

سیزدهم بعد از غذا خلال نماید ولی با چوب ریحان و نی و برگ درخت خرما خلال نكند.

چهاردهم آنچه بیرون سفره می ریزد جمع كند و بخورد ولی اگر در بیابان غذا بخورد , مستحب است آنچه می ریزد برای پرندگان و حیوانات بگذارد.

پانزدهم در اول روز

و اول شب غذا بخورد و در بین روز و در بین شب غذا نخورد.

شانزدهم بعد از خوردن غذا به پشت بخوابد و پای راست را روی پای چپ بیندازد.

هفدهم در اول غذا و آخر آن نمك بخورد.

هیجدهم میوه را پیش از خوردن با آب بشوید.

چیزهایی كه در غذا خوردن مذموم است

2646 - چند چیز در غذا خوردن مذموم شمرده شده است: اول در حال سیری غذا خوردن.

دوم پر خوردن , و در خبر است كه خداوند عالم بیشتر از هر چیز از شكم پر بدش می آید.

سوم نگاه كردن به صورت دیگران در موقع غذا خوردن.

چهارم خوردن غذای گرم.

پنجم فوت كردن چیزی كه می خورد یا می آشامد.

ششم بعد از گذاشتن نان در سفره , منتظر چیز دیگر شدن.

هفتم پاره كردن نان با كارد.

هشتم گذاشتن نان زیر ظرف غذا.

نهم پاك كردن گوشتی كه به استخوان چسبیده به طوری كه چیزی در آن نماند.

دهم پوست كندن میوه هایی كه با پوست خورده می شود.

یازدهم دورانداختن میوه پیش از آن كه كاملا آن را بخورد.

آداب آشامیدن

2647 - چند چیز از آداب آشامیدن شمرده شده است: اول آب را به طور مكیدن بیاشامد.

دوم در روز ایستاده آب بخورد.

سوم پیش از آشامیدن آب بسم اللّه و بعد از آن الحمد للّه بگوید.

چهارم به سه نفس آب بیاشامد.

پنجم از روی میل آب بیاشامد.

ششم بعد از آشامیدن آب حضرت ابی عبد اللّه علیه السلام و اهل بیت ایشان را یاد كند و قاتلان آن حضرت را لعنت نماید.

چیزهایی كه در آشامیدن مذموم است

2648 - زیاد آشامیدن آب و آشامیدن آن بعد از غذای چرب و در شب به حال ایستاده مذموم شمرده شده است.

و نیز آشامیدن آب با دست چپ و هم چنین از جای شكسته كوزه و جایی كه دسته آن است مذموم شمرده شده است.

نذر و عهد

احكام نذر و عهد

2649 - نذر آن است كه انسان برای خدا بر خود واجب كند كه كار خیری را بجا آورد , یا كاری را كه نكردن آن بهتر است ترك نماید.

2650 - در نذر باید صیغه خوانده شود و لازم نیست آن را به عربی بخوانند پس اگر بگوید چنانچه مریض من خوب شود , برای خدا بر من است كه ده تومان به فقیر بدهم نذر او صحیح است.

2651 - نذر كننده باید بالغ و عاقل باشد و به اختیار و قصد خود نذر كند , بنابر این نذر كردن كسی كه او را مجبور كرده اند , یا به واسطه عصبانی شدن بی قصد یا بی اختیار نذر كرده صحیح نیست.

2652 - شخص سفیه (كسی كه مال خود را در كارهای بیهوده مصرف می كند) اگر مثلا نذر كند چیزی به فقیر بدهد صحیح نیست و هم چنین شخص مفلس اگر نذر كند كه مثلا چیزی از اموالی كه از تصرف در آنها منع شده به فقیر بدهد صحیح نیست.

2653 - نذر زن بدون اجازه شوهر در آنچه با حق او منافات دارد صحیح نیست , و هم چنین نذر زن در اموالش بدون اجازه شوهر محل اشكال است , مگر در حج و زكاة و صدقه و احسان به پدر و مادر و صله ارحام.

2654 - اگر زن

با اجازه شوهر نذر كند , شوهرش نمی تواند نذر او را بهم بزند , یا او را از عمل كردن به نذر جلوگیری نماید.

2655 - اگر فرزند بدون اجازه پدر یا با اجازه او نذر كند , باید به آن نذر عمل نماید.

ولی اگر پدر یا مادر از عملی كه نذر كرده منعش كنند , به طوری كه آن عمل دیگر در حق او رجحان نداشته باشد نذرش منحل می شود.

2656 - انسان كاری را می تواند نذر كند كه انجام آن برایش ممكن باشد , بنابر این كسی كه مثلا نمی تواند پیاده كربلا برود , اگر نذر كند كه پیاده برود نذر او صحیح نیست.

2657 - اگر نذر كند كه كار حرام یا مكروهی را انجام دهد یا كار واجب یا مستحبی را ترك كند , نذر او صحیح نیست.

2658 - اگر نذر كند كه كار مباحی را انجام دهد, یا ترك نماید , چنانچه بجا آوردن آن و تركش از هر جهت مساوی باشد , نذر او صحیح نیست و اگر انجام آن از جهتی بهتر باشد و انسان به قصد همان جهت نذر كند , مثلا نذر كند غذایی را بخورد كه برای عبادت قوت بگیرد , نذر او صحیح است , و نیز اگر ترك آن از جهتی بهتر باشد و انسان برای همان جهت نذر كند كه آن را ترك نماید مثلا برای این كه دود مضر است نذر كند كه آن را استعمال نكند نذر او صحیح می باشد , ولی اگر بعدا ترك استعمال دود برای او ضرر داشته باشد نذر او منحل می شود.

2659 -

اگر نذر كند نماز واجب خود را در جایی بخواند كه به خودی خود ثواب نماز در آنجا زیاد نیست مثلا نذر كند نماز را در اطاق بخواند , چنانچه نماز خواندن در آنجا از جهتی بهتر باشد , مثلا به واسطه این كه خلوت است انسان حضور قلب پیدا می كند , اگر نذر او برای آن جهت باشد صحیح است.

2660 - اگر نذر كند عملی را انجام دهد , باید همان طور كه نذر كرده بجا آورد پس اگر نذر كند كه روز اول ماه صدقه بدهد , یا روزه بگیرد یا نماز اول ماه بخواند چنانچه قبل از آن روز یا بعد از آن بجا آورد , كفایت نمی كند , و نیز اگر نذر كند كه وقتی مریض او خوب شود صدقه بدهد , چنانچه پیش از آن كه خوب شود صدقه را بدهد كافی نیست.

2661 - اگر نذر كند روزه بگیرد ولی وقت و مقدار آن را معین نكند چنانچه یك روز روزه بگیرد كافی است و اگر نذر كند نماز بخواند و مقدار و خصوصیات آن را معین نكند , اگر یك نماز دو ركعتی بخواند كفایت می كند , و اگر نذر كند صدقه بدهد و جنس و مقدار آن را معین نكند , اگر چیزی بدهد كه بگویند صدقه داده , به نذر عمل كرده است و اگر نذر كند كاری برای خدا بجا آورد , در صورتی كه یك نماز یا یك روز روزه بگیرد , یا چیزی صدقه بدهد نذر خود را انجام داده است.

2662 - اگر نذر كند روز معینی را روزه بگیرد ,

باید همان روز را روزه بگیرد , و در صورتی كه عمدا روزه نگیرد , باید گذشته از قضای آن روز كفاره هم بدهد و اظهر این است كه كفاره اش كفاره مخالفت قسم است چنانكه خواهد آمد , ولی در آن روز اختیارا می تواند مسافرت كند , و روزه را نگیرد.

و چنانچه در سفر باشد لازم نیست قصد اقامه كرده و روزه بگیرد و در صورتی كه از جهت سفر یا از جهت عذر دیگری مثل مرض یا حیض روزه نگیرد لازم است روزه را قضا كند ولی كفاره ندارد.

2663 - اگر انسان از روی اختیار به نذر خود عمل نكند , باید كفاره بدهد.

2664 - اگر نذر كند كه تا وقت معینی عملی را ترك كند , بعد از گذشتن آن وقت می تواند آن عمل را بجا آورد و اگر پیش از گذشتن آن وقت از روی فراموشی یا ناچاری انجام دهد , چیزی بر او واجب نیست , ولی باز هم لازم است كه تا آن وقت آن عمل را بجا نیاورد , و چنانچه دوباره پیش از رسیدن آن وقت بدون عذر آن عمل را انجام دهد باید كفاره بدهد.

2665 - كسی كه نذر كرده عملی را ترك كند و وقتی برای آن معین نكرده است , اگر از روی فراموشی , یا ناچاری , یا غفلت , آن عمل را انجام دهد كفاره بر او واجب نیست , ولی بعدا هر وقت از روی اختیار آن را بجا آورد , باید كفاره بدهد.

2666 - اگر نذر كند كه در هر هفته روز معینی مثلا روز جمعه را روزه

بگیرد , چنانكه یكی از جمعه ها عید فطر یا قربان باشد یا روز جمعه عذر دیگری مانند سفر یا حیض برای او پیدا شود , باید آن روز را روزه نگیرد و قضای آن را بجا آورد.

2667 - اگر نذر كند كه مقدار معینی صدقه بدهد , چنانچه پیش از دادن صدقه بمیرد لازم نیست آن مقدار را از مال او صدقه بدهند , و بهتر این است كه بالغین از ورثه آن مقدار را از حصه خود از طرف میت صدقه بدهند.

2668 - اگر نذر كند كه به فقیر معینی صدقه بدهد , نمی تواند آن را به فقیر دیگر بدهد و اگر آن فقیر بمیرد , احتیاط مستحب آن است كه به ورثه او بدهد.

2669 - اگر نذر كند كه به زیارت یكی از امامان مثلا به زیارت حضرت ابی عبد اللّه علیه السلام مشرف شود , چنانچه به زیارت امام دیگر برود كافی نیست.

و اگر به واسطه عذری نتواند آن امام را زیارت كند , چیزی بر او واجب نیست.

2670 - كسی كه نذر كرده زیارت برود و غسل زیارت و نماز آن را نذر نكرده , لازم نیست آنها را بجا آورد.

2671 - اگر برای حرم یكی از امامان یا امامزادگان نذر كند , و مصرف معینی را در نظر نداشته باشد , باید آن را در تعمیر و روشنایی و فرش حرم و مانند اینها مصرف كند.

2672 - اگر برای خود امام علیه السلام چیزی نذر كند , چنانچه مصرف معینی را قصد كرده , باید به همان مصرف برساند و اگر مصرف معینی را قصد نكرده , باید

به مصرفی برساند كه نسبتی به امام علیه السلام داشته باشد , مثلا بر زوار فقیر آن امام صرف نماید , و یا به مصارف حرم او برساند و یا در امری كه موجب اعلای نام او است صرف كند و هم چنین است اگر چیزی را برای امامزاده ای نذر كند.

2673 - گوسفندی را كه برای صدقه , یا برای یكی از امامان نذر كرده اند , اگر پیش از آن كه نذر برسد شیر بدهد , یا بچه بیاورد مال كسی است كه آن را نذر كرده , مگر آن كه قصدش اعم باشد , ولی پشم گوسفند و مقداری كه چاق می شود جزء نذر است.

2674 - هر گاه نذر كند كه اگر مریض او خوب شود , یا مسافر او بیاید , عملی را انجام دهد , چنانچه معلوم شود كه پیش از نذر كردن مریض خوب شده , یا مسافر آمده است , عمل كردن به نذر لازم نیست.

2675 - اگر پدر یا مادر نذر كند كه دختر خود را به سید شوهر دهد , بعد از آن كه دختر به تكلیف رسید , اختیار با خود او است و نذر آنان اعتبار ندارد.

2676 - هر گاه با خدا عهد كند كه اگر به حاجت شرعی خود برسد كاری را انجام دهد , بعد از آن كه حاجتش بر آورده شد , باید آن كار را انجام دهد , و نیز اگر بدون آن كه حاجتی داشته باشد , عهد كند كه كاری را انجام دهد , آن عمل بر او واجب می شود.

2677 - در عهد هم مثل نذر

باید صیغه خوانده شود و مشهور آن است كه كاری را كه عهد می كند انجام دهد , باید یا عبادت باشد , مثل نماز واجب و مستحب یا كاری باشد كه انجام آن شرعا بهتر از تركش باشد , ولی ظاهر آن است كه این امر معتبر نیست بلكه اگر طوری باشد كه در مساله (2680) راجع به متعلق قسم خواهد آمد , باز هم عهد صحیح است و باید آن كار را انجام دهد.

2678 - اگر به عهد خود عمل نكند , باید كفاره بدهد یعنی شصت فقیر را سیر كند , یا دو ماه پی در پی روزه بگیرد , یا یك بنده آزاد كند.

قسم خوردن

احكام قسم خوردن

2679 - اگر قسم بخورد كه كاری را انجام دهد یا ترك كند , مثلا قسم بخورد كه روزه بگیرد , یا دود استعمال نكند , چنانچه عمدا مخالفت كند , باید كفاره بدهد یعنی یك بنده آزاد كند , یا ده فقیر را سیر كند یا آنان را بپوشاند و اگر اینها را نتواند باید سه روز روزه بگیرد و باید روزه پی در پی باشد.

2680 - قسم چند شرط دارد: اول كسی كه قسم می خورد باید بالغ و عاقل باشد و از روی قصد و اختیار قسم بخورد , پس قسم خوردن بچه و دیوانه و مست و كسی كه مجبورش كرده اند درست نیست و هم چنین است اگر در حال عصبانی بودن بی قصد یا بی اختیار قسم بخورد.

دوم كاری را كه برای انجام آن قسم می خورد باید حرام یا مكروه نباشد , و كاری را كه قسم می خورد ترك

كند , باید واجب یا مستحب نباشد , و اگر قسم بخورد كار مباحی را بجا آورد , چنانچه انجامش از نظر عقلا بهتر از تركش باشد قسمش صحیح است و هم چنین اگر قسم بخورد , كاری را ترك كند چنانچه تركش از نظر عقلا بهتر از انجامش باشد , قسمش صحیح است , بلكه در هر دو مورد اگر انجام یا تركش از نظر عقلا بهتر نباشد ولی برای شخص او بهتر باشد , باز هم قسمش صحیح است.

سوم به یكی از اسمهای خداوند عالم قسم بخورد كه به غیر ذات مقدس او گفته نمی شود مانند (خدا) و (اللّه).

و نیز اگر به اسمی قسم بخورد كه به غیر خدا هم می گویند ولی به قدری به خدا گفته می شود كه هر وقت كسی آن اسم را بگوید ذات مقدس حق در نظر می آید , مثل آن كه به خالق و رازق قسم بخورد صحیح است , بلكه اگر به اسمی قسم بخورد كه به تنهایی ذات مقدس ربوبی از آن در نظر نمی آید , ولی چنانچه در مقام قسم خوردن استعمال شود ذات حق به نظر می آید مثل سمیع و بصیر , باز هم قسمش صحیح است.

چهارم قسم را به زبان بیاورد , ولی آدم لال اگر با اشاره قسم بخورد صحیح است و هم چنین برای كسی كه قادر بر تكلم نیست اگر بنویسد و آن را در قلبش قصد كند كافی است بلكه در غیرش نیز احتیاط ترك نشود.

پنجم عمل كردن به قسم برای او ممكن باشد و اگر موقعی كه قسم می خورد , ممكن

باشد و بعدا از عمل به آن عاجز شود , چنانچه خود را عمدا عاجز نكرده باشد , از وقتی كه عاجز می شود قسم او به هم می خورد , و هم چنین است اگر عمل كردن به نذر یا قسم یا عهد به قدری مشقت پیدا كند كه نشود آن را تحمل كرد.

2681 - اگر پدر از قسم خوردن فرزند جلوگیری كند , یا شوهر از قسم خوردن زن جلوگیری نماید , قسم آنان صحیح نیست.

2682 - اگر فرزند بدون اجازه پدر و زن بدون اجازه شوهر قسم بخورد , پدر و شوهر می توانند قسم آنان را بهم بزنند.

2683 - اگر انسان از روی فراموشی , یا ناچاری یا غفلت به قسم عمل نكند , كفاره بر او واجب نیست و هم چنین است اگر مجبورش كنند كه به قسم عمل ننماید , و قسمی كه آدم وسواسی می خورد , مثل این كه می گوید واللّه الان مشغول نماز می شوم , و به واسطه وسواس مشغول نمی شود , اگر وسواس او طوری باشد كه بی اختیار به قسم عمل نكند كفاره ندارد.

2684 - كسی كه قسم می خورد , كه حرف من راست است چنانچه حرف او راست باشد قسم خوردن او مكروه است.

و اگر دروغ باشد حرام است , بلكه قسم دروغی كه در مقام فصل منازعات خورده می شود , از گناهان بزرگ می باشد , ولی اگر برای این كه خودش یا مسلمان دیگری را از شر ظالمی نجات دهد , قسم دروغ بخورد اشكال ندارد , بلكه گاهی واجب می شود , اما اگر بتواند

توریه كند (یعنی موقع قسم خوردن معنای دیگری غیر آنچه لفظ ظاهر در آن است قصد كند و نشانه ای برای مقصود خود اقامه ننماید) احتیاط لازم آن است كه توریه نماید مثلا اگر ظالمی بخواهد كسی را اذیت كند و از انسان بپرسد كه او را دیده ای , و انسان یك ساعت قبل او را دیده باشد , بگوید او را ندیده ام و قصد كند كه از پنج دقیقه پیش ندیده ام.

وقف

احكام وقف

2685 - اگر كسی چیزی را وقف كند , از ملك او خارج می شود , و خود او و دیگران نمی توانند آن را ببخشند , یا بفروشند و كسی هم از آن ملك ارث نمی برد , ولی در بعضی از موارد كه در مساله (2102 و 2103) گفته شد فروختن آن اشكال ندارد.

2686 - لازم نیست صیغه وقف را به عربی بخوانند , بلكه اگر مثلا بگوید , این كتاب را بر طلاب علم وقف كردم , وقف صحیح است.

بلكه وقف , به عمل نیز محقق می شود , مثلا چنانچه حصیری را به قصد وقف بودن در مسجد بیندازد , و یا ساختمانی را به طوری كه مساجد را به آن طور می سازند به قصد مسجد بودن بسازد وقفیت محقق می شود.

و در موقوفات عامه مثل مسجد و مدرسه یا چیزی كه برای عموم وقف كند , یا مثلا بر فقرا یا سادات وقف نماید , قبول كردن كسی در صحت وقف لازم نیست , بلكه بنابر اظهر در موقوفات خاصه مثل وقف بر فرزندان قبول نیز معتبر نیست.

2687 - اگر ملكی را برای وقف

كردن معین كند و پیش از آن كه وقف كند پشیمان شود , یا بمیرد , وقف واقع نمی شود.

2688 - كسی كه مالی را وقف می كند , باید از موقع وقف كردن مال را برای همیشه وقف كند , و اگر مثلا بگوید این مال بعد از مردن من وقف باشد , چون از موقع خواندن صیغه تا مردنش وقف نبوده صحیح نیست.

و نیز اگر بگوید تا ده سال وقف باشد و بعد از آن نباشد , یا بگوید تا ده سال وقف باشد , بعد , پنج سال وقف نباشد و دوباره وقف باشد , وقف صحیح نیست.

2689 - وقف خاص در صورتی صحیح است كه مال وقف را به تصرف طبقه اول كسانی كه برای آنها وقف شده یا وكیل , یا ولی آنها بدهد ولی اگر چیزی را بر اولاد صغیر خود وقف كند و به قصد این كه آن چیز ملك آنان شود , از طرف آنان نگهداری نماید , وقف صحیح است.

2690 - ظاهر این است كه در اوقاف عامه از قبیل مدارس و مساجد و امثال اینها قبض معتبر نباشد و وقفیت به مجرد وقف نمودن محقق می شود.

2691 - وقف كننده باید مكلف و عاقل و با قصد و اختیار باشد و شرعا بتواند در مال خود تصرف كند , بنابر این سفیه (یعنی كسی كه مال خود را در كارهای بیهوده مصرف می كند) چون حق ندارد در مال خود تصرف نماید اگر چیزی را وقف كند صحیح نیست.

2692 - اگر مالی را برای بچه ای كه در شكم مادر است و هنوز به دنیا

نیامده وقف كند صحت آن محل اشكال و لازم است رعایت احتیاط نمایند ولی اگر برای اشخاصی كه فعلا موجودند و بعد از آنها برای كسانی كه بعدا به دنیا می آیند وقف نماید اگر چه در موقعی كه وقف محقق می شود در شكم مادر هم نباشند مثلا چیزی را بر اولاد خود وقف كند كه بعد از آنان وقف نوه های او باشد و هر دسته ای بعد از دسته دیگر از وقف استفاده كنند صحیح است.

2693 - اگر چیزی را بر خودش وقف كند مثل آن كه دكانی را وقف كند عایدی آن را بعد از مرگ او خرج مقبره اش نمایند صحیح نیست.

ولی اگر مثلا مالی را بر فقرا وقف كند و خودش فقیر شود , می تواند از منافع وقف استفاده نماید.

2694 - اگر برای چیزی كه وقف كرده متولی معین نموده باشد , باید مطابق قرار داد او رفتار شود , و اگر معین ننموده باشد , چنانچه بر افراد مخصوصی مثلا بر اولاد خود وقف كرده باشد , اختیار در استفاده از آن با خود آنان است و اگر بالغ نباشند اختیار با ولی ایشان است و برای استفاده از وقف اجازه حاكم شرع لازم نیست ولی برای آنچه مصلحت وقف یا مصلحت نسلهای آینده است - مثل تعمیر كردن وقف و اجاره دادن آن به نفع طبقات بعدی - اختیار با حاكم شرع است.

2695 - اگر ملكی را مثلا بر فقرا یا سادات وقف كند , یا وقف كند كه منافع آن به مصرف خیرات برسد , در صورتی كه برای آن ملك متولی معین نكرده باشد

, اختیار آن با حاكم شرع است.

2696 - اگر ملكی را بر افراد مخصوصی مثلا بر اولاد خود وقف كند كه هر طبقه ای بعد از طبقه دیگر از آن استفاده كنند , چنانچه متولی وقف آن را اجاره دهد و بمیرد اجاره باطل نمی شود , ولی اگر متولی نداشته باشد و یك طبقه از كسانی كه ملك بر آنها وقف شده , آن را اجاره دهند , و در بین مدت اجاره بمیرند , چنانچه طبقه بعدی آن اجاره را امضاء نكنند اجاره باطل می شود , و در صورتی كه مستاجر مال الاجاره تمام مدت را داده باشد مال الاجاره از زمان مردنشان تا آخر مدت اجاره را از مال آنان می گیرد.

2697 - اگر ملك وقف خراب شود , از وقف بودن بیرون نمی رود مگر آن كه متعلق وقف عنوان خاصی باشد كه آن عنوان از بین برود مثل این كه باغ را به عنوان باغ وقف كرده باشد كه اگر آن باغ خراب شود وقف باطل می شود , و به ورثه واقف بر می گردد.

2698 - ملكی كه مقداری از آن وقف است و مقداری از آن وقف نیست اگر تقسیم نشده باشد , هر كس كه امر وقف به دست او است مانند حاكم شرع و متولی و موقوف علیهم می تواند با نظر خبره سهم وقف را جدا كند.

2699 - اگر متولی وقف خیانت كند , مثلا عایدات آن را به مصرفی كه معین شده نرساند , حاكم شرع امینی را به او ضمیمه می نماید , كه مانع از خیانتش گردد و در صورتی كه

ممكن نباشد می تواند به جای او متولی امینی معین نماید.

2700 - فرشی را كه برای حسینیه وقف كرده اند , نمی شود برای نماز به مسجد ببرند, اگر چه آن مسجد نزدیك حسینیه باشد.

2701 - اگر ملكی را برای تعمیر مسجدی وقف نمایند , چنانچه آن مسجد احتیاج به تعمیر نداشته باشد , و انتظار هم نرود كه در آینده نه چندان دور احتیاج به تعمیر پیدا كند , و نیز ممكن نباشد كه عایدات آن ملك را جمع نموده و نگهدارند تا بعدها به تعمیر مسجد برسد در این صورت احتیاط لازم آن است كه عایدات آن ملك را در آنچه نزدیكتر به مقصود واقف بوده صرف نمایند مانند تامین بقیه احتیاجات مسجد یا تعمیر مسجد دیگر.

2702 - اگر ملكی را وقف كند كه عایدی آن را خرج تعمیر مسجد نمایند و به امام جماعت و به كسی كه در آن مسجد اذان می گوید بدهند , در صورتی كه برای هر یك مقداری معین كرده باشد , باید همان طور مصرف كنند , و اگر تعیین نكرده باشد , باید اول مسجد را تعمیر كنند و اگر چیزی زیاد آمد , متولی آن را بین امام جماعت و كسی كه اذان می گوید به طوری كه صلاح می داند قسمت نماید ولی بهتر آن است كه این دو نفر در تقسیم با یكدیگر صلح كنند.

وصیت

احكام وصیت

2703 - وصیت آن است كه انسان سفارش كند بعد از مرگش برای او كارهایی انجام دهند , یا بگوید بعد از مرگش چیزی از مال او ملك كسی باشد , یا این كه چیزی از مال

او را به كسی تملیك یا صرف در خیرات و مبرات كنند , یا برای اولاد خود و كسانی كه اختیار آنان با او است , قیم و سرپرست معین كند , و كسی را كه به او وصیت می كنند وصی می گویند.

2704 - كسی كه نمی تواند حرف بزند , اگر با اشاره مقصود خود را بفهماند , برای هر كاری می تواند وصیت كند بلكه كسی هم كه می تواند حرف بزند , اگر با اشاره ای كه مقصودش را بفهماند وصیت كند صحیح است.

2705 - اگر نوشته ای به امضاء یا مهر میت ببینند , چنانچه مقصود او را بفهماند و معلوم باشد كه برای وصیت كردن نوشته , باید مطابق آن عمل كنند ولی اگر بدانند كه مقصودش وصیت كردن نبوده و چیزهایی را نوشته است كه بعدا مطابق آن وصیت كند برای وصیت كافی نمی باشد.

2706 - كسی كه وصیت می كند , باید بالغ و عاقل باشد , و سفیه نباشد , و از روی اختیار وصیت كند , پس وصیت بچه نابالغ صحیح نیست مگر آن كه ده سال داشته باشد و وصیت برای ارحامش یا صرف در خیرات عامه نموده باشد كه وصیت او در این دو صورت صحیح است و اما اگر برای غیر ارحامش وصیت كند یا آن كه بچه هفت ساله وصیت كند كه چیز مختصری از اموالش برای شخصی باشد یا به شخصی داده شود نفوذ وصیت محل اشكال است و مراعات احتیاط در هر دو صورت ترك نشود , و اگر شخصی سفیه باشد وصیت او در اموالش نافذ نیست ولی

در غیر آن مثل وصیتش راجع به خصوصیات كارهایی كه پس از مرگ برای میت انجام می گردد نافذ است.

2707 - كسی كه از روی عمد مثلا زخمی به خود زده یا سمی خورده است كه به واسطه آن , یقین یا گمان به مردن آن پیدا می شود , اگر وصیت كند كه مقداری از مال او را به مصرفی برسانند و سپس بمیرد وصیت او صحیح نیست.

2708 - اگر انسان وصیت كند كه چیزی از اموالش مال كسی باشد در صورتی كه او وصیت را قبول كند اگر چه قبولش در زمان زنده بودن موصی باشد آن چیز را بعد از مردن موصی مالك می شود.

2709 - وقتی انسان نشانه های مرگ را در خود دید , باید فورا امانتهای مردم را به صاحبانش برگرداند یا آن كه به آنها اطلاع دهد , به تفصیلی كه در مساله (2351) گذشت , و اگر به مردم بدهكار است و موقع دادن آن بدهی رسیده , و طلبكار هم مطالبه طلب خود را دارد , باید بدهد , و اگر خودش نمی تواند بدهد , یا موقع دادن بدهی او نرسیده , یا طلبكار هنوز مطالبه نكرده باید كاری كند كه اطمینان نماید بدهی او به طلبكار پس از مرگش داده می شود مثلا در موردی كه بدهی او برای دیگران معلوم نیست وصیت كند و بر وصیت شاهد بگیرد.

2710 - كسی كه نشانه های مرگ را در خود می بیند , اگر خمس و زكاة و مظالم بدهكار است و فعلا نمی تواند بدهد , چنانچه از خودش مال دارد , یا احتمال می

دهد كسی آنها را ادا نماید , باید وصیت كند و هم چنین است اگر حج بر او واجب باشد , و اما اگر بتواند بدهی خود از وجوه شرعیه را فعلا بدهد , باید فورا بدهد , هر چند نشانه های مرگ را در خود نبیند.

2711 - كسی كه نشانه های مرگ را در خود می بیند , اگر نماز و روزه قضا دارد , باید وصیت كند كه از مال خودش برای آنها اجیر بگیرند , بلكه اگر مال نداشته باشد ولی احتمال بدهد كسی بدون آن كه چیزی بگیرد آنها را انجام می دهد , باز هم واجب است وصیت نماید , ولی اگر كسی داشته باشد - مانند پسر بزرگتر - كه بداند چنانچه به او اطلاع دهد قضای نماز و روزه او را انجام می دهد , همین قدر كافی است كه به او اطلاع دهد و لازم نیست وصیت كند.

2712 - كسی كه نشانه های مرگ را در خود می بیند , اگر مالی پیش كسی دارد یا در جایی پنهان كرده است كه ورثه نمی دانند , چنانچه به واسطه ندانستن , حقشان از بین برود , باید به آنان اطلاع دهد و لازم نیست برای بچه های صغیر خود قیم و سرپرست معین كند , ولی در صورتی كه بدون قیم مالشان از بین می رود , یا خودشان ضایع می شوند , برای آنان باید قیم امینی معین نماید.

2713 - وصی باید عاقل باشد , و در اموری كه راجع به شخص موصی است و هم چنین - بنابر احتیاط - در اموری كه راجع به

دیگران است باید مورد اطمینان باشد , و وصی مسلمان باید - بنابر احتیاط - مسلمان باشد و وصیت به بچه نابالغ به تنهایی - بنابر احتیاط - صحیح نیست اگر مقصود موصی آن باشد كه در حال بچگی بدون اجازه ولی تصرف نماید ولی اگر مقصود او این باشد كه بعد از بلوغ یا با اذن ولی تصرف نماید اشكال ندارد.

2714 - اگر كسی چند وصی برای خود معین كند , چنانچه اجازه داده باشد كه هر كدام به تنهایی به وصیت عمل كنند , لازم نیست در انجام وصیت از یكدیگر اجازه بگیرند و اگر اجازه نداده باشد , چه گفته باشد كه هر دو با هم به وصیت عمل كنند , یا نگفته باشد , باید با نظر یكدیگر به وصیت عمل نمایند , و اگر حاضر نشوند كه با یكدیگر به وصیت عمل كنند , چنانچه منشا آن وجود مانع شرعی برای هر كدام از موافقت با دیگری نباشد , حاكم شرع آنها را مجبور می كند و اگر اطاعت نكنند , یا منشا اختلاف وجود مانع شرعی برای هر كدام باشد , به جای یكی از آنان شخص دیگری را معین می نمایند.

2715 - اگر انسان از وصیت خود برگردد مثلا بگوید ثلث مالش را به كسی بدهند , بعد بگوید به او ندهند وصیت باطل می شود , و اگر وصیت خود را تغییر دهد , مثل آن كه قیمی برای بچه های خود معین كند , بعد دیگری را به جای او قیم نماید , وصیت اولش باطل می شود و باید به وصیت دوم او عمل نمایند.

2716

- اگر كاری كند كه معلوم شود از وصیت خود برگشته مثلا خانه ای را كه وصیت كرده به كسی بدهند , بفروشد , یا دیگری را - با التفات به وصیت سابق - برای فروش آن وكیل نماید , وصیت باطل می شود.

2717 - اگر وصیت كند چیز معینی را به كسی بدهند بعد وصیت كند كه نصف همان را به دیگری بدهند , باید آن چیز را دو قسمت كنند و بهر كدام از آن دو نفر یك قسمت آن را بدهند.

2718 - اگر كسی در مرضی كه به آن مرض می میرد , مقداری از مالش را به كسی ببخشد و وصیت كند كه بعد از مردن او هم مقداری به كس دیگر بدهند , چنانچه ثلث او برای هر دو مال كافی نباشد و ورثه هم حاضر به اجازه دادن مقدار زیادی نباشند باید ابتدا مالی را كه بخشیده از ثلث خارج كنند و سپس باقیمانده آن را در مورد وصیت صرف نمایند.

2719 - اگر وصیت كند كه ثلث مال او را نفروشند و عایدی آن را به مصرفی برسانند , باید مطابق گفته او عمل نمایند.

2720 - اگر در مرضی كه به آن مرض می میرد , بگوید مقداری به كسی بدهكار است , چنانچه متهم باشد كه برای ضرر زدن به ورثه گفته است , باید مقداری را كه معین كرده از ثلث او بدهند , و اگر متهم نباشد اقرار او نافذ است و باید از اصل مالش بدهند.

2721 - كسی كه انسان وصیت می كند كه چیزی به او بدهند لازم نیست در حال وصیت وجود داشته

باشد , پس اگر وصیت كند به بچه ای كه ممكن است فلان زن حامله شود چیزی بدهند اگر آن بچه پس از مرگ موصی موجود باشد لازم است آن چیز را به او بدهند و اگر موجود نباشد , چنانچه از وصیت تعدد مطلوب استفاده شود باید در مصرف دیگری كه به نظر موصی نزدیكتر به مورد وصیت باشد صرف شود و گرنه ورثه می توانند آن را میان خود قسمت كنند , ولی اگر وصیت كند كه چیزی از مال او بعد از مرگش مال كسی باشد پس اگر آن شخص وقت مرگ موصی موجود باشد وصیت صحیح والا باطل است , و آنچه را كه برای او وصیت كرده , ورثه میان خودشان قسمت می كنند.

2722 - اگر انسان بفهمد كسی او را وصی كرده , چنانچه به اطلاع وصیت كننده برساند كه برای انجام وصیت او حاضر نیست , لازم نیست بعد از مردن او به وصیت عمل كند , ولی اگر پیش از مردن او نفهمد كه او را وصی كرده یا بفهمد و به او اطلاع ندهد كه برای عمل كردن به وصیت حاضر نیست , در صورتی كه مشقت نداشته باشد , باید وصیت او را انجام دهد و نیز اگر وصی پیش از مرگ موصی موقعی ملتفت شود كه موصی به واسطه شدت مرض یا مانع دیگر نتواند به دیگری وصیت كند بنابر احتیاط باید وصیت را قبول نماید.

2723 - اگر كسی كه وصیت كرده بمیرد , وصی نمی تواند دیگری را وصی آن میت معین كند و خود از كار كناره نماید , ولی اگر بداند

مقصود میت این نبوده كه خود وصی مباشرت در انجام آن كار نماید , بلكه مقصودش فقط انجام كار بوده , می تواند دیگری را از طرف خود وكیل نماید.

2724 - اگر كسی دو نفر را با هم وصی كند , چنانچه یكی از آن دو بمیرد , یا دیوانه , یا كافر شود , حاكم شرع یك نفر دیگر را به جای او معین می كند , و اگر هر دو بمیرند , یا دیوانه یا كافر شوند , حاكم شرع دو نفر دیگر را معین می كند ولی اگر یك نفر بتواند وصیت را عملی كند , معین كردن دو نفر لازم نیست.

2725 - اگر وصی نتواند به تنهایی كارهای میت را انجام دهد هر چند با وكیل گرفتن یا اجاره كردن دیگری حاكم شرع برای كمك او یك نفر دیگر را معین می كند.

2726 - اگر مقداری از مال میت در دست وصی تلف شود , چنانچه در نگهداری آن كوتاهی كرده و یا تعدی نموده , مثلا میت وصیت كرده است كه فلان مقدار به فقرای فلان شهر بده و او مال را به شهر دیگر برده و در راه از بین رفته ضامن است و اگر كوتاهی نكرده و تعدی هم ننموده ضامن نیست.

2727 - هر گاه انسان كسی را وصی كند و بگوید كه اگر آن كس بمیرد فلانی وصی باشد , بعد از آن كه وصی اول مرد , وصی دوم باید كارهای میت را انجام دهد.

2728 - حجی كه بر میت واجب است و بدهكاری و حقوقی را كه مثل خمس و زكاة و مظالم ادا كردن

آنها واجب می باشد , باید از اصل مال میت بدهند اگر چه میت برای آنها وصیت نكرده باشد.

2729 - اگر مال میت از بدهی و حج واجب و حقوقی كه مثل خمس و زكاة و مظالم بر او واجب است زیاد بیاید , چنانچه وصیت كرده باشد كه ثلث یا مقداری از ثلث را به مصرفی برسانند , باید به وصیت او عمل كنند و اگر وصیت نكرده باشد , آنچه میماند مال ورثه است.

2730 - اگر مصرفی را كه میت معین كرده , از ثلث مال او بیشتر باشد , وصیت او در بیشتر از ثلث در صورتی صحیح است كه ورثه حرفی بزنند یا كاری كنند كه معلوم شود وصیت را اجازه نموده اند و تنها راضی بودن آنان كافی نیست.

و اگر مدتی بعد از مردن او هم اجازه نمایند صحیح است , و چنانچه بعضی از ورثه اجازه و بعضی رد نمایند وصیت فقط در حصه آنهایی كه اجازه نموده اند صحیح و نافذ است.

2731 - اگر مصرفی را كه میت معین كرده , از ثلث مال او بیشتر باشد , و پیش از مردن او ورثه اجازه نمایند , بعد از مردن او نمی توانند از اجازه خود برگردند.

2732 - اگر وصیت كند كه از ثلث او خمس و زكاة یا بدهی دیگر او را بدهند , و برای نماز و روزه او اجیر بگیرند , و كار مستحبی هم مثل اطعام به فقرا انجام دهند , باید اول بدهی او را از ثلث بدهند و اگر چیزی زیاد آمد برای نماز و روزه او اجیر بگیرند و اگر از

آن هم زیاد آمد به مصرف كار مستحبی كه معین كرده برسانند و چنانچه ثلث مال او فقط به اندازه بدهی او باشد , و ورثه هم اجازه ندهند , كه بیشتر از ثلث مال مصرف شود , وصیت برای نماز و روزه و كارهای مستحبی باطل است.

2733 - اگر وصیت كند كه بدهی او را بدهند و برای نماز و روزه او اجیر بگیرند و كار مستحبی هم انجام دهند , چنانچه وصیت نكرده باشد كه اینها را از ثلث بدهند , باید بدهی او را از اصل مال بدهند و اگر چیزی زیاد آمد , ثلث آن را به مصرف نماز و روزه و كارهای مستحبی كه معین كرده برسانند و در صورتی كه ثلث كافی نباشد پس اگر ورثه اجازه بدهند باید وصیت او عملی شود و اگر اجازه ندهند , باید نماز و روزه را از ثلث بدهند , و اگر چیزی زیاد آمد به مصرف كار مستحبی كه معین كرده برسانند.

2734 - اگر كسی بگوید كه میت وصیت كرده فلان مبلغ به من بدهند چنانچه دو مرد عادل گفته او را تصدیق كنند , یا قسم بخورد و یك مرد عادل هم گفته او را تصدیق نماید , یا یك مرد عادل و دو زن عادله , یا چهار زن عادله به گفته او شهادت دهند , باید مقداری را كه می گوید به او بدهند و اگر یك زن عادله شهادت دهد , باید یك چهارم چیزی را كه مطالبه می كند به او بدهند و اگر دو زن عادله شهادت دهند , نصف آن را و اگر سه

زن عادله شهادت دهند , سه چهارم آن را به او بدهند , و نیز اگر دو مرد كافر كتابی كه در دین خود عادل باشند گفته او را تصدیق كنند , در صورتی كه میت ناچار بوده است كه وصیت كند و مرد و زن عادلی هم در موقع وصیت نبوده , باید چیزی را كه مطالبه می كند به او بدهند.

2735 - اگر كسی بگوید من وصی میتم كه مال او را به مصرفی برسانم یا میت مرا قیم بچه های خود قرار داده , در صورتی باید حرف او را قبول كرد كه دو مرد عادل گفته او را تصدیق نمایند.

2736 - اگر وصیت كند چیزی از مال او برای كسی باشد , و آن كس پیش از آن كه قبول كند یا رد نماید بمیرد , تا وقتی ورثه او وصیت را رد نكرده اند می توانند آن چیز را قبول نمایند ولی این حكم در صورتی است كه وصیت كننده از وصیت خود برنگردد و گرنه حقی به آن چیز ندارد.

ارث

احكام ارث

2737 - كسانی كه به واسطه خویشی ارث می برند سه دسته هستند: دسته اول - پدر و مادر و اولاد میت است و با نبودن اولاد , اولاد اولاد هر چه پایین روند , هر كدام آنان كه به میت نزدیكتر است ارث می برد و تا یك نفر از این دسته هست دسته دوم ارث نمی برند.

دسته دوم - جد یعنی پدر بزرگ و جده یعنی مادر بزرگ و خواهر و برادر است و با نبودن برادر و خواهر اولاد ایشان هر كدام آنان كه به میت

نزدیكتر است ارث می برد و تا یك نفر از این دسته هست دسته سوم ارث نمی برند.

دسته سوم - عمو و عمه و دایی و خاله و اولاد آنان است و تا یك نفر از عموها و عمه ها و دایی ها و خاله های میت زنده اند اولاد آنان ارث نمی برند ولی اگر میت عموی پدری و پسر عموی پدر و مادری داشته باشد , ارث به پسر عموی پدر و مادری می رسد و عموی پدری ارث نمی برد , لیكن اگر عمو یا پسر عمو متعدد باشد و یا این كه همسر میت حیات داشته باشد این حكم خالی از اشكال نیست.

2738 - اگر عمو و عمه و دایی و خاله خود میت و اولاد آنان و اولاد اولاد آنان نباشند , عمو و عمه و دایی و خاله پدر و مادر میت ارث می برند و اگر اینها نباشند اولادشان ارث می برند و اگر اینها هم نباشند , عمو و عمه و دایی و خاله جد و جده میت ارث می برند و اگر اینها هم نباشند , اولادشان ارث می برند.

2739 - زن و شوهر به تفصیلی كه بعدا گفته می شود , از یكدیگر ارث می برند.

ارث دسته اول

2740 - اگر وارث میت فقط یك نفر از دسته اول باشد مثلا پدر یا مادر یا یك پسر یا یك دختر باشد , همه مال میت به او می رسد و اگر پسر و دختر باشند , مال را طوری قسمت می كنند كه هر دو پسر دو برابر دختر ببرد.

2741 - اگر وارث میت فقط پدر و

مادر او باشند , مال سه قسمت می شود , دو قسمت آن را پدر و یك قسمت را مادر می برد , ولی اگر میت دو برادر یا چهار خواهر یا پك برادر و دو خواهر داشته باشد كه همه آنان مسلمان و آزاد و پدری باشند یعنی پدر آنان با پدر میت یكی باشد , خواه مادرشان هم با مادر میت یكی باشد یا نه , و هیچ كدام حمل نباشند , اگر چه تا میت پدر و مادر دارد اینها ارث نمی برند , اما به واسطه بودن اینها مادر شش یك مال را می برد و بقیه را به پدر می دهند.

2742 - اگر وارث میت فقط پدر و مادر و یك دختر باشد , چنانچه میت دو برادر یا چهار خواهر یا یك برادر و دو خواهر پدری با شرایط گفته شده در مساله گذشته نداشته باشد , مال را پنج قسمت می كنند , پدر و مادر , هر كدام یك قسمت و دختر سه قسمت آن را می برد و اگر دو برادر یا چهار خواهر یا یك برادر و دو خواهر پدری با شرایط گذشته داشته باشد , بنابر قولی باز هم مال را به ترتیب گذشته پنج قسمت می كنند و وجود این اشخاص اثری ندارد ولی مشهور آن است كه در این صورت مال را شش قسمت می كنند پدر و مادر , هر كدام یك قسمت و دختر سه قسمت می برد و یك قسمت باقیمانده را چهار قسمت می كنند یك قسمت را به پدر و سه قسمت را به دختر می دهند

و در نتیجه مال میت را 24 قسمت كنند 15 قسمت آن را به دختر و پنج قسمت آن را به پدر و چهار قسمت آن را به مادر می دهند , و چون مساله خالی از اشكال نیست مراعات احتیاط در مقدار تفاوت میان یك پنجم و یك ششم از سهم مادر ترك نشود.

2743 - اگر وارث میت فقط پدر و مادر و یك پسر باشد , مال را شش قسمت می كنند , پدر و مادر هر كدام یك قسمت و پسر چهار قسمت آن را می برد , و اگر چند پسر یا چند دختر باشند , آن چهار قسمت را به طور مساوی بین خودشان قسمت می كنند و اگر پسر و دختر باشند , آن چهار قسمت را طوری تقسیم می كنند كه هر پسری دو برابر یك دختر ببرد.

2744 - اگر وارث میت فقط پدر , یا مادر و یك یا چند پسر باشند مال را شش قسمت می كنند , یك قسمت آن را پدر یا مادر و پنج قسمت را پسر می برد , و اگر چند پسر باشند آن پنج قسمت را به طور مساوی تقسیم می نماید.

2745 - اگر وارث میت فقط پدر , یا مادر , یا پسر و دختر باشد مال را شش قسمت می كنند , یك قسمت آن را پدر , یا مادر می برد و بقیه را طوری قسمت می كنند كه هر پسری دو برابر دختر ببرد.

2746 - اگر وارث میت فقط پدر , یا مادر و یك دختر باشد مال را چهار قسمت می كنند , یك قسمت

آن را پدر یا مادر و بقیه را دختر می برد.

2747 - اگر وارث میت فقط پدر یا مادر و چند دختر باشد , مال را پنج قسمت می كنند , یك قسمت را پدر یا مادر می برد و چهار قسمت را دخترها به طور مساوی بین خودشان قسمت می كنند.

2748 - اگر میت اولاد نداشته باشد , نوه پسری او اگر چه دختر باشد سهم پسر میت را می برد و نوه دختری او اگر چه پسر باشد , سهم دختر میت را می برد مثلا اگر میت یك پسر از دختر خود و یك دختر از پسرش داشته باشد , مال را سه قسمت می كنند یك قسمت را به پسر دختر و دو قسمت را به دختر پسر می دهند.

ارث دسته دوم

2749 - دسته دوم از كسانی كه به واسطه خویشی ارث می برند جد یعنی پدربزرگ , و جده یعنی مادربزرگ , و برادر , و خواهر میت است و اگر برادر و خواهر نداشته باشد , اولادشان ارث می برند.

2750 - اگر وارث میت فقط یك برادر , یا یك خواهر باشد همه مال به او می رسد و اگر چند برادر پدر و مادری , یا چند خواهر پدر و مادری باشد , مال به طوری مساوی بین آنان قسمت می شود و اگر برادر و خواهر پدر و مادری با هم باشند , هر برادری دو برابر خواهر می برد , مثلا اگر دو برادر و یك خواهر پدر و مادری دارد مال را پنج قسمت می كنند , هر یك از برادرها دو قسمت و خواهر یك

قسمت آن را می برد.

2751 - اگر میت برادر و خواهر پدر و مادری دارد , برادر و خواهر پدری كه از مادر با میت جدا است ارث نمی برد , و اگر برادر و خواهر پدر و مادری ندارد , چنانچه فقط یك خواهر یا یك برادر پدری داشته باشد , همه مال به او می رسد و اگر چند برادر یا چند خواهر پدری داشته باشد مال به طوری مساوی بین آنان قسمت می شود و اگر هم برادر و هم خواهر پدری داشته باشد هر برادری دو برابر خواهر می برد.

2752 - اگر وارث میت فقط یك خواهر یا یك برادر مادری باشد كه از پدر با میت جدا است همه مال به او می رسد , و اگر چند برادر مادری یا چند خواهر مادری یا چند برادر و خواهر مادری باشند , مال به طور مساوی بین آنان قسمت می شود.

2753 - اگر میت برادر و خواهر پدر و مادری و برادر و خواهر پدری و یك برادر یا یك خواهر مادری داشته باشد , برادر و خواهر پدری ارث نمی برند و مال را شش قسمت می كنند , یك قسمت آن را به برادر یا خواهر مادری و بقیه را به برادر و خواهر پدر و مادری می دهند و هر برادری دو برابر خواهر می برد.

2754 - اگر میت برادر و خواهر پدر و مادری و برادر و خواهر پدری و چند برادر و خواهر مادری داشته باشد , برادر و خواهر پدری ارث نمی برد و مال را سه قسمت می كنند , یك قسمت آن

را برادر و خواهر مادری به طوری مساوی بین خودشان قسمت می كنند و بقیه را به برادر و خواهر پدر و مادری می دهند و هر برادری دو برابر خواهر می برد.

2755 - اگر وارث میت فقط برادر و خواهر پدری و یك برادر مادری یا یك خواهر مادری باشد , مال را شش قسمت می كنند , یك قسمت آن را برادر یا خواهر مادری می برد و بقیه را به برادر و خواهر پدری می دهند و هر برادری دو برابر خواهر می برد.

2756 - اگر وارث میت فقط برادر و خواهر پدری و چند برادر و خواهر مادری باشد , مال را سه قسمت می كنند , یك قسمت آن را برادر و خواهر مادری به طور مساوی بین خودشان قسمت می كنند و بقیه را به برادر و خواهر پدری می دهند و هر برادری دو برابر خواهر می برد.

2757 - اگر وارث میت فقط برادر و خواهر و زن او باشد , زن ارث خود را به تفصیلی كه بعدا گفته می شود می برد و خواهر و برادر به طوری كه در مسایل گذشته گفته شد ارث خود را می برند , و نیز اگر زنی بمیرد و وارث او فقط خواهر و برادر و شوهر او باشد , شوهر نصف مال را می برد و خواهر و برادر به طوری كه در مسایل پیش گفته شد ارث خود را می برند.

ولی برای آن كه زن یا شوهر ارث می برد از سهم برادر و خواهر مادری چیزی كم نمی شود , و از سهم برادر و خواهر

پدر و مادری یا پدری كم می شود , مثلا اگر وارث میت شوهر و برادر و خواهرمادری و برادر و خواهر پدر و مادری او باشد , نصف مال به شوهر می رسد و یك قسمت از سه قسمت اصل مال را به برادر و خواهر مادری می دهند و آنچه می ماند مال برادر و خواهر پدر و مادری است , پس اگر همه مال او شش تومان باشد سه تومان به شوهر و دو تومان به برادر و خواهر مادری و یك تومان به برادر و خواهر پدر و مادری می دهند.

2758 - اگر میت خواهر و برادر نداشته باشد , سهم ارث آنان را به اولادشان می دهند و سهم برادرزاده و خواهرزاده مادری به طور مساوی بین آنان قسمت می شود , و از سهمی كه به برادرزاده و خواهرزاده پدری یا پدر و مادری می رسد بنابر مشهور هر پسری دو برابر دختر می برد ولی بعید نیست كه بین اینها هم بالسویه قسمت شود و احوط رجوع به صلح است.

2759 - اگر وارث میت فقط یك جد یا یك جده است , چه پدری باشد یا مادری , همه مال به او می رسد و با بودن جد میت , پدر جد او ارث نمی برد , و اگر وارث میت فقط جد و جده پدری باشد , مال سه قسمت می شود , دو قسمت را جد و یك قسمت را جده می برد , و اگر جد و جده مادری باشد , مال را به طور مساوی بین خودشان قسمت می كنند.

2760 - اگر وارث میت

فقط یك جد یا جده پدری و یك جد یا جده مادری باشد مال سه قسمت می شود , دو قسمت را جد یا جده پدری و یك قسمت را جد یا جده مادری می برد.

2761 - اگر وارث میت جد و جده پدری و جد و جده مادری باشد مال سه قسمت می شود یك قسمت آن را جد و جده مادری به طور مساوی بین خودشان قسمت می كنند و دو قسمت آن را به جد و جده پدری می دهند و جد دو برابر جده می برد.

2762 - اگر وارث میت فقط زن و جد و جده پدری و جد و جده مادری او باشد زن ارث خود را به تفصیلی كه بعدا گفته می شود می برد و یك قسمت از سه قسمت اصل مال را به جد و جده مادری می دهند مه به طور مساوی بین خودشان قسمت می كنند و را به جد و جده پدری می دهند و جد دو برابر جده می برد.

و اگر وارث میت شوهر و جد و جده باشد , شوهر نصف مال را می برد و جد و جده به دستوری كه در مسایل گذشته گفته شد , ارث خود را می برند.

2763 - در اجتماع برادر یا خواهر یا برادرها یا خواهرها با جد یا جده یا اجداد یا جدات چند صورت است: اول این كه هر یك از جد یا جده و برادر یا خواهر همه از طرف مادر باشند در این صورت مال بین آنها به طور مساوی تقسیم می شود , اگر چه از حیث ذكورت و انوثت

مختلف باشند.

دوم این كه همه آنها از طرف پدر باشند در این صورت مال بین آنها نیز به طور مساوی تقسیم می شود در فرضی كه همه ذكور و یا همه اناث باشند , و اگر مختلف باشند پس هر یك ذكری دو مقابل انثی می برد.

سوم این كه هر یك از جد یا جده از طرف پدر باشد و برادر , یا خواهر از طرف پدر و مادر باشد حكم این صورت حكم صورت گذشته است , و دانسته شد كه برادر یا خواهر پدری میت اگر با برادر یا خواهر پدری و مادری جمع شود پدری تنها ارث نمی برد.

چهارم این كه اجداد یا جدات بعض از آنها پدری باشند و بعضی مادری چه این كه همه شان ذكور باشند یا اناث یا مختلف و برادرها یا خواهرها نیز چنین باشند در این صورت از برای خویشان مادری از برادرها و خواهرها و اجداد و جدات یك سوم از تركه است , و به طور مساوی بین آنها تقسیم می شود , اگر چه مختلف باشند از جهت ذكورت و انوثت و از برای خویشان پدری از آنها دو سوم از تركه است كه به هر ذكری دو مقابل انثی داده می شود , و اگر اختلاف بین آنها نباشد و همه ذكور و یا همه اناث باشند به طور مساوی بین آنها تقسیم می شود.

پنجم این كه جد یا جده از طرف پدر با برادر یا خواهر از طرف مادر جمع شود در این صورت برادر یا خواهر در فرضی كه یكی باشد یك ششم از مال را می برد , و

اگر متعدد باشند یك سوم را به طور مساوی بین خودشان تقسیم می نمایند و باقی مانده مال جد یا جده است , و اگر جد و جده هر دو باشند , جد دو مقابل جده می برد.

ششم این كه جد یا جده از طرف مادر با برادر از طرف پدر جمع شود در این صورت از برای جد یا جده یك سوم است , اگر چه یكی باشد , و دو سوم آن از برای برادر است اگر چه نیز یكی باشد , و اگر با آن جد یا جده خواهر از طرف پدر باشد در صورتی كه یكی باشد نصف را می برد , و اگر متعدد باشد دو سوم را می برند , و در هر صورت از برای جد و یا جده یك سوم است و بنابر این اگر خواهر یكی شد یك ششم از تركه زاید از فریضه می ماند و احتیاط واجب در آن مصالحه است.

هفتم این كه اجداد یا جدات بعض از آنها پدری و بعض از آنها مادری و با آنها برادر یا خواهر پدری باشد , چه این كه یكی باشد یا متعدد در این صورت از برای جد یا جده مادری یك سوم است و با تعدد به طور مساوی بین آنها تقسیم می شود , اگر چه اختلاف داشته باشند از حیث ذكورت و انوثت , و از برای جد یا جده پدری , و برادر یا خواهر پدری دو سوم باقی از تركه است , و با اختلاف از حیث ذكورت و انوثت با تفاضل و بدون اختلاف به طور مساوی قسمت می

شود , و اگر با آن اجداد یا جدات برادر یا خواهر مادری باشد از برای جد یا جده مادری , با برادر یا خواهر مادری یك سوم است كه به طور مساوی بین آنها تقسیم می شود اگر چه از حیث ذكورت و انوثت اختلاف داشته باشند و از برای جد و یا جده پدری دو سوم است و بین آنان در صورت اختلاف با تفاضل والا به طور مساوی تقسیم می شود.

هشتم این كه برادرها یا خواهرها بعض از آنها پدری و بعض از آنها مادری و با آنها جد یا جده پدری باشد در این صورت از برای برادر یا خواهر مادری یك ششم تركه است اگر یكی باشد , و یك سوم از آن است اگر متعدد باشند , و به طور مساوی بین آنها تقسیم می شود , و از برای برادر یا خواهر پدری با جد یا جده پدری باقی آن تركه است به طور مساوی بین آنها تقسیم می شود در صورتی كه اختلاف از حیث ذكورت و انوثت نداشته باشند , و در صورت اختلاف به تفاضل بین آنها تقسیم می شود , و اگر با آن برادرها یا خواهرها جد یا جده مادری باشد از برای جد یا جده مادری با برادر یا خواهر مادری تمام یك سوم است و به طور مساوی بین آنها تقسیم می شود , و از برای برادر یا خواهر پدری دو سوم است و بین آنها در صورت اختلاف از حیث ذكورت و انوثت با تفاضل و در صورت عدم اختلاف به طور مساوی تقسیم می شود.

2764 - در صورتی

كه میت برادر یا خواهر دارد برادرزاده یا خواهرزاده او ارث نمی برد ولی این حكم در جایی كه ارث برادرزاده یا خواهرزاده با برادر یا خواهر مزاحمت نكند جاری نیست , مثلا اگر میت برادر پدر و جد مادری داشته باشد برادر پدری دو ثلث و جد مادری یك ثلث ارث می برد , و در این صورت اگر میت پسر برادر مادری نیز داشته باشد پسر برادر با جد مادری در ثلث شریك می باشند.

ارث دسته سوم

2765 - دسته سوم عمو و عمه و دایی و خاله و اولاد آنان است به تفصیلی كه گفته شد كه اگر از طبقه اول و دوم كسی نباشد اینها ارث می برند.

2766 - اگر وارث میت فقط یك عمو یا یك عمه است , چه پدر و مادری باشد یعنی با میت از یك پدر و مادر باشد , یا پدری باشد یا مادری همه مال به او می رسد و اگر چند عمو یا چند عمه باشند و همه پدر و مادری , یا همه پدری باشند , مال به طوری مساوی بین آنان قسمت می شود و اگر عمو و عمه هر دو باشد , و همه پدر و مادری , یا همه پدری باشند , بنابر اقوی عمو دو برابر عمه می برد , مثلا اگر وارث میت دو عمو و یك عمه باشد , مال را پنج قسمت می كنند , یك قسمت را به عمه می دهند و چهار قسمت را عموها به طور مساوی بین خودشان قسمت می كنند.

2767 - اگر وارث میت فقط چند عموی مادری یا چند عمه مادری

باشند , مال به طور مساوی بین آنان قسمت می شود , و اگر وارث عمو و عمه مادری باشند عمو دو برابر عمه ارث می برد هر چند احتیاط آن است كه در مقدار زیادی از سهم عمو با هم صلح كنند.

2768 - اگر وارث میت عمو و عمه باشد و بعضی پدری و بعضی مادری و بعضی پدر و مادری باشند , عمو و عمه پدری ارث نمی برند و اقوی این است كه اگر میت یك عمو یا یك عمه مادری دارد , مال را شش قسمت می كنند یك قسمت را به عمو یا عمه مادری و بقیه را به عمو و عمه پدر و مادری و در فرض نبودن آنها به عمو و عمه پدری می دهند و اگر هم عمو و هم عمه مادری دارد , مال را سه قسمت می كنند دو قسمت را به عمو و عمه پدر و مادری و در فرض نبودن آنها به عمو و عمه پدری و یك قسمت را به عمو و عمه مادری می دهند , و مشهور آن است كه سهم عمو و عمه مادری میان آنان به طور مساوی تقسیم می شود ولی بعید نیست كه عمو دو برابر عمه ارث ببرد هر چند احتیاط آن است كه با هم صلح كنند.

2769 - اگر وارث میت فقط یك دایی , یا یك خاله باشد همه مال به او می رسد و اگر هم دایی و هم خاله باشد و همه پدر و مادری , یا پدری یا مادری باشند , بعید نیست كه دایی دو برابر خاله ارث ببرد

ولی احتمال تساوی هم می رود پس مراعات احتیاط ترك نشود.

2770 - اگر وارث میت فقط یك یا چند دایی , و خاله مادری و دایی و خاله پدر و مادری و دایی و خاله پدری باشد ارث نبردن دایی و خاله پدری محل اشكال است و در هر حال بعید نیست كه دایی دو برابر خاله ارث ببرد ولی احتیاط به مصالحه ترك نشود.

2771 - اگر وارث میت یك یا چند دایی یا یك یا چند خاله یا دایی و خاله و یك یا چند عمو یا یك یا چند عمه یا عمو و عمه باشد مال را سه قسمت می كنند یك قسمت را دایی یا خاله یا هر دو و بقیه را عمو یا عمه یا هر دو می برند.

2772 - اگر وارث میت یك دایی یا یك خاله و عمو و عمه باشد چنانچه عمو و عمه , پدر و مادری یا پدری باشند , مال را سه قسمت می كنند یك قسمت را دایی یا خاله می برد و از بقیه بنابر اقوی دو قسمت را به عمو و یك قسمت را به عمه می دهند , بنابر این مال را نه قسمت می كنند سه قسمت را به دایی یا خاله و چهار قسمت را به عمو و دو قسمت را به عمه می دهند.

2773 - اگر وارث میت یك دایی یا یك خاله و یك عمو یا یك عمه مادری و عمو و عمه پدر و مادری یا پدری باشد , مال را سه قسمت می كنند , یك قسمت آن را به دایی یا خاله می دهند

, و دو قسمت باقیمانده را عمو و عمه بین خود تقسیم می كنند , و بعید نیست كه عمو دو برابر عمه ارث ببرد , هر چند مراعات احتیاط بهتر است.

2774 - اگر وارث میت چند دایی و چند خاله باشد كه همه پدر و مادری یا پدری یا مادری باشند و عمو و عمه هم داشته باشند , مال سه سهم می شود , دو سهم آن را به دستوری كه گفته شد بین عمو و عمه تقسیم می كنند , و یك سهم آن را دایی ها و خاله ها به طوری كه در مساله (2770) گذشت بین خودشان قسمت می نمایند.

2775 - اگر وارث میت دایی یا خاله مادری و چند دایی و خاله پدری و مادری یا پدری تنها و عمو و عمه باشد , مال سه سهم می شود , دو سهم آن را به دستوری كه سابقا گفته شد , عمو و عمه بین خودشان قسمت می كنند , و بعید نیست بقیه ورثه در تقسیم یك سهم باقیمانده با هم مساوی باشند.

2776 - اگر میت عمو و عمه و دایی و خاله نداشته باشد , مقداری كه به عمو و عمه می رسد , به اولاد آنان و مقداری كه به دایی و خاله می رسد به اولاد آنان داده می شود.

2777 - اگر وارث میت عمو و عمه و دایی و خاله پدر و عمو و عمه و دایی و خاله مادر او باشند , مال سه سهم می شود , یك سهم آن را عمو و عمه و دایی و خاله مادر میت , ارث

می برند و مال بنابر مشهور میان آنها به طور مساوی تقسیم می شود , ولی احتیاط به صلح ترك نشود , و دو سهم دیگر آن را سه قسمت می كنند , یك قسمت را دایی و خاله پدر میت به همان كیفیت بین خودشان قسمت می نمایند و دو قسمت دیگر آن را نیز به همان كیفیت به عمو و عمه پدر میت می دهند.

ارث زن و شوهر

2778 - اگر زنی بمیرد و اولاد نداشته باشد , نصف همه مال را شوهر او و بقیه را ورثه دیگر می برند , و اگر از آن شوهر یا از شوهر دیگر اولاد داشته باشد , چهار یك همه مال را شوهر و بقیه را ورثه دیگر می برند.

2779 - اگر مردی بمیرد و اولاد نداشته باشد , چهار یك مال او را زن و بقیه را ورثه دیگر می برند , و اگر از آن زن یا از زن دیگر اولاد داشته باشد , هشت یك مال را زن و بقیه را ورثه دیگر می برند.

و زن از زمین خانه و باغ و زراعت و زمینهای دیگر ارث نمی برد , نه از خود زمین و نه از قیمت آن و نیز از خود هوایی خانه مانند بنا و درخت ارث نمی برد , ولی از قیمت آنها ارث می برد , و هم چنین است درخت و زراعت و ساختمانی كه در زمین باغ و زراعت و زمینهای دیگر است.

2780 - اگر زن بخواهد در چیزهایی كه از آنها ارث نمی برد , مانند زمین خانه مسكونی , تصرف كند , باید از ورثه دیگر

اجازه بگیرد , و جایز نیست كه ورثه تا سهم زن را نداده اند , باید از ورثه دیگر اجازه بگیرد , و جایز نیست كه ورثه تا سهم زن را نداده اند , در چیزهایی كه زن از قیمت آنها ارث می برد , مانند بنا و درخت بدون اجازه او تصرف كنند.

2781 - اگر بخواهند بنا و درخت و مانند آن را قیمت نمایند باید همان طور كه نزد مقومین معمول است آنها را بدون در نظر گرفتن خصوصیت زمینی كه در آن هستند حساب كنند چقدر ارزش دارند , نه این كه آنها را كنده شده از زمین فرض نمایند , و قیمت گذارند , یا این كه قیمت آنها را در حالی كه بدون اجاره در همین زمین باقی بمانند تا از بین بروند حساب كنند.

2782 - مجرای آب قنات و مانند آن حكم زمین را دارد و آجر و چیزهایی كه در آن به كار رفته , در حكم ساختمان است.

2783 - اگر میت بیش از یك زن داشته باشد , چنانچه اولاد نداشته باشد , چهار یك مال , و اگر اولاد داشته باشد , هشت یك مال به شرحی كه گفته شد , به طور مساوی بین زنهای او قسمت می شود , اگر چه شوهر با همه یا بعض آنان نزدیكی نكرده باشد , ولی اگر در مرضی كه در آن مرض از دنیا رفته , زنی را عقد كرده و با او نزدیكی نكرده است , آن زن از او ارث نمی برد , و حق مهر هم ندارد.

2784 - اگر زن در حال مرض شوهر

كند و به همان مرض بمیرد شوهرش اگر چه با او نزدیكی نكرده باشد , از او ارث می برد.

2785 - اگر زن را به ترتیبی كه در احكام طلاق گفته شد , طلاق رجعی بدهند , و در بین عده بمیرد , شوهر از او ارث می برد , و نیز اگر شوهر در بین آن عده بمیرد زن از او ارث می برد.

ولی اگر بعد از گذشتن عده یا در عده طلاق باین , یكی از آنان بمیرد , دیگری از او ارث نمی برد.

2786 - اگر شوهر در حال مرض عیالش را طلاق دهد و پیش از گذشتن دوازده ماه هلالی بمیرد , زن با سه شرط از او ارث می برد: اول آن كه در این مدت شوهر دیگر نكرده باشد , و در صورتی كه شوهر كرده باشد , ارث نمی برد , هر چند احتیاط این است كه صلح نمایند.

دوم آن كه طلاق به در خواست و رضای زن انجام نگرفته باشد , و گرنه ارث نمی برد , خواه چیزی به شوهر داده باشد كه او را طلاق دهد یا نه.

سوم شوهر در مرضی كه در آن مرض زن را طلاق داده , به واسطه آن مرض یا به جهت دیگری بمیرد , پس اگر از آن مرض خوب شود و به جهت دیگری از دنیا برود زن از او ارث نمی برد.

2787 - لباسی كه مرد برای پوشیدن زن خود گرفته اگر چه زن آن را پوشیده باشد , بعد از مردن شوهر جزء مال شوهر است.

مسایل متفرقه ارث

2788 - قرآن و انگشتر و شمشیر میت و لباسهایی

را كه پوشیده مال پسر بزرگتر است , و اگر میت از سه چیز اول بیشتر از یكی دارد , مثلا دو قرآن یا دو انگشتری دارد , احتیاط واجب آن است كه پسر بزرگ در آنها با ورثه دیگر صلح كند و الحاق رحل و تفنگ و خنجر و مانند اینها از سلاحهای دیگر به چهار چیز گذشته خالی از وجه نیست , ولی احتیاط واجب آن است كه پسر بزرگتر در آنها با دیگر ورثه صلح نماید.

2789 - اگر پسر بزرگ میت بیش از یكی باشد مثلا از دو زن او در یك وقت دو پسر به دنیا آمده باشند , باید چیزهای گذشته را به طور مساوی بین خودشان قسمت كنند.

2790 - اگر میت قرض داشته باشد , چنانچه قرضش به اندازه مال او یا زیادتر باشد , باید پسر بزرگتر چیزهایی هم كه مال او است و در مساله پیش گفته شد , به قرض او بدهد , و یا به مقدار قیمت آنها از مال خود بدهد و اگر قرض میت كمتر از مال او باشد , چنانچه بقیه اموالش غیر از آن چند چیزی كه به پسر بزرگتر می رسد كافی برای اداء قرضش نباشد , باید پسر بزرگتر از آن چیزها یا از مال خود به نسبت به قرض او بدهد و اگر بقیه اموالش كافی به قرض باشد , باز هم احتیاط لازم آن است كه پسر بزرگتر به كیفیت گذشته در ادای قرض میت شركت كند.

مثلا اگر همه دارایی میت شصت تومان است و به مقدار بیست تومان آن از چیزهایی است كه مال پسر بزرگتر

است و سی تومان هم قرض دارد , پسر بزرگ باید به مقدار ده تومان از آن چیزها را بابت قرض میت بدهد.

2791 - مسلمان از كافر ارث می برد ولی كافر اگر چه پدر یا پسر میت مسلمان باشد از او ارث نمی برد.

2792 - اگر كسی یكی از خویشان خود را عمدا و بنا حق بكشد , از او ارث نمی برد , ولی اگر از روی خطا باشد مثل آن كه سنگ را به هوا بیندازد و اتفاقا به یكی از خویشان او بخورد و او را بكشد , از او ارث می برد , ولی ارث بردن او از دیه قتل محل اشكال است.

2793 - هر گاه بخواهند ارث را تقسیم كنند , برای بچه ای كه در شكم است كه اگر زنده به دنیا بیاید ارث می برد , در صورتی كه احتمال بیشتر از یكی نرود , و اطمینان نباشد كه آن بچه دختر است بنابر احتیاط سهم یك پسر را كنار می گذارند , و زیادی را ورثه بین خود تقسیم می كنند , بلكه اگر احتمال معتنابه بدهند بیشتر از یكی است , مثلا احتمال بدهند كه زن به دو یا سه بچه پسر حامله باشد , باید بنابر احتیاط سهم حمل محتمل را كنار بگذارند , و چنانچه مثلا یك پسر یا یك دختر به دنیا آمد , زیادی را ورثه بین خودشان تقسیم می كنند.

آخر رساندند. ایشان به خاطر برخورداری از هوش و استعداد سرشار، از همان زمان طفولیت، مورد توجه خاص اطرافیان قرار گرفت به طوری كه هنگام تحصیل مدیران و معلمان وی، تعجب می کردند و اعتقاد داشتند كه ایشان از نظر درك مطالب، از استعداد بالایی برخوردار است به همین جهت، همواره او را برای رسیدن به حرفه ای خاص مورد تشویق و تحسین قرار میدادند.

اما معظم له به خاطر علاقه زیاد به مكتب غنی اهل بیت (علیهم السلام) و روحانیت شیعه، تصمیم گرفت تا در این مسیر مقدس وارد شود.

لذا پس از سپری نمودن تحصیلات جدید، با شوق فراوان و علیرغم مخالفت اطرافیان، به مدرسه طالبیه تبریز روی آورد و در سال 1323 در سن 18 سالگی تحصیل علوم دینی را آغاز نمود و طی چهار سال، مقدمات و مقداری از دروس سطح را در شهر تبریز به پایان رساند.

حضور در حوزه های علمیه

الف) عزیمت به حوزه علمیه قم:

استاد معظم، آیت الله تبریزی در سال 1327 شمسی شهر تبریز را ترك نمود و وارد حوزه علمیه قم شد.

ایشان در قم دوره سطح را به پایان برده و در اوج شكوفایی علم و فقاهت و غنای حوزه وارد درس خارج اساتیدی همچون مرحوم آیت الله العظمی سید محمّد حجت و مرحوم آیت الله العظمی بروجردی (قدس الله اسرارهما) شدند و همزمان با آن مشغول تدریس كتب سطح نیز گردیدند. این افاده و استفاده 5 سال یعنی تا سال 1332 شمسی طول كشید. در طول این مدت، 4 سال نزد آیت الله رضی زنوزی تبریزی استفاده كامل نمودند و در نزد مرحوم آیت الله العظمی بروجردی در فقه

و اصول بهره لازم را بردند و موفقیت ایشان تا جایی بود كه استادشان مرحوم بروجردی (قدس سره) ایشان را به عنوان ممتحن طلاب حوزه، انتخاب نمودند.

معظم له در طول سالیان اولیه اقامت در قم بیشترین تدریس را در مسجد نور مقابل شیخان داشتند كه طلاب و فضلاء بسیاری از محضر درسشان فیض میبردند.

ب) عزیمت به نجف اشرف

استاد بزرگوار، علاقه وافری به ادامه درس و بحث، آن هم از منبع پر فیض علوی (ع) و جوار مرقد مطهر امیر مؤمنان علی (علیه السلام) داشتند. یكی از آرزوهای ایشان، این بود كه به نجف اشرف عزیمت نمایند امّا به خاطر فقدان امكانات و وجود مشكلات، آرزویی دور مینمود ولی ایشان آنچنان عاشق این سفر بود كه از هر فرصتی برای این كار استفاده مینمود. معظم له روزی در محضر علماء و بعضی از مراجع وقت آن زمان در قم نشسته بودند كه بحثی علمی پیش میآید و تنها كسی كه به خوبی از عهده جواب برآمدند ایشان بودند كه باعث خوشحالی جمع میشود و از ذكاوت و هوش ایشان متعجب میگردند. در این میان شخص تاجری (حاج یعقوب ایپكچی) كه فردی متدین و علاقمند به روحانیت بوده است و در آن مجلس حضور داشته، بعد از اتمام جلسه از استاد میخواهد كه قدری صبر كند و سپس بعد از خلوت شدن مجلس با ایشان به صحبت میپردازد و از ایشان میخواهد تا اگر خواسته ای دارند بفرمایند تا برایشان انجام دهند، حضرت استاد پاسخ میدهند: كه "من خیلی علاقه دارم برای ادامه درس و بحث به نجف بروم ولی به دلیل فقدان امكانات نمیتوانم". آن

شخص، امكانات و خرج سفر ایشان را فراهم میكند و استاد عزیز ما، حضرت آیت الله العظمی تبریزی بعد از گذشت 5 سال از حضور در حوزه علمیه مقدسه قم، در سال 1332 شمسی جهت ادامه تحصیلات به نجف اشرف عزیمت نمودند و تا سالها نیز بدون اینكه از شهریه و وجوهات استفاده كنند با امكانات همان شخص، در نجف به درس و بحث پرداختند. حضرت استاد، در نجف اشرف در محضر درس اساتید برجسته و عالیمقام آن زمان حاضر شده و به خوشه چینی پرداختند. اما عمدتاً از افاضات مرحوم آیت الله حاج سید عبدالهادی شیرازی (رحمه الله) و مرحوم آیت الله العظمی خوئی (رحمه الله) استفاده كردند و در بدو ورود به درس ایشان، توجه استاد را به خود جلب كرد به طوری كه به شورای استفتاء معظم له دعوت شدند. در آن روزگار، حوزه های درس نجف اشرف در اوج شكوفائی و شور و نشاط بود. لذا معظم له با تمام توان و تلاش خود در محضر اساتید حاضر شدند و از موقعیتی كه فراهم آمده بود كمال استفاده را نمودند تا به مدارج عالی علم و مقام بلند اجتهاد نائل آمدند.

استاد عزیز در ابتدای ورود به نجف اشرف، حجره ای در مدرسه قوام السلطنه شیرازی تهیه كردند و مشغول تدریس مكاسب و كفایه در مسجد خضراء و عمران شدند و روز به روز بر وسعت حوزه درسیشان افزوده میگردید تا جایی كه عده زیادی از فضلاء از محضر درس ایشان استفاده نمودند و با تقاضای آنان، درس خارج استاد تشكیل گردید و شاگردان خویش را از شجر پر ثمر فقه اهل

بیت (علیهم السلام) بهره مند گردانیدند.

هنگامی كه استاد بزرگوار به نجف مشرف شدند، در حجره آیت الله العظمی شهید میرزا علی غروی (رحمه الله) در مدرسه خلیلی مهمان شدند سپس حجره ای در مدرسه قوام نزدیك مسجد طوسی در اختیار معظم له قرار دادند و از ابتدای امر، استاد در درس امام خوئی (رحمه الله) شركت می کردند و درس اصول بعد از نماز مغرب و عشاء در مسجد خضراء بود كه در آن زمان بحث در خصوص (هل یجب الفحص فی الشبهات الموضوعیة أم لا) بوده و استاد بزرگوار بعد از اشكال در قسمتی از درس، بحثی با استاد خود سید الخوئی (رحمه الله) میكنند و فردای آن روز سید الخوئی از یكی از نزدیكان درسشان بنام آقای توحیدی تبریزی سؤال میكند این آقا كیست؟ گفته بود اهل تبریز است و از قم آمده! سید الخوئی (رحمه الله) فرموده بودند این شخص آینده درخشانی دارد! و حضرت استاد همزمان با وفات سید الحكیم به تدریس خارج فقه بر طبق مكاسب و همچنین اصول از اول دوره میپردازند. و بعد از اطلاع سید الخوئی از شروع درس خارج ایشان به استادمان تبریك میگوید و مرحوم آقای مشكینی هنگامی كه در نجف بودند از سید الخوئی در خصوص استاد بزرگوار سؤال كردند كه سید الخوئی در جواب میفرماید: میرزا جواد فاضل و مجتهد مطلق است.

حضرت آیت الله العظمی تبریزی (دام عزه) را میتوان یكی از شاگردان برجسته و مبرز مرحوم آیت الله العظمی خوئی (رحمه الله) به حساب آورد كه همیشه مورد عنایت و توجه خاص استادشان بودند و در اغلب جلسات علمی خصوصی استادشان نیز

شركت مینمودند و در بحثها و درسها با طرح اشكالات و مطرح كردن فروعات، بر بار علمی محفل میافزودند. معظم له طرف مشورت آیت الله خوئی (رحمه الله) بودند و از اصحاب استفتاء به شمار میرفتند و در سفرهایی مثل كوفه و كربلا، نیز ملازم استادشان بودند. این مرجع والا، علاوه بر تدریس و تحقیق در حوزه علمیه نجف، از امر تبلیغ احكام و مسائل دینی مردم نیز غافل نبودند و در ایام تبلیغی و فرصتهای مناسب به نقاط مورد احتیاج تشریف میبردند و به تبلیغ احكام الله میپرداختند و از آنجا كه گفتارشان با عمل آمیخته بوده است این تلاشها، اثر بسیار مطلوبی را به جای گذارده است كه میتوان گفت ناشی از اخلاق و روش برخورد ایشان با مردم است و میتوان ادعا نمود كه ایشان موجب پایه گذاری تشیع در منطقه ای از كركوك عراق بوده اند به طوری كه اكثر مردم آن مناطق بواسطه آشنایی با ایشان به مكتب غنی اهل بیت (علیهم السلام) روی آوردند.

عزیمت به ایران

حضرت آیت الله العظمی حاج شیخ جواد تبریزی پس از گذشت 23 سال حضور دائم و فعال و جدّی در حوزه مقدس نجف اشرف و استفاده و افاده و تحقیق و تدریس و تبلیغ، سرانجام در سال 1355 شمسی به هنگام مراجعت از زیارت سید الشهداء حسین بن علی (علیهما السلام) به سمت نجف، توسط رژیم بعث عراق دستگیر و به ایران فرستاده شدند.

پس از ورود به ایران، مجدداً به حوزه علمیه قم مشرف و فعالیتهای خود را از سر گرفتند و هم اكنون، ایشان همچنان از تمامی وقت خود در مسیر تحقیق و

تألیف و بحث و تدریس و تربیت شاگردان استفاده مینمایند. معظم له در طول سالیان دراز تدریس، هزاران طلبه فاضل را به جامعه اسلامی تحویل داده اند و در طول این مدت حوزه درس ایشان یكی از شلوغترین حوزه های درسی بوده است و فعلاً نیز درس خارج فقه ایشان كه صبحها در مسجد اعظم قم برگزار میگردد یكی از پر رونق ترین درسهای حوزه است. حضرت استاد در بیان مطالب بسیار دقیق و نكته پردازند و به خاطر آنكه واقعاً درسی مجتهد پرور است فضلایی قوی را به خود جلب كرده است.

روحیات و نكات برجسته اخلاقی

به اعتراف همگان، استاد دارای روحیات و نكاتی است درس آموز و جالب كه هر طالبی را به خود جلب میكند و محبتش را در دل او میافكند. گرچه باید گفت نمیتوان تمام ویژگیها را بیان كرد، چرا كه بسیاری از آنها از امور باطنی و قلبی است و از دید ما پنهان، اما چند ویژگی را به عنوان نمونه متذكر میشویم:

الف) تواضع و فروتنی شدید:

ایشان با اینكه از نظر علمی و عملی استادی برجسته و بزرگوارند ولی در عین حال با عموم افراد بخصوص شاگردان خود با كمال تواضع، برخوردی پدرانه دارند. هیچگاه دیده نشده است كه در پاسخ به اشكال كسی، او را بكوبند یا از دادن پاسخ، شانه خالی كنند بلكه با گفتن "من در خدمت شما هستم" او را به نقد و اشكال تشویق میكنند. خلاصه آنكه بین استاد و شاگردانش روابطی عاطفی حكمفرماست و اگر وقت داشته باشند گاهی به منزل شاگرد خود نیز میروند و اگر خبر پیدا كنند كه یكی از آنها

مشكل دارد در صدد رفع مشكل برمیآیند و از هر گونه مساعدتی دریغ نمیورزند و متقابلاً شاگردان هم با شناختی كه از استاد دارند، وی را الگوی اخلاقی و پدر خود میدانند. استاد با كمال تواضع، هر روزه حتی روزهای تعطیل و جمعه تا نزدیك ظهر در منزل جوابگوی مسائل علمی طلاب و فضلاء میباشند.

ب) بیتوجهی به ظواهر دنیوی

ایشان با اینكه در این موقعیت، میتوانند از امكانات بسیاری استفاده نمایند اما در عین حال از كمترین آن بهره میبرند و از نظر منزل و امكانات رفاهی به اقل ضرورت اكتفا مینمایند و كمترین بهره شخصی را از وجوهات و سهم مبارك امام (علیه السلام) میبرند. حتی از اینكه با وجوهات به زیارت ثامن الائمه حضرت رضا (علیه السلام) مشرف شوند امتناع دارند. معظم له مایل به هیچگونه تشریفات و تجملات و نام و عنوانی نیستند و به جرأت میتوان گفت، خود ایشان قدمی برای مطرح شدن و مرجعیت برنداشته اند. رضایت به انتشار عكس خود ندادند و حاضر به مصاحبه در مورد معرفی خودشان و بیان زندگی خود نشدند كه به عنوان مثال، برای تهیه این زندگینامه بارها به ایشان مراجعه گردید ولی قبول نفرمودند.

مكرراً از مناطق مختلف داخل و خارج از كشور جهت مصاحبه و معرفی ایشان و درج در مجلات و روزنامه ها مراجعه مینمایند اما ایشان حاضر نیستند وقت خود را صرف این كارها نمایند و میگویند "من معذور هستم". بدون هیچ تكلفی، پیاده هر روز به درس میروند و به منزل باز میگردند و گاه، مسافت طولانی را پیاده طی مینمایند با اینكه حدود 20 سال است معظم له صاحب

رساله توضیح المسائل هستند و به معنی واقعی مجتهد و مرجعی قوّی و دقیق میباشند، ولی هیچگاه در پی تبلیغ از خود نبوده و نیستند و قلباً هم مایل به تعریف و تمجید و تبلیغ دیگران نمیباشند. در مصرف نمودن سهم مبارك امام (علیه السلام) دقت كافی را به خرج میدهند تا بجا صرف گردد. سالیان دراز است كه ایشان در فصل تابستان و گرمای طاقت فرسای قم، همچنان در منزل به سر میبرده اند و از رفتن به جاهای خنك امتناع داشته اند همانگونه كه در ایام جنگ تحمیلی و موشك باران شهر مقدس قم نیز ایشان حاضر به ترك منزل و شهر نشدند و میفرمودند:

"چرا باید عده ای زیر موشك باشند و ما راحت باشیم؟" زمانی كه این شهر مقدس مورد هجوم وحشیانه موشكها و هواپیماهای دشمن قرار گرفته بود، چندین بار مقارن برگزاری درس معظم له، این حملات انجام گرفت ولی ایشان كرسی درس را ترك ننموده و در همان حال، به تدریس ادامه دادند.

هنگامی كه مسئولین شهر از حضور ایشان در شهر قم (با وجود بمباران شدید و خالی شدن شهر) مطلع شدند تصمیم گرفتند كه سنگرهایی از پیش ساخته شده را به بیت ایشان منتقل نمایند كه معظم له موافقت ننمودند.

بارها مشاهده شد كه در هنگام حمله رزمندگان اسلام بر كفر، مشغول دعای توسل هستند و طبق نقل نزدیكانشان، در آن موقعیت، حال استاد به گونه ای منقلب بود كه كسی جرأت نمیكرد با ایشان سخن بگوید. علاقه ایشان به رزمندگان، فوق العاده بود و در محافل مختلف از آنها به عنوان بهترین انسانهای روی زمین نام میبردند. لذا

با توصیه ایشان، تعداد زیادی از شاگردانشان در جبهه های نور علیه ظلمت شركت جستند و عده ای نیز به فیض شهادت نائل آمدند.

در یكی از سالهای جنگ تحمیلی قبل از فرا رسیدن ماه مبارك رمضان، در آخرین روز درس، سخنرانی مهمّی ایراد فرمودند كه سوابق كثیف صدام و حزب بعث و اهداف آنها را بیشتر روشن نمود و همان زمان از صدای جمهوری اسلامی پخش گردید و تأثیر بسزایی هم بر جای گذاشت.

ج) خضوع و خشوع در عبادت

معظم له در نماز و سایر عبادات، خضوعی خاص دارند همانطور كه در هنگام ذكر مصائب اهل بیت (علیهم السلام) مخصوصاً حضرت سید الشهداء (علیه السلام) نیز حال خوشی دارند و باران اشك از دیده هایشان روان است. بسیار رقیق القلب و سریع البكاء میباشند. در تمام ایام سوگواری و پنجشنبه هر هفته در منزل، اقامه عزا مینمایند كه این مجالس از معنویت خاصی برخوردار است.

د) علاقه و اشتیاق شدید به تحقیق و تدریس

یكی از ویژگیها و امتیازات ایشان كه میتوان گفت كم نظیر است، جدیت و تلاش بیوقفه ای است كه همگان را به تعجب وا میدارد. این خصیصه از بدو تحصیل و سالیانی دراز قبل، در ایشان به چشم میخورده است. اهل منزل بارها در دوران تحصیل و تدریس ایشان، مشاهده كرده اند كه استاد شبانگاه به مطالعه پرداخته اند و با صدای مؤذن كه اذان صبح را میگفته است سر از كتاب و قلم برداشته اند.

هم دوره ای های معظم له میگویند: "همواره استاد در حال مطالعه بودند و هیچگاه در جلسات و مهمانیها شركت نمی کردند بلكه وقتشان منحصراً صرف امور علمی

میگشت، چه در نجف و چه قبل از آن كه در قم و در حجره بودند." خود ایشان گاهی میفرمودند:

"من چهل سال است كه معنای تعطیلی را نفهمیده ام."

این مرجع عالیقدر در این سن، حاضر نیستند كه لحظه ای را هدر دهند و تمام ساعات عمرشان وقف تلاش علمی است و این سیره ی تمام مدت حیاتشان میباشد. همانگونه كه در نجف اشرف از رفتن به هر گونه مجلس و برنامه ای خودداری میورزیدند و حتی بعد از درس چهارشنبه، گاهی تا شنبه از منزل بیرون نمیآمدند و مشغول نوشتن و تحقیق بودند. اكنون نیز با همان روحیه سرشار، به فضل الهی و توجهات امام عصر (عج) مشغول امور علمی هستند و تا چندی پیش علاوه بر دو درس خارج فقه و اصول كه عمومی میباشد درس خارج فقهی نیز در منزل داشتند كه فضلاء را از محضرشان بهره مند مینمودند این درس در گذشته حتی روزهای تعطیل و جمعه ها و ایام وفیات و تابستان برگزار میشد افزون بر این، ساعاتی را نیز به پاسخ استفتائات میپردازند و وقت دیگری را برای بحث و پاسخگوئی طلاب اختصاص داده اند و بقیه اوقات را به تحقیق و تألیف مباحث علمی رجال و فقه و اصول میگذرانند. و در حقیقت تمام شبانه روز (به استثنای ساعاتی اندك و كوتاه) در خدمت اسلام و مسلمین میباشند و ساعات استراحت و خواب بسیار كمی دارند و از غالب مواهب چشم پوشیده اند تا حداكثر بهره را از عمر شریفشان داشته باشند.

ه) نظم

یكی از خصوصیات و اوصاف سازنده ای كه در موفقیت استاد عزیز (حفظه الله) نقش

اساسی داشته است، نظم و برنامه ریزی دقیق ایشان است كه در طول عمر پر بركت وی همواره مورد عمل بوده است به طوری كه تمام كارهایشان دارای وقت مخصوص و معین است و هیچگاه مشاهده نشده است كه وقت خود را صرف امور خارج از برنامه ی علمی و درسی نمایند و از این طریق، كمال استفاده را از اوقات خود مینمایند.

تألیفات

مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی حاج شیخ جواد تبریزی (دام ظله) تألیفات بسیاری دارند كه بعضی از آنها چاپ و برخی هنوز به زیور طبع آراسته نگشته است، از جمله تألیفات ایشان:

1 ارشاد الطالب (تعلیقه چهار جلدی بر مكاسب محرمه شیخ اعظم انصاری "ره")

2 اسس القضاء والشهادات

3 طبقات الرجال كه بحث وسیع رجالی است

4 تكمله منهاج الصالحین و تعلیقه بر آن

5 رساله ی توضیح المسائل

6 مسائل منتخبه

7 مناسك حج

8 حاشیه عروة الوثقی

9 حاشیه بر وسیله مرحوم آیت الله اصفهانی "ره"

10 حدود

11 فی علم الاصول

12 فی علم الفقه

13 شرح كفایة الاصول

14 صراط النجاة در 6 جلد

15 قصاص

16 التهذیب در احكام حج

17 الأنوار الالهیة فی المسائل العقائدیة

18 رساله احكام بانوان

19 رساله احكام نوجوانان و جوانان

20 استفتائات جدید

21 چندین جزوه در موضوعات گوناگون

احكام تقلید

مساله 1 - شخص مسلمان باید به اصول دین از روی دلیل اعتقاد پیدا كند و نمی تواند در اصول دین تقلید نماید, یعنی بدون سؤال از دلیل گفته كسی را قبول كند.

ولی در احكام دین در غیر ضروریات باید مجتهد باشد كه بتواند احكام را از روی دلیل بدست آورد, یا از مجتهد تقلید كند,یعنی به دستور او رفتار نماید, یا از راه احتیاط طوری به وظیفه خود عمل نماید كه یقین كند تكلیف خود را انجام داده است , مثلا اگر عده ای ازمجتهدین عملی را حرام می دانند و عده دیگر می گویند حرام نیست , آن عمل را انجام ندهد, و اگر عملی را بعضی واجب و بعضی مستحب می دانند, آن را بجا آورد.

پس كسانی كه مجتهد نیستند و نمی توانند به احتیاط عمل كنند, لازم است

از مجتهد تقلید نمایند.

مساله 2 - تقلید در احكام , عمل كردن به دستور مجتهد است.

و از مجتهدی باید تقلید كرد كه مرد و بالغ و عاقل و شیعه دوازده امامی و حلال زاده و زنده و عادل باشد.

و نیز معتبر است سابقه فسق معروفی بین مردم نداشته باشد, و از مجتهدی كه تقلید می شود غیر از اوصاف ذكر شده امر دیگری معتبر نیست.

و عادل كسی است كه كارهائی را كه بر او واجب است بجا آورد و كارهائی را كه بر او حرام است ترك كند, و نشانه عدالت این است كه در ظاهر شخص خوبی باشد, كه اگر از اهل محل یا همسایگان او یا كسانی كه با او معاشرت دارند حال او را بپرسند, خوبی او را تصدیق نمایند. ودر صورتی كه اختلاف فتوی بین مجتهدین در مسائل محل ابتلاء ولو اجمالا معلوم باشد لازم است مجتهدی كه انسان از اوتقلید می كند اعلم باشد, یعنی در فهمیدن حكم خدا از تمام مجتهدهای زمان خود بهتر باشد.

مساله 3 - مجتهد و اعلم را از سه راه می توان شناخت: اول: آنكه خود انسان یقین كند مثل آنكه از اهل علم باشد و بتواند مجتهد و اعلم را بشناسد.

دوم: آنكه دو نفر عالم و عادل , كه می توانند مجتهد اعلم را تشخیص دهند, مجتهد بودن یا اعلم بودن كسی را تصدیق كنند بشرط آنكه دو نفرعالم و عادل دیگر با گفته آنان مخالفت ننمایند و در صورت اختلاف , خبره بودن هر كدام بیشتر باشد قول او مقدم است بلكه به گفته یك نفرعالم خبره مورد وثوق نیز اجتهاد یا اعلمیت

ثابت می شود.

سوم: آنكه عده ای از اهل علم كه می توانند مجتهد و اعلم را تشخیص دهند و از گفته آنان اطمینان پیدا می شود, مجتهد بودن یا اعلم بودن كسی را تصدیق كنند.

مساله 4 - اگر اختلاف بین مجتهدین ولو اجمالا معلوم و شناختن اعلم مشكل باشد, لازم است از كسی تقلید كند كه او با دیگران مساوی یااعلم از آنها باشد و در صورت احتمال اعلمیت در هر كدام كافی است از یكی از آنها تقلید كند و گمان به اعلمیت معتبر نیست.

مساله 5 - بدست آوردن فتوی یعنی دستور مجتهد چهار راه دارد: اول: شنیدن از خود مجتهد.

دوم: شنیدن از دو نفر عادل كه فتوای مجتهد را نقل كنند.

سوم: شنیدن از كسی كه انسان به گفته او اطمینان دارد.

چهارم: دیدن در رساله مجتهد در صورتی كه انسان بدرستی آن رساله اطمینان داشته باشد, ودر صورتی كه نقل شخص معتبر با نوشته رساله معتبره مخالفت كند و اشتباه در یكی معلوم نگردد, شخص باید تا روشن شدن فتوای مجتهد عمل به احتیاط كند, و اگر ناقل نقل خود را نسبت به رساله بدهد كه در آن رساله خلاف نقل مذكور است نقل او اعتبار ندارد.

مساله 6 - تا انسان یقین نكند كه فتوای مجتهد عوض شده است , می تواند به آنچه در رساله نوشته شده عمل نماید, اگر احتمال دهد كه فتوای اوعوض شده جستجو لازم نیست , و همچنین است اگر احتمال دهد مجتهدی را كه از او تقلید می كرده در حال حاضر شرایط تقلید راندارد.

مساله 7 - اگر مجتهد اعلم در مساله ای فتوی دهد, مقلد آن مجتهد

یعنی كسی كه از او تقلید می كند نمی تواند در آن مساله به فتوای مجتهد دیگرعمل كند ولی اگر فتوی ندهد و بفرماید احتیاط آن است كه فلان طور عمل شود مثلا بفرماید احتیاط آن است كه در ركعت اول و دوم نماز بعداز سوره حمد یك سوره تمام بخواند مقلد باید یا به این احتیاط كه احتیاط واجبش می گویند عمل كند ویا به فتوای مجتهد دیگری كه تقلیدش جایز است عمل نماید, پس اگر او فقط سوره حمد را كافی بداند, می تواند سوره را ترك كند, و همچنین است اگر مجتهد اعلم بفرماید مساله محل تامل یا محل اشكال است.

مساله 8 - اگر مجتهد اعلم بعد از آنكه در مساله ای فتوی داده یا پیش از آن احتیاط كند, مثلا بفرماید ظرف نجس را یك مرتبه در آب كربشویند پاك می شود, اگرچه احتیاط آن است كه سه مرتبه بشویند, مقلد او می تواند عمل به احتیاط را ترك نماید, و این احتیاط را احتیاط مستحب می نامند.

مساله 9 - اگر مجتهدی كه انسان از او تقلید می كند از دنیا برود در صورتی كه فتوای او در نظر مقلد بوده و فراموش نكرده باشد, حكم بعد ازفوت او حكم زنده بودنش است , و اگر فتوای او را یاد نگرفته لازم است به مجتهد زنده رجوع كند, و بعید نیست در صورتی كه فراموش كرده است باز بتواند به فتوای او عمل كند.

مساله 10 - اگر در مساله ای فتوای مجتهدی را یاد گرفته , و بعد از مردن او در همان مساله بر حسب وظیفه اش از مجتهد زنده

تقلید نماید,دوباره نمی تواند آن را مطابق فتوای مجتهدی كه از دنیا رفته است انجام دهد.

مساله 11 - مسائلی را كه انسان غالبا به آنها احتیاج دارد واجب است یاد بگیرد.

مساله 12 - اگر برای انسان مساله ای پیش آید كه حكم آن را نمی داند لازم است كه احتیاط كند و یا اینكه با شرائطی كه ذكر شد, تقلید نماید,ولی چنانچه مخالفت غیر اعلم با اعلم را اجمالا بداند و تاخیر واقعه و احتیاط ممكن نباشد و دستش به اعلم نرسد جایز است از غیر اعلم تقلیدنماید.

مساله 13 - اگر كسی فتوای مجتهدی را به دیگری بگوید.

چنانچه فتوای آن مجتهد عوض شود لازم نیست به او خبر دهد كه فتوای آن مجتهدعوض شده ولی اگر بعد از گفتن فتوی بفهمد اشتباه كرده , در صورتی كه ممكن باشد باید اشتباه را برطرف كند.

مساله 14 - اگر مكلف مدتی اعمال خود را بدون تقلید انجام دهد, سپس از مجتهدی تقلید نماید در صورتی كه آن مجتهد به صحت اعمال گذشته حكم نماید, آن اعمال صحیح است والا محكوم به بطلان است.

احكام طهارت

آبها

آب مطلق و مضاف

مساله 15 - آب یا مطلق است یا مضاف: آب مضاف آبی است كه آن را از چیزی بگیرند, مثل آب هندوانه و گلاب , یا با چیزی مخلوط باشد: مثل آبی كه بقدری با گل و مانند آن مخلوط شود كه دیگر به آن آب نگویند, و غیر اینها آب مطلق است و آن بر پنج قسم است: اول آب كر, دوم آب قلیل , سوم آب جاری , چهارم آب باران , پنجم آب چاه.

1 - آب كر

مساله 16 - آب كر مقدار آبی است كه اگر در ظرفی كه طول و عرض و گودی آن هریك سه وجب است بریزند, آن ظرف را پر كند, و بنابر اظهر وزن اعتباری ندارد.

مساله 17 - اگر عین نجس مانند بول و خون یا چیزی كه نجس شده است مانند لباس نجس , به آب كر برسد چنانچه آن آب , بو یا رنگ یا مزه نجاست را بگیرد, نجس می شود, و اگر تغییر نكند نجس نمی شود.

مساله 18 - اگر بو یا رنگ یا مزه آب كر بواسطه غیر نجاست تغییر كند نجس نمی شود.

مساله 19 - اگر عین نجس مانند خون به آبی كه بیشتر از كر است برسد و بو یا رنگ یا مزه قسمتی از آن را تغییر دهد, چنانچه مقداری كه تغییر نكرده كمتر از كر باشد تمام آب نجس می شود, و اگر به اندازه كر یا بیشتر باشد فقط مقداری كه بو یا رنگ یا مزه آن تغییر كرده نجس است.

مساله 20 - آب فواره اگر متصل به كر باشد, آب نجس را پاك می كند ولی اگر قطره

قطره روی آب نجس بریزد, آن را پاك نمی كند, مگر آنكه چیزی روی فواره بگیرند, تا آب آن قبل از قطره قطره شدن به آب نجس متصل شود.

مساله 21 - اگر چیز نجس را زیر شیری كه متصل به كر است بشویند, آبی كه از آن چیز می ریزد اگر متصل به كر باشد و بو یا رنگ یا مزه نجاست نگرفته باشد پاك است.

مساله 22 - اگر مقداری از آب كر یخ ببندد و باقی آن به قدر كر نباشد چنانچه نجاست به آن برسد نجس می شود, و هر مقدار از یخ هم آب شودنجس است.

مساله 23 - آبی كه به اندازه كر بوده , اگر انسان شك كند از كر كمتر شده یا نه , مثل آب كر است , یعنی نجاست را پاك می كند, و اگر نجاستی هم به آن برسد نجس نمی شود. و آبی كه كمتر از كر بوده و انسان شك دارد به مقدار كر شده یا نه , حكم آب كمتر از كر را دارد.

مساله 24 - كر بودن آب , به دو راه ثابت می شود: اول آنكه خود انسان یقین كند. دوم آنكه دو مرد عادل خبر دهند, و بعید نیست كه قول یك مرد عادل بلكه قول كسی كه مورد وثوق و اطمینان است نیز كافی باشد.

2 - آب قلیل

مساله 25 - آب قلیل آبی است كه از زمین نجوشد و از كر كمتر باشد.

مساله 26 - اگر آب قلیل روی چیز نجس بریزد, یا چیز نجس به آن برسد نجس می شود. ولی اگر با فشار روی چیز نجس بریزد, مقداری كه به

آن چیز می رسد نجس است و مقداری كه به آن چیز نرسیده پاك است.

مساله 27 - آب قلیلی كه برای برطرف كردن عین نجاست روی چیز نجس ریخته شود و از آن جدا گردد نجس است , و آب قلیلی كه بعد ازبرطرف شدن عین نجاست , برای آب كشیدن چیز نجس روی آن می ریزند و از آن جدا می شود در صورتی كه محل به مجرد شستن با او پاك شود آن آب پاك است , مثلا اگر محل نجس چیزی باشد كه به یك مرتبه شستن پاك شود و عین نجس هم نداشته باشد غساله آن یعنی آبی كه ازاو در وقت شستن جدا می شود پاك است , و اما چیزی كه دو مرتبه شستن آن لازم است از غساله شستن اول بنابر احتیاط واجب اجتناب لازم است و غساله شستن دوم پاك است.

مساله 28 - آبی كه با آن مخرج بول و غائط را می شویند با پنج شرط پاك است: اول - آنكه بو یا رنگ یا مزه نجاست نگرفته باشد.

دوم - نجاستی از خارج به آن نرسیده باشد.

سوم - نجاست دیگری مثل خون یا بول یا غائط بیرون نیامده باشد.

چهارم - ذره های غائط در آب پیدا نباشد.

پنجم - بیشتر از مقدار معمول , نجاست به اطراف مخرج نرسیده باشد.

3 - آب جاری

آب جاری آبی است كه از زمین بجوشد و جریان داشته باشد مانند آب چشمه و قنات و لوله كشیهایی كه فعلا در بلاد مرسوم است جاری نیست و حكم آب كر را دارد.

مساله 29 - آب جاری اگرچه كمتر از كر باشد, چنانچه نجاست به آن

برسد تا وقتی كه بو یا رنگ یا مزه آن بواسطه نجاست تغییر نكرده پاك است.

مساله 30 - اگر نجاستی به آب جاری برسد, مقداری از آن , كه بو یا رنگ یا مزه اش بواسطه نجاست تغییر كرده نجس است. و طرفی كه متصل به چشمه است اگرچه كمتر از كر باشد پاك است. و آبهای طرف دیگر نهر اگر به اندازه كر باشد یا بواسطه آبی كه تغییر نكرده به آب طرف چشمه متصل باشد, پاك و گرنه نجس است.

مساله 31 - آب چشمه ای كه جاری نیست ولی طوری است كه اگر از آن بردارند بازمی جوشد, حكم آب جاری دارد, یعنی اگر نجاست به آن برسد, تا وقتی كه بو یا رنگ یا مزه آن بواسطه نجاست تغییر نكرده , پاك است.

مساله 32 - آبی كه كنار نهر, ایستاده و متصل به آب جاری است , در صورتی كه به ملاقات نجس بو یا رنگ یا مزه آن تغییر نكند نجس نمی شود.

مساله 33 - چشمه ای كه مثلا در زمستان می جوشد و در تابستان از جوشش می افتد, فقط وقتی كه می جوشد حكم آب جاری رادارد.

مساله 34 - آب حوضچه حمام اگر كمتر از كر باشد, چنانچه به خزینه ای كه آبش به ضمیمه آب حوض به اندازه كر است متصل باشد و به ملاقات نجس , بو یا رنگ یا مزه آن تغییر نكند نجس نمی شود.

مساله 35 - آب لوله های حمام و عمارات كه از شیرها و دوشها می ریزد اگر به ضمیمه منبعی كه متصل به آن است به قدر كر باشد حكم كر

رادارد.

مساله 36 - آبی كه روی زمین جریان دارد ولی از زمین نمی جوشد چنانچه كمتر از كر باشد نجاست به آن برسد نجس می شود. اما اگر با فشارجاری باشد و مثلا نجاست به پائین آن برسد, طرف بالای آن نجس نمی شود.

4 - آب باران

مساله 37 - چیزی كه نجس است و عین نجاست در آن نیست , به هر جای آن یك مرتبه باران برسد پاك می شود. و در فرش و لباس و مانند اینها بنابر احتیاط فشار لازم است و باریدن دو سه قطره فائده ندارد, بلكه باید طوری باشد كه بگویند باران می آید.

مساله 38 - اگر باران , بر عین نجس ببارد و به جای دیگر ترشح كند, چنانچه عین نجاست همراه آن نباشد, و بو یا رنگ یا مزه نجاست نگرفته باشد پاك است , پس اگر باران بر خون ببارد و ترشح كند, چنانچه ذره ای خون در آن باشد, یا آنكه بو یا رنگ یا مزه خون گرفته باشد نجس می باشد.

مساله 39 - اگر بر سقف عمارت یا روی بام آن عین نجاست باشد, تا وقتی باران به بام می بارد, آبی كه به چیز نجس رسیده و از سقف یا ناودان می ریزد, پاك است. ولی بعد از قطع شدن باران اگر معلوم باشد آبی كه می ریزد, به چیز نجس رسیده است نجس می باشد.

مساله 40 - زمین نجسی كه باران بر آن ببارد پاك می شود. و اگر باران بر زمین جاری شود و در حال باریدن به جای نجسی كه زیر سقف است برسد آن را نیز پاك می كند.

مساله 41 -

خاك نجسی كه بواسطه باران گل شود پاك است.

مساله 42 - هرگاه آب باران در جائی جمع شود, اگرچه كمتر از كر باشد چنانچه موقعی كه باران می آید, چیز نجسی را در آن بشویند و آب بو یا رنگ یا مزه نجاست نگیرد, آن چیز نجس پاك می شود.

مساله 43 - اگر بر فرش پاكی كه روی زمین نجس است باران ببارد, و بر آن زمین نجس جاری شود, فرش نجس نمی شود و زمین هم پاك می گردد.

5 - آب چاه

مساله 44 - آب چاهی كه از زمین می جوشد, اگرچه كمتر از كر باشد چنانچه نجاست به آن برسد, تا وقتی كه بو یا رنگ یا مزه آن بواسطه نجاست تغییر نكرده پاك است. ولی مستحب است پس از رسیدن بعضی از نجاستها, مقداری كه در كتابهای مفصل گفته شده ازآب آن بكشند.

مساله 45 - اگر نجاستی در چاه بریزد و بو یا رنگ یا مزه آب آن را تغییر دهد, چنانچه تغییر آب چاه از بین برود پاك می شود.

مساله 46 - اگر آب باران در گودالی جمع شود و كمتر از كر باشد, پس از قطع باران به محض رسیدن نجاست به آن نجس می شود.

احكام آبها

مساله 47 - آب مضاف كه معنی آن گفته شد, چیز نجس را پاك نمی كند, وضو و غسل هم با آن باطل است.

مساله 48 - آب مضاف هر قدر زیاد باشد, اگر ذره ای نجاست به آن برسد نجس می شود, ولی چنانچه با فشار روی چیز نجس بریزد, مقداری كه به چیز نجس رسیده نجس است و مقداری كه نرسیده است پاك می باشد. مثلا اگر گلاب را از گلابدان روی دست نجس بریزند, آنچه به دست رسیده نجس , و آنچه به دست نرسیده پاك است.

مساله 49 - اگر آب مضاف طوری با آب كر یا جاری مخلوط شود, كه دیگر آب مضاف به آن نگویند پاك می شود.

مساله 50 - آبی كه مطلق بوده و معلوم نیست كه به حد مضاف شدن رسیده یا نه , مثل آب مطلق است , یعنی چیز نجس را پاك می كند, و وضوو غسل هم

با آن صحیح است. و آبی كه مضاف بوده و معلوم نیست مطلق شده یا نه , مثل آب مضاف است , یعنی چیز نجس را پاك نمی كند, ووضو و غسل هم با آن باطل است.

مساله 51 - آبی كه معلوم نیست مطلق است یا مضاف و معلوم نیست كه قبلا مطلق یا مضاف بوده , نجاست را پاك نمی كند, و وضو و غسل هم با آن باطل است , و چنانچه نجاستی به آن برسد نجس می شود اگرچه به اندازه كر یا بیشتر باشد.

مساله 52 - آبی كه عین نجاست مثل خون و بول به آن برسد و بو یا رنگ یا مزه آن را تغییر دهد, اگرچه كر یا جاری باشد نجس می شود, ولی اگر بو یا رنگ یا مزه آب , بواسطه نجاستی كه بیرون آن است عوض شود, مثلا مرداری كه پهلوی آب است بوی آن را تغییر دهد نجس نمی شود.

مساله 53 - آبی كه عین نجاست مثل خون و بول در آن ریخته و بو یا رنگ یا مزه آن را تغییر داده , چنانچه به كر یا جاری متصل شود, یا باران بر آن ببارد, یا باد باران را در آن بریزد, یا آب باران از ناودان هنگام باریدن در آن جاری شود, و در تمام این صور تغییر آن از بین برود پاك می شود.

مساله 54 - اگر چیز نجسی را در كر یا جاری تطهیر نمایند, آبی كه بعد از بیرون آوردن , از آن می ریزد پاك است.

مساله 55 - آبی كه پاك بوده و معلوم نیست نجس شده یا نه

پاك است. و آبی كه نجس بوده و معلوم نیست پاك شده یا نه نجس است.

مساله 56 - نیمخورده سگ و خوك و كافری كه از اهل كتاب یعنی یهودی و نصرانی و مجوسی نباشد نجس و خوردن آن حرام است. ونیمخورده حیوانات حرام گوشت پاك , و خوردن آن در غیر گربه مكروه می باشد.

احكام تخلی (بول و غائط كردن)

مساله 57 - واجب است انسان وقت تخلی و مواقع دیگر, عورت خود را از كسانی كه مكلفند, اگرچه مثل خواهر و مادر با او محرم باشند, و همچنین از دیوانه و بچه های ممیز كه خوب و بد را می فهمند, بپوشاند, ولی زن و شوهر و كسانی كه در حكم آنها هستند مثل كنیز و مالكش لازم نیست عورت خود را از یكدیگر بپوشانند.

مساله 58 - لازم نیست با چیز مخصوصی عورت خود را بپوشاند. و اگر مثلا با دست هم آن را بپوشاند كافی است.

مساله 59 - موقع تخلی باید طرف جلوی بدن یعنی شكم و سینه رو به قبله وپشت به قبله نباشد, و مراد از قبله جهتی است كه در حال علم واختیار باید نماز به آن طرف خوانده شود.

مساله 60 - اگر موقع تخلی طرف جلوی بدن كسی رو به قبله یا پشت به قبله باشد و عورت خود را از قبله بگرداند, كفایت نمی كند, اگر جلوی بدن او رو به قبله یا پشت به قبله نباشد, احتیاط واجب آن است كه عورت را رو به قبله یا پشت به قبله ننماید.

مساله 61 - احتیاط مستحب آن است كه طرف جلوی بدن در موقع استبراء كه احكام آن بعدا گفته می شود,

و موقع تطهیر مخرج بول و غائط رو به قبله و پشت به قبله نباشد.

مساله 62 - اگر برای آنكه نامحرم او را نبیند, مجبور شود رو به قبله یا پشت به قبله بنشیند. باید رو به قبله یا پشت به قبله بنشیند. و نیز اگر ازراه دیگر نا چار باشد كه رو به قبله یا پشت به قبله بنشیند مانعی ندارد.

مساله 63 - احتیاط مستحب آن است كه بچه را در وقت تخلی رو به قبله یا پشت به قبله ننشانند. ولی اگر خود بچه بنشیند, جلوگیری از او واجب نیست.

مساله 64 - در چهار جا تخلی حرام است:

اول در كوچه های بن بست , در صورتی كه صاحبانش اجازه نداده باشند.

دوم در ملك كسی كه اجازه تخلی نداده است.

سوم در جائی كه برای عده مخصوصی وقف شده است مثل بعضی از مدرسه ها.

چهارم روی قبر مؤمنین درصورتی كه بی احترامی به آنان باشد, و همچنین هر جائی كه تخلی موجب هتك حرمت یكی از مقدسات دین یا مذهب شود.

مساله 65 - در سه صورت مخرج غائط فقط با آب پاك می شود:

اول آنكه با غائط نجاست دیگری مثل خون بیرون آمده باشد.

دوم آنكه نجاستی از خارج به مخرج غائط رسیده باشد.

سوم آنكه اطراف مخرج بیشتر از مقدار معمول آلوده شده باشد.

و در غیر این سه صورت می توان مخرج را با آب شست و یا به دستوری كه بعدا گفته می شود, با پارچه و سنگ و مانند اینها پاك كرد, اگرچه شستن با آب بهتراست.

مساله 66 - مخرج بول با غیر آب پاك نمی شود. و در كر و جاری

اگر بعد از برطرف شدن بول یك مرتبه بشویند كافی است , ولی با آب قلیل بنابر احتیاط واجب باید دو مرتبه شست و بهتر آن است كه سه مرتبه شسته شود.

مساله 67 - اگر مخرج غائط را با آب بشویند, باید چیزی از غائط در آن نماند. ولی باقی ماندن رنگ و بوی آن مانعی ندارد, و اگر در دفعه اول طوری شسته شود كه ذره ای از غائط در آن نماند, دوباره شستن لازم نیست.

مساله 68 - با سنگ و كلوخ و مانند اینها اگر خشك و پاك باشند می شود مخرج غائط را تطهیر كرد, و چنانچه رطوبت كمی داشته باشند كه به مخرج نرسد اشكال ندارد.

مساله 69 - احتیاط واجب آن است كه سنگ یا پارچه ای كه غائط را با آن برطرف می كنند, سه قطعه باشد و اگر با سه قطعه برطرف نشود,باید به قدری اضافه نمایند تا مخرج كاملا پاكیزه شود, ولی باقی ماندن ذره های كوچكی كه دیده نمی شود اشكال ندارد.

مساله 70 - پاك كردن مخرج غائط با چیزهائی كه احترام آنها لازم است مانند كاغذی كه اسم خدا و پیغمبران بر آن نوشته شده حرام است. و بنابر احتیاط با استخوان و سرگین مخرج پاك نمی شود.

مساله 71 - اگر شك كند كه مخرج را تطهیر كرده یا نه , لازم است تطهیر نماید اگرچه همیشه بعد از بول یا غائط فورا تطهیر می كرده.

مساله 72 - اگر بعد از نماز شك كند كه قبل از نماز, مخرج را تطهیر كرده یا نه , در صورتی كه احتمال بدهد كه پیش از شروع به نماز

ملتفت بوده نمازی كه خوانده صحیح است , ولی برای نمازهای بعدی باید تطهیر كند.

استبراء

مساله 73 - استبراء عمل مستحبی است كه مردها بعد از بیرون آمدن بول انجام می دهند, برای آنكه یقین كنند بول در مجرا نمانده است. و آن دارای اقسامی است , و بهترین آنها این است كه بعد از قطع شدن بول , اگر مخرج غائط نجس شده , اول آن را تطهیر كنند, بعد سه دفعه با انگشت میانه دست چپ از مخرج غائط تا بیخ آلت بكشند, و بعد شست را روی آلت و انگشت پهلوی شست را زیر آن بگذارند وسه مرتبه تا ختنه گاه بكشند, و پس از آن سه مرتبه سر آلت را فشار دهند.

مساله 74 - آبی كه گاهی بعد از ملاعبه و بازی كردن با زن از انسان خارج می شود و به آن مذی می گویند پاك است , و نیز آبی كه گاهی بعد از منی بیرون می آید و به آن وذی گفته می شود, و آبی كه گاهی بعد از بول بیرون می آید و به آن ودی می گویند اگر بول به آن نرسیده باشد پاك است. و چنانچه انسان بعد از بول استبراء كند و بعد آبی از او خارج شود, و شك كند كه بول است یا یكی از این سه آب , پاك می باشد.

مساله 75 - اگر انسان شك كند استبراء كرده یا نه و رطوبتی از او بیرون آید كه نداند پاك است یا نه , نجس می باشد. و چنانچه وضو گرفته باشد باطل می شود. ولی اگر شك كند استبرائی

كه كرده درست بوده یا نه و رطوبتی از او بیرون آید كه نداند پاك است یا نه , پاك می باشد ووضو را هم باطل نمی كند.

مساله 76 - كسی كه استبرا نكرده اگر بواسطه آنكه مدتی از بول كردن او گذشته , یقین كند بول در مجرا نمانده است و رطوبتی ببیند و شك كندپاك است یا نه , آن رطوبت پاك می باشد و وضو را هم باطل نمی كند.

مساله 77 - اگر انسان بعد از بول استبراء كند و وضو بگیرد, چنانچه بعد از وضو رطوبتی ببیند كه بداند یا بول است یا منی لازم است وضوبگیرد, و بنا بر احتیاط مستحب غسل كند, ولی اگر وضو نگرفته باشد فقط گرفتن وضو كافی است.

مساله 78 - برای زن استبراء از بول نیست , و اگر رطوبتی ببیند و شك كند كه بول است یا نه پاك می باشد, و وضو و غسل او را هم باطل نمی كند.

مستحبات و مكروهات تخلی

مساله 79 - مستحب است در موقع تخلی جائی بنشیند كه كسی او را نبیند, و موقع وارد شدن به مكان تخلی , اول پای چپ و موقع بیرون آمدن , اول پای راست را بگذارد, و همچنین مستحب است در حال تخلی سر را بپوشاند و سنگینی بدن را بر پای چپ بیندازد.

مساله 80 - نشستن روبروی خورشید و ماه در موقع تخلی مكروه است , ولی اگر عورت خود را به وسیله ای بپوشاند مكروه نیست. و نیز درموقع تخلی نشستن روبروی باد و در جاده و خیابان و كوچه و در خانه و زیر درختی كه میوه می دهد و

چیز خوردن و توقف زیاد و تطهیركردن با دست راست مكروه می باشد. و همچنین است حرف زدن در حال تخلی , ولی اگر ناچار باشد یا ذكر خدا بگوید اشكال ندارد.

مساله 81 - ایستاده بول كردن و بول كردن در زمین سخت و سوراخ جانوران و در آب , خصوصا آب ایستاده مكروه است.

مساله 82 - خودداری كردن از بول و غائط مكروه است. و اگر برای بدن ضرر كلی داشته باشد حرام است.

مساله 83 - مستحب است انسان پیش از نماز و پیش از خواب و پیش از جماع و بعد از بیرون آمدن منی , بول كند.

نجاسات

اشاره

مساله 84 - نجاسات ده چیز است: اول بول , دوم غائط, سوم منی , چهارم مردار, پنچم خون , ششم و هفتم سگ و خوك , هشتم كافر كه از طایفه یهود و نصاری و مجوس نباشد, نهم شراب , دهم فقاع.

1, 2 - بول و غائط

مساله 85 - بول و غائط انسان و هر حیوان حرام گوشتی كه خون جهنده دارد یعنی اگر رگ آن را ببرند, خون از آن جستن می كند, نجس است. و بول و غائط حیوان حرام گوشتی كه خون آن جستن نمی كند مثل ماهی حرام گوشت و همچنین فضله حیوانات كوچك مثل پشه و مگس كه گوشت ندارند پاك است.

مساله 86 - بول و فضله پرندگان حرام گوشت پاك و بهتر اجتناب است.

مساله 87 - بول و غائط حیوان نجاستخوار نجس است و همچنین است بول و غائط گوسفندی كه شیر خوك خورده كه از آن شیر, گوشت آورده و استخوانش محكم شود, یا حیوانی كه انسان آنرا وطی كرده یعنی با آن نزدیكی نموده است.

3 - منی

مساله 88 - منی انسان و حیوانی كه خون جهنده دارد نجس است.

4 - مردار

مساله 89 - مردار انسان و حیوانی كه خون جهنده دارد نجس است , چه خودش مرده باشد, یا به غیر دستوری كه در شرع معین شده آن را كشته باشند. و ماهی چون خون جهنده ندارد, اگرچه در آب بمیرد پاك است.

مساله 90 - چیزهائی از مردار مثل پشم و مو و كرك و استخوان و دندان , كه روح نداشته پاك است.

مساله 91 - اگر از بدن انسان یا حیوانی كه خون جهنده دارد در حالی كه زنده است گوشت یا چیز دیگری را كه روح دارد جدا كنند نجس است.

مساله 92 - اگر پوستهای مختصر لب و جاهای دیگر بدن را بكنند پاك است.

مساله 93 - تخم مرغی كه از شكم مرغ مرده بیرون می آید, اگر پوست روی آن سفت شده باشد پاك است ولی ظاهر آن را باید آب كشید.

مساله 94 - اگر بره و بزغاله پیش از آنكه علفخوار شوند بمیرند, پنیر مایه ای كه در شیردان آنها می باشد پاك است ولی ظاهر آن را باید آب كشید.

مساله 95 - دواجات روان و عطر و روغن و واكس و صابون كه از خارجه می آورند, اگر انسان یقین به نجاست آنها نداشته باشد پاك است.

مساله 96 - گوشت و پیه و چرمی كه احتمال آن برود كه از حیوانی است كه به دستور شرع كشته شده پاك است , ولی اگر از دست كافر گرفته شود یا اینكه دست مسلمانی باشد كه از كافر گرفته و رسیدگی نكرده كه از حیوانی است كه به دستور

شرع كشته شده یا نه خوردن آن گوشت و پیه حرام است , و نماز در آن چرم جایز نیست بلكه احوط نجاست آن است , و اما آنچه از بازار مسلمانها یا از مسلمانی گرفته شود و معلوم نباشد كه از كافر گرفته شده یا اینكه احتمال آن برود كه تحقیق كرده اگرچه از كافر گرفته باشد نماز خواندن در آن چرم و خوردن آن گوشت وپیه نیز جایز است.

5 - خون

مساله 97 - خون انسان و هر حیوانی كه خون جهنده دارد یعنی حیوانی كه اگر رگ آن را ببرند خون از آن جستن می كند نجس است , پس خون حیوانی كه مانند ماهی و پشه خون جهنده ندارد پاك می باشد.

مساله 98 - اگر حیوان حلال گوشت را به دستوری كه در شرع معین شده بكشند و خون آن به مقدار معمول بیرون آید, خونی كه در بدنش می ماند پاك است , ولی اگر به علت نفس كشیدن یا بواسطه اینكه سر حیوان در جای بلندی بوده خون به بدن حیوان برگردد, آن خون نجس است.

مساله 99 - بنابر احتیاط واجب از تخم مرغی كه ذره ای خون در آن است باید اجتناب كرد. ولی اگر خون مثلا در زرده باشد, تا پوست نازك روی آن پاره نشده سفید پاك می باشد.

مساله 100 - خونی كه گاهی موقع دوشیدن شیر دیده می شود نجس است وشیر را نجس می كند.

مساله 101 - اگر خونی كه از لای دندانها می آید, بواسطه مخلوط شدن با آب دهان از بین برود اجتناب از آب دهان لازم نیست.

مساله 102 - خونی كه بواسطه كوبیده

شدن , زیر ناخن یا زیر پوست می میرد, اگر طوری شود كه دیگر به آن خون نگویند پاك , و اگر به آن خون بگویند نجس است , و در این صورت چنانچه ناخن یا پوست سوراخ شود اگر بیرون آوردن خون و تطهیر محل جهت وضو یا غسل مشقت دارد باید تیمم نماید. و بنابر احتیاط لازم وضو هم بگیرد به طوری كه وقت وضو گرفتن آب وضو نجس نشود.

مساله 103 - اگر انسان نداند كه خون زیر پوست مرده یا گوشت بواسطه كوبیده شدن به آن حالت در آمده پاك است.

مساله 104 - اگر موقع جوشیدن غذا ذره ای خون در آن بیفتد, تمام غذا و ظرف آن نجس می شود. و جوشیدن و حرارت و آتش پاك كننده نیست.

مساله 105 - زردابه ای كه در حال بهبودی زخم در اطراف آن پیدا می شود, اگر معلوم نباشد كه با خون مخلوط است پاك می باشد.

6, 7 - سگ و خوك:

مساله 106 - سگ و خوكی كه در خشكی زندگی می كنند حتی مو و استخوان و پنجه و ناخن و رطوبتهای آنها نجس است , ولی سگ و خوك دریائی پاك است.

8 - كافر:

مساله 107 - كافر یعنی كسی كه منكر خدا یا نبوت است و یا معترف به آن نیست و یا برای خدا شریك قرار می دهد, و همچنین غلاة (یعنی آنهائی كه یكی از ائمه (ع) را خدا خوانده یا بگویند خدا در او حلول كرده است) و خوارج و نواصب (یعنی آنهائی كه با ائمه اطهار (ع) دشمنی می نمایند) نجسند و اما اهل كتاب (یعنی یهود و نصاری و مجوس) كه پیغمبری حضرت خاتم الانبیاء محمد بن عبداللّه (ص) را قبول ندارند, نیز بنابر مشهور نجس می باشند, و این قول موافق احتیاط است و لكن بنابر اظهر این طوایف پاكند, و نیز كسی كه ضروری دین یعنی چیزی را كه مثل نماز و روزه مسلمانان جزء دین اسلام می دانند منكر شود, چنانچه بداند آن چیز ضروری دین است نجس می باشد.

مساله 108 - تمام بدن كافر حتی مو و ناخن و رطوبتهای او نجس است.

مساله 109 - اگر پدر و مادر و جد و جده بچه نا بالغ كافر باشند آن بچه هم نجس است , مگر در صورتی كه ممیز و مظهر اسلام باشد, و اگریكی از اینها مسلمان باشد بچه پاك است.

مساله 110 - كسی كه معلوم نیست مسلمان است یا نه , پاك می باشد و جایز است در قبرستان مسلمانان دفن شود و واجب است مثل سایر مسلمانها غسل داد و نماز خواند و

دفن كرد.

مساله 111 - شخصی كه به یكی از دوازده امام (ع) از روی دشمنی دشنام دهد, نجس است.

9 - شراب

مساله 112 - شراب نجس است و بنابر احتیاط واجب هر چیزی كه انسان را مست می كند, چنانچه به خودی خود روان باشد نیز نجس است , و اگر مثل بنك و حشیش روان نباشد پاك است اگرچه چیزی در آن بریزند كه روان شود.

مساله 113 - الكل صنعتی كه برای رنگ كردن در و میز و صندلی و مانند اینها به كار می برند, كه خودش به تنهائی مست كننده نیست پاك می باشد.

مساله 114 - اگر انگور و آب انگور به خودی خود یا بواسطه پختن جوش بیاید, اگرچه پاك است ولی خوردن آن حرام است.

مساله 115 - خرما و مویز و كشمش و آب آنها اگرچه جوش بیایند پاك , و خوردن آنها حلال است.

10 - فقاع

مساله 116 - فقاع كه از جو گرفته می شود و به آن آب جو می گویند نجس است , و غیر فقاع مانند آبی كه به دستور طبیب از جو می گیرند و به آن ماءالشعیر می گویند پاك می باشد.

مساله 117 - عرق جنب از حرام پاك است و بنابر احتیاط نماز با آن جایز نیست و بعید نیست احتیاط در این مساله و مساله 120 واجب نباشد و نزدیكی با زن در حال حیض حكم جنابت از حرام را دارد.

مساله 118 - اگر انسان در اوقاتی كه نزدیكی با زن حرام است مثلا در روز ماه رمضان , با زن خود نزدیكی كند, عرق او پاك است و احتیاط مستحب آن است كه با آن نماز نخواند.

مساله 119 - اگر جنب از حرام عوض غسل تیمم نماید و بعد از تیمم عرق كند,

حكم آن عرق , حكم عرق قبل از تیمم است بنابراحتیاط.

مساله 120 - اگر كسی از حرام جنب شود و بعد با حلال خود نزدیكی كند, احتیاط آن است كه در نماز از عرق خود اجتناب نماید, و چنانچه اول با حلال خود نزدیكی كند و بعد مرتكب حرام شود اجتناب لازم نیست.

مساله 121 - عرق شتر نجاست خوار و هر حیوانی كه به خوردن نجاست انسان عادت كرده اگرچه پاك است ولی نماز با آن جایز نیست.

راه ثابت شدن نجاست

مساله 122 - نجاست هر چیز از سه راه ثابت می شود:

اول: آنكه خود انسان یقین یا اطمینان كند چیزی نجس است , و اگر گمان داشته باشد چیزی نجس است , لازم نیست از آن اجتناب نماید. بنابر این غذا خوردن در قهوه خانه ها و مهمانخانه هائی كه مردمان لا ابالی و كسانی كه پاكی و نجسی را مراعات نمی كنند درآنها غذا می خورند, اگر انسان یقین یا اطمینان نداشته باشد, غذائی را كه برای او آورده اند نجس است اشكال ندارد.

دوم: آنكه كسی كه چیزی در اختیار او است بگوید آن چیز نجس است , مثلا همسر انسان یا نوكر یا كلفت بگوید ظرف یا چیز دیگری كه دراختیار او است نجس می باشد.

سوم: آنكه دو مرد عادل بگویند چیزی نجس است , و نیز اگر یك نفر عادل بلكه شخص موثق اگرچه عادل هم نباشد بگوید چیزی نجس است , باید از آن چیز اجتناب كرد.

مساله 123 - اگر بواسطه ندانستن مساله , نجس بودن و پاك بودن چیزی را نداند, مثلا نداند فضله موش پاك است یا نه , باید

مساله را بپرسد, ولی اگر با اینكه مساله را می داند, چیزی را شك كند پاك است یا نه , مثلا شك كند آن چیز خون است یا نه یا نداند كه خون پشه است یا خون انسان , پاك می باشد و وارسی كردن یا پرسیدن لازم نیست.

مساله 124 - چیز نجسی كه انسان شك دارد پاك شده یا نه , نجس است و چیز پاك را اگر شك كند نجس شده یا نه , پاك است. و اگر هم بتواند نجس بودن یا پاك بودن آن را بفهمد لازم نیست وارسی كند.

مساله 125 - اگر بداند یكی از دو ظرف یا دو لباسی كه از هر دوی آنها استفاده می كند نجس شده و نداند كدام است , باید از هر دو اجتناب كند, ولی اگر مثلا نمی داند لباس خودش نجس شده یا لباسی كه از تصرف او خارج بوده و مال دیگری می باشد, لازم نیست از لباس خودش اجتناب نماید.

چیز پاك چگونه نجس می شود

مساله 126 - اگر چیز پاك به چیز نجس برسد و هر دو یا یكی از آنها به طوری تر باشد كه تری یكی به دیگری برسد, چیز پاك نجس می شود, و همچنین اگر به چیز سومی با همان رطوبت برسد, نجسش می كند, و مشهور فرموده اند كه متنجس به طور مطلق منجس است , ولی این حكم در غیر واسطه اول محل اشكال است , و احتیاط واجب در اجتناب از او است (مثال) در صورتی كه دست راست به بول متنجس شود آن گاه آن دست با رطوبت دیگری دست چپ را ملاقات كند این ملاقات

موجب نجاست دست چپ خواهد بود, و اگر دست چپ بعد از خشكیدن با آب قلیل یا سایر مایعات ملاقات كند, آن نیز نجس می شود, ولی اگر با چیز دیگری با رطوبت دیگری ملاقات كند,نجاست آن چیز معلوم نیست اگرچه احتیاط واجب اجتناب از آن است , و اگر تری به قدری كم باشد كه به دیگری نرسد, چیزی كه پاك بوده نجس نمی شود اگرچه به عین نجس برسد.

مساله 127 - اگر چیز پاكی به چیز نجس برسد و انسان شك كند كه هر دو یا یكی از آنها تر بوده یا نه , آن چیز پاك , نجس نمی شود مگر حالت سابقه چیز پاك رطوبت مسریه باشد.

مساله 128 - دو چیزی كه انسان نمی داند كدام پاك و كدام نجس است اگر چیز پاكی با رطوبت به یكی از آنها برسد نجس نمی شود.

مساله 129 - زمین و پارچه و مانند اینها اگر رطوبت داشته باشد, هر قسمتی كه نجاست به آن برسد نجس می شود و جاهای دیگر آن پاك است , و همچنین است خیار و خربزه و مانند اینها.

مساله 130 - هر گاه شیره و روغن و مانند اینها طوری باشد كه اگر مقداری از آن را بردارند جای آن خالی نمی ماند, همین كه یك نقطه ای ازآن نجس شد, تمام آن نجس می شود. ولی اگر طوری باشد كه جای آن در موقع برداشتن خالی بماند, اگرچه بعد پر شود, فقط جائی كه نجاست به آن رسیده نجس می باشد. پس اگر فضله موش در آن بیفتد جائی كه فضله افتاد نجس و بقیه پاك است.

مساله

131 - اگر مگس یا حیوانی مانند آن , روی چیز نجسی كه تر است بنشیند و بعد روی چیز پاكی كه آن هم تر است بنشیند, چنانچه انسان بداند نجاست همراه آن حیوان بوده , چیز پاك نجس می شود, و اگر نداند پاك است.

مساله 132 - اگر جائی از بدن كه عرق دارد نجس شود و عرق از آن جا به جای دیگر برود, هر جا كه عرق به آن برسد نجس می شود, و اگرعرق به جای دیگر نرود, جاهای دیگر بدن پاك است.

مساله 133 - اخلاطی كه از بینی یا گلو می آید, اگر خون داشته باشد, جائی كه خون دارد نجس و بقیه آن پاك است , پس اگر به بیرون دهان یا بینی برسد, مقداری را كه انسان یقین دارد جای نجس اخلاط به آن رسیده نجس است , و محلی را كه شك دارد جای نجس به آن رسیده یا نه پاك می باشد.

مساله 134 - اگر آفتابه ای را كه ته آن سوراخ است روی زمین نجس بگذارند, چنانچه از جریان بیفتد و آب زیر آن جمع گردد كه با آب آفتابه یكی حساب شود, بنابر احتیاط از آب آفتابه اجتناب شود, ولی اگر آب آفتابه جریان داشته باشد نجس نمی شود.

مساله 135 - اگر چیزی داخل بدن شود و به نجاست برسد, در صورتی كه بعد از بیرون آمدن , آلوده به نجاست نباشد پاك است. پس اگراسباب اماله یا آب آن در مخرج غائط وارد شود, یا سوزن و چاقو و مانند اینها در بدن فرو رود و بعد از بیرون آمدن به نجاست آلوده

نباشد,نجس نیست. و همچنین است آب دهان و بینی اگر در داخل به خون برسد و بعد از بیرون آمدن به خون آلوده نباشد.

احكام نجاسات

مساله 136 - نجس كردن خط و ورق قرآن در صورتی كه مستلزم هتك باشد, بی اشكال حرام است , و اگر نجس شود باید فورا آن را آب بكشند. بلكه بنابر احتیاط واجب در غیر فرض هتك نیز نجس كردن حرام و آب كشیدن واجب است.

مساله 137 - اگر جلد قرآن نجس شود, در صورتی كه بی احترامی به قرآن باشد, باید آن را آب بكشند.

مساله 138 - گذاشتن قرآن روی عین نجس مانند خون و مردار اگرچه آن عین نجس خشك باشد, حكم نجس كردن آن را دارد.

مساله 139 - نوشتن قرآن با مركب نجس اگرچه یك حرف آن باشد حكم نجس كردن آن را دارد, و اگر نوشته شود باید آن را آب بكشند, یابواسطه تراشیدن و مانند آن كاری كنند كه از بین برود.

مساله 140 - در صورتی كه دادن قرآن به كافر مستلزم هتك باشد حرام و گرفتن قرآن از او واجب است.

مساله 141 - اگر ورق قرآن یا چیزی كه احترام آن لازم است , مثل كاغذی كه اسم خدا یا پیغمبر یا امام بر آن نوشته شده , در مستراح بیفتد,بیرون آوردن و آب كشیدن آن اگرچه خرج داشته باشد واجب است. و اگر بیرون آوردن آن ممكن نباشد, باید به آن مستراح نروند تا یقین كنند آن ورق پوسیده است. و نیز اگر تربت در مستراح بیفتد و بیرون آوردن آن ممكن نباشد, باید تا وقتی كه یقین نكرده اند كه به كلی

از بین رفته به آن مستراح نروند.

مساله 142 - خوردن و آشامیدن چیز متنجس حرام است و همچنین است خورانیدن آن به دیگری , و در خورانیدن آن به طفل و دیوانه اظهر جواز است , و اگر خود طفل یا دیوانه غذای نجس را بخورد یا با دست نجس غذا را نجس كند و بخورد, بی اشكال لازم نیست از اوجلوگیری كنند.

مساله 143 - فروختن چیز نجسی كه در خوردن و آشامیدن استعمال می شود و ممكن است آن را آب كشید, اگر نجس بودن آن را به طرف بگویند اشكال ندارد.

مساله 144 - اگر انسان ببیند كسی چیز نجسی را می خورد یا با لباس نجس نماز می خواند لازم نیست به او بگوید.

مساله 145 - اگر جائی از خانه یا فرش كسی نجس باشد و ببیند بدن یا لباس یا چیز دیگر كسانی كه وارد خانه او می شوند با رطوبت به جای نجس رسیده است و در معرض این باشد كه نجاست به ماكول و مشروب سرایت كند باید به آنان بگوید.

مساله 146 - اگر صاحب خانه در بین غذا خوردن بفهمد غذا نجس است , باید به مهمانها بگوید, اما اگر یكی از مهمانها بفهمد, لازم نیست به دیگران خبر دهد. ولی چنانچه طوری با آنان معاشرت دارد كه ممكن است بواسطه نجس بودن آنان خود او هم نجس شود, باید بعد از غذا به آنان بگوید.

مساله 147 - اگر چیزی را كه عاریه كرده نجس شود, چنانچه صاحبش آن چیز را در كاری كه شرط آن پاكی است استعمال می كند مانندظروفی كه در خوردن و آشامیدن استعمال می

شود واجب است نجس شدن آن را به او بگوید, و اما مثل لباس , نجس شدن او را لازم نیست بگوید اگرچه بداند صاحبش با او نماز می خواند, زیرا كه پاك بودن لباس در نماز شرط واقعی نیست.

مساله 148 - اگر بچه بگوید چیزی نجس است یا چیزی را آب كشیده نباید حرف او را قبول كرد. ولی بچه ای كه تكلیفش نزدیك است اگربگوید چیزی را آب كشیدم , در صورتی كه آن چیز در تصرف او باشد یا آن بچه مورد اطمینان باشد حرف او قبول می شود, و همچنین اگربگوید چیزی نجس است.

مطهرات

1 - آب

مساله 149 - دوازده چیز نجاست را پاك می كند و آنها را مطهرات گویند: اول آب , دوم زمین , سوم آفتاب , چهارم استحاله , پنجم انقلاب , ششم انتقال , هفتم اسلام , هشتم تبعیت , نهم برطرف شدن عین نجاست , دهم استبراء حیوان نجاست خوار, یازدهم غائب شدن مسلمان , دوازدهم خارج شدن خون متعارف از ذبیحه. و احكام اینها به طور تفصیل در مسائل آینده گفته می شود.

مساله 150 - آب با چهار شرط چیز نجس را پاك می كند:

اول: آنكه مطلق باشد, پس آب مضاف مانند گلاب و عرق بید چیز نجس را پاك نمی كند.

دوم: آنكه پاك باشد.

سوم: آنكه وقتی چیز نجس را می شویند, آب مضاف نشود, و در شستنی كه بعد از آن شستن دیگر لازم نیست باید بو یا رنگ یا مزه نجاست هم نگیرد, و در غیر این شستن تغییر ضرر ندارد, مثلا چیزی را به آب كر یا قلیل بشوید و دو دفعه

شستن در او لازم باشد, در دفعه اول اگرچه تغییر كند در دفعه دوم به آبی تطهیر كند كه تغییر نكند پاك می شود.

چهارم: آنكه بعد از آب كشیدن چیز نجس , عین نجاست در آن نباشد. و پاك شدن چیز نجس به آب قلیل یعنی آب كمتر از كر شرطهای دیگری هم دارد كه بعدا گفته می شود.

مساله 151 - ظرف نجس را با آب قلیل باید سه مرتبه شست و در كر و جاری یك مرتبه كافی است , ولی ظرفی را كه سگ از آن ظرف , آب یاچیز روان دیگر خورده , باید اول با ریختن خاك و مقداری آب پاك , خاك مال كرد و بنابر احتیاط خاك باید پاك باشد, سپس آب بریزند كه خاك او زائل شود, و بعد یك مرتبه در كر یا جاری یا دو مرتبه با آب قلیل شست. و همچنین ظرفی را كه سگ لیسیده بنابر احتیاط واجب بایدپیش از شستن خاك مال كرد. و اگر آب دهان سگ در ظرفی بریزد, خاك مالی لازم نیست.

مساله 152 - اگر دهانه ظرفی كه سگ دهن زده , تنگ باشد باید خاك را در آن بریزند ومقداری آب ریخته به شدت حركت دهند تا خاك به همه آن ظرف برسد و بعد به ترتیبی كه ذكر شد بشویند.

مساله 153 - ظرفی را كه خوك بلیسد یا از آن چیز روانی بخورد یا اینكه در او موش صحرائی مرده باشد, با آب قلیل یا كر یا جاری بایدهفت مرتبه شست , و لازم نیست آن را خاك مالی كنند.

مساله 154 - ظرفی را كه به شراب ,

نجس شده , باید سه مرتبه بشویند, و فرقی بین آب قلیل و كر و جاری نیست.

مساله 155 - كوزه ای كه از گل نجس ساخته شده و یا آب نجس در آن فرو رفته , اگر در آب كر یا جاری بگذارند, به هر جای آن كه آب برسد پاك می شود. و اگر بخواهند باطن آن هم پاك شود, باید به قدری در آب كر یا جاری بماند كه آب به تمام آن فرو رود, و اگر ظرف رطوبتی داشته باشد كه از رسیدن آب به باطن آن مانع باشد باید خشكش نمایند و بعدا در آب كر یا جاری بگذارند.

مساله 156 - ظرف نجس را با آب قلیل دو قسم می شود آب كشید: یكی آنكه سه مرتبه پر كنند و خالی كنند, دیگر آنكه سه دفعه قدری آب در آن بریزند و در هر دفعه آب را طوری در آن بگردانند كه به جاهای نجس آن برسد و بیرون بریزند.

مساله 157 - اگر ظرف بزرگی مثل پاتیل و خمره نجس شود, چنانچه سه مرتبه آن را از آب پر كنند و خالی كنند پاك می شود. و همچنین است اگر سه مرتبه آب از بالا در آن بریزند, به طوری كه تمام اطراف آن را بگیرد و در هر دفعه آبی كه ته آن جمع می شود بیرون آورند. وواجب است كه در مرتبه دوم و سوم ظرفی را كه با آن آبها را بیرون می آورند آب بكشند.

مساله 158 - اگر مس نجس و مانند آن را آب كنند و آب بكشند, ظاهرش پاك می شود.

مساله 159 - تنوری كه

به بول نجس شده است , اگر دو مرتبه از بالا آب در آن بریزند, به طوری كه تمام اطراف آن را بگیرد پاك می شود. ودر غیر بول اگر با برطرف شدن نجاست یك مرتبه به دستوری كه گفته شد آب در آن بریزند كافی است , و بهتر است كه گودالی ته آن بكنند تاآبها در آن جمع شود و بیرون بیاورند, بعد آن گودال را با خاك پاك پر كنند.

مساله 160 - اگر چیز نجس را یك مرتبه در آب كر یا جاری فرو برند كه آب به تمام جاهای نجس آن برسد, پاك می شود. و در فرش ولباس و مانند اینها فشار یا مانند آن از مالیدن یا لگد كردن لازم است و در صورتی كه لباس و مانند آنها متنجس به بول باشد, در كر نیز دومرتبه شستن لازم است.

مساله 161 - اگر بخواهند چیزی را كه به بول نجس شده با آب قلیل آب بكشند, چنانچه یك مرتبه آب روی آن بریزند و از آن جدا شود,در صورتی كه بول در آن چیز نمانده باشد, یك مرتبه دیگر كه آب روی آن بریزند پاك می شود, ولی در لباس و فرش و مانند اینها باید بعد ازهر دفعه فشار دهند تا غساله آن بیرون آید. (و غساله آبی است كه معمولا در وقت شستن و بعد از آن چیزی كه شسته می شود, خود به خودیا بوسیله فشار می ریزد).

مساله 162 - اگر چیزی به بول پسر شیر خواری كه غذا خور نشده نجس شود, چنانچه یك مرتبه آب روی آن بریزند كه به تمام جاهای نجس آن

برسد پاك می شود, ولی احتیاط مستحب آن است كه یك مرتبه دیگر هم آب روی آن بریزند. و در لباس و فرش و مانند اینها فشارلازم نیست.

مساله 163 - اگر چیزی به غیر بول نجس شود, چنانچه با برطرف كردن نجاست یك مرتبه آب روی آن بریزند و از آن جدا شود پاك می گردد, ولی لباس و مانند آن را باید فشار دهند تا غساله آن بیرون آید.

مساله 164 - اگر حصیر نجس را كه با نخ بافته شده بخواهند آب بكشند باید به هر قسم كه ممكن است اگرچه به لگد كردن باشد فشار دهند تاغساله آن جدا شود.

مساله 165 - اگر ظاهر گندم و برنج و صابون و مانند اینها نجس شود, به فرو بردن در كر و جاری پاك می گردد. و اگر باطن آنها نجس شود,تطهیر آنها مثل تطهیر كوزه نجس است كه در مساله (155) گذشت.

مساله 166 - اگر انسان شك كند كه آب نجس به باطن صابون رسیده یانه , باطن آن پاك است.

مساله 167 - اگر ظاهر برنج و گوشت یا چیزی مانند اینها نجس شده باشد, چنانچه آن را در كاسه و مانند آن بگذارند و سه مرتبه آب روی آن بریزند و خالی كنند پاك می شود, و آن ظرف هم پاك می گردد. ولی اگر بخواهند لباس یا چیزی را كه فشار لازم دارد در ظرفی بگذارند وآب بكشند, باید در هر مرتبه ای كه آب روی آن می ریزند آن را فشار دهند و ظرف را كج كنند تا غساله ای كه در آن جمع شده بیرون بریزد.

مساله 168 - لباس نجسی

را كه به نیل و مانند آن رنگ شده اگر در آب كر یا جاری فرو برند و یا با آب قلیل بشویند, چنانچه موقع فشاردادن , آب مضاف از آن بیرون نیاید پاك می شود.

مساله 169 - اگر لباسی را در كر یا جاری آب بكشند, و بعد مثلا لجن آب در آن ببینند, چنانچه احتمال ندهند كه جلوگیری از رسیدن آب كرده آن لباس پاك است.

مساله 170 - اگر بعد از آب كشیدن لباس و مانند آن خورده گل یا اشنان در آن دیده شود پاك است. ولی اگر آب نجس به باطن گل یا اشنان رسیده باشد, ظاهر گل و اشنان پاك و باطن آنها نجس است.

مساله 171 - هر چیز نجس , تا عین نجاست را از آن برطرف نكنند پاك نمی شود. ولی اگر بو یا رنگ نجاست در آن مانده باشد اشكال ندارد,پس اگر خون را از لباس برطرف كنند و لباس را آب بكشند و رنگ خون در آن بماند پاك می باشد, اما چنانچه بواسطه بو یا رنگ یقین كنند یااحتمال دهند كه ذره های نجاست در آن چیز مانده نجس است.

مساله 172 - اگر نجاست بدن را در آب كر یا جاری برطرف كنند, بدن پاك می شود, و بیرون آمدن و دو مرتبه در آب رفتن لازم نیست.

مساله 173 - غذای نجسی كه لای دندانها مانده , اگر آب در دهان بگردانند و به تمام غذای نجس برسد پاك می شود.

مساله 174 - اگر موی سر و صورت را با آب قلیل آب بكشند لازم نیست فشار دهند كه غساله آن جدا شود.

مساله 175 -

اگر جائی از بدن یا لباس را با آب قلیل آب بكشند, اطراف آنجا كه متصل به آن است و معمولا موقع آب كشیدن آب به آنهاسرایت می كند, با پاك شدن جای نجس پاك می شود. به این معنی كه آب كشیدن اطراف مستقلا لازم نیست بلكه اطراف و محل نجس به آب كشیدن با هم پاك می شوند, و همچنین است اگر چیز پاكی را پهلوی چیز نجس بگذارند و روی هر دو آب بریزند. پس اگر برای آب كشیدن یك انگشت نجس , روی همه انگشتها آب بریزند و آب نجس به همه آنها برسد, بعد از پاك شدن انگشت نجس , تمام انگشتها پاك می شود.

مساله 176 - گوشت و دنبه ای كه نجس شده , مثل چیزهای دیگر آب كشیده می شود. و همچنین است اگر بدن یا لباس , چربی كمی داشته باشد كه از رسیدن آب به بدن و لباس جلوگیری نكند.

مساله 177 - اگر ظرف یا بدن نجس باشد, و بعد به طوری چرب شود كه جلوگیری از رسیدن آب به آنها كند, چنانچه بخواهند ظرف و بدن را آب بكشند, باید چربی را برطرف كنند تا آب به آنها برسد.

مساله 178 - آب شیری كه متصل به كر است حكم كر را دارد.

مساله 179 - اگر چیزی را آب بكشد و یقین كند پاك شده و بعد شك كند كه عین نجاست را از آن برطرف كرده یا نه , باید دوباره آن را آب بكشد و یقین كند كه عین نجاست برطرف شده است.

مساله 180 - زمینی كه آب در او فرو می رود مثل

زمینی كه روی آن شن یا ریگ باشد, اگر نجس شود با آب قلیل نیز پاك می شود.

مساله 181 - زمین سنگ فرش و آجر فرش و زمین سختی كه آب در آن فرو نمی رود, اگر نجس شود با آب قلیل پاك می گردد, ولی باید به قدری آب روی آن بریزند كه جاری شود.

مساله 182 - اگر ظاهر نمك سنگ و مانند آن نجس شود, با آب كمتر از كر هم پاك می شود.

مساله 183 - اگر شكر نجس آب شده ای را قند بسازند و در آب كر یا جاری بگذارند پاك نمی شود.

2 - زمین

مساله 184 - زمین با سه شرط كف پا و ته كفش را كه به راه رفتن نجس شده پاك می كند:

اول آنكه زمین پاك باشد.

دوم آنكه خشك باشد.

سوم آنكه اگر عین نجس مثل خون و بول , یا متنجس مثل گلی كه نجس شده در كف پا و ته كفش باشد, بواسطه راه رفتن یا مالیدن پا به زمین برطرف شود.

و نیز زمین باید خاك یا سنگ یا آجر فرش و مانند اینها باشد و با راه رفتن روی فرش و حصیر و سبزه , كف پا و ته كفش نجس پاك نمی شود.

مساله 185 - پاك شدن كف پا و ته كفش نجس , بواسطه راه رفتن روی اسفالت و روی زمینی كه با چوب فرش شده محل اشكال است.

مساله 186 - برای پاك شدن كف پا و ته كفش بهتر است مقدار پانزده ذراع دست یا بیشتر راه بروند, اگرچه به كمتر از پانزده ذراع یا مالیدن پا به زمین , نجاست برطرف شود.

مساله

187 - لازم نیست كف پا و ته كفش نجس , تر باشد بلكه اگر خشك هم باشد به راه رفتن پاك می شود.

مساله 188 - بعد از آنكه كف پا یا ته كفش نجس به راه رفتن پاك شد, مقداری از اطراف آن هم كه معمولا به گل آلوده می شود پاك می گردد.

مساله 189 - كسی كه با دست و زانو راه می رود, اگر كف دست یا زانوی او نجس شود, پاك شدن آن با راه رفتن محل اشكال است. و همچنین است ته عصا و ته پای مصنوعی و نعل چهار پایان و چرخ اتومبیل و درشكه و مانند اینها.

مساله 190 - اگر بعد از راه رفتن , بو یا رنگ یا ذره های كوچكی از نجاست كه دیده نمی شود, در كف پا یا ته كفش بماند اشكال ندارد, اگرچه احتیاط مستحب آن است كه به قدری راه روند كه آنها هم برطرف شوند.

مساله 191 - توی كفش بواسطه راه رفتن پاك نمی شود. و پاك شدن كف جوراب بواسطه راه رفتن محل اشكال است.

3 - آفتاب

مساله 192 - آفتاب زمین و ساختمان و چیزهائی كه مانند در و پنجره در ساختمان به كار برده شده , و همچنین میخی را كه به دیوار كوبیده اندبا پنج شرط پاك می كند:

اول: آنكه چیز نجس تر باشد, پس اگر خشك باشد باید به وسیله ای آن را تر كنند تا آفتاب خشك كند.

دوم: آنكه اگر عین نجاست در آن چیز باشد, پیش از خشك شدن به تابیدن آفتاب آن را برطرف كند.

سوم: آنكه چیزی از تابیدن آفتاب جلوگیری نكند, پس اگر

آفتاب از پشت پرده یا ابر و مانند اینها بتابد و چیز نجس را خشك كند, آن چیزپاك نمی شود ولی اگر ابر به قدری نازك باشد كه از تابیدن آفتاب جلوگیری نكند, اشكال ندارد. و نیز تابیدن آفتاب از پشت شیشه اشكال ندارد.

چهارم: آنكه آفتاب به تنهائی چیز نجس را خشك كند, پس اگر مثلا چیز نجس بواسطه باد و آفتاب خشك شود, پاك نمی گردد, ولی اگر بادبه قدری كم باشد كه نگویند به خشك شدن چیز نجس كمك كرده اشكال ندارد.

پنجم: آنكه آفتاب مقداری از بنا و ساختمان را كه نجاست به آن فرو رفته , یك مرتبه خشك كند. پس اگر یك مرتبه بر زمین و ساختمان نجس بتابد و روی آن را خشك كند و دفعه دیگر زیر آن را خشك نماید, فقط روی آن پاك می شود و زیر آن نجس می ماند.

مساله 193 - پاك كردن آفتاب حصیر نجس را محل اشكال است و اما درخت و گیاه بواسطه آفتاب پاك می شود.

مساله 194 - اگر آفتاب به زمین نجس بتابد, بعد انسان شك كند كه زمین موقع تابیدن آفتاب , تر بوده یا نه , یا تری آن بواسطه آفتاب خشك شده یا نه , آن زمین نجس است , و همچنین است اگر شك كند كه پیش از تابش آفتاب , عین نجاست از آن برطرف شده یا نه یا شك كند كه چیزی مانع تابش آفتاب بوده یا نه.

مساله 195 - اگر آفتاب به یك طرف دیوار نجس بتابد, و به وسیله آن طرفی كه آفتاب به آن نتابیده نیز خشك شود, بعید نیست هر

دو طرف پاك شود.

4 - استحاله

مساله 196 - اگر جنس چیز نجس به طوری عوض شود كه به صورت چیز پاكی در آید, پاك می شود, مثل آنكه چوب نجس بسوزد وخاكستر گردد, یا سگ در نمكزار فرو رود و نمك شود, ولی اگر جنس آن عوض نشود مثل آنكه گندم نجس را آرد كنند یا نان بپزند پاك نمی شود.

مساله 197 - كوزه گلی و مانند آن كه از گل نجس ساخته شده و ذغالی كه از چوب نجس درست شده نجس است.

مساله 198 - چیز نجسی كه معلوم نیست استحاله شده یا نه , نجس است.

5 - انقلاب

مساله 199 - اگر شراب به خودی خود یا بواسطه ریختن چیزی مثل سركه و نمك در آن سركه شود, پاك می گردد.

مساله 200 - شرابی كه از انگور نجس و مانند آن درست كنند, چنانچه در ظرف دیگری كه پاك باشد بریزند و بعد سركه شود, پاك می شود, و همچنین اگر نجاست دیگری به شراب برسد و مستهلك شود, در صورتی كه به ظرف نرسیده باشد بعد از سركه شدن پاك می شود.

مساله 201 - سركه ای كه از انگور و كشمش و خرمای نجس درست كنند نجس است.

مساله 202 - اگر پوشال ریز انگور یا خرما داخل آنها باشد و سركه بریزند, ضرر ندارد. بلكه ریختن خیار و بادنجان و مانند اینها در آن اگرچه پیش از سركه شدن باشد نیز اشكال ندارد, مگر اینكه پیش از سركه شدن مسكر شده باشد.

مساله 203 - آب انگوری كه به آتش یا به خودی خود جوش بیاید, حرام می شود, و اگر آن قدر به آتش بجوشد كه ثلثان شود, یعنی

دوقسمت آن كم شود و یك قسمت آن بماند, حلال می شود. و در مساله (114) گذشت كه آب انگور به جوش آمدن نجس نمی شود, و بعیدنیست كه اگر دو قسمت آن به غیر آتش كم شود حلال باشد.

مساله 204 - اگر دو قسمت آب انگور بدون جوش آمدن كم شود, چنانچه باقیمانده آن جوش بیاید حرام است.

مساله 205 - آب انگوری كه معلوم نیست جوش آمده یا نه حلال است , ولی اگر جوش بیاید تا انسان یقین نكند كه دو قسمت آن كم شده ,حلال نمی شود.

مساله 206 - اگر مثلا در یك خوشه غوره مقداری انگور باشد, چنانچه به آبی كه از آن خوشه گرفته می شود, آب انگور نگویند و بجوشد,خوردن آن حلال است.

مساله 207 - اگر یك دانه انگور در چیزی كه به آتش می جوشد بیفتد و بجوشد و مستهلك نشود, فقط خوردن آن دانه حرام است , و اگرمستهلك شود خوردن آن اشكالی ندارد.

مساله 208 - اگر بخواهند در چند دیگ شیره بپزند, جایز است كفگیری را كه در دیگ جوش آمده زده اند, در دیگی كه جوش نیامده بزنند.

مساله 209 - چیزی كه معلوم نیست غوره است یا انگور, اگر جوش بیاید حلال است.

6 - انتقال

مساله 210 - اگر خون بدن انسان یا خون حیوانی كه خون جهنده دارد - یعنی حیوانی كه وقتی رگ آن را ببرند خون از آن جستن می كند -به بدن حیوانی كه خون جهنده ندارد برود و خون آن حیوان حساب شود پاك می گردد و این را انتقال گویند. و همچنین است حكم در سائرنجاسات , و اما خونی كه

زالو از انسان می مكد چون خون زالو به آن گفته نمی شود و می گویند خون انسان است نجس می باشد.

مساله 211 - اگر كسی پشه ای را كه به بدنش نشسته بكشد و نداند خونی كه از پشه بیرون آمده از او مكیده یا از خود پشه می باشد, پاك است , و همچنین است اگر بداند از او مكیده ولی جزو بدن پشه حساب شود, اما اگر فاصله بین مكیدن خون و كشتن پشه به قدری كم باشد كه بگویند خون انسان است , یا معلوم نباشد كه می گویند خون پشه است یا خون انسان , نجس می باشد.

7 - اسلام

مساله 212 - اگر كافر غیر كتابی شهادتین بگوید یعنی به یگانگی خدا و نبوت خاتم الانبیاء شهادت بدهد به هر لغتی كه باشد مسلمان می شود. و بعد از مسلمان شدن , بدن و آب دهان و بینی و عرق او پاك است. ولی اگر موقع مسلمان شدن , عین نجاست به بدن او بوده , بایدبرطرف كند و جای آن را آب بكشد, بلكه اگر پیش از مسلمان شدن , عین نجاست برطرف شده باشد, احتیاط واجب آن است كه جای آن راآب بكشد. و بنابر اظهر كافر كتابی پاك است.

مساله 213 - اگر موقعی كه كافر بوده لباس او با رطوبت به بدنش رسیده باشد و آن لباس در موقع مسلمان شدن در بدن او نباشد, نجس است , بلكه اگر در بدن او هم باشد, بنابر احتیاط واجب باید از آن اجتناب كند.

مساله 214 - اگر كافر شهادتین بگوید, و انسان نداند قلبا مسلمان شده یا نه ,

پاك است , و همچنین اگر بداند قلبا مسلمان نشده است ولی چیزی كه منافی با اظهار شهادتین باشد از او سر نزند.

8 - تبعیت

مساله 215 - تبعیت آن است كه چیز نجسی بواسطه پاكی چیز دیگر پاك شود.

مساله 216 - اگر شراب سركه شود, ظرف آن هم تا جائی كه شراب موقع جوش آمدن به آنجا رسیده , پاك می شود. و كهنه و چیزی هم كه معمولا روی آن می گذارند اگر با آن نجس شده , پاك می گردد. ولی اگر پشت ظرف به آن شراب آلوده شود, احتیاط واجب آن است كه بعد ازسركه شدن شراب از آن اجتناب كنند.

مساله 217 - بچه كافر به تبعیت در دو مورد پاك می شود:

1- كافری كه مسلمان شود, طفل او در پاكی تابع او است , و همچنین اگر جد طفل یا مادر یا جده او مسلمان شوند.

2- طفل كافری كه به دست مسلمانی اسیر گردد, و پدر یا یكی از اجداد او همراه نباشد. در این دو مورد پاكی طفل به تابعیت مشروط به این است كه طفل در صورت ممیز بودن , اظهار كفر ننماید.

مساله 218 - تخته یا سنگی كه روی آن , میت را غسل می دهند و پارچه ای كه با آن عورت میت را می پوشانند و دست كسی كه او را غسل می دهد, تمام این چیزها كه با میت شسته شده است بعد از تمام شدن غسل , پاك می شود.

مساله 219 - كسی كه چیزی را آب می كشد, بعد از پاك شدن آن چیز, دست او هم كه با آن چیز شسته شده

پاك می شود.

مساله 220 - اگر لباس و مانند آن را با آب قلیل آب بكشند و به اندازه معمول فشار دهند تا آبی كه روی آن ریخته اند جدا شود, آبی كه درآن می ماند پاك است , بلكه آبی كه از او جدا شده نیز پاك است به تفصیلی كه در مساله (27) گذشت.

مساله 221 - ظرف نجس را كه با آب قلیل آب می كشند, بعد از جدا شدن آبی كه برای پاك شدن , روی آن ریخته اند, آب كمی كه در آن می ماند پاك است , و همچنین است آبی كه از او جدا شده به تفصیلی كه در مساله (27) گذشت.

9 - برطرف شدن عین نجاست

مساله 222 - اگر بدن حیوان به عین نجس مثل خون , یا متنجس مثل آب نجس آلوده شود, چنانچه آنها برطرف شوند, بدن آن حیوان پاك است , و همچنین است باطن بدن انسان مثل توی دهان و بینی. مثلا اگر خونی از لای دندان بیرون آید و در آب دهان از بین برود, آب كشیدن توی دهان لازم نیست , ولی اگر دندان عاریه در دهان باشد و خون به آن برسد بنابر احتیاط باید آن را آب بكشند.

مساله 223 - اگر غذا لای دندان مانده باشد و داخل دهان خون بیاید, چنانچه انسان نداند كه خون به غذا رسیده , آن غذا پاك است. و اگرخون به آن برسد بنابر احتیاط نجس می شود.

مساله 224 - مقداری از لبها و پلك چشم كه موقع بستن , روی هم می آید, و نیز جائی را كه انسان نمی داند از ظاهر بدن است یا باطن

آن , اگرنجس شود باید آب بكشد.

مساله 225 - اگر گرد و خاك نجس به لباس و فرش و مانند اینها بنشیند چنانچه طوری آنها را تكان دهند كه گرد و خاك نجس از آنهابریزد, و چیزی با رطوبت با آنها ملاقات كند نجس نمی شود.

10 - استبراء حیوان نجاست خوار

مساله 226 - بول و غائط حیوانی كه به خوردن نجاست انسان عادت كرده نجس است. و اگر بخواهند پاك شود, باید آن را استبراء كنند یعنی تا مدتی نگذارند نجاست بخورد كه بعد از آن مدت دیگر نجاست خوار به آن نگویند, و بنابر احتیاط واجب باید شتر نجاست خوار را چهل روز, و گاو را سی روز, و گوسفند را ده روز, و مرغابی را هفت یا پنج روز, و مرغ خانگی را سه روز, از خوردن نجاست جلوگیری كنند وغذای پاك به آنها بدهند. و اگر بعد از این مدت باز هم نجاست خوار به آنها گفته شود, باید تا مدتی كه بعد از آن مدت دیگر نجاست خوار به آنها نگویند آنها را از خوردن نجاست جلوگیری نمایند.

11 - غائب شدن مسلمان

مساله 227 - اگر بدن یا لباس مسلمان یا چیز دیگری كه مانند ظرف و فرش در اختیار او است , نجس شود و آن مسلمان غائب گردد, با شش شرط پاك است:

اول - آنكه آن مسلمان چیزی كه بدن یا لباسش را نجس كرده نجس بداند. پس اگر مثلا لباسش با رطوبت به بدن كافر ملاقات كرده و آن رانجس نداند, بعد از غائب شدن او نمی شود آن لباس را پاك دانست.

دوم - آنكه بداند بدن یا لباسش به چیز نجس رسیده است.

سوم - آنكه انسان ببیند آن چیز را در كاری كه شرط آن پاكی است استعمال می كند, مثلا ببیند با آن لباس نماز می خواند.

چهارم - آنكه احتمال برود كه آن مسلمان بداند شرط كاری را كه با آن چیز انجام می دهد پاكی است , پس

اگر مثلا نداند كه باید لباس نمازگزارپاك باشد و با لباسی كه نجس شده نماز بخواند, نمی شود آن لباس را پاك دانست.

پنجم - آنكه انسان احتمال دهد آن مسلمان چیزی را كه نجس شده آب كشیده است , پس اگر یقین داشته باشد كه آب نكشیده , نباید آن چیز راپاك بداند. و نیز اگر نجس و پاك در نظر آن مسلمان فرق نداشته باشد, پاك دانستن آن چیز محل اشكال است.

ششم - آنكه مسلمان بالغ , یا طفلی باشد كه بتواند طهارت و نجاست را تشخیص دهد.

مساله 228 - اگر انسان یقین كند كه چیزی كه نجس بوده و پاك شده است , یا دو عادل به پاك شدن آن خبر دهند, آن چیز پاك است , وهمچنین است اگر كسی كه چیز نجس در اختیار او است بگوید آن چیز پاك شده , یا مسلمانی چیز نجس را آب كشیده باشد, اگرچه معلوم نباشد درست آب كشیده یا نه. و بعید نیست كه خبر دادن یك نفر عادل یا شخص موثق به پاكی آن نیز كفایت كند.

مساله 229 - كسی كه وكیل شده است لباس انسان را آب بكشد, اگر بگوید آب كشیدم و انسان به گفته او اطمینان پیدا كند, آن لباس پاك است.

مساله 230 - اگر انسان حالی دارد كه در آب كشیدن چیز نجس یقین پیدا نمی كند, می تواند به گمان اكتفا نماید.

12 - رفتن خون متعارف

مساله 231 - خونی كه در جوف ذبیحه بعد از كشتن آن به طریق شرعی باقی می ماند, چنانچه خون به مقدار متعارف خارج شده باشد پاك است چنانكه در مساله (98) گذشت.

مساله 232 -

حكم سابق مختص به حیوان حلال گوشت است و در حیوان حرام گوشت جاری نیست بلكه بنابر احتیاط مستحب در اجزاءمحرمه از حیوان حلال گوشت نیز جاری نیست.

احكام ظرفها

مساله 233 - ظرفی كه از پوست سگ یا خوك یا مردار ساخته شده , آشامیدن و خوردن چیزی از آن ظرف در صورتی كه رطوبتی موجب نجاستش شده باشد حرام است. و نباید آن ظرف را در وضو و غسل و كارهائی كه باید با چیز پاك انجام داد, استعمال كنند و احتیاط مستحب آن است كه چرم سگ و خوك و مردار را, اگرچه ظرف هم نباشد استعمال نكنند.

مساله 234 - خوردن و آشامیدن از ظرف طلا و نقره حرام است , ولی زینت نمودن اطاق ومانند آن و نگاه داشتن آنها مانعی ندارد و همچنین است ساختن ظرف طلا و نقره و خرید و فروش آنها برای زینت نمودن یا نگاه داشتن.

مساله 235 - گیره استكان كه از طلا یا نقره می سازند اگر بعد از برداشتن استكان , ظرف به آن گفته شود, استعمال آن چه به تنهائی و چه بااستكان حرام است , و اگر ظرف به آن گفته نشود استعمال آن مانعی ندارد.

مساله 236 - استعمال ظرفی كه روی آن را آب طلا یا نقره داده اند اشكال ندارد.

مساله 237 - اگر فلزی را با طلا یا نقره مخلوط كنند و ظرف بسازند, چنانچه مقدار آن فلز به قدری باشد كه ظرف طلا یا نقره به آن ظرف نگویند استعمال آن مانعی ندارد.

مساله 238 - اگر انسان غذائی را كه در ظرف طلا یا نقره است به قصد اینكه چون غذا

خوردن در ظرف طلا و نقره حرام می باشد, در ظرف دیگر بریزد چنانچه استعمال ظرف طلا و نقره صدق نكند اشكال ندارد, و اگر به این قصد نباشد, ریختن غذا از ظرف طلا یا نقره در ظرف دیگرحرام است ولی در هر دو صورت خوردن غذا از ظرف دوم در صورتی كه عرفا نگویند از ظرف طلا و نقره غذا می خورد مانعی ندارد.

مساله 239 - استعمال بادگیر قلیان و غلاف شمشیر و كارد و قاب قرآن اگر از طلا یا نقره باشد, اشكال ندارد, و همچنین است عطر دان وسرمه دان و تریاك دان طلا و نقره.

مساله 240 - خوردن و آشامیدن از ظرف طلا یا نقره در حال ناچاری به مقدار دفع ضرورت اشكال ندارد, ولی زیاده بر این مقدار جایزنیست.

مساله 241 - استعمال ظرفی كه معلوم نیست از طلا یا نقره است یا از چیز دیگر اشكال ندارد.

وضو

مسائل وضو

مساله 242 - در وضو واجب است صورت و دستها را بشویند و جلو سر و روی پاها را مسح كنند.

مساله 243 - درازای صورت را باید از بالای پیشانی جائی كه موی سر بیرون می آید تا آخر چانه شست , و پهنای آن به مقداری كه بین انگشت وسط قرار می گیرد باید شسته شود, و اگر مختصری از این مقدار را نشویند وضو باطل است , و برای آنكه یقین كند این مقدار كاملاشسته شده باید كمی اطراف آن را هم بشوید.

مساله 244 - اگر صورت یا دست كسی كوچكتر یا بزرگتر از متعارف مردم باشد باید ملاحظه كند كه مردمان متعارف تا كجای صورت خود را می شویند, او

هم تا همانجا بشوید, و نیز اگر در پیشانی او مو روئیده یا جلوی سرش مو ندارد باید به اندازه معمول , پیشانی رابشوید.

مساله 245 - اگر احتمال دهد چرك یا چیز دیگری در ابروها و گوشه های چشم و لب او هست كه نمی گذارد آب به آنها برسد, چنانچه احتمال او در نظر مردم بجا باشد, باید پیش از وضو وارسی كند كه اگر هست برطرف نماید.

مساله 246 - اگر پوست صورت از لای مو پیدا باشد باید آب را بپوست برساند, و اگر پیدا نباشد شستن مو كافی است و رساندن آب به زیرآن لازم نیست.

مساله 247 - اگر شك كند پوست صورت از لای مو پیدا است یا نه , بنابر احتیاط واجب باید مو را بشوید و آب را بپوست هم برساند.

مساله 248 - شستن توی بینی و مقداری از لب و چشم كه در وقت بستن دیده نمی شود واجب نیست , ولی برای آنكه یقین كند از جاهائی كه باید شسته شود چیزی باقی نمانده , واجب است مقداری از آنها را هم بشوید, و كسی كه نمی دانسته باید این مقدار را بشوید, اگر نداند دروضوهائی كه گرفته این مقدار شسته یا نه , نمازی را كه با آن وضو خوانده و وقتش باقی است با وضوی جدید اعاده نماید و قضای نمازهائی كه وقتش گذشته واجب نیست.

مساله 249 - باید صورت و دستها را از بالا به پائین شست , و اگر از پائین به بالا بشوید وضو باطل است.

مساله 250 - اگر دست را تر كند و به صورت و دستها بكشد, چنانچه تری دست

به قدری باشد كه بواسطه كشیدن دست , آب كمی بر آنهاجاری شود كافی است.

مساله 251 - بعد از شستن صورت باید دست راست و بعد از آن دست چپ را از آرنج تا سر انگشتها بشوید.

مساله 252 - برای آنكه یقین كند آرنج را كاملا شسته ,باید مقداری بالاتر از آرنج را هم بشوید.

مساله 253 - كسی كه پیش از شستن صورت دستهای خود را تا مچ شسته , در موقع وضو باید تا سر انگشتان بشوید. و اگر فقط تا مچ بشوید وضوی او باطل است.

مساله 254 - در وضو شستن صورت و دستها مرتبه اول واجب و مرتبه دوم مستحب است بنابر مشهور و مرتبه سوم و بیشتر آن حرام می باشد.

و اینكه كدام شستن اول یا دوم یا سوم است مربوط به قصد كسی است كه وضو می گیرد, پس اگر به قصد وضو آب به صورت بریزدكه تمام آن را فرا بگیرد, مرتبه اول حساب می شود و لو با چند مرتبه آب ریختن باشد.

مساله 255 - بعد از شستن هر دو دست باید جلوی سر را با تری آب وضو كه در دست مانده مسح كند, و احتیاط واجب آن است كه بادست راست مسح نماید.

مساله 256 - یك قسمت از چهار قسمت سر كه مقابل پیشانی است جای مسح می باشد. و هر جای این قسمت را به هر اندازه مسح كندكافی است , اگرچه احتیاط مستحب آن است كه از درازا به اندازه درازای یك انگشت و از پهنا به اندازه پهنای سه انگشت بسته مسح نماید.

مساله 257 - لازم نیست مسح سر بر پوست آن باشد

بلكه بر موی جلوی سر هم صحیح است , ولی كسی كه موی جلوی سر او به اندازه ای بلند است كه اگر مثلا شانه كند به صورتش می ریزد, یا به جاهای دیگر سر می رسد, باید بیخ موها را مسح كند, یا فرق سر را باز كرده پوست سر را مسح نماید, و اگر موهائی را كه به صورت می ریزد با به جاهای دیگر سر می رسد جلوی سر جمع كند و بر آنها مسح نماید, یا بر موی جاهای دیگر سر, كه جلوی آن آمده مسح كند باطل است.

مساله 258 - بعد از مسح سر باید با تری آب وضو كه در دست مانده روی پاها را از سر یكی از انگشتها تا برآمدگی روی پا مسح كند, واحتیاط واجب آن است كه تا مفصل مسح نماید.

و پای راست را با دست راست و بعد پای چپ را با دست چپ مسح كند.

مساله 259 - پهنای مسح پا به هر اندازه باشد كافی است ولی بهتر آن است كه به اندازه پهنای سه انگشت بسته مسح نماید, و بهتر از آن مسح تمام روی پا با تمام كف دست است.

مساله 260 - احتیاط واجب آن است كه در مسح پا دست را بر سر انگشتها بگذارد و بعد به پشت پا بكشد, یا آنكه دست را به مفصل گذاشته و تا سر انگشتها بكشد نه آنكه تمام دست را روی پا بگذارد و كمی بكشد.

مساله 261 - در مسح سر و روی پا باید دست را روی آنها بكشد, و اگر دست را نگهدارد و سر یا پا را به آن

بكشد وضو باطل است , ولی اگرموقعی كه دست را می كشد سر یا پا مختصری حركت كند اشكال ندارد..

مساله 262 - جای مسح باید خشك باشد, و اگر به قدری تر باشد كه رطوبت كف دست به آن اثر نكند مسح باطل است , ولی اگر تری آن به قدری كم باشد كه رطوبتی كه بعد از مسح در آن دیده می شود بگویند فقط از تری كف دست است اشكال ندارد.

مساله 263 - اگر برای مسح رطوبتی در كف دست نمانده باشد نمی تواند دست را با آب خارج تر كند, بلكه باید از ریش خود رطوبت بگیردو با آن مسح نماید.

مساله 264 - اگر رطوبت كف دست فقط به اندازه مسح سر باشد سر را با همان رطوبت مسح كند, و برای مسح پاها از ریش خود رطوبت بگیرد.

مساله 265 - مسح كردن از روی جوراب و كفش باطل است , ولی اگر بواسطه سرمای شدید یا ترس از دزد و درنده و مانند اینها نتواندكفش یا جوراب را بیرون آورد, تیمم نماید. و اگر تقیه در بین باشد, با مسح بر جوراب و كفش تیمم نیز بنماید.

مساله 266 - اگر روی پا نجس باشد و نتواند برای مسح , آن را آب بكشد باید تیمم نماید.

وضوی ارتماسی

مساله 267 - وضوی ارتماسی آن است كه انسان صورت و دستها را به قصد وضو در آب فرو برد, ولی مسح با تری آن دست اشكال دارد. بنابر این دست چپ را نباید ارتماسی شست.

مساله 268 - در وضوی ارتماسی هم باید صورت و دستها از بالا به پائین شسته شود, پس اگر وقتی

كه صورت و دستها را در آب فرو می برد قصد وضو كند باید صورت را از طرف پیشانی و دستها را از طرف آرنج در آب فرو برد.

مساله 269 - اگر وضوی بعضی از اعضاء را ارتماسی و بعضی را غیر ارتماسی انجام دهد, اشكال ندارد. دعائی كه موقع وضو گرفتن مستحب است

مساله 270 - كسی كه وضو می گیرد مستحب است موقعی كه نگاهش به آب می افتد بگوید: بسم اللّه وباللّه والحمد للّه الذی جعل الماءطهورا ولم یجعله نجسا. و موقعی كه پیش از وضو دست خود را می شوید بگوید: اللهم اجعلنی من التوابین واجعلنی من المتطهرین. ودر وقت مضمضه كردن یعنی آب دهان گرداندن بگوید: اللهم لقنی حجتی یوم القاك واطلق لسانی بذكرك. و در وقت استنشاق یعنی آب دربینی كردن بگوید: اللهم لا تحرم علی ریح الجنة واجعلنی ممن یشم ریحها وروحها وطیبها , و موقع شستن رو بگوید: اللهم بیض وجهی یوم تسود الوجوه ولا تسود وجهی یوم تبیض الوجوه. و در شستن دست راست بخواند: اللهم اعطنی كتابی بیمینی والخلد فی الجنان بیساری وحاسبنی حسابا یسیرا. و موقع شستن دست چپ بگوید: اللهم لاتعطنی كتابی بشمالی ولا من وراء ظهری ولا تجعلها مغلولة الی عنقی واعوذ بك من مقطعات النیران. و موقعی كه سر را مسح می كند بگوید: اللهم غشنی برحمتك وبركاتك وعفوك. و در وقت مسح پا بخواند: اللهم ثبتنی علی الصراط یوم تزل فیه الاقدام واجعل سعیی فی ما یرضیك عنی یا ذا الجلال والاكرام. شرائط وضو شرائط صحیح بودن وضو چند چیز است: شرط اول آنكه آب وضو پاك باشد. شرط دوم

آنكه مطلق باشد.

مساله 271 - وضو با آب نجس و آب مضاف باطل است اگرچه انسان نجس بودن یا مضاف بودن آن را نداند یا فراموش كرده باشد. و اگر باآن وضو نمازی هم خوانده باشد, باید آن نماز را دوباره با وضوی صحیح بخواند.

مساله 272 - اگر غیر از آب گل آلود مضاف آب دیگری برای وضو ندارد, چنانچه وقت نماز تنگ است باید تیمم كند, و اگر وقت دارد, بایدصبر كند تا آب صاف شود وضو بگیرد. شرط سوم آنكه آب وضو وفضائی كه در آن وضو می گیرد, در حال مسح بلكه بنابر احتیاط واجب در حال شستن نیز مباح باشد.

مساله 273 - وضو به آب غصبی و به آبی كه معلوم نیست صاحب آن راضی است یا نه حرام و باطل است. و نیز اگر آب وضو از صورت ودستها در جای غصبی بریزد, چنانچه در غیر آنجا نتواند وضو بگیرد, تكلیف او تیمم است. و اگر در غیر آنجا بتواند وضو بگیرد, لازم است كه در غیر آنجا وضو بگیرد, ولی چنانچه در هر دو صورت معصیت كرده و همانجا وضو بگیرد وضویش صحیح است.

مساله 274 - وضو گرفتن از حوض مدرسه ای كه انسان نمی داند آن حوض را برای همه مردم وقف كرده اند یا برای محصلین همان مدرسه , درصورتی كه معمولا مردم از آن حوض وضو می گیرند اشكال ندارد.

مساله 275 - كسی كه نمی خواهد در مسجدی نماز بخواند, اگر نداند حوض آن را برای همه مردم وقف كرده اند یا برای كسانی كه در آنجا نمازمی خوانند, نمی تواند از حوض آن وضو بگیرد,

ولی اگر معمولا كسانی هم كه نمی خواهند در آنجا نماز بخوانند از آن حوض وضو می گیرند,می تواند از آن وضو بگیرد.

مساله 276 - وضو گرفتن از حوض تیمچه ها و مسافرخانه ها و مانند اینها برای كسانی كه ساكن آنجاها نیستند, در صورتی صحیح است كه معمولا كسانی هم كه ساكن آنجاها نیستند از آنها وضو بگیرند.

مساله 277 - وضو گرفتن در نهرهای بزرگ اگرچه انسان نداند كه صاحب آنها راضی است , اشكال ندارد, و بعید نیست اگر صاحب آنها ازوضو گرفتن نهی كند یا اینكه انسان بداند كه مالك راضی نیست یا اینكه مالك , صغیر یا مجنون باشد یا اینكه آن نهرها در تصرف غاصب باشند, در تمام این چند صورت وضو گرفتن با آب آنها باز جایز باشد.

مساله 278 - اگر فراموش كند آب غصبی است و با آن وضو بگیرد, صحیح است , ولی كسی كه خودش آب را غصب كرده اگر غصبی بودن آن را فراموش كند و وضو بگیرد, وضوی او باطل است. شرط چهارم آنكه ظرف آب وضو مباح باشد. شرط پنجم آنكه ظرف آب وضو طلا و نقره نباشد. و تفصیل این دو شرط در مساله بعدی ذكر می شود.

مساله 279 - اگر آب وضو در ظرف غصبی یا طلا و نقره است و غیر از آن آب دیگری ندارد, در صورتی كه بتواند به وجه مشروعی آن آب را در ظرف دیگر خالی نماید لازم است خالی كرده وبعدا وضو بگیرد, و چنانچه میسور نباشد باید تیمم كند, و اگر آب دیگری دارد لازم است با آن وضو بگیرد, و در هر صورت

اگر معصیت كرده و با دست و مانند آن آب را بر اعضاء وضو بریزد وضویش صحیح است , و اگر در ظرف غصبی یا طلا و نقره وضوی ارتماسی بگیرد وضوی او باطل است چه آب دیگری داشته باشد یا نه.

مساله 280 - حوضی كه مثلا یك آجر یا یك سنگ آن غصبی است , در صورتی كه برداشتن آب در عرف , تصرف در آن آجر یا سنگ نباشداشكالی ندارد, و در صورتی كه تصرف باشد برداشتن آب حرام ولی وضو صحیح است.

مساله 281 - اگر در صحن یكی از امامان یا امامزادگان كه سابقا قبرستان بوده حوض یا نهری بسازند, چنانچه انسان نداند كه زمین صحنی را برای قبرستان وقف كرده اند, وضو گرفتن در آن حوض اشكال ندارد. شرط ششم آنكه اعضاء وضو موقع شستن و مسح كردن پاك باشد.

مساله 282 - اگر پیش از تمام شدن وضو, جائی را كه شسته یا مسح كرده نجس شود, وضو صحیح است.

مساله 283 - اگر غیر از اعضاء وضو جائی از بدن نجس باشد, وضو صحیح است.ولی اگر مخرج را از بول یا غائط تطهیر نكرده باشد احتیاط مستحب آن است كه اول آن را تطهیر كند و بعد وضو بگیرد.

مساله 284 - اگر یكی از اعضاء وضو نجس باشد و بعد از وضو شك كند كه پیش از وضو آنجا را آب كشیده یا نه , چنانچه در موقع وضو ملتفت پاك بودن و نجس بودن آنجا نبوده , وضو باطل است , و اگر می داند ملتفت بوده یا شك دارد كه ملتفت بوده یا نه , وضو بنابر احتیاط صحیح

است , و در هر صورت جائی را كه نجس بوده باید آب بكشد.

مساله 285 - اگر در صورت یا دستها بریدگی یا زخمی است كه خون آن بند نمی آید و آب برای آن ضرر ندارد, باید بعد از شستن اجزاءصحیحه آن عضو با رعایت ترتیب , موضع زخم یا بریدگی را در آب كر یا جاری فرو برد و قدری فشار دهد كه خون بند بیاید و احاطه آب برآن موضع قطع شود, و بعد انگشت خود را روی زخم یا بریدگی در زیر آب از بالا به پائین بكشد تا آب بر آن جاری شود.

شرط هفتم آنكه وقت برای وضو و نماز كافی باشد.

مساله 286 - هرگاه وقت به قدری تنگ است كه اگر وضو بگیرد تمام نماز یا مقداری از آن بعد از وقت خوانده می شود, باید تیمم كند, ولی اگر برای وضو و تیمم یك اندازه وقت لازم است باید وضو بگیرد.

مساله 287 - كسی كه در تنگی وقت نماز باید تیمم كند, اگر به قصد قربت یا برای كار مستحبی مثل خواندن قرآن وضو بگیرد, صحیح است ,و اگر با علم و عمد فقط برای آن نماز وضو بگیرد كه مقدار یك ركعت یا بیشتر آن را در وقت درك می كند باز صحیح است اگرچه در تاخیر انداختن نماز معصیت كرده است.

شرط هشتم آنكه به قصد قربت یعنی برای انجام فرمان خداوند عالم وضو بگیرد, و اگر برای خنك شدن یا به قصد دیگری وضو بگیرد باطل است.

مساله 288 - لازم نیست نیت وضو را به زبان بگوید یا از قلب خود بگذراند, بلكه اگر تمام افعال

وضو به داعی امر خدا بجا آورده شود كفایت می كند. شرط نهم آنكه وضو را به ترتیبی كه گفته شد بجا آورد یعنی اول صورت و بعد دست راست و بعد دست چپ را بشوید, و بنابر احتیاط دست چپ را یك دفعه بشوید و بعد از آن سر و بعد پاها را مسح نماید, و بنابر احتیاط پای چپ را بعد از پای راست مسح كند, و اگر به این ترتیب وضو نگیرد باطل است. شرط دهم آنكه كارهای وضو را پشت سرهم انجام دهد.

مساله 289 - اگر بین كارهای وضو به قدری فاصله شود كه وقتی می خواهد جائی را بشوید یا مسح كند, رطوبت جاهائی كه پیش از آن شسته یا مسح كرده خشك شده باشد, وضو باطل است. و اگر فقط رطوبت جائی كه جلوتر از محلی است كه می خواهد بشوید یا مسح كند,خشك شده باشد, مثلا موقعی كه می خواهد دست چپ را بشوید رطوبت دست راست خشك شده باشد و صورت تر باشد, وضویش صحیح است.

مساله 290 - اگر كارهای وضو را پشت سرهم بجا آورد ولی بواسطه گرمای هوا یا حرارت زیاد بدن و مانند اینها, رطوبت جاهای پیشین خشك شود, وضوی او صحیح است.

مساله 291 - راه رفتن در بین وضو اشكال ندارد, پس اگر بعد از شستن صورت و دستها مقداری راه برود و بعد سر و پا را مسح كند وضوی او صحیح است. شرط یازدهم آنكه شستن صورت و دستها و مسح سر و پاها را خود انسان انجام دهد, واگر دیگری او را وضو بدهد, یا در رساندن آب به صورت

و دستها و مسح سر و پاها به او كمك نماید, وضو باطل است.

مساله 292 - كسی كه نمی تواند وضو بگیرد باید نائب بگیرد كه او را وضو دهد, و چنانچه مزد هم بخواهد, در صورتی كه بتواند و مضر به حالش نباشد باید بدهد, ولی باید خود او نیت وضو كند و با دست خود مسح نماید, و اگر نمی تواند باید نائبش دست او را بگیرد و به جای مسح او بكشد, و اگر این هم ممكن نیست باید نائب از دست او رطوبت بگیرد و با آن رطوبت , سر و پای او را مسح كند.

مساله 293 - هر كدام از كارهای وضو را كه می تواند به تنهائی انجام دهد, نباید در آن كمك بگیرد.شرط دوازدهم آنكه استعمال آب برای او مانعی نداشته باشد.

مساله 294 - كسی كه می ترسد كه اگر وضو بگیرد, مریض شود یا اگر آب را به مصرف وضو برساند تشنه بماند, نباید وضو بگیرد. ولی اگر نداند كه آب برای او ضرر دارد و وضو بگیرد, اگرچه بعد بفهمد ضرر داشته ولی ضرر به حدی كه شرعا حرام است نبوده باشد, وضوی او صحیح است.

مساله 295 - اگر رساندن آب به صورت و دستها به مقدار كمی كه وضو با آن صحیح است ضرر ندارد و بیشتر از آن ضرر دارد, باید با همان مقدار وضو بگیرد. شرط سیزدهم آنكه در اعضاء وضو مانعی از رسیدن آب نباشد.

مساله 296 - اگر می داند چیزی به اعضاء وضو چسبیده ولی شك دارد كه از رسیدن آب جلوگیری می كند یا نه , باید آن را برطرف

كند یا آب را به زیر آن برساند.

مساله 297 - اگر زیر ناخن چرك باشد, وضو اشكال ندارد, ولی اگر ناخن را بگیرند باید برای وضو آن چرك را برطرف كنند. و نیز اگر ناخن بیشتر از معمول بلند باشد باید چرك زیر مقداری را كه از معمول بلندتر است برطرف نمایند.

مساله 298 - اگر در صورت و دستها و جلوی سر و روی پاها بواسطه سوختن یا چیز دیگر برآمدگی پیدا شود, شستن و مسح روی آن كافی است و چنانچه سوراخ شود, رساندن آب به زیر پوست لازم نیست , بلكه اگر پوست یك قسمت آن كنده شود, لازم نیست آب را به زیر قسمتی كه كنده نشده برساند, ولی چنانچه پوستی كه كنده شده گاهی به بدن می چسبد و گاهی بلند می شود باید آن را قطع كند یا آب را به زیر آن برساند.

مساله 299 - اگر انسان شك كند كه به اعضای وضوی او چیزی چسبیده یا نه چنانچه احتمال او در نظر مردم بجا باشد مثل آنكه بعد از گل كاری شك كند گل به دست او چسبیده یا نه , باید وارسی كند, یا به قدری دست بمالد كه اطمینان پیدا كند كه اگر بوده برطرف شده یا آب به زیر آن رسیده است.

مساله 300 - اگر جائی را كه باید شست یا مسح كرد چرك باشد, ولی چرك آن مانع از رسیدن آب به بدن نباشد اشكال ندارد, و همچنین است اگر بعد از گچ كاری و مانند آن چیز سفیدی كه جلوگیری از رسیدن آب به پوست نمی نماید بر دست بماند, ولی اگر شك

كند كه با بودن آنها آب به بدن می رسد یا نه , باید آنها را برطرف كند.

مساله 301 - اگر پیش از وضو بداند كه در بعضی از اعضاء وضو مانعی از رسیدن آب هست و بعد از وضو شك كند كه در موقع وضو آب رابه آنجا رسانده یا نه , چنانچه احتمال بدهد كه در حال وضو ملتفت بوده وضوی او صحیح است.

مساله 302 - اگر در بعضی از اعضاء وضو مانعی باشد كه گاهی آب به خودی خود زیر آن می رسد و گاهی نمی رسد و انسان بعد از وضو شك كند كه آب زیر آن رسیده یا نه , چنانچه بداند موقع وضو ملتفت رسیدن آب به زیر آن نبوده , احتیاط واجب آن است كه دوباره وضو بگیرد.

مساله 303 - اگر بعد از وضو چیزی كه مانع از رسیدن آب است در اعضاء وضو ببیند و نداند موقع وضو بوده یا بعد پیدا شده , وضوی او صحیح است , ولی اگر بداند كه در وقت وضو ملتفت آن مانع نبوده , احتیاط واجب آن است كه دوباره وضو بگیرد.

مساله 304 - اگر بعد از وضو شك كند چیزی كه مانع رسیدن آب است در اعضاء وضو بوده یا نه , چنانچه احتمال بدهد كه در حال وضو ملتفت بوده است وضو صحیح است.

احكام وضو

اشاره

مساله 305 - كسی كه در كارهای وضو و شرائط آن مثل پاك بودن آب و غصبی نبودن آن خیلی شك می كند اگر به حد وسوسه برسد باید به شك خود اعتنا نكند.

مساله 306 - اگر شك كند كه وضوی او باطل شده

یا نه بنا می گذارد كه وضوی او باقی است , ولی اگر بعد از بول استبراء نكرده و وضو گرفته باشد و بعد از وضو رطوبتی از او بیرون آید كه نداند بول است یا چیز دیگر, وضوی او باطل است.

مساله 307 - كسی كه شك دارد وضو گرفته یا نه باید وضو بگیرد.

مساله 308 - كسی كه می داند وضو گرفته و حدثی هم از او سرزده , مثلا بول كرده , اگر نداند كدام جلوتر بوده , چنانچه پیش از نماز است باید وضو بگیرد, و اگر در بین نماز است باید نماز را بشكند و وضو بگیرد, و اگر بعد از نماز است نمازی كه خوانده صحیح است در صورتی كه احتمال التفات در حال شروع به نماز را بدهد و برای نمازهای بعد باید وضو بگیرد.

مساله 309 - اگر بعد از وضو یا در بین آن یقین كند كه بعضی جاها را نشسته یا مسح نكرده است , چنانچه رطوبت جاهائی كه پیش از آن است به جهت طول مدت خشك شده , باید دوباره وضو بگیرد, و اگر خشك نشده یا به جهت گرمی هوا و مانند آن خشك شده باید جائی راكه فراموش كرده و آنچه بعد از آن است بشوید یا مسح كند, و اگر در بین وضو در شستن یا مسح كردن جائی شك كند باید به همین دستور عمل نماید.

مساله 310 - اگر بعد از نماز شك كند كه وضو گرفته یا نه , در صورتی كه احتمال بدهد كه در حال شروع به نماز, ملتفت حالش بوده است نماز او صحیح است , ولی

باید برای نمازهای بعد وضو بگیرد.

مساله 311 - اگر در بین نماز شك كند كه وضو گرفته یا نه , نماز او باطل است و باید وضو بگیرد و نماز را بخواند.

مساله 312 - اگر بعد از نماز شك كند, كه قبل از نماز وضوی او باطل شده یا بعد از نماز, نمازی كه خوانده صحیح است.

مساله 313 - اگر انسان مرضی دارد كه بول او قطره قطره می ریزد یا نمی تواند از بیرون آمدن غائط خودداری كند, چنانچه یقین دارد كه ازاول وقت نماز تا آخر آن به مقدار وضو گرفتن و نماز خواندن مهلت پیدا می كند باید نماز را در وقتی كه مهلت پیدا می كند بخواند, و اگر مهلت اوبه مقدار كارهای واجب نماز است , باید در وقتی كه مهلت دارد, فقط كارهای واجب نماز را بجا آورد و كارهای مستحب مانند اذان و اقامه وقنوت را ترك نماید.

مساله 314 - اگر به مقدار وضو و نماز مهلت پیدا نمی كند و در بین نماز چند دفعه بول از او خارج می شود اظهر آن است كه اگر همان نماز را بایك وضو بخواند كفایت می كند, و اگر غائط او پی در پی خارج می شود در صورتی كه وضو گرفتن سخت نباشد بعد از خارج شدن در اثناءنماز فورا وضو بگیرد و بقیه نماز را بخواند و باید از قبله منصرف نشود و مبطل دیگری از نماز را مرتكب نشود.

مساله 315 - كسی كه بول او پی در پی از او خارج می شود, برای هر نمازش بدون اشكال یك وضو كفایت می كند, بلكه اظهر این

است كه یك وضو برای چندین نماز نیز كافی است مگر اینكه محدث به حدث دیگری گردد, و بهتر آن است كه برای هر نماز یك وضو بگیرد, ولی برای سجده و تشهد قضا شده و نماز احتیاط وضوی دیگری لازم نیست.و این چنین است اگر غائط او پی در پی خارج شود و تجدید وضو سخت باشد.

مساله 316 - كسی كه بول یا غائط پی در پی از او خارج می شود, لازم نیست بعد از وضو فورا نماز بخواند اگرچه بهتر این است كه به نمازمبادرت نماید.

مساله 317 - كسی كه بول یا غائط پی در پی از او خارج می شود, بعد از وضو گرفتن جایز است كه نوشته قرآن را مس نماید اگرچه در غیرحال نماز باشد.

مساله 318 - كسی كه بول او قطره قطره می ریزد باید برای نماز بوسیله كیسه ای كه در آن پنبه یا چیز دیگری است كه از رسیدن بول به جاهای دیگر جلوگیری می كند, خود را حفظ نماید, و احتیاط واجب آن است كه پیش از هر نماز مخرج بول را كه نجس شده آب بكشد. و نیزكسی كه نمی تواند از بیرون آمدن غائط خودداری كند, چنانچه ممكن باشد باید به مقدار نماز از رسیدن غائط به جاهای دیگر جلوگیری نماید. و احتیاط واجب آن است كه اگر مشقت ندارد, برای هر نماز مخرج غائط را آب بكشد.

مساله 319 - كسی كه نمی تواند از بیرون آمدن بول و غائط خودداری كند, در صورتی كه ممكن باشد به مقدار نماز از خارج شدن بول و غائط جلوگیری نماید بهتر آن است كه جلوگیری

نماید. بلكه اگر مرض او به آسانی معالجه شود, احوط آن است كه خود را معالجه نماید.

مساله 320 - كسی كه نمی تواند از بیرون آمدن بول و غائط خودداری كند, بعد از آنكه مرض او خوب شد, لازم نیست نمازهائی را كه دروقت مرض مطابق وظیفه اش خوانده قضا نماید. ولی اگر در بین وقت نماز مرض او خوب شود, باید نمازی را كه در آن وقت خوانده دوباره بخواند.

مساله 321 - اگر كسی مرضی دارد كه نمی تواند از خارج شدن باد جلوگیری كند, باید به وظیفه كسانی كه نمی توانند از بیرون آمدن غائط خودداری كنند عمل نماید. چیزهائی كه باید برای آنها وضو گرفت

مساله 322 - برای شش چیز وضو گرفتن واجب است: اول: برای نمازهای واجب غیر از نماز میت. و در نمازهای مستحب شرط صحت است.

دوم: برای سجده و تشهد فراموش شده , اگر بین آنها و نماز حدثی از او سر زده مثلا بول كرده باشد, ولی برای سجده سهو واجب نیست وضو بگیرد.

سوم: برای طواف واجب خانه كعبه.

چهارم: اگر نذر یا عهد كرده یا قسم خورده باشد كه وضو بگیرد.

پنجم: اگر نذر كرده باشد كه جائی از بدن خود را به خط قرآن برساند.

ششم: برای آب كشیدن قرآنی كه نجس شده , یا برای بیرون آوردن آن از مستراح و مانند آن , در صورتی كه مجبور باشد دست یا جای دیگر بدن خود را به خط قرآن برساند, ولی چنانچه معطل شدن به مقدار وضو بی احترامی به قرآن باشد, باید بدون اینكه وضو بگیرد, قرآن را از مستراح و مانند آن بیرون آورد, یا

اگر نجس شده آب بكشد.

مساله 323 - مس نمودن خط قرآن , یعنی رساندن جائی از بدن به خط قرآن برای كسی كه وضو ندارد حرام است. ولی اگر قرآن را به زبان فارسی یا به زبان دیگر ترجمه كنند مس آن اشكال ندارد.

مساله 324 - جلوگیری بچه و دیوانه از مس خط قرآن واجب نیست ولی اگر مس نمودن آنان بی احترامی به قرآن باشد باید آنان را جلوگیری كنند.

مساله 325 - كسی كه وضو ندارد بنابر احتیاط حرام است اسم خداوند متعال را به هر زبانی نوشته شده باشد, مس نماید. و بهتر آن است كه اسم مبارك پیغمبر و امام و حضرت زهرا (ع) را هم مس ننماید.

مساله 326 - اگر پیش از وقت نماز به قصد اینكه با طهارت باشد, وضو بگیرد یا غسل كند صحیح است , و نزدیك وقت نماز هم اگر به قصد مهیا بودن برای نماز وضو بگیرد اشكال ندارد ولكن نیت واجب نكند.

مساله 327 - كسی كه یقین دارد وقت داخل شده , اگر نیت وضوی واجب كند و بعد از وضو بفهمد وقت داخل نشده , وضوی او صحیح است.

مساله 328 - مستحب است انسان برای نماز میت و زیارت اهل قبور و رفتن به مسجد و حرم امامان (ع) و برای همراه داشتن قرآن وخواندن و نوشتن آن , و مس حاشیه قرآن , و برای خوابیدن وضو بگیرد و نیز مستحب است كسی كه وضو دارد دوباره وضو بگیرد, و اگر برای یكی از این كارها وضو بگیرد هر كاری را كه باید با وضو انجام داد می تواند بجا آورد, مثلا می

تواند با آن وضو نماز بخواند.

چیزهائی كه وضو را باطل می كند

مساله 329 - هفت چیز وضو را باطل می كند:

اول: بول.

دوم: غائط.

سوم: باد معده و روده كه از مخرج غائط خارج شود.

چهارم: خوابی كه بواسطه آن چشم نبیند و گوش نشنود, ولی اگر چشم نبیند و گوش بشنود وضو باطل نمی شود.

پنجم: چیزهائی كه عقل را از بین می برد: مانند دیوانگی و مستی و بی هوشی.

ششم: استحاضه زنان كه بعدا گفته می شود.

هفتم: كاری كه برای آن باید غسل كرد مانند جنابت.

احكام وضوی جبیره چیزی كه با آن زخم و شكسته را می بندند و دوائی كه روی زخم و مانند آن می گذارند جبیره نامیده می شود.

مساله 330 - اگر در یكی از جاهای وضو زخم یا دمل یا شكستگی باشد, چنانچه روی آن باز است و آب برای آن ضرر ندارد باید به طور معمول وضو گرفت.

مساله 331 - اگر زخم یا دمل یا شكستگی در صورت و دستها است و روی آن باز است و آب ریختن روی آن ضرر دارد, باید اطراف زخم را به طوری كه در وضو گفته شد از بالا به پائین بشوید.

مساله 332 - اگر زخم یا دمل یا شكستگی در جلوی سر یا روی پاها است و روی آن باز است , چنانچه نتواند آن را مسح كند, به این معنی كه زخم تمام محل مسح را گرفته باشد و یا آنكه از مسح جاهای سالم نیز متمكن نباشد, در این صورت لازم است تیمم نماید. و بنابر احتیاط وضو نیز گرفته و پارچه پاكی روی آن بگذارند, و روی پارچه را با تری آب وضو كه در

دست مانده مسح كند.

مساله 333 - اگر روی دمل یا زخم یا شكستگی بسته باشد. چنانچه بازكردن آن ممكن است و آب هم برای آن ضرر ندارد, باید باز كند ووضو بگیرد, چه زخم و مانند آن در صورت و دستها باشد, یا جلوی سر و روی پاها باشد.

مساله 334 - اگر زخم یا دمل یا شكستگی كه بسته است در صورت یا دستها باشد چنانچه باز كردن و ریختن آب روی آن ضرر دارد, بایدمقداری را كه متمكن است از اطراف شسته و روی جبیره را مسح نماید.

مساله 335 - اگر نمی شود روی زخم را بازكرد ولی زخم و چیزی كه روی آن گذاشته شده پاك است و رسانیدن آب به زخم ممكن است وضرر هم ندارد, باید آب را به روی زخم از بالا به پائین برساند, واگر زخم یا چیزی كه روی آن گذاشته شده نجس است , چنانچه آب كشیدن آن و رساندن آب به روی زخم ممكن باشد باید آن را آب بكشد و موقع وضو آب را به زخم برساند, و در صورتی كه آب برای زخم ضررندارد ولی رساندن آب به روی زخم ممكن نیست , یا زخم نجس است و نمی شود آن را آب كشید, باید تیمم بنماید.

مساله 336 - اگر جبیره تمام صورت یا تمام یكی از دستها یا تمام هر دو دست را گرفته باشد, بنابر احتیاط باید تیمم نماید و وضوی جبیره ای نیز بگیرد.

مساله 337 - لازم نیست جبیره از جنس چیزهائی باشد كه نماز در او جایز است , بلكه اگر از حریر یا از اجزاء حیوانی كه خوردن گوشت

آن جایز نیست بوده باشد مسح بر آن نیز جایز است , و لكن در صورت امكان آن را برای نماز بردارد.

مساله 338 - كسی كه در كف دست و انگشتها جبیره دارد و در موقع وضو دست تری روی آن كشیده است , باید سر و پاها را با همان رطوبت مسح كند.

مساله 339 - اگر جبیره تمام پهنای روی پا را گرفته ولی مقداری از طرف انگشتان و مقداری از طرف بالای پا باز است , باید جاهائی كه بازاست روی پا را و جائی كه جبیره است روی جبیره را مسح كند.

مساله 340 - اگر در صورت یا دستها چند جبیره باشد, باید بین آنها را بشوید, و اگر جبیره ها در سر یا روی پاها باشد, باید بین آنها را مسح كند, و در جاهائی كه جبیره است باید به دستور جبیره عمل نماید.

مساله 341 - اگر جبیره بیشتر از معمول اطراف زخم را گرفته و برداشتن آن ممكن نیست , باید تیمم نماید مگر آنكه جبیره در مواضع تیمم باشد كه در این صورت لازم است وضو بگیرد, و در هر دو صورت اگر برداشتن جبیره ممكن است باید جبیره را بردارد, پس اگر زخم درصورت و دستها است اطراف آن را بشوید, و اگر در سر یا روی پاها است اطراف آن را مسح كند و برای جای زخم به دستور جبیره عمل نماید.

مساله 342 - اگر در جای وضو زخم و جراحت و شكستگی نیست , ولی به جهت دیگری آب برای آن ضرر دارد, باید تیمم كند.

مساله 343 - اگر جائی از اعضاء وضو را رگ زده

است و نمی تواند آن را آب بكشد یا آب برای آن ضرر دارد, لازم است تیمم نماید.

مساله 344 - اگر در جای وضو یا غسل چیزی چسبیده است كه برداشتن آن ممكن نیست , یا به قدری مشقت دارد كه نمی شود تحمل كردوظیفه اش تیمم است مگر در صورتی كه در جای تیمم هم چسبیده باشد, بلی اگر آن چیزی كه چسبیده دوا باشد حكم جبیره را دارد.

مساله 345 - غسل جبیره ای مثل وضوی جبیره ای است , ولی باید آن را ترتیبی بجاآورند, و اگر ارتماسی انجام دهند باطل است , و اظهر این است كه اگر در بدن زخم یا دمل باشد بین غسل جبیره ای و تیمم مخیر است و اما اگر در بدن شكستگی باشد باید غسل جبیره ای نموده و روی جبیره را مسح كند, و در صورتی كه مسح روی جبیره ممكن نباشد یا اینكه محل شكسته باز باشد لازم است تیمم كند.

مساله 346 - كسی كه وظیفه او تیمم است اگر در بعضی از جاهای تیمم او زخم یا دمل یا شكستگی باشد, باید به دستور وضوی جبیره ای ,تیمم جبیره ای نماید.

مساله 347 - كسی كه باید با وضو یا غسل جبیره ای نماز بخواند, چنانچه بداند كه تا آخر وقت عذر او برطرف نمی شود, می تواند در اول وقت نماز بخواند, ولی اگر امید دارد كه تا آخر وقت عذر او برطرف شود, بهتر آن است كه صبر كند, و چنانچه عذر او برطرف نشد در آخروقت نماز را با وضو یا غسل جبیره ای بجا آورد. ولی در صورتی كه اول

وقت نماز را خواند و تا آخر وقت عذرش برطرف شد, لازم است وضوگرفته یا غسل كرده و نماز را اعاده نماید.

مساله 348 - اگر انسان برای مرضی كه در چشم او است موی چشم خود را بچسباند, باید تیمم نماید.

مساله 349 - كسی كه نمی داند وظیفه اش تیمم است یا وضوی جبیره ای , بنابر احتیاط واجب باید هر دو را بجا آورد.

مساله 350 - نمازهائی را كه انسان با وضوی جبیره ای خوانده و تا آخر وقت عذرش مستمر بوده صحیح است , و می تواند با آن وضونمازهای بعدی را نیز بجا آورد.

غسلهای واجب

غسلهای واجب هفت است: اول: غسل جنابت.

دوم: غسل حیض.

سوم: غسل نفاس.

چهارم: غسل استحاضه.

پنجم: غسل مس میت.

ششم: غسل میت.

هفتم: غسلی كه بواسطه نذر و قسم و مانند اینها واجب می شود.

احكام جنابت

مسائل

مساله 351 - به دو چیز انسان جنب می شود:

اول جماع.

دوم بیرون آمدنی منی , در خواب باشد یا بیداری , كم باشد یا زیاد, با شهوت باشد یا بی شهوت , با اختیار باشد یا بی اختیار.

مساله 352 - اگر رطوبتی از انسان خارج شود و نداند منی است یا بول یا غیر اینها, چنانچه با شهوت وجستن بیرون آمده , آن رطوبت حكم منی را دارد, و در غیر این صورت حكم منی را ندارد ولی در مریض لازم نیست آن رطوبت , با جستن بیرون آمده باشد, بلكه اگر با شهوت بیرون آید در حكم منی است.

مساله 353 - اگر از مردی كه مریض نیست آبی بیرون آید كه با جستن یا با شهوت نباشد, چنانچه پیش از بیرون آمدن آب , وضو داشته می تواند به همان وضو اكتفا كند, و اگر وضو نداشته كافی است فقط وضو بگیرد, و غسل بر او لازم نیست.

مساله 354 - مستحب است انسان بعد از بیرون آمدن منی بول كند, و اگر بول نكند و بعد از غسل رطوبتی از او بیرون آید, كه نداند منی است یا رطوبت دیگر, حكم منی را دارد.

مساله 355 - اگر انسان با زن جماع كند و به اندازه ختنه گاه یا بیشتر داخل شود, در قبل باشد یا در دبر, بالغ باشند یا نا بالغ , اگرچه منی بیرون نیاید هر دو جنب می شوند.

مساله 356

- اگر شك كند كه به مقدار ختنه گاه داخل شده یا نه غسل بر او واجب نیست.

مساله 357 - اگر نعوذ باللّه حیوانی را وطی كند, یعنی با او نزدیكی نماید و منی از او بیرون آید, غسل تنها كافی است , و اگر منی بیرون نیاید,چنانچه پیش از وطی وضو داشته باز هم غسل تنها كافی است , و اگر وضو نداشته احتیاط واجب آن است كه غسل كند و وضو هم بگیرد. وهمچنین است حكم در وطی مرد.

مساله 358 - اگر منی از جای خود حركت كند و بیرون نیاید, یا انسان شك كند كه منی از او بیرون آمده یا نه , غسل بر او واجب نیست.

مساله 359 - كسی كه نمی تواند غسل كند ولی تیمم برایش ممكن است , بعد از داخل شدن وقت نماز هم می تواند با عیال خود نزدیكی كند.

مساله 360 - اگر در لباس خود منی ببیند و بداند كه از خود او است و برای آن غسل نكرده , باید غسل كند, و نمازهائی را كه یقین دارد بعد ازبیرون آمدن منی خوانده قضا كند, ولی نمازهائی را كه احتمال می دهد, پیش از بیرون آمدن آن منی خوانده لازم نیست قضا نماید.

چیزهائی كه بر جنب حرام است

مساله 361 - پنج چیز بر جنب حرام است:

اول - رساندن جائی از بدن خود به خط قرآن , یا به اسم خدا و پیغمبران و امامان (ع) , به طوری كه در وضو گفته شد.

دوم - رفتن در مسجد الحرام و مسجد پیغمبر (ص) اگرچه از یك در داخل و از در دیگر خارج شود.

سوم - توقف در مساجد

دیگر, و همچنین بنابر احتیاط واجب در حرم امامان (ع) , ولی اگر از یك در مسجد داخل و از در دیگر خارج شود,مانعی ندارد.

چهارم - گذاشتن چیزی در مسجد یا داخل شدن در آن برای برداشتن چیزی.

پنجم - خواندن هر یك از آیات سجده واجب و آن در چهار سوره است:

اول سوره سی و دوم قرآن (الم تنزیل).

دوم سوره چهل و یكم (حم سجده).

سوم سوره پنجاه و سوم (والنجم).

چهارم سوره نود و ششم (اقرا).

چیزهائی كه بر جنب مكروه است

مساله 362 - نه چیز بر جنب مكروه است:

اول و دوم: خوردن و آشامیدن , ولی اگر وضو بگیرد یا دستها را بشوید مكروه نیست.

سوم: خواندن بیشتر از هفت آیه از قرآن كه سجده واجب ندارد.

چهارم: رساندن جائی از بدن به جلد و حاشیه و بین خطهای قرآن.

پنجم: همراه داشتن قرآن.

ششم: خوابیدن.

ولی اگر وضو بگیرد یا بواسطه نداشتن آب , بدل از غسل تیمم كند مكروه نیست.

هفتم: خضاب كردن به حنا و مانند آن.

هشتم: مالیدن روغن به بدن.

نهم: جماع كردن بعد از آنكه محتلم شده یعنی در خواب منی از او بیرون آمده است.

غسل جنابت

مساله 363 - غسل جنابت به خودی خود مستحب است و برای خواندن نماز واجب و مانند آن واجب می شود. ولی برای نماز میت و سجده شكر و سجده های واجب قرآن , غسل جنابت لازم نیست.

مساله 364 - لازم نیست در وقت غسل , نیت كند كه غسل واجب یا مستحب می كنم , و اگر فقط به قصد قربت یعنی برای انجام فرمان خداوند عالم غسل كند كافی است.

مساله 365 - اگر یقین كند وقت نماز شده و نیت غسل واجب كند بعد معلوم شود كه پیش از وقت غسل كرده , غسل او صحیح است.

مساله 366 - غسل را چه واجب وچه مستحب به دو قسم می شود انجام داد: ترتیبی و ارتماسی.

غسل ترتیبی:

مساله 367 - در غسل ترتیبی باید به نیت غسل , اول سر و گردن , بعد بدن را بشوید و بهتر آن است كه اول طرف راست , بعد طرف چپ بدن را بشوید, و با حركت دادن اعضاء بدن زیر

آب به قصد غسل ترتیبی غسل محقق نمی شود, و اگر عمدا یا از روی فراموشی یا بواسطه ندانستن مساله بدن را قبل از سر بشوید, غسل او باطل است.

غسل

مساله 368 - در صورتی كه بدن را قبل از سر بشوید, لازم نیست غسل را اعاده كند بلكه چنانچه بدن را دوباره بشوید, غسل او صحیح خواهد شد.

مساله 369 - برای آنكه یقین كند هر دو قسمت یعنی سر و گردن و طرف راست و چپ را كاملا غسل داده , باید هر قسمتی را كه می شویدمقداری از قسمت دیگر را هم با آن قسمت بشوید.

مساله 370 - اگر بعد از غسل بفهمد جائی از بدن را نشسته و نداند كجای بدن است , دوباره شستن سر لازم نیست و فقط هر جائی را از بدن كه احتمال می دهد نشسته باید بشوید.

مساله 371 - اگر بعد از غسل بفهمد مقداری از بدن را نشسته , چنانچه از طرف چپ باشد شستن همان مقدار كافی است. و اگر از طرف راست باشد احتیاط مستحب آن است كه بعد از شستن آن مقدار, دوباره طرف چپ را بشوید. و اگر از سر و گردن باشد باید بعد از شستن آن مقدار, دوباره طرف راست و طرف چپ را بشوید.

مساله 372 - اگر پیش از تمام شدن غسل , در شستن مقداری از طرف چپ یا طرف راست شك كند, لازم است كه آن مقدار را بشوید و اگردر شستن مقداری از سر و گردن شك كند, باید به شك خود اعتنا نكند.

غسل ارتماسی

مساله 373 - در غسل ارتماسی باید در یك آن آب تمام بدن را فرا بگیرد, پس اگر به نیت غسل ارتماسی در آب فرو رود, چنانچه پای اوروی زمین باشد باید از زمین بلند كند.

مساله 374 - در غسل ارتماسی بنابر

احتیاط واجب باید موقعی نیت كند كه مقداری از بدن بیرون آب باشد.

مساله 375 - اگر بعد از غسل ارتماسی بفهمد كه به مقداری از بدن آب نرسیده , جای آن را بداند یا نداند, باید دوباره غسل كند.

مساله 376 - اگر برای غسل ترتیبی وقت ندارد و برای ارتماسی وقت دارد, باید غسل ارتماسی كند.

مساله 377 - كسی كه روزه ای گرفته كه واجب معین است , یا برای حج یا عمره احرام بسته , نمی تواند غسل ارتماسی كند, ولی اگر از روی فراموشی غسل ارتماسی كند غسلش صحیح است.

احكام غسل كردن

مساله 378 - در غسل ارتماسی یا ترتیبی پاك بودن تمام بدن پیش از غسل لازم نیست بلكه اگر به فرو رفتن در آب یا ریختن آب به قصدغسل , بدن پاك شود غسل محقق می شود.

مساله 379 - كسی كه از حرام جنب شده و بخواهد با آب گرم غسل كند عرق می كند, مانعی ندارد.

مساله 380 - اگر در غسل به اندازه سرموئی از بدن نشسته بماند, غسل باطل است ولی شستن مثل توی گوش و بینی و هرچه از باطن شمرده می شود, واجب نیست.

مساله 381 - جائی را كه شك دارد از ظاهر بدن است یا از باطن آن , چنانچه قبلا از ظاهر بوده باید بشوید و الا واجب نیست.

مساله 382 - اگر سوراخ جای گوشواره و مانند آن به قدری گشاد باشد كه داخل آن از ظاهر شمرده شود, باید آن را شست و گرنه شستن آن لازم نیست.

مساله 383 - چیزی را كه مانع رسیدن آب به بدن است باید برطرف كند, و اگر پیش از

آنكه یقین كند برطرف شده غسل نماید غسل او باطل است.

مساله 384 - اگر موقع غسل شك كند, چیزی كه مانع از رسیدن آب باشد در بدن او هست یا نه , باید وارسی كند تا مطمئن شود كه مانعی نیست.

مساله 385 - در غسل باید موهای كوتاهی را كه جزء بدن حساب می شود بشوید, و شستن موهای بلند واجب نیست , بلكه اگر آب راطوری به پوست برساند كه آنها تر نشود, غسل صحیح است ولی اگر رساندن آب به پوست , بدون شستن آنها ممكن نباشد, باید آنها را بشویدكه آب به بدن برسد.

مساله 386 - تمام شرطهائی كه برای صحیح بودن وضو گفته شد: مثل پاك بودن آب و غصبی نبودن آن , در صحیح بودن غسل هم شرط است , ولی در غسل لازم نیست بدن را از بالا به پائین بشوید, و نیز در غسل ترتیبی لازم نیست بعد از شستن سر و گردن فورا بدن را بشوید پس اگر بعد از شستن سر و گردن صبر كند و بعد از مدتی طرف راست و چپ را بشوید اشكال ندارد, بلكه لازم نیست تمام سر و گردن یا بدن را یك مرتبه بشوید پس جایز است مثلا سر را شسته و بعد از مدتی گردن را بشوید ولی كسی كه نمی تواند از بیرون آمدن بول و غائط خودداری كند, اگر به اندازه ای كه غسل كند و نماز بخواند, بول و غائط از او بیرون نمی آید, باید فورا غسل كند و بعد از غسل هم فورا نماز بخواند.

مساله 387 - كسی كه پول حمامی را بدون

اینكه بداند حمامی راضی است بخواهد نسیه بگذارد, اگرچه بعد حمامی را راضی كند, غسل او باطل است.

مساله 388 - اگر حمامی راضی باشد كه پول حمام نسیه بماند ولی كسی كه غسل می كند قصدش این باشد كه طلب او را ندهد, یا از مال حرام بدهد غسل او باطل است.

مساله 389 - اگر پولی را كه خمس آن را نداده به حمامی بدهد, اگرچه مرتكب حرام شده ولی ظاهر این است كه غسل او صحیح باشد وذمه اش به مستحقین خمس مشغول می شود.

مساله 390 - اگر مخرج غائط را در آب خزینه تطهیر كند و پیش از غسل شك كند كه چون در خزینه تطهیر كرده حمامی به غسل كردن اوراضی است یا نه , غسل او باطل است , مگر اینكه پیش از غسل حمامی را راضی كند.

مساله 391 - اگر شك كند كه غسل كرده یا نه , باید غسل كند, ولی اگر بعد از غسل شك كند كه غسل او درست بوده یا نه , در صورتی كه احتمال بدهد كه وقت غسل ملتفت بوده و صحیح بجا آورده لازم نیست دوباره غسل نماید.

مساله 392 - اگر در بین غسل , حدث اصغر از او سر زند مثلا بول كند, باید غسل را تمام كرده و وضو هم بگیرد.

مساله 393 - اگر از جهت ضیق وقت وظیفه مكلف تیمم بوده ولی به خیال اینكه به اندازه غسل و نماز وقت دارد غسل كند, غسل او صحیح است.

مساله 394 - كسی كه جنب شده اگر شك كند غسل كرده یا نه , نمازهائی كه خوانده چنانچه احتمال بدهد كه وقت

شروع به نماز ملتفت بوده صحیح است , ولی برای نمازهای بعد باید غسل كند. و در صورتی كه بعد از نماز, حدث اصغر از او صادر شده باشد لازم است وضو هم بگیرد,واگر وقت باقی است نمازی را كه خوانده اعاده نماید.

مساله 395 - كسی كه چند غسل بر او واجب است می تواند به نیت همه آنها یك غسل بجا آورد, و اظهر این است كه اگر یكی معین از آنها راقصد كند از بقیه كفایت می كند.

مساله 396 - اگر بر جائی از بدن , آیه قرآن یا اسم خداوند متعال نوشته شده باشد, چنانچه بخواهد وضو یا غسل را ترتیبی بجا آورد, بایدآب را طوری به بدن برساند كه دست او به نوشته نرسد.

مساله 397 - كسی كه غسل جنابت كرده نباید برای نماز وضو بگیرد بلكه با غسلهای دیگر واجب غیر از غسل استحاضه متوسطه وغسلهای مستحب كه در مساله (651) می آید نیز می تواند بدون وضو نماز بخواند, اگرچه احتیاط مستحب آن است كه وضو هم بگیرد.

استحاضه

یكی از خونهائی كه از زن خارج می شود خون استحاضه است , و زن را در موقع دیدن خون استحاضه , مستحاضه می گویند.

مساله 398 - خون استحاضه در بیشتر اوقات زرد رنگ و سرد است و بدون فشار و سوزش بیرون می آید و غلیظ هم نیست , ولی ممكن است گاهی سیاه یا سرخ و گرم و غلیظ باشد و با فشار و سوزش بیرون آید.

مساله 399 - استحاضه سه قسم است: قلیله و متوسطه و كثیره. استحاضه قلیله آن است كه خون فقط روی پنبه ای را

كه زن داخل فرج می نماید آلوده كند و در آن فرو نرود. استحاضه متوسطه آن است كه خون در پنبه فرو رود, اگرچه در یك گوشه آن باشد, ولی از پنبه به دستمالی كه معمولا زنها برای جلوگیری از خون می بندند, نرسد. استحاضه كثیره آن است كه خون پنبه را فرا گرفته و به دستمال برسد.

احكام استحاضه

مساله 400 - در استحاضه قلیله باید زن برای هر نماز یك وضو بگیرد, و بنابر احتیاط پنبه را عوض كند و باید ظاهر فرج را اگر خون به آن رسیده آب بكشد.

مساله 401 - در استحاضه متوسطه باید زن برای نماز صبح غسل كند و تا صبح دیگر برای نمازهای خود, كارهای استحاضه قلیله را كه درمساله پیش گفته شد انجام دهد. و اگر عمدا یا از روی فراموشی برای نماز صبح غسل نكند, باید برای نماز ظهر و عصر غسل كند. و اگر برای نماز ظهر و عصر غسل نكند باید پیش از نماز مغرب و عشا غسل نماید. چه آنكه خون بیاید یا قطع شده باشد.

مساله 402 - در استحاضه كثیره علاوه بر كارهای استحاضه متوسطه كه در مساله پیش گفته شد, باید برای هر نماز بنابر احتیاط دستمال راعوض كند, یا آب بكشد و یك غسل برای نماز ظهر و عصر و یكی برای نماز مغرب و عشا بجا آورد و بین نماز ظهر و عصر فاصله نیندازد, واگر فاصله بیندازد باید برای نماز عصر دوباره غسل كند, و نیز اگر بین نماز مغرب و عشا فاصله بیندازد باید برای نماز عشا دوباره غسل نماید واظهر این است كه در استحاضه كثیره غسل

از وضو كفایت می كند.

مساله 403 - اگر خون استحاضه پیش از وقت نماز هم بیاید, چنانچه زن برای آن خون , وضو یا غسل بجا نیاورده باشد, باید در موقع نمازوضو یا غسل بجا آورد.

مساله 404 - مستحاضه متوسطه كه باید وضو بگیرد و غسل كند, هركدام را اول بجا آورد صحیح است , ولی بهتر آن است كه اول وضوبگیرد. و مستحاضه كثیره اگر بخواهد وضو بگیرد باید قبل از غسل وضو بگیرد.

مساله 405 - اگر استحاضه قلیله زن بعد از نماز صبح متوسطه شود باید برای نماز ظهر و عصر غسل كند, و اگر بعد از نماز ظهر و عصرمتوسطه شود باید برای نماز مغرب و عشاء غسل نماید.

مساله 406 - اگر استحاضه قلیله یا متوسطه زن بعد از نماز صبح كثیره شود باید برای نماز ظهر و عصر یك غسل و برای نماز مغرب و عشاغسل دیگری بجا آورد, و اگر بعد از نماز ظهر و عصر كثیره شود باید برای نماز مغرب و عشا غسل نماید.

مساله 407 - مستحاضه كثیره یا متوسطه اگر پیش از داخل شدن وقت نماز برای نماز غسل كند, غسل او باطل است , ولی نزدیك اذان صبح جایز است به قصد رجاء غسل نموده و نماز شب را بخواند, ولی بعد از طلوع فجر برای نماز صبح باید غسل را اعاده نماید.

مساله 408 - زن مستحاضه برای هر نمازی - غیر از نماز یومیه كه حكم آن گذشت - چه واجب باشد چه مستحب , باید وضو بگیرد, و اگراستحاضه كثیره باشد برای هر نماز غسل لازم است , اما برای خواندن نماز احتیاط و

سجده فراموش شده و تشهد فراموش شده و سجده سهو, اگر آنها را بعد از نماز فورا بجا آورد, لازم نیست كارهای استحاضه را انجام دهد.

مساله 409 - زن مستحاضه بعد از آنكه خونش قطع شد, فقط برای نماز اولی كه می خواند, باید كارهای استحاضه را انجام دهد و برای نمازهای بعد لازم نیست.

مساله 410 - اگر زن نداند استحاضه او چه قسم است , موقعی كه می خواهد نماز بخواند, بنابر احتیاط باید مقداری پنبه داخل فرج نماید وكمی صبر كند و بیرون آورد و بعد از آنكه فهمید استحاضه او كدام یك از آن سه قسم است كارهائی را كه برای آن قسم دستور داده شده انجام دهد, ولی اگر بداند تا وقتی كه می خواهد نماز بخواند استحاضه او تغییر نمی كند, پیش از داخل شدن وقت هم می تواند خود را وارسی كند.

مساله 411 - زن مستحاضه اگر پیش از آنكه خود را وارسی كند, مشغول نماز شود, چنانچه قصد قربت داشته و به وظیفه خود عمل كرده مثلا استحاضه اش قلیله بوده و به وظیفه استحاضه قلیله عمل نموده , نماز او صحیح است , و اگر قصد قربت نداشته یا عمل او مطابق وظیفه اش نبوده مثل آنكه استحاضه او متوسطه بوده و به وظیفه قلیله رفتار كرده , نماز او باطل است.

مساله 412 - زن مستحاضه اگر نتواند خود را وارسی نماید, باید به آنچه مسلما وظیفه او است عمل كند, مثلا اگر نمی داند استحاضه او قلیله است یا متوسطه باید كارهای استحاضه قلیله را انجام دهد, و اگر نمی داند متوسطه است یا كثیره باید

كارهای استحاضه متوسطه را انجام دهد, ولی اگر بداند سابقا كدام یك از آن سه قسم بوده , باید به وظیفه همان قسم رفتار نماید.

مساله 413 - اگر خون استحاضه در اول ظهورش در باطن باشد و بیرون نیاید, وضو یا غسل را كه زن داشته باطل نمی كند, و اگر بیرون بیاید هر چند كم باشد وضو و غسل را باطل می كند.

مساله 414 - زن مستحاضه كه بعد از وضو یا غسل یا در اثناء آنها خون دیده , اگر بعد از نماز خود را وارسی كند و خون نبیند, چنانچه وقت وسعت داشته باشد بنابر احتیاط, لازم است بر حسب وظیفه اش وضو گرفته یا غسل نماید و آن نماز را اعاده كند اگرچه بداند دوباره خون می آید.

مساله 415 - زن مستحاضه اگر بداند از وقتی كه مشغول وضو یا غسل شده خونی از او بیرون نیامده , می تواند خواندن نماز را تا وقتی كه می داند پاك می ماند تاخیر بیندازد.

مساله 416 - اگر مستحاضه بداند كه پیش از گذشتن وقت نماز به كلی پاك می شود, یا به اندازه خواندن نماز خون بند می آید, باید صبر كند ونماز را در وقتی كه پاك است بخواند.

مساله 417 - اگر بعد از وضو و غسل , خون در ظاهر قطع شود و مستحاضه بداند كه اگر نماز را تاخیر بیندازد, به مقداری كه وضو و غسل ونماز را بجا آورد به كلی پاك می شود, باید نماز را تاخیر بیندازد و موقعی كه به كلی پاك شد وضو و غسل را بجا آورد و نماز را بخواند, و اگرموقعی

كه خون در ظاهر قطع شود وقت نماز تنگ باشد, لازم نیست وضو و غسل را دوباره بجا آورد, بلكه با وضو و غسلی كه دارد می تواندنماز بخواند.

مساله 418 - مستحاضه كثیره و متوسطه وقتی كه به كلی از خون پاك شد باید غسل كند, ولی اگر بداند از وقتی كه برای نماز پیش مشغول غسل شده دیگر خون نیامده , لازم نیست دوباره غسل نماید.

مساله 419 - مستحاضه قلیله بعد از وضو, و مستحاضه متوسطه بعد از غسل و وضو, و مستحاضه كثیره بعد از غسل باید فورا مشغول نمازشود, ولی گفتن اذان و اقامه قبل از نماز اشكال ندارد, و در نماز هم می تواند كارهای مستحب مثل قنوت و غیر آن را بجا آورد.

مساله 420 - زن مستحاضه اگر بین وظیفه ای كه دارد از وضو یا غسل و نماز فاصله بیندازد, باید مطابق وظیفه اش دوباره وضو گرفته یاغسل كند و بلا فاصله مشغول نماز شود.

مساله 421 - اگر خون استحاضه زن جریان دارد و قطع نمی شود, چنانچه برای او ضرر ندارد, بنابر احتیاط لازم بعد از غسل از بیرون آمدن خون جلوگیری نماید, و چنانچه كوتاهی كند و خون بیرون آید, دوباره غسل كند, و اگر نماز هم خوانده دوباره بخواند.

مساله 422 - اگر در موقع غسل , خون قطع نشود غسل صحیح است , ولی اگر در بین غسل یا بعد از آن استحاضه متوسطه كثیره شود, لازم است كه غسل را از سر بگیرد. و اگر در بین غسل استحاضه كثیره یا بعد از آن كثیره متوسطه شود لازم نیست غسل را اعاده كرده ولی وضوبگیرد.

مساله 423 - احتیاط مستحب آن است كه زن مستحاضه در تمام روزی كه روزه است , به مقداری كه می تواند, از بیرون آمدن خون جلوگیری كند.

مساله 424 - بنابر احتیاط روزه زن مستحاضه كثیره , در صورتی صحیح است كه غسل نماز مغرب و عشای شبی كه می خواهد فردای آن راروزه بگیرد بجا آورد. و نیز در روز غسلهائی را كه برای نمازهای روز واجب است انجام دهد, ولی اگر مستحاضه متوسطه باشد بعید نیست كه در صحت روزه اش غسل شرط نباشد.

مساله 425 - اگر بعد از نماز عصر,مستحاضه شود وتاغروب غسل نكند روزه او صحیح است.

مساله 426 - اگر استحاضه قلیله زن پیش از نماز, متوسطه یا كثیره شود باید كارهای متوسطه یا كثیره را كه گفته شد انجام دهد, و اگراستحاضه متوسطه كثیره شود باید كارهای استحاضه كثیره را انجام دهد, و چنانچه برای استحاضه متوسطه غسل كرده باشد فائده ندارد وباید دوباره برای كثیره غسل كند, و در این صورت قبل از غسل یا بعد از آن وضو نیز لازم نیست.

مساله 427 - اگر در بین نماز, استحاضه متوسطه زن كثیره شود, باید نماز را بشكند و برای استحاضه كثیره غسل كند و كارهای دیگر آن راانجام دهد و همان نماز را بخواند, و بنابر احتیاط قبل از غسل وضو بگیرد, و اگر برای غسل وقت ندارد وضو گرفته و عوض غسل تیمم كند, واگر برای تیمم نیز وقت ندارد, بنابر احتیاط نماز را نشكند و به همان حال تمام كند, ولی لازم است در خارج وقت قضا نماید, و همچنین است اگردر بین نماز, استحاضه قلیله او

متوسطه یا كثیره شود. ولكن غسل استحاضه متوسطه كفایت از وضو نمی كند چنانكه گذشت.

مساله 428 - اگر در بین نماز خون بند بیاید و مستحاضه نداند كه در باطن هم قطع شده یا نه , چنانچه بعد از نماز بفهمد به كلی قطع شده بوده ,و وقت وسعت این را داشته باشد كه در حال پاكی نماز را دوباره بخواند لازم است بر حسب وظیفه اش وضو گرفته یا غسل نماید و نماز رادوباره بجا آورد.

مساله 429 - اگر استحاضه كثیره زن , متوسطه شود, باید برای نمازهای بعدی عمل متوسطه را بجا آورد, مثلا اگر پیش از نماز ظهر استحاضه كثیره متوسطه شود, باید برای نماز ظهر وضو گرفته و غسل كند, و برای نماز عصر و مغرب و عشا فقط وضو بگیرد. ولی اگر برای نماز ظهرغسل نكند و فقط به مقدار نماز عصر وقت داشته باشد باید برای نماز عصر غسل نماید, و اگر برای نماز عصر هم غسل نكند باید برای نمازمغرب غسل كند, و اگر برای آن هم غسل نكند و فقط به مقدار نماز عشا وقت داشته باشد باید برای نماز عشا غسل نماید.

مساله 430 - اگر پیش از هر نماز خون مستحاضه كثیره قطع شود و دوباره بیاید بنابر احتیاط برای هر نماز باید یك غسل بجا آورد.

مساله 431 - اگر استحاضه كثیره قلیله شود, باید برای نماز اول عمل كثیره و برای نمازهای بعدی عمل قلیله را انجام دهد. و نیز اگراستحاضه متوسطه قلیله شود, باید برای نماز اول , عمل متوسطه و برای نمازهای بعدی عمل قلیله را بجا آورد.

مساله 432 - اگر مستحاضه یكی

از كارهائی را كه بر او واجب می باشد ترك كند, نمازش باطل است.

مساله 433 - مستحاضه كه برای نماز وضو گرفته یا غسل كرده بنابر احتیاط نمی تواند در حال اختیار جائی از بدن خود را به خط قرآن برساند, و در حال اضطرار جایز است ولی بنابر احتیاط باید وضو بگیرد.

مساله 434 - مستحاضه ای كه غسلهای واجب خود را بجا آورده رفتن او در مسجد و توقف در آن و خواندن آیه ای كه سجده واجب دارد ونزدیكی شوهر با او حلال است اگرچه كارهای دیگری را كه برای نماز انجام می داد مثل عوض كردن پنبه و دستمال , انجام نداده باشد. و بعیدنیست كه این كارها بدون غسل نیز جایز باشد اگرچه احتیاط مستحب در ترك است.

مساله 435 - اگر زن در استحاضه كثیره یا متوسطه بخواهد پیش از وقت نماز آیه ای را كه سجده واجب دارد بخواند, یا مسجد برود, بنابراحتیاط مستحب غسل نماید, و همچنین است اگر شوهرش بخواهد با او نزدیكی كند.

مساله 436 - نماز آیات بر مستحاضه واجب است , و باید برای نماز آیات وضو بگیرد, و در استحاضه كثیره باید غسل نماید و وضو لازم نیست.

مساله 437 - چنانچه در وقت نماز یومیه نماز آیات بر مستحاضه واجب شود, اگرچه بخواهد هر دو را پشت سرهم بجا آورد, نمی تواند هر دورا با یك غسل و وضو بخواند.

مساله 438 - اگر زن مستحاضه بخواهد نمازی را كه قضای آن مضیق شده بخواند, باید برای هر نماز, كارهائی را كه برای نماز اداء بر او واجب است بجا آورد.

مساله 439 - اگر زن بداند

خونی كه از او خارج می شود خون زخم نیست و شرعا حكم حیض و نفاس را ندارد, باید به دستور استحاضه عمل كند, بلكه اگر شك داشته باشد كه خون استحاضه است یا خونهای دیگر, چنانچه نشانه آنها را نداشته باشد, بنابر احتیاط واجب بایدكارهای استحاضه را انجام دهد.

حیض

حیض , خونی است كه غالبا در هر ماه چند روزی از رحم زنها خارج می شود, و زن را در موقع دیدن خون حیض حائض می گویند.

مساله 440 - خون حیض در بیشتر اوقات , غلیظ و گرم و رنگ آن سیاه یا سرخ است و با فشار و كمی سوزش بیرون می آید.

مساله 441 - زنهائی كه سیده نیستند بعد از تمام شدن پنجاه سال , و نیز زنهای سیده بعد از تمام شدن پنجاه سال تا تمام شدن شصت سال چنانچه با نشانه های حیض یا در روزهای عادت خود خون ببینند احتیاط كنند.

مساله 442 - خونی كه دختر پیش از تمام شدن نه سال و زن بعد از یائسه شدن می بیند حیض نیست.

مساله 443 - زن حامله و زنی كه بچه شیر می دهد, ممكن است حیض ببیند.

مساله 444 - دختری كه نمی داند نه سالش تمام شده یا نه , اگر خونی ببیند اظهر آن است كه اگر دارای نشانه های حیض باشد حكم به حیض می شود.

مساله 445 - زنی كه شك دارد یائسه شده یا نه , اگر خونی ببیند و نداند حیض است یا نه , باید بنا بگذارد كه یائسه نشده است.

مساله 446 - مدت حیض كمتر از سه روز و بیشتر از ده روز

نمی شود, و اگر مختصری هم از سه روز كمتر باشد, حیض نیست.

مساله 447 - باید سه روز اول حیض پشت سر هم باشد, پس اگر مثلا دو روز خون ببیند و یك روز پاك شود و دوباره یك روز خون ببیندحیض نیست.

مساله 448 - ابتداء حیض لازم است خون بیرون بیاید ولی لازم نیست در تمام سه روز خون بیرون بیاید, بلكه اگر در فرج خون باشد كافی است , و چنانچه در بین سه روز مختصری پاك شود به نحوی كه در بین زنها تماما یا بعضا متعارف است باز هم حیض است.

مساله 449 - لازم نیست شب اول و شب چهارم را خون ببیند, ولی باید در شب دوم و سوم خون قطع نشود, پس اگر از اول صبح روز اول تاغروب روز سوم پشت سر هم خون بیاید و هیچ قطع نشود, حیض است , و همچنین است اگر در وسطهای روز اول شروع شود و در همان موقع از روز چهارم قطع گردد.

مساله 450 - اگر سه روز پشت سر هم نشانه های حیض یا روزهای عادت خون ببیند و پاك شود, چنانچه دوباره خونی كه دارای نشانه های حیض است یا در روزهای عادت است ببیند, و روزهائی كه خون دیده و در وسط پاك بوده , روی هم از ده روز بیشتر نشود,روزهائی هم كه در وسط پاك بوده حیض است.

مساله 451 - اگر خونی ببیند كه از سه روز بیشتر و از ده روز كمتر باشد و نداند خون دمل و زخم است یا خون حیض , نباید آن را خون حیض قرار دهد.

مساله 452 - اگر

خونی ببیند كه نداند خون زخم است یا حیض , باید عبادتهای خود را بجا آورد مگر اینكه حالت سابقه اش حیض باشد.

مساله 453 - اگر خونی ببیند و شك كند كه خون حیض است یا استحاضه , چنانچه شرائط حیض را داشته باشد, باید حیض قراردهد.

مساله 454 - اگر خونی ببیند كه نداند خون حیض است یا بكارت , باید خود را وارسی كند, یعنی مقداری پنبه داخل فرج نماید و كمی صبركند بعد بیرون آورد, پس اگر اطراف آن آلوده باشد, خون بكارت است , و اگر به همه آن رسیده , حیض می باشد.

مساله 455 - اگر كمتر از سه روز خون ببیند و پاك شود و بعد سه روز خون در عادت یا با نشانه های حیض ببیند, خون دوم حیض است وخون اول اگرچه در روزهای عادتش باشد, حیض نیست.

احكام حائض

مساله 456 - چند چیز بر حائض حرام است:

اول: عبادتهائی كه مانند نماز باید با وضو یا غسل یا تیمم بجا آورده شود, ولی بجا آوردن عبادتهائی كه وضو و غسل و تیمم برای آنها لازم نیست , مانند نماز میت , مانعی ندارد.

دوم: تمام چیزهائی كه بر جنب حرام است و در احكام جنابت گفته شد.

سوم: جماع كردن در فرج , كه هم برای مرد حرام است و هم برای زن , اگرچه به مقدار ختنه گاه داخل شود و منی هم بیرون نیاید, بلكه احتیاط واجب آن است كه مقدار كمتر از ختنه گاه را هم داخل نكند.

مساله 457 - جماع كردن در روزهائی هم كه حیض زن قطعی نیست ولی شرعا باید برای خود حیض قرار

دهد حرام است. پس زنی كه بیشتر از ده روز خون می بیند و باید به دستوری كه بعدا گفته می شود روزهای عادت خویشان خود را حیض قرار دهد, شوهرش نمی توانددر آن روزها با او نزدیكی نماید.

مساله 458 - اگر مرد با زن خود در حال حیض نزدیكی كند لازم است استغفار كند, و احتیاط مستحب آن است كه كفاره بدهد.

مساله 459 - غیر نزدیكی كردن با زن حائض , از سایر استمتاعات مانند بوسیدن و ملاعبه نمودن مانعی ندارد.

مساله 460 - كفاره نزدیكی در حال حیض در قسمت اول آن , هیجده نخود طلای سكه دار , ودر قسمت دوم , نه نخود , و در قسمت سوم ,چهار نخود و نیم است. مثلا زنی كه شش روز خون حیض می بیند, اگر شوهرش در شب یا روز اول و دوم با او جماع كند هیجده نخود طلا, و درشب یا روز سوم و چهارم نه نخود, و در شب یا روز پنجم و ششم چهار نخود و نیم بدهد.

مساله 461 - اگر طلای سكه دار ممكن نباشد, قیمت آن را بدهد, و اگر قیمت طلا در وقتی كه جماع كرده با وقتی كه می خواهد به فقیر بدهدفرق كرده باشد, قیمت وقتی را كه می خواهد به فقیر بدهد حساب كند.

مساله 462 - اگر كسی هم در قسمت اول و هم در قسمت دوم و هم در قسمت سوم حیض , با زن خود جماع كند, هر سه كفاره را كه روی هم سی و یك نخود و نیم می شود بدهد.

مساله 463 - اگر با زن حائض چند مرتبه جماع

كند, بهتر آن است كه برای هر جماع یك كفاره بدهد.

مساله 464 - اگر مرد در حال جماع بفهمد زن حائض شده , باید فورا از او جدا شود.

مساله 465 - اگر مرد با زن حائض زنا كند یا با زن حائض نامحرمی به گمان اینكه عیال خودش است جماع نماید كفاره واجب نمی شود.

مساله 466 - كسی كه از روی نادانی یا فراموشی با زن در حال حیض نزدیكی كند كفاره ندارد.

مساله 467 - اگر مرد به اعتقاد اینكه زن حائض است با او نزدیكی كند و بعدا معلوم شود كه حائض نبوده است كفاره ندارد.

مساله 468 - طلاق دادن زن در حال حیض , به طوری كه در احكام طلاق گفته می شود باطل است.

مساله 469 - اگر زن بگوید حائضم یا از حیض پاك شده ام , باید حرف او را قبول كرد.

مساله 470 - اگر زن در بین نماز حائض شود, نمازش باطل است.

مساله 471 - اگر زن در بین نماز شك كند كه حائض شده یا نه , نماز او صحیح است , ولی اگر بعد از نماز بفهمد كه در بین نماز حائض شده ,نمازی كه خوانده باطل است.

مساله 472 - بعد از آنكه زن از خون حیض پاك شد, واجب است برای نماز و عبادتهای دیگری كه باید با وضو یا غسل یا تیمم بجا آورده شود, غسل كند. و دستور آن مثل غسل جنابت است. و بهتر آن است كه پیش از غسل یا بعد از غسل وضو هم بگیرد.

مساله 473 - بعد از آنكه زن از خون حیض پاك شد, اگرچه غسل نكرده باشد, طلاق او

صحیح است و شوهرش هم می تواند با او جماع كند, و اولی این است كه جماع پس از شستن فرج باشد, ولی احتیاط مستحب آن است كه پیش از غسل از جماع با او, خودداری نماید. اماكارهای دیگری كه در وقت حیض بر او حرام بوده مانند توقف در مسجد و مس خط قرآن تا غسل نكند بر او حلال نمی شود.

مساله 474 - اگر آب برای وضو و غسل كافی نباشد و به اندازه ای باشد كه بتواند غسل كند, باید غسل كند, و بهتر آن است كه بدل از وضوتیمم نماید. و اگر فقط برای وضو كافی باشد و به اندازه غسل نباشد, باید وضو بگیرد و عوض غسل تیمم نماید. و اگر برای هیچ یك از آنها آب ندارد, باید دو تیمم كند, یكی بدل از غسل و دیگری بدل از وضو.

مساله 475 - نمازهائی كه زن در حال حیض نخوانده قضا ندارد, ولی روزه های واجب را كه در حال حیض نگرفته باید قضا نماید.

مساله 476 - هرگاه وقت نماز داخل شود و بداند یا احتمال دهد كه اگر نماز را تاخیر بیندازد حائض می شود, باید فورا نماز بخواند.

مساله 477 - اگر زن نماز را تاخیر بیندازد و از اول وقت به اندازه خواندن یك نماز با تحصیل طهارت از حدث بگذرد و حائض شود, قضای آن نماز بر او واجب است , ولی در تند خواندن و كند خواندن و چیزهای دیگر باید ملاحظه حال خود را بكند, مثلا زنی كه مسافر نیست اگر دراول ظهر نماز نخواند, قضای آن در صورتی واجب می شود كه به مقدار

خواندن چهار ركعت نماز با تحصیل طهارت از حدث از اول ظهر بگذردو حائض شود, و برای كسی كه مسافر است گذشتن وقت به مقدار خواندن دو ركعت با تحصیل طهارت كافی است.

مساله 478 - اگر زن در آخر وقت نماز, از خون پاك شود و به اندازه غسل و خواندن یك ركعت نماز یا بیشتر از یك ركعت وقت داشته باشدباید نماز را بخواند, و اگر نخواند باید قضای آن را بجا آورد.

مساله 479 - اگر زن حائض به اندازه غسل وقت ندارد ولی می تواند با تیمم نماز را در وقت بخواند, احتیاط واجب آن است كه آن نماز را باتیمم بخواند, ولی در صورتی كه نخواند قضا بر او واجب نیست. اما اگر گذشته از تنگی وقت , تكلیفش تیمم است , مثل آنكه آب برایش ضرردارد, باید تیمم كند و آن نماز را بخواند, و در صورتی كه نخواند لازم است قضا نماید.

مساله 480 - اگر زن بعد از پاك شدن از حیض , شك كند كه برای نماز وقت دارد یا نه , باید نمازش را بخواند.

مساله 481 - اگر به خیال اینكه به اندازه تهیه مقدمات نماز و خواندن یك ركعت وقت ندارد, نماز نخواند و بعد بفهمد وقت داشته , باید قضای آن نماز را بجا آورد.

مساله 482 - مستحب است زن حائض , در وقت نماز, خود را از خون پاك نماید و پنبه و دستمال را عوض كند و وضو بگیرد, و اگر نمی تواندوضو بگیرد, تیمم نماید و در جای نماز رو به قبله بنشیند و مشغول ذكر و دعا و صلوات شود.

مساله 483 -

خواندن و همراه داشتن قرآن و رساندن جائی از بدن را به مابین خطهای قرآن , و نیز خضاب كردن به حنا و مانند آن , برای حائض مكروه است.

اقسام زنهای حائض

زنهای حائض بر شش قسمند

مساله 484 - زنهای حائض بر شش قسمند:

اول: صاحب عادت وقتیه و عددیه , و آن زنی است كه دو ماه پشت سر هم در وقت معین خون حیض ببیند و شماره روزهای حیض او هم درهر دو ماه یك اندازه باشد, مثل آنكه دو ماه پشت سر هم از اول ماه تا هفتم خون ببیند.

دوم: صاحب عادت وقتیه , و آن زنی است كه دو ماه پشت سر هم در وقت معین , خون حیض ببیند ولی شماره روزهای حیض او در هر دوماه یك اندازه نباشد, مثلا دو ماه پشت سر هم از روز اول ماه خون ببیند ولی ماه اول روز هفتم و ماه دوم روز هشتم از خون پاك شود.

سوم صاحب عادت عددیه , و آن زنی است كه شماره روزهای حیض او در دو ماه پشت سر هم به یك اندازه باشد, ولی وقت دیدن آن دوخون یكی نباشد, مثل آنكه ماه اول از پنجم تا دهم و ماه دوم از دوازدهم تا هفدهم خون ببیند.

چهارم مضطربه , و آن زنی است كه چند ماه خون دیده ولی عادت معینی پیدا نكرده , یا عادتش به هم خورده و عادت تازه ای پیدا نكرده است.

پنجم مبتدئه , و آن زنی است كه دفعه اول خون دیدن او است.

ششم ناسیه , و آن زنی است كه عادت خود را فراموش كرده است.

و هر كدام اینها احكامی دارند كه در مسائل

آینده گفته می شود.

1 - صاحب عادت وقتیه و عددیه

مساله 485 - زنهائی كه عادت وقتیه و عددیه دارند دو دسته اند:

اول: زنی كه دو ماه پشت سر هم در وقت معین خون حیض ببیند و در وقت معین هم پاك شود, مثلا دو ماه پشت سر هم از روز اول ماه خون ببیند و روز هفتم پاك شود كه عادت حیض این زن از اول ماه تا هفتم است.

دوم: زنی كه دو ماه پشت سر هم در وقت معین خون حیض ببیند, و بعد از آنكه سه روز یا بیشتر خون دید یك روز یا بیشتر پاك شود ودوباره خون ببیند و تمام روزهائی كه خون دیده با روزهائی كه در وسط پاك بوده از ده روز بیشتر نشود, و در هر دو ماه همه روزهائی كه خون دیده و در وسط پاك بوده روی هم یك اندازه باشد كه عادت او به اندازه تمام روزهائی است كه خون دیده و در وسط پاك بوده است , و لازم نیست روزهائی كه در وسط پاك بوده در هر دو ماه به یك اندازه باشد, مثلا اگر در ماه اول از روز اول ماه تا سوم خون ببیند و سه روز پاك شود و دوباره سه روز خون ببیند, و در ماه دوم بعد از آنكه سه روز خون دید, سه روز یا كمتر یا بیشتر پاك شود و دوباره خون ببیند و روی هم نه روز شود, همه حیض است و عادت این زن نه روز می شود.

مساله 486 - زنی كه عادت وقتیه دارد, اگر در وقت عادت یا دو روز جلوتر خون ببیند, اگرچه آن خون

, نشانه های حیض را نداشته باشدباید به احكامی كه برای زن حائض گفته شد عمل كند, و نیز اگر چند روز جلوتر از وقت عادت یا چند روز با تاخیر از وقت عادت خون ببیند و احتمال جلو افتادن عادت یا تاخیر آن را بدهد باید به احكام حائض عمل كند, و چنانكه بعد بفهمد حیض نبوده مثل اینكه پیش از سه روز پاك شود, باید عبادتهائی را كه بجا نیاورده قضا نماید.

مساله 487 - زنی كه عادت وقتیه و عددیه دارد اگر همه روزهای عادت و چند روز با نشانه های حیض پیش از عادت و بعد از عادت خون ببیند و روی هم از ده روز بیشتر نشود, همه حیض است. و اگر از ده روز بیشتر شود, فقط خونی را كه در روزهای عادت خود دیده , حیض است , و خونی كه پیش از آن و بعد از آن دیده استحاضه می باشد, و باید عبادتهائی را كه در روزهای پیش از عادت و بعد از عادت بجا نیاورده قضا نماید. و اگر همه روزهای عادت را با چند روز پیش از عادت با نشانه های حیض خون ببیند و روی هم از ده روز بیشتر نشود, همه حیض است. و اگر از ده روز بیشتر شود, فقط روزهای عادت او حیض است , و خونی كه جلوتر از آن دیده استحاضه می باشد, و چنانچه درآن روز عبادت نكرده باید قضا نماید. و اگر همه روزهای عادت را با چند روز بعد از عادت با نشانه های حیض خون ببیند و روی هم از ده روز بیشتر نشود, همه

حیض است. و اگر نشانه های حیض را نداشته باشد و یا از ده روز بیشتر شود فقط روزهای عادت , حیض , و باقی استحاضه است.

مساله 488 - زنی كه عادت وقتیه و عددیه دارد اگر مقداری از روزهای عادت را با چند روز پیش از عادت با نشانه های حیض خون ببیندو روی هم از ده روز بیشتر نشود, همه حیض است. و اگر از ده روز بیشتر شود, روزهائی كه در عادت خون دیده چنانچه كمتر از سه روز باشد با چند روز پیش از آن كه روی هم به مقدار عادت او شود, حیض , و روزهای اول را استحاضه قرار می دهد. و چنانچه سه روز یا بیشتر باشدآن خون را حیض قرار دهد و روزهای قبل از زمان عادت را تا به اندازه ای كه به مقدار عادت برسد احتیاط كند, و اگر مقداری از روزهای عادت را با چند روز بعد از عادت با نشانه های حیض , خون ببیند, و روی هم از ده روز بیشتر نشود, همه حیض است. و اگر بیشتر شود بایدروزهائی كه در عادت خون دیده چنانچه كمتر از سه روز باشد با چند روز بعد از آن كه روی هم به مقدار عادت او شود, حیض و بقیه رااستحاضه قرار دهد. و در صورتی كه خونی را كه در عادت دیده سه روز یا بیشتر باشد, در مقدار زیادی تا مقدار عادت احتیاط كند.

مساله 489 - زنی كه عادت دارد, اگر بعد از آنكه سه روز یا بیشتر خون دید پاك شود و دوباره خون ببیند و فاصله بین دو خون كمتر

از ده روز باشد و همه روزهائی كه خون دیده با روزهائی كه در وسط پاك بوده از ده روز بیشتر باشد, مثل آنكه پنج روز خون ببیند و پنج روز پاك شود و دوباره پنج روز خون ببیند, چند صورت دارد:

1 - آنكه تمام خونی كه دفعه اول دیده در روزهای عادت باشد, و خون دوم كه بعد از پاك شدن می بیند در روزهای عادت نباشد, در این صورت باید همه خون اول را حیض , و خون دوم را استحاضه قرار دهد. و همچنین است اگر مقداری از خون اول را در عادت و مقداری از آن را قبل از عادت یا بعد از عادت ببیند, و فرقی نمی كند خون با نشانه های حیض باشد یا بدون نشانه های آن.

2 - آنكه خون اول در روزهای عادت نباشد, و تمام خون دوم یا مقداری از آن به طوری كه در صورت اول گفته شد در روزهای عادت باشدكه باید همه خون دوم را حیض و خون اول را استحاضه قرار دهد.

3 - آنكه مقداری از خون اول و دوم در روزهای عادت باشد و خون اولی كه در روزهای عادت بوده از سه روز كمتر نباشد, در این صورت آن مقدار با پاكی وسط و مقداری از خون دوم كه آن هم در روزهای عادت بوده و مجموع از ده روز بیشتر نیست همه آنها حیض است , ومقداری از خون اول كه پیش از روزهای عادت بوده و مقداری از خون دوم كه بعد از روزهای عادت بوده استحاضه است , مثلا اگر عادتش از سوم ماه تا دهم

بوده , در صورتی كه یك ماه از اول تا ششم خون ببیند و دو روز پاك شود و بعد تا پانزدهم خون ببیند, از سوم تا دهم حیض است , و روز اول و دوم و همچنین از یازدهم تا پانزدهم استحاضه می باشد.

4 - آنكه مقداری از خون اول و دوم در روزهای عادت باشد ولی خون اولی كه در روزهای عادت بوده از سه روز كمتر باشد, در این صورت بعید نیست مقداری را كه در عادت خود دیده با تمام كردن كسری آن از ما قبل تا سه روز شود باید حیض قرار دهد.

پس اگر می شودمقداری را كه از خون دوم در بین عادت دیده حیض قرار دهد (به این معنی كه مجموع این مقدار با مقداری كه از اول حیض قرار داده با پاكی مابین آنها از ده روز تجاوز نكند) تمام آنها حیض است و الا خون اول را حیض و باقی را استحاضه قرار دهد.

مساله 490 - زنی كه عادت وقتیه و عددیه دارد, اگر در وقت عادت خون نبیند و در غیر آن وقت به شماره روزهای حیضش با نشانه های حیض خون ببیند, باید همان را حیض قرار دهد, چه پیش از وقت عادت دیده باشد چه بعد از آن.

مساله 491 - زنی كه عادت وقتیه و عددیه دارد, اگر در وقت عادت خود خون ببیند ولی شماره روزهای آن كمتر یا بیشتر از روزهای عادت او باشد و بعد از پاك شدن , دوباره به شماره روزهای عادتی كه داشته با نشانه های حیض خون ببیند, چنانچه مجموع این دو خون با پاكی مابین

آنها از ده روز بیشتر نشود همه را حیض قرار دهد, و در صورتی كه بیشتر شود خونی را كه در عادت دیده حیض , و خون دیگراستحاضه است , و چنانچه خون اول بیشتر از عادت بوده و مقدار زیادی نشانه های حیض را داشته همه آن خون حیض است.

مساله 492 - زنی كه عادت وقتیه و عددیه دارد, اگر بیشتر از ده روز خون ببیند, خونی كه در روزهای عادت دیده اگرچه نشانه های حیض را نداشته باشد, حیض است , و خونی كه بعد از روزهای عادت دیده اگرچه نشانه های حیض را داشته باشد استحاضه است. مثلا زنی كه عادت حیض او از اول ماه تا هفتم است اگر از اول تا دوازدهم خون ببیند, هفت روز اول آن حیض و پنج روز بعد استحاضه می باشد.

2 - صاحب عادت وقتیه

مساله 493 - زنهائی كه عادت وقتیه دارند دو دسته اند:

اول: زنی كه دو ماه پشت سر هم در وقت معین خون حیض ببیند و بعد از چند روز پاك شود ولی شماره روزهای آن در هر دو ماه یك اندازه نباشد, مثلا دو ماه پشت سر هم روز اول ماه خون ببیند ولی ماه اول روز هفتم و ماه دوم روز هشتم از خون پاك شود, كه این زن باید روز اول ماه را عادت حیض خود قرار دهد.

دوم: زنی كه دو ماه پشت سر هم در وقت معین سه روز یا بیشتر خون حیض ببیند و بعد پاك شود و دو مرتبه خون ببیند و تمام روزهائی كه خون دیده با روزهائی كه در وسط پاك بوده از ده روز بیشتر

نشود, ولی ماه دوم كمتر یا بیشتر از ماه اول باشد, مثلا در ماه اول هشت روز ودر ماه دوم نه روز باشد كه این زن هم باید روز اول ماه را روز اول عادت حیض خود قرار دهد.

مساله 494 - زنی كه عادت وقتیه دارد و شماره روزهای او به یك اندازه نیست چنانچه خونی ببیند كه مقداری از آن نشانه های حیض داشته ومقداری نداشته باشد, در صورتی كه خون نشانه دار از سه روز كمتر و از ده روز بیشتر نباشد لازم است آن را حیض , و خونی كه نشانه های حیض ندارد استحاضه قرار دهد, ولی چنانچه در وقت عادت خون ببیند, داشتن نشانه های حیض در حیض بودن آن معتبر نیست , پس خونی كه در وقت عادتش دیده چنانچه ممكن است ͙ʘ֠باشد لازم است حیض قرار دهد, مثلا در وقت عادت خود سه روزخون دید اگرچه نشانه حیض را نداشته باشد حیض است. و همچنین است اگر در عادت خود مثلا یك روز و پیش از عادت به دو روز خون ببیند یا اینكه در عادت خود مثلا یك روز و پس از آن دو روز خون ببیند, در این دو صورت نیز لازم است آن سه روز را حیض قرار دهد,پس اگر خون نشانه دار قبل از ده روز از اول خون دیدن قطع شد, تمام آن خون حیض است , و اگر بعدا نیز خون دید چنانچه آن خون دارای نشانه های حیض و فاصله بین آن و آخر خون اول ده روز یا بیشتر باشد, آن خون نیز حیض است و الا استحاضه است.

مساله

495 - زنی كه عادت وقتیه دارد, اگر در غیر وقت عادت با نشانه های حیض بیشتر از ده روز خون ببیند و نتواند حیض را بواسطه نشانه های آن تشخیص دهد, باید تا شش یا هفت روز حیض و بقیه را استحاضه قرار دهد.

مساله 496 - زنی كه هر ماه , روز اول ماه مثلا خون می دیده و گاهی روز پنجم و گاهی روز هفتم پاك می شده , چنانچه یك ماه دوازده روزخون ببیند و نتواند با نشانه های حیض مقدار او را معین نماید, باید از اول ماه تا شش یا هفت روز حیض و باقی را استحاضه قرار دهد.

مساله 497 - صاحب عادت اگر وسط یا آخر عادت او معلوم است چنانچه خون او از ده روز تجاوز كند, شش یا هفت روز را طوری قراردهد كه آخر یا وسط آن موافق با آن وقت باشد.

3 - صاحب عادت عددیه

مساله 498 - زنهائی كه عادت عددیه دارند دو دسته اند: اول زنی كه شماره روزهای حیض او در دو ماه پشت سر هم یك اندازه باشد ولی وقت خون دیدن او یكی نباشد, كه در این صورت هر چندروزی كه خون دیده , عادت او می شود. مثلا اگر ماه اول از روز اول تا پنجم و ماه دوم از یازدهم تا پانزدهم خون ببیند, عادت او پنج روز می شود. دوم زنی كه دو ماه پشت سر هم سه روز یا بیشتر خون ببیند و یك روز یا بیشتر پاك شود و دو مرتبه خون ببیند و وقت دیدن خون در ماه اول با ماه دوم فرق داشته باشد, كه اگر

تمام روزهائی كه خون دیده و روزهائی كه در وسط پاك بوده از ده روز بیشتر نشود و شماره روزهای آن هم به یك اندازه باشد, تمام روزهائی كه خون دیده با روزهای وسط كه پاك بوده , عادت حیض او می شود, و لازم نیست روزهائی كه در وسط پاك بوده در هر دو ماه به یك اندازه باشد. مثلا اگر ماه اول از روز اول تا سوم خون ببیند و دو روز پاك شود و دوباره سه روز خون ببیند, و ماه دوم از یازدهم تا سیزدهم خون ببیند و دو روز یا بیشتر یا كمتر پاك شود دوباره خون ببیند و روی هم از هشت روز بیشتر نشود,عادت او هشت روز می شود. و اگر در یك ماه مثلا هشت روز خون ببیند و در ماه دوم چهار روز خون دیده و پاك شود و دوباره خون ببیند و مجموع ایام خون با پاكی وسط هشت روز باشد, عادت او هشت روز خواهد بود.

مساله 499 - زنی كه عادت عددیه دارد, اگر با نشانه های حیض كمتر یا بیشتر از شماره عادت خود خون ببیند و از ده روز تجاوز نكند آنها را حیض قرار دهد اگرچه خون قطع نشود و بدون داشتن نشانه های حیض از ده روز تجاوز كند, و اگر با نشانه های حیض از ده روز تجاوز كرد باید از موقع دیدن آن خون به شماره روزهای عادتش حیض و بقیه را استحاضه قرار دهد.

4 - مضطربه

مساله 500 - مضطربه - یعنی زنی كه چند ماه خون دیده ولی عادت معینی پیدا نكرده - اگر بیش از ده روز

خون ببیند و همه خونهائی كه دیده دارای نشانه های حیض باشد شش یا هفت روز را حیض قرار دهد و بقیه استحاضه است.

مساله 501 - مضطربه اگر بیشتر از ده روز خونی ببیند كه چند روز آن نشانه حیض و چند روز دیگر نشانه استحاضه دارد, چنانچه خونی كه نشانه حیض دارد كمتر از سه روز و بیشتر از ده روز نباشد, همه آن حیض است.

و اگر همه آن را كه نشانه حیض دارد نشود حیض قراردهد مثل آنكه پنج روز به نشانه های حیض و پنج روز به نشانه های استحاضه و پنج روز دوباره به نشانه های حیض ببیند, پس اگر آنچه به نشانه های حیض است هر كدام را بشود حیض قرار دهد به اینكه هر كدام كمتر از سه روز و بیشتر از ده روز نباشد باید اولی را حیض و بقیه را استحاضه قرار دهد.

5 - مبتدئه

مساله 502 - مبتدئه - یعنی زنی كه دفعه اول خون دیدن او است - اگر بیشتر از ده روز خون ببیند و همه خونهائی كه دیده دارای نشانه های حیض باشد, باید عادت خویشان خود را حیض و بقیه را استحاضه قرار دهد, و اگر خویشی نداشته یا عادت خویشانش مختلف باشد, ماه اول را شش یا هفت روز حیض قرار داده و تا ده روز احتیاط كند و در ماههای بعد سه روز حیض قرار داده و تا شش یا هفت روز احتیاط كند.

مساله 503 - مبتدئه اگر بیشتر از ده روز خونی ببیند كه چند روز آن نشانه حیض و چند روز دیگر نشانه استحاضه را داشته باشد, چنانچه خونی كه

نشانه حیض دارد كمتر از سه روز و بیشتر از ده روز نباشد, همه آن حیض است , ولی اگر پیش از گذشتن ده روز از خونی كه نشانه حیض دارد دوباره خونی ببیند كه آن هم نشانه خون حیض داشته باشد, مثل آنكه پنج روز خون سیاه و نه روز خون زرد و دوباره پنج روز خون سیاه ببیند, باید خون اولی را حیض و بقیه را استحاضه قرار دهد.

مساله 504 - مبتدئه اگر بیشتر از ده روز خونی ببیند كه چند روز آن نشانه حیض و چند روز دیگر آن نشانه استحاضه داشته باشد, ولی خونی كه نشانه حیض دارد از سه روز كمتر باشد همه خونهائی كه دیده استحاضه است.

6 - ناسیه

مساله 505 - ناسیه - یعنی زنی كه مقدار عادت خود را فراموش كرده است - اگر خونی به نشانه حیض ببیند كه كمتر از سه روز و بیشتر از ده روز نباشد آن را حیض قرار دهد, و اگر آن خون بیشتر از ده روز باشد تا هر زمانی كه احتمال بقاء عادت را می دهد, حیض قرار داده و بقیه استحاضه است , ولی در صورتی كه احتمال بقاء عادتش در بیشتر از هفت تا ده روز باشد, پس از روز هفتم احتیاط كند. و در صورتی كه بداند خونی را كه دیده در ایام عادتش نیست و بعضی از خون اوصاف حیض را داشته باشد و كمتر از سه روز و بیشتر از ده روز نباشد آن را حیض و بقیه را استحاضه قرار دهد.

مسائل متفرقه حیض

مساله 506 - مبتدئه و مضطربه و ناسیه و زنی كه عادت عددیه دارد, اگر خونی ببینند كه نشانه های حیض را داشته باشد باید عبادت را ترك كنند, و چنانچه بعد بفهمند حیض نبوده باید عبادتهائی را كه بجا نیاورده اند قضا نمایند.

مساله 507 - زنی كه در حیض عادت دارد, چه در وقت حیض عادت داشته باشد چه در عدد حیض , یا هم در وقت وهم در عدد آن , اگر دوماه پشت سر هم بر خلاف عادت خود خونی ببیند كه وقت آن یا شماره روزهای آن , یا هم وقت و هم شماره روزهای آن یكی باشد, عادتش برمی گردد به آنچه در این دو ماه دیده است , مثلا اگر از روز اول ماه تا هفتم خون می دیده و پاك

می شده چنانچه دو ماه از دهم تا هفدهم ماه خون ببیند و پاك شود, از دهم تا هفدهم عادت او می شود.

مساله 508 - مقصود از یك ماه , از ابتدای خون دیدن است تا سی روز, نه از روز اول ماه تا آخر ماه.

مساله 509 - زنی كه معمولا ماهی یك مرتبه خون می بیند, اگر در یك ماه دو مرتبه خون ببیند و آن خون نشانه های حیض را داشته باشد,چنانچه روزهائی كه در وسط پاك بوده از ده روز كمتر نباشد, باید هر دو را حیض قرار دهد.

مساله 510 - اگر سه روز یا بیشتر خون ببیند كه نشانه حیض را دارد, بعد, ده روز یا بیشتر خونی ببیند كه نشانه استحاضه را دارد و دوباره سه روز خونی به نشانه های حیض ببیند, باید خون اول و خون آخر را كه نشانه های حیض داشته حیض قرار دهد.

مساله 511 - اگر زن پیش از ده روز پاك شود و بداند كه در باطن خون نیست , باید برای عبادتهای خود غسل كند اگرچه گمان داشته باشدكه پیش از تمام شدن ده روز دوباره خون می بیند, ولی اگر یقین داشته باشد كه پیش از تمام شدن ده روز دوباره خون می بیند نباید غسل كند.

مساله 512 - اگر زن پیش از ده روز پاك شود و احتمال دهد كه در باطن خون هست , بنابر احتیاط لازم باید قدری پنبه داخل فرج نماید وكمی صبر كند و بیرون آورد, پس اگر پاك بود غسل كند و عبادتهای خود را بجا آورد, و اگر پاك نبود چنانچه در حیض عادت ندارد

یاعادت او ده روز است باید صبر كند كه اگر پیش از ده روز پاك شد غسل كند, و اگر سر ده روز پاك شد یا خون او از ده روز گذشت , سر ده روز غسل نماید, و اگر عادتش كمتر از ده روز است , در صورتی كه بداند پیش از تمام شدن ده روز یا سر ده روز پاك می شود, نباید غسل كند. و اگر احتمال دهد خون او از ده روز می گذرد باید یك روز عبادت را ترك كند و بعد جایز است احكام مستحاضه را جاری كند, و احوط این است كه تا روز دهم بین تروك حائض و اعمال مستحاضه جمع كند, و این حكم مختص زنی است كه قبل از عادت مستمرة الدم نبوده و الا بعد ازگذشتن عادت جایز نیست عبادت را ترك كند.

مساله 513 - اگر چند روز را حیض قرار دهد وعبادت نكند, بعد بفهمد حیض نبوده است ,باید نماز و روزه ای كه در آن روزها بجا نیاورده قضا نماید, و اگر چند روز را به گمان اینكه حیض نیست عبادت كند, بعد بفهمد حیض بوده , چنانچه آن روزها را روزه نیز گرفته باشد بایدقضا نماید.

نفاس

مساله 514 - از وقتی كه اولین جزء بچه از شكم مادر بیرون می آید, هر خونی كه زن می بیند, اگر پیش از ده روز از تمام زائیدن یا سر ده روزقطع شود, خون نفاس است. و زن را در حال نفاس , نفساء می گویند.

مساله 515 - خونی كه زن پیش از بیرون آمدن اولین جزء بچه می بیند نفاس نیست.

مساله 516 -

لازم نیست كه خلقت بچه تمام باشد, بلكه اگر نا تمام نیز باشد در صورتی كه زائیدن صدق كند, خونی كه تا ده روز ببیند خون نفاس است.

مساله 517 - ممكن است خون نفاس یك آن بیشتر نیاید, ولی بیشتر از ده روز نمی شود, و مبدء حساب ده روز از تمام زائیدن است.

مساله 518 - هرگاه شك كند كه چیزی سقط شده یا نه , یا چیزی كه سقط شده بچه است یا نه , لازم نیست وارسی كند, و خونی كه از اوخارج می شود شرعا خون نفاس نیست. بلكه اگر در ایام عادت یا اوصاف حیض را داشته باشد, حائض , و در غیر این صورت , استحاضه است به تفصیلی كه در حیض گذشت.

مساله 519 - بنابر احتیاط توقف در مسجد و كارهای دیگری كه بر حائض حرام است , بر نفساء هم حرام است , و آنچه بر حائض واجب است , بر نفساء هم واجب می باشد.

مساله 520 - طلاق دادن زنی كه در حال نفاس است باطل و نزدیكی كردن با او, حرام می باشد. ولی اگر شوهرش با او نزدیكی كند, كفاره ندارد.

مساله 521 - وقتی زن از خون نفاس پاك شد, باید غسل كند و عبادتهای خود را بجا آورد. و اگر دوباره خون ببیند, چنانچه روزهائی را كه خون دیده با روزهائی كه در وسط پاك بوده , روی هم ده روز یا كمتر از ده روز باشد, تمام آن نفاس است , و اگر روزهائی كه پاك بوده روزه نیز گرفته باشد لازم است قضا نماید.

مساله 522 - اگر زن از خون نفاس پاك

شود و احتمال دهد كه در باطن خون هست , بنابر احتیاط لازم باید مقداری پنبه داخل فرج نماید وكمی صبر كند, كه اگر پاك است برای عبادتهای خود غسل كند.

مساله 523 - اگر خون نفاس زن از ده روز بگذرد, چنانچه در حیض عادت دارد, به اندازه روزهای عادت او نفاس و بقیه استحاضه است. و اگر عادت ندارد, به مقدار عادت خویشان خود نفاس قرار داده و تا ده روز احتیاط كند, و احتیاط مستحب آن است كسی كه عادت دارد ازروز بعد از عادت , و كسی كه ندارد بعد از روز دهم تا روز هیجدهم زایمان , كارهای استحاضه را بجا آورد و كارهائی را كه بر نفساء حرام است ترك كند.

مساله 524 - زنی كه عادت حیضش كمتر از ده روز است , اگر بیشتر از روزهای عادتش خون ببیند, باید به اندازه روزهای عادت خودنفاس قرار دهد, و بعد از آن واجب است یك روز عبادت را ترك نماید و بعد جایز است احكام مستحاضه را جاری یا اینكه عبادت را تا ده روز ترك نماید, و اگر خون از ده روز بگذرد, باید روزهای بعد از عادت تا روز دهم را استحاضه قرار دهد و عبادتهائی را كه در آن روزها بجا نیاورده قضا نماید. مثلا زنی كه عادت او شش روز بوده اگر بیشتر از شش روز خون ببیند, باید شش روز را نفاس قرار دهد و روز هفتم نیز عبادت را ترك كند و در روز هشتم و نهم و دهم مخیر است بین اینكه عبادت را ترك كند یا كارهای استحاضه را بجا آورد, و

اگر بیشتر از ده روز خون دید, از روز بعد از عادت او استحاضه می باشد.

مساله 525 - زنی كه در حیض عادت دارد, اگر بعد از زائیدن , تا یك ماه یا بیشتر از یك ماه پی در پی خون ببیند, به اندازه روزهای عادت او نفاس است , و خونی كه بعد از نفاس تا ده روز می بیند اگرچه در روزهای عادت ماهانه اش باشد, استحاضه است. مثلا زنی كه عادت حیض او از بیستم هر ماه تا بیست و هفتم آن ماه است اگر روز دهم ماه زائید و تا یك ماه یا بیشتر پی در پی خون دید, تا روز هفدهم نفاس واز روز هفدهم تا ده روز حتی خونی كه در روزهای عادت خود كه از بیستم تا بیست و هفتم است می بیند, استحاضه می باشد, و بعد از گذشتن ده روز اگر خونی را كه می بیند در روزهای عادتش باشد حیض است چه نشانه های حیض را داشته چه نداشته باشد, و همچنین است اگر در روزهای عادتش نباشد ولی نشانه های حیض را داشته باشد, اما اگر خونی كه بعد از گذشتن ده روز از نفاس می بیند در روزهای عادت حیض او نباشد و نشانه های حیض را هم نداشته باشد استحاضه است.

مساله 526 - زنی كه در حیض نیست و عادت عددیه ندارد, اگر بعد از زایمان تا یك ماه یا بیشتر از یك ماه خون ببیند, حكم ده روز اول آن در مساله (523) گذشت , و ده روز دوم آن استحاضه است. و خونی كه بعد از آن می بیند اگر

نشانه حیض را داشته باشد یا در وقت عادتش باشد, حیض , و گرنه آن هم استحاضه می باشد.

غسل مس میت

مساله 527 - اگر كسی بدن انسان مرده ای را كه سرد شده و غسلش نداده اند مس كند یعنی جائی از بدن خود را به آن برساند باید غسل مس میت نماید, چه در خواب مس كند چه در بیداری , با اختیار مس كند یا بی اختیار, حتی اگر ناخن و استخوان او به ناخن و استخوان میت برسد باید غسل كند, ولی اگر حیوان مرده ای را مس كند غسل بر او واجب نیست.

مساله 528 - برای مس مرده ای كه تمام بدن او سرد نشده غسل واجب نیست اگرچه جائی را كه سرد شده مس نماید.

مساله 529 - اگر موی خود را به بدن میت برساند یا بدن خود را به موی میت یا موی خود را به موی میت برساند, بنابر احتیاط غسل كند ولكن آن غسل برای نماز كافی نیست مگر آنكه موی خود و موی میت بلند نباشد كه در این صورت غسل مس میت برای نماز كافی است.

مساله 530 - برای مس بچه مرده حتی بچه سقط شده ای كه چهار ماه او تمام شده غسل مس میت واجب است , بنابر این اگر بچه چهار ماهه ای مرده و بدنش سرد شده به دنیا بیاید مادر او باید غسل مس میت كند.

مساله 531 - بچه ای كه بعد از مردن مادر و سرد شدن بدنش به دنیا می آید وقتی بالغ شد واجب است غسل مس میت كند, و اگر بعد از ممیز شدن و قبل از

بلوغ غسل كند كافی است.

مساله 532 - اگر انسان , میتی را كه سه غسل او كاملا تمام شده مس نماید, غسل بر او واجب نمی شود, ولی اگر پیش از آنكه غسل سوم تمام شود جائی از بدن او را مس كند اگرچه غسل سوم آنجا تمام شده باشد باید غسل مس میت نماید.

مساله 533 - اگر دیوانه یا بچه نابالغی میت را مس كند, بعد از آنكه آن دیوانه عاقل یا بچه بالغ شد باید غسل مس میت نماید.

مساله 534 - بنابر احتیاط واجب اگر از بدن زنده یا مرده ای كه غسلش نداده اند, قسمتی كه دارای استخوان است جدا شود و پیش از آنكه قسمت جدا شده را غسل دهند, انسان آن را مس نماید, باید غسل مس میت كند, ولی اگر قسمتی كه جدا شده , استخوان نداشته باشد, برای مس آن غسل واجب نیست.

مساله 535 - برای مس استخوانی كه گوشت ندارد و آن را غسل نداده اند چه از مرده جدا شده باشد چه از زنده , غسل واجب نیست , وهمچنین است برای مس دندانی كه از مرده یا زنده جدا شده باشد.

مساله 536 - غسل مس میت را باید مثل غسل جنابت انجام دهند ولی كسی كه مس میت كرده , اگر بخواهد نماز بخواند احتیاط مستحب آن است كه وضو هم بگیرد, ولی در مواردی كه غسل مس میت بنابر احتیاط است باید برای نماز وضو بگیرد.

مساله 537 - اگر چند میت را مس كند یا یك میت را چند بار مس نماید, یك غسل كافی است.

مساله 538 - برای كسی كه بعد از مس

میت غسل نكرده است , توقف در مسجد و نزدیكی با زن و خواندن آیه هائی كه سجده واجب دارد,مانعی ندارد ولی برای نماز و مانند آن باید غسل كند.

احكام محتضر

مساله

مساله 539 - مسلمانی را كه محتضر است یعنی در حال جان دادن می باشد, مرد باشد یا زن , بزرگ باشد یا كوچك , بنابر احتیاط در صورت امكان باید به پشت بخوابانند, به طوری كه كف پاهایش به طرف قبله باشد.

مساله 540 - اولی آن است تا وقتی كه غسل میت تمام نشده , نیز او را رو به قبله بخوابانند ولی بعد از آنكه غسلش تمام شد, بهتر آن است كه اورا مثل حالتی كه بر او نماز می خوانند بخوابانند.

مساله 541 - بنابر احتیاط رو به قبله كردن محتضر بر هر مسلمان واجب است و اجازه گرفتن از ولی او احوط است.

مساله 542 - مستحب است شهادتین و اقرار به دوازده امام (ع) و سایر عقائد حقه را به كسی كه در حال جان دادن است , طوری تلقین كنند كه بفهمد, و نیز مستحب است چیزهائی را كه گفته شد, تا وقت مرگ تكرار كنند.

مساله 543 - مستحب است این دعا را طوری به محتضر تلقین كنند كه بفهمد اللهم اغفر لی الكثیر من معاصیك واقبل منی الیسیر من طاعتك یا من یقبل الیسیر ویعفو عن الكثیر اقبل منی الیسیر واعف عنی الكثیر انك انت العفو الغفور اللهم ارحمنی فانك رحیم.

مساله 544 - مستحب است كسی را كه سخت جان می دهد, اگر نا راحت نمی شود, به جائی كه نماز می خوانده ببرند.

مساله 545 - مستحب است برای راحت

شدن محتضر, بر بالین او سوره مباركه یس و صافات و احزاب و آیة الكرسی و آیه پنجاه و چهارم از سوره اعراف و سه آیه آخر سوره بقره را بلكه هرچه از قرآن ممكن است بخوانند.

مساله 546 - تنها گذاشتن محتضر و گذاشتن چیزی روی شكم او و بودن جنب و حائض نزد او و همچنین حرف زدن زیاد و گریه كردن و تنهاگذاشتن زنها نزد او, مكروه است.

احكام بعد از مرگ

مساله 547 - بعد از مرگ مستحب است چشمها و لبها و چانه میت را ببندند و دست و پای او را دراز كنند و پارچه ای روی او بیندازند, و اگر شب مرده است , در جائی كه مرده , چراغ روشن كنند, و برای تشییع جنازه او مؤمنین را خبر كنند و در دفن او عجله نمایند, ولی اگر یقین به مردن او ندارند, باید صبر كنند تا معلوم شود. و نیز اگر میت حامله باشد و بچه در شكم او زنده باشد, باید به قدری دفن را عقب بیندازند, كه پهلوی چپ او را بشكافند و طفل را بیرون آورند و پهلو را بدوزند.

احكام غسل و كفن و نماز و دفن میت

مساله 548 - غسل و كفن و نماز و دفن مسلمان اگرچه دوازده امامی نباشد, بر هر مكلفی واجب است و اگر بعضی انجام دهند, از دیگران ساقط می شود, و چنانچه هیچ كس انجام ندهد, همه معصیت كرده اند.

مساله 549 - اگر كسی مشغول كارهای میت شود, بر دیگران واجب نیست اقدام نمایند, ولی اگر او عمل را نیمه كاره بگذارد, باید دیگران تمام كنند.

مساله 550 - اگر انسان یقین كند كه دیگری مشغول كارهای میت شده , واجب نیست به كارهای میت اقدام كند, ولی اگر شك یا گمان دارد,باید اقدام نماید.

مساله 551 - اگر كسی بداند غسل یا كفن یا نماز یا دفن میت را باطل انجام داده اند, باید دوباره انجام دهد, ولی اگر گمان دارد كه باطل بوده , یا شك دارد كه درست بوده یا نه لازم نیست اقدام نماید.

مساله 552 - بنابر احتیاط برای غسل و كفن و نماز و دفن

میت , باید از ولی او اجازه بگیرند.

مساله 553 - ولی زن شوهر او است , و بعد از او مردهائی كه از میت ارث می برند مقدم بر زنهای ایشانند.

مساله 554 - اگر كسی بگوید من وصی یا ولی میت هستم , یا ولی میت به من اجازه داده كه غسل و كفن و دفن میت را انجام دهم , چنانچه به حرف او اطمینان دارند یا میت در تصرف او است یا اینكه دو نفر عادل به گفته او شهادت دهند, باید حرف او را قبول كرد.

مساله 555 - اگر میت برای غسل و كفن و دفن و نماز خود غیر از ولی , كس دیگری را معین كند, ولایت این امور با او است و لازم نیست كسی كه میت او را برای انجام این كارها معین كرده , این وصیت را قبول كند, ولی اگر قبول كرد, باید به آن عمل نماید.

كیفیت غسل میت

مساله 556 - واجب است میت را سه غسل بدهند:

اول با آبی كه با سدر مخلوط باشد.

دوم با آبی كه با كافور مخلوط باشد.

سوم با آب خالص.

مساله 557 - سدر و كافور باید به اندازه ای زیاد نباشد كه آب را مضاف كند, و به اندازه ای هم كم نباشد كه نگویند سدر و كافور با آب مخلوط شده است.

مساله 558 - اگر سدر و كافور به اندازه ای كه لازم است پیدا نشود, بنابر احتیاط مستحب مقداری كه به آن دسترسی دارند در آب بریزند.

مساله 559 - اگر كسی در حال احرام بمیرد, نباید او را با آب كافور غسل دهند, و به جای آن باید با

آب خالص غسلش بدهند مگر اینكه در احرام حج بوده و سعی را تمام نموده باشد كه در این صورت با آب كافور باید غسلش دهند.

مساله 560 - اگر سدر و كافور یا یكی از اینها پیدا نشود, یا استعمال آن جایز نباشد مثل آنكه غصبی باشد, باید بجای هر كدام كه ممكن نیست بنابر احتیاط میت را با آب خالص غسل داده و تیمم نیز بدهند.

مساله 561 - كسی كه میت را غسل می دهد, باید مسلمان دوازده امامی و بالغ و عاقل باشد و مسائل غسل را هم بداند. ولی اگر میت مسلمان غیر اثنا عشری را هم مذهب خودش بر طبق مذهبش غسل بدهد, تكلیف از مؤمن اثنا عشری ساقط است.

مساله 562 - كسی كه میت را غسل می دهد, باید قصد قربت داشته باشد یعنی غسل را برای انجام فرمان خداوند عالم بجا آورد.

مساله 563 - غسل بچه مسلمان اگرچه از زنا باشد, واجب است. و غسل و كفن و دفن كافر و اولاد او, جایز نیست. و كسی كه از بچگی دیوانه بوده و به حال دیوانگی بالغ شده , چنانچه محكوم به اسلام بوده , باید او را غسل داد.

مساله 564 - بچه سقط شده را اگر چهار ماه یا بیشتر دارد, باید غسل بدهند, و اگر چهار ماه ندارد, باید بنابر احتیاط در پارچه ای بپیچند و بدون غسل دفن كنند.

مساله 565 - جایز نیست مرد, زن را, و زن مرد را غسل بدهد, ولی زن می تواند شوهر خود را غسل دهد و شوهر هم می تواند زن خود را غسل دهد.

مساله 566 - مرد می تواند

دختر بچه ای را كه سن او از سه سال بیشتر نیست , غسل دهد. و زن هم می تواند پسربچه ای را كه سه سال بیشتر ندارد, غسل دهد.

مساله 567 - اگر برای غسل دادن میتی كه مرد پیدا نشود, زنانی كه با او نسبت دارند و محرمند مثل مادر و خواهر و عمه و خاله , یا بواسطه شیر خوردن با او محرم شده اند, می توانند از زیر لباس یا چیزی كه بدن او را بپوشاند, غسلش بدهند. و نیز اگر برای غسل میت زن , زن دیگری نباشد, مردهائی كه با او نسبت دارند و محرمند, یا بواسطه شیر خوردن با او محرم شده اند, می توانند از زیر لباس او را غسل دهند.

مساله 568 - اگر میت و كسی كه او را غسل می دهد هر دو مرد یا هر دو زن باشند, بهتر آن است كه غیر از عورت , جاهای دیگر میت برهنه باشد.

مساله 569 - نگاه كردن به عورت میت حرام است , و كسی كه او را غسل می دهد اگر نگاه كند معصیت كرده , ولی غسل باطل نمی شود.

مساله 570 - اگر جائی از بدن میت نجس باشد, بنابر احتیاط پیش از آنكه آنجا را غسل بدهند, آب بكشند. و اولی آن است كه تمام بدن میت ,پیش از شروع به غسل پاك باشد.

مساله 571 - غسل میت مثل غسل جنابت است. و احتیاط واجب آن است كه تا غسل ترتیبی ممكن است , میت را غسل ارتماسی ندهند, و باید در غسل ترتیبی قسمت چپ بدن را بعد از قسمت راست بشویند, و

هم اگر ممكن است بنابر احتیاط مستحب هر یك از سه قسمت بدن رادر آب فرو نبرند, بلكه آب را روی آن بریزند.

مساله 572 - كسی را كه در حال حیض یا در حال جنابت مرده , لازم نیست غسل حیض یا غسل جنابت بدهند, بلكه همان غسل میت برای او كافی است.

مساله 573 - مزد گرفتن برای غسل دادن اشكال دارد, و اگر كسی برای گرفتن مزد, میت را غسل دهد, و در غسل دادن قصد قربت كند آن غسل صحیح است , ولی مزد گرفتن برای كارهای مقدماتی غسل اشكالی ندارد.

مساله 574 - اگر آب پیدا نشود, یا استعمال آن مانعی داشته باشد باید عوض هر غسل , میت را یك تیمم بدهند, و احتیاط واجب آن است كه یك تیمم دیگر هم عوض هر سه غسل بدهند, و اگر كسی كه تیمم می دهد, در یكی از این سه تیمم قصد ما فی الذمه نماید یعنی نیت كند كه این تیمم را برای آنكه به تكلیف عمل شده باشد, انجام می دهم , تیمم چهارم لازم نیست.

مساله 575 - كسی كه میت را تیمم می دهد, باید دست خود را به زمین بزند وبه صورت و پشت دستهای میت بكشد, واگر ممكن باشد احتیاط واجب آن است كه با دست میت هم او را تیمم بدهد.

احكام كفن میت

مساله 576 - میت مسلمان را باید با سه پارچه كه آنها را لنگ و پیراهن و سرتاسری می گویند كفن نمایند.

مساله 577 - لنگ باید از ناف تا زانو, اطراف بدن را بپوشاند, و بهتر آن است كه از سینه تا روی پا برسد. و

پیراهن باید, از سر شانه تا نصف ساق پا, تمام بدن را بپوشاند, و بهتر آن است كه تا روی پا برسد. و درازای سرتاسری باید به قدری باشد كه بستن دو سر آن ممكن باشد, و پهنای آن باید به اندازه ای باشد كه یك طرف آن روی یك طرف دیگر بیاید.

مساله 578 - مقداری از لنگ كه از ناف تا زانو را می پوشاند, و مقداری از پیراهن كه از شانه تا نصف ساق را می پوشاند, مقدار واجب كفن است , و آنچه بیشتر از این مقدار در مساله قبل گفته شد, مقدار مستحب كفن می باشد.

مساله 579 - اگر ورثه بالغ باشند و اجازه دهند كه بیشتر از مقدار واجب كفن را كه در مساله قبل گفته شد از سهم آنان بردارند, اشكال ندارد. و احتیاط واجب آن است كه بیشتر از مقدار واجب , كفن را از سهم وارثی كه بالغ نشده بر ندارند.

مساله 580 - اگر كسی وصیت كرده باشد كه مقدار مستحب كفن را كه در دو مساله قبل گفته شد, از ثلث مال او بردارند, یا وصیت كرده باشد ثلث مال را به مصرف خود او برسانند ولی مصرف آن را معین نكرده باشد یا فقط مصرف مقداری از آن را معین كرده باشد, می توانند مقدار مستحب كفن را از ثلث مال او بردارند.

مساله 581 - اگر میت وصیت نكرده باشد كه كفن را از ثلث مال او بردارند و بخواهند از اصل مال بردارند, احتیاط واجب آن است كه مقدار واجب كفن را با ملاحظه شان میت به ارزان ترین قیمتی كه ممكن است تهیه

نمایند, ولی اگر كسانی از ورثه كه بالغ هستند اجازه بدهند كه از سهم آنان بر دارند, مقداری را كه اجازه داده اند, از سهم آنان می شود برداشت.

مساله 582 - كفن زن بر شوهر است , اگرچه زن از خود مال داشته باشد, و همچنین اگر زن را به شرحی كه در احكام طلاق گفته می شود,طلاق رجعی بدهند و پیش از تمام شدن عده بمیرد, شوهرش باید كفن او را بدهد, و چنانچه شوهر بالغ نباشد یا دیوانه باشد ولی شوهر باید از مال او كفن زن را بدهد.

مساله 583 - كفن میت بر خویشان او واجب نیست , اگرچه مخارج او در حال زندگی بر آنان واجب باشد.

مساله 584 - احتیاط واجب آن است كه هر یك از سه پارچه كفن به قدری نازك نباشد كه بدن میت از زیر آن پیدا باشد.

مساله 585 - كفن كردن با پوست مردار و چیز غصبی , اگرچه چیز دیگری هم پیدا نشود, جایز نیست. و چنانچه كفن میت غصبی باشد وصاحب آن راضی نباشد باید از تنش بیرون آورند, اگرچه او را دفن كرده باشند.

مساله 586 - كفن كردن میت با چیز نجس و با پارجه ابریشمی خالص , و بنابر احتیاط با پارچه ای كه با طلا بافته شده جایز نیست , ولی درحال ناچاری اشكال ندارد.

مساله 587 - كفن كردن با پارچه ای كه از پشم یا موی حیوان حرام گوشت یا پوست حیوان حلال گوشت تهیه شده , بنابر احتیاط در حال اختیار جایز نیست , ولی اگر كفن از مو و پشم حیوان حلال گوشت باشد اشكال ندارد, اگرچه احتیاط

مستحب آن است كه با این دو هم كفن ننمایند.

مساله 588 - اگر كفن میت به نجاست خود او, یا به نجاست دیگری نجس شود, چنانچه كفن ضایع نمی شود, باید مقدار نجس را بشویند یا ببرند اگرچه بعد از گذاشتن در قبر باشد, و اگر شستن یا بریدن آن ممكن نیست , در صورتی كه عوض كردن آن ممكن باشد, باید عوض نمایند.

مساله 589 - كسی كه برای حج یا عمره احرام بسته اگر بمیرد, باید مثل دیگران كفن شود و پوشاندن سر و صورتش اشكال ندارد.

مساله 590 - مستحب است انسان در حال سلامتی , كفن و سدر و كافور خود را تهیه كند.

احكام حنوط

مساله 591 - بعد از غسل واجب است میت را حنوط كنند, یعنی به پیشانی و كف دستها و سر زانوها و سر دو انگشت بزرگ پاهای او كافوربمالند. و مستحب است به سر بینی میت هم كافور بمالند و باید كافور, سائیده و تازه باشد, و اگر بواسطه كهنه بودن , عطر او از بین رفته باشدكافی نیست.

مساله 592 - احتیاط واجب آن است كه اول كافور را به پیشانی میت بمالند, ولی در جاهای دیگر ترتیب لازم نیست.

مساله 593 - بهتر آن است كه میت را پیش از كفن كردن , حنوط نمایند اگرچه در بین كفن كردن و بعد از آن هم مانعی ندارد.

مساله 594 - كسی كه برای حج یا عمره احرام بسته است , اگر بمیرد, حنوط كردن او جایز نیست مگر اینكه در احرام حج بعد از تمام كردن سعی بمیرد.

مساله 595 - زنی كه شوهر او مرده و هنوز عده اش تمام

نشده , اگرچه حرام است خود را خوشبو كند ولی چنانچه بمیرد حنوط او واجب است.

مساله 596 - احتیاط واجب آن است كه میت را با مشك و عنبر وعود و عطرهای دیگر خوشبو نكنند و نیز اینها را با كافور مخلوط ننمایند.

مساله 597 - مستحب است قدری تربت حضرت سید الشهدا (ع) را با كافور مخلوط كنند, ولی باید از آن كافور به جاهائی كه بی احترامی می شود نرسانند, و نیز باید تربت به قدری زیاد نباشد كه وقتی با كافور مخلوط شد, آن را كافور نگویند.

مساله 598 - اگر كافور پیدا نشود, یا فقط به اندازه غسل باشد, حنوط لازم نیست , و چنانچه از غسل زیاد بیاید ولی به همه هفت عضو نرسد بنابر احتیاط باید اول به پیشانی و اگر زیاد آمد به جاهای دیگر بمالند.

مساله 599 - مستحب است دو چوب تر و تازه در قبر همراه میت بگذارند.

احكام نماز میت

مساله 600 - نماز خواندن بر میت مسلمان یا بچه ای كه محكوم به اسلام و شش سال او تمام شده باشد واجب است.

مساله 601 - نماز خواندن بر بچه ای كه شش سال او تمام نشده , رجاء مانعی ندارد, ولی نماز خواندن بر بچه ای كه مرده به دنیا آمده مستحب نیست.

مساله 602 - نماز میت باید بعد از غسل و حنوط و كفن كردن او خوانده شود, و اگر پیش از اینها, یا در بین اینها بخوانند, اگرچه از روی فراموشی یا ندانستن مساله باشد كافی نیست.

مساله 603 - كسی كه می خواهد نماز میت بخواند, لازم نیست با وضو یا غسل یا تیمم باشد و بدن

و لباسش پاك باشد, و اگر لباس او غصبی هم باشد اشكال ندارد, اگرچه بهتر آن است كه تمام چیزهائی را كه در نمازهای دیگر لازم است رعایت كند.

مساله 604 - كسی كه بر میت نماز می خواند, باید رو به قبله باشد, و نیز واجب است میت را مقابل او به پشت بخوابانند, به طوری كه سر او به طرف راست نمازگزار و پای او به طرف چپ نمازگزار باشد.

مساله 605 - بنابر احتیاط مكان نمازگزار باید غصبی نباشد, و نیز باید از جای میت پست تر یا بلندتر نباشد ولی پستی و بلندی مختصراشكال ندارد.

مساله 606 - نمازگزار باید از میت دور نباشد, ولی كسی كه نماز میت را به جماعت می خواند, اگر از میت دور باشد, چنانچه صفها به یكدیگرمتصل باشند اشكال ندارد.

مساله 607 - نمازگزار باید مقابل میت بایستد, ولی اگر نماز به جماعت خوانده شود و صف جماعت از دو طرف میت بگذرد, نماز كسانی كه مقابل میت نیستند اشكال ندارد.

مساله 608 - بین میت ونمازگزار بنابر احتیاط باید پرده و یا دیوار و یا چیزی مانند اینها نباشد, ولی اگر میت در تابوت و مانند آن باشداشكال ندارد.

مساله 609 - در وقت خواندن نماز باید عورت میت پوشیده باشد, و اگر كفن كردن او ممكن نیست , بنابر احتیاط باید عورتش را اگرچه باتخته و آجر و مانند اینها باشد بپوشانند.

مساله 610 - نماز میت را باید ایستاده و با قصد قربت بخواند, و در موقع نیت میت را معین كند, مثلا نیت كند نماز می خوانم بر این میت قربة الی اللّه.

مساله 611 - اگر كسی نباشد

كه بتواند نماز میت را ایستاده بخواند, می شود نشسته بر او نماز خواند.

مساله 612 - اگر میت وصیت كرده باشد كه شخص معینی بر او نماز بخواند, احتیاط مستحب آن است كه آن شخص از ولی میت اجازه بگیرد.

مساله 613 - مكروه است بر میت چند مرتبه نماز بخوانند, ولی اگر میت اهل علم و تقوا باشد مكروه نیست.

مساله 614 - اگر میت را عمدا یا از روی فراموشی یا به جهت عذری بدون نماز دفن كنند, یا بعد از دفن معلوم شود نمازی كه بر او خوانده شده باطل بوده است تا وقتی جسد او از هم نپاشیده واجب است با شرطهائی كه برای نماز میت گفته شد به قبرش نماز بخوانند.

دستور نماز میت

مساله 615 - نماز میت پنج تكبیر دارد و اگر نمازگزار پنج تكبیر به این ترتیب بگوید كافی است: بعد از نیت و گفتن تكبیر اول بگوید اشهد ان لا اله الا اللّه واءن محمدا رسول اللّه , و بعد از تكبیر دوم بگوید اللهم صل علی محمد وآل محمد , و بعد از تكبیر سوم بگوید اللهم اغفرللمؤمنین والمؤمنات , و بعد از تكبیر چهارم اگر میت مرد است بگوید اللهم اغفر لهذا المیت و اگر زن است بگوید اللهم اغفر لهذه المیتة , و بعد, تكبیر پنجم را بگوید. و بهتر است بعد از تكبیر اول بگوید اشهد اءن لا اله الا اللّه وحده لا شریك له واءشهد اءن محمدا عبده ورسوله ارسله بالحق بشیرا ونذیرا بین یدی الساعة , و بعد از تكبیر دوم بگوید اللهم صل علی محمد وآل محمد وبارك علی محمد وآل محمد وارحم محمدا

وآل محمد كاءفضل ما صلیت وباركت وترحمت علی ابراهیم وآل ابراهیم انك حمید مجید وصل علی جمیع الانبیاء والمرسلین والشهداء والصدیقین وجمیع عباد اللّه الصالحین , و بعد از تكبیر سوم بگوید اللهم اغفر للمؤمنین والمؤمنات والمسلمین والمسلمات , الاحیاء منهم والاموات تابع بیننا وبینهم بالخیرات انك مجیب الدعوات انك علی كل شی ء قدیر , و بعد از تكبیر چهارم اگر میت مرد است بگوید اللهم ان هذا عبدك وابن عبدك وابن امتك نزل بك واءنت خیر منزول به اللهم انا لا نعلم منه الا خیرا وانت اعلم به منا, اللهم ان كان محسنا فزد فی احسانه وان كان مسیئا فتجاوز عنه واغفر له , اللهم اجعله عندك فی اءعلی علیین واخلف علی اءهله فی الغابرین وارحمه برحمتك یا اءرحم الراحمین وبعد, تكبیر پنجم را بگوید.

ولی اگر میت زن است بعد از تكبیر چهارم بگوید اللهم ان هذه امتك وابنة عبدك وابنة امتك نزلت بك وانت خیر منزول به اللهم انا لا نعلم منها الا خیرا وانت اعلم بها منا, اللهم ان كانت محسنة فزد فی احسانها وان كانت مسیئة فتجاوز عنها واغفر لها,اللهم اجعلها عندك فی اءعلی علیین واخلف علی اءهلها فی الغابرین وارحمها برحمتك یا اءرحم الراحمین.

مساله 616 - باید تكبیرها و دعاها را طوری پشت سر هم بخواند, كه نماز از صورت خود خارج نشود.

مساله 617 - كسی كه نماز میت را به جماعت می خواند باید تكبیرها ودعاهای آن را هم بخواند.

مستحبات نماز میت

مساله 618 - چند چیز در نماز میت مستحب است: اول: كسی كه نماز میت می خواند, با وضو یا غسل یا تیمم باشد, و احتیاط آن است

در صورتی تیمم كند كه وضو و غسل ممكن نباشد, یا بترسدكه اگر وضو بگیرد یا غسل كند به نماز میت نرسد.

دوم: اگر میت مرد است , امام جماعت یا كسی كه فرادی به او نماز می خواند مقابل وسط قامت او بایستد, و اگر میت زن است مقابل سینه اش بایستد.

سوم: پا برهنه نماز بخواند.

چهارم: در هر تكبیر دستها را بلند كند.

پنجم: فاصله او با میت به قدری كم باشد, كه اگر باد لباسش را حركت دهد به جنازه برسد.

ششم: نماز میت را به جماعت بخواند.

هفتم: امام جماعت تكبیر و دعاها را بلند بخواند و كسانی كه با او نماز می خوانند آهسته بخوانند.

هشتم: در جماعت اگرچه ماموم یك نفر باشد, عقب امام بایستد.

نهم: نمازگزار به میت و مؤمنین زیاد دعا كند.

دهم: پیش از نماز در جماعت سه مرتبه بگوید: الصلاة.

یازدهم: نماز را در جائی بخوانند كه مردم برای نماز میت بیشتر به آنجا می روند.

دوازدهم: زن حائض اگر نماز میت را به جماعت می خواند, تنها بایستد و در صف نمازگزاران نایستد.

مساله 619 - خواندن نماز میت در مساجد مكروه است ولی در مسجد الحرام مكروه نیست.

احكام دفن

مساله 620 - واجب است میت را طوری در زمین دفن كنند كه بوی او بیرون نیاید و درندگان هم نتوانند بدنش را بیرون آورند, و اگر ترس آن باشد كه جانور بدن او را بیرون آورد, باید قبر را با آجر و مانند آن محكم كنند.

مساله 621 - اگر دفن میت در زمین ممكن نباشد, می توانند بجای دفن , او را در بنا یا تابوت بگذارند.

مساله 622 - میت را باید در قبر به

پهلوی راست طوری بخوابانند كه جلوی بدن او رو به قبله باشد.

مساله 623 - اگر كسی در كشتی بمیرد, چنانچه جسد او فاسد نمی شود و بودن او در كشتی مانعی ندارد, باید صبر كنند تا به خشكی برسند واو را در زمین دفن كنند, و گرنه باید در كشتی غسلش بدهند وحنوط وكفن كنند وپس از خواندن نماز میت بنابر احتیاط در صورت امكان او رادر خمره بگذارند و درش را ببندند وبه دریا بیندازند والا چیز سنگینی به پایش بسته وبه دریا بیندازند, و اگر ممكن است باید او را در جائی بیندازند كه فورا طعمه حیوانات نشود.

مساله 624 - اگر بترسند كه دشمن قبر میت را بشكافد و بدن او را بیرون آورد و گوش یا بینی یا اعضای دیگر او را ببرد, چنانچه ممكن باشدباید به طوری كه در مساله پیش گفته شد او را به دریا بیندازند.

مساله 625 - مخارج انداختن در دریا و مخارج محكم كردن قبر میت را در صورتی كه لازم باشد, باید از اصل مال میت بردارند.

مساله 626 - اگر زن كافره بمیرد و بچه در شكم او مرده باشد, یا هنوز روح به بدن او داخل نشده باشد, چنانچه پدر بچه مسلمان باشد, بایدزن را در قبر به پهلوی چپ پشت به قبله بخوابانند كه روی بچه به طرف قبله باشد.

مساله 627 - دفن مسلمان در قبرستان كفار و دفن كافر در قبرستان مسلمانان بنابر احتیاط جایز نیست.

مساله 628 - دفن مسلمان در جائی كه بی احترامی به او باشد, مانند جائی كه خاك رو به و كثافت می ریزند, جایز نیست.

مساله 629 - دفن

میت در جای غصبی و در زمینی كه مثل مسجد برای غیر دفن كردن وقف شده , جایز نیست.

مساله 630 - دفن میت در قبر مرده دیگر جایز نیست , مگر آنكه قبر كهنه شده و میت اولی از بین رفته باشد.

مساله 631 - چیزی كه از میت جدا می شود, اگرچه مو و ناخن و دندانش باشد, بنابر احتیاط باید با او دفن شود. ودفن ناخن و دندانی كه در حال زندگی از انسان جدا می شود, مستحب است.

مساله 632 - اگر كسی در چاه بمیرد و بیرون آوردنش ممكن نباشد, باید در چاه را ببندند و همان چاه را قبر او قرار دهند.

مساله 633 - اگر بچه در شكم مادر بمیرد و ماندنش در رحم برای مادر خطر داشته باشد, باید به آسان ترین راه او را بیرون آورند, وچنانچه ناچار شوند كه او را قطعه قطعه كنند اشكال ندارد, ولی باید بوسیله شوهرش اگر اهل فن است , یا زنی كه اهل فن باشد, او را بیرون بیاورند, و اگر ممكن نیست , مرد محرمی كه اهل فن باشد, و اگر آن هم ممكن نشود, مرد نامحرمی كه اهل فن باشد بچه را بیرون بیاورد, و درصورتی كه آن هم پیدا نشود كسی كه اهل فن نباشد می تواند بچه را بیرون آورد.

مساله 634 - هرگاه مادر بمیرد و بچه در شكمش زنده باشد اگرچه امید زنده ماندن طفل را نداشته باشند باید بوسیله كسانی كه در مساله پیش گفته شد, پهلوی چپ او را بشكافند و بچه را بیرون آورند و دوباره بدوزند.

مستحبات دفن

مساله 635 - مستحب است قبر را به

اندازه قد انسان متوسط, گود كنند و میت را در نزدیكترین قبرستان دفن نمایند, مگر آنكه قبرستان دورتر, از جهتی بهتر باشد, مثل آنكه مردمان خوب در آنجا دفن شده باشند, یا مردم برای فاتحه اهل قبور بیشتر به آنجا بروند, و نیز مستحب است جنازه را در چند ذرعی قبر, زمین بگذارند و سه مرتبه كم كم نزدیك ببرند ودر هر مرتبه زمین بگذارند و بردارند و در نوبت چهارم وارد قبر كنند, واگر میت مرد است در دفعه سوم طوری زمین بگذارند كه سر او طرف پائین قبر باشد و در دفعه چهارم از طرف سر وارد قبرنمایند, واگر زن است در دفعه سوم طرف قبله قبر بگذارند و به پهنا وارد قبر كنند و در موقع وارد كردن پارچه ای روی قبر بگیرند.

و نیزمستحب است جنازه را به آرامی از تابوت بگیرند و وارد قبر كنند و دعاهائی كه دستور داده شده , پیش از دفن و موقع دفن بخوانند, و بعد ازآنكه میت را در لحد گذاشتند گره های كفن را باز كنند و صورت میت را روی خاك بگذارند و بالشی از خاك زیر سر او بسازند و پشت میت خشت خام یا كلوخی بگذارند كه میت به پشت نگردد, و پیش از آنكه لحد را پوشانند, دست راست را به شانه راست میت بزنند و دست چپ را به قوت بر شانه چپ میت بگذارند و دهان را نزدیك گوش او ببرند و به شدت حركتش دهند و سه مرتبه بگویند اسمع افهم یا فلان ابن فلان و بجای فلان ابن فلان اسم میت و پدرش را بگویند, مثلا

اگر اسم او محمد و اسم پدرش علی است سه مرتبه بگویند اسمع افهم یامحمد بن علی , پس از آن بگویند هل انت علی العهد الذی فارقتنا علیه من شهادة ان لا اله الا اللّه وحده لا شریك له وان محمدا صلی اللّه علیه وآله عبده ورسوله وسید النبیین وخاتم المرسلین وان علیا امیر المؤمنین وسید الوصیین وامام افترض اللّه طاعته علی العالمین وان الحسن والحسین وعلی بن الحسین ومحمد بن علی وجعفر بن محمد وموسی بن جعفر وعلی بن موسی ومحمد بن علی وعلی بن محمدوالحسن بن علی والقائم الحجة المهدی صلوات اللّه علیهم ائمة المؤمنین وحجج اللّه علی الخلق اجمعین واءئمتك اءئمة هدی بك ابرار, یافلان ابن فلان و بجای فلان ابن فلان اسم میت و پدرش را بگوید و بعد بگوید: اذا اءتاك الم -لكان الم -قربان رسولین من عند اللّه تبارك وتعالی وساءلاك عن ربك وعن نبیك وعن دینك وعن كتابك وعن قبلتك وعن اءئمتك فلا تخف ولا تحزن وقل فی جوابهما: اللّه ربی ومحمد (ص) نبیی والاسلام دینی والقرآن كتابی والكعبة قبلتی وامیر المؤمنین علی بن ابی طالب امامی والحسن بن علی المجتبی امامی والحسین بن علی الشهید بكربلا امامی وعلی زین العابدین امامی ومحمد الباقر امامی وجعفر الصادق امامی وموسی الكاظم امامی وعلی الرضا امامی ومحمد الجواد امامی وعلی الهادی امامی والحسن العسكری امامی والحجة المنتظر امامی , هؤلاء صلوات اللّه علیهم اءئمتی وسادتی وقادتی وشفعائی , بهم اتولی ومن اعدائهم اتبرا فی الدنیا والاخرة.

ثم اعلم یا فلان ابن فلان و بجای فلان ابن فلان اسم میت وپدرش را بگوید و بعد بگوید ان اللّه تبارك وتعالی نعم

الرب وان محمدا (ص) نعم الرسول وان علی بن ابی طالب واولاده المعصومین الائم -ة الاثنی عشر نعم الائم -ة وان ما جاء به محمد (ص) حق وان الموت حق وسؤال منكر ونكیر فی القبر حق والبعث حق والنشور حق والصراط حق والمیزان حق وتطایر الكتب حق وان الجنة حق والنار حق وان الساعة آتیة لا ریب فیها وان اللّه یبعث من فی القبور پس بگوید افهمت یا فلان و بجای فلان اسم میت را بگوید, پس از آن بگوید ثبتك اللّه بالقول الثابت وهداك اللّه الی صراط مستقیم عرف اللّه بینك وبین اولیائك فی مستقر من رحمته پس بگوید اللهم جاف الارض عن جنبیه واصعد بروحه الیك ولقه منك برهانااللهم عفوك عفوك.

و اگر میت زن است تمام خطابها و ضمیرها و افعال , مؤنث ذكر شود.

مساله 636 - مستحب است كسی كه میت را در قبر می گذارد, با طهارت و سر برهنه و پا برهنه باشد و از طرف پای میت از قبر بیرون بیاید,و غیر از خویشان میت كسانی كه حاضرند, با پشت دست خاك بر قبر بریزند و بگویند انا للّه وانا الیه راجعون اگر میت زن است كسی كه با او محرم می باشد او را در قبر بگذارد, و اگر محرمی نباشد خویشانش او را در قبر بگذارند.

مساله 637 - مستحب است قبر را مربع یا مربع مستطیل بسازند و به اندازه چهار انگشت از زمین بلند كنند, و نشانه ای روی آن بگذارند كه اشتباه نشود, و روی قبر آب بپاشند, و بعد از پاشیدن آب كسانی كه حاضرند دستها را بر قبر بگذارند و انگشتها را باز

كرده در خاك فرو برندو هفت مرتبه سوره مباركه انا انزلناه را بخوانند و برای میت طلب آمرزش كنند و این دعا را بخوانند اللهم جاف الارض عن جنبیه واصعدالیك روحه ولقه منك رضوانا واءسكن قبره من رحمتك ما تغنیه به عن رحمة من سواك.

مساله 638 - پس از رفتن كسانی كه تشییع جنازه كرده اند, مستحب است ولی میت یا كسی كه از طرف ولی اجازه دارد, دعاهائی را كه دستور داده شده به میت تلقین كند.

مساله 639 - بعد از دفن , مستحب است صاحبان عزا را سر سلامتی دهند, ولی اگر مدتی گذشته است كه بواسطه سر سلامتی دادن مصیبت یادشان می آید, ترك آن بهتر است , و نیز مستحب است تا سه روز برای اهل خانه میت غذا بفرستند, و غذا خوردن نزد آنان و در منزلشان مكروه است.

مساله 640 - مستحب است انسان در مرگ خویشان , مخصوصا در مرگ فرزند صبر كند, و هر وقت میت را یاد می كند انا للّه وانا الیه راجعون بگوید, و برای میت قرآن بخواند, و سر قبر پدر و مادر از خداوند حاجت بخواهد, و قبر را محكم بسازد كه زود خراب نشود.

مساله 641 - جایز نیست انسان در مرگ كسی صورت و بدن خود را بخراشد و سیلی بزند و به خود آسیب برساند.

مساله 642 - پاره كردن یقه در مرگ غیر پدر و برادر جایز نیست , و احتیاط واجب آن است كه در مصیبت آنان هم یقه پاره نكند.

مساله 643 - اگر زن در عزای میت صورت خود را بخراشد و خونین كند یا موی خود را بكند,

بنابر احتیاط یك بنده آزاد كند یا ده فقیر را طعام دهد و یا بپوشاند, و همچنین است اگر مرد در مرگ زن یا فرزند یقه یا لباس خود را پاره كند.

مساله 644 - احتیاط واجب آن است كه در گریه بر میت , صدا را خیلی بلند نكنند.

نماز وحشت

مساله 645 - سزاوار است در شب اول قبر, دو ركعت نماز وحشت برای میت بخوانند, و دستور آن این است كه: در ركعت اول بعد از حمد یك مرتبه آیت الكرسی و در ركعت دوم بعد از حمد ده مرتبه سوره انا انزلناه را بخوانند و بعد از سلام نماز بگویند اللهم صل علی محمد وآل محمدوابعث ثوابها الی قبر فلان و بجای كلمه فلان اسم میت را بگویند.

مساله 646 - نماز وحشت را در هر موقع از شب اول قبر می شود خواند, ولی بهتر است در اول شب , بعد از نماز عشا خوانده شود.

مساله 647 - اگر بخواهند میت را به شهر دوری ببرند, یا به جهت دیگر دفن او تاخیر بیفتد, نماز وحشت را تا شب اول قبر او تاخیر بیندازند.

نبش قبر

مساله 648 - نبش قبر مسلمان , یعنی شكافتن قبر او اگرچه طفل یا دیوانه باشد حرام است , ولی اگر بدنش از بین رفته و خاك شده باشداشكال ندارد.

مساله 649 - نبش قبر امامزاده ها و شهدا و علما و صلحا اگرچه سالها بر آن گذشته باشد حرام است.

مساله 650 - شكافتن قبر در چند مورد حرام نیست: اول: آنكه میت در زمین غصبی دفن شده باشد و مالك زمین راضی نشود كه در آنجا بماند.

دوم: آنكه كفن یا چیز دیگری كه با میت دفن شده غصبی باشد و صاحب آن راضی نشود كه در قبر بماند, و همچنین است اگر چیزی از مال خود میت كه به ورثه او رسیده با او دفن شده باشد و ورثه او راضی نشود كه آن چیز در قبر بماند, ولی

اگر میت وصیت كرده باشد كه دعا یا قرآن یا انگشتری را با او دفن كنند, برای بیرون آوردن اینها نمی توانند قبر را بشكافند.

سوم: آنكه شكافتن قبر موجب هتك حرمت نباشد و میت بی غسل و یا بی كفن دفن شده باشد, یا بفهمند غسلش باطل بوده , یا به غیر از دستور شرع كفن شده یا در قبر او را رو به قبله نگذاشته اند.

چهارم: آنكه برای ثابت شدن حقی بخواهند بدن میت را ببینند.

پنجم: آنكه میت را در جائی كه بی احترامی به او است مثل قبرستان كفار یا جائی كه كثافت و خاكروبه می ریزند دفن كرده باشند.

ششم: آنكه برای یك مطلب شرعی كه اهمیت آن از شكافتن قبر بیشتر است , قبر را بشكافند, مثلا بخواهند بچه زنده را از شكم زن حامله ای كه دفنش كرده اند بیرون آورند.

هفتم: آنكه بترسند درنده ای بدن میت را پاره كند, یا سیل او را ببرد, یا دشمن بیرون آورد.

هشتم: آنكه قسمتی از بدن میت را كه با او دفن نشده بخواهند دفن كنند, ولی احتیاط واجب آن است كه آن قسمت از بدن را طوری در قبر بگذارند كه بدن میت دیده نشود.

نهم: آنكه میت را بخواهند به مشاهد مشرفه نقل نمایند بخصوص اگر وصیت كرده باشد.

غسلهای مستحب

مساله 651 - در شرع مقدس اسلام غسلهائی مستحب است و از آن جمله است: 1 - غسل جمعه: و وقت آن بعد از اذان صبح است و بهتر است نزدیك ظهر بجا آورده شود, و اگر تا ظهر انجام ندهد بهتر است كه بدون نیت اداءو قضاء تا غروب بجا آورد.

و اگر در

روز جمعه غسل نكند مستحب است از صبح شنبه تا غروب قضای آن را بجا آورد.

و كسی كه می داند درروز جمعه آب پیدا نخواهد كرد می تواند روز پنجشنبه غسل را رجاء انجام دهد.

و مستحب است انسان در موقع غسل جمعه بگوید اشهد ان لا اله الا اللّه وحده لا شریك له وان محمدا عبده ورسوله اللهم صل علی محمد وآل محمد واجعلنی من التوابین واجعلنی من الم -تطهرین.

2 - غسل شب اول و هفدهم و اول شب نوزدهم و بیست و یكم و بیست و سوم و غسل در شب بیست و چهارم ماه رمضان.

3 - غسل روز عید فطر و عید قربان , و وقت آن از اذان صبح است تا ظهر و بعد از ظهر تا غروب به قصد رجاء بیاورند, و بهتر است آن را پیش از نماز عید بجا آورند.

4 - غسل شب عید فطر, و وقت آن از اول مغرب است تا اذان صبح , و بهتر است در اول شب بجا آورده شود.

5 - غسل روز هشتم و نهم ذیحجه , و در روز نهم بهتر است آن را نزدیك ظهر بجا آورد.

6 - غسل كسی كه در موقع گرفتن خورشید و ماه نماز آیات را عمدا نخوانده در صورتی كه تمام ماه و خورشید گرفته باشد.

7 - غسل كسی كه جائی از بدنش را به بدن میتی كه غسل داده اند رسانده باشد.

8 - غسل احرام.

9 - غسل دخول حرم.

10 - غسل دخول مكه.

11 - غسل زیارت خانه كعبه.

12 - غسل دخول كعبه.

13 - غسل برای نحر و یا ذبح و حلق.

14 - غسل داخل شدن

مدینه منوره.

15 - غسل داخل شدن حرم پیغمبر (ص).

16 - غسل وداع قبر مطهر پیغمبر (ص).

17 - غسل برای مباهله با خصم.

18 - غسل دادن بچه ای كه تازه به دنیا آمده.

19 - غسل برای استخاره.

20 - غسل برای استسقاء.

21 - غسل شب نیمه شعبان.

22 - غسل در وقت احتراق قرص آفتاب در كسوف.

23 - غسل توبه.

مساله 652 - فقهاء در بیان اغسال مستحبه اغسال زیادی نقل فرموده اند كه از جمله آنها این چند غسل است:

(1) غسل تمام شبهای طاق ماه رمضان , و غسل تمام شبهای دهه آخر آن , و غسل دیگری در آخر شب بیست و سوم آن.

(2) غسل روز بیست و چهارم ذی الحجة.

(3) غسل روز عید نوروز و پانزدهم شعبان و نهم و هفدهم ربیع الاول و روز بیست و پنجم ذی القعدة.

(4) غسل زنی كه برای غیر شوهرش بوی خوش استعمال كرده است.

(5) غسل كسی كه در حال مستی خوابیده.

(6) غسل كسی كه برای تماشای دار آویخته رفته و آن را دیده باشد, ولی اگر اتفاقا یا از روی ناچاری نگاهش بیفتد یا مثلا برای شهادت دادن رفته باشد, غسل مستحب نیست.

(7) غسل برای دخول مسجد پیغمبر (ص).

(8) غسل برای زیارت معصومین (ع) از دور یا نزدیك , ولی احوط این است كه این غسلها را به قصد رجاء بجا آورند.

مساله 653 - انسان می تواند با غسلهای مستحبی كه در مساله (651) ذكر شد, كاری كه مانند نماز, وضو لازم دارد انجام دهد.

مساله 654 - اگر چند غسل بر كسی مستحب باشد وبه نیت همه یك غسل بجا آورد كافی است.

تیمم

7 مورد

در هفت مورد بجای وضو

و غسل باید تیمم كرد:

اول: آنكه تهیه آب به قدر وضو یا غسل ممكن نباشد.

مساله 655 - اگر انسان در آبادی باشد باید بنابر احتیاط برای تهیه آب وضو و غسل , به قدری جستجو كند كه از پیدا شدن آن نا امید شود,و اگر در بیابان باشد, چنانچه زمین آن پست و بلند یا به جهت زیادی درختان راه رفتن در آن دشوار است باید در هر یك از چهار طرف به اندازه پرتاب یك تیر قدیمی كه با كمان پرتاب می كردند ((1)) در جستجوی آب رود و الا باید در هر طرف به اندازه پرتاب دو تیر جستجو نماید.

مساله 656 - اگر بعضی از چهار طرف هموار و بعض دیگر پست و بلند باشد, در طرفی كه هموار است به اندازه پرتاب دو تیر, و در طرفی كه هموار نیست به اندازه پرتاب یك تیر جستجو كند.

مساله 657 - در هر طرفی كه یقین دارد آب نیست , در آن طرف جستجو لازم نیست.

مساله 658 - كسی كه وقت نماز او تنگ نیست و برای تهیه آب وقت دارد, اگر یقین دارد در محلی دورتر از مقداری كه باید جستجو كند آب هست , باید برای تهیه آب برود, و اگر گمان دارد آب هست , رفتن به آن محل لازم نیست , ولی اگر گمان او قوی و به حد اطمینان باشد, باید برای تهیه آب به آن محل برود.

مساله 659 - لازم نیست خود انسان در جستجوی آب برود, بلكه می تواند كسی را كه به گفته او اطمینان دارد بفرستد, و در این صورت اگر یك نفر از

طرف چند نفر برود كافی است.

مساله 660 - اگر احتمال دهد كه داخل بار سفر خود, یا در منزل یا در قافله آب هست , بنابر احتیاط باید به قدری جستجو نماید كه به نبودن آب یقین كند یا از پیدا كردن آن نا امید شود.

مساله 661 - اگر پیش از وقت نماز جستجو نماید و آب پیدا نكند و تا وقت نماز همانجا بماند, چنانچه احتمال دهد كه آب پیدا می كند, احتیاط مستحب آن است كه دوباره در جستجوی آب برود.

مساله 662 - اگر بعد از داخل شدن وقت نماز جستجو كند و آب پیدا نكند و تا وقت نماز دیگر در همانجا بماند, چنانچه احتمال دهد كه آب پیدامی شود, احتیاط مستحب آن است كه دوباره در جستجوی آب برود.

مساله 663 - اگر وقت نماز تنگ باشد, یا از دزد و درنده بترسد, یا جستجوی آب به قدری سخت باشد كه نتواند تحمل كند, جستجو لازم نیست.

مساله 664 - اگر در جستجوی آب نرود تا وقت نماز تنگ شود, اگرچه معصیت كرده ولی نمازش با تیمم صحیح است.

مساله 665 - كسی كه یقین دارد آب پیدا نمی كند, چنانچه دنبال آب نرود و با تیمم نماز بخواند و بعد از نماز بفهمد كه اگر جستجو می كرد آب پیدا می شد, چنانچه وقت وسعت داشته باشد لازم است وضو گرفته و نماز را اعاده نماید.

مساله 666 - اگر بعد از جستجو, آب پیدا نكند و با تیمم نماز بخواند و بعد از نماز بفهمد در جائی كه جستجو كرده آب بوده , در صورتی كه وقت باقی باشد باید وضو گرفته و

نماز را دوباره بجا آورد.

مساله 667 - كسی كه یقین دارد وقت نماز تنگ است , اگر بدون جستجو با تیمم نماز بخواند و بعد از نماز و پیش از گذشتن وقت بفهمد كه برای جستجو وقت داشته , احتیاط واجب آن است كه دوباره نمازش را بخواند.

مساله 668 - اگر بعد از داخل شدن وقت نماز, وضو داشته باشد و بداند كه اگر وضوی خود را باطل كند تهیه آب برای او ممكن نیست یانمی تواند وضو بگیرد, چنانچه بتواند وضوی خود را نگهدارد نباید آن را باطل نماید, ولی می تواند با عیال خود نزدیكی كند اگرچه بداند كه از غسل متمكن نخواهد شد.

مساله 669 - اگر پیش از وقت نماز, وضو داشته باشد و بداند كه اگر وضوی خود را باطل كند تهیه آب برای او ممكن نیست , چنانچه بتواندوضوی خود را نگهدارد, احتیاط مستحب آن است كه آن را باطل نكند.

مساله 670 - كسی كه فقط به مقدار وضو یا به مقدار غسل آب دارد و می داند كه اگر آن را بریزد آب پیدا نمی كند, چنانچه وقت نماز داخل شده باشد, ریختن آن حرام است و احتیاط مستحب آن است كه پیش از وقت نماز هم آن را نریزد.

مساله 671 - كسی كه می داند آب پیدا نمی كند, اگر بعد از داخل شدن وقت نماز وضوی خود را باطل كند, یا آبی كه دارد بریزد معصیت كرده ,ولی نمازش با تیمم صحیح است , اگرچه احتیاط مستحب آن است كه قضای آن نماز را نیز بخواند.

دوم از موارد تیمم:

مساله 672 - اگر بواسطه پیری , یا

ترس از دزد و جانور و مانند اینها, یا نداشتن وسیله ای كه آب از چاه بكشد, دسترسی به آب نداشته باشد, باید تیمم كند, و همچنین است اگر تهیه كردن آب یا استعمال آن به قدری مشقت داشته باشد كه مردم آن را تحمل نمی كنند, ولی درصورت اخیر چنانچه تیمم ننماید و وضو بگیرد وضوی او صحیح است.

مساله 673 - اگر برای كشیدن آب از چاه , دلو و ریسمان و مانند اینها لازم دارد و مجبور است بخرد یا كرایه نماید, اگرچه قیمت آن چند برابر معمول باشد باید تهیه كند, و همچنین است اگر آب را به چندین برابر قیمتش بفروشند, ولی اگر تهیه آنها به قدری پول می خواهد كه نسبت به حال او ضرر دارد, واجب نیست تهیه نماید.

مساله 674 - اگر ناچار شود كه برای تهیه آب قرض كند, باید قرض نماید, ولی كسی كه می داند یا گمان دارد كه نمی تواند قرض خود را بدهد,واجب نیست قرض كند.

مساله 675 - اگر كندن چاه مشقت ندارد, باید برای تهیه آب چاه بكند.

مساله 676 - اگر كسی مقداری آب بی منت به او ببخشد باید قبول كند.

سوم از موارد تیمم:

مساله 677 - اگر از استعمال آب بر جان خود بترسد, یا بترسد كه بواسطه استعمال آن مرض یا عیبی در او پیدا شود, یا مرضش طول بكشد,یا شدت یابد یا به سختی معالجه شود, باید تیمم نماید, ولی اگر آب گرم برای او ضرر ندارد, باید با آب گرم وضو بگیرد یا غسل كند.

مساله 678 - لازم نیست یقین كند كه آب برای او ضرر دارد, بلكه

اگر احتمال ضرر بدهد, چنانچه احتمال او در نظر مردم بجا باشد و از آن احتمال , ترس برای او پیدا شود, باید تیمم كند.

مساله 679 - كسی كه مبتلا به درد چشم است و آب برای او ضرر دارد, باید تیمم نماید.

مساله 680 - اگر بواسطه یقین یا ترس ضرر, تیمم كند و پیش از نماز بفهمد كه آب برایش ضرر ندارد, تیمم او باطل است. و اگر بعد از نماز بفهمد, بنابر احتیاط واجب در صورتی كه وقت باقی باشد باید دوباره نماز را با وضو یا غسل بخواند, و اگر وقت گذشته قضا ندارد.

مساله 681 - كسی كه می داند آب برایش ضرر ندارد, چنانچه غسل كند یا وضو بگیرد و بعد بفهمد كه آب برای او ضرر داشته وضو وغسل او صحیح است.

چهارم از موارد تیمم:

مساله 682 - هرگاه بترسد كه اگر آب را به مصرف وضو یا غسل برساند, دچار زحمت می شود باید تیمم نماید, و جواز تیمم به این جهت درسه صورت است:

1 - آنكه اگر آب را در وضو یا غسل صرف نماید خودش فعلا یا بعدا به تشنگی كه باعث تلف یا مرضش شده یا تحملش مشقت زیادی دارد مبتلا خواهد شد.

2 - آنكه بر كسانی كه حفظشان بر او واجب است بترسد كه از تشنگی تلف یا بیمار شوند.

3 - آنكه بر غیر خود (چه انسان باشد یا حیوان) بترسد و تلف یا بیماری یا بیتابی شان بر او گران باشد, و در غیر این صورت با داشتن آب تیمم جایز نیست.

مساله 683 - اگر غیر از آب پاكی كه برای وضو یا

غسل دارد آب نجسی هم به مقدار آشامیدن خود و كسانی كه با او مربوطند داشته باشد,باید آب پاك را برای آشامیدن بگذارد و با تیمم نماز بخواند, ولی چنانچه آب را برای حیوانش یا بچه نا بالغ بخواهد, باید آب نجس را به آنان بدهد و با آب پاك وضو و غسل را انجام دهد, به شرط آنكه نجاست آب موجب ضرر نباشد.

پنجم از موارد تیمم:

مساله 684 - كسی كه بدن یا لباسش نجس است و كمی آب دارد كه اگر با آن وضو بگیرد یا غسل كند, برای آب كشیدن بدن یا لباس اونمی ماند, بنابر احتیاط, بدن یا لباس را آب بكشد و با تیمم نماز بخواند, ولی اگر چیزی نداشته باشد كه بر آن تیمم كند, باید آب را به مصرف وضو یا غسل برساند و با بدن یا لباس نجس نماز بخواند.

ششم از موارد تیمم:

مساله 685 - اگر غیر از آب یا ظرفی كه استعمال آن حرام است آب یا ظرف دیگری ندارد, مثلا آب یا ظرفش غصبی است و غیر از آن , آب وظرف دیگری ندارد, باید بجای وضو و غسل تیمم كند.

هفتم از موارد تیمم:

مساله 686 - هرگاه وقت به قدری تنگ باشد كه اگر وضو بگیرد یا غسل كند تمام نماز یا مقداری از آن بعد از وقت خوانده می شود باید تیمم كند.

مساله 687 - اگر عمدا نماز را به قدری تاخیر بیندازد كه وقت وضو یا غسل نداشته باشد, معصیت كرده ولی نماز او با تیمم صحیح است.

مساله 688 - كسی كه شك دارد كه اگر وضو بگیرد یا غسل كند

وقت برای نماز او می ماند یا نه , باید تیمم نماید.

مساله 689 - كسی كه بواسطه تنگی وقت تیمم كرده , و بعد از نماز می توانسته وضو بگیرد و نگرفته تا آبی كه داشته از دستش رفت , درصورتی كه وظیفه اش تیمم باشد, باید دوباره تیمم نماید اگرچه تیمم خود را نشكسته باشد.

مساله 690 - كسی كه آب دارد, اگر بواسطه تنگی وقت با تیمم مشغول نماز شود و در بین نماز آبی كه داشته از دستش برود, چنانچه وظیفه اش تیمم باشد احتیاط واجب آن است كه برای نمازهای بعدی دوباره تیمم كند.

مساله 691 - اگر انسان به قدری وقت دارد كه می تواند وضو بگیرد یا غسل كند و نماز را بدون كارهای مستحبی آن مثل اقامه و قنوت بخواند, باید غسل كند یا وضو بگیرد و نماز را بدون كارهای مستحبی آن بجا آورد, بلكه اگر به اندازه سوره هم وقت ندارد, باید غسل كند یا وضو بگیرد و نماز را بدون سوره بخواند.

چیزهائی كه تیمم به آنها صحیح است

مساله 692 - تیمم به خاك و ریگ و كلوخ و سنگ صحیح است , ولی احتیاط مستحب آن است كه اگر خاك ممكن باشد به چیز دیگر تیمم ,نكند و اگر خاك نباشد, با ریگ یا كلوخ , و چنانچه ریگ و كلوخ هم نباشد با سنگ تیمم نماید.

مساله 693 - تیمم بر سنگ گچ و سنگ آهك صحیح است , و بنابر احتیاط در حال اختیار به گچ و آهك پخته و به سنگ معدن مثل سنگ عقیق تیمم ننمایند.

مساله 694 - اگر خاك و ریگ و كلوخ و سنگ پیدا نشود, باید

به گرد و غباری كه در فرش و لباس و مانند اینها است تیمم نماید, و چنانچه گرد پیدا نشود, باید به گل تیمم كند, و اگر گل هم پیدا نشود, واجب است بعدا قضای آن را بجا آورد.

مساله 695 - اگر بتواند با تكاندن فرش و مانند آن خاك تهیه كند, تیمم به گرد باطل است , و همچنین اگر بتواند گل را خشك كند و از آن خاك تهیه نماید, تیمم به گل باطل می باشد.

مساله 696 - كسی كه آب ندارد اگر برف یا یخ داشته باشد, چنانچه ممكن است , باید آن را آب كند و با آن وضو بگیرد یا غسل نماید, و اگر ممكن نیست و چیزی هم كه تیمم به آن صحیح است ندارد لازم است نماز خود را در خارج وقت قضا نماید.

مساله 697 - اگر با خاك و ریگ , چیزی مانند كاه كه تیمم به آن باطل است مخلوط شود, نمی تواند به آن تیمم كند, ولی اگر آن چیز به قدری كم باشد كه در خاك یا ریگ از بین رفته حساب شود, تیمم به آن خاك و ریگ صحیح است.

مساله 698 - اگر چیزی ندارد كه بر آن تیمم كند, چنانچه ممكن است باید به خریدن و مانند آن تهیه نماید.

مساله 699 - تیمم به دیوار گلی صحیح است , و احتیاط مستحب آن است كه با بودن زمین یا خاك خشك , به زمین یا خاك نمناك تیمم نكند.

مساله 700 - چیزی كه بر آن تیمم می كند باید پاك باشد, و اگر چیز پاكی كه تیمم به آن صحیح است ندارد,

نماز را بنابر احتیاط با تیمم بخواند و نیز قضای آن را بجا آورد.

مساله 701 - اگر یقین داشته باشد كه تیمم به چیزی صحیح است و به آن تیمم نماید, بعد بفهمد تیمم به آن باطل بوده , نمازهائی را كه با آن تیمم خوانده باید دوباره بخواند.

مساله 702 - چیزی كه بر آن تیمم می كند و مكان آن چیز باید غصبی نباشد, پس اگر بر خاك غصبی تیمم كند, یا خاكی را كه مال خود اوست بی اجازه در ملك دیگری بگذارد وبر آن تیمم كند, تیمم او باطل می باشد.

مساله 703 - تیمم در فضای غصبی باطل است , پس اگر در ملك خود دستها را به زمین بزند و بی اجازه داخل ملك دیگری شود و دستها رابه پیشانی بكشد, تیمم او باطل می باشد.

مساله 704 - تیمم به چیز غصبی یا در فضای غصبی یا بر چیزی كه در ملك غصبی است , در حالی كه فراموش كرده یا غفلت داشته باشد صحیح است. ولی اگر چیزی را خودش غصب كند و فراموش كند كه غصب كرده و چیزی را كه بر آن تیمم می كند در آن ملك بگذارد یا در فضای آن ملك تیمم نماید, حكم او حكم عامد است.

مساله 705 - كسی كه در جای غصبی حبس است , اگر آب و خاك آن هر دو غصبی است , باید با تیمم نماز بخواند.

مساله 706 - چیزی كه بر آن تیمم می كند, بنابر احتیاط در صورت امكان باید گردی داشته باشد كه به دست بماند, و بعد از زدن دست برآن , بنابر احتیاط مستحب

دست را بتكاند كه گرد آن بریزد.

مساله 707 - تیمم به زمین گود و خاك جاده و زمین شوره زار كه نمك روی آن را نگرفته مكروه است , و اگر نمك روی آن را گرفته باشد باطل است.

دستور تیمم بدل از وضو یا غسل

مساله 708 - در تیمم بدل از وضو یا غسل چهار چیز واجب است:

اول: نیت.

دوم: زدن كف دو دست باهم بر چیزی كه تیمم به آن صحیح است.

سوم: كشیدن كف هر دو دست به تمام پیشانی و دو طرف آن , از جائی كه موی سر می روید تا ابروها و بالای بینی , و احتیاطا باید دستها روی ابروها هم كشیده شود.

چهارم: كشیدن كف دست چپ به تمام پشت دست راست , و بعد از آن كشیدن كف دست راست به تمام پشت دست چپ.

مساله 709 - احتیاط مستحب آن است كه تیمم را چه بدل از وضو باشد چه بدل از غسل , به این ترتیب بجا آورد: یك مرتبه دستها را به زمین بزند و به پیشانی و پشت دستها بكشد, و یك مرتبه دیگر به زمین بزند و پشت دستها را مسح نماید.

احكام تیمم

مساله 710 - اگر مختصری هم از پیشانی یا پشت دستها را مسح نكند تیمم باطل است , چه عمدا مسح نكند, یا مساله را نداند, یا فراموش كرده باشد, ولی دقت زیاد هم لازم نیست و همین قدر كه بگویند تمام پیشانی و پشت دستها مسح شده كافی است.

مساله 711 - برای آنكه یقین كند تمام پشت دست را مسح كرده , باید مقدار بالاتر از مچ را هم مسح نماید, ولی مسح بین انگشتان لازم نیست.

مساله

712 - پیشانی و پشت دستها را بنابر احتیاط باید از بالا به پائین مسح نماید, و كارهای آن را باید پشت سر هم بجا آورد و اگر بین آنها به قدری فاصله دهد كه نگویند تیمم می كند, باطل است.

مساله 713 - در موقع نیت باید معین كند كه تیمم او بدل از غسل است یا بدل از وضو, و اگر بدل از غسل باشد باید آن غسل را معین نماید, وچنانچه یك تیمم بر او واجب باشد و قصد نماید كه وظیفه فعلی خود را انجام دهد اگرچه در تشخیص اشتباه كند تیممش صحیح است.

مساله 714 - در تیمم بنابر احتیاط استحبابی باید كف دستها و پشت دستها در صورت تمكن پاك باشد.

مساله 715 - انسان باید برای تیمم انگشتر را از دست بیرون آورد, و اگر در پیشانی و دستها یا در كف دستها مانعی باشد, مثلا چیزی به آنها چسبیده باشد, باید برطرف نماید.

مساله 716 - اگر پیشانی یا پشت دستها زخم است و پارچه یا چیز دیگری را كه بر آن بسته نمی تواند باز كند, باید دست را روی آن بكشد, ونیز اگر كف دست زخم باشد و پارچه یا چیز دیگری را كه بر آن بسته نتواند باز كند, باید دست را با همان پارچه به چیزی كه تیمم به آن صحیح است بزند و به پیشانی و پشت دستها بكشد.

مساله 717 - اگر پیشانی و پشت دستها مو داشته باشد اشكال ندارد, ولی اگر موی سر روی پیشانی آمده باشد, باید آن را عقب بزند.

مساله 718 - اگر احتمال دهد كه در پیشانی و كف دستها یا

پشت دستها مانعی هست , چنانچه احتمال او در نظر مردم بجا باشد, باید جستجو نماید تا یقین و اطمینان كند كه مانعی نیست.

مساله 719 - اگر وظیفه او تیمم است و نمی تواند تیمم كند, باید نائب بگیرد. و كسی كه نائب می شود, باید او را با دست خود او تیمم دهد, واگر ممكن نباشد باید نائب , دست خود را به چیزی كه تیمم به آن صحیح است بزند و به پیشانی و پشت دستهای او بكشد.

مساله 720 - اگر در بین تیمم شك كند كه قسمتی از آن را فراموش كرده یا نه , چنانچه از محل آن گذشته , به شك خود اعتنا نكند, و اگر نگذشته باید آن قسمت را بجا آورد.

مساله 721 - اگر بعد از مسح دست چپ شك كند كه درست تیمم كرده یا نه , در صورتی كه احتمال بدهد كه حال عمل ملتفت بوده تیمم اوصحیح است , و چنانچه شك او در مسح دست چپ باشد لازم است او را مسح كند مگر آنكه در عملی كه مشروط به طهارت است داخل شده و یا موالات فوت شده باشد.

مساله 722 - كسی كه وظیفه اش تیمم است نمی تواند بنابر احتیاط پیش از وقت نماز برای نماز تیمم كند, ولی اگر برای كار واجب دیگر یا مستحبی تیمم كند و تا وقت نماز عذر او باقی باشد, می تواند با همان تیمم نماز بخواند.

مساله 723 - كسی كه وظیفه اش تیمم است , اگر بداند تا آخر وقت عذر او باقی می ماند, در وسعت وقت می تواند با تیمم نماز بخواند, ولی

اگر بداند تا آخر وقت عذر او برطرف می شود, باید صبر كند و با وضو یا غسل نماز بخواند. و نیز اگر امید دارد كه عذرش برطرف شود, احتیاط واجب آن است كه صبر كند و با وضو یا غسل نماز بخواند, یا در تنگی وقت با تیمم نماز را بجا آورد.

مساله 724 - كسی كه نمی تواند وضو بگیرد یا غسل كند, اگر یقین كند یا احتمال بدهد كه عذرش برطرف نمی شود, می تواند نمازهای قضای خود را با تیمم بخواند, ولی اگر بعدا عذرش برطرف شد باید دوباره آنها را با وضو یا غسل بجا آورد.

مساله 725 - كسی كه نمی تواند وضو بگیرد یا غسل كند, جایز است نمازهای مستحبی را مثل نافله های شبانه روز - كه وقت معین دارد - باتیمم بخواند, ولی اگر احتمال دهد كه تا آخر وقت آنها عذر او برطرف می شود احوط آن است كه آنها را در اول وقتشان بجا نیاورد.

مساله 726 - كسی كه احتیاطا غسل جبیره ای و تیمم نماید مثلا جراحتی در پشت اوست , اگر بعد از غسل و تیمم نماز بخواند و بعد از نمازحدث اصغری از او سر بزند مثلا بول كند, برای نمازهای بعد بدل از غسل احتیاطا تیمم كند و وضو هم بگیرد.

مساله 727 - اگر بواسطه نداشتن آب یا عذر دیگری تیمم كند, بعد از برطرف شدن عذر, تیمم او باطل می شود.

مساله 728 - چیزهائی كه وضو را باطل می كند, تیمم بدل از وضو را هم باطل می كند, و چیزهائی كه غسل را باطل می نماید, تیمم بدل از غسل

را هم باطل می كند.

مساله 729 - كسی كه نمی تواند غسل كند, اگر چند غسل بر او واجب باشد جایز است یك تیمم بدل از آنها بنماید, و احتیاط مستحب آن است كه بدل هر یك از آنها یك تیمم نماید.

مساله 730 - كسی كه نمی تواند غسل كند, اگر بخواهد عملی را كه برای آن غسل واجب است انجام دهد, باید بدل از غسل تیمم نماید, و اگر كسی كه نمی تواند وضو بگیرد و بخواهد عملی را كه برای آن وضو واجب است انجام دهد, باید بدل از وضو تیمم نماید.

مساله 731 - اگر بدل از غسل جنابت تیمم كند, لازم نیست برای نماز وضو بگیرد, ولی اگر بدل از غسلهای دیگر تیمم كند, كفایت از وضونمی نماید, پس اگر نتواند وضو بگیرد باید تیمم دیگری هم بدل از وضو بنماید.

مساله 732 - اگر بدل از غسل جنابت تیمم كند و بعد كاری كه وضو را باطل می كند برای او پیش آید, چنانچه برای نمازهای بعد نتواند غسل كند, باید بدل از غسل تیمم نماید.

مساله 733 - كسی كه باید برای انجام عملی مثلا برای خواندن نماز بدل از وضو و بدل از غسل تیمم كند اگر در تیمم اول , نیت بدل از وضو یا نیت بدل از غسل نماید و تیمم دوم را به قصد اینكه وظیفه خود را انجام داده باشد, بجا آورد كفایت می كند.

مساله 734 - كسی كه وظیفه اش تیمم است اگر برای كاری تیمم كند, تا تیمم و عذر او باقی است , كارهائی را كه باید با وضو یا غسل انجام داد, می

تواند بجا آورد, ولی اگر عذرش تنگی وقت بوده , یا با داشتن آب برای نماز میت یا خوابیدن , تیمم كرده , فقط كارهائی را كه برای آن تیمم نموده می تواند انجام دهد.

مساله 735 - در چند مورد بهتر است نمازهائی را كه انسان با تیمم خوانده , قضا نماید: اول: آنكه از استعمال آب ترس داشته و عمدا خود را جنب كرده و با تیمم نماز خوانده است.

دوم: آنكه می دانسته یا گمان داشته كه آب پیدا نمی كند و عمدا خود را جنب كرده و با تیمم نماز خوانده است.

سوم: آنكه تا آخر وقت , عمدا در جستجوی آب نرود و با تیمم نماز بخواند و بعد بفهمد كه اگر جستجو می كرد, آب پیدا می شد.

چهارم: آنكه عمدا نماز را تاخیر انداخته و در آخر وقت با تیمم نماز خوانده است.

پنجم: آنكه می دانسته یا گمان داشته كه آب پیدا نمی شود و آبی را كه داشته ریخته است.

احکام نماز

نماز

نماز بهترین اعمال دینی است كه اگر قبول درگاه خداوند عالم شود, عبادتهای دیگر هم قبول می شود, و اگر پذیرفته نشود اعمال دیگر هم قبول نمی شود.

و همانطور كه اگر انسان شبانه روزی پنج نوبت در نهر آبی شستشو كند, چرك در بدنش نمی ماند, نمازهای پنجگانه هم انسان را از گناهان پاك می كند.

و سزاوار است كه انسان نماز را در اول وقت بخواند, و كسی كه نماز را پست و سبك شمارد مانند كسی است كه نمازنمی خواند, پیغمبر اكرم (ص) فرمود: كسی كه به نماز اهمیت ندهد و آن را سبك شمارد سزاوار عذاب آخرت است.

روزی حضرت

در مسجد تشریف داشتند, مردی وارد و مشغول نماز شد و ركوع و سجودش را كاملا بجا نیاورد, حضرت فرمودند: اگر این مرد در حالی كه نمازش اینطور است از دنیا برود, به دین من از دنیا نرفته است.

پس انسان باید مواظب باشد كه به عجله و شتاب زدگی نماز نخواند, و در حال نماز به یاد خدا و با خضوع و خشوع و وقار باشد و متوجه باشدكه با چه كسی سخن می گوید, و خود را در مقابل عظمت وبزرگی خداوند عالم بسیار پست وناچیز ببیند, و اگر انسان در موقع نماز كاملا به این مطلب توجه كند, از خود بی خبر می شود, چنانكه در حال نماز تیر را از پای مبارك امیر المؤمنین علی (ع) بیرون كشیدند و آن حضرت متوجه نشدند.

و نیز باید نماز گزار توبه و استغفار نماید و گناهانی را كه مانع قبول شدن نماز است مانند: حسد, كبر, غیبت , خوردن حرام , آشامیدن مسكرات و ندادن خمس و زكاة بلكه هر معصیتی را ترك كند.

و همچنین سزاوار است كارهائی را كه ثواب نماز را كم می كند بجا نیاورد, مثلا درحال خواب آلودگی و خودداری از بول به نماز نایستد, و در موقع نماز به آسمان نگاه نكند, و كارهائی را كه ثواب نماز را زیاد می كند بجا آورد,مثلا انگشتر عقیق به دست كند و لباس پاكیزه بپوشد و شانه و مسواك كند و خود را خوشبو نماید.

نمازهای واجب

نمازهای واجب شش است:

اول: نماز یومیه.

دوم: نماز آیات.

سوم: نماز میت.

چهارم: نماز طواف واجب خانه كعبه.

پنجم: نماز قضای پدر كه بر پسر بزرگتر واجب است.

ششم: نمازی كه

بواسطه اجاره و نذر و قسم و عهد واجب می شود.

نمازهای واجب یومیه

نمازهای واجب یومیه پنج است: ظهر و عصر, هر كدام چهار ركعت , مغرب , سه ركعت , عشا, چهار ركعت , صبح , دو ركعت.

مساله 736 - در سفر باید نمازهای چهار ركعتی را با شرائطی كه گفته می شود دو ركعت خواند.

وقت نماز ظهر و عصر

مساله 737 - اگر چوب یا چیزی مانند آن را شاخص , راست در زمین هموار فرو برند, صبح كه خورشید بیرون می آید, سایه آن به طرف مغرب می افتد و هرچه آفتاب بالا می آید این سایه كم می شود, و در شهرهای ما در اول ظهر شرعی ((2)) به آخرین درجه كمی می رسد وظهر كه گذشت , سایه آن به طرف مشرق برمی گردد و هرچه خورشید رو به مغرب می رود سایه زیادتر می شود, بنابر این وقتی سایه به آخرین درجه كمی رسید و دو مرتبه رو به زیاد شدن گذاشت , معلوم می شود ظهر شرعی شده است , ولی در بعضی از شهرها مثل مكه كه گاهی موقع ظهر سایه به كلی از بین می رود, بعد از آنكه سایه دوباره پیدا شد, معلوم می شود ظهر شده است.

مساله 738 - در زمان غیبت امام (ع) نماز جمعه در غیر صورتی كه ذكر خواهد شد اگر اقامه شود مجزی از نماز ظهر نیست.

مساله 739 - وقت نماز ظهر وعصر بعد از زوال تا غروب آفتاب است , ولی چنانچه نماز عصر را عمدا قبل از نماز ظهر بخوانند باطل است مگر اینكه از آخر وقت بیش از آوردن یك نماز مجال نباشد, كه در این فرض اگر كسی تا این موقع نماز ظهر

را نخوانده , نماز ظهر او قضا است وباید نماز عصر را بخواند, و اگر كسی پیش از این وقت اشتباها تمام نماز عصر را پیش از نماز ظهر بخواند, نمازش صحیح است , و احوط این است كه آن را نماز ظهر قرار داده و چهار ركعت دیگر به قصد مافی الذمه بجا آورد.

مساله 740 - اگر پیش از خواندن نماز ظهر, سهوا مشغول نماز عصر شود و در بین نماز بفهمد اشتباه كرده است , باید نیت را به نماز ظهر برگرداند, یعنی نیت كند كه آنچه تا حال خوانده ام و آنچه را مشغولم و آنچه بعد می خوانم همه نماز ظهر باشد, و بعد از آنكه نماز را تمام كرد نماز عصر را بخواند.

مساله 741 - اگر در زمان غیبت نماز جمعه با شرائطش با امامت حاكم شرع كه قدرت در دست داشته باشد یا كس دیگری كه صلاحیت برای امام جماعت دارد و از طرف حاكم شرع مزبور تعیین شده باشد اقامه شود, احتیاط واجب آن است كه مكلف برای اداء آن حاضر شود,و لكن حضور برای چند طائفه واجب نیست:

(1) پیران كه ضعف دارند.

(2) زنها.

(3) مسافر در محل اقامت نماز.

(4) آنهائی كه از محل نماز جمعه بیشتر از دو فرسخ دورند.

(5) مریض.

(6) عاجز مثل كور و شل , ولكن اگر اینها حاضر شدند,نماز جمعه شان از نماز ظهر مجزی می باشد.

مساله 742 - وقت نماز جمعه از اول ظهر است تا وقتی كه سایه شاخص در طرف مشرق به اندازه خود شاخص شود.

و نماز جمعه دو ركعت می باشد و بهتر است كه قرائت آن را به جهر

بخوانند, و در هر ركعت بعد از حمد قرائت سوره واجب است , و بهتر است در ركعت اول سوره جمعه و در ركعت دوم سوره منافقین را بخوانند, و نیز در هر ركعت قنوت مستحب است: در ركعت اول قبل از ركوع و در ركعت دوم بعد ازركوع , و دو خطبه قبل از نماز واجب است , و هر خطبه باید شامل باشد بر حمد بر خداوند متعال و صلوات بر پیغمبر اكرم و ائمه هدی و ترغیب مردم و وصیت آنها به تقوی و مواظبت بر واجبات و اجتناب از معاصی و قرائت سوره خفیفه , و كسی كه بنابر احتیاط باید به نماز جمعه حاضر شود ودر آن وقت مشغول نماز ظهر باشد كه می تواند نماز جمعه را درك كند,نماز ظهرش اشكال دارد, و درك نماز جمعه نظیر درك نماز جماعت است كه بیان خواهد شد.

وقت نماز مغرب و عشا

مساله 743 - احتیاط واجب آن است كه قبل از اینكه سرخی طرف مشرق - كه بعد از غروب آفتاب پیدا می شود - از بالای سر انسان بگذرد, انسان نماز مغرب را بجا نیاورد.

مساله 744 - وقت نماز مغرب و عشا تا نیمه شب امتداد دارد ولی نماز عشا در صورتی كه با التفات , قبل از نماز مغرب خوانده شود باطل است مگر اینكه از وقت بیش از مقدار اداء نماز عشا نمانده باشد كه در این صورت لازم است نماز عشا را قبل از نماز مغرب بخواند.

مساله 745 - اگر كسی اشتباها نماز عشا را پیش از نماز مغرب بخواند و بعد از نماز ملتفت شود, نمازش صحیح است و باید

نماز مغرب را بعد ازآن بجا آورد.

مساله 746 - اگر پیش از خواندن نماز مغرب , سهوا مشغول نماز عشا شود و در بین نماز بفهمد كه اشتباه كرده , چنانچه به ركوع ركعت چهارم نرفته است , باید نیت را به نماز مغرب برگرداند و نماز را تمام كند و بعد نماز عشا را بخواند, و اگر به ركوع ركعت چهارم رفته است باید نماز را بهم زند و بعد از خواندن نماز مغرب نماز عشا را بجا آورد.

مساله 747 - آخر وقت نماز عشا نصف شب است.

و شب را باید از اول غروب تا اول آفتاب حساب كرد ((3)).

مساله 748 - اگر از روی معصیت , یا بواسطه عذری نماز مغرب یا عشا را تا نصف شب نخواند, بنابر احتیاط واجب , باید قبل از اذان صبح بدون اینكه نیت اداء و قضاء كند آن نماز را بجا آورد.

وقت نماز صبح

مساله 749 - نزدیك اذان صبح از طرف مشرق , سفیده ای رو به بالا حركت می كند كه آن را فجر اول گویند.

موقعی كه آن سفیده پهن شد,فجر دوم , و اول وقت نماز صبح است.

و آخر وقت نماز صبح موقعی است كه آفتاب بیرون می آید.

احكام وقت نماز

مساله 750 - موقعی انسان می تواند مشغول نماز شود كه یقین كند وقت داخل شده است , یا دو مرد عادل به داخل شدن وقت خبر دهند,بلكه به اذان شخصی كه وقت شناس و مورد اطمینان باشد یا به خبر دادن او به دخول وقت نیز می توان اكتفا نمود.

مساله 751 - اگر بواسطه ابر یا غبار, نتواند در اول وقت نماز, به داخل شدن وقت یقین كند, چنانچه گمان داشته باشد كه وقت داخل شده ,می تواند مشغول نماز شود, ولی در چیزهائی كه نسبت به شناختن وقت مانع شخصی باشد مثل نابینائی و در زندان بودن احتیاط واجب آن است كه نماز را تاخیر بیندازد تا یقین كند وقت داخل شده است.

مساله 752 - اگر به یكی از راههای گذشته برای انسان ثابت شود كه وقت نماز شده و مشغول نماز شود و در بین نماز بفهمد كه هنوز وقت داخل نشده , نماز او باطل است.

و همچنین است اگر بعد از نماز بفهمد كه تمام نماز را پیش از وقت خوانده.

و بنابر احتیاط اگر در بین نماز بفهمد وقت داخل شده , یا بعد از نماز بفهمد كه در بین نماز وقت داخل شده بود, نماز را اعاده نماید.

مساله 753 - اگر انسان ملتفت نباشد كه باید با یقین به داخل شدن وقت

, مشغول نماز شود, چنانچه بعد از نماز بفهمد كه تمام نماز را در وقت خوانده , نماز او صحیح است , واگر بفهمد نماز را پیش از وقت خوانده یا نفهمد كه در وقت خوانده یا پیش از وقت , نمازش باطل است.

بلكه اگر بعد از نماز بفهمد كه در بین نماز وقت داخل شده است , باید دوباره آن نماز را بخواند.

مساله 754 - اگر یقین كند وقت داخل شده و مشغول نماز شود و در بین نماز شك كند كه وقت داخل شده یا نه , نماز او باطل است.

ولی اگر دربین نماز یقین داشته باشد كه وقت داخل شده و شك كند كه آنچه از نماز خوانده در وقت بوده یا نه , نمازش صحیح است.

مساله 755 - اگر وقت نماز به قدری تنگ است كه بواسطه بجا آوردن بعضی از كارهای مستحب نماز, مقداری از آن بعد از وقت خوانده می شود, باید آن مستحب را بجا نیاورد, مثلا اگر بواسطه خواندن قنوت مقداری از نماز بعد از وقت خوانده می شود, باید قنوت رانخواند.

مساله 756 - كسی كه به اندازه خواندن یك ركعت نماز وقت دارد, باید نماز را به نیت اداء بخواند, ولی نباید عمدا نماز را تا این وقت تاخیر بیندازد.

مساله 757 - كسی كه مسافر نیست , اگر تا غروب آفتاب به اندازه خواندن پنج ركعت نماز وقت دارد, باید نماز ظهر و عصر هر دو را بخواند,و اگر كمتر وقت دارد باید فقط نماز عصر را بخواند و بعدا نماز ظهر را قضا كند.

و همچنین اگر تا نصف شب به اندازه خواندن پنج ركعت وقت

دارد, باید نماز مغرب و عشا را بخواند, و اگر كمتر وقت دارد باید فقط عشا را بخواند و بعدا مغرب را بجا آورد.

مساله 758 - كسی كه مسافر است , اگر تا غروب آفتاب به اندازه خواندن سه ركعت نماز وقت دارد, باید نماز ظهر و عصر را بخواند, و اگر كمتر وقت دارد, باید فقط عصر را بخواند و بعدا نماز ظهر را قضا كند, و اگر تا نصف شب به اندازه خواندن چهار ركعت نماز وقت دارد, باید نمازمغرب و عشا را بخواند, و اگر كمتر وقت دارد باید عشا را بخواند و بعدا مغرب را بجا آورد, و چنانچه بعد از خواندن عشا معلوم شود كه از وقت به مقدار یك ركعت یا بیشتر به نصف شب مانده است , باید فورا نماز مغرب را به نیت اداء بجا آورد.

مساله 759 - مستحب است انسان نماز را در اول وقت آن بخواند و راجع به آن خیلی سفارش شده است و هرچه به اول وقت نزدیكتر باشد بهتر است , مگر آنكه تاخیر آن از جهتی بهتر باشد, مثلا صبر كند كه نماز را به جماعت بخواند.

مساله 760 - هرگاه انسان عذری دارد كه اگر بخواهد در اول وقت نماز بخواند, ناچار است با تیمم نماز بخواند, چنانچه بداند عذر او تا آخر وقت باقی است , می تواند در اول وقت نماز بخواند, ولی اگر احتمال دهد كه عذر او از بین می رود باید صبر كند تا عذرش برطرف شود, و چنانچه عذر او برطرف نشد, در آخر وقت نماز بخواند, و لازم نیست به قدری صبر كند كه

فقط بتواند كارهای واجب نماز را انجام دهد, بلكه برای مستحبات نماز نیز مانند اذان و اقامه و قنوت اگر وقت دارد می تواند تیمم كند و نماز را با آن مستحبات بجا آورد.

و در عذرهای دیگر غیر ازموارد تیمم اگر احتمال بدهد كه عذر او باقی باشد جایز است اول وقت نماز بخواند, ولی چنانچه در اثناء وقت عذرش برطرف گردد لازم است اعاده نماید.

مساله 761 - كسی كه مسائل نماز و شكیات و سهویات را نمی داند و احتمال می دهد كه یكی از اینها در نماز پیش آید, باید برای یادگرفتن اینهانماز را از اول وقت تاخیر بیندازد, ولی اگر اطمینان دارد كه نماز را به طور صحیح تمام می كند می تواند در اول وقت مشغول نماز شود, پس اگردر نماز مساله ای كه حكم آن را نمی داند پیش نیاید, نماز او صحیح است , و اگر مساله ای كه حكم آن را نمی داند پیش آید, جایز است به یكی ازدو طرفی كه احتمال می دهد, عمل نماید و نماز را تمام كند, ولی بعد از نماز باید مساله را بپرسد كه اگر نمازش باطل بوده , دوباره بخواند و اگرصحیح بوده اعاده لازم نیست.

مساله 762 - اگر وقت نماز وسعت دارد وطلبكار هم طلب خودرا مطالبه می كند, در صورتی كه ممكن است , باید اول قرض خود را بدهد,بعد نماز بخواند, و همچنین است اگر كار واجب دیگری كه باید فورا آن را بجا آورد پیش آمد كند, مثلا ببیند مسجد نجس است كه بایداول مسجد را تطهیر كند, بعد نماز بخواند, و چنانچه در هر دو

صورت , اول نماز بخواند معصیت كرده ولی نماز او صحیح است.

نمازهائی كه باید به ترتیب خوانده شود

مساله 763 - انسان باید نماز عصر را بعد از نماز ظهر و نماز عشا را بعد از نماز مغرب بخواند, و اگر عمدا نماز عصر را پیش از نماز ظهر و نمازعشا را پیش از نماز مغرب بخواند باطل است.

مساله 764 - اگر به نیت نماز ظهر مشغول نماز شود و در بین نماز یادش بیاید كه نماز ظهر را خوانده است , نمی تواند نیت را به نماز عصربرگرداند بلكه باید نماز را بشكند و نماز عصر را بخواند, و همینطور است در نماز مغرب و عشا.

مساله 765 - اگر در بین نماز عصر یقین كند كه نماز ظهر را نخوانده است و نیت را به نماز ظهر برگرداند, چنانچه یادش بیاید كه نماز ظهر راخوانده بوده , باید نیت را به نماز عصر برگرداند و نمازش را تمام كند.

مساله 766 - اگر در بین نماز عصر شك كند كه نماز ظهر را خوانده یا نه , باید نیت را به نماز ظهر برگرداند, ولی اگر وقت به قدری كم است كه بعد از تمام شدن نماز, آفتاب غروب می كند و برای یك ركعت از نماز هم مجال نیست , باید به نیت نماز عصر نماز را تمام كند و قضای ظهر نیزواجب نیست.

مساله 767 - اگر در نماز عشا, پیش از ركوع ركعت چهارم شك كند كه نماز مغرب را خوانده یا نه , چنانچه وقت به قدری كم است كه بعداز تمام شدن نماز, نصف شب می شود, و به مقدار یك ركعت از نماز هم مجال نیست

, باید به نیت عشا نماز را تمام كند.

و اگر بیشتر وقت دارد, بایدنیت را به نماز مغرب برگرداند و نماز را سه ركعتی تمام كند, بعد نماز عشا را بخواند.

مساله 768 - اگر در نماز عشا بعد از رسیدن به ركوع ركعت چهارم شك كند كه نماز مغرب را خوانده یا نه , چنانچه وقت كم است باید نمازعشا را تمام كند, و اگر به مقدار پنج ركعت وقت باشد, باید نماز را بهم زده و بعد از نماز مغرب نماز عشا را بخواند.

مساله 769 - اگر انسان نمازی را كه خوانده احتیاطا دوباره بخواند و در بین نماز یادش بیاید نمازی را كه باید پیش از آن بخواند نخوانده است ,نمی تواند نیت را به آن نماز برگرداند, مثلا موقعی كه نماز عصر را احتیاطا می خواند, اگر یادش بیاید نماز ظهر را نخوانده است , نمی تواند نیت رابه نماز ظهر برگرداند.

مساله 770 - برگرداندن نیت از نماز قضا به نماز اداء و از نماز مستحب به نماز واجب جایز نیست.

مساله 771 - اگر وقت نماز اداء وسعت داشته باشد, انسان می تواند در بین نماز نیت را به نماز قضا برگرداند ولی باید برگرداندن نیت به نمازقضا ممكن باشد, مثلا اگر مشغول نماز ظهر است در صورتی می تواند نیت را به قضای صبح برگرداند كه داخل ركوع ركعت سوم نشده باشد.

نمازهای مستحب

مساله 772 - نمازهای مستحبی زیاد است و آن را نافله گویند, و بین نمازهای مستحبی به خواندن نافله های شبانه روزی بیشتر سفارش شده , و آنها در غیر روز جمعه سی و چهار ركعتند كه هشت ركعت

آن نافله ظهر و هشت ركعت نافله عصر و چهار ركعت نافله مغرب و دوركعت نافله عشا و یازده ركعت نافله شب و دو ركعت نافله صبح می باشد.

و چون دو ركعت نافله عشا را بنابر احتیاط واجب باید نشسته بخواند, یك ركعت حساب می شود, ولی روز جمعه بر شانزده ركعت نافله ظهر و عصر, چهار ركعت اضافه می شود.

مساله 773 - از یازده ركعت نافله شب , هشت ركعت آن باید به نیت نافله شب و دو ركعت آن به نیت نماز شفع , و یك ركعت آن به نیت نمازوتر خوانده شود.

و دستور كامل نافله شب در كتابهای دعا گفته شده است.

مساله 774 - نمازهای نافله را می شود نشسته خواند, ولی بهتر است دو ركعت نماز نافله نشسته را یك ركعت حساب كند, مثلا كسی كه می خواهد نافله ظهر را كه هشت ركعت است نشسته بخواند, بهتر است شانزده ركعت بخواند, و اگر می خواهد نماز وتر را نشسته بخواند, دونماز یك ركعتی نشسته بخواند.

مساله 775 - نافله ظهر و عصر را در سفر نباید خواند, و نافله عشا چنانچه به قصد رجاء خوانده شود مانعی ندارد.

وقت نافله های یومیه

مساله 776 - نافله نماز ظهر پیش از نماز ظهر خوانده می شود و وقت فضیلت آن از اول ظهر است تا موقعی كه آن مقدار از سایه شاخص كه بعد از ظهر پیدا می شود, به اندازه دو هفتم آن شود, مثلا اگر درازای شاخص هفت وجب باشد, هر وقت مقدار سایه ای كه بعد از ظهر پیدامی شود به دو وجب رسید, آخر وقت نافله ظهر است.

مساله 777 - نافله عصر

پیش از نماز عصر خوانده می شود و وقت فضیلت آن تا موقعی است كه آن مقدار از سایه شاخص كه بعد از ظهرپیدا می شود, به چهار هفتم آن برسد, و چنانچه بخواهد نافله ظهر یا نافله عصر را بعد از وقت آنها بخواند, باید نافله ظهر را بعد از نماز ظهر ونافله عصر را بعد از نماز عصر بخواند, و بنابر احتیاط واجب , نیت اداء و قضا نكند.

مساله 778 - وقت فضیلت نافله مغرب بعد از تمام شدن نماز مغرب است تا وقتی كه سرخی طرف مغرب كه بعد از غروب كردن آفتاب درآسمان پیدا می شود از بین برود.

مساله 779 - وقت نافله عشا بعد از تمام شدن نماز عشا تا نصف شب است , و بهتر است بعد از نماز عشا بلا فاصله خوانده شود.

مساله 780 - نافله صبح پیش از نماز صبح خوانده می شود و وقت فضیلت آن بعد از فجر اول است تا وقتی كه سرخی طرف مشرق پیداشود.

و نشانه فجر اول در وقت نماز صبح گفته شد.

و ممكن است نافله صبح را بعد از نافله شب بلا فاصله بخوانند.

مساله 781 - وقت نافله شب از نصف شب است تا اذان صبح , و بهتر است نزدیك اذان صبح خوانده شود.

مساله 782 - مسافر و كسی كه برای او سخت است نافله شب را بعد از نصف شب بخواند, می تواند آن را در اول شب بجا آورد.

نماز غفیله

مساله 783 - یكی از نمازهای مستحبی , نماز غفیله است كه بین نماز مغرب و عشا خوانده می شود.

و وقت آن بنابر احتیاط پیش از آن است كه

سرخی طرف مغرب از بین برود.

و در ركعت اول آن , بعد از حمد باید بجای سوره این آیه را بخوانند وذا النون اذ ذهب مغاضبا فظن ان لن نقدر علیه فنادی فی الظلمات ان لا اله الا انت سبحانك انی كنت من الظالمین فاستجبنا له ونجیناه من الغم وكذلك ننجی المؤمنین و درركعت دوم بعد از حمد بجای سوره این آیه را بخوانند وعنده مفاتح الغیب لا یعلمها الا هو ویعلم ما فی البر والبحر وما تسقط من ورقة الا یعلمها ولا حبة فی ظلمات الارض ولا رطب ولا یابس الا فی كتاب مبین و در قنوت آن بگویند اللهم انی اساءلك بمفاتح الغیب التی لایعلمها الا انت ان تصلی علی محمد وآل محمد وان تفعل بی كذا وكذا و بجای كذا و كذا حاجتهای خود را بگویند و بعد بگویند اللهم انت ولی نعمتی والقادر علی طلبتی تعلم حاجتی فاءساءلك بحق محمد وآل محمد علیه وعلیهم السلام لما قضیتها لی.

مقدمات نماز

احكام قبله

مساله 784 - خانه كعبه كه در مكه معظمه می باشد قبله است , و باید رو به روی آن نماز خواند, ولی كسی كه دور است اگر طوری بایستد كه بگویند رو به قبله نماز می خواند كافی است.

و همچنین است كارهای دیگری كه مانند سربریدن حیوانات , باید رو به قبله انجام گیرد.

مساله 785 - كسی كه نماز واجب را ایستاده می خواند, باید صورت و سینه و شكم او رو به قبله باشد, و احتیاط مستحب آن است كه انگشتان پای او هم رو به قبله باشد.

مساله 786 - كسی كه باید نشسته نماز بخواند, باید در موقع نماز صورت

و سینه و شكم او رو به قبله باشد.

مساله 787 - كسی كه نمی تواند نشسته نماز بخواند, باید در حال نماز به پهلوی راست طوری بخوابد كه جلوی بدن او رو به قبله باشد, و اگرممكن نیست باید به پهلوی چپ طوری بخوابد كه جلوی بدن او رو به قبله باشد, و اگر این را هم نتواند, باید به پشت بخوابد به طوری كه كف پاهای او رو به قبله باشد.

مساله 788 - نماز احتیاط و سجده و تشهد فراموش شده و بنابر احتیاط سجده سهو را نیز باید رو به قبله بجا آورد.

مساله 789 - نماز مستحبی را می شود در حال راه رفتن و سواری خواند, و اگر انسان در این دو حال نماز مستحبی بخواند, لازم نیست رو به قبله باشد.

مساله 790 - كسی كه می خواهد نماز بخواند, باید برای پیدا كردن قبله كوشش نماید تا یقین یا چیزی كه در حكم یقین است پیدا كند كه قبله كدام طرف است , و اگر نتواند باید به گمانی كه از محراب مسجد مسلمانان یا قبرهای آنان یا از راههای دیگر پیدا می شود عمل نماید حتی اگر ازگفته فاسق یا كافری كه بواسطه قواعد علمی قبله را می شناسد گمان به قبله پیدا كند كافی است.

مساله 791 - كسی كه گمان به قبله دارد اگر بتواند گمان قوی تری پیدا كند, نمی تواند به گمان خود عمل نماید, مثلا اگر میهمان از گفته صاحب خانه گمان به قبله پیدا كند, ولی بتواند از راه دیگر گمان قوی تری پیدا كند, نباید به حرف او عمل نماید.

مساله 792 - اگر برای

پیدا كردن قبله وسیله ای ندارد, یا با اینكه كوشش كرده , گمانش به طرفی نمی رود, نماز خواندن به یك طرف كافی است , و احتیاط مستحب آن است كه چنانچه وقت نماز وسعت دارد چهار نماز به چهار طرف بخواند.

مساله 793 - اگر یقین یا گمان كند كه قبله در یكی از دو طرف است , بنابر احتیاط باید به هر دو طرف نماز بخواند.

مساله 794 - كسی كه بخواهد به چند طرف نماز بخواند, اگر بخواهد دو نماز بخواند كه مثل نماز ظهر و عصر باید یكی بعد از دیگری خوانده شود, احتیاط مستحب آن است كه نماز اول را به آن چند طرف بخواند, بعد نماز دوم را شروع كند.

مساله 795 - كسی كه یقین به قبله ندارد, اگر بخواهد غیر از نماز كاری كند كه باید رو به قبله انجام داد, مثلا بخواهد سر حیوانی را ببرد, باید به گمان عمل نماید, و اگر گمان ممكن نیست , به هر طرف كه انجام دهد صحیح است.

پوشانیدن بدن در نماز

مساله 796 - مرد باید در حال نماز, اگرچه كسی او را نمی بیند عورتین خود را بپوشاند, و بهتر آن است كه از ناف تا زانو را هم بپوشاند.

مساله 797 - زن باید در موقع نماز, تمام بدن حتی سر و موی خود را بپوشاند, و احتیاط مستحب آن است كه كف پاها را هم بپوشاند, ولی پوشاندن صورت به مقداری كه در وضو شسته می شود و دستها تا مچ و روی پاها تا مچ پا لازم نیست , اما برای آنكه یقین كند كه مقدار واجب را پوشانده است , باید

مقداری از اطراف صورت و قدری پائین تر از مچها را هم بپوشاند.

مساله 798 - موقعی كه انسان قضای سجده فراموش شده یا تشهد فراموش شده را بجا می آورد باید خود را مثل موقع نماز بپوشاند, واحتیاط مستحب آن است كه در موقع بجا آوردن سجده سهو نیز خود را بپوشاند.

مساله 799 - اگر انسان عمدا یا از روی ندانستن مساله , در نماز عورتش را نپوشاند, نمازش باطل است.

مساله 800 - اگر شخصی در بین نماز بفهمد كه عورت او پیدا است , اظهر این است كه نمازش باطل است , ولی اگر بعد از نماز بفهمد كه در نماز عورت او پیدا بوده , نمازش صحیح است.

و همچنین است اگر در اثناء نماز بفهمد كه قبلا عورتش پیدا بوده در صورتی كه زمان فهمیدن پوشیده باشد.

مساله 801 - اگر در حال ایستادگی لباسش او را می پوشاند ولی ممكن است در حال دیگر, مثلا در حال ركوع و سجود نپوشاند, چنانچه موقعی كه عورت او پیدا می شود, بوسیله ای آن را بپوشاند, نماز او صحیح است , ولی احتیاط مستحب آن است كه با آن لباس نماز نخواند.

مساله 802 - انسان موقعی كه پوشاك ندارد می تواند در نماز خود را به علف و برگ درختان بپوشاند.

مساله 803 - انسان در حال ناچاری می تواند در نماز خود را با گل بپوشاند.

مساله 804 - اگر چیزی ندارد كه در نماز خود را با آن بپوشاند می تواند نمازش را در اول وقت به طوری كه در مساله بعدی ذكر می شود بجا آورد, ولی اگر تا آخر وقت پوشاك پیدا كند

لازم است آن نماز را اعاده كند.

مساله 805 - كسی كه می خواهد نماز بخواند, اگر برای پوشاندن خود حتی برگ درخت و علف و گل و لجن نداشته باشد در صورتی كه احتمال بدهد كه نا محرم او را می بیند باید نشسته نماز بخواند, و اگر اطمینان دارد كه نامحرم او را نمی بیند ایستاده نماز بخواند, و بنابر احتیاط دست بر عورت خود بگذارد و در هر دو حال ركوع و سجود را با اشاره بجا آورد و اشاره سجود را بیشتر نماید.

لباس نمازگزار

مساله 806 - لباس نمازگزار شش شرط دارد: اول: آنكه پاك باشد.

دوم: آنكه مباح باشد.

سوم: آنكه از اجزاء مردار نباشد.

چهارم: آنكه از حیوان حرام گوشت نباشد.

پنجم و ششم: آنكه اگر نمازگزار مرد است , لباس او ابریشم خالص و طلا باف نباشد.

و تفصیل اینها در مسائل آینده گفته می شود.

مساله 807 - شرط اول لباس نمازگزار باید پاك باشد, و اگر كسی در حال اختیار با بدن یا لباس نجس نماز بخواند, نمازش باطل است.

مساله 808 - كسی كه نمی داند با بدن و لباس نجس نماز باطل است , اگر با بدن یا لباس نجس نماز بخواند, نمازش باطل می باشد.

مساله 809 - اگر بواسطه ندانستن مساله از روی تقصیر, چیز نجسی را نداند نجس است , مثلا نداند عرق كافر مشرك نجس است و با آن نماز بخواند, نمازش باطل است.

مساله 810 - اگر نداند كه بدن یا لباسش نجس است و بعد از نماز بفهمد نجس بوده , نماز او صحیح است.

مساله 811 - اگر فراموش كند كه بدن یا لباسش نجس است و در بین

نماز یا بعد از آن یادش بیاید, باید نماز را دوباره بخواند, و اگر وقت گذشته قضا نماید.

مساله 812 - كسی كه در وسعت وقت مشغول نماز است , اگر در بین نماز, بدن یا لباس او نجس شود و پیش از آنكه چیزی از نماز را با نجاست بخواند, ملتفت شود كه نجس شده , یا بفهمد بدن یا لباس او نجس است و شك كند كه همان وقت نجس شده یا از پیش نجس بوده , در صورتی كه آب كشیدن بدن یا لباس یا عوض كردن لباس یا بیرون آوردن آن , نماز را به هم نمی زند, در بین نماز, بدن یا لباس را آب بكشد یا لباس را عوض نماید, یا اگر چیز دیگری عورت او را پوشانده , لباس را بیرون آورد.

ولی چنانچه طوری باشد كه اگر بدن یا لباس را آب بكشد یا لباس را عوض كند یا بیرون آورد نماز بهم می خورد و یا اگر لباس را بیرون آورد برهنه می ماند, باید نماز را بشكند و با بدن و لباس پاك نماز بخواند.

مساله 813 - كسی كه در تنگی وقت مشغول نماز است , اگر در بین نماز لباس او نجس شود و پیش از آنكه چیزی از نماز را با نجاست بخواند بفهمد كه نجس شده , یا بفهمد كه لباس او نجس است و شك كند كه همان وقت نجس شده یا از پیش نجس بوده , در صورتی كه آب كشیدن یا عوض كردن یا بیرون آوردن لباس نماز را بهم نمی زند و می تواند لباس را بیرون آورد, باید لباس

را آب بكشد یا عوض كند, یا اگر چیز دیگری عورت او را پوشانده لباس را بیرون آورد و نماز را تمام كند, اما اگر چیز دیگری عورت او را نپوشانده و لباس را هم نمی تواند آب بكشد یا عوض كند, باید با همان لباس نجس نماز را تمام كند.

مساله 814 - كسی كه در تنگی وقت مشغول نماز است , اگر در بین نماز بدن او نجس شود و پیش از آنكه چیزی از نماز را با نجاست بخواند ملتفت شود كه نجس شده , یا بفهمد بدن او نجس است و شك كند كه همان وقت نجس شده یا از پیش نجس بوده , در صورتی كه آب كشیدن بدن , نماز را بهم نمی زند, بدن را آب بكشد, و اگر نماز را بهم می زند, باید با همان حال نماز را تمام كند و نماز او صحیح است.

مساله 815 - كسی كه در پاك بودن بدن یا لباس خود شك دارد, چنانچه نماز بخواند و بعد از نماز بفهمد كه بدن یا لباسش نجس بوده , نماز اوصحیح است.

مساله 816 - اگر لباس را آب بكشد و یقین كند كه پاك شده است و با آن نماز بخواند و بعد از نماز بفهمد پاك نشده , نمازش صحیح است.

مساله 817 - اگر خونی در بدن یا لباس خود ببیند و یقین كند كه از خونهای نجس نیست , مثلا یقین كند كه خون پشه است , چنانچه بعد از نماز بفهمد از خونهائی بوده كه نمی شود با آن نماز خواند, نماز او صحیح است.

مساله 818 - اگر یقین كند

خونی كه در بدن یا لباس او است خون نجسی است كه نماز با آن صحیح است , مثلا یقین كند خون زخم و دمل است , چنانچه بعد از نماز بفهمد خونی بوده كه نماز با آن باطل است , نمازش صحیح است.

مساله 819 - اگر نجس بودن چیزی را فراموش كند و بدن یا لباسش با رطوبت به آن برسد و در حال فراموشی نماز بخواند و بعد از نماز یادش بیاید, نماز او صحیح است , ولی اگر بدنش با رطوبت به چیزی كه نجس بودن آن را فراموش كرده برسد و بدون اینكه خود را آب بكشد, غسل كند و نماز بخواند, غسل و نمازش باطل است مگر اینكه طوری باشد كه به غسل نمودن , بدن نیز پاك شود, و نیز اگر جائی از اعضاء وضو با رطوبت به چیزی كه نجس بودن آن را فراموش كرده برسد و پیش از آنكه آنجا را آب بكشد, وضو بگیرد و نماز بخواند, وضو ونمازش باطل می باشد مگر اینكه طوری باشد كه به وضو گرفتن اعضاء وضو نیز پاك شود.

مساله 820 - كسی كه یك لباس دارد, اگر بدن و لباسش نجس شود و به اندازه آب كشیدن یكی از آنها آب داشته باشد, اولی این است كه بدن را آب كشیده و با لباس نجس نماز بخواند, و جایز است كه لباس را آب كشیده و با بدن نجس نماز بخواند.

ولی در صورتی كه نجاست یكی از آنها بیشتر باشد لازم است آن را آب بكشد, ولی چنانچه دیگری را آب بكشد نمازش صحیح است.

مساله 821 - كسی كه غیر

از لباس نجس , لباس دیگری ندارد, و با لباس نجس نماز بخواند نماز او صحیح است.

مساله 822 - كسی كه دو لباس دارد, اگر بداند یكی از آنها نجس است و نداند كدام یك آنها است , چنانچه وقت دارد, باید با هر دو لباس نماز بخواند, مثلا اگر می خواهد نماز ظهر و عصر بخواند باید با هر كدام یك نماز ظهر و یك نماز عصر بخواند, ولی اگر وقت تنگ است , با هركدام نماز بخواند كافی است.

مساله 823 - شرط دوم لباس نمازگزار باید مباح باشد, و كسی كه می داند پوشیدن لباس غصبی حرام است یا اینكه از روی تقصیر حكم مساله را نداند, اگر عمدا در آن لباس نماز بخواند, بنابر احتیاط باطل است , ولی در چیزهائی كه به تنهائی عورت را نمی پوشاند و همچنین چیزهائی كه فعلا نمازگزار آنها را نپوشیده مانند دستمال بزرگ یا لنگی كه در جیب گذاشته شود اگرچه بشود عورت را با آنها پوشانید, وهمچنین چیزهائی كه نمازگزار آنها را پوشیده ولی ساتر مباح دیگری دارد و در تمام این صور غصبی بودن آنها به نماز ضرری ندارد هر چند احتیاط در ترك است.

مساله 824 - كسی كه می داند پوشیدن لباس غصبی حرام است ولی نمی داند نماز را باطل می كند, اگر عمدا با لباس غصبی نماز بخواند به تفصیلی كه در مساله قبلی گفته شد نمازش باطل است.

مساله 825 - اگر نداند یا فراموش كند كه لباس او غصبی است و با آن نماز بخواند, نمازش صحیح است.

مساله 826 - اگر نداند یا فراموش كند كه لباس او غصبی

است و در بین نماز بفهمد, چنانچه چیز دیگری عورت او را پوشانده است باید لباس غصبی را بیرون آورد و مواظب باشد كه از قبله منحرف نشود, و اگر چیز دیگری عورت او را نپوشانده , در صورتی كه به مقدار یك ركعت هم وقت داشته باشد, باید نماز را بشكند و با لباس غیر غصبی نماز بخواند, و اگر به این مقدار وقت ندارد, باید در حال نماز لباس را بیرون آورد و به دستور نماز برهنگان نماز را تمام نماید.

مساله 827 - اگر كسی برای حفظ جانش با لباس غصبی نماز بخواند, یا مثلا برای اینكه دزد لباس غصبی را نبرد با آن نماز بخواند, نمازش صحیح است.

مساله 828 - اگر با عین پولی كه خمس یا زكاة آن را نداده لباس بخرد, حكم نماز خواندن در آن حكم نماز خواندن در لباس غصبی است.

مساله 829 - شرط سوم لباس نمازگزار باید از اجزاء حی -وان مرده ای كه خون جهنده دارد - یعنی حیوانی كه اگر رگش را ببرند خون ازآن جستن می كند - نباشد, بلكه اگر از حیوان مرده ای كه مانند ماهی و مار خون جهنده ندارد, لباس تهیه كنند, احتیاط واجب آن است كه باآن نماز نخواند.

مساله 830 - هر گاه چیزی از مردار مانند گوشت و پوست آن كه روح داشته لباس نمازگزار نبوده و همراه او باشد, بعید نیست نمازش صحیح نباشد.

مساله 831 - اگر چیزی از مردار حلال گوشت مانند مو و پشم كه روح ندارد همراه نمازگزار باشد, یا با لباسی كه از آنها تهیه كرده اند نماز بخواند نمازش صحیح است.

مساله 832

- شرط چهارم لباس نمازگزار باید از حیوان حرام گوشت نباشد, و اگر موئی از آن هم همراه نمازگزار باشد, نماز او باطل است.

مساله 833 - اگر آب دهان یا بینی یا رطوبت دیگری از حیوان حرام گوشت مانند گربه بر بدن یا لباس نمازگزار باشد, چنانچه تر باشد, نماز باطل , و اگر خشك شده و عین آن برطرف شده باشد, نماز صحیح است.

مساله 834 - اگر مو و عرق و آب دهان كسی بر بدن یا لباس نمازگزار باشد, اشكال ندارد, وهمچنین است اگر مروارید و موم و عسل همراه اوباشد.

مساله 835 - اگر شك داشته باشد كه لباس از حیوان حلال گوشت است یا حرام گوشت , چه در داخله تهیه شده باشد چه در خارجه , جایز است كه با آن نماز بخواند.

مساله 836 - صدف از حیوانات حرام گوشت است , ولی اگر انسان نداند كه تكمه و مانند آن از آن حیوان است , جایز است كه با آن نماز بخواند.

مساله 837 - پوشیدن خز خالص در نماز اشكال ندارد, ولی احتیاط مستحب آن است كه با پوست سنجاب نماز نخوانند.

مساله 838 - اگر با لباسی كه نمی داند یا فراموش كرده كه از حیوان حرام گوشت است نماز بخواند, نماز صحیح است.

مساله 839 - شرط پنجم پوشیدن لباس طلا باف برای مردان حرام است و نماز با آن باطل است , ولی برای زنان در نماز و غیر نماز اشكال ندارد.

مساله 840 - پوشیدن طلا مثل آویختن زنجیر طلا به سینه و انگشتر طلا به دست كردن و بستن ساعت مچی طلا به دست , و عینك طلا

گذاشتن برای مرد حرام و نماز خواندن با آنها باطل است , ولی برای زن در نماز و غیر نماز اشكال ندارد.

مساله 841 - اگر مردی نداند یا فراموش كند كه انگشتری یا لباس او از طلا است یا شك داشته باشد و با آن نماز بخواند, نمازش صحیح است.

مساله 842 - شرط ششم لباس مرد نمازگزار بنابر احتیاط حتی عرقچین و بند شلوار باید ابریشم خالص نباشد, و در غیر نماز هم پوشیدن آن برای مردان حرام است.

مساله 843 - اگر تمام آستر لباس یا مقداری از آن ابریشم خالص باشد, پوشیدن آن برای مرد حرام و نماز در آن باطل است.

مساله 844 - لباسی را كه نمی داند از ابریشم خالص است یا چیز دیگر, جایز است بپوشد و نماز در آن نیز اشكال ندارد.

مساله 845 - دستمال ابریشمی و مانند آن اگر در جیب مرد باشد اشكال ندارد و نماز را باطل نمی كند.

مساله 846 - پوشیدن لباس ابریشمی برای زن , در نماز و غیر نماز اشكال ندارد.

مساله 847 - پوشیدن لباس غصبی و ابریشمی خالص و طلا باف در حال ناچاری مانعی ندارد, و نیز كسی كه ناچار است لباس بپوشد ولباس دیگری غیر از اینها ندارد, می تواند با این لباسها نماز بخواند.

مساله 848 - اگر غیر از لباس غصبی و لباسی كه از مردار تهیه شده , لباس دیگری ندارد و ناچار نیست لباس بپوشد, باید به دستوری كه برای برهنگان گفته شد نماز بخواند.

مساله 849 - اگر غیر از لباسی كه از حیوان حرام گوشت تهیه شده لباس دیگری ندارد, چنانچه در پوشیدن لباس ناچار باشد, می

تواند باهمان لباس نماز بخواند, و اگر ناچار نباشد, باید به دستوری كه برای برهنگان گفته شد نماز را بجا آورد.

مساله 850 - اگر مرد غیر از لباس ابریشمی خالص یا طلا باف , لباس دیگری نداشته باشد, چنانچه در پوشیدن لباس ناچار نباشد, باید به دستوری كه برای برهنگان گفته شد نماز بخواند.

مساله 851 - اگر چیزی ندارد كه در نماز عورت خود را با آن بپوشاند, واجب است اگرچه به كرایه یا خریداری باشد, تهیه نماید, ولی اگر تهیه آن به قدری پول لازم دارد كه نسبت به دارائی او زیاد است , یا طوری است كه اگر پول را به مصرف لباس برساند, به حال او ضرر دارد,باید به دستوری كه برای برهنگان گفته شد نماز بخواند.

مساله 852 - كسی كه لباس ندارد, دیگری لباس به او ببخشد یا عاریه دهد, چنانچه قبول كردن آن برای او مشقت نداشته باشد باید قبول كند, بلكه اگر عاریه كردن یا طلب بخشش برای او سخت نیست , باید از كسی كه لباس دارد, طلب بخشش یا عاریه نماید.

مساله 853 - پوشیدن لباسی كه پارچه یا رنگ یا دوخت آن برای كسی كه می خواهد آن را بپوشد معمول نیست , مثل آنكه اهل علم لباس نظامی بپوشد, در صورتی كه موجب هتك حرمت باشد حرام است , و اگر با آن لباس نماز بخواند و ساترش فقط آن باشد بعید نیست نمازش باطل شود.

مساله 854 - اگر مرد لباس زنانه , یا زن لباس مردانه بپوشد و نماز بخواند, نماز صحیح است.

مساله 855 - كسی كه باید خوابیده نماز بخواند, اگر لحافش از اجزاء

حیوان حرام گوشت باشد نماز در آن جایز نیست هرچند برهنه نباشد, واگر نجس یا ابریشم باشد در صورتی كه پوشیدن بر آن صدق كند نماز در آن نیز جایز نیست , ولی مجرد روی خود كشیدن آن عیبی ندارد وضرر به نماز نمی رساند.

و اما تشك به هر حال عیب ندارد مگر اینكه مقداری از آن را به خود بپیچد كه در عرف پوشیدن گفته شود, در این صورت حكم آن حكم لحاف است.

مواردی كه لازم نیست بدن و لباس نمازگزار پاك باشد مساله 856 - در سه صورت كه تفصیل آنها بعدا گفته می شود, اگر بدن یا لباس نمازگزار نجس باشد, نماز او صحیح است: اول آنكه بواسطه زخم یا جراحت یا دملی كه در بدن او است , لباس یا بدنش به خون آلوده شده باشد.

دوم آنكه بدن یا لباس او به مقدار كمتر از درهم (كه تقریبا به اندازه بند سرانگشت سبابه - شهادت - می شود) به خون آلوده باشد.

سوم آنكه ناچار باشد با بدن یا لباس نجس نماز بخواند.

و نیز در یك صورت اگر لباس نمازگزار نجس باشد, نماز او صحیح است , و آن صورت آن است كه لباسهای كوچك او مانند جوراب و عرقچین نجس باشد.

و احكام این سه صورت مفصلا در مسائل بعد گفته می شود.

مساله 857 - اگر در بدن یا لباس نمازگزار, خون زخم یا جراحت یا دمل باشد, چنانچه طوری است كه آب كشیدن بدن یا لباس یا عوض كردن لباس برای بیشتر مردم سخت است , تا وقتی كه زخم یا جراحت یا دمل خوب نشده است , می تواند با

آن خون نماز بخواند.

وهمچنین است اگر چركی كه با خون بیرون آمده یا دوائی كه روی زخم گذاشته اند و نجس شده , در بدن یا لباس او باشد.

مساله 858 - اگر خون بریدگی و زخمی كه بزودی خوب می شود و شستن آن آسان است , در بدن یا لباس نمازگزار باشد و خون به مقدار درهم یا بیشتر باشد نماز او باطل است.

مساله 859 - اگر جائی از بدن یا لباس كه با زخم فاصله دارد, به رطوبت زخم نجس شود, جایز نیست با آن نماز بخواند, ولی اگر مقداری از بدن یا لباس كه معمولا به رطوبت زخم آلوده می شود, به رطوبت آن نجس شود, نماز خواندن با آن مانعی ندارد.

مساله 860 - اگر از بواسیر كه دانه های آن بیرون نباشد یا زخمی كه توی دهان و بینی و مانند اینها است , خونی به بدن یا لباس برسد و به مقدار درهم یا بیشتر باشد, بنابر احتیاط لازم است در صورت امكان آن را بشوید, و اما خون بواسیری كه دانه های آن بیرون است بدون اشكال نماز خواندن با آن جایز است.

مساله 861 - كسی كه بدنش زخم است , اگر در بدن یا لباس خود خونی كه بیشتر از درهم است ببیند و نداند از زخم است یا خون دیگر,جایز نیست كه با آن نماز بخواند.

مساله 862 - اگر چند زخم در بدن باشد و به طوری نزدیك هم باشند كه یك زخم حساب شود, تا وقتی همه خوب نشده اند, نماز خواندن باخون آنها اشكال ندارد, ولی اگر به قدری از هم دور باشند كه هر

كدام یك زخم حساب شود, هر كدام كه خوب شد, باید برای نماز, بدن ولباس را از خون آن آب بكشد.

مساله 863 - اگر سر سوزنی خون سگ , یا خوك , یا كافر, یا مردار, یا حیوان حرام گوشت در بدن یا لباس نمازگزار باشد, نماز او باطل است.

و بنابر احتیاط خون حیض و نفاس و استحاضه نیز چنین است , ولی خونهای دیگر مثل خون بدن انسان یا خون حیوان حلال گوشت اگرچه در چند جای بدن و لباس باشد در صورتی كه روی هم كمتر از درهم باشد نماز خواندن با آن اشكال ندارد.

مساله 864 - خونی كه به لباس بی آستر بریزد و به پشت آن برسد, یك خون حساب می شود, ولی اگر پشت آن جدا خونی شود, در صورتی كه بهم نرسند باید هر كدام را جدا حساب نمود.

پس اگر خونی كه در پشت و روی لباس است روی هم كمتر از درهم باشد, نماز با آن صحیح واگر بیشتر باشد, نماز با آن باطل است , و در صورتی كه بهم برسند بنابر احتیاط مستحب همین حكم را دارند.

مساله 865 - اگر خون روی لباسی كه آستر دارد بریزد و به آستر آن برسد و یا به آستر بریزد و روی لباس خونی شود, باید هر كدام را جدا حساب نمود, پس اگر خون روی لباس و آستر كمتر از درهم باشد, نماز با آن صحیح و اگر بیشتر باشد, نماز با آن باطل است.

مساله 866 - اگر خون بدن یا لباس كمتر از درهم باشد و رطوبتی به آن برسد كه اطراف را آلوده كند, نماز با

آن باطل است اگرچه خون و رطوبتی كه به آن رسیده به اندازه درهم نباشد, ولی اگر رطوبت فقط به خون برسد و اطراف را آلوده نكند, ظاهر این است كه نماز خواندن باآن اشكال ندارد.

مساله 867 - اگر بدن یا لباس خونی نشود ولی بواسطه رسیدن به خون نجس شود, اگرچه مقداری كه نجس شده كمتر از درهم باشد,نمی شود با آن نماز خواند.

مساله 868 - اگر خونی كه در بدن یا لباس است كمتر از درهم باشد و نجاست دیگری به آن برسد, مثلا یك قطره بول روی آن بریزد, درصورتی كه به بدن یا لباس برسد نماز خواندن با آن جایز نیست.

مساله 869 - اگر لباسهای كوچك نمازگزار مثل عرقچین و جوراب كه نمی شود با آنها عورت را پوشانید نجس باشد, چنانچه از مردار وحیوان حرام گوشت درست نشده باشد, نماز با آنها صحیح است , و نیز اگر با انگشتر نجس نماز بخواند اشكال ندارد.

مساله 870 - چیز نجس مانند دستمال و كلید و چاقوی نجس جایز است همراه نمازگزار باشد, و بعید نیست كه مطلق لباس نجس كه همراه اواست ضرری به نماز نرساند.

مساله 871 - اگر می داند كه خونی كه در بدن یا لباس او است كمتر از درهم است ولی احتمال می دهد كه از خونهائی باشد كه در آنها عفونیست , جایز است كه با آن خون نماز بخواند و شستن لازم نیست.

مساله 872 - اگر خونی كه در لباس یا بدن است كمتر از درهم باشد و نداند كه از خونهائی است كه عفو در آنها نیست , و نماز بخواند و معلوم شود

كه از خونهائی بوده كه عفو در آنها نیست اعاده نماز لازم نیست , و همچنین است اگر اعتقاد نماید كه كمتر از درهم است و نماز بخواند و بعد معلوم شود كه به مقدار درهم یا بیشتر بوده در این صورت نیز حاجتی به اعاده نیست.

چیزهائی كه در لباس نمازگزار مستحب است مساله 873 - چند چیز در لباس نمازگزار مستحب است كه از آن جمله است: عمامه با تحت الحنك , پوشیدن عبا, و لباس سفید, و پاكیزه ترین لباسها, و استعمال بوی خوش , و دست كردن انگشتر عقیق.

چیزهائی كه در لباس نمازگزار مكروه است مساله 874 - چند چیز در لباس نمازگزار مكروه است و از آن جمله است: پوشیدن لباس سیاه , و چرك , و تنگ , و لباس شراب خوار, ولباس كسی كه از نجاست پرهیز نمی كند, و لباسی كه نقش صورت دارد و نیز باز بودن تكمه های لباس و دست كردن انگشتری كه نقش صورت دارد مكروه می باشد.

مکان نمازگزار

مكان نمازگزار هفت شرط دارد: شرط اول آنكه مباح باشد.

مساله 875 - كسی كه در ملك غصبی نماز می خواند اگرچه روی فرش و تخت و مانند اینها باشد, در صورتی كه مواضع سجودش غصبی باشد نمازش باطل است , و همچنین است حال در مسائل آینده , ولی نماز خواندن در زیر سقف غصبی و خیمه غصبی مانعی ندارد.

مساله 876 - نماز خواندن در ملكی كه منفعت آن مال دیگری است بدون اجازه كسی كه منفعت ملك مال او می باشد باطل است , مثلا درخانه اجاره ای اگر صاحب خانه یا دیگری بدون اجازه

كسی كه آن خانه را اجاره كرده نماز بخواند, نمازش باطل است , و اگر میت وصیت كرده باشد كه ثلث مال او را به مصرفی برسانند, در صورتی كه عمل به وصیت نشده باشد, نمی شود در ملك او نماز خواند.

مساله 877 - كسی كه در مسجد نشسته , اگر دیگری جای او را غصب كند و در آنجا نماز بخواند, نمازش باطل است مگر آنكه شخص اولی از آنجا اعراض كند.

مساله 878 - اگر در جائی كه غصبی بودن آن را فراموش كرده نماز بخواند و بعد از نماز یادش بیاید, نماز او صحیح است , ولی كسی كه خودش جائی را غصب كرده , اگر فراموش كند و در آنجا نماز بخواند نمازش باطل است , و اگر در جائی كه نمی داند غصبی است نماز بخواند و بعد از نماز بفهمد كه محل سجده اش غصبی بوده , بعید نیست كه نمازش باطل باشد.

مساله 879 - اگر بداند جائی غصبی است ولی نداند كه در جای غصبی نماز باطل است و در آنجا نماز بخواند, نماز او باطل می باشد.

مساله 880 - كسی كه ناچار است نماز واجب را سواره بخواند, چنانچه حیوان سواری یا زین یا نعل آن غصبی باشد, نماز او بنابر احتیاط باطل است , و همچنین است اگر بخواهد بر آن حیوان نماز مستحبی بخواند.

مساله 881 - كسی كه در ملكی با دیگری شریك است اگر سهم او جدا نباشد, بدون اجازه شریكش نمی تواند در آن ملك تصرف كند ونماز بخواند.

مساله 882 - اگر با عین پولی كه خمس و زكاة آن را نداده ملكی بخرد,

تصرف او در آن ملك حرام و نمازش در آن باطل است.

مساله 883 - اگر صاحب ملك به زبان , اجازه نماز خواندن بدهد و انسان بداند كه قلبا راضی نیست , نماز خواندن در ملك او باطل است , واگر اجازه ندهد و انسان یقین كند كه قلبا راضی است نماز صحیح است.

مساله 884 - تصرف در ملك میتی كه خمس یا زكاة بدهكار است حرام و نماز در آن باطل است , ولی اگر بدهی او را بدهند یا ضامن شوند كه ادا نمایند, تصرف و نماز در ملك او اشكال ندارد.

مساله 885 - تصرف در ملك میتی كه به مردم بدهكار است در صورتی كه ورثه بنای اداء قرض را بدون مسامحه نداشته باشند حرام و نماز در آن باطل است.

مساله 886 - اگر میت قرض نداشته باشد ولی بعضی از ورثه او صغیر یا دیوانه یا غائب باشند, تصرف در ملك او بدون اجازه ولی آنها حرام و نماز در آن باطل است.

مساله 887 - نماز خواندن در مسافرخانه و حمام و مانند اینها كه برای واردین آماده است اشكال ندارد, ولی در غیر این قبیل جاها, درصورتی می شود نماز خواند كه مالك آن اجازه بدهد یا حرفی بزند كه معلوم شود برای نماز خواندن اذن داده است , مثل اینكه به كسی اجازه بدهد در ملك او بنشیند و بخوابد, كه از اینها فهمیده می شود برای نماز خواندن هم اذن داده است.

مساله 888 - در زمین بسیار وسیع , بی اجازه مالك می شود نماز خواند به نحوی كه در مساله (277) در وضو گذشت.

مساله 889 - شرط

دوم مكان نمازگزار باید بی حركت باشد, و اگر بواسطه تنگی وقت یا جهت دیگر ناچار باشد در جائی كه حركت دارد مانند اتومبیل و كشتی و ترن نماز بخواند, به قدری كه ممكن است باید در حال حركت چیزی نخواند, و اگر آنها از قبله به طرف دیگر حركت كنند, به طرف قبله برگردد.

مساله 890 - نماز خواندن در اتومبیل و كشتی و ترن و مانند اینها وقتی ایستاده اند مانعی ندارد.

مساله 891 - روی خرمن گندم و جو و مانند اینها كه نمی شود بی حركت ماند, نماز باطل است.

شرط سوم باید در جائی نماز بخواند كه احتمال بدهد نماز را تمام می كند.

و نماز خواندن در جائی كه بواسطه باد و باران و زیادی جمعیت ومانند اینها اطمینان دارد كه نمی تواند نماز را تمام كند, صحیح نیست اگرچه اتفاقا نماز را تمام كند.

مساله 892 - اگر در جائی كه ماندن در آن حرام است , مثلا زیر سقفی كه نزدیك است خراب شود نماز بخواند, اگرچه معصیت كرده ولی نمازش اشكالی ندارد.

مساله 893 - نماز خواندن روی چیزی كه ایستادن و نشستن روی آن حرام است , مثل جائی از فرش كه اسم خدا بر آن نوشته شده , بنابراحتیاط صحیح نیست.

شرط چهارم آنكه جای نمازگزار سقفش به اندازه ای كه نتواند در آنجا راست بایستد, كوتاه نباشد, و همچنین به اندازه ای كه جای ركوع وسجود نداشته باشد, كوچك نباشد.

مساله 894 - اگر ناچار شود كه در جائی نماز بخواند كه به طور كلی از ایستادن تمكن ندارد لازم است نشسته نماز بخواند, و اگر از ركوع وسجود تمكن ندارد,

برای آنها با سر اشاره نماید.

مساله 895 - جلوتر از قبر پیغمبر و امام 7 نماز بخواند, عیبی ندارد.

شرط پنجم آنكه مكان نمازگزار اگر نجس است به طوری تر نباشد كه رطوبت آن به بدن یا لباس او برسد, ولی جائی كه پیشانی را بر آن می گذارد اگر نجس باشد, در صورتی كه خشك هم باشد نماز باطل است , و احتیاط مستحب آن است كه مكان نمازگزار اصلا نجس نباشد.

شرط ششم باید بین مرد و زن در حال نماز اقلا مقدار یك وجب فاصله باشد, و فرقی نمی كند زن جلوتر بایستد یا مرد و یا مساوی هم بایستند, ولی رعایت فاصله در شهر مكه لازم نیست , و نیز در غیر مكه نماز خواندن در فاصله كمتر از ده ذراع مكروه است.

مساله 896 - اگر زن برابر مرد یا كمتر از یك وجب جلوتر بایستد و باهم وارد نماز شوند, باید نماز را دوباره بخوانند, و اگر یكی زودتر از دیگری به نماز بایستد نماز او بنابر اظهر صحیح است , و كسی كه بعد مشغول نماز شده باید نمازش را دوباره بخواند.

مساله 897 - اگر بین مرد و زن كه برابر هم ایستاده اند یا زن جلوتر ایستاده و نماز می خوانند, دیوار یا پرده پا چیز دیگری باشد كه یكدیگر را نبینند, نماز هر دو صحیح است اگرچه بین آنها یك وجب هم فاصله نباشد.

شرط هفتم آنكه جای پیشانی نمازگزار از جای زانوها و سر انگشتان پای او, بیش از چهار انگشت بسته پست تر یا بلندتر نباشد.

و تفصیل این مساله در احكام سجده گفته می شود.

مساله 898 - بودن

مرد و زن نا محرم در جائی كه خلوت است و كسی هم نمی تواند وارد شود یا وارد شونده مانع از ابتلا به معصیت نمی شود,در صورتی كه احتمال وقوع در معصیت را بدهند جایز نیست , و لكن اگر آنجا نماز بخواند صحیح است.

مساله 899 - نماز خواندن در جائی كه تار و مانند آن استعمال می كنند باطل نیست , اگرچه گوش دادن و استعمال آن معصیت است.

مساله 900 - احتیاط واجب آن است كه بر بام خانه كعبه در حال اختیار نماز واجب نخوانند, ولی در حال ناچاری اشكال ندارد.

و ظاهر این است كه نماز در خانه كعبه در حال اختیار نیز جایز است.

مساله 901 - خواندن نماز مستحب در خانه كعبه و بر بام آن اشكال ندارد, بلكه مستحب است در داخل خانه مقابل هر ركنی دو ركعت نماز بخوانند.

جاهائی كه نماز خواندن در آنها مستحب است مساله 902 - در شرع مقدس اسلام بسیار سفارش شده است كه نماز را در مسجد بخوانند و بهتر از همه مسجدها مسجدالحرام است , وبعداز آن مسجد پیغمبر (ص) , وبعد از آن مسجد كوفه , و بعد از آن مسجد بیت المقدس , و بعد از آن مسجد جامع هر شهر, و بعد از آن مسجد محله ,و بعد از آن مسجد بازار است.

مساله 903 - برای زنها نماز خواندن در خانه , بلكه در صندوقخانه و اطاق عقب بهتر است.

مساله 904 - نماز در حرم امامان (ع) مستحب بلكه بهتر از مسجد است , ومروی است كه نماز حرم مطهر حضرت امیرالمؤمنین (ع) برابر دویست هزار نماز است.

مساله 905 -

زیاد رفتن به مسجد و رفتن در مسجدی كه نمازگزار ندارد, مستحب است , و همسایه مسجد اگر عذری نداشته باشد, مكروه است در غیر مسجد نماز بخواند.

مساله 906 - مستحب است انسان با كسی كه در مسجد حاضر نمی شود غذا نخورد و در كارها با او مشورت نكند و همسایه او نشود و از اوزن نگیرد و به او زن ندهد.

جاهائی كه نماز خواندن در آنها مكروه است مساله 907 - نماز خواندن در چند جا مكروه است و از آن جمله است: (1) حمام.

(2) زمین نمكزار.

(3) مقابل انسان.

(4) مقابل دری كه باز است.

(5) در جاده وخیابان و كوچه اگر برای كسانی كه عبور می كنندزحمت نباشد, و چنانچه زحمت باشد مزاحمت حرام است.

(6) مقابل آتش و چراغ.

(7) در آشپزخانه و هر جا كه كوره آتش باشد.

(8) مقابل چاه و چاله ای كه محل بول باشد.

(9) روبروی عكس و مجسمه چیزی كه روح دارد, مگر آنكه روی آن پرده بكشند.

(10) در اطاقی كه جنب در آن باشد.

(11) در جائی كه عكس باشد اگرچه روبروی نمازگزار نباشد.

(12) مقابل قبر.

(13) روی قبر.

(14) بین دو قبر.

(15) در قبرستان.

مساله 908 - كسی كه در محل عبور مردم نماز می خواند, یا كسی روبروی او است , مستحب است جلوی خود چیزی بگذارد, و اگر چوب یا ریسمانی هم باشد كافی است.

احكام مسجد مساله 909 - نجس كردن زمین و سقف و بام وطرف داخل دیوار مسجد حرام است , و هركس بفهمد كه نجس شده است باید فورا نجاست آن را برطرف كند, و احتیاط واجب آن است كه طرف بیرون دیوار مسجد را هم نجس نكنند,

ولی اگر نجس شود برطرف كردن آن لازم نیست مگر در صورتی كه بقاء نجاست موجب هتك مسجد باشد.

مساله 910 - اگر نتواند مسجد را تطهیر نماید, یا كمك لازم داشته باشد و پیدا نكند, تطهیر مسجد بر او واجب نیست , ولی بنابر احتیاط واجب باید به كسی كه احتمال می دهد تطهیر كند اطلاع دهد.

مساله 911 - اگر جائی از مسجد نجس شود كه تطهیر آن بدون كندن یا خراب كردن ممكن نیست , باید آنجا را بكنند یا خراب نمایند درصورتی كه خرابی كلی و مستلزم ضرر وقف نباشد, و پر كردن جائی كه كنده اند, و ساختن جائی كه خراب كرده اند, واجب نیست , ولی اگر چیزی مانند آجر مسجد نجس شود, در صورتی كه ممكن باشد, باید بعد از آب كشیدن به جای اولش بگذارند.

مساله 912 - اگر مسجدی را غصب كنند و به جای آن خانه و مانند آن بسازند, یا به طوری خراب شود كه نماز خواندن در آن ممكن نباشد,بنابر احتیاط باز هم نجس كردن آن حرام است ولی تطهیر آن واجب نیست.

مساله 913 - نجس كردن حرم امامان: حرام است و اگر یكی از آنها نجس شود, چنانچه نجس ماندن آن بی احترامی باشد, تطهیر آن واجب است , بلكه احتیاط مستحب آن است كه اگر بی احترامی هم نباشد آن را تطهیر كنند.

مساله 914 - اگر حصیر مسجد نجس شود, بنابر احتیاط باید آن را آب بكشند, ولی چنانچه نجاست حصیر بی احترامی به مسجد باشد وبواسطه آب كشیدن , خراب می شود و بریدن جای نجس بهتر باشد, باید آن را ببرند.

مساله 915

- بردن عین نجس و متنجس در مسجد اگر بی احترامی به مسجد باشد حرام است , بلكه احتیاط مستحب آن است كه اگر بی احترامی هم نباشد, عین نجس را در مسجد نبرند.

مساله 916 - اگر مسجد را برای روضه خوانی چادر بزنند و فرش كنند و سیاهی بكوبند و اسباب چای در آن ببرند, در صورتی كه این كارها به مسجد ضرر نرساند و مانع نماز خواندن نشود اشكال ندارد.

مساله 917 - احتیاط مستحب این است كه مسجد را به طلا و صورت چیزهائی كه مثل انسان و حیوان روح دارد زینت نكنند.

مساله 918 - اگر مسجد خراب هم شود نمی توانند آن را بفروشند یا داخل ملك و جاده نمایند.

مساله 919 - فروختن در و پنجره و چیزهای دیگر مسجد چه جزء بنا حساب بشود یا نه باطل است , و اگر مسجد خراب شود, باید اینها را صرف تعمیر همان مسجد كنند, و چنانچه به درد آن مسجد نخورد, باید در مسجد دیگر مصرف شود, ولی اگر به درد مسجدهای دیگر هم نخورد چنانچه جزء بنا حساب نشود می توانند آن را بفروشند و پول آن را اگر ممكن است صرف تعمیر همان مسجد و گرنه صرف تعمیر مسجد دیگر نمایند.

مساله 920 - ساختن مسجد و تعمیر مسجدی كه نزدیك به خرابی می باشد مستحب است , و اگر مسجد طوری خراب شود كه تعمیر آن ممكن نباشد می توانند آن را خراب كنند و دوباره بسازند, بلكه می توانند مسجدی را كه خراب نشده , برای احتیاج مردم خراب كنند وبزرگتر بسازند.

مساله 921 - تمیز كردن مسجد و روشن كردن

چراغ آن مستحب است , و كسی كه می خواهد مسجد برود مستحب است خود را خوشبو كندو لباس پاكیزه و قیمتی بپوشد و ته كفش خود را وارسی كند كه نجاستی به آن نباشد, و موقع داخل شدن به مسجد, اول پای راست , و موقع بیرون آمدن , اول پای چپ را بگذارد, و همچنین مستحب است از همه زودتر به مسجد آید و از همه دیرتر بیرون رود.

مساله 922 - وقتی انسان وارد مسجد می شود, مستحب است دو ركعت نماز به قصد تحیت و احترام مسجد بخواند, و اگر نماز واجب یا مستحب دیگری هم بخواند كافی است.

مساله 923 - خوابیدن در مسجد اگر انسان ناچار نباشد, و صحبت كردن راجع به كارهای دنیا, و مشغول صنعت شدن , و خواندن شعری كه نصیحت و مانند آن نباشد, مكروه است.

و نیز مكروه است آب دهان و بینی و اخلاط سینه را در مسجد بیندازد و گمشده ای را طلب كند وصدای خود را بلند كند, ولی بلند كردن صدا برای اذان مانعی ندارد.

مساله 924 - راه دادن بچه و دیوانه به مسجد مكروه است , و كسی كه پیاز و سیر و مانند اینها خورده كه بوی دهانش مردم را اذیت می كندمكروه است به مسجد برود.

اذان و اقامه

مساله 925 - برای مرد و زن مستحب است پیش از نمازهای واجب یومیه اذان و اقامه بگویند, ولی پیش از نمازهای واجب غیر یومیه مثل نماز آیات در صورتی كه با جماعت بخوانند, مستحب است سه مرتبه بگویند: الصلاة.

مساله 926 - مستحب است در روز اولی كه بچه به دنیا می آید, یا

پیش از آنكه بند نافش بیفتد, در گوش راست او اذان و در گوش چپش اقامه بگویند.

مساله 927 - اذان هیجده جمله است: اللّه اكبر چهار مرتبه , اشهد ان لا اله الا اللّه , اشهد ان محمدا رسول اللّه , حی علی الصلاة , حی علی الفلاح , حی علی خیر العمل , اللّه اكبر, لا اله الا اللّه هر یك دو مرتبه.

و اقامه هفده جمله است , یعنی دو مرتبه اللّه اكبر از اول اذان و یك مرتبه لااله الا اللّه از آخر آن كم می شود, و بعد از گفتن حی علی خیر العمل باید دو مرتبه قد قامت الصلاة اضافه نمود.

مساله 928 - اشهد ان علیا ولی اللّه جزو اذان و اقامه نیست , ولی خوب است بعد از اشهد ان محمدا رسول اللّه به قصد قربت گفته شود.

ترجمه اذان و اقامه اللّه اكبر: یعنی خدای تعالی بزرگتر از آن است كه او را وصف كنند.

اشهد ان لا اله الا اللّه: یعنی شهادت می دهم كه خدائی سزاوار پرستش نیست جز خدائی كه یكتا و بی همتا است.

اشهد ان محمدا رسول اللّه: یعنی شهادت می دهم كه حضرت محمد بن عبداللّه (ص) پیغمبر و فرستاده خدا است.

اشهد ان علیا امیر المؤمنین ولی اللّه: یعنی شهادت می دهم كه حضرت علی علیه الصلاة والسلام امیر مؤمنین و ولی خدا بر همه خلق است.

حی علی الصلاة: یعنی بشتاب برای نماز.

حی علی الفلاح: یعنی بشتاب برای رستگاری.

حی علی خیر العمل: یعنی بشتاب برای بهترین كارها كه نماز است.

قد قامت الصلاة: یعنی به تحقیق نماز برپا شد.

لا اله الا اللّه: یعنی خدائی سزاوار پرستش نیست

مگر خدائی كه یكتا و بی همتا است.

مساله 929 - بین جمله های اذان و اقامه باید خیلی فاصله نشود, و اگر بین آنها بیشتر از معمول فاصله بیندازد, باید دوباره آن را از سربگیرد.

مساله 930 - اگر در اذان و اقامه صدا را در گلو بیندازد چنانچه غنا شود, یعنی به طور آواز خوانی كه در مجلس لهو و بازیگری معمول است اذان و اقامه را بگوید, حرام است , واگر اینطور نشود مكروه می باشد.

مساله 931 - در دو نماز اذان مشروع نیست: اول: نماز عصر روز عرفه كه روز نهم ذیحجه است.

دوم: نماز عشاء شب عید قربان , برای كسی كه در مشعر الحرام باشد.

و در این دو نماز در صورتی اذان ساقط می شود كه با نماز قبلی هیچ فاصله نشود, یا بین آنها كمی فاصله باشد.

مساله 932 - اگر برای نماز جماعتی اذان و اقامه گفته باشند, كسی كه با آن جماعت نماز می خواند, نباید برای نماز خود اذان و اقامه بگوید.

مساله 933 - اگر برای خواندن نماز جماعت به مسجد رود و ببیند جماعت تمام شده , تا وقتی كه صفها بهم نخورده و جمعیت متفرق نشده ,می تواند برای نماز خود اذان و اقامه نگوید.

مساله 934 - در جائی كه عده ای مشغول نماز جماعتند, یا نماز آنان تازه تمام شده و صفها بهم نخورده است , اگر انسان بخواهد فرادی یا باجماعت دیگری كه برپا می شود نماز بخواند, با شش شرط اذان و اقامه از او ساقط می شود: اول: آنكه نماز جماعت در مسجد باشد, و اگر در مسجد نباشد, ساقط شدن اذان و

اقامه معلوم نیست.

دوم: آنكه برای آن نماز, اذان و اقامه گفته باشند.

سوم: آنكه نماز جماعت باطل نباشد.

چهارم: آنكه نماز او و نماز جماعت در یك مكان باشد, پس اگر نماز جماعت داخل مسجد باشد و او بخواهد در بام مسجد نماز بخواند, مستحب است اذان و اقامه بگوید.

پنجم: آنكه نماز او و نماز جماعت هر دو اداء باشد.

ششم: آنكه وقت نماز او و نماز جماعت , مشترك باشد, مثلا هر دو نماز ظهر, یا هر دو نماز عصر بخوانند, یا نمازی كه به جماعت خوانده می شود,نماز ظهر باشد و او نماز عصر بخواند, یا او نماز ظهر بخواند و نماز جماعت نماز عصر باشد.

مساله 935 - اگر در شرط سوم از شرطهائی كه در مساله پیش گفته شد شك كند, یعنی شك كند كه نماز جماعت صحیح بوده یا نه , اذان واقامه از او ساقط است , ولی اگر در یكی از پنج شرط دیگر شك كند مستحب است اذان و اقامه بگوید.

مساله 936 - كسی كه اذان و اقامه دیگری را بشنود مستحب است هر قسمتی را كه می شنود آهسته بگوید.

مساله 937 - كسی كه اذان و اقامه دیگری را شنیده باشد, چه با او گفته باشد یا نه , در صورتی كه بین آن اذان و اقامه و نمازی كه می خواهدبخواند زیاد فاصله نشده باشد, می تواند برای نماز خود اذان و اقامه نگوید.

مساله 938 - اگر مرد اذان زن را با قصد لذت بشنود, اذان او ساقط نمی شود, بلكه اگر قصد لذت هم نداشته باشد, ساقط نمی شود.

مساله 939 - اذان و اقامه نماز جماعت را باید

مرد بگوید, ولی در نماز جماعت زنان اگر زن اذان و اقامه بگوید كافی است.

مساله 940 - اقامه باید بعد از اذان و در حال ایستادن و با طهارت گفته شود.

مساله 941 - اگر كلمات اذان و اقامه را بدون ترتیب بگوید, مثلا حی علی الفلاح را پیش از حی علی الصلاة بگوید باید از جائی كه ترتیب بهم خورده دوباره بگوید.

مساله 942 - باید بین اذان و اقامه فاصله ندهد, و اگر بین آنها به قدری فاصله دهد كه اذانی را كه گفته اذان این اقامه حساب نشود, مستحب است دوباره اذان را بگوید.

و نیز اگر بین اذان و اقامه و نماز به قدری فاصله دهد كه اذان و اقامه آن نماز حساب نشود, مستحب است دوباره برای آن نماز اذان و اقامه بگوید.

مساله 943 - اذان و اقامه باید به عربی صحیح گفته شود, پس اگر به عربی غلط بگوید, یا به جای حرفی حرف دیگر بگوید, یا مثلا ترجمه آن را به فارسی بگوید, صحیح نیست.

مساله 944 - اذان و اقامه باید بعد از داخل شدن وقت نماز گفته شود, و اگر عمدا یا از روی فراموشی پیش از وقت بگوید باطل است.

مساله 945 - اگر پیش از گفتن اقامه شك كند كه اذان گفته یا نه باید اذان را بگوید, ولی اگر مشغول اقامه شود و شك كند كه اذان گفته یا نه ,گفتن اذان لازم نیست.

مساله 946 - اگر در بین اذان یا اقامه پیش از آنكه قسمتی را بگوید شك كند كه قسمت پیش از آن را گفته یا نه , باید قسمتی را كه در گفتن آن شك

كرده بگوید, ولی اگر در حال گفتن قسمتی از اذان یا اقامه شك كند كه آنچه پیش از آن است گفته یا نه , گفتن آن لازم نیست.

مساله 947 - مستحب است انسان در موقع اذان گفتن , رو به قبله بایستد و با وضو یا غسل باشد و دستها را به گوش بگذارد و صدا را بلندنماید و بكشد و بین جمله های اذان كمی فاصله دهد و بین آنها حرف نزند.

مساله 948 - مستحب است بدن انسان در موقع گفتن اقامه آرام باشد و آن را از اذان آهسته تر بگوید و جمله های آن را بهم نچسباند, ولی به اندازه ای كه بین جمله های اذان فاصله می دهد, بین جمله های اقامه ندهد.

مساله 949 - مستحب است بین اذان و اقامه یك قدم بردارد, یا قدری بنشیند, یا سجده كند, یا ذكر بگوید, یا دعا بخواند, یا قدری ساكت باشد, یا حرفی بزند, یا دو ركعت نماز بخواند, ولی حرف زدن بین اذان و اقامه نماز صبح و نماز خواندن بین اذان و اقامه نماز مغرب مستحب نیست.

مساله 950 - مستحب است كسی را كه برای گفتن اذان معین می كنند عادل و وقت شناس و صدایش بلند باشد و اذان را در جای بلندبگوید.

واجبات نماز

واجبات نماز یازده چیز است

اول نیت.

دوم قیام یعنی ایستادن.

سوم تكبیرة الاحرام یعنی گفتن اللّه اكبر در اول نماز.

چهارم ركوع.

پنجم سجود.

ششم قرائت.

هفتم ذكر.

هشتم تشهد.

نهم سلام.

دهم ترتیب.

یازدهم موالات یعنی پی در پی بودن اجزاء نماز.

مساله 951 - بعضی از واجبات نماز ركن است , یعنی اگر انسان آنها را بجا نیاورد - عمدا باشد یا اشتباها - نماز باطل می شود.

و بعضی

دیگرركن نیست , یعنی اگر اشتباها كم گردد نماز باطل نمی شود.

و ركن نماز پنج چیز است: اول: نیت.

دوم: تكبیرة الاحرام.

سوم: قیام متصل به ركوع , یعنی ایستادن پیش از ركوع.

چهارم: ركوع.

پنجم: دو سجده از یك ركعت.

و اما نسبت به زیادی در صورتی كه عمدی باشد, مطلقا نماز باطل می شود, و در صورتی كه از روی اشتباه باشد اگر زیادی در ركوع یا در دوسجده از یك ركعت باشد, نماز باطل است و الا باطل نیست.

نیت

مساله 952 - انسان باید نماز را به نیت قربت ,یعنی برای انجام دادن فرمان خداوند عالم بجا آورد, و لازم نیست نیت را از قلب خود بگذراند یامثلا به زبان بگوید: چهار ركعت نماز ظهر می خوانم قربة الی اللّه.

مساله 953 - اگر در نماز ظهر یا در نماز عصر نیت كند كه چهار ركعت نماز می خوانم و معین نكند, ظهر است یا عصر, نماز او باطل است , و نیزكسی كه مثلا قضای نماز ظهر بر او واجب است , اگر در وقت نماز ظهر بخواهد آن نماز قضا یا نماز ظهر را بخواند, باید نمازی را كه می خواند, درنیت معین كند.

مساله 954 - انسان باید از اول تا آخر نماز به نیت خود باقی باشد, پس اگر در بین نماز به طوری كه غافل شود كه اگر بپرسند چه می كنی ؟نداند چه بگوید, نمازش باطل است.

مساله 955 - انسان باید فقط برای انجام امر خداوند عالم نماز بخواند, پس كسی كه ریا كند یعنی برای نشان دادن به مردم نماز بخواند نمازش باطل است , خواه فقط برای مردم باشد, یا خدا

و مردم هر دو را در نظر بگیرد.

مساله 956 - اگر قسمتی از نماز را هم برای غیر خدا بجا آورد, نمازش باطل است , بلكه اگر نماز را برای خدا بجا آورد ولی برای نشان دادن به مردم در جای مخصوصی مثل مسجد, یا در وقت مخصوصی مثل اول وقت , یا به طرز مخصوصی , مثلا با جماعت نماز بخواند نمازش باطل است.

و بنابر احتیاط اگر جزء مستحبی را نیز مثل قنوت برای غیر خدا بجا آورد, آن را تمام كرده بعد نماز را اعاده كند.

تكبیرة الاحرام

مساله 957 - گفتن اللّه اكبر در اول هر نماز واجب و ركن است , و باید حروف اللّه و حروف اكبر و دو كلمه اللّه و اكبر راپشت سر هم بگوید, و نیز باید این دو كلمه به عربی صحیح گفته شود و اگر به عربی غلط بگوید, یا مثلا ترجمه آن را به فارسی بگوید صحیح نیست.

مساله 958 - احتیاط مستحب آن است كه تكبیرة الاحرام نماز را به چیزی كه پیش از آن می خواند, مثلا به اقامه یا به دعائی كه پیش ازتكبیر می خواند نچسباند.

مساله 959 - اگر انسان بخواهد اللّه اكبر را به چیزی كه بعد از آن می خوانϬ مثلا به بسم اللّه الرحمن الرحیم بچسباند, بهتر است راء اكبر را پیش بدهد, ولی احتیاط مستحب آن است كه در نماز واجب نچسباند.

مساله 960 - موقع گفتن تكبیرة الاحرام باید بدن آرام باشد, و اگر عمدا در حالی كه بدنش حركت دارد, تكبیرة الاحرام را بگوید باطل است.

مساله 961 - تكبیر و حمد و سوره و ذكر و دعا

را باید طوری بخواند كه خودش بشنود, و اگر بواسطه سنگینی یا كری گوش یا سر و صدای زیاد نمی شنود, باید طوری بگوید كه اگر مانعی نباشد بشنود.

مساله 962 - كسی كه لال است یا زبان او مرضی دارد كه نمی تواند اللّه اكبر بگوید باید به هر طوری كه می تواند بگوید, و اگر هیچ نمی تواندبگوید بنابر احتیاط باید در قلب خود بگذراند و برای تكبیر اشاره كند و زبانش را هم اگر می تواند حركت دهد.

مساله 963 - مستحب است بعد از تكبیرة الاحرام بگوید: یا محسن قد اتاك المسی ء وقد امرت المحسن ان یتجاوز عن المسی ء انت المحسن وا نا المسی ء بحق محمد وآل محمد صل علی محمد وآل محمد وتجاوز عن قبیح ما تعلم منی یعنی ای خدائی كه به بندگان احسان می كنی , بنده گنهكار به در خانه تو آمده و تو امر كرده ای كه نیكوكار از گناهكار بگذرد, تو نیكوكاری و من گناهكار, به حق محمد وآل محمد (ص) رحمت خود را بر محمد وآل محمد بفرست و از بدیهائی كه می دانی از من سر زده بگذر.

مساله 964 - مستحب است موقع گفتن تكبیر اول نماز و تكبیرهای بین نماز, دستها را تا مقابل گوش بالا ببرد.

مساله 965 - اگر شك كند كه تكبیرة الاحرام را گفته یا نه , چنانچه مشغول خواندن چیزی از قرائت شده , به شك خود اعتنا نكند, و اگر چیزی نخوانده , باید تكبیر را بگوید.

مساله 966 - اگر بعد از گفتن تكبیرة الاحرام شك كند كه آن را صحیح گفته یا نه , چه

مشغول خواندن چیزی شده باشد یا نه , به شك خوداعتنا نكند.

قیام (ایستادن)

مساله 967 - قیام در موقع گفتن تكبیرة الاحرام و قیام پیش از ركوع كه آن را قیام متصل به ركوع می گویند ركن است , ولی قیام در موقع خواندن حمد و سوره و قیام بعد از ركوع ركن نیست , و اگر كسی آن را از روی فراموشی ترك كند, نمازش صحیح است.

مساله 968 - واجب است پیش از گفتن تكبیر و بعد از آن مقداری بایستد تا یقین كند كه در حال ایستادن تكبیر گفته است.

مساله 969 - اگر ركوع را فراموش كند و بعد از حمد و سوره بنشیند و یادش بیاید كه ركوع نكرده , باید بایستد و به ركوع رود, و اگر بدون اینكه بایستد به حال خمیدگی به ركوع برگردد, چون قیام متصل به ركوع را بجا نیاورده , نماز او باطل است.

مساله 970 - موقعی كه برای تكبیرة الاحرام یا قرائت ایستاده است باید بدن را حركت ندهد و به طرفی خم نشود, و بنابر احتیاط به جائی تكیه نكند, ولی اگر از روی ناچاری باشد اشكال ندارد.

مساله 971 - اگر موقعی كه ایستاده , از روی فراموشی بدن را حركت دهد یا به طرفی خم شود یا به جائی تكیه كند, اشكال ندارد.

مساله 972 - احتیاط مستحب آن است كه در موقع ایستادن , هر دو پا روی زمین باشد, ولی لازم نیست سنگینی بدن روی هر دو پا باشد, واگر روی یك پا هم باشد اشكال ندارد.

مساله 973 - كسی كه می تواند درست بایستد, اگر پاها را خیلی گشاد بگذارد كه ایستادن

بر او صدق نكند, نمازش باطل است.

مساله 974 - موقعی كه انسان در نماز مشغول خواندن چیزی از اذكار واجب است , باید بدنش آرام باشد, و در موقعی كه می خواهد كمی جلو یا عقب رود, یا كمی بدن را به طرف راست یا چپ حركت دهد, باید چیزی نگوید.

مساله 975 - اگر در حال حركت بدن ذكر مستحبی بگوید, مثلا موقع رفتن به ركوع یا رفتن به سجده تكبیر بگوید, نمازش صحیح است , و بحول اللّه وقوته اقوم واقعد را باید در حال برخاستن بگوید.

مساله 976 - حركت دادن دست و انگشتان در موقع خواندن حمد, اشكال ندارد, اگرچه احتیاط مستحب آن است كه آنها را حركت ندهد.

مساله 977 - اگر موقع خواندن حمد و سوره یا خواندن تسبیحات , بی اختیار به قدری حركت كند كه از حال آرام بودن خارج شود, احتیاط مستحب آن است كه بعد از آرام گرفتن بدن , آنچه را در حال حركت خوانده دوباره بخواند.

مساله 978 - اگر در بین نماز از ایستادن عاجز شود باید بنشیند, و اگر از نشستن هم عاجز شود باید بخوابد, ولی تا بدنش آرام نگرفته بایدچیزی از ذكرهای واجب را نگوید.

مساله 979 - تا انسان می تواند ایستاده نماز بخواند, نباید بنشیند, مثلا كسی كه در موقع ایستادن , بدنش حركت می كند, یا مجبور است به چیزی تكیه دهد, یا بدنش را مختصری كج كند, باید به هر طور كه می تواند ایستاده نماز بخواند, ولی اگر به هیچ قسم نتواند بایستد, باید راست بنشیند و نشسته نماز بخواند.

مساله 980 - تا انسان می تواند بنشیند نباید خوابیده

نماز بخواند, و اگر نتواند راست بنشیند باید هر طور كه می تواند بنشیند, و اگر به هیچ قسم نمی تواند بنشیند باید طوری كه در احكام قبله گفته شد به پهلوی راست بخوابد, و اگر نمی تواند, به پهلوی چپ بخوابد, و اگر آن هم ممكن نیست , به پشت بخوابد به طوری كه كف پاهای او رو به قبله باشد.

مساله 981 - كسی كه نشسته نماز می خواند, اگر بعد از خواندن حمد و سوره بتواند بایستد و ركوع را ایستاده بجا آورد, باید بایستد و از حال ایستاده به ركوع رود, و اگر نتواند باید ركوع را هم نشسته بجا آورد.

مساله 982 - كسی كه خوابیده نماز می خواند, اگر در بین نماز بتواند بنشیند باید مقداری را كه می تواند, نشسته بخواند.

و نیز اگر می تواندبایستد باید مقداری را كه می تواند, ایستاده بخواند, ولی تا بدنش آرام نگرفته باید چیزی از اذكار واجب را نخواند.

مساله 983 - كسی كه نشسته نماز می خواند اگر در بین نماز بتواند بایستد, باید مقداری را كه می تواند, ایستاده بخواند, ولی تا بدنش آرام نگرفته , باید چیزی از ذكرهای واجب را نخواند.

مساله 984 - كسی كه می تواند بایستد اگر بترسد كه بواسطه ایستادن , مریض شود یا ضرری به او برسد, می تواند نشسته نماز بخواند, و اگراز نشستن هم بترسد, می تواند خوابیده نماز بخواند.

مساله 985 - اگر انسان احتمال بدهد كه تا آخر وقت بتواند ایستاده نماز بخواند, بهتر است نماز را تاخیر بیندازد.

پس اگر نتوانست بایستد, درآخر وقت مطابق وظیفه اش نماز را بجا آورد, و در صورتی

كه اول وقت نماز را خوانده و در آخر وقت قدرت بر ایستادن حاصل نمود باید نماز رادوباره بجا آورد.

مساله 986 - مستحب است در حال ایستادن , بدن را راست نگهدارد, و شانه ها را پائین بیندازد, و دستها را روی رانها بگذارد, و انگشتها رابهم بچسباند, و جای سجده را نگاه كند, و سنگینی بدن را به طور مساوی روی دو پا بیندازد, و با خضوع و خشوع باشد, و پاها را پس وپیش نگذارد, و اگر مرد است پاها را از سه انگشت باز تا یك وجب فاصله دهد, و اگر زن است پاها را بهم بچسباند.

قرائت

مساله 987 - در ركعت اول و دوم نمازهای واجب یومیه , انسان باید اول حمد و بعد از آن - بنابر احتیاط - یك سوره تمام بخواند, و سوره والضحی و الم نشرح و همچنین سوره فیل و لایلاف در نماز یك سوره حساب می شود.

مساله 988 - اگر وقت نماز تنگ باشد, یا انسان ناچار شود كه سوره را نخواند, مثلا بترسد كه اگر سوره را بخواند, دزد یا درنده یا چیزدیگری به او صدمه بزند, نباید سوره را بخواند.

مساله 989 - اگر عمدا سوره را پیش از حمد بخواند نمازش باطل است , و اگر اشتباها سوره را پیش از حمد بخواند و در بین آن یادش بیاید,باید سوره را رها كندو بعد از خواندن حمد, سوره را از اول بخواند.

مساله 990 - اگر حمد و سوره یا یكی از آنها را فراموش كند و بعد از رسیدن به ركوع بفهمد, نمازش صحیح است.

مساله 991 - اگر پیش از آنكه برای ركوع

خم شود, بفهمد كه حمد و سوره را نخوانده , باید بخواند, و اگر بفهمد سوره را نخوانده , باید فقط سوره را بخواند, ولی اگر بفهمد حمد تنها را نخوانده , باید اول حمد و بعد از آن دوباره سوره را بخواند.

و نیز اگر خم شود و پیش از آنكه به ركوع برسد, بفهمد حمد و سوره یا سوره تنها یا حمد تنها را نخوانده , باید بایستد و به همین دستور عمل نماید.

مساله 992 - اگر در نماز یكی از چهار سوره ای را كه آیه سجده دارد و در مساله (361) گفته شد عمدا بخواند, بنابر احتیاط نمازش باطل است.

مساله 993 - اگر اشتباها مشغول خواندن سوره ای شود كه سجده واجب دارد, چنانچه پیش از رسیدن به آیه سجده بفهمد, باید آن سوره رارها كند و سوره دیگر بخواند, و اگر بعد از خواندن آیه سجده بفهمد, احتیاطا به سجده اشاره نموده و سوره را تمام كند و بعد از نماز باید سجده آن را بجا آورد.

مساله 994 - اگر در نماز آیه سجده را گوش دهد نمازش صحیح است , و بنابر احتیاط به سجده اشاره نماید و بعد از نماز سجده آن رابجا آورد.

مساله 995 - در نماز مستحبی خواندن سوره لازم نیست اگرچه آن نماز بواسطه نذر كردن واجب شده باشد, ولی در بعضی از نمازهای مستحبی مثل نماز وحشت كه سوره مخصوصی دارد, اگر بخواهد به دستور آن نماز رفتار كرده باشد, باید همان سوره را بخواند.

مساله 996 - در نماز جمعه و در نماز ظهر روز جمعه مستحب است در ركعت اول بعد از حمد, سوره

جمعه , و در ركعت دوم بعد از حمد, سوره منافقین بخواند, و اگر مشغول یكی از اینها شود, بنابر احتیاط واجب نمی تواند آن را رها كند و سوره دیگر بخواند.

مساله 997 - اگر بعد از حمد مشغول خواندن سوره قل هو اللّه احد یا سوره قل یا ایها الكافرون شود, نمی تواند آن را رها كند و سوره دیگر بخواند, ولی در نماز جمعه و نماز ظهر روز جمعه اگر از روی فراموشی بجای سوره جمعه و منافقین یكی از آن دو سوره را بخواند, می تواند آن را رها كند وسوره جمعه ومنافقین را بخواند, واحتیاط این است كه بعد از تجاوز از نصف , سوره را رها ننماید.

مساله 998 - اگر در نماز جمعه یا نماز ظهر روز جمعه عمدا سوره قل هو اللّه احد یا سوره قل یا ایها الكافرون بخواند, اگرچه به نصف نرسیده باشد, بنابر احتیاط واجب نمی تواند رها كند و سوره جمعه و منافقین را بخواند.

مساله 999 - اگر در نماز, غیر سوره قل هو اللّه احد و قل یا ایها الكافرون سوره دیگری بخواند, تا به نصف نرسیده می تواند رها كند وسوره دیگر بخواند.

مساله 1000 - اگر مقداری از سوره را فراموش كند, یا از روی ناچاری , مثلا بواسطه تنگی وقت یا جهت دیگر نشود آن را تمام نماید,می تواند آن سوره را رها كند و سوره دیگر بخواند اگرچه از دو ثلث هم گذشته باشد,یا سوره ای را كه می خوانده قل هواللّه احد یا قل یاایهاالكافرون باشد.

مساله 1001 - بر مرد واجب است حمد و سوره نماز صبح و مغرب و

عشا را بلند بخواند, و بر مرد و زن واجب است حمد وسوره نماز ظهر وعصر را آهسته بخواند.

مساله 1002 - مرد باید در نماز صبح و مغرب و عشا مواظب باشد كه تمام كلمات حمد و سوره حتی حرف آخر آنها را بلند بخواند.

مساله 1003 - زن می تواند حمد و سوره نماز صبح و مغرب و عشا را بلند یا آهسته بخواند, ولی اگر نا محرم صدایش را بشنود, بنابر احتیاط آهسته بخواند.

مساله 1004 - اگر در جائی كه باید نماز را بلند بخواند, عمدا آهسته بخواند, یا در جائی كه باید آهسته بخواند, عمدا بلند بخواند, نمازش باطل است , ولی اگر از روی فراموشی یا ندانستن مساله باشد صحیح است , و اگر در بین خواندن حمد و سوره هم بفهمد اشتباه كرده , لازم نیست مقداری را كه خوانده دوباره بخواند.

مساله 1005 - اگر كسی در خواندن حمد و سوره بیشتر از معمول صدایش را بلند كند, مثل آنكه آنها را با فریاد بخواند, نمازش باطل است.

مساله 1006 - انسان باید نماز را یاد بگیرد كه غلط نخواند, و كسی كه به هیچ قسم نمی تواند صحیح آن را یاد بگیرد, باید به هر طوری كه می تواند بخواند, و احتیاط مستحب آن است كه نماز را به جماعت بجا آورد.

مساله 1007 - كسی كه حمد و سوره وچیزهای دیگر نماز را بخوبی نمی داند ومی تواند یادبگیرد, چنانچه وقت نماز وسعت دارد, باید یادبگیرد, و اگر وقت تنگ است , در صورتی كه ممكن باشد باید نمازش را به جماعت بخواند.

مساله 1008 - مزد گرفتن برای یاد دادن واجبات

نماز اشكال دارد, و مزد گرفتن برای یاد دادن مستحبات آن بدون اشكال جایزاست.

مساله 1009 - اگر یكی از كلمات حمد یا سوره را نداند یا عمدا آن را نگوید یا به جای حرفی حرف دیگر بگوید مثلا بجای ض ظ بگوید, یا جائی كه باید بدون زیر و زبر خوانده شود, زیر و زبر دهد, یا تشدید را نگوید نماز او باطل است.

مساله 1010 - اگر انسان كلمه ای را كه یاد گرفته صحیح بداند و در نماز همان طور بخواند و بعد بفهمد كه غلط خوانده , لازم نیست دوباره نماز را بخواند.

مساله 1011 - اگر زیر و زبر كلمه ای را نداند, یا نداند مثلا كلمه ای به س است یا به ص , باید یاد بگیرد, و چنانچه دو جور یا بیشتربخواند مثل آنكه در اهدنا الصراط المستقیم مستقیم را یك مرتبه با سین و یك مرتبه با صاد بخواند, نمازش باطل است , ولی اگر آن كلمه ای را كه دو جور خوانده از اذكار باشد و غلط خواندنش از ذكر بودن خارجش نكند, نمازش صحیح است.

مساله 1012 - اگر در كلمه ای واو باشد و حرف قبل از واو در آن كلمه پیش داشته باشد و حرف بعد از واو در آن كلمه همزه باشد مثل كلمه سوء بنابر احتیاط آن واو را مد بدهد یعنی آن را بكشد, و همچنین اگر در كلمه ای الف باشد و حرف قبل از الف در آن كلمه زبر داشته باشد و حرف بعد از الف در آن كلمه همزه باشد مثل جء الف آن را بكشد, و نیز اگر در كلمه

ای ی باشد و حرف پیش از ی در آن كلمه زیر داشته باشد و حرف بعد از ی در آن كلمه همزه باشد مثل جی ء ی را با مد بخواند, و اگر بعد از این حروف واو و الف و یا بجای همزه حرفی باشد كه ساكن است یعنی زیر و زبر و پیش ندارد, باز هم این سه حرف را با مد بخواند, مثلا در ولا الضالین كه بعد از الف , حرف لام ساكن است , باید الف آن را با مد بخواند, و چنانچه به دستوری كه گفته شد رفتار نكند, بنابر اظهر نماز صحیح است.

مساله 1013 - احتیاط مستحب آن است كه در نماز, وقف به حركت و وصل به سكون ننماید, و معنی وقف به حركت آن است كه زیر یا زبر یا پیش آخر كلمه ای را بگوید و بین آن كلمه و كلمه بعدش فاصله دهد, مثلا بگوید: الرحمن الرحیم , و میم الرحیم را زیر بدهد و بعد قدری فاصله دهد و بگوید مالك یوم الدین.

و معنی وصل به سكون آن است كه زیر یا زبر یا پیش كلمه ای را نگوید و آن كلمه را به كلمه بعد چسباند مثل آنكه بگوید الرحمن الرحیم و میم الرحیم را زیر ندهد و فورا مالك یوم الدین را بگوید.

مساله 1014 - در ركعت سوم و چهارم نماز می تواند فقط یك حمد بخواند, یا یك مرتبه تسبیحات اربعه بگوید, یعنی یك مرتبه بگوید سبحان اللّه والحمد للّه ولا اله الا اللّه واللّه اكبر و بهتر آن است كه سه مرتبه بگوید, و می تواند در یك

ركعت حمد و در ركعت دیگر تسبیحات بگوید.

و در نماز فرادی بهتر است در هر دو ركعت تسبیحات بخواند.

و برای ماموم در نمازهای جهریه احوط لزومی اختیار تسبیحات است.

مساله 1015 - در تنگی وقت باید تسبیحات اربعه را یك مرتبه بگوید.

مساله 1016 - بر مرد و زن واجب است كه در ركعت سوم و چهارم نماز, حمد یا تسبیحات را آهسته بخوانند.

مساله 1017 - اگر در ركعت سوم و چهارم حمد بخواند, بنابر احتیاط واجب باید بسم اللّه آن را هم آهسته بگوید.

مساله 1018 - كسی كه نمی تواند تسبیحات را یاد بگیرد یا درست بخواند, باید در ركعت سوم و چهارم حمد بخواند.

مساله 1019 - اگر در دو ركعت اول نماز به خیال اینكه دو ركعت آخر است تسبیحات بگوید, چنانچه پیش از ركوع بفهمد, باید حمد وسوره را بخواند, و اگر در ركوع یا بعد از ركوع بفهمد, نمازش صحیح است.

مساله 1020 - اگر در دو ركعت آخر نماز به خیال اینكه در دو ركعت اول است حمد بخواند, یا در دو ركعت اول نماز با اینكه گمان می كرده دردو ركعت آخر است حمد بخواند, چه پیش از ركوع بفهمد چه بعد از آن نمازش صحیح است.

مساله 1021 - اگر در ركعت سوم یا چهارم می خواست حمد بخواند تسبیحات به زبانش آمد, یا می خواست تسبیحات بخواند حمد به زبانش آمد, باید آن را رها كند و دوباره حمد یا تسبیحات را بخواند, ولی اگر عادتش خواندن چیزی بوده كه به زبانش آمده , می تواند همان راتمام كند و نمازش صحیح است.

مساله 1022 - كسی كه عادت دارد در ركعت

سوم و چهارم تسبیحات بخواند اگر از عادت خود غفلت نماید و به قصد اداء وظیفه مشغول خواندن حمد شود, كفایت می كند و لازم نیست دوباره حمد یا تسبیحات را بخواند.

مساله 1023 - در ركعت سوم و چهارم مستحب است بعد از تسبیحات استغفار كند, مثلا بگوید استغفر اللّه ربی واءتوب الیه یا بگوید اللهم اغفر لی , و اگر نمازگزار پیش از خم شدن برای ركوع اگرچه مشغول گفتن استغفار یا بعد از فراغ از آن باشد, شك كند كه حمد یاتسبیحات را خوانده یا نه , باید حمد یا تسبیحات را بخواند.

مساله 1024 - اگر در ركوع ركعت سوم یاچهارم شك كند كه حمد یاتسبیحات را خوانده یانه , باید به شك خود اعتنا نكند, و اگر پیش ازرسیدن به حد ركوع شك كند لازم است برگردد و حمد یا تسبیحات را بخواند.

مساله 1025 - هرگاه شك كند كه آیه یا كلمه ای را درست گفته یا نه , مثلا شك كند كه قل هو اللّه احد را درست گفته یا نه , می تواند به شك خود اعتنا نكند, ولی اگر احتیاطا آن آیه یا كلمه را دوباره به طور صحیح بگوید اشكال ندارد.

و اگر چند مرتبه هم شك كند, می تواند چند باربگوید, اما اگر به وسواس برسد و باز هم بگوید, بنابر احتیاط مستحب نمازش را دوباره بخواند.

مساله 1026 - مستحب است در ركعت اول , پیش از خواندن حمد بگوید اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم , و در ركعت اول و دوم نماز ظهرو عصر بسم اللّه را بلند بگوید و حمد و سوره را شمرده بخواند و

در آخر هر آیه وقف كند, یعنی آن را به آیه بعد نچسباند, و در حال خواندن حمدو سوره به معنای آیه توجه داشته باشد, و اگر نماز را به جماعت می خواند بعد از تمام شدن حمد امام , و اگر فرادی می خواند بعد از آنكه حمدخودش تمام شد, بگوید الحمد للّه رب العالمین , و بعد از خواندن سوره قل هو اللّه احد, یك یا دو یا سه مرتبه كذلك اللّه ربی یا سه مرتبه كذلك اللّه ربنا بگوید, وبعد از خواندن سوره كمی صبر كند, بعد تكبیر پیش از ركوع را بگوید, یا قنوت را بخواند.

مساله 1027 - احتیاط مستحب است در تمام نمازها در ركعت اول , سوره انا انزلناه , ودر ركعت دوم , سوره قل هو اللّه احد را بخواند.

مساله 1028 - مكروه است انسان در تمام نمازهای یك شبانه روز سوره قل هو اللّه احد را نخواند.

مساله 1029 - خواندن سوره قل هو اللّه احد به یك نفس مكروه است.

مساله 1030 - سوره ای را كه در ركعت اول خوانده مكروه است در ركعت دوم بخواند, ولی اگر سوره قل هو اللّه احد را در هر دو ركعت بخواند مكروه نیست.

ركوع

مساله 1031 - در هر ركعت بعد از قرائت باید به اندازه ای خم شود كه بتواند دست را به زانو بگذارد, و این عمل را ركوع می گویند.

مساله 1032 - اگر به اندازه ركوع خم شود ولی دستها را به زانو نگذارد, اشكال ندارد.

مساله 1033 - هرگاه ركوع را به طور غیر معمول بجا آورد, مثلا به چپ یا راست خم شود, اگرچه دستهای او

به زانو برسد, صحیح نیست.

مساله 1034 - خم شدن باید به قصد ركوع باشد, پس اگر به قصد كار دیگر مثلا برای كشتن جانور خم شود, نمی تواند آن را ركوع حساب كند, بلكه باید بایستد و دوباره برای ركوع خم شود, و بواسطه این عمل , ركن زیاد نشده و نماز باطل نمی شود.

مساله 1035 - كسی كه دست یا زانوی او با دست و زانوی دیگران فرق دارد, مثلا دستش خیلی بلند است كه اگر كمی خم شود به زانومی رسد, یا زانوی او پائین تر از مردم دیگر است كه باید خیلی خم شود تا دستش به زانو برسد, باید به اندازه معمول خم شود.

مساله 1036 - كسی كه نشسته ركوع می كند, باید به قدری خم شود كه صورتش مقابل زانوها برسد, و بهتر است به قدری خم شود كه صورت مقابل جای سجده باشد.

مساله 1037 - بهتر آن است كه در حال اختیار در ركوع , سه مرتبه سبحان اللّه یا یك مرتبه سبحان ربی العظیم وبحمده بگوید, وظاهر این است كه گفتن هر ذكری كه به این مقدار باشد كفایت می كند, ولی در تنگی وقت و در حال ناچاری گفتن یك سبحان اللّه كافی است.

مساله 1038 - ذكر ركوع باید دنبال هم و به عربی صحیح گفته شود, و مستحب است آن را سه یا پنج یا هفت مرتبه بلكه بیشتر بگویند.

مساله 1039 - در ركوع باید به مقدار ذكر واجب , بدن آرام باشد, و در ذكر مستحب هم آرام بودن بدن بهتر است.

مساله 1040 - اگر موقعی كه ذكر واجب ركوع را می گوید, بی اختیار

به قدری حركت كند كه از حال آرام بودن بدن خارج شود, بهتر این است كه بعد از آرام گرفتن بدن دوباره ذكر را بگوید, ولی اگر كمی حركت كند كه از حال آرام بودن بدن خارج نشود یا انگشتان را حركت دهد, ضرری ندارد.

مساله 1041 - اگر پیش از آنكه به مقدار ركوع خم شود و بدن آرام گیرد عمدا ذكر ركوع را بگوید, بنابر احتیاط لازم است دوباره ذكر رابعد از آرام گرفتن بدن بگوید و نماز را اعاده كند.

مساله 1042 - اگر پیش از تمام شدن ذكر واجب , عمدا سر از ركوع بردارد كه از حد ركوع خارج شود نمازش باطل است , و اگر سهوا سر بردارد چنانكه پیش از آنكه از حال ركوع خارج شود, یادش بیاید كه ذكر ركوع را تمام نكرده , باید در حال آرامی بدن ذكر را بگوید, و اگر بعد از آنكه از حال ركوع خارج شد, یادش بیاید نماز او صحیح است.

مساله 1043 - اگر نتواند به مقدار ذكر در ركوع بماند, احتیاط واجب آن است كه بقیه آن را در حال برخاستن بگوید, و تا می تواند قبل ازخروج از حد ركوع ذكر را تمام كند.

مساله 1044 - اگر بواسطه مرض و مانند آن در ركوع آرام نگیرد, نماز صحیح است , ولی باید پیش از آنكه از حال ركوع خارج شود, ذكرواجب را به نحوی كه گذشت بگوید.

مساله 1045 - هرگاه نتواند به اندازه ركوع خم شود, باید به چیزی تكیه دهد و ركوع كند, و اگر موقعی هم كه تكیه داده نتواند به طور معمول ركوع كند بنابر احتیاط باید

به هر اندازه می تواند خم شود و اشاره به ركوع نیز بنماید, و اگر هیچ نتواند خم شود, باید برای ركوع با سر اشاره نماید.

مساله 1046 - كسی كه برای ركوع باید با سر اشاره كند اگر نتواند اشاره كند, باید به نیت ركوع چشم ها را هم بگذارد و ذكر آن را بگوید وبه نیت برخاستن از ركوع چشمها را باز كند, و اگر از این هم عاجز است بنابر احتیاط در قلب نیت ركوع كند و ذكر آن را بگوید.

مساله 1047 - كسی كه نمی تواند ایستاده ركوع كند ولی برای ركوع می تواند در حالی كه نشسته است خم شود, باید ایستاده نماز بخواند وبرای ركوع با سر اشاره نماید, و احتیاط مستحب آن است كه نماز دیگری هم بخواند و موقع ركوع آن بنشیند و برای ركوع خم شود.

مساله 1048 - اگر بعد از رسیدن به حد ركوع و آرام گرفتن بدن , سر بردارد و دو مرتبه به اندازه ركوع خم شود, نمازش باطل است.

مساله 1049 - بعد از تمام شدن ذكر ركوع باید راست بایستد و بعد از آنكه بدن آرام گرفت به سجده رود, و اگر عمدا پیش از ایستادن یا پیش از آرام گرفتن بدن به سجده رود نمازش باطل است.

مساله 1050 - اگر ركوع را فراموش كند و پیش از آنكه به سجده برسد یادش بیاید, باید بایستد بعد به ركوع رود, و چنانچه به حالت خمیدگی به ركوع برگردد, نمازش باطل است.

مساله 1051 - اگر بعد از آنكه پیشانی به زمین رسید, یادش بیاید كه ركوع نكرده لازم است برگردد و ركوع را بعد

از ایستادن بجا آورد, ودر صورتی كه در سجده دوم یادش بیاید نمازش باطل است.

مساله 1052 - مستحب است پیش از رفتن به ركوع در حالی كه راست ایستاده تكبیر بگوید, و در ركوع زانوها را به عقب دهد و پشت را صاف نگهدارد و گردن را بكشد و مساوی پشت نگهدارد و بین دو قدم را نگاه كند, و پیش از ذكر یا بعد از آن صلوات بفرستد, و بعد از آنكه ازركوع برخاست و راست ایستاد در حال آرامی بدن بگوید سمع اللّه لمن حمده.

مساله 1053 - مستحب است در ركوع , زنها دست را از زانو بالاتر بگذارند و زانوها را به عقب ندهند.

سجود

مساله 1054 - نمازگزار باید در هر ركعت از نمازهای واجب و مستحب بعد از ركوع دو سجده كند, و سجده آن است كه پیشانی را به قصد خضوع به زمین بگذارد.

و در حال سجده در نماز واجب است كه كف دو دست و دو زانو و دو انگشت بزرگ پاها را به زمین بگذارد.

مساله 1055 - دو سجده روی هم یك ركن است , و اگر كسی در نماز واجب عمدا یا از روی فراموشی در یك ركعت هر دو را ترك كند, یادو سجده دیگر به آنها اضافه نماید, نمازش باطل است.

مساله 1056 - اگر عمدا یك سجده كم یا زیاد كند, نمازش باطل می شود, و اگر سهوا یك سجده كم كند حكم آن بعدا گفته خواهدشد.

مساله 1057 - اگر پیشانی را عمدا یا سهوا به زمین نگذارد, سجده نكرده است , اگرچه جاهای دیگر به زمین برسد, ولی اگر پیشانی را به زمین بگذارد

و سهوا جاهای دیگر را به زمین نرساند یا سهوا ذكر نگوید, سجده صحیح است.

مساله 1058 - بهتر آن است كه در حال اختیار در سجده سه مرتبه سبحان اللّه یا یك مرتبه سبحان ربی الاعلی وبحمده بگوید, وباید این كلمات دنبال هم و به عربی صحیح گفته شود, و ظاهر این است كه گفتن هر ذكری كه به این مقدار باشد كفایت می كند, و مستحب است سبحان ربی الاعلی وبحمده را سه یا پنج یا هفت مرتبه یا بیشتر بگوید.

مساله 1059 - در سجود باید به مقدار ذكر واجب , بدن آرام باشد, و موقع گفتن ذكر مستحب هم , آرام بودن بدن بهتر است.

مساله 1060 - اگر پیش از آنكه پیشانی به زمین برسد و بدن آرام بگیرد عمدا ذكر سجده را بگوید, باید دوباره ذكر را بعد از گذاشتن پیشانی و آرام شدن تكرار كند, و بنابر احتیاط نماز را نیز اعاده نماید, و اگر پیش از تمام شدن ذكر عمدا سر از سجده بردارد, نماز باطل است.

مساله 1061 - اگر پیش از آنكه پیشانی به زمین برسد سهوا ذكر سجده را بگوید, و پیش از آنكه سر از سجده بردارد, بفهمد اشتباه كرده است , باید دوباره در حال آرام بودن , ذكر را بگوید.

مساله 1062 - اگر بعد از آنكه سر از سجده برداشت , بفهمد پیش از آنكه ذكر سجده تمام شود سر برداشته , نمازش صحیح است.

مساله 1063 - اگر موقعی كه ذكر سجده را می گوید, یكی از هفت عضو را عمدا از زمین بردارد باید ذكر را دوباره بعد از گذاشتن تمام اعضاءتكرار و بعد

نماز را اعاده كند, ولی موقعی كه مشغول گفتن ذكر نیست اگر غیر پیشانی جاهای دیگر را از زمین بردارد و دوباره بگذارد اشكال ندارد.

مساله 1064 - اگر پیش از تمام شدن ذكر سجده , سهوا پیشانی را از زمین بردارد, نمی تواند دوباره به زمین بگذارد و باید آن را یك سجده حساب كند, ولی اگر جاهای دیگر را سهوا از زمین بردارد, باید دو مرتبه به زمین بگذارد و ذكر را بگوید.

مساله 1065 - بعد از تمام شدن ذكر سجده اول , باید بنشیند تا بدن آرام گیرد و دوباره به سجده رود.

مساله 1066 - جای پیشانی نمازگزار باید از جای سر انگشتان پای او بلندتر از چهار انگشت بسته نباشد, بلكه واجب آن است كه جای پیشانی او از جای انگشتان پایش پست تر از چهار انگشت بسته نباشد.

مساله 1067 - در زمین سراشیب كه سراشیبی آن درست معلوم نیست اگر جای پیشانی نمازگزار از جای انگشتهای پا و سر زانوهای اوبیش از چهار انگشت بسته بلندتر باشد, اشكال ندارد.

مساله 1068 - اگر پیشانی را اشتباها به چیزی بگذارد كه از جای انگشتهای پا و سر زانوهای او بلندتر از چهار انگشت بسته است , بایدسر را به چیزی كه بلند نیست یا بلندیش به اندازه چهار انگشت بسته یا كمتر است بگذارد, و بنابر احتیاط باید پیشانی را بر جائی كه بلندنیست یا بر چیزی كه سجده به آن جایز است بكشد.

مساله 1069 - باید بین پیشانی وآنچه بر آن سجده می كند, چیزی نباشد, پس اگر مهر به قدری چرك باشد كه پیشانی به خود مهر نرسد,سجده باطل است ,

ولی اگر مثلا رنگ مهر تغییر كرده باشد اشكال ندارد.

مساله 1070 - در سجده باید كف دست را بر زمین بگذارد, ولی در حال ناچاری پشت دست هم مانعی ندارد, و اگر پشت دست ممكن نباشد بنابر احتیاط باید مچ دست را به زمین بگذارد, وچنانچه آن را هم نتواند, تا آرنج هر جا را كه می تواند به زمین بگذارد, و اگر آن هم ممكن نیست گذاشتن بازو كافی است.

مساله 1071 - در سجده باید دو انگشت بزرگ پاها را به زمین بگذارد, و اگر انگشتهای دیگر پا یا روی پا را به زمین بگذارد, یا بواسطه بلندبودن ناخن , شست به زمین نرسد نماز باطل است , و كسی كه از روی تقصیر بواسطه ندانستن مساله نمازهای خود را همینطور خوانده , باید دوباره بخواند, و اگر روی شست یا باطن آن را به زمین بگذارد كافی است.

مساله 1072 - كسی كه مقداری از شست پایش بریده , باید بقیه آن را به زمین بگذارد, و اگر چیزی از آن نمانده , یا اگر مانده خیلی كوتاه است , بنابر احتیاط باید بقیه انگشتان را بگذارد, و اگر هیچ انگشت ندارد, هر مقداری از پا باقی مانده به زمین بگذارد.

مساله 1073 - اگر به طور غیر معمول سجده كند, مثلا سینه و شكم را به زمین بچسباند, یا پاها را دراز كند اگرچه هفت عضوی كه گفته شدبه زمین برسد, بنابر احتیاط مستحب باید نماز را دوباره بخواند, ولی اگر طوری دراز بكشد كه سجده صدق ننماید نماز او باطل است.

مساله 1074 - مهر یا چیز دیگری كه بر آن سجده می كند,

باید پاك باشد, ولی اگر مثلا مهر را روی فرش نجس بگذارد,یا یك طرف مهر نجس باشد و پیشانی را به طرف پاك آن بگذارد, اشكال ندارد.

مساله 1075 - اگر در پیشانی دمل و مانند آن باشد, چنانچه ممكن است باید با جای سالم پیشانی سجده كند, و اگر ممكن نیست باید زمین راگود كند و دمل را در گودال و جای سالم را به مقداری كه برای سجده كافی باشد بر زمین بگذارد.

مساله 1076 - اگر دمل یا زخم تمام پیشانی را فرا گرفته باشد, بنابر احتیاط باید به یكی از دو طرف پیشانی و چانه اگرچه به تكرار نماز باشد سجده كند, و اگر ممكن نیست فقط به چانه , و اگر به چانه هم ممكن نیست , باید برای سجده اشاره كند و موی چانه حایل حساب نمی شود.

مساله 1077 - كسی كه نمی تواند پیشانی را به زمین برساند, باید به قدری كه می تواند خم شود, و مهر یا چیز دیگری را كه سجده بر آن صحیح است , روی چیز بلندی گذاشته و طوری پیشانی را بر آن بگذارد كه بگویند سجده كرده است , ولی باید كف دستها و زانوها و انگشتان پا را به طور معمول به زمین بگذارد.

مساله 1078 - اگر چیز بلندی نباشد كه مهر یا چیز دیگری كه سجده بر آن صحیح است بگذارد, لازم است كه مهر یا چیز دیگر را با دست بلند كرده و بر آن سجده نماید.

مساله 1079 - كسی كه هیچ نمی تواند سجده نماید باید برای سجده با سر اشاره كند, و اگر نتواند, باید با چشمها اشاره

نماید, و اگر با چشمهاهم نمی تواند اشاره كند بنابر احتیاط مستحب با دست و مانند آن برای سجده اشاره كند و در قلب نیز نیت سجده نماید.

مساله 1080 - اگر پیشانی بی اختیار از جای سجده بلند شود, چنانچه ممكن باشد باید نگذارد دوباره بجای سجده برسد, واین یك سجده حساب می شود, چه ذكر سجده را گفته باشد یانه , واگر نتواند سر را نگهدارد و بی اختیار دوباره بجای سجده برسد, روی هم یك سجده حساب می شود, و اگر ذكر نگفته باشد بنابر احتیاط باید بگوید.

مساله 1081 - جائی كه انسان باید تقیه كند, می تواند بر فرش و مانند آن سجده نماید و لازم نیست برای نماز بجای دیگر برود, ولی اگر بتواند بر حصیر یا چیزی كه سجده بر آن صحیح می باشد, طوری سجده كند كه به زحمت نیفتد, نباید بر فرش و مانند آن سجده نماید.

مساله 1082 - اگر روی تشك پر و مانند آن سجده كند, در صورتی كه بدن روی آن آرام نگیرد, باطل است.

مساله 1083 - اگر انسان ناچار شود كه در زمین گل نماز بخواند, چنانچه آلوده شدن بدن و لباس برای او مشقت ندارد, باید سجده و تشهدرا به طور معمول بجا آورد, و اگر مشقت دارد, در حالی كه ایستاده , برای سجده با سر اشاره كند و تشهد را ایستاده بخواند و نمازش صحیح است.

مساله 1084 - در ركعت اول و ركعت سومی كه تشهد ندارد, مثل ركعت سوم نماز ظهر و عصر و عشا, بنابر احتیاط مستحب بعد از سجده دوم قدری بی حركت بنشیند و بعد برخیزد.

چیزهائی كه

سجده بر آنها صحیح است:

مساله 1085 - باید بر زمین و چیزهای غیر خوراكی و پوشاكی كه از زمین می روید مانند چوب و برگ درخت سجده كرد, و سجده بر چیزهای خوراكی و پوشاكی مانند گندم و جو و پنبه و آنچه كه از اجزاء زمین شمرده نشود مانند طلا و نقره و قیر و نفت و امثال اینها صحیح نیست.

مساله 1086 - احتیاط واجب آن است كه بر برگ مو قبل از خشك شدنش سجده نكنند.

مساله 1087 - سجده بر چیزهائی كه از زمین می روید و خوراك حیوان است مثل علف و كاه صحیح است.

مساله 1088 - سجده بر گلهائی كه خوراكی نیستند, صحیح است , بلكه سجده بر دواهای خوراكی كه از زمین می روید, مانند گل بنفشه وگل گاو زبان نیز صحیح است.

مساله 1089 - سجده بر گیاهی كه خوردن آن در بعضی از شهرها معمول است و در شهرهای دیگر معمول نیست , و نیز سجده بر میوه نارس صحیح نیست.

مساله 1090 - سجده بر سنگ آهك و سنگ گچ صحیح است , واحتیاط مستحب آن است كه در حال اختیار به گچ و آهك پخته و آجر وكوزه گلی و مانند آن سجده نكنند.

مساله 1091 - سجده بر كاغذ اگرچه از پنبه و مانند آن ساخته شده باشد صحیح است.

مساله 1092 - برای سجده بهتر از هر چیز تربت حضرت سیدالشهداء (ع) می باشد, بعد از آن خاك , بعد از خاك سنگ و بعد از سنگ گیاه است.

مساله 1093 - اگر چیزی كه سجده بر آن صحیح است ندارد, یا اگر دارد بواسطه سرما یا گرمای

زیاد و مانند اینها نمی تواند بر آن سجده كند باید بر لباسش سجده كند, و اگر فراهم نباشد باید بر پشت دست یا چیز دیگر كه در حال اختیار سجده بر او جایز نیست سجده نماید, ولی احتیاط مستحب آن است كه تا سجده بر پشت دست ممكن است بر آن چیز سجده نكند.

مساله 1094 - سجده بر گل و خاك سستی كه پیشانی روی آن آرام نمی گیرد باطل است.

مساله 1095 - اگر در سجده اول , مهر به پیشانی بچسبد, باید برای سجده دوم مهر را بردارد.

مساله 1096 - اگر در بین نماز چیزی كه بر آن سجده می كند گم شود و چیزی كه سجده بر آن صحیح است نداشته باشد, چنانكه وقت وسعت دارد باید نماز را بشكند, و اگر وقت تنگ است باید به ترتیبی كه در مساله (1093) گفته شد عمل نماید.

مساله 1097 - هرگاه در حال سجده بفهمد پیشانی را بر چیزی گذاشته كه سجده بر آن باطل است , باید پیشانی را بر چیزی كه سجده بر آن صحیح است بكشد و اگر ممكن نباشد, چنانچه وقت نماز وسعت دارد باید نماز را بشكند, و اگر وقت تنگ است به ترتیبی كه در مساله (1093) گفته شد عمل نماید.

مساله 1098 - اگر بعد از سجده بفهمد پیشانی را روی چیزی گذاشته كه سجده بر آن باطل است , عیبی ندارد, و بنابر احتیاط مستحب نمازرا دوباره بجا آورد, و همچنین است اگر در دو سجده از یك ركعت اتفاق افتاد.

مساله 1099 - سجده كردن برای غیر خداوند متعال حرام می باشد, و بعضی از مردم عوام

كه مقابل قبر امامان: پیشانی را به زمین می گذارند اگر برای شكر خداوند متعال باشد, اشكال ندارد و گرنه حرام است.

مستحبات و مكروهات سجده:

مساله 1100 - در سجده چند چیز مستحب است: 1 - كسی كه ایستاده نماز می خواند بعد از آنكه سر از ركوع برداشت و كاملا ایستاد, و كسی كه نشسته نماز می خواند بعد از آنكه كاملانشست , برای رفتن به سجده تكبیر بگوید.

2 - موقعی كه می خواهد به سجده برود, مرد اول دستها را و زن اول زانوها را به زمین بگذارد.

3 - بینی را به مهر یا چیزی كه سجده بر آن صحیح است بگذارد.

4 - در حال سجده انگشتان دست را به هم بچسباند و برابر گوش بگذارد به طوری كه سر آنها رو به قبله باشد.

5 - در سجده دعا كند و از خدا حاجت بخواهد و این دعا را بخواند یا خیر المسؤلین ویا خیر المعطین , ارزقنی وارزق عیالی من فضلك فانك ذو الفضل العظیم یعنی: ای بهترین كسی كه از او سؤال می كنند و ای بهترین عطا كنندگان , از فضل خودت روزی بده به من و عیال من ,پس بدرستی كه تو دارای فضل بزرگی.

6 - بعد از سجده , بر ران چپ بنشیند و روی پای راست را بر كف پای چپ بگذارد.

7 - بعد از هر سجده , وقتی نشست و بدنش آرام گرفت تكبیر بگوید.

8 - بعد از سجده اول بدنش كه آرام گرفت استغفر اللّه ربی واتوب الیه بگوید.

9 - سجده را طول بدهد و در موقع نشستن , دستها را روی رانها بگذارد.

10 -

برای رفتن به سجده دوم , در حال آرامی بدن اللّه اكبر بگوید.

11 - در سجده ها صلوات بفرستد.

12 - در موقع بلند شدن , دستها را بعد از زانوها از زمین بردارد.

13 - مردها آرنجها و شكم را به زمین نچسبانند و بازوها را از پهلو جدا نگاه دارند, و زنها آرنجها و شكم را بر زمین بگذارند و اعضاء آن را به یكدیگر بچسبانند.

و مستحبات دیگر سجده در كتابهای مفصل گفته شده است.

مساله 1101 - قرآن خواندن در سجده مكروه است , و نیز مكروه است برای برطرف كردن گرد و غبار, جای سجده را فوت كند, و اگر در اثر فوت كردن , حرفی از دهان عمدا بیرون آید بنابر احتیاط نماز باطل است.

و غیر از اینها مكروهات دیگری هم در كتابهای مفصل گفته شده است.

سجده واجب قرآن:

مساله 1102 - در هر یك از چهار سوره والنجم و اقرا و الم تنزیل و حم سجده یك آیه سجده است , كه اگر انسان بخواند یا گوش دهد, بعد ازتمام شدن آن آیه باید فورا سجده كند, واگر فراموش كرد, هر وقت یادش آمد باید سجده نماید, و ظاهر این است كه در شنیدن بدون اختیار سجده واجب نیست اگرچه بهتر سجده نمودن است.

مساله 1103 - اگر انسان موقعی كه آیه سجده را گوش می دهد خودش نیز بخواند, بنابر احتیاط واجب باید دو سجده نماید.

مساله 1104 - در غیر نماز اگر در حال سجده , آیه سجده را بخواند یا گوش كند, باید سر از سجده بردارد و دوباره سجده كند.

مساله 1105 - اگر انسان از گرامافون یا از بچه غیر

ممیز كه خوب و بد را نمی فهمد, یا از كسی كه قصد خواندن قرآن ندارد, آیه سجده رابشنود یا گوش دهد, سجده واجب نیست , و همچنین است رادیو اگر به طور نوار و ضبط صوت باشد, ولی اگر شخصی در ایستگاه رادیو آیه سجده را به قصد اینكه از قرآن است بخواند و انسان بوسیله رادیو گوش دهد, سجده واجب است.

مساله 1106 - در سجده واجب قرآن باید جای انسان غصبی نباشد و جای پیشانی او از جای سر انگشتان بیش از چهار انگشت بسته بلندتر نباشد, ولی لازم نیست با وضو یا غسل و رو به قبله باشد و عورت خود را بپوشاند و بدن و پیشانی او پاك باشد, و نیز چیزهائی كه درلباس نمازگزار شرط می باشد, در لباس او شرط نیست.

مساله 1107 - باید در سجده واجب قرآن , پیشانی را بر مهر یا چیز دیگری كه سجده بر آن صحیح است گذاشته و جاهای دیگر بدن را به دستوری كه در سجده نماز گفته شد بر زمین بگذارد.

مساله 1108 - هرگاه در سجده واجب قرآن پیشانی را به قصد سجده به زمین بگذارد اگرچه ذكر نگوید كافی است , و گفتن ذكر, مستحب است و بهتر است بگوید لا اله الا اللّه حقا حقا لا اله الا اللّه ایمانا وتصدیقا لا اله الا اللّه عبودیة ورقا سجدت لك یا رب تعبدا ورقا لامستنكفا ولا مستكبرا بل انا عبد ذلیل ضعیف خائف مستجیر.

تشهد

مساله 1109 - در ركعت دوم تمام نمازهای واجب و ركعت سوم نماز مغرب و ركعت چهارم نماز ظهر و عصر و عشا, باید انسان بعد

از سجده دوم بنشیند و در حال آرام بودن بدن , تشهد بخواند یعنی بگوید اءشهد ان لا اله الا اللّه وحده لا شریك له واءشهد ان محمدا عبده ورسوله اللهم صل علی محمد وآل محمد , و احتیاط واجب آن است كه به غیر این ترتیب نگوید.

مساله 1110 - كلمات تشهد باید به عربی صحیح و به طوری كه معمول است پشت سر هم گفته شود.

مساله 1111 - اگر تشهد را فراموش كند و بایستد و پیش از ركوع یادش بیاید كه تشهد را نخوانده , باید بنشیند و تشهد را بخواند و دوباره بایستد و آنچه باید در آن ركعت خوانده شود بخواند و نماز را تمام كند, و بنابر احتیاط واجب بعد از نماز برای ایستادن بیجا, دو سجده سهوبجا آورد, و اگر در ركوع یا بعد از آن یادش بیاید, باید نماز را تمام كند و بعد از سلام نماز بنابر احتیاط واجب تشهد را قضا كند و برای تشهدفراموش شده دو سجده سهو بجا آورد.

مساله 1112 - مستحب است در حال تشهد بر ران چپ بنشیند و روی پای راست را به كف پای چپ بگذارد و پیش از تشهد بگوید الحمد للّه , یا بگوید بسم اللّه وباللّه والحمد للّه وخیر الاسماء للّه و نیز مستحب است دستها را بر رانها بگذارد و انگشتها را به یكدیگربچسباند و به دامان خود نگاه كند و بعد از صلوات در تشهد بگوید وتقبل شفاعته وارفع درجته.

مساله 1113 - مستحب است زنها در وقت خواندن تشهد, رانها را بهم بچسبانند.

سلام نماز

مساله 1114 - بعد از تشهد ركعت آخر نماز, مستحب است در

حالی كه نشسته و بدن آرام است بگوید السلام علیك ایها النبی ورحمة اللّه وبركاته و بعد از آن باید بگوید: السلام علینا وعلی عباد اللّه الصالحین و یا بگوید السلام علیكم و مستحب است كه به جمله السلام علیكم جمله ورحمة اللّه وبركاته را اضافه نماید و هر دو صیغه را بگوید.

مساله 1115 - اگر سلام نماز را فراموش كند و موقعی یادش بیاید كه صورت نماز بهم نخورده و كاری هم كه عمدی و سهوی آن نماز را باطل می كند مثل پشت به قبله كردن , انجام نداده , باید سلام را بگوید و نمازش صحیح است.

مساله 1116 - اگر سلام نماز را فراموش كند و موقعی یادش بیاید كه صورت نماز بهم خورده است , یا آنكه كاری كه عمدی و سهوی آن نمازرا باطل می كند مثل پشت به قبله كردن , انجام داده باشد, نمازش صحیح است.

ترتیب

مساله 1117 - اگر عمدا ترتیب نماز را بهم بزند, مثلا سوره را پیش از حمد بخواند, یا سجود را پیش از ركوع بجا آورد, نماز باطل می شود.

مساله 1118 - اگر ركنی از نماز را فراموش كند و ركن بعد از آن را بجا آورد, مثلا پیش از آنكه ركوع كند دو سجده نماید, نماز باطل است.

مساله 1119 - اگر ركنی را فراموش كند و چیزی را كه بعد از آن است و ركن نیست بجا آورد, مثلا پیش از آنكه دو سجده كند تشهد بخواند,باید ركن را بجا آورد و آنچه را اشتباها پیش از آن خوانده دوباره بخواند.

مساله 1120 - اگر چیزی را كه ركن نیست فراموش كند و

ركن بعد از آن را بجا آورد,مثلا حمد را فراموش كند و مشغول ركوع شود, نمازش صحیح است.

مساله 1121 - اگر چیزی را كه ركن نیست فراموش كند و چیزی را كه بعد از آن است و آن هم ركن نیست بجا آورد, مثلا حمد را فراموش كند و سوره را بخواند, باید آنچه را فراموش كرده بجا آورد و بعد از آن , چیزی را كه اشتباها جلوتر خوانده دوباره بخواند.

مساله 1122 - اگر سجده اول را به خیال اینكه سجده دوم است , یا سجده دوم را به خیال اینكه سجده اول است بجا آورد, نماز صحیح است و سجده اول او سجده اول و سجده دوم او سجده دوم حساب می شود.

موالات

مساله 1123 - انسان باید بنابر احتیاط لازم نماز را با موالات بخواند, یعنی كارهای نماز مانند ركوع و سجود و تشهد را پشت سر هم بجا آورد و چیزهائی را كه در نماز می خواند به طوری كه معمول است پشت سر هم بخواند, و اگر به قدری بین آنها فاصله بیندازد كه نگویندنماز می خواند, نمازش اشكال دارد.

مساله 1124 - اگر در نماز سهوا بین حرفها یا كلمات فاصله بیندازد و فاصله به قدری نباشد كه صورت نماز از بین برود, چنانچه مشغول ركن بعد نشده باشد, باید آن حرفها یا كلمات را به طور معمول بخواند, و در صورتی كه چیزی بعد از آن خوانده شده لازم است تكرار نماید, و اگرمشغول ركن بعد شده باشد, نمازش صحیح است.

مساله 1125 - طول دادن ركوع و سجود و خواندن سوره های بزرگ , موالات را بهم نمی زند.

قنوت

مساله 1126 - در تمام نمازهای واجب و مستحب , پیش از ركوع ركعت دوم مستحب است قنوت بخواند, و در نماز وتر با آنكه یك ركعت می باشد, خواندن قنوت پیش از ركوع مستحب است , و نماز جمعه در هر ركعت یك قنوت دارد, و نماز آیات پنج قنوت , و نماز عید فطر وقربان در ركعت اول پنج قنوت , و در ركعت دوم چهار قنوت دارد.

مساله 1127 - مستحب است در قنوت دستها را مقابل صورت , و كف آنها را رو به آسمان و پهلوی هم نگهدارد, و غیر شست , انگشتهای دیگر را به هم بچسباند و به كف دستها نگاه كند.

مساله 1128 - در قنوت هر ذكری بگوید

اگرچه یك سبحان اللّه باشد, كافی است , و بهتر است بگوید لا اله الا اللّه الحلیم الكریم لا اله الا اللّه العلی العظیم سبحان اللّه رب السموات السبع ورب الارضین السبع وما فیهن وما بینهن ورب العرش العظیم والحمد للّه رب العالمین.

مساله 1129 - مستحب است انسان قنوت را بلند بخواند, ولی برای كسی كه نماز را به جماعت می خواند, اگر امام جماعت صدای او رابشنود, بلند خواندن قنوت مستحب نیست.

مساله 1130 - اگر عمدا قنوت نخواند, قضا ندارد, و اگر فراموش كند و پیش از آنكه به اندازه ركوع خم شود یادش بیاید, مستحب است بایستد و بخواند, و اگر در ركوع یادش بیاید, مستحب است بعد از ركوع قضا كند, و اگر در سجده یادش بیاید, مستحب است بعد از سلام آن را قضا نماید.

ترجمه نماز

1 - ترجمه سوره حمد:

بسم اللّه یعنی ابتدا می كنم به نام خدا, ذاتی كه جامع جمیع كمالات و از هر گونه نقص منزه است.

الرحمن رحمتش واسع و بی نهایت است.

الرحیم رحمتش ذاتی و ازلی و ابدی است.

الحمد للّه رب العالمین یعنی ثنا مخصوص خداوندی است كه پرورش دهنده همه موجودات است.

الرحمن الرحیم معنای آن گذشت.

مالك یوم الدین یعنی ذات توانائی كه حكمرانی روز جزا با او است.

ایاك نعبد وایاك نستعین یعنی فقط تو را عبادت می كنیم , و فقط از تو كمك می خواهیم.

اهدنا الصراط المستقیم یعنی هدایت كن ما را به راه راست كه آن دین اسلام است.

صراط الذین انعمت علیهم یعنی به راه كسانی كه به آنان نعمت داده ای , كه آنان پیغمبران و جانشینان پیغمبران هستند.

غیر المغضوب علیهم ولا

الضالین یعنی نه به راه كسانی كه غضب كرده ای بر ایشان , و نه آن كسانی كه گمراهند.

2 - ترجمه سوره قل هو اللّه احد:

بسم اللّه الرحمن الرحیم معنای آن گذشت.

قل هو اللّه احد یعنی بگو ای محمد 6 كه خداوند, خدائی است یگانه.

اللّه الصمد یعنی خدائی كه از تمام موجودات بی نیاز است.

لم یلد ولم یولد فرزند ندارد و فرزند كسی نیست.

ولم یكن له كفوا احد یعنی هیچ كس از مخلوقات مثل او نیست.

3 - ترجمه ذكر ركوع و سجود و ذكرهائی كه بعد از آنها مستحب است: سبحان ربی العظیم وبحمده یعنی پروردگار بزرگ من از هر عیب و نقصی پاك و منزه است , و من مشغول ستایش او هستم.

سبحان ربی الاعلی وبحمده یعنی پروردگارمن كه از همه كس بالاتر می باشد از هر عیب و نقصی پاك و منزه است , و من مشغول ستایش او هستم.

سمع اللّه لمن حمده یعنی خدا بشنود و بپذیرد ثنای كسی كه او را ستایش می كند.

استغفر اللّه ربی واتوب الیه یعنی طلب آمرزش می كنم از خداوندی كه پرورش دهنده من است و من به طرف او بازگشت می نمایم.

بحول اللّه وقوته اقوم واقعد یعنی به یاری خدای متعال و قوه او بر می خیزم و می نشینم.

4 - ترجمه قنوت:

لا اله الا اللّه الحلیم الكریم یعنی نیست خدائی سزاوار پرستش مگر خدای یكتای بی همتائی كه صاحب حلم و كرم است.

لا اله الا اللّه العلی العظیم یعنی نیست خدائی سزاوار پرستش مگر خدای یكتای بی همتائی كه بلند مرتبه و بزرگ است.

سبحان اللّه رب السموات السبع ورب الارضین السبع یعنی

پاك و منزه است خداوندی كه پروردگار هفت آسمان و پروردگار هفت زمین است.

وما فیهن وما بینهن ورب العرش العظیم یعنی پروردگار هر چیزی است كه در آسمانها و زمینها و مابین آنها است , و پروردگار عرش بزرگ است.

والحمد للّه رب العالمین یعنی حمد و ثنا مخصوص خداوندی است كه پرورش دهنده تمام موجودات است.

5 - ترجمه تسبیحات اربعه:

سبحان اللّه والحمد للّه ولا اله الا اللّه واللّه اكبر یعنی خداوند متعال پاك و منزه است , و ثنا مخصوص او است , و نیست خدائی سزاوارپرستش مگر خدای بی همتا و بزرگتر است از اینكه او را وصف كنند.

6 - ترجمه تشهد و سلام كامل:

الحمد للّه اشهد ان لا اله الا اللّه وحده لا شریك له یعنی ستایش مخصوص پروردگار است , و شهادت می دهم كه خدائی سزاوار پرستش نیست مگر خدائی كه یگانه است و شریك ندارد.

واشهد ان محمدا عبده ورسوله یعنی شهادت می دهم كه محمد 6 بنده خدا و فرستاده او است.

اللهم صل علی محمد وآل محمد یعنی خدایا رحمت بفرست بر محمد و آل محمد.

وتقبل شفاعته وارفع درجته یعنی قبول كن شفاعت پیغمبر را, و درجه آن حضرت را نزد خود بلند كن.

السلام علیك ایها النبی ورحمة اللّه وبركاته یعنی سلام بر تو ای پیغمبر, و رحمت و بركات خدا بر تو باد.

السلام علینا وعلی عباد اللّه الصالحین یعنی سلام از خداوند عالم بر ما نمازگزاران و تمام بندگان خوب او.

السلام علیكم ورحمة اللّه وبركاته یعنی سلام و رحمت و بركات خداوند بر شما مؤمنین باد.

تعقیب نماز

مساله 1131 - مستحب است انسان بعد از نماز مقداری مشغول

تعقیب , یعنی خواندن ذكر و دعا وقرآن شود, وبهتر است پیش از آنكه ازجای خود حركت كند و وضو و غسل وتیمم او باطل شود, رو به قبله تعقیب را بخواند.

و لازم نیست تعقیب به عربی باشد, ولی بهتر است چیزهائی را كه در كتابهای دعا دستور داده اند بخواند.

و از تعقیبهائی كه خیلی به آن سفارش شده است , تسبیح حضرت زهرا سلام اللّه علیهااست كه باید به این ترتیب گفته شود: 34 مرتبه اللّه اكبر, بعد از آن 33 مرتبه الحمد للّه , بعد از آن 33 مرتبه سبحان اللّه , و می شود سبحان اللّه را پیش از الحمد للّه گفت ولی بهتر است بعد از الحمد للّه گفته شود.

مساله 1132 - مستحب است بعد از نماز, سجده شكر نماید وهمین قدر كه پیشانی را به قصد شكر بر زمین بگذارد كافی است , ولی بهتر است صدمرتبه یا سه مرتبه یا یك مرتبه شكرا للّه یا عفوا بگوید.

ونیز مستحب است هر وقت نعمتی به انسان می رسد یا بلائی از او دور می شود سجده شكر بجاآورد.

صلوات بر پیغمبر

مساله 1133 - هر وقت انسان اسم مبارك حضرت رسول (ص) را مانند محمد و احمد, یا لقب و كنیه آن جناب را مثل مصطفی و ابو القاسم بگوید یا بشنود, اگرچه در نماز باشد, مستحب است صلوات بفرستد.

مساله 1134 - موقع نوشتن اسم مبارك حضرت رسول (ص) مستحب است صلوات را هم بنویسند.

و نیز بهتر است هر وقت آن حضرت را یا می كنند صلوات بفرستند.

شكیات

شكیات نماز ((23))

قسم است: هشت قسم آن شكهائی است كه نماز را باطل می كند, و به

شش قسم آن نباید اعتنا كرد, و نه قسم دیگر آن صحیح است.

شكهای باطل

مساله 1174 - شكهائی كه نماز را باطل می كند از این قرار است: اول - شك در شماره ركعتهای نماز دو ركعتی مثل نماز صبح و نماز مسافر, ولی شك در شماره ركعتهای نماز مستحب و نماز احتیاط نماز را باطل نمی كند.

دوم - شك در شماره ركعتهای نماز سه ركعتی.

سوم - آنكه در نماز چهار ركعتی شك كند كه یك ركعت خوانده یا بیشتر.

چهارم - آنكه در نماز چهار ركعتی پیش از تمام شدن ذكر واجب سجده دوم , شك كند كه دو ركعت خوانده یا بیشتر.

پنجم - شك بین دو و پنچ یا دو و بیشتر از پنج.

ششم - شك بین سه و شش یا سه و بیشتر از شش.

هفتم - شك در ركعتهای نماز كه نداند چند ركعت خوانده است.

هشتم - شك بین چهار و شش یا چهار و بیشتر از شش , و شك بین چهار و پنج بعد از ركوع و قبل از تمام شدن سجدتین.

مساله 1175 - اگر یكی از شكهای باطل برای انسان پیش آید, بهتر آن است كه نماز را بهم نزدند بلكه به قدری فكر كند كه صورت نماز بهم بخورد یا از پیدا شدن یقین یا گمان نا امید شود.

شكهائی كه نباید به آنها اعتنا كرد

مساله 1176 - شكهائی كه نباید به آنها اعتنا كرد از این قرار است: ((اول)) شك در چیزی كه محل بجا آوردن آن گذشته است: مثل آنكه در ركوع شك كند كه حمد را خوانده یا نه.

((دوم)) شك بعد از سلام نماز.

((سوم)) شك بعد از گذشتن وقت نماز.

((چهارم)) شك كثیر الشك , یعنی كسی كه زیاد شك می كند.

((پنجم)) شك امام در شماره ركعتهای

نماز در صورتی كه ماموم شماره آنها را بداند, و همچنین شك ماموم در صورتی كه امام شماره ركعتهای نمازرا بداند.

((ششم)) شك در نمازهای مستحبی و نماز احتیاط.

1 - شك در چیزی كه محل آن گذشته است:

مساله 1177 - اگر در بین نماز شك كند كه یكی از كارهای واجب آن را انجام داده یا نه , مثلا شك كند كه حمد خوانده یا نه , چنانچه مشغول كاری كه باید بعد از آن انجام دهد نشده , باید آنچه را كه در انجام آن شك كرده بجا آورد, و اگر به كاری كه باید بعد از آن انجام دهد مشغول شده , به شك خود اعتنا نكند.

مساله 1178 - اگر در بین خواندن آیه ای شك كند كه آیه پیش را خوانده یا نه , یا وقتی كه آخر آیه را می خواند شك كند كه اول آن راخوانده یا نه , به شك خود اعتنا نكند.

مساله 1179 - اگر بعد از ركوع یا سجود شك كند كه كارهای واجب آن , مانند ذكر و آرام بودن بدن را انجام داده یا نه , باید به شك خوداعتنا نكند.

مساله 1180 - اگر در حالی كه به سجده می رود شك كند كه ركوع كرده یانه , لازم است برگشته وركوع را بجا آورد, واگر شك كند كه بعد ازركوع ایستاده یانه ,باید به شك خود اعتنا كند.

مساله 1181 - اگر در حال برخاستن شك كند كه سجده یا تشهد را بجا آورده یا نه , باید برگردد و بجا آورد.

مساله 1182 - كسی كه نشسته یا خوابیده نماز می خواند, اگر موقعی كه

حمد یا تسبیحات می خواند, شك كند كه سجده یا تشهد رابجا آورده یا نه , باید به شك خود اعتنا نكند.

و اگر پیش از آنكه مشغول حمد یا تسبیحات شود شك كند كه سجده یا تشهد را بجا آورده یا نه ,باید بجا آورد.

مساله 1183 - اگر شك كند كه یكی از ركنهای نماز را بجا آورده یا نه , چنانچه مشغول كاری كه بعد از آن است نشده باید آن را بجا آورد,مثلا اگر پیش از خواندن تشهد شك كند كه دو سجده را بجا آورده یا نه باید بجا آورد, و چنانچه بعد یادش بیاید كه آن ركن را بجا آورده بود,چون ركن زیاد شده نمازش باطل است.

مساله 1184 - اگر شك كند عملی را كه ركن نیست بجا آورده یا نه , چنانچه مشغول كاری كه بعد از آن است نشده , باید آن را بجا آورد, مثلااگر پیش از خواندن سوره شك كند كه حمد را خوانده یانه , باید حمد را بخواند, و اگر بعد از انجام آن یادش بیاید كه آن را بجا آورده بود, چون ركن زیاد نشده نمازش صحیح است.

مساله 1185 - اگر شك كند كه ركنی را بجا آورده یا نه , مثلا مشغول تشهد است اگر شك كند كه دو سجده را بجا آورده یا نه , و به شك خوداعتنا نكند و بعدا یادش بیاید كه آن ركن را بجا نیاورده , در صورتی كه مشغول ركن بعد نشده , باید آن را بجا آورد, و اگر مشغول ركن بعد شده نمازش باطل است , مثلا اگر پیش از ركوع ركعت بعد یادش

بیاید كه دو سجده را بجا نیاورده , باید بجا آورد, و اگر در ركوع یا بعد از آن یادش بیاید نمازش باطل است.

مساله 1186 - اگر شك كند عملی را كه ركن نیست بجا آورده یا نه , چنانچه مشغول كاری كه بعد از آن است شده , باید به شك خود اعتنانكند, مثلا موقعی كه مشغول خواندن سوره است , اگر شك كند كه حمد را خوانده یا نه , باید به شك خود اعتنا نكند, و اگر بعد یادش بیاید كه آن را بجا نیاورده , در صورتی كه مشغول ركن بعد نشده , باید بجا آورد, و اگر مشغول ركن بعد شده , نمازش صحیح است , بنابر این اگر مثلا درقنوت یادش بیاید كه حمد را نخوانده , باید بخواند, و اگر در ركوع یادش بیاید نماز او صحیح است.

مساله 1187 - اگر شك كند كه سلام نماز را گفته یا نه , چنانچه مشغول نماز دیگر شده , یا بواسطه انجام كاری كه نماز را بهم می زند, از حال نمازگزار بیرون رفته , باید به شك خود اعتنا نكند و اگر پیش از اینها شك كند, باید سلام را بگوید اگرچه مشغول تعقیب باشد.

و اگر شك كندكه سلام را درست گفته یا نه , به شك خود اعتنا نكند هرچند مشغول تعقیب هم نشده باشد.

2 - شك بعد از سلام

مساله 1188 - اگر بعد از سلام نماز شك كند كه نمازش صحیح بوده یا نه , مثلا شك كند ركوع كرده یا نه , یا بعد از سلام نماز چهار ركعتی شك كند كه چهار ركعت خوانده

یا پنج ركعت , به شك خود اعتنا نكند, ولی اگر هر دو طرف شك او باطل باشد, مثلا بعد از سلام نماز چهارركعتی شك كند كه سه ركعت خوانده یا پنج ركعت , نمازش باطل است.

3 - شك بعد از وقت:

مساله 1189 - اگر بعد از گذشتن وقت نماز, شك كند كه نماز خوانده یا نه یا گمان كند كه نخوانده , خواندن آن لازم نیست , ولی اگر پیش ازگذشتن وقت شك كند كه نماز خوانده یا نه اگرچه گمان كند كه خوانده است , باید آن نماز را بخواند.

مساله 1190 - اگر بعد از گذشتن وقت شك كند كه نماز را درست خوانده یا نه , به شك خود اعتنا نكند.

مساله 1191 - اگر بعد از گذشتن وقت نماز ظهر و عصر بداند چهار ركعت نماز خوانده ولی نداند به نیت ظهر خوانده یا به نیت عصر, بنابراحتیاط چهار ركعت نماز قضا به نیت نمازی كه بر او واجب است بخواند.

مساله 1192 - اگر بعد از گذشتن وقت نماز مغرب و عشا, بداند یك نماز خوانده ولی نداند سه ركعتی خوانده یا چهار ركعتی , باید قضای نمازمغرب و عشا را بخواند.

4 - كثیر الشك (كسی كه زیاد شك می كند):

مساله 1193 - كثیر الشك كسی است كه عرفا بگویند زیادشك می كند یا اینكه حال او به نحوی باشد كه در هر سه نماز لا اقل یك مرتبه شك كند, و چنین شخصی به شك خود اعتنا نكند و لكن معتبر است زیادی شك از جهت عارضه موقتی مانند پریشانی خاطر از غضب وترس نباشد.

مساله 1194 - كثیر الشك

اگر در بجا آوردن چیزی از اجزاء نماز شك كند, باید بنا بگذارد كه آن را بجا آورده , مثلا اگر شك كند كه ركوع كرده یا نه , باید بنا بگذارد كه ركوع كرده است , و اگر در بجا آوردن چیزی شك كند كه نماز را باطل می كند, مثل اینكه شك كند كه نماز صبح رادو ركعت خوانده یا سه ركعت , بنا را بر صحت می گذارد.

مساله 1195 - كسی كه در یك چیز نماز زیاد شك می كند, چنانچه در چیزهای دیگر نماز شك كند, باید به دستور آن عمل نماید, مثلا كسی كه زیاد شك می كند سجده كرده یا نه , اگر در بجا آوردن ركوع شك كند باید به دستور آن رفتار نماید, یعنی اگر به سجده نرفته ركوع رابجا آورد, و اگر به سجده رفته اعتنا نكند.

مساله 1196 - كسی كه در نماز مخصوصی مثلا در نماز ظهر زیاد شك می كند اگر در نماز دیگر مثلا در نماز عصر شك كند, باید به دستورشك رفتار نماید.

مساله 1197 - كسی كه وقتی در جای مخصوصی نماز می خواند, زیاد شك می كند, اگر در غیر آنجا نماز بخواند و شكی برای او پیش آید, بایدبه دستور شك عمل نماید.

مساله 1198 - اگر انسان شك كند كه كثیر الشك شده یا نه , باید به دستور شك عمل نماید.

و كثیر الشك تا وقتی یقین نكند كه به حال معمولی مردم برگشته , باید به شك خود اعتنا نكند.

مساله 1199 - كسی كه زیاد شك می كند, اگر شك كند ركنی را بجا آورده یا نه , و

اعتنا نكند بعد یادش بیاید كه آن را بجا نیاورده , چنانچه مشغول ركن بعد نشده , باید آن را بجا آورد, و اگر مشغول ركن بعد شده نمازش باطل است , مثلا اگر شك كند ركوع كرده یا نه و اعتنا نكند,چنانچه پیش از سجده دوم یادش بیاید كه ركوع نكرده است باید ركوع كند, و اگر در سجده دوم یادش بیاید, نمازش باطل است.

مساله 1200 - كسی كه زیاد شك می كند, اگر شك كند چیزی را كه ركن نیست بجا آورده یا نه و اعتنا نكند و بعد یادش بیاید كه آن رابجا نیاورده , چنانچه از محل بجا آوردن آن نگذاشته , باید آن را بجا آورد, و اگر از محل آن گذشته نمازش صحیح است , مثلا اگر شك كند كه حمدخوانده یا نه و اعتنا نكند, چنانچه در قنوت یادش بیاید كه حمد نخوانده , باید بخواند, و اگر در ركوع یادش بیاید, نماز او صحیح است.

5 - شك امام و ماموم:

مساله 1201 - اگر امام جماعت در شماره ركعتهای نماز شك كند, مثلا شك كند كه سه ركعت خوانده یا چهار ركعت , چنانچه ماموم یقین یاگمان داشته باشد كه چهار ركعت خوانده و به امام بفهماند كه چهار ركعت خوانده است , امام باید نماز را تمام كند و خواندن نماز احتیاط لازم نیست.

و نیز اگر امام یقین یا گمان داشته باشد كه چند ركعت خوانده است و ماموم در شماره ركعتهای نماز شك كند, باید به شك خود اعتنانكند, و بلكه در افعال نماز نیز شك امام با حفظ ماموم به طور یقین و بالعكس

اعتبار ندارد.

6 - شك در نماز مستحبی:

مساله 1202 - اگر در شماره ركعتهای نماز مستحبی شك كند, چنانچه طرف بیشتر شك نماز را باطل می كند, باید بنا را بر كمتر بگذارد, مثلااگر در نافله صبح شك كند كه دو ركعت خوانده یا سه ركعت , باید بنا بگذارد كه دو ركعت خوانده است , و اگر طرف بیشتر شك نماز را باطل نمی كند, مثلا شك كند كه دو ركعت خوانده یا یك ركعت , به هر طرف شك عمل كند, نمازش صحیح است.

مساله 1203 - كم شدن ركن نافله را باطل می كند, ولی زیاد شدن ركن آن را باطل نمی كند, پس اگر یكی از كارهای نافله را فراموش كند وموقعی یادش بیاید كه مشغول ركن بعد از آن شده , باید آن كار را انجام دهد و دوباره آن ركن را بجا آورد, مثلا اگر در بین ركوع یادش بیاید كه سوره حمد را نخوانده , باید برگردد و حمد را بخواند و دوباره به ركوع رود.

مساله 1204 - اگر در یكی از كارهای نافله شك كند, خواه ركن باشد یا غیر ركن , چنانچه محل آن نگذشته , باید بجا آورد, و اگر محل آن گذشته به شك خود اعتنا نكند.

مساله 1205 - اگر در نماز مستحبی دو ركعتی گمانش به سه ركعت یا بیشتر برود, باید اعتنا نكند و نمازش صحیح است.

و اگر گمانش به دوركعت یا كمتر برود, باید به همان گمان عمل كند, مثلا اگر گمانش به یك ركعت می رود باید یك ركعت دیگر بخواند.

مساله 1206 - اگر در نماز نافله كاری كند كه برای

آن در نماز واجب سجده سهو واجب می شود, یا یك سجده یا تشهد را فراموش نماید,لازم نیست بعد از نماز سجده سهو یا قضای سجده و تشهد را بجا آورد.

مساله 1207 - اگر شك كند كه نماز مستحبی را خوانده یا نه , چنانچه آن نماز مثل نماز جعفر طیار وقت معین نداشته باشد, بنا بگذارد كه نخوانده است.

و همچنین است اگر مثل نافله یومیه وقت معین داشته باشد و پیش از گذشتن وقت شك كند كه آن را بجا آورده یا نه , ولی اگر بعداز گذشتن وقت شك كند كه خوانده است یا نه , به شك خود اعتنا نكند.

شكهای صحیح

مساله 1208 - در نه صورت اگر در شماره ركعتهای نماز چهار ركعتی شك كند, بنابر احتیاط مستحب باید فورا فكر نماید, پس اگر یقین یاگمان به یك طرف شك پیدا كرد, همان طرف را بگیرد ونماز را تمام كند, و گرنه به دستورهائی كه گفته می شود عمل نماید, و آن نه صورت از این قرار است: اول - آنكه بعد از تمامی ذكر سجده دوم شك كند كه دو ركعت خوانده است یا سه ركعت , باید بنا بگذارد كه سه ركعت خوانده است و یك ركعت دیگر بخواند و نماز را تمام كند, و بعد از نماز بنابر احتیاط واجب یك ركعت نماز احتیاط ایستاده بجا آورد.

دوم - شك بین دو و چهار بعد از تمامی ذكر از سجده دوم كه باید بنا بگذارد چهار ركعت خوانده و نماز را تمام كند, و بعد از نماز دو ركعت نمازاحتیاط ایستاده بخواند.

سوم - شك بین دو و سه و چهار

بعد از تمامی ذكر از سجده دوم كه باید بنا را بر چهار بگذارد و بعد از نماز دو ركعت نماز احتیاط ایستاده و بعد دو ركعت نشسته بجا آورد.

چهارم - شك بین چهار و پنج بعد از تمام كردن ذكر از سجده دوم كه باید بنا را بر چهار بگذارد و نماز را تمام كند و بعد از نماز دو سجده سهوبجا آورد.

ولی اگر بعد از سجده اول , یا پیش از تمامی ذكر از سجده دوم , یكی از این چهار شك برای او پیش آید, نمازش باطل است.

پنجم - شك بین سه و چهار, كه در هر جای نماز باشد, باید بنا را بر چهار بگذارد و نماز را تمام كند و بعد از نماز یك ركعت نماز احتیاط ایستاده یا دو ركعت نشسته بجا آورد.

ششم - شك بین چهار و پنج در حال ایستاده , كه باید بنشیند و تشهد بخواند و نماز را سلام دهد و یك ركعت نماز احتیاط ایستاده یا دو ركعت نشسته بجا آورد.

هفتم - شك بین سه و پنج در حال ایستاده , كه باید بنشیند و تشهد بخواند و نماز را سلام دهد و دو ركعت نماز احتیاط ایستاده بجا آورد.

هشتم - شك بین سه و چهار و پنج در حال ایستاده , كه باید بنشیند و تشهد بخواند و بعد از سلام نماز, دو ركعت نماز احتیاط ایستاده و بعد دوركعت نشسته بجا آورد.

نهم - شك بین پنج و شش در حال ایستاده , كه باید بنشیند و تشهد بخواند و نماز را سلام دهد و دو سجده سهو بجا آورد.

و نیز بنابر احتیاط

واجب دو سجده سهو برای ایستادن بی جا در این چهار صورت بجا آورد.

مساله 1209 - اگر یكی از شكهای صحیح برای انسان پیش آید, بنابر احتیاط واجب نباید نماز را بشكند و بایستی بدستوری كه گفته شدعمل نماید.

مساله 1210 - اگر یكی از شكهائی كه نماز احتیاط برای آنها واجب است , در نماز پیش آید, چنانچه انسان نماز را تمام كند احتیاط واجب آن است كه نماز احتیاط را بخواند و بدون خواندن نماز احتیاط, نماز را از سر نگیرد, و اگر پیش از انجام كاری كه نماز را باطل می كند نماز را از سربگیرد, نماز دومش هم باطل است , ولی اگر بعد از انجام كاری كه نماز را باطل می كند, مشغول نماز شود نماز دومش صحیح است.

مساله 1211 - وقتی یكی از شكهای باطل برای انسان پیش آید و بداند كه اگر به حالت بعدی منتقل شود برای او یقین یا گمان پیدا می شود,جایز نیست با حالت شك نماز را ادامه دهد, مثلا اگر در حال ایستادن شك كند كه یك ركعت خوانده یا بیشتر و بداند كه اگر به ركوع رود به یك طرف , یقین یا گمان پیدا می كند, جایز نیست با این حال ركوع كند.

مساله 1212 - اگر اول , گمانش به یك طرف بیشتر باشد, بعد دو طرف در نظر او مساوی شود, باید به دستور شك عمل نماید, و اگر اول دوطرف در نظر او مساوی باشد و به طرفی كه وظیفه او است بنا بگذارد, بعد گمانش به طرف دیگر برود, باید همان طرف را بگیرد و نماز را تمام كند.

مساله

1213 - كسی كه نمی داند گمانش به یك طرف بیشتر است یا هر دو طرف در نظر او مساوی است , باید به دستور شك عمل كند.

مساله 1214 - اگر بعد از نماز بداند كه در بین نماز حال تردیدی داشته كه مثلا دو ركعت خوانده یا سه ركعت و بنا را بر سه گذاشته ولی نداندكه گمانش به خواندن سه ركعت بوده یا هر دو طرف در نظر او مساوی بوده , باید نماز احتیاط را بخواند.

مساله 1215 - اگر موقعی كه تشهد می خواند یا بعد از ایستادن شك كند كه دو سجده را بجا آورده یا نه , و در همان موقع یكی از شكهائی كه اگر بعد از تمام شدن دو سجده اتفاق بیفتد صحیح می باشد, برای او پیش آید, مثلا شك كند كه دو ركعت خوانده یا سه ركعت , چنانچه به دستور آن شك عمل كند, نماز صحیح است.

مساله 1216 - اگر پیش از آنكه مشغول تشهد شود یا پیش از ایستادن , شك كند كه یك یا دو سجده را بجا آورده یا نه , و در همان موقع یكی از شكهائی كه بعد از تمام شدن دو سجده صحیح است , برایش پیش آید نمازش باطل است.

مساله 1217 - اگر موقعی كه ایستاده بین سه و چهار یا بین سه و چهار و پنح شك كند و یادش بیاید كه یك یا دو سجده از ركعت پیش رابجا نیاورده , نمازش باطل است.

مساله 1218 - اگر شك او از بین برود و شك دیگری برایش پیش آید, مثلا اول شك كند كه دو ركعت خوانده

یا سه ركعت , بعد شك كندكه سه ركعت خوانده یا چهار ركعت , باید به دستور شك دوم عمل نماید.

مساله 1219 - اگر بعد از نماز شك كند كه در حال نماز مثلا بین دو و چهار شك كرده , یا بین سه و چهار, بهتر آن است كه به دستور هر دوعمل كند و نماز را دوباره بخواند, و جایز است كه نماز را بهم زده و دوباره بخواند.

مساله 1220 - اگر بعد از نماز بفهمد كه در حال نماز شكی برای او پیش آمده ولی نداند از شكهای باطل یا صحیح بوده , و اگر از شكهای صحیح بوده نداند كدام قسم آن بوده است , بهتر آن است كه دو ركعت نماز احتیاط ایستاده و یك ركعت ایستاده و دو ركعت نشسته و دوسجده سهو بجا آورد و نماز را هم دوباره بخواند, و جایز است نماز را بهم زده و دوباره بخواند.

مساله 1221 - كسی كه نشسته نماز می خواند, اگر شكی كند كه باید برای آن یك ركعت نماز احتیاط ایستاده یا دو ركعت نشسته بخواند, بایدیك ركعت نشسته بجا آورد, و اگر شكی كند كه باید برای آن دو ركعت نماز احتیاط ایستاده بخواند, باید دو ركعت نشسته بجا آورد.

مساله 1222 - كسی كه ایستاده نماز می خواند, اگر موقع خواندن نماز احتیاط از ایستادن عاجز شود, باید مثل كسی كه نماز را نشسته می خواند كه حكم آن در مساله پیش گفته شد, نماز احتیاط را بجا آورد.

مساله 1223 - كسی كه نشسته نماز می خواند, اگر موقع خواندن نماز احتیاط بتواند بایستد, باید به وظیفه كسی

كه نماز را ایستاده می خواندعمل كند.

دستور نماز احتیاط

مساله 1224 - كسی كه نماز احتیاط بر او واجب است , بعد از سلام نماز باید فورا نیت نماز احتیاط كند و تكبیر بگوید و حمد را بخواند و به ركوع رود و دو سجده نماید, پس اگر یك ركعت نماز احتیاط بر او واجب است , بعد از دو سجده تشهد بخواند و سلام دهد, و اگر دو ركعت نمازاحتیاط بر او واجب است بعد از دو سجده یك ركعت دیگر مثل ركعت اول بجا آورد و بعد از تشهد سلام دهد.

مساله 1225 - نماز احتیاط سوره و قنوت ندارد و باید آن را آهسته بخوانند و نیت آن را به زبان نیاورند, و احتیاط واجب آن است كه ((بسم اللّه)) آن را هم آهسته بگویند.

مساله 1226 - اگر پیش از خواندن نماز احتیاط بفهمد نمازی كه خوانده درست بوده , لازم نیست نماز احتیاط را بخواند, و اگر در بین نمازاحتیاط بفهمد لازم نیست آن را تمام نماید.

مساله 1227 - اگر پیش از خواندن نماز احتیاط بفهمد كه ركعتهای نمازش كم بوده , چنانچه كاری كه نماز را باطل می كند انجام نداده , بایدآنچه را از نماز نخوانده بخواند و برای سلام بی جا دو سجده سهو بنماید, و اگر كاری كه نماز را باطل می كند انجام داده مثلا پشت به قبله كرده ,باید نماز را دوباره بجا آورد.

مساله 1228 - اگر بعد از نماز احتیاط بفهمد كسری نمازش به مقدار نماز احتیاط بوده , مثلا در شك بین سه و چهار یك ركعت نماز احتیاط بخواند, بعد بفهمد نماز را سه ركعت

خوانده , نمازش صحیح است.

مساله 1229 - اگر بعد از خواندن نماز احتیاط بفهمد كسری نماز كمتر از نماز احتیاط بوده , مثلا در شك بین دو و چهار, دو ركعت نمازاحتیاط بخواند, بعد بفهمد نماز را سه ركعت خوانده , باید نماز را دوباره بخواند.

مساله 1230 - اگر بعد از خواندن نماز احتیاط بفهمد كسری نمازش بیشتر از نماز احتیاط بوده , مثلا در شك بین سه و چهار یك ركعت نمازاحتیاط بخواند, بعد بفهمد نماز را دو ركعت خوانده , چنانچه بعد از نماز احتیاط كاری كه نماز را باطل می كند انجام داده , مثلا پشت به قبله كرده باید نماز را دوباره بخواند, و اگر كاری كه نماز را باطل می كند انجام نداده , نماز احتیاطش محسوب است و یك ركعت كسری نمازش را بجا آوردو نمازش صحیح است , و برای زیادی هر یك از سلام در اصل نماز و نماز احتیاط دو سجده سهو بجا آورد.

مساله 1231 - اگر بین دو وسه وچهار شك كند وبعد از خواندن دو ركعت نماز احتیاط ایستاده , یادش بیاید كه نماز را دو ركعت خوانده , لازم نیست دو ركعت نماز احتیاط نشسته را بخواند.

مساله 1232 - اگر بین سه و چهار شك كند و موقعی كه یك ركعت نماز احتیاط ایستاده را می خواند یادش بیاید كه نماز را سه ركعت خوانده , باید نماز احتیاط را تمام كند ونمازش صحیح است و برای سلام زیادی سجده سهو می نماید, و اگر موقعی كه دو ركعت نماز احتیاط نشسته می خواند یادش بیاید, پس اگر قبل از ركوع اول یادش

بیاید, بایستد و نماز را مطابق كسری كه دارد تمام نماید, و اگر بعد از ركوع یادش بیاید نمازش باطل است.

مساله 1233 - اگر بین دو و سه و چهار شك كند, و موقعی كه دو ركعت نماز احتیاط ایستاده را می خواند, پیش از ركوع دوم یادش بیاید كه نماز را سه ركعت خوانده , باید بنشیند و نماز احتیاط را یك ركعتی تمام كند, و بهتر آن است كه نماز را دوباره بخواند.

مساله 1234 - اگر در بین نماز احتیاط بفهمد كسری نمازش بیشتر یا كمتر از نماز احتیاط بوده , چنانچه نتواند نماز احتیاط را مطابق كسری نمازش تمام كند, باید آن را رها كند, و در این صورت اگر ممكن باشد كسری نماز را بجا آورد و اگر ممكن نباشد, نماز را دوباره بخواند, مثلا درشك بین سه و چهار اگر موقعی كه دو ركعت نماز احتیاط نشسته را می خواند یادش بیاید كه نماز را دو ركعت خوانده چون نمی تواند دو ركعت نشسته را بجای دو ركعت ایستاده حساب كند, باید نماز احتیاط نشسته را رها كند, پس اگر قبل از ركوع اول نماز احتیاط یادش آمده بود بایدكسری نمازش را بخواند, و اگر بعد از آن بوده باید نماز را دوباره بجا آورد.

مساله 1235 - اگر شك كند نماز احتیاطی را كه بر او واجب بوده بجا آورده یا نه , چنانچه وقت نماز گذشته به شك خود اعتنا نكند, و اگروقت دارد, در صورتی كه بین شك و نماز زیاد طول نكشیده و كاری هم مثل رو گرداندن از قبله كه نماز را باطل می كند انجام

نداده , باید نمازاحتیاط را بخواند, و اگر كاری كه نماز را باطل می كند بجا آورده , یا بین نماز و شك او زیاد طول كشیده , اعتنا به شك ننماید.

مساله 1236 - اگر در نماز احتیاط, ركنی را زیاد كند, یا مثلا بجای یك ركعت دو ركعت بخواند, نماز احتیاط باطل می شود, و باید دوباره اصل نماز را بخواند.

مساله 1237 - موقعی كه مشغول نماز احتیاط است اگر در یكی از كارهای آن شك كند, چنانچه محل آن نگذشته باید بجا آورد, و اگر محلش گذشته باید به شك خود اعتنا نكند, مثلا اگر شك كند كه حمد خوانده یا نه , چنانچه به ركوع نرفته باید بخواند, و اگر به ركوع رفته باید به شك خود اعتنا نكند.

مساله 1238 - اگر در شماره ركعتهای نماز احتیاط شك كند, چنانچه طرف بیشتر شك نماز را باطل می كند, باید بنا را بر كمتر بگذارد, و اگرطرف بیشتر شك نماز را باطل نمی كند, باید بنا را بر بیشتر بگذارد, مثلا موقعی كه مشغول خواندن دو ركعت نماز احتیاط است , اگر شك كندكه دو ركعت خوانده یا سه ركعت , چون طرف بیشتر شك نماز را باطل می كند, باید بنا بگذارد كه دو ركعت خوانده , و اگر شك كند كه یك ركعت خوانده یا دو ركعت , چون طرف بیشتر شك نماز را باطل نمی كند, باید بنا بگذارد كه دو ركعت خوانده است.

مساله 1239 - اگر در نماز احتیاط چیزی كه ركن نیست سهوا كم یا زیاد شود, سجده سهو ندارد.

مساله 1240 - اگر بعد از سلام نماز احتیاط

شك كند كه یكی از اجزاء یا شرائط آن را بجا آورده یا نه , به شك خود اعتنا نكند.

مساله 1241 - اگر در نماز احتیاط, تشهد یا یك سجده را فراموش كند, و در جای خود تداركش ممكن نباشد, احتیاط واجب آن است كه بعد از سلام نماز, آن را قضا نماید.

مساله 1242 - اگر نماز احتیاط و قضای یك سجده یا قضای یك تشهد یا دو سجده سهو بر او واجب شود, باید اول نماز احتیاط رابجا آورد.

مساله 1243 - حكم گمان در نماز نسبت به ركعات مثل حكم یقین است , مثلا اگر نداند كه یك ركعت خوانده یا دو ركعت وگمان داشته باشدكه دو ركعت خوانده , بنا می گذارد كه دو ركعت است , و اگر در نماز چهار ركعتی گمان دارد كه چهار ركعت خوانده , نباید نماز احتیاط بخواند.

واما نسبت به افعال , گمان حكم شك را دارد, پس اگر گمان دارد ركوع كرده , در صورتی كه داخل سجده نشده است باید آن را بجا آورد, و اگرگمان دارد حمد را نخوانده , چنانچه در سوره داخل شده باشد اعتنا به گمان ننماید و نمازش صحیح است.

مساله 1244 - حكم شك و سهو و گمان در نمازهای واجب یومیه و نمازهای واجب دیگر فرق ندارد, مثلا اگر در نماز آیات شك كند كه یك ركعت خوانده یا دو ركعت , چون شك او در نماز دو ركعتی است , نمازش باطل می شود, و اگر گمان داشته باشد كه دو ركعت یا یك ركعت است ,بر طبق گمان خود نماز را تمام می نماید.

سجده سهو

مساله 1245 -

برای پنج چیز بعد از سلام نماز, انسان باید دو سجده سهو به دستوری كه بعدا گفته می شود بجا آورد: اول - آنكه در بین نماز, سهوا حرف بزند.

دوم - جائی كه نباید نماز را سلام دهد, مثلا در ركعت اول سهوا سلام بدهد.

سوم - آنكه تشهد را فراموش كند.

چهارم - آنكه در نماز چهار ركعتی بعد از تمامی ذكر سجده دوم شك كند كه چهار ركعت خوانده یا پنج ركعت.

پنجم - آنكه یك سجده را فراموش كند یا اینكه در جائی كه باید بایستد مثلا موقع خواندن حمد و سوره اشتباها بنشیند, یا در جائی كه بایدبنشیند مثلا موقع خواندن تشهد اشتباها بایستد, در همه این صور, بنابر احتیاط واجب , باید دو سجده سهو بجا آورد, و در غیر اینها برای هرچیزی كه در نماز اشتباها كم یا زیاد كند, احتیاط مستحب آن است كه دو سجده سهو بنماید.

و احكام این چند صورت در مسائلی گفته می شود.

مساله 1246 - اگر انسان اشتباها یا به خیال اینكه نمازش تمام شده حرف بزند, باید دو سجده سهو بجا آورد.

مساله 1247 - برای صدائی كه از آه كشیدن و سرفه كردن پیدا می شود, سجده سهو واجب نیست , ولی اگر مثلا سهوا آخ یا آه بگوید, بایدسجده سهو نماید.

مساله 1248 - اگر چیزی را كه غلط خوانده دوباره به طور صحیح بخواند, برای دوباره خواندن آن سجده سهو واجب نیست.

مساله 1249 - اگر در نماز سهوا مدتی حرف بزند و تمام آنها عرفا یك مرتبه حساب شود, دو سجده سهو بعد از سلام نماز كافی است.

مساله 1250 - اگر سهوا تسبیحات اربعه را

نگوید, احتیاط مستحب آن است كه بعد از نماز دو سجده سهو بجا آورد.

مساله 1251 - اگر در جائی كه نباید سلام نماز را بگوید, سهوا بگوید ((السلام علینا وعلی عباد اللّه الصالحین)) یا بگوید ((السلام علیكم)) اگرچه ((ورحمة اللّه وبركاته)) را نگفته باشد, باید دو سجده سهو بنماید, ولی اگر اشتباها بگوید ((السلام علیك ایها النبی ورحمة اللّه وبركاته)) , احتیاط مستحب آن است كه دو سجده سهو بجا آورد.

مساله 1252 - اگر در جائی كه نباید سلام دهد, اشتباها هر سه سلام را بگوید, دو سجده سهو كافی است.

مساله 1253 - اگر یك سجده یا تشهد را فراموش كند و پیش از ركوع ركعت بعد یادش بیاید, باید برگردد و بجا آورد, و بعد از نماز بنابراحتیاط واجب برای ایستادن بی جا دو سجده سهو بنماید.

مساله 1254 - اگر در ركوع یا بعد از آن یادش بیاید كه یك سجده یا تشهد را از ركعت پیش فراموش كرده , باید بعد از سلام نماز بنابراحتیاط سجده یا تشهد را قضا نماید و بعد از آن دو سجده سهو نیز بجا آورد.

مساله 1255 - اگر سجده سهو را بعد از سلام نماز عمدا بجا نیاورد, معصیت كرده و واجب است هرچه زودتر آن را انجام دهد, و چنانچه سهوا بجا نیاورد, هر وقت یادش آمد بنابر احتیاط باید فورا انجام دهد و لازم نیست نماز را دوباره بخواند.

مساله 1256 - اگر شك دارد مثلا دو سجده سهو بر او واجب شده یا نه , لازم نیست بجا آورد.

مساله 1257 - كسی كه شك دارد مثلا دو سجده سهو بر او واجب شده یا چهارتا,

اگر دو سجده بنماید كافی است.

مساله 1258 - اگر بداند یكی از دو سجده سهو را بجا نیاورده , و تدارك ممكن نباشد, باید دو سجده سهو بجا آورد, و اگر بداند سهوا سه سجده كرده احتیاط واجب آن است كه دوباره دو سجده سهو بنماید.

دستور سجده سهو:

مساله 1259 - دستور سجده سهو این است كه بعد از سلام نماز فورا نیت سجده سهو كند و پیشانی را به چیزی كه سجده بر آن صحیح است بگذارد, و احوط این است كه بگوید ((بسم اللّه وباللّه السلام علیك ایها النبی ورحمة اللّه وبركاته)).

بعد باید بنشیند و دوباره به سجده رودو ذكری را كه گفته شد بگوید و بنشیند, و بعد از خواندن تشهد سلام دهد, و اگر در سجده عوض ذكر سابق بگوید ((بسم اللّه وباللّه اللهم صل علی محمد وآل محمد)) كافی است.

قضای سجده و تشهد فراموش شده

مساله 1260 - سجده و تشهدی را كه انسان فراموش كرده و بعد از نماز, قضای آن را بجا می آورد, باید تمام شرائط نماز مانند پاك بودن بدن و لباس و رو به قبله بودن و شرطهای دیگر را داشته باشد.

مساله 1261 - اگر سجده را چند دفعه فراموش كند, مثلا یك سجده از ركعت اول و یك سجده از ركعت دوم فراموش نماید, باید بعد از نماز,قضای هر دو را با سجده های سهوی كه احتیاطا برای آنها لازم است بجا آورد.

مساله 1262 - اگر یك سجده و تشهد را فراموش كند, می تواند هر یكی را كه بخواهد اول قضا نماید, اگرچه بداند كدام اول فراموش شده است.

مساله 1263 - اگر دو سجده از دو ركعت فراموش نماید, لازم نیست هنگام قضا مراعات ترتیب نماید.

مساله 1264 - اگر بین سلام نماز و قضای سجده یا تشهد كاری كند كه اگر عمدا یا سهوا در نماز اتفاق بیفتد نماز باطل می شود, مثلا پشت به قبله نماید, احتیاط واجب آن است كه بعد از قضای سجده

و تشهد دوباره نماز را بخواند.

مساله 1265 - اگر بعد از سلام نماز یادش بیاید كه یك سجده یا تشهد را از ركعت آخر فراموش كرده , باید برگشته و نماز را تمام نموده و دوسجده سهو برای سلام بی جا بجا آورد.

مساله 1266 - اگر بین سلام نماز و قضای سجده یا تشهد كاری كند كه برای آن سجده سهو واجب می شود, مثل آنكه سهوا حرف بزند, بنابراحتیاط واجب باید سجده یا تشهد را قضا كند و غیر از سجده سهوی كه برای قضای سجده یا تشهد می نماید دو سجده سهو دیگربنماید.

مساله 1267 - اگر نداند كه در نماز سجده را فراموش كرده یا تشهد را, باید سجده را قضا نماید و دو سجده سهو بجا آورد و احتیاطا تشهد رانیز قضا نماید.

مساله 1268 - اگر شك دارد كه سجده یا تشهد را فراموش كرده یا نه , واجب نیست قضا یا سجده سهو نماید.

مساله 1269 - اگر بداند سجده یا تشهد را فراموش كرده و شك كند كه پیش از ركوع ركعت بعد بجا آورده یا نه , احتیاط واجب آن است كه آن را قضا نماید.

مساله 1270 - كسی كه باید سجده یا تشهد را قضا نماید, اگر برای كار دیگر هم سجده سهو بر او واجب شود, باید بعد از نماز سجده یا تشهدرا قضا نماید, بعد سجده سهو را بجا آورد.

مساله 1271 - اگر شك دارد كه بعد از نماز, قضای سجده یا تشهد فراموش شده را بجا آورده یا نه , چنانچه وقت نماز نگذشته , باید سجده یاتشهد را قضا نماید, و اگر وقت نماز گذشته

, قضای آن مستحب است.

كم و زیاد كردن اجزاء و شرائط نماز

كم و زیاد كردن اجزاء و شرائط نماز مساله 1272 - هرگاه چیزی از واجبات نماز را عمدا كم یا زیاد كند اگرچه یك حرف آن باشد, نماز باطل است.

مساله 1273 - اگر بواسطه ندانستن مساله , از روی تقصیر چیزی از واجبات نماز را كم یا زیاد كند, نماز باطل است , ولی چنانچه بواسطه ندانستن مساله حمد و سوره نماز صبح و مغرب و عشا را آهسته بخواند, یا حمد و سوره نماز ظهر و عصر را بلند بخواند, یا در مسافرت نماز ظهرو عصر و عشا را چهار ركعتی بخواند, نمازش صحیح است البته به تفصیلی كه در نماز مسافر ذكر می شود.

مساله 1274 - اگر در بین نماز بفهمد وضو یا غسلش باطل بوده , یا بدون وضو یا غسل مشغول نماز شده , باید نماز را بهم بزند و دوباره نماز رابا وضو یا غسل بخواند, و اگر بعد از نماز بفهمد, باید دوباره نماز را با وضو یا غسل بجا آورد, و اگر وقت گذشته قضا نماید.

مساله 1275 - اگر بعد از رسیدن به ركوع یادش بیاید كه دو سجده از ركعت پیش فراموش كرده , نمازش باطل است.

و اگر پیش از رسیدن به ركوع یادش بیاید, باید برگردد و دو سجده را بجا آورد و برخیزد و حمد و سوره یا تسبیحات را بخواند و نماز را تمام كند و بعد از نماز بنابراحتیاط واجب , برای ایستادن بی جا دو سجده سهو بنماید.

مساله 1276 - اگر پیش از گفتن ((السلام علینا)) و ((السلام علیكم)) یادش

بیاید كه دو سجده ركعت آخر را بجا نیاورده , باید دو سجده رابجا آورد و دوباره تشهد بخواند و نماز را سلام دهد.

مساله 1277 - اگر پیش از سلام نماز یادش بیاید كه یك ركعت یا بیشتر از آخر نماز نخوانده , باید مقداری را كه فراموش كرده بجاآورد.

مساله 1278 - اگر بعد از سلام نماز یادش بیاید كه یك ركعت یا بیشتر از آخر نماز را نخوانده , چنانچه كاری انجام داده كه اگر در نماز عمدا یاسهوا اتفاق بیفتد نماز را باطل می كند, مثلا پشت به قبله كرده , نمازش باطل است.

و اگر كاری كه عمدی و سهوی آن , نماز را باطل می كند انجام نداده باید فورا مقداری را كه فراموش كرده بجا آورد.

مساله 1279 - هرگاه بعد از سلام نماز عملی انجام دهد كه اگر در نماز عمدا یا سهوا اتفاق بیفتد نماز را باطل می كند, مثلا پشت به قبله نماید وبعد یادش بیاید كه دو سجده آخر را بجا نیاورده , نمازش باطل است.

و اگر پیش از انجام كاری كه نماز را باطل می كند, یادش بیاید باید دوسجده ای را كه فراموش كرده بجا آورد و دوباره تشهد بخواند و نماز را سلام دهد و دو سجده سهو برای سلامی كه اول گفته است بنماید.

مساله 1280 - اگر بفهمد نماز را پیش از وقت خوانده یا پشت به قبله خوانده باید دوباره بخواند, و اگر وقت گذشته , قضا نماید, و اما اگر بفهمدكه به طرف راست یا به طرف چپ قبله بجا آورده , در صورتی كه پیش از گذشتن وقت باشد دوباره بخواند,

ولی اگر بعد از گذشتن وقت باشدبعید نیست قضا نداشته باشد مگر اینكه این عمل به جهت ندانستن حكم شرعی بوده باشد.

نماز مسافر

نماز مسافر مسافر باید نماز ظهر و عصر و عشا را با هشت شرط شكسته بجا آورد یعنی دو ركعت بخواند: شرط اول - آنكه سفر او كمتر از هشت فرسخ شرعی نباشد, و فرسخ شرعی مقداری كمتر از پنج كیلو متر و نیم است.

مساله 1281 - كسی كه رفتن و برگشتن او هشت فرسخ است , چنانچه رفتن او و همچنین برگشتنش كمتر از چهار فرسخ نباشد, باید نماز راشكسته بخواند.

و نیز اگر رفتن سه فرسخ و برگشتن پنج فرسخ , یا به عكس باشد, باید نماز را شكسته بخواند.

مساله 1282 - اگر رفتن و برگشتن هشت فرسخ باشد اگرچه روزی كه می رود, همان روز یا شب آن برنگردد, باید نماز را شكسته بخوانداگرچه بهتر آن است كه تمام نیز بخواند.

مساله 1283 - اگر سفر مختصری از هشت فرسخ كمتر باشد, یا انسان نداند كه سفر او هشت فرسخ است یا نه , نباید نماز را شكسته بخواند, وچنانچه شك كند كه سفر او هشت فرسخ است یا نه , تحقیق كردن برایش لازم نیست و باید نمازش را تمام بخواند.

مساله 1284 - اگر دو عادل یا شخص موثقی خبر دهد كه سفر انسان هشت فرسخ است , باید نماز را شكسته بخواند.

مساله 1285 - كسی كه یقین دارد سفر او هشت فرسخ است , اگر نماز را شكسته بخواند و بعد بفهمد كه هشت فرسخ نبوده , باید آن را چهارركعتی بجا آورد, و اگر وقت گذشته , قضا نماید.

مساله

1286 - كسی كه یقین دارد سفرش هشت فرسخ نیست , یا شك دارد كه هشت فرسخ هست یا نه , چنانچه در بین راه بفهمد كه سفر اوهشت فرسخ بوده , اگرچه كمی از راه باقی باشد, باید نماز را شكسته بخواند, و اگر تمام خوانده دوباره شكسته بجا آورد.

مساله 1287 - اگر بین دو محلی كه فاصله آنها كمتر از چهار فرسخ است , چند مرتبه رفت و آمد كند, اگرچه روی هم رفته هشت فرسخ شودباید نماز را تمام بخواند.

مساله 1288 - اگر محلی دو راه داشته باشد, یك راه آن كمتر از هشت فرسخ و راه دیگر آن هشت فرسخ یا بیشتر باشد, چنانچه انسان ازراهی كه هشت فرسخ است به آنجا برود, باید نماز را شكسته بخواند, و اگر از راهی كه هشت فرسخ نیست برود, باید تمام بخواند.

مساله 1289 - اگر شهر دیوار دارد, باید ابتدای هشت فرسخ را از دیوار شهر حساب كند, و اگر دیوار ندارد, باید از خانه های آخر شهرحساب نماید.

شرط دوم - آنكه از اول مسافرت قصد هشت فرسخ را داشته باشد, پس اگر بجائی كه كمتر از هشت فرسخ است مسافرت كند و بعد ازرسیدن به آنجا قصد كند جائی برود كه با مقداری كه آمده هشت فرسخ شود, چون از اول قصد هشت فرسخ را نداشته , باید نماز را تمام بخواند.

ولی اگر بخواهد از آنجا هشت فرسخ برود, یا چهار فرسخ برود, و چهار فرسخ دیگر به وطنش یا محلی كه می خواهد ده روز در آنجا بماندبرگردد, باید نماز را شكسته بخواند.

مساله 1290 - كسی كه نمی داند سفرش چند

فرسخ است , مثلا برای پیدا كردن گمشده ای مسافرت می كند, و نمی داند كه چه مقدار باید برودتا آن را پیدا كند, باید نماز را تمام بخواند.

ولی در برگشتن چنانچه تا وطنش یا جائی كه می خواهد ده روز در آنجا بماند, هشت فرسخ یا بیشترباشد, باید نماز را شكسته بخواند.

و نیز اگر در بین رفتن قصد كند كه چهار فرسخ برود و چهار فرسخ برگردد, باید نماز را شكسته بخواند.

مساله 1291 - مسافر در صورتی باید نماز را شكسته بخواند كه تصمیم داشته باشد هشت فرسخ برود, پس كسی كه از شهر بیرون می رود ومثلا قصدش این است كه اگر رفیق پیدا كند, سفر هشت فرسخی برود, چنانچه اطمینان دارد كه رفیق پیدا می كند, باید نماز را شكسته بخواند,و اگر اطمینان ندارد, باید تمام بخواند.

مساله 1292 - كسی كه قصد هشت فرسخ دارد, اگرچه در هر روز مقدار كمی راه برود, وقتی به جائی برسد كه اذان شهر را نشنود و اهل شهر او را نبینند و نشانه آن این است كه او اهل شهر را نبیند, باید نماز را شكسته بخواند.

ولی اگر در هر روز مقدار خیلی كمی راه برود كه عرفانگویند مسافر است , باید نمازش را تمام بخواند, واحتیاط مستحب آن است كه هم شكسته و هم تمام بخواند.

مساله 1293 - كسی كه در سفر در اختیار دیگری است , مانند نوكری كه با آقای خود مسافرت می كند, چنانچه بداند سفر او هشت فرسخ است باید نماز را شكسته بخواند, و اگر نداند, نماز را تمام بجا آورد و پرسیدن لازم نیست.

مساله 1294 - كسی كه

در سفر در اختیار دیگری است , اگر بداند یا گمان داشته باشد كه پیش از رسیدن به چهار فرسخ از او جدا می شود,باید نماز را تمام بخواند.

مساله 1295 - كسی كه در سفر در اختیار دیگری است , اگر شك دارد كه پیش از رسیدن به چهار فرسخ از او جدا می شود یا نه , باید نماز راتمام بخواند, ولی چنانچه احتمال جدا شدن او در نظر مردم بجا نباشد, باید نماز را شكسته بخواند.

شرط سوم - آنكه در بین راه از قصد خود برنگردد, پس اگر پیش از رسیدن به چهار فرسخ از قصد خود برگردد, یا مردد شود, باید نماز را تمام بخواند.

مساله 1296 - اگر بعد از رسیدن به چهار فرسخ از مسافرت منصرف شود, چنانچه تصمیم داشته باشد كه همانجا بماند یا بعد از ده روزبرگردد یا در برگشتن و ماندن مردد باشد, باید نماز را تمام بخواند.

مساله 1297 - اگر بعد از رسیدن به چهار فرسخ از مسافرت منصرف شود و تصمیم داشته باشد كه برگردد, باید نماز را شكسته بخوانداگرچه بخواهد كمتر از ده روز در آنجا بماند.

مساله 1298 - اگر برای رفتن به محلی كه هشت فرسخ است حركت كند و بعد از رفتن مقداری از راه بخواهد جای دیگری برود, چنانچه ازمحل اولی كه حركت كرده تا جائی كه می خواهد برود, هشت فرسخ باشد, باید نماز را شكسته بخواند.

مساله 1299 - اگر بعد از آنكه چهار فرسخ رفت مردد شود كه بقیه هشت فرسخ را برود یا بدون اینكه ده روز در جائی بماند به محل خودبرگردد چه در موقعی كه مردد است

راه برود یا نرود, باید نماز را شكسته بخواند, چه آنكه بعدا تصمیم بگیرد كه بقیه راه را برود یا اینكه برگردد.

مساله 1300 - اگر بعد از آنكه چهار فرسخ برود, مردد شود كه بقیه هشت فرسخ را برود یا اینكه به محل خود برگردد ولی احتمال این را بدهدكه در محل تردید یا جای دیگر ده روز توقف می نماید و بعد تصمیم بگیرد كه بدون ماندن ده روز بقیه را برود, در این صورت لازم است نماز راتمام كند چه در حال تردید راه برود چه نرود, ولی اگر تصمیمش این باشد كه هشت فرسخ دیگر برود یا چهار فرسخ برود و چهار فرسخ برگردد, از وقتی كه شروع به رفتن نماید نمازش شكسته است.

مساله 1301 - اگر پیش از آنكه چهار فرسخ برود, مردد شود كه بقیه راه را برود یا نه , و بعد تصمیم بگیرد كه بقیه راه را برود, چنانچه باقیمانده سفر او هشت فرسخ باشد یا اینكه بخواهد مثلا چهار فرسخ رفته و چهار فرسخ دیگر برگردد, از وقتی كه شروع به راه رفتن بعد ازتصمیمش نماید نماز را شكسته می خواند و الا باید نماز را تمام بخواند, و در این صورت نیز فرقی نیست كه در حال تردید راه برود یانرود.

شرط چهارم - آنكه نخواهد پیش از رسیدن به هشت فرسخ از وطن خود بگذرد, یا ده روز یا بیشتر در جائی بماند, پس كسی كه می خواهدپیش از رسیدن به هشت فرسخ از وطنش بگذرد, یا ده روز در محلی بماند, باید نماز را تمام بخواند.

مساله 1302 - كسی كه نمی داند پیش از رسیدن

به هشت فرسخ از وطنش می گذرد یا نه , یا ده روز در محلی قصد اقامت می نماید یا نه , بایدنماز را تمام بخواند.

مساله 1303 - كسی كه می خواهد پیش از رسیدن به هشت فرسخ از وطنش بگذرد, یا ده روز در محلی بماند, و نیز كسی كه مردد است كه ازوطنش بگذرد, یا ده روز در محلی بماند, اگر از ماندن ده روز یا گذشتن از وطن منصرف شود, باز هم باید نماز را تمام بخواند.

ولی اگر باقیمانده راه هشت فرسخ باشد یا چهار فرسخ باشد و بخواهد برود و برگردد, وبرگشتن نیز چهار فرسخ باشد, باید نماز را شكسته بخواند.

شرط پنجم - آنكه برای كار حرام سفر نكند, و اگر برای كار حرامی مانند دزدی سفر كند, باید نماز را تمام بخواند.

و همچنین است اگر خودسفر حرام باشد مثل آنكه برای او ضرری كه اقدام بر آن شرعا حرام است داشته باشد, یا زن بدون اجازه شوهر, و فرزند با نهی پدر و مادر كه موجب عقوقش باشد سفری بروند كه بر آنان واجب نباشد, ولی اگر مثل سفر حج واجب باشد, باید نماز را شكسته بخوانند.

مساله 1304 - سفری كه واجب نیست اگر سبب اذیت پدر و مادر باشد حرام است , و انسان باید در آن سفر نماز را تمام بخواند و روزه هم بگیرد.

مساله 1305 - كسی كه سفر او حرام نیست و برای كار حرام هم سفر نمی كند, اگرچه در سفر, معصیتی انجام دهد, مثلا غیبت كند یا شراب بخورد, باید نماز را شكسته بخواند.

مساله 1306 - اگر برای آنكه كار واجبی را ترك كند,

مسافرت نماید, چه غرض دیگری در سفر داشته باشد یا نه , نمازش تمام است , پس كسی كه بدهكار است , اگر بتواند بدهی خود را بدهد و طلبكار هم مطالبه كند, چنانچه در سفر نتواند بدهی خود را بدهد و برای فرار از دادن قرض مسافرت نماید, باید نماز را تمام بخواند, ولی اگر سفرش برای كار دیگری است اگرچه در سفر ترك واجب نیز بنماید باید نماز را شكسته بخواند.

مساله 1307 - اگر سفر او سفر حرام نباشد ولی حیوان سواری او یا مركب دیگری كه سوار او است غصبی باشد, یا در زمین غصبی مسافرت كند, باید نماز را شكسته بخواند.

مساله 1308 - كسی كه با ظالم مسافرت می كند اگر ناچار نباشد و مسافرت او كمك به ظالم باشد, باید نماز را تمام بخواند, و اگر ناچار باشدیا مثلا برای نجات دادن مظلومی با او مسافرت كند, نمازش شكسته است.

مساله 1309 - اگر به قصد تفریح و گردش مسافرت كند, سفر او حرام نیست و باید نماز را شكسته بخواند.

مساله 1310 - اگر برای لهو و خوش گذرانی به شكار رود, حرام نیست ولی نمازش تمام است , و چنانچه برای تهیه معاش به شكار رود,نمازش شكسته است , و همچنین است اگر برای كسب و زیاد كردن مال برود.

مساله 1311 - كسی كه برای معصیت سفر كرده , موقعی كه از سفر برمی گردد چنانچه قبل از برگشتن قصد اقامت كرده یا سی روز با تردد درمقصد مانده یا توبه كرده و برگشتن به تنهائی هشت فرسخ است , باید نماز را شكسته بخواند, و احتیاط واجب آن است

كه در صورتی كه توبه نكرده هم شكسته و هم تمام بخواند, و اگر برای شكار لهوی باشد و برگشتن به حد مسافت باشد باید در مراجعت قبل از اقامه یا سی روز باتردد در مقصد ماندن , جمع بین قصر و تمام نماید.

مساله 1312 - كسی كه سفر او سفر معصیت است , اگر در بین راه از قصد معصیت برگردد, چنانچه باقیمانده راه هشت فرسخ باشد, یا چهارفرسخ باشد وبخواهد برود و چهار فرسخ برگردد, باید نماز را شكسته بخواند.

مساله 1313 - كسی كه برای معصیت سفر نكرده , اگر در بین راه قصد كند كه بقیه راه را برای معصیت برود, باید نماز را تمام بخواند, ولی نمازهائی كه شكسته خوانده در صورتی كه مقدار گذشته به قدر مسافت بوده صحیح است و الا احتیاط واجب آن است كه آن نمازها را اعاده نماید.

شرط ششم - آنكه از صحرانشینهائی نباشد كه در بیابانها گردش می كنند و هر جا آب و خوراك برای خود و حشمشان پیدا كنند می مانند وبعد از چندی به جای دیگر می روند, و صحرانشینها در این مسافرتها باید نماز را تمام بخوانند.

مساله 1314 - اگر یكی از صحرانشینها برای پیدا كردن منزل و چراگاه حیواناتشان سفر كند, چنانچه با بنه و دستگاه باشد, نماز را تمام بخواند و الا چنانچه سفر او هشت فرسخ باشد, نماز را شكسته بخواند.

مساله 1315 - اگر صحرانشین برای زیارت یا حج یا تجارت و مانند اینها مسافرت كند, باید نماز را شكسته بخواند.

شرط هفتم - آنكه شغل او مسافرت نباشد.

بنابر این شتردار و راننده و چوبدار و كشتیبان و مانند

اینها, اگرچه برای بردن اثاثیه منزل خودمسافرت كنند, باید نماز را تمام بخوانند, و ملحق می شود به كسی كه عملش سفر است كسی كه عملش در جای معینی است ولی بیشتر روزهابه آنجا سفر نموده و برمی گردد مانند كسی كه اقامتش در جائی است و كارش در جای دیگر مانند رفتن برای تجارت و تدریس.

مساله 1316 - كسی كه شغلش مسافرت است اگر برای كار دیگری مثلا برای زیارت یا حج مسافرت كند, باید نماز را شكسته بخواند.

ولی اگر مثلا شوفر اتومبیل خود را برای زیارت كرایه بدهد و در ضمن خودش هم زیارت كند, باید نماز را تمام بخواند.

مساله 1317 - حمله دار (یعنی كسی كه برای رساندن حاجیها به مكه مسافرت می كند) چنانچه شغلش مسافرت باشد, باید نماز را تمام بخواند, و اگر شغلش مسافرت نباشد و فقط در ایام حج برای حمله داری سفر می كند اگرچه مدت سفرش كم باشد مانند این زمان كه سفر باهواپیما است بنابر احتیاط تمام و شكسته بخواند.

مساله 1318 - كسی كه شغل او حمله داری است و حاجیها را از راه دور به مكه می برد, چنانچه چند ماه از سال را در راه باشد, باید نماز راتمام بخواند.

مساله 1319 - كسی كه در مقداری از سال شغلش مسافرت است , مثل شوفری كه فقط در تابستان یا زمستان اتومبیل خود را كرایه می دهد, باید در آن سفر نماز را تمام بخواند.

مساله 1320 - راننده و دوره گردی كه در دو سه فرسخی شهر رفت و آمد می كند, چنانچه اتفاقا سفر هشت فرسخی برود, باید نماز راشكسته بخواند.

مساله 1321 -

چهار واداری كه شغلش مسافرت است اگر ده روز یا بیشتر در وطن خود بماند, چه از اول قصد ماندن ده روز را داشته باشد,چه بدون قصد بماند, باید در سفر اولی كه بعد از ده روز می رود, نماز را شكسته بخواند, و همچنین است اگر در غیر وطن خود با قصد ماندن , ده روز بماند.

مساله 1322 - كسی كه شغلش مسافرت است غیر از چهار وادار اگر در غیر وطن خود با قصد ده روز بماند یا در وطن خود هرچند بدون قصد باشد ده روز بماند, در سفر اولی كه بعد از ده روز می رود احتیاط واجب آن است كه بین نماز تمام و شكسته جمع نماید.

مساله 1323 - كسی كه شغلش مسافرت است اگر شك كند كه در وطن خود یا جای دیگر ده روز مانده یا نه , باید نماز را تمام بخواند.

مساله 1324 - كسی كه در شهرها سیاحت می كند و برای خود وطنی اختیار نكرده , باید نماز را تمام بخواند.

مساله 1325 - كسی كه شغلش مسافرت نیست اگر مثلا در شهری یا در دهی جنسی دارد كه برای حمل آن مسافرتهای پی در پی می كند,باید نماز را شكسته بخواند.

مساله 1326 - كسی كه از وطنش صرف نظر كرده و می خواهد وطن دیگری برای خود اختیار كند, اگر شغلش مسافرت نباشد, باید درمسافرت خود نماز را شكسته بخواند.

شرط هشتم - آنكه به حد ترخص برسد, و معنی حد ترخص در مساله (1292) گذشت , و اما در غیر وطن , اعتباری به حد ترخص نیست وهمین كه از محل اقامت خارج شود,نمازش قصر

است.

مساله 1327 - كسی كه به سفر می رود اگر به جائی برسد كه اذان را نشنود ولی اهل شهر را ببیند, یا اهل شهر را نبیند و صدای اذان را بشنود,چنانچه بخواهد در آنجا نماز بخواند, بنابر احتیاط واجب باید هم شكسته و هم تمام بخواند.

مساله 1328 - مسافری كه به وطنش برمی گردد, وقتی كه اهل وطن خود را ببیند و صدای اذان آن را بشنود باید نماز را تمام بخواند.

ولی مسافری كه می خواهد ده روز در محلی بماند, مادامی كه به آن محل نرسیده نمازش قصر است.

مساله 1329 - هرگاه شهر در بلندی باشد كه از دور اهل آن دیده شود, یا به قدری گود باشد كه اگر انسان كمی دور شود اهل آن را نبیند,كسی كه از اهالی آن شهر مسافرت می كند, وقتی به اندازه ای دور شود كه اگر آن شهر در زمین هموار بود, اهلش از آنجا دیده نمی شد, باید نمازخود را شكسته بخواند.

و نیز اگر پستی وبلندی راه بیشتر از معمول باشد, باید ملاحظه معمول را بنماید.

مساله 1330 - اگر از محلی مسافرت كند كه اهل ندارد, وقتی به جائی برسد كه اگر آن محل اهل داشت از آنجا دیده نمی شد, باید نماز را شكسته بخواند.

مساله 1331 - اگر به قدری دور شود كه نداند صدائی را كه می شنود صدای اذان است یا صدای دیگر, باید نماز را شكسته بخواند, ولی اگربفهمد اذان می گویند و كلمات آن را تشخیص ندهد, باید تمام بخواند.

مساله 1332 - اگر به قدری دور شود كه اذان خانه ها نشنود و اذان شهر را كه معمولا در

جای بلند می گویند بشنود, نباید نماز را شكسته بخواند.

مساله 1333 - اگر به جائی برسد كه اذان شهر را كه معمولا در جای بلند می گویند نشنود ولی اذانی را كه در جای خیلی بلند می گویندبشنود, باید نماز را شكسته بخواند.

مساله 1334 - اگر چشم یا گوش او یا صدای اذان غیر معمولی باشد در محلی باید نماز را شكسته بخواند كه چشم متوسط اهل شهر را نبیند وگوش متوسط صدای اذان معمولی را نشنود.

مساله 1335 - اگر موقعی كه سفر می رود شك كند كه به حد ترخص رسیده یا نه , باید نماز را تمام بخواند.

و مسافری كه از سفر برمی گردداگر شك كند كه به حد ترخص رسیده یا نه , باید شكسته بخواند.

مساله 1336 - مسافری كه در سفر از وطن خود عبور می كند, وقتی به جائی برسد كه اهل وطن خود را ببیند و صدای اذان آن را بشنود,باید نماز را تمام بخواند.

مساله 1337 - مسافری كه در بین مسافرت به وطنش رسیده , تا وقتی در آنجا هست باید نماز را تمام بخواند, ولی اگر بخواهد از آنجا هشت فرسخ برود, یا چهار فرسخ برود و چهار فرسخ برگردد, وقتی به حد ترخص برسد, باید نماز را شكسته بخواند.

مساله 1338 - محلی را كه انسان برای اقامت و زندگی خود اختیار كرده وطن او است , چه در آنجا به دنیا آمده و وطن پدر و مادرش باشد یاخودش آنجا را برای زندگی اختیار كرده باشد.

مساله 1339 - اگر قصد دارد در محلی كه وطن اصلیش نیست مدتی بماند و بعد به جای دیگر رود, آنجا

وطن او حساب نمی شود.

مساله 1340 - جائی را كه انسان محل زندگی خود قرار داده و مثل كسی كه آنجا وطن او است در آنجا زندگی می كند مانند اكثر طلابی كه درحوزه های علمیه هستند كه اگر مسافرتی برای او پیش آید, دوباره به همانجا برمی گردد, اگرچه قصد نداشته باشد كه همیشه در آنجا بماند, درحكم وطن او حساب می شود.

مساله 1341 - كسی كه در دو محل زندگی می كند, مثلا شش ماه در شهری و شش ماه در شهر دیگر می ماند, هر دو محل , وطن او است.

و نیزاگر بیشتر از دو محل را برای زندگی خود اختیار كرده باشد, همه آنها وطن او حساب می شود.

مساله 1342 - كسی كه در محلی مالك منزل مسكونی است و شش ماه متصل با قصد در آنجا بماند, و بعد اعراض كند, وطن حساب نمی شود.

مساله 1343 - اگر به جائی برسد كه وطن او بوده و از آنجا صرف نظر كرده , نباید نماز را تمام بخواند, اگرچه وطن دیگری هم برای خوداختیار نكرده باشد.

مساله 1344 - مسافری كه قصد دارد ده روز پشت سر هم در محلی بماند, یا می داند كه بدون اختیار ده روز در محلی می ماند, در آن محل بایدنماز را تمام بخواند.

مساله 1345 - مسافری كه می خواهد ده روز در محلی بماند, لازم نیست قصد ماندن شب اول یا شب یازدهم را داشته باشد, و همین كه قصدكند كه از طلوع آفتاب روز اول تا غروب روز دهم بماند, باید نماز را تمام بخواند.

و همچنین است اگر مثلا قصدش این باشد كه از

ظهر روز اول تا ظهر روز یازدهم بماند.

مساله 1346 - مسافری كه می خواهد ده روز در محلی بماند, در صورتی باید نماز را تمام بخواند كه بخواهد ده روز را در یك جا بماند, پس اگربخواهد مثلا ده روز در نجف و كوفه یا در تهران و شمیران بماند باید نماز را شكسته بخواند.

مساله 1347 - مسافری كه می خواهد ده روز در محلی بماند, اگر از اول , قصد داشته باشد كه در بین ده روز به اطراف آنجا كه به قدر حدترخص یا بیشتر باشد برود, اگر مدت رفتن و آمدنش مثلا به اندازه یك یا دو ساعت است كه در نظر عرف با اقامت ده روز منافات ندارد, نمازرا تمام بخواند, و اگر مدت از این بیشتر باشد احتیاطا بین شكسته و تمام جمع نماید, و اگر تمام یا بیشتر روز باشد نمازش شكسته است.

مساله 1348 - مسافری كه تصمیم ندارد ده روز در محلی بماند, مثلا قصدش این است كه اگر رفیقش بیاید یا منزل خوبی پیدا كند, ده روزبماند, باید نماز را شكسته بخواند.

مساله 1349 - كسی كه تصمیم دارد, ده روز در محلی بماند, اگر احتمال بدهد كه برای ماندن او مانعی برسد و احتمال او عقلائی باشد, باید نماز راشكسته بخواند.

مساله 1350 - اگر مسافر بداند كه مثلا ده روز یا بیشتر به آخر ماه مانده و قصد كند كه تا آخر ماه در جائی بماند, باید نماز را تمام بخواند, بلكه اگر نداند تا آخر ماه چقدر مانده و قصد كند كه تا آخر ماه بماند, در صورتی كه آخر ماه معلوم باشد مثلا روز جمعه

است ولی مسافر نمی داند كه روز اول قصدش پنجشنبه است تا مدت اقامتش نه روز باشد یا چهارشنبه است تا ده روز باشد, در این صورت نیز اگر بعدا معلوم شود كه روز اول قصدش چهارشنبه بوده نمازش تمام است.

و نیز اگر اعتقاد كند كه آخر ماه فلان روز است پس ده روز تمام در محلی می ماند و بعد ازخواندن نماز چهار ركعتی در آن محل معلوم شود آن روز اول ماه بعدی و این ماه سی كم است و در آن روز از محل خارج می شود باید تا خارج شدن نماز را تمام بخواند, و در غیر این صورت كه آخر ماه را نداند باید نماز را شكسته بخواند اگرچه از موقعی كه قصد كرده تا روز آخر ماه ده روز باشد.

مساله 1351 - اگر مسافر قصد كند ده روز در محلی بماند, چنانچه پیش از خواندن یك نماز چهار ركعتی از ماندن منصرف شود, یا مردد شودكه در آنجا بماند یا به جای دیگر برود, باید نماز را شكسته بخواند.

و اگر بعد از خواندن یك نماز چهار ركعتی , از ماندن منصرف شود یا مرددشود, تا وقتی كه در آنجا هست , باید نماز را تمام بخواند.

مساله 1352 - مسافری كه قصد كرده ده روز در محلی بماند, اگر روزه بگیرد و بعد از ظهر از ماندن در آنجا منصرف شود, چنانچه یك نمازچهار ركعتی خوانده باشد, تا وقتی كه در آنجا هست روزه هایش صحیح است و باید نمازهای خود را تمام بخواند.

و اگر نماز چهار ركعتی نخوانده باشد, روزه آن روزش صحیح است , اما نمازهای خود را

باید شكسته بخواند و روزهای بعد هم نمی تواند روزه بگیرد.

مساله 1353 - مسافری كه قصد كرده ده روز در محلی بماند, اگر از ماندن منصرف شود و شك كند پیش از آنكه از قصد ماندن برگردد, یك نماز چهار ركعتی خوانده یا نه , باید نمازهای خود را شكسته بخواند.

مساله 1354 - اگر مسافر به نیت اینكه نماز را شكسته بخواند, مشغول نماز شود و در بین نماز تصمیم بگیرد كه ده روز یا بیشتر بماند, باید نمازرا چهار ركعتی تمام نماید.

مساله 1355 - مسافری كه قصد كرده ده روز در محلی بماند, اگر در بین نماز چهار ركعتی از قصد خود برگردد, چنانچه مشغول ركعت سوم نشده , باید نماز را دو ركعتی تمام نماید و بقیه نمازهای خود را شكسته بخواند.

و همچنین است اگر مشغول ركعت سوم شده و به ركوع نرفته باشدكه باید بنشیند و نماز را شكسته به آخر برساند, و اگر به ركوع رفته باشد نمازش باطل است و باید آن را شكسته اعاده نماید, و تا وقتی در آنجاهست نماز را شكسته بخواند.

مساله 1356 - مسافری كه قصد كرده ده روز در محلی بماند, اگر بیشتر از ده روز در آنجا بماند, تا وقتی مسافرت نكرده باید نمازش را تمام بخواند, و لازم نیست دوباره قصد ماندن ده روز كند.

مساله 1357 - مسافری كه قصد كرده ده روز در محلی بماند, باید روزه واجب را بگیرد و می تواند روزه مستحبی را هم بجا آورد و نماز جمعه ونافله ظهر وعصر و عشا را هم بخواند.

مساله 1358 - مسافری كه قصد كرده ده روز در محلی بماند, اگر

بعد از خواندن یك نماز چهار ركعتی یا بعد از ماندن ده روز اگرچه یك نمازتمام هم نخوانده باشد بخواهد به جائی كه كمتر از چهار فرسخ است برود و برگردد و دوباره در جای اول خود ده روز بماند یا در ماندن ده روزمردد باشد, از وقتی كه می رود تا وقتی كه برمی گردد و بعد از برگشتن , باید نماز را تمام بخواند, ولی اگر بداند كه ده روز نمی ماند و برگشتن به محل اقامتش فقط از این جهت باشد كه در طریق سفرش واقع شده است و سفر او مسافت شرعیه باشد, لازم است موقع رفتن و برگشتن نماز راشكسته بخواند.

مساله 1359 - مسافری كه قصد كرده ده روز در محلی بماند, اگر بعد از خواندن یك نماز چهار ركعت ادائی بخواهد به جای دیگری كه كمتر ازهشت فرسخ است برود و ده روز در آنجا بماند, در رفتن و در محلی كه قصد ماندن ده روز دارد باید نمازهای خود را تمام بخواند, ولی اگر محلی كه می خواهد برود هشت فرسخ یا بیشتر باشد و نخواهد ده روز در آنجا بماند, باید موقع رفتن و مدتی كه در آنجا می ماند نمازهای خود را شكسته بخواند.

مساله 1360 - مسافری كه قصد كرده ده روز در محلی بماند, اگر بعد از خواندن یك نماز چهار ركعت ادائی بخواهد به جائی كه كمتر از چهارفرسخ است برود, چنانچه مردد باشد كه به محل اولش برگردد یا نه یا به كلی از برگشتن به آنجا غافل باشد, یا بخواهد برگردد ولی مردد باشد كه ده روز آنجا بماند یا نه ,

یا آنكه از ده روز ماندن در آنجا و مسافرت از آنجا غافل باشد, باید از وقتی كه می رود تا وقتی كه برمی گردد و بعد ازبرگشتن , نمازهای خود را تمام بخواند.

مساله 1361 - اگر به خیال اینكه رفقایش می خواهند ده روز در محلی بمانند, قصد كند كه ده روز در آنجا بماند, و بعد از خواندن یك نمازچهار ركعت ادائی بفهمد كه آنها قصد نكرده اند, اگرچه خودش هم از ماندن منصرف شود, تا مدتی كه در آنجا هست باید نماز را تمام بخواند.

مساله 1362 - اگر مسافر اتفاقا سی روز در محلی بماند, مثلا در تمام سی روز در رفتن و ماندن مردد باشد, بعد از گذشتن سی روز اگرچه مقداركمی در آنجا بماند, باید نماز را تمام بخواند.

مساله 1363 - مسافری كه می خواهد نه روز یا كمتر در محلی بماند, اگر بعد از آنكه نه روز یا كمتر در آنجا ماند, بخواهد دوباره نه روز دیگریا كمتر بماند و همینطور تا سی روز, روز سی و یكم باید نماز را تمام بخواند.

مساله 1364 - مسافر بعد از سی روز, در صورتی باید نماز را تمام بخواند كه سی روز را در یك جا بماند, پس اگر مقداری از آن را در جائی ومقداری را در جای دیگر بماند, بعد از سی روز هم باید نماز را شكسته بخواند.

مسائل متفرقه

مساله 1365 - مسافر می تواند در مسجد الحرام و مسجد پیغمبر (ص) بلكه در تمام شهر مكه ومدینه ومسجد كوفه نمازش را تمام بخواند, ونیز مسافر می تواند در حرم حضرت سیدالشهداء (ع) نماز را تمام بخواند اگرچه دورتر

از اطراف ضریح مقدس نماز بخواند.

مساله 1366 - كسی كه می داند مسافر است و باید نماز را شكسته بخواند, اگر در غیر چهار جائی كه در مساله پیش گفته شد عمدا تمام بخواند, نمازش باطل است , و همچنین است اگر فراموش كند كه نماز مسافر شكسته است و تمام بخواند, ولی در صورت فراموشی اگر بعد ازوقت یادش بیاید قضا لازم نیست.

مساله 1367 - كسی كه می داند مسافر است و باید نماز را شكسته بخواند, اگر سهوا تمام بخواند نمازش باطل است.

مساله 1368 - مسافری كه نمی داند باید نماز را شكسته بخواند, اگر تمام بخواند نمازش صحیح است.

مساله 1369 - مسافری كه می داند باید نماز را شكسته بخواند, اگر بعضی از خصوصیات آن را نداند, مثلا نداند كه در سفر هشت فرسخی باید شكسته بخواند, چنانچه تمام بخواند نمازش باطل است , ولی اگر در خارج وقت بفهمد قضا ندارد.

مساله 1370 - مسافری كه می داند باید نماز را شكسته بخواند اگر به گمان اینكه سفر او كمتر از هشت فرسخ است تمام بخواند, وقتی كه بفهمدسفرش هشت فرسخ بوده , نمازی را كه تمام خوانده باید دوباره شكسته بخواند, و اگر بعد از اینكه وقت گذشته بفهمد قضا لازم نیست.

مساله 1371 - اگر فراموش كند كه مسافر است و نماز را تمام بخواند چنانچه در وقت یادش بیاید, باید شكسته بجا آورد, و اگر بعد از وقت یادش بیاید, قضای آن نماز بر او واجب نیست.

مساله 1372 - كسی كه باید نماز را تمام بخواند, اگر شكسته بجا آورد در هر صورت نمازش باطل است , مگر مسافری كه

قصد ماندن ده روزدر جائی داشته باشد و به جهت ندانستن حكم مساله نماز را شكسته بخواند.

مساله 1373 - اگر مشغول نماز چهار ركعتی شود و در بین نماز یادش بیاید كه مسافر است , یا ملتفت شود كه سفر او هشت فرسخ است ,چنانچه به ركوع ركعت سوم نرفته , باید نماز را دو ركعتی تمام كند, و اگر به ركوع ركعت سوم رفته نمازش باطل است.

و در صورتی كه به مقدارخواندن یك ركعت هم وقت داشته باشد, باید نماز را از سر شكسته بخواند.

مساله 1374 - اگر مسافر بعضی از خصوصیات نماز مسافر را نداند, مثلا نداند كه اگر چهار فرسخ برود و چهار فرسخ برگردد باید شكسته بخواند, چنانچه به نیت نماز چهار ركعتی مشغول نماز شود و پیش از ركوع ركعت سوم مساله را بفهمد, باید نماز را دو ركعتی تمام كند, و چنانچه بعد از قیام به ركعت سوم و قبل از ركوع بفهمد بنابر احتیاط نماز را دوباره اعاده كند, و اگر در ركوع ملتفت شود نمازش باطل است , و درصورتی كه به مقدار یك ركعت هم از وقت مانده باشد باید نماز را از سر شكسته بخواند.

مساله 1375 - مسافری كه باید نماز را تمام بخواند اگر بواسطه ندانستن مساله به نیت نماز دو ركعتی مشغول نماز شود و در بین نماز مساله رابفهمد, باید نماز را چهار ركعتی تمام كند.

مساله 1376 - مسافری كه نماز نخوانده , اگر پیش از تمام شدن وقت به وطنش برسد یا به جائی برسد كه می خواهد ده روز در آنجا بماند, بایدنماز را تمام بخواند, و كسی كه مسافر

نیست , اگر در اول وقت نماز نخواند و مسافرت كند, در سفر باید نماز را شكسته بخواند.

مساله 1377 - اگر مسافری كه باید نماز را شكسته بخواند نماز ظهر یا عصر یا عشای او قضا شود, باید آن را دو ركعتی قضا نماید اگرچه درغیر سفر بخواهد قضای آن را بجا آورد.

و اگر از كسی كه مسافر نیست یكی از این سه نماز قضا شود, باید چهار ركعتی قضا نماید اگرچه در سفربخواهد آن را قضا نماید.

مساله 1378 - مستحب است مسافر بعد از هر نماز سی مرتبه بگوید سبحان اللّه والحمد للّه ولا اله الا اللّه واللّه اكبر و در تعقیب نماز ظهرو عصر و عشا بیشتر سفارش شده است , بلكه بهتر است در تعقیب این سه نماز شصت مرتبه بگوید.

نماز قضا

مساله 1379 - كسی كه نماز واجب خود را در وقت آن نخوانده , باید قضای آن را بجا آورد اگرچه در تمام وقت نماز, خواب مانده یا بواسطه مستی نماز نخوانده باشد, ولی نمازهائی را كه زن در حال حیض یا نفاس نخوانده قضا ندارد چه نمازهای یومیه باشد چه غیر آن , و نیز كسی كه در تمام وقت نماز بیهوش بوده قضا ندارد چه یومیه باشد چه غیر آن.

مساله 1380 - اگر بعد از وقت نماز بفهمد نمازی را كه خوانده باطل بوده , باید قضای آن را بخواند.

مساله 1381 - كسی كه نماز قضا دارد, باید در خواندن آن كوتاهی نكند ولی واجب نیست فورا آن را بجا آورد.

مساله 1382 - كسی كه نماز قضا دارد, می تواند نماز مستحبی بخواند.

مساله 1383 - اگر انسان احتمال دهد

كه نماز قضائی دارد یا نمازهائی را كه خوانده صحیح نبوده , مستحب است احتیاطا قضای آنها رابجا آورد.

مساله 1384 - در قضای نمازهای یومیه ترتیب لازم نیست - مگر در نمازهائی كه در ادای آنها ترتیب هست مثل نماز ظهر و عصر یا مغرب و عشا از یك روز - اگرچه بهتر مراعات ترتیب است.

مساله 1385 - اگر بخواهد قضای چند نماز غیر یومیه مانند نماز آیات را بخواند, یا مثلا بخواهد قضای یك نماز یومیه و چند نماز غیر یومیه رابخواند, لازم نیست آنها را به ترتیب بجا آورد.

مساله 1386 - اگر ترتیب نمازهائی را كه نخوانده فراموش كند, بهتر آن است كه طوری آنها را بخواند كه یقین كند به ترتیبی كه قضا شده بجا آورده , است مثلا اگر قضای یك نماز ظهر و یك نماز مغرب بر او واجب است و نمی داند كدام اول قضا شده , اول یك نماز مغرب و بعد از آن یك نماز ظهر و دوباره نماز مغرب را بخواند, یا اول یك نماز ظهر و بعد از آن یك نماز مغرب و دوباره نماز ظهر را بخواند, تا یقین كند هر كدام راكه اول قضا شده اول خوانده است.

مساله 1387 - اگر نماز ظهر یك روز و نماز عصر روز دیگر یا دو نماز ظهر یا دو نماز عصر از او قضا شده و نمی داند كدام اول قضا شده است ,چنانچه دو نماز چهار ركعتی بخواند به نیت اینكه اولی قضای نماز روز اول و دومی قضای نماز روز دوم باشد, در حاصل شدن ترتیب كافی است.

مساله 1388 - اگر یك نماز ظهر

و یك نماز عشا یا یك نماز عصر و یك نماز عشا از او قضا شود و نداند كدام اول قضا شده است , بهتر آن است كه طوری آنها را بخواند كه یقین كند به ترتیب بجا آورده است , مثلا اگر یك نماز ظهر و یك نماز عشا از او قضا شده و اولی آنها را نمی داند,اول یك نماز ظهر, بعد از آن یك نماز عشا, دوباره یك نماز ظهر بخواند, یا اول یك نماز عشا, بعد یك نماز ظهر, دوباره یك نماز عشابخواند.

مساله 1389 - كسی كه می داند یك نماز چهار ركعتی نخوانده ولی نمی داند نماز ظهر است یا نماز عشا, اگر یك نماز چهار ركعتی به نیت قضای نمازی كه نخوانده بجا آورد كافی است , و نسبت به جهر و اخفات مخیر می باشد.

مساله 1390 - كسی كه پنج نماز پشت سر هم از او قضا شده و نمی داند اولی آنها كدام است , چنانچه نه نماز به ترتیب بخواند مثلا از نماز صبح شروع كند و بعد از آنكه ظهر و عصر و مغرب و عشا را خواند دو مرتبه نماز صبح وظهر وعصر ومغرب را بخواند, یقین به ترتیب حاصل نموده است.

مساله 1391 - كسی كه می داند نمازهای پنج گانه او هر كدام از یك روز قضا شده و ترتیب آنها را نمی داند بهتر این است كه پنج شبانه روزنماز بخواند, و اگر شش نماز از شش روز او قضا شده شش شبانه روز نماز بخواند, و همچنین برای هر نمازی كه به نمازهای قضای او اضافه شود,یك شبانه روز بیشتر بخواند

تا یقین كند به ترتیبی كه قضا شده بجا آورده است , مثلا اگر هفت نماز از هفت روز نخوانده باشد هفت شبانه روزقضا نماید.

مساله 1392 - كسی كه مثلا چند نماز صبح یاچند نماز ظهر از او قضا شده وشماره آنها را نمی داند یا فراموش كرده , مثلا نمی داند كه سه یا چهاریا پنج نماز بوده , چنانچه مقدار كمتر را بخواند كافی است , ولی بهتر این است كه به قدری نماز بخواند كه یقین كند تمام آنها را خوانده است , مثلااگر فراموش كرده كه چند نماز صبح از او قضا شده است و یقین دارد كه بیشتر از ده تا نبوده , احتیاطا ده نماز صبح بخواند.

مساله 1393 - كسی كه فقط یك نماز قضا از روزهای پیش دارد, بهتر این است كه اگر ممكن است اول آن را بخواند بعد مشغول نماز آن روزشود, و نیز اگر از روزهای پیش نماز قضا ندارد ولی یك نماز یا بیشتر از همان روز از او قضا شده است , در صورتی كه ممكن باشد بهتر این است كه نماز قضای آن روز را پیش از نماز ادا بخواند.

مساله 1394 - اگر در بین نماز یادش بیاید كه یك نماز یا بیشتر از همان روز از او قضا شده , یا فقط یك نماز قضا از روزهای پیش دارد,چنانچه وقت وسعت دارد و ممكن است نیت را به نماز قضا برگرداند بهتر این است كه نیت نماز قضا كند, مثلا اگر در نماز ظهر پیش از ركوع ركعت سوم یادش بیاید كه نماز صبح آن روز قضا شده , در صورتی

كه وقت نماز ظهر تنگ نباشد, نیت را به نماز صبح برگرداند و آن را دو ركعتی تمام كند بعد از آن ظهر را بخواند, ولی اگر وقت تنگ است یا نمی تواند نیت را به نماز قضا برگرداند مثلا در ركوع ركعت سوم نماز ظهر یادش بیاید كه نماز صبح را نخوانده , چون اگر بخواهد نیت نماز صبح كند یك ركوع كه ركن است زیاد می شود, نباید نیت را به قضای صبح برگرداند.

مساله 1395 - اگر از روزهای گذشته نمازهای قضا دارد و یك نماز یا بیشتر هم از همان روز از او قضا شده , چنانچه برای قضای تمام آنهاوقت ندارد, یا نمی خواهد همه را آن روز بخواند, مستحب است نماز قضای آن روز را پیش از نماز ادا بخواند, و بهتر این است كه بعد از خواندن قضای نمازهای سابق دوباره نماز قضائی را كه در آن روز پیش از نماز ادا خوانده بجا آورد.

مساله 1396 - تا انسان زنده است اگرچه از قضای نمازهای خود عاجز باشد, دیگری نمی تواند نمازهای او را قضا نماید.

مساله 1397 - نماز قضا را با جماعت می شود خواند, چه نماز امام جماعت ادا باشد یا قضا, و لازم نیست هر دو یك نماز را بخوانند, مثلا اگرنماز قضای صبح را با نماز ظهر یا عصر امام بخواند اشكال ندارد.

مساله 1398 - مستحب است بچه ممیز را (یعنی بچه ای كه خوب وبد را می فهمد) به نمازخواندن و عبادتهای دیگر عادت دهند, بلكه مستحب است او را به قضای نمازها هم وادار نمایند.

نماز قضای پدر كه بر پسر بزرگتر واجب است:

مساله 1399 - اگر پدر نماز خود را بجا نیاورده باشد و می توانسته است قضا كند, و بنابر احتیاط هرچند از روی نافرمانی ترك كرده باشد,بر پسر بزرگترش تا مقداری كه حرجی نباشد واجب است كه بعد از مرگش بجا آورد, یا برای او اجیر بگیرد.

و قضای نمازهای مادر بر اوواجب نیست هرچند بهتر است.

مساله 1400 - اگر پسر بزرگتر شك دارد كه پدرش نماز قضا داشته یا نه , چیزی بر او واجب نیست.

مساله 1401 - اگر پسر بزرگتر بداند كه پدرش نماز قضا داشته و شك كند كه بجا آورده یا نه , بنابر احتیاط واجب باید قضا نماید.

مساله 1402 - اگر معلوم نباشد كه پسر بزرگتر كدام است , قضای نماز پدر بر هیچ كدام از پسرها واجب نیست , ولی احتیاط مستحب آن است كه نماز او را بین خودشان قسمت كنند, یا برای انجام آن قرعه بزنند.

مساله 1403 - اگر میت وصیت كرده باشد كه برای نماز او اجیر بگیرند, بعد از آنكه اجیر, نماز او را به طور صحیح بجا آورد, بر پسر بزرگترچیزی واجب نیست.

مساله 1404 - اگر پسر بزرگتر بخواهد نماز مادر را بخواند, باید در جهر و اخفات به تكلیف خود عمل كند, پس قضای نماز صبح و مغرب وعشاء مادرش را باید بلند بخواند.

مساله 1405 - كسی كه خودش نماز قضا دارد, اگر نماز پدر و مادر را هم بخواهد قضا كند, هركدام را اول بجا آورد صحیح است.

مساله 1406 - اگر پسر بزرگتر موقع مرگ پدر نا بالغ یا دیوانه باشد, وقتی كه بالغ شد یا عاقل گردید, باید نماز پدر را قضا

نماید.

مساله 1407 - اگر پسر بزرگتر پیش از آنكه نماز پدر را قضا كند بمیرد, بر پسر دوم چیزی واجب نیست.

نماز جماعت و احكام آن

مساله 1408 - مستحب است نمازهای واجب خصوصا نمازهای یومیه را به جماعت بخوانند, و در نماز صبح ومغرب وعشا, خصوصا برای همسایه مسجد وكسی كه صدای اذان مسجد را می شنود بیشتر سفارش شده است.

مساله 1409 - اگر یك نفر به امام جماعت اقتدا كند, هر ركعت از نماز آنان ثواب صد وپنجاه نماز دارد, و اگر دو نفر اقتدا كنند هر ركعتی ثواب ششصد نماز دارد, و هرچه بیشتر شوند ثواب نمازشان بیشتر می شود تا به ده نفر برسند, و عده آنان كه از ده گذشت , اگر تمام آسمانها كاغذ ودریاها مركب و درختها قلم و جن و انس و ملائكه نویسنده شوند نمی توانند ثواب یك ركعت آن را بنویسند.

مساله 1410 - حاضر نشدن به نماز جماعت از روی بی اعتنائی جایز نیست , و سزاوار نیست كه انسان بدون عذر نماز جماعت را ترك كند.

مساله 1411 - مستحب است انسان صبر كند نماز را به جماعت بخواند و نماز جماعت از نماز اول وقت كه فرادی - یعنی تنها خوانده شود -بهتر است , ولی نماز فرادی در وقت فضیلت افضل از نماز جماعت در غیر وقت فضیلت است , و نیز نماز جماعتی را كه مختصر بخوانند از نمازفرادی كه آن را طول بدهند بهتر می باشد.

مساله 1412 - وقتی كه جماعت برپا می شود مستحب است كسی كه نمازش را فرادی خوانده دوباره با جماعت بخواند, و اگر بعد بفهمد كه نماز اولش باطل بوده ,

نماز دوم او كافی است.

مساله 1413 - اگر امام یا ماموم بخواهد نمازی را كه به جماعت خوانده دوباره با جماعت بخواند, چنانچه احتمال فساد آن نماز را ندهد اشكال دارد مگر به طور امامت و در مامومین كسانی باشند كه نماز واجب را نخوانده باشند.

مساله 1414 - كسی كه در نماز به حدی وسواس دارد كه موجب بطلان نمازش می شود و فقط در صورتی كه نماز را با جماعت بخواند, ازوسواس راحت می شود, باید نماز را با جماعت بخواند.

مساله 1415 - اگر پدر یا مادر به فرزند خود امر كند كه نماز را به جماعت بخواند, در صورتی كه ترك آن موجب عقوقش شود, نماز جماعت براو واجب می شود.

مساله 1416 - نماز مستحب را نمی شود به جماعت خواند, مگر نماز استسقاء - كه برای آمدن باران می خوانند - و نمازی كه واجب بوده و به جهتی مستحب شده است , مانند نماز عید فطر و قربان كه در زمان امام (ع) واجب بوده و بواسطه غائب شدن ایشان مستحب می باشد.

مساله 1417 - موقعی كه امام جماعت نماز یومیه می خواند, هركدام از نمازهای یومیه را می شود به او اقتدا كرد.

مساله 1418 - اگر امام جماعت قضای نماز یومیه خود یا كس دیگر را كه فوت آن یقینی باشد می خواند, می شود به او اقتدا كرد, ولی اگر نمازخود یا كس دیگری را احتیاطا قضا می كند اقتدا به او جایز نیست.

مساله 1419 - اگر انسان نداند نمازی را كه امام می خواند نماز واجب یومیه است یا نماز مستحب , نمی تواند به او اقتدا كند.

مساله

1420 - در صحت جماعت شرط است كه بین امام و ماموم و همچنین بین ماموم و ماموم دیگر كه واسطه بین ماموم و امام است حائلی نباشد, و مراد از حائل چیزی است كه مانع از دیدن شود مانند پرده یا دیوار و امثال اینها, پس اگر در تمام احوال نماز یا بعض آن بین امام وماموم یا بین ماموم و ماموم دیگر كه واسطه اتصال است چنین حائلی باشد, جماعت باطل خواهد شد, و زن از این حكم مستثنی است چنانكه خواهد آمد.

مساله 1421 - اگر بواسطه درازی صف اول , كسانی كه دو طرف صف ایستاده اند امام را نبینند, می توانند اقتدا كنند.

و نیز اگر بواسطه درازی یكی از صفهای دیگر كسانی كه دو طرف آن ایستاده اند صف جلوی خود را نبینند, می توانند اقتدا نمایند.

مساله 1422 - اگر صفهای جماعت تا در مسجد برسد, كسی كه مقابل در, پشت صف ایستاده نمازش صحیح است , و نیز نماز كسانی كه پشت سر او اقتدا می كنند صحیح می باشد, بلكه نماز كسانی كه در دو طرف ایستاده اند و از جهت ماموم دیگر اتصال به جماعت دارند نیزصحیح است.

مساله 1423 - كسی كه پشت ستون ایستاده , اگر از طرف راست یا چپ به واسطه ماموم دیگر به امام متصل نباشد, نمی تواند اقتداكند.

مساله 1424 - جای ایستادن امام باید از جای ماموم به اندازه یك وجب متعارف بلندتر نباشد, و اگر كمتر از یك وجب باشد اشكال ندارد, و نیز اگر زمین سراشیب باشد و امام در طرفی كه بلندتر است بایستد در صورتی كه سراشیبی آن زیاد

نباشد و طوری باشد كه به آن ,زمین مسطح بگویند مانعی ندارد.

مساله 1425 - اگر جای ماموم بلندتر از جای امام باشد, اشكال ندارد, ولی اگر به قدری بلندتر باشد كه نگویند اجتماع كرده اند, جماعت صحیح نیست.

مساله 1426 - اگر بین كسانی كه در یك صف ایستاده اند یك نفر كه نمازش باطل است فاصله شود, می توانند اقتدا كنند, و اما اگر چند نفركه نمازشان باطل است فاصله شوند یا از جهت دیگر فاصله زیادی باشد, نمی توانند اقتدا كنند.

مساله 1427 - بعد از تكبیر امام اگر صف جلو آماده نماز, و تكبیر گفتن آنان نزدیك باشد, كسی كه در صف بعد ایستاده , می تواند تكبیربگوید, ولی احتیاط مستحب آن است كه صبر كند تا تكبیر صف جلو تمام شود.

مساله 1428 - اگر بداند نماز یك صف از صفهای جلو باطل است , در صفهای بعد نمی تواند اقتدا كند, ولی اگر نداند نماز آنان صحیح است یانه , می تواند اقتدا نماید.

مساله 1429 - هرگاه بداند نماز امام باطل است , مثلا بداند امام وضو ندارد اگرچه خود امام ملتفت نباشد, نمی تواند به او اقتدا كند.

مساله 1430 - اگر ماموم بعد از نماز بفهمد كه امام عادل نبوده , یا كافر بوده , یا به جهتی نمازش باطل بوده مثلا بی وضو نماز خوانده , درصورتی كه مثل زیاد كردن ركوع از كارهائی كه نماز فرادی را ولو سهوا باطل می كند, نكرده باشد, نمازش صحیح است.

مساله 1431 - اگر در بین نماز شك كند كه اقتدا كرده یا نه , اگر بنایش بر جماعت خواندن بوده و احتمال دهد

كه از روی فراموشی نیت جماعت نكرده است , چنانچه در حالی باشد كه وظیفه ماموم است مثلا به حمد و سوره امام گوش می دهد, می تواند نماز را به جماعت تمام كند.

و اگرمشغول كاری باشد كه هم وظیفه امام و هم وظیفه ماموم است مثلا در ركوع یا سجده باشد, باید نماز را به نیت فرادی تمام نماید.

مساله 1432 - اگر ماموم در بین نماز بخواهد قصد انفراد نماید, در صورتی كه از اول نماز چنین قصدی نداشته اشكال ندارد, ولی اگر از اول نماز قصد داشته است مورد اشكال است.

مساله 1433 - اگر ماموم بعد از حمد و سوره امام , نیت فرادی كند, لازم نیست حمد و سوره را بخواند, و اگر پیش از تمام شدن حمد و سوره نیت فرادی نماید بنابر احتیاط مقداری را كه امام خوانده نیز بخواند.

مساله 1434 - اگر در بین نماز جماعت نیت فرادی نماید, نمی تواند دوباره نیت جماعت كند, بلكه اگر مردد شود كه نیت فرادی كند یا نه و بعدتصمیم بگیرد كه نماز را با جماعت تمام كند, صحت جماعتش محل اشكال است.

مساله 1435 - اگر شك كند كه نیت فرادی كرده یا نه , باید بنا بگذارد كه نیت فرادی نكرده است.

مساله 1436 - اگر موقعی كه امام در ركوع است اقتدا كند و به ركوع امام برسد, اگرچه ذكر امام تمام شده باشد, نمازش صحیح است و یك ركعت حساب می شود, اما اگر به مقدار ركوع خم شود و به ركوع امام نرسد نمازش باطل است.

مساله 1437 - اگر موقعی كه امام در ركوع است اقتدا كند و به

مقدار ركوع خم شود و شك كند كه به ركوع امام رسیده یا نه , نمازش باطل است.

مساله 1438 - اگر موقعی كه امام در ركوع است اقتدا كند و پیش از آنكه به اندازه ركوع خم شود, امام سر از ركوع بردارد, بنابر احتیاط واجب باید قصد فرادی بنماید.

مساله 1439 - اگر اول نماز یا بین حمد و سوره اقتدا كند و پیش از آنكه به ركوع رود, امام سر از ركوع بردارد, نماز او صحیح است.

مساله 1440 - اگر موقعی برسد كه امام مشغول خواندن تشهد آخر نماز است , چنانچه بخواهد به ثواب جماعت برسد, باید بعد از نیت و گفتن تكبیرة الاحرام بنشیند و تشهد را با امام بخواند ولی سلام را نگوید و صبر كند تا امام سلام نماز را بدهد, بعد بایستد بدون آنكه دوباره نیت كندو تكبیر بگوید, حمد و سوره را بخواند و آن را ركعت اول نماز خود حساب كند.

مساله 1441 - ماموم نباید جلوتر از امام بایستد, و بنابر احتیاط اگر ماموم یك مرد باشد قدری عقب تر در طرف راست امام بایستد, و بعیدنیست كه جایز باشد با امام برابر بایستد و لو قد او بلندتر از امام باشد, و اگر متعدد باشند پشت سر امام بایستند

مساله 1442 - اگر امام مرد و ماموم زن باشد, چنانچه بین آن زن و امام یا بین آن زن و ماموم دیگری كه مرد است و زن بواسطه او به امام متصل شده است , پرده و مانند آن باشد, اشكال ندارد.

مساله 1443 - اگر بعد از شروع به نماز, بین ماموم و امام , یا بین

ماموم و كسی كه ماموم بواسطه او متصل به امام است , پرده یا چیز دیگری حائل شود, جماعت باطل می شود و لازم است ماموم به وظیفه منفرد عمل نماید.

مساله 1444 - احتیاط واجب آن است كه بین جای سجده ماموم و جای ایستادن امام به اندازه یك متر فاصله نباشد, و همچنین است اگرانسان بواسطه مامومی كه جلوی او ایستاده به امام متصل باشد, و احتیاط مستحب آن است كه جای سجده ماموم با جای كسی كه جلوی اوایستاده , هیچ فاصله نداشته باشد.

مساله 1445 - اگر ماموم بواسطه كسی كه طرف راست یا چپ او اقتدا كرده به امام متصل باشد و از جلو به امام متصل نباشد, بنابر احتیاط واجب باید با كسی كه در طرف راست یا چپ او اقتدا كرده , یك متر فاصله نداشته باشد.

مساله 1446 - اگر در نماز, بین ماموم و امام , یا بین ماموم و كسی كه ماموم بواسطه او به امام متصل است , یك متر فاصله پیدا شود, باید قصدانفراد كند و نمازش صحیح است.

مساله 1447 - اگر نماز همه كسانی كه در صف جلو هستند تمام شود, چنانچه فورا برای نماز دیگری به امام اقتدا كنند, جماعت صف بعدصحیح است.

مساله 1448 - اگر در ركعت دوم اقتدا كند, لازم نیست حمد و سوره بخواند ولی قنوت و تشهد را با امام می خواند, و احتیاط آن است كه موقع خواندن تشهد انگشتان دست و سینه پا را به زمین بگذارد و زانوها را بلند كند و باید بعد از تشهد با امام برخیزد و حمد و سوره را بخواند,و اگر برای

سوره وقت ندارد, حمد را تمام كند و در ركوع , خود را به امام برساند, و اگر در ركوع به امام نرسد, بنابر احتیاط واجب قصد انفرادنماید.

مساله 1449 - اگر موقعی كه امام در ركعت دوم نماز چهار ركعتی است اقتدا كند, باید در ركعت دوم نمازش كه ركعت سوم امام است بعد ازدو سجده بنشیند و تشهد را به مقدار واجب بخواند و برخیزد, و چنانچه برای گفتن سه مرتبه تسبیحات وقت ندارد, باید یك مرتبه بگوید ودر ركوع خود را به امام برساند.

مساله 1450 - اگر امام در ركعت سوم یا چهارم باشد و ماموم بداند كه اگر اقتدا كند و حمد را بخواند, به ركوع امام نمی رسد, بنابر احتیاط واجب باید صبر كند تا امام به ركوع رود, بعد اقتدا نماید.

مساله 1451 - اگر در حال قیام ركعت سوم یاچهارم امام اقتدا كند, باید حمد وسوره را بخواند, و اگر برای سوره وقت ندارد, باید حمد را تمام كند و در ركوع خود را به امام برساند, و اگر در ركوع به امام نرسد بنابر احتیاط واجب قصد انفراد كند.

مساله 1452 - كسی كه می داند اگر سوره یا قنوت را تمام كند به ركوع امام نمی رسد, چنانچه عمدا سوره یا قنوت را بخواند و به ركوع نرسد,اظهر این است كه نمازش صحیح است و باید به وظیفه منفرد عمل نماید.

مساله 1453 - كسی كه اطمینان دارد كه اگر سوره را شروع كند یا تمام نماید, به ركوع امام می رسد, در صورتی كه زیاد طول نكشد بهتر آن است كه سوره را شروع كند, یا اگر شروع كرده

تمام نماید, و اگر زیاد طول بكشد احتیاط واجب آن است كه شروع نكند, و چنانچه شروع كرده تمام ننماید.

مساله 1454 - كسی كه یقین دارد اگر سوره را بخواند به ركوع امام می رسد, چنانچه سوره را بخواند و به ركوع نرسد, جماعتش صحیح است.

مساله 1455 - اگر امام ایستاده باشد وماموم نداند كه در كدام ركعت است , می تواند اقتدا كند, ولی باید حمد و سوره را به قصد قربت بخوانداگرچه بعد بفهمد كه امام در ركعت اول یا دوم بوده.

مساله 1456 - اگر به خیال اینكه امام در ركعت اول یا دوم است حمد و سوره نخواند و بعد از ركوع بفهمد كه در ركعت سوم یا چهارم بوده ,نمازش صحیح است , ولی اگر پیش از ركوع بفهمد, باید حمد و سوره را بخواند, و اگر وقت ندارد, فقط حمد را بخواند و در ركوع خود را به امام برساند, و اگر نمی رسد بنابر احتیاط واجب قصد انفراد نماید.

مساله 1457 - اگر به خیال اینكه امام در ركعت سوم یا چهارم است حمد و سوره بخواند و پیش از ركوع یا بعد از آن بفهمد كه در ركعت اول یا دوم بوده , نمازش صحیح است.

و اگر در بین حمد و سوره بفهمد, لازم نیست آنها را تمام كند.

مساله 1458 - اگر موقعی كه مشغول نماز مستحبی است جماعت برپا شود, چنانچه اطمینان ندارد كه اگر نماز را تمام كند به جماعت می رسد,مستحب است نماز را رها كند و مشغول نماز جماعت شود, بلكه اگر اطمینان نداشته باشدكه به ركعت اول برسد مستحب است به همین دستور رفتار

نماید.

مساله 1459 - اگر موقعی كه مشغول نماز سه ركعتی یا چهار ركعتی است جماعت برپا شود, چنانچه به ركوع ركعت سوم نرفته و اطمینان ندارد كه اگر نماز را تمام كند به جماعت می رسد, مستحب است به نیت نماز مستحبی نماز را دو ركعتی تمام كند و خود را به جماعت برساند.

مساله 1460 - اگر نماز امام تمام شود و ماموم مشغول تشهد یا سلام اول باشد, لازم نیست نیت فرادی كند.

مساله 1461 - كسی كه یك ركعت از امام عقب مانده بهتر آن است كه وقتی امام تشهد ركعت آخر را می خواند, انگشتان دست و سینه پا رابه زمین بگذارد و زانوها را بلند نگهدارد و صبر كند تا امام سلام نماز را بگوید و بعد برخیزد.

و اگر در همان جا بخواهد قصد انفراد نماید مانعی ندارد, ولی چنانچه از اول قصد انفراد داشته محل اشكال است.

شرائط امام جماعت

مساله 1462 - امام جماعت باید بالغ و عاقل و شیعه دوازده امامی و عادل و حلال زاده باشد و نماز را به طور صحیح بخواند, و نیز اگر ماموم مرد است امام او هم باید مرد باشد, و اقتدا كردن بچه ممیز كه خوب و بد را می فهمد به بچه ممیز دیگر مانعی ندارد اگرچه آثار جماعت بر اومترتب نمی شود.

مساله 1463 - امامی را كه عادل می دانسته , اگر شك كند كه به عدالت خود باقی است یا نه , می تواند به او اقتدا نماید.

مساله 1464 - كسی كه ایستاده نماز می خواند, نمی تواند به كسی كه نشسته یا خوابیده نماز می خواند اقتدا كند.

و كسی كه نشسته

نمازمی خواند, نمی تواند به كسی كه خوابیده نماز می خواند اقتدا نماید.

مساله 1465 - كسی كه نشسته نماز می خواند, می تواند به كسی كه نشسته نماز می خواند اقتدا كند.

و اقتداء كسی كه خوابیده نماز می خواند به كسی كه نشسته یا خوابیده نماز می خواند محل اشكال است.

مساله 1466 - اگر امام جماعت بواسطه عذری با لباس نجس یا با تیمم یا با وضوی جبیره ای نماز بخواند, می شود به او اقتدا كرد.

مساله 1467 - اگر امام مرضی دارد كه نمی تواند از بیرون آمدن بول و غائط خودداری كند, می شود به او اقتدا كرد, و نیز زنی كه مستحاضه نیست می تواند به زن مستحاضه اقتدا نماید.

مساله 1468 - بهتر این است كه كسی كه مرض خوره یا پیسی دارد, امام جماعت نشود.

و بنابر احتیاط واجب به كسی كه حد شرعی بر اوجاری شده اقتدا ننمایند, و همچنین اهل شهر (خانه نشین) به اعرابی (صحرانشین) اقتدا نكند.

احكام جماعت

مساله 1469 - موقعی كه ماموم نیت می كند, باید امام را معین نماید, ولی دانستن اسم او لازم نیست , و اگر نیت كند اقتدا می كنم به امام جماعت حاضر, نمازش صحیح است.

مساله 1470 - ماموم باید غیر از حمد و سوره چیزهای نماز را خودش بخواند, ولی اگر ركعت اول یا دوم او ركعت سوم یا چهارم امام باشد,باید حمد و سوره را بخواند.

مساله 1471 - اگر ماموم در ركعت اول و دوم نماز صبح ومغرب و عشا صدای حمد وسوره امام را بشنود, اگرچه كلمات را تشخیص ندهد,باید حمد و سوره را نخواند, و اگر صدای امام را

نشنود مستحب است حمد وسوره را بخواند ولی باید آهسته بخواند وچنانچه سهوا بلند بخوانداشكال ندارد.

مساله 1472 - اگر ماموم بعضی از كلمات حمد و سوره امام را بشنود, احتیاط واجب آن است كه حمد و سوره را نخواند.

مساله 1473 - اگر ماموم سهوا حمد و سوره را بخواند, یا خیال كند صدائی را كه می شنود صدای امام نیست و حمد و سوره را بخواند و بعدبفهمد صدای امام بوده , نمازش صحیح است.

مساله 1474 - اگر شك كند كه صدای امام را می شنود یا نه , یا صدائی بشنود و نداند صدای امام است یا صدای كس دیگر, می تواند حمد وسوره را بخواند.

مساله 1475 - ماموم در ركعت اول و دوم نماز ظهر و عصر نباید حمد و سوره را بخواند, و مستحب است بجای آن ذكر بگوید.

مساله 1476 - ماموم نباید تكبیرة الاحرام را پیش از امام بگوید, بلكه احتیاط واجب آن است كه تا تكبیر امام تمام نشده تكبیرنگوید.

مساله 1477 - اگر ماموم سهوا پیش از امام سلام دهد,نمازش صحیح است ولازم نیست دوباره با امام سلام دهد, بلكه ظاهر این است كه اگرعمدا هم پیش از امام سلام دهد نمازش اشكال ندارد.

مساله 1478 - اگر ماموم غیر از تكبیرة الاحرام و سلام , چیزهای دیگر نماز را پیش از امام بگوید اشكال ندارد, ولی اگر آنها را بشنود, یابداند امام چه وقت می گوید, احتیاط مستحب آن است كه پیش از امام نگوید.

مساله 1479 - ماموم باید غیر از آنچه در نماز خوانده می شود, كارهای دیگر آن مانند ركوع و سجود را با امام یا كمی بعد

از امام بجا آورد,و اگر عمدا پیش از امام یا مدتی بعد از امام انجام دهد, جماعتش باطل می شود, ولی اگر به وظیفه منفرد عمل نماید نمازش صحیح است.

مساله 1480 - اگر سهوا پیش از امام سر از ركوع بردارد چنانچه امام در ركوع باشد, باید به ركوع برگردد وباامام سر بردارد,ودراین صورت زیاد شدن ركوع كه ركن است نماز را باطل نمی كند, ولی اگر به ركوع برگردد و پیش از آنكه به ركوع امام برسد, امام سر بردارد,نمازش باطل است.

مساله 1481 - اگر اشتباها سر بردارد و ببیند امام در سجده است , باید به سجده برگردد, و چنانچه در هر دو سجده این اتفاق بیفتد, برای زیاد شدن دو سجده كه ركن است نماز باطل نمی شود.

مساله 1482 - كسی كه اشتباها پیش از امام سر از سجده برداشته , هرگاه به سجده برگردد و معلوم شود امام قبلا سر برداشته است , نمازش صحیح است , ولی اگر در هر دو سجده این اتفاق بیفتد نمازش باطل است.

مساله 1483 - اگر اشتباها سر از ركوع یا سجده بردارد و سهوا یا به خیال اینكه به امام نمی رسد به ركوع یا سجده نرود, جماعت و نمازش صحیح است.

مساله 1484 - اگر سر از سجده بردارد و ببیند امام در سجده است , چنانچه به خیال اینكه سجده اول امام است , به قصد اینكه با امام سجده كند به سجده رود و بفهمد سجده دوم امام بوده , سجده دوم او حساب می شود, و اگر به خیال اینكه سجده دوم امام است به سجده رود وبفهمد كه سجده اول

امام بوده , باید به قصد سجده با امام سجده را تمام كند و دوباره با امام به سجده رود.

مساله 1485 - اگر سهوا پیش از امام به ركوع رود و طوری باشد كه اگر سر بردارد به مقداری از قرائت امام می رسد, چنانچه سر بردارد وبا امام به ركوع رود, نمازش صحیح است , و اگر عمدا برنگردد نمازش باطل است.

مساله 1486 - اگر سهوا پیش از امام به ركوع رود و طوری باشد كه اگر برگردد به چیزی از قرائت امام نمی رسد, اگر به قصد اینكه با امام نماز بخواند سربردارد و با امام به ركوع رود, جماعت و نمازش صحیح است , و اگر عمدا برنگردد نمازش صحیح است و منفرد می شود.

مساله 1487 - اگر سهوا پیش از امام به سجده رود, اگر به قصد اینكه با امام نماز بخواند سر بردارد و با امام به سجده رود, جماعت و نمازش صحیح است , و اگر عمدا برنگردد نمازش صحیح و منفرد می گردد.

مساله 1488 - اگر امام در ركعتی كه قنوت ندارد اشتباها قنوت بخواند, یا در ركعتی كه تشهد ندارد اشتباها مشغول خواندن تشهد شود,ماموم نباید قنوت و تشهد را بخواند, ولی نمی تواند پیش از امام به ركوع رود, یاپیش از ایستادن امام بایستد, بلكه باید صبر كند تا قنوت وتشهد امام تمام شود و بقیه نماز را با او بخواند.

وظیفه امام و ماموم در نماز جماعت

مساله 1489 - بنابر احتیاط واجب اگر ماموم یك مرد باشد, طرف راست امام بایستد , و اگر یك یا چند زن باشد, پشت سر امام بایستد , واگر یك مرد و یك زن یا

یك مرد و چند زن باشند, مرد طرف راست امام بایستد و یك یا چند زن پشت سر امام بایستند , و اگر چند مرد ویك یا چند زن باشند, آنچه مرد است عقب امام و زنها پشت مردها بایستند.

مساله 1490 - اگر امام و ماموم هر دو زن باشند, واجب است بنابر احتیاط ردیف یكدیگر بایستند و امام جلوتر از دیگران نایستد.

مساله 1491 - مستحب است امام در وسط صف بایستد و اهل علم و كمال و تقوی در صف اول بایستند.

مساله 1492 - مستحب است صفهای جماعت منظم باشد, و بین كسانی كه در یك صف ایستاده اند فاصله نباشد و شانه آنان ردیف یكدیگرباشد.

مساله 1493 - مستحب است بعد از گفتن قد قامت الصلاة مامومین برخیزند.

مساله 1494 - مستحب است امام جماعت مامومی را كه از دیگران ضعیف تر است رعایت كند و قنوت و ركوع و سجود را طول ندهد, مگربداند همه كسانی كه به او اقتدا كرده اند مایلند.

مساله 1495 - مستحب است امام جماعت در حمد و سوره و ذكرهائی كه بلند می خواند, صدای خود را به قدری بلند كند كه دیگران بشنوند, ولی باید بیش از اندازه صدا را بلند نكند.

مساله 1496 - اگر امام در ركوع بفهمد كسی تازه رسیده و می خواهد اقتدا كند, مستحب است ركوع را دو برابر همیشه طول بدهد وبعدبرخیزد, اگرچه بفهمد كس دیگری هم برای اقتدا وارد شده است.

چیزهائی كه در جماعت مكروه است

مساله 1497 - اگر در صفهای جماعت جا باشد, مكروه است انسان تنها بایستد.

مساله 1498 - مكروه است ماموم ذكرهای نماز را طوری بگوید كه امام بشنود.

مساله 1499 - مسافری كه

نماز ظهر و عصر و عشا را دو ركعت می خواند, مكروه است در این نمازها به كسی كه مسافر نیست اقتدا كند, وكسی كه مسافر نیست مكروه است در این نمازها به مسافر اقتدا نماید.

نماز آیات

مساله 1500 - نماز آیات كه دستور آن بعدا گفته خواهد شد بواسطه چهار چیز واجب می شود: اول - گرفتن خورشید.

دوم - گرفتن ماه اگرچه مقدار كمی از آنها گرفته شود و كسی هم از آن نترسد.

سوم - زلزله اگرچه كسی هم نترسد.

چهارم - رعد و برق و بادهای سیاه و سرخ و مانند اینها از آیات آسمانی در صورتی كه بیشتر مردم بترسند.

و اما در حوادث زمینی مانند فرورفتن آب دریا و افتادن كوه كه موجب ترس اكثر مردم شود بنابر احتیاط نماز آیات خوانده شود, ولی بعید نیست كه در حوادث زمینی كه زلزله نباشد نماز آیات واجب نباشد.

مساله 1501 - اگر از چیزهائی كه نماز آیات برای آنها واجب است بیشتر از یكی اتفاق بیفتد, انسان باید برای هر یك از آنها یك نماز آیات بخواند, مثلا اگر خورشید بگیرد و زلزله هم بشود, باید دو نماز آیات بخواند.

مساله 1502 - كسی كه چند نماز آیات بر او واجب است , چه همه آنها برای یك چیز بر او واجب شده باشد, مثلا سه مرتبه خورشید گرفته ونماز آنها را نخوانده است , چه برای چند چیز باشد مثلا برای آفتاب گرفتن و ماه گرفتن و زلزله , نمازهائی بر او واجب شده باشد, موقعی كه قضای آنها را می خواند, لازم نیست معین كند كه برای كدام یك آنها باشد.

مساله 1503 - چیزهائی كه

نماز آیات برای آنها واجب است , در هر شهری اتفاق بیفتد, فقط مردم همان شهر باید نماز آیات بخوانند, و برمردم جاهای دیگر واجب نیست.

مساله 1504 - در نماز آیات برای زلزله یا رعد و برق و بادهای سیاه و مانند آنها لازم است مكلف نماز آیات را فورا بخواند, و چنانچه تاخیر بیندازد احوط آن است كه به قصد مافی الذمه بیاورد و قصد ادا و قضا نكند.

مساله 1505 - از وقتی كه خورشید یا ماه شروع به گرفتن می كند, انسان باید نماز آیات را بخواند, و بهتر این است كه به قدری تاخیر نیندازدكه شروع به باز شدن كند.

مساله 1506 - اگر خواندن نماز آیات را به قدری تاخیر بیندازد كه آفتاب یا ماه شروع به باز شدن كند, نیت ادا مانعی ندارد, ولی اگر بعد ازباز شدن تمام آن , نماز بخواند باید نیت قضا نماید.

مساله 1507 - اگر مدت گرفتن خورشید یا ماه به اندازه خواندن یك ركعت نماز یا كمتر باشد, وجوب نماز آیات در این صورت مبنی براحتیاط است , و اگر مدت گرفتن آنها بیشتر باشد ولی انسان نماز را نخواند, تا به اندازه خواندن یك ركعت به آخر وقت آن مانده باشد, در این صورت نماز آیات واجب و ادا است.

مساله 1508 - اگر بعد از باز شدن آفتاب یا ماه بفهمد كه تمام آن گرفته بوده , باید قضای نماز آیات را بخواند, ولی اگر بفهمد مقداری از آن گرفته بوده قضا بر او واجب نیست.

مساله 1509 - اگر عده ای كه اطمینان به گفتار آنها نباشد بگویند كه خورشید یا ماه گرفته است

, چنانچه انسان از گفته آنان یقین یا اطمینان شخصی پیدا نكند و نماز آیات نخواند و بعد معلوم شود راست گفته اند, در صورتی كه تمام خورشید یا ماه گرفته باشد, باید نماز آیات را بخواند,ولی اگر مقداری از آن گرفته باشد, خواندن نماز آیات بر او واجب نیست , و همچنین است اگر دو نفر كه عادل بودن آنان معلوم نیست بگویندخورشید یا ماه گرفته , بعد معلوم شود كه عادل بوده اند.

مساله 1510 - اگرانسان به گفته كسانی كه از روی قاعده علمی وقت گرفتن خورشید و ماه را می دانند اطمینان پیدا كند كه خورشید یا ماه گرفته , بنابر احتیاط واجب باید نماز آیات را بخواند, و نیز اگر بگویند فلان وقت خورشید یا ماه می گیرد و فلان مقدار طول می كشد و انسان به گفته آنان اطمینان پیدا كند, بنابر احتیاط واجب باید به حرف آنان عمل نماید.

مساله 1511 - اگر بفهمد نماز آیاتی كه خوانده باطل بوده , باید دوباره بخواند, و اگر وقت گذشته قضا نماید.

مساله 1512 - اگر در وقت نماز یومیه نماز آیات هم بر انسان واجب شود, چنانچه برای هر دو نماز وقت دارد, هر كدام را اول بخواند اشكال ندارد, و اگر وقت یكی از آن دو تنگ باشد, اول آن را بخواند, و اگر وقت هر دو تنگ باشد, باید اول نماز یومیه را بخواند.

مساله 1513 - اگر در بین نماز یومیه بفهمد كه وقت نماز آیات تنگ است , چنانچه وقت نماز یومیه هم تنگ باشد, باید آن را تمام كند بعد نمازآیات را بخواند, و اگر وقت نماز یومیه

تنگ نباشد, آن را بشكند و اول نماز آیات و بعد نماز یومیه را بجا آورد.

مساله 1514 - اگر در بین نماز آیات بفهمد كه وقت نماز یومیه تنگ است , باید نماز آیات را رها كند و مشغول نماز یومیه شود و بعد از آن كه نماز را تمام كرد پیش از انجام كاری كه نماز را بهم بزند, بقیه نماز آیات را از همانجا كه رها كرده بخواند.

مساله 1515 - اگر در حال حیض یا نفاس زن , آفتاب یا ماه بگیرد یا رعد و برق و مانند اینها اتفاق بیفتد, نماز آیات بر او واجب نیست وقضا هم ندارد.

دستور نماز آیات

مساله 1516 - نماز آیات دو ركعت است و در هر ركعت پنج ركوع دارد, و دستور آن این است كه انسان بعد از نیت , تكبیر بگوید و یك حمدو یك سوره تمام بخواند و به ركوع رود و سر از ركوع بردارد, دوباره یك حمد و یك سوره بخواند, باز به ركوع رود تا پنج مرتبه , و بعد از بلندشدن از ركوع پنجم دو سجده نماید و برخیزد و ركعت دوم را هم مثل ركعت اول بجا آورد و تشهد بخواند و سلام دهد.

مساله 1517 - در نماز آیات ممكن است انسان بعد از نیت و تكبیر و خواندن حمد, آیه های یك سوره را پنج قسمت كند و یك آیه یا كمتر یابیشتر آن را بخواند و به ركوع رود و سربردارد و بدون اینكه حمد بخواند, قسمت دوم از همان سوره را بخواند و به ركوع رود, و همین طور تاپیش از ركوع پنجم سوره را تمام نماید,

مثلا به قصد سوره قل هو اللّه احد , بسم اللّه الرحمن الرحیم قل هو اللّه احد بگوید و به ركوع رود,بعد بایستد و بگوید اللّه الصمد دوباره به ركوع رود و بعد از ركوع بایستد و بگوید لم یلد باز به ركوع رود و بایستد و بگوید ولم یولد و برود به ركوع باز هم سر بردارد و بگوید ولم یكن له كفوا احد و بعد از آن به ركوع پنجم رود و بعد از سر برداشتن , دو سجده كند,و ركعت دوم را هم مثل ركعت اول بجا آورد, و بعد از سجده دوم تشهد بخواند و نماز را سلام دهد.

و نیز جایز است كه به كمتر از پنج قسمت تقسیم نماید, لكن هر وقت سوره را تمام كرد لازم است حمد را قبل از ركوع بعدی بخواند, و بنابر احتیاط لازم با بسمله تنها ركوع نكند.

مساله 1518 - اگر در یك ركعت از نماز آیات , پنج مرتبه حمد و سوره بخواند و در ركعت دیگر یك حمد بخواند و سوره را پنج قسمت كندمانعی ندارد.

مساله 1519 - چیزهائی كه در نمازهای یومیه واجب و مستحب است , در نماز آیات هم واجب و مستحب می باشد, ولی در نماز آیات درصورتی كه به جماعت باشد مستحب است بجای اذان و اقامه سه مرتبه بگویند الصلاة و در غیر جماعت چیزی نیست.

مساله 1520 - مستحب است پیش از ركوع و بعد از آن تكبیر بگوید, و بعد از ركوع پنجم و دهم قبل از تكبیر سمع اللّه لمن حمده نیزبگوید.

مساله 1521 - مستحب است پیش از ركوع دوم و چهارم و ششم

و هشتم و دهم قنوت بخواند, و اگر فقط قنوت پیش از ركوع دهم بخواندكافی است.

مساله 1522 - اگر در نماز آیات شك كند كه چند ركعت خوانده و فكرش به جائی نرسد, نماز باطل است.

مساله 1523 - اگر شك كند كه در ركوع آخر ركعت اول است یا در ركوع اول ركعت دوم و فكرش به جائی نرسد, نماز باطل است , ولی اگرمثلا شك كند كه چهار ركوع كرده یا پنج ركوع , چنانچه شك او پیش از رسیدن به سجده بوده , ركوعی را كه شك دارد بجا آورده یا نه بایدبجا آورد, ولی اگر به سجده رسیده باشد باید به شك خود اعتنا نكند.

مساله 1524 - هر یك از ركوع های نماز آیات ركن است كه اگر عمدا یا اشتباها كم یا زیاد شود نماز باطل است.

نماز عید فطر و قربان

مساله 1525 - نماز عید فطر و قربان در زمان حضور امام (ع) واجب است و باید به جماعت خوانده شود, و در زمان ما كه امام (ع) غائب است مستحب می باشد و می شود آن را به جماعت یا فرادی خواند.

مساله 1526 - وقت نماز عید فطر و قربان از اول آفتاب روز عید تا ظهر است.

مساله 1527 - مستحب است نماز عید قربان را بعد از بلند شدن آفتاب بخوانند, و در عید فطر مستحب است بعد از بلند شدن آفتاب افطاركنند و زكاة فطره را هم بدهند, بعد نماز عید را بخوانند.

مساله 1528 - نماز عید فطر و قربان دو ركعت است كه در ركعت اول بعد از خواندن حمد وسوره , باید پنج تكبیر بگوید, و بعد از هر

تكبیریك قنوت بخواند, و بعد از قنوت پنجم تكبیر دیگری بگوید و به ركوع رود و دو سجده بجا آورد و برخیزد, و در ركعت دوم چهار تكبیربگوید و بعد از هر تكبیر قنوت بخواند و تكبیر پنجم را بگوید و به ركوع رود و بعد از ركوع دو سجده كند و تشهد بخواند و نماز را سلام دهد.

مساله 1529 - در قنوت نماز عید فطر و قربان هر دعا و ذكری بخواند كافی است ولی بهتر است این دعا را بخواند اللهم اهل الكبریاءوالعظمة واهل الجود والجبروت واهل العفو والرحمة واهل التقوی والمغفرة اساءلك بحق هذا الیوم الذی جعلته للمسلمین عیداولمحمد (ص) ذخرا وشرفا وكرامة ومزیدا ان تصلی علی محمد وآل محمد وان تدخلنی فی كل خیر ادخلت فیه محمدا وآل محمد وان تخرجنی من كل سوء اخرجت منه محمدا وآل محمد صلواتك علیه وعلیهم اللهم انی اساءلك خیر ما ساءلك به عبادك الصالحون واعوذ بك ممااستعاذ منه عبادك المخلصون.

مساله 1530 - در زمان غائب بودن امام (ع) مستحب است بعد از نماز عید فطر و قربان دو خطبه بخوانند.

و بهتر است كه در خطبه عید فطراحكام زكاة فطره , و در خطبه عید قربان احكام قربانی را بگویند.

مساله 1531 - نماز عید سوره مخصوصی ندارد ولی بهتر است كه در ركعت اول آن سوره شمس (سوره 91) و در ركعت دوم سوره غاشیه (سوره 88) را بخوانند, یا در ركعت اول سوره سبح اسم (سوره 87) و در ركعت دوم سوره شمس را بخوانند.

مساله 1532 - مستحب است نماز عید را در صحرا بخوانند, ولی در مكه مستحب است در مسجد الحرام خوانده

شود.

مساله 1533 - مستحب است پیاده و پا برهنه و با وقار به نماز عید بروند و پیش از نماز غسل كنند و عمامه سفید بر سر بگذارند.

مساله 1534 - مستحب است در نماز عید بر زمین سجده كنند, و در حال گفتن تكبیرها دستها را بلند كنند وكسی كه نماز عید می خواند, اگرامام جماعت است , یا فرادی نماز می خواند, نماز را بلند بخواند.

مساله 1535 - بعد از نماز مغرب و عشا شب عید فطر و بعد از نماز صبح آن , و بعد از نماز عید فطر مستحب است این تكبیرها را بگوید اللّه اكبر, اللّه اكبر, لا اله الا اللّه واللّه اكبر, اللّه اكبر وللّه الحمد, اللّه اكبر علی ما هدانا.

مساله 1536 - مستحب است انسان در عید قربان بعد از ده نماز كه اول آنها نماز ظهر روز عید و آخر آنها نماز صبح روز دوازدهم است ,تكبیرهائی را كه در مساله پیش گفته شد بگوید, و بعد از آن بگوید اللّه اكبر علی ما رزقنا من بهیمة الانعام والحمد للّه علی ما ابلانا.

ولی اگر عید قربان را در منی باشد مستحب است بعد از پانزده نماز كه اول آنها نماز ظهر روز عید و آخر آنها نماز صبح روز سیزدهم ذی حجه است ,این تكبیرها را بگوید.

مساله 1537 - احتیاط مستحب آن است كه زنها از رفتن به نماز عید خودداری كنند, ولی این احتیاط برای زنهای پیر نیست.

مساله 1538 - در نماز عید هم مثل نمازهای دیگر, ماموم باید غیر از حمد و سوره چیزهای دیگر نماز را خودش بخواند.

مساله 1539 - اگر ماموم موقعی برسد

كه امام مقداری از تكبیرها را گفته , بعد از آنكه امام به ركوع رفت , باید آنچه از تكبیرها و قنوتها راكه با امام نگفته خودش بگوید, و اگر در هر قنوت یك سبحان اللّه یا یك الحمد للّه بگوید كافی است.

مساله 1540 - اگر در نماز عید موقعی برسد كه امام در ركوع است , می تواند نیت كند و تكبیر اول نماز را بگوید و به ركوع رود.

مساله 1541 - اگر در نماز عید یك سجده یا تشهد را فراموش كند, احتیاط آن است كه بعد از نماز آن را بجا آورد, ولی اگر كاری كه برای آن در نماز یومیه سجده سهو لازم است پیش آید لازم نیست دو سجده سهو بنماید.

اجیر گرفتن برای نماز

مساله 1542 - بعد از مرگ انسان , می شود برای نماز و عبادتهای دیگر او كه در زندگی بجا نیاورده , دیگری را اجیر كنند, یعنی به او مزددهند كه آنها را بجا آورد, و اگر كسی بدون مزد هم آنها را انجام دهد صحیح است.

مساله 1543 - انسان می تواند برای بعضی از كارهای مستحبی مثل حج و عمره و زیارت قبر پیغمبر و امامان (ع) , از طرف زندگان اجیرشود, و نیز می تواند كار مستحبی را انجام دهد و ثواب آن را برای مردگان یا زندگان هدیه نماید.

مساله 1544 - كسی كه برای نماز قضای میت اجیر شده , باید یا مجتهد باشد یا مسائل نماز را از روی تقلید صحیح بداند, یا آنكه عمل به احتیاط كند در صورتی كه موارد احتیاط را كاملا بداند.

مساله 1545 - اجیر باید موقع نیت , میت را

معین نماید و لازم نیست اسم او را بداند, پس اگر نیت كند از طرف كسی نماز می خوانم كه برای اواجیر شده ام كافی است.

مساله 1546 - اجیر باید عمل را به قصد آنچه در ذمه میت است بجا آورد, و اگر عملی را انجام دهد و ثواب آن را برای او هدیه كند كافی نیست.

مساله 1547 - باید كسی را اجیر كنند كه اطمینان داشته باشند عمل را انجام می دهد.

مساله 1548 - كسی را كه برای نمازهای میت اجیر كرده اند, اگر بفهمند كه عمل را بجا نیاورده یا باطل انجام داده , باید دوباره اجیربگیرند.

مساله 1549 - هرگاه شك كند كه اجیر عمل را انجام داده یا نه , و شخص ثقه باشد و بگوید انجام داده ام كافی است , و اگر شك كند كه عمل اوصحیح بوده یا نه , بنا بر صحت آن بگذارد.

مساله 1550 - كسی را كه عذری دارد و مثلا با تیمم یا نشسته نماز می خواند, نمی شود برای نمازهای میت اجیر كرد, اگرچه نماز میت هم همان طور قضا شده باشد.

مساله 1551 - مرد برای زن و زن برای مرد می تواند اجیر شود, و در بلند خواندن و آهسته خواندن نماز باید اجیر به تكلیف خود عمل نماید.

مساله 1552 - در قضای نمازهای میت ترتیب واجب نیست مگر در نمازهائی كه ادا آنها ترتیب دارد مثل نماز ظهر و عصر یا مغرب و عشا ازیك روز چنان كه سابقا گذشت.

مساله 1553 - اگر با اجیر شرط كنند كه عمل را به طور مخصوصی انجام دهد باید همان طور بجا آورد, و اگر

با او شرط نكنند باید در آن عمل به تكلیف خود رفتار نماید, و احتیاط مستحب آن است كه از وظیفه خودش و میت هركدام كه به احتیاط نزدیكتر است به آن عمل كند,مثلا اگر وظیفه میت گفتن سه مرتبه تسبیحات اربعه بوده و تكلیف او یك مرتبه است , سه مرتبه بگوید.

مساله 1554 - اگر با اجیر شرط نكنند كه نماز را با چه مقدار از مستحبات آن بخواند, به مقدار واجب اكتفا كند كافی است.

مساله 1555 - اگر انسان چند نفر را برای نماز قضای میت اجیر كند, بنابر آنچه در مساله (1552) گفته شد لازم نیست برای هر كدام آنهاوقتی را معین نماید.

مساله 1556 - اگر كسی اجیر شود كه مثلا در مدت یك سال نمازهای میت را بخواند و پیش از تمام شدن سال بمیرد, باید برای نمازهائی كه می دانند بجا نیاورده , دیگری را اجیر نمایند.

و اگر احتمال می دهند كه بجا نیاورده بنابر احتیاط واجب نیز اجیر بگیرد.

مساله 1557 - كسی را كه برای نمازهای میت اجیر كرده اند, اگر پیش از تمام كردن نمازها بمیرد و اجرت همه آنها را گرفته باشد, چنانچه شرط كرده باشند كه تمام نمازها را خودش بخواند, اگر قادر بر عمل بوده اجاره صحیح و اجاره كننده می تواند اجرة المثل باقیمانده را بگیرد یاآنكه اجاره را فسخ نموده و اجرة المثل مقداری را كه بجا آورده كسر و مابقی را بگیرد, و اگر قادر نبوده اجاره نسبت به مابعد فوت اجیر باطل است و می تواند اجرة المسم -ای باقیمانده را گرفته یا آنكه اجاره مقدار گذشته را فسخ نموده و

اجرة المثل او را بدهد, و اگر شرط نكرده باشندكه خودش بخواند باید ورثه اش از مال او اجیر بگیرند, اما اگر مال نداشته باشد بر ورثه او چیزی واجب نیست

مساله 1558 - اگر اجیر پیش از تمام كردن نمازهای میت بمیرد و خودش هم نماز قضا داشته باشد, بعد از عمل به دستوری كه در مساله قبلی ذكر شد, اگر چیزی از مال او زیاد آمد, در صورتی كه وصیت كرده باشد و ورثه اجازه بدهند, برای تمام نمازهای او اجیر بگیرند, و اگر اجازه ندهند, ثلث آن را به مصرف نماز او برسانند.

مبطلات نماز

مساله 1135 - دوازده چیز نماز را باطل می كند و آنها را مبطلات می گویند: اول - آنكه در بین نماز یكی از شرطهای آن از بین برود, مثلا در بین نماز بفهمد لباسش كه ساتر است غصبی است.

دوم - آنكه در بین نماز عمدا یا سهوا یا از روی ناچاری , چیزی كه وضو یا غسل را باطل می كند پیش آید, مثلا بول از او بیرون آید, ولی كسی كه نمی تواند از بیرون آمدن بول و غائط خودداری كند, اگر در بین نماز بول یا غائط از او خارج شود, چنانچه به دستوری كه در احكام وضوگفته شد, رفتار نماید نمازش باطل نمی شود, و نیز اگر در بین نماز از زن مستحاضه خون خارج شود, در صورتی كه به دستور استحاضه رفتاركرده باشد, نمازش صحیح است.

مساله 1136 - كسی كه بی اختیار خوابش برده , اگر نداند كه در بین نماز خوابش برده یا بعد از آن , باید نمازش را دوباره بخواند.

مساله 1137

- اگر بداند به اختیار خودش خوابیده و شك كند كه بعد از نماز بوده , یا در بین نماز یادش رفته كه مشغول نماز است و خوابیده ,نمازش صحیح است , و اگر احتمال دهد خوابش در اثناء نماز عمدا و با التفات به نماز بوده , باید دوباره بخواند.

مساله 1138 - اگر در حال سجده از خواب بیدار شود وشك كند كه در سجده آخر نماز است یا در سجده شكر, چنانچه بداند كه بی اختیارخوابش برده باید آن نماز را دوباره بخواند, واگر بداند به اختیار خودش خوابیده و احتمال دهد كه از روی غفلت در سجده نماز خوابیده نمازش صحیح است.

سوم از مبطلات نماز آن است كه دستها را به قصد اینكه جزو نماز باشد روی هم بگذارد, و اگر به این قصد نباشد بلكه به عنوان ادب در نمازباشد نمازش صحیح است و لكن كار حرام كرده است.

مساله 1139 - هرگاه از روی فراموشی یا ناچاری یا تقیه یا برای كار دیگر مثل خاراندن دست و مانند آن , دستها را روی هم بگذارداشكال ندارد.

چهارم از مبطلات نماز آن است كه بعد از خواندن حمد در صورتی كه قصد دعا ننماید و یا به قصد اینكه جزو نماز باشد, آمین بگوید, ولی اگر فقط به قصد دعا یا اشتباها یا از روی تقیه بگوید, نمازش باطل نمی شود.

پنجم از مبطلات نماز آن است كه عمدا یا از روی فراموشی پشت به قبله كند, یا بطرف راست یا چپ قبله برگردد, بلكه اگر عمدا به قدری برگردد كه نگویند رو به قبله است , اگرچه به طرف راست یا چپ نرسد,

نمازش باطل است.

مساله 1140 - اگر عمدا یا سهوا سر را به قدری بگرداند كه مواجه طرف راست یا چپ قبله یا بیشتر باشد, نمازش باطل است , ولی اگر سر راكمی بگرداند كه نگویند روی خودرا از قبله گردانده , عمدا باشد یا اشتباها, نمازش باطل نمی شود, و اگر به مقداری برگرداند كه بگویند روی خود را از قبله برگردانده است ولی به حد راست یا چپ قبله نرسیده باشد, در این صورت چنانچه روگرداندن عمدی باشد نماز باطل است , واگر سهوی باشد نماز صحیح است.

ششم از مبطلات نماز آن است كه عمدا كلمه ای بگوید كه یك حرف یا بیشتر باشد, اگرچه معنی هم نداشته باشد.

مساله 1141 - اگر سهوا كلمه ای بگویدكه یك حرف یابیشتر دارد,اگرچه آن كلمه معنی داشته باشد نمازش باطل نمی شود, ولی لازم است بعد از نماز سجده سهو بجا آورد چنانكه خواهد آمد.

مساله 1142 - سرفه كردن , آروغ زدن و آه كشیدن یا اشاره كردن در نماز اشكال ندارد, ولی گفتن آخ و آه و مانند اینها اگر عمدی باشد, نمازرا باطل می كند.

مساله 1143 - اگر كلمه ای را به قصد ذكر بگوید مثلا به قصد ذكر بگوید ((اللّه اكبر)) و در موقع گفتن آن , صدا را بلند كند كه چیزی را به دیگری بفهماند, اشكال ندارد, بلكه اگر به قصد اینكه چیزی به كسی بفهماند كلمه ای را به قصد ذكر بگوید اشكال ندارد.

مساله 1144 - خواندن قرآن در نماز, غیر از چهار آیه ای كه سجده واجب دارد و در احكام جنابت گفته شد, و نیز دعا كردن در نماز

اشكال ندارد, ولی احتیاط مستحب آن است كه به غیر عربی دعا نكند.

مساله 1145 - اگر چیزی از حمد و سوره و ذكرهای نماز را عمدا یا احتیاطا چند مرتبه بگوید اشكال ندارد.

مساله 1146 - در حال نماز, انسان نباید به دیگری سلام كند, واگر دیگری به او سلام كند, بنابر احتیاط واجب باید همانطور كه او سلام كرده ,جواب دهد, مثلا اگر گفته ((سلام علیكم)) جواب بگوید ((سلام علیكم)) ولی در جواب ((علیكم السلام)) هر صیغه ای كه می خواهد می تواندبگوید.

مساله 1147 - انسان باید جواب سلام را چه در نماز یا در غیر نماز فورا بگوید, و اگر عمدا یا از روی فراموشی جواب سلام را به قدری طول دهد كه اگر جواب بگوید, جواب آن سلام حساب نشود, چنانچه در نماز باشد, نباید جواب بدهد و اگر در نماز نباشد, جواب دادن واجب نیست.

مساله 1148 - باید جواب سلام را طوری بگوید كه سلام كننده بشنود, ولی اگر سلام كننده كر باشد یا سلام داده و تند رد شود چنانچه انسان به طور معمول جواب او را بدهد كافی است , و چنانچه سلام را در نامه یا با سفارش شخصی بفرستد جواب واجب نیست.

مساله 1149 - واجب نیست كه نمازگزار جواب سلام را به قصد دعا بگوید یعنی از خداوند عالم برای كسی كه سلام كرده سلامتی بخواهد,بلكه به قصد تحیت نیز بگوید مانعی ندارد.

مساله 1150 - اگر زن یا مرد نامحرم یا بچه ممیز یعنی بچه ای كه خوب و بد را می فهمد به نمازگزار سلام كند, نمازگزار باید جواب او را بدهد,ولی در سلام زن كه ((سلام

علیك)) بگوید باید بگوید ((سلام علیك)) و كاف را زیر و زبر و پیش ندهد, و بعید نیست در صورتی كه كاف را زن با زبر گفته در جواب با زیر بگوید عیبی نداشته باشد.

مساله 1151 - اگر نمازگزار جواب سلام را ندهد, معصیت كرده ولی نمازش صحیح است.

مساله 1152 - اگر كسی به نمازگزار غلط سلام كند, به طوری كه سلام حساب نشود, جواب او واجب نیست.

مساله 1153 - جواب سلام كسی كه از روی مسخره یا شوخی سلام می كند, و جواب سلام مرد و زن غیر مسلمان در صورتی كه ذمی نباشند, واجب نیست , واگر ذمی باشند بنابر احتیاط واجب به كلمه ((علیك)) اكتفا شود.

مساله 1154 - اگر كسی به عده ای سلام كند, جواب سلام او بر همه آنان واجب است , ولی اگر یكی از آنان جواب دهد كافی است.

مساله 1155 - اگر كسی به عده ای سلام كند و كسی كه سلام كننده قصد سلام دادن به او را نداشته جواب دهد, باز هم جواب سلام او بر آن عده واجب است.

مساله 1156 - اگر به عده ای سلام كند و كسی كه بین آنها مشغول نماز است شك كند كه سلام كننده قصد سلام كردن به او را هم داشته یا نه ,نباید جواب بدهد, و همچنین است اگر بداند قصد او را هم داشته ولی دیگری جواب سلام را بدهد, اما اگر بداند قصد او را هم داشته و دیگری جواب ندهد, باید جواب او را بگوید, و قبل از آنكه دیگری جواب دهد او جواب بگوید مانعی ندارد.

مساله 1157 - سلام كردن مستحب است و

خیلی سفارش شده است كه سواره به پیاده و ایستاده به نشسته و كوچكتر به بزرگتر سلام كند.

مساله 1158 - اگر دو نفر با هم به یكدیگر سلام كنند, بنابر احتیاط واجب باید هر یك جواب سلام دیگری را بدهد.

مساله 1159 - در غیر نماز, مستحب است جواب سلام را بهتر از سلام بگوید, مثلا اگر كسی گفت ((سلام علیكم)) در جواب بگوید ((سلام علیكم ورحمة اللّه)).

هفتم از مبطلات نماز, خنده با صدا و عمدی است , و چنانچه عمدا بی صدا یا سهوا با صدا بخندد, ظاهر این است كه نمازش اشكال ندارد.

مساله 1160 - اگر برای جلوگیری از صدای خنده حالش تغییر كند, مثلا رنگش سرخ شود, بهتر آن است كه نمازش را دوباره بخواند.

هشتم از مبطلات نماز بنابر احتیاط آن است كه برای كار دنیا عمدا با صدا گریه كند, و احتیاط واجب آن است كه برای كار دنیا بی صدا هم گریه نكند, ولی اگر از ترس خدا یا برای آخرت گریه كند, آهسته باشد یا بلند اشكال ندارد بلكه از بهترین اعمال است.

نهم از مبطلات نماز, كاری است كه صورت نماز را بهم بزند, مثل دست زدن و به هوا پریدن و مانند اینها, عمدا باشد یا از روی فراموشی , ولی كاری كه صورت نماز را بهم نزند, مثل اشاره كردن با دست اشكال ندارد.

مساله 1161 - اگر در بین نماز به قدری ساكت بماند كه نگویند نماز می خواند, بنابر احتیاط نمازش را بعد از تمام كردن اعاده كند.

مساله 1162 - اگر در بین نماز كاری انجام دهد, یا مدتی ساكت شود و شك كند كه نماز بهم

خورده یا نه , بنابر احتیاط نماز را تمام كرده ودوباره بخواند.

دهم از مبطلات نماز, خوردن و آشامیدن است كه اگر در نماز طوری بخورد یا بیاشامد كه نگویند نماز می خواند, عمدا باشد یا از روی فراموشی , نمازش باطل می شود, ولی كسی كه می خواهد روزه بگیرد, اگر پیش از اذان صبح , نماز مستحبی بخواند و تشنه باشد, چنانچه بترسد كه اگر نماز را تمام كند صبح شود, در صورتی كه آب روبروی او در دو سه قدمی باشد می تواند در بین نماز آب بیاشامد, اما باید كاری كه نماز را باطل می كند, مثل رو گرداندن از قبله انجام ندهد.

مساله 1163 - اگر بواسطه عملی , موالات نماز بهم بخورد, یعنی طوری شود كه نگویند نماز را پشت سر هم می خواند, بنابر احتیاط واجب باید نماز را بعد از تمام كردن دوباره بخواند.

مساله 1164 - اگر در بین نماز, غذائی را كه در دهان یا لای دندانها مانده فرو ببرد, نمازش باطل نمی شود, و نیز اگر قند یا شكر و مانند اینهادر دهان مانده باشد و در حال نماز كم كم آب شود و فرو رود اشكال ندارد.

یازدهم از مبطلات نماز, شك در ركعتهای نماز دو ركعتی یا سه ركعتی , یا در دو ركعت اول نمازهای چهار ركعتی است , در صورتی كه نمازگزاردر حال شك باقی باشد, یا مقداری از نماز را در حال شك بجا آورد.

دوازدهم از مبطلات نماز آن است كه ركن نماز را عمدا یا سهوا كم یا زیاد كند, یا چیزی را كه ركن نیست عمدا كم یا زیاد نماید, و

در مساله (951) گذشت كه زیادی تكبیرة الاحرام سهوا مبطل نماز نیست.

مساله 1165 - اگر بعد از نماز شك كند كه در بین نماز كاری كه نماز را باطل می كند انجام داده یا نه , نمازش صحیح است.

چیزهائی كه در نماز مكروه است

مساله 1166 - مكروه است در نماز صورت را كمی به طرف راست یا چپ بگرداند به طوری كه نگویند روی خود را از قبله گردانده , و الا نماز باطل است چنانكه گذشت.

و نیز مكروه است در نماز چشمها را هم بگذارد یابه طرف راست وچپ بگرداند, و با ریش و دست خودبازی كند, وانگشتها را داخل هم نماید, و آب دهن بیندازد, و به خط قرآن یا كتاب یا خط انگشتر نگاه كند.

و نیز مكروه است , موقع خواندن حمد و سوره و گفتن ذكر برای شنیدن حرف كسی ساكت شود, بلكه هر كاری كه خضوع و خشوع را از بین ببرد مكروه می باشد.

مساله 1167 - موقعی كه انسان خوابش می آید و نیز موقع خودداری كردن از بول و غائط, مكروه است نماز بخواند, و همچنین پوشیدن جوراب تنگ كه پا را فشار دهد مكروه می باشد.

و غیر از اینها مكروهات دیگری هم در كتابهای مفصل گفته شده است.

مواردی كه می شود نماز واجب را شكست

مساله 1168 - شكستن نماز واجب از روی اختیار بنابر احتیاط واجب حرام است , ولی برای حفظ مال و جلوگیری از ضرر مالی یا بدنی مانعی ندارد.

مساله 1169 - اگر حفظ جان خود انسان یا كسی كه حفظ جان او واجب است , یا حفظ مالی كه نگهداری آن واجب می باشد, بدون شكستن نماز ممكن نباشد, باید نماز را بشكند.

مساله 1170 - اگر در وسعت وقت مشغول نماز باشد و طلبكار طلب خود را از او مطالبه كند, چنانچه بتواند در بین نماز طلب او را بدهد,باید در همان حال بپردازد, و اگر بدون شكستن نماز, دادن طلب او ممكن

نیست , باید نماز را بشكند و طلب او را بدهد, بعد نماز را بخواند.

مساله 1171 - اگر در بین نماز بفهمد كه مسجد نجس است , چنانچه وقت تنگ باشد, باید نماز را تمام كند, و اگر وقت وسعت دارد و تطهیرمسجد, نماز را بهم نمی زند, باید در بین نماز تطهیر كند, بعد بقیه نماز را بخواند, و اگر نماز را بهم می زند, در صورتی كه بعد از نماز تطهیر مسجدممكن باشد, شكستن نماز برای تطهیر جایز است و اگر بعد از نماز تطهیر مسجد ممكن نباشد, باید نماز را بشكند و مسجد را تطهیر نماید, بعد نمازرا بخواند.

مساله 1172 - كسی كه باید نماز را بشكند, اگر نماز را تمام كند معصیت كرده ولی نماز او صحیح است , اگرچه احتیاط مستحب آن است كه دوباره بخواند.

مساله 1173 - اگر پیش از آنكه به اندازه ركوع خم شود, یادش بیاید كه اذان و اقامه را فراموش كرده , چنانچه وقت نماز وسعت دارد,مستحب است برای گفتن آنها نماز را بشكند, و همچنین است اگر پیش از قرائت یادش بیاید كه اقامه را فراموش كرده است.

احكام روزه

نیت

روزه آن است كه انسان برای انجام فرمان خداوند عالم از اذان صبح تا مغرب از نه چیزی كه بعدا گفته می شود خودداری نماید.

مساله 1559 - لازم نیست انسان نیت روزه را از قلب خود بگذراند یا مثلا بگوید فردا را روزه می گیرم , بلكه همین قدر كه بنا داشته باشدبرای انجام فرمان خداوند عالم از اذان صبح تا مغرب كاری كه روزه را باطل می كند انجام ندهد كافی است.

و برای آنكه یقین

كند تمام این مدت را روزه بوده , باید مقداری پیش از اذان صبح و مقداری هم بعد از مغرب از انجام كاری كه روزه را باطل می كند خودداری نماید.

مساله 1560 - انسان می تواند در هر شب از ماه رمضان برای روزه فردای آن نیت كند, و بهتر آن است كه شب اول ماه هم نیت روزه همه ماه را بنماید.

مساله 1561 - وقت نیت روزه ماه رمضان از اول شب است تا اذان صبح.

مساله 1562 - وقت نیت روزه مستحبی از اول شب است تا موقعی كه به اندازه نیت كردن به مغرب وقت مانده باشد كه اگر تا این وقت كاری كه روزه را باطل می كند انجام نداده باشد و نیت روزه مستحبی كند روزه او صحیح است.

مساله 1563 - كسی كه پیش از اذان صبح در غیر روزه ماه رمضان بدون نیت روزه خوابیده است , اگر پیش از ظهر بیدار شود و نیت كندروزه او صحیح است , چه روزه واجب باشد چه مستحب , و اگر بعد از ظهر بیدار شود, نمی تواند نیت روزه واجب نماید.

و اما در ماه رمضان اگربی نیت خوابیده باشد اگرچه پیش از ظهر بیدار شود و نیت كند, صحت روزه اش محل اشكال است , و لازم است آن روز را امساك كرده بعدقضا نماید.

مساله 1564 - اگر بخواهد غیر روزه رمضان روزه دیگری بگیرد باید آن را معین نماید, مثلا نیت كند كه روزه قضا یا روزه نذر می گیرم , ولی در ماه رمضان لازم نیست نیت كند كه روزه ماه رمضان می گیرم , بلكه اگر نداند ماه

رمضان است یا فراموش نماید و روزه دیگری را نیت كند,روزه ماه رمضان حساب می شود.

مساله 1565 - اگر بداند ماه رمضان است و عمدا نیت روزه غیر رمضان كند, بنابر احتیاط واجب نه روزه رمضان حساب می شود و نه روزه ای كه قصد كرده است.

مساله 1566 - اگر مثلا به نیت روز اول ماه روزه بگیرد, بعد بفهمد دوم یا سوم بوده , روزه او صحیح است.

مساله 1567 - اگر پیش از اذان صبح نیت كند و بیهوش شود و در بین روز به هوش آید, بنابر احتیاط واجب باید روزه آن روز را تمام نماید,و اگر تمام نكرد قضای آن را بجا آورد.

مساله 1568 - اگر پیش از اذان صبح نیت كند و مست شود و در بین روز به هوش آید, احتیاط واجب آن است كه روزه آن روز را تمام كند وقضای آن را هم بجا آورد.

مساله 1569 - اگر پیش از اذان صبح نیت كند و بخوابد و بعد از مغرب بیدار شود, روزه اش صحیح است.

مساله 1570 - اگر نداند یا فراموش كند كه ماه رمضان است و پیش از ظهر ملتفت شود, چنانچه كاری كه روزه را باطل می كند انجام داده باشد, یا بعد از ظهر ملتفت شود كه ماه رمضان است , روزه او باطل می باشد, ولی باید تا مغرب كاری كه روزه را باطل می كند انجام ندهد و بعداز رمضان هم آن روزه را قضا نماید.

و همچنین است حكم بنابر احتیاط واجب اگر پیش از ظهر ملتفت شود, و كاری كه روزه را باطل می كندانجام نداده باشد.

مساله 1571 - اگر بچه

پیش از اذان صبح ماه رمضان بالغ شود, باید روزه بگیرد, و اگر بعد از اذان بالغ شود, روزه آن روز بر او واجب نیست.

مساله 1572 - كسی كه برای بجا آوردن روزه میتی اجیر شده , اگر روزه مستحبی بگیرد اشكال ندارد, ولی كسی كه روزه قضا یا روزه واجب دیگری دارد, نمی تواند روزه مستحبی بگیرد, و چنانچه فراموش كند و روزه مستحب بگیرد در صورتی كه پیش از ظهر یادش بیاید, روزه مستحبی او بهم می خورد و می تواند نیت خود را به روزه واجب برگرداند, و اگر بعد از ظهر ملتفت شود, روزه او باطل است , و اگر بعد ازمغرب یادش بیاید, روزه اش صحیح است.

مساله 1573 - اگر غیر از روزه ماه رمضان روزه معین دیگری بر انسان واجب باشد, مثلا نذر كرده باشد كه روز معینی را روزه بگیرد,چنانچه عمدا تا اذان صبح نیت نكند, روزه اش باطل است , و اگر نداند كه روزه آن روز بر او واجب است , یا فراموش كند وپیش از ظهر یادش بیاید, چنانچه كاری كه روزه را باطل می كند انجام نداده باشد ونیت كند, روزه او صحیح , و گرنه باطل می باشد.

مساله 1574 - اگر برای روزه واجب غیر معینی مثل روزه كفاره عمدا تا نزدیك ظهر نیت نكند اشكال ندارد, بلكه اگر پیش از نیت تصمیم داشته باشد كه روزه نگیرد یا تردید داشته باشد كه بگیرد یا نه , چنانچه كاری كه روزه را باطل می كند انجام نداده باشد و پیش از ظهر نیت كند, روزه او صحیح است.

مساله 1575 - اگر در ماه

رمضان پیش از ظهر, كافر مسلمان شود, بنابر احتیاط واجب باید نیت روزه كند و روزه را تمام نماید, و اگر آن روزرا روزه نگیرد, قضای آن را بجا آورد.

مساله 1576 - اگر در وسط روز ماه رمضان پیش از ظهر یا بعد از آن مریض خوب شود, روزه آن روز واجب نیست هر چند تا آن وقت كاری كه روزه را باطل می كند انجام نداده باشد.

مساله 1577 - روزی را كه انسان شك دارد آخر شعبان است یا اول رمضان , واجب نیست روزه بگیرد.

و اگر بخواهد روزه بگیرد, نمی تواندنیت روزه رمضان كند, یا نیت كند كه اگر رمضان است روزه رمضان و اگر رمضان نیست روزه قضا یا مانند آن باشد, بلكه باید نیت روزه قضاو مانند آن بنماید, وچنانچه بعد معلوم شود رمضان بوده , از رمضان حساب می شود.

ولی در صورتی كه قصد كند آنچه را كه فعلا خدا از اوخواسته است انجام دهد بعد معلوم شود رمضان بوده نیز كافی است.

مساله 1578 - اگر روزی را كه شك دارد آخر شعبان است یا اول رمضان , به نیت روزه قضا یا روزه مستحبی و مانند آن روزه بگیرد و دربین روز بفهمد كه ماه رمضان است , باید نیت روزه ماه رمضان كند.

مساله 1579 - اگر در روزه واجب معینی مثل روزه رمضان مردد شود كه روزه خود را باطل كند یا نه , یا قصد كند كه روزه را باطل كند,روزه اش باطل می شود, اگرچه از قصدی كه كرده توبه نماید و كاری هم كه روزه را باطل می كند انجام ندهد.

مساله 1580 - در روزه

مستحب و روزه واجبی كه وقت آن معین نیست مثل روزه كفاره , اگر قصد كند كاری كه روزه را باطل می كند انجام دهد یا مردد شود كه بجا آورد یا نه , چنانچه بجا نیاورد و پیش از ظهر دوباره نیت روزه كند, روزه او صحیح است.

چیزهائی كه روزه را باطل می كند

مساله

مساله 1581 - نه چیز روزه را باطل می كند:

اول: خوردن و آشامیدن.

دوم: جماع.

سوم: استمناء, و استمناء آن است كه انسان با خود یا دیگری غیر از جماع , كاری كند كه منی از او بیرون آید.

چهارم: دروغ بستن به خدا و پیغمبر و جانشینان پیغمبر (ع).

پنجم: رساندن غبار به حلق.

ششم: فرو بردن تمام سر در آب.

هفتم: باقی ماندن بر جنابت و حیض و نفاس تا اذان صبح.

هشتم: اماله كردن با چیزهای روان.

نهم: قی كردن.

و احكام اینها در مسائل آینده گفته می شود:

1 - خوردن و آشامیدن

مساله 1582 - اگر روزه دار با التفات به اینكه روزه دارد عمدا چیزی بخورد یا بیاشامد, روزه او باطل می شود, چه خوردن و آشامیدن آن چیز معمول باشد مثل نان و آب , چه معمول نباشد مثل خاك و شیره درخت , و چه كم باشد یا زیاد.

مساله 1583 - اگر موقعی كه مشغول غذا خوردن است بفهمد صبح شده , باید لقمه را از دهان بیرون آورد, و چنانچه عمدا فرو ببردروزه اش باطل است و به دستوری كه بعدا گفته خواهد شد كفاره هم بر او واجب می شود.

مساله 1584 - اگر روزه دار سهوا چیزی بخورد یا بیاشامد, روزه اش باطل نمی شود.

مساله 1585 - آمپولی كه عضو را بی حس می كند یا به جهت دیگر استعمال می شود, برای روزه دار اشكال ندارد.

و بهتر آن است كه ازاستعمال آمپولی كه به جای دوا و غذا بكار می برند خودداری كند.

مساله 1586 - اگر روزه دار چیزی را كه لای دندان مانده است عمدا فرو ببرد, روزه اش باطل می شود.

مساله 1587 - كسی

كه میخواهد روزه بگیرد,لازم نیست پیش از اذان دندانهایش را خلال كند, ولی اگربداندغذائی كه لای دندان مانده در روز فرو می رود, چنانچه خلال نكند روزه اش باطل میشود.

مساله 1588 - فرو بردن آب دهان , اگرچه بواسطه خیال كردن ترشی و مانند آن در دهان جمع شده باشد, روزه را باطل نمی كند.

مساله 1589 - فرو بردن اخلاط سر و سینه , تا به فضای دهان نرسیده اشكال ندارد, ولی اگر داخل فضای دهان شود, احتیاط واجب آن است كه آن را فرو نبرند.

مساله 1590 - اگر روزه دار به قدری تشنه شود كه بترسد از تشنگی بمیرد یا به مرض مبتلا شود, می تواند به اندازه ای كه از خوف نجات پیداكند آب بیاشامد ولی روزه او باطل می شود, و اگر ماه رمضان باشد, باید در بقیه روز از بجا آوردن كاری كه روزه را باطل می كند خودداری نماید.

مساله 1591 - جویدن غذا برای بچه یا پرنده و چشیدن غذا و مانند اینها كه معمولا به حلق نمی رسد, اگرچه اتفاقا به حلق برسد, روزه راباطل نمی كند, ولی اگر انسان از اول بداند كه به حلق می رسد, روزه اش باطل می شود و باید قضای آن را بگیرد و كفاره هم بر او واجب است.

مساله 1592 - انسان نمی تواند برای ضعف , روزه را بخورد, ولی اگر ضعف او به قدری است كه معمولا نمی شود آن را تحمل كرد, خوردن روزه اشكال ندارد.

2 - جماع

مساله 1593 - جماع روزه را باطل می كند, اگرچه فقط به مقدار ختنه گاه داخل شود و منی هم بیرون نیاید.

مساله 1594

- اگر كمتر از مقدار ختنه گاه داخل شود و منی هم بیرون نیاید,روزه باطل نمی شود.

مساله 1595 - اگر عمدا جماع نماید و شك كند كه به اندازه ختنه گاه داخل شده یا نه , روزه او باطل است و لازم است قضا نماید ولی كفاره واجب نیست.

مساله 1596 - اگر فراموش كند كه روزه است وجماع نماید, روزه او باطل نمی شود, ولی چنانچه در بین جماع یادش بیاید باید فورا از حال جماع خارج شود, و اگر خارج نشود روزه او باطل است.

3 - استمناء

مساله 1597 - اگر روزه دار استمناء كند (معنای استمناء در مساله 1581 گذشت) , روزه اش باطل می شود.

مساله 1598 - اگر بی اختیار منی از انسان بیرون آید, روزه اش باطل نیست.

مساله 1599 - هرگاه روزه دار بداند كه اگر در روز بخوابد محتلم می شود, یعنی در خواب منی از او بیرون می آید, جایز است بخوابد هرچندبه سبب نخوابیدن به زحمت نیفتد, و اگر محتلم شود روزه اش باطل نمی شود.

مساله 1600 - اگر روزه دار در حال بیرون آمدن منی از خواب بیدار شود, واجب نیست از بیرون آمدن آن جلوگیری كند.

مساله 1601 - روزه داری كه محتلم شده , می تواند بول كند اگرچه بداند بواسطه بول كردن باقی مانده منی از مجری بیرون می آید.

مساله 1602 - روزه داری كه محتلم شده اگر بداند منی در مجری مانده ودر صورتی كه پیش از غسل بول نكند بعد از غسل منی از او بیرون می آید, بنابر احتیاط واجب باید پیش از غسل بول كند.

مساله 1603 - كسی كه به قصد بیرون آمدن

منی بازی و شوخی كند, اگرچه منی از او بیرون نیاید, باید روزه را تمام كند و قضا هم بنماید.

مساله 1604 - اگر روزه دار بدون قصد بیرون آمدن منی مثلا با زن خود بازی و شوخی كند, چنانچه اطمینان دارد كه منی از او خارج نمی شود اگرچه اتفاقا منی بیرون آید, روزه او صحیح است , ولی اگر اطمینان ندارد, در صورتی كه منی از او بیرون آید, روزه اش باطل است.

4 - دروغ بستن به خدا و پیغمبر

مساله 1605 - اگر روزه دار به گفتن یا به نوشتن یا به اشاره و مانند اینها به خدا و پیغمبران و جانشینان پیغمبران عمدا نسبتی را بدهد كه دروغ است - اگرچه فورا بگوید دروغ گفتم یا توبه كند - روزه او باطل است , و احتیاط واجب آن است كه به حضرت زهرا (س) هم به دروغ نسبتی ندهد.

مساله 1606 - اگر بخواهد خبری را كه نمی داند راست است یا دروغ نقل كند, بنابر احتیاط واجب باید از كسی كه آن خبر را گفته , یا از كتابی كه آن خبر در آن نوشته شده نقل نماید.

مساله 1607 - اگر چیزی را به اعتقاد اینكه راست است از قول خدا یا پیغمبر نقل كند و بعد بفهمد دروغ بوده , روزه اش باطل نمی شود.

مساله 1608 - اگر چیزی را كه می داند دروغ است , به خدا و پیغمبر نسبت دهد و بعدا بفهمد آنچه را كه گفته راست بوده , باید روزه را تمام كند و قضای آن را هم بجا آورد.

مساله 1609 - اگر دروغی را كه دیگری ساخته عمدا به خدا وپیغمبر وجانشینان پیغمبر

نسبت دهد روزه اش باطل می شود, ولی اگر از قول كسی كه آن دروغ را ساخته نقل كند اشكال ندارد.

مساله 1610 - اگر از روزه دار بپرسند كه آیا پیغمبر (ص) چنین مطلبی فرموده اند و او جائی كه در جواب باید بگوید نه , عمدا بگوید بلی , یاجائی كه باید بگوید بلی عمدا بگوید نه , روزه اش باطل می شود.

مساله 1611 - اگر از قول خدا یا پیغمبر حرف راستی را بگوید بعد بگوید دروغ گفتم , یا در شب به دروغ به آنان نسبتی بدهد و فردای آن كه روزه می باشد بگوید آنچه دیشب گفتم راست است , روزه اش باطل می شود.

5 - رساندن غبار به حلق

مساله 1612 - غبار غلیظ را روزه دار به حلق برساند روزه را باطل می كند, چه غبار از چیزی باشد كه خوردن آن حلال است مثل آرد, یاغبار چیزی باشد كه خوردن آن حرام است مثل خاك.

مساله 1613 - اگر بواسطه باد غباری غلیظ پیدا شود و انسان با اینكه متوجه است مواظبت نكند و به حلق برسد, بنابر احتیاط واجب روزه اش باطل می شود.

مساله 1614 - احتیاط واجب آن است كه روزه دار بخار غلیظ و دود سیگار و تنباكو و مانند اینها را هم به حلق نرساند.

مساله 1615 - اگر مواظبت نكند و غبار یا بخار یا دود و مانند اینها داخل حلق شود, چنانچه یقین یا اطمینان داشته كه به حلق نمی رسدروزه اش صحیح است , و همچنین اگر گمان می كرده كه به حلق نمی رسد.

مساله 1616 - اگر فراموش كند كه روزه است و مواظبت نكند, یا بی

اختیار غبار و مانند آن به حلق او برسد روزه اش باطل نمی شود.

6 - فرو بردن سر در آب

مساله 1617 - اگر روزه دار عمدا تمام سر را در آب فرو برد, اگرچه باقی بدن او از آب بیرون باشد, بنابر احتیاط روزه اش باطل می شود.

ولی اگر تمام بدن را آب بگیرد و مقداری از سر بیرون باشد, روزه باطل نمی شود.

مساله 1618 - اگر نصف سر را یك دفعه و نصف دیگر آن را دفعه دیگر در آب فرو برد, روزه اش باطل نمی شود.

مساله 1619 - اگر به قصد اینكه تمام سر را زیر آب ببرد, در آب فرو رود و شك كند كه تمام سر زیر آب رفته یا نه , روزه اش باطل است ولی كفاره ندارد.

مساله 1620 - اگر تمام سر زیر آب برود اگرچه مقداری از موها بیرون بماند, روزه باطل می شود.

مساله 1621 - سر فرو بردن در غیر آب از چیزهای روان مانند شیر به روزه ضرری ندارد بلكه اظهر این است كه فرو بردن سر در آب مضاف نیز روزه را باطل نمی كند اگرچه احوط ترك است.

مساله 1622 - اگر روزه دار بی اختیار در آب بیفتد و آب تمام سر او را بگیرد, یا فراموش كند كه روزه است و سر در آب فرو برد, روزه اوباطل نمی شود.

مساله 1623 - اگر به خیال اینكه آب سر او را نمی گیرد خود را در آب بیندازد و آب تمام سر او را بگیرد, روزه اش اشكال ندارد.

مساله 1624 - اگر فراموش كند كه روزه است و سر را در آب فرو برد, یا دیگری به زور سر

او را در آب فرو برد, چنانچه در زیر آب یادش بیاید كه روزه است , یا آن كس دست بردارد, باید فورا سر را بیرون آورد, و چنانچه بیرون نیاورد, روزه اش باطل می شود.

مساله 1625 - اگر فراموش كند كه روزه است و به نیت غسل سر را در آب فرو برد, روزه و غسل او هر دو صحیح است.

مساله 1626 - اگر بداند كه روزه است و عمدا برای غسل سر را در آب فرو برد, چنانچه روزه او مثل روزه رمضان واجب معین باشد, روزه و غسل او هر دو باطل است , و اگر روزه مستحب باشد یا روزه واجبی باشد كه مثل روزه كفاره وقت معینی ندارد و افطار آن جایز است غسل او صحیح و روزه اش باطل می باشد.

مساله 1627 - اگر برای آنكه كسی را از غرق شدن نجات دهد, سر را در آب فرو برد, اگرچه نجات دادن او واجب باشد روزه اش باطل می شود.

7 - باقیماندن بر جنابت و حیض و نفاس تا اذان صبح

مساله 1628 - اگر جنب عمدا در ماه رمضان تا اذان صبح غسل نكند روزه اش باطل است , و كسی كه وظیفه اش تیمم است و عمدا تیمم ننماید روزه اش نیز باطل است.

و حكم قضاء ماه رمضان بعدا خواهد آمد.

مساله 1629 - اگر در روزه غیرماه رمضان وقضاءآن از روزه های واجبی كه مثل روزه ماه رمضان وقت آن معین است , جنب عمدا تا اذان صبح غسل نكند اظهر این است كه روزه اش صحیح است.

مساله 1630 - كسی كه در شب ماه رمضان جنب است چنانچه عمدا غسل نكند تا وقت تنگ شود, باید تیمم

كند و روزه بگیرد.

مساله 1631 - اگر جنب در ماه رمضان غسل را فراموش كند و بعد از یك روز یادش بیاید, باید روزه آن روز را قضا نماید, و اگر بعد از چندروز یادش بیاید, باید روزه هر چند روزی را كه یقین دارد جنب بوده قضا نماید, مثلا اگر نمی داند سه روز جنب بوده یا چهار روز, باید روزه سه روز را قضا كند.

مساله 1632 - كسی كه در شب ماه رمضان برای هیچ كدام از غسل و تیمم وقت ندارد, اگر خود را جنب كند, روزه اش باطل است و قضا وكفاره بر او واجب می شود.

مساله 1633 - اگر برای آنكه بفهمد وقت دارد یا نه , جستجو نماید, گمان كند كه به اندازه غسل وقت دارد و خود را جنب كند و بعد بفهمدوقت تنگ بوده و تیمم كند, روزه اش صحیح است , و نیز بدون جستجو گمان كند كه وقت دارد و خود را جنب نماید و بعد بفهمد وقت تنگ بوده , و با تیمم روزه بگیرد صحیح است.

مساله 1634 - كسی كه در شب ماه رمضان جنب است ومی داند كه اگر بخوابد تا صبح بیدار نمی شود, نباید غسل نكرده بخوابد, و چنانچه پیش از غسل بخوابد و تا صبح بیدار نشود, روزه اش باطل است و قضا و كفاره بر او واجب می شود.

مساله 1635 - هرگاه جنب در شب ماه رمضان بخوابد و بیدار شود, احتیاط واجب آن است كه پیش از غسل در صورتی كه عادتش به بیدارشدن نباشد نخوابد اگرچه احتمال بدهد كه اگر دوباره بخوابد پیش از اذان صبح

بیدار می شود.

مساله 1636 - كسی كه در شب ماه رمضان جنب است و یقین دارد كه اگر بخوابد پیش از اذان صبح بیدار می شود, چنانچه تصمیم داشته باشد كه بعد از بیدار شدن غسل كند و با این تصمیم بخوابد و تا اذان خواب بماند, روزه اش صحیح است.

و همچنین است كسی كه عادت بیدارشدن قبل از اذان صبح را داشته و احتمال بیدار شدن را نیز بدهد.

مساله 1637 - كسی كه در شب ماه رمضان جنب است و می داند یا احتمال می دهد كه اگر بخوابد پیش از اذان صبح بیدار می شود, چنانچه غفلت داشته باشد كه بعد از بیدار شدن باید غسل كند, در صورتی كه بخوابد و تا اذان صبح خواب بماند, بنابر احتیاط قضا بر او واجب می شود.

مساله 1638 - كسی كه در شب ماه رمضان جنب است ویقین دارد یااحتمال می دهد كه اگر بخوابد پیش از اذان صبح بیدار می شود, چنانچه نخواهد بعد از بیدار شدن غسل كند یا تردید داشته باشد كه غسل كند یا نه , در صورتی كه بخوابد و بیدار نشود, روزه اش باطل و قضا و كفاره لازم است.

مساله 1639 - اگر جنب در شب ماه رمضان بخوابد و بیدار شود و یقین كند یا احتمال دهد كه اگر دوباره بخوابد پیش از اذان صبح بیدارمی شود و تصمیم هم داشته باشد كه بعد از بیدار شدن غسل كند, چنانچه دوباره بخوابد و تا اذان بیدار نشود, باید روزه آن روز را قضا كند, واگر از خواب دوم بیدار شود و برای مرتبه سوم بخوابد و تا اذان

صبح بیدار نشود, قضای روزه واجب می شود و بنابر احتیاط استحبابی كفاره نیز بدهد.

مساله 1640 - مراد از خواب اول و دوم و سوم - در صورتی كه انسان در خواب محتلم شود - خوابی است كه بعد از بیدار شدن بخوابد, واماخوابی كه در آن محتلم شده خواب اول حساب نمی شود.

مساله 1641 - اگرروزه دار در روز محتلم شود, واجب نیست فورا غسل كند.

مساله 1642 - هرگاه در ماه رمضان بعد از اذان صبح بیدار شود و ببیند محتلم شده , اگرچه بداند پیش از اذان محتلم شده , روزه او صحیح است.

مساله 1643 - كسی كه می خواهد قضای روزه رمضان را بگیرد, هرگاه تا اذان صبح جنب بماند, اگرچه از روی عمد نباشد روزه او باطل است.

مساله 1644 - كسی كه می خواهد قضای روزه رمضان را بگیرد, اگر بعد از اذان صبح بیدار شود و ببیند محتلم شده و بداند پیش از اذان محتلم شده است , می تواند آن روز را روزه بگیرد, ولی اگر در شب بفهمد جنب شده و تا اذان صبح غسل نكند, آن روز را نمی تواند روزه قضابگیرد.

مساله 1645 - اگر در روزه واجبی غیر قضای روزه رمضان از روزه هائی كه مثل روزه كفاره وقت معینی ندارد عمدا تا اذان صبح جنب بماند,اظهر این است كه روزه اش صحیح است ولی بهتر آن است كه غیر از آن روز, روز دیگری را روزه بگیرد.

مساله 1646 - اگر زن پیش از اذان صبح از حیض یا نفاس پاك شود و عمدا غسل نكند, در روزه ماه رمضان , روزه اش باطل است ,

و درغیر آن باطل نیست اگرچه احوط غسل كردن است.

و زنی كه وظیفه اش نسبت به حیض یا نفاس , تیمم است , در روزه ماه رمضان اگر عمدا پیش از اذان صبح تیمم نكند روزه اش باطل است.

مساله 1647 - اگر زن پیش از اذان صبح در ماه رمضان از حیض یا نفاس پاك شود و برای غسل وقت نداشته باشد, باید تیمم نماید و بنابراحتیاط واجب باید تا اذان صبح بیدار بماند.

مساله 1648 - اگر زن نزدیك اذان صبح در ماه مبارك رمضان از حیض یا نفاس پاك شود و برای هیچ كدام از غسل و تیمم وقت نداشته باشد, روزه اش صحیح است.

مساله 1649 - اگر زن بعد از اذان صبح از خون حیض یا نفاس پاك باشد, یا در بین روز خون حیض یا نفاس ببیند, اگرچه نزدیك مغرب باشد, روزه او باطل است.

مساله 1650 - اگر زن غسل حیض یا نفاس را فراموش كند و بعد از یك روز یا چند روز یادش بیاید, روزه هائی كه گرفته صحیح است.

مساله 1651 - اگر زن پیش از اذان صبح در ماه رمضان از حیض یا نفاس پاك شود و در غسل كردن كوتاهی كند و تا اذان غسل نكند,روزه اش باطل است , ولی چنانچه كوتاهی نكند مثلا منتظر باشد كه حمام زنانه شود, اگرچه سه مرتبه بخوابد و تا اذان غسل نكند روزه اوصحیح است.

مساله 1652 - اگر زنی كه در حال استحاضه كثیره است , غسلهای خود را به تفصیلی كه در احكام استحاضه در مساله (407) گفته شدبجا آورد, روزه او صحیح است , و اظهر این

است كه در استحاضه متوسطه اگرچه غسل نكند روزه اش صحیح است.

مساله 1653 - كسی كه مس میت كرده (یعنی جائی از بدن خود را به بدن میت رسانده) می تواند بدون غسل مس میت روزه بگیرد, و اگر درحال روزه هم میت را مس نماید, روزه او باطل نمیشود.

8 - اماله كردن

مساله 1654 - اماله كردن با چیز روان اگرچه از روی ناچاری و برای معالجه باشد, روزه را باطل می كند.

9 - قی كردن

مساله 1655 - هرگاه روزه دار عمدا قی كند اگرچه بواسطه مرض و مانند آن ناچار باشد, روزه اش باطل می شود, ولی اگر سهوا یا بی اختیارقی كند اشكال ندارد.

مساله 1656 - اگر در شب چیزی بخورد كه می داند بواسطه خوردن آن , در روز بی اختیار قی می كند, احتیاط واجب آن است كه روزه آن روز را قضا نماید.

مساله 1657 - اگر روزه دار بتواند از قی كردن خودداری كند, چنانچه برای او ضرر و مشقت نداشته باشد, باید خودداری نماید.

مساله 1658 - اگر مگس در گلوی روزه دار برود, چنانچه ممكن باشد, باید آن را بیرون آورد و روزه او باطل نمی شود, ولی اگر بداند كه بواسطه بیرون آوردن آن قی می كند, واجب نیست بیرون آورد و روزه او صحیح است.

مساله 1659 - اگر سهوا چیزی را فرو ببرد و پیش از رسیدن به شكم یادش بیاید كه روزه است , بیرون آوردن آن لازم نیست و روزه اوصحیح است.

مساله 1660 - اگر یقین داشته باشد كه بواسطه آروغ زدن , چیزی از گلو بیرون می آید, بنابر احتیاط نباید عمدا آروغ بزند, ولی اگر یقین نداشته باشد اشكال ندارد.

مساله 1661 - اگر آروغ بزند و چیزی در گلو یا دهانش بیاید, باید آن را بیرون بریزد, و اگر بی اختیار فرو رود, روزه اش صحیح است.

احكام چیزهائی كه روزه را باطل می كند

مساله 1662 - اگر انسان عمدا و از روی اختیار كاری كه روزه را باطل می كند انجام دهد, روزه او باطل می شود و چنانچه از روی عمدنباشد, اشكال ندارد, ولی جنب اگر بخوابد و به تفصیلی كه در مساله

(1639) گفته شد تا اذان صبح غسل نكند روزه او باطل است.

مساله 1663 - اگر روزه دار سهوا یكی از كارهائی كه روزه را باطل می كند انجام دهد و به خیال اینكه روزه اش باطل شده , عمدا دوباره یكی از آنها را بجا آورد, روزه او باطل می شود.

مساله 1664 - اگر چیزی به زور در گلوی روزه دار بریزند, یا سر او را به زور در آب فرو برند, روزه او باطل نمی شود, ولی اگر مجبورش كنند كه روزه خود را باطل كند مثلا به او بگویند اگر غذا نخوری ضرر مالی یا جانی به تو می زنیم و خودش برای جلوگیری از ضرر چیزی بخورد, روزه او باطل می شود.

مساله 1665 - روزه دار نباید جائی برود كه می داند چیزی در گلویش می ریزند یا مجبورش می كنند كه خودش روزه خود را باطل كند, واگر برود و چیزی در گلویش بریزند, یا از روی ناچاری خودش كاری كه روزه را باطل می كند انجام دهد, روزه او باطل می شود, بلكه اگرقصد رفتن كند, اگرچه نرود روزه اش باطل است.

آنچه برای روزه دار مكروه است

مساله 1666 - چند چیز برای روزه دار مكروه است و از آن جمله است: (1) دوا ریختن به چشم و سرمه كشیدن , در صورتی كه مزه یا بوی آن به حلق برسد.

(2) انجام دادن هر كاری مانند خون گرفتن و حمام رفتن كه باعث ضعف می شود.

(3) انفیه كشیدن , اگر نداند كه به حلق می رسد, و اگر بداند به حلق می رسد جایز نیست.

(4) بو كردن گیاههای معطر.

(5) نشستن زن در آب.

(6) استعمال شیاف.

(7)

تر كردن لباسی كه در بدن است.

(8) كشیدن دندان و هر كاری كه بواسطه آن از دهان خون بیاید.

(9) مسواك كردن با چوب تر.

(10) بی جهت آب یا چیزی در دهان كردن.

و نیز مكروه است انسان بدون قصد بیرون آمدن منی , زن خود را ببوسد یا كاری كند كه شهوت خود را به حركت آورد, و اگر به قصد بیرون آمدن منی باشد روزه او باطل می شود.

جاهائی كه قضا و كفاره واجب است

مساله 1667 - اگر در روزه رمضان در شب جنب شود و به تفصیلی كه در مساله (1639) گفته شد بیدار شود و دوباره بخوابد و تا اذان صبح بیدار نشود, فقط باید قضای آن روزه را بگیرد.

ولی اگر كار دیگری كه روزه را باطل می كند, عمدا انجام دهد در صورتی كه می دانسته آن كارروزه را باطل می كند, قضا و كفاره بر او واجب می شود.

مساله 1668 - اگر بواسطه ندانستن مساله كاری انجام دهد كه روزه را باطل می كند, ظاهر این است كه كفاره برای او واجب نیست , و بایدآن روز را امساك كرده و بعد قضا نماید, ولی اگر عمدا به خدا و پیغمبر به دروغ نسبتی بدهد و بداند كه حرام است كفاره نیز واجب است اگرچه نداند این عمل روزه را باطل می كند.

كفاره روزه

مساله 1669 - در كفاره افطار روزه ماه رمضان , باید یك بنده آزاد كند, یا به دستوری كه در مساله بعد گفته می شود دو ماه روزه بگیرد یاشصت فقیر را سیر كند یا به هر كدام یك مد كه تقریبا ده سیر است , طعام یعنی گندم یا جو یا نان و مانند اینها بدهد, و چنانچه اینها برایش ممكن نباشد, بنابر احتیاط باید به قدر امكان تصدق و استغفار نماید, و احتیاط واجب آن است كه هر وقت بتواند, كفاره را بدهد.

مساله 1670 - كسی كه می خواهد دو ماه كفاره افطار روزه ماه رمضان را بگیرد,باید سی ویك روز آن را پی در پی بگیرد, و اگر بقیه آن پی در پی نباشد اشكال ندارد.

مساله 1671 - كسی

كه می خواهد دو ماه كفاره روزه رمضان را بگیرد, نباید موقعی شروع كند كه در بین سی و یك روز, روزی باشد كه مانند عید قربان , روزه آن صحیح نیست.

مساله 1672 - كسی كه باید پی در پی روزه بگیرد, اگر در بین آن بدون عذر یك روز روزه نگیرد, یا وقتی شروع كند كه در بین آن به روزی برسد كه روزه آن واجب است , مثلا به روزی برسد كه نذر كرده آن روز را روزه بگیرد, باید روزه ها را از سر بگیرد.

مساله 1673 - اگر در بین روزهائی كه باید پی در پی روزه بگیرد عذری مثل حیض یا نفاس یا سفری كه در رفتن آن مجبور است , برای اوپیش آید, بعد از برطرف شدن عذر, واجب نیست روزه ها را از سر بگیرد, بلكه بقیه را بعد از برطرف شدن عذر بجا می آورد.

مساله 1674 - اگر به چیز حرامی روزه خود را باطل كند, چه آن چیز اصلا حرام باشد مثل شراب و زنا, یا به جهتی حرام شده باشد مثل خوردن غذای حلالی كه برای انسان ضرر دارد و نزدیكی كردن با عیال خود در حال حیض , بنابر احتیاط كفاره جمع بر او واجب می شود,یعنی باید یك بنده آزاد كند و دو ماه روزه بگیرد و شصت فقیر را سیر كند, یا به هر كدام آنها یك مد كه تقریبا ده سیر است , گندم یا جو یا نان ومانند اینها بدهد, و چنانچه هر سه برایش ممكن نباشد, هر كدام آنها كه ممكن است باید انجام دهد.

مساله 1675 - اگر روزه دار

دروغی را به خدا و پیغمبر (ص) عمدا نسبت دهد, بنابر احتیاط, كفاره جمع كه تفصیل آن در مساله پیش گفته شد بر او واجب می شود.

مساله 1676 - اگر روزه دار در یك روز ماه رمضان چند مرتبه جماع كند, بنابر اظهر یك كفاره بر او واجب است.

و استمناء نیز حكم جماع را دارد.

مساله 1677 - اگر روزه دار در یك روز ماه رمضان چند مرتبه غیر جماع و استمناء كار دیگری كه روزه را باطل می كند انجام دهد, برای همه آنها یك كفاره كافی است.

مساله 1678 - اگر روزه دار غیر از جماع و استمناء كار دیگری كه روزه را باطل می كند انجام دهد و بعد با حلال خود جماع نماید, برای هر دویك كفاره واجب می شود.

مساله 1679 - اگر روزه دار غیر از جماع و استمناء كار دیگری كه روزه را باطل می كند انجام دهد مثلا آب بیاشامد, و بعد كار دیگری كه حرام است و روزه را باطل می كند انجام دهد مثلا غذای حرامی بخورد, یك كفاره كافی است.

مساله 1680 - اگر روزه دار آروغ بزند و چیزی در دهانش بیاید, چنانچه عمدا آن را فرو ببرد, روزه اش باطل است , و باید قضای آن رابگیرد و كفاره هم بر او واجب می شود.

و اگر خوردن آن چیز حرام باشد, مثلا موقع آروغ زدن , خون به دهان او بیاید و عمدا آن را فرو برد,باید قضای آن روزه را بگیرد و بنابر احتیاط كفاره جمع هم بر او واجب می شود.

مساله 1681 - اگر نذر كند كه روز معینی را روزه بگیرد, چنانچه در

آن روز عمدا روزه خود را باطل كند, باید كفاره بدهد و كفاره آن به نحوی است كه در مساله (1669) ذكر شد.

مساله 1682 - اگر روزه دار به گفته كسی كه می گوید مغرب شد و اعتماد به گفته او نیست افطار كند و بعد بفهمد مغرب نبوده است یا شك كندكه مغرب بوده است یا نه , قضا و كفاره بر او واجب می شود.

مساله 1683 - كسی كه عمدا روزه خود را باطل كرده , اگر بعد از ظهر مسافرت كند, یا پیش از ظهر برای فرار از كفاره سفر نماید, كفاره از اوساقط نمی شود, بلكه اگر قبل از ظهر مسافرتی برای او پیش آمد كند نیز كفاره بر او واجب است.

مساله 1684 - اگر عمدا روزه خود را باطل كند, و بعد عذری مانند حیض یا نفاس یا مرض برای او پیدا شود, احتیاط این است كه كفاره رابدهد, و بعید نیست كه در این صورت كفاره واجب نباشد.

مساله 1685 - اگر یقین كند كه روز اول ماه رمضان است و عمدا روزه خود را باطل كند, بعد معلوم شود كه آخر شعبان بوده , كفاره بر اوواجب نیست.

مساله 1686 - اگر انسان شك كند كه آخر رمضان است یا اول شوال و عمدا روزه خود را باطل كند, بعد معلوم شود اول شوال بوده , كفاره بر او واجب نیست.

مساله 1687 - اگر روزه دار در ماه رمضان با زن خود كه روزه دار است جماع كند, چنانچه زن را اكراه كرده باشد, كفاره روزه خودش وروزه زن را باید بدهد, و اگر زن به جماع راضی بوده ,

بر هر كدام یك كفاره واجب می شود.

مساله 1688 - اگر زنی شوهر روزه دار خودرا اكراه كند كه با او جماع نماید, واجب نیست كفاره روزه شوهر را بدهد.

مساله 1689 - اگر روزه دار در ماه رمضان , زن خود را اكراه به جماع كند و در بین جماع , زن راضی شود, بنابر احتیاط واجب باید مرد دوكفاره و زن یك كفاره بدهد.

مساله 1690 - اگر روزه دار در ماه مبارك رمضان با زن روزه دار خود كه خواب است جماع نماید, یك كفاره بر او واجب می شود و روزه زن صحیح است و كفاره هم بر او واجب نیست.

مساله 1691 - اگر مرد زن خود را یا زن شوهر خود را اكراه كند كه غیر جماع كار دیگری كه روزه را باطل می كند بجا آورد, بر هیچ یك ازآنها كفاره واجب نیست.

مساله 1692 - كسی كه بواسطه مسافرت یا مرض روزه نمی گیرد, نمی تواند زن روزه دار خود را اكراه به جماع كند, ولی اگر او را اكراه نماید,كفاره بر مرد نیز واجب نیست.

مساله 1693 - انسان نباید در بجا آوردن كفاره كوتاهی كند, ولی لازم نیست فورا آن را انجام دهد.

مساله 1694 - اگر كفاره بر انسان واجب شود و چند سال آن را بجا نیاورد, چیزی بر آن اضافه نمی شود.

مساله 1695 - كسی كه باید برای كفاره یك روز شصت فقیر را طعام بدهد, نمی تواند به هر كدام از آنها بیشتر از یك مد كه تقریبا ده سیراست طعام بدهد, یا یك فقیر را بیشتر از یك مرتبه سیر نماید, و زیادی را از كفاره

حساب نماید, ولی می تواند برای هر یك از عیالات فقیر اگرچه صغیر باشند یك مد به آن فقیر بدهد.

مساله 1696 - كسی كه قضای روزه رمضان را گرفته , اگر بعد از ظهر عمدا كاری كه روزه را باطل می كند انجام دهد, باید به ده فقیر هر كدام یك مد كه تقریبا ده سیر است طعام بدهد, و اگر نمی تواند, سه روز روزه بگیرد.

جاهائی كه فقط قضای روزه واجب است

مساله 1697 - در چند صورت فقط قضای روزه بر انسان واجب است و كفاره واجب نیست: اول آنكه در شب ماه رمضان جنب باشد و به تفصیلی كه در مساله (1639) گفته شد تا اذان صبح از خواب دوم بیدار نشود.

دوم عملی كه روزه را باطل می كند بجا نیاورد ولی نیت روزه نكند, یا ریا كند, یا قصد كند كه روزه نباشد, یا قصد كند كاری كه روزه را باطل می كند انجام دهد.

سوم آنكه در ماه رمضان غسل جنابت را فراموش كند و به حال جنابت یك روز یا چند روز روزه بگیرد.

چهارم آنكه در ماه رمضان بدون اینكه تحقیق كند صبح شده یا نه , كاری كه روزه را باطل می كند انجام دهد, بعد معلوم شود صبح بوده , ونیز اگر بعد از تحقیق با اینكه گمان دارد صبح شده , كاری كه روزه را باطل می كند انجام دهد, بعد معلوم شود صبح بوده , قضای آن روز بر اوواجب است , بلكه اگر بعد از تحقیق شك كند كه صبح شده یا نه و كاری كه روزه را باطل می كند انجام دهد, بعد معلوم شود صبح بوده بایدقضای روزه آن

روز را بجا آورد.

پنجم آنكه كسی بگوید صبح نشده و انسان به گفته او كاری كه روزه را باطل می كند انجام دهد, بعد معلوم شود صبح بوده است.

ششم آنكه كسی بگوید صبح شده و انسان به گفته او یقین نكند, یا خیال كند شوخی می كند و كاری كه روزه را باطل می كند انجام دهد, بعدمعلوم شود صبح بوده است.

هفتم آنكه كور و مانند آن به گفته كس دیگر افطار كنند, بعد معلوم شود مغرب نبوده است.

هشتم آنكه در هوای صاف بواسطه تاریكی یقین كند كه مغرب شده و افطار كند, بعد معلوم شود مغرب نبوده است.

ولی اگر در هوای ابر به گمان اینكه مغرب شده افطار كند, بعد معلوم شود مغرب نبوده , قضا لازم نیست.

نهم آنكه برای خنك شدن , یا بی جهت مضمضه كند, یعنی آب در دهان بگرداند, و بی اختیار فرو رود, و همچنین است بنابر احتیاط واجب اگر مضمضه برای وضوی غیر نماز واجب باشد, ولی اگر فراموش كند كه روزه است وآب را فرو دهد, یابرای وضوی نماز واجب مضمضه كندو بی اختیار فرو رود, قضا بر او واجب نیست.

دهم آنكه كسی از جهت اكراه یا اضطرار یا تقیه افطار كند, لازم است قضا نماید و كفاره واجب نیست.

مساله 1698 - اگر غیر آب چیز دیگری را در دهان ببرد و بی اختیار فرو رود یا آب داخل بینی كند و بی اختیار فرو رود, قضا بر او واجب نیست.

مساله 1699 - مضمضه زیاد برای روزه دار مكروه است , و اگر بعد از مضمضه بخواهد آب دهان را فرو برد, بهتر آن است كه سه

مرتبه آب دهان را بیرون بریزد.

مساله 1700 - اگر انسان بداند كه بواسطه مضمضه , بی اختیار یا از روی فراموشی آب وارد گلویش می شود, نباید مضمضه كند.

مساله 1701 - اگر در ماه رمضان , بعد از نگاه به افق یقین كند كه صبح نشده و كاری كه روزه را باطل می كند انجام دهد, بعد معلوم شودصبح بوده , قضا لازم نیست.

و همچنین اگر نگاه كند و احراز نكند كه صبح شده , قضا لازم نیست.

مساله 1702 - اگر انسان شك كند كه مغرب شده یا نه , نمی تواند افطار كند, ولی اگر شك كند كه صبح شده یا نه , پیش از تحقیق هم می تواندكاری كه روزه را باطل می كند انجام دهد.

احكام روزه قضا

مساله 1703 - اگر دیوانه عاقل شود, واجب نیست روزه های وقتی را كه دیوانه بوده قضا نماید.

مساله 1704 - اگر كافر مسلمان شود, واجب نیست روزه های وقتی كه كافر بوده قضا نماید.

ولی اگر مسلمانی كافر شود و دوباره مسلمان گردد, روزه های وقتی را كه كافر بوده باید قضا نماید.

مساله 1705 - روزه ای كه از انسان بواسطه مستی فوت شده , باید قضا نماید, اگرچه چیزی را كه بواسطه آن مست شده , برای معالجه خورده باشد.

مساله 1706 - اگر برای عذری چند روز روزه نگیرد و بعد شك كند كه چه وقت عذر او برطرف شده , واجب نیست مقدار بیشتری را كه احتمال می دهد روزه نگرفته قضا نماید, مثلا كسی كه پیش از ماه رمضان مسافرت كرده و نمی داند پنجم رمضان از سفر برگشته یا ششم , و یااینكه مثلا

در آخرهای ماه رمضان مسافرت كرده و بعد از رمضان برگشته و نمی داند كه بیست و پنجم رمضان مسافرت كرده یا بیست وششم , در هر دو صورت می تواند مقدار كمتر یعنی پنج روز را قضا كند اگرچه احتیاط مستحب آن است كه مقدار بیشتر یعنی شش روز را قضانماید.

مساله 1707 - اگر از چند ماه رمضان روزه قضا داشته باشد, قضای هر كدام را كه اول بگیرد مانعی ندارد, ولی اگر وقت قضای رمضان آخرتنگ باشد, مثلا پنج روز از رمضان آخر قضا داشته باشد و پنج روز هم به رمضان مانده باشد, بهتر آن است كه اول قضای رمضان آخر رابگیرد.

مساله 1708 - اگر قضای روزه چند ماه رمضان بر او واجب باشد و در نیت معین نكند روزه ای را كه می گیرد قضای كدام ماه رمضان است ,قضای سال آخری حساب نمی شود.

مساله 1709 - كسی كه قضای روزه رمضان را گرفته , اگر وقت قضای روزه او تنگ نباشد, می تواند پیش از ظهر, روزه خود را باطل نماید.

مساله 1710 - اگر قضای روزه میتی را گرفته باشد, بهتر آن است كه بعد از ظهر روزه را باطل نكند.

مساله 1711 - اگر بواسطه مرض یا حیض یا نفاس , روزه رمضان را نگیرد و پیش از تمام شدن رمضان بمیرد, لازم نیست روزه هائی را كه نگرفته برای او قضا كنند.

مساله 1712 - اگر بواسطه مرضی , روزه رمضان را نگیرد و مرض او تا رمضان سال بعد طول بكشد, قضای روزه هائی را كه نگرفته بر اوواجب نیست و باید برای هر روز یك مد كه

تقریبا ده سیر است طعام یعنی گندم یا جو یا نان و مانند اینها به فقیر بدهد, ولی اگر بواسطه عذردیگری مثلا برای مسافرت روزه نگرفته باشد و عذر او تا رمضان بعد باقی بماند, روزه هائی را كه نگرفته باید قضا كند, و احتیاط واجب آن است كه برای هر روز یك مد طعام هم به فقیر بدهد.

مساله 1713 - اگر بواسطه مرضی روزه رمضان را نگیرد وبعد از رمضان مرض او برطرف شود ولی عذر دیگری پیدا كند كه نتواند تارمضان بعد قضای روزه را بگیرد, باید روزه هائی را كه نگرفته قضا نماید.

و نیز اگر در ماه رمضان غیر از مرض عذر دیگری داشته باشد و بعداز رمضان آن عذر برطرف شود و تا رمضان سال بعد بواسطه مرض نتواند روزه بگیرد, روزه هائی را كه نگرفته باید قضا كند, و بنابر احتیاط واجب برای هر روز یك مد طعام نیز به فقیر بدهد.

مساله 1714 - اگر در ماه رمضان بواسطه عذری روزه نگیرد و بعد از رمضان عذر او برطرف شود و تا رمضان آینده عمدا قضای روزه رانگیرد, باید روزه را قضا كند و برای هر روز یك مد طعام هم به فقیر بدهد.

مساله 1715 - اگر در قضای روزه كوتاهی كند تا وقت تنگ شود و در تنگی وقت عذر پیدا كند, باید قضا را بگیرد و هر روز یك مد طعام به فقیر بدهد, و همچنین است بنابر احتیاط واجب اگر بعد از برطرف شدن عذر تصمیم داشته باشد كه روزه های خود را قضا كند ولی پیش ازآنكه قضا نماید در تنگی وقت عذر پیدا كند.

مساله 1716

- اگر مرض انسان چند سال طول بكشد, بعد از آنكه خوب شد, باید قضای رمضان آخر را بگیرد و برای هر روز از سالهای پیش یك مد طعام به فقیر بدهد.

مساله 1717 - كسی كه باید برای هر روز یك مد طعام به فقیر بدهد, می تواند كفاره چند روز را به یك فقیر بدهد.

مساله 1718 - اگر قضای روزه رمضان را چند سال تاخیر بیندازد, باید قضا را بگیرد و از جهت تاخیر در سال اول برای هر روز یك مدطعام به فقیر بدهد, و اما از جهت تاخیر چند سال بعدی چیزی واجب نیست.

مساله 1719 - اگر روزه رمضان را عمدا نگیرد, باید قضای آن را بجا آورد و برای هر روز دو ماه روزه بگیرد یا به شصت فقیر طعام بدهد یایك بنده آزاد كند, و چنانچه تا رمضان آینده قضای آن روزه را بجا نیاورد, برای هر روز یك مد نیز كفاره بدهد.

مساله 1720 - اگر روزه رمضان را عمدا نگیرد و در روز مكرر جماع یا استمناء كند, كفاره مكرر نمی شود.

و اگر چند مرتبه كار دیگری كه روزه را باطل می كند انجام دهد, مثلا چند مرتبه غذا بخورد یك كفاره كافی است.

مساله 1721 - بعد از مرگ پدر, پسر بزرگتر باید قضای روزه او را به تفصیلی كه در نماز قضای پدر در صفحه (230) گفته شدبجا آورد.

مساله 1722 - اگر پدر غیر از روزه رمضان , روزه واجب دیگری را مانند روزه نذر نگرفته باشد, احتیاط واجب آن است كه پسر بزرگترقضا نماید, ولی اگر برای روزه اجیر شده و نگرفته باشد, قضاء آن بر پسر

بزرگ لازم نیست.

و نیز اگر قضاء روزه جد بر پدر واجب بوده و پدرآنها را نگرفته , بر پسر قضای آنها لازم نیست.

احكام روزه مسافر

مساله 1723 - مسافری كه باید نمازهای چهار ركعتی را در سفر دو ركعت بخواند, نباید روزه بگیرد, و مسافری كه نمازش را تمام می خواندمثل كسی كه شغلش مسافرت یا سفر او سفر معصیت است , باید در سفر روزه بگیرد.

مساله 1724 - مسافرت در ماه رمضان اشكال ندارد, ولی برای فرار از روزه مسافرت مكروه است , و همچنین است سفر قبل از روز بیست و چهارم در ماه رمضان مگر اینكه سفر برای حج یا عمره یا به جهت ضرورتی باشد.

مساله 1725 - اگر غیر روزه رمضان روزه معین دیگری بر انسان واجب باشد, مثلا نذر كرده باشد روز معینی را روزه بگیرد, بهتر آن است كه تا ناچار نشود در آن روز مسافرت نكند.

و اگر در سفر باشد, چنانچه ممكن است قصد كند كه ده روز در جائی بماند و آن روز را روزه بگیرد.

ولی ظاهر آن است كه سفر جایز است و قصد اقامه واجب نیست , و در صورتی كه روزه نگیرد لازم است روزه آن روز را قضاكند.

مساله 1726 - اگر نذر كند روزه بگیرد و روز آن را معین نكند,نمی تواند آن را در سفر بجا آورد.

ولی چنانچه نذر كند كه روز معینی را در سفرروزه بگیرد, باید آن را در سفر بجا آورد.

و نیز اگر نذر كند روز معینی را چه مسافر باشد یا نباشد, روزه بگیرد, باید آن روز را اگرچه مسافرباشد روزه بگیرد.

مساله 1727 - مسافر می تواند برای خواستن حاجت

سه روز در مدینه طیبه روزه مستحبی بگیرد, و احوط این است كه آن سه روزروزهای چهارشنبه و پنجشنبه و جمعه باشد.

مساله 1728 - كسی كه نمی داند روزه مسافر باطل است , اگر در سفر روزه بگیرد و در بین روز مساله را بفهمد, روزه اش باطل می شود, و اگرتا مغرب نفهمد, روزه اش صحیح است.

مساله 1729 - اگر فراموش كند كه مسافر است , یا فراموش كند كه روزه مسافر باطل می باشد و در سفر روزه بگیرد, روزه او باطل است.

مساله 1730 - اگر روزه دار بعد از ظهر مسافرت نماید, باید روزه خود را تمام كند.

و اگر پیش از ظهر مسافرت كند, وقتی به حد ترخص برسد, در صورتی كه از شب نیت سفر داشته باشد, روزه اش باطل می شود و الا بنابر احتیاط واجب روزه را تمام كند و بعدا قضا لازم نیست.

واگر پیش از رسیدن به حد ترخص روزه را باطل كند كفاره بر او واجب است.

مساله 1731 - اگر مسافر در ماه رمضان پیش از ظهر به وطنش برسد یا به جائی برسد كه می خواهد ده روز در آنجا بماند, چنانچه كاری كه روزه را باطل می كند انجام نداده , باید آن روز روزه را بگیرد, و اگر انجام داده , روزه آن روز بر او واجب نیست.

مساله 1732 - اگر مسافر بعد از ظهر به وطنش برسد, یا به جائی برسد كه می خواهد ده روز در آن جا بماند, نباید آن روز را روزه بگیرد.

مساله 1733 - مسافر و كسی كه از روزه گرفتن عذر دارد, مكروه است در روزه ماه رمضان

جماع نماید و در خوردن و آشامیدن كاملا خودرا سیر كند.

كسانی كه روزه بر آنها واجب نیست

مساله 1734 - كسی كه بواسطه پیری نمی تواند روزه بگیرد یا برای او مشقت دارد, روزه بر او واجب نیست , ولی در صورت دوم باید برای هر روز یك مد طعام - گندم یا جو یا نان و مانند اینها - به فقیر بدهد.

مساله 1735 - كسی كه بواسطه پیری روزه نگرفته , اگر بعد از ماه رمضان بتواند روزه بگیرد, لازم نیست روزه را قضا نماید.

مساله 1736 - اگر انسان مرضی دارد كه زیاد تشنه می شود و نمی تواند تشنگی را تحمل كند یا برای او مشقت دارد, روزه بر او واجب نیست ولی در صورت دوم باید برای هر روز یك مد طعام به فقیر بدهد, و احتیاط مستحب آن است كه بیشتر از مقداری كه ناچار است آب نیاشامد, و چنانچه بعد بتواند روزه بگیرد, بنابر احتیاط روزه هائی را كه نگرفته قضا نماید.

مساله 1737 - زنی كه زائیدن او نزدیك است و روزه برای حملش ضرر دارد, روزه بر او واجب نیست , و باید برای هر روز یك مد طعام به فقیر بدهد.

و نیز اگر روزه برای خودش ضرر دارد, روزه بر او واجب نیست , و بنابر احتیاط مستحب برای هر روز یك مد طعام به فقیر بدهدو در دو صورت روزه هائی را كه نگرفته باید قضا نماید.

مساله 1738 - زنی كه بچه شیر می دهد و شیر او كم است , چه مادر بچه , یا دایه او باشد, یا بی اجرت شیر دهد, اگر روزه برای بچه ای كه شیر می دهد

ضرر دارد, روزه بر او واجب نیست و باید برای هر روز یك مد طعام به فقیر بدهد, و نیز اگر برای خودش ضرر دارد, روزه بر اوواجب نیست , و بنابر احتیاط مستحب برای هر روز یك مد طعام به فقیر بدهد, و در هر دو صورت روزه هائی را كه نگرفته باید قضا نماید,ولی اگر كسی پیدا شود كه بی اجرت بچه را شیر دهد یا برای شیر دادن بچه از پدر یا مادر بچه یا از كس دیگری كه اجرت او را بدهد اجرت بگیرد, واجب است كه بچه را به او بدهد و روزه بگیرد.

و همچنین است بنابر احتیاط اگر مادر بتواند بچه خود را از شیر خشك معمولی غذادهد.

راه ثابت شدن اول ماه

مساله 1739 - اول ماه به چند چیز ثابت می شود: اول - آنكه خود انسان ماه را ببیند.

دوم - عده ای كه از گفته آنان یقین یا اطمینان پیدا می شود, بگویند ماه را دیده ایم.

و همچنین است هر چیزی كه بواسطه آن یقین یا اطمینان پیدا شود.

سوم - دو مرد عادل بگویند كه در شب ماه را دیده ایم , ولی اگرصفت ماه را بر خلاف یكدیگر بگویند, اول ماه ثابت نمی شود.

چهارم - سی روز از اول ماه شعبان بگذرد كه بواسطه آن اول ماه رمضان ثابت می شود, و سی روز از اول رمضان بگذرد كه بواسطه آن , اول ماه شوال ثابت می شود.

مساله 1740 - اول ماه به حكم حاكم شرع ثابت می شود مگر آنكه بداند كه در حكم اشتباه شده , و چنانچه حاكم شرع بگوید دو عادل نزدمن به رؤیت هلال شهادت

داده اند كافی است.

مساله 1741 - اول ماه با پیشگوئی منجمین ثابت نمی شود, ولی اگر انسان از گفته آنان یقین یا اطمینان پیدا كند, باید به آن عمل نماید.

مساله 1742 - بلند بودن ماه یا دیر غروب كردن آن , دلیل نمی شود كه شب پیش , شب اول ماه بوده است , بلی اگر پیش از ظهر ماه دیده شود,آن روز اول ماه محسوب می شود, و همچنین اگر ماه طوق داشته باشد معلوم می شود كه ماه در شب سابق بوده است.

مساله 1743 - اگر اول ماه رمضان برای كسی ثابت نشود و روزه نگیرد, چنانچه بعد ثابت شود كه شب پیش اول ماه بوده , باید روزه آن روز رǠقضا نماید, و چنانچه در اثناء روز ثابت شود باید بقیه روز را امساك كند و بعد از رمضان قضا نماید.

مساله 1744 - اگر در شهری اول ماه ثابت شود, در شهرهای دیگر چه دور باشند چه نزدیك چه در افق متحد باشند یا نه نیز ثابت می شود در صورتی كه در شب مشترك باشند ولو به اینكه اول شب یكی آخر شب دیگری باشد.

مساله 1745 - اول ماه به تلگراف ثابت نمی شود, مگر انسان بداند كه تلگراف از روی شهادت دو مرد عادل یا از راه دیگری بوده كه شرعا معتبر است.

مساله 1746 - روزی را كه انسان نمی داند آخر رمضان است یا اول شوال , باید روزه بگیرد, ولی اگر در اثناء روز بفهمد كه اول شوال است باید افطار كند.

مساله 1747 - اگر زندانی نتواند به ماه رمضان یقین كند, باید به گمان عمل نماید.

و اگر

آن هم ممكن نباشد, هر ماهی را كه روزه بگیرد صحیح است , ولی باید بعد از گذشتن یازده ماه از ماهی كه روزه گرفته , دوباره یك ماه روزه بگیرد.

روزه های حرام و مكروه

مساله 1748 - روزه عید فطر و قربان , صحیح نیست.

و نیز روزی را كه انسان نمی داند آخر شعبان است یا اول رمضان , اگر به نیت اول رمضان روزه بگیرد صحیح نیست.

مساله 1749 - اگر زن بواسطه گرفتن روزه مستحبی حق شوهرش از بین برود, روزه او باطل است ,واحتیاط واجب آن است كه اگر حق شوهر هم از بین نرود,بدون اجازه او روزه مستحبی نگیرد.

مساله 1750 - روزه مستحبی اولاد, اگر اسباب اذیت پدر و مادر یا جد شود حرام است.

مساله 1751 - اگر پسر بدون اجازه پدر روزه مستحبی بگیرد, و در بین روز پدر او را نهی كند, چنانچه مخالفت او موجب اذیتش باشد بایدافطار نماید.

مساله 1752 - كسی كه می داند روزه برای او ضرر ندارد, اگرچه دكتر بگوید ضرر دارد, باید روزه بگیرد, و كسی كه یقین یا گمان دارد كه روزه برایش ضرر دارد, اگرچه دكتر بگوید ضرر ندارد, باید روزه نگیرد, و اگر روزه بگیرد صحیح نیست , و اگر شك كند روزه برای اوضرر دارد یا نه دكتر حاذق موثق بگوید ضرر دارد یا ندارد لازم است از قول او تبعیت كند.

مساله 1753 - اگر انسان احتمال بدهد كه روزه برایش ضرر دارد, و از آن احتمال , ترس برای او پیدا شود,چنانچه احتمال او در نظر مردم بجاباشد,نباید روزه بگیرد,واگر روزه بگیرد صحیح نیست.

مساله 1754 - كسی كه عقیده اش این است كه

روزه برای او ضرر ندارد, اگر روزه بگیرد و بعد از مغرب بفهمد روزه برای او ضرر داشته ,بنابر احتیاط واجب باید قضای آن را بجا آورد.

مساله 1755 - غیر از روزه هائی كه گفته شد, روزه های حرام دیگری هم هست كه در كتابهای مفصل گفته شده است.

مساله 1756 - روزه روز عاشورا و روزی كه انسان شك دارد روز عرفه است یا عید قربان مكروه است.

روزه های مستحب

مساله 1757 - روزه تمام روزهای سال , غیر از روزهای حرام و مكروه كه گفته شد, مستحب است , و برای بعضی از روزها بیشتر سفارش شده است كه از آن جمله است: 1 - پنجشنبه اول و پنجشنبه آخر هر ماه و چهارشنبه اولی كه بعد از روز دهم ماه است , و اگر كسی آنها را بجا نیاورد, مستحب است قضا نماید,و چنانچه اصلا نتواند روزه بگیرد, مستحب است برای هر روز یك مد طعام یا 6/12 نخود نقره سكه دار به فقیر دهد.

2 - سیزدهم و چهاردهم و پانزدهم هر ماه.

3 - تمام ماه رجب و شعبان و بعضی از این دو ماه اگرچه یك روز باشد.

4 - روز عید نوروز.

5 - روز چهارم تا نهم شوال.

6 - روز بیست و پنجم و بیست ونهم ذی قعده.

7 - روز اول تا روز نهم ذی حجه (روز عرفه) , ولی اگر بواسطه ضعف روزه نتواند دعاهای روز عرفه را بخواند روزه آن روز مكروه است.

8 - روز عید سعید غدیر (18 ذی حجه).

9 - روز مباهله (24 ذی حجه).

10 - روز اول و سوم و هفتم محرم.

11 - روز میلاد مسعود پیغمبر اكرم (ص)

(17 ربیع الاول).

12 - روز پانزدهم جمادی الاولی , و نیز مستحب است روز مبعث حضرت رسول اكرم (ص) (27 رجب) را روزه بگیرد, و اگر كسی روزه مستحبی بگیرد واجب نیست آن را به آخر برساند, بلكه اگر برادر مؤمنش او را به غذا دعوت كند مستحب است دعوت او را قبول كند, و دربین روز اگرچه بعد از ظهر باشد افطار نماید.

مواردی كه مستحب است انسان از كارهائی كه روزه را باطل می كند خودداری نماید

مساله 1758 - برای پنج نفر مستحب است در ماه رمضان - اگرچه روزه نیستند - از كاری كه روزه را باطل می كند خودداری نمایند: اول مسافری كه در سفر كاری كه روزه را باطل می كند انجام داده باشد و پیش از ظهر به وطنش یا به جائی كه می خواهد ده روز بماندبرسد.

دوم مسافری كه بعد از ظهر به وطنش یا به جائی كه می خواهد ده روز در آنجا بماند برسد.

سوم مریضی كه پیش از ظهر خوب شود و كاری كه روزه را باطل می كند, انجام داده باشد.

چهارم مریضی كه بعد از ظهر خوب شود.

پنجم زنی كه در بین روز از خون حیض یا نفاس پاك شود.

مساله 1759 - مستحب است روزه دار نماز مغرب و عشا را پیش از افطار كردن بخواند.

ولی اگر كسی منتظر او است یا میل زیادی به غذادارد كه نمی تواند با حضور قلب نماز بخواند, بهتر است اول افطار كند, ولی به قدری كه ممكن است نماز را در وقت فضیلت آن بجا آورد.

احكام خمس

در چیزهای كه خمس واجب می شود

مساله

مساله 1760 - در هفت چیز خمس واجب می شود:

اول: منفعت كسب.

دوم:

معدن.

سوم: گنج.

چهارم: مال حلال مخلوط به حرام.

پنجم: جواهری كه بواسطه غواصی یعنی فرو رفتن به دریا بدست می آید.

ششم: غنیمت جنگ.

هفتم: زمینی كه كافر ذمی از مسلمان بخرد.

و احكام اینها مفصلا گفته خواهد شد:

1 - منفعت كسب

مساله 1761 - هرگاه انسان از تجارت یا صنعت یا كسبهای دیگر مالی بدست آورد, اگرچه مثلا نماز و روزه میتی را بجا آورده و از اجرت آن ,مالی تهیه كند, چنانچه از مخارج سال خود او و عیالاتش زیاد بیاید, باید خمس یعنی پنج یك آن را به دستوری كه بعدا گفته می شودبدهد.

مساله 1762 - اگر از غیر كسب , مالی بدست آورد, مثلا چیزی به او ببخشند, چنانچه از مخارج سالش زیاد بیاید و آن هدیه چیز كم یاكوچكی حساب نشود, خمس آن را باید بدهد.

مساله 1763 - مهری را كه زن می گیرد و مالی را كه مرد عوض طلاق خلع می گیرد, خمس ندارد, و همچنین است ارثی كه به انسان می رسد,ولی اگر مثلا با كسی خویشاوندی داشته و گمان ارث بردن از او نداشته احتیاط واجب آن است كه خمس آن ارثی را كه از او می برد اگر از مخارج سالش زیاد بیاید بدهد.

مساله 1764 - اگر مالی به ارث به او برسد و بداند كسی كه این مال از او به ارث رسیده خمس آن را نداده , بنابر اظهر واجب نیست خمس آن را بدهد, و اگر در خود آن مال خمس نباشد و وارث بداند كسی كه آن مال از او به ارث رسیده , خمس بدهكار است , باید خمس را از مال اوبدهد.

مساله 1765 - اگر بواسطه

قناعت كردن , چیزی از مخارج سال انسان زیاد بیاید, باید خمس آن را بدهد.

مساله 1766 - كسی كه دیگری مخارج او را می دهد, باید خمس تمام مالی را كه بدست می آورد بدهد.

مساله 1767 - اگر ملكی را بر افراد معینی مثلا بر اولاد خود وقف نماید, چنانچه در آن ملك زراعت و درختكاری كنند و از آن چیزی بدست آورند و از مخارج سال آنان زیاد بیاید, باید خمس آن را بدهند.

و همچنین اگر طور دیگری هم از آن ملك نفع ببرند مثلا اجاره آن رابگیرند, باید خمس مقداری را كه از مخارج سالشان زیاد می آید بدهند.

مساله 1768 - اگر مالی را كه فقیر بابت خمس و زكاة و صدقه مستحبی گرفته از مخارج سالش زیاد بیاید یا از مالی كه به او داده اند منفعتی ببرد, مثلا از درختی كه بابت خمس به او داده اند میوه ای بدست آورد و از مخارج سالش زیاد بیاید, باید خمس آن را بدهد.

مساله 1769 - اگر با عین پول خمس نداده , از مؤمنی جنسی بخرد یعنی به فروشنده بگوید این جنس را به این پول می خرم , ظاهر این است كه معامله نسبت به جمیع مال صحیح است و به جنسی كه با این پول خریده است خمس تعلق می گیرد و در صحت معامله احتیاجی به اجازه وامضاء حاكم شرع نیست.

مساله 1770 - اگر جنسی را بخرد و بعد از معامله قیمت آن را از پول خمس نداده بدهد, معامله ای كه كرده صحیح است , و خمس پولی را كه به فروشنده داده به صاحبان خمس مدیون می

باشد.

مساله 1771 - اگر مالی را كه خمس آن داده نشده بخرد, خمسش به عهده فروشنده است و بر خریدار چیزی نیست.

مساله 1772 - اگر چیزی را كه خمس آن داده نشده به كسی ببخشد, پنج یك آن به عهده خود بخشنده است , و چیزی بر این شخص نیست.

مساله 1773 - اگر از كافر یا كسی كه به دادن خمس عقیده ندارد, و یا از روی عصیان خمس نداده , مالی به دست انسان آید, واجب نیست خمس آن را بدهد.

مساله 1774 - تاجر و كاسب و صنعتگر و مانند اینها از وقتی كه منفعت می برند یك سال كه بگذرد, باید خمس آنچه را كه از خرج سالشان زیاد می آید بدهند, و كسی كه شغلش كاسبی نیست , اگر اتفاقا منفعتی ببرد, بعد از آنكه یك سال از موقعی كه فائده برده بگذرد, باید خمس مقداری را كه از خرج سالش زیاد آمده بدهد.

مساله 1775 - انسان می تواند در بین سال هر وقت منفعتی به دستش آید خمس آن را بدهد, و جایز است دادن خمس را تا آخر سال تاخیربیندازد.

و اگر برای دادن خمس , سال شمسی قرار دهد, مانعی ندارد.

مساله 1776 - كسی كه مانند تاجر و كاسب برای دادن خمس , سال قرار دهد, اگر منفعتی بدست آورد و در بین سال بمیرد, بر ورثه لازم نیست مخارج تا موقع مرگش را از آن منفعت كسر كنند و خمس باقیمانده را بدهند.

مساله 1777 - اگر قیمت جنسی برای تجارت خریده بالا رود و آن را نفروشد و در بین سال قیمتش پائین آید, خمس مقداری كه بالا رفته

براو واجب نیست.

مساله 1778 - اگر قیمت جنسی كه برای تجارت خریده بالا رود و به امید اینكه قیمت آن بالاتر رود,تا بعد از تمام شدن سال آن را نفروشد وقیمتش پائین آید, خمس مقداری كه آخر سال بالا رفته بود و می توانست آن را به آن قیمت بفروشد بر او واجب است.

مساله 1779 - اگر غیر مال التجاره مالی داشته باشد كه خمسش را داده یا خمس ندارد, مثلا چیزی را برای مؤنه اش خریده باشد, چنانچه قیمتش بالا رود, اگر آن را بفروشد, خمس مقداری را كه بر قیمتش اضافه شده , باید بدهد.

و همچنین اگر مثلا درختی را كه خریده میوه بیاورد, یا گوسفند چاق شود, در صورتی كه مقصود او از نگهداری آنها این بوده كه منفعتی از آن ببرد, باید خمس آنچه زیاد شده بدهد, بلكه اگر مقصودش منفعت بردن هم نبوده اگر آن را بفروشد باید خمس آن را بدهد.

مساله 1780 - اگر باغی احداث كند برای آنكه بعد از بالا رفتن قیمتش بفروشد, باید خمس میوه و نمو درختها و زیادی قیمت باغ را بدهد,ولی اگر قصدش این باشد كه میوه آن درختها را فروخته و از قیمتش استفاده كند, فقط باید خمس میوه و نمو درختها را بدهد و تا مادامی كه باغ را نفروخته ترقی قیمت باغ خمس ندارد.

مساله 1781 - اگر درخت بید و چنار و مانند اینها را بكارد, باید هر سال خمس زیادی آنها را بدهد.

و همچنین اگر مثلا از شاخه های آن كه معمولا هر سال می برند, استفاده ای ببرند و به تنهائی یا با منفعتهای دیگر كسبش از مخارج

سال او زیاد بیاید, در آخر سال باید خمس آن رابدهد.

مساله 1782 - كسی كه چند رشته كسب دارد مثلا اجاره ملك می گیرد و خرید و فروش و زراعت هم می كند, باید خمس آنچه را در آخرسال از مخارج او زیاد می آید بدهد, و چنانچه از یك رشته نفع ببرد و از رشته دیگر ضرر كند, بنابر اظهر نفع و ضرر روی هم حساب می شود.

مساله 1783 - خرجهائی را كه انسان برای بدست آوردن فائده می كند مانند دلا لی و حمالی , می تواند از منفعت , كسر نماید و نسبت به آن مقدار خمس لازم نیست.

مساله 1784 - آنچه از منافع كسب در بین سال به مصرف خوراك و پوشاك و اثاثیه و خرید منزل و عروسی و جهیزیه دختر و زیارت ومانند اینها می رساند, در صورتی كه از شان او زیاد نباشد و زیاده روی هم نكرده باشد, خمس ندارد.

مساله 1785 - مالی را كه انسان به مصرف نذر و كفاره می رساند, جزء مخارج سالیانه است.

و نیز مالی را كه به كسی می بخشد یا جایزه می دهد در صورتی كه از شان او زیاد نباشد, از مخارج سالیانه حساب می شود.

مساله 1786 - اگر انسان در شهری باشد كه معمولا هر سال مقداری از جهیزیه دختر را تهیه می كنند, چنانچه در بین سال از منافع آن سال جهیزیه ای بخرد و از شانش هم زیاد نباشد, بنابر احتیاط لازم خمس آن را بدهد, و اگر از شانش زیاد باشد یا از منافع آن سال در سال بعدجهیزیه تهیه نماید, باید خمس آن را بدهد.

مساله

1787 - مالی را كه خرج سفر حج و زیارتهای دیگر می كند, از مخارج سالی حساب می شود كه در آن سال خرج كرده , و اگر سفر او تامقداری از سال بعد طول بكشد, آنچه در سال بعد خرج می كند باید خمس آن را بدهد.

مساله 1788 - كسی كه از كسب و تجارت فائده ای برده , اگر مال دیگری هم دارد كه خمس آن واجب نیست , می تواند مخارج سال خود رافقط از فائده كسبش صرف كند.

مساله 1789 - آذوقه ای كه برای مصرف سالش از منافع كسبش خریده اگر در آخر سال زیاد بیاید, باید خمس آن را بدهد, و چنانچه بخواهد قیمت آن را بدهد, در صورتی كه قیمتش از وقتی كه خریده زیاد شده باشد, باید قیمت آخر سال را حساب كند.

مساله 1790 - اگر از منفعت كسب پیش از دادن خمس اثاثیه ای برای منزل بخرد, هر وقت احتیاجش از آن برطرف شد, لازم نیست كه خمس آن را بدهد, و همچنین است زیور آلات زنانه , در صورتی كه وقت خریدن , زینت كردن زن با آنها نگذشته باشد.

مساله 1791 - اگر در یك سال منفعتی نبرد, نمی تواند مخارج آن سال را از منفعتی كه در سال بعد می برد كسر نماید.

مساله 1792 - اگر در اول سال منفعتی نبرد و از سرمایه خرج كند, و پیش از تمام شدن سال منفعتی به دستش آید, نمی تواند مقداری را كه ازسرمایه برداشته از منافع كسر كند, و فقط مؤنه (مصارف) تجارت را می تواند از او كسر كند.

مساله 1793 - اگر مقداری از سرمایه

در تجارت و مانند آن از بین برود و از باقیمانده آن منافعی ببرد كه از خرج سالش زیاد بیاید, می تواندمقداری را كه از سرمایه كم شده از منافع كسر نماید.

مساله 1794 - اگر غیر از سرمایه چیز دیگری از مالهای او از بین برود, نمی تواند از منفعتی كه به دستش می آید آن چیز را تهیه كند, ولی اگردر همان سال به آن چیز احتیاج داشته باشد, می تواند در بین سال از منافع كسب آن را تهیه نماید.

مساله 1795 - اگر در تمام سال منفعتی نبرد و برای مخارج خود قرض كند, می تواند از منافع سالهای بعد مقدار قرض خود را بدهد, وهمچنین اگر در اول سال برای مخارج خود قرض كند و پیش از تمام شدن سال منفعتی ببرد می تواند مقدار قرض خود را از آن منفعت ادا نماید,بلی اگر قرض را ادا ننمود تا آنكه سال بر منفعت گذشت باید بدون كسر مقدار آن قرض خمس آن منفعت را بدهد مگر اینكه قرض بعد ازمنفعت كردن بوده و برای مؤنه سالش باشد كه در این صورت كسر آن حتی بعد از گذشتن سال خالی از وجه نیست.

مساله 1796 - اگر برای زیاد كردن مال یا خریدن ملكی كه به آن احتیاج ندارد قرض كند, نمی تواند از منافع كسب آن قرض را ادا نماید, بلی اگر مالی را كه قرض كرده و چیزی را كه از قرض خریده از بین برود و ناچار شود كه قرض خود را بدهد, اداء آن قرض از منافع سال بعدمانعی ندارد.

و اگر خمس بواسطه تلف شدن مالی كه خمس آن را

نداده بود یا بواسطه دستگردان با حاكم شرع یا وكیل او دین شود اداء آن ازمنافع سال بعدی از مؤنه حساب نمی شود و لازم است منفعتی را كه با آن اداء قرض خمس می كند, تخمیس كند.

مساله 1797 - انسان می تواند خمس هر چیز را از همان چیز بدهد یا به مقدار قیمت خمسی كه بدهكار است , پول بدهد.

و اما اگر جنس دیگر بخواهد بدهد محل اشكال است مگر آنكه با اجازه حاكم شرع باشد.

مساله 1798 - كسی كه خمس به مال او تعلق گرفت و سال بر او گذشت , تا خمس او را نداده است و قصد دادن خمس را ندارد نمی تواند در آن مال تصرف كند, بلكه بنابر احتیاط واجب اگر قصد دادن خمس را هم داشته باشد نیز چنین است.

مساله 1799 - كسی كه خمس بدهكار است نمی تواند آن را به ذمه بگیرد یعنی خود را بدهكار اهل خمس بداند و در تمام مال تصرف كند, وچنانچه تصرف كند و آن مال تلف شود, باید خمس آن را بدهد, بلی اگر به مجتهد عادل كه از او تقلید می كند یا به وكیل او رجوع كند, ممكن است در بعضی از موارد به آن شخص دستگردان كند تا خمس به ذمه منتقل شود.

مساله 1800 - كسی كه خمس بدهكار است , اگر با حاكم شرع مصالحه كند, می تواند در تمام مال تصرف نماید و بعد از مصالحه , منافعی كه ازآن بدست می آید مال خود او است.

مساله 1801 - كسی كه با دیگری شریك است , اگر خمس منافع خود را بدهد و شریك

او ندهد و در سال بعد از مالی كه خمسش را نداده برای سرمایه شركت بگذارد, آن كس می تواند در آن مال تصرف كند.

مساله 1802 - اگر بچه صغیر سرمایه ای داشته باشد و از آن منافعی بدست آید, واجب نیست بعد از آنكه بالغ شد, خمس آن رابدهد.

مساله 1803 - كسی كه مالی از دیگری بدست آورد و شك نماید خمس آن را داده یا نه , می تواند در آن مال تصرف نماید, بلكه اگر یقین هم داشته باشد كه خمس آن را نداده می تواند در آن تصرف نماید.

مساله 1804 - اگر كسی از منافع كسب خود در اثناء سال ملكی بخرد كه از لوازم و مخارج سالیانه اش حساب نشود, واجب است بعد ازتمامی سال , خمس آن را بدهد, و چنانچه خمس آن را نداد و قیمت آن ملك بالا رفت لازم است خمس مقداری را كه آن ملك فعلا ارزش دارد بدهد, و همچنین است غیر ملك از فرش و مانند آن.

مساله 1805 - كسی كه از اول تكلیف خمس نداده , اگر مثلا ملكی بخرد و قیمت آن بالا رود, چنانچه آن ملك را برای آن نخریده كه قیمتش بالا رود و بفروشد, مثلا زمینی را برای زراعت خریده است , و از پول خمس نداده قیمت آن را داده , باید خمس قیمتی را كه خریده بدهد.

و اگرمثلا پول خمس نداده را به فروشنده داده و به او گفته این ملك را با این پول می خرم , باید خمس مقداری را كه آن ملك فعلا ارزش دارد بدهد.

مساله 1806 - كسی كه از اول تكلیف

خمس نداده , اگر از منافع كسب چیزی كه به آن احتیاج ندارد خریده و یك سال از وقت منفعت بردن گذشته , باید خمس آن را بدهد, و اگر اثاث خانه و چیزهای دیگری كه به آنها احتیاج دارد مطابق شان خود خریده , پس اگر بداند در بین سالی كه در آن سال فائده برده آنها را خریده , لازم نیست خمس آنها را بدهد, و اگر نداند كه در بین سال خریده یا بعد از تمام شدن سال , بنابراحتیاط واجب باید با حاكم شرع مصالحه كند.

2 - معدن

مساله 1807 - اگر از معدن طلا, نقره , سرب , مس , آهن , نفت , ذغال سنگ , فیروزه , عقیق , زاج , نمك و معدنهای دیگر چیزی بدست آورد,در صورتی كه به مقدار نصاب باشد, باید خمس آن را بدهد.

مساله 1808 - نصاب معدن 15 مثقال معمولی طلای مسكوك است , یعنی اگر قیمت چیزی را كه از معدن بیرون آورده , به 15 مثقال طلای مسكوك برسد, باید خمس آنچه را كه پس از كم كردن مخارجی كه كرده است باقی می ماند بدهد.

مساله 1809 - استفاده ای كه از معدن برده چنانچه قیمت چیزی كه از معدن بیرون آورده به 15 مثقال طلای مسكوك نرسد, خمس آن درصورتی لازم است كه به تنهائی یا با منفعتهای دیگر كسب او از مخارج سالش زیاد بیاید.

مساله 1810 - گچ و آهك و گل سرشور و گل سرخ از چیزهای معدنی نیست , و كسی كه اینها را بیرون می آورد در صورتی باید خمس بدهد كه آنچه را بیرون آورده ,

به تنهائی یا با منافع دیگر كسبش از مخارج سال او زیاد بیاید.

مساله 1811 - كسی كه از معدن چیزی بدست می آورد, باید خمس آن را بدهد, چه معدن روی زمین باشد یا زیر آن , در زمینی باشد كه ملك است یا در جائی باشد كه مالك ندارد.

مساله 1812 - اگر نداند قیمت چیزی را كه از معدن بیرون آورده به 15 مثقال طلای مسكوك می رسد یا نه , خمس ندارد و لازم نیست به وزن كردن یا از راه دیگر قیمت آن را معلوم كند.

مساله 1813 - اگر چند نفر چیزی از معدن بیرون آورند, چنانچه قیمت سهم هر كدام به 15 مثقال طلای مسكوك برسد باید خمس آن رابدهند, و در غیر این صورت سهم هر كدام از منافع كسب حساب می شود.

مساله 1814 - اگر معدنی را كه در ملك دیگری است بیرون آورد, آنچه از آن بدست می آید, مال صاحب ملك است.

و در صورتی كه به مقدار نصاب برسد, چون صاحب ملك برای بیرون آوردن آن خرجی نكرده باید خمس تمام آنچه را كه از معدن بیرون آمده بدهد.

3 - گنج

مساله 1815 - گنج مالی است كه در زمین یا درخت یا كوه یا دیوار پنهان باشد و كسی آن را پیدا كند و طوری باشد كه به آن گنج بگویند.

مساله 1816 - اگر انسان در زمینی كه ملك كسی نیست گنجی پیدا كند, مال خود او است و باید خمس آن را بدهد, اگرچه گنج غیر از طلا ونقره باشد.

مساله 1817 - نصاب گنج اگر نقره باشد 105 مثقال نقره مسكوك , و اگر طلا باشد 15

مثقال طلای مسكوك است , و اگر از غیر طلا و نقره باشد نصاب را با یكی از طلا یا نقره ملاحظه نمایند.

مساله 1818 - اگر در زمینی كه از دیگری خریده گنجی پیدا كند و بداند مال كسانی كه قبلا مالك آن زمین بوده اند نیست , مال خود اومی شود و باید خمس آن را بدهد, ولی اگر احتمال دهد كه مال یكی از آنان است بنابر احتیاط واجب باید به او اطلاع دهد, و چنانچه معلوم شودمال او نیست , به كسی كه پیش از او مالك زمین بوده اطلاع دهد, و به همین ترتیب به تمام كسانی كه پیش از او مالك زمین بوده اند خبر دهد, واگر معلوم نشود مال آنان است , مال خود او می شود و باید خمس آن را بدهد.

مساله 1819 - اگر در ظرفهای متعددی كه در یك جا دفن شده مالی پیدا كند كه قیمت آنها روی هم 105 مثقال در نقره یا 15 مثقال در طلاباشد, باید خمس آن را بدهد, ولی چنانچه در چند جا گنج پیدا كند, هر كدام آنها كه قیمتش به این مقدار برسد, خمس آن واجب است , وگنجی كه قیمت آن به این مقدار نرسیده است خمس ندارد.

مساله 1820 - اگر دو نفر گنجی پیدا كنند كه قیمت آن به 105 مثقال در نقره یا 15 مثقال در طلا برسد, اگر سهم هر یك آنان به این مقدارنباشد, از ارباح مكاسب حساب می شود.

مساله 1821 - اگر كسی حیوانی را از قبیل ماهی بخرد ودر شكم آن مالی پیدا كند, اگرچه احتمال دهد كه مال فروشنده است

, لازم نیست به اوخبر دهد, و در حكم منافع كسب است , ولی اگر از قبیل چهارپایان باشد لازم است به فروشنده اطلاع دهد, و اگر او علامت داد مال او است والا مال پیدا كننده است.

4 - مال حلال مخلوط به حرام

مساله 1822 - اگر مال حلال با مال حرام به طوری مخلوط شود كه انسان نتواند آنها را از یكدیگر تشخیص دهد و صاحب مال حرام ومقدار آن هیچ كدام معلوم نباشد, و نداند كه مقدار حرام كمتر از خمس است یا زیادتر از آن , بنابر احتیاط واجب باید خمس تمام مال را به قصدمافی الذمه اعم از خمس یا مظالم بدهد و بعد از دادن خمس , بقیه مال حلال می شود.

مساله 1823 - اگر مال حلال با حرام مخلوط شود و انسان مقدار حرام را - چه كمتر و چه بیشتر از خمس باشد - بداند ولی صاحب آن رانشناسد, باید آن مقدار را به نیت صاحبش صدقه بدهد, و احتیاط واجب آن است كه از حاكم شرع هم اذن بگیرد.

مساله 1824 - اگر مال حلال با حرام مخلوط شود و انسان مقدار حرام را نداند ولی صاحبش را بشناسد, باید یكدیگر را راضی نمایند, وچنانچه صاحب مال راضی نشود, باید مقداری را كه یقین دارد مال او است به او بدهد, و بهتر آن است كه مقدار بیشتری را كه احتمال می دهدمال او است نیز به او بدهد.

مساله 1825 - اگر خمس مال حلال مخلوط به حرام را بدهد و بعد بفهمد كه مقدار حرام بیشتر از خمس بوده , باید مقداری را كه می داند ازخمس بیشتر بوده , از طرف

صاحب آن صدقه بدهد.

مساله 1826 - اگر خمس مال حلال مخلوط به حرام را بدهد, یا مالی كه صاحبش را نمی شناسد به نیت او صدقه بدهد, بعد از آنكه صاحبش پیدا شد, لازم نیست چیزی به او بدهد.

مساله 1827 - اگر مال حلالی با حرام مخلوط شود و مقدار حرام معلوم باشد و انسان بداند كه صاحب آن از چند نفر معین بیرون نیست ولی نتواند بفهمد كیست , باید در صورت امكان همه آنها را راضی كند ولو آن مال را به طور مساوی بین آن چند نفر قسمت كند, و اگر راضی نشدند باید به قرعه رجوع شود.

5 - جواهری كه بواسطه فرو رفتن در دریا بدست می آید

مساله 1828 - اگر بواسطه غواصی (یعنی فرو رفتن در دریا) لؤلؤ و مرجان یا جواهر دیگری بیرون آورند, روئیدنی باشد یا معدنی , بایدخمس آن را بدهند, و بنابر احتیاط نصابی در آن معتبر نیست , پس هر مقدار كه باشد باید خمس آن را داد, چه بیرون آورنده یك نفر باشد یاچند نفر.

مساله 1829 - اگر بدون فرو رفتن در دریا بوسیله اسبابی جواهر بیرون آورد, بنابر احتیاط خمس آن واجب است.

ولی اگر از روی آب دریایا از كنار دریا جواهر بگیرد, در صورتی باید خمس آن را بدهد كه آنچه را بدست آورده به تنهائی یا با منفعتهای دیگر كسب او از مخارج سالش زیادتر باشد.

مساله 1830 - خمس ماهی و حیوانات دیگری كه انسان بدون فرو رفتن در دریا می گیرد, در صورتی واجب است كه به تنهائی یا بامنفعتهای دیگر كسب او از مخارج سالش زیادتر باشد.

مساله 1831 - اگر انسان بدون قصد اینكه چیزی از دریا بیرون آورد,

در دریا فرو رود واتفاقا جواهری بدستش آید, بنابر احتیاط واجب باید خمس آن را بدهد.

مساله 1832 - اگر انسان در دریا فرو رود و حیوانی را بیرون آورد و در شكم آن جواهری پیدا كند, چنانچه آن حیوان مانند صدف باشد كه نوعا در شكمش جواهر هست , باید خمس آن را بدهد, و اگر اتفاقا جواهر بلعیده باشد, در صورتی خمس آن واجب است كه به تنهائی یا بامنفعت های دیگر كسب او از مخارج سالش زیادتر باشد.

مساله 1833 - اگر در رودخانه های بزرگ مانند دجله و فرات فرو رود و جواهری بیرون آورد, چنانچه در آن رودخانه جواهر عمل می آید, باید خمس آن را بدهد.

مساله 1834 - اگر در آب فرو رود و مقداری عنبر بیرون آورد, باید خمس آن را بدهد, بلكه چنانچه از روی آب یا از كنار دریا بدست آورد, بنابر احتیاط خمس آن واجب است.

مساله 1835 - كسی كه كسبش غواصی یا بیرون آوردن معدن است , اگر خمس آنها را بدهد و چیزی از مخارج سالش زیاد بیاید, لازم نیست دوباره خمس آن را بدهد.

مساله 1836 - اگر بچه ای معدنی را بیرون آورد, یا گنجی پیدا كند, یا بواسطه فرو رفتن در دریا جواهری بیرون آورد, خمس ندارد, ولی اگرمال حلال مخلوط به حرام داشته باشد ولی او باید آن مال را تطهیر نماید.

6 - غنیمت

مساله 1837 - اگر مسلمانان به امر امام (ع) با كفار جنگ كنند و چیزهائی در جنگ بدست آورند, به آنها غنیمت گفته می شود.

و مخارجی راكه برای غنیمت كرده اند, مانند مخارج نگهداری حمل ونقل آن ونیز مقداری را

كه امام (ع) صلاح می داند به مصرفی برساند, وچیزهائی كه مخصوص به امام است باید از غنیمت كنار بگذارند و خمس بقیه آن را بدهند, و آنچه در زمان غیبت امام (ع) در جنگ از كفار گرفته می شودبنابر احتیاط نیز حكم غنیمت را دارد, و لازم است خمس آن را بدهند.

7 - زمینی كه كافر ذمی از مسلمان بخرد

مساله 1838 - اگر كافر ذمی زمین را از مسلمان بخرد, باید خمس آن را از همان زمین یا از قیمت آن بدهد.

و نیز اگر خانه و دكان و مانند اینهارا از مسلمان بخرد, باید خمس زمین آن را بدهد, و در دادن این خمس قصد قربت لازم نیست بلكه حاكم شرع هم كه خمس را از او می گیرد,لازم نیست قصد قربت نماید.

مساله 1839 - اگر كافر ذمی زمینی را كه از مسلمان خریده به مسلمان دیگری بفروشد, خمس از كافر ساقط نمی شود ولی بر مسلمان لازم نیست خمس آن را بدهد, و همچنین است اگر بمیرد و مسلمانی آن زمین را از او ارث ببرد.

مساله 1840 - اگر كافر ذمی موقع خریدن زمین شرط كند كه خمس ندهد, یا شرط كند كه خمس بر فروشنده باشد, شرط او صحیح نیست وباید خمس را بدهد, ولی اگر شرط كند كه فروشنده مقدار خمس را از طرف او به صاحبان خمس بدهد, بر فروشنده لازم است كه عمل به شرط نماید.

مساله 1841 - اگر مسلمان زمینی را به غیر خرید و فروش ملك كافر ذمی كند و عوض آن را بگیرد مثلا به او صلح نماید, كافر ذمی بایدخمس آن را بدهد.

مساله 1842 - اگر كافر ذمی صغیر باشد و ولی

او برایش زمینی بخرد, احتیاط واجب آن است كه در ضمن معامله با او شرط كنند كه خمس آن را بدهد.

مصرف خمس

مساله 1843 - خمس را باید دو قسمت كنند: یك قسمت آن سهم سادات است و باید به سید فقیر, یا سید یتیم , یا به سیدی كه در سفر درمانده شده بدهند, و نصف دیگر آن سهم امام (ع) است كه در این زمان باید به مجتهد جامع الشرایط بدهند, یا به مصرفی كه او اجازه می دهد برسانند.

ولی اگر انسان بخواهد سهم امام را به مجتهدی كه از او تقلید نمی كند بدهد, بنابر احتیاط واجب باید از مجتهدی كه تقلید می كند اجازه بگیرد, و در صورتی به او اذن داده می شود كه بداند آن مجتهد و مجتهدی كه از او تقلید می كند, سهم امام را به یك طور مصرف می كنند.

مساله 1844 - سید یتیمی كه به او خمس می دهند, باید فقیر باشد, ولی به سیدی كه در سفر درمانده شده , اگر در وطنش فقیر هم نباشد,می شود خمس داد.

مساله 1845 - به سیدی كه در سفر درمانده شده , اگر سفر او سفر معصیت باشد, بنابر احتیاط واجب نباید خمس بدهند.

مساله 1846 - به سیدی كه عادل نیست می شود خمس داد, ولی به سیدی كه دوازده امامی نیست , نباید خمس بدهند.

مساله 1847 - به سیدی كه معصیت كار است , اگر خمس دادن كمك به معصیت او باشد نمی شود خمس داد, و بهتر آن است كه به سیدی هم كه آشكار معصیت می كند, اگرچه دادن خمس كمك به معصیت او نباشد,

خمس ندهد.

مساله 1848 - اگر كسی بگوید سیدم , نمی شود به او خمس داد مگر آنكه دو نفر عادل ,سید بودن اورا تصدیق كنند, یا در بین مردم به طوری معروف باشد كه انسان یقین یا اطمینان كند كه سید است.

مساله 1849 - به كسی كه در شهر خودش مشهور باشد سید است , اگرچه انسان به سید بودن او یقین یا اطمینان نداشته باشد, می شود خمس داد.

مساله 1850 - كسی كه زنش سیده است , بنابر احتیاط واجب نباید به او خمس بدهد كه به مصرف مخارج خودش برساند, ولی اگر مخارج دیگران بر آن زن واجب باشد و نتواند مخارج آنان را بدهد, جایز است انسان خمس به آن زن بدهد كه به مصرف آنان برساند, و همچنین است دادن خمس به او كه در نفقات غیر واجبه اش صرف نماید.

مساله 1851 - اگر مخارج سید یا سیده ای كه زن انسان نیست بر انسان واجب باشد, بنابر احتیاط واجب , نمی تواند خوراك و پوشاك وسائر نفقات واجبه او را از خمس بدهد, ولی اگر مقداری خمس به او بدهد كه به مصرف دیگری (غیر از نفقات واجبه) برساند مانعی ندارد.

مساله 1852 - سید فقیری كه مخارجش بر دیگری واجب است و او نمی تواند مخارج آن سید را بدهد یا دارد و نمی دهد, می شود خمس داد.

مساله 1853 - احتیاط واجب آن است كه بیشتر از مخارج یك سال به یك سید فقیر خمس ندهند.

مساله 1854 - اگر در شهر انسان سید مستحقی نباشد و یقین یا اطمینان داشته باشد كه بعدا نیز پیدا نمی شود, یا نگهداری

خمس تا پیدا شدن مستحق ممكن نباشد, باید خمس را به شهر دیگر ببرد و به مستحق برساند, و می تواند مخارج بردن آن را از خمس بردارد, و اگر خمس از بین برود, چنانچه در نگهداری آن كوتاهی كرده , باید عوض آن را بدهد, و اگر كوتاهی نكرده , چیزی بر او واجب نیست.

مساله 1855 - هرگاه در شهر خودش مستحقی نباشد اگرچه یقین یا اطمینان داشته باشد كه پیدا می شود و نگهداری خمس تا پیدا شدن مستحق ممكن باشد, می تواند خمس را به شهر دیگر ببرد, و چنانچه در نگهداری آن كوتاهی نكند و تلف شود, نباید چیزی بدهد, ولی نمی تواند مخارج بردن آن را از خمس بردارد.

مساله 1856 - اگر در شهر خودش مستحق پیدا شود, باز هم می تواند خمس را به شهر دیگر ببرد و به مستحق برساند, ولی مخارج بردن آن را باید از خودش بدهد, و در صورتی كه خمس از بین برود, اگرچه در نگهداری آن كوتاهی نكرده باشد ضامن است.

مساله 1857 - اگر به امر حاكم شرع خمس را به شهر دیگر ببرد و از بین برود, لازم نیست دوباره خمس بدهد.

و همچنین است اگر به كسی بدهد كه از طرف حاكم شرع وكیل بوده كه خمس را بگیرد و از آن شهر به شهر دیگر ببرد.

مساله 1858 - جایز نیست جنسی را كه خمس به آن تعلق گرفته به زیادتر از قیمت واقعی حساب نموده و بابت خمس بدهد, و در مساله (1798) گذشت كه دادن جنس دیگر غیر از پول طلا و نقره و مانند آنها مطلقا محل اشكال است.

مساله

1859 - كسی كه از مستحق طلبكار است و می خواهد طلب خود را بابت خمس حساب كند, بنابر احتیاط واجب باید خمس را به او بدهد و بعدا مستحق بابت بدهی خود به او برگرداند, و می تواند از مستحق وكالت گرفته و خود از جانب او قبض نموده و بابت طلبش دریافت كند.

مساله 1860 - مستحق نمی تواند خمس را بگیرد و به مالك ببخشد, ولی كسی كه مقدار زیادی خمس بدهكار است و فقیر شده و می خواهد مدیون اهل خمس نباشد, اگر مستحق راضی شود كه خمس را از او بگیرد و به او ببخشد اشكال ندارد.

احكام زكاة

زكات مال

مساله 1861 - زكاة در نه چیز واجب است:

اول: گندم.

دوم: جو.

سوم: خرما.

چهارم: كشمش.

پنجم: طلا.

ششم: نقره.

هفتم: شتر.

هشتم: گاو.

نهم: گوسفند.

و اگر كسی مالك یكی از این نه چیز باشد, با شرایطی كه بعدا گفته می شود, باید مقداری كه معین شده , به یكی از مصرفهائی كه دستور داده اند برساند.

مساله 1862 - سلت كه دانه ای است به نرمی گندم و خاصیت جو دارد, و علس كه مثل گندم است و خوراك مردمان صنعا می باشد, بنابراحتیاط واجب باید از آنها زكاة داده شود.

شرایط واجب شدن زكاة مساله 1863 - زكاة در صورتی واجب می شود كه مال به مقدار نصاب كه بعدا گفته می شود برسد, و مالك آن , بالغ و عاقل و آزاد باشد وبتواند در آن مال تصرف كند.

مساله 1864 - اگر انسان یازده ماه مالك گاو و گوسفند و شتر و طلا و نقره باشد, اگرچه اول ماه دوازدهم زكاة بر او واجب می شود, ولی اول سال بعد

را باید بعد از تمام شدن ماه دوازدهم حساب كند.

مساله 1865 - اگر مالك گاو و گوسفند و شتر و طلا و نقره در بین سال بالغ شود, مثلا اگر بچه ای در اول محرم مالك چهل گوسفند شود و بعداز گذشتن دو ماه بالغ گردد, یازده ماه كه از اول محرم بگذرد, زكاتی بر او نیست بلكه بعد از گذشتن یازده ماه از بلوغش زكاة بر او واجب می شود.

مساله 1866 - زكاة گندم و جو وقتی واجب می شود كه به آنها گندم و جو گفته شود, و زكاة كشمش وقتی واجب می شود كه انگور می باشد,و زكاة خرما وقتی واجب می شود كه عرب به آن تمر گوید, ولی وقت دادن زكاة در گندم و جو موقع خرمن و جدا كردن كاه آنها است , و درخرما و كشمش موقعی است كه خشك شده باشند.

مساله 1867 - در موقع واجب شدن زكاة گندم و جو و كشمش و خرما كه در مساله پیش گفته شد, چنانچه صاحب آنها بالغ و عاقل و آزادو متمكن از تصرف باشد باید زكاة آنها را بدهد, و اگر بالغ و عاقل نباشد واجب نیست.

مساله 1868 - اگر صاحب گاو و گوسفند و شتر و طلا و نقره در تمام سال یا در مقداری از آن دیوانه باشد, زكاة بر او واجب نیست.

مساله 1869 - اگر صاحب گاو و گوسفند و شتر و طلا و نقره در مقداری از سال مست یا بی هوش شود, زكاة از او ساقط نمی شود.

و همچنین است اگر موقع واجب شدن زكاة گندم و جو و خرما و كشمش مست

یا بی هوش باشد.

مساله 1870 - مالی را كه از انسان غصب كرده اند و نمی تواند در آن تصرف كند, زكاة ندارد.

مساله 1871 - اگر طلا و نقره یا چیز دیگری را كه زكاة در آن واجب است قرض كند و یك سال نزد او بماند, باید زكاة آن را بدهد و بر كسی كه قرض داده چیزی واجب نیست.

زكاة گندم و جو و خرما و كشمش مساله 1872 - زكاة گندم و جو و خرما و كشمش وقتی واجب می شود كه به مقدار نصاب برسند, و نصاب آنها ((288)) من تبریز ((45)) مثقال كم است كه تقریبا ((847)) كیلو گرم می شود.

مساله 1873 - اگر پیش از دادن زكاة از انگور و خرما و جو و گندمی كه زكاة آنها واجب شده خود و عیالاتش بخورند, یا مثلا به فقیر به غیرعنوان زكاة بدهد, باید زكاة مقداری را كه مصرف كرده بدهد.

مساله 1874 - اگر بعد از آنكه زكاة گندم و جو و خرما و انگور واجب شد, مالك آن بمیرد, باید مقدار زكاة را از مال او بدهند, ولی اگر پیش از واجب شدن زكاة بمیرد, هر یك از ورثه كه سهم او به اندازه نصاب است , باید زكاة سهم خود را بدهد.

مساله 1875 - كسی كه از طرف حاكم شرع مامور جمع آوری زكاة است , موقع خرمن كه گندم و جو را از كاه جدا می كنند و بعد از خشك شدن خرما و انگور می تواند زكاة را مطالبه كند, و اگر مالك ندهد و چیزی كه زكاة آن واجب شده , از بین برود, باید عوض

آن رابدهد.

مساله 1876 - اگر بعد از مالك شدن درخت خرما و انگور یا زراعت گندم و جو, زكاة آنها واجب شود, باید زكاة آن را بدهد.

مساله 1877 - اگر بعد از آنكه زكاة گندم و جو و خرما و انگور واجب شده , زراعت و درخت را بفروشد, فروشنده باید زكاة آنها را بدهد, وچنانچه داد بر خریدار چیزی واجب نیست.

مساله 1878 - اگر انسان گندم یا جو یا خرما یا انگور را بخرد و بداند كه فروشنده زكاة آن را داده , یا شك كند كه داده یا نه , چیزی بر اوواجب نیست.

و اگر بداند كه زكاة آن را نداده , چنانچه حاكم شرع معامله مقداری را كه باید از بابت زكاة داده شود, اجازه ندهد, معامله آن مقدار باطل است.

و حاكم شرع می تواند مقدار زكاة را از خریدار بگیرد, و اگر معامله مقدار زكاة را اجازه دهد, معامله صحیح است.

وخریدار باید قیمت آن مقدار را به حاكم شرع بدهد, و در صورتی كه قیمت آن مقدار را به فروشنده داده باشد, می تواند از او پس بگیرد.

مساله 1879 - اگر وزن گندم و جو و خرما و كشمش موقعی كه تر است به ((288)) من ((45)) مثقال كم برسد و بعد از خشك شدن كمتر ازاین مقدار شود, زكاة آن واجب نیست.

مساله 1880 - اگر گندم و جو و خرما را پیش از خشك شدن مصرف كند, چنانچه خشك آنها به اندازه نصاب باشد, باید زكاة آنها رابدهد.

مساله 1881 - خرما بر سه قسم است: ((1)) آن است كه خشكش می كنند, و حكم زكاة آن گفته شد ((2)) آن

است كه در حال رطب بودنش می خورند ((3)) آن است كه نارس خلال آن را می خورند.

در قسم دوم چنانچه مقداری باشد كه خشك آن به ((288)) من ((45)) مثقال كم برسد, زكاة آن واجب است , و اما قسم سوم ظاهر این است كه زكاة بر آن واجب نباشد.

مساله 1882 - گندم و جو و خرما وكشمشی كه زكاة آنها را داده اگر چند سال هم نزد او بماند زكاة ندارد.

مساله 1883 - اگر گندم و جو و خرما و انگور از آب باران یا نهر مشروب شود, یا مثل زراعتهای مصر از رطوبت زمین استفاده كند, زكاة آن ده یك است , و اگر با ماشین آلات یا با دلو و مانند آن آبیاری شود, زكاة آن بیست یك است.

مساله 1884 - اگر گندم و جو و خرما و انگور, هم از آب باران مشروب شود و هم از آب دلو و مانند آن استفاده كند, چنانچه طوری باشدكه عرفا بگویند آبیاری آن با ماشین آلات یا با دلو و مانند آن شده , زكاة آن بیست یك , و اگر بگویند آبیاری با آب نهر و باران شده , زكاة آن ده یك است , و اگر طوری است كه عرفا می گویند به هر دو آبیاری شده , زكاة آن سه چهلم است.

مساله 1885 - چنانچه در صدق عرفی شك كند و نداند كه آبیاری طوری است كه در عرف می گویند با هر دو آبیاری شده یا اینكه می گویند آبیاری آن مثلا با باران است , اگر سه چهلم بدهد كافی است.

مساله 1886 - اگر شك كند و

نداند كه عرف می گویند با هر دو آبیاری شده یا اینكه می گویند با دلو و نحو آن آبیاری شده است , در این صورت دادن یك بیستم كافی است , و همچنین است حال اگر احتمال آن نیز برود كه در عرف بگویند با آب باران آبیاری شده است.

مساله 1887 - اگر گندم و جو و خرما و انگور با آب باران و نهر مشروب شود و به آب دلو و مانند آن محتاج نباشد ولی با آب دلو هم آبیاری شود, و آب دلو به زیاد شدن محصول كمك نكند, زكاة آن ده یك است , و اگر با دلو و مانند آن آبیاری شود و به آب نهر و باران محتاج نباشدولی با آب نهر و باران هم مشروب شود و آنها به زیاد شدن محصول كمك نكنند, زكاة آن یك بیستم است.

مساله 1888 - اگر زراعتی را با دلو و مانند آن آبیاری كنند و در زمینی كه پهلوی آن است زراعتی كه از رطوبت آن زمین استفاده نماید ومحتاج به آبیاری نشود, زكاة زراعتی كه با دلو آبیاری شده یك بیستم , و زكاة زراعتی كه پهلوی آن است بنابر احتیاط یك دهم می باشد.

مساله 1889 - مخارجی را كه برای گندم و جو و خرما و انگور كرده است , نمی تواند از حاصل كسر نموده و ملاحظه نصاب نماید, پس چنانچه یكی از آنها پیش از ملاحظه مخارج به ((288)) من ((45)) مثقال كم برسد, باید زكاة آن را بدهد.

مساله 1890 - تخمی را كه به مصرف زراعت رسانده , چه از خودش باشد یا خریده باشد,

نمی تواند نیز از حاصل كسر كند وسپس ملاحظه نصاب بنماید بلكه نصاب را نسبت به مجموع حاصل باید ملاحظه نماید.

مساله 1891 - آنچه كه دولت از عین مال می گیرد, زكاة آن واجب نیست , مثلا اگر حاصل زراعت ((850)) كیلو گرم باشد و دولت ((50)) كیلو گرم را به عنوان مالیات بگیرد, فقط زكاة در ((800)) كیلو واجب می شود.

مساله 1892 - مصارفی كه انسان پیش از تعلق زكاة نموده , بنابر احتیاط واجب نمی تواند از حاصل كسر نموده و فقط زكاة بقیه رابدهد.

مساله 1893 - مصارفی را كه بعد از تعلق زكاة است می تواند از حاكم شرع یا وكیل او در صرف آنها اجازه بگیرد و آنچه نسبت به مقدارزكاة خرج شده بردارد.

مساله 1894 - واجب نیست صبر نماید تا جو و گندم به حد خرمن برسد و انگور و خرما خشك گردد و آنگاه زكاة را بدهد, بلكه همین كه زكاة واجب شد جایز است مقدار زكاة را قیمت نموده و به عنوان زكاة قیمت آن را بدهد.

مساله 1895 - بعد از آنكه زكاة تعلق گرفت می توان عین زراعت یا خرما و انگور را پیش از درو كردن یا چیدن به مستحق یا حاكم شرع یاوكیل اینها مشاعا تسلیم نماید و پس از آن در مصارف شریك می باشند.

مساله 1896 - در صورتی كه مالك عین مال را از زراعت یا خرما و انگور به حاكم یا مستحق یا وكیل آنها تسلیم نمود, لازم نیست آنها رامجانا به طور اشاعه نگاه دارد بلكه می تواند برای اینكه تا وقت درو یا خشك شدن برسد برای ماندن آنها در

زمینش اجرت مطالبه نماید.

مساله 1897 - اگر انسان در چند شهر كه فصل رسیدن حاصل آنها با یكدیگر اختلاف دارد و زراعت و میوه آنها در یك وقت بدست نمی آید گندم یا جو و خرما یا انگور داشته باشد و همه آنها محصول یك سال حساب شود, چنانچه چیزی كه اول می رسد به اندازه نصاب یعنی ((288)) من ((45)) مثقال كم باشد, باید زكاة آن را موقعی كه می رسد بدهد و زكاة بقیه را هر وقت بدست می آید ادا نماید, و اگر آنچه اول می رسد به اندازه نصاب نباشد, صبر می كند تا بقیه آن برسد, پس اگر روی هم به مقدار نصاب شود, زكاة آن واجب است , و اگر به مقدارنصاب نشود, زكاة آن واجب نیست.

مساله 1898 - اگر درخت خرما یا انگور در یك سال دو مرتبه میوه بدهد, چنانچه روی هم به مقدار نصاب باشد, بنابر احتیاط زكاة آن واجب است.

مساله 1899 - اگر مقداری خرمای خشك نشده یا انگور دارد كه خشك آن به اندازه نصاب می شود, چنانچه به قصد زكاة از تازه آن به قدری به مصرف زكاة برساند كه اگر خشك شود به اندازه زكاتی باشد كه بر او واجب است اشكال ندارد.

مساله 1900 - اگر زكاة خرمای خشك یا كشمش بر او واجب باشد, نمی تواند زكاة آن را خرمای تازه یا انگور بدهد بلكه چنانچه ملاحظه قیمت نماید و انگور یا خرمای تازه یا مویز یا خرمای خشك دیگر از بابت قیمت بدهد نیز محل اشكال است , و نیز اگر زكاة خرمای تازه یا انگور بر او واجب باشد,

نمی تواند زكاة آن را خرمای خشك یا كشمش بدهد, بلكه چنانچه به اعتبار قیمت خرما و انگور دیگری بدهد اگرچه تازه باشد محل اشكال است.

مساله 1901 - كسی كه بدهكار است و مالی هم دارد كه زكاة آن واجب شده اگر بمیرد, باید اول تمام زكاة را از مالی كه زكاة آن واجب شده بدهند بعد قرض او را ادا نمایند.

مساله 1902 - كسی كه بدهكار است و گندم یا جو یا خرما یا انگور هم دارد, اگر بمیرد و پیش از آنكه زكاة اینها واجب شود, ورثه قرض اورا از مال دیگر بدهند, هر كدام كه سهمشان به ((288)) من ((45)) مثقال كم برسد, باید زكاة بدهد, و اگر پیش از آنكه زكاة اینها واجب شود,قرض او را ندهند, چنانچه مال میت فقط به اندازه بدهی او باشد, واجب نیست زكاة اینها را بدهند, و اگر مال میت بیشتر از بدهی او باشد,باید جنس زكاة دار را نسبت به مجموع مال ملاحظه كنند به همان نسبت از جنس زكاة دار كسر شود, پس سهم هر یك از ورثه به اندازه نصاب برسد زكاة بر او واجب است.

مساله 1903 - اگر گندم و جو و خرما و كشمشی كه زكاة آنها واجب شده خوب و بد دارد, احتیاط واجب آن است كه زكاة هر كدام از خوب و بد را از خود آنها بدهد.

نصاب طلا

مساله 1904 - طلا دو نصاب دارد: نصاب اول آن بیست مثقال شرعی است كه هر مثقال آن ((18)) نخود است , پس وقتی طلا به بیست مثقال شرعی كه پانزده مثقال معمولی است برسد, اگر شرایط دیگر را هم

كه گفته شد داشته باشد, انسان باید یك چهلم آن را - كه نه نخود می شود - از بابت زكاة بدهد, و اگر به این مقدار نرسد, زكاة آن واجب نیست.

و نصاب دوم آن چهار مثقال شرعی است كه سه مثقال معمولی می شود, یعنی اگر سه مثقال به پانزده مثقال اضافه شود, باید زكاة تمام ((18)) مثقال را از قرار چهل یك بدهد, و اگر كمتر از سه مثقال اضافه شود, فقط باید زكاة ((15)) مثقال آن را بدهد و زیادی آن زكاة ندارد, وهمچنین است هر چه بالا رود, یعنی اگر سه مثقال اضافه شود, باید زكاة تمام آنها را بدهد, و اگر كمتر اضافه شود, مقداری كه اضافه شده زكاة ندارد.

نصاب نقره

مساله 1905 - نقره دو نصاب دارد: نصاب اول آن ((105)) مثقال معمولی است كه اگر نقره به ((105)) مثقال برسد و شرایط دیگر را هم كه گفته شد داشته باشد, انسان باید یك چهلم آن را كه ((2)) مثقال و ((15)) نخود است از بابت زكاة بدهد و اگر به این مقدار نرسد, زكاة آن واجب نیست.

و نصاب دوم آن ((21)) مثقال است , یعنی اگر 21 مثقال به ((105)) مثقال اضافه شود, باید زكاة تمام ((126)) مثقال را به طوری كه گفته شد بدهد, و اگر كمتر از ((21)) مثقال اضافه شود, فقط باید زكاة ((105)) مثقال آن را بدهد و زیادی آن زكاة ندارد, و همچنین است هرچه بالا رود, یعنی اگر ((21)) مثقال اضافه شود باید زكاة تمام آنها را بدهد, و اگر كمتر اضافه شود, مقداری كه اضافه شده و كمتر از ((21)) مثقال است

زكاة ندارد.

بنابر این اگر انسان یك چهلم هرچه طلا و نقره دارد بدهد, زكاتی را كه بر او واجب بوده داده و گاهی هم بیشتر از مقدار واجب داده است , مثلا كسی كه ((110)) مثقال نقره دارد, اگر یك چهلم آن را بدهد, زكاة ((105)) مثقال آن را كه واجب بوده داده و مقداری هم برای ((5)) مثقال آن داده كه واجب نبوده است.

مساله 1906 - كسی كه طلا یا نقره او به اندازه نصاب است , اگرچه زكاة آن را داده باشد, تا وقتی از نصاب اول كم نشده , همه سال باید زكاة آن را بدهد.

مساله 1907 - زكاة طلا و نقره در صورتی واجب می شود كه آن را سكه زده باشند و معامله با آن رواج داشته باشد, و اگر سكه آن از بین هم رفته باشد, باید زكاة آن را بدهند.

مساله 1908 - طلا و نقره سكه داری كه زنها برای زینت بكار می برند, اگرچه رواج معامله با آن باقی باشد زكاة واجب نیست.

مساله 1909 - كسی كه طلا و نقره دارد, اگر هیچ كدام آنها به اندازه نصاب اول نباشد, مثلا ((104)) مثقال نقره و ((14)) مثقال طلا داشته باشد, زكاة بر او واجب نیست.

مساله 1910 - چنانكه سابقا گفته شد زكاة طلا و نقره در صورتی واجب می شود كه انسان یازده ماه مالك مقدار نصاب باشد, و اگر در بین یازده ماه , طلا و نقره او از نصاب اول كمتر شود, زكاة بر او واجب نیست.

مساله 1911 - اگر در بین یازده ماه طلا و نقره ای را كه دارد با طلا یا نقره

یا چیز دیگر عوض نماید یا آنها را آب كند, زكاة بر او واجب نیست , اگرچه برای فرار از دادن زكاة این كارها را بكند.

مساله 1912 - اگر در ماه دوازدهم پول طلا ونقره را آب كند, باید زكاة آنهارا بدهد, وچنانچه بواسطه آب كردن , وزن یا قیمت آنها كم شود, باید زكاتی را كه پیش از آب كردن بر او واجب بوده بدهد.

مساله 1913 - اگر طلا و نقره ای كه دارد خوب و بد داشته باشد, می تواند زكاة هر كدام از خوب و بد را از خود آن بدهد, بلكه اگر قسمتی ازنصاب طلا و نقره بد باشد می تواند زكاة را از قسمت بد بدهد.

مساله 1914 - پول طلا و نقره ای كه بیشتر از اندازه معمول فلز دیگر دارد, اگر به آن پول طلا و نقره بگویند, در صورتی كه به حد نصاب برسد زكاتش واجب است هرچند خالصش به حد نصاب نرسد, ولی اگر به آن پول طلا و نقره نگویند وجوب زكاة در آن محل اشكال است هرچند خالصش به حد نصاب برسد.

مساله 1915 - اگر پول طلا و نقره ای كه دارد به مقدار معمول , فلز دیگر با آن مخلوط باشد, چنانچه زكاة آن را از پول طلا و نقره ای كه بیشتراز معمول فلز دیگر دارد یا از پول غیر طلا و نقره بدهد ولی به قدری باشد كه قیمت آن , به اندازه قیمت زكاتی باشد كه بر او واجب است اشكال ندارد.

زكاة شتر و گاو و گوسفند

مساله 1916 - زكاة شتر و گاو و گوسفند غیر از شرطهائی كه گفته شد دو شرط دیگر دارد:

اول - آنكه حیوان در تمام سال بیكار باشد, ولی اگر در تمام سال یكی دو روز هم كار كرده باشد, بنابر احتیاط زكاة آن واجب است.

دوم - آنكه در تمام سال از علف بیابان بچرد, پس اگر تمام سال یا مقداری از آن را از علف چیده شده , یا از زراعتی كه ملك او یا ملك كس دیگر است بچرد, زكاة ندارد.

ولی اگر در تمام سال یك روز یا دو روز از علف مالك بخورد, بنابر احتیاط زكاة آن واجب می باشد.

مساله 1917 - اگر انسان برای شتر و گاو و گوسفند خود چرا گاهی را كه كسی نكاشته بخرد, یا اجاره كند, وجوب زكاة در آن مشكل است ,ولی اگر برای چراندن در آن باج بدهد, باید زكاة را بدهد.

نصاب شتر

مساله 1918 - شتر دوازده نصاب دارد: اول - پنج شتر, و زكاة آن یك گوسفند است , و تا شماره شتر به این مقدار نرسد زكاة ندارد.

دوم - ده شتر, و زكاة آن دو گوسفند است.

سوم - پانزده شتر, و زكاة آن سه گوسفند است.

چهارم - بیست شتر, و زكاة آن چهار گوسفند است.

پنجم - بیست و پنج شتر, و زكاة آن پنج گوسفند است.

ششم - بیست و شش شتر, و زكاة آن یك شتری است كه داخل سال دوم شده باشد.

هفتم - سی و شش شتر, و زكاة آن یك شتری است كه داخل سال سوم شده باشد.

هشتم - چهل و شش شتر, و زكاة آن دو شتری است كه داخل سال چهارم شده باشد.

نهم - شصت و یك شتر, و زكاة آن یك شتری است كه داخل سال پنجم

شده باشد.

دهم - هفتاد و شش شتر, و زكاة آن دو شتری است كه داخل سال سوم شده باشند.

یازدهم - نود و یك شتر, و زكاة آن دو شتری است كه داخل سال چهارم شده باشند.

دوازدهم - صد و بیست و یك شتر و بالاتر از آن است كه باید یا چهل تا چهل تا حساب كند و برای هر چهل تا, یك شتری بدهد كه داخل سال سوم شده باشد, یا پنجاه تا پنجاه تا حساب كند و برای هر پنجاه تا یك شتری بدهد كه داخل سال چهارم شده باشد, و یا با چهل و پنجاه حساب كند ولی در هر صورت باید طوری حساب كند كه چیزی باقی نماند, یا اگر چیزی باقی می ماند, از نه تا بیشتر نباشد, مثلا اگر ((140)) شتر دارد, باید برای صد تا دو شتری كه داخل سال چهارم شده و برای چهل تا یك شتری كه داخل سال سوم شده بدهد, و شتری كه در زكاة داده می شود باید ماده باشد.

مساله 1919 - زكاة مابین دو نصاب واجب نیست , پس اگر شماره شترهائی كه دارد از نصاب اول كه پنج است بگذرد, تا به نصاب دوم كه ده تا است نرسیده , فقط باید زكاة پنج تای آن را بدهد, و همچنین است در نصابهای بعد.

نصاب گاو

مساله 1920 - گاو دو نصاب دارد: نصاب اول آن سی تا است كه وقتی شماره گاو به سی رسید, اگر شرایطی را كه گفته شد داشته باشد باید یك گوساله ای كه داخل سال دوم شده از بابت زكاة بدهد, و احتیاط واجب آن است كه

گوساله نر باشد.

و نصاب دوم آن چهل است و زكاة آن یك گوساله ماده ای است كه داخل سال سوم شده باشد, و زكاة مابین سی و چهل واجب نیست , مثلاكسی كه سی و نه گاو دارد, فقط باید زكاة سی تای آنها را بدهد, و نیز اگر از چهل گاو زیادتر داشته باشد تا به شصت نرسیده , فقط باید زكاة چهل تای آن را بدهد, و بعد از آنكه به شصت رسید چون دو برابر نصاب اول را دارد, باید دو گوساله ای كه داخل سال دوم شده بدهد, وهمچنین هرچه بالا رود, باید یا سی تا سی تا حساب كند, یا چهل تا چهل تا, یا سی و چهل حساب نماید و زكاة آن را به دستوری كه گفته شدبدهد, ولی باید طوری حساب كند كه چیزی باقی نماند, یا اگر چیزی باقی می ماند از نه تا بیشتر نباشد, مثلا اگر هفتاد گاو دارد, باید به حساب سی و چهل حساب كند و برای سی تای آن زكاة سی تا وبرای چهل تای آن زكاة چهل تا را بدهد, چون اگر به حساب سی تا حساب كند, ده تازكاة نداده می ماند.

نصاب گوسفند

مساله 1921 - گوسفند پنج نصاب دارد: اول - چهل تا است , و زكاة آن یك گوسفند است , و تا گوسفند به چهل نرسد زكاة ندارد.

دوم - صد و بیست و یك است , و زكاة آن دو گوسفند است.

سوم - دویست و یك است , و زكاة آن سه گوسفند است.

چهارم - سیصد و یك است , و زكاة آن چهار گوسفند است.

پنجم - چهار

صد و بالاتر از آن است كه باید آنها را صدتا صدتا حساب كند و برای هر صدتای آنها یك گوسفند بدهد, و لازم نیست زكاة رااز خود گوسفندها بدهد, بلكه اگر گوسفند دیگری بدهد, یا مطابق قیمت گوسفند, پول بدهد كافی است.

مساله 1922 - زكاة مابین دو نصاب واجب نیست , پس اگر شماره گوسفندهای كسی از نصاب اول كه چهل است بیشتر باشد, تا به نصاب دوم كه صد و بیست و یك است نرسیده باشد, فقط باید زكاة چهل تای آن را بدهد و زیادی آن زكاة ندارد, و همچنین است حكم در نصابهای بعد.

مساله 1923 - زكاة شتر و گاو و گوسفندی كه به مقدار نصاب برسد واجب است , چه همه آنها نر باشند یا ماده , یا بعضی نر باشند و بعضی ماده.

مساله 1924 - در زكاة , گاو و گاومیش یك جنس حساب می شوند, و شتر عربی و غیر عربی یك جنس است , و همچنین بز و میش وشیشك در زكاة با هم فرق ندارند.

مساله 1925 - اگر برای زكاة گوسفند بدهد, بنابر احتیاط واجب باید اقلا داخل سال دوم شده باشد, و اگر بز بدهد احتیاطا باید داخل سال سوم شده باشد.

مساله 1926 - گوسفندی را كه بابت زكاة می دهد, اگر قیمتش مختصری از گوسفندهای دیگر او كمتر باشد اشكال ندارد, ولی بهتر است گوسفندی را كه قیمت آن از تمام گوسفندهایش بیشتر است بدهد, و همچنین است در گاو و شتر.

مساله 1927 - اگر چند نفر با هم شریك باشند, هر كدام آنان كه سهمش به نصاب اول رسیده , باید زكاة بدهد,

و بر كسی كه سهم او كمتر از نصاب اول است زكاة واجب نیست.

مساله 1928 - اگر یك نفر در چند جا گاو یا شتر یا گوسفند داشته باشد و روی هم به اندازه نصاب باشند, باید زكاة آنها را بدهد.

مساله 1929 - اگر گاو و گوسفند و شتری كه دارد مریض و معیوب هم باشند, باید زكاة آنها را بدهد.

مساله 1930 - اگر گاو و گوسفند و شتری كه دارد همه مریض یا معیوب یا پیر باشند, می تواند زكاة را از خود آنها بدهد, ولی اگر همه سالم وبی عیب و جوان باشند, نمی تواند زكاة آنها را مریض یا معیوب , یا پیر بدهد, بلكه اگر بعضی از آنها سالم و بعضی مریض و دسته ای معیوب ودسته دیگر بی عیب و مقداری پیر و مقداری جوان باشند, احتیاط واجب آن است كه برای زكاة آنها سالم و بی عیب و جوان بدهد.

مساله 1931 - اگر پیش از تمام شدن ماه یازدهم , گاو و گوسفند و شتری را كه دارد با چیز دیگری عوض كند, یا نصابی را كه دارد با مقدار نصاب از همان جنس عوض نماید, مثلا چهل گوسفند بدهد و چهل گوسفند دیگر بگیرد, زكاة بر او واجب نیست.

مساله 1932 - كسی كه باید زكاة گاو و گوسفنϠو شتر را بدهد, اگر زكاة آنها را از مال دیگرش بدهد, تا وقتی شماره آنها از نصاب كم نشده ,همه ساله باید زكاة را بدهد, و اگر از خود آنها بدهد و از نصاب اول كمتر شوند, زكاة بر او واجب نیست , مثلا كسی كه چهل گوسفند دارد, اگراز

مال دیگرش زكاة آنها را بدهد, تا وقتی كه گوسفندهای او از چهل كم نشده , همه ساله باید یك گوسفند بدهد, و اگر از خود آنها بدهد, تا وقتی به چهل نرسیده , زكاة بر او واجب نیست.

مصرف زكاة

مساله 1933 - انسان می تواند زكاة را در هشت مورد مصرف كند: اول - فقیر, و او كسی است كه مخارج سال خود و عیالاتش را ندارد, ولی كسی كه صنعت یا ملك یا سرمایه ای دارد كه می تواند مخارج سال خود را بگذراند فقیر نیست.

دوم - مسكین , و او كسی است كه از فقیر سخت تر می گذراند.

سوم - كسی كه از طرف امام (ع) یا نائب امام مامور است كه زكاة را جمع و نگهداری نماید و به حساب آن رسیدگی كند و آن را به امام یا نائب امام یا فقرا برساند.

چهارم - كافرهائی كه اگر زكاة به آنان بدهند, به دین اسلام مایل می شوند یا در جنگ به مسلمانان كمك می كنند.

پنجم - خریداری بنده هائی كه در شدت می باشند و آزاد كردن آنان.

ششم - بدهكاری كه نمی تواند قرض خود را بدهد.

هفتم - فی سبیل اللّه , یعنی كارهائی كه می توان با آنها قصد قربت نمود, مثل ساختن مسجد و مدرسه ای كه علوم دینیه در آن خوانده می شود وتنظیف شهر و اسفالت راهها و توسعه آنها و مانند اینها.

هشتم - ابن السبیل , یعنی مسافری كه در سفر درمانده شده.

و احكام اینها در مسائل آینده گفته خواهد شد.

مساله 1934 - احتیاط واجب آن است كه فقیر ومسكین بیشتر از مخارج سال خود وعیالاتش

را از زكاة نگیرد, و اگر مقداری پول یا جنس دارد, فقط به اندازه كسری مخارج یك سالش زكاة بگیرد.

مساله 1935 - كسی كه مخارج سالش را داشته , اگر مقداری از آن را مصرف كند و بعد شك كند كه آنچه باقی مانده به اندازه مخارج یك سال او هست یا نه , نمی تواند زكاة بگیرد.

مساله 1936 - صنعتگر یا مالك یا تاجری كه درآمد او از مخارج سالش كمتر است , می تواند برای كسری مخارجش زكاة بگیرد, و لازم نیست ابزار كار, یا ملك , یا سرمایه خود را به مصرف مخارج برساند.

مساله 1937 - فقیری كه خرج سال خود و عیالاتش را ندارد, اگر خانه ای دارد كه ملك او است و در آن نشسته , یا مال سواری دارد,چنانچه بدون اینها نتواند زندگی كند اگرچه برای حفظ آبرویش باشد, می تواند زكاة بگیرد, و همچنین است اثاث خانه و ظرف و لباس تابستانی و زمستانی و چیزهائی كه به آنها احتیاج دارد, و فقیری كه اینها را ندارد, اگر به اینها احتیاج داشته باشد, می تواند از زكاة خریداری نماید.

مساله 1938 - فقیری كه یاد گرفتن صنعت برای او مشكل نیست , بنابر احتیاط واجب باید یاد بگیرد و با گرفتن زكاة زندگی نكند, ولی تاوقتی مشغول یاد گرفتن است , می تواند زكاة بگیرد.

مساله 1939 - به كسی كه قبلا فقیر بوده و یا اینكه معلوم نباشد فقیر بوده یا نه و می گوید فقیرم , اگرچه انسان از گفته او اطمینان پیدا نكندمی شود زكاة داد.

مساله 1940 - كسی كه می گوید فقیرم و قبلا فقیر نبوده

, چنانچه از گفته او اطمینان پیدا نشود, احتیاط واجب آن است كه به او زكاة ندهند.

مساله 1941 - كسی كه باید زكاة بدهد, اگر از فقیری طلبكار باشد, می تواند طلبی را كه از او دارد, بابت زكاة حساب كند.

مساله 1942 - اگر فقیر بمیرد و مال او به اندازه قرضش نباشد, انسان می تواند طلبی را كه از او دارد بابت زكاة حساب كند, بلكه اگر مال اوبه اندازه قرضش باشد و ورثه قرض او را ندهند, یا به جهت دیگر انسان نتواند طلب خود را بگیرد, نیز می تواند طلبی را كه از او دارد, بابت زكاة حساب كند.

مساله 1943 - چیزی را كه انسان بابت زكاة به فقیر می دهد لازم نیست به او بگوید كه زكاة است , بلكه اگر فقیر خجالت بكشد مستحب است مال را به قصد زكاة به او داده و زكاة بودنش را اظهار ننماید.

مساله 1944 - اگر به خیال اینكه كسی فقیر است به او زكاة بدهد, بعد بفهمد فقیر نبوده , یا از روی ندانستن مساله به كسی كه می داند فقیرنیست زكاة بدهد, كافی نیست , پس چنانچه چیزی را كه به او داده باقی باشد باید از او بگیرد و به مستحق بدهد, و اگر از بین رفته باشد, پس اگر كسی كه آن چیز را گرفته می دانسته زكاة است , انسان باید عوض آن را از او بگیرد و به مستحق بدهد, و اگر نمی دانسته زكاة است ,نمی تواند چیزی از او بگیرد و باید از مال خودش زكاة را به مستحق بدهد.

مساله 1945 - كسی كه بدهكار است

و نمی تواند بدهی خود را بدهد اگرچه مخارج سال خود را داشته باشد, می تواند برای دادن قرض خودزكاة بگیرد, ولی باید مالی را كه قرض كرده در معصیت خرج نكرده باشد.

مساله 1946 - اگر به كسی كه بدهكار است و نمی تواند بدهی خود را بدهد, زكاة بدهد, بعد بفهمد قرض را در معصیت مصرف كرده ,چنانچه آن بدهكار فقیر باشد می تواند آنچه را كه به او داده بابت زكاة حساب كند.

مساله 1947 - كسی كه بدهكار است و نمی تواند بدهی خود را بدهد, اگرچه فقیر نباشد, انسان می تواند طلبی را كه از او دارد, بابت زكاة حساب كند.

مساله 1948 - مسافری كه خرجی او تمام شده یا مركبش از كار افتاده , چنانچه سفر او سفر معصیت نباشد و نتواند با قرض كردن یافروختن چیزی خود را به مقصد برساند, اگرچه در وطن خود فقیر نباشد, می تواند زكاة بگیرد, ولی اگر بتواند در جای دیگر با قرض كردن یافروختن چیزی مخارج سفر خود را فراهم كند, فقط به مقداری كه به آنجا برسد, می تواند زكاة بگیرد.

مساله 1949 - مسافری كه در سفر درمانده شده و زكاة گرفته , بعد از آنكه به وطنش رسید, اگر چیزی از زكاة زیاد آمده باشد, باید آن را به حاكم شرع بدهد و بگوید آن چیز زكاة است.

شرایط كسانی كه مستحق زكاتند

مساله 1950 - كسی كه زكاة می گیرد باید شیعه دوازده امامی باشد, و اگر انسان كسی را شیعه بداند و به او زكاة بدهد, بعد معلوم شود شیعه نبوده , باید دوباره زكاة بدهد.

مساله 1951 - اگر طفل یا دیوانه ای از

شیعه فقیر باشد, انسان می تواند به ولی او زكاة بدهد به قصد اینكه آنچه را می دهد ملك طفل یا دیوانه باشد.

مساله 1952 - اگر به ولی طفل و دیوانه دسترسی ندارد, می تواند خودش یا بوسیله یك نفر امین زكاة را به مصرف طفل یا دیوانه برساند, وباید موقعی كه زكاة به مصرف آنان می رسد نیت زكاة كند.

مساله 1953 - به فقیری كه گدائی می كند, می شود زكاة داد.

ولی به كسی كه زكاة را در معصیت مصرف می كند, نباید زكاة داد.

مساله 1954 - به كسی كه معصیت كبیره را آشكارا بجا می آورد یا نماز نمی خواند یا شرابخوار است هرچند آشكارا نباشد,احتیاط واجب آن است برای امر او به معروف ونهی از منكر زكاة ندهند.

مساله 1955 - به كسی كه بدهكار است و نمی تواند بدهی خود را بدهد اگرچه مخارج او بر انسان واجب باشد, می شود زكاة داد.

مساله 1956 - انسان نمی تواند مخارج كسانی را كه مثل اولاد خرجشان بر او واجب است از زكاة بدهد, ولی اگر مخارج آنان را ندهد,دیگران می توانند به آنان زكاة بدهند.

مساله 1957 - اگر انسان زكاة را به پسرش بدهد كه خرج زن و نوكر و كلفت خود نماید اشكال ندارد.

مساله 1958 - اگر پسر به كتابهای علمی دینی احتیاج داشته باشد, پدر می تواند برای خریدن آنها به او زكاة بدهد.

مساله 1959 - پدر می تواند به پسرش زكاة بدهد كه برای خود زن بگیرد, و پسر هم می تواند برای آنكه پدرش زن بگیرد زكاة خود را به اوبدهد.

مساله 1960 - به زنی كه شوهرش مخارج او

را می دهد و زنی كه شوهرش خرجی او را نمی دهد ولی ممكن است او را به دادن خرجی مجبوركنند, نمی شود زكاة داد.

مساله 1961 - زنی كه صیغه شده اگر فقیر باشد, شوهرش و دیگران می توانند به او زكاة بدهند, ولی اگر شوهرش در ضمن عقد شرط كندكه مخارج او را بدهد یا به جهت دیگری دادن مخارجش بر او واجب باشد, در صورتی كه مخارج آن زن را بدهد نمی شود به آن زن زكاة داد.

مساله 1962 - زن می تواند به شوهر فقیر خود زكاة بدهد, اگرچه شوهر زكاة را صرف مخارج خود آن زن نماید.

مساله 1963 - سید نمی تواند از غیر سید زكاة بگیرد, ولی اگر خمس و سایر وجوهات كفایت مخارج آن را نكند و از گرفتن زكاة ناچار باشد,می تواند از غیر سید زكاة بگیرد.

مساله 1964 - به كسی كه معلوم نیست سید است یا نه , می شود زكاة داد, ولی اگر دعوی سیادت كند نمی شود به او زكاة داد.

نیت زكاة

مساله 1965 - انسان باید زكاة را به قصد قربت (یعنی برای انجام فرمان خداوند عالم) بدهد, و در نیت معین كند كه آنچه را می دهد زكاة مال است یا زكاة فطره , ولی اگر مثلا زكاة گندم و جو بر او واجب باشد, لازم نیست معین كند چیزی را كه می دهد زكاة گندم است یا زكاة جو.

مساله 1966 - كسی كه زكاة چند مال بر او واجب شده , اگر مقداری زكاة بدهد و نیت هیچ كدام آنها را نكند, چنانچه چیزی را كه داده هم جنس یكی از آنها باشد,

زكاة همان جنس حساب می شود, و اگر از قسم پول بدهد كه هم جنس هیچ كدام آنها نباشد, به همه آنها قسمت می شود, پس كسی كه زكاة چهل گوسفند و زكاة پانزده مثقال طلا بر او واجب است , اگر مثلا یك گوسفند از بابت زكاة بدهد و نیت هیچ كدام آنها را نكند, زكاة گوسفند حساب می شود, ولی اگر مقداری پول نقره یا اسكناس بدهد به زكاتی كه برای گوسفند و طلا بدهكار است تقسیم می شود.

مساله 1967 - اگر كسی را وكیل كند كه زكاة مال او را بدهد, موقعی كه زكاة را به آن وكیل می دهد نیت كند كافی است , و چنانچه وكیل كندكه زكاة او را از مالش اخراج كند, وكیل باید نیت زكاة كند.

مساله 1968 - اگر بدون قصد قربت زكاة را به فقیر بدهد و پیش از آنكه آن مال از بین برود, نیت زكاة كند, زكاة حساب می شود.

مسائل متفرقه زكاة

مساله 1969 - موقعی كه گندم و جو را از كاه جدا می كنند و موقع خشك شدن خرما و انگور, انسان باید زكاة را به فقیر بدهد, یا از مال خود جدا كند, و زكاة طلا و نقره و گاو و گوسفند و شتر را بعد از تمام شدن ماه یازدهم باید به فقیر بدهد, یا از مال خود جدا نماید, ولی اگر منتظر فقیر معینی باشد, یا بخواهد به فقیری بدهد كه از جهتی برتری دارد, می تواند زكاة را جدا نكند.

مساله 1970 - بعد از جدا كردن زكاة لازم نیست فورا آن را به مستحق بدهد, ولی اگر به كسی كه

می شود زكاة داد, دسترسی دارد, احتیاط مستحب آن است كه دادن زكاة را تاخیر نیندازد.

مساله 1971 - كسی كه می تواند زكاة را به مستحق برساند, اگر ندهد و بواسطه كوتاهی كردن او از بین برود, باید عوض آن را بدهد.

مساله 1972 - كسی كه می تواند زكاة را به مستحق برساند, اگر زكاة را ندهد و بدون آنكه در نگهداری آن كوتاهی كند از بین برود, چنانچه دادن زكاة را به قدری تاخیر انداخته كه نمی گویند فورا داده است , باید عوض آن را بدهد, و اگر به این مقدار تاخیر نینداخته مثلا دو سه ساعت تاخیر انداخته و در همان دو سه ساعت تلف شده , در صورتی كه مستحق حاضر نبوده , چیزی بر او واجب نیست , و اگر مستحق حاضر بوده بنابر احتیاط واجب باید عوض آن را بدهد.

مساله 1973 - اگر زكاة را از خود مال كنار بگذارد, می تواند در بقیه آن تصرف كند, و اگر از مال دیگرش كنار بگذارد, می تواند در تمام مال تصرف نماید.

مساله 1974 - انسان نمی تواند زكاتی را كه كنار گذاشته برای خود بردارد و چیز دیگری به جای آن بگذارد.

مساله 1975 - اگر از زكاتی كه كنار گذاشته منفعتی حاصل شود, مثلا گوسفندی كه برای زكاة گذاشته بره بیاورد, مال فقیر است.

مساله 1976 - اگر موقعی كه زكاة را كنار می گذارد مستحقی حاضر باشد, بهتر است زكاة را به او بدهد مگر كسی را در نظر داشته باشد كه دادن زكاة به او از جهتی بهتر باشد.

مساله 1977 - اگر بدون اجازه حاكم شرع با مالی كه

برای زكاة كنار گذاشته تجارت كند و ضرر نماید, نباید چیزی از زكاة كم كند, ولی اگرمنفعت كند, باید آن را به مستحق بدهد.

مساله 1978 - اگر پیش از آنكه زكاة بر او واجب شود, چیزی بابت زكاة به فقیر بدهد, زكاة حساب نمی شود, و بعد از آنكه زكاة بر او واجب شد, اگر چیزی را كه به فقیر داده از بین نرفته باشد و آن فقیر هم به فقر خود باقی باشد, چیزی را كه به او داده بابت زكاة حساب كند.

مساله 1979 - فقیری كه می داند زكاة بر انسان واجب نشده , اگر چیزی بابت زكاة بگیرد و پیش او تلف شود, ضامن است , پس موقعی كه زكاة بر انسان واجب می شود, اگر آن فقیر به فقر خود باقی باشد, می تواند عوض چیزی را كه به او داده بابت زكاة حساب كند.

مساله 1980 - فقیری كه نمی داند زكاة بر انسان واجب نشده , اگر چیزی بابت زكاة بگیرد و پیش او تلف شود, ضامن نیست , و انسان نمی تواند عوض آن را بابت زكاة حساب كند.

مساله 1981 - مستحب است زكاة گاو و گوسفند و شتر را به فقیرهای آبرومند بدهد, و در دادن زكاة , خویشان خود را بر دیگران , و اهل علم و كمال را بر غیر آنان , و كسانی را كه اهل سؤال نیستند بر اهل سؤال مقدم بدارد, ولی اگر دادن زكاة به فقیری از جهت دیگری بهتر باشد,مستحب است زكاة را به او بدهد.

مساله 1982 - بهتر است زكاة را آشكار و صدقه مستحبی را مخفی بدهند.

مساله 1983 -

اگر در شهر كسی كه می خواهد زكاة بدهد مستحقی نباشد و نتواند زكاة را به مصرف دیگری هم كه برای آن معین شده برساند, چنانچه امید نداشته باشد كه بعدا مستحق پیدا كند, باید زكاة را به شهر دیگر ببرد و به مصرف زكاة برساند, و می تواند مخارج بردن به آن شهر را از زكاة بردارد, و اگر زكاة تلف شود ضامن نیست.

مساله 1984 - اگر در شهر خودش مستحق پیدا شود, می تواند زكاة را به شهر دیگر ببرد ولی مخارج بردن به آن شهر را باید از خودش بدهد, و اگر زكاة تلف شود ضامن است , مگر آنكه به امر حاكم شرع برده باشد.

مساله 1985 - اجرت وزن كردن و پیمانه نمودن گندم و جو و كشمش و خرمائی را كه برای زكاة می دهد, با خود او است.

مساله 1986 - كسی كه ((2)) مثقال و ((15)) نخود نقره یا بیشتر از بابت زكاة بدهكار است , بنابر احتیاط مستحب كمتر از ((2)) مثقال و ((15)) نخود نقره به یك فقیر ندهد, و نیز اگر غیر نقره چیز دیگری مثل گندم و جو بدهكار باشد و قیمت آن به ((2)) مثقال و ((15)) نخود نقره برسد, بنابر احتیاط مستحب به یك فقیر كمتر از آن ندهد.

مساله 1987 - مكروه است انسان از مستحق درخواست كند كه زكاتی را كه از او گرفته به او بفروشد, ولی اگر مستحق بخواهد چیزی را كه گرفته بفروشد بعد از آنكه به قیمت رساند, كسی كه زكاة را به او داده در خریدن آن بر دیگران مقدم است.

مساله 1988 - اگر شك كند زكاتی

را كه بر او واجب بوده داده یا نه و مال زكاة دار موجود باشد, باید زكاة را بدهد, هرچند شك او برای زكاة سالهای پیش بوده باشد, و اگر عین تلف شده , زكاتی بر او نیست هرچند از سال حاضر باشد.

مساله 1989 - فقیر نمی تواند زكاة را به كمتر از مقدار آن صلح كند یا چیزی را گرانتر از قیمت آن بابت زكاة قبول نماید, یا زكاة را از مالك بگیرد و به او ببخشد.

ولی كسی كه زكاة زیادی بدهكار است و فقیر شده و نمی تواند زكاة را بدهد, چنانچه توبه كند, فقیر می تواند زكاة را از اوبگیرد و به او ببخشد.

مساله 1990 - انسان می تواند از زكاة , قرآن یا كتاب دینی یا كتاب دعا بخرد و وقف نماید, اگرچه بر اولاد خود و بر كسانی وقف كند كه خرج آنان بر او واجب است , و نیز می تواند تولیت وقف را برای خود یا اولاد خود قرار دهد.

مساله 1991 - انسان نمی تواند از زكاة ملك بخرد و بر اولاد خود یا بر كسانی كه مخارج آنان بر او واجب است وقف نماید كه عایدی آن را به مصرف مخارج خود برسانند.

مساله 1992 - انسان می تواند برای رفتن به حج و زیارت و مانند اینها از سهم سبیل اللّه زكاة بگیرد, اگرچه فقیر نباشد یا اینكه به مقدارخرج سالش زكاة گرفته باشد.

مساله 1993 - اگر مالك فقیری را وكیل كند كه زكاة مال او را بدهد, چنانچه آن فقیر یقین نداشته باشد كه قصد مالك این بوده كه خود آن فقیر از زكاة برندارد, می

تواند به مقداری كه به دیگران می دهد برای خودش نیز بردارد.

مساله 1994 - اگر فقیر شتر و گاو و گوسفند و طلا و نقره را بابت زكاة بگیرد, چنانچه شرطهائی كه برای واجب شدن زكاة گفته شد در آنهاجمع شود, باید زكاة آنها را بدهد.

مساله 1995 - اگر دو نفر در مالی كه زكاة آن واجب شده با هم شریك باشند و یكی از آنان زكاة قسمت خود را بدهد و بعد مال را تقسیم كنند, چنانچه بداند شریكش زكاة سهم خود را نداده و بعدا نیز نمی دهد, تصرف او در سهم خودش هم اشكال دارد مگر اینكه زكاة شریك را تبرعا با اذن او و در صورت امتناع با اذن حاكم بدهد.

مساله 1996 - كسی كه خمس یا زكاة بدهكار است و كفاره و نذر و مانند اینها هم بر او واجب است و قرض هم دارد, چنانچه نتواند همه آنهارا بدهد, اگر مالی كه خمس ی -ا زكاة آن واجب شده از بین نرفته باشد, باید خمس و زكاة را بدهد, و اگر از بین رفته باشد, می تواند خمس یازكاة را بدهد, یا كفاره ونذر و قرض و مانند اینها را ادا نماید.

مساله 1997 - كسی كه خمس یا زكاة بدهكار است و حجة الاسلام بر او واجب است و قرض هم دارد, اگر بمیرد و مال او برای همه آنها كافی نباشد, چنانچه مالی كه خمس و زكاة آن واجب شده از بین نرفته باشد, باید خمس و زكاة را بدهند و بقیه مال او را بر حج و قرض قسمت نمایند, و اگر مالی كه خمس و زكاة

آن واجب شده از بین رفته باشد, باید مال او را به خمس و زكاة و قرض و حج قسمت نمایند.

مساله 1998 - كسی كه مشغول تحصیل علم است و اگر تحصیل نكند می تواند برای معاش خود كسب كند, چنانچه تحصیل آن علم واجب باشد می شود به او زكاة داد, و اگر تحصیل آن علم مستحب باشد, زكاة دادن به او فقط از سهم سبیل اللّه جایز است , و اگر نه واجب نه مستحب باشد جایز نیست به او زكاة بدهند.

زكاة فطره

مساله 1999 - كسی كه موقع غروب شب عید, بالغ و عاقل است و فقیر و بنده كس دیگر نیست , باید برای خودش و كسانی كه نان خور اوهستند, هر نفری یك صاع كه تقریبا سه كیلو است گندم یا جو یا خرما یا كشمش یا برنج یا ذرت یا نان و مانند اینها به مستحق بدهد, و اگرپول یكی از اینها را هم بدهد كافی است.

مساله 2000 - كسی كه مخارج سال خود و عیالاتش را ندارد و كسبی هم ندارد كه بتواند مخارج سال خود و عیالاتش را بگذراند فقیر است و دادن زكاة فطره بر او واجب نیست.

مساله 2001 - انسان فطره كسانی را كه در غروب شب عید فطر نان خور او حساب می شوند باید بدهد, كوچك باشند یا بزرگ , مسلمان باشند یا كافر, دادن خرج آنان بر او واجب باشد یا نه , در شهر خود او باشند یا در شهر دیگر.

مساله 2002 - اگر كسی را كه نان خور او است و در شهر دیگر است وكیل كند كه از مال او

فطره خود را بدهد, چنانچه اطمینان داشته باشدكه فطره را می دهد, لازم نیست خودش فطره او را بدهد.

مساله 2003 - فطره مهمانی كه پیش از غروب شب عید فطر با رضایت صاحبخانه وارد شده و نان خور او حساب می شود, بر او واجب است.

مساله 2004 - واجب بودن فطره مهمانی كه پیش از غروب شب عید بدون رضایت صاحبخانه وارد می شود و مدتی نزد او می ماند, محل اشكال است اگرچه احوط دادن است , و همچنین است فطره كسی كه انسان را مجبور كرده اند كه خرجی او را بدهد.

مساله 2005 - فطره مهمانی كه بعد از غروب شب عید فطر وارد می شود, بر صاحبخانه واجب نیست , اگرچه پیش از غروب او را دعوت كرده باشد و در خانه او هم افطار كند.

مساله 2006 - اگر كسی موقع غروب شب عید فطر دیوانه باشد, زكاة فطره بر او واجب نیست , ولی اگر بیهوش باشد احتیاط واجب آن است كه زكاة فطره را بدهد.

مساله 2007 - اگر پیش از غروب یا مقارن غروب بچه بالغ شود, یا دیوانه عاقل گردد, یا فقیر غنی شود, در صورتی كه شرایط واجب شدن فطره را دارا باشد, باید زكاة فطره را بدهد.

مساله 2008 - كسی كه موقع غروب شب عید فطر, زكاة فطره بر او واجب نیست , اگر تا پیش از ظهر روز عید شرطهای واجب شدن فطره در او پیدا شود, مستحب است زكاة فطره را بدهد.

مساله 2009 - كافری كه بعد از غروب شب عید فطر مسلمان شده , فطره بر او واجب نیست.

ولی مسلمانی كه شیعه نبوده ,

اگر بعد از دیدن ماه شیعه شود, باید زكاة فطره را بدهد.

مساله 2010 - كسی كه فقط به اندازه یك صاع كه تقریبا سه كیلو است گندم و مانند آن را دارد, مستحب است زكاة فطره را بدهد, وچنانچه عیالاتی داشته باشد و بخواهد فطره آنها را هم بدهد می تواند به قصد فطره , آن یك صاع را به یكی از عیالاتش بدهد, و او هم به همین قصد به دیگری بدهد, و همچنین تا به نفر آخر برسد, و بهتر است نفر آخر چیزی را كه می گیرد به كسی بدهد كه از خودشان نباشد, و اگر یكی از آنها صغیر باشد, ولی او به جای او می گیرد, و احتیاط آن است كه چیزی را كه برای صغیر گرفته به كسی ندهد.

مساله 2011 - اگر بعد از غروب شب عید فطر بچه دار شود یا كسی نان خور او حساب شود, واجب نیست فطره او را بدهد, اگرچه مستحب است فطره كسانی را كه بعد از غروب تا پیش از ظهر عید نان خور او حساب می شوند بدهد.

مساله 2012 - اگر انسان نان خور كسی باشد و پیش از غروب یا مقارن غروب نان خور كس دیگرشود, فطره او بر كسی كه نان خور او شده واجب است , مثلا اگر دختر پیش از غروب به خانه شوهر رود, باید شوهرش فطره او را بدهد.

مساله 2013 - كسی كه دیگری باید فطره او را بدهد, واجب نیست فطره خود را بدهد, و فرقی هم نیست بداند كه آن دیگری فطره او رامی دهد یا نداند.

مساله 2014 - اگر فطره انسان بر

كسی واجب باشد و او فطره را ندهد, بر خود انسان واجب نمی شود.

مساله 2015 - اگر كسی كه فطره او بر دیگری واجب است خودش فطره را بدهد, از كسی كه فطره بر او واجب شده ساقط نمی شود.

مساله 2016 - زنی كه شوهرش مخارج او را نمی دهد, چنانچه نان خور كس دیگر باشد, فطره اش بر آن كس واجب است , و اگر نان خوركس دیگر نیست , در صورتی كه فقیر نباشد باید فطره خود را بدهد.

مساله 2017 - كسی كه سید نیست , نمی تواند به سید فطره بدهد حتی اگر سیدی نان خور او باشد, نمی تواند فطره او را به سید دیگری بدهد.

مساله 2018 - فطره طفلی كه از مادر یا دایه شیر می خورد, بر كسی است كه مخارج مادر یا دایه را می دهد, ولی اگر مادر یا دایه مخارج خودرا از مال طفل بر می دارد, فطره طفل بر كسی واجب نیست.

مساله 2019 - انسان اگرچه مخارج عیالاتش را از مال حرام بدهد, باید فطره آنان را از مال حلال بدهد.

مساله 2020 - اگر انسان كسی را اجیر نماید و شرط كند كه مخارج او را بدهد, باید فطره او را هم بدهد, ولی چنانچه شرط كند كه مقدارمخارج او را بدهد مثلا پولی برای مخارجش بدهد, واجب نیست فطره او را بدهد.

مساله 2021 - اگر كسی بعد از غروب شب عید فطر بمیرد, باید فطره او وعیالاتش را از مال او بدهند, ولی اگر پیش از غروب بمیرد, واجب نیست فطره او و عیالاتش را از مال او بدهند.

مصرف زكاة فطره

مساله 2022 - اگر زكاة

فطره را به یكی از هشت مصرفی كه سابقا برای زكاة مال گفته شد برسانند كافی است , ولی احتیاط مستحب آن است كه فقط به فقرای شیعه بدهند.

مساله 2023 - اگر طفل شیعه ای فقیر باشد, انسان می تواند فطره را به مصرف او برساند, یا بواسطه دادن به ولی , ملك طفل نماید.

مساله 2024 - فقیری كه فطره به او می دهند, لازم نیست عادل باشد, ولی احتیاط واجب آن است كه به شرابخوار و بی نماز و كسی كه آشكارا معصیت می كند برای امر او به معروف و نهی از منكر فطره ندهند.

مساله 2025 - به كسی كه فطره را در معصیت مصرف می كند نباید فطره بدهند.

مساله 2026 - احتیاط واجب آن است كه به یك فقیر كمتر از یك صاع (كه تقریبا سه كیلو است) فطره ندهند, ولی اگر بیشتر بدهنداشكال ندارد.

مساله 2027 - اگر از جنسی كه قیمتش دو برابر قیمت معمولی آن است , مثلا از گندمی كه قیمت آن دو برابر قیمت گندم معمولی است , نصف صاع كه معنای آن در مساله پیش گفته شد بدهد كافی نیست , بلكه اگر آن را به قصد قیمت فطره هم بدهد اشكال دارد.

مساله 2028 - انسان نمی تواند نصف صاع را از یك جنس مثلا گندم و نصف دیگر آن را از جنس دیگر مثلا جو بدهد, بلكه اگر آن را به قصد قیمت فطره هم بدهد اشكال دارد.

مساله 2029 - مستحب است در دادن زكاة فطره , خویشان فقیر خود را بر دیگران مقدم دارد و بعد همسایگان فقیر را, بعد اهل علم فقیر را,ولی اگر

دیگران از جهتی برتری داشته باشند, مستحب است آنها را مقدم بدارد.

مساله 2030 - اگر انسان به خیال اینكه كسی فقیر است به او فطره بدهد و بعد بفهمد فقیر نبوده , چنانچه مالی را كه به او داده از بین نرفته باشد, باید پس بگیرد و به مستحق بدهد, و اگر نتواند بگیرد, باید از مال خودش فطره را بدهد, و اگر از بین رفته باشد, در صورتی كه گیرنده فطره می دانسته آنچه را كه گرفته فطره است , باید عوض آن را بدهد, و اگر نمی دانسته , دادن عوض بر او واجب نیست و انسان باید دوباره فطره را بدهد.

مساله 2031 - اگر كسی بگوید فقیرم , می شود به او فطره داد, ولی اگر بداند كه قبلا غنی بوده است بنابر احتیاط لازم به مجرد گفتنش نمی شودفطره به او داد مگر آنكه از گفته او اطمینان پیدا شود.

مسائل متفرقه زكاة فطره

مساله 2032 - انسان باید زكاة فطره را به قصد قربت (یعنی برای انجام فرمان خداوند عالم) بدهد و موقعی كه آن را می دهد, نیت دادن فطره نماید.

مساله 2033 - اگر پیش از ماه رمضان فطره را بدهد صحیح نیست , و بهتر آن است كه ماه رمضان هم فطره را ندهد, ولی اگر پیش از رمضان یا در ماه رمضان به فقیر قرض بدهد و بعد از آنكه فطره بر او واجب شد, طلب خود را بابت فطره حساب كند مانعی ندارد.

مساله 2034 - گندم یا چیز دیگری را كه برای فطره می دهد باید به جنس دیگر یا خاك مخلوط نباشد, و چنانچه مخلوط باشد, اگر خالص آن

به یك صاع كه تقریبا سه كیلو است برسد, یا آنچه مخلوط شده به قدری كم باشد كه قابل اعتنا نباشد اشكال ندارد.

مساله 2035 - اگر فطره را از چیز معیوب بدهد, بنابر احتیاط واجب كافی نیست.

مساله 2036 - كسی كه فطره چند نفر را می دهد, لازم نیست همه را از یك جنس بدهد, مثلا اگر فطره بعضی را گندم و فطره بعض دیگر راجو بدهد كافی است.

مساله 2037 - كسی كه نماز عید فطر می خواند, بنابر احتیاط واجب باید فطره را پیش از نماز عید بدهد یا آن را عزل كند, ولی اگر نماز عیدنمی خواند, می تواند دادن فطره یا عزل آن را تا ظهر تاخیر بیندازد.

مساله 2038 - اگر به نیت فطره مقداری از مال خود را كنار بگذارد و تا ظهر روز عید به مستحق ندهد, هر وقت آن را می دهد نیت فطره نماید.

مساله 2039 - اگر موقعی كه دادن زكاة فطره واجب است , فطره را ندهد و كنار هم نگذارد, بعدا باید بدون اینكه نیت ادا و قضا كند فطره رابدهد.

مساله 2040 - اگر فطره را كنار بگذارد, نمی تواند آن را برای خودش بردارد و مالی دیگر را برای فطره بگذارد.

مساله 2041 - اگر انسان مالی داشته باشد كه قیمتش از فطره بیشتر است , چنانچه فطره را ندهد و نیت كند كه مقداری از آن مال برای فطره باشد اشكال دارد, و نیز جایز نیست فطره را در مثل لباس و فرش كه از اجناس گذشته یا پول آنها نیست تعیین كند.

مساله 2042 - اگر مالی را كه برای فطره كنار گذاشته از بین

برود, چنانچه دسترسی به فقیر داشته و دادن فطره را تاخیر انداخته , باید عوض آن را بدهد , و اگر دسترسی به فقیر نداشته , ضامن نیست.

مساله 2043 - اگر در محل خودش مستحق پیدا شود, احتیاط واجب آن است كه فطره را به جای دیگر نبرد, و اگر به جای دیگر ببرد و تلف شود, باید عوض آن را بدهد.

احكام حج

مساله 2044 - حج: زیارت كردن خانه خدا و انجام اعمالی است كه دستور داده اند در آنجا بجا آورده شود.

و در تمام عمر بر كسی كه این شرایط را دارا باشد, یك مرتبه واجب می شود: اول آنكه بالغ باشد.

دوم آنكه عاقل و آزاد باشد.

سوم بواسطه رفتن به حج مجبور نشود كه كار حرامی را كه ترك آن از حج مهمتر است انجام دهد, یا عمل واجبی را كه از حج مهمتر است ترك نماید.

چهارم آنكه مستطیع باشد.

و مستطیع بودن به چند چیز است: اول - آنكه توشه راه و مركب سواری یا مالی كه بتواند با آن مال آنها را تهیه كند داشته باشد.

دوم - سلامت مزاج و توانائی آن را داشته باشد كه بتواند مكه رود و حج را بجا آورد.

سوم - در راه مانعی از رفتن نباشد, و اگر راه بسته باشد یا انسان بترسد كه در راه جان یا عرض او از بین برود یا مال او را ببرند, حج بر اوواجب نیست , ولی اگر از راه دیگری بتواند برود اگرچه دورتر باشد, باید از آن راه برود.

چهارم - به قدر بجا آوردن اعمال حج وقت داشته باشد.

پنجم - مخارج كسانی را كه خرجی آنان بر

او واجب است مثل زن و بچه , و مخارج كسانی را كه مردم خرجی دادن به آنها را لازم می دانندداشته باشد.

ششم - بعد از برگشتن , كسب یا زراعت یا عایدی ملك یا راه دیگری برای معاش خود داشته باشد كه مجبور نشود به زحمت زندگی كند.

مساله 2045 - كسی كه بدون خانه ملكی رفع احتیاجش نمی شود, یعنی به زحمت می افتد, حج وقتی بر او واجب است كه پول خانه را هم داشته باشد.

مساله 2046 - زنی كه می تواند مكه برود, اگر بعد از برگشتن از خودش مال نداشته باشد و شوهرش هم مثلا فقیر باشد و خرجی او را ندهدو ناچار شود كه به سختی زندگی كند, حج بر او واجب نیست.

مساله 2047 - اگر كسی توشه راه و مركب سواری نداشته باشد و دیگری به او بگوید: حج برو من خرج تو و عیالات تو را در موقعی كه درسفر حج هستی می دهم , در صورتی كه اطمینان داشته باشد كه خرج او را می دهد, حج بر او واجب می شود.

مساله 2048 - اگر خرجی رفتن و برگشتن و خرجی عیالات كسی را در مدتی كه مكه می رود و برمی گردد, به او ببشخند و با او شرط كنندكه حج كند و او قبول نماید, حج بر او واجب می شود, اگرچه قرض داشته باشد و در موقع برگشتن هم مالی كه بتواند با آن زندگی كند نداشته باشد.

مساله 2049 - اگر مخارج رفتن و برگشتن و مخارج عیالات كسی را در مدتی كه مكه می رود و برمی گردد به او بدهند و بگویند

حج برو, ولی ملك او نكنند, حج بر او واجب می شود.

مساله 2050 - اگر مقداری مال كه برای حج كافی است به كسی بدهند و با او شرط كنند كه در راه مكه به كسی كه مال را داده خدمت بنماید,حج بر او واجب نمی شود.

مساله 2051 - اگر مقداری مال به كسی بدهند و حج بر او واجب شود, چنانچه حج نماید, هرچند بعدا مالی از خود پیدا كند, دیگر حج بر اوواجب نیست.

مساله 2052 - اگر برای تجارت مثلا تا جده برود و مالی بدست آورد كه اگر بخواهد از آنجا به مكه رود مستطیع باشد, باید حج كند, و درصورتی كه حج نماید اگرچه بعدا مالی پیدا كند كه بتواند از وطن خود به مكه رود, دیگر حج بر او واجب نیست.

مساله 2053 - اگرانسان اجیر شود كه مباشرتا از طرف كس دیگر حج كند, چنانچه خودش نتواند برود و بخواهد دیگری را از طرف خودش بفرستد, باید از كسی كه او را اجیر كرده اجازه بگیرد.

مساله 2054 - اگر كسی مستطیع شود و مكه نرود و فقیر شود, باید اگرچه به زحمت باشد كه قابل تحمل است بعدا حج كند, و اگر نتواند حج برود, چنانچه كسی او را برای حج اجیر كند, باید به مكه رود و حج كسی را كه برای او اجیر شده بجا آورد و ممكن باشد تا سال بعد در مكه بماند و برای خود حج نماید, ولی اگر ممكن باشد كه اجیر شود و اجرت را نقد بگیرد و كسی كه او را اجیر كرده راضی شود كه حج او در سال بعدبجا آورده

شود, باید سال اول برای خود و سال بعد برای كسی كه اجیر شده حج نماید.

مساله 2055 - اگر در سال اولی كه مستطیع شده به مكه رود و در وقت معینی كه دستور داده اند به عرفات و مشعر الحرام نرسد, چنانچه درسالهای بعد مستطیع نباشد, حج بر او واجب نیست , ولی اگر از سالهای پیش مستطیع بوده و نرفته , اگرچه به زحمت باشد كه قابل تحمل است باید حج كند.

مساله 2056 - اگر در سال اولی كه مستطیع شده حج نكند و بعد بواسطه پیری یا مرض و ناتوانائی نتواند حج نماید و نا امید باشد از اینكه بعدا خودش حج كند, باید دیگری را از طرف خود بفرستد, بلكه اگر نا امید هم نباشد احتیاط واجب آن است كه اجیر بگیرد, و در صورتی كه بعدا قدرت پیدا كرد خودش نیز حج نماید, و همچنین است اگر در سال اولی كه به قدر رفتن حج مال پیدا كرده , بواسطه پیری یا مرض یاناتوانی نتواند حج كند و نا امید از توانائی خود باشد, و در تمام این صور بنابر احتیاط واجب باید نائب صروره باشد یعنی كسی كه اولین مرتبه حج رفتن او باشد.

مساله 2057 - كسی كه از طرف دیگری برای حج اجیر شده , باید طواف نساء را نیز از طرف او بجا آورد, و اگر بجا نیاورد, زن بر آن اجیرحرام می شود.

مساله 2058 - اگر طواف نساء را درست بجا نیاورد یا فراموش كند, چنانچه بعد از چند روز یادش بیاید و از بین راه برگردد و بجا آوردصحیح است , و در صورت فراموشی

چنانچه برگشتن برایش مشقت داشته باشد می تواند نایب بگیرد.

احكام خرید و فروش

مساله

مساله 2059 - سزاوار است شخص كاسب احكام خرید و فروش موارد محل ابتلاء را یاد بگیرد, حضرت صادق (ع) فرمودند: كسی كه می خواهد خرید و فروش كند, باید احكام آن را یاد بگیرد و اگر پیش از یاد گرفتن آن خرید و فروش كند, بواسطه معامله های باطل وشبهه ناك به هلاكت می افتد.

مساله 2060 - اگر انسان برای ندانستن مساله نداند معامله ای كه كرده صحیح است یا باطل , نمی تواند در مالی كه گرفته تصرف نماید.

مساله 2061 - كسی كه مال ندارد و مخارجی بر او واجب است مثل خرج زن و بچه , باید كسب كند.

و برای كارهای مستحب مانند وسعت دادن به عیالات و دستگیری از فقرا, كسب كردن مستحب است.

مستحبات خرید و فروش

چهار چیز در خرید و فروش مستحب است: اول - آنكه در قیمت جنس بین مشتریهای مسلمان فرق نگذارد.

دوم - آنكه در قیمت جنس سخت گیری نكند.

سوم - آنكه چیزی را كه می فروشد زیادتر بدهد و آنچه را كه می خرد كمتر بگیرد.

چهارم - آنكه كسی كه با او معامله كرده , اگر پشیمان شود و از او تقاضا كند كه معامله را بهم بزند, برای بهم زدن معامله حاضر شود.

معاملات مكروه

مساله 2062 - عمده معاملات مكروه از این قرار است: اول ملك فروشی مگر اینكه ملك دیگری با پول آن بخرد.

دوم قصابی.

سوم كفن فروشی.

چهارم معامله با مردمان پست.

پنجم معامله بین اذان صبح و اول آفتاب.

ششم آنكه كار خود را خرید و فروش گندم و جو و مانند اینها قرار دهد.

هفتم آنكه برای خریدن جنسی كه دیگری می خواهد بخرد, داخل معامله او شود.

معاملات حرام

مساله 2063 - معاملات حرام شش است: اول خرید و فروش عین نجس مثل مشروبات مسكر و سگ غیر شكاری و مردار و خوك , و در غیر اینها در صورتی كه بشود از آن استفاده حلال نمود مثلا غائط را كود نمایند و خون انسان كه آن را به دیگری تزریق می كنند خرید و فروش جایز است.

دوم خرید و فروش مال غصبی.

سوم خرید و فروش چیزی كه نزد مردم مال نیست مثل بعض حشرات.

چهارم معامله چیزی كه منافع معمولی آن فقط كار حرام باشد, مانند اسباب قمار.

پنجم معامله ای كه در آن ربا باشد.

ششم فروش جنسی كه با چیز دیگر مخلوط است , در صورتی كه آن چیز معلوم نباشد و فروشنده هم به خریدار نگوید, مثل فروختن روغنی كه آن را با ޙʙǠمخلوط كرده است , و این عمل را غش می گویند.

پیغمبر اكرم (ص) فرمود: از ما نیست كسی كه در معامله با مسلمانان غش كند یا به آنان ضرربزند یا تقلب و حیله نماید, و هركه با برادر مسلمان خود غش كند, خداوند بركت روزی او را می برد و راه معاش او رامی بندد و او را به خودش واگذار می كند.

مساله 2064 - فروختن چیز

پاكی كه نجس شده وآب كشیدن آن ممكن است اشكال ندارد, ولی اگر مشتری آن چیز را برای كاری بخواهد كه شرط آن پاك بودن است مثلا از قسم خوراكی است كه می خواهد اورا بخورد, باید فروشنده نجس بودن آن را به او بگوید, ولی اگر لباس است گفتن لازم نیست اگرچه مشتری با آن نماز بخواند, زیرا كه در نماز طهارت ظاهری بدن و لباس كافی است.

مساله 2065 - اگر چیز پاكی مانند روغن و نفت كه آب كشیدن آن ممكن نیست نجس شود, چنانچه آن را برای كاری بخواهند كه شرطش پاك بودن است مثلا روغن را برای خوردن بخواهند, لازم است فروشنده نجاست او را به مشتری بگوید, و همچنین است اگر برای كاری بخواهند كه شرط آن پاك بودن نیست مثلا بخواهند نفت نجس را بسوزانند, ولی در معرض این باشد كه خوراك یا بدن مشتری نجس شود كه در این صورت نیز گفتن لازم است , زیرا كه سبب شدن برای خوردن نجاست و همچنین سبب شدن برای نجاست بدن كه موجب بطلان وضو یاغسل گردد جایز نیست.

مساله 2066 - خرید و فروش دواهای نجس خوردنی اگرچه جایز است ولی باید نجاستش را به مشتری بگویند, و همچنین است اگرخوردنی نباشد ولی در معرض این باشد كه خوراك یا بدن مشتری آلوده به نجاست شود.

مساله 2067 - خرید و فروش روغن هائی كه از ممالك غیر اسلامی می آورند اگر نجس بودن آنها معلوم نباشد اشكال ندارد.

و روغنی را كه از حیوان بعد از جان دادن آن می گیرند, در صورتی كه احتمال آن برود كه از حیوانی است

كه به دستور شرع كشته شده , چنانچه از دست كافربگیرند یا از ممالك غیر اسلامی بیاورند اگرچه پاك و خرید و فروش آن جایز است ولی خوردنش حرام و بر فروشنده لازم است كیفیت را به مشتری بفهماند.

مساله 2068 - اگر روباه و مانند آن را به غیر دستوری كه در شرع معین شده كشته باشند, یا خودش مرده باشد, خرید و فروش پوست آن حرام و معامله آن باطل است.

مساله 2069 - چرمی كه از ممالك غیر اسلامی می آورند, یا از دست كافر گرفته می شود اگرچه احتمال داده شود كه از حیوان ماكول اللحم بوده و تذكیه شده است خرید و فروش آن اشكال دارد و بنابر احتیاط نجس است و نماز در آن جایز نیست.

مساله 2070 - روغنی كه از حیوان بعد از جان دادنش گرفته شده یا چرمی كه از دست مسلمان گرفته شود و انسان بداند كه آن مسلمان آن رااز دست كافر گرفته و تحقیق نكرده كه از حیوانی است كه به دستور شرع كشته شده یا نه خرید و فروشش , اشكال دارد و نماز در آن چرم وخوردن آن روغن جایز نیست.

مساله 2071 - مشروبات مسكر معامله آنها حرام و باطل است.

مساله 2072 - فروختن مال غصبی باطل است , و فروشنده باید پولی را كه از خریدار گرفته به او برگرداند.

مساله 2073 - اگر خریدار جدا قاصد معامله است ولی قصدش این باشد كه پول جنسی را كه می خرد ندهد, این قصد به صحت معامله ضرر ندارد و لازم است پول آن را به فروشنده بدهد.

مساله 2074 - اگر خریدار بخواهد پول جنسی

را كه به ذمه خریده بعدا از حرام بدهد, معامله صحیح است , ولی باید مقداری را كه بدهكاراست از مال حلال بدهد.

مساله 2075 - خرید و فروش آلات لهو مثل تار و ساز حرام است , و بنابر احتیاط سازهای كوچك كه بازیچه بچه ها است نیز این حكم رادارد.

و اما خرید و فروش آلات مشتركه مانند رادیو تلویزیون و ضبط صوت در صورتی كه به قصد استعمال در حرام نباشد مانعی ندارد.

مساله 2076 - اگر چیزی را كه می شود استفاده حلال از آن ببرند به قصد این بفروشد كه آن را در حرام مصرف كنند, مثلا انگور را به این قصد بفروشد كه از آن شراب تهیه نمایند, معامله آن حرام است , ولی اگر به این قصد نفروشد و فقط بداند كه مشتری از انگور شراب تهیه خواهد كرد ظاهر این است كه معامله اشكال ندارد.

مساله 2077 - ساختن مجسمه جان دار و نقاشی آن جایز است و خرید و فروش آن مانعی ندارد اگرچه احوط ترك است.

مساله 2078 - خریدن چیزی كه از قمار یا دزدی یا از معامله باطل تهیه شده حرام است , و اگر كسی آن را بخرد, باید به صاحب اصلیش برگرداند.

مساله 2079 - اگر روغنی را كه با پیه مخلوط است بفروشد, چنانچه آن را معین كند مثلا بگوید این یك من روغن را می فروشم , معامله به مقدار پیهی كه در آن است باطل می باشد و پولی كه فروشنده برای پیه آن گرفته مال مشتری و پیه مال فروشنده است , و مشتری می تواندمعامله روغن خالصی را هم كه در آن

است بهم بزند, ولی اگر آن را معین نكند بلكه یك من روغن در ذمه بفروشد, بعد روغنی كه پیه دار بدهد,مشتری می تواند آن روغن را پس بدهد و روغن خالص مطالبه نماید.

مساله 2080 - اگر مقداری از جنسی را كه با وزن یا پیمانه می فروشند, به زیادتر از همان جنس بفروشد, مثلا یك من گندم را به یك من و نیم گندم بفروشد, ربا و حرام است , بلكه اگر یكی از دو جنس , سالم و دیگری معیوب , یا جنس یكی خوب و جنس دیگری بد باشد, یا با یكدیگرتفاوت قیمت داشته باشند, چنانچه بیشتر از مقداری كه می دهد بگیرد, باز هم ربا و حرام است , پس اگر مس درست را بدهد و بیشتر از آن مس شكسته بگیرد, یا برنج صدری را بدهد و بیشتر از آن برنج خورده بگیرد یا طلای ساخته را بدهد و بیشتر از آن طلای نساخته بگیرد, رباو حرام می باشد.

مساله 2081 - اگر چیزی را كه اضافه می گیرد غیر از جنسی باشد كه می فروشد, مثلا یك من گندم به یك من گندم و یك تومان پول بفروشد, باز هم ربا و حرام است , بلكه اگر چیزی زیادتر نگیرد ولی شرط كند كه خریدار عملی برای او انجام دهد ربا و حرام می باشد.

مساله 2082 - اگر كسی كه مقدار كمتر را می دهد چیزی علاوه كند, مثلا یك من گندم و یك دستمال را به یك من و نیم بفروشد, اشكال ندارد.

و همچنین است اگر از هر دو طرف چیزی زیاد كنند مثلا یك من گندم و یك

دستمال را به یك من و نیم گندم و یك دستمال بفروشد.

مساله 2083 - اگر چیزی را كه مثل پارچه با متر و ذرع می فروشند, یا چیزی را كه مثل گردو و تخم مرغ با شماره معامله می كنند, بفروشد وزیادتر بگیرد, مثلا ده تا تخم مرغ بدهد و یازده تا بگیرد اشكال ندارد, ولی چنانچه مثلا ده عدد تخم مرغ را به یازده عدد در ذمه بفروشد لازم است كه بین آنها امتیاز باشد, مثلا ده عدد تخم مرغ بزرگ را به یازده عدد متوسط در ذمه بفروشد, زیرا كه اگر بین آنها هیچ امتیاز نباشد خریدو فروش محقق نمی شود بلكه واقع معامله قرض است اگرچه به لفظ خرید و فروش باشد و بدین جهت معامله حرام و شرط باطل است , و ازاین قبیل است فروختن اسكناس نقدا به زیادتر از آن به مدت , ولی اگر بین آنها امتیازی باشد مثل اسكناس و ریال با دولار یا پوند اشكالی ندارد.

مساله 2084 - جنسی را كه در غالب شهرها با وزن یا پیمانه می فروشند و در بعضی از شهرها با شماره معامله می كنند, احتیاط واجب آن است كه آن جنس را به زیادتر از آن نفروشند, و در صورتی كه شهرها مختلف باشند و چنین غلبه ای در بین نباشد, حكم آن در هر شهری برطبق معمول آن شهر است.

مساله 2085 - اگر چیزی را كه می فروشد و عوضی را كه می گیرد, از یك جنس نباشد, زیادی گرفتن اشكال ندارد, پس اگر یك من برنج بفروشد و دو من گندم بگیرد معامله صحیح است.

مساله 2086 - جنسی

را كه می فروشد و عوضی را كه می گیرد, اگر از یك چیز عمل آمده باشد, باید در معامله زیادی نگیرد, مثلا اگر یك من روغن گاو بفروشد و در عوض آن یك من و نیم پنیر گاو بگیرد, ربا وحرام است.

و همچنین است اگر میوه رسیده را با میوه نارس آن معامله كند زیادی نگیرد.

مساله 2087 - جو و گندم در ربا یك جنس حساب می شود, پس اگر مثلا یك من گندم بدهد و یك من و پنج سیر جو بگیرد, ربا و حرام است.

و نیز اگر مثلا ده من جو بخرد كه سر خرمن ده من گندم بدهد, چون جو را نقد گرفته و بعد از مدتی گندم را می دهد, مثل آن است كه زیادی گرفته و حرام می باشد.

مساله 2088 - معامله ربا چه با مسلمان چه با كافر حرام است , بلی اگر مسلمان از كافری كه در پناه اسلام نیست چیزی را به صورت ربا به قصد استنقاذ بگیرد اشكال ندارد, و بنابر احتیاط مستحب پدر و فرزند و زن و شوهر نیز نمی توانند از یكدیگر ربا بگیرند.

شرایط فروشنده و خریدار

مساله 2089 - برای فروشنده و خریدار شش چیز شرط است: اول: آنكه بالغ باشند.

دوم: آنكه عاقل باشند.

سوم: آنكه سفیه نباشند - یعنی مال خود را در كارهای بیهوده مصرف نكنند.

چهارم: آنكه قصد خرید و فروش داشته باشند, پس اگر مثلا به شوخی بگوید مال خود را فروختم , معامله باطل است.

پنجم: آنكه كسی آنها را مجبور نكرده باشد.

ششم: آنكه جنس و عوضی را كه می دهند مالك باشند.

و احكام اینها در مسائل آینده گفته خواهد شد: مساله

2090 - معامله با بچه نابالغ كه مستقل در معامله باشد باطل است , اما اگر معامله با ولی او باشد و بچه نابالغ ممیز فقط صیغه معامله راجاری سازد, معامله صحیح است , بلكه اگر جنس یا پول مال دیگری باشد و آن بچه وكالت از صاحبش آن مال را بفروشد یا به آن پول چیزی بخرد, ظاهر این است كه معامله صحیح است اگرچه بچه ممیز مستقل در تصرف باشد, و همچنین است اگر طفل وسیله باشد كه پول رابه فروشنده بدهد و جنس را به خریدار برساند, یا جنس را به خریدار بدهد و پول را به فروشنده برساند اگرچه ممیز نباشد معامله صحیح است چون واقعا دو نفر بالغ با یكدیگر معامله كرده اند, ولی باید فروشنده و خریدار یقین یا اطمینان داشته باشند كه طفل جنس یا پول را به صاحب آن می رساند.

مساله 2091 - اگر از بچه نابالغ در صورتی كه معامله با آن صحیح نیست چیزی بخرد یا چیزی به او بفروشد, باید جنس یا پولی را كه از اوگرفته در صورتی كه مال خود بچه باشد به ولی او, و اگر مال دیگری بوده به صاحب آن بدهد یا از صاحبش رضایت بخواهد, و اگر صاحب آن را نمی شناسد و برای شناختن او هم وسیله ای ندارد, باید چیزی را كه از بچه گرفته , از طرف صاحب آن بابت مظالم به فقیر بدهد.

مساله 2092 - اگر كسی با بچه ممیز در صورتی كه معامله با آن صحیح نیست معامله كند و جنس یا پولی كه به بچه داده از بین برود, ظاهراین است كه

می تواند از بچه بعد از بلوغ یا ولی او در صورتی كه بچه مال داشته باشد مطالبه نماید, و اگر بچه ممیز نباشد حق مطالبه ندارد.

مساله 2093 - اگر خریدار یا فروشنده را به معامله مجبور كنند, چنانچه بعد از معامله راضی شود و مثلا بگوید راضی هستم , معامله صحیح است , ولی احتیاط مستحب آن است كه دوباره صیغه معامله را بخوانند.

مساله 2094 - اگر انسان مال كسی را بدون اجازه او بفروشد, چنانچه صاحب مال به فروش آن راضی نشود و اجازه نكند, معامله باطل است.

مساله 2095 - پدر و جد پدری طفل و نیز وصی پدر و جد پدری می توانند مال طفل را بفروشند, و مجتهد عادل هم در صورتی كه ضرورت اقتضا كند می تواند مال دیوانه یا طفل یتیم یا مال كسی را كه غائب است بفروشد.

مساله 2096 - اگر كسی مالی را غصب كند و بفروشد و بعد از فروش , صاحب مال معامله را اجازه كند, معامله صحیح است , و چیزی را كه غصب كننده به مشتری داده و منفعتهای آن از موقع معامله , ملك مشتری است , و چیزی را كه مشتری داده و منفعتهای آن از موقع معامله ,ملك كسی است كه مال او را غصب كرده اند.

مساله 2097 - اگر كسی مالی را غصب كند و بفروشد به قصد اینكه پول آن مال خودش باشد, چنانچه صاحب مال , معامله را اجازه بكند,معامله صحیح است ولی پول مال مالك می شود نه مال غاصب.

شرایط جنس و عوض آن

مساله 2098 - جنسی را كه می فروشند و چیزی را كه عوض آن می گیرند

پنج شرط دارد: اول آنكه مقدار آن با وزن یا پیمانه یا شماره و مانند اینها معلوم باشد.

دوم آنكه بتواند آن را تحویل دهد, بنابر این فروختن اسبی كه فرار كرده صحیح نیست , ولی اگر اسبی را كه فرار كرده با چیزی كه می تواندتحویل دهد مثلا با یك فرش بفروشد, اگرچه آن اسب پیدا نشود, معامله صحیح است.

سوم خصوصیاتی را كه در جنس و عوض هست و بواسطه آنها میل مردم به معامله فرق می كند, معین نماید.

چهارم آنكه ملك طلق باشد, پس مالی را كه انسان وقف كرده , فروش آن جایز نیست مگر در چند مورد كه خواهد آمد.

پنجم خود جنس را بفروشد نه منفعت آن را, پس اگر مثلا منفعت یك ساله را بفروشد, صحیح نیست , ولی چنانچه خریدار به جای پول ,منفعت ملك خود را بدهد, مثلا فرشی را از كسی بخرد و عوض آن , منفعت یك ساله خانه خود را به او واگذار كند, اشكال ندارد.

و احكام اینها در مسائل آینده گفته خواهد شد.

مساله 2099 - جنسی را كه در شهری با وزن یا پیمانه معامله می كنند, در آن شهر انسان باید با وزن یا پیمانه بخرد, ولی می تواند همان جنس رادر شهری كه با دیدن معامله می كنند, با دیدن خریداری نماید.

مساله 2100 - چیزی را كه با وزن خرید و فروش می كنند, با پیمانه هم می شود معامله كرد به اینطور كه اگر مثلا می خواهد ده من گندم بفروشد با پیمانه ای كه یك من گندم می گیرد ده پیمانه بدهد.

مساله 2101 - اگر یكی از شرطهائی كه گفته شد,

در معامله نباشد, معامله باطل است , ولی اگر خریدار و فروشنده با قطع نظر از آن معامله راضی باشند كه در مال یكدیگر تصرف كنند, تصرف آنها اشكال ندارد.

مساله 2102 - معامله چیزی كه وقف شده باطل است , ولی اگر به طوری خراب شود یا در معرض خرابی باشد كه نتواند استفاده ای را كه مال برای آن وقف شده از آن ببرند,مثلا حصیر مسجد به طوری پاره شود كه نتوانند روی آن نماز بخوانند, فروش آن اشكال ندارد, و درصورتی كه ممكن باشد, باید پول آن را در همان مسجد به مصرفی برسانند كه به مقصود وقف كننده نزدیكتر باشد.

مساله 2103 - هرگاه بین كسانی كه مال را برای آنان وقف كرده اند به طوری اختلاف پیدا شود كه اگر مال وقف را نفروشند, گمان آن برود كه مال یا جانی تلف شود, می توانند آن مال را بفروشند و به مصرفی كه به مقصود وقف كننده نزدیكتر است برسانند.

و همچنین است اگر واقف شرط كند كه اگر صلاح در فروش وقف باشد بفروشند.

مساله 2104 - خرید و فروش ملكی كه آن را به دیگری اجاره داده اند اشكال ندارد, ولی استفاده آن ملك در مدت اجاره مال مستاجراست.

و اگر خریدار نداند كه آن ملك را اجاره داده اند, یا به گمان اینكه مدت اجاره كم است , ملك را خریده باشد, پس از اطلاع به كیفیت می تواند معامله خودش را بهم بزند.

صیغه خرید و فروش

مساله 2105 - در خرید و فروش لازم نیست صیغه عربی بخواند, مثلا اگر فروشنده به فارسی بگوید این مال را در عوض این پول فروختم ,و مشتری

بگوید قبول كردم , معامله صحیح است , ولی خریدار و فروشنده باید قصد انشاء داشته باشند, یعنی به گفتن این دو جمله مقصودشان خرید و فروش باشد.

مساله 2106 - اگر در موقع معامله صیغه نخوانند, ولی فروشنده در مقابل مالی كه از خریدار می گیرد, مال خود را ملك او كند, معامله صحیح است و هر دو مالك می شوند.

خرید و فروش میوه ها

مساله 2107 - فروش میوه ای كه گل آن ریخته و دانه بسته , پیش از چیدن صحیح است , و نیز فروختن غوره بر درخت اشكال ندارد.

مساله 2108 - فروختن میوه ای را كه بر درخت است پیش از آنكه دانه ببندد و گلش بریزد جایز نیست , و چنانچه چیزی از زمین مانندسبزیها را با آن بفروشند, یا با مشتری شرط كنند كه میوه را پیش از دانه بستن بچیند, یا میوه بیشتر از یك سال را به او بفروشند اشكال ندارد.

مساله 2109 - اگر خرمائی را كه زرد یا سرخ شده , بر درخت بفروشند, اشكال ندارد, ولی عوض آن را خرمای همان درخت قرار ندهند,اما اگر كسی یك درخت خرما در خانه یا باغ كس دیگر داشته باشد, در صورتی كه مقدار آن را تخمین كنند و صاحب درخت آن را به صاحب خانه یا باغ بفروشد و عوض آن را خرمای همان درخت قرار بدهند اشكال ندارد.

مساله 2110 - فروختن خیار و بادنجان و سبزیها و مانند اینها كه سالی چند مرتبه چیده می شود, در صورتی كه ظاهر و نمایان شده باشد ومعین كنند كه مشتری در سال چند دفعه آن را بچیند اشكال ندارد.

مساله 2111 -

اگر خوشه گندم و جو را بعد از آنكه دانه بسته , به چیز دیگری غیر گندم و جو كه از خودش حاصل می شود بفروشند اشكال ندارد.

نقد و نسیه

مساله 2112 - اگر جنسی را نقد بفروشند, خریدار و فروشنده بعد از معامله می توانند جنس و پول را از یكدیگر مطالبه نموده و تحویل بگیرند, و تحویل دادن خانه و زمین و مانند اینها به این است كه آن را در اختیار خریدار بگذارند كه بتواند در آن تصرف كند, و تحویل دادن فرش و لباس ومانند اینها به این است كه آن را طوری در اختیار خریدار بگذارند كه اگر بخواهد آن را به جای دیگر ببرد, فروشنده جلوگیری نكند.

مساله 2113 - در معامله نسیه باید مدت كاملا معلوم باشد, پس اگر جنسی را بفروشد كه سر خرمن پول آن را بگیرد, چون مدت كاملامعین نشده معامله باطل است.

مساله 2114 - اگر جنسی را نسیه بفروشد, پیش از تمام شدن مدتی كه قرار گذاشته اند نمی تواند عوض آن را از خریدار مطالبه نماید, ولی اگرخریدار بمیرد و از خودش مال داشته باشد, فروشنده می تواند پیش از تمام شدن مدت , طلبی را كه دارد از ورثه او مطالبه نماید.

مساله 2115 - اگر جنسی را نسیه بفروشد, بعد از تمام شدن مدتی كه قرار گذاشته اند, می تواند عوض آن را از خریدار مطالبه نماید, ولی اگرخریدار نتواند بپردازد, باید او را مهلت دهد یا معامله را فسخ كند, و در صورتی كه آن جنس موجود است پس بگیرد.

مساله 2116 - اگر به كسی كه قیمت جنس را نمی داند, مقداری نسیه

بدهد و قیمت آن را به او نگوید, معامله باطل است.

ولی اگر به كسی كه قیمت نقدی جنس را می داند نسیه بدهد و گرانتر حساب كند, مثلا بگوید جنسی را كه به تو نسیه می دهم , تومانی یك ریال از قیمتی كه نقدمی فروشم گرانتر حساب می كنم و او قبول كند اشكال ندارد.

مساله 2117 - كسی كه جنسی را نسیه فروخته و برای گرفتن پول آن مدتی قرار داده , اگر مثلا بعد از گذشتن نصف مدت , مقداری از طلب خود را كم كند و بقیه را نقد بگیرد اشكال ندارد.

معامله سلف و شرایط آن

مساله 2118 - معامله سلف آن است كه مشتری پول را بدهد كه بعد از مدتی جنس را تحویل بگیرد, و اگر بگوید این پول را می دهم كه مثلابعد از شش ماه فلان جنس را بگیرم و فروشنده بگوید قبول كردم , یا فروشنده پول را بگیرد و بگوید فلان جنس را فروختم كه بعد از شش ماه تحویل بدهم معامله صحیح است.

مساله 2119 - اگر پولی را كه از جنس طلا یا نقره است سلف بفروشد و عوض آن را پول طلا یا نقره بگیرد, معامله باطل است.

ولی اگرجنسی با پولی را كه از جنس طلا و نقره نیست بفروشد و عوض آن را جنس دیگر با پول طلا یا نقره بگیرد, معامله صحیح است.

و احتیاط مستحب آن است كه در عوض جنسی كه می فروشد پول بگیرد و جنس دیگر نگیرد.

مساله 2120 - معامله سلف شش شرط دارد: اول خصوصیاتی را كه قیمت جنس بواسطه آنها فرق می كند معین نمایند, ولی دقت زیاد هم لازم نیست

, همین قدر كه مردم بگویندخصوصیات آن معلوم شده كافی است.

دوم پیش از آنكه خریدار و فروشنده از هم جدا شوند, خریدار تمام قیمت را به فروشنده بدهد, یا به مقدار پول آن از فروشنده طلبكارنقدی باشد و طلب خود را بابت قیمت جنس حساب كند و او قبول نماید, و چنانچه مقداری از قیمت آن را بدهد, اگرچه معامله نسبت به آن مقدار صحیح است ولی فروشنده می تواند معامله را بهم بزند.

سوم مدت را كاملا معین كنند و اگر بگوید تا اول خرمن جنس را تحویل می دهم , چون مدت كاملا معلوم نشده معامله او باطل است.

چهارم وقتی را برای تحویل جنس معین كنند كه در آن وقت , جنس به قدری كمیاب نباشد كه فروشنده نتواند آن را تحویل دهد.

پنجم جای تحویل جنس را معین نمایند, ولی اگر از حرفهای آنان جای آن معلوم باشد, لازم نیست اسم آن جا را ببرند.

ششم وزن یا پیمانه آن را معین كنند, و جنسی را هم كه معمولا با دیدن , معامله می كنند اگر سلف بفروشند اشكال ندارد, ولی باید مثل بعضی از اقسام گردو و تخم مرغ تفاوت افراد آن به قدری كم باشد كه مردم به آن اهمیت ندهند.

احكام معامله سلف

مساله 2121 - انسان نمی تواند جنسی را كه سلف خریده , پیش از تمام شدن مدت به غیر فروشنده اش بفروشد, و بعد از تمام شدن مدت اگرچه آن را تحویل نگرفته باشد, فروختن آن اشكال ندارد, ولی فروختن غله مانند گندم و جو و سایر اجناسی كه با وزن یا پیمانه فروخته می شود پیش از تحویل گرفتن آن جایز

نیست مگر اینكه به قیمت خریدش بفروشد یا به خود فروشنده اش بفروشد.

مساله 2122 - در معامله سلف اگر فروشنده جنسی را كه قرار داد كرده در موعدش بدهد, مشتری باید قبول كند.

و نیز اگر بهتر از آنچه قرار گذاشته بدهد و طوری باشد كه از همان جنس حساب شود, مشتری باید قبول نماید.

مساله 2123 - اگر جنسی را كه فروشنده می دهد, پست تر از جنسی باشد كه قرار داد كرده , مشتری می تواند قبول نكند.

مساله 2124 - اگر فروشنده بجای جنسی كه قرار داد كرده , جنس دیگری بدهد, در صورتی كه مشتری راضی شود اشكال ندارد.

مساله 2125 - اگر جنسی را كه سلف فروخته در موقعی كه باید آن را تحویل دهد نایاب شود و نتواند آن را تهیه كند, مشتری می تواند صبركند تا تهیه نماید, یا معامله را بهم بزند و چیزی را كه داده پس بگیرد.

مساله 2126 - اگر جنسی را بفروشد و قرار بگذارد كه بعد از مدتی تحویل دهد و پول آن را هم بعد از مدتی بگیرد, بنابر احتیاط واجب معامله باطل است.

فروش طلا و نقره به طلا و نقره مساله 2127 - اگر طلا را به طلا و نقره را به نقره بفروشد, سكه دار باشند یا بی سكه در صورتی كه وزن یك از آنها زیادتر باشد, معامله حرام و باطل است.

مساله 2128 - اگر طلا را به نقره , یا نقره را به طلا بفروشد, معامله صحیح است و لازم نیست وزن آنها مساوی باشد.

مساله 2129 - اگر طلا یا نقره را به طلا یا نقره بفروشند, باید فروشنده و خریدار پیش

از آنكه از یكدیگر جدا شوند, جنس و عوض آن رابه یكدیگر تحویل دهند, و اگر هیچ مقدار از چیزی را كه قرار گذاشته اند تحویل ندهند معامله باطل است.

مساله 2130 - اگر فروشنده یا خریدار, تمام چیزی را كه قرار گذاشته تحویل دهد, و دیگری مقداری از آن را تحویل دهد و از یكدیگر جداشوند اگرچه معامله نسبت به آن مقدار صحیح است ولی كسی كه تمام مال بدست او نرسیده می تواند معامله را بهم بزند.

مساله 2131 - اگر خاك نقره معدن را به نقره خالص , و خاك طلای معدن را به طلای خالص بفروشند, معامله باطل است , ولی فروختن خاك نقره به طلا و خاك طلا به نقره اشكال ندارد.

مواردی كه انسان می تواند معامله را بهم بزند

مساله 2132 - حق بهم زدن معامله را خیار می گویند, و خریدار و فروشنده در یازده صورت می توانند معامله را بهم بزنند: اول آنكه از مجلس معامله متفرق نشده باشند, و این خیار را خیار مجلس می گویند.

دوم آنكه مشتری یا فروشنده در بیع , یا یكی از دو طرف معامله در معاملات دیگر, مغبون شده باشند كه آن را خیار غبن گویند.

سوم در معامله قرارداد كنند كه تا مدت معینی هر دو یا یكی از آنان بتوانند معامله را بهم بزنند, كه آن را خیار شرط گویند.

چهارم یكی از دو طرف معامله , مال خود را بهتر از آنچه هست نشان دهد و طوری كند كه قیمت مال در نظر مردم زیاد شود, كه آن را خیار تدلیس گویند.

پنجم یكی از دو طرف معامله با یكدیگر شرط كند كه كاری را انجام دهد و به آن شرط

عمل نشود, یا شرط كند مالی را كه می دهد به طور مخصوصی باشد, و آن مال دارای آن خصوصیت نباشد, كه در این صورت شرط كننده می تواند معامله را بهم بزند, و آن را خیار تخلف شرط گویند.

ششم در جنس یا عوض آن عیبی باشد, و آن را خیار عیب گویند.

هفتم معلوم شود مقداری از جنسی را كه معامله نموده اند, مال دیگری است , كه اگر صاحب آن به معامله راضی نشود, گیرنده می تواند معامله را بهم بزند, یا عوض آن مقدار را چنانچه پرداخته باشد از طرف خود بگیرد, و آن را خیار شركت گویند.

هشتم صاحب مال خصوصیات جنس معینی را كه طرف ندیده به او بگوید, بعد معلوم شود طوری كه گفته نبوده است , كه در این صورت طرف می تواند معامله را بهم بزند, و آن را خیار رؤیت گویند.

نهم اگر مشتری پول جنسی را كه خریده و شرط نكرده كه در پرداخت پول تاخیر كند تا سه روز ندهد, اگر فروشنده جنس را تحویل نداده باشد می تواند معامله را بهم بزند.

ولی اگر جنسی را كه خریده مثل بعضی از میوه ها باشد كه اگر یك روز بماند, ضایع می شود, چنانچه تا شب پول آن را ندهد و شرط نكرده باشد كه دادن پول را تاخیر بیندازد, فروشنده می تواند معامله را بهم بزند, و آن را خیار تاخیر گویند.

دهم كسی كه حیوانی را خریده تا سه روز می تواند معامله را بهم بزند, واگر در عوض چیزی كه فروخته حیوان گرفته باشد, فروشنده هم تاسه روز می تواند معامله را بهم بزند, و آن

را خیار حیوان گویند.

یازدهم فروشنده نتواند جنسی را كه فروخته تحویل دهد, مثلا اسبی را كه فروخته فرار نماید, كه در این صورت مشتری می تواند معامله رابهم بزند, و آن را خیار تعذر تسلیم گویند.

و احكام اینها در مسائل آینده گفته خواهد شد: مساله 2133 - اگر خریدار قیمت جنس را نداند, یا در موقع معامله غفلت كند و جنس را گرانتر از قیمت معمولی آن بخرد, چنانچه به قدری گران خریده كه مردم به آن اهمیت می دهند, می تواند معامله را بهم بزند, و نیز اگر فروشنده قیمت جنس را نداند, یا موقع معامله غفلت كند وجنس را ارزانتر از قیمت آن بفروشد, در صورتی كه مردم به مقداری كه ارزان فروخته اهمیت بدهند, می تواند معامله را بهم بزند.

مساله 2134 - در معامله بیع شرط كه مثلا خانه هزار تومانی را به دویست تومان می فروشند و قرار می گذارند كه اگر فروشنده سر مدت پول را بدهد بتواند معامله را بهم بزند, در صورتی كه خریدار و فروشنده قصد خرید و فروش داشته باشند معامله صحیح است.

مساله 2135 - در معامله بیع شرط اگرچه فروشنده اطمینان داشته باشد كه هرگاه سر مدت پول را ندهد, خریدار ملك را به او می دهد,معامله صحیح است , ولی اگر سر مدت پول را ندهد, حق ندارد ملك را از خریدار مطالبه كند, و اگر خریدار بمیرد تا پول را نداده نمی تواندملك را از ورثه او مطالبه نماید.

مساله 2136 - اگر چای اعلا را با چای پست مخلوط كند و به اسم چای اعلا بفروشد, مشتری می تواند معامله را بهم بزند.

مساله

2137 - اگر خریدار بفهمد مالی را كه خریده عیبی دارد, مثلا حیوانی را بخرد و بفهمد كه یك چشم آن كور است , چنانچه آن عیب پیش از معامله در مال بوده و او نمی دانسته , می تواند معامله را بهم زده و آن مال را به فروشنده برگرداند, و چنانچه برگرداندن ممكن نباشدمثلا در آن مال تغییری حاصل شده یا تصرفی كه مانع از رد است نموده باشد, در این صورت فرق قیمت سالم و معیوب آن را معین كند و به نسبت تفاوت قیمت سالم و معیوب از پولی كه به فروشنده داده پس بگیرد, مثلا مالی را كه به چهار تومان خریده اگر بفهمد معیوب است , درصورتی كه قیمت سالم آن هشت تومان و قیمت معیوب آن شش تومان باشد, چون فرق قیمت سالم و معیوب یك چهارم می باشد می تواندیك چهارم پولی را كه داده یعنی یك تومان از فروشنده بگیرد.

مساله 2138 - اگر فروشنده بفهمد در عوضی كه مالش را به آن فروخته عیبی هست , چنانچه آن عیب پیش از معامله در عوض بوده و اونمی دانسته , می تواند معامله را بهم زده و آن عوض را به صاحبش برگرداند, و چنانچه از جهت تغییر یا تصرف نتواند برگرداند می تواندتفاوت قیمت سالم و معیوب را به دستوری كه در مساله پیش گفته شد بگیرد.

مساله 2139 - اگر بعد از معامله و پیش از تحویل دادن مال , عیبی در آن پیدا شود, خریدار می تواند معامله را بهم بزند, و نیز اگر در عوض مال بعد از معامله و پیش از تحویل دادن

, عیبی پیدا شود, فروشنده می تواند معامله را بهم بزند, ولی اگر بخواهند تفاوت قیمت بگیرند جایزنیست.

مساله 2140 - اگر بعد از معامله عیب مال را بفهمد لازم نیست فورا معامله را بهم بزند, و بعدا هم حق بهم زدن معامله را دارد, و همچنین است حكم در سایر خیارات.

مساله 2141 - هرگاه بعد از خریدن جنس , عیب آن را بفهمد اگرچه فروشنده حاضر نباشد می تواند معامله را بهم بزند, و همچنین است حكم در سایر خیارات.

مساله 2142 - در چهار صورت خریدار بواسطه عیبی كه در مال است نمی تواند معامله را بهم بزند یا تفاوت قیمت بگیرد: اول آنكه موقع خریدن , عیب مال را بداند.

دوم به عیب مال راضی شود.

سوم در وقت معامله بگوید: اگر مال عیبی داشته باشد, پس نمی دهم و تفاوت قیمت هم نمی گیرم.

چهارم فروشنده در وقت معامله بگوید: این مال را با هر عیبی كه دارد می فروشم.

ولی اگر هم عیبی را معین كند و بگوید: مال را با این عیب می فروشم , و معلوم شود عیب دیگری هم دارد, خریدار می تواند برای عیبی كه فروشنده معین نكرده مال را پس دهد, و در صورتی كه نتواندپس دهد تفاوت قیمت بگیرد.

مساله 2143 - اگر خریدار بفهمد مال عیبی دارد, و پس از تحویل گرفتن مال , عیب دیگری در آن پیدا شود, نمی تواند معامله را بهم بزند ولی می تواند تفاوت قیمت سالم و معیوب را بگیرد, ولی اگر حیوان معیوبی را بخرد و پیش از گذشتن زمان خیار كه سه روز است عیب دیگری پیداكند اگرچه آن را تحویل گرفته

باشد باز هم می تواند آن را پس دهد.

و نیز اگر فقط خریدار تا مدتی حق بهم زدن معامله را داشته باشد, و در آن مدت , مال عیب دیگری پیدا كند, اگرچه آن را تحویل گرفته باشد, می تواند معامله را بهم بزند.

مساله 2144 - اگر انسان مالی داشته باشد كه خودش آن را ندیده و دیگری خصوصیات آن را برای او گفته باشد, چنانچه او همان خصوصیات را به مشتری بگوید و آن را بفروشد و بعد از فروش بفهمد كه بهتر از آن بوده , می تواند معامله را بهم بزند.

مسائل متفرقه

مساله 2145 - اگر فروشنده قیمت خرید جنس را به مشتری بگوید, باید تمام چیزهائی را كه بواسطه آنها قیمت مال كم یا زیاد می شودبگوید اگرچه به همان قیمت یا كمتر از آن بفروشد, مثلا باید بگوید كه نقد خریده است یا نسیه , و چنانچه بعضی از آن خصوصیات را نگوید وبعدا مشتری بفهمد می تواند معامله را بهم بزند.

مساله 2146 - اگر انسان جنسی را به كسی بدهد و قیمت آن را معین كند و بگوید این جنس را به این قیمت به فروش و هرچه زیادترفروختی اجرت فروشت باشد, هرچه زیادتر از آن قیمت بفروشد مال صاحب مال است , و فروشنده فقط می تواند مزد زحمت خود را ازصاحب مال بگیرد.

ولی اگر به طور جعاله باشد و بگوید این جنس را به زیادتر از آن قیمت اگر فروختی زیادی مال خودت باشد اشكال ندارد.

مساله 2147 - اگر قصاب گوشت نر بفروشد و بجای آن , گوشت ماده بدهد معصیت كرده است , پس اگر آن گوشت

را معین كرده و گفته این گوشت نر را می فروشم مشتری می تواند معامله را بهم بزند, و اگر آن را معین نكرده , در صورتی كه مشتری به گوشتی كه گرفته راضی نشودقصاب باید گوشت نر به او بدهد.

مساله 2148 - اگر مشتری به بزاز بگوید پارچه ای می خواهم كه رنگ آن نرود و بزاز پارچه ای به او بفروشد كه رنگ آن برود, مشتری می تواند معامله را بهم بزند.

مساله 2149 - قسم خوردن در معامله اگر راست باشد مكروه است , و اگر دروغ باشد حرام است.

شركت - صلح - اجاره

احكام شركت

مساله 2150 - اگر دو نفر بخواهند باهم شركت كنند, چنانچه هركدام مقداری از مال خود را با مال دیگری به طوری مخلوط كند كه ازیكدیگر تشخیص داده نشود و به عربی یا به زبان دیگر صیغه شركت را بخوانند, یا كاری كنند كه معلوم باشد می خواهند با یكدیگر شریك باشند, شركت آنان صحیح است , و اگر بشود مال هركدام را از دیگری تشخیص داد و قرار بگذارند كه با آن دو مال , تجارت كنند كه ربح وضرر بین آنها مشترك باشد, شركت نسبت به منفعت و ضرر صحیح است.

مساله 2151 - اگر چند نفر در مزدی كه از كار خودشان می گیرند با یكدیگر شركت كنند, مثلا چند دلا ك باهم قرار بگذارند كه هر قدرمزد گرفتند باهم قسمت كنند, شركت آنان صحیح نیست.

مساله 2152 - اگر دو نفر با یكدیگر شركت كنند كه هر كدام به اعتبار خود جنسی بخرد و قیمت آن را خودش بدهكار شود ولی در استفاده جنسی كه هر كدام خریده اند با یكدیگر

شریك باشند صحیح نیست , اما اگر هر كدام دیگری را وكیل كند كه جنس را برای او نسیه بخرد, بعدهر شریكی جنس را برای خودش و شریكش بخرد كه هر دو بدهكار شوند, شركت صحیح است.

مساله 2153 - كسانی كه بواسطه شركت باهم شریك می شوند, باید مكلف و عاقل باشند و از روی قصد و اختیار شركت كنند, و نیز بایدبتوانند در مال خود تصرف نمایند, پس سفیه - كسی كه مال خود را در كارهای بیهوده صرف می كند - چون حق ندارد در مال خود تصرف نماید, اگر شركت كند صحیح نیست.

مساله 2154 - اگر در عقد شركت شرط كنند كسی كه كار می كند, یا بیشتر از شریك دیگر كار می كند بیشتر منفعت ببرد, باید آنچه راشرط كرده اند به او بدهند, و اگر شرط كنند كسی كه كار نمی كند, یا بیشتر كار نمی كند بیشتر منفعت ببرد, اظهر این است كه شركت آنان صحیح و شرط باطل است و به حسب سرمایه منفعت بین آنها تقسیم می شود.

مساله 2155 - اگر قرار بگذارند كه همه استفاده را یك نفر ببرد, یا تمام ضرر یا بیشتر آن از یكی از آنان باشد, شركت صحیح ولی منفعت وضرر بین آنها به نسبت مال تقسیم می شود.

مساله 2156 - اگر شرط نكنند كه یكی از شریكها بیشتر منفعت ببرد, چنانچه سرمایه آنان یك اندازه باشد, منفعت و ضرر را هم به یك اندازه می برند, و اگر سرمایه آنان یك اندازه نباشد, باید منفعت و ضرر را به نسبت سرمایه قسمت نمایند, مثلا اگر دو نفر شركت كنند وسرمایه یكی

از آنان دو برابر سرمایه دیگری باشد, سهم او از منفعت وضرر دو برابر سهم دیگری است , چه هر دو به یك اندازه كار كنند یایكی كمتر كار كند یا هیچ كار نكند.

مساله 2157 - اگر در عقد شركت شرط كنند كه هر دو باهم خرید و فروش نمایند, یا هر كدام به تنهائی معامله كنند, یا فقط یكی از آنان معامله كند, باید به قرارداد عمل نمایند.

مساله 2158 - اگر معین نكنند كه كدام یك آنان با سرمایه خرید و فروش نماید, هیچ یك آنان بدون اجازه دیگری نمی تواند با آن سرمایه معامله كند.

مساله 2159 - شریكی كه اختیار سرمایه شركت با او است باید به قرارداد شركت عمل كند, مثلا اگر با او قرار گذاشته اند كه نسیه بخرد یانقد بفروشد یا جنس را از محل مخصوصی بخرد, باید به همان قرارداد رفتار نماید, و اگر با او قراری نگذاشته باشند, باید به طور معمول معامله كند و داد و ستدی نماید كه برای شركت ضرر نداشته باشد, و مال شركت را در صورتی كه متعارف نباشد در مسافرت همراه خودنبرد.

مساله 2160 - شریكی كه با سرمایه شركت معامله می كند, اگر بر خلاف قراردادی كه با او كرده اند خرید و فروش كند یا آنكه قراردادی نكرده باشند و بر خلاف معمول معامله كند, در این دو صورت معامله نسبت به حصه شریك فضولی است , پس چنانچه اجازه نكند می تواندعین مالش را و در صورت تلف عین , عوض مالش را بگیرد.

مساله 2161 - شریكی كه با سرمایه شركت معامله می كند اگر زیاده روی ننماید و در

نگهداری سرمایه كوتاهی نكند و اتفاقا مقداری از آن یا تمام آن تلف شود ضامن نیست.

مساله 2162 - شریكی كه با سرمایه شركت معامله می كند اگر بگوید سرمایه تلف شده و پیش حاكم شرع قسم بخورد, باید حرف او راقبول كرد.

مساله 2163 - اگر تمام شریكها از اجازه ای كه به تصرف در مال یكدیگر داده اند برگردند, هیچ كدام نمی توانند در مال شركت تصرف كنند,واگر یكی از آنان از اجازه خود برگردد, شریكهای دیگر حق تصرف ندارند, ولی كسی كه از اجازه خود برگشته , می تواند در مال شركت تصرف كند.

مساله 2164 - هر وقت یكی از شریكها تقاضا كند كه سرمایه شركت را قسمت كنند, اگرچه شركت مدت داشته باشد, باید دیگران قبول نمایند, مگر آنكه تقسیم ضرر معتنا بهی بر شركاء داشته باشد.

مساله 2165 - اگر یكی از شریكها بمیرد یا دیوانه یا بیهوش شود, شریكهای دیگر نمی توانند در مال شركت تصرف كنند, و همچنین است اگر یكی از آنان سفیه شود, یعنی مال خود را در كارهای بیهوده مصرف نماید.

مساله 2166 - اگر شریك , چیزی را نسیه برای خود بخرد, نفع و ضررش مال او است , ولی اگر برای شركت بخرد و شریك دیگر اجازه نماید مثلا بگوید به آن معامله راضی هستم , نفع و ضررش مال هر دوی آنان است.

مساله 2167 - اگر با سرمایه شركت معامله ای كنند, بعد بفهمند شركت باطل بوده , چنانچه طوری باشد كه اذن در معامله به صحت شركت مقید نباشد به این معنی كه اگر می دانستند شركت درست نیست , به تصرف در مال یكدیگر

راضی بودند, معامله صحیح است و هرچه از آن معامله پیدا شود مال همه آنان است , و اگر اینطور نباشد, در صورتی كه كسانی كه به تصرف دیگران راضی نبوده اند, بگویند به آن معامله راضی هستیم , معامله صحیح و گرنه باطل می باشد.

و در صورتی كه اذن در معامله به صحت شركت مقید نباشد, هركدام آنان كه برای شركت كاری كرده است , اگر به قصد مجانی كار نكرده باشد, می تواند مزد زحمتهای خود را به اندازه معمولی از شریكهای دیگر بگیرد.

احكام صلح

مساله 2168 - صلح آن است كه انسان با دیگری سازش كند كه مقداری از مال یا منفعت مال خود را ملك او كند, یا از طلب یا حق خودبگذرد كه او هم در عوض , مقداری از مال یا منفعت مال خود را به او واگذار نماید یا از طلب یا حقی كه دارد بگذرد, بلكه اگر بدون آنكه عوض بگیرد مقداری از مال یا منفعت مال خود را به كسی واگذار كند یا از طلب یا حق خود بگذرد, باز هم صلح صحیح است.

مساله 2169 - كسی كه مالش را به دیگری صلح می كند, باید بالغ و عاقل و قصد صلح داشته و كسی او را مجبور نكرده باشد, و باید سفیه ومفلس هم نباشد.

مساله 2170 - لازم نیست صیغه صلح به عربی خوانده شود, بلكه با هر لفظی كه بفهماند باهم صلح و سازش كرده اند صحیح است.

مساله 2171 - اگر كسی گوسفندهای خود را به چوپان بدهد كه مثلا یك سال نگهداری كند و از شیر آن استفاده نماید و مقداری روغن بدهد, چنانچه

شیر گوسفند را در مقابل زحمتهای چوپان و آن روغن صلح كند صحیح است , بلكه اگر گوسفند را یك ساله به چوپان اجاره دهد كه از شیر آن استفاده كند و در عوض , مقداری روغن بدهد نیز صحیح است.

مساله 2172 - اگر كسی بخواهد طلب یا حق خود را به دیگری صلح كند, در صورتی صحیح است كه او قبول نماید, ولی اگر بخواهد از طلب یا حق خود بگذرد, قبول كردن او لازم نیست.

مساله 2173 - اگر انسان مقدار بدهی خود را بداند و طلبكار او نداند, چنانچه طلبكار طلب خود را به كمتر از مقداری كه هست صلح كند,مثلا پنجاه تومان طلبكار باشد و طلب خود را به ده تومان صلح نماید, زیادی برای بدهكار حلال نیست مگر آنكه مقدار بدهی خود را به اوبگوید و او را راضی كند, یا طوری باشد كه اگر مقدار طلب خود را می دانست , باز هم به آن صلح می كرد.

مساله 2174 - اگر بخواهند چیزی را كه از یك جنس است و وزن آنها معلوم است به یكدیگر صلح كنند, احتیاط واجب آن است كه وزن یكی بیشتر از دیگری نباشد, ولی اگر وزن آنها معلوم نباشد اگرچه احتمال دهند كه وزن یكی بیشتر از دیگری است و صلح نمایند صحیح است.

مساله 2175 - اگر دو نفر از یك نفر طلبكار باشند, یا دو نفر از دو نفر دیگر طلبكار باشند و بخواهند طلبهای خود را به یكدیگر صلح كنند,چنانچه طلب آنان از یك جنس و وزن آنها یكی باشد مثلا هر دو ده من گندم طلبكار باشند, مصالحه آنان صحیح است

, و همچنین است اگرجنس طلب آنان یكی نباشد مثلا یكی ده من برنج و دیگری دوازده من گندم طلبكار باشد, ولی اگر طلب آنان از یك جنس و چیزی باشد كه معمولا با وزن یا پیمانه آن را معامله می كنند, در صورتی كه وزن یا پیمانه آنها معلوم باشد مساوی نیست , مصالحه آنان اشكال دارد, ولی هر كدام طلب خود را از دیگری بگذرد مانعی ندارد.

مساله 2176 - اگر از كسی طلبی دارد كه باید بعد از مدتی بگیرد, چنانچه طلب خود را به مقدار كمتری صلح كند و مقصودش این باشد كه از مقداری از طلب خود گذشت كند و بقیه را نقد بگیرد اشكال ندارد.

و این حكم در صورتی است كه طلب از جنس طلا یا نقره یا جنس دیگری باشد كه با وزن یا پیمانه فروخته می شود, و اما در غیر آنها برای طلبكار جایز است كه طلب خود را به بدهكار یا غیر آن به كمتر ازطلب صلح نموده یا بفروشد چنانكه در مساله (2297) خواهد آمد.

مساله 2177 - اگر دو نفر چیزی را باهم صلح كنند, با رضایت یكدیگر می توانند صلح را بهم بزنند.

و نیز اگر در ضمن معامله برای هر دو یایكی از آنان حق بهم زدن معامله را قرار داده باشند, كسی كه آن حق را دارد می تواند صلح را بهم بزند.

مساله 2178 - تا وقتی خریدار و فروشنده از مجلس معامله متفرق نشده اند, می توانند معامله را بهم بزنند.

و نیز اگر مشتری حیوانی را بخرد,تا سه روز حق بهم زدن معامله را دارد.

و همچنین اگر پول جنسی را كه خریده

تا سه روز ندهد و جنس را تحویل نگیرد, فروشنده می تواندمعامله را بهم بزند, ولی كسی كه مالی را صلح می كند در این سه صورت حق بهم زدن صلح را ندارد, اما در صورتی كه طرف مصالحه درپرداخت مال المصالحه از حد متعارف تاخیر كند یا اینكه شرط شده باشد كه مثلا مال المصالحه را نقد بدهد و طرف عمل به شرط ننماید در این صورت می تواند صلح را بهم بزند, و همچنین در بقیه صور دیگر كه در احكام خرید و فروش گفته شد نیز می تواند صلح را بهم بزند.

مساله 2179 - اگر چیزی را كه به صلح گرفته معیوب باشد, می تواند صلح را بهم بزند, ولی اگر بخواهد تفاوت قیمت صحیح و معیوب رابگیرد اشكال دارد.

مساله 2180 - هرگاه مال خود را به كسی صلح نماید و با او شرط كند كه اگر بعد از مرگ باید چیزی را كه به تو صلح كردم وقف كنی و او هم این شرط را قبول كند, باید به شرط عمل نماید.

و همچنین است شرط كند تا مادامی كه زنده هستم ماذون باشم كه در آن چیز تصرف كنم.

احكام اجاره

مساله 2181 - اجاره دهنده و كسی كه چیزی را اجاره می كند باید مكلف و عاقل باشند و به اختیار خودشان اجاره را انجام دهند و نیز بایددر مال خود حق تصرف داشته باشند, پس سفیه چون حق ندارد در مال خود تصرف نماید اگر چیزی را اجاره كند, یا اجاره دهد صحیح نیست.

مساله 2182 - انسان می تواند از طرف دیگری وكیل شود و مال او را اجاره دهد.

مساله 2183

- اگر ولی یا قیم بچه مال او را اجاره دهد, یا خود او را اجیر دیگری نماید اشكال ندارد, و اگر مدتی از زمان بالغ شدن او را جزءمدت اجاره قرار دهد, بعد از آنكه بچه بالغ شد, می تواند بقیه اجاره را بهم بزند, ولی هرگاه طوری بوده كه اگر مقداری از زمان بالغ بودن بچه را جزء مدت اجاره نمی كرد, بر خلاف مصلحت بچه بود, نمی تواند اجاره مال خود را بهم بزند, ولی نفوذ اجاره خود بچه بعد از بلوغش محل اشكال است.

مساله 2184 - بچه صغیری را كه ولی ندارد بدون اجازه مجتهد نمی شود اجیر كرد.

و كسی كه به مجتهد دسترسی ندارد, می تواند از چند نفرمؤمن كه عادل باشند, اجازه بگیرد و او را اجیر نماید.

مساله 2185 - اجاره دهنده و مستاجر لازم نیست صیغه عربی بخوانند, بلكه اگر مالك به كسی بگوید, ملك خود را به تو اجاره دادم , و اوبگوید قبول كردم , اجاره صحیح است.

و نیز اگر حرفی نزنند و مالك به قصد اینكه ملك او را اجاره دهد, آن را به مستاجر واگذار كند و او هم به قصد اجاره كردن بگیرد, اجاره صحیح می باشد.

مساله 2186 - اگر انسان بدون صیغه خواندن بخواهد برای انجام عملی اجیر شود, همین كه مشغول آن عمل شد اجاره صحیح است.

مساله 2187 - كسی كه نمی تواند حرف بزند, اگر با اشاره بفهماند كه ملك را اجاره داده یا اجاره كرده صحیح است.

مساله 2188 - اگر خانه یا دكان یا اطاقی را اجاره كند و صاحب ملك با او شرط كند كه فقط خود او

از آنها استفاده نماید, مستاجر نمی تواندآن را به دیگری جهت استفاده از آنها اجاره دهد مگر آنكه اجاره طوری باشد كه استفاده مخصوص خودش باشد, مثل اینكه زنی منزل یااطاقی را اجاره كند و بعدا شوهر كرده و اطاق یا منزل را جهت سكنای خودش اجاره دهد.

و اگر مالك شرط نكند, می تواند آن را به دیگری اجاره دهد.

ولی اگر بخواهد به زیادتر از مقداری كه آن را اجاره كرده اجاره دهد, باید در آن كاری مانند تعمیر و سفید كاری انجام داده باشد,یا به غیر جنسی كه اجاره كرده آن را اجاره دهد, مثلا اگر با پول اجاره كرده به گندم یا چیز دیگر اجاره دهد, و بنابر احتیاط وجوبی اجاره كشتی نیز حكم خانه را دارد.

مساله 2189 - اگر اجیر با انسان شرط كند كه فقط برای خود انسان كار كند, نمی شود او را به دیگری اجاره داد مگر به نحوی كه در مساله قبلی گذشت , و اگر شرط نكند, چنانچه او را به چیزی كه اجرت او قرار داده اجاره دهد, باید زیادتر نگیرد, و اگر به چیز دیگری اجاره دهد,می تواند زیادتر بگیرد, و همچنین است اگر خودش اجیر كسی شود و برای انجام آن عمل شخص دیگری را به كمتر اجاره نماید, ولی اگرمقداری از آن عمل را خودش انجام داده باشد می تواند دیگری را به كمتر اجاره نماید.

مساله 2190 - اگر غیر خانه و دكان و اطاق و اجیر, چیز دیگر مثلا زمین را اجاره كند و مالك با او شرط نكند كه فقط خودش از آن استفاده نماید, اگرچه بیشتر از مقداری كه اجاره

كرده آن را اجاره دهد اشكال ندارد.

مساله 2191 - اگر خانه یا دكانی را مثلا یك ساله به صد تومان اجاره كند و از نصف آن خودش استفاده نماید, می تواند نصف دیگر آن را به صد تومان اجاره دهد, ولی اگر بخواهد نصف آن را به زیادتر از مقداری كه اجاره كرده مثلا به صد و بیست تومان اجاره دهد, باید در آن ,كاری مانند تعمیر انجام داده باشد.

شرایط مالی كه آن را اجاره می دهند

مساله 2192 - مالی را كه اجاره می دهند چند شرط دارد: اول آنكه معین باشد, پس اگر بگوید یكی از خانه های خود را اجاره دادم درست نیست.

دوم مستاجر آن را ببیند, یا كسی كه آن را اجاره می دهد طوری خصوصیات آن را بگوید كه كاملا معلوم باشد.

سوم تحویل دادن آن ممكن باشد, پس اجاره دادن اسبی كه فرار كرده باطل است.

چهارم آنكه استفاده از آن مال منجر به اتلاف و از بین بردنش نشود, پس اجاره دادن نان و میوه و خوردنیهای دیگر صحیح نیست.

پنجم استفاده ای كه مال را برای آن , اجاره داده اند ممكن باشد, پس اجاره دادن زمین برای زراعت در صورتی كه آب باران كفایت آن رانكند و از آب نهر هم مشروب نشود, صحیح نیست.

ششم چیزی را كه اجاره می دهد مال خود او باشد, و اگر مال كس دیگر را اجاره دهد, در صورتی صحیح است كه صاحبش رضایت دهد.

مساله 2193 - اجاره دادن درخت برای آنكه از میوه اش استفاده كنند, در صورتی كه میوه اش فعلا موجود نباشد صحیح است , و همچنین است اجاره دادن حیوان برای شیرش.

مساله 2194 - زن می

تواند برای آنكه از شیرش استفاده كنند اجیر شود و لازم نیست از شوهر خود اجازه بگیرد, ولی اگر بواسطه شیردادن , حق شوهر از بین برود, بدون اجازه او نمی تواند اجیر شود.

شرایط استفاده ای كه مال را برای آن اجاره می دهند

مساله 2195 - استفاده ای كه مال را برای آن اجاره می دهند چهار شرط دارد: اول آنكه حلال باشد, بنابر این اجاره دادن دكان برای شراب فروشی , یا نگهداری شراب و كرایه دادن حیوان برای حمل و نقل شراب باطل است.

دوم پول دادن برای آن استفاده در نظر مردم بیهوده نباشد.

و همچنین معتبر است كه آن عمل در نظر شرع به طور مجانی واجب نباشد, پس اجیر شدن برای فرایض یومیه یا تجهیز اموات جایز نیست.

سوم اگر چیزی را كه اجاره می دهند چند فائده داشته باشد, استفاده ای كه مستاجر باید از آن بكند معین نمایند, مثلا اگر حیوانی را كه سواری می دهد و بار می برد اجاره دهند, باید در موقع اجاره معین كنند كه فقط سواری یا باربری آن , مال مستاجر است یا همه استفاده های آن.

چهارم مدت استفاده را معین نمایند, و اگر مدت معلوم نباشد ولی عمل را معین كنند مثلا با خیاط قرار بگذارند كه لباس معینی را به طورمخصوصی بدوزد كافی است.

مساله 2196 - اگر ابتدای مدت اجاره را معین نكنند, ابتدای آن بعد از خواندن صیغه اجاره است.

مساله 2197 - اگر خانه ای را مثلا یك ساله اجاره دهند و ابتدای آن را یك ماه بعد از خواندن صیغه قرار دهند,اجاره صحیح است اگرچه موقعی كه صیغه می خوانند خانه

در اجاره دیگری باشد.

مساله 2198 - اگر مدت اجاره را معلوم نكند و بگوید هر وقت در خانه نشستی اجاره آن , ماهی ده تومان است , اجاره صحیح نیست.

مساله 2199 - اگر به مستاجر بگوید خانه را ماهی ده تومان به تو اجاره دادم یا بگوید خانه را یك ماهه به ده تومان به تو اجاره دادم و بعداز آنهم هر قدر بنشینی اجاره آن ماهی ده تومان است , در صورتی كه ابتدای مدت اجاره را معین كنند یا ابتدای آن معلوم باشد, اجاره ماه اول صحیح است.

مساله 2200 - خانه ای را كه غریب و زوار در آن منزل می كنند و معلوم نیست چقدر در آن می مانند, اگر قرار بگذارند كه مثلا شبی یك تومان بدهند و صاحب خانه راضی شود, استفاده از آن خانه اشكال ندارد, ولی چون مدت اجاره را معلوم نكرده اند, اجاره نسبت به غیر ازشب اول صحیح نیست , و صاحب خانه بعد از شب اول هر وقت بخواهد می تواند آنها را بیرون كند.

مسائل متفرقه اجاره

مساله 2201 - مالی را كه مستاجر بابت اجاره می دهد باید معلوم باشد, پس اگر از چیزهائی است كه مثل گندم با وزن معامله می كنند, بایدوزن آن معلوم باشد, و اگر از چیزهائی است كه مثل پولهای رائج با شماره معامله می كنند باید شماره آن معین باشد, و اگر مثل اسب و گوسفنداست باید اجاره دهنده آن را ببیند, یا مستاجر خصوصیات آن را بگوید.

مساله 2202 - اگر زمینی را برای زراعت اجاره دهد و مال الاجاره را حاصل همان زمین یا زمین دیگر كه فعلا موجود

نیست قرار دهد,اجاره صحیح نیست , و اگر مال الاجاره بالفعل موجود باشد مانعی ندارد.

مساله 2203 - كسی كه چیزی را اجاره داده , تا آن چیز را تحویل ندهد, حق ندارد وجه اجاره آن را مطالبه كند و نیز اگر برای انجام عملی اجیر شده باشد, پیش از انجام عمل حق مطالبه اجرت ندارد مگر در مواردی كه متعارف دادن اجرت قبل از عمل باشد مثل اجیر شدن برای حج وزیارت , یا اجیر اداء اجرت را قبل از عمل شرط كند.

مساله 2204 - هرگاه چیزی را كه اجاره داده تحویل دهد, اگرچه مستاجر تحویل نگیرد, یا تحویل بگیرد و تا آخر مدت اجاره از آن استفاده نكند, باید مال الاجاره آن را بدهد.

مساله 2205 - اگر انسان اجیر شود كه در روز معینی كاری را انجام دهد و در آن روز برای انجام آن كار حاضر شود, كسی كه او را اجیركرده اگرچه آن كار را به او واگذار نكند, باید اجرت او را بدهد, مثلا اگر خیاطی را در روز معینی برای دوختن لباسی اجیر نماید و خیاط در آن روز آماده كار باشد, اگرچه پارچه را به او ندهد كه بدوزد, باید اجرتش را بدهد چه خیاط بیكار باشد چه برای خودش یا دیگری كاركند.

مساله 2206 - اگر بعد از تمام شدن مدت اجاره معلوم شود كه اجاره باطل بوده , مستاجر باید مال الاجاره را به مقدار معمول به صاحب ملك بدهد, مثلا اگر خانه ای را یك ساله به صد تومان اجاره كند بعد بفهمد اجاره باطل بوده , چنانچه اجاره آن خانه معمولا پنجاه تومان است , باید

پنجاه تومان را بدهد, و اگر دویست تومان است در صورتی كه اجاره دهنده صاحب مال یا وكیل آن بوده لازم نیست بیش از صدتومان بدهد, و اگر غیر اینها بوده باید دویست تومان را بپردازد.

و نیز اگر بعد از گذشتن مقداری از مدت اجاره معلوم شود كه اجاره باطل بوده , نسبت به اجرت مدت گذشته نیز این حكم جاری است.

مساله 2207 - اگر چیزی را كه اجاره كرده از بین برود, چنانچه در نگهداری آن كوتاهی نكرده و در استفاده بردن از آن هم زیاده روی ننموده , ضامن نیست.

و نیز اگر مثلا پارچه ای را كه به خیاط داده از بین برود, در صورتی كه خیاط زیاده روی نكرده و در نگهداری آن هم كوتاهی نكرده باشد, نباید عوض آن را بدهد.

مساله 2208 - هرگاه صنعتگر چیزی را كه گرفته ضایع كند ضامن است.

مساله 2209 - اگر قصاب سر حیوانی را ببرد و آن را حرام كند, چه مزد گرفته باشد چه مجانی سر بریده باشد, باید قیمت آن را به صاحبش بدهد.

مساله 2210 - اگر حیوانی را اجاره كند و معین نماید كه چقدر بار بر آن بگذارد, چنانچه بیشتر از آن مقدار بار كند و آن حیوان بمیرد یامعیوب شود ضامن است.

و نیز اگر مقدار بار را معین نكرده باشند و بیشتر از معمول بار كند و حیوان تلف شود یا معیوب گردد ضامن می باشد.

و در هر دو صورت اجرت زیادی را بر حسب معمول نیز باید بدهد.

مساله 2211 - اگر حیوانی را برای بردن بار شكستنی اجاره دهد, چنانچه آن حیوان بلغزد یا رم كند و بار را

بشكند, صاحب حیوان ضامن نیست , ولی اگر بواسطه زدن و مانند آن كاری كند كه حیوان زمین بخورد و بار را بشكند ضامن است.

مساله 2212 - اگر كسی بچه ای را ختنه كند وآن بچه بمیرد, ضامن است , خواه مقداری كه بریده بیشتر از معمول باشد یا نه.

و اما اگر ضرری به آن بچه برسد, چنانچه بیشتر از معمول بریده باشد, ضامن است , و اگر بیشتر از معمول نبریده باشد, ضمان محل اشكال , و احوط رجوع به صلح است.

مساله 2213 - اگر دكتر به دست خود به مریض دوا بدهد, چنانچه در معالجه خطا كند و به مریض ضرری برسد یا بمیرد, دكتر ضامن است ,ولی اگر بگوید فلان دوا برای فلان مرض فائده دارد و بواسطه خوردن دوا ضرری به مریض برسد یا بمیرد, دكتر ضامن نیست.

مساله 2214 - هرگاه دكتر به مریض بگوید كه اگر ضرری به تو برسد ضامن نیستم , در صورتی كه دقت واحتیاط خودرا بكند و به مریض ضرری برسد یا بمیرد, دكتر اگرچه به دست خود دوا داده باشد ضامن نیست.

مساله 2215 - مستاجر و كسی كه چیزی را اجاره داده , با رضایت یكدیگر می توانند معامله را بهم بزنند, و نیز اگر در اجاره شرط كنند كه هر دو یا یكی از آنان حق بهم زدن معامله را داشته باشند, می توانند مطابق قرارداد, اجاره را بهم بزنند.

مساله 2216 - اگر اجاره دهنده یا مستاجر بفهمد كه مغبون شده است , چنانچه در موقع اجاره نمودن ملتفت نباشد كه مغبون است , می توانداجاره را بهم بزند, ولی اگر در صیغه اجاره

شرط كنند كه اگر مغبون هم باشند حق بهم زدن معامله را نداشته باشند, نمی توانند اجاره را بهم بزنند.

مساله 2217 - اگر چیزی را اجاره دهد و پیش از آنكه تحویل دهد كسی آن را غصب نماید, مستاجر می تواند اجاره را بهم بزند و چیزی راكه به اجاره دهنده داده پس بگیرد یا اجاره را بهم نزند و اجاره مدتی را كه در تصرف غصب كننده بوده به میزان معمول از او بگیرد, پس اگرحیوانی را كه یك ماهه به ده تومان اجاره نماید و كسی آن را ده روز غصب كند و اجاره معمولی ده روز آن پانزده تومان باشد, می تواند پانزده تومان را از غصب كننده یا از اجاره دهنده بگیرد.

مساله 2218 - اگر چیزی را كه اجاره كرده تحویل بگیرد, و بعد دیگری آن را غصب كند, نمی تواند اجاره را بهم بزند و فقط حق دارد كرایه آن چیز را به مقدار معمول , از غصب كننده بگیرد.

مساله 2219 - اگر پیش از آنكه مدت اجاره تمام شود, ملك را به مستاجر بفروشد, اجاره بهم نمی خورد, و مستاجر باید مال الاجاره رابدهد, و همچنین است اگر آن را به دیگری بفروشد.

مساله 2220 - اگر پیش از ابتدای مدت اجاره , ملك به طوری خراب شود كه هیچ قابل استفاده نباشد, یا قابل استفاده ای كه شرطكرده اند نباشد, اجاره باطل می شود, و پولی كه مستاجر به صاحب ملك داده به او برمی گردد, و اگر طوری باشد كه بتواند استفاده مختصری از آن ببرد, می توانند اجاره را بهم بزند.

مساله 2221 - اگر ملكی را اجاره

كند و بعد از گذشتن مقداری از مدت اجاره به طوری خراب شود كه هیچ قابل استفاده نباشد, یا قابل استفاده ای كه شرط كرده اند نباشد, اجاره مدتی كه باقیمانده باطل می شود, و می تواند اجاره مدت گذشته را بهم بزند و اجرة المثل یعنی اجرت معمولی آن مدت را بدهد.

مساله 2222 - اگر خانه ای را كه مثلا دو اطاق دارد اجاره دهد و یك اطاق آن خراب شود, چنانچه فورا آن را بسازد و هیچ مقدار ازاستفاده آن از بین نرود, اجاره باطل نمی شود و مستاجر هم نمی تواند اجاره را بهم بزند, ولی اگر ساختن آن به قدری طول بكشد كه مقداری ازاستفاده مستاجر از بین برود, اجاره به آن مقدار باطل می شود و مستاجر می تواند اجاره تمام مدت را بهم بزند و برای استفاده ای كه كرده اجرة المثل بدهد.

مساله 2223 - اگر اجاره دهنده یا مستاجر بمیرد, اجاره باطل نمی شود, ولی اگر خانه , مال اجاره دهنده نباشد مثلا دیگری وصیت كرده باشد كه تا او زنده است منفعت خانه مال او باشد, چنانچه آن خانه را اجاره دهد و پیش از تمام شدن مدت اجاره بمیرد, از وقتی كه مرده اجاره باطل است , و اگر مالك فعلی آن اجاره را امضاء كند صحیح می شود و وجه اجاره مدتی كه بعد از مردن اجاره دهنده باقی مانده , به مالك فعلی راجع می شود.

مساله 2224 - اگر صاحب كار بنا را وكیل كند كه برای او عمله بگیرد, چنانچه بنا كمتر از مقداری كه از صاحب كار می گیرد به عمله بدهد,زیادی

آن بر او حرام است و باید آن را به صاحب كار بدهد, ولی اگر اجیر شود كه ساختمان را تمام كند و برای خود اختیار بگذارد كه خودش بسازد یا به دیگری بدهد, در صورتی كه مقداری خودش كار كرده و باقی را به كمتر از مقداری كه اجیر شده به دیگری بدهد, زیادی آن برای او حلال می باشد.

مساله 2225 - اگر رنگرز قرار بگذارد كه مثلا پارچه را با نیل رنگ كند, چنانچه با رنگ دیگر رنگ نماید حق ندارد چیزی بگیرد.

جعاله - مزارعه - مساقات

احكام جعاله

مساله 2226 - جعاله آن است كه انسان قرار بگذارد در مقابل كاری كه برای او انجام می دهند مال معینی بدهد, مثلا بگوید هر كس گمشده مرا پیدا كند, ده تومان به او می دهم.

و به كسی كه این قرار را می گذارد جاعل و به كسی كه كار را انجام می دهد عامل می گویند, و فرق بین جعاله و اجاره این است كه در اجاره بعد از خواندن صیغه , اجیر باید عمل را انجام دهد و كسی هم كه او را اجیر كرده اجرت را به اوبدهكار می شود, ولی در جعاله اگرچه عامل شخص معین باشد می تواند مشغول عمل نشود, و تا عمل را انجام ندهد, جاعل بدهكارنمی شود.

مساله 2227 - جاعل باید بالغ و عاقل باشد و از روی قصد و اختیار قرارداد كند و شرعا بتواند در مال خود تصرف نماید, بنابر این جعاله آدم سفیه - كسی كه مال خود را در كارهای بیهوده مصرف می كند - صحیح نیست.

مساله 2228 - كاری را كه جاعل می گوید برای او انجام

دهند, باید حرام یا بی فائده یا از واجباتی كه شرعا لازم است مجانا آورده شودنباشد, پس اگر بگوید هركس شراب بخورد یا در شب به جای تاریكی برود یا نماز واجب خود را بخواند ده تومان به او می دهم , جعاله صحیح نیست.

مساله 2229 - اگر مالی را كه قرار می گذارد بدهد معین كند, مثلا بگوید هركس اسب مرا پیدا كند, این گندم را به او می دهم , لازم نیست بگوید آن گندم مال كجا است و قیمت آن چیست.

و اگر مال را معین نكند, مثلا بگوید كسی كه اسب مرا پیدا كنده ده من گندم به او می دهم لازم نیست خصوصیات آن را كاملا معین نماید.

مساله 2230 - اگر جاعل مزد معینی برای كار قرار ندهد, مثلا بگوید هر كس بچه مرا پیدا كند پولی به او می دهم و مقدار آن را معین نكند,چنانچه كسی آن عمل را انجام دهد, باید مزد او را به مقداری كه كار او در نظر مردم ارزش دارد بدهد.

مساله 2231 - اگر عامل پیش از قرارداد كار را انجام داده باشد یا بعد از قرارداد, به قصد اینكه پول نگیرد انجام دهد, حقی به مزدندارد.

مساله 2232 - پیش از آنكه عامل شروع به كار كند, جاعل می تواند جعاله را بهم بزند.

مساله 2233 - بعد از آنكه عامل شروع به كار كرد, اگر جاعل بخواهد جعاله را بهم بزند اشكال دارد.

مساله 2234 - عامل می تواند عمل را ناتمام بگذارد, ولی اگر تمام نكردن عمل اسباب ضرر جاعل شود, باید آن را تمام نماید.

مثلا اگركسی بگوید هر كس چشم مرا عمل كند

فلان مقدار به او می دهم و دكتر جراحی شروع به عمل كند, چنانچه طوری باشد كه اگر عمل را تمام نكند, چشم معیوب می شود, باید آن را تمام نماید و در صورتی كه ناتمام بگذارد, حقی به جاعل ندارد.

مساله 2235 - اگر عامل كار را ناتمام بگذارد, چنانچه آن كار مثل پیدا كردن اسب است كه تا تمام نشود, برای جاعل فائده ندارد, عامل نمی تواند چیزی مطالبه كند و همچنین است اگر جاعل مزد را برای تمام كردن عمل قرار بگذارد مثلا بگوید هركس لباس مرابدوزد ده تومان به او می دهم , ولی اگر مقصودش این باشد كه هر مقدار از عمل كه انجام گیرد, برای آن مقدار مزد بدهد, جاعل باید مزدمقداری را كه انجام شده به عامل بدهد, اگرچه احتیاط این است كه به طور مصالحه یكدیگر را راضی نمایند.

احكام مزارعه

مساله 2236 - مزارعه آن است كه مالك با زارع به این قسم معامله كند كه زمین را در اختیار او بگذارد تا زراعت كند و مقداری از حاصل آن را به مالك بدهد.

مساله 2237 - مزارعه چند شرط دارد: اول آنكه صاحب زمین به زارع بگوید زمین را برای زراعت به تو واگذار كردم , و زارع هم بگوید قبول كردم , یا بدون اینكه حرفی بزنند,مالك زمین را به زارع به قصد زراعت واگذار كند و زارع قبول نماید.

دوم صاحب زمین و زارع هر دو مكلف و عاقل باشند با قصد و اختیار خود مزارعه را انجام دهند و سفیه نباشند یعنی مال خود را دركارهای بیهوده مصرف نكنند.

سوم مالك و زارع از تمام حاصل زمین ببرند,

پس اگر مثلا شرط كنند كه آنچه اول یا آخر می رسد, مال یكی از آنان باشد, مزارعه باطل است.

چهارم سهم هر كدام نصف یا ثلث حاصل و مانند اینها باشد, پس اگر مالك بگوید در این زمین زراعت كن و هرچه می خواهی به من بده ,صحیح نیست , و همچنین است اگر مقدار معینی از حاصل را مثلا ده من فقط برای زارع یا مالك قرار دهند.

پنجم مدتی را كه باید زمین در اختیار زارع باشد معین كنند و باید مدت به قدری باشد كه در آن مدت بدست آمدن حاصل ممكن باشد, واگر اول مدت را روز معینی و آخر مدت را رسیدن حاصل قرار دهند كافی است.

ششم زمین قابل زراعت باشد, و اگر زراعت در آن ممكن نباشد اما بتوانند كاری كنند كه زراعت ممكن شود, مزارعه صحیح است.

هفتم اگر منظور هركدام آنان زراعت مخصوصی است , چیزی را كه زارع باید بكارد معین كنند, ولی اگر زراعت معینی را در نظر ندارند یازراعتی را كه هر دو در نظر دارند معلوم است , لازم نیست آن را معین نمایند.

هشتم مالك , زمین را معین كند, پس كسی كه چند قطعه زمین دارد و باهم تفاوت دارند, اگر به زارع بگوید: در یكی از این زمینها زراعت كن , و آن را معین نكند, بنابر احتیاط مزارعه باطل است.

نهم خرجی را كه هر كدام آنان باید بكند معین نمایند, ولی اگر خرجی را كه هر كدام باید بكند معلوم باشد لازم نیست آن را معین نمایند.

مساله 2238 - اگر مالك با زارع قرار بگذارد كه مقداری از حاصل برای او باشد

و بقیه را بین خودشان قسمت كنند, چنانچه بدانند كه بعداز برداشتن آن مقدار چیزی باقی می ماند, مزارعه صحیح است.

مساله 2239 - اگر مدت مزارعه تمام شود و حاصل بدست نیاید, چنانچه مالك راضی شود كه با اجاره یا بدون اجاره زراعت در زمین اوبماند و زارع هم راضی باشد مانعی ندارد, و اگر مالك راضی نشود, می تواند زارع را وادار كند كه زراعت را بچیند, و اگر برای چیدن زراعت ضرری به زارع برسد لازم نیست عوض آن را به او بدهد, ولی زارع اگرچه راضی شود كه به مالك چیزی بدهد نمی تواند مالك را مجبور كندكه زراعت در زمین او بماند.

مساله 2240 - اگر بواسطه پیش آمدی زراعت در زمین ممكن نباشد, مثلا آب از زمین قطع شود, مزارعه بهم می خورد, و اگر زارع بدون عذر زراعت نكند چنانچه زمین در تصرف او بوده و مالك در آن تصرفی نداشته است , باید اجاره آن مدت را به مقدار معمول به مالك بدهد.

مساله 2241 - اگر مالك و زارع صیغه خوانده باشند,بدون رضایت یكدیگر نمی توانند مزارعه را بهم بزنند, و بعید نیست كه اگر مالك به قصد مزارعه زمین را به كسی واگذار كند نیز بدون رضایت یكدیگر نمی توانند معامله را بهم بزنند, ولی اگر در ضمن معامله مزارعه شرط كرده باشند كه هر دو یا یكی از آنان حق بهم زدن معامله را داشته باشند, می توانند مطابق قراری كه گذاشته اند معامله را بهم بزنند.

مساله 2242 - اگر بعد از قرارداد مزارعه مالك یا زارع بمیرد, مزارعه بهم نمی خورد, و وارثشان به جای آنان

است , ولی اگر زارع بمیرد وقرارداد كرده باشند كه خود زارع زراعت را انجام دهد, مزارعه بهم می خورد, و چنانچه زراعت نمایان شده باشد باید سهم او را به ورثه اش بدهند و حقوق دیگری هم كه زارع داشته ورثه او, ارث می برند, ولی نمی توانند مالك را مجبور كنند كه زراعت در زمین او باقی بماند.

مساله 2243 - اگر بعد از زراعت بفهمند كه مزارعه باطل بوده , چنانچه تخم مال مالك بوده , حاصلی هم كه بدست می آید مال او است و بایدمزد زارع و مخارجی را كه كرده و كرایه گاو یا حیوان دیگری را كه مال زارع بوده و در آن زمین كار كرده به او بدهد, و اگر تخم مال زارع بوده زراعت هم مال او است و باید اجاره زمین و خرجهائی را كه مالك كرده و كرایه گاو یا حیوان دیگری كه مال او بوده و در آن زراعت كار كرده به او بدهد, و در هر دو صورت چنانچه مقدار استحقاق معمولی بیشتر از مقدار قرارداد باشد, دادن زیادی واجب نیست.

مساله 2244 - اگر تخم مال زارع باشد و بعد از زراعت بفهمند كه مزارعه باطل بوده چنانچه مالك و زارع راضی شوند كه با اجرت یابی اجرت زراعت در زمین بماند اشكال ندارد, و اگر مالك راضی نشود, پیش از رسیدن زراعت هم می تواند زارع را وادار كند كه زراعت رابچیند, و زارع اگرچه راضی شود چیزی به مالك بدهد, نمی تواند او را مجبور كند كه زراعت در زمین او بماند, و نیز مالك نمی تواند زارع رامجبور كند كه

اجاره بدهد و زراعت را در زمین خود باقی بگذارد.

مساله 2245 - اگر بعد از جمع كردن حاصل و تمام شدن مدت مزارعه , ریشه زراعت در زمین بماند و سال بعد دو مرتبه حاصل دهد, چنانچه مالك با زارع شرط اشتراك در ریشه نكرده باشد, حاصل سال دوم مال مالك زمین است.

احكام مساقات

مساله 2246 - اگر انسان با كسی به این قسم معامله كند كه درختهای میوه ای را كه میوه آن مال خود او است , یا اختیار میوه های آن با اواست تا مدت معینی به آن كس واگذار كند كه تربیت نماید و آب دهد و به مقداری كه قرار می گذارند از میوه آن بردارد, این معامله را مساقات می گویند.

مساله 2247 - معامله مساقات در درختهائی كه میوه نمی دهد مثل بید و چنار صحیح نیست , و در مثل درخت حنا كه از برگ آن استفاده می كنند اشكال دارد, ولی معامله به عنوان جعاله باشد در هر دو قسم صحیح است.

مساله 2248 - در معامله مساقات لازم نیست صیغه بخوانند بلكه اگر صاحب درخت به قصد مساقات آن را واگذار كند و كسی كه كارمی كند به همین قصد مشغول كار شود معامله صحیح است.

مساله 2249 - مالك و كسی كه تربیت درختها را به عهده می گیرد, باید مكلف و عاقل باشند و كسی آنها را مجبور نكرده باشد, و نیز مالك باید سفیه نباشد یعنی مال خود را در كارهای بیهوده مصرف نكند.

مساله 2250 - مدت مساقات باید معلوم باشد, و اگر اول آن را معین كنند و آخر آن را موقعی قرار دهند كه

میوه آن سال بدست می آیدصحیح است.

مساله 2251 - باید سهم هر كدام نصف یا ثلث حاصل و مانند اینها باشد, و اگر قرار بگذارند كه مثلا صد من از میوه ها مال مالك و بقیه مال كسی باشد كه كار می كند معامله باطل است.

مساله 2252 - باید قرار معامله مساقات را پیش از ظاهر شدن میوه بگذارند, و اگر بعد از ظاهر شدن میوه و پیش از رسیدن آن قراربگذارند پس اگر كاری مانند آبیاری كه برای تربیت درخت لازم است باقی نمانده باشد, معامله صحیح نیست , اگرچه احتیاج به كاری مانندچیدن میوه و نگهداری آن داشته باشد, بلكه اگر كاری كه برای تربیت درخت لازم است باقی مانده باشد, صحت معامله محل اشكال است.

مساله 2253 - معامله مساقات در بوته خربزه وخیار ومانند اینها بنابر احتیاط صحیح نیست.

مساله 2254 - درختی كه از آب باران یا رطوبت زمین استفاده می كند و به آبیاری احتیاج ندارد, اگر به كارهای دیگر مانند بیل زدن وكود دادن محتاج باشد, معامله مساقات در آن صحیح است.

مساله 2255 - دو نفری كه مساقات كرده اند, با رضایت یكدیگر می توانند معامله را بهم بزنند.

و نیز اگر در ضمن قرارداد مساقات شرطكنند كه هر دو یا یكی از آنان حق بهم زدن معامله را داشته باشند, مطابق قراری كه گذاشته اند, بهم زدن معامله اشكال ندارد, و اگر در ضمن معامله مساقات شرطی كنند و آن شرط عملی نشود, كسی كه برای نفع او شرط كرده اند, می تواند معامله را بهم بزند.

مساله 2256 - اگر مالك بمیرد, معامله مساقات بهم نمی خورد و ورثه اش

به جای او هستند.

مساله 2257 - اگر كسی كه تربیت درختها به او واگذار شده بمیرد, چنانچه در عقد شرط نكرده باشند كه خودش آنها را تربیت كند,ورثه اش به جای او هستند, و چنانچه خودشان عمل را انجام ندهند و اجیر هم نگیرند, حاكم شرع از مال میت اجیر می گیرد و حاصل را بین ورثه میت و مالك قسمت می كند, و اگر قرار كرده باشند كه خود او درختها را تربیت نماید, با مردن او معامله بهم می خورد.

مساله 2258 - اگر شرط كند كه تمام حاصل برای مالك باشد, مساقات باطل است و میوه مال مالك می باشد, و كسی كه كار می كندنمی تواند مطالبه اجرت نماید, ولی اگر باطل بودن مساقات به جهت دیگر باشد, مالك باید مزد آبیاری و كارهای دیگر را به مقدار معمول به كسی كه درختها را تربیت كرده بدهد, ولی اگر مقدار معمول بیشتر از مقدار قرارداد باشد, دادن زیادی لازم نیست.

مساله 2259 - اگر زمینی را به دیگری واگذار كند كه در آن درخت بكارد و آنچه عمل می آید مال هر دو باشد, معامله باطل است , پس اگردرختها مال صاحب زمین بوده , بعد از تربیت , مال او است و باید مزد كسی كه آنها را تربیت كرده بدهد, و اگر مال كسی بوده كه آنها را تربیت كرده , بعد از تربیت هم مال او است و می تواند آنها را بكند, ولی گودالهائی را كه بواسطه كندن درختها پیدا شده باید پر كند و اجاره زمین را ازروزی كه درختها را كاشته به صاحب زمین بدهد, و مالك

هم می تواند او را مجبور نماید كه درختها را بكند, و اگر بواسطه كندن درخت , عیبی در آن پیدا شود, چیزی بر صاحب زمین نیست , بلی اگر خود صاحب زمین درختها را بكند و عیبی در آن پیدا شود باید تفاوت قیمت آن را به صاحب درخت بدهد و صاحب درخت نمی تواند او را مجبور كند كه بااجاره یا بدون اجاره درخت را در زمین باقی بگذارد, و همچنین صاحب زمین نمی تواند صاحب درختها را مجبور نماید كه با اجاره یا بدون اجاره درختها در زمین او بماند.

ممنوعین از تصرف - وكالت - قرض

كسانی كه از تصرف مال خود ممنوعند

مساله 2260 - بچه ای كه بالغ نشده شرعا نمی تواند در مال خود تصرف كند, ونشانه بالغ شدن یكی از سه چیز است: اول روئیدن موی درشت در زیر شكم بالای عورت.

دوم بیرون آمدن منی.

سوم تمام شدن پانزده سال قمری در مرد, و تمام شدن نه سال قمری در زن.

مساله 2261 - روئیدن موی درشت در صورت و پشت لب ودر سینه و زیر بغل و درشت شدن صدا و مانند اینها نشانه بالغ شدن نیست ,مگر انسان بواسطه اینها به بالغ شدن یقین كند.

مساله 2262 - دیوانه و مفلس یعنی كسی كه به جهت مطالبه طلبكاران از طرف حاكم شرع از تصرف در مال خود ممنوع است , و سفیه یعنی كسی كه مال خود را در كارهای بیهوده مصرف می كند, نمی توانند در مال خود تصرف نمایند.

مساله 2263 - كسی كه گاهی عاقل و گاهی دیوانه است , تصرفی كه در موقع دیوانگی در مال خود می كند صحیح نیست.

مساله 2264 - انسان می تواند در مرضی كه

به آن مرض از دنیا می رود و هر قدر از مال خود را به مصرف خود و عیال و مهمان و كارهائی كه اسراف شمرده نمی شود برساند, و اظهر این است كه اگر مال خود را به كسی ببخشد یا ارزانتر از قیمت بفروشد, اگرچه بیشتر از ثلث باشد وورثه هم اجازه ننمایند, تصرف او صحیح است.

احكام وكالت

وكالت آن است كه انسان كاری را كه می تواند در آن دخالت كند, به دیگری واگذار نماید تا از طرف او انجام دهد, مثلا كسی را وكیل كند كه خانه او را بفروشد یا زنی را برای او عقد نماید, پس آدم سفیه چون حق ندارد در مال خود تصرف كند, نمی تواند برای فروش آن كسی را وكیل نماید, و نیز چون نمی تواند هر كس برای مردم جعل قانون كند, كسی را وكیل كند كه برای مردم قانون جعل كند وكالت صحیح نیست.

مساله 2265 - در وكالت لازم نیست صیغه بخوانند, و اگر انسان به دیگری بفهماند كه او را وكیل كرده و او هم بفهماند قبول نموده , مثلا مال خود را به كسی بدهد كه برای او بفروشد و او مال را بگیرد وكالت صحیح است.

مساله 2266 - اگر انسان كسی را كه در شهر دیگر است وكیل نماید و برای او وكالت نامه بفرستد و او قبول كند, اگرچه وكالت نامه بعد ازمدتی برسد وكالت صحیح است.

مساله 2267 - موكل یعنی كسی كه دیگری را وكیل می كند و نیز كسی كه وكیل می شود, باید عاقل باشند و از روی قصد و اختیار اقدام كنندو در موكل بلوغ نیز

معتبر است.

مساله 2268 - كاری را كه انسان نمی تواند انجام دهد یا شرعا نباید انجام دهد, نمی تواند برای انجام آن از طرف دیگری وكیل شود, مثلاكسی كه در احرام حج است , چون نباید صیغه عقد زناشوئی را بخواند, نمی تواند برای خواندن صیغه از طرف دیگری وكیل شود.

مساله 2269 - اگر انسان كسی را برای انجام تمام كارهای خودش وكیل كند, صحیح است.

ولی اگر برای یكی از كارهای خود وكیل نماید وآن كار را معین نكند, وكالت صحیح نیست.

مساله 2270 - اگر وكیل را عزل كند یعنی از كار بر كنار نماید, بعد از آنكه خبر به او رسید نمی تواند آن كار را انجام دهد, ولی اگر پیش ازرسیدن خبر, آن كار را انجام داده باشد صحیح است.

مساله 2271 - وكیل می تواند از وكالت كناره كند اگرچه موكل غائب باشد.

مساله 2272 - وكیل نمی تواند برای انجام كاری كه به او واگذار شده دیگری را وكیل نماید, ولی اگر موكل به او اجازه داده باشد كه وكیل بگیرد, به هر طوری كه به او دستور داده می تواند رفتار نماید, پس اگر گفته باشد برای من وكیل بگیر, باید از طرف او وكیل بگیرد و نمی تواندكسی را از طرف خودش وكیل كند.

مساله 2273 - اگر وكیل با اجازه موكل كسی را از طرف او وكیل كند, نمی تواند آن وكیل را عزل نماید.

و اگر وكیل اول بمیرد یا موكل او راعزل كند, وكالت دومی باطل نمی شود.

مساله 2274 - اگر وكیل با اجازه موكل , كسی را از طرف خودش وكیل كند, موكل و وكیل اول می توانند آن

وكیل را عزل كنند و اگر وكیل اول بمیرد یا عزل شود, وكالت دومی باطل می شود.

مساله 2275 - اگر چند نفر را برای انجام كاری وكیل كند و به آنها اجازه دهد كه هر كدام به تنهائی در آن كار اقدام كنند, هر یك از آنان می تواند آن كار را انجام دهد, و چنانچه یكی از آنان بمیرد, وكالت دیگران باطل نمی شود, ولی اگر نگفته باشد كه باهم یا به تنهائی انجام دهند,یا گفته باشد كه باهم انجام دهند, نمی توانند به تنهائی اقدام نمایند, و در صورتی كه یكی از آنان بمیرد, وكالت دیگران باطل می شود.

مساله 2276 - اگر وكیل یا موكل بمیرد, وكالت باطل می شود, و نیز اگر چیزی كه برای تصرف در آن وكیل شده است از بین برود, مثلاگوسفندی كه برای فروش آن وكیل شده بمیرد, وكالت باطل می شود.

و اگر یكی از آنها دیوانه یا بیهوش شود, در زمان دیوانگی یا بیهوشی ,وكالت اثری ندارد, اما بطلان وكالت به نحوی كه بعد از برطرف شدن دیوانگی و بیهوشی نیز نتواند عمل را انجام دهد محل اشكال است.

مساله 2277 - اگر انسان كسی را برای كاری وكیل كند و چیزی برای او قرار بگذارد, بعد از انجام آن كار, چیزی را كه قرار گذاشته باید به او بدهد.

مساله 2278 - اگر وكیل در نگهداری مالی كه در اختیار او است كوتاهی نكند و غیر از تصرفی كه به او اجازه داده اند, تصرف دیگری در آن ننماید و اتفاقا آن مال از بین برود, نباید عوض آن را بدهد.

مساله 2279 - اگر وكیل در نگهداری مالی

كه در اختیار او است كوتاهی كند, یا غیر از تصرفی كه به او اجازه داده اند تصرف دیگری در آن بنماید و آن مال از بین برود, ضامن است.

پس اگر لباسی را كه گفته اند بفروش , بپوشد, و آن لباس تلف شود, باید عوض آن را بدهد.

مساله 2280 - اگر وكیل غیر از تصرفی كه به او اجازه داده اند, تصرف دیگری در مال بكند, مثلا لباسی را كه گفته اند بفروش , بپوشد, و بعداتصرفی را كه به او اجازه داده اند بنماید, آن تصرف صحیح است.

احكام قرض

قرض دادن از كارهای مستحبی است كه در آیات قرآن و اخبار, راجع به آن زیاد سفارش شده است , از پیغمبر اكرم (ص) روایت شده كه هركس به برادر مسلمان خود قرض بدهد مال او زیاد می شود و ملائكه بر او رحمت می فرستند, و اگر با بدهكار خود مدارا كند, بدون حساب وبه سرعت از صراط می گذرد.

وكسی كه برادر مسلمانش از او قرض بخواهد و ندهد, بهشت بر او حرام می شود.

مساله 2281 - در قرض لازم نیست صیغه بخوانند بلكه اگر چیزی را به نیت قرض به كسی بدهد و او هم به همین قصد بگیرد, صحیح است.

مساله 2282 - هر وقت بدهكار بدهی خود را بدهد, طلبكار باید قبول نماید.

مساله 2283 - اگر در صیغه قرض برای پرداخت آن مدتی قرار دهند, احتیاط واجب آن است كه طلبكار پیش از تمام شدن آن مدت , طلب خود را مطالبه نكند, ولی اگر مدت نداشته باشد, طلبكار هر وقت بخواهد می تواند طلب خود را مطالبه نماید.

مساله 2284 - اگر

طلبكار طلب خود را مطالبه كند, چنانچه بدهكار بتواند بدهی خود را بدهد, باید فورا آن را بپردازد, و اگر تاخیربیندازد گناهكار است.

مساله 2285 - اگر بدهكار غیر از خانه ای كه در آن نشسته و اثاثیه منزل و چیزهای دیگری كه به آنها احتیاج دارد, چیزی نداشته باشد,طلبكار نمی تواند طلب خود را از او مطالبه نماید, بلكه باید صبر كند تا بتواند بدهی خود را بدهد.

مساله 2286 - كسی كه بدهكار است و نمی تواند بدهی خود را بدهد, چنانچه بتواند كاسبی كند, واجب است كسب كند و بدهی خود رابدهد.

مساله 2287 - كسی كه دسترسی به طلبكار خود ندارد, چنانچه امید نداشته باشد كه او را پیدا كند, باید طلب او را به فقیر بدهد, و بنابراحتیاط از حاكم شرع اجازه بگیرد, و اگر طلبكار او سید نباشد, احتیاط مستحبی آن است كه طلب او را به سید فقیر ندهد.

مساله 2288 - اگر مال میت بیشتر از خرج واجب كفن و دفن و بدهی او نباشد, باید مالش را به همین مصرفها برسانند و به وارث او چیزی نمی رسد.

مساله 2289 - اگر كسی مقداری سكه طلا یا نقره قرض كند و قیمت آن كم شود, چنانچه همان مقدار را كه گرفته پس بدهد كافی است , و اگرقیمت آن زیادتر گردد لازم است همان مقدار را كه گرفته بدهد, ولی در هر دو صورت اگر بدهكار و طلبكار به غیر آن راضی شوند اشكال ندارد.

مساله 2290 - اگر مالی را كه قرض كرده از بین نرفته باشد و صاحب مال , آن را مطالبه كند, لازم نیست كه بدهكار همان مال

را به اوبدهد.

مساله 2291 - اگر كسی كه قرض می دهد شرط كند كه زیادتر از مقداری كه می دهد بگیرد, مثلا یك من گندم بدهد و شرط كند كه یك من و پنج سیر بگیرد, یا ده تخم مرغ بدهد كه یازده تا بگیرد, ربا و حرام است.

بلكه اگر قرار بگذارد كه بدهكار كاری برای او انجام دهد یا چیزی را كه قرض كرده با مقداری جنس دیگر پس دهد, مثلا شرط كند یك تومانی را كه قرض كرده با یك كبریت پس دهد, ربا و حرام است.

ونیز اگر با او شرط كند كه چیزی را كه قرض می گیرد به طور مخصوصی پس دهد, مثلا مقداری طلا نساخته به او بدهد و شرط كند كه ساخته پس بگیرد, باز هم ربا و حرام می باشد.

ولی اگر بدون اینكه شرط كند, خود بدهكار زیادتر از آنچه قرض كرده پس بدهد اشكال ندارد بلكه مستحب است.

مساله 2292 - ربا دادن مثل ربا گرفتن حرام است , و كسی كه قرض ربائی گرفته مالك آن می شود و می تواند در آن تصرف كند, ولی طلبكار حق مطالبه مقدار زیادی كه ربا است ندارد.

مساله 2293 - اگر گندم یا چیزی مانند آن را به طور قرض ربائی بگیرد و با آن زراعت كند, حاصلی كه از آن بدست می آید مالك می شودو می تواند تصرف كند.

مساله 2294 - اگر لباسی را بخرد و بعدا از پولی كه به قرض ربائی گرفته , یا از پول حلالی كه مخلوط با ربا است به صاحب لباس بدهد,پوشیدن آن لباس و نماز خواندن با آن اشكال ندارد.

ولی اگر

به فروشنده بگوید كه این لباس را با این پول می خرم , پوشیدن آن لباس درصورت مخلوط بودن با ربا حرام است , و نماز هم با آن به تفصیلی كه در لباس نمازگزار بیان شده باطل است.

مساله 2295 - اگر انسان مقداری پول به تاجر بدهد كه در شهر دیگر از طرف او كمتر بگیرد, اشكال ندارد, و این را صرف برات می گویند.

مساله 2296 - اگر مقداری پول به كسی بدهد كه بعد از چند روز در شهر دیگر زیادتر بگیرد, مثلا نهصد و نود تومان بدهد كه بعد از ده روزدر شهر دیگر هزار تومان بگیرد, ربا و حرام است , ولی اگر كسی كه زیادی را می گیرد, در مقابل زیادی , جنس بدهد یا عملی انجام دهد, درصورتی كه شرط در ضمن قرض نباشد اشكال ندارد.

و اما در اسكناسهای معمولی كه از قسم شمردنیها است , ریال ایرانی را به دینار عراقی بفروشد كه خریدار دینار عراقی را در شهر دیگر بدهد و قیمت دینارها در آن شهر زیادتر از ریالی باشد كه به او داده عیبی ندارد.

مساله 2297 - اگر كسی از دیگری طلبی دارد كه از جنس طلا و نقره یا كشیمنی و پیمانه ای نیست می تواند آن را به شخص بدهكار یا دیگری به كمتر فروخته و وجه آن را نقدا بگیرد, بنابر این در زمان حاضر برات یا سفته هائی كه طلبكار از بدهكار گرفته است می تواند آنها را به بانك یا به شخص دیگر به كمتر از طلب خود - كه در عرف آن را نزول كردن گویند - بفروشد و باقی

وجه را نقدا بگیرد, زیرا كه اسكناسهای معمولی با وزن و پیمانه معامله نمی شود.

احكام حواله - رهن - ضامن

احكام حواله دادن

مساله 2298 - اگر انسان طلبكار خود را حواله بدهد كه طلب خود را از دیگری بگیرد و طلبكار قبول نماید, بعد از آنكه حواله با شرایطی كه بعدا گفته می شود درست شد, كسی كه به او حواله شده بدهكار می شود, و دیگر طلبكار نمی تواند طلبی را كه دارد از بدهكار اولی مطالبه نماید.

مساله 2299 - بدهكار و طلبكار باید مكلف و عاقل باشند و كسی آنها را مجبور نكرده باشد, و نیز باید سفیه نباشند, یعنی مال خود را دركارهای بیهوده مصرف نكنند, و معتبر است نیز بدهكار و طلبكار مفلس نباشند, ولی اگر حواله بر شخص بری ء باشد حواله دهنده اگرچه مفلس باشد اشكال ندارد.

مساله 2300 - حواله دادن بر كسی كه بدهكار نیست , در صورتی صحیح است كه او قبول كند, و نیز اگر انسان بخواهد به كسی كه جنسی بدهكار است جنس دیگری حواله دهد مثلا به كسی كه جو بدهكار است گندم حواله دهد, تا او قبول نكند حواله صحیح نیست.

مساله 2301 - موقعی كه انسان حواله می دهد باید بدهكار باشد, پس اگر بخواهد از كسی قرض كند تا وقتی از او قرض نكرده بنابر احتیاط واجب نمی تواند او را به كسی حواله دهد كه آنچه را بعدا قرض می دهد از آن كس بگیرد.

مساله 2302 - حواله دهنده و طلبكار باید مقدار حواله و جنس آن را بدانند, پس اگر مثلا ده من گندم و ده تومان پول به یك نفر بدهكارباشد و به او بگوید یكی

از دو طلب خود را از فلانی بگیر و آن را معین نكند, حواله درست نیست.

مساله 2303 - اگر بدهی واقعا معین باشد ولی بدهكار و طلبكار در موقع حواله دادن مقدار آن یا جنس آن را ندانند, حواله صحیح است ,مثلا اگر طلب كسی را در دفتر نوشته باشد وپیش از دیدن دفتر حواله بدهد و بعد دفتر را ببیند و به طلبكار مقدار طلبش را بگوید, حواله صحیح می باشد.

مساله 2304 - طلبكار می تواند حواله را قبول نكند اگرچه كسی كه به او حواله شده فقیر نباشد و در پرداختن حواله هم كوتاهی ننماید.

مساله 2305 - اگر كسی كه به حواله دهنده بدهكار نیست , حواله را قبول كند, پیش از پرداختن حواله نمی تواند مقدار حواله را از حواله دهنده بگیرد, و اگر طلبكار طلب خود را به مقدار كمتر صلح كند, كسی كه بری ء بوده وحواله را قبول كرده فقط همان مقدار را می تواند ازحواله دهنده مطالبه نماید.

مساله 2306 - بعد از آنكه حواله درست شد, حواله دهنده و كسی كه به او حواله شده نمی تواند حواله را بهم بزنند, و هرگاه كسی كه به اوحواله شده در موقع حواله فقیر نباشد اگرچه بعدا فقیر شود طلبكار نیز نمی تواند حواله را بهم بزند, و همچنین است اگر موقع حواله فقیر باشدو طلبكار بداند فقیر است , ولی اگر نداند فقیر است و بعد بفهمد اگرچه در آن وقت مالدار شده باشد طلبكار می تواند حواله را بهم بزند و طلب خود را از حواله دهنده بگیرد.

مساله 2307 - اگر بدهكار و طلبكار و كسی كه به

او حواله شده , یا یكی از آنان برای خود حق بهم زدن حواله را قرار دهند, مطابق قراری كه گذاشته اند می توانند حواله را بهم بزنند.

مساله 2308 - اگر حواله دهنده خودش طلب طلبكار را بدهد, چنانچه به خواهش كسی كه به او حواله شد و مدیون حواله دهنده بوده داده است می تواند چیزی را كه داده از او بگیرد, و اگر بدون خواهش و یا خواهش او اداء به نحو تبرعی باشد یا اینكه مدیون حواله دهنده نبوده نمی تواند چیزی را كه داده از او مطالبه نماید.

احكام رهن

مساله 2309 - رهن آن است كه بدهكار مقداری از مال خود را نزد طلبكار بگذارد كه اگر طلب او را ندهد, طلبش را از آن مال بدست آورد.

مساله 2310 - در رهن لازم نیست صیغه بخوانند, و همین قدر كه بدهكار مال خود را به قصد گرو به طلبكار بدهد و طلبكار به همین قصدبگیرد رهن صحیح است.

مساله 2311 - گرو دهنده و كسی كه مال را گرو می گیرد باید مكلف و عاقل باشند و كسی آنها را مجبور نكرده باشد, و نیز باید گرو دهنده مفلس و سفیه نباشد, و معنای مفلس و سفیه در مساله (2262) گذشت.

مساله 2312 - انسان مالی را می تواند گرو بگذارد كه شرعا بتواند در آن تصرف كند, و اگر مال كس دیگری را با اجاره او گرو بگذاردصحیح است.

مساله 2313 - چیزی را كه گرو می گذارند, باید خرید و فروش آن صحیح باشد, پس اگر شراب و مانند آن را گرو بگذارند درست نیست.

مساله 2314 - استفاده چیزی را كه گرو می

گذارند, مال كسی است كه آن را گرو گذاشته است.

مساله 2315 - طلبكار نمی تواند مالی را كه گرو گرفته , بدون اجازه بدهكار ملك كسی كند, مثلا ببخشد یا بفروشد, ولی اگر آن را ببخشد یابفروشد بعد بدهكار اجازه نماید اشكال ندارد.

مساله 2316 - اگر طلبكاری چیزی را كه گرو برداشته با اجازه بدهكار بفروشد, پول آن هم مثل خود مال , گرو می باشد, و همچنین است در صورتی كه بی اجازه او بفروشد و بعد بدهكار امضا كند یا آنكه خود بدهكار آن چیز را با اجازه طلبكار بفروشد كه عوض آن گرو باشد, ودر صورتی كه بی اجازه او باشد, آن چیز به گرو بودن خود باقی می ماند.

مساله 2317 - اگر موقعی كه باید بدهی خود را بدهد, طلبكار مطالبه كند و او ندهد, طلبكار در صورتی كه وكالت در فروش داشته باشدمی تواند مالی را كه گرو برداشته بفروشد و طلب خود را بردارد, و در صورتی كه وكالت نداشته باشد لازم است از بدهكار اجازه بگیرد, و اگردسترسی به او نداشته باید برای فروش آن از حاكم شرع اجازه بگیرد, و در هر دو صورت اگر زیادی داشته باشد باید زیادی را به بدهكاربدهد.

مساله 2318 - اگر بدهكار غیر از خانه ای كه در آن نشسته و چیزهای كه مانند اثاثیه , محل احتیاج او است , چیز دیگری نداشته باشد,طلبكار نمی تواند طلب خود را از او مطالبه كند, ولی اگر مالی را كه گرو گذاشته اگرچه خانه و اثاثیه باشد, طلبكار می تواند بفروشد و طلب خود را بردارد.

احكام ضامن شدن

مساله 2319 - اگر انسان بخواهد ضامن

شود كه بدهی كسی را بدهد, ضامن شدن او در صورتی صحیح است كه به هر لفظی اگرچه عربی نباشد یا به عملی به طلبكار بفهماند كه من ضامن شده ام طلب تو را بدهم , و طلبكار هم رضایت خود را بفهماند, و راضی بودن بدهكار شرطنیست.

مساله 2320 - ضامن وطلبكار باید مكلف وعاقل باشند وكسی هم آنها را مجبور نكرده باشد, و نیز باید سفیه نباشند, و طلبكار هم مفلس نباشد, ولی این شرطها در بدهكار نیست , مثلا اگر كسی ضامن شود كه بدهی بچه یا دیوانه را بدهد صحیح است.

مساله 2321 - هرگاه كسی كه ضمانت می نماید چنین بگوید: اگر بدهكار قرض تو را نداد من می دهم , به این معنی كه بالفعل عهده دار قرض شود كه در صورت ندادن بدهكار, از عهده برآید, بعید نیست ضمان صحیح باشد, و طلبكار در صورت ندادن بدهكار, بتواند از ضامن مطالبه نماید.

مساله 2322 - اگر كسی بخواهد از دیگری قرض كند و شخصی به قرض دهنده بگوید كه من ضامن قرض هستم , در صورتی كه قرض گیرنده ادا نكند بعید نیست طلبكار بتواند از ضامن مطالبه كند.

مساله 2323 - در صورتی انسان می تواند ضامن شود كه طلبكار و بدهكار و جنس بدهی همه در واقع و نفس الامر معین باشد, پس اگر دونفر از كسی طلبكار باشند و انسان بگوید من ضامن هستم كه طلب یكی از شماها را بدهم , چون معین نكرده كه طلب كدام را می دهد, ضامن شدن او باطل است.

و نیز اگر كسی از دو نفر طلبكار باشد و انسان بگوید من ضامن

هستم كه بدهی یكی از آن دو نفر را به تو بدهم , چون معین نكرده كه بدهی كدام را می دهد, ضامن شدن او باطل می باشد.

و همچنین اگر كسی از دیگری مثلا ده من گندم و ده تومان پول طلبكار باشد وانسان بگوید من ضامن یكی از دو طلب تو هستم و معین نكند كه ضامن گندم است یا ضامن پول , صحیح نیست.

مساله 2324 - اگر طلبكار طلب خود را به ضامن ببخشد, ضامن نمی تواند از بدهكار چیزی بگیرد, و اگر مقداری از آن را ببخشد نمی تواندآن مقدار را مطالبه نماید.

مساله 2325 - اگر انسان ضامن شود كه بدهی كسی را بدهد, نمی تواند از ضامن شدن خود برگردد.

مساله 2326 - ضامن و طلبكار - بنابر احتیاط - نمی توانند شرط كنند كه هر وقت بخواهند ضامن بودن ضامن را بهم بزنند.

مساله 2327 - هرگاه انسان در موقع ضامن شدن بتواند طلب طلبكار را بدهد اگرچه بعد فقیر شود, طلبكار نمی تواند ضامن بودن او را بهم زند و طلب خود را از بدهكار اول مطالبه نمایϬ و همچنین است اگر در آن موقع نتواند طلب او را بدهد ولی طلبكار بداند و به ضامن شدن اوراضی شود.

مساله 2328 - اگر انسان در موقعی كه ضامن می شود نتواند طلب طلبكار را بدهد و طلبكار عدم توانائی او را نمی دانسته بخواهد ضامن بودن او را بهم بزند, اشكال ندارد, ولی در صورتی كه ضامن پیش از اینكه طلبكار ملتفت شود قدرت پیدا كرده باشد, بهم زدن جایزنیست.

مساله 2329 - اگر كسی بدون اجازه بدهكار ضامن شود كه بدهی او

را بدهد, نمی تواند چیزی از او بگیرد.

مساله 2330 - اگر كسی با اجازه بدهكار ضامن شود كه بدهی او را بدهد, می تواند مقداری را كه ضامن شده پس از دادن از او مطالبه نماید,ولی اگر بجای جنسی كه بدهكار بوده جنس دیگری به طلبكار او بدهد, نمی تواند چیزی را كه داده از او مطالبه نماید, مثلا اگر ده من گندم بدهكار باشد و ضامن ده من برنج بدهد, نمی تواند برنج را از او مطالبه نماید, ولی ظاهر آن است كه ده من گندم را می تواند مطالبه كند, اما اگرخودش راضی شود كه برنج بدهد اشكال ندارد.

احكام كفالت - ودیعه - عاریه

كفالت

مساله 2331 - كفالت آن است كه انسان متعهد شود كه هر وقت طلبكار بدهكار را خواست , به دست او بدهد, و به كسی كه اینطور متعهدمی شود كفیل می گویند.

مساله 2332 - كفالت در صورتی صحیح است كه كفیل به هر لفظی اگرچه عربی نباشد یا به عملی به طلبكار بفهماند كه من متعهدم هر وقت بدهكار خودرا بخواهی , به دست تو بدهم , وطلبكار هم قبول نماید.

مساله 2333 - كفیل باید مكلف و عاقل باشد و او را در كفالت مجبور نكرده باشند و بتواند كسی را كه كفیل او شده حاضر نماید.

مساله 2334 - یكی از پنج چیز, كفالت را بهم می زند: اول: كفیل , بدهكار را به دست طلبكار بدهد.

دوم: طلب طلبكار داده شود.

سوم: طلبكار از طلب خود بگذرد.

چهارم: بدهكار بمیرد.

پنجم: طلبكار كفیل را از كفالت آزاد كند.

مساله 2335 - اگر كسی به زور بدهكار را از دست طلبكار رها كند, چنانچه طلبكار دسترسی به او نداشته

باشد, كسی كه بدهكار را رهاكرده , باید او را بدست طلبكار بدهد.

احكام ودیعه (امانت)

مساله 2336 - اگر انسان مال خود را به كسی بدهد و بگوید نزد تو امانت باشد, و او هم قبول كند, یا بدون اینكه حرفی بزنند صاحب مال بفهماند كه مال را برای نگهداری به او می دهد و او هم به قصد نگهداری كردن بگیرد, باید به احكام ودیعه و امانت داری كه بعدا گفته می شودعمل نماید.

مساله 2337 - امانت دار و كسی كه مال را امانت می گذارد باید هر دو عاقل باشند, پس اگر انسان مالی را پیش دیوانه امانت بگذارد, یادیوانه مالی را پیش كسی امانت بگذارد صحیح نیست.

ولی جایز است بچه ممیز با اذن ولی مالش را نزد كسی امانت بگذارد و همچنین جایزاست مال دیگری را با اذنش نزد كسی امانت بگذارد, و امانت گذاشتن نزد بچه ممیز عیبی ندارد اگرچه ولی اجازه نداده باشد.

مساله 2338 - اگر از بچه ای چیزی را بدون اذن صاحبش به طور امانت قبول كند, باید آن را به صاحبش بدهد, و اگر آن چیز مال خود بچه است و ولی در امانت گذاشتن بچه اجازه نداده باشد لازم است آن مال را به ولی او برساند, و چنانچه در رساندن مال به آنان كوتاهی كند وتلف شود, باید عوض آن را بدهد, و همچنین است حال اگر امانت گذار دیوانه باشد.

مساله 2339 - كسی كه نمی تواند امانت را نگهداری نماید, در صورتی كه امانت گذار ملتفت حال او نباشد بنابر احتیاط واجب باید قبول نكند.

مساله 2340 - اگر انسان به صاحب مال بفهماند كه برای نگهداری

مال او حاضر نیست , چنانچه او مال را بگذارد و برود و آن مال تلف شود, كسی كه امانت را قبول نكرده ضامن نیست , ولی احتیاط مستحب آن است كه اگر ممكن باشد آن را نگهداری نماید.

مساله 2341 - كسی كه چیزی را امانت می گذارد, هر وقت بخواهد می تواند آن را پس بگیرد, و كسی هم كه امانت را قبول می كند, هر وقت بخواهد می تواند آن را به صاحبش برگرداند.

مساله 2342 - اگر انسان از نگهداری امانت منصرف شود و ودیعه را بهم بزند, باید هرچه زودتر مال را به صاحب آن یا وكیل یا ولی صاحبش برساند یا به آنان خبر دهد كه به نگهداری حاضر نیست , و اگر بدون عذر, مال را به آنان نرساند و خبر ندهد, چنانچه مال تلف شود, باید عوض آن را بدهد.

مساله 2343 - كسی كه امانت را قبول می كند اگر برای آن , جای مناسبی ندارد, باید جای مناسب تهیه نماید وطوری آن را نگهداری كند كه مردم نگویند در نگهداری آن كوتاهی نموده است , و اگر در جائی كه مناسب نیست بگذارد و تلف شود, باید عوض آن را بدهد.

مساله 2344 - كسی كه امانت را قبول می كند, اگر در نگهداری آن كوتاهی نكند و تعدی - یعنی زیاده روی - هم ننماید و اتفاقا آن مال تلف شود, ضامن نیست , ولی اگر آن را در جائی بگذارد كه مامون از آن نباشد كه ظالمی بفهمد و آن را ببرد, چنانچه تلف شود باید عوض آن را به صاحبش بدهد.

مساله 2345 - اگر صاحب مال

برای نگهداری مال خود جائی را معین كند و به كسی كه امانت را قبول كرده بگوید كه: باید مال را در اینجاحفظ كنی و اگر احتمال هم بدهی كه از بین برود نباید آن را به جای دیگر ببری , نمی تواند آن را به جای دیگر ببرد, و اگر به جای دیگر ببرد وتلف شود, ضامن است.

مساله 2346 - اگر صاحب مال برای نگهداری مال خود جائی را معین كند, و كسی كه امانت را قبول كرده بداند آن محل در نظر صاحب مال خصوصیتی نداشته بلكه یكی از موارد حفظ آن بوده , می تواند آن را به جای دیگری كه مال در آنجا محفوظتر یا مثل محل اولی است ببرد, وچنانچه مال در آنجا تلف شود ضامن نیست.

مساله 2347 - اگر صاحب مال دیوانه شود, كسی كه امانت را قبول كرده باید فورا امانت را به ولی او برساند و یا به ولی او خبر دهد, و اگربدون عذر شرعی مال را به ولی او ندهد و از خبر دادن هم كوتاهی كند و مال تلف شود باید عوض آن را بدهد.

مساله 2348 - اگر صاحب مال بمیرد, امانت دار باید مال را به وارث او برساند یا به وارث او خبر دهد, وچنانچه مال را به وارث او ندهد و ازخبر دادن هم كوتاهی كند و مال تلف شود ضامن است , ولی اگر برای آنكه می خواهد بفهمد كسی كه می گوید من وارث میتم راست می گویدیا نه , یا میت وارث دیگری دارد یا نه , مال را ندهد و از خبر دادن هم كوتاهی كند و

مال تلف شود ضامن نیست.

مساله 2349 - اگر صاحب مال بمیرد و چند وارث داشته باشد كسی كه امانت را قبول كرده باید مال را به همه ورثه بدهد, یا به كسی بدهد كه همه آنان گرفتن مال را به او واگذار كرده اند, پس اگر بدون اجازه دیگران تمام مال را به یكی از ورثه بدهد, ضامن سهم دیگران است.

مساله 2350 - اگر كسی كه امانت را قبول كرده بمیرد یا دیوانه شود, وارث یا ولی او باید هرچه زودتر به صاحب مال اطلاع دهد یا امانت رابه او برساند.

مساله 2351 - اگر امانت دار نشانه های مرگ را در خود ببیند, چنانچه ممكن است باید امانت را به صاحب آن یا وكیل او برساند, و اگرممكن نیست باید آن را به حاكم شرع بدهد, و چنانچه به حاكم شرع دسترسی ندارد در صورتی كه وارث او امین است و از امانت اطلاع داردلازم نیست وصیت كند, و گرنه باید وصیت كند و شاهد بگیرد و به وصی و شاهد اسم صاحب مال و جنس و خصوصیات مال و محل آن رابگوید.

مساله 2352 - اگر امانت دار نشانه های مرگ را در خود ببیند و به وظیفه ای كه در مساله پیش گفته شد عمل نكند, چنانچه آن امانت از بین برود باید عوضش را بدهد, اگرچه در نگهداری آن كوتاهی نكرده باشد و مرض او خوب شود یا بعد از مدتی پشیمان شود و وصیت كند.

احكام عاریه

مساله 2353 - عاریه آن است كه انسان مال خود را به دیگری بدهد كه از آن استفاده كند و در عوض , چیزی از او نگیرد.

مساله

2354 - لازم نیست در عاریه صیغه بخوانند, و اگر مثلا لباس را به قصد عاریه به كسی بدهد و او هم به همین قصد بگیرد, عاریه صحیح است.

مساله 2355 - عاریه دادن چیز غصبی و چیزی كه مال انسان است ولی منفعت آن را به دیگری واگذار كرده مثلا آن را اجاره داده , درصورتی صحیح است كه مالك چیز غصبی یا كسی كه آن چیز را اجاره كرده , به عاریه دادن راضی باشد.

مساله 2356 - چیزی را كه منفعتش مال انسان است مثلا آن را اجاره كرده می تواند عاریه بدهد, ولی اگر در اجاره شرط كرده باشند كه خودش از آن استفاده كند, نمی تواند آن را به دیگری عاریه دهد.

مساله 2357 - اگر دیوانه و بچه و مفلس و سفیه مال خود را عاریه بدهند, صحیح نیست , اما اگر ولی در صورتی كه مصلحت بداند مال كسی را كه بر او ولایت دارد عاریه دهد, اشكال ندارد, و همچنین است اگر خود بچه با اجازه ولی مال خود را عاریه دهد.

مساله 2358 - اگر در نگهداری چیزی كه عاریه كرده كوتاهی نكند و در استفاده از آن زیاده روی هم ننماید و اتفاقا آن چیز تلف شود,ضامن نیست , ولی چنانچه شرط كنند كه اگر تلف شود عاریه كننده ضامن باشد یا چیزی را كه عاریه كرده طلا و نقره باشد, باید عوض آن رابدهد.

مساله 2359 - اگر طلا و نقره را عاریه نماید و شرط كند كه اگر تلف شود ضامن نباشد, چنانچه تلف شود ضامن نیست.

مساله 2360 - اگر عاریه دهنده بمیرد, عاریه گیرنده باید چیزی را

كه عاریه كرده به ورثه او بدهد.

مساله 2361 - اگر عاریه دهنده طوری شود كه شرعا نتواند در مال خود تصرف كند مثلا دیوانه شود, عاریه كننده باید مالی را كه عاریه كرده به ولی او بدهد.

مساله 2362 - كسی كه چیزی عاریه داده هر وقت بخواهد می تواند آن را پس بگیرد, و كسی هم كه عاریه كرده هر وقت بخواهد می تواندآن را پس دهد.

مساله 2363 - عاریه دادن چیزی كه استفاده حلال ندارد مثل آلات لهو و قمار باطل است , واما عاریه دادن چیزی كه منفعت حلال داردمثل عاریه دادن ظرف طلا و نقره به جهت زینت نمودن جایز است.

مساله 2364 - عاریه دادن گوسفند برای استفاده از شیر و پشم آن و عاریه دادن حیوان نر برای كشیدن بر ماده صحیح است.

مساله 2365 - اگر چیزی را كه عاریه كرده به مالك یا وكیل یا ولی او بدهد و بعد آن چیز تلف شود, عاریه كننده ضامن نیست , ولی اگربدون اجازه صاحب مال یا وكیل یا ولی او آن را به جائی ببرد كه صاحبش معمولا به آنجا می برده , مثلا اسب را در اصطبلی كه صاحبش برای آن درست كرده ببندد و بعد تلف شود, یا كسی آن را تلف كند, ضامن است.

مساله 2366 - اگر چیز نجس را برای كاری كه شرط آن پاكی است عاریه دهد, مثلا ظرف نجس را عاریه دهد كه در آن غذا بخورند, بایدنجس بودن آن را به كسی كه عاریه می كند بگوید, و اما اگر لباس نجس را برای نماز خواندن عاریه دهد لازم نیست نجس بودنش را اطلاع

دهد.

مساله 2367 - چیزی را كه عاریه كرده , بدون اجازه صاحب آن نمی تواند به دیگری اجاره یا عاریه دهد.

مساله 2368 - اگر چیزی را كه عاریه كرده , با اجازه صاحب آن به دیگری عاریه دهد, چنانچه كسی كه اول آن چیز را عاریه كرده بمیرد یادیوانه شود, عاریه دومی باطل نمی شود.

مساله 2369 - اگر بداند مالی را كه عاریه كرده غصبی است باید آن را به صاحبش برساند و نمی تواند به عاریه دهنده بدهد.

مساله 2370 - اگر مالی را كه می داند غصبی است عاریه كند و از آن استفاده ای ببرد و در دست او از بین برود, مالك می تواند عوض مال وعوض استفاده ای را كه عاریه كننده برده از او یا از كسی كه مال را غصب كرده مطالبه كند, و اگر از عاریه كننده بگیرد, او نمی تواند چیزی راكه به مالك می دهد از عاریه دهنده مطالبه نماید.

مساله 2371 - اگر نداند مالی را كه عاریه كرده غصبی است و در دست او از بین برود, چنانچه صاحب مال عوض آن را از او بگیرد, او هم می تواند آنچه را به صاحب مال داده از عاریه دهنده مطالبه نماید, ولی اگر چیزی را كه عاریه كرده طلا و نقره باشد یا عاریه دهنده با او شرطكرده باشد كه اگر آن چیز از بین برود عوضش را بدهد, نمی تواند عوض آن را كه به صاحب مال می دهد از عاریه دهنده مطالبه نماید.

نكاح - شیردادن - طلاق

احكام نكاح (ازدواج)

بواسطه عقد ازدواج , زن به مرد حلال می شود و آن بر دو قسم است: دائم و غیر دائم

(ازدواج موقت).

عقد دائم آن است كه مدت زناشوئی درآن معین نشود و همیشگی باشد, و زنی را كه به این قسم عقد می كنند دائمه گویند.

و عقد غیر دائم آن است كه مدت زناشوئی در آن معین شود,مثلا زن را به مدت یك ساعت یا یك روز یا یك ماه یا یك سال یا بیشتر عقد نمایند, ولی بنابر احتیاط مدت باید از عمر زن و شوهر زیادترنباشد, و زنی را كه به این قسم عقد كنند متعه و صیغه می نامند.

احكام عقد

مساله 2372 - در زناشوئی چه دائم و چه غیر دائم باید صیغه خوانده شود, و تنها راضی بودن زن و مرد كافی نیست , و صیغه عقد را یا خودزن و مرد می خوانند یا دیگری را وكیل می كنند كه از طرف آنان بخواند.

مساله 2373 - وكیل لازم نیست مرد باشد, زن هم می تواند برای خواندن صیغه عقد از طرف دیگری وكیل شود.

مساله 2374 - زن و مرد تا یقین نكنند كه وكیل آنها صیغه را خوانده است نمی توانند به یكدیگر نگاه محرمانه نمایند, و گمان به اینكه وكیل صیغه را خوانده است كفایت نمی كند, ولی اگر وكیل بگوید صیغه را خوانده ام كافی است.

مساله 2375 - اگر زنی كسی را وكیل كند كه مثلا ده روزه او را به عقد مردی درآورد و ابتدای ده روز را معین نكند, آن وكیل می تواند هروقت كه بخواهد او را ده روزه به عقد آن مرد درآورد, ولی اگر معلوم باشد كه زن روز یا ساعت معینی را قصد كرده , باید صیغه را مطابق قصد اوبخواند.

مساله 2376 -

یك نفر می تواند برای خواندن صیغه عقد دائم یا غیر دائم از طرف دو نفر وكیل شود, و نیز انسان می تواند از طرف زن وكیل شود و او را برای خود به طور دائم یا غیر دائم عقد كند, ولی احتیاط مستحب آن است كه عقد را دو نفر بخوانند.

دستور خواندن عقد

مساله 2377 - اگر صیغه عقد دائم را خود زن و مرد بخوانند و اول زن بگوید زوجتك نفسی علی الصداق المعلوم یعنی خود را زن تونمودم به مهری كه معین شده , پس از آن بدون فاصله مرد بگوید قبلت التزویج یعنی قبول كردم ازدواج را, عقد صحیح است.

و اگر دیگری را وكیل كنند كه از طرف آنها صیغه عقد را بخواند, چنانچه مثلا اسم مرد احمد و اسم زن فاطمه باشد و وكیل زن بگوید زوجت موكلك احمد موكلتی فاطمة علی الصداق المعلوم سپس بدون فاصله وكیل مرد بگوید قبلت التزویج لموكلی احمد علی الصداق المعلوم صحیح می باشد, و بنابر احتیاط واجب باید لفظی كه مرد می گوید با لفظی كه زن می گوید مطابق باشد, مثلا اگر زن زوجت می گوید مرد هم قبلت التزویج بگوید.

مساله 2378 - اگر خود زن و مرد بخواهند صیغه عقد غیر دائم را بخوانند, بعد از آنكه مدت و مهر را معین كردند, چنانچه زن بگوید زوجتك نفسی فی المدة المعلومة علی المهر المعلوم , بعد بدون فاصله مرد بگوید قبلت صحیح است.

و اگر دیگری را وكیل كنند و اول وكیل زن به وكیل مرد بگوید متعت موكلتی فی المدة المعلومة علی المهر المعلوم پس بدون فاصله وكیل مرد بگوید قبلت لموكلی هكذا

صحیح می باشد.

شرط عقد

مساله 2379 - عقد ازدواج چند شرط دارد: اول آنكه بنابر احتیاط به عربی صحیح خوانده شود.

و اگر خود مرد و زن نتوانند صیغه را به عربی صحیح بخوانند, چنانچه ممكن باشد,احتیاط واجب آن است كه كسی را كه می تواند به عربی صحیح بخواند وكیل كنند, و اگر ممكن نباشد, خودشان می توانند به غیر عربی بخوانند,اما باید لفظی بگویند كه معنی زوجت و قبلت را بفهماند.

دوم مرد و زن یا وكیل آنها كه صیغه را می خوانند قصد انشاء داشته باشند, یعنی اگر خود مرد و زن صیغه را می خوانند, زن به گفتن زوجتك نفسی قصدش این باشد كه خود را زن او قرار دهد, و مرد به گفتن قبلت التزویج زن بودن او را برای خود قبول بنماید.

و اگروكیل مرد و زن صیغه را می خوانند, به گفتن زوجت وقبلت قصدشان این باشد كه مرد و زنی كه آنان را وكیل كرده اند, زن و شوهرشوند.

سوم كسی كه صیغه را می خواند بنابر احتیاط, بالغ و عاقل باشد, چه برای خودش بخواند یا از طرف دیگری وكیل شده باشد.

چهارم اگر وكیل زن و شوهر یا ولی آنها صیغه را می خوانند, در موقع عقد, زن و شوهر را معین كنند, مثلا اسم آنها را ببرند یا به آنها اشاره نمایند.

پس كسی كه چند دختر دارد, اگر به مردی بگوید زوجتك احدی بناتی یعنی زن تو نمودم یكی از دخترانم را, و او بگوید قبلت یعنی قبول كردم , چون در موقع عقد دختر را معین نكرده اند, عقد باطل است.

پنجم زن و مرد به ازدواج راضی باشند, ولی

اگر زن ظاهرا با كراهت اذن دهد و معلوم باشد قلبا راضی است , عقد صحیح است.

مساله 2380 - اگر در عقد یك حرف غلط خوانده شود كه معنی آن را عوض كند, عقد باطل است.

مساله 2381 - كسی كه دستور زبان عربی را نمی داند, اگر قرائتش صحیح باشد و معنای هر كلمه از عقد را جداگانه بداند و از هر لفظی معنای آن را قصد نماید, می تواند عقد را بخواند.

مساله 2382 - اگر زنی را برای مردی بدون اجازه آنان عقد كنند و بعدا زن و مرد آن عقد را اجازه نمایند عقد صحیح است.

مساله 2383 - اگر زن و مرد یا یكی از آن دو را به ازدواج مجبور نمایند و بعد از خواندن عقد اجازه نمایند, عقد صحیح است , و بهتر آن است كه دوباره عقد را بخوانند.

مساله 2384 - پدر و جد پدری می توانند برای فرزند پسر یا دختر نابالغ یا دیوانه خود كه با حال دیوانگی بالغ شده است ازدواج كنند, وبعد از آنكه طفل بالغ شد, یا دیوانه عاقل گردید, اگر ازدواجی كه برای او كرده اند مفسده ای نداشته , نمی تواند آن را بهم بزند, و اگر مفسده ای داشته , می تواند آن را امضاء یا رد نماید, ولی در صورتی كه دختر و پسر نابالغ را پدرانشان به یكدیگر تزویج كنند چنانچه پس از بلوغشان اجازه نكنند, احتیاط به طلاق ترك نشود.

مساله 2385 - دختری كه به حد بلوغ رسیده و رشیده است یعنی مصلحت خود را تشخیص می دهد, اگر بخواهد شوهر كند, چنانچه باكره باشد, باید از پدر یا

جد پدری خود اجازه بگیرد, و اجازه مادر و برادر لازم نیست , و پدر نیز می تواند با رعایت مصلحت دختر او را شوهردهد.

مساله 2386 - اگر دختر باكره نباشد یا اینكه باكره باشد, ولی اجازه گرفتن از پدر و جد پدری به جهت غائب بودن یا غیر آن ممكن نباشد, ودختر حاجت به شوهر كردن داشته باشد اجازه پدر و جد لازم نیست.

مساله 2387 - اگر پدر یا جد پدری برای پسر نابالغ خود زن بگیرد, پسر باید بعد از بالغ شدن خرج آن زن را بدهد.

مساله 2388 - اگر پدر یا جد پدری برای پسر نابالغ خود زن بگیرد, چنانچه پسر در موقع عقد مالی داشته , مدیون مهر زن است , و اگر درموقع عقد مالی نداشته , پدر یا جد او باید مهر زن را بدهد.

عیبهائی كه بواسطه آنها می شود عقد را بهم زد

مساله 2389 - اگر مرد بعد از عقد بفهمد كه زن یكی از این هفت عیب را دارد, می تواند عقد را بهم بزند:

اول: دیوانگی.

دوم: مرض خوره.

سوم: مرض برص.

چهارم: كوری.

پنجم: زمین گیر بودن , و در حكم او است شلی كه شل بودنش واضح باشد.

ششم: افضاء, یعنی راه بول و حیض یا راه حیض و غائط او یكی شده باشد.

هفتم: آنكه گوشت یا استخوانی در فرج او باشد كه مانع نزدیكی شود.

مساله 2390 - اگر زن بعد از عقد بفهمد كه شوهر او پیش از عقد دیوانه بوده است یا آنكه بعد از عقد چه پیش از نزدیكی یا بعد از آن دیوانه شود یا آلت مردی نداشته , یا بعد از عقد پیش از نزدیكی بریده شود یا مرضی دارد كه نمی

تواند وطی و نزدیكی نماید, هرچند آن مرض بعد ازعقد و پیش از نزدیكی عارض شده باشد.

در تمام این صور بی طلاق می تواند عقد را بهم بزند, ولی در صورتی كه شوهر نتواند نزدیكی نماید,لازم است زن به حاكم شرع یا وكیلش رجوع نماید و او به شوهر یك سال مهلت می دهد, و چنانچه نتوانست با آن زن یا زنی دیگر نزدیكی نماید, زن پس از آن می تواند عقد را بهم بزند.

و اگر آلت مردی بعد از نزدیكی بریده شود, فسخ عقد از طرف زن اثری ندارد, و احتیاط مستحب این است كه شوهر او را طلاق دهد.

مساله 2391 - اگر زن بعد از عقد بفهمد كه تخمهای شوهرش را كشیده اند, در صورتی كه امر را بر آن زن مشتبه كرده باشند, می تواند عقد رابهم بزند, و در غیر این فرض اشتباه اندازی احتیاط ترك نشود.

مساله 2392 - اگر بواسطه آنكه مرد نمی تواند وطی و نزدیكی كند, زن عقد را بهم بزند, شوهر باید نصف مهر را بدهد.

ولی اگر بواسطه یكی از عیبهای دیگری كه گفته شد, مرد یا زن عقد را بهم بزند, چنانچه مرد با زن نزدیكی نكرده باشد, چیزی بر او نیست , و اگر نزدیكی كرده ,باید تمام مهر را بدهد.

عده ای از زنها كه ازدواج با آنان حرام است

مساله 2393 - ازدواج با زنهائی كه مثل مادر و خواهر و مادر زن با انسان محرم هستند حرام است.

مساله 2394 - اگر كسی زنی را برای خود عقد نماید اگرچه با او نزدیكی نكند, مادر و مادر مادر آن زن و مادر پدر او

هرچه بالا روند به آن مرد محرم می شوند.

مساله 2395 - اگر زنی را عقد كند و با او نزدیكی نماید, دختر و نوه دختری و پسری آن زن هر چه پائین روند, چه در وقت عقد باشند یا بعدابه دنیا بیایند, به آن مرد محرم می شوند.

مساله 2396 - اگر با زنی كه برای خود عقد كرده نزدیكی نكرده باشد, تا وقتی كه آن زن در عقد او است - بنابر احتیاط واجب - با دختر اوازدواج نكند.

مساله 2397 - عمه و خاله پدر, و عمه و خاله پدر پدر, و عمه و خاله مادر, و عمه و خاله مادر مادر هرچه بالا روند به انسان محرمند.

مساله 2398 - پدر و جد شوهر هرچه بالا روند, و پسر و نوه پسری و دختری او هرچه پائین آیند, چه در موقع عقد باشند یا بعدا به دنیابیایند, به زن او محرم هستند.

مساله 2399 - اگر زنی را برای خود عقد كند, دائمه باشد یا صیغه , تا وقتی كه آن زن در عقد او است نمی تواند با خواهر آن زن ازدواج نماید.

مساله 2400 - اگر زن خود را به ترتیبی كه در كتاب طلاق گفته می شود, طلاق رجعی دهد, در بین عده نمی تواند خواهر او را عقد نماید, ولی در عده طلاق بائن می تواند با خواهر او ازدواج نماید, و در عده متعه احتیاط واجب آن است كه ازدواج نكند.

مساله 2401 - انسان نمی تواند بدون اجازه زن خود با خواهر زاده و برادر زاده او ازدواج كند, ولی اگر بدون اجازه زنش آنان را عقد نماید وبعدا زن اجازه نماید

اشكال ندارد.

مساله 2402 - اگر زن بفهمد شوهرش برادرزاده یا خواهر زاده او را عقد كرده و حرفی نزند, چنانچه بعدا رضایت ندهد, عقد آنان باطل است.

مساله 2403 - اگر انسان پیش از آنكه دختر خاله خود را بگیرد, با مادر آن زنا كند, دیگر نمی تواند با آن ازدواج نماید, و بنابر احتیاط واجب دختر عمه نیز این حكم را دارد.

مساله 2404 - اگر با دختر عمه یا دختر خاله خود ازدواج نماید و پیش از آنكه با آنان نزدیكی كند با مادرشان زنا نماید, احتیاط مستحب آن است كه از ایشان به طلاق دادن جدا شود, و اما اگر زنا كردن با مادرشان پس از نزدیكی با خودشان باشد, موجب جدائی آنهانمی شود.

مساله 2405 - اگر با زنی غیر از عمه و خاله خود زنا كند, اولی آن است كه با دختر او ازدواج نكند, بلكه اگر زنی را عقد نماید و پیش از آنكه با او نزدیكی كند با مادر او زنا كند, بهتر آن است كه از آن زن جدا شود, ولی اگر با او نزدیكی كند و بعد با مادر او زنا نماید, بلا شك لازم نیست از آن زن جدا شود.

مساله 2406 - زن مسلمان نمی تواند به عقد كافر درآید, مرد مسلمان هم نمی تواند با زنهای كافره غیر اهل كتاب ازدواج كند, ولی صیغه كردن زنهای اهل كتاب مانند یهود و نصاری مانعی ندارد, و بنابر احتیاط استحبابی عقد دائمی با آنها ننماید, و بعضی از فرق از قبیل خوارج و غلات و نواصب كه خود را مسلمان می دانند, در حكم كفارند, و مرد و زن

مسلمان نمی توانند با آنها به طور دائم یا انقطاع ازدواج نمایند.

مساله 2407 - اگر با زنی كه در عده طلاق رجعی است زنا كند, آن زن - بنا بر اظهر - بر او حرام نمی شود, و اگر با زنی كه در عده متعه , یاطلاق بائن , یا عده وفات است زنا كند بعدا می تواند او را عقد نماید, اگرچه احتیاط مستحب آن است كه با او ازدواج نكند.

و معنای طلاق رجعی و طلاق بائن و عده متعه و عده وفات در احكام طلاق گفته خواهد شد.

مساله 2408 - اگر با زن بی شوهری كه در عده نیست زنا كند, بعدا می تواند آن زن را برای خود عقد نماید, ولی احتیاط واجب آن است كه صبر كند تا آن زن حیض ببیند بعد او را عقد نماید, و اگر دیگری بخواهد آن زن را عقد كند این احتیاط مستحب است.

مساله 2409 - اگر زنی را كه در عده دیگری است برای خود عقد كند, چنانچه مرد و زن یا یكی از آنان بدانند كه عده زن تمام نشده و بدانندعقد كردن زن در عده حرام است , آن زن بر او حرام ابدی می شود, اگرچه مرد بعد از عقد با آن زن نزدیكی نكرده باشد.

مساله 2410 - اگر زنی را كه در عده دیگری است برای خود عقد كند, و با او نزدیكی كند, آن زن بر او حرام ابدی می شود, اگرچه نمی دانسته كه آن زن در عده است یا نمی دانسته كه عقد زن در عده حرام است.

مساله 2411 - اگر انسان بداند زنی شوهر دارد و

ازدواج با او حرام است و با او ازدواج كند, باید از او جدا شود و بعدا هم نباید او را برای خود عقد كند, و همچنین است اگر نداند كه آن زن شوهر دارد ولی بعد از ازدواج با او نزدیكی كرده باشد.

مساله 2412 - زن شوهردار اگر زنا كند, بر مرد زنا كننده بنابر اظهر حرام ابدی نمی شود, و نیز بر شوهر خود حرام نمی شود, و چنانچه توبه نكند و بر عمل خود باقی باشد, بهتر است كه شوهر, او را طلاق دهد ولی باید مهرش را بدهد.

مساله 2413 - زنی را كه طلاق داده اند و زنی كه صیغه بوده و شوهرش مدت او را بخشیده یا مدتش تمام شده , چنانچه بعد از مدتی شوهركند و بعد شك كند كه موقع عقد شوهر دوم عده شوهر اول تمام بوده یا نه , به شك خود اعتنا نكند.

مساله 2414 - مادر و خواهر و دختر پسری كه لواط داده , بنابر احتیاط بر لواط كننده - در صورتی كه بالغ بوده - حرام است , ولی اگر گمان كند كه دخول شده , یا شك كند كه دخول شده یا نه , بر او حرام نمی شوند.

مساله 2415 - اگر با مادر یا خواهر یا دختر كسی ازدواج نماید, و بعد از ازدواج با آن كس لواط كند, آنها بر او حرام نمی شوند مگر اینكه آن ازدواج به طلاق یا مانند آن در زمان لواط بهم بخورد و لواط كننده بخواهد دوباره با آنها ازدواج كند, و در این صورت احتیاط واجب آن است كه با آنها ازدواج ننماید.

مساله

2416 - اگر كسی در حال احرام كه یكی از كارهای عمره یا حج است با زنی ازدواج نماید, عقد او باطل است , و چنانچه می دانسته كه زن گرفتن بر او حرام است , دیگر نمی تواند آن زن را عقد كند.

مساله 2417 - اگر زنی كه در حال احرام است با مردی كه در حال احرام نیست ازدواج كند, عقد او باطل است , و اگر زن می دانسته كه ازدواج كردن در حال احرام حرام است , واجب است كه بعدا با آن مرد ازدواج نكند.

مساله 2418 - اگر مرد طواف نساء را كه یكی از كارهای حج است بجا نیاورد, زنش و زنان دیگر بر او حرام می شوند, ولی نكاح با زنش باطل نمی شود ونیز اگر زن طواف نساء نكند, شوهرش و مردان دیگر بر او حرام می شوند, ولی اگر بعدا طواف نساء را انجام دهند حلال می شوند.

مساله 2419 - اگر كسی دختر نابالغی را برای خود عقد كند و پیش از آنكه نه سال دختر تمام شود, با او نزدیكی كند, اظهر آن است كه بعد ازبلوغ دختر, نزدیكی با او حرام نیست , ولی احوط آن است كه او را طلاق دهد.

مساله 2420 - زنی را كه سه مرتبه طلاق داده اند بر شوهرش حرام می شود, ولی اگر با شرائطی كه در احكام طلاق گفته می شود با مرددیگری ازدواج كند, بعد از مرگ یا طلاق شوهر دوم و گذشتن مقدار عده او, شوهر اول می تواند دوباره او را برای خود عقد نماید.

احكام عقد دائم

مساله 2421 - زنی كه عقد دائمی شده احتیاط

در آن است كه بدون اجازه شوهر برای كارهای جزئی نیز از خانه بیرون نرود هرچند با حق شوهر منافات نداشته باشد, و باید خود را برای هر لذتی كه او می خواهد تسلیم نماید, و بدون عذر شرعی از نزدیكی كردن او جلوگیری نكند.

تهیه غذا و لباس و منزل او بر شوهر واجب است و اگر تهیه نكند چه توانائی داشته باشد یا نداشته باشد مدیون زن است.

مساله 2422 - اگر زن در كارهائی كه در مساله پیش گفته شد اطاعت شوهر را نكند, حق همخوابی ندارد و گناهكار است , و مشهورفرموده اند كه حق غذا و لباس و منزل نیز ندارد, ولی این حكم مادامی كه زن نزد شوهر است محل اشكال است , و اما مهر او بدون اشكال از بین نمی رود.

مساله 2423 - مرد حق ندارد زن خود را به خدمت خانه مجبور كند مگر آنكه در عقد نكاح شرط كند.

مساله 2424 - مخارج سفر زن اگر بیشتر از مخارج وطن باشد, با شوهر نیست , ولی اگر شوهر مایل باشد كه زن را سفر ببرد, باید خرج سفراو را بدهد.

مساله 2425 - زنی كه خرج او بر عهده شوهر است و شوهر خرج او را نمی دهد, می تواند خرجی خود را بدون اجازه از مال او بردارد, و اگرممكن نیست چنانچه ناچار باشد كه معاش خود را تهیه كند در موقعی كه مشغول تهیه معاش است , اطاعت شوهر بر او واجب نیست.

مساله 2426 - مرد اگر دو زن داشته باشد و نزد یكی از آنها یك شب بماند, واجب است نزد دیگری نیز یك شب در

ضمن چهار شب بماندمگر آنكه زن از حق خود صرف نظر كند, و در غیر این صورت ماندن مرد واجب نیست , بلی لازم است او را به طور كلی متاركه ننماید, و اولی واحوط این است كه مرد در هر چهار شب یك شب نزد زن دائمی خود بماند.

مساله 2427 - شوهر نمی تواند بیش از چهار ماه با عیال دائمی جوان خود نزدیكی را ترك كند مگر آنكه زن راضی باشد.

مساله 2428 - اگر در عقد دائمی مهر را معین نكنند, عقد صحیح است , و چنانچه مرد با زن نزدیكی كند, باید مهر او را مطابق مهر زنهائی كه مثل او هستند بدهد.

مساله 2429 - اگر موقع خواندن عقد دائمی برای دادن مهر مدت معین نكرده باشند, زن می تواند پیش از گرفتن مهر از نزدیكی كردن شوهرجلوگیری كند, چه شوهر توانائی دادن مهر را داشته باشد چه نداشته باشد, ولی اگر پیش از گرفتن مهر به نزدیكی راضی شود و شوهر با اونزدیكی كند, دیگر نمی تواند بدون عذر شرعی از نزدیكی شوهر جلوگیری نماید.

متعه (ازدواج موقت)

مساله 2430 - صیغه كردن زن اگرچه برای لذت بردن هم نباشد صحیح است.

مساله 2431 - احتیاط واجب آن است كه شوهر بیش از چهار ماه با متعه خود نزدیكی را ترك نكند.

مساله 2432 - زنی كه صیغه می شود اگر در عقد شرط كند كه شوهر با او نزدیكی نكند, عقد و شرط او صحیح است , و شوهر فقط می تواندلذتهای دیگر از او ببرد, ولی اگر بعدا به نزدیكی راضی شود, شوهر می تواند با او نزدیكی نماید.

مساله 2433 - زنی كه صیغه

شده اگرچه آبستن شود حق خرجی ندارد.

مساله 2434 - زنی كه صیغه شده حق همخوابی ندارد و از شوهر ارث نمی برد و شوهر هم از او ارث نمی برد, مگر در صورتی كه ارث بردن راشرط كرده باشند كه در این صورت هر كه شرط كرده ارث می برد.

مساله 2435 - زنی كه صیغه شده اگرچه نداند كه حق خرجی و همخوابی ندارد, عقد او صحیح است , و برای آنكه نمی دانسته , حقی به شوهرپیدا نمی كند.

مساله 2436 - زنی كه صیغه شده چنانچه بدون اجازه شوهر از خانه بیرون برود, و بواسطه بیرون رفتن , حق شوهر از بین می رود, بیرون رفتن او حرام است , و بنابر احتیاط در صورتی هم كه حق شوهر از بین نرود, بدون اجازه او از خانه بیرون نرود.

مساله 2437 - اگر زنی مردی را وكیل كند كه به مدت و مبلغ معین او را برای خود صیغه نماید, چنانچه مرد او را به عقد دائم خود درآورد, یابه غیر از مدت یا مبلغی كه معین شده او را صیغه كند, وقتی آن زن فهمید, اگر اجازه نماید آن عقد صحیح و گرنه باطل است.

مساله 2438 - برای محرم شدن , می تواند پدر یا جد پدری دختر نابالغ خود را یك ساعت یا بیشتر به عقد كسی درآورد, ولی باید آن عقدبرای دختر نفعی داشته باشد.

و اما اگر برای پسر نابالغ جهت محرم شدن در زمانی كه به طور كلی قابلیت استمتاع نداشته باشد زنی را عقدنمایند محل اشكال است.

مساله 2439 - اگر پدر یا جد پدری , طفل خود را كه در

محل دیگری است و نمی داند زنده است یا مرده , برای محرم شدن به عقد كسی درآورد, در صورتی كه مدت زوجیت قابل باشد كه از معقوده استمتاع شود, بر حسب ظاهر محرم بودن حاصل می شود, و چنانچه بعدا معلوم شود كه در موقع عقد, آن دختر زنده نبوده , عقد باطل است و كسانی كه بواسطه عقد ظاهرا محرم شده بودند نامحرمند.

مساله 2440 - اگر مرد مدت صیغه زن را ببخشد, چنانچه با او نزدیكی كرده باید تمام چیزی را كه قرار گذاشته به او بدهد, و اگر نزدیكی نكرده واجب است نصف مهر را بدهد, و احتیاط مستحب آن است كه تمام مهر را بدهد.

مساله 2441 - مرد می تواند زنی را كه صیغه او بوده و هنوز عده اش تمام نشده , به عقد دائم خود درآورد یا اینكه دوباره صیغه نماید, ولی این كار قبل از تمام شدن مدت صیغه جایز نیست مگر آنكه باقی مدت را بر زن قبلا ببخشد.

احكام نگاه كردن

مساله 2442 - نگاه كردن مرد به بدن زنان نامحرم و همچنین نگاه كردن به موی آنان , چه با قصد لذت چه بدون آن حرام است , و نگاه كردن به صورت و دستها اگر به قصد لذت باشد حرام است , بلكه احتیاط آن است كه بدون قصد لذت هم به آنها نگاه نكند, و نیز نگاه كردن زن به بدن مرد نامحرم با قصد لذت حرام می باشد.

مساله 2443 - اگر انسان بدون قصد لذت به صورت و دستهای زنهای كفار و جاهائی از بدن كه عادت آنها به پوشانیدنش نیست , نگاه كند,اشكال ندارد.

مساله

2444 - زن باید بدن و موی خود را از مرد نامحرم بپوشاند, و بهتر آن است كه بدن و موی خود را از پسری هم كه بالغ نشده ولی خوب و بد را می فهمد بپوشاند.

مساله 2445 - نگاه كردن به عورت دیگری حتی به عورت بچه ممیزی كه خوب و بد را می فهمد حرام است , اگرچه از پشت شیشه یا درآئینه یا آب صاف و مانند اینها باشد.

ولی زن و شوهر و كنیز و مولایش می توانند به تمام بدن یكدیگر نگاه كنند.

مساله 2446 - مرد و زنی كه با یكدیگر محرمند, اگر قصد لذت نداشته باشند می توانند غیر از عورت به تمام بدن یكدیگر نگاه كنند.

مساله 2447 - مرد نباید با قصد لذت به بدن مرد دیگر نگاه كند, و زن هم به بدن زن دیگر با قصد لذت نباید نگاه كند.

مساله 2448 - مرد نباید عكس زن نامحرم را بیندازد, و اگر زن نامحرمی را بشناسد بنابر احتیاط نباید به عكس او نگاه كند.

مساله 2449 - اگر زن بخواهد زن دیگر یا مردی غیر از شوهر خود را تنقیه كند, یا عورت او را آب بكشد, باید چیزی در دست كند كه دست آن زن به عورت او نرسد, و همچنین است اگر مرد بخواهد مرد دیگر یا زنی غیر زن خود را تنقیه كند یا عورت او را آب بكشد.

مساله 2450 - اگر مرد برای معالجه زن نامحرم ناچار باشد كه او را نگاه كند و دست به بدن او بزند اشكال ن -دارد, ولی اگر با نگاه كردن بتواند معالجه كند, نباید دست به بدن او

بزند, و اگر با دست زدن بتواند معالجه كند, نباید او را نگاه كند.

مساله 2451 - اگر انسان برای معالجه كسی ناچار شود كه به عورت او نگاه كند, اگر چاره ای جز نگاه كردن به عورت نباشد اشكال ندارد.

مسائل متفرقه زناشوئی

مساله 2452 - كسی كه بواسطه نداشتن زن , به حرام می افتد, واجب است زن بگیرد.

مساله 2453 - اگر شوهر در عقد شرط كند كه زن باكره باشد, و بعد از عقد معلوم شود كه باكره نبوده و بكارتش به نزدیكی مردی با او ازبین رفته , بنابر احتیاط نمی تواند عقد را بهم بزند, ولی می تواند تفاوت بین مهر باكره و غیر باكره را بگیرد.

مساله 2454 - ماندن مرد و زن نامحرم در محل خلوتی كه كسی در آنجا نیست و دیگری هم نمی تواند وارد شود, در صورتی كه احتمال فسادبرود حرام است , ولی اگر طوری باشد كه كس دیگر بتواند وارد شود, یا بچه ای كه خوب و بد را می فهمد در آنجا باشد, یا احتمال فساد نرود,اشكال ندارد.

مساله 2455 - اگر مرد مهر زن را در عقد معین كند و قصدش این باشد كه آن را ندهد, عقد صحیح است ولی مهر را باید بدهد.

مساله 2456 - مسلمانی كه منكر خدا یا پیغمبر یا معاد یا از فرقه هائی بوده باشد كه در مساله (2406) گفته شد, و یا حكم ضروری دین ,یعنی حكمی را كه مسلمانان جزء دین اسلام می دانند مثل واجب بودن نماز و روزه , در صورتی كه بداند آن حكم ضروری دین است انكار كندمرتد می شود, و احكامی كه در مسائل

آینده ذكر می شود بر او مترتب است.

مساله 2457 - اگر زن پس از ازدواج به طوری كه در مساله پیش گفته شد مرتد شود, عقد او باطل می گردد, و چنانچه شوهرش با اونزدیكی نكرده باشد عده ندارد, و همچنین است اگر بعد از نزدیكی مرتد شود ولی یائسه باشد, اما اگر یائسه نباشد باید به دستوری كه دراحكام طلاق گفته خواهد شد عده نگهدارد, و مشهور آن است كه اگر در بین عده مسلمان شود, عقد او به حال خود باقی می ماند, ولی این حكم محل اشكال است , و البته احتیاط ترك نشود, و معنای یائسه در مساله (141) گذشت.

مساله 2458 - مردی كه مسلمان زاده است اگر مرتد شود, زنش بر او حرام می شود و باید به مقدار عده وفات كه در احكام طلاق گفته می شود عده نگهدارد.

مساله 2459 - مردی كه از پدر و مادر غیر مسلمان به دنیا آمده و مسلمان شده , اگر بعد از ازدواج مرتد شود, عقد او باطل می گردد, وچنانچه با زنش نزدیكی نكرده یا اینكه زن یائسه باشد, عده ندارد, و اگر بعد از نزدیكی مرتد شود, و زن او در سن زنهائی باشد كه حیض می بینند,باید آن زن به مقدار عده طلاق كه در احكام طلاق گفته می شود عده نگهدارد, و بنا به مشهور اگر پیش از تمام شدن عده , شوهر او مسلمان شود, عقد او به حال خود باقی می ماند, ولی این حكم نیز محل اشكال است و البته احتیاط ترك نشود.

مساله 2460 - اگر زن در عقد با مرد شرط كند كه او

را از شهری بیرون نبرد و مرد هم قبول كند, نباید زن را بدون رضایتش از آن شهربیرون ببرد.

مساله 2461 - اگر زنی از شوهر سابقش دختری داشته باشد, شوهر بعدی می تواند آن دختر را برای پسر خود كه از این زن نیست عقدكند, و نیز اگر دختری را برای پسر خود عقد كند, می تواند با مادر آن دختر ازدواج نماید.

مساله 2462 - اگر زنی از زنا آبستن شود, جایز نیست بچه را سقط كند.

مساله 2463 - اگر كسی با زنی زنا كند, چنانچه بعد از استبراء به نحوی كه در مساله (2408) گفته شد او را عقد كند و بچه ای از آنان پیداشود, در صورتی كه ندانند از نطفه حلال است یا حرام , آن بچه حلال زاده است.

مساله 2464 - اگر مرد نداند كه زن در عده است و با او ازدواج كند, چنانچه زن هم نداند و بچه ای از آنان به دنیا آید, حلال زاده است وشرعا فرزند هر دو می باشد, ولی اگر زن می دانسته كه در عده است و تزویج در عده جایز نیست شرعا, بچه فرزند پدر است , و در هر دوصورت عقد آنان باطل است و به یكدیگر حرام می باشند.

مساله 2465 - اگر زن بگوید یائسه ام , نباید حرف او را قبول كرد, ولی اگر بگوید شوهر ندارم , حرف او قبول می شود.

مساله 2466 - اگر بعد از آنكه انسان با زنی ازدواج كرد, كسی بگوید آن زن شوهر داشته و زن بگوید نداشتم , چنانچه شرعا ثابت نشود كه زن شوهر داشته , باید حرف زن را قبول

كرد.

ولی اگر آن شخص ثقه باشد و بگوید من او را عقد كرده ام و راهی بر اثبات ندارم , بنابر احتیاط لازم نمی تواند زن مزبور را عقد كند.

مساله 2467 - تا دو سال پسر یا دختر تمام نشده , پدر نمی تواند او را از مادرش جدا كند, و احوط و اولی آن است كه دختر را تا هفت سال ازمادرش جدا نكند.

مساله 2468 - مستحب است در شوهر دادن دختری كه بالغه است یعنی مكلف شده , عجله كنند.

از حضرت صادق (ع) روایت شده كه یكی از سعادتهای مرد آن است كه دخترش در خانه او حیض نبیند.

مساله 2469 - اگر زن مهر خود را به شوهر صلح كند كه زن دیگر نگیرد, واجب است كه زن مهر را نگیرد و شوهر هم با زن دیگر ازدواج نكند.

مساله 2470 - كسی كه از زنا به دنیا آمده , اگر زن بگیرد و بچه ای پیدا كند, آن بچه حلال زاده است.

مساله 2471 - هرگاه مرد در روزه ماه رمضان یا در حال حیض زن با او نزدیكی كند, معصیت كرده , ولی اگر بچه ای از آنان به دنیا آیدحلال زاده است.

مساله 2472 - زنی كه یقین دارد شوهرش در سفر مرده , اگر بعد از عده وفات كه مقدار آن در احكام طلاق گفته خواهد شد شوهر كند وشوهر اول از سفر برگردد, باید از شوهر دوم جدا شود و به شوهر اول حلال است , ولی اگر شوهر دوم با او نزدیكی كرده باشد, زن باید عده نگهدارد و شوهر دوم باید مهر او را مطابق زنهائی كه مثل او

هستند بدهد ولی خرج عده ندارد, و نیز حق مطالبه نفقه سابق را ندارد.

احكام شیر دادن

مساله 2473 - اگر زنی بچه ای را با شرائطی كه در مساله (2483) گفته خواهد شد, شیر دهد, آن بچه به این عده محرم می شود: اول: خود زن , و آن را مادر رضاعی می گویند.

دوم: شوهر زن كه شیر مال او است و او را پدر رضاعی می گویند.

سوم: پدر و مادر آن زن هرچه بالا روند اگرچه پدر و مادر رضاعی او باشند.

چهارم: بچه هائی كه از آن زن به دنیا آمده اند یا بعد به دنیا می آیند.

پنجم: بچه های اولاد آن زن هرچه پائین روند, چه از اولاد او به دنیا آمده چه اولاد او آن بچه ها را شیر داده باشند.

ششم: خواهر و برادر آن زن اگرچه رضاعی باشند, یعنی بواسطه شیر خوردن با آن زن خواهر و برادر شده باشند.

هفتم: عمو و عمه آن زن اگرچه رضاعی باشند.

هشتم: دائی و خاله آن زن اگرچه رضاعی باشند.

نهم: اولاد شوهر آن زن كه شیر مال آن شوهر است , هرچه پائین روند, اگرچه اولاد رضاعی او باشند.

دهم: پدر و مادر شوهر آن زن كه شیر مال آن شوهر است هرچه بالا روند.

یازدهم: خواهر و برادر شوهری كه شیر مال او است اگرچه خواهر و برادر رضاعی او باشند.

دوازدهم: عمو و عمه و دائی و خاله شوهری كه شیر مال او است هرچه بالا روند, اگرچه رضاعی باشند, و نیز عده دیگر هم - كه در مسائل بعد گفته می شود - بواسطه شیر دادن محرم می شوند.

مساله 2474 - اگر زنی بچه ای را با

شرائطی كه در مساله (2483) گفته می شود شیر دهد, پدر آن بچه نمی تواند با دخترهائی كه از آن زن به دنیا آمده اند ازدواج كند, و نیز نمی تواند دخترهای شوهری را كه شیر مال او است , اگرچه دخترهای رضاعی او باشند, برای خود عقد نمایدولی جایز است با دخترهای رضاعی آن زن ازدواج كند, اگرچه احتیاط مستحب آن است كه با آنان ازدواج نكند.

مساله 2475 - اگر زنی بچه ای را با شرائطی كه در مساله (2483) گفته می شود شیر دهد, شوهر آن زن كه صاحب شیر است به خواهرهای آن بچه محرم نمی شود, ولی احتیاط مستحب آن است كه با آنان ازدواج ننماید, و نیز خویشان شوهر به خواهر و برادر آن بچه محرم نمی شوند.

مساله 2476 - اگر زنی بچه ای را شیر دهد, به برادرهای آن بچه محرم نمی شود, و نیز خویشان آن زن به برادر و خواهر بچه ای كه شیرخورده محرم نمی شوند.

مساله 2477 - اگر انسان با زنی كه دختری را شیر كامل داده ازدواج كند و با آن زن نزدیكی نماید, دیگر نمی تواند آن دختر را برای خودعقد كند.

مساله 2478 - اگر انسان با دختری ازدواج كند, دیگر نمی تواند با زنی كه آن دختر را شیر كامل داده ازدواج نماید.

مساله 2479 - انسان نمی تواند با دختری كه مادر یا مادر بزرگ انسان او را شیر كامل داده ازدواج كند, و نیز اگر زن پدر انسان از شیر پدراو دختری را شیر داده باشد انسان نمی تواند با آن دختر ازدواج نماید.

و چنانچه دختر شیر خواری را برای خود

عقد كند, بعد مادر یا مادربزرگ یا زن پدر او آن دختر را شیر دهد, عقد باطل می شود.

مساله 2480 - با دختری كه خواهر یا زن برادر انسان او را شیر كامل داده نمی شود ازدواج كرد, و همچنین است اگر خواهر زاده یابرادرزاده یا نوه خواهر یا نوه برادر انسان , آن دختر را شیر داده باشد.

مساله 2481 - اگر زنی بچه دختر خود را شیر دهد, آن دختر به شوهر خود حرام می شود, و همچنین است اگر بچه ای را كه شوهر دخترش از زن دیگر دارد شیر دهد.

ولی اگر بچه پسر خود را شیر دهد, زن پسرش كه مادر آن طفل شیر خوار است بر شوهر خود حرام نمی شود.

مساله 2482 - اگر زن پدر دختری بچه شوهر آن دختر را به شیر پدرش شیر دهد, آن دختر به شوهر خود حرام می شود, چه بچه از همان دختر چه از زن دیگر باشد.

شرایط شیر دادنی كه علت محرم شدن است

مساله 2483 - شیر دادنی كه علت محرم شدن است هشت شرط دارد: اول: بچه , شیر زن زنده را بخورد, پس اگر از پستان زنی كه مرده است شیر بخورد فائده ندارد.

دوم: شیر آن زن از حرام نباشد, پس اگر شیر بچه ای را كه از زنا به دنیا آمده به بچه دیگر بدهند, بواسطه آن شیر, بچه به كسی محرم نمی شود.

سوم: بچه شیر را از پستان بمكد, پس اگر شیر را در گلوی او بریزند نتیجه ندارد.

چهارم: شیر, خالص و با چیز دیگر مخلوط نباشد.

پنجم: شیر از یك شوهر باشد.

پس اگر زن شیر دهی را طلاق دهند, بعد شوهر دیگری كند و از

او آبستن شود و تا موقع زائیدن , شیری كه ازشوهر اول داشته باقی باشد, و مثلا هشت دفعه پیش از زائیدن از شیر شوهر اول و هفت دفعه بعد از زائیدن از شیر شوهر دوم به بچه ای بدهد,آن بچه به كسی محرم نمی شود. ششم: بچه بواسطه مرض شیر را قی نكند, و اگر قی كند, بنابر احتیاط واجب كسانی كه بواسطه شیر خوردن به آن بچه محرم می شوند, باید با اوازدواج نكنند و نگاه محرمانه هم به او ننمایند.

هفتم: پانزده مرتبه , یا یك شبانه روز به طوری كه در مساله بعد گفته می شود شیر سیر بخورد, یا مقداری شیر به او بدهند كه بگویند از آن شیراستخوانش محكم شده و گوشت در بدنش روئیده است , بلكه اگر ده مرتبه هم به او شیر دهند, در صورتی كه بین آن ده مرتبه هیچ فاصله حتی به طعام دادن نباشد, احتیاط واجب آن است كه كسانی كه بواسطه شیر خوردن او به او محرم می شوند, با او ازدواج نكنند و نگاه محرمانه هم به او ننمایند.

هشتم: دو سال بچه تمام نشده باشد, و اگر بعد از تمام شدن دو سال او را شیر دهند, به كسی محرم نمی شود, بلكه اگر مثلا پیش از تمام شدن دوسال , هشت مرتبه و بعد از آن هفت مرتبه شیر بخورد, به كسی محرم نمی شود, ولی چنانچه از موقع زائیدن زن شیر ده بیشتر از دو سال گذشته باشد و شیر او باقی باشد و بچه ای را شیر دهد, آن بچه به كسانی كه گفته شد, محرم می شود.

مساله 2484

- باید بچه در بین یك شبانه روز غذا یا شیر كس دیگر را نخورد, ولی اگر كمی غذا بخورد كه نگویند در بین , غذا خورده ,اشكال ندارد, و نیز باید ده مرتبه را از شیر یك زن بخورد و در بین ده مرتبه شیر كس دیگر را نخورد و در هر دفعه بدون فاصله شیر بخورد,ولی اگر در بین شیر خوردن نفس تازه كند, یا كمی صبر كند كه از زمان اولی كه پستان در دهان می گیرد تا وقتی سیر می شود, یك دفعه حساب شود اشكال ندارد.

مساله 2485 - اگر زن از شیر شوهر خود بچه ای را شیر دهد, بعد شوهر دیگر كند و از شیر شوهر دوم بچه دیگر را شیر دهد, آن دو بچه به یكدیگر محرم نمی شوند, اگرچه بهتر آن است كه باهم ازدواج نكنند.

مساله 2486 - اگر زن از شیر یك شوهر چندین بچه را شیر دهد, همه آنان به یكدیگر و به شوهر و به زنی كه آنان را شیر داده محرم می شوند.

مساله 2487 - اگر كسی چند زن داشته باشد و هر كدام آنان با شرایطی كه گفتیم بچه ای را شیر دهد, همه آن بچه ها به یكدیگر و به آن مرد وبه همه آن زنها محرم می شوند.

مساله 2488 - اگر كسی دو زن شیر ده دارد و یكی از آنان بچه ای را مثلا هشت مرتبه و دیگری هفت مرتبه شیر بدهد, آن بچه به كسی محرم نمی شود.

مساله 2489 - اگر زنی از شیر یك شوهر پسر و دختری را شیر كامل بدهد, خواهر و برادر آن دختر

به خواهر و برادر آن پسر محرم نمی شوند.

مساله 2490 - انسان نمی تواند بدون اذن زن خود,بازنهائی كه بواسطه شیر خوردن خواهرزاده یا برادرزاده زن او شده اند ازدواج كند.

و نیزاگر با پسری لواط كند, احتیاط واجب آن است كه دختر و خواهر و مادر و مادر بزرگ آن پسر را كه رضاعی هستند, یعنی بواسطه شیر خوردن دختر و خواهر و مادر او شده اند, برای خود عقد نكند.

مساله 2491 - زنی كه برادر انسان را شیر داده , به انسان محرم نمی شود اگرچه احتیاط مستحب آن است كه با او ازدواج نكند.

مساله 2492 - انسان نمی تواند با دو خواهر, اگرچه رضاعی باشند یعنی بواسطه شیر خوردن , خواهر یكدیگر شده باشند, ازدواج كند.

وچنانچه دو زن را عقد كند و بعد بفهمد خواهر بوده اند, در صورتی كه عقد آنان در یك وقت بوده , مخیر است هر كدام را بخواهد اختیار كند, واگر در یك وقت نبوده عقد اولی صحیح و عقد دومی باطل می باشد.

مساله 2493 - اگر زن از شیر شوهر خود كسانی را كه بعدا گفته می شود شیر دهد, شوهرش بر او حرام نمی شود, اگرچه بهتر آن است كه احتیاط كنند: اول: برادر و خواهر خود را.

دوم: عمو و عمه و دائی و خاله خود را.

سوم: اولاد عمو و اولاد دائی خود را.

چهارم: برادرزاده خود را.

پنجم: برادر شوهر, یا خواهر شوهر خود را.

ششم: خواهرزاده خود, یا خواهرزاده شوهرش را.

هفتم: عمو و عمه و دائی و خاله شوهرش را.

هشتم: نوه زن دیگر شوهر خود را.

مساله 2494 - اگر كسی دختر عمه یا دختر خاله انسان را

شیر دهد, به انسان محرم نمی شود, ولی احتیاط مستحب آن است كه از ازدواج بااو خودداری نماید.

مساله 2495 - مردی كه دو زن دارد, اگر یكی از آن دو زن فرزند عموی زن دیگر را شیر دهد, زنی كه فرزند عموی او شیر خورده , به شوهرخود حرام نمی شود.

آداب شیر دادن

مساله 2496 - برای شیر دادن بچه بهتر از هر كس مادر او است , و سزاوار است كه مادر برای شیر دادن از شوهر خود مزد نگیرد, و خوب است كه شوهر مزد بدهد.

و اگر مادر بخواهد بیشتر از دایه مزد بگیرد, شوهر می تواند بچه را از او گرفته و به دایه بدهد.

مساله 2497 - مستحب است دایه ای كه برای طفل می گیرند, دوازده امامی و دارای عقل و عفت و صورت نیكو باشد, و مكروه است كم عقل , یا غیر دوازده امامی , یا بد صورت , یا بد خلق , یا زنازاده باشد.

و نیز مكروه است دایه ای بگیرند كه شیرش از بچه ای است كه از زنا به دنیا آمده باشد.

مسائل متفرقه شیر دادن

مساله 2498 - مستحب است از زنها جلوگیری كنند كه هر بچه ای را شیر ندهند, زیرا ممكن است فراموش شود كه به چه كسانی شیرداده اند و بعدا دو نفر محرم با یكدیگر ازدواج نمایند.

مساله 2499 - كسانی كه بواسطه شیر خوردن , خویشی پیدا می كنند مستحب است یكدیگر را احترام نمایند, ولی از یكدیگر ارث نمی برند وحقهای خویشی كه انسان با خویشان خود دارد برای آنان نیست.

مساله 2500 - در صورتی كه ممكن باشد, مستحب است بچه را دو سال تمام شیر بدهند.

مساله 2501 - اگر بواسطه شیر دادن , حق شوهر از بین نرود, زن می تواند بدون اجازه شوهر, بچه كس دیگر را شیر دهد, ولی جایز نیست بچه ای را شیر دهد كه بواسطه شیر دادن به آن بچه به شوهر خود حرام می شود, مثلا اگر شوهر او دختر

شیر خواری را برای خود عقد كرده باشد, زن نباید آن دختر را شیر دهد, چون اگر آن دختر را شیر دهد, خودش مادر زن شوهرش می شود و بر او حرام می گردد.

مساله 2502 - اگر كسی بخواهد زن برادرش به او محرم شود, باید دختر شیر خواری را مثلا مدتی برای خود صیغه كند و در آن مدت باشرایطی كه در مساله (2483) گفته شد زن برادرش آن دختر را شیر دهد.

مساله 2503 - اگر مرد پیش از آنكه زنی را برای خود عقد كند, بگوید بواسطه شیر خوردن آن زن بر او حرام شده , مثلا بگوید شیر مادر اورا خورده , چنانچه تصدیق او ممكن باشد, نمی تواند با آن زن ازدواج كند, و اگر بعد از عقد بگوید و خود زن هم حرف او را قبول نماید, عقدباطل است , پس اگر مرد با او نزدیكی نكرده باشد یا نزدیكی كرده باشد ولی در وقت نزدیكی كردن , زن بداند بر آن مرد حرام است , مهرندارد, و اگر بعد از نزدیكی بفهمد كه بر آن مرد حرام بوده , شوهر باید مهر او را مطابق زنهائی كه مثل او هستند بدهد.

مساله 2504 - اگر زن پیش از عقد بگوید بواسطه شیر خوردن بر مردی حرام شده , چنانچه تصدیق او ممكن باشد, نمی تواند با آن مردازدواج كند, و اگر بعد از عقد بگوید, مثل صورتی است كه مرد بعد از عقد بگوید كه زن بر او حرام است و حكم آن در مساله پیش گفته شد.

مساله 2505 - شیر دادنی كه علت محرم شدن است به دو چیز

ثابت می شود: اول خبردادن عده ای كه انسان از گفته آنان یقین پیدا كند.

دوم شهادت دو مرد عادل یا یك مرد و دو زن یا چهار زن كه عادل باشند, ولی باید شرایط شیر دادن را هم بگویند, مثلا بگویند ما دیده ایم كه فلان بچه بیست و چهار ساعت از پستان فلان زن شیر خورده و چیزی هم در بین نخورده , و همچنین سایر شرطها را كه در مساله (2483) گفته شد شرح دهند.

مساله 2506 - اگر شك كنند به مقداری كه علت محرم شدن است بچه شیر خورده یا نه , یا گمان داشته باشند كه به آن مقدار شیر خورده ,بچه به كسی محرم نمی شود ولی بهتر آن است كه احتیاط كنند.

احكام طلاق

مساله 2507 - مردی كه زن خود را طلاق می دهد, باید بالغ و عاقل باشد و به اختیار خود طلاق دهد, و اگر او را مجبور كنند كه زنش راطلاق دهد طلاق باطل است , و نیز باید قصد طلاق داشته باشد, پس اگر صیغه طلاق را مثلا به شوخی بگوید صحیح نیست.

مساله 2508 - زن باید در وقت طلاق از خون حیض و نفاس پاك باشد و شوهرش در آن پاكی با او نزدیكی نكرده باشد, و تفصیل این دوشرط در مسائل آینده گفته می شود.

مساله 2509 - طلاق دادن زن در حال حیض یا نفاس در سه صورت صحیح است: اول آنكه شوهرش بعد از ازدواج قبلا و دبرا با او نزدیكی نكرده باشد.

دوم معلوم باشد آبستن است , و اگر معلوم نباشد و شوهر در حال حیض طلاقش بدهد, بعد بفهمد آبستن بوده

, احتیاط مستحب آن است كه دوباره او را طلاق دهد.

سوم مرد بواسطه غائب بودن یا حبس بودن نتواند بفهمد كه زن از خون حیض و نفاس پاك است یا نه.

مساله 2510 - اگر زن را از خون حیض پاك بداند و طلاقش دهد بعد معلوم شود كه موقع طلاق در حال حیض بوده , طلاق او باطل است ,و اگر او را در حیض بداند و طلاقش دهد بعد معلوم شود پاك بوده , طلاق او صحیح است.

مساله 2511 - كسی كه می داند زنش در حال حیض یا نفاس است , اگر غائب شود مثلا مسافرت كند وبخواهد او را طلاق دهد, باید تا مدتی كه معمولا زنها از حیض یا نفاس پاك می شوند صبر كند و بعد طلاق بدهد.

مساله 2512 - اگر مردی كه غائب است بخواهد زن خود را طلاق دهد, چنانچه بتواند اطلاع پیدا كند كه زن او در حال حیض یا نفاس است یا نه , اگرچه اطلاع او از روی عادت حیض زن یا نشانه های دیگری باشد كه در شرع معین شده , باید تا مدتی كه معمولا زنها از حیض یانفاس پاك می شوند صبر كند.

مساله 2513 - اگر با عیالش كه از خون حیض و نفاس پاك است نزدیكی كند و بخواهد طلاقش دهد, باید صبر كند تا دوباره حیض ببیند وپاك شود, ولی زنی را كه نه سالش تمام نشده , یا آبستن است , اگر بعد از نزدیكی طلاق دهند, اشكال ندارد, وهمچنین است اگر یائسه باشد.

(معنای یائسه در مساله 441 گذشت).

مساله 2514 - اگر با زنی كه از خون حیض و

نفاس پاك است نزدیكی كند و در همان پاكی طلاقش دهد, چنانچه بعد معلوم شود كه موقع طلاق آبستن بوده , بنابر احتیاط مستحب دوباره او را طلاق دهد.

مساله 2515 - اگر با زنی كه از خون حیض و نفاس پاك است نزدیكی كند و مسافرت نماید, چنانچه بخواهد در سفر طلاقش دهد, باید به قدری كه زن معمولا بعد از آن پاكی خون می بیند و دوباره پاك می شود صبر كند.

و احتیاط واجب آن است كه آن مدت كمتر از یك ماه نباشد.

مساله 2516 - اگر مرد بخواهد زن خود را كه بواسطه اصل خلقت یا مرضی حیض نمی بیند طلاق دهد, باید از وقتی كه با او نزدیكی كرده تاسه ماه از جماع با او خودداری نماید و بعد او را طلاق دهد.

مساله 2517 - طلاق باید به صیغه عربی صحیح و به كلمه طالق خوانده شود و دو مرد عادل آن را بشنوند, و اگر خود شوهر بخواهد صیغه طلاق را بخواند و اسم زن او مثلا فاطمه باشد, باید بگوید زوجتی فاطمة طالق یعنی زن من فاطمه رها است , و اگر دیگری را وكیل كند آن وكیل باید بگوید زوجة موكلی فاطمة طالق.

و در صورتی كه زن معین باشد, ذكر نام او لازم نیست.

مساله 2518 - زنی كه صیغه شده , مثلا یك ماهه یا یك ساله او را عقد كرده اند طلاق ندارد, و رها شدن او به این است كه مدتش تمام شود,یا مرد مدت را به او ببخشد به این ترتیب كه بگوید: مدت را به تو بخشیدم , و شاهد گرفتن و پاك بودن زن

از حیض لازم نیست.

عده طلاق

مساله 2519 - زنی كه نه سالش تمام نشده و زن یائسه عده ندارند, یعنی اگرچه شوهرش با او نزدیكی كرده باشد, بعد از طلاق می توانند فورا شوهر كنند.

مساله 2520 - زنی كه نه سالش تمام شده و یائسه نیست و شوهرش با او نزدیكی كرده اگر طلاقش دهد, بعد از طلاق باید عده نگهدارد, وعده زن آزاد آن است كه بعد از آنكه شوهرش در پاكی طلاقش داد, به قدری صبر كند كه دوباره حیض ببیند و پاك شود, و همین كه حیض سوم را دید عده او تمام می شود و می تواند شوهر كند, ولی اگر پیش از نزدیكی كردن با او طلاقش بدهد عده ندارد, یعنی می تواند بعد از طلاق فورا شوهر كند.

مساله 2521 - زنی كه حیض نمی بیند اگر در سن زنهائی باشد كه حیض می بینند, چنانچه شوهرش بعد از نزدیكی با او طلاقش دهد باید بعد از طلاق تا سه ماه عده نگهدارد.

مساله 2522 - زنی كه عده او سه ماه است , اگر اول ماه طلاقش بدهند, باید سه ماه هلالی , یعنی از موقعی كه ماه دیده می شود تا سه ماه عده نگهدارد.

و اگر در بین ماه طلاقش بدهند, باید باقی ماه را با دو ماه بعد از آن و نیز كسری ماه اول را از ماه چهارم عده نگهدارد تا سه ماه تمام شود, مثلا اگر غروب روز بیستم ماه طلاقش دهند و آن ماه بیست و نه روز باشد, باید نه روز باقی ماه را با دو ماه بعد از آن و بیست روز از ماه

چهارم عده نگهدارد, و احتیاط مستحب آن است كه از ماه چهارم بیست و یك روز عده نگهدارد, تا به مقداری كه از ماه اول عده نگهداشته سی روز شود.

مساله 2523 - اگر زن آبستن را طلاق دهند, عده اش تا دنیا آمدن یا سقط شدن بچه او است , بنابر این اگر مثلا یك ساعت بعد از طلاق , بچه او به دنیا آید, عده اش تمام می شود.

مساله 2524 - زنی كه نه سالش تمام شده و یائسه نیست اگر صیغه شود مثلا یك ماهه , یا یك ساله شوهر كند, چنانچه شوهرش با اونزدیكی نماید و مدت آن زن تمام شود, یا شوهر مدت را به او ببخشد, باید عده نگهدارد, پس اگر حیض می بیند باید به مقدار دو حیض عده نگهدارد و شوهر نكند, و اگر حیض نمی بیند, چهل و پنج روز از شوهر كردن خودداری نماید, و در صورتی كه آبستن باشد احتیاط واجب آن است كه به هر كدام از زائیدن یا چهل و پنج روز كه بیشتر است عده نگهدارد.

مساله 2525 - ابتدای عده طلاق از موقعی است كه خواندن صیغه طلاق تمام می شود, چه زن بداند طلاقش داده اند یا نداند, پس اگر بعد ازتمام شدن عده بفهمد كه او را طلاق داده اند, لازم نیست دوباره عده نگهدارد.

عده زنی كه شوهرش مرده

مساله 2526 - زنی كه شوهرش مرده در صورتی كه آزاد است اگر آبستن نباشد, باید تا چهار ماه و ده روز عده نگهدارد, یعنی از شوهركردن خودداری نماید, اگرچه یائسه یا صیغه باشد یا شوهرش با او نزدیكی نكرده باشد.

و اگر آبستن باشد, باید

تا موقع زائیدن عده نگهدارد,ولی اگر پیش از گذشتن چهار ماه و ده روز, بچه ای به دنیا آید, باید تا چهار ماه و ده روز از مرگ شوهرش صبر كند, و این عده را عده وفات می گویند.

مساله 2527 - زنی كه در عده وفات می باشد حرام است لباس الوان بپوشد و سرمه بكشد, و همچنین كارهای دیگری كه زینت حساب شود بر او حرام می باشد.

مساله 2528 - اگر زن یقین كند كه شوهرش مرده و بعد از تمام شدن عده وفات شوهر كند, چنانچه معلوم شود شوهر او بعدا مرده است بایداز شوهر دوم جدا شود, و بنابر احتیاط در صورتی كه آبستن باشد تا مقدار زائیدن برای شوهر دوم عده طلاق و بعد برای شوهر اول عده وفات نگهدارد, و اگر آبستن نباشد, برای شوهر اول عده وفات و بعد برای شوهر دوم عده طلاق نگهدارد.

مساله 2529 - ابتدای عده وفات در صورتی كه شوهر زن غائب یا در حكم غائب باشد, از موقعی است كه زن از مرگ شوهر مطلع شود.

مساله 2530 - اگر زن بگوید عده ام تمام شده , با دو شرط از او قبول می شود: اول آنكه بنابر احتیاط مورد تهمت نباشد.

دوم از طلاق یا مردن شوهرش به قدری گذشته باشد كه در آن مدت تمام شدن عده ممكن باشد.

طلاق بائن و طلاق رجعی)

مساله 2531 - طلاق بائن آن است كه بعد از طلاق , مرد حق ندارد به زن خود رجوع كند, یعنی بدون عقد او را به زنی قبول نماید, و آن بر پنج قسم است: اول طلاق زنی كه نه سالش تمام نشده باشد.

دوم طلاق

زنی كه یائسه باشد.

سوم طلاق زنی كه شوهرش بعد از عقد با او نزدیكی نكرده باشد.

چهارم طلاق سوم زنی كه او را سه دفعه طلاق داده اند.

پنجم طلاق خلع و مبارات.

و احكام اینها بعدا گفته خواهد شد.

و غیر اینها طلاق رجعی است به این معنی تا وقتی زن در عده است , شوهرش می تواند به او رجوع نماید.

مساله 2532 - كسی كه زنش را طلاق رجعی داده , حرام است او را از خانه ای كه موقع طلاق در آن خانه بوده بیرون كند, ولی در بعضی ازمواقع كه از جمله آنها فحاشی یا رفت و آمد نمودن با اجانب است , بیرون كردن او اشكال ندارد.

و نیز حرام است زن برای كارهای غیر لازم ازآن خانه بیرون رود.

احكام رجوع كردن:

مساله 2533 - در طلاق رجعی , مرد به دو قسم می تواند به زن خود رجوع كند: اول: حرفی بزند كه معنایش این باشد كه اورا دوباره زن خود قرار دهد.

دوم: كاری كند و به آن كار قصد رجوع كند, و ظاهر این است كه به نزدیكی كردن رجوع محقق می شود اگرچه قصد رجوع نداشته باشد.

مساله 2534 - برای رجوع كردن لازم نیست مرد شاهد بگیرد یا به زن خبر دهد, بلكه اگر بدون اینكه كسی بفهمد, خودش رجوع كندرجوعش صحیح است , ولی اگر بعد از تمامی عده مرد بگوید كه در عده رجوع نموده ام لازم است اثبات نماید.

مساله 2535 - مردی كه زن خود را طلاق رجعی داده , اگر مالی از او بگیرد و با او صلح كند كه دیگر به او رجوع نكند, این مصالحه اگرچه صحیح است

و لازم است كه رجوع ننماید ولی حق رجوع او از بین نمی رود, و در صورتی كه رجوع كند طلاقی كه داده موجب جدائی نمی شود.

مساله 2536 - اگر زنی را دو بار طلاق دهد و به او رجوع كند, یا دو بار او را طلاق دهد و بعد از هر طلاق عقدش كند, یا بعد از یك طلاق رجوع و بعد از طلاق دیگر عقد كند, بعد از طلاق سوم آن زن بر او حرام است.

ولی اگر بعد از طلاق سوم به دیگری شوهر كند, با پنج شرط به شوهر اول حلال می شود, یعنی می تواند آن زن را دوباره عقد نماید: اول آنكه عقد شوهر دوم همیشگی باشد, و اگر مثلا یك ماهه یا یك ساله او را صیغه كند, بعد از آنكه از او جدا شد شوهر اول نمی تواند او راعقد كند.

دوم شوهر دوم با او نزدیكی و دخول كند, و احتیاط واجب آن است كه نزدیكی از جلوی زن باشد.

سوم شوهر دوم طلاقش دهد یا بمیرد.

چهارم عده طلاق یا عده وفات شوهر دوم تمام شود.

پنجم بنابر احتیاط واجب شوهر دوم بالغ باشد.

طلاق خلع

مساله 2537 - طلاق زنی را كه به شوهرش مایل نیست و مهر یا مال دیگر خود را به او می بخشد كه طلاقش دهد, طلاق خلع گویند.

مساله 2538 - اگر خود شوهر بخواهد صیغه طلاق را بخواند, چنانچه اسم زن مثلا فاطمه باشد, پس از بذل می گوید زوجتی فاطمة خالعتها علی ما بذلت و بنابر احتیاط مستحب نیز بگوید هی طالق یعنی زنم فاطمه را در مقابل چیزی كه بذل نموده طلاق خلع دادم

او رها است , و در صورتی كه زن معین باشد بردن نامش در اینجا و در طلاق مبارات نیز لازم نیست.

مساله 2539 - اگر زنی كسی را وكیل كند كه مهر او را به شوهرش ببخشد و شوهر همان كس را وكیل كند كه زن را طلاق دهد, چنانچه مثلااسم شوهر محمد و اسم زن فاطمه باشد, وكیل , صیغه طلاق را اینطور می خواند عن موكلتی فاطمة بذلت مهرها لموكلی محمد لیخلعهاعلیه پس از آن بدون فاصله می گوید زوجة موكلی خالعتها علی ما بذلت هی طالق , و اگر زنی كسی را وكیل كند كه غیر از مهر چیزدیگری را به شوهر او ببخشد كه او را طلاق دهد, وكیل باید به جای كلمه مهرها آن چیز را بگوید, مثلا صد تومان داده باید بگوید بذلت ماة تومان.

طلاق مبارات

مساله 2540 - اگر زن و شوهر یكدیگر را نخواهند, و زن مالی به مرد بدهد كه او را طلاق دهد, آن طلاق را مبارات گویند.

مساله 2541 - اگر شوهر بخواهد صیغه مبارات را بخواند, چنانچه مثلا اسم زن فاطمه باشد, باید بگوید بارات زوجتی فاطمة علی مابذلت فهی طالق یعنی من و زنم فاطمه در مقابل بذل كرده او از هم جدا شدیم پس او رها است.

و اگر دیگری را وكیل كند, وكیل باید بگوید عن قبل موكلی بارات زوجته فاطمة علی ما بذلت فهی طالق و در هر دو صورت اگر بجای كلمه علی ما بذلت بما بذلت بگویداشكال ندارد.

مساله 2542 - صیغه طلاق خلع و مبارات باید به عربی صحیح خوانده شود, ولی اگر زن برای آنكه مال خود را به

شوهر ببخشد مثلا به فارسی بگوید برای طلاق , فلان مال را به تو بخشیدم اشكال ندارد.

مساله 2543 - اگر زن در بین عده طلاق خلع یا مبارات , از بخشش خود برگردد, شوهر می تواند رجوع كند و بدون عقد دوباره او را زن خود قرار دهد.

مساله 2544 - مالی را كه شوهر برای طلاق مبارات می گیرد, باید بیشتر از مهر نباشد, ولی در طلاق خلع اگر بیشتر باشد اشكال ندارد.

احكام متفرقه طلاق

مساله 2545 - اگر با زن نامحرمی به گمان اینكه عیال خود او است نزدیكی كند, چه زن بداند كه او شوهرش نیست یا گمان كند شوهرش می باشد, باید عده نگهدارد.

مساله 2546 - اگر با زنی كه می داند عیالش نیست زنا كند, چه زن بداند كه آن مرد شوهر او نیست , یا گمان كند شوهرش می باشد, لازم نیست عده نگهدارد.

مساله 2547 - اگر مرد زنی را گول بزند كه از شوهرش طلاق بگیرد و زن او شود, طلاق و عقد آن صحیح است ولی هر دو معصیت بزرگی كرده اند.

مساله 2548 - هرگاه زن در ضمن عقد با شوهر شرط كند كه اگر شوهر مسافرت نماید یا مثلا شش ماه به او خرجی ندهد, اختیار طلاق بااو باشد, این شرط باطل است , ولی چنانچه شرط كند كه اگر مرد مسافرت كند یا مثلا تا شش ماه خرجی ندهد, از طرف او برای طلاق خودوكیل باشد, در صورتی كه شرط حاصل شود و خود را طلاق دهد صحیح است.

و همچنین اگر در ضمن عقد نكاح یا عقد لازم دیگری شرط كند كه وكیل باشد هر وقت خواست از

طرف شوهرش خود را طلاق دهد, عیبی ندارد, و در هر صورت شوهر خود نیز حق طلاق گفتن رادارد ولی بخواهد زن را از وكالت عزل كند, وكالت شرط شده باطل نمی شود.

مساله 2549 - زنی كه شوهرش گم شده , اگر بخواهد به دیگری شوهر كند, باید نزد مجتهد عادل برود و به دستور او عمل نماید.

مساله 2550 - پدر و جد پدری دیوانه می توانند زن او را طلاق بدهند.

مساله 2551 - اگر پدر یا جد پدری برای طفل خود زنی را صیغه كند, اگرچه مقداری از زمان تكلیف بچه جزء مدت صیغه باشد, مثلا برای پسر چهارده ساله خودش زنی را دو ساله صیغه كند, چنانچه صلاح بچه باشد, می تواند مدت آن زن را ببخشد ولی زن دائمی او را نمی تواندطلاق دهد.

مساله 2552 - اگر از روی علاماتی كه در شرع معین شده , مرد دو نفر را عادل بداند و زن خود را پیش آنان طلاق دهد, دیگری كه عدالت آنان نزدش ثابت نشده می تواند آن زن را بعد از تمام شدن عده اش برای خود یا برای كس دیگر عقد كند, اگرچه احتیاط مستحب آن است كه از ازدواج با او خودداری نماید و برای دیگری هم او را عقد نكند.

مساله 2553 - اگر كسی زن خود را بدون اینكه او بفهمد طلاق دهد, چنانچه مخارج او را مثل وقتی كه زنش بوده بدهد و مثلا بعد از یك سال بگوید یك سال پیش تو را طلاق دادم , و شرعا هم ثابت كند, می تواند چیزهائی را كه در آن مدت برای زن تهیه نموده و

او مصرف نكرده است از او پس بگیرد, ولی چیزهائی را كه مصرف كرده نمی تواند از او مطالبه نماید.

غصب - مال پیدا شده

احكام غصب

غصب آن است كه انسان از روی ظلم , بر مال یا حق كسی مسلط شود, و این یكی از گناهان بزرگ است كه اگر كسی انجام دهد, در قیامت به عذاب سخت گرفتار می شود.

از حضرت پیغمبر اكرم (ص) روایت شده است كه هر كس یك وجب زمین از دیگری غصب كند, در قیامت آن زمین را از هفت طبقه آن مثل طوق به گردن او می اندازند.

مساله 2554 - اگر انسان نگذارد مردم از مسجد و مدرسه و پل و جاهای دیگری كه برای عموم ساخته شده استفاده كنند, حق آنان راغصب نموده , و همچنین است اگر كسی در مسجد جائی برای خود بگیرد و دیگری را نگذارد كه از آنجا استفاده نماید.

مساله 2555 - چیزی را كه انسان پیش طلبكار گرو می گذارد, باید پیش او بماند كه اگر طلب او را ندهد طلب خود را از آن بدست آورد,پس اگر پیش از آنكه طلب او را بدهد, آن چیز را از او بگیرد, حق او را غصب كرده است.

مساله 2556 - مالی را كه نزد كسی گرو گذاشته اند, اگر دیگری غصب كند, هر یك از صاحب مال وطلبكار می تواند چیزی را كه غصب كرده از او مطالبه نماید, وچنانچه آن چیز را از او بگیرند, بازهم در گرو است , و اگر آن چیز از بین برود و عوض آن را بگیرند, آن عوض هم مثل خود آن چیز گرو می باشد.

مساله 2557 - اگر انسان چیزی را

غصب كند, باید به صاحبش برگرداند, و اگر آن چیز از بین برود, باید عوض آن را به او بدهد.

مساله 2558 - اگر از چیزی كه غصب كرده منفعتی بدست آید, مثلا از گوسفندی كه غصب كرده بره ای پیدا شود, مال صاحب مال است , ونیز كسی كه مثلا خانه ای را غصب كرده , اگرچه در آن ننشیند باید اجاره آن را بدهد.

مساله 2559 - اگر از بچه یا دیوانه چیزی را كه مال آنها است غصب كند, باید آن را به ولی او بدهد, و اگر از بین رفته , باید عوض آن رابدهد.

مساله 2560 - هرگاه دو نفر باهم چیزی را غصب كنند, اگرچه هر یك به تنهائی می توانسته آن را غصب نماید, هر كدام آنان ضامن نصف آن است.

مساله 2561 - اگر چیزی را كه غصب كرده با چیز دیگری مخلوط كند, مثلا گندمی را كه غصب كرده با جو مخلوط نماید, چنانچه جدا كردن آنها ممكن است , اگرچه زحمت داشته باشد, باید جدا كند و به صاحبش برگرداند.

مساله 2562 - اگر شخصی مثلا گوشواره ای را كه غصب كرده خراب نماید, باید آن را با مزد ساختنش به صاحب آن بدهد, و چنانچه برای اینكه مزد ندهد, بگوید آن را مثل اولش می سازم , مالك مجبور نیست قبول نماید, و نیز مالك نمی تواند او را مجبور كند كه آن را مثل اولش بسازد.

مساله 2563 - اگر چیزی را كه غصب كرده به طوری تغییر دهد كه از اولش بهتر شود, مثلا طلائی را كه غصب كرده گوشواره بسازد,چنانچه صاحب مال بگوید مال را به همین

صورت بده , باید به او بدهد و نمی تواند برای زحمتی كه كشیده مزد بگیرد, و همچنین بدون اجازه مالك حق ندارد آن را به صورت اولش درآورد, و اگر بدون اجازه او آن چیز را مثل اولش كند, باید مزد ساختن آن را هم به صاحبش بدهد.

مساله 2564 - اگر چیزی را كه غصب كرده به طوری تغییر دهد كه از اولش بهتر شود, و صاحب مال بگوید باید آن را به صورت اول درآوری , واجب است آن را به صورت اولش درآورد, و چنانچه قیمت آن بواسطه تغییر دادن از اولش كمتر شود, باید تفاوت آن را به صاحبش بدهد, پس طلائی را كه غصب كرده اگر گوشواره بسازد و صاحب آن بگوید باید به صورت اولش درآوری , در صورتی كه بعد ازآب كردن , قیمت آن از پیش از گوشواره ساختن كمتر شود, باید تفاوت آن را بدهد.

مساله 2565 - اگر در زمینی كه غصب كرده زراعت كند یا درخت بنشاند, زراعت و درخت و میوه آن مال خود او است , و چنانچه صاحب زمین راضی نباشد كه زراعت و درخت در زمین بماند, كسی كه غصب كرده باید فورا زراعت یا درخت خود را اگرچه ضرر نماید از زمین بكند, و نیز باید اجاره زمین را در مدتی كه زراعت و درخت در آن بوده به صاحب زمین بدهد, و خرابیهائی را كه در زمین پیدا شده , درست كند, مثلا جای درختها را پر نماید, و اگر بواسطه اینها قیمت زمین از اولش كمتر شود, باید تفاوت آن را هم بدهد, و نمی تواند صاحب زمین

رامجبور كند كه زمین را به او بفروشد یا اجاره دهد, و نیز صاحب زمین نمی تواند او را مجبور كند كه درخت یا زراعت را به او بفروشد.

مساله 2566 - اگر صاحب زمین راضی شود كه زراعت و درخت در زمین او بماند, كسی كه آن را غصب كرده , لازم نیست درخت و زراعت را بكند ولی باید اجاره آن زمین را از وقتی كه غصب كرده تا وقتی كه صاحب زمین راضی شده بدهد.

مساله 2567 - اگر چیزی را كه غصب كرده از بین برود, در صورتی كه مثل گاو و گوسفند باشد كه از جهت خصوصیات شخصی قیمت آن در نظر عقلاء با قیمت فرد دیگری فرق دارد, باید قیمت آن را بدهد, و چنانچه قیمت بازار آن فرق كرده باشد باید قیمت وقتی را كه غصب كرده بدهد.

مساله 2568 - اگر چیزی را كه غصب كرده و از بین رفته مانند گندم و جو باشد كه قیمت افرادش از جهت خصوصیات شخصیه باهم فرق ندارد, باید مثل همان چیزی را كه غصب كرده بدهد, ولی چیزی را كه می دهد باید خصوصیات نوعی و سنخیش مانند چیزی باشد كه آن راغصب كرده و از بین رفته است , مثلا اگر از قسم اعلای برنج غصب كرده , نمی تواند از قسم پست تر بدهد.

مساله 2569 - اگر چیزی را كه مثل گوسفند است غصب نماید و از بین برود, چنانچه قیمت بازار آن فرق نكرده باشد ولی در مدتی كه پیش او بوده مثلا چاق شده باشد, باید قیمت وقتی را كه چاق بوده بدهد.

مساله 2570 - اگر چیزی را

كه غصب كرده , دیگری از او غصب نماید و از بین برود, صاحب مال می تواند عوض آن را از هر یك از آنان بگیرد, یا از هركدام آنان مقداری از عوض آن را مطالبه نماید, و چنانچه عوض مالی را از اولی بگیرد, اولی می تواند آنچه را داده از دومی بگیرد, ولی اگر از دومی كه آن چیز پیش او تلف شده بگیرد, او نمی تواند آنچه را كه داده از اولی مطالبه نماید.

مساله 2571 - اگر چیزی را كه می فروشند یكی از شرطهای معامله در آن نباشد, مثلا چیزی را كه باید با وزن خرید و فروش كنند, بدون وزن معامله نمایند, معامله باطل است.

و چنانچه فروشنده و خریدار با قطع نظر از معامله راضی باشند كه در مال یكدیگر تصرف كنند اشكال ندارد, و گرنه چیزی را كه از یكدیگر گرفته اند مثل مال غصبی است , و باید آن را بهم برگردانند.

و در صورتی كه مال هر یك در دست دیگری تلف شود, چه بداند معامله باطل است چه نداند, باید عوض آن را بدهد.

مساله 2572 - هرگاه مالی را از فروشنده بگیرد كه آن را ببیند یا مدتی نزد خود نگهدارد تا اگر پسندید بخرد, در صورتی كه آن مال تلف شود, باید عوض آن را به صاحبش بدهد.

احكام مالی كه انسان آن را پیدا می كند

مساله 2573 - مال گم شده ای كه از قسم حیوان نیست , چنانچه انسان پیدا كند و نشانه ای نداشته باشد كه بواسطه آن صاحبش معلوم شود, و قیمت آن كمتر از یك درهم (6/12 نخود نقره سكه دار) نباشد, احتیاط آن است كه آن را از

طرف صاحبش صدقه بدهد, و بعیدنیست جایز باشد آن را ملك خود قرار دهد.

مساله 2574 - اگر مالی پیدا كند كه قیمت آن از یك درهم كمتر است , چنانچه صاحب آن معلوم باشد و انسان نداند راضی است یا نه ,نمی تواند بدون اجازه او بردارد, و اگر صاحب آن معلوم نباشد, می تواند به قصد اینكه ملك خودش است بردارد, و احتیاط واجب آن است كه هر وقت صاحبش پیدا شد, در صورتی كه تلف نشده , خود مال را به او بدهد.

مساله 2575 - هرگاه چیزی كه پیدا كرده , نشانه ای دارد كه بواسطه آن می تواند صاحبش را پیدا كند, اگرچه بداند صاحب آن سنی یاكافری است كه اموالش محترم است , در صورتی كه قیمت آن چیز به مقدار یك درهم برسد, باید از روزی كه آن را پیدا كرده تا یك سال درمحل اجتماع مردم اعلان كند.

مساله 2576 - اگر انسان خودش نخواهد اعلان كند, می تواند به كسی كه اطمینان دارد بگوید كه از طرف او اعلان نماید.

مساله 2577 - اگر تا یك سال اعلان كند و صاحب مال پیدا نشود, در صورتی كه آن مال را در غیر حرم مكه پیدا كرده باشد می تواند آن رابرای خود بردارد, یا برای صاحبش نگهداری كند كه هر وقت پیدا شد به او بدهد, یا از طرف صاحبش صدقه بدهد, و اگر آن مال را در حرم پیدا كرده باشد احتیاط واجب آن است كه تصدق كند یا برای صاحب آن تا وقتی كه احتمال دارد صاحب آن پیدا شود نگهدارد.

مساله 2578 - اگر بعد از آنكه یك

سال اعلان كرد و صاحب مال پیدا نشد, مال را برای صاحبش نگهداری كند و از بین برود, چنانچه درنگهداری آن كوتاهی نكرده و تعدی یعنی زیاده روی هم ننموده , ضامن نیست , ولی اگر برای خود برداشته باشد ضامن است , و اگر از طرف صاحبش صدقه داده باشد, صاحبش مخیر است بین آنكه به صدقه راضی شده یا عوض مالش را مطالبه كند و ثواب صدقه برای تصدق كننده باشد.

مساله 2579 - كسی كه مالی را پیدا كرده , اگر عمدا به دستوری كه گفته شد اعلان نكند, گذشته از اینكه معصیت كرده , باز هم واجب است اعلان كند.

مساله 2580 - اگر دیوانه یا بچه نابالغ چیزی پیدا كند, ولی او می تواند اعلان نماید, و پس از آن برای او تملك و یا از طرف صاحبش تصدق كند.

مساله 2581 - اگر انسان در بین سالی كه اعلان می كند, از پیدا شدن صاحب مال نا امید شود و بخواهد آن را صدقه بدهد اشكال ندارد.

مساله 2582 - اگر در بین سالی كه اعلان می كند, مال از بین برود, چنانچه در نگهداری آن كوتاهی كرده یا تعدی یعنی زیاده روی كرده باشد, باید عوض آن را به صاحبش بدهد, و اگر كوتاهی نكرده و زیاده روی هم ننموده , چیزی بر او واجب نیست.

مساله 2583 - اگر مالی را كه نشانه دارد و قیمت آن به یك درهم می رسد در جائی پیدا كند كه معلوم است بواسطه اعلان , صاحب آن پیدانمی شود, می تواند در روز اول آن را از طرف صاحبش صدقه بدهد و لازم نیست صبر

نماید تا سال تمام شود.

مساله 2584 - اگر چیزی را پیدا كند و به خیال اینكه مال خود او است بردارد, بعد بفهمد مال خودش نبوده , باید تا یك سال اعلان نماید.

مساله 2585 - لازم نیست موقع اعلان , جنس چیزی را كه پیدا كرده بگوید, بلكه همین قدر كه بگوید چیزی پیدا كرده ام كافی است.

مساله 2586 - اگر كسی چیزی را پیدا كند و دیگری بگوید مال من است و نشانه های آن را بگوید, در صورتی باید به او بدهد كه اطمینان داشته باشد مال او است و لازم نیست نشانه هائی را كه بیشتر اوقات صاحب مال هم ملتفت آنها نیست بگوید.

مساله 2587 - اگر قیمت چیزی كه پیدا كرده و نشانه دارد به یك درهم برسد, چنانچه اعلان نكند و در مسجد یا جای دیگری كه محل اجتماع مردم است بگذارد و آن چیز از بین برود یا دیگری آن را بردارد, كسی كه آن را پیدا كرده ضامن است.

مساله 2588 - هرگاه چیزی را پیدا كند كه اگر بماند فاسد می شود, می تواند قیمت آن را تعیین كرده و خود پیدا شده را تملك و صرف نماید وتا یك سال فحص از صاحب كند, و اگر صاحب پیدا نشد بنابر احتیاط مستحب قیمت تعیین شده را از طرف او صدقه كند.

مساله 2589 - اگر چیزی را كه پیدا كرده , موقع وضو گرفتن و نماز خواندن همراه او باشد, در صورتی كه قصدش این باشد كه صاحب آن راپیدا كند اشكال ندارد.

مساله 2590 - اگر كفش او را ببرند و كفش دیگری به جای آن بگذارند, چنانچه

بداند كفشی كه مانده مال كسی است كه كفش او را برده وراضی است كه كفشش را عوض كفشی كه برده است بردارد, می تواند به جای كفش خودش بردارد.

و همچنین است اگر بداند كه كفش او را به طور ناحق و ظلم برده است , ولی در این فرض باید قیمت آن از كفش خودش بیشتر نباشد و الا حكم مجهول المالك نسبت به زیادی قیمت جاری است , و در غیر این دو صورت حكم مجهول المالك بر آن كفش جاری خواهد بود مگر آنكه بداند صاحب او از آن كفش اعراض كرده.

مساله 2591 - اگر مالی كه در دست انسان است مجهول المالك (صاحب آن نامعلوم) باشد و گمشده بر آن مال صدق نكند, لازم است صاحب آن را جستجو كند, و پس از مایوس شدن از پیدایش صاحبش آن را صدقه بدهد, و احوط این است كه با اجازه حاكم شرع تصدق كند, و اگر بعدا صاحبش پیدا شود ضمانی ندارد.

سر بریدن و شكار كردن حیوانات

احكام سر بریدن و شكار كردن حیوانات

مساله 2592 - اگر حیوان حلال گوشت را به دستوری كه بعدا گفته می شود سر ببرند, وحشی باشد یا اهلی , بعد از جان دادن , گوشت آن حلال وبدن آن پاك است , ولی حیوانی كه انسان با آن وطی (نزدیكی) كرده , و گوسفندی كه شیر خوك خورده , وهمچنین حیوانی كه نجاست خوار شده , اگر به دستوری كه در شرع معین نموده اند, آن را استبراء نكرده باشند, بعد از سر بریدن گوشت آنها حلال نیست.

مساله 2593 - حیوان حلال گوشت وحشی مانند آهو و كبك و بز كوهی ,وحیوان حلال گوشتی كه اهلی بوده

و بعدا وحشی شده مثل گاو وشتر اهلی كه فرار كرده و وحشی شده است , اگر به دستوری كه بعدا گفته می شود آنها را شكار كنند, پاك و حلال است ولی حیوان حلال گوشت اهلی مانند گوسفند و مرغ خانگی , و حیوان حلال گوشت وحشی كه بواسطه تربیت كردن اهلی شده است , با شكار كردن پاك و حلال نمی شود.

مساله 2594 - حیوان حلال گوشت وحشی در صورتی با شكار كردن پاك و حلال می شود كه بتواند فرار كند یا پرواز نماید, بنابر این بچه آهو كه نمی تواند فرار كند و بچه كبك كه نمی تواند پرواز نماید, با شكار كردن پاك و حلال نمی شود, و اگر آهو و بچه اش را كه نمی تواند فراركند, با یك تیر شكار نماید آهو حلال و بچه اش حرام است.

مساله 2595 - حیوان حلال گوشتی كه مانند ماهی خون جهنده ندارد, اگر به خودی خود بمیرد پاك است ولی گوشت آن را نمی شودخورد.

مساله 2596 - حیوان حرام گوشتی كه خون جهنده ندارد مانند مار, مرده آن پاك است ولی با سر بریدن حلال نمی شود.

مساله 2597 - سگ و خوك بواسطه سر بریدن و شكار كردن پاك نمی شوند و خوردن گوشت آنها هم حرام است.

و حیوان حرام گوشتی راكه مانند گرگ و پلنگ درنده و گوشت خوار است اگر به دستوری كه گفته می شود سر ببرند یا با تیر و مانند آن شكار كنند, پاك است ولی گوشت آن حلال نمی شود, و اگر با سگ شكاری آن را شكار كنند, پاك شدن بدنش هم اشكال دارد.

مساله

2598 - فیل و خرس و بوزینه و موش و حیواناتی كه مانند سوسمار در داخل زمین زندگی می كند, اگر خون جهنده داشته باشند و به خودی خود بمیرند, نجسند, ولی اگر آنها را سر ببرند یا آنها را با غیر سگ شكار نمایند, پاك است , ولی حیوان حرام گوشت كه خون جهنده دارد پوست دار نباشد, سر بریدن آن موجب پاكی نمی شود.

مساله 2599 - اگر از شكم حیوان زنده بچه مرده ای بیرون آید یا آن را بیرون آورند, خوردن گوشت آن حرام است.

دستور سر بریدن حیوانات مساله 2600 - دستور سر بریدن حیوان آن است كه چهار رگ بزرگ گردن آن را به طور كامل ببرند, و اگر آنها را بشكافند كافی نیست.

ومعروف این است كه بریدن این چهار رگ در خارج واقع نمی شود مگر اینكه از زیر برآمدگی گلو ببرند.

و آن چهار رگ عبارت است از مجرای نفس و مجرای خوردن و دو رگ كلفتی كه در دو طرف مجرای نفس می باشد.

مساله 2601 - اگر بعضی از چهار رگ را ببرند و صبر كنند تا حیوان بمیرد بعد بقیه را ببرند, فائده ندارد,بلكه اگر به این مقدار هم صبر نكنندولی به طور معمول چهار رگ را پشت سر هم نبرند, اگرچه پیش از جان دادن حیوان , بقیه رگها را ببرند اشكال دارد.

اگرچه حلیت آن بعیدنیست.

مساله 2602 - اگر گرگ گلوی گوسفند را به طوری بكند كه از چهار رگی كه در گردن است و باید بریده شود, چیزی نماند, آن گوسفند حرام می شود, ولی اگر مقداری از گردن را بكند و چهار رگ باقی باشد

یا جای دیگر بدن را بكند, در صورتی كه گوسفند زنده باشد و به دستوری كه گفته می شود سر آن را ببرند, حلال و پاك می باشد.

شرایط سر بریدن حیوانات مساله 2603 - سر بریدن حیوان چند شرط دارد: اول كسی كه سر حیوان را می برد چه مرد باشد چه زن باید مسلمان باشد, و بچه مسلمان هم اگر ممیز باشد یعنی خوب و بد را بفهمد می تواند سر حیوان را ببرد.

و اما كسی كه از كفار یا از فرقه هائی است كه در حكم كفارند مانند غلات و خوارج و نواصب نمی توانند سر حیوان را ببرند.

دوم سر حیوان را با چیزی ببرند كه از آهن باشد, ولی چنانچه آهن پیدا نشود و طوری باشد كه اگر سر حیوان را نبرند می میرد, یا ضرورتی مقتضی سر بریدنش شود با چیز تیزی كه چهار رگ آن را جدا كند مانند شیشه و سنگ تیز, می شود سر آنها را برید.

سوم در موقع سر بریدن , صورت و دست و پا و شكم حیوان رو به قبله باشد, و بعید نیست گوسفند و مانند آن رو به قبله ایستاده باشد سرش را ببرند در استقبال قبله كافی می باشد, و كسی كه می داند باید رو به قبله سر ببرد, اگر عمدا حیوان را رو به قبله نكند, حیوان حرام می شود, ولی اگر فراموش كند, یا مساله را نداند, یا قبله را اشتباه كند, یا نداند قبله كدام طرف است , یا نتواند حیوان را رو به قبله كند, اشكال ندارد.

و احتیاط مستحب آن است كه برنده سر (كشنده - ذابح)

نیز رو به قبله باشد.

چهارم وقتی می خواهد سر حیوان را ببرد یا كارد به گلویش بگذارد به نیت سر بریدن , نام خدا را ببرد و همین قدر كه بگوید بسم اللّه كافی است , و اگر بدون قصد سر بریدن نام خدا را ببرد, آن حیوان پاك نمی شود و گوشت آن هم حرام است , ولی اگر از روی فراموشی نام خدا رانبرد اشكال ندارد.

پنجم حیوان بعد از سر بریدن حركتی بكند, اگرچه مثلا چشم یا دم خود را حركت دهد یا پای خود را به زمین زند, و این حكم در صورتی است كه زنده بودن حیوان در حال ذبح مشكوك باشد, و نیز واجب آن است كه به اندازه معمول آن حیوان خون از بدنش بیرون آید, و اگر بدانند كه در حال سر بریدن زنده بوده , حاجتی به حركت مزبور ندارد.

ششم آنكه بنابر احتیاط سر حیوان را پیش از بیرون آمدن روح از بدنش جدا نكنند, بلی اگر از روی غفلت یا به جهت تیزی چاقو سر جداشود, اشكالی ندارد, و همچنین بنابر احتیاط رگ سفیدی را كه از مهره های گردن تا دم حیوان امتداد دارد و او را نخاع می گویند عمدا قطع نكند, و این در صورتی است كه حیوان را از جلو گردن سر ببرند, ولی اگر كارد را پشت گردن فرو نموده و به طرف جلو بیاورد كه گردن از پشت بریده شود بعید نیست كه مانعی نداشته باشد.

دستور كشتن شتر مساله 2604 - اگر بخواهند شتر را بكشند كه بعد از جان دادن پاك و حلال باشد, باید با شرایطی كه برای

سر بریدن حیوانات گفته شد,كارد یا چیز دیگری را كه از آهن و برنده باشد, در گودی بین گردن و سینه اش فرو كنند.

مساله 2605 - وقتی می خواهند كارد را به گردن شتر فرو ببرند, بهتر است كه شتر ایستاده باشد, ولی اگر در حالی كه زانوها را به زمین زده یا به پهلو خوابیده و دست و پا و سینه اش رو به قبله است , كارد را در گودی گردنش فرو كنند اشكال ندارد.

مساله 2606 - اگر به جای اینكه كارد در گودی گردن شتر فرو كنند, سر آن را ببرند, یا گوسفند و گاو و مانند اینها را مثل شتر كارد درگودی گردنشان فرو كنند, گوشت آنها حرام و بدن آنها نجس است , ولی اگر چهار رگ شتر را ببرند و تا زنده است به دستوری كه گفته شدكارد در گودی گردنش فرو كنند, گوشت آن حلال و بدن آن پاك است , و نیز اگر كارد در گودی گردن گاو یا گوسفند و مانند اینها فرو كنند و تازنده است سر آن را ببرند, حلال و پاك می باشد.

مساله 2607 - اگر حیوانی سركش شود و نتوانند آن را به دستوری كه در شرع معین شده بكشند, یا مثلا در چاه بیفتد و احتمال بدهند كه درآنجا بمیرد و كشتن آن به دستور شرع ممكن نباشد, هر جای بدنش را زخم بزنند و در اثر زخم جان بدهد, حلال می شود, و رو به قبله بودن آن لازم نیست , ولی باید شرطهای دیگری را كه برای سر بریدن حیوانات گفته شد دارا باشد.

چیزهائی كه موقع سر بریدن حیوانات

مستحب است مساله 2608 - چند چیز در سر بریدن حیوانات مستحب است: اول موقع سر بریدن گوسفند, دو دست و یك پای آن را ببندند و پای دیگرش را باز بگذارند.

و موقع سر بریدن گاو, چهار دست و پایش را ببندند و دم آن را باز بگذارند.

و موقع كشتن شتر در حال نشسته دو دست آن را از پائین تا زانو یا زیر بغل به یكدیگر ببندند و پاهایش را بازبگذارند.

و مستحب است مرغ را بعد از سر بریدن رها كنند تا پر و بال بزند.

دوم پیش از كشتن حیوان , آب جلوی آن بگذارند.

سوم كاری كنند كه حیوان كمتر اذیت شود, مثلا كارد را خوب تیز كنند و با عجله سر حیوان را ببرند.

چیزهائی كه در كشتن حیوانات مكروه است مساله 2609 - چند چیز در كشتن حیوانات مكروه است: اول پیش از بیرون آمدن روح , پوست حیوان را بكنند.

دوم در جائی حیوان را بكشند كه حیوان دیگر آن را ببیند.

سوم در شب یا پیش از ظهر روز جمعه , سر حیوان را ببرند, ولی در صورت احتیاج عیبی ندارد.

چهارم خود انسان چهارپائی را كه پرورش داده است بكشد.

احكام شكار كردن با اسلحه

مساله 2610 - اگر حیوان حلال گوشت وحشی را با اسلحه شكار كنند, با پنج شرط حلال و بدنش پاك است: اول آنكه اسلحه شكار مثل كارد و شمشیر برنده باشد, یا مثل نیزه و تیر, تیز باشد كه بواسطه تیز بودن , بدن حیوان را پاره كند, و اگر بوسیله دام یا چوب و سنگ و مانند اینها حیوانی را شكار كنند, پاك نمی شود و خوردن آن هم حرام است.

و اگر

حیوانی را با تفنگ شكار كنند,چنانچه گلوله آن تیز باشد كه در بدن حیوان فرو رود و آن را پاره كند, پاك و حلال است , و اگر گلوله تیز نباشد بلكه با فشار در بدن حیوان فرو رود و حیوان را بكشد, یا بواسطه حرارتش بدن حیوان را بسوزاند و در اثر سوزاندن , حیوان بمیرد, پاك و حلال بودنش اشكال دارد.

دوم كسی كه شكار می كند باید مسلمان باشد یا بچه مسلمان باشد كه خوب و بد را بفهمد, و اگر كافر یا كسی كه در حكم كافر است - مانندغلات و خوارج و نواصب - حیوانی را شكار نماید, آن شكار حلال نیست.

سوم اسلحه را برای شكار كردن حیوان بكار برد, و اگر مثلا جائی را نشان كند و اتفاقا حیوانی را بكشد, آن حیوان پاك نیست و خوردن آن هم حرام است.

چهارم در وقت بكار بردن اسلحه , نام خدا را ببرد, و چنانچه عمدا نام خدا را نبرد شكار حلال نمی شود, ولی اگر فراموش كند اشكال ندارد.

پنجم وقتی به حیوان برسد كه مرده باشد, یا اگر زنده است به اندازه سر بریدن آن وقت نباشد, و چنانچه به اندازه سر بریدن وقت باشد وسر حیوان را نبرد تا بمیرد حرام است.

مساله 2611 - اگر دو نفر حیوانی را شكار كنند, و یكی از آنان مسلمان و دیگری كافر باشد یا یكی از آن دو نام خدا را ببرد و دیگری عمدانام خدا را نبرد, آن حیوان حلال نیست.

مساله 2612 - اگر بعد از آنكه حیوانی را تیر زدند مثلا در آب بیفتد, و انسان بداند كه حیوان بواسطه تیر

و افتادن در آب جان داده , حلال نیست , بلكه اگر نداند كه جان دادن آن فقط بواسطه تیر بوده , حلال نمی باشد.

مساله 2613 - اگر با سگ غصبی یا اسلحه غصبی , حیوانی را شكار كند, شكار حلال است و مال خود او می شود, ولی گذشته از اینكه گناه كرده , باید اجرت اسلحه یا سگ را به صاحبش بدهد.

مساله 2614 - اگر با شمشیر یا چیز دیگری كه شكار كردن با آن صحیح است با شرطهائی كه در مساله (2610) گفته شد, حیوانی را دوقسمت كنند, و سر و گردن در یک قسمت بماند, و انسان وقتی برسد كه حیوان جان داده باشد, هر دو قسمت حلال است , و همچنین است اگرحیوان زنده باشد ولی به اندازه سر بریدن وقت نباشد, اما اگر به اندازه سر بریدن وقت باشد و ممكن باشد كه مقداری زنده بماند, قسمتی كه سرو گردن ندارد, حرام , و قسمتی كه سر و گردن دارد, اگر سر آن را به دستوری كه در شرع معین شده ببرند, حلال , و گرنه آن هم حرام می باشد.

مساله 2615 - اگر با چوب یا سنگ یا چیز دیگری كه شكار كردن با آن صحیح نیست حیوانی را دو قسمت كنند, قسمتی كه سر و گردن ندارد حرام است , و قسمتی كه سر و گردن دارد, اگر زنده باشد وممكن باشد كه مقداری زنده بماند و سر آن را به دستوری كه در شرع معین شده ببرند, حلال , و گرنه آن قسمت هم حرام می باشد.

مساله 2616 - اگر حیوانی را شكار كنند یا سر

ببرند و بچه زنده ای از آن بیرون آید, چنانچه آن بچه را به دستوری كه در شرع معین شده سر ببرند, حلال , و گرنه حرام می باشد.

مساله 2617 - اگر حیوانی را شكار كنند یا سر ببرند و بچه مرده ای از شكمش بیرون آورند, چنانچه خلقت آن بچه كامل باشد و مو یا پشم در بدنش روئیده باشد, پاك و حلال است.

شكار كردن با سگ شكاری مساله 2618 - اگر سگ شكاری , حیوان وحشی حلال گوشتی را شكار كند, پاك بودن و حلال بودن آن حیوان شش شرط دارد: اول سگ به طوری تربیت شده باشد كه هر وقت آن را برای گرفتن شكار بفرستند برود, و هر وقت از رفتن جلوگیری كنند بایستد, و نیزبنابر احتیاط باید عادتش این باشد كه تا صاحبش نرسد, از شكار نخورد, ولی اگر عادت به خوردن خون شكار داشته باشد یا اتفاقا از شكاربخورد اشكال ندارد.

دوم صاحبش آن را بفرستد, و اگر از پیش خود دنبال شكار رود و حیوانی را شكار كند, خوردن آن حیوان حرام است , بلكه اگر از پیش خود دنبال شكار رود و بعدا صاحبش بانگ بزند كه زودتر آن را به شكار برساند, اگرچه بواسطه صدای صاحبش شتاب كند, بنابر احتیاط واجب باید از خوردن آن شكار خودداری نمایند.

سوم كسی كه سگ را می فرستد باید مسلمان باشد و یا بچه مسلمان (كه خوب و بد را بفهمد) باشد, و اگر كافر یا كسی كه در حكم كافر است - مانند غالی و خارجی و ناصب یعنی شخصی كه اظهار دشمنی با اهل بیت پیغمبر (ص) می كند

- سگ را بفرستد, شكار آن سگ حرام است.

چهارم وقت فرستادن سگ , نام خدا را ببرد, و اگر عمدا نام خدا را نبرد, آن شكار حرام است , ولی اگر فراموش كند اشكال ندارد.

پنجم شكار بواسطه زخمی كه از دندان سگ پیدا كرده بمیرد, پس اگر سگ , شكار را خفه كند یا شكار از دویدن یا ترس بمیرد حلال نیست.

ششم كسی كه سگ را فرستاده , وقتی برسد كه حیوان مرده باشد یا اگر زنده است به اندازه سر بریدن آن وقت نباشد, و چنانچه وقتی برسدكه به اندازه سر بریدن وقت باشد و سر حیوان را نبرد تا بمیرد حلال نیست.

مساله 2619 - كسی كه سگ را فرستاده اگر وقتی برسد كه بتواند سر حیوان را ببرد, چنانچه مثلا بواسطه بیرون آوردن كارد و مانند آن وقت بگذرد و آن حیوان بمیرد, حلال است , ولی اگر چیزی همراه او نباشد كه با آن , سر حیوان را ببرد و حیوان بمیرد, احتیاط واجب آن است كه از خوردن آن خودداری كنند.

مساله 2620 - اگر چند سگ را بفرستد و باهم حیوانی را شكار كنند, چنانچه همه آنها دارای شرطهائی كه در مساله (2618) گفته شد بوده اند, شكار حلال است , و اگر یكی از آنها دارای آن شرطها نبوده , شكار حرام است.

مساله 2621 - اگر سگ را برای شكار حیوانی بفرستد و آن سگ حیوان دیگری را شكار كند, آن شكار حلال و پاك است.

و نیز اگر آن حیوان را با حیوان دیگری شكار كند, هر دوی آنها حلال و پاك می باشد.

مساله 2622 - اگر چند نفر باهم

سگ را بفرستند و یكی از آنها كافر باشد, یا عمدا نام خدا را نبرد, آن شكار حرام است.

و نیز اگر یكی ازسگهائی را كه فرستاده اند به طوری كه در مساله (2618) گفته شد تربیت شده نباشد, آن شكار حرام می باشد.

مساله 2623 - اگر باز یا حیوان دیگری غیر سگ شكاری , حیوانی را شكار كند, آن شكار حلال نیست , ولی اگر وقتی برسند كه حیوان زنده باشد و به دستوری كه در شرع معین شده سر آن را ببرند حلال است.

صید ماهی و ملخ مساله 2624 - اگر ماهی فلس دار را زنده از آب بگیرند و بیرون آب جان دهد, پاك و خوردن آن حلال است.

و چنانچه در آب بمیرد, پاك است ولی خوردن آن حرام می باشد, ولی اگر در تور ماهی گیر در آب بمیرد, خوردنش حلال است.

و ماهی بی فلس را اگرچه زنده از آب بگیرند و بیرون آب جان دهد حرام است.

مساله 2625 - اگر ماهی از آب بیرون بیفتد, یا موج آن را بیرون بیندازد, یا آب فرو رود و ماهی در خشكی بماند, چنانچه پیش از آنكه بمیرد, با دست یا بوسیله دیگر كسی آن را بگیرد, بعد از جان دادن حلال است.

مساله 2626 - كسی كه ماهی را صید می كند, لازم نیست مسلمان باشد و در موقع گرفتن آن نام خدا را ببرد, ولی مسلمان باید گرفتن آن رادیده باشد یا از راه دیگری یقین داشته باشد كه زنده از آب گرفته شده است.

مساله 2627 - ماهی مرده ای كه معلوم نیست آن را زنده از آب گرفته اند یا مرده ,

چنانچه در دست مسلمان باشد, حلال است , و اگر دردست كافر باشد, اگرچه بگوید آن را زنده گرفته ام حرام می باشد.

مساله 2628 - خوردن ماهی زنده جایز و اولی خودداری كردن است.

مساله 2629 - اگر ماهی زنده را بریان كنند یا در بیرون آب پیش از جان دادن بكشند, خوردنش جایز و اولی آن است كه از خوردن آن خودداری نمایند.

مساله 2630 - اگر ماهی را بیرون آب دو قسمت كنند و یك قسمت آن در حالی كه زنده است در آب بیفتد, خوردن قسمتی را كه بیرون آب مانده جایز, و احتیاط مستحب آن است كه از خوردن آن خودداری كنند.

مساله 2631 - اگر ملخ را با دست یا بوسیله دیگری زنده بگیرند, بعد از جان دادن خوردن آن حلال است , و لازم نیست كسی كه آن رامی گیرد مسلمان باشد و در موقع گرفتن نام خدا را ببرد, ولی اگر ملخ مرده ای در دست كافر باشد و معلوم نباشد كه آن را زنده گرفته یا نه ,اگرچه بگوید زنده گرفته ام حرام است.

مساله 2632 - خوردن ملخی كه بال در نیاورده و نمی تواند پرواز كند حرام است.

احكام خوردنیها و آشامیدنیها

مساله 2633 - خوردن گوشت مرغ خانگی و كبوتر و اقسام گنجشك حلال است , و بلبل و سار و چكاوك از قسم گنجشك است , وشب پره و طاووس و جمیع انواع كلاغ و هر پرنده ای كه مثل شاهین و عقاب و باز چنگال دارد یا هنگام پرواز بال زدنش كمتر از صاف نگهداشتن بالش باشد, حرام است , و همچنین هر مرغی كه چینه دان

و سنگدان و خار پشت پا ندارد مگر آنكه بال زدنش از صاف نگهداشتن بالش بیشتر باشد, و خوردن گوشت پرستوك و هدهد مكروه است.

مساله 2634 - اگر چیزی را كه روح دارد, از حیوان زنده جدا نمایند, مثلا دنبه یا مقداری گوشت از گوسفند زنده ببرند, نجس و حرام می باشد.

مساله 2635 - بعضی از اجزاء حیوانات حلال گوشت بی اشكال حرام , و بعضی بنابر احتیاط واجب حرام است , و مجموع آنها چهارده چیزاست: 1 خون.

2 فضله.

3 نری.

4 فرج.

5 بچه دان.

6 غدد كه آن را دشول می گویند.

7 تخم كه آن را دنبلان می گویند.

8 چیزی كه در مغز كله است و به شكل نخود می باشد.

9 مغز حرام كه در میان تیره پشت است.

10 پی كه در دو طرف تیره پشت است.

11 زهره دان.

12 سپرز (طحال).

13 بول دان (مثانه).

14 حدقه چشم.

ولی ظاهر این است كه در پرندگان بجز خون و فضله و زهره دان و سپرز و دنبلان , از چیزهائی كه ذكر شد وجود ندارد.

مساله 2636 - خوردن بول شتر حلال است , و اجتناب از بول سایر حیوانات حلال گوشت و همچنین سایر چیزهائی كه طبع از آنها متنفراست احوط و اولی است.

مساله 2637 - خوردن خاك حرام است , و خوردن گل داغستان و گل ارمنی برای معالجه اشكال ندارد, و خوردن كمی از تربت حضرت سیدالشهداء (ع) برای استشفاء جایز است , و بهتر این است كه تربت را در مقداری از آب مثلا حل نمایند كه مستهلك شود و بعدا آن آب رابیاشامند.

مساله 2638 - فرو بردن آب بینی و خلط سینه كه در دهان آمده

حرام نیست.

و نیز فرو بردن غذائی كه موقع خلال كردن , از لای دندان بیرون می آید, اشكال ندارد.

مساله 2639 - خوردن چیزی كه موجب مرگ می شود یا برای انسان ضرر كلی دارد حرام است.

مساله 2640 - خوردن گوشت اسب و قاطر و الاغ مكروه است , و اگر كسی آنها را وطی (نزدیكی) كند, خود و نسلشان حرام می شوند وبول و سرگین آنها نجس می شود و باید آنها را از شهر بیرون ببرند و در جای دیگر بفروشند.

و بر واطی لازم است قیمتش را به صاحبش بدهد, و اگر با حیوان حلال گوشتی مانند گاو و گوسفند نزدیكی كنند, بول و سرگین آنها نجس می شود و خوردن گوشت و آشامیدن شیر آنهاهم حرام است , و همچنین است نسل آنها, و باید فورا آن حیوان را بكشند و بسوزانند, و كسی كه با آن وطی كرده , پول آن را به صاحبش بدهد.

مساله 2641 - بزغاله و بره شیر خوار اگر از خوك به مقداری كه گوشت و استخوانشان قوت بگیرد, شیر بخورند, خود و نسلشان حرام می شوند, و در صورتی كه مقدار شیر خوردن كمتر از آن باشد لازم است استبراء شوند و پس از آن حلال می گردند, و استبراء آنها این است كه هفت روز از پستان بز یا گوسفند شیر بخورند, و اگر حاجت به شیر نداشتند هفت روز علف بخورند, و حیوان نجاست خوار نیز خوردن گوشتش حرام است , و چنانچه استبرائش نمایند حلال می شود, و كیفیت استبراء آن در مساله (226) بیان شد.

مساله 2642 - آشامیدن شراب , حرام , و

در بعضی از اخبار بزرگترین گناه شمرده شده است و اگر كسی آن را حلال بداند كافر است.

ازحضرت امام جعفر صادق (ع) روایت شده است كه فرمودند: شراب , ریشه بدیها و منشا گناهان است و كسی كه شراب می خورد عقل خودرا از دست می دهد و در آن موقع خدا را نمی شناسد و از هیچ گناهی باك ندارد, و احترام هیچ كس را نگه نمی دارد, و حق خویشان نزدیك رارعایت نمی كند, و از زشتیهای آشكار رو نمی گرداند, و روح ایمان و خدا شناسی از بدن او بیرون می رود, و روح ناقص خبیثی كه از رحمت خدادور است در او می ماند, و خدا و فرشتگان و پیغمبران و مؤمنین او را لعنت می كنند, و تا چهل روز نماز او قبول نمی شود, و روز قیامت روی اوسیاه است , و زبان از دهانش بیرون می آید, و آب دهان او به سینه اش می ریزد, و فریاد تشنگی او بلند است.

مساله 2643 - نشستن سر سفره ای كه در آن شراب می خورند, اگر انسان یكی از آنان حساب شود, حرام , و چیز خوردن از آن سفره نیزحرام است.

مساله 2644 - بر هر مسلمان واجب است مسلمان دیگری را كه نزدیك است از گرسنگی یا تشنگی بمیرد, نان و آب داده و او را از مرگ نجات دهد.

آداب غذا خوردن

مساله 2645 - آداب غذا خوردن چند چیز است: اول هر دو دست را پیش از غذا بشوید.

دوم بعد از غذا دست خود را بشوید و با دستمال خشك كند.

سوم میزبان پیش از همه شروع به غذا خوردن

كند و بعد از همه دست بكشد, و پیش از غذا اول میزبان دست خود را بشوید, بعد كسی كه طرف راست او نشسته و همینطور تا برسد به كسی كه طرف چپ او نشسته.

و بعد از غذا اول كسی كه طرف میزبان نشسته دست خود رابشوید و همینطور تا به میزبان برسد.

چهارم در اول غذا بسم اللّه بگوید, ولی اگر سر یك سفره چند جور غذا باشد, در وقت خوردن هر كدام آنها گفتن بسم اللّه مستحب است.

پنجم با دست راست غذا بخورد.

ششم با سه انگشت یا بیشتر غذا بخورد و با دو انگشت نخورد.

هفتم اگر چند نفر سر یك سفره نشسته اند, هر كسی از غذای جلوی خودش بخورد.

هشتم لقمه را كوچك بردارد.

نهم سر سفره زیاد بنشیند و غذا خوردن را طول بدهد.

دهم غذا را خوب بجود.

یازدهم بعد از غذا خداوند عالم را حمد كند.

دوازدهم انگشتها را بلیسد.

سیزدهم بعد از غذا خلال نماید, ولی با چوب ریحان و نی و برگ درخت خرما خلال نكند.

چهاردهم آنچه بیرون سفره می ریزد جمع كند و بخورد, ولی اگر در بیابان غذا بخورد, مستحب است آنچه می ریزد, برای پرندگان وحیوانات بگذارد.

پانزدهم در اول روز و اول شب غذا بخورد و در بین روز و در بین شب غذا نخورد.

شانزدهم بعد از خوردن غذا به پشت بخوابد و پای راست را روی پای چپ بیندازد.

هفدهم در اول غذا و آخر آن نمك بخورد.

هیجدهم میوه را پیش از خوردن با آب بشوید.

چیزهائی كه در خوردن مذموم است

مساله 2646 - چند چیز در غذا خوردن مذموم است: اول در حال سیری غذا خوردن.

دوم پر خوردن , و در خبر است كه خداوند

عالم بیشتر از هر چیز از شكم پر بدنش می آید.

سوم نگاه كردن به صورت دیگران در موقع غذا خوردن.

چهارم خوردن غذای گرم.

پنجم فوت كردن چیزی كه می خورد یا می آشامد.

ششم بعد از گذاشتن نان در سفره , منتظر چیز دیگر شدن.

هفتم پاره كردن نان با كارد.

هشتم گذاشتن نان زیر ظرف غذا.

نهم پاك كردن گوشتی كه به استخوان چسبیده به طوری كه چیزی در آن نماند.

دهم پوست كنده میوه.

یازدهم دور انداختن میوه پیش از آنكه كاملا آن را بخورد.

آداب آشامیدن

مساله 2647 - آداب آشامیدن چند چیز است: اول آب را به طور مكیدن بیاشامد.

دوم در روز ایستاده آب بخورد.

سوم پیش از آشامیدن آب بسم اللّه و بعد از آن الحمد للّه بگوید.

چهارم به سه نفس آب بیاشامد.

پنجم از روی میل آب بیاشامد.

ششم بعد از آشامیدن آب حضرت ابی عبداللّه (ع) و اهل بیت ایشان را یاد كند و قاتلان آن حضرت را لعنت نماید.

چیزهائی كه در آشامیدن مذموم است مساله 2648 - زیاد آشامیدن آب , و آشامیدن آن بعد از غذای چرب , و در شب به حال ایستاده مذموم است.

ونیز آشامیدن آب با دست چپ , و همچنین از جای شكسته كوزه و جائی كه دسته آن است مذموم می باشد.

نذر و عهد - قسم

احكام نذر و عهد

مساله 2649 - نذر آن است كه انسان بر خود واجب كند كه كار خیری را برای خدا بجا آورد, یا كاری را كه نكردن آن بهتر است برای خداترك نماید.

مساله 2650 - در نذر باید صیغه خوانده شود و لازم نیست آن را به عربی بخوانند, پس اگر بگوید چنانچه مریض من خوب شود, برای خدابر من است كه ده تومان به فقیر بدهم , نذر او صحیح است.

مساله 2651 - نذر كننده باید مكلف و عاقل باشد و به اختیار و قصد خود نذر كند, بنابر این نذر كردن كسی كه او را مجبور كرده اند, صحیح نیست.

مساله 2652 - شخص مفلس و آدم سفیه (كسی كه مال خود را در كارهای بیهوده مصرف می كند) اگر مثلا نذر كند چیزی به فقیر بدهد صحیح نیست.

مساله 2653 - اگر شوهر از نذر كردن زن جلوگیری نماید, زن نمی تواند

در صورتی كه وفاء به نذرش منافی با حق شوهر باشد نذركند.

مساله 2654 - اگر زن با اجازه شوهر نذر كند, شوهرش نمی تواند نذر او را بهم بزند, یا او را از عمل كردن به نذر جلوگیری نماید.

مساله 2655 - اگر فرزند بدون اجازه پدر یا با اجازه او نذر كند, باید به آن نذر عمل نماید.

ولی اگر پدر یا مادر از عملی كه نذر كرده منعش كنند, ظاهر این است كه نذرش منحل می شود.

مساله 2656 - انسان كاری را می تواند نذر كند كه انجام آن برایش ممكن باشد, بنابر این كسی كه نمی تواند پیاده كربلا برود, اگر نذر كند كه پیاده برود, نذر او صحیح نیست.

مساله 2657 - اگر نذر كند كه كار حرام یا مكروهی را انجام دهد یا كار واجب یا مستحبی را ترك كند, نذر او صحیح نیست.

مساله 2658 - اگر نذر كند كه كار مباحی را انجام دهد یا ترك نماید, چنانچه بجا آوردن آن و تركش از هر جهت مساوی باشد, نذر اوصحیح نیست , و اگر انجام آن از جهتی بهتر باشد و انسان به قصد همان جهت نذر كند, مثلا نذر كند غذائی را بخورد كه برای عبادت قوت بگیرد, نذر او صحیح است , و نیز اگر ترك آن از جهتی بهتر باشد و انسان برای همان جهت نذر كند كه آن را ترك نماید, مثلا برای اینكه دودمضر است نذر كند آن را استعمال نكند, نذر او صحیح می باشد.

مساله 2659 - اگر نذر كند نماز واجب خود را در جائی بخواند كه بخودی خود ثواب نماز در آنجا زیاد نیست

, مثلا نذر كند نماز را در اطاق بخواند, چنانچه نماز خواندن در آنجا از جهتی بهتر باشد مثلا بواسطه اینكه خلوت است , انسان حضور قلب پیدا می كند, نذر او صحیح است.

مساله 2660 - اگر نذر كند عملی را انجام دهد, باید همانطور كه نذر كرده بجا آورد, پس اگر نذر كند كه روز اول ماه صدقه بدهد, یا روزه بگیرد, یا نماز اول ماه بخواند, چنانچه قبل از آن روز یا بعد از آن بجا آورد كفایت نمی كند.

و نیز اگر نذر كند كه وقتی مریض او خوب شد صدقه بدهد, چنانچه پیش از آنكه خوب شود صدقه را بدهد كافی نیست.

مساله 2661 - اگر نذر كند روزه بگیرد ولی وقت و مقدار آن را معین نكند, چنانچه یك روز روزه بگیرد كافی است , و اگر نذر كند نماز بخواندو مقدار و خصوصیات آن را معین نكند, اگر یك نماز دو ركعتی بخواند كفایت می كند, و اگر نذر كند صدقه بدهد و جنس و مقدار آن را معین نكند, اگر چیزی بدهد كه بگویند صدقه داده , به نذر عمل كرده است , و اگر نذر كند كاری برای خدا بجا آورد, در صورتی كه یك نماز یا یك روز روزه بگیرد یا چیزی صدقه بدهد, نذر خود را انجام داده است.

مساله 2662 - اگر نذر كند روز معینی را روزه بگیرد, باید همان روز را روزه بگیرد, ودر صورتی كه عمدا روزه نگیرد, باید گذشته از قضای آن روز كفاره هم بدهد, و اظهر این است كه كفاره اش كفاره مخالفت یمین است چنانكه خواهد آمد, بلی در آن

روز اختیارا می تواند مسافرت كند و روزه را نگیرد, و چنانچه در سفر باشد لازم نیست قصد اقامه كرده و روزه بگیرد, و در صورتی كه از جهت سفر یا از جهت عذر دیگری مثل مرض یا حیض روزه نگیرد, لازم است روزه را قضا كند.

مساله 2663 - اگر انسان از روی اختیار به نذر خود عمل نكند, باید كفاره بدهد.

مساله 2664 - اگر نذر كند كه تا وقت معینی عملی را ترك كند, بعد از گذشتن آن وقت می تواند آن عمل را بجا آورد, و اگر پیش از گذشتن آن وقت از روی فراموشی یا ناچاری انجام دهد, چیزی بر او واجب نیست ولی باز هم لازم است كه تا آن وقت آن را بجا نیاورد, و چنانچه دوباره پیش از رسیدن آن وقت بدون عذر آن عمل را انجام دهد باید كفاره بدهد.

مساله 2665 - كسی كه نذر كرده عملی را ترك كند و وقتی برای آن معین نكرده است , اگر از روی فراموشی یا ناچاری یا ندانستن , آن عمل را انجام دهد, كفاره بر او واجب نیست ولی بعدا هر وقت از روی اختیار آن را بجا آورد, باید كفاره بدهد.

مساله 2666 - اگر نذر كند كه در هر هفته روز معینی مثلا روز جمعه را روزه بگیرد, چنانچه یكی از جمعه ها عید فطر یا قربان باشد یا در روز جمعه عذر دیگری مانند سفر یا حیض برای او پیدا شود, باید آن روز را روزه نگیرد و قضای آن را بجا آورد.

مساله 2667 - اگر نذر كند كه مقدار معینی صدقه بدهد, چنانچه پیش از دادن

صدقه بمیرد, لازم نیست آن مقدار را از مال او صدقه بدهند, وبهتر این است كه بالغین از ورثه آن مقدار را از حصه خود از طرف میت صدقه بدهند.

مساله 2668 - اگر نذر كند كه به فقیر معینی صدقه بدهد, نمی تواند آن را به فقیر دیگر بدهد, و اگر آن فقیر بمیرد, بنابر احتیاط باید به ورثه اوبدهد.

مساله 2669 - اگر نذر كند كه به زیارت یكی از امامان مثلا به زیارت حضرت ابی عبداللّه (ع) مشرف شود, چنانچه به زیارت امام دیگری برود كافی نیست , و اگر بواسطه عذری نتواند آن امام را زیارت كند, چیزی بر او واجب نیست.

مساله 2670 - كسی كه نذر كرده زیارت برود و غسل زیارت و نماز آن را نذر نكرده , لازم نیست آنها را بجا آورد.

مساله 2671 - اگر برای حرم یكی از امامان یا امامزادگان نذر كند, باید آن را بنابر احتیاط در تعمیر و روشنائی و فرش حرم و مانند اینهامصرف كند.

مساله 2672 - اگر برای خود امام (ع) چیزی نذر كند, چنانچه مصرف معینی را قصد كرده , باید به همان مصرف برساند, و اگر مصرف معینی را قصد نكرده , بهتر آن است كه به مصرفی برساند كه نسبتی به امام (ع) داشته باشد مانند زوار فقیر یا به مصارف حرم آن امام از قبیل تعمیر و مانند آن برساند, و همچنین است اگر چیزی را برای امامزاده ای نذر كند.

مساله 2673 - گوسفندی را كه برای صدقه یا برای یكی از امامان نذر كرده اند, اگر پیش از آنكه به مصرف نذر برسد شیر بدهد یا بچه بیاورد,

مال كسی است كه آن را نذر كرده , ولی پشم گوسفند و مقداری كه چاق می شود جزء نذر است.

مساله 2674 - هرگاه نذر كند كه اگر مریض او خوب شود یا مسافر او بیاید, عملی را انجام دهد, چنانچه معلوم شود كه پیش از نذر كردن مریض خوب شده یا مسافر آمده است , عمل كردن به نذر لازم نیست.

مساله 2675 - اگر مادر نذر كند كه دختر خود را به سید شوهر دهد, نذر او باطل است , و اگر پدر نذر كند و قصدش آن باشد كه اگر سیدی برای خواستگاری بیاید كه تزویج دخترش به او ضرری ندارد, قبول كند, نذرش صحیح است و در غیر این صورت باطل است , و در هرحال اگر خواستگار غیر سید پیدا شود كه تزویج دختر به او ضرری ندارد, پدر می تواند قبول كند.

مساله 2676 - هرگاه با خدا عهد كند كه اگر به حاجت شرعی خود برسد كار خیری را انجام دهد, بعد از آنكه حاجتش بر آورده شد, بایدآن كار را انجام دهد, و نیز اگر بدون آنكه حاجتی داشته باشد, عهد كند كه عمل خیری را انجام دهد, آن عمل بر او واجب می شود.

مساله 2677 - در عهد هم مثل نذر باید صیغه خوانده شود, و مشهور آن است كه كاری را كه عهد می كند انجام دهد, باید یا عبادت باشدمثل نماز واجب و مستحب , یا كاری باشد كه انجام آن بهتر از تركش باشد, ولی بنابر احتیاط واجب در صورتی كه متعلق عهد مرجوح شرعی نباشد, آن عمل را انجام دهد.

مساله 2678 - اگر به

عهد خود عمل نكند, باید كفاره بدهد, یعنی شصت فقیر را سیر كند, یا دو ماه پی در پی روزه بگیرد, یا یك بنده آزادكند.

احكام قسم خوردن

مساله 2679 - اگر قسم بخورد كه كاری را انجام دهد یا ترك كند, مثلا قسم بخورد كه روزه بگیرد یا دود استعمال نكند, چنانچه عمدا مخالفت كند, باید كفاره بدهد, یعنی یك بنده آزاد كند, یا ده فقیر را سیر كند, یا آنان را بپوشاند, و اگر اینها را نتواند باید سه روز روزه بگیرد و بایدروزه پی در پی باشد.

مساله 2680 - قسم چند شرط دارد: اول كسی كه قسم می خورد باید بالغ و عاقل باشد و از روی قصد قسم بخورد, پس قسم خوردن بچه و دیوانه و مست و كسی كه مجبورش كرده اند درست نیست , وهمچنین است اگر در حال عصبانی بودن بی قصد قسم بخورد.

دوم كاری را كه برای آن قسم می خورد باید حرام یا مكروه نباشد, و كاری را كه قسم می خورد ترك كند, باید واجب یا مستحب نباشد, واگر قسم بخورد كار مباحی را بجا آورد, باید ترك آن در نظر مردم بهتر از انجامش نباشد, و نیز اگر قسم بخورد كار مباحی را ترك كند بایدانجام آن بهتر از تركش نباشد.

سوم به یكی از اسمهای خداوند عالم قسم بخورد كه به غیر ذات مقدس او گفته نمی شود مانند خدا و اللّه.

و نیز اگر به اسمی قسم بخورد كه به غیر خدا هم می گویند ولی به قدری به خدا گفته می شود كه هر وقت كسی آن اسم را بگوید, ذات مقدس حق در نظر می

آید, مثل آنكه به خالق و رازق قسم بخورد, صحیح است , بلكه احتیاط وجوبی در غیر این صورت نیز عمل به قسم است.

چهارم قسم را به زبان بیاورد, و اگر بنویسد یا در قلبش آن را قصد كند صحیح نیست , ولی آدم لال اگر با اشاره قسم بخورد صحیح است.

پنجم عمل كردن به قسم برای او ممكن باشد, و اگر موقعی كه قسم می خورد ممكن باشد و بعدا از عمل به آن عاجز شود, از وقتی كه عاجز می شود قسم او بهم می خورد, و همچنین است اگر عمل كردن به نذر یا قسم یا عهد به قدری مشقت پیدا كند كه نشود آن را تحمل كرد.

مساله 2681 - اگر پدر از قسم خوردن فرزند جلوگیری كند, یا شوهر از قسم خوردن زن جلوگیری نماید, قسم آنان صحیح نیست.

مساله 2682 - اگر فرزند بدون اجازه پدر و زن بدون اجازه شوهر قسم بخورد, پدر و شوهر می توانند قسم آنان را بهم بزنند, بلكه ظاهر آن است كه قسم آنها بدون اجازه پدر یا شوهر منعقد نمی شود, و همچنین است حكم كنیز و بنده نسبت به مولایشان.

مساله 2683 - اگر انسان از روی فراموشی یا ناچاری یا ندانستن , به قسم عمل نكند, كفاره بر او واجب نیست , و همچنین است اگر مجبورش كنند كه به قسم عمل ننماید.

و قسمی كه آدم وسواسی می خورد, مثل اینكه می گوید واللّه الان مشغول نماز می شوم , و بواسطه وسواس مشغول نمی شود, اگر وسواس او طوری باشد كه بی اختیار به قسم عمل نكند كفاره ندارد.

مساله 2684 - كسی

كه قسم می خورد كه حرف من راست است , چنانچه حرف او راست باشد قسم خوردن او مكروه است , و اگر دروغ باشد حرام و از گناهان بزرگ می باشد, ولی اگر برای اینكه خودش با مسلمان دیگری را از شر ظالمی نجات دهد, قسم دروغ بخورد اشكال ندارد, بلكه گاهی واجب می شود, اما اگر بتواند توریه كند یعنی موقع قسم خوردن طوری نیت كند كه دروغ نشود, بهتر این است كه توریه نماید, مثلا اگر ظالمی بخواهد كسی را اذیت كند و از انسان بپرسد كه او را دیده ای ؟ و انسان یك ساعت قبل از او را دیده باشد, بگوید او راندیده ام و قصد كند كه از پنج دقیقه پیش ندیده ام.

وقف - وصیت - ارث

احكام وقف

مساله 2692 - اگر مالی را برای بچه ای كه در شكم مادر است و هنوز به دنیا نیامده وقف كند, صحت آن محل اشكال و لازم است رعایت احتیاط نمایند, ولی اگر برای اشخاصی كه فعلا موجودند و بعد از آنها برای كسانی كه بعدا به دنیا می آیند وقف نماید, اگرچه در موقعی كه وقف محقق می شود در شكم مادر هم نباشند, مثلا چیزی را بر اولاد خود وقف كند كه بعد از آنان وقف نوه های او باشد و هر دسته ای بعد از دسته دیگر از وقف استفاده كنند, صحیح است.

مساله 2693 - اگر چیزی را بر خودش وقف كند مثل آنكه دكانی را وقف كند كه عایدی آن را بعد از مرگ او خرج مقبره اش نمایند, صحیح نیست , ولی اگر مثلا مالی را بر فقرا وقف كند و

خودش فقیر شود, می تواند از منافع وقف استفاده نماید.

مساله 2694 - اگر برای چیزی كه وقف كرده متولی معین كند, باید مطابق قرارداد او رفتار نمایند, و اگر معین نكند, چنانچه بر افراد مخصوصی مثلا بر اولاد خود وقف كرده باشد و آنها بالغ باشند, اختیار با خود آنان است , و اگر بالغ نباشند اختیار با ولی ایشان است , و برای استفاده از وقف اجازه حاكم شرع لازم نیست.

مساله 2695 - اگر ملكی را مثلا بر فقرا یا سادات وقف كند, یا وقف كند كه منافع آن به مصرف خیرات برسد, در صورتی كه برای آن ملك متولی معین نكرده باشد, اختیار آن با حاكم شرع است.

مساله 2696 - اگر ملكی را بر افراد مخصوصی مثلا بر اولاد خود وقف كند كه هر طبقه ای بعد از طبقه دیگر از آن استفاده كنند, چنانچه متولی وقف آن را اجاره دهد و بمیرد, اجاره باطل نمی شود, ولی اگر متولی نداشته باشد و یك طبقه از كسانی كه ملك بر آنها وقف شده , آن رااجاره دهند و در بین مدت اجاره بمیرند, چنانچه طبقه بعدی آن اجاره را امضاء نكنند, اجاره باطل می شود.

و در صورتی كه مستاجر مال الاجاره تمام مدت را داده باشد, مال الاجاره از زمان مردنشان تا آخر مدت اجاره را از مال آنان می گیرد.

مساله 2697 - اگر ملك وقف خراب شود, از وقف بودن بیرون نمی رود مگر آنكه عنوانی را قصد كرده باشد كه آن عنوان از بین برود, مثل اینكه باغ را برای تنزه وقف كرده باشد كه اگر آن باغ خراب شود وقف

باطل و به ورثه برمی گردد.

مساله 2698 - ملكی كه مقداری از آن وقف است و مقداری از آن وقف نیست اگر تقسیم نشده باشد, حاكم شرع یا متولی می تواند با نظر خبره , سهم وقف را جدا كند.

مساله 2699 - اگر متولی وقف خیانت كند و عایدات آن را به مصرفی كه معین شده نرساند, حاكم شرع امینی را به او ضمیمه می نماید كه مانع از خیانتش گردد, و در صورتی كه ممكن نباشد می تواند به جای او متولی امینی معین نماید.

مساله 2700 - فرشی را كه برای حسینیه وقف كرده اند, نمی شود برای نماز به مسجد ببرند, اگرچه آن مسجد نزدیك حسینیه باشد.

مساله 2701 - اگر ملكی را برای تعمیر مسجدی وقف نمایند, چنانچه آن مسجد احتیاج به تعمیر ندارد و انتظار هم نمی رود كه تا مدتی احتیاج به تعمیر پیدا كند, می توانند عایدات آن ملك را به مصرف مسجدی كه احتیاج به تعمیر دارد برسانند.

مساله 2702 - اگر ملكی را وقف كند كه عایدی آن را خرج تعمیر مسجد نمایند و به امام جماعت و به كسی كه در آن به مسجد اذان می گوید بدهند, در صورتی كه بدانند یا اطمینان داشته باشند كه برای هر یك چه مقدار معین كرده , باید همانطور مصرف كنند.

و اگر یقین یا اطمینان نداشته باشند, باید اول مسجد را تعمیر كنند, و اگر چیزی زیاد آمد, بین امام جماعت و كسی كه اذان می گوید به طور مناسب قسمت نمایند, وبهتر آن است كه این دو نفر در تقسیم با یكدیگر صلح كنند.

احكام وصیت

مساله 2703 - وصیت آن

است كه انسان سفارش كند بعد از مرگش برای او كارهائی انجام دهند, یا بگوید بعد از مرگش چیزی از مال اوملك كسی باشد, یا اینكه چیزی از مال او به كسی تملیك یا صرف در خیرات و مبرات كنند, یا برای اولاد خود و كسانی كه اختیار آنان با اواست , قیم و سرپرست معین كند.

و كسی را كه به او وصیت می كنند وصی می گویند.

مساله 2704 - كسی كه نمی تواند حرف بزند, اگر با اشاره مقصود خود را بفهماند, برای هر كاری می تواند وصیت كند, بلكه كسی هم كه می تواند حرف بزند, اگر با اشاره ای كه مقصودش را بفهماند وصیت كند صحیح است.

مساله 2705 - اگر نوشته ای به امضاء یا مهر میت ببینند, چنانچه مقصود او را بفهماند و معلوم باشد كه برای وصیت كردن نوشته , باید مطابق آن عمل كنند.

بلكه اگر بدانند كه مقصودش وصیت كردن نبوده و چیزهائی را نوشته است كه بعدا مطابق آن وصیت كند, بعید نیست كه برای وصیت كافی باشد.

مساله 2706 - كسی كه وصیت می كند باید عاقل باشد و از روی اختیار وصیت كند, و وصیت بچه ده ساله برای ارحامش جایز است , وبرای غیر ارحامش اشكال دارد, و اعتبار سفیه نبودن در نفوذ وصیت محل اشكال است , و احتیاط آن است كه عمل به وصیت او ترك نشود.

مساله 2707 - كسی كه از روی عمد مثلا زخمی به خود زده یا سمی خورده كه قصد خود كشی داشته , اگر وصیت كند كه مقداری از مال او رابه مصرفی برسانند, صحیح نیست.

مساله 2708 - اگر

انسان وصیت كند كه چیزی از اموالش مال كسی باشد, در صورتی كه آن كس آن وصیت را قبول كند اگرچه قبولش درزمان زنده بودن موصی باشد, آن چیز را بعد از مردن موصی مالك می شود, بلكه ظاهر این است كه قبول اصلا معتبر نباشد و فقط رد مانع است.

مساله 2709 - وقتی انسان نشانه های مرگ را در خود دید, باید فورا امانتهای مردم را به صاحبش برگرداند یا آنكه به آنها اطلاع دهد, واگر به مردم بدهكار است و موقع دادن آن بدهی رسیده باید بدهد, و اگر خودش نمی تواند بدهد یا موقع دادن بدهی او نرسیده , باید وصیت كند و بر وصیت شاهد بگیرد, ولی اگر بدهی او معلوم باشد, وصیت كردن لازم نیست.

مساله 2710 - كسی كه نشانه های مرگ را در خود می بیند, اگر خمس و زكاة و مظالم بدهكار است , باید فورا بدهد, و اگر نمی تواند بدهد,چنانچه از خودش مال دارد یا احتمال می دهد كسی آنها را ادا نماید, باید وصیت كند, و همچنین است اگر حج بر او واجب باشد.

مساله 2711 - كسی كه نشانه های مرگ را در خود می بیند, اگر نماز و روزه قضا دارد, بنابر احتیاط باید وصیت كند كه از مال خودش برای آنها اجیر بگیرند, بلكه اگر مال نداشته باشد ولی احتمال بدهد كسی بدون آنكه چیزی بگیرد آنها را انجام می دهد, باز هم وصیت نماید.

و اگر قضای نماز و روزه او به تفصیلی كه در باب نماز قضا گفته شد, بر پسر بزرگترش واجب باشد, بنابر احتیاط باید به او اطلاع دهد, یا

وصیت كندكه برای او بجا آورند.

مساله 2712 - كسی كه نشانه های مرگ را در خود می بیند, اگر مالی پیش كسی دارد یا در جائی پنهان كرده است كه ورثه نمی دانند, چنانچه بواسطه ندانستن , حقشان از بین برود, باید به آنان اطلاع دهد, و لازم نیست برای بچه های صغیر خود قیم و سرپرست معین كند, ولی درصورتی كه بدون قیم , مالشان از بین می رود یا خودشان ضایع می شوند, برای آنان باید قیم امینی معین نماید.

مساله 2713 - وصی باید عاقل باشد, و احوط این است كه بالغ نیز باشد, و لازم است وصی مسلمان , مسلمان نیز باشد و در اموری كه راجع به شخص موصی نیست لازم است مورد اطمینان باشد.

مساله 2714 - اگر كسی چند وصی برای خود معین كند, چنانچه اجازه داده باشد كه هر كدام به تنهائی به وصیت عمل كنند, لازم نیست درانجام وصیت از یكدیگر اجازه بگیرند, و اگر اجازه نداده باشد, چه گفته باشد كه هر دو باهم به وصیت عمل كنند یا نگفته باشد, باید با نظریكدیگر به وصیت عمل نمایند, و اگر حاضر نشوند كه با یكدیگر به وصیت عمل كنند, حاكم شرع آنها را مجبور می كند, و اگراطاعت نكنند,به جای یكی از آنان شخص دیگر را معین می نماید.

مساله 2715 - اگر انسان از وصیت خود برگردد, مثلا بگوید ثلث مالش را به كسی بدهند, بعد بگوید به او ندهند, وصیت باطل می شود.

واگر وصیت خود را تغییر دهد مثل آنكه قیمی برای بچه های خود معین كند, بعد دیگری را به جای او قیم نماید, وصیت

اولش باطل می شود وباید به وصیت دوم او عمل نمایند.

مساله 2716 - اگر كاری كند كه معلوم شود از وصیت خود برگشته , مثلا خانه ای را كه وصیت كرده به كسی بدهند, بفروشد, یا دیگری رابرای فروش آن وكیل نماید, وصیت باطل می شود.

مساله 2717 - اگر وصیت كند چیز معینی را به كسی بدهند, بعد وصیت كند نصف همان را به دیگری بدهند, باید آن چیز را دو قسمت كنندو به هر كدام از آن دو نفر یك قسمت آن را بدهند.

مساله 2718 - اگر كسی در مرضی كه به آن مرض می میرد, مقداری از مالش را به كسی ببخشد و وصیت كند كه بعد از مردن او هم مقداری به كس دیگر بدهند, باید مالی را كه بخشیده , از اصل تركه خارج نمایند چنانكه در مساله (2264) گذشت , ولی مالی را كه وصیت كرده باید ازثلث خارج كنند.

مساله 2719 - اگر وصیت كند كه ثلث مال او را نفروشند و عایدی آن را به مصرفی برسانند, باید مطابق گفته او عمل نمایند.

مساله 2720 - اگر در مرضی كه به آن مرض می میرد, بگوید مقداری به كسی بدهكار است , چنانچه متهم باشد كه برای ضرر زدن به ورثه گفته است باید مقداری را كه معین كرده از ثلث او بدهند, و اگر متهم نباشد اقرار او نافذ است و باید از اصل مالش بدهند.

مساله 2721 - كسی كه انسان وصیت می كند كه چیزی به او بدهند لازم نیست در حال وصیت وجود داشته باشد, پس اگر وصیت كند به بچه ای كه ممكن است فلان زن

حامله شود چیزی بدهند, اگر آن بچه پس از مرگ موصی موجود باشد لازم است آن چیز را به او بدهند, و اگرموجود نباشد, در مصرف دیگری كه به نظر موصی نزدیكتر به مورد وصیت باشد صرف می كنند, ولی اگر وصیت كند كه چیزی از مال او بعداز مرگش مال كسی باشد, پس اگر آن شخص بعد از مرگ موصی موجود باشد, وصیت صحیح والا باطل است , و آنچه را كه برای او وصیت كرده , ورثه میان خودشان قسمت می كنند.

مساله 2722 - اگر انسان بفهمد كسی او را وصی كرده , چنانچه به اطلاع وصیت كننده برسانند كه برای انجام وصیت او حاضر نیست , لازم نیست بعد از مردن او به وصیت عمل كند.

ولی اگر پیش از مردن او نفهمد كه او را وصی كرده , یا بفهمد و به او اطلاع ندهد كه برای عمل كردن به وصیت حاضر نیست , در صورتی كه مشقت نداشته باشد, باید وصیت او را انجام دهد.

و نیز اگر وصی پیش از مرگ موصی , موقعی ملتفت شود كه موصی بواسطه شدت مرض یا مانعی دیگر نتواند به دیگری وصیت كند, بنابر احتیاط باید وصیت را قبول نماید.

مساله 2723 - اگر كسی كه وصیت كرده بمیرد, وصی نمی تواند دیگری را برای انجام كارهای میت معین كند و خود از كار كناره نماید, ولی اگربداند مقصود میت این نبوده كه خود وصی آن كار را انجام دهد, بلكه مقصودش فقط انجام كار بوده , می تواند دیگری را از طرف خود وكیل نماید.

مساله 2724 - اگر كسی دو نفر را با هم وصی

كند و نظرش آن باشد كه هر دو باهم عمل به وصیت كنند, چنانچه یكی از آن دو بمیرد یا دیوانه یا كافر شود, حاكم شرع یك نفر دیگر را به جای او معین می كند, و اگر هر دو بمیرند یا دیوانه یا كافر شوند, حاكم شرع دو نفر دیگر را معین می كند, ولی اگر یك نفر بتواند وصیت را عملی كند, معین كردن دو نفر لازم نیست.

مساله 2725 - اگر وصی نتواند به تنهائی كارهای میت را انجام دهد, حاكم شرع برای كمك او یك نفر دیگر را معین می كند.

مساله 2726 - اگر مقداری از مال میت در دست وصی تلف شود, چنانچه در نگهداری آن كوتاهی كرده و یا تعدی نموده , مثلا میت وصیت كرده است كه فلان مقدار به فقرای فلان شهر بده و او مال را به شهر دیگر برده و در راه از بین رفته , ضامن است , و اگر كوتاهی نكرده و تعدی هم ننموده , ضامن نیست.

مساله 2727 - هرگاه انسان كسی را وصی كند و بگوید كه اگر آن كس بمیرد فلانی وصی باشد, بعد از آنكه وصی اول مرد, وصی دوم بایدكارهای میت را انجام دهد.

مساله 2728 - حجی كه بر میت واجب است و بدهكاری و حقوقی را كه مثل خمس و زكاة و مظالم , ادا كردن آنها واجب می باشد, باید ازاصل مال میت بدهند, اگرچه میت برای آنها وصیت نكرده باشد.

مساله 2729 - اگر مال میت از بدهی و حج واجب و حقوقی كه مثل خمس و زكاة و مظالم بر او واجب است زیاد بیاید, چنانچه

وصیت كرده باشد كه ثلث یا مقداری از ثلث را به مصرفی برسانند, باید به وصیت او عمل كنند, و اگر وصیت نكرده باشد, آنچه می ماند مال ورثه است.

مساله 2730 - اگر مصرفی را كه میت معین كرده , از ثلث مال او بیشتر باشد, وصیت او در بیشتر از ثلث در صورتی صحیح است كه ورثه حرفی بزنند یا كاری كنند كه معلوم شود وصیت را اجازه نموده اند, و تنها راضی بودن آنان كافی نیست و اگر مدتی بعد از مردن او هم اجازه نمایند صحیح است , و چنانچه بعضی از ورثه اجازه و بعضی رد نمایند وصیت در حصه آنهائی كه اجازه نموده اند صحیح و نافذ است.

مساله 2731 - اگر مصرفی را كه میت معین كرده , از ثلث مال او بیشتر باشد, و پیش از مردن او ورثه اجازه نمایند, بعد از مردن او نمی توانند ازاجازه خود برگردند.

مساله 2732 - اگر وصیت كند كه از ثلث او خمس و زكاة یا بدهی دیگر او را بدهند و برای نماز و روزه او اجیر بگیرند و كار مستحبی هم مثل اطعام به فقرا انجام دهند, باید اول بدهی و اجرت قضاء نماز و روزه او را از ثلث بدهند, و اگر زیاد آمد به مصرف كار مستحبی كه معین كرده برسانند, و چنانچه ثلث مال او فقط به اندازه بدهی او باشد, و ورثه هم اجازه ندهند كه بیشتر از ثلث مال مصرف شود, باید ثلث مال برای نماز و روزه و بدهی تقسیم شود, وبقیه بدهی از اصل خارج گردد.

مساله 2733 - اگر وصیت كند كه بدهی

او را بدهند و برای نماز و روزه او اجیر بگیرند و كار مستحبی هم انجام دهند, چنانچه وصیت نكرده باشد كه اینها را از ثلث بدهند, باید بدهی او را از اصل مال بدهند, و اگر چیزی زیاد آمد, ثلث آن را به مصرف نماز و روزه و كارهای مستحبی كه معین كرده برسانند, و در صورتی كه ثلث كافی نباشد, پس اگر ورثه اجازه بدهند, باید وصیت او عملی شود, و اگر اجازه ندهند باید نماز وروزه را از ثلث بدهند, و اگر چیزی زیاد آمد به مصرف كار مستحبی كه معین كرده برسانند.

مساله 2734 - اگر كسی بگوید كه میت وصیت كرده فلان مبلغ به من بدهند, چنانچه دو مرد عادل گفته او را تصدیق كنند, یا قسم بخورند ویك مرد عادل هم گفته او را تصدیق نماید, یا یك مرد عادل با دو زن عادله یا چهار زن عادله به گفته او شهادت دهند, باید مقداری را كه می گوید به او بدهند, و اگر یك زن عادله شهادت دهد, باید یك چهارم چیزی را كه مطالبه می كند به او بدهند, و اگر دو زن عادله شهادت دهند, نصف آن را, و اگر سه زن عادله شهادت دهند, سه چهارم آن را به او بدهند, و نیز اگر دو مرد كافر ذمی كه در دین خود عادل باشند گفته او را تصدیق كنند, در صورتی كه میت ناچار بوده است كه وصیت كند و مرد و زن عادلی هم در موقع وصیت نبوده , باید چیزی را كه مطالبه می كند به او بدهند.

مساله 2735 - اگر كسی بگوید: من

وصی میتم كه مال او را به مصرفی برسانم , یا میت مرا قیم بچه های خود قرار داده , در صورتی باید حرف او را قبول كرد كه دو مرد عادل گفته او را تصدیق نمایند.

مساله 2736 - اگر وصیت كند چیزی از مال او برای كسی باشد, و آن كس پیش از آنكه قبول كند یا رد نماید بمیرد, تا وقتی ورثه او وصیت رارد نكرده اند می توانند آن چیز را قبول نمایند, ولی این حكم در صورتی است كه وصیت كننده از وصیت خود برنگردد, و گرنه حقی به آن چیزندارند.

احكام ارث

مساله 2737 - كسانی كه بواسطه خویشی ارث می برند سه دسته هستند: دسته اول - پدر و مادر و اولاد میت است , و با نبودن اولاد, اولاد اولاد هرچه پائین روند, هركدام آنان كه به میت نزدیكتر است ارث می برد,و تا یك نفر از این دسته هست دسته دوم ارث نمی برند.

دسته دوم - جد یعنی پدر بزرگ , و جده یعنی مادر بزرگ , و خواهر و برادر است , و با نبودن برادر و خواهر, اولاد ایشان هركدام آنان كه به میت نزدیكتر است ارث می برد, و تا یك نفر از این دسته هست دسته سوم ارث نمی برند.

دسته سوم - عمو و عمه و دائی و خاله و اولاد آنان است , وتا یك نفر از عموها و عمه ها ودائی ها و خاله های میت زنده اند, اولاد آنان ارث نمی برند ولی اگر میت عموی پدری و پسر عموی پدر و مادری داشته باشد, ارث به پسر عموی پدر و مادری

می رسد, و عموی پدری ارث نمی برد.

مساله 2738 - اگر عمو و عمه و دائی و خاله خود میت و اولاد آنان و اولاد اولاد آنان نباشند, عمو و عمه و دائی و خاله پدر و مادر میت ارث می برند, و اگر اینها نباشند, اولادشان ارث می برند, و اگر اینها هم نباشند, عمو و عمه و دائی و خاله جد و جده میت ارث می برند, و اگر اینهاهم نباشند, اولادشان ارث می برند.

مساله 2739 - زن و شوهر به تفصیلی كه بعدا گفته می شود, از یكدیگر ارث می برند.

ارث دسته اول مساله 2740 - اگر وارث میت فقط یك نفر از دسته اول باشد, مثلا پدر یا مادر یا یك پسر یا یك دختر باشد, همه مال میت به او می رسد, واگر پسر و دختر باشند, مال را طوری قسمت می كنند كه هر پسر دو برابر دختر ببرد.

مساله 2741 - اگر وارث میت فقط پدر و مادر او باشند, مال سه قسمت می شود, دو قسمت آن را پدر, و یك قسمت را مادر می برد, ولی اگرمیت دو برادر یا چهار خواهر یا یك برادر و دو خواهر داشته باشد كه همه آنان مسلمان و آزاد و پدری باشند, یعنی پدر آنان با پدر میت یكی باشد, خواه مادرشان هم با مادر میت یكی باشد یا نه , اگرچه تا میت پدر و مادر دارد اینها ارث نمی برند, اما بواسطه بودن اینها, مادر شش یك مال را می برد و بقیه را به پدر می دهند.

مساله 2742 - اگر وارث میت فقط پدر و مادر و

یك دختر باشد, چنانچه میت دو برادر یا چهار خواهر یا یك برادر و دو خواهر پدری نداشته باشد, مال را پنج قسمت می كنند, پدر و مادر هركدام یك قسمت , و دختر سه قسمت آن را می برد.

و اگر دو برادر یا چهار خواهر یایك برادر و دو خواهر پدری داشته باشد, مال را شش قسمت می كنند: پدر و مادر, هر كدام یك قسمت و دختر سه قسمت می برد و یك قسمت باقیمانده را چهار قسمت می كنند: یك قسمت را به پدر و سه قسمت را به دختر می دهند و در نتیجه مال میت را 24 قسمت می كنند: 15 قسمت آن را به دختر و 5 قسمت آن را به پدر و 4 قسمت آن را به مادر می دهند.

مساله 2743 - اگر وارث میت فقط پدر و مادر و یك پسر باشد, مال را شش قسمت می كنند, پدر و مادر هر كدام یك قسمت , و پسر چهارقسمت آن را می برد.

و اگر چند پسر یا چند دختر باشند, آن چهار قسمت را به طور مساوی بین خودشان قسمت می كنند.

و اگر پسر و دخترباشند, آن چهار قسمت را طوری تقسیم می كنند كه هر پسری دو برابر یك دختر ببرد.

مساله 2744 - اگر وارث میت فقط پدر یا مادر و یك یا چند پسر باشند, مال را شش قسمت می كنند: یك قسمت آن را پدر یا مادر و پنج قسمت را پسر می برد.

و اگر چند پسر باشند, آن پنج قسمت را به طور مساوی تقسیم می نمایند.

مساله 2745 - اگر وارث میت فقط

پدر یا مادر با پسر و دختر باشد, مال را شش قسمت می كنند: یك قسمت آن را پدر, یا مادر می برد وبقیه را طوری قسمت می كنند كه هر پسری دو برابر دختر ببرد.

مساله 2746 - اگر وارث میت فقط پدر یا مادر و یك دختر باشد, مال را چهار قسمت می كنند: یك قسمت آن را پدر یا مادر و بقیه را دخترمی برد.

مساله 2747 - اگر وارث میت فقط پدر یا مادر و چند دختر باشد, مال را پنج قسمت می كنند: یك قسمت را پدر یا مادر می برد, و چهارقسمت را دخترها به طور مساوی بین خودشان قسمت می كنند.

مساله 2748 - اگر میت اولاد نداشته باشد, نوه پسری او اگرچه دختر باشد, سهم پسر میت را می برد, و نوه دختری او اگرچه پسر باشد,سهم دختر میت را می برد, مثلا اگر میت یك پسر از دختر خود و یك دختر از پسرش داشته باشد, مال را سه قسمت می كنند: یك قسمت رابه پسر دختر و دو قسمت را به دختر پسر می دهند.

و اگر نوه پسری یا دختری بیشتر از یكی بوده و مختلف باشند, از آن سهم پسر دو مقابل دختر ارث می برد.

ارث دسته دوم

مساله 2749 - دسته دوم از كسانی كه بواسطه خویشی ارث می برند, جد یعنی پدر بزرگ , و جده یعنی مادر بزرگ , و برادر و خواهر میت است , و اگر برادر و خواهر نداشته باشد, اولادشان ارث می برند.

مساله 2750 - اگر وارث میت فقط یك برادر یا یك خواهر باشد, همه مال به او می رسد.

و اگر

چند برادر پدر و مادری , یا چند خواهر پدرو مادری باشد, مال به طور مساوی بین آنان قسمت می شود.

و اگر برادر و خواهر پدر و مادری باهم باشند, هر برادری دو برابر خواهرمی برد, مثلا اگر دو برادر و یك خواهر پدر و مادری دارد, مال را پنج قسمت می كنند: هر یك از برادرها دو قسمت و خواهر یك قسمت آن را می برد.

مساله 2751 - اگر میت برادر و خواهر پدر و مادری دارد, برادر و خواهر پدری كه از مادر با میت جدا است ارث نمی برد.

و اگر برادر وخواهر پدر و مادری ندارد, چنانچه فقط یك خواهر یا یك برادر پدری داشته باشد, همه مال به او می رسد.

و اگر چند برادر یا چند خواهرپدری داشته باشد, مال به طور مساوی بین آنان قسمت می شود.

و اگر هم برادر و هم خواهر پدری داشته باشد, هر برادری دو برابر خواهرمی برد.

مساله 2752 - اگر وارث میت فقط یك خواهر یا یك برادر مادری باشد كه از پدر با میت جدا است , همه مال به او می رسد, و اگر چند برادرمادری یا چند خواهر مادری یا چند برادر و خواهر مادری باشند, مال به طور مساوی بین آنان قسمت می شود.

مساله 2753 - اگر میت برادر و خواهر پدر و مادری و برادر و خواهر پدری و یك برادر یا یك خواهر مادری داشته باشد, برادر و خواهرپدری ارث نمی برند و مال را شش قسمت می كنند: یك قسمت آن را به برادر یا خواهر مادری و بقیه را به برادر و خواهر پدر و مادری می

دهند, و هر برادری دو برابر خواهر می برد.

مساله 2754 - اگر میت برادر و خواهر پدر و مادری و برادر و خواهر پدری و چند برادر و خواهر مادری داشته باشد, برادر و خواهرپدری ارث نمی برد و مال را سه قسمت می كنند: یك قسمت آن را برادر و خواهر مادری به طور مساوی بین خودشان قسمت می كنند و بقیه را به برادر و خواهر پدر و مادری می دهند و هر برادری دو برابر خواهر می برد.

مساله 2755 - اگر وارث میت فقط برادر و خواهر پدری و یك برادر مادری یا یك خواهر مادری باشد, مال را شش قسمت می كنند: یك قسمت آن را برادر یا خواهر مادری می برد و بقیه را به برادر و خواهر پدری می دهند, و هر برادری دو برابر خواهر می برد.

مساله 2756 - اگر وارث میت فقط برادر و خواهر پدری و چند برادر و خواهر مادری باشد, مال را سه قسمت می كنند: یك قسمت آن رابرادر و خواهر مادری به طور مساوی بین خودشان قسمت می كنند و بقیه را به برادر و خواهر پدری می دهند, و هر برادری دو برابر خواهرمی برد.

مساله 2757 - اگر وارث میت فقط برادر و خواهر و زن او باشد, زن یك چهارم مال را ارث می برد, و خواهر و برادر به طوری كه در مسائل گذشته گفته شد بقیه را ارث می برند.

و نیز اگر زنی بمیرد و وارث او فقط خواهر و برادر و شوهر او باشد, شوهر نصف مال را می برد, و خواهر وبرادر به طوری كه در

مسائل پیش گفته شد ارث خود را می برند.

ولی برای آنكه زن یا شوهر ارث می برند, از سهم برادر و خواهر مادری چیزی كم نمی شود و از سهم برادر و خواهر پدر و مادری یا پدری كم می شود, مثلا اگر وارث میت شوهر و برادر و خواهر مادری و برادر وخواهر پدر و مادری او باشد, نصف مال به شوهر می رسد, و یك قسمت از سه قسمت اصل مال را به برادر و خواهر مادری می دهند, و آنچه می ماند مال برادر و خواهر پدر و مادری است , پس اگر همه مال او شش تومان باشد: سه تومان به شوهر, و دو تومان به برادر و خواهرمادری , و یك تومان به برادر و خواهر پدر و مادری می دهند.

و اگر میت یك برادر یا یك خواهر مادری و یك یا چند خواهر پدری ومادری باشد, شش یك مال سهم خواهر مادری و بقیه سهم خواهر پدری و مادری است.

مساله 2758 - اگر میت خواهر و برادر نداشته باشد, سهم ارث آنان را به اولادشان می دهند, و سهم برادرزاده و خواهرزاده مادری به طورمساوی بین آنان قسمت می شود, و از سهمی كه به برادرزاده و خواهرزاده پدری یا پدر و مادری می رسد بنابر مشهور هر پسری دو برابردختر می برد, ولی بعید نیست كه بین اینها نیز به طور مساوی قسمت شود و احوط رجوع به صلح است.

مساله 2759 - اگر وارث میت فقط یك جد یا یك جده است , چه پدری باشد یا مادری , همه مال به او می رسد, و با بودن

جد میت , پدر جدارث نمی برد.

مساله 2760 - اگر وارث میت فقط جد و جده پدری باشد, مال سه قسمت می شود: دو قسمت را جد و یك قسمت را جده می برد.

و اگر جدو جده مادری باشد, مال را به طور مساوی بین خودشان قسمت می كنند.

مساله 2761 - اگر وارث میت فقط یك جد یا جده پدری و یك جد یا جده مادری باشد, مال سه قسمت می شود: دو قسمت را جد یا جده پدری و یك قسمت را جد یا جده مادری می برد.

مساله 2762 - اگر وارث میت جد و جده پدری و جد و جده مادری باشد, مال سه قسمت می شود, یك قسمت آن را به جد و جده مادری به طور مساوی بین خودشان قسمت می كنند, و دو قسمت آن را به جد و جده پدری می دهند, و جد دو برابر جده می برد.

مساله 2763 - اگر وارث میت فقط زن و جد و جده پدری و جد و جده مادری او باشد, زن ارث خود را به تفصیلی كه بعدا گفته می شودمی برد, و یك قسمت از سه قسمت اصل مال را به جد و جده مادری می دهند كه به طور مساوی بین خودشان قسمت می كنند و بقیه را به جدو جده پدری می دهند, و جد دو برابر جده می برد.

و اگر وارث میت شوهر و جد و جده باشد, شوهر نصف مال را می برد, و جد و جده به دستوری كه در مسائل گذشته گفته شد, ارث خود را می برند.

و اگر جد و جده پدری یا

مادری یا هر دو با برادر و خواهر جمع شوند, جد وجده مادری مثل برادر و خواهر مادری حساب می شوند, و جد و جده پدری مثل برادر و خواهر پدری حساب می شوند, پس در سهم برادرها یا خواهرها مثل برادرها و خواهرها شریك می شود.

ارث دسته سوم

مساله 2764 - دسته سوم عمو و عمه و دائی و خاله و اولاد آنان است به تفصیلی كه گفته شد كه اگر از طبقه اول و دوم كسی نباشد اینها ارث می برند.

مساله 2765 - اگر وارث میت فقط یك عمو یا یك عمه است , چه پدر و مادری باشد, یعنی با میت از یك پدر و مادر باشد, یا پدری باشد یامادری , همه مال به او می رسد.

و اگر چند عمو یا چند عمه باشند و همه پدر و مادری , یا همه پدری باشند, مال به طور مساوی بین آنان قسمت می شود.

و اگر عمو و عمه هر دو باشند و همه پدر و مادری , یا همه پدری باشند, مشهور این است كه عمو دو برابر عمه می برد, مثلا اگر وارث میت دو عمو و یك عمه باشد, مال را پنج قسمت می كنند: یك قسمت را به عمه می دهند و چهار قسمت را عموها به طور مساوی بین خودشان قسمت می كنند.

ولی بعید نیست كه قسمت بین اینها نیز به طور مساوی باشد.

مساله 2766 - اگر وارث میت فقط چند عموی مادری یا چند عمه مادری یا عمو و عمه مادری باشند, ظاهر آن است كه مال به طورمساوی بین آنان قسمت می شود.

مساله 2767 - اگر وارث میت

عمو و عمه باشد و بعضی پدری و بعضی مادری و بعضی پدر و مادری باشند, عمو و عمه پدری ارث نمی برند,و اگر میت یك عمو یا یك عمه مادری دارد, مال را شش قسمت می كنند: یك قسمت را به عمو یا عمه مادری و بقیه را به عمو و عمه پدر ومادری و در فرض نبودن آنها به عمو و عمه پدری.

و اگر هم عمو و هم عمه مادری دارد, مال را سه قسمت می كنند: دو قسمت را به عمو وعمه پدر و مادری , و در فرض نبودن آنها به عمو و عمه پدری , و یك قسمت را به عمو و عمه مادری می دهند.

مساله 2768 - اگر وارث میت فقط یك دائی یا یك خاله باشد, همه مال به او می رسد, و اگر هم دائی و هم خاله باشد و همه پدر و مادری , یاپدری یا مادری باشند, مال به طور مساوی بین آنان قسمت می شود.

مساله 2769 - اگر وارث میت فقط یك یا چند دائی , یا یك یا چند خاله مادری , و دائی و خاله پدر و مادری و دائی و خاله پدری باشد, دائی و خاله پدری ارث نمی برد, و بعید نیست كه بقیه در تقسیم باهم دیگر مساوی باشند.

مساله 2770 - اگر وارث میت فقط دائی و خاله پدری و دائی و خاله مادری و دائی و خاله پدر و مادری باشد, دائی و خاله پدری ارث نمی برند.

و بعید نیست كه بقیه در تقسیم آن باهم مساوی باشند.

مساله 2771 - اگر وارث میت یك یا چند دائی یا

یك یا چند خاله یا دائی و خاله و یك یا چند عمو یا یك یا چند عمو وعمه باشد, مال راسه قسمت می كنند: یك قسمت را دائی یا خاله یا هردو, و بقیه را عمو یا عمه یا هر دو می برد.

مساله 2772 - اگر وارث میت یك دائی یا یك خاله و عمو و عمه باشد, چنانچه عمو و عمه , پدر و مادری یا پدری باشند, مال را سه قسمت می كنند: یك قسمت را دائی یا خاله می برد و از بقیه دو قسمت به عمو و یك قسمت به عمه می دهند, بنابر این مال را نه قسمت می كنند: سه قسمت را به دائی یا خاله و بنابر مشهور چهار قسمت را به عمو و دو قسمت را به عمه می دهند, ولی بعید نیست كه بین عمو و عمه به طورمساوی تقسیم شود.

مساله 2773 - اگر وارث میت یك دائی یا یك خاله و یك عمو یا یك عمه مادری و عمو و عمه پدر و مادری یا پدری باشد, مال را سه قسمت می كنند: یك قسمت آن را به دائی یا خاله می دهند, و دو قسمت باقیمانده را بقیه ورثه به طور مساوی بین خود تقسیم می كنند.

مساله 2774 - اگر وارث میت چند دائی و چند خاله باشد كه همه پدر و مادری یا پدری یا مادری باشند و عمو و عمه هم داشته باشد, مال سه سهم می شود: دو سهم آن را به دستوری كه گفته شد بین عمو و عمه قسمت می كنند, و یك سهم آن را دائیها و

خاله ها به طور مساوی بین خودشان قسمت می نمایند, ولی با بودن دائی و خاله پدر و مادری , دائی و خاله پدری ارث نمی برد.

مساله 2775 - اگر وارث میت , دائی یا خاله مادری و چند دائی و خاله پدر و مادری یا پدری و عمو و عمه باشد, مال سه سهم می شود: دوسهم آن را به دستوری كه سابقا گفته شد عمو و عمه بین خودشان قسمت می كنند, و بعید نیست كه بقیه ورثه در تقسیم یك سهم باقیمانده باهم مساوی باشند.

مساله 2776 - اگر میت عمو و عمه و دائی و خاله نداشته باشد, مقداری كه به عمو و عمه می رسد, به اولاد آنان , و مقداری كه به دائی و خاله می رسد, به اولاد آنان داده می شود.

مساله 2777 - اگر وارث میت عمو و عمه و دائی و خاله پدر و عمو و عمه و دائی و خاله مادر او باشند, مال سه سهم می شود: یك سهم آن راعمو و عمه و دائی و خاله مادر میت به طور مساوی بین خودشان قسمت می كنند, و دو سهم دیگر آن را سه قسمت می كنند: یك قسمت رادائی و خاله پدر میت به طور مساوی بین خودشان قسمت می نمایند و دو قسمت دیگر آن را نیز به طور مساوی به عمو و عمه پدر میت می دهند.

ارث زن و شوهر

مساله 2778 - اگر زنی بمیرد و اولاد نداشته باشد, نصف همه مال را شوهر او و بقیه را ورثه دیگر می برند.

و اگر از آن شوهر یا از شوهر دیگراولاد داشته باشد, چهار یك

همه مال را شوهر و بقیه را ورثه دیگر می برند.

مساله 2779 - اگر مردی بمیرد و اولاد نداشته باشد, چهار یك مال او را زن و بقیه را ورثه دیگر می برند, و اگر از آن زن یا از زن دیگر اولادداشته باشد, هشت یك مال را زن و بقیه را ورثه دیگر می برند, و زن از زمین خانه و باغ و زراعت و زمینهای دیگر نه از خود زمین و نه ازقیمت آن ارث می برد, ونیز از خود هوائی خانه مانند بنا ودرخت ارث نمی برد, ولی از قیمت آنها ارث می برد, و همچنین است درخت وساختمانی كه در زمین باغ و زراعت و زمینهای دیگر است.

و اظهر آن است كه زن از خود زراعت ارث می برد.

مساله 2780 - اگر زن بخواهد در چیزهائی كه از آنها ارث نمی برد مانند زمین خانه مسكونی , تصرف كند, باید از ورثه دیگر اجازه بگیرد.

وجایز نیست كه ورثه تا سهم زن را نداده اند, در چیزهائی كه زن از قیمت آنها ارث می برد مانند بنا و درخت , بدون اجازه او تصرف كنند.

مساله 2781 - اگر بخواهند بنا و درخت و مانند آن را قیمت نمایند, باید حساب كنند كه اگر آنها بدون اجاره در زمین بمانند تا از بین بروند,چقدر ارزش دارند و سهم زن را از آن قیمت بدهند.

مساله 2782 - مجرای آب قنات و مانند آن , حكم زمین را دارد, و آجر و چیزهائی كه در آن بكار رفته , در حكم ساختمان است.

مساله 2783 - اگر میت بیش از یك زن داشته باشد, چنانچه اولاد

نداشته باشد, چهار یك مال , و اگر اولاد داشته باشد, هشت یك مال به شرحی كه گفته شد, به طور مساوی بین زنهای او قسمت می شود, اگرچه شوهر با همه یا بعض آنان نزدیكی نكرده باشد, ولی اگر در مرضی كه در آن مرض از دنیا رفته , زنی را عقد كرده و با او نزدیكی نكرده است , آن زن از او ارث نمی برد و حق مهر هم ندارد.

مساله 2784 - اگر زن در حال مرض شوهر كند و به همان مرض بمیرد, شوهرش اگرچه با او نزدیكی نكرده باشد, از او ارث می برد.

مساله 2785 - اگر زن را به ترتیبی كه در احكام طلاق گفته شد, طلاق رجعی بدهند و در بین عده بمیرد, شوهر از او ارث می برد.

و نیز اگرشوهر در بین آن عده بمیرد, زن از او ارث می برد.

ولی اگر بعد از گذشتن عده یا در عده طلاق بائن , یكی از آنان بمیرد, دیگری از او ارث نمی برد.

مساله 2786 - اگر شوهر در حال مرض , عیالش را طلاق دهد و پیش از گذشتن دوازده ماه هلالی بمیرد, زن با سه شرط از او ارث می برد: اول آنكه در این مدت شوهر دیگر نكرده باشد, و در صورتی كه شوهر كرده باشد احتیاط این است كه صلح نمایند.

دوم آنكه راضی به طلاق شوهر نبوده , و طلاق شوهر نیز به قصد منع او از ارث باشد, و در غیر این صورت ارث بردن زن اشكال دارد.

سوم شوهر در مرضی كه در آن مرض زن را طلاق داده , بواسطه آن مرض یا

به جهت دیگری بمیرد, پس اگر از آن مرض خوب شود وبه جهت دیگری از دنیا برود, زن از او ارث نمی برد.

مساله 2787 - لباسی كه مرد برای پوشیدن زن خود گرفته اگرچه زن آن را پوشیده باشد, بعد از مردن شوهر, جزء مال شوهر است.

مسائل متفرقه ارث

مساله 2788 - قرآن و انگشتری و شمشیر میت یا سلاح دیگر كه برای مردها متعارف است و لباسهائی را كه پوشیده در صورتی كه آنها را به شخص دیگری وصیت نكند, مال پسر بزرگتر است , و اگر میت از سه چیز اول بیشتر از یكی دارد, مثلا دو قرآن یا دو انگشتری دارد,احتیاط واجب آن است كه پسر بزرگ در آنها با ورثه دیگر صلح كند اگرچه بعید نیست همه آنها مال او باشد.

مساله 2789 - اگر پسربزرگ میت بیش از یكی باشد مثلا از دو زن او در یك وقت دو پسر به دنیا آمده باشد, باید لباس و قرآن و انگشتری وشمشیر میت را بطور مساوی بین خودشان قسمت كنند.

مساله 2790 - اگر میت قرض داشته باشد, چنانچه قرضش به اندازه مال او یا زیادتر باشد, باید چهار چیزی هم كه مال پسر بزرگتر است و در مساله پیش گفته شد, به قرض او بدهند, و اگر قرضش كمتر از مال او باشد به طوری كه بعد از اداء دین برای وارث ها ارث می رسد,اشیاء مزبوره مال پسر بزرگتر است.

مساله 2791 - مسلمان از كافر ارث می برد, ولی كافر اگرچه پدر یا پسر میت مسلمان باشد از او ارث نمی برد.

مساله 2792 - اگر كسی یكی از خویشان خود را عمدا و

به ناحق بكشد, از او ارث نمی برد, ولی اگر از روی خطا باشد مثل آنكه سنگ را به هوا بیندازد و اتفاقا به یكی از خویشان او بخورد و او را بكشد, از او ارث می برد, بلكه ظاهر آن است كه از دیه نیز ارث می برد.

مساله 2793 - هرگاه بخواهند ارث را تقسیم كنند, برای بچه ای كه در شكم است كه اگر زنده به دنیا بیاید ارث می برد, در صورتی كه احتمال بیشتر از یكی نرود, سهم یك پسر را كنار می گذارند و زیادی را ورثه بین خود تقسیم می كنند.

ولی اگر احتمال بدهند بیشتر از یكی است , مثلااحتمال بدهند كه زن به دو یا سه بچه حامله باشد و ورثه راضی نباشند كه سهم حمل محتمل را كنار بگذارند, نسبت به زائد از سهم یك پسر را باوثوق واطمینان به حفظ سهم حمل زائد جایز است بین ورثه تقسیم كنند.

حدی برای بعضی از گناهان - دیه

حدی كه برای بعضی گناهان معین شده است

مساله 2794 - اگر كسی با یكی از محرمهای خود كه مثل مادر و خواهر با او نسبت دارند زنا كند, به حكم حاكم شرع باید او را بكشند, وهمچنین است اگر مرد ØǙXѠبا زن مسلمان زنا كند.

و در اخبار بسیار وارد شده است كه انجام دادن یكی از حدها باعث می شود كه مردم كار نامشروع نكنند و دنیا و آخرت آنان را حفظ می كند و منفعتش برای آنان بیشتر است از اینكه چهل روز باران ببارد.

مساله 2795 - اگر مرد آزادی زنا كند, باید اورا صد تازیانه بزنند, وچنانچه سه مرتبه زنا كند, و در هر دفعه صد تازیانه اش بزنند, در دفعه چهارم

باید او را بكشند, ولی كسی كه زن عقدی دائمی یا كنیز مملوك دارد, و در حالی كه بالغ و عاقل و آزاد بوده با او نزدیكی كرده , و هر وقت هم بخواهد می تواند با او نزدیكی كند, اگر با زنی كه بالغه و عاقله است زنا كند, باید او را سنگسار نمایند.

مساله 2796 - مشهور این است كه اگر مرد ببیند كه كسی با زن او زنا می كند چنانچه نترسد كه به او ضرری بزنند, می تواند هر دو را بكشد,ولی این حكم محل اشكال است , و به هر تقدیر آن زن بر او حرام نمی شود.

مساله 2797 - اگر مرد مكلف عاقلی با مكلف عاقل دیگر لواط كند, باید هر دوی آنان را بكشند.

و حاكم شرع می تواند لواط كننده را باشمشیر بكشد, یا زنده به آتش بسوزاند, یا دست و پای او را ببندد و از جای بلندی به زیر اندازد, و با شرائطی كه در مساله (2795) گفته شدمی تواند سنگسارش كند.

ولی اگر لواط كننده غیر محصن باشد, كشتن او اشكال دارد, و بعید نیست حدش جلد باشد.

مساله 2798 - اگر یك نفر كس دیگر را امر كند كه به ناحق كسی را بكشد, در صورتی كه قاتل و كسی كه به او دستور داده , هر دو مكلف وعاقل باشند, قاتل را باید كشت و كسی كه او را امر كرده باید حبس كرد تا بمیرد.

مساله 2799 - اگر فرزند, پدر یا مادر را عمدا بكشد, باید او را بكشند, ولی اگر پدری فرزند خود را عمدا بكشد, باید به دستوری كه دراحكام دیه گفته می

شود دیه بدهد, و هر قدر حاكم شرع صلاح می داند او را بزنند.

مساله 2800 - هرگاه كسی پسری را از روی شهوت ببوسد, حاكم شرع از سی تازیانه تا نود و نه تازیانه هر قدر صلاح می داند, به اومی زند.

و روایت شده است كه خداوند عالم دهانه ای از آتش به دهان او می زند و ملائكه آسمان و زمین و ملائكه رحمت و غضب بر او لعنت می كنند و جهنم برای او مهیا خواهد بود.

ولی اگر توبه كند توبه او قبول می شود.

مساله 2801 - اگر كسی مرد و زن را برای زنا یا مرد و پسر را برای لواط بهم برساند, چنانچه آن كس زن باشد, باید هفتاد و پنج تازیانه به او بزنند, و اگر مرد باشد, بعد از هفتاد و پنج تازیانه مشهور آن است كه باید سر او را بتراشند و در كوچه و بازار بگردانند و از محلی كه در آن محل این كار را كرده بیرونش كنند.

مساله 2802 - اگر كسی بخواهد با زنی زنا كند, یا با پسری لواط نماید و بدون آنكه او را بكشند جلوگیری از او ممكن نباشد, كشتن او جایزاست.

مساله 2803 - اگر كسی به مرد یا زن مسلمانی كه بالغ و عاقل و آزاد است نسبت زنا یا لواط بدهد, یا ولد الزنا بگوید و نتواند به طریق شرعی صحت نسبت را اثبات كند, باید هشتاد تازیانه از روی لباس به او بزنند.

مساله 2804 - كسی كه مكلف و عاقل است اگر از روی اختیار و علم به حرمت , شراب بخورد, در دفعه اول و دوم باید تمام

بدنش را غیر ازعورت برهنه كنند و هشتاد تازیانه به او بزنند, و در دفعه سوم باید او را بكشند.

مساله 2805 - كسی كه مكلف و عاقل است اگر چهار نخود و نیم طلای سكه داریا چیز دیگری را كه به این مقدار ارزش دارد بدزدد,چنانچه شرطهائی را كه در شرع برای آن معین شده دارا باشد, در دفعه اول باید چهار انگشت دست راست او را از بیخ ببرند و كف دست وشست او را بگذارند, و در دفعه دوم بنابر احتیاط باید پای چپ او را از وسط ببرند, و در دفعه سوم باید او را حبس كنند تا بمیرد, و چنانچه مال دارد خرج او را از مال خودش و اگر ندارد از بیت المال بدهند, و در صورتی كه در مرتبه چهارم در زندان یا غیر آن دزدی كند, باید او رابكشند.

احكام دیه

مساله 2806 - اگر كسی كه بالغ و عاقل است عمدا و به ناحق دیگری را بكشد, در صورتی كه مقتول , مرد ومسلمان باشد, ولی كشته می تواندقاتل را عفو كند یا بكشد.

ولی اگر مقتول كافر باشد, قاتل او را كه مسلمان است نمی توان كشت , و اگر مقتول زن و مسلمان باشد می شود قاتل مسلمان او را كشت , لكن اگر قاتل مرد باشد باید نصف دیه او را به ولی او بدهند, و اگر قاتل دیوانه یا نابالغ باشد مطلقا دیه باید بدهند و دیه آن بر عاقله است كه معنای آن خواهد آمد, و نیز ولی می تواند به مقداری كه طرفین راضی شوند از قاتل دیه بگیرد.

و در صورتی كه رضایت آنهابه

دیه ای باشد كه در شرع معین شده است چون تقدیرات شرعی در دیه مختلف است , اختیار تعیین آن با قاتل است , و می تواند هر كدام كه برای او آسانتر است اختیار نماید.

بنابر این می تواند قیمت نقره را كه از سائر اقسام دیه كمتر است بدهد, و آن به حساب قران قدیم ایرانی كه یك مثقال بوده پانصد و بیست و پنج تومان می شود, و اعتبار آن به قران قدیم است نه به ریال رائج امروزی.

اما اگر از روی خطای محض بكشد, مثلا برای حیوانی تیر بیندازد و اشتباها كسی را بكشد, ولی كشته حق ندارد او را بكشد, اما می تواند از عاقله (یعنی قوم و خویشان پدری قاتل) به تفصیلی كه در كتب مفصله مذكور است دیه بگیرد.

و اگر از روی خطای شبیه به عمد بكشد به این معنی كه شخصی كسی را باآلتی برنده كه عادتا كشنده نیست و قصد كشتن هم نداشته باشد و اتفاقا بكشد, در این فرض خود قاتل باید دیه بدهد و ولی مقتول حق كشتن او را ندارد.

مساله 2807 - دیه ای كه قاتل باید بدهد در صورتی كه مقتول مرد و مسلمان و آزاد باشد یكی از شش چیز است:

اول در قتل عمدی صد شتر كه داخل سال ششم شده باشند.

و در قتل خطای محض و شبه عمد, سن شترها كمتر از این است.

دوم دویست گاو.

سوم هزار گوسفند.

چهارم دویست حله , و هر حله دو پارچه ای است كه در یمن می بافند.

پنجم هزار مثقال شرعی طلا كه هر مثقال 18 نخود است.

ششم ده هزار درهم كه هر درهمی 6/12

نخود نقره سكه دار است.

و اگر مقتول , زن و مسلمان و آزاد باشد, دیه او در هر یك از این شش چیز نصف دیه مرد است.

و اگر مقتول كافر ذمی باشد, در صورتی كه مرد باشد دیه او هشتصد درهم , و در صورتی كه زن باشد دیه او چهارصددرهم است , و اگر كافر غیر ذمی باشد دیه ندارد.

و دیه مقتولی كه غلام یا كنیز باشد, قیمت او است در صورتی كه بیشتر از دیه آزاد نباشد, ودر صورتی كه قتل عمدی هم باشد نمی شود قاتل آزاد را برای او كشت.

مساله 2808 - دیه چند چیز مثل دیه كشتن است كه مقدار آن در مساله پیش گفته شد.

اول آنكه دو چشم كسی را كور كند, یا چهار پلك چشم او را از بین ببرد, و اگر یك چشم او را كور كند, باید نصف دیه كشتن رابدهد.

دوم دو گوش كسی را ببرد, یا كاری كند كه هر دو گوش او كر شود, و اگر یك گوش او را ببرد یا كر كند, باید نصف دیه كشتن را بدهد, و اگرنرمه گوش او را ببرد احوط این است كه با او صلح نماید.

سوم تمام بینی یا نرمه بینی كسی را ببرد.

چهارم زبان كسی را از بیخ ببرد, و اگر مقداری از آن را ببرد باید به نسبت , دیه بدهد, و بنابر احتیاط واجب باید مخارج حروفی كه به جهت قطع زبان از بین رفته است ملاحظه نمایند, و دیه تمام را نسبت به مخارج حروف تقسیم كنند, و نسبت آن مقدار را با مقداری كه در ملاحظه مساحت یعنی نصف یا ثلث

یا ربع و مانند اینها واجب می شود ملاحظه نموده , هر كدام بیشتر است آن را بدهد.

پنجم تمام دندانهای كسی را از بین ببرد, و در صورتی كه بعضی از دندانها را از بین ببرد در صورتی كه صاحب دندان مرد باشد باید برای هردندانی پانصد درهم دیه بدهد, و اگر زن باشد دیه آن تا به مقداری كه به ثلث دیه برسد, با دیه مرد مساوی است , و در صورتی كه از ثلث بگذرد دیه دندانهای او نصف دندانهای مرد است.

ششم هر دو دست كسی را از بند جدا كند, و اگر یك دست را از بند جدا كند, باید نصف دیه كشتن مثل او را بدهد.

هفتم ده انگشت كسی را ببرد و دیه هر انگشت در مرد یك دهم دیه كشتن است , و در زن تا ثلث دیه با مرد مساوی است , و در بیشتر ازثلث , نصف دیه انگشتان مرد است.

هشتم هر دو پستان زنی را ببرد, و اگر یكی از آنها را ببرد, باید نصف دیه كشتن مثل او را بدهد.

نهم هر دو پای كسی را تا مفصل , یا همه ده انگشت پا را ببرد, و دیه هر انگشت , یك دهم دیه كشتن مثل او است.

دهم تخمهای مردی را از بین ببرد.

یازدهم طوری به كسی آسیب برساند كه عقل او از بین برود.

و اگر پشت كسی را طوری بشكند كه دیگر درست نشود, احوط این است كه رجوع به صلح شود.

مساله 2809 - اگر اشتباها كسی را بكشد, باید علاوه بر دیه كه در مساله (2806) گفته شد خود قاتل یك بنده آزاد كند, و

اگر نتواند بنده آزاد كند, دو ماه پی در پی روزه بگیرد, و اگر این را هم نتواند, شصت فقیر را سیر كند.

و اگر عمدا و به ناحق بكشد, در صورت عفو یا گرفتن دیه باید دو ماه روزه بگیرد و شصت فقیر را سیر كند و یك بنده را آزاد نماید.

مساله 2810 - كسی كه سوار حیوان است , اگر كاری كند كه آن حیوان به كسی آسیب برساند, ضامن است.

و نیز اگر دیگری كاری كند كه حیوان به سوار خود, یا به كسی دیگر صدمه بزند, آن كننده كار ضامن می باشد.

مساله 2811 - اگر انسان كاری كند كه زن حامله سقط كند, و آن سقط آزاد و محكوم به اسلام باشد, چنانچه چیزی كه سقط شده نطفه باشد,دیه اش بیست مثقال شرعی طلای سكه دار است , كه هر مثقال آن 18 نخود می باشد.

و اگر علقه یعنی خون بسته باشد, چهل مثقال.

و اگرمضغه یعنی پاره گوشت باشد, شصت مثقال.

و اگر استخوان شده باشد, هشتاد مثقال.

و اگر گوشت آورده ولی هنوز روح در او دمیده نشده ,صد مثقال.

و اگر روح در او دمیده شده , چنانچه پسر باشد, دیه او هزار مثقال , و اگر دختر باشد, دیه او پانصد مثقال شرعی طلای سكه داراست.

و در جمیع این صور اگر عوض هر یك مثقال طلا ده درهم نقره بدهد كافی است.

مساله 2812 - اگر زن حامله كاری كند كه بچه اش سقط شود, باید دیه آن را به تفصیلی كه در مساله پیش گفته شد, به وارث بچه بدهد, و به خود زن چیزی از آن نمی رسد.

مساله 2813 - اگر كسی

زن حامله را بكشد, باید دیه زن و بچه را بدهد.

مساله 2814 - اگر پوست سر یا صورت مردی را پاره كند, باید یك صدم دیه انسان را كه در مساله (2807) گفته شد به او بدهد, و اگر به گوشت برسد و قدری از آن را هم ببرد, باید دو صدم بدهد, و اگر خیلی از گوشت را پاره كند باید سه صدم بدهد, و اگر به پرده نازك استخوان برسد چهار صدم , و اگر استخوان نمایان شود پنج صدم , و اگر استخوان بشكند ده صدم , و اگر بعضی از ریزه های استخوان از جای خود بیرون آید پانزده صدم , و اگر به پرده مغز سر برسد باید سی و سه صدم بدهد.

مساله 2815 - اگر به صورت كسی سیلی یا چیز دیگر بزند به طوری كه صورت او سرخ شود, باید یك مثقال و نیم شرعی طلای سكه داركه هر مثقالی 18 نخود است بدهد.

و اگر كبود شود, سه مثقال.

و اگر سیاه شود, باید شش مثقال شرعی طلای سكه دار بدهد, ولی اگر جای دیگر بدن كسی را بواسطه زدن سرخ یا كبود یا سیاه كند, باید نصف آنچه را كه گفته شد بدهد.

مساله 2816 - اگر به حیوان حلال گوشت كسی زخم بزند یا چیزی از بدن آن را ببرد, باید تفاوت قیمت سالم و معیوب آن را به صاحبش بدهد.

مساله 2817 - اگر انسان سگ شكاری كسی را یا سگی كه نگهداری خانه را می كند, یا سگ گله كسی را, یا سگی كه پاسبانی زراعت رامی كند بكشد, بنابر احتیاط واجب با صاحب سگ در تمام

این اقسامی كه ذكر شد صلح نماید.

مساله 2818 - اگر حیوان , زراعت یا مال كسی را از بین ببرد, چنانچه صاحب حیوان در نگهداری آن كوتاهی كرده باشد, باید مقداری راكه ضرر زده به صاحب مال یا زراعت بدهد.

مساله 2819 - اگر بچه یكی از گناهان كبیره را انجام دهد, ولی یا مثلا معلم او با اجازه ولی می تواند به قدری كه ادب شود و دیه واجب نشوداو را بزند.

مساله 2820 - اگر كسی بچه ای را طوری بزند كه دیه واجب شود, دیه مال طفل است , و اگر مرده باید به ورثه او بدهد, و چنانچه مثلا پدربچه به قدری او را بزند كه بمیرد, دیه او را ورثه دیگرش می برند و به خود پدر از دیه چیزی نمی رسد.

مسایل جدید

مساله

مساله 2821 - اگر ریشه درخت همسایه در ملك انسان بیاید, می تواند از آن جلوگیری كند, و چنانچه ضرری هم از ریشه درخت به اوبرسد, می تواند از صاحب درخت بگیرد.

مساله 2822 - جهیزیه ای كه پدر به دختر می دهد, اگر مثلا بواسطه صلح یا بخشش ملك او كرده باشد, نمی تواند از او پس بگیرد و اگر ملك او نكرده باشد, پس گرفتن آن اشكال ندارد.

مساله 2823 - اگر كسی بمیرد, ورثه بالغ او می توانند از سهم خودشان خرج عزاداری میت نمایند, ولی از سهم صغیر نمی شود چیزی برداشت.

مساله 2824 - اگر انسان غیبت مسلمانی را كند, باید توبه كند, و لازم نیست از آن مسلمان خواهش كند كه او را حلال نماید, و بنابر احتیاط برای او از خدا طلب آمرزش كند, و اگر

بواسطه غیبتی كه كرده توهینی از آن مسلمان شده , در صورتی كه ممكن است باید آن توهین را بر طرف نماید.

مساله 2825 - انسان نمی تواند بدون اذن حاكم شرع از مال كسی كه می داند خمس نمی دهد, خمس را بردارد و به حاكم شرع برساند.

مساله 2826 - آوازی كه مخصوص مجالس لهو و بازیگری است , غنا و حرام می باشد.

و نوحه یا روضه یا قرآن را با آواز لهوی نباید بخوانند,اگر آن را با صدای خوب بخوانند اشكال ندارد.

مساله 2827 - كشتن حیوانی كه اذیت می رساند و مال كسی نیست اشكال ندارد.

مساله 2828 - جایزه ای را كه بانك به بعضی از كسانی كه در صندوق پس انداز حساب دارند می دهد, چون برای تشویق مردم از خودش می دهد حلال است.

مساله 2829 - اگر چیزی را به صنعتگری بدهند كه درست كند و صاحب آن نیاید آن را ببرد, چنانچه صنعتگر جستجو كند و از پیدا كردن صاحب آن نا امید شود, باید آن را به نیت صاحبش صدقه بدهد, و احوط این است كه از حاكم شرع استجازه كند.

مساله 2830 - سینه زدن در كوچه و بازار با اینكه زنها عبور می كنند اشكال ندارد, و لازم نیست سینه زن پیراهن پوشیده باشد, و نیز اگر جلوی جمعیت عزادار بیرق و مانند آن ببرند, مانعی ندارد ولی باید استعمال آلات لهو نشود.

مساله 2831 - گذاشتن دندان طلا و دندانی كه روكش طلا دارد برای زن و مرد مانعی ندارد, هرچند زینت حساب شود.

مساله 2832 - حرام است انسان استمناء كند (یعنی با خود یا دیگری غیر زن یا

كنیزی كه وطی آن جایز است به غیر جماع , كاری كند كه منی از او بیرون آید).

مساله 2833 - تراشیدن ریش و ماشین كردن آن اگر مثل تراشیدن باشد, بنابر احتیاط واجب حرام است.

مساله 2834 - احتیاط واجب آن است كه ولی بچه پیش از آنكه بچه بالغ شود اورا ختنه نماید, و اگر او را ختنه نكند, بعد از بالغ شدن بر خود بچه واجب است.

مساله 2835 - اگر پدر و مادر فقیر باشند و نتوانند كاسبی كنند, فرزند آنان اگر بتواند, باید خرجی آنان را بدهد.

مساله 2836 - اگر كسی فقیر باشد و نتواند كاسبی كند, پدر او باید خرجی او را بدهد, و اگر پدر ندارد یا نمی تواند خرجی او را بدهد,چنانچه فرزندی هم نداشته باشد كه بتواند خرجی او را بدهد مشهور آن است كه جد پدری او باید خرجی او را بدهد, و اگر جد پدری ندارد یا نمی تواند خرجی او را بدهد, مادرش باید خرجی او را بدهد, و اگر مادر هم ندارد یا نمی تواند خرجی او را بدهد, باید مادر پدر, و مادر مادر,و پدر مادر, باهم خرجی او را بدهند.

و اگر بعضی از اینها نباشد یا نتواند, باید بعضی دیگر خرجی او را بدهد.

و قول مشهور موافق احتیاط است.

مساله 2837 - دیواری كه مال دو نفر است , هیچ كدام آنان حق ندارد بدون اذن شریك دیگر آن را بسازد, یا سر تیر یا پایه عمارت خود راروی آن دیوان بگذارد یا به دیوار میخ بكوبد, ولی كارهائی كه معلوم است شریك راضی است مانند تكیه دادن به دیوان و لباس انداختن روی

آن اشكال ندارد, اما اگر شریك او بگوید به این كارها راضی نیستم , انجام اینها هم جایز نیست.

مساله 2838 - عكاسی صورت مكروه است , و نیز نقاشی تمام از حیوان یا انسان هرچند مجسمه باشد مكروه است.

مساله 2839 - درخت میوه ای كه شاخه آن از دیوار باغ بیرون آمده , اگر انسان نداند صاحبش راضی است , بنابر احتیاط نمی تواند از میوه آن بچیند و اگر میوه آن روی زمین هم ریخته باشد نمی تواند آن را بردارد.

احكام سفته

نظر به اینكه معاملات سفته و سرقفلی در بین مردم رائج و مورد ابتلای عموم گردیده و راجع به مشروعیت این معاملات سؤالاتی می شود,لازم دیدیم موضوع را با توضیحات بیشتری نوشته و به صورت كتابچه ای در دسترس عموم بگذاریم.

(مساله 1) در كلیه معاملات كه به نحو معاوضه (داد و ستد) باشد, لازم است هر یك از دو طرف معاوضه , مالیت (قیمت و ارزش) داشته باشد, زیرا كه اگر یكی از دو طرف مالیت نداشته باشد, خوردن مال طرف دیگر به طور باطل خواهد بود, مثلا اگر كسی یك دانه جو را كه مالیت ندارد به یكصد ریال بفروشد معامله باطل است.

(مساله 2) مالیت مال دو قسم است , یكی آنكه مال ذاتا دارای منافع و خواصی است كه مردم به جهت آن منفعت یا خاصیت به آن رغبت می نمایند, و بدین جهت قیمت و ارزش پیدا می كند مانند خوردنیها, آشامیدنیها, فرشها, ظرفها, اقسام جواهرات و مانند اینها.

دیگری آنكه ذاتا ارزش و مزیتی ندارد بلكه ارزش و قیمتش اعتباری است مثل تمبرهای پست كه دولت برای آنها قیمت معین

كرده است از یك ریال یاكمتر یا بیشتر و آنها را در پستخانه برای مراسلات و در گمركات و دادسراها برای چسباندن به اظهار نامه ها و در محاضر رسمی برای اسنادمعاملات و غیر اینها قبول می نماید, و از این جهت ارزش و مالیت پیدا می كند, و هر وقت دولت بخواهد كه آنها را از مالیت بیندازد, روی آنها مهر باطله زده و از اعتبار ساقط می نماید.

(مساله 3) اجناسی كه مورد معامله و یا قرض واقع می شوند دو قسمتند: (1) مكیل و موزون (پیمانه ای و كشیمنی).

(2) غیر مكیل و موزون.

قسم اول آن است كه قیمت و ارزشش روی پیمانه یا كشیمن قرار گرفته مثل حبوب: برنج , گندم , جو, طلا, نقره و مانند اینها.

قسم دوم آن است كه قیمتش فقط به شماره مانند تخم مرغ , یا به ذرع است مانند پارچه وفرش.

حال چنانچه در باب قرض هر جنسی را به دیگری قرض بدهند به شرط زیاده , ربا بوده و آن قرض حرام و قرض دهنده مقدار زیادی را مالك نمی شود, خواه مكیل و موزون باشد یا غیر آن.

در باب معامله هم اگر مكیل و موزون را با همجنس خود خرید و فروش نمائیم , با زیاده ربا خواهد بود و خرید و فروش نیز حرام و باطل است.

و اما اگر غیر مكیل و موزون را به همجنس خود به زیاده معامله كنیم , ربا نخواهد بود, و در نتیجه این مساله به میان می آید كه هرگاه كسی صد عدد تخم مرغ را به دیگری قرض دهد تا مدت دو ماه مثلا به صد و ده

عدد, ربا می شود, ولی اگر صد عدد تخم مرغ را به صد و ده تا به مدت دو ماه بفروشد,ربا نشده و معامله صحیح است , در صورتی كه نتیجه یكی است ولی عنوان فرق كرده , اگر عنوان قرض باشد ربا است , و اگر خرید و فروش باشد ربا نیست.

و در اینجا باید معلوم باشد كه واقع قرض غیر از واقع فروش است , به این معنی كه قرض عبارت است از اینكه انسان مالی را به دیگری بدهد به این قصد كه آن مال در ذمه گیرنده باشد, و فروش آن است كه مالی را در عوض مال دیگر به كسی بدهد,پس در فروش لازم است كه مال فروخته شده غیر از عوض او باشد, و از اینجا معلوم می شود كه اگر مثلا صد عدد تخم مرغ را به صد و ده عدد در ذمه بفروشد, بایستی بین آنها امتیاز باشد, مثل اینكه صد عدد تخم مرغ بزرگ را به صد و ده عدد متوسط در ذمه بفروشد, زیرا كه اگر امتیاز بین آنها به وجهی نباشد, بیع محقق نشده بلكه واقع قرض بوده و به صورت بیع است , و از این جهت معامله حرام و نسبت به زیادی باطل می شود.

(مساله 4) تمامی پولهای كاغذی اعم از اسكناسهای روسی یا دینارهای عراقی یا لیره های انگلیسی یا دلارهای آمریکائی یا ریالهای ایرانی مالیت دارند, زیرا كه از طرف هر یك از دولتها نسبت به پولهای كاغذی خود قیمتی معین شده كه در تمام مملكت قبول و رائج است , وبدین جهت مالیت پیدا نموده , و هر موقعی

بخواهند از اعتبار و مالیت ساقط می نمایند.

و معلوم است كه این پولها مكیل و موزون نیستند, و ازاین جهت معاوضه این پولها به همجنس خود با زیاده ربا نیست و همچنین معامله این پولها كه دین در ذمه باشد به نقدی با نقیصه یا زیاده ربانیست , مثلا اگر ده هزار ریال طلب را به كسی دیگر به نه هزار ریال نقد معامله نمائیم , ربا نمی شود, چنانچه مرحوم آیت اللّه یزدی اعلی اللّه مقامه در ملحقات عروه در مساله (56) تصریح نموده و می فرماید: اسكناس معدود است و از جنس غیر نقدین (طلا و نقره) می باشد ودارای قیمت معینه ای است , و حكم نقدین بر او جاری نمی شود, پس جایز است فروش بعضی از آنها به بعض دیگر با زیاده , و همچنین جاری نمی شود بر آن حكم صرف كه وجوب قبض در مجلس است.

و مانند اسكناس است نوط.

و مانند اسكناس است سایر پولهای دولتی بنابراظهر.

(مساله 5) سفته های ریالی كه در بین مردم معامله می شود, خود سفته ها مالیت نداشته و مورد معامله نیست , و مورد معامله ریالهائی است كه این سفته ها سند اثبات آنها است , مثلا زید یك خروار گندم را به دو هزار ریال فروخته و برای آن سفته دو ماهه می گیرد, آن وقت این طلب را می فروشد به یكصد ریال كمتر, یعنی به یك هزار و نهصد ریال نقد.

و سفته برای اثبات دو هزار ریال طلب است , و شاهد بر اینكه این سفته مالیت ندارد این است كه شما یك خروار گندم را كه می فروشی

به دو هزار ریال اگر مشتری آن وجه را به شما داد, ذمه اش بری ء می شود,ولی اگر سفته داد ذمه اش بری ء نمی شود و به شما مقروض است تا اینكه دو هزار ریال را بپردازد, و اگر سفته گم شود یا بسوزد باز هم مشتری ذمه اش مشغول است و باید وجه گندم را بپردازد.

اما اگر دو هزار ریال وجه نقد به فروشنده داده بود و آن گم شود یا بسوزد, از كیسه فروشنده رفته و به مشتری هیچ مربوط نیست.

(مساله 6) سفته ای كه به بانك یا غیر بانك فروخته شود, در صورتی كه حقیقت داشته باشد و دوستانه و صوری نباشد, مثل اینكه كسی جنسی را به دیگری فروخته به معادل صد هزار ریال سفته گرفته , همان صد هزار ریال طلب خود را به بانك و غیر بانك به عنوان معامله وتملیك واگذار كردن و در مقابل وجه گرفتن با نقیصه كه به نسبت مدت طلب واگذاری از مقدار وجه كم می نماید, اشكال ندارد.

(مساله 7) سفته هائی كه حقیقت ندارد و دوستانه است , اگر فروشنده آن سفته ها را وكالت از طرف سفته دهنده در ذمه او بفروشد و وجه راكه می گیرد وكالت از طرف سفته دهنده برای خود قرض بردارد اشكال ندارد, ولی چنانچه در مساله (2) بیان شد در این صورت كه فروخته شده , مالی در ذمه سفته دهنده است بایستی عوض مغایر با آن مال باشد, مثلا در صورتی كه از بانك ریال می گیرد, سفته دلار یا دینار عراقی یا لیره انگلیسی بفروشد, بنابر این اگر كسی پانصد دینار عراقی

مثلا به شخصی به مدت دو ماه سفته دوستانه بدهد, سفته گیرنده می تواند وجه سفته را به بانك یا به صراف از طرف سفته دهنده وكالت در ذمه او بفروشد به نود و نه هزار ریال نقدی و آن مبلغ را گرفته و برای خود وكالت قرض بردارد, و البته موقع پرداخت وجه كه بایستی به مقدار ده هزار ریال مثلا علاوه بپردازد, لازم است این زیادی را از باب ابراء ذمه سفته دهنده پرداخت نماید, واگر فرضا این اضافه را به خود سفته دهنده بپردازد, باید بذل نماید, و نیز باید سفته دهنده پرداختن این زیادی رابه سفته گیرنده شرط ننمایند, زیرا كه در صورت اشتراط معامله ربوی خواهد بود, و چنانچه در همین صورت سفته گیرنده پانصد دینار عراقی در ذمه خود را به سفته دهنده در مقابل وجه (99000) ریال دریافتی بفروشد و وكالت از طرف او قبول كند باز صحیح است.

(مساله 8) سفته های وعده ای كه به بانكها یا غیر بانكها فروخته می شود, معمولا در مقابل وجه نقد فروخته می شود, و باید هم در مقابل وجه نقد فروخته شود, زیرا كه اگر در مقابل وجه نسیه و وعده فروخته شود, بیع دین به دین شده و معامله محل اشكال خواهد بود.

(مساله 9) سفته هائی را كه می فروشند, دولت قانونی وضع كرده كه به موجب آن قانون اگر سفته دهنده در سر رسید سفته وجه را نپردازد,بانكها یا خریدارهای دیگر این اختیار را دارند كه به هر كدام از فروشنده یا امضاء كنندگان سفته مراجعه نموده و وجه سفته را از او مطالبه وسفته را به او

در مقابل معادل وجه سفته , بدون كسر, واگذار نمایند, و فروشنده یا امضاء كنندگان هم ملزمند كه در صورت مطالبه بانك یاخریدار دیگر, وجه را بپردازند, و این الزام و التزام را همه یا اغلب آنهائی كه سفته می دهند و یا امضاء می كنند می دانند, و معاملات سفته وبنای عمل روی این شرط كه او را ضمنی گویند بوده , پس بنابر این سفته هائی كه روی این شرط عمل می شود نسبت به كسانی كه این الزام رامی دانند, شرط ضمنی و لازم المراعات است , و این شرط نظیر شرط ثبت معاملات غیر منقول است كه دولت هر معامله غیر منقولی را كه به ثبت نرسد, قابل اجراء نمی داند, و همه مردم در خرید و فروش به ثبت دادن ملزم می باشند, چنانچه هیچ كس از ثبت دادن امتناع نباید بنماید,چون بنای عمل به آن شرط است.

و چنانكه گذشت , این گونه شرطها را كه عمل روی او انجام می شود شرط ضمنی گویند.

(مساله 10) مرسوم در بانكها این است كه یك امضاء را نمی خرند, ولی اشخاصی هستند كه یك امضاء را هم معامله می كند, و چون عمومااین اشخاص وجه می دهند و سفته می گیرند و غالبا به عنوان قرض است و در قرض زیاده ربا است , لهذا معاملات مزبور حرام و زیاده ربااست , ولی اگر خواسته باشند معامله شان صحیح باشد و زیاده ای كه می گیرند, ربا نباشد, چند راه دارد, و دو راهش كه آسانتر از بقیه است ذكر می شود: 1 - آنكه وجه را كه می دهد به عنوان

معامله منتقل نماید نه به عنوان قرض و استقراض چنانكه در مساله (3) مشروحا بیان گردید, مثلا صدهزار ریال نقد را به پانصد دینار عراقی وعده ای به مدت معین.

2 - آنكه یك جعبه كبریت یا یك طاقه دستمال یا چیز دیگری را بفروشد در مقابل مقدار زیاده مثلا به ده هزار ریال به شرط اینكه صد هزارریال دیگر تا مدت - مثلا - یك سال بدون منفعت قرض بدهد, و یا اینكه كسی كه قرض گرفته است و مدت آن سر آمده و می خواهد تمدیدنماید, طلبكار یك جعبه كبریت را به مقروض می فروشد به ده هزار ریال به شرط اینكه طلب خود را تا مدت یك ماه بدون منفعت تمدیدنماید, و این چاره جوئی به این نحو برای تجدید و تمدید مدت به ملاحظه این است كه جایز نیست ابتداء در مقابل تجدید یا تمدید مدت طلبكارچیزی از بدهكار بگیرد.

و توهم اینكه این معامله صوری است زیرا كه هیچ كس یك جعبه كبریت را كه قیمتش یك ریال است به ده هزارریال نمی خرد, توهم بجائی است , زیرا كه احدی بدون جهت چنین معامله ای نمی كند, اما در صورتی كه صد هزار ریال قرض دادن بدون منفعت تا یك سال ضمیمه شود همه می خرند, و در این موضوع چند روایت در كتاب وسائل الشیعه ابواب احكام عقود نقل فرموده اند, و ما برای رفع شبهه یك روایت از آن را در اینجا نقل می نمائیم: شیخ طوسی قدس اللّه روحه به سند صحیح از محمد بن اسحق بن عمار كه موثق است روایت نموده می گوید به حضرت موسی

بن جعفر (ع) عرض كردم: ویكون لی علی الرجل دراهم , فیقول: اخرنی بها وانا اربحك فابیعه جبة تقوم علی بالف درهم بعشرة آلاف درهم - او قال: بعشرین الفا - واؤخره بالمال ؟ قال: لا باس.

ترجمه: من چند درهم از شخصی طلبكارم و آن شخص خواهش می كند او را مهلت دهم و به من منفعتی برساند, من جبه ای را كه قیمتش هزار درهم است به او بده هزار درهم - یا بیست هزار درهم - می فروشم و طلب خود را تاخیرمی اندازم ؟ حضرت فرمود: عیبی ندارد.

احكام سرقفلی

از جمله معاملات متعارفه , سرقفلی است كه مورد ابتلاء شده و باید تشریح شود.

اساسا سرقفلی كه به محل كسب تعلق می گیرد, از این لحاظ است كه وجه اجاره محل كسب ترقی می نماید, و موجر نمی تواند مستاجر را از آن محل بیرون كند یا به غیر متعارف مال الاجاره را بالا ببرد,وگاهی می شود كه یك مغازه یا یك محل كسب , سالهای متمادی در دست مستاجر با همان مبلغ اجاره سابق می ماند بدون اینكه به مال الاجاره دیناری اضافه شود, چون موجر نه قدرت دارد مستاجر را بیرون كند و نه اجاره را بیفزاید, در حالی كه نظائر محل مزبور چندین برابر اجاره داده می شود.

(مساله 1) اینگونه محل كسبها سه قسم است: در یك قسم آن , كسب كردن و سرقفلی گرفتن برای آن بدون اذن و رضای مالك , حرام , و دردو قسم دیگر, سرقفلی گرفتن مشروع است , و ملاك مشروعیت و عدم مشروعیت آن این است كه در هر مورد كه موجر حق تخلیه

و بالابردن مبلغ اجاره را داشته باشد و مستاجر به زور متكی شده نه به اجاره بیفزاید و نه تخلیه كند, در این مورد سرقفلی گرفتن و كسب كردن درآن محل بدون رضای صاحب ملك جایز نبوده و حرام است.

و در هر مورد كه صاحب ملك حق بالا بردن وجه اجاره و یا تخلیه را ندارد,سرقفلی گرفتن مشروع و كسب كردن جایز است , و در مسائل بعد برای هر سه قسم , مثال واضحی ذكر می شود تا مطلب واضح گردد.

(مساله 2) املاكی كه در زمان سابق كه صحبت سرقفلی در بین نبود و مالك می توانست هر وقت مدت اجاره سرآمد, محل را تخلیه و یا مبلغ اجاره را اضافه نماید و مستاجر هم باید تخلیه یا مبلغ اجاره را زیاد كند در همچو وقتی اجاره داده شده و هیچگونه شرطی و شروطی نسبت به افزایش وجه اجاره و تمدید مدت در بین نبوده , و بعدا از طرف دولت قانونی وضع شده كه موجر نتواند ملك را تخلیه و یا مبلغ اجاره را زیادنماید, حال اگر مستاجر به اتكاء این مساعدت دولت , محل مزبور را خالی نمی كند و بر مبلغ اجاره هم نمی افزاید, در صورتی كه نظائر آن محل كه بعد از این قانون اجاره داده می شود چند برابر بیشتر است و به همین جهت , محل , سرقفلی پیدا كرده , در این صورت سرقفلی گرفتن مستاجرمشروع نبوده و تصرفاتش هم در محل مزبور بدون رضای مالك حرام خواهد بود.

و لازم است در صورت مطالبه مالك , محل را تخلیه كند.

(مساله 3) اشخاصی كه مغازه ای را

می سازند و مبالغی خرج می كنند و مبلغ اجاره مغازه مزبور در هر ماه مثلا ده هزار ریال ارزش دارد, ولی چون پول لازم دارند با رضا و رغبت خود, این مغازه را به مدت یك سال به ماهی یك هزار ریال به علاوه مبلغ پانصد هزار ریال نقد اجاره داده و در ضمن شرط می كنند كه تا زمانی كه مستاجر در محل مزبور ساكن است , سال به سال اجاره را به همان یك هزار ریال تمدید نموده وحق افزودن را بر وجه اجاره نداشته باشند, و چنانچه مستاجر بخواهد محل اجاره را به دیگری واگذار نماید, موجر با همان شخص طبق اجاره مستاجر اول رفتار نماید, یعنی بر مبلغ اجاره نیفزوده و سال به سال به همان مبلغ اول , اجاره را تجدید نماید, در این صورت مستاجر می تواندمحل را به دیگری واگذار نماید و سرقفلی را كه داده یا زیادتر یا كمتر در مقابل تخلیه محل و رفع ید از سكونت در آن , از آن شخص كه به اوواگذار كرده اخذ نماید, و صاحب ملك حق مخالفت نداشته چون مستاجر طبق شرطی كه نموده به اخذ سرقفلی و واگذاری ذی حق خواهدبود و سرقفلی كه گرفته مشروع است.

(مساله 4) كسانی كه مغازه ای می سازند و مبالغی خرج نموده و به قیمت عادله روز اجاره می دهند وسرقفلی هم نمی گیرند, ولی در اجاره شرط می نمایند كه مادامی كه مستاجر در آنجا ساكن است , حق تخلیه و افزودن اجاره را ندارند و سال به سال باید اجاره را تمدید نمایند و بامرور زمان , اجاره محل

ترقی می كند, در این صورت مستاجر حق انتقال دادن به دیگری را ندارد, و موجر ملزم نیست به انتقال به دیگری رضایت بدهد, ولی شخص ثالثی به عنوان مشتری پیدا می شود و مستاجر را تطمیع نموده می گوید: اگر شما این محل را تخلیه كنی صد هزار ریال مثلا من به شما می دهم , آن وقت می رود و مالك را راضی می نماید كه مبلغی بگیرد و به همین شخص اجاره دهد, و آن شخص مبلغ صد هزارریال را به مستاجر اول داده و او تخلیه كرده , سپس خود از مالك با دادن مبلغی كه وعده نموده اجاره می كند, مبلغ صد هزار ریال برای مستاجر اول حلال است زیرا كه در مقابل انتقال محل مزبور چیزی نگرفته كه ذی حق نباشد, بلكه فقط در مقابل تخلیه محل , وجه را گرفته كه حق داشت تخلیه ننماید و مشتری از صاحب ملك به اجاره محل را تصرف می نماید.

توضیح آنكه در این صورت سرقفلی در مقابل تخلیه محل است و اجاره محل از صاحب ملك است.

(مساله 5) شخصی محلی را اجاره می نماید و با مالك شرط می كند كه مالك حق بیرون كردن و تخلیه نمودن آن محل را نداشته باشد, فقط اینكه سال به سال یا ماه به ماه اجرت معمولی را از مستاجر بگیرد, و ایضا مستاجر حق داشته باشد كه حق سكنای خود را به دیگری واگذاركند, در این صورت نیز مستاجر می تواند سرقفلی را به دیگری بفروشد, یعنی مبلغی از كسی گرفته و حق خود را به او واگذار نماید.

بیمه نمودن

بیمه (سیگورتا) عبارت از

این است كه شخص هر سال مبلغی به كسی یا به شركتی , بدون عوض داده , و در ضمن شرط كند كه اگر آسیبی مثلا به تجارتخانه یا ماشین یا منزل یا خودش برسد آن شركت یا شخص آن خسارت را جبران یا آسیب را برطرف یا مرض را معالجه كند,واین معامله داخل در هبه مشروطه است , و چنانچه آسیبی وارد شود, حسب شرط بر مشروط علیه واجب است كه از عهده برآید و برای گیرنده اشكالی ندارد.

والحمد للّه اولا وآخرا

كه حق با ایشان است، پس از این سخن از جدیت و نبوغ ایشان تمجید می نمایند.

اساتید معظّم له

اساتید معظّم له، عبارت از آیات عظام:

1 - آقای حاج سید ابوالحسن اصفهانی

2 - آقای ضیاء الدین عراقی

3 - میرزای نائینی

4 - حاج شیخ محمد حسین غروی اصفهانی

5 - حاج شیخ محمد كاظم شیرازی

6 - میرزا علی آقای قاضی تبریزی

7 - سید حسین بادكوبه ای

8 - سید محمد حجّت كوه كمره ای

9 - حاج آقا حسین طباطبائی بروجردی.

تدریس و تاءلیفات

ایشان بیش از پنجاه سال است كه به تدریس سطوح و خارج فقه و اصول اشتغال دارند و فضلای گرانقدری از محضر پر فیض ایشان بهره برده اند و اكنون از مجتهدان بزرگ، به شمار می آیند. استاد به واسطه شهرت گریزی غالباً در منزل تدریس كرده اند. حضرت آیة اللّه تاءلیفات كثیری در فقه و اصول دارند كه ذیلاً به تعدادی از آنها اشاره می شود:

الف) یك دوره اصول، ب) حاشیه بر مكاسب شیخ انصاری رحمة اللّه علیه ج) كتاب الطهارة شرح شرایع، د) قریب به یك دوره صلاة) حاشیه بر ذخیرة العباد مرحوم كمپانی كه یك دوره فقه فارسی بوده حدود ده مجلد، و) حاشیه بر مناسك حج شیخ اعظم رحمة اللّه علیه

تزكیه و تعلیم

ایشان، چنان به تهذیب نفس و خودسازی و درك علمای این فن می پرداخت كه گویا فقط برای همین كار است و كار دیگر ندارد و در عبادت و تهجّد چنان جدی بود كه انگار فقط عابد است.

ایشان بعد از درس مرحوم آقای شیخ محمد حسین غروی، به حجره باز می گشتند، و پذیرای بعضی از طلاّبی كه فهم درس آقای اصفهانی اشكال داشتند، بودند.

و چه بسا در حجره خواب بودند و در حال خواب از ایشان می پرسیدند، و ایشان هم مانند بیداری جواب می دادند، جواب كافی و شافی. و چون از خواب برمی خواستند و از قضایا و پرسشهای در حال خواب با ایشان سخن به میان می آمد، ابداً اطلاع نداشتند و می گفتند: هیچ به نظرم نمی رسد و از آنچه می گویید در خاطرم چیزی نیست.

آیة الله العظمی بهجت از برجسته ترین چهره

های زاهد و وارسته زمانمان می باشد كه حشمت، علم و فضائل ایشان ده ها سال است در قلمروهای گوناگون و مجامع دینی و مذهبی مطرح است، با این حال چنان در جاذبه معنویات قرار گرفته و حقیقت و باطن دنیا را یافته است كه ذره ای به تعلّقات و مادیات آلوده نگشته و از هر چه رنگ تعلق گرفته آزاد است. او نه تنها چنین اندیشیده و از دنیا و مظاهرش گریزان است بلكه در عمل و زندگی معیشتی نیز، در همین راستا در حركت است. زندگی ساده او در خانه ای قدیمی و محقّر، در كوچه ای بن بست از كوچه پس كوچه های قم و مقاومت ایشان در برابر درخواستهای مكرر علماء و مردم برای تعویض خانه، گواهی صادق بر روح بزرگ و زاهدانه این پیر فرزانه است.

یكی از مجتهدان بزرگ، درباره این عارف وارسته گفته است: (ایشان را نمی شود گفت آدم با تقوایی است، بلكه عین تقوا و مجسمه تقوا است).

عبادت

ارتباط استوار آیة الله العظمی بهجت با خداوند متعال، ذكرهای پی در پی، بجای آوردن نوافل، شب زنده داریهای كم نظیر ایشان بسیار درس آموز است. سالهای سال است كه نماز جماعت ایشان از پر شورانگیزترین، با صفاترین و روح نوازترین جماعتهای ایران اسلامی است. در این نماز عالمان وارسته و خداجوی، كثیری از طلاب انقلابی خارج از كشور، بسیجیان رزمجو و دلداده خدا، طلاب تقوی پیشه و دیگر قشرهای مردم شركت می كنند. این نماز چنان پر از معنویت است كه گاه با صدای گریه و آهنگ حزین این پیر فرزانه شكوه ویژه ای پیدا می كند و

گاه صدای گریه آیة الله العظمی بهجت با گریه و ناله غم انگیز نمازگزاران همراه می شود. در نماز ایشان روحها به پرواز می آید، چشمها به اشك می نشیند، فضای دلها بارانی می گردد و گاه قطره های درشت اشك بر دامن سجاده ها می ریزد. چنین فضای معنوی و روح نوازی را، تا كنون در هیچ نماز جماعتی ندیده ایم، بی جهت نیست كه در مسجد ایشان، بسیاری از اوقات جا برای نمازگزاران تنگ می شود و عده كثیری و حتی آنان كه مشتاقانه و به امید كسب فیض از این نماز پر معنویت، از راههای دور آمده اند مجبور به ترك مسجد می گردند.

زیارت و توسل

كمتر كسی را می توانیم در قم پیدا كنیم كه چون ایشان با این سن و سال هر روز با نهایت ادب به محضر مقدس حضرت معصومه علیهاالسّلام شرفیاب گردیده و با توسل عجیب و روزانه خویش به حضرت معصومه علیهاالسّلام با احترام و خضوع و خشوع در مقابل ضریح مطهر ایستاده و پس از خواندن زیارت عاشوراء مولایش اباعبدالله الحسین علیه السّلام اینگونه زندگی روزمره خویش را آغاز كند. كجا پیدا می كنید، كجا؟

مؤلف كتاب انوارُ الملكوت نیز از قول آیة الله حاج شیخ عباس قوچانی وصی مرحوم میرزا علی آقای قاضی نقل می كند كه: آیة الله العظمی بهجت بسیار به مسجد سهله می رفتند و شبها تا به صبح تنها بیتوته می نمودند. یك شب كه بسیار تاریك و چراغی هم در مسجد روشن نبود، در میانه شب، احتیاج به تجدید وضو پیدا كرده و برای تطهیر و وضو به ناچار باید از مسجد بیرون

رفته و در محل وضوخانه كه بیرون مسجد و در سمت شرقی آن واقع است وضو بسازند.

ناگهان مختصر خوفی در اثر عبور این مسافت و در ظلمت محض و تنهائی در ایشان پیدا می شود. به مجرد این خوف یك مرتبه نوری، همچون چراغ در پیشاپیش ایشان (آیة الله العظمی بهجت) پدیدار شده كه با ایشان حركت می كرد.

ایشان با آن نور خارج شده تطهیر كرده و وضو گرفتند و سپس به جای خود برگشتند و در همه این احوال آن نور در برابرشان حركت داشت، تا وقتی كه به محل خود رسیدند و آن نور از بین رفت.

پیشگفتار

معنای احكام

دستورهای عملی اسلام كه وظیفه انسان ها را نسبت به كارهایی كه باید انجام دهند و یا از آن دوری كنند، مشخص می كند، احكام گویند.

اقسام احكام

احكامی كه وظیفه مكلّفان را معلوم می كند، پنج قسم است:

واجب، حرام، مستحب، مكروه، مباح.

واجب: كاری است كه انجام دادن آن لازم است و ترك آن عقاب دارد، مانند نماز و روزه.

حرام: كاری است كه ترك آن لازم و انجام دادنش عقاب دارد، مانند دروغ و ظلم.

مستحب: به كاری می گویند كه انجام دادنش بهتر است و ثواب دارد، مانند صدقه دادن.

مكروه: كاری است كه ترك آن نیكو می باشد، ولی انجام دادنش عقاب ندارد، مانند فوت كردن به غذا و خوردن غذای داغ.

مباح: به كاری گویند كه انجام دادن و ترك آن مساوی است، نه عقاب دارد و نه ثواب، مانند راه رفتن و نشستن.

احتیاط مستحب: احتیاطی است غیر فتوای فقیه، و رعایت آن واجب نیست.

احتیاط واجب: امری است كه مطابق احتیاط بوده ولی فقیه در آن فتوا نداده است، در چنین مواردی مقلّد می تواند به فتوای مجتهد دیگر كه در رتبه بعد قرار دارد (فالاعلم) عمل كند.

احوط: منطبق با احتیاط.

اظهر: ظاهرتر و روشن تر، از فتواست و مقلّد باید طبق آن عمل كند.

آغاز عبادت

بلوغ

در آغاز جوانی هر فردی تحولی بزرگ در او رخ می دهد. قوای جسمی و روحی اش شكوفا می شود، عشق و امید در او موج می زند. احساس می كند شخصیتی پیدا كرده، دیگر تابع این و آن نیست. می خواهد خودش مستقل باشد، خودش تصمیم بگیرد، یعنی دیگر او ((بالغ)) شده، ولی چه كند، نمی داند از میان هزاران راهی كه در پیش چشمان او رخ می نماید كدام را انتخاب كند. می خواهد سعادت ابدی را تحصیل كند. احساس می كند به رهنمایی آگاه و

دلسوز نیاز دارد. پیك الهی را می بیند كه با نامه ای آسمانی به سویش آمده دست او را می بوسد و نامه اش را می گشاید، همه چیز در آن هست، دیگر جایی برای نگرانی باقی نمانده، راه از چاه و حق از باطل برایش روشن شده است و به شكرانه این كه خدا تاج عزّت بر سر او نهاده است ((جشن تكلیف)) می گیرد، یعنی از این به بعد ((مكلّف)) شده است و نسبت به احكام وظیفه دارد.

علائم بلوغ

بعضی پس از چند ماه كه از بلوغشان گذشته تازه متوجه می شوند كه بالغ بوده اند و در این مدت وظایف خود را انجام نداده اند.

تشخیص این مساءله آسان است ولی بیایید كمی دقت كنیم، بلوغ سه نشانه دارد اگر یكی از آنها در دختر دیده شود بالغ شده است.

1 - سن بلوغ

باز هم توجه داشته باشیم كه سن بلوغ بر اساس سال قمری است.

سن بلوغ در دختران تمام شدن نُه سال قمری است.

سال قمری ده روز و هجده ساعت از سال شمسی كمتر است.

حالا بیایید 96 روز و 18 ساعت را از 9 سال شمسی كم كنیم تا سن بلوغ دختران بر اساس سال شمسی به دست آید.

استفتاء

سن بلوغ دختر تمام شدن نُه سال قمری است، ولی تكالیفی كه قدرت بر انجام آن نداشته باشد، مثل روزه، از جهت عدم قدرت ساقط است. ولی اگر می تواند در همان رمضان بطور منفصل (مثلا یك روز در میان) (1) انجام دهد و به وظیفه اش عمل كند.

2 - روئیدن مو

یكی دیگر از علایم بلوغ روئیدن ((مو)) در زیر شكم است.

3 - عادت ماهانه

از نشانه های مهم بلوغ در دختران افزایش طول قد، بزرگ شدن پستانها و لگن خاصره است و سرانجام عادت ماهانه است. همه این نشانه ها دلیل بر آن است كه دختر نوجوان قادر به تولید مثل است و عادت ماهانه پایان رشد سریع بدنی دختران را اعلام می دارد.

نگاهی به دوران پیش از بلوغ

وقتی انسان به حد تكلیف رسید باید نظری به دوران قبل از بلوغ خود بیندازد تا اگر وظیفه ای از دوران پیش از بلوغ بر عهده وی آمده آن را انجام دهد.

به چند نمونه توجه كنید:

خمس: اگر بچه خردسالی سرمایه ای داشته باشد و از آن منافعی به دست آید، بنابر احتیاط مستحب بعد از آن كه بالغ شد باید خمسش را بدهد.

جبران حقوق مردم: اگر بدون رضایت صاحب مال، در مال او تصرف كند یا چیزی از اموال او را از بین ببرد و یا چیزی از اموال دیگران را بردارد، پس از آن كه بالغ شد باید خسارتش را بپردازد و یا صاحب آن را راضی كند (اگر ولّی شخص نابالغ صاحب مال را راضی نكرده باشد).

دختر پس از بلوغ می تواند در اموال خود تصرف كند، ولی اگر به حدی از رشد نرسیده كه بتواند سود و

زیان خود را بسنجد، هنوز حق تصرف در اموال خود را ندارد و مسؤولیت اموال او با پدر و پدر بزرگ (پدری) اوست.

اجتهاد و تقلید

اجتهاد و تقلید

دین اسلام بر اساس اعتقادات صحیح و حق و دستوراتی برای انجام دادن و ترك كردن چیزهایی در زمینه های گوناگون، بنا شده است.

در اعتقادات، تقلید جایز نیست. در اعمال و دستورهای غیر اعتقادی، امّا ضروری دین، هم تقلید لازم نیست، ولی در غیر ضروریات اگر شخص مجتهد باشد، یعنی، بتواند از روی دلایل شرعی وظیفه خود را تشخیص دهد، باید طبق نظریه خود عمل كند. در غیر این صورت، عقل برای او دو راه معین كرده است:

الف) تقلید: یعنی بر طبق فتاوای مجتهدی كه واجد شرائط است، عمل كند.

ب) احتیاط: یعنی با توجه به نظر تمامی و یا گروهی از مجتهدان، آنچه را مطابق احتیاط می بیند، عمل كند.

چرا در مسائل دینی باید تقلید كنیم

انسان هنگامی كه چشم به این جهان می گشاید چیزی نمی داند، ناچار باید از تجارب و از اندوخته های علمی دیگران بهره مند شود، زیرا پیمودن راه پر پیچ و خم زندگی نیاز به علم و دانش است.

اساساً زندگی روی دو پایه محكم استوار است: ((دانستن)) و ((عمل كردن))

بر مبنای همین اصل نخستین است كه انسان زندگی را آغاز می كند، و سپس با كمك غرایز راه و رسم زندگی را آموخته و درِ كمال و سعادت به روی او باز می شود و آن غریزه ((تقلید)) است كه با منطق صحیح عقل و فطرت همراه است.

بر اساس همین منطق و فطرت است كه ما در زندگی روزمره برای ساختن عمارت به معمار و بنّاء، و در دوختن لباس به خیاط، و هنگام بیماری به طبیب مراجعه می كنیم.

به هر حال عقل و فطرت ما را در هر رشته ای به كارشناس

و متخصص آن ارجاع می دهد.

همچنین بر اساس همین منطق است كه در تعلیمات دینی و قوانین الهی مردم به پیروی از فقهایی كه در تشخیص احكام الهی مهارت دارند، رهنمون می شوند، فقهایی كه سالیان طولانی با استعداد سرشار خود در راه علم و دانش قدم برداشته، و به مقام شامخ اجتهاد رسیده اند و می توانند قوانین الهی را از مدارك اصلی آن استخراج و استنباط كنند در دسترس مردم قرار دهند.

فقهایی كه رهبران و راهنمایان دینی مردم هستند و از طرف پیشوایان الهی اسلام این مقام بزرگ به آنها اعطاء شده است تا افراد را در تمام شئون دینی رهبری كنند.

شرائط مرجع تقلید

مساءله 1:

مجتهدی كه انسان از او تقلید می كند باید دارای چنین شرایطی باشد:

مرد باشد، عاقل باشد، شیعه دوازده امامی باشد، حلال زاده باشد، آزاد باشد، زنده باشد، عادل باشد، و بنابر اظهر از مجتهدان دیگر اعلم باشد و مجتهد اعلم كسی است كه در استخراج احكام (از منابع آن) از مجتهدان دیگر استادتر باشد.

راه های شناخت مجتهد اعلم

مساءله 2:

مجتهد و اعلم را از سه راه می توان شناخت:

الف) خود انسان یقین كند، مثل اینكه از اهل علم باشد و بتواند مجتهد و اعلم را بشناسد

ب) آن كه دو نفر عالم عادل كه می توانند مجتهد و اعلم را تشخیص دهند، مجتهد بودن یا اعلم بودن كسی را تصدیق كنند، به شرط آن كه دو نفر عالم عادل دیگر، با گفته آنان مخالفت نكنند،

ج) آن كه عده ای از اهل علم كه می توانند مجتهد و اعلم را تشخیص دهند و از گفته آنان اطمینان پیدا می شود، مجتهد بودن یا اعلم بودن كسی را تصدیق كنند. بلكه از هر راهی كه انسان، اطمینان به اعلم بودن كسی پیدا كند، بنابر اظهر می تواند به همان اكتفا كند.

مساءله 3:

اگر شناختن اعلم، مشكل باشد و انسان، گمان به اعلم بودن كسی دارد، در صورتی كه گمان او به حدّ اطمینان برسد، باید از او تقلید كند، بلكه اگر اطمینان برای او حاصل نشد، ترجیح كسی كه فقط به اعلم بودن او گمان دارد یا احتمال می دهد، بعید نیست.

ولی بهتر این است كه در این صورت، به قول كسی عمل كند كه موافق احتیاط باشد. و اگر چند نفر در نظر او اعلم

از دیگرانند، و با یكدیگر مساوی باشند، باید از یكی از آنان تقلید كند.

راه های بدست آوردن فتوای مجتهد

مساءله 4:

راه های به دست آوردن فتوای مجتهد، عبارت است از:

الف) شنیدن از خود مجتهد

ب) شنیدن از دو نفر عادل كه فتوای مجتهد را نقل كنند

ج) شنیدن از كسی كه مورد اطمینان، و راستگو است

د) دیدن در رساله مجتهد در صورتی كه به درستی آن رساله اطمینان داشته باشد، بنابر احوط

مساءله 5:

اگر مجتهد اعلم در مساءله ای فتوا دهد، كسی كه از او تقلید می كند، نمی تواند در آن مساءله، به فتوای مجتهد دیگر عمل كند، ولی اگر مجتهد او فتوا ندهد و بفرماید: ((احتیاط آن است كه فلان طور عمل شود.)) مثلا بفرماید: ((احتیاط آن است كه در سه مرتبه تسبیحات اربعه (سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اكبر) بگویند))، باید مقلد به این احتیاط - كه احتیاط واجب می گویند- عمل كند و سه مرتبه بگوید و یا بنابر احتیاط واجب، از مجتهدی كه علم او از مجتهد اعلم كمتر و از مجتهدهای دیگر بیشتر و یا مساوی است، عمل كند، پس اگر او یك مرتبه گفتن را كافی بداند، می تواند یك مرتبه بگوید.

مساءله 6:

اگر مجتهد اعلم بعد از آن كه در مساءله ای فتوا داده، احتیاط كند و مثلاً بفرماید: ((ظرف نجس را اگر یك مرتبه در آب كر بشویند، پاك می شود، اگر چه احتیاط آن است كه سه مرتبه بشویند)) مقلّد او نمی تواند در آن مساءله، به فتوای مجتهد دیگر عمل كند، بلكه باید یا به فتوا عمل كند، یا به احتیاط بعد

از فتوا- كه آن را احتیاط مستحب می گویند- عمل كند.

مساءله 7:

فقها، برای تقلید ابتدایی، زنده بودن مجتهد را شرط می دانند، امّا اگر مرجع تقلید انسان از دنیا رفت، در این كه ((آیا می تواند بر تقلید او باقی بماند یا به مجتهد زنده مراجعه كند؟)) مورد اختلاف است. پس اگر كسی در این مساءله، مجتهد بود، طبق نظر خودش عمل می كند و گر نه طبق نظر مجتهد زنده اعلم عمل می كند.

مساءله 8:

مسائلی را كه انسان غالباً به آنها احتیاج دارد، واجب است یاد بگیرد

مساءله 9:

اگر مكلف مدتی اعمال خود را بدون تقلید انجام دهد، در صورتی اعمال او صحیح است كه بفهمد به وظیفه واقعی خود عمل كرده است و یا عمل او با فتوای مجتهدی كه وظیفه اش تقلید از او بوده، یا با فتوای مجتهدی كه فعلاً باید از او تقلید كند، مطابق باشد و عباداتی را كه قبلاً انجام داده، با قصد قربت انجام داده باشد.

استفتائات

1 - آیا باقیماندن بر تقلید میت، جایز است یا نه.

بسمه تعالی

بنابراقوی جائز است، در آنچه كه تقلید در آنها محقّق شده است در صورت تساوی میت و حی و اظهر وجوب بقاء است در صورت اعلمیت از حی.

2 - آیا عدول از مجتهد حی به حی، جایز است یا نه.

بسمه تعالی

جایز است ولی احوط ترك عدول است مگر به اَعْلَم و این احتیاط در غیر وقائع متعدّده غیرمرتبطه، ترك نشود، و مانند اعلمیت و اورعیت علی الاظهر.

نجاسات

نجاسات ده چیز است:

1: بول

2: غائط (مدفوع)

3: منی

4: مردار

5: خون

6: سگ

7: خوك

8: كافر

9: شراب

10: فقاع

مساءله 10:

بول و غائط انسان و هر حیوان حرام گوشتی كه خون جهنده دارد، یعنی، اگر رگ آن را ببرند، خون از آن جستن می كند، نجس است. فضله حیوانات كوچك، مثل پشه و مگس كه گوشت ندارند، پاك است.

مساءله 11:

فضله پرندگان حرام گوشت، نجس است و فضله خفاش، بنابر احتیاط نجس است.

مساءله 12:

خون انسان و هر حیوانی كه خون جهنده دارد، نجس است، ولی خون حیوانی كه مانند ماهی و پشه، خون جهنده ندارد پاك می باشد.

مساءله 13:

خونی كه از لای دندان ها می آید، اگر به واسطه مخلوط شدن با آب دهان از بین برود، پاك است.

مساءله 14:

خونی كه به واسطه كوبیده شدن، زیر ناخن یا زیر پوست می میرد، اگر طوری شود كه دیگر به آن خون نگویند پاك است و اگر به آن خون می گویند، نجس است.

مساءله 15:

اگر موقع جوشیدن غذا، ذرّه ای خون در آن یافتند، تمام غذا و ظرف آن نجس می شود جوشیدن و حرارت و آتش

پاك كننده آن نیست.

مساءله 16:

سگ و خوكی كه در خشكی زندگی می كنند، همه اجزای آنها حتی مو و استخوان و پنجه و ناخن و رطوبت آنها نجس است، ولی سگ و خوك دریایی پاك است.

مساءله 17:

كسی كه منكر خداست یا برای خدا شریك قائل است یا پیامبری حضرت خاتم الانبیاء صلّی اللّه علیه و آله را قبول ندارد و نیز كسی كه ایمان به خدا و پیامبرصلّی اللّه علیه و آله نداشته باشد، كافر و نجس می باشد و نیز كسی كه یكی از ضروریات دین اسلام، مثل نماز یا روزه را انكار كند با علم به این كه ضروری دین است، نجس می باشد.

مطهّرات

مطهرات

یازده چیز نجاست را پاك می كند و آنها را ((مطهّرات)) گویند.

آنها عبارتند از:

1: آب

2: زمین

3: آفتاب

4: استحاله

5: كم شدن 23 آب انگور

6: انتقال

7: اسلام

8: تبعیت

9: بر طرف شدن عین نجاست از ظاهر حیوان و باطن انسان

10: استبرای حیوان نجاست خوار

11: غایب شدن مسلمان

توضیح بعضی از موارد فوق كه دارای اهمیت بیشتری است.

اقسام آب

آب جاری

آب كر

مطلق: آب باران

آب قلیل

آب چاه

آب مضاف،

و آن آبی است كه آن را از چیزی گرفته باشند، مثل آب هندوانه و گلاب و یا باچیزی مخلوط شده باشد، مثل آبی كه به قدری با خاك و مانند آن مخلوط شود كه دیگر به آن آب نگویند.

آبهای مطلق

آب كر

مساءله 18:

آب كر، بنابر اقوی مقدار آبی است كه اگر در ظرفی كه درازا و پهنا و گودی آن (طول و عرض و عمق) هر یك سه وجب است بریزند آن ظرف را پر كند.

وزن آب كر:

745/376 كیلوگرم است.

یك لیتر آب، برابر با یك كیلو گرم می باشد.

مساءله 19:

اگر عین نجس (مانند بول، خون) یا چیزی كه نجس شده است به آب كر برسد و آب بو یا رنگ یا مزه نجاست را بگیرد، نجس می شود و اگر تغییر نكند، نجس نمی شود.

مساءله 20:

اگر چیز نجس را زیر شیری كه متصل به كر است بشویند، آبی كه از آن چیز می ریزد، اگر متصل به كر باشد و بو یا رنگ یا مزه نجاست نگرفته باشد و عین نجاست هم در آن نباشد، پاك است.

آب قلیل

مساءله 21:

آب قلیل، آبی است كه از زمین نجوشد و از كر كمتر باشد و آب باران (در حال باریدن) هم نباشد.

مساءله 22:

اگر آب قلیل روی چیز نجس بریزد یا چیز نجس به آن برسد، نجس می شود، ولی اگر از بالا با فشار- بلكه با مطلق حركت - به پایین روی چیز نجس بریزد، مقداری كه به آن چیز می رسد نجس و هر چه بالاتر از آن است پاك می باشد.

مساءله 23:

آب قلیلی كه برای بر طرف كردن عین نجس، روی چیز نجس می ریزند و از آن جدا گردد، نجس است.

آب جاری

مساءله 24:

آب جاری آبی است كه از زمین بجوشد و جریان داشته باشد، مانند آب چشمه و قنات.

مساءله 25:

آب جاری اگر چه كمتر از كر باشد، چنانچه نجاست به آن برسد، تا وقتی كه بو یا رنگ یا مزه آن به واسطه نجاست تغییر نكرده، پاك است.

آب باران

مساءله 26:

اگر به چیز نجسی كه عین نجاست در آن نیست، یك مرتبه باران ببارد، جایی كه باران به آن برسد پاك می شود و در فرش و لباس و مانند اینها، فشار لازم نیست، ولی باریدن دو سه قطره فایده ندارد، بلكه بنابر احوط طوری باشد كه بگویند باران می آید و به حدّ جریان برسد، و اگر زمین طوری است كه آب در آن جریان پیدا نمی كند، كافی است به حدی ببارد كه اگر زمین سخت بود بر آن جاری می شد.

آب چاه

مساءله 27:

آب چاهی كه از زمین می جوشد، اگر چه كمتر از كر باشد، چنانچه نجاست به آن برسد تا وقتی كه بو یا رنگ یا مزه آن به واسطه نجاست تغییر نكرده، پاك است.

آب مضاف

مساءله 28:

آب مضاف، چیز نجس را پاك نمی كند و وضو و غسل هم با آن باطل است.

مساءله 29:

آب مضاف هر قدر زیاد باشد، اگر ذرّه ای نجاست به آن برسد، نجس می شود.

مساءله 30:

آب، با چهار شرط چیز نجس را پاك می كند.

اول:

مطلق باشد، پس آب مضاف مانند گلاب و عرق بید، چیز نجس را پاك نمی كند.

دوم:

پاك باشد

سوم:

وقتی چیز نجس را می شویند آب مضاف نشود

چهارم:

بعد از آب كشیدن چیز نجس، عین نجاست با چیزی كه نجس شده و پاك نشده است، در آن نباشد

مساءله 31:

ظرفی كه به غیر بول نجس شده، اگر یك مرتبه شسته شود، پاك می شود، حتی اگر با آب قلیل باشد بنابر اقوی، ولی ظرفی را كه سگ لیسیده یا از آن، آب یا چیز روان دیگر خورده، اظهر این است كه اگر با خاك ممزوج به آب، خاك مالی شود و بعد از آن دو مرتبه با آب قلیل یا یك مرتبه با آب كر یا جاری شسته شود، كافی است.

مساءله 32:

ظرفی را كه به غیر بول نجس شده، با آب قلیل به دو صورت می توان آب كشید:

اول:

آن كه بنابر اقوی یك مرتبه از آب پر كنند و خالی كنند

دوم:

یك دفعه، قدری آب در آن بریزند و آب را طوری در آن بگردانند كه به جاهای نجس آن برسد و بیرون بریزند. و اگر به بول نجس شده باشد، این كار را دوبار انجام دهند.

مساءله 33:

اگر چیز نجس را بعد از بر طرف كردن عین نجاست، یك مرتبه در آب كر یا جاری فرو برند كه آب به تمام جاهای نجس

آن برسد، پاك می شود. و احتیاط واجب آن است كه فرش و لباس و مانند اینها اگر با آب قلیل شسته شود، طوری فشار یا حركت دهند كه آب داخل آن، خارج شود.

مساءله 34:

اگر بخواهند چیزی را كه به بول نجس شده، با آب قلیل آب بكشند، چنانچه یك مرتبه آب روی آب بریزند و از آن جدا شود و در صورتی كه بول در آن چیز نمانده باشد، یك مرتبه دیگر آب روی آن بریزند پاك می شود، ولی در لباس و فرش و مانند اینها باید بعد از هر دفعه، فشار دهند تا غُساله آن بیرون آید.

مساءله 35:

هر چیز نجس، تا عین نجاست را از آن بر طرف نكنند، پاك نمی شود.

مساءله 36:

اگر جایی از بدن یا لباس را با آب قلیل آب بكشند، اطراف آنجا كه متصل به آن است و معمولاً موقع آب كشیدن آنجا، نجس می شود، با پاك شده جای نجس، پاك می شود،

مساءله 37:

چیزی را كه در آن عین نجاست نیست، اگر زیر شیری كه متصل به كر است، یك دفعه بشویند، پاك می شود.

زمین

مساءله 38:

زمین، با سه شرط، كف پا و ته كفش را پاك می كند:

1: آن كه زمین، بنابر احوط، از عین نجاست و آنچه در حكم نجاست است، پاك باشد

2: آن كه خشك باشد

3: آن كه اگر عین نجس مثل خون و بول یا متنجس مثلِ گلی كه نجس شده در كف پا یا ته كفش باشد، بواسطه راه رفتن یا مالیدن پا به زمین یا به هر سبب دیگری بر طرف شود. با راه

رفتن روی فرش، حصیر و سبزه، كف پا و ته كفش نجس پاك نمی شود.

آفتاب

مساءله 39:

آفتاب، زمین و ساختمان و چیزهایی كه مانند درب و پنجره، در ساختمان به كار برده شده و نیز میخی را كه به دیوار كوبیده اند با پنج شرط پاك می كند:

1: چیز نجس به طوری تر باشد كه اگر چیز دیگری به آن برسد، تر شود، پس اگر خشك باشد باید به وسیله ای آن را تر كنند تا آفتاب خشك كند

2: اگر عین نجاست: در آن چیز باشد، پیش از تابیدن آفتاب آن را بر طرف كنند،

3: چیزی مثل پرده یا ابر، از تابیدن آفتاب جلوگیری نكند

4: آفتاب به تنهایی چیز نجس را خشك كند، مثلاً اگر چیز نجس، به واسطه باد و آفتاب خشك شود، پاك نمی گردد.

5: آفتاب، مقداری از بنا و ساختمان را كه نجاست به آن فرو رفته، یك مرتبه خشك كند، یعنی، اگر آفتاب یك مرتبه روی ساختمان را خشك كند و مرتبه دیگر زیر آن را خشك كند، روی ساختمان پاك و زیر آن نجس است.

نكاتی در مورد طهارت و نجاست

1: تا یقین به نجاست چیزی نداشته باشیم، آن چیز پاك است. مثلاً اگر به خانه كسی برویم و او بچه دار بوده و نسبت به نجاست هم اعتنایی نداشته باشد همه منزل و لوازم آن پاك است، چون یقین بر نجاست آن مكان نداریم و طهارت و نجاست با یقین ثابت می شود.

2: وسواس داشتن: در مورد نجاست دلیل نمی شود كه آن چیز نجس باشد. وسواس داشتن. بعضی خانمها در طهارت و نجاست وسواس دارند. این

وسواس یك نوع بیماری است و چنانچه كه از نامش پیداست وسوسه شیطان است. امّا اگر شخص اراده كند، به راحتی قابلِ درمان است. شكلِ وسوسه اینطور است كه مثلاً چیزی نجس شده این خانم آن را یك بار شست و شو می دهد، امّا دوباره وسوسه می شود كه آیا پاك شده یا نه لذا دوباره می شوید. این كار تا چند نوبت تكرار می شود. احیاناً اگر دست كسی به لباس ها خورد باز وسوسه می شود كه دوباره آن چیز نجس شده است. این حالت روحی، فاجعه ای است كه دین و دنیا و راحتی و آسایش مادی و معنوی را یك جا با هم می سوزاند. راه شرعی و بهداشتی آن، همان بود كه قبلاً متذكر شدیم.

3: اگر قسمتی از چیزی نجس شود دلیل بر نجاست همه آن نمی شود.

اگر قسمتی از فرش نجس شده باشد در این جا دو حالت دارد:

1 - اگر خیس باشد، انسان نمی تواند دست یا پا روی آن بگذارد چون به محض ملاقات با نجس، نجس می شود.

2 - اگر خشك شده باشد، انسان می تواند با دست یا پا روی آن بگذارد، به شرطی كه دست یا پایش رطوبت نداشته باشد.

اگر قسمتی از فرش نجس باشد آیا انسان می تواند روی قسمت های دیگر آن كه نجس نیست نماز بخواند؟ بله می تواند روی قسمت های دیگر فرش نماز بخواند، چون نجس بودن قسمتی از فرش نجس، بقیه را نجس نمی كند.

گاهی لباس انسان با خون نجس می شود. اصل نجاست با شستن پاك می شود. این را هم اضافه كنیم كه اگر

لكه یا اثر آن خون باقی بماند آن لباس پاك است.

استفتائات

1 - اشیاء متنجسّه مثل لباس و غیره اگر با آب قلیل یا كر و یا جاری شسته شود آیا فشار دادن لازم است یا نه.

بسمه تعالی

در آب قلیل لازم است علی الاحوط و در غیر آن به احتیاط مستحب لازم است.

2 - چیزهایی كه قابل فشار نیست مثل چوب و برنج و گندم و امثال ذلك هرگاه نجس شوند یعنی آب نجس به جوف آنها برود تطهیرشان چگونه است.

بسمه تعالی

با شستن، تطهیر ظاهر آنها می شود، اما تطهیر باطن آنها مشكل است مگر آنكه علم به نفوذ آب كُرّ یا جاری در جوف آنها حاصل شود با مجرد خیساندن در آب، و آن هم به دو شرط:

1 - اینكه آن اشیاء خشكانده شود. قبل از اینكه در آب گذاشته شود.

2 - آب مطلق به داخل آنها نفوذ كند نه آب مضاف.

3 - بخار یا دود یا شعله ای كه از نجس یا متنجس بریزد پاك است یا نه.

بسمه تعالی

بخار و دود و شعله ای كه از چیز نجس یا متنجس برمی خیزد پاك است ولی اگر بخار به صورت عرق و مایع در آید چه از نجس باشد و چه از متنجس، نجس است، و نیز بنابراحتیاط واجب باید از ذرّات چربی و روغنی كه از دود نجس و متنجس حاصل می شود و بر سطوح مجاور آن می نشیند اجتناب شود.

4 - بعد از جدا شدن غساله به نحو متعارف، رطوبت و آبی كه باقی می ماند در محل پاك است یا نه.

بسمه تعالی

بله پاك است.

5 - اگر كسی شك داشته

باشد در انگور بودن و غوره بودن آیا عصیر چنین چیزی، به مجرّد جوش آمدن، حرام و نجس می شود یا نه:

بسمه تعالی

نجس و حرام نمی شود.

6 - آب انگور كه به جوش بیاید پیش از بخار شدن دو ثلث آن، چیزی از اقسام به، سیب یا كدو و مانند آن در او بیندازند چه صورتی دارد.

بسمه تعالی

اقوی و احوط نجاست آن است و اظهر و احوط تعمیم حكم است به غلیان به غیر نار، و اظهر طهارتِ مطروح در آنست به تبعیت بعد از تثلیث.

7 - هرگاه كشمش و خرما را در میان آش یا طعامهای دیگر بجوشانند یعنی مغز آن به جوش آید چه صورتی دارد:

بسمه تعالی

هنگامیكه به جوش بیاید ظاهر خرما و كشمش در روغن یا مثل آن پس احوط اجتناب است از جهت خوردن و آشامیدن و از حیث طهارت و نجاست خواه علم به جوش آمدن باطن آن حاصل شود یا نشود.

8 - اگر خرمائی نارس در طبخ به جوش آید حكمش چیست.

بسمه تعالی

پاك و حلال است.

9 - جمعی طعام می خورند، یكی از آنها فَضْله موشی در آن طعام دید آیا واجب است دیگران را بگوید یا نه:

بسمه تعالی

واجب نیست به آنها بگوید اما خودش نخورد، اگر بعد احتیاج به مباشرت آنها را داشت اعلام كند و هر چه نجس شده تطهیرش كنند.

10 - حناء نجس را اگر به ریش یا به سر بمالد حكمش چیست.

بسمه تعالی

بعد از شستن ریش و سر، رنگ آن پاك است و آنچه از اجزاء كوچكش باقی می ماند بعد از شستن ظاهر آن پاك است.

11 - اگر به ناخن كسی

سنگی یا چیز دیگری بخورد و خون در زیرش بمیرد و بعد سوراخی پیدا شود آیا آن خون پاك است یا نه.

بسمه تعالی

اگر خون استحاله شده است پاك است و اگر صدق خون می كند، نجس است و همچنین در غیر ناخن.

12 - اگر طفل شیرخوار پسر یا دختر به جای شیر، شیرخشك مصرف می كنند و هنوز غذاخور نشده اند، به جائی بول بكنند مثل فرش، لباس، زمین و امثال ذلك حكمش چیست.

بسمه تعالی

در صورتی كه طفل شیرخوار پسر باشد و هنوز غذاخور نشده و شیر خنزیرو كافر هم نخورد باشد بلكه علی الاحوط شیر نجس هم نخورده باشد با ریختن آبی كه بر بول او غلبه نماید در تطهیر آن كافی است و حكم در غیر پسر مبنی بر احتیاط است و شیرخشك در حكم غذاست و حكم مذكور در بول پسری كه شیرخشك می خورد جاری نمی شود.

وضو

وضو

نماز گزار، برای اقامه نماز باید وضو بگیرد و در بعضی از موارد باید غسل كند، پس اگر نتواند وضو بگیرد یا غسل كند، باید به جای آن كار دیگری به نام تیمّم انجام دهد.

مساءله 40:

در وضو واجب است كه با نیت، صورت و دست ها را بشویند و جلو سر و روی پاها را مسح كنند.

مساءله 41:

درازای صورت باید از بالای پیشانی، جایی كه موی سر بیرون می آید، تا آخر چانه شست و پهنای آن به مقداری كه بین انگشت وسط و شست (انگشت بزرگ) قرار می گیرد باید شسته شود و اگر كمی از این مقدار ذكر شده را نشوید، وضو باطل است.

اگر می خواهد یقین كند كه مقدار

واجب را شسته است، باید اطراف آن را هم بشوید.

مساءله 42:

اگر احتمال دهد چرك یا چیز دیگری در ابروها و گوشه های چشم و لب او هست كه نمی گذارد آب به آنها برسد، چنانچه احتمال او در نظر مردم بجا باشد، باید پیش از وضو یا وقت شستن، آنها را وارسی كند كه اگر هست برطرف كند.

مساءله 43:

اگر پوست صورت از لای مو پیدا باشد، علاوه بر شستن ظاهر موها، بنابر احوط باید آب را به پوست هم برساند، اگر پیدا نباشد، شستن ظاهر مو كافی است و رساندن آب، به زیر آن لازم نیست.

مساءله 44:

شستن داخل بینی و مقداری از لب و چشم كه وقت بستن دیده نمی شود، واجب نیست.

مساءله 45:

باید صورت و دست ها را از بالا به پایین شست و اگر از پایین به بالا بشوید، وضو باطل است.

مساءله 46:

بعد از شستن صورت باید دست راست و بعد از آن دست چپ را از آرنج تا سر انگشت ها بشوید، به طوری كه تمام دست ها شسته شود.

مساءله 47:

برای این كه یقین كند آرنج را كاملاً شسته، باید مقداری بالاتر از آرنج را هم بشوید.

مساءله 48:

كسی كه پیش از شستن صورت، دست های خود را تا مچ شسته، در موقع شستن دست ها برای وضو باید تا سر انگشتان را بشوید و اگر فقط تا مچ را بشوید، وضوی او باطل است.

مساءله 49:

در وضو، شستن صورت و دست ها بار اول: واجب، بار دوم: مستحب، بار سوم: حرام است. مقصود از هر بار شستنِ تمام عضو است و لو اینكه در هر

مرتبه شستن چند مرتبه آب بریزد.

مساءله 50:

بعد از شستن هر دو دست، باید جلوی سر را با تری آب وضو، كه در دست مانده، مسح كند. اگر تری در كف دست نمانده باشد، نمی تواند دست را با آب خارج تر كند، بلكه باید از اعضای دیگر وضو، رطوبت بگیرد و با آن، مسح كند، و بنابر احتیاط باید اوّل از تری موی ریش و ابرو كمك بگیرد و اگر در آنها تری نبود، از دست ها رطوبت بگیرد. و بنابر احتیاط واجب از بالا به پایین مسح كند.

مساءله 51:

یك قسمت از چهار قسمت سر كه مقابل پیشانی است، جای مسح می باشد و هر جای این قسمت را به هر اندازه مسح كند، كافی است.

مساءله 52:

لازم نیست مسح سر، بر پوست آن باشد، بلكه بر موی جلوی سر هم صحیح است، ولی كسی كه موی جلوی سر او به اندازه ای بلند است كه اگر شانه كند، به صورتش می ریزد، یا به جاهای دیگر سر می رسد، باید بیخ موها را مسح كند، یا فرق سر را باز كرده، پوست سر را مسح كند.

مساءله 53:

بعد از مسح سر باید با تری آب وضو كه در دست مانده روی پاها را از سر یكی از انگشتها تا برآمدگی روی پا مسح كند.

مساءله 54:

در مسح سر و روی پا، باید دست را روی آنها بكشد و اگر دست را نگه دارد و سر یا پا را به آن بكشد، وضو باطل می شود، البته مختصر حركت سر و پاها هنگام مسح اشكال ندارد.

مساءله 55:

جای مسح باید خشك باشد و

اگر به قدری تر باشد كه رطوبت كف دست به آن اثر نكند، مسح باطل است.

شرائط وضو

مساءله 56:

شرایط صحیح بودن وضو سیزده چیز است:

1: آب وضو پاك باشد

2: آب وضو مطلق باشد، مثل آب چاه یا آب جاری یا آب شیر لوله كشی یاآب چشمه

3: آب وضو غصبی نباشد

4: ظرف آب وضو مباح باشد (ظرف غصبی نباشد)

5: ظرف آب وضو طلا و نقره نباشد

6: اعضای وضو، موقع شستن و مسح كردن، پاك باشد

7: وقت برای وضو و نماز كافی باشد

8: به قصد قربت وضو بگیرد

9: ترتیب را رعایت كند

10: موالات، یعنی پی در پی و پشت سر هم اعمال وضو را انجام بدهد

11: مباشرت در اعمال وضو، یعنی خودش اعمال وضو را انجام داده و دیگری به او كمك نكند

12: استعمال آب برای او ضرر نداشته باشد

13: در اعضای وضو، مانعی از رسیدن آب نباشد.

وضوهای واجب و مستحب

مساءله 57:

وضو گرفتن برای شش چیز واجب است:

1: برای نمازهای واجب، غیر از نماز میت

2: برای سجده و تشهد فراموش شده، در صورتی كه بین آنها و نماز حدثی از او سر زده، مثلاً بول كرده باشد. و بنابر احتیاط برای سجده سهو.

3: برای طواف واجب خانه كعبه

4: اگر نذر یا عهد كرده یا قسم خورده باشد كه وضو بگیرد

5: اگر نذر كرده باشد كه جایی از بدن خود را به خط قرآن برساند

6: برای آب كشیدن قرآنی كه نجس شده یا بیرون آوردن آن از مستراح و مانند آن، در صورتی كه مجبور باشد دست یا جای دیگر بدن خود را به خط قرآن برساند.

مستحب است انسان برای امور زیر وضو بگیرد:

1 -برای نماز میت

2 - زیارت اهل قبور

3 - رفتن به مسجد و حرم ائمه علیهم السّلام

4 - برای همراه داشتن و خواندن و نوشتن قرآن

5 - برای مسح حاشیه قرآن

6 - برای خوابیدن

7 - وضوی تجدیدی، یعنی كسی كه وضو دارد، دوباره وضو بگیرد.

مساءله 58:

مسح كردن خط قرآن، یعنی رساندن جایی از بدن به خط قرآن، برای كسی كه وضو ندارد حرام است، ولی تماس موی انسان با خط قرآن، بنابر اظهر مانعی ندارد و اگر قرآن را به زبان فارسی یا به زبان دیگر ترجمه كنند مسح آن اشكال ندارد.

مساءله 59:

كسی كه وضو ندارد، حرام است اسم خداوند را به هر زبانی كه نوشته شده باشد، مسح كند و احتیاط واجب آن است كه اسم پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و امام علیه السّلام و حضرت زهرا علیهاالسّلام را هم مسح نكند.

مبطلات وضو

مساءله 60:

هفت چیز وضو را باطل می كند:

1 - بول

2 - غائط (مدفوع)

3 - باد معده و روده كه از مخرج غائط خارج می شود

4 - خوابی كه به واسطه آن چشم نبیند و گوش نشنود

5 - چیزی كه عقل را از بین می برد (دیوانگی، مستی، بیهوشی)

6 - استحاضه

7 - جنابت و بنابر احوط مس میت.

وضوی جبیره ای

معنای جبیره

مساءله 61:

چیزی كه با آن زخم و شكسته را می بندند و دوایی كه روی زخم و مانند آن می گذارند، جبیره نامیده می شود.

مساءله 62:

اگر در یكی از جاهای وضو، زخم یا دمل یا شكستگی باشد، چنانچه روی آن باز است و آب برای آن ضرر ندارد، باید به طور معمول وضو گرفت.

مساءله 63:

اگر زخم یا دمل یا شكستگی در صورت یا دست ها باشد و روی آن باز بوده و آب ریختن به كمترین مقدار و شستن روی آن ضرر دارد بنابر احتیاط واجب دست تر بر آن بكشد و بعد احتیاطاً پارچه پاكی روی آن گذاشته و دست تر را روی پارچه هم بكشد.

اگر این مقدار هم ضرر دارد یا زخم نجس است و نمی شود آب كشید، باید اطراف زخم را از بالا به پایین بشوید و بنابر احتیاط واجب، پارچه پاكی روی زخم گذاشته و دست تر روی آن بكشد.

مساءله 64:

اگر زخم یا دمل یا شكستگی، در جلوی سر یا روی پاها باشد و روی آن باز باشد، چنانچه نتواند آن را مسح كند، باید پارچه پاكی روی آن بگذارد و روی پارچه را با تری آب وضو كه در دست مانده مسح كند.

اگر گذاشتن پارچه ممكن نباشد مسح لازم نیست ولی باید بعد از وضو احتیاطاً تیمم نماید.

استفتائات

1 - چه مقدار مسح جلوی سر كافی است.

بسمه تعالی

آنكه در عرف مسح بنامند و احوط مقدار سه انگشت است از حیث طول و عرض.

2 - آیا در مسح ما بین زنان و مردان فرق است یا نه.

بسمه تعالی

فرقی نیست، لكن مستحبّ موكّد است برای زنان در مسح وضو به جهت نماز صبح، برداشتن چیزی كه سر خود را به آن پوشیده اند، و كمتر از این است در تاكّد استحباب، به جهت نماز مغرب، و مجزی است او را در سایر نمازها داخل نمودن انگشت خود را زیر مقنعه و نحو آن.

3 - آیا تكرار مسح، موجب بطلان وضو می شود یا نه.

بسمه تعالی

بعد از خشك كردن محل مسح ضرر ندارد خصوصاً اگر به جهت رعایت احتیاط باشد در تحقق مسح شرعی، لكن موجب معصیت است اگر به قصد مشروعیت باشد.

4 - اگر كسی سهواً یا جهلاً، با آب غصبی وضوء بگیرد، صحیح است یا نه.

بسمه تعالی

بله وضوء صحیح است، امّا قیمت آن آب را ضامن است.

5 - اگر شخصی با آب نجس سهواً، جهلاً، نسیاناً یا غفلةً وضو گرفت حكمش چیست.

بسمه تعالی

وضو آن شخص باطل است و برای وضو مجدّد باید جاهای نجس را تطهیر كند.

6 - اگر جبیره نجس باشد و چیزی هم نباشد كه بر روی آن بگذارد حكمش چیست:

بسمه تعالی

در جایگاه و محل شستن جبیره باید اطرافش را بشوید با مراعات از بالا به پایین بوده و در محل مسح جبیره دو طرفش را مسح نماید و مراعات طول در حین مسح بشود

و اءقوی كفایت وضو مذكور است و احوط ضمّ تیمُم است.

7 - اگر كسی بعد از نماز شك می كند كه آیا وضو داشتم یا نه وظیفه اش چیست.

بسمه تعالی

بناء را بر صحت عمل می گذارد و لكن از برای نماز بعد، وضو بسازد.

8 - اگر شخصی یقین در حدث و شك در وضو داشته باشد تكلیفش چیست.

بسمه تعالی

باید وضو بگیرد.

9 - اگر شخصی یقین در وضو دارد و شك در حدث تكلیفش چیست.

بسمه تعالی

بناء را بر طهارت می گذارد. در صورتی كه شكّ در حدث، ناشی از خروج رطوبت مشتبهه به بول قبل از استبراء كه محكوم به بولیت است نباشد.

غسل

غسل های واجب

غسل های واجب هفت قسم است:

1 - غسل جنابت

2 - غسل حیض

3 - غسل نفاس

4 - غسل استحاضه

5 - غسل مس میت

6 - غسل میت

7 - غسل نذر و قسم.

احكام جنابت

مساءله 65:

به دو چیز انسان جنب می شود:

اول: جماع

دوم: بیرون آمدن منی، چه در خواب باشد و چه در بیداری، با اختیار باشد یا بی اختیار، كم باشد یا زیاد، با شهوت باشد یا بی شهوت.

مساءله 66:

اگر رطوبتی از انسان خارج شود و نداند منی است یا بول یا غیر اینها، چنانچه با شهوت و جستن بیرون آمده و بعد از بیرون آمدن آن بدن سست شده، آن رطوبت، حكم منی را دارد و اگر هیچ یك از این نشانه های بالا را نداشته باشد، حكم منی را ندارد.

و در مریض لازم نیست آن آب، با جَستن بیرون آمده باشد، بلكه اگر با شهوت بیرون آمده باشد در حكم منی است بنابراظهر، و همچنین در زن مریض بنابراحوط، و لازم نیست بدن او سست شود، بلكه خالی از وجه نیست كه حكم زن در صحت و مرض مانند مرد باشد.

مساءله 67:

مستحب است انسان بعد از بیرون آمدن منی، بول كند و اگر بول نكند و بعد از غسل رطوبتی از او بیرون آید كه نداند منی است یا رطوبت دیگر، حكم منی را دارد.

مساءله 68:

اگر كسی در قُبُل زن جماع كند و به اندازه ختنه گاه داخل شود هر دو جنب می شوند و همچنین است بنابراظهر اگر در دُبُر زن نزدیكی كند.

مساءله 69:

اگر منی از جای خود حركت كند و بیرون نیاید، یا انسان شك كند كه

منی از او بیرون آمده یا نه، غسل بر او واجب نیست و همچنین است اگر خواب ببیند كه محتلم شده ولی بعد از بیدار شدن اثر از منی نبیند.

مساءله 70:

هرگاه بعد از غسل، منی مرد از زن خارج شود غسل واجب نیست و همچنین است اگر شك كند كه منی بیرون آمده از خود اوست یا از مرد، اما اگر علم یا اطمینان داشت باشد كه منی خارج شده از خود اوست و یا مخلوط با منی مرد است، غسل بر او واجب است.

مساءله 71:

كسی كه نمی تواند غسل كند ولی تیمم برایش ممكن است، بعد از داخل شدن وقت نماز هم می تواند با عیال خود نزدیكی كند.

كارهای حرام بر جنب

مساءله 72:

كارهایی كه بر جنب حرام است، عبارت است از:

1 - رساندن جایی از بدن به خط قرآن یا به اسم خدا و بنابر احتیاط به اسم پیامبران و امامان علیهم السّلام و اسم حضرت زهراعلیهاالسّلام

2 - رفتن به مسجدالحرام و مسجد پیامبرصلّی اللّه علیه و آله اگر چه از یك در داخل و از درِ دیگر خارج شود و بنابر احتیاط واجب توقف و عبور در حرم امامان علیهم السّلام و رواقها

3 - توقف در مساجد دیگر، ولی اگر از یك در داخل و از در دیگر خارج شود، یا برای برداشتن چیزی برود مانعی ندارد، و احتیاط واجب آن است كه در حرم امامان هم توقف نكند بلكه عبور نیز ننماید و همچنین در رواق ها.

4 - گذاشتن چیزی در مسجد

5 - خواندن سوره ای كه سجده واجب دارد

و آن چهار سوره است:

1 - سجده (سوره 32)

2 - فصلت (سوره 41)

3 - نجم (سوره 53)

4 - علق (سوره 96).

غسل جنابت

مساءله 73:

غسل جنابت به خودی خود مستحب است و برای خواندن نماز واجب و مانند آن واجب می شود ولی برای نماز میت و سجده شُكر و سجده های واجب قرآن غسل جنابت لازم نیست.

مساءله 74:

غسل را چه واجب باشد و چه مستحب، به دو صورت می شود انجام داد. ترتیبی و ارتماسی، و غسل ترتیبی افضل از ارتماسی است.

غسل ترتیبی

مساءله 75:

در غسل ترتیبی باید به نیت غسل، اوّل سر و گردن، بعد طرف راست، بعد طرف چپ بدن را بشوید و اگر عمداً یا از روی فراموشی یا به سبب ندانستن مساءله، به این ترتیب عمل نكند، غسل او باطل است. ولی چنانچه قصد قربت داشته، آنچه را كه مقدم داشته اگر اعاده كند، غسل او صحیح است. و احتیاط واجب رعایت ترتیب در هر عضو از غسل ترتیبی است، به این صورت كه از بالا شروع كند و به قسمت های پایین عضو ختم كند.

مساءله 76:

نصف ناف و نصف عورت را باید با طرف راست بدن و نصف دیگر را باید با طرف چپ بشوید.

مساءله 77:

برای آن كه یقین كند هر سه قسمت یعنی سر و گردن و طرف راست و طرف چپ را كاملاً شسته، باید هر قسمتی را كه می شوید مقداری از قسمت های دیگر را هم با آن قسمت بشوید.

مساءله 78:

اگر بعد از غسل بفهمد جایی از بدن را نشسته و نداند كجای بدن است باید دوباره غسل كند.

غسل ارتماسی

مساءله 79:

در غسل ارتماسی، اگر به نیت غسل ارتماسی، به تدریج در آب فرو رود تا تمام بدن زیر آب رود، غسل او صحیح است و احتیاط آن است كه از اوّل فرو رفتن در آب، نیت غسل كردن را داشته باشد به آنچه غسل ارتماسی با آن محقق و تمام می شود، اظهر، كفایت نیت در حال فرو رفتن مجموع بدن در آب است.

مسئله 80:

در غسل ارتماسی اگر همه بدن زیر آب باشد و بعد از نیت غسل، بدن را حركت دهد غسل

او صحیح است.

احكام غسل

مساءله 81:

در غسل ارتماسی باید تمام بدن پاك باشد مگر این كه در آنِ واحد هم بدن پاك شود و هم غسل انجام بگیرد. در غسل ترتیبی پاك بودن تمام بدن، لازم نیست و اگر تمام بدن نجس باشد و هر قسمتی را پیش از غسل دادن آن قسمت آب بكشد، كافی است، پاك بودن تمام بدن، قبل از شروع در غسل مطلقاً موافق احتیاط است.

مساءله 82:

اگر در غسل، مقداری از بدن نشسته بماند، غسل باطل است، ولی شستن جاهایی از بدن كه دیده نمی شود مثل داخل گوش و بینی، واجب نیست.

مساءله 83:

در موقع غسل كردن، لزوم شستن موهای كوتاه كه پوست از لای آنها دیده می شود، خالی از قوّت نیست، ولی موهای بلند لازم نیست.

مساءله 84:

تمام شرطهایی كه برای صحیح بودن وضو گفته شد، مثل پاك بودن آب، در صحیح بودن غسل هم شرط است.

در غسل لازم نیست بدن را از بالا به پایین بشوید، اما در ترتیبی، احوط است.

و نیز در غسل ترتیبی لازم نیست بعد از شستن هر قسمت، فوراً قسمت دیگر را بشوید، بلكه اگر بعد از شستن سر و گردن، مقداری صبر كند و بعد طرف راست را بشوید و بعد از مدتی، طرف چپ را بشوید، اشكال ندارد.

مساءله 85:

كسی كه غسل جنابت كرده، نباید برای نماز، وضو بگیرد، ولی در غسل های دیگر، برای نماز باید وضو بگیرد.

مساءله 86:

چیزی را كه مانع رسیدن آب به بدن است، باید برطرف كند.

غسلهای اختصاصی بانوان

خونهای سه گانه:

1: استحاضه

2: حیض

3: نفاس

استحاضه

تعریف استحاضه:

استحاضه از خونهایی كه از زن خارج می شود، خون استحاضه است و زن را در وقت دیدن این خون ((مستحاضه)) می گویند

علائم خون استحاضه:

غالباً زرد رنگ و سرد و بدون فشار و سوزش بیرون می آید و ممكن است گاهی بر خلاف اوصاف مذكور باشد.

اقسام استحاضه:

1 - قلیله

2 - متوسطه

3 - كثیره

استحاضه قلیله

آن است كه خون در پنبه ای كه زن داخل فرج می نماید نفوذ نكند.

استحاضه متوسطه

آن است كه خون در پنبه فرو رود ولی از آن نگذرد.

استحاضه كثیره

آن است كه خون از پنبه به دستمال جاری شود.

مساءله 87:

وظیفه مستحاضه قلیله

در استحاضه قلیله باید زن برای هر نماز یك وضو بگیرد و بنابر احتیاط پنبه را عوض كند یا آب بكشد و ظاهر فرج را هم اگر خون به آن رسیده آب بكشد.

مساءله 88:

وظیفه مستحاضه متوسطه

در استحاضه متوسطه باید زن برای نماز صبح غسل كند و تا صبح دیگر برای نمازهای خود بنابر احتیاط واجب پنبه را اگر خونی شده عوض كند یا آب بكشد و همچنین ظاهر فرج، اگر نجس شده است. و وجوب وضو برای هر نماز در این صورت خالی از وجه نیست، و این در صورتی است كه استحاضه متوسطه پیش از نماز صبح یا در بین آن پیدا شود. ولی اگر بعد از نماز صبح تا پیش از نماز ظهر یا بین آن حاصل شود باید برای نماز ظهر غسل كند و به همین ترتیب پیش از هر نماز یا بین هر نمازی كه استحاضه متوسطه شده باید برای آن غسل كند، و اگر عمداً یا از روی فراموشی برای نماز صبح غسل

نكند باید برای نماز ظهر و عصر غسل كند.

و اگر برای نماز ظهر و عصر غسل نكند باید پیش از نماز مغرب و عشاء غسل نماید چه آنكه خون بیاید یا قطع شده باشد.

مساءله 89:

وظیفه مستحاضه كثیره

در استحاضه كثیره علاوه بر كارهای استحاضه متوسطه كه در مسئله پیش گفته شد، باید برای هر نماز دستمال را عوض كند یا آب بكشد و یك غسل برای نماز ظهر و عصر و یكی برای نماز مغرب و عشاء بجا آورد. و بنابر احتیاط واجب با هر غسلی یك وضو بگیرد، بلكه برای نماز عصر و نماز عشاء نیز باید بنابر احتیاط واجب وضو بگیرد و همچنین باید بین نماز ظهر و عصر فاصله نیندازد. و اگر فاصله بیندازد باید برای نماز عصر دوباره غسل كند و نیز اگر بین نماز مغرب و عشاء فاصله بیندازد باید برای نماز عشاء دوباره غسل نماید.

مساءله 90:

اگر خون استحاضه پیش از وقت نماز هم بیاید اگر چه زن برای آن خون، وضو و غسل را انجام داده باشد باید در موقع نماز وضو و غسل را بجا آورد.

مساءله 91:

اگر استحاضه قلیله زن بعد از نماز صبح متوسطه شود، باید برای نماز ظهر و عصر غسل كند و اگر بعد از نماز ظهر و عصر متوسطه شود باید برای نماز مغرب و عشاء غسل نماید.

مساءله 92:

اگر استحاضه قلیله یا متوسطه زن بعد از نماز صبح كثیره شود باید برای نماز ظهر و عصر یك غسل و برای نماز مغرب و عشاء غسل دیگری بجا آورد.

و اگر بعد از نماز ظهر و عصر كثیره شود باید برای نماز مغرب

و عشاء غسل نماید.

مساءله 93:

زن مستحاضه بعد از آن كه خونش قطع شد، فقط برای نماز اولی كه می خواند، باید كارهای استحاضه را انجام دهد و برای نمازهای بعد لازم نیست.

مساءله 94:

اگر زن نداند استحاضه از چه قسم است، در صورت امكان باید مقداری پنبه داخل فرج نماید و كمی صبر كند و بیرون آورد و بعد از آنكه فهمید استحاضه او كدام یك از آن سه قسم است، كارهایی را كه برای آن قسم دستور داده شد انجام دهد.

مساءله 95:

زن مستحاضه اگر پیش از آنكه خود را وارسی كند، مشغول نماز شود، با اینكه می توانسته خود را وارسی كند چنانچه قصد قربت داشته و به وظیفه خود عمل كرده مثلاً استحاضه اش قلیله بوده و به وظیفه استحاضه قلیله عمل نموده، نماز او صحیح است و اگر قصد قربت نداشته یا عمل او مطابق وظیفه اش نبوده مثل آنكه استحاضه او متوسطه بوده و به وظیفه قلیله رفتار كرده، نماز او باطل است.

مساءله 96:

زن مستحاضه اگر نتواند خود را وارسی نماید، بنابر احوط به آنچه مشكل تر است عمل كند، مثلاً اگر نمی داند استحاضه او قلیله است یا متوسطه، باید كارهای استحاضه متوسطه را بنابر احوط انجام دهد و اگر نمی داند متوسطه است یا كثیره باید كارهای استحاضه كثیره را بنابر احوط انجام دهد ولی اگر بداند سابقاً كدام یك از آن سه قسم بوده باید به وظیفه همان قسم عمل كند.

مساءله 97:

زن مستحاضه اگر بداند از وقتی كه مشغول وضو یا غسل شده خونی از او بیرون نیامده و تا بعد از نماز هم

خون در داخل فرج نیست و بیرون نمی آید می تواند خواندن نماز را تاءخیر بیندازد.

مساءله 98:

مستحاضه كثیره و متوسطه وقتی كاملاً از خون پاك شد باید غسل كند ولی اگر بداند از وقتی كه برای نماز قبلی مشغول غسل شده دیگر خون نیامده، لازم نیست دوباره غسل كند.

مساءله 99:

زن مستحاضه اگر بین غسل و نماز فاصله بیندازد، باید دوباره غسل كند و بلافاصله مشغول نماز شود ولی اگر خون در داخل فضای فرج نیاید غسل لازم نیست.

مساءله 100:

زن مستحاضه باید موقع غسل و وضو و بعد از آن تا آخر نماز خود را از بیرون آمدن خون (در صورتی كه برای او ضرر نداشته باشد) حفظ كند و اگر مسامحه كرد و خونی خارج شد بنابر احتیاط هر چه بجا آورده از غسل یا وضو یا نماز، دو مرتبه انجام دهد.

مساءله 101:

اگر استحاضه كثیره زن متوسطه شود، باید برای نماز اول عمل كثیره و برای نمازهای بعد عمل متوسطه را بجا آورد. مثلاً اگر پیش از نماز ظهر استحاضه كثیره متوسطه شود، باید برای نماز ظهر غسل كند و برای نماز عصر و مغرب و عشاء فقط وضو بگیرد.

مساءله 102:

اگر استحاضه كثیره، قلیله شود، باید برای نماز اول عمل كثیره و برای نمازهای بعد، عمل قلیله را انجام دهد و نیز اگر استحاضه متوسطه، قلیله شود باید برای نماز اول، عمل متوسطه و برای نمازهای بعدی قلیله را بجا آورد.

مساءله 103:

اگر استحاضه قلیله زن پیش از نماز، متوسطه یا كثیره شود باید كارهای متوسطه یا كثیره را كه گفته شد انجام دهد و اگر استحاضه متوسطه كثیره شود

باید كارهای استحاضه كثیره را انجام دهد.

حیض

تعریف

حیض خونی است كه غالباً در هر ماه چند روزی از رحم زنها خارج می شود و زن را در موقع دیدن خون حیض، ((حائض)) می گویند

علائم خون حیض:

خون حیض در بیشتر اوقات غلیظ و گرم و رنگ آن سرخ مایل به سیاه یا سرخ است و با فشار و كمی سوزش بیرون می آید.

مساءله 104:

زنهای سیده بعد از تمام شدن شصت سال قمری یائسه می شوند، یعنی خون حیض نمی بینند، و زنهایی كه سیده نیستند بعد از تمام شدن پنجاه سال قمری یائسه می شوند.

مساءله 105:

خونی كه دختر پیش از تمام شدن نُه سال می بیند، در صورتی كه معلوم باشد نُه سال او تمام نشده است و علامت و نشانه دیگری غیر از سن، بر بلوغ او نباشد و همچنین خونی كه زن بعد از یائسه شدن می بیند حیض نیست.

مساءله 106:

زن حامله و زنی كه بچه شیر می دهد ممكن است حیض ببیند بنابر اقوی، ولی اگر بیست روز از ایام عادت دیرتر بود هم وظیفه حائض و هم مستحاضه را احتیاطاً انجام دهد.

مساءله 107:

اگر دختری نمی داند كه نُه سالش تمام شده یا نه و خونی دید كه یقین كرد خون حیض است باید آن را خون حیض قرار دهد.

مساءله 108:

زنی كه شك دارد یائسه شده یا نه اگر خونی ببیند و نداند حیض است یا نه باید بنا بگذارد كه یائسه نشده است.

مساءله 109:

مدت حیض كمتر از سه روز و بیشتر از ده روز نمی شود و اگر مختصری هم از سه روز كمتر باشد

حیض نیست.

مساءله 110:

باید سه روز اولِ حیض پشت سر هم باشد پس اگر مثلاً دو روز خون ببیند و یك روز پاك شود و دوباره یك روز خون ببیند حیض نیست.

مساءله 111:

اگر سه روز پشت سرهم خون ببیند و پاك شود، چنانچه دوباره خون ببیند و روزهایی كه خون دیده و در وسط پاك بوده روی هم از ده روز بیشتر نشود تمام این مدت را حیض قرار می دهد.

مساءله 112:

اگر خونی ببیند كه از سه روز بیشتر و از ده روز كمتر باشد و نداند خون حیض است یا زخم، اگر قبلاً حیض بوده، یعنی خون حیض دیده و ممكن است این خون دنباله آن باشد، حیض است لیكن اظهر اعتبار خروج از چپ برای حیض و خروج از طرف راست برای زخم است، و با عدم امكان وارسی عمل به حالت سابقه می نماید و اگر پاك بوده وظیفه ای نسبت به حیض ندارد.

مساءله 113:

اگر خونی ببیند و شك كند كه خون حیض است یا خون نفاس اگر در ایام عادت زن باشد آن را خون حیض قرار می دهد و گر نه باید به وظیفه ای كه مشترك بین حیض و نفاس است عمل كند، یعنی لازم نیست آنچه بر حائض واجب است ولی بر نفساء واجب نیست و آنچه بر نفساء واجب است و بر حائض واجب نیست بجا آورد. گرچه انجام دادن مجموع وظایف حائض و وظایف نفساء مطابق احتیاط است بلكه این احتیاط در صورت امكان ترك نشود و در صورت عدم امكان احتیاط، مخالفت قطعیه ننماید.

مساءله 114:

اگر خونی ببیند كه نداند خون حیض

است یا بكارت، ولی احتمال خون دیگری مثل خون جراحت و زخم را هم نمی دهد باید خود را وارسی كند یعنی مقداری پنبه داخل فرج نماید و كمی صبر كند بعد بیرون آورد پس اگر اطراف آن آلوده باشد خون بكارت است و اگر به همه آن رسیده، حیض می باشد.

البته باید خون زیاد نباشد تا به وسیله فوق بتواند بین خون حیض و بكارت فرق بگذارد و در صورت عدم امكان تشخیص و عدم حصول یقین، در ایام عادت حكم به حیض بودن می كند و گر نه عمل به حالت سابقه می نماید.

مساءله 115:

اگر كمتر از سه روز خون ببیند و پاك شود و بعد سه روز خون ببیند، خون دوم حیض است و خون اول اگرچه در روزهای عادتش باشد حیض نیست.

مساءله 116:

اگر حائض پاك شد و بعد از گذشتن ده روز یا بیشتر، دوباره خون دید اگر از سه روز بیشتر طول بكشد ولی از ده روز بیشتر نباشد و سایر شرایط حیض را داشته باشد، خون دوم نیز حیض است.

مساءله 117:

اگر زنی بیش از سه روز خون دید و ده روز یا كمتر از آن پاك شد، چنانچه نمی داند خون زخم و جراحت است یا نه، اگر در ایام عادت زن باشد یا اینكه شرایط حیض را داشته باشد آن را خون حیض قرار دهد.

اقسام زنهای حائض

مساءله 118:

زنهای حائض بر شش قسمند:

1 - صاحب عادت وقتیه و عددیه

2 - صاحب عادت وقتیه

3 - صاحب عادت عددیه

4 - مضطربه

5 - مبتدئه

6 - ناسیه

تعریف عادت وقتیه و عددیه

آن زنی است كه دو ماه پشت سرهم در

وقت معین خون حیض ببیند و در وقت معین هم پاك شود و شماره روزهای حیض او هم در هر دو ماه یك اندازه باشد مثل آنكه دو ماه پشت سرهم از اول ماه تا هفتم آن خون ببیند.

تعریف صاحب عادت وقتیه

آن زنی است كه دو ماه پشت سرهم در وقت معین خون حیض ببیند ولی شماره روزهای حیض او در هر دو ماه یك اندازه نباشد. مثلاً دو ماه پشت سرهم از روز اول ماه خون ببیند ولی ماه اول روز هفتم و ماه دوم روز هشتم از خون پاك شود.

تعریف صاحب عادت عددیه

آن زنی است كه شماره روزهای حیض او در دو ماه پشت سرهم به یك اندازه باشد ولی وقت دیدن آن دو خون یكی نباشد. مثل آنكه ماه اول از پنجم تا دهم و ماه دوم از دوازدهم تا هفدهم خون ببیند.

تعریف مضطربه

آن زنی است كه چند ماه خون دیده، ولی عادت معینی پیدا نكرده یا عادتش بهم خورده و عادت تازه ای پیدا نكرده است.

تعریف مبتدئه

آن زنی است كه دفعه اول خون دیدن او است.

تعریف ناسیه

آن زنی است كه عادت خود را فراموش كرده است.

احكام زنهای حائض

مساءله 119:

زنی كه عادت وقتیه و عددیه دارد اگر در وقت عادت یا دو سه روز جلوتر یا دو سه روز عقب تر خون ببیند، به طوری كه بگویند حیض را جلو یا عقب انداخته اگر چه آن خون، نشانه های حیض را نداشته باشد باید به احكامی كه برای زن حائض گفته می شود عمل كند. و چنانچه بعد بفهمد حیض نبوده مثل اینكه پیش از سه روز پاك شود، باید عبادتهایی را كه

بجا نیاورده قضا نماید.

مساءله 120:

زنی كه عادت وقتیه و عددیه دارد، اگر بیشتر از ده روز خون ببیند خونی كه در روزهای عادت دیده اگر چه نشانه های حیض را نداشته باشد حیض است و خونی كه بعد از روزهای عادت دیده اگر چه نشانه های حیض را داشته باشد استحاضه است. مثلاً زنی كه عادت حیض او از اول ماه تا هفتم است اگر از اول تا دوازدهم خون ببیند، هفت روز اول آن حیض و پنج روز بعد استحاضه می باشد.

مساءله 121:

زنی كه عادت وقتیه دارد اگر در وقت عادت خود یا دو سه روز پیش از عادت یا دو سه روز بعد از عادت خون ببیند به طوری كه بگویند حیض را جلو یا عقب انداخته اگر چه آن خون نشانه های حیض را نداشته باشد باید به احكامی كه برای زنهای حائض گفته می شود عمل نماید. و اگر بعد بفهمد حیض نبوده مثل آنكه پیش از سه روز پاك شود باید عبادتهایی را كه بجا نیاورده قضا نماید.

مساءله 122:

زنی كه عادت عددیه دارد اگر بیشتر از شماره عادت خود، خون ببیند و از ده روز بیشتر شود چنانچه همه خونهایی كه دیده یك جور باشد باید از موقع دیدن خون به شماره روزهای عادتش حیض و بقیه را استحاضه قرار دهد و اگر همه خونهایی كه دیده یك جور نباشد، بلكه چند روز از آن نشانه حیض و چند روز دیگر نشانه استحاضه را داشته باشد، اگر روزهایی كه خون، نشانه حیض را دارد با شماره روزهای عادت او یك اندازه است باید همان روزها را حیض

و بقیه را استحاضه قرار دهد.

و اگر روزهایی كه خون نشانه حیض دارد از روزهای عادت او بیشتر است فقط به اندازه روزهای عادت او حیض و بقیه استحاضه است و اگر روزهایی كه خون نشانه حیض دارد از روزهای عادت او كمتر است باید آن روزها را با چند روز دیگر كه روی هم به اندازه روزهای عادتش شود، حیض و بقیه را استحاضه قرار دهد.

مساءله 123:

مضطربه (زنی كه چند ماه خون دیده ولی عادت معینی پیدا نكرده) اگر بیشتر از ده روز خون ببیند و همه خون هایی كه دیده یك جور باشد. چنانچه عادت خویشان او مشخص است آن مقدار را برای خود حیض و بقیه را استحاضه قرار می دهد.

مساءله 124:

مضطربه اگر بیشتر از ده روز خونی ببیند كه چند روز آن نشانه حیض و چند روز دیگر آن نشانه استحاضه دارد، چنانچه خونی كه نشانه حیض دارد كمتر از سه روز و بیشتر از ده روز نباشد همه آن حیض است و اگر خونی كه نشانه حیض را دارد كمتر از سه روز باشد باید بنابر احتیاط تا هفت روز را حیض قرار دهد.

مساءله 125:

مبتدئه، یعنی زنی كه دفعه اول خون دیدن اوست، اگر بیشتر از ده روز خون ببیند و همه خون هایی كه دیده یك جور باشد باید عادت خویشان خود را به طوری كه در مضطربه گفته شد حیض و بقیه را استحاضه قرار دهد.

مساءله 126:

مبتدئه اگر بیشتر از ده روز خونی ببیند كه چند روز آن نشانه حیض و چند روز دیگر نشانه استحاضه را داشته باشد، چنانچه خونی كه نشانه حیض

دارد كمتر از سه روز و بیشتر از ده روز نباشد، همه آن حیض است. ولی اگر پیش از گذشتن ده روز از خونی كه نشانه حیض دارد دوباره خونی ببیند كه آن هم نشانه خون حیض داشته باشد، مثل آن كه پنج روز خون سیاه و نُه روز خون زرد و دوباره پنج روز خون سیاه ببیند، باید از اول خون اول كه نشانه حیض دارد، حیض قرار دهد و در عدد رجوع به خویشاوندان خود كند و بقیه را استحاضه قرار دهد.

مساءله 127:

مبتدئه اگر بیشتر از ده روز خونی ببیند كه چند روز آن نشانه حیض و چند روز دیگر آن نشانه استحاضه داشته باشد، چنانچه خونی كه نشانه حیض دارد از سه روز كمتر یا از ده روز بیشتر باشد، باید از اولی كه خون نشانه حیض دارد حیض قرار دهد و در عدد به خویشاوندان خود رجوع كند و بقیه را استحاضه قرار دهد.

مساءله 128:

ناسیه، یعنی زنی كه وقت و عدد عادت خود را فراموش كرده است اگر بیشتر از ده روز خون ببیند باید روزهایی را كه خون او نشانه حیض دارد تا ده روز، حیض قرار دهد و بقیه را استحاضه قرار دهد و اگر نتواند حیض را به واسطه نشانه های آن تشخیص دهد، بنابر احتیاط واجب باید هفت روز اول را حیض و بقیه را استحاضه قرار دهد.

مگر اینكه بداند به طور مسلّم در روزهای اول حیض نمی شده است كه در آن صورت بعد از آن روزها را باید حیض قرار دهد و اگر ظن اطمینانی پیدا كرد كه ایام عادتش مثل خویشان خود

است عادت آنها را برای خود انتخاب می كند.

احكام حائض

مساءله 129:

چند چیز بر حائض حرام است

1 - عبادتهایی كه مانند نماز باید با وضو یا غسل یا تیمّم بجا آورده شود. ولی بجا آوردن عبادتهایی كه وضو و غسل و تیمم برای آنها لازم نیست، مانند نماز میت، مانعی ندارد.

2 - تمام چیزهایی كه بر جنب حرام است و در احكام جنابت گفته شد.

3 - جماع كردن در فرج، كه هم برای مرد حرام است و هم برای زن، اگر چه به مقدار ختنه گاه داخل شود و منی هم بیرون نیاید.

مساءله 130:

جماع كردن در روزهایی هم كه حیض زن قطعی نیست ولی شرعاً باید برای خود حیض قرار دهد حرام است پس زنی كه بیشتر از ده روز خون می بیند و باید به دستوری كه قبلاً ذكر شده

روزهای عادت خویشان خود را حیض قرار دهد. شوهرش نمی تواند در آن روزها با او نزدیكی نماید.

مساءله 131:

اگر شماره روزهای حیض زن به سه قسمت تقسیم شود و مرد در قسمت اول آن با زن خود در قُبُل جماع كند، باید هیجده نخود طلا كفاره به فقیر بدهد و اگر در قسمت دوم جماع كند، نُه نخود و اگر در قسمت سوم جماع كند، باید چهار نخود و نیم بدهد. مثلاً زنی كه شش روز خون حیض می بیند، اگر شوهرش در شب یا روز اول و دوم با او جماع كند باید هیجده نخود طلا بدهد. و در شب یا روز سوم و چهارم نُه نخود و در شب یا روز پنجم و ششم باید چهار نخود و نیم بدهد.

مساءله 132:

طلاق دادن زن در حال حیض، به طوری كه در كتاب طلاق گفته می شود باطل است.

مساءله 133:

اگر زن بگوید حائضم یا از حیض پاك شده ام باید حرف او را قبول كرد، مگر اینكه اطمینان پیدا شود كه دروغ می گوید.

مساءله 134:

اگر زن در بین نماز حائض شود نماز او باطل است.

مساءله 135:

بعد از آنكه زن از خون حیض پاك شد، واجب است برای نماز و عبادتهای دیگری كه باید با وضو یا غسل یا تیمم بجا آورده شود غسل كند و دستور آن مثل غسل جنابت است، ولی بنابر اظهر برای نماز باید پیش از غسل یا بعد از آن وضو هم بگیرد و اگر پیش از غسل وضو بگیرد بهتر است.

مساءله 136:

نمازهای یومیه ای كه زن در حال حیض نخوانده، قضا ندارد ولی روزه های واجب را باید قضا نماید.

مساءله 137:

اگر چند روز را حیض قرار دهد و عبادت نكند، بعد بفهمد حیض نبوده است باید نماز و روزه ای را كه در آن روزها بجا نیاورده قضا نماید و اگر چند روز را به گمان اینكه حیض نیست عبادت كند بعد بفهمد حیض بوده، چنانچه آن روزها روزهایی بوده كه باید روزه می گرفته، واجب است قضا نماید.

نفاس

تعریف نفاس

وقتی كه اولین جزء بچه از شكم مادر بیرون می آید هر خونی كه زن می بیند، اگر پیش از ده روز یا سر ده روز قطع شود، خون نفاس است و زن را در حال نفاس ((نفساء)) می گویند.

مساءله 138:

خونی كه زن پیش از بیرون آمدن اولین جزء بچه می بیند نفاس نیست.

مساءله 139:

لازم

نیست كه خلقت بچه تمام باشد، بلكه اگر خون بسته ای هم از رحم زن خارج شود و خود زن بداند، یا چهار نفر قابله بگویند كه اگر در رحم می ماند انسان می شد، خونی كه تا ده روز ببیند خون نفاس است بنابر احوط.

مساءله 140:

ممكن است خون نفاس یك لحظه بیشتر نیاید، ولی بیشتر از ده روز نمی شود.

مساءله 141:

توقف در مسجد و رساندن جایی از بدن به خط قرآن و كارهای دیگری كه بر حائض حرام است، بر نفساء هم حرام است و آنچه بر حائض واجب، مستحب، و مكروه است، بر نفساء هم واجب، مستحب، و مكروه می باشد.

مساءله 142:

طلاق دادن زنی كه در حال نفاس می باشد باطل است و نزدیكی كردن با او حرام می باشد. و اگر شوهرش با او نزدیكی كند احتیاط واجب آن است كه به دستوری كه در احكام حیض (مساءله 131) گفته شد كفاره بدهد.

مساءله 143:

وقتی زن از خون نفاس پاك شد باید غسل كند و عبادتهای خود را بجا آورد و اگر دوباره خون ببیند چنانچه روزهایی كه خون دیده با روزهایی كه در وسط پاك بوده روی هم ده روز یا كمتر از ده روز باشد تمام آن نفاس است و اگر روزهایی كه پاك بوده روزه گرفته باشد باید قضا نماید.

مساءله 144:

اگر زن از خون نفاس پاك شود و احتمال بدهد كه در باطن خون هست، باید مقداری پنبه داخل فرج نماید كه اگر پاك است، برای عبادتهای خود غسل كند.

مساءله 145:

اگر خون نفاس زن از ده روز بگذرد، چنانچه در حیض عادت دارد به

اندازه روزهای عادت او نفاس و بقیه استحاضه است.

و اگر عادت ندارد، تا ده روز بنابر اظهر نفاس و بقیه استحاضه می باشد. و احتیاط مستحب آن است كسی كه عادت ندارد از روز بعد از عادت و كسی ندارد بعد از روز دهم تا روز هیجدهم زایمان، كارهای استحاضه را بجا آورد و كارهایی را كه بر نفساء حرام است ترك كند.

مساءله 146:

زنی كه عادت حیضش كمتر از ده روز است، اگر بیشتر از روزهای عادتش خون نفاس ببیند در صورتی كه از ده روز بیشتر نشود بنابر اظهر تمام آن مدت را نفاس قرار می دهد.

استفتائات

1 - آیا استبراء در حق زنان ثابت است یا نه.

بسمه تعالی

استبراء در حق زنان ثابت نیست، و سزاوار است كه بعد از بول، فی الجمله آرام گیرند و تنحنح نمایند و فرج خود را به طرف عرض، فشار دهند و رطوبت مشكوكی كه از زنها خارج می شود پاك است، مطلقاً و ناقض طهارت نیست. اگرچه رعایت امور مزبوره را ننماید.

2 - هرگاه خون حیض، مشتبه به خون بكارت شود، شناختن آن به چه طریق است.

بسمه تعالی

در تشخیص و شناختن آن، باید قدری پنبه، داخل در فرج كند و قدری صبر نماید، و بهتر آن است وقتی كه می خواهد این عمل را بكند به پشت بخوابد و پاها را بلند كند، و بعد از مدتی پنبه را آهسته بیرون آورد، پس اگر خون در دور آن واقع شده باشد آن خون بكارت است و اگر خون تمام پنبه را گرفته باشد، خون حیض است و شرط است در امتحان مذكور، اینكه قروح یا جروح،

احاطه به فرج مثل بكارت نداشته باشد و همچنین خون بسیار نباشد كه نتوان تشخیص داد. بلكه باید احتمال غیر این دو قسم خون كه خون بكارت و خون حیض است ندهد.

3 - اگر زنی سه روز خون دید و قطع شود و در بین ده روز دوباره خون دید و قبل از ده روز قطع شد تكلیف این زن نسبت به این ایام چیست.

بسمه تعالی

تمامی خون و پاكی وسط، یعنی مابین سه تا ده محكوم به حیض است.

4 - آیا زن باردار ممكن است حیض ببیند یا نه:

بسمه تعالی

بلی ممكن است بنابر اقوی، ولی با تاءخّر از ایام عادت، بیست روز باید احتیاط كند به جمع بین تروك حائض و افعال مستحاضه.

5 - اقل و اكثر ایام حیض چقدر است.

بسمه تعالی

اكثر زمان حیض، ده روز است و اقل زمان حیض سه روز است پس هرگاه یك روز یا دو روز خون ببیند حیض نخواهد بود.

6 - در زمان حیض، و طی نمودن در قُبُل حائض، چه صورت دارد.

بسمه تعالی

حرام است در زمان حیض وَطْی نمودن در قُبُل حائض با علم به آن، و درباره هر یك از مرد و زن، موجب فسق می شود علی المعروف، اگرچه از كبائر بودن آن معلوم نیست، بلی حلال شمردن آن، موجب كفر است با علم به حرمت آن.

7 - اگر وطی كرد مرد، زنش را در زمان حیض، آیا كفّاره واجب است بر زن یا نه:

بسمه تعالی

واجب است به احتیاط وجوبی در صورت علم و عمل.

8 - كفّاره وطی، چقدر است.

بسمه تعالی

كفّاره عبارت است از یك دینار، یعنی اشرفی هیجده نخودی كه یك مثقال شرعی

است. و این مقدار كفّاره، در اول حیض است، و در وسط آن نصف اشرفی است، و در آخر آن ربع اشرفی است.

9 - اول، وسط و آخر حیض را بیان فرمائید.

بسمه تعالی

زنی كه مدتش مثلاً شش روز است، روز اوّل و دوّم آن، اوّل حیض است و روز سوم و چهارم، وسط حیض است و روز پنجم و ششم، آخر حیض است.

10 - آیا غُسل حیض كفایت از وضو می كند یا نه:

بسمه تعالی

كیفیت غسل حیض، مانند غسل جنابت است، لكن غسل حیض، كفایت از وضو نمی كند و اظهر وجوب وضو است.

11- خانمی بعد از پنج روز ایام عادتش پاك شده و غسل كرده، روز هشتم یك قطره خون می بیند، این خون چه حكمی دارد.

بسمه تعالی

با فرض اینكه بین این خون و اوّلین روزی كه خون دیده بیش از ده روز فاصله نشده، تمام این هشت روز به حكم حیض است.

12 - زن پس از ایام عادت كه معمولاً شش یا هفت روز است پاك شده ولی بعد از آن باز خون زرد رنگی می بیند و شك دارد كه خون حیض است یا نه و نمی داند تا ده روز تمام می شود یا نه، وظیفه اش چیست.

بسمه تعالی

صبر می كند اگر قبل از ده روز قطع نشد تمام آنرا حیض قرار می دهد و اگر از ده روز تجاوز كرد فقط ایام عادت را حیض قرار داده و نمازهای روزهای غیر آنرا قضا می كند.

13 - زنی پس از شش روز از خون حیض پاك می شود و هیچ خونی نمی بیند و روز نهم ترشح خونی بسیار كمی

می بیند بعد هم كاملاً پاك می شود حكم این خون چیست.

بسمه تعالی

با فرض اینكه عرفاً خون بر آن صدق می كند مثل سؤال اوّل است.

14 - زنی جنب بوده و قبل از غسل جنابت حیض شده آیا صحیح است كه قبل از پاك شدن از حیض غسل جنابت كند و غسلهای دیگر چطور.

بسمه تعالی

صحیح است قبل از پاك شدن از حیض غسل جنابت كند به جهت تخفیف قذارت باطنی و هم می تواند در وقت پاك شدن یك غسل به نیت هر دو انجام دهد و اگر قبلاً غسل جنابت كرده در آن وقت به نیت وظیفه فعلیه غسل كند و بعض اغسال مثل غسل احرام برای حائض مستحبّ است.

15 - زنی حیض شد، روز دوم حیض رحمش را با عمل جراحی در آوردند، كه حیض سه روز نشد آیا غسل حیض واجب است.

بسمه تعالی

غسل حیض بر او واجب نیست بلكه باید غسل استحاضه كند و عبادتهای ترك شده را قضا كند.

16 - رحم زنی را طی یك عمل جراحی برداشته اند، خونهایی كه بعداً می بیند محكوم به چیست.

بسمه تعالی

خون حیض نیست و محكوم به دم قرحه است خصوصاً اگر علامت آن را دارا باشد كه خروج از راست است.

17 - در صورتی كه استحاضه كثیره است و شخص از نظر جسمی توانایی سه مرتبه غسل در شبانه روز را ندارد (مبتلا به كمر درد و پا درد می باشد) آیا می تواند برای نماز بجای غسل استحاضه، تیمم بدل از غسل كند و همچنین برای روزه می تواند تیمم كند؟ و آیا قضای روزه های این چند روز را باید بگیرد.

بسمه تعالی

یكی

از مسوّغات تیمّم حرج و مشقّت شدیدة در استعمال آب است، و اگر بخواهد احتیاط كند در آخر وقت تیمّم كند و نماز و روزه اش صحیح است و قضا ندارد.

18 - در رابطه با استحاضه قلیله اگر شخصی بعد از نماز صبح پاك شده آیا برای نماز ظهر باید یك وضو و برای نماز عصر هم یك وضوی دیگر بگیرد و همچنین برای نماز مغرب و عشا؟

بسمه تعالی

با پاك شدن از استحاضه قلیله برای اوّلین نماز وضو می گیرد و برای نماز دیگر هم كافی است.

19 - زنی ادعا می كند كه هر ماه فقط یك روز یا دو روز خون می بیند و همیشه اینطور بوده است ؟ آیا این خون استحاضه است یا حكم دیگری دارد.

بسمه تعالی

استحاضه است.

20 - زنی است كه 50 سال او تمام شده است ولی هنوز هر ماه هفت الی ده روز خونی از او خارج می شود كه از نظر ظاهر تفاوتی با خون حیض او ندارد آیا این خون را باید حیض حساب كرد یا استحاضه.

بسمه تعالی

احتیاط در جمع بین تروك حائض و احكام استحاضه كند.

21 - زن حامل در حال حمل گاهی یك لكّه خون می بیند و ممكن است ده روز بعد هم لكّه ای ببیند تكلیف آن زن چیست.

بسمه تعالی

استحاضه است مگر علم به غیر آن حاصل شود.

22 - اگر زنی كه قرص ضدبارداری می خورد كه در ماه مبارك رمضان حائض نشود بر فرض دو یا سه روز خون در باطل باشد و بیرون نیاید حكم روزه او چیست.

بسمه تعالی

احتیاط می كند به اینكه روزه به رجاء عمل به وظیفه می گیرد

و بعداً هم قضا می كند با علم به اینكه سه روز ادامه داشته است.

23 - خانمی برای جلوگیری از عادت ماهانه قرص خورده و در بین آن بر اثر ترك قرص كمی خون دیده ولی پیش از سه روز قطع شده است. آیا این خون كه در ایام عادت بوده حكم حیض را دارد.

بسمه تعالی

خیر، مگر با علم به بقاء در باطن كه وظیفه احتیاطی آن گذشت.

24 - لطفاً بفرمایید زن تا چند سال حیض می بیند و به سال شمس یا قمری چگونه محاسبه می گردد با توجه به اینكه در شناسنامه ها تاریخ به سال شمسی است.

بسمه تعالی

حدّ یاءس در قرشیه تمام شدن شصت سال قمری است و در غیر او تمام شدن پنجاه سال قمری است كه ظاهراً به ترتیب 58 سال و 2 ماه و 18 روز، و 48 سال و 6 ماه و 7 روز به سال شمسی می شود.

25 - خانمی شك دارد كه به سن یائسگی رسیده یا نه و خونی می بیند كه نمی تواند یقین به ادامه آن تا سه روز پیدا كند وظیفه او نسبت به نماز و روزه چیست.

بسمه تعالی

وظیفه او مثل سابق استظهار است و ترك عبادت.

26 - زنی حائض است و گردنبند او با نقش اللّه می باشد و گاهی بی اختیار روی بدنش قرار می گیرد. آیا جایز است چنین گردنبندی را به گردن آویزان كند.

بسمه تعالی

با علم به تماسّ با بدن حائز نیست.

27 - رفتن زن با حالت عادت ماهانه به حرم ائمه معصومین به قصد زیارت جایز است یا نه.

بسمه تعالی

جائز نیست علی الاحوط، و این احتیاط در

حرم و رواق در مكث و عبور ترك نشود.

28 - رفتن زن به حالت عادت ماهانه به حرم امامزادگان به قصد زیارت جایز است یا نه.

بسمه تعالی

مراعات عدم هتك بنماید و فی نفسه جایز است.

29 - مقاربت زن و شوهر بعد از حیض و قبل از غَسل حیض، چه حكمی دارد و نوزاد حاصل از این مقاربت چه حكمی دارد.

بسمه تعالی

جائز است علی كراهیة، و احوط تجنّب از آنست مگر بعد از غُسل فَرْج، و حكم ولد حكم سائر اولاد است یعنی حلال زاده است.

30 - زنی حائض یا به خاطر جهل به مساءله و یا عمداً حال خود را به شوهر نمی گوید و بعد از جماع برای مرد یقین حاصل می شود كه زن در حال حیض بوده است، آیا كفاره دارد و اگر دارد بر عهده زن است یا مرد. و یا هر دو.

بسمه تعالی

كفّاره ندارد.

31 - خونی كه دختر بعد از شب عروسی به مدت یك یا دو روز مشاهده می كند غسل دارد یا خیر.

بسمه تعالی

دم بكارت موجب غسل نیست.

32 - زنی در اثر ملاعبه با شوهرش، احساس شهوت می كند و حالت انزال به او دست می دهد و فكر می كند جنب شده است آیا با چنین حالتی غسل بر او واجب می شود.

بسمه تعالی

با علم به خروج منی به بیرون غسل واجب می شود ولو حصول علم با علائم باشد كه در مسئله 350 رساله آمده. (2)

33 - گاهی بانوان و دوشیزگان عقد بسته، در اثر ملاعبه با شوهر خود ترشحاتی همراه با كمی لذّت و خوشی می بینند، آیا این ترشحات حكم منی را دارد.

بسمه

تعالی

مبنی بر حصول علم است به شرحی كه گذشت.

34 - زنی پس از نزدیكی با همسرش، غسل كرده و پس از آن مقداری منی خارج شده است، نمی داند از مرد است یا از خود او، تكلیف او چیست.

بسمه تعالی

هرگاه بعد از غسل، منی مرد از زن خارج شود غسل واجب نیست و همچنین است اگر شك كند كه منی بیرون آمده از خود اوست یا از مرد، اما اگر علم یا اطمینان داشته باشد كه منی خارج شده از خود اوست و یا مخلوط با منی مرد است، غسل بر او واجب است.

35 - زنی حائض بوده و غسل حیض را فراموش كرده و مدتی نماز خوانده البته برای نمازهای خود وضو گرفته آیا نمازهای او صحیح است.

بسمه تعالی

صحیح نیست مگر غسل واجبی در بین انجام داده باشد كه نمازهای بعد آن تا عادت ماهانه بعدی صحیح است.

36 - زنی جنب بوده و فراموش كرده و مدتی نماز خوانده ولی در این بین غسل حیض انجام داده است و فعلاً متوجه شده، تكلیف او نسبت به نمازهای گذشته چیست.

بسمه تعالی

اگر بقصد آنچه بر ذمّه اوست غسل كرده كفایت از غسل جنابت هم نموده است، و اگر خصوص حیض را قصد كرده و توجّه به جنابت نداشته بعید نیست از غسل جنابت هم كفایت كند لكن احوط خلاف آنست.

37 - آیا با غسل استحاصه كثیره، وضو هم لازم است با غسل متوسطه چطور.

بسمه تعالی

با غسل متوسطه وضو لازم است، و همچنین با اغسال كثیرة علی الاحوط و توضیح در مساءله 383 (3) و 384 (4) رساله آمده است.

38 - در صورت شك بین خون نفاس

و خون زخم:

الف) تكلیف زن در این مورد چیست.

ب) چنانچه لباس بیمار، آغشته به خون باشد حكم خون نفاس دارد یا زخم ؟

بسمه تعالی

الف: اگر همراه با ولد یا پس از آن تا ده روز باشد بلكه خون همراه سقط بنحویكه در مساءله 439 (5) رساله بیان شده نفاس است، مگر اینكه بداند قرحه ای در باطن هست كه این خون از آنست.

ب: مبنی بر جواب قبلی است.

39 - زنی برای جلوگیری از حاملگی از دستگاه ((آی یو دی)) [IUD] استفاده می كند اگر در این حالت خونریزی رخ دهد تكلیف چیست.

بسمه تعالی

اگر علم دارد كه از زخم است فقط تطهیر می كند و اگر شك دارد به مساءله 407 (6) و 408 (7) رساله مراجعه كند.

40 - زنی را كه عمل جرّاحی می كنند جهت سقط جنین، خونی كه از مجرای عادی او خارج می شود چه حكمی دارد.

بسمه تعالی

احكام نفاس را دارد.

41 - وقتی برای اوّلین بار عادت ماهانه شدم، چون در آن زمان رسم نبود كه مادرها مساءله زنانه خود، حتی غسل كردن برای حیض را برای دخترانشان بگویند به مدت 3 سال هر وقت برای غسل كردن به حمام می رفتم، زیر دوش آب می ایستادم و فقط صلوات می فرستادم و وقتی كه عادت بودم نماز و روزه ام را انجام می دادم و هم به مسجد می رفتم و بعد كه شوهر كردم فهمیدم كه زن وقتی كه حائض می شود باید غسل كند حالا تكلیف من نسبت به نماز و روزه هایم در این مدت 3 سال چیست

بسمه تعالی

نماز و روزه قضا دارد مگر خصوص روزهای

عادت كه نمازهای آنها قضا ندارد.

42 - زنی عادت وقتیه ندارد، اما در مورد اینكه صاحب عادت عددیه است نیز تردید دارد به این صورت كه مدت خون دیدن وی هفت روز است از هفت تا ده روز ترشحاتی به رنگ زرد تیره می بیند گاهی نیز در فاصله روز هفتم و دهم لكّه خون می بیند وظیفه وی چیست.

بسمه تعالی

اگر دو ماه پی در پی چنین حالتی برای او پیش نیامد عادت مستقّر شده و با یك مرتبه رؤیت خلاف، زائل نمی شود، ولی اگر چندین مرتبه چنین حالت برایش پیش آمد كه محكوم به حیض شد و بنحوی بود كه در نزد عرف صاحب عادت بحساب نیامد عادت سابق زائل شده و مضطربه بحساب می آید مگر همین حالت دو ماه پی در پی مثل هم باشد.

غسل میت

مساءله 147:

واجب است میت را سه غسل بدهند:

1 - اول: غسل با آبی كه به سدر مخلوط باشد

2 - دوم: غسل با آبی كه به كافور مخلوط باشد

3 - سوم: غسل با آب خالص

مساءله 148:

غسل بچه مسلمان اگر چه از زنا باشد، بنابراحتیاط، واجب است. و غسل، كفن، دفن كافر و اولاد او، جایز نیست. و كسی كه از بچگی دیوانه بوده و به حال دیوانگی بالغ شده، چنانچه پدر و مادر او یا یكی از آنان مسلمان باشند، باید او را غسل داد و اگر هیچ كدام از آنان مسلمان نباشند، غسل دادن او جایز نیست.

مساءله 149:

بچه سقط شده را، اگر چهار ماه یا بیشتر دارد، باید بنابراحتیاط واجب غسل بدهند و اگر چهار ماه ندارد، باید در پارچه ای بپیچند

و بدون غسل دفن كنند.

مساءله 150:

اگر میت و كسی كه او را غسل می دهد هر دو مرد یا هر دو زن باشند جایز است كه غیر از عورت، جاهای دیگر میت برهنه باشد.

مساءله 151:

نگاه كردن به عورت میت حرام است، و كسی كه او را غسل می دهد اگر نگاه كند معصیت كرده، ولی غسل باطل نمی شود.

مساءله 152:

كسی را كه در حال حیض یا در حال جنابت مرده، لازم نیست غسل حیض یا غسل جنابت بدهند، بلكه همان غسل میت برای او كافی است ولی بنابراحتیاط موقع غسل دادن نیت غسل جنابت و یا حیض را نیز بنمایند.

غسل مس میت

مساءله 153:

اگر كسی بدن انسان مرده ای را كه سرد شده و غسل اش نداده اند، مس كند، یعنی جایی از بدن خود را به آن برساند، باید غسل مس میت كند.

غسلهای مستحب

مساءله 154:

غسل ها، در شرع مقدس اسلام بسیار است كه از آن جمله است:

1 - غسل جمعه

2 - غسل شب اول ماه رمضان و تمام شبهای فرد مثل سوم و پنجم و هفتم، ولی از شب بیست و یكم به بعد مستحب است همه شب غسل كند

3 - غسل روز عید فطر و عید قربان

4 - غسل شب عید فطر

5 - غسل روز هشتم و نهم ذی الحجه

6 - غسل روز اول، پانزده، بیست و هفتم و آخر ماه رجب

7 - غسل روز عید غدیر

8 - غسل روز بیست و چهارم ذی الحجه

9 - غسل روز عید نوروز، پانزدهم شعبان و هفدهم ربیع الاول،

10 - غسل كسی كه در موقع گرفتن خورشید و ماه، نماز آیات را عمداً نخوانده در صورتی كه تمام ماه و خورشید گرفته باشد

11 - غسل كسی كه برای تماشای دار آویخته، رفته و آن را دیده باشد

12 - غسل برای احرام و طواف و وقوف به عرفات و مشعر و برای قربانی كردن و سر تراشیدن در منی و برای توبه از معاصی اگر چه گناه صغیره باشد، و برای طلب حاجت و استخاره یعنی طلب خیر از خداوند.

تیمّم

تیمم

مساءله 155:

در هفت مورد، به جای وضو و غسل باید تیمّم كرد:

1 - پیدا نكردن آب

2 - مشقّت بیش از حدّ

3 - ترس از ضرر

4 - نیاز به آب برای حفظ جان

5 - نیاز به آب برای تطهیر

6 - نداشتن آب مباح

7 - نداشتن وقت برای وضو یا غسل

چیزهایی كه تیمم بر آنها صحیح است

مساءله 156:

تیمم به خاك، ریگ، كلوخ و سنگ، اگر پاك باشند، صحیح است.

به آجر و كوزه قبل از پخته شدن نیز صحیح است. تیمم بر سنگ گچ و سنگ و سنگ آهك قبل از پخته شدن، صحیح است.

دستور تیمم

مساءله 157:

در تیمم، چهار چیز واجب است:

اول: نیت

دوم: زدن تمام كف دو دست، با هم، بر چیزی كه تیمم به آن صحیح است و بنابر احتیاط واجب، همراه با ضربه باشد و گذاشتن دو دست بر زمین كافی نیست

سوم: كشیدن كف هر دو دست به تمام پیشانی و دو طرف آن، از جایی كه موی سر می روید تا ابروها و بالای بینی و بنابراحتیاط واجب باید دستها روی ابروها هم كشیده شود

چهارم: كشیدن كف دست چپ به تمام پشت دست راست و بعد از آن كشیدن كف دست راست به تمام پشت دست چپ.

احكام تیمم

مساءله 158:

تیمم بدل از غسل و بدل از وضو، با هم فرقی ندارند، ولی احتیاط مستحب است در تیمم بدل از غسل، بلكه در هر تیممی، بعد از مسح پیشانی، یك بار دیگر كف دستها را به زمین بزند و پشت دستها را به همین صورتی كه گفته شد، با كف دست دیگر مسح كند.

مساءله 159:

پیشانی و پشت دستها را باید از بالا به پایین مسح كند و كارهای آن را باید پشت سر هم بجا آورد.

مساءله 160:

انسان باید برای تیمم، انگشتر را از دست بیرون آورد و اگر در پیشانی یا پشت دستها یا در كف دستها، مانعی باشد،

مثلاً چیزی به آنها چسبیده باشد، باید بر طرف كند.

نماز

تعریف نماز

نماز، مهم ترین وظیفه دینی است كه اگر قبول درگاه خداوند عالم شود، عبادتهای دیگر هم قبول می شود و اگر پذیرفته نشود، اعمال دیگر هم قبول نمی شود. همان طور كه اگر انسان، در هر شبانه روز، پنج نوبت در نهر آبی شست و شو كند، چرك در بدنش نمی ماند، نمازهای پنجگانه هم، انسان را از گناهان پاك می كند.

سزاوار است كه انسان نماز را در اوّل وقت بخواند و كسی كه نماز را سبك شمارد، مانند كسی است كه نماز نمی خواند.

پیغمبر اكرم (ص) فرمودند: ((كسی كه به نماز اهمیت ندهد و آن را سبك شمارد، سزاوار عذاب آخرت است)).

در حال نماز، به یاد خدا و با خضوع و خشوع و وقار باشد و متوجه باشد كه با چه كسی سخن می گوید و خود را در مقابل عظمت و بزرگی خداوند عالم، بسیار پست و ناچیز ببیند. و

اگر انسان در موقع نماز، كاملاً به این مطلب توجه كند، از خود بی خبر می شود، چنانكه در حال نماز تیر را از پای مبارك امیر المؤمنین علیه السّلام بیرون كشیدند و آن حضرت متوجه نشدند.

و نیز نماز گزار باید توبه و استغفار كند و گناهانی كه مانع قبول شدن نماز است، مانند حسد، كبر، غیبت، خوردن حرام، آشامیدن مسكرات، ندادن خمس و زكات، بلكه هر معصیتی را ترك كند. نیز سزاوار است كه نماز گزار، كارهایی كه ثواب نماز را كم می كند، بجا نیاورد، مثلاً در حال خواب آلودگی و خودداری از بول، به نماز نایستد و در موقع نماز، به آسمان نگاه نكند.

و نیز كارهایی كه ثواب را زیاد می كند، بجا آورد، مثلاً انگشتری عقیق به دست كند و لباس پاكیزه بپوشد و شانه و مسواك كند و خود را خوشبو نماید.

نمازهای واجب

مساءله 161:

نمازهای واجب به شرح ذیل است:

1 - نماز یومیه (شبانه روز) و آنچه ملحق به آن است مانند نماز جمعه، نماز احتیاط، نماز قضا و نمازی كه نماز گزار دوباره آن را اعاده می كند

2 - نماز آیات كه به سبب آمدن حوادثی چون: زلزله، خسوف، كسوف و مانند اینها واجب می شود

3 - نماز میت

4 - نماز طواف واجب خانه كعبه

5 - نماز قضای والدین بر پسر بزرگ

6 - نمازی كه به سبب اجیر شدن و نذر و قسم و عهد واجب می شود.

نمازهای یومیه

مساءله 162:

پنج نماز در روز واجب است:

1 - نماز ظهر (چهار ركعت)

2 - نماز عصر (چهار ركعت)

3 - نماز مغرب (سه ركعت)

4 - نماز عشا (چهار ركعت)

5 - نماز صبح (دو ركعت)

مساءله 163:

نماز گزار برای بجا آوردن نماز صحیح، چند شرط را باید قبل از نماز رعایت كند:

اوّل: طهارت

دوم: وقت هر نماز

سوم: قبله

چهارم: پوشش در حال نماز و شرایط آن

پنجم: مكان نماز

وقت نمازهای یومیه

وقت نماز ظهر و عصر

مساءله 164:

نماز ظهر و عصر، هر كدام وقت مخصوص و مشتركی دارند.

وقت مخصوص نماز ظهر

از اول ظهر است تا وقتی كه از ظهر به اندازه خواندن نماز ظهر نگذرد. و اگر كسی، اشتباهاً عصر را در این وقت بخواند، نمازش باطل است.

وقت مخصوص نماز عصر

هنگامی است كه به اندازه خواندن نماز عصر، به مغرب، وقت ماند باشد.

مابین این دو وقتِ مخصوص، وقت مشترك نماز ظهر و عصر است.

وقت نماز مغرب و عشا

مساءله 165:

نماز مغرب و عشا، هر كدام وقت مخصوص و مشترك دارند.

وقت مخصوص نماز مغرب

از اول مغرب است تا وقتی كه از مغرب به اندازه خواندن سه ركعت نماز بگذرد.

وقت مخصوص نماز عشا

برای شخص مختار، موقعی است كه به اندازه خواندن نماز عشا به نصف شب مانده باشد.

بین وقت مخصوص نماز مغرب و عشا، وقت مشترك نماز مغرب و عشا است.

وقت نماز صبح

مساءله 166:

نزدیك اذان صبح، از طرف مشرق، نور سفیدی رو به بالا حركت می كند كه آن را ((فجر اول)) گویند، موقعی كه آن سفیدی پهن شد، ((فجر دوم)) و اول وقت نماز صبح است.

و آخر وقت نماز صبح، موقعی است كه آفتاب می

خواهد بیرون آید.

احكام اوقات نماز

مساءله 167:

كسی كه فقط به اندازه خواندن یك ركعت نماز وقت دارد، باید نماز را به نیت ادا بخواند.

مساءله 168:

مستحب است انسان نماز را در اول وقت آن بخواند و راجع به آن خیلی سفارش شده است. و هر چه به اول وقت نزدیك تر باشد، بهتر است.

ترتیب نماز

مساءله 169:

انسان باید نماز عصر را بعد از نماز ظهر و نماز عشا را بعد از نماز مغرب بخواند و اگر عمداً نماز عصر را پیش از نماز ظهر و نماز عشا را پیش از نماز مغرب بخواند، باطل است.

نمازهای مستحب

مساءله 170:

نمازهای مستحبی زیاد است و آنها را ((نافله)) گویند.

در بین نمازهای مستحبی، به خواندن نافله های شبانه روزی بیشتر سفارش شده است.

نافله های شبانه روزی، در غیر روز جمعه، سی چهار ركعت است:

1 - ظهر، هشت ركعت، قبل از نماز ظهر

2 - عصر، هشت ركعت، قبل از نماز عصر

3 - مغرب، چهار ركعت، بعد از نماز مغرب

4 - عشا، دو ركعت نشسته، بعد از نماز عشا

5 - صبح، دو ركعت، قبل از نماز صبح

6 - شب، یازده ركعت.

نماز شب

در اهمیت و فضیلت نماز شب روایات بسیاری وارد شده است، از جمله: پیامبر اكرم صلّی اللّه علیه و آله به علی علیه السّلام فرمودند: بر تو باد نماز شب !

آن حضرت در جایی می فرمایند: آنقدر جبرئیل مرا سفارش به نماز شب كرد كه گویا نیكویان امتم شب نمی خوابند. دو ركعت نماز در شب را بر همه دنیا ترجیح می دهم.

امام علی علیه السّلام فرمودند: نماز شب، بدن را سالم می كند.

امام صادق علیه السّلام می فرمایند: نماز شب، سبب بخشش گناهان می شود.

نماز شب، صورت را نورانی می كند.

نماز شب، روزی را زیاد می كند.

روش خواندن نافله شب

مساءله 171:

نافله شب، یازده ركعت است به شرح زیر:

هشت ركعت به نیت نافله شب (چهار نماز دو ركعتی)

دو ركعت به نیت نماز شفع

یك ركعت به نیت نماز وتر.

وقت خواندن آن، بعد از نصف شب است و هر چه به صبح نزدیكتر باشد، بهتر است.

نماز شفع هم مثل نماز صبح است.

نماز وتر، به این طریق خوانده می شود:

پس از نیت، حمد و سه مرتبه سوره توحید و یك مرتبه سوره فلق و یك مرتبه سوره ناس خوانده می شود و بعد از آن، هر دو دست را مقابل صورت گرفته مشغول خواندن قنوت می شود و بعد از قنوت، دست چپ را فقط به حال قنوت نگه داشته و با دست راست تسبیح را گرفته و در حقّ چهل مؤمن دعا می كند، مثلاً بدین طریق: اللّهمَّ اغْفِرْ لِرُوح الله الخمینی و... آنگاه هفتاد مرتبه بگوید: اَسْتغِفرُ اللهَ رَبّی و اَتُوبُ الیه و بعد سیصد مرتبه بگوید: اَلْعَفْوَ اَلْعفْوَ و سپس هفت مرتبه بگوید:

هذا مَقامُ العائذُ بِكَ مِنَ النّار و بعد بگوید: ربّ اغْفِرْ لی و ارْحَمْنی و تُبْ عَلی اِنَّكَ انتَ التّوّابُ الرّحیم.

نماز غفیله

مساءله 172:

نماز غفیله یكی از نمازهای مستحبی است كه بین نماز مغرب و عشا خوانده می شود.

مساءله 173:

نماز غفیله دو ركعت است، در ركعت اول بعد از حمد به جای سوره باید یا بهتر است این آیه خوانده شود:

وَ ذَالنّونِ اِذْ ذَهَبَ مُغا ضِباً فَظَنَّ اَنْ لَنْ نَقدِرَ عَلَیهِ فنادی فی الظُّلُماتِ اَنْ لا اِله اِلاّ اَنت سُبْحا نكَ اِنّی كُنْتُ مِنَ الظّ المینَ فَاسْتَجَبْنا لهُ وَ نَجَّینا هُ مِنَ الْغَمِّ وَ كذلِكَ نُنْجِی المُؤْمنین.

در ركعت دوم بعد از حمد به جای سوره این آیه قرائت شود:

و عِنْدَهُ مفاتِحُ الْغیبِ لا یعْلَمُها اِلاّ هُو وَ یعْلَمُ ما فَی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ و ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ اِلاّ یعْلَمُها وَ لا حَبَّةٍ فی ظُلُماتِ الْاَرْضِ و لا رَطْبٍ و لا یابسٍ اِلاّ فی كتابٍ مُبینٍ

در قنوت این دعا خوانده شود:

اَللّهُمَّ اِنّی اَسْاَلُكَ بِمَفاتِح الغَیبِ الّتی اِلاّ اَنْتَ اَنْ تُصَلِّی علی محمَّدٍ و اَنْ تَفْعلَ بی...

سپس حاجتهای خود را ذكر كرده و بعد بخواند:

اَللّهُمَّ اَنْت وَلی نِعْمَتی وَالْقادرُ علی طَلَبَتی تَعْلَمُ حاجَتی فَاَسْاءلُكَ بِحَقِّ محمّدٍ وَ آلِ محمّدٍ علیهِ و علَیهِمُ السَّلا م لَمّ ا قَضَیتها لی.

قبله

مساءله 174:

خانه كعبه كه در مكّه معظمه می باشد، قبله است و باید رو به آن نماز خواند. همین قدر كه گمان بكند رو به قبله است، كافی است.

مساءله 175:

كسی كه یقین به قبله ندارد، اگر بخواهد غیر از نماز، كاری كند كه باید رو به قبله انجام داد، مثلاً بخواهد سر حیوانی را ببرد، باید به گمان عمل كند و اگر گمان ممكن نیست، به هر طرف كه انجام دهد، صحیح

است.

پوشاندن بدن در نماز

مساءله 176:

زن در موقع نماز باید تمام بدن حتی سر و موی خود را بپوشاند، حتی اگر كسی او را نبیند، ولی پوشاندن صورت و دستها تا مچ و پاها تا مچ پا، لازم نیست.

ولی احتیاط در این است كه صورت بیش از آنچه شستن آن در موقع وضو واجب است در حال نماز باز نباشد و همچنین كف پا و درون دست نیز باز نباشد. اما برای آن كه یقین كند كه مقدار واجب را پوشانده است، باید مقداری از اطراف صورت و قدری پایین تر از مچ را هم بپوشاند.

لباس نماز گزار

مساءله 177:

لباس نماز گزار شش شرط دارد:

1 - پاك باشد.

2 - مباح باشد.

3 - از اجزای مردار نباشد.

4 - از حیوان حرام گوشت نباشد.

5و6 - اگر نماز گزار مرد است، لباس او ابریشم خالص و طلا باف نباشد.

مساءله 178:

زینت كردن به طلا، مثل آویختن زنجیر طلا به سینه و انگشتر طلا به دست كردن و بستن ساعت مچی طلا به دست، برای مرد در نماز و غیر نماز حرام است.

دندانی كه پوشش طلا دارد، در نماز مانعی ندارد.

زینت كردن به طلا، برای زن در نماز و غیر نماز اشكال ندارد.

مكان نماز گزار

مساءله 179:

مكان نماز گزار دو شرط دارد:

اول: مكان مباح باشد.

دوم: مكان نماز گزار از نجاست مرطوب كه به بدن و لباس نماز گزار سرایت كند، خالی باشد.

مساءله 180:

نماز خواندن در مسافر خانه و حمام و مانند اینها كه برای كسانی كه وارد می شوند آماده شده، اشكال ندارد.

مساءله 181:

این كه زن، جلوتر از مرد یا مساوی و همدوش با مرد برای نماز خواندن بایستد، مكروه است، بنابر اظهر. مگر این كه بین آن دو، چیزی مانند پرده و مانند آن، حائل بشود و یا این كه بین آن دو، به مقدار حداقل یك وجب و حداكثر ده ذراع كه حدود پنج متر می شود، فاصله باشد كه در این صورت، كراهت كم و یا برداشته می شود.

احكام مسجد

مساءله 182:

نجس كردن زمین و سقف و بام و ظاهر و باطن مسجد، حرام است و هر كس بفهمد كه نجس شده است، باید فوراً نجاست آن را بر طرف كند. و احتیاط واجب آن است كه طرف بیرون دیوار مسجد را هم نجس نكنند و اگر نجس شود، نجاستش را بر طرف كنند.

مساءله 183:

چند چیز در مسجد مستحب است:

1 - تمیز كردن مسجد

2 - روشن كردن چراغ

3 - كسی كه وارد مسجد می شود، ته كفش خود را وارسی كند كه نجاستی در آن نباشد

4 - موقع داخل شدن به مسجد، اول پای راست و موقع بیرون آمدن، اول پای چپ را بگذارد.

مكانهایی كه نماز خواندن در آنها مستحب است

مساءله 184:

نماز در مسجد، از نماز در غیر مسجد افضل است و بهتر از همه مساجد، مسجد الحرام و بعد

مسجد النّبی و بعد مسجد كوفه و بعد مسجد سهله و مسجد خیف و مسجد غدیر و مسجد بیت المقدس و مسجد براثا و مسجد قبا و مسجد جامع هر شهر و بعد مسجد قبیله و بعد مسجد بازار است.

از جمله اماكن مستحب و با فضیلت، مشاهد مشرفه انبیا و اوصیای آنان و ائمه علیهم السّلام است.

اذان و اقامه

مساءله 185:

برای مرد و زن، مستحب است پیش از نمازهای یومیه، اذان و اقامه بگویند، اما احتیاط مستحب این است كه اقامه ترك نشود، مخصوصاً در نماز صبح و مغرب و برای كسی كه به جماعت نماز نمی خواند.

پیش از نماز عید فطر و قربان، مستحب است كه سه مرتبه بگویند: الصلاة، گفتن اذان و اقامه در غیر این مورد، به قصد ورود در شرع، حرام است.

مساءله 186:

مستحب است در گوش راست بچه ای كه به دنیا آمده اذان و در گوش چپش اقامه بگویند.

اذان و ترجمه

اللّه اكبر (4 بار)

خدای تعالی بزرگ تر از آن است كه او را وصف كنند.

اءشْهَدُ اءنْ لا اله إ لاّ اللّه (2 بار)

شهادت می دهم كه غیر از خدائی كه یكتاست، خدای دیگر سزاوار پرستش نیست.

اءشْهَدُ اءنَّ محمّداً رَسُولُ اللّه (2 بار)

شهادت می دهم كه حضرت محمّد صلّی اللّه علیه و آله فرستاده خداست.

اءشْهَدُ اءنَّ علیاً وَلی اللّه (2 بار)

شهادت می دهم كه حضرت علی علیه السّلام ولی خدا بر همه خلق است.

حی علی الصلاة (2 بار)

بشتاب به سوی نماز.

حی علی الفلاح (2 بار)

بشتاب به سوی رستگاری.

حی علی خَیرِ العمل (2 بار)

بشتاب به سوی بهترین عمل.

اللّه اكبر (2 بار)

لا إ له إ اللّه (2 بار)

خدایی سزاوار پرستش نیست، مگر خدایی كه یكتا و بی همتا است.

اقامه

اللّه اكبر (2 بار)

اءشْهَدُ اءن لا إ له إ لاّ اللّه (2 بار)

اءشْهَدُ اءنَّ محمّداً رَسولُ اللّه (2 بار)

اءشْهَدُ اءنّ علیاً ولی اللّه (2 بار)

حی علی الصلاة (2 بار)

حی علی الفلاح (2 بار)

حی علی خیر العمل (2بار)

قَدْقامَتِ الصَّلاة (2 بار)

اللّه اكبر (2 بار)

لا إ له إ لاّ اللّه (1 بار)

واجبات نماز

مساءله 187:

واجبات نماز، یازده چیز است:

اول: نیت

دوم: قیام

سوم: تكبیرة الاحرام، یعنی ((اللّه اكبر)) گفتن در اول نماز

چهارم: ركوع

پنجم: سجود

ششم: قرائت

هفتم: ذكر

هشتم: تشهد

نهم: سلام

دهم: ترتیب

یازدهم: موالات، یعنی پی در پی بودن اجزای نماز.

مساءله 188:

بعضی از واجبات نماز، ركن است و بعضی دیگر غیر ركن.

اركان نماز

نیت

قیام

تكبیرة الاحرام

ركوع

سجود (دو سجده)

غیر اركان نماز

قرائت

ذكر

تشهد

سلام

ترتیب

موالات

فرق بین اركان نماز و غیر اركان

اگر انسان اركان نماز را بجا نیاورد و یا اضافه كند، عمداً باشد یا اشتباهاً، نماز، باطل است، ولی غیر اركان را اگر اشتباهاً كم یا زیاد كند، نماز باطل نیست.

نیت

مساءله 189:

انسان باید نماز را به نیت قربت، یعنی برای انجام فرمان خداوند عالم، بجا آورد و لازم نیست نیت را از قلب خود بگذراند یا مثلاً به زبان بگوید كه: ((چهار ركعت نماز ظهر می خوانم قربة الی الله))، بلكه همین قدر كه انگیزه انسان از این كار، نماز خواندن باشد، در تحقّق نیت كافی است. ولی بهتر و افضل این است كه نیت نماز را از قلب خود بگذراند.

مساءله 190:

انسان باید فقط برای انجام امر خداوند عالم، نماز بخواند. پس كسی كه ریا كند، یعنی، برای نشان دادن به مردم نماز بخواند، نمازش باطل است، بنابر احوط، خواه برای مردم باشد، یا خدا و مردم، هر دو را در نظر بگیرد.

مساءله 191:

اگر كسی مثلاً خواست نماز ظهر بخواند، ولی موقع شروع در نماز، اشتباهاً به جای لفظ ظهر، لفظ عصر به زبان او آمد، یا این كه در قلبش به جای ظهر مثلاً عصر اشتباهاً خطور كرد، ولی انگیزه او از این عمل، نماز ظهر بود، مانعی ندارد و نماز او صحیح است.

قیام

مساءله 192:

قیام در موقع گفتن تكبیرة الاحرام، بنابر ظاهر، و قیام پیش از ركوع - كه آن را قیام متصل به ركوع می گویند- ركن است، ولی قیام در موقع خواندن حمد و سوره و قیام بعد از ركوع، ركن نیست.

مساءله 193:

اگر ركوع را فراموش كند و بعد از حمد و سوره بنشیند و یادش بیاید كه ركوع نكرده، باید اوّل بایستد و سپس به ركوع رود و اگر بدون این كه بایستد، به حال خمیدگی به ركوع برگردد، چون قیام متصل به ركوع را

بجا نیاورده، نماز او باطل است.

مساءله 194:

موقعی كه ایستاده، باید بدن را عمداً حركت ندهد و به طرفی خم نشود و به جایی تكیه نكند، ولی اگر از روی ناچاری باشد، یا در خم شدن برای ركوع پاها را حركت دهد، اشكال ندارد.

مساءله 195:

حركت دادن دست و انگشتان در موقع خواندن حمد و سوره و سایر حالات، اشكال ندارد.

تكبیرة الاحرام

مساءله 196:

گفتن اللّه اكبر در اول هر نماز، واجب و ركن است و باید بنابر احوط، حروف ((اللّه)) و حروف ((اكبر)) و دو كلمه ((اللّه اكبر)) را پشت سر هم بگوید.

مساءله 197:

موقع گفتن تكبیرة الاحرام، باید بدن آرام باشد و اگر عمداً در حالی كه بدنش حركت دارد تكبیرة الاحرام را بگوید، باطل است. و نیز بنابر احتیاط، اگر سهواً یا از روی فراموشی باشد، باطل است.

قرائت

مساءله 198:

در ركعت اول و دوم نمازهای واجب یومیه، انسان باید اول سوره حمد و بعد از آن، بنابر احتیاط در صورتی كه می داند یا می تواند یاد بگیرد، یك سوره تمام بخواند.

و بنابر اظهر اگر سوره ((ضحی)) را می خواند، باید سوره ((الم نشرح)) را هم به دنبال آن بخواند و اگر سوره ((فیل)) را خواند، سوره ((قریش)) را هم بخواند.

مساءله 199:

بر مرد واجب است كه حمد و سوره نماز صبح و مغرب و عشا را بلند بخواند. بر مرد و زن واجب است كه حمد و سوره نماز ظهر و عصر را آهسته بخوانند.

مساءله 200:

زن می تواند حمد و سوره نماز صبح و مغرب و عشا را بلند یا آهسته بخواند، ولی اگر نامحرم صدایش را بشنود، باید آهسته بخواند، در صورتی كه شنیدن صدای او حرام باشد، مثلاً ترس فتنه و لذّت بردن در بین باشد بنابر اظهر.

مساءله 201:

انسان باید نماز را یاد بگیرد كه غلط نخواند و كسی كه به هیچ وجه نمی تواند صحیح آن را یاد بگیرد، باید هر طور كه می تواند بخواند، و احتیاط مستحب در آن است كه نماز را به جماعت

بجا آورد.

مساءله 202:

در ركعت سوم و چهارم نماز، می تواند فقط یك حمد بخواند، یا سه مرتبه تسبیحات اربعه بگوید.

اگر یك مرتبه هم تسبیحات اربعه را بگوید، بنابر اقوی كافی است، ولی سه مرتبه فضیلت بیشتر دارد، و بهتر است در هر دو ركعت، تسبیحات بخواند.

سُبحانَ اللّهِ وَ الْحَمْدُ للّه وَ لا إ له إ لا اللّه و اللّه اكبرُ را تسبیحات اربعه گویند.

مساءله 203:

بر مرد و زن واجب است كه در ركعت سوم و چهارم نماز، حمد یا تسبیحات را آهسته بخوانند.

مساءله 204:

بر مرد واجب است حمد و سوره نماز صبح و مغرب و عشا را بلند بخواند و بر مرد و زن واجب است حمد و سوره نماز ظهر و عصر را آهسته بخوانند، مگر در ظهر جمعه كه مستحب است دو ركعت اول را بلند بخوانند.

مساءله 205:

زن می تواند حمد و سوره نماز صبح، مغرب و عشاء را بلند یا آهسته بخواند، ولی اگر نامحرم صدایش را بشنود باید آهسته بخواند، در صورتی كه شنیدن صدای او حرام باشد، مثلاً ترس فتنه و لذت بردن در بین باشد بنابراظهر.

ركوع

مساءله 206:

در هر ركعت، بعد از قرائت باید به اندازه ای خم شود كه بتواند دست را به زانو بگذارد. و این عمل را ((ركوع)) می گویند.

مساءله 207:

در ركوع، احتیاط مستحب آن است كه سه مرتبه ((سبحان الله)) یا یك مرتبه ((سبحانَ رَبّی الْعَظیمِ وَ بِحَمْدِه)) بگوید.

مساءله 208:

مستحب است بعد از سر برداشتن از ركوع، وقتی بدن آرام گرفت، بگوید ((سَمِعَ اللّهُ لِمَنْ حَمِدَه)).

مساءله 209:

بعد از تمام شدن ذكر ركوع، باید راست بایستد و بعد

از آن كه بدن آرام گرفت، به سجده رود. اگر پیش از ایستادن یا پیش از آرام گرفتن بدن، عمداً به سجده رود، نمازش باطل است.

مساءله 210:

مستحب است در ركوع، زنها دست را بالاتر از زانو قرار بدهند.

سجود

مساءله 211:

نماز گزار باید هر ركعت از نمازهای واجب و مستحب، بعد از ركوع، دو سجده كند.

((سجده)) آن است كه پیشانی و تمام كف دو دست و سر دو زانو و سر دو انگشت بزرگ پاها را بر زمین بگذارد.

مساءله 212:

در سجده، احتیاط مستحب آن كه سه مرتبه ((سبحان الله)) یا یك مرتبه ((سُبْحانَ رَبّی الاعْلی و بِحَمْدِه)) بگوید و مستحب است ((سُبحان ربی الاعلی و بحمده)) را سه یا پنج یا هفت مرتبه بگوید.

مساءله 213:

موقعی كه ذكر سجده را می گوید، باید تمام هفت عضو روی زمین باشند و از زمین برداشته نشوند، ولی موقعی كه مشغول گفتن ذكر نیست، اگر غیر از پیشانی، جاهای دیگر را از زمین بردارد و دوباره بگذارد، اشكال ندارد.

مساءله 214:

بعد از تمام شدن ذكر سجده اوّل، باید بنشیند تا بدن آرام بگیرد و بعد به سجده دوم رود.

مساءله 215:

اگر به واسطه بلند بودن ناخن انگشت شست پا، سر شست به زمین برسد، نماز باطل است.

مساءله 216:

احتیاط مستحب آن است كه بعد از سجده دوّم ركعت اوّل و سوّم - كه تشهد ندارد، - قدری بی حركت نشسته و بعد برخیزد.

چیزهایی كه سجده بر آنها صحیح است

مساءله 217:

باید بر زمین و چیزهای غیر خوراكی و پوشاكی كه از زمین می روید، سجده كرد و سجده بر چیزهای خوراكی و پوشاكی صحیح نیست.

منظور از خوراكی، چیزهایی است كه خام یا پخته آن، عادتاً خورده می شود. پس سجده بر گندم و جو و نخاله آنها كه در ضمن خورده می شود، صحیح نیست، ولی سجده بر پوست برنج و پوست خربزه و هندوانه و انار و حتی در

حال اتّصال، مانعی ندارد.

و همچنین سجده بر گیاهان دارویی كه اختصاص به مریض دارد و به هیچ وجه از آن در حال سلامت استفاده نمی شود، جایز است. و سجده بر تنباكو و مانند آن، كه خوراكی نیست، جایز است، به خلاف مثل قهوه و چای.

منظور از پوشاكی، چیزی است كه عادتاً پوشیده می شود، و لو بعد از ریسیدن و بافتن، مثل پنبه و كتان و كنف، ولی سجده بر برگ درختان و چوبها و آنچه كه از چوب ساخته می شود و حصیر و بادبزن و امثال آن، جایز است.

مساءله 218:

سجده كردن بر چیزهای معدنی، مانند طلا و نقره، عقیق و فیروزه، باطل است، اما سجده كردن بر سنگهای معدنی، مانند سنگ مرمر و سنگهای سیاه، بنابر اظهر اشكال ندارد.

مساءله 219:

بهتر از هر چیز برای سجده كردن تربت حضرت سید الشهداءعلیه السّلام است.

سجده واجب قرآن

مساءله 220:

در چهار سوره قرآن آیاتی وجود دارد كه اگر انسان آن را بخواند یا به آن گوش دهد، بعد از تمام شدن آنها باید فوراً سجده كند، و اگر فراموش كرد، هر وقت یادش آمد باید سجده كند این آیه ها را ((آیه سجده)) می گویند كه عبارتند از:

((آیه 37 سوره فصلت (41))) ((آیه آخر سوره نجم (53)))

((آیه 15 سوره سجده (32))) ((آیه آخر سوره علق (96))).

مساءله 221:

اگر انسان موقعی كه آیه سجده را می خواند، از دیگری هم بشنود، چنانچه گوش داده، دو سجده كند و اگر به گوشش خورد، یك سجده كافی است، اگر چه احتیاط در دو سجده است. و اگر انسان، چند دفعه آیه سجده را شنید و یا

خود قرائت كرد، اگر بعد از اوّلی سجده كرده، واجب است باز هم برای دفعات بعد سجده كند.

مساءله 222:

اگر آیه سجده را از كسی كه قصد خواندن قرآن را ندارد، بشنود یا از ضبط صوت بشنود، لازم نیست سجده كند. ولی اگر از وسیله ای كه مثل بلندگو، صدای خود انسان را می رساند بشنود، واجب است سجده كند و اگر سجده نكرد برای هر قرائت و شنیدن آیه، سجده كند.

مساءله 223:

در سجده واجب قرآن، گذاشتن پیشانی بزمین به قصد سجده، اگر چه ذكر نگوید، كافی است.

و گفتن ذكر در سجده واجب مستحب است و بهتر است بگوید:

لا إ ل هَ إ لاّ اللّه حقّاً حقّاً لا إ له إ لاّ اللّه إیماناً و تصدیقاً، لا إ له إ لاّ اللّه عُبُودیةً و رقّاً، سَجَدْتُ لكَ یا ربِّ تَعَبُّداً و رقّاً، لا مُسْتَنْكِفاً و لا مُسْتَكْبراً، بَلْ اءنا عبدٌ ذَلیلٌ ضَعیفٌ خائفٌ مُسْتجیر.

تشهّد

مساءله 224:

در ركعت دوم تمام نمازهای واجب و ركعت سوم نماز مغرب و ركعت چهارم نماز ظهر و عصر و عشا، انسان بعد از سجده دوم، باید بنشیند و در حال آرام بودن بدن، تشهد بخواند. و ذكر تشهّد بنابر احتیاط عبارت است از:

اءشْهَدُ اَنْ لا إ له إ لاّ اللّه وَحْدَهُ لا شریكَ لَهُ و اءشْهَدُ اَنَّ مُحمّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ. اَللّهُمَّ صَلِّ علی محمّدٍ و آلِ مُحمّد.

مساءله 225:

اگر تشهد را فراموش كند و بایستد و پیش از ركوع یادش بیاید تشهد را نخوانده باید بنشیند و تشهد را بخواند.

مساءله 226:

بعد از تشهد ركعت آخر نماز، در حالی كه نشسته و بدن آرام است،

باید سلام نماز را بگوید.

ترتیب سلام نماز به شرح زیر است.

اَلسّلامُ عَلَیكَ اَیها النّبی و رَحْمَةُ اللّه و بركاتُه.

اَلسّلامُ عَلَینا و علی عِباداللّه الصّالِحین.

السّلامُ عَلَیكُمْ و رحمةُ الله و بركاتُهُ.

ترتیب

مساءله 227:

اگر عمداً ترتیب نماز را به هم بزند، مثلاً سوره را پیش از حمد بخواند یا سجود را پیش از ركوع بجا آورد، بنابر احتیاط، نماز باطل می شود.

موالات

مساءله 228:

انسان باید نماز را با موالات (پی در پی) بخواند، یعنی كارهای نماز مانند ركوع و سجود و تشهد را پشت سر هم بجا آورد.

قنوت

مساءله 229:

در تمام نمازهای واجب و مستحب، پیش از ركوع ركعت دوم مستحب است قنوت بخواند، بلكه احتیاط در این است كه قنوت را در نمازهای واجب ترك نكند، در نماز وتر با آن كه یك ركعت می باشد، خواندن قنوت پیش از ركوع، مستحب است. نماز جمعه، در هر ركعت یك قنوت دارد و در ركعت اول قبل از ركوع و در ركعت دوم بعد از ركوع، خوانده می شود.

نماز آیات، پنج قنوت، و نماز عید فطر و قربان در ركعت اوّل، پنج قنوت و در ركعت دوم، چهار قنوت دارد.

مساءله 230:

اگر بخواهد قنوت را بخواند، خوب است دستها را مقابل صورت بلند كند و مستحب است كه كف دستها را رو به آسمان و پهلوی هم نگه دارد.

مساءله 231:

در قنوت، هر ذكری بگوید كافی است، اگر چه یك سبحان الله باشد و بهتر است بگوید:

لا إ له إ لاّ اللّه الْحَلیمُ الْكریم، لا إ له إ لاّ اللّهُ الْعَلی العظیم، سُبْحانَ اللّه رَبِّ السَّمواتِ السَّبْع و رَبِّ الارَضین السَّبع و ما فیهِنَّ و ما بَینَهُنَّ و رَبِّ العَرشِ العظیم و الْحَمْدُ للّه ربِّ العالَمین.

و نمازگزار می تواند این دعا را بخواند:

رَبَّنا آتِنا فِی الدّنیا حَسَنَةً و فِی الاخرَةِ حَسَنَةً و قِنا عَذابَ النّار.

تعقیبات نماز

مساءله 232:

مستحب است انسان بعد از نماز، مشغول تعقیب، یعنی خواندن ذكر و دعا و قرآن، شود ولی بهتر است چیزهایی را كه در كتابهای دعا دستور داده اند، بخواند.

از تعقیبهایی كه خیلی سفارش شده است، تسبیح حضرت زهراعلیهاالسّلام است، كه به این ترتیب گفته شود:

اللّهُ اكبر: (34 بار)

اَلْحَمْدُ للّه: (33 بار)

سبحان اللّه: (33 بار)

مساءله 233:

مستحب است بعد از نماز، سجده شكر كند و همین قدر كه پیشانی را به قصد شكر بر زمین بگذارد، كافی است، ولی بهتر است صد مرتبه یا سه مرتبه یا یك مرتبه بگوید:

((شُكْراً لِلّه)) یا ((شكراً)) یا ((عفواً)).

مساءله 234:

مستحب است هر وقت نعمتی به انسان می رسد، یا بلایی از او دور می شود، سجده شكر بجا آورد.

مبطلات نماز

مساءله 235:

دوازده چیز نماز را باطل می كنند كه عبارتند از:

1 - از بین رفتن یكی از شروط در اثنای نماز.

2 - باطل شدن وضو یا غسل در اثنای نماز، عمداً یا سهواً.

3 - گذاشتن دستها روی هم عمداً با قصد این كه جزء نماز است.

4 - گفتن ((آمین)) عمداً بعد از حمد.

5 - برگرداندن عمدی تمام بدن به پشت سر (روی بر گرداندن از قبله).

6 - حرف زدن عمدی

7 - خندیدن عمدی (قهقه كردن)

8 - برای دنیا با صدای بلند عمداً گریه كردن

9 - كار زیادی كه صورت نماز را به هم بزند

10 - خوردن و آشامیدن در بین نماز

11 - شك در ركعتهای نماز دو ركعتی و سه ركعتی

12 - كم و زیاد كردن ركن نماز، عمداً یا سهواً

مساءله 236:

اگر انسان، عمداً تمام بدن را به راست یا چپ و یا فقط با صورت به پشت سر توجه كند، بنابر اظهر، نمازش باطل است. و اگر سهواً و یا از روی فراموشی باشد، مانعی ندارد.

شكیات نماز

مساءله 237:

شكهایی كه نماز را باطل می كند از این قرار است.

1 - شك در شماره ركعتهای نماز دو ركعتی، مثل نماز صبح و نماز مسافر. ولی شك در نماز مستحب دو ركعتی و بعضی از نمازهای احتیاط، نماز را باطل نمی كند

2 - شك در شماره ركعتهای نماز سه ركعتی

3 - اگر در نماز چهار ركعتی شك كند كه یك ركعت خوانده یا بیشتر

4 - اگر در نماز چهار ركعتی پیش از تمام شدن سجده دوّم، شك كند كه دو ركعت خوانده یا بیشتر

5 - شك بین دو و پنج یا دو

و بیشتر از پنج

6 - شك بین سه و شش و بیشتر از شش

7 - شك در ركعتهای نماز كه نداند چند ركعت خوانده است

8 - شك بین چهار و شش یا چهار و بیشتر از شش.

شكهایی كه نباید اعتنا شوند

مساءله 238:

شكهایی كه نباید به آنها اعتنا كرد عبارت است از:

1 - در چیزی كه محل بجا آوردن آن گذشته است، مثل آنكه ((در ركوع شك كند كه حمد را خوانده یا نه))

2 - شك بعد از سلام نماز

3 - شك بعد از گذشتن وقت نماز

4 - شك كثیر الشك، یعنی، كسی كه زیاد شك می كند

5 - شك امام در شماره ركعتهای نماز، در صورتی كه ماءموم شماره آنها را بداند و نیز شك ماءموم در صورتی كه امام شماره ركعتهای نماز را بداند

6 - شك در نماز مستحبی

شكهای صحیح نماز

مساءله 239:

در نُه صورت اگر در شماره ركعتهای نماز چهار ركعتی شك كند، بنابر احتیاط، باید فكر كند و اگر یقین یا گمان به یك طرف از شك پیدا كرد، همان طرف را بگیرد و نماز را تمام كند و گرنه به دستورهایی كه گفته می شود عمل كند.

نُه صورت شك بدین قرار است

1 - شك بین دو و سه، بعد از سر برداشتن از سجده دوم، بنابر اظهر باید بنا بگذارد به اینكه سه ركعت خوانده و یك ركعت دیگر بخواند و نماز را تمام كند و بعد از نماز یك ركعت نماز احتیاط ایستاده یا دو ركعت نشسته بجا آورد.

2 - شك بین دو و چهار، بعد از سر برداشتن از سجده دوم، كه باید بنا بگذارد چهار ركعت خوانده و

نماز را تمام كند و بعد از نماز، دو ركعت نماز احتیاط ایستاده بخواند.

3 - شك بین دو و سه و چهار، بعد از سر برداشتن از سجده دوم، كه باید بنا را بر چهار بگذارد و نماز را تمام كند و بعد از نماز، دو ركعت نماز احتیاط ایستاده و بعد دو ركعت نشسته بجا آورد.

4 - شك بین چهار و پنج، بعد از سر برداشتن از سجده دوم، كه باید بنا را بر چهار بگذارد و نماز را تمام كند و بعد از نماز، دو سجده سهو بجا آورد.

اگر بعد از ركوع ركعتی كه در آن شك كرده و پیش از سر برداشتن از سجده دوم، این شك برای او پیش آید، بنابر احتیاط واجب، باید نماز را دوباره هم بخواند.

5 - شك بین سه و چهار، كه در هر جای نماز باشد، باید بنا را بر چهار بگذارد و نماز را تمام كند و بعد از نماز، یك ركعت نماز احتیاط ایستاده یا دو ركعت نشسته بجا آورد.

6 - شك بین چهار و پنج، در حال ایستاده، قبل از ركوع، كه باید بنشیند و تشهد بخواند و سلام دهد و آنگاه یك ركعت نماز احتیاط ایستاده یا دو ركعت نشسته، بجا آورد و بنابر احتیاط، دو سجده سهو نیز انجام دهد.

7 - شك بین سه و پنج، در حال ایستاده، قبل از ركوع، كه باید بنشیند و تشهد بخواند و سلام دهد و دو ركعت نماز احتیاط ایستاده بجا آورد.

8 - شك بین سه و چهار و پنج، در حال ایستاده، قبل از ركوع، كه باید بنشیند و تشهد بخواند و بعد

از سلام نماز، دو ركعت نماز احتیاط ایستاده و بعد دو ركعت نشسته بجا آورد و سپس دو سجده سهو برای كارهای زیادی كه انجام داده، بجا آورد.

9 - شك بین پنج و شش، در حال ایستاده، كه باید بنشیند و تشهد بخواند و سلام دهد و دو سجده سهو بجا آورد

موارد شكستن نماز

مساءله 240:

شكستن نماز واجب، از روی اختیار، حرام است، ولی برای حفظ مال و جلوگیری از ضرر مالی یا بدنی، مانعی ندارد.

شكستن نماز مستحبی، از روی اختیار، مانعی ندارد.

مساءله 241:

اگر حفظ جان خود یا كسی كه حفظ جان او واجب است یا حفظ مالی كه نگهداری آن واجب می باشد، بدون شكستن نماز ممكن نباشد، باید نماز را بشكند.

نماز احتیاط

مساءله 242:

كسی كه نماز احتیاط بر او واجب است، بعد از سلام، باید فوراً نیت نماز احتیاط كند و تكبیر بگوید و بنابر اظهر، حمد را بخواند و به ركوع برود و دو سجده كند.

پس اگر یك ركعت نماز احتیاط بر او واجب است، بعد از دو سجده، تشهد بخواند و سلام دهد، و اگر دو ركعت نماز احتیاط بر او واجب است، بعد از دو سجده، یك ركعت دیگر مثل ركعت اول بجا آورد و بعد از ركعت دوم، تشهد و سلام دهد.

مساءله 243:

نماز احتیاط، سوره و قنوت ندارد و باید آن را آهسته بخواند.

سجده سهو

مساءله 244:

برای پنج چیز، بعد از سلام نماز، انسان باید دو سجده سهو بجا آورد:

1 - اگر در بین نماز، سهواً حرف بزند

2 - اگر یك سجده را فراموش كند

3 - اگر در نماز چهار ركعتی بعد از سجده دوم شك كند كه چهار ركعت خوانده یا پنج ركعت، ولی اگر قبل از تمام شدن سجده دوم شك كند، عمل به وظیفه ای كه قبلاً گفته شد می نماید و بنابر احتیاط دو سجده سهو بجا می آورد، و همچنین اگر در حال ایستاده شك كرد كه شش ركعت خوانده یا پنج ركعت، بدون ركوع می نشیند و تشهد خوانده، سلام می دهد و دو سجده سهو برای ایستادن بیجا و دو سجده دیگر برای شكی كه كرده، بنابر احتیاط انجام می دهد

4 - جایی كه نباید نماز را سلام دهد، مثلاً در ركعت اوّل، سهواً سلام بدهد

5 - اگر سهواً چیزی از غیر ركن را كم یا زیاد كند، بنابر احتیاط، دو سجده سهو

بجا آورد.

دستور سجده سهو

مساءله 245:

دستور سجده سهو این است كه بعد از سلام نماز، فوراً نیت سجده سهو كند و پیشانی بر مهر بگذارد و بگوید:

((بِسم اللّه و باللّه و صَلَّی اللّه علی محمَّدٍ و آل محمّدٍ)) یا

((بِسم اللّه و باللّهِ اللّهُمَّ صَلِّ علی محمّدٍ و آل محمّدٍ))

ولی بهتر است بگوید:

((بِسم اللّه و باللّه السَّلامُ عَلَیكَ اءیها النَّبِی و رحْمةُ اللّه و بَرَكاتُهُ))

بعد باید بنشیند و دوباره به سجده رود و یكی از ذكرهایی را كه گفته شد بگوید و بنابر اظهر وقتی سر از سجده برداشت تشهّد بخواند و سپس سلام بدهد.

روزه

تعریف روزه

مساءله 246:

روزه آن است كه انسان برای انجام دادن فرمان خداوند عالم، از اذان صبح تا مغرب، از چیزهایی كه روزه را باطل می كند و شرح آنها بعداً گفته می شود، خودداری كند.

نیت روزه

مساءله 247:

انسان می تواند در هر شب از ماه رمضان، برای روزه فردای آن نیت كند. همچنین جایز است كه شب اوّل ماه روزه همه ماه را نیت كند.

مساءله 248:

اگر انسان بخواهد غیر از روزه رمضان، روزه واجب دیگری بگیرد، بنابر اقوی باید آن را معین كند مثلاً نیت كند كه ((روزه قضا)) یا ((روزه نذر)) می گیرم ولی در ماه رمضان، لازم نیست نیت كند كه روزه ماه رمضان را می گیرم.

مساءله 249:

اگر روزی را كه شك دارد آخر شعبان است یا اوّل ماه رمضان، به نیت روزه قضا یا روزه مستحبی و مانند آن، روزه بگیرد و در بین روز بفهمد كه ماه رمضان است باید نیت روزه رمضان كند.

مبطلات روزه

مساءله 250:

نُه چیز روزه را باطل می كند:

1 - خوردن و آشامیدن

2 - استمنا

3 - دروغ بستن به خدا و پیغمبر ص و جانشینان پیغمبر و معصومان

4 - رساندن غبار به حلق

5 - جماع

6 - اماله كردن

7 - باقی ماندن بر جنابت و حیض و نفاس تا اذان صبح

8 - فرو بردن تمام سر در آب

9 - قی كردن

احكام مبطلات روزه

خوردن و آشامیدن

مساءله 251:

اگر روزه دار، چیزی را عمداً بخورد یا بیاشامد، روزه او باطل می شود، چه خوردن و آشامیدن آن چیز، معمول باشد (مثل نان و آب) و چه معمول نباشد (مثل خاك و شیره درخت) و چه كم باشد و چه زیاد.

مساءله 252:

اگر روزه دار، چیزی را سهواً بخورد یا بیاشامد، روزه اش باطل نمی شود.

مساءله 253:

احتیاط واجب آن است كه روزه دار، از استعمال آمپولی كه بجای غذا بكار می رود، خودداری كند (بلكه اجتناب خالی از وجه نیست)، ولی تزریق آمپولی كه عضو را بی حس می كند، یا به جهت دیگر استعمال می شود، اشكال ندارد.

مساءله 254:

اگر روزه دار، چیزی را كه بین دندان مانده است، عمداً فرو ببرد، روزه اش باطل می شود.

مساءله 255:

جویدن غذا برای بچه یا پرنده و چشیدن غذا و مانند اینها كه معمولاً به حلق نمی رسد، اگر چه اتّفاقاً به حلق برسد، روزه را باطل نمی كند.

مساءله 256:

انسان نمی تواند برای ضعف، روزه را بخورد، ولی اگر ضعف او به قدری است كه مشقّت شدیدی دارد، به طوری كه معمولاً نمی شود آن را تحمّل كرد، خوردن روزه اشكال ندارد، ولی اگر تا سال

دیگر خوب شد، باید قضای آن را بگیرد.

استمناء

مساءله 257:

اگر روزه دار استمنا كند. یعنی با خود كاری كند كه منی از او بیرون آید، روزه اش باطل می شود.

دروغ بستن به خدا و پیغمبر

مساءله 258:

اگر روزه دار به گفتن یا به نوشتن یا به اشاره و مانند اینها، به خدا و پیغمبر و جانشینان آن حضرت، عمداً نسبت دروغ بدهد، روزه او باطل است. و خالی از وجه نیست كه به دروغ بستن به پیغمبران و جانشینان آنها و حضرت زهرا3 ملحق به دروغ بستن به خدا باشد و روزه را باطل كند.

رساندن غبار غلیظ به حلق

مساءله 259:

رساندن غبار یا دود غلیظ به حلق، بنابر اظهر، روزه را باطل می كند، چه آن غبار، غبار چیزی باشد كه خوردن آن حلال است مثل (غبار آرد) و یا غبار چیزی باشد كه خوردن آن حرام باشد.

مساءله 260:

اگر غبار و مانند آن، بی اختیار، به حلق برسد، روزه باطل نمی شود.

جماع

مساءله 261:

نزدیكی، روزه را باطل می كند اگر چه فقط به مقدار ختنه گاه داخل شود و منی هم بیرون نیاید.

مساءله 262:

اگر كمتر از مقدار ختنه گاه داخل شود و منی هم بیرون نیاید روزه باطل نمی شود، ولی اگر كسی كه آلتش را بریده اند كمتر از ختنه گاه را داخل كند بطلان و عدم بطلان روزه اش محل اشكال است.

مساءله 263:

اگر فراموش كند كه روزه است و نزدیكی نماید، یا او را به نزدیكی مجبور نمایند، روزه او باطل نمی شود. ولی چنانچه در هنگام نزدیكی یادش بیاید، یا دیگر مجبور نباشد، باید فوراً از حال نزدیكی خارج

شود و اگر خارج نشود، روزه او باطل است.

اماله

مساءله 264:

اماله كردن با چیز مایع اگر چه از روی ناچاری و برای معالجه بنابر اظهر روزه را باطل می كند

باقی ماندن بر جنابت، حیض و نفاس تا اذان صبح

مساءله 265:

اگر جنب عمداً تا اذان صبح غسل نكند، روزه اش باطل می شود و كسی كه وظیفه او تیمم است اگر عمداً تیمم ننماید، روزه اش باطل است.

مساءله 266:

كسی كه جنب است و می خواهد روزه واجبی بگیرد كه وقت آن معین است مثل روزه رمضان، اگر عمداً غسل نكند تا وقت تنگ شود باید با تیمم روزه بگیرد و روزه او بنابر اظهر صحیح است.

مساءله 267:

اگر زن در ماه رمضان پیش از اذان صبح از حیض یا نفاس پاك شود و عمداً غسل نكند، یا اگر وظیفه او تیمم است عمداً تیمم نكند، روزه اش باطل است و وجوب كفاره خالی از وجه نیست.

مساءله 268:

اگر زن نزدیك اذان صبح از حیض و نفاس پاك شود و برای هیچكدام از غسل و تیمم وقت نداشته باشد، یا بعد از اذان بفهمد كه پیش از اذان پاك شده روزه او صحیح است.

مساءله 269:

اگر زن بعد از اذان صبح از خون حیض یا نفاس پاك شود یا در بین روز خون حیض یا نفاس ببیند، اگر چه نزدیك مغرب باشد روزه او باطل است.

مساءله 270:

اگر زنی كه در حال استحاضه است غسلهای خود را به تفصیلی كه در احكام استحاضه گفته شد بجا آورد روزه او صحیح است، و بی وجه نیست كه صحت روزه او مشروط به انجام غسلی باشد كه

باید برای نماز صبح انجام دهد، ولی بنابر اظهر غسل نمازهای مغرب و عشای شب گذشته و شب آینده در صحیح بودن روزه او شرط نیست.

و بنابر احتیاط واجب مستحاضه متوسطه هم مثل كثیره انجام غسلی كه بر او واجب است در صحیح بودن روزه اش شرط است ولی وضوی واجب بر مستحاضه قلیله، شرط صحت روزه نیست.

مساءله 271:

در تمام مواردی كه غسل واجب است اگر نتوانست غسل كند وجوب تیمم خالی از وجه نیست و بنابر احتیاط واجب بعد از تیمم باید تا اذان صبح بیدار بماند.

فرو بردن سر در آب

مساءله 272:

اگر روزه دار تمام سر را، عمداً در آب فرو برد اگر چه بقیه بدن از آب بیرون باشد بنابر اقوی روزه اش باطل می شود.

مساءله 273:

اگر روزه دار با مانع و حائل غلیظی، دور سر را پوشانده باشد و یا سر را به چیزی آغشته كرده باشد كه مانع از رسیدن آب به آن بشود، فرو بردن تمام سر در آب، بنابر اظهر، روزه را باطل نمی كند.

مساءله 274:

فرو بردن سر در آب مضاف، بنابر احوط، روزه را باطل می كند.

مساءله 275:

اگر روزه دار بی اختیار در آب بیفتد و تمام سر او را آب بگیرد، یا فراموش كند كه روزه است و سر را در آب فرو برد، روزه او باطل نمی شود.

مساءله 276:

اگر انسان فراموش كند كه روزه است و سر را در آب فرو برد، یا دیگری، به زور سر او را در آب فرو برد، چنانچه در زیر آب، یادش بیاید كه روزه است، یا آن شخص دست خود را بردارد، باید

فوراً سر را بیرون آورد و چنانچه بیرون نیاورد، روزه اش باطل می شود.

قی كردن

مساءله 277:

هر گاه روزه دار، عمداً قی كند، اگر چه به واسطه مرض و مانند آن ناچار باشد، روزه اش باطل می شود، ولی اگر سهواً و یا بی اختیار قی كند، اشكال ندارد، ولی نباید آن را عمداً فرو ببرد.

كفاره روزه

مساءله 278:

كسی كه روزه ماه مبارك رمضان، بر او واجب است، اگر به عمد یا شبه عمد، روزه خود را باطل كند، باید علاوه بر قضای آن، كفّاره هم بدهد.

مساءله 279:

كسی كه كفّاره روزه رمضان بر او واجب است باید:

یا یك بنده آزاد كند

یا دو ماه روزه بگیرد

یا شصت فقیر را سیر كند و یا به هر كدام، یك مُدّ (تقریبا ده سیر) طعام، یعنی گندم یا جو و مانند اینها، بدهد.

دادن پول طعام كافی نیست، ولی اگر فقیر را در خریدن و قبول آن وكیل كند و فقیر نیز انجام دهد، كافی است.

مساءله 280:

كسی كه می خواهد به عنوان كفّاره قضای عمدی ماه رمضان، دو ماه روزه را بگیرد، باید سی و یك روز آن را پی در پی بگیرد و اگر بقیه آن پی در پی نباشد، اشكال ندارد.

مساءله 281:

اگر روزه دار در ماه رمضان با زن خود كه روزه دار است نزدیكی كند چنانچه زن را مجبور كرده باشد كفّاره روزه خودش و روزه زن را باید بدهد ولی اگر در اثناء، زن راضی شود، بنابر احتیاط واجب مرد دو كفّاره بدهد و زن یك كفاره و اگر زن به نزدیكی راضی بوده بر هر كدام یك كفّاره واجب می شود.

مساءله

282:

اگر زنی شوهر روزه دار خود را مجبور كند كه نزدیكی نماید یا كار دیگری كه روزه را باطل می كند انجام دهد واجب نیست كفاره روزه شوهر را بدهد.

مساءله 283:

كسی كه به سبب مسافرت یا بیماری روزه نمی گیرد، نمی تواند زن روزه دار خود را مجبور به نزدیكی كند.

مساءله 284:

اگر كفاره واجب شود و چند سال آنرا بجا نیاورد چیزی بر آن اضافه نمی شود.

كسانی كه روزه بر آنها واجب نیست

مساءله 285:

اگر كسی مریض باشد به طوری كه بداند یا گمان كند روزه گرفتن برای او ضرر دارد، نباید روزه بگیرد، و اگر روزه بگیرد روزه اش صحیح نیست، و در صورت خوف ضرر در صورتی كه خوف او عقلایی باشد، می تواند روزه اش را افطار كند.

مساءله 286:

كسی كه به علت پیری نمی تواند روزه بگیرد یا برای او مشقت دارد، روزه بر او واجب نیست، و چنانچه تا رمضان بعد بتواند روزه بگیرد، اقوی وجوب قضا است، و در صورتی كه نتواند تا رمضان بعد روزه را قضا كند، واجب است برای هر روزه یك مُد طعام - كه تقریباً ده سیر است - از گندم یا جو و مانند اینها صدقه دهد و همچنین كسی كه توانایی قضای روزه را داشته ولی به سبب ندانستن حكم، قضای آن را تا رمضان بعد تاءخیر انداخته، باید علاوه بر قضای روزه به مقداری كه گفته شد كفاره دهد.

مساءله 287:

بر پسر یا دختری كه تازه بالغ شده اند و قدرت بر روزه گرفتن ندارند، روزه واجب نیست و كفاره هم ندارد، ولی قضاء دارد.

مساءله 288:

زنی كه زاییدن او نزدیك است و

روزه برای حملش یا خودش ضرر دارد، واجب است افطار نماید و برای هر روز یك مُد طعام به فقیر بدهد و در هر صورت روزه هایی را كه نگرفته، بعداً قضا نماید.

مساءله 289:

زنی كه بچه شیر می دهد و شیر او كم است، چه مادر بچه باشد یا دایه او، چه با اجرت شیر بدهد یا بی اجرت، اگر روزه برای خودش یا بچه ای كه شیر می دهد ضرر دارد، واجب است افطار كند و برای هر روز یك مُد طعام به فقیر بدهد، و در هر دو صورت روزه هایی را كه نگرفته بعد از برطرف شدن عذر، باید قضا نماید، و اگر كسی پیدا شود كه بی اجرت بچه را شیر دهد، یا برای شیر دادن بچه، از پدر یا مادر بچه یا از شخص دیگری كه اجرت او را بدهد اجرت بگیرد، واجب است كه بچه را به او بدهد و روزه بگیرد.

روزه حرام - روزه مستحب

مساءله 290:

روزه عید فطر و قربان حرام است

مساءله 291:

بنابر احتیاط روزه مستحبی برای زن، بدون اذنِ شوهر صحیح نیست، چه منافات با حق شوهر داشته باشد و چه نداشته باشد، و اگر شوهر به خاطر منافات با حقش، زن را از روزه ای كه به نحوی بر خود واجب نموده منع كند، در صورتی كه وقت روزه وسعت دارد زن نباید روزه بگیرد، ولی اگر وقت روزه تنگ شود اذن شوهر شرط نیست.

مساءله 292:

بنابر احتیاط مستحب در صحیح بودن روزه مستحبی فرزند، اذن پدر و مادر شرط است، گرچه بنابر اقوی همین كه موجب ناراحتی آنها نشود و یا نهی نكرده باشند روزه

اش صحیح است.

استفتائات

1 - آیا زنان هم محتلم می شوند مثل مردان كه غُسل بر ایشان واجب می شود و خودداری كردن از خواب دوم در روزه در حق ایشان نیز لازم است یا نه:

بسمه تعالی

بلكه ممكن است مثل مردان باشند اگر چه بعید است، و بر فرض انزال در احتلام و وجوب غسل و بقیه موارد مثل مردانند البته با علم یا اطمینان به اینكه منی مرد نیست.

2 - كسانیكه عذر دارند مثل مریض، مسافر و دیگران اگر روزه بگیرند جایز است از آنها یا نه.

بسمه تعالی

مجزی نیست و قضای آن روزه بر او واجب است، مگر مسافری كه جاهل به حكم باشد و عالم نباشد حتّی اجمالاً پس كفایت می كند روزه آن به خلاف ناسی. اگر در اثنای روزه جاهل یا ناسی آگاه شوند به مسئله واجب است روزه را افطار كنند. و در شرطیت عدم خوف در صحّت (به این معنی كه قضاء واجب باشد در صورت صوم، به رجاء عدم ضرر و در واقع مضرّ نباشد،) تاءمّل است. بله می تواند با خوف ضرر عقلانی افطار نماید.

3 - هرگاه عذر حایض و نفساء در جزئی از روز حاصل شود باید افطار كنند یا نه:

بسمه تعالی

بله باید افطار كند هر چند كمی قبل از غروب باشد یا خون قطع شود لحظه ای بعد از طلوع فجر.

4 - اگر زن حامله ای كه وضع حمل او نزدیك باشد، بترسد بر خود و یا بر طفلی كه در شكم اوست از جهت تشنگی یا گرسنگی، تكلیفش چیست.

بسمه تعالی

واجب است افطار نماید. و همچنین زنی كه شیر می دهد طفل را

و كم باشد شیر او و بترسد بر ضرر رسیدن به طفل یا بر نفس شیردهند یا شیردادن كه ضرری بر یكی از شیرخوار یا شیردهنده وارد شود. به سبب روزه گرفتن و احوط قصر حكمِ به جواز افطار یا وجوب آن است. و صدقه بدهد زن از مال خود در عوض هر روزی، به مدّی از طعام و قضا نماید بعد از زوال عذر.

5 - آیا تعلق صدقه در زن شیردهنده، میان مادر، مستاءجره و متبرعه فرق می كند یا نه:

بسمه تعالی

فرقی نیست و همچنین فرق نیست در طفل میان ولد نسبی و رضاعی و حلال زاده و حرام زاده.

6 - زن حامله ای كه وضع حملش نزدیك است و زن شیردهی كه بچه شیر می دهد باید روزه را افطار كنند اگر روزه بگیرند حكمش چیست.

بسمه تعالی

روزه اینها باطل است و قضاء از اینها ساقط نمی شود بطلان و قضاء در صورت صوم به رجاء عدم ضرر با انكشاف عدم آن در واقع، لكن محل تاءمّل، صورت عدم حرمت اِضرار بر نفس یا ولد است بدون علم و ظنّ و همچنین است حال در خوف مرض.

7 - آیا بر حایض و نفساء قضاء روزه ماه مبارك رمضان واجب است یا نه:

بسمه تعالی

بله واجب است، و همچین بر كسی كه خواب رفته باشد تمام روز را و نیت نكرده باشد، یا اینكه روزه را فراموش كرده باشد و نیز كسی كه غسل جنابت را فراموش كرده باشد و بگذرد بر او چند روز یا تمام ماه قضاء بر او واجب است.

8 - اگر مردی زن خود را در روز ماه رمضان اجبار

كرد بر جماع و هر دو روزه باشند حكمش چیست.

بسمه تعالی

واجب است بر مرد دو كفاره بدهد و اما اگر زن اطاعت مرد را نموده باشد واجب است بر هر كدام یك كفّاره و اگر زن در اثناء راضی بشود بنابراحتیاط واجب مرد دو كفّاره و زن یك كفّاره بدهد.

9 - اگر كسی در روز ماه رمضان افطار كند و آن را حلال بداند، مرتد است یا نه:

بسمه تعالی

بله مرتد است.

حجّ

تعریف حجّ:

زیارت كردن خانه خدا و انجام اعمالی مخصوص در زمانی خاص را حجّ گویند.

حجّ از اركان دین است و یك بار در تمام عمر بر انسان واجب می شود.

شرائط وجود حجّ

1: بالغ باشد.

2: عاقل و آزاد باشد.

3: به واسطه رفتن به حجّ مجبور نشود كه كار حرامی را كه اهمیتش در شرع از حجّ بیشتر است انجام دهد یا عمل واجبی را كه از حجّ مهمتر است ترك نماید.

4: مستطیع باشد.

شرائط مستطیع بودن

1: توشه راه و چیزهایی را كه بر حسب حالش در سفر به آن محتاج است دارا باشد و نیز مركب سواری یا مالی كه بتواند آن را تهیه كند، داشته باشد.

2: داشتن توانایی جسمی، جهت انجام اعمال حجّ.

3: در راه مانعی از رفتن نباشد، و اگر راه بسته باشد یا انسان بترسد كه در راه جان یا آبروی او از بین برود یا مال او را ببرند، حجّ بر او واجب نیست، ولی اگر از راه دیگری بتواند برود اگرچه دورتر باشد، در صورتی كه مشقت زیاد نداشته باشد و خیلی غیرمتعارف نباشد، باید از آن راه برود.

4: داشتن وقت كافی برای رسیدن به مكه و انجام اعمال حجّ.

5: داشتن مخارج عائله تا برگشت هر چند واجب النفقه او نباشند ولی مردم تاءمین مخارج آنها را لازم بدانند.

6: داشتن مال یا كسب و كاری كه بعد از بازگشت بتواند با آن زندگی كند و به زحمت نیفتد.

نكته:

چون در این رساله بحث از احكام بانوان است لذا ما در حجّ فقط به شرائط وجوب حج و مستطیع بودن را ذكر كردیم كه عمومیت دارد و به همین اندازه بسنده كردیم و به استفتائات در این مورد را متذكر می شویم:

استفتائات استطاعت

1 - در صورتی كه ملاك بلوغ در دختران تمام شدن نُه سال هجری قمری است آیا با وجود سایر شرایط، حجّ بر آنان واجب می گردد، در حالی كه رفتن آنها به مكه بدون سرپرست ممكن نیست ؟

بسمه تعالی

در صورتی كه در سفر احتیاج به مُحَرّم مثل پدر یا برادر داشته باشند، مخارج آنها جزء شرایط استطاعت حجّ است.

2 - اگر زن

مهریه را از شوهر بگیرد می تواند با آن به مكه مشرف شود آیا حق مطالبه دارد؟

بسمه تعالی

در صورتی كه مطالبه مهر از شوهر ناراحتی و یا مشكلاتی در زندگی ایجاد نكند، وی مستطیع است و مطالبه مهر منعی ندارد بلكه لازم است، ولی اگر موجب ناراحتی برای وی شود و یا مراجعه به حاكم باعث كسرشاءن او گردد، مطالبه لازم نیست.

3 - مردی هنگام عقد ازدواج، یك سفر حجّ به زنش وعده داده، آیا حجّ بر ذمّه این زن استقرار پیدا كرده یا نه ؟

بسمه تعالی

تنها وعده سفر موجب استطاعت نمی شود، ولی بر مرد لازم است كه به وعده خود وفا كند.

4 - زمانی كه ازدواج كردم با مهریه ام می توانستم به حجّ مشرف شوم، ولی چون شوهرم آن را نپرداخت از این فیض محروم گردیدم و الان كه هزینه حجّ سنگین شده و مهریه هم كفایت نمی كند، آیا حجّ بر ذمّه من مستقر شده یا نه ؟

بسمه تعالی

در فرض مزبور حجّ بر ذمّه شما مستقر نشده است.

5 - زن و شوهری هر دو با هم مشغول كسب می شوند با در آمد مساوی و حال برای انجام حجّ یك حجّ استطاعت دارند بر كدام یك حجّ واجب است ؟

بسمه تعالی

چون درآمد هر یك وافی به حج نیست بر هیچ كدام حج واجب نمی گردد.

6 - اگر خانمی قبل از ازدواج نذر كرده باشد كه حجّی بجا آورد و بعد از آن ازدواج نمود، آیا جهت انجام فریضه حج اجازه شوهر لازم است ؟

بسمه تعالی

اجازه شوهر لازم نیست.

7 - زنی كه مهریه زیادی از شوهر طلبكار بوده و فوت كرده، آیا

استیجار حجّ برای او واجب است ؟

بسمه تعالی

در صورتی كه مهریه به اندازه مخارج حجّ كفایت بكند و وصول آن هم در زمان حیات مشكلی نداشته، حجّ بر او مستقر شد البته با شرائطش.

ازدواج

ازدواج

عقد نكاح یا ازدواج عقدی است كه به وسیله آن زن به مرد حلال می شود.

اقسام عقد

1 - عقد دائم

2 - عقد غیر دائم

عقد دائم

و آن عبارت است از ازدواجی كه مدت در آن معین نشود و زنی را كه به این صورت عقد می كنند ((دائمه)) گویند

عقد غیر دائم

و آن عبارت است از ازدواجی كه مدت در آن معین شود و زنی را كه به این صورت عقد كنند ((متعه)) یا ((صیغه)) می نامند. مثل آنكه به مدت یك ساعت یا یك روز یا یك ماه یا بیشتر عقد نمایند.

احكام عقد

مساءله 293:

در زناشویی دائم یا غیر دائم، باید صیغه عقد خوانده شود و تنها راضی بودن زن و مرد كافی نیست و صیغه را یا خود زن و مرد می خوانند یا دیگری را وكیل می كنند كه از طرف آنان بخواند.

مساءله 294:

وكیل لازم نیست مرد باشد، زن هم می تواند برای خواندن صیغه از طرف دیگر وكیل شود.

شرایط عقد

مساءله 295:

بنابر اظهر، ترجمه صیغه عقد به فارسی یا زبان دیگر با وجود قدرت بر عربی كافی است. و احتیاط مستحب عربی بودن صیغه است و برای كسی كه آشنا به معنای عربی صیغه نیست و فقط می داند كه صیغه عقد، به این لفظ جاری می شود احتیاط مستحب این است كه هم صیغه عربی و هم ترجمه اش را بخواند و اكتفا كردن او به عربی خالی از تاءمل نیست.

و اگر نمی توانند صیغه عربی را بخوانند و یا وكیل بگیرند، قطعاً ترجمه كافی است.

مساءله 296:

كسی كه صیغه عقد را می خواند، چه برای خود و چه به عنوان وكیل، بنابر احتیاط واجب، باید بالغ و عاقل باشد و در هنگام خواندن صیغه قصد ایجاد عقد نكاح داشته باشد، و اگر در حال مستی صیغه را بخوانند، عقد صحیح نیست.

مساءله 297:

ولی یا وكیل زن یا مرد كه صیغه عقد را می خوانند، باید زن و شوهر را به قصد و لفظ معین كنند و در صورتی كه زن و شوهر به لفظ یا قصد معین نشود، چه از روی غفلت باشد یا با قصد خلاف، عقد باطل است.

مساءله 298:

حضور دو شاهد عادل، در عقد دائم و غیردائم لازم

نیست، ولی احتیاط مستحب آن است كه حضور داشته باشند.

مساءله 299:

زن و مرد باید به عقد راضی باشند، ولی اگر زنی را برای مردی بدون اجازه آنان عقد كنند و بعداً زن و مرد بگویند به آن عقد راضی هستیم، عقد صحیح است.

مساءله 300:

اگر زن و مرد یا یكی از آن دو را به ازدواج مجبور نمایند و بعد از خواندن عقد راضی شوند و بگویند به آن عقد راضی هستیم، عقد صحیح است.

مساءله 301:

اگر پدر و جد پدری غایب باشند، به طوری كه نشود از آنان اذن گرفت و ازدواج برای دختر لازم باشد، یا در ازدواج نكردن ضرر یا حرج (یعنی مشقت شدیدی) باشد، و همچنین اگر پدر یا جد پدری از ازدواج او با كسی كه هم كفو اوست، با وجود تمام مقدمات و شرائط، ممانعت كنند، و او نیز تمایل به ازدواج دارد و ازدواج هم به مصلحت او باشد، با اجتماع تمام شرائط می تواند ازدواج نماید.

موارد فسخ عقد

مساءله 302:

اگر مرد بعد از عقد بفهمد كه زن یكی از این هفت عیب را دارد می تواند عقد را به هم بزند:

1: دیوانگی.

2: بیماری خوره.

3: بیماری برص.

4: كوری.

5: شل بودن، به طوری كه معلوم باشد.

6: گوشت یا استخوان یا غده ای در فرج او باشد، كه مانع نزدیكی شود.

7: افضاء شده باشد.

افضاء یعنی چه:

یعنی مجرای بول یا مجرای حیض و غائط او یكی شده باشد، ولی اگر مجرای حیض و غائط او یكی شده باشد، به هم زدن عقد مشكل است و باید احتیاط شود.

مساءله 303:

اگر زن بعد از عقد بفهمد كه شوهر او

دیوانه است، یا آلت مردی ندارد، یا عنّین است و نمی تواند نزدیكی نماید، یا بیضه های او را كشیده اند، می تواند عقد را به هم بزند.

مساءله 304:

اگر مرد یا زن، به سبب یكی از عیوب كه در دو مساءله قبل گفته شد عقد را بهم بزند، از هم جدا می شوند و طلاق لازم نیست.

مساءله 305:

اگر به علّت آن كه مرد عنّین است و نمی تواند نزدیكی كند، زن عقد را به هم بزند، شوهر باید نصف مهر را بدهد، ولی اگر به علت یكی از عیوب دیگر كه گفته شد، مرد یا زن عقد را به هم بزند، چنانچه مرد با زن نزدیكی نكرده باشد چیزی بر او نیست و اگر نزدیكی كرده، باید تمام مهر را بدهد.

مساءله 306:

دختری كه به حدّ بلوغ رسیده و رشیده است یعنی مصلحت خود را تشخیص می دهد اگر بخواهد شوهر كند چنانچه باكره باشد بنابر احتیاط تكلیفاً باید از پدر یا جدّ پدری خود اجازه بگیرد ولی در غیر باكره در صورتیكه بكارتش به سبب شوهر كردن از بین رفته باشد اجازه پدر، جدّ پدری لازم نیست.

احكام عقد دائم

مساءله 307:

زنی كه عقد دائم شده نباید بدون اجازه شوهر از خانه بیرون رود و باید خود را برای هر لذتی كه او می خواهد تسلیم نماید و بدون عذر شرعی از نزدیكی كردن او جلو گیری نكند، و اگر در این امور از شوهر اطاعت كند، تهیه غذا، لباس، منزل و لوازم دیگری كه در كتب ذكر شده بر شوهر واجب است و اگر تهیه نكند، چه توانایی داشته باشد یا نداشته باشد،

مدیون زن است.

مساءله 308:

اگر زن در كارهایی كه در مساءله پیش گفته شد اطاعت شوهر نكند، گناهكار است و حق غذا، لباس، منزل، و همخوابی ندارد، ولی مهر او از بین نمی رود.

مساءله 309:

اگر هنگام خواندن عقد دائم برای دادن مهر، مدتی معین نكرده باشد زن می تواند قبل از گرفتن مهر از نزدیكی كردن شوهر جلوگیری كند، چه شوهر توانایی دادن مهر را داشته باشد، چه نداشته باشد. ولی اگر قبل از گرفتن مهر به نزدیكی راضی شود و شوهر با او نزدیكی كند دیگر نمی تواند بدون عذر شرعی از نزدیكی شوهر جلوگیری نماید.

مساءله 310:

در صورت فوت زن یا مرد قبل از دخول بنابر اقوی مهر نصف می شود.

ازدواجهای حرام

مساءله 311:

ازدواج با زنهایی كه به انسان ((مَحْرَم)) هستند مثل مادر و خواهر و مادر زن حرام است.

مساءله 312:

اگر كسی زنی را برای خود عقد نماید اگر چه با او نزدیكی نكند، مادر و مادرِ مادر آن زن و مادر پدر او، و هر چه بالا روند به آن مرد مَحْرَم می شوند.

مساءله 313:

اگر زنی را عقد كند و با او نزدیكی نماید، دختر و نوه دختری و پسری آن زن هر چه پایین آیند چه در وقت عقد باشند یا بعداً به دنیا بیایند، به آن مرد مَحرَم می شود.

مساءله 314:

اگر با زنی كه برای خود عقد كرده نزدیكی هم نكرده باشد تا وقتی كه آن زن در عقد اوست نمی تواند با دختر او ازدواج كند.

مساءله 315:

عمّه و خاله پدر، عمّه و خاله پدرِ پدر، عمّه و خاله مادر، عمّه و خاله مادرِ مادر

هر چه بالا روند به انسان محرَم هستند.

مساءله 316:

پدر و جدّ مرد، هرچه بالا روند، پسر و نوه پسری و دختری او هر چه پایین آیند چه در موقع عقد باشند یا بعداً به دنیا بیایند به زن او مَحْرَم هستند.

مساءله 317:

اگر زنی را برای خود عقد كند دائم باشد یا غیر دائم تا وقتی كه آن زن در عقد اوست نمی تواند با خواهر آن زن ازدواج نماید.

مساءله 318:

اگر انسان قبل از آن كه دختر عمه یا دخترخاله خود را بگیرد. نعوذبالله با مادر آنان زنا كند، بنابراحوط، دیگر نمی تواند با آنان ازدواج كند.

مساءله 319:

اگر با دختر عمه یا دخترخاله خود ازدواج نماید و پیش از آن كه با آنان نزدیكی كند، با مادرشان زنا نماید، عقد آنان اشكال ندارد.

مساءله 320:

اگر با زنی غیر از عمه و خاله خود زنا كند، بنابر اظهر، می تواند با دختر او ازدواج نماید، ولی احتیاط در عدم ازدواج است ولی اگر زنی را عقد نماید و با او نزدیكی كند بعد با مادر او زنا كند، آن زن بر او حرام نمی شود، و همچنین است اگر پیش از آن كه با او نزدیكی كند با مادر او زنا نماید.

مساءله 321:

زن مسلمان نمی تواند با مرد غیر مسلمان ازدواج نماید و مرد مسلمان هم نمی تواند با زنان كافری كه اهل كتاب نیستند ازدواج كند، ولی با زنانی كه یهودی و یا نصرانی باشند، موقّتاً به صورت صیغه می تواند ازدواج نماید.

مساءله 322:

اگر با زنی كه در عدّه طلاق رجعی است زنا كند، آن زن بر او حرام می

شود، و اگر با زنی كه در عدّه طلاق بائن، یا عدّه وفات است زنا كند، بعداً می تواند او را عقد نماید.

مساءله 323:

اگر با زن بی شوهری كه در عدّه نیست، زنا كند، بنابر اظهر مكروه است كه بعداً آن زن را برای خود عقد نماید، بلكه احتیاط مستحب آن است كه با او ازدواج ننماید، مگر این كه زن از كار خود توبه نموده باشد.

مساءله 324:

اگر زنی را كه در عدّه دیگری است برای خود عقد كند، چنانچه مرد و زن، یا یكی از آنان بدانند كه عدّه زن تمام نشده و بدانند عقد كردن زن در عدّه حرام است، آن زن بر او حرام می شود، اگر چه مرد بعد از عقد با آن زن نزدیكی نكرده باشد.

مساءله 325:

اگر انسان بداند زنی شوهر دارد و با او ازدواج كند، باید از او جدا شود و بعداً هم نمی تواند او را برای خود عقد كند، مگر این كه نداند زن شوهر دارد و با او هم نزدیكی نكرده باشد، كه در این صورت فقط عقد باطل است، ولی بعد از طلاق او و تمام شدن ایام عدّه، ازدواج با آن زن، بنابر اظهر مانعی ندارد.

مساءله 326:

اگر مرد طواف نساء را كه یكی از اعمال حج است بجا نیاورد، زنش كه به واسطه مُحْرِم شدن بر او حرام شده بود حلال نمی شود.

ونیز اگر زن طواف نساء نكند، شوهرش بر او حلال نمی شود، ولی اگر طواف نساء را انجام دهند، به یكدیگر حلال می شوند.

مساءله 327:

مادر، خواهر، و دختری كسی كه لواط داده، بر لواط كننده حرام

است، اگر چه لواط كننده و لواط دهنده بالغ نباشند، ولی اگر گمان كند كه دخول شده، یا شك كند كه دخول شده یا نه، بر او حرام نمی شود.

احكام نگاه كردن

مساءله 328:

نگاه كردن مرد به بدن زنان نا مَحْرَم و همچنین نگاه كردن به موی آنان چه با قصد لذت و چه بدون آن حرام است، و نگاه كردن به صورت و دستهای آنها اگر به قصد لذت باشد حرام است.

و امّا بدون قصد لذّت، نگاه به آنها بنابر اظهر جایز است

مساءله 329:

بنابر احتیاط واجب نگاه كردن مرد به بدن و موی دختری كه نُه سالش تمام نشده ولی خوب و بد را می فهمید جایز نیست. اگر چه بدون قصد لذت هم باشد.

مساءله 330:

نگاه كردن زن به بدن مرد نامَحْرَم، بنابر احتیاط واجب حرام است و همچنین نگاه كردن زن به بدن پسری كه بالغ نشده، ولی خوب و بد را می فهمد جایز نیست و اما جواز نگاه كردن زن به قسمتی از بدن مرد نامحرم كه غالباً باز است، مثل سر، خالی از وجه نیست مگر اینكه این نگاه كردن كمك به معصیت باشد.

مساءله 331:

دست زدن مرد به بدن زن نامحرم یا دست زدن زن به بدن مرد نامحرم مثل نگاه كردن حرام است، و دست زدن مرد به صورت و دستهای زن نامحرم و بالعكس نیز بنابر اظهر، جایز نیست.

مساءله 332:

نگاه كردن به زنان اهل ذمّه بلكه به زنان كافری كه از هنگام تولد محكوم به كفر هستند به جاهایی از بدن آنها كه عادتاً پوشانیده نمی شود، بدون قصد لذّت و در صورتی كه خوف

واقع شدن در حرام نباشد، جایز است. و بنابراظهر نگاه كردن به زنان بادیه نشین و غیر آنها كه عادت به پوشانیدن ندارند، بدون قصد لذّت، جایز است مگر در صورت خوف وقوع در حرام، پس معاشرت با آنها در داد و ستد و سایر نیازها، جایز است.

مساءله 333:

شنیدن صدای زن نا محرم بدون قصد لذت جایز است.

مساءله 334:

زن باید بدن و موی خود را از مرد نامَحْرَم بپوشاند اگرچه كمك به حرام و قصد لذتی در بین نباشد، بلكه احتیاط واجب آن است كه از پسر غیربالغ كه خوب و بد را می فهمد نیز خود را بپوشاند. و همچنین احتیاط واجب آن است كه مرد هم بدن خود را از زن نامَحْرَم بپوشاند اگرچه كمك بر حرام نباشد، و اگر كمك بر حرام باشد پوشاندن بدن قطعاً واجب است، همان طور كه پوشاندن عورت از زن نامَحْرَم واجب است. و نیز احتیاط واجب آن است كه مرد بدن خود را از دختر نامحرمی كه نُه سالش تمام نشده ولی خوب و بد را می فهمد بپوشاند، اگرچه قصد لذّتی در بین نباشد.

مساءله 335:

نگاه كردن به عورت دیگر حتی به عورت بچه ممیزی كه خوب و بد را می فهمد حرام است ولی زن و شوهر می توانند به تمام بدن یكدیگر چه ظاهر و چه باطن را نگاه كنند.

مساءله 336:

نگاه كردن مرد به بدن مرد دیگر با قصد لذت و همچنین نگاه كردن زن به بدن زن دیگر با قصد لذت حرام است، ولی بدون قصد لذت جایز است.

مساءله 337:

اگر مرد برای معالجه زن نا محرم و یا

زن برای معالجه مرد نامحرم ناچار شود كه او را نگاه كند و دست به بدن او بزند اشكال ندارد. ولی اگر با نگاه كردن بتواند معالجه كند نباید دست به بدن او بزند و اگر با دست زدن بتواند معالجه كند نباید نگاه كند.

مساءله 338:

اگر انسان برای معالجه كسی ناچار شود كه به عورت او نگاه كند اشكال ندارد.

مساءله 339:

نگاه كردن و دست زدن به بدن پیر زن و بچه غیر ممیز كه خوب و بد را نمی فهمد، بدون قصد لذت جایز است.

مساءله 340:

نگاه كردن مرد به صورت زنی كه می خواهد با او ازدواج كند جایز است به شرط آنكه بداند كه مانع شرعی از ازدواج با او نیست و احتمال هم بدهد كه زن ازدواج را قبول می كند، و احتمال بدهد كه با این نگاه كردن اطلاع تازه ای پیدا می كند و با این شرائط، نگاه كردن فقط برای مرد جایز است، اگر چه چند مرتبه باشد، بلكه، چنین نگاه كردنی برای جلوگیری از نزاع بعد از عقد مستحب نیز هست و اجازه زن هم در آن لازم نیست.

و بنابر اظهر نگاه كردن به مو و محاسن دیگر آن زن هم با همین شرایط جایز است، و وجهی دارد كه زن هم بتواند به مردی كه می خواهد با او ازدواج كند با شرایطی كه گفته شد نگاه كند.

استفتائات

1 - نگاه كردن هر مكلّفی به عورت دیگری جایز است یا نه.

بسمه تعالی

حرام است اگر چه او مكلّف به پوشانیدن عورت خود نباشد، مثل دیوانه بلكه جایز نیست نگاه كردن به عورت طفل ممیز و فقط

زن و شوهر استثناء هستند.

2 - آیا نگاه كردن بر عورت طفل غیر ممیز جایز است یا نه.

بسمه تعالی

بله جایز است.

مسائل متفرقه ازدواج

مساءله 341:

اگر مرد در عقد شرط كند كه زن باكره باشد و بعد از عقد معلوم شود كه باكره نبوده، بنابراظهر، می تواند عقد را بهم بزند، ولی اگر به گمان باكره بودن با زنی ازدواج كرد و بعداً معلوم شود كه باكره نیست، اختیار فسخ ندارد مگر در صورتی كه تَدلیسی در كار باشد.

مساءله 342:

مردی كه از پدر و مادر غیرمسلمان به دنیا آمده و مسلمان شده، اگر پیش از نزدیكی با همسرش مرتد شود، عقد او باطل می گردد، و اگر بعد از نزدیكی مرتد شود، چنانچه زن او در سن زنهایی باشد كه حیض می بینند، باید آن زن به مقداری كه در احكام طلاق گفته می شود، عدّه نگاه دارد، پس اگر پیش از تمام شدن عدّه، شوهر او مسلمان شود عقد باقی، وگرنه باطل است.

مساءله 343:

اگر زن در عقد با مرد شرط كند كه او را از شهر بیرون نبرد و مرد هم قبول كند، نباید زن را از آن شهر بیرون ببرد.

مساءله 344:

اگر زن از شوهر قبلی دختری داشته باشد شوهر فعلی می تواند آن دختر را برای پسر خود كه از آن زن نیست عقد كند، و نیز اگر دختری را برای پسر خود عقد كند، می تواند با مادر آن دختر ازدواج نماید.

مساءله 345:

اگر زنی از زنا آبستن شود، جایز نیست بچه اش را سقط كند.

مساءله 346:

كسی كه از زنا به دنیا آمده، اگر زن بگیرد و اولاددار شود آن

اولاد حلال زاده است.

مساءله 347:

هرگاه مرد در روزه ماه رمضان یا در حال حیض با زن نزدیكی كند معصیت كرده، ولی اگر بچه ای از آنان به دنیا بیاید حلال زاده است.

احكام شیر دادن

مساءله 348:

اگر زن بچه ای را با شرایطی كه بعداً گفته خواهد شد شیر دهد آن بچه بواسطه شیر خوردن به افراد ذیل مَحْرَم می شود:

1 - خود زن، ((و او را مادر رضاعی می گویند))

2 - شوهر زن كه شیر مال او است، ((و او را پدر رضاعی می گویند))

3 - پدر و مادر آن زن هر چه بالا روند

4 - بچه هایی كه از آن زن به دنیا آمده اند، یا بعداً به دنیا می آیند

5 - بچه های اولاد آن زن هر چه پایین آیند

6 - خواهر و برادر آن زن، اگر چه رضاعی باشند

7 - عمو و عمّه آن زن، اگر چه رضاعی باشند

8 - دایی و خاله آن زن، اگر چه رضاعی باشند

9 - اولاد شوهر آن زن، كه شیر مال آن شوهر است، هر چه پایین روند

10 - پدر و مادر شوهر آن زن، كه شیر مال آن شوهر است، هر چه بالا روند

11 - خواهر و برادر شوهر كه شیر مال اوست، اگرچه خواهر و برادر رضاعی او باشند

12 - عمو، عمّه، دایی و خاله شوهر كه شیر مال او است، هرچه بالا روند، اگر چه رضاعی باشند

مساءله 349:

اگر زن بچه ای را با شرایطی كه گفته می شود شیر دهد، شوهر آن زن كه صاحب شیر است به خواهرهای آن بچه، مَحْرَم نمی شود.

مساءله 350:

اگر زن بچه ای

را شیر دهد، به برادرهای آن بچه مَحْرَمْ نمی شود، همچنین خویشان آن زن به برادر و خواهر بچه ای كه شیر خورده مَحْرَمْ نمی شود.

شرایط شیر دادن

مساءله 351:

شیر دادنی كه موجب محرم شدن است، هشت شرط دارد:

1 - بچه، شیر زن زنده را بخورد

2 - شیر آن زن از حرام نباشد

3 - بچه، شیر را از پستان بمكد

4 - دو سال بچه تمام نشده باشد

5 - شیر از یك شوهر باشد

6 - بچه به واسطه بیماری شیر را قی نكند، ولی اگر قی كند باز هم بنابر احتیاط واجب كسانی كه بواسطه شیر خوردن به آن بچه محرم می شوند باید با او ازدواج نكنند، و نگاه محرمانه هم به او ننمایند

7 - پانزده مرتبه، یا یك شبانه روز شیر كامل بخورد بلكه اگر ده مرتبه هم به او شیر دهند بنابر اظهر كافی است

8 - شیر خالص باشد و با چیزی دیگر مخلوط نباشد

مساءله 352:

اگر زن از شیر شوهر خود بچه ای را شیر دهد، بعد شوهر دیگری اختیار كند و از شیر آن شوهر هم بچه دیگری را شیر دهد، آن دو بچه به یكدیگر محرم نمی شوند.

مساءله 353:

اگر زن از شیر یك شوهر چندین بچه را شیر دهد، همه آنان به یكدیگر و به شوهر و به زنی كه آنان را شیر داده محرم می شوند.

مساءله 354:

اگر كسی چند زن داشته باشد و هر كدام آنان با شرایطی كه گفته شد بچه ای را شیر دهند، همه آن بچه ها به یكدیگر و به آن مرد و به همه آن زنها محرم می شوند.

مساءله 355:

اگر كسی

دو زن شیرده داشته و یكی از آنان بچه ای را مثلاً هشت مرتبه و دیگری هفت مرتبه شیر بدهد، آن بچه به كسی محرم نمی شود.

مساءله 356:

اگر زنی از شیر یك شوهر، پسر و دختری را شیر كامل بدهد، خواهر و برادر آن دختر به خواهر و برادر آن پسر محرم نمی شوند.

مساءله 357:

زنی كه برادر انسان را شیر داده، به او مَحْرَم نمی شود.

مساءله 358:

انسان نمی تواند با دو خواهر، اگر چه رضاعی باشند، یعنی به واسطه شیرخوردن، خواهر یكدیگر شده باشند ازدواج كند، و چنانچه دو زن را عقد كند و بعد بفهمد خواهر بوده اند، در صورتی كه عقد آنان در یك وقت بوده، هر دو باطل است، و اگر در یك وقت نبوده، عقد اولی صحیح و عقد دومی، باطل می باشد.

مساءله 359:

اگر كسی دختر عمه یا دختر خاله انسان را شیر دهد، به انسان محرم نمی شود.

مسائل متفرقه شیر دادن

مساءله 360:

اگر مرد پیش از آن كه زنی را برای خود عقد كند، بگوید به واسطه شیرخوردن، آن زن بر او حرام شده، مثلاً بگوید: شیر مادر او را خورده ام نمی تواند با آن زن ازدواج كند، و اگر بعد از عقد بگوید، و خود زن هم حرف او را قبول نماید، عقد باطل است، پس اگر مرد با او نزدیكی نكرده باشد، یا نزدیكی كرده باشند، ولی در وقت نزدیكی كردن، زن بداند كه بر آن مرد حرام است مهر ندارد، و اگر بعد از نزدیكی بفهمد كه بر آن مرد حرام بوده، شوهر باید مهر او را مطابق زنهایی كه مثل او هستند بدهد.

مساءله

361:

اگر زن پیش از عقد بگوید به واسطه شیرخوردن بر مردی حرام شده، نمی تواند با آن مرد ازدواج كند و اگر بعد از عقد بگوید، مثل صورتی است كه مرد بعد از عقد بگوید كه زن بر او حرام است و حكم آن در مسئله قبل گفته شد.

مساءله 362:

اگر شك كنند بچه به مقداری كه علت محرم شدن است و با سایر شرائط شیرخورده یا نه، بچه به كسی محرم نمی شود و همچنین است اگر گمان داشته باشند ولی گمان به حدّ اطمینان نرسد.

احكام اولاد و حضانت

مساءله 363:

فرزندی كه از زن متولد می شود ملحق به شوهر می شود، به شرط آن كه بین نزدیكی و زایمان، حداقل شش ماه هلالی كه كمترین مدّت حمل است، فاصله شده باشد، و نیز بیشتر از نُه ماه فاصله نشود، اگر چه رعایت احتیاط متناسب با یك سال است.

مساءله 364:

اگر زن شوهردار زنا كند، در صورتی كه امكان داشته باشد بچه متولد از او و از شوهرش باشد ملحق به شوهر می شود و متولد از زنا حساب نمی شود.

مساءله 365:

اگر زنی كه آزاد، مسلمان و عاقل است دختری داشته باشد، تا هفت سال دختر تمام نشده، پدر نمی تواند او را از مادرش جدا كند.

مساءله 366:

در ایام سرپرستی هر كدام از پدر و مادر، اگر دیگری خواست بچه اش را ببیند یا این كه به او چیزی برساند، یا مشكل و ضرری از او برطرف كند، و یا این كه مدّتی در كنار هم باشند، دیگری نباید مانع شود.

مساءله 367:

حق سرپرستی طفل پسر باشد یا دختر، بنابراظهر تا دو سال

برای مادر است، اما بعد از دو سال تا هفت سال پدر هم حق سرپرستی دارد، و در این پنج سال احوط آن است كه حق سرپرستی پسر با پدر و دختر با مادر است، ولی بعد از هفت سال حق سرپرستی، فقط از آن پدر است.

طلاق

تعریف طلاق

طلاق یعنی رهایی و یا گسستن پیمان زناشویی

مرد با شرایط ذیل می تواند زن خود را طلاق دهد:

1 - بالغ باشد

2 - عاقل باشد

3 - مجبور نباشد

4 - قصد طلاق داشته باشد

مساءله 368:

زن باید در وقت طلاق از خون حیض و نفاس پاك باشد، و شوهرش در آن پاكی یا در حال نفاس و حیضی كه قبل از این پاكی بود با او نزدیكی نكرده باشد

عدّه طلاق

مساءله 369:

زنی كه نُه سالش تمام نشده یا زن یائسه اگر چه شوهر با او نزدیكی كرده باشد عدّه ندارد، بعد از طلاق می تواند فورا شوهر كند.

مساءله 370:

زنی كه نُه سالش تمام شده و یائسه نیست اگر شوهر با او نزدیكی كند و طلاقش دهد بعد از طلاق باید عدّه نگاه دارد یعنی بعد از آنكه در پاكی طلاقش داد به قدری صبر كند كه دوبار حیض ببیند و پاك شود و همین كه حیض سوم را دید عدّه او تمام می شود و می تواند شوهر كند. ولی اگر پیش از نزدیكی كردن با او طلاقش بدهد، عدّه ندارد.

مساءله 371:

زنی كه حیض نمی بیند، اگر در سن زنهایی باشد كه حیض می بینند چنانچه شوهرش بعد از نزدیكی كردن او را طلاق دهد، باید از طلاق تا سه ماه عدّه نگاه دارد.

مساءله 372:

اگر زن آبستن را طلاق دهند، عدّه اش تا دنیا آمدن یا سقط شدن بچه اوست، بنابراین اگر مثلاً یك ساعت بعد از طلاق، بچه او به دنیا آید، عدّه اش تمام می شود.

عدّه وفات

مساءله 373:

زنی كه شوهرش مرده باید ((تا چهار ماه و ده روز)) عده نگاه دارد، یعنی، از شوهر كردن خودداری نماید اگر چه یائسه یا صیغه یا نُه سالش تمام نشده باشد، یا شوهرش با او نزدیكی نكرده باشد و اگر آبستن باشد باید تا موقع زاییدن عدّه نگاه دارد ولی اگر قبل از چهار ماه و ده روز بچه اش به دنیا آید باید تا چهار ماه و ده روز از مرگ شوهرش صبر كند و این را ((عدّه وفات)) می

گویند.

مساءله 374:

ابتدای عدّه وفات از موقعی است كه زن از مرگ شوهر مطلع شود.

مساءله 375:

زنی كه در عدّه وفات می باشد، حرام است لباسهای رنگارنگ بپوشد و سرمه بكشد، و همچنین كارهای دیگری كه زینت حساب شود بر او حرام می باشد.

مساءله 376:

اگر زنی را كه حامله نیست طلاق رجعی داد و قبل از اتمام عدّه طلاق، شوهر وفات كرد، زن باید از زمان مرگ شوهر، عدّه وفات نگه دارد.

طلاق بائن

معنای طلاق بائن

مساءله 377:

طلاق بائن آن است كه بعد از طلاق مرد حق ندارد به زن خود رجوع كند یعنی بدون عقد او را به همسری قبول نماید، و آن بر پنج قسم است:

1 - طلاق زنی كه نُه سالش تمام نشده باشد

2 - طلاق زنی كه یائسه باشد

3 - طلاق زنی كه شوهرش بعد از عقد با او نزدیكی نكرده باشد

4 - طلاق زنی كه او را سه دفعه طلاق داده اند

5 - طلاق خُلْع و مُبارات

طلاق رجعی

مساءله 378:

طلاق رجعی آن طلاقی است كه بعد از طلاق تا وقتی كه زن در عدّه است مرد می تواند به او رجوع نماید و عقد مجدد لازم نیست

احكام رجوع كردن

مساءله 379:

در طلاق رجعی مرد دو صورت می تواند به زن خود رجوع كند:

1 - حرفی بزند كه معنایش این باشد كه او را دوباره زن خود قرار داده است

2 - كاری كند كه زن از آن بفهمد رجوع كرده است

طلاق خُلْع

مساءله 380:

طلاق زنی را كه به شوهرش مایل نیست و مهر یا مال دیگر خود را به شوهر می بخشد تا طلاقش دهد. ((خُلْع)) گویند

طلاق مُبارات

مساءله 381:

اگر زن و شوهر یكدیگر را نخواهند و زن مالی به مرد بدهد كه او را طلاق دهد آن طلاق را ((مبارات)) گویند

مساءله 382:

اگر زن در بین عدّه طلاق خُلْع یا مبارات از بخشش خود برگردد شوهر می تواند رجوع كند و بدون عقد دوباره او را زن خود قرار دهد.

مسائل متفرقه طلاق

مساءله 383:

اگر با زن نامحرمی به گمان اینكه همسر خود اوست نزدیكی كند، چه زن بداند كه او شوهرش نیست، یا گمان كند شوهرش می باشد، باید عدّه نگاه دارد.

مساءله 384:

زنی كه به عقد دائم درآمده و شوهرش گم شده، اگر بخواهد به دیگری شوهر كند، باید نزد مجتهد عادل برود و به دستور او عمل نماید.

مساءله 385:

پدر و جد پدری دیوانه در صورتی كه مفسده و ضرری در كار نباشد، می توانند زن او را طلاق بدهند.

ارث

ارث

كسانی كه به واسطه خویشی ارث می برند سه طبقه هستند. و فعلاً ما كاری به طبقات سه گانه نداریم و مورد بحث ما در این رساله زن و شوهری كه از یكدیگر ارث می برند است.

ارث زن و شوهر

مساءله 386:

زن و شوهر در ازدواج دائم با وجود جمیع طبقات سه گانه ای كه گفته شد از یكدیگر ارث می برند. و وجود هیچ یك از این طبقات مانع ارث بردن آن دو از یكدیگر نیست.

مساءله 387:

اگر زنی بمیرد و اولاد نداشته باشد، نصف همه مال را شوهر او، و بقیه را ورثه دیگر می برند، و اگر از آن شوهر یا از شوهر دیگر اولاد داشته باشد، چهار یك (14) همه مال را شوهر و بقیه را ورثه دیگر می برند.

مساءله 388:

اگر مردی بمیرد و اولاد نداشته باشد، چهار یك (14) مال او را زن، و بقیه را ورثه دیگر می برند، و اگر از آن یا از زن دیگر اولاد داشته باشد، هشت یك (18) مال را زن، و بقیه را ورثه دیگر می برند. و زن از همه اموال منقول ارث می برد. ولی از زمین و قیمت آن ارث نمی برد، چه زمین خانه مسكونی باشد یا زمین باغ و زراعت و غیر آن. و از قیمت هوایی مثل بنا و درخت ارث می برد، و بنابراظهر با رضایت وارثان از خود هوائی هم می تواند ارث ببرد، و بنابراظهر در آنچه كه گفته شد فرق ندارد، زن از این شوهر اولاد داشته باشد یا نه، اگرچه احتیاط در مورد زن بچه دار در ارث بردن از زمین خوب است.

مساءله

389:

اگر زن غیر از شوهر وارثی ندارد، بنابر اقوی همه مال به شوهر می رسد، ولی اگر شوهر غیر از زن وارث ندارد زن سهم خود را كه چهار یك (14) است می برد و بقیه بنابر اقرب، از امام علیه السّلام ست.

مساءله 390:

اگر برای پرداخت سهم زن بخواهند بنا و درخت و مانند آن را قیمت نمایند باید اجزای آن را قیمت كنند، ولی احتیاط مستحب در این است كه ببینند اگر آنها بدون اجازه در زمین بمانند تا از بین بروند چقدر ارزش دارند، و آن را برای پرداخت مبنا قرار دهند.

مساءله 391:

اگر میت بیش از یك زن داشته باشد، چنانچه اولاد نداشته باشد چهار یك (14) مال، و اگر اولاد داشته باشد هشت یك (18) مال به شرحی كه گفته شد، به طور مساوی بین زنهای دائمی او تقسیم می شود، اگرچه شوهر با هیچ یك از آنان یا با بعضی از آنان نزدیكی نكرده باشد.

مساءله 392:

اگر مردی در حال مرض با زنی ازدواج دائم نماید و در آن مرض بمیرد و نزدیكی هم نكرده باشد، زن از آن مرد ارث نمی برد و حق مهر هم ندارد، و اگر نزدیكی كرده باشد ویا از آن مرض خوب شده و به غیر آن مرض از دنیا رفته باشد آن زن هم از او ارث می برد و هم حق مهر دارد، و اگر زنی كه شوهرش با او نزدیكی نكرده در زمان مریضی شوهر از دنیا رفت شوهر از آن ارث نمی برد و حق مهر هم برای زن نیست بنابراظهر، اگرچه احتیاط مستحب در صلح است.

مساءله 393:

اگر زن را به ترتیبی كه در احكام طلاق گفته شد طلاق رجعی بدهد و آن زن قبل از اتمام عدّه بمیرد، شوهر از او ارث می برد، و نیز اگر شوهر قبل از اتمام عدّه زن بمیرد، زن از او ارث می برد، ولی اگر بعد از اتمام عدّه رجعی یا در عدّه طلاق بائن یكی از آنان بمیرد، دیگری از او ارث نمی برد.

مساءله 394:

اگر شوهر در حال مرض عیالش را طلاق دهد، اگرچه طلاق بائن باشد، و قبل از گذشتن دوازده ماه هلالی بمیرد، زن با دو شرط از او ارث می برد:

1 - آن كه در این مدت شوهر دیگر نكرده باشد.

2 - آن كه شوهر در ادامه همان مرضی كه در آن مرض زن را طلاق داده، به واسطه آن مرض یا به جهت دیگری بمیرد، پس اگر از آن مرض خوب شود و به جهت دیگری از دنیا برود، زن از او ارث نمی برد.

مساءله 395:

زنی كه به عقد موقت به نكاح مردی درآمده از مرد ارث نمی برد و مرد نیز از او ارث نمی برد اما ارث بین پدر و فرزند یا مادر و فرزند ثابت است.

مساءله 396:

مرد و زن زناكار و خویشان آنها از فرزندی كه از زنا به دنیا آمده ارث نمی برند، ولی اولاد چنین فرزندی و شوهر با زن او، از او ارث می برند.

مسائل جدید

مساءله 1:

رقصیدن زن در مجالس زنان، و یا در مجالس مردان اشكال دارد و احتیاط واجب در ترك است.

مساءله 2:

دیدن نا محرم از طریق تلویزیون و شنیدن صدای آنها، كه مقرون به

فساد و ریبه است اشكال دارد و بعض اقسام آن حرام یقینی است.

مساءله 3:

سن بلوغ دختر تمام شدن نُه سال قمری است، ولی تكالیفی كه قدرت بر انجام آن نداشته باشد، مثل روزه، از جهت عدم قدرت ساقط است، ولی بعداً باید قضا نماید. ولی اگر می تواند در همان رمضان بطور منفصل (مثلا یك روز در میان) انجام دهد باید انجام دهد.

مساءله 4:

استفاده زن از قرص برای جلوگیری از عادت ماهانه، برای اینكه بتواند در ماه رمضان روزه بگیرد چنانچه ضرر مرض آور داشته باشد جایز نیست.

مساءله 5:

بازی كردن با آلات قمار، از قبیل ((نرد)) و ((پاسور)) و ((شطرنج))، با برد باخت حرام قطعی، و بدون برد و باخت احتیاط در ترك آن است و در شطرنج احتیاط شدیدتر است. (این حكم در صورتی است كه همان شطرنج معهود قدیم باشد)

مساءله 6:

جلوگیری كردن زن از بار داری قبل از انعقاد نطفه اشكال ندارد، و عمل جرّاحی برای آن، اگر ضرورت لازم عقلایی داشته باشد و با رضایت شوهر انجام شود مانعی ندارد، به شرط آنكه از لمس و نظر حرام اجتناب شود ولی عقیم كردن جایز نیست.

مساءله 7:

اگر زنی علم پیدا كرد كه شوهرش مرده است و شوهر كرد و بعداً شوهر اولش پیدا شد، آن زن زوجه شوهر اول است و نسبت به دومی شبهه است و باید عدّه وطی به شبهه نگه دارد.

مساءله 8:

در موردی كه به تشخیص دكتر حمل برای مادر ضرر دارد و ادامه حمل ممكن است منجر به مرگ مادر شود چنانچه اشكالی در تشخیص دكتر نباشد و تحقیق كامل هم در

این جهت شده باشد، سقط جنین قبل از دمیده شدن روح مانعی ندارد.

مساءله 9:

زن باید برای بیرون رفتن از منزل از شوهر خود اجازه بگیرد و یا علم به رضایت او داشته باشد. مگر در واجبات شرعی و چنانچه در ضمن عقد شرط كرده باشد كه زن برای شغلش مثلاً بتواند به خارج از منزل برود، و یا عقد مبتنی بر این شرط واقع شده باشد، این شرط نافذ است.

مساءله 10:

زنی كه شوهر كرده و از وطن خود به شهر دیگر می رود، در صورتی كه از وطن اصلی خود اعراض نكرده باشد، هر وقت به آنجا می رود نمازش تمام است و روزه را باید بگیرد، و اگر به سبب تبعیت از شوهر یا جهات دیگر اعراض كرده در وطن اصلی حكم مسافر را دارد.

مساءله 11:

در موردی كه شوهر به وطن اصلی خود كه از آنجا اعراض نكرده، رفته و همسر وی با او به آن محل می رود، در صورتی كه زن قصد اقامت ده روز نداشته باشد نمازش شكسته است و میزان قصد خود زن است و لو قصد از جهت تبعیت شوهر باشد.

مساءله 12:

دست زدن (كف زدن) در مجالس جشن و سخنرانی جهت تشویق افراد اگر به حد لهو نرسد مانعی ندارد.

كرد. مادرم، دختر آقا سید هاشم نجف آبادی (میر دامادی) از عالمان نام دار مشهد، زنی پاك دامن، آشنا به مسائل اسلامی و متخلّق به اخلاق الهی بود.

دوران كودكی ام با تربیت پدری سخت گیر و مراقب، امّا بسیار مهربان و دوست داشتنی و مادری مهربان تر و دل سوز، در نهایت عسرت و تنگ دستی سپری شد. خاصه كه كودكی من مصادف با ایام جنگ نیز بود. با این كه مشهد در كرانه جنگ واقع بود و همه چیز نسبت به شهرهای دیگر كشور در آن، ارزان و فراوان بود؛ با این حال وضع خانواده ما به گونه ای بود كه ما حتی همیشه نمی توانستیم نان گندم بخوریم و معمولاً نان جو می خوردیم، گاهی نان مخلوط جو گندم و به ندرت گندم. من شب هایی از كودكی را به یاد می آورم كه در منزل شام نداشتیم و مادر با پول خردی كه بعضی از وقت ها مادربزرگم به من یا یكی از برادران و خواهرانم می داد، قدری كشمش یا شیر می خرید تا با نان بخوریم....

منزل پدری من كه در آن متولد شده ام (تا چهار پنج سالگی من) یك خانه حدود شصت هفتاد متری در محلّه ای فقیرنشین از شهر مشهد بود كه تنها یك اتاق داشت و یك زیر زمین تاریك و خفه.

هنگامی كه برای پدرم میهمان می آمد و معمولاً پدر بنابراین كه روحانی و محلِ مراجعه مردم بود، میهمان داشت همه ما باید به زیر زمین می رفتیم تا میهمان برود؛ لذا بعد عدّه ای كه به پدر ارادتی داشتند، زمین كوچكی را كنار این منزل

خریده به آن اضافه كردند و منزل ما دارای سه اتاق شد.

از نظر لباس هم وضع همین گونه بود. مادرم از لباس های كهنه پدرمان برای ما لباس درست می كرد، و معمولاً قدرت خرید لباس نو در خانواده وجود نداشت.

در چهار پنج سالگی به همراه آقا سید محمد (برادر بزرگ تر) به مكتب خانه رفتم تا قرآن را بیاموزم، و پس از مدتی هر دو به مدرسه « دارالتعلیم دیانتی » كه مدرسه ابتدایی اسلامی بود رفتم.

این نوع مدرسه ها پس از دوران خفقان رضاخانی به دست افراد متدین ایجاد شده بود و در آن بیش تر به تربیت دینی دانش آموز توجّه می شد و اجازه صدور گواهی و مدرك تحصیلی نداشت. در این مدرسه علاوه بر دروس معمولی دبستان ها، قرائت قرآن، بحث هایی ازحلیة المتقین، حساب سیاق و نصاب الصبیان آموزش داده می شد.

پس از پایان كلاس ششم این مدرسه، تصدیق ششم را دور از چشم پدر با رفتن به كلاس شبانه دریافت كردم و سپس در كلاس های دبیرستان نام نویسی كرده، دوره متوسّطه را طی دو سال به صورت جهشی خواندم و دیپلم را گرفتم.

دروس علوم اسلامی را نیز در همان مدرسه اسلامی شروع كردم عامل و موجب اصلی در انتخاب این راه نورانی روحانیت، پدرم بودند و مادرم نیز علاقه مند و مشوّق بودند....وقتی من به طلبگی روی آوردم، اختلاف سنّی من و پدرم خیلی زیاد بود؛ درست 45 سال، علاوه بر آن پدرم مقام علمی بالایی داشت و مجتهدی با اجازه و شاگردانی در سطوح عالی تربیت كرده بود. بنابراین، سزاوار نبود كه او با آن مقام

علمی به من كه دوره ابتدایی دروس اسلامی را می گذراندم، درس بدهد؛ امّا بنابر علاقه ای كه به تربیت ما داشت، هم به برادر بزرگ تر و هم به من و هم بعدها به برادر كوچك ترمان، درس می داد و حق عظیمی از جهت تحصیلی و تربیتی به گردن همه ما برادران، به ویژه بر من دارند، چنان كه اگر ایشان نمی بودند، من به موفقیت های فراوانم در تحصیلات فقه و اصول، نایل نمی شدم.

البته تا پیش از رفتن به قم، علاوه بر آن كه نزد پدر درس می خواندم، در درس های عمومی حوزه مشهد نیز حاضر می شدم و تابستان ها كه این درس ها تعطیل می شد، پدر درس های تعطیلی اصطلاح در مورد درس ایام تعطیل به جای آن تعیین می فرمود و خود تدریس می كرد.

به همین دلیل من به خلاف اشخاصی كه تنها در حوزه های عمومی درس می خواندند و این حوزه ها محرّم و صفر و ماه مبارك و قدری هم تابستان تعطیل می شد وقفه ای در تحصیل نداشتم و لذا در شانزده سالگی تمام دروس سطح را خوانده و درس خارج را شروع كرده بودم.

دوران تدریس

تدریس را از اوّلین روزهای طلبگی رسمی، یعنی بلافاصله پس از تمام شدن دوره دبستان شروع كردم. اوّلین تدریس، كتاب امثله یاصرف میر بود كه برای دو شاگرد بزرگ سال از منبری های مشهد شروع كردم و تا سال 1337 شمسی كه در مشهد بودم، كتاب هایی از صرف، نحو، معانی، بیان، اصول و فقه را تدریس می كردم. در قم هم در كنار درسی كه می

خواندم، تدریس نیز می كردم.

در سال 1336 شمسی به قصد زیارت، به عتبات عالیات مشرّف شدم. حوزه گرم نجف مرا تشویق به ماندن در آن كانون علمی می كرد، از این رو، مایل بودم در نجف بمانم. مدت كوتاهی هم ماندم؛ امّا پدر با اقامتم در نجف موافقت نكرد و به مشهد بازگشتم و در سال 1337 شمسی با اجازه پدر به قم رفتم و تا سال 1343 شمسی در قم ماندم. در همان سال چون پدرم به دنبال عارضه چشم، بینایی خود را كاملاً از دست داد، ناگزیر به مشهد بازگشتم، گرچه حتی بعضی استادان بزرگ من در قم به شدّت مخالف بازگشت من بودند.

پس از برگشتن از قم به مشهد، تدریس یكی از برنامه های اصلی و همیشگی ام بود و در طول این سال ها (تا 1356 شمسی) سطوح عالیه، (مكاسب و كفایه) تفسیر و عقاید تدریس می كردم.

اساتید

كتاب انموذج و صمدیه را در مدرسه سلیمان خان مشهد نزد آقای علوی نامی كه خودش تحصیلات جدیده را در رشته پزشكی ادامه می داد، خواندم. پس از آن، سیوطی را با مقداری از مغنی پیش شخصی به نام آقای مسعود در همین مدرسه خواندم و بعد چون برادر بزرگم، آقا سید محمد در مدرسه نوّاب حجره داشت، به آن جا رفتم و ضمن این كه سیوطی و مغنی را می خواندم، معالم را نیز شروع كردم.

در همین ایام پدرم پیشنهاد كرد، كتاب شرایع الاسلام محقق حلّی قدّس سرّه را به من درس بدهد و با این كه شرایع، كتاب درسی نبود، پدرم احساس كرد این كتاب می تواند در پیش برد من

مؤثر باشد كه همین طور هم شد؛ یعنی از اوّل كتاب شرایع ایشان به من درس داد تا كتاب حج، وقتی رسیدیم به كتاب حج، در آن موقع پدرم كتاب حج شرح لمعه را به برادرم درس می داد، آن وقت به من گفت: « بیا و در درس شرح لمعه شركت كن. » من گفتم: ممكن است نتوانم بفهمم. ایشان گفتند: « می توانی بفهمی » و لذا رفتم. البته تقریباً سه چهارم كتاب شرح لمعه را نزد پدرم خواندم و ما بقی را پیش مرحوم آقا میرزا احمد مدرّس یزدی كه مدرّس معروف شرح لمعه و قوانین در مدرسه نوّاب بود درس گرفتم و پس از این كه شرح لمعه را تمام كردم رفتم درس مكاسب ورسائل مرحوم آیة اللّه حاج شیخ هاشم قزوینی كه از شاگردان مرحوم آقا میرزا مهدی اصفهانی و اهل ریاضت و مدرّس درجه یك مشهد محسوب می شد، وی مرد بسیار محترم و ملّایی بود و در بین خواص مشهد به خصوص نزد اهل علم به عنوان مردی آزاده و روشن ضمیر معروف بود ایشان مردی جامع و خوش بیان بودند، به طوری كه من در نجف و قم كه اغلب درس های آن جا را رفته بودم، كسی را به خوش بیانی ایشان ندیدم.

بخش عمده درس رسائل، مكاسب و كفایه را پیش ایشان خواندم. این كه می گویم بخش عمده، برای این است كه ما بقی را پیش پدرم خواندم؛ لذا باید بگویم: كمك های پدرم، سهم وافری در پیش رفت درسی ام داشته است و من از آن اوّل كه رسماً طلبه شدم تا وقتی درس

خارج را شروع كردم، پنج سال و نیم طول كشیده، یعنی دوره سطح را تماماً در طی پنج سال و نیم گذراندم و درس خارج را هم نزد مرحوم آیة اللّه العظمی میلانی قدّس سرّه شروع كردم.

یك سال درس خارج اصول و دو سال و نیم درس خارج فقه ایشان را رفتم تا اواخر سال 1337 شمسی كه به قم عزیمت كردم.

ناگفته نماند كه در مشهد یك مدتی هم در درس خارج آیة اللّه حاج شیخ هاشم قزوینی رفتم؛ یعنی ایشان با اصرار خود ما، یك درس خارج (اصول) شروع كرد. مرحوم حاج شیخ هاشم با بحث وسیع همه اقوال را نقل می كرد و بعد ردّ می كرد. در مشهد یك درس دیگری هم رفتم كه درس فلسفه آیة اللّه میرزا جواد آقا تهرانی بود. به این طریق كه ایشان كتاب منظومه و مطالب مرحوم حاج ملّا هادی سبزواری را درس می گفتند و ردّ می كردند، كه در حقیقت این درس منظومه ایشان، ردّ منظومه بود. تا این كه یك كسی از دوستانم كه در قم فلسفه خوانده بود، می گفت: « این درست نیست تو بروی درس منظومه میرزا جواد آقا و ایشان منظومه را ردّ كند، چون به این ترتیب تو مفاهیم حكمت را یاد نمی گیری. لذا خوب است پیش كسی كه معتقد به حكمت است بروی و این درس را بخوانی » و من هم این گفته را پذیرفتم و خدمت شخصی به نام « آقا شیخ رضا ایسی » كه در مشهد بود، روحانی محقق، فاضل، حكیم و خیلی هم معتقد به حكمت بود، درس منظومه را شروع

كردم و ایشان مباحث را با دید كاملاً معتقد به فلسفه بحث می كرد. سپس به نجف رفتم و در درس های آیات عظام: حكیم، خوئی، شاهرودی، آقا میرزا باقر زنجانی، مرحوم میرزا حسن یزدی و آقا سید یحیی یزدی و هر جا كه یك درسی بود، رفتم؛ امّا در بین همه این درس ها، یكی از درس آیة اللّه حكیم خیلی خوشم آمد، به سبب سلیس بودن و با نظریات فقهی خیلی خوبی كه داشت و یكی هم از درس آیة اللّه آقا میرزا حسن بجنوردی كه در مسجد طوسی درس می گفت.

وقتی تصمیم گرفتم در نجف بمانم، به پدرم نامه نوشتم كه اگر می شود من در این جا بمانم، امّا پدرم موافقت نكرد. بنابراین، به مشهد بازگشتم و بعد از مدتی راهی قم شدم و در قم تصمیم گرفتم همه درس ها را ببینم تا هر كدام را پسندیدم به همان درس بروم، كه همین كار را هم كردم و از میان همه آن درس ها، یكی درس امام و بعد از آن درس آیة اللّه آقا مرتضی حاج شیخ و دیگری درس آیة اللّه العظمی بروجردی را می رفتم، و در درس فقه و اصول امام هم مستمراً شركت می كردم. در قسمت فلسفه هم یك مقدار از اسفار و یك مقدار هم شفا را از درس مرحوم علّامه طباطبائی استفاده كردم.

تألیفات

تألیفات و آثاری دارم كه برخی از آن ها تاكنون به زیور طبع آراسته گردیده است:

1. كتاب الجهاد؛ 2. چهار كتاب اصلی علم رجال؛ 3. قبسات النور؛ 4. درر الفواید فی اجوبة القائد؛ 5. آینده در قلمرو اسلام؛

6. ادّعا نامه علیه تمدن غرب؛ 7. از ژرفای نماز؛8. استفتائات؛ 9. انوار ولایت؛ 10. بازگشت به نهج البلاغه؛ 11. بحثی در نبوت؛ 12. درس اخلاق؛ 13. درست فهمیدن اسلام؛ 14. درس هایی از نهج البلاغه؛ 15. در مكتب جمعه؛ 16. دیدگاه ها؛ 17. راه امام راه ما؛ 18. رسالت حوزه؛ 19. رسالت انقلابی نسل جوان، روحانی و روشنفكر؛ 20. روح توحید نفی عبودیت غیر خدا؛ 21. سخن آفتاب؛ 22. جلوه آفتاب؛ 23. سیری در زندگی امام صادق علیه السّلام؛ 24. شخصیت سیاسی حضرت رضاعلیه السّلام؛ 25. شهید آغازگر شهید آیة اللّه مصطفی خمینی؛ 26. صلح امام حسن علیه السّلام پرشكوه ترین نرمش قهرمانانه تاریخ؛ 27. ضرورت تحوّل در حوزه های علمیه؛ 28. طرح كلّی اندیشه اسلامی در قرآن؛ 29. عطر شهادت؛ 30. عنصر مبارزه در زندگی ائمّه علیهم السّلام؛ 31. ترجمه تفسیر فی ظلال القرآن؛ 32. پاسخ به سؤالات؛ 33. پرسش و پاسخ (پنج جلد)؛ 34. پژوهشی در زندگی امام سجادعلیه السّلام؛ 35. پیرامون عزاداری عاشورا؛ 36. پیشوای صادق علیه السّلام؛ 37. چهار سال با مردم؛38. چهار ساله دوم؛ 39. حكومت در اسلام؛ 40. حدیث وحدت؛ 41. خطّ امام؛ 42. فریاد مظلومیت؛ 43. كوثر ولایت؛ 44. گزارشی از سابقه تاریخی و اوضاع كنونی حوزه علمیه مشهد؛ 45. گروه های معارض در نهضت های انبیا و در انقلاب اسلامی؛ 46. گفتاری در باب صبر؛ 47. گفتاری در وحدت و تحزّب؛ 48. گفتاری در باب حكومت علوی؛ 49. مبرم ترین وظایف دانشجویان در مرحله كنونی انقلاب؛ 50. مرد عمل، جهاد و شهادت، دكتر مصطفی چمران؛ 51. مسلمانان در نهضت هندوستان؛ 52. مصاحبه ها؛ 53. منافقین دشمنان

حكومت اسلامی؛ 54. منشور تداوم انقلاب؛ 55. ولایت؛ 56. هنر هشتم.

مبارزات و مسئول̘ʠها

در زمینه ورود به میدان مبارزه و مسائل سیاسی، سال های 1331 332شمسی بود كه شنیدم مرحوم نوّاب صفوی آمدند به مشهد كه در این ارتباط یك جاذبه پنهانی مرا به سوی مرحوم نوّاب می كشاند و خیلی علاقه مند شدم نوّاب را ببینم، تا این كه خبر دادند نوّاب می خواهد به مدرسه سلیمان خان كه من هم از طلّاب آن جا بودم بیاید كه آن روزِ ورود مرحوم نوّاب به مدرسه سلیمان خان، جزو روزهای فراموش نشدنی زندگی من است.

وقتی ایشان با یك عدّه از افراد فدائیان اسلام كه كلاه پوست مخصوص به سرداشتند وارد مدرسه شد، به هیئت ایستاده و با شعار كوبنده شروع به سخن رانی كرد. محتوای سخن رانی اش هم این بود كه باید اسلام زنده شود و اسلام حكومت كند و در این ارتباط پرخاش گرانه، شاه، انگلیس و مسئولان مملكتی را متهم به دروغ گویی كرد و گفت: « این مسئولین مسلمان نیستند! »

من كه برای اوّلین بار این حرف ها از زبان مرحوم نوّاب به گوشم می خورد، آن چنان حرف هایش در دلم نشست كه دوست داشتم همیشه با او باشم و همان جا اعلام شد كه فردا آقای نوّاب از مهدیه به مدرسه نوّاب خواهد رفت و فردای آن روز مرحوم نوّاب به هیئت اجتماع از مهدیه به سوی مدرسه نوّاب حركت كرد و در بین راه خطاب به مردم با صدای بلند شعار می داد و می گفت: « برادر غیرتمند مسلمان، باید اسلام حكومت كند » تا این كه به

مدرسه نوّاب وارد شد و آن جا هم با تمام وجود یك سخن رانی مفصّل و هیجان انگیزی ایراد كرد و بعد از سخن رانی به ایشان پیشنهاد اقامه نماز جماعت شد كه قبول كردند و نماز را به امامت ایشان خواندیم و بعد از آن كه مرحوم نوّاب از مشهد رفتند، ما دیگر از او خبر نداشتیم تا این كه خبر شهادتش به مشهد رسید و وقتی خبر شهادت ایشان به مشهد آمد، ما از روی خشم و غیظ منقلب شده بودیم، به نحوی كه در صحن مدرسه شعار می دادیم و از شاه بدگویی می كردیم و نكته قابل توجّه این است كه مرحوم آیة اللّه حاج شیخ هاشم قزوینی در مشهد تنها روحانی یی بود كه بر اساس همان آزادگی و بزرگ منشی اش در مقابل شهادت مرحوم نوّاب عكس العمل نشان داد و در مجلس درس از شهادت مرحوم نوّاب صفوی و یارانش به وسیله دستگاه حاكم، انتقاد شدید كرد و تأثر خودش را از شهادت آن ها ابراز داشت و گفت: « مملكت ما كارش به جایی رسید كه فرزند پیغمبرصلّی الله علیه و آله را به جرم گفتن حقایق می كشند!! » و لذا از همان وقت جرقّه های انگیزش انقلابی اسلامی به وسیله نوّاب صفوی در من به وجود آمد. هیچ شكی ندارم كه اوّلین آتش را مرحوم نوّاب در دل ما روشن كرد. بنابراین، آن حالت رنگ پذیری از مرحوم نوّاب سبب شد كه در همان سال 1334 یا 1335شمسی، اولین حركت مبارزاتی ما شروع شود، به این شكل كه یك استانداری به نام « فرّخ »

برای مشهد آمده بود و این شخص به هیچ یك از مظاهر و ضوابط دینی احترام نمی گذاشت؛ از جمله این كه در ماه محرّم و صفر كه معمول بود سینماهای مشهد تعطیل می شد، ابتدا تا چهاردهم محرّم اعلام تعطیلی كرد و بعد یك قدری سر و صدا شد تا بیستم محرّم تجدید كرد و لذا ما چند نفر بودیم كه نشستیم یك اعلامیه در زمینه امر به معروف و نهی از منكر نوشتیم و با پُست به این طرف و آن طرف فرستادیم.

در سال 1342 شمسی از سوی امام مأموریت یافتم، سه پیام را به مشهد ببرم. سه پیامی كه با محرّم سرنوشت سازی كه پانزدهم خرداد در آن اتفاق افتاد، ارتباط داشت. پیام اوّل، برای علما، خطبا، منبری ها و سران هیئت های مذهبی، راجع به حمله اسرائیل و مسئله فیضیه؛ پیام دوم و سوم، برای مرحوم آیة اللّه العظمی میلانی قدّس سرّه و یكی دیگر از علمای مشهد راجع به شروع مبارزه علنی از هفتم محرّم با تنی چند از دوستان خود قرار گذاشته تا به شهرهای مختلف استان خراسان سفر كنیم و از روز هفتم مطالب اساسی و حقایق را برای مردم بیان كنیم.

سهم بنده شهرستان بیرجند شد كه مركز قدرت و سیطره رژیم و به اصطلاح، تیول اسداللّه علم، نخست وزیر وقت بود.

در بیرجند از روز سوم محرّم، منبر رفتم و در روز هفتم محرّم كه جمعیت زیادی در مجلس شركت كرده بودند، قضایای مدرسه فیضیه را با حالی پرشور و بیانی گیرا بیان كردم به گونه ای كه مردم به شدّت گریستند.

آن روز منبری اوّلی، مطلب را طول

داد و دیر پایین آمد و برای من حدود نیم ساعت وقت ماند. مطلب را كه شروع كردم از شدّت هیجان می لرزیدم، هر چند به هیچ وجه نمی ترسیدم و حال مردم نیز در من اثر می گذاشت. مردم عجیب اشك می ریختند و هنگامی كه از منبر پایین آمدم دور مرا گرفتند كه مبادا دستگیر شوم. ماجرای این منبر در شهر انعكاس بسیار خوبی پیدا می كند و فردا صبح در مجلس دیگری كه در منزل شخصی بود، جمعیت عظیمی می آیند و آن جا نیز مسائل روز مطرح می گردد.

روحانی مشهوری در بیرجند بود به نام « تهامی » كه آن روز به من گفت: « با این كه من در این شهر از همه مطلع ترم، امّااین گونه مسائل را نمی دانستم و اگر غیر از شما كس دیگری می گفت، باور نمی كردم و در هیچ جریانی این همه گریه نكرده ام » شهر بیرجند در این دو روز به شدّت منقلب شده بود و مردم آمادگی خاصّی پیدا كرده بودند.

صبح روز نهم (تاسوعا) منبر رفتم و اوضاع به گونه ای شد كه عوامل رژیم به شدّت نگران شدند با این كه در روزهای تاسوعا و عاشورا معمولاً روحانیون را دستگیر نمی كردند، ولی از شدّت وحشت مرا را دستگیر كردند و دو روز در بیرجند نگه داشتند و سپس به مشهد منتقل كرده و تحویل ساواك دادند. به خاطر اثر بخشی سخنانم و دردسرهایی كه برای رژیم در ماه محرّم ایجاد شده بود، با من چنان شدّت و خشونتی رفتار كردند كه تا آن موقع سابقه نداشت.

سپس مرا مجبور

به بیگاری در پادگان كردند، فرغون به دستم دادند تا آجر ببرم و با بیل و كلنگ زمین را كنده و صاف نمایم و علف ها را با دست بكنم و از این قبیل كارها كه تاكنون سابقه نداشت با روحانیون چنین رفتاری بكنند. این دوره بازداشت به مدت ده روز طول كشید. تجربه جدیدی بود، یك دنیای جدیدی بود با ساواك، با بازجویی ها، دعواها، اوقات تلخی ها، اهانت های شدید و خلاصه ناراحتی های مبارزه.

پس از آزادی دو باره با دوستان نشستیم و قرار گذاشتیم كه این دفعه با طرح و برنامه حساب شده، هر كدام به یك نقطه كشور برویم و حقایق را بیان كنیم، البته اختناق زیاد بود. دستگاه هم آماده سركوبی بیش تر شده بود، در آن موقع هنوز مردم از تأثیر پانزدهم خرداد بیرون نیامده بودند. سركوبی شدید مردم و جنایات رژیم، برخی را به محافظه كاری كشانده بود؛ هر چند برخی دیگر به مقاومت بیش تر و جهاد ترغیب شده بودند.

ماه رمضان 1342 شمسی مصادف با بهمن و سال گرد رفراندم قلّابی شاه بود، امام خمینی در زندان بودند و امكان برنامه ریزی برای ماه مبارك رمضان از سوی ایشان نبود؛ امّا در غیاب ایشان مراجع و روحانیت به خصوص شاگردان نزدیك امام و مردم متدین به كار پرداختند و مشعل مبارزه را روشن نگه داشتند. طلّاب و فضلای حوزه نیز با استفاده از ماه مبارك رمضان به اطراف كشور رفتند و به آگاهی بخشیدن مردم و افشاگری رژیم پرداختند. بنده و دوستان نیز با برنامه حساب شده راه افتادیم.

از قم با یك اتوبوس، حدود سی نفر طلبه

حركت كردیم. داخل اتوبوس طلبه ها با رتبه های مختلف نشسته بودند. همان طور سر راه پیاده می شدند. من آخرین نفری بودم كه باید كرمان پیاده می شدم.

در كرمان دو سه روزی به سخن رانی و مذاكره با علما و طلّاب و افراد مبارز پرداخته و سپس با ماشین به زاهدان رفتم و در مسجد جامع آن جا منبر می رفتم.

هر چه به روز ششم بهمن نزدیك می شد، صراحت بیش تری به خرج می دادم. سرانجام روز پانزدهم ماه رمضان كه تولد حضرت امام مجتبی علیه السّلام بود، سخن رانی پرشوری ایراد كردم كه ساواك زاهدان، شبِ همان روز یعنی شب شانزدهم ماه مبارك رمضان مرا دستگیر كرد و با هواپیما به تهران فرستاد. یك شب در پادگان سلطنت آباد به سر بردم و فردای آن روز به زندان قزل قلعه تحویل داده شدم كه در آن موقع زندان مخوف و مشهور ساواك بود و بدترین شكنجه ها را در آن جا اعمال می كردند.

حدود دو ماه این زندان طول كشید، زندانی كه به صورت انفرادی و همراه با توهین و اهانت های شدید، تهدید به قتل و شكنجه های هولناك و دیگر سختی های زندان بود.

امّا پس از آزادی، نخستین اقدام بنده این بود كه، به دیدار امام در منزلی واقع در قیطریه كه در حقیقت زندانی محترمانه بود، رفتم و موفق شدم به زیارت امام نایل شوم و به اتفاق شهید حاج آقا مصطفی خمینی یك ربع در خدمت امام بمانیم. این دیدار، خستگی را از تنم دور كرد و به قدری ذوق زده بودم كه اشك از چشمانم جاری بود

و امام نیز خیلی ملاطفت فرمودند. به امام عرض كردم: از این ماه رمضان به علّت نبودن جناب عالی آن طور استفاده نشده كه باید بشود؛ لذا از حالا باید به فكر محرّم آینده بود.

این بار با استفاده از تجربیات گذشته به مبارزه پرداختم و مهم ترین تجربه ای كه به دست آورده بودیم این بود كه برای مبارزه طولانی باید تشكّل داشت تا كارها با مشورت و هم فكری و امكانات بیش تر و ارتباطات بهتر انجام پذیرد.

بدین منظور با عدّه ای دیگر از روحانیون در خطّ امام، در قم به ایجاد تشكّلی مخفی مبادرت ورزیدیم. هدف از این تشكیلات این بود كه مقدّمه ای بشود برای متشكّل كردن فعّالیت های حوزه علمیه قم و مردم در جهت خطّ امام. در سال 1344 شمسی فعّالیت های مخفی این تشكیلات با دستگیری برخی از اعضای آن كشف شد و ساواك در پی دستگیری دیگر اعضای آن بر آمد. بنده نیز كه پیش از آن به علّت ترجمه كتاب آینده در قلمرو اسلام از مشهد متواری شده بودم، به صلاحدید دیگر دوستان به تهران منتقل و مخفی شدم. اواخر سال 1345 شمسی با آزادی برخی از دستگیرشدگان قضیه از حدّت و شدّت افتاد به مشهد سفر كردم و به فعّالیت های مبارزاتی پرداختم. وقتی ساواك از فعّالیت هایم مطلع شد، در روز چهاردهم فروردین 1346 مرا به بهانه ترجمه كتاب دستگیر و به زندان می بردند.

سرانجام پس از چهار ماه از زندان آزاد و در مشهد اقامت گزیدم و به كارهای علمی و تدریس مشغول شدم. از جمله فعّالیت های علمی ام، تشكیل كلاس درس تفسیر

قرآن كریم برای طلّاب و سپس برای دانش جویان و جوانان بود. در حادثه زلزله ویرانگر منطقه « فردوس و كاخك گناباد »، عدّه ای از طلّاب مبارز مشهد را سازماندهی كرده، با پشتیبانی علمای مشهد و كمك مادی و خدماتی بازاریان متدین به فردوس اعزام كردیم و گروه امداد روحانیت را تشكیل دادیم.

بعضی از دوستان مشاركت كردند، آقای طبسی، شهید هاشمی نژاد و یك عدّه بازاری علاقه مند و عدّه ای از طلّاب، ده الی پانزده تا ماشین و هفتاد الی هشتاد نفر آدم راه افتادیم و به طرف منطقه زلزله زده رفتیم...

آیة اللّه حاج شیخ علی اصغر مروارید با یك عدّه ای كه به آن جا آمد، وقتی دید ما این طور اوضاع آن جا را مرتّب كرده ایم، اشك شوق ریخت. اوایل كه ما آن جا رفته بودیم، ما را به نام امام خمینی می شناختند. در آن جا كاملاً معلوم بود كه امام خمینی مال همه است و این طور نیست كه ما فقط امام را دوستش بداریم. در دهات آن جا و حتی در روستاهای دور دست، امام خمینی اسمش یك اسم محبوب است.

بااین فعّالیت ها كه به تبلیغ اسلام و نام امام خمینی منجر شد، دولت به شدّت دست پاچه شد. یك واحد ژاندارمری آن جا بود، شهربانی به زور می خواست ما را اخراج كند، ما را تهدید كردند و گفتند: « اگر نروید به زور بیرونتان می كنیم ». ما گفتیم: نمی رویم؛ ما برای كمك به مردم آمده ایم و همه امكانات مردم، در دست ما است؛ شیر و خورشید هیچ چیز ندارد و هیچ

چیز نمی خواهد بدهد؛ داشته باشد هم نمی دهد. عملاً هم همین طور شد. مأموران اعزامی طاغوت نتوانستند مقاومت كنند و برگشتند و ما به كار ادامه دادیم.

در سال 1349 شمسی پس از رحلت مرحوم آیة اللّه العظمی حكیم كه دو باره فرصت برای تبلیغ خطّ امام و مرجعیت ایشان و اظهار وفاداری نسبت به رهبر انقلاب اسلامی به دست آمده بود. دو باره دستگیر شدم و این دستگیری در بین طلّاب مشهد خیلی انعكاس داشت و در حوزه اثر گذاشت. و این امر برای رسوخ و گسترش افكار انقلابی در بین طلّاب خیلی مفید بود؛ زیرا اصولاً سال های 1347 تا 1350شمسی سال های فعّالیت های فرهنگی انقلابی و تلاش آرام بود.

در این سال ها مشغول تربیت و سازماندهی عناصر مورد اطمینان و ارتباط با گروه های فعّال و مبارز بودیم و برای زمینه سازی این كار، تدریس و امامت جماعت مساجد ارتباطات خوبی به خصوص با نسل جوان فراهم می ساخت. پس از زندان سال 1349 شمسی، كه چهار ماه طول كشید، دو باره به فعّالیت پرداختیم؛ از جمله در تهران در انجمن اسلامی مهندسان در محرّم سال 1349 شمسی شب های تاسوعا و عاشورا در باره حدیث « من رأی سلطاناً جائراً... » سخن رانی پرشوری را ایراد كردم. پس از آن با گروه های مسلّح زیرزمینی ارتباط بر قرار كردم. در ارتباط با همین گروه های مسلّح، در سال 1350 شمسی پس از عملیات انفجار دكل های برق هنگام جشن های 0025 ساله شاهنشاهی مرا دستیگر و زندانی كردند. سرانجام پس از دو ماه تحمّل شكنجه های زیاد، آزاد و بار

دیگر فعّالیت را از سر می گرفتم.

این فعّالیت ها موجب می شد كه ساواك مرا تحت مراقبت ویژه قرار دهد و یا همواره به ساواك احضار، و مورد بازجویی قرار دهد و یا منزل مرا محاصره و از رفت آمد افراد ممانعت به عمل آورد و درس های مرا نیز با زور تعطیل كنند. سرانجام در دی ماه 1353 بار دیگر مرا دستگیر و به تهران آورده، در زندان و شكنجه گاه مخوف ساواك یعنی كمیته مبارزه با خرابكاری به طور انفرادی محبوس كردند. این دوره از زندان حدود دو ماه به طول انجامید و تمام این مدت در سلول های انفرادی یا دو سه نفره، همراه با شكنجه های شدید گذشت؛ امّا علی رغم همه این فشارها و شكنجه ها، ساواك نتوانست به اسرار انفجارها پی ببرد. بنابراین، در زمستان 1354 مرا رها ساختند و دو باره به مشهد رفته و مبارزه و جهاد را دنبال كردم.

با اوج گیری انقلاب اسلامی در سال 1356 شمسی مجدّداً دستگیر و پس از چند شب زندان به « ایرانشهر » تبعید شدم كه تا سال 1357 شمسی به طول انجامید و در این سال با اوج گیری انقلاب و خارج شدن كنترل اوضاع از دست رژیم، به مشهد باز گشتم.

با اوج گیری انقلاب اسلامی و هنگامی كه امام قدّس سرّه در پاریس به سر می بردند، هیئتی را منصوب فرمودند كه برای حكومت و دولت آینده برنامه ریزی كنند. این هیئت كه به شورای انقلاب معروف گشت، از افرادی هم چون: آیة اللّه بهشتی، آیة اللّه مطهّری، آیة اللّه موسوی اردبیلی، دكتر با هنر، حجّة الاسلام و

المسلمین هاشمی رفسنجانی و بنده تشكیل شد.

من در مشهد سرگرم كارهای این شهر بودم، با برادرانی كه در مشهد بودند در جریانات عمومی عظیم مردم، فعّالیت می كردیم. مرحوم شهید مطهّری چند بار تلفنی به طور مستقیم و با واسطه به من اطلاع دادند كه باید به تهران بروم. من تصوّر می كردم كه برای همین كارهای معمولی خودمان كه مشتركاً خیلی كارها داشتیم چه كارهای علمی و چه كارهای سیاسی، می گویند به تهران بروم. منتهی چون در مشهد گرفتاری های زیادی داشتم، مرتّب تأخیر می افتاد تا این كه از پاریس پیغام دادند كه امام دستور داده اند كه من به تهران بروم. احساس كردم كه مسئله مهمی است كه باید به تهران بروم.

در تهران، در جلسه ای با حضور اعضای شورای انقلاب در منزل شهید مطهّری شركت كردم و در آن جا بود كه اطلاع پیدا كردم كه عضو شورای انقلاب هستم و تا آن موقع نمی دانستم.

مسئولیت های پس از انقلاب

1. مأموریت به استان سیستان و بلوچستان

در فروردین 1358، طی حكمی از سوی امام خمینی قدّس سرّه مأمور شدم تا برای سامان بخشیدن به اوضاع سیستان و بلوچستان وارد آن استان شوم و با مردم آن جا از نزدیك دیدار كنم و پیام امام را كه پیام محبّت و دل سوزی بود، برای شان ببرم. گفتنی است كه از همان روزهای اوّل انقلاب امام به فكر افتاده بود تا به این مستضعفان دورافتاده ای كه در نظام گذشته فراموش شده بودند، ملاطفت و محبّت كنند. از این رو، مرا كه در آن جا سابقه و آشنایی نسبتاً زیادی داشتم، برای این منظور فرستادند و من در راه سفر به بلوچستان،

به كرمان رسیده بودم كه روز رأی گیری فرا رسید. در فرودگاه بچه های حزب اللّهی و پر احساس كرمان (به دلیل این كه من قبلاً مدتی در آن جا بودم و مرا می شناختند، و من هم به مردم كرمان علاقه داشتم) آمدند صندوق های رأی را آوردند فرودگاه و هر كدام می خواستند من رأی ام را در صندوق آن ها بیندازم. برای من آن شور و هیجان مردم كرمان در هنگام رأی دادن، از لحظات بسیار شیرین بود. و بعد هم نشان داده شد كه 2/98 درصد آرا به جمهوری اسلامی، آری بود.

2. نمایندگی شورای انقلاب در وزارت دفاع

در سال 1358 شمسی، به نمایندگی از سوی شورای انقلاب اسلامی مأمور در وزارت دفاع شدم و سپس در 27 مرداد همان سال، معاونت وزارت دفاع را نیز پذیرفتم.

3. سرپرستی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی

در دهم آذر 1358، اختلافاتی در سپاه پاسداران كه به تازگی به وجود آمده بود پدید آمد و پس از این كه عدّه ای از برادران میانجیگری كردند و نتوانستند كاری انجام دهند، این جانب از سوی حضرت امام قدّس سرّه، سمتِ سرپرستی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را به عهده گرفتم و به اوضاع نابسامان آن جا دادم.

4. عضویت در شورای عالی دفاع

در « شورای عالی دفاع » آن روز، كه آن هم یك شورای عالی دفاع تماشایی بود! افرادی عضو بودند كه اگر اسم های شان نام برده شود، شما امروز تعجّب می كنید كه چه طور در اوّل انقلاب، این ها در آن مركز حسّاس عضو بودند. حضور بنده هم در آن شورای عالی، در واقع یك حضور غیر رسمی بود؛ یعنی آن عناصر مایل نبودند ما را ببینند؛ ولی ما به شكل انقلابی و با روش های مخصوص آن زمان اوّل انقلاب، در آن جلسات شركت می كردیم.

در یكی از جلسات آن زمان متوجّه شدیم كه مصوّبه ای را می خواهند از شورای عالی دفاع بگذرانند كه بر اساس آن، اسم مستشاری سابق آمریكا در ایران عوض شود و یكی از نام های پیشنهادی آنان تصویب گردد!یعنی در حقیقت وجود مستشاری را شورای عالی دفاع امضا كنند!! ما آن جا فهمیدیم كه مستشارها هنوز در ایران هستند. گفتیم: این آقایان این جا چه می كنند! اوّل اصل وجودشان را ثابت كنید، بعد به اسمشان برسیم.

خدا رحمت كند مرحوم شهید چمران عزیز را، او هم كمك كرد تا مصوّبه ای گذرانده شود كه هر چه زودتر این افراد از ایران بیرون روند.

5. امامت جمعه تهران

پس از فوت مرحوم آیة اللّه طالقانی و انصراف آقای منتظری، امام امت طی حكمی در تاریخ 24 دی 1358، بنده را به امامت جمعه تهران منصوب فرمودند.

6. در باره تسخیر لانه جاسوسی

البته هنگامی كه اصل حادثه واقع شد، ما در ایران نبودیم؛ یعنی ایام حج بود و من با آقای هاشمی رفسنجانی مكه مشرّف بودیم، آن طور كه به خاطر دارم، یك شبی در مكه پشت بام بعثه، نشسته بودیم و رادیو گوش می كردیم كه رادیو ایران خبر داد دانش جویان مسلمان پیرو خطّ امام، سفارت آمریكا را تسخیر كردند و این مطلب برای ما خیلی مهم آمد و ضمن این كه یك قدری هم بیمناك شدیم، چون در فكر بودیم كه این ها چه كسانی اند و از كدام جناح و گروه هستند كه این كار را كردند؛ زیرا احتمال داشت جناح های چپ نیز برای استفاده های سیاسی خودشان بخواهند دست به یك تحرّكاتی بزنند و احیاناً شعارهای برّاق و جالبی را به خودشان اختصاص بدهند، این بود كه ما به شدّت نگران بودیم، تا این كه در اخبار ساعت دوازده شب شنیدیم كه گفت: « دانش جویان مسلمان پیرو خطّ امام » و به مجرّد این كه اسم مسلمان و پیرو خطّ امام را شنیدیم، خیالمان راحت شد كه این ها چپ ها و منافقین و فرصت طلب ها نیستند؛ بلكه دانش جویان خودی و مسلمان هستند كه این كار را انجام دادند. سرانجام من و آقای هاشمی با خلاصه برگزار كردن حج كه كم تر از ده روز طول كشید به تهران باز گشتیم، وقتی هم كه برگشتیم به ایران، مواجه شدیم

با غوغاهای روزهای اوّل و كشمكش عظیمی كه از یك سو هیئت دولت موقّت به شدّت ناراحت بود و می گفت: این چه وضعی و چه حادثه ای است؟ و از سویی دیگر، مردم در شور و حماسه بودند كه بالأخره منجر شد به استعفای دولت موقّت و ما طبعاً مسئله را از دیدگاه آن كسانی می دیدیم كه به مبارزه با آمریكا به صورت واقعی و حقیقی معتقد هستند، و لذا در داخل شورای انقلاب، از حركت این بچه ها دفاع می كردیم و من همان وقت، یك سخن رانی هم در لانه جاسوسی كردم و وقتی كه ایام محرّم شد، دانش جویان روضه خوانی راه انداختند و تمام دستجات سینه زنی تهران، هر شب آن جا جمع می شدند، سینه می زدند و مثل یك امامزاده و یك محلّ مقدّسی، اقامتگاه دانش جویان را احاطه می كردند و به سینه زنی و روضه خوانی می پرداختند. هر شب یك سخن ران در آن جا سخن رانی می كرد كه یك شب هم من رفتم و یك سخن رانی خیلی گرم و گیرایی داشتم كه الآن نمی دانم نوارش در رادیو تلویزیون هست یا نیست؛ ولی به هر حال، سخن رانی خیلی پرشور و هیجانی بود و این مطلب را آن جا مطرح كردم و گفتم: در این روزها كه این حادثه اتفاق افتاده،

ما چه از دست داده ایم و آمریكا چه از دست داده؟ و گفتم كه آمریكا همه چیز را از دست داده، ولی ما در این ماجرا به جز سود، چیزی نداشتیم كه این در حقیقت پاسخی بود به سیاست

مداران لیبرال داخل شورای انقلاب؛ چون دایماً می گفتند با این حركت، انقلاب از بین خواهد رفت و ایران شكست خواهد خورد و آمریكا ایران را خواهد بلعید؛ یعنی آن ها از دریچه ترس و نومیدی با مسئله برخورد می كردند و لذا سخن رانی، در واقع پاسخی بود به آن ها و اطمینان خاطری برای مردم؛ چون ما در این مبارزه با آمریكا، نه تنها چیزی را از دست ندادیم، بلكه یك چیزی هم به دست آوردیم و ملت ها را امیدوار كردیم و به انقلاب، شكوه بخشیدیم؛ به نحوی كه ملت ایران را در دنیا با عظمت جلوه دادیم و از این گونه مطالب كه خیلی سخن رانی امیدبخش و خوبی بود.

7. نمایندگی مجلس شورای اسلامی در دوره اوّل

با شروع انتخابات مجلس شورای اسلامی دوره اوّل (خرداد 1359) این جانب از سوی ائتلاف بزرگ كه متشكّل از روحانیت مبارز تهران، حزب جمهوری اسلامی، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و برخی دیگر از انجمن ها، سازمان ها و گروه های اسلامی بود، نامزد شدم و سرانجام با اكثریت عظیم آرا، به مجلس شورای اسلامی دوره اوّل راه یافتم.

8. جنگ تحمیلی و دفاع مقدّس

اوّل جنگ، وقتی كه هشت ده روزی گذشت، دیدم هر چه خبر می آید، یأس آور است... البته، من نماینده امام در شورای عالی دفاع و سخن گوی آن شورا بودم...دیدم كه از من كاری بر نمی آید، دلم هم می جوشد و اصلاً نمی توانم صبر كنم. با دغدغه كامل، خدمت امام رفتم. همیشه امام به ما می گفتند كه خودتان را حفظ كنید و از خودتان مراقبت نمایید. من به امام گفتم، خواهش می كنم اجازه بدهید من به اهواز و یا دزفول بروم، شاید كاری بتوانم بكنم. بلافاصله گفتند كه شما بروید. من به قدری خوش حال شدم كه گویی بال درآوردم. مرحوم چمران هم در آن جا نشسته بود، گفت: « پس به من هم اجازه بدهید، تا به جبهه بروم ». گفتند: « شما هم بروید »....

یك روز عصر، با مرحوم چمران راه افتادیم. اوایل شب به اهواز رسیدیم، در همان شب، گروه كوچكی درست شد. قرار شد كه این ها بروند، آر.پی، جی و تفنگ بردارند و به داخل صفوف دشمن، شبیخون بزنند،...ما هر شب، همین عملیات را انجام می دادیم.

سال 1359 شمسی كه گاهی به مناطق جنگی می رفتم،...هر دفعه هفته ای یك بار، برای نماز جمعه به تهران

می آمدم و از راه كه می رسیدم، خدمت امام می رفتم...یك بار كه خدمت ایشان رفته بودم،...لباس كار سربازی به تنم بود. ایشان، وقتی كه چشمشان به این لباس نظامی افتاد، تعبیری كردند كه احتمال می دهم، در جایی آن را نوشته باشم...اجمالش یادم است. ایشان گفتند: «...این،...مایه افتخار است كه یك روحانی، لباس رزم به تنش می كند. و این درست است و همان چیزی است كه باید باشد... ».

حقیقتش هم این است كه روزی بود، لباس رزم را برای روحانی، خلاف مروّت ذكر می كردند. در باب امام جماعت گفته اند كه باید عادل باشد و كار خلاف عدالت و مروّت نكند. از جمله كارهای خلاف مروّت كه ذكر می شد، این بود كه شخص امام جماعت، مثلاً لباس نظامی بپوشد...، پوشیدن لباس نظامی در ردیف كارهایی بود كه مثلاً كسی در بازار یا در ممرّ عام مردم، حركت غیر محترمانه ای از او سربزند!

یكی از دردهای بزرگ سپاه در آن روز، نداشتن تجهیزات بود و این را دست كم می توانست تأمین كند؛ ولی هر بار كه این ها برای چیز كوچكی مراجعه می كردند، با ترش رویی مواجه می شدند. این را فراموش نمی كنم كه گاهی برای تهیه پنجاه قبضه آر.پی.جی، غصّه ای درست می شد؛ یعنی وقتی این بچه های سپاه می آمدند كه ما فلان جا می خواهیم عملیات كنیم، آر.پی.جی نداریم. می گفتم: چند تا می خواهید؟ می گفتند: « پنجاه تا »، تلفن می كردیم به لشكر 92 اهواز كه آقا! آر.پی.جی دارید؟ می گفتند: « نه آقا نداریم »، تلفن می كردیم به تهران،

می گفتند: « نیست » و اصلاً امكانات به سختی به این ها داده می شد و این آر.پی.جی را بیش تر سپاه داشت و ارتش كم تر داشت؛ امّا مثلاً خمپاره یا فرض كنید تفنگ های انفرادی یا انواع گلوله ها و فشنگ ها را هم به این ها نمی دادند، حالا پشتیبانی توپخانه كه هیچ؛ چون اگر یك وقتی گفته می شد بچه های سپاه دارند می روند جلو، توپخانه لشكر آن ها را پشتیبانی كند، این اصلاً قابل قبول نبود و اگر هم فرضاً انجام می گرفت، یك معجزه به حساب می آمد. و هم چنین یك وقتی اگر یكی دو تا خمپاره انداز به سپاه داده می شد، یك حادثه به شمار می رفت؛ كه از جمله در همین منطقه دارخوین یادم هست، برادرانمان آمدند چند تا خمپاره می خواستند و من رفتم ترتیب آن را دادم تا درست شد. آن وقت ما از شادی در پوست نمی گنجیدیم كه توانستیم چند تا خمپاره به بچه ها بدهیم. حالا شما ببینید در این جنگ با این عظمت، چهار قبضه خمپاره چه قدر می تواند اثر داشته باشد؟

در سال 1359 شمسی هم زمان با شروع تهاجم رژیم بعث عراق علیه انقلاب اسلامی، از سوی حضرت امام قدّس سرّه به سمت مشاور معظّم له در شورای عالی دفاع انتخاب و در جبهه ها حضور یافتم و علی رغم كارشكنی منافقین و بنی صدر، به دفاع مردمی سامان داده و به همراه شهید چمران، ستاد جنگ های نامنظّم را تشكیل دادیم.

در روز ششم تیر 1360 (یك روز پیش از حادثه عظیم هفتم تیر) در

حالی كه در خانه خدا (مسجد ابوذر) مشغول سخن رانی بودم، مورد سوء قصد ناجوانمردانه منافقین قرار گرفتم، كه به شدّت زخمی شدم و به بیمارستان منتقل گردیدم.

9. دو دوره ریاست جمهوری

پس از شهادت شهید رجایی و باهنر از سوی روحانیت و سایر نهادهای انقلابی نامزد ریاست جمهوری شدم و در انتخابات ریاست جمهوری، این وظیفه خطیر با انتخاب مردم و با تنفیذ حضرت امام قدّس سرّه بر عهده ام نهاده شد.

من دو دوره به ریاست جمهوری انتخاب شدم. در هر دو دوره من قبول نمی كردم. در دوره اوّل، من تازه از بیمارستان آمده بودم. در عین حال، دوستان گفتند: اگر قبول نكنی، این بار، بر زمین می ماند، كسی نیست، ناچار شدم. در دوره دوم هم خود امام قدّس سرّه به من فرمودند كه « بر تو متعین است ». من رفتم خدمت ایشان گفتم: آقا! من قبول نمی كنم، این دفعه دیگر من به میدان نمی آیم. گفتند: « بر شما متعین است »؛ یعنی واجب است، واجب كفایی نیست. متعیناً بر شما واجب است، عینی است.

اگر بر من واجب عینی باشد، از زیر هیچ باری دوش خود را خالی نمی كنم.

فراموش نمی كنم كه چند ماهی از شروع مسئولیت من گذشته بود و علی رغم حالت بیماری و ضعف جسمی ناشی از آن حادثه كه كار و تلاش شبانه روزی خیلی وسیعی داشتیم، چند نفر از سران كشورها در این جا میهمان ما بودند و یكی از آن ها كه در اوایل نظام جمهوری اسلامی، شاید حدّاقل دو بار به ایران سفر كرده بود، می گفت: « این اوّلین باری است كه من احساس

می كنم كشور شما رئیس جمهور و دولت و وزرا و دستگاه های همكار و هم خوانی دارد و این نظم را در كشور شما من برای اوّلین بار مشاهده می كنم ». و شاید هفت هشت ماهی بیش تر از شروع مسئولیت ما نگذشته بود كه این حرف به من زده شد؛ در حالی كه حقیقت هم همین بود، چون در آن روزها بحمداللّه ما توفیق پیدا كرده بودیم كه هر كدام از نهادهای گوناگون كشور را در جای خودشان مستقر و تثبیت نماییم، روابطشان رابا هم دیگر منظّم كنیم و برای جلوگیری از دخالت دستگاهی در حوزه كار دستگاه دیگر، اقدام لازم را معمول داریم تا همه به مسئولیت قانونی خود متوجّه شوند و این از پیش رفت هایی بود كه بحمداللّه تاكنون داشته ایم و به همین طریق هم تا به امروز این پیش رفت ادامه دارد.

این خاطره را بارها نقل كرده ام كه در یكی از مجامع بین المللی نطق خیلی پُرشوری بر ضدّ تسلّط قدرت ها و نظام سلطه در دنیا ایراد كردم و آمریكا و شوروی را در حضور بیش از صد هیئت نمایندگی و رؤسای دولت ها، به نام كوبیدم و محكوم كردم، بعد از آن نطق، عدّه زیادی آمدند، تحسین و تصدیق كردند و گفتند: « همین سخن شما درست است! » یكی از سران كشورها كه یك جوان انقلابی بود و البته بعد هم او را كشتند نزد من آمد و گفت: « همه حرف های شما درست است؛ منتها من به شما می گویم كه به خودتان نگاه نكنید كه از آمریكا نمی ترسید، همه

این هایی كه در این جا نشسته اند، از آمریكا می ترسند » بعد سرش را نزدیك من آورد و گفت: « من هم از آمریكا می ترسم! »

مظهر مردمی بودن ما این است كه امروز مردم بین خودشان و مسئولان كشور، فاصله حقیقی احساس نمی كنند. این، نعمت بزرگی است. امروز اگر هر یك از آحاد این مردم، با رئیس جمهور این كشور ملاقاتی داشته باشد، احساس نمی كند كه با او فرق دارد. آن حالت اشرافی گری و اوج كاذب طبقاتی كه شاید بتوانم بگویم در همه حكومت ها تا آن جا كه ما می دانیم وجود دارد، در جمهوری اسلامی نیست. وزرا، جزو همین مردم معمولی كوچه و بازار هستند. آن ها از یك خانواده اشرافی جدا نشده اند، به مسند وزارت بیایند. به خاطر مسئولیت و تخصّص و آگاهی، آن ها را از داخل دانشگاه، یا از فلان شغل آورده اند و در رأس وزارت گذاشته اند. وقتی هم كه از كار منفصل می شوند، باز سراغ همان شغل قبلی شان می روند.

یك وقت یكی از وزرای زمان ما، از وزارت كنار رفت. همان هفته بعدش، عیالش را روی موتورگازی نشاند و با خودش به نماز جمعه آورد! یعنی شأن اجتماعی او، این است كه حتی یك پیكان ندارد كه زنش را در آن بنشاند و به نماز جمعه بیاورد. این، چیز خیلی مهمّی است.

در دستگاه های دیگر دنیا، یك وزیر، یا وزیر است یا مطرود و معدوم. یك وزیر، از یك خاندان اشرافی جدا می گردد و می آید وزیر می شود. در گذشته، در ایران هم همین طور

بود. وزرا و رجال دوران پهلوی، غالباً بازماندگان دوره قاجار بودند. رژیم عوض شده بود، امّا این ها فرزندان همان ها بودند؛ یعنی بازماندگان همان خاندان های دوران قاجار، در دوران پهلوی باز امور در دستشان بود.

جمهوری اسلامی، انقلاب و نظام، كارش مردمی است و مردم از ریزترین كارها مطّلع می شوند؛ مگر آن چیزهایی كه گفتنش مفسده ای بار بیاورد. درر دوران جنگ، چیزهای بود كه گفتنش مفسده داشت؛ لیكن درغیر این امور، هر چیزی كه اتّفاق بیفتد، اوّل باید مردم در جریان قرار داده بشوند. در زمان امام قدّس سرّه همین طور بود. هر وقت بنا بود كاری انجام بگیرد، با ایشان مشورت می شد. از مطالبی كه ایشان مكرّراً می فرمودند، این بود كه كاری كه می كنید، طوری باشد كه بتوانید به مردم بگویید؛ یعنی قابل طرح برای مردم باشد.

معیارها، فهم و درك مردم از انقلاب است. نظام ما، نظام مردمی است؛ نه نظام حزبی كه ریسمان هایش به نقطه ای وصل است و در آن نقطه، یك حزب نشسته و هر كاری كه می خواهد، انجام می دهد. نخیر، این جا اجزای اصلی نظام، در تمام كشور حتی در روستاها و شهرهای دور افتاده و در بخش ها پراكنده اند.

10. رحلت حضرت امام خمینی قدّس سرّه

قبل از رحلت حضرت امام كه دوران ریاست جمهوری در حال اتمام بود، دست و پایم را جمع می كردم. مكرّر مراجعه می كردند و بعضی از مشاغل را پیشنهاد می نمودند. آدم های بی مسئولیت، این مشاغل را پیش خودشان، به قد و قواره من بریده و دوخته بودند! ولی من گفتم كه اگر یك وقت امام به من

واجب كنند و بگویند شما فلان كار را انجام دهید، چون دستور امام تكلیف است، آن را انجام می دهم؛ امّا اگر تكلیف نباشد و من از امام خواهش خواهم كرد كه تكلیفی به من نكنند تا به كارهای فرهنگی بپردازم دنبال كارهای فرهنگی می روم.

آن چه كه در خصوص تعیین رهبر واقع شد و بارِ این مسئولیت، بر دوش بنده كوچكِ ضعیفِ حقیر گذاشته شد؛ برای خود من حتی یك لحظه و یك آن از آنات گذشته زندگی، متوقّع و منتظر نبود. اگر كسی تصوّر كند كه در طول دوران مبارزه و بعدها در طول دوران انقلاب و مسئولیت ریاست قوّه اجرایی، حتی یك لحظه در ذهن خودم خطور می دادم كه این مسئولیت به من متوجّه خواهد شد، قطعاً اشتباه كرده است. من، همیشه خودم را نه فقط از این منصبِ بسیار خطیر و مهم، بلكه حتی از مناصبی كه به مراتب پایین تر از این منصب بوده است مثل ریاست جمهوری و دیگر مسئولیت هایی كه در طول انقلاب داشتم كوچك تر می دانستم.

یك وقتی خدمت امام قدّس سرّه این نكته را عرض كردم كه گاهی نام من در ردیف بعضی از آقایان آورده می شود؛ در حالی كه در ردیف آن ها نیستم و من یك آدم كوچك و بسیار معمولی هستم. نه این كه می خواهم تعارف كنم، الان هم همان اعتقاد را دارم. بنابراین، چنین معنایی اصلاً متصوّر نبود.

البته در آن ساعات بسیار حسّاسی كه سخت ترین ساعات عمرمان را گذراندیم و خدا می داند كه در آن شب شنبه و صبح شنبه چه بر ما گذشت؛ برادرها از

روی مسئولیت و احساس وظیفه، با فشردگی تمام، فكر و تلاش می كردند كه چگونه قضایا را جمع و جور كنند، مكرّر از من به عنوان عضو شورای رهبری اسم می آوردند، كه البته در ذهن خودم آن را رد می كردم؛ اگر چه به نحو یك احتمال برایم مطرح می شد كه شاید واقعاً این مسئولیت را به من متوجّه كنند.

در همان موقع، به خدا پناه بردم و روز شنبه، قبل از تشكیل مجلس خبرگان، با تضرّع و توجّه و التماس، به خدای متعال عرض كردم: پروردگارا! تو كه مدبّر و مقدّر امور هستی؛ چون ممكن است به عنوان عضوی از مجموعه شورای رهبری، این مسئولیت متوجّه من شود؛ خواهش می كنم اگر این كار ممكن است اندكی برای دین و آخرت من زیان داشته باشد، طوری ترتیب كار را بده كه چنین وضعیتی پیش نیاید. واقعاً از ته دل می خواستم كه این مسئولیت متوجّه من نشود.

بالأخره در مجلس خبرگان، بحث هایی پیش آمد و حرف هایی زده شد كه نهایتاً به این انتخاب منتهی شد. در همان مجلس، كوشش و تلاش و استدلال و بحث كردم تا این كار انجام نگیرد؛ ولی انجام گرفت و این مرحله گذشت.

من، همین الآن خودم را یك طلبه معمولی و بدون برجستگی و امتیازی خاص می دانم؛ نه فقط برای این شغلِ با عظمت و مسئولیت بزرگ، بلكه همان طور كه صادقانه گفتم برای مسئولیت های به مراتب كوچك تر از آن، مثل ریاست جمهوری و كارهای دیگری كه در طول این ده سال داشتم؛ امّا حالاكه این بار را روی دوش من گذاشتند، با قوّت

خواهم گرفت؛ آن چنان كه خدای متعال به پیامبرانش توصیه فرمود: « خذها بقوّة ».

برای این مسئولیت، از خدا استمداد كردم و باز هم استمداد می كنم و هر لحظه و هر آن، در حال استمداد از پروردگار هستم تا بتوانم این مسئولیت را در حدّ وسع خودم كه تكلیف هم بیش از وسع نیست با قدرت و قوّت و حفظ شأن والای این مقام، حفظ كنم و انجام بدهم. این، تكلیف من است كه امیدوارم ان شاء اللّه مشمول لطف و ترحّم الهی و دعای ولی عصر (عج) و مؤمنان صالح باشم.

بعد از رحلت امام قدّس سرّه، در آن روز اوّل كه در مجلس خبرگان شركت كردند، بنده هم عضو مجلس خبرگان بودم. و بالأخره اسم این بنده حقیر به میان آمد و بحث كردند چه كسی را انتخاب كنیم و اتّفاق كردند بر این كه این موجود حقیر ضعیف را به این منصب خطیر انتخاب بكنند. من فعّالیت كردم. مخالفت جدّی كردم، نه این كه می خواستم تعارف بكنم. خدا خودش می داند كه در دل من، در آن لحظات چه می گذشت.

رفتم آن جا ایستادم و گفتم: آقایان صبر كنید، اجازه بدهید! این ها همه ضبط شده و موجود است، هم تصویر و هم صدای آن هست شروع كردم به استدلال كه من را برای این مقام انتخاب نكنید. هر چه اصرار كردم قبول نكردند. هر چه من استدلال كردم، آقایان مجتهدین و فضلایی كه در آن جا بودند، استدلال های مرا جواب دادند. من قاطع بودم كه قبول نكنم؛ ولی بعد دیدم چاره ای نیست. چرا چاره ای نبود؟زیرا به گفته

افرادی كه من به آن ها اطمینان دارم، این واجب، در من متعین شده بود؛ یعنی اگر من این بار را بر نمی داشتم، این بار زمین می ماند. این بود كه گفتم: قبول می كنم. چون دیدم بار بر زمین می ماند، برای این كه بار بر زمین نماند آن را برداشتم. اگر كس دیگری آن جا بود یا من می شناختم كه ممكن بود این بار را بردارد و دیگران هم او را قبول می كردند، یقیناً من قبول نمی كردم كه این بار را بردارم. بعد هم گفتم: پروردگارا! توكّل بر تو و خدا هم تا امروز كمك كرد. [1]

1. برای اطلاع بیش تر از شرح حال مقام معظّم رهبری، ر.ك: مؤسّسه فرهنگی قدر ولایت، زندگینامه مقام معظّم رهبری (مدّظلّه)، چاپ چهارم، تهران، 1379شمسی.

احکام

س 1: آیا تقلید، صرفا یک مسأله عقلی است یا ادله شرعی نیز دارد؟

ج: تقلید، ادله شرعی دارد و عقل نیز حکم می کند که شخص نا آگاه به احکام دین باید به مجتهد جامع الشرایط مراجعه کند.

س 2: به نظر شریف حضرتعالی، عمل به احتیاط بهتر است یا تقلید؟

ج: چون عمل به احتیاط مستلزم شناسائی موارد و چگونگی احتیاط و صرف وقت بیشتر است، بهتر آن است که مکلّف در احکام دین از مجتهد جامع الشرائط تقلید کند.

س 3: قلمرو احتیاط در احکام دین در بین فتاوای فقها چه اندازه است؟ آیا رعایت آرای فقیهان گذشته نیز لازم است؟

ج: مراد از احتیاط در موارد آن، رعایت همه احتمالات فقهی است؛ به طوری که مکلّف مطمئن شود که به وظیفه خود عمل کرده است.

س 4: دخترم بزودی به سن تکلیف

می رسد و باید برای خود مرجع تقلیدی انتخاب کند، اما درک مسأله تقلید برای او دشوار است، وظیفه ما نسبت به او چیست؟

ج: اگر وی به تنهائی نمی تواند وظیفه شرعی خود را دراین باره تشخیص دهد، وظیفه شما ارشاد و راهنمائی اوست.

س 5: نزد فقها معروف است که تشخیص موضوعات احکام به عهده خود مکلّف است و وظیفه مجتهد تشخیص حکم است، ولی در عین حال مجتهدین در بسیاری موارد، در تشخیص موضوعات احکام نیز اظهار نظر می کنند، آیا متابعت از نظر مجتهد در موضوع نیز واجب است؟

ج: تشخیص موضوع، موکول به نظر خود مکلّف است و متابعت از مجتهد در تشخیص موضوع واجب نیست، مگر آنکه به آن تشخیص اطمینان پیدا کند و یا موضوع از موضوعاتی باشد که تشخیص آن نیاز به استنباط دارد.

س 6: آیا کسی که در آموختن احکام دینی مورد نیاز خود کوتاهی می کند، گناهکار است؟

ج: اگر نیاموختن احکام به ترک واجب یا ارتکاب حرام بیانجامد، گناهکار است.

س 7: گاهی از افراد کم اطلاع از مسائل دینی درباره مرجع تقلید شان پرسش می شود، می گویند نمی دانیم، یا اظهار می دارند که از فلان مجتهد تقلید می کنیم، ولی عملا التزامی به خواندن رساله آن مجتهد و عمل به فتاوای او ندارند، اعمال این گونه افراد چه حکمی دارد؟

ج: اگر اعمال آنان موافق احتیاط یا مطابق با واقع یا با نظر مجتهدی باشد که وظیفه دارند از او تقلید کنند، محکوم به صحت است.

س 8: با توجه به اینکه در مسائلی که مجتهد اعلم قائل به وجوب احتیاط است، می توانیم به مجتهد اعلم بعد از وی مراجعه کنیم، اگر اعلم بعد از او نیز

قائل به وجوب احتیاط در مسأله باشد، آیا رجوع به اعلم بعد از او جایز است؟ و اگر فتوای مجتهد سوم هم همانگونه بود، آیا می توان به اعلم بعد از آنان مراجعه کرد؟ و همینطور...، لطفا این مسأله را توضیح دهید.

ج: در مسائلی که مجتهد اعلم فتوا ندارد، رجوع به مجتهدی که در آن مسأله احتیاط نکرده است و فتوای صریح دارد، با رعایت ترتیب الاعلم فالاعلم، اشکال ندارد.

شروط تقلید

س 9: آیا تقلید از مجتهدی که متصدی مقام مرجعیت نبوده و رساله عملیه هم ندارد، جایز است؟

ج: در صحت تقلید از مجتهد جامع الشرایط، تصدی مرجعیت یا داشتن رساله عملیه شرط نیست، لذا اگر برای مکلفی که قصد تقلید از او را دارد، ثابت شود که وی مجتهد جامع الشرایط است، تقلید اشکال ندارد.

س 10: آیا تقلید از کسی که در یکی از ابواب فقه مثل نماز و روزه به درجه اجتهاد رسیده، جایز است؟

ج: فتوای مجتهد متجزّی که تنها در برخی ابواب فقهی دارای فتوا و نظر اجتهادی است برای خودش حجت است، ولی جواز تقلید دیگران از او محل اشکال است؛ اگر چه جواز آن بعید نیست.

س 11: آیا تقلید از علمای کشورهای دیگر که دسترسی به آنان امکان ندارد، جایز است؟

ج: در تقلید از مجتهد جامع الشرائط شرط نیست که مجتهد اهل کشور مکلّف و یا ساکن در محل سکونت او باشد.

س 12: آیا عدالت معتبر در مجتهد و مرجع تقلید با عدالت معتبر در امام جماعت از حیث شدت و ضعف تفاوت دارد؟

ج: با توجه به حسّاسیت و اهمیت منصب مرجعیت در فتوا، بنا بر احتیاط واجب، شرط است که مجتهدِ مرجع

تقلید علاوه بر عدالت، قدرت تسلّط بر نفس سرکش را داشته و حرص به دنیا نداشته باشد.

س 13: این که گفته می شود باید از مجتهدی تقلید نمود که عادل باشد، مقصود از عادل چه کسی است؟

ج: عادل کسی است که پرهیزگاری او به حدی رسیده باشد که از روی عمد مرتکب گناه نشود.

س 14: آیا اطلاع از اوضاع زمان و مکان از شرایط اجتهاد است؟

ج: ممکن است این شرط در بعضی از مسائل دخیل باشد.

س 15: بنا بر نظر حضرت امام راحل « قدس سره » مرجع تقلید باید علاوه بر علم به احکام عبادات و معاملات، نسبت به همه امور سیاسی، اقتصادی، نظامی، اجتماعی و رهبری، عالم و آگاه باشد. ما در گذشته مقلّد حضرت امام بودیم، بعد از رحلت ایشان با راهنمائی تعدادی از علما و تشخیص خودمان لازم دانستیم به جنابعالی رجوع نموده و از شما تقلید کنیم تا بین مرجعیت و رهبری جمع کرده باشیم، نظر شما در این مورد چیست؟

ج: شرایط صلاحیت مرجعیت تقلید، در تحریر الوسیله و رساله های دیگر به تفصیل ذکر شده است، و تشخیص فرد شایسته تقلید موکول به نظر خود مکلّف است.

س 16: آیا در تقلید، اعلمّیت مرجع شرط است یا خیر؟ معیار و ملاک اعلمیت چیست؟

ج: در مسائلی که فتوای اعلم با فتوای غیر اعلم اختلاف دارد، احتیاط آن است که از اعلم تقلید کند و ملاک اعلمیت این است که آن مرجع نسبت به سایر مراجع قدرت بیشتری بر شناخت حکم الهی داشته باشد و بهتر بتواند احکام شرعیه را از أدلّه استنباط کند و همچنین نسبت به اوضاع زمان خود به مقداری که

در تشخیص موضوعات احکام و ابراز نظر فقهی مؤثر است، آگاه تر باشد.

س 17: آیا تقلید کسی که از جهت احتمال عدم وجود شرایط معتبر تقلید در مجتهد اعلم، از مجتهد غیر اعلم تقلید کرده است، محکوم به بطلان است؟

ج: بنابر احتیاط، تقلید از غیر اعلم در مسائل مورد اختلاف، به مجرد احتمال عدم وجود شرایط معتبر در اعلم، جایز نیست.

س 18: اگر ثابت شود که تعدادی از علما در بعضی از مسائل اعلم هستند، یعنی هر کدام از آنان در مسأله معینی اعلم باشند، آیا تقلید از هر یک از آنان جایز است؟

ج: تبعیض در تقلید اشکال ندارد و اگر اعلمیت هر یک از آنان در مسائلی که مکلف بنا دارد در آن مسائل از او تقلید کند محرز شود، بنا بر احتیاط، تبعیض در تقلید در صورت اختلاف فتوا در مسائل مورد نیاز مقلّد، واجب است.

س 19: آیا با وجود اعلم، تقلید از غیر اعلم جایز است؟

ج: در مسائلی که فتوای غیر اعلم مخالفِ فتوای اعلم نباشد، رجوع به غیر اعلم اشکال ندارد.

س 20: نظر جنابعالی در اشتراط اعلمیت مرجع تقلید چیست و دلیل آن کدام است؟

ج: در صورت تعدد فقهای جامع الشرایط و اختلاف آنان در فتوا، بنا بر احتیاط واجب، مکلّف باید از اعلم تقلید نماید، مگر آنکه احراز شود که فتوای وی مخالف احتیاط است و فتوای غیر اعلم موافق با احتیاط. و دلیل وجوب تقلید از اعلم بنای عقلاء و حکم عقل است، زیرا که اعتبار فتوای اعلم برای مقلد یقینی و اعتبار قول غیر اعلم احتمالی است.

س 21: از چه کسی باید تقلید کنیم؟

ج: از مجتهدی که جامع شرایطِ

فتوا و مرجعیت است، و بنابر احتیاط باید اعلم هم باشد.

س 22: آیا تقلید ابتدائی از میت جایز است؟

ج: در تقلید ابتدائی، احتیاط در تقلید از مجتهد زنده و اعلم نباید ترک شود.

س 23: آیا تقلید ابتدائی از مجتهد میت، متوقف بر تقلید از مجتهد زنده است؟

ج: تقلید ابتدائی از مجتهد میت یا بقاء بر تقلید او باید به تقلید از مجتهد زنده و اعلم باشد.

راههای اثبات اجتهاد، اعلمیت و به دست آوردن فتوی

س 24: بعد از احراز صلاحیت مجتهدی برای مرجعیت تقلید بوسیله شهادت دو فرد عادل، آیا لازم است در این باره از اشخاص دیگر نیز تحقیق کنم؟

ج: شهادت دو فرد عادل و اهل خبره بر صلاحیت و جامع الشرائط بودن مجتهد برای جواز تقلید از او کافی است و تحقیق از افراد دیگر لازم نیست.

س 25: راههای انتخاب مرجع و به دست آوردن فتوا کدام است؟

ج: احراز اجتهاد و اعلمیت مرجع تقلید بوسیله امتحان یا تحصیل یقین ولو از شهرت مفیدِ علم یا اطمینان، یا با شهادت دو نفر عادل از اهل خبره صورت می گیرد.

راههای به دست آوردن فتوای مجتهد عبارتند از:

1 - شنیدن از خود مجتهد

2 - شنیدن از دو یا یک فرد عادل

3 - شنیدن از یک نفر مورد اطمینان

4 - دیدن در رساله مجتهد، در صورتی که رساله وی مصون از اشتباه باشد.

س 26: آیا وکالت در انتخاب مرجع مثل وکالت پدر برای پسر و معلم برای شاگرد صحیح است؟

ج: اگر مراد از وکالت، سپردن وظیفه تحقیق و جستجو برای یافتن مجتهد جامع الشرائط به پدر، معلم، مربی و یا غیر آنان باشد، اشکال ندارد و نظرشان در این مورد اگر مفیدِ علم یا اطمینان

و یا واجد شرایط بینه و شهادت باشد، از نظر شرعی معتبر و حجت است.

س 27: از تعدادی از علماء که خود مجتهد بودند، راجع به فرد اعلم سؤال شد. فرمودند که رجوع به فلان مجتهد دامت افاضاته باعث برائت ذمه می گردد. آیا با آنکه شخصا اطلاع از اعلمیت آن مجتهد ندارم و یا در این باره شک دارم و یا اطمینان دارم که اعلم نیست، زیرا افراد دیگری که با دلیل و بینه مشابه اعلمیت آنان ثابت شده است، وجود دارند، می توانم به گفته آنان اعتماد کرده و از آن مجتهد تقلید کنم؟

ج: اگر بینه شرعی بر اعلمیت مجتهد جامع الشرائط اقامه شود، تا زمانی که بینه شرعی دیگری که معارض آن باشد پیدا نشود، آن بینه حجت شرعی است و به آن اعتماد می شود، اگر چه موجب حصول علم یا اطمینان نباشد، در این صورت جستجو از بینه معارض و احراز عدم وجود آن لازم نیست.

س 28: آیا جایز است کسی که اجازه از مجتهد ندارد و در بعضی از موارد مرتکب اشتباه در نقل فتوا و احکام شرعی شده است، متصدی نقل فتوای مجتهد و بیان احکام شرعی شود؟ وظیفه ما در صورتی که این شخص احکام را از روی رساله عملیه نقل می کند، چیست؟

ج: در تصدی نقل فتوای مجتهد و بیان احکام شرعی، اجازه داشتن شرط نیست، ولی کسی که دچار خطا و اشتباه می شود، جایز نیست متصدی این کار شود و اگر در موردی اشتباه کرد، چنانچه متوجه اشتباه خود شد، بر او واجب است شنونده را از آن اشتباه آگاه نماید. به هر حال، بر مستمع جایز نیست تا

اطمینان به صحت گفتار گوینده پیدا نکرده، به نقل او عمل کند.

عدول از مجتهدی به مجتهد دیگر

س 29: تا به حال در بقاء بر تقلید از میت، به اجازه مجتهد غیر اعلم عمل می کردیم. اگر اجازه مجتهد اعلم شرط بقاء بر تقلید از میت است، آیا عدول به اعلم و طلب اجازه او برای بقاء بر میت بر ما واجب است؟

ج: اگر فتوای غیر اعلم موافق با فتوای اعلم در این مسأله باشد، عمل به فتوای غیر اعلم اشکال ندارد و نیازی به عدول به اعلم نیست.

س 30: آیا در عدول از یکی از فتاوای امام خمینی « قدس سره » واجب است به فتوای مجتهدی که از او برای بقاء بر تقلید میت اجازه گرفته ام، رجوع کنم یا آنکه به فتوای سایر مجتهدین هم می شود عمل کرد؟

ج: احتیاط در رجوع به فتاوای همان مجتهد است، مگر آنکه مجتهد زنده دیگر اعلم از آن مجتهد و فتوای او در مسأله مورد عدول مخالف فتوای مجتهد اول باشد، که احتیاط واجب در این صورت، رجوع به مجتهد اعلم است.

س 31: آیا عدول از اعلم به غیر اعلم جایز است؟

ج: احتیاط واجب، عدم عدول از مجتهد زنده به مجتهد زنده دیگر است، مخصوصا در صورتی که مرجع تقلید اول اعلم باشد.

س 32: جوانی هستم ملتزم به احکام شرعی، در گذشته قبل از رسیدن به سن تکلیف مقلد حضرت امام (ره) بودم، ولی این تقلید مبتنی بر بینه شرعی نبود بلکه بر این اساس بود که تقلید از امام سبب برائت ذمّه می گردد. بعد از مدّتی به مرجع دیگری عدول کردم، در حالی که این عدول هم صحیح نبود و بعد از

درگذشت آن مرجع، به جنابعالی عدول کردم. لطفا حکم تقلیدم از آن مرجع و حکم اعمالم در آن مدت و تکلیف فعلی ام را بیان فرمائید.

ج: آن دسته از اعمال شما که بر اساس فتوای امام « قدس سره »، چه در حال حیات با برکت وی و چه بعد از رحلت ایشان، بنا بر بقاء بر تقلید از امام « قدس سره » انجام گرفته، محکوم به صحت است. ولی اعمالی که به تقلید غیر منطبق با موازین شرعی از مرجع دیگری انجام یافته، اگر منطبق با فتوای کسی که هم اکنون باید از او تقلید کنید، باشد، محکوم به صحت و موجب برائت ذمه است، والّا قضای آنها بر شما واجب است. در حال حاضر شما بین بقاء بر تقلید از امام راحل طاب ثراه و بین عدول به کسی که بر اساس موازین شرعی او را شایسته تقلید می دانید، مخیر هستید.

بقاء بر تقلید میت

س 33: شخصی که مقلّد امام رحمة الله علیه بوده، پس از ارتحال ایشان از مرجع معینی تقلید نموده است. در حال حاضر می خواهد دوباره از امام تقلید نماید. آیا این تقلید جایز است؟

ج: رجوع از مجتهد زنده جامع الشرایط به مجتهد میت بنا بر احتیاط، جایز نیست. ولی اگر مجتهد زنده در زمان عدول به او واجد شرایط نبوده است، عدول به او از همان ابتدا باطل بوده، و این فرد در حال حاضر اختیار دارد که همچنان بر تقلید امام (ره) باقی بماند و یا به مجتهد زنده ای که تقلیدش جایز است، عدول کند.

س 34: من در زمان حیات امام خمینی (ره) به سن تکلیف رسیده و در بعضی از احکام

از ایشان تقلید کردم، در حالی که مسأله تقلید بخوبی برایم معلوم نبود، اکنون چه تکلیفی دارم؟

ج: اگر در اعمال عبادی و غیر عبادی در زمان حیات امام (ره) به فتاوای ایشان عمل نموده اید، و عملا مقلد ایشان، هر چند در بعضی از احکام، بوده اید، در حال حاضر بقاء بر تقلید حضرت امام (ره) در همه مسائل برای شما جایز است.

س 35: حکم بقاء بر تقلید میت اگر اعلم باشد، چیست؟

ج: بقاء بر تقلید میت در هر صورت جایز است. ولی سزاوار است که احتیاط در بقاء بر تقلید میت اعلم ترک نشود.

س 36: آیا در بقاء بر تقلید میت، اجازه از مجتهد اعلم معتبر است و یا اجازه هر مجتهدی کافی است؟

ج: در جواز بقاء بر تقلید میت، در صورتی که مورد اتفاق فقها باشد، اجازه از اعلم واجب نیست.

س 37: شخصی که از امام راحل « قدس سره » تقلید می کرده و بعد از رحلت ایشان در بعضی از مسائل از مجتهد دیگری تقلید کرده است، اکنون آن مجتهد نیز وفات نموده است، این شخص چه تکلیفی دارد؟

ج: می تواند مانند گذشته، بر تقلید از امام « قدس سره »، در مسائلی که از ایشان عدول نکرده، باقی بماند. همچنان که مخیر است در مسائلی که عدول نموده بر فتوای مجتهد دوم باقی بماند و یا به مجتهد زنده عدول کند.

س 38: بعد از وفات امام راحل « قدس سره » گمان می کردم که بنا بر فتوای ایشان بقاء بر تقلید میت جایز نیست، لذا مجتهد زنده دیگری را برای تقلید انتخاب کردم. آیا می توانم بار دیگر به تقلید از امام راحل رجوع کنم؟

ج:

رجوع به تقلید از امام « قدس سره » بعد از عدول از ایشان به مجتهد زنده در مسائلی که عدول نموده اید، جایز نیست، مگر این که فتوای مجتهد زنده، وجوب بقاء بر تقلید میت اعلم باشد، و شما معتقد باشید که امام (ره) نسبت به مجتهد زنده اعلم است، که در این صورت بقاء بر تقلید امام (ره) واجب است.

س 39: آیا جایز است که در یک مسأله با وجود اختلاف در فتوا گاهی به فتوای مجتهد میت رجوع کنم و گاهی به فتوای مجتهد زنده اعلم؟

ج: بقاء بر تقلید میت تا زمانی که به مجتهد زنده عدول نشده، جایز است و پس از عدول، رجوع مجدد به میت جایز نیست.

س 40: آیا بر مقلّدین امام راحل « قدس سره » و کسانی که قصد بقاء بر تقلید از ایشان را دارند، اجازه گرفتن از یکی از مراجع زنده واجب است؟ یا این که اتفاق اکثر مراجع و علمای اسلام بر جواز بقاء بر میت کافی است؟

ج: با فرض اتفاق علما، مبنی بر جواز بقاء بر تقلید از میت، بقاء بر تقلید امام (ره) جایز است و در این مورد نیازی به رجوع به مجتهد معینی نیست.

س 41: نظر شریف جنابعالی راجع به بقاء بر تقلید از میت در مسأله ای که مکلّف در حال حیات مرجع به آن عمل کرده و یا نکرده، چیست؟

ج: بقاء بر تقلید میت در همه مسائل حتی در مسائلی که تاکنون مکلّف به آنها عمل نکرده است، جایز و مجزی است.

س 42: بنا بر جواز بقاء بر تقلید از میت، آیا این حکم شامل اشخاصی که در زمان حیات مجتهد

مکلّف نبوده ولی به فتاوای آن مرجع عمل کرده اند، هم می شود؟

ج: اگر تقلید شخص غیر بالغ از مجتهد جامع الشرائط به نحو صحیح محقق شده باشد، باقی ماندن بر تقلید همان مجتهد بعد از فوتش جایز است.

س 43: ما از مقلدین امام خمینی « قدس سره » هستیم که بعد از رحلت جانسوز ایشان بر تقلید وی باقی مانده ایم. ولی چون در شرائط دشوار فعلی که ملت مسلمان با استکبار جهانی درگیر است، با مسائل شرعی تازه ای روبرو می شویم و احساس می کنیم باید به حضرتعالی رجوع نمائیم و از شما تقلید کنیم، آیا این کار برای ما جایز است؟

ج: بقاء بر تقلید از امام « قدس سره » برای شما جایز است و فعلا نیازی به عدول از تقلید ایشان ندارید، در صورت نیاز به استعلام حکم شرعی در مسائل مستحدثه، می توانید با دفتر ما مکاتبه نمائید.

س 44: وظیفه مقلد در قبال مرجع تقلید خود در صورتی که اعلمیت مرجع دیگری را احراز نماید، چیست؟

ج: بنا بر احتیاط، واجب است در مسائلی که فتوای مرجع فعلی با فتوای مرجع اعلم اختلاف دارد، به مرجع اعلم عدول نماید.

س 45: 1 - در چه صورتی جایز است، مقلد از مرجع تقلیدش عدول کند؟

2 - آیا عدول از اعلم به غیر اعلم در مواردی که فتاوای مرجع اعلم منطبق با زمان نباشد و یا عمل به آن بسیار دشوار باشد، جایز است؟

ج: 1 - عدول از مرجع تقلید زنده به مجتهد دیگر، جایز نیست علی الاحوط، مگر در صورتی که مرجع دوم اعلم از مرجع اول و فتوای او در مسأله ای مخالف فتوای مجتهد اول باشد.

2 - تنها

گمان به ناهماهنگی فتاوای مرجع تقلید با زمان و شرایط حاکم بر آن و یا دشواری عمل به فتاوای او، سبب جواز عدول از مجتهد اعلم به مجتهد دیگر نمی شود.

مسائل متفرقه تقلید

س 46: مراد از جاهل مقصّر چه کسی است؟

ج: جاهل مقصر به کسی گفته می شود که متوجه جهل خود بوده و راههای رفع جهالت خود را هم می داند، ولی در آموختن احکام کوتاهی می کند.

س 47: جاهل قاصر کیست؟

ج: جاهل قاصر کسی است که اصلا متوجه جهل خود نیست و یا راهی برای برطرف کردن جهل خود ندارد.

س 48: احتیاط واجب چه معنائی دارد؟

ج: یعنی وجوب انجام یا ترک فعلی از باب احتیاط.

س 49: آیا عبارت « فیه اشکال » که در بعضی از فتاوی ذکر می شود، دلالت بر حرمت دارد؟

ج: بر حسب اختلاف موارد، معنای آن فرق می کند. اگر اشکال در جواز باشد دلالت بر حرمت در مقام عمل دارد.

س 50: عبارت های « فیه اشکال »، « مشکل »، « لایخلو من اشکال »، « لا اشکال فیه » فتواست یا احتیاط؟

ج: همه این عبارت ها دلالت بر احتیاط دارند، مگر عبارت « لااشکال فیه » که فتوی است.

س 51: فرق بین جایز نبودن و حرام چیست؟

ج: در مقام عمل بین آنها فرقی نیست.

مرجعیت و رهبری

س 52: در صورت تعارض فتوای ولی امر مسلمین با فتوای مرجعی در مسائل سیاسی، اجتماعی و فرهنگی وظیفه شرعی مسلمانان چیست؟ آیا معیاری برای تفکیک احکام صادره از طرف مراجع تقلید و ولی فقیه وجود دارد؟ مثلا اگر نظر مرجع تقلید با نظر ولی فقیه در مسأله موسیقی اختلاف داشته باشد، متابعت از کدامیک از آنان واجب و مجزی است؟ به طور کلی احکام حکومتی که در آن نظر ولی فقیه بر فتوای مراجع تقلید برتری دارد، کدام است؟

ج: در مسائل مربوط به اداره کشور اسلامی و اموری که به عموم

مسلمانان ارتباط دارد، نظر ولی امر مسلمین باید اطاعت شود. ولی در مسائل فردی محض، هر مکلفی باید از فتوای مرجع تقلیدش پیروی نماید.

س 53: همانگونه که مطّلع هستید در اصول فقه از مسأله ای تحت عنوان « اجتهاد متجزّی » بحث می شود، آیا اقدام امام خمینی « قدس سره » در تفکیک مرجعیت و رهبری، گامی در تحقق تجزّی در اجتهاد محسوب نمی شود؟

ج: تفکیک بین رهبری ولی فقیه و مرجعیت تقلید، ربطی به مسأله تجزّی در اجتهاد ندارد.

س 54: اگر مقلد یکی از مراجع باشم و در این حال ولی امر مسلمین اعلان جنگ یا جهاد بر ضد کفار ظالم نماید و مرجع تقلید من اجازه شرکت در جنگ را ندهد، آیا ملزم به رعایت نظر وی هستم؟

ج: در مسائل عمومی جامعه اسلامی که یکی از آنها دفاع از اسلام و مسلمین بر ضد کفار و مستکبران متجاوز است، اطاعت از حکم ولی امر مسلمین واجب است.

س 55: حکم یا فتوای ولی امر مسلمانان تا چه حد قابل اجرا می باشد؟ و در صورت تعارض با رأی مرجع تقلید اعلم، کدامیک مقدم است؟

ج: اطاعت از حکم ولی فقیه بر همگان واجب است و فتوای مرجع تقلید نمی تواند با آن معارضه کند.

ولایت فقیه و حکم حاکم

س 56: آیا اعتقاد به اصل ولایت فقیه از جهت مفهوم و مصداق یک امر عقلی است یا شرعی؟

ج: ولایت فقیه که عبارت است از حکومت فقیه عادل و دین شناس حکم شرعی تعبدی است که مورد تأیید عقل نیز می باشد، و در تعیین مصداق آن روش عقلائی وجود دارد که در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران بیان شده است.

س 57: آیا احکام شرعی در صورتی

که ولی امر مسلمین به دلیل مصالح عمومی مسلمانان، بر خلاف آنها حکم نماید، قابل تغییر و تعطیل است؟

ج: موارد این مسأله مختلف است.

س 58: آیا رسانه های گروهی در نظام حکومت اسلامی باید تحت نظارت ولی فقیه یا حوزه های علمیه و یا نهاد دیگری باشند؟

ج: اداره رسانه های گروهی باید تحت امر و اشراف ولی امر مسلمین باشد و در جهت خدمت به اسلام و مسلمین و نشر معارف ارزشمند الهی به کار گمارده شود، و نیز در جهت پیشرفت فکری جامعه اسلامی و حل مشکلات آن و اتحاد مسلمانان و گسترش اخوت و برادری در میان مسلمین و امثال اینگونه امور از آن استفاده شود.

س 59: آیا کسی که اعتقاد به ولایت مطلقه فقیه ندارد، مسلمان حقیقی محسوب می شود؟

ج: عدم اعتقاد به ولایت مطلقه فقیه، اعم از این که بر اثر اجتهاد باشد یا تقلید، در عصر غیبت حضرت حجت « ارواحنا فداه » موجب ارتداد و خروج از دین اسلام نمی شود.

س 60: آیا ولی فقیه ولایت تکوینی دارد که بر اساس آن بتواند احکام دینی را به هر دلیلی مانند مصلحت عمومی، نسخ نماید؟

ج: بعد از وفات پیامبر اکرم « صلی الله علیه و آله » امکان نسخ احکام دین اسلام وجود ندارد، و تغییر موضوع یا پیدایش حالت ضرورت و اضطرار یا وجود مانع موقتی برای اجرای حکم، نسخ محسوب نمی شود، و ولایت تکوینی، اختصاص به معصومین « علیهم السلام » دارد.

س 61: وظیفه ما در برابر کسانی که اعتقادی به ولایت فقیه جز در امور حسبیه ندارند، با توجه به اینکه بعضی از نمایندگان آنان این دیدگاه را ترویج می کنند، چیست؟

ج: ولایت

فقیه در رهبری جامعه اسلامی و اداره امور اجتماعی ملت اسلامی در هر عصر و زمان از ارکان مذهب حقّه اثنی عشری است که ریشه در اصل امامت دارد، اگر کسی به نظر خود بر اساس استدلال و برهان به عدم لزوم اعتقاد به آن رسیده باشد، معذور است، ولی ترویج اختلاف و تفرقه بین مسلمانان برای او جایز نیست.

س 62: آیا اوامر ولی فقیه برای همه مسلمانان الزام آور است یا فقط مقلدین او ملزم به اطاعت هستند؟ آیا بر کسی که مقلد مرجعی است که اعتقاد به ولایت مطلقه فقیه ندارد، اطاعت از ولی فقیه واجب است یا خیر؟

ج: بر اساس مذهب شیعه همه مسلمانان باید از اوامر ولائی ولی فقیه اطاعت نموده و تسلیم امر و نهی او باشند، و این حکم شامل فقهای عظام هم می شود، چه رسد به مقلدین آنان. به نظر ما التزام به ولایت فقیه قابل تفکیک از التزام به اسلام و ولایت ائمّه معصومین (ع) نیست.

س 63: کلمه ولایت مطلقه در عصر پیامبر اکرم « صلی الله علیه و آله » به این معنی استعمال شده است که اگر رسول اکرم « صلی الله علیه و آله » شخصی را به انجام کاری امر کنند، انجام آن حتی اگر از سخت ترین کارها هم باشد بر آن فرد واجب است، به طور مثال اگر پیامبر « صلی الله علیه و آله » به کسی دستور خودکشی بدهند. آن فرد باید خود را به قتل برساند. سؤال این است که آیا ولایت فقیه در عصر ما با توجه به این که پیامبر اکرم « صلی الله علیه و آله

» معصوم بودند و در این زمان ولی معصوم وجود ندارد، به همان معنای عصر پیامبر « صلی الله علیه و آله » است؟

ج: مراد از ولایت مطلقه فقیه جامع الشرایط این است که دین حنیف اسلام که آخرین دین آسمانی است و تا روز قیامت استمرار دارد دین حکومت و اداره امور جامعه است، لذا همه طبقات جامعه اسلامی ناگزیر از داشتن ولی امر و حاکم و رهبر هستند تا امت اسلامی را از شر دشمنان اسلام و مسلمین حفظ نماید، و از نظام جامعه اسلامی پاسداری نموده و عدالت را در آن برقرار و از ظلم و تعدّی قوی بر ضعیف جلوگیری نماید، و وسائل پیشرفت و شکوفائی فرهنگی، سیاسی و اجتماعی را تأمین کند. این کار در مرحله اجرا ممکن است با مطامع و منافع و آزادی بعضی از اشخاص منافات داشته باشد، حاکم مسلمانان پس از این که وظیفه خطیر رهبری را طبق موازین شرعی به عهده گرفت، باید در هر مورد که لازم بداند تصمیمات مقتضی بر اساس فقه اسلامی اتخاذ کند و دستورات لازم را صادر نماید. تصمیمات و اختیارات ولی فقیه در مواردی که مربوط به مصالح عمومی اسلام و مسلمین است، در صورت تعارض با اراده و اختیار آحاد مردم، بر اختیارات و تصمیمات آحاد امّت مقدّم و حاکم است، و این توضیح مختصری درباره ولایت مطلقه است.

س 64: آیا همانگونه که بقاء بر تقلید از میت بنا بر فتوای فقها باید با اجازه مجتهد زنده باشد، اوامر و احکام شرعی حکومتی هم که از رهبر متوفّی صادر شده است، برای استمرار و نافذ بودن احتیاج به

اذن رهبر زنده دارد یا این که بدون اذن رهبر زنده هم خود به خود از قابلیت اجرائی برخوردار است؟

ج: احکام ولائی و انتصابات صادره از طرف ولی امر مسلمین اگر هنگام صدور، موقت نباشد، همچنان استمرار دارد و نافذ خواهد بود، مگر این که ولی امر جدید مصلحتی در نقض آنها ببیند و آنها را نقض کند.

س 65: آیا بر فقیهی که در کشور جمهوری اسلامی ایران زندگی می کند و اعتقادی به ولایت مطلقه فقیه ندارد، اطاعت از دستورات ولی فقیه واجب است؟ و اگر با ولی فقیه مخالفت نماید فاسق محسوب می شود؟ و در صورتی که فقیهی اعتقاد به ولایت مطلقه فقیه دارد ولی خود را از او شایسته تر به مقام ولایت می داند، اگر با اوامر فقیهی که متصدی مقام ولایت امر است مخالفت نماید، فاسق است؟

ج: اطاعت از دستورات حکومتی ولی امر مسلمین بر هر مکلفی ولو این که فقیه باشد، واجب است. و برای هیچ کسی جایز نیست که با متصدی امور ولایت به این بهانه که خودش شایسته تر است، مخالفت نماید. این در صورتی است که متصدی منصب ولایت از راههای قانونی شناخته شده به مقام ولایت رسیده باشد. ولی در غیر این صورت، مسأله به طور کلی تفاوت خواهد کرد.

س 66: آیا مجتهد جامع الشرائط در عصر غیبت ولایت بر اجرای حدود دارد؟

ج: اجرای حدود در زمان غیبت هم واجب است و ولایت بر آن اختصاص به ولی امر مسلمین دارد.

س 67: آیا ولایت فقیه یک مسأله تقلیدی است یا اعتقادی؟ و کسی که به آن اعتقاد ندارد چه حکمی دارد؟

ج: ولایت فقیه از شئون ولایت و امامت است

که از اصول مذهب می باشد. با این تفاوت که احکام مربوط به ولایت فقیه مانند سایر احکام فقهی از ادّله شرعی استنباط می شوند و کسی که به نظر خود بر اساس استدلال و برهان به عدم پذیرش ولایت فقیه رسیده، معذور است.

س 68: گاهی از بعضی از مسئولین، مسأله ای به عنوان « ولایت اداری » شنیده می شود که به معنای لزوم اطاعت از دستورات مقام بالاتر بدون حق اعتراض است. نظر جنابعالی در این باره چیست؟ و وظیفه شرعی ما کدام است؟

ج: مخالفت با اوامر اداری که بر اساس ضوابط و مقررات قانونی اداری صادر شده باشد، جایز نیست. ولی در مفاهیم اسلامی چیزی به عنوان ولایت اداری وجود ندارد.

س 69: آیا اطاعت از دستورات نماینده ولی فقیه در مواردی که داخل در قلمرو نمایندگی اوست، واجب است؟

ج: اگر دستورات خود را بر اساس قلمرو صلاحیت و اختیاراتی که از طرف ولی فقیه به او واگذار شده است، صادر کرده باشد، مخالفت با آنها جایز نیست.

احکام آبها

س 70: اگر قسمت پایین آب قلیلی که به طور سرازیر و بدون فشار به پایین می ریزد، با نجاست برخورد کند، آیا قسمت بالای این آب همچنان پاک باقی می ماند؟

ج: اگر سرازیری آب بگونه ای باشد که جریان از بالا به پایین بر آن صدق کند، قسمت بالای آن پاک است.

س 71: آیا در شستن لباسهای نجس با آب کرّ و جاری، فشردن هم لازم است و یا این که بعد از زوال عین نجاست همین که آب آن را فرا گرفت، کفایت می کند.

ج: باید بنابر احتیاط آن را فشار یا تکان دهند.

س 72: آیا در تطهیر لباس متنجّس با آب

کر و جاری، فشار دادن خارج آب لازم است یا با همان فشار داخل آب پاک می شود؟

ج: فشار یا تکان دادن داخل آب، کافی است.

س 73: آیا گلیم یا فرش نجسی را که با آب لوله کشی متصل به منبع آب شهری شستشو می دهیم، به مجرد رسیدن آب لوله کشی به محل نجس، پاک می شوند یا باید آب غساله از آن جدا شود؟

ج: در تطهیر با آب لوله کشی، جدا شدن آب غساله شرط نیست، بلکه به مجرد رسیدن آب به مکان نجس، بعد از زوال عین نجاست و حرکت غساله از جای خود به وسیله دست کشیدن بر فرش در هنگام اتصال آب، طهارت حاصل می شود.

س 74: حکم وضو و غسل با آبی که به طور طبیعی غلیظ است چیست؟ مانند آب دریائی که بر اثر وجود املاح فراوان غلیظ شده است، مثل دریاچه ارومیه یا موارد دیگری که غلظت بیشتری دارند.

ج: مجرد غلظت آب به سبب وجود املاح، مانع از صدق عنوان آب مطلق بر آن نمی شود، و برای ترتب آثار شرعی آب مطلق، صدق عنوان آن در نظر عرف کافی است.

س 75: آیا برای ترتب آثار کر بودن آب، علم به کر بودن آن واجب است یا این که بناء بر کر بودن آب کافی است؟ (مانند آب موجود در دستشوئی های قطار و غیره)

ج: اگر حالت سابقه کر بودن آب احراز شود، بنا گذاشتن بر کر بودن آن جایز است.

س 76: در مساله (147) رساله امام خمینی « قدس سره » آمده است: « در طهارت و نجاست به گفته کودک ممیز تا زمان بلوغ اعتناء نمی شود ». این فتوا تکلیف دشواری

است. زیرا به طور مثال مستلزم این است که پدر و مادر تطهیر فرزندشان را پس از قضاء حاجت تا سن پانزده سالگی به عهده بگیرند. لطفا وظیفه شرعی ما را بیان فرمائید.

ج: قول کودکی که در آستانه بلوغ است در این باره معتبر است.

س 77: گاهی به آب موادی اضافه می کنند که آن را به رنگ شیر در می آورد، آیا این آب مضاف است؟ حکم وضو و تطهیر با آن چیست؟

ج: آن آب حکم آب مضاف را ندارد.

س 78: در تطهیر، چه فرقی بین آب کر و آب جاری است؟

ج: هیچ تفاوتی با هم ندارند.

س 79: اگر آب شور جوشانده شود، آیا با آبی که از بخار آن بدست می آید، می توان وضو گرفت؟

ج: اگر آب مطلق بر آن صدق کند، آثار آب مطلق را دارد.

س 80: برای پاک شدن کف پا یا کفش، راه رفتن به مقدار پانزده گام شرط است. آیا این کار باید بعد از زوال عین نجاست صورت بگیرد یا پانزده گام رفتن با وجود عین نجاست کافی است؟ آیا پس از آنکه عین نجاست با پانزده گام از بین رفت، کف پا یا کفش پاک می شود؟

ج: کسی که بر اثر راه رفتن روی زمین، کف پا یا کفش او، نجس شده است هر گاه تقریبا به قدر ده قدم روی زمین خشک و پاک راه برود، کف پا و کفش او پاک می شود مشروط به این که عین نجاست، زائل شود.

س 81: آیا کف پا یا ته کفش با راه رفتن روی زمینی که آسفالت شده، پاک می شود؟

ج: زمینهای آسفالت و یا آغشته به قیر، پاک کننده کف پا یا

ته کفش نیستند.

س 82: آیا آفتاب از مطهّرات است؟ اگر هست، شرایط مطهّریت آن چیست؟

ج: تابیدن آفتاب باعث طهارت زمین و همه اشیاء غیر منقول از قبیل ساختمان و چیزهائی که در آن بکار رفته مانند چوب، در، پنجره و مانند آن می شود، به شرطی که عین نجاست قبلا از آنها زائل شده باشد و در موقع تابش آفتاب تر باشند و به وسیله آفتاب خشک شوند.

س 83: لباسهای نجسی که در موقع تطهیر، آب را رنگین می کنند، چگونه پاک می شوند؟

ج: اگر رنگ دادن لباس باعث مضاف شدن آب نشود، لباسهای نجس با ریختن آب بر آنها، پاک می شوند.

س 84: کسی که برای غسل جنابت آب را در ظرفی می ریزد و در هنگام غسل قطرات آب به داخل ظرف می چکد، آیا موجب نجس شدن آب می گردد؟ و آیا مانع از تمام کردن غسل با آن آب می شود؟

ج: اگر آب از آن قسمت بدن که پاک است به داخل ظرف بچکد، پاک است و مانعی برای تمام کردن غسل با آن وجود ندارد.

س 85: آیا تطهیر تنوری که با گِل آغشته به آب نجس ساخته شده است، امکان دارد؟

ج: ظاهر آن با شستن قابل تطهیر است و طهارت ظاهر تنور که خمیر به آن می چسبد برای پختن نان کافی است.

س 86: آیا روغن نجس با انجام فعل و انفعالات شیمیائی بر روی آن به طوری که ماده ی آن دارای خواص جدیدی شود، بر نجاست خود باقی می ماند یا این که حکم استحاله را پیدا می کند؟

ج: برای تطهیر مواد نجس، مجرّد انجام فعل و انفعالات شیمیائی که خاصیت جدیدی به مواد ببخشد، کافی نیست.

س 87: در روستای ما

حمامی وجود دارد که سقف آن مسطح و صاف است و از آن قطرات حاصل از بخار آب بر سر استحمام کنندگان می چکد. آیا این قطرات پاک است؟ آیا غسل بعد از چکیدن این قطرات صحیح است؟

ج: بخار حمام و قطراتی که از سقف پاک می چکد، محکوم به طهارت است، و چکیدن این قطرات بر بدن باعث نجاست آن نمی شود و به صحت غسل ضرر نمی رساند.

س 88: با توجه به اینکه بر اساس تحقیقات علمی، وزن آبهای فاضلاب ها در اثر اختلاط با مواد معدنی و آلودگی به میکرب 10% بیشتر از وزن طبیعی آب است، اگر در اینگونه آبهإ؛ در تصفیه خانه ها تغییراتی به وجود آید و بوسیله عملیات فیزیکی، شیمیائی و بیولوژیکی، مواد معدنی آلوده و میکروبها را از آن جدا سازند. به طوری که بعد از تصفیه کامل از جهت فیزیکی (رنگ، بو، طعم) و از جهت شیمیائی (مواد معدنی آلوده) و از جهت بهداشتی (میکروبهای مضر و تخم انگلها) بمراتب بهداشتی تر و بهتر از آبهای بسیاری از نهرها و دریاها بویژه آبهائی که برای آبیاری استفاده می نمایند، گردد. آیا این آبها که قبل از تصفیه نجس هستند، با اعمال مذکور پاک شده و حکم استحاله بر آنها جاری می گردد یا آنکه پس از تصفیه هم محکوم به نجاست هستند؟

ج: در فرض مذکور با مجرد جداسازی مواد معدنی آلوده و میکربها و غیر آن از آبهای فاضلابها، استحاله تحقق پیدا نمی کند. مگر این که عمل تصفیه با تبخیر آب و تبدیل دوباره بخار به آب، انجام شود.

احکام تخلّی

س 89: عشایر بخصوص در ایام کوچ کردن، آب کافی برای تطهیر در اختیار ندارند، آیا چوب

و سنگریزه برای تطهیر مخرج بول کفایت می کند؟ آیا آنان می توانند با این حال نماز بخوانند؟

ج: مخرج بول جز با آب پاک نمی شود. ولی نماز کسی که توانائی تطهیر بدن خود با آب را ندارد، صحیح است.

س 90: حکم تطهیر مخرج بول و غائط با آب قلیل چیست؟

ج: برای طهارت مخرج بول با آب قلیل دو بار شستن بنابراحتیاط لازم است، و برای طهارت مخرج غائط شستن تا مقداری که عین نجاست و آثار آن از بین برود، لازم است.

س 91: بر حسب عادت، نمازگزار باید بعد از بول کردن استبراء نماید. در عورت من زخمی وجود دارد که هنگام استبراء بر اثر فشار از آن خون جاری شده و با آبی که برای تطهیر استفاده می کنم مخلوط می شود و باعث نجاست بدن و لباسم می گردد. اگر استبراء نکنم احتمال دارد زخم زودتر بهبود یابد ولی با استبراء و فشاری که بر آن وارد می شود زخم باقی خواهد ماند و خوب شدن آن سه ماه طول خواهد کشید. خواهش می کنم بیان فرمائید که عمل استبراء را انجام بدهم یا خیر؟

ج: استبراء واجب نیست. و اگر موجب ضرر شود جایز هم نخواهد بود. البته اگر استبراء نشود و بعد از بول کردن رطوبت مشتبه خارج شود، حکم بول را دارد.

س 92: گاهی بدون اختیار از انسان بعد از بول و استبراء رطوبتی خارج می شود که شبیه بول است. آیا این رطوبت نجس است یا پاک؟ اگر انسان بعد از مدتی بطور اتفاقی متوجه این مسأله شود، نمازهای گذشته اش چه حکمی دارد؟ آیا از حالا به بعد بر او واجب است در مورد خروج این رطوبت غیر

اختیاری بررسی نماید؟

ج: اگر بعد از استبراء رطوبتی خارج شود که بول بودن آن مشکوک باشد، حکم بول را ندارد و محکوم به طهارت است، و بررسی و جستجو در این باره لازم نیست.

س 93: لطف بفرمائید در صورت امکان راجع به اقسام رطوبتی که گاهی از انسان خارج می شود، توضیح دهید.

ج: رطوبتی که گاهی بعد از خروج منی از انسان خارج می شود، وذی نام دارد، و رطوبتی که بعضی از اوقات بعد از بول خارج می شود، ودی نامیده می شود، و رطوبتی که بعد از ملاعبه زن و مرد با یکدیگر خارج می شود، مذی نام دارد. همه این رطوبتها پاک است و باعث نقض طهارت نمی شود.

س 94: اگر کاسه توالتها در جهت مخالف سمتی که اعتقاد دارند قبله است، نصب شود و بعد از مدتی متوجه شویم که جهت کاسه با جهت قبله 20 تا 22 درجه تفاوت دارد. آیا تغییر جهت کاسه توالت واجب است یا خیر؟

ج: انحراف از قبله به مقداری که انحراف از سمت قبله بر آن صدق کند، کافی است و اشکال ندارد.

س 95: بر اثر بیماری در مجاری ادرار، بعد از بول و استبراء، ادرارم قطع نمی شود و رطوبت می بینم. برای معالجه به پزشک مراجعه نموده و به دستورات او عمل کردم ولی بیماری ام معالجه نشد. وظیفه شرعی من چیست؟

ج: بعد از استبراء، به شک در خروج بول اعتنا نمی شود، و اگر یقین دارید که بول به صورت قطره قطره از شما خارج می شود، باید به وظیفه مسلوس که در رساله عملیه امام خمینی « قدس سره » ذکر شده، عمل نمائید و تکلیفی زائد بر آن ندارید.

س 96: کیفیت

استبراء قبل از تطهیر مخرج غایط چگونه است؟

ج: تفاوتی بین استبراء قبل از تطهیر مخرج غائط و بعد از تطهیر آن، از نظر کیفیت وجود ندارد.

س 97: استخدام در بعضی از شرکت ها و مؤسسات مستلزم معاینات پزشکی است که گاهی مشتمل بر کشف عورت است. آیا این عمل در صورت نیاز جایز است؟

ج: کشف عورت در برابر شخص دیگر، هر چند لازمه استخدام باشد، جایز نیست، مگر در صورتی که ترک کار برای او مشقت آور بوده و مضطرّ به آن باشد.

س 98: در هنگام تخلّی، مخرج بول با چند مرتبه شستن پاک می شود؟

ج: محل دفع بول بنابر احتیاط واجب با دو مرتبه شستن با آب قلیل پاک می شود.

س 99: مخرج مدفوع را چگونه می توان تطهیر کرد؟

ج: مخرج مدفوع را به دوگونه می توان تطهیر کرد: اول آنکه با آب بشوید تا نجاست زائل شود و پس از آن آب کشیدن لازم نیست. دوم آنکه با سه قطعه سنگ یا پارچه پاک و امثال آن، نجاست را پاک نماید و اگر با سه قطعه، نجاست زائل نشد با قطعات دیگری آن را کاملا پاک کند، و به جای سه قطعه می تواند از سه جای یک قطعه سنگ یا پارچه استفاده کند.

احکام وضو

س 100: به نیت طهارت برای نماز مغرب وضو گرفتم، آیا برای من با این وضو مسّ قرآن کریم و خواندن نماز عشا جایز است؟

ج: بعد از آنکه وضو به طور صحیح محقّق شد، تا زمانی که باطل نشده است، انجام هر عمل مشروط به طهارت، با آن جایز است.

س 101: کسی که در جلوی سرش موی مصنوعی گذاشته است و در صورت نگذاشتن آن

به مشقت می افتد، آیا مسح بر موی مصنوعی برای او جایز است؟

ج: موی مصنوعی اگر به نحو کلاه گیس باشد، واجب است برای مسح آن را بردارد، ولی اگر موی مصنوعی بر پوست سر کاشته شده باشد و برداشتن آن از جلوی سر باعث عسر و حرجی شود که عادتا قابل تحمل نیست، مسح بر روی آن مجزی است.

س 102: شخصی گفته است که هنگام وضو فقط باید دو مشت آب بر صورت ریخته شود، و اگر بار سوم آب ریخته شود وضو باطل خواهد بود. آیا این سخن صحیح است؟

ج: شستن اعضاء در وضو، بار اوّل واجب و بار دوّم جائز و بیش از آن مشروع نیست لکن ملاک برای تعیین هر بار، قصد انسان است، پس اگر به قصد بار اوّل چند مرتبه آب بریزد اشکال ندارد.

س 103: آیا در وضوی ارتماسی جایز است که چند بار دست و صورت را داخل آب کنیم یا این که فقط دوبار جایز است؟

ج: فقط دو بار می توان دست و صورت را وضوی ارتماسی داد بار اوّل واجب، و بار دوّم جائز است و بیش از آن، مشروع نیست. ولی در وضوی ارتماسی در مورد دستها باید قصد شستن وضوئی آنها هنگام خارج کردن آنها از آب باشد، تا بتوان از این طریق مسح را با آب وضو انجام داد.

س 104: آیا چربیهائی که به طور طبیعی در مو و صورت به وجود می آیند، مانع محسوب می شوند؟

ج: مانع محسوب نمی شود، مگر آنکه به حدّی باشد که مانع از رسیدن آب به پوست و مو گردد.

س 105: مدت زمانی مسح پاهایم را از سر انگشتان انجام نمی دادم،

بلکه فقط روی پا و مقداری از انگشتان را مسح می کردم؛ آیا این مسح صحیح بوده است؟ و در صورت عدم صحت، نمازهائی را که خوانده ام باید قضا کنم؟

ج: اگر مسح پا شامل سر انگشتان پا نباشد، وضو باطل و قضای نمازهای خوانده شده، واجب است. و در صورتی که انسان شک داشته باشد که آیا هنگام مسح، از سر انگشتان پا مسح می کرده است یا نه؟ وضو و نمازهای خوانده شده محکوم به صحت هستند.

س 106: بر آمدگی روی پا که هنگام مسح، دست باید تا آنجا کشیده شود، کدام است؟

ج: باید مسح پا را تا مفصل بکشند.

س 107: وضو در مساجد و مراکز و ادارات دولتی که دولت در سایر کشورهای اسلامی بنا می کند، چه حکمی دارد؟

ج: جایز است و مانع شرعی ندارد.

س 108: چشمه ای است که سرچشمه آن در زمین ملکی شخصی قرار دارد. اگر بخواهیم آب آن را به وسیله لوله به منطقه ای که چند کیلومتر با آن فاصله دارد، انتقال دهیم، باید لوله از زمین های ملکی این شخص و افراد دیگر عبور نماید، آیا در صورت عدم رضایت مالکین زمین ها، استفاده از آب چشمه برای وضو و غسل و سایر تطهیرات جایز است؟

ج: اگر چشمه، در کنار و خارج از ملک غیر، خود به خود جوشیده و قبل از جریان آن بر زمین، وارد لوله شده و به منطقه منظور هدایت شود در صورتی که استفاده از آب عرفا تصرّف در ملک غیر محسوب نشود، اشکال ندارد.

س 109: سازمان آب، نصب پمپ فشار و استفاده از آن را ممنوع اعلام کرده است، ولی در برخی از محلّه ها فشار آب ضعیف

است و ساکنان آن مجبورند که برای استفاده از آب در طبقات بالای ساختمانها از پمپ فشار استفاده کنند، با توجه به این مسأله به دو سؤال زیر پاسخ فرمایید؟

الف: آیا نصب پمپ فشار آب جهت استفاده از آب بیشتر از نظر شرعی جایز است؟

ب: در صورت عدم جواز استفاده از پمپ فشار آب، وضو و غسل با آبی که بوسیله پمپ جذب می شود چه حکمی دارد؟

ج: در فرض سؤال، نصب و استفاده از پمپ فشار جایز نیست، و وضو و غسل با آبی که بوسیله پمپ به دست می آید، محل اشکال است.

س 110: نظر جنابعالی درباره وضو گرفتن قبل از داخل شد وقت نماز چیست؟ در پاسخ به یکی از استفتائات فرموده اید که با وضوئی که نزدیک اول وقت نماز گرفته می شود، می توان نماز خواند. منظور شما از نزدیک اول وقت نماز، چه مقدار است؟

ج: ملاک صدق عرفی نزدیکی وقت نماز است، و اگر در آن وقت برای نماز وضو گرفته شود، اشکال ندارد.

س 111: آیا شخصی که وضو می گیرد، مستحب است هنگام مسح قسمت پائین انگشتان پا یعنی جائی را که موقع راه رفتن با زمین تماس پیدا می کند، مسح نماید؟

ج: محل مسح پا عبارت است از روی پا از سر یکی از انگشتان تا مفصل ساق، و استحباب مسح پائین انگشتان پا ثابت نشده است.

س 112: اگر شخص وضو گیرنده، هنگام شستن دستها و صورت به قصد وضو اقدام به باز و بسته کردن شیر آب نماید، این کار او چه حکمی دارد؟

ج: اشکال ندارد و به صحت وضو لطمه ای نمی زند. ولی اگر بعد از فراغت از شستن دست چپ و قبل

از مسح با آن، دستش را روی شیری که خیس است بگذارد و آب وضوی دست با آب خارج از وضو مخلوط شود، صحت مسح با رطوبتی که مختلط از آب وضو و آب خارج است، محل اشکال می باشد.

س 113: آیا برای مسح می توان از غیر آب وضو استفاده کرد؟ و همچنین آیا مسح سر حتما باید با دست راست و از بالا به پایین باشد؟

ج: مسح سر و پاها باید با رطوبتی که از آب وضو در دستها مانده، کشیده شود و اگر رطوبتی باقی نمانده باید از ریش یا ابرو رطوبت گرفته و مسح نماید و احتیاط آن است که مسح سر با دست راست باشد، ولی کشیدن مسح از بالا به پایین لازم نیست.

س 114: بعضی از زنها ادعا می کنند که وجود رنگ روی ناخن مانع وضو نیست و مسح روی جوراب نازک هم جایز است. نظر شریف جنابعالی در این باره چیست؟

ج: در صورتی که رنگ دارای جرم باشد، مانع از رسیدن آب به ناخن می باشد و وضو باطل است و مسح بر جوراب هر قدر هم نازک باشد، صحیح نیست.

س 115: آیا مجروحان جنگی که قطع نخاع شده اند و قدرت نگهداری بول را ندارند، جایز است در نماز جمعه شرکت کرده و به خطبه ها گوش دهند و با عمل به وظیفه شخص مسلول، نماز جمعه و عصر را بخوانند؟

ج: شرکت آنان در نماز جمعه اشکال ندارد، ولی با توجه به اینکه بر آنان واجب است که بعد از وضو گرفتن بدون فاصله زمانی، شروع به خواندن نماز کنند، بنابراین وضوی قبل از خطبه های نماز جمعه در صورتی برای خواندن نماز

جمعه کافی است که بعد از وضو حدثی از آنان سر نزند.

س 116: شخصی که قادر بر وضو گرفتن نیست، فرد دیگری را برای انجام وضو به نیابت می گیرد و خودش نیت نموده و با دست خود مسح می کند و اگر قادر بر مسح نباشد نایب دست او را گرفته و با آن مسح می نماید. اگر از این کار هم عاجز باشد، نائب از دست او رطوبت گرفته و مسح می کند. حال، اگر این شخص دست نداشته باشد، چه حکمی دارد؟

ج: اگر این شخص کف دست نداشته باشد، برای مسح، رطوبت از ساعد او گرفته می شود، و اگر ساعد هم نداشته باشد، رطوبت از صورت او گرفته شده و سر و پا با آن مسح می شوند.

س 117: در نزدیکی محل برگزاری نماز جمعه مکانی برای وضو گرفتن وجود دارد که تابع مسجد جامع است و پول آب آن از غیر بودجه مسجد پرداخت می شود. آیا شرکت کنندگان در نماز جمعه جایز است که از آن آب استفاده کنند؟

ج: چون آب آن برای وضو گرفتنِ همه نمازگزاران بطور مطلق قرارداده شده است، استفاده از آن اشکال ندارد.

س 118: آیا وضوئی که قبل از نماز ظهر و عصر گرفته شده، برای خواندن نماز مغرب و عشا هم با علم به این که در این مدت هیچیک از مبطلات وضو از وی سرنزده است، کافی است؟ یا آنکه هر نمازی نیت و وضوی جداگانه ای دارد؟

ج: برای هر نمازی وضوی جداگانه لازم نیست. با یک وضو تا زمانی که باطل نشده، می تواند هر مقدار نماز که می خواهد بخواند.

س 119: آیا وضو گرفتن به نیت

نماز واجب قبل از داخل شدن به وقت آن جایز است؟

ج: وضو گرفتن برای خواندن نماز واجب، اگر نزدیک داخل شدن به وقت آن باشد. اشکال ندارد.

س 120: به علت فلج شدن هر دو پایم به کمک کفش طبی و عصای چوبی راه می روم، و چون به هیچ وجه بیرون آوردن کفش هنگام وضو برایم امکان ندارد، امیدوارم وظیفه شرعی مرا در رابطه با مسح هر دو پا بیان فرمائید.

ج: اگر بیرون آوردن کفش برای مسح پاها برای شما خیلی سخت و دشوار است، مسح بر روی کفش کافی و مجزی است.

س 121: اگر بعد از رسیدن به مکانی تا چند فرسخی آن به جستجوی آب بپردازیم و آب آلوده و کثیفی را بیابیم، در این حالت تیمم برای ما واجب است یا وضو گرفتن با آن آب؟

ج: اگر آن آب پاک و مطلق باشد و استعمال آن ضرری نداشته باشد و خوف ضرر هم در بین نباشد، وضو واجب است و نوبت به تیمم نمی رسد.

س 122: آیا وضو به خودی خود مستحب است؟ و آیا می توان قبل از داخل شدن به وقت نماز به قصد قربت وضو گرفت و با همان وضو نماز خواند؟

ج: وضو به قصد طهارت از نظر شرعی مستحب و مطلوب است و خواندن نماز با وضوی مستحب جایز است.

س 123: کسی که همیشه در وضویش شک می کند، چگونه می تواند به مسجد برود و نماز بخواند و به قرائت قرآن کریم و زیارت معصومین علیهم السلام بپردازد؟

ج: شک در بقای طهارت بعد از وضو اعتبار ندارد، و تا یقین به نقض وضو پیدا نکرده است می تواند با آن نماز

بخواند و قرآن قرائت کند و به زیارت برود.

س 124: آیا در صحت وضو شرط است که آب بر همه قسمت های دست جریان پیدا کند یا آنکه کشیدن دست تر بر آن کافی است؟

ج: صدق شستن منوط به رساندن آب به تمام عضو است هر چند بوسیله دست کشیدن باشد. ولی مسح اعضاء با دست مرطوب به تنهائی کافی نیست.

س 125: آیا در مسح سر، مرطوب شدن مو کافی است یا این که رطوبت باید به پوست سر هم برسد؟

ج: مسح بر پوست سر واجب نیست. بلکه بر موی قسمت جلوی سر کافی است.

س 126: کسی که از موی مصنوعی استفاده می کند مسح سر را چگونه انجام دهد؟ و وظیفه او راجع به غسل چیست؟

ج: اگر موی کاشته شده، قابل برداشتن نبوده و یا ازاله آن مستلزم ضرر و مشقت باشد و با وجود موها قدرت بر رساندن رطوبت به پوست سر نباشد، مسح بر روی همین موها کافی است، و غسل نیز همین حکم را دارد.

س 127: ایجاد فاصله زمانی در شستن اعضاء هنگام وضو یا غسل، چه حکمی دارد؟

ج: فاصله زمانی (عدم موالات) در غسل اشکال ندارد. ولی در وضو اگر فاصله به مقداری باشد که اعضای قبلی خشک شوند، وضو باطل است.

س 128: وضو و نماز کسی که پی در پی از او باد به مقدار کم خارج می شود، چه حکمی دارد؟

ج: اگر نتواند وضوی خود را تا آخر نماز حفظ کند و تجدید وضو در اثناء نماز هم برای او خیلی دشوار باشد، می تواند با هر وضوئی یک نماز بخواند، یعنی برای هر نماز به یک وضو اکتفا کند، هر

چند وضوی او در بین نماز باطل شود.

س 129: بعضی از افرادی که در مجتمع های مسکونی زندگی می کنند، از پرداخت هزینه خدماتی که از آنها استفاده می کنند از قبیل هزینه آب سرد و گرم، تهویه، نگهبانی و مانند آنها، خودداری می کنند. آیا روزه و نماز و سایر عبادات این افراد که بار مالی این خدمات را بدون رضایت همسایگان به دوش آنان می اندازند، از نظر شرعی باطل است؟

ج: هر یک از مشترکین از نظر شرعی به مقداری که از امکانات مشترک استفاده می کند، نسبت به هزینه خدمات مدیون است، و اگر از پرداختِ پول آب، امتناع کند، وضو و غسل او محل اشکال و بلکه باطل است.

س 130: شخصی غسل جنابت نموده و بعد از گذشت سه تا چهار ساعت می خواهد نماز بخواند، ولی نمی داند غسلش باطل شده است یا خیر؟ اگر احتیاطا وضو بگیرد، اشکال دارد یا خیر؟

ج: در فرض مذکور وضو واجب نیست، ولی احتیاط هم مانعی ندارد.

س 131: آیا کودک نا بالغ، محدث به حدث اصغر می شود ؟ آیا می توان قرآن را در دسترس او قرارداد تا آن را مسّ کند؟

ج: بله، با عارض شدن مبطلات وضو، کودک نابالغ هم محدث می شود، ولی مس کتابت قرآن بر او حرام نیست و بر مکلّف واجب نیست او را از دست زدن به نوشته قرآن باز دارد.

س 132: اگر عضوی از اعضای وضو بعد از شستن آن و قبل از اتمام وضو، نجس شود، چه حکمی دارد؟

ج: نجس شدن آن عضو، به صحت وضو ضرر نمی رساند، ولی تطهیر آن عضو برای پاک شدن از نجاست بخاطر

نماز واجب است.

س 133: آیا بودن چند قطره آب بر روی پا هنگام مسح، برای وضو ضرر دارد؟

ج: واجب است که محل مسح از آن قطرات خشک شود تا هنگام مسح، رطوبت دست بر پا تأثیر بگذارد نه بر عکس.

س 134: کسی که دست راست او از بالای مرفق قطع شده، آیا مسح پای راست از او ساقط است؟

ج: مسح پای راست از او ساقط نمی شود، بلکه باید با دست چپ بر آن مسح کند.

س 135: کسی که در اعضای وضوی او زخم یا شکستگی باشد، چه وظیفه ای دارد؟

ج: اگر در اعضای وضو زخم یا شکستگی است و روی آن باز باشد و آب برای آن ضرر ندارد، باید آن را بشوید و اگر شستن آن مضر است باید اطراف آن را بشوید، و احتیاط آن است که اگر کشیدن دست تر بر آن ضرر ندارد، دست تر بر آن بکشد.

س 136: کسی که محل مسح او زخم است، چه وظیفه ای دارد؟

ج: اگر نمی تواند روی زخم محل مسح دستِ تر بکشد باید به جای وضو تیمم کند. ولی در صورتی که می تواند پارچه ای روی زخم قرار دهد و بر آن دست بکشد، احتیاط آن است که علاوه بر تیمم، وضو نیز با چنین مسحی بگیرد.

س 137: کسی که جاهل به بطلان وضویش است و بعد از وضو متوجه آن می شود، چه حکمی دارد؟

ج: اعاده وضو برای اعمال مشروط به طهارت، واجب است، و اگر با وضوی باطل نماز خوانده باشد، اعاده آن نیز واجب می باشد.

س 138: کسی که در یکی از اعضای وضویش زخمی وجود دارد که حتی اگر جبیره

هم بر روی آن قرار دهد دائما از آن خون می آید، چگونه باید وضو بگیرد؟

ج: واجب است جبیره ای را بر روی زخم بگذارد که خون از آن بیرون نمی آید، مثل نایلون.

س 139: آیا خشک کردن رطوبت بعد از وضو مکروه است؟ در مقابل، آیا خشک نکردن آن مستحب است؟

ج: اگر دستمال یا پارچه معینی را مخصوص این کار قرار دهد، اشکال ندارد.

س 140: آیا رنگ مصنوعی که زنها از آن برای رنگ کردن موی سر و ابروی شان استفاده می کنند، مانع از صحت وضو و غسل است؟

ج: اگر صرفا رنگ باشد و دارای جرمی نباشد که مانع از رسیدن آب به مو شود، وضو و غسل صحیح است.

س 141: آیا جوهر از موانعی است که وجود آن بر روی دست باعث بطلان وضو می شود؟

ج: اگر جوهر دارای جرم بوده و مانع از رسیدن آب به پوست شود، وضو باطل است، و تشخیص این موضوع بر عهده مکلّف می باشد.

س 142: اگر رطوبت مسح سر به رطوبت صورت متصل شود، آیا وضو باطل می شود؟

ج: از آنجائی که مسح پاها باید با رطوبتی که از آب وضو در کف دو دست باقی مانده صورت بگیرد، لذا باید هنگام مسح سر، دست به قسمت بالای پیشانی نرسد و با رطوبت صورت برخورد نکند تا این که رطوبت دست که هنگام مسح پا به آن نیاز دارد با رطوبت صورت مخلوط نشود.

س 143: شخصی که وضویش نسبت به وضوی متعارف بین مردم وقت بیشتری می گیرد، برای یقین پیدا کردن به شستن اعضای وضو چه کاری باید انجام دهد؟

ج: باید از وسوسه اجتناب نماید، و برای این

که شیطان از او ناامید شود، باید به وسوسه ها اعتناء نکند و کوشش کند که همانند سایر اشخاص به مقداری که از نظر شرعی واجب است، اکتفا نماید.

س 144: بعضی از قسمت های بدنم خالکوبی شده است، گفته می شود که غسل و وضو و نمازم باطل هستند و نمازی از من پذیرفته نمی شود. امیدوارم مرا در این باره راهنمائی فرمائید.

ج: اگر خالکوبی مجرد رنگ باشد و یا در زیر پوست بوده و بر ظاهر پوست چیزی که مانع از رسیدن آب بر آن شود، وجود نداشته باشد، وضو و غسل و نماز صحیح است.

س 145: اگر بعد از خروج بول، انسان استبراء کرد و وضو گرفت و سپس رطوبتی که مردد بین بول و منی است از او خارج شد، چه حکمی دارد؟

ج: در فرض سؤال، برای تحصیل یقین به طهارت از حدث، واجب است که هم غسل کند و هم وضو بگیرد.

س 146: لطفا تفاوت وضوی زن و مرد را بیان فرمائید.

ج: بین زن و مرد در افعال و کیفیت وضو فرقی نیست، جز این که برای مردها مستحب است که هنگام شستن آرنج از قسمت بیرونی آن شروع کنند و زنها از قسمت داخلی آن.

مسّ اسماء و آیات الهی

س 147: مسّ ضمیرهائی که به ذات باری تعالی بر می گردند مثل ضمیر جمله « بسمه تعالی » چه حکمی دارد؟

ج: ضمیر حکم لفظ جلاله را ندارد.

س 148: نوشتن اسم جلاله « اللّه » بصورت « ا... » مرسوم شده است. کسانی که بدون وضو این کلمه را مسّ می کنند، چه حکمی دارند؟

ج: همزه و نقاط، حکم لفظ جلاله را ندارد، ومس آن بدون وضو، جائز

است.

س 149: در جائی که من کار می کنم در مکاتبات خود کلمه « اللّه » را به صورت « ا... » می نویسند.آیا نوشتن الف و سه نقطه به جای لفظ جلاله « اللّه » از نظر شرعی صحیح است؟

ج: از نظر شرعی مانعی ندارد.

س 150: آیا جایز است به صرف احتمال مسّ لفظ جلاله « الله » توسط افراد بدون وضو، از نوشتن آن خودداری نموده و یا بصورت « ا... » نوشته شود؟

ج: مانعی ندارد.

س 151: نابینایان برای خواندن و نوشتن از خط برجسته ای معروف به خط بریل که با لمس انگشتان خوانده می شود، استفاده می کنند.

آیا بر نابینایان واجب است که هنگام فراگیری قرآن کریم و مسّ اسماء طاهره که با خط برجسته بریل نوشته شده است، وضو داشته باشند یا خیر؟

ج: اگر نقاط برجسته علامت حروف هستند، حکم آن حروف را ندارند ولی اگر در نظر عرف آگاه بعنوان خط محسوب شوند در مس آنها رعایت احتیاط لازم است علامتی برای حروف قرآن کریم و اسماء طاهره استفاده می شوند، مسّ آنها نیاز به طهارت از حدث ندارد.

س 152: مسّ اسمهایی از قبیل عبداللّه و حبیب اللّه بدون وضو چه حکمی دارد؟

ج: مسّ لفظ جلاله بدون وضو جایز نیست، اگر چه جزئی از یک اسم مرکب باشد.

س 153: آیا جایز است که زن حائض گردنبندی را به گردن بیندازد که نام مبارک پیامبر صلی الله و علیه و آله بر آن نقش شده است؟

ج: به گردن آویختن آن اشکال ندارد، ولی بنابر احتیاط واجب است که اسم مبارک پیامبر « صلی الله علیه و آله » با بدن تماس نداشته باشد.

س 154: آیا

حرمت مسّ نوشته های قرآن بدون وضو اختصاص به موردی دارد که در قرآن کریم باشد، یا شامل مواردی که نوشته قرآنی در کتاب دیگری یا تابلو یا دیوار و غیر آنها هم باشد، می گردد؟

ج: حرمت مسّ کلمات و آیات قرآنی بدون وضو اختصاص به قرآن کریم ندارد. بلکه شامل همه کلمات و آیات قرآنی می شود، هر چند در کتاب دیگری یا در روزنامه، مجله، تابلو، و غیر آنها باشد.

س 155: خانواده ای به قصد خیر و برکت هنگام خوردن برنج از ظرفی استفاده می کنند که آیات قرآنی از جمله آیةالکرسی روی آن نوشته شده است. آیا این کار اشکال دارد؟

ج: اگر با وضو باشند و یا غذا را با قاشق از ظرف بر می دارند، اشکال ندارد.

س 156: آیا کسانی که بوسیله دستگاه تحریر اسماء جلاله یا آیات قرآنی و یا نامهای معصومین علیهم السلام را می نویسند، باید در حال نوشتن آنها با وضو باشند؟

ج: این کار مشروط به طهارت نیست، ولی نوشته ها را نباید بدون وضو مسّ کرد.

س 157: آیا مسّ آرم جمهوری اسلامی ایران بدون وضوء، حرام است؟

ج: اگر در نظر عرف، اسم جلاله محسوب و خوانده شود، مسّ آن بدون طهارت حرام است و در غیر این صورت اشکال ندارد، اگر چه احوط ترک مس آن بدون طهارت است.

س 158: آیا چاپ آرم جمهوری اسلامی ایران بر روی اوراق اداری و استفاده از آن در مکاتبات و غیر آن، چه حکمی دارد؟

ج: نوشتن و چاپ لفظ جلاله یا آرم جمهوری اسلامی ایران اشکال ندارد، و احوط این است که احکام لفظ جلاله در آرم جمهوری اسلامی ایران هم رعایت شود.

س 159: استفاده از تمبرهای

پستی که بر روی آنها آیات قرآنی چاپ شده است، و یا چاپ لفظ جلاله و اسماء خداوند « عزّ و جلّ » و آیات قرآنی و یا چاپ آرم مؤسساتی که مشتمل بر آیاتی از قرآن کریم است، در روزنامه ها و مجلات و نشریاتی که همه روزه منتشر می شوند، چه حکمی دارد؟

ج: طبع و نشر آیات قرآنی و اسماء جلاله وامثال آن اشکال ندارد، ولی بر کسی که به دستش می رسد، واجب است که احکام شرعی آنها را رعایت نماید و از بی احترامی و نجس کردن و مسّ بدون وضوی آنها خودداری کند.

س 160: در بعضی از روزنامه ها اسم جلاله یا آیات قرآنی نوشته می شود، آیا پیچاندن غذا با آنها، یا نشستن بر آنها و یا استفاده از آنها به جای سفره و یا انداختن آنها در زباله، با توجه به مشکل بودن استفاده از راههای دیگر، جایز است یا خیر؟

ج: استفاده از این روزنامه ها در مواردی که از نظر عرف، بی احترامی شمرده شود جائز نیست و اگر بی احترامی محسوب نشود اشکال ندارد.

س 161: آیا مسّ نقش کلمات روی انگشترها، جایز است؟

ج: اگر از کلماتی باشد که شرط جواز مسّ آن طهارت است، مسّ آن بدون طهارت جایز نیست.

س 162: انداختن چیزی که مشتمل بر نامهای خداوند است در نهرها و جوی ها چه حکمی دارد؟ آیا این عمل اهانت محسوب می شود؟

ج: اگر انداختن آنها در نهرها و جویبارها از نظر عرف اهانت محسوب نشود، اشکال ندارد.

س 163: آیا هنگام انداختن اوراق امتحانی تصحیح شده در زباله یا آتش زدن آنها، باید اطمینان حاصل شود که نامهای خداوند و اسامی معصومین علیهم

السلام در آنها نباشد؟ آیا دور انداختن اوراقی که در یکی از دو طرف آن چیزی نوشته نشده است، اسراف محسوب می شود یا خیر؟

ج: فحص و بررسی لازم نیست و هنگامی که وجود اسماء جلاله در ورقه احراز نشود، انداختن آن در زباله اشکال ندارد. اما اوراقی که امکان استفاده از آن در صنعت کارتن سازی و مانند آن وجود دارد و یا بر یک طرف آن نوشته شده است و طرف دیگر آن قابل استفاده برای نوشتن است، سوزاندن و دور انداختن آنها به علت وجود شبهه اسراف، خالی از اشکال نیست.

س 164: اسامی مبارکی که احترام آنها واجب و مسّ بدون وضوی آنها حرام است، کدامند؟

ج: مسّ اسماء و صفات مخصوص ذات باری تعالی بدون وضو حرام است، و احوط الحاق نامهای انبیاء عظام و ائمه معصومین علیهم السلام به نامهای خداوند متعال، در حکم مذکور است.

س 165: راههای شرعی محو کردن اسماء مبارک و آیات قرآنی هنگام نیاز کدامند؟ سوزاندن اوراقی که در آن اسم جلاله و آیات قرآنی نوشته شده است، هنگام ضرورت برای حفظ اسرار چه حکمی دارد؟

ج: دفن آنها در خاک و یا تبدیل آنها به خمیر بوسیله آب اشکال ندارد. ولی جواز سوزاندن آنها مشکل است و اگر بی احترامی محسوب شود، جایز نیست، مگر در صورتی که اضطرار اقتضا کند و جدا کردن آیات قرآنی و نامهای مبارک امکان نداشته باشد.

س 166: قطعه قطعه کردن اسماء مبارکة و آیات قرآنی به مقدار زیاد به طوری که حتی دو حرف آنها به هم متصل نمانده، و غیر قابل خواندن شوند، چه حکمی دارد؟ آیا در محو کردن اسماء

مبارکه و آیات قرآنی و ساقط شدن حکم آنها، تغییر صورت خطی آنها با حذف و اضافه کردن حروف، کافی است؟

ج: تقطیع به نحو مذکور اگر بی احترامی محسوب شود جائز نیست و در غیر این صورت نیز اگر موجب محو نوشته لفظ جلاله و آیات قرآنی نشود، کافی نیست، همچنان که تغییر صورت خطی کلمات با اضافه یا کم کردن بعضی حروف نیز باعث زوال حکم شرعی حروفی که به قصد نوشتن لفظ جلاله به کار رفته اند، نمی شود. بلی، زوال حکم بر اثر تغییر حروف به نحوی که ملحق به محو حروف گردد، بعید نیست، هر چند احتیاط، اجتناب از مسّ آن بدون وضو است.

احکام غسل جنابت

س 167: آیا شخص جنب می تواند در صورت تنگی وقت با تیمم و نجاست بدن و لباس نماز بخواند یا این که باید بعد از تطهیر و غسل، نماز را قضا نماید؟

ج: اگر وقت به مقداری نیست که بدن و لباسش را تطهیر کند و یا لباس خود را عوض نماید و به علت سردی هوا و مانند آن نمی تواند نماز خود را برهنه هم بخواند، باید نماز را با تیمم بدل از غسل جنابت با همان لباس نجس بخواند. این نماز مجزی است و قضای آن بر او واجب نیست.

س 168: آیا رسیدن منی به داخل رحم بدون دخول، سبب جنابت زن می شود؟

ج: در این صورت جنابت محقق نمی شود.

س 169: آیا بر زنان پس از انجام معاینات داخلی با وسائل طبی غسل واجب می گردد؟

ج: تا زمانی که منی خارج نشود، غسل واجب نیست.

س 170: اگر دخول به مقدار حشفه صورت بگیرد، ولی منی خارج نشود و زن نیز

به مرحله اوج لذت نرسد، آیا غسل فقط بر زن واجب است یا فقط بر مرد یا بر هر دو؟

ج: با تحقق دخول، ولو به مقدار حشفه، غسل بر هر دو واجب است.

س 171: در مورد احتلام زنان، در چه صورتی غسل جنابت بر آنان واجب می شود؟ و آیا رطوبتی که هنگام ملاعبه و شوخی با همسر از آنان خارج می شود، حکم منی را دارد؟ و آیا بدون سست شدن بدن و رسیدن به اوج لذت، غسل بر آنها واجب می شود؟ بطور کلی در زنان بدون نزدیکی، جنابت چگونه تحقق می یابد؟

ج: اگر زن به اوج لذت جنسی برسد و در آن حال مایعی از او خارج شود جنابت محقق شده و غسل بر او واجب می شود و اگر شک کند که به این مرحله رسیده یا نه و یا شک در خروج مایع داشته باشد، غسل واجب نیست.

س 172: آیا خواندن کتاب و یا دیدن فیلمهائی که موجب تحریک شهوت می شود، جائز است؟

ج: جایز نیست.

س 173: اگر زن بعد از نزدیکی همسرش با وی، در حالی که منی در رحم او باقی مانده است، بلافاصله غسل نماید و بعد از غسل، منی از رحم خارج شود، آیا غسل او صحیح است؟ آیا منی خارج شده بعد از غسل، پاک است یا نجس و موجب جنابت مجدد می شود یا خیر؟

ج: غسل او صحیح است و رطوبتی که بعد از غسل از او خارج می شود، اگر منی باشد نجس است، ولی اگر منی مرد باشد، باعث جنابت مجدد نمی شود.

س 174: مدتی است که مبتلا به شک در غسل جنابت شده ام، به طوری که با همسرم نزدیکی نمی کنم.

با این حال حالتی غیرارادی به من دست می دهد که گمان می کنم غسل جنابت بر من واجب شده است و حتی هر روز دو یا سه بار غسل می کنم، و این شک مرا آزار می دهد، تکلیف من چیست؟

ج: با شک در جنابت حکم جنابت مترتب نمی شود، مگر این که رطوبتی از شما خارج شود که همراه با علامت های شرعی خروج منی باشد یا یقین به خروج منی داشته باشید.

س 175: آیا غسل جنابت در حال حیض صحیح است، به طوری که مسقط تکلیف زن جنب باشد؟

ج: صحت غسل در فرض مذکور محل اشکال است.

س 176: اگر زن در حال حیض، جنب یا در حال جنابت حایض شود، آیا بعد از پاک شدن از حیض هر دو غسل بر او واجب است؟ یا این که با حدوث جنابت در حال حیض، غسل جنابت بر او واجب نیست زیرا در موقع جنابت پاک نبوده است؟

ج: در هر دو صورت، علاوه بر غسل حیض، غسل جنابت هم واجب است، ولی جایز است که در مقام عمل، به غسل جنابت اکتفا کند، لیکن احوط این است که نیت هر دو غسل را بنماید.

س 177: در چه صورتی حکم می شود که رطوبت خارج شده از مرد منی است؟

ج: اگر همراه با شهوت، جستن و سست شدن بدن باشد، حکم منی را دارد.

س 178: گاهی اثر گچ یا صابون بعد از غسل کردن در اطراف ناخن های دست و پا مشاهده می شود که در حمام هنگام غسل دیده نمی شد، ولی بعد از خروج از حمام و دقت، سفیدی صابون یا گچ آشکار می شود. در این حال تکلیف چیست؟ در حالی که بعضی

از افراد هنگام غسل و وضو به این مسأله جاهل هستند و یا توجهی به آن ندارند و با فرض وجود اثر گچ یا صابون یقین به رسیدن آب به زیر آن حاصل نمی شود.

ج: مجرد وجود اثر گچ یا صابون که بعد از خشک شدن اعضاء ظاهر می شود، ضرری به وضو یا غسل نمی رساند، مگر این که دارای جرمی باشد که مانع از رسیدن آب به بشره شود.

س 179: یکی از برادران می گوید صحت غسل مشروط به تطهیر بدن از نجاست، قبل از غسل است و اگر تطهیر آن از منی یا غیر آن در اثنای غسل باشد موجب بطلان غسل می شود. بر فرض صحت گفته او و با توجه به این که من جاهل به این مسأله بوده ام، آیا نمازهای گذشته من باطل بوده و قضای آنها واجب است؟

ج: پاک بودن تمامی بدن قبل از غسل واجب نیست، بلکه پاک بودن هر عضوی هنگام غسل آن کافی است. بنابراین اگر عضو، قبل از غسل آن، تطهیر شده باشد، غسل و نمازی که با آن خوانده شده، صحیح است. ولی اگر عضو نجس قبل از غسل آن تطهیر نشود، و با یک شستن بخواهد هم آن را پاک کند و هم غسل نماید، غسل باطل است و نمازی که با چنین غسلی خوانده، باطل و قضای آن واجب است.

س 180: آیا رطوبتی که از انسان در حال خواب خارج می شود، حکم منی را دارد؟ با آنکه می دانیم هیچیک از علامتهای سه گانه (جستن، شهوت و سستی بدن) را ندارد و شخص هم متوجه آن نمی شود مگر وقتی که بعد از بیداری لباسهای زیر خود را

مرطوب ببیند.

ج: اگر علائم سه گانه یا یکی از آنها وجود نداشته باشد و یا شک در آن باشد، حکم منی را ندارد مگر اینکه از راه دیگری یقین کند که منی است.

س 181: جوانی هستم که در خانواده فقیری زندگی می کنم و از منی به دفعات زیاد از من خارج می شود و خجالت می کشم از پدرم تقاضای پول حمام بکنم، در خانه هم حمام نداریم. تقاضا می کنم مرا راهنمائی فرمائید.

ج: در انجام تکلیف شرعی، حیا معنی ندارد. حیا، عذر شرعی برای ترک واجب نیست. به هر حال اگر غسل جنابت برای شما امکان ندارد، وظیفه شما برای نماز و روزه، تیمم بدل از غسل است.

س 182: اینجانب با مشکلی مواجه هستم، مشکل من این است که شستن بدنم، هر چند با یک قطره آب، برای بدنم ضرر دارد، حتی مسح هم همین طور است. هنگام شستن بدنم ولو به مقدار کم، علاوه بر عوارض دیگر، تپش قلبم زیاد می شود، آیا با این وضعیت برای من جایز است با همسرم مقاربت نموده و برای چندین ماه تیمم بدل از غسل نمایم و با آن نماز خوانده و داخل مسجد شوم؟

ج: ترک مقاربت بر شما واجب نیست، و در صورت جنابت و معذور بودن از انجام غسل، وظیفه شرعی شما برای اعمال مشروط به طهارت، تیمم بدل از غسل جنابت است، و با آن تیمم داخل مسجد شدن و خواندن نماز و مسّ نوشته قرآن کریم و بقیه اعمالی که انجام آنها مشروط به طهارت از جنابت است، اشکال ندارد.

س 183: استقبال قبله هنگام غسلِ واجب یا مستحب، واجب است یا خیر؟

ج: استقبال قبله در وقت

غسل واجب نیست.

س 184: آیا غسل کردن با غُساله حدث اکبر با توجه به قلیل بودن آب و طهارت بدن قبل از غسل، صحیح است؟

ج: در فرض مرقوم، غسل کردن با آن مانعی ندارد.

س 185: اگر از کسی که مشغول غسل جنابت است، حدث اصغر سر بزند، آیا باید دوباره غسل نماید یا آنکه غسل را تمام کند و وضو بگیرد؟

ج: حدث اصغر در اثنای غسل به صحت غسل ضرر نمی رساند و لازم نیست که غسل را از نو شروع کند، ولی چنین غسلی کفایت از وضو برای نماز و سایر اعمال مشروط به طهارت از حدث اصغر نمی کند.

س 186: اگر رطوبت غلیظی که شبیه منی است و انسان آن را بعد از بول مشاهده می کند، بدون شهوت و اراده از انسان خارج شود، آیا حکم منی را دارد؟

ج: حکم منی بر آن مترتب نیست، مگر این که یقین به منی بودن آن حاصل شود یا این که هنگام خروج، علامت های شرعی منی را داشته باشد.

س 187: کسی که غسلهای متعددی اعم از واجب یا مستحب بر ذمّه او باشد، آیا یک غسل، کفایت از غسل های دیگر می کند؟

ج: اگر به نیت همه آنها یک غسل بجا آورد، کفایت می کند و اگر در بین آنها غسل جنابت باشد و به نیت آن غسل کند، از بقیه غسلها هم کفایت می کند. اگر چه احتیاط این است که همه آنها را نیت نماید.

س 188: غیر از غسل جنابت، آیا بقیه غسلها هم کفایت از وضو می کنند؟

ج: کفایت نمی کنند.

س 189: به نظر شریف جنابعالی آیا در غسل جنابت جریان آب بر بدن شرط است؟

ج: ملاک، صدق شستن بدن به

قصد غسل است و جریان آب بر بدن شرط نیست.

س 190: کسی که می داند اگر با نزدیکی با همسرش خود را جنب کند، آبی برای غسل کردن نمی یابد و یا وقت برای غسل و نماز ندارد، آیا می تواند با همسرش نزدیکی نماید؟

ج: در صورت عجز از غسل، اگر قدرت بر تیمم داشته باشد، می تواند با همسرش نزدیکی کند.

س 191: آیا در غسل جنابت مراعات ترتیب بین سر و سایر اعضای بدن کافی است یا این که باید بین طرف راست و چپ بدن هم ترتیب رعایت شود؟

ج: احتیاط واجب آن است که ترتیب بین دو طرف بدن نیز با مقدم داشتن طرف راست بر چپ مراعات شود.

س 192: آیا هنگام غسل ترتیبی مانعی دارد ابتدا پشت خود را شسته و بعد نیت غسل ترتیبی نموده و آن را جا آورم؟

ج: شستن پشت و یا هر عضوی از اعضای بدن قبل از نیت غسل و شروع آن، اشکال ندارد. کیفیت غسل ترتیبی به این صورت است که بعد از تطهیر تمام بدن باید نیت غسل نمود و اول سر و گردن را شست، و سپس بنا بر احتیاط واجب طرف راست بدن از شانه تا پائین پا، و در مرحله سوم طرف چپ بدن به همان ترتیب باید شسته شود. با رعایت این ترتیب، غسل به طور صحیح انجام می شود.

س 193: آیا بر زن واجب است هنگام غسل، اطراف موهایش را هم بشوید؟ و آیا با توجه به این که آب به تمام پوست سر رسیده است، نرسیدن آب هنگام غسل به تمام مو، باعث بطلان غسل می شود؟

ج: بنا بر احتیاط واجب، باید تمام مو شسته

شود

احکام غسل باطل

س 194: کسی که به سن تکلیف رسیده ولی جاهل به وجوب غسل و کیفیت آن بوده و بعد از گذشت مدتی در حدود ده سال متوجه مسأله تقلید و وجوب غسل بر او شده است، چه حکمی دارد؟ وظیفه او نسبت به قضای نمازها و روزه های گذشته اش چیست؟

ج: قضای نمازهائی که در حال جنابت خوانده، بر او واجب است، و همچنین قضای روزه هم در صورتی که می دانسته جنب است، ولی جاهل به وجوب غسل بر جنب برای روزه گرفتن بوده، بر او واجب است.

س 195: جوانی بر اثر نادانی قبل از چهارده سالگی و بعد از آن، اقدام به استمناء می کرده که بر اثر آن از او منی خارج می شده، ولی نمی دانسته که خروج منی باعث جنابت می شود و باید برای نماز و روزه غسل کند، تکلیف او چیست؟ آیا برای مدتی که استمناء می کرده و منی از او خارج می شده، غسل بر او واجب است؟ آیا نماز و روزه های او از گذشته تا حال که در حال جنابت انجام گرفته باطل بوده و قضای آنها واجب است؟

ج: برای هر چند بار خروج منی اگر تا به حال غسل نکرده است یک غسل جنابت کافی است، و باید همه نمازهائی را که یقین دارد در حال جنابت خوانده است، قضا نماید. و اگر در شبهای ماه رمضان جاهل به اصل جنابت بوده، روزه های او قضا ندارد و محکوم به صحت است. ولی اگر عالم به خروج منی و جنابت بوده و نمی دانسته که برای صحت روزه، غسل بر او واجب است، باید روزه همه روزهائی را که در حال جنابت گرفته است

قضا نماید.

س 196: شخصی که بعد از جنابت، غسل خود را به طور باطل و اشتباه انجام می دهد، با توجه به جهل او به این مسأله، نمازهائی را که با این غسل می خواند، چه حکمی دارند؟

ج: نماز با غسل باطل، باطل است و باید اعاده یا قضا شود.

س 197: به قصد انجام یکی از غسل های واجب غسل کردم. پس از خروج از حمام متوجه شدم ترتیب را رعایت نکرده ام، و چون احتمال می دادم که نیت ترتیب کافی است، دوباره غسل نکردم. اکنون در کارم متحیر هستم، آیا قضای همه نمازهائی که خوانده ام، واجب است؟

ج: اگر احتمال صحت غسل را می دهید و در وقت غسل متوجه انجام آنچه در صحت غسل معتبر است بوده اید، چیزی بر عهده شما نیست. بله، اگر یقین به بطلان غسل پیدا کنید، قضای همه نمازها بر شما واجب است.

س 198: من غسل جنابت را به این ترتیب انجام می داده ام که ابتدا سمت راست بدن بعد سر و سپس قسمت چپ بدن را می شستم. در سؤال و تحقیق در این زمینه هم کوتاهی کرده ام، نماز و روزه ام چه حکمی دارند؟

ج: غسل به کیفیت مذکور باطل است و موجب رفع حدث نمی شود. لذا نمازهائی که با چنین غسلی خوانده شده، باطل و قضای آنها واجب است. ولی روزه ها با فرض اینکه معتقد به صحت غسل به صورت مذکور بوده اید و بقای شما بر جنابت، عمدی نبوده است، محکوم به صحت است.

س 199: آیا خواندن سوره هایی که سجده واجب دارند، بر جنب حرام است؟

ج: از جمله کارهائی که بر جنب حرام است، خواندن خصوص آیات سجده این سوره ها است، ولی خواندن سایر آیات از

این سوره ها اشکال ندارد.

احکام تیمم

س 200: اگر چیزهائی مثل خاک، گچ، سنگ که تیمم بر آنها صحیح است، به دیوار چسبیده باشند، آیا تیمم بر آنها صحیح است یا آنکه حتما باید بر روی زمین باشند؟

ج: در صحت تیمم، بودن آنها بر روی زمین شرط نیست.

س 201: در صورتی که جنب بر اثر عدم امکان رسیدن به حمام، چند روزی جنابتش استمرار داشته باشد، اگر بعد از نمازی که با تیمم بدل از غسل خوانده است، حدث اصغری از او سر بزند، آیا برای نماز بعدی باید دوباره تیمم بدل از غسل نماید؟ یا آنکه همان تیمم اول از جهت جنابت کفایت می کند، و برای نمازهای بعدی از جهت حدث اصغر وضو یا تیمم واجب است؟

ج: شخص جنب پس از آن که به طور صحیح تیمم بدل از غسل جنابت کرد، اگر حدث اصغر از او سر بزند، تا زمانی که عذرِ شرعی مجوز تیمم بر طرف نشده است، بنابر احتیاط واجب باید برای اعمال مشروط به طهارت، تیمم بدل از غسل نماید و وضو هم بگیرد و اگر معذور از وضو باشد باید تیمم دیگری بدل از آن نماید.

س 202: آیا تیمم بدل از غسل همان احکام قطعی و ثابت غسل را دارد؟ به این معنی که آیا با آن داخل مسجد شدن جایز است؟

ج: ترتیب همه آثار شرعی غسل بر تیمم بدل از غسل جایز است، مگر این که تیمم بدل از غسل به علت تنگی وقت باشد.

س 203: شخصی که از مجروحین جنگی است و بر اثر قطع نخاع قادر به کنترل ادرار خود نیست، آیا می تواند به این دلیل که حمام

رفتن برای او کمی مشقت دارد، برای انجام اعمال مستحبی مانند غسل جمعه و زیارت و غیر آنها تیمم بدل از غسل نماید؟

ج: صحت تیمم بدل از غسل برای اعمالی که مشروط به طهارت نیست، مانند زیارت محل اشکال است، ولی انجام آن بجای غسل های مستحبی در موارد عسر و حرج به قصد رجاء و مطلوبیت اشکال ندارد.

س 204: کسی که فاقد آب است و یا استعمال آب برایش ضرر دارد، آیا در صورت تیمم بدل از غسل جنابت، داخل مسجد شدن و خواندن نماز جماعت برای او جایز است؟ قرائت قرآن کریم چه حکمی دارد؟

ج: تا زمانی که عذر مجوز تیمم باقی است و تیمم او باطل نشده، انجام همه اعمال مشروط به طهارت برای او جایز است.

س 205: رطوبتی از انسان در حال خواب خارج می شود و بعد از بیداری چیزی به یاد نمی آورد ولی لباس خود را مرطوب می بیند و وقت هم برای به یاد آوردن ندارد زیرا نماز صبح او قضا می شود. وظیفه انسان در این حالت چیست؟ چگونه نیت تیمم بدل از غسل نماید؟ حکم اصلی در این باره چیست؟

ج: اگر می داند که محتلم شده، جنب است و باید غسل کند و در صورت تنگی وقت باید بعد از تطهیر بدنش تیمم نموده و نماز بخواند و سپس در وسعت وقت غسل نماید، ولی در صورت شک در احتلام و جنابت، حکم جنابت بر آن جاری نمی شود.

س 206: شخصی که چندین شب متوالی جنب شده، با توجه به این که در حدیث شریف آمده است که چند روز متوالی حمام رفتن انسان را ضعیف می کند، چه تکلیفی دارد؟

ج: غسل بر

او واجب است، مگر این که استعمال آب برای او ضرر داشته باشد که در این صورت باید تیمم کند.

س 207: من در یک وضعیت غیرطبیعی به سر می برم، بطوری که از من چند دفعه بدون اختیار در نوبت های متعدد منی خارج می شود که خروج آن همراه با لذت نیست. وظیفه من درباره هر نماز چیست؟

ج: اگر غسل کردن برای هر نماز ضرر دارد و یا تکلیفِ خیلی دشواری بر شماست، بعد از تطهیر بدن با تیمم نماز بخوانید.

س 208: کسی که غسل جنابت را برای نماز صبح انجام نداده است و به اعتقاد این که اگر غسل کند، مریض می شود، تیمم کرده است، چه حکمی دارد؟

ج: اگر به اعتقاد او غسل برایش ضرر دارد، تیمم اشکال ندارد و نماز با آن صحیح است.

س 209: کیفیت تیمم چگونه است؟ آیا فرقی بین تیمم بدل از وضو و غسل هست؟

ج: تیمم بدین ترتیب است: ابتدا باید نیت نماید و سپس کف هر دو دست را بر چیزی که تیمم بر آن صحیح است بزند و آن را به تمام پیشانی و دو طرف آن از جائی که موی سر می روید تا ابروها و بالای بینی بکشد، و سپس کف دست چپ را بر تمام پشت دست راست و کف دست راست را بر تمام دست چپ، بکشد و احتیاط واجب این است که بار دیگر دستها را به زمین بزند و سپس کف دست چپ را بر پشت دست راست و کف دست راست را بر پشت دست چپ بکشد. این ترتیب در تیمم بدل از وضو و بدل از غسل یکسان است.

س 210: تیمم بر

سنگ گچ و آهک و پخته شده آنها و آجر چه حکمی دارد؟

ج: تیمم بر هر آنچه از زمین محسوب شود مانند سنگ گچ و سنگ آهک، صحیح است. و بعید نیست، تیمم بر گچ و آهک پخته و آجر و امثال آنها هم صحیح باشد.

س 211: فرموده اید چیزی که بر آن تیمم می شود باید پاک باشد، آیا اعضاء تیمم (پیشانی و پشت دستها) هم باید پاک باشند؟

ج: احتیاط آن است که در صورت امکان، پیشانی و پشت دستها پاک باشند و اگر فردی نتواند محل تیمم را تطهیر کند، بدون آن تیمم نماید؛ هر چند بعید نیست که طهارت در هر صورت شرط نباشد.

س 212: اگر انسان نتواند وضو بگیرد و تیمم هم برای او امکان نداشته باشد، چه وظیفه ای دارد؟

ج: اگر انسان نتواند برای نماز وضو بگیرد و تیمم هم ممکن نباشد، بنا بر احتیاط باید نماز را در وقت بدون وضو و تیمم بخواند و سپس با وضو یا تیمم قضا کند.

س 213: من به بیماری پوستی مبتلا شده ام، بطوری که هر گاه غسل می کنم پوست بدنم خشک می شود. حتی در صورت شستن دست و صورتم هم این خشکی به وجود می آید. بنابراین مجبورم روغن به پوستم بمالم، در نتیجه هنگام وضو بخصوص برای نماز صبح با مشکلاتی مواجه می شوم. آیا جایز است در نمازهای صبح به جای وضو تیمم کنم؟

ج: اگر استعمال آب برای شما ضرر داشته باشد، وضو گرفتن صحیح نیست، و باید به جای آن تیمم کنید.و اگر ضرر ندارد و روغن مذکور مانع از رسیدن آب به اعضای وضو نباشد، باید وضو بگیرید و اگر مانع است و

می توانید روغن را پاک نموده و وضو بگیرید و سپس روغن بزنید، نوبت به تیمم نمی رسد.

س 214: شخصی به خاطر تنگی وقت، نمازش را با تیمم خوانده است. بعد از فراغت از نماز برای او آشکار می شود که وقت برای وضو داشته است. نماز او چه حکمی دارد؟

ج: اعاده آن نماز بر او واجب است.

س 215: ما در منطقه سردسیری زندگی می کنیم که نه حمام دارد و نه مکانی برای استحمام، وقتی در ماه مبارک رمضان به حالت جنابت از خواب بیدار می شویم، با توجه به این که غسل کردن جوانان در نیمه شب در برابر مردم با آب مشک یا حوض عیب شمرده می شود و آب هم در آن وقت سرد است، تکلیف ما برای روزه فردا چیست؟ آیا تیمم جایز است؟ در صورتی که غسل نکند، افطار کردن روزه آن روز چه حکمی دارد؟

ج: مجرد مشقّت یا عیب شمرده شدن اغتسال جوانان در نیمه شب، عذر شرعی محسوب نمی شود، بلکه مادامی که غسل، حرجی و موجب ضرر برای مکلّف نشود، غسل کردن به هر صورتی که امکان دارد واجب است، و در صورت حرج یا ضرر باید قبل از طلوع فجر تیمم کند و با تیمم بدل از غسل جنابت پیش از طلوع فجر روزه اش صحیح است، و اگر تیمم نکند روزه اش باطل است، ولی امساک در طول روز بر او واجب می باشد.

احکام بانوان

س 216: مادرم از ذریه پیامبر اکرم « صلی الله علیه و آله » است. آیا من نیز از سادات محسوب می شوم؟ آیا می توانم عادت ماهیانه ام را تا شصت سالگی، حیض قرار دهم و در آن ایام نماز و روزه

خود را انجام ندهم؟

ج: زنی که پدرش هاشمی نیست هر چند مادرش از سادات باشد اگر بعد از پنجاه سالگی خونی را مشاهده کند، محکوم به استحاضه است.

س 217: اگر زنی که به خاطر نذر روزه روز معینی روزه دار است، در حال روزه حیض شود، چه تکلیفی دارد؟

ج: روزه اش با عادت شدن، ولو در یک جزء از روز باشد، باطل می شود و قضای آن روز بعد از پاک شدن بر او واجب است.

س 218: لکه هائی که زن بعد از یقین به پاک شدن می بیند، با توجه به این که آن لکه ها نه اوصاف خون را دارند و نه خون مخلوط با آب را، چه حکمی دارد؟

ج: اگر خون نباشد حکم حیض را ندارد، و اگر خون باشد اگر چه به صورت لکّه های زرد رنگ و از ده روز تجاوز نکند همه آن لکّه ها محکوم به حیض است، و تشخیص این موضوع به عهده زن است.

س 219: جلوگیری از عادت ماهیانه بوسیله دارو به خاطر روزه ماه رمضان چه حکمی دارد؟

ج: اشکال ندارد.

س 220: اگر زنی در ایام بارداری به خون ریزی کمی مبتلا شود ولی باعث سقط حمل او نگردد، آیا غسل بر او واجب می شود یا خیر؟ وظیفه او چیست؟

ج: خونی که زن در ایام بارداری می بیند اگر صفات و شرائط حیض را داشته باشد، و یا در زمان عادت بوده و سه روز اگر چه در باطن استمرار داشته باشد خون حیض است والا استحاضه خواهد بود.

س 221: زنی دارای عادت ماهیانه معینی مثلا هفت روز است، به علت گذاشتن دستگاه جلوگیری از حاملگی، هر بار دوازده روز خون می بیند. آیا خونی که از

روز هفتم به بعد می بیند خون حیض است یا استحاضه؟

ج: اگر خون تا روز دهم قطع نشود، خونی که در ایام عادت می بیند خون حیض است و باقی استحاضه خواهد بود.

س 222: آیا جایز است زنی که در حال حیض و یا نفاس است داخل حرم امامزادگان « علیهم السلام » شود؟

ج: جایز است.

س 223: زنی که عمل کورتاژ (سقط جنین) را انجام داده، در حال نفاس است یا خیر؟

ج: بعد از سقط جنین ولو به صورت علقه باشد اگر خونی را مشاهده کرد، محکوم به نفاس است.

س 224: خونی که زن در سن یائسگی می بیند، چه حکمی دارد؟ و وظیفه شرعی او چیست؟

ج: محکوم به استحاضه است.

س 225: یکی از راههای جلوگیری از حاملگی های ناخواسته، استفاده از داروهای ضد حاملگی است. زنهائی که از این داروها استفاده می کنند لکه های خونی را در ایام عادت و غیر آن مشاهده می کنند. این لکه ها چه حکمی دارد؟

ج: اگر این لکه ها واجد شرایط شرعی حیض نباشد، حکم حیض را ندارد، بلکه محکوم به استحاضه است.

احکام اموات

س 226: آیا در غسل و کفن و دفن اموات، مماثلت و همجنس بودن شرط است یا هر یک از زن و مرد می تواند امور میت دیگر را انجام دهد؟

ج: همجنس بودن با میت فقط در غسل دادن او شرط است و در صورتی که غسل دادن میت به وسیله همجنس او امکان دارد، غسل دادن به وسیله غیر همجنس صحیح نیست و غسل میت باطل است. ولی در تکفین و تدفین همجنس بودن شرط نیست.

س 227: امروزه در روستاها متعارف است که اموات را در منزل مسکونی غسل می دهند. گاهی میت

وصی نداشته و چند فرزند صغیر دارد. نظر مبارک راجع به این موارد چیست؟

ج: تصرفات مورد نیاز برای تجهیز میت از قبیل غسل و کفن و دفن، به مقدار متعارف، متوقف بر اذن ولی صغیر نیست و اشکال از جهت وجود فرزندان صغیر ایجاد نمی شود.

س 228: شخصی بر اثر تصادف یا سقوط از ارتفاع فوت کرده است و جسد او خونریزی دارد، آیا باید منتظر ماند تا خون، خود به خود یا با وسائل پزشکی بند بیاید یا این که با وجود خونریزی جایز است اقدام به دفن او نمایند؟

ج: تطهیر بدن میت قبل از غسل در صورت امکان واجب است، و اگر انتظار برای توقف خونریزی یا منع آن ممکن باشد، واجب است.

س 229: استخوان مرده ای که حدود چهل یا پنجاه سال از دفن آن می گذرد و مقبره او از بین رفته و تبدیل به میدان عمومی گردیده است، در اثر کندن نهری در آن میدان ظاهر شده است. آیا لمس کردن استخوان ها برای دیدن آنها اشکال دارد؟ آیا استخوان ها نجس هستند؟

ج: استخوان میت مسلمانی که غسل داده شده است، نجس نیست؛ ولی دفن مجدّد آن زیر خاک واجب است.

س 230: آیا برای انسان جایز است که پدر یا مادر و یا یکی از بستگان خود را در کفنی که برای خودش خریده است، کفن کند؟

ج: اشکال ندارد.

س 231: یک تیم پزشکی برای انجام آزمایشها و تحقیقات پزشکی احتیاج دارند که قلب و بعضی از اعضای مرده را از جسد او جدا سازند و بعد از گذشت یک روز از انجام آزمایشها و مطالعات، اقدام به دفن آن کنند. امیدواریم لطف نموده به سؤالات

زیر پاسخ فرمائید:

1 - آیا با توجه به این که امواتی که این آزمایشها بر روی آنها اعمال می شود از مسلمانان هستند، اقدام به این کار برای ما جایز است؟

2 - آیا دفن قلب و بعضی از اعضای جسد جدای از بدن میت جایز است؟

3 - آیا با توجه به این که دفن جداگانه قلب و بعضی از اعضا مشکلات فراوانی برای ما ایجاد می کند، دفن آن اعضاء با بدن میت دیگر جایز است یا خیر؟

ج: در صورتی که نجات نفس محترمه یا دستیابی به تجارب علوم پزشکی که جامعه به آن محتاج است، و یا شناسائی نوعی بیماری که حیات مردم را تهدید می کند، متوقف بر تشریح باشد، تشریح جسد میت جایز است، لکن لازم است تا آنجا که استفاده از جسد غیر مسلمان امکان دارد، از جسد مسلم استفاده نشود. حکم شرعی اعضایی که از جسد مسلمان جدا شده اند، این است که با بدن دفن شوند، و اگر امکان نداشت، دفن جداگانه آنها اشکال ندارد.

س 232: اگر شخصی برای خودش کفنی بخرد و همیشه در وقت نمازهای واجب یا مستحب یا هنگام قرائت قرآن کریم، آن را پهن نموده و روی آن نماز و قرآن بخواند و هنگام مرگ از آن به عنوان کفن استفاده کند. آیا این عمل جایز است؟ آیا از نظر اسلام صحیح است که انسان کفنی را برای خود بخرد و بر آن آیات قرآنی بنویسد و از آن فقط هنگام تکفین استفاده نماید؟

ج: موارد مذکور اشکال ندارد.

س 233: اخیرا جنازه زنی در یک قبر قدیمی که تاریخ آن به حدود هفتصد سال پیش بر می گردد، کشف شده

است. این جنازه مشتمل بر اسکلت استخوانی عظیم کامل و سالمی است که بر جمجمه آن مقداری مو وجود دارد. به استناد گفته های باستان شناسانی که آن را کشف کرده اند، جنازه متعلق به یک زن مسلمان است. آیا جایز است -، این اسکلت استخوانی بزرگ و مشخص را از طرف موزه علوم طبیعی (بعد از بازسازی شکل قبر و قراردادن جنازه در آن) در معرض بازدید قرار داد تا موجب عبرت بازدید کنندگان از موزه علوم طبیعی گردد و یا با نوشتن آیات و احادیث مناسب باعث تذکر و موعظه دیدار کنندگان شود؟

ج: اگر ثابت شود که اسکلتِ استخوانی، متعلق به بدن میت مسلمان است، دفن فوری آن واجب است.

س 234: گورستانی در روستائی وجود دارد که ملک خاص کسی نیست و وقف هم نشده است، آیا جایز است اهالی این روستا از دفن اموات شهر یا روستاهای دیگر یا میتی که وصیت کرده در آن قبرستان دفن شود، جلوگیری کنند؟

ج: اگر قبرستان عمومی مزبور ملک خاص کسی یا وقف خاص اهالی آن روستا نباشد، نمی توانند از دفن اموات دیگران در آن قبرستان جلوگیری کنند و اگر شخصی وصیت کرده است در آن دفن شود، واجب است طبق وصیت عمل شود.

س 235: روایاتی وجود دارد دال بر این که پاشیدن آب بر قبور مستحب است، مانند روایاتی که در کتاب « لآلی الاخبار » ذکر شده است، آیا این استحباب مخصوص روز دفن میت است یا اطلاق دارد، چنانچه نظر مؤلف « لآلی الاخبار » چنین است؟ نظر جنابعالی در این باره چیست؟

ج: پاشیدن آب بر قبر در روز دفن مستحب است و بعد از

آن نیز به قصد رجاء اشکال ندارد.

س 236: چرا میت را شب دفن نمی کنند؟ آیا دفن میت در شب حرام است؟

ج: دفن میت در شب اشکال ندارد.

س 237: شخصی بر اثر تصادف ماشین فوت کرده است، پس از غسل و کفن او را به قبرستان آوردند، ولی هنگام دفن متوجه شدند که تابوت و کفن آغشته به خونی است که از او جریان دارد، آیا عوض کردن کفن او در این حالت واجب است؟

ج: اگر شستن آن قسمت از کفن که به خون آغشته شده است یا بریدن و یا عوض کردن آن امکان داشته باشد، آن کار واجب است، ولی اگر امکان ندارد، دفن میت به همان صورت جایز است.

س 238: اگر سه ماه از دفن آن میت با کفن آغشته به خون بگذرد، آیا نبش قبر در این حالت جایز است؟

ج: نبش قبر در فرض سؤال جایز نیست.

س 239: از حضرتعالی تقاضا می کنیم به سه سؤال زیر پاسخ فرمائید.

1 - اگر زن حامله ای هنگام وضع حمل از دنیا برود، جنین موجود در رحم زن در موارد زیر چه حکمی دارد؟

الف: اگر روح به تازگی در او دمیده شده باشد (سه ماه یا بیشتر)، با توجه به این که احتمال مرگ جنین در صورت خارج کردن آن از رحم مادر بسیار زیاد است؟

ب: اگر عمر جنین هفت ماه یا بیشتر باشد؟

ج: اگر جنین در رحم مادر مرده باشد؟

2 - اگر زن حامله هنگام وضع حمل بمیرد، آیا بررسی کامل مرگ و زندگی جنین بر دیگران واجب است؟

3 - اگر زن حامله هنگام وضع حمل فوت کند و بچه در شکم او زنده بماند و

شخصی بر خلاف متعارف با وجود زنده بودن جنین دستور دفن مادر با جنین را بدهد، نظر شما در این باره چیست؟

ج: اگر جنین با مرگ مادرش فوت کند، و یا فوت مادر پیش از دمیده شدن روح در جنین باشد، خارج کردن آن از شکم مادر واجب نیست، بلکه جایز هم نیست. ولی اگر روح در او دمیده شده و در شکم مادرش که از دنیا رفته است، زنده باشد و احتمال زنده ماندنش تا زمان خارج کردن او از رحم مادر وجود داشته باشد، واجب است که سریعا او را از شکم مادر خارج کنند، و تا وقتی که موت جنین در رحم احراز نشده است، دفن مادر همراه با جنین جایز نیست و اگر جنین زنده همراه مادرش دفن شد و حتی بعد از دفن هم احتمال زنده بودنش وجود داشته باشد، واجب است اقدام به نبش قبر و خارج کردن جنین زنده از شکم مادر نمایند. همچنین اگر حفظ حیات جنین در شکم مادرش متوقف بر دفن نکردن مادر باشد، ظاهر این است که تأخیر دفن مادر واجب است تا جان جنین حفظ شود، و اگر کسی بگوید دفن زن حامله با جنین زنده ای که در رحم او وجود دارد جایز است و دیگران به گمان صحت نظر او اقدام به دفن نمایند و این کار منجر به مرگ بچه در داخل قبر شود، پرداختن دیه بر کسی که مباشر دفن بوده، واجب است، مگر این که مرگ جنین مستند به گفته آن شخص باشد که در این صورت دیه بر او واجب است.

س 240: شهرداری برای استفاده بهینه از زمین،

دستور داده است قبرها به صورت دو طبقه ساخته شود. تمنّا می کنیم حکم شرعی آن را بیان فرمائید.

ج: جایز است که قبور مسلمانان در چندین طبقه ساخته شود، به شرطی که این کار سبب نبش قبر و هتک حرمت مسلمان نشود.

س 241: کودکی در چاه سقوط کرده و مرده است. آب موجود در چاه مانع خارج کردن بدن او است، حکم آن چیست؟

ج: جسد کودک در همان چاه به حال خود رها می شود و چاه قبر او خواهد بود و اگر چاه ملک شخصی کسی نباشد و یا مالک آن به مسدود کردن آن راضی باشد، تعطیل کردن چاه و بستن آن واجب است.

س 242: در منطقه ما مرسوم است که مراسم سینه زنی و زنجیرزنی به صورت سنتی آن فقط در عزاداری ائمه اطهار « علیهم السلام » و شهدا و بزرگان دینی برگزار می شود. آیا برپائی این مراسم به خاطر در گذشت افرادی از نیروهای بسیج و یا از کسانی که به نحوی به حکومت اسلامی و این ملت مسلمان خدمات کرده اند، جایز است؟

ج: این عمل اشکال ندارد.

س 243: با توجه به اینکه رفتن به قبرستان در شب مکروه است، اگر کسی با این اعتقاد که شبانه به قبرستان رفتن عامل مؤثری در تربیت اسلامی است، شبانه به قبرستان برود، چه حکمی دارد؟

ج: اشکال ندارد.

س 244: آیا شرکت در تشیع جنازه و حمل آن برای زنان جایز است؟

ج: اشکال ندارد.

س 245: در میان بعضی از عشایر معمول است که هنگام مرگ بعضی از اشخاص، با قرض، اقدام به خرید تعداد زیادی گوسفند می کنند تا همه کسانی را که در مراسم عزاداری شرکت می نمایند، اطعام

کنند. این کار باعث ضرر فراوانی به آنها می شود، آیا تحمل این ضررها برای حفظ عادات و رسوم جایز است؟

ج: اگر اطعام از اموال ورثه بزرگسال و با رضایت آنها باشد، جایز است. ولی اگر این کار موجب بروز مشکلات و ضررهای مالی می شود از آن اجتناب شود و اگر انفاق از اموال میت صورت بگیرد، بستگی به نحوه وصیت او دارد و به طور کلّی در این گونه امور باید از اسراف و زیاده روی که موجب تضییع نعم الهی می شود پرهیز گردد.

س 246: اگر در زمان حاضر، شخصی در منطقه ای بر اثر انفجار مین کشته شود، آیا احکام شهید را دارد؟

ج: سقوطِ تکلیف غسل و کفن شهید از احکام اختصاصی شهیدی است که در میدان جنگ کشته شود.

س 247: برادران سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که در محورهای شهرهای مرزی رفت و آمد می کنند، گاهی با کمین هائی که از طرف بعضی از عناصر ضد انقلاب اسلامی گذاشته می شود، مواجه می شوند که گاهی منجر به شهادت آنان می گردد. آیا غسل یا تیمم این شهدای عزیز واجب است یا این که آنجا میدان جنگ محسوب می شود؟

ج: اگر آن محورها و منطقه مزبور میدان جنگ بین گروه حق و گروه باطل و یاغی باشد، افرادی که از گروه حق در آنجا به شهادت می رسند، حکم شهید را دارند.

س 248: آیا کسی که واجد شرایط امامت در نماز جماعت نیست، جایز است امامت نماز میت بر جنازه یکی از مؤمنین را عهده دار شود؟

ج: بعید نیست که شرائط معتبر در جماعت و امامت جماعت در سایر نمازها در نماز میت شرط نباشد، هر چند احوط این است که آن

شرائط در نماز میت هم رعایت شود.

س 249: اگر مؤمنی در جائی از جهان در راه اجرای احکام اسلامی یا در تظاهرات و یا در راه اجرای فقه جعفری کشته شود، آیا شهید محسوب می شود؟

ج: چنین شهیدی اجر و ثواب شهید را دارد، ولی احکام تجهیز شهید اختصاص به کسی دارد که در میدان جنگ، هنگام درگیری و در معرکه نبرد به شهادت رسیده باشد.

س 250: اگر مسلمانی بر اساس قانون و تأیید قوه قضائیه به جرم حمل مواد مخدر به اعدام محکوم شود و حکم اعدام درباره او اجرا گردد:

1 - آیا نماز میت بر او خوانده می شود؟

2 - شرکت در مجلس عزا و قرائت قرآن کریم و مصیبت خوانی برای اهل بیت « علیهم السلام » که برای او برگزار می شود، چه حکمی دارد؟

ج: مسلمانی که حکم اعدام درباره او اجرا گردیده است، حکم سایر مسلمانان را دارد و همه احکام و آداب اسلامی میت در مورد او هم جاری است.

س 251: آیا مسّ کردن استخوانی که همراه با گوشت است و از بدن انسان زنده جدا شده، موجب غسل مسّ میت می شود؟

ج: دست زدن به عضوی که از بدن شخص زنده جدا شده است، غسل ندارد.

س 252: آیا دست زدن به عضوی که از بدن انسان، مرده، جدا شده، غسل مسّ میت واجب می شود؟

ج: دست زدن به عضوی که از بدن مرده جدا شده، پس از سرد شدن و پیش از غسل دادن، در حکم دست زدن به بدن مرده است.

س 253: آیا شخص مسلمان را باید هنگام احتضار رو به قبله خواباند؟

ج: شایسته است که شخص مسلمان را در حال احتضار

به پشت و به سمت قبله بخوابانند، به طوری که کف پای او به جانب قبله باشد. بسیاری از فقهاء این عمل را برخود محتضر در صورتی که قادر باشد و بر دیگران، واجب دانسته اند و احتیاط در انجام آن ترک نشود.

س 254: اگر هنگام کشیدن دندان مقداری از بافت های لثه هم همراه آن کنده شود، آیا دست زدن به آنها موجب غسل مسّ میت می شود؟

ج: مس آن موجب غسل مس میت نمی شود.

س 255: آیا بر شهید مسلمانی که با لباسش دفن شده است، احکام مسّ میت مترتب است؟

ج: با مسّ شهیدی که تغسیل و تکفین در حق او ساقط است، غسل مسّ میت واجب نمی شود.

س 256: اینجانب دانشجوی رشته پزشکی هستم. گاهی هنگام تشریح مجبور به مسّ جسد کسانیکه از دنیا رفته اند می شویم و نمی دانیم که آن اموات مسلمان هستند یا خیر، و غسل داده شده اند، یا خیر؟ ولی مسئولین می گویند که این اجساد غسل داده شده اند. با توجه به این مطالب امیدواریم وظیفه ما نسبت به نماز و غیر آن را بعد از مسّ آن اجساد بیان فرمائید، و اینکه آیا بر اساس آنچه ذکر شد، غسل بر ما واجب می شود یا خیر؟

ج: اگر غسل دادن میت، احراز نشود و شما در آن شک داشته باشید، با مسّ جسد یا اجزاء آن، غسل مسّ میت بر شما واجب می شود، و نماز بدون غسل مسّ میت صحیح نیست. ولی اگر اصل غسل میت احراز شود با مسّ جسد یا بعضی از اجزای آن، غسل مسّ میت واجب نمی شود، حتی اگر در صحت غسل آن میت شک داشته باشید.

س 257: شهیدی که نام و نشانی

او معلوم نیست، با تعدادی از اطفال در یک قبر دفن شده است. بعد از مدتی شواهدی به دست آمد حاکی از این که آن شهید اهل شهری که در آن دفن شده، نیست. آیا نبش قبر او جهت حمل جسد شهید به شهر خودش جایز است؟

ج: اگر بر اساس موازین و احکام شرعی دفن گردیده، نبش قبر وی جایز نیست.

س 258: اگر آگاهی از داخل قبر و تصویر برداری تلویزیونی از آنچه در آن است، بدون کندن و خاکبرداری، ممکن باشد، آیا بر این عمل نبش قبر صدق می کند یا خیر؟

ج: بر تصویربرداری از بدن میتی که در قبر دفن شده است بدون کندن و نبش قبر و آشکار شدن جنازه، عنوان نبش قبر صدق نمی کند.

س 259: شهرداری قصد دارد مقبره های اطراف قبرستان را برای توسعه کوچه ها، خراب نماید آیا این عمل جائز است؟ ثانیا: آیا خارج کردن استخوان های آن اموات و دفن آنها در مکانی دیگر جایز است؟

ج: تخریب قبور مومنین و نبش آنها جایز نیست، حتی اگر برای تعریض کوچه ها باشد، و در صورت وقوع نبش قبر و آشکار شدن بدن میت مسلمان یا استخوان های آن که هنوز پوسیده نشده اند، واجب است دوباره دفن شوند.

س 260: اگر شخصی بدون رعایت موازین شرعی اقدام به خراب کردن قبرستان مسلمانان کند، مسلمانهای دیگر در برابر او چه مسئولیتی دارند؟

ج: وظیفه دیگران در این باره نهی از منکر با رعایت شرایط و مراتب آن است، و اگر در اثر تخریب قبور استخوان بدن میت مسلمان ظاهر شود واجب است آن را مجددا دفن نمایند.

س 261: پدرم در حدود 36 سال است که در قبرستان دفن

شده است. اکنون به فکر افتاده ام که با کسب اجازه از اداره اوقاف از آن قبر برای خودم استفاده کنم. آیا با توجه به وقفی بودن قبرستان، اجازه گرفتن از برادرانم در این باره لازم است؟

ج: اجازه گرفتن از سایر ورثه میت نسبت به قبری که زمین آن وقف عام برای دفن اموات شده، شرط نیست. ولی قبل از تبدیل استخوان های میت به خاک، نبش قبر برای دفن میت دیگری در آن جایز نیست.

س 262: آیا راهی برای خراب کردن قبرستان مسلمان ها و تبدیل آن به مراکز دیگر وجود دارد، توضیح دهید؟

ج: تغییر و تبدیل قبرستان مسلمانان که برای دفن اموات مسلمین وقف شده، جایز نیست.

س 263: آیا نبش قبر و تبدیل قبرستانی که برای دفن اموات وقف گردیده، بعد از اخذ اجازه از مرجع تقلید جایز است؟

ج: در مواردی که نبش قبر و تبدیلِ قبرستانِ وقف شده برای دفن اموات جایز نیست، اجازه مرجع تقلید اثری ندارد. و اگر از موارد استثناء باشد اشکال ندارد.

س 264: مردی در حدود بیست سال پیش فوت نموده، چندی پیش هم زنی در همان روستا از دنیا رفت، اشتباها قبر آن مرد را حفر و زن رادر آن دفن کردند، با توجه به این که در داخل قبر هیچ اثری از جسد مرد مزبور وجود ندارد، وظیفه فعلی ما چیست؟

ج: در حال حاضر، با توجه به فرض سؤال، دیگران هیچ تکلیفی ندارند و مجرد دفن میت در قبر میت دیگر موجب جواز نبش قبر برای انتقال جسد به قبر دیگر نمی شود.

س 265: در وسط خیابانی، چهار قبر وجود دارد که مانع ادامه جاده سازی هستند، از طرفی هم

نبش قبر اشکال شرعی دارد. امیدواریم برای این که شهرداری مرتکب عمل خلاف شرعی نشود، وظیفه ما را بیان فرمائید.

ج: اگر احداث جاده متوقف بر حفر قبر و نبش آن نباشد و عبور جاده از روی قبرها امکان دارد، یا احداث جاده با وجود قبرها ضروری و طبق قانون لازم باشد، احداث آن اشکال ندارد.

احکام نجاسات

س 266: آیا خون پاک است؟

ج: اگر از حیوانی باشد که خون جهنده دارد، نجس است.

س 267: آیا خونی که بر اثر کوبیدن شدید سر به دیوار در عزای امام حسین « علیه السلام » از سر انسان جاری و به سر و صورت شرکت کنندگان در مراسم عزاداری پاشیده می شود، پاک است یا خیر؟

ج: خون انسان در هر صورت نجس است.

س 268: آیا اثر کم رنگ خون که بعد از شستن بر لباس باقی می ماند، نجس است؟

ج: اگر عین خون نباشد و فقط رنگ آن باقی مانده باشد که با شستن از بین نمی رود، پاک است.

س 269: لکه خونی که گاهی در تخم مرغ یافت می شود، چه حکمی دارد؟

ج: محکوم به طهارت است، ولی خوردن آن حرام است.

س 270: عرق جنب از حرام و عرق حیوان نجاست خوار چه حکمی دارد؟

ج: عرق شتر نجاست خوار نجس است، ولی عرق حیوانات دیگر نجاست خوار و همچنین عرق جنب از حرام بنا بر اقوی پاک است، لکن احتیاط واجب این است که با عرق جنب از حرام نماز خوانده نشود.

س 271: آیا قطرات آبی که از بدن میت قبل از غسل با آب خالص و بعد از غسل با آب سدر و کافور بر زمین می ریزد، پاک هستند یا خیر؟

ج: تا

زمانی که غسل سوم کامل نشده باشد، بدن میت محکوم به نجاست است.

س 272: پوستی که گاهی از لبها، دستها و یا پاها جدا می شود، محکوم به طهارت است یا نجاست؟

ج: پوست نازکی که خود بخود از دستها، لبها، پاها و سایر قسمت های بدن جدا می شود، محکوم به طهارت است.

س 273: شخصی در جبهه های جنگ در وضعیتی قرار گرفت که مجبور به کشتن خوک و خوردن آن شد، آیا رطوبت بدن و آب دهان وی محکوم به نجاست است؟

ج: عرق بدن و آب دهان شخصی که گوشت حرام و نجس خورده، نجس نیست. ولی هر چیزی که با وجود رطوبت، با گوشت خوک برخورد کرده، محکوم به نجاست است.

س 274: با توجه به این که در نقاشی و نقشه کشی از قلم مو استفاده می شود و نوع خوب و مرغوب آن غالبا از موی خوک ساخته شده و از کشورهای غیر اسلامی وارد و در دسترس همگان بخصوص مراکز تبلیغی و فرهنگی قرار می گیرد، استفاده از این قلم موها چه حکمی دارد؟

ج: موی خوک نجس است و استفاده از آن در اموری که مشروط به طهارت است، جایز نیست. ولی استفاده از آن در امری که مشروط به طهارت نیست، اشکال ندارد و اگر معلوم نباشد که قلم مو از موی خوک ساخته شده است یا خیر، استفاده از آن حتی در اموری هم که مشروط به طهارت است، اشکال ندارد.

س 275: آیا خوردن گوشتی که از کشورهای غیر اسلامی وارد می شود حلال است؟ حکم آن از جهت طهارت و نجاست چیست؟

ج: تا تذکیه شرعی آن احراز نشود خوردن آن حرام است، ولی از

نظر طهارت، اگر یقین به عدم تذکیه نباشد پاک است.

س 276: در مورد چرم و اجزای حیوانی که از بلاد غیر اسلامی تهیه شده، نظر مبارک را مرقوم فرمائید.

ج: اگر احتمال دهید که حیوان ذبح اسلامی شده، پاک است و اگر یقین دارید که ذبح اسلامی نشده، محکوم به نجاست است.

س 277: اگر لباس جنب با منی نجس شود، اولا حکم دست زدن به آن با وجود رطوبت چیست؟ ثانیا: آیا جایز است جنب لباسهای خود را برای آب کشیدن به کس دیگری بدهد؟ آیا شخص محتلم باید نجس بودن لباسهایش را به کسی که می خواهد آنها را بشوید، اطلاع دهد؟

ج: منی نجس است و اگر با رطوبت مسریه با چیزی برخورد نماید، آن را نجس می کند. و آگاه کردن کسی که لباس را می شوید از نجاست لباس، لازم نیست. ولی صاحب لباس تا یقین به طهارت آن حاصل نکند، نمی تواند آثار طهارت بر آن مترتب سازد.

س 278: اینجانب پس از بول، استبراء می کنم که همراه آن مایعی خارج می شود که بوی منی می دهد، آیا نجس است؟ وظیفه من نسبت به نماز چیست؟

ج: اگر به منی بودن آن یقین ندارید و خروج آن همراه با علامتهای شرعی خروج منی نیست، حکم منی ندارد و پاک است.

س 279: آیا فضله پرندگان حرام گوشت؛ مانند کلاغ و زاغ و عقاب و طوطی نجس است؟

ج: فضله پرندگان حرام گوشت نجس نیست.

س 280: در رساله های عملیه آمده است که مدفوع حیوانات و پرندگان حرام گوشت نجس است آیا مدفوع حیوانات حلال گوشت مانند، گاو، گوسفند و مرغ نجس است یا خیر؟

ج: مدفوع حیوانات حلال گوشت از پرندگان و

غیره و همچنین مدفوع پرندگان حرام گوشت پاک است.

س 281: اگر نجاستی در اطراف یا داخل کاسه دستشوئی باشد و آن جا با آب کر یا قلیل شسته شود ولی عین نجاست باقی بماند، آیا آن قسمتی که عین نجاست در آن نیست و آن آب به آنجا رسیده، پاک است یا نجس؟

ج: مکانی که به آن آب نجس نرسیده باشد، محکوم به طهارت است.

س 282: آیا اگر مهمانی یکی از اثاثیه های میزبانش را نجس کند، مطلع کردن میزبان واجب است؟

ج: اطلاع دادن در غیر از خوردنی و آشامیدنی و ظرفهای غذا، لازم نیست.

س 283: آیا چیز پاکی که با متنجس برخورد نموده، نجس است یا خیر؟ در صورت نجس بودن، تا چند واسطه نجس است؟

ج: چیزی که با عین نجس تماس یافته و نجس شده است، اگر باز با چیزی که پاک است تماس پیدا کند و یکی از آنها تر باشد، آن چیز پاک را نجس می کند، و باز این چیزی که بر اثر ملاقات با متنجس نجس شده است، اگر با چیز پاکی برخورد نماید، بنابر احتیاط واجب آن را نجس می کند، ولی این متنجس سوم هیچ چیزی را با ملاقات خود نجس نمی کند.

س 284: آیا هنگام استفاده از کفشی که از پوست حیوان غیر مذکّی ساخته شد، همیشه واجب است که پاها قبل از وضو شسته شوند؟ عده ای می گویند که در صورت عرق کردن پا در کفش، شستن آن واجب است، و تجربه شده که پا در هر کفشی به مقدار کم یا زیاد، عرق می کند. نظر جنابعالی در این باره چیست؟

ج: اگر یقین دارد که کفش او از پوست حیوانی

است که تذکیه نشده است و احراز شود که پا در کفش های مذکور عرق کرده، شستن پاها برای نماز واجب است، ولی در صورت شک در عرق کردن پاها یا شک در تذکیه حیوانی که کفش از پوست آن دوخته شده است، محکوم به طهارت است.

س 285: کودکی که همیشه خود را نجس می کند، دست تر، آب دهان و باقیمانده غذایش چه حکمی دارد؟ کودکانی که دست تر خود را بر پاهایشان می گذارند، چه حکمی دارند؟

ج: تا زمانی که یقین به نجاست آن حاصل نشده، حکم به پاکی می شود.

س 286: من مبتلا به بیماری لثه هستم و طبق دستور پزشک باید همیشه آن را مالش دهم، این کار باعث سیاهی بعضی از قسمت های لثه ام می شود مثل این که خونی در داخل آن جمع شده باشد. هنگامی که دستمال کاغذی روی آن می گذارم رنگ دستمال قرمز می شود، لذا اقدام به شستن دهانم با آب کر می کنم، ولی خون منجمد، مدت زمانی باقی می ماند و با شستن از بین نمی رود. بعد از قطع آب کر، آیا آبی که وارد دهان شده و به آن قسمت ها رسیده و سپس از دهان خارج شده، محکوم به نجاست است یا این که جزء آب دهان محسوب می شود و محکوم به طهارت است؟

ج: محکوم به طهارت است، هر چند احتیاط اجتناب از آن است.

س 287: سؤال من این است که آیا غذائی که خورده ام و با اجزای خون منجمد شده در لثه تماس پیدا کرده، نجس است یا خیر؟ در صورت نجس شدن، آیا فضای دهان بعد از فرو بردن غذا، نجس باقی می ماند؟

ج: غذا در فرض مزبور محکوم به نجاست نیست

و فرو بردن آن اشکال ندارد و فضای دهان پاک است.

س 288: مدتی است که شایع شده لوازم آرایشی را از ناف جنین که هنگام تولد از او جدا می کنند و یا از جنین مرده می سازند. ما گاهی از این لوازم استفاده کرده و حتی گاهی رژ لب خورده می شود، آیا اینها نجس هستند؟

ج: شایعه دلیل شرعی بر نجس بودن لوازم آرایشی نیست، و تا نجاست آنها از راه شرعی احراز نشود، استفاده از آنها اشکال ندارد.

س 289: از هر لباس یا پارچه ای هنگام شستن، پرزهای ریزی می ریزد که اگر به طشت نگاه کنیم آنها را می بینیم. وقتی که طشت پر از آب و متصل به آب شیر است، اگر لباس را داخل طشت فرو ببریم آب از اطراف آن سرازیر می شود. به علت وجود این تارها و پرزهای ریز در آبی که از طشت به بیرون می ریزد، از آن آب احتیاط کرده و همه جا را تطهیر می کنم. و یا وقتی لباسهای نجس بچه ها را بیرون می آورم، همه جاهائی را که لباسها را در آنجا در آورده ام حتی اگر خشک هم باشد آب می کشم زیرا فکر می کنم تارها و پرزهای ریز در آنجا افتاده اند. آیا این احتیاط لازم است؟

ج: لباسی که برای آب کشیدن در ظرفی گذاشته می شود و آب لوله کشی روی آن ریخته شده و سراسر آن را فرا می گیرد، لباس و ظرف و آب و پرزهائی که از لباس جدا شده و بر روی آب دیده می شود و همراه آب به بیرون می ریزد، همگی پاک هستند. پرزها یا غباری هم که از لباس نجس جدا می شود پاک هستند، مگر این که یقین

حاصل شود که از قسمت نجس جدا شده اند، و به مجرد شک در اصل جدا شدن آن از لباس نجس یا نجس بودن محل آن، احتیاط لازم نیست.

س 290: مقدار رطوبتی که باعث سرایت از چیزی به چیز دیگر می شود، چقدر است؟

ج: ملاک رطوبت مسریه این است که به مقداری باشد که رطوبت هنگام برخورد از جسم مرطوب به جسم دیگر سرایت کند.

س 291: لباسهائی که به خشکشوئی ها داده می شود از نظر طهارت چه حکمی دارد؟ لازم به تذکّر است که اقلیتهای دینی (یهود ونصاری و...) هم لباسهای خود را برای شستشو و اتو کردن به این خشکشوئی ها می دهند و می دانیم که صاحبان این مکانها برای شستن لباسها از مواد شیمیائی استفاده می کنند.

ج: اگر لباسهائی که به خشکشوئی ها داده می شود از قبل نجس نباشند، محکوم به طهارت هستند، و تماس آن با لباسهای پیروان اقلیتهای دینی (اهل کتاب) باعث نجاست نمی شود.

س 292: آیا لباسهائی که با لباسشوئی تمام اتوماتیک شسته می شود، پاک می گردد یا خیر؟ نحوه کار این لباسشوئی ها به این صورت است که در مرحله اول که لباس با آب مخلوط با پودر لباسشوئی شسته می شود، مقداری از آب و کف پودر بر شیشه درب لباسشوئی و نوار پلاستیکی اطراف آن پاشیده می شود، و در مرتبه دوم آب غساله شستشو کشیده شده ولی کف پودر، درب و نوار پلاستیکی اطراف آن را به طور کامل می پوشاند. در مراحل بعدی ماشین لباسشوئی لباسها را در سه نوبت با آب قلیل می شوید و از آن پس آب غساله بیرون کشیده می شود، امیدواریم توضیح بفرمائید، لباسهائی که به این ترتیب شسته شده اند، پاک هستند یا خیر؟

ج: اگر

بعد از زوال عین نجاست، آب متصل به لوله در داخل ماشین لباسشوئی به لباسها و همه قسمت های داخل ماشین برسد و از آن جدا و خارج شود، محکوم به طهارت است.

س 293: اگر آب بر زمین یا در حوض یا حمامی که لباس در آن شسته می شود، ریخته شود و قطراتی از آن آب به لباس ترشح کند، آیا لباس نجس می شود یا خیر؟

ج: وقتی که آب بر مکان یا زمین پاکی بریزد، ترشح ناشی از آن هم پاک است و اگر شک داشته باشیم که آن مکان پاک است یا نجس، باز هم ترشح آن، پاک است.

س 294: آبی که از ماشین های حمل زباله شهری در خیابان می ریزد و گاهی بر اثر شدت باد به لباس مردم پاشیده می شود، محکوم به طهارت است یا نجاست؟

ج: آب مزبور محکوم به طهارت است، مگر این که فردی یقین پیدا کند که آن آب بر اثر برخورد با نجس، نجس شده است.

س 295: آیا آبهائی که در چاله های موجود در خیابان ها جمع می شود، پاک است یا نجس؟

ج: این آبها محکوم به طهارت هستند.

س 296: رفت و آمدهای خانوادگی با اشخاصی که به طهارت و نجاست در خوردن و آشامیدن و مانند آن اهمیت نمی دهند، چه حکمی دارد؟

ج: به طور کلّی در مورد طهارت و نجاست، حکم دین اسلام این است که هر چیزی که یقین به نجاست آن نباشد، از نظر شرعی محکوم به طهارت است.

س 297: استفراغ افراد زیر از جهت پاک یا نجس بودن، چه حکمی دارد؟

الف: طفل شیرخوار

ب: طفلی که هم شیر می خورد و هم غذا

ج: انسان بالغ

ج: در همه موارد پاک است.

س

298: ملاقی شبهه محصوره چه حکمی دارد؟

ج: اگر با بعضی از اطراف تماس پیدا کند، حکم متنجس را ندارد.

س 299: شخصی که دین او مشخص نیست و از کشور دیگری برای کار وارد کشور اسلامی شده و مغازه اغذیه فروشی دایر کرده و کار او فروش مواد خوراکی است، هنگام فروش، ماده غذائی با بدن او که رطوبت مسریه دارد تماس پیدا می کند، آیا باید از او درباره دینش سؤال کرد یا این که اصل پاک بودن اشیاء جاری می شود؟

ج: سؤال از دین او واجب نیست و اصلِ طهارتِ اشیاء نسبت به وی و چیزی که با وجود رطوبت با بدن او در تماس است، جاری می شود.

س 300: اگر یکی از اعضای خانواده یا شخصی که به منزل انسان رفت و آمد دارد به طهارت و نجاست اهمیت ندهد و باعث نجس شدن گسترده خانه و اثاثیه آن شود بطوری که شستن و آب کشیدن آنها ممکن نباشد، تکلیف اهل منزل دراین باره چیست؟ و با این فرض چگونه ممکن است که انسان پاک بماند، بخصوص در نماز که پاکی شرط صحت آن است؟ حکم شرعی در این مورد چیست؟

ج: تطهیر تمام خانه لازم نیست و برای صحت نماز، پاک بودن لباس نمازگزار و محل گذاشتن پیشانی کافی است. نجاست خانه و اثاثیه آن موجب اثبات تکلیف بیشتری بر انسان غیر از لزوم رعایت طهارت در نماز و خوردن و آشامیدن، نمی شود.

احکام مسکرات

س 301: آیا مشروبات الکلی نجس است؟

ج: مشروبات مست کننده بنا بر احتیاط نجس است.

س 302: آب انگوری که با آتش جوشیده شده و دو ثلث آن کم نشده است، ولی مست کننده

نیست، چه حکمی دارد؟

ج: خوردن آن حرام است، ولی نجس نیست.

س 303: گفته می شود که اگر مقداری غوره برای گرفتن آب آن جوشانده شود و همراه آن یک یا چند حبه انگور باشد، آنچه بعد از جوشاندن باقی می ماند، حرام است. آیا این سخن صحیح است؟

ج: اگر حبه های انگور بسیار کم باشد و آب آن در آب غوره مستهلک شود، به طوری که آب انگور بر آن صدق نکند، حلال است. ولی اگر حبه های انگور به تنهائی به وسیله آتش جوشانده شود، خوردن آن حرام است.

س 304: امروزه از الکل که در واقع مسکراست برای ساخت بسیاری از داروها بخصوص داروهای نوشیدنی، عطرها بویژه انواع ادکلن هائی که از خارج وارد می شوند، استفاده می کنند. آیا به افراد آگاه یا جاهل به مسأله اجازه خرید و فروش و استفاده و بهره گیریهای دیگر از آنها را می دهید؟

ج: الکل هائی که معلوم نیست در اصل از اقسام مایعات مست کننده باشند، محکوم به طهارت هستند، و خرید و فروش و استعمال مایعاتی که با آنها مخلوط شده اند اشکال ندارد.

س 305: آیا استفاده از الکل سفید برای ضد عفونی کردن دست و لوازم پزشکی مثل دماسنج و غیر آن به خاطر استفاده از آنها در امور پزشکی و درمان توسط پزشک یا تیم پزشکی جایز است؟ الکل سفید همان الکل پزشکی است که قابل نوشیدن هم هست، و فرمول آن C2HOOH است، آیا نماز خواندن با لباسی که یک یا چند قطره از این الکل بر آن ریخته شده، جایز است؟

ج: اگر از الکلی باشد که در اصل مایع نیست، هر چند مست کننده هم باشد، محکوم به طهارت است و

نماز با لباسی که با این الکل برخورد کرده صحیح است و احتیاجی به تطهیر ندارد. ولی اگر از الکل مایع بالاصالة و بر حسب تشخیص اهل فن مست کننده باشد، نجس است و نماز با بدن یا لباسی که با آن برخورد کرده، موقوف بر تطهیر است؛ لیکن استفاده از آن جهت ضد عفونی کردن ادوات پزشکی و مانند آن اشکال ندارد.

س 306: ماده ای است به نام « کفیر » که در صنایع غذائی و داروسازی کاربرد دارد. هنگام تخمیر 5% یا 8% الکل در ماده بدست آمده بوجود می آید. این مقدار الکل سبب هیچ نوع مستی در مصرف کننده نمی شود. آیا از نظر شرعی استفاده از این ماده مانعی دارد یا خیر؟

ج: اگر الکل موجود در ماده به دست آمده فی نفسه مست کننده باشد، بنا بر احتیاط نجس و حرام است، هر چند به علت کمی آن و مخلوط شدن با ماده به دست آمده، نسبت به مصرف کننده مسکر نباشد، ولی اگر شک داشته باشیم که فی نفسه مست کننده و یا در اصل مایع است، حکم متفاوت می شود.

س 307: 1 - آیا الکل اتیلیک نجس است یا خیر؟ (ظاهرا این الکل در همه مست کننده ها وجود دارد و سبب مستی است).

2 - ملاک نجس بودن الکل چیست؟

3 - روشی که مست کننده بودن مشروب را ثابت کند، کدام است؟

ج: 1 - هر یک از اقسام الکل که مست کننده و در اصل مایع باشد، نجس است.

2 - ملاک نجاست الکل این است که مست کننده و در اصل مایع باشد.

3 - اگر خود مکلّف یقین نداشته باشد، خبردادن اهل خبره

مورد اطمینان کافی است.

س 308: نوشابه های موجود در بازار که بعضی از آنها مانند کوکاکولا و پپسی کولا و... در داخل تولید می شوند و گفته می شود که مواد اصلی آنها از خارج وارد می گردد و احتمال دارد از الکل در آنها استفاده شده باشد، چه حکمی دارد؟

ج: پاک و حلال است، مگر این که مکلّف شخصا یقین حاصل کند که آنها با الکل مست کننده ای مخلوط اند که در اصل مایع است.

س 309: آیا اساسا هنگام خرید مواد غذائی، لازم است تحقیق شود که فروشنده یا سازنده غیر مسلمان کالا آنها را لمس کرده و یا در ساخت آنها الکل بکار برده است یا خیر؟

ج: سؤال و تحقیق لازم نیست.

س 310: اینجانب اقدام به ساخت « اسپری اتروپین سولفات » کرده ام که الکل نقش اساسی در ترکیب فرمول داروئی آن دارد، به طوری که اگر الکل به ترکیب مذکور اضافه نشود، ساخت آن اسپری ممکن نیست و از جهت عملی هم این اسپری ضد گازهای شیمیائی و جنگی اعصاب است که برای محافظت از نیروهای اسلام در برابر آنها کاربرد دارد. آیا از نظر جنابعالی استفاده از الکل به ترتیب مذکور در صنعت داروسازی، شرعا جایز است؟

ج: اگر الکل مست کننده ای باشد که در اصل مایع است، نجس و حرام است، ولی استفاده از آن به عنوان دارو در هیچ یک از حالات اشکال ندارد.

وسوسه و درمان آن

س 311: چند سالی است که به بیماری وسواس مبتلا شده ام و این موضوع مرا بسیار عذاب می دهد، و روز به روز این حالت در من تشدید می شود تا جائی که در همه چیز شک می کنم و همه زندگی ام

بر پایه شک استوار گشته است. بیشترین شک من درباره غذا و اشیاء مرطوب است، به همین دلیل نمی توانم مثل سایر مردم عادی زندگی کنم. وقتی داخل مکانی می شوم فوری جوراب هایم را از پای خود بیرون می آورم زیرا فکر می کنم جوراب هایم عرق کرده و بر اثر تماس با نجس، نجس خواهند شد، حتی من بر سجاده هم نمی توانم بنشینم. هر وقت بر آن می نشینم بر اثر وسوسه نفس از روی آن بلند می شوم تا مبادا پرزهای سجاده به لباسهایم بچسبد و مجبور به شستن آنها شوم. در گذشته چنین نبودم، اکنون از این کار هایم خجالت می کشم و همیشه دوست دارم کسی را در عالم رؤیا ببینم و مشکلاتم را با او در میان بگذارم و یا معجزه ای رخ دهد و زندگی ام را دگرگون نماید و به حالت گذشته ام برگردم. امیدوارم مرا راهنمائی فرمائید.

ج: احکام طهارت و نجاست همان است که در رساله های عملیه ذکر شده است. از نظر شرعی همه اشیاء محکوم به طهارت هستند، مگر مواردی که شارع حکم به نجاست آنها کرده و برای انسان هم یقین به آن حاصل شده است. در این صورت رهائی از بیماری وسواس احتیاج به رؤیا و معجزه ندارد، بلکه باید مکلّف ذوق و سلیقه شخصی خود را کنار گذاشته و متعبد و مؤمن به دستورات شرع مقدس باشد و چیزی را که یقین به نجس بودن آن ندارد، نجس نداند. زیرا شما از کجا به نجاستِ در و دیوار و سجاده و سایر اشیائی که استفاده می کنید، یقین پیدا کرده اید. چگونه یقین پیدا کرده اید که پرزهای سجاده ای که بر روی آن راه می روید یا می نشینید،

نجس هستند و نجاست آنها به جوراب و لباس و بدن شما سرایت می کند؟ لذا در این صورت اعتناء به وسواس برای شما جایز نیست. مقداری عدم توجه به وسوسه نجاست و تمرین عدم اعتنا به شما کمک خواهد کرد تا به خواست و توفیق خداوند خود را از وسواس نجات دهید.

س 312: زنی هستم با تحصیلات عالی و دارای چندین فرزند، مشکلی که از آن رنج می برم مسأله طهارت است. چون در خانواده ای متدین بزرگ شده ام، می خواهم همه تعالیم اسلامی را مراعات کنم. به علت داشتن فرزندان کوچک، همیشه با مسائل بول و غائط سر و کار دارم. هنگام تطهیر بول، ترشحات سیفون پراکنده شده و به پاها، صورت و حتی سرم برخورد می کنند و هر دفعه با مشکل تطهیر آن اعضاء مواجه هستم، و این باعث شده که در زندگی با سختی های زیادی روبرو شوم. از طرفی هم نمی توانم این امور را رعایت نکنم، زیرا مربوط به عقیده و دینم است. برای حل مشکل به پزشک روانشناس هم مراجعه کردم، ولی نتیجه ای نگرفتم. بعلاوه موارد دیگری هم هست که از آنها رنج می برم مثل غبار شی ء نجس یا مراقبت از دست های کودک که یا باید آنها را آب بکشم و یا از دست زدن بچه به اشیاء دیگر جلوگیری نمایم. با توجه به این که تطهیر شی ء نجس برای من بسیار دشوار است ولی در همان وقت، شستن آن ظرفها و لباسها در صورتی که فقط کثیف باشند برایم راحت است. لذا از حضرتعالی می خواهم که با راهنمائی های خود زندگی را بر من آسان نمائید.

ج: 1 - از نظر شرع مقدس، در طهارت

و نجاست، اصل بر طهارت اشیاء است. یعنی در هر موردی که کمترین تردیدی در نجس شدن آن برای شما حاصل شد، واجب است حکم به عدم نجاست کنید.

2 - کسانی که دارای حساسیت نفسانی شدیدی در مورد نجاست هستند (به این افراد در اصطلاح فقهی وسواسی گفته می شود)، حتی اگر گاهی یقین به نجاست هم پیدا کردند، باید حکم به عدم نجاست کنند، مگر در مواردی که نجس شدن یک شی ء را با چشمان خود ببینند، بطوری که اگر فرد دیگری هم آن را ببیند، یقین به سرایت نجاست پیدا کند، فقط در این موارد باید حکم به نجاست کنند.

استمرار اجرای این حکم در مورد افراد مزبور تا زمانی است که این حساسیت به طور کلی از بین برود.

3 - هر شی ء یا عضوی که نجس می شود، برای تطهیر آن، یکبار شستن با آب لوله کشی بعد از زوال عین نجاست کافی است. تکرار در شستن یا فرو بردن آن در آب لازم نیست، و اگر شی ء نجس از قبیل پارچه و مانند آن باشد، باید به مقدار متعارف فشار داده شود تا آب از آن خارج گردد.

4 - از آنجائی که شما به این حساسیت شدید در برابر نجاست مبتلا هستید، باید بدانید که غبار نجس در هیچ صورتی نسبت به شما نجس نیست و نیز مراقبت از دست های کودک چه پاک باشد یا نجس و همچنین دقت در این که خون از بدن زائل شده یا خیر، لازم نیست. این حکم درباره شما تا زمانی که این حساسیت از بین نرفته، باقی است.

5 - دین اسلام دارای احکام سهل و آسان و منطبق

با فطرت بشری است، لذا آن را بر خود مشکل نکنید و با این کار باعث وارد شدن ضرر و اذیت به جسم و روحتان نگردید. حالت دلهره و اضطراب در این موارد زندگی را بر شما تلخ می کند، و خداوند راضی به رنج و عذاب شما و کسانی که با شما ارتباط دارند، نیست. شکرگزار نعمت دین آسان باشید و شکر این نعمت، عمل بر اساس تعلیمات خداوند تبارک و تعالی است.

6 - این حالت یک وضعیت گذرا و قابل علاجی است. افراد بسیاری بعد از ابتلاء به آن، با روش مذکور از آن نجات یافته اند. به خداوند توکّل نمائید و نفس خود را با همت و اراده آرامش ببخشید. انشاء الله موفق باشید.

احکام کافر

س 313: بعضی از فقها اعتقاد به نجاست اهل کتاب دارند و بعضی دیگر به طهارت آنها، رأی جنابعالی چیست؟

ج: نجاست ذاتی اهل کتاب معلوم نیست. به نظر ما آنها محکوم به طهارت ذاتی هستند.

س 314: آیا آن دسته از اهل کتاب که از جهت اعتقادی ایمان به رسالت خاتم النبیین « صلی الله علیه و آله » دارند، ولی بر اساس روش و عادت های پدران و اجدادشان عمل می کنند، در طهارت حکم کافر را دارند یا خیر؟

ج: مجرد اعتقاد به رسالت خاتم النبیین « صلی الله علیه و آله » برای اجرای حکم اسلام در مورد آنان کافی نیست. ولی اگر از اهل کتاب محسوب شوند، محکوم به طهارت هستند.

س 315: با جمعی از دوستان خانه ای را اجاره کردیم و متوجه شدیم که یکی از آنها نماز نمی خواند. بعد از سؤال از وی، پاسخ داد که قلبا به خداوند تبارک

و تعالی ایمان دارد، ولی نماز نمی خواند. با توجه به هم غذا بودن و ارتباط زیاد با وی، آیا باید او را نجس بدانیم؟

ج: مجرد ترک نماز و روزه و سایر واجبات شرعی باعث ارتداد مسلمان و کافر شدن و نجاست وی نمی گردد و تا زمانی که ارتداد وی احراز نشده است، حکم سایر مسلمانان را دارد.

س 316: مقصود از اهل کتاب چه کسانی است؟ معیاری که حدود معاشرت با آنها را مشخص کند چیست؟

ج: مقصود از اهل کتاب هر کسی است که اعتقاد به یکی از ادیان الهی داشته و خود را از پیروان پیامبری از پیامبران الهی « علی نبینا وآله و علیهم السلام » بداند و یکی از کتاب های الهی را که بر انبیاء علیهم السلام نازل شده، داشته باشند مانند یهود، نصاری، زرتشتی ها و همچنین صابئین که بر اساس تحقیقات ما از اهل کتاب هستند و حکم آنها را دارند. معاشرت با پیروان این ادیان با رعایت ضوابط و اخلاق اسلامی اشکال ندارد.

س 317: فرقه ای وجود دارد که خود را « علی اللهی » می نامند، یعنی امیرالمومنین علی بن ابی طالب را خدا دانسته و به دعا و طلب حاجت به جای نماز و روزه اعتقاد دارند. آیا اینها نجس هستند؟

ج: اگر اعتقاد داشته باشند که امیر المومنین علی بن ابی طالب « علیه السلام » خدا است « تعالی الله عن ذلک علوا کبیرا »، حکم آنها مانند غیر مسلمانهائی است که اهل کتاب نباشند، یعنی کافر و نجس می باشند.

س 318: فرقه ای وجود دارد که خود را « علی اللهی » می نامند و معتقدند که حضرت علی « علیه

السلام » خدا نیست ولی کمتر از خدا هم نیست، این گروه چه حکمی دارند؟

ج: اگر قائل به شریکی برای خداوند واحد منان متعال نباشند، حکم مشرک را نخواهند داشت.

س 319: آنچه را که از طرف شیعیان دوازده امامی برای امام حسین « علیه السلام » یا اصحاب کساء « صلوات الله علیهم اجمعین » نذر می شود، آیا جایز است به مراکزی که محل اجتماع پیروان فرقه « علی اللهی » است داده شود، بنحوی که باعث احیاء این مراکز گردد؟

ج: اعتقاد به خدا بودن مولی الموحدین علیه الصلوة و السلام عقیده باطلی است و موجب می شود که کسی که به آن اعتقاد دارد، از اسلام خارج گردد. کمک به ترویج این عقیده فاسد حرام است؛ بعلاوه مصرف مال نذری در غیر مورد نذر جایز نیست.

س 320: در اطراف منطقه ما و بعضی نواحی دیگر فرقه ای وجود دارد که خود را اسماعیلیه می نامند و اعتقاد به امامت شش امام دارند، ولی به هیچیک از واجبات دینی و همچنین به ولایت فقیه معتقد نیستند. لذا امیدواریم جنابعالی روشن فرمائید که پیروان این فرقه نجس هستند یا پاک؟

ج: مجرد عدم اعتقاد آنان به شش امام دیگر از ائمه معصومین علیهم السلام و یا عدم اعتقادشان به واجبات دینی و احکام شرعی تا زمانی که به انکار اصل دین یا نبوت خاتم الانبیاء « علیه و آله الصلاة و السلام » منجر نشود، موجب کفر و نجاست نمی شود، مگر این که از آنها دشنام و اهانت به یکی از امامان معصوم « علیهم السلام » صادر شود.

س 321: در منطقه محل تحصیل و سکونت ما اکثریت مطلق مردم کفار

بودائی هستند. اگر دانشجویی، خانه ای را از آنها اجاره نماید، آن خانه از نظر طهارت و نجاست چه حکمی دارد؟ آیا شستن و تطهیر منزل ضرورت دارد؟ قابل ذکر است که بسیاری از خانه های این منطقه از چوب ساخته شده و قابل شستن نیست. هتل ها و اثاثیه و لوازم موجود در آنها چه حکمی دارند؟

ج: تا یقین به تماس اشیاء مورد استفاده شما با دست و بدن مرطوب کافر غیر کتابی حاصل نشده، حکم به نجاست نمی شود. در صورت یقین به نجاست هم آب کشیدن در و دیوار منازل و هتل ها و اثاثیه و لوازم موجود در آن واجب نیست. آنچه واجب است تطهیر اشیاء نجسی است که برای خوردن و آشامیدن و نماز خواندن مورد استفاده قرار می گیرند.

س 322: تعداد زیادی از مردم در خوزستان زندگی می کنند که خود را « صابئه » می نامند و ادعای پیروی از پیامبر خدا حضرت یحیی « علیه السلام » را دارند و می گویند کتاب او نزد ما موجود است. نزد علمای ادیان ثابت شده که آنها همان صابئون هستند که در قرآن آمده است. لطفا بیان فرمائید که این گروه از اهل کتاب هستند یا خیر؟

ج: گروه مذکور در حکم اهل کتاب هستند.

س 323: آیا این گفته که اگر خانه ای به دست کافر ساخته شده باشد، نجس است و نماز خواندن در آن مکروه می باشد، صحیح است؟

ج: نماز خواندن در آن خانه مکروه نیست.

س 324: کار کردن نزد یهود و نصاری و فرقه های کافر دیگر و مزد گرفتن از آنها چه حکمی دارد؟

ج: کار کردن نزد کافر، فی نفسه اشکال ندارد، مشروط به این که آن کار

از کارهای حرام و خلاف مصالح عمومی اسلام و مسلمانان نباشد.

س 325: در منطقه ای که خدمت سربازی را انجام می دهم، عده ای از عشایر زندگی می کنند که پیرو فرقه ای موسوم به اهل حق هستند. آیا استفاده از شیر و پنیر و کره ای که در اختیار آنها قرار دارد، جایز است؟

ج: اگر به اصول اسلام اعتقاد داشته باشند، در مسأله طهارت و نجاست، حکم سایر مسلمانان را دارند.

س 326: اهل روستائی که من در آن تدریس می کنم، نماز نمی خوانند؛ زیرا از فرقه اهل حق هستند و ما مجبور به خوردن غذا و نان آنها هستیم. چون شب و روز در آن روستا اقامت داریم، آیا نمازهای ما اشکال دارد؟

ج: اگر توحید و نبوت و هیچیک از ضروریات دین اسلام را انکار نکنند و معتقد به نقصی در رسالت رسول اکرم « صلی الله علیه و آله » نباشند، حکم به کفر و نجاست آنها نمی شود. در غیر این صورت باید هنگام تماس با آنها یا خوردن غذای آنان، مسأله طهارت و نجاست مراعات شود.

س 327: یکی از بستگان ما که کمونیست است، به ما در دوران کودکی اموال و لوازم زیادی بخشیده است. در صورتی که عین آنها در حال حاضر موجود باشد، چه حکمی دارند؟

ج: اگر کفر و ارتداد او ثابت شود و در سن بلوغ و قبل از اظهار اسلام، کفر را پذیرفته باشد، اموال او حکم اموال سایر کفار را دارد.

س 328: لطفا به سؤالات زیر پاسخ فرمائید:

1 - معاشرت و همنشینی و دست دادن دانش آموزان مسلمان با دانش آموزان پیرو فرقه گمراه بهائیت، اعم از این که دختر باشند یا پسر، مکلّف

باشند یا غیر مکلّف، در داخل مدرسه یا خارج از آن، در دوران ابتدائی، متوسطه و پیش دانشگاهی، چه حکمی دارد؟

2 - رفتار استادان و مربیان با دانش آموزانی که بهائی بودن خود را آشکار می کنند و یا یقین داریم که بهائی هستند، چگونه باید باشد؟

3 - استفاده از وسایلی که همه دانش آموزان از آنها استفاده می کنند مانند شیر آب آشامیدنی، شیر توالت و آفتابه آن، صابون و مانند آن، با این که علم به مرطوب بودن دست و بدن داریم، چه حکمی دارد؟

ج: همه پیروان فرقه گمراه بهائیت محکوم به نجاست هستند و در صورت تماس آنها با چیزی، مراعات مسائل طهارت در رابطه با آنها، نسبت به اموری که مشروط به طهارت است، واجب است. ولی رفتار مدیران و معلمان و مربیان با دانش آموزان بهائی باید بر اساس مقررات قانونی و اخلاق اسلامی باشد.

س 329: خواهشمندیم تکلیف مؤمنین را در برخورد با فرقه گمراه بهائیت و آثار حضور پیروان آن در میان جامعه اسلامی، بیان فرمائید.

ج: همه مؤمنین باید با حیله ها و مفاسد فرقه گمراه بهائیت مقابله نموده و از انحراف و پیوستن دیگران به آن جلوگیری کنند.

س 330: گاهی بعضی از پیروان فرقه گمراه بهائیت برای ما غذا یا چیز دیگری می آورند، آیا استفاده از آنها برای ما جایز است؟

ج: از هرگونه معاشرت با این فرقه ضالّه مضلّه، اجتناب نمائید.

س 331: بهائیان بسیاری در اینجا کنار ما زندگی می کنند که رفت و آمد زیادی در خانه های ما دارند. عده ای می گویند که بهائی ها نجس هستند و عده ای هم آنها را پاک می دانند. این گروه از بهائی ها اخلاق خوبی از خود آشکار می کنند،

آیا آنها نجس هستند یا پاک؟

ج: آنها نجس و دشمن دین و ایمانِ شما هستند، پس فرزندان عزیزم جدا از آنها بپرهیزید.

س 332: آیا صندلی های ماشین و قطاری که مورد استفاده مشترک مسلمانان و کافران است، با این که کفار در بعضی از مکانها بیشتر از مسلمان ها هستند و حرارت هوا باعث ترشح عرق و حتی سرایت رطوبت می شود، محکوم به طهارت است؟

ج: کافر اهل کتاب محکوم به طهارت است، و در هر صورت در مورد اشیاء مورد استفاده مشترک کفار و مسلمین با عدم علم به نجاست، حکم به طهارت آنها می شود.

س 333: زندگی دانشجوئی در خارج مستلزم ارتباط و معاشرت با کفار است، در چنین موردی استفاده از مواد غذائی ساخت آنها مشروط بر این که مواد حرام مثل گوشت تذکیه نشده در آنها نباشد، ولی احتمال تماس دست مرطوب کافر با آنها داده شود، چه حکمی دارد؟

ج: مجرد احتمال تماس دست مرطوب کافر با مواد غذائی، برای وجوب اجتناب کافی نیست، بلکه تا یقین به تماس حاصل نشود، حکم به طهارت می شود. کافر اگر از اهل کتاب باشد، نجس ذاتی نیست و تماس دست مرطوب او باعث نجاست نمی شود.

س 334: اگر همه مخارج و هزینه های فرد مسلمانی که در سایه حکومت اسلامی زندگی می کند با کار برای شخص غیر مسلمانی که روابط صمیمی با او دارد، تأمین شود، آیا جایز است با این فرد مسلمان روابط محکم و خانوادگی برقرار کرد و گاهی از غذای او استفاده نمود؟

ج: روابط مسلمانان با مسلمان مذکور اشکال ندارد. ولی اگر شخص مسلمان در اثر کار برای غیر مسلمان و ارتباط با وی خوف انحراف عقیدتی

خود را داشته باشد، واجب است که این کار را ترک کند. دیگران هم باید او را نهی از منکر کنند.

س 335: متأسفانه برادر همسرم به علل مختلف فاسد گردیده و از دین بطور کامل برگشته است، تا جائی که به بعضی از مقدسات دینی اهانت می کند. در حال حاضر بعد از گذشت چند سال از ارتداد او از اسلام، طی نامه ای اظهار کرده که به اسلام ایمان دارد، ولی نه نماز می خواند و نه روزه می گیرد. رابطه پدر و مادرش و بقیه افراد خانواده با وی چگونه باید باشد؟ آیا عنوان کافر بر او صدق می کند؟ آیا باید او را نجس محسوب کرد؟

ج: بر فرض ثبوت ارتداد قبلی وی، اگر بعد از آن توبه کرده باشد، محکوم به طهارت است و ارتباط پدر و مادر و سایر خانواده با وی اشکال ندارد.

س 336: آیا اگر کسی بعضی از ضروریات دین مانند روزه و غیر آن را انکار کند، حکم کافر را دارد یا خیر؟

ج: اگر انکار هر یک از ضروریات دین به انکار رسالت یا تکذیب پیامبر اکرم اسلام « صلی الله علیه و آله » یا وارد کردن نقصی به شریعت منجر شود، باعث کفر و ارتداد است.

س 337: آیا مجازاتهائی که برای مرتد و کفار حربی وضع شده، از امور سیاسی و مسئولیت های رهبری است یا این که مجازاتهای ثابتی تا روز قیامت هستند؟

ج: حکمِ شرعی الهی است.

اهمیت و شرائط نماز

س 338: کسی که عمداً نماز را ترک کند یا سبک بشمارد، چه حکمی دارد؟

ج: نمازهای روزانه ای که در پنج نوبت خوانده می شود، از واجبات بسیار مهم شریعت اسلامی بوده و بلکه ستون دین

است و ترک یا سبک شمردن آن شرعا حرام و موجب استحقاق عقاب است.

س 339: آیا بر کسی که آب و چیزی که تیمم بر آن صحیح است، در اختیار ندارد (فاقد الطهورین)، نماز واجب است؟

ج: بنا بر احتیاط، نماز را در وقت بخواند و بعد از وقت با وضو یا تیمم قضا نماید.

س 340: به نظر شریف جنابعالی، موارد عدول در نماز واجب کدام است؟

ج: عدول در موارد زیر واجب است:

1 - از نماز عصر به نماز ظهر، در صورتی که در بین نماز عصر متوجه شود که نماز ظهر را نخوانده است.

2 - از نماز عشاء به نماز مغرب اگر در بین نماز عشاء متوجه شود که نماز مغرب را نخوانده است و از محل عدول هم تجاوز نکرده باشد.

3 - اگر دو نماز قضائی که در ادای آنها ترتیب معتبر است، بر عهده او باشد و بر اثر فراموشی قبل از ادای نماز اول به خواندن نماز دوم مشغول شود.

و عدول در موارد زیر مستحب است:

1 - از نماز اداء به نماز قضای واجب، در صورتی که بر اثر آن وقت فضیلت اداء فوت نشود.

2 - از نماز واجب به مستحب برای درک ثواب نماز جماعت.

3 - از نماز واجب به نافله در ظهر روز جمعه برای کسی که قرائت سوره جمعه را فراموش کرده و به جای آن سوره دیگری را خوانده و به نصف رسیده و یا از آن گذشته است. مستحب است این شخص از نماز واجب به نافله عدول کند تا بتواند نماز فریضه را با سوره جمعه بجا آورد.

س 341: نماز گزاری که می خواهد در

روز جمعه بین نماز جمعه و ظهر جمع نماید، آیا باید برای هر یک بدون قصد وجوب، فقط قصد قربت کند، یا این که برای یکی از آن دو هم قصد قربت نماید و هم قصد وجوب و برای دیگری فقط قصد قربت نماید و یا این که باید برای هر دو هم قصد وجوب کند و هم قصد قربت؟

ج: در هر یک از آن دو قصد قربت کافی است و قصد وجوب در هیچکدام واجب نیست.

س 342: اگر خونریزی از دهان یا بینی از اول وقت نماز تا نزدیک آخر آن ادامه داشته باشد، نماز چه حکمی دارد؟

ج: اگر تطهیر بدن ممکن نباشد و بترسد وقت نماز فوت شود، نماز را در همان حالت بخواند.

س 343: آیا هنگام خواندن ذکرهای مستحبی نماز، آرامش کامل بدن واجب است یا خیر؟

ج: فرقی بین ذکر واجب و مستحب در وجوب استقرار و آرامش بدن نیست. بلی، گفتن ذکر به قصد ذکر مطلق در حال حرکت اشکال ندارد.

س 344: برای بعضی از افراد در بیمارستان لوله هائی به نام سوند برای خروج بول قرار می دهند که در این صورت بول بدون اختیار از مریض در حالت خواب یا بیداری و یا در بین نماز خارج می شود، امیدواریم به این سؤال پاسخ فرمائید: آیا این فرد باید دوباره نماز را در وقت دیگری بخواند یا نمازی که در آن حالت خوانده، کافی است؟

ج: اگر در آن حالت نماز را طبق وظیفه شرعی و فعلی خود خوانده، صحیح است و اعاده و قضای آن واجب نیست.

وقت نماز

س 345: دلیل مذهب شیعه در مورد وقت نمازهای روزانه چیست؟ همانگونه که می دانید اهل

سنت، با داخل شدن وقت نماز عشاء، نماز مغرب را قضا می دانند و همچنین در مورد نماز ظهر و عصر هم به همین ترتیب است. لذا معتقدند که وقتی وقت نماز عشاء داخل شد و امام جماعت برای خواندن آن بپاخاست، مأموم نمی تواند همراه او، نماز مغرب را بخواند و نماز مغرب و عشاء را در یک زمان بجا آورد.

ج: دلیل شیعه، اطلاق آیات قرآنی و سنّت شریف است، به اضافه روایاتی که بخصوص دلالت بر جواز جمع دارند. نزد اهل سنت هم روایاتی وجود دارد که دلالت بر جواز جمع بین دو نماز در وقت یکی از آن دو می کند.

س 346: با توجه به این که آخر وقت نماز عصر، مغرب است و آخر وقت نماز ظهر نزدیک مغرب است به مقداری که برای خواندن نماز عصر به آن نیاز است، می خواهم سؤال کنم که منظور از مغرب چیست؟ آیا مراد زمان غروب خورشید است یا زمانی که اذان مغرب طبق افق هر مکانی گفته می شود؟

ج: وقت نماز عصر تا غروب آفتاب است.

س 347: فاصله زمانی بین غروب خورشید و اذان مغرب چند دقیقه است؟

ج: ظاهر این است که با اختلاف فصل های سال تفاوت می کند.

س 348: من تا دیر وقت سر کارم هستم، بطوری که ساعت یازده شب به منزل بر می گردم و در هنگام کارهم بخاطر کثرت مراجعه کنندگان وقت خواندن نماز مغرب و عشاء را ندارم. آیا خواندن نماز مغرب و عشاء بعد از ساعت یازده شب صحیح است؟

ج: اگر از نصف شب به تأخیر نیفتد، اشکال ندارد، ولی تلاش کنید که از ساعت یازده شب به تأخیر نیفتد بلکه تا می توانید

نماز را در اول وقت آن بخوانید.

س 349: چه مقدار از نماز اگر در وقت اداء واقع شود، نیت اداء صحیح است؟ در صورت شک در این که این مقدار، داخل وقت واقع شده یا خیر، وظیفه چیست؟

ج: وقوع یک رکعت نماز در داخل وقت برای این که نماز، اداء محسوب شود، کافی است و در صورت شک در این که وقت لااقل به مقدار یک رکعت باقی است یا خیر، نماز را به قصد مافی الذمّه بخوانید.

س 350: سفارتخانه ها و کنسولگری های جمهوری اسلامی ایران در خارج، جدول های زمانی برای تعیین اوقات شرعی پایتخت ها و شهرهای بزرگ تهیه می کنند. سؤال این است که تا چه مقدار می توان به این جدولها اعتماد کرد؟

ج: معیار در احراز دخول وقت، حصول اطمینان برای مکلّف است، و اگر برای او اطمینان به مطابقت این جدولها با واقع حاصل نشود، باید احتیاط نموده و صبر کند تا یقین به داخل شدن وقت شرعی نماید.

س 351: نظر شما درباره فجر صادق و کاذب چیست؟ و نمازگزار در این مورد چه تکلیفی دارد؟

ج: معیار شرعی در مورد وقت نماز و روزه، فجر صادق است و احراز آن موکول به تشخیص مکلّف است.

س 352: مسئولین یکی از دبیرستان های تمام وقت، نماز جماعت ظهر و عصر را ساعت دو بعد از ظهر، کمی قبل از شروع درسهای شیفت عصر اقامه می کنند. علت تأخیر، این است که درسهای شیفت صبح، چهل و پنج دقیقه قبل از ظهر شرعی تعطیل می شود و نگهداشتن دانش آموزان تا ظهر شرعی مشکل است. با توجه به اهمیت اقامه نماز در اول وقت، نظر شریف خود را در این باره بیان فرمائید.

ج:

تأخیر نماز جماعت برای این که نمازگزاران در نماز حاضر شوند، با این فرض که در اول وقت در مدرسه نیستند، اشکال ندارد.

س 353: آیا باید نماز ظهر بعد از اذان ظهر و نماز عصر بعد از دخول وقت آن خوانده شود؟ و همچنین آیا نماز مغرب و عشاء هم باید هر کدام در وقت خود خوانده شوند؟

ج: بعد از داخل شدن وقت دو نماز، مکلّف در خواندن هر دو نماز پشت سر هم به صورت جمع و یا خواندن هر یک در وقت فضیلت خود مخیر است.

س 354: با توجه به این که امروزه با فراوانی ساعت، یقین به طلوع فجر ممکن است، آیا باید در شبهای مهتابی برای خواندن نماز صبح به مدت پانزده تا بیست دقیقه صبر کرد؟

ج: فرقی بین شبهای مهتابی و غیر مهتابی در طلوع فجر، وقت فریضه صبح و وجوب امساک برای روزه گرفتن نیست، هر چند احتیاط در این زمینه خوب است.

س 355: آیا مقدار اختلاف اوقات شرعی میان استان ها که بر اثر اختلاف افقهای آنها به وجود می آید، در اوقات سه گانه نمازهای یومیه به یک اندازه است؟ مثلا بین دو استان در وقت ظهر بیست و پنج دقیقه تفاوت است، آیا در بقیه وقت های نماز هم این اختلاف وجود دارد و به همین مقدار است؟ یا این که مقدار آن در وقت نماز صبح و مغرب و عشاء تفاوت می کند؟

ج: مجرّد یکی بودن مقدار تفاوت بین دو منطقه در طلوع فجر یا زوال آفتاب یا غروب خورشید، مستلزم اتحاد در سایر اوقات نیست، بلکه غالبا مقدار اختلاف بین شهرها در اوقات سه گانه با هم تفاوت

دارد.

س 356: اهل سنّت نماز مغرب را قبل از غروب شرعی می خوانند، آیا جایز است در ایام حج و غیر آن به آنها اقتدا کرده و به همان نماز اکتفا کنیم؟

ج: معلوم نیست که نماز آنها قبل از داخل شدن وقت باشد و شرکت در نماز جماعت آنها و اقتدا به آنان اشکال ندارد و مجزی است، ولی درک وقت نماز ضروری است، مگر این که خود وقت هم از موارد تقیه باشد.

س 357: خورشید در دانمارک و نروژ ساعت هفت صبح طلوع نموده و تا عصر در آسمان به مقدار دوازده ساعت می درخشد، در حالی که در کشورهای دیگر شب است، تکلیف من درباره نماز و روزه چیست؟

ج: مکلف باید در مورد اوقات نمازهای یومیه و روزه همان افق محل سکونت خود را رعایت کند، ولی اگر روزه گرفتن بر اثر طولانی بودن روز، غیر مقدور یا حرجی باشد، ادای آن ساقط و قضای آن واجب است.

س 358: رسیدن نور خورشید به زمین تقریبا هفت دقیقه طول می کشد. آیا ملاک پایان وقت نماز صبح، طلوع خورشید است یا رسیدن نور آن به زمین؟

ج: ملاکِ طلوع خورشید، دیدن آن در افق مکان نمازگزار است.

س 359: رسانه های گروهی اوقات شرعی هر روز را یک روز قبل از آن اعلام می کنند، آیا اعتماد بر آن و بنا گذاشتن بر دخول وقت نماز بعد از پخش اذان از رادیو و تلویزیون جایز است؟

ج: اگر برای مکلّف اطمینان به دخول وقت از طریق مذکور حاصل شود، می تواند بر آن اعتماد کند.

س 360: آیا وقت نماز به مجرد شروع اذان آغاز می شود؟ یا این که باید صبر نمود تا اذان

تمام شود و سپس شروع به خواندن نماز کرد؟ آیا روزه دار جایز است به مجرد شروع اذان افطار نماید یا این که باید صبر کند تا اذان تمام شود؟

ج: اگر اطمینان حاصل شود که اذان از هنگام داخل شدن وقت شروع شده، صبر کردن تا پایان اذان لازم نیست.

س 361: آیا نماز کسی که نماز دوم را بر اوّلی مقدّم داشته، مثلا نماز عشاء را جلوتر از مغرب خوانده، صحیح است؟

ج: اگر بر اثر اشتباه یا غفلت نماز دوم را مقدّم داشته و بعد از تمام شدن نماز متوجه شده، نماز او صحیح است. ولی اگر عمدی بوده، باطل است.

س 362: با عرض سلام و تحیت، در آستانه ماه شریف و مبارک رمضان و با توجه به توسعه شهرها وعدم امکان تشخیص دقیق لحظه طلوع فجر، خواهشمند است نظر شریف خود را در مورد زمان امساک برای روزه و اقامه نماز صبح اعلام فرمائید.

ج: مقتضی است که مومنین محترم ایدهم اللّه تعالی جهت رعایت احتیاط در مورد امساک روزه ووقت نماز صبح همزمان با شروع اذان صبح از رسانه ها برای روزه امساک نمایند و حدود پنج الی شش دقیقه بعد از اذان شروع به ادای فریضه صبح نمایند.

س 363: وقت نماز عصر تا اذان مغرب است یا تا هنگام غروب آفتاب؟ نیمه شب شرعی برای نماز عشاء و بیتوته در منی چه وقت است؟

ج: آخر وقت نماز عصر تا غروب آفتاب است، و احتیاط آن است که برای نماز مغرب و عشاء و مانند اینها شب را از اول غروب تا اذان صبح حساب کنند، بنابراین تقریبا یازده ساعت و یک ربع بعد از ظهر

شرعی آخر وقت نماز مغرب و عشاء است، ولکن برای بیتوته در منی از غروب تا طلوع آفتاب حساب کنند.

س 364: اگر کسی در بین نماز عصر متوجه شود که نماز ظهر را نخوانده است، چه تکلیفی دارد؟

ج: اگر به خیال این که نماز ظهر را خوانده است به نیت نماز عصر مشغول نماز شود و در بین نماز بفهمد که قبلا نماز ظهر را نخوانده است، در صورتی که در وقت مشترک نماز ظهر و عصر است، باید بلافاصله نیت خود را به نماز ظهر برگرداند و نماز را تمام کند و پس از آن، نماز عصر را بجا آورد، و اگر این اتفاق در وقت مخصوص به نماز ظهر افتاده باشد، احتیاط واجب آن است که نیت را به نماز ظهر برگرداند و نماز را {وقت مخصوص نماز ظهر از اول ظهر است تا وقتی که از ظهر به اندازه خواندن نماز ظهر بگذرد که برای غیر مسافر چهار رکعت و برای مسافر دو رکعت است.} تمام کند ولی بعدا هر دو نماز (ظهر و عصر) را به ترتیب بجا آورد، و همین تکلیف در مورد نماز مغرب و عشاء نیز هست.

قبله

س 365: خواهشمندیم به سؤالات زیر پاسخ فرمائید:

1 - به استناد بعضی از کتاب های فقهی، گفته شده که در روزهای چهارم خرداد و بیست و ششم تیر آفتاب بطور عمودی بر کعبه می تابد. آیا در این هنگام، تشخیص جهت قبله با{. P یعنی در روز بیست و پنجم ماه پنجم و هفدهم ماه هفتم از سال میلادی P} نصب شاخص در زمانی که صدای اذان مکه بلند می شود، امکان دارد؟

اگر جهت قبله در محراب مساجد با جهت سایه شاخص اختلاف داشت، کدامیک صحیح تر است؟

2 - آیا اعتماد بر قبله نما صحیح است؟

ج: اعتماد بر شاخص یا قبله نما در صورتی که موجب اطمینان برای مکلّف شود، صحیح است و باید طبق آن عمل گردد، و در غیر این صورت می توان بر اساس محراب مساجد و قبور مسلمین جهت قبله را تشخیص داد.

س 366: اگر شدت درگیری و جنگ مانع تعیین جهت قبله شود، آیا نماز خواندن به هر طرف صحیح است؟

ج: اگر گمانش به هیچ طرف نمی رود و وقت هم باشد بنابر احتیاط، باید به چهار طرف نماز خوانده شود. ولی اگر وقت نباشد، به مقدار وسعت وقت به هر طرف که احتمال می دهد قبله است، نماز بخواند.

س 367: اگر نقطه مقابل کعبه مکرمه در طرف دیگر زمین مشخص شود به طوری که اگر خط مستقیمی از وسط زمین کعبه عبور کند و زمین را شکافته و از مرکز آن بگذرد، از سمت دیگر این نقطه بیرون آید، در این جا چگونه می توان رو به قبله ایستاد؟

ج: ملاک روبه قبله بودن این است که انسان از سطح کره زمین به طرف بیت عتیق باشد، یعنی از طرف سطح زمین رو به طرف کعبه که روی زمین در مکه مکرمه ساخته شده است، بایستد. بنابراین اگر انسان در یک نقطه ای از کره زمین باشد که اگر خطوط مستقیمی از چهار جهت آن مکان بر سطح کره زمین به طرف مکه مکرمه ترسیم شود، از نظر مسافت با هم مساوی باشند، مخیر است برای قبله به هر طرف که خواست بایستد و نماز بخواند. ولی اگر

مسافت خطوط در بعضی از جهت ها کمتر و کوتاه تر باشد به مقداری که با آن، صدق عرفی رو به قبله بودن اختلاف پیدا کند، بر انسان واجب است جهت کوتاه تر را انتخاب کند.

س 368: اگر انسان در وضعیتی باشد که اصلا جهت قبله را نداند و گمانش نیز به هیچ طرف نرود، وظیفه اش نسبت به نماز چیست، یعنی به کدام جهت نماز بخواند؟

ج: در مفروض سؤال بنابر احتیاط باید به چهار طرف نماز بخواند و اگر برای چهار نماز وقت ندارد، به هر اندازه که وقت دارد، نماز بخواند.

س 369: تشخیص قبله در قطب شمال و جنوب چگونه است و نماز چگونه خوانده می شود؟

ج: ملاک تعیین جهت قبله در قطب شمالی و جنوبی، تعیین کوتاه ترین خط از مکان نمازگزار از روی سطح زمین به طرف کعبه است، و پس از تعیین آن خط، باید به همان طرف نماز خواند.

مکان نمازگزار

س 370: آیا نشستن و نماز خواندن یا عبور کردن از مکان هائی که دولت ظالم آنها را غصب می کند، جایز است؟

ج: در صورت علم به غصب، احکام و آثار مغصوب مترتب است.

س 371: نماز خواندن در زمینی که قبلا وقف بوده و دولت آن را تصرف نموده و در آن مدرسه ساخته است، چه حکمی دارد؟

ج: اگر احتمال قابل توجهی داده شود که تصرف مذکور مجوز شرعی داشته است، نماز خواندن در آن مکان اشکال ندارد.

س 372: من نماز جماعت را در تعدادی از مدارس اقامه می کنم. زمین بعضی از این مدارس از صاحبان آن بدون رضایت آنها گرفته شده است. نماز من و دانش آموزان در این مدارس چه حکمی دارد؟

ج: اگر احتمال قابل توجهی داده

شود که مسئول ذیربط به استناد مجوز قانونی و شرعی اقدام به احداث مدارس در آن اراضی نموده، نماز خواندن در آن اشکال ندارد.

س 373: اگر شخصی مدتی بر سجاده یا با لباسی که خمس به آن تعلق گرفته است، نماز بخواند، نمازهای او چه حکمی دارد؟

ج: اگر جهل به تعلق خمس به آن مال و یا به حکم تصرف در آن داشته، نمازهائی که تا به حال در آن خوانده، صحیح است.

س 374: آیا این گفته که باید مردان هنگام نماز جلوتر از زنان بایستند، صحیح است؟

ج: اگر بین زن و مرد مقداری ولو به اندازه یک وجب فاصله باشد، جلوتر بودن زن اشکال ندارد.

س 375: نصب تصویر امام خمینی « قدس سره » و شهدای انقلاب اسلامی در مساجد، با توجه به این که خود حضرت امام « قدس سره » عدم تمایل خود را نسبت به نصب عکسشان در مساجد ابراز کرده و راجع به کراهت آن هم مطالبی وجود دارد، چه حکمی دارد؟

ج: اشکال ندارد لکن اگر در شبستان باشد بهتر است هنگام نماز، به طریقی روی آن پوشانده شود.

س 376: شخصی در یک خانه دولتی زندگی می کند که مدت سکونت وی در آن به پایان رسیده و حکم تخلیه نیز به او ابلاغ شده است. نماز و روزه های وی بعد از انقضای موعد مقرر تخلیه، چه حکمی دارد؟

ج: اگر از طرف مسئولین مربوطه مجاز به استفاده از آن خانه بعداز مهلت مقرر نباشد، تصرفات او در آن، حکم غصب را دارد.

س 377: آیا نماز خواندن بر سجاده ای که شکلهائی روی آن رسم شده و یا بر مهری که دارای نقش

است، کراهت دارد؟

ج: فی نفسه اشکال ندارد، ولی اگر به گونه ای باشد که بهانه به دست کسانی دهد که تهمت به شیعه می زنند، تولید آن و نماز خواندن بر آن جایز نیست. و همچنین اگر موجب تفرق حواس و از بین رفتن حضور قلب در نماز شود، کراهت دارد.

س 378: اگر مکان نمازگزار پاک نباشد ولی محل سجده پاک باشد، آیا نماز صحیح است؟

ج: اگر نجاست مکان نمازگزار به لباس یا بدن وی سرایت نکند و محل سجده هم پاک باشد، نماز در آن مکان اشکال ندارد.

س 379: ساختمان کنونی اداره ای که در آن کار می کنم، در گذشته قبرستان بود که چهل سال قبل متروکه شده و سی سال است که این ساختمان در آن ایجاد شده است. در حال حاضر ساختمان همه زمین های اطراف اداره تمام گردیده و اثری از قبرستان باقی نمانده است. با توجه به مطالب مذکور امیدواریم پاسخ فرمائید که آیا اقامه نماز در این اداره توسط کارمندان آن از نظر شرعی صحیح است یا خیر؟

ج: نماز خواندن و تصرفات دیگر در این اداره اشکال ندارد، مگر این که از طریق شرعی ثابت شود زمینی که ساختمان مذکور در آن ایجاد شده، وقف برای دفن اموات بوده و به طریق غیر شرعی، تصرف گردیده و در آن ساختمان سازی شده است.

س 380: جوانان مؤمن تصمیم گرفته اند که به منظور امر به معروف، هفته ای یک یا دو روز نماز را در پارکها اقامه کنند، ولی بعضی اشکال می کنند که مالکیت زمین های پارکها مشخص نیست. نماز خواندن در آنها چه حکمی دارد؟

ج: نماز خواندن در پارک های فعلی و غیر آن اشکال ندارد و

به صرف احتمال غصب توجهی نمی شود.

س 381: زمین یکی از دبیرستان های این شهر ملک یکی از افراد است. این زمین طبق نقشه شهر باید به پارک تبدیل می شد، ولی به علت نیاز شدید و با موافقت مسئولین مربوطه، مقرر شد که تبدیل به مدرسه شود. از آنجائی که صاحب آن زمین راضی به تملک آن توسط دولت نیست و عدم رضایت خود را نسبت به اقامه نماز و مانند آن در زمین مذکور اعلام نموده است. امیدواریم نظر شریف خود را راجع به نماز خواندن در این مکان اعلام فرمائید.

ج: اگر گرفتن زمین از مالک شرعی آن طبق قانونی که توسط مجلس شورای اسلامی وضع و به تأیید شورای نگهبان رسیده است، انجام گرفته باشد، نماز خواندن و تصرفات دیگر در آن مکان اشکال ندارد.

س 382: در شهر ما دو مسجد مجاور هم وجود دارد که دیوار بین آن دو آنها را از هم جدا می کند. مدتی پیش تعدادی از مؤمنین برای این که دو مسجد به هم وصل شوند، اقدام به خراب کردن قسمت زیادی از دیوار فاصل بین آن دو نمودند، و همین امر باعث شبهه برای بعضی در مورد اقامه نماز در آن دو مسجد شد و هنوز هم این شک برای آنان وجود دارد. امیدواریم راه حل این مشکل را بیان فرمائید.

ج: از میان برداشتن دیواری که بین دو مسجد فاصله انداخته، باعث اشکال در اقامه نماز در دو مسجد نیست.

س 383: در جاده ها رستورانهائی وجود دارد که در کنار آنها مکانهائی برای خواندن نماز قرار دارد، اگر کسی در آن رستوران غذا نخورد، آیا جایز است در آن مکانها نماز

بخواند یا این که ابتدا باید اجازه بگیرد؟

ج: اگر احتمال دهد نماز خانه ملک صاحب رستوران است و استفاده از آن مخصوص کسانی است که در آن رستوران غذا می خورند، باید اجازه بگیرد.

س 384: آیا نماز کسی که در زمین غصبی روی سجاده یا چوب و مانند آن نماز خوانده، صحیح است یا باطل؟

ج: نماز در زمین غصبی باطل است، هر چند روی جا نماز و تخت باشد.

س 385: در بعضی از شرکت ها و مؤسسه هائی که امروزه در اختیار دولت قرار دارد بعضی اعضای شرکت و کارمندان از شرکت در نماز جماعتی که در آنجا اقامه می شود خودداری می کنند، به این دلیل که آن مکانها توسط دادگاه شرع از صاحبان آنها مصادره شده است. خواهشمندیم نظر مبارک را در این باره بیان فرمائید.

ج: اگر احتمال می دهند که قاضی صادر کننده حکم مصادره، با صلاحیت قانونی و بر اساس موازین شرعی و قانونی اقدام به صدور حکم کرده است، عمل او شرعا محکوم به صحت است، وبنا بر این تصرف در آن مکان جایز است و حکم غصب بر آن منطبق نیست.

س 386: اگر مسجدی مجاور حسینیه ای باشد، آیا اقامه نماز جماعت در حسینیه صحیح است و آیا ثواب آن در هر دو برابر است؟

ج: شکی نیست که فضیلت نماز در مسجد بیشتر از فضیلت نماز درغیر مسجد است، ولی خواندن نماز جماعت در حسینیه یا در هر مکان دیگری اشکال شرعی ندارد.

س 387: آیا نماز خواندن در مکانی که موسیقی حرام پخش می شود، صحیح است یا خیر؟

ج: اگر نماز خواندن در آن محل مستلزم گوش دادن به موسیقی حرام باشد، توقف در آنجا جایز نیست،

ولی نماز محکوم به صحت است، و با فرض این که موسیقی باعث عدم توجه و تمرکز حواس می شود، نماز خواندن در آن مکان مکروه است.

س 388: نماز کسانی که با قایق به مأموریت فرستاده می شوند و وقت نماز آنها می رسد، به طوری که اگر در همان زمان نماز نخوانند، بعد از آن نمی توانند نماز خود را داخل وقت بخوانند، چه حکمی دارد؟

ج: در فرض مزبور واجب است که نماز را در وقت آن به هر صورتی که ممکن است، ولو در داخل همان قایق، بخوانند.

احکام مسجد

س 389: با توجه به این که مستحب است انسان نماز را در مسجد محله خود بخواند، آیا خالی کردن مسجد محل و رفتن به مسجد جامع شهر برای خواندن نماز جماعت، اشکال دارد یا خیر؟

ج: اگر ترک مسجد محله برای خواندن نماز جماعت در مسجد دیگر بخصوص مسجد جامع شهر باشد، اشکال ندارد.

س 390: نماز خواندن در مسجدی که سازندگان آن ادعا می کنند که آن را برای خود و قبیله خود ساخته اند، چه حکمی دارد؟

ج: مسجد پس از آنکه به عنوان مسجد ساخته شد، اختصاص به قوم و گروه و قبیله و اشخاص خاصی ندارد و همه مسلمانان می توانند از آن استفاده نمایند.

س 391: آیا زنها بهتر است نماز را در مسجد بخوانند یا در خانه؟

ج: فضیلت خواندن نماز در مسجد مختص مردان نیست.

س 392: در حال حاضر بین مسجدالحرام و محل سعی بین صفا و مروه دیوار کوتاهی وجود دارد که ارتفاع آن نیم متر و عرض آن یک متر است. این دیوار بین مسجد و مسعی مشترک است. آیا زنها در ایام عادت که حق داخل

شدن به مسجد الحرام را ندارند، می توانند روی این دیوار بنشینند؟

ج: اشکال ندارد، مگر این که یقین حاصل شود که آن دیوار جزء مسجد است.

س 393: آیا انجام تمرین های ورزشی در مسجد محل یا خوابیدن در آن جایز است؟ این کارها در مسجدهای دیگر چه حکمی دارد؟

ج: مسجد جای ورزش و تمرین ورزشی نیست و از کارهائی که با شأن و منزلت مسجد منافات دارد، باید پرهیز شود، و خوابیدن در مسجد هم مکروه است.

س 394: آیا استفاده از شبستان مسجد برای رشد فکری، فرهنگی و نظامی (با آموزشهای نظامی) جوانان جایز است؟ آیا با توجه به کمبود مکانهای اختصاصی می توان این کارها را در ایوان مسجد انجام داد؟

ج: این امور تابع کیفیت وقف صحن مسجد و ایوان آن است، و باید از امام جماعت و هیئت امنای مسجد در این باره نظر خواهی شود. البته حضور جوانان در مساجد و برپائی درس های دینی زیر نظر امام جماعت و هیئت امنای آن کار خوب و مطلوبی است.

س 395: در بعضی از مناطق بخصوص روستاها مجلس عروسی را در مساجد برگزار می کنند؛ به این صورت که مجلس رقص و آواز در خانه بر پا می شود، ولی نهار یا شام را در مسجد تناول می کنند. آیا این کار شرعا جایز است یا خیر؟

ج: غذا دادن به دعوت شدگان در مسجد فی نفسه اشکال ندارد.

س 396: شرکت های تعاونی مردمی اقدام به ساختن مناطق مسکونی می کنند، ابتدا توافق می نمایند که برای آن محله ها مکان های عمومی مانند مسجد ساخته شود، اکنون که آن واحدها به سهامداران شرکت تعاونی تحویل داده شده است، آیا بعضی از آنان می توانند هنگام تحویل گرفتن واحد

مسکونی از توافق خود عدول کرده و بگویند ما راضی به ساختن مسجد نیستیم؟

ج: اگر شرکت با توافق همه اعضاء اقدام به ساخت مسجد نموده و مسجد هم ساخته شده و وقف گردیده است، عدول بعضی از اعضاء از موافقت اولیه خود اثری ندارد. ولی اگر بعضی از آنان قبل از تحقق وقف شرعی مسجد از موافقت خود عدول کنند، ساخت مسجد با اموال آنان در زمین متعلق به همه اعضاء بدون رضایت آنان جایز نیست، مگر این که در ضمن عقد لازم بر همه آنها شرط شده باشد که بخشی از زمین شرکت برای ساخت مسجد تخصیص یابد و اعضاء این شرط را پذیرفته باشند، در این صورت حق عدول ندارند و عدول آنها هم تاثیری ندارد.

س 397: برای مقابله با تهاجم فرهنگ غیر اسلامی، حدود سی دانش آموز را از گروه ابتدائی و متوسطه به شکل گروه سرود در مسجد جمع کرده ایم که این افراد درسهائی از قرآن کریم، احکام و اخلاق اسلامی را به مقتضای سن و سطح فکری شان فرامی گیرند. اقدام به این کار چه حکمی دارد؟ استفاده از آلت موسیقی اُرک توسط گروه چه حکمی دارد؟ انجام تمرین بوسیله آن در مسجد با رعایت موازین شرعی و مقررات مربوطه و متعارف رادیو و تلویزیون و وزارت ارشاد جمهوری اسلامی ایران دارای چه حکمی است؟

ج: تعلیم قرآن و احکام و آموزش اخلاق اسلامی و تمرین سرودهای مذهبی و انقلابی در مسجد اشکال ندارد، ولی در هر حال مراعات شأن، قداست و جایگاه مسجد واجب است و مزاحمت نماز گزاران جایز نیست.

س 398: آیا نمایش فیلم های سینمائی که توسط وزارت ارشاد اسلامی ایران

توزیع می شود، در مسجد برای شرکت کنندگان در جلسات قرآنی، اشکال شرعی دارد یا خیر؟

ج: تبدیل مسجد به مکانی برای نمایش فیلم های سینمائی جایز نیست، ولی نمایش فیلم های مذهبی و انقلابی دارای محتوای مفید و آموزنده به مناسبت خاصی و بر حسب نیاز و تحت نظارت امام جماعت مسجد اشکال ندارد.

س 399: آیا پخش موسیقی شاد از مسجد به مناسبت جشن میلاد ائمه معصومین « علیهم السلام » شرعا اشکال دارد؟

ج: واضح است که مسجد جایگاه شرعی خاصی دارد، لذا اگر پخش موسیقی در آن منافی با حرمت مسجد باشد، حرام است، حتی اگر موسیقی غیرمطرب باشد.

س 400: استفاده از بلندگوهای مساجد که صدا را در خارج از مسجد پخش می کنند، تا چه وقت جایز است؟ پخش سرودهای انقلابی یا قرآن کریم قبل از اذان چه حکمی دارد؟

ج: پخش قرائت قرآن کریم برای چند دقیقه قبل از اذان در وقتهایی که باعث اذیت و آزار همسایگان و اهل محل نشود، اشکال ندارد.

س 401: مسجد جامع چه تعریفی دارد؟

ج: مسجد جامع مسجدی است که در شهر برای اجتماع همه اهل شهر بنا شده است، بدون این که اختصاص به گروه و قشر خاصی داشته باشد.

س 402: قسمت سر پوشیده ای از یک مسجد حدود سی سال است که متروکه و تبدیل به خرابه شده و نماز در آن اقامه نمی شود و بخشی از آن به عنوان انبار مورد استفاده قرارمی گیرد. نیروهای بسیجی که حدود پانزده سال است در این قسمت سقف دار مستقر هستند، تعمیراتی را در آن انجام داده اند، زیرا وضعیت بسیار نامناسبی داشت و سقف آن هم در معرض ریزش بود. چون برادران بسیجی آگاهی از

احکام شرعی مسجد نداشتند و افراد مطلع هم آنها را آگاه نکردند، اقدام به ساختن چند اتاق در این قسمت نمودند که بر اثر آن مبالغ زیادی خرج شد و در حال حاضر کارهای ساختمانی رو به پایان است. امیدواریم حکم شرعی موارد زیر را بیان فرمائید:

1 - بر فرض این که متصدیان این کار و گروه ناظر بر آن جاهل به مسأله باشند، آیا در برابر مخارجی که از بیت المال صرف کرده اند ضامن هستند و آیا مرتکب گناه شده اند؟

2 - با توجه به این که مخارج مزبور از بیت المال بوده، آیا اجازه می دهید تا زمانی که مسجد به این قسمت احتیاج ندارد و نماز در آن اقامه نمی شود، از آن اتاق ها با رعایت کامل احکام شرعی مسجد، برای فعالیت های آموزشی مانند آموزش قرآن کریم و احکام شرعی و سایر امور مسجد استفاده شود؟ و آیا اقدام به تخریب اطاق ها واجب است؟

ج: واجب است که قسمت سرپوشیده مسجد با خراب کردن اتاق هائی که در آن ساخته شده است، به حالت قبل برگردد، و اگر مخارج احداث اتاقها ناشی از تعدی و تفریط و عمد و تقصیر نباشد، معلوم نیست که کسی ضامن آن باشد، و استفاده از قسمت سرپوشیده مسجد برای تشکیل جلسات آموزش قرآن کریم و احکام شرعی و معارف اسلامی و سایر مراسم دینی و مذهبی اگر مزاحمت برای نمازگزاران ایجاد نکند و تحت نظارت امام جماعت مسجد باشد اشکال ندارد، و باید امام جماعت و نیروهای بسیجی و سایر مسئولین مسجد با هم همکاری کنند تا حضور نیروهای بسیجی در مسجد استمرار پیدا کند و خللی در انجام

وظائف عبادی مانند نماز و غیر آن هم پیش نیاید.

س 403: در طرح توسعه یکی از خیابانها، چند مسجد در مسیر طرح قرار می گیرد که باید بعضی از آنها بطور کلی خراب شوند و در بقیه قسمتی از آنها تخریب گردد تا حرکت وسائط نقلیه براحتی صورت گیرد. خواهشمند است نظر شریف را بیان فرمائید.

ج: خراب کردن تمام مسجد یا قسمتی از آن جایز نیست، مگر در صورت وجود مصلحتی که اهمیت ندادن و بی توجهی به آن ممکن نباشد.

س 404: آیا استفاده شخصی و اندک از آب مساجد که مخصوص وضو گرفتن است، جایز است؟ مثل این که مغازه داران از آن برای نوشیدن، درست کردن چائی و یا برای ماشین استفاده کنند، با توجه به این که آن مسجد واقف خاصی ندارد که از این اعمال جلوگیری نماید.

ج: اگر وقف آب برای خصوص وضو گرفتن نمازگزاران معلوم نباشد و عرف رایج در محله مسجد، این باشد که همسایه ها و عبور کنندگان هم از آب آن استفاده می کنند، اشکال ندارد، هر چند احتیاط در این مورد، مطلوب است.

س 405: مسجدی در مجاورت قبرستانی، وجود دارد و هنگامی که بعضی از مؤمنین به زیارت اهل قبور می آیند، از آب مسجد برای پاشیدن روی قبرهای ارحام خود استفاده می کنند و ما نمی دانیم که این آب عمومی است یا وقف خاص مسجد، و بر فرض هم که وقف خاص مسجد نباشد، معلوم نیست که مخصوص وضو گرفتن و دستشوئی رفتن است یا خیر، آیا استفاده مذکور از آن آب جایز است؟

ج: اگر استفاده از آب مسجد برای پاشیدن روی قبرهائی که خارج از آن قرار دارد، امر

رایجی است و کسی به آن اعتراض نمی کند و دلیلی هم بر وقف آن آب برای خصوص وضو و تطهیر نیست، استفاده از آن برای امر مذکور اشکال ندارد.

س 406: اگر مسجد نیاز به تعمیر داشته باشد، آیا اجازه گرفتن از حاکم شرع یا وکیل او واجب است؟

ج: اگر تعمیر، داوطلبانه و تبرّعی (از مالِ شخصی افراد خیر) باشد، نیازی به اجازه حاکم شرع نیست.

س 407: آیا جایز است وصیت کنم که مرا بعد از مردن در مسجد محله که تلاش فراوانی برای آن کرده ام، دفن نمایند. زیرا دوست دارم در داخل یا صحن آن دفن شوم؟

ج: اگر هنگام اجرای صیغه وقف، دفن میت استثناء نشده باشد، دفن در مسجد جایز نیست، و وصیت شما در این مورد اعتباری ندارد.

س 408: مسجدی حدود بیست سال پیش ساخته شده و به نام مبارک صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف زینت یافته است، ولی معلوم نیست که این اسم در صیغه وقف مسجد ذکر شده باشد. تغییر اسم مسجد از صاحب الزمان « عجل الله فرجه الشریف » به مسجد جامع چه حکمی دارد؟

ج: مجرد تغییر اسم مسجد مانعی ندارد.

س 409: در مساجدی که از محل نذورات خاص مسجد و تبرعّات مؤمنین به برق و سیستم تهویه مجهز شده اند، هنگامی که شخصی از اهالی محل فوت می کند، برای او مجلس فاتحه در مسجد برگزار می شود که در آن از برق و سیستم تهویه مسجد استفاده می گردد و برگزار کنندگان مراسم آن هزینه ها را نمی پردازند. آیا این کار شرعا جایز است؟

ج: جواز استفاده از امکانات مسجد در اقامه مجالس فواتح برای اموات و امثال آن منوط به

کیفیت وقف و نذر آن امکانات برای مسجد است.

س 410: در روستائی مسجد نوسازی وجود دارد که در مکان مسجد قبلی بنا شده است. در گوشه ای از این مسجد که زمین آن جزء مسجد قبلی است، بر اثر جهل به مسأله، اتاقی برای تهیه چائی و مانند آن و کتابخانه ای در نیم طبقه قسمتی از شبستان مسجد در داخل شبستان مسجد ساخته شده است. خواهشمندیم نظر خود را در این باره و مسأله تکمیل و کیفیت استفاده از نصف دور داخلی مسجد، بیان فرمائید.

ج: ساختن اتاق مخصوص چائی در محل مسجد قبلی صحیح نیست و واجب است آن مکان به حالت مسجد بودن خود برگردد. نیم طبقه داخل شبستان مسجد هم در حکم مسجد است و همه احکام و آثار شرعی آن را دارد، ولی نصب قفسه های کتاب و حضور در آنجا برای مطالعه اگر مزاحمتی برای نمازگزاران ایجاد نکند اشکال ندارد.

س 411: رأی جنابعالی در مورد مسأله ذیل چیست؟

در یکی از روستاها مسجدی وجود دارد که رو به خرابی است، ولی دلیلی برای خراب کردن آن وجود ندارد، زیرا مانع استمرار جاده نیست. آیا تخریب آن به طور کامل جایز است؟ همچنین این مسجد دارای مقداری اثاثیه و اموال است، اینها باید به چه کسی داده شوند؟

ج: تخریب و ویران کردن مسجد جایز نیست و به طور کلی خراب کردن مسجد آن را از مسجد بودن خارج نمی کند. اثاث و لوازم مسجد اگر مورد استفاده در آن مسجد نباشد، بردن آن به مساجد دیگر برای استفاده از آنها اشکال ندارد.

س 412: آیا شرعا ساخت موزه در گوشه ای از صحن مسجد بدون دخل و تصرف در

ساختمان آن جایز است، مثل کتابخانه که امروزه جزئی از مسجد را تشکیل می دهد؟

ج: ایجاد موزه یا کتابخانه در گوشه صحن مسجد اگر مخالف کیفیت وقف تالار و شبستان و صحن مسجد باشد و یا موجب تغییر ساختمان مسجد گردد، جایز نیست. بهتر این است که مکانی در کنار مسجد برای این منظور تهیه شود.

س 413: مکانی وقفی وجود دارد که در آن مسجد، مدرسه علوم دینی و کتابخانه عمومی بنا شده است که همگی آنها الان فعّال هستند. این مکان در حال حاضر جزء نقشه مکان هائی است که از طرف شهرداری باید خراب شوند. چگونه باید با شهرداری برای تخریب آن و گرفتن امکانات همکاری کرد تا بتوان آن را تبدیل به ساختمان بهتری نمود؟

ج: اگر شهرداری اقدام به تخریب آن و دادنِ عوض نماید و آن را تحویل دهد، اشکال ندارد، ولی اصل خراب کردن مسجد و مدرسه وقفی فی نفسه جایز نیست، مگر در صورتی که مصلحتِ اهمِ غیر قابل چشم پوشی اقتضا کند.

س 414: برای توسعه مسجد نیاز به کندن چند درخت از صحن آن است، آیا این عمل با توجه به بزرگ بودن صحن مسجد و وجود درختان زیاد در آنجا، جایز است؟

ج: اگر عمل مذکور تغییر و تبدیل وقف شمرده نشود، اشکال ندارد.

س 415: زمینی که جزء قسمت سرپوشیده مسجد بوده و بر اثر واقع شدن مسجد در مسیر طرح عمرانی شهرداری، در خیابان افتاده و قسمتی از آن به علت اضطرار تخریب شده، چه حکمی دارد؟

ج: اگر احتمال برگشت آن به حالت اولیه ضعیف باشد، ترتّب آثار شرعی مسجد بر آن معلوم نیست.

س 416: مسجدی بوده که خراب

شده، و آثار مسجدی از آن محو گردیده یا به جای آن بنای دیگری ساخته شده و امیدی هم به دوباره سازی آن وجود ندارد، مثل آنکه آن آبادی ویران شده و تغییر مکان پیدا کرده، آیا نجس کردن آن مکان حرام است و تطهیر آن واجب است؟

ج: در فرض سؤال معلوم نیست نجس کردن آن حرام باشد، گر چه احتیاط آن است که نجس نکنند.

س 417: مدتی است که در یکی از مساجد، نماز جماعت اقامه می کنم و اطلاعی از کیفیت وقف مسجد ندارم. با توجه به این که مسجد از جهت هزینه با مشکلاتی روبرو است، آیا اجاره دادن زیرزمین مسجد برای کاری که مناسب با شأن مسجد باشد، جایز است؟

ج: اگر زیر زمین عنوان مسجد را ندارد و جزء تأسیساتی نیست که مسجد به آن نیاز داشته باشد و وقف آن هم وقف انتفاع نباشد، اشکال ندارد.

س 418: هیئت امنای مسجدی که املاکی برای اداره امور خود ندارد، تصمیم گرفته اند زیرزمینی را در قسمت سقف دار مسجد برای ساختن کارگاه و تأسیسات عمومی برای خدمت به مسجد ایجاد نمایند، آیا این کار جایز است؟

ج: حفر زمین مسجد برای تأسیس کارگاه و مانند آن جایز نیست.

س 419: آیا به طور مطلق جایز است که کفّار داخل مساجد مسلمانان شوند، هر چند برای مشاهده آثار تاریخی باشد؟

ج: ورود آنان به مسجد الحرام شرعاً ممنوع است و در سایر مساجد هم اگر هتک و بی حرمتی مسجد شمرده شود، جایز نیست، بلکه در سایر مساجد هم مطلقاً وارد نشوند.

س 420: آیا نماز خواندن در مسجدی که توسط کفّار ساخته شده، جایز است؟

ج: اشکال ندارد.

س 421: اگر

کافری داوطلبانه مالی را برای کمک به ساختمان مسجد بدهد و یا کمک دیگری نماید، آیا قبول آن جایز است؟

ج: اشکال ندارد.

س 422: اگر کسی شب به مسجد بیاید و در آن بخوابد و محتلم شود و پس از بیداری خروج از مسجد برایش ممکن نباشد، چه تکلیفی دارد؟

ج: اگر قادر بر خروج از مسجد و رفتن به جای دیگر نیست، واجب است که فورا تیمم نماید تا بقاء در مسجد برای او حلال شود.

احکام سایر مکانهای دینی

س 423: آیا از نظر شرعی به ثبت رساندن حسینیه به نام اشخاص معین، جایز است؟

ج: ثبت ملکی حسینیه ای که جهت اقامه مجالس دینی وقف عام شده، جایز نیست، و ثبت وقفی آن به نام اشخاص ضرورتی ندارد. به هر حال، ثبت وقفی آن به اسم افراد خاص بهتر است با اجازه و موافقت همه افرادی باشد که در ساختن آن حسینیه مشارکت داشته اند.

س 424: در رساله های عملیه آمده است که جایز نیست شخص جنب و حائض داخل حرم ائمه « علیهم السلام » شوند. خواهشمند است توضیح بفرمائید که منظور از حرم، همان زیر گنبد است یا این که شامل همه ساختمان های ملحق به آن هم می شود؟

ج: مراد از حرم همان زیر گنبد مبارک و جائی است که به آن حرم و مشهد شریف گفته می شود، ولی ساختمان های ملحق به آن و شبستانها حکم حرم را ندارند و ورود جنب و حائض به آنجاها اشکال ندارد، مگر جاهائی که عنوان مسجد را داشته باشد.

س 425: حسینیه ای در کنار مسجدی قدیمی ساخته شده است، در حال حاضر مسجد قدیم گنجایش نمازگزاران را ندارد، آیا می توان حسینیه را در مسجد ادغام

کرد و از آن به عنوان مسجد استفاده نمود؟

ج: نماز خواندن در حسینیه اشکال ندارد، ولی اگر حسینیه، به عنوان حسینیه، وقف صحیح شرعی شده، تبدیل آن به مسجد جایز نیست و همچنین ضمیمه کردن آن به مسجد به عنوان مسجد هم جایز نیست.

س 426: استفاده از فرشها و اجناس نذر شده برای مرقد یکی از فرزندان ائمه « علیهم السلام » در مسجد جامع محله چه حکمی دارد؟

ج: اگر زائد بر نیاز مرقد امامزاده « علیه السلام » و زائران آن باشد، اشکال ندارد.

س 427: آیا تکایائی که به نام حضرت ابوالفضل « علیه السلام » و غیر آن تأسیس می شود، حکم مسجد را دارد؟ لطفا احکام آن را بیان فرمائید.

ج: تکیه ها و حسینیه ها حکم مسجد را ندارند.

لباس نمازگزار

س 428: آیا نماز خواندن در لباسی که شک در نجس بودن آن دارم، صحیح است؟

ج: لباسی که نجس بودن آن مشکوک است، محکوم به طهارت بوده و نماز خواندن با آن صحیح است.

س 429: آیا نماز خواندن در کمر بند چرمی که از آلمان خریده ام و شک دارم که از پوست طبیعی است یا مصنوعی و از پوست حیوان تذکیه شده است یا خیر، اشکال شرعی دارد؟ نمازهائی که با آن خوانده ام، چه حکمی دارد؟

ج: اگر شک در این باشد که آن چرم طبیعی است یا مصنوعی، نماز با آن اشکال ندارد، ولی اگر بعد از احراز چرم طبیعی بودن آن، شک در این باشد که آیا از حیوانی است که شرعا تذکیه شده یا خیر، نجس نیست، ولی نماز با آن باطل است، و نمازهای گذشته که در حال جهل به این حکم، خوانده اید، قضا

ندارد.

س 430: اگر نمازگزار یقین داشته باشد که نجاستی بر بدن یا لباسش وجود ندارد و نماز بخواند. بعدا معلوم شود که بدن یا لباس او نجس بوده است. آیا نماز وی باطل است؟ اگر در حین نماز متوجه نجاست شود، نماز او چه حکمی دارد؟

ج: اگر اصلا علم به نجس بودن لباس یا بدن نداشته باشد و بعد از نماز متوجه آن شود، نماز او صحیح است و اعاده و قضا واجب نیست. ولی اگر در اثناء نماز متوجه آن شود، اگر برای وی ازاله نجاست از بدن یا در آوردن لباس نجس بدون ارتکاب عملی که منافات با نماز دارد، ممکن باشد، باید نجاست بدن را بر طرف یا لباس نجس را از خود دور کند و نماز خود را تکمیل نماید و اگر بر طرف کردن نجاست با حفظ حالت نماز برای او امکان ندارد و وقت هم وسعت دارد، واجب است که نماز را قطع کند و با بدن و لباس پاک آن را اعاده نماید.

س 431: فردی از مقلدین یکی از مراجع، مدت زمانی نماز خود را با پوست حیوانی که تذکیه آن مشکوک بوده و نماز با آن صحیح نیست، می خوانده است. طبق نظر مرجع تقلید او، اگر جزئی از حیوان حرام گوشت همراه او باشد، احتیاط واجب اعاده نماز خوانده شده است، آیا حیوانی که تذکیه آن مشکوک است، حکم حیوان حرام گوشت را دارد؟

ج: حیوانی که تذکیه آن مشکوک است، از لحاظ حرمت خوردن گوشت و عدم جواز نماز با پوست آن، در حکم میته است، ولی نجس نیست، و نمازهای گذشته اگر با جهل به این

حکم، انجام گرفته است، محکوم به صحت است.

س 432: زنی در اثنای نماز متوجه می شود که مقداری از موهایش پیداست و فورا آن را می پوشاند، آیا نماز خود را باید دوباره بخواند یا خیر؟

ج: تا زمانی که ظاهر شدن مو عمدی نباشد، اعاده واجب نیست.

س 433: شخصی به علت اضطرار مجبور به تطهیر مخرج بول با سنگ یا چوب و یا هر چیز دیگری می شود و هنگامی که به منزل مراجعت می کند، آن را با آب تطهیر می نماید، آیا هنگام نماز باید لباس زیر خود را عوض کرده یا تطهیر نماید؟

ج: اگر لباس او با رطوبت بول نجس نشده است، تطهیر لباس واجب نیست.

س 434: به کار انداختن بعضی از دستگاههای صنعتی وارداتی با همکاری متخصصین بیگانه امکان پذیر است و آنها از دیدگاه فقه اسلامی کافر و نجس هستند، با توجه به این که به کار انداختن آن دستگاهها با استفاده از روغن و مواد دیگری که با دست ریخته می شوند، صورت می گیرد، بنابراین پاک بودن آنها امکان ندارد. و همچنین با توجه به این که لباس و بدن کارگران هنگام کار با این دستگاهها در تماس است و در وقت نماز فرصت تطهیر لباس و بدن را بطور کامل ندارند، تکلیف آنها نسبت به نماز چیست؟

ج: با احتمال این که کافری که اقدام به راه اندازی دستگاهها و وسائل می کند، از اهل کتاب باشد که محکوم به طهارت هستند و یا در هنگام کار دستکش پوشیده باشد، به صرف این که دستگاه به وسیله کافر راه اندازی شده است، یقین به نجاست حاصل نمی شود و با فرض یقین به نجاست دستگاه و تماس بدن و

لباس کارگران با آن در حین کار با رطوبت مسریه، تطهیر بدن برای نماز واجب است و لباس هم باید عوض و یا تطهیر شود.

س 435: اگر نمازگزار دستمال و امثال آن را که با خون نجس شده اند، حمل کند و یا در جیب خود بگذارد، آیا نماز او باطل است؟

ج: اگر دستمال به قدری کوچک باشد که نتوان عورت را با آن پوشاند، همراه بودن آن در نماز اشکال ندارد.

س 436: آیا نماز در لباس معطر به عطرهای امروزی که حاوی الکل است، صحیح است؟

ج: اگر علم به نجاست آن عطرها نداشته باشد، نماز در لباسهای مذکور اشکال ندارد.

س 437: زنان چه مقدار از بدن خود را باید هنگام نماز بپوشانند؟ آیا پوشیدن لباسهای آستین کوتاه و نپوشیدن جوراب اشکال دارد؟

ج: بر زنان واجب است در نماز تمام بدن و موی خود را به غیر از صورت به مقداری که شستن آن در وضو واجب است و دست ها تا مچ و پاها تا مفصل ساق با پوششی که کاملا بدن را می پوشاند، بپوشانند و در حضور نامحرم پاها را نیز باید بپوشانند.

س 438: آیا بر زنان پوشاندن روی پاها هنگام نماز واجب است؟

ج: پوشاندن پاها تا مفصل ساق در صورتی که نامحرم حاضر نباشد، واجب نیست.

س 439: آیا پوشاندن کامل چانه هنگام حجاب و در نماز واجب است، یا این که فقط قسمت پائین آن باید پوشانده شود، و آیا وجوبِ پوشش چانه مقدمه پوشاندن صورت است که شرعا واجب است؟

ج: پوشاندن قسمت پائین چانه واجب است نه خود آن، زیراچانه جزئی از صورت است.

س 440: آیا حکم صحیح بودن نماز در متنجسی که کافی

برای پوشش عورت محسوب نمی شود، اختصاص به صورت نسیان و جهل نمازگزار به حکم یا موضوع دارد و یا شامل شبهه حکمیه و موضوعیه هم می شود؟

ج: اختصاص به دو صورت جهل و نسیان ندارد، بلکه نماز با متنجسی که کافی برای پوشش عورت نیست، حتی در صورت علم هم صحیح است.

س 441: آیا وجود مو یا آب دهان گربه در لباس نمازگزار باعث بطلان نماز او می شود؟

ج: بله، موجب بطلان نماز است.

پوشیدن طلا و نقره و به کار بردن آن

س 442: به دست کردن انگشتر طلا توسط مردان بخصوص در نماز چه حکمی دارد؟

ج: به دست کردن انگشتر طلا برای مردان در هیچ حالی جایز نیست و نماز با آن هم بنابر احتیاط واجب، باطل است.

س 443: استفاده مردان از انگشتری که از جنس طلای سفید است، چه حکمی دارد؟

ج: اگر چیزی که طلای سفید نامیده می شود همان طلای زرد است که بر اثر مخلوط کردن ماده ای رنگ آن سفید شده، حرام است ولی اگر عنصر طلا در آن به قدری کم است که عرفا به آن طلا نمی گویند مانع ندارد و پلاتین نیز اشکال ندارد.

س 444: آیا استفاده از طلا بدون قصد زینت به طوری که دیگران نبینند، اشکال شرعی دارد؟

ج: پوشیدن طلا، خواه حلقه انگشتری باشد یا غیر آن، برای مردان مطلقا حرام است هر چند به قصد زینت نباشد و از دید دیگران مخفی باشد.

س 445: استفاده از طلا برای مردان به مدت کوتاه چه حکمی دارد؟ ما اشخاص بسیاری را مشاهده می کنیم که می گویند استفاده از آن برای مدت کوتاه، مثل لحظه عقد، اشکال ندارد.

ج: پوشیدن طلا برای مرد حرام است و فرقی بین مدت کم یا زیاد

نیست.

س 446: با توجه به احکام لباس نمازگزار و حرام بودن زینت کردن با طلا بر مردان، خواهشمندیم به دو سؤال زیر پاسخ فرمائید:

الف آیا مقصود از زینت با طلا، مطلق استفاده از آن توسط مردان است هر چند برای جراحی استخوان و دندانسازی باشد؟

ب با توجه به این که در شهر ما به دست کردن انگشتر طلای زرد توسط جوانانی که تازه ازدواج می کنند، مرسوم است و این امر از نظر عموم مردم برای مرد زینت محسوب نمی شود، بلکه علامت آغاز زندگی زناشوئی فرد است، نظر حضرتعالی در این باره چیست؟

ج: الف: ملاک حرمت استفاده از طلا برای پوشیدن یا به گردن آویختن توسط مردان، صدق زینت نیست، بلکه استفاده از آن به هر صورت و به هر قصدی حرام است هر چند انگشتر، حلقه، گردنبند و مانند آن باشد. ولی استفاده از آن توسط مردان برای جرّاحی استخوان و دندانسازی اشکال ندارد.

ب: استفاده از انگشتری طلای زرد توسط مردان در هر حال حرام است.

س 447: ساخت و فروش جواهرات طلا که مخصوص مردان است و زنان از آنها استفاده نمی کنند، چه حکمی دارد؟

ج: ساخت جواهرات طلا اگر به منظور استفاده مردان باشد، حرام است و خرید و فروش آن به این قصد جایز نیست.

س 448: در بعضی از میهمانیها دیده می شود که شیرینی ها را در ظرفهای نقره ای می گذارند، آیااین کار، خوردن غذا در ظرف نقره محسوب می شود، وحکم آن چیست؟

ج: اگر برداشتن غذا و مانند آن از ظرف نقره به قصد خوردن، استعمال ظرف نقره در خوردن و آشامیدن محسوب شود، حرام است.

س 449: آیا گذاشتن روکش طلا روی دندان اشکال دارد؟ روکش پلاتین چطور؟

ج: گذاشتن

روکش طلا یا پلاتین روی دندان اشکال ندارد، ولی پوشاندن دندان های جلو با طلای زرد، اگر به قصد زینت باشد، خالی از اشکال نیست.

اذان و اقامه

س 450: در روستای ما مؤذن همیشه اذان صبح را در ماه مبارک رمضان چند دقیقه قبل از وقت می گوید تا مردم بتوانند تا وسط یا آخر اذان به خوردن و آشامیدن ادامه دهند، آیا این کار صحیح است؟

ج: اگر گفتن اذان، مردم را به اشتباه نیندازد و به عنوان اعلام طلوع فجر نباشد، اشکال ندارد.

س 451: بعضی از افراد برای اعلان دخول وقت نماز، اقدام به گفتن اذان به صورت دسته جمعی در معابر عمومی می کنند که الحمدللّه این کار اثر زیادی در جلوگیری از فساد علنی در منطقه داشته و موجب روی آوردن مردم بخصوص جوانان به نماز اوّل وقت شده است. ولی فردی می گوید این عمل در دین اسلام وارد نشده و بدعت است و گفته او باعث ایجاد شبهه در این زمینه شده است. نظر شریف حضرتعالی چیست؟

ج: اذان اعلامی در اوّل وقت نمازهای واجب یومیه و تکرار آن با صدای بلند از طرف شنوندگان از مستحبات شرعی موکّد است و اذان گفتن به صورت دسته جمعی در معابر عمومی، اگر موجب سدّ معبر و یا اذیت دیگران نشود، اشکال ندارد.

س 452: از آنجا که اذان گفتن با صدای بلند یک عمل عبادی سیاسی است که ثواب زیادی دارد، تعدادی از مؤمنین تصمیم گرفته اند که بدون بلندگو بالای بام خانه های خود بخصوص برای نماز صبح، اذان بگویند. سؤال این است که در صورت اعتراض بعضی از همسایگان این عمل چه حکمی دارد؟

ج: اذان گفتن بر بالای بام

به نحو متعارف اشکال ندارد.

س 453: پخش برنامه های خاص سحرهای ماه مبارک رمضان از بلندگوی مسجد جهت شنیدن همگان، چه حکمی دارد؟

ج: در جاهائی که بیشتر مردم در شبهای ماه مبارک رمضان برای قرائت قرآن و خواندن دعا و شرکت در مراسم دینی و امثال آن بیدار هستند، اشکال ندارد. ولی اگر سبب اذیت همسایگان مسجد شود، جایز نیست.

س 454: آیا پخش آیات قرآنی قبل از اذان صبح و دعا بعد از آن با صدای بلند بوسیله بلندگوی مسجد و سایر مراکز بطوری که از چند کیلومتر دورتر قابل شنیدن باشد، جایز است؟ با توجه به این که این برنامه گاهی بیشتر از نیم ساعت طول میکشد.

ج: پخش اذان به نحو متعارف برای اعلام داخل شدن وقت نماز صبح بوسیله بلندگو اشکال ندارد، ولی پخش آیات قرآنی و دعا و غیر آن از بلندگوی مسجد، اگر موجب اذیت همسایگان شود، توجیه شرعی ندارد و بلکه دارای اشکال است.

س 455: آیا جایز است که مرد در نماز به اذان زن اکتفا کند؟

ج: اکتفا به اذان زن برای مرد محل اشکال است.

س 456: نظر شریف جنابعالی درباره شهادت سوم اذان که دلالت بر پیشوا بودن و ولایت سید الاوصیاء علی بن ابی طالب « صلوات الله علیه و علیهم » می کند، در اذان و اقامه نماز واجب چیست؟

ج: گفتن « اشهد ان علیا ولی الله » به عنوان شعار تشیع خوب و مهم است و باید به قصد قربت مطلقه گفته شود، ولی جزو اذان و اقامه نیست.

س 457: مدتی است از درد کمر رنج می برم ولی گاهی اوقات درد آن شدیدتر است به حدّی که نمی توانم

نمازهایم را ایستاده بخوانم، با توجه به این مسأله، اگر اوّل وقت بخواهم نماز بخوانم، باید نشسته بخوانم ولی اگر صبر کنم، شاید در آخر وقت بتوانم ایستاده نماز بخوانم، با این وضع وظیفه من چیست؟

ج: اگر احتمال می دهید که در آخر وقت بتوانید نماز خود را ایستاده بخوانید، بنابر احتیاط، باید تا آن هنگام صبر کنید، ولی اگر در اوّل وقت به خاطر عذری نماز خود را نشسته خواندید و سپس تا آخر وقت عذر شما برطرف نشد نمازی که خوانده اید صحیح است و اعاده لازم نیست و اگر در اوّل وقت قادر بر نماز ایستاده نبودید و یقین داشتید که ناتوانی شما از نماز تا آخر وقت ادامه خواهد یافت، ولی قبل از آخر وقت عذر شما بر طرف شد و توانستید ایستاده نماز بخوانید باید نماز را به طور ایستاده اعاده کنید.

قرائت و احکام آن

س 458: نمازی که قرائت آن بلند خوانده نشده باشد، چه حکمی دارد؟

ج: بر مردان واجب است که حمد و سوره را در نمازهای صبح و مغرب و عشاء بلند بخوانند. اگر سهوا یا جهلا آهسته بخوانند نماز صحیح است، ولی اگر از روی عمد باشد، نماز باطل است.

س 459: آیا اگر قصد خواندن قضای نماز صبح را داشته باشیم باید آن را بلند بخوانیم یا آهسته؟

ج: واجب است که قرائت حمد و سوره در نمازهای صبح و مغرب و عشاء چه اداء باشد و چه قضاء در هر حالی بلند باشد، حتی اگر قضای آنها در روز خوانده شود، و اگر عمداً بلند خوانده نشود، نماز باطل است.

س 460: می دانیم که یک رکعت از نماز متشکل از نیت، تکبیرةالاحرام،

حمد، سوره، رکوع و سجده است، و از طرف دیگر در نماز ظهر و عصر و رکعت سوم نماز مغرب و رکعت سوم و چهارم نماز عشاء آهسته خواندن واجب است. ولی در نماز جماعتی که از رادیو و تلویزیون مستقیما پخش می کنند، مشاهده می شود که امام جماعت ذکر رکوع و سجده رکعت سوم را بلند می خواند، با توجه به اینکه آن رکوع وسجده دو جزء رکعتی هستند که آهسته خواندن در آن واجب است. این مسأله چه حکمی دارد؟

ج: وجوبِ بلند خواندن در نمازهای مغرب و عشاء و صبح و وجوبِ آهسته خواندن در نماز ظهر و عصر، مختص به قرائت حمد و سوره است. همانگونه که وجوب آهسته خواندن در غیر از دو رکعت اول نماز مغرب و عشا، فقط مخصوص قرائت حمد یا تسبیحات در رکعت سوم و چهارم است. ولی در ذکر رکوع و سجده و تشهد و سلام و دیگر ذکرهای واجب در نمازهای پنجگانه، مکلّف بین آهسته یا بلند خواندن مخیر است.

س 461: اگر شخص بخواهد علاوه بر هفده رکعت نماز واجب روزانه، هفده رکعت نماز قضاء احتیاطی هم بخواند، آیا قرائت دو رکعت اول و دوم نمازهای صبح و مغرب و عشاء را باید بلند بخواند یا آهسته؟

ج: در وجوب جهر و اخفات در نمازهای واجب فرقی بین نماز اداء و قضا وجود ندارد، هر چند نماز قضا احتیاطی باشد.

س 462: می دانیم که کلمه « صلاة » به حرف « تاء » ختم می شود ولی در اذان « حی علی الصلاه » با « هاء » گفته می شود، آیا این صحیح است؟

ج: ختم لفظ صلوة به هاء، هنگام

وقف اشکال ندارد، بلکه متعین است.

س 463: با توجه به نظر حضرت امام « قدس سره » در تفسیر سوره مبارکه حمد مبنی بر راجح بودن لفظ « ملک » بر « مالک »، آیا هنگام قرائت این سوره مبارکه، احتیاط در قرائت به هر دو صورت در نمازهای واجب و غیر واجب، صحیح است؟

ج: احتیاط در این مورد اشکال ندارد.

س 464: آیا صحیح است که نمازگزار هنگام خواندن « غیر المغضوب علیهم » آن را بدون عطف فوری، با وقف بخواند و سپس « ولا الضالین » را قرائت نماید؟ آیا در تشهد وقف بر « محمد » « صلی الله علیه و آله » در جمله « اللهّم صلّ علی محمد » و سپس قرائت عبارت « آل محمد » صحیح است؟

ج: وقف و فاصله تا مقداری که به وحدت جمله ضرر نزند، اشکال ندارد.

س 465: استفتاء زیر از حضرت امام « قدس سره » شده است:

با توجه به تعدد اقوال در تلفظ « الضاد » در علم تجوید، شما به کدام قول عمل می کنید؟

امام « قدس سره » در پاسخ نوشته اند: شناخت مخارج حروف بر اساس نظرات علمای تجوید، واجب نیست، بلکه باید تلفظ هر حرفی به صورتی باشد که نزد عُرف عرب صدق کند که آن حرف را ادا کرده است.

سؤال ما این است که اولا: عبارت « نزد عرف عرب صدق کند که آن حرف را ادا کرده است » به چه معنی است؟

ثانیا: آیا قواعد علم تجوید هم همانند قواعد علم صرف و نحو از عرف و کلام عرب استخراج نشده است؟ در این صورت چگونه می توان قائل

به جدائی آن دو از ریشه خود شد؟

ثالثا: اگر برای کسی از طریق معتبر یقین حاصل شود که حروف را هنگام قرائت از مخارج صحیح خود ادا نمی کند و یا به طور کلی حروف و کلمات را صحیح تلفظ نمی نماید و زمینه مناسبی برای یادگیری از جمیع جهات دارد، مثل این که استعداد خوبی و یا فرصت مناسبی برای فراگیری این علم دارد، آیا واجب است در حد استعداد سعی در آموختن قرائت صحیح نماید؟

ج: ملاک در صحت قرائت، موافقت آن با نحوه قرائت اهل لغتی است که قواعد تجوید از آنها گرفته شده است. بنابراین اگر اختلاف نظرات علمای تجوید در کیفیت تلفظ یکی از حروف ناشی از اختلاف آنان در فهم نحوه تلفظ اهل لغت باشد، مرجع حل اختلاف، خود عرف اهل لغت است. ولی اگر اختلاف نظرات آنان ناشی از اختلاف خود آنان در کیفیت تلفظ باشد، مکلّف در انتخاب هر یک از آن اقوال مخیر است. کسی که قرائت خود را صحیح نمی داند، باید در صورت تمکن برای یادگیری قرائت صحیح اقدام نماید.

س 466: کسی که از ابتدا و یا بر حسب عادت قصد خواندن سوره فاتحه و اخلاص را داشت و بسم الله الرحمن الرحیم را گفت ولی سهوا سوره را تعیین نکرد، آیا باید از اول، سوره معینی را قصد نماید و بعد بسم الله الرحمن الرحیم را قرائت کند؟

ج: اعاده بسم الله الرحمن الرحیم واجب نیست، بلکه می تواند برای خواندن هر سوره ای به آن اکتفا کند.

س 467: آیا اداء کامل الفاظ عربی در نماز واجب است؟ آیا اگر کلمات به صورت عربی صحیح و کامل تلفظ نشود، نماز

محکوم به صحت است؟

ج: واجب است که همه ذکرهای واجب نماز از قبیل قرائت حمد و سوره و غیر آنها به طور صحیح قرائت شود و اگر نمازگزار کیفیت صحیح تلفظ کلمات عربی را نمی داند، واجب است که یاد بگیرد و اگر قادر به یادگیری نیست، معذور است.

س 468: آیا بر قرائت قلبی در نماز یعنی گذراندن کلمات در قلب بدون تلفظ آنها، قرائت صدق می کند یا خیر؟

ج: عنوان قرائت بر آن صدق نمی کند و در نماز واجب است که کلمات تلفظ شوند، به طوری که قرائت بر آن صدق کند.

س 469: بنا بر نظر بعضی از مفسرین، تعدادی از سوره های قرآن کریم مثل سوره فیل، قریش، انشراح، وضحی یک سوره کامل محسوب نمی شوند. آنان می گویند: کسی که یکی از آن دو سوره مثل سوره فیل را در نماز قرائت کند، حتما باید بعد از آن، سوره قریش را هم بخواند و همچنین دو سوره انشراح وضحی باید با هم قرائت شوند. بنابراین اگر کسی بر اثر جهل به مسأله، سوره فیل یا انشراح را به تنهائی در نماز بخواند، وظیفه او چیست؟

ج: اگر در یادگیری مسأله کوتاهی نکرده باشد، نمازهای گذشته او محکوم به صحت است.

س 470: اگر شخصی هنگام نماز بر اثر غفلت در رکعت سوم یا چهارم نماز ظهر، حمد و سوره بخواند و بعد از نماز متوجه شود، آیا اعاده نماز بر او واجب است، و اگر متوجه نشود، آیا نماز وی صحیح است؟

ج: در فرض سؤال، نمازش صحیح است.

س 471: آیا بانوان می توانند، حمد و سوره نمازهای صبح و مغرب و عشاء را بلند بخوانند؟

ج: می توانند بلند یا آهسته بخوانند

ولی اگر نامحرم صدایشان را می شنود، بهتر است آهسته بخوانند.

س 472: طبق نظر امام خمینی « قدس سره » ملاک آهسته خواندن قرائت در نماز ظهر و عصر، عدم جهر است و ما می دانیم که به استثنای ده حرف، بقیه حروف با صدا هستند، بنابراین اگر نماز ظهر و عصر را آهسته و بدون صدا بخوانیم، هجده حرف صدادار درست تلفظ نخواهند شد، خواهشمند است این مسأله را توضیح فرمائید.

ج: ملاک اخفات (آهسته خواندن) عدم وجود جوهر صدا نیست، بلکه ملاک آشکار نکردن آن است و در مقابل، ملاک جهر (بلند خواندن) آشکار کردن جوهر صدا است.

س 473: افراد خارجی اعم از زن و مرد که مسلمان می شوند و شناختی نسبت به کلمات عربی ندارند، چگونه می توانند واجبات دینی خود اعم از نماز و غیره را انجام دهند؟ و اصولا نیازی به فراگیری عربی برای این کار وجود دارد؟

ج: یادگیری تکبیرة الاحرام، حمد، سوره، تشهد و سلام نماز و هر چیزی که عربی بودن در آن شرط است، واجب است.

س 474: آیا دلیلی بر این که نافله های شب یا نافله نمازهائی که بلند خواندن قرائت در آنها واجب است، باید بلند خوانده شوند و نافله نمازهائی که آهسته خواندن آن واجب است، باید آهسته خوانده شوند، وجود دارد؟ اگر جواب مثبت باشد آیا اگر نافله های نمازهای جهری آهسته خوانده شوند و همچنین برعکس، مجزی است؟

ج: قرائت در نافله های نمازهای جهری مستحب است که بلند باشد و در نمازهای اخفاتی مستحب است که آهسته باشد و اگر بر عکس هم انجام شود، مجزی است.

س 475: آیا بعد از قرائت سوره حمد در نماز واجب است که

یک سوره کامل خوانده شود یا تلاوت مقداری از قرآن کریم هم کافی است؟ و در صورت اول آیا بعد از قرائت سوره، خواندن بعضی از آیات قرآنی جایز است؟

ج: در نمازهای واجب یومیه، قرائت آیاتی از قرآن کریم به جای سوره کامل، مجزی نیست. ولی قرائت بعضی از آیات به قصد قرآن بعد از قرائت یک سوره کامل، اشکال ندارد.

س 476: اگر بر اثر سهل انگاری و یا لهجه ای که انسان به آن تکلم می کند، اشتباهی در قرائت حمد و سوره و یا در اعراب و حرکات کلمات نماز رخ دهد مثلا کلمه یولَد به جای فتح لام، به کسر لام خوانده شود، نماز چه حکمی دارد؟

ج: اگر عامد یا جاهل مقصر (قادر بر یادگیری) باشد، نماز باطل است، والاّ نماز صحیح است. البته اگر نمازهای گذشته را با اعتقاد به صحت، به صورت مذکور خوانده باشد، در هر صورت قضای آنها واجب نیست.

س 477: شخصی است که حدود 35 یا 40 سال سن دارد و پدر و مادرش در دوران کودکی به او نماز یاد نداده اند و سواد هم ندارد، اما سعی کرده است که نماز را به صورت صحیح یاد بگیرد، ولی قادر بر ادای صحیح کلمات و ذکرهای نماز نیست و بعضی از کلمات را اصلا نمی تواند تلفظ کند، آیا نماز او صحیح است؟

ج: اگر آنچه را که قادر بر تلفظ آن است، انجام دهد، نمازش محکوم به صحت است.

س 478: من کلمات نماز را همانگونه که از پدر و مادرم آموخته ام و در دبیرستان آموزش داده اند، تلفظ می کردم. بعدا متوجه شدم که کلمات را اشتباه ادا می کرده ام. آیا طبق فتوای

امام « قدس سره » اعاده نماز بر من واجب است یا آنکه همه نمازهائی را که به آن صورت خوانده ام، صحیح هستند؟

ج: در فرض سؤال، تمامی نمازهای گذشته محکوم به صحت است و اعاده و قضاء ندارد.

س 479: کسی که بر اثر ابتلاء به بیماری لالی قادر بر تکلم نیست، ولی حواس سالمی دارد، اگر نمازش را با اشاره بخواند، آیا صحیح است؟

ج: نماز او در فرض مزبور صحیح و مجزی است.

ذکر نماز

س 480: آیا قرائت عمدی ذکرهای رکوع و سجده به جای یکدیگر اشکال دارد؟

ج: اگر آنها را به قصد مطلق ذکر خداوند عزوجل بگوید، اشکال ندارد و رکوع و سجده و نماز همگی صحیح هستند.

س 481: اگر شخصی سهوا در سجده ذکر رکوع را بگوید و یا بر عکس، در رکوع ذکر سجده را بگوید و در همان حال متوجه اشتباه خود شده و آن را اصلاح نماید، آیا نماز او باطل است؟

ج: اشکال ندارد و نمازش صحیح است.

س 482: اگر نماز گزار در هنگام نماز و یا بعد از فراغت از آن متوجه شود که ذکر رکوع یا سجده را اشتباه گفته است، چه حکمی دارد؟

ج: اگر بعد از رکوع و سجود متوجه شود، چیزی بر او واجب نیست.

س 483: آیا یک بار گفتن تسبیحات اربعه در رکعت سوم و چهارم نماز کافی است؟

ج: کافی است، هر چند احتیاط این است که سه مرتبه گفته شود.

س 484: تعداد تسبیحات اربعه در نماز سه مرتبه است، ولی فردی سهوا چهار بار گفته است، آیا نماز او در پیشگاه خداوند مقبول است؟

ج: اشکال ندارد.

س 485: کسی که نمی داند تسبیحات اربعه را در رکعت

سوم و چهارم نماز سه مرتبه گفته یا بیشتر و یا کمتر، چه حکمی دارد؟

ج: یک مرتبه نیز کفایت می کند و چیزی بر او واجب نیست، و تابه رکوع نرفته می تواند بنا را بر اقل گذاشته و تسبیحات را تکرار نماید تا یقین کند که آن را سه مرتبه گفته است.

س 486: آیا قرائت « بحول الله و قوته اقوم واقعد » هنگام نماز در حال حرکت جایز است و آیا گفتن آن در حال قیام صحیح است؟

ج: اشکال ندارد و اصولا این ذکر در حالت قیام برای رکعت بعدی گفته می شود.

س 487: مراد از ذکر چیست؟ آیا شامل صلوات بر پیامبر « صلی الله علیه و آله » و خاندان آن حضرت می شود؟

ج: هر عبارتی که متضمّن ذکر خداوند عزوجل باشد، ذکر محسوب می شود و صلوات بر محمد و آل محمد « علیهم افضل صلوات الله » از بهترین ذکرهاست.

س 488: هنگامی که در نماز وتر که یک رکعت است دستها را برای قنوت بلند کرده و حاجات خود را از خداوند عزّوجلّ طلب می کنیم، آیا طلب حاجات به زبان فارسی اشکال دارد؟

ج: دعا در قنوت به زبان فارسی اشکال ندارد، بلکه هر دعائی را در قنوت می توان به هر زبانی خواند.

سجده و احکام آن

س 489: سجده و تیمم بر سیمان و موزائیک چه حکمی دارد؟

ج: سجده و تیمم بر آن دو اشکال ندارد. اگرچه احوط ترک تیمم بر سیمان و موزائیک است.

س 490: آیا گذاشتن دستها هنگام نماز بر موزائیکی که دارای سوراخهای ریزی است، اشکال دارد؟

ج: اشکال ندارد.

س 491: آیا سجده بر مهر که سیاه و چرک شده، به طوری که لایه ای از چرک

روی آن را پوشانده و مانع چسبیدن پیشانی روی مهر است، اشکال دارد؟

ج: اگر چرک روی مهر به مقداری باشد که حائل بین پیشانی و مهر شود، سجده و نماز باطل است.

س 492: آیا بر زنی که هنگام سجده بر مهر، پیشانی وی بخصوص جای سجده با حجاب پوشیده شده است، اعاده نمازهایش واجب است؟

ج: اگر هنگام سجده متوجه وجود حائل نبوده، اعاده بر او واجب نیست.

س 493: زنی هنگام سجده، سر خود را روی مهر گذاشته، متوجه می شود که پیشانی وی به طور کامل با مهر تماس ندارد، زیرا چادر یا روسری وی مانع از تماس کامل پیشانی با مهر است، لذا سرش را از روی آن بلند کرده و بعد از رفع مانع دوباره روی مهر گذاشته است، نماز او چه حکمی دارد؟ اگر عمل وی سجده مستقلی محسوب شود، نمازهائی که خوانده است، چه حکمی دارد؟

ج: واجب است بدون این که سر خود را از زمین بلند کند، پیشانی اش را حرکت دهد تا روی مهر قرار بگیرد. اگر بلند کردن پیشانی از زمین برای سجده روی مهر بر اثر جهل یا فراموشی بوده و این عمل را فقط در یکی از دو سجده یک رکعت انجام می داده، نمازش صحیح است و اعاده واجب نیست. ولی اگر این کار با علم و عمد بوده و یا در هر دو سجده یک رکعت آن را انجام داده، نمازش باطل و اعاده آن واجب است.

س 494: در سجده باید هفت عضو از بدن روی زمین باشد، ولی ما به خاطر وضعیت خاص جسمی که داریم، قادر به انجام این کار نیستیم، زیرا از معلولین

جنگی که از صندلی چرخدار استفاده می کنند، هستیم و برای نماز یا مهر را به طرف پیشانی بلند می کنیم و یا آن را روی دسته صندلی چرخدار گذاشته و بر آن سجده می کنیم، آیا این کار صحیح است یا خیر؟

ج: اگر قادر به گذاشتن مهر روی دسته صندلی چرخدار یا چیز دیگر مانند بالشت یا چهار پایه و سجده بر آن هستید، باید سجده را بدین نحو انجام دهید و نماز شما صحیح است. در غیر این صورت به هر نحو که می توانیدهرچندباایماءواشاره، سجده ورکوع راانجام دهید و نماز شما صحیح است. انشاء الله موفق باشید.

س 495: سجده بر سنگفرش مرمر مشاهد مشرفه چه حکمی دارد؟

ج: سجده بر سنگ مرمر اشکال ندارد.

س 496: آیا جایز است هنگام سجده علاوه بر انگشت بزرگ پا، بعضی از انگشتان دیگر آن را هم بر زمین بگذاریم؟

ج: اشکال ندارد.

س 497: امروزه مهری برای نماز ساخته شده که با شمارش رکعت ها و سجده های نمازگزار باعث می شود تا حدی شک او بر طرف گردد. با توجه به این که هنگام گذاشتن پیشانی روی آن، مهر به خاطر دستگاه فلزی که زیر آن نصب شده است، به سمت پائین حرکت می کند، آیا با این توصیف سجده بر آن صحیح است؟ امیدواریم نظر شریف خود را بیان فرمائید.

ج: اگر محل گذاشتن پیشانی از چیزهائی باشد که سجده بر آن صحیح است و پس از گذاشتن پیشانی ثابت و بی حرکت بماند، سجده بر روی آن اشکال ندارد.

س 498: هنگام نشستن بعد از سجده کدام پا روی دیگری گذاشته می شود؟

ج: مستحب است که بر ران چپ بنشیند و روی پای راست را بر کف پای چپ

بگذارد.

س 499: در سجده و رکوع بعد از قرائت ذکر واجب، گفتن چه ذکری افضل است؟

ج: تکرار همان ذکر واجب و بهتر است که به عدد فرد ختم شود، و در سجده علاوه بر آنچه گفته شد، صلوات و دعا برای حاجت های دنیا و آخرت مستحب است.

س 500: شنیدن آیاتی که سجده در اثر شنیدن آنها واجب می شود از نوارهای قرآن که از ضبط صوت یا صدا و سیما پخش می شود چه حکمی دارد؟

ج: در فرض مرقوم، سجده واجب است.

مبطلات نماز

س 501: آیا نماز با ذکر شهادت به ولایت امیرالمومنین علی علیه السلام در تشهد، باطل می شود؟

ج: نماز و از جمله تشهد را همان طور که مراجع عظام شیعه (کثرالله امثالهم) در رساله های عملیه بیان نموده اند بخوانید و چیزی بر آن اضافه نکنید هرچند که کلام حق و صحیحی باشد.

س 502: شخصی در عبادات خود مبتلا به ریاست و در حال حاضر با نفس خود مبارزه می کند، آیا این عمل وی نیز ریا محسوب می شود؟ چگونه می توان از ریا دوری کرد؟

ج: هر عملی که برای خدا انجام گیرد از جمله مبارزه با ریا، ریا محسوب نمی شود و برای رهائی از ریا باید در عظمت خداوند متعال و ضعف و احتیاج دیگران به خداوند تفکر نماید و همچنین در بندگی خود و دیگر مردم برای خداوند تبارک و تعالی اندیشه کند.

س 503: هنگام شرکت در نماز جماعت برادران اهل سنت، بعد از قرائت سوره حمد توسط امام جماعت، کلمه « آمین » با صدای بلند و به صورت دسته جمعی گفته می شود، این کار چه حکمی دارد؟

ج: اگر مقتضای تقیه، گفتن آمین باشد، اشکال ندارد و در غیر

این صورت جایز نیست.

س 504: گاهی هنگام خواندن نماز واجب متوجه کودکی می شویم که در حال انجام کار خطرناکی است، آیا جایز است بعضی از کلمات سوره حمد یا سوره دیگر یا بعضی از ذکرها را بلند بخوانیم تا کودک یا کسانی که در خانه هستند، متوجه شوند و خطر رفع گردد؟ اگر هنگام قیام نماز دست یا ابرو را برای فهماندن چیزی به کسی و یا در جواب سؤال او تکان دهیم، آن نماز چه حکمی دارد؟

ج: اگر بلند کردن صدا هنگام قرائت آیات یا ذکرهای نماز برای آگاه کردن دیگران، موجب خروج از هیئت نماز نشود، اشکال ندارد. مشروط به این که قرائت و ذکر به نیت قرائت و ذکر باشد، و حرکت دادن دست یا چشم و ابرو اگر مختصر و به نحوی باشد که با استقرار و آرامش و یا هیئت نماز منافات نداشته باشد، موجب بطلان نماز نمی گردد.

س 505: آیا اگر کسی هنگام نماز به خاطر یادآوری حرف خنده دار یا پیدایش حالت خنده آوری بخندد، نمازش باطل می شود یا خیر؟

ج: اگر خنده با صدا (یعنی قهقهه) باشد، نماز باطل است.

س 506: آیا مالیدن دستها به صورت بعد از قنوت در حال نماز، موجب بطلان آن می گردد، و در صورتی که نماز را باطل کند، آیا معصیت و گناه محسوب می شود؟

ج: کراهت دارد ولی نماز را باطل نمی کند.

س 507: آیا بستن چشمها در نماز به این دلیل که باز بودن آنها فکر انسان را از نماز باز می دارد، جایز است؟

ج: بستن چشم ها در نماز مانع شرعی ندارد، گر چه مکروه می باشد.

س 508: من گاهی در هنگام نماز به یاد حالت های ایمانی و

معنوی که در دوران جنگ با نظام کافر بعثی داشتم می افتم که باعث افزایش حالت خشوع من می شود، آیا این کار نماز را باطل می کند؟

ج: به صحت نماز ضرر نمی زند.

س 509: آیا ادامه قهر و دشمنی بین دو نفر، تا مدت سه روز موجب بطلان نماز و روزه آنها می گردد؟

ج: وقوع دشمنی و قهر بین دو نفر، نماز و روزه را باطل نمی کند، گرچه این عمل شرعا مذموم است.

سلام

س 510: نظر جنابعالی درباره ردّ تحیتی که به صیغه سلام نباشد، چیست؟

ج: اگر در حال نماز باشد، جواب دادن جایز نیست، ولی اگر در حال نماز نباشد، اگر کلامی است که عرف آن را تحیت محسوب می کند، احتیاط، جواب گفتن آن است.

س 511: آیا جواب سلام کودکان اعم از دختر و پسر واجب است؟

ج: جواب سلام کودکانِ ممیز، اعم از پسر و دختر، مانند جواب سلام زنان و مردان واجب است.

س 512: اگر کسی سلام را بشنود، ولی به دلیل غفلت یا هر سبب دیگر جواب سلام را ندهد، به طوری که زمان کمی فاصله شود، آیا بعد از آن گفتن جواب سلام واجب است؟

ج: اگر تأخیر به مقداری باشد که جواب سلام و ردّ تحیت بر آن صدق نکند، واجب نیست.

س 513: اگر شخصی به گروهی سلام کند و بگوید: « السلام علیکم جمیعا »، و یکی از آنان مشغول نماز باشد، آیا بر او هم جواب سلام واجب است، حتی اگر دیگران جواب سلام را داده باشند؟

ج: اگر کس دیگری جواب آن را بدهد، نماز گزار اقدام به جواب گفتن نکند.

س 514: اگر شخصی در یک زمان چند بار سلام کند و یا

چند نفر سلام دهند، آیا یکبار جواب دادن از همه آنها کفایت می کند؟

ج: در صورت اول یک جواب کافی است، و در حالت دوم یک جواب به صیغه ای که شامل همه آنها گردد و به قصد جواب سلام آنان باشد، کفایت می کند.

س 515: شخصی هنگام سلام دادن به جای « سلام علیکم » از لفظ « سلام » استفاده می کند، آیا جواب سلام او واجب است؟

ج: اگر عرفا بر آن تحیت و سلام صدق نماید، جواب دادن واجب است.

شکّیات نماز

س 516: کسی که در رکعت سوم نماز شک کند که قنوت را بجاآورده یا خیر، چه حکمی دارد، آیا نمازش را تمام کند و یا از هنگام شک آن را قطع نماید؟

ج: به شک مذکور اعتنا نمی شود و نماز صحیح است، و در این مورد چیزی بر مکلّف واجب نیست.

س 517: آیا در نماز نافله به شک در غیر از رکعت های آن مثل شک در این که یک سجده انجام داده یا دو سجده، اعتنا می شود؟

ج: شک در اقوال و افعال نماز نافله همان حکم شک در اقوال و افعال نماز فریضه را دارد، یعنی اگر از محل آن تجاوز نکرده است، به آن اعتنا می شود و اگر از محل انجام آن تجاوز کرده است، به آن اعتنا نمی شود.

س 518: با توجه به این که کثیر الشک نباید به شک خود اعتنا کند، اگر برای او در نماز شکی پیش آمد، وظیفه اش چیست؟

ج: باید بنا بر انجام کاری بگذارد که در آن شک کرده است، مگر آنکه انجام آن موجب بطلان نماز شود که در این صورت بنا بر عدم انجام آن می گذارد، بدون این

که در این مورد فرقی بین رکعتها و افعال و اقوال نماز باشد.

س 519: اگر شخصی بعد از چند سال متوجه بطلان عبادت هایش شود و یا در آن شک کند، وظیفه اش چیست؟

ج: به شک بعد از عمل اعتنا نمی شود، و در صورت علم به بطلان، واجب است عبادت های قابل تدارک را قضاء نماید.

س 520: اگر شخصی سهوا بعضی از اجزاء نماز را به جای بعضی دیگر انجام دهد و یا در هنگام نماز نگاهش به جائی بیفتد یا سهوا حرف بزند، آیا نماز او باطل است؟ وظیفه او چیست؟

ج: عمل سهوی در نماز موجب بطلان آن نمی شود، لیکن در بعضی از موارد باعث وجوب سجده سهو می گردد، مگر آنکه رکنی از نماز را کم یا زیاد کند که موجب بطلان نماز می شود.

س 521: اگر فردی یک رکعت از نماز را فراموش کند و در رکعت آخر یادش بیاید، مثلا فکر می کرد که رکعت اول نمازش رکعت دوم است، لذا رکعت سوم و چهارم را هم بجا آورد، و در رکعت آخر متوجه شد که در رکعت سوم است، وظیفه او چیست؟

ج: واجب است هر رکعتی را که بجا نیاورده، قبل از سلام نماز بجا آورد و سپس سلام دهد و در این صورت که تشهد واجب نماز را در محل خود انجام نداده، باید بنابر احتیاط قضای آن را انجام داده و دو سجده سهو برای آن بجا آورد.

س 522: برای مکلّف دانستن تعداد رکعتهای نماز احتیاط، که یک رکعت است یا دو رکعت، چگونه ممکن است؟

ج: تعداد رکعتهای نماز احتیاط به مقدار کمبود احتمالی در نماز است. بنابراین در شک بین دو و چهار،

دو رکعت نماز احتیاط، واجب است؛ و در شک بین سه و چهار، یک رکعت نماز احتیاط ایستاده یا دو رکعت نشسته، واجب است.

س 523: اگر کلمه ای از ذکرهای نماز یا آیات قرآنی یا دعاهای قنوت، سهوا غلط خوانده شود، آیا سجده سهو واجب می شود؟

ج: واجب نیست.

نماز قضا

س 524: من تا سن هفده سالگی با مسأله احتلام و غسل و مانند آن آشنا نبودم و از کسی هم درباره آنها چیزی نشنیده بودم و خودم هم معنای جنابت و وجوب غسل را نمی فهمیدم، لذا نماز و روزه ام تا این سن اشکال دارد، امیدوارم وظیفه مرا بیان فرمائید.

ج: همه نمازهائی را که در حال جنابت خوانده اید، باید قضا کنید، ولی روزه ای را که در حال جنابت بدون علم به اصل جنابت گرفته اید، صحیح و مجزی است و قضا ندارد.

س 525: متأسفانه من در گذشته بر اثر نادانی و ضعف اراده مبتلا به عمل شنیع استمناء بودم، لذا گاهی نماز نمی خواندم که مدت دقیق آن را به یاد ندارم. نماز نخواندن من به صورت مستمر نبوده، بلکه مربوط به زمانی است که جنب بودم و غسل نکرده ام که گمان می کنم حدود شش ماه باشد. تصمیم گرفته ام نمازهایم در این مدت را قضا کنم، آیا قضای آنها واجب است یا خیر؟

ج: هر مقدار از نمازهای روزانه ای را که می دانید انجام نداده اید و یا در حال جنابت خوانده اید، قضای آن بر شما واجب است.

س 526: شخصی که نمی داند نماز قضا برذمّه اش هست یا خیر، اگر نماز مستحبی یا نافله بخواند، بر فرض که نماز قضا داشته باشد، آیا به عنوان نماز قضای او محسوب می شود؟

ج: نوافل و نمازهای مستحب

به جای نماز قضا محسوب نمی شوند، و اگر نماز قضا بر عهده او باشد، واجب است که آن را به نیت نماز قضا بخواند.

س 527: من حدود شش ماه است که به سن تکلیف رسیده ام. چند هفته قبل از رسیدن به آن سن فکر می کردم تنها علامت بلوغ، تمام کردن پانزده سال هجری قمری است. ولی اکنون کتابی راجع به علامتهای بلوغ پسران خواندم که در آن علامتهای دیگری برای بلوغ ذکر شده که در من وجود دارند، ولی زمان پیدایش آنها را نمی دانم. آیا در حال حاضر قضای نماز و روزه بر عهده من هست یا خیر؟ با توجه به این که من گاهی نماز می خواندم و ماه رمضان سال گذشته را به طور کامل روزه گرفته ام، وظیفه من در این باره چیست؟

ج: قضای همه نمازها و روزه هائی که یقین به فوت آنها پس از رسیدن به سنّ بلوغ و تکلیف شرعی دارید، واجب است.

س 528: اگر شخصی در ماه مبارک رمضان سه بار غسل جنابت کند، مثلا در روزهای بیستم، بیست و پنجم و بیست و هفتم غسل نماید، و بعد یقین کند که یکی از آن غسلها باطل بوده است، نماز و روزه او چه حکمی دارد؟

ج: روزه اش صحیح است، ولی بنا بر احتیاط، قضای نمازها به طوری که یقین به فراغت ذمّه پیدا کند، واجب است.

س 529: شخصی بر اثر جهل به حکم شرعی، مدتی ترتیب را در غسل رعایت نکرده است، نماز و روزه او چه حکمی دارد؟

ج: اگر غسل را به نحوی انجام داده که شرعا باطل است، قضای نمازهائی که در این حالت با حدث اکبر خوانده، واجب است.

ولی روزه اش، اگر در آن هنگام اعتقاد به صحت غسل خود داشته، محکوم به صحت است.

س 530: کسی که قصد دارد نماز قضای یک سال را بخواند، چگونه باید آن را انجام دهد؟

ج: می تواند با یکی از نمازها شروع کند و به ترتیبی که نمازهای پنجگانه یومیه را می خواند، آن را ادامه دهد.

س 531: شخصی مدت زیادی نماز قضا بر عهده دارد، آیا می تواند آنها را به ترتیب زیر بجا آورد؟

1- مثلا بیست بار نماز صبح بخواند.

2- هر یک از نماز ظهر و عصر را بیست بار بخواند.

3- هر یک از نماز مغرب و عشاء را بیست بار بخواند و تا یک سال به همین صورت ادامه دهد.

ج: قضای نمازها به ترتیب مذکور اشکال ندارد.

س 532: شخصی از ناحیه سر مجروح شده و قسمتی از مغز وی آسیب دیده که بر اثر آن دست و پای چپ و زبانش فلج گشته است. همچنین نماز را فراموش کرده و قادر به یادگیری آن نیست، ولی می تواند اجزای نماز را با خواندن از کتاب و یا شنیدن از نوار، تشخیص دهد. در حال حاضر وی در رابطه با نماز دو مشکل دارد، یکی این که قدرت تطهیر محل بول و وضو گرفتن را ندارد، دوم این که در قرائت نماز مشکل دارد. تکلیف او چیست؟ همچنین نسبت به نمازهائی که تقریبا به مدت شش ماه از او فوت شده است، چه حکمی دارد؟

ج: اگر بتواند هر چند با کمک دیگران، وضو بگیرد، یا تیمم نماید، واجب است که نماز را به هر نحوی که می تواند بخواند، اگرچه با شنیدن ازنوار یا خواندن از روی نوشته و مانند

آن باشد. و در مورد طهارت بدن، اگر قدرت بر تطهیر آن هر چند به کمک دیگران ندارد، با همان بدن نجس نماز بخواند، و نمازش صحیح است. قضای نمازهای گذشته ای هم که از وی فوت شده، واجب است، مگر نمازهائی که بر اثر بیهوشی که در تمام وقت نماز ادامه داشته، از او فوت شده باشد.

س 533: در دوران جوانی نمازهای ظهر و عصر من بیشتر از نمازهای مغرب و عشاء و صبح قضا شده اند که پشت سر هم بودن و تعداد و ترتیب آنها را نمی دانم. آیا در این مورد باید نماز دوره ای خوانده شود؟ و نماز دوره ای چیست؟ امیدواریم توضیح فرمائید.

ج: در نماز قضا مراعات ترتیب واجب نیست و خواندن مقداری که یقین به قضا شدن آن دارید کافی است و دوره کردن به معنای تکرار نماز برای احراز ترتیب بر شما واجب نیست.

س 534: گاهی پس از ازدواج مایعی از من خارج می شد که اعتقاد به نجس بودن آن داشتم.

لذا به نیت غسل جنابت غسل کرده و نمازم را بدون وضو می خواندم. در رساله های عملیه این مایع، مذی نامیده شده است. اکنون نمی دانم نمازهائی را که بدون وضو و بی آنکه جنب باشم با غسل جنابت خوانده ام، چه حکمی دارد؟

ج: قضای همه نمازهائی که بعد از خروج آن مایع، بدون وضو و با غسل جنابت خوانده اید، واجب است.

س 535: کافری پس از مدتی اسلام آورده است، آیا قضای نماز و روزه هائیکه انجام نداده، واجب است؟

ج: واجب نیست.

س 536: بعضی از افراد بر اثر تبلیغات گمراه کننده کمونیستها چندین سال نماز و واجبات خود را ترک کرده اند، ولی بعد از پیام تاریخی امام

راحل به سران شوروی سابق پی به اشتباه خود بردند و به سوی خداوند توبه نموده اند، آنها در حال حاضر قادر به قضای همه آن نمازها و روزه ها نیستند، وظیفه آنها چیست؟

ج: بر آنان واجب است که نمازها و روزه های فوت شده را به هر مقدار که قدرت دارند، قضا و هر مقداری که قادر نیستند وصیت نمایند.

س 537: شخصی فوت کرده و قضای روزه ماه مبارک رمضان و نماز بر عهده اوست و فرزند ذکوری هم ندارد. مقداری مال به جا گذاشته که برای قضای یکی از نماز و روزه کفایت می کند. در این صورت قضای نماز مقدم است یا روزه؟

ج: ترجیحی بین نماز و روزه نیست و بر ورثه واجب نیست که ما ترک وی را صرف قضای نماز و روزه او نمایند، مگر آنکه در این باره وصیت کرده باشد، که در این صورت باید به وصیت او در اجیر گرفتن از ثلث ترکه برای قضای نماز و روزه اش به هر مقدار که کفایت می کند، عمل کنند.

س 538: من در اکثر اوقات نماز خود را خوانده و در صورت فوت شدن نماز، آن را قضا کرده ام، این نمازهای فوت شده هم مواردی بوده که یا من خواب مانده ام و یا بدن و لباسم نجس بوده و در تطهیر آنها کوتاهی کرده ام. مقدار نمازهای قضا شده یومیه، آیات و قصر را که بر عهده من است، چگونه محاسبه نمایم؟

ج: قضای نمازهائی که یقین به فوت شدن آنها دارید، کافی است، و از این مقدار هر کدام را که یقین دارید نماز قصر یا آیات بوده، باید بر وفق یقین خودآنها را بجا آورید،

و بقیه را به عنوان قضای نمازهای یومیه بخوانید و چیزی بیشتر از این مقدار بر شما واجب نیست.

نماز قضای پدر و مادر

س 539: پدرم سکته مغزی نموده و مدت دو سال مریض بود و بر اثر سکته قادر به تشخیص خوب و بد نبود، یعنی قدرت تفکر و تعقل از او سلب شده بود. در این دو سال نماز و روزه خود را انجام نداده است. آیا قضای نماز و روزه او بر من که پسر بزرگ خانواده هستم، واجب است؟ البته می دانم که اگر وی بیماریهای مذکور را نداشت، قضای نماز و روزه های او بر من واجب بود. امیدوارم مرا در این مسأله راهنمائی فرمائید.

ج: اگر ضعف عقلی وی به حدی که عنوان جنون بر آن صدق کند، نرسیده و در تمام اوقات نماز در حال اغماء نبوده است، قضای نمازها و روزه های فوت شده او بر شما واجب است، و گرنه چیزی از بابت آن بر شما نیست.

س 540: اگر شخصی فوت کند، چه کسی باید کفاره روزه او را بپردازد؟ آیا بر پسران و دختران وی دادن کفاره واجب است یا شخص دیگری هم می تواند آن را بدهد؟

ج: کفاره روزه که بر پدر واجب است، اگر به نحو تخییری بوده است، یعنی وی هم توانائی روزه گرفتن را داشته و هم اطعام را، در این صورت اگر بتوان آن را از تَرَکه خارج کرد، از آن برداشت می شود و در غیر این صورت بر پسر بزرگتر واجب است که روزه را بگیرد.

س 541: مرد بزرگسالی به دلایل مشخصی از خانواده اش جدا شده و برقراری ارتباط با آنها برای او مقدور نیست. وی فرزند بزرگ

خانواده هم هست و پدرش در این مدت فوت کرده است و نمی داند چه مقدار نماز قضا و غیر آن بر عهده پدرش است و مال کافی هم برای اجیر گرفتن در اختیار ندارد و خودش هم به علت سن زیاد نمی تواند آنها را بجا آورد، وظیفه وی چیست؟

ج: قضای نمازهای پدر واجب نیست، مگر آن مقداری که پسر بزرگتر یقین به فوت آن دارد و بر پسر بزرگتر واجب است که نمازهای پدرش را به هر صورتی که امکان دارد، قضا نماید و اگر از انجام آن حتی از اجیر گرفتن برای انجام آن هم عاجز باشد، معذور است.

س 542: اگر فرزند بزرگ میت دختر و فرزند دوم او پسر باشد، آیا قضای نمازها و روزه های پدر و مادر بر این پسر واجب است؟

ج: ملاک واجب بودن قضای نماز و روزه پدر و مادر این است که فرزند مذّکر از دیگر اولاد ذکور میت - اگر میت اولاد ذکور داشته باشد - بزرگتر باشد، و در فرض سؤال قضای نماز و روزه پدر بر پسر که فرزند دوم پدر است، واجب است و قضای نماز و روزه ای که از مادر فوت شده، نیز واجب است.

س 543: اگر پسر بزرگ چه بالغ باشد یا غیر بالغ، قبل از پدر فوت کند. آیا قضای نمازهای پدر از فرزندان دیگر ساقط می شود؟

ج: تکلیف قضای نماز و روزه پدر بر پسر بزرگی واجب است که هنگام وفات پدر زنده باشد، هر چند فرزند اول یا پسر اول پدر نباشد.

س 544: من پسر بزرگ خانواده هستم. آیا واجب است برای خواندن نمازهای قضای پدرم، تا زنده است از او

تحقیق کنم یا این که بر او واجب است مرا از مقدار آن آگاه نماید؟ در صورتی که مرا مطلع نکند، تکلیف من چیست؟

ج: تفحص و سؤال بر شما واجب نیست، ولی بر پدر واجب است تا فرصت دارد خودش بخواند و اگر نتوانست وصیت نماید. به هرحال پسر بزرگ مکلّف است که بعد از فوت پدرش، آن مقدار از نماز و روزه هائی را که یقین دارد از پدرش فوت شده است، قضا نماید.

س 545: اگر شخصی فوت کند و همه دارائی او خانه ای باشد که فرزندانش در آن سکونت دارند، و نماز و روزه بر ذمه او باشد و پسر بزرگ او هم به علت کارهای روزانه قادر به قضای آن نباشد، آیا واجب است که این خانه را بفروشند و نماز و روزه او را قضا نمایند؟

ج: در فرض مرقوم، فروش خانه واجب نیست، ولی قضای نماز و روزه ای که به عهده پدر است، در هر حالی بر پسر بزرگتر واجب است، مگر در صورتی که میت وصیت به اجیر گرفتن از ثلث ترکه اش کرده باشد و ثلث ترکه هم برای انجام همه نماز و روزه های او کفایت کند که در این صورت ثلث ترکه باید برای آن مصرف شود.

س 546: آیا اگر پسر بزرگ که قضای نماز پدر بر عهده اوست، فوت نماید، انجام آنها بر ذمه وارث پسر بزرگ است یا این که به پسر بعدی پدر (برادرِ پسر بزرگ) منتقل می شود؟

ج: قضای نماز و روزه پدر که بر پسر بزرگ واجب است، با فوت وی پس از فوت پدرش، بر پسر و یا برادر او واجب نمی شود.

س 547: اگر پدری

اصلا نماز نخوانده باشد، آیا همه نمازهای او قضا دارد و انجام آنها بر پسر بزرگ او واجب است؟

ج: بنا بر احتیاط در این صورت هم قضای آنها واجب است.

س 548: پدری که همه اعمال عبادی خود را عمداً انجام نداده است، آیا بر پسر بزرگ قضای همه نمازها و روزه هائی را که پدرش انجام نداده و به پنجاه سال می رسد، واجب است؟

ج: اگر ترک نماز و روزه بر اثر طغیان باشد، قضای آنها بر پسر بزرگ واجب نیست. ولی در این صورت هم احتیاط در قضای آنها ترک نشود.

س 549: اگر قضای نماز و روزه بر عهده پسر بزرگ باشد و قضای نماز و روزه پدر هم برآن اضافه گردد، کدام یک مقدم است؟

ج: در این صورت مخیر است و شروع به انجام هر کدام کند، صحیح است.

س 550: پدرم مقداری نماز قضا دارد، ولی قدرت انجام آن را ندارد. آیا بر من که پسر بزرگ خانواده هستم، جایز است در زمان حیات پدرم نمازهای فوت شده او را قضا نمایم و یا شخصی را اجیر کنم تا آن را انجام دهد؟

ج: نیابت از شخص زنده برای انجام نماز و روزه قضا صحیح نیست.

نماز جماعت

س 551: امام جماعت در نماز باید چه نیتی بکند؟ آیا نیت جماعت باید بکند یا نیت فرادی؟

ج: اگر بخواهد فضیلت نماز جماعت را درک کند، باید قصد امامت و جماعت کند، و اگر بدون قصد امامت نماز، مشغول آن شود، نماز وی و اقتدای دیگران به او اشکال ندارد.

س 552: در اماکن نظامی هنگام بر پائی نماز جماعت که در وقت اداری است، تعدادی از نظامیان به خاطر شرایط

کاری در آن شرکت نمی کنند، با آنکه انجام آن کارها بعد از وقت اداری و یا در روز بعد ممکن است. آیا این عمل سبک شمردن نماز است؟

ج: بهتر است برای درک فضیلت نماز اول وقت و جماعت، کارهای اداری به گونه ای تنظیم شود که آنها بتوانند این فریضه الهی را به صورت جماعت و در کمترین مدت بخوانند.

س 553: نظر جنابعالی درباره انجام کارهای مستحبی مثل نماز مستحب یا دعای توسل و یا سایر دعاهای طولانی که قبل یا بعد از نماز جماعت و یا در اثنای آن در نماز خانه ادارات دولتی برگزار می شود و بیشتر از نماز جماعت طول می کشد، چیست؟

ج: دعاها و اعمال مستحبی زائد بر فریضه الهی نماز جماعت که از شعائر اسلامی است، اگر منجر به تضییع وقت اداری و تأخیر در انجام کارهای واجب شود، اشکال دارد.

س 554: آیا اقامه نماز جماعت دوم در نزدیکی مکانی که نماز جماعت در آن جا با حضور تعداد زیادی از نمازگزاران اقامه می شود، و صدای اذان و اقامه آن شنیده می شود، صحیح است؟

ج: اقامه نماز جماعت دوم اشکال ندارد، ولی مناسب است که مؤمنین در یک مکان اجتماع کرده و همگی در یک نماز جماعت شرکت کنند تا بر عظمت مراسم دینی نماز جماعت افزوده شود.

س 555: بعضی از اشخاص هنگام برپائی نماز جماعت، اقدام به خواندن نماز فرادی می کنند، این کار چه حکمی دارد؟

ج: این عمل اگر تضعیف نماز جماعت و اهانت و بی احترامی به امام جماعتی که مردم اعتماد به عدالت او دارند، محسوب شود، جایز نیست.

س 556: در محله ای چند مسجد وجود دارد که در همه آنها

نماز جماعت اقامه می شود، خانه ای بین دو مسجد واقع شده که فاصله آن از یک مسجد ده خانه و از دیگری دو خانه است، در این خانه هم نماز جماعت اقامه می شود، این نماز جماعت چه حکمی دارد؟

ج: سزاوار است که اقامه نماز جماعت وسیله وحدت و انس باشد، نه اینکه باعث ایجاد جو اختلاف و تفرقه گردد، در هر صورت اقامه نماز جماعت در خانه مجاور مسجد، اگر باعث اختلاف و پراکندگی نگردد، اشکال ندارد.

س 557: آیا جایز است شخصی بدون اجازه امام جماعت راتب مسجد که مورد تأئید مرکز اداره امور مساجد است، در آن مسجد نماز جماعت اقامه کند؟

ج: اقامه نماز جماعت متوقف بر اجازه امام جماعت راتب مسجد نیست، ولی بهتر است کسی مزاحم امام جماعت راتب مسجد هنگام حضور وی در آن مسجد برای اقامه نماز جماعت نشود، و حتی اگر ایجاد مزاحمت برای او موجب برانگیخته شدن فتنه و مانند آن شود، حرام است.

س 558: اگر گاهی امام جماعت سخنی بگوید و یا مزاحی کند که خوشایند و مناسب شأن عالم دینی نباشد، آیا با این کار از عدالت ساقط می شود؟

ج: اگر مخالف شرع نباشد، ضرری به عدالت نمی زند.

س 559: آیا اقتدا به امام جماعت بدون شناخت واقعی او جایز است؟

ج: اگر عدالت او نزد مأموم به هر طریقی ثابت باشد، اقتدا به او جایز و نماز جماعت صحیح است.

س 560: اگر شخصی اعتقاد به عدالت و تقوای فردی داشته باشد و در همان زمان معتقد باشد که شخص مزبور در مواردی به او ظلم کرده است، آیا می تواند او را به طور کلی عادل بداند؟

ج: تا برای او

احراز نشود که عمل آن امام جماعت که او آن را ظلم می شمارد، با علم و اختیار و بدون مجوز شرعی بوده، مجاز نیست که حکم به فسق او نماید.

س 561: آیا اقتدا به امام جماعتی که می تواند امر به معروف و نهی از منکر کند، ولی انجام نمی دهد، جایز است؟

ج: مجرد ترک امر به معروف و نهی از منکر که ممکن است بر اثر عذر مقبولی نزد مکلّف باشد، به عدالت ضرر نمی زند و مانع اقتدا به او نیست.

س 562: به نظر شما معنای عدالت چیست؟

ج: عدالت عبارت از حالت نفسانی است که باعث می شود انسان همیشه تقوائی داشته باشد که مانع از ترک واجبات یا انجام محرمات شرعی است، و برای احراز آن، حسن ظاهر، کافی است.

س 563: ما تعدادی جوان هستیم که در تکیه ها و حسینیه ها دور هم جمع می شویم و هنگام رسیدن وقت نماز فرد عادلی را مقدم کرده و برای نماز به او اقتدا می کنیم. ولی بعضی از برادران به این کار اشکال نموده و می گویند امام راحل « قدس سره » خواندن نماز پشت سر غیر عالم دینی را حرام می داند، وظیفه ما چیست؟

ج: با دسترسی به روحانی، به غیر روحانی اقتداء نکنند.

س 564: آیا دو نفر می توانند نماز جماعت اقامه کنند؟

ج: اگر مراد تشکیل نماز جماعتی است که مرکب از امام و یک مأموم باشد، اشکال ندارد.

س 565: اگر مأموم در نماز جماعت ظهر و عصر حمد و سوره را برای تمرکز ذهن قرائت کند با اینکه بر او واجب نیست، نماز او چه حکمی دارد؟

ج: در نمازی که باید آهسته خوانده شود، مثل نماز ظهر و

عصر، قرائت برای او جایز نیست حتی اگر برای تمرکز ذهن باشد.

س 566: اگر امام جماعت با دوچرخه برای اقامه نماز جماعت برود و همه قوانین عبور و مرور را رعایت کند، چه حکمی دارد؟

ج: این کار به عدالت و صحت امامت جماعت ضرر نمی زند.

س 567: اگر انسان نماز جماعت را به طور کامل درک نکند و به آخر آن برسد و برای درک ثواب آن، تکبیرة الاحرام را گفته و به حالت تجافی بنشیند و تشهد را با امام بخواند و بعد از سلام او برخیزد و رکعت اول را بخواند، آیا این کار را در تشهد رکعت دوم نمازهای چهار رکعتی هم می تواند انجام دهد؟

ج: این طریق مختص تشهد آخر نماز جماعت و برای درک ثواب جماعت است.

س 568: آیا جایز است امام جماعت برای نماز اجرت بگیرد؟

ج: جایز نیست، مگر آنکه برای مقدمات حضور در جماعت باشد.

س 569: آیا جایز است امام جماعت در یک زمان عهده دار امامت دو نماز (دو نماز عید یا هر نمازی) گردد؟

ج: تکرار نماز جماعت برای یکبار به خاطر مأمومین دیگر در نمازهای یومیه جایز و بلکه مستحب است. ولی جواز آن در نماز عید مشکل است.

س 570: اگر امام جماعت در رکعت سوم یا چهارم نماز عشاء باشد و مأموم در رکعت دوم، آیا بلند قرائت کردن حمد و سوره بر مأموم واجب است؟

ج: در فرض سؤال واجب است که حمد و سوره را آهسته بخواند.

س 571: در نماز جماعت بعد از سلام ابتدا آیه صلوات بر پیامبر تلاوت می شود و نمازگزاران سه مرتبه صلوات بر محمد و آل محمد « صلی الله علیهم اجمعین »

می فرستند، بعد از آن سه بار تکبیر می گویند و سپس شعارهای سیاسی به صورت دعا و برائت توسط مؤمنین با صدای بلند داده می شود، آیا این کار اشکال دارد؟

ج: قرائت آیه و ذکر صلوات بر پیامبر و آل او « صلی الله علیهم اجمعین » نه تنها اشکال ندارد بلکه مطلوب بوده و ثواب دارد، و مواظبت بر شعارهای اسلامی و شعار انقلاب اسلامی (تکبیر و ملحقات آن) که یادآور رسالت و اهداف بلند انقلاب اسلامی است، هم مطلوب است.

س 572: اگر شخصی در رکعت دوم نماز جماعت به مسجد برسد و بر اثر جهل به مسأله، تشهد و قنوت را که باید در رکعت بعد بجا آورد، انجام ندهد، آیا نماز وی صحیح است؟

ج: نماز صحیح است. ولی قضای تشهد و دو سجده سهو، برای ترɠتشهد بر او واجب است.

س 573: آیا رضایت کسی که در نماز به او اقتدا می شود، شرط است؟ آیا اقتدا به مأموم صحیح است؟

ج: رضایت امام جماعت شرط صحت اقتدا نیست، و اقتدا به مأموم تا وقتی که نمازش را به جماعت ادامه می دهد، صحیح نیست.

س 574: دو نفر که یکی امام است و دیگری مأموم، اقامه نماز جماعت کرده اند. شخص سومی به تصور اینکه فرد دوم امام است، به او اقتدا می کند و بعد از نماز می فهمد که وی مأموم بوده نه امام، نماز شخص سوم چه حکمی دارد؟

ج: اقتدا به مأموم صحیح نیست، ولی زمانی که انسان نداند و به او اقتدا کند، اگر در رکوع و سجود به وظیفه نمازگزار منفرد عمل کرده، بدین معنی که رکنی را عمداً و یا سهوا کم یا زیاد نکرده باشد، نمازش صحیح

است.

س 575: کسی که قصدِ خواندن نماز عشاء را دارد، آیا می تواند به کسی که نماز مغرب می خواند، اقتدا نماید؟

ج: اشکال ندارد.

س 576: آیا عدم رعایت ارتفاع محل نماز امام نسبت به مأمومین، موجب بطلان نماز آنها می شود یا خیر؟

ج: اگر بلندی جایگاه امام نسبت به جایگاه مأمومین، بیشتر از حدی باشد که شرعا مجاز است، موجب بطلان نماز جماعت است.

س 577: اگر یکی از صفهای نماز جماعت به طور کامل از افرادی تشکیل شده باشد که نماز شان قصراست و نماز همه افراد صف بعدی تمام باشد، اگر افراد صف جلو بعد از خواندن دو رکعت نماز فورا برای خواندن دو رکعت بعدی اقتدا کنند، آیا نماز کسانی که در صف پشت سر آنها هستند، نسبت به دو رکعت آخر نماز، جماعت باقی می ماند یا فرادی می شود؟

ج: با این فرض که نماز همه افراد صف جلو قصر است، صحت نماز جماعت صفهای بعدی محل اشکال است. احوط این است که صفهای بعدی، بعد از اینکه افراد صف اول برای سلام نماز نشستند، نماز خود را به صورت فرادی بخوانند.

س 578: اگر مأموم در آخر یکی از دو طرف صف اول نماز ایستاده باشد، آیا می تواند قبل از مأمومینی که بین او و امام ایستاده اند، وارد نماز جماعت شود؟

ج: اگر مأمومینی که بین او و امام ایستاده اند، بعد از اینکه امام جماعت شروع به نماز کرد، به طور کامل آماده اقتدا نمودن باشند، می تواند به نیت جماعت وارد نماز شود.

س 579: کسی که به رکعت سوم نماز جماعت برسد و به خیال اینکه امام در رکعت اول است، چیزی نخواند، آیا اعاده نماز بر او

واجب است؟

ج: اگر قبل از رکوع متوجه شود قرائت واجب است، ولی اگر بعد از اینکه داخل رکوع شد متوجه شود، نماز او صحیح است و چیزی بر او واجب نیست؛ هر چند احتیاط مستحب این است که دو سجده سهو برای ترک سهوی قرائت بجا آورد.

س 580: برای برگزاری نماز جماعت در اداره های دولتی و دبیرستانها نیاز شدیدی به امام جماعت وجود دارد، و چون غیر از من عالم دیگری در منطقه وجود ندارد، مجبور هستم یک نماز را در مکان های مختلف برای سه یا چهار بار به عنوان امام جماعت اقامه کنم و چون همه مراجع نماز جماعت دوم را اجازه می هند، آیا در بیشتر از آن نیت نماز قضای احتیاطی جایز است؟

ج: امامت به نیت نماز قضای احتیاطی صحیح نیست.

س 581: یکی از دانشگاهها اقدام به برگزاری نماز جماعت برای کارمندان خود در یکی از ساختمان های مربوط به دانشگاه که در مجاورت یکی از مساجد شهر قرار دارد، کرده است، با توجه به اینکه در همان زمان در آن مسجد نماز جماعت اقامه می شود، شرکت در نماز جماعت دانشگاه چه حکمی دارد؟

ج: شرکت در نماز جماعتی که از نظر مأموم واجد شرایط اقتدا و جماعت است، اشکال ندارد، هر چند نزدیک مسجدی باشد که در همان زمان در آن نماز جماعت برگزار می شود.

س 582: آیا نماز خواندن پشت سر امام جماعتی که شغل قضاوت دارد، ولی مجتهد نیست، صحیح است؟

ج: اگر شغل قضاوت او بعد از نصب وی توسط کسی که صلاحیت نصب را دارد، باشد، مانع اقتدا به او در نماز نیست.

س 583: آیا کسی که در نماز مسافر مقلد امام

خمینی « قدس سره » است، می تواند به امام جماعتی که درآن مساله مقلد مرجع دیگری است، بخصوص در نماز جمعه، اقتدانماید؟

ج: اختلاف در تقلید مانع از صحت اقتدا نیست، ولی اقتدا در نمازی که طبق فتوای مرجع تقلیدِ مأموم، قصر است و طبق فتوای مرجع تقلیدِ امام جماعت، تمام است، یا بالعکس صحیح نیست.

س 584: اگرامام جماعت سهوا بعدازتکبیرةالاحرام به رکوع برود، وظیفه مأموم چیست؟

ج: اگر مأموم بعد از داخل شدن در نماز جماعت و پیش از رفتن به رکوع متوجه شود واجب است که نیت فرادی نموده و حمد و سوره را قرائت کند.

س 585: اگر تعدادی از دانش آموزان غیر بالغ مدارس بعد از صف سوم یا چهارم نماز جماعت ایستاده باشند و بعد از آنها تعدادی از افراد مکلّف ایستاده باشند، نماز مکلفین صفهای بعدی چه حکمی دارد؟

ج: در فرض مذکور اشکال ندارد.

س 586: آیا تیمم بدل از غسل نسبت به امام جماعتی که معذور است، برای اقامه نماز جماعت کافی است؟

ج: اگر شرعا معذور باشد، می تواند با تیمم بدل از غسل، امام جماعت شود و اقتدا به او اشکال ندارد.

حکم امام جماعتی که قرائت وی صحیح نیست

س 587: آیا در صحت قرائت بین نماز فرادی و نماز مأموم یا امام تفاوت وجود دارد یا اینکه صحت قرائت در هر حال مسأله واحدی است؟

ج: اگر قرائت مکلّف صحیح نباشد و قدرت بر یادگیری هم نداشته باشد، نماز او صحیح است، ولی دیگران نمی توانند به وی اقتدا کنند.

س 588: قرائت بعضی از ائمه جماعات از جهت مخارج حروف صحیح نیست. آیا کسی که حروف را به طور صحیح از مخارج خود ادا می کند، می تواند به آنان اقتدا نماید؟ عده ای می گویند می توانید نماز را به

جماعت بخوانید، ولی باید بعدا اعاده نمائید، من که فرصت اعاده ندارم، وظیفه ام چیست؟ آیا می توانم در نماز جماعت شرکت نموده ولی حمد و سوره را آهسته بخوانم؟

ج: اگر قرائت امام از نظر مأموم صحیح نباشد، اقتدا و نماز جماعت او باطل است و اگر نمی تواند نماز را اعاده کند، اقتدا نکردن اشکال ندارد، ولی آهسته خواندن در قرائت نمازی که باید بلند خوانده شود، برای اظهار اقتدا به امام جماعت صحیح و مجزی نیست.

س 589: عده ای معتقدند که قرائت بعضی از ائمه جمعه صحیح نیست، زیرا یا حروف را آنگونه که هست، ادا نمی کنند و یا حرکت آنها را طوری تغییر می دهند که دیگر آن حرف نیست. آیا اقتدا به آنان بدون اعاده نمازی که پشت سر آنان خوانده می شود، صحیح است؟

ج: ملاک صحت قرائت عبارت است از رعایت قواعد زبان عربی و اداء حروف از مخارج آن به طوری که اهل لسان آن را اداء آن حرف بدانند نه حرف دیگر؛ اگر مأموم قرائت امام را مطابق قواعد و صحیح نداند، نمی تواند به او اقتدا کند و در صورت اقتداء، نماز او صحیح نیست و اعاده آن واجب است.

س 590: اگر امام جماعت در اثنای نماز در کیفیت تلفظ کلمه پس از ادای آن شک کند و بعد از فراغت از نماز علم پیدا کند که در تلفظ آن کلمه اشتباه کرده است، نماز او و مأمومین چه حکمی دارد؟

ج: نماز محکوم به صحت است.

س 591: وظیفه شرعی شخص بخصوص معلم قرآن کریم که یقین دارد امام جماعت نماز خود را از جهت تجوید غلط می خواند چیست؟ در حالی که این فرد به دلیل

عدم شرکت در نماز جماعت در معرض تهمت های زیادی قرار گرفته است.

ج: رعایت محسنات تجوید لازم نیست ولی اگر قرائت امام جماعت از نظر مأموم صحیح نباشد و در نتیجه نماز او را صحیح نداند، نمی تواند به او اقتدا کند، لکن شرکت ظاهری در نماز جماعت برای یک غرض عقلائی، اشکال ندارد.

امامت شخص ناقص

س 592: اقتدا به معلولین عزیز برای نماز در موارد زیر چه حکمی دارد؟

1 - معلولینی که فاقد عضوی از اعضای بدن نیستند ولی به دلیل معیوب بودن پا، با تکیه بر عصا و دیوار می توانند بایستند.

2 - معلولینی که فاقد بند انگشت دست یا پا و یا انگشتی از دست یا پا هستند.

3 - معلولینی که همه انگشتان دست یا پا و یا هر دو آنها قطع شده است.

4 - معلولینی که قسمتی از یک دست یا پا و یا هر دو را ندارند.

5 - معلولینی که فاقد یکی از اعضای بدن هستند و به دلیل از کار افتادگی دست، برای وضو گرفتن نایب می گیرند.

ج: به طور کلی اگر استقرار و آرامش در قیام بصورت طبیعی وجود داشته باشد و بتواند آن را در حال قرائت حمد و سوره و ذکرهای نماز و انجام افعال آن حفظ کند و قدرت بر رکوع و سجده کامل با گذاشتن هفت عضو بدن بر زمین داشته باشد و بتواند وضوی صحیح بگیرد، اقتدای دیگران به او در نماز بعد از احراز سایر شرایط امامت جماعت صحیح است و در غیر این صورت صحیح و مجزی نیست.

س 593: من از طلاب علوم دینی هستم که دست راستم بر اثر عمل جراحی قطع شده است. به تازگی

متوجه شده ام که امام خمینی « قدس سره » امامت فرد ناقص برای کامل را جایز نمی داند. بنابراین خواهشمندم حکم نمازهای مأمومینی را که تا به حال امام جماعت آنان بوده ام، بیان فرمائید.

ج: نماز مأمومین که در گذشته بر اثر جهل به حکم شرعی به شما اقتدا کرده اند، محکوم به صحت است و اعاده و قضا بر آنان واجب نیست.

س 594: من از طلاب علوم دینی هستم که در جریان جنگ تحمیلی بر جمهوری اسلامی ایران از ناحیه انگشتان هر دو پا مجروح شدم که البته انگشت شست پاهایم کاملا سالم است، در حال حاضر امام جماعت یکی از حسینیه ها هستم، آیا این کار اشکال شرعی دارد؟ لطفا آن را بیان فرمائید.

ج: با فرض سالم بودن انگشتان شست پا و در نتیجه توانائی گذاشتن آنها بر زمین هنگام سجده، امام جماعت بودن شما از این جهت اشکال ندارد.

شرکت زنان در نماز جماعت

س 595: آیا شارع مقدس زنان را همانند مردان به شرکت در نماز جماعت مساجد یا نماز جمعه تشویق فرموده یا اینکه نماز خواندن آنها در خانه بهتر است؟

ج: شرکت زنان در نماز جمعه و جماعت اشکال ندارد و ثواب جماعت دارد.

س 596: در چه صورتی زن می تواند امام جماعت شود؟

ج: امامت زن در نماز جماعت فقط برای زنان جایز است.

س 597: شرکت زنان (مانند مردان) در نماز جماعت از جهت استحباب و کراهت چه حکمی دارد؟ شرکت آنها در صورتی که پشت سر مردان بایستند چه حکمی دارد؟ آیا در حالی که پشت سر مردان برای نماز جماعت ایستاده اند، احتیاج به پرده و ساتر است؟ اگر در نماز کنار مردان بایستند، از جهت حائل چه حکمی

دارد؟ با توجه به اینکه پشت پرده بودن زنان هنگام نماز جماعت و سخنرانی ها و مراسم دیگر، موجب تحقیر و اهانت به آنها می شود.

ج: حضور و شرکت زنان در نماز جماعت اشکال ندارد، و اگر پشت سر مردان بایستند، احتیاجی به حائل و پرده نیست، ولی اگر در کنار مردان بایستند سزاوار است که حائلی بین آنها باشد تا کراهت کنار هم ایستادن مردان و زنان در نماز برطرف شود، و اینکه وجود حائل بین زنان و مردان در نماز موجب تحقیر و توهین به شأن و کرامت زنان می شود، توهم و خیالی بیش نیست و اساسی ندارد، بعلاوه دخالت دادن نظرات شخصی در فقه صحیح نیست.

س 598: کیفیت اتصال و عدم اتصال صفوف زنان و مردان در نماز در صورت نبودن پرده و حائل چگونه است؟

ج: زنان می توانند پشت سر مردان بدون فاصله بایستند

اقتدا به اهل سنت

س 599: آیا نماز جماعت پشت سر اهل سنت جایز است؟

ج: نماز جماعت برای حفظ وحدت اسلامی، جایز و صحیح است.

س 600: محل کار من در یکی مناطق کردنشین است که اکثر ائمه جمعه و جماعات آنجا از اهل سنت هستند، اقتدا به آنها چه حکمی دارد و آیا غیبت آنها جایز است؟

ج: مشارکت با آنان در نماز جمعه و جماعتشان از جهت حفظ وحدت اشکال ندارد، و از غیبت باید پرهیز شود.

س 601: در مکانهای مشارکت و رفت و آمد با برادران اهل سنت، هنگام شرکت در نمازهای روزانه، در بعضی از موارد مانند آنان عمل می کنیم، مثل نماز بصورت تکتف و عدم رعایت وقت و سجده بر فرش، آیا این نمازها احتیاج به اعاده دارند؟

ج: اگر حفظ وحدت

مقتضی انجام آن کارها باشد، نماز صحیح و مجزی است، حتی اگر سجده بر فرش و مانند آن باشد، ولی تکتف در نماز جایز نیست، مگر اینکه ضرورت آن را اقتضا کند.

س 602: در مکه و مدینه به استناد فتوای امام خمینی « قدس سره » نماز جماعت را با برادران اهل سنت می خوانیم و گاهی برای درک فضیلت نماز در مسجد مثل اداء نماز عصر یا عشاء بعد از نماز ظهر و مغرب آن را به صورت فرادی در مساجد اهل سنت بدون مهر و با سجده بر فرش به جا می آوریم، این نمازها چه حکمی دارد؟

ج: نماز در فرض مذکور محکوم به صحت است.

س 603: مشارکت ما شیعیان در نماز جماعت مساجد کشورهای دیگر با برادران اهل سنت که دست بسته نماز می خوانند، چگونه است؟ آیا تبعیت از آنان در تکتف بر ما واجب است یا آن که باید نماز را بدون تکتف بخوانیم؟

ج: اقتدا به اهل سنت، برای رعایت وحدت جایز است و نماز خواندن با آنها صحیح و مجزی است، ولی تکتف واجب نیست و بلکه جایز نیست، مگر در صورتی که ضرورتی آن را اقتضا کند.

س 604: هنگام شرکت در نماز جماعت با برادران اهل سنت، چسباندن انگشتان کوچک پا در حال قیام به انگشتان پاهای دو نفری که در دو طرف نمازگزار ایستاده چنانچه آنان ملتزم هستند چه حکمی دارد؟

ج: این کار واجب نیست، ولی انجام آن به صحت نماز ضرر نمی رساند.

س 605: برادران اهل سنت در ایام حج یا غیر آن، نماز مغرب را قبل از اذان مغرب می خوانند، آیا برای ما اقتدا به آنان و اکتفا به آن

نماز صحیح است؟

ج: معلوم نیست که آنان نماز را قبل از وقت بخوانند، ولی اگر مکلّف دخول وقت را احراز نکند، نمی تواند داخل شود، مگر آنکه رعایت وحدت آن را اقتضا کند که در این صورت شرکت در نماز جماعت آنان و اکتفا به آن اشکال ندارد.

نماز جمعه

س 606: نظر جنابعالی درباره شرکت در نماز جمعه با توجه به اینکه در عصر غیبت حضرت حجت « عجل الله تعالی فرجه الشریف » به سر می بریم، چیست؟ اگر افرادی اعتقاد به عدالت امام جمعه نداشته باشند، آیا تکلیف شرکت در نماز جمعه از آنان ساقط می شود؟

ج: هر چند نماز جمعه در عصر حاضر واجب تخییری است و حضور در آن واجب نیست، ولی با توجه به فوائد و آثار شرکت در آن، سزاوار نیست که مؤمنین خود را از برکات حضور در این نماز به مجرد تشکیک در عدالت امام جمعه و یا عذرهای واهی دیگر، محروم سازند.

س 607: معنای وجوب تخییری در مسأله نماز جمعه چیست؟

ج: معنای آن این است که مکلّف در ادای فریضه واجب ظهر روز جمعه بین خواندن نماز جمعه یا نماز ظهر مخیر است.

س 608: نظر جنابعالی در مورد شرکت نکردن در نماز جمعه بر اثر بی مبالاتی، چیست؟

ج: ترک حضور و شرکت نکردن در نماز عبادی سیاسی جمعه به خاطر اهمیت ندادن به آن، شرعا مذموم است.

س 609: بعضی از مردم به دلیل عذرهای واهی و گاهی بر اثر اختلاف دیدگاهها، در نماز جمعه شرکت نمی کنند، نظر جنابعالی در این باره چیست؟

ج: نماز جمعه هر چند واجب تخییری است، ولی خودداری از شرکت در آن بصورت دائمی وجه شرعی ندارد.

س

610: آیا اقامه نماز جماعت ظهر همزمان با اقامه نماز جمعه در مکان دیگری نزدیک محل اقامه نماز جمعه جایز است؟

ج: این کار فی نفسه اشکال ندارد و موجب برائت ذمّه مکلّف از فریضه ظهر جمعه می شود، زیرا در عصر حاضر، نماز جمعه واجب تخییری است، ولی با توجه به اینکه اقامه نماز جماعت ظهر در روز جمعه در مکانی نزدیک محل اقامه نماز جمعه باعث تفرقه صفوف مؤمنین می شود و چه بسا در نظر مردم بی احترامی و اهانت به امام جمعه و کاشف از بی اعتنائی به نماز جمعه است، بنابراین سزاوار است که مؤمنین اقدام به انجام آن نکنند، و حتی در صورتی که مستلزم مفاسد و حرام باشد، واجب است از اقامه آن اجتناب کنند.

س 611: آیا خواندن نماز ظهر در فاصله زمانی بین نماز جمعه و نماز عصر، جایز است؟ اگر نماز عصر را شخصی غیر از امام جمعه بخواند، آیا اقتدا به او در نماز عصر جایز است؟

ج: نماز جمعه مجزی از نماز ظهر است، ولی خواندن آن بعد از نماز جمعه از باب احتیاط اشکال ندارد و اقتدا در نماز عصر روز جمعه به غیر امام جمعه اشکال ندارد، ولی هرگاه بخواهد با مراعات احتیاط در خواندن نماز ظهر پس از خواندن نماز جمعه نماز عصر را به جماعت بخواند، احتیاط کامل این است که به کسی اقتدا نماید که نماز ظهر را احتیاطا بعد از نماز جمعه خوانده است.

س 612: اگر امام جمعه نماز ظهر را بعد از نماز جمعه نخواند، آیا مأموم می تواند آن را احتیاطا به جا آورد؟

ج: برای او جایز است.

س 613: آیا بر امام

جمعه کسب اجازه از حاکم شرع واجب است؟ مراد از حاکم شرع چه کسی است؟ و آیا این حکم در شهرهای دور دست هم جاری است؟

ج: اصل جواز امامت برای اقامه نماز جمعه متوقف بر این اجازه نیست، ولی ترتب احکام نصب وی برای امامت جمعه متوقف بر این است که منصوب از طرف ولی امر مسلمین باشد و این حکم شامل هر سرزمین و شهری که ولی امر مسلمین در آن حاکم و مطاع است، می شود.

س 614: آیا جایز است امام جمعه منصوب در صورت نبودن مانع یا معارض نماز جمعه را در غیر از مکانی که برای آنجا نصب شده، اقامه نماید؟

ج: این عمل فی نفسه جایز است، ولی ا حکام انتصاب برای امامت جمعه بر آن مترتب نمی شود.

س 615: آیا انتخاب امام جمعه موقت باید به وسیله ولی فقیه باشد یا اینکه خود ائمه جمعه می توانند افرادی را به عنوان امام جمعه موقت انتخاب نمایند؟

ج: جایز است امام جمعه منصوب شخصی را به عنوان جانشین موقت برای خودش انتخاب کند، ولی بر امامت فرد نائب، احکام انتصاب از طرف ولی فقیه مترتب نمی شود.

س 616: اگر مکلّف امام جمعه منصوب را عادل نداند و یادر عدالت او شک داشته باشد، آیا برای حفظ وحدت مسلمانان می تواند به او اقتدا کند؟ آیا کسی که در نماز جمعه شرکت نمی کند، جایز است دیگران را تشویق به عدم حضور در آن نماید؟

ج: اقتدا به کسی که او را عادل نمی داند و یا در عدالت وی شک دارد، صحیح نیست و نماز جماعت او هم صحیح نمی باشد، ولی حضور و شرکت در نماز جماعت برای حفظ وحدت

اشکال ندارد، و در هر صورت حق ندارد دیگران را ترغیب و تشویق به عدم حضور در نماز جمعه کند.

س 617: شرکت نکردن در نماز جمعه که برای مکلّف دروغگوئی امام جمعه آن ثابت شده است، چه حکمی دارد؟

ج: مجرد کشف خلاف چیزی که امام جمعه گفته، دلیل بر دروغگوئی او نیست، زیرا ممکن است گفته او از روی اشتباه یا خطا و یا توریه باشد، و سزاوار نیست انسان به مجرد توهّم خروج امام جمعه از عدالت، خود را از برکات نماز جمعه محروم نماید.

س 618: آیا تشخیص و احراز عدالت امام جمعه منصوب از طرف امام راحل یا ولی فقیه عادل، بر مأموم واجب است، یا اینکه انتصاب او به امامت جمعه برای اثبات عدالت وی کافی است؟

ج: اگر نصب او به امامت جمعه موجب وثوق و اطمینان مأموم به عدالت وی شود، در صحت اقتدا به او کافی است.

س 619: آیا تعیین امام جماعت برای مساجد از طرف علمای مورد اطمینان، یا تعیین ائمه جمعه از طرف ولی امر مسلمین، نوعی شهادت بر عدالت آنان محسوب می شود یا اینکه باید در باره عدالت آنان تحقیق شود؟

ج: اگر نصب امام جمعه یا جماعت موجب اطمینان به عدالت وی شود، اقتدا به او جایز است.

س 620: در صورت شک در عدالت امام جمعه و یا خدای نکرده یقین به عدم آن، آیا اعاده نمازهائی که پشت سر او خوانده ایم، واجب است؟

ج: اگر شک در عدالت یا یقین به عدم عدالت بعد از فراغ از نماز باشد، نمازهای خوانده شده صحیح است و اعاده آنها واجب نیست.

س 621: شرکت در نماز جمعه که از طرف

دانشجویان کشورهای اسلامی در کشورهای اروپائی و غیر آنها برگزار می شود و بیشتر شرکت کنندگان در آن و همچنین امام جمعه از برادران اهل سنت هستند، چه حکمی دارد؟ و در این صورت آیا خواندن نماز ظهر بعد از اقامه نماز جمعه واجب است؟

ج: شرکت در آن برای حفظ وحدت و اتحاد مسلمانان اشکال ندارد و خواندن نماز ظهر واجب نیست.

س 622: در یکی از شهرهای پاکستان مدت چهل سال است که نماز جمعه برگزار می شود. در حال حاضر شخصی بدون رعایت فاصله شرعی بین دو نماز جمعه، اقدام به برگزاری نماز جمعه دیگری نموده که منجر به بروز اختلاف بین نمازگزاران شده است، این عمل شرعا چه حکمی دارد؟

ج: انجام هر گونه کاری که منجر به بروز اختلاف بین مؤمنین و پراکندگی صفوف آنان شود، جایز نیست، چه رسد به مثل نماز جمعه که از شعائر اسلامی و از مظاهر وحدت صفوف مسلمانان است.

س 623: خطیب مسجد جامع جعفری در راولپندی اعلام نموده که نماز جمعه به علت کارهای ساختمانی در آن برگزار نخواهد شد، و اکنون که عملیات تعمیر مسجد به پایان رسیده، با مشکلی مواجه شده ایم و آن اینکه در فاصله چهار کیلومتری ما نماز جمعه در مسجد دیگری اقامه می شود. با توجه به مسافت مزبور آیا اقامه نماز جمعه در مسجد جامع جعفری صحیح است یا خیر؟

ج: اگر فاصله بین دو نماز جمعه یک فرسخ شرعی نباشد، نماز جمعه ای که بعد از نماز جمعه اول برگزار می شود، باطل است و در صورتی که مقارن هم اقامه شوند هر دو باطل می باشند.

س 624: آیا خواندن نماز جمعه که به صورت جماعت اقامه

می شود، به طور فرادی صحیح است؟ بدین معنی که شخصی نماز جمعه را به صورت فرادی در کنار کسانی که آن را به نحو جماعت برگزار می کنند، بخواند.

ج: از شرائط صحت نماز جمعه، این است که به صورت جماعت اقامه شود. نماز جمعه به نحو فرادی صحیح نیست.

س 625: کسی که نمازش شکسته است آیا می تواند آن را به صورت جماعت پشت سر امام جمعه بخواند؟

ج: نماز جمعه از مأموم مسافر صحیح و مجزی از نماز ظهر است.

س 626: آیا ذکر نام مبارک حضرت زهرا سلام الله علیها به عنوان یکی از ائمه مسلمانان در خطبه دوم نماز جمعه واجب است؟ یا اینکه واجب است ذکر نام آن حضرت به قصد استحباب باشد؟

ج: عنوان ائمه مسلمین شامل حضرت زهرای مرضیه علیها السلام نمی شود و ذکر نام مبارک آن حضرت در خطبه نماز جمعه واجب نیست، ولی تبرک جستن به ذکر نام شریف آن حضرت اشکال ندارد، بلکه امری پسندیده و موجب اجر و ثواب است.

س 627: در حالی که امام جمعه نماز جمعه رااقامه می کند، آیا مأموم می تواند برای خواندن نماز واجب دیگری به او اقتدا نماید؟

ج: صحت آن، محل اشکال است.

س 628: آیا خواندن خطبه های نماز جمعه قبل از وقت ظهر شرعی صحیح است؟

ج: خواندن آن قبل از زوال جائز است، ولی احتیاط آن است که قسمتی از آن در وقت ظهر باشد.

س 629: اگر مأموم چیزی از خطبه های نماز جمعه را درک نکند، بلکه فقط هنگام نماز حاضر شود و به امام جمعه اقتدا نماید. آیا نماز او صحیح و مجزی است؟

ج: نماز او صحیح و مجزی است، حتی اگر امام را در

رکوع رکعت آخر نماز جمعه درک کند.

س 630: نماز جمعه در شهر ما یک ساعت و نیم بعد از اذان ظهر اقامه می شود، آیا این نماز مجزی از نماز ظهر است یا اینکه اعاده آن لازم است؟

ج: وقت نماز جمعه از اول زوال خورشید شروع می شود و أحوط آن است که از اوائل عرفی زوال در حدود یکی دو ساعت به تأخیر نیفتد.

س 631: کسی که توانائی رفتن به نماز جمعه را ندارد، آیا می تواند نمار ظهر و عصر را در اوائل وقت بخواند یا اینکه باید صبر کند تا نماز جمعه تمام شود و بعد از آن نماز ظهر و عصر را بخواند؟

ج: صبر کردن بر او واجب نیست و می تواند نماز ظهر و عصر را در اول وقت بخواند.

س 632: اگر امام جمعه منصوب، سالم و حاضر در محل برگزاری نماز جمعه باشد، آیا جایز است، که امام جمعه موقت را مکلّف به اقامه نماز جمعه نماید؟ آیا صحیح است به امام جمعه موقت اقتدا کند؟

ج: اقامه نماز جمعه به امامت نایب امام جمعه منصوب و اقتدای امام منصوب به نائب خود اشکال ندارد.

نماز عید فطر و عید قربان

س 633: به نظر جنابعالی، نماز عید فطر و قربان و نماز جمعه، از کدام نوع از واجبات است؟

ج: در عصر حاضر نماز عید فطر و قربان واجب نیست، بلکه مستحب است، ولی نماز جمعه واجب تخییری است.

س 634: آیا کم و زیاد کردن قنوت های نماز عید باعث بطلان آن می شود؟

ج: اگر مراد از کم و زیاد نمودن، کوتاه یا طولانی خواندن قنوت ها است این کار موجب بطلان نمی شود و اگر مراد کم یا زیاد نمودن تعداد آنها است، باید

نماز را همان طور که در کتب فقهی بیان شده، بجا آورد.

س 635: در گذشته معمول بودکه هر امام جماعتی نماز عید فطر را در مسجد خودش اقامه می کرد، آیا در حال حاضر اقامه نماز عید فطر و قربان توسط ائمه جماعات جایزاست؟

ج: جایز است نمایندگان ولی فقیه که از طرف وی مجاز در اقامه نماز عید هستند و همچنین ائمه جمعه منصوب از طرف او نماز عید را در عصر حاضر به صورت جماعت اقامه نمایند، ولی احوط این است که غیر آنان آن را فرادی بخوانند و به جماعت خواندن آن به قصد رجاء نه به قصد ورود، اشکال ندارد. بله، اگر مصلحت اقتضا کند که یک نماز عید در شهر برگزار شود، بهتر است که غیر از امام جمعه منصوب از طرف ولی فقیه، کسی متصدی اقامه آن نشود.

س 636: آیا نماز عید فطر قضا دارد؟

ج: قضا ندارد.

س 637: آیا نماز عید فطر اقامه دارد؟

ج: اقامه ندارد.

س 638: اگر امام جماعت برای نماز عید فطر، اقامه به جا آورد، نماز او و سایر نمازگزاران چه حکمی دارد؟

ج: به صحت نماز عید امام جماعت و مأمومین ضرری نمی رساند.

نماز مسافر

س 639: آیا وجوب قصر بر مسافر شامل همه نمازهای فریضه می شود یا اختصاص به بعضی از آنها دارد؟

ج: وجوب قصر فقط در خصوصِ نمازهای روزانه چهار رکعتی است که عبارت از نمازهای ظهر و عصر و عشاء است و نماز صبح و مغرب قصر نمی شود.

س 640: شرائط وجوب قصر بر مسافر در نمازهای چهار رکعتی کدام است؟

ج: امور هشتگانه ذیل است:

1 - سفر او به مقدار مسافت شرعی باشد یعنی رفتن یا برگشتن

و یا رفت و برگشت او روی هم هشت فرسخ شرعی باشد، مشروط به اینکه رفتن او کمتر از چهار فرسخ نباشد.

2 - از اول مسافرت قصد پیمودن هشت فرسخ را داشته باشد، بنابراین اگر از ابتدا قصد پیمودن هشت فرسخ را نداشته و یا قصد پیمودن کمتر از آن را داشته باشد و بعد از رسیدن به مقصد تصمیم بگیرد به جائی برود که فاصله آن با مکان اول کمتر از مسافت شرعی است، ولی از منزل تا آنجا به اندازه مسافت شرعی است، باید نمازش را تمام بخواند.

3 - در بین راه از قصد خود مبنی بر پیمودن مسافت شرعی برنگردد، بنابراین اگر در بین راه، پیش از رسیدن به چهار فرسخ از قصد خود برگردد یا مردد شود، حکم سفر بعد از آن بر او جاری نمی شود، هر چند نمازهائی که قبل از عدول از قصد خود به صورت شکسته خوانده، صحیح است.

4 - قصد قطع سفر در اثنای پیمودن مسافت شرعی با عبور از وطن خود یا جائی که می خواهد ده روز یا بیشتر در آن جا بماند، نداشته باشد.

5 - سفر از نظر شرعی برای او جایز باشد، بنابراین اگر سفر معصیت و حرام باشد، اعم از اینکه خودِ سفر حرام باشد مثل فرار از جنگ یا هدف از سفر، کار حرامی باشد مثل سفر برای راهزنی، حکم سفر را ندارد و نماز تمام است.

6 - مسافر از کسانی که خانه بدوش هستند، نباشد مانند بعضی از صحرانشینان که محل زندگی ثابتی ندارند، بلکه در بیابانها گردش می کنند و هر جا آب و علف و چراگاه پیدا کنند، می مانند.

7 - مسافرت

را شغل خود قرار نداده باشد مانند باربر، راننده و ملوان و غیره و کسی که شغل او در سفر است، ملحق به اینهاست.

8 - به حد ترخص برسد و منظور از حد ترخص مکانی است که در آنجا اذان شهر شنیده نمی شود و دیوارهای شهر هم دیده نمی شود.

آنکه شغلش مسافرت است یا سفر مقدمه شغل اوست

س 641: کسی که سفر مقدمه شغل اوست، آیا در سفرنمازش تمام و روزه اش صحیح است یا آن که این حکم اختصاص به کسی دارد که شغل او حتما مسافرت باشد؟ این گفته مرجع تقلید حضرت امام خمینی « قدس سره » که می فرماید: کسی که شغل او مسافرت است چه معنائی دارد؟ آیا کسی یافت می شودکه خود سفر شغل او باشد؟ زیرا چوپان و راننده و ملوان و غیر آن ها هم کارشان چوپانی و رانندگی و کشیترانی است و اصولا کسی که سفر را به عنوان شغل خود برگزیده باشد، وجود ندارد.

ج: کسی که سفر مقدمه کار او است، اگر در خلال هر ده روز حداقل یک بار برای کار به محل کارش رفت و آمد نماید، نمازش تمام و روزه اش صحیح است، و در کلمات فقهاء رضوان الله علیهم مراد از کسی که شغل او مسافرت است، کسی است که قوام کار او به سفر است مانند شغلهائی که در سؤال ذکر شده است.

س 642: نظر حضرتعالی درباره نماز و روزه کسانی که به مدت معینی بیش از یک سال در شهری برای کار اقامت می کنند و یا سربازانی که به مدت یک یا دو سال برای انجام خدمات سربازی در شهری می مانند، چیست؟ آیا بعد از هر سفری باید قصد اقامت ده روز

کنند تا نمازشان تمام و روزه آنها صحیح باشد؟ و اگر قصد ماندن کمتر از ده روز را داشته باشند، نماز و روزه آنها چه حکمی دارد؟

ج: اگر حداقل هر ده روز یکبار به خاطر شغل شان به محل کار سفر می کنند، در غیر سفر اول نمازشان تمام و روزه شان صحیح است، ولی در سفر اول، حکم سایر مسافرین را دارند، یعنی تا قصد اقامت ده روز را نکرده اند، نماز آنان شکسته است و روزه شان صحیح نیست.

س 643: نماز و روزه خلبانان هواپیماهای جنگی که بیشتر روزها از پایگاه های هوائی شان اقدام به پرواز کرده و مسافتی بسیار بیشتر از مسافت شرعی را می پیمایند و مرتب این عمل را تکرار می کنند، چه حکمی دارد؟

ج: حکم آنان همان حکم سایر رانندگان و ملوانان و خلبانان هواپیماهاست، یعنی نماز آنها در سفر تمام و روزه شان صحیح است.

س 644: آیا قبیله هائی که یک یا دو ماه از قشلاق به ییلاق یا بر عکس منتقل می شوند، ولی بقیه سال را در ییلاق یا قشلاق به سر می برند، دارای دو وطن هستند؟ مسافرتهائی که در ایام اقامت خود در یکی از این دو مکان به مکان دیگر انجام می دهند، از جهت قصر یا تمام بودن نماز چه حکمی دارد؟

ج: اگر قصد نقل و انتقال همیشگی از ییلاق به قشلاق و بر عکس را دارند تا روزهائی از سال را در یکی و روزهائی را در دیگری بگذرانند و هر دو مکان را برای زندگی دائمی خود انتخاب کرده باشند، هر یک از آن دو مکان وطن آنان محسوب می شود و بر آنان در آن دو مکان حکم وطن جاری می گردد، و

اگر فاصله بین آن دو به مقدار مسافت شرعی باشد، در راه سفر از یکی به دیگری، حکم سایر مسافرین را دارند.

س 645: من کارمند یکی از ادارات دولتی شهر هستم. فاصله بین محل کار و محل سکونتم حدود سی و پنج کیلومتر است که هر روز این مسیر را برای رسیدن به محل کارم طی می کنم. اگر برای کار خاصی قصد کنم چند شب در شهر بمانم، نمازم چه حکمی دارد، آیا واجب است نماز را تمام بخوانم یا خیر؟ به عنوان مثال هنگامی که در روز جمعه برای زیارت اقوام به شهر سمنان مسافرت می کنم، آیا واجب است نمازم را تمام بخوانم یا خیر؟

ج: اگر مسافرت به خاطر کاری که هر روز برای آن سفر می کنید، نباشد، حکم سفر شغلی را ندارد، ولی اگر سفر بخاطر شغلی که در محل کار دارید، باشد و در ضمنِ آن، اعمال خاصی از قبیل دیدن اقوام و دوستان را هم انجام می دهید و گاهی یک یا چند شب هم در آنجا می مانید، باعث تغییر حکم سفر شغلی نمی شود و نماز تمام و روزه صحیح است.

س 646: اگر من در محل کارم پس از پایان وقت اداری و انجام کارهای اداری که به خاطر آن مسافرت کرده ام، به انجام کارهای شخصی بپردازم. مثلا از ساعت هفت صبح تا دو بعد از ظهر کارهای اداری را انجام دهم و از آن به بعد مشغول انجام کارهای شخصی شوم، نماز و روزه ام چه حکمی دارد؟

ج: انجام کارهای خصوصی در سفر شغلی اداری بعد از پایان کار اداری، حکم سفر شغلی را تغییر نمی دهد.

س 647: نماز و روزه سربازانی که می دانند بیش

از ده روز در مکانی می مانند، ولی از خود اختیاری ندارند، چه حکمی دارد؟ امیدواریم فتوای حضرت امام « قدس سره » را هم بیان فرمائید.

ج: با اطمینان به اینکه ده روز یا بیشتر در یک مکان خواهند ماند، واجب است که نماز خود را تمام بخوانند و روزه بگیرند. فتوای امام « قدس سره » هم همین است.

س 648: نماز و روزه نیروهای کادری که در استخدام ارتش یا سپاه پاسداران انقلاب اسلامی هستند و بیشتر از ده روز در پادگان و بیشتر از ده روز در مناطق مرزی می مانند، چه حکمی دارد؟ خواهشمندم فتوای حضرت امام « قدس سره » را هم بیان فرمائید.

ج: اگر قصد اقامت ده روز یا بیشتر را درمکانی دارند و یا می دانند که ده روز یا بیشتر آن مقدار در آنجا خواهند ماند، واجب است که نماز خود را تمام بخوانند و روزه هم بگیرند. فتوای امام « قدس سره » هم همین است.

س 649: در رساله عملیه امام خمینی در بحث نماز مسافر، شرط هفتم، آمده است: « واجب است راننده در غیر از سفر اول نماز خود را تمام بخواند ولی در سفر اول نمازش شکسته است هر چند طولانی باشد، آیا مقصود از سفر اول همان شروع حرکت از وطن تا بازگشت به آن است یا با رسیدن به مقصد سفر اوّل تمام می شود؟

ج: اگر رفت و برگشت در نظر عرف، یک سفر محسوب شود مثل استادی که از وطن برای تدریس به شهری سفر کرده و هنگام عصر یا فردای آن روز به مبدء بر می گردد، در این صورت، رفت و برگشت سفر اوّل

محسوب می شود. و در صورتی که عرفا یک سفر نباشد مثل راننده ای که برای حمل کالا به مقصدی حرکت کرده و از آنجا به مکان دیگری برای حمل مسافر یا کالای جدید سفر نماید وسپس به وطن مراجعت می کند که در این فرض، سفر اوّل با رسیدن به مقصد، تمام می شود.

س 650: کسی که رانندگی ماشین شغل ثابت و دائمی او نیست، ولی برای مدت کوتاهی وظیفه رانندگی به او محول می شود مثل سربازانی که وظیفه رانندگی را در پادگانها و پاسگاهها و غیر آنها بر عهده می گیرند، آیا این افراد حکم مسافر را دارند یا آنکه واجب است نماز خود را تمام خوانده و روزه بگیرند؟

ج: اگر از نظر عرف، رانندگی ماشین در آن مدت موقت شغل آنها محسوب شود، حکم سایر رانندگان را خواهند داشت.

س 651: اگر ماشینِ راننده ای بر اثر حادثه ای برای مدتی متوقف شود و راننده برای تعمیر و خرید لوازم به شهر دیگری مسافرت نماید، با توجه به اینکه با ماشین خود سفر نکرده، آیإ؛طط باید در مانند این سفر نمازش را تمام بخواند یا شکسته؟

ج: اگر در این سفر شغل او رانندگی نباشد و عرف هم این سفر را سفر شغلی نداند، حکم دیگر مسافران را خواهد داشت.

حکم دانشجویان و روحانیون

س 652: دانشجویانی که هر هفته حداقل دو روز برای تحصیل مسافرت می کنند و یا کارمندانی که هر هفته برای کارشان سفر می کنند، چه حکمی دارند؟

با توجه به اینکه آنها هر هفته مسافرت می نمایند، ولی امکان دارد به خاطر تعطیلی دانشگاه یا کارشان به مدت یک ماه در وطن اصلی خود بمانند و در خلال آن مدت مسافرتی نمی کنند، آیا بعد

از گذشت یک ماه که سفر خود را دوباره آغاز می کنند، نمازشان در سفر اول طبق قاعده شکسته و بعد از آن تمام است؟

ج: در سفر برای تحصیل علم، نماز شکسته است و روزه هم صحیح نیست، اعم از اینکه سفرشان هفتگی باشد یا روزانه. ولی کسی که برای کار آزاد یا اداری، مسافرت می کند، اگر بین وطن یا محل سکونت و محل کارش هر ده روز حداقل یک مرتبه رفت و آمد نماید، باید از سفر دوم به بعد نماز خود را تمام بخواند و روزه او هم صحیح است، و اگر بین دو سفری که برای کار کردن می رود، ده روز در وطن یا جای دیگری بماند، در سفر اولی که بعد از اقامت ده روزه برای کار کردن می رود، نمازش شکسته است و نمی تواند روزه بگیرد.

س 653: دبیر شاغل در شهرستان رفسنجان می باشم با توجه به پذیرفته شدن در مرکز عالی ضمن خدمت و مأموریت به تحصیلی آموزش و پرورش، سه روز ابتدای هفته را در شهرستان کرمان اشتغال به تحصیل دارم و بقیه ایام هفته را در شهرستان خود به خدمت مشغولم، نظر حضرتعالی در مورد احکام نماز و روزه اینجانب چه می باشد، آیا حکم دانشجو بودن بر ما جاری است یا خیر؟

ج: اگر مأمور به تحصیل هستید نماز شما تمام است و می توانید روزه بگیرید.

س 654: اگر یکی از طلاب علوم دینی قصد داشته باشد تبلیغ را شغل خود قرار دهد، آیا با این فرض می تواند در سفر نماز خود را تمام بخواند و روزه هم بگیرد؟ اگر شخصی برای کاری غیر از تبلیغ و ارشاد یا امر به معروف

و نهی از منکر مسافرت نماید، نماز و روزه اش چه حکمی دارد؟

ج: اگر عرفا تبلیغ و ارشاد یا امر به معروف و نهی از منکر شغل و کار او محسوب شود، در سفر برای انجام آن کارها حکم مسافری را دارد که به خاطر شغل و کارش سفر می کند، و اگر زمانی برای کاری غیر از ارشاد و تبلیغ مسافرت کرد، در آن سفر مانند سایر مسافران نمازش شکسته است و روزه او صحیح نیست.

س 655: کسانی که مدت غیر معینی مسافرت می کنند مانند طلاب علوم دینی که برای درس خواندن به حوزه علمیه می روند و یا کارمندان دولت که برای کار به مدت غیر معینی به شهری اعزام می شوند، نماز و روزه این افراد چه حکمی دارد؟

ج: بر محل تحصیل یا کار حکم وطن مترتب نیست، مگر آنکه آنقدر آنجا بمانند که عرفا وطن آنها محسوب شود.

س 656: طلبه علوم دینی در شهری که وطن او نیست زندگی می کند، اگر قبل از قصد اقامه ده روز می دانسته و یا قصد داشته که به طور هفتگی به مسجدی که بیرون شهر واقع است برود، آیا می تواند قصد اقامت ده روز کند یا خیر؟

ج: هنگام قصد اقامت، قصد رفتن به کمتر از مسافت شرعی به مدت یک ساعت یا بیشتر تا ثلث روز یا شب ضرر به صحت قصد اقامت نمی زند و تشخیص اینکه مقصدی که قصد رفتن به آنجا را دارد، آیا داخل در محل اقامت هست یا خیر، موکول به نظر عرف است.

قصد اقامت و مسافت شرعی

س 657: من در جائی کار می کنم که کمتر از مسافت شرعی با شهر مجاور فاصله دارد و چون هیچیک از

دو مکان، وطن من نیست، لذا در محل کارم قصد اقامت ده روز می کنم تا نمازم را تمام خوانده و بتوانم روزه بگیرم، و هنگامی که در محل کارم قصد اقامت ده روز می کنم، در خلال آن مدت و بعد از آن قصد رفتن به شهر مجاور نمی کنم، حکم شرعی من در حالتهای زیر چیست؟

1 - اگر قبل از پایان ده روز به خاطر حادثه ای یا کاری به آن شهر بروم و بعد از تقریبا دو ساعت، به محل کارم برگردم؟

2 - اگر بعد از پایان ده روز به قصد رفتن به محله معینی به آن شهر بروم و از مقدار مسافت شرعی تجاوز نکنم و بعد از یک شب توقف، به محل اقامتم برگردم؟

3 - بعد از پایان ده روز به قصد رفتن به محله معینی به آن شهر بروم، ولی بعد از رسیدن به آن محله، تصمیم به رفتن به محله دیگری که با محل اقامت من بیشتر از مسافت شرعی فاصله دارد، بگیرم؟

ج: 1 - 2: اگر از ابتداء، قصد خروج نداشته باشید، بعد از استقرار حکم تمام بودن نماز در محل اقامت هر چند با خواندن حداقل یک نماز چهار رکعتی در آنجا باشد، خارج شدن از آنجا به مقدار کمتر از مسافت شرعی، در یک یا چند روز، به قصد اقامت ضرر نمی رساند، و در این صورت فرقی نمی کند که خروج قبل از پایان ده روز باشد یا بعد از آن، و تا مسافرت جدیدی انجام نشده، نماز تمام و روزه صحیح است.

3 - رفتن به محله های دیگر شهر محل اقامت، هر چند با محله قصد اقامت به مقدار مسافت

شرعی فاصله داشته باشد، به قصد اقامت و حکم آن ضرر نمی رساند، ولی اگر پس از قصد اقامت در شهری به شهر دیگری که با شهر محل اقامت به مقدار مسافت شرعی فاصله دارد برود، قصد اقامت قبلی وی به هم می خورد و بعد از برگشت به محل اقامت، باید دوباره قصد نماید.

س 658: اگر مسافر بعد از خروج از وطن، از راهی عبور کند که صدای اذان وطن اصلی خود را بشنود و یا دیوار خانه های آن را ببیند، آیا به مسافت شرعی ضرر می رساند؟

ج: تا از وطن خود عبور نکرده، ضرری به مسافت شرعی نمی رساند و مسافرتش قطع نمی شود، ولی تا در داخل محدوده بین وطن و حد ترخص آن هست، حکم مسافر بر او جاری نمی شود.

س 659: محل کار من که در آنجا سکونت هم دارم، غیر از وطن اصلی ام است و با آن بیش از مسافت شرعی فاصله دارد، و محل کارم را هم وطن خود قرار نداده ام و امکان دارد فقط برای چندین سال در آنجا بمانم. گاهی از آنجا برای انجام ماموریت اداری به مدت دو یا سه روز در ماه خارج می شوم، آیا هنگامی که از شهری که در آن سکونت دارم به مقداری بیش از مسافت شرعی خارج شده و بر می گردم، واجب است در بازگشت قصد اقامت ده روز کنم یا خیر؟ و اگر قصد اقامت ده روز واجب است، تا چه مسافتی، می توانم به اطراف شهر بروم؟

ج: اگر از شهری که در آن سکونت دارید، به مقدار مسافت شرعی خارج شوید، هنگام مراجعت باید دوباره قصد اقامت ده روز نمائید، و در صورتی که

قصد اقامت ده روز به طور صحیح تحقق پیدا کرد و حکم تمام خواندن نماز هر چند با خواندن حداقل یک نماز چهار رکعتی محقق شد در صورتی که از ابتداء، قصد خروج به کمتر از مسافت شرعی داشته خروج به کمتر از مسافت شرعی به اندازه یک تا دو ساعت در یک یا چند روز که مجموعا از مقدار ثلث روز یا شب تجاوز نکند، ضرری به حکم اقامت نمی زند، همچنانکه در خلال ده روز قصد خروج به باغها و مزرعه های محل اقامت، به قصد اقامت آسیبی نمی رساند.

س 660: اگر شخصی برای چندین سال در چهار کیلومتری وطنش باشد و هر هفته به خانه اش برود، هنگامی که این شخص به محلی مسافرت کند که فاصله آن با وطنش بیست و پنج کیلومتر و با مکانی که چندین سال در آن درس خوانده است، بیست و دو کیلومتر است، نماز او چه حکمی دارد؟

ج: اگر از وطنش به آنجا مسافرت کند، نماز قصر است.

س 661: مسافری قصد رفتن به سه فرسخی را دارد، ولی از ابتدا در نظر دارد که در بین راه از راه فرعی برای انجام کار معینی به یک فرسخی برود و سپس داخل مسیر اصلی شود و به سفر خود ادامه دهد، نماز و روزه این مسافر چه حکمی دارد؟

ج: حکم مسافر را ندارد و ضمیمه کردن مقدار راهی که با خروج از مسیر اصلی و بازگشت به آن پیموده، برای تکمیل مسافت شرعی کافی نیست.

س 662: با توجه به فتوای امام خمینی « قدس سره » مبنی بر وجوب قصر نماز و افطار هنگام سفر به هشت فرسخی، اگر مقدار

رفتن کمتر از چهار فرسخ باشد، ولی در بازگشت، به علت مشکلات راه و نبودن ماشین، مجبور به پیمودن مسافتی بیش از شش فرسخ شود، آیا باید نماز را شکسته خواند و روزه را افطار کرد؟

ج: اگر رفتن کمتر از چهار فرسخ باشد و مسیر بازگشت هم به مقدار مسافت شرعی نباشد، نماز تمام و روزه صحیح است.

س 663: کسی که از محل سکونت خود به محل دیگری که کمتر از مسافت شرعی است، سفر کند و در خلال ایام هفته چندین بار از آن محل به محله های دیگر برود، به طوری که مجموع مسافت بیش از هشت فرسخ شود، چه وظیفه ای دارد؟

ج: اگر هنگام خارج شدن از منزل قصد پیمودن مسافت شرعی را نداشته و فاصله بین مقصد اول و محله های دیگر هم به مقدار مسافت شرعی نباشد، حکم مسافر را ندارد.

س 664: اگر انسان به قصد رفتن به مکان معینی از شهر خود خارج شود و در آنجا به گردش بپردازد، آیا این گردش جزء مسافتی که از منزل پیموده، محسوب می شود؟

ج: گردش در مقصد جزء مسافت محسوب نمی شود.

س 665: آیا هنگام قصد اقامت، جایز است نیت خروج از محل اقامت به محل دیگری را که کمتر از چهار فرسخ با آن فاصله دارد بنمائیم؟

ج: قصد خروج از محل اقامت به اندازه کمتر از مسافت شرعی اگر به صدق اقامت ده روز ضرر نزند مثل بیرون رفتن از آنجا به مدت چند ساعت از روز یا شب برای یک بار یا چند بار به شرطی که مجموع ساعات خروج از یک سوم روز یا شب بیشتر نشود، در این صورت، قصد خروج به

قصد اقامت لطمه نمی زند.

س 666: با توجه به اینکه رفت و آمد از محل سکونت به محل کار که بیشتر از بیست و چهار کیلومتر از هم فاصله دارند، موجب می شود که نماز تمام خوانده شود، اگر من از شهری که در آن کار می کنم به خارج از آن و یا شهر دیگری که فاصله آن با محل کارم به مقدار مسافت شرعی نیست، بروم و قبل از ظهر یا بعد از ظهر به محل کارم برگردم، آیا باز هم نمازم تمام است؟

ج: به مجرد خارج شدن از محل کار به مقدار کمتر از مسافت شرعی، هر چند ارتباطی با کار روزانه شما نداشته باشد، حکم نماز و روزه شما در محل کار تغییر نمی کند، و فرقی هم نمی کند که قبل از ظهر به محل کارتان برگردید یا بعد از ظهر.

س 667: من از اهالی اصفهان هستم و مدتی است که در دانشگاهی در شاهین شهرکه از توابع اصفهان است مشغول به کارم، و فاصله بین اصفهان و شاهین شهر کمتر از مسافت شرعی (در حدود بیست کیلومتر) است، ولی تا دانشگاه که در اطراف شاهین شهر واقع شده، بیشتر از مسافت شرعی (در حدود بیست و پنج کیلومتر) است. با توجه به اینکه دانشگاه در شاهین شهر است و راه من از وسط شهر عبور می کند، ولی مقصد اصلی من دانشگاه است، آیا مسافر محسوب می شوم یا خیر؟

ج: اگر فاصله بین دو شهر کمتر از چهار فرسخ شرعی باشد، حکم سفر مترتب نمی شود.

س 668: من هر هفته برای زیارت حضرت معصومه سلام الله علیها و انجام اعمال مسجد جمکران به شهر قم مسافرت می کنم،

آیا در این سفر نمازم را تمام بخوانم یا شکسته؟

ج: در این سفر حکم سایر مسافرین را دارید و نماز شما قصر است.

س 669: محل تولد من شهر کاشمر است و از سال 1345 هجری شمسی تا سال 1369 ساکن تهران بوده ام و آنجا را وطن برای خود انتخاب کردم، و مدت سه سال است که همراه با خانواده ام برای ماموریت اداری به بندرعباس آمده و کمتر از یک سال دیگر به شهر تهران که وطن من است، باز خواهم گشت. با توجه به اینکه در مدتی که در بندرعباس هستم، هر لحظه امکان دارد برای مأموریت به شهرهای تابع بندرعباس بروم و مدتی در آنجا بمانم و زمان مأموریت های اداری هم که به من ارجاع می شود، قابل پیش بینی نیست، خواهشمندم اولا حکم نماز و روزه مرا بیان فرمائید.

ثانیا: با توجه به اینکه در اغلب اوقات یا در بعضی از ماههای سال برای چند روز در مأموریت اداری به سر می برم، آیا کثیر السفر محسوب می شوم یا خیر؟

ثالثا: با توجه به اینکه همسرم خانه دار و متولد تهران است و با من به بندرعباس آمده و ساکن آن شده است، حکم شرعی نماز و روزه وی چیست؟

ج: نماز و روزه شما در محل کار فعلی تان که وطن شما نیست، حکم نماز و روزه مسافر را دارد، یعنی نماز شکسته است و روزه تان صحیح نیست، مگر آنکه در آنجا قصد اقامت ده روز کنید و یا در هر ده روز حداقل یک بار به خاطر کاری که مربوط به وظیفه شما است، مسافرت نمائید؛ و اما همسرتان که در محل کار همراه شما است، اگر

قصد اقامت ده روز کرده باشد، نماز وی تمام و روزه اش صحیح است و در غیر این صورت نمازش شکسته است و نمی تواند روزه بگیرد.

س 670: شخصی قصد اقامت ده روز در جائی کرده است، بخاطر اینکه می دانسته که ده روز در آنجا می ماند و یا تصمیم بر ماندن داشته است ولی بعد از آنکه با خواندن یک نماز چهار رکعتی، حکم تمام خواندن نماز بر او مترتب شد، مسافرتی غیر ضروری برای وی پیش می آید، آیا رفتن به آن سفر برای او جایز است؟

ج: سفر او اشکال ندارد، هر چند غیر ضروری باشد.

س 671: اگر فردی برای زیارت حرم امام رضا « علیه الصلوة و السلام » مسافرت نماید و با آنکه می داند کمتر از ده روز در آنجا خواهد ماند ولی برای اینکه نمازش تمام باشد، قصد اقامت ده روز می کند، این کار او چه حکمی دارد؟

ج: اگر می داند که در آنجا ده روز نمی ماند، قصد اقامت ده روز معنا و اثری ندارد و باید در آنجا نمازش را شکسته بخواند.

س 672: مأمورین غیر محلی که هیچگاه ده روز در شهر محل کار نمی مانند، ولی مسافرت آنان کمتر از مسافت شرعی است، از جهت تمام یا شکسته بودن نماز چه وظیفه ای دارند؟

ج: اگر فاصله بین وطن و محل کار آنها به مقدار مسافت شرعی ولو تلفیقا نباشد، احکام مسافر را ندارند، و کسی که بین وطن و محل کارش به مقدار مسافت شرعی فاصله باشد، اگر حداقل هر ده روز یک بار بین آن دو رفت و آمد می کند، نمازش را باید تمام بخواند، ولی هر گاه ده روز یا بیشتر در وطن یا

محل کار اقامت کند، در سفر اول بعد از ده روز، حکم سایر مسافرین را خواهد داشت.

س 673: کسی که به جائی مسافرت کرده و نمی داند چه مقدار در آنجا خواهد ماند، ده روز یا کمتر، چگونه باید نماز بخواند؟

ج: وظیفه شخص مردد تا سی روز قصر است و از آن به بعد باید نمازش را تمام بخواند، هر چند در همان روز بخواهد برگردد.

س 674: کسی که در دو مکان تبلیغ می کند و قصد اقامت ده روز هم در آن منطقه دارد، نماز و روزه اش چه حکمی دارد؟

ج: اگر از نظر عرف دو مکان محسوب شوند، قصد اقامت در هر دو محل و یا در یکی از آن دو با قصد رفت و آمد به مکان دیگر در خلال ده روز، صحیح نیست.

حد ترخّص

س 675: در آلمان و بعضی از کشورهای اروپائی، گاهی فاصله بین بعضی از شهرها (یعنی فاصله تابلوهای خروجی شهری و ورودی شهر دیگر) به صد متر نمی رسد، حتی بعضی از خانه ها و خیابان های دو شهر کاملا به هم متصل هستند، حد ترخص این موارد چگونه است؟

ج: با فرض اتصال یکی از دو شهر به دیگری به نحوی که در سؤال آمده است، آن دو، حکم دو محله یک شهر را دارند که خروج از یکی به دیگری مسافرت محسوب نمی شود تا نیاز به حد ترخص باشد.

س 676: معیار حد ترخص شنیدن اذان و دیدن دیوارهای شهر است، آیا یکی از آن دو کافی است یا اینکه باید هر دو با هم وجود داشته باشند؟

ج: احوط، رعایت هر دو علامت است، هر چند بعید نیست که شنیده نشدن اذان برای تعیین

حد ترخص کافی باشد.

س 677: آیا معیار حد ترخص شنیدن صدای اذان از خانه های طرفی است که مسافر از آن طرف شهر خارج یا داخل آن می شود، یا اینکه معیار اذان وسط شهر است؟

ج: معیار، شنیدن اذان آخر شهر از طرفی است که مسافر از آن خارج و یا داخل آن می شود.

س 678: در اینجا بین اهالی یکی از نواحی راجع به مسافت شرعی اختلاف وجود دارد. عده ای می گویند که دیوارهای آخرین خانه های منطقه که به هم متصل هستند، ملاک است. عده ای هم معتقدند که باید مسافت را از کارخانه ها و شهرکهای پراکنده ای که بعد از خانه های شهر واقع شده است، محاسبه کرد، سؤال این است که آخر شهر کجاست؟

ج: تعیین آخر شهر موکول به نظر عرف است. اگر در نظر عرف کارخانه ها و شهرکهای پراکنده اطراف شهر جزو شهر نباشد، مسافت را از آخر خانه های شهر باید حساب نمود.

سفر معصیت

س 679: اگر انسان بداند در سفری که می خواهد برود، مرتکب معاصی و محرمات خواهد شد، آیا نمازش شکسته است یا تمام؟

ج: مادامی که سفر او به خاطر ترک واجب یا فعل حرامی نباشد، نماز او مانند سایر مسافران شکسته است.

س 680: کسی که بدون قصد معصیت مسافرت کند، ولی در بین راه برای ادامه و تکمیل سفر قصد ارتکاب معصیت نماید، آیا نمازش را باید تمام بخواند یا شکسته؟ آیا نمازهای شکسته ای که در طول راه خوانده، صحیح است یا خیر؟

ج: واجب است از زمانی که قصد استمرار سفر به خاطر معصیت کرده، نمازش را تمام بخواند و نمازهائی را که پس از تصمیم به ادامه سفر به قصد ارتکاب گناه، شکسته خوانده است،

باید اعاده کند و تمام بخواند.

س 681: سفر برای تفریح یا خرید مایحتاج زندگی با فرض فراهم نبودن مکانی برای نماز و مقدمات آن در مسافرت، چه حکمی دارد؟

ج: اگر بداند که در مسافرت مبتلا به ترک بعضی از واجبات نماز می شود، احوط این است که به آن سفر نرود، مگر آنکه ترک آن برای او ضرر یا مشقت داشته باشد. در هر صورت جایز نیست نماز را در هیچ حالی ترک نماید.

احکام وطن

س 682: من متولد شهر تهران هستم و پدر و مادرم در اصل از اهالی شهر « مهدی شهر » هستند، لذا چندین بار در طول سال به آنجا سفر می کنند و من هم همراه آنان می روم، با توجه به اینکه من قصد بازگشت به « مهدی شهر » را برای سکونت ندارم، بلکه قصد دارم در تهران بمانم، نماز و روزه ام چه حکمی دارند؟

ج: در فرض مذکور، نماز و روزه شما در وطن اصلی پدر و مادرتان، حکم نماز و روزه سایر مسافرین را دارد.

س 683: من شش ماه از سال را در شهری و شش ماه را در شهر دیگری که محل تولدم و محل سکونت من و خانواده ام است، زندگی می کنم، ولی در شهر اول به طور متوالی و مستمر ساکن نیستم، مثلا دو هفته یا ده روز و یا کمتر در آن می مانم و سپس به محل تولد و سکونت خانواده ام بر می گردم، سؤال من این است که اگر قصدماندن کمتر از ده روز را در شهر اول داشته باشم، آیا حکم مسافر را دارم یا خیر؟

ج: اگر آن شهر وطن اصلی شما نباشد و قصد توطن در

آنجا را هم نداشته باشید، در صورتی که قصد اقامت کمتر از ده روز را داشته باشید، حکم سایر مسافرین را دارید، مگر آنکه آنجا محل کار شما باشد و حداقل هر ده روز یکبار جهت کار به آنجا رفت و آمد داشته باشید که در این صورت نماز شما تمام و روزه تان صحیح است.

س 684: حدود دوازده سال است که در شهری بدون اینکه قصد زندگی دائمی در آن را داشته باشم، ساکن هستم. آیا این شهر وطن من محسوب می شود؟ چه مدتی لازم است تا آن شهر وطن من شود و چگونه می توان احراز کرد که عرف آنجا را وطن من می داند؟

ج: تا وقتی که انسان، جائی را برای ماندن همیشگی انتخاب نکرده، وطن او محسوب نمی شود. مگر این که بدون قصد آن قدر بماند که عرفا، وطن او محسوب شود و احراز نظر عرف به عهده مکلف است.

س 685: وطن شخصی تهران است و در حال حاضر قصد دارد در یکی از شهرهای نزدیک تهران ساکن شده و آن را وطن خود قرار دهد، ولی چون محل کسب و کار روزانه اش در تهران است، نمی تواند ده روز در آنجا بماند، چه رسد به شش ماه، بلکه هر روز به محل کارش می رود و شب به آنجا برمی گردد، نماز و روزه او در آن شهر چه حکمی دارد؟

ج: شرط تحقق عنوان وطن جدید این نیست که انسان بعد از قصد توطن و سکونت در شهری، شش ماه به طور مستمر در آنجا بماند، بلکه بعد از اینکه آنجا را به عنوان وطن جدید انتخاب نمود و با این قصد، مدتی (اگر چه فقط

شبها) آنجا سکونت نمود، وطن او محسوب می شود.

س 686: محل تولد من و همسرم شهر کاشمر است، ولی بعد از استخدام در یکی از ادارات دولتی، به نیشابور منتقل شدم، پدر و مادر ما هنوز در زادگاهمان زندگی می کنند، در ابتدای رفتن به نیشابور، از وطن اصلی خود اعراض کردیم، ولی اکنون بعد از پانزده سال از این امر منصرف شده ایم، خواهشمندم به سؤالات زیر پاسخ فرمائید:

1 - هنگامی که به خانه پدر و مادرمان می رویم و چند روز نزد آنها می مانیم، وظیفه من و همسرم راجع به نماز چیست؟

2 - فرزندان ما که در محل سکونت فعلی ما (نیشابور) متولد شده و در حال حاضر به سن بلوغ رسیده اند، هنگامی که به شهر پدری مان (کاشمر) رفته و چند روز نزد آنها می مانیم، چه وظیفه ای دارند؟

ج: بعد از آنکه از وطن اصلی تان « کاشمر » اعراض کردید، دیگر حکم وطن در آنجا بر شما جاری نمی شود، مگر آنکه دوباره برای زندگی به آنجا برگشته وبا قصد زندگی دائم مدتی در آنجا اقامت کنید و این شهر نسبت به فرزندان شما هم حکم وطن را ندارد و همه شما در آنجا حکم مسافر را دارید.

س 687: شخصی دارای دو وطن است، در نتیجه نماز خود را در هر دو مکان تمام می خواند و روزه هم می گیرد، آیا واجب است که همسر و فرزندان تحت تکفل وی در این مسأله از سرپرست خود تبعیت نمایند یا اینکه می توانند مستقل از او عمل کنند؟

ج: زن می تواند وطن جدید شوهرش را وطن خود قرار ندهد، ولی فرزندان اگر صغیر باشند و در تصمیم گیری و کسب درآمد

مستقل نباشند و یا در این مسأله تابع اراده پدر باشند، وطن جدید پدر، وطن آنها هم محسوب می شود.

س 688: اگر زایشگاه خارج از وطن پدر باشد و مادر ناچار باشد که چند روزی برای وضع حمل به زایشگاه منتقل شود و بعد از تولد فرزند برگردد، وطن این طفل کجاست؟

ج: اگر زایشگاه در وطن پدر و مادر که در آن زندگی می کنند قرار داشته باشد، همانجا وطن اصلی کودک هم خواهد بود، در غیر این صورت مجرد تولد در شهری باعث نمی شود که آنجا وطن او شود، بلکه وطن وی همان وطن پدر و مادر است که بعد از تولد به آنجا برده شده و با آنها زندگی می کند.

س 689: چند سال است که شخصی در شهر اهواز سکونت دارد ولی آنجا را به عنوان وطن دوم خود قرار نداده است، اگر از آن شهر به مقدار بیشتر یا کمتر از مسافت شرعی خارج شود، هنگام بازگشت مجدد به آنجا، نماز و روزه او چه حکمی دارد؟

ج: بعد از آنکه قصد اقامت در اهواز کرد و حکم تمام خواندن نماز با بجا آوردن حداقل یک نماز چهار رکعتی بر او مستقر شد، تا از آنجا به مقدار مسافت شرعی و یا بیشتر خارج نشده، نمازش تمام و روزه او صحیح است. ولی اگر به آن مقدار از آنجا خارج شود، حکم سایر مسافرین را خواهد داشت.

س 690: من فردی عراقی هستم که قصد اعراض از وطنم عراق را دارم، آیا همه ایران را وطن خود قرار دهم یا منطقه ای را که در آن ساکن هستم و یابرای انتخاب وطن حتما باید خانه ای بخرم؟

ج: در

وطن جدید، قصد توطن در شهر خاص و معین و سکونت در آن به مدتی که انسان عرفا اهل آنجا محسوب شود، شرط است، ولی تملک خانه یا غیر آن شرط نیست.

س 691: کسی که قبل از بلوغ از محل تولد خود به شهر دیگری مهاجرت نماید و به مسأله اعراض از وطن آگاه نباشد، الآن که به سن تکلیف رسیده، نسبت به نماز و روزه اش در آنجا چه وظیفه ای دارد؟

ج: اگر از محل تولد به تبعیت از پدرش مهاجرت کند و پدر وی قصد بازگشت به آنجا را برای زندگی نداشته باشد، آن مکان برای او حکم وطن را ندارد.

س 692: اگر شخصی وطنی داشته باشد که در حال حاضر در آن سکونت نمی کند، ولی گاهی با همسرش به آنجا می رود، آیا همسر او در آنجا باید مانند وی نمازش را تمام بخواند یا خیر؟ و اگر همسرش تنها به آنجا برود نمازش چه حکمی دارد؟

ج: مجرد اینکه آن مکان وطن شوهر اوست باعث نمی شود که وطن وی هم باشد و بر او در آنجا احکام وطن جاری شود.

س 693: آیا محل کار حکم وطن را دارد؟

ج: اشتغال به کاری در مکانی موجب نمی شود که آن مکان وطن گردد، ولی اگر از محل سکونت تا محل کار که به مقدار مسافت شرعی با هم فاصله دارند، در هر ده روز حداقل یک مرتبه رفت و آمد نماید، نماز وی در آنجا تمام و روزه اش صحیح است.

س 694: مراد از اعراض از وطن چیست؟ آیا مجرد ازدواج زن و رفتن وی همراه شوهر به هر جائی که او می خواهد، اعراض محسوب می شود یا خیر؟

ج: مراد

از اعراض، خروج از وطن با تصمیم بر عدم بازگشت به آن برای سکونت است. و مجرد رفتن زن به خانه شوهر در شهر دیگر، مستلزم اعراض از وطن اصلی اش نیست.

س 695: خواهشمندیم نظر خود را درباره وطن اصلی و وطن دوم بیان فرمائید.

ج: وطن اصلی جائی است که انسان در آن متولد شده و مدتی در آن بوده و رشد و نمو پیدا کرده است.وطن دوم هم جائی است که مکلّف آن را برای سکونت دائم، ولو برای چند ماه در هر سال، برگزیده است.

س 696: پدر و مادر من از اهالی شهر ساوه هستند و هر دو در کودکی به تهران آمده و در آن سکونت کرده اند. بعد از ازدواج به شهر چالوس رفته و در آن ساکن شده اند، زیرا محل کار پدرم آنجا بوده است. بنابراین من در تهران به دنیا آمده، ولی هرگز در آن اقامت نکرده ام، در تهران و ساوه چگونه نماز بخوانم؟

ج: اگر بعد از تولد در تهران، در آنجا رشد و نمو نکرده باشید، تهران وطن اصلی شما محسوب نمی شود، بنابراین اگر تهران و ساوه را به عنوان وطن اتخاذ نکرده باشید، در آنجا حکم وطن بر شما جاری نمی شود.

س 697: شخصی از وطنش اعراض نکرده است و در حال حاضر حدود شش سال است که در شهر دیگری اقامت دارد، در صورتی که به وطن خود برگردد، با توجه به اینکه بر تقلید امام راحل « قدس سره » باقی مانده، آیا نماز خود را باید تمام بخواند یا شکسته؟

ج: تا از وطن سابق خود اعراض نکرده، حکم وطن نسبت به او باقی است و نماز وی در آنجا

تمام و روزه اش صحیح است.

س 698: دانشجوئی خانه ای را در شهر تبریز برای تحصیل در دانشگاه آن به مدت چهار سال اجاره کرده است، همچنین وی در صورت امکان، قصد ماندن دائمی در تبریز را دارد، در حال حاضر در ایام ماه مبارک رمضان گاهی به وطن اصلی اش رفت و آمد می کند، آیا آن دو مکان، برای او دو وطن محسوب می شوند؟

ج: اگر در حال حاضر قصد قطعی بر توطّن در محل تحصیل نداشته باشد، آنجا حکم وطن را برای او نخواهد داشت. ولی حکم وطن بودن وطن اصلی او تا زمانی که از آن اعراض نکرده، نسبت به وی باقی است.

س 699: من در شهر کرمانشاه به دنیا آمده ام و شش سال است که در تهران ساکن هستم و بدون اینکه از وطن اصلی خود اعراض کرده باشم، قصد توطن در تهران کرده ام. اگر در هر یک یا دو سال از منطقه ای به منطقه دیگری از مناطق تهران منتقل شوم، نماز و روزه ام در آنجا چه حکمی دارد؟ و چون بیشتر از شش ماه است که در منطقه جدیدی از تهران ساکن هستیم، آیا آنجا برای ما حکم وطن را دارد یا خیر؟ هنگامی که در طول روز به مناطق مختلف تهران رفت و آمد می کنیم، نماز و روزه ما چه حکمی دارد؟

ج: اگر در تهران فعلی و یا محله ای از آن قصد توطن نموده اید، سراسر آنجا وطن شما محسوب می شود، و در تمامی محله های تهران حکم وطن بر شما جاری است ونمازتان تمام و روزه شما صحیح است و تردد شما در تهران فعلی حکم سفر را ندارد.

س 700: محل کار و سکونت

فعلی شخصی از اهالی روستا در تهران است و پدر و مادر او در روستا زندگی می کنند و در آن ملک و آب دارند، این شخص برای دیدار و کمک به آنجا می رود، ولی تمایلی به بازگشت به آنجا برای سکونت ندارد، با توجه به اینکه آنجا زادگاه وی است، نماز و روزه اش در آنجا چه حکمی دارد؟

ج: اگر قصد مراجعت به آن روستا برای سکونت و زندگی ندارد، بلکه تصمیم به عدم مراجعت دارد، حکم وطن بر او در آنجا جاری نمی شود.

س 701: آیا محل تولد شخص هر چند در آنجا ساکن نباشد، وطن محسوب می شود؟

ج: اگر در آنجا مدتی مانده و رشد و نمو کرده باشد، تا از آن اعراض نکرده است، حکم وطن را دارد و در غیر این صورت حکم وطن ندارد.

س 702: نماز و روزه کسی که سالهای زیادی (نه سال) در سرزمینی که وطن او نیست، زندگی می کند، و در حال حاضر ممنوع الورود به وطن خود است، ولی یقین دارد که روزی به آن باز خواهد گشت، چه حکمی دارد؟

ج: نماز و روزه او در کشوری که فعلا در آن ساکن است، حکم نماز و روزه سایر مسافرین را دارد.

س 703: شش سال از عمرم را در روستائی و هشت سال را در شهری گذرانده و در حال حاضر برای تحصیل به مشهد آمده ام، نماز و روزه ام در هر یک از این مکانها چه حکمی دارد؟

ج: تا از روستای محل تولد اعراض نکرده اید، برای شما نسبت به نماز و روزه، حکم وطن را دارد و در مشهد تا قصد توطن در آن نکرده اید، حکم مسافر را دارید، و

شهری هم که چندین سال در آن ساکن بوده اید، اگر آن را به عنوان وطن انتخاب کرده باشید، تا از آن اعراض نکرده اید، حکم وطن را برای شما دارد و در غیر این صورت در آن حکم مسافر را خواهید داشت.

تبعیت زن و اولاد در وطن

س 704: آیا زن در وطن و اقامت تابع شوهر است؟

ج: مجرد زوجیت موجب تبعیت قهری نمی شود، و زن می تواند در انتخاب وطن و قصد اقامت تابع شوهر خود نباشد. بله، اگر زن در انتخاب وطن و اعراض از آن تابع اراده همسرش باشد، قصد شوهرش برای او کافی است و شهری که همسرش با او برای زندگی دائم و به قصد توطن به آنجا رفته است، وطن وی هم محسوب می شود و همچنین اعراض شوهر او از وطن مشترکشان با خروج از آن و رفتن به جائی دیگر، اعراض او از وطن هم محسوب می گردد، و برای اقامت ده روز در سفر، اطلاع او از قصد شوهرش مبنی بر اقامت ده روز با این فرض که وی تابع اراده شوهر است برای وی کافی است، بلکه اگر مجبور به همراهی با شوهرش در مدت اقامت در آنجا باشد، نیز حکم همین است.

س 705: جوانی با زنی از شهری دیگر ازدواج نموده است، هنگامی که این زن به خانه پدرش می رود، نمازش قصر است یا تمام؟

ج: تا زمانی که از وطن اصلی خود اعراض نکرده، نمازش در آنجا تمام است.

س 706: آیا زن و فرزندان مشمول مسأله « 1284 » رساله حضرت امام « قدس سره » هستند؟ یعنی در تحقق سفر آنها قصد سفر توسط آنان شرط نیست؟ و آیا وطن پدر موجب

تمام بودن نماز کسانی که تابع وی هستند، می گردد؟

ج: اگر در سفر تابع پدر ولو قهرا باشند، قصد پدر برای پیمودن مسافت در صورت اطلاع آنان از آن کافی است. ولی در انتخاب وطن و اعراض از آن، اگر در تصمیم گیری و زندگی مستقل نباشند، یعنی بر حسب طبیعت و ارتکازشان تابع اراده پدر باشند، در اعراض از وطن سابق و اتخاذ وطن جدید که پدر با آنها برای زندگی دائمی به آنجا رفته است، تابع وی خواهند بود.

احکام بلاد کبیره

س 707: نظر جنابعالی درباره شهرهای بزرگ از جهت قصد توطن یا اقامت ده روز در آنها چیست؟

ج: در احکام مسافر و قصد توطن و قصد اقامت ده روز فرقی بین شهرهای بزرگ و معمولی نیست و حتی با قصد توطن در یک شهر بزرگ و مدتی در آنجا ماندن، بدون معین کردن محله خاصی از آن، تمام آن شهر حکم وطن را درباره او پیدا خواهد کرد. همچنین اگر قصد اقامت ده روز در مانند این شهر نماید، بدون اینکه محله خاصی از آن را قصد نماید، حکم تمام بودن نماز و صحّت روزه در مورد او در تمام محله های آن شهر جاری خواهد بود.

س 708: شخصی از فتوای امام « قدس سره » در مورد اینکه تهران از بلاد کبیره است، مطلع نبوده و پس از پیروزی انقلاب اسلامی به فتوای امام « قدس سره » علم پیدا کرده است، نماز و روزه ای را که به نحو متعارف به جا آورده، چه حکمی دارد؟

ج: اگر در حال حاضر بر تقلید امام « قدس سره » در آن مسأله باقی باشد، واجب است که اعمال

گذشته اش را که با فتوای امام « قدس سره » منطبق نیست، تدارک نماید، به این معنی که نمازهائی را که به جای شکسته، تمام خوانده به صورت شکسته قضا کند و روزه هائی را که در حال مسافرت گرفته است، قضا نماید.

نماز استیجاری

س 709: من قادر بر خواندن نماز نیستم، آیا جایز است که شخصی به نیابت از من نماز بخواند؟ آیا فرقی بین اینکه نائب طلب اجرت کند و یا طلب اجرت نکند، وجود دارد؟

ج: شخص مکلف تا زنده است باید نمازهای واجبش را خودش، به هر نحو که می تواند، انجام دهد و نماز نائب چه با اجرت و چه بدون اجرت برای او مجزی نیست.

س 710: کسی که نماز استیجاری می خواند:

1 - آیا گفتن اذان و اقامه و سلامهای سه گانه و تسبیحات اربعه به طور کامل بر او واجب است؟

2 - اگر یک روز مثلا نماز ظهر و عصر را بخواند و در روز بعد نمازهای پنجگانه را به طور کامل به جا آورد، آیا رعایت ترتیب لازم است؟

3 - آیا در نماز استیجاری، ذکر خصوصیات میت شرط است یا خیر؟

ج: ذکر خصوصیات میت لازم نیست، و رعایت ترتیب فقط بین نمازهای ظهر و عصر و مغرب و عشاء شرط است، و هر گاه در عقد اجاره کیفیت خاصی بر اجیر شرط نشده باشد و کیفیت معهودی که اطلاق عقد اجاره به آن انصراف پیدا کند، هم وجود نداشته باشد، بر اجیر لازم است که نماز را با مستحباتی که انجام آن متعارف است بخواند، ولی واجب نیست که برای هر نمازی اذان بگوید.

نماز آیات

س 711: نماز آیات چیست و علت شرعی وجوب آن کدام است؟

ج: نماز آیات دو رکعت است که هر رکعت آن پنج رکوع و دو سجده دارد و اسباب شرعی وجوب آن عبارت است از: کسوف خورشید و خسوف ماه، اگر چه مقدار کمی از آنها گرفته شود؛ زلزله و

هر حادثه غیرعادی که باعث ترس بیشتر مردم شود مانند بادهای سیاه یا سرخ و یا زرد که غیرعادی باشند؛ تاریکی شدید، فرو رفتن زمین و ریختن کوه، صیحه آسمانی و آتشی که گاهی در آسمان ظاهر می شود. در غیر از کسوف و خسوف و زلزله، باید آن حادثه موجب ترس و وحشت بیشتر مردم شود، و حادثه ای که ترس آور نباشد و یا موجب ترس و وحشت افراد نادری گردد، اعتبار ندارد.

س 712: نماز آیات چگونه باید خوانده شود؟

ج: به چند صورت می توان آن را بجا آورد:

صورت اول: بعد از نیت و تکبیرة الاحرام، حمد و سوره خوانده شود و به رکوع برود، سپس سر از رکوع برداشته و دوباره حمد و سوره را بخواند و به رکوع رود و باز سر از رکوع بردارد و حمد و سوره بخواند و به رکوع رود و سپس سر از رکوع بردارد و همین طور ادامه دهد تا یک رکعت پنج رکوعی که قبل از هر رکوعی حمد و سوره خوانده است انجام دهد، سپس به سجده رفته و دو سجده نماید و بعد برای رکعت دوم قیام کند و مانند رکعت اول انجام دهد و دو سجده را بجا آورد و بعد از آن تشهد بخواند و سلام دهد.

صورت دوم: بعد از نیت و تکبیرةالاحرام، حمد و یک آیه از سوره ای را قرائت کرده و رکوع کند، سپس سر از رکوع بردارد و آیه دیگری از آن سوره را بخواند و به رکوع رود، و بعد سر از رکوع برداشته و آیه دیگری از همان سوره را قرائت نماید و همین طور تا رکوع

پنجم ادامه دهد تا سوره ای که پیش از هر رکوع، یک آیه از آن را قرائت کرده، قبل از رکوع آخر تمام شود. سپس رکوع پنجم را بجا آورد و به سجده رود، و پس از اتمام دو سجده، برای رکعت دوم قیام نماید و حمد و آیه ای از یک سوره را بخواند و به رکوع برود و همین طور مانند رکعت اول ادامه دهد تا تشهد بخواند و سلام دهد و چنانچه بخواهد برای هر رکوعی به یک آیه از سوره ای اکتفا کند، نباید سوره حمد را بیش از یک مرتبه در اول آن رکعت بخواند.

صورت سوم: یکی از رکعتها را به یکی از دو صورت و رکعت دیگر را به نحو دیگر بجا آورد.

صورت چهارم: سوره ای را که آیه ای از آن را در قیام پیش از رکوع اول خوانده، در قیام پیش از رکوع دوم یا سوم یا چهارم تکمیل نماید، که در این صورت واجب است بعد از سربرداشتن از رکوع، سوره حمد را در قیام بعدی اعاده نموده و یک سوره یا آیه ای از آن را اگر پیش از رکوع سوم یا چهارم است، قرائت کند، و در این صورت واجب است که آن سوره را تا قبل از رکوع پنجم به آخر برساند.

س 713: آیا وجوب نماز آیات اختصاص به کسانی دارد که در شهر وقوع حادثه هستند و یا شامل همه مکلفینی که از آن مطلع شده اند هر چند در آن شهر نباشندنیز می شود؟

ج: وجوب آن مختص کسانی است که در شهر وقوع حادثه هستند و کسی هم که در شهر متصل به شهری که حادثه در آن رخ

داده، به طوری که مانند یک شهر محسوب شوند، زندگی می کند، حکم آنها را دارد.

س 714: اگر شخصی هنگام وقوع زلزله بیهوش باشد و بعد از وقوع آن به هوش آید، آیا نماز آیات بر او واجب است؟

ج: اگر علم به وقوع زلزله پیدا نکند تا اینکه زمان متصل به وقت وقوع آن بگذرد، خواندن نماز آیات واجب نیست، اگرچه احتیاط آن است که بجا آورد.

س 715: بعد از وقوع زلزله در منطقه ای، غالبا در مدت کمی دهها پس لرزه رخ می دهد، حکم نماز آیات در این موارد چیست؟

ج: هر زلزله ای، چه شدید و چه خفیف، اگر زلزله مستقلی محسوب شود، نماز آیات جداگانه ای دارد.

س 716: اگر مرکز زلزله نگاری، وقوع لرزشهای خفیف زمین را با ذکر تعداد آن در منطقه ای که ما زندگی می کنیم، اعلام نماید، ولی ما اصلا آنها را احساس نکنیم، آیا در این حالت نماز آیات بر ما واجب می شود یا خیر؟

ج: اگر هنگام وقوع زلزله و یا در زمان متصل به آن، خودتان آن را احساس نکنید، نماز آیات بر شما واجب نیست.

نوافل

س 717: آیا باید نمازهای نافله بلند خوانده شود یا آهسته؟

ج: مستحب است که نافله های روز آهسته و نافله های شب بلند خوانده شود.

س 718: آیا جایز است نماز شب را که دو رکعت دو رکعت خوانده می شود، به صورت دو نماز چهار رکعتی و یک دو رکعتی و یک نماز وتر خواند؟

ج: خواندن نماز شب به صورت نماز چهار رکعتی صحیح نیست.

س 719: آیا هنگام خواندن نماز شب، واجب است که کسی متوجه نماز شب خواندن ما نشود؟ آیا واجب است که آن را در تاریکی بخوانیم؟

ج:

در تاریکی خواندن و مخفی کردن از دیگران شرط نیست، اما ریا هم در آن جایز نیست.

س 720: آیا خواندن نافله ظهر و عصر، پس از ادای نماز ظهر و عصر و در وقت نافله، باید به قصد قضا باشد و یا به قصد دیگری؟

ج: در این هنگام، احوط ادای آن به قصد قربة الی الله، بدون قصد اداء و قضاء است.

س 721: خواهشمندیم کیفیت نماز شب را به تفصیل برای ما بیان فرمائید.

ج: نماز شب یازده رکعت است، هشت رکعت آن که به صورت دو رکعتی دو رکعتی خوانده می شود، نماز شب نام دارد و دو رکعت آن نماز شفع است که مانند نماز صبح خوانده می شود، و یک رکعت هم نماز وتر نام دارد که در قنوت آن استغفار و دعا برای مؤمنین و طلب حاجات از خداوند منّان به ترتیبی که در کتاب های ادعیه ذکر شده، مستحب است.

س 722: نماز شب به چه صورتی باید خوانده شود؟ یعنی کیفیت آن از جهت سوره و استغفار و دعا چگونه است؟

ج: در نماز شب سوره و استغفار و دعا به عنوان جزئیت شرط نیست، بلکه کافی است که در هر رکعت بعد از نیت و تکبیرةالاحرام، سوره حمد قرائت شود، و اگر خواست بعد از قرائت حمد یک سوره از سوره های قرآن را هم قرائت کند، و رکوع و سجود و ذکر آنها و تشهد و سلام بجا آورد.

مسائل متفرقه نماز

س 723: چگونه باید افراد خانواده را برای خواندن نماز صبح بیدار نمود؟

ج: در این مورد کیفیت خاصی در رابطه با افراد خانواده وجود ندارد.

س 724: نماز و روزه کسانی که به گروهها و طایفه های مختلفی

منسوب هستند و نسبت به هم بغض و حسد و حتی دشمنی بدون دلیل دارند، چه حکمی دارد؟

ج: برای مکلّف اظهار حسد و کینه و دشمنی با دیگران جایز نیست، ولی این امور باعث بطلان نماز و روزه نمی شود.

س 725: اگر رزمنده ای در جبهه به علت شدت درگیری قادر بر قرائت فاتحه یا سجده و یا رکوع نباشد، چگونه باید نمازش را در آنجا بخواند؟

ج: باید به هر نحوی که برایش امکان دارد، نماز بخواند. اگر قادر بر انجام رکوع و سجده نیست، ایماء و اشاره به جای رکوع و سجود کافی است.

س 726: پدر و مادر به فرزندانشان در چه سنی احکام شرعی و عبادات را باید تعلیم دهند؟

ج: مستحب است که ولی اطفال احکام شرعی و عبادات را پس از رسیدن آنان به سن تمیز به ایشان یاد دهد.

س 727: بعضی از رانندگان اتوبوس های مسافربری که بین شهرها رانندگی می کنند، به نماز مسافران اهمیتی نمی دهند و به تقاضای آنان برای توقف اتوبوس جهت ادای نماز، توجهی نمی کنند، لذا گاهی نماز مسافرین قضا می شود. وظیفه رانندگان اتوبوس ها دراین باره چیست؟ مسافران نسبت به نمازشان چه وظیفه ای دارند؟

ج: بر مسافران واجب است که در صورت خوف از فوت وقت نماز، از راننده بخواهند که اتوبوس را در مکان مناسبی متوقف نماید، و بر راننده اجابت درخواست آنان واجب است، و اگر به علت عذر مقبول و یا بدون دلیل از توقف اتوبوس خودداری کند، در این صورت تکلیف مسافران اگر خوف فوت وقت داشته باشند این است که نماز را در اتوبوس در همان حال حرکت بخوانند و تا آنجا که امکان دارد جهت قبله، قیام،

رکوع و سجود را رعایت کنند.

س 728: آیا مقصود از این گفته که « شارب خمر تا چهل روز نماز و روزه اش نماز و روزه نیست »، این است که در این مدت بر او واجب نیست نماز بخواند و بعدا باید آنها را قضا کند؟ یا اینکه مقصود جمع بین قضاء و اداء است و یا آنکه قضای آنها بر او واجب نیست بلکه اداء کافی است، ولی ثواب آن از نمازهای دیگر کمتر است؟

ج: منظور این است که شرب خمر مانع از قبول نماز و روزه است، نه اینکه با شرب خمر وجوب ادای نماز و روزه ساقط شود و قضاء واجب گردد یا جمع بین اداء و قضاء لازم شود.

س 729: اگر مشاهده کنم که شخصی بعضی از افعال نمازش را اشتباه انجام می دهد، وظیفه شرعی ام چیست؟

ج: در این مورد چیزی بر شما واجب نیست، مگر اینکه اشتباه ناشی از جهل او به آن حکم باشد که در این صورت احوط ارشاد و راهنمائی وی است.

س 730: نظر شریف جنابعالی درباره مصافحه نماز گزاران بعد از اتمام نماز چیست؟ قابل ذکر است که بعضی از علمای بزرگوار فرموده اند « راجع به این موضوع چیزی از ائمه علیهم السلام وارد نشده است »، لذا انگیزه ای برای انجام مصافحه وجود ندارد. ولی در عین حال مشاهده می کنیم که مصافحه باعث افزایش دوستی و محبت بین نمازگزاران می شود.

ج: مصافحه بعد از سلام و فراغت از نماز اشکال ندارد و به طور کلی مصافحه مؤمنین با هم مستحب است.

شرایط وجوب و صحت روزه

س 731: دختری که به سن تکلیف رسیده، ولی به علت ضعف جسمانی توانائی روزه گرفتن

ندارد، و بعد از ماه مبارک رمضان هم نمی تواند قضای آن را به جا آورد تا اینکه ماه رمضان سال بعد فرا می رسد، چه حکمی دارد؟

ج: ناتوانی از گرفتن روزه و قضای آن به مجرد ضعف و عدم قدرت موجب سقوط قضای روزه نمی شود، بلکه قضای روزه های ماه رمضان که از او فوت شده، بر وی واجب است.

س 732: دخترانی که تازه به سن تکلیف رسیده اند و روزه گرفتن بر آنها مقداری مشکل است، چه حکمی دارند؟ آیا سن بلوغ شرعی دختران اکمال نه سال قمری است؟

ج: بنا بر نظر مشهور، بلوغ شرعی دختران همان تکمیل نه سال قمری است که در این هنگام روزه بر آنها واجب است و ترک آن به مجرد بعضی از عذرها جایز نیست، ولی اگر روزه گرفتن برای ایشان ضرر داشته باشد یا تحمل آن برایشان همراه با مشقت زیاد باشد، افطار برای آنها جایز است.

س 733: من زمان دقیق رسیدن به سن تکلیف خود را نمی دانم، از جناب عالی خواهشمندم بیان فرمائید که از چه زمانی قضای نماز و روزه بر من واجب است، و آیا کفاره روزه بر من واجب است یا به علت جهل به مسأله قضای آن کفایت می کند؟

ج: فقط قضای آن مقدار از نمازها و روزه ها که یقین به فوت آن بعد از رسیدن به سن قطعی تکلیف شرعی دارید، بر شما واجب است، و در مورد روزه، اگر بعد از رسیدن قطعی به سن تکلیف، در اثر کوتاهی در یادگیری مسأله و حکم شرعی، عمداً افطار کرده باشید، علاوه برقضا، کفاره هم واجب است.

س 734: اگر دختر نه ساله ای که روزه بر او

واجب شده، به دلیل دشواری، روزه اش را افطار نماید، آیا قضا بر او واجب است یا خیر؟

ج: قضای روزه هائی که از ماه رمضان افطار کرده، بر او واجب است.

س 735: اگر فردی به خاطر عذری قوی، پنجاه درصد احتمال دهد که روزه بر او واجب نیست و به همین دلیل روزه نگیرد، ولی بعدا معلوم شود که روزه بر او واجب بوده، از جهت قضا و کفاره چه حکمی دارد؟

ج: اگر افطار عمدی روزه ماه مبارک رمضان به مجرد احتمال عدم وجوب روزه بر وی باشد، در فرض سؤال علاوه بر قضا، کفاره هم بر او واجب است. اما اگر افطار به علت ترس از ضرر باشد و ترس هم منشأ عقلائی داشته باشد، کفاره واجب نیست، ولی قضا بر او واجب است.

س 736: شخصی مشغول انجام خدمت سربازی است و به علت مسافرت و حضور در محل خدمت، نمی تواند روزه ماه رمضان سال گذشته را بگیرد، و هنگام حلول ماه رمضان امسال نیز در محل خدمت است و احتمال دارد که باز هم نتواند روزه بگیرد، اگر پس از پایان دوره خدمت سربازی بخواهد روزه این دو ماه را قضا نماید، آیا کفاره هم بر او واجب است یا خیر؟

ج: کسی که بر اثر عذر مسافرت، روزه ماه رمضان از او فوت شده و آن عذر تا ماه رمضان سال آینده استمرار داشته، فقط قضای آن بر او واجب است و کفاره تأخیر واجب نیست.

س 737: اگر شخص روزه دار جنب باشد و تا قبل از اذان ظهر متوجه آن نشود و پس از آن غسل ارتماسی نماید، آیا روزه اش باطل می شود؟ و اگر

بعد از غسل متوجه شود که در حال روزه غسل ارتماسی نموده است، آیا قضای آن واجب است؟

ج: اگر غسل ارتماسی بر اثر فراموشی و غفلت از روزه دار بودن باشد، غسل و روزه او صحیح است و قضای روزه اش بر او واجب نیست.

س 738: اگر شخصی بخواهد قبل از زوال به محل اقامتش برسد، ولی در راه به خاطر پیشامد حادثه ای نتواند در زمان معین به مقصد برسد، آیا روزه او اشکال دارد و آیا کفاره بر او واجب است یا فقط قضای روزه آن روز را باید به جا آورد؟

ج: روزه اش در سفر صحیح نیست و بر او فقط قضای روزه آن روزی که پیش از ظهر به محل اقامتش نرسیده، واجب است و کفاره ای هم ندارد.

س 739: اگر هواپیما در ارتفاع بالا و مسیر طولانی در حال پرواز باشد و پرواز حدود دو ساعت و نیم تا سه ساعت طول بکشد، مهماندار و خلبان هواپیما برای حفظ تعادل خود هر بیست دقیقه احتیاج به نوشیدن آب دارند، در این صورت آیا در ماه مبارک رمضان، کفاره و قضای روزه بر آنها واجب می شود؟

ج: اگر روزه برای آنها ضرر داشته باشد، جایز است که با نوشیدن آب افطار نمایند و قضای آن را بجا آورند و در این حالت کفاره بر آنها واجب نیست.

س 740: اگر زن در ماه مبارک رمضان دو ساعت یا کمتر مانده به اذان مغرب حیض شود، آیا روزه اش باطل می شود؟

ج: روزه اش باطل است.

س 741: کسی که با پوشیدن لباس مخصوص (مانند لباس غواصی) بدون اینکه بدنش خیس شود، در آب فرو رود، روزه اش چه حکمی دارد؟

ج: اگر لباس

به سر او چسبیده باشد، صحت روزه اش محل اشکال است و بنا بر احتیاط وجوبی قضای آن لازم است.

س 742: آیا مسافرت عمدی در ماه رمضان به قصد افطار و فرار از روزه گرفتن، جایز است؟

ج: مسافرت در ماه رمضان اشکال ندارد، و در صورت مسافرت، ولو اینکه برای فرار از روزه باشد، افطار بر او واجب است.

س 743: شخصی که روزه واجب بر عهده اش است و قصد دارد که آن را بگیرد، ولی بر اثر پیشامدی نتواند روزه بگیرد مثلا بعد از طلوع خورشید آماده مسافرت شد و به سفر رفت و بعد از ظهر برگشت و در بین راه هم مرتکب هیچیک از مفطرات نشد، ولی وقت نیت روزه واجب از وی فوت شد، و آن روز هم از روزهائی است که روزه در آن مستحب است، آیا می تواند نیت روزه مستحبی کند یا خیر؟

ج: اگر قضای روزه ماه رمضان بر ذمه اش باشد، نیت روزه مستحبی حتی بعد از فوت وقت نیت روزه واجب، از وی صحیح نیست.

س 744: من معتاد به سیگار هستم و در ماه مبارک رمضان هر چه تلاش می کنم که تندخو نباشم نمی توانم و همین باعث ناراحتی زیاد افراد خانواده ام شده است و خودم هم از وضعیت دشوارم رنج می برم، تکلیف من چیست؟

ج: روزه ماه مبارک رمضان بر شما واجب است و بنابر احتیاط واجب جایز نیست در حال روزه سیگار بکشید، و نباید بدون دلیل با دیگران تند برخورد کنید.

زن باردار و شیرده

س 745: آیا روزه گرفتن بر زن بارداری که نمی داند روزه بر جنین او ضرر دارد یا خیر، واجب است؟

ج: اگر بر اثر روزه، خوف ضرر بر جنین

داشته باشد و خوف وی هم دارای منشاء عقلائی باشد، افطار بر او واجب است و در غیر این صورت واجب است که روزه بگیرد.

س 746: زنی که کودک خود را شیر می داده و باردار هم بوده و در همان حال روزه ماه رمضان را هم گرفته است، و هنگام زایمان فرزندش مرده به دنیا آمد، اگر از ابتدا احتمال ضرر را می داده و در عین حال روزه گرفته است:

1 - آیا روزه اش صحیح است یا خیر؟

2 - آیا دیه بر ذمه او هست یا خیر؟

3 - اگر احتمال ضرر نمی داده، ولی بعدا معلوم شده که روزه گرفتن برای جنین ضرر داشته، چه حکمی دارد؟

ج: اگر با وجود خوف از ضرری که دارای منشاء عقلائی است، روزه گرفته باشد و یا بعدا برایش معلوم شود که روزه برای وی یا برای جنین اش ضرر داشته، روزه اش صحیح نیست و قضای آن بر او واجب است، ولی ثبوت دیه جنین متوقف بر این است که ثابت شود فوت جنین مستند به روزه گرفتن وی است.

س 747: من به لطف خداوند متعال دارای فرزندی هستم که شیرخوار است. إن شاء الله تعالی بزودی ماه مبارک رمضان فرا خواهد رسید. در حال حاضر می توانم روزه بگیرم ولی در صورت روزه گرفتن، شیرم خشک خواهد شد. با توجه به اینکه دارای بنیه ضعیفی هستم و کودکم هر ده دقیقه شیر می خواهد، چه وظیفه ای دارم؟

ج: اگر به دلیل کم یا خشک شدن شیرتان بر اثر روزه، خوف ضرر بر طفل خود داشته باشید، روزه تان را افطار کنید، ولی برای هر روزی باید یک مد طعام به فقیر بدهید و قضای

روزه را هم بعدا بجا آورید.

بیماری و منع پزشک

س 748: بعضی از پزشکان که به مسائل شرعی ملتزم نیستند، بیماران را از روزه گرفتن به دلیل ضرر داشتن منع می کنند، آیا گفته این پزشکان حجت است یا خیر؟

ج: اگر پزشک امین نباشد و گفته او هم اطمینان آور نباشد و باعث خوف ضرر نشود، گفته او اعتباری ندارد و در غیر این صورت نباید روزه بگیرد.

س 749: مادرم تقریبا سیزده سال بیمار بود و به همین دلیل نمی توانست روزه بگیرد. من دقیقا اطلاع دارم که علت روزه نگرفتن او احتیاج به مصرف دارو بوده است، امیدواریم ما را راهنمائی فرمائید که آیا قضای روزه ها بر او واجب است؟

ج: اگر ناتوانی او از روزه گرفتن بر اثر بیماری بوده، قضا ندارد.

س 750: من بر اثر ضعف جسمانی از ابتدای سن بلوغ تا دوازده سالگی روزه نگرفته ام، در حال حاضر چه تکلیفی دارم؟

ج: واجب است روزه هائی را که در ماه مبارک رمضان نگرفته اید با اینکه به سنّ تکلیف رسیده بودید، قضا کنید، و اگر افطار روزه ماه رمضان عمدی و اختیاری و بدون عذر شرعی بوده، کفاره هم بر شما واجب است.

س 751: چشم پزشک مرا از روزه گرفتن منع کرده و گفته است که به علت ناراحتی چشم به هیچ وجه نباید روزه بگیرم، ولی من به گفته او توجه نکرده و شروع به روزه گرفتن کردم که باعث بروز مشکلاتی برای من در اثنای ماه رمضان شد. به طوری که در بعضی از روزها هنگام عصر احساس ناراحتی می کنم، لذا متحیر و مردد هستم بین اینکه روزه نگیرم و یا ناراحتی ام را تحمل کرده و روزه را

تا غروب ادامه دهم. سؤال این است که آیا اصولا روزه گرفتن بر من واجب است؟ و در روزهائی که روزه می گیرم و نمی دانم قدرت ادامه آن را تا غروب دارم یا نه، آیا روزه ام را ادامه دهم؟ و نیت من چگونه باید باشد؟

ج: اگر از گفته پزشک متدین و امین اطمینان حاصل کنید که روزه برای چشم شما ضرر دارد و یا خوف ضرر داشته باشید، روزه گرفتن برای شما واجب نبوده و بلکه جایز هم نیست، و با خوف ضرر نیت روزه صحیح نیست و در صورت عدم خوف ضرر نیت روزه اشکال ندارد، ولی صحت روزه متوقف بر این است که برای شما واقعا ضرر نداشته باشد.

س 752: من از عینک طبی استفاده می کنم و در حال حاضر چشمانم بسیار ضعیف است. هنگامی که به پزشک مراجعه کردم به من گفت که اگر برای تقویت چشمانم تلاش نکنم، ضعیف تر خواهند شد، بنابراین اگر از روزه ماه رمضان معذور باشم، چه وظیفه ای دارم؟

ج: اگر روزه برای چشمان شما ضرر دارد، واجب نیست روزه بگیرید، بلکه واجب است افطار کنید و اگر بیماری شما تا ماه رمضان آینده استمرار پیدا کرد، قضای روزه بر شما واجب نیست، ولی واجب است که عوض هر روز یک مد طعام به فقیر بدهید.

س 753: مادرم به بیماری شدیدی مبتلاست و پدرم نیز از ضعف جسمانی رنج می برد و در عین حال هر دو روزه می گیرند که گاهی مشخص است که روزه باعث تشدید بیماری آنها می شود، تاکنون نتوانسته ام آنها را قانع کنم که لااقل هنگام شدت بیماری روزه نگیرند. خواهشمندیم ما را در مورد حکم روزه آنها

راهنمائی فرمائید.

ج: ملاک تأثیر روزه در ایجاد بیماری یا تشدید آن و عدم قدرت بر روزه گرفتن تشخیص خود روزه دار نسبت به خودش است و اگر بداند روزه برای او ضرر دارد یا خوف ضرر داشته باشد و در عین حال بخواهد روزه بگیرد، روزه گرفتن برای وی حرام است.

س 754: در سال گذشته توسط پزشک متخصص موردعمل جراحی کلیه قرار گرفتم. وی مرا از گرفتن روزه تا آخر عمر منع نمود، ولی در حال حاضر هیچ مشکل و دردی احساس نمی کنم و حتی به طور طبیعی غذا می خورم وآب می نوشم و هیچیک از عوارض بیماری را هم حس نمی کنم، وظیفه من چیست؟

ج: اگر خود شما از ضرر روزه خوف ندارید و حجت شرعی هم بر آن ندارید، واجب است روزه ماه رمضان را بگیرید.

س 755: اگر پزشک شخصی را از روزه گرفتن منع کند آیا با توجه به اینکه بعضی از پزشکان اطلاعی از مسائل شرعی ندارند، عمل به گفته او واجب است؟

ج: اگر مکلّف از گفته پزشک یقین پیدا کند که روزه برای او ضرر دارد و یا از گفته وی یا منشاء عقلائی دیگری برای او خوف از ضرر حاصل شود، روزه گرفتن برای او واجب نیست، بلکه جائز هم نیست.

س 756: در کلیه های من سنگ جمع می شود و تنها راه جلوگیری از جمع شدن سنگ در کلیه، نوشیدن مستمر مایعات است و از آنجائی که پزشکان معتقدند که من نباید روزه بگیرم، تکلیف واجب من نسبت به روزه ماه مبارک رمضان چیست؟

ج: اگر جلوگیری از بیماری کلیه مستلزم نوشیدن آب یا سایر مایعات در طول روز باشد، روزه گرفتن

بر شما واجب نیست.

س 757: از آنجا که مبتلایان به مرض قند مجبورند هر روز یک یا دو بار آمپول انسولین تزریق کنند و نباید در وعده های غذائی آنها تأخیر و فاصله بیفتد، زیرا باعث پائین آمدن میزان قند خون و در نتیجه نوعی تشنج و بیهوشی می شود، لذا گاهی پزشکان به آنها توصیه می کنند که در روز چهار نوبت غذا بخورند، خواهشمندیم نظر شریف خود را درباره روزه این افراد بیان فرمائید.

ج: اگر بدانند که خودداری از خوردن و آشامیدن از طلوع فجر تا غروب، به آنان ضرر می رساند یا خوف ضرر داشته باشند، روزه گرفتن بر آنها واجب نبوده و بلکه جایز نیست.

مبطلات روزه

س 758: من در روز ماه رمضان به علّت اغوای شیطان تصمیم گرفتم روزه ام را باطل کنم لکن قبل از این که عملی که روزه را باطل می کند انجام دهم، از تصمیم خود منصرف شدم حکم روزه ام چیست؟ و اگر این امر درروزه غیر ماه رمضان پیش آید چه حکمی دارد؟

ج: در روزه ماه رمضان اگر در اثنای روز از نیت روزه گرفتن بر گردد بطوری که قصد ادامه روزه نداشته باشد، روزه اش باطل می شود و قصد دوباره او برای ادامه روزه فایده ندارد. امّا اگر دچار تردید شود به این معنی که هنوز تصمیم نگرفته است روزه را باطل کند، یا تصمیم بگیرد کاری را که موجب باطل شدن روزه است صورت دهد و هنوز آن را انجام نداده در این دو صورت صحت روزه او محل اشکال است و احتیاط واجب آن است که روزه را تمام کند و بعدا هم آن را قضا نماید. هر روزه واجب

معین دیگر - مانند نذر معین و امثال آن - نیز دارای همین حکم است.

س 759: آیا اگر از دهان شخص روزه دار خون بیاید، روزه اش باطل می شود؟

ج: روزه به سبب آن باطل نمی شود، ولی واجب است که از رسیدن خون به حلق جلوگیری کند.

س 760: حکم استعمال دخانیات مانند سیگار در حال روزه چیست؟

ج: احتیاط واجب آن است که روزه دار از دودهای انواع دخانیات و نیز مواد مخدّری که از راه بینی یا زیر زبان جذب می شود خودداری کند.

س 761: آیا ماده « ناس » که از توتون و غیر آن ساخته می شود و برای چند دقیقه زیر زبان گذاشته شده و سپس از دهان بیرون انداخته می شود، مبطل روزه است یا خیر؟

ج: اگر آب دهان مخلوط به ماده « ناس » را فرو ببرد، موجب بطلان روزه اش می شود.

س 762: نȘٙʠداروی طبی برای اشخاص مبتلا به تنگی نفس شدید وجود دارد که عبارت است از یک قوطی که در آن مایع فشرده شده وجود دارد و با فشار دادن آن داروی مایع بصورت پودر گاز از طریق دهان وارد ریه شخص بیمار شده و موجب تسکین حال وی می گردد. گاهی بیمار مجبور می شود در یک روز چندین بار از آن استفاده کند، آیا با وجود استفاده از این دارو، روزه گرفتن جایز است؟ با توجه به اینکه بدون استفاده از آن روزه گرفتن غیرممکن و یا بسیار سخت خواهد بود.

ج: اگر ماده مذکور هوای فشرده همراه با داروئی هر چند به صورت گاز یا پودر باشد و وارد حلق شود، صحت روزه محل اشکال است و در صورتی که روزه گرفتن بدون استعمال آن،

ممکن نیست یا مشقّت دارد، جائز است از آن استفاده کند، لکن احتیاط آن است که مبطل دیگری انجام ندهد و در صورت تمکّن (بدون استفاده از آن) روزه ها را قضا نماید.

س 763: من در بیشتر روزها آب دهانم با خونی که از لثه هایم می آید مخلوط می شود و گاهی نمی دانم آب دهانی که فرو می برم همراه با خون است یا خیر؟ روزه ام با این حال چه حکمی دارد؟ امیدوارم مرا راهنمائی فرمائید.

ج: اگر خون لثه در آب دهان مستهلک شود، محکوم به طهارت است و بلعیدن آن اشکال ندارد و مبطل روزه نیست، و همچنین در صورت شک در همراه بودن آب دهان با خون، فرو بردن آن اشکال ندارد و به صحت روزه ضرر نمی زند.

س 764: در یکی از روزهای ماه رمضان روزه گرفتم ولی دندانهایم را مسواک نزدم، و بدون اینکه باقیمانده غذاهای لابلای دندانها را عمداً ببلعم، خودبخود بلعیده شده است. آیا قضای روزه آن روز بر من واجب است؟

ج: اگر علم به وجود باقیمانده غذا در بین دندانهایتان و یا علم به رسیدن آن به حلق نداشته اید و فرو رفتن آن هم عمدی و با التفات نبوده، قضای روزه بر شما واجب نیست.

س 765: از لثه شخص روزه داری خون زیادی خارج می شود، آیا روزه اش باطل می شود؟ آیا برای او ریختن آب با ظرف بر سرش جایز است؟

ج: با خروج خون از لثه تا آن را فرو نبرده است، روزه باطل نمی شود. همچنین ریختن آب بر روی سر توسط ظرف و مانند آن به صحت روزه ضرر نمی رساند.

س 766: داروهای مخصوصی برای معالجه بعضی از بیماری های زنان وجود دارد (شیافهای روغنی) که

در داخل بدن گذاشته می شود، آیا استفاده از آن موجب بطلان روزه می شود؟

ج: استفاده از آن داروها به روزه ضرر نمی رساند.

س 767: نظر شریف جنابعالی درباره تزریق آمپول و سایر تزریقات نسبت به روزه داران در ماه مبارک رمضان، چیست؟

ج: احتیاط واجب آن است که روزه دار از آمپول های مقوّی یا مغذّی و هر آمپولی که در رگ تزریق می شود و نیز انواع سرم ها خودداری کند، لکن آمپول های داروئی که در عضله تزریق می شود و نیز آمپول هائی که برای بی حسّ کردن به کار می رود، مانعی ندارد.

س 768: آیا خوردن قرص فشار خون در حال روزه جایز است یا خیر؟

ج: اگر خوردن آن در ماه رمضان برای درمان فشار خون ضروری باشد، اشکال ندارد، ولی با خوردن آن روزه باطل می شود.

س 769: اگر من و بعضی از مردم بر این عقیده باشیم که بر استفاده از قرصها جهت مداوا عنوان خوردن وآشامیدن صدق نمی کند، آیاعمل به آن جایز است و به روزه ام ضرر نمی زند؟

ج: خوردن قرص روزه را باطل می کند.

س 770: اگر شوهر با همسر خود در ماه رمضان جماع نماید و زن نیز به آن راضی باشد چه حکمی دارد؟

ج: بر هر یک از آنان حکم افطار عمدی جاری است و علاوه بر قضا، کفاره هم بر هر دو واجب است.

س 771: اگر مردی با همسرش در روز ماه رمضان شوخی و ملاعبه نماید، آیا به روزه اش ضرر می رساند؟

ج: اگر منجر به انزال منی نشود، به روزه خللی وارد نمی کند، ولی اگر باعث انزال منی شود، جایز نیست و روزه باطل می شود

بقاء بر جنابت

س 772: اگر فردی به سبب برخی از مشکلات تا اذان صبح بر جنابت باقی بماند آیا روزه گرفتن

در آن روز برای او جایز است؟

ج: در غیر ماه رمضان و قضای آن اشکال ندارد، ولی نسبت به روزه ماه رمضان و قضای آن، اگر معذور از غسل است، تیمم کردن بر او واجب است و اگر تیمم هم نکند، روزه اش صحیح نیست.

س 773: اگر شخصی در حال جنابت چند روز روزه بگیرد و نداند که طهارت از جنابت شرط صحت روزه است، آیا کفاره روزه هائی که در حال جنابت گرفته بر او واجب است یا اینکه قضای آنها کافی است؟

ج: در فرض مرقوم قضا کفایت می کند.

س 774: آیا جایز است ԘΘՠجنب بعد از طلوع آفتاب غسل جنابت نماید و روزه قضا یا مستحب بگیرد؟

ج: اگر عمداً تا طلوع فجر بر جنابت باقی بماند، روزه ماه رمضان و قضای آن از او صحیح نیست، ولی اقوی صحت روزه های دیگر بخصوص روزه مستحبی است.

س 775: شخصی در ماه رمضان در جائی مهمان شد و شب را در آن منزل خوابید و در نیمه های شب محتلم گردید و چون مهمان بود و با خود لباسی نداشت، برای فرار از روزه، تصمیم گرفت بعد از طلوع فجر مسافرت نماید، لذا بعد از طلوع فجر بدون اینکه چیزی بخورد به قصد مسافرت، حرکت نمود. سؤال این است که آیا قصد سفر توسط او موجب سقوط کفاره هست یا خیر؟

ج: اگر با حالت جنابت از خواب بیدار شود و علم به جنب بودن خود داشته باشد و قبل از فجر اقدام به غسل یا تیمم نکند، مجرد قصد سفر در شب و یا مسافرت در روز برای سقوط کفاره از او کافی نیست.

س 776: کسی که آب در اختیار ندارد

و یا به دلیل عذرهای دیگر غیر از تنگی وقت نمی تواند غسل جنابت بکند، آیا جایز است عمداً خود را در شبهای ماه مبارک رمضان جنب کند؟

ج: اگر وظیفه او تیمم باشد و بعد از اینکه خود را جنب کرده، وقت کافی برای تیمم داشته باشد، این کار برای وی جایز است.

س 777: شخصی در ماه مبارک رمضان قبل از اذان صبح بیدار شده و متوجه محتلم شدن خود نشده و دوباره خوابیده و در اثنای اذان صبح بیدار شده و علم به جنابت خود پیدا می کند و یقین دارد که احتلامش قبل از اذان صبح بوده است، روزه او چه حکمی دارد؟

ج: اگر پیش از اذان صبح متوجه احتلام خود نشده است، روزه اش صحیح است.

س 778: اگر مکلّف در شب ماه رمضان قبل از اذان صبح بیدار شود و ببیند که محتلم شده است و دوباره پیش از اذان صبح به امید اینکه برای غسل کردن بیدار می شود بخوابد و تا بعد از طلوع آفتاب در خواب بماند و غسل خود را تا اذان ظهر به تأخیر بیندازد و بعد از اذان ظهر غسل کرده و نماز ظهر و عصر بخواند، روزه آن روز او چه حکمی دارد؟

ج: در فرض سؤال باید روزه را قضا نماید و بنابر احتیاط مستحب، کفاره نیز بدهد.

س 779: اگر مکلّف در شب ماه رمضان قبل از فجر شک کند که محتلم شده یا نه، ولی به شک خود اعتنا نکند و دوباره بخوابد و بعد از اذان صبح بیدار شود و متوجه گردد که قبل از طلوع فجر محتلم شده است، چه حکمی دارد؟

ج: اگر بعد از بیداری

اول اثری از احتلام در خود مشاهده نکند، بلکه فقط احتمال آن را بدهد و چیزی بر او کشف نشود و تا بعد از اذان بخوابد، روزه اش صحیح است، هر چند بعد از آن معلوم شود که احتلام او مربوط به قبل از اذان صبح است.

س 780: اگر شخصی در ماه مبارک رمضان با آب نجس غسل کند و بعد از یک هفته متوجه شود که آن آب نجس بوده است، نماز و روزه او در این مدت چه حکمی دارد؟

ج: نمازش باطل و قضای آن واجب است، ولی روزه های او محکوم به صحت است.

س 781: شخصی مبتلا به بیماری بیرون آمدن مستمر قطرات بول به صورت موقت است، یعنی بعد از بول کردن، به مدت یک ساعت یا بیشتر قطرات آن از او خارج می گردد. با توجه به اینکه وی در بعضی از شبها جنب شده و گاهی یک ساعت قبل از اذان بیدار می شود و احتمال می دهد که بعد از آن منی با قطرات بول خارج شود، نسبت به روزه اش چه تکلیفی دارد؟ وظیفه او برای اینکه با طهارت داخل وقت شود، چیست؟

ج: اگر قبل از اذان صبح، غسل جنابت و یا تیمم بدل از آن انجام داده، روزه او صحیح است، هر چند بعد از آن بدون اختیار از او منی خارج شود.

س 782: اگر شخصی قبل از اذان صبح یا بعد از آن بخوابد و در خواب جنب شده و بعد از اذان بیدار شود، چه مدتی برای غسل کردن وقت دارد؟

ج: در فرض سؤال، جنابت به روزه آن روز او ضرر نمی زند، ولی واجب است که برای نماز غسل کند

و می تواند غسل را تا وقت نماز به تأخیر بیندازد.

س 783: اگر غسل جنابت برای روزه ماه رمضان یا روزه های دیگر فراموش شود و در اثناء روز به یاد انسان بیفتد، چه حکمی دارد؟

ج: اگر در روزه ماه رمضان غسل جنابت را در شب تا طلوع فجر فراموش کند و با حالت جنابت صبح نماید، روزه اش باطل است و احوط این است که قضای روزه ماه رمضان هم در این حکم به آن ملحق شود. ولی در سایر روزه ها، روزه بر اثر آن باطل نمی شود.

استمناء

س 784: حکم کسی که با آمیزش جنسی حرام یا استمناء یا خوردن و نوشیدن حرام روزه خود را در ماه رمضان باطل نموده چیست؟

ج: در فرض مرقوم باید شصت روز روزه بگیرد و یا شصت مسکین را اطعام نماید و احتیاط مستحب آن است که هر دو را انجام دهد.

س 785: اگر مکلّف علم داشته باشد به اینکه استمناء روزه را باطل می کند، ولی عمداً آن را انجام دهد، آیا کفاره جمع بر او واجب می شود؟

ج: اگر عمداً استمناء کند و منی هم از او خارج شود، کفاره جمع بر او واجب نمی شود لکن احتیاط مستحب آن است که کفاره جمع بپردازد.

س 786: در ماه مبارک رمضان بدون وجود هیچیک از آثار استمناء فقط بر اثر حالتی که هنگام مکالمه تلفنی با یک زن نامحرم در خود احساس کردم مایع منی از من خارج شد، با توجه به اینکه مکالمه با او به قصد لذت نبوده، خواهشمندم لطف نموده و به سؤالات من پاسخ فرمائید، آیا روزه ام باطل است یا خیر؟ در صورت بطلان، آیا کفاره هم بر من

واجب است یا خیر؟

ج: اگر خروج منی بر اثر صحبت با یک زن جزء عادت های قبلی شما نبوده و مکالمه تلفنی با او هم بدون قصد لذت و ریبه بوده و در عین حال بطور غیرارادی منی از شما خارج شده است، موجب بطلان روزه نمی شود و چیزی هم بر اثر آن بر شما واجب نیست.

س 787: شخصی چندین سال عادت به استمناء در ماه رمضان و غیر آن داشته است، نماز و روزه او چه حکمی دارد؟

ج: استمناء مطلقا حرام است و اگر منجر به خروج منی شود، موجب غسل جنابت هم می شود، و اگر این عمل در حال روزه در روز ماه رمضان صورت بگیرد، در حکم افطار عمدی با حرام است، و اگر نماز و روزه را با حالت جنابت و بدون غسل و تیمم انجام دهد، نماز و روزه اش باطل و قضای آنها واجب است.

س 788: آیا استمناء توسط همسر، حکم استمناء حرام را دارد؟

ج: این کار، از موارد استمناء حرام نیست.

س 789: آیا جایز است شخص مجرد در صورتی که پزشک منی او را برای آزمایش بخواهد و راه دیگری هم برای خارج کردن منی نداشته باشد، استمناء نماید؟

ج: اگر معالجه متوقف بر آن باشد، اشکال ندارد.

س 790: بعضی از مراکز پزشکی برای انجام آزمایشهای پزشکی بر روی منی از انسان می خواهند که استمناء کند تا معلوم شود که وی قادر بر بچه دار شدن هست یا خیر، آیا استمناء برای او جایز است.

ج: استمناء جایز نیست، هر چند برای تشخیص قدرت وی بر بچه دار شدن باشد، مگر آنکه ضرورتی ایجاب کند.

س 791: تخیل به قصد برانگیختن شهوت در دو صورت

زیر چه حکمی دارد؟

الف: تخیل همسر

ب: تخیل زن اجنبی

ج: در فرض اول در صورتی که حرامی مانند انزال بر آن مترتّب نشود، اشکالی ندارد و در فرض دوّم، احتیاط در ترک آن است.

س 792: شخصی در ابتدای سن بلوغ روزه می گرفته، ولی در اثناء روزه استمناء نموده و جنب شده و به همین صورت چند روز روزه گرفته است، در حالی که جهل داشته به اینکه برای روزه گرفتن تطهیر از جنابت واجب است. آیا قضای روزه های آن روزها کافی است یإ؛ل ل اینکه تکلیف دیگری دارد؟

ج: در فرض سؤال، قضا و بنابر احتیاط واجب کفاره بر او واجب است.

س 793: شخص روزه داری در ماه رمضان به صحنه شهوت انگیزی نگاه کرده و جنب شده است. آیا با این کار روزه اش باطل می شود؟

ج: اگر نگاه کردن او به قصد انزال بوده و یا می دانسته که اگر به آن منظره نگاه کند، جنب می شود و یا عادت او بر این بوده است و در عین حال عمداً نگاه کرده و جنب شده، حکم جنابت عمدی را دارد یعنی هم قضاء بر عهده او می باشد و هم کفّاره.

س 794: انسان روزه داری که در یک روز بیش از یکبار کاری که روزه را باطل می کند انجام دهد وظیفه اش چیست؟

ج: فقط یک کفاره بر او واجب می شود، بلی اگر این کار آمیزش جنسی یا استمناء باشد احتیاط واجب آن است که بعدد دفعات آمیزش جنسی یا استمناء کفاره بدهد.

احکام مبطلات روزه

س 795: آیا تبعیت از اهل سنت در وقت افطار روزه در مراسم عمومی و مجالس رسمی و غیر آن، جایز است؟ اگر مکلّف تشخیص دهد که این متابعت از

موارد تقیه نیست و دلیلی برای التزام به آن وجود ندارد، وظیفه اش چیست؟

ج: تبعیت از دیگران در افطار روزه بدون احراز دخول وقت افطار، جایز نیست، و اگر از موارد تقیه باشد افطار جایز است، ولی روزه آن روز قضا دارد، و جایز نیست به طور اختیاری افطار نماید مگر بعد از آنکه داخل شدن شب و پایان یافتن روز را با یقین حسی و یا با حجت شرعی احراز نماید.

س 796: اگر روزه دار باشم و مادرم مرا وادار به خوردن غذا یا نوشیدن کند، آیا روزه ام باطل می شود؟

ج: خوردن و آشامیدن روزه را باطل می کند، هر چند بر اثر درخواست و اصرار شخص دیگری باشد.

س 797: اگر چیزی به زور وارد دهان روزه دار شود و یا سر او به همان صورت داخل آب گردد، آیا روزه اش باطل می شود؟ اگر وادار به باطل کردن روزه اش شود، مثلا به او بگویند که اگر روزه ات را نخوری، ضرری به خودت یا مالت وارد می سازیم، او هم برای دفع این ضرر غذا بخورد، آیا روزه اش صحیح است؟

ج: روزه شخص روزه دار با داخل شدن چیزی در حلقش بدون اختیار و یا با فرو بردن سرش به همان صورت به زیر آب باطل نمی شود، ولی اگر خودش بر اثر اکراه دیگری مرتکب مفطری شود، روزه اش باطل خواهد شد.

س 798: اگر روزه دار جاهل باشد به اینکه تا به حد ترخص نرسیده، نباید قبل از زوال افطار کند، و قبل از حد ترخص به این اعتبار که مسافر است، افطار نماید، روزه این شخص چه حکمی دارد؟ آیا قضا بر او واجب است یا حکم دیگری دارد؟

ج: حکم او

همان حکم افطار عمدی است.

س 799: هنگامی که مبتلا به بیماری زکام بودم، مقداری از اخلاط سر و سینه در دهانم جمع شده بود که به جای بیرون انداختن، آن را فرو بردم، آیا روزه ام صحیح است یا خیر؟ در بعضی از روزهای ماه مبارک رمضان در منزل یکی از اقوام بودم که بر اثر زکام و خجالت و حیا مجبور شدم با خاک، تیمم بدل از غسل واجب بکنم و تا نزدیک ظهر غسل نکردم. این کار برای چند روز تکرار شد، آیا روزه ام در آن روزها صحیح است یا خیر؟

ج: فرو بردن اخلاط سر و سینه ضرری به روزه نمی رساند، ولی اگر به فضای دهان رسیده باشد بنابر احتیاط واجب باید از فرو بردن آن خودداری نماید، و اما ترک غسل جنابت قبل از طلوع فجرِ روزی که می خواهید روزه بگیرید و ا نجام تیمم بدل از غسل به جای آن، اگر بخاطر عذر شرعی باشد و یا تیمم در آخر وقت و به خاطر تنگی آن باشد، موجب بطلان روزه نیست و روزه شما با تیمم صحیح است. در غیر این صورت، روزه شما در آن روزها باطل است.

س 800: من در معدن آهن کار می کنم که طبیعت آن اقتضا می کند هر روز داخل معدن شده و در آن کار کنم و هنگام استفاده از ابزار کار غبار وارد دهانم می شود، بقیه ماههای سال هم به همین صورت بر من می گذرد، تکلیف من چیست؟ آیا روزه من در این حالت صحیح است؟

ج: فرو بردن غبار هنگام روزه موجب باطل شدن آن است و باید از آن پرهیز نمود، ولی مجرد داخل شدن

غبار در دهان و بینی بدون اینکه به حلق برسد، روزه را باطل نمی کند.

کفاره روزه و مقدار آن

س 801: آیا دادن پول یک مد طعام به فقیر تا با آن غذائی برای خودش بخرد، کافی است؟

ج: اگر اطمینان داشته باشد که فقیر به وکالت از او طعام خریده و سپس آن را به عنوان کفاره قبول می کند، اشکال ندارد.

س 802: اگر شخصی وکیل در غذا دادن به عده ای از مساکین شود، آیا می تواند اُجرت کار و پختن غذا را از اموالی که به عنوان کفاره به او داده شده است، بردارد؟

ج: مطالبه اجرت کار و پخت غذا برای وی جایز است، ولی نمی تواند آن را بابت کفاره حساب نماید و یا از اموالی که باید به عنوان کفاره به فقرا داده شود، بردارد.

س 803: زنی به علت بارداری و نزدیکی وقت زایمان، نمی تواند روزه بگیرد و می داند که باید آنها را بعد از زایمان و قبل از ماه رمضان آینده قضا نماید، اگر به طور عمدی یا غیرعمدی تا چند سال روزه نگیرد، آیا فقط کفاره همان سال بر او واجب است یا آنکه کفاره تمام سالهائی که روزه را به تأخیر انداخته، واجب است؟

ج: فدیه تأخیر قضای روزه ماه رمضان هر چند به مدت چند سال هم به تأخیر افتاده باشد، یکبار واجب است و آن عبارت است از یک مد طعام برای هر روزی، و فدیه هم زمانی واجب می شود که تأخیر قضای روزه ماه رمضان تا ماه رمضان دیگر بر اثر سهل انگاری و بدون عذر شرعی باشد، ولی اگر به خاطر عذری باشد که شرعا مانع صحت روزه است، فدیه ای ندارد.

س 804: زنی به

علت بیماری از روزه گرفتن معذور است و قادر بر قضا کردن آنها تا ماه رمضان سال آینده هم نیست، در این صورت آیا کفاره بر او واجب است یا بر شوهرش؟

ج: اگر افطار روزه ماه رمضان از جهت بیماری و تأخیر قضای آن هم از جهت ادامه بیماری بوده است، برای هر روز یک مدطعام به عنوان فدیه بر خود زن واجب است و چیزی بر عهده شوهرش نیست.

س 805: شخصی ده روز روزه بر عهده دارد و در روز بیستم شعبان شروع به روزه گرفتن می کند، آیا در این صورت می تواند عمداً روزه خود را قبل یا بعد از زوال، افطار کند؟ در صورتی که قبل یا بعد از زوال افطار نماید، چه مقدار کفاره دارد؟

ج: در فرض مذکور افطار عمدی برای او جایز نیست و اگر عمداً افطار کند، در صورتی که قبل از زوال باشد، کفاره ای بر او واجب نیست و اگر بعد از زوال باشد، کفاره بر او واجب است که عبارت است از غذا دادن به ده مسکین، و در صورت عدم تمکّن، واجب است سه روز روزه بگیرد.

س 806: زنی در دو سال متوالی در ماه مبارک رمضان حامله بوده و قدرت روزه گرفتن در آن ایام را نداشته است، ولی در حال حاضر توانائی روزه گرفتن را دارد، حکم او چیست؟ آیا کفاره جمع بر او و اجب است یا فقط قضای آن را باید به جا آورد؟ تأخیر او در قضای روزه چه حکمی دارد؟

ج: اگر بر اثر عذر شرعی روزه ماه رمضان را نگرفته، فقط قضا بر او واجب است، و اگر عذر او

در خوردن روزه خوف از ضرر روزه بر جنین یا کودکش بوده، باید علاوه بر قضا، برای هر روز یک مد طعام به عنوان فدیه بپردازد، و اگر قضا را بعد از ماه رمضان تا ماه رمضان سال بعد، بدون عذر شرعی به تأخیر انداخته، فدیه دیگری هم بر او واجب است یعنی باید برای هر روز یک مد طعام به فقیر بدهد.

س 807: آیا رعایت ترتیب بین قضا و کفاره، در کفاره روزه واجب است یا خیر؟

ج: واجب نیست.

قضای روزه

س 808: هجده روز روزه به علت مسافرت در ماه رمضان برای انجام مأموریت دینی بر عهده ام می باشد، وظیفه من چیست؟ آیا قضای آنها بر من واجب است؟

ج: قضای روزه های ماه رمضان که بر اثر مسافرت از شما فوت شده، واجب است.

س 809: اگر کسی برای گرفتن روزه قضای ماه رمضان اجیر شود و بعد از زوال افطار کند، آیا کفاره بر او واجب است یا خیر؟

ج: کفاره بر او واجب نیست.

س 810: کسانی که در ماه رمضان برای انجام وظیفه دینی در مسافرت هستند و به همین دلیل نمی توانند روزه بگیرند، اگر در حال حاضر بعد از چند سال تأخیر، بخواهند روزه بگیرند، آیا پرداخت کفاره بر آنها واجب است؟

ج: اگر قضای روزه ماه رمضان را به علت استمرار عذری که مانع روزه گرفتن است، تا ماه رمضان سال آینده به تأخیر انداخته باشند، قضای روزه هایی که از آنان فوت شده کافی است، و واجب نیست برای هر روزی یک مد طعام فدیه بدهند، هر چند احتیاط در جمع بین قضا و فدیه است. ولی اگر تأخیر در قضای روزه به خاطر سهل انگاری و

بدون عذر باشد، جمع بین قضا و فدیه بر آنها واجب است.

س 811: شخصی به مدت ده سال بر اثر جهل نماز نخوانده و روزه نگرفته است، فعلا توبه نموده و به سوی خدا بازگشته و تصمیم بر جبران آنها گرفته است، ولی توانائی قضای همه روزه های فوت شده را ندارد و مالی هم ندارد که با آن کفاره هایش را بپردازد، آیا صحیح است که فقط به استغفار اکتفا کند؟

ج: قضای روزه های فوت شده در هیچ صورتی ساقط نمی شود، ولی نسبت به کفاره افطاره عمدی روزه ماه رمضان، چنانچه قدرت بر روزه دو ماه و یا اطعام شصت مسکین برای هر روز نداشته باشد، باید به هر تعداد فقیر که قادر است غذا بدهد و احتیاط آن است که استغفار نیز بکند و اگر به هیچ وجه قادر به دادن غذا به فقرا نیست فقط کافی است که استغفار کند یعنی با دل و زبان خود بگوید استغفرالله (از خداوند بخشایش می طلبم).

س 812: من به علّت عدم قدرت مالی و بدنی نتوانستم برای انجام کفاره هائی که بر من واجب شده بود روزه بگیرم و یا به مساکین اطعام نمایم و در نتیجه، استغفار نمودم لکن به لطف الهی اکنون توان روزه گرفتن یا اطعام نمودن دارم، وظیفه ام چیست؟

ج: در فرض مرقوم، انجام کفاره لازم نیست گر چه احتیاط مستحب آن است که انجام داده شود.

س 813: اگر شخصی بر اثر جهل به وجوب قضای روزه تا قبل از ماه رمضان سال آینده قضای روزه هایش را به تأخیر اندازد، چه حکمی دارد؟

ج: فدیه تأخیر قضای روزه تا ماه رمضان سال بعد، بر اثر جهل به

وجوب آن ساقط نمی شود.

س 814: فردی که به مدت صدو بیست روز روزه نگرفته، چه وظیفه ای دارد؟ آیا باید برای هر روز شصت روز روزه بگیرد؟ و آیا کفاره بر او واجب است؟

ج: قضای آنچه از ماه رمضان از او فوت شده، بر او واجب است، و اگر افطار عمدی و بدون عذر شرعی بوده، علاوه بر قضا، کفاره هر روز هم واجب است که عبارت است از شصت روز روزه یا اطعام شصت فقیر و یا دادن شصت مد طعام به شصت مسکین که سهم هر کدام یک مدّ است.

س 815: تقریبا یک ماه روزه گرفته ام به این نیت که اگر روزه ای بر عهده ام باشد قضای آن محسوب شود و اگر روزه ای بر عهده ام نیست به قصد قربت مطلق باشد، آیا این یک ماه روزه به حساب روزه های قضائی که بر ذمّه دارم، محسوب می شود؟

ج: اگر به نیت آنچه که در زمان روزه گرفتن شرعا مأمور به آن بوده اید، اعم از روزه قضاء یا مستحبی، روزه گرفته اید و روزه قضا هم برعهده شما باشد، به عنوان روزه قضاء محسوب می شود.

س 816: کسی که نمی داند چه مقدار روزه قضا دارد و با فرض داشتن روزه قضا روزه مستحبی بگیرد، اگر معتقد باشد که روزه قضا ندارد، آیا به عنوان روزه قضا محسوب می شود؟

ج: روزه هائی را که به نیت استحباب گرفته به جای روزه قضایی که بر عهده اش هست، محسوب نمی شود.

س 817: نظر شریف جنابعالی درباره شخصی که بر اثر جهل به مسأله، عمداً روزه اش را افطار کرده، چیست؟ آیا فقط قضا بر او واجب است یا اینکه کفاره هم باید بدهد؟

ج: اگر به سبب بی اطلاعی از

حکم شرعی بوده و در یادگیری مسأله کوتاهی نکرده باشد، باید قضای روزه ها را بجا آورد ولی کفارّه بر او واجب نیست.

س 818: کسی که در اوائل سن تکلیف بر اثر ضعف و عدم توانائی، نتوانسته روزه بگیرد، آیا فقط قضا بر او واجب است یا قضا و کفاره با هم بر او واجب است؟

ج: اگر گرفتن روزه برای او حرجی نبوده و عمداً افطار کرده، علاوه بر قضا، کفاره نیز بر او واجب است و اگر خوف داشته باشد که اگر روزه بگیرد مریض شود، فقط قضای روزه ها بر عهده او می باشد.

س 819: کسی که تعداد روزهائی که روزه نگرفته و مقدار نمازهایی را که نخوانده نمی داند، وظیفه اش چیست؟ کسی هم که نمی داند روزه اش را بر اثر عذر شرعی افطار کرده و یا عمداً آن را خورده است، چه حکمی دارد؟

ج: جایز است که به قضای آن مقدار از نماز و روزه هایش که یقین به فوت آنها دارد، اکتفا نماید، و در صورت شک در افطار عمدی کفاره واجب نیست.

س 820: اگر شخصی که در ماه رمضان روزه دار است، در یکی از روزها برای خوردن سحری بیدار نشود و لذا نتواند روزه را تا غروب ادامه دهد و در وسط روز حادثه ای برای او اتفاق بیفتد و روزه را افطار کند، آیا یک کفاره بر او واجب است یا کفاره جمع؟

ج: اگر روزه را تا حدی ادامه دهد که روزه بر اثر تشنگی و گرسنگی برای او حرجی شود و در نتیجه آن را افطار نماید، فقط قضا بر او واجب است و کفاره ای ندارد.

س 821: اگر شک کنم در اینکه اقدام به گرفتن

قضای روزه هائی را که بر عهده ام بوده، کرده ام یا خیر تکلیف من چیست؟

ج: اگر یقین به اشتغال قبلی ذمّه خود دارید، واجب است به مقداری که موجب یقین به انجام تکلیف می شود، روزه قضاء بگیرید.

س 822: کسی که هنگام بلوغ فقط یازده روز از ماه رمضان را روزه گرفته و یک روز را هم در موقع ظهر افطار کرده و در مجموع هجده روز روزه نگرفته است، و در مورد آن هجده روز نمی دانسته که با ترک عمدی روزه کفاره بر او واجب است، چه حکمی دارد؟

ج: اگر روزه ماه رمضان را از روی عمد و بدون عذر شرعی افطار کرده، باید علاوه بر قضا، کفاره هم بدهد اعم از اینکه هنگام خوردن روزه عالم به وجوب کفاره و یا جاهل به آن باشد.

س 823: اگر پزشک به بیماری بگوید که روزه برای شما ضرر داد و او هم روزه نگیرد، ولی بعد از چند سال بفهمد که روزه برای وی ضرر نداشته و پزشک در تشخیص خود اشتباه کرده است، آیا قضا و کفاره بر او واجب است؟

ج: اگر از گفته پزشک متخصص و امین و یا از منشأ عقلائی دیگر، خوف از ضرر پیدا کند و روزه نگیرد، فقط قضا بر او واجب است.

مسائل متفرقه روزه

س 824: اگر زنی در حال روزه نذری معین حیض شود، چه حکمی دارد؟

ج: روزه با عارض شدن حیض باطل می شود و قضای آن بعد از طهارت واجب است.

س 825: شخصی از اول ماه رمضان تا بیست و هفتم ماه را در وطن خود روزه گرفته و در صبح روز بیست و هشتم به دبی مسافرت کرده و در

روز بیست و نهم به آنجا رسیده و متوجه شده که در آنجا عید اعلام شده است، او اکنون به وطن خود برگشته، آیا قضای روزه هایی که از وی فوت شده، واجب است؟ اگر یک روز قضا نماید، ماه رمضان نسبت به او بیست و هشت روز می شود و اگر بخواهد دو روز قضا کند، روز بیست و نهم در جائی بوده که در آنجا عید اعلام شده بود، این شخص چه حکمی دارد؟

ج: اگر اعلان عید در روز بیست و نهم در آن مکان، به نحو شرعی و صحیح باشد، قضای آن روز بر او واجب نیست، ولی با فرض اینکه افق دو محل یکی بوده این امر کشف می کند که یک روز روزه در اول ماه از او فوت شده، لذا واجب است قضای روزه ای را که یقین به فوت آن دارد، بجا آورد.

س 826: اگر روزه داری هنگام غروب در سرزمینی افطار کرده باشد و سپس به جائی مسافرت کند که خورشید در آن هنوز غروب نکرده است، روزه آن روز او چه حکمی دارد؟ آیا تناول مفطرات برای او در آنجا قبل از غروب خورشید جایز است؟

ج: روزه او صحیح است و تناول مفطرات در آن مکان قبل از غروب خورشید با فرض اینکه در وقت غروب در سرزمین خود افطار کرده، برای او جایز است.

س 827: شهیدی به یکی از دوستانش وصیت نموده که احتیاطا از طرف وی چند روز روزه قضا بگیرد، ولی ورثه شهید به این مسائل پایبند نیستند و طرح وصیت او هم برای آنها ممکن نیست و روزه گرفتن هم برای دوست آن شهید مشقت دارد، آیا راه

حل دیگری وجود دارد؟

ج: اگر آن شهید به دوست خود وصیت کرده که خودش شخصا برای او روزه بگیرد، ورثه او در این مورد تکلیفی ندارند، و اگر برای آن فرد روزه گرفتن به نیابت از شهید مشقت دارد، تکلیف از او ساقط است.

س 828: من فردی کثیر الشک هستم و یا به تعبیر دقیق تر زیاد وسوسه می شوم، و در مسائل دینی بخصوص فروع دین زیاد شک می کنم، یکی از موارد آن این است که در ماه رمضان گذشته شک کردم که آیا غبار غلیظی که وارد دهان من شده آن را فرو برده ام یا خیر؟ و یا آبی را که داخل دهانم کردم، خارج کرده و بیرون ریختم یا نه؟ در نتیجه آیا روزه من صحیح است یا خیر؟

ج: روزه شما در فرض سؤال محکوم به صحت است و این شکّها اعتباری ندارند.

س 829: آیا حدیث شریف کساء را که از حضرت فاطمه زهرا سلام اللّه علیها نقل شده، حدیث معتبری می دانید؟ آیا نسبت دادن آن در حالت روزه به حضرت زهرای مرضیه سلام اللّه علیها جایز است؟

ج: اگر نسبت دادن آن به صورت حکایت و نقل از کتابهایی باشد که آن را نقل کرده اند، اشکال ندارد.

س 830: از بعضی از علما و غیر آنان شنیده ایم که اگر انسان هنگام روزه مستحبی به خوردن غذا دعوت شود، می تواند آن را قبول کرده و مقداری از غذا میل کند و با این کار روزه اش باطل نمی شود، بلکه ثواب هم دارد امیدواریم نظر شریف خود را در این باره بیان فرمائید.

ج: قبول دعوت مؤمن در حال روزه مستحبی، شرعا امری پسندیده است و خوردن غذا به

دعوت برادر مؤمن هر چند روزه را باطل می کند، ولی او را از اجر و ثواب روزه محروم نمی سازد.

س 831: دعاهائی مخصوص ماه رمضان به صورت دعای روز اول و روز دوم تا آخر ماه وارد شده است، قرائت آنها در صورت شک در صحت شان چه حکمی دارد؟

ج: به هر حال اگر قرائت آنها به قصد رجاء ورود و مطلوبیت باشد، اشکال ندارد.

س 832: شخصی قصد داشت روزه بگیرد، ولی برای خوردن سحری بیدار نشد، لذا نتوانست روزه بگیرد. آیا گناه روزه نگرفتن او به عهده خود وی است یا کسی که او را بیدار نکرده است؟ اگر فردی بدون سحری روزه بگیرد، آیا روزه اش صحیح است؟

ج: در این مورد چیزی بر عهده دیگران نیست، و روزه بدون خوردن سحری هم صحیح است.

س 833: روزه روز سوم ایام اعتکاف در مسجد الحرام، چه حکمی دارد؟

ج: اگر مسافر باشد و قصد اقامت ده روز در مکه مکرمه نماید و یا نذر کرده باشد که در سفر روزه بگیرد، بر او واجب است بعد از اینکه دو روز روزه گرفت، اعتکاف خود را با روزه روز سوم کامل کند. ولی اگر قصد اقامت و یا نذر روزه در سفر نکرده باشد، روزه او در سفر صحیح نیست و با عدم صحتِ روزه، اعتکاف هم صحیح نیست.

رؤیت هلال

س 834: همانطورکه می دانید، وضعیت هلال در آخر یااول ماه به یکی از حالت های زیر است:

1 - غروب هلال قبل از غروب خورشید باشد.

2 - غروب هلال مقارن با غروب خورشید باشد.

3 - غروب هلال بعد از غروب خورشید باشد.

امیدواریم بیان فرمائید که کدامیک از حالات سه گانه فوق را می توان به وسیله برنامه های

محاسبه کننده الکترونیکی دقیق برای دورترین نقاط عالم محاسبه کرد؟ آیا استفاده از این محاسبات برای تعیین اول ماه قبل از حلول آن امکان دارد یا اینکه حتما باید ماه با چشم رؤیت شود؟

ج: معیارِ اول ماه، هلالی است که بعد از غروب خورشید غروب کند و رؤیت آن، قبل از غروب ممکن باشد، و محاسبات علمی اگر موجب یقین برای مکلف نشود، اعتبار ندارد.

س 835: آیارؤیت تصویر هلال ماه با استفاده از دوربین CCD و انعکاس نور و بازخوانی اطلاعات ضبط شده توسط رایانه، برای اثبات اول ماه کفایت می کند؟

ج: رؤیت با وسیله، فرقی با رؤیت به طریق عادی ندارد و معتبر است. ملاک آن است که عنوان رؤیت محفوظ باشد. پس رؤیت با چشم و با عینک و با تلسکوپ محکوم به حکم واحدند. اما در مورد انعکاس به رایانه که درآن صدق عنوان رؤیت معلوم نیست محل اشکال است.

س 836: اگر هلال ماه شوال در یک شهر دیده نشود، ولی تلویزیون و رادیو از حلول آن خبر دهند، آیا کافی است یا تحقیق بیشتری واجب است؟

ج: اگر مفید اطمینان به ثبوت هلال گردد یا صدور حکم به هلال از طرف ولی فقیه باشد، کافی است و نیازی به تحقیق نیست.

س 837: اگر تعیین اول ماه رمضان و عید سعید فطر به علت عدم امکان رؤیت هلال اول ماه به سبب وجود ابر در آسمان یا اسباب دیگر، ممکن نباشد و سی روز ماه شعبان یا ماه رمضان کامل نشده باشد، آیا برای ما که در ژاپن زندگی می کنیم، جایز است که به افق ایران عمل کرده و یا به تقویم اعتماد کنیم؟

وظیفه ما چیست؟

ج: اگر اول ماه از طریق رؤیت هلال حتی در افق شهرهای مجاوری که یک افق دارند، و یا از طریق شهادت دو فرد عادل و یا از طریق حکم حاکم ثابت نشود، باید احتیاط کرد تا اول ماه ثابت شود، و رؤیت هلال در ایران که در غرب ژاپن واقع است، برای کسانی که مقیم ژاپن هستند، اعتبار ندارد.

س 838: آیا اتحاد افق در رؤیت هلال شرط است یا خیر؟

ج: رؤیت هلال در شهرهائی که در افق متحد و یا نزدیک به هم هستند و یا در شهرهائی که در شرق واقع شده اند، کافی است.

س 839: مقصود از اتحاد افق چیست؟

ج: منظور از آن، شهرهائی است که در طول خط واحدی واقع شده اند. بنابراین اگر دو شهر در یک خط طولی باشند (مراد از طول، طول در اصطلاح علم هیئت است)، گفته می شود که آنها در افق متحد هستند.

س 840: اگر روز بیست و نهم ماه در تهران و خراسان عید باشد، آیا برای افرادی هم که در شهری مانند بوشهر مقیم هستند، جایز است افطار کنند؟ با توجه به اینکه افق تهران و خراسان با افق بوشهر یکی نیست.

ج: به طور کلّی اگر اختلاف بین افق دو شهر به مقداری باشد که با فرض رؤیت هلال در یکی، هلال در دیگری قابل رؤیت نباشد، رؤیت آن در شهرهای غربی برای مردم شهرهای شرقی که خورشید در آنها قبل از شهرهای غربی غروب می کند، کافی نیست، بر خلاف عکس آن.

س 841: اگر بین علمای یک شهر راجع به ثبوت هلال یا عدم آن اختلاف رخ دهد و عدالت آنها هم نزد مکلّف

ثابت بوده و به دقت همه آنها در استدلال خود مطمئن باشد، وظیفه واجب مکلّف چیست؟

ج: اگر اختلاف دو بینه به صورت نفی و اثبات باشد، یعنی یکی مدعی ثبوت هلال و دیگری مدعی عدم ثبوت آن باشد، این اختلاف موجب تعارض دو بینه و تساقط هر دو است، و وظیفه مکلّف این است که هر دو نظر را کنار گذاشته و درباره افطار کردن یا روزه گرفتن به آنچه که مقتضای اصل است، عمل نماید. ولی اگر بین ثبوت هلال و عدم علم به ثبوت آن اختلاف داشته باشند، به این صورت که بعضی از آنها مدعی رؤیت هلال باشند و بعضی دیگر مدعی عدم مشاهده آن، قول کسانی که مدعی رؤیت هلال هستند، در صورت عادل بودن، حجت شرعی برای مکلّف است و باید از آن متابعت کند، و همچنین اگر حاکم شرعی حکم به ثبوت هلال نماید، حکم وی حجت شرعی برای همه مکلفین است و باید از آن پیروی کنند.

س 842: اگر شخصی هلال ماه را ببیند و بداند که رؤیت هلال برای حاکم شرع شهر او به هر علتی ممکن نیست، آیا او مکلّف است که رؤیت هلال را به حاکم اطلاع دهد؟

ج: اعلام بر او واجب نیست مگر آنکه ترک آن مفسده داشته باشد.

س 843: همانگونه که می دانید اکثر فقهای بزرگوار پنج راه برای ثبوت اول ماه شوال در رساله های عملیه خود بیان کرده اند که ثبوت نزد حاکم شرع در ضمن آنها نیست، بنابراین چگونه بیشتر مؤمنین به مجرد ثبوت اول ماه شوال نزد مراجع، روزه خود را افطار می کنند؟ شخصی که از این راه اطمینان به ثبوت هلال

پیدا نمی کند، چه تکلیفی دارد؟

ج: تا حاکم حکم به رؤیت هلال نکرده، مجرد ثبوت هلال نزد او، برای تبعیت دیگران از وی کافی نیست، مگر آنکه اطمینان به ثبوت هلال حاصل نمایند.

س 844: اگر ولی امر مسلمین حکم نماید که فردا عید است و رادیو و تلویزیون اعلام کنند که هلال در چند شهر دیده شده است، آیا عید برای تمامی نواحی کشور ثابت می شود یا فقط برای شهرهایی که ماه در آنها دیده شده و شهرهای هم افق با آنها، ثابت می گردد؟

ج: اگر حکم حاکم شامل همه کشور باشد، حکم او شرعا برای همه شهرها معتبر است.

س 845: آیا کوچکی هلال و باریک بودن و اتصاف آن به خصوصیات هلال شب اول، دلیل بر این محسوب می شود که شب قبل شب اول ماه نبوده، بلکه شب سی ام ماه قبلی بوده است؟ اگر عید برای شخصی ثابت شود و از این راه یقین پیدا کند که روز قبل عید نبوده، آیا قضای روزه روز سی ام ماه رمضان را باید به جا آورد؟

ج: مجرد کوچکی و پائین بودن هلال یا بزرگی و بالا بودن و یا پهن یا باریک بودن آن دلیل شرعی شب اول یا دوم بودن نیست، ولی اگر مکلّف از آن علم به چیزی پیدا کند باید به مقتضای علم خود در این زمینه عمل نماید.

س 846: آیا استناد به شبی که در آن ماه به صورت قرص کامل است (شب چهاردهم) و اعتبار آن به عنوان دلیل برای محاسبه اول ماه جایز است تا از این راه وضعیت یوم الشک معلوم شود که مثلا روز سی ام ماه رمضان است و احکام روز ماه رمضان بر آن مترتب شود، مثلا بر کسی که این روز

را بر اساس بینه روزه نگرفته، حکم به وجوب قضای روزه شود و کسی هم که به دلیل استصحاب بقای ماه رمضان روزه گرفته، بری ء الذمّه باشد؟

ج: امر مذکور حجت شرعی بر آنچه ذکر شد، نیست، ولی اگر مفید علم به چیزی برای مکلّف باشد، واجب است که طبق آن عمل نماید.

س 847: آیا استهلال در اول هر ماه واجب کفائی است یا احتیاط واجب؟

ج: استهلال فی نفسه واجب شرعی نیست.

س 848: آیا اول ماه مبارک رمضان و آخر آن با رؤیت هلال ثابت می شود یا با تقویم، هر چند ماه شعبان سی روز نباشد؟

ج: اول یا آخر ماه رمضان با رؤیت شخص مکلّف یا با شهادت دو فرد عادل یا با شهرتی که مفید علم است یا با گذشت سی روز و یا بوسیله حکم حاکم ثابت می شود.

س 849: اگر تبعیت از اعلام رؤیت هلال توسط یک دولت جایز شد، و آن اعلام معیاری علمی برای ثبوت هلال سرزمین های دیگر را تشکیل دهد، آیا اسلامی بودن آن حکومت شرط است، یا اینکه عمل به آن حتی اگر حکومت ظالم و فاجر هم باشد، ممکن است؟

ج: ملاک در این مورد، حصول اطمینان به رؤیت در منطقه ای است که نسبت به مکلّف کافی محسوب می شود.

س 850: خواهشمند است نظر مبارک خود را در خصوص اعتکاف در مساجد (جامع و غیر جامع) بیان فرمائید.

ج: در مسجد جامع صحیح است و در مسجد غیر جامع رجاءا اشکال ندارد. و تعریف مسجد جامع در مباحث نماز گذشت.

هبه، هدیه، جایزه بانکی، مهر و ارث

س 851: آیا هبه و هدیه عید (عیدی) خمس دارد؟

ج: هبه و هدیه خمس ندارد، هر چند احوط این است که اگر از مخارج سال زیاد بیاید، خمس آن

پرداخت شود.

س 852: آیا به جایزه هایی که توسط بانکها و صندوق های قرض الحسنه به افراد پرداخت می شود، خمس تعلق می گیرد یا خیر؟

ج: خمس در جایزه ها و هدیه ها واجب نیست.

س 853: آیا مبالغی که بنیاد شهید به خانواده های شهدا می پردازد، به مازاد از مخارج سال آن، خمس تعلق می گیرد؟

ج: چیزی که بنیاد شهید به خانواده های عزیز شهدا هدیه می کند، خمس ندارد.

س 854: آیا نفقه ای که شخصی از طرف پدر یا برادر یا یکی از اقوام دریافت می کند، هدیه محسوب می شود یا خیر؟ در صورتی که نفقه دهنده خمس اموال خود را نپردازد، آیا بر نفقه گیرنده پرداخت خمس آنچه که از او می گیرد، واجب است؟

ج: تحقق عنوان هبه و هدیه تابع قصدِ دهنده است و تا نفقه گیرنده یقین نداشته باشد که مالی که به او داده می شود، متعلق خمس است، پرداخت خمس آن واجب نیست.

س 855: به دخترم یک واحد مسکونی به عنوان جهیزیه عروسیش داده ام، آیا این واحد مسکونی خمس دارد؟

ج: اگر هبه واحد مسکونی که به دخترتان بخشیده اید، عرفا مطابق شأن شما محسوب شود، و در بین سال خمسی بخشیده باشید، دادن خمس آن واجب نیست.

س 856: آیا جایز است که انسان مالی را قبل از گذشت یک سال بر آن، به همسرش هدیه دهد، با آنکه می داند وی آن مال را برای خرید خانه در آینده و یا مخارج ضروری، ذخیره خواهد کرد؟

ج: این کار جایز است و مالی که به همسرتان بخشیده اید، اگر به مقداری باشد که عرفا مناسب شأن شما و افراد مانند شماست و بخشش صوری و به قصد فرار از خمس هم نباشد، خمس ندارد.

س 857: زن و

شوهری برای اینکه خمس به اموال آنها تعلق نگیرد، قبل از رسیدن سال خمسی شان، اقدام به هدیه کردن سود سالانه خود به یکدیگر می کنند، امیدواریم حکم خمس آنها را بیان فرمائید.

ج: با این گونه بخشش که صوری و برای فرار از خمس است، خمسِ واجب از آنان ساقط نمی شود.

س 858: شخصی برای رفتن به حج استحبابی مبلغی را به حساب سازمان حج واریز کرده، ولی قبل از تشرف به زیارت خانه خدا، فوت نموده است، این مبلغ چه حکمی دارد؟ آیا مصرف کردن آن در نیابت از حج میت واجب است؟ آیا خمس به آن تعلق می گیرد؟

ج: فیش حج که در قبال مبلغی که به حساب سازمان حج واریز کرده، دریافت نموده، به قیمت فعلی اش از ترکه میت محسوب می شود، و میت اگر حج برذمه ندارد و وصیت به حج هم نکرده، صرف آن در حج نیابی برای میت واجب نیست، و پرداخت خمس مبلغ پرداختی بابت آن فیش اگر از پولی که خمس به آن تعلق گرفته ولی پرداخت نشده باشد، در فرض سؤال واجب است.

س 859: باغ پدری از طریق بخشش یا ارث به پسرش منتقل شده است، آن باغ هنگام هدیه یا انتقال به او بابت ارث، قیمت زیادی نداشت، ولی در حال حاضر قیمت آن هنگام فروش با قیمت قبلی آن تفاوت زیادی کرده است، آیا به آن مقدار زیادی که بر اثر افزایش قیمت حاصل شده، خمس تعلق می گیرد؟

ج: ارث و هبه و پول فروش آنها خمس ندارد، هر چند قیمت آنها افزایش یافته باشد، مگر اینکه نگهداری آن به قصد تجارت و زیاد شدن قیمت باشد.

س 860: اداره بیمه مبلغی را

بابت هزینه درمان به من بدهکار است و مقرر شده که در همین روزها به من پرداخت شود، آیا به این مبلغ خمس تعلق می گیرد؟

ج: خمس ندارد.

س 861: آیا به پولی که از حقوق ماهیانه ام برای خرید لوازم ازدواج در آینده، پس انداز می کنم، خمس تعلق می گیرد؟

ج: اگر عین پولی را که بابت حقوق ماهیانه می گیرید، پس انداز می کنید، باید سر سال خمس آن پرداخت شود، مگر آنکه بخواهید در خلال دو سه ماه آینده صرف خرید لوازم ضروری ازدواج نمائید و با پرداخت خمس آن نتوانید باقیمانده لوازم مورد حاجت را تهیه کنید.

س 862: در کتاب « تحریر الوسیله » آمده است که مهریه زن خمس ندارد و فرقی بین مهریه مدت دار و بدون مدت گذاشته نشده است، امیدواریم آن را توضیح فرمائید.

ج: در عدم وجوب خمس مهریه فرقی بین مهریه مدت دار و بدون مدت و بین پول نقد و کالا وجود ندارد.

س 863: دولت در ایام عید به کارمندان خود اجناسی را به عنوان عیدی داده که مقداری از آن تا سر سال باقی مانده است. با توجه به اینکه عیدی کارمندان خمس ندارد، ولی چون ما در برابر این اجناس مقداری پول پرداخت کرده ایم، لذا آنچه به ما داده می شود هدیه به معنای دقیق آن نیست، بلکه با قیمت کمتری در برابر عوض داده شده است، آیا خمس آن مقدار از کالا که در برابر آن پول پرداخت شده، باید داده شود؟ یا اینکه باید قیمت واقعی آن در بازار آزاد محاسبه و خمس آن پرداخت شود؟ و یا چون عیدی است، هیچگونه خمسی ندارد؟

ج: در فرض مذکور نظر به

اینکه قسمتی از اجناس در واقع از سوی دولت مجانی به کارمند داده می شود و در برابر قسمتی پول دریافت می کنند، فلذا از کالای باقیمانده به نسبت مقداری که پول در برابر آن پرداخت نموده اید، واجب است که خمس عین اجناس باقیمانده یا قیمت فعلی آن را بپردازید.

س 864: شخصی فوت نموده و هنگام حیات، خمسی را که بر ذمه اش بوده در دفتر خود یادداشت کرده و تصمیم به پرداخت آن داشته است، در حال حاضر بعد از فوت وی همه افراد خانواده او به استثنای یکی از دخترانش از پرداخت خمس خودداری کرده و در ترکه متوفّی برای مخارج خود و میت و غیر آن، تصرف می کنند، خواهشمندیم نظر خود را در رابطه با مسائل زیر بیان فرمائید:

1 - تصرف در اموال منقول و غیرمنقول متوفّی توسط داماد یا یکی از ورّاث او، چه حکمی دارد؟

2 - غذا خوردن داماد یا یکی از ورثه در خانه او چه حکمی دارد؟

3 - تصرفات قبلی این افراد در اموال میت و غذا خوردن آنها در خانه متوفّی چه حکمی دارد؟

ج: اگر میت وصیت کند که مقداری از دارائی او به عنوان خمس پرداخت شود یا ورثه یقین پیدا کنند که وی مقداری خمس بدهکار است، تا وصیت میت و یا خمسی را که بر عهده دارد از ما ترک او ادا نکنند، نمی توانند در ترکه او تصرف نمایند، و تصرفات آنان قبل از عمل به وصیت وی یا پرداخت دین او، نسبت به مقدار وصیت یادین در حکم غصب است و نسبت به تصرفات قبلی نیز ضامن هستند.

قرض، حقوق ماهیانه، بیمه، و بازنشستگی

س 865: آیا بر کارمندانی که گاهی

مقداری مال از مخارج سالانه آنها زیاد می آید، با توجه به اینکه بدهی های نقدی و قسطی دارند، خمس واجب است؟

ج: اگر بدهی بر اثر قرض کردن در طول سال برای مخارج همان سال یا خرید بعضی از مایحتاج سال به صورت نسیه باشد، در صورتی که بخواهد دین خود را از منافع همان سال ادا نماید، مقدار دین از باقیمانده درآمد آن سال استثنا می شود، و در غیر این صورت، تمام درآمد باقیمانده خمس دارد.

س 866: آیا قرضی که برای حج تمتع گرفته می شود باید خمس آن داده شده باشد و بعد از پرداخت خمس، باقیمانده آن برای مخارج حج پرداخت شود؟

ج: مالی که قرض گرفته می شود، خمس ندارد.

س 867: من در خلال پنج سال مبلغی را به بنیاد مسکن جهت گرفتن زمینی به امید تأمین مسکن پرداخت کردم، ولی تاکنون تصمیمی برای واگذاری زمین گرفته نشده است، لذا تصمیم دارم، آن مبالغ را از بنیاد مسکن باز پس بگیرم، با توجه به اینکه قسمتی از آن را قرض گرفته ام و قسمتی را هم از فروش فرش خانه ام و باقیمانده آن را هم از حقوق همسرم که معلّم است، تهیه کرده ام، امیدوارم به دو سؤال ذیل پاسخ فرمائید.

1 - اگر بتوانم مبلغ مزبور را پس بگیرم و آن را فقط برای تهیه مسکن (زمین یا خانه) مصرف کنم، آیا خمس به آن تعلق می گیرد؟

2 - چه مقدار خمس به آن تعلق می گیرد؟

ج: در فرض مرقوم که پول از راه هدیه یا قرض یا فروش لوازم زندگی تهیه شده، خمس آن واجب نیست.

س 868: چند سال پیش از بانک وام گرفته و آن را به مدت

یک سال به حساب بانکی ام واریز کردم، و بدون آنکه موفق به استفاده از آن وام شوم، هر ماه قسط آن را می پردازم، آیا به این وام، خمس تعلق می گیرد؟

ج: خمس آن مقدار از وام مزبور که اقساط آن را تا سر سال خمسی از منفعت کسب خود پرداخت کرده اید، واجب است.

س 869: اینجانب مبالغی به خاطر ساختمان منزل بدهکار هستم و این بدهکاری تا دوازده سال طول خواهد کشید، خواهشمندم مرا در رابطه با موضوع خمس راهنمائی فرمائید که آیا این بدهی از درآمد سال استثناء می شود؟

ج: اقساط بدهی ساخت مسکن و مانند آن را هر چند می توان از درآمد کسب همان سال پرداخت نمود، ولی در صورت عدم پرداخت، از در آمد آن سال استثنا نمی شود، بلکه به باقیمانده درآمد سر سال خمسی، خمس تعلق می گیرد.

س 870: کتابهایی که دانشجو از مال پدر خود یا از وامی که دانشگاه به دانشجویان می دهد، می خرد و منبع درآمدی هم ندارد، آیا خمس دارد؟ در صورتی که بداند پدر خمس پول کتابها را نداده، آیا پرداخت خمس آن واجب است؟

ج: کتابهایی که با پول وام و یا با پولی که پدر به او بخشیده، خریده شده است، خمس ندارد مگر آنکه یقین داشته باشد که عین پولی که پدر به او بخشیده، متعلق خمس است که در این صورت پرداخت خمس آن واجب است.

س 871: اگر شخصی مبلغی را قرض بگیرد و نتواند آن را قبل از آن سال ادا کند، آیا پرداخت خمس آن بر عهده قرض دهنده است یا قرض گیرنده؟

ج: بر قرض گیرنده خمس مال قرضی واجب نیست، ولی قرض دهنده اگر مال

قرضی را از درآمد سالیانه کارش و قبل از پرداخت خمس آن قرض داده است، در صورتی که بتواند تا آخر سال قرضش را از بدهکار بگیرد، واجب است که هنگام رسیدن سال خمسی اش خمس آن را بپردازد، و اگر نتواند قرض خود را تإ؛ه ه پایان سال بگیرد، فعلا پرداخت خمس آن واجب نیست، لیکن هر وقت آن را وصول کرد باید خمس آن را بدهد.

س 872: افراد بازنشسته که همچنان حقوق ماهیانه دریافت می کنند، آیا باید خمس حقوقی را که در طول سال دریافت می کنند، بپردازند؟

ج: مبالغی که از حقوق زمان اشتغال کسر نموده اند و پس از بازنشستگی، ماهانه می پردازند، درصورتی که از مخارج سال اضافه بیاید، پرداخت خمس آن واجب است.

س 873: اسیرانی که به پدر و مادر آنان از طرف جمهوری اسلامی در طول مدت اسارت، حقوق ماهیانه پرداخت شده و در بانک پس انداز گشته است، آیا با توجه به اینکه آقایان اسراء اگر دسترسی به آن پول داشتند، آن را مصرف می کردند، به مال مزبور خمس تعلق می گیرد یا خیر؟

ج: پول مذکور خمس ندارد.

س 874: من به شخصی مبلغی پول بدهکارم، اگر سر سال برسد وطلبکار قرض خود را مطالبه نکند و مقداری از درآمد سالانه که با آن می توانم قرض خود را ادا کنم، نزد من موجود باشد، آیا این بدهی از درآمد سالانه استثناء می شود یا خیر؟

ج: بدهی اعم از اینکه بر اثر قرض گرفتن باشد و یا بر اثر خرید نسیه لوازم خانگی، اگر به خاطر تأمین مخارج سالانه زندگی همان سال درآمد باشد اگر بخواهد پرداخت نماید، از درآمد سال کسر می شود، ولی اگر برای بدهی های سالهای قبل

باشد، هر چند مصرف در آمد سالانه برای پرداخت آن جایز است، ولی اگر تا پایان سال پرداخت نشود از درآمد سالانه استثنا نمی شود.

س 875: آیا خمس بر کسی که مالی در حساب سالانه اش باقی مانده، و در حالی سال خمسی اش رسیده که بدهکار است، با توجه به اینکه چند سال برای پرداخت قرضش فرصت دارد، واجب است؟

ج: بدهی پرداخت نشده چه بدون مدت باشد و چه مدت دار، از درآمد سالانه استثنا نمی شود، مگر این که برای تأمین هزینه های سال درآمد باشد که از درآمد آن سال مقداری را که می خواهد صرف بدهی خود کند، استثنا می شود و به معادل آن از درآمد سالانه، خمس تعلق نمی گیرد.

س 876: آیا به مالی که شرکت های بیمه بر اساس قرارداد برای جبران خسارت به بیمه شده پرداخت می کنند، خمس تعلق می گیرد؟

ج: پولی که شرکتهای بیمه به فرد بیمه شده پرداخت می کنند، خمس ندارد.

س 877: در سال گذشته مبلغی را قرض گرفته و با آن زمینی خریدم به این امید که افزایش قیمت پیدا کند و بعد از فروش آن و خانه مسکونی فعلی ام، مشکل مسکن خود را در آینده حل کنم، اکنون سال خمسی من فرا رسیده، سؤال من این است که آیا می توانم آن بدهی را از منفعت کسب سال گذشته ام که خمس به آن تعلق گرفته، استثنا کنم یا خیر؟

ج: با فرض این که قرض مزبور جهت خرید زمین برای فروش آن در آینده بوده است، از منفعت کسب سالی که در آن قرض گرفته اید، استثناء نمی شود، و پرداخت خمس درآمد سالانه کسب که از مخارج آن سال زیاد آمده، واجب است.

س 878: من

از بانک مقداری وام گرفتم که وقت پرداخت آن بعد از تاریخ سال خمسی ام فرا می رسد و می ترسم که اگر آن مبلغ را امسال نپردازم، سال آینده قادر به ادای آن نباشم، تکلیف من هنگام رسیدن سال خمسی ام در رابطه با پرداخت خمس چیست؟

ج: اگر درآمد سال را پیش از پایان آن در پرداخت قرض خود مصرف کنید و قرض هم برای افزایش سرمایه نباشد، خمس ندارد، ولی اگر قرض برای افزایش سرمایه باشد و یا قصد پس انداز درآمد سالانه را داشته باشید، پرداخت خمس آن بر شما واجب است.

س 879: معمول است که برای اجاره خانه مقداری پولِ پیش پرداخت می کنند، اگر این پول از منابع کسب باشد، و چند سال در نزد صاحب خانه بماند آیا پس از دریافت بلافاصله باید خمس آن پرداخت شود و در صورتی که بخواهد با همان پول در جای دیگر منزل اجاره کند، چطور؟

ج: مادامی که به این پول برای اجاره منزل نیاز دارد خمس ندارد.

فروش خانه، وسائل نقلیه و زمین

س 880: آیا به خانه ای که قبلا با مالی که خمس آن داده نشده، ساخته شده، خمس تعلق می گیرد؟ بر فرض وجوب پرداخت خمس، آیا خمس بر اساس قیمت فعلی محاسبه می شود یا قیمت زمان ساخت آن؟

ج: اگر خانه از درآمد بین سال برای زندگی و سکونت ساخته شده و پس از سکونت در آن به فروش رفته است، پول فروش آن خمس ندارد، ولی اگر از درآمدی که سال بر آن گذشته، ساخته شده است، خمس پولی که در ساخت آن هزینه شده، باید پرداخت شود.

س 881: مدتی قبل آپارتمان مسکونی خود را فروختم. این معامله هم زمان

با رسیدن سال خمسی من بود و چون خود را موظف به ادای حقوق شرعی می دانم، بر اثر شرایط خاص زندگی ام در این رابطه با مشکل مواجه شده ام، امیدوارم مرا در این رابطه راهنمائی فرمائید.

ج: اگر خانه مسکونی فروخته شده را با پولی که خمس نداشته و یا با درآمد بین سال خریده اید، پول فروش آن در هر صورت خمس ندارد.

س 882: خانه نیمه سازی در یکی از شهرها دارم که به علت سکونت در ساختمان های دولتی نیازی به آن ندارم، لذا قصد دارم آن را فروخته و با پول آن ماشینی برای استفاده شخصی بخرم، آیا به پول آن خمس تعلق می گیرد؟

ج: اگر خانه مزبور را از درآمدسالانه و در بین سال به قصدسکونت در آن ساخته یا خریده اید، و در همان سال آن را فروخته اید پول فروش آن اگر درهمان سال فروش در مؤونه زندگی مصرف شود، خمس ندارد، و همچنین اگر بعد از سکونت در آن، درسال بعد آن را فروخته باشید، پول فروش آن خمس ندارد.

س 883: تعدادی درب پروفیلی برای خانه مسکونی ام خریداری کردم، ولی بعد از دو سال به علت عدم تمایل به استفاده، آنها را فروخته و پولش را به حساب شرکت آلومینیوم واریز کردم تا به جای دربهای قبلی، به همان قیمت برای من دربهای آلومینیومی بسازد، آیا به آن پول خمس تعلق می گیرد؟

ج: در فرض مرقوم، پول فروش آن خمس ندارد.

س 884: مبلغ صد هزار تومان به مؤسسه ای پرداخت نمودم تا در آینده زمین مسکونی به من تحویل دهد و الآن یک سال از آن می گذرد و از طرفی قسمتی از آن پول مال خودم است و قسمت دیگر را قرض کرده و

مقداری از قرض را هم پرداخته ام، آیا به آن خمس تعلق می گیرد؟ مقدار آن چقدر است؟

ج: اگر گرفتن زمین برای ساخت مسکن مورد نیاز متوقف بر پیش پرداخت مقداری از پول آن باشد، مبلغ پرداخت شده خمس ندارد، حتی اگر از درآمد کسب شما باشد.

س 885: اگر شخصی خانه خود را فروخته و پول آن را برای استفاده از سود آن در بانک بگذارد و سپس سال خمسی اش فرا برسد، چه حکمی دارد؟ و اگر این پول را برای خرید خانه، پس انداز نماید، چه حکمی دارد؟

ج: اگر خانه را از درآمد سالانه شغلی و در اثنای همان سال برای سکونت و به حساب مخارج سالانه، ساخته یا خریده و بعد آن را فروخته باشد، پول فروش آن در هر صورت خمس ندارد.

س 886: آیا به اموالی که به تدریج برای خرید خانه یا سایر مایحتاج زندگی پس انداز می شود، خمس تعلق می گیرد؟

ج: اگر خرید مایحتاج زندگی برحسب وضع مالی شخص متوقف بر پس انداز درآمد سال باشد، و بنا دارد پس اندازها را در آینده نزدیک مثلا دو سه ماه دیگر، صرف خرید مایحتاج زندگی نماید، خمس ندارد.

س 887: چند سال پیش ماشینی خریدم که در حال حاضر فروش آن به چندین برابر قیمت ممکن است، با توجه به اینکه پول خرید آن، مخمس نبوده است، و در صورت فروش و گرفتن قیمت فعلی آن، می خواهم خانه ای برای سکونت بخرم، آیا به مجرد دریافت پول، همه آن خمس دارد یا فقط به پولی که با آن ماشین را خریده ام، خمس تعلق می گیرد و مقدار باقیمانده که همان مقدار افزایش قیمت ماشین است، جزء

درآمد سال فروش ماشین محسوب می شود که اگر تا پایان سال فروش در مخارج زندگی مصرف نشود، خمس به آن تعلّق می گیرد؟

ج: اگر ماشین جزء مؤونه شما باشدو آن را از درآمدبین سال جهت استفاده شخصی زندگی خریده باشید، پول فروش آن خمس ندارد. ولی اگر ماشین را برای کار کردن خریده اید، در صورتی که با مال قرضی یا نسیه خریده باشید، فقط خمس مالی که برای ادای دین صرف کرده اید، واجب است، و اگر آن را با عین درآمدی که خمس به آن تعلق گرفته ولی پرداخت نشده، خریده اید، باید خمس تمام پول فروش آن را بپردازید.

س 888: من مالک خانه بسیار محقری هستم، و به عللی تصمیم به خرید خانه دیگری گرفتم، ولی به علت بدهی مجبور به فروش ماشینی که از آن استفاده می کردم و گرفتن مبلغی وام از بانک استان و صندوق قرض الحسنه شهرمان شدم تا بتوانم پول خانه را بپردازم، با توجه به اینکه ماشین را قبل از تاریخ سال خمسی ام فروخته و پول آن را برای پرداخت مقداری از بدهی هایم مصرف کرده ام، آیا به پول حاصل از فروش ماشین خمس تعلق می گیرد یا خیر؟

ج: در فرض سؤال، پول حاصل از فروش ماشین خمس ندارد.

س 889: خانه، ماشین و لوازم مورد نیاز انسان یا خانواده او که از درآمد سال خریده شده است، اگر در اثر ضرورت و یا به منظور تبدیل به جنس بهتر فروخته شود، از جهت خمس چه حکمی دارد؟

ج: پول حاصل از فروش چیزی که از مؤونه بوده، خمس ندارد.

س 890: اگر خانه یا ماشین یا غیر آنها از احتیاجات زندگی با پولی که خمس آن پرداخت شده، جهت استفاده شخصی نه به

قصد استفاده از آنها برای فروش یا تجارت خریداری شده و سپس به علتی فروخته شود، آیا به اضافه قیمت آنها که بر اثر افزایش قیمت بازار بوده، خمس تعلق می گیرد؟

ج: سود حاصل از افزایش قیمت در فرض سؤال، خمس ندارد.

گنج، غنیمت و مال حلال مخلوط به حرام

س 891: نظر حضرتعالی درباره گنجی که افراد در زمینی که مالک آن هستند، پیدا می کنند، چیست؟

ج: میزان در این گونه امور مقررات نظام جمهوری اسلامی است.

س 892: اگر مقداری سکه نقره که تاریخ آن به حدود صد سال پیش بر می گردد، از زیر خاک ساختمان ملکی شخصی پیدا شود، آیا این سکه ها متعلق به مالک فعلی آن ساختمان مانند وارث قانونی یا خریدار است یا خیر؟

ج: حکم گنج را دارد که قبلا بیان شد.

س 893: شبهه زیر برای ما مطرح شده است:

با توجه به اینکه خمس معادن استخراج شده در این زمان نیز واجب است، زیرا وجوب خمس معادن نزد فقهای گرانقدر از احکام مسلم است، حکم معادنی که دولت آن را استخراج می کند با التفات به اینکه مجرد اقدام دولت به انفاق آن میان مسلمانان بلاد اسلامی مانع از وجوب خمس نیست چیست؟ زیرا استخراج معادن یا توسط حکومت بالاصالة صورت می گیرد و آن را به مصرف ملت می رساند، در این حالت دولت مانند شخصی است که اقدام به استخراج معادن نموده و سپس آنها را به شخص دیگری می بخشد یا هدیه می دهد و یا بر او تصدق می کند، در هر صورت اطلاق ادله خمس شامل این فرض نیز می شود زیرا دلیلی بر تقیید وجود ندارد، و یا اینکه حکومت به وکالت از ملت، معادن را استخراج می کند که در

این صورت در واقع استخراج کننده خود ملت است، در این فرض پرداخت خمس بر موکل واجب است، و یا اینکه حکومت با ولایت بر ملت، معادن را استخراج می نماید که در این حالت استخراج کننده یا خود ولی است یا اینکه مانند نیابت است که بر اساس آن در واقع مولی علیه استخراج کننده است، به هر حال دلیلی بر خروج معادن از عمومات خمس نداریم، همانگونه که خود معدن اگر به حد نصاب برسد، متعلق خمس است و مثل سایر درآمدهای شغلی نیست که با مصرف کردن یا هبه آن، جزء مؤونه سال محسوب گردد و از وجوب خمس استثنا شود، نظر حضرتعالی درباره این مسأله مهم چیست؟

ج: از شرائط وجوب خمس در معادن این است که شخص یا اشخاصی با مشارکت با یکدیگر آن را استخراج کنند، مشروط بر اینکه سهم هر یک به حد نصاب برسد و آنچه استخراج شده، ملک آنها شود، و معادنی که دولت استخراج می کند، نظر به اینکه ملک خاص شخص یا اشخاص نیست، بلکه ملک جهت است لذا شرط وجوب خمس را دارا نیست و در نتیجه جائی برای وجوب خمس بر دولت و حکومت باقی نمی ماند، و این استثنائی بر وجوب خمس در معدن نیست. بله، معادنی که توسط شخص خاصی یا با مشارکت اشخاص با یکدیگر استخراج می شود، خمس در آن واجب است، مشروط بر اینکه آنچه آن شخص استخراج کرده و یا سهم هر یک از اشخاصی که با مشارکت با یکدیگر اقدام به استخراج کرده اند، بعد از کم کردن هزینه های استخراج و تصفیه، به مقدار بیست دینار طلا یا دویست درهم نقره

یا معادل قیمت یکی از آن دو باشد.

س 894: اگر مال حرامی با مال انسان مخلوط شود، آن مال چه حکمی دارد و چگونه حلال می شود و در صورت علم به حرمت یا عدم علم به آن وظیفه انسان چیست؟

ج: اگر یقین به وجود مال حرام در اموالش دارد، ولی مقدار دقیق آن را نمی داند و صاحب آن را هم نمی شناسد، راه حلال کردن آنها این است که خمس آن را بپردازد، ولی اگر شک در مخلوط شدن مال حرام با اموال خود داشته باشد، چیزی بر عهده او نیست.

س 895: قبل از رسیدن سر سال خمسی ام، مبلغی پول به شخصی قرض دادم، آن فرد قصد داشت آن پول را به کار بیندازد و سود آن بین ما بالمناصفه تقسیم شود، با توجه به اینکه آن مال در حال حاضر در دست من نیست و خمس آن را هم نپرداخته ام، نظر حضرتعالی در این باره چیست؟

ج: اگر آن مال را قرض داده اید و سر سال خمسی قابل وصول نیست، فعلا خمس آن بر شما واجب نیست، بلکه هنگامی واجب می شود که آن را دریافت کنید، ولی در این صورت شما حقی در سود حاصل از کار قرض گیرنده ندارید، و اگر چیزی از او مطالبه نمائید، ربا و حرام است، و اگر آن مال را به عنوان سرمایه مضاربه به او داده اید، بر اساس قرارداد، در سود آن شریک هستید و واجب است که خمس سرمایه را بپردازید.

س 896: من در بانک کار می کنم، برای شروع به کار از روی اجبار مبلغ پانصد هزار تومان را در بانک به ودیعه گذاشتم، این مبلغ به

اسم خودم و در یک حساب بلند مدت است که هر ماه سود آن به من پرداخت می شود، آیا پرداخت خمس این مال که درحساب بانکی گذاشته شده واجب است؟ قابل ذکر است که این پول به مدت چهار سال است که در بانک گذاشته شده است.

ج: اگر پس گرفتن این مبلغ در حال حاضر ممکن نیست تا آن را پس نگرفته اید، خمس آن واجب نیست. ولی سود سالانه آن در زائد بر مؤونه سال خمس دارد.

س 897: روشی برای سپرده گذاری اموال در بانک ها وجود دارد که براساس آن هیچگاه پول به دست استفاده کننده نمی رسد، ولی به حساب او در بانک طبق شماره معینی واریز می شود، آیا به این اموال خمس تعلق می گیرد یا خیر؟

ج: اگر مالی را که نزد بانک به ودیعه گذاشته اید از منافع کسب شما باشد و هنگام رسیدن سال خمسی گرفتن آن مبلغ از بانک برای شما ممکن باشد، واجب است خمس آن در سر سال خمسی، پرداخت شود.

س 898: آیا خمس مالی که مستأجر به عنوان رهن به مؤجر می دهد، بر عهده مستأجر است یا مؤجر؟

ج: اگر از منفعت کسب مستأجر باشد، بر او واجب است که بعد از گرفتن آن از مؤجر، خمس آن را بپردازد، مگر آنکه برای اجاره در جای دیگر به آن نیاز داشته باشد که در این صورت پس از رفع نیاز، باید خمس آن را بپردازد، و خمس آن بر عهده مؤجر که آن مال را به عنوان قرض می گیرد، واجب نیست.

س 899: حقوق ماهیانه کارمندان که پرداخت آن توسط دولت چند سال به تأخیر افتاده، آیا هنگام دریافت، جزء درآمدهای همان

سال (سال دریافت) محسوب می شود و محاسبه خمس آن در سر سال خمسی واجب است یا اینکه به این مال اصلا خمس تعلق نمی گیرد؟

ج: حقوق معوقه از درآمدهای سال دریافت آن محسوب می شود و در مقدار زائد بر مخارج آن سال، خمس واجب است.

مؤونه

س 900: شخصی دارای کتابخانه ای شخصی است که مدتی از آن کتابها استفاده می نموده است، فعلا چند سال است که از آن استفاده نمی کند، ولی احتمال می دهد که در آینده از آن بهره ببرد، آیا در مدتی که از کتابها استفاده نمی کند، به آن خمس تعلّق می گیرد؟ و آیا در تعلّق خمس، فرقی بین اینکه خودش خریده باشد یا پدرش، وجود دارد؟

ج: اگر کتابها در زمان خرید آن مورد نیاز او برای مراجعه و مطالعه بوده و مقدار آن هم مناسب شأن عرفی او باشد، خمس ندارد، حتی اگر پس از سال اول از آن استفاده نکند. همچنین اگر کتابها به او ارث رسیده و یا از طرف پدر و مادر و یا دیگران به او هدیه شده باشد، خمس به آن تعلّق نمی گیرد.

س 901: آیا به طلائی که شوهر برای همسرش می خرد، خمس تعلّق می گیرد؟

ج: اگر به مقدار متعارف و مناسب شأن او باشد، از مؤونه سال محسوب می شود و خمس ندارد.

س 902: آیا به پولی که برای خرید کتاب از نمایشگاه بین المللی کتاب در تهران قبل از تحویل آن پرداخت شده، ولی هنوز کتابها ارسال نشده است، خمس تعلّق می گیرد؟

ج: اگر کتابهای مزبور، مورد نیاز و به مقدار متناسب با شأن عرفی شخص بوده و تهیه آن متوقف بر پیش پرداخت قیمت آن باشد، خمس ندارد.

س 903: اگر

فردی زمین دومی که مناسب شأن او و مورد نیاز جهت ساختمان مسکن برای عائله اوست داشته باشد، ولی در طول سال خمسی قدرت ساخت آن را ندارد و یا در یک سال نمی تواند آن را تکمیل کند، آیا پرداخت خمس آن بر او واجب است؟

ج: در عدم وجوب خمس، در زمینی که برای ساخت مسکن بدان نیاز دارد، فرقی بین اینکه یک قطعه باشد یا چند قطعه، و یا یک مسکن باشد یا چند مسکن، وجود ندارد، بلکه ملاک، صدق عنوان نیاز به آن به مقتضای موقعیت و شأن عرفی وی و همچنین وضع مالی او برای ساخت تدریجی آن است.

س 904: یک سرویس ظروف منزل وجود دارد، آیا استفاده از بعضی از آنها برای عدم تعلّق خمس به آن کافی است؟

ج: معیار عدم تعلّق خمس به لوازم منزل، صدق عنوان نیاز به آن مطابق با شأن عرفی مناسب با انسان است، هرچند در طول سال از آن استفاده نشود.

س 905: اگر فرش و ظرفها اتفاقا در طول سال مورد استفاده قرار نگیرد، ولی برای استفاده میهمان به آنها نیاز باشد، آیا خمس در آنها واجب است؟

ج: در فرض سؤال خمس در آنها واجب نیست.

س 906: با توجه به فتوای امام خمینی « قدس سره » در مسأله جهیزیه عروس که دختر هنگام ازدواج به خانه شوهر می برد، اگر در منطقه ای رسم براین باشد که خانواده داماد اقدام به تهیه و تأمین اثاثیه و لوازم خانه کنند و به مرور زمان و به تدریج به تهیه آن لوازم بپردازند و سال بر آنها بگذرد، چه حکمی دارد؟

ج: اگر تهیه اساس و لوازم زندگی برای

آینده، عرفا جزء مؤونه محسوب شود، خمس ندارد.

س 907: آیا استفاده از یک جلد از دوره کتابی که از چندین جلد تشکیل شده (مانند وسائل الشیعه) باعث ساقط شدن خمس تمام آن دوره می شود یا اینکه باید از هر جلد کتاب یک صفحه خوانده شود؟

ج: اگر مجموع آن دوره مورد نیاز باشد و یا خرید جلدی که به آن احتیاج است متوقف بر خرید دوره کامل آن باشد، خمس ندارد، در غیر این صورت باید خمس مجلّداتی که الآن مورد نیاز نیست، پرداخت شود، و مجرد خواندن یک صفحه از هر جلد کتاب، برای ساقط شدن خمس کافی نیست.

س 908: داروهایی که از درآمد وسط سال خریده شده و پول آن توسط سازمان تأمین اجتماعی پرداخت می شود، اگر بدون فاسد شدن تا سر سال خمسی باقی بماند، خمس به آن تعلّق می گیرد یا خیر؟

ج: اگر خرید داروها جهت استفاده از آن در مواقع نیاز باشد و در معرض احتیاج هم باشد، خمس ندارد.

س 909: شخصی خانه ای برای سکونت ندارد و برای خرید مسکن یا تهیه مایحتاج زندگی، مالی را پس انداز کرده است، آیا این مبلغ خمس دارد؟

ج: مال پس انداز شده از منفعت کسب اگر برای تأمین هزینه های زندگی باشد، سر سال خمسی، خمس دارد مگر این که پس انداز برای تهیه لوازم ضروری زندگی و یا تأمین هزینه های لازم باشد که در این صورت اگر بعد از سال خمسی در آینده نزدیک (مثلا دو سه ماه پس از سال خمسی) در راه های مذکور مصرف شود، خمس ندارد.

س 910: همسر من قالی می بافد که سرمایه آن متعلّق به خود ماست و برای تهیه آن قرض گرفته ایم،

در حال حاضر قسمتی از فرش بافته شده است و از آنجا که سال خمسی من به پایان رسیده، آیا پس از تمام شدن فرش و فروش آن برای تهیه احتیاجات خانه، به مقدار بافته شده خمس تعلق می گیرد یا خیر؟ سرمایه ما از جهت خمس چه وضعیتی دارد؟

ج: پس از استثنای سرمایه که قرض است از قیمت فروش قالی، باقیمانده جزء سود سال فروش محسوب می شود، بنابراین اگر در سالی که بافت قالی تمام و فروخته شده، در مخارج زندگی مصرف شود، خمس ندارد.

س 911: تمام دارائی من ساختمان سه طبقه ای است که هر طبقه آن دو اتاق دارد. در یک طبقه من زندگی می کنم و در دو طبقه دیگر فرزندانم سکونت دارند، آیا به این خانه در حال حیات من خمس تعلّق می گیرد یا اینکه بعد از وفات من خمس دارد تا به ورثه ام وصیت کنم که بعد از مردنم خمس آن را بپردازند؟

ج: ساختمان مورد سؤال خمس ندارد، البته کسی که حساب سال نداشته است باید به نحوی مصالحه نماید.

س 912: خمس لوازم منزل چگونه محاسبه می شود؟

ج: لوازمی که با استفاده از آنها عین آن باقی می ماند مثل فرش و غیر آن، خمس ندارد. ولی از نیازهای مصرفی روزمره مانند برنج و روغن و غیر آنها، آنچه اضافه بیاید و تا سر سال خمسی باقی بماند، خمس دارد.

س 913: شخصی خانه ملکی برای سکونت ندارد، لذا زمینی خریده تا در آن خانه ای برای خودش بسازد، ولی چون پول کافی برای ساخت نداشته، سال بر آن گذشته و آن را به فروش هم نرسانده است، آیا خمس آن واجب است؟ بر فرض وجوب، آیا خمس پول

خرید را باید بپردازد یا قیمت فعلی زمین را؟

ج: اگر زمین را از منفعت کسب سال، برای ساخت مسکن مورد نیاز، خریده باشد، خمس ندارد.

س 914: در سؤال قبلی، اگر آن شخص شروع به ساختن خانه کند، ولی قبل از اتمام آن، سال خمسی برسد، آیا خمس آنچه در مصالح ساختمان مصرف کرده، واجب است؟

ج: در فرض سؤال، خمس ندارد.

س 915: اگر شخصی برای آینده فرزندانش، با اینکه خودش در طبقه اول زندگی می کند، اقدام به ساختن طبقه دوم کند، آیا با وجود عدم نیاز به آن تا چند سال دیگر پرداخت خمس آنچه در آن خرج کرده، واجب است؟

ج: اگر ساختن طبقه دوم برای آینده فرزندانش در حال حاضر از مخارج مناسب با شأن عرفی وی محسوب شود، آنچه به مصرف رسانده است، خمس ندارد و در صورتی که این چنین نباشد و در حال حاضر هم، نه خودش و نه فرزندانش به آن نیاز ندارند، پرداخت خمس آن واجب است.

س 916: شما می فرمایید آنچه از مخارج سال محسوب می شود، خمس ندارد، پس شخصی که خانه ای برای سکونت ندارد، ولی مالک قطعه زمینی است که یک سال یا بیشتر بر آن گذشته و او نمی تواند آن را بسازد، پس چرا این از مخارج او محسوب نمی شود؟ امیدواریم توضیح بفرمایید.

ج: اگر زمین را برای ساخت مسکن مورد نیاز، در آن، از درآمد بین سال خریده باشد، جزء مخارج کنونی وی محسوب می شود و خمس آن واجب نیست، ولی اگر آن را از درآمد سال به قصد فروش و مصرف پول آن برای ساخت خانه خریده باشد، پرداخت خمس آن واجب است.

س 917: سر سال خمسی من

اول شهریور است، معمولا امتحانات دانشگاهها و مدارس در اردیبهشت و خرداد برگزار می شود و بعد از شش ماه، اجرت اضافه کاری ما در ایام امتحانات پرداخت می شود، خواهشمندم توضیح فرمایید که اگر اجرت کاری را که قبل از پایان سال خمسی انجام داده ام، بعد از پایان سال دریافت کنم، آیا خمس به آن تعلق می گیرد؟

ج: حقوق معوّقه جزئی از درآمدهای سال دریافت آن محسوب می شود نه سال اضافه کاری، و اگر در هزینه های سال دریافت مصرف شود، خمس ندارد.

س 918: گاهی لوازم منزل مثل یخچال به قیمتی کمتر از قیمت بازار به ما فروخته می شود، این لوازم در آینده یعنی پس از ازدواج مورد نیاز ماست، با توجه به اینکه بعد از ازدواج باید آنها را به چند برابر قیمت فعلی تهیه کنیم، آیا به آنها که در حال حاضر بدون استفاده در خانه مانده است، خمس تعلق می گیرد؟

ج: اگر آنها را با منفعت کسب سال برای استفاده در آینده خریده اید و در سال خرید مورد نیاز شما نبوده، باید خمس قیمت عادلانه آن را در سر سال خمسی بپردازید، مگر آنکه به علت عدم توانایی از تهیه یک باره آن هنگام نیاز، ناگزیر از تهیه تدریجی و نگهداری آن برای زمان احتیاج باشید، و مقدار آن هم به اندازه شأن عرفی شما باشد، که در این صورت جزء مؤونه محسوب می شود و خمس ندارد.

س 919: مبالغی را که انسان برای امور خیریه مانند کمک به مدارس، آسیب دیدگان از سیل و ملت فلسطین و بوسنی، انفاق می کند، آیا از مؤونه سال محسوب می شود و خمس ندارد؟

ج: این چنین انفاقها از مخارج سال انفاق محسوب می شود

و خمس ندارد.

س 920: مبلغی را در سال گذشته برای خرید فرش پس انداز کردیم و در اواخر آن سال به چند فرش فروشی برای خرید آن مراجعه نمودیم تا اینکه قرار شد یکی از آنان فرش مناسب با ذوق و سلیقه ما را فراهم کند، این کار تا ماه دوم سال جدید طول کشید، با توجه به اینکه سر سال خمسی من ابتدای سال هجری شمسی است، آیا به آن مبلغ خمس تعلق می گیرد؟

ج: مبلغ مذکور و فرش تهیه شده در فرض سؤال خمس ندارد.

س 921: تعدادی از اشخاص اقدام به تأسیس مدرسه خصوصی (غیرانتفاعی) کرده اند و بعد از استفاده از سرمایه کمی که اعضا داشتند، هیئت مؤسسّ تصمیم گرفت برای تأمین مخارج آن از بانک وام بگیرد و همچنین مقرر نمود که برای تکمیل سرمایه و پرداخت اقساط بانک، هریک از اعضا مبلغی را به طور ماهیانه بپردازد. این مؤسسه هنوز به مرحله سوددهی نرسیده است، آیا به مبلغی که اعضا ماهیانه می پردازند، خمس تعلق می گیرد؟ آیا مجموع سرمایه که همان قیمت مؤسسه است، خمس دارد؟

ج: بر هر یک از اعضا واجب است خمس سهم ماهانه خود را که به عنوان سرمایه شرکت می پردازند، و همچنین خمس آنچه را که در ابتدا به عنوان سهم مشارکت در تأسیس مدرسه داده اند، پرداخت نمایند، و پس از آنکه هر یک از اعضا خمس سهم خود از سرمایه شرکت را پرداخت نمود، دیگر مجموع سرمایه دوباره خمس ندارد.

س 922: جایی که در آن کار می کنم، چند سال است مبلغی به من بدهکار است که تاکنون آن را نپرداخته است، آیا به این مبلغ به مجرّد دریافت آن

خمس تعلق می گیرد یا اینکه باید یک سال بر آن بگذرد؟

ج: مبالغی که طلب دارید اگر بابت اجرت کار باشد و سر سال خمسی قابل دریافت نباشد، جزء درآمد سالِ دریافت آن محسوب می شود، که اگر در همان سالِ دریافت در مؤونه مصرف شود، خمس ندارد.

س 923: آیا ملاک عدم وجوب خمس در مؤونه استفاده از آن در طول سال است یا اینکه نیاز به آن در طی سال کافی است، هر چند موردی برای استفاده از آن پیش نیاید؟

ج: ملاک در امثال لباس و فرش و مانند آن از چیزهایی که هنگام استفاده، عین آنها باقی می ماند، نیاز به آنها است. ولی معیار در احتیاجات مصرفی روزانه زندگی مانند برنج و روغن و غیره، مصرف است که هر چه از مصرف سالانه آنها زیاد بیاید، خمس دارد.

س 924: شخصی برای آسایش و رفع نیازهای خانواده اش اقدام به خرید ماشینی با مال غیر مخمّس و سودی که در وسط سال به دست آمده، نموده است، آیا پرداخت خمس آن بر او واجب است؟ در صورتی که ماشین را برای انجام امور مربوط به کارش و یا به هر دو منظور خریده باشد، چه حکمی دارد؟

ج: ماشین اگر برای انجام امور مربوط به کار و کسب او باشد، حکم ابزار کار را در وجوب خمس دارد، ولی اگر برای رفع نیازهای زندگی و جزء احتیاجات مناسب با شأن عرفی او باشد، خمس ندارد. البته اگر به پول خرید آن خمس تعلق گرفته باید پرداخت شود.

دست گردان، مصالحه و مخلوط شدن خمس با غیر آن

س 925: افرادی هستند که خمس بر آنها واجب است، ولی تاکنون آن را نپرداخته اند و در حال حاضر هم توانایی

پرداخت آن را ندارند و یا بر آنها بسیار دشوار است، حکم آنان در این باره چیست؟

ج: مجرد عدم توانائی یا دشواری پرداخت خمس موجب برائت ذمه و سقوط تکلیف نیست، بلکه ادای آن تا حد امکان واجب است، چنین افرادی می توانند با دست گردانِ مبالغ بدهی خود با ولی امر خمس یا وکیل او، آن را به تدریج برحسب استطاعت خودشان از جهت مقدار و زمان بپردازند.

س 926: خانه ای دارم که دارای وام قسطبندی شده است و مالک محلی تجاری هستم که در آن کاسبی می کنم و برای عمل به وظیفه شرعی ام، سال خمسی برای خود تعیین کرده ام، امیدوارم لطف فرموده و مرا از پرداخت خمس آن خانه معاف کنید. ولی توان پرداخت خمس محل تجاری را به صورت قسطی دارم؟

ج: خانه مسکونی شما در فرض سؤال که نسیه خریداری شده خمس ندارد، ولی پرداخت خمس محل تجاری تان واجب است، هرچند به تدریج بعد از دست گردان با یکی از وکلای مجاز ما باشد.

س 927: شخصی در خارج به سر می برد که خمس اموالش را نمی پرداخته است و خانه ای با مال غیر مخمّس خریده که در حال حاضر مال کافی برای ادای خمس آن ندارد، ولی هرسال مقداری بیشتر از خمس به جای خمسی که بدهکار است می پردازد، آیا این کار او صحیح است یا خیر؟

ج: در فرض سؤال باید خمسی را که برعهده دارد، دست گردان کند تا بعدا آن را به تدریج بپردازد، و در مورد آنچه تا به حال پرداخته، به یکی از وکلای ما مراجعه نماید.

س 928: شخصی چندین سال است که خمس درآمد سالانه خود را نمی پرداخته، و فعلا

نمی داند چه مقدار بدهی از این بابت دارد، او در حال حاضر چگونه می تواند خود را از خمس بری الذمّه نماید؟

ج: واجب است تمام اموالی را که خمس به آنها تعلق گرفته، حساب کند و خمس آنها را بپردازد، و در موارد مشکوک باید با ولی امر خمس یا وکیل او مصالحه نماید.

س 929: من جوانی هستم که با خانواده ام زندگی می کنم، پدرم خمس و زکاتش را نمی پردازد، حتی خانه ای را با مال ربوی ساخته است و حرام بودن غذائی که در خانه می خورم، آشکار است. با توجه به اینکه نمی توانم از خانواده ام جدا شوم، امیدوارم تکلیف مرا در این باره بیان فرمائید؟

ج: بر فرض که یقین داشته باشید که اموال پدرتان مخلوط با رباست و یا او خمس و زکات خود رإ؛ئئ نمی پردازد، لازمه اش یقین به حرمت چیزی که او مصرف می کند و یا اموال وی که شما در آن تصرف می کنید، نیست، و تا یقین به حرمت این اموال پیدا نکرده اید، استفاده از آن برای شما اشکال ندارد. البته، اگر یقین به حرام بودن آنچه از اموال او مصرف می کنید، داشته باشید، استفاده از آن برای شما جایز نیست مگر آنکه جدایی از خانواده و قطع رابطه با آنان برای شما، حرجی باشد که در این صورت استفاده از اموال مخلوط به حرام آنان اشکال ندارد، ولی ضامن خمس، زکات و مال دیگران که در اموال مورد مصرف شما وجود دارد، هستید.

س 930: من اطمینان دارم که پدرم خمس و زکاتش را نمی پردازد، و وقتی به او تذکر می دهم، در پاسخ می گوید که ما مستحق هستیم و خمس و زکاتی بر ما واجب نیست،

حکم این مسأله چیست؟

ج: اگر پدرتان مالی که خمس و زکات به آن تعلق بگیرد، نداشته باشد، خمس و زکات بر او واجب نیست و تحقیق در این زمینه بر شما لازم نیست.

س 931: ما با اشخاصی معامله می کنیم که خمس نمی دهند و حساب سال هم ندارند، با آنان خرید و فروش داریم و به دیدن آنان رفته و با آنان غذا می خوریم، این مسأله چه حکمی دارد؟

ج: اگر یقین به وجود خمس در اموالی دارید که از طریق خرید و فروش از آنان گرفته اید و یا هنگام رفتن نزد آنان، مصرف می کنید، معامله در مقدار خمس موجود در اموالی که از طریق خرید و فروش از آنان می گیرید، فضولی است و احتیاج به اجازه ولی امر خمس یا وکیل او دارد، و تصرف در اموال ایشان برای شما جایز نیست مگر اینکه ترک معاشرت و خودداری از خوردن غذای آنان و تصرف در اموالشان برای شما حرجی باشد که در این صورت تصرف جایز است، ولی ضامن خمس اموالی که در آنها تصرف می کنید، هستید.

س 932: اگر شخصی مالی را که خمس آن داده نشده، به مسجد ببخشد، آیا گرفتن آن مال از او جایز است؟

ج: اگر یقین به وجود خمس در آن مال دارند، گرفتن آن جایز نیست و در صورت دریافت آن، باید نسبت به خمس آن، به ولی امر خمس یا وکیل او مراجعه نمایند.

س 933: معاشرت با مسلمانانی که به امور دینی بخصوص نماز و خمس پایبند نیستند، چه حکمی دارد؟ آیا غذاخوردن در خانه های آنان اشکال دارد؟ در صورت اشکال داشتن، کسی که چندین بار این کار را انجام

داده، چه حکمی دارد؟

ج: اگر معاشرت با آنان مستلزم تأیید ایشان در عدم التزام به امور دینی نباشد، اشکال ندارد، مگر آنکه ترک معاشرت با آنان مؤثر در اهتمام ایشان به امور دینی باشد که در این صورت واجب است که معاشرت به طور موقت از باب نهی از منکر ترک شود، ولی استفاده از اموال آنان از قبیل غذا و مانند آن، تا یقین به تعلق خمس به آن نداشته باشید، اشکال ندارد.

س 934: یکی از دوستانم مرا زیاد به صرف غذا دعوت می کند، به تازگی متوجه شده ام که شوهر او خمس نمی دهد، آیا خوردن غذای کسی که خمس نمی دهد، برای من جایز است؟

ج: تا علم به تعلّق خمس به غذایی که در اختیار شما قرار داده می شود، ندارید، خوردن آن اشکال ندارد.

س 935: فردی برای اولین بار می خواهد خمس اموالش را حساب کند، خانه مسکونی که نمی داند با چه مالی آن را خریده، چه حکمی دارد؟ در صورتی که بداند آن را با مالی که چند سال پس انداز شده، خریده است، حکم آن چیست؟

ج: خانه مسکونی یا سایر لوازم زندگی را اگر احتمال می دهد که با مالی که شرعا متعلّق خمس نبوده (مانند ارث یا هبه) خریده باشد چیزی از بابت خمس آن بر او نیست، ولی اگر یقین دارد که آن را با درآمد کسب خود خریده است، لیکن نمی داند که آیا درآمد کسب را در بین سال صرف خرید آن کرده است یا پس از پایان سال و پیش از پرداخت خمس درآمد، باید با یکی از وکلای ما مصالحه نماید و اگر یقین دارد خانه را از درآمد کسبی که

چند سال پس انداز کرده است پیش از پرداخت خمس آن خریده است، باید خمس آن درآمد پس انداز شده را بپردازد.

س 936: عالمی در یکی از شهرها مبلغی را به عنوان خمس دریافت کرده، ولی برای او انتقال عین آن مال به شما یا دفترتان مشکل است، آیا می تواند آن را از طریق بانک حواله کند؟ با توجه به اینکه مالی که از بانک گرفته می شود عین مالی که در آن شهر به بانک پرداخت شده، نیست؟

ج: تحویل خمس و سایر حقوق شرعی از طریق بانک اشکال ندارد.

س 937: اگر زمینی را با مال غیر مخمّس بخرم، آیا نماز خواندن در آن زمین جایز است یإ؛ؤؤ خیر؟

ج: اگر زمین با عین مال غیر مخمّس خریده شده باشد، معامله به مقدار خمس، فضولی است و متوقف بر اجازه ولی امر خمس است و تا آن را اجازه و تنفیذ نکند، نماز خواندن در آن جایز نیست.

س 938: اگر مشتری بداند که به عین مالی که خریده، خمس تعلّق گرفته و فروشنده آن را نپرداخته است، آیا تصرف در آن کالا برای او جایز است؟

ج: با فرض وجود خمس در کالا، معامله به مقدار خمس فضولی و متوقف بر اجازه ولی امر خمس است.

س 939: اگر صاحب مغازه ای نداند که مشتری که با او معامله می کند، خمس مالش را پرداخته است یا خیر، آیا دادن خمس آن اموال بر او واجب است؟

ج: تا زمانی که علم به وجود خمس در پولی که مشتری به او می پردازد، نداشته باشد، چیزی برعهده او نیست و وظیفه ای هم نسبت به فحص ندارد.

س 940: اگر مثلا چهار نفر با هم

صد هزار تومان به عنوان شراکت برای به کارگیری در یک کار تولیدی سرمایه گذاری کنند و یکی از آنها خمس ندهد، آیا شراکت با او صحیح است یا خیر؟ و آیا دیگر شریکان می توانند مال فردی را که خمس نمی دهد به عنوان قرض الحسنه گرفته و به کار بیاندازند؟ و به طور کلی اگر چند نفر با هم شریک باشند، آیا بر هر کدام از آنها واجب است خمس درآمد خود را به طور مستقل بپردازد یا اینکه خمس باید از صندوق مشترک پرداخت شود؟

ج: شراکت با شخصی که به سرمایه اش خمس تعلق گرفته ولی آن را نپرداخته است، به مقدار خمس مال او فضولی است که باید نسبت به آن به ولی امر مراجعه شود، و اگر بعضی از شرکاء خمس سهم خود در سرمایه را نداده باشند، تصرف در سرمایه مشترک جایز نیست، و هنگامی که شرکاء سود حاصل از سرمایه مشترک را دریافت می کنند، هرکدام از آنان مکلّف هستند خمس مازاد بر مؤونه از سهم خود را سر سال خمسی بپردازند.

س 941: اگر شرکای من حساب سال خمسی نداشته باشند، تکلیف من چیست؟

ج: بر هریک از شرکاء واجب است که حقوق شرعی سهام خود را بپردازند تا تصرفات آنان در مال مشترک حلال باشد، و اگر بقیه شریکها آن را پرداخت نمی کنند و انحلال شرکت و جداشدن از آنان برای شما ضرری یا حرجی باشد، مجاز هستید به شراکت خود با آنان ادامه دهید.

سرمایه

س 942: شرکتی از برادران فرهنگی به نام شرکت تعاونی فرهنگیان چندین سال است که تأسیس گردیده و سرمایه آن از همان ابتدا از سهم تعدادی از فرهنگیان تشکیل

شده بود که هریک صد تومان پرداختند، در ابتدا سرمایه شرکت کم بود، ولی در حال حاضر با افزایش تعداد اعضاء، سرمایه آن بالغ بر هجده میلیون تومان به اضافه ماشینهای شرکت است. سود آن بین سهامداران به نسبت سهمشان تقسیم می شود، و هریک از آنان براحتی می تواند سهم خود را دریافت نموده و با شرکت تسویه حساب نماید. تاکنون خمس سرمایه و سود آن پرداخت نشده است، آیا با توجه به موقعیت من به عنوان رئیس هیئت اداری شرکت، جایز است که اگر خمسی به حساب شرکت تعلق بگیرد، اقدام به پرداخت آن کنم؟ آیا رضایت سهامداران در این باره شرط است؟

ج: پرداخت خمس سرمایه شرکت و سود حاصل از آن، تکلیف هریک از اعضا نسبت به سهم خود از مجموع دارائی شرکت است، و انجام این کار توسط مسئول هیئت اداری آن، متوقف بر کسب اجازه و وکالت از سهامداران شرکت است.

س 943: تعدادی از افراد تصمیم به ایجاد صندوق قرض الحسنه بین خود گرفته اند تا هنگام نیاز به یکدیگر قرض الحسنه بدهند. هر عضو علاوه بر مبلغی که در ابتدای تشکیل پرداخته، بایستی هرماه برای افزایش موجودی صندوق مبلغی را بپردازد، امیدواریم لطف فرموده چگونگی پرداخت خمس هر عضو را بیان فرمائید و در صورتی که سرمایه صندوق به طور دائمی به عنوان قرض در دست اعضا باشد، ادای خمس آن چگونه خواهد بود؟

ج: اگر هر یک از افراد سهامدار سهم شراکت خود را از منفعت کسب یا از حقوق خود بعد از پایان سال خمسی پرداخته باشد، واجب است خمس آن را بپردازد. ولی اگر آن را در بین سال داده است، در

صورتی که دریافت آن برای او در پایان سال خمسی وی ممکن باشد، باید خمس آن را در پایان سال بدهد، و در غیر این صورت تا آن را از صندوق دریافت نکرده، پرداخت خمس آن بر او واجب نیست.

س 944: آیا صندوق قرض الحسنه شخصیت حقوقی مستقلی دارد؟ اگر داشته باشد، آیا به سود حاصل، خمس تعلّق می گیرد؟ اگر شخصیت حقوقی مستقلی نداشته باشد، کیفیت پرداخت خمس آن چگونه است؟

ج: اگر سرمایه صندوق ملک شخصی اشخاص به نحو اشتراک باشد، سود حاصل از آن، نسبت به سهم هریک از اعضا ملک شخصی او خواهد بود و باید خمس آن را در زائد برمؤونه سالش بپردازد. ولی اگر سرمایه صندوق ملک شخص یا اشخاص نباشد مثل اینکه از مال وقف عام و مانند آن باشد، سود حاصل از آن، خمس ندارد.

س 945: تعداد دوازده نفر از مؤمنین توافق کرده اند که هریک از آنان هرماه مثلا بیست دینار در صندوقی بریزند، و در هر ماه یک نفر آن مبلغ را برداشته و به مصرف هزینه های شخصی خود برساند، که بعد از دوازده ماه نوبت به آخرین نفر خواهد رسید، بدین معنی که او آنچه را در این مدت پرداخته که مقدار آن دویست و چهل دینار می شود، برمی دارد، آیا خمس بر او واجب است یا اینکه جزء مؤونه وی محسوب می شود؟ اگر این فرد سال خمسی معینی داشته باشد و مقداری از پولی که دریافت شده، پس از پایان سال نزد او بماند، آیا جایز است برای این قسمت از آن مبلغ، سال خمسی معینی قرار دهد تا از لزوم پرداخت خمس آن رهائی یابد؟

ج: آنچه را

که افراد به صندوق می پردازند، اگر از درآمد سالانه شان در بین سال باشد، هر آنچه را که هر یک از افراد در نوبت خود از صندوق دریافت می نماید تا در مخارج سال صرف کند اگر مقداری از آن قرض از صندوق و مقداری معادل مبالغی باشد که از منافع همان سال به صندوق پرداخته است، خمس ندارد، ولی اگر از منافع سال قبل باشد، باید خمس آنچه را که از منافع سال قبل است، بپردازد، و اگر از منافع هر دو سال باشد، منفعت هرسالی حکم خاص خود را دارد، و چنانچه مبلغ دریافتی او از سهم خود که از منافع سال به صندوق واریز نموده، زائد بر مخارج آن سال باشد، نمی تواند برای رهائی از خمس مقدار زائد، سال خمسی مستقلی برای آن قرار دهد، بلکه واجب است که برای همه منافع سالانه خود یک سال خمسی قرار دهد و خمس مازاد بر مؤونه آن سال را بپردازد.

س 946: خانه ای را با پرداخت مبلغی به عنوان رهن اجاره کرده ام، آیا پس از گذشت یک سال به آن مبلغ خمس تعلق می گیرد؟

ج: مبلغی را که به مؤجر قرض داده اید، اگر از منعفت کسب باشد، تا مادامیکه به آن برای این منظور نیاز دارید پرداخت خمس آن واجب نیست، ولی بعدا هر وقت آن را دریافت نمودید، باید خمس آن را بپردازید.

س 947: ما برای انجام کارهای عمرانی احتیاج به هزینه زیادی داریم که پرداخت یکباره آن برای ما مشکل است، لذا اقدام به تأسیس صندوقی برای عمران کرده ایم، و هر ماه مبلغی را در آن به ودیعه می گذاریم و بعد از آنکه مقداری جمع

شد، آن را صرف کارهای عمرانی می کنیم، آیا به این مال پس انداز شده خمس تعلّق می گیرد؟

ج: اگر مبالغ پرداخت شده از طرف هر شخص از در آمد سال او باشد و تا زمان مصرف آن در کارهای عمرانی تحت مالکیت او باقی بماند و آن شخص بتواند در پایان سال خمسی آن را از صندوق پس بگیرد، واجب است که خمس آن را بپردازد.

س 948: چند سال قبل اقدام به محاسبه اموالم و تعیین سال خمسی برای خودم نمودم، در آن زمان نود و هشت رأس گوسفند که خمس آنها داده شده بود و همچنین مقداری پول نقد و یک موتورسیکلت داشتم. چند سال است که گوسفندان من براثر فروش تدریجی آنها کم شده، ولی پول نقدم زیاد شده است. در حال حاضر شصت رأس گوسفند و مقداری پول نقد دارم، آیا پرداخت خمس این پول بر من واجب است یا اینکه فقط باید خمس مقدار زیادی آن را بدهم؟

ج: اگر مجموع قیمت گوسفندهای موجود با اموال نقدی که دارید، بیشتر از مجموع قیمت نود و هشت رأس گوسفند با پول نقدی باشد که قبلا خمس آن را پرداخت کرده اید، مقدار زائد خمس دارد.

س 949: فردی ملکی (خانه یا زمین) دارد که خمس به آن تعلق گرفته است، آیا می تواند خمس آن را از درآمد سال بپردازد؟ یا اینکه واجب است اول خمس سود را بدهد و سپس خمس ملک را از سود مخمّس پرداخت کند؟

ج: اگر بخواهد خمس آن را از درآمد سال بپردازد، واجب است که خمس آن را هم بپردازد.

س 950: اموالی را از محل پولی که بنیاد شهید ماهیانه به فرزندان

صغیر شهدای عزیز می پردازد یا از محل سود کارخانه یا زمین زراعی که ملک بعضی از شهدای عزیز جهت امرار معاش شان بوده، برای فرزندان شهدا پس انداز کرده ایم و گاهی مقداری از این اموال پس انداز شده برای تأمین نیازهای ضروری آنان مصرف می شود. خواهشمندیم بیان فرمائید که آیا این سودها و حقوق پس انداز شده خمس دارد یا اینکه تا زمانی که بزرگ نشده اند، خمس ندارد؟

ج: آنچه به فرزندان عزیز شهدا از پدران آنان به ارث می رسد و یا توسط بنیاد شهید به آنان پرداخت می شود، خمس ندارد، ولی از سود حاصل از ارث یا هدیه ای که بنیاد شهید به آنان می دهد، آن مقداری که تا زمان رسیدن به بلوغ شرعی در ملک آنان باقی می ماند، بنابر احتیاط بر هریک از آنان واجب است که بعد از رسیدن به سن تکلیف، خمس سود آن را بپردازد.

س 951: آیا به مالی که انسان برای تحصیل درآمد و انجام معاملات تجاری مصرف می کند، خمس تعلّق می گیرد یا خیر؟

ج: آنچه را که از در آمد سال برای به دست آوردن درآمد از کارهای تجاری و غیر آن مصرف می کند از قبیل هزینه های انبارداری، حمل و نقل، وزن کردن، واسطه معامله و مانند آن، از درآمد همان سال استثنا می شود و خمس ندارد.

س 952: آیا اصل سرمایه و سود آن خمس دارد؟

ج: اگر انسان سرمایه را با کسب و کار (اعم از حقوق و غیره) به دست آورده باشد، خمس دارد، ولی سود حاصل از تجارت با آن هر مقدار که صرف مؤونه زندگی می شود خمس ندارد، و اگر چیزی از آن از مخارج سال زیاد بیاید، خمس دارد.

س

953: اگر کسی طلای مسکوک داشته باشد و به حد نصاب هم برسد، آیا علاوه بر زکات، پرداخت خمس آن هم واجب است؟

ج: اگر جزء منفعت کسب محسوب شود، حکم سایر درآمدهای کسب را در وجوب خمس دارد.

س 954: من و همسرم از کارمندان وزارت آموزش و پرورش هستیم، همسرم همیشه حقوق خود را به من هدیه می کند، و با مقداری پول در شرکت کشاورزی کارمندان آموزش و پرورش که عضو آن هستم، سهیم شده ام، ولی نمی دانم که آن مبلغ از حقوق خودم بوده یا همسرم، با توجه به اینکه پولی که از حقوق ماهیانه همسرم تا پایان سال خمسی ام پس انداز شده کمتر از پولی است که او در طول سال می گیرد، آیا به مبلغ مذکور خمس تعلق می گیرد؟

ج: آنچه از اموال پس انداز شده و از پولی که بابت خرید سهم الشرکه پرداخته اید که مربوط به حقوق خودتان است، خمس دارد، و آن قسمت که توسط همسرتان هدیه شده، خمس ندارد، و آنچه را هم که شک دارید از حقوق خودتان است یا همسرتان، پرداخت خمس آن واجب نیست، اگر چه احوط پرداخت خمس و یا مصالحه آن است.

س 955: آیا به پولی که به مدت دو سال به صورت قرض الحسنه در بانک بوده، خمس تعلق می گیرد؟

ج: هر مقداری که از منفعت کسب پس انداز می شود، یک بار به آن خمس تعلق می گیرد و پس انداز آن در بانک به صورت قرض الحسنه موجب سقوط خمس آن نمی شود. بله، قرضی که نمی تواند آن را تا سر سال خمسی از قرض گیرنده پس بگیرد، تا آن را پس نگرفته، پرداخت خمس آن واجب نیست.

س 956: شخصی که برخود یا خانواده

تحت تکفل خود سخت می گیرد تا بتواند مقداری پس انداز نماید و یا مقداری قرض می کند تا بتواند مشکلات زندگی اش را حلّ کند، اگر مال پس انداز شده و یا مالی که قرض گرفته، تا سر سال باقی بماند، آیا خمس به آن تعلق می گیرد؟

ج: سود پس انداز شده اگر برای صرف در احتیاجات زندگی باشد و در آینده نزدیک مثلا تا دو سه ماه بعد از پایان سال خمسی در همان مورد صرف شود، پرداخت خمس آن واجب نیست و خمس پولی که قرض کرده است، برعهده قرض گیرنده نیست، ولی اگر از درآمد سال خود قسطهای آن را بپردازد و عین مالی که قرض گرفته هنگام رسیدن سال خمسی نزد او باقی باشد، واجب است که خمس آن را به میزان اقساطی که پرداخت نموده، بپردازد.

س 957: دو سال است قطعه زمینی را برای ساخت خانه خریده ام، اگر از مخارج روزمره پولی را برای ساختن خانه در آن پس انداز کنم، زیرا در حال حاضر مستأجر هستم، آیا در پایان سال به آن خمس تعلق می گیرد؟

ج: اگر عین مال از در آمد سال را قبل از رسیدن سال خمسی به مصالح ساختمانی مورد نیاز تبدیل کنید، و یا آنکه پول پس انداز شده از درآمد سال را می خواهید تا چند ماه پس از پایان سال خمسی صرف ساختمان مسکن خود نمائید، خمس ندارد.

س 958: من تصمیم به ازدواج گرفته ام، و برای کسب درآمد، قسمتی از سرمایه خود را به دانشگاه سپرده ام، آیا مصالحه در رابطه با خمس آن امکان دارد؟

ج: اگر مال مذکور از منفعت کسب شما باشد، با گذشت سال خمسی، پرداخت خمس آن واجب

است و خمسِ قطعی قابل مصالحه نیست.

س 959: سازمان حج در سال گذشته اقدام به خرید همه اثاثیه و لوازم مورد نیاز کاروان حج که ملک اینجانب بود، کرد، من پول لوازم فروخته شده ام را که دویست و چهارده هزار تومان بود، در تابستان امسال دریافت کردم، علاوه بر آن، مبلغ هشتاد هزار تومان در سال گذشته گرفته ام، با توجه به اینکه سال خمسی برای خود تعیین کرده ام و هر سال خمس زائد بر مؤونه را می پردازم، و با توجه به اینکه اثاثیه و لوازم مذکور مورد نیاز من در ایام عهده داری مدیریت کاروان حج جهت اداره حجّاج بوده است، و در وقت فروش آن ترقی قیمت نسبت به قیمت خرید آن داشته است، آیا پرداخت خمس پول فروش آن یا خمس تفاوت قیمت آن در حال حاضر واجب است؟

ج: اگر لوازم را با مال مخمس خریده باشید، پول فروش آن خمس ندارد، در غیر این صورت، پرداخت خمس آن واجب است.

س 960: من صاحب مغازه ای هستم که هر سال پول نقد و جنس های خود را محاسبه می کنم و چون بعضی از کالاها تا آخر سال خمسی فروخته نمی شود، آیا پرداخت خمس آن در آخر سال و قبل از فروش واجب است یا اینکه باید بعد از فروش، خمس آنها پرداخت شود؟ اگر خمس کالا را بدهم و سپس آن را بفروشم، چگونه باید در سال آینده محاسبه کنم؟ و اگر آن را به فروش نرسانم و قیمت آن تغییر کند، چه حکمی دارد؟

ج: کالائی که تا سر سال فروخته نشده و مشتری برای خرید آن پیدا نشده است، در حال حاضر پرداخت خمس

افزایش قیمت آن واجب نیست بلکه سود حاصل از فروش آن در آینده از سود سال فروش محسوب می شود، ولی کالائی که افزایش قیمت پیدا کرده و کسی هست که در طول سال آن را بخرد، ولی شما برای اینکه سود بیشتری ببرید، آن را تا پایان سال نفروخته اید، باید با رسیدن سال خمسی، خمس افزایش قیمت آن را بپردازید، و در این صورت آن کالا به قیمتی که در سر سال خمسی ارزیابی شده و خمس افزایش قیمت آن پرداخت شده، در سال آینده استثناء می شود.

س 961: سه برادر، خانه سه طبقه ای خریداری نموده و در یک طبقه ساکن شده و دو طبقه دیگر را اجاره، داده اند. آیا به دو طبقه مورد اجاره خمس تعلق می گیرد یا خیر؟ و آیا جزء مؤونه آنها محسوب می شود؟

ج: اگر خانه را از محل درآمد سالانه شان برای سکونت تهیه نموده اند و فعلا به خاطر نیاز به مخارج زندگی اجاره داده اند، به آن خمس تعلق نمی گیرد، ولی اگر بعضی طبقات آن را به قصد اجاره دادن ساخته یا تهیه کرده اند تا اجاره آن را صرف هزینه های زندگی کنند، آن مقدار از خانه حکم سرمایه را دارد، که خمس دارد.

س 962: شخصی مالک مقداری گندم بوده که خمس آن را پرداخت نموده و هنگام برداشت محصول جدید، همان گندم مخمس را مصرف می کرده و به جای آن گندم جدید می گذاشته و چندین سال به همین ترتیب عمل نموده است، آیا به گندمی که به جای گندم مصرف شده می گذاشته، خمس تعلق می گیرد؟ و در صورت تعلق خمس، آیا همه آن خمس دارد؟

ج: گندمی را که خمس آن را پرداخته،

اگر مصرف کند، نمی تواند معادل آن از گندم جدید را از خمس استثنا کند. بنابراین آنچه را که از گندم جدید مصرف مؤونه سال خود کرده، خمس ندارد، و آنچه که از آن تا سر سال خمسی باقی مانده، خمس دارد.

س 963: من به توفیق خداوند هر سال خمس اموالم را می پردازم، ولی در طی سالهائی که اقدام به محاسبه خمس اموالم کرده ام، همیشه در حساب آنها شک داشته ام، این شک چه حکمی دارد؟ آیا واجب است امسال همه اموال نقد خود را حساب کنم یا اینکه به شک در این مسأله اعتنا نمی شود؟

ج: اگر در صحت حساب خمس منفعت کسب سالهای گذشته شک داشته باشید، به آن اعتنا نمی شود و پرداخت مجدد خمس بر شما واجب نیست. ولی اگر در منفعت کسب شک داشته باشید که آیا جزء منفعت کسب سالهای قبل است که خمس آن پرداخت شده، یا جزء منفعت کسب امسال است که خمس آن داده نشده، بر شما واجب است که احتیاطا خمس آن را بپردازید، مگر اینکه احراز کنید که خمس آن را قبلا پرداخته اید.

س 964: اگر مثلا فرشی را با مال مخمس به قیمت ده هزار تومان بخرم و بعد از مدتی آن را به پانزده هزار تومان بفروشم، آیا پنج هزار تومان اضافه بر مال مخمس، جزء منعفت کسب محسوب می شود و خمس به آن تعلق می گیرد؟

ج: اگر آن را به قصد فروش خریده اید، آن مقداری که بیشتر از قیمت خرید است، جزء منفعت کسب محسوب می شود و در زائد بر مؤونه سال، خمس واجب است.

س 965: آیا کسی که برای هر یک از درآمدهای خود سال خمس جداگانه ای

قرارداده، جایز است خمس سودی را که سر سال خمسی آن رسیده، از سودهای دیگری که سال بر آنها نگذشته است، بپردازد؟ در صورتی که بداند این درآمدها به طور کامل تا پایان سال باقی می مانند و چیزی از آنها صرف مؤونه نمی شود، چه حکمی دارد؟

ج: هرگاه بخواهد خمس منفعت یک کسب را از درآمد کسب دیگر بپردازد، باید خمس مبلغ پرداختی را نیز بپردازد و درآمدهائی که چیزی از آن به مصرف هزینه های زندگی نمی رسد، مخیر است بین اینکه خمس آن را هنگام حصول آن بپردازد یا تا رسیدن سال خمسی، صبر کند.

س 966: شخصی مالک ساختمان دو طبقه ای است، و خودش در طبقه بالا سکونت دارد و طبقه پایین را به شخص دیگری داده است و به علت بدهکاری مبلغی از او قرض گرفته بدون اینکه اجاره ای بگیرد، آیا به این مبلغ خمس تعلق می گیرد؟

ج: واگذاری استفاده مجانی از خانه به کسی به خاطر اینکه مالی از او قرض گرفته است، وجه شرعی ندارد، و به هر حال مالی که قرض گرفته است، خمس ندارد.

س 967: مکانی را برای معاینه پزشکی بیماران از اداره اوقاف و متولی وقف به مبلغ معینی در هر ماه اجاره کرده ام و مبلغی پول هم به عنوان پذیره از من گرفته اند، با توجه به اینکه در حال حاضر این پول از ملک من خارج شده و هیچگاه مالک آن نخواهم شد، آیا خمس به آن تعلق می گیرد؟

ج: اگر پرداخت این مبلغ در حکم قیمت انتقال سرقفلی باشد و از منفعت کسب باشد، واجب است که خمس آن پرداخت شود.

س 968: شخصی برای احیای زمین موات جهت کاشت درختان

میوه به امید استفاده از حاصل آن اقدام به حفر چاه عمیق نموده است، با توجه به اینکه این درختان بعد از چند سال دیگر ثمر می دهند و هزینه زیادی هم دارند، این شخص مبلغی بیش از یک میلیون تومان صرف آن نموده است. وی تاکنون حساب سال نداشته، ولی در حال حاضر که تصمیم گرفته برای ادای خمس، اموالش را حساب کند، می بیند که قیمت چاه و زمین و باغ بر اثر تورم، معادل چندین برابر هزینه اولیه شده است، بنابراین اگر مکلّف به پرداخت خمس قیمت فعلی آنها شود، توانائی آن را ندارد و اگر مکلّف به دادن خمس از عین زمین و باغ و غیر آن شود، در مضیقه و سختی می افتد، زیرا خود را به زحمت انداخته و به امید استفاده از ثمرات آن برای تأمین مخارج زندگی خود و خانواده اش متحمل هزینه ها و مشکلاتی شده است، تکلیف او نسبت به خمس اموالش چیست؟ چگونه خمس خود را حساب کند تا به راحتی بتواند آن را بپردازد؟

ج: زمین مواتی را که به قصد تبدیل آن به باغ میوه احیاء نمود، بعد از کم کردن مخارج احیای آن، خمس دارد، و مخیر است که خمس زمین را از عین آن بدهد و یا از قیمت فعلی آن. و همچنین چاه، لوله آب، پمپ آب، نهالها و کاشت و پرورش آن و مانند آن، به قیمت عادلانه فعلی خمس دارد، و اگر پرداخت یکباره خمس برای او مقدور نیست، می تواند بعد از دستگردان با یکی از وکلای ما، آن را به تدریج و به نحوی که برایش از لحاظ مقدار و مدت ممکن

است، بپردازد.

س 969: شخصی حساب سال برای خمس نداشته و اکنون تصمیم گرفته است که حساب سال داشته باشد، وی که از ابتدای ازدواج تا به حال بدهکار بوده است، خمس خود را چگونه محاسبه کند؟

ج: اگر از گذشته تا به حال درآمدی بیشتر از مخارج زندگی نداشته، نسبت به گذشته چیزی بر عهده او نیست.

س 970: منافع و محصولات زمین و اموال موقوفه، از جهت خمس و زکات چه حکمی دارد؟

ج: اعیان موقوفه مطلقا خمس ندارد، حتی اگر وقف خاص باشد، ثمره و نماء آن هم مطلقا خمس ندارد، و به نماء وقف عام قبل از قبض توسط موقوف علیه زکات تعلق نمی گیرد، ولی بعد از قبض، پرداخت زکات آنچه از نماء وقف که قبض شده، در صورتی که واجد شرائط وجوب زکات باشد، واجب است، و در نماء وقف خاص هم اگر سهم هر یک از موقوف علیه به حد نصاب برسد، زکات واجب است.

س 971: آیا سهم سادات « کثر هم الله تعالی » و سهم امام « علیه السلام » به منفعت کسب کودکان تعلق می گیرد؟

ج: بنابر احتیاط بر آنان واجب است که بعد از رسیدن به سن بلوغ خمس منفعت کسب خود را که قبل از بلوغ به دست آورده اند و تا زمان بلوغ بر ملک ایشان باقی مانده است، بپردازند.

س 972: آیا به ابزاری که در کار و کسب استفاده می شود، خمس تعلق می گیرد؟

ج: ابزار و آلات کسب، حکم سرمایه را دارد که اگر از درآمد کسب تهیه شود، خمس دارد.

س 973: چند سال قبل مبلغی را جهت ثبت نام برای رفتن به حج به بانک واریز کردیم، ولی تاکنون موفق

به تشرف نشده ایم و نمی دانیم که آیا خمس آن را پرداخته ایم یا خیر، آیا در حال حاضر پرداخت خمس آن واجب است؟ آیا پولی که برای ثبت نام حج پرداخته می شود و چند سال بر آن می گذرد، خمس دارد یا خیر؟

ج: مبلغی که برای ثبت نام حج پرداخت می شود، اگر به عنوان قیمت یا اجرت سفر حج بر اساس قرارداد منعقده با سازمان حج و زیارت باشد و از منفعت کسب همان سال شما باشد، و ثبت نام کننده با آن ولو پس از چند سال به حج برود، خمس ندارد.

س 974: کارمندانی که سر سال خمسی آنها در پایان ماه اسفند است و حقوق خود را پنج روز زودتر از سر سال خمسی می گیرند تا در ماه اول سال جدید مصرف کنند، آیا پرداخت خمس آن واجب است؟

ج: اگر حقوقی را که قبل از پایان سال دریافت می کنند تا آخر سال خمسی در مؤونه مصرف نکنند، پرداخت خمس آن واجب است.

س 975: بسیاری از دانشجویان برای حل مشکلات غیرقابل پیش بینی خود در هزینه های زندگی صرفه جوئی می کنند و در نتیجه مبلغ قابل توجهی از کمک هزینه تحصیلی که به آنها پرداخت می گردد، جمع می شود، سؤال این است که با توجه به این که این مبلغ از طریق صرفه جوئی در پولی که وزارت آموزش عالی به آنها می پردازد، جمع می شود، آیا به آن خمس تعلق می گیرد؟

ج: کمک هزینه تحصیلی خمس ندارد.

نحوه محاسبه خمس

س 976: تأخیر پرداخت خمس تا سال آینده چه حکمی دارد؟

ج: تأخیر پرداخت خمس از سال خمسی به سال دیگر جایز نیست، هر چند هر وقت آن را بپردازد ادای بدهی حاصل می شود.

مکلف پس از رسیدن سال خمسی تا خمس مالش را نداده، نمی تواند در آن تصرف کند، و اگر در آن قبل از پرداخت خمس تصرف کند، مقدار خمس آن را ضامن است، و چنانچه با عین مال غیر مخمّس کالا یا زمین و یا مانند آنها بخرد، معامله در مقدار خمس فضولی و موقوف بر اجازه ولی امر خمس است، که پس از اجازه ولی امر باید خمس آن کالا یا زمین را به قیمت فعلی حساب نماید و آن را بپردازد.

س 977: من مالک مالی هستم که مقداری از آن نقد و مقدار دیگر به صورت قرض الحسنه نزد بعضی از افراد است و از طرفی به علت خرید زمین مسکونی مقروض هستم و باید یکی از چک های آن را چند ماه دیگر بپردازم، آیا جایز است بدهی زمین را از مبلغ مذکور (نقد و قرض الحسنه) کم کنم و خمس باقیمانده را بپردازم؟ همچنین آیا زمینی که برای سکونت خریداری شده، خمس دارد؟

ج: مالی که از درآمد سال به بعضی افراد قرض داده اید، اگر تا سر سال خمسی قابل وصول نباشد، پرداخت خمس آن تا وصول نشده است، واجب نیست و اموالی که از درآمد سال در دست شماست جایز است که از آن، قبل از رسیدن سر سال خمسی، بدهی خود را که مهلت آن چند ماه دیگر می رسد، بپردازید، ولی اگر در اثنای سال آن را در ادای قرض مصرف نکنید و سر سال خمسی شما برسد، نمی توانید قرض خود را از آن مبلغ استثنا کنید، بلکه واجب است خمس همه آن را بپردازید. ولی اگر بنا دارید تمام یا قسمتی

از آن را تا چند ماه دیگر صرف ادای بدهی خود نمائید و چنانچه بخواهید خمس آن را بپردازید، باقیمانده وافی برای ادای بدهی نیست و از این بابت در زحمت و مشقت قرار می گیرید، در این صورت پرداخت خمس آنچه را که می خواهید صرف ادای بدهی نمائید، واجب نیست. اما زمینی که برای سکونت مورد نیاز از درآمد بین سال تهیه می شود، خمس ندارد.

س 978: از آنجا که تا کنون ازدواج نکرده ام، آیا جایز است مقداری از مالی را که در حال حاضر دارم، برای هزینه هائی که در آینده به آنها نیاز دارم، پس انداز کنم؟

ج: پس انداز درآمد سال اگر برای هزینه ازدواج در چند ماه آینده باشد، به نحوی که اگر خمس آن را بپردازید نتوانید تمام هزینه ازدواج را تأمین نمائید، خمس ندارد.

س 979: سر سال خمسی من آخر ماه دهم از هر سال است، آیا حقوق ماه دهم را که در آخر آن می گیرم، خمس دارد؟ اگر بعد از دریافت، مقدار باقیمانده آن را (که طبق عادت، هر ماه پس انداز می شود) به همسرم هدیه کنم، آیا خمس به آن تعلق می گیرد؟

ج: حقوقی که قبل از سال خمسی دریافت می کنید و یا قبل از آخرین روز سال خمسی قابل دریافت است، پرداخت خمس مقدار زائد بر مؤونه سال آن واجب است. اما آنچه به همسر خود یا به دیگری هدیه می نمائید، اگر صوری و به قصدفرار از خمس نباشد و به مقدار مناسب با شأن عرفی شما باشد، خمس ندارد.

س 980: پول یا کالای مخمسی دارم که اقدام به مصرف آن کرده ام، آیا جایز است در پایان سال، مقداری از درآمد سال به جای آن پول

یا کالائی که خمس آن پرداخت شده، استثنا شود؟

ج: چیزی از درآمد سال به جای مال مخمسی که مصرف شده، استثنا نمی شود.

س 981: اگر مالی که خمس ندارد مانند جایزه و مانند آن، با سرمایه مخلوط شود، آیا در پایان سال خمسی جایز است که آن را از سرمایه استثنا کرد و سپس خمس بقیه اموال را پرداخت؟

ج: استثنای آن اشکال ندارد.

س 982: سه سال پیش مغازه ای را با مالی که خمس آن پرداخت شده، افتتاح کردم و سر سال خمسی ام هم پایان سال شمسی یعنی شب عید نوروز است، و تاکنون هرگاه سر سال خمسی ام رسیده، مشاهده کرده ام که همه سرمایه ام به صورت قرض بر عهده مردم است و در عین حال خودم هم مبلغ زیادی بدهکارم، امیدواریم ما را نسبت به تکلیفمان راهنمائی فرمائید.

ج: اگر سر سال خمسی چیزی از سرمایه و سود نزد شما نباشد و یا چیزی بر سرمایه شما افزوده نشده باشد، پرداخت خمس بر شما واجب نیست و طلبهای شما که ناشی از فروش نسیه کالا به مردم است، جزء درآمد سالی محسوب می شود که آنها را دریافت می کنید.

س 983: تعیین قیمت کالاهای موجود در مغازه، هنگام حساب سال خمسی، مشکل است، چگونه باید آن را حساب کرد؟

ج: تعیین قیمت اجناس موجود در مغازه به هر صورت ممکن هر چند با تخمین، برای محاسبه درآمد سال که باید خمس آن پرداخت شود، واجب است.

س 984: اگر چند سال درآمد سالانه ام را محاسبه نکنم تا اینکه اموال من نقد و سرمایه ام زیاد شود و بعد از آن، خمس غیر از سرمایه قبلی ام را بپردازم، آیا این کار اشکال دارد؟

ج:

اگر در اموال شما هنگام رسیدن سال خمسی، خمس هر چند به مقدار کم باشد، تا خمس آن را نپردازید، حق تصرف در آن اموال را ندارید، و اگر با عین آن اموال قبل از پرداخت خمس خرید و فروش کنید، معامله نسبت به مقدار خمس آن، فضولی و متوقف بر اجازه ولی امر خمس است.

س 985: خواهشمندیم آسانترین راه ممکن برای پرداخت خمس توسط صاحب مغازه را بیان فرمائید.

ج: هر چه کالا و پول نقد دارد، در سر سال خمسی حساب کرده و قیمت گذاری می کند و سپس مجموعه آن را با سرمایه اصلی می سنجد، اگر چیزی اضافه بر سرمایه موجود باشد، سود محسوب می شود و به آن خمس تعلق می گیرد.

س 986: سر سال خمسی ام را اول ماه سوم سال گذشته قرار داده ام و در همین تاریخ برای محاسبه خمس سود حساب بانکی ام مراجعه کردم، آیا این روش برای حساب سال مالی درست است؟

ج: ابتدای سال خمسی شما، روزی است که برای اولین بار سود قابل دریافت برای شما حاصل شده است، و تأخیر ابتدای سال از آن روز برای شما جایز نیست.

س 987: اگر وسائل و چیزهای مورد نیاز زندگی مانند ماشین، موتور، فرش که خمس آن داده نشده است، فروخته شود، آیا پس از فروش باید خمس آنها فورا پرداخت شود؟

ج: وسایل ذکر شده اگر جزو احتیاجات زندگی بوده و از درآمد بین سال آن را تهیه کرده است، پول فروش آن خمس ندارد، ولی اگر وسایل را با پولی که سال بر آن گذشته بدون ادای خمس تهیه کرده، باید خمس پول خرید آنها را بدهد، هر چند آن وسایل را

نفروشد و اگر حساب سال نداشته در مورد پول خرید آنها باید با یکی از نمایندگان ما مصالحه نماید.

س 988: کسی که نیاز به تهیه یکی از لوازم خانگی مانند یخچال دارد و استطاعت خرید آن را یکجا ندارد و ماهیانه پولی پس انداز می نماید تا وقتی که پول به حد لازم رسید، آن را خریداری نماید، اکنون که سال خمسی او رسیده، آیا به پولی که به این منظور کنار گذاشته شده، خمس تعلق می گیرد؟

ج: پول پس انداز شده اگر جهت تهیه مایحتاج زندگی در آینده نزدیک (مثلا دو تا سه ماه پس از پایان سال خمسی) مورد نیاز باشد، خمس ندارد.

س 989: اگر کسی قبل از سال خمسی اش، مقداری از درآمد خود را به کسی قرض دهد و بعد از گذشت چند ماه از سر سال خمسی خود آن را دریافت کند، این مبلغ چه حکمی دارد؟

ج: پرداخت خمس قرض پس از گرفتن آن از بدهکار، واجب است.

س 990: اشیائی را که انسان در طول سال خمسی می خرد و سپس آن را بعد از سال خمسی اش می فروشد، چه حکمی دارد؟

ج: اشیاء یاد شده اگر جزو لوازم زندگی است و جهت استفاده شخصی خریده است، خمس ندارد؛ ولی اگر آن را برای فروش خریده و فروش آن هم تا سر سال خمسی ممکن است، پرداخت خمس سود آن واجب است. در غیر این صورت، تا آن را نفروخته، خمس ندارد و هنگامی که آن را فروخت، سود حاصل از فروش آن از درآمدهای همان سال فروش محسوب می شود.

س 991: اگر کارمندی حقوق سال خمسی خود را بعد از رسیدن آن دریافت کند، آیا دادن خمس بر

او واجب است یا خیر؟

ج: اگر تا سر سال خمسی قابل دریافت باشد، پرداخت خمس آن واجب است، هر چند هنوز آن را نگرفته باشد؛ در غیر این صورت، جزء درآمدهای سالی که آن را دریافت می کند، محسوب می شود.

س 992: خمس سکه های طلا که قیمت آنها همیشه در حال تغییر است، چگونه است؟

ج: اگر قصد دارد خمس را از قیمت آنها بدهد، ملاک، قیمت روز پرداخت است.

س 993: اگر شخصی سال مالی خود را به قیمت طلا محاسبه نماید، به طور مثال اگر همه سرمایه اش معادل با صد سکه طلا از نوع بهار آزادی باشد که مقدار بیست سکه از آن را به عنوان خمس پرداخته و هشتاد سکه مخمس باقی بماند و در سال بعد اگر قیمت سکه افزایش یابد (ولی سرمایه او معادل همان هشتاد سکه است)، آیا به آن خمس تعلق می گیرد؟ آیا واجب است که خمس افزایش قیمت را بپردازد؟

ج: ملاک در استثنای سرمایه مخمس، همان سرمایه اصلی است. اگر سرمایه اصلی که با آن کار می کند، سکه های طلا از نوع مثلا بهار آزادی باشد، در سر سال مالی سکه های مخمس استثنا می شوند، هر چند قیمت آنها به واحد ریال نسبت به سال گذشته، افزایش یافته باشد. ولی اگر سرمایه او پول نقد یا کالا باشد که در سر سال خمسی آن را با سکه های طلا مقایسه کرده و خمس آن را داده باشد، باید در سر سال خمسی آینده فقط قیمت سکه های طلا را که سال گذشته آنها را حساب کرده، استثنا کند نه تعداد سکه ها را. بنابراین اگر قیمت سکه ها در سال آینده افزایش یابد، مقدار افزایش قیمت، استثنا

نمی شود، بلکه سود محسوب شده و پرداخت خمس آن واجب است.

تعیین سال مالی

س 994: کسی که اطمینان دارد به اینکه چیزی از درآمد سالانه اش تا پایان سال باقی نمی ماند، بلکه تمامی درآمد و منفعت او در خلال سال خرج هزینه های زندگی او می شود، آیا واجب است برای خود سال خمسی تعیین کند؟ کسی که بر اثر اطمینان به اینکه چیزی از درآمدش زیاد نمی آید، سال خمسی تعیین نکرده، چه حکمی دارد؟

ج: ابتدای سال خمسی با تعیین از جانب مکلّف مشخص نمی شود، بلکه یک امر واقعی است که برای کسی که شغل او کاسبی است با شروع کاسبی و برای کشاورز با رسیدن وقت برداشتِ محصول و برای کارگر و کارمند با دستیابی به اولین درآمد، آغاز می شود. حساب سر سال خمسی و محاسبه درآمد سالانه واجب مستقلی نیست، بلکه راهی برای شناخت مقدار خمس است و وقتی محاسبه واجب می شود که بداند خمسی به او تعلق گرفته، ولی مقدار آن را نمی داند و اگر از منفعت کسب چیزی نزد او نماند و همه آن در مؤونه زندگی مصرف شود، خمس هیچکدام از آنها بر او واجب نیست.

س 995: آیا ابتدای سال مالی همان ماه اول کار است یا اولین ماهی که حقوق دریافت می کند؟

ج: شروع سال خمسی حقوق بگیران اعم از کارگران و کارمندان و غیره همان روز اولی است که مزد یا حقوق خود را دریافت می کنند و یا می توانند دریافت نمایند.

س 996: تعیین ابتدای سال برای پرداخت خمس چگونه است؟

ج: شروع سال خمسی نیاز به تعیین از سوی خود مکلف ندارد، بلکه خود بخود بر اساس چگونگی حصول درآمد سالانه متعین می شود. بنابراین ابتدای

سال خمسی امثال کارگران و کارمندان از اولین روز امکان دریافت اولین درآمد از درآمدهای کار و کارمندی است، و سال خمسی تجّار و مغازه داران از تاریخ شروع به خرید و فروش و سال خمسی امثال کشاورزان از تاریخ برداشت اولین محصول کشاورزی سال شروع می شود.

س 997: آیا تعیین سال خمسی بر جوانان مجردی که با پدر و مادر خود زندگی می کنند، واجب است؟ ابتدای سال خمسی آنان از چه زمانی است و چگونه باید آن را حساب کنند؟

ج: اگر جوان مجرد درآمد شخصی هر چند به مقدار کم داشته باشد، واجب است که سال خمسی تعیین نموده و درآمد سالانه خود را محاسبه کند تا در صورتی که چیزی از درآمد تا پایان سال باقی ماند، خمس آن را بپردازد و ابتدای سال خمسی او هنگام حصول اولین درآمد است.

س 998: آیا زن و شوهری که حقوق خود را به طور مشترک در امور منزل مصرف می کنند، می توانند سال خمسی مشترک داشته باشند؟

ج: هر یک از آنان سال خمسی مستقلی به حساب درآمد خودش دارد، و واجب است، هر کدام خمس باقیمانده حقوق و درآمد سالانه خود را در پایان سال خمسی بپردازد.

س 999: من زنی خانه دار و مقلد حضرت امام « قدس سره » هستم و همسرم سال خمسی دارد که در آن هنگام خمس اموال خود را می پردازد و من نیز گاهی درآمدی دارم، آیا می توانم برای خودسال خمسی جهت پرداخت خمس قرار دهم و ابتدای آن را زمان دستیابی به اولین سودی که خمس آن را نداده ام، قرار دهم و در پایان سال خمس باقیمانده را بعد از کم کردن

مؤونه بپردازم؟ آیا به آنچه در طول سال خرج زیارت، هدیه و مانند آن کرده ام، خمس تعلق می گیرد؟

ج: بر شما واجب است که زمان دستیابی به اولین درآمد سال را ابتدای سال خمسی خود قرار دهید، و هر چه را در طول سال از منفعت کسب خرج مصارف شخصی خود از قبیل آنچه ذکر کرده اید، می کنید خمس ندارد و هر چه از منفعت کسب سال، از مؤونه و مخارج سالانه تان تا سر سال زیاد بیاید، واجب است که خمس آن را بپردازید.

س 1000: آیا سال خمسی باید شمسی باشد یا قمری؟

ج: مکلّف در این مورد مخیر است.

س 1001: شخصی می گوید که سر سال خمسی اش ماه یازدهم سال بوده است، ولی بر اثر فراموش کردن آن، قبل از پرداخت خمس در ماه دوازدهم برای خانه اش فرش و ساعت و موکت خریده است و در حال حاضر تصمیم گرفته که سال خمسی اش را به ماه رمضان تغییر دهد، اشاره به این نکته لازم است که این شخص مبلغ هشتاد و سه هزار تومان سهمین مربوط به سال گذشته و امسال بدهکار است که آن را به صورت قسطی می پردازد، نظر شریف حضرتعالی راجع به سهم امام و سادات کالاهای مذکور چیست؟

ج: تقدیم و تأخیر سال خمسی جایز نیست مگر با اجازه ولی امر خمس و بعد از حساب مدت گذشته و مشروط است به اینکه موجب وارد شدن ضرر به صاحبان خمس نشود، و در مورد اجناسی که پول پرداختی بابت خرید آن از درآمد سال قبل بوده است، باید خمس آن پول ها پرداخت شود.

س 1002: آیا انسان می تواند خودش خمس مالش را حساب نموده و

سپس آنچه را بر او واجب است به وکلای جنابعالی بپردازد؟

ج: اشکال ندارد

ولی امر خمس

س 1003: با توجه به نظر مبارک حضرت امام راحل « قدس سره » و نظر مبارک حضرتعالی و بعضی فقهای دیگر که امر و جوهات راجع به ولی امر مسلمین است، پرداخت وجوهات به غیر ولی امر چه حکمی دارد؟

ج: مقلدین هر یک از مراجع محترمِ تقلید دامت برکاتهم، اگر در پرداخت سهمین مبارکین به استناد فتوای مرجع تقلید خود عمل کنند، موجب برائت ذمه می شود.

س 1004: آیا مصرف سهم مبارک سادات در امور خیریه ماننه ازدواج سادات، جایز است؟

ج: سهم سادات مانند سهم مبارک امام علیه السلام در اختیار ولی امر مسلمین است و در صورتی که اذن خاص باشد، مصرف سهم سادات در آنچه ذکر شده، اشکال ندارد.

س 1005: آیا اجازه گرفتن از مجتهدی که مقلد از او تقلید می کند، برای مصرف سهم امام علیه السلام در عمل خیر مثلا در حوزه علمیه یا دارالایتام، ضرورت دارد و یا اجازه هر مجتهدی کافی است؟ و اصولا آیا اجازه مجتهد ضروری است؟

ج: اختیار سهمین مبارکین به طور کلی مربوط به ولی امر مسلمین است و کسی که بر عهده او و یا در مال وی مقداری حق امام علیه السلام یا سهم سادات باشد، باید آن را به ولی امر خمس یا وکیلی که از طرف او اجازه دارد، تسلیم کند، و اگر می خواهد آن را در یکی از موارد مقرر مصرف کند، باید ابتدا راجع به آن اجازه بگیرد، و در عین حال مکلّف باید فتوای مرجع تقلید خود را در آن رعایت نماید.

س 1006: آیا وکلای حضرتعالی یا

اشخاصی که وکیل در اخذ حقوق شرعی نیستند، مکلّف به دادن قبض رسید سهمین به پرداخت کنندگان آن هستند یا خیر؟

ج: کسانی که حقوق شرعی خود را به وکلای محترم ما یا به اشخاص دیگر به قصد وصول به دفتر ما می دهند، می توانند از آنها قبضی را که دارای مهر ما می باشد، مطالبه کنند.

س 1007: هنگامی که خمس را به وکلای حضرتعالی در منطقه تحویل می دهیم، گاهی سهم امام علیه السلام را به ما بر می گردانند و می گویند که از طرف حضرتعالی در این کار مجاز هستند، آیا مصرف مبلغی که به ما برگردانده شده، در امور خانواده جایز است؟

ج: اگر در اجازه کسی که مدعی اجازه است، شک دارید، می توانید به صورت محترمانه از او بخواهید که اجازه خطی خود را به شما نشان بدهد و یا از او قبض رسید را که مهر ما بر آن خورده، درخواست کنید، اگر آنان طبق اجازه ای که از ما دارند عمل کرده اند، عملشان مورد تأیید است.

س 1008: شخصی ملکی را با مال غیر مخمّس به قیمت بالائی خریده و مبلغ زیادی هم خرج اصلاح و تعمیر آن کرده است و بعد آن را به فرزند غیر بالغ خود هبه کرده و بطور رسمی به اسم او نموده است، با توجه به اینکه آن فرد در قید حیات است، مسأله خمس مکلّف مذکور چگونه است؟

ج: اگر آنچه را برای خرید ملک و اصلاح و تعمیر آن صرف کرده، از درآمدهای سال باشد و بخشش آن ملک به فرزندش در همان سال و متناسب با شأن عرفی او باشد، خمس ندارد. در غیر این صورت واجب است

که خمس آن را بدهد

سهم سادات و انتساب به آنان

س 1009: مادر من از سادات است، لطف فرموده امور ذیل را بیان فرمائید:

1 - آیا من هم از سادات محسوب می شوم؟

2 - آیا فرزندان من هر چقدر پائین روند، از سادات شمرده می شوند؟

3 - بین کسی که از طرف پدر سید است و کسی که از طرف مادر سید است، چه تفاوتی وجود دارد؟

ج: گرچه منتسبین به پیامبر اکرم « صلی الله علیه و آله » از طرف مادر هم از اولاد رسول اکرم « صلی الله علیه و آله » محسوب می شوند، ولی ملاک ترتب آثار و احکام شرعی سیادت، انتساب از طرف پدر است.

س 1010: آیا فرزندان عباس بن علی بن ابی طالب علیهم السلام احکام سایر سادات را دارند، مثلا آیا طلبه علوم دینی که منسوب به این خانواده است، می تواند ملبس به لباس سادات شود؟ آیا اولاد عقیل بن ابی طالب هم این حکم را دارند؟

ج: کسی که از طرف پدر به عباس بن علی بن ابی طالب « علیهم السلام » منسوب است، سید علوی می باشد و همه سادات علوی و عقیلی، هاشمی هستند و حق استفاده از مزایای خاص سادات هاشمی را دارند.

س 1011: به تازگی به سند شخصی یکی از فرزندان عموی پدرم دست یافته ام که در آن اسم صاحب سند شخصی با عنوان سید ذکر شده، بنابراین و با توجه به اینکه در میان فامیل مشهور است که ما از سادات هستیم و با قرینه بودن دلیلی که اخیرا به آن دست یافته ام، خواهشمندم نظر مبارک خود را راجع به سیادت من بیان فرمائید.

ج: صرف ذکر عنوان سید در سندی

که به نام یکی از اقوام نسبی شماست، حجت شرعی بر سیادت شما محسوب نمی شود، و تا زمانی که سیادت خود را با اطمینان یا با استناد به دلیل شرعی احراز نکرده اید، احکام و آثار شرعی سیادت بر شما مترتب نمی شود.

س 1012: کودکی را به فرزندی پذیرفته و نام او را علی گذاشته ام و برای گرفتن شناسنامه به اداره ثبت احوال مراجعه کردم و در آنجا برای فرزند خوانده ام لقب سید گذاشتند، ولی من به علت خوف از جدم رسول الله « صلی الله علیه و آله » آن را نپذیرفتم و در حال حاضر مردد هستم بین اینکه فرزند خواندگی آن طفل را رد کنم و یا اینکه مرتکب معصیت قبول سیادت کسی شوم که سید نیست، کدامیک از دو راه را انتخاب کنم؟ امیدوارم مرا راهنمائی فرمائید.

ج: بر فرزند خواندگی آثار شرعی بنوّت مترتب نمی شود، و کسی هم که از طرف پدر واقعی اش سید نیست، آثار و احکام سیادت را ندارد، ولی به هر حال نگهداری کودک بی سرپرست شرعا عمل بسیار خوب و پسندیده ای است.

موارد مصرف خمس، کسب اجازه، هدیه و شهریه حوزوی

س 1013: بعضی از اشخاص از طرف خود اقدام به پرداخت قبض آب و برق سادات می کنند، آیا احتساب آن از خمس جایز است یا خیر؟

ج: آنچه را تاکنون به قصد سهم سادات پرداختند، مورد قبول است، ولی برای موارد بعدی، قبل از پرداخت، لازم است کسب اجازه کنند.

س 1014: آیا حضرتعالی مصرف ثلث سهم مبارک امام علیه السلام را برای خرید و توزیع کتابهای دینی، اجازه می فرمائید؟

ج: اگر وکلای مجاز ما تهیه و توزیع کتابهای مفید دینی را لازم بدانند، جایز است که از ثلثی

که مجاز به صرف آن در موارد معین شرعی هستند، آن کار را انجام دهند.

س 1015: آیا جایز است سهم سادات به علویه فقیری که ازدواج کرده و فرزندانی دارد ولی شوهرش غیر علوی و فقیر است، داده شود، و آیا او می تواند آن را صرف فرزندان و شوهرش نماید؟

ج: اگر شوهر بر اثر فقر نتواند نفقه همسرش را بدهد و همسر وی هم شرعا فقیر باشد، می تواند برای رفع نیازش، سهم سادات بگیرد و آن را برای خود و فرزندان و حتی شوهرش مصرف کند.

س 1016: گرفتن سهم امام « علیه السلام » و سهم سادات توسط اشخاصی که علاوه بر شهریه حوزه درآمدهای دیگری که برای تأمین زندگی آنها کافی است داشته باشند، چه حکمی دارد؟

ج: کسی که شرعا مستحق نبوده و مشمول مقررات شهریه حوزه هم نباشد، گرفتن سهمین برای او جایز نیست.

س 1017: زن علویه ای ادعا می کند که پدرش در پرداخت هزینه خانواده اش کوتاهی نموده و مجبور به گدائی در کنار مساجد شده اند تا از این طریق مالی به دست آورده و مصرف کنند. اهالی منطقه هم آن سید را فردی ثروتمند، ولی خسیس نسبت به خانواده اش می دانند، آیا دادن نفقه آنان از سهم سادات جایز است؟ و بر فرض که پدر بگوید که بر من فقط دادن هزینه پوشاک و خوراک واجب است، ولی پرداخت بقیه مخارج مثل لوازم اختصاصی زنان و پول روزانه کودکان، واجب نیست، آیا می توان به مقدار رفع احتیاج از سهم سادات به آنان داد؟

ج: در صورت اول اگر نمی توانند نفقه خود را از پدرشان بگیرند، جایز است به مقدار نفقه از سهم سادات به آنان

داده شود. همچنین در صورت دوم، اگر علاوه بر خوراک و پوشاک، به چیز دیگری که مناسب حالشان است، نیاز داشته باشند، جایز است به مقدار رفع نیاز از سهم سادات به آنان پرداخت شود.

س 1018: آیا اجازه می فرمائید که افرادی خودشان سهم سادات را به سادات فقیر بدهند؟

ج: کسی که سهم سادات بر عهده اوست، واجب است در پرداخت آن به مستحقین اجازه بگیرد.

س 1019: آیا مقلدین حضرتعالی در مصرف خمس می توانند سهم سادات را به سید فقیر بدهند یا اینکه باید همه خمس یعنی سهم سادات و سهم امام « علیه السلام » را تحویل وکیل شما بدهند تا در موارد شرعی آن مصرف کند؟

ج: در این رابطه فرقی بین سهم سادات و سهم مبارک امام « علیه السلام » نیست.

س 1020: آیا حقوق شرعی (خمس، ردّ مظالم، زکات) از شؤون حکومت است یا خیر؟ و کسی که خمس بر عهده اوست، آیا می تواند خودش سهم سادات و ردّ مظالم و زکات را به افراد مستحق بدهد؟

ج: در زکات جایز است که خودش آنها را به فقرای متدین و عفیف بدهد، و در ردّ مظالم أحوط آن است که با اذن حاکم شرع باشد، ولی در خمس واجب است که همه آن را به دفتر ما و یا به یکی از وکلای مجاز ما تحویل دهد تا در موارد شرعی که برای آن مقرر شده، مصرف شود، و یا در پرداخت آن به مستحقین اجازه بگیرد.

س 1021: آیا ساداتی که دارای شغل و کسبی هستند، استحقاق خمس دارند یا خیر؟ امیدوارم توضیح فرمائید.

ج: اگر درآمد آنان برای زندگی شان به طور متعارف و مناسب

با شأن عرفی شان کافی باشد، مستحق خمس نیستند.

س 1022: جوانی بیست و پنج ساله و کارمند هستم، تا به حال مجرد بوده و با پدر و مادرم زندگی می کنم، پدرم پیرمردی کهنسال و از کار افتاده است که درآمدی ندارد و چهار سال است که همه مخارج زندگی را من تأمین می کنم. با توجه به اینکه نمی توانم هم خمس درآمد سالانه را بدهم و هم مخارج زندگی را تأمین کنم، و مبلغ نوزده هزار تومان هم از خمس درآمد سالهای قبل بدهکارم و آن را یادداشت کرده ام تا بعدا بپردازم، خواهشمندم توضیح فرمائید که آیا جایز است خمس درآمدهای سال را به نزدیکان خود مثل پدر و مادر بدهم؟

ج: اگر پدر و مادر شما قدرت مالی اداره امور زندگی خود را ندارند و شما توانائی کمک به آنان را دارید، کمک به آنان بر شما واجب می شود، و آنچه را که جهت تأمین نفقه آنان می پردازید، جزو مؤونه شما محسوب است، ولی شرعا نمی توانید آن را به جای خمس که دادن آن هم واجب است، حساب نمائید.

س 1023: مبلغی بابت سهم مبارک امام « علیه السلام » بر عهده من است که باید آن را به حضرتعالی بپردازم، و از طرفی مسجدی هست که احتیاج به کمک دارد، آیا اجازه می فرمائید که مبلغ مزبور را به امام جماعت آن مسجد بدهم تا در ساختمان و تکمیل آن مصرف نماید؟

ج: در حال حاضر، سهمین مبارکین برای اداره حوزه های علمیه مورد نیاز است. برای ساختمان مسجد و تکمیل آن می توان از کمک های مؤمنین استفاده کرد.

س 1024: با توجه به اینکه احتمال می دهیم پدر ما در زمان حیات

خمس اموال خود را به طور کامل نپرداخته باشد، و ما قطعه ای از زمین های او را برای ساخت بیمارستان بخشیده ایم، آیا می توان آن زمین را از خمس اموال متوفّی حساب کرد؟

ج: زمین مذکور به عنوان خمس محسوب نمی شود.

س 1025: در چه مواردی بخشیدن خمس به کسی که آن را می دهد، جایز است؟

ج: سهم مبارک امام علیه السلام و سهم سادات، قابل بخشش نیست.

س 1026: شخصی در پایان سال خمسی، به طور مثال صد هزار تومان زائد بر مؤونه دارد که خمس آن را داده است، اگر در سال بعد مقدار آن به صد و پنجاه هزار تومان برسد، آیا در سال جدید باید خمس پنجاه هزار تومان را بپردازد یا اینکه باید دوباره خمس صد و پنجاه هزار تومان را بدهد؟

ج: اگر مالی که خمس آن داده شده، در سال جدید مصرف نشود و باقی بماند، دوباره خمس ندارد، و اگر درآمد آن سال به طور مشترک با مال مخمس در مؤونه سال مصرف شود، واجب است که خمس باقیمانده در پایان سال به نسبت غیر مخمّس به مخمّس پرداخت شود.

س 1027: طلاب علوم دینی که هنوز ازدواج نکرده اند و مسکنی ندارند، اگر درآمدی از طریق تبلیغ و کار یا سهم امام علیه السلام داشته باشند، آیا مشمول خمس است یا اینکه می توانند بدون پرداخت خمس، آن را به این دلیل که از وجوب خمس استثنا شده، برای هزینه های ازدواج پس انداز کنند؟

ج: حقوق شرعی که از طرف مراجع به طلّاب محترمی اهدا می شود که مشغول تحصیل در حوزه های علوم دینی هستند، خمس ندارد، ولی سایر درآمدهائی که از راه تبلیغ و کار دارند، اگر

تا سر سال خمسی باقی بماند، خمس آن واجب است.

س 1028: اگر شخصی پس اندازی داشته باشد که مخلوطی از مال مخمّس و غیر مخمّس است و گاهی از آن برای مخارج خود برداشت کرده و گاهی هم به آن اضافه می کند. با توجه به اینکه مقدار مال مخمّس معلوم است، آیا پرداخت خمس مجموع مبلغ باقیمانده واجب است یا اینکه باید فقط خمس مال غیر مخمّس را بدهد؟

ج: واجب است که خمس مبلغ باقیمانده را به نسبت مال غیر مخمّس به مخمّس، بپردازد.

س 1029: کفنی را خریده و چندین سال مانده است، آیا پرداخت خمس آن واجب است یا اینکه فقط پرداخت خمس قیمت خرید آن واجب است؟

ج: پولی که با آن کفن خریده، اگرمخمّس باشد، دیگر خمس ندارد وگرنه باید خمس کفن را بپردازد.

س 1030: من طلبه علوم دینی هستم، مقداری پول داشتم که با آن و کمک دیگران و استفاده از سهم سادات و گرفتن قرض، توانستم خانه کوچکی بخرم و اکنون آن را فروخته ام، اگر بر پول آن سال بگذرد و خانه ای نخرم، آیا به آن پول که آماده برای خرید خانه است، خمس تعلق می گیرد؟

ج: خانه ای که از شهریه حوزه علمیه و کمک افراد خیر و حقوق شرعی دیگر و قرض خریداری شده، پول فروش آن خمس ندارد.

مسائل متفرقه خمس

س 1031: من در سال 1341 شمسی از امام خمینی « قدس سره » تقلید نموده و حقوق شرعی خود را طبق فتاوای ایشان به او می پرداختم. در سال 1346 امام « قدس سره » در ضمن پاسخ به سؤالی درباره حقوق شرعی و مالیات، فرمودند که حقوق شرعی همان خمس و

زکات است، ولی مالیات جزء حقوق شرعی نیست. در حال حاضر که در دوران جمهوری اسلامی به سر می بریم، خواهشمندیم وظیفه ما را نسبت به حقوق شرعی مالی و مالیات بیان فرمائید.

ج: مالیاتی که حکومت جمهوری اسلامی بر اساس قوانین و مقررات وضع می کند، هر چند پرداخت آن بر کسانی که قانون شامل آنان می شود، واجب است، و مالیاتِ پرداختی هر سال از مؤونه همان سال محسوب است، ولی از سهمین مبارکین محسوب نمی شود، بلکه بر آنان دادن خمس درآمد سالانه شان در زائد بر مؤونه سال به طور مستقل، واجب است.

س 1032: آیا تبدیل حقوق شرعی به ارزی که دارای قیمت ثابت است، با توجه به عدم ثبات قیمت برابری پولهای دیگر، از نظر شرعی جایز است یا خیر؟

ج: این کار برای شخصی که حقوق شرعی بر ذمّه دارد، جایز است، ولی باید هنگام پرداختِ حقوقِ واجبِ شرعی خود، آن را به قیمت روزِ پرداخت محاسبه کند، ولی کسی که از طرف ولی امر در گرفتن حقوق شرعی وکیل است و به او اعتماد شده، نمی تواند آنچه را دریافت کرده، به پول دیگری تبدیل کند، مگر آنکه در این کار مجاز باشد، و تغییر قیمت مجوّز شرعی تبدیل آن نیست.

س 1033: در یک مؤسسه فرهنگی برای تأمین نیازهای مالی آن در آینده، واحدی تجاری تشکیل شده که سرمایه آن از حقوق شرعی است، آیا پرداخت خمس درآمد آن واجب است؟ آیا مصرف خمس آن به نفع مؤسسه جایز است؟

ج: تجارت با حقوق شرعی که واجب است به مصرف موارد مقرره شرعیه آن برسد و خودداری از مصرف آن، هر چند به قصد استفاده از منافع

آن در یک مؤسسه فرهنگی باشد، بدون اجازه ولی امر خمس اشکال دارد، و در صورتی که با آن تجارت شود، سود حاصله تابع سرمایه است که باید در همان موارد مصرف سرمایه صرف شود و خمس ندارد. بله، تجارت با هدایایی که به مؤسسه داده می شود، اشکال ندارد، و سود و درآمد آن در صورتی که سرمایه ملک مؤسسه باشد، خمس ندارد.

س 1034: اگر در چیزی شک داشته باشیم که خمس آن را داده ایم یا خیر، ولی ظنّ غالب به پرداخت خمس آن باشد، وظیفه ما چیست؟

ج: اگر مشکوک از چیزهائی باشد که خمس به آن تعلق گرفته است، تحصیل یقین به پرداختِ خمس آن واجب است.

س 1035: هفت سال پیش مقداری خمس بر من واجب شد، و آن را با مجتهد دستگردان کرده و قسمتی از آن را پرداختم، بقیه آن بر ذمّه ام باقی ماند و از آن تاریخ تاکنون نتوانسته ام مبلغ باقیمانده را بپردازم، تکلیف من چیست؟

ج: مجرد عجز از پرداخت خمس، موجب فراغت ذمّه نمی شود، بلکه واجب است که هر زمانی که توانائی پرداختِ بدهی بابت خمس را داشتید، آن را هر چند به تدریج بپردازید.

س 1036: آیا مبلغی را که به عنوان خمس مالی که متعلق خمس نبوده، پرداختم، می توانم بابت خمس مالی که فعلا بدهکارم، حساب کنم؟

ج: اگر در مصارف شرعی آن مصرف شده، بابت ادای بدهی کنونی شما از خمس محسوب نمی شود.ولی اگر عین آن موجود باشد می توانید آن را مطالبه نمائید.

س 1037: آیا خمس و زکات بر کودکانی که هنوز به سن تکلیف نرسیده اند، واجب می شود؟

ج: زکات مال بر شخص غیربالغ واجب نیست، ولی اگر خمس به

مال او تعلق بگیرد (مثل اینکه معدن یا حلال مخلوط به حرام باشد)، بر ولی شرعی او پرداخت آن واجب است، مگر خمسِ سودِ حاصل از تجارت با اموالِ او یا منافع کسبش که پرداخت آن بر ولی واجب نیست، بلکه بنابراحتیاط در صورتیکه سود حاصله باقی بماند ادای خمس آن بر خود طفل بعد از رسیدن به سن تکلیف، واجب است.

س 1038: اگر شخصی مقداری از حقوق شرعی و سهم امام علیه السلام و چیزهائی را که صرف آن در مصارف شرعیش باید با اجازه یکی از مراجع باشد، در یکی از مؤسسات دینی یا ساختمان مدرسه یا مسجد یا حسینیه مصرف کند، آیا شرعا حق دارد آنچه را که به عنوان ادای حقوق شرعی که بر عهده او بوده، به مصرف رسانده، پس بگیرد و یا زمین آن را پس بگیرد و یا اقدام به فروش ساختمان آن مؤسسه نماید یا خیر؟

ج: اگر اموال خود را طبق اجازه کسی که واجب بود حقوق شرعی خود را به او تسلیم نماید، به نیتِ پرداختِ حقوقِ شرعی که بر عهده داشت، برای تأسیس مدرسه و مانند آن به مصرف رسانده است، حق پس گرفتن و تصرف مالکانه در آن را ندارد.

انفال

س 1039: بر اساس قانون زمین شهری:

1 - زمینهای بایر جزء انفال محسوب و تحت تصرف حکومت اسلامی است.

2 - زمینهای بایر و غیر آن در شهرها اگر مالک خصوصی داشته باشد، در صورت نیاز دولت و شهرداری ها به آن می توانند آن را به قیمت متعارف در آن منطقه از مالکین استملاک نمایند.

سؤال این است:

1 - اگر شخصی زمین بایری را که

سند آن به نام او بوده، ولی بر اثر قانون زمین شهری از اعتبار ساقط شده است به عنوان سهم امام علیه السلام و سهم سادات بدهد، چه حکمی دارد؟

2 - اگر شخصی زمینی اعم از بایر یا دایر داشته باشد و از طرف دولت یا شهرداری بر اساس قانون مجبور به فروش آن شود، ولی او آن را به عنوان سهم امام و سادات بدهد، چه حکمی دارد؟

ج: زمینی که در اصل موات است و شرعا ملک کسی که سند به نام اوست، نیست، واگذاری آن به عنوان خمس و احتساب آن به جای بدهی خمس صحیح نیست. همچنین زمین ملکی که گرفتن آن توسط دولت یا شهرداری، با عوض یا بدون عوض، بر اساس قانون جایز است، مالک آن نمی تواند آن را به عنوان خمس واگذار نماید و به جای بدهی خمس حساب کند.

س 1040: اگر شخصی زمینی را در کنار کارخانه های آجرسازی برای استفاده از فروش خاک آن بخرد، آیا از انفال محسوب می شود؟ بر فرض اینکه از انفال نباشد، با توجه به اینکه به نسبت ده درصد به شهرداری داده می شود، آیا دولت حق مطالبه مالیات برای خاک آن دارد؟

ج: زمین مورد معامله، اگر آباد و ملک خاص شرعی فروشنده باشد، گرچه با خرید آن ملک خاص خریدار می شود و جزو أنفال محسوب نیست، لیکن پرداخت مالیاتِ درآمدِ حاصل از فروش خاک آن، اگر مستند به قانون مصوب مجلس شورای اسلامی (در ایران) و مورد تأیید شورای نگهبان قانون اساسی باشد، لازم است و دولت حق مطالبه آن را دارد.

س 1041: آیا شهرداری حق بهره برداری اختصاصی از ماسه ها و شن های کف

رودخانه ها برای آبادانی و احداث شهر و غیر آن را دارد، و در صورتی که این حق را داشته باشند، اگر شخصی غیر از شهرداری مدعی مالکیت آن باشد، آیا دعوای او مسموع است یا خیر؟

ج: این کار برای شهرداری ها جایز است و ادعاهای مالکیت خصوصی کف و بستر رودهای بزرگ و عمومی از سوی اشخاص پذیرفته نیست.

س 1042: آیا حق اولویت عشائر در استفاده از چراگاههای خود (هر قبیله ای نسبت به چراگاه خودش) با کوچ کردن از آن و تصمیم به بازگشت دوباره به آنجا از بین می رود؟ با توجه به اینکه این کوچ کردن از قدیم بوده و در طول دهها سال ادامه داشته است.

ج: ثبوت حق اولویت شرعی برای آنان نسبت به چراگاه چهارپایانشان، بعد از کوچ کردن از آنجا، محل اشکال است و احتیاط در این مورد خوب است.

س 1043: روستائی از نظر چراگاه و زمین های زراعی در مضیقه است و هزینه های عمومی آن از راه فروش علف های چراگاه تأمین می شود، این وضعیت بعد از انقلاب اسلامی هم تاکنون استمرار داشته، ولی مسئولین آنان را از این کار منع کرده اند، با توجه به فقر مادی اهالی روستا و بایر بودن چراگاهها، آیا شورای روستا حق دارد که اهالی را از فروش علف های چراگاه منع کرده و درآمد حاصل از فروش آن را برای تأمین هزینه های عمومی روستا اختصاص دهد؟

ج: علف های چراگاههای عمومی طبیعی که سابقه ملکیت خصوصی ندارد، ملک اختصاصی کسی نیست و فروش آن از سوی کسی جایز نیست، ولی کسی که از طرفِ دولت، مسئول امور روستاست، می تواند مبلغی را برای مصالح عمومی روستا از کسانی که اجازه چراندن

چهارپایان در آن مراتع را دارند، بگیرد.

س 1044: آیا برای عشائر جایز است که چراگاههای تابستانی و زمستانی را که از دهها سال پیش به صورت دوره ای در آن تردد دارند، به مالکیت خود در آورند؟

ج: چراگاههای طبیعی که کسی نسبت به آنها سابقه ملکیت اختصاصی ندارد، از انفال و اموال عمومی است که اختیار آن با ولی امر مسلمین است و سابقه تردد عشائر موجب مالکیت آنان نمی شود.

س 1045: خرید و فروش چراگاههای عشائری در چه زمانی صحیح است و در چه زمانی صحیح نیست؟

ج: خرید و فروش چراگاههایی که ملک کسی نیست و از انفال و اموال عمومی است، در هیچ حالی صحیح نیست.

س 1046: شغل ما دامداری است که چهارپایان خود را در یکی از جنگلها می چرانیم و بیشتر از پنجاه سال است که به این کار مشغول هستیم، سندی نزد ما وجود دارد که دلالت می کند که ما از طریق ارث مالک شرعی این جنگل هستیم، سند مزبور هم یک سند قانونی است، بعلاوه این جنگلها وقف امیرالمومنین و سیدالشهداء و ابوالفضل العباس « سلام الله علیهم اجمعین » است، و دامداران سالیانی است که در این جنگل زندگی می کنند و خانه های مسکونی و زمین های زراعی و بستان دارند. اخیرا جنگلبانان تصمیم گرفته اند ما را از آن اخراج نموده و بر آن مسلط شوند، آیا آنان حق اخراج ما را از این جنگل دارند؟

ج: از آنجائی که شرعا صحت وقف متوقف بر سابقه ملکیت شرعی است، همانگونه که انتقال از طریق ارث هم متوقف بر مالکیت شرعی مورّث است، لذا جنگلها و چراگاههای طبیعی که تا به حال ملک کسی نبوده

است و هیچگونه سابقه احیا و آباد کردن در آنها وجود ندارد، ملک اختصاصی کسی محسوب نمی شود تا وقفیت آن صحیح باشد یا از طریق ارث انتقال یابد. به هر حال هر مقدار از جنگل که به صورت مزرعه یا مسکن و مانند آن احیا شده و ملک شرعی گردیده، اگر وقف باشد، حق تصرف در آن با متولّی شرعی آن است و اگر وقف نباشد حق تصرف در آن با مالک آن است، و اما آن مقدار از جنگل و مراتع که به صورت جنگل طبیعی یا مرتع طبیعی باقی مانده است، از انفال و اموال عمومی است و اختیار آن براساس مقررات قانونی، با دولت اسلامی است.

س 1047: دامدارانی که اجازه چراندن حیوانات خود را دارند، آیا جایز است که وارد مزرعه های خصوصی کنار چراگاه شده تا خود و چهارپایان آنان از آب مزرعه، بدون رضایت مالک آن بنوشند؟

ج: مجرد داشتن اجازه چراندن حیوانات در چراگاههای مجاور املاک اشخاص، برای جواز ورود در ملک غیر و استفاده از آب ملکی آن کافی نیست و این کار برای آنان بدون رضایت مالک آن جایز نمی باشد

جهاد

س 1048: جهاد ابتدائی در زمان غیبت امام معصوم « علیه السلام » چه حکمی دارد؟ آیا جایز است که فقیه جامع الشرائط مبسوط الید (ولی امر مسلمین) حکم به آن کند؟

ج: بعید نیست که حکم به جهاد ابتدائی توسط فقیه جامع الشرائطی که متصدّی ولایت امر مسلمین است، در صورتی که مصلحت آن را اقتضا کند، جایز باشد، بلکه این نظر اقوی است.

س 1049: اقدام به دفاع از اسلام هنگام تشخیص خطر برای اسلام، بدون رضایت والدین چه حکمی

دارد؟

ج: دفاع از اسلام و مسلمین واجب است و متوقف بر اذن والدین نیست، ولی در عین حال سزاوار است که انسان تا می تواند رضایت آنان را جلب کند.

س 1050: آیا اهل کتابی که در کشورهای اسلامی زندگی می کنند، حکم اهل ذمّه را دارند؟

ج: آنان تا زمانی که مطیع قوانین و مقررات دولت اسلامی که در حمایت آن زندگی می کنند، باشند و کاری که منافی با أمان است، انجام ندهند، حکم معاهد را دارند.

س 1051: آیا جایز است که یکی از مسلمانان یک کافر کتابی یا غیر کتابی، اعم از زن یا مرد را در سرزمین کفر یا سرزمین مسلمانان به تملک خود در آورد؟

ج: این کار جایز نیست، هر گاه کفّار به سرزمین اسلامی حمله کنند و کسانی از آنان به دست مسلمین اسیر شود، سرنوشت اسیران جنگی در دست حاکم اسلامی است و آحاد مسلمانان حق تعیین سرنوشت اسراء را ندارند.

س 1052: اگر فرض کنیم که حفظ اسلام ناب محمدی « صلی الله علیه و آله » متوقف بر ریختن خون نفس محترمی باشد، آیا این کار جایز است؟

ج: ریختن به ناحقِ خونِ نفسِ محترمه شرعا حرام است و با احکام اسلام ناب محمدی « صلی الله علیه و آله » تعارض دارد. بنابراین سخن مزبور که حفظ اسلام ناب محمدی متوقف بر ریختن خون انسان بیگناهی باشد، بی معنی است، ولی اگر منظور از آن اقدام مکلّف به جهاد فی سبیل الله عزّت آلاؤه و دفاع از اسلام ناب محمدی در مواردی که احتمال کشته شدن او وجود دارد، باشد، این فرض موارد مختلفی دارد، اگر مکلف طبق تشخیص خود احساس کند

که کیان اسلام در خطر است، باید برای دفاع از اسلام قیام کند، حتی اگر در معرض کشته شدن باشد.

شرائط وجوب امر به معروف و نهی از منکر

س 1053: اگر امر به معروف و نهی از منکر مستلزم بی آبروئی کسی که واجب را ترک کرده و یا فعل حرام را به جا آورده باشد، و موجب کاسته شدن احترام او در برابر مردم گردد، چه حکمی دارد؟

ج: اگر در امر به معروف و نهی از منکر، شرائط و آداب آن رعایت شود و از حدود آن تجاوز نشود، اشکال ندارد.

س 1054: بنابر اینکه وظیفه مردم در امر به معروف و نهی از منکر در نظام جمهوری اسلامی، اکتفا به امر به معروف و نهی از منکر زبانی است و مراتب دیگر آن بر عهده مسئولین است، آیا این نظریه، حکم از طرف دولت است یا فتوی؟

ج: فتوای فقهی است.

س 1055: آیا در مواردی که راه جلوگیری از وقوع منکر منحصر به ایجاد مانع بین فعل حرام و فاعل آن، و آن هم متوقف بر کتک زدن وی یا زندانی کردن و سخت گرفتن بر او و یا تصرف در اموال وی هر چند با تلف کردن آن باشد، می توان بدون کسب اجازه از حاکم، اقدام به آن از باب نهی از منکر نمود؟

ج: این موضوع حالات و موارد مختلفی دارد، به طور کلی مراتب امر به معروف و نهی از منکر، اگر متوقف بر تصرّف در نفس یا مال کسی که فعل حرام را بجا آورده نباشد، احتیاج به کسب اجازه از کسی ندارد، بلکه این مقدار بر همه مکلّفین واجب است. ولی مواردی که امر به معروف و نهی از

منکر متوقف بر چیزی بیشتر از امر و نهی زبانی باشد، اگر در سرزمینی باشد که دارای نظام و حکومت اسلامی است و به این فریضه اسلامی اهمیت داده می شود، احتیاج به اذن حاکم و مسئولین ذیربط و پلیس محلی و دادگاههای صالح دارد.

س 1056: اگر نهی از منکر در امور بسیار مهم مانند حفظ نفس محترمه، متوقف بر کتک زدنی که منجر به زخمی شدن مهاجم و احیانا قتل او باشد، آیا در این موارد هم اذن حاکم شرط است؟

ج: اگر حفظ نفس محترمه و جلوگیری از وقوع قتل، مستلزم دخالت فوری و مستقیم باشد، جائز بلکه شرعا از باب وجوب حفظ جان نفس محترمه واجب است و از جهت ثبوتی متوقف بر کسب اجازه از حاکم و یا وجود امر به آن نیست، مگر آنکه دفاع از نفس محترمه متوقف بر قتل مهاجم باشد که صورتهای متعددی دارد که احکام آنها هم ممکن است متفاوت باشد.

س 1057: کسی که می خواهد شخصی را امر به معروف و نهی از منکر نماید، آیا باید قدرت بر آن را داشته باشد؟ در چه زمانی امر به معروف و نهی از منکر بر او واجب می شود؟

ج: آمر به معروف و نهی کننده از منکر باید عالم به معروف و منکر باشد، و همچنین بداند که فاعل منکر هم به آن علم دارد و در عین حال عمداً و بدون عذر شرعی مرتکب آن می شود، و زمانی اقدام به امر ونهی واجب می شود که احتمال تأثیر امر به معروف و نهی از منکر در مورد آن شخص داده شود، و ضرری برای خود او نداشته باشد، و در

این مورد باید تناسب بین ضرر احتمالی و اهمیت معروفی را که به آن امر می نماید یا منکری که از آن نهی می کند، ملاحظه نماید. در غیر این صورت، امر به معروف و نهی از منکر بر او واجب نیست.

س 1058: اگر یکی از اقوام انسان مبادرت به ارتکاب معصیت کند و نسبت به آن لاابالی باشد، تکلیف ما نسبت به رابطه با او چیست؟

ج: اگر احتمال بدهید که ترک معاشرت با او موقتا موجب خودداری او از ارتکاب معصیت می شود، به عنوان امر به معروف و نهی از منکر واجب است، و در غیر این صورت، قطع رحم جایز نیست.

س 1059: آیا ترک امر به معروف و نهی از منکر بر اثر ترس از اخراج از کار، جایز است؟ مثلا با اینکه می بیند مسئول یکی از مراکز آموزشی که با طبقه جوان در دانشگاه ارتباط دارد، مرتکب اعمال خلاف شرع می شود و یا زمینه ارتکاب گناه در آن مکان را فراهم می آورد. اگر او را نهی از منکر نماید ترس آن دارد که از طرف مسئول مقدمات اخراج او از کار فراهم شود.

ج: به طور کلی اگر خوف دارد که در صورت اقدام به امر به معروف و نهی از منکر ضرر قابل توجهی متوجه خود او شود، انجام آن واجب نیست.

س 1060: اگر در بعضی از محیطهای دانشگاهی معروف ترک شود و معصیت رواج پیدا کند و شرائط امر به معروف و نهی از منکر هم وجود داشته باشد و امر کننده به معروف و نهی کننده از منکر شخصی مجرّد باشد که هنوز ازدواج نکرده است آیا به خاطر مجرّد بودن، امر

به معروف و نهی از منکر از او ساقط می شود یا خیر؟

ج: اگر موضوع و شرائط امر به معروف و نهی از منکر محقق باشد، تکلیف شرعی و وظیفه واجب اجتماعی و انسانی همه مکلفین است، و حالت های مختلف مکلّف مانند مجرّد یا متأهل بودن در آن تاثیر ندارد، و به صرف اینکه مکلّف مجرد است، تکلیف از او ساقط نمی شود.

س 1061: اگر شخصی دارای نفوذ و موقعیت اجتماعی خاصی باشد که اگر بخواهد می تواند بر معترضین به خود ضرر وارد سازد، و شواهدی هم دلالت کند بر اینکه وی مرتکب گناه و کارهای خلاف و دروغگوئی می شود، با این وضع، آیا جایز است امر به معروف و نهی از منکر را در مورد او ترک کنیم یا اینکه با وجود ترس از ضرر رساندن او، واجب است او را امر به معروف و نهی از منکر کنیم؟

ج: اگر ترس از ضرر منشاء عقلائی داشته باشد، مبادرت به امر به معروف و نهی از منکر واجب نیست، بلکه تکلیف از شما ساقط می شود. ولی سزاوار نیست کسی به مجرد ملاحظه مقام کسی که واجب را ترک کرده و یا مرتکب فعل حرام شده و یا به مجرد احتمال وارد شدن ضرر کمی از طرف او، تذکر و موعظه به برادر مؤمن خود را ترک کند.

س 1062: گاهی در اثنای امر به معروف و نهی از منکر مواردی پیش می آید که شخص گناهگار بر اثر عدم آگاهی از واجبات و احکام اسلامی، با نهی از منکر، نسبت به اسلام بدبین می شود، و اگر هم او را به حال خود رها کنیم، زمینه فساد و ارتکاب گناه

توسط دیگران را فراهم می کند، تکلیف ما در این موارد چیست؟

ج: امر به معروف و نهی از منکر با رعایت شرائط آن یک تکلیف شرعی عمومی برای حفظ احکام اسلام و سلامت جامعه است، و مجرّد توهم اینکه موجب بدبینی فاعل منکر یا بعضی از مردم نسبت به اسلام می گردد، باعث نمی شود که این وظیفه بسیار مهم ترک شود.

س 1063: اگر مأمورانی که از طرف دولت وظیفه جلوگیری از فساد را بر عهده دارند، در انجام وظیفه خود کوتاهی کنند، آیا خود مردم می توانند اقدام به این کار کنند؟

ج: دخالت اشخاص دیگر در اموری که از وظائف نیروهای امنیتی و قضائی محسوب می شود، جایز نیست، ولی مبادرت مردم به امر به معروف و نهی از منکر با رعایت حدود و شرائط آن، اشکال ندارد.

س 1064: آیا وظیفه افراد در امر به معروف و نهی از منکر این است که فقط به امر به معروف و نهی از منکر زبانی اکتفا کنند؟ و اگر اکتفا به تذکر زبانی واجب باشد، این امر با آنچه در رساله های عملیه بخصوص تحریر الوسیله آمده است، منافات دارد، و اگر مراتب دیگرِ امر به معروف و نهی از منکر هم برای افراد در موارد لزوم جایز باشد، آیا در صورت نیاز می توان همه مراتب مذکور در تحریر الوسیله را انجام داد؟

ج: با توجه به اینکه در زمان حاکمیت و اقتدار حکومت اسلامی می توان مراتب دیگر امر به معروف و نهی از منکر را که بعد از مرحله امر و نهی زبانی هستند، به نیروهای امنیتی داخلی (پلیس) و قوه قضائیه واگذار کرد، بخصوص در مواردی که برای جلوگیری از ارتکاب

معصیت چاره ای جز اعمال قدرت از طریق تصرف در اموال کسی که فعل حرام انجام می دهد یا تعزیر و حبس او و مانند آن نیست، در چنین زمانی با حاکمیت و اقتدار چنین حکومت اسلامی، واجب است مکلفین در امر به معروف و نهی از منکر به امر و نهی زبانی اکتفا کنند، و در صورت نیاز به توسل به زور، موضوع را به مسئولین ذیربط در نیروی انتظامی و قوه قضائیه ارجاع دهند و این منافاتی با فتاوای امام راحل « قدس سره » در این رابطه ندارد. ولی در زمان و مکانی که حاکمیت و اقتدار با حکومت اسلامی نیست، بر مکلفین واجب است که در صورت وجود شرائط، جمیع مراتب امر به معروف و نهی از منکر را با رعایت ترتیب آنها تا تحقق غرض انجام دهند.

س 1065: بعضی از رانندگان از نوارهای موسیقی غنا و حرام استفاده می کنند و علی رغم نصیحت ها و راهنمائی ها آن را خاموش نمی کنند، خواهشمندیم نحوه برخورد مناسب با این موارد و این افراد را بیان فرمائید، آیا برخورد شدید با آنان جایز است یا خیر؟

ج: با تحقق شرائط نهی از منکر، بر شما بیشتر از نهی زبانی از منکر واجب نیست، و در صورتی که مؤثر واقع نشود، واجب است که از گوش دادن به غنا و موسیقی حرام اجتناب کنید، و اگر به طور غیر ارادی صدای موسیقی حرام و غنا به گوش شما برسد، چیزی بر شما نیست.

س 1066: من در یکی از بیمارستانها به کار مقدس پرستاری مشغولم، گاهی در بعضی از قسمت های محل کارم ملاحظه می کنم که تعدادی از بیماران به نوارهای موسیقی مبتذل

و حرام گوش می دهند، من آنان را نصیحت می کنم که این کار را نکنند و بعد از نصیحت مجدد آنان، چنانچه بی اثر باشد، نوار را از ضبط صوت بیرون آورده و پس از پاک کردن، آن را به آنان بر می گردانم، آیا اینگونه برخورد جایز است یا خیر؟

ج: محو محتویات باطل برای جلوگیری از استفاده حرام از نوار، جایز است، ولی این کار منوط به اجازه مالک یا حاکم شرع است.

س 1067: از بعضی از منازل صدای موسیقی شنیده می شود که معلوم نیست جایز است یا خیر، و گاهی صدای آن بلند است به طوری که باعث اذیت و آزار مؤمنین می شود، وظیفه ما در برابر آن چیست؟

ج: تعرض به داخل خانه های مردم جایز نیست، و امر به معروف و نهی از منکر متوقف بر تشخیص موضوع و تحقق شرائط آن است.

س 1068: امر و نهی زنانی که حجاب کامل ندارند، چه حکمی دارد، و در صورتی که انسان هنگام نهی زبانی از تحریک شهوت خود بترسد، چه حکمی دارد؟

ج: نهی از منکر متوقف بر نگاه با ریبه به زن نامحرم نیست، و بر هر مکلفی واجب است که از حرام اجتناب کند، بخصوص زمانی که مبادرت به انجام فریضه نهی از منکر می کند.

کیفیت امر به معروف و نهی از منکر

س 1069: وظیفه فرزند در برابر پدر و مادر و یا زن در برابر شوهرش، اگر خمس یا زکات اموال را نپردازند، چیست؟ آیا برای آنان تصرف در مالی که خمس یا زکات آن پرداخت نشده و مخلوط به حرام است با توجه به تأکیدات وارد در روایات مبنی بر عدم استفاده از آن، به سبب آلوده کردن روح انسان جایز

است؟

ج: بر آنان واجب است که هنگام مشاهده ترک معروف یا انجام حرام توسط پدر و مادر یا شوهر، به امر به معروف و نهی از منکر در صورت تحقق شرائط آن مبادرت کنند، ولی تصرّف در اموال آنان اشکال ندارد، مگر آنکه یقین به وجود خمس یا زکات در خصوص مالی که مصرف می کنند، داشته باشند، که در این صورت واجب است که از ولی امر خمس و زکات نسبت به آن مقدار اجازه بگیرند.

س 1070: روش مناسبی که بهتر است فرزند در برابر پدر و مادری که بر اثر عدم اعتقاد کامل به تکالیف دینی، به آنها اهمیت نمی دهند، اتخاذ نماید، کدام است؟

ج: واجب است که با زبان نرم و مراعات احترام ایشان به عنوان پدر و مادر، آنان را امر به معروف و نهی از منکر کند.

س 1071: برادر من مسائل شرعی و اخلاقی را رعایت نمی کند و تاکنون نصیحت در او تأثیری نداشته است، وظیفه من هنگام مشاهده رفتارهای او چیست؟

ج: واجب است از اعمال خلاف شرع وی اظهار تنفر کنید و او را به هر روش برادرانه ای که مفید و مؤثر می دانید، موعظه کنید، ولی قطع رحم، جائز نیست.

س 1072: رابطه با اشخاصی که در گذشته مرتکب اعمال حرامی مانند شرب خمر شده اند، چگونه باید باشد؟

ج: معیار وضعیت فعلی اشخاص است، اگر از آنچه انجام داده اند، توبه کرده باشند، معاشرت با آنان مانند معاشرت با سایر مؤمنین است. ولی کسی که در حال حاضر هم مرتکب حرام می شود، باید او را از طریق نهی از منکر از آن کار منع کرد، و اگر از انجام فعل حرام اجتناب نمی کند مگر

با دوری جستن از او، قطع رابطه و ترک معاشرت با وی از باب نهی از منکر واجب می شود.

س 1073: با توجه به هجوم مستمر فرهنگ غربی که در تضاد بااخلاق اسلامی است، و رواج بعضی از عادتهای غیراسلامی، مثل به گردن آویختن صلیب طلائی توسط بعضی از مردان، و یا استفاده بعضی از زنان از مانتو با رنگ های زننده، و یا استفاده بعضی از مردان و زنان، از زیورآلات و عینک های تیره و ساعت هائی که جلب نظر می کند و استفاده از آنها نزد عرف مردم قبیح است، و عده ای از آنها حتی بعد از امر به معروف و نهی از منکر هم اصرار بر کار خود دارند، امیدواریم حضرتعالی روشی را که باید در برابر این افراد در پیش گرفت، بیان فرمائید.

ج: پوشیدن طلا یا آویختن آن به گردن بر مردان مطلقا حرام است، و پوشیدن لباسهائی که از نظر دوخت یا رنگ یا غیر آن تقلید و ترویج فرهنگ مهاجمِ غیر مسلمانان در نظر عرف محسوب می شود، جایز نیست. همچنین استفاده از زیور آلاتی که استعمال آن تقلید از فرهنگ تهاجمی دشمنان اسلام و مسلمین محسوب شود، جایز نیست، و بر دیگران واجب است که در برابر اینگونه مظاهر فرهنگی تقلیدی از بیگانگان مبادرت به نهی از منکر زبانی کنند.

س 1074: گاهی مشاهده می کنیم که دانشجوی دانشگاهی و یا کارمندی مرتکب فعل حرام می شود، حتی بعد از تذکرات و راهنمائی های مکرر هم از کار خود دست برنمی دارد، بلکه بر انجام کارهای زشت که باعث ایجاد جو فاسد در دانشگاه است، اصرار می ورزد، نظر شریف جنابعالی درباره اِعمال بعضی از مجازاتهای اداری مؤثر

مثل ثبت در پرونده آنها چیست؟

ج: با مراعات نظام داخلی دانشگاه اشکال ندارد، و بر جوانان عزیز لازم است که مسأله امر به معروف و نهی از منکر را جدی گرفته و شرائط و احکام شرعی آن را به دقت بیاموزند و این اصل را عام و فراگیر نموده و روش های اخلاقی و مؤثر را برای تشویق فعل معروف و جلوگیری از ارتکاب محرمات به کار بگیرند، و از استفاده از آن برای اغراض شخصی باید خودداری نمایند و بدانند که این راه بهترین و مؤثرترین روش برای ترویج کار خیر و جلوگیری از شرّ است. خداوند شما را به آنچه رضای او در آن است، موفق بدارد.

س 1075: آیا جواب ندادن به سلام کسی که فعل حرام انجام می دهد، برای تنبیه او جایز است؟

ج: جوابِ سلامِ مسلمان شرعا واجب است، ولی اگر بر خودداری از جواب سلام به قصد نهی از منکر، عرفا نهی و منع از منکر صدق کند، جایز است.

س 1076: اگر برای مسئولین به طور قطعی ثابت شود که بعضی از کارمندان ادارات در خواندن نماز کوتاهی کرده و یا اصلا نماز نمی خوانند و نصیحت و راهنمائی هم تأثیری نداشته باشد، در برابر اینگونه افراد چه وظیفه ای دارند؟

ج: در عین حال واجب است که از تأثیر مداومت بر امر به معروف و نهی از منکر با رعایت شرائط آن غفلت نکنند، در صورت ناامیدی از تأثیر امر به معروف نسبت به آنان، اگر بر حسب مقررات قانونی محروم ساختن اینگونه افراد از مزایای شغلی مجاز باشد، باید در مورد آنان اجرا شود و به آنان تذکر هم داده شود که این

محرومیت بر اثر سستی و کوتاهی شان در انجام این فریضه الهی اتخاذ شده است.

مسائل متفرقه امر به معروف و نهی از منکر

س 1077: خواهرم مدتی است با مردی ازدواج کرده که نماز نمی خواند و چون همیشه در جمع ما حضور دارد، مجبور به صحبت و معاشرت با وی هستم و گاهی بنا به درخواست خودش او را در بعضی از کارها کمک می کنم، سؤال من این است که آیا شرعا برای من سخن گفتن با وی و معاشرت و یاری کردن او جایز است؟ و نسبت به او چه تکلیفی دارم؟

ج: بر شما به جز مداومت بر امر او به معروف و نهی وی از منکر، در صورت تحقق شرائط آن، چیزی واجب نیست، و معاشرت و یاری کردن او اگر سبب تشویق بیشتر او بر ترک نماز نباشد، اشکال ندارد.

س 1078: اگر رفت و آمد و معاشرت علمای اعلام با ظالمین و سلاطین جور باعث کاهش ظلم شان شود، آیا جایز است یا خیر؟

ج: اگر برای عالم در این موارد ثابت شود که ارتباط او با ظالم منجر به منع ظلم او می شود و در نهی وی از منکر مؤثر است و یا مسأله مهمی مستلزم اهتمام و پیگیری آن نزد ظالم باشد، اشکال ندارد.

س 1079: چند سالی است که ازدواج کرده ام و به مسائل شرعی و امور دینی اهمیت فراوانی می دهم و مقلد امام راحل « قدس سره » هستم، ولی متأسفانه همسرم به مسائل دینی اهمیت چندانی نمی دهد، گاهی بعد از مشاجره لفظی، یک بار نماز می خواند، ولی باز دوباره ترک می کند و این رفتار او مرا بسیار رنج می دهد، وظیفه من در برابر او چیست؟

ج: وظیفه شما فراهم نمودن

زمینه اصلاح او به هر وسیله ممکن است، و باید از هرگونه خشونت که حاکی از بداخلاقی و ناسازگاری شما باشد، خودداری کنید، و اطمینان داشته باشید که شرکت در مجالس دینی و رفت و آمد با خانواده های متدین تأثیر بسیار زیادی در اصلاح او دارد.

س 1080: اگر مرد مسلمانی با استناد به قرائنی اطلاع پیدا کند که همسرش با اینکه چندین فرزند دارد، به طور پنهانی مرتکب اعمال خلاف عفت می شود، ولی دلیل شرعی برای اثبات آن مثل شاهدی که حاضر به شهادت دادن باشد، در اختیار ندارد. با توجه به اینکه فرزندان او تحت تربیت چنین زنی هستند، رفتار وی با او چگونه باید باشد؟ در صورت شناسائی فرد یا افرادی که مرتکب این عمل شنیع و مخالف احکام الهی شده اند، با توجه به اینکه ادلّه قابل ارائه به دادگاه شرعی بر علیه شان وجود ندارد، چگونه باید با آنان برخورد کرد؟

ج: واجب است از سوء ظن و استناد به قرائن و شواهد ظنی اجتناب شود، و در صورت احراز ارتکاب فعلی که شرعا حرام است، جلوگیری از آن از طریق تذکر و نصیحت و نهی از منکر واجب است، و اگر نهی از منکر مؤثر نباشد، در صورت وجود دلائل اثبات کننده، می توان به مراجع قضائی مراجعه کرد.

س 1081: آیا دختر می تواند پسر جوانی را راهنمائی کرده و با رعایت موازین اسلامی به او در درس و غیر آن کمک کند؟

ج: در فرض سؤال اشکال ندارد، ولی باید از فریب و وسوسه های شیطانی جدا پرهیز شود، و احکام شرع در این رابطه مانند خلوت نکردن با اجنبی مراعات گردد.

س 1082: اگر کارکنان

ادارات و مؤسسات در محل کار خود ارتکاب تخلفات اداری و شرعی را توسط مسئولین مافوق مشاهده کنند، چه وظیفه ای دارند؟ اگر کارمندی خوف داشته باشد که در صورت مبادرت به نهی از منکر ضرری از طرف مسئولین بالاتر متوجه او شود، آیا تکلیف از او ساقط می شود؟

ج: اگر شرائط امر به معروف و نهی از منکر وجود داشته باشد، باید امر به معروف و نهی از منکر کنند، در غیر این صورت تکلیفی در آن مورد ندارند. همچنین با وجود خوف از ضرر هم تکلیف از آنان ساقط می شود، این حکم در مواردی است که حکومت اسلامی حاکم نباشد. ولی با وجود حکومت اسلامی که اهتمام به اجرای این فریضه الهی دارد، بر کسی که قادر بر امر به معروف و نهی از منکر نیست، واجب است که نهادهای مربوطه را که از طرف حکومت برای این کار اختصاص یافته اند، مطلع نماید و تا کَنده شدن ریشه های فاسد که فساد آور هم هستند، موضوع را پیگیری کند.

س 1083: اگر در یکی از اداره های دولتی اختلاس از بیت المال صورت بگیرد و این اختلاس استمرار داشته باشد و شخصی این توانائی را در خود ببیند که اگر مسئولیت آن اداره را بر عهده بگیرد، می تواند این وضع را اصلاح کند، و این کار هم فقط از طریق دادن رشوه به یکی از کسانی که مسئول آن هستند، امکان پذیر است، آیا دادن رشوه برای جلوگیری از اختلاس در بیت المال، که در حقیقت دفع افسد به فاسد است، جایز است یا خیر؟

ج: وظیفه اشخاصی که از تخلفات قانونی مطلع می شوند، نهی از منکر با رعایت شرائط و

ضوابط شرعی آن است، و توسل به رشوه و راههای غیرقانونی برای هر عملی هر چند به منظور جلوگیری از فساد، جایز نیست. البته، با فرض وقوع چنین عملِ خلافِ شرع و قانون در کشوری که نظام اسلامی بر آن حاکم است، وظیفه مردم به مجرد عجز شخصی از امر به معروف و نهی از منکر ساقط نمی شود، بلکه واجب است که به نهادهای مربوط اطلاع داده و موضوع را پیگیری نمایند.

س 1084: آیا منکرات امور نسبی هستند تا با مقایسه محیط دانشگاه مثلا با محیطهای بدتر از آن، نهی از منکر نسبت به بعضی از منکرات ترک شود و جلوی آن به دلیل اینکه نسبت به سایر منکرات حرام و منکر محسوب نمی شود، گرفته نشود؟

ج: منکرات از این جهت که منکر هستند، فرقی بین آنها نیست، ولی در عین حال ممکن است که بعضی از آنها در مقایسه با منکرات دیگر دارای حرمت شدیدتری باشد. به هرحال نهی از منکر برای کسی که شرائط آن را احراز کرده، یک وظیفه شرعی است و ترک آن جایز نیست، و در این حکم بین منکرات و محیطهای دانشگاهی و غیر دانشگاهی تفاوتی وجود ندارد.

س 1085: مشروبات الکلی که در حوزه های مأموریتی متخصصینِ بیگانه که گاهی در بعضی از مؤسسات کشور اسلامی کار می کنند، یافت می شود و آن را در منازل یا محل اختصاصی سکونت خود تناول می کنند، و همچنین آماده کردن گوشت خوک و خوردن آن توسط آنان چه حکمی دارد؟ و ارتکاب اعمال منافی عفت و ارزشهای حاکم بر مردم، توسط آنان دارای چه حکمی است؟ مسئولین کارخانه ها و اشخاصی که با آنان در ارتباط

هستند، چه تکلیفی دارند؟ بعد از اعلام به مسئولین کارخانه ها و نهادهای مربوطه در آن استان، اگر هیچگونه اقدامی انجام ندهند، تکلیف چیست؟

ج: بر مسئولین مربوطه واجب است که به آنان دستور دهند که از تظاهر به اموری مثل شرابخواری، خوردن گوشت های حرام خودداری کنند و آنان را از خوردن علنی آنها منع نمایند. ولی اموری که با عفت عمومی منافات دارد، به هیچ وجه نباید به آنان اجازه انجام آن داده شود. به هر حال، از طرف مسئولین مربوطه باید تدابیر مناسبی در این باره اتخاذ شود.

س 1086: بعضی از برادران برای امر به معروف و نهی از منکر و نصیحت و ارشاد به مکانهائی می روند که ممکن است زنان بی حجاب در آنجا حضور داشته باشند، آیا از آنجا که برای امر به معروف به آنجا رفته اند، نگاه کردن به زنهای بی حجاب برای آنان جایز است؟

ج: نگاهِ اول اگر بدون قصد باشد، اشکال ندارد، ولی نگاه عمدی به غیر از صورت و دست ها تا مچ جایز نیست، هر چند به قصد امر به معروف باشد.

س 1087: وظیفه جوانان مؤمن در دانشگاههای مختلط در برابر مفاسدی که در بعضی از آن مکانها مشاهده می کنند، چیست؟

ج: بر آنان واجب است که ضمن دوری جستن از ابتلا به مفاسد، در صورت تمکّن و تحقق شرائط امر به معروف و نهی از منکر مبادرت به انجام این فریضه کنند.

خرید و فروش اعیان نجس

س 1088: آیا خرید خوکهای وحشی که توسط اداره صید و کشاورزان منطقه به دلیل حفاظت از مراتع و مزارع شکار می شوند، به منظور کنسرو سازی و صادر کردن آن به کشورهای غیر اسلامی جایز است؟

ج: خرید

و فروش گوشت خوک برای استفاده های غذایی انسان جایز نیست هر چند خریدار مسلمان نباشد، ولی اگر دارای منفعت عقلائی حلال و قابل توجهی مانند استفاده از آن برای تغذیه حیوانات و یا بکارگیری چربی آن در صنعت صابون سازی و مانند آن باشد، دراین صورت خرید و فروش آن اشکال ندارد.

س 1089: آیا کار کردن در کارخانه کنسرو گوشت خوک یا کاباره های شبانه و یا مراکز فساد جایز است؟ و درآمد حاصل از آن چه حکمی دارد؟

ج: اشتغال به کارهای حرام مثل فروش گوشت خوک، شراب، ایجاد و اداره کاباره های شبانه، مراکز فساد و فحشا و قمار و شرابخواری و مانند آن، جایز نیست و کسب درآمد از طریق آنها حرام است و انسان، مالک اجرتی که در برابر آن می گیرد نمی شود.

س 1090: آیا فروش و هدیه کردن شراب یا گوشت خوک و یا هر چیزی که خوردن آن حرام است به کسی که آن را حلال می داند، صحیح است؟

ج: فروش و هدیه کردن چیزی که خوردن یا آشامیدن آن حرام است، اگر به قصد خوردن و آشامیدن باشد و یا انسان بداند که خریدار آن را برای خوردن و آشامیدن مصرف می کند جایز نیست، هر چند خریدار خوردن آن را حلال بداند.

س 1091: ما یک شرکت تعاونی برای فروش مواد غذایی و مصرفی داریم و از آنجا که بعضی از مواد غذایی موجود در آن فروشگاه از مردار یا چیزهایی که خوردن آنها حرام است می باشند بنابراین درآمدهای سالانه حاصل از آنها که بین سهامداران توزیع می شوند چه حکمی دارند؟

ج: خرید و فروش آن دسته از مواد غذایی که خوردن آنها حرام

است، حرام و باطل می باشد و پول و درآمد حاصل از آنها هم حرام است و توزیع آن در بین سهامداران جایز نیست و در صورتی که اموال شرکت تعاونی با آن مخلوط شده باشد، حکم مالِ مخلوط به حرام را دارد که اقسام آن در رساله های عملیه ذکر شده است.

س 1092: اگر شخص مسلمانی هتلی را در یک کشور غیراسلامی تأسیس کند و ناچار باشد بعضی از انواع شراب و غذاهای حرام را نیز بفروشد، زیرا اکثریت مردم آن کشور مسیحی هستند که با غذا شراب می نوشند و به هتلی که همراه غذا شراب ندهد نمی روند، با توجّه به اینکه شخص مزبور قصد دارد تمام درآمد حاصل از امور حرام را به حاکم شرع بپردازد آیا این کار برای او جایز است؟

ج: تأسیس هتل یا غذاخوری در کشورهای غیراسلامی اشکال ندارد، ولی فروش شراب و غذاهای حرام جائز نیست، هر چند خریدار آنها را حلال بداند و گرفتن پول آنها جایز نیست هر چند آن شخص قصد داشته باشد آن پول را به حاکم شرع بپردازد.

س 1093: آیا حیوانات آبزی حرام گوشت، اگر زنده از آب بیرون آورده شوند، حکم مردار را دارند و خرید و فروش آنها حرام است؟ آیا خرید و فروش آنها برای تغذیه غیر انسان مثل تغذیه پرندگان و حیوانات و همچنین برای استفاده های صنعتی جایز است؟

ج: اگر این حیوانات از انواع ماهی بوده و زنده از آب بیرون آورده شوند و در خارج از آب بمیرند، مردار محسوب نمی شوند. به هر حال چیزی که خوردن آن حرام است، خرید و فروش آن برای خوردن جایز نیست هر چند خریدار،

خوردن آن را حلال بداند، ولی اگر غیر از خوردن، منافع عقلائی حلال مثل استفاده های پزشکی یا صنعتی و یا تغذیه پرندگان و چارپایان و مانند آن داشته باشد، خرید و فروش آن به قصد مزبور اشکال ندارد.

س 1094: آیا اشتغال درامر حمل و نقل آن دسته از مواد غذایی که گوشت تذکیه نشده هم در بین آنها وجود دارد، جایز است؟ آیا بینِ بردن آنها برای کسی که خوردن آنها را حلال می داند و کسی که حلال نمی داند، تفاوتی وجود دارد؟

ج: حمل گوشت تذکیه نشده برای کسی که قصد خوردن آن را دارد، جایز نیست و فرقی نمی کند که مشتری خوردن آن را حلال بداند یا خیر.

س 1095: آیا فروش خون به کسی که از آن استفاده می کند، جایز است؟

ج: فروش خون اگر به قصد عقلائی مشروع باشد، اشکال ندارد.

س 1096: آیا برای یک فرد مسلمان جایز است که غذای حرام (مانند غذایی که محتوی گوشت خوک یا مردار است) و مشروبات الکلی را در سرزمین کفر به غیر مسلمان عرضه کند؟ حکم آن در صورتهای زیر چیست؟

الف - اگر غذاها و مشروبات الکلی متعلّق به او نباشند و در برابر فروش آنها هم سودی نبرد بلکه کار او فقط عرضه آنها و غذاهای حلال به مشتری باشد.

ب - اگر با فرد غیرمسلمان در محل شریک باشد، به این صورت که فرد مسلمان مالک اجناس حلال و شریک غیر مسلمان مالک مشروبات الکلی و غذاهای حرام باشد و هر کدام بطور جداگانه از کالاهای خود سود ببرند.

ج - اگر فرد مسلمان در محلی که مواد غذایی حرام و مشروبات الکلی فروخته می شود، فقط کار

کند و مزد ثابتی بگیرد، چه صاحب آن محل مسلمان باشد و چه غیر مسلمان.

د - اگر فرد مسلمان در محل فروش مواد غذایی حرام و مشروبات الکلی به عنوان کارگر یا شریک کار کند ولی دخالتی در خرید و فروش آنها نداشته و آن مواد متعلّق به او هم نباشند، بلکه او فقط در تهیه و فروش مواد غذایی نقش داشته باشد، با توجه به اینکه مشتریها مشروبات الکلی را در همان محل نمی خورند، کار او چه حکمی دارد؟

ج: عرضه و فروش مشروبات الکلی مست کننده و غذاهای حرام و کار در محل فروش آنها و مشارکت در ساخت و خرید و فروش آنها و اطاعت از دیگران در این موارد، شرعا حرام است، اعم از اینکه انسان شریک در سرمایه بوده و یا کارگر روزانه باشد و نیز اعم از آن که فقط مواد غذایی حرام و مشروبات الکلی عرضه و فروخته شوند یا اینکه فروش همراه با مواد غذایی حلال باشد و همچنین اعم از اینکه کار انسان همراه با گرفتن سود و مزد باشد و یا مجانی و دراین مورد فرقی نمی کند که صاحب کار یا شریک او مسلمان باشد یا غیرمسلمان و به مسلمان عرضه و فروخته شود یا به غیر مسلمان، و به طور کلّی بر هر مسلمانی واجب است که از ساخت و خرید و فروش آن دسته از مواد غذایی که خوردن آنها حرام است به منظور خوردن اجتناب کند و همچنین از ساخت و خرید و فروش مشروبات الکلی مست کننده و کسب منفعت از این طریق خودداری کند.

س 1097: آیا کسب در آمد از طریق

تعمیر کامیونهای حمل مشروبات الکلی جایز است؟

ج: اگر کامیون ها برای حمل مشروبات الکلی مورد استفاده قرار بگیرند دراین صورت اشتغال به تعمیر آنها جایز نیست.

س 1098: یک شرکت تجاری با شعبه های فرعی برای فروش مواد غذایی به مردم وجود دارد که بعضی از مواد غذایی آن شرعا حرام می باشد (مانند آن دسته از گوشتهای وارداتی که مردارهستند) درنتیجه بخشی از اموال شرکت، از نظر شرعی حرام محسوب می شود، آیا خرید مایحتاج از شعبه های این شرکت که هم کالای حرام دارد و هم کالای حلال، جایز است؟ و بر فرض جواز، آیا گرفتن باقیمانده پولی که به فروشنده داده می شود، به دلیل اینکه مجهول المالک است، احتیاج به اجازه حاکم شرع دارد؟ و بر فرض که احتیاج به اجازه داشته باشد، آیا به کسی که کالاهای مورد نیاز خود را از آن شعبه ها خریداری می کند، این اجازه را می دهید؟

ج: علم اجمالی به وجود مال حرام در اموال شرکت تا زمانی که همه آنها مورد ابتلاء مکلف نباشند مانع از صحّت خرید کالاهای مورد نیاز از آن شرکت نیست، بنابراین خریداری کالاهای مورد نیاز از آن برای همه مردم بدون اشکال است و همچنین دریافت باقیمانده پول، تا زمانی که همه اموال شرکت مورد ابتلاء شخص مشتری نباشند اشکال ندارد و همچنین تا زمانی که انسان علم به وجود مال حرام در عین کالائی که از شرکت خریده است نداشته باشد، اشکال ندارد و احتیاجی به اجازه حاکم شرع برای تصرف در کالاو پولی که از شرکت دریافت می کند، نیست.

س 1099: آیا اشتغال به سوزاندن اموات غیرمسلمان و اجرت گرفتن دربرابر آن، جایزاست؟

ج: سوزاندن اجساد اموات غیرمسلمان،

حرام نیست بنابراین اشتغال به آن و گرفتن اجرت در برابر آن، اشکال ندارد.

س 1100: آیا جایز است کسی که می تواند کار کند، از مردم درخواست کمک کرده و با کمکهای آنان زندگی نماید؟

ج: سزاوار نیست این کار را بکند.

س 1101: آیا برای زنان جایز است که با فروش جواهرات در بازار زرگرها و غیر آن کسب درآمد کنند؟

ج: با رعایت حدود شرعی اشکال ندارد.

س 1102: تزئین منازل (دکور) در صورتی که برای کارهای حرام بکار گرفته شوند، بخصوص اگر بعضی از اتاقها برای پرستش بت مورد استفاده قرار بگیرند، چه حکمی دارد؟ و آیا ساخت سالن در صورتی که احتمال داده شود که برای رقص و مانند آن استفاده شود، جایز است یا خیر؟

ج: تزئین خانه بخودی خود در صورتی که به منظور استفاده در کارهای حرام نباشد، اشکال ندارد، ولی تزئین اتاق مخصوص پرستش بت، مثلا چیدن لوازم آن اتاق و تعیین محلی برای قرار دادن بت و مانند آن، شرعا جایز نیست و ساخت سالن برای استفاده حرام، جائز نیست ولی مجرّد احتمال مانعی ندارد.

س 1103: آیا ساخت بنائی که شامل زندان و مرکز پلیس است و تحویل آن به دولت ظالم، جایز است؟ و آیا اشتغال در کارهای ساختمانی آن نیز جایز است؟

ج: ساخت بنا با اوصاف مذکور اشکال ندارد به شرطی که به قصد برگزاری جلسات دادگاه ظلم در آن و ایجاد محلی برای زندانی کردن بی گناهان نباشد و همچنین به نظر کسی که آن را می سازد، بطور معمول در معرض استفاده های مزبور قرار نداشته باشد که در این صورت گرفتن اجرت نیز در برابر ساختن آن اشکال ندارد.

س 1104:

شغل من گاوبازی در برابر تماشاگران است و آنان مبلغی را به عنوان هدیه در برابر تماشای آن به من می پردازند، آیا نفس این کار جایز است؟

ج: عمل مذکور شرعا مذموم است ولی گرفتن هدایا از تماشاگران چنانچه پرداخت آن با اختیار و رضایت تماشاگران صورت گیرد، اشکال ندارد.

س 1105: بعضی از افراد لباسهای نظامی مخصوص ارتش را می فروشند، آیا خرید این لباسها و استفاده از آنها جایز است؟

ج: اگر احتمال بدهید که این لباسها را از طریق قانونی بدست آورده اند و یا مجاز به فروش آنها هستند، در این صورت خرید و استفاده از آنها در مواردی که خلاف مقرّرات نباشد، اشکال ندارد.

س 1106: استفاده از ترقّه و مواد قابل انفجار و ساخت و خرید و فروش آنها اعم از اینکه موجب اذیت و آزار بشوند یا خیر، چه حکمی دارد؟

ج: در صورتی که موجب اذیت و آزار دیگران باشد و یا تبذیر مال محسوب شود ویا خلاف قانون و مقرّرات نظام جمهوری اسلامی باشد، جایز نیست.

س 1107: کار پلیس و مأموران راهنمایی و رانندگی و گمرک و اداره مالیات بر درآمد در جمهوری اسلامی چه حکمی دارد؟ آیا آنچه در بعضی از روایات آمده است که دعای مأموری که کار افراد را به حکومت گزارش می دهد و دعای مأمور مالیات و گمرک مستجاب نمی شود، شامل آنان هم می گردد؟

ج: کار آنان فی نفسه در صورتی که بر اساس مقرّرات قانونی باشد، اشکال ندارد و ظاهرا مراد از « عریف » و « عشّار » در روایات افرادی هستند که انجام این کارها را در حکومت های طاغوتی و ظالم برعهده دارند.

س 1108: بعضی از زنان

برای تأمین هزینه های زندگی خانوادگی خود در آرایشگاهها کار می کنند، آیا این کار ترویج بی عفّتی و یا تهدیدی برای عفّت جامعه اسلامی محسوب نمی شود؟

ج: آرایش کردن زنان فی نفسه و اجرت گرفتن دربرابر آن اشکال ندارد به شرطی که به منظور نشان دادن به نامحرم نباشد.

س 1109: آیا جایز است شرکتها در برابر واسطه گری و مقاطعه کاری که بین صاحب کار از طرفی و کارگران و بنّاها از طرف دیگر، انجام می دهند، اجرت دریافت کنند؟

ج: گرفتن اجرت در برابر عمل مباح اشکال ندارد.

س 1110: آیا اجرتی که دلاّل می گیرد، حلال است؟

ج: اگر در برابر انجام عمل مباحی و بنا به درخواست کسی باشد، اشکال ندارد.

اجرت گرفتن در برابر واجبات

س 1111: حقوق اساتیدی که در دانشکده الهیات، فقه و اصول تدریس می کنند، چه حکمی دارد؟

ج: Ș̙ȘȠتدریس و آموزش چیزی که یاددادن آن واجب کفائی است، مانع گرفتن حقوق در برابر تدریس فقه و اصول در دانشگاه نیست بخصوص اگر دریافت حقوق به خاطر حضور در دانشگاه و اداره کلاس باشد.

س 1112: آموزش مسائل شرعی چه حکمی دارد؟ آیا جایز است روحانیون دربرابر یاددادن مسائل شرعی به مردم، اجرت بگیرند؟

ج: هر چند اجمالا آموزش مسائل حلال و حرام فی نفسه واجب است و اجرت گرفتن در برابر آن جایز نیست ولی گرفتن اجرت برای مقدماتی که اصل آموزش احکام متوقف بر آنها نیست و شرعا هم بر انسان واجب نیستند مانند حضور در مکان خاص، اشکال ندارد.

س 1113: آیا دریافت حقوق ماهانه برای اقامه نماز جماعت و راهنمایی و ارشاد دینی در نهادها و اداره های دولتی جایز است؟

ج: گرفتن اجرت در برابر رفت و آمد یا ارائه خدماتی که انجام آنها بر مکلّف

واجب نیست، اشکال ندارد.

س 1114: آیا گرفتن اجرت برای غسل دادن میت جایز است؟

ج: غسل دادن میت مسلمان عبادت و واجب کفائی است و اجرت گرفتن در برابر خودِ آن جایز نیست.

س 1115: آیا گرفتن اجرت برای جاری کردن عقد نکاح جایز است؟

ج: اشکال ندارد

شطرنج

س 1116: با توجه به اینکه در بیشتر مدارس بازی با شطرنج رواج دارد آیا بازی با آن و برگزاری دوره های آموزشی آن جایز است؟

ج: اگر به نظر مکلّف، شطرنج در حال حاضر از آلات قمار محسوب نشود در این صورت بازی با آن بدون شرطبندی اشکال ندارد.

س 1117: بازی با وسایل سرگرمی از جمله پاسور چه حکمی دارد؟ و آیا بازی با آنها برای سرگرمی و بدون شرطبندی جایز است؟

ج: بازی با چیزی که عرفا از آلات قمار محسوب می شود، مطلقا حرام است هر چند برای سرگرمی و بدون شرطبندی باشد.

س 1118: شطرنج در موارد زیر چه حکمی دارد؟

1 - ساخت و خرید و فروش آن

2 - بازی شطرنج با شرطبندی و بدون آن

3 - ایجاد مراکزی در محافل عمومی و غیر آن برای آموزش شطرنج و بازی با آن وتشویق مردم به آن

ج: اگر مکلّف تشخیص دهد که در حال حاضر شطرنج از آلات قمار محسوب نمی شود، ساخت و خرید و فروش و بازی با آن بدون شرطبندی، اشکال ندارد، همچنین با فرض مذکور، آموزش آن هم بدون اشکال است.

س 1119: آیا از تأیید برگزاری مسابقات شطرنج توسط مدیریت آموزش ریاضی معلوم می شود که شطرنج جزء آلات قمار نیست؟ و آیا جایز است مکلّف به آن اعتماد کند؟

ج: معیار در تعیین موضوعات احکام، تشخیص خود

مکلّف و یا اقامه دلیل شرعی بر آن نزد خود اوست.

س 1120: بازی با آلاتی مثل شطرنج و بیلیارد با کفار در کشورهای خارجی چه حکمی دارد؟ مصرف مال برای استفاده از این آلات بدون شرطبندی چه حکمی دارد؟

ج: حکم بازی با شطرنج و آلات قمار در مسائل قبلی بیان شد و در حکم مذکور فرقی بین بازی با آنها در کشورهای اسلامی یا غیراسلامی و بین بازی با مسلمان یا کافر وجود ندارد و خرید و فروش آلات قمار و مصرف مال در این موارد هم جایز نیست.

آلات قمار

س 1121: آیا اگر افراد بدون شرطبندی و قصد قمار و بُرد و باخت و کسب درآمد بلکه فقط برای سرگرمی و مشغول بودن، مبادرت به بازی با ورق کنند، آن افراد مرتکب حرام شده اند؟ حضور در مجالس بازی با ورق برای تفریح چه حکمی دارد؟

ج: بازی با ورقی که عرفا از آلات قمار محسوب می شود، بطور مطلق حرام است و جایز نیست انسان با اختیار در مجلس قمار یا بازی با آلات قمار شرکت کند.

س 1122: آیا استفاده از ورق های پاسور در صورتی که برای بازیهای فکری محض که بدون شرطبندی بوده و متضمّن مفاهیم علمی و دینی باشند، جایز است؟ بازی با ورق هایی که با چیدن آنها به نحو خاصی، بعضی از شکلها مثل موتورسیکلت یا ماشین و مانند آن ایجاد می شود و در عین حال استفاده از آنها برای شرط بندی و مسابقه هم ممکن است، چه حکمی دارد؟

ج: بازی با ورق هایی که عرفا، آلات قمار محسوب می شوند، مطلقا جائز نیست ولی بازی با ورق هایی که عرفا آلت قمار محسوب نمی شوند، بدون شرطبندی

اشکال ندارد.

وبطور کلی بازی با هر چیزی که مکلّف تشخیص دهد از آلات قمار است و یا در آن شرطبندی شود، به هیچ وجه، جائز نیست.

وبازی با هر وسیله ای که جزء آلات قمار به حساب نیاید، بدون شرطبندی، اشکال ندارد.

س 1123: بازی باگردو و تخم مرغ و چیزهای دیگری که شرعا مالیت دارند، چه حکمی دارد؟ آیا این بازیها برای کودکان جایز است؟

ج: اگر بازی قمار و شرط بندی باشد، شرعا حرام است و طرف برنده، مالک چیزی که برده و از طرف مقابل گرفته است، نمی شود. ولی اگر بازی کنندگان غیربالغ باشند شرعا مکلّف نبوده و تکلیفی ندارند، هر چند که مالک چیزی که می برند نمی شوند.

س 1124: آیا شرطبندی با پول یا غیر آن در بازی با غیر آلات قمار جایز است؟

ج: شرطبندی در بازی جایز نیست هر چند بازی با غیر آلات قمار باشد.

س 1125: بازی با آلات قمار مانند پاسور و غیر آن از طریق کامپیوتر چه حکمی دارد؟

ج: حکم بازی با آلات قمار را دارد.

س 1126: بازی با « أنو » و « الکیرم » چه حکمی دارد؟

ج: اگر به نظر عرف از آلات قمار محسوب شوند، بازی با آنها جایز نیست هر چند بدون شرطبندی باشد.

س 1127: اگر بعضی از وسیله های بازی در شهری از آلات قمار محسوب شوند ولی در شهر دیگری از آلات قمار محسوب نشوند، آیا بازی با آنها جایز است؟

ج: باید عرف هر دو مکان رعایت شود به این معنی که اگر آن وسیله ها در یکی از دو شهر از آلات قمار محسوب شوند و در گذشته هم در هر دو مکان از آلات قمار بوده اند،

در حال حاضر هم بازی با آنها حرام است.

موسیقی و غنا

س 1128: ملاک تمییز موسیقی حلال از حرام چیست؟ و آیا موسیقی کلاسیک حلال است، بسیار مناسب است که معیار آن را بیان فرمایید؟

ج: هر موسیقی که به نظر عرف موسیقی لهوی و مطرب که مناسب با مجالس عیش و نوش است باشد، موسیقی حرام محسوب می شود و فرقی نمی کند که موسیقی کلاسیک باشد یا غیر کلاسیک. تشخیص موضوع هم موکول به نظر عرفی مکلّف است و اگر موسیقی این گونه نباشد بخودی خود اشکال ندارد.

س 1129: گوش دادن به نوارهایی که توسط سازمان تبلیغات اسلامی و یا مؤسسه اسلامی دیگر مجاز اعلام شده اند، چه حکمی دارد؟ و استفاده از آلات موسیقی مثل کمان، ویولون و نی چه حکمی دارد؟

ج: جواز گوش دادن به نوارها منوط به تشخیص خود مکلّف است که اگر تشخیص دهد مشتمل بر غنا و موسیقی لهوی مناسب با مجالس عیش و نوش و خوش گذرانی و همچنین مطالب باطل نیست، گوش دادن به آن اشکال ندارد بنابراین تجویز آن توسط سازمان تبلیغات اسلامی و یا هر مؤسسه اسلامی دیگر به تنهایی دلیل شرعی برای مباح بودن آن نیست و بکارگیری آلات موسیقی در موسیقی لهوی مطرب و مناسب با مجالس لهو و گناه جایز نمی باشد، ولی استفاده حلال از آنها برای اهداف عقلائی اشکال ندارد و تشخیص مصادیق هم موکول به نظر خود مکلّف است.

س 1130: منظور از موسیقی مطرب ولهوی چیست؟ و راه تشخیص موسیقی مطرب و لهوی از غیر آن چیست؟

ج: موسیقی مطرب و لهوی آن است که به سبب ویژگیهائی که دارد انسان را از خداوند متعال و

فضائل اخلاقی دور نموده و به سمت بی بندوباری و گناه سوق دهد و مرجع تشخیص موضوع عُرف است.

س 1131: آیا شخصیت نوازنده و محل نواختن و یا غرض و هدف از آن در حکم موسیقی تأثیر دارد؟

ج: موسیقی حرام، موسیقی مطرب و لهوی مناسب با مجالس لهو و گناه است و گاهی شخصیت نوازنده یا کلام همراه آهنگ یا مکان و یا سایر شرایط در اینکه موسیقی تحت عنوان موسیقی مطرب و لهوی حرام و یا عنوان حرام دیگر قرار بگیرد مؤثر است مانند اینکه بر اثر آن امور، منجر به ترتّب فساد شود.

س 1132: آیا معیار حرمت موسیقی فقط مطرب و لهوی بودن آن است یا اینکه میزان تحریک و تهییج آن هم تأثیر دارد؟ و اگر باعث حزن و گریه شنونده شود، چه حکمی دارد؟ خواندن و شنیدن غزلهایی که به صورت سه ضرب و همراه با موسیقی خوانده می شوند، چه حکمی دارد؟

ج: ملاک آن ملاحظه کیفیت نواختن موسیقی با در نظر گرفتن همه خصوصیات و ویژگیهای آن است و اینکه از نوع موسیقی مطرب و لهوی مناسب با مجالس لهو و گناه باشد، هر موسیقی که به حسب طبیعت خود از نوع موسیقی لهوی باشد، حرام است اعم از اینکه مهیج باشد یا خیر و موجب ایجاد حزن و اندوه و حالات دیگر در شنونده بشود یا خیر و هرگاه غزل هائی که همراه با موسیقی خوانده می شوند به صورت غنا و آواز لهوی مناسب مجالس لهو و لعب در آیند، خواندن و شنیدن آنها حرام است.

س 1133: غنا چیست؟ آیا غنا فقط شامل صدای انسان است یا اینکه شامل صداهای حاصل

از آلات موسیقی هم می شود؟

ج: غنا عبارت است از صدای انسان در صورتی که باترجیع و طرب همراه بوده و مناسب مجالس لهو و گناه باشد که خواندن به این صورت و گوش دادن به آن حرام است.

س 1134: آیا زدن بر ظرفها و سایر وسایلی که جزء آلات موسیقی نیستند، در عروسی ها توسط زنان جایز است؟ اگر صدا به بیرون از مجلس برسد و مردان آن را بشنوند چه حکمی دارد؟

ج: جواز این عمل بستگی به کیفیت نواختن دارد. اگر به شیوه متداول در عروسی های سنّتی باشد و لهو محسوب نشود و فسادی هم بر آن مترتّب نگردد، اشکال ندارد.

س 1135: دف زدن توسط زنان درعروسی ها چه حکمی دارد؟

ج: استفاده از آلات موسیقی برای نواختن موسیقی لهوی و مطرب جایز نیست، امّا آوازخوانی در مجالس عروسی، بعید نیست برای زنان جایز باشد.

س 1136: آیا گوش دادن به غنا در خانه جایز است؟ اگر در فردی تأثیر نداشته باشد چه حکمی دارد؟

ج: گوش دادن به غنا بطور مطلق حرام است، چه در خانه به تنهایی شنیده شود و یا در حضور دیگران و چه در او تأثیر بگذارد یا خیر.

س 1137: بعضی از جوانان که تازه به سن بلوغ رسیده اند از مراجعی تقلید می کنند که فتوی به حرمت موسیقی بطور مطلق داده اند هر چند از رادیو و تلویزیون دولت اسلامی پخش شود، حکم این مسئله چیست؟ و آیا اگر ولی فقیه گوش دادن به موسیقی حلال را اجازه داده باشد، آیا تجویز او بخاطر احکام حکومتی برای جواز آن کافی است یا اینکه آنان باید به فتوای مرجع تقلید خود عمل کنند؟

ج: فتوی به جواز

یا عدم جواز گوش دادن به موسیقی از احکام حکومتی نیست، بلکه حکم شرعی فقهی است و بر هر مکلّفی واجب است در اعمالش به فتوای مرجع تقلید خود مراجعه کند. ولی موسیقی اگر مناسب با مجالس لهو و گناه نباشد و مفسده ای هم بر آن مترتّب نگردد، دلیلی بر حرمت آن وجود ندارد.

س 1138: مقصود از موسیقی و غنا چیست؟

ج: غنا یعنی ترجیع صدا به نحوی که مناسب با مجالس لهو باشد که از گناهان بوده و بر خواننده و شنونده حرام است. ولی موسیقی، نواختن آلات آن است که اگر به نحو معمول در مجالس لهو و گناه باشد، هم بر نوازنده و هم بر شنونده حرام است. و اگر به آن نحو نباشد، فی نفسه جائز است و اشکال ندارد.

س 1139: من در مکانی کار می کنم که صاحب آن همیشه به نوارهای غنا گوش می دهد و من هم مجبور به شنیدن آن هستم، آیا این کار برای من جایز است یاخیر؟

ج: اگر نوارها در بردارنده غنا یا موسیقی لهوی مناسب با مجالس لهو و معصیت باشند، گوش دادن و شنیدن آن جایز نیست.ولی اگر مجبور به حضور در آن مکان هستید، رفتن به آنجا و کارکردن در آن برای شما اشکال ندارد ولی واجب است به غنا گوش ندهید هر چند به گوش شما بخورد و آن را بشنوید.

س 1140: موسیقی که از رادیو و تلویزیون جمهوری اسلامی پخش می شود، چه حکمی دارد؟ آیا این گفته که حضرت امام « قدس سره » موسیقی را بطور مطلق حلال اعلام کرده اند، صحیح است؟

ج: نسبت حلال دانستن موسیقی به طور مطلق به راحل عظیم

الشأن حضرت امام خمینی « قدس سره » کذب و افتراء است. امام « قدس سره » معتقد به حرمت موسیقی مطرب و لهوی مناسب با مجالس لهو و معصیت بودند و نظر ما هم همین است، ولی اختلاف در دیدگاهها از تشخیص موضوع نشأت می گیرد زیرا تشخیص موضوع موکول به نظر خود مکلّف است. گاهی نظر نوازنده با نظر شنونده تفاوت پیدا می کند که در این صورت موسیقی که به تشخیص مکلّف لهو و مناسب با مجالس گناه است بر او گوش دادن به آن حرام می باشد وامّا صداهای مشکوک محکوم به حلیت هستند و پخش از رادیو و تلویزیون به تنهایی دلیل شرعی بر مباح و حلال بودن آنها محسوب نمی شود.

س 1141: گاهی از رادیو و تلویزیون آهنگهایی پخش می شود که به نظر من مناسب با مجالس لهو و فسق هستند، آیا بر من واجب است که از گوش دادن به آنها خودداری نموده و دیگران را هم از آن منع کنم؟

ج: اگر آنها را از نوع موسیقی مطرب و لهوی مناسب با مجالس لهو می دانید، جایز نیست به آنها گوش دهید، ولی نهی دیگران از باب نهی از منکر منوط به این است که احراز نمایید که آنان هم آهنگهای مزبور را از نوع موسیقی حرام می دانند.

س 1142: گوش دادن و توزیع غنا و موسیقی لهوی که محصول کشورهای غربی است، چه حکمی دارد؟

ج: در عدم جواز گوش دادن به موسیقی لهوی مطرب و مناسب با مجالس لهو و باطل، فرقی بین زبانها و کشورهای محل تولید وجود ندارد. بنابر این خرید و فروش و گوش دادن و توزیع این نوارها در

صورتی که محتوی غنا یا موسیقی لهوی حرام باشند جایز نیست.

س 1143: خواندن به صورت غنا توسط هر یک از مرد یا زن چه از طریق نوار کاست باشد و یا از طریق رادیو و چه همراه موسیقی باشد و یا نباشد، چه حکمی دارد؟

ج: غنا حرام است و خواندن به صورت غنا و گوش دادن به آن جایز نیست اعم از اینکه توسط مرد باشد یا زن و بطور مستقیم باشد یا از طریق نوار و همراه با نواختن آلات لهو باشد یا نه.

س 1144: نواختن موسیقی به منظور اهداف و اغراض عقلائی و حلال در مکان مقدسی مانند مسجد چه حکمی دارد؟

ج: نواختن موسیقی مطرب و لهوی مناسب با مجالس لهو و گناه بطور مطلق جایز نیست حتّی اگر در غیر مسجد و برای غرض عقلائی حلالی باشد، ولی اجرای سرودهای انقلابی و مانند آن همراه با نغمه های موسیقی در مکان مقدس و در مناسبتهایی که آن را اقتضا می کند، اشکال ندارد مشروط بر اینکه با احترام آن مکان منافات نداشته باشد و در مکانهایی مثل مسجد برای نمازگزاران مزاحمت ایجاد نکند.

س 1145: آیا آموختن موسیقی بخصوص سنتور جایزاست؟ ترغیب و تشویق دیگران به آن چه حکمی دارد؟

ج: بکارگیری آلات موسیقی برای نواختن موسیقی غیرلهوی، اگر برای اجرای سرودهای انقلابی یا دینی و یا برای اجرای برنامه های فرهنگی مفید و برنامه های دیگر با غرض عقلائی مباح باشد، اشکال ندارد به شرط اینکه مستلزم مفاسد دیگری نباشد و همچنین آموختن و یاددادن نوازندگی برای امر فوق فی نفسه اشکال ندارد.

س 1146: گوش دادن به صدای زن هنگامی که شعر و غیر آن را با آهنگ

و ترجیع می خواند اعم از اینکه شنونده، جوان باشد یاخیر، مذکر باشد یا مؤنث چه حکمی دارد؟ و اگر آن زن از محارم باشد، حکم آن چیست؟

ج: اگر صدای زن به صورت غنا نباشد و گوش دادن به صدای او هم به قصد لذت و ریبة نباشد و مفسده ای هم بر آن مترتّب نگردد، اشکال ندارد و فرقی بین موارد فوق نیست.

س 1147: آیا موسیقی سنّتی که میراث ملی ایران می باشد، حرام است یا خیر؟

ج: چیزی که از نظر عرف، موسیقی لهوی مناسب با مجالس لهو و معصیت محسوب شود، بطور مطلق حرام است و در این مورد فرقی بین موسیقی ایرانی و غیرایرانی و موسیقی سنتی و غیر آن نیست.

س 1148: گاهی از رادیوهای عربی بعضی ازآهنگهای موسیقی پخش می شود، آیا گوش دادن به آنها بخاطر علاقه به شنیدن زبان عربی جایز است؟

ج: گوش دادن به موسیقی لهوی متناسب با مجالس لهو و معصیت بطور مطلق حرام است و علاقه به شنیدن زبان عربی مجوز شرعی برای آن محسوب نمی شود.

س 1149: آیا تکرار اشعاری که بصورت آواز و بدون موسیقی خوانده می شوند جایز است؟

ج: غنا حرام است هر چند همراه بانواختن آلات موسیقی نباشد و منظور از غنا ترجیع صدا به نحوی است که مناسب با مجالس لهو و فسق باشد، ولی صرف تکرار شعر اشکال ندارد.

س 1150: خرید و فروش آلات موسیقی چه حکمی دارد؟ و حدود استفاده از آنها کدام است؟

ج: خرید و فروش آلات مشترک برای نواختن موسیقی غیر لهوی اشکال ندارد.

س 1151: آیا غنا در مثل قرآن و دعا و اذان جایز است؟

ج: غنا صوتی است که با ترجیع و

طرب همراه بوده و مناسب با مجالس لهو و گناه باشد که بطور مطلق حرام است حتّی اگر در دعا و قرآن و اذان و مرثیه و غیره باشد.

س 1152: امروزه موسیقی برای معالجه بعضی از بیماریهای روانی مانند افسردگی، اضطراب، مشکلات جنسی و سرد مزاجی زنان بکار می رود، حکم آن چیست؟

ج: اگر احراز شود که نظر پزشک متخصص و امین این است که معالجه متوقف بر استفاده از موسیقی است، بکارگیری آن به مقداری که معالجه بیمار اقتضا می کند اشکال ندارد.

س 1153: گوش دادن به غنا اگر باعث تمایل بیشتر انسان به همسرش شود، چه حکمی دارد؟

ج: مجرّد افزایش تمایل به همسر مجوّز شرعی برای گوش دادن به غنا محسوب نمی شود.

س 1154: اجرای کنسرت توسط زن برای زنان با علم به اینکه گروه نوازندگان نیز زن هستند، چه حکمی دارد؟

ج: اگر اجرای کنسرت به صورت ترجیع مطرب (غنا) نباشد و موسیقی هم که نواخته می شود از نوع لهوی حرام نباشد، این امر فی نفسه اشکال ندارد.

س 1155: اگر معیار حرمت موسیقی، لهو بودن و مناسبت آن با مجالس لهو و گناه است، پس آوازها و سرودهائی که باعث ایجاد طرب در بعضی از مردم حتّی کودک غیر ممیز می شوند، چه حکمی دارند؟ و آیا گوش دادن به نوارهای مبتذلی که در آنها زنان به صورت غنا می خوانند ولی طرب آور نیستند جایز است؟ همچنین مسافرینی که سوار اتوبوس های عمومی که غالبا از این نوارها استفاده می کنند می شوند، چه تکلیفی دارند؟

ج: چنانچه موسیقی یا آوازی که با ترجیع و طرب همراه است از لحاظ کیفیت یا مضمون یا حالت خاص شخص نوازنده یا خواننده در خلال نواختن

یا خواندن از نوع غنا یا موسیقی لهوی مناسب با مجالس لهو و معصیت باشد، گوش کردن به آن حرام است حتّی برای کسی که او را به طرب نیندازد و تحریک نکند و اگر در اتوبوس ها و ماشین های دیگر نوار غنا یا موسیقی لهوی پخش شود، مسافرین باید از گوش دادن به آن خودداری نموده و نهی از منکر کنند.

س 1156: آیا جایز است مردی غنای زن اجنبیه را به قصد لذت بردن از حلال خود گوش کند؟ آیا غنای زن برای شوهر و برعکس جایز است؟ و آیا این گفته صحیح است که شارع مقدس غنا را به علت ملازمت آن با مجالس لهو و لعب و عدم انفکاک از آن دو حرام کرده و تحریم غنا ناشی از تحریم آن مجالس است نظیر تحریم تجارت و ساخت مجسمه که فایده ای غیر از عبادت برای آن متصوّر نیست، بنابر این انتفاء مناط و علت حکم در این زمان، مستلزم انتفاء حرمت است؟

ج: گوش دادن به غنا که عبارت است از ترجیع صدا به نحوی که طرب انگیز و مناسب با مجالس لهو و گناه باشد، مطلقا حرام است، حتّی غنای زن برای شوهرش و بالعکس و قصد لذت بردن از همسر، استماع غنا را مباح نمی کند و حرمت غنا و مجسمه سازی و مانند آن، با تعبّد به شرع ثابت شده و از احکام ثابت فقه شیعه محسوب می شوند و دائر مدار ملاکات فرضی و آثار روانی و اجتماعی نمی باشد، بلکه تا زمانی که این عنوان حرام بر آنها صدق کند، حکم آنها حرمت و وجوب اجتناب بطور مطلق است.

س 1157: دانشجویان دانشکده علوم تربیتی

باید در مرحله دروس اختصاصی در درس سرودها و آوازهای انقلابی شرکت کنند زیرا در آنجا قطعه های موسیقی را آموخته و بطور اجمالی با آنها آشنا می شوند. وسیله اصلی فراگیری این درس ارگ است، آموختن این درس که جزء واحدهای اجباری است چه حکمی دارد؟ خرید و استفاده از وسیله مذکور برای ما چه حکمی دارد؟ و بخصوص خواهران نسبت به اجرای تمرین در برابر مردها چه وظیفه ای دارند؟

ج: استفاده از آلات موسیقی فی نفسه برای اجرای سرودهای انقلابی و برنامه های دینی و فعالیت های فرهنگی و تربیتی مفید، اشکال ندارد و خرید و فروش آلات نوازندگی و یاددادن و فراگیری آن برای استفاده در امور مذکور اشکال ندارد و خواهران می توانند با رعایت حجاب واجب و ضوابط شرعی در کلاس درس حاضر شوند.

س 1158: بعضی از ترانه ها در ظاهر انقلابی هستند و عرف هم آنها را انقلابی می داند ولی نمی دانیم که آیا خواننده، قصد خواندن یک ترانه انقلابی را داشته یا یک ترانه طرب آور و لهو را، با توجه به اینکه خواننده مسلمان نیست ولی ترانه های او ملّی و متضمّن جملاتی برضد اشغال و همچنین تحریک مردم به مقاومت است، گوش دادن به این ترانه ها چه حکمی دارد؟

ج: اگر کیفیت آنها از نظر شنونده عرفا، طرب آور و لهوی نباشد، گوش دادن به آنها اشکال ندارد و قصد و نیت خواننده و مضمون چیزی که می خواند در این باره تأثیری ندارد.

س 1159: جوانی بعنوان مربّی و داور بین المللی بعضی از ورزشها بکار اشتغال دارد. شغل او اقتضا می کند که به بعضی از باشگاههائی وارد شود که غنا و موسیقی حرام در آنها پخش می شود، با توجه

به اینکه این کار مقداری از هزینه های زندگی او راتأمین می کند و فرصتهای شغلی هم در محل زندگی او کم است، آیا این کار برای او جایز است؟

ج: این شغل برای او اشکال ندارد هر چند گوش دادن به غنا و موسیقی لهوی برای او حرام است امّا در موارد اضطراری جایز است داخل مجلس غنا و موسیقی حرام شود، ولی باید از گوش دادن به آن اجتناب کند و آنچه که بدون اختیار به گوش او می خورد، اشکال ندارد.

س 1160: آیا فقط گوش دادن به موسیقی، حرام است یا اینکه شنیدن آن هم حرام است؟

ج: شنیدن غنا یا موسیقی لهوی و طرب آور حکم گوش دادن را ندارد مگر در بعضی از موارد که شنیدن از نظر عرف گوش دادن محسوب می شود.

س 1161: آیا نواختن موسیقی همراه قرائت قرآن با غیر از آلاتی که استفاده از آنها در مجالس لهو و لعب معمول است، جایز است؟

ج: تلاوت قرآن کریم با صدای زیبا و صوت مناسب با شأنِ قرآن کریم اشکال ندارد، بلکه امر راجحی است مشروط براینکه به حدّ غنای حرام نرسد، ولی نواختن موسیقی با آن، وجه شرعی ندارد.

س 1162: طبل زدن در جشن های میلاد و غیر آن چه حکمی دارد؟

ج: استفاده از آلات نوازندگی و موسیقی به نحو لهوی و مطرب و مناسب با مجالس لهو و گناه بطور مطلق حرام است.

س 1163: آلات موسیقی که دانش آموزان مدارس عضو گروههای سرود آموزش و پرورش از آنها استفاده می کنند چه حکمی دارند؟

ج: آن دسته از آلات موسیقی که در نظر عرف از آلات مشترک قابل استفاده برای کارهای حلال محسوب می شوند، جایز است بطور

غیر لهوی برای مقاصد حلال بکار گرفته شوند ولی آلاتی که عرفا از آلات مخصوص لهو محسوب می شوند جایز نیست مورد استفاده قرار گیرند.

س 1164: آیا ساخت سنتور که از آلات موسیقی محسوب می شود و کسب درآمد با آن به عنوان شغل جایز است؟ آیا بهره گیری از اموال و کمک به ساخت سنتور به منظور توسعه و تکمیل صنعت سنتورسازی و تشویق نوازندگان به نواختن آن جایز است؟ و آیا آموزش موسیقی سنتی ایرانی به قصد نشر و احیای موسیقی اصیل جایز است؟

ج: استفاده از آلات نوازندگی موسیقی برای اجرای سرودهای ملّی یا انقلابی یا هر امر حلال و مفیدی تا زمانی که به حد طرب و لهو مناسب با مجالس لهو و معصیت نرسیده است اشکال ندارد. همچنین موسیقی و تعلیم و یادگرفتن و ساختن آلات آن برای اهداف مذکور فی نفسه اشکال ندارد.

س 1165: چه آلاتی لهو محسوب می شوند و استفاده از آنها به هیچ وجه جایز نیست؟

ج: آلاتی که نوعا در لهو و لعب بکار می روند و منفعت حلالی دربرندارند.

س 1166: آیا گرفتن اجرت برای تکثیر نوارهای صوتی که محتوی امور حرامی هستند جایز است؟

ج: هرنوار صوتی که گوش دادن به آن حرام است، تکثیر و گرفتن اجرت برای آن هم جایز نیست

رقص

س 1167: آیا رقص محلی در عروسی ها جایز است؟ شرکت در این مجالس چه حکمی دارد؟

ج: اگر رقص بگونه ای باشد که باعث تحریک شهوت شده ویا مستلزم فعل حرام یا ترتّب مفسده ای باشد، جایز نیست و شرکت در مجالس رقص هم اگر به عنوان تأیید کار حرام دیگران محسوب شود و یا مستلزم کار حرامی باشد جایز نیست و در غیر

این صورت اشکال ندارد.

س 1168: رقص در مجالس زنانه بدون آهنگ موسیقی حرام است یا حلال؟ و در صورتی که حرام باشد، آیا ترک مجلس بر شرکت کنندگان واجب است؟

ج: رقص بطور کلی اگر بگونه ای باشد که شهوت را تحریک کند و یا مستلزم کار حرام و یاترتّب مفسده ای باشد، حرام است و تَرک آن مجلس به عنوان اعتراض بر کار حرام، چنانچه مصداق نهی از منکر محسوب شود، واجب است.

س 1169: رقص محلی مرد برای مرد و زن برای زن و یا مرد در بین زنان و زن در بین مردان، چه حکمی دارد؟

ج: اگر بگونه ای باشد که شهوت را تحریک کند و یا مستلزم فعل حرام یا ترتّب مفسده ای باشد و یا زن در بین مردان بیگانه برقصد، حرام است.

س 1170: رقص دسته جمعی مردان چه حکمی دارد؟ مشاهده رقص دختران خردسال از تلویزیون و غیر آن چه حکمی دارد؟

ج: اگر رقص بگونه ای باشد که موجب تحریک شهوت شود و یا مستلزم کار حرامی باشد، حرام است، ولی اگر نگاه کردن به آن باعث تأیید، فرد گناهکار و تجّری او و ترتّب فساد نشود، اشکال ندارد.

س 1171: رقص مرد برای مرد و زن برای زن چه حکمی دارد؟ اگر رفتن به عروسی بخاطر احترام به عادتهای اجتماعی باشد آیا به علت احتمال وجود رقص اشکال شرعی دارد؟

ج: بطور کلی اگر رقص بگونه ای باشد که منجر به تحریک شهوت شود یا مستلزم فعل حرام یا ترتّب مفسده ای باشد، حرام است. ولی اصل شرکت در عروسی هایی که احتمال رقص در آنها وجود دارد تا زمانی که به عنوان تأیید، مرتکب کار حرام محسوب نشود و موجب ابتلا

به حرام هم نشود، اشکال ندارد.

س 1172: آیا رقص زن برای شوهرش یا مرد برای همسرش حرام است؟

ج: اگر رقص زن برای شوهرش یا برعکس، همراه ارتکاب حرامی نباشد، اشکال ندارد.

س 1173: آیا رقصیدن در جشن عروسی فرزندان جایز است هر چند توسط پدران یا مادران در مجالس عروسی فرزندانشان باشد؟

ج: اگر از نوع رقص حرام باشد، حرام است. هر چند توسط پدران و مادران در مجالس عروسی فرزندانشان باشد.

س 1174: زن شوهرداری در عروسیها بدون اطلاع شوهرش در برابر بیگانگان می رقصد و این عمل را چندین بار تکرار کرده و امر به معروف و نهی از منکر شوهرش در او اثر نمی کند، تکلیف چیست؟

ج: رقص زن در برابر بیگانگان مطلقا حرام است و خارج شدن از منزل بدون اجازه شوهر هم فی نفسه حرام است و موجب نشوز و محرومیت از استحقاق نفقه نیز می گردد.

س 1175: رقص زنان در برابر مردان در مجالس عروسی روستایی که آلات موسیقی در آنها بکار می رود چه حکمی دارد؟ و تکلیف ما دربرابر آن چیست؟

ج: رقص زنان در برابر بیگانگان و همچنین هر رقصی که موجب مفسده و برانگیخته شدن شهوت گردد، حرام است و بکارگیری آلات موسیقی و گوش دادن به آنها هم اگر به صورت لهوی و مطرب باشد، حرام است و وظیفه مکلّفین در این موارد نهی ازمنکر است.

س 1176: رقص کودک ممیز در مجالس زنان یا مردان، اعم از اینکه پسر باشد یا دختر، چه حکمی دارد؟

ج: کودک غیربالغ چه پسر و چه دختر تکلیفی ندارد ولی سزاوار نیست افراد بالغ او را تشویق به رقص کنند.

س 1177: ایجاد مراکزی برای آموزش رقص چه حکمی دارد؟

ج:

ایجاد مراکز تعلیم و ترویج رقص با اهداف نظام اسلامی منافات دارد.

س 1178: رقص مردان در برابر زنانی که از محارم آنان هستند و همچنین رقص زنان در برابر مردانی که از محارم آنان هستند، اعم از اینکه سببی باشند یا نسبی، چه حکمی دارد؟

ج: در رقص حرام فرقی بین مرد یا زن نیست و همچنین فرقی نمی کند که در برابر محرم باشد یا در برابر نامحرم.

س 1179: آیا مبارزه نمایشی با عصا در عروسی ها جایز است؟ اگر همراه آن آلات موسیقی بکار روند چه حکمی دارد؟

ج: اگر به صورت بازی ورزشی تفریحی باشد و در آن خوف خطر بر جان انسان نباشد، فی نفسه اشکال ندارد، ولی بکارگیری آلات موسیقی به نحو لهوی و طرب آور، به هیچ وجه جایز نیست.

س 1180: « دبکة » چه حکمی دارد؟ (نوعی رقص محلی است که در آن افراد دستها را به هم انداخته و بگونه ای هماهنگ پاهای خود را همراه با پرش و حرکات بدنی به زمین می کوبند که صدای شدید و منظمی ایجاد می کند.)

ج: دبکة حکم رقص را دارد. بنابر این اگر بگونه ای باشد که شهوت را تحریک کند یا همراه با استفاده از آلات لهو و بصورت لهوی باشد و یا فسادی بر آن مترتّب شود، حرام است و در غیر این صورت اشکال ندارد.

دست زدن

س 1181: آیا دست زدن برای زنان در مجالس شادی زنانه مانند ولادت ها وعروسی ها جایز است؟ و بر فرض جواز اگر، صدای آن به بیرون از مجلس برود بطوریکه به گوش مردان بیگانه برسد، چه حکمی دارد؟

ج: دست زدن به نحو متعارف اگر مفسده ای بر آن مترتب نشود، اشکال ندارد

حتّی اگر اجنبی صدای آن را بشنود.

س 1182: دست زدن همراه با شادی و خواندن و ذکر صلوات بر پیامبر اکرم و آل او « صلوات الله علیهم اجمعین » در جشنهایی که به مناسبت ایام ولادت ائمه معصومین « صلوات الله علیهم اجمعین » و اعیاد وحدت و مبعث برگزار می شود چه حکمی دارد؟ اگر این جشن ها در مکانهای عبادت مانند مسجد و نمازخانه های ادارات و مؤسسات دولتی و یا حسینیه ها برگزار شوند، حکم آنها چیست؟

ج: بطورکلی کف زدن فی نفسه به نحو متعارف در جشنهای اعیاد یا برای تشویق و تائید و مانند آن اشکال ندارد ولی بهتر است فضای مجالس دینی بخصوص مراسمی که در مساجد و حسینیه ها و نمازخانه ها برگزار می شود، به ذکر صلوات و تکبیر معطّر گردد تا انسان به ثواب آنها برسد.

فیلم و عکس نامحرم

س 1183: نگاه کردن به تصویر زن نامحرم و بدون پوشش چه حکمی دارد؟ نگاه کردن به صورت زن در تلویزیون چه حکمی دارد؟ آیا بین زن مسلمان و غیرمسلمان و بین پخش آن بطور مستقیم و یا غیر مستقیم تفاوتی وجود دارد؟

ج: نگاه کردن به تصویر زن نامحرم، حکم نگاه کردن به خود زن نامحرم را ندارد، بنابراین اگر نگاه از روی لذّت نبوده و خوف افتادن به گناه نباشد و تصویر هم متعلّق به زن مسلمانی که بیننده آن را می شناسد نباشد، اشکال ندارد و بنابر احتیاط واجب نباید به تصویر زن نامحرم که بطور مستقیم از تلویزیون پخش می شود، نگاه کرد ولی در پخش غیرمستقیم تلویزیونی اگر ریبة و خوف افتادن به گناه نباشد، نگاه کردن اشکال ندارد.

س 1184: مشاهده برنامه های تلویزیونی که از ماهواره دریافت

می شوند، چه حکمی دارد؟ اگر ساکنان استانهای مجاور دولتهای خلیج فارس برنامه های تلویزیونی آن دولتها را مشاهده کنند، حکم آن چیست؟

ج: از آنجا که برنامه هایی که توسط ماهواره های غربی پخش می شوند و همچنین برنامه های تلویزیونی بیشتر دولتهای مجاور، دربردارنده آموزش افکار گمراه کننده و تحریف حقایق و لهو و فساد هستند و غالبا مشاهده آنها باعث گمراهی و فساد و ارتکاب کارهای حرام می گردد، بنابر این دریافت و دیدن آنها جایز نیست.

س 1185: آیا دیدن یا شنیدن برنامه های طنز از رادیو و تلویزیون اشکال دارد؟

ج: گوش دادن به برنامه های طنز و نمایش های فکاهی و دیدن آنها اشکال ندارد مگر آن که مستلزم اهانت به مؤمنی باشد.

س 1186: هنگام جشن عروسی چند عکس از من گرفته شد که در آنها حجاب کامل نداشتم، این عکسها در حال حاضر نزد دوستان و اقوام من هستند. آیا جمع آوری آنها بر من واجب است؟

ج: اگر وجود عکسها نزد دیگران مفسده ای ندارد و یا برفرض ترتّب مفسده، شما در دادن عکسها به دیگران نقشی نداشته اید یا جمع کردن آنها از دیگران برای شما مشقّت دارد، تکلیفی در این باره ندارید.

س 1187: آیا بوسیدن تصاویر امام « قدس سره » و شهدا برای ما زنان از این جهت که به ما نامحرم هستند، اشکال دارد؟

ج: به طور کلی تصویر شخص حکم خود او را ندارد. لذا بوسیدن تصویر به عنوان احترام و تبرک جستن و اظهار محبت در صورتی که قصد ریبة و خوف افتادن به گناه نباشد، اشکال ندارد.

س 1188: آیا دیدن تصاویر زنان برهنه و نیمه برهنه در فیلمهای سینمایی و غیر آن، در صورتی که آنان را نشناسیم، جایز است؟

ج:

نگاه کردن به فیلم ها و تصاویر، حکم نگاه کردن به اجنبی را ندارد و در صورتی که از روی شهوت و ریبة نباشد و مفسده ای هم بر آن مترتب نشود، شرعا اشکال ندارد ولی با توجه به اینکه دیدن تصویر برهنه ای که شهوت برانگیز است، غالبا از روی شهوت بوده و به همین دلیل مقدمه ارتکاب گناه می باشد، بنابراین دیدن آنها حرام است.

س 1189: آیا جایز است زن در جشن های عروسی بدون اجازه شوهرش عکس بیندازد؟ و برفرض جواز، آیا مراعات حجاب کامل در آن واجب است؟

ج: اصل عکس گرفتن منوط به اجازه شوهر نیست ولی اگر احتمال بدهد که اجنبی عکس او را ببیند و عدم رعایت حجاب کامل منجر به مفسده ای شود، مراعات آن واجب است.

س 1190: آیا برای زنان، دیدن کشتی مردان جایز است؟

ج: اگر مشاهده آن باحضور در میدان کشتی و بطور مستقیم باشد و یا آن را بطور زنده و مستقیم از تلویزیون ببینند و یا به قصد لذت و ریبة بوده و یا در آن خوف ارتکاب گناه و فساد وجود داشته باشد، جایز نیست و در غیر این صورت اشکال ندارد.

س 1191: اگر عروس در شب جشن عروسی روپوش روشن و نازکی برسرش بیندازد، آیا جایز است مرد اجنبی از او عکس بگیرد؟

ج: اگر مستلزم نگاه حرام به زن اجنبی باشد جایز نیست، وگرنه اشکال ندارد.

س 1192: گرفتن عکس زن غیرمحجّبه در بین محارمش چه حکمی دارد؟ اگر احتمال داده شود که مرد اجنبی آن عکسها را هنگام ظاهر کردن ببیند، حکم آن چیست؟

ج: اگر عکاسی که به او نگاه می کند و عکس وی را می گیرد، از محارم او باشد،

عکس گرفتن از او اشکال ندارد و ظاهر کردن آن هم نزد عکاسی که او را نمی شناسد اشکال ندارد.

س 1193: بعضی از جوانان به تصاویر مستهجن نگاه می کنند و برای کار خود توجیهات ساختگی ارائه می دهند، حکم آن چیست؟ و اگر دیدن این تصاویر مقداری از شهوت انسان را تسکین دهد و در جلوگیری از ارتکاب حرام مؤثر باشد، چه حکمی دارد؟

ج: اگر نگاه کردن به آن تصاویر به قصد ریبة باشد و یا انسان بداند که منجر به تحریک شهوت او می شود و یا خوف ارتکاب گناه و مفسده باشد، در اینصورت نگاه کردن به آنها حرام است و این که بخاطر آن انسان به حرام دیگری نمی افتد، مجوز ارتکاب فعلی که شرعا حرام است، نمی باشد.

س 1194: حضور در جشنهایی که موسیقی در آنها نواخته می شود و افراد مبادرت به رقص می کنند، برای فیلمبرداری چه حکمی دارد؟ فیلمبرداری مرد از مجالس مردان و زن از مجالس زنان چه حکمی دارد؟ ظاهر کردن فیلم های جشن های عروسی توسط مرد، چه آن خانواده را بشناسد و چه آن خانواده را نشناسد، دارای چه حکمی است؟ و همچنین ظاهر کردن آن توسط زن چه حکمی دارد؟ و آیا استفاده از موسیقی در آن فیلم ها جایز است؟

ج: حضور در جشن های شادی و فیلمبرداری مردان از مجالس مردان و زنان از مجالس زنان در صورتی که مستلزم گوش دادن به غنا یا موسیقی حرام و یا ارتکاب هر عمل حرام دیگری نباشد، اشکال ندارد. ولی فیلمبرداری مردان از مجالس زنان یا زنان از مجالس مردان اگر مستلزم نظر کردن به ریبة یا مفاسد دیگری باشد، جایز نیست و همچنین بکارگیری

موسیقی مطرب لهوی که مناسب با مجالس لهو و گناه باشد در فیلم ها نیز حرام است.

س 1195: با توجه به کیفیت فیلم ها (خارجی یا داخلی) و موسیقی که از تلویزیون جمهوری اسلامی پخش می شود، دیدن و گوش دادن به آنها چه حکمی دارد؟

ج: اگر افراد شنونده و بیننده تشخیص دهند موسیقی که از رادیو و تلویزیون پخش می شود از نوع موسیقی مطرب لهوی مناسب با مجالس لهو و گناه است و یا دیدن فیلمی که از تلویزیون پخش می شود، مفسده دارد، دیدن و شنیدنِ آنها برای آنان جایز نیست و مجرّد پخش از رادیو و تلویزیون حجّت شرعی برای جواز محسوب نمی شود.

س 1196: تهیه و فروش تصاویر منسوب به پیامبر اکرم « صلی الله علیه و آله » و امیرالمومنین و امام حسین « علیهماالسلام » برای نصب آنها در مراکز دولتی چه حکمی دارد؟

ج: این کار فی نفسه از نظر شرعی اشکال ندارد به شرط اینکه مشتمل بر اموری که ازنظر عرف، اهانت و بی احترامی محسوب می شود نبوده و با شأن آن بزرگان منافات نداشته باشد.

س 1197: خواندن کتابها و اشعار مبتذل که باعث تحریک شهوت می شوند، چه حکمی دارد؟ ج: باید از آنها اجتناب شود.

س 1198: تلویزیونها یا کانالهای پخش مستقیم ماهواره ای یک سلسله برنامه های اجتماعی را به نمایش می گذارند که بیانگر مسائل اجتماعی جامعه غربی است و به ترویج افکار فاسدی از قبیل تشویق به اختلاط زن و مرد و ترویج روابط نامشروع می پردازند، بطوری که این برنامه ها بعضی از مؤمنین را نیز تحت تأثیر قرار داده است. دیدن آنها برای کسی که احتمال تأثیرپذیری او می رود، چه حکمی دارد؟ آیا این حکم

نسبت به کسی که آن برنامه ها را به قصد نقد و بیان نکات منفی آنها و نصیحت مردم به ندیدن آنها، می بیند، تفاوت دارد؟

ج: نگاه به این برنامه ها اگر از روی لذّت بوده و یا خوف تأثیرپذیری و فساد، وجود داشته باشد، جایز نیست. ولی مشاهده به قصد نقد و آگاه کردن مردم از خطرات و نکات منفی آنها برای کسی که اهلیت آن را دارد و مطمئن است که از آن برنامه ها تأثیر نمی پذیرد و به فساد نمی افتد، اشکال ندارد، البته اگر مقرّراتی باشد باید رعایت شود.

س 1199: آیا نگاه کردن به موی گوینده تلویزیون که آرایش کرده و سر و سینه اش پوششی ندارد، جایز است؟

ج: مجرّد نگاه کردن چنانچه از روی لذّت نبوده و خوف ارتکاب حرام و فساد در آن نباشد و به صورت پخش مستقیم هم نباشد، اشکال ندارد.

س 1200: آیا دیدن فیلمهای شهوت انگیز برای فرد متأهل جایز است؟

ج: اگر دیدن آنها به قصد تحریک شهوت باشد و یا موجب تحریک آن شود، جایز نیست.

س 1201: دیدن فیلمهایی که راه صحیح نزدیکی با زن باردار را آموزش می دهند، برای مردان متأهل، با توجه به اینکه باعث به حرام افتادن آنان نمی شود، چه حکمی دارد؟

ج: دیدن این فیلم ها که همیشه بانگاه شهوت برانگیز همراه است، جایز نیست.

س 1202: نظارت کارمندان وزارت ارشاد بر انواع فیلمها و مجلات و نشریات و نوارها برای تشخیص موارد مجاز آنها، با توجه اینکه نظارت، مستلزم مشاهده عینی و گوش دادن به آنهاست، چه حکمی دارد؟

ج: دیدن وگوش دادن به آنها توسط مأمورین نظارت، در مقام انجام وظیفه قانونی به مقدار ضرورت اشکال ندارد، ولی باید

از قصد لذت و ریبة احتراز کنند و واجب است افرادی که برای نظارت و بررسی گمارده می شوند از جهت فکری و روحی زیر نظر و راهنمایی مسئولین باشند.

س 1203: دیدن فیلمهای ویدئویی که گاهی تصاویر منحرف کننده ای دارند، به قصد نظارت و حذف بخش های فاسد آنها برای ارائه به دیگران چه حکمی دارد؟

ج: دیدن این فیلمها اگر به منظور اصلاح فیلم و حذف تصاویر فاسد و گمراه کننده آنها باشد اشکال ندارد بشرط اینکه کسی که اقدام به این کار می کند مصون از افتادن به حرام باشد.

س 1204: آیا برای زن و شوهر دیدن فیلمهای ویدئویی جنسی در خانه، جایز است؟ آیا برای فرد مبتلا به قطع نخاع دیدن این فیلم ها به قصد تحریک شهوت و تمکّن از نزدیکی با همسرش، جایز است؟

ج: برانگیختن شهوت توسط فیلمهای ویدئویی جنسی جایز نیست.

س 1205: مشاهده پنهانی فیلم ها وتصاویری که طبق قانون دولت اسلامی ممنوع هستند، اگر مفسده ای نداشته باشند، چه حکمی دارد؟ حکم آنها نسبت به زن و شوهرهای جوان چیست؟

ج: با فرض ممنوع بودن، اشکال دارد.

س 1206: مشاهده فیلمهایی که گاهی در بردارنده اهانت به مقدسات جمهوری اسلامی و مقام معظم رهبری هستند، چه حکمی دارد؟

ج: واجب است از آنها اجتناب شود.

س 1207: دیدن فیلمهای ایرانی که بعد از انقلاب تولید شده اند و در آنها زنان با حجاب ناقص ظاهر می شوند و گاهی بدآموزیهایی نیز دارند، چه حکمی دارد؟

ج: اصل مشاهده این فیلم ها اگر به قصد لذت و ریبة نباشد و موجب وقوع در مفسده هم نگردد، فی نفسه اشکال ندارد ولی فیلمسازان باید از تهیه و تولید فیلمهایی که با تعالیم ارزشمند اسلامی

منافات دارد، خودداری کنند.

س 1208: توزیع و عرضه فیلمهایی که مورد تأیید وزارت ارشاد هستند، چه حکمی دارد؟ همچنین توزیع نوارهای موسیقی که مورد تأیید وزارت ارشاد هستند، در دانشگاهها چه حکمی دارد؟

ج: اگر فیلم ها یا نوارها به نظر مکلّف عرفا مشتمل برغنا یا موسیقی مطرب و لهوی مناسبِ با مجالس لهو و گناه باشد، توزیع و عرضه آنها و همچنین دیدن و گوش دادن به آنها برای او جایز نیست و مجرّد تأیید بعضی از ادارات مربوطه تا زمانی که نظر مکلّف در تشخیص موضوع با نظر تأییدکنندگان مخالف است، دلیل شرعی برای جواز محسوب نمی شود.

س 1209: خرید و فروش و نگهداری مجلاّت لباس های زنانه که عکس زنان اجنبی در آنها وجود دارد و برای انتخاب لباس بکار می روند، چه حکمی دارد؟

ج: مجرّد وجود عکس های زنان اجنبی در این مجلاّت مانع جواز خرید و فروش و بهره برداری از آنها برای انتخاب لباس نیست مگر آن که عکس ها، به گونه ای باشد که موجب مفسده شود.

س 1210: آیا خرید و فروش دوربین فیلمبرداری جایز است؟

ج: خرید و فروش دوربین فیلمبرداری تا زمانی که به قصد استفاده در امور حرام نباشد، اشکال ندارد.

س 1211: خرید و فروش و اجاره فیلمهای ویدئویی مبتذل و همچنین ویدئو چه حکمی دارد؟

ج: اگر فیلم ها در بردارنده تصاویر زننده ای که شهوت را تحریک کرده و موجب انحراف و فساد می شوند و یا مشتمل بر غنا و موسیقی مطرب و لهوی و مناسب با مجالس لهو و گناه باشند، تولید و خرید و فروش و اجاره فیلم ها و همچنین اجاره ویدئو برای استفاده از آن در این امور، جایز نیست.

س 1212: آیاگوش دادن به اخبار

و برنامه های علمی و فرهنگی رادیوهای خارجی جایز است؟

ج: در صورتی که موجب انحراف و فساد نشود، جایز است.

آنتن های ماهواره ای

س 1213: آیا خرید و نگهداری و استفاده از دستگاه گیرنده برنامه های تلویزیونی از ماهواره جایز است؟ و اگر دستگاه گیرنده مجانی به دست انسان برسد چه حکمی دارد؟

ج: دستگاه آنتن ماهواره ای از این جهت که صرفا وسیله ای برای دریافت برنامه های تلویزیونی است که هم برنامه های حلال دارد و هم برنامه های حرام، حکم آلات مشترک را دارد. لذا خرید و فروش و نگهداری آن برای استفاده در امور حرام، حرام است و برای استفاده های حلال جایز است. ولی چون این وسیله برای کسی که آن را در اختیار دارد زمینه دریافت برنامه های حرام را کاملا فراهم می کند و گاهی نگهداری آن مفاسد دیگری را نیز در بر دارد، خرید و نگهداری آن جایز نیست مگر برای کسی که به خودش مطمئن است که استفاده حرام از آن نمی کند و بر تهیه و نگهداری آن در خانه اش مفسده ای هم مترتّب نمی شود. لکن اگر قانونی در این مورد وجود داشته باشد باید مراعات گردد.

س 1214: آیا خرید و فروش دستگاه دریافت کننده کانالهای ماهواره ای برای گرفتن کانالهای ماهواره ای جمهوری اسلامی برای کسی که در خارج از جمهوری اسلامی زندگی می کند، جایز است؟

ج: دستگاه مذکور هر چند از آلات مشترکی است که قابلیت استفاده حلال را دارد ولی چون غالبا از آن بهره برداری حرام می شود و علاوه بر این بهره گیری از آن در خانه مفاسد دیگری را هم در بر دارد، بنابراین خرید و استفاده از آن در خانه جایز نیست، مگر برای کسی که اطمینان دارد از آن بهره برداری

حرام نمی کند و نصب آن در خانه نیز مفسده دیگری را دربرندارد.

س 1215: اگر آنتن ماهواره ای علاوه بر دریافت کانالهای جمهوری اسلامی، اخبار و بعضی از برنامه های مفید کشورهای خلیج و عربی و همه کانالهای غربی و فاسد را دریافت کند چه حکمی دارد؟

ج: معیار جواز استفاده از این دستگاه برای گرفتن برنامه های کانالهای تلویزیونی، همان است که قبلا گذشت بدون اینکه بین کانالهای غربی و غیر آن تفاوتی وجود داشته باشد.

س 1216: استفاده از آنتن ماهواره ای برای آگاهی از برنامه های علمی یا قرآنی و مانند آن که از طریق ماهواره توسط دولتهای غربی یا کشورهای مجاور خلیج فارس و غیر آنها پخش می شوند چه حکمی دارد؟

ج: استفاده از این دستگاه برای دیدن و شنیدن برنامه های علمی یا قرآنی و مانند آن، هر چند فی نفسه مانعی ندارد، ولی به دلیل این که برنامه هایی که از طریق ماهواره توسط دولتهای غربی و بیشتر کشورهای همسایه پخش می شوند، غالبا در بردارنده آموزش افکار گمراه کننده و تحریف حقایق و همچنین برنامه های لهو و فساد هستند و حتّی مشاهده برنامه های علمی یا قرآن ازطریق آنها موجب وقوع در فساد و ارتکاب حرام می گردد، بنابر این شرعا استفاده از آنتن های مذکور برای دیدن آن برنامه ها حرام است مگر آنکه برنامه های مفید علمی یا قرآنی محض باشند و مشاهده آنها مستلزم هیچ فساد یا ابتلاء به عمل حرامی نباشد، البته اگر قانونی باشد باید مراعات شود.

س 1217: شغل ما تعمیر دستگاههای گیرنده برنامه های رادیو و تلویزیونی است، در این اواخر مراجعات زیادی برای نصب قطعات و تعمیر آنتن های ماهواره ای صورت می گیرد، تکلیف ما در این باره چیست؟ خرید و فروش قطعات

آنها چه حکمی دارد؟

ج: اگر از این دستگاه برای امور حرام استفاده شود که غالبا همینطور است و یا شما علم داشته باشید به اینکه کسی که قصد تهیه آنتن ماهواره ای را دارد، برای امور حرام از آن استفاده می کند، خرید و فروش و نصب قطعات و راه اندازی و تعمیر و فروش قطعات آن جایز نیست.

تئاتر و سینما

س 1218: آیا در صورت لزوم، استفاده از لباس رسمی علمای دین و قضات در فیلمهای سینمایی جایز است؟ آیا تدوین و تولید فیلمهای سینمایی با صبغه دینی و عرفانی راجع به علمای گذشته یا معاصر با حفظ احترام آنان و حرمت اسلام و بدون اسائه ادب و بی احترامی به آنان جایز است یا خیر؟ بخصوص با توجه به اینکه هدف، ارائه ارزشهای والا و عمیق ترسیم شده توسط دین حنیف اسلام و بیان مفهوم عرفان و فرهنگ اصیلی که امتیاز امت اسلامی ما محسوب می شود و همچنین مقابله با فرهنگ مبتذل دشمن می باشد و بیان آنها با زبان سینما جذابیت و تأثیر زیادی بخصوص بر نسل جوان دارد؟

ج: باتوجه به اینکه سینما وسیله ای برای آگاهی و تبلیغ است، بنابر این به تصویرکشیدن و ارائه هر چیزی که ممکن است از آن برای رشد فکری جوانان و غیر آنان و ارتقای آگاهی و ترویج فرهنگ اسلامی استفاده شود، اشکال ندارد. یکی از این راهها معرفی شخصیت عالمان دین و زندگی اختصاصی آنان و همچنین سایر دانشمندان و صاحب منصبان و زندگی خصوصی آنان است، ولی رعایت شئونات اختصاصی و احترام آنان و همچنین حریم زندگی خصوصی آنان واجب است و همچنین نباید از آن برای ارائه مفاهیم منافی

با اسلام استفاده شود.

س 1219: ما تصمیم به ساخت یک فیلم داستانی و حماسی گرفته ایم که حادثه جاوید کربلا را ترسیم نموده و اهداف بزرگی را که امام حسین « علیه السلام » بخاطر آنها به شهادت رسید، بیان کند، با توجه به اینکه شخصیت امام حسین « علیه السلام » در این فیلم به صورت یک فرد عادی و قابل رؤیت با چشم نشان داده نشده بلکه درتمامی مراحل فیلمبرداری و تولید و نورپردازی به صورت یک شخصیت نورانی نشان داده شده است، آیا ساخت این فیلم و نشان دادن شخصیت امام حسین « علیه السلام » با این کیفیت جایز است؟

ج: اگر فیلم بر اساس منابع مستند و با حفظ قداست موضوع و مراعات مقام و منزلت والای امام حسین « علیه السلام » و اصحاب و اهل بیت گرامی او « سلام الله علیهم اجمعین » ساخته شود، اشکال ندارد، ولی چون حفظ قداست موضوع چنانکه شایسته آن است و حفظ حرمت سیدالشهدا و اصحاب او « سلام الله علیهم اجمعین » بسیار مشکل است بنابر این باید در این زمینه احتیاط شود.

س 1220: پوشیدن لباس زنانه توسط مردان و برعکس، برای بازی در تئاتر و سینما چه حکمی دارد؟ تقلید صدای مردان توسط زنان و برعکس چه حکمی دارد؟

ج: پوشیدن لباس جنس مخالف و تقلید صدای او هنگام بازیگری و بیان خصوصیات یک شخص حقیقی، اگر سبب فساد نگردد، بعید نیست که جایز باشد.

س 1221: استفاده زنان از انواع کِرم و لوازم آرایش در تئاترها و نمایش هایی که توسط مردان هم دیده می شوند، چه حکمی دارد؟

ج: اگر آرایش توسط خود آنان یا

زنان و یا یکی از محارم ایشان صورت بگیرد و فسادی هم بر آن مترتّب نشود، اشکال ندارد و در غیر این صورت جایز نیست. البته صورت آرایش شده باید از نامحرم پوشانده شود.

نقاشی و مجسمه سازی

س 1222: ساخت عروسک و مجسمه و نقاشی و ترسیم چهره موجودات زنده اعم از گیاهان، حیوانات و انسان چه حکمی دارد؟ خرید و فروش و نگهداری و ارائه آنها در نمایشگاه چه حکمی دارد؟

ج: ساخت مجسمه و نقاشی و ترسیم موجودات بی روح اشکال ندارد و همچنین نقاشی و ترسیم چهره موجودات ذی روح، اگر بدون برجستگی باشد و یا مجسمه آنها که به صورت غیر کامل باشد، اشکال ندارد، ولی ساخت مجسمه انسان یا سایر حیوانات به صورت کامل اشکال دارد. امّا خرید و فروش و نگهداری نقاشی و مجسمه جایز است و ارائه آنها در نمایشگاه هم اشکال ندارد.

س 1223: در روش تحصیلی جدید، درسی با عنوان اعتماد به نفس وجود دارد که بخشی از آن مخصوص مجسمه سازی است، بعضی از معلمان به دانش آموزان دستور ساخت عروسک یا مجسمه سگ یا خرگوش و امثال آن را از پارچه یا چیز دیگری به عنوان صنایع دستی می دهند، حکم ساخت اشیاء مذکور چیست؟ امر معلمان به دانش آموزان راجع به ساخت آنها چه حکمی دارد؟ آیا کامل بودن یا نبودن اجزای آنها در حکم تأثیر دارد؟

ج: اگر به نظر عرف به عنوان مجسمه حیوانی که اجزای آن کامل است، محسوب نشود و یا دانش آموزان به سن تکلیف نرسیده باشند، اشکال ندارد.

س 1224: ترسیم و نقاشی قصه های قرآنی توسط کودکان و نوجوانان چه حکمی دارد؟ مثل اینکه از کودکان خواسته

شود که بطور مثال قصه اصحاب فیل یا شکافته شدن دریا برای حضرت موسی « علیه السلام » و غیر آنها را رسم کنند؟

ج: این کار فی نفسه اشکال ندارد ولی باید بر اساس متن حقایق و وقایع باشد و از بیان امور مخالف واقع و یا اموری که موجب هتک حرمت هستند، اجتناب شود.

س 1225: آیا ساخت عروسک و یا مجسمه موجودات ذی روح اعم از انسان یا غیر آن به وسیله دستگاه مخصوص آن جایز است؟

ج: اگر ساخت مجسمه بوسیله دستگاه، مستند به فعل مستقیم انسان نباشد، اشکال ندارد در غیر این صورت اشکال دارد.

س 1226: ساخت زیور آلات بصورت مجسمه چه حکمی دارد و آیا موادّی که مجسمه ها از آنها ساخته می شوند، در حکم به حرمت تأثیر دارند؟

ج: ساخت مجسمه موجودات ذی روح در صورتی که مجسمه کامل بوده و یک نفر آن را بسازد اشکال دارد و دراین مورد فرقی بین موادی که مجسمه از آنها ساخته می شود وجود ندارد و همچنین تفاوت نمی کند که برای زینت بکار می روند یا برای غیر آن.

س 1227: آیا بازگرداندن اعضای عروسک مانند دست و پا و سر، مشمول حکم حرمت مجسمه سازی است؟ و مجسمه سازی بر آن صدق می کند؟

ج: مجرّد ساخت اعضا یا بازگرداندن آنها، ساخت مجسمه محسوب نمی شود و بنابراین اشکال ندارد، بله، متصل کردن اعضا تا تکمیل شکل حیوان ذی روح اعم از انسان و غیر آن، عمل مجسمه سازی محسوب می شود.

س 1228: عمل خالکوبی که نزد بعضی از مردم متعارف است و به این طریق عکسهایی بر روی بدن کشیده می شود بطوری که ثابت باقی مانده و از بین نمی روند، چه حکمی

دارد؟ آیا مانع از صحت وضو یا غسل می شود؟

ج: خالکوبی حرام نیست و اثری که از آن در زیر پوست باقی می ماند مانع از رسیدن آب نیست و وضو و غسل با آن صحیح است.

س 1229: زن و شوهری از نقاشان معروف هستند و کار آنان ترمیم و بازسازی تابلوهای هنری است، بسیاری از آن تابلوها جامعه مسیحی را نشان می دهند و در بعضی از آنها شکل صلیب و حضرت مریم « علیهاالسلام » و حضرت مسیح « علیه السلام » وجود دارد و صاحبان مؤسسات و شرکتها و برخی افراد از طرف کلیساها بعد از آنکه بر اثر قدمت یا غیر آن مقداری از آن تابلوها از بین رفته، برای مرمّت و اصلاح تابلوها به آنها رجوع می کنند، با توجه به اینکه بیشتر تابلوها به همین صورت هستند و مرمّت تابلو تنها شغل آنان است که با آن زندگی می کنند و به تعالیم دین حنیف اسلام هم پایبند هستند آیا ترمیم آن تابلوها و استفاده از اجرتی که برای این کار می گیرند، جایز است؟

ج: مجرّد مرمّت و بازسازی تابلوهای هنری اشکال ندارد حتّی اگر جامعه مسیحی را توصیف کند و یا مشتمل بر نقش حضرت مسیح « علیه السلام » و یا حضرت مریم « علیها السلام » باشد و اجرت گرفتن در برابر آن هم اشکال ندارد و همچنین اتخاذ این کار به عنوان شغل و زندگی با درآمد آن هم بدون اشکال است مگر آنکه ترویج باطل و گمراهی و یا مستلزم مفاسد دیگری باشد.

سحر و شعبده و احضار ارواح و جنّ

س 1230: یادگرفتن و یاددادن و دیدن شعبده و اقدام به بازیهایی که همراه با تردستی هستند،

چه حکمی دارد؟

ج: یاددادن و یادگرفتن شعبده حرام است، ولی بازیهایی که همراه با سرعت حرکت و تردستی هستند و از انواع شعبده محسوب نمی شوند، اشکال ندارد.

س 1231: آیا آموختن علم جفر و رمل و زیج ها و علوم دیگری که از امور غیبی خبر می دهند، جایز است؟

ج: آنچه از این علوم در حال حاضر نزد مردم است، غالبا تا این حد که موجب یقین و اطمینان به کشف امور غیبی و خبردادن از آنها شوند، قابل اعتماد نیستند، ولی آموختن علومی مانند جفر و رمل بطور صحیح اشکال ندارد به شرطی که مفسده ای بر آنها مترتّب نشود.

س 1232: آیا یاد گرفتن سحر و عمل به آن جایز است؟ و آیا احضار ارواح و ملائکه و جن جایز است؟

ج: علم سحر و یادگرفتن آن حرام است مگر آنکه به منظور غرض عقلائی و مشروع باشد وامّا احضار ارواح و ملائکه و جن، برحسب اختلاف موارد و وسائل و اغراض، احکام مختلفی دارد.

س 1233: مراجعه مؤمنین به بعضی از کسانی که از طریق تسخیر ارواح و جن اقدام به معالجه می کنند، با توجه به اینکه یقین دارند که آنها فقط کار خیر انجام می دهند چه حکمی دارد؟

ج: این کار فی نفسه اشکال ندارد، مشروط بر اینکه از راههایی که شرعا حلال هستند، اقدام شود.

س 1234: آیا فالگیری از طریق سنگریزه و کسب درآمد با آن جایز است؟

ج: اخبار به کذب جایز نیست.

هیپنوتیزم

س 1235: آیا هیپنوتیزم جایز است؟

ج: اگر به منظور غرض عقلائی و بارضایت کسی که می خواهد هیپنوتیزم شود صورت بگیرد و همراه با کار حرامی هم نباشد، اشکال ندارد.

س 1236: عدّه ای نه به قصد درمان بلکه

به منظور نشان دادن قدرت روحی انسان مبادرت به هیپنوتیزم می کنند، آیا این عمل جایز است؟ آیا افرادی که در این زمینه صاحب تجربه هستند ولی متخصّص آن نیستند، جایز است اقدام به این کار کنند؟

ج: بطور کلی یادگیری هیپنوتیزم و استفاده از آن به غرض عقلائی حلال و قابل ملاحظه اشکال ندارد به شرط اینکه با رضایت و موافقت کسی باشد که می خواهد به خواب مصنوعی برود و ضرر معتنابهی هم برای او نداشته باشد.

بخت آزمایی

س 1237: خرید و فروش بلیطهای بخت آزمایی و جایزه ای که مکلّف می برد، چه حکمی دارد؟

ج: خرید و فروش بلیطهای بخت آزمایی صحیح نیست و شخصی که جایزه را برده است، مالک آن نمی شود و حق دریافت آن را ندارد.

س 1238: تهیه اوراقی که به نام ارمغان بهزیستی بین مردم منتشر می شود و پرداخت پول برای آنها و شرکت در قرعه کشی این برگه ها، چه حکمی دارد؟

ج: توزیع و نشر اوراق جمع آوری تبرّعات از مردم برای صرف آن در امور خیریه و تشویق و ترغیب متبرّعین با قید قرعه منع شرعی ندارد و همچنین پرداخت وجه برای تهیه این اوراق به قصد شرکت در امور خیر، مانعی ندارد.

س 1239: شخصی ماشینی دارد که آن را در معرض بخت آزمایی قرار داده است، به این صورت که فرد شرکت کننده در مسابقه اقدام به خرید برگه ای که در تاریخ معین و به قیمت معینی قرعه کشی خواهد شد می کند و در پایان مدّت مذکور و شرکت کردن تعدادی از مردم، قرعه کشی صورت می گیرد و کسی که قرعه به نام او در آمده، برنده می شود و ماشین گران قیمت را تحویل می گیرد، آیا این روش برای فروش

ماشین از طریق قرعه کشی شرعا جایز است؟

ج: فروش ماشین به شخصی که در قرعه کشی شرکت کرده و قرعه به نام او افتاده، در صورتی که خرید و فروش بعد از قرعه کشی انجام پذیرد، اشکال ندارد، ولی تصرّف فروشنده در اموال افراد دیگری که مال خود را برای شرکت در قرعه کشی به او پرداخت کرده اند، أکل مال به باطل است و واجب است آن اموال را به آنان برگرداند.

س 1240: آیا فروش اوراق جمع آوری کمکهای خیرخواهانه عموم مردم به این صورت که بعدا قرعه کشی شده و قسمتی از مال جمع آوری شده به عنوان هدیه به برندگان داده شود و بقیه آن صرف کارهای عام المنفعه شود، جایز است؟

ج: نامگذاری این عمل تحت عنوان « بیع » صحیح نیست، بله انتشار این اوراق و جمع آوری کمک ها برای امور خیریه اشکال ندارد و تشویق مردم به کمک کردن با وعده اعطای جایزه به کسی که قرعه به نام او در آید، جایز است. مشروط بر این که مردم این اوراق را به قصد شرکت در امور خیر، تهیه نمایند.

س 1241: آیا خرید اوراق قرعه کشی بخت آزمایی (لوتو)، با توجه به اینکه تحت مالکیت شرکت خاصی است و 20% سود آن به مؤسسه های خیریه زنان پرداخت می شود، جایز است یاخیر؟

ج: برگه های بخت آزمایی، مالیت ندارند واین اوراق در حکم آلت قمار هستند بنابراین خرید و فروش آنها جایز نیست و مبلغی را هم که برندگان قرعه کشی این برگه ها دریافت می کنند، حلال نیست

مأمور خرید و فروش

س 1251: اموالی که بعضی از فروشندگان به مأموران خرید ادارات یا شرکت ها بدون آنکه آنها را به قیمت تثبیت شده اضافه کنند، به خاطر برقرار کردن

ارتباط می پردازند، نسبت به فروشنده و نسبت به مأمور خرید چه حکمی دارند؟

ج: پرداخت این اموال توسط فروشنده به مأمور خرید جایز نیست و برای مأمور هم دریافت آنها جایز نیست و آنچه را که دریافت می کند باید به اداره یا شرکتی که مأمور خریدِ آن است، تسلیم کند.

س 1252: آیا کارمند یا کارگر شرکت دولتی یا خصوصی که وظیفه اش وکالت در تأمین نیازهای اداره یا شرکت از مکانهای فروش است، می تواند بر کسی که کالاهای موردنیاز را می فروشد، شرط کند که درصدی از سود حاصل از خرید، از آن او باشد؟ آیا دریافت این سود برای او جایز است؟ در صورتی که مسئول مافوق چنین شرطی را اجازه دهد چه حکمی دارد؟

ج: این شرط از طرف کارمند صحیح نبوده و او نمی تواند سودی را که به نفع خود شرط کرده، دریافت کند و مسئول بالاتر هم حق اجازه چنین شرطی را نداشته و اجازه او در این باره اثری ندارد.

س 1253: اگر کسی که از طرف اداره یا شرکت، وکیل در خرید مایحتاج است، کالایی را که در بازار قیمت معینی دارد، به طمع دریافت کمک مالی از فروشنده به قیمت بالاتری بخرد، آیا این خرید صحیح است؟ و آیا جایز است که از فروشنده به علت این کار، کمک دریافت کند؟

ج: اگر کالا را به قیمتی بیشتر از قیمت عادلانه بازار بخرد و یا خریداری و تهیه آن از بازار به قیمت کمتر برای او امکان داشته باشد، اصل عقدی که به قیمت بالاتر منعقد کرده، فضولی است و متوقّف بر اجازه مسئول قانونی مربوطه است و به هر حال حق ندارد از

فروشنده به خاطر خرید از او، چیزی برای خودش بگیرد.

س 1254: اگر فرد شاغل در اداره ای (اعّم از خصوصی و یا دولتی) که وظیفه او تهیه جنس می باشد، علیرغم وجود مراکز مختلف، به آشنا مراجعه و شرط کند که اگر کالا را از تو خریداری کنم، درصدی از سود حاصله را شریک خواهم بود.

1 - این شرط، شرعا چه حکمی دارد؟

2 - در صورت وجود مجوّز رئیس یا مسئول بالای تشکیلات در این خصوص حکم شرعی آن چیست؟

3 - اگر قیمتی بیش از آنچه جنس مذکور در عرف بازار دارد، توسط طرف قرارداد به اداره پیشنهاد و قرارداد منعقد گردد، چه حکمی دارد؟

4 - پرداخت سهمی که بعضی از فروشندگان به مأمور خرید ادارات علیرغم قیمت مندرج در فاکتور می دهند، چه حکمی برای فروشنده و چه حکمی برای مأمور خرید دارد؟

5 - اگر فرد مذکور، علاوه بر مسئولیت در اداره، بازاریاب شرکتی هم باشد و در خرید اجناس اداره، برای آن شرکت بازاریابی نماید، آیا می تواند درصدی به عنوان سود از آن شرکت دریافت نماید؟

6 - اگر فردی از طریق مسائل فوق، سودی به دست آورد، وظیفه شرعی او نسبت به این سود، چیست؟

ج: 1 - صورت شرعی ندارد و باطل است.

2 - اجازه رئیس یا مسئول بالای تشکیلات در این باره به لحاظ اینکه فاقد وجاهت شرعی و قانونی است فاقد اعتبار می باشد.

3 - اگر بیش از قیمت عادله بازار باشد، و یا به کمتر از آن بتوان جنس را از بازار تهیه نمود، در این صورت اصل قراردادی که منعقد شده نافذ نیست.

4 - جایز نیست، و هر چه که مأمور خرید در

این رابطه دریافت دارد باید به اداره مربوطه ای که از طرف آن مأمور خرید بوده، تحویل دهد.

5 - حق دریافت هیچ درصدی ندارد، و هر چه دریافت کند باید به اداره مربوطه تحویل دهد و اگر قراردادی که منعقد می سازد خلاف غبطه و مصلحت اداره باشد از اساس باطل است.

6 - دریافتیهای غیر مشروع را باید به اداره مربوطه ای که از طرف آن مأمور خرید بوده، تسلیم نماید.

جلوگیری از بارداری

س 1255: 1 - آیا برای زنی که سالم است، جلوگیری از بارداری بطور موقت از طریق بکارگیری وسایل و موادی که از انعقاد نطفه جلوگیری می کنند، جایز است؟

2 - استفاده از یکی از دستگاههای جلوگیری از بارداری که چگونگی جلوگیری از حاملگی توسط آن تا به امروز معلوم نشده، ولی به عنوان وسیله ای برای جلوگیری از بارداری شناخته شده است، چه حکمی دارد؟

3 - آیا جلوگیری دائم از حاملگی برای زنی که از خطر بارداری خوف دارد، جایز است؟

4 - آیا جلوگیری دائمی از بارداری برای زنانی که زمینه مساعدی برای به دنیا آوردن فرزندانی معیوب یا مبتلا به بیماریهای ارثی جسمی و روانی دارند، جایز است؟

ج: 1 - اگر با موافقت شوهر باشد، اشکال ندارد.

2 - اگر موجب از بین رفتن نطفه بعد از استقرار آن در رحم شود و یا مستلزم نگاه و لمس حرام باشد، جایز نیست.

3 - جلوگیری از بارداری در فرض مذکور اشکال ندارد بلکه اگر حاملگی برای حیات مادر خطر داشته باشد، باردار شدن بطور اختیاری جایز نیست.

4 - اگر با یک غرض عقلائی صورت بگیرد و ضرر قابل توجهی هم نداشته باشد و با اجازه شوهر باشد، اشکال ندارد.

س

1256: بستن لوله های منی مرد برای جلوگیری از افزایش جمعیت چه حکمی دارد؟

ج: اگر این کار با یک غرض عقلائی صورت بگیرد و ضرر قابل ملاحظه ای هم نداشته باشد، فی نفسه اشکال ندارد.

س 1257: آیا زن سالمی که حاملگی برای او ضرری ندارد، جایز است از طریق عزل یا دستگاه دیافراگم یا خوردن دارو و یا بستن لوله های رحم، از بارداری جلوگیری کند، و آیا جایز است شوهرش او را وادار به استفاده از یکی از این راهها غیر از عزل نماید؟

ج: جلوگیری از بارداری فی نفسه به طریق عزل، با رضایت زن و شوهر اشکال ندارد و همچنین استفاده از راههای دیگر هم اگر با یک غرض عقلائی صورت گیرد و ضرر قابل ملاحظه ای هم نداشته و با اجازه شوهر بوده و مستلزم لمس و نظر حرام نباشد، اشکال ندارد ولی شوهر حق ندارد همسر خود را به این کار وادار نماید.

س 1258: آیا جایز است زن بارداری که قصد دارد لوله های رحم خود را ببندد، از طریق عمل سزارین فرزند خود را به دنیا آورد تا در هنگام آن عمل، لوله های خود را هم ببندد؟

ج: حکم بستن لوله های رحم قبلا گذشت، ولی جواز عمل سزارین متوقف بر نیاز به آن یا درخواست خود زن باردار است و به هر حال لمس و نظر مرد اجنبی به زن هنگام عمل سزارین و بستن لوله های رحم حرام است. مگر در حال ضرورت.

س 1259: آیا جایز است زن بدون اجازه شوهرش از وسائل پیشگیری از بارداری استفاده نماید؟

ج: محل اشکال است.

س 1260: مردی که دارای چهار فرزند است اقدام به بستن لوله های منی خود کرده

است، آیا در صورت عدم رضایت زن، آن مرد گناهکار محسوب می شود؟

ج: جواز این کار متوقف بر رضایت زوجة نیست و چیزی بر عهده مرد نمی باشد.

سقط جنین (کورتاژ)

س 1261: آیا سقط جنین بر اثر مشکلات اقتصادی جایز است؟

ج: سقط جنین به مجرّد وجود مشکلات و سختی های اقتصادی جایز نمی شود.

س 1262: پزشک بعد از معاینه در ماههای اول حاملگی به زن گفته است که استمرار بارداری احتمال خطر جانی برای او دارد و در صورتی که حاملگی ادامه پیدا کند، فرزندش ناقص الخلقه متولد خواهد شد و به همین دلیل پزشک دستور سقط جنین داده است، آیا این کار جایز است؟ و آیا سقط جنین قبل از دمیده شدن روح به آن جایز است؟

ج: ناقص الخلقه بودن جنین، مجوّز شرعی برای سقط جنین حتّی قبل از ولوج روح در آن محسوب نمی شود، ولی اگر تهدید حیات مادر بر اثر استمرار حاملگی مستند به نظر پزشک متخصص و مورد اطمینان باشد، سقط جنین قبل از ولوج روح در آن اشکال ندارد.

س 1263: پزشکان متخصص می توانند از طریق استفاده از روشها و دستگاههای جدید، نواقص جنین در دوران بارداری را تشخیص دهند و با توجه به مشکلاتی که افراد ناقص الخلقه بعد از تولد در دوران زندگی با آن مواجه می شوند، آیا سقط جنینی که پزشک متخصص و مورد اطمینان آن را ناقص الخلقه تشخیص داده، جایز است؟

ج: سقط جنین در هر سنّی به مجرّد ناقص الخلقه بودن آن و یا مشکلاتی که در زندگی با آن مواجه می شود، جایز نمی شود.

س 1264: آیا از بین بردن نطفه منعقد شده ای که در رحم مستقر شده، قبل رسیدن به مرحله علقه که تقریبا چهل روز طول

می کشد، جایز است؟ و اصولا در کدامیک از مراحل ذیل سقط جنین حرام است:

1 - نطفه استقرار یافته در رحم

2 - علقه

3 - مضغه

4 - عظام (قبل از دمیدن روح)

ج: از بین بردن نطفه بعد از استقرار آن در رحم و همچنین سقط جنین در هیچیک از مراحل بعدی جایز نیست.

س 1265: بعضی از زوج ها، مبتلا به بیماری های خونی بوده و دارای ژن معیوب می باشند و در نتیجه ناقل بیماری به فرزندان خود هستند و احتمال این که این فرزندان مبتلا به بیماری های شدید باشند، بسیار زیاد است و چنین کودکانی از بدو تولّد تا پایان عمر، دائما در وضع مشقّت باری به سر خواهند برد. مثلا بیماران هموفیلی همواره ممکن است با کوچکترین ضربه ای دچار خونریزی شدید منجر به فوت و فلج شوند. حال آیا با توجّه به این که تشخیص این بیماری در هفته های اوّل بارداری ممکن است آیا سقط جنین در چنین مواردی جایزاست؟

ج: اگر تشخیص بیماری در جنین قطعی است و داشتن و نگهداشتن چنین فرزندی موجب حرج می باشد، در این صورت جایز است قبل از دمیده شدن روح، جنین را اسقاط کنند ولی بنابر احتیاط، دیه آن باید پرداخت شود.

س 1266: سقط جنین فی نفسه چه حکمی دارد؟ و در صورتی که ادامه بارداری برای زندگی مادر خطر داشته باشد، حکم آن چیست؟

ج: سقط جنین شرعا حرام است و در هیچ حالتی جایز نیست مگر آنکه استمرار حاملگی برای حیات مادر خطرناک باشد که در این صورت سقط جنین قبل از ولوج روح، اشکال ندارد، ولی بعد از دمیدن روح جایز نیست حتّی اگر ادامه حاملگی برای حیات

مادر خطرناک باشد مگر آنکه استمرار بارداری، حیات مادر و جنین هر دو را تهدید کند و نجات زندگی طفل به هیچ وجه ممکن نباشد ولی نجات زندگی مادر به تنهایی با سقط جنین امکان داشته باشد.

س 1267: زنی جنین هفت ماهه خود را که ناشی از زنا بوده بنا به درخواست پدرش سقط کرده است، آیا دیه بر او واجب است؟ و بر فرض ثبوت دیه، پرداخت آن بر عهده مادر است یا پدر او؟ و در حال حاضر به نظر شما مقدار آن چقدر است؟

ج: سقط جنین حرام است هر چند بر اثر زنا باشد و درخواست پدر باعث جواز آن نمی شود و در صورتی که مادر مباشر در سقط جنین باشد و یا مساعدت در آن کرده باشد دیه بر عهده مادر است امّا در مقدار دیه جنین در فرض سؤال تردید وجود دارد و احوط این است که مصالحه شود و این دیه در حکم ارث کسی است که وارث ندارد.

س 1268: مقدار دیه جنینی که دو ماه و نیم عمر دارد، در صورتی که عمداً سقط شود چقدراست و پرداخت آن برعهده کیست؟

ج: اگر علقه باشد دیه آن چهل دینار است و اگر مضغه باشد شصت دینار است و اگر استخوان بدون گوشت باشد هشتاد دینار است و دیه به وارث جنین با رعایت طبقات ارث پرداخت می شود ولی وارثی که مباشر سقط جنین بوده از آن، سهمی ندارد.

س 1269: اگر زن بارداری مجبور به معالجه لثه یا دندانهایش شود و بر اساس تشخیص پزشک متخصص نیاز به عمل جراحی پیدا کند، آیا باتوجه به اینکه بیهوشی و عکسبرداری با اشعه

باعث نقص جنین در رحم می شود، سقط جنین برای او جایز است؟

ج: دلیل مذکور مجوّزی برای سقط جنین محسوب نمی شود.

س 1270: اگر جنین در رحم، مشرف به موت حتمی باشد و باقی ماندن آن در رحم به همان حال برای زندگی مادر خطرناک باشد، آیا سقط آن جایز است و اگر شوهر آن زن مقلّد کسی باشد که سقط جنین در حالت مذکور را جایز نمی داند، ولی زن و اقوام او از کسی تقلید می کنند که آن را جایز می داند، تکلیف مرد در این حالت چیست؟

ج: چون در فرض سؤال امر دائر است بین مرگ حتمی طفل به تنهایی و بین مرگ حتمی طفل و مادر او، بنابر این چاره ای جز این نیست که لااقل زندگی مادر با سقط جنین نجات داده شود و در فرض سؤال، شوهر حق ندارد همسرش را از این کار منع کند، ولی واجب است تا حد امکان بگونه ای عمل شود که قتل طفل مستند به کسی نشود.

س 1271: آیا سقط جنینی که نطفه اش با وطی به شبهه توسط فرد غیرمسلمان و یا با زنا منعقد شده، جایز است؟

ج: جایز نیست.

تلقیح مصنوعی

س 1272: الف - آیا لقاح آزمایشگاهی در صورتی که اسپرم و تخمک از زن و شوهر شرعی باشد، جایز است؟

ب - بر فرض جواز، آیا جایز است این کار توسط پزشکان اجنبی صورت بگیرد؟ و آیا فرزندی که از این طریق بدنیا می آید ملحق به زن و شوهری است که صاحب اسپرم و تخمک هستند؟

ج - بر فرض که عمل مذکور فی نفسه جایز نباشد، آیا موردی که نجات زندگی زناشویی متوقف بر آن باشد، از حکم عدم

جواز استثنا می شود؟

ج: الف - عمل مذکور فی نفسه اشکال ندارد ولی واجب است از مقدمات حرام مانند لمس و نظر اجتناب شود.

ب - کودکی که از این طریق متولد می شود ملحق به زن و شوهری است که صاحب اسپرم و تخمک هستند.

ج - گفته شد که عمل مذکور فی نفسه جایز است.

س 1273: گاهی بعضی از زوج ها به علت عدم تخمک گذاری در زن که وجود آن برای عمل لقاح ضروری است، مجبور به جدایی شده و یا به علت عدم امکان درمان بیماری و بچه دار نشدن، با مشکلات زناشویی و روحی مواجه می شوند، آیا در این صورت جایز است که به روش علمی از تخمک گذاری زن دیگری برای انجام عمل لقاح با نطفه شوهر در خارج از رحم استفاده شود و سپس نطفه لقاح یافته به رحم آن زن منتقل گردد؟

ج: عمل مذکور هر چند فی نفسه اشکال ندارد ولی کودکی که از این طریق متولد می شود ملحق به صاحب نطفه و تخمک بوده و الحاق آن به زنی که صاحب رحم است مشکل می باشد لذا باید نسبت به احکام شرعی مربوط به نسب، احتیاط رعایت شود.

س 1274: اگر نطفه از شوهر گرفته شود و بعد از وفات او با تخمک همسرش لقاح شده و سپس به رحم او منتقل شود، اولا آیا این عمل شرعا جایز است؟ ثانیا آیا کودکی که متولد می شود فرزند آن مرد است و از نظر شرعی به او ملحق می شود؟ و ثالثا آیا فرزندی که به دنیا می آید از صاحب نطفه ارث می برد؟

ج: عمل مذکور فی نفسه اشکال ندارد و کودک به صاحب تخمک و رحم ملحق می شود و الحاق

آن به صاحب نطفه هم بعید نیست ولی از او ارث نمی برد.

س 1275: آیا تلقیح نطفه مردی اجنبی به همسر مردی که بچه دار نمی شود، از طریق قراردادن نطفه در رحم او جایز است؟

ج: تلقیح زن از طریق نطفه مرد اجنبی فی نفسه اشکال ندارد ولی باید از مقدمات حرام از قبیل نگاه و لمس حرام و غیر آنها اجتناب شود و به هر حال در صورتی که با این روش کودکی به دنیا بیاید، ملحق به شوهر آن زن نمی شود بلکه ملحق به صاحب نطفه و به زنی است که صاحب رحم و تخمک است.

س 1276: اگر زن شوهرداری به علت یائسگی یا غیر آن تخمک گذاری نکند، آیا جایز است تخمکی از زن دوم شوهرش بعد از تلقیح با نطفه شوهر به رحم او منتقل شود؟ و آیا در این مورد تفاوتی هست بین اینکه او یا زن دوم همسر دائم باشند یا موقت؟

2 - کدامیک از دو زن مادر کودک خواهند بود؟ صاحب تخمک یا صاحب رحم؟

3 - آیا این عمل در صورتی که نیاز به تخمک همسر دیگر بخاطر ضعف تخمک زن صاحب رحم باشد به حدّی که در صورت لقاح نطفه شوهر با آن، خوف این وجود داشته باشد که کودک معیوب متولد شود، نیز جایز است؟

ج: 1 - اصل عمل مذکور شرعا مانعی ندارد و در این حکم، فرقی نیست بین اینکه نکاح آنان دائم باشد یا منقطع و یا یکی دائم باشد و یکی منقطع.

2 - کودک ملحق به صاحب اسپرم و تخمک است و الحاق او به صاحب رحم هم، مشکل است، بنابر این باید در ترتیب آثار نسب، نسبت

به وی احتیاط مراعات شود.

3 - این کار فی نفسه جایز است.

س 1277: آیا در صورتهای زیر تلقیح زن با نطفه شوهرش که از دنیا رفته، جایز است؟

الف - بعد از وفات شوهر ولی قبل از انقضای عدّة

ب - بعد از وفات او و بعد از انقضای عدّة

ج - اگر آن زن بعد از فوت شوهرش با مرد دیگری ازدواج نماید، آیا جایز است خود را با نطفه شوهر اولش تلقیح کند؟ و آیا در صورت فوت شوهر دوم، جایز است خود را با نطقه شوهر اولش بارور کند؟

ج: این عمل فی نفسه اشکال ندارد و فرقی نمی کند که قبل از انقضای عدّة باشد یا بعد از آن و همچنین فرقی نیست بین اینکه ازدواج کرده باشد یاخیر، و در صورت ازدواج هم فرقی نمی کند که لقاح با نطفه شوهر اولش بعد از وفات شوهر دومش باشد یا در حال حیات او، ولی اگر شوهر دوم او زنده باشد باید این کار با اجازه و اذن او صورت بگیرد.

س 1278: امروزه می توان تخمک هایی را که در خارج از رحم بارور شده اند در مکانهای مخصوصی بطور زنده نگهداری کرد و در صورت نیاز آنها را در رحم صاحب تخمک قرار داد، آیا این کار جایز است؟

ج: این عمل فی نفسه اشکال ندارد.

تغییر جنسیت

س 1279: برخی از افراد در ظاهر مذکّر هستند ولی از جهات روحی و روانی ویژگیهای جنس مونّث را دارند و تمایلات جنسی زنانه در آنان بطور کامل وجود دارد و اگر مبادرت به تغییر جنسیت نکنند به فساد می افتند. آیا معالجه آنان از طریق انجام عمل جراحی جایز است؟

ج: عمل جرّاحی مذکور برای کشف و آشکار

کردن واقعیت جنسی آنان اشکال ندارد، به شرطی که این کار مستلزم فعل حرام و ترتّب مفسده ای نباشد.

س 1280: انجام عمل جراحی برای الحاق فرد خنثی به زن یا مرد چه حکمی دارد؟

ج: این کار فی نفسه اشکال ندارد، ولی واجب است از مقدمات حرام پرهیز شود.

تشریح میت و پیوند اعضا

س 1281: بررسی بیماریهای قلب و عروق و برگزاری سلسله مباحث راجع به آن، برای کشف مسائل جدید، مستلزم دستیابی به قلب و عروق افرادی است که از دنیا رفته اند، تا معاینه و آزمایش بر روی آنها انجام شود، با توجه به اینکه آنان بعد از آزمایشات و بررسی ها بعد از یک روز یا بیشتر اقدام به دفن آنها می کنند، سؤال این است:

1 - آیا انجام این بررسی ها بر روی جسد فرد مسلمان جایز است؟

2 - آیا دفن قلب و عروقی که از جسد میت برداشته شده اند، جدا از آن جسد، جایز است؟

3 - با توجه به مشکلات دفن قلب و عروق بطور جداگانه، آیا دفن آنها همراه با جسد دیگر، جایزاست؟

ج: اگر نجات نفس محترمی یا کشف مطالب جدید علم پزشکی که موردنیاز جامعه است و یا دستیابی به اطلاعاتی راجع به بیماری که زندگی مردم را تهدید می کند، منوط به آن باشد، تشریح جسد میت اشکال ندارد، ولی واجب است تا حد امکان از جسد میت مسلمان استفاده نشود و اجزایی هم که از جسد فرد مسلمان جدا شده اند، در صورتی که دفن آنها با جسد، حرج یا محذوری نداشته باشد واجب است با خود جسد دفن شود و الاّ دفن آنها بطور جداگانه و یا با جسد میت دیگر جایز است.

س

1282: آیا تشریح برای تحقیق درعلت مرگ در صورت مشکوک بودن، مانند شک در اینکه میت بر اثر سم مرده یا خفگی و یا غیر آن، جایز است یا خیر؟

ج: اگر کشف حقیقت متوقف بر آن باشد، اشکال ندارد.

س 1283: تشریح جنین سقط شده در تمامی مراحل عمرش، برای دستیابی به اطلاعاتی در علم بافت شناسی، با توجه به اینکه وجود درس تشریح در دانشکده پزشکی ضروری است، چه حکمی دارد؟

ج: اگر نجات جان نفس محترمی یا کشف مطالب پزشکی جدیدی که جامعه به آن نیازمند است و یا دستیابی به اطلاعاتی راجع به یک بیماری که زندگی مردم را تهدید می کند، منوط به تشریح جنین سقط شده باشد، این عمل جایز است ولی سزاوار است که تا حد امکان از جنین سقط شده متعلّق به مسلمانان و یا کسی که محکوم به اسلام است استفاده نشود.

س 1284: آیا استخراج قطعه پلاتین از بدن میت مسلمان از طریق تشریح جسد قبل از دفن، به علت قیمت و کمبود آن، جایز است؟

ج: استخراج پلاتین در فرض سؤال، به شرطی که بی احترامی به میت محسوب نشود جایز است.

س 1285: آیا نبش قبور اموات اعم از اینکه در قبرستان مسلمانان باشند یا غیر آنها، برای دستیابی به استخوان آنان به منظور استفاده های آموزشی در دانشکده پزشکی جایز است؟

ج: نبش قبور مسلمانان برای اینکار جایز نیست مگر آنکه نیاز فوری پزشکی برای دستیابی به آنها وجود داشته باشد و دسترسی به استخوان میت غیرمسلمان هم ممکن نباشد.

س 1286: آیا کاشت مو در سر برای کسی که موهای سرش سوخته است و در انظار عمومی مردم از این جهت رنج

می برد، جایز است؟

ج: این کار فی نفسه اشکال ندارد به شرط اینکه از موی حیوان حلال گوشت و یا موی انسان باشد.

س 1287: اگر شخصی مبتلا به بیماری شود و پزشکان از درمان وی ناامید گردند و اعلام نمایند که او بزودی از دنیا خواهد رفت، در این صورت آیا برداشتن اعضای حیاتی بدن او مثل قلب و کلیه و غیره قبل از وفات وی و پیوند آنها به بدن شخص دیگر جایز است؟

ج: اگر برداشتن اعضای بدن او منجر به مرگ وی شود حکم قتل او را دارد، و در غیر این صورت اگر با اجازه خود او باشد اشکال ندارد.

س 1288: آیا استفاده از عروق و رگهای جسد شخص متوفّی برای پیوند به بدن یک فرد بیمار، جایز است؟

ج: اگر با اذن میت در دوران حیاتش و یا با اذن اولیای او بعد از مردنش باشد و یا نجات جان نفس محترمی منوط به آن باشد، اشکال ندارد.

س 1289: آیا در قرنیه ای که از بدن میت جدا شده و به بدن انسان دیگری پیوند زده می شود و در حالی که این کار غالبا بدون اجازه اولیاء میت انجام می شود، دیه واجب است؟ و بر فرض وجوب، مقدار دیه هر یک از چشم و قرنیه چقدر است؟

ج: برداشتن قرنیه از بدن میت مسلمان حرام است و موجب دیه می شود که مقدار آن پنجاه دینار است ولی اگر با رضایت و اذن میت قبل از مرگش، برداشته شود اشکال ندارد و موجب دیه نیست.

س 1290: یکی از مجروحین جنگ از ناحیه بیضه هایش زخمی شده، به طوری که منجر به قطع آنها گشته است، آیا استفاده از

داروهای هورمونی برای حفظ قدرت جنسی و ظاهر مردانه اش برای او جایز است؟ و اگر تنها راه دستیابی به نتایج مذکور و پیدا کردن قدرت بچه دار شدن، پیوند بیضه فرد دیگری به او باشد، حکم آن چیست؟

ج: اگر پیوند بیضه به بدن او ممکن باشد به طوری که بعد از پیوند و التیام، جزئی از بدن او شود، از جهت طهارت و نجاست اشکال ندارد و همچنین از جهت قدرت بچه دار شدن و الحاق فرزند به او هم مشکلی نیست. استعمال داروهای هورمونی برای حفظ قدرت جنسی و ظاهر مردانگی اش هم اشکال ندارد.

س 1291: با توجه به اهمیت پیوند کلیه برای نجات جان بیماران، پزشکان به فکر افتاده اند که یک بانک کلیه ایجاد کنند و این بدین معنی است که افراد زیادی بطور اختیاری مبادرت به اهداء یا فروش کلیه می کنند، آیا فروش یا اهدای کلیه یا هر عضو دیگری از بدن بطور اختیاری جایز است؟ این عمل هنگام ضرورت چه حکمی دارد؟

ج: مبادرت مکلّف در هنگام حیات، به فروش یا هدیه کردن کلیه یا هر عضو دیگری از بدن خود برای استفاده بیماران از آنها در صورتی که ضرر معتنابه برای او نداشته باشد اشکال ندارد، بلکه در مواردی که نجات جان نفس محترمی متوقف بر آن باشد، اگر هیچگونه حرج یا ضرری برای خود آن شخص نداشته باشد، واجب می شود.

س 1292: بعضی از افراد دچار ضایعات مغزی غیر قابل درمان و برگشت می شوند که بر اثر آن، همه فعالیت های مغزی آنان از بین رفته و به حالت اغمای کامل فرو می روند و همچنین فاقد تنفس و پاسخ به محرّکات نوری و فیزیکی می شوند،

دراین گونه موارد احتمال بازگشت فعالیت های مذکور به وضع طبیعی کاملا از بین می رود و ضربان خودکار قلب مریض باقی می ماند که موقّت است و به کمک دستگاه تنفس مصنوعی انجام می گیرد و این حالت به مدّت چند ساعت و یا حداکثر چند روز ادامه پیدا می کند، وضعیت مزبور در علم پزشکی مرگ مغزی نامیده می شود که باعث فقدان و از دست رفتن هر نوع شعور و احساس و حرکتهای ارادی می گردد و از طرفی بیمارانی وجود دارند که نجات جان آنان منوط به استفاده از اعضای مبتلایان به مرگ مغزی است، بنابراین آیا استفاده از اعضای مبتلا به مرگ برای نجات جان بیماران دیگر جایز است؟

ج: اگر استفاده از اعضای بدن بیمارانی که در سؤال توصیف شده اند برای معالجه بیماران دیگر، باعث تسریع در مرگ و قطع حیات آنان شود جایز نیست، در غیر این صورت اگر عمل مزبور با اذن قبلی وی صورت بگیرد و یا نجات نفس محترمی متوقف بر آن عضو مورد نیاز باشد، اشکال ندارد.

س 1293: علاقمند هستم اعضای خود را هدیه کرده و از بدن من بعد از مردنم استفاده شود و تمایل خود را هم به اطلاع مسئولین رسانده ام. آنان نیز از من خواسته اند که آن را در وصیتنامه خود نوشته و ورثه را هم از خواست خود آگاه کنم، آیا چنین حقّی را دارم؟

ج: استفاده از اعضای میت برای پیوند به بدن شخص دیگر برای نجات جان او یا درمان بیماری وی اشکال ندارد و وصیت به این مطالب هم مانعی ندارد مگر در اعضایی که برداشتن آنها از بدن میت، موجب صدق عنوان مثله باشد و

یا عرفا هتک حرمت میت محسوب شود.

س 1294: انجام عمل جراحی برای زیبایی چه حکمی دارد؟

ج: این کار فی نفسه اشکال ندارد.

س 1295: آیا معاینه عورت افراد توسط یک مؤسسه نظامی جایز است؟

ج: کشف عورت دیگران و نگاه کردن به آن و وادار کردن صاحب عورت به کشف عورت در برابر دیگران جایز نیست مگر آنکه ضرورتی مثل رعایت قانون و یا معالجه، آن را اقتضا کند.

س 1296: کلمه « ضرورت » به عنوان شرط جواز لمس زن یا نظر به او توسط پزشک، زیاد تکرار می شود، « ضرورت » چه معنایی دارد و حدود آن کدام است؟

ج: مراد از ضرورت در فرض سؤال این است که تشخیص بیماری و درمان آن متوقف بر لمس و نظر باشد و حدود ضرورت هم بستگی به مقدار، نیاز دارد.

س 1297: آیا برای پزشک زن نگاه کردن و لمس عورت زن برای معاینه و تشخیص بیماری جایز است؟

ج: جایز نیست مگر در موارد ضرورت.

س 1298: آیا لمسِ بدن زن و نگاه کردن به آن توسط پزشک مرد هنگام معاینه، جایز است؟

ج: درصورتی که درمان منوط به برهنه کردن بدن زن در برابر پزشک مرد و لمس و نگاه کردن به آن باشد و معالجه با مراجعه به پزشک زن امکان نداشته باشد، اشکال ندارد.

س 1299: نگاه کردن پزشک زن به عورت زن دیگر و لمس آن در صورتی که معاینه آن بوسیله آینه امکان داشته باشد، چه حکمی دارد؟

ج: در صورتی که نگاه کردن با آینه ممکن باشد و نگاه کردن مستقیم و لمس ضرورتی نداشته باشد، جایز نیست.

س 1300: اگر برای پرستار غیر مماثل (غیر هم جنس با بیمار)

هنگام گرفتن نبض (فشارخون) و چیزهای دیگری که احتیاج به لمس بدن بیمار دارند، دست کردن دستکش امکان داشته باشد، آیا انجام آن اعمال بدون دستکش هایی که پزشک هنگام درمان بیمار ازآنها استفاده می کند، جایز است؟

ج: با امکان لمس از روی لباس یا با دست کردن دستکش هنگام معالجه، ضرورتی به لمس بدن مریض غیر مماثل (غیر هم جنس) وجود ندارد و بنابر این جایز نیست.

س 1301: در صورتی که عمل جراحی زیبایی برای زنان توسط پزشک مرد مستلزم نگاه کردن و لمس باشد آیا انجام آن جایز است؟

ج: عمل جراحی زیبایی، درمان بیماری محسوب نمی شود و نگاه کردن و لمسِ حرام بخاطر آن جایز نیست مگر در مواردی که برای درمان سوختگی و مانند آن باشد و پزشک مجبور به لمس و نگاه کردن باشد.

س 1302: آیا غیر از شوهر، نگاه کردن افراد دیگر به عورت زن حتّی پزشک، بطور مطلق حرام است؟

ج: نگاه کردن غیر از شوهر حتّی پزشک و بلکه پزشک زن به عورت زن حرام است، مگر هنگام اضطرار و برای درمان بیماری.

س 1303: آیا مراجعه زنان به پزشک مرد که متخصص بیماریهای زنان است در صورتی که تخصص او از پزشکان زن بیشتر باشد و یا مراجعه به پزشک زن مشقّت داشته باشد، جایز است؟

ج: اگر معاینه و درمان منوط به نظر و لمسِ حرام باشد، جایز نیست به پزشک مرد مراجعه کنند، مگر در صورتی که مراجعه به پزشک زن حاذق و متخصّص غیرممکن و یا خیلی سخت باشد.

س 1304: آیا انجام عمل استمنا به دستور پزشک برای آزمایش و معاینه منی جایز است؟

ج: در مقام معالجه، در صورتی

که درمان منوط به آن بوده و استمناء به وسیله همسر ممکن نباشد، اشکال ندارد.

ختنه

س 1305: آیا ختنه کردن واجب است؟

ج: ختنه پسران واجب است و شرط صحت طواف در حج و عمره می باشد و اگر تا بعد از بلوغ به تأخیر بیفتد، بر خود آنان واجب است که ختنه کنند.

س 1306: شخصی ختنه نکرده ولی حشفه اش بطور کامل از غلاف بیرون است، آیا ختنه کردن بر او واجب است؟

ج: اگر بر روی حشفه هیچ مقداری از غلاف که قطع آن واجب است وجود نداشته باشد، ختنه ی واجب موردی ندارد.

س 1307: آیا ختنه کردن دختران واجب است یا خیر؟

ج: واجب نیست.

آموزش پزشکی

س 1308: دانشجویان دانشگاه پزشکی (دختر یا پسر) برای آموزش چاره ای جز معاینه فرد اجنبی از طریق لمس و نظر ندارند و چون این معاینات جزء برنامه درسی است و برای کارآموزی و آمادگی آنان برای معالجه بیماران در آینده مورد نیاز است و عدم انجام آن باعث می شود از تشخیص بیماری افراد مریض عاجز باشند و این امر منجر به طولانی شدن دوران بیماری افراد بیمار و گاهی فوت آنان می شود، بنابر این آیا این معاینات جایز است یا خیر؟

ج: اگر از موارد ضروری برای کسب تجربه و آگاهی از نحوه درمان بیماران و نجات جان آنان باشد، اشکال ندارد.

س 1309: در صورتی که هنگام ضرورت، معاینه بیمارانی که محرم نیستند، توسط دانشجویان رشته پزشکی جایز باشد، مرجع تشخیص این ضرورت چه کسی است؟

ج: تشخیص ضرورت موکول به نظر دانشجو با ملاحظه شرایط است.

س 1310: گاهی در هنگام آموزش با مسئله معاینه غیرمحارم مواجه می شویم و نمی دانیم این کار

برای آینده ضرورت دارد یا خیر؟ ولی بهر حال جزئی از روش درسی دانشگاهها و وظیفه دانشجویی رشته پزشکی و یا حتّی تکلیفی از طرف استاد است با توجه به این مطالب آیا انجام معاینات مزبور برای ما جایز است؟

ج: مجّرد این که معاینه پزشکی، از برنامه های آموزشی و یا از تکالیف استاد به دانشجو است، مجوّز شرعی برای ارتکاب امر خلاف شرع محسوب نمی شود بلکه ملاک دراین زمینه فقط نیاز آموزشی برای نجات جان انسان و یا اقتضاء ضرورت می باشد.

س 1311: آیا در معاینه نامحرم که بخاطر ضرورت آموزش پزشکی وکسب تجربه و مهارت صورت می گیرد، بین معاینه اعضای تناسلی و سایر اعضای بدن تفاوت وجود دارد؟ بعضی از دانشجویان که بعد از اتمام تحصیل برای معالجه بیماران به روستاها و نقاط دوردست می روند، گاهی مجبور به زایمان زن و یا درمان آثار آن از قبیل خونریزی شدید می شوند، این کار چه حکمی دارد؟ بدیهی است که اگر این خونریزی و بیماریهای دیگر بسرعت درمان نشود حیات زنی که تازه زایمان کرده، در خطر خواهد بود، با علم به اینکه شناخت راههای معالجه این بیماریها مستلزم کارآموزی در هنگام تحصیل علم پزشکی می باشد؟

ج: هنگام ضرورت فرقی، بین حکم معاینه اعضای تناسلی و غیر آنها نیست و ملاک کلی، احتیاج به تمرین و فراگیری علم پزشکی برای نجات جان انسان می باشد و در این موارد باید به مقدار ضرورت اکتفا شود.

س 1312: غالبا در معاینه اعضای تناسلی اعم از اینکه توسط فرد مماثل صورت بگیرد یا خیر، احکام شرعی مانند نگاه کردن پزشک یا دانشجو از طریق آینه، رعایت نمی شود و چون ما برای فراگیری

چگونگی تشخیص بیماریها از آنان تبعیت می کنیم، وظیفه ما چیست؟

ج: تحصیل و فراگیری علم پزشکی از طریق معایناتی که فی نفسه حرام هستند، در مواردی که یادگرفتن این علم و شناخت راههای درمان بیماریها متوقف بر آن باشد، اشکال ندارد، مشروط بر اینکه دانشجو اطمینان داشته باشد که توانایی نجات جان انسانها در آینده متوقف بر اطلاعاتی است که از این طریق بدست می آید و همچنین مطمئن باشد که در آینده درمعرض مراجعه بیماران بوده و مسئولیت نجات جان آنان را بر عهده خواهد داشت.

س 1313: آیا نگاه کردن به عکس مردان و زنان غیرمسلمان که در کتابهای اختصاصی رشته درسی ما بصورت نیمه عریان وجود دارد جایز است؟

ج: اگر به قصد ریبة نباشد و خوف ترتّب مفسده هم در آن وجود نداشته باشد، اشکال ندارد.

س 1314: دانشجویان رشته پزشکی در خلال تحصیل، عکسها و فیلم های مختلفی را از اعضای تناسلی بدن به قصد آموزش می بینند، آیا این عمل جایز است یا خیر؟ دیدن عورت غیر مماثل چه حکمی دارد؟

ج: نگاه کردن به فیلم ها و تصاویر فی نفسه اشکال ندارد به شرط اینکه به قصد لذت نبوده و خوف ارتکاب حرام هم وجود نداشته باشد. آنچه حرام است نگاه به بدن غیر مماثل و لمس آن است و نگاه به فیلم یا عکس عورت دیگران هم خالی از اشکال نیست.

س 1315: زن در هنگام وضع حمل چه تکلیفی دارد؟ و زنان پرستار که به زنهای دیگر درهنگام وضع حمل کمک می کنƘϠ، نسبت به کشف ٙȘјʠو نگاه کردن به آن چه تکلیفی دارند؟

ج: جایز نیست زنان پرستار عمداً و بدون اضطرار، به عورت زنان در هنگام وضع حمل نگاه

کنند و همچنین پزشک هم باید از نگاه کردن و لمس بدن زنی که بیمار است، تا زمانی که اضطرار پیدا نکرده، خودداری کند و بر زنان واجب است که در صورت توجه و توانایی، بدن خود را بپوشانند و یا از کس دیگری بخواهند این کار را انجام دهد.

س 1316: در خلال تحصیلات دانشگاهی، برای آموزش از دستگاههای تناسلی مصنوعی که از مواد پلاستیکی ساخته شده اند استفاده می کنند، نگاه کردن و لمس آنها چه حکمی دارد؟

ج: آلت و عورت مصنوعی حکم عورت واقعی را ندارد و نگاه کردن و لمس آنها اشکال ندارد مگر آنکه به قصد ریبة بوده و یا موجب تحریک شهوت گردد.

س 1317: مباحث من راجع به تحقیقاتی است که در محافل علمی غرب راجع به تسکین درد از طریق معالجه با موسیقی، معالجه با لمس، معالجه با رقص، معالجه با دارو و معالجه از طریق الکتریسیته مطرح است و مباحث آنان در این زمینه نتیجه هم داده است، آیا شرعا مبادرت به این تحقیقات جایز است؟

ج: تحقیق راجع به امور مذکور و آزمایش مقدار تأثیر آنها در درمان بیماریها شرعا اشکال ندارد به شرطی که مستلزم ارتکاب اعمالی که شرعا حرام هستند نباشد.

س 1318: آیا در صورتی که آموزش اقتضا کند، جایز است زنان پرستار به عورت زن دیگر نگاه کنند؟

ج: اگر درمان بیماریها و یا نجات نفس محترمی متوقف بر درسی باشد که یاد گرفتن آن مستلزم نگاه به عورت دیگران است، اشکال ندارد.

س 1319: آیا انسان با ترک فراگیری مسائل مورد ابتلای خود گناهکار محسوب می شود؟

ج: در صورتی که یاد نگرفتن آن مسائل منجر به ترک واجب یا

ارتکاب حرام شود، گناهکار است.

س 1320: بعد از آن که طلبه علوم دینی مرحله سطح را تمام کرد و خود را قادر به تکمیل تحصیلات تا رسیدن به مرحله اجتهاد دید، آیا تکمیل تحصیل بر او واجب عینی است یا خیر؟

ج: شکّی نیست که تحصیل علوم دینی و استمرار آن تا رسیدن به درجه اجتهاد، فی نفسه فضیلت بزرگی محسوب می شود ولی مجرّد قدرت بر نیل به درجه اجتهاد، موجب وجوبِ عینی آن نمی شود.

س 1321: راههای تحصیل یقین به اصول دین کدام است؟

ج: یقین غالبا با براهین و ادلّه عقلی بدست می آید، نهایت امر اینکه به حسب تفاوت مراتب درک مکلّفین، برهانها و دلایل هم متفاوت می شوند و بهر حال اگر برای شخصی یقین از راه دیگر حاصل شود همان کافی است.

س 1322: سستی و تنبلی در تحصیل علم و تلف کردن وقت چه حکمی دارد؟ آیا حرام است؟

ج: تضییع وقت به بطالت و بیکاری دارای اشکال است و دانشجو تا وقتی که از مزایای مخصوص دانشجویی استفاده می کند باید از برنامه های درسی مخصوص دانشجویان متابعت کند و الاّ استفاده از آن مزایا از قبیل شهریه و کمک هزینه و غیره برای او جایز نیست.

س 1323: در خلال بعضی از دروس دانشکده اقتصاد، استاد به بحث در مورد بعضی از مسائل مربوط به قرض ربوی و مقایسه راههای تحصیل ربا در تجارت و صنعت و غیر آن می پردازد، تدریس این درس و اجرت گرفتن در برابر آن چه حکمی دارد؟

ج: مجرّد تدریس و بررسی مسائل قرض ربوی، حرام نیست.

س 1324: روش صحیحی که متخصّصین متعهّد برای آموزش دیگران در جمهوری اسلامی باید اتّخاذ کنند کدام است؟

چه کسانی شایسته دستیابی به معلومات و علوم فنّی و تکنیکی حساس در ادارات هستند؟

ج: فراگیری هر علمی برای هر شخصی، اگر برای یک غرض عقلائی مشروعی باشد و خوف فساد و افساد در آن نباشد، بدون مانع است. مگر علوم و معلوماتی که دولت اسلامی ضوابط و مقرّرات خاصی راجع به تعلیم و تعلّم آنها وضع کرده است.

س 1325: آیا تدریس و تحصیل فلسفه درحوزه های علمیه دینیه جایز است؟

ج: یادگیری و تحصیل فلسفه برای کسی که اطمینان دارد که باعث تزلزل در اعتقادات دینی اش نمی شود اشکال ندارد و بلکه در بعضی از موارد واجب است.

س 1326: خرید و فروش کتابهای گمراه کننده مانند کتاب آیات شیطانی چه حکمی دارد؟

ج: خرید و فروش و نگهداری کتابهای گمراه کننده جایز نیست مگر برای پاسخگویی و ردّ مطالب آن برای کسی که قدرت علمی این کار را داشته باشد.

س 1327: آموزش و حکایت قصه های خیالی راجع به زندگی حیوانات و مردم، در صورتی که دارای فایده ای باشد، چه حکمی دارد؟

ج: اگر از قرائن معلوم باشد که داستان، تخیلی است، اشکال ندارد.

س 1328: ورود به دانشگاه یا دانشکده ای که باعث اختلاط با زنانی که بدون پوشش برای تحصیل در آنجا حضور دارند می شود، چه حکمی دارد؟

ج: وارد شدن به مراکز آموزشی برای تعلیم و تعلّم اشکال ندارد، ولی بر زنان و دختران حفظ حجاب واجب است و بر مردان هم واجب است از نگاه حرام خودداری نموده و همچنین از اختلاط که موجب خوف فتنه و فساد است، اجتناب نمایند.

س 1329: آیا برای زن، یاد گرفتن رانندگی به کمک مرد اجنبی در مکان مخصوص تعلیم رانندگی، با علم

به اینکه آن زن حجاب و عفاف شرعی خود را حفظ می کند، جایز است؟

ج: آموختن رانندگی با کمک و راهنمایی مرد اجنبی در صورتی که با مواظبت بر حجاب و عفاف واطمینان به عدم وقوع در مفاسد همراه باشد، اشکال ندارد، ولی درعین حال شایسته است که یکی از محارم وی همراه او باشد، بلکه اولی این است که آموزش رانندگی به کمک مربّی زن یا یکی از محارم صورت بگیرد.

س 1330: جوانانی که در مدارس و دانشگاهها مشغول تحصیل هستند با دختران هم برخورد و ملاقات دارند و به حکم همکلاسی و همدرس بودن با آنان راجع به مسائل درس و غیر آن گفتگو می کنند که گاهی بعضی از صحبتها با خنده و شوخی همراه است که البته به قصد ریبة و لذت نیست آیا این کار جایز است؟

ج: اگر همراه با مراعات حجاب و بدون قصد ریبه و همراه با اطمینان به عدم وقوع در مفاسد باشد، اشکال ندارد، والاّ جایز نیست.

س 1331: امروزه کدامیک از تخصص های علمی برای اسلام و مسلمین مفیدتر است؟

ج: شایسته است که علما و اساتید و دانشجویان دانشگاهها به همه ی تخصصهای علمی مفیدی که مورد نیاز مسلمانان است اهتمام بورزند تا از اجانب بخصوص دشمنان اسلام و مسلمین بی نیاز شوند و تشخیص مفیدترین آنها با مسئولین ذی ربط با درنظر گرفتن شرایط موجود می باشد.

س 1332: آگاه شدن از کتابهای گمراه کننده و کتابهای ادیان دیگر برای شناخت دین و عقاید آنها به قصدافزایش معرفت و اطلاعات چه حکمی دارد؟

ج: حکم به جواز خواندن این کتب فقط به خاطر شناخت و افزایش اطلاعات، مشکل است، البته خواندن آنها

برای کسی که قدرت شناخت و تشخیص مطالب باطل را دارد به قصد ابطال و ردّ آنها جایز است به شرطی که به خود مطمئن باشد که از حق منحرف نمی شود.

س 1333: فرستادن فرزندان به مدرسه هایی که بعضی از عقائد فاسد در آنها تدریس می شود با فرض تأثیر نپذیرفتن آنان از آن افکار، چه حکمی دارد؟

ج: اگر خوفی نسبت به عقاید دینی آنان وجود نداشته باشد و ترویج باطل هم نباشد و آنان بتوانند از یادگیری مطالب باطل و فاسد و گمراه کننده دوری کنند، اشکال ندارد.

س 1334: دانشجویی به مدّت چهار سال است که در دانشکده پزشکی درس می خواند و علاقه شدیدی به فراگیری علوم دینی دارد، آیا ادامه تحصیل در رشته پزشکی برای او واجب است یااینکه می تواند آن را رها کرده و به تحصیل علوم دینی بپردازد؟

ج: دانشجو در انتخاب رشته تحصیلی خود آزاد است ولی در اینجا نکته ای وجود دارد که شایسته است به آن توجه شود و آن اینکه اگر فراگیری علوم دینی بخاطر توانایی خدمت به جامعه اسلامی اهمیت دارد، تحصیل در رشته پزشکی هم به قصد آمادگی برای ارائه خدمات پزشکی به امّت اسلامی و درمان بیماری و نجات جان آنان از اهمیت زیادی برخوردار است.

س 1335: معلّمی دانش آموزی را در کلاس در برابر دانش آموزان دیگر به شدّت تنبیه کرده است آیا آن دانش آموز حق مقابله به مثل را دارد یا خیر؟

ج: دانش آموز حق مقابله و پاسخگویی بگونه ای که شایسته مقام استاد و معلّم نباشد ندارد و براو واجب است که حرمت معلم را حفظ نموده و نظم کلاس را رعایت کند و می تواند از راههای قانونی اقدام

نماید، همانگونه که بر معلّم هم واجب است احترام دانش آموز را در برابر همکلاسیهایش حفظ کرده و آداب تعلیم اسلامی را رعایت نماید.

حقوق چاپ، تالیف و کارهای هنری

س 1336: تجدید چاپ کتابها و مقاله هایی که از خارج وارد شده و یا در داخل جمهوری اسلامی چاپ می شوند، بدون اجازه ناشران آنها چه حکمی دارد؟

ج: مسئله تجدید چاپ کتابهایی که در خارج از جمهوری اسلامی منتشر شده اند و یا تصویربرداری به طریق افست از آنها، تابع قراردادهایی است که راجع به آنها بین جمهوری اسلامی ایران و آن دولتها منعقد گشته است. وامّا کتابهایی که در داخل چاپ می شوند، احوط این است که حق ناشر با کسب اجازه از او نسبت به تکرار و تجدید چاپ کتاب رعایت شود.

س 1337: آیا جایز است مؤلفان و مترجمان و صاحبان آثار هنری مبلغی را در برابر زحماتشان و یا به عنوان حق تألیف در مقابل تلاش و وقت و مالی که برای انجام آن کار صرف کرده اند، تقاضا نمایند؟

ج: آنان حق دارند در برابر واگذاری نسخه اوّل یا اصلی اثر علمی و هنری خود به ناشر، از وی هر مبلغی می خواهند، دریافت نمایند.

س 1338: اگر مؤلف یا مترجم یا هنرمند در برابر چاپ اول اثر خود مبلغی را دریافت کند ودرعین حال برای خود حقّی را نسبت به چاپهای بعدی شرط کند، آیا می تواند در چاپهای بعدی حق خود را از ناشر مطالبه نماید؟ دریافت این مبلغ چه حکمی دارد؟

ج: در صورتی که در ضمن قرارداد منعقده برای تحویل نسخه اول، دریافت مبلغی را در چاپهای بعدی شرط کرده باشد یا قانون آن را اقتضا کند، گرفتن آن

مبلغ اشکال ندارد و بر ناشر عمل به شرط واجب است.

س 1339: اگر مصنف و مؤلف در اجازه چاپ اول چیزی درمورد چاپهای بعدی ذکر نکرده باشند، آیا جایز است ناشر بدون کسب اجازه مجدّد و پرداخت مبلغی به آنان مبادرت به تجدید چاپ نماید؟

ج: اگر قراردادی که در مورد اجازه چاپ بین آنان منعقد شده، فقط راجع به چاپ اول باشد، احوط این است که حق مؤلف رعایت شود و برای چاپهای بعدی هم از او اجازه گرفته شود.

س 1340: در صورتی که مصنف به علت سفر یا فوت و مانند آن غایب شود درباره تجدید چاپ از چه کسی باید کسب اجازه شود و چه کسی باید پول را دریافت کند؟

ج: در این مورد باید به وکیل مصنف یا ولی شرعی او و یا در صورت فوت به وارث او مراجعه شود.

س 1341: آیا چاپ کتاب بدون اجازه صاحب آن و با وجود عبارت « حقوق چاپ برای مؤلف محفوظ است »، جایز است؟

ج: احوط این است که حقوق مؤلف و ناشر با کسب اجازه از آنان برای تجدید چاپ، رعایت شود.

س 1342: بر روی بعضی از نوارهای قرآن و تواشیح عبارت « حقوق تکثیر محفوظ است » نوشته شده، آیا دراین صورت جایز است آنها را تکثیر نموده و در اختیار دیگران قرار داد؟

ج: احوط این است که از ناشر اصلی برای تکثیر نوارها و نسخه برداری از آنها اجازه گرفته شود.

س 1343: آیا نسخه برداری از نوارهای کامپیوتری (Disk) جایزاست؟ و بر فرض حرمت، آیا این حکم مختص نوارهایی است که در ایران تدوین شده اند یا شامل نوارهای بیگانه هم می شود؟ و با

علم به اینکه بعضی از دیسک های کامپیوتری با توجه به اهمیت محتوای آنها، بسیار گرانبها هستند؟

ج: احوط این است که در نسخه برداری و تکثیر نوارهای کامپیوتری که در داخل تولید شده است، حقوق صاحبانشان از طریق کسب اجازه از آنان رعایت شود و در مورد خارج کشور، تابع قرارداد است.

س 1344: آیا عناوین و نامهای تجاری فروشگاهها و شرکتها مختص مالکان آنهاست بطوری که دیگران حق نامگذاری فروشگاهها و شرکتهای خود را به آن نامها ندارند؟ به عنوان مثال فردی فروشگاهی به نام خانوادگی اش دارد آیا فرد دیگری از همان خانواده حق دارد فروشگاه خود را به آن اسم نامگذاری کند؟ و آیا فردی از خانواده های دیگر حق نامگذاری فروشگاه خود به آن اسم را دارد؟

ج: اگر نامهای تجاری فروشگاهها و شرکتها از طرف دولت براساس قوانین جاری کشور به کسی اعطاء شود که زودتر از دیگران درخواست رسمی خود را در این مورد به دولت داده و آن نام به اسم او در پرونده های دولتی ثبت شود، در این صورت که اقتباس و استفاده از آن نام توسط دیگران بدون اجازه کسی که نام مذکور به اسم او و برای فروشگاه یا شرکت او ثبت شده جایز نیست و دراین حکم فرقی نمی کند که آن افراد از خانواده صاحب آن نام باشند یا خیر و اگر به صورت مذکور نباشد استفاده دیگران از این نامها و عناوین اشکال ندارد.

س 1345: بعضی از اشخاص به مغازه هایی که فتوکپی و زیراکس از اوراق و کتابها می گیرند مراجعه کرده و درخواست تصویر برداری از آنها را می نمایند و صاحب مغازه که از مؤمنین است تشخیص می دهد که کتاب

یا اوراق و یا مجله فوق برای همه مؤمنین سودمند می باشد آیا جایز است بدون اجازه صاحب کتاب از آنها تصویربرداری کند و آیا اگر بداند که صاحب کتاب راضی به این کار نیست در حکم تفاوتی بوجود می آید؟

ج: احوط این است که شخص بدون اجازه صاحب آن اوراق و کتابها مبادرت به تصویربرداری نکند.

س 1346: بعضی از مؤمنین نوارهای ویدئویی را از ویدئو کلوپ ها اجاره کرده و در صورتی که کاملا مورد پسند آنان باشد، به این دلیل که حقوق چاپ نزد بسیاری از علما غیرمحفوظ است، بدون کسب اجازه از صاحب مغازه مبادرت به ضبط و تکثیر آن می کنند، آیا این کار جایز است؟ و بر فرض عدم جواز، اگر فردی اقدام به ضبط یا تکثیر آن نماید، آیا باید الآن صاحب مغازه را از کار خود مطلع نماید یا اینکه پاک کردن محتوای نوار تکثیر شده کافی است؟

ج: احوط ترک نسخه برداری از نوار بدون اجازه صاحب آن است، ولی اگر بدون اجازه مبادرت به این کار کرد، محو کردن محتوای نوار کافی است.

تجارت با غیر مسلمان

س 1347: آیا وارد کردن کالاهای اسرائیلی و ترویج آنها جایز است؟ در صورتی که این کار هر چند بر اثر اضطرار صورت بگیرد، آیا فروش آنها جایزاست؟

ج: باید از معاملاتی که به نفع دولت غاصب اسرائیل که دشمن اسلام و مسلمین است، خودداری شود و وارد کردن و ترویج کالاهای آنان که از ساخت و فروش آن سود می برند، برای هیچکس جایز نیست و همچنین برای مسلمانان هم خرید آن کالاها بخاطر مفاسد و ضررهایی که برای اسلام و مسلمین دارد جایز نیست.

س 1348: آیا وارد کردن

کالاهای اسرائیلی توسط تجار و ترویج آن در کشوری که تحریم اقتصادی اسرائیل را لغو کرده، جایزاست؟

ج: واجب است افراد از وارد کردن و ترویج کالاهایی که دولت حقیر اسرائیل از ساخت و فروش آن منتفع می شود، خودداری کنند.

س 1349: آیا برای مسلمانان خرید کالاهای اسرائیلی که در سرزمین اسلامی به فروش می رسند، جایز است؟

ج: بر آحاد مسلمین واجب است که از خرید و استفاده از کالاهایی که سود تولید و فروش آنها عاید صهیونیست ها که با اسلام و مسلمین در حال جنگ هستند، می شود، اجتناب کنند.

س 1350: آیا گشایش دفترهای مسافرت به اسرائیل در کشورهای اسلامی جایز است؟ و آیا برای مسلمانان تهیه بلیط از این دفاتر جایزاست؟

ج: این کار به دلیل ضررهایی که برای اسلام و مسلمین دارد، جایز نیست و همچنین مبادرت به انجام اعمالی که نقض تحریم مسلمانان علیه دولتِ دشمن و محارب اسرائیل محسوب شود، برای هیچکس جایز نیست.

س 1351: آیا خرید تولیدات شرکتهای یهودی یا امریکایی یا کانادایی با وجود این احتمال که شرکتهای مزبور به تقویت دولت اسرائیل می پردازند، جایز است؟

ج: اگر خرید و فروش این تولیدات موجب تقویت دولت حقیر و غاصب اسرائیل شده و یا در راه دشمنی با اسلام و مسلمین بکار می روند، خرید و فروش آنها برای هیچکس جایز نیست و الاّ اشکال ندارد.

س 1352: اگر کالاهای اسرائیلی وارد کشورهای اسلامی شود، آیا جایز است تاجران بخشی از آنها را خریده و به مردم بفروشند و آنها را ترویج کنند؟

ج: این کار برای آنان به علت مفاسدی که دارد، جایز نیست.

س 1353: اگر کالاهای اسرائیلی در فروشگاههای عمومی یک کشور اسلامی عرضه شود، آیا

خرید آنها توسط مسلمانان در صورتیکه تهیه کالاهای غیراسرائیلی مورد نیاز که از کشورهای دیگر وارد شده اند، امکان داشته باشد، جایز است؟

ج: بر آحاد مسلمین واجب است که از خرید و استفاده از کالاهایی که منفعت تولید و خرید آنها عائد صهیونیست ها که محارب با اسلام و مسلمین هستند، می شود، اجتناب کنند.

س 1354: اگر بدانیم که کالاهای اسرائیلی بعد از تغییر گواهی مبدأ از طریق کشورهای دیگری مثل ترکیه، قبرس و غیره مجدّدا صادر می شوند تا خریداران مسلمان گمان کنند که آنها غیر اسرائیلی هستند، زیرا می دانند که اگر مسلمانان بدانند که آنها ساخت اسرائیل هستند، از خرید آنها خودداری می کنند، دراین صورت تکلیف مسلمانان چیست؟

ج: مسلمانان باید از خرید و ترویج و استفاده از آن کالاها خودداری نمایند.

س 1355: خرید و فروش کالاهای امریکایی چه حکمی دارد و آیا این حکم شامل همه کشورهای غربی مثل فرانسه وانگلستان هم می شود؟ و آیا آن حکم مخصوص ایران است و یا در همه کشورها جاری است؟

ج: اگر خرید کالاهای وارداتی از کشورهای غیراسلامی و استفاده از آنها باعث تقویت دولتهای کافر و استعمارگر که دشمن اسلام و مسلمین هستند، شود و یا قدرت مالی آنها را برای هجوم به سرزمین های اسلامی یا مسلمین در سرتاسر عالم، تقویت نماید، واجب است که مسلمانان از خرید و بکارگیری و استفاده از آنها اجتناب کنند، بدون اینکه فرقی بین کالایی با کالای دیگر و دولتی با دولت دیگر از دولتهای کافری که دشمن اسلام و مسلمین هستند، وجود داشته باشد و این حکم هم اختصاصی به مسلمانان ایران ندارد.

س 1356: کسانی که در کارخانه ها و مؤسساتی کار می کنند که

سود آنها به دولتهای کافر می رسد و باعث استحکام و تقویت آنها می شود، چه تکلیفی دارند؟

ج: کسب درآمد با کارهای مشروع فی نفسه اشکال ندارد هر چند از اموری باشد که درآمد آن به دولت غیراسلامی می رسد، مگر زمانی که آن دولت در حال جنگ با اسلام و مسلمین باشد و از نتیجه کار مسلمانان در این جنگ استفاده کند.

کار کردن در دولت ظالم

س 1357: آیا انجام وظیفه در حکومت غیر اسلامی جایز است؟

ج: جواز آن منوط بر این است که خود آن وظیفه فی نفسه جایز باشد.

س 1358: فردی در اداره راهنمایی و رانندگی یکی از کشورهای عربی کار می کند و مسئولیت او امضای پرونده کسانی است که قوانین عبور و مرور را نقض کرده اند تا بدین ترتیب به زندان بیفتند و پرونده هر یک از آنان را که امضا کند فرد ناقض قانون به زندان خواهد رفت.آیا این کار برای او جایز است؟ و حقوقی که در برابر کارش از دولت می گیرد چه حکمی دارد؟

ج: رعایت مقرّراتی که برای نظم جامعه وضع شده اند در هر حال واجب است، هر چند آن قوانین توسط دولت غیراسلامی وضع شده باشند و دریافت حقوق در برابر عمل حلال، اشکال ندارد.

س 1359: بعد از آنکه مسلمانی تابعیت آمریکا یا کانادا را بدست آورد، آیا جایز است وارد ارتش یا پلیس شود؟ و آیا جایز است در اداره های دولتی مثل شهرداری و سایر مؤسسات تابع دولت مشغول بکار شود؟

ج: اگر فسادی بر آن مُترتّب نشود و مستلزم ارتکاب حرام و ترک واجب نباشد، اشکال ندارد.

س 1360: آیا قاضی منصوب از طرف سلطان جائر، برای حکم کردن و قضاوت، مشروعیت دارد تا اطاعت از

او واجب باشد؟

ج: جایز نیست غیر از مجتهد جامع الشرایط - چنانچه از طرف کسی که حق نصب دارد منصوب نشده باشد - متصدّی امر قضا و فصل خصومات در بین مردم شود و بر مردم هم جایز نیست به او مراجعه کنند، و حکم او هم نافذ نمی باشد، مگر در حال ضرورت.

لباس شهرت و احکام پوشش

س 1361: معیار لباس شهرت چیست؟

ج: لباس شهرت لباسی است که پوشیدن آن برای شخص، بخاطر رنگ یا کیفیت دوخت یا مندرس بودن آن و علل دیگر مناسب نیست، بطوری که اگر آن را در برابر مردم بپوشد توجه آنان را به خود جلب نموده و انگشت نما می شود.

س 1362: صدایی که هنگام راه رفتن زنان از برخورد کفش آنان با زمین ایجاد می شود، چه حکمی دارد؟

ج: تا زمانی که باعث جلب توجه و ترتّب مفسده نشده است، فی نفسه اشکال ندارد.

س 1363: آیا دختران می توانند لباسی که رنگ آن مایل به آبی پررنگ است بپوشند؟

ج: فی نفسه اشکال ندارد به شرطی که منجر به جلب توجه دیگران و ترتّب مفسده نشود.

س 1364: آیا برای زنان پوشیدن لباسهای تنگی که برجستگیهای بدن آنان را نشان می دهد و یا پوشیدن لباسهای بدن نما و عریان در عروسیها و مانند آن جایز است؟

ج: اگر از نگاه مردان اجنبی و ترتّب مفسده در امان و محفوظ باشند، اشکال ندارد در غیر این صورت جایز نیست.

س 1365: آیا پوشیدن کفش سیاه براق توسط زن مؤمن جایز است؟

ج: اشکال ندارد مگر آنکه رنگ و شکل آن باعث جلب توجه نامحرم و یا انگشت نما شدن او شود.

س 1366: آیا بر زنان واجب است در لباس

مانند مقنعه، شلوار و پیراهن فقط رنگ سیاه را انتخاب کنند؟

ج: حکم لباس زن از جهت رنگ و شکل و کیفیت دوخت مانند کفش است که در جواب سؤال قبل بیان شد.

س 1367: آیا جایز است حجاب و لباس زن بگونه ای باشد که توجه دیگران را بخود جلب کند و یا باعث تهییج شهوت شود مثلا طوری چادر سر کند که توجه دیگران را به خود جلب کند و یا پارچه و رنگ جوراب را بگونه ای انتخاب کند که شهوت برانگیز باشد؟

ج: پوشیدن چیزی که از جهت رنگ یا شکل و یا نحوه پوشیدن باعث جلب توجه اجنبی شود و موجب فساد و ارتکاب حرام گردد، جایز نیست.

س 1368: آیا پوشیدن چیزی که مخصوص زنان است توسط مردان و برعکس، در خانه بدون قصد تشبّه به جنس مخالف، جایز است؟

ج: تا زمانی که آن را به عنوان لباس برای خود انتخاب نکرده باشند، اشکال ندارد.

س 1369: فروش لباسهای زنانه داخلی توسط مردان چه حکمی دارد؟

ج: اگر موجب ترتّب مفاسد اخلاقی واجتماعی نباشد، اشکال ندارد.

س 1370: آیا بافندگی و خرید و فروش جوراب نازک شرعا جایز است؟

ج: اگر تولید و خرید و فروش آن به قصد پوشیدن زنان در برابر مردان اجنبی نباشد، اشکال ندارد.

س 1371: آیا جایز است افرادی که ازدواج نکرده اند با رعایت موازین شرعی و آداب اخلاقی، در فروشگاههای لباسهای زنانه و وسایل آرایش کار کنند؟

ج: جواز کارکردن و کسب درآمد حلال شرعا مختص گروه خاصی ازمردم نیست

بلکه هر کس که موازین و آداب اسلامی را رعایت کند حق آن را دارد، ولی اگر برای دادن پروانه تجاری یا اجازه کار از

طرف ادارات و نهادهای مسئول بخاطر رعایت مصالح عمومی برای بعضی از مشاغل شرایط خاصی وضع شده باشد باید مراعات شود.

س 1372: انداختن زنجیر توسط مردان چه حکمی دارد؟

ج: اگر زنجیر از طلا باشد و یا از چیزهایی باشد که استفاده از آنها مخصوص زنان است، انداختن آن برای مردان جایز نیست.

س 1373: آیا پوشیدن لباسهایی که بر روی آن حروف و تصاویر خارجی چاپ شده، جایز است و آیا این لباسها ترویج فرهنگ غربی محسوب می شوند؟

ج: اگر مفاسد اجتماعی نداشته باشند پوشیدن آنها فی نفسه اشکال ندارد و امّا اینکه ترویج فرهنگ غربی معارض با فرهنگ اسلامی محسوب می شود یا خیر، موکول به نظر عرف است.

س 1374: امروزه وارد کردن لباسهای خارجی و خرید و فروش و استفاده از آنها در داخل شهرها متداول شده است، با توجه به افزایش تهاجم فرهنگی غرب به انقلاب اسلامی، این کار چه حکمی دارد؟

ج: واردات و خرید وفروش واستفاده از آنها به مجرّد اینکه از کشورهای غیراسلامی وارد شده اند، اشکال ندارد، ولی آنچه که پوشیدن آن با عفّت و اخلاق اسلامی منافات داشته باشد و یا ترویج فرهنگ غربی که دشمن فرهنگ اسلامی است، محسوب می شود، واردات و خرید وفروش و پوشیدن آن جایز نیست و دراین مورد باید به مسئولین مربوطه مراجعه شود تا از آن جلوگیری کنند.

س 1375: تقلید از مدهای غربی در کوتاه کردن مو چه حکمی دارد؟

ج: معیارهای حرمت در این موارد، شبیه شدن به دشمنان اسلام وترویج فرهنگ آنهاست و این موضوع با توجه به کشورها و زمانها و اشخاص مختلف، فرق می کند و این امر مختص به غرب هم نمی باشد.

س 1376:

آیا جایز است مربیان مدارس موهای دانش آموزانی را که موهای سر خود را به شکلهای غربی که مخالف آداب اسلامی و تشبه به کفار است، اصلاح و آرایش می کنند، بتراشند؟ با علم به اینکه راهنمایی و نصیحت آنان فایده ای ندارد؟ و آنان ظواهر اسلامی را در مدرسه رعایت می کنند ولی پس از خروج از مدرسه تغییر وضعیت می دهند، وظیفه ما چیست؟

ج: تراشیدن موی سر دانش آموزان توسّط مربّیان شایسته نیست. اگر مسئولین مدرسه تشخیص دادند که بعضی از کارهای دانش آموزان با آداب و فرهنگ اسلامی تناسب ندارد، بهتر است آنان را نصیحت و راهنمایی های پدرانه نمایند و در صورت نیاز اولیای آنان را برای کمک به حل مشکل، از وضعیت دانش آموزان خود آگاه نمایند و البته مراعات قوانین آموزش و پرورش، لازم است.

س 1377: پوشیدن لباس آمریکایی چه حکمی دارد؟

ج: پوشیدن لباسهایی که توسط دولتهای استعماری تولید شده اند، ازاین جهت که ساخت دشمنان اسلام است، فی نفسه اشکال ندارد، ولی اگر این کار مستلزم ترویج فرهنگ غیراسلامی دشمن باشد و یاباعث تقویت اقتصاد آنان برای استعمار و استثمار سرزمین های اسلامی شود و یا منجر به وارد شدن ضرر اقتصادی به دولت اسلامی گردد، دارای اشکال است و حتّی در بعضی از موارد جایز نیست.

س 1378: آیا برای زنان، شرکت درمراسم استقبال و خوش آمدگویی و تقدیم دسته گل که توسّط وزارت خانه ها و ادارات دولتی و غیر آنها، ترتیب داده می شود، جایز است و آیا صحیح است که شرکت آنان را در این مراسم، این گونه توجیه کنیم که هدف ما نشان دادن حرّیت و احترام زن در جوامع اسلامی است؟

ج: دعوت از زنان

برای مشارکت درمراسم استقبال و خوش آمدگویی به مهمانان خارجی وجهی ندارد و در صورتی که موجب فساد وترویج فرهنگ غیراسلامی شود، جایز نیست.

س 1379: پوشیدن کروات چه حکمی دارد؟

ج: به طور کلی پوشیدن کروات و دیگر لباسهایی که پوشش و لباس غیر مسلمانان محسوب می شوند بطوریکه پوشیدن آنها منجر به ترویج فرهنگ منحطّ غربی شود جایز نیست.

س 1380: فروش کلیه عکسها و کتابها و مجلاتی که بطور آشکار مشتمل بر امور قبیح و مبتذل نیستند ولی بطور ضمنی باعث ایجاد جوّ فرهنگی فاسد و غیر اسلامی بخصوص در بین جوانان می شوند، چه حکمی دارد؟

ج: خرید و فروش و ترویج اموری از این قبیل که منجر به انحراف جوانان و فساد آنان و باعث پیدایش جوّ فرهنگی فاسدی می شوند، جایز نیست و واجب است از آنها اجتناب شود.

س 1381: امروزه وظیفه زنان برای مقابله با تهاجم فرهنگی به جامعه اسلامی ما چیست؟

ج: یکی از مهمترین وظایف آنان حفظ حجاب اسلامی و ترویج آن و پرهیز از لباسهائی است که پوشیدن آنها تقلید از فرهنگ دشمن محسوب می شود.

س 1382: بعضی از مسلمانان عیدهای مسیحیان را جشن می گیرند، آیا این کار اشکال ندارد؟

ج: جشن گرفتن میلاد حضرت عیسی مسیح « علی نبینا و آله و علیه السلام » اشکال ندارد.

س 1383: آیا پوشیدن لباسی که تبلیغ و تشویق شراب روی آن وجود دارد، جایز است؟

ج: جایز نیست.

مهاجرت و پناهندگی سیاسی

س 1384: پناهندگی سیاسی به کشورهای خارجی چه حکمی دارد؟ آیا جعل داستان غیرواقعی برای دستیابی به پناهندگی سیاسی، جایز است؟

ج: پناهندگی سیاسی به دولت غیر مسلمان تا زمانی که مفسده ای بر آن مترتّب نشود، فی نفسه

اشکال ندارد. ولی برای دستیابی به آن، توسل به دروغ و جعل چیزی که واقعیت ندارد، جایز نیست.

س 1385: آیا برای یک شخص مسلمان مهاجرت به کشورهای غیر اسلامی جایز است؟

ج: اگر خوف انحراف از دین وجود نداشته باشد این کار اشکال ندارد و واجب است در آنجا بعد از رعایت احتیاط و مواظبت نسبت به دین ومذهب به مقداری که توانایی دارد مبادرت به دفاع از اسلام و مسلمین نماید.

س 1386: آیا مهاجرت به سرزمین اسلام بر زنانی که در سرزمین کفر اسلام آورده اند، به دلیل اینکه بر اثر خُوف از خانواده و جامعه نمی توانند اسلام خود را آشکار کنند، واجب است؟

ج: در صورتی که مهاجرت به سرزمین اسلام برای آنان حَرَج داشته باشد واجب نیست، ولی واجب است تا حد امکان نسبت به نماز و روزه و سایر واجبات مراقبت نمایند.

س 1387: زندگی در کشوری که اسباب معصیت مانند برهنگی و گوش دادن به نوارهای مبتذل موسیقی و غیره در آن فراهم است، چه حکمی دارد؟ کسی که در آنجا تازه به سن تکلیف رسیده چه حکمی دارد؟

ج: اقامت و زندگی آنها، فی نفسه اشکال ندارد، ولی باید از اموری که از نظر شرعی بر او حرام هستند اجتناب کند و اگر نمی تواند باید به کشورهای اسلامی مسافرت نماید.

تجسس، خبرچینی و افشای اسرار

س 1388: تعدادی گزارش کتبی راجع به اختلاس اموال دولتی توسط یکی از کارمندان دریافت گردیده که بعد از انجام تحقیقات در مورد این اتهام، صحّت بعضی از آن گزارشها برای ما آشکار شده است. ولی هنگام تحقیق از فرد متهم خود او همه اتهامات را انکار می کند، آیا ارسال این

گزارشات به دادگاه با توجه به اینکه باعث از بین رفتن آبروی شخص می شود، جایز است یا خیر؟ و بر فرض عدم جواز، اشخاصی که ازاین مسئله مطلع هستند چه تکلیفی دارند؟

ج: اگر فردی که مسئول حمایت و حفظ بیت المال و اموال دولتی است از اختلاس آن اموال توسط یکی از کارمندان یا غیر او مطلع شود، از نظر شرعی و قانونی مکلّف است برای احقاق حق، اطّلاعات خود را در این زمینه به نهادهای مربوطه ارائه دهد و ترس از بین رفتن آبروی متهم از نظر رسمی مجوزی برای کوتاهی از احقاق حق جهت حفظ بیت المال محسوب نمی شود و افراد دیگر، گزارشات خود را مستندا به مسئولین مربوطه ارائه دهند تا ایشان بعد از تحقیق و تفحّص و اثبات مطلب، اقدام نمایند.

س 1389: مشاهده می کنیم که بعضی از مطبوعات اخباری از قبیل دستگیری سارقین، کلاهبرداران، گروههای رشوه گیرنده در ادارات و افرادی که اقدام به انجام اعمال منافی عفت می کنند و همچنین گروههای فساد و ابتذال و کلوپ های شبانه را چاپ می کنند، آیا چاپ ونشر این قبیل اخبار، بنوعی اشاعه فحشا محسوب نمی شود؟

ج: مجرّد نشر حوادث و وقایع در مطبوعات اشاعه فحشا محسوب نمی شود.

س 1390: آیا جایز است دانشجویان یکی از مراکز آموزشی گزارشهایی از منکراتی را که مشاهده می کنند به مسئولین فرهنگی ارائه دهند تا از ارتکاب آنهاجلوگیری شود؟

ج: اگر گزارشها راجع به امور علنی باشد و عنوان تجسّس و غیبت بر آنها صدق نکند، اشکال ندارد و بلکه در صورتی که جزء مقدمات نهی از منکر باشد واجب است.

س 1391: آیا بیان ظلم یاخیانت بعضی از مسئولین ادارات در برابر

مردم جایز است؟

ج: گزارش دادن ظلم به مراکز و مراجع مسئول برای پیگیری و تعقیب بعد از تحقیق و اطمینان نسبت به آن اشکال ندارد و حتّی اگر از مقدمات نهی از منکر محسوب شود واجب می گردد، ولی بیان آن در برابر مردم وجهی ندارد بلکه اگر موجب فتنه و فساد و تضعیف دولت اسلامی شود حرام است.

س 1392: تحقیق از اموال مؤمنین و گزارش آن به دولت و حاکمِ ظالم بخصوص اگر منجر به اذیت و ورود خسارت به آنها شود چه حکمی دارد؟

ج: این قبیل اعمال از نظر شرعی حرام هستند و در صورتی که خسارت وارده به دلیل خبرچینی از مؤمنین نزد ظالم باشد، موجب ضمان می گردد.

س 1393: آیا تجسّس در امور شخصی و غیر شخصی مؤمنین به دلیل امر به معروف و نهی از منکر، در صورتی که از آنان ارتکاب حرام یا ترک معروف مشاهده شود، جایز است؟ اشخاصی که برای کشف تخلفات مردم تجسّس می کنند با اینکه مکلف به این کار نیستند، چه حکمی دارند؟

ج: مبادرت به امر بررسی و تحقیق قانونی نسبت به کار اداری کارمندان و غیر آنان توّسط مأموران رسمی تفحّص و تحقیق در چارچوب ضوابط و مقرّرات قانونی اشکال ندارد ولی تجسس در کار دیگران و یا تحقیق دراعمال و رفتار کارمندان برای کشف اسرار آنان در خارج از حدود و ضوابط قانونی برای آن مأموران هم جایز نیست.

س 1394: آیا سخن گفتن از اسرار شخصی و امور خصوصی و سرّی در برابر مردم جایز است؟

ج: کشف و بیان امور خصوصی و شخصی در برابر دیگران اگر به نحوی مربوط به افراد دیگر هم باشد و

یا موجب ترتّب مفسده شود جایز نیست.

س 1395: روانپزشکان غالبا برای دستیابی به علل بیماری و راههای درمان آن سؤالاتی راجع به امور شخصی و خانوادگی بیمار از او می کنند، آیا برای بیمار پاسخ دادن به آن سؤالات جایز است؟

ج: اگر مفسده ای بر آن مترتّب نشود و غیبت و اهانت به شخص دیگری هم محسوب نشود، اشکال ندارد.

س 1396: گاهی بعضی از نیروهای امنیتی ورود به بعضی از مراکز و نفوذ در گروهها را برای کشف مراکز فحشا و گروههای تروریستی ضروری می دانند، همانگونه که روشهای تجسّس و تحقیق نیز همین را اقتضا می کنند، این کار از نظر شرعی چه حکمی دارد؟

ج: اگر با اجازه مسئول مربوطه و با التزام به رعایت ضوابط و مقرّرات قانونی باشد و از آلوده شدن به گناه و ارتکاب فعل حرام اجتناب شود، اشکال ندارد و بر مسئولین نیز واجب است که بر کار آنان از این جهت نظارت و توجه کامل داشته باشند.

س 1397: عدّه ای در برابر دیگران مبادرت به طرح کمبودها و ضعفهایی که در جمهوری اسلامی وجود دارد، می کنند، گوش دادن به این سخنان و حکایتها چه حکمی دارد؟

ج: واضح است هر عملی که موجب بدنام شدن چهره جمهوری اسلامی که در برابر کفر و استکبار جهانی ایستاده است، شود به نفع اسلام و مسلمین نیست. بنابراین، اگر این سخنان موجب تضعیف نظام جمهوری اسلامی باشد جایز نیست.

مصرف دخانیات و مواد مخدر

س 1398: استعمال دخانیات در اداره های دولتی و اماکن عمومی چه حکمی دارد؟

ج: اگر بر خلاف مقرّرات داخلی ادارات و اماکن عمومی باشد و یا موجب اذیت و ناراحتی دیگران و یا ضرر

رساندن به آنان شود، جایز نیست.

س 1399: برادر من معتاد به مواد مخدّر است و قاچاقچی مواد مخدّر نیز هست، آیا بر من واجب است او را به مقامات رسمی مربوطه معرفی کنم تا از کار او جلوگیری کنند؟

ج: بر شما نهی از منکر واجب است و باید او را در ترک اعتیاد یاری کنید و همچنین او را از قاچاق و فروش و توزیع مواد مخدّر منع نمایید و اگر اعلام وضعیت او به مقامات مربوطه، به او در این باره کمک کرده یا مقدمّه نهی از منکر محسوب شود واجب است اعلام نمائید.

س 1400: آیا استعمال انفیه جایز است؟ اعتیاد به آن چه حکمی دارد؟

ج: اگر ضرر قابل ملاحظه ای داشته باشد استعمال و اعتیاد به آن جایز نیست.

س 1401: خرید وفروش و استعمال تنباکو چه حکمی دارد؟

ج: خرید وفروش واستعمال تنباکو فی نفسه اشکال ندارد ولی اگر ضرر قابل ملاحظه ای برای شخص داشته باشد، استعمال و خرید و فروش آن جایز نیست.

س 1402: آیا حشیش پاک است؟ و آیا استعمال آن حرام است؟

ج: حشیش پاک است ولی استعمال آن حرام می باشد.

س 1403: استعمال مواد مخدّر از قبیل حشیش، تریاک، هروئین، مورفین، ماری جوانا و... بصورت خوردن، نوشیدن، کشیدن، تزریق و یا شیاف، چه حکمی دارد؟ خرید و فروش و سایر راههای کسب درآمد با آن مثل حمل و نقل و نگهداری و قاچاق آنها چه حکمی دارد؟

ج: استعمال مواد مخدر و استفاده از آنها با توجه به آثار سوءشان از قبیل ضررهای شخصی و اجتماعی قابل ملاحظه ای که براستعمال آنها مترتّب می شود، حرام است و به همین دلیل کسب درآمد با آنها از

طریق حمل ونقل و نگهداری و خرید و فروش و غیر آن هم حرام است.

س 1404: آیا معالجه و درمان بیماری بااستعمال مواد مخدّر جایز است؟ و بر فرض جواز، آیا بطور مطلق جایز است یا فقط در صورتی جایز است که راه درمان منحصر به آن باشد؟

ج: اگر درمان و معالجه به نحوی متوقف براستعمال مواد مخدّر باشد و این امر هم با تجویز پزشک مورد اطمینان صورت گیرد، اشکال ندارد.

س 1405: کاشت و پرورش گیاهانی از قبیل خشخاش، شاهدانه هندی، کویحا و... که از آنها تریاک، هروئین، مورفین و حشیش و کوکائین گرفته می شود چه حکمی دارد؟

ج: کاشت و پرورش این نوع گیاهان که بر خلاف مقرّرات نظام جمهوری اسلامی می باشد جایز نیست.

س 1406: آماده کردن و تهیه مواد مخدّر اعم از اینکه از مواد طبیعی باشند مثل مورفین، هروئین، حشیش و ماری جوانا، یا از مواد مصنوعی مثل I.S.D و غیر آن چه حکمی دارد؟

ج: جایز نیست.

س 1407: آیا استعمال تنباکوئی که بعضی از انواع خمر را بر روی آن پاشیده اند جایز است؟ و آیا استنشاق دود آن جایز است؟

ج: اگر مصرف آن تنباکو از نظر عرف، استعمال خمر محسوب نشود و باعث مستی و وارد شدن ضرر قابل ملاحظه ای نگردد اشکال ندارد، هر چند احوط ترک آن است.

س 1408: آیا شروع به استعمال دخانیات حرام است؟ اگر فرد معتاد مصرف دخانیات را به مدّت چند هفته یا بیشتر ترک کند آیا حرام است که دوباره به استعمال آن بپردازد؟

ج: حکم با اختلاف مراتب ضرری که بر استعمال دخانیات مترتب می شود، متفاوت می گردد و به طور کلی استعمال دخانیات اگر به

مقداری باشد که موجب ضرر قابل ملاحظه ای برای بدن باشد، جایز نیست و اگر شخص می داند که با شروع آن به این مرحله می رسد نیز جایز نمی باشد.

س 1409: اموالی که حرمت عین آنها معلوم است مانند اموال حاصل از تجارت مواد مخّدر چه حکمی دارند؟ آیا در صورتی که مالک آنهارا نشناسیم، حکم اموال مجهول المالک را دارند؟ اگر اینگونه باشند، آیا تصرف در آنها با اجازه حاکم شرع یا وکیل عام او جایز است؟

ج: اگر انسان علم به حرام بودن عین مالی که تحصیل کرده داشته باشد، در صورتی که مالک شرعی آن را هر چند در تعداد محصوری بشناسد، واجب است آنرا به او برگرداند، والاّ باید آن را از طرف مالک شرعی اش به فقرا صدقه بدهد و اگر مال حرام با مال حلال او مخلوط شده باشد و مقدار و مالک شرعی آن را نشناسد، واجب است خمس آنرا به متولی خمس بپردازد.

تراشیدن ریش

س 1410: مراد از فک پائین که باقی گذاشتن موهای آن واجب است چیست؟ آیا شامل گونه ها هم می شود؟

ج: معیار این است که از نظر عرف، گذاشتن ریش صدق کند.

س 1411: ریش از نظر کوتاهی و بلندی باید چه مقدار باشد؟

ج: حد معینی ندارد، بلکه معیار این است که عرفا بر آن ریش صدق کند و بلندبودن آن بیشتر از قبضه دست کراهت دارد.

س 1412: بلندکردن سبیل و کوتاه کردن ریش چه حکمی دارد؟

ج: این کار فی نفسه اشکال ندارد.

س 1413: بعضی از مردان موهای چانه خود را باقی گذاشته و باقیمانده را می تراشند، این کار چه حکمی دارد؟

ج: تراشیدن مقداری از ریش حکم تراشیدن تمام آن را دارد.

س

1414: آیا تراشیدن ریش فسق محسوب می شود؟

ج: تراشیدن ریش بنابر احتیاط حرام است و احوط این است که احکام و آثار فسق بر آن مترتّب می شود.

س 1415: تراشیدن سبیل چه حکمی دارد؟ و آیا می توان آن را خیلی بلند کرد؟

ج: تراشیدن سبیل و باقی گذاشتن و بلند نمودن آن فی نفسه اشکال ندارد، بله، بلند نمودن آن به مقداری که هنگام خوردن و آشامیدن با غذا یا آب برخورد کند، مکروه است.

س 1416: تراشیدن ریش با تیغ یا ماشین ریش تراشی برای هنرمندی که کارش آن را اقتضا می کند، چه حکمی دارد؟

ج: اگر عنوان تراشیدن ریش بر آن صدق کند بنابر احتیاط حرام است، ولی اگر کار هنری او نیاز ضروری جامعه اسلامی محسوب شود، مبادرت به تراشیدن ریش به مقدار آن ضرورت، اشکال ندارد.

س 1417: من به اعتبار اینکه مسئول روابط عمومی یکی از شرکتهای تابع جمهوری اسلامی هستم، مجبور به خرید و ارائه لوازم اصلاح به مهمانها برای تراشیدن ریششان می باشم، تکلیف من چیست؟

ج: بنابر احتیاط خرید و ارائه لوازم ریش تراشی به دیگران جایز نیست مگر در مقام ضرورت.

س 1418: در صورتی که گذاشتن ریش مستلزم اهانت باشد، تراشیدن آن چه حکمی دارد؟

ج: گذاشتن ریش برای مسلمانی که به دینش اهمیت می دهد باعث سرشکستگی نیست و بنابر احتیاط، تراشیدن آن جایز نیست مگر در صورتی که گذاشتن ریش باعث ضرر یا حرج شود.

س 1419: آیا تراشیدن ریش در صورتی که گذاشتن آن مانع رسیدن به اهداف مشروع انسان شود جایز است؟

ج: بر مکلّفین واجب است حکم خداوند را امتثال کنند مگر در مواردی که حرج یا ضرر قابل ملاحظه ای وجود داشته باشد.

س

1420: آیا خرید و فروش و تولید خمیر اصلاح که کاربرد اصلی آن برای اصلاح ریش است ولی گاهی برای اصلاح غیر از آن هم بکار می رود، جایز است؟

ج: اگر خمیر مذکور غیر از اصلاح ریش منافع حلال دیگری دارد، تولید و فروش آن بدین منظور اشکال ندارد.

س 1421: آیا منظور از حرمت تراشیدن ریش آن است که موهای صورت بطور کامل روئیده باشند و سپس تراشیده شوند یا اینکه شامل موردی که مقداری از موهای صورت درآمده باشند هم می شود؟

ج: بطور کلی تراشیدن آن مقدار از موی صورت که بر آن عنوان تراشیدن ریش صدق می کند بنابر احتیاط حرام است ولی تراشیدن مقداری از آن که عنوان مزبور بر آن صدق نمی کند اشکال ندارد.

س 1422: آیا اجرتی که آرایشگر بابت تراشیدن ریش می گیرد، حرام است؟ و بر فرض حرمت، اگر با مال حلال مخلوط شود، آیا واجب است هنگام تخمیس آن، خمس آن را دوبار بپردازد یاخیر؟

ج: بنابر احتیاط، گرفتن اجرت در برابر تراشیدن ریش، حرام است و امّا در مورد مال مخلوط به حرام، اگر مقدار حرام و مالک آن را بشناسد واجب است آن را به او برگرداند و یارضایت وی را جلب کند و اگر مالک آن را هر چند درتعداد محصوری نشناسد، واجب است آن را به فقیران صدقه بدهد و اگر مقدار مال حرام را نداند ولی مالک آن را بشناسد واجب است بنحوی رضایت او را بدست آورد و اگر مقدار آن را نداند و مالک را هم نشناسد واجب است خمس آن را بپردازد تامالش از حرام پاک شود و در صورتی که مقدار باقیمانده

بعد از پرداخت خمس، از مؤونه سال زیاد بیاید، پرداخت خمس آن به عنوان ادای خمس منفعت کسب، واجب است.

س 1423: گاهی بعضی از مشتریان برای تعمیر ماشین اصلاح خود به من مراجعه می کنند، با توجه به اینکه تراشیدن ریش از نظر شرعی حرام است، آیا انجام آن برای من جایز است؟

ج: از آنجا که وسیله مذکور غیر از تراشیدن ریش استفاده های دیگری هم دارد، بنابراین اقدام به تعمیر آن و گرفتن اجرت در برابر آن در صورتی که به قصد استفاده از آن برای تراشیدن ریش نباشد، اشکال ندارد.

س 1424: آیا اصلاح موی گونه ها اعم از اینکه با نخ باشد یا با موچین، حرام است؟

ج: اصلاح موی گونه ها هر چند با تراشیدن، حرام نیست.

حضور در مجلس معصیت

س 1425: گاهی مجالس جشن دسته جمعی از طرف اساتید یا دانشگاه کشورهای بیگانه برگزار می شود و از قبل معلوم است که مشروبات الکلی در آن مجالس وجود دارد، تکلیف شرعی دانشجویان که قصد شرکت در آن جشن را دارند چیست؟

ج: حضور در مجالسی که در آنها شراب نوشیده می شود برای هیچکس جایز نیست، در این محافل شرکت نکنید تا بفهمند که شما به علت مسلمان بودن در مجلس شرب خمر شرکت ننموده و مشروب نمی خورید.

س 1426: حضوردر مجالس عروسی چه حکمی دارد؟ آیا بر حضور در مجلس عروسی که خالی از رقص نیست، عنوان « الداخل فی عمل قوم فهومنهم » صدق می کند و لذا ترک آن مجلس واجب است یا اینکه حضور در آن مجلس بدون شرکت در رقص و مراسم دیگر، اشکال ندارد؟

ج: اگر مجلس به گونه ای نباشد که عنوان مجلس لهو و حرام و معصیت

بر آن صدق کند و حضور در آن مفسده ای نداشته باشد، حضور و نشستن در آن در صورتی که عرفا تأیید عملی که جایز نیست، محسوب نشود، اشکال ندارد.

س 1427: 1 - شرکت در جشنهایی که زنان و مردان در آنها مبادرت به رقص و نواختن موسیقی بطور جداگانه می کنند چه حکمی دارد؟

2 - آیا شرکت در عروسیهایی که در آنها مبادرت به رقص و نواختن موسیقی میشود، جایز است؟

3 - آیا نهی از منکر در مجالسی که در آنها رقص انجام می شود، در صورتی که امر به معروف ونهی از منکر در شرکت کنندگان تأثیری نداشته باشد، واجب است؟

4 - رقص مختلط زن و مرد چه حکمی دارد؟

ج: بطور کلی اگر رقص باعث تهییج شهوت شود یا همراه با عمل حرام و یا مستلزم آن بوده و یا به صورت مختلط بین زنان و مردان اجنبی باشد، جایز نیست و فرقی نمی کند بین اینکه در جشنهای عروسی باشد یا غیر آن و شرکت در مجلس معصیت هم اگر مستلزم ارتکاب حرام مانند گوش دادن به موسیقی مطرب و لهوی مناسب با مجالس لهو و گناه باشد و یا حضور در آنها تأیید گناه محسوب شود، جایز نیست و امّا تکلیف امر به معروف و نهی از منکر با عدم احتمال تأثیر ساقط است.

س 1428: اگر مرد نامحرمی وارد جشن عروسی شود و در آنجا زن بدون حجابی حضور داشته باشد و مرد بداند که نهی از منکر در او تأثیری ندارد، آیا واجب است مجلس را ترک کند؟

ج: اگر خروج از مجلس معصیت به عنوان اعتراض مصداق نهی از منکر باشد، واجب است.

س 1429: آیا

حضور در مجالس و محافلی که در آنها به نوارهای مبتذل غناگوش داده می شود جایز است؟ در صورتی که در غنا بودن آن شک داشته باشد، با توجه به این که نمی تواند از پخش نوار جلوگیری کند، حکم چیست؟

ج: حضور در مجلس غناو موسیقی مطرب و لهوی مناسب بامجالس لهو و گناه در صورتی که منجر به گوش دادن یا تأیید آن شود جایز نیست ولی در صورت شک در موضوع، حضور در آن مجلس و گوش دادن به آن فی نفسه اشکال ندارد.

س 1430: شرکت در مجالس و محافلی که انسان در آنها گاهی مبتلا به شنیدن کلام غیرمناسبی از قبیل افترا بر مقامات دینی یا مسئولین جمهوری اسلامی یا مؤمنین دیگر می شود چه حکمی دارد؟

ج: مجرّد حضور در آن مجالس تا زمانی که مستلزم ابتلا به عمل حرام مانند گوش دادن به غیبت و همچنین موجب تأیید و ترویج منکر نباشد، فی نفسه اشکال ندارد ولی نهی از منکر با وجود شرایط آن واجب است.

س 1431: در جلسات و انجمن هایی که در بعضی از کشورهای غیر اسلامی تشکیل می شود، طبق عادت برای پذیرایی حاضران از مشروبات الکلی استفاده می شود، آیا شرکت در این جلسات و انجمن ها جایز است؟

ج: حضور در مجلسی که در آن شراب خورده می شود جایز نیست و در صورت اضطرار واجب است به مقدار ضرورت اکتفا شود.

دعانویسی و استخاره

س 1432: آیا پرداخت و دریافت پول در قبال نوشتن دعا جایز است؟

ج: دریافت یا پرداخت مبلغی به عنوان اجرت نوشتن دعاهای وارده اشکال ندارد.

س 1433: دعاهایی که نویسندگان آنها ادعا می کنند که در کتابهای قدیمی دعا نقل شده اند، چه حکمی دارند؟ و آیا

این ادعیه از نظر شرعی معتبر هستند؟ مراجعه به آنها چه حکمی دارد؟

ج: اگر دعاها از ائمه اطهار « علیهم السلام » نقل و روایت شده باشند و یا مضامین آنها حق باشد، تبرّک جستن به آنها اشکال ندارد. همانگونه که تبرّک جستن به دعاهای مشکوک به این امید که از معصوم « علیه السلام » باشند، اشکال ندارد.

س 1434: آیا عمل به استخاره واجب است؟

ج: الزام شرعی در عمل به استخاره وجود ندارد ولی بهتر است بر خلاف آن عمل نشود.

س 1435: بنابر آنچه گفته می شود که در کارهای خیر نیازی به استخاره نیست. آیا در مورد کیفیت انجام آنها و یا در مورد مشکلات پیش بینی نشده ای که در خلال انجام آنها ممکن است پیش بیاید، استخاره جایز است؟ و آیا استخاره راهی برای شناخت غیب محسوب می شود یا اینکه فقط خدا از آن آگاه است؟

ج: استخاره برای رفع حیرت و تردید در انجام کارهای مباح است، اعم از اینکه تردید در اصل عمل باشد یا در چگونگی انجام آن.بنابر این در کارهای خیر که در آنها حیرت وجود ندارد، استخاره لازم نیست و همچنین استخاره برای آگاهی از آینده شخص یا عمل نمی باشد.

س 1436: آیا در مواردی مثل تقاضای طلاق یا عدم آن استخاره با قرآن صحیح است؟ و در صورتی که شخصی استخاره کند ولی طبق آن عمل نکند، حکم چیست؟

ج: جواز استخاره با قرآن یا تسبیح اختصاص به مورد خاصی ندارد، بلکه در هر امر مباحی که شخص راجع به آن تردید و حیرت داشته باشد بطوری که قادر بر اتخاذ تصمیم نباشد، می توان استخاره گرفت و از نظر شرعی

عمل به استخاره واجب نیست هر چند بهتر است انسان با آن مخالفت نکند.

س 1437: آیا استخاره با تسبیح یا قرآن درمسائل سرنوشت ساز مانند ازدواج جایز است؟

ج: شایسته است انسان در اموری که می خواهد راجع به آنها تصمیم بگیرد، ابتدا تأمل و دقت کند و یا با افراد با تجربه و مورد اطمینان مشورت نماید و در صورتی که با این کارها تحیر او برطرف نشد، می تواند استخاره کند.

س 1438: آیا چند بار استخاره برای یک کار صحیح است؟

ج: چون استخاره برای رفع حیرت است، بنابر این بعد از برطرف شدن حیرت با استخاره اول، تکرار آن معنی ندارد مگر آنکه موضوع تغییر کند.

س 1439: گاهی مشاهده می شود نوشته هایی که متضمّن معجزات امام رضا « علیه السلام » هستند با قرار دادن آنها بین صفحه های کتابهای زیارت که در زیارتگاهها و مساجد وجود دارند، در بین مردم توزیع می شوند و ناشر آنها هم در زیر آنها نوشته است که هر کس آن معجزه ها را بخواند واجب است آنها را به تعداد خاص بنویسد و در بین مردم توزیع کند تا به حاجت خود برسد، آیا این مطلب صحیح است؟ و آیا بر کسی که آنها را می خواند، واجب است که به درخواست ناشر عمل نماید؟

ج: از نظر شرعی دلیلی بر اعتبار این امور وجود ندارد و کسی هم که آنها را می خواند ملزم به عمل به درخواست ناشر مبنی بر نوشتن آنها نیست.

مراسم عزاداری

س 1440: در حسینیه ها و مساجد بیشتر مناطق بخصوص روستاها مراسم شبیه خوانی (1) به اعتبار اینکه از سنتهای قدیمی است برگزار می شود که گاهی اثر مثبتی در نفوس مردم دارد،

این مراسم چه حکمی دارند؟

ج: اگر مراسم شبیه خوانی مشتمل بر امور دروغ و باطل نباشند و مستلزم مفسده هم نباشند و با توجه به مقتضیات زمان باعث وهن مذهب حق هم نشوند، اشکال ندارند، ولی در عین حال بهتر است که به جای آنها، مجالس وعظ و ارشاد و ذکر مصائب حسینی و مرثیه خوانی بر پا شود.

س 1441: استفاده از طبل و سنج و شیپور و همچنین زنجیرهایی که دارای تیغ هستند در مجالس و دسته های عزاداری چه حکمی دارد؟

ج: اگر استفاده از زنجیرهای مزبور موجب وهن مذهب در برابر مردم شود و یا باعث ضرر بدنی قابل توجهی گردد، جایز نیست ولی استفاده از شیپور و طبل و سنج به نحو متعارف اشکال ندارد.

س 1442: در بعضی از مساجد در ایام عزاداری از عَلَم های متعددی استفاده می شود که (2) دارای تزئینات زیاد و گرانبهایی است و گاهی موجب سؤال متدینین از اصل فلسفه آنها می گردد و در برنامه های تبلیغی خلل ایجاد می کند و حتّی با اهداف مقدس مسجد تعارض دارد، حکم شرعی در این رابطه چیست؟

ج: اگر قرار دادن آنها در مسجد با شئونات عرفی مسجد منافات داشته باشد و یا برای نمازگزاران مزاحمت ایجاد کند، اشکال دارد.

س 1443: اگر شخصی عَلَمی را برای عزاداری سیدالشهدا « علیه السلام » نذر کرده باشد، آیا جایز است مسئولین حسینیه از قبول آن خودداری کنند؟

ج: این نذر، متولّی حسینیه و هیئت امناء آن را ملزم به قبول عَلَم نمی کند.

س 1444: استفاده از عَلَم در مراسم عزاداری سیدالشهدا « علیه السلام » با قرار دادن آن در مجلس عزا یا حمل آن در دسته عزاداری چه حکمی دارد؟

ج: فی

نفسه اشکال ندارد ولی نباید این امور جزء دین شمرده شوند.

س 1445: اگر بعضی از واجبات از مکلّف به سبب شرکت در مجالس عزاداری فوت شود مثلا نماز صبح قضا شود، آیا بهتر است بعد از این در این مجالس شرکت نکند یا اینکه عدم شرکت او باعث دوری از اهل بیت « علیه السلام » می شود؟

ج: بدیهی است که نمازِ واجب، مقدم بر فضیلت شرکت در مجالس عزاداری اهل بیت « علیهم السلام » است و ترک نماز و فوت شدن آن به بهانه شرکت در عزاداری امام حسین « علیه السلام » جایز نیست، ولی شرکت در عزاداری بگونه ای که مزاحم نماز نباشد ممکن و از مستحبات مؤکّد است.

س 1446: در بعضی از هیئت های مذهبی مصیبت هایی خوانده می شود که مستند به مقتل معتبری نیست و از هیچ عالم یا مرجعی هم شنیده نشده است و هنگامی که از خواننده مصیبت از منبع آن سؤال می شود، پاسخ می دهند که اهل بیت (ع) اینگونه به ما فهمانده اند و یا ما را راهنمایی کرده اند و واقعه کربلا فقط در مقاتل نیست و منبع آن هم فقط گفته های علما نمی باشد بلکه گاهی بعضی از امور برای مدّاح یا خطیب حسینی از راه الهام و مکاشفه مکشوف می شود، سؤال من این است که آیا نقل وقایع از این طریق صحیح است یا خیر؟ و در صورتی که صحیح نباشد، تکلیف شنوندگان چیست؟

ج: نقل مطالب به صورت مزبور بدون اینکه مستند به روایتی باشد و یا در تاریخ ثابت شده باشد، وجه شرعی ندارد مگر آنکه نقل آن به عنوان بیان حال به حسب برداشت متکلّم بوده و علم به

خلاف بودن آن، نداشته باشد و تکلیف شنوندگان نهی از منکر است بشرطی که موضوع و شرایط آن نزد آنان ثابت شده باشد.

س 1447: از ساختمان حسینیه صدای قرائت قرآن و مجالس حسینی بسیار بلند پخش می شود بطوری که صدای آن از بیرون شهر هم شنیده می شود واین امر منجر به سلب آسایش همسایگان شده است و مسئولین و سخنرانان حسینیه اصرار به ادامه آن دارند، این عمل چه حکمی دارد؟

ج: اگر چه اقامه مراسم و شعائر دینی در زمانهای مناسب در حسینیه از بهترین کارها و جزو مستحبات مؤکّد می باشد، ولی واجب است برگزارکنندگان مراسم و عزاداران تا حد امکان از اذیت و ایجاد مزاحمت برای همسایگان بپرهیزند هر چند با کم کردن صدای بلندگو و تغییر جهت آن به طرف داخل حسینیه باشد.

س 1448: نظر شریف حضرتعالی نسبت به ادامه حرکت دسته های عزاداری در شبهای محرم تا نصف شب همراه با استفاده از طبل و نی چیست؟

ج: به راه انداختن دسته های عزاداری برای سیدالشهدا و اصحاب او « علیهم السلام » و شرکت در امثال این مراسم امر بسیار پسندیده ومطلوبی است و از بزرگترین اعمالی است که انسان را به خداوند نزدیک می کند، ولی باید از هر عملی که باعث اذیت دیگران می شود و یا فی نفسه از نظر شرعی حرام است، پرهیز کرد.

س 1449: استفاده از آلات موسیقی مانند اُرگ (از آلات موسیقی و شبیه پیانو است) و سنج و غیر آنها در مراسم عزاداری چه حکمی دارد؟

ج: استفاده از آلات موسیقی، مناسب با عزاداری سالار شهیدان نیست و شایسته است مراسم عزاداری به همان صورت متعارفی که از قدیم متداول بوده برگزار

شود.

س 1450: آیا آنچه متداول شده که به عنوان عزاداری برای امام حسین « علیه السلام » گوشت بدن را سوراخ کرده و قفل و سنگ کیلو به آن آویزان می کنند، جایز است؟

ج: این گونه اعمال که موجب وهن مذهب می شوند جایز نیست.

س 1451: اگر انسان در زیارتگاههای ائمه « علیهم السلام » خود را به زمین بیندازد و همانند بعضی از مردم که صورت و سینه خود را برزمین می مالند تا از آن خون جاری شود و به همان حالت وارد حرم می شوند، عمل کند چه حکمی دارد؟

ج: این اعمال که به عنوان اظهار حزن و عزاداری سنّتی و محبت ائمه « علیهم السلام » محسوب نمی شوند از نظر شرعی اعتباری ندارند، بلکه اگرمنجر به ضرر بدنی قابل توجه و یا وهن مذهب شوند، جایز نیست.

س 1452: در بعضی از مناطق زنان مراسمی را به اسم سفره حضرت ابوالفضل « علیه السلام » برای اجرای برنامه هایی به عنوان جشن عروسی حضرت فاطمه « علیهاالسلام » برگزار می کنند و در آن شعرهای عروسی خوانده و کف می زنند و سپس شروع به رقص می کنند، انجام این امور چه حکمی دارد؟

ج: برگزاری این جشنها و مراسم اگر همراه با ذکر اکاذیب و مطالب باطل نبوده و موجب وهن مذهب نشود، فی نفسه اشکال ندارد و امّا رقص، اگر به گونه ای شهوت برانگیز یا مستلزم فعل حرام باشد، جایز نیست.

س 1453: باقیمانده اموالی که به عنوان هزینه های مراسم عاشورای امام حسین « علیه السلام » جمع آوری می شود، در چه موردی باید خرج شود؟

ج: می توان اموال باقیمانده را با کسب اجازه اهداء کنندگان آنها در امور خیریه مصرف کرد و یا آنها را برای

مصرف در مجالس عزاداری آینده نگه داشت.

س 1454: آیا جایز است در ایام محرم از افراد خیر اموالی را جمع آوری کرد و با تقسیم آنها به سهم های مختلف، قسمتی را به قاری قرآن و مرثیه خوان و سخنران داد و باقیمانده را برای برگزاری مجالس مصرف کرد؟

ج: اگر با رضایت و موافقت صاحبان اموال باشد، اشکال ندارد.

س 1455: آیا جایز است زنان با حفظ حجاب و پوشیدن لباس خاصی که بدن آنان را بپوشاند، در دسته های سینه زنی و زنجیر زنی شرکت کنند؟

ج: شرکت زنان در دسته های سینه زنی و زنجیر زنی شایسته نیست.

س 1456: اگر قمه زدن در عزاداری ائمه « علیهم السلام » موجب مرگ شخص شود، آیا این عمل خودکشی محسوب می شود؟

ج: اگر این عمل عادتا منجر به فوت نمی شود حکم خودکشی را ندارد ولی اگر از همان ابتدا خوف خطر جانی برای او وجود داشته و در عین حال این کار را انجام داده و منجر به فوت وی شده است، حکم خود کشی را دارد.

س 1457: آیا شرکت در مجالس فاتحه ای که برای مسلمانی که با خودکشی از دنیا رفته، برگزار می شود جایز است؟ قرائت فاتحه برای آنان بر سر قبرشان چه حکمی دارد؟

ج: این کار فی نفسه اشکال ندارد.

س 1458: خواندن مرثیه و مدیحه هایی که شنوندگان را در جشنهای تولد ائمه « علیهم السلام » و عید مبعث به گریه بیندازد چه حکمی دارد؟ ریختن پول بر سر حاضرین چه حکمی دارد؟

ج: خواندن مرثیه و مدیحه در جشنهای اعیاد دینی اشکال ندارد و پاشیدن پول بر سر حاضرین هم بدون اشکال است بلکه اگر به قصد اظهار شادی و

سرور و شادکردن قلوب مؤمنین باشد، ثواب هم دارد.

س 1459: آیا خواندن زن در مجالس عزاداری با علم او به اینکه مردان نامحرم صدای او را می شوند جایز است؟

ج: اگر خوف مفسده باشد باید از آن اجتناب شود.

س 1460: در روز عاشورا مراسمی مانند قمه زنی و پابرهنه وارد آتش و ذغال روشن شدن برگزار می شود که علاوه بر اینکه باعث بدنام شدن مذهب شیعه اثنی عشری در انظار علما و پیروان مذاهب اسلامی و مردم جهان می شود، ضررهای جسمی و روحی هم به این اشخاص وارد می کند و همچنین موجب توهین به مذهب می گردد، نظر شریف حضرتعالی در این باره چیست؟

ج: هر کاری که برای انسان ضرر داشته و یا باعث وهن دین و مذهب گردد حرام است و مؤمنین باید از آن اجتناب کنند و مخفی نیست که بیشتر این امور باعث بدنامی و وهن مذهب اهل بیت « علیهم السلام » می شود و این از بزرگترین ضررها و خسارتهاست.

س 1461: آیا قمه زدن بطور مخفی حلال است یا اینکه فتوای شریف حضرت عالی عمومیت دارد؟

ج: قمه زنی علاوه بر اینکه از نظر عرفی از مظاهر حزن و اندوه محسوب نمی شود و سابقه ای در عصر ائمه « علیهم السلام » و زمانهای بعد از آن ندارد و تأییدی هم به شکل خاص یا عام از معصوم « علیه السلام » در مورد آن نرسیده است، در زمان حاضر موجب وهن و بدنام شدن مذهب می شود بنابراین در هیچ حالتی جایز نیست.

س 1462: معیار شرعی ضرر اعم از جسمی یا روحی چیست؟

ج: معیار، ضرری است که در نظر عرف، قابل توّجه و معتنابه باشد.

س

1463: زنجیرزدن به بدن همانگونه که بعضی از مسلمانان انجام می دهند، چه حکمی دارد؟

ج: اگر به نحو متعارف و بگونه ای باشد که از نظر عرفی از مظاهر حزن و اندوه در عزاداری محسوب شود اشکال ندارد.

ولادت ها و اعیاد

س 1464: آیا انشای عقد اخوّت در ایامی غیر از روز عید غدیرخم جایز است؟

ج: انحصار آن به روز مبارک عید غدیر خم معلوم نیست هر چند اولی و احوط است.

س 1465: آیا واجب است عقد اخوّت به همان صیغه مشهور اجرا شود یا اینکه اجرای آن به هر لغتی صحیح است؟

ج: رعایت صیغه خاصی که وارد شده هر چند اولی است ولی تعین آن احراز نشده است.

س 1466: نظر حضرت عالی راجع به عید نوروز چیست؟ آیا همانند عیدهایی که مسلمانان آنها را جدی می گیرند مثل عید فطر و قربان، از نظر شرعی ثابت شده است یا اینکه فقط روز مبارکی محسوب می شود مثل روز جمعه و مناسبتهای دیگر؟

ج: هر چند نصّ معتبری مبنی بر اینکه عید نوروز از اعیاد دینی یا ایام مبارک شرعی باشد، وارد نشده است، ولی جشن گرفتن و دید و بازدید در آن روز، اشکال ندارد، بلکه از این جهت که صله رحم می باشد مستحسن است.

س 1467: آیا آنچه راجع به عید نوروز و فضیلت و اعمال آن وارد شده، صحیح است؟ آیا انجام آن اعمال (اعم از نماز و دعا و غیره) به قصد ورود جایز است؟

ج: انجام آن اعمال به قصد ورود، محل تأمل و اشکال است، بله انجام آنها به قصد رجاء و امید مطلوب بودن، اشکال ندارد.

(1) شبیه خوانی: نمایش وقایع حادثه کربلا است که بصورت سنتی در یک مکان ثابت

و یا در حال حرکت در مسیرهای عزاداری حسینی انجام می شود.

(2) چوب یا آهن بزرگی است که به صورت افقی بر روی کتف انسان در جلوی هیئت ها و دسته های عزاداری حسینی به عنوان نوعی شعار حمل می شود و بالای آن صفحه های فنری قابل انعطافی وجود دارد که مزین به پَر و جواهرات و مجسمه و غیرآنهاست.

احتکار و اسراف

س 1468: احتکار چه چیزهایی از نظر شرعی حرام است؟ آیا تعزیر مالی محتکران به نظر جناب عالی جایز است؟

ج: حرمتِ احتکار بر اساس آنچه در روایات آمده و نظر مشهور هم همان است، فقط در غلّاتِ چهارگانه و در روغن حیوانی و روغن نباتی است که طبقات مختلف جامعه به آن نیاز دارند، ولی حکومت اسلامی هنگامی که مصلحت عمومی اقتضا کند، حق دارد از احتکار سایر احتیاجات مردم هم جلوگیری کند و اجرای تعزیر مالی بر محتکر در صورتی که حاکم صلاح بداند، اشکال ندارد.

س 1469: گفته می شود که استفاده از نیروی برق برای روشنایی بیشتر از مقدار نیاز، اسراف محسوب نمی شود، آیا این سخن صحیح است؟

ج: شکّی نیست که استفاده و مصرف هر چیز حتّی نیروی برق و نور چراغ بیشتر از مقدار نیاز، اسراف محسوب می شود. آنچه صحیح است سخن منقول از رسول الله « صلّی الله علیه و آله و سلّم » است که می فرماید: « لاسرف فی خیر » در کار خیر، اسراف وجود ندارد.

احکام خرید و فروش

س 1470: آیا معامله معاطاتی در خرید و فروش و سایر معاملات، همانند معامله عقدی محکوم به لزوم است؟

ج: بین معامله عقدی و معامله معاطاتی در لزوم، تفاوتی وجود ندارد.

س 1471: اگر زمین و خانه از

طریق بیع یا مصالحه بین افراد خانواده با سند عادی خطی بدون ثبت رسمی و بدون انشای صیغه بوسیله یکی ازعلمای دینی، معامله شود، آیا این معامله از نظر شرعی و قانونی صحیح است؟

ج: بعد از آنکه معامله بر وجه شرعی واقع شد، محکوم به صحت و لزوم است و عدم ثبت رسمی آن و عدم انشای صیغه ضرری به صحت آن نمی زند.

س 1472: آیا مجرّد خرید ملکی که دارای سند رسمی است با سند عادی و بدون ثبت سندرسمی آن به نام مشتری، شرعا جایز است؟

ج: در تحقّق اصل خرید و فروش، تنظیم سند رسمی و ثبت آن شرط نیست بلکه معیار، وقوع نقل و انتقال از طرف مالک یا وکیل و یا ولی او است به نحوی که شرعا صحیح باشد هر چند در آن مورد اصلا سندی تنظیم نشود.

س 1473: آیا مجرّد تنظیم سند عادی بین فروشنده و خریدار برای تحقّق بیع کافی است و سند آن محسوب می شود؟ و آیا قصد طرفین به انجام عقد بیع برای انعقاد آن و الزام فروشنده به تنظیم سند رسمی و تسلیم مبیع کافی است؟

ج: مجرّد قصد بیع یا تنظیم سند عادی در مورد آن برای تحقّق بیع و انتقال مالکیت مبیع به مشتری کافی نیست و تا معامله به نحو صحیح شرعی واقع نشود، تنظیم سند رسمی به نام مشتری و درخواست تحویل کالا از سوی مالک لزومی ندارد.

س 1474: اگر دو نفر راجع به معامله ای گفتگو کرده و به توافق برسند و مشتری مبلغی را به عنوان بیعانه به فروشنده بپردازد و راجع به آن، سند کتبی تنظیم کنند و در آن شرط

نمایند که اگر یکی از آنان از تمام کردن معامله خودداری کند باید مبلغی به دیگری بپردازد، آیا این مدرک به تنهایی به عنوان سند بیع محسوب می شود؟ به این معنا که مجرّد توافق و اراده طرفین بر انجام بیع، برای انعقاد و تحقّق آثار آن کافی باشد تا اینکه اگر یکی از آنان از قطعی کردن معامله خودداری کند، طرف دیگر حق داشته باشد او را ملزم به عمل به شرط نماید؟

ج: مجرّد قصد بیع یا توافق بر آن و یا وعده انجام آن هر چند با نوشتن سند کتبی راجع به آن همراه باشد، بیع محسوب نمی شود و برای تحقّق آن هم کافی نیست و شرط هم تا در ضمن عقد و معامله نباشد و یا عقد مبتنی بر آن منعقد نشود اثری ندارد، بنابر این تا بیع و نقل و انتقال بر وجه صحیح شرعی منعقد نشود، هیچیک از طرفین نسبت به طرف دیگر از جهت توافق و وعده انجام معامله، حقّی پیدا نمی کنند.

شرایط خریدار و فروشنده

س 1475: اگر شخصی از طرف دولت یا به حکم حاکم، وادار به فروش زمین و لوازم خانه اش شود، آیا برای کسی که می داند او مجبور به فروش شده، جایز است آنها را از او خریداری کند؟

ج: اگر وادار کردن او به فروش زمین و لوازم خانه به حق باشد و توسط شخصی که شرعا چنین حقّی را دارد، صورت بگیرد، خرید آنها توسط دیگران ازاو اشکال ندارد، در غیر اینصورت منوط بر این است که بعد از معامله، اجازه آن را بدهد.

س 1476: بعد از آنکه زید، مِلک خود را به عمرو، فروخت و پول آن را

دریافت کرد و همچنین بعد از فروش آن توسط عمرو، به خالد و دریافت پول آن و مصرف آن در هزینه های او، حکم به توقیف و مصادره اموال زید شده، آیا این حکم، شامل مِلکی که قبل از آن توسط زید فروخته شده، می شود و کشف از بطلانِ فروش آن می کند؟

ج: اگر ثابت شود که فروشنده بر اثر حکم حاکم نسبت به توقیف اموالش از زمان معامله، حق فروش آنها را نداشته و یا با آنکه ذوالید بوده ولی مالک مبیع نبوده بلکه مبیع از چیزهایی بوده که حاکم حق مصادره آن را داشته، حکم مصادره که متاخّر از بیع است، شامل مبیع هم شده و حکم به بطلان بیعی که قبل از صدور حکم صورت گرفته، می شود و در غیر این صورت، بیعی که قبل از صدور حکم انجام شده، مشمول مصادره اموال نشده و محکوم به صحت است.

س 1477: پیچیدگی روابط اجتماعی و مشکلات اقتصادی و اجتماعی مردم، گاهی آنان را وادار به انجام معاملات اضطراری می کند که زیانبار و غیرعادلانه و یا لااقل از نظر عرف مذموم محسوب می شوند، آیا اضطرار از نظر شرعی موجب بطلان معامله است یا خیر؟

ج: اضطرار از نظر فقهی ضرری به صحت و نفوذ معامله اعم از خرید و فروش و غیر آنها که همراه با رضایت و طیب خاطر باشد، نمی زند. ولی از نظر اخلاقی و انسانی برطرف دیگر واجب است که از شرائط به وجود آمده برای شخص مضطرّ سوءاستفاده نکند.

بیع فضولی

س 1478: اینجانب قسمتی از یک زمین زراعی را از برادرم به نحو بیعِ شرط خریده ام، ولی برادرم اقدام به فروش مجدّد آن

به شخص دیگری نموده است، آیا معامله دوّم او صحیح است؟

ج: اگر بیع اوّل بر وجه صحیح شرعی محقق شده باشد، فروشنده حق فروش آن را به شخص دیگر قبل از فسخ بیع اول ندارد و اگر این کار را انجام دهد، بیع دوم فضولی و منوط بر اجازه مشتری اول است.

س 1479: اعضای یک شرکت تعاونی قطعه زمینی را برای سکونت خریده اند که پول آن را خودشان پرداخته اند ولی سند رسمی آن به نام شرکت ثبت شده است، اخیرا هیئت اداری شرکت که در خرید و تأمین پول زمین نقشی نداشته اند، به عضویت شرکت در آمده و بدون کسب رضایت اعضای قبلی اقدام به فروش زمین به قیمتی کمتر از قیمت واقعی آن کرده است، آیا این بیع جایز است؟

ج: اگر اشخاص معینی با پول خود زمین را برای خودشان خریده اند، زمین، ملک آنان است و کس دیگری در آن حقّی ندارد و فروش آن به دیگران توسط هیئت اداری شرکت، بدون اجازه مالکان آن، فضولی است ولی اگر آن را با سرمایه شرکت که یک شخصیت حقوقی است، برای خود شرکت خریده اند، جزء اموال شرکت تعاونی خواهد بود و در این صورت جایز است هیئت اداری بر اساس مقرّرات شرکت در آن تصرّف نماید.

س 1480: شخصی در هنگام سفر، برادرش را وکیل رسمی نموده تا خانه اش را به هر کسی حتّی خودش بفروشد، ولی بعد از بازگشت از سفر از تصمیم خود مبنی بر فروش خانه منصرف شد و انصراف خود را بطور شفاهی به برادرش اطلاع داد، ولی برادر او به استناد وکالت رسمی مذکور، خانه را به خود منتقل نمود و سند

آن را به نام خود ثبت کرد بدون آنکه پول را به موکّل بدهد و یا خانه را از او تحویل بگیرد، آیا این بیع صحیح است؟

ج: اگر ثابت شود که وکیل بعد از اطلاع از عزل خود هر چند بطور شفاهی، اقدام به فروش خانه به خودش نموده است، بیع، فضولی و منوط به اجازه موکلّ است.

س 1481: اگر مالکی کالای خود را به کسی بفروشد و سپس مجدّدا آن را بدون آنکه حق فسخ بیع اول را داشته باشد به شخص دیگری بفروشد، آیا این بیع او صحیح است؟ و در صورتی که کالای فروخته شده نزد او موجود باشد، آیا جایز است مشتری دوم به استناد بیع دوّم، آن را مطالبه کند؟

ج: بعد از اتمام بیع اول کالا، فروش مجدّد آن به شخص دیگر بدون اجازه مشتری اول، فضولی و منوط به اجازه او خواهد بود و تا بیع دوم را اجازه نداده است، حق دارد کالا را در هر جایی که یافت، اخذ کند و مشتری دوم حق ندارد آن را از فروشنده مطالبه کند.

س 1482: شخصی زمینی را با اموال شخص دیگری خریده است، آیا این زمین ملک او محسوب می شود یا ملک صاحب مال؟

ج: اگر زمین را با عین مال شخص دیگری خریده باشد، در صورتی که صاحب مال، معامله را اجازه دهد، بیع از طرف او واقع می شود و خریدار حقّی در آن ندارد و اگر اجازه ندهد، بیع، باطل است. برخلاف زمانی که زمین را برای خودش و در ذمّه بخرد و سپس پول آن را از مال شخص دیگری بدهد، در این صورت زمین ملک

خود او خواهد بود ولی پول آن را به فروشنده بدهکار است و همچنین ضامن مال شخصی که پول او را به فروشنده داده است، می باشد و بر فروشنده هم واجب است که آنچه را در ابتدا به عنوان قیمت زمین دریافت کرده است به مالک آن برگرداند.

س 1483: اگر شخصی مال دیگری را بطور فضولی بفروشد و پول آن را گرفته و برای احتیاجات خود مصرف نماید و سپس بعد از گذشت مدّت زیادی بخواهد عوض آن را به صاحب مال بدهد، آیا باید همان مبلغی را که از فروش مال او بدست آورده است به او بدهد یا قیمت آن را در آن زمان و یا در زمان پرداختِ عوض به او بپردارد؟

ج: اگر مالک بعد از اجازه اصل بیع، اجازه قبض ثمن را هم بدهد، باید همان مبلغی را که به عنوان ثمن از مشتری گرفته، به مالک بدهد و اگر اصل بیع را رد کند باید در صورت امکان، عین مال مالک را به او برگرداند و در صورت عدم امکان باید عوض آن را اعم از مثل یا قیمت به او بدهد و احوط این است که با مالک در مورد تفاوت قیمت زمان معامله و روز اداء، مصالحه نماید.

اولیای تصرّف

س 1484: اگر پدری برای فرزندان صغیرش املاکی را خریداری نماید و صیغه شرعی عقد بیع هم جاری شود، آیا بیع با قبض و اقباض پدر بر اثر ولایتی که بر آنان دارد، محقق می شود؟

ج: بعد از تحقّق صحیح معامله از طرف پدر برای فرزند صغیرش، قبض مبیع توسط پدر به عنوان ولایت بر فرزند صغیر خود، برای تحقّق بیع

و ترتّب آثار بر آن کافی است.

س 1485: سرپرست اینجانب در دوران کودکی اقدام به فروش زمینم نموده ومبلغی را به عنوان بیعانه از مشتری گرفته است و نمی دانم که معامله بین آنان تمام شده یا خیر، ولی زمین بطور دائم در اختیار مشتری است و در آن تصرف می کند، آیا این بیع، صحیح و بر من نافذ است، یا اینکه جایز است خودم به عنوان مالک اصلی زمین را از او پس بگیرم؟

ج: اگر ثابت شود که ولی شرعی شما زمینتان را به دلیل ولایتی که در آن زمان بر شما داشته، فروخته است، بیع، شرعا محکوم به صحّت است و شما در حال حاضر تا زمانی که فسخِ آن بیع، ثابت نشده است، حق مطالبه زمین را ندارید.

س 1486: اگر از دارایی میت مقداری پول نقد باقی بماند و قیم، آن را نزد خود نگهداری کند و به کار نیندازد، آیا سود مال به مقداری که بانکها پرداخت می کنند (مثلا 13%) یا هر مقداری که در بازار و عرف، متعارف می باشد، بر عهده اوست؟ و در صورتی که با مال مذکور تجارت کند و سودی را که مقدار آن مشخص نیست بدست آورد، حکم چیست؟

ج: قیم، ضامن سودهای فرضی اموال صغار نیست، ولی اگر با مال صغیر تجارت کند، همه درآمدهای حاصله، متعلّق به صغیر است و قیم در صورتی که شرعا برای تجارت با مال صغیر مجاز باشد، فقط مستحق اجرةالمثلِ کار خود می باشد.

س 1487: آیا جایز است داماد و فرزندانِ شخصِ زنده غیر محجور، اموال و املاک او را بدون وکالت و کسب اجازه از او بفروشند؟

ج: فروش مِلک دیگری بدون

اذن او فضولی بوده و منوط به اجازه اوست هر چند فروشنده داماد یا فرزند مالک باشد، بنابر این تا مالک اجازه ندهد اثری بر آن معامله مترتّب نمی شود.

س 1488: شخصی دچار سکته مغزی و اختلال حواس شده است، دراین حالت فرزندان چگونه می توانند در اموال وی تصرف کنند؟ تصرف یکی از فرزندان بدون اذن حاکم شرعی و بدون اجازه فرزندان دیگرش چه حکمی دارد؟

ج: اگر اختلال حواس او به حدّی باشد که به نظر عرف مجنون محسوب شود، ولایت بر او و اموالش با حاکم شرع، است و برای هیچکس حتّی فرزندانش تصرف دراموال او بدون اذن حاکم شرع، جایز نیست و اگر قبل از کسب اجازه ازحاکم در اموال وی تصرّف شود، غصب و موجب ضمان است و تصرفات معاملی در آنها فضولی و منوط به اجازه حاکم است.

س 1489: آیا اگر کسی با همسر شهیدی ازدواج کند و عهده دار سرپرستی او شود، برای او و فرزندان و همسرش (مادر فرزندان شهید) استفاده از اشیای خریداری شده با پول بنیاد شهید که به فرزندان او می دهد، جایز است؟ حقوقی که برای فرزندان شهید مقرّر شده است و کمکهای جنسی و نقدی که بنیاد شهید به آنان می کند، چگونه باید مصرف شود؟ آیا واجب است آنها را جدا نموده و بطور دقیق فقط برای فرزندان شهید مصرف نمایند؟

ج: تصرّف در اموال مخصوص فرزندان صغیر شهید، اعم از اینکه برای مصرف در هزینه های خود آنان باشد و یا برای استفاده دیگران، هر چند به مصلحت کودکان صغیر شهید باشد، باید به اذن ولی شرعی آنان صورت بگیرد.

س 1490: اشیایی که دوستان شهید هنگام دیدار از

خانواده او به آنان هدیه می دهند چه حکمی دارند؟ آیا جزئی از اموال فرزندان شهید محسوب می شود؟

ج: اگر هدایا برای فرزندان شهید باشد، با قبول ولی شرعی جزء اموال آنان محسوب می شود و تصرّف دیگران در آنها منوط به اذن ولی شرعی آنان است.

س 1491: پدرم صاحب یک غرفه تجاری بود که بعد از وفاتش عموهایم آن را اداره می کردند و مبلغ معینی را به عنوان اجاره به ما می دادند، بعد از گذشت مدّتی مادرم که قیم ما بود مبلغی پول از یکی از عموهایم قرض گرفت و آنان هم پرداخت اجاره آن را به حساب مبلغی که از آنان قرض گرفته ایم قطع کردند و سپس آن غرفه تجاری را برخلاف قانون حفظ و نگهداری اموال کودکان صغیر تا رسیدن به سنّ بلوغ از مادرم خریدند و معامله بطور رسمی در دوران حکومت قبلی با کمک بعضی از افراد که تابع آن حکومت بودند، قطعی و تمام شد، تکلیف ما در حال حاضر چیست؟ آیا آن تصرفات و معامله محکوم به صحت هستند یا اینکه ما از نظر شرعی حق فسخ آن معامله را داریم؟ و آیا حق صغیر با مرور زمان از بین می رود؟

ج: اجاره غرفه و قطع پرداخت مال الاجاره به جهت مبلغی که قرض گرفته شده و همچنین فروش آن محکوم به صحّت است، مگر آنکه از طریق شرعی و قانونی ثابت شود که فروش سهم کودکان صغیر در آن زمان به مصلحتشان نبوده و یا قیم آنان مجاز در فروش آن نبوده است و کودکان هم بعد از بلوغ آن معامله را اجازه نداده اند و بر فرض اثبات بطلان معامله، مروز زمان

اثری در سقوط حق افراد صغیر ندارد.

س 1492: شوهرم در یک حادثه رانندگی که یکی از دوستانش راننده ماشین بود کشته شد و من قیم شرعی و قانونی فرزندان صغیرم شدم.اولا: آیا من باید از راننده، مطالبه دیه و یا پیگیری مسئله دریافت حق بیمه را بکنم؟

ثانیا: آیا جایز است در مال مخصوص فرزندان برای برگزاری مراسم عزاداری پدرشان تصرف کنم؟

ثالثا: آیا برای من جایز است از حق کودکان صغیر نسبت به دیه کوتاه بیایم؟

رابعا: اگر از حق آنان کوتاه بیایم و آنان بعد از بلوغ به آن راضی نشوند، آیا من ضامن دیه هستم؟

ج: اگر راننده یا فرد دیگری ازنظر شرعی ضامن دیه باشد، بر شما واجب است که به عنوان ولایت بر کودکان صغیر حق آنان را با مطالبه از کسی که دیه بر عهده اوست، حفظ کنید و همچنین در مسأله حق بیمه هم اگر کودکان به موجب قانون چنین حقّی را داشته باشند، همین وظیفه را دارید.

2 - مصرف اموال صغیر در هزینه های مجالس ترحیم پدرشان جایز نیست هر چند به طریق ارث از پدرشان به آنان رسیده باشد.

3 و 4 - گذشت شما از حق فرزندان که خلاف مصلحت آنان می باشد جایز نیست و آنان می توانند بعد از بلوغ دیه را مطالبه کنند.

س 1493: شوهرم که چند کودک صغیر دارد فوت کرده است و به استناد رأی دادگاه جدّ پدری آنان ولی و قیم همگی آنان شده است، آیا در صورتی که یکی از فرزندان به سنّ بلوغ برسد، قیم برادران دیگرش می شود؟ و اگر اینگونه نباشد، آیا من حق دارم سرپرست فرزندانم باشم؟ و از طرفی جدّ آنان به

استناد رأی دادگاه قصد دارد سدس اموال میت را بگیرد، این مسئله چه حکمی دارد؟

ج: قیمومت و ولایت بر ایتام صغیر تا زمان بلوغ و رشد آنان با جدّ پدری ایشان است بدون اینکه نیاز به نصب از طرف دادگاه باشد، ولی تصرفات او در اموال آنان باید طبق مصلحت و منفعت ایشان باشد و اگر اقدام به عملی بر خلاف مصلحت کودکان صغیر کرد، حق دارند در آن مورد برای پیگیری و بررسی به دادگاه مراجعه کنند و هر یک از آنان که به سن بلوغ برسد و رشید شود از ولایت و قیمومت جدّ پدری خارج می شود و اختیار امور خود را بدست می گیرد ولی نه او و نه مادرش ولایت و قیمومت بر فرزندان صغیر دیگر پیدا نمی کنند و چون جدّ آنان از اموال پدرشان به مقدار سدس ارث می برد، بنابراین اشکال ندارد که سدس اموال میت را برای خود دریافت کند.

س 1494: زن شوهرداری که دارای پدر و مادر و شوهر و سه فرزند صغیر است به قتل رسیده است و دادگاه حکم صادر کرده که قاتل آن زن برادر شوهر اوست و باید به اولیای دم دیه بپردازد، ولی پدر کودکان صغیر که ولی شرعی آنان هم هست برادر خود را قاتل نمی داند و لذا از دریافت دیه از برادرش برای خود و فرزندانش خودداری می کند، آیا این عمل او جایز است؟ و همچنین آیا با وجود پدر و جدّ پدری کودکان صغیر، آیا کس دیگری به هر عنوانی حق دخالت دراین امر و اصرار بر گرفتن دیه برای فرزندان آن زن از عموی آنان را دارد یاخیر؟

ج: 1 -

اگر پدر صغار یقین داشته باشد که برادرش که متهم به قتل همسرش است قاتل و مدیون حقیقی به دیه نیست، جایز نیست از او دیه بگیرد و به عنوان گرفتن حقّ اولاد صغیرش از او دیه مطالبه کند.

2 - با وجود پدر یا جدّ پدری که بر صغار ولایت و قیمومت دارند، کس دیگری حق دخالت در امور آنان را ندارد.

س 1495: اگر مقتول فقط اولاد صغیری داشته باشد و قیمی که بر آنان نصب شده از اولیای دم نباشد، آیا برای او عفو قاتل یا تبدیل قصاص به دیه جایز است؟

ج: اگر اختیارات ولّی شرعی به قیم منصوب واگذار شده، می تواند با رعایت مصلحت و غبطه صغیر نسبت به عفو قاتل یاتبدیل قصاص به دیه اقدام نماید.

س 1496: مبلغی پول از یک صغیر در بانک وجود دارد و قیم او قصد دارد به منظور تجارت برای او مقداری از آن را از بانک بگیرد تا بدین ترتیب هزینه های فرد صغیر را تأمین کند، آیا این کار برای او جایز است؟

ج: برای ولی و قیم صغیر جایز است با رعایت مصلحت و غبطه صغیر با مال او برای خود او به عنوان مضاربه کار کنند یا آن را به دیگری بدهند تا با آن کار کند به شرط اینکه عامل مورد اطمینان و امین باشد والاّ ضامن مال صغیر هستند.

س 1497: اگر اولیای دم یا بعضی از آنان صغیر باشند و ولایت بر آنان در مطالبه حق شان با حاکم باشد، آیا در صورتی که حاکم اعسار جانی را احراز کند، جایز است او را با تبدیل قصاص به دیه، از قصاص عفو کند؟

ج: در صورتی

که حاکم شرع، غبطه و مصلحت صغار را در تبدیل بداند، جایز است حقّ قصاص را تبدیل به دیه نماید.

س 1498: آیا جایز است حاکم، ولی قهری طفل را بعد از ثبوت ضرر رساندن او به اموال طفل عزل کند؟

ج: اگر برای حاکم هر چند از طریق قرائن و شواهد آشکار شود که استمرار ولایت ولی قهری طفل و تصرّفات وی در اموال طفل به ضرر او است، عزل وی بر حاکم واجب است.

س 1499: آیا خودداری ولی از قبول هبه و صلح غیر معوّض و موارد دیگری از همین قبیل که به نفع صغیر هستند، ضرر زدن به صغیر یا عدم رعایت مصلحت او محسوب می شود؟

ج: مجرّد خودداری از قبول هبه و صلح غیر معوّض برای صغیر، ضرر زدن به او و عدم رعایت مصلحت وی محسوب نمی شود. بنابر این فی نفسه اشکال ندارد زیرا بر ولی تحصیل مال برای صغیر واجب نیست بلکه ممکن است به نظر ولی، خودداری او از پذیرفتن در بعضی موارد به مصلحت طفل باشد.

س 1500: اگر دولت، زمین یا اموالی را به فرزندان شهدا اختصاص دهد و تصویب کند که به نام آنان به ثبت برسد، امّا ولی صغار از امضای اسناد آنها خودداری کند. آیا حاکم می تواند این کار را به ولایت از صغار انجام دهد؟

ج: اگر تحصیل اموال برای صغار منوط بر امضای ولی باشد، انجام آن بر او واجب نیست و حاکم با وجود ولی شرعی، ولایتی بر آنان ندارد، ولی اگر حفظ اموال مخصوص صغار، منوط بر امضای ولی باشد، او حق ندارد از انجام آن امتناع کند و اگر از انجام آن خودداری نماید،

حاکم باید او را وادار به امضا کرده و یا خود به عنوان ولایت بر صغار این کار را انجام دهد.

س 1501: آیا عدالت در ولایت بر طفل شرط است؟ و اگر ولی طفل فاسق باشد و خوف فساد طفل یا از بین رفتن اموال او وجودداشته باشد، حاکم چه وظیفه ای دارد؟

ج: عدالت، شرط ولایت پدر و جدّ پدری بر طفل نیست، ولی اگر برای حاکم هر چند با قرائن حالیه ثابت شود که پدر و یا جدّ پدری باعث ضرر برای طفل خواهند شد، باید آنان را عزل نموده و از تصرف دراموال طفل منع کند.

س 1502: اگر در قتل عمد، همه اولیاء دم مقتول، صغیر یا مجنون باشند، آیا ولّی قهری (پدر یا جدّ پدری) یا قیم انتخابی دادگاه حق درخواست قصاص یا مطالبه دیه را دارند؟

ج: از مجموعه ادّله ولایت اولیاء صغیر و مجنون، چنین استفاده می شود که جعل ولایت برای آنان از طرف شارع مقدّس به خاطر حفظ مصلحت مولّی علیه است. بنابراین در مسأله مورد بحث، ولّی شرعی آنان باید با ملاحظه غبطه و مصلحت آنان اقدام کند و انتخاب او نسبت به قصاص یا دیه یا عفو مع العوض یا بلاعوض، نافذ است. بدیهی است که تشخیص مصلحت صغیر و مجنون باید با ملاحظه همه جوانب و از جمله، نزدیک یا دوربودن او از سنّ بلوغ صورت گیرد.

س 1503: اگر جنایتی بر انسان کاملی واقع شود، آیا پدر یا جدّ پدری او حقّ تقاضای دیه و گرفتن آن برای مجنی علیه بدون اذن او را دارند؟ یعنی آیا بر جانی واجب است که هنگام مطالبه پدر یا جدّ پدری دیه

را به مجنی علیه پرداخت کند؟

ج: آنان ولایتی بر مجنی علیه بالغ و عاقل ندارند، لذا نمی توانند بدون اذن او حقّ وی را مطالبه کنند.

س 1504: آیا برای ولی صغار جایز است به عنوان ولایت بر آنان، وصیت مورّث ایشان در زائد بر ثلث را اجازه دهد؟

ج: ولی شرعی، می تواند با رعایت غبطه و مصلحت صغار، اجازه دهد.

س 1505: آیا پدر نسبت به مادر در رابطه با فرزند، ذیحق تر و دارای اولویت است؟ و اگر پدر یا جدّ پدری اولویتی ندارند بلکه پدر و مادر هر دو به یک مقدار صاحب حق هستند، آیا هنگام اختلاف، قول پدر مقدّم است یا قول مادر؟

ج: پاسخ با اختلاف حقوق مختلف می شود، ولایت بر صغیر به عهده پدر و جدّ پدری است و حضانت فرزند پسر تا دو سالگی و فرزند دختر تا هفت سالگی با مادر است و بعد از آن با پدر است و حقّ اطاعت و حرمت اذیت پدر و مادر توسط فرزند به یک مقدار است و فرزند باید حال مادر را بیشتر مراعات کند، در روایات وارد شده که بهشت زیر پای مادران است.

س 1506: شوهرم که دو فرزند از او دارم به شهادت رسیده است، برادر و مادر شوهرم آن دو کودک و لوازم زندگی و تمام اموالشان را گرفته و از دادن آنان به من خودداری می کنند، با توجه به اینکه من بخاطر آنان ازدواج نکرده و ازدواج هم نخواهم کرد، چه کسی حق نظارت بر آنان و اموالشان را دارد؟

ج: نگهداری اطفال یتیم تا رسیدن به سنّ تکلیف شرعی حقّ مادرشان است، ولی ولایت بر اموال آنان با قیم شرعی

آنان است و در صورت نبودن قیم با حاکم شرع است و عموی صغار و مادربزرگشان حق حضانت و ولایت برآنان و اموالشان را ندارند.

س 1507: بعضی از اولیای کودکان صغیر بعد از ازدواج همسر میت، مانع استفاده مادر و فرزندان تحت حضانت او از سهم صغار از ارثیه پدرشان از قبیل خانه و سایر لوازم مورد نیازشان می شوند، آیا مجوّز شرعی وجود دارد که آنان را وادار به تسلیم سهم صغار به مادرشان که حضانت آنان را بر عهده دارد، نماید؟

ج: اقدامات ولّی شرعی صغار باید با ملاحظه مصلحت و غبطه آنان باشد و تشخیص مصلحت با او است و چنانچه بر خلاف، عمل کند و سبب بروز اختلاف گردد، باید به حاکم شرع رجوع شود.

س 1508: آیا تجارت قیم صغار با اموال ایشان به نحوی که منافع آنان حفظ شود، صحیح است؟

ج: با مراعات مصلحت و غبطه صغار اشکال ندارد.

س 1509: هنگام وجودجدّ، عمو، دایی و همسر، حقّ ولایت و قیمومت با کدامیک از آنان است؟

ج: ولایت شرعی بر صغیر یتیم و اموال او با جدّ پدری است و حقّ حضانت او هم فقط با مادراست و عمو و دایی حقّ ولایت و حضانت ندارند.

س 1510: آیا جایز است اموال یتیمان با اذن دادستان کلّ در قبال قبول حضانت آنان، دراختیار مادر قرار گیرد، بطوری که جدّ پدری آنان فقط حقّ اشراف ونظارت داشته باشد و حق دخالت مستقیم نداشته باشد؟

ج: این کار بدون موافقت جدّ پدری که ولی شرعی کودکان است، جایز نیست مگر آنکه باقی ماندن اموال ایتام دراختیار جدّشان موجب ضرر به آنان شود که در این صورت حاکم باید

جلوی آن را بگیرد و ولایت بر اموال آنان را به کسی بسپارد که او را شایسته آن می داند اعم از اینکه مادر باشد یا غیر او.

س 1511: آیا بر ولی طفل دریافت دیه ای که طفل استحقاق گرفتن آن را دارد، از کسی که دیه بر عهده اوست، واجب است؟ و آیا بکارگیری سهم صغیر از دیه هر چند با گذاشتن در حساب سرمایه گذاری بانکی در صورتی که به نفع صغیر باشد، بر او واجب است؟

ج: بر ولی طفل واجب است در صورتی که جنایت موجب دیه باشد، آن را برای صغیر از فرد جانی مطالبه و اخذ نماید و برای او تا رسیدن به سنّ بلوغ و رشد حفظ کند، امّا ملزم به تجارت و بهره برداری از آن برای صغیر نیست، ولی انجام آن در صورتی که به مصلحت صغیر باشد، اشکال ندارد.

س 1512: اگر یکی از اعضای شرکت که ورثه صغیری دارد فوت کند، و ورثه او بر اثر سهمی که دراموال شرکت پیدا می کنند با اعضای دیگر شریک شوند، سایر اعضا نسبت به تصرّفاتشان دراموال شرکت چه تکلیفی دارند؟

ج: واجب است در مورد سهم صغار به ولی شرعی یا حاکم شرع مراجعه شود.

س 1513: آیا به مقتضای ولایت جدّ پدری بر ایتام و اموال آنان، واجب است اموالشان که از طریق ارث از ما ترک میت به آنان رسیده، برای محفوظ ماندن، به جدّ پدری تحویل داده شود؟ و بر فرض وجوب آن، اطفال با مادرشان در کجا باید سکونت کنند؟ و با توجه به اینکه آنان یا مشغول به تحصیل هستند و یا صغیرند و مادرشان هم فقط خانه

دار است، از چه منبعی باید ارتزاق کنند؟

ج: ولایت بر صغار به معنای لزوم تسلیم اموالشان به ولی و محرومیت آنان از استفاده از اموال تا رسیدن به سنّ بلوغ نیست، بلکه به معنای لزوم نظارت ولی بر آنان و اموالشان و مسئولیت او نسبت به حفظ اموالشان است و تصرّف در اموال آنان هم موقوف بر اذن اوست، و بر ولی هم واجب است که از اموال صغار به مقدار نیازشان به آنان بپردازد و در صورتی که مصلحت ببیند که اموال را در اختیار مادر و اطفال بگذارد تا از آن استفاده کنند، می تواند این کار را انجام دهد.

س 1514: تا چه مقدار جایز است پدر در اموال فرزند بالغ و عاقل خود که مستقل از اوست تصرّف کند؟ و آیا اگر تصرّفی کند که مجاز به آن نیست، ضامن است؟

ج: برای پدر جایز نیست در اموال فرزند بالغ و عاقل خود تصرّف کند مگر با اجازه و رضایت او و تصرّف بدون رضایت او حرام و موجب ضمان است مگر درمواردی که استنثا شده است.

س 1515: یکی از مؤمنین که سرپرستی برادران یتیم خود را بر عهده دارد و اموالی از آنان در نزد او موجود است با مال آنان اقدام به خرید زمینی بدون سند و مدرک برای ایشان کرده است به این امید که در آینده برای آن سند بگیرد و یا آن را به مبلغی بیشتر از قیمت خرید بفروشد ولی اکنون خوف آن را دارد که کسی ادعای مالکیت زمین را کند و یا کسی آن را تصرّف نماید و اگر در حال حاضر مبادرت به فروش آن

کند پول خرید آن هم بدست نمی آید، آیا در صورتی که آن را به قیمتی کمتر از قیمت خرید بفروشد و یا غاصبی آن را غصب کند، ضامن پول ایتام است؟

ج: اگر شرعا قیم یتیمان باشد و با رعایت مصلحت و منفعت آنان اقدام به خرید زمین برای آنان کرده باشد، چیزی بر عهده او نیست و درغیر این صورت معامله فضولی و منوط به اجازه ولّی شرعی یا اجازه خودشان بعد از رسیدن به سنّ بلوغ می باشد و او هم ضامن مال یتیمان است.

س 1516: آیا جایز است پدر از اموال طفل برای خودش به عنوان قرض بردارد و یا به دیگری قرض بدهد؟

ج: اگر با رعایت غبطه و مصلحت او باشد، اشکال ندارد.

س 1517: اگر به کودکی لباس یا چیزهای دیگر مثل اسباب بازی هدیه داده شود و بعداز بزرگ شدن کودک و یا به علت های دیگر برای او غیر قابل استفاده گردد، آیا جایز است ولی او آنها را صدقه بدهد؟

ج: جایز است ولی طفل با رعایت غبطه و مصلحت او هر گونه که صلاح می داند در آنها تصرّف کند.

شرایط جنس و عوض آن

س 1518: آیا جایز است انسان بعضی از اعضای بدنش (مثل کلیه) را به شخصی که به آن نیاز دارد، بفروشد؟

ج: ǚϘѠآن عضو از اعضایی باشد که برداشتن آن از بدن خطر و یا ضرر قابل ملاحظه ای برای اهداء کننده عضو نداشته باشد، اشکال ندارد.

س 1519: اشیایی که فایده و اهمیتی نزد عموم مردم ندارند ولی نزد گروه خاصی از ارزش و اهمیت برخوردار هستند مانند حشرات و زنبورها و مانند آنها که برای مراکز تحقیقی و دانشگاهها ارزش تحقیقاتی دارند، آیا این

اشیا دارای مالیت هستند و احکام اشیایی که مالیت دارند از قبیل مالکیت، جواز خرید و فروش، ضمان بر اثر اتلاف و غیره، بر آنها هم جاری می شود؟

ج: هر چیز که به خاطر منافع حلال آن موجب رغبت عقلاء ولو گروهی از آنان باشد، مالیت داشته و همه احکام و آثار اموال مانند مالکیت و جواز خرید و فروش و ضمان بر اثر ید یا اتلاف و غیره بر آن مرتّب می شود مگر احکام و آثاری که دلیلی بر عدم ترتّب آنها از نظر شرعی وجود دارد، هر چند احوط این است که در معاوضه چیزهایی مثل زنبور و حشرات، عوض در برابر حق اختصاص و رفع ید از این اشیا قرار داده شود.

س 1520: بنابر اشتراط عین بودن مبیع همانگونه که بسیاری از فقها به آن معتقدند، آیا فروش علوم فنی آنگونه که امروزه در قراردادهایی که بین دولتها راجع به مبادله آن منعقد می شود، صحیح است؟

ج: مبادله آنها از طریق مصالحه اشکال ندارد.

س 1521: فروش زمین یاکالای دیگر به شخصی که مشهور به دزدی است و این احتمال وجود دارد که مالی را که به عنوان ثمن به فروشنده می پردازد، از اموال مسروقه باشد، چه حکمی دارد؟

ج: معامله با کسی که مشهور به کسب مال از راه حرام است، به صرف احتمال مذکور، اشکال ندارد و اگر یقین داشته باشد پولی که به او می پردازد از اموال حرام است، گرفتن آن جایز نیست.

س 1522: من یک قطعه زمین زراعی دارم که مهریه ام بوده است، و اخیرا اقدام به فروش آن کرده ام، در حال حاضر مردی ادّعا می کند که آن زمین بیشتر از دویست

سال است که وقف می باشد، تکلیف من در مورد فروش آن چیست؟ و شوهرم که این زمین را به عنوان مهریه به من داده است چه تکلیفی دارد؟ و مشتری که آن را از من خریده است چه تکلیفی دارد؟

ج: همه معاملاتی که بر زمین مذکور صورت گرفته، محکوم به صحت هستند مگر آنکه مدّعی وقفیت، ادّعای خود را در دادگاه شرعی ثابت کند و همچنین ثابت شود که این وقف از مواردی است که فروش آن جایز نیست و بر فرض ثبوت هر دو امر، حکم به بطلان همه معاملاتی می شود که بر روی آن صورت گرفته است و در این صورت شما باید ثمن را به مشتری برگردانید و زمین هم واجب است به حالت وقفیت برگردد و شوهر شما هم ضامن مهریه است.

س 1523: واردات گوسفندان و چارپایان از جزایر ایرانی مجاور به دولتهای خلیج فارس افزایش پیدا کرده است و نزد تجّار معروف است که صادرات آنها از جمهوری اسلامی ممنوع می باشد و به شکل غیر قانونی قاچاق می شوند، بنابراین آیا خرید آنها از بازارهای دولتهای مزبور جایز است؟

ج: انتقال و صادرات گوسفند و چارپایان دیگر به کشورهای خارجی از راههای غیرقانونی و برخلاف مقرّرات دولت اسلامی شرعا ممنوع است.

س 1524: پدرم یک ساعت از سهم آبیاری خود و زمین های تابع آن را بر اساس قانون اصلاحات ارضی که او را ملزم به فروش زمین می کرد به زارع فروخته است بدون آنکه به اعتراف خریدار، چیزی در برابر آن دریافت کند و از پدرم هم کلامی که دلالت برهبه آن کند، شنیده نشده است، آیا جایز است پول آن را از

خریدار مطالبه کنیم؟

ج: به طور کلی اگر حق آبیاری و زمین های تابع آن شرعا ملک فروشنده باشد، خود او و همچنین ورثه او بعد از فوت وی حق دارند از مشتری پول مبیع را مطالبه کنند، ولی امر زمینهای اصلاحات ارضی تابع قانون مجلس شورای اسلامی و مجمع تشخیص مصلحت نظام است.

س 1525: آیا کسی که جواز واردات یا خرید از یک غرفه تجاری را بدست آورده، جایز است بدون انجام کاری آن را در بازار آزاد به شخص دیگری بفروشد؟

ج: این کار در صورتی که مخالف مقرّرات دولت اسلامی نباشد، فی نفسه اشکال ندارد.

س 1526: آیا فروش یا اجاره دادن پروانه کار تجاری که هموطنان از دولت می گیرند جایز است؟

ج: انتقال حق انتفاع از پروانه کار به دیگری بطور مجانی یا در برابر عوض، تابع مقرّرات دولت جمهوری اسلامی است.

س 1527: جنسی که به مقتضای قانون باید فروش آن به صورت مزایده علنی باشد، اگر برای فروش در مزایده عرضه شود، آیا فروختن آن به قیمتی کمتر از قیمتی که کارشناس روی آن گذاشته است، در صورتی که به آن قیمت، مشتری نداشته باشد، جایز است یا خیر؟

ج: قیمتی که توسط کارشناس معین شده، معیار فروش در مزایده نمی باشد، لذا اگر جنسی در مزایده به نحو صحیح از نظر شرعی و قانونی برای فروش عرضه شود، فروش آن به بالاترین قیمتی که در مزایده مشتری دارد، محکوم به صحت است.

س 1528: در زمین مجهول المالکی یک منزل مسکونی بنا کرده ایم.آیا فروش زمین همراه با ساختمان موجود در آن با رضایت مشتری و علم او به اینکه مجهول المالک بوده و فروشنده، فقط مالک ساختمان آن است، جایز

است؟

ج: اگر ساخت بنا در زمین مجهول المالک با اذن حاکم شرع باشد، مالک ساختمان فقط می تواند مبادرت به فروش ساختمان بکند و حقّ فروش زمین را ندارد.

س 1529: اینجانب خانه ام را به مردی فروخته ام و او هم چکی را به مبلغ معینی به عنوان قسمتی از پول به من داده است، ولی با توجه به عدم وجود پول در حسابش از نقد کردن چک خودداری می کند، با در نظر گرفتن نسبت تورّم وبالا رفتن قیمت خانه با گذشت زمان و همچنین با توجه به اینکه طی مراحل پیگیری قانونی و محکومیت مشتری برای دستیابی به مبلغ چک، مدّتی طول می کشد، آیا من فقط حق دریافت مبلغ چک را دارم یا می توانم تفاوت قدرت خرید نسبت به روز دریافت مبلغ چک را هم از او مطالبه کنم؟

ج: فروشنده حق مطالبه مبلغی بیشتر از قیمت معین شده مبیع در معامله را ندارد، ولی در صورتی که بر اثر کوتاهی خریدار در پرداخت پول، قدرت خرید فروشنده و ارزش پول پایین بیاید ومتضرر شود، احوط این است که با مشتری در مقدار مابه التفاوت مصالحه کند.

س 1530: اینجانب یک آپارتمان مسکونی را از شخصی خریده ام به این شرط که آن را در مدّت معینی به من تحویل دهد و در ضمن عقد بر امکان افزایش قیمت آن تا 15% توافق کرده ایم، ولی اکنون فروشنده، بطور یکجانبه، قیمت را تا 31% افزایش داده است واعلام کرده است که تسلیم و تجهیز آپارتمان مشروط به پرداخت آن مقدار می باشد، آیا انجام این کار برای او جایز است؟

ج: اگر قیمت نهایی و قطعی درهنگام اجرای عقد معین نشده باشد و یاتعیین

قیمت، موکول به ملاحظه قیمت روزِ تحویل شده باشد، بیع باطل است و فروشنده می تواند از انجام معامله خودداری نموده و هر قیمتی را که می خواهد معین کند و مجرّد توافق و تراضی بعدی خریدار و فروشنده بر تعیین قیمت قطعی به قیمت روز تسلیم مبیع، برای صحّت بیع کافی نیست.

س 1531: اینجانب 15 از سهم مشاع یک کارخانه پلاستیک سازی را به مبلغ معینی خریده ام و14 قیمت آن را بصورت نقد و 34 آن را در سه فقره چک که مبلغ هر کدام 14 قیمت است، پرداخت نموده ام، امّا کارخانه و وجوه نقدی و چک ها همه دردست فروشنده هستند، آیا شرعا با آن بیع محقّق می شود و من حق مطالبه سهم خود از سود کارخانه را از فروشنده دارم؟

ج: قبض مبیع و پرداخت نقدی همه قیمت به فروشنده در صحت خرید و فروش شرط نیست، بنابر این اگر خرید 15 کارخانه از مالک شرعی آن و یا وکیل یا ولی او بر وجه صحیح محقّق شود، آن مقدار بر اثر معامله مزبور، ملک مشتری محسوب شده و آثار ملکیت او برآن مرتّب می شود و درنتیجه حق مطالبه سهم خود از سود کارخانه را خواهد داشت.

شروط ضمن عقد

س 1532: شخصی باغ خود را به این شرط که تا وقتی که زنده است منافع آن متعلّق به خود او باشد، به فرد دیگری فروخته است، آیا این بیع با شرط مذکور صحیح است؟

ج: فروش مبیع به نحوی که برای مدّتی مسلوب المنفعة باشد اشکال ندارد به شرطی که مالیت شرعی و عرفی داشته و قابل انتفاع باشد، هر چند بعد از پایان مدّتی که منفعت آن استثنا

شده است. ولی اگر استثنای منافع تا مدّتی نامعین، منجر به جهل به ثمن یا مثمن شود، بیع به علت غرر باطل است.

س 1533: اگر در ضمن عقد با فروشنده شرط شود که در صورت تأخیر تسلیم مبیع از مدّت مقرّر، مبلغ معینی را به مشتری بپردازد، آیا عمل به این شرط شرعا بر عهده او هست یاخیر؟

ج: شرط مذکور اشکال ندارد و بر فروشنده واجب است در صورت تأخیر تسلیم مبیع، به آن شرط عمل کند و مشتری هم می تواند خواستار عمل به شرط شود.

س 1534: شخصی یک مغازه تجاری را به این شرط که پشت بام آن ملک خود او باقی بماند و حق ساخت بنا در بالای آن را داشته باشد، فروخته است، آیا با وجود این شرط و با علم به اینکه اگر آن شرط نبود اصلا آن رانمی فروخت، مشتری حقّی، نسبت به پشت بام مغازه دارد یا خیر؟

ج: بعد از استثناء پشت بام مغازه در معامله، مشتری حقّی در آن ندارد.

س 1535: شخصی خانه ای را که هنوز تکمیل نشده، خریده است، به این شرط که فروشنده در ازای ثبت آن به نام مشتری از او مبلغی را مطالبه نکند، ولی اکنون در قبال ثبت سند به نام مشتری از او مبلغی را مطالبه می کند، آیا چنین حقّی را دارد؟ و آیا پرداخت آن بر مشتری واجب است؟

ج: بر فروشنده واجب است به تعهدّی که هنگام خرید و فروش نموده، عمل کرده، مبیع را به مشتری تحویل دهد و سند آن را به نام او نماید و حق ندارد چیزی را بیشتر از آنچه که عقد مبتنی بر آن منعقد شده،

مطالبه کند مگر آنکه بنا به درخواست مشتری مبادرت به انجام عملی کند که از نظر عرف دارای ارزش بوده و زائد بر اعمالی باشد که در ضمن عقد بر آن توافق شده است.

س 1536: زمینی به قیمت معینی فروخته شده و تمام پول آن هم به فروشنده پرداخت شده است و در ضمن عقد مقرّر گشته است که مشتری مبلغ معینی را به فروشنده در برابر اقدام به ثبت سند رسمی به نام مشتری بپردازد. همه این امور در یک سند عادی نوشته شده است ولی در حال حاضر فروشنده در برابر تسلیم سند رسمی به مشتری مبلغ بیشتری را نسبت به مبلغ نوشته شده در سند عادی مطالبه می کند، آیا او حق این کار را دارد؟

ج: بر فروشنده واجب است بعد از تحقّق خرید و فروش به نحو صحیح شرعی به عقد بیع و همه اموری که در ضمن آن به نفع مشتری ملتزم شده عمل کند و حق ندارد از او مبلغی را بیشتر از آنچه به آن ملتزم شده است مطالبه کند.

س 1537: اگر خریدار و فروشنده در ضمن تنظیم قرارداد بیع ملتزم شوند که حق عدول از معامله را نداشته باشند و در صورتی که مشتری بعد از امضای قرارداد از انجام معامله منصرف شود، حق مطالبه بیعانه ای را که به فروشنده داده است ندارد و همچنین اگر فروشنده بعد از امضای قرارداد منصرف شود، باید علاوه بر برگرداندن بیعانه مذکور، مبلغ معینی را هم به عنوان ضرر و خسارت به مشتری بپردازد، آیا شرط خیار یا اقاله توسط آنان به صورت مذکور صحیح است؟و آیا مالی که از این

طریق بدست می آید برای آنان حلال است؟

ج: شرط مذکور شرط خیار فسخ یا اقاله نیست بلکه شرط پرداخت مبلغی در صورت انصراف از انجام معامله است و این قبیل شروط به مجرّد ذکر و ثبت آنها در ضمن تنظیم قرارداد بیع و امضای آن، تا زمانی که در ضمن عقد ذکر نشوند، اثری ندارند، ولی با ذکر در ضمن عقد یا انعقاد عقد مبتنی بر آن صحیح بوده و وفا به آن هم واجب است و گرفتن مالی که به این ترتیب بدست می آید، اشکال ندارد.

س 1538: گاهی عبارت زیر در قراردادهای بیع نوشته می شود: « اگر یکی از طرفین، اقدام به فسخ معامله نمود باید فلان مبلغ را به عنوان غرامت به طرف دیگر بپردازد ».سؤال این است که اولاّ: آیا این عبارت شرط خیار محسوب می شود؟ و ثانیا: آیا این قبیل شروط صحیح هستند؟و ثالثا: در صورتی که شرط باطل باشد، آیا عقد هم باطل است؟

ج: این شرط، شرط خیار محسوب نمی شود بلکه شرط پرداخت مبلغی در صورت انصراف از اتمام و تکمیل معامله است و این شرط اگر در ضمن عقد لازم باشد و یا عقد مبتنی بر آن منعقد شود اشکال ندارد. ولی باید برای این قبیل شرطها که در قیمت مبیع مؤثّر هستند مدّت معینی ذکر شود والاّ باطل است.

مسائل متفرّقه بیع

س 1539: بعضی از افراد اقدام به فروش بعضی از املاک خود می کنند به این شرط که دوباره آن را از همان مشتری به قیمتی بیشتر از قیمتی که خریده است خریداری کنند، آیا این بیع صحیح است؟

ج: این نوع بیع صوری و وسیله ای برای دستیابی به قرض ربوی می باشد

و لذا حرام و باطل است، بله اگر ملک خود را بطور جدّی و به نحو صحیح شرعی بفروشند و سپس اقدام به خرید نقدی یا نسیه آن به همان قیمت یا بیشتر از مشتری نمایند، اشکال ندارد.

س 1540: بعضی از تجّار به نیابت از تجّار دیگر اقدام به واردات کالا از طریق اسناد اعتباری بانکی نموده و سپس به نیابت از آنان مبادرت به پرداخت قیمت کالا به بانک بعد از دریافت اسناد آن می کنند و در برابر این کار درصد معینی را که قبلا بر آن توافق شده از آنان می گیرند، آیا این معامله صحیح است یاخیر؟

ج: اگر تاجر، کالا را برای خودش وارد کند و سپس آن را با سودی که به نسبت درصدی از قیمت کالا مشخص می شود به کسی که می خواهد، بفروشد، اشکال ندارد و همچنین اگر کالا را برای کسی که از او درخواست کرده است به عنوان جُعاله همراه با عوض و اجرت عمل که آن را به نسبت درصدی از قیمت کالا معین می کند، وارد کند، اشکال ندارد.

س 1541: بعد از وفات همسرم بعضی از لوازم منزل را فروخته و مبلغی روی پول آن گذاشتم و لوازم دیگری خریدم، آیا استفاده از این لوازم در خانه همسر دوّمم جایز است؟

ج: اگر لوازمی را که فروخته اید، ملک شما بوده، آنچه را هم که با پول آنها خریده اید، ملک شما محسوب می شود و در غیر این صورت، فروش آنها منوط به اجازه سایر ورثه می باشد.

س 1542: شخصی یک محل تجاری را از مالکی که آن را بدون اخذ پروانه ساخت از شهرداری، بنا نموده، اجاره کرده است و شهرداری

جریمه تخلّف از قوانین ساخت وساز در آن مکان را مطالبه می کند، آیا این جریمه را باید مستأجر بپردازد یا مالک محل تجاری که آن را بدون پروانه ساخته است؟

ج: پرداخت این جریمه بر عهده مالک است که در ساخت آن مکان از قوانین ساختمان سازی، تخلّف کرده است.

س 1543: زمینی را از کسی که در آن تصرّف کرده و زراعت می کند و آن را به موجب قانون اصلاحات اراضی نظام سابق بدست آورده است، خریداری کرده ام، ولی نمی دانم فروشنده، همان مالک شرعی آن است یا خیر؟ و مدّت زمان طولانی است که فوت کرده و ورثه او الآن پول آن را از من مطالبه می کنند، حکم این مسئله چیست؟

ج: امر زمینهای اصلاحات ارضی تابع قانون مجلس شورای اسلامی و مجمع تشخیص مصلحت نظام است.

س 1544: ملکی را از شخصی خریده و به فرد دیگری فروختم، ولی فروشنده بعد از آنکه قرارداد معامله را از من گرفت، اقدام به فروش مجدّد آن به شخص دیگری نمود، با این فرض که من نمی توانم ثابت کنم که او سند معامله را از من گرفته است، آیا معامله ای که من انجام داده ام، صحیح است یا معامله ای که او انجام داده است؟

ج: با فرض تحقّق خرید از مالک به وجه صحیح شرعی، اختیار مبیع در دست مشتری است و فروش آن توسط او به هر شخصی که می خواهد، صحیح است و فروشنده اوّل حق تصرّف در آن را ندارد و بیع مجدّد او به فرد دیگر فضولی و منوط به اجازه مشتری اوّل است.

س 1545: من به فرزند برادرم قول دادم که قسمتی از زمین هایم را زمانی که تمام

پول آن را به من پرداخت به او بفروشم، ولی به سبب بعضی از مشکلات اداری سند زمین را قبل از بیع به نام او کردم و خود وی هم اقرار نمود که مالک زمین نیست، ولی بعد از مدّتی به استناد ثبت سند به نام او مبادرت به مطالبه زمین نموده است، آیا من باید خواسته او را اجابت کنم؟

ج: مدّعی خرید زمین تا زمانی که تحقّق آن را بر وجه صحیح شرعی ثابت نکرده است، حقّی در آن زمین نخواهد داشت و با فرض اقرار صریح او به عدم مالکیت هنگام ثبت سند به نام او، نمی تواند به سند آن ملک استناد کند.

س 1546: شخصی مالک قطعه زمینی بوده که شرکت تعاونی اداره ما مبادرت به تصرّف و توزیع آن بین کارمندان اداره نموده است و همچنین از کارمندان هم مبلغی پول گرفته و ادّعا می کند که آنها را به صاحب زمین داده و رضایت او را جلب کرده است، ولی بعضی از آنان ادّعا می کنند که بطور مستقیم از مالک شنیده اند که راضی نیست، از طرفی در آن زمین، مسجد و خانه های مسکونی هم ساخته شده است، با توجه به مطالب مذکور سؤالات زیر را مطرح می کنیم:

1 - آیا نسبت به زمین مسجد و استمرار ساخت آن احتیاج به کسب اجازه از صاحب زمین است یا خیر؟

2 - تکلیف کارمندان نسبت به زمینهایی که خانه های خود را در آن ساخته اند چییست؟

ج: اگر ثابت شود که نمایندگان شرکت تعاونی (که مکلّف به خرید زمین از مالک بوده اند) به طریق صحیح اقدام به معامله کرده و رضایت مالک را تحصیل نموده اند، خرید زمین

توسط آنان از مالک محکوم به صحّت است و همچنین اگر هنگام تقسیم زمین بین کارمندان ادّعا کنند که آن را به نحو شرعی از مالک آن گرفته اند، تا زمانی که کذب سخن آنان ثابت نشده است، گفته آنان و توزیع زمین توسط آنان حمل بر صحت می شود و ترتیب اثر دادن به آن صحیح است و تصرّف در آن زمین برای کسانی که از شرکت مذکور گرفته اند، اشکال ندارد و همچنین ساخت مسجد در قسمتی از آن زمین با اذن مشتریانی که در آن شریک هستند، اشکال ندارد.

س 1547: شخصی از همسر شهیدی خواسته است که تقاضای دریافت امتیازی را که به فرزندان شهدا در خرید ماشین داده می شود، بنماید تا با خرید ماشین برای خودش از آن استفاده کند. همسر شهید هم به اعتبار اینکه قیم فرزندان شهید می باشد با آن موافقت کرده است، ولی فرزندان شهید بعد از خرید ماشین ادّعا می کنند که متعلّق به آنان است زیرا خرید آن بر اثر امتیازی بوده که به آنان داده شده است. آیا این ادّعا مسموع است؟

ج: اگر فروشنده ماشین آن را هر چند بر اثر ارائه گواهی امتیاز خرید، به خود مشتری فروخته است و او هم ماشین را برای خود و با مال خود خریده است، ماشین ملک او محسوب می شود، هر چند ضامن قیمت امتیازی است که به خانواده آن شهید عزیز داده شده است.

س 1548: زمینی را به وکالت از مالک آن با سند عادی به شخصی فروخته و مقداری از پول آن را گرفتم و قرار شد بعد از پرداخت باقیمانده آن اقدام به ثبت رسمی سند به نام

مشتری نماییم، ولی او باقیمانده پول را نپرداخت و در نتیجه سند رسمی ملک به اسم موکّل من باقی ماند و تا به حال در دفتر ثبت اسناد رسمی به نام مشتری نشده است. در خلال این مدّت مشتری، اقدام به ساخت بدون مجوّز چند مغازه در آن برای کسب و تجارت نموده است و به همین دلیل مالیاتهای غیر قابل انتظاری مثل مالیات اجاره و تعاون به آن تعلّق گرفته است، در حالی که این زمین که دوازده سال پیش با سند عادی فروخته شده، یک زمین خالی بوده و بعلاوه در قرارداد بیع تصریح شده است که هنگام ثبت سند رسمی به نام مشتری همه هزینه ها به عهده اوست، آیا مالیاتهای مذکور، شرعا بر عهده فروشنده است یا خریدار؟

ج: مالیاتها و هزینه هایی که به اصل زمین و یا به فروش آن تعلّق گرفته، بر عهده فروشنده است و آنچه به ساختمانی که در زمین ساخته شده و یا به زمین بخاطر ساختمان سازی در آن تعلّق گرفته، بر عهده خریدار است که آن مغازه های تجاری را در زمین ساخته است و اگر در ضمن عقد شرط و توافق شده که هزینه ها بر عهده یک طرف باشد باید به همان صورت عمل نمایند.

س 1549: شخصی یک آپارتمان مسکونی را از فردی بطور نقدی و قسطی بعد از توافق دوطرف بر قیمت و شرایط بیع و اقساط خریده است و سپس آن را با همان شرایط به شخص دیگری فروخته است، به این شرط که پرداخت مابقی اقساط آن به عهده مشتری دوّم باشد، آیا برای فروشنده اوّل عدول از شروط معامله و قرار داد

قبلی جایز است؟

ج: فروشنده بعد از تحقّق بیع حقّ عدول از آن و شروط آن را ندارد و همچنین اقدام مشتری به فروش مبیع به شخص دیگر قبل از پرداخت قسطهای آن اشکال ندارد، ولی شرط پرداخت اقساط توسّط مشتری دوّم، صحیح نیست مگر آنکه فروشنده آن را قبول کند.

س 1550: در یکی از فروشگاهها یک دستگاه تلویزیون برای فروش به هر کسی که قرعه به نام او در آید عرضه شده است، با من صدو سی نفر در این قرعه کشی شرکت کرده اند که قرعه به نام من در آمده و تلویزیون را خریدم، آیا این معامله صحیح است؟ و آیا استفاده از آن برای من جایز است؟

ج: اگر انعقاد بیع بعد از اصابت قرعه به نام شما باشد، آن معامله و استفاده از مبیع اشکال ندارد.

س 1551: شخصی یکی از زمینهای خود را به فردی فروخته و مشتری هم آن را به شخص سومی فروخته است، با توجه به اینکه به هر یک از معامله های مربوط به آن زمین طبق قانون رایج، عوارض دولتی تعلق می گیرد، آیا واجب است ابتدا فروشنده اوّل مبیع را به نام مشتری اوّل کند و سپس او اقدام به ثبت آن به نام مشتری دوّم نماید یا آنکه جایز است مستقیما آن را به نام مشتری دوّم کند تا مشتری اوّل از مالیاتهای معامله، معاف شود؟ و اگر اقدام به ثبت آن به اسم مشتری اوّل کند، آیا ضامن ضررهایی که بر اثر مالیاتهای مأخوذه به مشتری اوّل وارد می شود هست یا خیر؟ و آیا بر او اجابت خواست مشتری اوّل، مبنی بر ثبت مستقیم مبیع به نام

مشتری دوّم واجب است؟

ج: فروشنده اول نسبت به ثبت زمین فروخته شده به نام مشتری اوّل یا دوّم تا زمانی که بر خلاف قانون، نباشد، مخیر است و می تواند از مشتری بخواهد که در عمل بر طبق قانون رایج، با او همراهی کند و او ضامن عوارضی که از مشتری اوّل در صورت ثبت زمین به نام او از وی گرفته می شود نیست، همچنانکه ملزم به اجابت درخواست او نسبت به ثبت زمین بطور مستقیم به اسم مشتری دوم هم نمی باشد.

احکام خیارات

خیار مجلس

س 1552: شخصی ساختمانی را خریداری نموده و مبلغی را به عنوان بیعانه به فروشنده پرداخت کرده است و فروشنده بعد از سه ساعت اقدام به فسخ بیع نموده و از تحویل ساختمان به خریدار خودداری کرده است، این کار او چه حکمی دارد؟

ج: اگر فسخ او بعد از متفرّق شدن از مجلس بیع و بدون ثبوت یکی از موجبات شرعی خیار فسخ صورت گرفته باشد، باطل و بدون اثر است والاّ حکم به صحّت و نفوذ فسخ می شود.

خیار عیب

س 1553: اگر اداره های رسمی از ثبت مِلک به نام خریدار خودداری کنند، آیا باعث ثبوت حق فسخ برای او می شود؟

ج: اگر بعد از معامله آشکار شود که انتقال رسمی مبیع به دیگری ممنوع است با فرض این که این امر عرفا عیب محسوب می شود، موجب ثبوت خیار برای خریدار می گردد.

س 1554: اگر ثبت رسمی سند به نام خریدار در زمان معامله ممنوع باشد و او به آن علم داشته باشد، آیا موجب بطلان معامله می شود یا خیر؟

ج: این امر باعث بطلان بیع نشده و در فرض مذکور موجب ثبوت حق فسخ هم برای

او نمی شود.

خیار تأخیر

س 1555: شخصی خانه ای را از فردی به قیمت معینی خریده و پرداخت پول آن را برعهده گرفته است ولی بدون آنکه شرط تأخیر پرداخت ثمن را داشته باشد آن را نپرداخته است تا اینکه دو سال از زمان انجام معامله گذشته و فروشنده هم خانه را تحویل خریدار نداده است، آیا این بیع، باطل محسوب می شود؟

ج: مجرّد تأخیر مشتری در پرداخت ثمن به فروشنده و دریافت مبیع از او بیع را باطل نمی کند هر چند آن را با فروشنده شرط نکرده باشد. ولی بعداز گذشت سه روز از این بیع، فروشنده خیار فسخ دارد.

خیار شرط

س 1556: اینجانب یک آپارتمان مسکونی را به صورت بیع لازم به شخصی فروختم به این شرط که اگر در موعد مقرّر برای ثبت سند آپارتمانی به نام او و دریافت باقیمانده آن از او در دفتر ثبت اسناد رسمی حاضر نشود، حق فسخ معامله و فروش آپارتمان به قیمت روز به شخص دیگر را داشته باشم و چون خریدار در موعد مقرّر در دفتر ثبت اسناد رسمی حاضر نشد، بیع را فسخ نموده و آپارتمان را به شخص دیگری فروختم. آیا این بیع دوم شرعا صحیح است؟

ج: مبادرت به فسخ بیع و فروش مجدّد مبیع به شخص دیگر طبق شروطی که دو طرف در ضمن عقد لازم به آن ملتزم شده اند، اشکال ندارد.

خیار رؤیت

س 1557: اگر فروشنده زمین به خریدار بگوید که مساحت آن، فلان متر مربع است و سند بیع بر همان اساس تنظیم شود و سپس خریدار متوجه شود که مساحت زمین بسیار کمتر از آن مقداری است که فروشنده گفته است، آیا این بیع

از نظر شرعی صحیح است؟ و آیا خریدار حق فسخ دارد؟

ج: اگر مشتری قطعه زمین را ببیند و آن را با اعتماد به شخص فروشنده نسبت به مقدار مساحت آن، خریداری کند، معامله صحیح است، ولی خریدار به علت تخلف وصف، حق فسخ دارد، امّا اگر به این گمان که مساحت آن زمین فلان مقدار است هر متری از آن را به قیمت معینی بخرد و بعد مشخص شود که متراژ آن از مقدار گفته شده کمتر است بیع نسبت به مساحت موجود صحیح است و خریدار حق دارد پول مقدار ناقصی زمین را از فروشنده مطالبه کند و یا بیع را فسخ نموده و تمام ثمن را پس بگیرد.

خیار غبن

س 1558: اگر مشتری پرداخت قیمت مبیع را از زمان آن به تأخیر بیندازد و قیمت مبیع نسبت به روز معامله افزایش پیدا کند، آیا این امر باعث ثبوت خیار غبن برای فروشنده می شود یا اینکه با تأخیر در پرداخت قیمت از موعد آن، خیار تأخیر برای او ثابت می شود؟

ج: معیار ثبوت خیار غبن حصول غبن نسبت به قیمت عادلانه در زمان معامله است مثل اینکه کالایی را به قیمتی کمتر از قیمت زمان بیع به مقداری که عرفا، قابل مسامحه نیست بفروشد، ولی افزایش قیمت بعد از تحقّق عقد، معیار غبنی که موجب خیار است، نمی باشد، همانگونه که مجرّد تأخیر در پرداخت ثمن موجب ثبوت خیار برای فروشنده نمی شود.

س 1559: زمینی را به مبلغی فروختم، شخصی به من گفت که در این معامله مغبون شده اید، آیا با گفته او خیار غبن برای من ثابت می شود؟

ج: تا زمانی که ثابت نشده شما آن را بدون

اطلاع، به قیمتی کمتر از قیمت زمان فروش به مقداری که قابل مسامحه نیست، فروخته اید، خیار غبن ندارید.

س 1560: شخصی زمینی را به مساحت معینی می فروشد و سپس معلوم می شود که متراژ واقعی زمین مورد معامله، بیشتر از مقداری است که فروخته و پول آن را گرفته است، آیا او حق مطالبه مقدار زیادی زمین را دارد؟

ج: اگر تمام آن قطعه زمین را به تصور اینکه متراژ معینی دارد به قیمت معینی بفروشد و سپس معلوم شود که مساحت آن بیشتر است و در نتیجه ارزش آن بیشتر از قیمتی است که زمین را به آن قیمت فروخته است، بر اثر ثبوت خیار غبن، حق فسخ دارد، ولی اگر زمین را هر متری به قیمت معینی بفروشد، می تواند قیمت چند متر زائد را مطالبه کند.

س 1561: اگر بین دو نفر معامله ای صورت بگیرد به این شرط که خریدار پول مبیع را برای مدّتی نپردازد تا معلوم شود که در این معامله مغبون شده یا خیر، آیا این معامله شرعا صحیح است؟ و بر فرض صحّت آیا خریدار حق فسخ دارد؟

ج: بیع با شرط تأخیر در پرداخت ثمن تا مدّت معین اشکال ندارد هر چند به غرض کشف این امر باشد که مغبون شده است یا خیر، ولی تا زمانی که غبن او ثابت نشده، حق فسخ ندارد.

س 1562: معامله غبنی در صورتی که طرف مغبون غیر مسلمان باشد، چه حکمی دارد؟

ج: در ثبوت خیار غبن برای مغبون فرقی بین مسلمان و غیر مسلمان نیست.

س 1563: اینجانب خانه ای را به شخصی فروختم، وی بعد از تسلیم پول آن و تحویل گرفتن مبیع اعلام کرد که مغبون

شده و معامله را فسخ کرد، ولی از آن زمان به دلایل مختلف از تخلیه خانه و دریافت پولی که به من پرداخته است، خودداری می کند و بعد از گذشت دو سال ادعا می کند که من معامله را در مورد نصف خانه فسخ کرده ام و در حال حاضر هم نصف پول را از من مطالبه می کند. آیا با علم به اینکه او مدّعی غبن است و بر اثر آن اقدام به فسخ بیع کرده، شرعا جایز است ادّعای مالکیت نصف خانه را بنماید؟

ج: در صورتی که غبن مغبون ثابت شود، فقط حق فسخ بیع در تمام مبیع و استرداد مالی را که پرداخت کرده است، دارد، و حق فسخ بیع در جزئی از مبیع یا حق مطالبه مبلغی بیشتر از مالی را که پرداخت کرده است ندارد.

س 1564: معامله ای بین دو نفر واقع شده که سند عادی در مورد آن تنظیم نموده و در ضمن عقد شرط کرده اند که اگر هر یک از آنان از معامله پشیمان شود باید مبلغ معینی را به طرف دیگر بپردازد، آیا اگر یکی از طرفین بر اثر غبن از معامله پشیمان شود، حق فسخ آن را دارد؟ و اگر معامله را بر اثر غبن فسخ کند، آیا باید به آن شرط عمل نماید؟

ج: هر چند شرط پرداخت پول، توسط کسی که از اتمام معامله، خودداری کند اگر ضمن عقد بیع بوده و یا عقد مبتنی بر آن باشد، فی نفسه صحیح و وفا به آن واجب است، لکن شامل موردی که معامله را می توان با خیار غبن فسخ نمود، نمی شود.

س 1565: بعد از گذشت یک هفته از خرید خانه ای

آشکار شد که در آن معامله مغبون شده ام، لذا برای فسخ آن به فروشنده مراجعه کردم، و او با فسخ و برگرداندن پول من موافقت نکرد و در نتیجه خانه دراختیار و تحت تصرف من باقی ماند، سپس قیمت خانه گران شد و فروشنده هم درخواست فسخ معامله و تخلیه خانه را نمود ولی من از پذیرش درخواست او خودداری کردم و از او تقاضای موافقت با پرداخت مبلغی بیشتر از پولی که به او داده بودم نمودم، ولی او از پرداخت مبلغ زائد خودداری کرد. آیا مجرّد رجوع من به فروشنده بعد از ثبوت غبن برای فسخ معامله و یا قبول فسخ توسط من در صورتی که او مبلغی را بیشتر از پولی که به او داده بودم به من بپردازد، فسخ معامله محسوب می شود یاخیر؟

ج: مجرّد مراجعه ذوالخیار به طرف دیگر معامله برای توافق بر فسخ آن و یا صرفِ رضایت او به بازگرداندن مبیع به فروشنده در مقابل دریافت مبلغی زائد از او، فسخ معامله محسوب نمی شود، ولی چون فسخ معامله توسط ذوالخیار منوط به موافقت طرف دیگر و بازگرداندن مبیع به او نیست، بنابر این اگر هنگامی که از غبن مطلع شدید، واقعا معامله را فسخ کنید، شرعا صحیح است و بعد از آن، مالک خانه مزبور نیستید بلکه بر شما واجب است که از آن رفع ید کنید و آن را به فروشنده، تحویل دهید.

بیع خیاری (بیع شرط)

س 1566: اگر شخصی چیزی را به فردی به صورت بیع خیاری بفروشد، آیا قبل از تسلیم مبیع به مشتری، جایز است او یا مشتری آن را به فرد دیگری بفروشند؟

ج: مبیع

بعد از تحقّق بیع خیاری تا زمانی که فسخ نشده، ملک مشتری است و فروشنده تا معامله اول را فسخ نکرده، حق فروش مجدّد آن را به فرد دیگر ندارد و مشتری می تواند، بعد از پایان مهلت خیار، آن را به فرد دیگری بفروشد هر چند هنوز آن را قبض نکرده باشد. مشروط بر اینکه فروشنده معامله را در مدّت خیار فسخ نکرده باشد.

س 1567: شخصی کالایی را از فردی خریداری کرده است به این شرط که در طی دو ماه همه پول آن را بپردازد و مشتری تا آن زمان، خیار فسخ داشته باشد، ولی مشتری کالا را بعد از هفت ماه از تاریخ معامله به فروشنده بازگردانده است و فروشنده هم آن را پذیرفته به این شرط که درصدی از پول کالا به سبب تأخیر در فسخ از مدّت مقرّر که باعث ورود خسارت تخمینی شده است، کم شود، زیرا اگر معامله در مدّت مقرّر خود فسخ می شد، فروشنده کالا را درهمان زمان می فروخت واز پول آن در تجارتهای دیگر بهره می برد، سؤال این است که آیا مشتری حق فسخ معامله را بعد از گذشت مهلت خیار دارد؟ و بر فروشنده قبول آن واجب است؟ و آیا فروشنده حق دارد قبول فسخ را معلّق به کسر درصدی از پول کالا کند؟

ج: ذوالخیار بعد از گذشت مدّت خیار، حقّ فسخ و پس دادن کالا را ندارد و همچنین نمی تواند فروشنده را ملزم به قبول فسخ کند، بله جایز است بر اقاله توافق کنند، ولی فروشنده نمی تواند قبول اقاله را مشروط به کسر درصدی از پول کند و در صورتی که با کم کردن از

پول مشتری اقاله کند، باطل است.

س 1568: آیا هر یک از متبایعین می توانند با ادّعای عدم تحقّق قصد و غرض آنان از معامله، آن را فسخ کنند؟

ج: عدم تحقّق غرض تا زمانی که به صورت شرط در ضمن عقد ذکر نشود و یا انعقاد عقد، مبنی بر آن نباشد، شرعا موجب ثبوت خیار فسخ نمی شود.

س 1569: اینجانب مغازه تجاری خود را با سند عادی با شرایطی فروختم از جمله اینکه مالیاتهای آن را خریدار بپردازد، ولی وی تاکنون از پرداخت آنها خودداری کرده است، آیا من حق فسخ معامله را دارم یا خیر؟

ج: اگر بطور صریح در ضمن عقد شرط کرده باشند که در صورت عدم پراخت مالیاتها توسط خریدار، فروشنده حق فسخ بیع را داشته باشد، و یا عقد مبتنی بر این امر، واقع شده باشد، حق فسخ برای او ثابت است.

س 1570: فردی قطعه زمینی را خریده است به این شرط که اگر دولت از ثبت سند رسمی به نام او جلوگیری کند و یا معلوم شود که زمین در طرح شهرداری قرار دارد، حق فسخ داشته باشد و چون خریدار نتوانسته برای این زمین پروانه ساختمان بگیرد، در حال حاضر از فروشنده درخواست فسخ و بازگرداندن پول زمین را می کند، ولی به این شرط که اگر شهرداری اجازه ساختمان سازی دراین زمین را از زمان حاضر تا دو سال بعد بدهد، فروشنده دوباره زمین را به همان قیمت قبلی به او بفروشد، آیا اشتراط شرط مزبور توسط او صحیح است؟

ج: گر چه مشتری بر اساس شرط ضمن عقد که مورد قبول طرفین است می تواند معامله را فسخ کند و پول زمین را

از فروشنده مطالبه نماید ولی حق اشتراط چیزی را در ضمن فسخ علیه فروشنده ندارد.

س 1571: عقد بیعی بین فروشنده و خریدار با شروط معینی که مشتری به نفع فروشنده به آنها ملتزم شده، محقق شده است و مشتری قسمتی از ثمن معامله را به عنوان بیعانه به فروشنده پرداخت کرده ولی از عمل به بقیه شرطهای بیع خودداری می کند، آیا با این وضعیت او شرعا حق الزام فروشنده به اتمام معامله را دارد؟

ج: فروشنده باید تا زمانی که عقد را بر اثر تخلّف شرط فسخ نکرده، به آن وفا کند ولی اگر حق فسخ داشته باشد هر چند بدلیل تخلّف مشتری از بعضی از شروط باشد، جایز است بیع را فسخ نماید و در این صورت مشتری حق ندارد فروشنده را به چیزی غیر از بازگرداندن پولی که از او گرفته است، ملزم نماید.

اجاره

س 1638: اگر کاری که انسان برای مردم انجام می دهد از کارهایی باشد که فعالیت بدنی و فکری زیادی نخواهد و هزینه مادی هم نیاز نداشته باشد در صورتی که از طرف نهادهای مربوطه قیمت مشخصی تعیین نشده باشد و میانگین زمان صرف شده برای انجام آنها هم معیار عامی برای قیمت گذاری آنها نباشد، ملاک تعیین دستمزد کارهای مزبور بطوری که منجر به اجحاف به مشتری نشود، چیست؟

ج: اجرت این قبیل امور موکول به نظر عرف است و توافق دو طرف معامله بر مقدار معینی که مورد رضایت آنان است اشکال ندارد.

س 1639: اینجانب خانه ای را اجاره کردم و سپس متوجه شدم که مقداری از پول خرید آن، از مال ربا بوده است، وظیفه من چیست؟

ج: تا زمانی که نمی دانید

موجر خانه را با عین مال ربا خریده است، تصرف در آن اشکال ندارد.

س 1640: مؤسسه دولتی که در آن مشغول به کار هستم مرا برای یک مأموریت دو ماهه به خارج از کشور فرستاد و مبلغی ارز به عنوان اجرت این مأموریت به من داد که آن را از بانک مرکزی به قیمت بسیار ارزان تهیه نمودم، ولی به علل مشخصی مأموریت من بیشتر از یک ماه طول نکشید، بعد از مراجعت نصف ارز باقیمانده را به قیمتی بسیار بیشتر از قیمت خرید فروختم و الآن می خواهم با پرداخت آنچه بر عهده ام است به خزانه دولت، خود را برئ الذّمه نمایم، آیا مبلغی که برای خرید ارز پرداخته ام بر عهده من است یا مبلغی که با فروش آن بدست آورده ام؟

ج: اگر آن اجرت برای روزهای مأموریت به شما داده شده باشد، ضامن مبلغی که نسبت به روزهای باقی مانده زیاد آمده، می باشید و باید عین آن و یا معادل قیمت کنونی آن را به دولت برگردانید.

س 1641: شخصی بین صاحب کار و کارگران واسطه است، به این صورت که صاحب کار پولی را به عنوان دستمزد آنان به او می دهد و او هم مبلغی کمتر از آن را به کارگران می پردازد، این عمل او چه حکمی دارد؟

ج: واسطه اگر از جانب صاحب کار وکیل باشد واجب است، مقدار اضافه بر آن مبلغ را به مالک بپردازد و جایز نیست در آن تصرّف کند مگر آنکه علم به رضایت مالک داشته باشد.

س 1642: شخصی قطعه زمین موقوفه ای را از متولّی شرعی و قانونی آن به مدّت ده سال اجاره کرده است و اجاره نامه رسمی هم در

مورد آن تنظیم شده است، ولی بعد از فوت موجر، جانشین او ادعا می کند که متولّی سفیه بوده و اجاره او باطل است، این مسئله چه حکمی دارد؟

ج: تا زمانی که که بطلان تصرّفات موجر در زمین موقوفه ثابت نشده، اجاره دادن زمین توسط او محکوم به صحت است.

س 1643: شخصی مغازه ای از موقوفات مسجد جامع را به مدّت معلومی اجاره کرده است، ولی بعد از انقضاء مدّت اجاره، علاوه بر اینکه چند سال است اجاره مغازه را نپرداخته، از تخلیه آن هم خودداری می کند و در برابر تخلیه آن چند میلیون مطالبه می کند، آیا جایز است این مبلغ از اموال موقوفه مسجد به او پرداخت شود؟

ج: مستأجر بعد از پایان مدّت اجاره در عین مستأجره حقّی ندارد، بلکه بر او واجب است مغازه را تخلیه نموده و به متولّی آن تحویل دهد ولی اگر از نظر قانونی، حقّی برای او منظور شده می تواند مطالبه کند و پرداخت آن از موقوفات مسجد مانعی ندارد.

س 1644: شخصی منزلی را به مبلغ معینی و برای مدّت مشخصی اجاره کرده، سپس مبلغی را به عنوان اجاره آن خانه برای مدّت مشخص دیگری بعد از پایان مهلت مقرّر، پیشاپیش به موجر پرداخت نموده که بیشتر از مقدار اجاره قبلی است، به این شرط که مالک تا مدّت معینی از او تقاضای تخلیه خانه را نکند و الاّ باید اجاره مدّت دوم راهم هنگام تخلیه مانند اجاره مدّت اول حساب کند و مبلغ مازاد را به او برگرداند ولی مالک قبل از پایان مدّت مزبور از او تقاضای تخلیه خانه را نمود و از بازگرداندن مبلغ اضافی هم خودداری

کرد، حکم این مسئله چیست؟ و آیا جایز است مالک، مبلغی را از مستأجر در برابر هزینه رنگ کاری خانه بگیرد، با آنکه هیچ قراردادی در این زمینه بین آنان وجود ندارد؟

ج: در صورتی که در ضمن عقد اجاره شرط کرده باشند که اگر موجر قبل از موعد مقرّر تقاضای تخلیه خانه را بنماید، مستأجر بعد از پایان مدّت اجاره فقط موظّف به پرداخت همان اجاره زمان اول برای مدّت اجاره دوم است، موجر حق ندارد بر خلاف شرط خود مبلغ بیشتری را مطالبه کند و اگر مبلغی اضافی دریافت کرده باید به مستأجر برگرداند و آنچه راهم صرف رنگ کاری و تعمیر خانه نموده، بر عهده مستأجر نیست.

س 1645: شخصی دو اتاق را از مالک آنها به مبلغ معینی برای هر ماه اجاره کرده و موجر هم کلید ها را در اختیار او گذاشته و در نتیجه مستأجر مبادرت به حمل اثاثیه و لوازم منزل به آن دو اتاق نموده است. پس از آن به قصد آوردن خانواده اش رفته ولی برنگشته است، موجر نیز هیچگونه اطلاعی در مورد او و علت برنگشتن وی ندارد، آیا موجر حق تصرف در اتاقها را دارد؟ همچنین نسبت به اثاث و لوازم خانگی مستأجر چه تکلیفی دارد؟

ج: اگر اجاره بر وجه صحیح شرعی محقق نشده باشد مانند اینکه مدّت را تعیین ننموده اند مستأجر حقّی در متعلّق اجاره ندارد بلکه اختیار آن دردست مالک است و می تواند هر گونه که بخواهد در آن تصرف کند، ولی اثاث مستأجر در نزد او امانت است و باید آن را حفظ نماید و هنگام بازگشت او می تواند اجرت المثل اتاق را

در مدّتی که با بستن درب آن و گذاشتن لوازم در آن تصرف کرده، از مستأجر مطالبه کند، ولی در صورتی که اجاره به نحو صحیح شرعی محقق شده باشد، مالک باید منتظر پایان مدّت اجاره بماند و حق مطالبه اجاره تمام آن مدّت را از مستأجر دارد و بعد از پایان مدّت، مستأجر دیگر حقی در آن خانه نداشته و مانند حالتی است که اجاره از اصل باطل باشد.

س 1646: ما جمعی از کارکنان یک شرکت هستیم که در ساختمانی که شرکت آن را از مالکش اجاره کرده زندگی می¬¬کنیم، در حال حاضر وکیل مالک ادّعا می کند که بین شرکت و مالک، راجع به مبلغ اجاره اختلاف وجود دارد و او تا صدور حکم دادگاه راضی به اقامه نماز و تصرفات دیگر در آن نمی باشد، آیا اعاده نمازهای گذشته واجب است یا اینکه عدم اطلاع از موضوع، رافع تکلیف است؟

ج: بعد از تحقّق صحیح اجاره، تا مدّت آن پایان نیافته است، تصرفات کارمندان شرکت در آن ساختمان احتیاج به اجازه و موافقت جدید مالک ندارد و نماز خواندن در آن صحیح است، همچنین بر فرض بطلان اجاره یا انقضاء مدّت آن، اگر کارکنان بر اثر بی اطلاعی در آن نماز خوانده باشند، نمازهای آنان صحیح است و اعاده آن واجب نیست.

س 1647: کارمندی در محل کارش خانه ای دارد که آن را اجاره داده و خودش در یکی از خانه های مسکونی مؤسسه ای که در آن کار می کند ساکن شده است، در حالی که این کار او خلاف قانونی است که تصریح می کند به اینکه اگر کسی مالک خانه ای باشد،

حق استفاده از خانه های سازمانی وابسته به مؤسسه را ندارد، در صورتی که مستأجر بداند که کارمند بر خلاف قانون مؤسسه عمل کرده است، چه تکلیفی دارد؟

ج: استفاده از خانه های مسکونی وابسته به مؤسسه توسط افرادی که واجد شرایط نیستند، جایز نیست. ولی این که کارمند ملک شخصی خود را به دیگری اجاره دهد و یا فرد دیگری آن را از او اجاره کند و همچنین تصرفات مستأجر در آن ملک اشکال ندارد.

س 1648: مالک با مستأجر شرط کرده که در صورت عدم تخلیه خانه پس از پایان مدّت اجاره، باید برای هر روز مبلغی بیشتر از اجرت المثل آن زمان را بپردازد، آیا مستأجر که در ضمن عقد اجاره متعهد به پرداخت این مبلغ گردیده، باید آن را بپردازد؟

ج: وفا و عمل به شرطی که در ضمن عقد لازم، ذکر شده واجب است.

س 1649: شخصی مکانی را به دو نفر به نحو مشاع اجاره داده است، مشروط به اینکه آن دو مستأجر آن را بدون اجازه موجر به دیگری اجاره ندهند، ولی یکی از آن دو بدون اجازه موجر سهم خود را به شریک خود واگذار کرده است، آیا انتقال به غیر بر این مورد صدق می کند؟

ج: انتقال به غیر بر آن صدق می کند مگر آنکه قرینه ای وجود داشته باشد که موجب انصراف شرط از مورد انتقال به شریک دیگر شود.

س 1650: سهمی از آب و زمین را برای مدّت چهار سال اجاره کردم، به این شرط که موجر در ابتدای سال دوم حق فسخ داشته باشد، ولی موجر تا پایان سال دوم اقدام به فسخ نکرد و بلکه اجرت سال سوم

را هم دریافت نموده و بابت آن رسید داد، آیا موجر یا کسی که مدّعی خرید آن ملک است، حق دارد قبل از انقضاء مدّت اجاره در عین مستأجره تصرف و دخالت کند؟

ج: اگر موجر در زمانی که حق فسخ داشته عقد اجاره را فسخ نکند. بعد از آن جایز نیست آن را فسخ نماید و اگر ملک را بعد از پایان مهلت خیار به شخص دیگری بفروشد، موجب بطلان عقد اجاره نمی شود، بلکه مالک جدید باید منتظر بماند تا مدّت اجاره به پایان برسد.

س 1651: شخصی دو مغاره را اجاره کرده است به این شرط که از آنها برای فروش مواد غذایی استفاده کند، این شرط در قرارداد هم ذکر شده ولی مستأجر به آن عمل نکرده است، آیا این کار او در آن مغازه ها حلال است؟ و آیا موجر بر اثر تخلف شرط، حق فسخ اجاره را دارد؟

ج: بر مستأجر واجب است طبق شرط مالک، عمل کند و در صورتی که تخلّف نماید مالک بر اثر تخلّف شرط حق فسخ دارد.

س 1652: من در یکی از مؤسسات کار می کنم، مسئول مؤسسه متعهد شده که علاوه بر حقوق ماهیانه، آنچه را که امروزه متعارف است مثل تأمین مسکن، تعطیلات متعارف و بیمه اجتماعی، برایم تأمین نماید، ولی او بعد از گذشت چند سال به تعهدات خود عمل نکرد و چون قرار داد کتبی هم در این رابطه در اختیار ندارم قادر به استیفای حق خود نیستم. آیا شرعا مجاز هستم که حقوق خود را از راههای قانونی مطالبه کنم؟

ج: استیفای حق از طریق مراجع قانونی، منعی ندارد.

س 1653: شخصی زمین زراعی موقوفه ای را

که با آب باران آبیاری می شده به مبلغ معینی اجاره کرده است ولی با توجه به اینکه بر اثر اتکاء به آب باران محصول کمی داشته، مبادرت به تبدیل آن به زمین آبی نموده و برای این کار مبالغ زیادی خرج کرده است، آیا با این وضعیت، او باید اجاره زمین آبی را بپردازد یا اجاره زمین دیمی را که با آب باران آبیاری می شود؟ و اگر این کار با کمک بخش دولتی انجام گرفته باشد چه حکمی دارد؟ و اگر واقف در وقف آن کیفیت مصرف اجاره را مشخص کرده باشد، به این صورت که مال الاجاره سالانه برای برپایی مجلس عزاداری حضرت سیدالشهداء « علیه السلام » به مدّت ده روز مصرف شود، آیا باید مال الاجاره در خصوص موردی که واقف معین کرده مصرف شود؟ و در صورتی که متولّی موقوفه از گرفتن اجاره زمین از مستأجر خودداری کند، آیا جایز است آن را به اداره اوقاف بپردازد؟

ج: حفر چاه یا قنات و امثال آن برای آبیاری زراعت بجای استفاده از آب باران، اگر بعد از تحقّق اجاره بطور صحیح باشد، موجب زیادی یا کمی اجرتی که تعیین شده است، نمی شود اعم از اینکه این کار با نفقه متولّی وقف صورت گرفته باشد و یا بخش دولتی و یا با هزینه خود مستأجر. ولی اگر قبل از عقد اجاره و یا بعد از پایان مدّت اجاره سابق و قبل از تجدید مدّت آن صورت گرفته باشد واجب است متولی زمین موقوفه با ملاحظه همه امکاناتی که برای زمین فراهم کرده، اجاره آن را به قیمت عادلانه روز مشخص کند و مال الاجاره باید

در همان موردی که واقف، تعیین کرده صرف شود و مقدار اجاره وقف موکول به نظر متولّی شرعی است که باید با ملاحظه نفع و مصلحت وقف در هنگام اجاره دادن صورت بگیرد و تصرّف در وقف هم بدون اجاره کردن از متولی شرعی وقف و بدون تحصیل اجازه و اذن او جایز نیست و غصب محسوب می شود و مجرّد پرداخت مبلغ اجاره به اداره اوقاف یا هر صندوق دیگری برای جواز تصرّف در وقف کافی نیست ولی اگر متولّی وقف در طول مدّت اجاره از دریافت مبلغ اجاره خودداری کند، استمرار بهره برداری مستأجر از آن اشکال ندارد و در این صورت مال الاجاره با هماهنگی اداره اوقاف باید صرف جهت وقف گردد.

س 1654: اگر مستأجر از موجر بخواهد که اصلاحات وتغییراتی در عین مستأجره ایجاد کند، مخارج آن بر عهده چه کسی است؟

ج: اگر عین مستأجره به همان صورتی که در زمان انعقاد عقد اجاره بوده باقی باشد، پذیرش درخواست مستأجر مبنی بر ایجاد بعضی از اصلاحات و تغییرات درآن بر موجر واجب نیست، ولی در صورتی که تقاضای او را بپذیرد، همه هزینه های اصلاح و تعمیر و ایجاد بعضی از تغییرات در آن بر عهده خود اوست و درخواست مستأجر از مالک برای انجام آن امور موجب نمی شود که ضامن آن هزینه ها باشد.

س 1655: شخصی از فردی تقاضا نموده که در مجلس عزاداری مقداری قرآن قرائت کند و مبلغی را هم به عنوان اجرت به او داده است، ولی این فرد فراموش کرده که هنگام قرائت قرآن کسی را که به او پول داده نیت کند، لذا بعد از فراغت از آن می

خواهد کسی را که وصیت به قرائت قرآن نموده نیت کند، آیا این کار او صحیح است؟ و آیا استحقاق اجرت را دارد یا خیر؟

ج: در صورتی که در اثناء قرائت، نیت او آن فرد نباشد، احتساب آن بعد از قرائت برای کسی که وصیت به خواندن قرآن نموده، صحیح نیست و استحقاق اجرت ندارد.

س 1656: همراه دلاّلی برای دیدن منزلی رفتیم که پس از بازدید، از خرید آن منصرف شدیم، سپس با شخص دیگری به دیدن همان منزل رفتیم و بدون اینکه دلاّل توسط فروشنده یإ خریدار مطلع شود خانه را معامله کردیم، آیا دلاّل در این رابطه حقّی دارد یا خیر؟

ج: دلاّل حق دارد در برابر راهنمایی و همراهی کردن مشتری برای نشان دادن منزلی که در معرض فروش گذاشته شده، مطالبه اجرت کند، ولی در صورتی که واسطه در انجام معامله نباشد و در این ارتباط نقشی نداشته باشد، حق مطالبه اجرت در برابر تحقّق معامله بین فروشنده و خریدار را ندارد و اگر در این زمینه قانون ومقرّراتی وجود داشته باشد باید مراعات گردد.

س 1657: شخصی برای فروش منزل خود به بنگاه معاملات ملکی مراجعه نموده و با کمک بنگاه موفق به یافتن مشتری و تعیین قیمت خانه شده است، ولی مشتری برای فرار از پرداخت حق دلاّلی، معامله را بدون واسطه با خود فروشنده انجام داده است، آیا پرداخت اجرت دلاّل بر عهده مشتری و فروشنده است؟

ج: مجرّد مراجعه به دلاّل موجب استحقاق او برای گرفتن اجرت معامله نمی شود، ولی اگر اقدام به انجام عملی برای هر یک از دو طرف معامله نموده باشد، مستحق گرفتن اجرةالمثل آن عمل از

کسی که کار را برای او انجام داده می باشد.

س 1658: شخصی مغازه ای را برای مدّت معین و به مبلغ مشخصی اجاره کرده است ولی بعد از گذشت مدّتی آن را فسخ نموده، آیا فسخ اجاره، توسط او صحیح است؟ و بر فرض صحت فسخ، آیا موجر مستحق دریافت اجاره روزهای قبل از فسخ هست یا خیر؟

ج: تا زمانی که مستأجر شرعا حق فسخ نداشته باشد فسخ اجاره توسط او صحیح نیست و بر فرض ثبوت خیار برای او، اگر معامله را فسخ کند باید اجاره روزهای قبل از فسخ را بپردازد.

س 1659: شخصی زمینی را برای زراعت اجاره نموده با این شرط که همه کارها و هزینه های حفر چاه عمیق و استخراج آب برای آبیاری زمین بر عهده او باشد، در نتیجه مستأجر بعد از طی مراحل قانونی و گرفتن اجازه برای حفر چاه به نام خودش، مبادرت به حفر چاه و استفاده از آن نموده، ولی مالک بعد از گذشت یک سال عقد اجاره را بطور یکجانبه لغو کرده است، چاه و لوازم و مخارج آن چه حکمی دارد؟ آیا در ملک مستأجر باقی است یا اینکه در ملکیت تابع زمین است؟

ج: تا زمانی که مدّت اجاره به پایان نرسیده، هیچیک از دو طرف حق فسخ آن را ندارند، و به هر حال چاه تابع زمین و ملک صاحب آن است، مگر شرطی برخلاف آن شده باشد ولی ابزار و آلاتی که روی چاه نصب شده اند و همچنین چیزهایی که مستأجر با مال خودش خریداری کرده، ملک او هستند و در صورتی که در عقد اجاره توافق کرده باشند که او حق انتفاع

از چاه را داشته باشد، حق او ثابت است.

س 1660: اگر صاحبان مؤسسات و شرکتهای خصوصی از پرداخت بعضی از امتیازات مالی و مزایای کارگران مشمول قانون کار که توسط مجلس شورای اسلامی تصویب و شورای نگهبان آن را تأیید کرده است، خودداری کنند، تکلیف چیست؟

ج: واجب است کارفرمایان به همه تعهدات مربوط به حقوقی که کارگران و کارمندان طبق مقرّرات و ضوابط قانونی از آن برخوردارند، عمل نمایند و کارگران حق دارند، حقوق قانونی خود را مطالبه کنند.

س 1661: آیا جایز است دو اداره دولتی با یکدیگر به این صورت قرارداد ببندند که قسمتی از ساختمان مربوط به یکی از آنها تا مدّت معینی در اختیار اداره دیگر قرار بگیرد مشروط بر اینکه آن اداره مقداری از بودجه خود را تا زمان تخلیه ساختمان بعد از انقضاء مهلت اجاره به حساب اداره اول واریز کند؟

ج: اگر اینکار با عقد صحیح اجاره و با موافقت مسئول قانونی آن ساختمان انجام پذیرد اشکالی ندارد و شرط ضمن عقد اجاره اگر خلاف شرع نباشد نافذ است.

س 1662: آنچه امروزه در بین مردم متعارف شده که هنگام اجاره دادن خانه مبلغی را جلوتر می گیرند، از نظر شرعی چه وجهی دارد؟

ج: در صورتی که مالک، خانه خود را به مدّت معین و اجرت مشخصی اجاره بدهد به این شرط که مستأجر مبلغی را به عنوان قرض به او بپردازد، اشکال ندارد هر چند مالک با توجه به آن مبلغ اجاره خانه را از اجرت المثل آن کمتر قرار دهد، ولی اگر از مستأجر قرض بگیرد به این شرط که خانه خود را مجانی در اختیار او قرار دهد و

یا خانه اش را به اجرت المثل یا کمتر و یا بیشتر از آن به او اجاره بدهد، بطوری که آنچه در ابتدا بین آن دو محقق می شود قرض دادن و قرض گرفتن باشد و اجاره دادن خانه به مستأجر و یا قراردادن آن در اختیار او به عنوان شرط در قرض باشد، همه این موارد حرام و باطل هستند.

س 1663: آیا مؤسسه حمل و نقلی که با دریافت اجرت معینی اقدام به حمل و رساندن کالا به مشتری می کند در صورتی که کالا در راه بر اثر سرقت یا آتش سوزی تلف شود و یا خسارت ببیند، ضامن کالاست؟

ج: اگر مؤسسه ای که برای حمل و رساندن کالا به مقصد اجیر شده، مبادرت به حفظ آن کالا بطوری که در حمل و نقل آن متعارف است، نموده باشد و در این زمینه مرتکب هیچگونه تعدّی و تفریطی نشده باشد، تا زمانی که شرط ضمان نشده ضامن نیست والاّ ضامن است.

س 1664: اگر بعد از آنکه چوپان گله گوسفندان را در آغل قرار داد و درب آن را بست و به خانه اش که در سه فرسخی آغل قرار دارد رفت، گرگ در شب وارد آن شود و گوسفندان را بدرد، آیا چوپان ضامن آنهاست؟ بر اساس قرارداد باید هفت رأس از آن گوسفندان به عنوان اجرت به چوپان پرداخت شود، آیا در این حالت کسی که چوپان را برای چراندن گوسفندان اجیر کرده، باید اجرت او را بپردازد؟

ج: اگر چوپان مسئول حراست از آغل گوسفندان در شب نبوده و در ارتباط با وظیفه خود در حفظ گوسفندان مرتکب هیچگونه تعدی و تفریطی هم نشده، ضامن نیست و مستحق

مطالبه همه اجرت خود برای چراندن آنها می باشد.

س 1665: شخصی خانه ای دارد که همسایه اش بطور مجانی و بدون اجاره یا بیع و یا رهن در آن به مدّت طولانی سکونت دارد، بعد از فوت مالک، ورثه او خانه را از آن فرد مطالبه می کنند ولی او از تحویل آن به آنها خودداری نموده و ادّعا می کند که خانه برای خود اوست و از طرفی دلیلی هم برای اثبات ادعای خود ندارد، این مسئله چه حکمی دارد؟

ج: اگر ورثه از طریق شرعی ثابت کنند که خانه، ملک مورّث آنان بوده و یا کسی که در حال حاضر، خانه در تصرف اوست به آن اعتراف نماید ولی ادّعا کند که خانه به سببی از مالک آن به او انتقال پیدا کرده، تا وقتی که ادّعای خود را از طریق شرعی ثابت نکرده است، باید خانه را به ورثه مالک برگرداند.

س 1666: شخصی ساعت خود را برای تعمیر به ساعت سازی داده و بعد از مدّتی ساعت از مغازه به سرقت رفته است، آیا صاحب مغازه ساعت سازی ضامن آن است؟

ج: اگر صاحب مغازه در نگهداری ساعت کوتاهی نکرده باشد، ضامن نیست.

س 1667: در اینجا یک شرکت خصوصی وجود دارد که مبادرت به وکالت از شرکتهای خارجی برای فروش کالاهای آنها می کند و در برابر آن درصدی از پول کالاها را برای خود بر می دارد، آیا شرعا گرفتن این درصد جایز است؟و اگر یکی از کارمندان دولت با آن شرکت همکاری داشته باشد، جایز است مقداری از آن درصد را بگیرد؟

ج: اگر این مقدار به عنوان اجرت وکالت در فروش کالای شرکتهای خارجی یا داخلی دولتی یا

غیر دولتی گرفته شود، گرفتن آن برای وکیل فی نفسه اشکال ندارد، ولی کارمند دولتی حق دریافت اجرت دیگر و یا هدیه در برابر ارائه خدمات دولتی که در برابر آن حقوق می گیرد را ندارد.

احکام متفرّقه خیارات

س 1572: آیا ترک مطالبه حق یا تأخیر در مطالبه آن مثلا به مدّت دو سال شرعا موجب سقوط حق می شود؟

ج: مجرّد عدم مطالبه حق، یا تأخیر در آن برای مدّتی، موجب سقوط حق نمی شود مگر در صورتی که حق فی نفسه محدود به زمان معینی باشد.

س 1573: شخصی ملکی را به قیمتی که مقداری از آن نسیه بود فروخت و بعد ازآنکه مقدار نقد آن را دریافت کرد و مبیع را به مشتری تحویل داد، فرد دیگری خواستار خرید همان مبیع به قیمت بیشتری شد، آیا جایز است بیع اول را فسخ نماید تا مبیع را به مشتری دوم به قیمت بیشتری بفروشد؟

ج: بعد از آنکه بیع به نحو صحیح محقق شد التزام به عقد و وفا به آن بر فروشنده واجب است و تا زمانی که بر اساس یکی از خیارات حق فسخ نداشته باشد، فسخ معامله و فروش مجدّد مبیع به شخص دیگر توسط او جایز نیست.

س 1574: زمینی را به شخصی فروختم به این شرط که پول آن را در طی چهار سال بپردازد، ولی ازهمان زمان معامله، از فروش زمین پشیمان شدم و بعد از گذشت یک سال از مشتری خواستم که زمین را به من برگرداند ولی او از انجام این کار امتناع ورزید، آیا راهی برای رجوع از این معامله وجود دارد؟

ج: مجرّد پشیمانی از بیع بعد از معامله از نظر شرعی اثری

ندارد، بنابراین بعد از آنکه بیع به طور صحیح واقع شد، شرعا نسبت به انتقال مبیع به خریدار نافذ است و فروشنده حق ندارد مبیع را از او پس بگیرد مگر در صورتی که بر اثر تحقّق یکی از اسباب خیارات، خیار فسخ داشته باشد که در این صورت می تواند بیع را فسخ نماید.

س 1575: شخصی زمین مفروز خود را که دارای سند رسمی است با سند عادی و اسقاط جمیع خیارات فروخته است، ولی از اینکه سند رسمی به نام خود اوست سوء استفاده نموده و آن را دوباره به شخص دیگری هم فروخته است، آیا بیع دوّم او صحیح است؟

ج: بعد از تحقّق بیع زمین بر وجه صحیح و اسقاط همه خیارات، فروشنده حق فروش مجدّد زمین به شخص دیگر را ندارد، بلکه این معامله او فضولی بوده و منوط به اجازه مشتری اوّل است.

س 1576: شخصی مقداری سیمان از کارخانه ای خریداری نموده است به این شرط که آن را به تدریج و در چندین نوبت تحویل بگیرد و تمام پول آن را هم پرداخت کرده است، بعد از آنکه خریدار مقداری از سیمان را از کارخانه تحویل گرفت، قیمت آن در بازار به مقدار زیادی افزایش یافت، آیا کارخانه می تواند معامله را فسخ نموده و از تحویل بقیه سیمان به خریدار خودداری نماید؟

ج: بعد از آنکه بیع به نحو صحیحِ شرعی محقّق شد اعم از اینکه بصورت نقدی باشد یا نسیه و یا بیع سلف، تا زمانی که فروشنده یکی از خیارات شرعی را نداشته باشد، حق ندارد معامله را بطور یک جانبه فسخ کند.

س 1577: اینجانب خانه ای را با سند بیع

عادی خریدم به این شرط که مقداری از پول آن را بطور نقدی و بقیه را تا موعد مقرّری بپردازم و سند آن در مدّت سه ماه بطور رسمی به نام من شود، ولی من نتوانستم باقیمانده پول را در موعد مقرّر به فروشنده بدهم و او هم اعتراضی نکرد تا اینکه بعد از چهار ماه برای پرداخت آن مبلغ و دریافت مبیع به او مراجعه کردم، ولی او از تحویل آن خودداری نمود و ادّعا کرد که معامله را بعد از انقضاء موعد پرداخت پول، فسخ کرده است، با توجه به اینکه بعد از فسخ معامله، پولی را که از من گرفته بود باز نگردانده و خانه را هم در این مدّت اجاره داده و اجاره را هم دریافت کرده است، آیا به مجرّد اینکه باقیمانده پول را در موعد مقرّر نپرداخته ام او حقّ فسخ دارد؟

ج: مجرّد عدم پرداخت مقداری از قیمت خانه در موعد مقرّر به فروشنده، موجب ثبوت حق فسخ برای او نمی شود. بنابراین اگر منزل به نحو صحیح شرعی خریداری شود، ولی تحت تصرف فروشنده باقی بماند و بدون اینکه حق فسخ داشته باشد آن را اجاره دهد، عقد اجاره او فضولی بوده و متوقف بر اجازه مشتری است و واجب است علاوه بر تحویل مبیع به مشتری، آنچه را هم که از مستأجر به عنوان مبلغ اجاره دریافت کرده است به او تحویل دهد مگر اینکه اجازه عقد اجاره را ندهد که در این صورت می تواند اجرت المثل تصرّف در آن خانه در مدّت مذکور را مطالبه نماید.

س 1578: آیا فروشنده بدون ثبوت خیار، حقّ فسخ معامله را دارد؟ و آیا

می تواند بعد از تحقّق بیع، قیمت مبیع را افزایش دهد؟

ج: حق انجام هیچیک از موارد مذکور را ندارد.

س 1579: شخصی از فردی خانه ای را خریداری کرده که او هم آن را از اداره مسکن خریده است و بعد از آنکه معامله تمام شد و فروشنده پول آن را از خریدار گرفت، اداره مزبور اعلام نمود که باید علاوه بر پولی که فروشنده به آن اداره پرداخت کرده است، مبلغی اضافی هم پرداخت شود، خریدار، فروشنده را از این مسئله آگاه کرد تا آن مبلغ اضافی را بپردازد والاّ بیع را فسخ می کند و پول داده شده را هم پس خواهد گرفت، ولی فروشنده از پرداخت آن مبلغ اضافی امتناع ورزید و در نتیجه آن اداره هم مقرّر کرد که خانه مزبور به شخص دیگری داده شود، در این صورت، خریدار برای گرفتن پولی که داده به چه کسی باید مراجعه کند؟ به آن اداره یا فروشنده و یا کسی که بتازگی خانه به او واگذار شده است؟

ج: اگر بر اثر شرط و یا سبب دیگر معامله فسخ شود خریدار باید پول را از فروشنده مطالبه کند.

س 1580: شخصی حیوانی را خرید و بعد آن را به بازار برد به این قصد که اگر مشتری برای آن حیوان یافت شد، آن را بفروشد و در غیر این صورت معامله را فسخ نماید، آیا با این قصد، حق فسخ برای او ثابت می شود؟

ج: در فرض سؤال که مبیع حیوان است تا سه روز از زمان معامله، خیار دارد.

س 1581: چند نفر ملکی را از شخصی خریده اند و در چندین نوبت مقداری از پول آن را به او

پرداخته اند و پرداخت مابقی آن هم مشروط به ثبت سند رسمی به نام آنان بوده است، ولی فروشنده در انجام آن کوتاهی کرده و از ثبت سند به نام آنان امتناع ورزیده و مدّعی فسخ بیع است، آیا او ملزم است به معامله عمل کند؟ یا اینکه فسخ معامله از جانب او صحیح است؟

ج: تا زمانی که یکی از موجبات خیار از قبیل شرط یا غبن و یا غیر آنها برای فروشنده وجود نداشته باشد، فسخ معامله توسط او صحیح نخواهد بود بلکه باید به بیع عمل نماید و شرعا ملزم به ثبت رسمی آن ملک به نام خریداران است.

س 1582: شخصی کالایی را از فردی خرید و بعد از آنکه مقداری از پول آن را پرداخت نمود، همان کالا را با مقداری سود به شخص دیگری فروخت، ولی مشتری دوّم بعد از تصرّف در آن وقتی از سود فروشنده آگاه شد، اعلام نمود که از خرید آن پشیمان شده است، آیا فسخ معامله بر اثر آن جایز است؟

ج: اگر یکی از اسباب خیار برای مشتری دوم وجود داشته باشد، جایز است معامله را فسخ کند والاّ جایز نیست.

توابع مبیع

س 1583: شخصی خانه اش را فروخته و بعد از فروش، مبادرت به برداشتن چراغها و آبگرمکن و اشیایی از این قبیل نموده است، این عمل چه حکمی دارد؟

ج: اشیاء مذکور و مانند آنها اگر هنگام فروش خانه، از نظر عرف، تابع آن محسوب نشوند، تا زمانی که بر فروشنده شرط نشده باشد که آنها را به همان صورت در خانه باقی بگذارد، مبادرت او به برداشتن آنها برای خودش، اشکال ندارد.

س 1584: اینجانب خانه ای را

با پارکنیگ ماشین و سایر لوازم از فردی خریدم، ولی او فقط خانه را به من تحویل داد و از سند معامله چیزهایی را که دلالت می کرد به این که پارکنیگ ماشین جزء معامله بوده، حذف کرد. در حالی که در برابر پارکینگ و سایر چیزهایی که در سند معامله ذکر شده، پول دریافت کرده است، این مسئله چه حکمی دارد؟

ج: بر فروشنده واجب است مبیع را با همه ملحقات و توابع آن که معامله روی آن صورت گرفته است تحویل دهد، اعم از اینکه در برابر آن، پول پرداخت شده باشد یا آنکه انضمام آن به مبیع شرط شده باشد و جایز است مشتری او را ملزم به این کار نماید.

س 1585: کولر طبقه اول ساختمانی که خریده ام درهنگام خرید آن طبقه، در بالکن قرار داشت و هنوز هم در همانجاست و آب آن از طریق لوله ای که از لوله اصلی موجود در طبقه همکف منشعب می شود، گرفته شده است، این لوله از کنار دیوار تا کولر امتداد دارد، در حال حاضر مالک طبقه همکف به این دلیل که استفاده از آن طبقه، مختص اوست مبادرت به قطع آب کولر نموده است، این عمل او چه حکمی دارد؟

ج: اگر در عقد بیع ذکر نشده که شما حق استفاده از لوله آب موجود در حیاط طبقه همکف را دارید، حق ندارید مالک آن طبقه را ملزم به آن نمائید.

تسلیم مبیع و تأدیه ثمن

س 1586: فردی از اقوام اینجانب یکی از کلیه های خود را از دست داد و شخصی اعلام آمادگی نمود که حاضر است یکی از کلیه های خود را در برابر مبلغ معینی به

او اهدا کند، ولی بعد از انجام آزمایشهای پزشکی آشکار شد که کلیه این شخص قابل پیوند به بیمار نیست، آیا شخص مزبور حق دارد بخاطر چند روز بیکار شدن، مبلغ مذکور را از بیمار مطالبه کند؟

ج: اگر مبلغ مورد توافق در برابر کلیه باشد، در صورتی که عدم قابلیت کلیه برای پیوند به بدن بیمار بعد از جدا کردن و برداشتن آن از بدن فرد اهدا کننده باشد، می تواند تمامی مبلغ مورد توافق را مطالبه کند هر چند بیمار از کلیه او استفاده نکند، ولی اگر قبل از قطع و جدا کردن کلیه از بدن او معلوم شود و بیمار او را مطلع نماید، حق مطالبه چیزی را از بیمار ندارد.

س 1587: اینجانب آپارتمان مسکونی خود را با سند عادی فروخته و مقداری از پول آن را گرفتم و قرار بر این شد که باقیمانده آن را هنگام ثبت سند رسمی به نام مشتری از او بگیرم، ولی اکنون از فروش خانه خود پشیمان هستم و از طرفی مشتری هم اصرار می کند که خانه را تخلیه کنم، حکم این مسئله چیست؟

ج: اگر بیع بر وجه صحیح شرعی محقّق شده باشد، فروشنده تا زمانی که حق فسخ نداشته باشد، نمی تواند به مجرّد پشیمانی و نیاز به مبیع، از تسلیم آن به خریدار خودداری نماید.

س 1588: حواله ای را از مرکز معادن سنگ برای دریافت سنگهای معدنی از آن گرفتم، بعد از دریافت کالا برایم معلوم شد که قیمت قطعی سنگها را معین نکرده اند، برای تعیین قیمت به آن مرکز مراجعه کردم، در پاسخ گفتند که بزودی قیمت قطعی آنها با تفاوت کمی توسط اداره مربوطه اعلام

خواهد شد، ولی آن اداره قیمت را چندین برابر قیمت قبلی اعلام کرد و من هم نپذیرفتم، با توجه به اینکه درآن وقت سنگها را بریده و فروخته ام، حکم این مسئله چیست؟

ج: از شرایط صحت معامله، تعیین مبیع وقیمت آن است بطوری که غرر و جهل برطرف شود، بنابر این اگر معامله در روز تحویل و دریافت سنگها به نحو صحیح شرعی محقّق نشده باشد، مشتری ضامن سنگها به قیمت روزی که آنها را بریده و فروخته است، می باشد.

س 1589: شخصی از دختر خود ساختمانی را خریده است که در تصرّف شوهرش می باشد و پول آن راهم به دختر خود پرداخته است، شوهرش او را عمداً اذیت نموده و تهدید کرده است که اگر آن معامله را انکار نکند او را طلاق خواهد داد و به همین دلیل تسلیم مبیع، متعذّر شده است، آیا تسلیم مبیع یا بازگرداندن پول آن به خریدار بر عهده آن زن است که ساختمان را فروخته یا بر عهده شوهر اوست؟

ج: تحویل مبیع یا بازگرداندن پول آن به مشتری بر خود فروشنده واجب است.

س 1590: اینجانب خانه ای را با سند عادی خریده و بر فروشنده شرط کردم که باید در دفتر ثبت اسناد رسمی حاضر شود و خانه را بطور کامل به نام من کند، ولی فروشنده به تعهّد خود عمل نکرد و از تحویل خانه و ثبت سند آن به نام من خودداری نمود، آیا حق دارم انجام آن را از او مطالبه کنم؟

ج: اگر آنچه بین شما محقّق شده و قرارداد عادی راجع به آن تنظیم کرده اید، خرید و فروش خانه به نحو صحیح شرعی بوده، فروشنده حق

رجوع از معامله و خودداری از عمل به آن را ندارد، بلکه شرعا ملزم است خانه را به شما تحویل داده و همه اقدامات لازم برای انتقال سند را نیز انجام دهد و شما حق دارید از او بخواهید که به قرارداد عمل کند.

س 1591: بر اساس معامله تجاری که بین فروشنده و خریدار منعقد شده است، خریدار متعهد شده که مبلغی از پول کالایی را که از فروشنده خریده و تحویل گرفته است، بطور هفتگی بپردازد و هر مبلغی را که به فروشنده می پرداخته در دفتر خود ثبت می کرده است، فروشنده هم هرمبلغی را که از او تحویل می گرفته در دفتر خود ثبت می نموده و دفتر او را در زیر هر مبلغ دریافتی امضا می کرده است، بعد از گذشت تقریبا چهار ماه مبادرت به محاسبه پولهایی که مشتری در چندین نوبت پرداخت کرده، نمودند که بر اثر آن معلوم شد در مقدار بدهی مشتری اختلاف وجود دارد، مشتری مدّعی پرداخت آن است و فروشنده منکر آن، با توجه به اینکه آن مبلغِ مورد اختلاف در هیچیک از دو دفتر ثبت نشده است، حکم این مسئله چیست؟

ج: اگر ثابت شود که مشتری آنچه را که ادّعا می کند به فروشنده داده، پرداخت کرده است، چیزی بر عهده او نیست، والاّ سخن فروشنده که منکر دریافت آن مبلغ است، مقدّم می باشد.

بیع نقد و نسیه

س 1592: خرید کالا بطور نسیه به مدّت یک سال به قیمتی بیشتر، از قیمت نقدی آن چه حکمی دارد؟ و همچنین فروش چک به قیمتی بیشتر یا کمتر از مبلغ آن برای مدّت معینی چه حکمی دارد؟

ج: خرید و فروش کالا به

صورت نسیه به قیمتی بیشتر از قیمت نقد اشکال ندارد ولی فروش چک به مبلغ کم تر به فرد ثالث جایز نیست لکن به شخصی که مبلغ چک در ذمه او است، اشکال ندارد.

س 1593: اگر فروشنده ماشینی بگوید که قیمت نقدی آن، این مقدار است و قیمت قسطی ده ماهه آن فلان مقدار است و مشتری هم گمان کند که آن مقدار زیادی در فروش قسطی، سود پول آن در مدّت ده ماه است و بر همین اساس معامله صورت بگیرد، با توجه به آنچه در ذهن مشتری خطور کرده که مقدار اضافه بر قیمت نقد را به عنوان سود پول می پردازد و معامله ربوی است، آیا اساسا معامله، ربوی و باطل محسوب نمی شود؟

ج: این معامله در صورتی که بصورت نسیه باشد و پول آن بطور اقساط پرداخت شود، اشکال ندارد و این قبیل معاملات، ربوی محسوب نمی شوند.

س 1594: در عقد بیعی برای ثمن و مثمن به این نحو مدّت ذکر شده است که پرداخت ثمن به نحو اقساط معینی در طول یک سال صورت بگیرد و کالا هم بعد از گذشت یک سال از پرداخت اولین قسط آن توسط مشتری، به او تحویل داده شود، در صورتی که پرداخت قسط اول آن به مقدار زیادی از موعد مقرّر به تأخیر افتاده باشد، آیا فروشنده، خیار تأخیر دارد؟

ج: در مفروض سؤال که معامله به صورت بیع سلم است ثمن باید هنگام عقد بیع نقد باشد والاّ بیع از اساس باطل است.

س 1595: در صورتی که پرداخت قسط اول ثمن از وقت متعارف خود به تأخیر بیفتد، آیا با آنکه معامله مهلت معینی نداشته و شرط خیار

هم در صورت تأخیر در پرداخت ثمن برای فروشنده ذکر نشده باشد، به مجرّد تأخیر مذکور برای او خیار ثابت می شود یا خیر؟

ج: باید در بیع نسیه، مهلت پرداخت ثمن معین شود، بنابر این اگر بدون معین کردن مهلت اقساط ثمن، بیع نسیه صورت بگیرد از اساس باطل است، ولی اگر زمان پرداخت معین شود و مشتری پرداخت آن را از موعد مقرّر به تأخیر بیندازد، مجرّد این تأخیر موجب ثبوت خیار برای فروشنده نمی شود.

س 1596: یک مؤسسه فنّی در زمینی ساخته شده به این شرط که وزارت آموزش و پرورش پول آن را به صاحبانش بپردازد، ولی آن وزارتخانه بعد از اتمام ساختمان مؤسسه از پرداخت پول زمین به صاحبان آن خودداری می کند، صاحبان زمین هم بعد از آن اعلام کردند که رضایت به این عمل ندارند و ساختمان را غصبی می دانند و نماز در آن باطل است، این مسئله چه حکمی دارد؟

ج: بعد از آنکه صاحبان زمین با تحویل دادن آن برای ساخت مؤسسه موافقت کردند و به این شرط که پول آن را از وزارت آموزش و پرورش بگیرند به وزارتخانه مزبور واگذار نمودند، دیگر حقّی در آن ندارند و زمین مزبور غصبی نیست، بله آنان حق دارند پول زمین را از وزارت آموزش و پرورش مطالبه کنند و براین اساس تحصیل کردن و نماز خواندن در آن ساختمان شرعا اشکال ندارد و منوط به رضایت صاحبان قبلی زمین نیست

بیع سلف

س 1597: اینجانب یک آپارتمان مسکونی را از شرکتی بطور بیع سلف خریداری کردم و مقداری از پول آن را به صورت اقساط پرداخته و رسید گرفتم و هنوز هم نسبت

به باقیمانده پول آن بدهکار هستم، سپس شرکت مزبور مبادرت به فروش آپارتمان من به بانک مسکن نمود و مقرّر کرد که آپارتمان دیگری به قیمت امروز که معادل چهار برابر قیمت قبلی آن بود تحویل بگیرم، حکم این مسئله چیست؟

ج: خرید آپارتمان مزبور بصورت قسطی از اساس باطل است، زیرا از شرایط صحّت بیع سلف، پرداخت نقدی همه ثمن به فروشنده در همان مجلس بیع است، بنابراین اگر آپارتمان مزبور بصورت بیع سلف خریداری شده و همه ثمن در مجلس بیع، نقد باشد، فروشنده باید آنچه را که مبیع با تمامی اوصافش بر آن صادق است به خریدار تحویل دهد و حق ندارد از او برای تحویل مصداق مبیع پول بیشتری را مطالبه کند، همانگونه که نمی تواند چیزی را که مصداق مبیع نیست به او تحویل دهد و مشتری هم ملزم به قبول آن نیست هر چند آن را به همان قیمت به او بدهد چه رسد به اینکه مبلغ بیشتری را از او مطالبه نماید.

س 1598: اینجانب یک آپارتمان مسکونی را که هنوز ساختمان آن تکمیل نشده بود بطور قسطی خریدم و سپس قبل از آنکه ساختمان آن تکمیل شود و آن را از فروشنده تحویل بگیرم، مبادرت به فروش آن به شخص دیگری نمودم، آیا این خرید و فروش صحیح است؟

ج: اگر آپارتمان خریداری شده یک آپارتمان مشخص و جزئی (معین) باشد که به صورت نسیه و قسطی آن را خریده اید به این شرط که فروشنده اقدام به تکمیل آن کند، خرید و همچنین فروش آن قبل از تکمیل شدن ساختمان آن و تحویل گرفتن آن از فروشنده اشکال ندارد.

س 1599: اینجانب

از نمایشگاه بین المللی کتاب تهران تعدادی کتاب بصورت بیع سلف خریدم که نصف پول آن را از من گرفته و نصف دیگر را هنگام تحویل کتابها می گیرند، و زمان پرداخت هم مشخص نیست، آیا این معامله صحیح است؟

ج: اگر مبلغی که قبلا پرداخت شده به عنوان بیعانه باشد و بیع از زمان تسلیم کتابها و پرداخت باقیمانده پول آنها صورت بگیرد اشکال ندارد، ولی اگر بیع از هنگام پرداخت مقداری از ثمن و به صورت نسیه باشد و زمانی هم برای پرداخت آن معین نشود و یا بصورت بیع سلف باشد ولی تمامی ثمن در مجلس بیع، نقد نباشد آن معامله، شرعا باطل است، البته در سلف معامله به همان مقدار که پول پرداخت کرده صحیح است ولی فروشنده می تواند در همان مقدار هم معامله را به هم بزند.

س 1600: شخصی کالایی را از فرد دیگری می خرد به این شرط که بعد از مدّتی آن را تحویل بگیرد، امّا بعد از آنکه موعد مقرّر رسید کالای مزبور ارزش مالی خود را از دست داده است، آیا خریدار مستحق عین کالاست یا آنکه باید قیمت آن را بگیرد؟

ج: اگر معامله به نحو صحیح شرعی صورت بگیرد، خریدار مستحق عین آن مبیع است مگر آنکه از مالیت افتادن آن کالا بطور کلی، عرفا تلف محسوب شود که به این ترتیب بیع بر اثر آن خود بخود فسخ می شود و فروشنده باید ثمن را به خریدار برگرداند.

خرید و فروش طلا، نقره و پول

س 1601: اگر شمش طلا به قیمت روز به مبلغ معینی بطور نقدی فروخته شود، آیا جایز است که با رضایت دو طرف یک ماهه به مبلغی بیشتر از قیمت

امروزی آن فروخته شود؟ و آیا سود حاصل از فروش این شمش، حلال است یا خیر؟

ج: تعیین قیمت در عقد بیع اعم از اینکه نقدی باشد یا نسیه، وابسته به توافق دو طرف است، بنابر این معامله مذکور و سود حاصل از آن، اشکال ندارد، بله معامله طلا در برابر طلا، بصورت نسیه و یا گرفتن اضافه در برابر آن، جایز نیست.

س 1602: طلاسازی چه حکمی دارد؟ و در معامله طلا چه اموری شرط است؟

ج: ساخت و فروش طلا اشکال ندارد ولی در معامله طلا در برابر طلا شرط است که به صورت نقد بوده و ثمن و مثمن مساوی باشند و قبض هم در مجلس معامله صورت بگیرد.

س 1603: خرید و فروش اسکناس بصورت نسیه به مبلغی بیشتر از مبلغ آن چه حکمی دارد؟

ج: در صورتی که معامله ی مذکور، به قصد جدّی و با غرض عقلائی باشد مثل این که اسکناس ها از نظر کهنه و نو بودن با یکدیگر فرق داشته و یا دارای علامت های مخصوص بوده و یا نرخ آنها با یکدیگر، تفاوت داشته باشد، اشکال ندارد ولی اگر معامله، صوری و برای فرار از ربا بوده و در واقع برای دستیابی به سود پول باشد، شرعا حرام و باطل است.

س 1604: افرادی دراینجا وجود دارند که سکه های پول را که برای مکالمات تلفنی عمومی کاربرد دارند، به مبلغی بیشتر از قیمت آنها می فروشند مثلا سی و پنج تومان از سکه های پول فلزی را می دهند و پنجاه تومان پول اسکناس می گیرند، خرید و فروش این پولها چه وجهی دارد؟

ج: خرید و فروش سکه های پول فلزی به قیمتی بیشتر از مبلغ آنها برای استفاده

در مکالمات تلفنی و مانند آن، اشکال ندارد.

س 1605: اگر فردی پول قدیمی را به قیمت پول جدید و رایج بفروشد و یا بخرد و نداند که ارزش آن نصف ارزش پول جدید است و خریدار هم آن را به قیمت پول جدید به شخص دیگری بفروشد، آیا باید غابن، مغبون را از غبن خود آگاه کند؟ و آیا این معاملاتِ غبنی صحیح هستند و آیا تصرّف در اموالی که ازاین راه بدست می آید جایز است یا آنکه در حکم اموال مجهول المالک و یا مال حلال مخلوط به حرام هستند؟

ج: خرید پولهای قدیمی به مبلغی که فروشنده و خریدار بر آن توافق می کنند، اشکال ندارد، هر چند که قیمت آنها بسیار کمتر از قیمت پولهای جدید و رایج باشد و بعد از آنکه مبیع مالیت داشته و در بازار قیمت و ارزشی هر چند کمتر از پول رایج داشته باشد، معامله صحیح است هر چند غبنی باشد، و بر غابن واجب نیست مغبون را از غبن خود آگاه کند و مالی که از طریق معامله غبنی برای غابن حاصل می شود در حکم سایر اموال اوست و تا زمانی که مغبون معامله را فسخ نکرده، جایز است در آنها تصرف کند.

س 1606: خرید و فروش بعضی از اسکناسها نه به این عنوان که مال هستند و یا حکایت از مالیت و اعتبار می کنند، بلکه از این جهت که برگه های خاصی هستند چه حکمی دارد؟ مثل اینکه پول اسکناس سبز هزار تومانی که دارای تصویر امام خمینی « قدس سره » است، به مبلغ بیشتری فروخته و یا خریده شود؟

ج: در صورتی که خرید و فروش این اسکناسها

به قصد جدّی و به غرض عقلائی باشد، اشکال ندارد، ولی اگر بیع صوری و برای فرار از ربای قرضی باشد حرام و باطل است.

س 1607: شغل صرّافی و خرید و فروش ارزهای کمیاب چه حکمی دارد؟

ج: فی نفسه اشکال ندارد.

س 1608: خرید اوراق قرضه دولتی چه حکمی دارد؟ و آیا شرعا خرید و فروش این اوراق جایز است؟

ج: اگر مقصود استقراض دولت از ملّت از طریق چاپ و فروش اوراق قرضه ملّی باشد، مشارکت مردم در قرض دادن به دولت از طریق خرید این اوراق اشکال ندارد و هنگامی که خریدار، اوراق قرضه ملّی را می فروشد تا پول خود را بدست آورد، اگر به همان قیمتی که از شخص دیگر یا از دولت خریده و یا به قیمتی کمتر از آن بفروشد، اشکال ندارد.

مسائل متفرّقه تجارت

س 1609: در بعضی از كارخانه ها اقدام به تركیب و ساخت وسایل از قطعات مختلفی كه در كارخانه های دیگر ساخته شده اند، نموده و به اسم محصول یكی از دولتهای معروف خارجی برای فروش به بازار عرضه می كنند، آیا عمل مذكور غشّ و تدلیس محسوب می شود؟ و بر فرض كه اینگونه باشد، آیا در صورت جهل مشتری به موضوع، معامله ای كه بر روی این وسایل صورت گرفته، صحیح است یا باطل؟

اگر داخلی یا خارجی بودن قطعه های مزبور و یا خود آن وسیله با مشاهده برای مشتری قابل شناسایی و تمیز باشند، بر تركیب و ساخت آنها عنوان تقلّب و تدلیس صدق نمی كند ولی اعلان و اخبار خلافِ واقع راجع به آنها كذب و حرام است و اگر بیع بر كالای مذكور با وصفی كه مخالف واقع است صورت بگیرد، معامله

صحیح است لیكن اگر مشتری بعد از آن از واقعیت امر مطلّع شود، اختیار فسخ خواهد داشت.

س 1610: آیا جایز است صاحبان كارخانه ها و فروشگاهها حروف خارجی بر تابلوهای فروشگاههای خود بنویسند؟ و یا برای جلب توجه مشتریان و خریداران بر روی لباسهای كودكان، حروف و تصاویر خارجی چاپ كنند؟

اگر به قصد فریب و گول زدن مشتری نباشد و ترویج فرهنگ بیگانه نیز به حساب نیاید، اشكال ندارد ولی مراعات قوانین جمهوری اسلامی لازم است.

س 1611: تقلّب و دروغ و فریب در معامله با غیر مسلمانان برای دستیابی به فائده مالی یا علمی بیشتر (درصورتی كه متوجه نباشند) چه حكمی دارد؟

دروغ و فریب و تقلّب در معاملات جایز نیست، هر چند طرف مقابل غیرمسلمان باشد.

س 1612: گرفتن چه مقدار سود در فروش كالا مجاز است؟

سود گرفتن حدّ معینی ندارد، بنابراین تا وقتی كه به حدّ اجحاف نرسیده و بر خلاف مقرّرات دولت هم نباشد، اشكال ندارد، ولی افضل بلكه مستحب آن است كه فروشنده به آن مقدار سودی كه هزینه هایش تأمین می كند، اكتفا نماید.

س 1613: شخصی اقدام به فروش آبِ تحت مالكیت خود به اشخاص متعدد با قیمتهای مختلف نموده است، مثلا قسمتی از آن را به فردی به قیمت ده هزارتومان فروخته و قسمت دیگر به همان مقدار را به فرد دیگری به قیمت پانزده هزار تومان فروخته است با توجه به اینكه همه آنها از یك قنات یا چاه هستند، آیا ما حق اعتراض به تفاوت قیمت آبها را داریم؟

اگر فروشنده، مالك آب و یا شرعا نسبت به آن ذیحق باشد، دیگران حق اعتراض به تفاوت قیمت ها را ندارند.

س 1614: اگر كالایی را از

یك شركت تعاونی به قیمت دولتی كه كمتر از قیمت آن در بازار آزاد است، خریداری كنم، آیا جایز است این كالا را در بازار آزاد به قیمتی بیشتر از قیمت خرید حتّی سه برابر آن، به فروش برسانم؟

در صورتی كه فروش آن از طرف دولت ممنوع نباشد و افزایش قیمت آن هم به حدّ اجحاف به مشتری نرسد، اشكال ندارد.

س 1615: اینجانب از تولید كنندگان وسایل الكترونیكی هستم، آیا جایز است آنها را به هر قیمتی كه می خواهم و بازار عرضه و تقاضا، آن را قبول می كند، بفروشم؟

فروش كالایی كه قیمت معینی از طرف دولت ندارد، به قیمتی كه مورد توافق خریدار و فروشنده است و اجحاف به خریدار هم نباشد، اشكال ندارد.

س 1616: سرمایه داری از نظر اسلام چه حكمی دارد و حدود آن كدام است؟ آیا امكان دارد فردی با وجود پرداخت حقوق فقرا و مساكین بسیار ثروتمند شود؟ و آیا مبارزه اسلام با سرمایه داری، فقط شامل افرادی می شود كه خمس و زكات نمی دهند یا اینكه شامل مسلمانانی كه خمس و زكات می دهند، هم می شود؟ و آیااصولا ممكن است انسان با پرداخت حقوق شرعی اموالش، به اوج ثروت برسد؟

حقوق شرعی متعلّق به اموال ثروتمندان، منحصر به خمس و زكات نیست و اسلام نیز مخالف افزایش ثروت نیست به شرطی كه جمع آوری مال از راههای مشروع صورت بگیرد و فرد هم ملتزم به پرداخت همه حقوق متعلّق به اموالش باشد و آن را در راههایی كه شرعا حلال و به نفع اسلام و مسلمین هستند، بكار بگیرد و اشكال ندارد كه انسان با رعایت این امور به ثروت بالائی دست یابد.

س 1617: نزد

ما متعارف است كه شخصی فرد دیگری را مكلّف به خرید ماشینی برای او كند و وی هم ماشین را مثلا به قیمت یك میلیون تومان بخرد، سپس به آن شخص می گوید كه ماشین را به قیمت یك میلیون و صد هزار تومان خریده است و آن مقدار زیادی را در برابر كوشش و زحمتی كه برای خرید ماشین كشیده است در نظر می گیرد، آیا این معامله صحیح است؟

اگر از طرف فرد دیگری، وكیل در خرید ماشین برای او باشد، در اینصورت خرید ماشین به قیمت مورد معامله برای موكّل واقع می شود و وكیل حق ندارد مبلغ بیشتری را از او مطالبه كند. بله، می تواند برای وكالت خود، مطالبه اجرت نماید، ولی اگر ماشین را برای خودش خریده باشد و سپس بخواهد آن را به فردی كه به او توصیه خرید ماشین نموده بود بفروشد، می تواند به قیمتی كه بر آن توافق می كنند به او بفروشد و جایز نیست نسبت به قیمت خرید ماشین دروغ بگوید، اگر چه دروغ گفتن معامله را باطل نمی كند.

س 1618: بعضی از برادران در تعمیرگاههای ماشین كار می كنند، گاهی فروشندگان ماشین به آنان مراجعه كرده و درخواست تعمیر سطحی ماشین خود را می كنند تا هزینه كمتری داشته باشد، به این گمان كه سالم بودن ظاهر ماشین برای فروش به مشتری كافی است، آیا اقدام به انجام آن كار توسط تعمیركاران جایز است؟

اگر منجر به تدلیس شود و تعمیركار بداند كه صاحب ماشین آن را از مشتری مخفی می كند، جایز نیست.

احكام ربا

س 1619: راننده ای قصد دارد كامیونی بخرد و برای این كار پول مورد نیاز را از شخص دیگری گرفته تا

به عنوان وكیلِ وی، آن را برای او خریداری كند، سپس صاحب پول آن را بطور قسطی به راننده بفروشد، این معامله چه حكمی دارد؟

در صورتی كه راننده، این معامله را به عنوان وكیل از طرف صاحب مال انجام دهد و سپس او هم آن را به خود راننده بطور قسطی بفروشد، اگر قصد آنان حیله برای فرار از ربا نباشد و در هر دو معامله قصد جدّی خرید و فروش داشته باشند، اشكال ندارد.

س 1620: ربای قرضی چیست؟ آیا درصدی كه سپرده گذاران به عنوان سود از بانكها دریافت می كنند، ربا محسوب می شود؟

ربای قرضی آن مقدار اضافه بر مبلغ قرض است كه قرض گیرنده بخاطر قرضی كه می گیرد به قرض دهنده می دهد و امّا سود حاصل از كاركرد پولی كه به عنوان سپرده به بانك داده شده تا به وكالت از طرف صاحب آن در یكی از عقود صحیح شرعی بكار گرفته شود، ربا نیست و اشكال ندارد.

س 1621: ملاك معامله ربوی چیست؟ آیا این سخن كه ربا فقط در قرض محقق می شود نه در موارد دیگر، صحیح است؟

ربا در معامله هم محقق می شود همانگونه كه در قرض ممكن است تحقّق پیدا كند و ربای در معامله عبارت است از فروش كالائی كه مكیل و موزون باشد در برابر كالای همجنس آن به مقدار زیادتر.

س 1622: چنانچه خوردن مردار در هنگام اضطرار برای كسی كه از شدّت گرسنگی در خطر مرگ است و غیر از مردار چیزی برای خوردن و حفظ جان خود ندارد، شرعا جایز است، آیا خوردن ربا نیز بر اثر اضطرار برای كسی كه توان كار ندارد ولی سرمایه كمی دارد و

ناچار است آن را در معامله ربوی بكار بگیرد تا با سود حاصل از آن زندگی كند، جایز است؟

ربا حرام است و قیاس آن به خوردن مردار در حال اضطرار قیاس مع الفارق است زیرا مضطرّ به خوردن مردار فعلا چیزی جز آن در اختیار ندارد تا جان خود را با آن حفظ كند. ولی شخصی كه توان كار ندارد می تواند سرمایه خود را تحت عنوان یكی از عقود اسلامی مثل مضاربه به كار بیاندازد.

س 1623: گاهی تمبرهای پستی در معاملات تجاری به قیمتی بیش از نرخ تعیین شده فروخته می شوند، مثلا تمبری كه بیست ریال قیمت گذاری شده، به قیمت بیست و پنج ریال به فروش می رسد، آیا این معامله صحیح است؟

اشكال ندارد و این قبیل زیادی، ربا محسوب نمی شود زیرا معامله ربوی آن است كه دو جنس كه مكیل و موزون هستند با یكدیگر معاوضه شوند و یكی از دیگری بیشتر باشد كه این نوع معامله، باطل است.

س 1624: آیا حرمت ربا برای همه اشخاص حقیقی و حقوقی بطور یكسان ثابت است یا آنكه بعضی از موارد خاص، استثنا هستند؟

ربا به صورتی كلی حرام است غیر از ربای قرضی بین پدر و فرزند و زن و شوهر و همچنین ربائی كه مسلمان از غیر مسلمان می گیرد.

س 1625: اگر در معامله ای خرید و فروش با مبلغ معینی صورت گیرد و دو طرف توافق كنند كه در صورت پرداخت ثمن معامله به صورت چك مدّت دار، خریدار مبلغی را علاوه بر قیمت تعیین شده به فروشنده بپردازد، آیا این كار برای آنان جایز است؟

در صورتی كه معامله با قیمت معین و مشخص انجام شود و مبلغ

بیشتر به خاطر تأخیر در پرداخت مبلغ اصلی باشد، این همان ربائی است كه شرعا حرام می باشد و به مجرّد توافق آنان بر پرداخت مقدار اضافی، آن پول حلال نمی شود.

س 1626: اگر شخصی نیاز به مبلغی پول داشته باشد و كسی را پیدا نكند كه به او قرض الحسنه بدهد، آیا جایز است برای دستیابی به آن مبلغ به این طریق عمل نماید كه كالایی را به صورت نسیه به بیش از نرخ حقیقی آن بخرد و سپس آن را در همان مجلس به قیمت كمتری به فروشنده بفروشد، مثلا یك كیلوگرم زعفران را به مبلغ مشخصی به بطور نسیه برای مدّت یك سال بخرد ودر همان مجلس آن را به صورت نقد به شخص فروشنده به مبلغ دو سوم قیمت خرید بفروشد؟

چنین معامله ای كه در واقع نوعی حیله برای فرار از ربای قرضی است، شرعا حرام و باطل است.

س 1627: اینجانب به منظور بدست آوردن سود و فرار از ربا معامله زیر را انجام داده ام:

خانه ای را به مبلغ پانصد هزار تومان خریدم در حالی كه بیش از این مبلغ ارزش داشت، در ضمن عقد شرط كردیم كه فروشنده تا پنج ماه حق فسخ معامله را داشته باشد به شرط اینكه در صورت فسخ معامله مبلغ دریافتی (پول خانه) را برگرداند، بعد از اتمام معامله، همان خانه را به فروشنده به مبلغ ماهیانه پانزده هزار تومان اجاره دادم و اكنون بعد از گذشت چهار ماه از معامله از فتوای امام خمینی « قدس سره » مطلع شده ام كه حیله برای فرار از ربا را جایز نمی دانند، این مسئله به نظر حضرت عالی چه حكمی دارد؟

اگر این

معامله با قصد جدّی صورت نگرفته بلكه صوری و ظاهری بوده و به این منظور انجام شده كه فروشنده وامی را دریافت كند و خریدار سودی ببرد، چنین معامله ای حیله برای فرار از ربای قرضی است كه شرعا حرام و باطل می باشد. در این قبیل معاملات خریدار فقط حق دارد اصل مبلغی را كه به عنوان قیمت خانه به فروشنده داده است، پس بگیرد.

س 1628: ضمیمه كردن چیزی به مال به قصد فرار از ربا چه حكمی دارد؟

این كار در جواز قرض ربوی اثری ندارد و با ضمیمه كردن چیزی به آن حلال نمی شود.

س 1629: آیا حقوق بازنشستگی كه كارمند در طول مدّت زمانی كه مشغول كار است و مقداری از حقوق ماهیانه اش را برای پیری در صندوق بازنشستگی می گذارد و بعد از بازنشستگی همان را به اضافه مبلغی كه از طرف دولت به آن افزوده می شود دریافت می كند، اشكال دارد یا خیر؟

گرفتن حقوق بازنشستگی اشكال ندارد و مبلغی كه دولت علاوه بر مقدار كسر شده از حقوق ماهیانه فرد بازنشسته به او می پردازد، سود حقوق های او نیست و ربا محسوب نمی شود.

س 1630: بعضی از بانكها برای تعمیر خانه ای كه دارای سند رسمی است، وامی را به عنوان « جُعاله » می دهند به این شرط كه گیرنده وام هم بدهی خود را همراه با چند درصد اضافه در مدّت مشخصی به صورت اقساط بپردازد، آیا وام گرفتن به این صورت شرعا جایز است؟ و چگونه در آن، جُعاله تصور می شود؟

اگر این مبلغ به عنوان قرض برای تعمیر خانه در اختیار صاحب آن قرار بگیرد، جُعاله بودن آن معنا ندارد و شرط زیاده هم در قرض

جایز نیست هر چند اصل قرض در هر صورت صحیح است ولی مانعی ندارد كه صاحب خانه برای بانك در تعمیرخانه، جُعل (عوض) قرار دهد كه در این صورت جُعل (عوض) خصوص آنچه كه بانك برای تعمیر خانه مصرف كرده نیست بلكه مجموع چیزی است كه بانك آن را در قبال تعمیر خانه بطور قسطی مطالبه می كند.

س 1631: آیا خرید كالایی بطور نسیه به قیمتی بیشتر از قیمت نقدی آن جایز است؟ آیا این معامله، ربا محسوب می شود؟

خرید و فروش نسیه كالا به مبلغی بیشتر از قیمت نقدی آن اشكال ندارد و تفاوت نقد و نسیه ربا محسوب نمی شود.

س 1632: شخصی خانه ای دارد كه آن را به صورت بیع خیاری فروخته است، ولی تا سررسید موعد مقرّر نتوانسته است ثمن را به خریدار برگرداند، لذا شخص سوّمی مبادرت به پرداخت ثمن معامله به خریدار نموده است تا فروشنده بتواند معامله را فسخ كند، مشروط بر اینكه علاوه بر گرفتن پول خود، مبلغی را هم به عنوان مزدكار خود دریافت كند، این مسئله شرعا چه حكمی دارد؟

در صورتی كه آن شخص از طرف فروشنده وكیل در برگرداندن ثمن معامله و فسخ آن باشد، بدین صورت كه ابتدا به مقدار ثمن به فروشنده قرض بدهد و سپس به وكالت از طرف او آن را به خریدار بپردازد و معامله را فسخ نماید، این عمل او و گرفتن اجرت وكالت، اشكال ندارد، ولی اگر پولی را كه به مشتری پرداخت كرده به عنوان قرض به فروشنده باشد، فقط مبلغی را می تواند از فروشنده مطالبه كند كه از طرف او به عنوان ثمن معامله پرداخت كرده است.

حق شفعه

س 1633:

آیا حق شفعه در وقف در صورتی كه برای دو نفر باشد و یكی از آن دو در موردی كه حق فروش داشته باشد، سهم خود را به شخص سومی بفروشد، ثابت می شود؟ و همچنین اگر دو نفر ملك یا موقوفه ای را اجاره كنند، سپس یكی از آن دو حق خود را از طریق صلح یا اجاره به شخص سوّمی واگذار كند، آیا حق شفعه در متعلّق اجاره ثابت می شود؟

حق شفعه مربوط به جایی است كه شراكت در مالكیت عین باشد و یكی از دو شریك سهم خود را به فرد سوّمی بفروشد، بنابر این در وقفی كه برای دو نفر است، بر فرض كه فروش آن هم جایز باشد و یكی از دو شریك سهم خود را به شخص دیگری بفروشد، حق شفعه وجود ندارد و همچنین در عین مورد اجاره هم اگر یكی از آن دو حق خود را به دیگری واگذار كند، حق شفعه وجود ندارد.

س 1634: از عبارتهای متون فقهی و مواد قانون مدنی در باب اخذ به شفعه بدست می آید كه هر یك از دو شریك در صورتی كه یكی از آنها سهم خود را به شخص سوّمی بفروشد، حق شفعه دارد. بنابر این اگر یكی از دو شریك مشتری را تشویق به خرید سهم شریك خود نماید و یا تصریح كند به اینكه اگر سهم شریك او را بخرد، از حق شفعه استفاده نخواهد كرد، آیا این عمل، اسقاط حق شفعه محسوب می شود؟

مجرّد مبادرت یكی از دو شریك به تشویق شخص سوم به خرید سهم شریك خود منافاتی با ثبوت حق شفعه برای او ندارد، بلكه اگر به او

وعده بدهد كه در صورت تحقّق معامله بین او و شریك دیگر اقدام به اخذ به شفعه نخواهد كرد، این هم موجب سقوط حق اخذ به شفعه توسط او بعد از تحقّق معامله نخواهد شد. مگر آنكه قبلا در ضمن عقد لازمی ملتزم شود كه در صورت تحقّق معامله بین مشتری و شریك خود اقدام به اخذ به شفعه نخواهد كرد.

س 1635: آیا اسقاط حق شفعه قبل از مبادرت شریك به فروش سهم خود، از این جهت كه اسقاط چیزی است كه هنوز محقق نشده (اسقاط مالم یجب) صحیح است یا خیر؟

تا زمانی كه حق شفعه محقق نشده و با اقدام یكی از دو شریك به فروش سهم خود به شخص سومی فعلیت پیدا نكرده، اسقاط آن صحیح نیست، ولی اشكال ندارد كه یكی از دو شریك در ضمن عقد لازمی ملتزم شود كه اگر شریك او سهم خود را به فرد دیگری بفروشد، اخذ به شفعه نكند.

س 1636: شخصی یك طبقه از خانه دو طبقه ای را كه ملك دو برادری است كه به او بدهكار هستند، اجاره نموده و آن دو برادر دو سال است كه علیرغم مطالبه شدید او از پرداخت بدهی خود خودداری می كنند بطوری كه شرعا باعث ثبوت حق تقاص برای او می شود، و قیمت خانه هم بیش از مبلغ طلب اوست. حال اگر به عنوان تقاص به مقدار طلب خود آن خانه را تصاحب كند و با آنان در آن شریك شود، آیا در مقدار باقیمانده حق شفعه دارد یا خیر؟

در فرض مورد سؤال موضوع حق شفعه محقّق نیست، زیرا حق شفعه برای شریكی است كه شریك او سهم خود

را به شخص سومی بفروشد و شراكت هم قبل از بیع باشد، نه برای كسی كه با خرید سهم یكی از دو شریك و یا تصاحب آن بر اثر تقاص، با دیگری شریك شود، بعلاوه حق شفعه در صورتی در فروش سهم یكی از دو شریك ثابت می شود كه فقط دو نفر در آن ملك شریك باشند نه بیشتر.

س 1637: ملكی وجود دارد كه بین دو نفر مشترك است و هر یك مالك نصف آن هستند و سند مالكیت هم به نام هر دو نفر است، بر اساس سند عادی تقسیم نامه كه به خط آنان نوشته شده، ملك مزبور بین آنان به دو قسمت با حدود مشخصی تقسیم و توزیع شده است، آیا در صورتی كه یكی از دو شریك سهم خود را بعد از تقسیم و افراز فقط به این دلیل كه سند آن ملك، بین آنان مشترك است به شخص سومی بفروشد شریك دیگر حق شفعه دارد یا خیر؟

اگر سهم فروخته شده در هنگام معامله از سهم شریك دیگر، مفروز و با حدود خاصی از آن جدا شده باشد، مجرّد اشتراك در سند ملك باعث ثبوت حق شفعه نمی شود.

اجاره

س 1668: آیا مستأجری كه مغازه ای را برای تجارت در آن و یا كار دیگری به مدّت معینی اجاره كرده، جایز است بعد از پایان مهلت اجاره در صورتی كه مالك آن را تجدید نكند، از تخلیه مغازه خودداری نموده و حق سرقفلی را مطالبه نماید؟ و آیا با توجه به اینكه حق واگذاری عین مستاجره را به كس دیگری ندارد، جایز است نسبت به آن، ادّعای حق شغل و حرفه كند؟

مستأجر حق ندارد

بعد از انقضاء مدّت اجاره، عین مستأجره رادر تصرف خود نگهدارد و از تسلیم آن به مالك خودداری كند، ولی اگر نسبت به آن حق سرقفلی داشته باشد كه از مالك به او منتقل شده و یا مغازه از مكانهایی باشد كه از نظر قانونی برای مستأجر در آن حقی ایجاد می شود، در این صورت می تواند عوض حق خود را از مالك مطالبه كند.

س 1669: اینجانب یك مكان تجاری را اجاره كردم و مبلغی را برای دستیابی به حق سرقفلی به مالك آن پرداخت كردم و مبلغ زیادی را هم برای برق كشی و سنگ فرش كردن زمین آن و امور دیگر خرج كردم و مقداری هم برای گرفتن پروانه كار پرداختم، بعد از گذشت ده سال ورثه مالك خواهان استرداد آن مكان شده اند، آیا بر من واجب است كه با تخلیه مغازه خواسته آنان را اجابت كنم؟ و بر فرض وجوب تخلیه، آیا جایز است اموالی را كه برای آن مكان هزینه كرده ام از آنان مطالبه كنم؟ و آیا حق مطالبه عوض سرقفلی به قیمت روز را دارم؟

وجوب تجدید اجاره بر مالك یا جواز مطالبه تخلیه و لزوم انجام آن و همچنین ضمان اموالی كه برای مكان استیجاری خرج شده، تابع قوانین جاری كشور و یا شرایط مذكور در ضمن عقد اجاره بین موجر و مستأجر است و امّا سرقفلی آن مكان در صورتی كه از مالك بر وجه شرعی به مستأجر منتقل شده باشد و یا به مقتضای قانون برای او ثابت باشد، حق مطالبه آن به قیمت روز را دارد.

س 1670: مالك یكی از شركتها ساختمانی را اجاره داده بدون آنكه از مستأجر

چیزی در برابر سرقفلی آن بگیرد، آیا هنگام تخلیه ساختمان توسط مستأجر باید مبلغی را به عنوان سرقفلی به او بپردازد؟ و اگر موجر آن را به مستأجر بفروشد، آیا باید مبلغی را به عنوان حق سرقفلی از قیمت آن كم نماید؟

تا زمانی كه سرقفلی آن به وجه مشروعی مانند خرید یا صلح یا شرط ضمن عقد لازم و یا طبق قانونی كه تصریح به آن كند، ملك مستأجر نشده باشد، حق ندارد در برابر آن از مالك چیزی را مطالبه كند و همچنین اگر آن ساختمان را از مالك بخرد نمی تواند مبلغی را به عنوان عوض سرقفلی از قیمت آن كم نماید.

س 1671: پدرم چند مغازه تجاری را برای سه تن از فرزندانش خریده و اسناد آنها را در همان زمان به نام آنان كرده است، در نتیجه آن مغازه ها در حال حاضر شرعا و قانونا متعلّق به آنان است. این مغازه ها قبل از وفات پدرم تحت تصرف او بودند و در آنها مشغول كسب و تجارت بود، آیا سرقفلی این مغازه ها فقط برای مالكین آنهاست یا اینكه سرقفلی آنها مستقل از ملك است و تعلّق به همه ورثه است؟

سرقفلی مغازه ها تابع ملك آن است و تا زمانی كه از طریق شرعی به شخص دیگری منتقل نشده اختصاص به مالك آن دارد.

س 1672: اگر مستأجر هنگام اجاره مغازه مبلغی را به عنوان سرقفلی به مالك بپردازد، آیا در صورتی كه مستأجر به هر علتی بخواهد آنجا را تخلیه كند، مالك فقط باید همان مقدار را به مستأجر بپردازد یا آنكه واجب است قیمت سرقفلی را به قیمت روز تخلیه به او بدهد؟

اگر

حق سرقفلی مغازه شرعا برای مستأجر باشد، می تواند قیمت فعلی آن را طبق قیمت عادلانه روز، مطالبه كند و بر مالك هم واجب است قیمت فعلی آن را به او بپردازد، ولی اگر مبلغی را نزد مالك به ودیعه گذاشته تا هنگام تخلیه آن مكان به او برگرداند در این صورت فقط حق مطالبه معادل مبلغی را دارد كه هنگام اجاره آن مكان به مالك پرداخته است و نسبت به تفاوت ارزش پول احتیاط در مصالحه است.

س 1673: اینجانب مغازه ای را از مالك آن اجاره كردم بدون آنكه مبلغی را در برابر سرقفلی آن بپردازم زیرا در آن زمان پرداخت سرقفلی در شهر ما متعارف نبود و الآن كه موجر فوت كرده و مغازه، ملك یكی از فرزندانش شده، درخواست تخلیه آن را دارد و از طرفی در خلال مدّت اجاره اقدام به انجام بعضی از كارها از قبیل كشیدن برق، تلفن و تعویض درب و نگهداری آن نموده ام و مردم بر اثر معامله با من در این مكان به من بدهكار هستند، آیا بر من واجب است خواسته مالك فعلی را اجابت نموده و آن مكان را بدون آنكه استحقاق چیزی را داشته باشم تخلیه نموده و به او تحویل بدهم؟ و در صورتی كه حقّی داشته باشم مقدار آن چقدر است؟

شما بعد از انقضاء مدّت اجاره قبلی حق ندارید بدون تجدید اجاره توسط مالك فعلی در آن تصرّف نمایید و از تسلیم آن به او خودداری كنید ولی لزوم پاسخ مثبت مالك فعلی به درخواست تجدید اجاره و یا جواز مطالبه تخلیه محل و لزوم اجابت آن، تابع قوانین جاری یا شروط

ضمن عقد است و امّا اینكه هنگام تخلیه در برابر سرقفلی چیزی را مطالبه كنید، با این فرض كه در زمان انعقاد اجاره قبلی ثبوت حق سرقفلی برای مستأجر در آن منطقه متعارف نبوده و حق سرقفلی آن مكان هم از مالك به شما انتقال پیدا نكرده، بنابر این در مقابل تخلیه محل و تسلیم آن به مالك فعلی آن، حق ندارید نسبت به سرقفلی آن چیزی از مالك مطالبه كنید مگر آنكه قانون به شما این اجازه را بدهد و امّا نسبت به كشیدن برق و تلفن و امور دیگری كه با هزینه خود انجام داده اید همه آنها ملك شما هستند مگر آنچه را كه عرف یا قانون جاری بطور مجانی و یا در صورت پرداخت هزینه های آن توسط مالك، تابع ملك بداند.

س 1674: 1 - مكانی به مدّت بیست سال بطور مستمر به عنوان محل كار اجاره داده شده است آیا مستأجر در خلال مدّت اجاره یا بعد از انقضاء آن حق دارد حق سرقفلی مكان مزبور را با پرداخت مالیاتهای سرقفلی و رعایت همه امور قانونی به مستأجر دیگری واگذار كند؟

2 - اگر سرقفلی آن مكان را به شكل رسمی و با رعایت همه ضوابط قانونی به مستأجر دیگری انتقال بدهد، آیا مالك حق دارد به سبب عدم قبول آن از مستأجر دوم بخواهد مكان مزبور را تخلیه كند؟

اگر سرقفلی آن مكان از سوی مالك و یا طبق قانون به او منتقل نشده باشد حق فروش و واگذاری آنرا به غیر، ندارد و اگر چنین كاری كند فضولی و متوقّف بر اجازه مالك است.

س 1675: مورّث من همه سهم خود از هتل

و لوازم آن اعم از اعیان و حقوق را با من مصالحه كرده است، آیا این مصالحه شامل حق سرقفلی آن هتل هم می شود؟

اگر حق سرقفلی هتل متعلّق به او باشد و مصالحه بر همه مایملك او در هتل اعم از اعیان و حقوق بدون استثناء چیزی صورت گرفته باشد، حق سرقفلی آن نیز داخل در این مصالحه است.

س 1676: فردی مكانی را اجاره كرده است به این شرط كه هنگام مطالبه مالك، آن را تخلیه كند، بعد از انقضاء مدّت اجاره و درخواست مالك مبنی بر تخلیه آن، مستأجر حق سرقفلی آنرا مطالبه می كند، آیا پرداخت آن به او بر مالك واجب است؟

در فرض مسأله كه شرط تخلیه مكان توسط مستأجر هنگام مطالبه مالك شده است و ظاهرا حق سرقفلی از مالك به مستأجر منتقل نشده، حق مطالبه چیزی را نخواهد داشت مگر طبق قوانین نظام اسلامی.

س 1677: سر قفلی مكانی را كه اجاره داده ام به مبلغ معینی به مستأجر آن فروختم و او هم در برابر آن یك فقره چك به من داد كه به علت عدم وجود پول در حساب بانكی او موفق به نقد كردن آن نشدم، و مكان مزبور هنوز هم در اختیار مستأجر است و با آنكه من تاكنون پول سرقفلی را از او نگرفته ام ادعای مالكیت آن را می كند، آیا سرقفلی آن مكان متعلّق به اوست یا آنكه معامله سرقفلی بر اثر عدم دستیابی من به پول آن باطل است؟

بعد از تحقّق معامله سرقفلی بر وجه صحیح، مجرّد عدم موجودی در حساب صاحب چك كه آن را در برابر سرقفلی داده، موجب بطلان معامله آن نمی شود

بلكه حق سرقفلی متعلّق به مشتری است و فروشنده كه همان موجر است حق دارد مبلغ چك را از او مطالبه كند.

س 1678: اگر مستأجر هنگام تخلیه مغازه حق مطالبه عوض سرقفلی را داشته باشد، ولی مالك بر خلاف آنچه كه عرفا و قانونا متداول است از پرداخت آن خودداری كند، باقی ماندن مستأجر در آن ملك بدون رضایت مالك تا زمانی كه عوض سرقفلی را دریافت كند چه حكمی دارد؟ و بر فرض كه ماندن مستأجر در آن مكان جایز نباشد و غصب باشد، آیا در آمدی كه از آنجا بدست می آید شرعا حلال است؟

تا زمانی كه تخلیه مغازه را مشروط به پرداخت عوض سرقفلی به مستأجر نكرده باشند، مجرّد استحقاق مطالبه عوض سرقفلی هنگام تخلیه مغازه، برای جواز استمرار تصرف در آن مكان بعد از پایان مدّت اجاره كافی نیست و به هر حال درآمد حاصل از كسب و كار در آن مغازه شرعا حلال است.

س 1679: شخصی مغازه ای را به مبلغ معینی اجاره نموده و مبلغ دیگری را هم به عنوان سرقفلی پرداخته است، سپس مالك شروع به زیاد كردن اجاره آن نموده تا اینكه به دو برابر اجاره اولیه رسیده است و در حال حاضر مستأجر قصد دارد مغازه را با سرقفلی بیشتری در اختیار مستأجر دیگری قرار دهد ولی مالك پانزده درصد سرقفلی را مطالبه می كند و قصد افزایش اجاره ماهانه را تا ده برابر دارد در حالی كه اجازه مغازه های مجاور كمتر ازآن مقدار است، آیا مالك شرعا و قانونا حق مطالبه درصد مذكور و اضافه كردن اجاره تا آن مقدار را دارد؟

اگر سرقفلی مغازه متعلّق به مستأجر

باشد و مجاز باشد آن را به هر كسی كه می خواهد منتقل كند، مالك حق ندارد چیزی از آنچه را كه مستأجر به عنوان عوض سرقفلی می گیرد از او مطالبه كند. ولی نسبت به مال الاجاره، تعیین مقدار آن بستگی به توافق مالك و مستأجر هنگام تجدید عقد اجاره دارد.

س 1680: اگر شخصی مغازه ای را اجاره كند و علاوه بر اجاره ماهانه مبلغی را به عنوان سرقفلی بپردازد و شرط نماید كه موجر هنگام تخلیه محل مبلغ سرقفلی را به قیمت فعلی آن بپردازد والاّ مستأجر حق خواهد داشت كه سر قفلی آن مكان را به شخص دیگری بفروشد و آنجا را برای او تخلیه نماید، آیا این شرط صحیح است؟ و آیا واجب است موجر با پرداخت قیمت كنونی آن به مستأجر و یا با رضایت به واگذاری آن مكان به دیگری، به آن شرط وفا كند؟

اشتراط چنین شرطی در ضمن عقد اجاره اشكال ندارد و بر موجر واجب است كه به آن عمل كند و در صورتی كه راضی به خرید سرقفلی از مستأجر نشود، حق اعتراض به فروش آن به شخص دیگر و واگذاری مكان مزبور را به او ندارد.

س 1681: خانه ای را خریده ایم كه مغازه تجاری آن در اجاره شخص دیگری است و مالك، سرقفلی آن را به مستأجر فروخته و مستأجر مزبور هم حق خود را به شخص دیگری فروخته است، آیا درصورتی كه بعد از انقضاء مدّت اجاره از مستأجر اخیر تقاضای تخلیه مغازه را بكنیم باید عوض سرقفلی را ما به او بپردازیم یا مالك سابق و یا مستأجر قبلی كه پول سرقفلی را گرفته اند باید آن را

به او بپردازند؟

بعد از آنكه مستأجر اخیر به نحو شرعی مالك سرقفلی مغازه شد، كسی كه در حال حاضر می خواهد آن را از او بخرد باید قیمت سرقفلی را به او بپردازد.

س 1638: اگر كاری كه انسان برای مردم انجام می دهد از كارهایی باشد كه فعالیت بدنی و فكری زیادی نخواهد و هزینه مادی هم نیاز نداشته باشد در صورتی كه از طرف نهادهای مربوطه قیمت مشخصی تعیین نشده باشد و میانگین زمان صرف شده برای انجام آنها هم معیار عامی برای قیمت گذاری آنها نباشد، ملاك تعیین دستمزد كارهای مزبور بطوری كه منجر به اجحاف به مشتری نشود، چیست؟

اجرت این قبیل امور موكول به نظر عرف است و توافق دو طرف معامله بر مقدار معینی كه مورد رضایت آنان است اشكال ندارد.

س 1639: اینجانب خانه ای را اجاره كردم و سپس متوجه شدم كه مقداری از پول خرید آن، از مال ربا بوده است، وظیفه من چیست؟

تا زمانی كه نمی دانید موجر خانه را با عین مال ربا خریده است، تصرف در آن اشكال ندارد.

س 1640: مؤسسه دولتی كه در آن مشغول به كار هستم مرا برای یك مأموریت دو ماهه به خارج از كشور فرستاد و مبلغی ارز به عنوان اجرت این مأموریت به من داد كه آن را از بانك مركزی به قیمت بسیار ارزان تهیه نمودم، ولی به علل مشخصی مأموریت من بیشتر از یك ماه طول نكشید، بعد از مراجعت نصف ارز باقیمانده را به قیمتی بسیار بیشتر از قیمت خرید فروختم و الآن می خواهم با پرداخت آنچه بر عهده ام است به خزانه دولت، خود را برئ الذّمه نمایم، آیا مبلغی كه

برای خرید ارز پرداخته ام بر عهده من است یا مبلغی كه با فروش آن بدست آورده ام؟

اگر آن اجرت برای روزهای مأموریت به شما داده شده باشد، ضامن مبلغی كه نسبت به روزهای باقی مانده زیاد آمده، می باشید و باید عین آن و یا معادل قیمت كنونی آن را به دولت برگردانید.

س 1641: شخصی بین صاحب كار و كارگران واسطه است، به این صورت كه صاحب كار پولی را به عنوان دستمزد آنان به او می دهد و او هم مبلغی كمتر از آن را به كارگران می پردازد، این عمل او چه حكمی دارد؟

واسطه اگر از جانب صاحب كار وكیل باشد واجب است، مقدار اضافه بر آن مبلغ را به مالك بپردازد و جایز نیست در آن تصرّف كند مگر آنكه علم به رضایت مالك داشته باشد.

س 1642: شخصی قطعه زمین موقوفه ای را از متولّی شرعی و قانونی آن به مدّت ده سال اجاره كرده است و اجاره نامه رسمی هم در مورد آن تنظیم شده است، ولی بعد از فوت موجر، جانشین او ادعا می كند كه متولّی سفیه بوده و اجاره او باطل است، این مسئله چه حكمی دارد؟

تا زمانی كه كه بطلان تصرّفات موجر در زمین موقوفه ثابت نشده، اجاره دادن زمین توسط او محكوم به صحت است.

س 1643: شخصی مغازه ای از موقوفات مسجد جامع را به مدّت معلومی اجاره كرده است، ولی بعد از انقضاء مدّت اجاره، علاوه بر اینكه چند سال است اجاره مغازه را نپرداخته، از تخلیه آن هم خودداری می كند و در برابر تخلیه آن چند میلیون مطالبه می كند، آیا جایز است این مبلغ از اموال موقوفه مسجد به او پرداخت شود؟

مستأجر

بعد از پایان مدّت اجاره در عین مستأجره حقّی ندارد، بلكه بر او واجب است مغازه را تخلیه نموده و به متولّی آن تحویل دهد ولی اگر از نظر قانونی، حقّی برای او منظور شده می تواند مطالبه كند و پرداخت آن از موقوفات مسجد مانعی ندارد.

س 1644: شخصی منزلی را به مبلغ معینی و برای مدّت مشخصی اجاره كرده، سپس مبلغی را به عنوان اجاره آن خانه برای مدّت مشخص دیگری بعد از پایان مهلت مقرّر، پیشاپیش به موجر پرداخت نموده كه بیشتر از مقدار اجاره قبلی است، به این شرط كه مالك تا مدّت معینی از او تقاضای تخلیه خانه را نكند و الاّ باید اجاره مدّت دوم راهم هنگام تخلیه مانند اجاره مدّت اول حساب كند و مبلغ مازاد را به او برگرداند ولی مالك قبل از پایان مدّت مزبور از او تقاضای تخلیه خانه را نمود و از بازگرداندن مبلغ اضافی هم خودداری كرد، حكم این مسئله چیست؟ و آیا جایز است مالك، مبلغی را از مستأجر در برابر هزینه رنگ كاری خانه بگیرد، با آنكه هیچ قراردادی در این زمینه بین آنان وجود ندارد؟

در صورتی كه در ضمن عقد اجاره شرط كرده باشند كه اگر موجر قبل از موعد مقرّر تقاضای تخلیه خانه را بنماید، مستأجر بعد از پایان مدّت اجاره فقط موظّف به پرداخت همان اجاره زمان اول برای مدّت اجاره دوم است، موجر حق ندارد بر خلاف شرط خود مبلغ بیشتری را مطالبه كند و اگر مبلغی اضافی دریافت كرده باید به مستأجر برگرداند و آنچه راهم صرف رنگ كاری و تعمیر خانه نموده، بر عهده مستأجر نیست.

س 1645:

شخصی دو اتاق را از مالك آنها به مبلغ معینی برای هر ماه اجاره كرده و موجر هم كلید ها را در اختیار او گذاشته و در نتیجه مستأجر مبادرت به حمل اثاثیه و لوازم منزل به آن دو اتاق نموده است. پس از آن به قصد آوردن خانواده اش رفته ولی برنگشته است، موجر نیز هیچگونه اطلاعی در مورد او و علت برنگشتن وی ندارد، آیا موجر حق تصرف در اتاقها را دارد؟ همچنین نسبت به اثاث و لوازم خانگی مستأجر چه تكلیفی دارد؟

اگر اجاره بر وجه صحیح شرعی محقق نشده باشد مانند اینكه مدّت را تعیین ننموده اند مستأجر حقّی در متعلّق اجاره ندارد بلكه اختیار آن دردست مالك است و می تواند هر گونه كه بخواهد در آن تصرف كند، ولی اثاث مستأجر در نزد او امانت است و باید آن را حفظ نماید و هنگام بازگشت او می تواند اجرت المثل اتاق را در مدّتی كه با بستن درب آن و گذاشتن لوازم در آن تصرف كرده، از مستأجر مطالبه كند، ولی در صورتی كه اجاره به نحو صحیح شرعی محقق شده باشد، مالك باید منتظر پایان مدّت اجاره بماند و حق مطالبه اجاره تمام آن مدّت را از مستأجر دارد و بعد از پایان مدّت، مستأجر دیگر حقی در آن خانه نداشته و مانند حالتی است كه اجاره از اصل باطل باشد.

س 1646: ما جمعی از كاركنان یك شركت هستیم كه در ساختمانی كه شركت آن را از مالكش اجاره كرده زندگی می¬¬كنیم، در حال حاضر وكیل مالك ادّعا می كند كه بین شركت و مالك، راجع به مبلغ اجاره اختلاف وجود دارد و

او تا صدور حكم دادگاه راضی به اقامه نماز و تصرفات دیگر در آن نمی باشد، آیا اعاده نمازهای گذشته واجب است یا اینكه عدم اطلاع از موضوع، رافع تكلیف است؟

بعد از تحقّق صحیح اجاره، تا مدّت آن پایان نیافته است، تصرفات كارمندان شركت در آن ساختمان احتیاج به اجازه و موافقت جدید مالك ندارد و نماز خواندن در آن صحیح است، همچنین بر فرض بطلان اجاره یا انقضاء مدّت آن، اگر كاركنان بر اثر بی اطلاعی در آن نماز خوانده باشند، نمازهای آنان صحیح است و اعاده آن واجب نیست.

س 1647: كارمندی در محل كارش خانه ای دارد كه آن را اجاره داده و خودش در یكی از خانه های مسكونی مؤسسه ای كه در آن كار می كند ساكن شده است، در حالی كه این كار او خلاف قانونی است كه تصریح می كند به اینكه اگر كسی مالك خانه ای باشد، حق استفاده از خانه های سازمانی وابسته به مؤسسه را ندارد، در صورتی كه مستأجر بداند كه كارمند بر خلاف قانون مؤسسه عمل كرده است، چه تكلیفی دارد؟

استفاده از خانه های مسكونی وابسته به مؤسسه توسط افرادی كه واجد شرایط نیستند، جایز نیست. ولی این كه كارمند ملك شخصی خود را به دیگری اجاره دهد و یا فرد دیگری آن را از او اجاره كند و همچنین تصرفات مستأجر در آن ملك اشكال ندارد.

س 1648: مالك با مستأجر شرط كرده كه در صورت عدم تخلیه خانه پس از پایان مدّت اجاره، باید برای هر روز مبلغی بیشتر از اجرت المثل آن زمان را بپردازد، آیا مستأجر كه در ضمن عقد اجاره متعهد به

پرداخت این مبلغ گردیده، باید آن را بپردازد؟

وفا و عمل به شرطی كه در ضمن عقد لازم، ذكر شده واجب است.

س 1649: شخصی مكانی را به دو نفر به نحو مشاع اجاره داده است، مشروط به اینكه آن دو مستأجر آن را بدون اجازه موجر به دیگری اجاره ندهند، ولی یكی از آن دو بدون اجازه موجر سهم خود را به شریك خود واگذار كرده است، آیا انتقال به غیر بر این مورد صدق می كند؟

انتقال به غیر بر آن صدق می كند مگر آنكه قرینه ای وجود داشته باشد كه موجب انصراف شرط از مورد انتقال به شریك دیگر شود.

س 1650: سهمی از آب و زمین را برای مدّت چهار سال اجاره كردم، به این شرط كه موجر در ابتدای سال دوم حق فسخ داشته باشد، ولی موجر تا پایان سال دوم اقدام به فسخ نكرد و بلكه اجرت سال سوم را هم دریافت نموده و بابت آن رسید داد، آیا موجر یا كسی كه مدّعی خرید آن ملك است، حق دارد قبل از انقضاء مدّت اجاره در عین مستأجره تصرف و دخالت كند؟

اگر موجر در زمانی كه حق فسخ داشته عقد اجاره را فسخ نكند. بعد از آن جایز نیست آن را فسخ نماید و اگر ملك را بعد از پایان مهلت خیار به شخص دیگری بفروشد، موجب بطلان عقد اجاره نمی شود، بلكه مالك جدید باید منتظر بماند تا مدّت اجاره به پایان برسد.

س 1651: شخصی دو مغاره را اجاره كرده است به این شرط كه از آنها برای فروش مواد غذایی استفاده كند، این شرط در قرارداد هم ذكر شده ولی مستأجر به آن

عمل نكرده است، آیا این كار او در آن مغازه ها حلال است؟ و آیا موجر بر اثر تخلف شرط، حق فسخ اجاره را دارد؟

بر مستأجر واجب است طبق شرط مالك، عمل كند و در صورتی كه تخلّف نماید مالك بر اثر تخلّف شرط حق فسخ دارد.

س 1652: من در یكی از مؤسسات كار می كنم، مسئول مؤسسه متعهد شده كه علاوه بر حقوق ماهیانه، آنچه را كه امروزه متعارف است مثل تأمین مسكن، تعطیلات متعارف و بیمه اجتماعی، برایم تأمین نماید، ولی او بعد از گذشت چند سال به تعهدات خود عمل نكرد و چون قرار داد كتبی هم در این رابطه در اختیار ندارم قادر به استیفای حق خود نیستم. آیا شرعا مجاز هستم كه حقوق خود را از راههای قانونی مطالبه كنم؟

استیفای حق از طریق مراجع قانونی، منعی ندارد.

س 1653: شخصی زمین زراعی موقوفه ای را كه با آب باران آبیاری می شده به مبلغ معینی اجاره كرده است ولی با توجه به اینكه بر اثر اتكاء به آب باران محصول كمی داشته، مبادرت به تبدیل آن به زمین آبی نموده و برای این كار مبالغ زیادی خرج كرده است، آیا با این وضعیت، او باید اجاره زمین آبی را بپردازد یا اجاره زمین دیمی را كه با آب باران آبیاری می شود؟ و اگر این كار با كمك بخش دولتی انجام گرفته باشد چه حكمی دارد؟ و اگر واقف در وقف آن كیفیت مصرف اجاره را مشخص كرده باشد، به این صورت كه مال الاجاره سالانه برای برپایی مجلس عزاداری حضرت سیدالشهداء « علیه السلام » به مدّت ده روز مصرف شود، آیا باید مال

الاجاره در خصوص موردی كه واقف معین كرده مصرف شود؟ و در صورتی كه متولّی موقوفه از گرفتن اجاره زمین از مستأجر خودداری كند، آیا جایز است آن را به اداره اوقاف بپردازد؟

حفر چاه یا قنات و امثال آن برای آبیاری زراعت بجای استفاده از آب باران، اگر بعد از تحقّق اجاره بطور صحیح باشد، موجب زیادی یا كمی اجرتی كه تعیین شده است، نمی شود اعم از اینكه این كار با نفقه متولّی وقف صورت گرفته باشد و یا بخش دولتی و یا با هزینه خود مستأجر. ولی اگر قبل از عقد اجاره و یا بعد از پایان مدّت اجاره سابق و قبل از تجدید مدّت آن صورت گرفته باشد واجب است متولی زمین موقوفه با ملاحظه همه امكاناتی كه برای زمین فراهم كرده، اجاره آن را به قیمت عادلانه روز مشخص كند و مال الاجاره باید در همان موردی كه واقف، تعیین كرده صرف شود و مقدار اجاره وقف موكول به نظر متولّی شرعی است كه باید با ملاحظه نفع و مصلحت وقف در هنگام اجاره دادن صورت بگیرد و تصرّف در وقف هم بدون اجاره كردن از متولی شرعی وقف و بدون تحصیل اجازه و اذن او جایز نیست و غصب محسوب می شود و مجرّد پرداخت مبلغ اجاره به اداره اوقاف یا هر صندوق دیگری برای جواز تصرّف در وقف كافی نیست ولی اگر متولّی وقف در طول مدّت اجاره از دریافت مبلغ اجاره خودداری كند، استمرار بهره برداری مستأجر از آن اشكال ندارد و در این صورت مال الاجاره با هماهنگی اداره اوقاف باید صرف جهت وقف گردد.

س 1654: اگر مستأجر از موجر بخواهد

كه اصلاحات وتغییراتی در عین مستأجره ایجاد كند، مخارج آن بر عهده چه كسی است؟

اگر عین مستأجره به همان صورتی كه در زمان انعقاد عقد اجاره بوده باقی باشد، پذیرش درخواست مستأجر مبنی بر ایجاد بعضی از اصلاحات و تغییرات درآن بر موجر واجب نیست، ولی در صورتی كه تقاضای او را بپذیرد، همه هزینه های اصلاح و تعمیر و ایجاد بعضی از تغییرات در آن بر عهده خود اوست و درخواست مستأجر از مالك برای انجام آن امور موجب نمی شود كه ضامن آن هزینه ها باشد.

س 1655: شخصی از فردی تقاضا نموده كه در مجلس عزاداری مقداری قرآن قرائت كند و مبلغی را هم به عنوان اجرت به او داده است، ولی این فرد فراموش كرده كه هنگام قرائت قرآن كسی را كه به او پول داده نیت كند، لذا بعد از فراغت از آن می خواهد كسی را كه وصیت به قرائت قرآن نموده نیت كند، آیا این كار او صحیح است؟ و آیا استحقاق اجرت را دارد یا خیر؟

در صورتی كه در اثناء قرائت، نیت او آن فرد نباشد، احتساب آن بعد از قرائت برای كسی كه وصیت به خواندن قرآن نموده، صحیح نیست و استحقاق اجرت ندارد.

س 1656: همراه دلاّلی برای دیدن منزلی رفتیم كه پس از بازدید، از خرید آن منصرف شدیم، سپس با شخص دیگری به دیدن همان منزل رفتیم و بدون اینكه دلاّل توسط فروشنده خریدار مطلع شود خانه را معامله كردیم، آیا دلاّل در این رابطه حقّی دارد یا خیر؟

دلاّل حق دارد در برابر راهنمایی و همراهی كردن مشتری برای نشان دادن منزلی كه در معرض فروش گذاشته شده،

مطالبه اجرت كند، ولی در صورتی كه واسطه در انجام معامله نباشد و در این ارتباط نقشی نداشته باشد، حق مطالبه اجرت در برابر تحقّق معامله بین فروشنده و خریدار را ندارد و اگر در این زمینه قانون ومقرّراتی وجود داشته باشد باید مراعات گردد.

س 1657: شخصی برای فروش منزل خود به بنگاه معاملات ملكی مراجعه نموده و با كمك بنگاه موفق به یافتن مشتری و تعیین قیمت خانه شده است، ولی مشتری برای فرار از پرداخت حق دلاّلی، معامله را بدون واسطه با خود فروشنده انجام داده است، آیا پرداخت اجرت دلاّل بر عهده مشتری و فروشنده است؟

مجرّد مراجعه به دلاّل موجب استحقاق او برای گرفتن اجرت معامله نمی شود، ولی اگر اقدام به انجام عملی برای هر یك از دو طرف معامله نموده باشد، مستحق گرفتن اجرةالمثل آن عمل از كسی كه كار را برای او انجام داده می باشد.

س 1658: شخصی مغازه ای را برای مدّت معین و به مبلغ مشخصی اجاره كرده است ولی بعد از گذشت مدّتی آن را فسخ نموده، آیا فسخ اجاره، توسط او صحیح است؟ و بر فرض صحت فسخ، آیا موجر مستحق دریافت اجاره روزهای قبل از فسخ هست یا خیر؟

تا زمانی كه مستأجر شرعا حق فسخ نداشته باشد فسخ اجاره توسط او صحیح نیست و بر فرض ثبوت خیار برای او، اگر معامله را فسخ كند باید اجاره روزهای قبل از فسخ را بپردازد.

س 1659: شخصی زمینی را برای زراعت اجاره نموده با این شرط كه همه كارها و هزینه های حفر چاه عمیق و استخراج آب برای آبیاری زمین بر عهده او باشد، در نتیجه مستأجر بعد

از طی مراحل قانونی و گرفتن اجازه برای حفر چاه به نام خودش، مبادرت به حفر چاه و استفاده از آن نموده، ولی مالك بعد از گذشت یك سال عقد اجاره را بطور یكجانبه لغو كرده است، چاه و لوازم و مخارج آن چه حكمی دارد؟ آیا در ملك مستأجر باقی است یا اینكه در ملكیت تابع زمین است؟

تا زمانی كه مدّت اجاره به پایان نرسیده، هیچیك از دو طرف حق فسخ آن را ندارند، و به هر حال چاه تابع زمین و ملك صاحب آن است، مگر شرطی برخلاف آن شده باشد ولی ابزار و آلاتی كه روی چاه نصب شده اند و همچنین چیزهایی كه مستأجر با مال خودش خریداری كرده، ملك او هستند و در صورتی كه در عقد اجاره توافق كرده باشند كه او حق انتفاع از چاه را داشته باشد، حق او ثابت است.

س 1660: اگر صاحبان مؤسسات و شركتهای خصوصی از پرداخت بعضی از امتیازات مالی و مزایای كارگران مشمول قانون كار كه توسط مجلس شورای اسلامی تصویب و شورای نگهبان آن را تأیید كرده است، خودداری كنند، تكلیف چیست؟

واجب است كارفرمایان به همه تعهدات مربوط به حقوقی كه كارگران و كارمندان طبق مقرّرات و ضوابط قانونی از آن برخوردارند، عمل نمایند و كارگران حق دارند، حقوق قانونی خود را مطالبه كنند.

س 1661: آیا جایز است دو اداره دولتی با یكدیگر به این صورت قرارداد ببندند كه قسمتی از ساختمان مربوط به یكی از آنها تا مدّت معینی در اختیار اداره دیگر قرار بگیرد مشروط بر اینكه آن اداره مقداری از بودجه خود را تا زمان تخلیه ساختمان بعد از

انقضاء مهلت اجاره به حساب اداره اول واریز كند؟

اگر اینكار با عقد صحیح اجاره و با موافقت مسئول قانونی آن ساختمان انجام پذیرد اشكالی ندارد و شرط ضمن عقد اجاره اگر خلاف شرع نباشد نافذ است.

س 1662: آنچه امروزه در بین مردم متعارف شده كه هنگام اجاره دادن خانه مبلغی را جلوتر می گیرند، از نظر شرعی چه وجهی دارد؟

در صورتی كه مالك، خانه خود را به مدّت معین و اجرت مشخصی اجاره بدهد به این شرط كه مستأجر مبلغی را به عنوان قرض به او بپردازد، اشكال ندارد هر چند مالك با توجه به آن مبلغ اجاره خانه را از اجرت المثل آن كمتر قرار دهد، ولی اگر از مستأجر قرض بگیرد به این شرط كه خانه خود را مجانی در اختیار او قرار دهد و یا خانه اش را به اجرت المثل یا كمتر و یا بیشتر از آن به او اجاره بدهد، بطوری كه آنچه در ابتدا بین آن دو محقق می شود قرض دادن و قرض گرفتن باشد و اجاره دادن خانه به مستأجر و یا قراردادن آن در اختیار او به عنوان شرط در قرض باشد، همه این موارد حرام و باطل هستند.

س 1663: آیا مؤسسه حمل و نقلی كه با دریافت اجرت معینی اقدام به حمل و رساندن كالا به مشتری می كند در صورتی كه كالا در راه بر اثر سرقت یا آتش سوزی تلف شود و یا خسارت ببیند، ضامن كالاست؟

اگر مؤسسه ای كه برای حمل و رساندن كالا به مقصد اجیر شده، مبادرت به حفظ آن كالا بطوری كه در حمل و نقل آن متعارف است، نموده باشد و در این زمینه

مرتكب هیچگونه تعدّی و تفریطی نشده باشد، تا زمانی كه شرط ضمان نشده ضامن نیست والاّ ضامن است.

س 1664: اگر بعد از آنكه چوپان گله گوسفندان را در آغل قرار داد و درب آن را بست و به خانه اش كه در سه فرسخی آغل قرار دارد رفت، گرگ در شب وارد آن شود و گوسفندان را بدرد، آیا چوپان ضامن آنهاست؟ بر اساس قرارداد باید هفت رأس از آن گوسفندان به عنوان اجرت به چوپان پرداخت شود، آیا در این حالت كسی كه چوپان را برای چراندن گوسفندان اجیر كرده، باید اجرت او را بپردازد؟

اگر چوپان مسئول حراست از آغل گوسفندان در شب نبوده و در ارتباط با وظیفه خود در حفظ گوسفندان مرتكب هیچگونه تعدی و تفریطی هم نشده، ضامن نیست و مستحق مطالبه همه اجرت خود برای چراندن آنها می باشد.

س 1665: شخصی خانه ای دارد كه همسایه اش بطور مجانی و بدون اجاره یا بیع و یا رهن در آن به مدّت طولانی سكونت دارد، بعد از فوت مالك، ورثه او خانه را از آن فرد مطالبه می كنند ولی او از تحویل آن به آنها خودداری نموده و ادّعا می كند كه خانه برای خود اوست و از طرفی دلیلی هم برای اثبات ادعای خود ندارد، این مسئله چه حكمی دارد؟

اگر ورثه از طریق شرعی ثابت كنند كه خانه، ملك مورّث آنان بوده و یا كسی كه در حال حاضر، خانه در تصرف اوست به آن اعتراف نماید ولی ادّعا كند كه خانه به سببی از مالك آن به او انتقال پیدا كرده، تا وقتی كه ادّعای خود را از طریق شرعی ثابت نكرده است،

باید خانه را به ورثه مالك برگرداند.

س 1666: شخصی ساعت خود را برای تعمیر به ساعت سازی داده و بعد از مدّتی ساعت از مغازه به سرقت رفته است، آیا صاحب مغازه ساعت سازی ضامن آن است؟

اگر صاحب مغازه در نگهداری ساعت كوتاهی نكرده باشد، ضامن نیست.

س 1667: در اینجا یك شركت خصوصی وجود دارد كه مبادرت به وكالت از شركتهای خارجی برای فروش كالاهای آنها می كند و در برابر آن درصدی از پول كالاها را برای خود بر می دارد، آیا شرعا گرفتن این درصد جایز است؟و اگر یكی از كارمندان دولت با آن شركت همكاری داشته باشد، جایز است مقداری از آن درصد را بگیرد؟

اگر این مقدار به عنوان اجرت وكالت در فروش كالای شركتهای خارجی یا داخلی دولتی یا غیر دولتی گرفته شود، گرفتن آن برای وكیل فی نفسه اشكال ندارد، ولی كارمند دولتی حق دریافت اجرت دیگر و یا هدیه در برابر ارائه خدمات دولتی كه در برابر آن حقوق می گیرد را ندارد.

اجاره - احكام سرقفلی

س 1668: آیا مستأجری كه مغازه ای را برای تجارت در آن و یا كار دیگری به مدّت معینی اجاره كرده، جایز است بعد از پایان مهلت اجاره در صورتی كه مالك آن را تجدید نكند، از تخلیه مغازه خودداری نموده و حق سرقفلی را مطالبه نماید؟ و آیا با توجه به اینكه حق واگذاری عین مستاجره را به كس دیگری ندارد، جایز است نسبت به آن، ادّعای حق شغل و حرفه كند؟

مستأجر حق ندارد بعد از انقضاء مدّت اجاره، عین مستأجره رادر تصرف خود نگهدارد و از تسلیم آن به مالك خودداری كند، ولی اگر نسبت به آن حق

سرقفلی داشته باشد كه از مالك به او منتقل شده و یا مغازه از مكانهایی باشد كه از نظر قانونی برای مستأجر در آن حقی ایجاد می شود، در این صورت می تواند عوض حق خود را از مالك مطالبه كند.

س 1669: اینجانب یك مكان تجاری را اجاره كردم و مبلغی را برای دستیابی به حق سرقفلی به مالك آن پرداخت كردم و مبلغ زیادی را هم برای برق كشی و سنگ فرش كردن زمین آن و امور دیگر خرج كردم و مقداری هم برای گرفتن پروانه كار پرداختم، بعد از گذشت ده سال ورثه مالك خواهان استرداد آن مكان شده اند، آیا بر من واجب است كه با تخلیه مغازه خواسته آنان را اجابت كنم؟ و بر فرض وجوب تخلیه، آیا جایز است اموالی را كه برای آن مكان هزینه كرده ام از آنان مطالبه كنم؟ و آیا حق مطالبه عوض سرقفلی به قیمت روز را دارم؟

وجوب تجدید اجاره بر مالك یا جواز مطالبه تخلیه و لزوم انجام آن و همچنین ضمان اموالی كه برای مكان استیجاری خرج شده، تابع قوانین جاری كشور و یا شرایط مذكور در ضمن عقد اجاره بین موجر و مستأجر است و امّا سرقفلی آن مكان در صورتی كه از مالك بر وجه شرعی به مستأجر منتقل شده باشد و یا به مقتضای قانون برای او ثابت باشد، حق مطالبه آن به قیمت روز را دارد.

س 1670: مالك یكی از شركتها ساختمانی را اجاره داده بدون آنكه از مستأجر چیزی در برابر سرقفلی آن بگیرد، آیا هنگام تخلیه ساختمان توسط مستأجر باید مبلغی را به عنوان سرقفلی به او بپردازد؟ و اگر موجر آن

را به مستأجر بفروشد، آیا باید مبلغی را به عنوان حق سرقفلی از قیمت آن كم نماید؟

تا زمانی كه سرقفلی آن به وجه مشروعی مانند خرید یا صلح یا شرط ضمن عقد لازم و یا طبق قانونی كه تصریح به آن كند، ملك مستأجر نشده باشد، حق ندارد در برابر آن از مالك چیزی را مطالبه كند و همچنین اگر آن ساختمان را از مالك بخرد نمی تواند مبلغی را به عنوان عوض سرقفلی از قیمت آن كم نماید.

س 1671: پدرم چند مغازه تجاری را برای سه تن از فرزندانش خریده و اسناد آنها را در همان زمان به نام آنان كرده است، در نتیجه آن مغازه ها در حال حاضر شرعا و قانونا متعلّق به آنان است. این مغازه ها قبل از وفات پدرم تحت تصرف او بودند و در آنها مشغول كسب و تجارت بود، آیا سرقفلی این مغازه ها فقط برای مالكین آنهاست یا اینكه سرقفلی آنها مستقل از ملك است و تعلّق به همه ورثه است؟

سرقفلی مغازه ها تابع ملك آن است و تا زمانی كه از طریق شرعی به شخص دیگری منتقل نشده اختصاص به مالك آن دارد.

س 1672: اگر مستأجر هنگام اجاره مغازه مبلغی را به عنوان سرقفلی به مالك بپردازد، آیا در صورتی كه مستأجر به هر علتی بخواهد آنجا را تخلیه كند، مالك فقط باید همان مقدار را به مستأجر بپردازد یا آنكه واجب است قیمت سرقفلی را به قیمت روز تخلیه به او بدهد؟

اگر حق سرقفلی مغازه شرعا برای مستأجر باشد، می تواند قیمت فعلی آن را طبق قیمت عادلانه روز، مطالبه كند و بر مالك هم واجب است قیمت

فعلی آن را به او بپردازد، ولی اگر مبلغی را نزد مالك به ودیعه گذاشته تا هنگام تخلیه آن مكان به او برگرداند در این صورت فقط حق مطالبه معادل مبلغی را دارد كه هنگام اجاره آن مكان به مالك پرداخته است و نسبت به تفاوت ارزش پول احتیاط در مصالحه است.

س 1673: اینجانب مغازه ای را از مالك آن اجاره كردم بدون آنكه مبلغی را در برابر سرقفلی آن بپردازم زیرا در آن زمان پرداخت سرقفلی در شهر ما متعارف نبود و الآن كه موجر فوت كرده و مغازه، ملك یكی از فرزندانش شده، درخواست تخلیه آن را دارد و از طرفی در خلال مدّت اجاره اقدام به انجام بعضی از كارها از قبیل كشیدن برق، تلفن و تعویض درب و نگهداری آن نموده ام و مردم بر اثر معامله با من در این مكان به من بدهكار هستند، آیا بر من واجب است خواسته مالك فعلی را اجابت نموده و آن مكان را بدون آنكه استحقاق چیزی را داشته باشم تخلیه نموده و به او تحویل بدهم؟ و در صورتی كه حقّی داشته باشم مقدار آن چقدر است؟

شما بعد از انقضاء مدّت اجاره قبلی حق ندارید بدون تجدید اجاره توسط مالك فعلی در آن تصرّف نمایید و از تسلیم آن به او خودداری كنید ولی لزوم پاسخ مثبت مالك فعلی به درخواست تجدید اجاره و یا جواز مطالبه تخلیه محل و لزوم اجابت آن، تابع قوانین جاری یا شروط ضمن عقد است و امّا اینكه هنگام تخلیه در برابر سرقفلی چیزی را مطالبه كنید، با این فرض كه در زمان انعقاد اجاره قبلی ثبوت

حق سرقفلی برای مستأجر در آن منطقه متعارف نبوده و حق سرقفلی آن مكان هم از مالك به شما انتقال پیدا نكرده، بنابر این در مقابل تخلیه محل و تسلیم آن به مالك فعلی آن، حق ندارید نسبت به سرقفلی آن چیزی از مالك مطالبه كنید مگر آنكه قانون به شما این اجازه را بدهد و امّا نسبت به كشیدن برق و تلفن و امور دیگری كه با هزینه خود انجام داده اید همه آنها ملك شما هستند مگر آنچه را كه عرف یا قانون جاری بطور مجانی و یا در صورت پرداخت هزینه های آن توسط مالك، تابع ملك بداند.

س 1674: 1 - مكانی به مدّت بیست سال بطور مستمر به عنوان محل كار اجاره داده شده است آیا مستأجر در خلال مدّت اجاره یا بعد از انقضاء آن حق دارد حق سرقفلی مكان مزبور را با پرداخت مالیاتهای سرقفلی و رعایت همه امور قانونی به مستأجر دیگری واگذار كند؟

2 - اگر سرقفلی آن مكان را به شكل رسمی و با رعایت همه ضوابط قانونی به مستأجر دیگری انتقال بدهد، آیا مالك حق دارد به سبب عدم قبول آن از مستأجر دوم بخواهد مكان مزبور را تخلیه كند؟

اگر سرقفلی آن مكان از سوی مالك و یا طبق قانون به او منتقل نشده باشد حق فروش و واگذاری آنرا به غیر، ندارد و اگر چنین كاری كند فضولی و متوقّف بر اجازه مالك است.

س 1675: مورّث من همه سهم خود از هتل و لوازم آن اعم از اعیان و حقوق را با من مصالحه كرده است، آیا این مصالحه شامل حق سرقفلی آن هتل هم می شود؟

اگر حق

سرقفلی هتل متعلّق به او باشد و مصالحه بر همه مایملك او در هتل اعم از اعیان و حقوق بدون استثناء چیزی صورت گرفته باشد، حق سرقفلی آن نیز داخل در این مصالحه است.

س 1676: فردی مكانی را اجاره كرده است به این شرط كه هنگام مطالبه مالك، آن را تخلیه كند، بعد از انقضاء مدّت اجاره و درخواست مالك مبنی بر تخلیه آن، مستأجر حق سرقفلی آنرا مطالبه می كند، آیا پرداخت آن به او بر مالك واجب است؟

در فرض مسأله كه شرط تخلیه مكان توسط مستأجر هنگام مطالبه مالك شده است و ظاهرا حق سرقفلی از مالك به مستأجر منتقل نشده، حق مطالبه چیزی را نخواهد داشت مگر طبق قوانین نظام اسلامی.

س 1677: سر قفلی مكانی را كه اجاره داده ام به مبلغ معینی به مستأجر آن فروختم و او هم در برابر آن یك فقره چك به من داد كه به علت عدم وجود پول در حساب بانكی او موفق به نقد كردن آن نشدم، و مكان مزبور هنوز هم در اختیار مستأجر است و با آنكه من تاكنون پول سرقفلی را از او نگرفته ام ادعای مالكیت آن را می كند، آیا سرقفلی آن مكان متعلّق به اوست یا آنكه معامله سرقفلی بر اثر عدم دستیابی من به پول آن باطل است؟

بعد از تحقّق معامله سرقفلی بر وجه صحیح، مجرّد عدم موجودی در حساب صاحب چك كه آن را در برابر سرقفلی داده، موجب بطلان معامله آن نمی شود بلكه حق سرقفلی متعلّق به مشتری است و فروشنده كه همان موجر است حق دارد مبلغ چك را از او مطالبه كند.

س 1678: اگر مستأجر

هنگام تخلیه مغازه حق مطالبه عوض سرقفلی را داشته باشد، ولی مالك بر خلاف آنچه كه عرفا و قانونا متداول است از پرداخت آن خودداری كند، باقی ماندن مستأجر در آن ملك بدون رضایت مالك تا زمانی كه عوض سرقفلی را دریافت كند چه حكمی دارد؟ و بر فرض كه ماندن مستأجر در آن مكان جایز نباشد و غصب باشد، آیا در آمدی كه از آنجا بدست می آید شرعا حلال است؟

تا زمانی كه تخلیه مغازه را مشروط به پرداخت عوض سرقفلی به مستأجر نكرده باشند، مجرّد استحقاق مطالبه عوض سرقفلی هنگام تخلیه مغازه، برای جواز استمرار تصرف در آن مكان بعد از پایان مدّت اجاره كافی نیست و به هر حال درآمد حاصل از كسب و كار در آن مغازه شرعا حلال است.

س 1679: شخصی مغازه ای را به مبلغ معینی اجاره نموده و مبلغ دیگری را هم به عنوان سرقفلی پرداخته است، سپس مالك شروع به زیاد كردن اجاره آن نموده تا اینكه به دو برابر اجاره اولیه رسیده است و در حال حاضر مستأجر قصد دارد مغازه را با سرقفلی بیشتری در اختیار مستأجر دیگری قرار دهد ولی مالك پانزده درصد سرقفلی را مطالبه می كند و قصد افزایش اجاره ماهانه را تا ده برابر دارد در حالی كه اجازه مغازه های مجاور كمتر ازآن مقدار است، آیا مالك شرعا و قانونا حق مطالبه درصد مذكور و اضافه كردن اجاره تا آن مقدار را دارد؟

اگر سرقفلی مغازه متعلّق به مستأجر باشد و مجاز باشد آن را به هر كسی كه می خواهد منتقل كند، مالك حق ندارد چیزی از آنچه را كه مستأجر به عنوان عوض

سرقفلی می گیرد از او مطالبه كند. ولی نسبت به مال الاجاره، تعیین مقدار آن بستگی به توافق مالك و مستأجر هنگام تجدید عقد اجاره دارد.

س 1680: اگر شخصی مغازه ای را اجاره كند و علاوه بر اجاره ماهانه مبلغی را به عنوان سرقفلی بپردازد و شرط نماید كه موجر هنگام تخلیه محل مبلغ سرقفلی را به قیمت فعلی آن بپردازد والاّ مستأجر حق خواهد داشت كه سر قفلی آن مكان را به شخص دیگری بفروشد و آنجا را برای او تخلیه نماید، آیا این شرط صحیح است؟ و آیا واجب است موجر با پرداخت قیمت كنونی آن به مستأجر و یا با رضایت به واگذاری آن مكان به دیگری، به آن شرط وفا كند؟

اشتراط چنین شرطی در ضمن عقد اجاره اشكال ندارد و بر موجر واجب است كه به آن عمل كند و در صورتی كه راضی به خرید سرقفلی از مستأجر نشود، حق اعتراض به فروش آن به شخص دیگر و واگذاری مكان مزبور را به او ندارد.

س 1681: خانه ای را خریده ایم كه مغازه تجاری آن در اجاره شخص دیگری است و مالك، سرقفلی آن را به مستأجر فروخته و مستأجر مزبور هم حق خود را به شخص دیگری فروخته است، آیا درصورتی كه بعد از انقضاء مدّت اجاره از مستأجر اخیر تقاضای تخلیه مغازه را بكنیم باید عوض سرقفلی را ما به او بپردازیم یا مالك سابق و یا مستأجر قبلی كه پول سرقفلی را گرفته اند باید آن را به او بپردازند؟

بعد از آنكه مستأجر اخیر به نحو شرعی مالك سرقفلی مغازه شد، كسی كه در حال حاضر می خواهد آن را از او

بخرد باید قیمت سرقفلی را به او بپردازد.

ضمان

س 1682: كسی كه در حساب بانكی خود موجودی ندارد، آیا می تواند چكی را به عنوان وثیقه ضمانت از شخص دیگری، صادر كند؟

میزان در این گونه امور قوانین نظام جمهوری اسلامی می باشد.

س 1683: از شخصی مقداری طلب داشتم كه در پرداخت آن كوتاهی می كرد، در نتیجه یكی از اقوام او چك مدّت داری را به مقدار مبلغ قرض، به من داد به این شرط كه به او در پرداخت بدهی مهلت بدهم، بدین ترتیب او ضامن شد كه اگر بدهكار قرض خود را تا سرِ موعدِ چك ندهد، آن را بپردازد، سپس فرد بدهكار فرار كرد و مخفی شد و در حال حاضر دسترسی به او ندارم، آیا شرعا جایز است كه همه قرض را از ضامن بگیرم؟

اگر بر وجه صحیح شرعی ضامن شده باشد كه اگربدهكار قرض خود را تا مدّت معینی نپرداخت، او آن را به شما بپردازد، جایز است بعد از رسیدن موعد، قرض خود را از او مطالبه كنید و همه آن را از او بگیرید.

رهن

س 1684: شخصی خانه خود را در برابر گرفتن وام نزد بانك گرو گذاشت، سپس قبل از پرداخت بدهی خود فوت كرد و ورثه صغیر او نتوانستند همه قرض را بپردازند، در نتیجه بانك اقدام به توقیف و مصادره خانه مزبور نمود باآنكه قیمت آن چندین برابر مبلغ بدهی بود، این مقدار زیادی چه حكمی دارد؟ نسبت به ورثه صغیر و حق آنان حكم چیست؟

در مواردی كه جایز است مرتهن عین مرهونه را برای استیفاء دین از آن بفروشد، واجب است آن را به بالاترین قیمت ممكن بفروشد و او در صورتی كه

آن را به قیمتی بیش از مقدار طلب مرتهن بفروشد، باید بعد از استیفاء حق خود، باقیمانده آن را به مالك شرعی آن برگرداند، بنابراین مقدار زیادی در فرض سؤال به ورثه می رسد.

س 1685: آیا جایز است مكلّف مبلغ معینی را تا مدّتی از شخصی قرض كند و ملك خود را به خاطر قرض، نزد او گرو بگذارد و سپس همان خانه را از مرتهن به مبلغ معین و برای مدّت مشخصی اجاره كند؟

علاوه بر اشكالی كه در اجاره كردن ملك توسط مالك آن وجود دارد، این قبیل معاملات، حیله برای دستیابی به قرض ربوی بوده و شرعا حرام و باطل هستند.

س 1686: شخصی قطعه زمین خود را نزد فرد دیگری در برابر بدهیش به او، گرو گذاشته است. بیشتر از چهل سال است كه از این جریان گذشته تا اینكه راهن و مرتهن هر دو فوت كردند، ورثه راهن بعد از فوت او چندین بار از ورثه مرتهن زمین را مطالبه نمودند، ولی آنان با ردّ تقاضای ورثه راهن مدّعی شدند كه زمین را از پدرشان به ارث برده اند، آیا جایز است ورثه راهن زمین را از آنان پس بگیرند؟

اگر ثابت شود كه مرتهن مجاز بوده كه برای استیفاء طلب خود زمین را تملك كند و قیمت آن هم به مقدار قرض و یا كمتر از آن باشد و زمین نیز تا زمانی كه فوت كرده تحت تصرف او بوده، ظاهرا ملك اوست و با فوت او جزء تركه وی بوده و ارث ورثه او محسوب می شود، والاّ زمین به عنوان ارث به ورثه راهن می رسد و می توانند آن را از آنان مطالبه كنند،

و ورثه هم باید بدهی راهن را از تركه او به ورثه مرتهن بپردازند.

س 1687: آیا جایز است كسی كه خانه ای را اجاره كرده آن را بابت دین خود به فرد دیگری رهن بدهد یا آنكه در صحت رهن شرط است كه عین مرهونه، ملك راهن باشد؟

با اذن و اجازه صاحب خانه، اشكال ندارد.

س 1688: خانه ای را به شخصی در برابر طلبی كه از من داشت به مدّت یك سال رهن دادم و قراردادی دراین زمینه نوشتیم ولی خارج از عقد به او وعده دادم كه خانه به مدّت سه سال در اختیار او باشد، آیا در خصوص مدّت رهن، آنچه در قرارداد نوشته شده اعتبار دارد یا وعده ای كه طبق تعارفات معمول به او دادم؟ و بر فرض بطلان رهن، راهن و مرتهن چه تكلیفی دارند؟

در خصوص مدّت رهن نوشته یا وعده و مانند آن ملاك نیست بلكه معیار اصل عقد قرض است، در نتیجه اگر مشروط به مدّت معینی باشد، با حلول موعد آن منحل می شود، والاّ به صورت رهن باقی می ماند تا آنكه با پرداخت قرض یا چشم پوشی طلبكار از طلب خود، از رهن آزاد شود و در صورتی كه آن خانه از رهن آزاد شود، یا معلوم گردد كه عقد رهن از اصل باطل بوده، راهن می تواند مال مرهونه را از مرتهن طلب كند و او حق ندارد از برگرداندن آن خودداری نماید و آثار رهن صحیح را بر آن مترتّب كند.

س 1689: پدرم در حدود دو سال پیش یا بیشتر، تعدادی سكه طلا را به شخصی در برابر بدهی كه به او داشت به وی رهن داد و چند روز

قبل از وفاتش به مرتهن اجازه داد كه آنها را بفروشد، ولی او را از این مطلب آگاه نكرد. سپس من بعد از فوت پدرم، مبلغ مذكور را قرض كرده و به مرتهن دادم ولی قصدم پرداخت دین پدرم و برئ الذّمه كردن او نبود بلكه می خواستم عین مرهونه را از او بگیرم و نزد شخص دیگری به رهن بگذارم، امّا مرتهن، تحویل آن را منوط به توافق ورثه نمود كه بعضی از آنان اجازه این كار را ندادند و در نتیجه برای گرفتن آن به مرتهن مراجعه كردم ولی او با این ادعا كه آن را در برابر طلب خود برداشته است، از تحویل آن خودداری نمود. این مسئله از نظر شرعی چه حكمی دارد؟ آیا جایز است مرتهن بعد از دریافت طلب خود از تحویل مال مرهونه خودداری كند؟ و با توجه به اینكه من مسئول پرداخت دین نبوده ام و آنچه را هم كه به او داده ام به عنوان پرداخت بدهی پدرم نبوده، آیا حق دارد آن مبلغ را در برابر طلب خود اخذ كند و برنگرداند؟ و آیا می تواند برگرداندن عین مرهونه را منوط به موافقت سایر ورثه نماید؟

اگر پرداخت آن مبلغ به مرتهن به قصد اداء دین میت باشد، ذمّه او برئ شده و رهن آزاد و عین مرهونه نزد مرتهن تبدیل به امانت می شود. ولی چون متعلّق به همه ورثه است، نباید آن را بدون موافقت دیگران به بعضی از آنان بدهد و اگر احراز نشود كه پرداخت مبلغ مزبور به قصد اداء بدهی میت است، خصوصا با اقرار مرتهن به آن، نمی تواند آن را در برابر طلبش برای خود بردارد

بلكه واجب است آن را به كسی كه به او پرداخت كرده، برگرداند بخصوص اگر آن را مطالبه كند و سكّه های طلا هم به عنوان رهن نزد او باقی می مانند تا ورثه بدهی میت را بپردازند و رهن را آزاد كنند و یا به مرتهن اجازه دهند كه آن را بفروشد و طلب خود را از آن بردارد.

س 1690: آیا راهن می تواند مالی را كه به رهن گذاشته، قبل از آزاد شدن از رهن، نزد شخص دیگری در قبال بدهی خود به رهن بگذارد؟

تا زمانی كه رهن قبلی آزاد نشده، رهن دوّم از طرف راهن بدون اجازه مرتهن اوّل، حكم فضولی را دارد و متوقف بر اجازه اوست.

س 1691: شخصی زمین خود را نزد فرد دیگری به رهن گذاشته تا مبلغ معینی را از او قرض بگیرد، ولی مرتهن عذر آورده كه مبلغ مذكور را ندارد و به جای آن ده رأس گوسفند به صاحب زمین داده است و اكنون دو طرف قصد دارند رهن را آزاد كنند و هر یك از راهن و مرتهن مال خود را بردارند، ولی مرتهن اصرار دارد كه عین ده رأس گوسفند به او برگردانده شود، آیا شرعا چنین حقّی را دارد؟

رهن باید در برابر دین ثابت و محقّق باشد نه دین و قرضی كه بعدا محقق می شود و در فرض سؤال زمین و گوسفندان باید به مالك آنها برگردانده شوند.

شركت

س 1692: با صاحب شركتی در سرمایه آن شریك شدم به این صورت كه او از طرف من در بكارگیری سرمایه وكیل باشد و هر ماه از سود سهام پنج هزار تومان به من بدهد، بعد از گذشت

یك سال قطعه زمینی را بجای آن مال و سود آن از او گرفتم، زمین مزبور چه حكمی دارد؟

در فرض سؤال كه مشاركت در سرمایه گذاری و اذن در بكارگیری آن توسط صاحب شركت بوده است اگر سود حاصل به نحویكه شرعا حلال است بدست آمده باشد گرفتن آن اشكال ندارد.

س 1693: چند نفر بطور مشترك چیزی را خریده اند به این شرط كه بین خود قرعه بیندازند و هر كس كه قرعه به نام او در آمد آن چیز مال او باشد، این كار چه حكمی دارد؟

اگر منظور از قرعه كشی، این باشد كه همگی آنان سهم خود در مال مشترك را با رضایت به كسی كه قرعه به نام او درآمده هبه كنند اشكال ندارد، ولی اگر منظور آنان این باشد كه مال مشترك با قرعه كشی، ملك كسی شود كه قرعه به اسم او در آمده، از نظر شرعی صحیح نیست و همچنین اگر منظور اصلی ایشان بردوباخت باشد.

س 1694: دو نفر زمینی را خریده اند و به مدّت بیست سال است كه بطور مشترك در آن زراعت می كنند، درحال حاضر یكی از آنان اقدام به فروش سهم خود به دیگران نموده است، آیا او چنین حقّی را دارد یا آنكه فقط شریك او حق خریدن آن را دارد؟ و آیا در صورتی كه از فروش زمین به شریكش خودداری كند، شریك او حق اعتراض دارد؟

شریك حق ندارد شریك دیگر خود را وادار به فروش سهم خود به او نماید و در صورتی كه آن را به دیگری هم بفروشد حق اعتراض ندارد، ولی بعد از انجام معامله بیع، در صورتی كه همه شرایط حق

شفعه در آن مورد وجود داشته باشد، می تواند اخذ به شفعه نماید.

س 1695: خرید و فروش سهامی كه شركتهای صنعتی یا تجاری یا بعضی از بانكها در معرض فروش می گذارند، چه حكمی دارد؟ بدین ترتیب كه شخصی یكی ازآن سهام را می خرد و در بازار بورس مورد خرید و فروش و معامله قرار می گیرد و در نتیجه قیمت آن از قیمت خرید بیشتر یا كمتر می شود و می دانیم كه خود سهم مورد خرید و فروش قرار می گیرد نه سرمایه. همچنین در صورتی كه شركتهای مزبور فعالیتهای ربوی داشته باشند یا در این مورد شك داشته باشیم، مسأله چه حكمی دارد؟

اگر ارزش مالی سهام كارگاه، كارخانه، شركت و یا بانك به اعتبار خود سهام و براثر اعطای اعتبار به آنها توسط كسی كه انجام این كار بوسیله او صحیح است، باشد، خرید و فروش آن اشكال ندارد و همچنین اگر به اعتبار قیمت كارگاه، شركت، كارخانه و یا بانك و یا سرمایه آنها باشد، با توجه به اینكه هر سهمی بیانگر جزئی از آن است، در نتیجه خرید و فروش سهام اشكال ندارد به شرطی كه علم به مجموع سهام شركت و امور دیگری كه عرفا برای رفع غرر، علم به آنها لازم است داشته باشد و فعالیت های شركت یا كارِ كارخانه و كارگاه و یا بانك شرعا حلال باشد.

س 1696: ما، سه نفر، در یك كشتارگاه مرغ و ملك تابع آن شریك هستیم و به علت عدم هماهنگی، تصمیم گرفتیم به شراكت پایان داده و از هم جدا شویم در نتیجه كشتارگاه و ملك مزبور را بین شركاء به مزایده گذاشتیم كه یكی از ما

در مزایده برنده شد، ولی از آن زمان تاكنون هیچ پولی به ما نداده است، آیا این معامله از درجه اعتبار، ساقط می شود؟

مجرّد اعلام مزایده و پیشنهاد قیمت بیشتر توسط یكی از شركاء یا دیگران برای تحقّق بیع و انتقال ملكیت كافی نیست و تا بیع سهام بر وجه صحیح شرعی محقق نشود، شراكت به حال خود باقی است ولی اگر بیع بطور صحیح صورت گیرد تأخیر خریدار در پرداخت پول آن، اثری در بطلان معامله ندارد.

س 1697: بعد از آنكه اقدام به تأسیس شركت و ثبت رسمی آن نمودیم اینجانب با موافقت بقیه شركاء از سهم خود چشم پوشی كرده و آن را به شخص دیگری فروختم و او هم پول آن را به صورت چند فقره چك پرداخت نمود، ولی چكها محل نداشتند و در نتیجه به خریدار مراجعه كردم، او هم چكها را از من گرفت و سهم مرا از شركت به خودم برگرداند ولی سند آن بطور رسمی به نام خود او باقی ماند، سپس برایم آشكار شد كه سهم مزبور را به شخص دیگری فروخته است، آیا این معامله او صحیح است یاآنكه من حق مطالبه سهم خود را دارم؟

اگر بعد از فسخ معامله با شما اقدام به فروش آن به دیگری نموده است این بیع فضولی و متوقّف بر اجازه شما است اما اگر قبل از فسخ آن سهم را به شخص ثالثی فروخته باشد محكوم به صحت است و باید بعد از فسخ معامله اول قیمت مبیع را به نرخ روز فسخ به شما برگرداند.

س 1698: دو برادر خانه ای را از پدرشان به ارث برده اند و یكی از

آنان می خواهد از طریق تقسیم خانه یا فروش آن از برادر دیگر جدا شود، ولی دیگری همه راههای آن را رد می كند بطوری كه نه راضی به تقسیم می شود و نه با خرید سهم برادرش و یا فروش سهم خود به او موافقت می كند. در نتیجه برادر اول قضیه را به دادگاه ارجاع داد و دادگاه هم رسیدگی به آن را منوط به تحقیق كارشناس قضائی در مورد خانه نمود، او هم اعلام كرد كه خانه غیر قابل تقسیم است و برای خاتمه دادن به شراكت یا باید یكی از آن دو سهم خود را به دیگری بفروشد و یا خانه به شخص سومی فروخته شده و پول آن تحویل دو شریك شود، دادگاه هم نظر او را پذیرفت و خانه را در معرض مزایده علنی گذاشت و پس از فروش، پول آن را به آنان تسلیم كرد، آیا این بیع نافذ است و هر یك از آنان می توانند سهم خود از پول خانه را دریافت كنند؟

اشكال ندارد.

س 1699: یكی از شركا، ملكی را با پولِ شركت خریداری كرد و آن را به اسم همسرش نمود. آیا این خرید متعلّق به همه شركاست و زمین هم مال همه آنان است؟ و آیا همسر آن فرد، شرعا ملزم است كه ملك مزبور را به اسم همه شركا نماید حتّی اگر شوهرش اجازه این كار را به او ندهد؟

اگر آن فرد، ملك مزبور را برای خود یا همسرش به قیمت كلّی كه در ذمّه است خریده باشد و سپس اقدام به پرداخت پول آن از اموال شركت نموده باشد، آن ملك متعلق به او یا زوجه اش است

و فقط به مقدار اموال سایر شركا به آنان مدیون است. ولی اگر آن را با عین اموال شركت خریده باشد، معامله نسبت به سهم شركا فضولی و متوقف بر اجازه آنان است.

س 1700: آیا جایز است بعضی از ورثه یا وكیل آنان بدون موافقت ورثه دیگر تصرف خارجی یا معاملی در ملك مشاع نمایند؟

جایز نیست هیچیك از شركا در ملك مشترك تصرف خارجی كنند مگر با اجازه یا رضایت بقیه آنان و همچنین تصرف معاملی هر یك از آنان در ملك مشترك هم صحیح نیست مگر آنكه با اذن یا اجازه سایر شركا باشد.

س 1701: اگر بعضی از شركاء ملك مشاع را بفروشند ویا شخص دیگری آن را بفروشد و بعضی از آنان آن را اجازه بدهند؟ آیا این معامله بدون رضایت شركای دیگر از طرف همه آنان صحیح و نافذ است یا اینكه نافذ بودن آن نسبت به آنان منوط به رضایت و موافقت همگی آنان می باشد؟ و اگر رضایت جمیع شركاء شرط باشد، آیا بین اینكه شراكت در ملك در ضمن یك شركت تجاری باشد و یا در ضمن یك شركت مدنی، تفاوتی وجود دارد، به این معنا كه رضایت همه شركا در دوّمی شرط باشد و در اوّلی شرط نباشد؟

معامله فقط نسبت به سهم كسی كه حصّه خود را فروخته است، صحیح و نافذ می باشد و نسبت به حصّه هر یك از شركای دیگر متوقف بر اجازه خود اوست، بدون آنكه فرقی بین اسباب حصول شركت وجود داشته باشد.

س 1702: شخصی مبلغی پول از بانك وام گرفته، بر این اساس كه در ساخت خانه با او مشاركت كند، بعد از ساختن

خانه، آن را نزد بانك در برابر حوادث بیمه كرده است، در حال حاضر قسمتی از خانه بر اثر نفوذ آب باران یا چاه خراب شده و تعمیر آن نیاز به صرف مبلغی پول دارد، ولی بانك در این زمینه مسئولیتی نمی پذیرد و شركت بیمه هم پرداخت این خسارت را خارج از چارچوب قرارداد می داند، در این میان چه كسی ضامن و مسئول است؟

شركت بیمه ضامن خسارات خارج از مقرّرات قرارداد بیمه نیست و مخارج تعمیر ساختمان و پرداخت خسارت هایی كه دیگری ضامن آن نیست بر عهده مالك است و بانك هم اگر شراكت مدنی در ساختمان داشته باشد باید به مقدار سهمش هزینه های آن را بپردازد، مگر آنكه خسارت مستند به شخص خاصی باشد.

س 1703: سه نفر بطور مشترك چند مكان تجاری را خریده اند تا با هم در آنها مشغول به تجارت شوند، ولی یكی از شركا از موافقت با دیگران نسبت به استفاده از آن مغازه ها حتّی اجاره دادن یا فروش آنها خودداری می كند، سؤال این است:

1 - آیا جایز است یكی از شركا بدون اجازه دو شریك دیگر سهم خود را بفروشد یا اجاره دهد؟

2 - آیا جایز است بدون اجازه دو شریك دیگر در آن مكانها مشغول به كار شود؟

3 - آیا جایز است یكی از آن مكانها را برای خود بردارد و بقیه را به دو شریك دیگر بدهد؟

1 - هر یك از شركا می توانند سهم مشاع خود را بفروشند بدون آنكه منوط به اذن دیگران باشد.

2 - جایز نیست هیچیك از شركا بدون رضایت بقیه آنان در مال مشترك تصرف كنند.

3 - هیچیك از شركا نمی توانند

بطور یكجانبه و بدون موافقت دیگران سهم خود از مال مشترك را جدا كنند.

س 1704: عدّه ای از اهالی یك منطقه قصد دارند در زمینی كه دارای درخت است حسینیه ای بنا كنند، ولی بعضی از آنان كه در زمین مزبور سهم دارند به این كار راضی نیستند، ساخت حسینیه در آن منطقه چه حكمی دارد؟ و اگر این احتمال وجود داشته باشد كه زمین مزبور جزء انفال یا مكانهای عمومی شهر باشد، چه حكمی دارد؟

اگر زمین ملك مشاع اهالی باشد، تصرّف در آن بستگی به رضایت همه شركا دارد، ولی اگر از انفال باشد، اختیار آن در دست دولت اسلامی است و تصرّف در آن بدون اجازه دولت جایز نیست و همچنین اگر از مكانهای عمومی شهر باشد.

س 1705: اگر یكی از ورثه، راضی به فروش سهم خود از باغ مشترك نشود، آیا جایز است شركای دیگر یا یكی از مؤسسات دولتی او را ملزم به این كار كنند؟

در صورتی كه تقسیم و تفكیك سهام، امكان داشته باشد هیچیك از شركا و افراد دیگر حق ندارند یكی از شركا را مجبور به فروش سهم خود كنند و در این موارد هر شریكی، فقط حق دارد از دیگران بخواهد كه سهم او را جدا كنند، مگر آنكه مقرّرات قانونی خاصی از طرف حكومت اسلامی راجع به تقسیم و تفكیك باغی كه دارای درخت است، وضع شده باشد كه در این صورت رعایت آن مقرّرات واجب است. ولی اگر ملك مشاع قابل تفكیك و تقسیم نباشد، هر یك از شركا می توانند به حاكم شرع مراجعه كنند تا شریك دیگر را به فروش سهم خود و یا خرید سهم

او ملزم نماید.

س 1706: چهار برادر از طریق اموال مشتركی كه دارند با هم زندگی می كنند، بعد از چند سال دو نفر از آنان ازدواج كردند و متعهد شدند هر كدام، یكی از برادران صغیر خود را تكفّل نموده و مقدمات ازدواج او را فراهم كنند، ولی آنان به تعهد خود عمل نكردند، در نتیجه دو برادر صغیر تصمیم به جدایی از آنان گرفته و خواهان تقسیم مال مشتركشان شدند، از نظر شرعی مال مشترك چگونه باید بین آنان تقسیم شود؟

اگر كسی مال مشترك را برای خودش مصرف كرده به همان مقدار بدهكار شركای دیگری است كه به مقدار او در برابر سهام خود، مال مشترك را به مصرف شخصی خود نرسانده اند. درنتیجه حق دارند از او بخواهند كه عوض آن را از مال خودش بدهد و بقیه مال مشترك را بطور مساوی بین خود تقسیم كنند و یا ابتدا از مال مشترك به همه كسانی كه از آن استفاده ای نكرده اند یا كمتر از دیگران از مال مشترك بهره برده اند، به مقداری كه همه در برداشت از مال مشترك مساوی شوند بدهند و سپس باقیمانده آن را بطور مساوی بین خودشان تقسیم كنند.

س 1707: سازمان چای در شهرها فروشندگان چای را مجبور به شراكت و عضویت در سازمان می كند، آیا جایز است سازمان مزبور فروشندگان را وادار به مشاركت كند؟ و آیا این شراكت اجباری، صحیح است؟

اگر وقتی كه سازمان چای در شهرها امكانات در اختیار فروشندگان چای می گذارد و آن را برای توزیع به آنان تحویل می دهد و خدماتی از این قبیل به آنان ارائه می كند، با آنان شرط كند كه در سازمان

مشاركت كنند و فقط با آن معامله نمایند، این شرط مانعی ندارد و شراكت مزبور هم بدون اشكال است.

س 1708: آیا جایز است مدیران یا مسئولین شركت، درآمدهای حاصل از آن را بدون كسب اجازه از صاحبان سهام در امور خیریه مصرف كنند؟

اختیار سهم هر یك از شركا از سود مال مشترك و انتخاب نوع مصرف آن در دست خود اوست، در نتیجه اگر شخص دیگری آن را بدون وكالت یا اجازه از طرف او مصرف كند، ضامن است هر چند آن را در امور خیریه مصرف كرده باشد.

س 1709: سه نفر در یك مكان تجاری شریك هستند بطوریكه شریك اول نصف سرمایه آن را و دو شریك دیگر هر كدام 14 سرمایه آن را پرداخت كرده اند و قرار گذاشته اند كه سود حاصل بطور مساوی بین آنان تقسیم شود، ولی شریك دوم و سوم در مكان تجاری حضور فعال و دائمی دارند در حالی كه شریك اول بسیار كم در آن كار می كند، آیا این شراكت با شرط مزبور صحیح است؟

در عقد شركت، تساوی هریك از شركا در آنچه به عنوان سرمایه پرداخت كرده اند، شرط نیست و اشتراط توزیع برابر سود بین شركا اشكال ندارد هر چند در مقدار سرمایه گذاری متفاوت باشند و اما در رابطه با كار در آن مكان، اگر چیزی راجع به آن در عقد شركت، ذكر نشده باشد، هر یك از آنان به مقداری كه كار انجام داده اند، مستحق دریافت اجرت المثل كارشان می باشند.

س 1710: شركتی وجود دارد كه توسط دو بخش عمومی و خصوصی ایجاد شده و نمایندگان سهامداران بر اداره امور آن نظارت دارند، آیا جایز است مدیران

و سایر كاركنان آن برای كارهای شخصی خود بطور متعارف از وسایل نقلیه شركت استفاده كنند؟

استفاده از وسایل نقلیه و سایر اموال شركت در غیر كارهای مربوط به شركت منوط به اذن و اجازه سهامداران یا نمایندگان آنان در این رابطه است.

س 1711: بر اساس قانون و اساسنامه شركت باید هیأت داوری برای حل و فصل موارد اختلاف تشكیل شود، ولی هیأت مذكور تا از طرف اعضا تشكیل نشده قادر به انجام وظیفه خود نیست و درحال حاضر هم به این دلیل كه 51% سهامداران و شركا از حقوق خود صرفنظر كرده اند، مبادرت به تشكیل آن نمی كنند. آیا بر كسانی كه از حقوق خود صرفنظر كرده اند، واجب است برای حفظ حقوق سهامداران دیگر كه از حقوق خود صرفنظر نكرده اند در تشكیل این هیأت مشاركت كنند؟

اگر اعضای شركت بر اساس قانون و مقرّرات داخلی شركت تعهد داده باشند كه در موارد مقتضی، هیأت داوری تشكیل دهند، واجب است به تعهد خود عمل كنند و صرفنظر كردن بعضی از اعضا از حق خود، مجوّز خودداری آنان از عمل به تعهدشان راجع به تشكیل هیأت داوری محسوب نمی شود.

س 1712: دو نفر با سرمایه مشترك در تجارت، در مكانی كه سرقفلی آن هم مشترك است، شریك هستند و در پایان سال، سود و زیان رامعین نموده و بین خود تقسیم می كنند، اخیرا یكی از آن دو، كار روزانه خود را ترك كرده و سرمایه خود را برداشته است در حالی كه شریك دیگر به انجام معاملات در آن مكان ادامه می دهد و درحال حاضر آن شریك مدّعی است كه در معاملات خاصی كه شریكش برای خودش انجام داده

شریك است، این مسئله چه حكمی دارد؟

مجرّد شراكت در ملك یا سرقفلی محل تجاری، برای اشتراك در تجارت و سود حاصل از آن كافی نیست، بلكه ملاك آن اشتراك در سرمایه تجارت است، بنابراین اگر بعد از آنكه هر یك از دو شریك سهم خود در سرمایه مشترك را بطور صحیح تقسیم كردند و یكی از آنان سرمایه خود را گرفت، شریك دیگر به تجارت در آن محل ادامه دهد، كسی كه سرمایه خود را دریافت كرده حقّی در تجارت فرد دیگر ندارد و فقط می تواند به نسبت سهم خود از آن محل مطالبه اجاره یا اجرت المثل كند ولی اگر ادامه تجارت او در آن مكان قبل از تقسیم سرمایه مشترك باشد، شریك دیگر به نسبت شراكتش در سرمایه، در تجارت شریك اوّل حق دارد.

س 1713: با توجه به اینكه امكان دارد خواهرم اموال خود را در راه نشر و ترویج افكاری كه از اسلام و مذهب حق منحرف هستند، مصرف كند، آیا بر من واجب است جلوی دستیابی خواهرم به اموالش را بگیرم و از جدا كردن سهم او در شركت و پرداخت آن به او جلوگیری كنم؟

هیچیك از شركا حق ندارند مانع جدا شدن شریك دیگر از شراكت شوند و همچنین نمی توانند به دلیل ترس از اینكه اگر یكی از شركاء اموالش را دریافت كند آنها را در راههای شرّ و گناه و اموری كه مصرف مال درآنها جایز نیست، مصرف می كند، مانع دستیابی او به اموالش شوند. بلكه بر آنان واجب است خواسته او را در این رابطه اجابت كنند، هر چند بر خود او حرام است كه اموال خود را

در راه فعالیتهای حرام بكار بگیرد، همچنان كه بر دیگران نیز واجب است كه اگر اموالش را در موارد غیرمجاز مصرف كرد، او را نهی از منكر نمایند.

س 1714: در روستای ما بركه آبی وجوددارد كه مساحت آن به ده هكتار می رسد و ملك آباء و اجدادی كشاورزان بوده است و هرسال در زمستان آب در آن جمع می شود و برای آبیاری مزارع و باغها مورد استفاده قرار می گیرد. درحال حاضر، دولت اقدام به احداث جاده عریضی در وسط آن نموده و فقط پنج هكتار آن باقی مانده است، آیا مقدار باقیمانده، ملك شهرداری محسوب می شود یا ملك كشاورزان؟

اگر بركه، ملك آباء و اجدادی كشاورزان بوده و از طریق ارث به آنان رسیده است، باقیمانده آن، ملك آنان محسوب می شود و شهرداری در آن حق ندارد، مگر آنكه دولت در این رابطه قوانین خاصی داشته باشد.

هبه

س 1715: آیا شرعا تصرف در هدیه ای كه یتیم غیر بالغ اهدا می كند جایز است؟

منوط به اجازه ولی شرعی اوست.

س 1716: دو برادر در قطعه زمینی شریك هستند و یكی از آنان سهم خود را به پسر برادربزرگش بصورت هبه معوّض بخشیده و تحویل او داده است، آیا فرزندان هبه كننده، حق دارند بعد از فوت پدرشان ادّعای ارث در آن مقدار از زمین را بكنند؟

اگر ثابت شود برادری كه فوت كرده سهم خود در آن زمین را در حال حیات به پسر برادرش بخشیده و تحویل او داده و آن را تحت اختیارش گذاشته است، ورثه او بعد از مرگش حقّی در آن ندارند.

س 1717: شخصی برای پدرش در زمین او خانه ساخته و با اجازه او در

زمان حیاتش طبقه ای را هم برای خودش بنا كرده است، با توجه به اینكه آن شخص چند سال بعد از وفات پدرش فوت كرده است و هیچگونه وصیت یا سندی هم كه دلالت بر هبه یا كیفیت تصرف در آن بكند وجود ندارد، آیا طبقه دوم ملك اوست و بعداز موت به ورثه او منتقل می شود؟

اگر فرزند، مخارج ساخت طبقه دوم را كه در تصرف او قرار دارد، داده باشد و در طول حیات پدرش بدون وجود منازعی در اختیار او بوده، شرعا حكم به ملكیت او می شود و بعد از فوت هم جزء تركه او محسوب می گردد و برای ورثه اوست.

س 1718: پدرم در زمانی كه یازده سال داشتم، یكی از خانه های خود را بطور رسمی به نام من كرد و یك زمین و نصف خانه ای را هم به نام برادرم و نصف دیگر آنرا به اسم مادرم نمود، بعد از وفات پدرم سایر ورثه ادعا كردند كه خانه ای كه پدرم به نام من ثبت كرده است، شرعا ملك من نیست، آنان مدّعی هستند كه پدرم برای جلوگیری از مصادره خانه، آنرا به اسم من كرده است و در عین حال اعتراف می كنند كه املاكی كه به اسم برادر و مادرم نموده، ملك آنان می باشد، با توجه به اینكه پدرم وصیتی نكرده و شاهدی هم بر این مسئله وجود ندارد، حكم چیست؟

آنچه كه پدر از املاك خود در زمان حیاتش به بعضی از ورثه هبه كرده و تحویل او داده و برای ثبوت این موضوع، سند رسمی آن را نیز به نام وی نموده، شرعا ملك اوست و سایر ورثه، حق مزاحمت او

را ندارند مگر آنكه به طریق معتبری ثابت كنند كه پدرشان آن ملك را به او نبخشیده وثبت سند رسمی به نام او صوری بوده است.

س 1719: هنگامی كه شوهرم مشغول خانه سازی بود، من هم به او كمك می كردم و همین، باعث تقلیل هزینه های آن و تمام شدن ساخت خانه شد، خود او هم چند بار گفت كه من با او در خانه شریك هستم و بعد از پایان كار13 آن را به نام من ثبت خواهد كرد، ولی او قبل از انجام این كار فوت نمود و الآن هم هیچ سند و وصیتی كه ادّعای مرا ثابت كند در اختیار ندارم، حكم این مسئله چیست؟

صرف كمك و یاری در ساخت خانه یا مجرّد وعده به اینكه شما را در خانه شریك خواهد كرد، باعث شراكت در ملك آن نمی شود، بنابراین تا از طریق معتبر ثابت نشود كه همسر شما قسمتی از خانه را در زمان حیات خود به شما بخشیده است غیر از سهم ارث خود حقّی در آن ندارید.

س 1720: شوهرم در حالی كه از سلامت عقلی برخوردار بود مسئول بانك را خواست و پولی را كه در حساب بانكی اش بود به من هبه كرد و سندی را كه حق برداشت با من باشد امضا نمود بطوریكه رئیس بیمارستان و مسئول بانك شاهد آن بودند و بر همین اساس بانك به من دسته چك داد و در طول ماه مبلغی را از آن برداشت كردم، بعد از گذشت یك ماه و نیم پسرش او را به بانك برد و در آنجا در حالی كه فاقد شعور و ادراك بود، از او پرسیدند

كه آیا آن مال برای همسرت است؟ او با سر جواب مثبت داد، دوباره از او سؤال كردند كه آیا آن مال برای فرزندانت است؟ كه به همان صورت جواب مثبت داد. آیا آن مال برای من است یا ملك فرزندان شوهرم می باشد؟

از آنجا كه در هبه، قبض، شرط حصول ملكیت است و مجرّد امضا سند و دریافت چك برای قبض مالی كه در بانك پس انداز شده كافی نیست، لذا صرف امضا و دریافت چك موجب حكم به صحّت این هبه نمی شود، بنابر این آنچه را با اجازه شوهرتان و در حال سلامت عقلی او از بانك گرفته اید، مال شماست و آنچه كه ازاموال شوهرتان در بانك مانده، بعد از فوت او از تركه اش محسوب می شود و برای ورثه اوست و اقرار او در زمان فقدان ادراك، اعتباری ندارد و اگر در این زمینه قانونی وجود داشته باشد متبع است.

س 1721: آیا چیزهایی كه فرزندان در زمان حیات مادرشان برای او می خرند تا ازآنها استفاده كند، از اموال شخصی او محسوب می شود بطوری كه بعد از وفاتش از تركه او محسوب شود؟

اگر فرزندان، اشیاء مذكور را به مادرشان بخشیده و در اختیار او گذاشته باشند، ملك شخصی مادرشان است و بعد از وفات او جزء تركه اش محسوب می شود.

س 1722: آیا زیورآلات طلا كه شوهر برای همسرش می خرد، از اموال شوهر محسوب شده و بعداز وفاتش جزء تركه اش محسوب می شود، بطوری كه بین ورثه تقسیم شده و همسر او سهم خود را می برد یا آنكه ملك زوجه است؟

اگر جواهرات در اختیار و تحت تصرف همسرش باشد بطوری كه در آنها تصرّفات مالكانه داشته باشد، حكم

به ملكیت آن جواهرت برای او می شود مگر آنكه خلاف آن ثابت شود.

س 1723: آیاهدایایی كه در طول زندگی زناشویی زن و شوهر به آنان هدیه می شود، ملك شوهر است یا زن و یاهر دو؟

مسأله با اختلاف هدایا از این جهت كه مختص مردان باشد یا زنان یا اینكه قابل استفاده برای هر دو باشد، یا برای یكی از آنان تفاوت پیدا می كند، آنچه كه بر اساس ظواهر امر به خصوص یكی از زوجین هدیه شده ملك خود اوست و آنچه كه به هر دوی آنان بطور مشترك هدیه شده، ملك مشترك آنان است.

س 1724: آیا در صورتی كه مردی زنش را طلاق دهد، جایز است آن زن اموالی را كه خانواده اش هنگام ازدواج به او داده اند (مانند فرش، رختخواب، لباس ومانند اینها) از شوهرش مطالبه كند؟

اگر از اشیایی باشند كه زن از خانواده اش گرفته و یا از چیزهای شخصی باشند كه برای خودش خریده و یا به شخص او هبه شده باشند، ملك اوست و در صورتی كه موجود باشند حق دارد آنها را از شوهرش مطالبه كند، ولی اگر از چیزهایی باشند كه از طرف خانواده یا اقوام او به دامادشان كه شوهر اوست، هدیه شده باشند، نمی تواند آنها را از شوهرش مطالبه كند بلكه اختیار این قبیل اموال در دست كسی است كه آنها را به زوج هدیه كرده است، كه اگر عین آنها باقی مانده و زوج هم از ارحام آنان نباشد جایز است هدیه كننده، هبه را فسخ كند و آن مال را پس بگیرد.

س 1725: بعد از آنكه همسرم را طلاق دادم، طلاها و زیورآلات و چیزهای دیگری را

كه با پول خودم و در دوران ازدواجمان به او داده بودم از وی پس گرفتم، آیا درحال حاضر تصرف در آنها برای من جایز است؟

اگر آنها را به عنوان عاریه به همسرتان داده اید تا از آنها استفاده كند و یا آنها را به او هبه كرده اید و عین آنها نزد همسرتان به همان صورت موجود است و آن زن هم از ارحام شما نمی باشد، می توانید هبه را فسخ نموده و اموال هبه شده را پس بگیرید و در نتیجه جایز است در اشیایی كه از او گرفته اید تصرف كنید، و در غیر این صورت جایز نیست.

س 1726: پدرم قطعه زمینی را به من بخشید و سند آن را بطور رسمی به نام من كرد، ولی بعد از یكسال از كار خود پشیمان شد، آیا جایز است در آن زمین، تصرف كنم؟

اگر پدرتان بعد از آنكه زمین را از او تحویل گرفتید و بر آن استیلاء پیدا كردید، از هبه خود پشیمان شد و رجوع نمود، رجوع او صحیح نیست و شرعا زمین، ملك شماست. ولی اگر پشیمانی و رجوع او قبل از قبض زمین توسط شما باشد، حق دارد از هبه خود عدول نماید و شما پس از آن دیگر در زمین مزبور حقّی ندارید و مجرّد ثبت سند به نام شما برای تحقّق قبضی كه در هبه معتبر است، كافی نمی باشد.

س 1727: اینجانب زمینی را به فردی بخشیدم واو هم در قسمتی از آن، خانه ای مسكونی بنا كرد، آیا جایز است عین یا قیمت آنچه را كه به او بخشیده ام از او مطالبه كنم؟ و آیا جایز است آن مقدار از

زمین را كه ساختمان در آن بنا نكرده از او پس بگیرم؟

بعد ازآنكه آن شخص با اذن شما زمین را قبض كرد و با ساختن ساختمان در آن تصرف نمود، دیگر حق فسخ هبه و پس گرفتن اصل زمین یا قیمت آن را از او ندارید و اگر مساحت زمین به مقداری باشد كه ساخت خانه در قسمتی از آن به نظر اهالی منطقه عرفا تصرف در همه زمین محسوب شود حق پس گرفتن هیچ مقداری از آن را ندارید.

س 1728: آیا جایز است شخصی همه اموال خود را به یكی از فرزندانش هبه كند و بقیه را از آن محروم نماید؟

اگر این كار موجب برانگیخته شدن فتنه و اختلاف در بین فرزندان شود، جایز نیست.

س 1729: شخصی خانه اش را به صورت هبه معوّضه با سند رسمی به پنج نفر هبه كرد تا در زمین آن حسینیه بسازند به این شرط كه آن را بعد از ساخت تا ده سال حبس كنند و بعد از آن اگر خواستند می توانند آن را وقف نمایند، در نتیجه آنان با كمك مردم مبادرت به ساخت حسینیه كردند و اختیار تصدّی و نظارت بر حبس و امور مربوط به شروط عقد وقف، بعد از گذشت مدّت مزبور وتعیین متولی و ناظر بر وقف را خودشان برعهده گرفتند و سندی هم راجع به آن تنظیم نمودند، آیا در صورتی كه قصد وقف كردن حسینیه محبوسه را داشته باشند، تبعیت از نظر آنان راجع به انتخاب متولی و ناظر بر وقف واجب است؟ و آیا عدم التزام به این شروط شرعا محذور دارد؟ و درصورتی كه یكی از آن پنج نفر

با وقف حسینیه مخالفت كند، مسأله چه حكمی پیدا می كند؟

بر آنان واجب است طبق شرایطی كه هبه كننده در ضمن عقد هبه معوّضه بر آنان شرط نموده عمل كنند و اگر از شرطهای او راجع به كیفیت حبس یا وقف تخلّف كنند، هبه كننده یا ورثه او حق فسخ هبه معوّضه را خواهند داشت و امّا شرطهایی كه آن پنج نفر راجع به اختیار تصدّی حبس و نظارت بر آن و همچنین در مورد وقف و متولّی و ناظر بر آن مقرّر و ثبت كرده اند در صورتی كه با توافق هبه كننده در عقد هبه باشد به این صورت كه اختیار همه آن امور را به آنان واگذار كرده باشد، التزام و عمل به آنها واجب است و اگر بعضی از آنان از وقف كردن حسینیه خودداری كنند در صورتی كه نظر هبه كننده این بوده كه آنان باهم در مورد وقف آن تصمیم بگیرند، سایر افراد حق ندارند مبادرت به وقف آن نمایند.

س 1730: فردی ثلث خانه شخصی اش را به همسرش بخشیده است و بعد از یك سال همه آن را به مدت پانزده سال اجاره داده و سپس فوت نموده است و فرزندی هم ندارد، آیا این هبه در حالی كه خانه را بعد از هبه، اجاره داده است، صحیح است و اگربدهكار باشد آیا باید آن را از تمام خانه پرداخت كرد یا از دو ثلث آن و سپس بقیه را طبق قانون ارث بین ورثه تقسیم نمود؟ و آیا واجب است طلبكاران صبر كنند تا مدت اجاره به پایان برسد؟

اگر هبه كننده آن مقدار از خانه را كه به همسرش بخشیده قبل

از اجاره دادن تمام آن، هر چند در ضمن تحویل كل خانه، به قبض او رسانده و همسرش نیز از ارحام او بوده و یا هبه معوّضه بوده، هبه در آن مقدار صحیح و نافذ است واجاره فقط نسبت به بقیه آن صحیح می باشد و در غیر این صورت هبه به این دلیل كه تمام خانه بعداز آن اجاره داده شده است، باطل است البته اگر اجاره دادن به قصد رجوع از هبه باشد و فقط اجاره خانه كه بعداز هبه صورت گرفته است صحیح است. بدهی میت هم باید از آنچه كه تا زمان فوتش مالك آن بوده است، پرداخت شود و آنچه كه در زمان حیاتش برای مدتی اجاره داده، منفعت آن در طول زمان اجاره برای مستأجر است و عین آن جزء تركه محسوب می شود و بدهی او از آن كسر می گردد و باقیمانده آن، ارث ورثه است و تا انقضاء مدت اجاره نمی توانند از آن استفاده ای ببرند.

س 1731: شخصی در وصیتنامه اش نوشته است كه همه اموال غیر منقول او متعلّق به یكی از فرزندانش باشد به این شرط كه تا زمانی كه زنده است هر سال مقداری برنج در برابر آن اموال به او و خانواده اش بدهد، سپس بعد از گذشت یك سال همه آن اموال را به او بخشید، آیا این وصیت به علت تقدّم همچنان اعتبار دارد و در نتیجه در ثلث آن صحیح است و باقیمانده اموال بعد از موت او به همه ورثه به ارث می رسد؟ یا آنكه وصیت با تحقّق هبه بعد از آن باطل می شود؟ (قابل ذكر است كه اموال مزبور در اختیار و تحت

تصرف موهوب له هستند.)

اگر هبه كه بعد از وصیت صورت گرفته با قبض و استیلاء بر مالِ هبه شده در زمان حیات هبه كننده و با اذن او محقق و قطعی شده باشد، وصیت كه قبل از هبه صورت گرفته است، باطل می گردد زیرا هبه، رجوع از وصیت محسوب می شود، در نتیجه مال هبه شده، ملك فرزند است و بقیه ورثه در آن حقّی ندارند و در غیر این صورت تا زمانی كه عدول موصی از وصیت احراز نشده باشد، وصیت اعتبار دارد.

س 1732: آیا جایز است وارثی كه سهم خود را از ارث پدرش به دو برادر خود بخشیده است، بعداز چند سال آن را از آنان مطالبه كند؟ واگر آن دو از بازگرداندن سهم او خودداری كنند، مسأله چه حكمی دارد؟

اگر بعد از آنكه هبه با قبض و اقباض محقق شده، بخواهد از هبه خود رجوع كند، چنین حقّی را ندارد، ولی اگر رجوع او قبل از قبض واقباض باشد، صحیح و بلااشكال است.

س 1733: یكی از برادرانم بارضایت، سهم خود را از ارث به من بخشید، ولی بعد از مدتی قبل از آنكه ارث بین ورثه تقسیم شود از هبه خود رجوع كرد، مسأله چه حكمی دارد؟

اگر قبل از تحویل سهم الارث خود به شما از هبه رجوع كند، صحیح است و شما حقّی در آنچه كه به شما هبه كرده است ندارید، ولی اگر بعد از آنكه آن را قبض كردید از هبه خود رجوع كند، اثری ندارد و او در آنچه به شما بخشیده است حقّی ندارد.

س 1734: زنی زمین مزروعی خود را به شخصی بخشیده است تا بعد از

موتش به نیابت از او فریضه حج را بجا آورد، به این گمان كه حج بر او واجب شده است، ولی اقوام او با وی موافق نیستند. سپس برای بار دوم زمین را به یكی از نوه های خود هبه نمود و یك هفته بعد از هبه دوم فوت كرد، آیا هبه اول صحیح است یا هبه دوم؟ موهوب له اوّل، نسبت به انجام فریضه حج برای او چه تكلیفی دارد؟

اگر شخص اول از ارحام هبه كننده بوده و عین موهوبه را با اجازه او قبض كرده باشد، هبه اوّل صحیح و لازم بوده و واجب است از طرف آن زن فریضه حج را انجام دهد و هبه دوم فضولی و متوقف بر اجازه موهوب له اوّل است، ولی اگر از اقوام آن زن نباشد و یا عین موهوبه را از او تحویل نگرفته باشد، هبه دوم صحیح است و رجوع از هبه اوّل، محسوب می گردد و بر اثر آن هبه اوّل، باطل می شود، در نتیجه شخص اوّل حقّی در زمین ندارد و واجب نیست از طرف هبه كننده فریضه حج را بجا آورد.

س 1735: آیا حق قبل از ثبوت، قابل هبه است؟ آیا اگر زن حقوق مالی خود را كه در آینده از آن برخوردار می شود، هنگام عقد به شوهرش ببخشد، صحیح است؟

در صحت این قبیل هبه ها، اشكال و بلكه منع وجود دارد. در نتیجه اگر هبه حقوق آینده آن زن به شوهرش به صلح یا به شرط اسقاط آنها بعد از ثبوت برگردد، اشكال ندارد و الاّ هیچ فایده و اثری ندارد.

س 1736: گرفتن یا دادن هدیه به كفار چه حكمی دارد؟

فی نفسه مانعی ندارد.

س 1737:

شخصی در زمان حیاتش همه اموال خود را به نوه اش بخشیده است، آیا این هبه نسبت به همه اموالش حتّی آنچه كه باید بعد از مردن او خرج كفن و دفن و امور دیگر شود، نافذ است؟

اگر اموال هبه شده بعد از هبه و در زمان حیات هبه كننده و با اذن او قبض شده باشند، هبه نسبت به تمام آنچه كه قبض شده، نافذ است.

س 1738: آیا اموالی كه به جانبازان و مجروحین جنگ پرداخت می شود، هدیه محسوب می گردد؟

بله. مگر آنچه كه در برابر كار به بعضی از آنان پرداخت می شود كه اجرت كار آنان است.

س 1739: اگر هدیه ای به خانواده شهیدی تقدیم شود مال ورثه است یا كفیل و یا ولی آنان ؟

بستگی به نیت هبه كننده دارد.

س 1740: برخی از شركت ها یا شخصیت های حقیقی و حقوقی داخلی یا خارجی به بعضی از وكیل ها و واسطه ها هنگامی كه اقدام به خرید و فروش كالا یا عقد قراردادهای صنعتی می كنند، هدیه هایی را می دهند، با وجود اینكه احتمال دارد گیرنده هدیه به نفع هدیه دهنده عمل كند و یا تصمیمی به نفع او اتخاذ نماید، آیا شرعا جایز است این هدیه ها را از او قبول كند؟

وكیل یا واسطه در خرید و فروش و عقد قرارداد نباید از طرف دیگر در برابر معامله با او هدیه بگیرد.

س 1741: اگر هدیه هایی كه توسط شركت ها یا اشخاص داده می شود در برابر هدیه ای باشد كه از بیت المال به آنان داده شده است، چه حكمی دارد؟

اگر عوض هدیه ای باشد كه از بیت المال داده شده، باید به بیت المال داده شود.

س 1742: اگر هدیه در گیرنده آن تأثیر بگذارد و موجب

برقراری ارتباطات نامناسب و یا روابط مشكوك امنیتی شود، آیا گرفتن آن هدیه و تصرّف در آن جایز است؟

گرفتن این هدیه ها جایز نیست بلكه واجب است از قبول آنها خودداری شود.

س 1743: اگر احتمال داده شود كه هدیه برای ترغیب و تشویق گیرنده آن برای انجام تبلیغات به نفع هدیه دهنده است، آیا گرفتن آن جایز است؟

اگر تبلیغات مورد نظر از جهت شرعی و قانونی جایز باشند، اشكال ندارد و قبول هدیه در برابر آن هم بدون مانع است. البته در محیطهای اداری این امر تابع قانون و مقرّرات مربوطه می باشد.

س 1744: درصورتی كه هدیه برای چشم پوشی و تغافل و عدم مخالفت و یا برای جلب موافقت مسئول نسبت به انجام بعضی از امور باشد، قبول هدیه چه حكمی دارد؟

قبول این قبیل هدیه ها اشكال دارد و بلكه ممنوع است. بطور كلّی اگر تقدیم هدیه به قصد دستیابی به هدفی خلاف شرع و قانون و یا به منظور ایجاد تمایل در مسئول قانونی به موافقت با چیزی كه حق موافقت با آن را ندارد، صورت بگیرد، گرفتن آن هدیه جایز نیست بلكه واجب است از قبول آن خودداری شود و بر مسئولین هم واجب است از آن جلوگیری نمایند.

س 1745: آیا جایز است جدّ پدری، همه یا بخشی از اموال خود را در زمان حیاتش به همسر فرزندش كه از دنیا رفته و به فرزندان او ببخشد؟ آیا دختران او حق اعتراض به این كار را دارند؟

او حق دارد كه در زمان حیاتش هر چه را بخواهد به نوه های خود و یا همسر پسرش ببخشد و دختران او حق اعتراض به كار او را ندارند.

س

1746: شخصی فرزند و خواهر و برادر و پدر و مادری ندارد و می خواهد اموال خود را به همسر یا اقوام او هبه كند، آیا شرعا این كار برای او جایز است؟ آیا این كار مقدار مشخص و معینی دارد یا اینكه می تواند همه اموالش را هبه كند؟

مانعی ندارد كه مالك در زمان حیاتش همه یا قسمتی از اموالش را به هر كس كه می خواهد أعم از وارث و غیر وارث ببخشد.

س 1747: بنیاد شهید مقداری پول و مواد غذایی جهت برگزاری مجلس فاتحه و یادبود فرزند شهیدم در اختیار من قرار داده است، آیا گرفتن آنها تبعات اخروی برای من بدنبال دارد؟ آیا موجب كم شدن ثواب و اجر شهید خواهد شد؟

اشكال ندارد كه خانواده های عزیز شهدا آن كمكها را قبول كنند و تأثیری در اجر و پاداش شهید و خانواده او ندارد.

س 1748: یك صندوق مشترك توسط نگهبانان و كاركنان هتل ایجاد شده تا چیزهایی كه به عنوان انعام به آنان هدیه داده می شود در آن جمع آوری شده و بین آنان بطور مساوی تقسیم گردد، ولی بعضی از آنان كه دارای سمت ریاست و نائب رئیس هستند سهم بیشتری را مطالبه می كنندو این مسئله همیشه موجب اختلاف و تفرقه بین اعضای صندوق بوده است، حكم آن چیست؟

این مسئله بستگی به قصد كسی دارد كه مال را به عنوان انعام پرداخت كرده است، در نتیجه آنچه را كه به شخص خاصی داده است مال خود اوست و آنچه را كه به همه داده است باید بطور مساوی بین آنان تقسیم شود.

س 1749: اموالی مانند عیدی كه به كودك صغیر

هدیه داده می شوند آیا ملك خود صغیر محسوب می شوند یا ملك پدر و مادر او؟

اگر پدر به عنوان ولایت بر صغیر، آنها را قبض كرده باشد، ملك صغیر محسوب می شوند.

س 1750: مادری دو دختر دارد و می خواهد دارایی خود را كه یك قطعه زمین كشاورزی است به نوه اش (یعنی پسر یكی از دو دخترش) هبه كند و درنتیجه دختر دوم او از ارث، محروم می شود، آیا این هبه او، صحیح است یا این كه دختر دوّم می تواند بعد از مرگ مادرش، سهم خود را از آن زمین، مطالبه كند؟

اگر مادر، در زمان حیات خود، ملكش را به نوه اش، بخشیده و تحویل او داده، در این صورت، ملك از آنِ وی بوده و هیچ كس حق اعتراض ندارد، امّا اگر وصیت كرده كه بعد از او، آن ملك را به نوه دهند، وصیت او تا مقدار ثلث، نافذ بوده و در مقدار زائد آن بستگی به اذن ورثه دارد.

س 1751: شخصی مقداری از زمین كشاورزیش را به پسر برادرش، هبه كرد به شرط این كه او دو ربیبه خود را به عقد دو پسر هبه كننده، در آورد، ولی فرزند برادر، یكی از ربیبه ها را به عقد یك پسر در آورد امّا از تزویج ربیبه دوّم امتناع نمود آیا این هبه با شرط مذكور، صحیح و لازم می باشد یا نه؟

این هبه، صحیح و لازم است، لكن شرط، باطل است زیرا ناپدری ولایتی بر ربیبه ها ندارد بلكه ازدواج آنان، در صورتی كه پدر یا جّد پدری نداشته باشند، منوط به رضایت خودشان است.

بلی، اگر مراد از شرط مذكور این است كه پسر برادر با گفتگو و

مذاكره، رضایت ربیبه ها را برای ازدواج با پسران آن شخص، جلب كند، شرط صحیح و وفاء به آن لازم است و اگر به شرط عمل نكند هبه كننده، حق فسخ خواهد داشت.

س 1752: اینجانب یك آپارتمان مسكونی دارم كه آن را به نام دختر صغیرم كردم، بعد از آنكه مادر او را طلاق دادم از هبه خود رجوع نموده و قبل از رسیدن او به سن هجده سالگی آن را به نام پسری كه از همسر دوم خود دارم نمودم، این مسئله چه حكمی دارد؟

اگر ملك را حقیقتا به دخترتان هبه كرده اید و آن را به ولایت از او قبض نموده اید، هبه لازم است و قابل فسخ نیست، ولی اگر هبه حقیقی محقق نشده باشد، بلكه فقط سند آن را به نام دخترتان كرده باشید این برای تحقّق هبه و حصول مالكیت برای او كافی نیست، بلكه آن آپارتمان ملك شماست و اختیار آن نیز دردست شما می باشد.

س 1753: اینجانب بعداز ابتلاء به یك بیماری شدید، همه املاكم را بین فرزندانم تقسیم كرده و سندی راجع به آن برای آنان تنظیم نمودم و بعد از بهبودی به آنان مراجعه كرده و درخواست نمودم كه مقداری از اموالم را به من برگردانند، ولی آنان از انجام این كار خودداری نمودند، این مسئله چه حكمی دارد؟

مجرّد نوشتن سند برای حصول ملكیت برای فرزندان كافی نیست در نتیجه اگر اموال و املاك خود را به آنان هبه كرده و تحویل آنان داده اید بطوری كه در اختیار و تحت تصرف مالكانه آنان قرار گرفته باشد، حق رجوع نسبت به آن را ندارید، ولی اگر اصلا هبه ای صورت نگرفته و

یا بعد از هبه قبض و اقباض انجام نشده باشد، آن اموال بر ملكیت شما باقی هستند و اختیار آنها با شماست.

س 1754: شخصی در وصیتنامه اش آنچه را كه در منزل دارد به زنش بخشیده است و در خانه كتابی هم به خط موصی وجود دارد، آیا همسر او علاوه بر ملكیت این كتاب، مالك حقوق ناشی از آن مانند حق چاپ و نشر هم می باشد یا اینكه ورثه دیگر هم نسبت به آن سهیم هستند؟

حق چاپ و نشر كتابی كه تألیف شده تابع ملك آن است، بنابر این كسی كه مؤلف در زمان حیاتش كتاب خود را به او هبه كرده و تحویل او داده است و یا وصیت كرده كه متعلّق به او باشد، كتاب بعد از وفات مؤلف، متعلّق به آن شخص است و همه امتیازات وحقوق آن هم اختصاص به او پیدا می كند.

س 1755: بعضی از ادارات و مؤسسات به مناسبتهای مختلف هدایایی را به كارمندان خود می دهند كه جهت آن معلوم نیست، آیا جایز است كارمندان آن را گرفته و در آن تصرف كنند؟

در صورتی كه هدیه دهنده بر اساس مقرّرات دولتی صلاحیت و اختیار آن را داشته باشد، دادن هدیه از اموال دولتی مانعی ندارد واگر دریافت كننده احتمال قابل توجهی بدهد كه هدیه دهنده این صلاحیت و اختیار را دارد، اشكال ندارد كه آن را از او بگیرد.

س 1756: آیا در قبض هبه از هبه كننده، مجرّد دریافت هبه از او كافی است یا آنكه علاوه بر آن باید هبه را مخصوصا در مواردی مانند ماشین، خانه، زمین و مانند آن به نام آن شخص ثبت نماید؟

منظور از

اشتراط قبض در هبه، نوشتن قرارداد و امضای آن نیست، بلكه مقصود این است كه آن مال در خارج در اختیار و تحت تصرّف او قرار بگیرد و همین برای تحقّق هبه و حصول ملكیت كافی است و فرقی بین اموالی كه هبه می شوند، وجود ندارد.

س 1757: شخصی مالی را به مناسبت ازدواج یا تولد و یا امور دیگر به فرد دیگری هدیه داده است و بعد از گذشت سه یا چهار سال می خواهد آنها را پس بگیرد، آیا برگیرنده هبه واجب است آنها را به او برگرداند؟ و اگر شخصی مالی را برای مراسم عزاداری یا جشن های تولد ائمه « علیهم السلام » بدهد، آیا حق دارد بعد از آن، اموال مزبور را پس بگیرد؟

تا زمانی كه عین هدیه نزد آن شخص به حال خود باقی باشد، جایز است هبه كننده، آن را مطالبه كند و پس بگیرد، به شرطی كه او از ارحام هبه كننده نبوده و هبه هم معوّضه نباشد، ولی در صورت تلف شدن هدیه یا تغییر آن، نسبت به آنچه در زمان هبه به آن صورت بوده، حق مطالبه هدیه و یا عوض آن را ندارد و همچنین پولی را كه انسان به قصد قربت و برای رضای خدا، بدهد حق پس گرفتن آن را ندارد.

دین و قرض

س 1758: صاحب یكی از كارخانه ها مبلغی پول برای خرید مواد اولیه از من قرض گرفت و بعد از مدتی آن را با مقداری اضافی به من برگرداند و این مبلغ اضافی را از طرف خودش با رضایت كامل و بدون آنكه قبلا شرط شده باشد و من توقع آن را داشته باشم

به من پرداخت نمود، آیا جایز است آن مقدار زیادی را از او بگیرم؟

در فرض سؤال كه در قرض شرط پرداخت مبلغ اضافی نشده و آن مبلغ را قرض گیرنده با رضایت خود داده تصرّف شما در آن اشكال ندارد.

س 1759: اگر بدهكار از پرداخت بدهی خود امتناع ورزد و در نتیجه طلبكار برای دریافت مبلغ چك بر علیه او به دادگاه شكایت كند و بر اثر آن مجبور شود علاوه بر اصل قرض، مالیات اجرای حكم را هم به دولت بپردازد، آیا شرعا وام دهنده مسئول آن است؟

اگر بدهكاری كه در پرداخت بدهی خود كوتاهی می كند، ملزم به پرداخت مالیات اجرای حكم به دولت باشد، چیزی در این رابطه برعهده وام دهنده نیست.

س 1760: برادرم مقداری به من بدهكار است و هنگامی كه خانه خریدم فرشی برایم آورد كه خیال كردم هدیه است، ولی بعد از آنكه طلب خود را از او مطالبه كردم، ادعا نمود كه آن فرش را به جای بدهی اش به من داده است، آیا با توجه به اینكه چیزی در این رابطه به من نگفته، صحیح است دادن فرش را به عنوان پرداخت قرض خود حساب كند؟ و اگر راضی نشوم كه به جای بدهی او باشد، آیا باید آن فرش را به او برگردانم؟ آیا جایز است بر اثر تغییر قدرت خرید، مبلغ بیشتری را نسبت به اصل قرض از او مطالبه كنم زیرا قدرت خرید با آن پول در آن زمان بیشتر از زمان فعلی بوده است؟

دادن فرش یا غیر آن از چیزهایی كه از جنس دین نیست به عنوان عوض دین، بدون موافقت قرض دهنده كافی نیست و

تا شما راضی نشده اید كه فرش به جای قرض شما باشد باید آن را به او برگردانید زیرا در این صورت آن فرش هنوز در ملك اوست و احتیاط این است كه نسبت به تفاوت قدرت خرید با هم مصالحه كنید.

س 1761: پرداخت مال حرام برای اداء دین چه حكمی دارد؟

اداء دین با پرداخت مال دیگری، تحقّق پیدا نمی كند و ذمّه بدهكار با آن برئ نمی شود.

س 1762: زنی پولی معادل 13 قیمت خانه ای كه می خواهد بخرد قرض كرد و با وام دهنده قرار گذاشت كه آن را بعد از بهبود وضعیت مالی اش به او برگرداند و در همان زمان پسر او چكی به مبلغ قرض به عنوان تضمین به او داد و اكنون بعد از گذشت چهار سال از فوت طرفین، ورثه آنان قصد حل و فصل مسئله را دارند، آیا ورثه آن زن باید 13 خانه را كه با پول قرضی خریداری شده است به ورثه آن شخص بدهند یا آنكه پرداخت مبلغ چك به آنان كفایت می كند؟

ورثه وام دهنده حق مطالبه چیزی از خانه را ندارند، بلكه فقط حق مطالبه مبلغی را دارند كه آن زن از مورّث آنان برای خرید خانه، قرض گرفته است به شرط اینكه مالی را كه برای پرداخت بدهی اش كفایت می كند به ارث گذاشته باشد و احتیاط آن است كه نسبت به تفاوت ارزش پول با هم مصالحه كنند.

س 1763: پولی را از شخصی قرض كردیم و بعد از مدتی آن فرد ناپدید شد و اكنون او را پیدا نمی كنیم، تكلیف ما نسبت به طلب او چیست؟

بر شما واجب است منتظر بمانید و برای پرداخت بدهی خود او را جستجو

كنید تا آن مبلغ را به او یا به ورثه اش بپردازید و در صورتی كه از یافتن او ناامید هستید میتوانید در مورد آن به حاكم شرع مراجعه كنید و یا از طرف صاحبش، صدقه دهید.

س 1764: آیا جایز است هزینه ها و مخارج دادگاه را كه وام دهنده برای اثبات قرض و دریافت آن متحمل می شود از بدهكار مطالبه نمود؟

بدهكار شرعا ضامن هزینه های دادگاه كه توسط طلبكار پرداخت شده است نمی باشد و در هر صورت در این گونه امور قوانین نظام جمهوری اسلامی لازم الاجراء می باشد.

س 1765: اگر بدهكار بدهی خود را نپردازد و در اداء آن كوتاهی نماید، آیا جایز است طلبكار از مال او تقاص نماید مثلا حق خود را بطور پنهانی یا به طریق دیگر بردارد؟

اگر بدهكار بدهی خود را انكار كند و یا بدون عذر در پرداخت آن كوتاهی نماید، طلبكار می تواند از اموال او تقاص نماید. البته اگر در این زمینه قانونی وجود داشته باشد باید مراعات گردد.

س 1766: آیا بدهی میت جزء حق الناس محسوب می شود تا پرداخت آن از تركه او بر ورثه اش واجب باشد؟

بدهی اعم ازاینكه به اشخاص حقیقی باشد یا حقوقی، جزء حق الناس است و بر ورثه بدهكار واجب است آن را از تركه میت به طلبكار یا ورثه او بپردازند و تا آن را نپردازند حق تصرّف در تركه را ندارند.

س 1767: شخصی زمینی دارد كه ساختمان موجود در آن، متعلّق به فرد دیگری است و صاحب زمین به دو نفر بدهكار است، آیا جایز است طلبكاران زمین و ساختمان موجود در آن را برای استیفای حقوق خود توقیف كنند یا آنكه فقط نسبت به زمین

چنین حقّی را دارند؟

آنان حق ندارند تقاضای توقیف چیزی را كه ملك بدهكار نیست، بنمایند.

س 1768: آیا خانه ای كه بدهكار برای سكونت خود و خانواده اش به آن نیاز دارد، از توقیف اموالش، مستثنی است؟

آنچه را كه بدهكار برای ادامه زندگی خود به آن نیاز دارد مانند منزل و اثاثیه آن، ماشین، تلفن و سایر چیزهایی كه جزء احتیاجات زندگانی مناسب با شأن او محسوب می شوند، از حكم الزام به فروش، مستثنی است.

س 1769: اگر تاجری كه بدهی هایش او را ناتوان ساخته است، ورشكسته شود و غیر از یك ساختمان چیزی نداشته باشد و آن را هم در معرض فروش گذاشته باشد ولی پول آن فقط جوابگوی نصف بدهی او باشد و نتواند بقیه بدهی خود را بپردازد، آیا جایز است طلبكاران او را مجبور به فروش آن ساختمان كنند یا آنكه باید به او مهلت بدهند تا بتواند بطور تدریجی بدهی خود را بپردازد؟

اگر آن ساختمان، خانه مسكونی خود و خانواده اش نباشد، وادار كردن او به فروش آن برای پرداخت دیونش اشكال ندارد، هر چند برای پرداخت همه بدهی هایش كافی نباشد و واجب نیست طلبكاران برای آن مقدار به او مهلت بدهند، بلكه فقط نسبت به بقیه بدهی های او باید صبر كنند تا قدرت پرداخت آن را پیدا كند.

س 1770: آیا پرداخت پولی كه یك مؤسسه دولتی از مؤسسه دولتی دیگر قرض می گیرد واجب است؟

در وجوب پرداخت، حكم سایر دیون را دارد.

س 1771: اگر شخصی بدون تقاضای بدهكار، قرض او را بپردازد، آیا واجب است بدهكار عوض آنچه را كه او پرداخت كرده بپردازد؟

كسی كه بدون تقاضای بدهكار اقدام به پرداخت بدهی او نموده است،

حق مطالبه عوض آن را ندارد و بر بدهكار هم پرداخت عوض آنچه كه آن شخص پرداخته است واجب نیست.

س 1772: اگر وام گیرنده پرداخت وام را از مهلت مقرّر به تأخیر بیندازد، آیا وام دهنده می تواند مبلغی بیشتر از مقدار وام را از او مطالبه كند؟

وام دهنده از نظر شرعی حق مطالبه چیزی بیشتر از اصل وام را ندارد.

س 1773: پدرم در ضمن یك معامله صوری مبلغی پول به شخصی داد كه در واقع به عنوان قرض بود و بدهكار هم هر ماه مبلغی به عنوان سود می پرداخت، بعد از وفات طلبكار (پدرم) هم بدهكار به پرداخت آن مقدار سود ادامه داد تا اینكه او هم فوت نمود، آیا پولهایی كه به عنوان سود پرداخت شده است، ربا محسوب می شود و بر ورثه طلبكار واجب است كه آنها را به ورثه بدهكار برگردانند؟

با فرض اینكه پرداخت پول به او در واقع به عنوان قرض بوده، هر مبلغی كه به عنوان سود مال پرداخت شده است ربا محسوب می شود و شرعا حرام است و باید عین یا عوض آن از تركه طلبكار به بدهكار یا ورثه او پرداخت شود.

س 1774: آیا جایز است اشخاص، اموال خود را نزد افراد دیگر به ودیعه بگذارند و هر ماه سود دریافت كنند؟

اگر سپردن اموال به دیگران برای بهره برداری از آن تحت عنوان یكی از عقدهای صحیح باشد، اشكال ندارد و سود حاصل از بكارگیری آن هم بدون اشكال است، ولی اگر به عنوان قرض باشد، هر چند اصل قرض صحیح است، ولی شرط سود در ضمن آن شرعا باطل است و سودهای گرفته شده ربا وحرام است.

س 1775: شخصی

پولی را برای انجام یك كار اقتصادی قرض گرفت، اگر آن كار برای او سودآور باشد، آیا جایز است مبلغی از سود آن را به قرض دهنده بپردازد؟ و آیا جایز است قرض دهنده آن را مطالبه كند؟

قرض دهنده حقّی در سود حاصل از تجارت قرض گیرنده با مال قرضی ندارد و نمی تواند هیچ مقداری از آن سود را از او مطالبه كند، ولی اگر قرض گیرنده خودش بخواهد بدون هیچ قرار قبلی با پرداخت مبلغی زائد بر مقدار اصل قرض به قرض دهنده به او نیكی كند، اشكال ندارد، بلكه مستحب است.

س 1776: شخصی كالایی را سه ماهه بطور نسیه خریده است و بعد از رسیدن موعد مقرّر از فروشنده درخواست نمود كه مهلت را تا سه ماه دیگر تمدید كند به این شرط كه او هم مبلغی زائد از پول كالا را به او بپردازد، آیا انجام این كار برای آن دو جایز است؟

این مقدار اضافی ربا می باشد و حرام است.

س 1777: اگر زید از عمر قرض ربوی بگیرد و شخص سومی قرارداد قرض و شروط آن را برای آنان بنویسد و شخص چهارمی هم كه حسابدار نامیده می شود و كار او ثبت اسناد قراردادی در دفتر محاسبات است وجود داشته باشد، آیا حسابدار هم با آنان در انجام قرض ربوی شریك است و كار او و گرفتن اجرت در برابر آن هم حرام است؟ و همچنین شخص پنجمی هم وجود دارد كه مأمور تحقیق است و كار او مراجعه به دفتر محاسبات است و بدون آنكه چیزی بنویسد و یا به دفتر منتقل كند، فقط آن را بررسی می كند كه آیا در محاسبات

معاملات ربوی اشتباهی رخ داده یا خیر، سپس نتیجه را به حسابدار اطلاع می دهد، آیا كار او نیز حرام است؟

هر كاری كه به نحوی در عقد قرض ربوی یا در انجام و تكمیل آن و یا در تحصیل و دریافت ربا از قرض گیرنده دخیل باشد، شرعا حرام است و انجام دهنده آن كار مستحق دریافت اجرت نیست.

س 1778: بیشتر مسلمانان به دلیل نداشتن سرمایه مجبور به گرفتن سرمایه از كفار می شوند كه مستلزم پرداخت ربا می باشد، دریافت قرض ربوی از كفار یا بانك وابسته به دولت غیر اسلامی چه حكمی دارد؟

قرض ربوی از نظر تكلیفی، مطلقا حرام است هر چند از غیر مسلمان باشد، ولی اگر فردی چنین قرضی را گرفت، اصل قرض صحیح است.

س 1779: شخصی مبلغی را برای مدتی قرض گرفت، به این شرط كه هزینه های سفر قرض دهنده مانند سفر حج را بپردازد، آیا این كار برای آنان جایز است؟

شرط كردن پرداخت هزینه های سفر قرض دهنده و امثال آن در ضمن عقد قرض همان شرط دریافت سود و فائده بر قرض است كه شرعا حرام و باطل می باشد، ولی اصل قرض صحیح است.

س 1780: مؤسسات قرض الحسنه هنگام پرداخت وام شرط می كنند كه اگر گیرنده وام پرداخت دو یا چند قسط را از موعد مقرّر به تأخیر بیندازد، صندوق حق خواهد داشت كه همه وام را یكجا بگیرد، آیا وام دادن به این شرط جایز است؟

اشكال ندارد.

س 1781: یك شركت تعاونی وجود دارد كه اعضای آن مبلغی را به عنوان سرمایه آن می پردازند و شركت هم مبادرت به پرداخت وام به اعضا می كند و از آنان هیچگونه سود یا اجرتی نمی گیرد و

هدف آن هم كمك و یاری است، این كاری كه اعضا به قصد صله رحم و یاری رساندن انجام می دهند، چه حكمی دارد؟

در جواز و رجحان تعاون و مشاركت برای تأمین وام مؤمنین تردیدی وجود ندارد، هر چند به صورتی باشد كه در سؤال توضیح داده شده است، ولی اگر پرداخت پول به شركت به عنوان قرضی باشد كه مشروط به پرداخت وام در آینده به پرداخت كننده است، این كار شرعا جایز نیست هر چند اصل قرض از نظرحكم وضعی صحیح است.

س 1782: بعضی از مؤسسات قرض الحسنه اقدام به خرید املاك و چیزهای دیگر با پولهایی كه مردم به عنوان امانت به آنان سپرده اند می نمایند، این معاملات چه حكمی دارند؟ با توجه به اینكه بعضی از سپرده گذاران موافق انجام این كارها نیستند، آیا مسئول مؤسسه حق دارد در آن اموال مثلا با خرید و فروش تصرّف كند؟ آیا این كار شرعا جایز است؟

اگر سپرده های مردم مانند امانتهایی نزد مؤسسه قرض الحسنه باشند تا به هر كسی كه مؤسسه خواست قرض بدهد، در این صورت مصرف آن در خرید ملك و غیر آن فضولی است و متوقف بر اجازه صاحبان آنان است، ولی اگر سپرده ها به عنوان قرض به آن مؤسسه داده شده باشند، چنانچه مسئولین آنها بر اساس اختیاراتی كه به آنان داده شده است، مبادرت به خرید املاك و مانند آن مبادرت كنند، اشكال ندارد.

س 1783: عدّه ای از اشخاص از دیگران مبلغی پول می گیرند و در برابر آن هر ماه مقداری سود به آنان می دهند بدون آنكه این كار را تحت عنوان یكی از عقود انجام دهند، بلكه فقط براساس توافق

طرفین انجام می شود، این كار چه حكمی دارد؟

این قبیل معاملات، قرض ربوی محسوب می شوند و شرط سود و فایده در آن باطل است و آن مقدار اضافی ربا بوده و شرعا حرام می باشد و گرفتن آن جایز نیست.

س 1784: اگر كسی كه از صندوق قرض الحسنه وام دریافت كرده است، هنگام پرداخت وام از طرف خودش بدون آنكه بر او شرط شده باشد، مقداری بیشتر از اصل وام را بپردازد، آیا گرفتن این مبلغ اضافی از او و صرف آن در كارهای عمرانی جایز است؟

اگر قرض گیرنده آن مبلغ اضافی را خودش، با رضایت و به عنوان یك عملی كه هنگام پرداخت قرض مستحب است بپردازد، دریافت آن از او اشكال ندارد و امّا تصرفات مسئولین مؤسسه در آن از طریق مصرف آن در كارهای عمرانی و غیره تابع حدود اختیارات آنان در این باره است.

س 1785: كادر اداری یك مؤسسه قرض الحسنه با پولی كه از شخصی قرض گرفته شده، اقدام به خرید یك ساختمان نمود و بعد از یك ماه پول آن شخص را از طریق پس اندازهای مردم، بدون رضایت آنان پرداخت كرد، آیا این معامله شرعی است؟ و چه كسی مالك آن ساختمان است؟

خرید ساختمان برای مؤسسه با پولی كه به مؤسسه قرض داده شده است، اگر طبق صلاحیت ها واختیارات كادر اداری صورت گرفته باشد، اشكال ندارد و ساختمان خریداری شده ملك مؤسسه و صاحبان دارایی آن است و در غیر این صورت معامله فضولی و متوقف بر اجازه صاحبان پول است.

س 1786: پرداخت دستمزد به بانك هنگام گرفتن وام از آن چه حكمی دارد؟

اگر وجه مذكور به عنوان اجرت عمل قرض دادن

از قبیل ثبت در دفتر و ثبت سند و سایر مخارج صندوق مانند آب و برق و غیره باشد و به سود وام بازگشت نكند، دادن و گرفتن آن و همچنین دریافت وام اشكال ندارد.

س 1787: یك صندوق كه وامهایی را در اختیار اعضای خود قرار می دهد، ولی برای دادن وام شرط می كند كه متقاضی وام، مبلغی پول را به مدت سه یا شش ماه در صندوق بگذارد و بعد از گذشت این مدت به مقدار دو برابر پولی كه به صندوق سپرده است به او وام می دهد و بعد از آنكه همه وام را پرداخت كرد، پولی كه قبلا در صندوق گذاشته بود به او مسترد می شود، این كار چه حكمی دارد؟

اگر دادن پول به صندوق به این عنوان باشد كه آن پول برای مدتی نزد صندوق به صورت قرض بماند، به این شرط كه صندوق هم بعد از آن مدت، وامی دراختیار او قرار دهد و یا وام دادن صندوق مشروط به این شرط باشد كه او قبلا مبلغی را در صندوق گذاشته باشد، این شرط در حكم ربا بوده و شرعا حرام و باطل است، ولی اصل قرض نسبت به هردو طرف صحیح می باشد.

س 1788: صندوق های قرض الحسنه برای دادن وام اموری را شرط می كنند كه از جمله آنها عضویت در صندوق وداشتن مبلغی به عنوان پس انداز در آن است و همچنین متقاضی وام باید ساكن محله ای باشد كه صندوق در آن قرار دارد و برخی شرایط دیگر، آیا این شرطها حكم ربا را دارند؟

اشتراط عضویت یا سكونت در آن محله و شرطهای دیگری كه باعث محدودیت پرداخت وام به اشخاص

می شوند اشكال ندارد و شرط بازكردن حساب پس انداز در صندوق هم اگر به این امر برگردد كه اعطای وام اختصاص به آن اشخاص پیدا كند، بدون اشكال است، ولی اگر به این برگردد كه وام گرفتن از صندوق در آینده مشروط است به اینكه متقاضی وام قبلا مبلغی پول در بانك گذاشته باشد، این شرط منفعت حكمی در قرض است كه باطل می باشد.

س 1789: آیا راهی برای فرار از ربا در معاملات بانكی وجود دارد؟

راه حل، استفاده از عقود شرعی با رعایت كامل شرایط آنهاست.

س 1790: آیا جایز است قرضی را كه بانك برای استفاده خاصی به اشخاص می دهد، در امور دیگر مصرف نمود؟

اگر آنچه را كه بانك به اشخاص می دهد واقعا قرض باشد و شرط كند كه حتما باید در مورد خاصی مصرف شود، تخلّف از این شرط جایز نیست، و همچنین اگر آنچه را كه از بانك دریافت می كند به عنوان سرمایه مضاربه یا شراكت و مانند آن باشد، حق ندارد آن را در غیر كاری كه بانك بخاطر آن پول را در اختیار او گذاشته است، مصرف نماید.

س 1791: اگر یكی از مجروحین دفاع مقدس برای گرفتن وام به بانك مراجعه كند و گواهی بنیاد جانبازان را در مورد جانبازی خود به بانك ارائه دهد تا از طریق آن از تسهیلات و وامهای مخصوص مجروحین جنگ تحمیلی كه به حسب درجه از كارافتادگی شان است استفاده كند و خود او می داند كه درصد جانبازی اش كمتر از آن مقداری است كه در آن گواهی ثبت شده است و گمان می كند كه تشخیص پزشكان و متخصصان در مورد او اشتباه بوده است، آیا

می تواند از شهادت آنان برای استفاده از آن تسهیلات ویژه بهره ببرد؟

اگر تعیین درصد جانبازی توسط پزشكان متخصص كه معاینات پزشكی را براساس نظر و تشخیص خودشان انجام می دهند، صورت گرفته باشد و از نظر قانونی نزد بانك برای اعطای تسهیلات همان نظر، ملاك باشد، استفاده او ازمزایای درصد جانبازی كه پزشكان به آن شهادت داده اند، اشكال ندارد، هر چند به نظر خود او درصد جانبازی اش كمتر از آن مقدار باشد.

صلح

س 1792: شخصی همه دارایی خود از قبیل مسكن، ماشین، فرش و لوازم منزلش را به همسرش صلح كرده است و همچنین او را وصی و قیم اولاد صغیر خود نیز قرار داده است، آیا پدر و مادر او بعد از وفات وی حق مطالبه چیزی از تركه او را دارند؟

اگر ثابت شود كه میت در زمان حیات خود همه دارائی اش را به همسرش یاهر فرد دیگری صلح كرده است بطوری كه چیزی از آنها را برای خود تا زمان وفاتش باقی نگذاشته است، موضوعی برای ارث بردن پدر و مادر یا سایر ورثه باقی نمی ماند، در نتیجه حق ندارند هیچیك از اموال او را كه در زمان حیاتش ملك همسرش شده است، از زوجه او مطالبه كنند.

س 1793: شخصی قسمتی از اموالش را به فرزند خود صلح كرده است ولی بعد از گذشت چند سال مبادرت به فروش آن اموال به همان فرزند خود نموده است و در حال حاضر ورثه او بر اساس گواهی پزشكی ادّعا می كنند كه پدر آنان از مدتی قبل از فروش خانه تا زمان انجام آن، از سلامت عقلی برخوردار نبوده است. آیا فروش مال مورد مصالحه به

خود مصالح له عدول از مصالحه محسوب می شود و حكم به صحت بیع می شود؟ و بر فرض بقای صلح بر صحت، آیا در ثلث مال مورد مصالحه صحیح است یا در تمام آن؟

صلح قبلی محكوم به صحت ونفوذ است و تا زمانی كه در آن حق فسخ برای مصالح ثابت نشده باشد، محكوم به لزوم نیز هست، در نتیجه فروش بعدی مال مورد مصالحه توسط او صحیح نیست هر چند در هنگام فروش آن از سلامت عقلی برخوردار بوده باشد و صلحی كه محقق شده و حكم به صحت و لزوم آن شده است، نسبت به همه مالی كه مورد مصالحه قرار گرفته، نافذ است.

س 1794: فردی همه اموال حتّی مطالبات و حقوق خود در مؤسسه خدمات بهداشتی را به همسرش مصالحه می كند، ولی مؤسسه مزبور اعلام می دارد كه او از نظر قانونی حق مصالحه حقوق خود در آن مؤسسه را ندارد، در نتیجه از موافقت با او خودداری می كند، خود مصالح هم به آن اعتراف دارد و می گوید كه به قصد فرار از پرداخت بدهی های خود به دیگران این كار را انجام دادم. این صلح چه حكمی دارد؟

صلح بر مال دیگری و یا بر مالی كه متعلّق حق دیگران است، فضولی و متوقف بر اجازه مالك یا صاحب حق است و اگر صلح بر ملك طلق و تام مصالح صورت بگیرد ولی هدف از صلح آن فرار از پرداخت دیون خود به دیگران باشد، صحت و نفوذ این صلح محل اشكال است، بخصوص اگر هیچ امیدی به بدست آوردن اموال دیگر و پرداخت بدهی های خود از آنها وجود نداشته باشد.

س 1795: در قرارداد صلحی

آمده است كه پدری بعضی از اموال خود را به فرزندش مصالحه كرده و به او تحویل داده است، آیا این سند از نظر شرعی و قانونی معتبر است؟

مجرّد قرارداد صلح تا زمانی كه ا طمینان به صحت مضمون آن حاصل نشده است، دلیل و حجت شرعی بر انشاء عقد صلح و كیفیت آن محسوب نمی شود، بله اگر بعد از احراز تحقّق صلح از طرف مالك، شك در وقوع آن به نحو صحیح شرعی داشته باشیم، عقد صلح شرعا محكوم به صحت است و آن مال ملك مصالح له می باشد.

س 1796: پدر شوهرم هنگام ازدواج من با پسرش قطعه زمینی را در برابر مقداری پول به من مصالحه كرد و آن را به من منتقل نمود و قراردادی راجع به آن در حضور تعدادی شاهد تنظیم كرد، ولی اكنون ادّعا می كند كه آن معامله صوری بوده است، حكم این مسئله چیست؟

مصالحه مذكور شرعا محكوم به صحت است و ادّعای صوری بودن آن تا از طرف مدّعی ثابت نشود، اثری ندارد.

س 1797: پدرم در زمان حیات خود همه اموال منقول و غیر منقول خود را به من صلح نمود، به این شرط كه بعد از وفات او به هریك از خواهرانم مبلغی را بپردازم، آنان هم به این كار راضی شده و سند وصیت را امضا كردند، بعد از وفات پدرم حق آنان را داده و بقیه اموال را گرفتم، آیا تصرّف در این اموال برای من جایز است؟ و اگر آنان به این كار راضی نباشند، حكم مسئله چیست؟

این صلح اشكال ندارد و مال مورد مصالحه در فرض مرقوم برای شما است و عدم

رضایت سایر ورثه اثری ندارد.

س 1798: اگر فردی در غیاب بعضی از فرزندانش و بدون موافقت فرزندانی كه حاضر هستند، اموالش را به یكی از پسران خود صلح كند، آیا این صلح صحیح است؟

مصالحه كردن اموال توسط مالك در زمان حیاتش به یكی از ورثه، منوط به موافقت سایر ورثه نیست و آنان حق اعتراض به آن را ندارند.

س 1799: اگر شخصی مقداری مال را به دیگری مصالحه كند به این شرط كه فقط خودِ متصالح از آن استفاده كند، آیا جایز است متصالح آن را بدون رضایت مصالح برای همان انتفاع به شخص سومی بدهد و یا بدون رضایت او شخص دیگری را برای استفاده از آن با خود شریك كند؟ و در صورت صحیح بودن، آیا رجوع مصالح از صلح جایز است؟

جایز نیست متصالح از شروطی كه در ضمن عقد صلح به آنها ملتزم شده، تخلّف كند و در صورتی كه از شروط تخلّف نماید جایز است مصالح عقد صلح را فسخ كند.

س 1800: آیا جایز است مصالح بعد از تحقّق عقد صلح، از آن عدول كند و بدون اعلام به متصالح اول، دوباره مال را به فرد دیگری صلح نماید؟

اگر صلح به نحو صحیح محقق شود، نسبت به مصالح لازم است و تا زمانی كه برای خودش حق فسخ قرار نداده، حق رجوع از آن را ندارد، بنابر این اگر همان مال را به فرد دیگری صلح كند، فضولی است و متوقف بر اجازه متصالح اول است.

س 1801: بعد از تقسیم دارایی مادری بین پسران و دختران او و طی مراحل قانونی و گرفتن گواهی حصر وراثت و بعد از آنكه هر

یك از ورثه سهم خود را گرفتند و مدت زمان طولانی از آن گذشت، یكی از دختران او ادعا می كند كه مادرش در زمان حیات خود همه اموالش را به او مصالحه كرده و سند عادی هم راجع به آن تنظیم شده كه فقط توسط او و شوهرش امضا شده است و اثر انگشتی هم در آن وجود دارد كه منسوب به مادر اوست، آن دختر هم اكنون خواهان همه تركه است، تكلیف چیست؟

تا زمانی كه ثابت نشده كه مادر در زمان حیات خود اموالش را به آن دختر صلح كرده، او نسبت به آنچه ادعا می كند حقّی ندارد و صرف قرارداد صلح تا زمانی كه مطابقت آن با واقع ثابت نشود اعتباری ندارد.

س 1802: پدری همه دارائی خود را به فرزندانش صلح كرده، به این شرط كه تا زنده است در آنها اختیار تصرّف داشته باشد، با توجه به این مطالب، حكم موارد زیر چیست؟

الف: آیا این صلح با آن شرط صحیح و نافذ است؟

ب: و بر فرض صحت و نفوذ، آیا جایز است مصالح از این صلح رجوع كند؟ و برفرض جواز، اگر بعد از صلح مبادرت به فروش قسمتی از اموال مورد مصالحه نماید، آیا این كار او عدول از صلح محسوب می شود؟ و بر فرض اینكه عدول از صلح باشد، آیا عدول از همه صلح است یا فقط عدول از صلح اموال فروخته شده است؟

عبارت « اختیار تصرف در طول مدت حیات » كه در قرارداد صلح آمده، آیا به معنای حق فسخ است یا به معنای حق انتقال آن اموال به دیگری و یا به معنای حق تصرّف خارجی

در آن اموال از طریق استفاده از آنها در طول مدت حیات است؟

الف: صلح مذكور با آن شرط محكوم به صحت و نفوذ است.

ب: عقد صلح از عقود لازم است. درنتیجه تا زمانی كه مصالح در آن حق فسخ نداشته باشد، فسخ آن توسط او صحیح نیست، بنابراین اگر بعد از آنكه اموال مزبور را صلح كرد، بدون آنكه حق فسخ صلح را داشته باشد، قسمتی از آن را به یكی از طرفهای صلح بفروشد، معامله نسبت به سهم مشتری باطل است و نسبت به سهام طرفهای دیگر صلح فضولی و متوقف بر اجازه آنان است.

ظاهر عبارت « اختیار تصرّف در طول مدت حیات » حق تصرف خارجی است نه حق فسخ و نه حق انتقال آن اموال به دیگری.

وكالت - حواله

س 1819: شخصی زمینی را به مبلغ معینی خریده است و به مقدار قیمت مبیع از فرد سومی طلب دارد، لذا فروشنده را به بدهكار حواله كرد تا پول زمین را از او بگیرد، ولی آن شخص ثالث كه بدهكار و محال علیه است بدون اطلاع خریدار با پرداخت پول زمین به فروشنده آن را برای خودش خرید، آیا معامله اوّل كه فروشنده با حواله پول آن به شخص ثالث موافقت كرده بود. صحیح است یا معامله دوم؟

معامله دوم فضولی است و متوقف بر اجازه خریدار اول است، مگر آنكه معامله دوم بعد از فسخ مشروع معامله اول صورت گرفته باشد.

صدقه

س 1820: كمیته امداد امام خمینی « قدس سره » صندوقهایی را در منازل، خیابان ها و اماكن عمومی شهر و روستا برای جمع آوری صدقات و خیرات و رساندن آنان به دست فقرا و مستحقان قرار داده است. آیا جایز است علاوه بر حقوق ماهیانه و مزایایی كه كاركنان كمیته امداد از آن نهاد می گیرند، درصدی از پولهای آن صندوق ها به عنوان پاداش به آنان داده شود؟ و آیا جایز است مقداری از آن پولها به افرادی داده شود كه در جمع آوری آنها نقش دارند ولی از كارمندان كمیته امداد نیستند؟

پرداخت مقداری از اموال صندوق های صدقات به كاركنان و كارمندان كمیته امداد به عنوان پاداش، علاوه بر حقوق ماهیانه ای كه از آن كمیته می گیرند، اشكال دارد بلكه تا رضایت صاحبان اموال به این كار احراز نشده، جایز نیست، ولی دادن مقداری از آن به كسانی كه در جمع آوری موجودی صندوق ها كمك می كنند به عنوان اجرت المثل كارشان اشكال ندارد، به شرطی كه برای جمع آوری و رساندن صدقات

به افراد مستحق به كمك آنها نیاز باشد، بخصوص اگر ظاهر امر نشان دهد كه صاحبان اموال راضی به این كار هستند.

س 1821: آیا دادن صدقات به گدایانی كه درب منازل را می زنند یا در خیابانها می نشینند جایز است یا اینكه بهتر است به یتیمان و مساكین داده شود و یا با ریختن آنها در صندوق صدقات در اختیار كمیته امداد قرار گیرد؟

صدقات مستحبی بهتر است به فقیر عفیف و متدین داده شود و همچنین گذاشتن آن در اختیار كمیته امداد هر چند با ریختن در صندوق صدقات هم باشد اشكال ندارد، ولی صدقات واجب باید توسط خود شخص و یا به وسیله وكیل او به فقرائی كه مستحق هستند داده شود و در صورتی كه انسان بداند كه مسئولین كمیته امداد پولهای صندوق ها را جمع آوری كرده و به فقرای مستحق می دهند، ریختن آن در صندوق های صدقات اشكال ندارد.

س 1822: وظیفه انسان در برابر گدایانی كه در برابر دیگران دست دراز می كنند و زندگی خود رإ با گدایی اداره می نمایند و چهره جامعه اسلامی را مشّوه جلوه می دهند، بخصوص بعد از اقدام دولت به جمع آوری آنان، چیست؟ آیا كمك به آنان جایز است؟

سعی كنید صدقات را به فقرائی كه متدین و عفیف هستند بدهید.

س 1823: اینجانب خادم مسجد هستم و كارم در ماه رمضان بیشتر می شود، به همین دلیل بعضی از افراد خیر مبلغی به عنوان كمك به من می دهند، آیا گرفتن آن برای من جایز است؟

آنچه كه آنان به شما می دهند احسانی از طرف آنان به شماست، در نتیجه برای شما حلال است و پذیرفتن آن اشكال ندارد.

عاریه و ودیعه

س 1824: كارخانه ای با

همه محتویاتش یعنی مواد اولیه و ابزارآلات و كالاها و اجناسی كه توسط برخی از افراد در آن به عنوان امانت سپرده شده، آتش گرفته است. آیا صاحب كارخانه ضامن آنهاست یا كسی كه مسئولیت اداره آن را بر عهده دارد؟

اگر آتش سوزی مستند به فعل كسی نباشد و كسی هم نسبت به حفظ كالاهای سپرده شده به كارخانه كوتاهی و تقصیر نكرده باشد، هیچكس ضامن آنها نیست.

س 1825: شخصی متن وصیتنامه مكتوب خود را به فرد دیگری سپرد تا آن را بعد از فوتش به فرزند بزرگترش تحویل دهد، ولی او از تحویل آن به فرزند وی خودداری می كند، آیا این كار او خیانت در امانت محسوب می شود؟

خودداری از ردّ امانت به كسی كه امانت گذار معین كرده است، نوعی خیانت محسوب می شود.

س 1826: در دوران خدمت سربازی لوازمی را از ارتش برای استفاده شخصی تحویل گرفتم، ولی بعد از پایان مدّت خدمت آنها را تحویل ندادم. در حال حاضر وظیفه من نسبت به آنها چیست؟ آیا ریختن پول آنها به خزانه عمومی بانك مركزی كفایت می كند.

اگر اشیایی كه از ارتش گرفته اید به عنوان عاریه بوده، واجب است عین آنها را در صورتی كه موجود باشند به مركز خدمت خود برگردانید و اگر در اثر تعدّی یا تفریط شما در حفظ آنها هر چند بر اثر تأخیر در بازگرداندن از بین رفته باشند، باید مثل یا قیمت آنها را به ارتش بدهید و درغیر این صورت چیزی بر عهده شما نیست.

س 1827: مبلغی پول به شخص امینی برای انتقال به شهر دیگری داده شده است، ولی در راه به سرقت رفته است، آیا آن شخص ضامن

آن پول است؟

تا زمانی كه تعدّی و تفریط شخص امین در حفظ و نگهداری آن ثابت نشده است، او ضامن نیست.

س 1828: مبلغی از تبرّعات اهالی محل را از هیئت امناء مسجد برای تعمیر مسجد و خرید مواد لازم برای بنّایی مانند آهن و غیره، تحویل گرفتم، ولی در راه همراه با وسایل شخصی ام مفقود شد، وظیفه من چیست؟

اگر در نگهداری آن، كوتاهی و تعدّی و تفریط نكرده اید، ضامن نیستید.

وصیت قسمت اول

س 1829: بعضی از شهدا وصیت كرده اند كه ثلث تركه آنان برای حمایت از جبهه های دفاع مقدس مصرف شود، در حال حاضر كه موضوع این وصیت ها منتفی شده، این وصایا چه حكمی پیدا می كنند؟

در صورتی كه مورد عمل به وصیتها منتفی شود، ارثِ ورثه آنان می شود و احوط آن است كه با اذن ورثه در راههای خیر مصرف شود.

س 1830: برادرم وصیت كرده كه ثلث مالش برای مهاجرین جنگی شهر خاصی مصرف شود، ولی درحال حاضر در شهر مزبور هیچ مهاجر جنگی یافت نمی شود، تكلیف چیست؟

اگر احراز شود كه مقصود موصی از مهاجرین جنگی كسانی هستند كه در حال حاضر در آن شهر زندگی می كنند در این صورت چون فعلا مهاجری نیست مال، به ورثه می رسد و در غیر این صورت، باید پول به مهاجرین جنگی كه در آن شهر زندگی می كرده اند داده شود، اگر چه فعلا كوچ كرده باشند.

س 1831: آیا جایز است كسی وصیت كند كه بعد از فوتش نصف مالش را برای مجالس ختم و سوگواری او مصرف كنند، یا آنكه تعیین این مقدار جایز نیست، زیرا اسلام برای این موارد حد و حدود خاصی را معین كرده است؟

وصیت به مال برای

مصرف كردن در مراسم عزاداری و سوگواری موصی اشكال ندارد و شرعا حد خاصی هم ندارد، ولی وصیت میت فقط نسبت به ثلث مجموع تركه نافذ است و در زائد بر ثلث متوقف بر اذن و اجازه ورثه است.

س 1832: آیا وصیت كردن واجب است بطوری كه انسان با ترك آن مرتكب معصیت شود؟

اگر ودیعه ها و امانت های دیگران نزد او باشد و حق الناس یا حق اللّه تعالی بر عهده او باشد و در دوران حیات توانایی اداء آن را نداشته باشد، واجب است در مورد آنها وصیت كند و در غیر این صورت وصیت واجب نیست.

س 1833: مردی كمتر از ثلث اموالش را برای همسرش وصیت كرده و پسر بزرگترش را وصی خود قرار داده است، ولی سایر ورثه به این وصیت اعتراض دارند، وصی دراین حالت چه وظیفه ای دارد؟

اگر وصیت به مقدار ثلث تركه یاكمتر از آن باشد، اعتراض ورثه به آن وجهی ندارد بلكه بر آنان واجب است طبق وصیت عمل كنند.

س 1834: اگر ورّاث، وصیت را بطور مطلق انكار كنند، تكلیف چیست؟

مدّعی وصیت باید آن را از راههای شرعی ثابت كند و در صورت اثبات آن اگر به مقدار ثلث تركه یا كمتر از آن باشد، عمل بر طبق آن واجب است و انكار ورثه و اعتراض آنان اثری ندارد.

س 1835: شخصی در حضور افراد مورد اطمینان از جمله یكی از فرزندان ذكورش، وصیت كرده است كه برای ادای حقوق شرعی كه بر عهده دارد از قبیل خمس و زكات و كفّارات و همچنین واجبات بدنی كه بر عهده اوست مانند روزه، نماز و حج، بعضی از املاك او برای مصرف در

موارد وصیت از تركه اش استثنا شوند، ولی بعضی از ورثه آن را رد كرده و خواهان تقسیم همه املاك بدون استثنا بین ورثه هستند. در این مورد تكلیف چیست؟

بعد از فرض ثبوت وصیت با دلیل شرعی یا اقرار ورثه، در صورتی كه ملك مورد وصیت بیشتر از ثلث مجموع تركه نباشد، آنان حق ندارند خواهان تقسیم آن شوند، بلكه واجب است با صرف آن در حقوق مالی و واجبات بدنی كه میت به آنها وصیت كرده، به وصیت او عمل كنند. بلكه اگر از طریق شرعی یا با اعتراف ورثه ثابت شود كه میت به مردم بدهكار است و یا حقوق مالی مربوط به خداوند مانند خمس و زكات و كفارات و یا مالی و بدنی مانند حج بر عهده اوست، باز هم بر آنان واجب است همه دیون او را از اصل تركه بپردازند و سپس باقیمانده آن بین ورثه تقسیم شود، هر چند نسبت به آنها وصیتی نكرده باشد.

س 1836: فردی كه مالك مقداری زمین زراعتی است، وصیت كرده كه آن را برای تعمیر مسجد مصرف كنند، ولی ورثه او آن را فروخته اند، آیا وصیت متوفّی نافذ است؟ و آیا ورثه حق فروش آن ملك را دارند؟

اگر مضمون وصیت، این باشد كه خود زمین زراعتی، فروخته و در تعمیر مسجد مصرف شود و قیمت زمین هم از ثلث تركه، بیشتر نباشد، وصیت نافذ است و فروش زمین، اشكال ندارد و اگر مقصود موصی، این بوده كه منافع زمین صرف تعمیر مسجد شود، دراین صورت، ورثه حقّ فروش نداشته اند.

س 1837: شخصی وصیت كرده كه یك قطعه از زمین هایش برای بجا آوردن نماز

و روزه از طرف او و كارهای خیر مصرف شود، آیا فروش این زمین جایز است، یا آنكه وقف محسوب می شود؟

تا زمانی كه از شواهد و قرائن فهمیده نشود كه منظورش این بوده كه زمین به حال خود باقی بماند تا درآمدهای آن برای او مصرف شود، بلكه فقط وصیت كرده كه زمین برای خود او مصرف گردد، این وصیت در حكم وقف زمین نیست، درنتیجه اگر پول آن زائد بر ثلث نباشد، فروش و صرف پول آن برای خود او اشكال ندارد.

س 1838: آیا جایز است مالی به عنوان ثلث تركه كنار گذاشته شود و یا نزد شخصی به ودیعه گذاشته شود تا بعد از وفات او به مصرف خودش برسد؟

این كار اشكال ندارد به شرط اینكه بعد از وفات او دو برابر آن مال برای ورثه باقی بماند.

س 1839: شخصی به پدرش وصیت كرده كه برای قضای چند ماه نماز و روزه ای كه بر عهده اش است، اجیر بگیرد و درحال حاضر آن شخص مفقود شده است، آیا بر پدر او واجب است كسی را برای قضای نماز و روزه او اجیر كند؟

تا زمانی كه موت موصی با دلیل شرعی و یا از طریق علم وصی ثابت نشده، استیجار از طرف او برای قضای نماز و روزه وی صحیح نیست.

س 1840: پدرم ثلث زمین خود را برای ساخت مسجد وصیت كرده است، ولی با توجه به وجود دو مسجد در مجاورت این زمین و نیاز مبرم به ساخت مدرسه، آیا جایز است به جای مسجد، مدرسه در آن بسازیم؟

تبدیل وصیت با ساخت مدرسه به جای مسجد جایز نیست، ولی اگر قصدایجاد مسجد در همان

زمین نبوده، فروش و مصرف پول آن برای ساخت مسجد در مكانی كه نیازمند مسجد است مانعی ندارد.

س 1841: آیا جایز است شخصی وصیت كند كه جسد او بعد از مردن در اختیار دانشجویان دانشكده پزشكی قرار گیرد تا برای تشریح و تعلیم و تعلّم مورد استفاده واقع شود یااین عمل به این جهت كه موجب مثله شدن جسد میت مسلمان می شود حرام است؟

به نظر می رسد ادله تحریم مثله و امثال آن ناظر به امر دیگری است و از امثال مورد سؤال كه مصلحت مهمی در تشریح جنازه میت وجود دارد منصرف است. اگر شرط احترام جسد میت مسلمان كه باید اصل مسلّم در نظائر این مسأله قرار داده شود حاصل باشد ظاهرا كالبد شكافی اشكال نخواهد داشت.

س 1842: اگر فردی وصیت نماید كه بعضی از اعضای بدن او بعد از مردن به بیمارستان

یا شخص دیگری هدیه شود، آیا این وصیت صحیح و اجرای آن واجب است؟

صحت و نفوذ این قبیل وصایا نسبت به اعضایی كه جداكردن آنها از جسد میت هتك حرمت او محسوب نمی شود، بعید نیست و عمل به وصیت در این موارد مانعی ندارد.

س 1843: آیا اگر ورثه در زمان حیات موصی، وصیت او را نسبت به بیشتر از ثلث اجازه بدهند، برای نفوذ آن كافی است؟ و بر فرض كفایت، آیا جایز است بعد از مردن موصی از اجازه خود عدول كنند؟

اجازه ورثه در زمان حیات موصی نسبت به زائد بر ثلث، برای نفوذ و صحت وصیت كافی است و بعد از وفات موصی، حق رجوع از آن را ندارند و رجوع آنان هم اثری ندارد.

س 1844: یكی از شهدای عزیز

در مورد قضای نماز و روزه هایش وصیت كرده است، ولی تركه ای ندارد و یا تركه او فقط خانه و لوازم آن است كه فروش آنها موجب عسر و حرج فرزندان صغیر او می شود، ورثه او در رابطه با این وصیت چه تكلیفی دارند؟

اگر آن شهید عزیز تركه ای ندارد، عمل به وصیت او واجب نیست، ولی بر پسر بزرگ او واجب است كه بعد از رسیدن به سن بلوغ، نماز و روزه هایی را كه از پدرش فوت شده قضا نماید، ولی اگر تركه ای دارد، واجب است ثلث آن در مورد وصیت او مصرف شود و مجرّد نیاز ورثه و صغیر بودن آنان عذر شرعی برای عمل نكردن به وصیت محسوب نمی شود.

س 1845: آیا وجود موصی له در هنگام وصیت در صحت و نفوذ وصیت به مال شرط است؟

وجود موصی له هنگام وصیت در وصیت تملیكی شرط است، هر چند به صورت جنین در رحم مادرش باشد و یا حتّی جنینی باشد كه هنوز روح در آن دمیده نشده است، به شرط اینكه زنده بدنیا بیاید.

س 1846: موصی در وصیت مكتوب خود علاوه بر نصب وصی برای اجرای وصیت هایش، فردی را هم به عنوان ناظر تعیین كرده، ولی تصریح به اختیارات او نكرده است یعنی مشخص نیست كه آیا نظارت او بر كار وصی فقط برای اطلاع از كارهای اوست تا بر خلاف آنچه موصی مقرّر كرده عمل نكند یاآنكه نسبت به اعمال موصی دارای رای و نظر است و كارهای او باید طبق نظر و صلاحدید ناظر صورت بگیرد، اختیارات ناظر در این صورت چگونه است؟

با فرض اطلاق وصیت، بر وصی واجب نیست دركارهایش با ناظر

مشورت كند، هر چند احوط انجام آن است و وظیفه ناظر، نظارت بر وصی جهت اطلاع یافتن از كارهای اوست.

س 1847: فردی پسر بزرگ خود را وصی و مرا ناظر بر او قرار داده و از دنیا رفته است، سپس فرزند او نیز وفات یافته و من تنها فردمسئول اجرای وصیت او شده ام، ولی درحال حاضر به علت وضعیت خاصی كه دارم، اجرای اموری كه به آنها وصیت شده برای من مشكل می باشد، آیا تبدیل مورد وصیت با پرداخت منافع حاصل از ثلث به اداره بهداشت جهت مصرف در امور خیریه و برای افراد نیازمندی كه تحت تكفل آن اداره هستند ومستحق كمك و مساعدت می باشند، جایز است؟

ناظر نمی تواند بطور مستقل به اجرای وصایای میت بپردازد هر چند بعد از موت موصی باشد، مگر آنكه موصی بعد از موت وصی او را وصی قرار داده باشد و در غیر این صورت، باید بعد از فوت وصی به حاكم شرع مراجعه كند تا فرد دیگری را به جای او تعیین نماید و به هر حال تعدّی از وصیت میت و تغییر و تبدیل آن جایز نیست.

س 1848: اگر شخصی وصیت كند كه مقداری از اموال او برای تلاوت قرآن كریم در نجف اشرف مصرف شود و یا مالی را برای این كار وقف نماید وبرای وصی یا متولی وقف ارسال مال به نجف اشرف جهت اجیر كردن كسی برای قرائت قرآن ممكن نباشد، تكلیف او دراین مورد چیست؟

اگر مصرف آن مال حتّی در آینده برای تلاوت قرآن كریم در نجف اشرف ممكن باشد، واجب است به وصیت عمل شود.

س 1849: مادرم قبل از وفاتش وصیت

نمود كه طلاهای او را شب های جمعه در كارهای خیر مصرف كنم و من تاكنون این كار را برای او انجام داده ام، ولی در صورت مسافرت به كشورهای خارجی كه ساكنین آنها به احتمال زیاد مسلمان نیستند، تكلیف من چیست؟

تا زمانی كه احراز نشود كه مقصود او انفاق به عموم مردم اعم از مسلمان و غیرمسلمان بوده، واجب است آن مال فقط در امور خیریه مربوط به مسلمانان مصرف شود، هر چند با قرار دادن آن مال نزد فردی امین در سرزمین اسلامی باشد تا به مصرف مسلمانان برسد.

س 1850: شخصی وصیت كرده كه مقداری از زمین هایش برای مصرف پول آن در مراسم عزاداری و امور خیریه به فروش برسد، ولی فروش آن به غیر از ورثه موجب بروز مشكل و مشقت برای آنان می شود زیرا تفكیك زمین مزبور و زمین های دیگر مشكلات زیادی ایجاد می كند، آیا جایز است كه ورثه، این زمین را بطور قسطی برای خودشان بخرند به این صورت كه هر سال مبلغی از آن را بپردازند تا با نظارت وصی وناظر درمورد وصیت به مصرف برسد؟

اصل خرید زمین توسط ورثه برای خودشان اشكال ندارد، و خرید آن بطور قسطی به قیمت عادلانه نیز، در صورتی كه احراز نشود كه قصد موصی فروش نقدی زمین و مصرف پول آن در همان سال اول درمورد وصیت بوده، اشكال ندارد به شرط آنكه وصی و ناظر این كار را به مصلحت ببینند و اقساط هم به گونه ای نباشد كه منجر به اهمال و عدم اجرای وصیت شود.

س 1851: شخصی در بیماری منجر به موت، به دو نفر به عنوان وصی و نائب وصی وصیت كرده

و بعد از آن نظرش تغییر نموده و وصیت را باطل كرده و وصی و نائب را از آن مطلع نموده است و وصیتنامه دیگری نوشته و در آن یكی از نزدیكان خود را كه غائب می باشد، وصی خود قرار داده است، آیا وصیت اول بعد از عدول و تغییر آن به حال خود باقی می ماند و اعتبار دارد؟ و اگر وصیت دوم صحیح و شخص غائب وصی باشد در صورتی كه وصی اوّل و نائب او كه عزل شده اند به وصیتی كه موصی آن را باطل نموده استناد كنند و اقدام به اجرای آن نمایند، آیا تصرفات آنان عدوانی محسوب می شود و واجب است آنچه را از مال میت انفاق كرده اند به وصی دوم برگردانند؟

بعد از آنكه میت در زمان حیات خود از وصیت اول عدول نمود و وصی اول را عزل كرد، وصی معزول بعد از آگاهی از عزل خود حق ندارد به آن وصیت استناد و عمل نماید و تصرّفات او در مال مورد وصیت، فضولی و متوقف بر اجازه وصی می باشد، درنتیجه اگر آن را اجازه نكند، وصی معزول ضامن اموالی است كه مصرف كرده است.

س 1852: شخصی وصیت كرده است كه یكی از املاك او متعلّق به یكی از فرزندانش باشد، سپس بعد از دو سال، وصیت خود را بطور كامل تغییر داده است، آیا عدول او از وصیت قبلی به وصیت بعدی شرعا صحیح است؟ و در صورتی كه این شخص بیمار و محتاج خدمت و مراقبت باشد، آیا این وظیفه فقط بر عهده وصی معین او یعنی پسر بزرگش است یا آنكه همه فرزندان او بطور مساوی دارای

این مسئولیت هستند؟

عدول موصی از وصیت تا زمانی كه زنده است و از سلامت عقلی برخوردار است شرعا اشكال ندارد و وصیت صحیح و معتبر از نظر شرعی، وصیت بعدی می باشد و مسئولیت مراقبت از شخص بیمار در صورتی كه قادر به استخدام پرستار از مال خودش نباشد، بطور مساوی بر عهده همه فرزندان اوست كه توانایی مراقبت از او را دارند و وصی به تنهایی مسئول آن نیست.

س 1853: پدری ثلث اموالش را برای خودش وصیت كرده و مرا وصی خود قرار داده است، بعد از تقسیم تركه، ثلث آن كنار گذاشته شده، آیا جایز است برای اجرای وصایای او قسمتی از ثلث مال او را بفروشم؟

اگر وصیت كرده باشد كه ثلث اموالش برای اجرای وصایای او مصرف شود، فروش آن بعد از جدا كردن از تركه و مصرف آن در مواردی كه در وصیتنامه ذكر شده است، اشكال ندارد. ولی اگر وصیت كرده كه درآمدهای ثلث برای اجرای وصایای او مصرف شود، در این صورت فروش عین ثلث جایز نیست هر چند برای مصرف در موارد وصیت باشد.

س 1854: اگر موصی، وصی و ناظر را تعیین كند، ولی وظایف و اختیارات آنان را ذكر ننماید و همچنین متعرض ثلث اموال خود و مصارف آن نیز نشود، در این صورت وظیفه وصی چیست؟ آیاجایز است ثلث اموال موصی را از تركه او جدا كند و در امور خیر مصرف نماید؟ و آیا مجرّد وصیت و تعیین وصی برای استحقاق او نسبت به ثلث تركه اش كافی است تا در نتیجه بر وصی، جدا كردن ثلث از تركه و مصرف آن برای موصی واجب باشد؟

اگر مقصود

موصی از طریق قرائن و شواهد و یا عرف محلی خاص، فهمیده شود، واجب است وصی به فهم خود نسبت به تشخیص مورد وصیت و مقصود موصی كه از این طریق بدست آمده عمل كند و در غیر این صورت وصیت به خاطر ابهام و عدم ذكر متعلّق آن، باطل و لغو است.

س 1855: شخصی اینگونه وصیت كرده است: « همه پارچه های دوخته شده و دوخته نشده و غیره متعلّق به همسرم باشد » آیا مقصود از كلمه « غیره » اموال منقول اوست یا اینكه منظور چیزهایی است كه كمتر از پارچه و لباس هستند مانند كفش و امثال آن؟

تا زمانی كه منظور از كلمه « غیره » كه در وصیتنامه آمده است معلوم نشود و از خارج هم مقصود موصی از آن فهمیده نشود، این جمله از وصیتنامه با توجه به اجمال و ابهام آن قابل عمل و اجرا نیست و تطبیق آن بر یكی از احتمالاتی كه در سؤال آمده، متوقف بر موافقت و رضایت ورثه است.

س 1856: زنی وصیت كرده كه از ثلث تركه اش هشت سال نماز قضا برای او خوانده شود و بقیه آن برای ردّ مظالم و خمس و كارهای خیر مصرف گردد. باتوجه به اینكه زمان عمل به این وصیت مصادف با دوران دفاع مقدس بوده كه كمك به جبهه ضرورت بیشتری داشته و وصی هم یقین دارد كه حتّی یك نماز قضا بر عهده آن زن نیست، ولی درعین حال شخصی را اجیر كرده كه به مدت دو سال برای او نماز بخواند و مقداری از ثلث را به جبهه كمك كرده و باقیمانده را برای

پرداخت خمس و ردّ مظالم مصرف نموده، آیا در مورد عمل به وصیت، چیزی بر عهده وصی هست؟

واجب است به وصیت همانگونه كه میت وصیت كرده، عمل شود و جایز نیست وصی، عمل به آن را حتّی در بعضی از موارد ترك كند، بنابراین اگر حتّی مقداری از آن مال را در غیر مورد وصیت مصرف نماید، به همان مقدار ضامن است.

س 1857: شخصی به دو نفر وصیت كرده كه بعد از وفات او طبق آنچه كه در وصیتنامه آمده است عمل كنند، در ماده سه آن مقرّر شده كه همه تركه موصی اعم از منقول و غیرمنقول و نقد و طلب هایی كه از مردم دارد جمع شده و بعد از پرداخت بدهی های او از اصل تركه، ثلث آن از همه تركه جدا شود و طبق مواد 4 و 5 و 6 كه در وصیتنامه آمده است مصرف گردد و بعد از گذشت هفده سال باقیمانده ثلث، خرج ورثه فقیر شود. ولی دو وصی از زمان فوت موصی تا پایان این مدت موفق به جدا كردن ثلث نشده اند و عمل به مواد مذكور برای آنان امكان ندارد و ورثه هم مدّعی هستند كه وصیت نامه بعد از انقضای مدت مزبور باطل است و آن دو وصی هم حق دخالت در اموال موصی را ندارند، حكم این مسئله چیست؟ و این دو وصی چه وظیفه ای دارند؟

وصیت و وصایت وصی با تأخیر در اجرا باطل نمی شود، بلكه بر آن دو وصی واجب است به وصیت عمل كنند هر چند مدت آن طولانی شود و تا زمانی كه وصایت آنان مقید به مهلت خاصی كه به پایان رسیده

است نباشد، ورثه حق ندارند مزاحم آن دو در اجرای وصیت شوند.

وصیت قسمت دوم

س 1858: بعد از تقسیم تركه میت بین ورثه و صدور اسناد مالكیت به نامهای آنان و گذشت شش سال از آن، یكی از ورثه ادعا می كند كه متوفّی بطور شفاهی به او وصیت كرده است كه قسمتی از خانه به یكی از پسران او داده شود و بعضی از زنان هم به این امر شهادت می دهند، آیا بعد از گذشت مدت مزبور، ادعای او پذیرفته می شود؟

مرور زمان و اتمام مراحل قانونی تقسیم ارث مانع از قبول وصیت، در صورتی كه مستند به دلیل شرعی باشد نیست، در نتیجه اگر مدّعی وصیت، ادعای خود را از طریق شرعی ثابت كند، بر همه واجب است كه طبق آن عمل نمایند و در غیر این صورت هر كسی كه اقرار به صحت ادعای او كرده، واجب است به مضمون آن ملتزم باشد و به مقدار سهم خود از ارث برطبق آن عمل نماید.

س 1859: شخصی به دو نفر وصیت كرده است كه قطعه ای از زمین های او را بفروشند و به نیابت از او به حج بروند و در وصیتنامه خود یكی از آن دو را به عنوان وصی و دیگری را ناظر بر او قرار داده است، سپس شخص سومی پیدا شده است كه ادعا می كند كه مناسك حج را بدون كسب اجازه از وصی و ناظر به نیابت از او بجا آورده است و درحال حاضر وصی هم از دنیا رفته و فقط ناظر زنده است، آیا ناظر باید دوباره با پول آن زمین از طرف میت فریضه حج انجام دهد؟ یا آنكه واجب

است پول زمین را به عنوان اجرت به كسی بدهد كه ادعا می كند از طرف میت حج را بجا آورده است؟ و یا چیزی در این رابطه بر او واجب نیست؟

در صورتی كه حج بر عهده میت باشد و بخواهد با وصیت به انجام حج توسط نائب، برئ الذّمه شود اگر شخص سومی به نیابت از میت حج بجا آورد، برای او كافی است ولی آن شخص حق مطالبه اجرت از هیچكس را ندارد و در غیر این صورت، ناظر و وصی باید به وصیت میت عمل كنند و با پول زمین از طرف او فریضه حج را بجا آورند و اگر وصی قبل از عمل به وصیت بمیرد، بر ناظر واجب است كه برای عمل به وصیت به حاكم شرع مراجعه كند.

س 1860: آیا جایز است ورثه، وصی را وادار به پرداخت مبلغ معینی برای قضای نماز و روزه از طرف میت نمایند؟ و وصی در این مورد چه تكلیفی دارد؟

عمل به وصایای میت جزء مسئولیت های وصی و بر عهده اوست و باید براساس مصلحتی كه تشخیص می دهد به آن عمل كند و ورثه حق دخالت در آن را ندارند.

س 1861: سند وصیت هنگام شهادت موصی در بمباران مخازن نفتی همراه او بوده و در نتیجه در آن حادثه سوخته و یا مفقود شده و كسی هم از مضمون آن آگاه نیست و در حال حاضر وصی نمی داند كه آیا فقط او به تنهایی وصی است یا آنكه وصی دیگری نیز وجود دارد، وظیفه او چیست؟

بعد از ثبوت اصل وصیت، بر وصی واجب است در مواردی كه یقین به حصول تغییر و تبدیل در آنها

ندارد، به وصیت عمل نمایدو بر این احتمال كه ممكن است وصی دیگری نیز باشد اعتنا نكند.

س 1862: آیا جایز است موصی فردی غیر از ورثه اش را به عنوان وصی خود برگزیند؟ و آیا كسی حق دارد با این كار او مخالفت نماید؟

انتخاب و تعیین وصی از بین كسانی كه موصی، آنان را شایسته این كار می داند، منوط به نظر خود او است و اشكال ندارد كه فردی غیر از ورثه را به عنوان وصی خود تعین كند و ورثه حق اعتراض به او را ندارند.

س 1863: آیا جایز است بعضی از ورثه بدون مشورت با دیگران و یا جلب موافقت وصی، از اموال میت تحت عنوان ضیافت برای او انفاق كنند؟

اگرقصد آنان از این كار، عمل به وصیت است، انجام آن بر عهده وصی میت است و آنان حق ندارند بدون موافقت وصی، خودسرانه اقدام به این كار كنند و اگر قصد دارند كه از تركه میت به حساب ارث ورثه انفاق كنند، انجام آن منوط به اذن سایر ورثه است و اگر آنان راضی نباشند، نسبت به سهم ورثه دیگر این كار حكم غصب را دارد.

س 1864: موصی در وصیتنامه اش ذكركرده است كه فلانی وصی اول و زید وصی دوم او و عمرو وصی سوّم اوست، آیا هر سه نفر با هم وصی او هستند یا آنكه فقط نفر اول وصی اوست؟

این موضوع تابع قصد و نظر موصی است و تا از شواهد و قرائن بدست نیاید كه مقصود او وصایت آن سه نفر به نحو اجتماعی است و یا وصایت آنان به نحو ترتیبی و تعاقبی است، باید توافق كنند كه

در عمل به وصیت به نحو اجتماعی عمل نمایند.

س 1865: اگر موصی سه نفر را به نحو اجتماعی وصی خود قرار دهد، ولی آنان در مورد روش عمل به وصیت، به توافق نرسند، نزاع بین آنان چگونه باید از بین برود؟

در موارد تعدّد وصی، در صورتی كه راجع به چگونگی عمل به وصیت اختلاف بروز كند، واجب است به حاكم شرع مراجعه نمایند.

س 1866: با توجه به اینكه من پسر بزرگ پدرم هستم و شرعا باید قضای نماز و روزه های او را بجا بیاورم، در موردی كه قضای نماز و روزه چند سال بر عهده پدرم باشد، ولی وصیت كرده باشد كه فقط قضای نماز و روزه یك سال برای او بجا آورده شود، تكلیف من چیست؟

اگر میت وصیت كرده باشد كه قضای نماز و روزه های او از ثلث تركه بجا آورده شود، جایز است از ثلث تركه، شخصی را برای انجام آن اجیر نمایید و اگر نماز و روزه ای كه بر ذمّه اوست بیشتر از مقداری باشد كه وصیت كرده است، بر شما واجب است كه آنها را برای او قضا كنید، هر چند با اجیر كردن شخصی از مال خودتان برای انجام آن باشد.

س 1867: شخصی به پسر بزرگ خود وصیت كرده است كه قطعه معینی از زمین های او را بفروشد و با پول آن از طرف او حج بجا بیاورد و او هم متعهد شده كه این كار را برای پدرش انجام دهد، ولی با توجه به اینكه نتوانسته به موقع، مجوز سفر حج را از سازمان حج و زیارت بگیرد و اخیرا هزینه های آن هم افزایش یافته است، بطوری كه پول

آن زمین برای انجام سفر حج كفایت نمی كند، عمل به وصیت توسط خود او غیر ممكن شده است، در نتیجه مجبور شده جهت انجام حج برای پدرش كسی را نائب بگیرد، ولی پول زمین برای اجرت نیابت كافی نیست، آیا بر بقیه ورثه واجب است كه برای عمل به وصیت پدر با او همكاری كنند یا آنكه انجام آن فقط وظیفه پسر بزرگتر است زیرا به هر حال او باید از طرف پدرش فریضه حج را انجام دهد؟

در فرض مورد سؤال، پرداخت هیچیك از هزینه های حج بر سایر ورثه واجب نیست، ولی اگر حج بر ذمّه موصی مستقر شده باشد و پول زمینی كه جهت انجام حج به نیابت از او معین كرده برای پرداخت هزینه های حج نیابتی هر چند از میقات كافی نباشد، در این صورت واجب است هزینه های حج میقاتی از اصل تركه تكمیل شود.

س 1868: اگر قبضی وجود داشته باشد كه نشان دهد میت مبالغی را به عنوان حقوق شرعی خود پرداخته و یا عده ای شهادت دهند كه او حقوق خود را می پرداخته است، آیا بر ورثه پرداخت حقوق شرعی او از تركه واجب است؟

مجرّد وجود قبض پرداخت مبالغی به حساب حقوق شرعی توسط میت و یا شهادت شهود به اینكه او حقوق شرعی خود را می پرداخته است، حجت شرعی بر برائت ذمّه او از آن حقوق و همچنین عدم تعلّق حقوق شرعی به اموال او محسوب نمی شود، در نتیجه اگر او در زمان حیات یا در وصیت نامه اعتراف كرده باشد كه مقداری به عنوان حقوق شرعی بدهكار است و یا در تركه او وجود دارد و یا ورثه یقین به آن پیدا

كنند، بر آنان واجب است آن مقدار را كه میت به آن اقرار كرده و یا یقین به وجود آن دارند، از اصل تركه میت بپردازند و در غیر این موارد چیزی بر آنان واجب نیست.

س 1869: شخصی ثلث اموالش را برای خودش وصیت كرده و در حاشیه وصیتنامه خود قید كرده است كه خانه موجود در باغ برای تأمین مخارج ثلث است و وصی باید بعد از گذشت بیست سال از وفات او، آن را بفروشد و پول آن را برای او مصرف نماید. آیا ثلث باید از همه تركه اعم از خانه و اموال دیگر محاسبه شود تا در صورتی كه قیمت خانه كمتر از مقدار ثلث باشد، از سایر اموال میت تكمیل شود، یا آنكه ثلث، فقط خانه است و اموال دیگری از ورثه به عنوان ثلث گرفته نمی شود؟

اگر بخواهد با وصیت و آنچه در حاشیه وصیتنامه ذكر كرده، فقط خانه را به عنوان ثلث برای خودش تعیین كند و آن خانه هم از ثلث مجموع تركه بعد از پرداخت بدهی های میت بیشتر نباشد، در این صورت فقط خانه ثلث است و اختصاص به میت دارد و همینطور است اگر قصد او بعد از وصیت به ثلث تركه برای خودش، تعیین خانه برای مصارف ثلث باشد و قیمت آن هم به مقدار ثلث مجموع تركه بعد از پرداخت دیون باشد و درغیر این صورت باید اموال دیگری از تركه به خانه ضمیمه شود، به مقداری كه مجموع آنها به اندازه ثلث تركه برسد.

س 1870: بعد از گذشت بیست سال از تقسیم ارث و گذشت چهار سال از اینكه دختر میت سهم خود

را فروخته است، مادر وصیتنامه ای را آشكار كرد كه بر اساس آن همه اموال شوهر متعلق به همسر اوست و همچنین اعتراف نمود كه این وصیتنامه از زمان فوت شوهرش نزد او بوده ولی تاكنون كسی را از وجود آن آگاه نكرده است، آیا با وجود آن حكم به بطلان تقسیم ارث و فروش سهم الارث توسط دختر میت می شود؟ و بر فرض بطلان، آیا ابطال سند رسمی ملكی كه شخص سومی آن را از دختر خریده، براثر اختلاف بین دختر و مادر در مورد آن صحیح است؟

بر فرض صحت وصیت مزبور و ثبوت آن با دلیل معتبر، چون مادر از زمان وفات شوهرش تا هنگام تقسیم تركه علم به آن وصیت داشته و هنگام دادن سهم دختر و فروش آن به دیگری توسط او، وصیتنامه در دست مادر بوده و در عین حال نسبت به وصیت سكوت كرده و از اعتراض نسبت به دادن سهم به دختر با فرض این كه محذوری از اعلام نداشته خودداری نموده و همچنین هنگامی كه آن دختر سهم خود را فروخته، به فروش آن هم اعتراضی نكرده است، همه اینها رضایت او به گرفتن سهم الارث توسط دختر و فروش آن محسوب می شود و بعد از آن حق ندارد آنچه را به دخترش داده از او مطالبه كند و همچنین حق مطالبه چیزی را هم از مشتری ندارد و معامله ای كه دختر او انجام داده محكوم به صحت است و مبیع نیز مال مشتری است.

س 1871: یكی از شهدا به پدرش وصیت كرده كه اگر با حفظ خانه مسكونی او قادر به پرداخت بدهی های او نیست، آن را

بفروشد و با پول آن دیون او را ادا كند و همچنین وصیت كرده كه مبلغی در كارهای خیر مصرف شود و پول زمین هم به دائی او داده شود و مادرش را هم به حج بفرستد و قضای چند سال نماز و روزه از طرف او بجا آورده شود. سپس برادر وی با همسرش ازدواج نمود و با آگاهی از خرید قسمتی از خانه توسط همسر شهید درخانه او ساكن شد و مبلغی را برای تعمیر خانه پرداخت كرد و یك سكه طلا هم از فرزند شهید گرفت تا برای تعمیر خانه مصرف كند، تصرفات او در خانه شهید و اموال فرزند او چه حكمی دارد؟ با توجه به اینكه اقدام به تربیت و پرداخت نفقه فرزند شهید نموده، استفاده او از حقوق ماهانه ای كه مخصوص فرزند شهید است چه حكمی دارد؟

واجب است همه اموال آن شهید عزیز محاسبه شود و بعد از پرداخت همه دیون مالی او از آن، ثلث باقیمانده آن برای اجرای وصیت های او مانند قضای نماز و روزه از طرف او و پرداخت هزینه سفر حج به مادر و امثال آنها، مصرف شود، سپس دو ثلث دیگر و باقیمانده ثلث قبلی بین ورثه شهید كه عبارتند از پدر و مادر و فرزند و همسر او، طبق كتاب و سنت تقسیم شود و همه تصرفات در خانه و وسایلی كه مال آن شهید هستند باید با اذن ورثه و ولی شرعی صغیر صورت بگیرد و برادر شهید هم حق ندارد هزینه تعمیراتی را كه بدون اذن و اجازه ولی شرعی صغیر در خانه انجام داده، از مال صغیر بردارد و همچنین

جایز نیست سكه طلا و حقوق ماهانه صغیر را برای تعمیر خانه و مخارج خودش مصرف نماید و حتّی نمی تواند آنها را برای انفاق بر خود صغیر هم استفاده كند مگر با اذن و اجازه ولی شرعی او و در غیر این صورت ضامن آن مال است و باید آن را به صغیر بپردازد و همچنین خرید خانه هم باید با اذن و اجازه ورثه و ولی شرعی صغیر صورت بگیرد.

س 1872: موصی در وصیت نامه خود نوشته است كه همه اموال او كه شامل سه هكتار باغ میوه است به این صورت مصالحه شده اند كه دو هكتار آن بعد از وفات او مال جمعی از فرزندانش باشد و هكتار سوم برای خودش باشد تا در وصایای او مصرف شود و بعد از فوت او معلوم شده كه مجموع مساحت باغهای او كمتر از دو هكتار است، بنابر این اولا آیا مطلبی كه در وصیتنامه نوشته، مصالحه بر اموال به آن صورت كه او نوشته محسوب می شود یا آنكه وصیت بر اموالش بعد از وفات اوست؟ و ثانیا: بعد از آنكه معلوم شد كه مساحت باغهای او كمتر از دو هكتار است، آیا همه آن اختصاص به فرزندان او دارد و موضوع یك هكتاری كه اختصاص به خودش داده بود منتفی می شود یا آنكه بگونه دیگری باید عمل شود؟

تا زمانی كه تحقّق صلح توسط او در زمان حیاتش بر وجه صحیح شرعی كه متوقف بر قبول مصالح له در زمان حیات مصالح است، احراز نشده باشد آنچه كه او ذكر كرده بر وصیت حمل می شود، در نتیجه وصیت او راجع به اینكه باغهای میوه برای جمعی

از فرزندان او و خودش باشد در ثلث مجموع تركه، نافذ است و در زائد بر ثلث متوقف بر اجازه ورثه است و در صورت عدم اجازه آنان، مقدار زائد بر ثلث، ارث آنان است.

س 1873: فردی همه اموال خود را به نام پسر خود نموده است به این شرط كه بعد از وفات پدر، مقدار معینی پول نقد به هر یك از خواهرانش به جای سهم آنان از ارث بپردازد، ولی یكی از خواهران او هنگام فوت پدر حضور نداشت و در نتیجه نتوانست در آن زمان حق خود را بگیرد و هنگامی كه به آن شهر مراجعت نمود، حق خود را از برادرش مطالبه كرد. ولی برادرش در آن زمان چیزی به او نپرداخت و در حال حاضر كه چندین سال از آن می گذرد و قدرت خرید مبلغ مورد وصیت بسیار كاهش پیدا كرده، اعلام نموده كه حاضر است آن مبلغ را به او بپردازد، ولی خواهر او آن پول را با همان قدرت خریدش در آن زمان، مطالبه می كند و برادر او از پرداخت آن خودداری می كند و خواهرش را متّهم به مطالبه ربا می نماید. این مسئله چه حكمی دارد؟

اگر اصل تحویل تركه به فرزند مذكر و وصیت به پرداخت مبالغی پول به فرزندان مونث بر وجه صحیح شرعی محقّق شده باشد، هر یك از خواهران فقط استحقاق دریافت مبلغ مورد وصیت را دارند، ولی در صورتی كه قدرت خرید هنگام پرداخت، از قدرت خرید در وقت فوت موصی كمتر شده باشد، احوط این است كه دو طرف در مورد مقدار تفاوت با هم مصالحه كنند و این در حكم ربا نیست.

س

1874: پدر و مادرم در زمان حیاتشان و در حضور سایر فرزندان یك قطعه زمین كشاورزی را به عنوان ثلث اموالشان اختصاص دادند تا بعد از وفات برای پرداخت هزینه های كفن و دفن و روزه و نماز و غیره، مورد استفاده قرار گیرد و راجع به آن به من كه تنها پسرشان هستم وصیت كردند و با توجه به اینكه آنان بعد از وفات، پول نقدی نداشتند، هزینه همه آن امور را از پول خودم پرداخت كردم، آیا اكنون جایز است مقداری را كه خرج كرده ام از ثلث مذكور بردارم؟

اگر آنچه را كه برای میت خرج كرده اید به حساب وصیت و به قصد برداشتن آن از ثلث پرداخته باشید، جایز است آن را از ثلث اموال میت بردارید و در غیر این صورت جایز نیست.

س 1875: مردی وصیت كرده كه اگر همسرش بعد از وفات او ازدواج نكرد، ثلث خانه ای كه در آن سكونت دارد مال او باشد و با توجه به اینكه او بعد از انقضای عدّه، ازدواج نكرده و نشانه ای هم مبنی بر قصد ازدواج او در آینده وجود ندارد، تكلیف وصی و سایر ورثه در مورد اجرای وصیت موصی چیست؟

بر آنان واجب است فعلا ملك مورد وصیت را به زوجه بدهند، ولی این انتقال مشروط به عدم ازدواج است، در نتیجه اگر بعد از آن، ازدواج كند، ورثه حق فسخ و پس گرفتن ملك را دارند.

س 1876: هنگامی كه می خواستیم ارثیه پدرمان را كه او نیز از پدرش به ارث برده بود و بین ما و عمو و مادربزرگ ما مشترك بود و آنان نیز آن اموال را از جدّ ما، به ارث

برده بودند، تقسیم كنیم آنان وصیت نامه جدّم مربوط به سی سال قبل را ارائه دادند، كه در آن به هر كدام از مادربزرگ و عمویم علاوه بر سهمشان از تركه، مبلغ معینی پول نقد هم وصیت كرده بود، ولی آن دو این مبلغ را به قیمت فعلی آن تبدیل نموده و در نتیجه چندین برابر مبلغ مورد وصیت را از اموال مشترك به خود تخصیص دادند، آیا این كار آنان شرعا صحیح است؟

احتیاط این است كه نسبت به تفاوت قدرت خرید پول، با هم مصالحه كنید، و اگر در این زمینه قانونی وجود داشته باشد باید مراعات گردد.

س 1877: یكی از شهدای عزیز وصیت كرده كه فرشی را كه برای خانه اش خریده است به حرم ابی عبدالله الحسین « علیه السلام » در كربلای معلّی هدیه شود و در حال حاضر اگر بخواهیم آن را در خانه نگه داریم تا عمل به وصیت ممكن شود، خوف این را داریم كه فرش تلف شود، آیا جایز است برای جلوگیری از ضرر و خسارات، از آن در مسجد یا حسینیه محله استفاده كنیم؟

اگر حفظ فرش تا زمانی كه امكان عمل به وصیت را پیدا كنید، متوقف بر استفاده از آن بطور موقت در مسجد یا حسینیه باشد، اشكال ندارد.

س 1878: شخصی وصیت كرده كه مقداری از درآمدهای بعضی از املاكش به مصرف مسجد و حسینیه و مجالس دینی و امور خیریه و مانند آن برسد، ولی ملك مذكور و املاك دیگر او غصب شده اند و گرفتن آن از دست غاصب هزینه هایی را در بردارد، آیا جایز است كه آن هزینه ها از موصی به برداشت شود؟ و آیا

مجرّد امكان آزاد كردن ملك از غصب برای صحت وصیت كافی است؟

برداشتن هزینه های گرفتن املاك از دست غاصب از درآمدهای ملك مورد وصیت، به همان مقدار اشكال ندارد و برای صحت وصیت به ملك، قابلیت آن برای استفاده در مورد وصیت كافی است هر چند بعد از گرفتن آن از دست غاصب باشد و این كار هم نیازمند صرف مال باشد.

س 1879: شخصی همه اموال منقول و غیر منقول خود را برای پسرش وصیت كرده و با این كار شش دختر خود را از ارث محروم نموده است، آیا این وصیت نافذ است؟ و در صورتی كه نافذ نباشد، چگونه آن اموال بین شش دختر و یك پسر تقسیم می شود؟

صحت وصیت مزبور فی الجمله مانعی ندارد، ولی فقط به مقدار ثلث مجموع تركه نافذ است و در مقدار زائد بر آن، متوقف بر اجازه جمیع ورثه است، در نتیجه اگر دخترها از اجازه آن خودداری كردند، هر یك از آنان سهم الارث خود را از 23 تركه می برند، بنابر این دارایی پدر به بیست و چهار قسمت تقسیم می شود و سهم پسر از آن به عنوان ثلث موصی به 824 و سهم او از 23 باقیمانده 424 می شود و سهم هر یك از دخترها هم 224 است و به عبارت دیگر نصف مجموع تركه متعلّق به پسر است و نصف دیگر بین آن شش دختر تقسیم می شود.

غصب

س 1880: شخصی قطعه زمینی را به نام فرزند صغیرش خریداری كرده و سند عادی آن را به اسم او به این صورت تنظیم نموده است: « فروشنده فلان شخص است و خریدار هم فلان فرزندش می باشد » و بعد

از آنكه آن كودك به سن بلوغ رسید زمین مزبور را به شخص دیگری فروخت، ولی ورثه پدر با این ادّعا كه آن را از پدرشان به ارث برده اند، با آنكه اسمی از پدرشان در سند عادی نیامده آن زمین را تصرّف كردند، آیا جایز است ورثه در این حالت برای مشتری دوم مزاحمت ایجاد كنند؟

مجرّد ذكر نام فرزند صغیر درقرارداد معامله به عنوان مشتری، ملاك مالكیت او نیست، بنابر این اگر ثابت شود كه پدر زمینی را كه با پول خودش خریده، به فرزندش هبه كرده و یا به او صلح نموده، زمین متعلق به اوست و اگر آن را بعد از رسیدن به سنّ بلوغ به نحو صحیح شرعی به خریدار دیگری بفروشد، كسی حق مزاحمت و گرفتن زمین از دست او را ندارد.

س 1881: قطعه زمینی را كه تعدادی از خریداران آن را خریده و فروخته اند، خریداری نموده و مبادرت به ساخت خانه در آن كردم و در حال حاضر شخصی ادعا می كند كه آن زمین ملك اوست و سند آن هم بطور رسمی قبل از انقلاب اسلامی به نام او ثبت شده است و به همین دلیل او بر علیه من و تعدادی از همسایگانم به دادگاه شكایت نموده است، آیا تصرّفات من دراین زمین با توجه به ادّعای او غصب محسوب می شود؟

خرید زمین از ذوالید قبلی طبق ظاهر شرع محكوم به صحت است و زمین ملك خریدار است، در نتیجه تا زمانی كه فردی كه مدّعی مالكیت قبلی زمین است، مالكیت شرعی خود را در دادگاه ثابت نكند، حق مزاحمت متصرف و ذوالید فعلی را ندارد.

س 1882: زمینی در یك

سند عادی به نام پدری است و بعد از مدتی سند رسمی آن به نام فرزند صغیرش صادر می شود، ولی هنوز زمین دراختیار پدر است و اكنون كه فرزند به سن بلوغ رسیده، ادعا می كند كه آن زمین ملك اوست زیرا سند رسمی به نام او ثبت شده است، ولی پدر او می گوید كه زمین را با پول خودش و برای خودش خریده و فقط برای تخفیف مالیات، آن را به نام فرزندش نموده است. آیا اگر فرزند او زمین را بدون رضایت پدرش تصرّف كند غاصب محسوب می شود؟

اگر پدری كه زمین را با پول خودش خریده، تا بعد از بلوغ فرزند، متصرّف در آن بوده است، تا زمانی كه فرزند ثابت نكرده كه پدرش آن زمین را به او هبه كرده و مالكیت آن را به او منتقل نموده، حق ندارد به مجرّد اینكه سند رسمی آن به نام اوست در مالكیت و تصرّف در زمین و تسلط برآن، مزاحم پدرش شود.

س 1883: شخصی قطعه زمینی را پنجاه سال قبل خریده است و اكنون با استناد به اسم كوه بلندی كه در سند مالكیت آن به عنوان محدوده زمین مذكور ذكر شده، ادعای مالكیت میلیونها متر از زمینهای عمومی و دهها خانه قدیمی را می كند كه در منطقه واقع بین زمین خریداری شده و آن كوه ساخته شده اند، همچنین مدّعی است كه نماز اهالی آن منطقه در خانه ها و زمین های مزبور بر اثر غصب باطل است، قابل ذكر است كه او در گذشته هیچ تصرفی در آن زمین ها و خانه های مسكونی قدیمی موجود در آن مكان نداشته و دلائلی هم كه وضعیت آن زمین ها

را از صدها سال پیش مشخص كند وجود ندارد، با توجه به این مطالب مسأله چه حكمی دارد؟

اگر زمینهای واقع بین زمین خریداری شده و كوهی كه به عنوان محدوده آن در سند ذكر شده، از زمین های بایری باشد كه مسبوق به مالكیت شخص خاصی نیست و یا از زمین هایی باشد كه در اختیار متصرّفان قبلی بوده و از آنان به متصرفان كنونی منتقل شده است، در این صورت هر كس نسبت به هر مقدار از آن زمین ها یا خانه ها كه در اختیار اوست و در آنها تصرف مالكانه دارد، شرعا مالك محسوب می شود و تا زمانی كه مدّعی مالكیت ادّعای خود را از طریق شرعی نزد مراجع قضایی ثابت نكرده، تصرّفات آنان در آن ملك محكوم به اباحة و حلیت است.

س 1884: آیا جایز است در زمینی كه حاكم، حكم به مصادره آن كرده، بدون رضایت مالك قبلی آن، مسجد ساخته شود؟ و آیا خواندن نماز و برپایی سایر شعائر دینی در این قبیل مساجد جایز است؟

اگر زمین مزبور به حكم حاكم شرع یا با استناد به قانون جاری دولت اسلامی از مالك قبلی آن گرفته شده باشد و یا سابقه مالكیت شرعی برای مدّعی آن ثابت نشود، تصرف در آن متوقف بر اجازه مدّعی مالكیت و یا مالك قبلی آن نیست در نتیجه ساخت مسجد در آن و خواندن نماز و برپایی شعائر در آن اشكال ندارد.

س 1885: زمینی نسل به نسل از طریق ارث به ورثه رسیده است و سپس غاصبی آن را غصب كرده و به تملك خود در آورده است و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و برپایی حكومت،

اقدام به پس گرفتن آن از غاصب نموده اند، آیا شرعا مالكیت آن به ورثه می رسد یا آنكه فقط در خرید آن از دولت حق تقدم دارند؟

مجرّد سابقه تصرفات از طریق ارث، مستلزم مالكیت و حق تقدم در خرید نیست، ولی تا زمانی كه خلاف آن ثابت نشده، اماره ای شرعی بر ملكیت است، بنابر این اگر ثابت شود كه ورثه مالك زمین نیستند، و یا مالكیت دیگران نسبت به آن زمین ثابت شود. ورثه حق مطالبه زمین یا عوض آن را ندارند و درغیر این صورت حق دارند به مقتضای ذوالید بودن، عین زمین یا عوض آن را مطالبه كنند.

حجر و نشانه های بلوغ

س 1886: پدری یك دختر و یك پسر بالغ سفیه دارد كه تحت سرپرستی او است، آیا بعد از مرگ پدر جایز است خواهر به عنوان ولایت بر برادر سفیه در اموالش تصرف كند؟

خواهر و برادر نسبت به برادر سفیه خود ولایتی ندارند، بلكه ولایت بر برادر سفیه و اموالش در صورتی كه جد پدری نداشته باشد و پدر هم به كسی برای ولایت بر او وصیت نكرده باشد، با حاكم شرع است.

س 1887: آیا معیار در سن بلوغ پسران و دختران سال شمسی است یا قمری؟

معیار، سال قمری است.

س 1888: برای تشخیص اینكه فردی به سن بلوغ رسیده یا نه، چگونه می توان بر اساس سال قمری، تاریخ ولادت او را از نظر سال و ماه بدست آورد؟

در صورتی كه تاریخ تولد بر اساس سال شمسی معلوم باشد، می توان آن را از طریق محاسبه اختلاف بین سال قمری و سال شمسی بدست آورد.

س 1889: آیا پسری كه قبل از پانزده سالگی محتلم شده، حكم به بلوغ

او می شود؟

با احتلام، حكم به بلوغ او می شود زیرا احتلام شرعا از نشانه های بلوغ است.

س 1890: اگر به مقدار ده درصد احتمال بدهیم كه دو علامت دیگر بلوغ (غیر از سن تكلیف) زودتر ظاهر شده اند، حكم چیست؟

مجرّد احتمال اینكه آن دو نشانه زودتر ظاهر شده اند، برای حكم به بلوغ كافی نیست.

س 1891: آیا جماع از نشانه های بلوغ محسوب می شود و با انجام آن، تكالیف شرعی واجب می گردند؟ و اگر فردی از حكم آن آگاهی نداشته باشد و چندین سال بگذرد، آیا غسل جنابت بر او واجب می شود؟ و آیا اگر اعمال مشروط به طهارت مانند نماز و روزه را قبل از غسل جنابت انجام بدهد، آن اعمال باطل هستند و قضای آنها واجب است؟

مجرّد جماع بدون انزال و خروج منی از نشانه های بلوغ نیست، ولی باعث جنابت می شود و واجب است هنگام رسیدن به سن بلوغ غسل كند و تا زمانی كه یكی از نشانه های بلوغ در فردی تحقق پیدا نكرده، شرعا حكم به بلوغ او نمی شود و مكلف به احكام شرعی نیست و كسی كه در كودكی بر اثر جماع جنب شده و سپس بعد از رسیدن به سن بلوغ، بدون انجام غسل جنابت نماز خوانده و روزه گرفته، واجب است نمازهای خود را اعاده كند، ولی در صورتی كه جهل به جنابت داشته، قضای روزه هایش واجب نیست.

س 1892: تعدادی از دانش آموزان دختر و پسر مؤسسه ما طبق تاریخ تولدشان به سن بلوغ رسیده اند و بر اثر مشاهده اختلال در حافظه و ضعف آن، مورد معاینات پزشكی قرار گرفتند تا هوش و حافظه آنان آزمایش شود، نتیجه آن بررسی ها اثبات عقب ماندگی ذهنی آنان از

یك سال پیش یا بیشتر بود، ولی بعضی از آنان را نمی توان مجنون محسوب كرد زیرا در حدّی هستند كه مسائل اجتماعی و دینی را درك می كنند، آیا تشخیص این مركز مانند تشخیص پزشكان اعتبار دارد و برای آن دانش آموزان ملاك است؟

معیار توجه تكالیف شرعی به انسان این است كه او شرعا بالغ و از نظر عرف عاقل باشد، ولی درجات درك و هوش معتبر نیست و دراین رابطه تأثیری ندارد.

س 1893: در بعضی از احكام در خصوص كودك ممیز آمده است: « كودكی كه خوب را از بد تشخیص می دهد » منظور از خوب و بد چیست؟ و سن تمییز چه سنی است؟

منظور از خوب و بد چیزی است كه عرف آن را خوب یا بد می داند و باید در این رابطه، شرایط زندگی كودك و عادات و آداب و سنت های محلی هم ملاحظه شود و امّا سن تمییز، به تبع اختلاف اشخاص در استعداد و درك و هوش، مختلف است.

س 1894: آیا دیدن خونی كه دارای صفات حیض است، توسط دختر قبل از اتمام نه سالگی، علامت بلوغ اوست؟

این خون علامت شرعی بلوغ دختر نیست و حكم حیض را ندارد هر چند صفات آن را داشته باشد.

س 1895: اگر فردی كه به علتی توسط مراجع قضائی از تصرّف در اموال خود ممنوع شده، مقداری از اموال خود را قبل از وفات به عنوان تقدیر و تشكر از خدمات پسر برادرش به او بدهد و برادرزاده اش هم اموال مزبور را بعد از وفات عمویش خرج تجهیزو برآورده كردن نیازهای خاص او بكند، آیا جایز است مراجع قضایی، آن اموال را از او مطالبه كنند؟

اگر اموالی

كه به برادرزاده اش داده، مشمول حجر بوده و یا ملك دیگری باشد، شرعا حق ندارد آن را به او بدهد و برادرزاده اش هم نمی تواند در آن تصرّف كند وجایز است مراجع قضایی آن مال را از او مطالبه كنند و در غیر این صورت كسی حق ندارد آن مال را از او پس بگیرد.

مضاربه

س 1896: آیا مضاربه با غیر از طلا و نقره جایز است؟

مضاربه با اسكناسی كه امروزه رایج است، اشكال ندارد، ولی مضاربه با كالا صحیح نیست.

س 1897: آیا استفاده از عقد مضاربه در كارهای تولیدی و خدماتی و توزیع و تجارت صحیح است؟ و آیا عقودی كه امروزه تحت عنوان مضاربه در فعالیتهای غیرتجاری متعارف شده اند، شرعا صحیح هستند یا خیر؟

عقد مضاربه فقط مختص بكارگیری سرمایه در تجارت از طریق خرید و فروش است، و استفاده از آن به عنوان مضاربه در زمینه های تولید و توزیع و خدمات و مانند آن، صحیح نیست. لكن مانعی ندارد كه این امور را تحت عنوان عقود شرعی دیگر مثل جعاله و صلح و غیرذلك انجام دهند.

س 1898: مبلغی پول از یكی از دوستانم به عنوان مضاربه گرفتم، به این شرط كه آن مبلغ و مقداری اضافه را بعد از گذشت مدتی به او بپردازم و من هم قسمتی از آن را به یكی از دوستانم كه به آن احتیاج داشت دادم و قرار شد 13 سود پول را او بپردازد. آیا این كار صحیح است؟

گرفتن پول از كسی به این شرط كه اصل پول را همراه با مقداری اضافه، بعد از مدتی به او بپردازید، عقد مضاربه نیست بلكه قرض ربوی حرام است، و

امّا گرفتن آن پول به عنوان مضاربه، قرض از او محسوب نمی شود و پول نیز ملك عامل نمی گردد، بلكه بر ملكیت صاحب آن باقی می ماند و عامل فقط حق تجارت با آن را دارد و هر دو بر اساس توافقی كه كرده اند در سود آن شریك هستند و عامل حق ندارد بدون اذن صاحب مال، مقداری از آن را به دیگری قرض بدهد و یا به عنوان مضاربه در اختیار او بگذارد.

س 1899: قرض گرفتن پول به اسم مضاربه، از اشخاصی كه پول را به عنوان مضاربه می دهند تا در برابر هر صدهزار تومان طبق قرارداد هر ماه در حدود چهار یا پنج هزار تومان سود دریافت كنند، چه حكمی دارد؟

قرض گرفتن به صورت مزبور مضاربه نیست، بلكه همان قرض ربوی است كه از نظر تكلیفی حرام است و با تغییر صوری عنوان، حلال نمی شود، هر چند اصل قرض صحیح است و قرض گیرنده مالك مال می شود.

س 1900: شخصی مبلغی پول به فردی داده تا با آن تجارت كند و هر ماه مبلغی را به عنوان سود آن به او بپردازد و همه خسارتها هم بر عهده او باشد، آیا این معامله صحیح است؟

اگر قرارداد ببندند كه با مال او به نحو صحیح شرعی مضاربه صورت بگیرد و بر عامل شرط كند كه هر ماه مقداری از سهم او از سود آن را علی الحساب به او بدهد و اگر خسارتی متوجه سرمایه شد، عامل ضامن باشد، چنین معامله ای صحیح است و در غیر این صورت وجه شرعی برای آن وجود ندارد.

س 1901: مبلغی پول برای خرید و وارد كردن و فروش وسایل نقلیه به

شخصی دادم، به این شرط كه سود حاصل از فروش آنها بطور مساوی بین ما تقسیم شود و او هم بعد از گذشت مدتی مبلغی را به من داد و گفت: این سهم شما از سود است، آیا گرفتن آن مبلغ برای من جایز است؟

اگر سرمایه را به عنوان مضاربه به او داده اید و او هم با آن وسایل نقلیه خریده و فروخته باشد و سهم شما از سود را بدهد، آن سود برای شما حلال است.

س 1902: شخصی مبلغی پول را برای تجارت با آن نزد فرد دیگری سپرده و هر ماه مبلغی را علی الحساب از او می گیرد و سر سال مبادرت به محاسبه سود و زیان می كنند، اگر صاحب پول و آن شخص با رضایت هم سود و زیان را به یكدیگر ببخشند، آیا انجام این كار توسط آنان صحیح است؟

اگر آن مال را به عنوان انجام مضاربه بطور صحیح، به او داده باشد، اشكال ندارد كه صاحب سرمایه هر ماه مبلغی از سود را علی الحساب از عامل بگیرد و همچنین مصالحه آن دو نسبت به آنچه كه هر كدام از آنان شرعا مستحق دریافت آن از دیگری است، اشكال ندارد، ولی اگر به عنوان قرض باشد و شرط كند كه قرض گیرنده هر ماه مقداری سود به قرض دهنده بدهد، سپس در آخر سال نسبت به آنچه كه هر كدام از آنان مستحق دریافت آن از دیگری است، مصالحه كنند، این همان قرض ربوی است كه حرمت تكلیفی دارد و شرط در ضمن آن هم باطل است، هر چند اصل قرض صحیح می باشد و این كار به مجرّد توافق آن

دو بر هبه سود و زیان به یكدیگر حلال نمی شود، بنابر این قرض دهنده نمی تواند هیچ سودی بگیرد، همانگونه كه ضامن هیچ خسارتی هم نیست.

س 1903: شخصی مالی را به عنوان مضاربه از فردی گرفته است، به این شرط كه 23 سود برای او و 13 آن متعلّق به صاحب سرمایه باشد و با آن كالایی خریده و به شهر خود فرستاد، ولی آن كالا در راه به سرقت رفت، خسارت بر عهده چه كسی است؟

تلف شدن تمام یا قسمتی از سرمایه یا مال التجاره در صورتی كه ناشی از تعدّی و تفریط عامل یا شخص دیگری نباشد، بر عهده صاحب سرمایه است و با سود جبران می شود مگر آنكه شرط شود كه خسارت صاحب سرمایه بر عهده عامل باشد.

س 1904: آیا جایز است مالی به قصد كسب و تجارت به كسی داده و یا از او گرفته شود، به این شرط كه سود حاصل از آن بدون آنكه ربا باشد، بین آن دو با رضایت تقسیم شود؟

اگر گرفتن یا دادن مال برای تجارت، به عنوان قرض باشد، همه سود آن متعلّق به وام گیرنده است. همچنانكه تلف و خسارت آن هم بر عهده اوست و صاحب مال فقط مستحق دریافت عوض آن از وام گیرنده است و جایز نیست هیچ سودی از او دریافت كند، و اگر به عنوان مضاربه باشد، برای دستیابی به نتایج آن، باید عقد مضاربه بطور صحیح بین آنان محقق شود و همچنین شرایطی كه از نظر شرعی برای صحت آن لازم است باید رعایت شود، كه از جمله آنها تعیین سهم هر یك از آنان از سود به صورت

كسر مشاع است و در غیر این صورت، آن مال و همه در آمد حاصل از تجارت با آن متعلّق به صاحب آن است و عامل فقط مستحق دریافت اجرت المثل كار خود است.

س 1905: باتوجه به اینكه معاملات بانكها واقعا مضاربه نیستند، زیرا بانك هیچ خسارتی را بر عهده نمی گیرد، آیامبلغی كه سپرده گذاران هر ماه به عنوان سود پولشان از بانك می گیرند، حلال است؟

صرف عدم تحمل خسارت توسط بانك، موجب بطلان مضاربه نمی شود. و همچنین دلیل بر صوری و شكلی بودن عقد مضاربه هم نیست، زیرا شرعا اشكال ندارد كه مالك یا وكیل او در ضمن عقد مضاربه شرط كنند كه عامل، ضامن ضرر و زیانهای صاحب سرمایه باشد، بنابراین تا زمانی كه احراز نشود مضاربه ای كه بانك به عنوان وكیل سپرده گذاران ادعای انجام آن را دارد، صوری و به سببی باطل است، آن مضاربه محكوم به صحت می باشد و سودهای حاصل از آن كه به صاحبان اموال می دهد، برای آنان حلال است.

س 1906: مبلغ معینی پول به یك زرگر دادم تا آن را در خرید و فروش بكار بگیرد، و چون او همیشه سود می برد و خسارت نمی بیند، آیا جایز است هر ماه مبلغ خاصی از سود را از او مطالبه كنم؟ و در صورتی كه اشكال داشته باشد، آیا جایز است عوض آن مقداری جواهرات بگیرم؟ و آیا اگر آن مبلغ توسط شخصی كه بین ما واسطه است پرداخت شود، اشكال بر طرف می شود؟ و اگر مبلغی را به عنوان هدیه در برابر آن پول به من بدهد، باز هم اشكال دارد؟

در مضاربه شرط است كه تعیین سهم هر یك از صاحب سرمایه

و عامل از سود به صورت یكی از كسرهای ثلث و ربع و نصف و غیره باشد، بنابراین با تعیین مبلغ معینی به عنوان سود ماهیانه برای صاحب سرمایه، مضاربه صحیح نیست، اعم از اینكه سود ماهیانه ای كه معین شده پول نقد باشد یا كالا و یا جواهرات و نیز اعمّ از این كه خودش بطور مستقیم آن را دریافت كند و یاتوسط شخص دیگری و همچنین فرقی نمی كند كه آن را به عنوان سهم خود از سود دریافت كند یا عامل، آن را در برابر تجارتی كه با پول صاحب سرمایه كرده به عنوان هدیه به او بدهد، بله، می توانند شرط كنند كه صاحب سرمایه مقداری از سود را بعد از حصول آن، هر ماǠبطور علی الحساب دریافت كند تا در پایان مدت عقد مضاربه آن را محاسبه كنند.

س 1907: شخصی مبلغی پول به عنوان مضاربه از چند نفر برای تجارت گرفته است به این شرط كه سود آن بین او و صاحبان اموال به نسبت پولشان تقسیم شود، این كار چه حكمی دارد؟

اگر روی هم گذاشتن پولها برای تجارت با اذن صاحبان آنها صورت بگیرد، اشكال ندارد.

س 1908: آیا جایز است در ضمن عقد لازم شرط شود كه عامل هر ماه مبلغ معینی به صاحب سرمایه در برابر سهمی كه از سود دارد بپردازد و نسبت به كم و زیاد آن مصالحه كنند؟ و به عبارت دیگر، آیا صحیح است در ضمن عقد لازم شرطی كنند كه مخالف احكام مضاربه است؟

اگر شرط همان صلح باشد به این معنی كه صاحب سرمایه سهم خود را از سود كه با كسر مشاع معین شده پس از

حصول آن به مبلغی كه عامل هر ماه به او می دهد صلح كند، اشكال ندارد، ولی اگر شرط، تعیین سهم مالك از سود به مبلغی باشد كه عامل می خواهد هرماه به او بپردازد، این شرط خلاف مقتضای عقد مضاربه بوده و درنتیجه باطل است.

س 1909: تاجری مقداری پول از شخصی به عنوان سرمایه مضاربه گرفت، به این شرط كه درصد معینی از سود تجارت با آن را به او بپردازد، در نتیجه آن پول و سرمایه خودش را روی هم گذاشت تا با مجموع آنها تجارت كند و هر دو از ابتدا می دانستند كه تشخیص مقدار سود ماهانه این مبلغ مشكل است، به همین دلیل توافق كردند كه مصالحه كنند، آیا عقد مضاربه در این حالت شرعا صحیح است؟

عدم امكان تشخیص مقدار سود ماهانه خصوص سرمایه مالك، ضرر به صحت عقد مضاربه نمی زند، به شرط اینكه شرایط دیگر صحت مضاربه رعایت شود، در نتیجه اگر عقد مضاربه را با رعایت شرایط شرعی آن منعقد كنند، سپس توافق نمایند كه برای تقسیم سود بدست آمده مصالحه كنند، به این صورت كه بعد از دستیابی به سود، صاحب سرمایه سهم خود از آن را به مبلغ معینی صلح نماید، اشكال ندارد.

س 1910: شخصی مبلغی پول را به عنوان مضاربه به فردی داده است، به این شرط كه شخص سومی آن مال را ضمانت كند، در این صورت اگر عامل با آن پول فرار نماید، آیا كسی كه پول را پرداخت كرده، حق دارد برای گرفتن آن به ضامن مراجعه كند؟

شرط ضمانِ مال مورد مضاربه در صورت مذكور اشكال ندارد، در نتیجه اگر عامل با آن پولی كه

بعنوان سرمایه مضاربه گرفته است، فرار نماید و یا آن را بر اثر تعدّی و تفریط تلف كند، صاحب سرمایه حق دارد برای گرفتن عوض آن به ضامن مراجعه نماید.

س 1911: اگر عامل مقداری از سرمایه مضاربه را كه از اشخاص متعدد برای تجارت گرفته است، بدون اجازه مالك آن به عنوان قرض به كسی بدهد، اعم از اینكه مجموع سرمایه باشد و یا از سرمایه فرد خاصی، آیا ید او نسبت به اموال دیگران كه به عنوان مضاربه در اختیار او قرار گرفته است، ید عدوانی محسوب می شود؟

ید امانی او در مقداری كه بدون اذن مالك آن به عنوان قرض به كسی داده است، تبدیل به ید عدوانی می شود و در نتیجه ضامن آن است، ولی نسبت به سایر اموال تا زمانی كه در آنها تعدّی و تفریطی نكرده، ید او ید امانی باقی می ماند.

احكام بانكها

جایزه های بانكی

س 1945: مبلغی را در بانك ملی پس انداز كردم و بعد از مدتی مبلغی را به عنوان جایزه به من دادند، گرفتن آن چه حكمی دارد؟

گرفتن جایزه و تصرف در آن اشكال ندارد.

س 1946: جوایزی به سپرده های قرض الحسنه تعلق می گیرد، گرفتن آنها چه حكمی دارد؟ و بر فرض جواز آیا خمس به آنها تعلق می گیرد؟

پس اندازهای قرض الحسنه و جایزه های آن اشكال ندارد و درجایزه، خمس واجب نیست.

س 1947: در صورتی كه صاحبان حسابهای پس انداز به علت عدم اطلاع یا دلایل دیگر برای دریافت جایزه های خود به بانك مراجعه نكنند، آیا جایز است بانك در آنها تصرف كند و یا آنها را بین كارمندان بانك توزیع نماید؟

بانك و كاركنان آن حق ندارند جایزه هایی را كه مخصوص برندگان هستند،

بدون اذن آنان به تملّك خود درآورند.

________________________________________

كاركردن در بانك

س 1948: اینجانب از كارمندان بانك هستم و در شعبه خارج از كشور كار می كنم، دولت آن كشور ما را مؤظف به پیروی از قوانین بانكی كه شامل معاملات ربوی و غیر ربوی می شود، نموده است. آیا قبول این مسئولیت و كار در آن نظام بانكی جایز است؟ همچنین حقوقی كه از درآمد شعبه بانكی مذكور دریافت می كنم چه حكمی دارد؟

اصل انجام این وظیفه اشكال ندارد ولی اشتغال به عملیات بانكی كه مربوط به معاملات ربوی است جایز نیست و انسان در برابر انجام آن مستحق گرفتن اجرت و حقوق نیست و امّا دریافت حقوق از درآمد شعبه بانكی در صورتی كه شخص علم به وجود مال حرام در آنچه كه دریافت می شود نداشته باشد، اشكال ندارد.

س 1949: آیا گرفتن حقوق در برابر كار كردن در قسمت اعتبارات، حسابرسی و مدیریت بانك، جایز است؟

كاركردن در بخشهای بانكی مذكور و گرفتن حقوق در برابر آن اگر به نحوی با معاملاتی كه شرعا حرام هستند مرتبط نباشد، اشكال ندارد.

________________________________________

احكام چك و سفته

س 1950: معامله چك و سفته مدت دار به صورت نقد به قیمتی كمتر از مبلغ آن كه امروزه رایج است، چه حكمی دارد؟

فروش مبلغ چك مدت دار یا سفته بطور نقدی به قیمت كمتر توسط شخص طلبكار به بدهكار اشكال ندارد، ولی فروش آن به شخص ثالث به قیمت كمتر صحیح نیست.

س 1951: آیا چك به منزله پول نقد است بطوری كه اگر بدهكار آن را به طلبكار بدهد برئ الذّمه می شود؟

چك به منزله پول نقد نیست و تحقق اداء دین یا ثمن با دادن آن به طلبكار یا فروشنده متوقف بر این است كه عرفا قبض چك، قبض

مبلغ آن محسوب شود و این با تفاوت موارد و اشخاص تفاوت پیدا می كند.

________________________________________

س 1912: در صورتی كه بانكها برای دادن وام شرط كنند كه وام گیرنده، مبلغی اضافی بپردازد، آیا مكلّف برای گرفتن چنین وامی باید از حاكم شرع یا وكیل او اذن بگیرد؟ آیا گرفتن این وام در صورت عدم ضرورت و نیاز، جایز است؟

اصل وام گرفتن مشروط به اذن حاكم شرع نیست حتّی اگر از بانك دولتی باشد و از نظر حكم وضعی صحیح است هر چند ربوی باشد، ولی در صورت ربوی بودن، گرفتن آن از نظر تكلیفی حرام است چه از مسلمان گرفته شود یا از غیر مسلمان و چه از دولت اسلامی بگیرد یا از دولت غیر اسلامی، مگر آنكه به حدّی مضطر باشد كه ارتكاب حرام را مجاز كند و گرفتن وام حرام هم با اذن حاكم شرع حلال نمی شود، بلكه اذن او در این رابطه موردی ندارد ولی شخص می تواند برای اینكه مرتكب حرام نشود پرداخت مبلغ اضافی را قصد نكند، هر چند بداند كه آن را از او خواهند گرفت و جواز گرفتن وام در صورتی كه ربوی نباشد اختصاص به حالت ضرورت و نیاز ندارد.

س 1913: بانك مسكن جمهوری اسلامی وامهایی را برای خرید یا ساخت ویا تعمیر خانه به مردم می دهد و بعد از پایان خرید یا ساخت یا تعمیر خانه، وام را به صورت اقساط پس می گیرد، ولی مجموع قسطهای دریافتی بیشتر از مبلغی است كه به وام گیرنده داده شده است، آیا این مبلغ اضافی وجه شرعی دارد یا خیر؟

پول هائی كه بانك مسكن به منظور خرید یا ساخت خانه، می دهد، عنوان قرض

ندارد بلكه آن را طبق یكی از عقود صحیح شرعی مانند شركت یا جعاله یا اجاره و امثال آن پرداخت می كنند كه اگر شرایط شرعی آن عقود را رعایت نمایند، اشكالی در صحت آن نیست.

س 1914: بانكها به سپرده های مردم بین سه تا بیست درصد سود می دهند، آیا با توجه به سطح تورم، صحیح است این مبلغ اضافی را به عنوان عوض كاهش قدرت خرید سپرده های مردم در روز دریافت آن نسبت به روز سپرده گذاری محاسبه كرده تا بدینوسیله از عنوان ربا خارج شود؟

اگر آن مبلغ اضافی و سودی كه بانك می دهد از درآمد حاصل از بكارگیری سپرده به وكالت از سپرده گذار در ضمن یكی از عقود شرعی صحیح باشد، ربا نیست بلكه سود معامله شرعی است و اشكال ندارد.

س 1915: كاركردن در بانكهای ربوی برای كسی كه به علت نبودن كار دیگر جهت امرار معاش، مجبور است در آنجا كار كند، چه حكمی دارد؟

اگر كار در بانك به معاملات ربوی مرتبط باشد و به نحوی در تحقق آن موثر باشد، جایز نیست در آنجا كار كند و مجرّد پیدا نكردن كار حلال دیگری برای امرار معاش خود، مجوز اشتغال به كار حرام نیست.

س 1916: بانك مسكن برای ما خانه ای خریده است به این شرط كه پول آن را بطور

ماهیانه بپردازیم. آیا این معامله شرعا صحیح است و ما مالك آن خانه می شویم؟

اگر بانك آن خانه را برای خودش خریده و سپس به صورت اقساط به شما فروخته باشد، اشكال ندارد.

س 1917: بانكها برای ساختمان سازی به عنوان مشاركت یا عنوان دیگری از عناوین عقود معاملاتی وامهایی را می دهند و مبلغی در حدود پنج

تا هشت درصد اضافی می گیرند، این وام و سود آن چه حكمی دارد؟

گرفتن وام از بانك به عنوان شركت یا یكی از معاملات شرعی صحیح، قرض دادن یا قرض گرفتن نیست و سودهایی كه از طریق این قبیل معاملات شرعی نصیب بانك می شود ربا محسوب نمی شود. درنتیجه گرفتن پول از بانك تحت یكی از عناوین برای خرید یا ساخت خانه و همچنین تصرف در آن اشكال ندارد و بر فرض كه به عنوان قرض و با شرط گرفتن مبلغی اضافی باشد، هر چند قرض ربوی از نظر تكلیفی حرام است، ولی اصل قرض از نظر حكم وضعی برای وام گیرنده صحیح است و تصرف او در آن اشكال ندارد.

س 1918: آیا گرفتن سود پولی كه در بانكهای دولتهای غیر اسلامی گذاشته می شود جایز است؟ و آیا اگر آن را بگیرد تصرف در آن اعم از اینكه صاحب بانك اهل كتاب باشد یا مشرك و هنگام سپردن پول، شرط دریافت سود كرده باشد یا خیر، جایز است؟

در فرض مرقوم سود گرفتن جایز است حتّی اگر شرط دریافت سود كرده باشد.

س 1919: در فرض فوق اگر بعضی از صاحبان سرمایه بانك مسلمان باشند، آیا در این صورت گرفتن سود از این بانكها جایز است؟

گرفتن سود نسبت به سهام غیر مسلمانان اشكال ندارد ولی نسبت به سهم مسلمان، در صورتی كه سپردن پول به بانك همراه با شرط سود و ربا و یا به قصد دستیابی به آن باشد، گرفتن سود جایز نیست.

س 1920: گرفتن سود پولهایی كه به بانكهای كشورهای اسلامی سپرده شده چه حكمی دارد؟

در صورتی كه سپرده گذاری به صورت قرض و به قصد گرفتن سود

و یا مبتنی بر آن و یا به قصد دستیابی به سود باشد، گرفتن آن جایز نیست.

س 1921: اگر بانك برای وامی كه می دهϠربا بگیرد، آیا در صورتی كه مكلّف بخواهد از بانك وام بگیرد، صحیح است برای فرار از ربا به این صورت عمل كند كه یك اسكناس هزار تومانی نقد را به مبلغ هزار و دویست تومان نسیه بخرد به این شرط كه هر ماه صد تومان آن را بپردازد و برای آن دوازده فقره سفته صدتومانی به بانك بدهد و یا اینكه از بانك دوازده سفته مدت دار را كه مجموع مبلغ آنها هزار و دویست تومان است به مبلغ هزار تومان به صورت نقدی بخرد به این شرط كه مبلغ آن سفته ها در مدّت دوازده ماه پرداخت شود؟

این قبیل معاملات كه صوری و به قصد فرار از ربای قرضی هستند، شرعا حرام وباطل می باشند.

س 1922: آیا معاملات بانكهای جمهوری اسلامی ایران محكوم به صحت هستند؟ خرید مسكن و غیره با پولی كه از بانكها گرفته می شود چه حكمی دارد؟ غسل كردن و نماز خواندن در خانه ای كه با این قبیل پولها خریداری شده چه حكمی دارد؟ و آیا گرفتن سود در برابر سپرده هایی كه مردم دربانك می گذارند، حلال است؟

بطور كلی معاملات بانكی كه بانكها بر اساس قوانین مصوب مجلس شورای اسلامی و مورد تأیید شورای محترم نگهبان انجام می دهند، اشكال ندارد و محكوم به صحت است و سود حاصل از بكارگیری سرمایه بر اساس یكی از عقود صحیحِ اسلامی، شرعا حلال است، لذا در صورتی كه گرفتن پول از بانك برای خرید مسكن و مانند آن تحت عنوان یكی از آن

عقود باشد، بدون اشكال است ولی اگر به صورت قرض ربوی باشد، هر چند گرفتن آن از نظر حكم تكلیفی حرام است، ولی اصل قرض از نظر حكم وضعی صحیح است و آن مال، ملك قرض گیرنده می شود وجایز است در آن و در هر چیزی كه با آن می خرد تصرف نماید.

س 1923: آیا بهره ای كه بانكهای جمهوری اسلامی از مردم در برابر وامهایی كه به آنان برای اموری مانند خرید مسكن و دامداری و كشاورزی و غیره می دهند، مطالبه می كنند، حلال است؟

اگر این مطلب صحیح باشد كه آنچه كه بانكها برای ساخت یا خرید مسكن و امور دیگر به مردم می دهند به عنوان قرض است، شكی نیست كه گرفتن بهره در برابر آن شرعا حرام است و بانك حق مطالبه آن را ندارد، ولی ظاهر این است كه بانكها آن را به عنوان قرض نمی دهند بلكه عملیات بانكی از باب معامله تحت عنوان یكی از عقود معاملی حلال مثل مضاربه یا شركت یا جعاله یا اجاره و مانند آن است. بطور مثال بانك با پرداخت قسمتی از هزینه ساخت خانه در ملك آن شریك می شود و سپس سهم خود را با اقساط مثلا بیست ماهه به شریك خود می فروشد و یا آن را برای مدت معینی و به مبلغ خاصی به او اجاره می دهد در نتیجه این كار و سودی كه بانك از این قبیل معاملات بدست می آورد، اشكال ندارد و این نوع معاملات ارتباطی با قرض و بهره آن ندارند.

س 1924: بعد از آنكه بانك مبلغی را برای مشاركت در پروژه ای به من وام داد، نصف آن را به دوستم داده و با

او شرط كردم كه همه بهره بانكی آن وام را بپردازد، آیا در این رابطه چیزی بر من واجب است؟

اگر بانك این مبلغ را برای سهیم شدن و مشاركت با وام گیرنده در طرح خاصی كه معین كرده است، داده باشد، كسی كه وام را دریافت می كند حق ندارد آن را برای كار دیگری مصرف نماید چه رسد به اینكه آن را به كسی قرض بدهد. بلكه آن پول نزد او امانت است و باید آن را در موردی كه مشخص شده مصرف نماید و یا عین آن را به بانك برگرداند.

س 1925: شخصی با اسناد جعلی مبلغی را از بانك به عنوان مضاربه دریافت كرده به این شرط كه بعد از مدتی اصل پول وبهره آن را به بانك بپردازد، آیا در صورت عدم اطلاع بانك از جعلی بودن اسناد، این مبلغ قرض محسوب می شود و بهره ای هم كه وام گیرنده به بانك می دهد در حكم رباست؟ و در صورتی كه بانك با علم به جعلی بودن اسناد، آن مبلغ را به او بپردازد، چه حكمی دارد؟

اگر انجام عقد مضاربه توسط بانك مشروط به صحت اسنادی باشد كه عقد بر اساس آنها منعقد شده، عقد مذكور با فرض جعلی بودن اسناد، باطل است، و در نتیجه مبلغ دریافت شده از بانك قرض نیست همان طور كه مضاربه هم نیست بلكه از جهت ضمان، حكم مقبوض به عقد فاسد را دارد و همه سود تجارت با آن متعلّق به بانك است. این حكم در صورتی است كه بانك جهل به وضعیت داشته باشد. ولی اگر بانك از جعلی بودن اسناد آگاه باشد، پولی كه گرفته شده

در حكم غصب است.

س 1926: آیا سپرده گذاری در بانك به قصد بكارگیری آن در یكی از معاملات حلال و بدون تعیین دقیق سهم سپرده گذار از سود، به این شرط كه بانك هر شش ماه سهم او را از سود بپردازد، جایز است؟

اگر سپرده گذاری در بانك به این صورت باشد كه سپرده گذار همه اختیارات را به بانك داده باشد حتّی انتخاب نوع فعالیت و تعیین سهم سپرده گذار از سود هم به عنوان وكالت در اختیار بانك باشد، این سپرده گذاری و سود حاصل از بكارگیری پول در معامله حلال شرعی، اشكال ندارد و جهل صاحب مال به سهم خود در زمان سپرده گذاری ضرری به صحت آن نمی زند.

س 1927: آیا گذاشتن پول در حسابهای سرمایه گذاری دراز مدت در بانكهای دولتهای غیر اسلامی كه دشمن مسلمانان هستند و یا با دشمنان مسلمین هم پیمان می باشند، جایز است؟

سپرده گذاری در بانكهای دولتهای غیر اسلامی فی نفسه اشكال ندارد به شرطی كه موجب افزایش قدرت اقتصادی و سیاسی آنان كه از آن بر ضد اسلام و مسلمین استفاده می كنند نشود و در غیر این صورت جایز نیست.

س 1928: با توجه به اینكه بعضی از بانكهای موجود در كشورهای اسلامی مربوط به دولتهای ظالم هستند و بعضی هم وابسته به دولتهای كافر و بعضی هم متعلّق به مؤسسات خصوصی مسلمانان یا غیر آنان هستند، انجام هر نوع معامله ای با این بانكها چه حكمی دارد؟

انجام معاملاتی كه از نظر شرعی حلال هستند با این بانكها اشكال ندارد ولی معاملات ربوی و گرفتن بهره قرض نسبت به بانك ها ومؤسسات اسلامی جایز نیست مگر آنكه سرمایه بانك متعلّق به غیر مسلمانان باشد.

س

1929: بانكهای اسلامی بر اساس مقررات به سرمایه هایی كه توسط صاحبان آنها در بانك گذاشته شده و بانك آنها را در زمینه های مختلف اقتصادی كه دارای سود حلال شرعی هستند بكار می اندازد، سود می دهند، آیا جایز است به همین صورت عمل كرده و پولی را به افراد مورد اعتماد در بازار بدهیم تا همانند بانكها آن را در زمینه های مختلف اقتصادی بكار بیندازند؟

اگر پرداخت پول به طرف مقابل به عنوان قرض باشد و شرط كند كه هر ماه یا هر سال درصدی سود بگیرد، چنین معامله ای از نظر تكلیفی حرام است هر چند اصل قرض از نظر حكم وضعی صحیح است و سودی كه در برابر قرض دریافت می شود همان رباست كه شرعا حرام می باشد، ولی اگر پول را به طرف مقابل بدهد تا آن را در كاری كه شرعا حلال است بكار بگیرد، به این شرط كه سهم معینی از سود حاصل از بكارگیری آن در ضمن یكی از عقود شرعی به صاحب پول داده شود، چنین معامله ای صحیح و سود حاصل از آن هم حلال است و در این جهت فرقی بین بانك و اشخاص حقیقی و حقوقی وجود ندارد.

س 1930: اگر نظام بانكی ربوی باشد، قرض دادن به بانك از طریق سرمایه گذاری و یا قرض گرفتن از آن چه حكمی دارد؟

سپرده گذاری در بانك به عنوان قرض الحسنه و یا قرض گرفتن از آن به صورت قرض الحسنه اشكال ندارد ولی قرض ربوی بطور مطلق از نظر حكم تكلیفی، حرام است هر چند اصل قرض از نظر حكم وضعی صحیح می باشد.

س 1931: مبلغی پول از بانك به عنوان مضاربه گرفتم، آیا جایز است از

مال مضاربه برای خرید خانه استفاده كنم؟

سرمایه مضاربه امانتی از طرف مالك آن در دست عامل است و او حق ندارد تصرّفی در آن كند مگر برای تجارت با آن به همان صورتی كه توافق كرده اند، در نتیجه اگر آن را بطور یكجانبه در كار دیگری مصرف نماید، در حكم غصب است.

س 1932: كسی كه سرمایه ای را از بانك برای تجارت گرفته است، به این شرط كه بانك در سود با او شریك باشد، اگر این فرد در كار خود زیان كند، آیا بانك هم با او در خسارت شریك است؟

خسارت در مضاربه بر سرمایه و مالك آن وارد می شود و از محل سود جبران می گردد ولی اشكال ندارد كه شرط كنند كه عامل، ضامن تمام یا قسمتی از آن باشد.

س 1933: شخصی حساب پس اندازی دریكی از بانكها افتتاح كرد و بعداز گذشت مدتی از افتتاح حساب، مقداری سود به او تعلّق گرفت، گرفتن این سود چه حكمی دارد؟

در صورتی كه اموال خود را به عنوان قرض و به شرط سود یا مبتنی بر آن و یا به قصد دستیابی به آن در حساب پس انداز گذاشته باشد، گرفتن آن جایز نیست، زیرا این سود همان رباست كه از نظر شرعی حرام است و در غیر این صورت گرفتن آن اشكال ندارد.

س 1934: در یكی از بانكها حسابی وجود دارد به این صورت كه اگر شخصی هر ماه مبلغ خاصی را به مدت پنج سال در بانك بگذارد و در آن مدت چیزی از آن برداشت نكند، بانك هم بعد از پایان آن مدت هر ماه مبلغ خاصی را به آن حساب واریز كرده و

تا صاحب حساب زنده است به او می دهد، این معامله چه حكمی دارد؟

این معامله وجه شرعی ندارد، بلكه ربوی است.

س 1935: سپرده های دراز مدت كه درصدی سود به آنها تعلق می گیرد چه حكمی دارند؟

سپرده گذاری نزد بانكها به قصد بكارگیری آن در یكی از معاملات حلال و همچنین سود حاصل از آن اشكال ندارد.

س 1936: اگر انسان مبلغی پول از بانك برای كار خاصی بگیرد، در صورتی كه گرفتن آن برای این كار صوری باشد و هدف بدست آوردن پول جهت مصرف در یكی از امور حیاتی دیگر باشد یا آنكه بعد از گرفتن پول تصمیم بگیرد كه آن را در امور مهمتری مصرف نماید، این كار چه حكمی دارد؟

اگر دادن و گرفتن پول به عنوان قرض باشد، در هر صورتی صحیح است و آن پول ملك قرض گیرنده می شود و مصرف آن در هر موردی كه بخواهد صحیح است هر چند اگر شرط شده باشد كه آن را در مورد خاصی مصرف كند، از نظر حكم تكلیفی، واجب است به آن شرط عمل نماید. ولی اگر دادن یا گرفتن پول از بانك مثلا به عنوان مضاربه یا شركت باشد، عقد در صورتی كه صوری باشد، صحیح نیست. در نتیجه آن مبلغ در ملكیت بانك باقی می ماند و كسی كه آن را گرفته، حق تصرف در آن را ندارد و همچنین اگر در عقدی كه پول را به عنوان آن از بانك گرفته قصد جدی داشته باشد، آن پول در دست او امانت است و جایز نیست آن را در غیر موردی كه به آن منظور گرفته است، مصرف نماید.

س 1937: شخصی مبلغی را از

بانك برای مضاربه گرفته است و بعد از مدتی اصل پول و سهم بانك از سود را بطور قسطی به بانك برگردانده است، ولی كارمندی كه مسئول دریافت اقساط او بوده آنها را برای خودش برمی داشته و بطور صوری اسناد را باطل می كرده و در برابر دادگاه هم به این كار خود اعتراف كرده است، آیا هنوز پرداخت مال مضاربه بر عهده عامل است؟

اگر اقساط با رعایت شرایط و مقررات پرداخت پول به بانك، پرداخت شده باشند و اختلاس اموال بانك توسط آن كارمند، ناشی از تقصیر بدهكار در اجرای مقررات قانونی پرداخت بدهی نباشد، بعد از دادن اقساط او ضامن چیزی نیست بلكه كارمندی كه مرتكب اختلاس شده ضامن است.

س 1938: آیا واجب است بانكها صاحبان حسابها را از جایزه هایی كه از طریق قرعه به آنان تعلق گرفته مطلع نمایند؟

تابع مقررات بانك است و اگر دادن جایزه ها به صاحبان حسابها متوقف بر این باشد كه آنان را مطلع نمایند تا برای گرفتن آن مراجعه كنند، اعلام واجب است.

س 1939: آیا شرعا جایز است مسئولین بانكها مقداری از سود سپرده های بانكی را به اشخاص اعم از حقیقی و حقوقی ببخشند؟

اگر آن سودها ملك بانك باشد، در این صورت تابع مقررات بانك است، ولی اگر متعلّق به صاحبان سپرده ها باشد، حق تصرف در آن برای سپرده گذاران است.

س 1940: بانكها هر ماه به سپرده گذاران در برابر سپرده های آنان مقداری سود و بهره می دهند، باتوجه به اینكه مقدار سود حتّی قبل از بكارانداختن سرمایه ها در فعالیتهای اقتصادی، معین است و صاحب سرمایه در خسارت ناشی از كار شریك نیست، آیا سپرده گذاری در این بانكها به قصد دستیابی

به آن سود جایز است یا اینكه به علت ربوی بودن چنین معاملاتی حرام است؟

در صورتی كه سپردن این اموال به بانك به عنوان قرض و به قصد دستیابی به سود آن باشد، واضح است كه این همان قرض ربوی است كه از نظر تكلیفی حرام می باشد و سود مورد نظر هم همان رباست كه شرعا حرام می باشد، ولی اگر به عنوان قرض نباشد بلكه به قصد بكار انداختن پول توسط بانك در معاملات حلال شرعی باشد اشكال ندارد و تعیین مقدار سود قبل از شروع به كار با آن پولها و همچنین شریك نبودن صاحبان پولها در خسارتهای احتمالی ضرری به صحت قرارداد مذكور نمی زند.

س 1941: اگر مكلّف بداند كه قوانین بانكی در مواردی مانند مضاربه و فروش قسطی، توسط بعضی از كارمندان بطور صحیح اجرا نمی شود، آیا سپرده گذاری به قصد كسب سود برای او جایز است؟

اگرفرض كنیم، مكلّف علم پیدا كند كه كارمندان بانك، پول او را در معامله باطلی بكار گرفته اند، دریافت و استفاده از سود آن برای او جایز نیست ولی با توجه به حجم سرمایه هایی كه توسط صاحبان آنها به بانك سپرده می شود و انواع معاملاتی كه توسط بانك صورت می گیرد و می دانیم كه بسیاری از آنها از نظر شرعی صحیح هستند، تحقق چنین علمی برای مكلّف بسیار بعید است.

س 1942: شركت یا اداره دولتی طبق توافقی كه با كارمندان خود نموده، هر ماه مبلغ معینی از حقوق آنان را كسر كرده و آن را برای بكارگیری در یكی از بانكها می گذارد و سود حاصل را بین كارمندان به نسبت سرمایه گذاری شان تقسیم می كند، آیا این معامله صحیح و جایز

است؟ و این سود چه حكمی دارد؟

اگر سپرده گذاری در بانك بصورت قرض دادن و همراه با شرط دریافت سود یا مبتنی بر آن و یا به قصد دستیابی به آن باشد، پس انداز كردن به این صورت حرام است و سود آن نیز رباست كه شرعا حرام می باشد، درنتیجه گرفتن آن و تصرف در آن جایز نیست، ولی اگر به قصد حفظ مال یا امر حلال دیگری باشد و دریافت سود شرط نشود و توقع دستیابی به آن را هم نداشته باشد و در عین حال بانك از طرف خودش چیزی به صاحب پول بدهد و یا سود در اثر بكارگیری آن پول ها در یكی از معاملات حلال داده شود، این سپرده گذاری و دریافت مبلغ اضافی اشكال ندارد و ملك او محسوب می شود.

س 1943: آیا صحیح است بانك برای تشویق مردم به سپرده گذاری در آن، به سپرده گذاران وعده بدهد كه هر كس تا شش ماه از حسابش برداشت نكند، از طرف بانك به او تسهیلات بانكی اعطا خواهد شد؟

دادن این وعده و اعطای تسهیلات توسط بانك به منظور تشویق سپرده گذاران اشكال ندارد.

س 1944: گاهی مبلغی اضافه بر آنچه كه پرداخت كننده باید بپردازد نزد كارمند بانك كه مسئول دریافت وجوه قبض های آب و برق و غیره است باقی می ماند، مثلا كسی كه باید هشتاد تومان بپردازد، صد تومان می دهد و بقیه آن را نمی گیرد و مطالبه هم نمی كند، آیا جایز است كارمند مزبور آن مبلغ را برای خودش بردارد؟

آن مبالغ اضافی مال صاحبان آن است كه آن را پرداخت كرده اند و بر كارمند دریافت كننده، واجب است كه آن مبالغ را به صاحبانشان

در صورتی كه آنان را می شناسد برگرداند و اگر نمی شناسد درحكم مجهول المالك هستند و جایز نیست آنها را برای خودش بردارد، مگر آنكه احراز نماید كه آنان مبالغ مزبور را به او بخشیده و یا از آن اعراض نموده اند.

جایزه های بانكی

س 1945: مبلغی را در بانك ملی پس انداز كردم و بعد از مدتی مبلغی را به عنوان جایزه به من دادند، گرفتن آن چه حكمی دارد؟

گرفتن جایزه و تصرف در آن اشكال ندارد.

س 1946: جوایزی به سپرده های قرض الحسنه تعلق می گیرد، گرفتن آنها چه حكمی دارد؟ و بر فرض جواز آیا خمس به آنها تعلق می گیرد؟

پس اندازهای قرض الحسنه و جایزه های آن اشكال ندارد و درجایزه، خمس واجب نیست.

س 1947: در صورتی كه صاحبان حسابهای پس انداز به علت عدم اطلاع یا دلایل دیگر برای دریافت جایزه های خود به بانك مراجعه نكنند، آیا جایز است بانك در آنها تصرف كند و یا آنها را بین كارمندان بانك توزیع نماید؟

بانك و كاركنان آن حق ندارند جایزه هایی را كه مخصوص برندگان هستند، بدون اذن آنان به تملّك خود درآورند.

احكام بانكها - كاركردن در بانك

س 1948: اینجانب از كارمندان بانك هستم و در شعبه خارج از كشور كار می كنم، دولت آن كشور ما را مؤظف به پیروی از قوانین بانكی كه شامل معاملات ربوی و غیر ربوی می شود، نموده است. آیا قبول این مسئولیت و كار در آن نظام بانكی جایز است؟ همچنین حقوقی كه از درآمد شعبه بانكی مذكور دریافت می كنم چه حكمی دارد؟

اصل انجام این وظیفه اشكال ندارد ولی اشتغال به عملیات بانكی كه مربوط به معاملات ربوی است جایز نیست و انسان در برابر انجام آن مستحق گرفتن اجرت و حقوق نیست و امّا دریافت حقوق از درآمد شعبه بانكی در صورتی كه شخص علم به وجود مال حرام در آنچه كه دریافت می شود نداشته باشد، اشكال ندارد.

س 1949: آیا گرفتن حقوق در برابر كار كردن در قسمت اعتبارات، حسابرسی

و مدیریت بانك، جایز است؟

كاركردن در بخشهای بانكی مذكور و گرفتن حقوق در برابر آن اگر به نحوی با معاملاتی كه شرعا حرام هستند مرتبط نباشد، اشكال ندارد.

احكام بانكها - احكام چك و سفته

س 1950: معامله چك و سفته مدت دار به صورت نقد به قیمتی كمتر از مبلغ آن كه امروزه رایج است، چه حكمی دارد؟

فروش مبلغ چك مدت دار یا سفته بطور نقدی به قیمت كمتر توسط شخص طلبكار به بدهكار اشكال ندارد، ولی فروش آن به شخص ثالث به قیمت كمتر صحیح نیست.

س 1951: آیا چك به منزله پول نقد است بطوری كه اگر بدهكار آن را به طلبكار بدهد برئ الذّمه می شود؟

چك به منزله پول نقد نیست و تحقق اداء دین یا ثمن با دادن آن به طلبكار یا فروشنده متوقف بر این است كه عرفا قبض چك، قبض مبلغ آن محسوب شود و این با تفاوت موارد و اشخاص تفاوت پیدا می كند.

بیمه

س 1952: بیمه عمر چه حكمی دارد؟

شرعا مانعی ندارد.

س 1953: آیا استفاده از دفترچه بیمه درمانی برای كسی كه جزء خانواده صاحب دفترچه نیست جایز است؟ و آیا جایز است صاحب دفترچه آن را در اختیار دیگران بگذارد؟

استفاده از دفترچه بیمه درمانی فقط برای كسی جایز است كه شركت بیمه نسبت به ارائه خدمات به او تعهد كرده است و استفاده دیگران از آن موجب ضمان است.

س 1954: شركت بیمه در ضمن قرارداد بیمه عمر كه با بیمه گزار منعقد نموده، متعهد شده است كه بعد از وفات بیمه گزار، مبلغی پول به كسانی كه او معین می كند بپردازد، حال اگر این شخص بدهكار باشد و دارایی او برای پرداخت بدهی اش

كافی نباشد، آیا طلبكاران حق دارند طلب خود را از مبلغی كه شركت بیمه پرداخت می كند بردارند؟

این امر تابع توافق آنان در قرارداد بیمه است، اگر قرار آنان بر این باشد كه شركت بیمه مبلغ مقرر را بعد از وفات بیمه گزار به شخص یا اشخاصی كه او مشخص كرده بدهد، در این صورت آنچه شركت می پردازد، حكم تركه میت را ندارد، بلكه مختص كسانی است كه برای دریافت این مبلغ مشخص شده اند.

اموال دولتی

س 1955: چندین سال است كه مقداری از اموال مربوط به بیت المال نزد من است و اكنون می خواهم خود را برئ الذمه نمایم، وظیفه من چیست؟

اگر آنچه كه از اموال بیت المال نزد شماست، از اموال دولتی مختص به اداره خاصی از اداره های دولتی باشد باید در صورت امكان به همان اداره برگردانید والاّ باید به خزانه عمومی دولت تحویل بدهید.

س 1956: اینجانب اقدام به استفاده شخصی از بیت المال كرده ام، وظیفه من برای برئ الذّمه شدن چیست؟ استفاده شخصی از امكانات بیت المال تا چه حدّی برای كارمندان جایز است؟ و در صورتی كه با اذن مسئولین مربوطه باشد، چه حكمی دارد؟

استفاده كارمندان از امكانات بیت المال در ساعات رسمی كار به مقدار متعارفی كه مورد ضرورت و نیاز است و شرایط كاری بیانگر اذن به كارمندان در این مقدار از استفاده است، اشكال ندارد و همچنین استفاده از امكانات بیت المال با اذن كسی كه از نظر شرعی و قانونی حق اذن دارد، بدون اشكال است. در نتیجه اگر تصرفات شخصی شما در بیت المال به یكی از دو صورت مذكور باشد، چیزی در این رابطه به عهده شما نیست، ولی اگر

از اموال بیت المال استفاده غیر متعارف كرده باشید و یا بدون اذن كسی كه حق اذن دارد، بیشتر از مقدار متعارف استفاده نمایید، ضامن آن هستید و باید عین آن را اگر موجود باشد به بیت المال برگردانید و اگر تلف شده باشد، باید عوض آن را بدهید و همچنین باید اجرت المثل استفاده از آن را هم در صورتی كه اجرت داشته باشد به بیت المال بپردازید.

س 1957: بعد از آنكه تیم پزشكی مأمور معاینه، درصد از كار افتادگی مرا تعیین كرد مبلغی را به عنوان مساعدت از دولت دریافت كردم، ولی احتمال می دهم كه مستحق دریافت این مقدار نباشم و پزشكان به علت آشنایی و رابطه با من، مراعات مرا كرده باشند، باتوجه به اینكه جراحاتم بسیار زیاد است و امكان دارد مستحق دریافت مبلغی بیشتر از آن مقدار باشم، تكلیف من در این حالت چیست؟

دریافت مبلغی به عنوان درصد از كارافتادگی كه توسط تیم پزشكی مأمور معاینه، معین شده و به شما پرداخت می شود اشكال ندارد مگر آنكه یقین داشته باشید كه از نظر قانونی استحقاق دریافت آن را ندارید.

س 1958: مبلغی معادل دو ماه حقوق ماهانه ام را بر اثر اشتباه از حسابدار دریافت كردم

و مسئول مؤسسه را هم مطلع نمودم، ولی مبلغ اضافی را برنگرداندم و در حال حاضر حدود چهار سال از آن می گذرد، با توجه به اینكه جزء بودجه مالی سالانه مؤسسات دولتی است، چگونه می توانم آن مبلغ را به حساب مؤسسه برگردانم؟

اشتباه حسابدار مجوّز قانونی برای دریافت مبلغی بیشتر از مقدار مورد استحقاق نیست و واجب است مبلغ اضافی را به آن مؤسسه برگردانید هر چند جزء بودجه سال

قبل آن باشد.

س 1959: براساس مقرّرات، مجروحین جنگی كه درصد از كارافتادگی آنان بیشتر از 25% است، می توانند از تسهیلات دریافت وام از مؤسسه استفاده كنند، آیا كسی كه درصد معلولیت و از كارافتادگی او كمتر از این مقدار است، می تواند از این تسهیلات استفاده كند؟ و اگر از آنها استفاده كرد و مبلغی از مؤسسه وام گرفت، آیا جایز است درآن تصرف كند؟

كسی كه شرایط دریافت وام از بیت المال را ندارد، جایز نیست به اعتبار آن شرایط ومزایا از بیت المال وام بگیرد و اگر به این عنوان چیزی دریافت كرد، تصرف در آن جایز نیست.

س 1960: با در نظر گرفتن این مطلب كه كالاهای دولتی با پولی كه از بودجه دولت است خریداری می شوند، آیا جایز است شركت یا كارخانه یا اداره ای كه بودجه دولتی دارد لوازم و مواد اولیه و كالاهای مورد نیاز خود را از شركت یا كارخانه یا اداره ای خریداری كند كه بودجه او هم از اموال دولت است؟

اگر معامله بر طبق ضوابط شرعی و مقررات قانونی صورت بگیرد، اشكال ندارد.

س 1961: اموال دولت اسلامی یا غیر اسلامی كه در اختیار دولت و حكومت و یا كارخانه ها و شركتها و مؤسسات تابع دولت هستند، چه حكمی دارند؟ آیا آنها جزء اموال مجهول المالك هستند یا اینكه ملك دولت محسوب می شوند؟

اموال دولت هر چند غیر اسلامی باشد، شرعا ملك دولت محسوب می شوند و با آنها مانند ملكی كه مالك آن معلوم است رفتار می شود و جواز تصرف در آنها هم متوقف بر اذن فرد مسئولی است كه حق تصرّف در این اموال رادارد.

س 1962: آیا رعایت حقوق دولت در املاك عمومی

و حقوق مالكین در املاك خصوصی در سرزمین های كفر واجب است؟ آیا استفاده از امكانات مراكز آموزشی در غیر مواردی كه مقررات قانونی آنها اجازه می دهد جایز است؟

در وجوب مراعات احترام مال دیگری و حرمت تصرف در آن بدون اذن او، فرقی بین املاك اشخاص و اموال دولت نیست چه مسلمان باشد و چه غیر مسلمان و همچنین فرقی بین اینكه در سرزمین كفر باشند و یا در سرزمین اسلامی و مالك آن مسلمان باشد یا كافر، وجود ندارد و بطور كلی استفاده و تصرف در اموال و املاك دیگران كه شرعا جایز نیست، غصب و حرام و موجب ضمان است.

س 1963: اگر اعتبار فیش های غذا كه به دانشجویان دانشگاهها داده می شود، در صورت عدم دریافت غذا در روز معین، بدون برگرداندن پول آن باطل شود، آیا جایز است فیش های باطل را به جای فیش های معتبر برای دریافت غذا ارائه بدهیم؟ و غذایی كه به این طریق گرفته می شود چه حكمی دارد؟

استفاده از فیش هایی كه از اعتبار ساقط شده اند برای دریافت غذا جایز نیست و غذایی كه با آنها گرفته می شود غصب است و تصرّف در آن حرام و موجب ضمان قیمت آن است.

س 1964: در دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالی امكاناتی مانند غذا و لوازم مورد نیاز دانشگاهی به دانشجویان داده می شود كه توسط وزارت بازرگانی و مؤسسات دیگر به دانشجویان مشغول به تحصیل در آن دانشگاه اختصاص یافته است، آیا توزیع آنها بین سایر كارمندان مشغول به كار در دانشگاه نیز جایز است؟

توزیع نیازمندیهای مورد مصرف و مختص به دانشجویان مشغول به تحصیل در دانشگاه بین سایر اشخاصی كه در آنجا كار می كنند،

جایز نیست.

س 1965: از طرف نهادهای مربوطه ماشین هایی در اختیار مدیران مؤسسات و مسئولین نظامی قرار می گیرد تا از آنها در امور اداری استفاده كنند، آیا شرعا جایز است از آنها برای كارهای شخصی و غیراداری استفاده شود؟

جایز نیست مدیران و مسئولین و سایر كارمندان در هیچیك از اموال دولتی تصرفات شخصی كنند مگر آنكه با اجازه قانونی نهاد مربوطه باشد.

س 1966: اگر بعضی از مسئولین از بودجه ای كه جهت خرید غذا و میوه برای میهمانهای رسمی اداری در اختیار آنان گذاشته می شود، سوءاستفاده كنند و آن را در موارد دیگری مصرف نمایند، این كار چه حكمی دارد؟

مصرف نمودن اموال دولتی در غیر مواردی كه اجازه داده شده، در حكم غصب است و موجب ضمان می باشد، مگر آنكه با اجازه قانونی مقام مسئول بالاتر صورت بگیرد.

س 1967: اگر شخصی مقداری حقوق یا مزایای خاصی كه بطور قانونی به او اعطا شده از دولت طلب داشته باشد، ولی دلائل قانونی برای اثبات حق خود در اختیار نداشته باشد و یا قادر بر مطالبه آن نباشد، آیا جایز است به مقدار حق خود از اموال دولتی كه در اختیار دارد به عنوان تقاص بردارد؟

جایز نیست اموال دولتی را كه بعنوان امانت در اختیار و تحت تصرف او هستند به قصد تقاص برای خود بردارد، در نتیجه اگر مال یا حقّی از دولت طلب دارد و می خواهد آن را بگیرد برای اثبات و مطالبه آن باید از راه های قانونی اقدام نماید.

س 1968: سازمان آب مبادرت به ریختن ماهی در آب سدّی نموده كه آب رودهایی كه خود دارای ماهی هستند به آن می ریزد ولی سازمان آب ماهیهای آب

سد را فقط بین كارمندان خود تقسیم می كند و از صید آنها توسط سایر مردم جلوگیری می نماید، آیا جایز است دیگران هم این ماهیها را برای خودشان صید كنند؟

ماهیهای موجود در آبهایی كه پشت سد جمع شده اند هر چند ماهیهای آبهایی باشند كه به سد می ریزند، تابع آبی هستند كه اختیار آن در دست سازمان آب است و در نتیجه صید ماهیها و استفاده از آنها منوط به اجازه سازمان آب است.

________________________________________

كار در مؤسسات دولتی

س 1969: آیا برپایی نماز جماعت توسط كارمندان در ساعات رسمی كار جایز است؟ و بر فرض عدم جواز، اگر ملتزم شوند كه بعد از پایان ساعات رسمی، آن مقدار وقتی را كه به نماز خواندن اختصاص داده اند جبران كنند، آیا در این صورت، اقامه نماز در ساعات رسمی كار برای آنان جایز است؟

با توجه به اهمیت خاص نمازهای یومیه و تأكید زیادی كه بر اقامه نماز در اول وقت شده است و با توجه به فضیلت نماز جماعت، مناسب است كارمندان روشی را اتخاذ كنند كه بتوانند در خلال ساعات كار اداری نماز واجب را بطور جماعت در اول وقت و در كمترین زمان بخوانند، ولی باید بگونه ای مقدمات این كار را فراهم كنند كه نماز جماعت در اول وقت بهانه و وسیله ای برای به تأخیر انداختن كارهای مراجعه كنندگان نشود.

س 1970: در بعضی از مراكز تعلیم و تربیت مشاهده می شود كه معلّم یا مدیری كه كارمند یكی از بخشهای اداری است، با موافقت مسئول اداری مستقیم خود در ساعات رسمی كارش مبادرت به تدریس در مدارس دیگر می كند و علاوه برحقوق ماهانه خود، اجرت این تدریس را هم دریافت می كند،

آیا این كار و گرفتن اجرت در برابر آن جایز است؟

موافقت مسئول مستقیم كارمند با تدریس او در اثناء ساعات رسمی كارش، تابع حدود اختیارات قانونی فرد مسئول است، ولی با این فرض كه كارمند دولت در برابر ساعات رسمی كارش هر ماه حقوق دریافت می كند، حق ندارد در برابر تدریس در مدارس دیگر در همان ساعات رسمی كارش حقوق دیگری دریافت نماید.

س 1971: باتوجه به اینكه ساعات رسمی كار ممكن است حتّی تاساعت 2/30 طول بكشد، خوردن یك وعده غذا در اثناء كار در اداره چه حكمی دارد؟

اگر وقت زیادی نگیرد و منجر به تعطیلی كار اداری نشود، اشكال ندارد.

س 1972: اگر كارمند در محل كار خود در اداره، ساعات بیكاری زیادی داشته باشد و مجاز نباشد كه در این ساعات در بخشهای دیگر كار نماید، آیا جایز است در اوقات بیكاری كارهای شخصی مربوط به خودش را انجام دهد؟

اقدام به انجام كارهای شخصی در اثناء كار در محل كار، تابع مقررات و اجازه قانونی مسئول مربوطه است.

س 1973: آیا جایز است كارمندان در اداره ها و مؤسسات دولتی اقامه نماز جماعت داشته و یا مجالس عزاداری بر پا كنند؟

اقامه نماز و بیان احكام و معارف و امثال آن در هنگام اجتماع برای نماز درخصوص ماه مبارك رمضان و سایر ایام الله مانع ندارد، مشروط بر اینكه حقوق مراجعین تضییع نشود.

س 1974: ما در یك مؤسسه نظامی كار می كنیم و محل كارمان در دو مكان جداگانه است و بعضی از برادران در مسیر رفتن از یك مكان به مكان دیگر كارهای شخصی انجام می دهند كه وقت زیادی می گیرد، آیا برای انجام این كارها باید اجازه گرفت

یا خیر؟

اشتغال به انجام كارهای شخصی در ساعات رسمی مقرر برای كار، احتیاج به اجازه مسئول بالاتر، كه این حق را داشته باشد، دارد.

س 1975: در نزدیكی اداره ما مسجدی وجود دارد، آیا جایز است در اثناء ساعات رسمی كار برای شركت در نماز جماعت به آنجا برویم؟

خارج شدن از اداره برای رفتن به مسجد جهت شركت در نماز جماعت در اول وقت، در صورتی كه نماز جماعت در خود اداره بر پا نشود، اشكال ندارد، ولی باید مقدمات نماز به گونه ای فراهم شود كه مدت غیبت از اداره در ساعات رسمی كار برای اداء فریضه نماز جماعت، كاملا كاهش پیدا كند.

س 1976: اگر كارمندی هر ماه در حدود سی یا چهل ساعت در اداره اضافه كاری نماید، آیا جایز است مسئول اداره برای تشویق كارمندان ساعات اضافه كاری آنان را دوبرابر حساب كند، مثلا هر ماه برای آنان صد و بیست ساعت محاسبه كند؟ و در صورتی كه اشكال داشته باشد، اجرتی كه برای اضافه كاری های قبلی گرفته شده چه حكمی دارد؟

نوشتن گزارشهای غیرواقعی و دریافت پول در برابر ساعات اضافه ای كه كاری در آنها انجام نشده جایز نیست و واجب است پولهای اضافه ای كه كارمند مستحق دریافت آنها نبوده، بازگردانده شود، ولی اگر قانونی وجود داشته باشد كه به مسئول اداره اجازه دهد تا ساعات اضافه كاری كارمندی را كه اضافه كاری انجام داده، دو برابر نماید جایز است این كار را انجام دهد و در این صورت دریافت اجرت توسط كارمند طبق گزارشی كه مسئول اداره از ساعات اضافه كاری او نوشته، جایز است.

قوانین دولتی

س 1977: اگر كارگری در غیاب مسئول متخصص

متصدی انجام كار او شود و از همین طریق كسب تخصص نماید، آیا جایز است برای گرفتن گواهی كتبی جهت اثبات تخصص خود به مسئولین بالاتر مراجعه كند تا از مزایای آن تخصص استفاده نماید؟

استفاده از مزایای سابقه كار و تخصص و مبادرت به اثبات آن از طریق گرفتن گواهی از مسئولین، تابع مقررات قانونی مربوطه است، ولی اگر گواهی، غیر حقیقی و یا بر خلاف ضوابط قانونی باشد، او نباید برای گرفتن آن تلاش كند و همچنین نمی تواند از آن استفاده نماید.

س 1978: اتاق بازرگانی كه تابع وزارت بازرگانی است تعدادی لوازم منزل از قبیل فرش و یخچال و چیزهای دیگر را دراختیار یكی از فروشگاهها قرار داده تا آنها را به قیمت دولتی بفروشد، ولی با توجه به زیاد بودن تقاضا نسبت به عرضه، مسئول فروشگاه اقدام به چاپ كارتهای قرعه كشی نموده است تا كالاهای مزبور را از این طریق بفروشد و هر كارت قرعه كشی هم به قیمت معینی فروخته شده تا درآمد حاصل از آن درامور خیریه مصرف شود، آیا فروش آن كالاها از طریق قرعه كشی شرعا اشكال دارد؟ و آیا فروختن كارتهای قرعه كشی كه مربوط به كالاهای عرضه شده هستند، شرعا دارای اشكال است؟

واجب است مسئولین فروشگاه، كالاها را با همان شرایطی كه از مسئولین مربوطه گرفته اند به مشتریان عرضه نمایند و حق ندارند شرایط فروش را تغییر داده و از طرف خودشان شرطهای دیگری برای آن قرار دهند و قصد مصرف درآمد حاصل از فروش كارتهای قرعه كشی در امور خیریه، مجوز قراردادن شرطهای دیگری برای فروش آن كالاها نیست.

س 1979: آیا فروش آرد یارانه ای كه

از طرف دولت به نانوائیها داده می شود، جایز است؟

اگر نانوا از طرف دولت مجاز در فروش آرد نباشد، جایز نیست آن را بفروشد و خرید آن هم توسط مردم جایز نمی باشد.

س 1980: اگر قیمت كالاهای موجود در مغازه بطور طبیعی یا ناگهانی افزایش یابد، آیا فروش آنها به قیمت كنونی جایز است؟

اگر از طرف دولت قیمتی برای آنها تعیین نشده باشد، فروش آنها به قیمت عادلانه فعلی اشكال ندارد.

س 1981: اگر حكم شریعت با قانون تعارض داشته باشد، همانگونه كه در تملك زمینهای آباد مردم توسط دولت بدون رضایت مالكین آنها این تعارض وجود دارد. این خرید و تملّك چه حكمی دارد؟

جواز تملك املاك دیگران توسط دولت بر طبق قوانین و مقررات خاص و با استناد به قانون خرید و استملاك زمینهایی كه دولت و شهرداری ها برای اجرای طرحهای عمومی به آنها نیاز دارند، با مالكیت فردی و یا حقوق شرعی و قانونی مالك منافات ندارد.

س 1982: شخصی یك شئ عتیقه ای را به فردی در برابر كار و تلاشهایش داده و بعد از وفات او این شئ عتیقه از طریق ارث به ورثه او منتقل شده است، آیا آن شئ ملك شرعی آنان محسوب می شود؟ و با توجه به اینكه بهتر است این شئ عتیقه در اختیار دولت قرار بگیرد، آیا ورثه او حق دارند در برابر دادن آن به دولت، چیزی مطالبه كنند؟

عتیقه بودن یك شئ منافاتی با این ندارد كه ملك خاص كسی باشد و موجب نمی شود كه از ملكیت مالك شرعی اش خارج شود، مشروط بر آنكه آن را از طریق مشروعی بدست آورده باشد، بلكه بر ملكیت او باقی می ماند و آثار شرعی

ملك خاص بر آن مترتب می شود و اگر مقررات خاصی از طرف دولت برای حفظ اشیای نفیس و آثار تاریخی وضع شده باشد واجب است در عمل به آن حقوق شرعی مالك نیز مراعات شود و اما اگر آن شخص از طریق غیرمشروع و برخلاف مقررات دولت اسلامی كه رعایت آنها واجب است، آن را به دست آورده باشد، در این صورت مالك آن نیست.

س 1983: آیا قاچاق كالاهای مصرفی مانند لباس و پارچه و برنج و غیره از جمهوری اسلامی برای فروش به ساكنان كشورهای خلیج فارس جایز است؟

مخالفت با قوانین نظام جمهوری اسلامی، جایز نیست.

س 1984: اگر زمانی اداره های دولتی قوانینی وضع كنند كه تا حدی با احكام اسلامی منافات داشته باشند، آیا جایز است كارمندان از عمل به این قوانین موضوعه خودداری كنند؟

كسی در جمهوری اسلامی حق ندارد قانونی وضع كند و یا دستوری دهد كه مخالف با احكام اسلامی باشد و به بهانه اطاعت از دستور رئیس اداره، مخالفت با احكام مسلّم الهی جایز نیست، ولی تا آنجایی كه ما اطلاع داریم در قوانین حاكم بر اداره های دولتی قانونی بر خلاف شریعت اسلامی وجود ندارد و اگر كسی از قانونی كه مغایر با نظام اسلامی است اطلاع پیدا كند، واجب است برای حل این مشكل و حذف قوانین مخالف با احكام اسلام، آن را به مقامات مسئول بالاتر اطلاع دهد.

س 1985: انجام اعمالی كه به نظر كارمند مخالف قانون هستند و لی مسئول بالاتر ادعا می كند كه اشكال ندارد و خواهان انجام آنهاست، چه حكمی دارد؟

كسی حق عمل نكردن به قوانین و مقررات حاكم بر اداره های دولتی و عمل بر خلاف

آنها را ندارد و هیچ مسئولی نمی تواند از كارمند تقاضای انجام كاری خلاف قانون را بنماید و نظر مسئول اداره در این رابطه اثری ندارد.

س 1986: آیا قبول توصیه و سفارش از فردی برای بعضی از مراجعه كنندگان توسط كارمندان اداره های دولتی جایز است؟

بر كارمندان واجب است به تقاضاهای مراجعه كنندگان پاسخ داده و كارهای آنان را بر طبق قانون و مقررات انجام دهند و برای هیچیك از آنان قبول توصیه و سفارش از كسی، در صورتی كه مخالف قانون باشد و یا موجب ضایع شدن حق دیگران شود، جایز نیست.

س 1987: مخالفت با قوانین و مقررات راهنمایی و رانندگی و بطور كلی همه قوانین دولتی چه حكمی دارد؟ و آیا موارد ترك عمل به قوانین از موارد امر به معروف ونهی از منكر محسوب می شوند؟

مخالفت با قوانین و مقررات و دستورات دولت اسلامی كه بطور مستقیم توسط مجلس شورای اسلامی وضع شده و مورد تأیید شورای نگهبان قرار گرفته اند و یا با استناد به اجازه قانونی نهادهای مربوطه وضع شده اند، برای هیچكس جایز نیست و در صورت تحقّق مخالفت توسط فردی در این خصوص، بر دیگران تذكر و راهنمایی و نهی از منكر لازم است (البته با وجود شرائط نهی از منكر).

س 1988: در بعضی از كشورهای خارجی، در صورتی كه دانشجویان خارجی دانشگاه درخواست كنند كه تابعیت اصلی آنان به تابعیت آن كشور تغییر كند، دانشجو از همه مزایا و امتیازاتی كه هنگام تحصیل به دانشجویان آنجا داده می شود، برخوردار می گردد و بر اساس قوانین آن دولت، فرد می تواند تابعیت خود را تغییر دهد و دوباره به تابعیت اصلی كه قبلا داشته است، برگردد.

حكم شرعی این كار چیست؟

تغییر تابعیت برای اتباع دولت اسلامی، تا زمانی كه بر خلاف قوانین لازم الاتباع نباشد و مفسده ای بر آن مترتّب نشود و موجب وهن دولت اسلامی هم نباشد، اشكال ندارد.

س 1989: آیا عدم رعایت مقررات شركتهای خارجی توسط شخصی كه در آنجا كار می كند و یا با آنان معامله انجام می دهد، بخصوص اگر موجب سوءظن به اسلام و مسلمین شود، جایز است؟

بر هر مكلّفی مراعات حقوق دیگران هر چند مربوط به غیر مسلمانان باشد واجب است.

مالیات و عوارض

س 1990: بعضی از افراد و شركتها و مؤسسات خصوصی و دولتی برای فرار از پرداخت مالیات و عوارضی كه دولت مستحق دریافت آن است، از راههای مختلف مبادرت به مخفی كردن بعضی از حقایق می كنند، آیا این كار برای آنان جایز است؟

خودداری كردن از اجرای قوانین دولت جمهوری اسلامی و عدم پرداخت مالیات وعوارض و سایر حقوق قانونی دولت اسلامی برای هیچكس جایز نیست.

س 1991: شخصی از طریق انعقاد قرارداد مضاربه با یكی از بانكها مبادرت به كسب درآمد می كند و طبق قرارداد، مقداری از درآمد حاصله را به بانك می دهد، آیا جایز است اداره مالیات از او بخواهد كه علاوه بر پرداخت مالیات سهم خودش از درآمد، مالیات سهم بانك را هم بپردازد؟

این امر تابع قوانین و مقررات مالیات بر درآمد است، بنابر این اگر مكلّف از نظر قانونی فقط ملزم به پرداخت مالیات سهم خود از درآمد باشد، ضامن مالیات سهم شریك از درآمد نمی باشد.

س 1992: خانه ای را از فردی خریدم به این شرط كه مالیات معامله خانه را نصف به نصف بپردازیم. فروشنده از من خواست كه قیمت خانه را به مأمور

مالیات كمتر از قیمت خرید بگویم تا مالیات كمتری پرداخت شود، آیا پرداخت مالیات مقدار تفاوت بین قیمت خانه و قیمتی كه من به مأمور مالیات گفته ام، بر من واجب است؟

پرداخت بقیه سهم خودتان از مالیاتِ مربوط به قیمت واقعی خانه بر شما واجب است.

س 1993: بین اهالی منطقه ما مشهور است كه پرداخت پول آب و برق به دولت غیراسلامی كه سعی در آزار مردم مسلمان خود دارد واجب نیست، بخصوص اگر در رفتار با ملّت خود بین پیروان اهل بیت « علیهم السلام » و دیگران تبعیض قائل شود، آیا جایز است از پرداخت قبض آب و برق به این دولت خودداری كنیم؟

این كار جایز نیست، بلكه بر هر كسی كه از آب و برق دولتی استفاده می كند، پرداخت پول آن به دولت واجب است هر چند دولت غیر اسلامی باشد.

س 1994: شوهرم كه در حساب بانكی اش مقداری پول وجود دارد، فوت نموده است و بانك هم بعد از آگاه شدن از وفات او حساب بانكی او را بسته است و ازطرفی هم شهرداری اعلام كرده كه وی باید عوارض محل تجاری خود را در برابر صدور پروانه ساختمان سازی و غیره بپردازد و در صورت عدم پرداخت مبادرت به بستن آن اماكن خواهد كرد و همه فرزندان ما هم صغیر هستند و قدرت پرداخت آن عوارض را نداریم، آیا پرداخت مالیاتها وعوارض مزبور بر ما واجب است؟

عوارض شهرداری و مالیاتهای رسمی باید طبق مقررات دولت پرداخت شوند، در نتیجه اگر این عوارض و مالیاتها بر عهده میت باشد، واجب است قبل از جدا كردن ثلث و تقسیم میراث از اصل تركه پرداخت شوند

و اگر مربوط به ورثه باشد واجب است از اموال آنان پرداخت شوند.

قوانین و مقررات دولتی - اموال دولتی

س 1955: چندین سال است كه مقداری از اموال مربوط به بیت المال نزد من است و اكنون می خواهم خود را برئ الذمه نمایم، وظیفه من چیست؟

اگر آنچه كه از اموال بیت المال نزد شماست، از اموال دولتی مختص به اداره خاصی از اداره های دولتی باشد باید در صورت امكان به همان اداره برگردانید والاّ باید به خزانه عمومی دولت تحویل بدهید.

س 1956: اینجانب اقدام به استفاده شخصی از بیت المال كرده ام، وظیفه من برای برئ الذّمه شدن چیست؟ استفاده شخصی از امكانات بیت المال تا چه حدّی برای كارمندان جایز است؟ و در صورتی كه با اذن مسئولین مربوطه باشد، چه حكمی دارد؟

استفاده كارمندان از امكانات بیت المال در ساعات رسمی كار به مقدار متعارفی كه مورد ضرورت و نیاز است و شرایط كاری بیانگر اذن به كارمندان در این مقدار از استفاده است، اشكال ندارد و همچنین استفاده از امكانات بیت المال با اذن كسی كه از نظر شرعی و قانونی حق اذن دارد، بدون اشكال است. در نتیجه اگر تصرفات شخصی شما در بیت المال به یكی از دو صورت مذكور باشد، چیزی در این رابطه به عهده شما نیست، ولی اگر از اموال بیت المال استفاده غیر متعارف كرده باشید و یا بدون اذن كسی كه حق اذن دارد، بیشتر از مقدار متعارف استفاده نمایید، ضامن آن هستید و باید عین آن را اگر موجود باشد به بیت المال برگردانید و اگر تلف شده باشد، باید عوض آن را بدهید و همچنین باید اجرت المثل استفاده از آن را هم در صورتی كه

اجرت داشته باشد به بیت المال بپردازید.

س 1957: بعد از آنكه تیم پزشكی مأمور معاینه، درصد از كار افتادگی مرا تعیین كرد مبلغی را به عنوان مساعدت از دولت دریافت كردم، ولی احتمال می دهم كه مستحق دریافت این مقدار نباشم و پزشكان به علت آشنایی و رابطه با من، مراعات مرا كرده باشند، باتوجه به اینكه جراحاتم بسیار زیاد است و امكان دارد مستحق دریافت مبلغی بیشتر از آن مقدار باشم، تكلیف من در این حالت چیست؟

دریافت مبلغی به عنوان درصد از كارافتادگی كه توسط تیم پزشكی مأمور معاینه، معین شده و به شما پرداخت می شود اشكال ندارد مگر آنكه یقین داشته باشید كه از نظر قانونی استحقاق دریافت آن را ندارید.

س 1958: مبلغی معادل دو ماه حقوق ماهانه ام را بر اثر اشتباه از حسابدار دریافت كردم

و مسئول مؤسسه را هم مطلع نمودم، ولی مبلغ اضافی را برنگرداندم و در حال حاضر حدود چهار سال از آن می گذرد، با توجه به اینكه جزء بودجه مالی سالانه مؤسسات دولتی است، چگونه می توانم آن مبلغ را به حساب مؤسسه برگردانم؟

اشتباه حسابدار مجوّز قانونی برای دریافت مبلغی بیشتر از مقدار مورد استحقاق نیست و واجب است مبلغ اضافی را به آن مؤسسه برگردانید هر چند جزء بودجه سال قبل آن باشد.

س 1959: براساس مقرّرات، مجروحین جنگی كه درصد از كارافتادگی آنان بیشتر از 25% است، می توانند از تسهیلات دریافت وام از مؤسسه استفاده كنند، آیا كسی كه درصد معلولیت و از كارافتادگی او كمتر از این مقدار است، می تواند از این تسهیلات استفاده كند؟ و اگر از آنها استفاده كرد و مبلغی از مؤسسه وام گرفت، آیا

جایز است درآن تصرف كند؟

كسی كه شرایط دریافت وام از بیت المال را ندارد، جایز نیست به اعتبار آن شرایط ومزایا از بیت المال وام بگیرد و اگر به این عنوان چیزی دریافت كرد، تصرف در آن جایز نیست.

س 1960: با در نظر گرفتن این مطلب كه كالاهای دولتی با پولی كه از بودجه دولت است خریداری می شوند، آیا جایز است شركت یا كارخانه یا اداره ای كه بودجه دولتی دارد لوازم و مواد اولیه و كالاهای مورد نیاز خود را از شركت یا كارخانه یا اداره ای خریداری كند كه بودجه او هم از اموال دولت است؟

اگر معامله بر طبق ضوابط شرعی و مقررات قانونی صورت بگیرد، اشكال ندارد.

س 1961: اموال دولت اسلامی یا غیر اسلامی كه در اختیار دولت و حكومت و یا كارخانه ها و شركتها و مؤسسات تابع دولت هستند، چه حكمی دارند؟ آیا آنها جزء اموال مجهول المالك هستند یا اینكه ملك دولت محسوب می شوند؟

اموال دولت هر چند غیر اسلامی باشد، شرعا ملك دولت محسوب می شوند و با آنها مانند ملكی كه مالك آن معلوم است رفتار می شود و جواز تصرف در آنها هم متوقف بر اذن فرد مسئولی است كه حق تصرّف در این اموال رادارد.

س 1962: آیا رعایت حقوق دولت در املاك عمومی و حقوق مالكین در املاك خصوصی در سرزمین های كفر واجب است؟ آیا استفاده از امكانات مراكز آموزشی در غیر مواردی كه مقررات قانونی آنها اجازه می دهد جایز است؟

در وجوب مراعات احترام مال دیگری و حرمت تصرف در آن بدون اذن او، فرقی بین املاك اشخاص و اموال دولت نیست چه مسلمان باشد و چه غیر مسلمان و همچنین فرقی بین

اینكه در سرزمین كفر باشند و یا در سرزمین اسلامی و مالك آن مسلمان باشد یا كافر، وجود ندارد و بطور كلی استفاده و تصرف در اموال و املاك دیگران كه شرعا جایز نیست، غصب و حرام و موجب ضمان است.

س 1963: اگر اعتبار فیش های غذا كه به دانشجویان دانشگاهها داده می شود، در صورت عدم دریافت غذا در روز معین، بدون برگرداندن پول آن باطل شود، آیا جایز است فیش های باطل را به جای فیش های معتبر برای دریافت غذا ارائه بدهیم؟ و غذایی كه به این طریق گرفته می شود چه حكمی دارد؟

استفاده از فیش هایی كه از اعتبار ساقط شده اند برای دریافت غذا جایز نیست و غذایی كه با آنها گرفته می شود غصب است و تصرّف در آن حرام و موجب ضمان قیمت آن است.

س 1964: در دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالی امكاناتی مانند غذا و لوازم مورد نیاز دانشگاهی به دانشجویان داده می شود كه توسط وزارت بازرگانی و مؤسسات دیگر به دانشجویان مشغول به تحصیل در آن دانشگاه اختصاص یافته است، آیا توزیع آنها بین سایر كارمندان مشغول به كار در دانشگاه نیز جایز است؟

توزیع نیازمندیهای مورد مصرف و مختص به دانشجویان مشغول به تحصیل در دانشگاه بین سایر اشخاصی كه در آنجا كار می كنند، جایز نیست.

س 1965: از طرف نهادهای مربوطه ماشین هایی در اختیار مدیران مؤسسات و مسئولین نظامی قرار می گیرد تا از آنها در امور اداری استفاده كنند، آیا شرعا جایز است از آنها برای كارهای شخصی و غیراداری استفاده شود؟

جایز نیست مدیران و مسئولین و سایر كارمندان در هیچیك از اموال دولتی تصرفات شخصی كنند مگر آنكه با اجازه قانونی نهاد مربوطه

باشد.

س 1966: اگر بعضی از مسئولین از بودجه ای كه جهت خرید غذا و میوه برای میهمانهای رسمی اداری در اختیار آنان گذاشته می شود، سوءاستفاده كنند و آن را در موارد دیگری مصرف نمایند، این كار چه حكمی دارد؟

مصرف نمودن اموال دولتی در غیر مواردی كه اجازه داده شده، در حكم غصب است و موجب ضمان می باشد، مگر آنكه با اجازه قانونی مقام مسئول بالاتر صورت بگیرد.

س 1967: اگر شخصی مقداری حقوق یا مزایای خاصی كه بطور قانونی به او اعطا شده از دولت طلب داشته باشد، ولی دلائل قانونی برای اثبات حق خود در اختیار نداشته باشد و یا قادر بر مطالبه آن نباشد، آیا جایز است به مقدار حق خود از اموال دولتی كه در اختیار دارد به عنوان تقاص بردارد؟

جایز نیست اموال دولتی را كه بعنوان امانت در اختیار و تحت تصرف او هستند به قصد تقاص برای خود بردارد، در نتیجه اگر مال یا حقّی از دولت طلب دارد و می خواهد آن را بگیرد برای اثبات و مطالبه آن باید از راه های قانونی اقدام نماید.

س 1968: سازمان آب مبادرت به ریختن ماهی در آب سدّی نموده كه آب رودهایی كه خود دارای ماهی هستند به آن می ریزد ولی سازمان آب ماهیهای آب سد را فقط بین كارمندان خود تقسیم می كند و از صید آنها توسط سایر مردم جلوگیری می نماید، آیا جایز است دیگران هم این ماهیها را برای خودشان صید كنند؟

ماهیهای موجود در آبهایی كه پشت سد جمع شده اند هر چند ماهیهای آبهایی باشند كه به سد می ریزند، تابع آبی هستند كه اختیار آن در دست سازمان آب است و در

نتیجه صید ماهیها و استفاده از آنها منوط به اجازه سازمان آب است.

قوانین و مقررات دولتی - كار در مؤسسات دولتی

س 1969: آیا برپایی نماز جماعت توسط كارمندان در ساعات رسمی كار جایز است؟ و بر فرض عدم جواز، اگر ملتزم شوند كه بعد از پایان ساعات رسمی، آن مقدار وقتی را كه به نماز خواندن اختصاص داده اند جبران كنند، آیا در این صورت، اقامه نماز در ساعات رسمی كار برای آنان جایز است؟

با توجه به اهمیت خاص نمازهای یومیه و تأكید زیادی كه بر اقامه نماز در اول وقت شده است و با توجه به فضیلت نماز جماعت، مناسب است كارمندان روشی را اتخاذ كنند كه بتوانند در خلال ساعات كار اداری نماز واجب را بطور جماعت در اول وقت و در كمترین زمان بخوانند، ولی باید بگونه ای مقدمات این كار را فراهم كنند كه نماز جماعت در اول وقت بهانه و وسیله ای برای به تأخیر انداختن كارهای مراجعه كنندگان نشود.

س 1970: در بعضی از مراكز تعلیم و تربیت مشاهده می شود كه معلّم یا مدیری كه كارمند یكی از بخشهای اداری است، با موافقت مسئول اداری مستقیم خود در ساعات رسمی كارش مبادرت به تدریس در مدارس دیگر می كند و علاوه برحقوق ماهانه خود، اجرت این تدریس را هم دریافت می كند، آیا این كار و گرفتن اجرت در برابر آن جایز است؟

موافقت مسئول مستقیم كارمند با تدریس او در اثناء ساعات رسمی كارش، تابع حدود اختیارات قانونی فرد مسئول است، ولی با این فرض كه كارمند دولت در برابر ساعات رسمی كارش هر ماه حقوق دریافت می كند، حق ندارد در برابر تدریس در مدارس دیگر در همان ساعات رسمی كارش حقوق

دیگری دریافت نماید.

س 1971: باتوجه به اینكه ساعات رسمی كار ممكن است حتّی تاساعت 2/30 طول بكشد، خوردن یك وعده غذا در اثناء كار در اداره چه حكمی دارد؟

اگر وقت زیادی نگیرد و منجر به تعطیلی كار اداری نشود، اشكال ندارد.

س 1972: اگر كارمند در محل كار خود در اداره، ساعات بیكاری زیادی داشته باشد و مجاز نباشد كه در این ساعات در بخشهای دیگر كار نماید، آیا جایز است در اوقات بیكاری كارهای شخصی مربوط به خودش را انجام دهد؟

اقدام به انجام كارهای شخصی در اثناء كار در محل كار، تابع مقررات و اجازه قانونی مسئول مربوطه است.

س 1973: آیا جایز است كارمندان در اداره ها و مؤسسات دولتی اقامه نماز جماعت داشته و یا مجالس عزاداری بر پا كنند؟

اقامه نماز و بیان احكام و معارف و امثال آن در هنگام اجتماع برای نماز درخصوص ماه مبارك رمضان و سایر ایام الله مانع ندارد، مشروط بر اینكه حقوق مراجعین تضییع نشود.

س 1974: ما در یك مؤسسه نظامی كار می كنیم و محل كارمان در دو مكان جداگانه است و بعضی از برادران در مسیر رفتن از یك مكان به مكان دیگر كارهای شخصی انجام می دهند كه وقت زیادی می گیرد، آیا برای انجام این كارها باید اجازه گرفت یا خیر؟

اشتغال به انجام كارهای شخصی در ساعات رسمی مقرر برای كار، احتیاج به اجازه مسئول بالاتر، كه این حق را داشته باشد، دارد.

س 1975: در نزدیكی اداره ما مسجدی وجود دارد، آیا جایز است در اثناء ساعات رسمی كار برای شركت در نماز جماعت به آنجا برویم؟

خارج شدن از اداره برای رفتن به مسجد جهت شركت در نماز جماعت

در اول وقت، در صورتی كه نماز جماعت در خود اداره بر پا نشود، اشكال ندارد، ولی باید مقدمات نماز به گونه ای فراهم شود كه مدت غیبت از اداره در ساعات رسمی كار برای اداء فریضه نماز جماعت، كاملا كاهش پیدا كند.

س 1976: اگر كارمندی هر ماه در حدود سی یا چهل ساعت در اداره اضافه كاری نماید، آیا جایز است مسئول اداره برای تشویق كارمندان ساعات اضافه كاری آنان را دوبرابر حساب كند، مثلا هر ماه برای آنان صد و بیست ساعت محاسبه كند؟ و در صورتی كه اشكال داشته باشد، اجرتی كه برای اضافه كاری های قبلی گرفته شده چه حكمی دارد؟

نوشتن گزارشهای غیرواقعی و دریافت پول در برابر ساعات اضافه ای كه كاری در آنها انجام نشده جایز نیست و واجب است پولهای اضافه ای كه كارمند مستحق دریافت آنها نبوده، بازگردانده شود، ولی اگر قانونی وجود داشته باشد كه به مسئول اداره اجازه دهد تا ساعات اضافه كاری كارمندی را كه اضافه كاری انجام داده، دو برابر نماید جایز است این كار را انجام دهد و در این صورت دریافت اجرت توسط كارمند طبق گزارشی كه مسئول اداره از ساعات اضافه كاری او نوشته، جایز است.

قوانین و مقررات دولتی - قوانین دولتی

س 1977: اگر كارگری در غیاب مسئول متخصص متصدی انجام كار او شود و از همین طریق كسب تخصص نماید، آیا جایز است برای گرفتن گواهی كتبی جهت اثبات تخصص خود به مسئولین بالاتر مراجعه كند تا از مزایای آن تخصص استفاده نماید؟

استفاده از مزایای سابقه كار و تخصص و مبادرت به اثبات آن از طریق گرفتن گواهی از مسئولین، تابع مقررات قانونی مربوطه است، ولی اگر گواهی،

غیر حقیقی و یا بر خلاف ضوابط قانونی باشد، او نباید برای گرفتن آن تلاش كند و همچنین نمی تواند از آن استفاده نماید.

س 1978: اتاق بازرگانی كه تابع وزارت بازرگانی است تعدادی لوازم منزل از قبیل فرش و یخچال و چیزهای دیگر را دراختیار یكی از فروشگاهها قرار داده تا آنها را به قیمت دولتی بفروشد، ولی با توجه به زیاد بودن تقاضا نسبت به عرضه، مسئول فروشگاه اقدام به چاپ كارتهای قرعه كشی نموده است تا كالاهای مزبور را از این طریق بفروشد و هر كارت قرعه كشی هم به قیمت معینی فروخته شده تا درآمد حاصل از آن درامور خیریه مصرف شود، آیا فروش آن كالاها از طریق قرعه كشی شرعا اشكال دارد؟ و آیا فروختن كارتهای قرعه كشی كه مربوط به كالاهای عرضه شده هستند، شرعا دارای اشكال است؟

واجب است مسئولین فروشگاه، كالاها را با همان شرایطی كه از مسئولین مربوطه گرفته اند به مشتریان عرضه نمایند و حق ندارند شرایط فروش را تغییر داده و از طرف خودشان شرطهای دیگری برای آن قرار دهند و قصد مصرف درآمد حاصل از فروش كارتهای قرعه كشی در امور خیریه، مجوز قراردادن شرطهای دیگری برای فروش آن كالاها نیست.

س 1979: آیا فروش آرد یارانه ای كه از طرف دولت به نانوائیها داده می شود، جایز است؟

اگر نانوا از طرف دولت مجاز در فروش آرد نباشد، جایز نیست آن را بفروشد و خرید آن هم توسط مردم جایز نمی باشد.

س 1980: اگر قیمت كالاهای موجود در مغازه بطور طبیعی یا ناگهانی افزایش یابد، آیا فروش آنها به قیمت كنونی جایز است؟

اگر از طرف دولت قیمتی برای آنها تعیین نشده

باشد، فروش آنها به قیمت عادلانه فعلی اشكال ندارد.

س 1981: اگر حكم شریعت با قانون تعارض داشته باشد، همانگونه كه در تملك زمینهای آباد مردم توسط دولت بدون رضایت مالكین آنها این تعارض وجود دارد. این خرید و تملّك چه حكمی دارد؟

جواز تملك املاك دیگران توسط دولت بر طبق قوانین و مقررات خاص و با استناد به قانون خرید و استملاك زمینهایی كه دولت و شهرداری ها برای اجرای طرحهای عمومی به آنها نیاز دارند، با مالكیت فردی و یا حقوق شرعی و قانونی مالك منافات ندارد.

س 1982: شخصی یك شئ عتیقه ای را به فردی در برابر كار و تلاشهایش داده و بعد از وفات او این شئ عتیقه از طریق ارث به ورثه او منتقل شده است، آیا آن شئ ملك شرعی آنان محسوب می شود؟ و با توجه به اینكه بهتر است این شئ عتیقه در اختیار دولت قرار بگیرد، آیا ورثه او حق دارند در برابر دادن آن به دولت، چیزی مطالبه كنند؟

عتیقه بودن یك شئ منافاتی با این ندارد كه ملك خاص كسی باشد و موجب نمی شود كه از ملكیت مالك شرعی اش خارج شود، مشروط بر آنكه آن را از طریق مشروعی بدست آورده باشد، بلكه بر ملكیت او باقی می ماند و آثار شرعی ملك خاص بر آن مترتب می شود و اگر مقررات خاصی از طرف دولت برای حفظ اشیای نفیس و آثار تاریخی وضع شده باشد واجب است در عمل به آن حقوق شرعی مالك نیز مراعات شود و اما اگر آن شخص از طریق غیرمشروع و برخلاف مقررات دولت اسلامی كه رعایت آنها واجب است، آن را به دست آورده باشد، در

این صورت مالك آن نیست.

س 1983: آیا قاچاق كالاهای مصرفی مانند لباس و پارچه و برنج و غیره از جمهوری اسلامی برای فروش به ساكنان كشورهای خلیج فارس جایز است؟

مخالفت با قوانین نظام جمهوری اسلامی، جایز نیست.

س 1984: اگر زمانی اداره های دولتی قوانینی وضع كنند كه تا حدی با احكام اسلامی منافات داشته باشند، آیا جایز است كارمندان از عمل به این قوانین موضوعه خودداری كنند؟

كسی در جمهوری اسلامی حق ندارد قانونی وضع كند و یا دستوری دهد كه مخالف با احكام اسلامی باشد و به بهانه اطاعت از دستور رئیس اداره، مخالفت با احكام مسلّم الهی جایز نیست، ولی تا آنجایی كه ما اطلاع داریم در قوانین حاكم بر اداره های دولتی قانونی بر خلاف شریعت اسلامی وجود ندارد و اگر كسی از قانونی كه مغایر با نظام اسلامی است اطلاع پیدا كند، واجب است برای حل این مشكل و حذف قوانین مخالف با احكام اسلام، آن را به مقامات مسئول بالاتر اطلاع دهد.

س 1985: انجام اعمالی كه به نظر كارمند مخالف قانون هستند و لی مسئول بالاتر ادعا می كند كه اشكال ندارد و خواهان انجام آنهاست، چه حكمی دارد؟

كسی حق عمل نكردن به قوانین و مقررات حاكم بر اداره های دولتی و عمل بر خلاف آنها را ندارد و هیچ مسئولی نمی تواند از كارمند تقاضای انجام كاری خلاف قانون را بنماید و نظر مسئول اداره در این رابطه اثری ندارد.

س 1986: آیا قبول توصیه و سفارش از فردی برای بعضی از مراجعه كنندگان توسط كارمندان اداره های دولتی جایز است؟

بر كارمندان واجب است به تقاضاهای مراجعه كنندگان پاسخ داده و كارهای آنان را بر طبق قانون و

مقررات انجام دهند و برای هیچیك از آنان قبول توصیه و سفارش از كسی، در صورتی كه مخالف قانون باشد و یا موجب ضایع شدن حق دیگران شود، جایز نیست.

س 1987: مخالفت با قوانین و مقررات راهنمایی و رانندگی و بطور كلی همه قوانین دولتی چه حكمی دارد؟ و آیا موارد ترك عمل به قوانین از موارد امر به معروف ونهی از منكر محسوب می شوند؟

مخالفت با قوانین و مقررات و دستورات دولت اسلامی كه بطور مستقیم توسط مجلس شورای اسلامی وضع شده و مورد تأیید شورای نگهبان قرار گرفته اند و یا با استناد به اجازه قانونی نهادهای مربوطه وضع شده اند، برای هیچكس جایز نیست و در صورت تحقّق مخالفت توسط فردی در این خصوص، بر دیگران تذكر و راهنمایی و نهی از منكر لازم است (البته با وجود شرائط نهی از منكر).

س 1988: در بعضی از كشورهای خارجی، در صورتی كه دانشجویان خارجی دانشگاه درخواست كنند كه تابعیت اصلی آنان به تابعیت آن كشور تغییر كند، دانشجو از همه مزایا و امتیازاتی كه هنگام تحصیل به دانشجویان آنجا داده می شود، برخوردار می گردد و بر اساس قوانین آن دولت، فرد می تواند تابعیت خود را تغییر دهد و دوباره به تابعیت اصلی كه قبلا داشته است، برگردد. حكم شرعی این كار چیست؟

تغییر تابعیت برای اتباع دولت اسلامی، تا زمانی كه بر خلاف قوانین لازم الاتباع نباشد و مفسده ای بر آن مترتّب نشود و موجب وهن دولت اسلامی هم نباشد، اشكال ندارد.

س 1989: آیا عدم رعایت مقررات شركتهای خارجی توسط شخصی كه در آنجا كار می كند و یا با آنان معامله انجام می دهد، بخصوص اگر موجب سوءظن به اسلام

و مسلمین شود، جایز است؟

بر هر مكلّفی مراعات حقوق دیگران هر چند مربوط به غیر مسلمانان باشد واجب است.

قوانین و مقررات دولتی - مالیات و عوارض

س 1990: بعضی از افراد و شركتها و مؤسسات خصوصی و دولتی برای فرار از پرداخت مالیات و عوارضی كه دولت مستحق دریافت آن است، از راههای مختلف مبادرت به مخفی كردن بعضی از حقایق می كنند، آیا این كار برای آنان جایز است؟

خودداری كردن از اجرای قوانین دولت جمهوری اسلامی و عدم پرداخت مالیات وعوارض و سایر حقوق قانونی دولت اسلامی برای هیچكس جایز نیست.

س 1991: شخصی از طریق انعقاد قرارداد مضاربه با یكی از بانكها مبادرت به كسب درآمد می كند و طبق قرارداد، مقداری از درآمد حاصله را به بانك می دهد، آیا جایز است اداره مالیات از او بخواهد كه علاوه بر پرداخت مالیات سهم خودش از درآمد، مالیات سهم بانك را هم بپردازد؟

این امر تابع قوانین و مقررات مالیات بر درآمد است، بنابر این اگر مكلّف از نظر قانونی فقط ملزم به پرداخت مالیات سهم خود از درآمد باشد، ضامن مالیات سهم شریك از درآمد نمی باشد.

س 1992: خانه ای را از فردی خریدم به این شرط كه مالیات معامله خانه را نصف به نصف بپردازیم. فروشنده از من خواست كه قیمت خانه را به مأمور مالیات كمتر از قیمت خرید بگویم تا مالیات كمتری پرداخت شود، آیا پرداخت مالیات مقدار تفاوت بین قیمت خانه و قیمتی كه من به مأمور مالیات گفته ام، بر من واجب است؟

پرداخت بقیه سهم خودتان از مالیاتِ مربوط به قیمت واقعی خانه بر شما واجب است.

س 1993: بین اهالی منطقه ما مشهور است كه پرداخت

پول آب و برق به دولت غیراسلامی كه سعی در آزار مردم مسلمان خود دارد واجب نیست، بخصوص اگر در رفتار با ملّت خود بین پیروان اهل بیت « علیهم السلام » و دیگران تبعیض قائل شود، آیا جایز است از پرداخت قبض آب و برق به این دولت خودداری كنیم؟

این كار جایز نیست، بلكه بر هر كسی كه از آب و برق دولتی استفاده می كند، پرداخت پول آن به دولت واجب است هر چند دولت غیر اسلامی باشد.

س 1994: شوهرم كه در حساب بانكی اش مقداری پول وجود دارد، فوت نموده است و بانك هم بعد از آگاه شدن از وفات او حساب بانكی او را بسته است و ازطرفی هم شهرداری اعلام كرده كه وی باید عوارض محل تجاری خود را در برابر صدور پروانه ساختمان سازی و غیره بپردازد و در صورت عدم پرداخت مبادرت به بستن آن اماكن خواهد كرد و همه فرزندان ما هم صغیر هستند و قدرت پرداخت آن عوارض را نداریم، آیا پرداخت مالیاتها وعوارض مزبور بر ما واجب است؟

عوارض شهرداری و مالیاتهای رسمی باید طبق مقررات دولت پرداخت شوند، در نتیجه اگر این عوارض و مالیاتها بر عهده میت باشد، واجب است قبل از جدا كردن ثلث و تقسیم میراث از اصل تركه پرداخت شوند و اگر مربوط به ورثه باشد واجب است از اموال آنان پرداخت شوند.

شرایط وقف

س 1999: آیا وقف از كسی كه اكراه بر آن شده صحیح است؟

اگر واقف اكراه بر وقف شده باشد، تا زمانی كه اجازه او به آن ملحق نشود وقف صحیح نیست و كفایت اجازه لاحقه برای صحّت آن هم محل اشكال

است.

س 2000: بعضی از زرتشتیها بیمارستانی ساخته اند و آن را به مدّت هزار سال در راه خیر وقف كرده اند، با توجّه به ضوابط و مقررات وقف در فقه امامیه، آیا جایز است متولّی وقف در حال حاضر بر خلاف شرایط وقفنامه كه در آن تصریح شده است: « اگر درآمد بیمارستان از هزینه های آن بیشتر شود باید با آن تعدادی تخت خریده و به تخت های موجود در بیمارستان اضافه شود »، عمل نماید؟

در مواردی كه وقف از مسلمان صحیح است از غیر مسلمان اعم از كتابی و غیركتابی هم صحیح است، در نتیجه وقف بیمارستان برای استفاده در راه خیر تا هزار سال، هر چند وقف منقطع الآخر است، ولی صحت آن از نظر شرعی بدون اشكال است، لذا عمل به شرایط واقف بر متولّی موقوفه واجب است و او حق اهمال آن شرایط و تعدّی از آنها را ندارد.

شرائط متولّی وقف

س 2001: آیا جایز است متولّی وقف كه از طرف واقف یا حاكم نصب شده، در برابر كارهایی كه برای اداره شئون وقف انجام می دهد برای خودش اجرت بردارد و یا به دیگری بدهد تا آن كارها را به نیابت از او انجام دهد؟

متولّی وقف اعم از اینكه از طرف واقف نصب شده باشد و یا از طرف حاكم، در صورتی كه اجرت خاصی از طرف واقف برای او در برابر اداره امور وقف معین نشده باشد، می تواند اجرت المثل را از درآمدهای وقف برای خودش بردارد.

س 2002: دادگاه مدنی خاص شخصی را به عنوان امین در كنار متولّی وقف برای نظارت بر اعمال او در اداره امور وقف نصب كرده است، در این قبیل موارد،

اگر متولّی حق تعیین متولّی بعد از خود را داشته باشد، آیا می تواند بدون مشورت و تصویب آن شخص كه توسط دادگاه نصب شده مبادرت به تعیین متولّی كند؟

اگر حكم به ضمّ امین به متولّی شرعی برای نظارت بر اعمال او عام باشد و شامل همه اعمال مربوط به اداره وقف حتّی تعیین متولّی وقف برای بعد از خودش هم بشود، حق ندارد در تعیین متولّی بعدی بدون مشورت با امینِ ناظر، خود سرانه به رأی خودش عمل نماید.

س 2003: صاحبان خانه ها و زمین های مجاور یكی از مساجد، املاك خود را به قصد توسعه آن بطور مجانی به مسجد داده اند تا به آن ضمیمه شود و امام جمعه هم بعد از مشورت با علما تصمیم به تنظیم سند مستقلی برای وقف آنها گرفته است و همه كسانی كه زمین های خود را به مسجد بخشیده اند با این كار موافقت كرده اند، ولی بانی مسجد قدیمی با آن كار مخالفت می كند و خواهان آن است كه وقف اراضی جدید در سند وقف قبلی ثبت شود و خود او متولّی همه وقف باشد، آیا او حق این كار را دارد؟ و آیا پاسخ مثبت به خواسته او بر ما واجب است؟

اختیار وقف و تنظیم وقفنامه و تعیین متولّی خاص زمینهایی كه به تازگی به مسجد ضمیمه شده اند با وقف كنندگان جدید است و بانی مسجد قدیمی حق مخالفت با آن را ندارد.

س 2004: اگر متولّیان حسینیه بعد از اتمام وقف، یك نظام داخلی برای آن تنظیم كنند، ولی بعضی از بندهای آن با مقتضای وقفیت آن معارض باشد، آیا شرعا عمل به آن بندها جایز است؟

متولّی موقوفه حق ندارد چیزی

را وضع كند كه با مقتضای وقف در تعارض باشد و شرعا هم عمل به آن جایز نیست.

س 2005: اگر چند نفر به عنوان متولّی وقف نصب شده باشند، آیا شرعا صحیح است كه بعضی از آنان بدون جلب نظر دیگران بطور انفرادی به تصدّی امور وقف بپردازند؟ و اگر بین آنان راجع به اداره امور موقوفه اختلاف رأی بروز كند، آیا جایز است هر یك از آنان خودسرانه به رأی خود عمل نمایند یا آنكه واجب است توقف نموده و به حاكم مراجعه كنند؟

اگر واقف، تولیت آنان را بطور مطلق بیان كرده و قرائنی كه دلالت بر استقلال بعضی از آنان حتّی اكثریت بنماید وجود نداشته باشد، هیچكدام از آنان حتّی اكثریت حق ندارند در اداره امور وقف هر چند مقداری از آن، بنحو مستقل عمل نمایند، بلكه باید برای اداره امور وقف، از طریق مشورت با یكدیگر و اتخاذ رأی واحد، مجتمعا عمل نمایند و اگر بین آنان اختلاف ونزاعی رخ دهد، واجب است در آن مورد به حاكم شرع مراجعه كنند تا آنان را ملزم به اجتماع نماید.

س 2006: آیا عزل بعضی از متولّیان وقف توسط متولّیان دیگر از نظر شرعی صحیح است؟

صحیح نیست مگر جائی كه واقف برای او چنین حقی را قرار داده باشد.

س 2007: اگر بعضی از متولّیان ادعا كنند كه متولیان دیگر خائن هستند و اصرار بر عزل آنان داشته باشند، حكم شرعی چیست؟

واجب است بررسی اتهام كسانی را كه متهم به خیانت هستند، به حاكم شرع ارجاع دهند.

س 2008: اگر فردی زمین خود را وقف عام كند و تولیت آن را تا زنده است برای خودش و

بعد از مردن برای اكبر اولاد ذكورش قرار دهد و اختیارات خاصی هم در اداره موقوفه برای او قرار دهد، آیا مدیریت اداره اوقاف و امور خیریه حق دارد همه یا بعضی از آن صلاحیتها و اختیارات را از متولّی سلب كند؟

تا زمانی كه متولّی منصوب از طرف واقف، از حدود اختیارات تولیت وقف خارج نشده، اداره امور وقف همانگونه كه واقف در انشاء وقف برای او مقرر كرده دراختیار اوست و از نظر شرعی تغییر و تبدیل اختیارات او كه در ضمن صیغه وقف توسط واقف مقرر گشته، صحیح نیست.

س 2009: فردی قطعه زمینی را برای مسجد وقف كرده و تولیت آن را برای فرزندان خود نسلا بعد نسلٍ و بعد از انقراض آنان برای امام جماعتی كه نمازهای پنجگانه را در آن مسجد می خواند، قرار داده است. بر همین اساس بعد از انقراض نسل متولّی، تولیت آن را عالمی كه نمازهای پنجگانه را برای مدّتی در آن مسجد می خوانده بر عهده گرفته است ولی او هم سكته نموده و قادر به اقامه نماز جماعت نیست، در نتیجه شورای ائمه جماعات، عالم دیگری را به عنوان امام جماعت كنونی مسجد تعیین كرده است، آیا با این كار عالم قبلی از تولیت عزل می شود یا آنكه حق دارد برای اقامه نماز جماعت فردی را به عنوان وكیل یا نایب خود تعیین كند و خودش به عنوان تولیت باقی بماند؟

اگر فرض بر این باشد كه تولیت آن عالم به این عنوان است كه او امام جماعت مسجد در نمازهای پنجگانه است، با عجز او از امامت جماعت درمسجد به علت بیماری یا هر علت دیگر، تولیت

از او ساقط می شود.

س 2010: شخصی املاك خود را وقف نموده تا درآمد آنها در موارد خاصی از كارهای خیر مانند كمك به سادات و اقامه مجالس عزاداری مصرف شود و در حال حاضر با افزایش قیمت اجاره آن املاك كه جزء منافع وقف است، بعضی از مؤسسات یا اشخاص به دلیل عدم وجود امكانات در آنها یا دلائل فرهنگی یا سیاسی یا اجتماعی و یا دینی خواهان اجاره ملك موقوفه به قیمت ناچیزی هستند، آیا جایز است مدیریت اوقاف آنها را به قیمتی كمتر از قیمت روز اجاره دهد؟

بر متولّی شرعی و مسئول اداره امور وقف واجب است در اجاره دادن به كسی كه خواهان آن است و در تعیین مبلغ اجاره رعایت مصلحت و منفعت وقف را بنماید، در نتیجه اگر در تخفیف مبلغ اجاره به سبب اوضاع و احوال خاص مستأجر یا اهمیت كاری كه وقف برای آن اجاره داده می شود، نفع و مصلحت وقف باشد اشكال ندارد والاّ جایز نیست.

س 2011: بر طبق نظر امام راحل « قدس سره » كه مسجد متولّی ندارد، آیا این حكم شامل املاكی كه برای مسجد وقف شده اند مثل املاكی كه برای اقامه مجالس وعظ و ارشاد و تبلیغ احكام در مسجد وقف شده اند هم می شود؟ و بر فرض شمول، با توجه به اینكه بسیاری از مساجد، املاك موقوفه ای دارند كه متولّی قانونی و شرعی دائمی دارند و اداره اوقاف هم با آنان به عنوان متولّی رفتار می كند، آیا جایز است متولّیان این اوقاف از تولیت آنها دست بردارند و از انجام وظائف خود نسبت به اداره آنها خودداری كنند با آنكه در استفتائی از

حضرت امام « رضوان الله علیه » نقل شده كه متولّی حق اعراض از تولیت وقف را ندارد بلكه واجب است طبق آنچه واقف مقرر كرده عمل كند و دراین باره كوتاهی ننماید؟

حكم به این كه مسجد، تولیت بردار نیست مختص به خود مسجد است و شامل موقوفه هایی كه برای مسجد وقف شده اند نمی شود در نتیجه به طریق اولی شامل موقوفه هایی كه برای اموری از قبیل تبلیغ احكام و موعظه و ارشاد و مانند آن در مسجد وقف شده اند، نمی شود، بنابراین تعیین متولّی برای اوقاف خاص و عام، حتّی در مثل وقف ملك برای رفع نیازهای مسجد از قبیل لوازم و روشنایی و آب و نظافت مسجد و غیره، بدون اشكال است و متولّی منصوب، حق اعراض از تولیت این قبیل اوقاف را ندارد بلكه واجب است مبادرت به اداره امور وقف همانگونه كه واقف در صیغه آن مقرر كرده بنماید هر چند با گرفتن نایب برای این كار باشد و كسی حق ندارد برای او در اداره وقف ایجاد مزاحمت و مشكل كند.

س 2012: آیا جایز است فردی غیر از متولّی شرعی وقف با دخالت در امور وقف و تصرف در آن و تغییر شرطهایی كه در صیغه وقف ذكر شده برای متولّی شرعی آن ایجاد مزاحمت كند، و آیا جایز است از متولّی بخواهد تا زمین موقوفه را به شخصی كه متولّی، او را صالح نمی داند، تحویل دهد؟

اداره امور وقف طبق آنچه كه واقف در انشاء وقف مقرر كرده فقط بر عهده متولّی شرعی خاص است و اگر متولّی خاصی از طرف واقف نصب نشده باشد، اداره امور وقف بر عهده حاكم مسلمین

است و كسی حق دخالت در آن را ندارد، همچنانكه كسی حتّی متولّی شرعی، حق تغییر وقف از جهت آن و همچنین تغییر و تبدیل شرایط مذكور در انشاء وقف را ندارد.

س 2013: اگر واقف شخصی را به عنوان ناظر و مراقب وقف تعیین كند و شرط نماید كه فقط ولی امر مسلمین بتواند او را از نظارت و اشراف بر وقف عزل كند، آیا جایز است او خودش را از این كار عزل كند؟

جایز نیست ناظر وقف بعد از قبول نظارت، خودش را از نظارت بر وقف عزل كند، همانگونه كه برای متولّی وقف هم این كار جایز نیست.

س 2014: وقفی وجود دارد كه قسمتی از آن خاص و قسمتی از آن عام است و واقف راجع به تولیت آن اینگونه گفته است: « بعد از فوت هر یك، تولیت وقف بر عهده فرد اكبر واصلح از اولاد ذكور نسلا بعد نسلٍ و عقبا بعد عقبٍ با تقدم نسل اول بر نسل دوم است. » در این صورت اگر در بین افراد یك طبقه، شخص جامع الشرایطی باشد، ولی از پذیرش تولیت وقف امتناع بورزد ولی با تولیت فرزند كوچكتری كه او را اصلح و شایسته برای این كار می داند، موافقت نماید، آیا جایز است فرزند كوچكتر در صورتی كه سایر شرایط در او باشد، تولیت آن وقف را قبول كند؟

فردی كه واجد شرایط تولیت است می تواند از قبول تولیت امتناع ورزد لكن اگر تولیت را پذیرفت، بنابر احتیاط جایز نیست خود را عزل كند ولی اشكال ندارد كه فرد دیگری را در صورتی كه امین و شایسته باشد برای اداره امور وقف وكیل

نماید و همچنین جایز نیست فردی از طبقه بعدی با وجود فردی واجد شرایط از طبقه قبلی و قبول تولیت توسط او تولیت امور وقف را بر عهده بگیرد.

س 2015: اگر افرادی از موقوف علیهم كه در صورت داشتن شرایط حق تولیت دارند، به حاكم شرع مراجعه كنند و از او بخواهند كه آنان را به عنوان متولّی نصب نماید و حاكم شرع هم تقاضای آنان را به دلیل عدم وجود شرایط در آنان رد كند، آیا جایز است آنان با تعیین فرد واجد شرایط، به این دلیل كه سن كمتری دارد مخالفت كنند؟

كسی كه فاقد شرایط است حق تصدّی تولیت وقف و مخالفت با فرد واجد شرایط را ندارد.

س 2016: اگر متولّی منصوب برای اداره امور وقف به علتی در انجام وظیفه خود كوتاهی و سهل انگاری كند، آیا بركناری او از منصب خود و تعیین فرد دیگری برای تصدّی تولیت وقف جایز است؟

مجرّد كوتاهی و سهل انگاری در اداره امور وقف مجوّز شرعی برای بركناری و عزل متولّی منصوب و تعیین فرد دیگری بجای او نیست، بلكه باید در این رابطه به حاكم مراجعه كرد تا او را وادار نماید كه كارهای وقف را انجام دهد و اگر الزام او ممكن نباشد از وی بخواهد كه وكیل صالحی را برای اداره امور وقف از طرف خود انتخاب كند و یا اینكه خود حاكم فرد امینی را به او ضمیمه نماید.

س 2017: ولایت تصرّف برای حفظ و تعمیر و اصلاح و جمع آوری نذورات و تبرّعات مرقدهای فرزندان ائمه « علیهم السلام » كه در شهرها و روستاهای ایران هستند و سالهای زیادی بر آنها گذشته و

وقف خاص هم نیستند و متولّی خاصی هم ندارند، با چه كسی است؟ آیا كسی حق دارد ادّعای مالكیت زمین مرقد و حرم فرزندان ائمه « علیهم السلام » را كه از زمانهای قدیم محل دفن اموات بوده، بنماید؟

تولیت بقاع مباركه و اوقاف عام كه متولّی خاصی ندارند با حاكم و ولی امر مسلمین است و این تولیت در حال حاضر به نماینده ولی فقیه در اداره اوقاف و امور خیریه واگذار شده است و زمین صحن و مرقد فرزندان ائمه « علیهم السلام » و حرم ایشان كه از زمانهای گذشته برای دفن اموات مسلمانان در نظر گرفته شده، حكم وقف عام را دارد مگر آنكه خلاف آن از طریق شرعی نزد حاكم ثابت شود.

س 2018: آیا جایز است كسانی كه از وقف استفاده می كنند و همگی هم مسلمان هستند، فرد غیرمسلمانی را به اداره اوقاف برای صدور حكم تعیین او به عنوان متولّی وقف معرفی كنند؟

تولیت وقف مسلمانان توسط غیر مسلمان جایز نیست.

س 2019: متولّی منصوب از طرف واقف و غیر منصوب از طرف او چه كسی است؟ و اگر واقف شخص معینی را به عنوان متولّی وقف معین كند و تعیین متولّی بعدی را هم بر عهده او قرار دهد، آیا كسی را هم كه متولّی اوّل به عنوان متولّی بعدی تعیین می كند، متولّی منصوب محسوب می شود؟

متولّی منصوب كسی است كه واقف او را هنگام انشاء صیغه وقف به عنوان متولی آن معین می كند واگر هنگام انشاء وقف حق تعیین متولّی بعدی را به متولّی كه نصب كرده واگذار كند، مبادرت او به تعیین متولّی بعدی اشكال ندارد و شخصی كه او برای تولیت وقف معین می كند در

حكم متولّی منصوب از طرف واقف است.

س 2020: آیا جایز است اداره اوقاف جمهوری اسلامی متولّی وقف را بر كنار كند؟ و در صورتی كه جایز باشد شرایط آن چیست؟

اداره اوقاف به مقداری كه مقررات قانونی به او اجازه می دهد حق دارد در وقف هایی كه متولّی خاصی دارند، دخالت نماید.

س 2021: آیا جایز است متولّی وقف تولیت خود را به اداره اوقاف و امور خیریه واگذار نماید؟

متولّی وقف حق این كار را ندارد، ولی اشكال ندارد كه اداره اوقاف یا شخص دیگری را برای انجام امور وقف وكیل كند.

س 2022: دادگاه، شخصی را به عنوان امین ناظر برای نظارت بر اعمال متولّی وقف كه متهم به كوتاهی در اداره امور آن می باشد، تعیین نموده است و سپس متولّی بعد از ثبوت برائت ذمّه اش از آن اتهامات فوت نموده است، آیا امین ناظر مزبور حق دارد با امضاء و تنفیذ یا فسخ و ابطال قرارها و تصمیم هایی كه متولّی چند سال قبل از انتخاب او به عنوان ناظر اتخاذ كرده، در آنها دخالت و اظهارنظر كند یا آنكه مسئولیت و حق نظارت او فقط مربوط به فاصله زمانی بین صدور قرار تعیین او به عنوان ناظر تا تاریخ وفات متولّی است؟ و با توجّه به اینكه هنوز از تاریخ صدور حكم برائت متولّی هیچ اقدامی برای عزل امین صورت نگرفته، آیا اختیارات و مسئولیت او با صدور حكم برائت متولّی از آن اتهامات پایان می پذیرد یا آنكه متوقف بر عزل از طرف دادگاه است؟

اگر ضمّ امین به متولّی شرعی بخاطر توجّه اتهام به او در مورد اداره امور وقف باشد، او فقط حق دخالت و اظهار نظر در

اموری را دارد كه برای نظارت بر آنها معین شده است و صلاحیت او در نظارت بر كارهای متولّی متّهم، با صدور حكم به برائت او و رفع اتهام از وی به پایان می رسد، همانگونه كه بعداز وفات متولّی قبلی و انتقال تولیت وقف بعد از او به شخص دیگر، امین مزبور حق دخالت در امور وقف و اعمال متولّی جدید را ندارد.

شرایط عین موقوفه

س 2023: اگر افرادی اقدام به جمع آوری پول از نیكوكاران و خرید خانه ای با آن به قصد حسینیه كنند، آیا اقدام آنان برای جمع آوری پول برای این كار كافی است تا حق وقف آن خانه را به عنوان حسینیه داشته باشند یا آنكه باید برای این كار از صاحبان پولها وكالت بگیرند؟ و از آنجا كه در واقف شرط است كه یا مالك باشد و یا در حكم مالك، Ƞاین افراد مالك نیستند، آیا به صرف جمع آوری پول توسط آنان، بر آنان حكم مالك صدق می كند تا حق وقف داشته باشند؟

اگر از طرف افراد خیر وكیل باشند تا خانه را بعد از خرید، به عنواƠحسینیه وقف كنند، وقف آنان به وكالت از مالكین صحیح است.

س 2024: آیا جنگلها و مراتع طبیعی كه انسان دخالتی در ایجاد آنها ندارد و همانگونه كه اصل چهل و پنجم قانون اساسی جمهوری اسلامی تصریح كرده از انفال محسوب می شوند، قابل وقف هستند؟

در صحّت وقف، سابقه مالكیت شرعی خاص واقف شرط است و چون جنگلها و مراتع طبیعی كه از انفال و اموال عمومی هستند، ملك خاص كسی نیستند، در نتیجه وقف آنها توسط هیچ فردی صحیح نیست.

س 2025: فردی سهم مشاعی از یك زمین

زراعی را خریده و آن را بطور رسمی به نام پسرش نموده، آیا جایز است این زمین را كه برای پسرش خریده است، وقف كند ؟

مجرّد ثبت ملك به نام كسی، ملاك مالكیت شرعی فردی كه ملك به نام او به ثبت رسیده، نیست، در نتیجه اگر پدر بعد از خرید زمین و ثبت آن به نام پسرش، آن را به او هبه كرده و قبض آن نیز بطور صحیح محقق شده باشد، در این صورت حق ندارد آن را وقف كند زیرا مالك آن نیست، ولی اگر فقط سند زمین را به نام او كرده و زمین در مالكیت خودش باقی مانده باشد، او از نظر شرعی مالك آن است و حق دارد آن را وقف كند.

س 2026: اگر مسئولین شركت نفت و سازمان زمین شهری مقداری از زمین های تحت اختیار خود را برای ساخت مساجد و مدارس علمیه اختصاص بدهند و علاوه بر انشاء صیغه وقف، قبض و اقباض هم صورت بگیرد، آیا این زمینها موقوفه محسوب می شوند و احكام وقف بر آنها مترتب می گردد؟

اگر این زمینها از اموال عمومی دولت باشند و مصرف خاصی برای آنها تعیین شده باشد قابل وقف نیستند ولی اگر از اراضی مواتی باشند كه ملك كسی نیستند و در اختیار دولت یا شركت نفت و یا سازمان زمین شهری باشند، احیاء آنها با اجازه مسئولین مربوطه به عنوان مسجد یا مدرسه و مانند آن اشكال ندارد.

س 2027: آیاشهرداری حق دارد بعضی از املاك خود را در جهت مصالح عمومی وقف نماید؟

این امر تابع حدود اختیارات قانونی شهرداری و خصوصیت ملك است، بنابراین اگر از املاكی باشد كه شهرداری از

نظر قانونی حق دارد آنها را به مصالح عمومی شهر از قبیل درمانگاه یا بیمارستان یا مسجد و یا امور دیگر اختصاص بدهد، در این صورت اشكال ندارد، ولی اگر از املاكی باشد كه مخصوص استفاده برای امور مربوط به شهرداری است، حق ندارد آنها را وقف كند.

شرایط موقوف علیه

س 2028: اهالی منطقه ای بعد از ساخت یك مسجد در قطعه زمینی كه از سازمان زمین شهری گرفته بودند، در مورد كیفیت وقف آن كه عام باشد یا خاص، اختلاف پیدا كردند، عدّه ای از آنان معتقد بودند كه باید به عنوان وقف خاص ثبت شود، تعدادی هم اعتقاد داشتند كه چون همه اهالی در ساختن آن مشاركت داشته اند باید وقف عام باشد، حكم این مسأله چیست؟

مسجد جزء وقف های عام است و نمی توان آن را برای گروه یا طائفه خاصّی، وقف نمود، ولی در نامگذاری، نسبت دادن آن به یك مناسبتی به شخص یا اشخاصی اشكال ندارد، ولی شایسته نیست مؤمنینی كه در ساخت مسجد مشاركت داشته اند، در این رابطه نزاع كنند.

س 2029: رئیس فرقه منحرفی املاك خود را به این فرقه وقف كرده است و با توجه به اینكه مشروعیت جهت وقف در صحت آن شرط است و از طرفی اهداف و اعتقادات و اعمال این فرقه منحرفه فاسد و گمراه كننده و باطل هستند، آیا این وقف صحیح است؟ و آیا استفاده از این اموال به نفع فرقه مذكور جایز است؟

اگر ثابت شود جهتی كه ملك برای آن وقف شده، جهتی حرام و از مصادیق اعانه بر گناه و معصیت است، چنین وقفی باطل بوده و استفاده از آن اموال در جهتی كه شرعا

حرام است، صحیح نمی باشد.

عبارتهای وقف

س 2030: آیا شركت كنندگان در مجالس عزاداری و اهالی منطقه ای كه حسینیه برای آنان تأسیس شده، حق دخالت در تفسیر فقرات و قفنامه را دارند ؟

برای فهم مفاد وقف نامه، در صورتی كه اجمال یا ابهام داشته باشند، باید به شواهد و قرائن حالیه و مقالیه و یا به عرف مراجعه كرد و كسی حق ندارد آنها را از طرف خودش تفسیر به رأی كند.

س 2031: اگر مكانی برای تعلیم و تحصیل علوم دینیه وقف شده باشد، آیا با وجود طلاب مشغول به تحصیل در آن مكان، جایز است افراد عادی و مسافران از امكانات آنجا استفاده نمایند ؟

اگر آن مكان وقف خصوص طلاب علوم دینی و یا به منظور تدریس و تحصیل علوم دینی در آن باشد، جایز نیست دیگران از آنجا استفاده كنند.

س 2032: عبارت زیر در وقفنامه ای آمده است: « در صیغه وقف شرط شده كه هیئتی از عموم اهالی به عنوان هیئت امناء انتخاب شود. » آیا این عبارت دلالت بر تعیین انتخاب كنندگان می كند؟ و بر فرض عدم دلالت بر تعیین انتخاب كنندگان، حق انتخاب هیئت امناء با چه كسانی است ؟

ظاهر عبارت مذكور، لزوم مشاركت عموم اهالی در انتخاب هیئت امناء می باشد.

س 2033: اگر وصف « ارشد و اصلح » در تولیت فرزند ذكوری كه از جهت سنی در بین موقوف علیهم از همه بزرگتر است، شرط باشد، آیا اثبات رشد و صالح بودن هم واجب است یا اینكه مجرّد بزرگتر بودن او از جهت سنی باعث می شود كه اصل بر اصلح و ارشد بودن او گذاشته شود ؟

باید همه شروط تصدّی تولیت احراز شود.

س

2034: شخصی املاك خود را برای مجالس عزاداری حضرت اباعبدالله الحسین « علیه السلام » در ایام محرّم و غیر آن وقف كرده است و بعد از خودش فرزندان خود را تا ابد، متولّی آن قرار داده و ثلث منافع املاك را هم برای متولّی قرار داده است، اگر در زمانی واقف، اولاد مذكّر و مؤنّث از طبقه اوّل و دوّم و سوّم داشته باشد، آیا تولیت وقف برای همه آنان بطور مشترك است و حق تولیت بین آنان تقسیم می شود؟ و بر فرض تقسیم بین همه آنان، آیا بین فرزندان مذكّر و مؤنّث بطور مساوی تقسیم می شود یا با تفاوت؟

اگر قرینه ای كه دلالت بر ترتیب بر حسب طبقات ارث و تقدیم نسل سابق بر لاحق بكند، وجود نداشته باشد، همه طبقات موجود در هر زمانی بطور مشترك و مساوی متولّی وقف هستند و حق تولیت بدون آنكه تفاوتی بین مذكر و مونّث باشد، بطور مساوی بین آنان تقسیم می شود.

س 2035: اگر واقف، تولیت وقف را بعد از خودش برای مطلق علما و مجتهدین قرار دهد، آیا یكی از علمائی كه مجتهد نیست حق دارد امور تولیت را در اختیار بگیرد؟

تا زمانی كه احراز نشود كه مقصود واقف از علما خصوص مجتهدین است، تولیت وقف توسط عالم دینی اشكال ندارد هر چند حائز رتبه اجتهاد نباشد.

احكام وقف

س 2036: عدّه ای از افراد بدون اجازه متولّی خاص، اقدام به تخریب كتابخانه واقع بین اتاق مدرسه مسجد جامع و آشپزخانه حسینیه كه متصل به مسجد است نموده اند و آن را جزء مسجد كرده اند، آیا این كار آنان صحیح است ؟ و آیا نماز خواندن در آن

مكان جایز است؟

اگر ثابت شود كه زمین كتابخانه، فقط برای كتابخانه وقف شده است، كسی حق تغییر و تبدیل آن به مسجد را ندارد و نماز خواندن در آن جایز نیست و هر كسی كه ساختمان آن را خراب كرده، واجب است آن را به حالت اولیه اش برگرداند، ولی اگر وقف آن برای خصوص كتابخانه ثابت نشود، نماز خواندن در آن اشكال ندارد.

س 2037: آیا جایز است مكانی برای مدّت موقتی مثلا ده سال به عنوان مسجد وقف شود و بعد از انقضای این مدّت دوباره به ملكیت واقف یا ورثه او برگردد؟

این كار به عنوان وقف موقت صحیح نیست و عنوان مسجدیت هم با آن محقق نمی شود، ولی حبس آن مكان برای نمازگزاران به مدّت معین اشكال ندارد.

س 2038: زمین موقوفه ای در كنار قبرستانی كه برای دفن اموات اهالی كافی نیست، وجود دارد و موقعیت آن برای تبدیل به قبرستان مناسب است، آیا تبدیل آن به قبرستان جایز است ؟

تبدیل زمینی كه برای جهتی غیر از دفن اموات وقف شده، به قبرستان به طور رایگان جایز نیست، ولی اگر وقف آن از قبیل وقف منفعت باشد، متولّی شرعی آن می تواند در صورتی كه به مصلحت و نفع وقف بداند آن را برای دفن اموات اجاره دهد.

س 2039: بعضی از زمینهای وقفی در مسیر طرحهای توسعه و احداث خیابانها و پاركهای ملّی و ساختمان های دولتی قرار می گیرند و بدون اجازه متولّی شرعی و بدون پرداخت اجاره و پول آنها، توسط بعضی از مؤسسات و اداره های دولتی مصادره می شوند، آیا انجام این كار برای آنان جایز است؟ آیا كسی كه در این زمینهای

موقوفه تصرف می كند باید عوض یا قیمت آنها را بپردازد؟ و آیا باید اجرت المثل تصرفاتش را از هنگام تصرف بپردازد؟ و آیا در پرداخت قیمت موقوفه و یا دادن عین دیگری به جای آن توسط مؤسسات و ادارات، اذن گرفتن از حاكم شرع واجب است یا این كه جایز است اداره اوقاف یا متولّی وقف با رعایت مصلحت و نفع وقف با آنان در مورد عوض یا قیمت آن توافق نماید؟

جایز نیست كسی بدون اذن و اجازه متولّی شرعی در وقف تصرّف كند، همانگونه كه اگر وقف از قبیل وقف منفعت باشد، تصرّف در آن هم فقط بعد از اجاره كردن آن از متولّی جایز است همچنین فروش و تبدیل وقفی كه قابلیت انتفاع در جهت وقف را دارد، جایز نیست و اگر شخصی آن را تلف كند ضامن آن است و اگر بدون اجازه متولّی شرعی، در آن تصرّف نماید، ضامن اجرت المثل آن است و باید آن را به متولّی شرعی وقف بپردازد تا در جهت وقف مصرف نماید و در این رابطه فرقی بین اشخاص و مؤسسات و اداره های دولتی نیست و جایز است متولّی وقف، بدون مراجعه به حاكم با متصرّف یا تلف كننده با رعایت مصلحت وقف، در مورد اجرت یا عوض آن توافق نماید.

س 2040: زمین موقوفه ای وجود دارد كه دارای راهی است كه فقط برای عبور چارپایان مناسب است و در حال حاضر به سبب ساخت و ساز خانه در كنار آن باید راه مزبور توسعه پیدا كند، آیا توسعه آن از دو طرف بطوری كه به مقدار مساوی از زمین وقفی و املاك شخصی را در بر بگیرد

جایز است؟ و بر فرض عدم جواز، آیا جایز است برای توسعه راه، آن مقدار از زمین وقفی از متولّی آن اجاره شود؟

تغییر وقف به محل عبور و جاده جایز نیست، مگر آنكه ضرورت الزام آوری آن را اقتضا كند و یا خود موقوفه برای انتفاع از آن نیاز به آن راه داشته باشد، ولی اجاره زمینی كه وقف منفعت است برای توسعه راه عبور و مرور با رعایت مصلحت وقف اشكال ندارد.

س 2041: زمینی بیست سال پیش وقف اهالی منطقه ای شده تا اموات خود را در آن دفن كنند و واقف تولیت آن را برای خودش و سپس برای یكی از علمای شهر كه در وقفنامه ذكر كرده قرار داده و كیفیت انتخاب متولّی بعد از عالم مزبور را هم معین نموده است، آیا متولّی كنونی حق تغییر وقف یا تغییر بعضی از شرایط آن و یا اضافه كردن شرایط دیگر به آن را دارد؟ و اگر این تغییر بر جهتی كه زمین برای آن وقف شده تأثیر بگذارد، مثل اینكه آن را ایستگاه ماشین نماید، آیا موضوع وقف به حال خود باقی می ماند؟

با این فرض كه ș™`از نظر شرعی با تحقق قبض، محقق و نافذ شده است، دیگر تغییر و تبدیل آن و همچنین تغییر بعضی از شرایط و یا اضافه كردن شرایط جدید به آن توسط واقف یا متولّی جایز نیست و با تغییر وقف از حالت قبلی اش، وقفیت آن زایل نمی شود.

س 2042: فردی مغازه خود را برای ایجاد صندوق قرض الحسنه وابسته به مسجد وقف كرده و از دنیا رفته است و چندین سال است كه آن مكان بسته مانده و در حال

حاضر در معرض خرابی است، آیا استفاده از آن برای كارهای دیگر جایز است؟

اگر وقف مغازه برای ایجاد صندوق قرض الحسنه در آن، محقق شده باشد، و فعلا نیازی به ایجاد صندوق قرض الحسنه در آن مسجد نباشد، استفاده از آن برای صندوقهای قرض الحسنه ای كه وابسته به مساجد دیگر باشد، اشكال ندارد و اگر این هم ممكن نباشد استفاده از آن در هر كار خیری جایز است.

س 2043: شخصی قطعه زمینی را با سهم آب آن برای خواندن تعزیه امام حسین « علیه السلام » كه در یكی از شبهای محرم یا صفر و در شب شهادت امیرالمومنین « علیه السلام » در مسجد « الحّی » برگزار می شود، وقف نموده است و بعدا به یكی از ورثه اش وصیت كرده كه آن زمین را در اختیار وزارت بهداشت قرار بدهد تا بیمارستانی در آن ساخته شود، این كار چه حكمی دارد؟

تغییر و تبدیل وقف از وقف منفعت به وقف انتفاع، جایز نیست، ولی اجاره دادن آن برای ساخت بیمارستان و مصرف اجاره آن در جهت وقف، به شرطی كه به مصلحت وقف باشد، اشكال ندارد.

س 2044: آیا می توان در زمین های وقفی مصلّی یا حسینیه ساخت؟

زمینهای وقفی، قابل وقف مجدّد به عنوان مسجد یا حسینیه و غیره نیستند و واگذاری آنها بطور مجانی برای ساخت مصلّی یا یكی از مؤسسات عمومی مورد نیاز مردم برای هیچكس جایز نیست، ولی اجاره دادن آنها توسط متولّی شرعی برای ساختن مصلّی یا مدرسه یا حسینیه در آنها اشكال ندارد و مبلغ اجاره زمینهای مزبور باید در جهاتی كه برای وقف معین شده است، مصرف شود.

س 2045: معنای وقف عام و وقف خاص چیست؟

عدّه ای می گویند: تغییر وقف خاص برخلاف قصد واقف و تبدیل آن به ملك خاص جایز است، آیا این سخن صحیح است؟

عموم و خصوص در وقف با ملاحظه موقوف علیه است، بنابراین وقف خاص، وقف بر شخص یا اشخاص معین است مانند وقف بر اولاد و یا وقف بر زید و فرزندان او و وقف عام وقف بر جهات و مصالح عمومی مانند مساجد و مكانهای استراحت و مدارس و امور مشابه دیگر و یا وقف بر عناوین كلی مثل فقرا و ایتام و بیماران و كسانی كه در راه مانده اند و مانند آن است و این اقسام سه گانه تفاوتی از جهت اصل وقف ندارند، هر چند از حیث احكام و آثار تفاوت دارند، مثلا در وقف بر جهات و مصالح عمومی و همچنین در وقف بر عناوین عمومی قبول كسی شرط نیست و همچنین وجود مصداق موقوف علیهم در خارج هنگام اجرای صیغه وقف هم شرط نیست در حالی كه در وقف خاص این امور شرط هستند و همچنین در وقف بر جهات و مصالح عمومی كه به صورت وقف انتفاع هستند از قبیل مساجد و مدارس و قبرستان ها و پل ها و مانند آنها، وقف به هیچ وجه قابل فروش نیست حتّی اگر خراب شود، بر خلاف وقف خاص و وقف بر عناوین كلّی به صورت وقف منفعت كه فروش و تبدیل آنها در بعضی از حالتهای استثنایی جایز است.

س 2046: یك نسخه خطی قرآن مربوط به سنه 1263 ه - ش وقف یك مسجد شده و در حال حاضر در معرضِ از بین رفتن است. آیا جلد كردن و نگهداری این اثر مقدس

و ارزشمند نیاز به اجازه شرعی دارد؟

اقدام به جلد كردن و اصلاح جلد و ورق های قرآن مجید و نگهداری آن در همان مسجد، احتیاج به اجازه خاصّی از طرف حاكم شرع ندارد.

س 2047: آیا غصب وقف و تصرّف در آن در غیر جهت وقف موجب ضمان اجرت المثل است؟ و آیا تلف كردن وقف مثل اینكه ساختمان آن تخریب گردد و یا زمین موقوفه تبدیل به خیابان شود، موجب ضمان مثل یا قیمت آن می گردد؟

در وقف خاص مانند وقف بر اولاد و همچنین در وقف عامّی كه به صورت وقف منفعت است، غصب و تصرّف در غیر جهت وقف یا بدون اذن موقوف علیهم در اوّلی و بدون اذن متولّی شرعی در دوّمی، موجب ضمان عین و منفعت است و ردّ عوض منافع استیفا شده و استیفا نشده هم واجب است و همچنین ردّ عین در صورتی كه موجود باشد و ردّ عوض آن در صورتی كه در دست او یا بر اثر فعل او تلف شده باشد واجب است و عوض منافع باید در جهت وقف و عوض عین موقوفه در بدل وقفی كه تلف شده مصرف شود و در وقف عامی كه بصورت وقف انتفاع است مثل مساجد و مدارس و كاروانسراها و پلها و مقبره ها و مانند آنهاكه وقف بر جهات یا عناوین عمومی هستند تا موقوف علیهم از آنها انتفاع ببرند در صورتی كه توسط غاصب غصب شوند و آنها را در جهتی غیر از منافعی كه برای آنها وقف شده اند بكار ببرد باید اجرت المثل تصرفاتش در چیزهایی از قبیل مدارس و كاروانسراها و حمامها را بپردازد بر خلاف مساجد و

مقبره ها و زیارتگاهها و پلها كه ضامن اجرت المثل تصرفاتش در آنها نیست و اگر عین این موقوفات را تلف كند باید عوض مثلی یا قیمی آنها را بدهند كه آن هم در بدل وقف تلف شده مصرف می شود.

س 2048: شخصی ملك خود را برای برپایی مجالس عزاداری سیدالشهداء « علیه السلام » در روستا وقف كرده است، ولی در حال حاضر متولّی وقف، توانایی اقامه عزا در روستای مذكور در وقفنامه را ندارد، آیا جایز است در شهری كه در آن اقامت دارد مجالس عزاداری برگزار كند؟

اگر وقف، مخصوص اقامه مجالس عزاداری در همان روستا باشد، تا زمانی كه عمل به وقف هر چند با گرفتن وكیل برای آن، درهمان روستا ممكن باشد، حق ندارد آن مجالس را به جای دیگر انتقال دهد بلكه واجب است فردی را نایب بگیرد تا در آن روستا مجالس عزاداری برپا كند.

س 2049: آیا جایز است همسایگان مسجد از برق آن برای جوشكاری آهن ساختمان های خود استفاده كنند و پول مصرف برق و حتّی بیشتر از آن را به مسئولین اداره امور مسجد بپردازند؟ و آیا جایز است مسئولین مسجد، اجازه استفاده از برق آن را بدهند؟

استفاده از برق مسجد برای كارهای شخصی جایز نیست و مسئولین مسجد هم جایز نیست چنین اجازه ای را بدهند.

س 2050: چشمه آب موقوفه ای وجود دارد كه در طول سالهای متمادی مورد استفاده مردم بوده است، آیا لوله كشی از آن به مكانهای متعدّد و یا به منازل شخصی جایز است؟

اگر كشیدن لوله از آن، تغییر وقف و یا انتفاع درغیر جهت وقف نباشد و مانع استفاده بقیه موقوف علیهم از آب آن نشود،

اشكال ندارد والاّ جایز نیست.

س 2051: زمینی برای تعزیه خوانی و طلاب علوم دینی وقف شده است، این زمین در كنار راه اصلی روستا قرار دارد، در حال حاضر بعضی از اهالی روستا قصد دارند راه دیگری را در آن بسازند كه در طرف دیگر زمین مزبور واقع می شود، اگر فرض كنیم كه كشیدن این راه در افزایش قیمت زمین مؤثر باشد، آیا انجام این كارجایز است؟

مجرّد افزایش قیمت زمین موقوفه بر اثر كشیدن جاده در قسمتی از آن، مجوّز شرعی تصرّف در زمین وقفی یا تبدیل آن به راه نیست.

س 2052: در نزدیكی یك مسجد خانه ای وجود دارد كه صاحبش آن را برای سكونت امام جماعت مسجد وقف كرده است، ولی در حال حاضر به علت كثرت عائله و مراجعه كنندگان و دلائل دیگر مناسب سكونت او نیست و خود امام جماعت هم منزلی دارد كه در آن زندگی می كند و احتیاج به تعمیرات دارد و برای ساخت آن مقداری وام گرفته است، آیا جایز است خانه موقوفه را اجاره دهد و پول اجاره آن را برای پرداخت بدهی های خانه ای كه در آن ساكن است و انجام تعمیرات آن، مصرف نماید؟

اگر خانه به صورت وقف انتفاع، برای سكونت امام جماعت مسجد وقف شده باشد، شرعا او حق اجاره دادن آن را ندارد هر چند به قصد استفاده از اجاره آن برای پرداخت دیون و تعمیر منزل مسكونی اش باشد و اگر آن خانه بخاطر كوچكی، نیاز او را برای سكونت خانواده اش و آمدن مهمان و پاسخگویی به مراجعه كنندگان برطرف نمی كند، می تواند از آن در بعضی از ساعات روز یا شب مثلا برای پاسخگویی به مراجعه

كنندگان استفاده كند و یا آنكه خانه مزبور را به امام جماعت دیگری بدهد تا در آن سكونت كند.

س 2053: ساختمان كاروانسرایی كه برای استراحت كاروانها اجاره داده می شود، وقف است و تولیت آن با امام راتب فعلی مسجدی است كه در مقابل آن مكان قرار دارد و به علت اینكه مسئله بطور دقیق نزد مراجع بیان نشده، ساختمان كاروانسرا خراب شده و بجای آن حسینیه ای ساخته شده است، آیا منافع این مكان به همان صورت قبل از تغییر باقی می ماند؟

تبدیل كاروانسرایی كه وقف منفعت است به حسینیه كه وقف انتفاع است، جایز نیست، بلكه ساختمان كاروانسرا باید به همان صورت قبلی خود برگشت داده شود تا به كاروانها و مسافران اجاره داده شود و در آمد اجاره آن در همان جهتی كه واقف تعیین كرده به مصرف برسد، ولی اگر متولّی شرعی تشخیص دهد كه مصلحت كوتاه مدّت و دراز مدّت وقف اقتضا می كند كه آن مكان به همین صورت فعلی برای برپایی شعائر دینی اجاره داده شود و اجاره آن در جهت وقف به مصرف برسد، جایز است این كار را انجام دهد.

س 2054: آیا فروش سرقفلی مغازه ای كه در زمین صحن مسجد ساخته شده جایز است؟

در صورتی كه ایجاد مغازه در صحن مسجد، شرعا، مجاز بوده فروش سرقفلی آن با رعایت مصلحت و نفع وقف، بااذن متولّی شرعی مانعی ندارد و در غیر این صورت واجب است ساختمان مغازه خراب شود و زمین آن به همان صورت اوّل به حیاط مسجد اضافه شود.

س 2055: گاهی بعضی از مؤسسات دولتی و غیر دولتی به سبب مسائل فنی و طراحی از قبیل ساختن سدها و

نیروگاههای برق و پاركهای عمومی و مانند آن، مجبور به تصرّف در زمینهای وقفی می شوند، آیا مجری این طرحها از نظر شرعی ملزم به پرداخت عوض یا اجرت وقف است؟

در اوقاف خاص باید برای اجاره یا خرید وقف به موقوف علیهم مراجعه كرد و در وقف بر عناوین عمومی كه به نحو وقف منفعت وقف شده اند تا منافع آنها در جهت وقف مصرف شود برای تصرّف در آن باید از متولّی شرعی آن اجاره شوند و مال الاجاره هم باید به او پرداخت شود تا آن را در جهت وقف مصرف كند، و اگر تصرّفات دراین قبیل وقف ها در حكم تلف كردن عین باشد موجب ضمان است و بر متصرّف واجب است كه عوض عین موقوفه را به متولّی وقف بدهد تا با آن ملك دیگری بخرد و آن را بجای وقف اوّل وقف نماید تا درآمدهای آن در جهت وقف به مصرف برسد.

س 2056: شخصی چندین سال قبل مغازه ای را قبل از تكمیل ساختمان آن اجاره نمود و پول سرقفلی آن را در همان زمان پرداخت كرد و سپس با اجازه مالك، آن را با پول اجاره همان مغازه تكمیل نمود و در طول مدّت اجاره، نصف ساختمان را با سند رسمی از مالك خرید و در حال حاضر مدّعی است كه ساختمان مزبور وقف است و نائب تولیت هم ادّعا می كند كه باید سرقفلی آن دوباره پرداخت شود، حكم این مسئله چیست؟

اگر وقف بودن زمین آن ساختمان، ثابت شود و یا مستأجر به آن اعتراف نماید، در این صورت هیچیك از امتیازاتی كه از مدّعی مالكیت زمین ساختمان موقوفه گرفته است اعتباری ندارد، بلكه

باید برای ادامه تصرّف در ساختمان مذكور قرارداد جدیدی با متولّی شرعی وقف منعقد نماید، و پول خود را می تواند از كسی كه ادّعای مالكیت داشته، پس بگیرد.

س 2057: اگر وقفی بودن زمین محرز باشد ولی جهت وقف معلوم نباشد، ساكنین و زراعت كنندگان در آن زمین چه تكلیفی دارند؟

اگر زمین موقوفه، متولّی خاص داشته باشد، واجب است تصرّف كنندگان به او مراجعه كنند و زمین را از او اجاره نمایند و اگر متولّی خاصی نداشته باشد، ولایت بر آن با حاكم شرع است و تصرّف كنندگان باید به وی مراجعه نمایند و اما نسبت به مصرف درآمد وقف كه متردّد بین محتملات است، اگر محتملات متصادق و غیرمتباین باشند مثل سادات و فقرا و علما و اهل فلان شهر، واجب است درآمد وقف در قدر متیقّن آنها مصرف شود، ولی اگر احتمالات، متباین و غیر متصادق باشند، در این صورت اگر محصور در امور معینی باشند، واجب است مصرف وقف با قرعه معین شود و اگر احتمال بین امور غیرمحصوره باشد، در صورتی كه بین عناوین یا اشخاص غیر محصوره باشد مثل اینكه بدانیم زمین موقوفه وقف بر ذرّیه است ولی ندانیم كه ذرّیه كدام شخص از اشخاص غیر محصوره مراد است، در این صورت منافع وقف در حكم مجهول المالك است و واجب است به فقرا صدقه داده شود، ولی اگر احتمال بین جهات غیر محصوره باشد مثل اینكه مردد بین وقف برای مسجد یا زیارتگاه یا پل یا كمك به زائران و مانند آن باشد، در این صورت واجب است درآمدهای وقف به شرط عدم خروج از آن محتملات در امور خیریه مصرف شود.

س

2058: زمینی وجود دارد كه از زمانهای طولانی محل دفن اموات اهالی بوده و یكی از اولاد ائمه « علیهم السلام » نیز در آن مدفون است و قبل از سی سال پیش مكانی را برای غسل دادن اموات در آن ساخته اند، ولی معلوم نیست كه این زمین وقف برای دفن اموات شده یا آنكه وقف برای امامزاده مدفون در آن است. همچنین نمی دانیم ساخت غسّالخانه در آن برای غسل اموات مشروع است یا خیر؟ بنابراین آیا جایز است اهالی آنجا اموات خود را در آن مكان غسل بدهند؟

جایز است همانند گذشته، اموات را در آن غسّالخانه، غسل داده و در آن زمین كه از توابع صحن امامزاده است، دفن كنند مگر این كه علم به مغایرت آن، با جهت وقف زمین، پیدا كنند.

س 2059: زمین هایی در منطقه ما وجود دارد كه مردم، اقدام به زراعت و كاشت درخت در آنها می كنند و بین اهالی مشهور است كه وقف حرم یكی از امامزادگان « علیهم السلام » مدفون در منطقه می باشند و متولّی وقف هم سادات ساكن در آنجا هستند ولی دلیلی بر وقف بودن آن زمین ها وجود ندارد و گفته می شود كه در گذشته وقفنامه ای وجود داشته ولی در آتش سوزی از بین رفته است و مردم در حكومت سابق برای جلوگیری از تقسیم زمین ها شهادت به وقفیت آنها داده اند و عدّه ای هم می گویند كه یكی از حاكمان منطقه كه علاقه به سادات داشت، آن زمین ها را برای معاف شدن از مالیات وقف آنان كرد، در حال حاضر این زمین ها چه حكمی دارند؟

برای ثبوت وقفیت، وجود وقفنامه شرط نیست بلكه اعتراف ذوالید كه وقف در

تصرّف آنان است یا اعتراف ورثه ذوالید بعد از فوت او، به وقف بودن آن ملك، كافی است و همچنین احراز سابقه رفتار با آن ملك به عنوان وقف یا شهادت دو مرد عادل بر وقف بودن آن و یا شهرت وقفیت آن به گونه ای كه مفید علم یإاطمینان باشد هم وقف بودن را ثابت می كند. در نتیجه با وجود یكی از این دلائل وقفیت، حكم به وقف بودن می شود و درغیر این صورت حكم به مالكیت متصرّف نسبت به آنچه در اختیار دارد می شود.

س 2060: وقفنامه ملكی كه مربوط به پانصد سال پیش است پیدا شده، آیا اكنون حكم به وقفیت آن ملك می شود؟

مجرّد سند وقف تا زمانی كه موجب اطمینان به درستی مضمون آن نشود، حجت شرعی بر وقفیت نیست، ولی اگر وقف بودن آن ملك بین مردم بخصوص افراد كهنسال شایع باشد، بطوری كه مفید علم یا اطمینان به وقفیت آن شود و یا ذوالید به آن اقرار كند و یا احراز شود كه در سابق با آن به عنوان وقف رفتار می شده، ملك مزبور محكوم به وقفیت است و به هر حال مرور زمان موجب خروج ملك موقوفه از وقفیت نمی شود.

س 2061: سه سهم از آب نهر را از پدرم به ارث بردم و اكنون متوجه شده ام كه این سه سهمی كه پدرم خریداری كرده جزء صد سهمی است كه پانزده سهم آن موقوفه است و الآن مشخص نیست كه این سه سهم داخل در كدامیك است، آیا جزء وقف است یا ملك فروشنده؟ تكلیف من در این رابطه چیست؟ آیا خرید این سه سهم باطل بوده و من حق مطالبه

پول آنها را از فروشنده اوّل كه هنوز زنده است دارم؟

اگر فروشنده هنگام فروش، مالك شرعی آن مقدار از آب مشترك كه فروخته است بوده و معلوم نباشد كه آیا آن مقداری را كه مالك آن است فروخته یا سهم مشاع بین وقف و ملك را به فروش رسانده است، در این صورت بیع محكوم به صحت است و حكم به مالكیت مشتری نسبت به مبیع و انتقال آن از طریق ارث به ورثه او می شود.

س 2062: یكی از علما بخشی از دارایی خود از قبیل مزرعه و باغ را وقف خاص نمود و وقفنامه ای راجع به آن تنظیم كرد و در آن تصریح نمود كه همه شرایط وقف را عمل كرده و صیغه شرعی وقف را هم اجرا نموده است و ده نفر از اهل علم هم آن را امضاء كرده اند آیا با وجود آن وقفنامه، حكم به وقفیت این اموال می شود؟

اگر ثابت شود كه علاوه بر انشاء صیغه وقف، عین موقوفه را هم تحویل موقوف علیهم یا متولّی شرعی وقف داده و به آنان منتقل نموده است، وقف مذكور محكوم به صحت ولزوم است.

س 2063: زمینی به اداره بهداشت هدیه شده تا بیمارستان یا مركز بهداشتی در آن ساخته شود ولی مسئولین اداره بهداشت تاكنون اقدام به ساخت بیمارستان یا مركز بهداشتی در آن نكرده اند، آیا جایز است واقف زمین را پس بگیرد؟ و آیا مجرّد تسلیم زمین به مسئولین اداره بهداشت برای تحقق وقفیت، كافی است یا آنكه ساخت ساختمان در آن هم شرط است؟

اگر تحویل زمین توسط مالك به مسئولین اداره بهداشت بعد از انشاء وقف به وجه شرعی، به عنوان

تسلیم به متولّیان شرعی وقف باشد، حق رجوع و پس گرفتن آن را ندارد، ولی اگر یكی از دو امر مذكور تحقق پیدا نكند حق دارد زمین خود را از آنان پس بگیرد.

س 2064: زمینی وجود دارد كه مالكش آن را در حضور عالم منطقه و دو نفر شاهد عادل برای ساختن مسجد وقف كرده است و بعد از مدتی اشخاصی بر آن تسلط پیدا كرده و خانه های مسكونی در آن بنا نموده اند، وظیفه آن اشخاص و متولّی چیست؟

اگر بعد از انشاء وقف زمین، قبض عین موقوفه با اذن واقف تحقّق پیدا كرده باشد، همه احكام وقف بر آن مترتّب می شود و ساخت خانه های مسكونی توسط دیگران در آن برای خودشان غصب است و بر آنان واجب است ساختمان خود را از بین ببرند و زمین را تخلیه كنند و به متولّی شرعی آن تحویل دهند و درغیر این صورت زمین بر ملك مالك شرعی آن باقی و تصرفات دیگران در آن متوقف بر اجازه مالك است.

س 2065: شخصی زمینی را هشتاد سال پیش خریده و بعد از وفات او، ورثه اش چندین معامله روی آن انجام داده اند و خریدارانی كه این زمین را از مشتری اول خریده اند همگی فوت كرده اند و در نتیجه زمین در اختیار ورثه آنان قرار گرفته است و گروه اخیر حدود چهل سال است كه زمین را بطور رسمی به نام خود كرده اند و بعد از گرفتن سند رسمی مالكیت، خانه های مسكونی برای خود در آن ساخته اند و اكنون یكی از افراد ادّعا می كند كه این زمین وقف بر اولاد مالك بوده و آنان حق فروش آن را نداشته اند، حال با

توجّه به اینكه در طول هشتاد سال كسی چنین ادعایی نكرده و سند مكتوبی كه دلالت بر وقفیت بكند هم وجود ندارد و كسی هم شهادت به آن نداده است، مالكان فعلی چه تكلیفی دارند؟

تا زمانی كه مدّعی وقفیت و مدّعی عدم جواز بیع، ادعای خود را به طریق معتبری ثابت نكرده، حكم به صحت معاملاتی كه روی زمین واقع شده است و همچنین حكم به ملكیت آن برای افرادی كه فعلا نسبت به زمین ذوالید و متصرّف در آن هستند، می شود.

س 2066: زمین موقوفه ای وجود دارد كه دارای سه قنات است و شهرداری به علت خشكسالی مستمر چند ساله، دو عدد از قناتها را برای تأمین آب آشامیدنی مردم منطقه اجاره كرده است و آب قنات سوم كه وقف طلاب منطقه و فرزندان واقف بوده به زمین فرو رفته و خشك شده و در نتیجه زمینهایی كه با آب آن آبیاری می شدند تبدیل به زمینهای بایر شده اند و درحال حاضر سازمان زمین شهری ادعا می كند كه این زمین ها موات هستند، آیا این زمینها به علت اینكه چندین سال كشت و زرع نشده اند ملحق به موات هستند؟

زمین موقوفه با ترك كشت و زرع آن به مدّت چندین سال، از وقفیت خارج نمی شود.

س 2067: زمین های موقوفه ای وجود دارد كه وقف حرم مقدس رضوی « علیه السلام » هستند و در حریم بعضی از این املاك مراتع و جنگل نیز وجود دارد، ولی بعضی از نهادهای مسئول با استناد به مقررات قانونی مربوط مراتع و جنگلها حكم انفال را بر این جنگلها و مراتع جاری كرده اند، آیا مراتع و جنگلهای واقع در حریم املاك موقوفه مانند سایر

زمین های واقع در حریم آنها دارای احكام وقف هستند و واجب است در مورد آنها عمل به وقفیت شود؟

مراتع و جنگلهای واقع در جوار اراضی موقوفه در صورتی كه جزء حریم آنها شمرده شوند، در حكم موقوفه و تابع آن هستند و حكم انفال و املاك عمومی در مورد آنها جاری نمی شود و مرجع تشخیص حریم و مقدار آن هم عرف محل و نظر افرادی است كه در این امر متخصّص هستند.

س 2068: چند زمین از چهل سال پیش برای ساخت خانه جهت سرپرستی و نگهداری ایتام وقف شده اند و عمل به این وقف از آن زمان تاكنون استمرار داشته است و متولّی معینی هم دارد كه مورد تأیید اداره اوقاف است، ولی اخیرا سند عادی ارائه شده كه ادّعا می شود كه از سند قدیمی استنساخ شده است و در آن تصریح شده كه این زمین ها از سیصد سال پیش تاكنون وقف شده اند، با توجّه به عدم وجود سند اصلی وقف كه ادعا می شود قدیمی تر است و با توجّه به اینكه نسخه موجود ناقص است و در آن متولّی تعیین نشده و سابقه عمل به وقف هم نسبت به آنها وجود ندارد، بخصوص كه ذوالید و تصرّف كنندگان هم منكر این ادّعا هستند و اشتهار به وقفیت قبلی مورد ادّعا هم وجود ندارد، آیا این سند می تواند مانع از عمل به وقف جدید در جهتی كه اكنون به آن برای سرپرستی و نگهداری و اسكان ایتام عمل می شود باشد؟

مجرّد سند وقف اعم از اینكه اصلی باشد یا از روی آن استنساخ شده باشد، حجت شرعی بر وقف نیست، در نتیجه تا وقف قبلی با حجت معتبر ثابت

نشود، وقف جدیدی كه در حال حاضر به آن عمل می شود، محكوم به صحت و نفوذ و جواز عمل است.

س 2069: مردی زمینی را برای ساخت حسینیه سید الشهدا « علیه السلام » وقف كرده ولی زمین مزبور تبدیل به راه عمومی روستا شده است و درحال حاضر از كل زمین حسینیه تقریبا چهل و دو متر مربع باقی مانده است، این زمین چه حكمی دارد؟ آیا جایز است واقف آن را به ملكیت خود برگرداند؟

اگر این كار بعد از انشاء وقف بر وجه شرعی و تحویل موقوفه به متولّی آن یا جهت وقف صورت گرفته باشد، آن مساحت باقیمانده از وقف بر وقفیت باقی می ماند و جایز نیست واقف نسبت به آن رجوع كند و در غیر این صورت بر ملكیت او باقی است و اختیار آن با اوست.

س 2070: آیا جایز است بعضی از ورثه كه در تركه سهم دارند، همه آن را وقف كنند؟ و آیا اجرای صیغه وقف به نام آن عدّه صحیح است؟

وقف ایشان فقط در سهم خودشان از تركه صحیح است، ولی نسبت به سهام سایر ورثه فضولی و متوقف بر اجازه آنان است.

س 2071: شخصی زمینی را بر اولاد ذكورش وقف كرده و بعد از وفات او اداره ثبت اوقاف بدون اطلاع از كیفیت آن اقدام به ثبت زمین مذكور به نام فرزندان ذكور و اناث نموده، آیا این كار موجب مشاركت اولاد اناث با اولاد ذكور در انتفاع از این زمین می شود؟

مجرّد ثبت زمین مذكور به نام اولاد اناث، توسط اداره اوقاف موجب مشاركت آنان با اولاد ذكور در وقف نمی شود، در نتیجه اگر ثابت شود كه

زمین وقف بر خصوص اولاد ذكور است، فقط مختص آنان خواهد بود.

س 2072: ملكی وجود دارد كه در مسیر نهر آب واقع شده و صد سال پیش وقف عام شده است و بنابر قانون ابطال بیع زمین های موقوفه، سند رسمی برای آن به عنوان وقف صادر شده است، ولی در حال حاضر این ملك برای استخراج سنگهای معدنی مورد استفاده دولت است، آیا الآن جزء انفال محسوب می شود یا آنكه وقف است؟

اگر اصل وقف بودن آن بر وجه شرعی ثابت شود جایز نیست شخص یا دولت آن را به مالكیت خود در آورد، بلكه بر وقفیت باقی می ماند و همه احكام وقف بر آن مترتّب می شود.

س 2073: در ساختمان یك مركز آموزشی اطاقی وجود دارد كه در حال حاضر از آن به عنوان آزمایشگاه آموزشی استفاده می شود و زمین آن جزء قبرستان مجاور است كه در سالهای قبل از قبرستان جدا شده است، باتوجّه به اینكه قبرستان مجاور هنوز مورد استفاده قرار می گیرد، معلّمان و دانش آموزانی كه در آن آزمایشگاه نماز می خوانند چه تكلیفی دارند؟

تا زمانی كه ثابت نشود كه زمین آزمایشگاه برای دفن اموات وقف شده، نماز خواندن و سایر تصرّفات در آن اشكال ندارد، ولی اگر با دلیل معتبری ثابت شود كه فقط برای دفن اموات در آن، وقف شده، واجب است به حالت قبلی خود برگشت داده شده و برای دفن اموات تخلیه شود و تأسیسات ساخته شده در آن محكوم به غصب می باشد.

س 2074: دو مغازه مجاور هم وجود دارند كه هر یك موقوفه مستقلی از حیث واقف و مصرف هستند و هر كدام مفروز و منفصل از دیگری است، آیا مستأجر

آن دو مغازه حق دارد از یكی از آن دو دربی به دیگری و یا به محل عبور خاص آن باز كند؟

انتفاع از وقف و تصرّف در آن هر چند به مصلحت وقف دیگر باشد واجب است طبق شرایط وقف و با اجازه متولّی صورت بگیرد و مستأجر هر یك از آن دو مغازه وقفی مجاور هم، حق ندارد به عنوان اینكه مغازه دیگر هم وقف است با بازكردن درب از یكی به دیگری و قراردادن راه از آن به مغازه دیگر، در وقف تصرّف كند.

س 2075: باتوجّه به اینكه كتابهای نفیس موجود در بعضی از مراكز و خانه ها در معرض تلف شدن بوده و نگهداری آنها مشكل است، عدّه ای پیشنهاد داده اند كه قسمتی از كتابخانه مركزی شهر در اختیار این مراكز قرار بگیرد تا كتابها با حفظ وقفیت آنها به همان صورتی كه در مكان اول بوده اند، به آن بخش منتقل شوند، آیا این كار جایز است؟

اگر ثابت شود كه انتفاع از آن كتابهای وقفی نفیس مشروط به استفاده در مكان خاصی است، تا زمانی كه رعایت آن با حفظ كتابها از ضایع شدن و تلف ممكن باشد، انتقال آنها از آن مكان خاص به محل دیگر جایز نیست و در غیر این صورت بیرون بردن آنها از آن مكان به مكانی كه اطمینان به حفظ كتابها در آنجا وجود دارد، بدون اشكال است.

س 2076: زمینی وجود دارد كه فقط قابلیت استفاده به عنوان مرتع را دارد و صاحبش آن را برای اماكن مقدس وقف كرده است و متولّی آن هم قسمتی از آن را به چند نفر اجاره داده و مستأجرها هم به

تدریج اقدام به ساخت مسكن و مكانهایی برای معیشت خود در قسمتهایی از آن كه قابل مرتع بودن نیست، نموده اند و همچنین قسمتهای مناسب زراعت را تبدیل به زمین زراعی و باغ كرده اند، اولا: با توجّه به اینكه مرتع طبیعی از انفال و اموال عمومی است، آیا وقف آن صحیح است و در حال حاضر حكم به وقف بودن آن می شود؟ و ثانیا: با توجّه به اینكه بر اثر كار مستأجرین در مرتع تغییرات و اصلاحاتی صورت گرفته و در نتیجه مرغوب تر از قبل شده چه مقدار اجرت باید پرداخت شود؟ و ثالثا: با توجّه به اینكه زمین های زراعی و باغها بر اثر فعالیت مستأجرین احیاء و ایجاد شده اند، این قبیل زمینها چگونه اجاره داده می شوند؟ آیا مبلغ اجاره آنها به مقدار اجاره مرتع باید پرداخت شود یا به مقدار اجاره مزرعه و باغ؟

بعد از ثبوت اصل وقف، تا زمانی كه ثابت نشده كه زمین های مرتع در هنگام وقف از انفال بوده و ملك شرعی واقف نبوده اند، وقف آنها از نظر شرعی محكوم به صحت است و با اقدام مستأجرین به تبدیل آنها به مزرعه و باغ و منازل مسكونی، از وقفیت خارج نمی شوند، بلكه در صورتی كه تصرّفات آنها در زمین وقفی بعد از اجاره كردن آن از متولّی شرعی باشد، بر آنان واجب است اجاره آن زمین ها را طبق آنچه در عقد اجاره معین شده به متولّی شرعی بپردازند تا آن را در جهت وقف مصرف نماید، ولی اگر تصرّف آنها در آن زمین ها بدون اجاره قبلی از متولّی شرعی باشد، بر آنان واجب است اجرت المثل قیمت عادله مدّت تصرّف را بپردازند و

اما اگر ثابت شود كه آن زمینها در هنگام وقف، بالاصاله از زمین های موات و انفال بوده اند و ملك شرعی واقف نبوده اند، وقف آنها شرعا باطل است و آن مقداری را كه متصرّفان طبق قانون و مقرّرات احیا كرده و تبدیل به مزرعه و باغ و منزل مسكونی و غیره برای خودشان نموده اند، برای خود آنان است و قسمتهای دیگر زمین كه به حالت قبلی خود باقی مانده و همیشه موات بوده اند، جزء ثروتهای طبیعی و انفال هستند و اختیار آنها با دولت اسلامی است.

س 2077: زنی كه فقط مالك سدس ملك مشاعی است كه بین او و سایر زارعین مشترك است، همه آن ملك را وقف كرده و همین باعث بروز مشكلات زیادی برای اهالی به سبب دخالت اداره اوقاف شده است، بطور مثال اداره اوقاف از صدور سند مالكیت برای خانه های اهالی جلوگیری می كند، آیا این وقف در تمام ملك مشاع نافذ است یا فقط در سهم او؟ و بر فرض اینكه وقف فقط در سهم او صحیح باشد، آیا وقف زمین مشاع قبل از تقسیم صحیح است؟ و اگر وقف سهم مشاع قبل از تفكیك آن صحیح باشد، سایر شركا چه تكلیفی دارند؟

وقف سهم ملك مشاع هر چند قبل از تفكیك باشد، شرعا اشكال ندارد به شرطی كه در جهت وقف هر چند بعد از تفكیك و تقسیم قابل انتفاع باشد، ولی وقف تمام ملك توسط كسی كه فقط مالك قسمتی از آن است، نسبت به سهم سایر شركا فضولی و باطل است و شركا حق دارند خواهان تقسیم ملك برای تفكیك املاك خود از وقف شوند.

س 2078: آیا عدول از شروط

وقف جایز است؟ و در صورت جواز، حدود آن كدام است؟ و آیا طولانی شدن زمان، بر عمل به شروط وقف تأثیر می گذارد؟

تخلّف از شروط صحیحی كه واقف در عقد وقف شرط كرده جایز نیست مگر آنكه عمل به آن غیر مقدور یا حرجی باشد و گذشت زمان تأثیری در آن ندارد.

س 2079: در بعضی از زمین های وقفی نهرها یا مسیل هایی وجود دارد كه سنگریزه ها و سنگهای معدنی در آنها یافت می شود، آیا این سنگریزه ها و سنگهای موجود در آنها كه در ملك موقوفه واقع شده اند، تابع وقف هستند؟

نهرهای بزرگ عمومی و همچنین مسیل های عمومی كه در مجاورت زمین های وقفی هستند و یا از داخل آنها عبور می كنند، جزء وقف نیستند مگر آن مقداری از آنها كه از نظر عرف، حریم موقوفه محسوب می شوند، در نتیجه با آن مقدار همانند وقف رفتار می شود، ولی درنهرهای كوچكی كه موقوفه هستند واجب است نسبت به سنگریزه ها و سنگهای معدنی و غیره مانند وقف رفتار شود.

س 2080: مدرسه علوم دینیه ای بر اثر قدمت ساختمان و نفوذ رطوبت در آن از قابلیت انتفاع خارج شده و درآمدهای املاك آن جمع آوری و به عنوان امانت در بانك گذاشته شده است و اكنون قصد داریم كه مدرسه را با آن درآمدها تجدید بنا كنیم، ولی مدّت زیادی طول می كشد تا پروانه ساختمان را بگیریم و اموال مزبور را برای تجدید بنای مدرسه مصرف كنیم، آیا جایز است در خلال این مدّت اموال مربوط به وقف را در یكی از بانكها به صورت سرمایه گذاری بگذاریم و طبق معاملات متعارف بانكی درصدی سود به نفع وقف دریافت كنیم؟

آنچه شرعا بر متولّی

شرعی وقف در رابطه با درآمدهای آن واجب است، فقط مصرف آنها در جهت وقف است، ولی اگر مصرف درآمدها در جهت وقف برای او ممكن نباشد مگر آنكه مدّت زمانی بگذرد و حفظ آن اموال تا زمان امكان مصرف آنها برای وقف با سپردن به بانك ممكن باشد و گذاشتن آنها در حساب پس انداز موجب تأخیر در مصرف بموقع آن اموال در وقف نشود، سپردن آنها به بانك و استفاده از سود آنها در جهت مصلحت وقف در ضمن یكی از عقود شرعی اشكال ندارد.

س 2081: آیا جایز است زمین موقوفه ای كه مسلمان برای مسلمانان وقف كرده است به غیر مسلمان اجاره داده شود؟

اگر وقف زمین به صورت وقف منفعت باشد اجاره دادن آن به غیر مسلمان در صورتی كه منفعت وقف با آن محفوظ بماند، اشكال ندارد.

س 2082: چند ماه قبل یكی از علما در زمین موقوفه ای با اجازه وقف كنندگان آن دفن شده است و در حال حاضر عدّه ای به این كار اعتراض دارند و ادعا می كنند كه دفن در زمین موقوفه جایز نیست، این مسأله چه حكمی دارد؟ و برفرض عدم جواز، آیا اشكال با پرداخت مبلغی به عنوان عوض زمین موقوفه ای كه آن عالم در آن دفن شده، برطرف می شود؟

اگر دفن میت در زمین موقوفه منافی با جهت وقف نباشد، اشكال ندارد، ولی اگر دفن او منافی با جهت وقف باشد جایز نیست و اگر شخصی در چنین زمین موقوفه ای دفن شود، احوط این است كه تا بدن او متلاشی نشده نبش قبر شود و در مكان دیگر دفن گردد، مگر آنكه نبش قبر، حرجی بوده و یا موجب اهانت و

هتك مؤمن شود و به هر حال، اشكال با پرداخت مال یا زمین به عنوان عوض زمین موقوفه بر طرف نمی شود.

س 2083: اگر ملكی وقف بر اولاد ذكور نسلا بعد از نسلٍ شده باشد، آیا اگر موقوف علیهم به هر دلیلی از حقوق خود صرفنظر كنند، وقف زائل می شود؟ و در صورتی كه موقوف علیهم موجود در طبقه قبل از حقوق خود صرفنظر كنند، طبقات بعدی چه تكلیفی دارند؟ و همچنین متولّی شرعی املاك موقوفه در چنین حالتی نسبت به حقوق بطن های بعدی چه تكلیفی دارد؟

وقفیت با صرف نظر كردن موقوف علیهم از حقوق خود زائل نمی شود و صرف نظر كردن نسل قبلی از حق خود نسبت به موقوفه، تأثیری در حق نسل بعدی ندارد و وقف با آن منحل نمی شود، بلكه نسل بعدی حق دارد هنگامی كه نوبت استفاده آنها از وقف رسید، همه حق خود را مطالبه كند، بلكه اگر در زمان نسل قبل مجوّز شرعی فروش وقف وجود داشته باشد، واجب است بعد از فروش وقف ملك دیگری با پول آن به جای عین موقوفه، جهت استفاده نسلهای بعدی از آن خریداری شود و بر متولّی وقف هم اداره و حفظ آن برای همه طبقات موقوف علیهم واجب است

س 2084: اگر در وقف بر ذرّیه، علم به چگونگی تقسیم منافع وقف بین موقوف علیهم نباشد، آیا در این قبیل موارد واجب است تقسیم بر اساس قانون ارث باشد یا بطور مساوی؟

اگر در وقف بر ذرّیه معلوم نباشد كه وقف بر افراد بطور مساوی بوده یا با رعایت تفاوت بین ذكور و اناث بر اساس قانون ارث است، حمل، بر وقف بر افراد بطور مساوی

شده و درآمدهای وقف هم بین ذكور و اناث در هر طبقه ای بطور مساوی تقسیم می شود.

س 2085: چندین سال است كه مصرف در آمدهای وقف متعلّق به حوزه علمیه شهر خاصی به علت عدم امكان ارسال آنها به آن شهر ممكن نیست و تاكنون مقدار زیادی از آن در آمدها پس انداز شده است، آیا مصرف آنها در حوزه های علمیه واقع در شهرهای دیگر جایز است؟ یا آنكه باید آنها را حفظ نمود تا ارسال آنها به آن شهر امكان پذیر شود؟

وظیفه متولّی شرعی یا اداره اوقاف جمع آوری درآمدهای وقف و مصرف آنها در جهت وقف است و در صورتی كه بطور موقت رساندن آنها به شهری كه باید در آن مصرف شوند، ممكن نباشد، واجب است درآمدها را حفظ كرده و منتظر بمانند تا رساندن آنها به آن شهر ممكن شود البته تا جایی كه منجر به تعطیلی وقف نگردد، و در صورت ناامیدی از توانایی رساندن درآمدها به آن حوزه علمیه خاص هر چند در آینده، مصرف كردن آنها در حوزه های علمیه مناطق دیگر اشكال ندارد.

حبس

س 2086: اگر فردی زمین خود را برای مدّت معینی بر چیزی كه وقف بر آن صحیح است حبس كند به این امید كه بعد از انقضاء مدّت حبس به او برگردد، آیا زمین بعد از پایان مدّت به او بر می گردد و او حق انتفاع از آن را مانند سایر املاكش دارد؟

اگر زمین، ملك شرعی حبس كننده باشد و او آن را طبق موازین شرعی حبس كرده باشد، حبس محكوم به صحت است و آثار شرعی آن بر زمین مترتب می شود و ملك بعد از انقضاء مدّت حبس

به حبس كننده برمی گردد و مانند سایر املاك اوست بنابر این منافع و نمائات آن برای اوست.

س 2087: اگر ملكی كه توسط مالك، حبس دائم بر چیزی كه وقف بر آن صحیح است شده و یا ثلث میتی كه وصیت به حفظ عین آن برای ابد نموده تا درآمدهای آن درجهتی كه معین كرده مصرف شود، توسط ورثه بین خودشان به عنوان ارث تقسیم شود و آن را در سند رسمی به نام خودشان ثبت كنند و یا آن را بدون مجوز شرعی به دیگری بفروشند، آیا حرمت تملّك و بیع املاك و آبها و زمین های وقفی شامل آن هم می شود؟

ملك و ثلثی كه حبس دائم شده اند، در عدم جواز تملّك و بیع، در حكم وقف هستند و تقسیم آنها بین ورثه به عنوان ارث و همچنین بیع آنها باطل است.

________________________________________

فروش وقف وتبدیل آن

س 2088: شخصی قطعه ای از زمین های خود را برای ساخت حسینیه وقف كرده و ساخت حسینیه مذكور در آنها به پایان رسیده است، ولی بعضی از اهالی قسمتی از حسینیه را تبدیل به مسجد كرده اند و درحال حاضر در آن به عنوان مسجد، نماز جماعت می خوانند، آیا تبدیل حسینیه به مسجد توسط آنان صحیح است؟ و آیا احكام مسجد بر آن قسمت مترتّب می شود؟

واقف و غیر او حق تبدیل حسینیه ای را كه به عنوان حسینیه وقف شده به مسجد ندارند و با این كار، تبدیل به مسجد نمی شود و احكام و آثار مسجد هم بر آن مترتب نمی گردد، ولی برپایی نماز جماعت در آن اشكال ندارد.

س 2089: اگر شخصی چند سال قبل زمینی را كه از طریق ارث به او رسیده به صورت بیع لازم

بفروشد و سپس معلوم شود كه آن زمین وقف بوده، آیا این بیع باطل است؟ و درصورتی كه باطل باشد، آیا باید قیمت كنونی آن را به مشتری بپردازد یا پولی را كه هنگام فروش از او گرفته است؟

بعد از آنكه معلوم شد زمین فروخته شده در واقع وقف بوده و فروشنده حق فروش آن را نداشته، بیع باطل است و واجب است به همان حالت وقف عودت داده شود و فروشنده باید پولی را كه از مشتری در برابر فروش زمین دریافت كرده است، به او برگرداند. و راجع به تنزل ارزش پول بنابر احتیاط واجب با هم مصالحه نمایند.

س 2090: شخصی در حدود صد سال است كه ملك خود را بر اولاد ذكورش وقف كرده و در وقفنامه ذكر نموده كه اگر یكی از اولاد ذكور او فقیر شود، شرعا حق دارد سهم خود را به ورثه دیگر بفروشد و بعضی از فرزندان او چند سال پیش مبادرت به فروش سهم خود به بعضی از موقوف علیهم نمودند و اخیرا گفته می شود كه چون كلمه وقف درمیان است، بنابر این شروطی كه واقف ذكر كرده صحیح نبوده و خرید و فروش آن ملك هم باطل است، حال با توجّه به اینكه، این زمین وقف خاص است نه وقف عام، آیا خرید و فروش آن بر طبق آنچه كه واقف در ضمن وقفنامه ذكر كرده، جایز است؟

اگر ثابت شود كه واقف در ضمن عقد وقف شرط كرده كه اگر یكی از موقوف علیهم فقیر و نیازمند شد، بتواند سهم خود را به یكی دیگر از موقوف علیهم بفروشد، بیع كسی كه سهم خود از

وقف را بر اثر فقر و احتیاج فروخته اشكال ندارد و بیع او در این صورت محكوم به صحّت است.

س 2091: زمینی را به آموزش و پرورش برای ساختن مدرسه هدیه كردم، ولی بعد از مشورت و اطلاع از اینكه با پول آن زمین می توان چندین مدرسه در محله های دیگر شهر ساخت، برای فروش زمین تحت نظارت وزارت آموزش و پرورش و مصرف پول آن برای ساختن چند مدرسه در جنوب شهر یا در مناطق محروم، به آن وزارتخانه مراجعه كردم، آیا انجام این كار برای من جایز است؟

اگر وقف زمین مدرسه با انشاء وقف و تحویل آن به آموزش و پرورش به اعتبار اینكه مسئول و متولّی این امر است، تمام شده باشد، بعد از آن حق رجوع و دخالت و تصرّف در آن زمین را ندارید، ولی اگر وقف هر چند به زبان فارسی انشاء نشده باشد و یا زمین به عنوان قبضِ وقف تحویل وزارت آموزش و پرورش نشده باشد، در این صورت زمین بر ملكیت شما باقی است و اختیار آن در دست شماست.

س 2092: یكی از اولاد ائمه « علیهم السلام » زیارتگاهی دارد و بالای گنبد مبارك آن، سه كیلوگرم طلا به صورت سه قبّه متصل به هم وجوددارد، این طلا تا به حال دوبار به سرقت رفته و كشف شده و به مكان خود برگردانده شده است، با توجّه به اینكه طلای مذكور در معرض خطر و سرقت است، آیا فروش آن و مصرف پول آن برای توسعه و تعمیر زیارتگاه جایز است؟

مجرّد خوف تلف و خطر سرقت آن، مجوّز فروش و تبدیل آن نیست، ولی اگر متولّی

شرعی از قرائن و شواهد احتمال قابل توجهی بدهد كه آن طلا برای مصرف در تعمیر و تأمین نیازمندیهای زیارتگاه ذخیره شده و یا آنكه بقعه مباركه نیاز ضروری به تعمیر و اصلاح دارد و تأمین بودجه آن از راه دیگر هم ممكن نیست، در این صورت فروش طلا و مصرف پول آن برای اصلاح و تعمیرات ضروری آن بقعه مباركه اشكال ندارد و شایسته است كه اداره اوقاف بر این امر نظارت كند.

س 2093: شخصی مقداری آب و زمین زراعی را وقف پسران خود نموده، ولی به علت كثرت اولاد و سنگینی كارهای كشاورزی و كمی محصول، كسی تمایلی به زراعت در زمین ندارد و به همین دلیل وقف در آینده نزدیك، خراب و از قابلیت انتفاع خارج خواهد شد، آیا جایز است به همین دلیل، زمین و آب مذكور فروخته شوند و پول آنها در كارهای خیر مصرف شود؟

تا زمانی كه وقف، قابلیت انتفاع و استفاده در جهت وقف را دارد، هر چند با اجاره دادن آن به بعضی از موقوف علیهم یا به شخص دیگر و مصرف اجاره آن در جهت وقف باشد و یا نوع استفاده از آن تغییر كند، فروش و تبدیل آن جایز نیست، و در صورتی كه به هیچ وجه قابل انتفاع نباشد، فروش آن جایز است، ولی در این صورت واجب است با پول آن ملك دیگری خریده شود تا منافع آن در جهت وقف به مصرف برسد.

س 2094: منبری برای مسجد وقف شده است ولی به علت ارتفاع زیاد عملا قابل استفاده نیست، آیا تبدیل آن به منبر مناسب دیگری جایز است؟

اگر با شكل خاص فعلی

آن در این مسجد و یا مساجد دیگر قابل استفاده نیست، تغییر شكل آن اشكال ندارد.

س 2095: آیا فروش زمین هایی كه وقف خاص بوده و واقف بر اثر اجرای قانون اصلاحات ارضی آنها را بدست آورده، جایز است؟

اگر واقف در هنگام وقف، مالك شرعی چیزی باشد كه وقف كرده است و وقف هم بر وجه شرعی توسط او محقق شده باشد، خرید و فروش و تغییر و تبدیل آن توسط او یا دیگری صحیح نیست هر چند وقف خاص باشد، مگر در موارد خاص استثنایی كه شرعا در آن موارد فروش و تبدیل آن جایز است.

س 2096: پدرم قطعه زمینی را كه تعدادی درخت خرما در آن وجود دارد برای اطعام در ایام عاشورا و شبهای قدر وقف كرده است و اكنون حدود صد سال از عمر درختهای موجود در آن می گذرد و از قابلیت انتفاع خارج شده اند، با توجّه به اینكه اینجانب پسربزرگ و وكیل و وصی پدرم هستم، آیا جایز است این زمین را فروخته و با پول آن مدرسه و حسینیه ای بسازم تا صدقه جاریه ای برای پدرم باشد؟

اگر زمین هم وقف باشد، به مجرّد خروج درختان وقفی موجود در آن از قابلیت انتفاع، فروش و تبدیل آن جایز نمی شود، بلكه واجب است در صورت امكان به جای آنها هر چند با صرف پول درختانی كه از قابلیت انتفاع، خارج شده اند درختان جدید خرما، كاشته شود تا منافع آنها در جهت وقف مصرف شود و در غیر این صورت باید از زمین موقوفه بصورت دیگری استفاده شود هر چند با اجاره دادن آن برای زراعت یا ساخت خانه و مانند آن و مصرف درآمد

آن در جهت وقف باشد و بطور كلی تا زمانی كه به نحوی از انحاء، استفاده از زمین موقوفه امكان دارد، خرید و فروش و تبدیل آن جایز نیست، ولی فروش نخلهای موقوفه در صورتی كه ثمره ندهند اشكال ندارد و در صورت امكان باید پول آنها برای كاشت درختهای جدید مورد استفاده قرار گیرد و در صورتی كه امكان نداشته باشد، باید در همان جهت وقف مصرف گردد.

س 2097: شخصی مقداری آهن و لوازم جوشكاری را برای ساخت مسجد در مكانی هدیه كرده و بعد از پایان كار مقداری از آنها زیاد آمده است و با توجّه به اینكه ساختمان مسجد به علت هزینه های دیگر بدهی دارد، آیا فروش آن مقدار اضافی و مصرف پول آن برای پرداخت بدهیهای مسجد و رفع سایر نیازهای آن جایز است؟

اگر شخص متبرّع، آن ابزار و لوازم را برای ساخت مسجد داده باشد و آنها را برای انجام این كار از ملك خود خارج كرده باشد، در این صورت هر كدام كه قابل استفاده باشد، هر چند در مساجد دیگر، فروش آن جایز نیست بلكه باید برای تعمیر مساجد دیگر بكار رود، ولی اگر متبرع فقط اجازه استفاده از آنها را در مسجد داده باشد، دراین صورت مقدار اضافی مال خود اوست و اختیار آن هم در دست او می باشد.

س 2098: شخصی كتابخانه خود را بر اولاد ذكورش وقف كرده است، ولی هیچیك از اولاد و نوه های او موفق به تحصیل علوم دینیه نشده اند و در نتیجه استفاده ای از كتابخانه نمی كنند و موریانه مقداری از كتابهای آن را از بین برده و بقیه هم در معرض تلف شدن هستند، آیا

جایز است آن را بفروشد؟

اگر وقف كتابخانه بر اولاد او مشروط و معلّق به این امر باشد كه آنها اشتغال به تحصیل علوم دینیه داشته باشند و داخل در سلك علمای دین شوند، این وقف به علت وجود تعلیق در آن از اصل باطل است و اگر وقف آنان كرده تا از آن استفاده كنند، ولی در حال حاضر كسی كه بتواند از آن كتابخانه استفاده كند در بین آنها وجود ندارد و امیدی به تحقق این صلاحیت در آینده نیست، در این صورت وقف مزبور صحیح است و جایز است كه آنان كتابخانه را در معرض استفاده كسانی قرار دهند كه قابلیت استفاده از آن را دارند و همچنین اگر كتابخانه برای استفاده كسانی وقف شده باشد كه صلاحیت آن را دارند، و تولیت وقف با اولاد او باشد، واجب است آن را در معرض استفاده افراد مذكور قرار دهند، و به هر حال حق فروش آن را ندارند و بر متولّی شرعی واجب است به نحو مناسبی، مانع آسیب دیدن و از بین رفتن موقوفه گردد.

س 2099: زمین زراعی وجود دارد كه وقفی بوده و سطح آن بالاتر از زمین های اطراف آن است و به همین دلیل رساندن آب به آن ممكن نیست و مدّتی است كه كار مساوی كردن آن با زمین های دیگر به پایان رسیده و خاكهای اضافی در وسط آن جمع شده و مانع زراعت در آن است، آیا فروش این خاكها و مصرف پول آن برای حرم یكی از اولاد ائمه « علیهم السلام » كه نزدیك زمین مزبور قرار دارد جایز است؟

اگر خاك اضافی مانع استفاده از زمین های موقوفه

است، انتقال آن از زمین و فروش آن و مصرف پول آن در جهت وقف اشكال ندارد.

س 2100: تعدادی مكان تجاری وقفی وجود دارد كه در زمین وقفی ساخته شده اند و بدون فروش سرقفلی آنها به مستأجرین، اجاره داده شده اند، آیا جایز است مستأجرهای آنها سرقفلی مغازه ها را به دیگری بفروشند و پول آن را بگیرند؟ و بر فرض جواز آن، آیا پول سرقفلی مال مستأجر است یا آنكه از درآمدهای وقف محسوب می شود و باید در جهت وقف مصرف شود؟

اگر متولّی وقف فروش سرقفلی را با رعایت مصلحت وقف اجازه دهد، مالی كه در برابر آن گرفته می شود جزو در آمدهای وقف محسوب می شود و واجب است كه در جهت وقف مصرف شود، ولی اگر معامله را اجازه ندهد، بیع باطل است و فروشنده باید مبلغی را كه از خریدار گرفته به او برگرداند، و به هر حال مستأجری كه حق سرقفلی ندارد ولی درعین حال آن را به مستأجر بعدی فروخته است، حقی در آن مال ندارد.

س 1995: آیا اجرای صیغه وقف در صحّت آن شرط است؟ و بر فرض شرط بودن، آیا عربی بودن صیغه، شرط است؟

انشاء لفظی در وقف، شرط نیست زیرا تحقق آن به معاطات هم ممكن است و همچنین در انشاء وقف به لفظ، عربی بودن صیغه آن هم شرط نیست.

س 1996: شخصی باغ خود را به این صورت وقف كرده كه منافع آن تا پنجاه سال صرف گرفتن اجیر برای قضای نماز و روزه های واقف شود و بعد از پنجاه سال منافع آن در شبهای قدر به مصرف برسد و چهار پسر خود را هم متولّی وقف قرار

داده است و در حال حاضر این باغ رو به خرابی است و به هیچ وجه قابل استفاده نیست، ولی اگر فروخته شود، می توان با پول آن برای نماز و روزه واقف به مدت دویست سال اجیر گرفت و چهار پسر او هم با این كار موافق هستند، آیا جایز است باغ مزبور را بفروشند و پول آن را برای این كار مصرف كنند؟

اگر قصد واقف از وقف به صورت مذكور، این بوده كه باغ را به نحو ترتیب و تعاقب برای خود و دیگران وقف كند، وقف نسبت به خودش باطل است و نسبت به دیگران وقف منقطع الاوّل می شود كه صحت آن خالی از اشكال نیست و اگر واقف اراده كرده كه منافع آن باغ را به مدت پنجاه سال برای خودش استثنا كند، صحّت این كار شرعا بدون اشكال است و بنابر صحّت وقف مذكور، تا زمانی كه حفظ باغ برای صرف منافع آن در جهت عمل به وصیت و وقف هر چند با صرف مقداری از درآمد آن جهت حفظ و اصلاح باغ به قصد افزایش منافع آن، ممكن باشد و یا زمین آن هر چند با اجاره دادن برای ساختمان سازی و غیره و مصرف اجاره آن در جهت عمل به وصیت و وقف قابل استفاده باشد، فروش و یا تبدیل آن جایز نیست و در غیر این صورت فروش آن و خرید زمینی مرغوب با پول آن به قصد عمل به وصیت و وقف بدون اشكال است.

س 1997: اینحانب به فضل و توفیق الهی ساختمانی را به نیت مسجد در روستا بنا كردم، ولی بإ؛قی « « « «

« « « « « « توجه به وجود دو مسجد و عدم وجود مركز آموزشی در آنجا، روستای مزبور در حال حاضر نیازی به مسجد ندارد. با توجّه به اینكه هنوز صیغه وقف آن به عنوان مسجد جاری نشده و دو ركعت نماز به عنوان نماز در مسجد در آن خوانده نشده است، اینجانب آمادگی دارم در صورتی كه اشكال شرعی نداشته باشد نیت خود را تغییر داده و آن ساختمان را در اختیار آموزش و پرورش قرار دهم، این مسأله چه حكمی دارد؟

مجرّد ساختن ساختمان به نیت مسجد، بدون انشاء صیغه وقف و یا بدون تحویل آن به نمازگزاران برای خواندن نماز، برای تحقق وقف و تمامیت آن كافی نیست، بلكه در ملك مالك باقی می ماند و او حق دارد هر تصرفی كه می خواهد در آن بكند، در نتیجه تحویل آن ساختمان به اداره آموزش و پرورش اشكال ندارد.

س 1998: آیا مالی كه برای خرید لوازم به حسینیه ها بخشیده می شود، حكم وقف را دارد یا آنكه لوازمی كه با آن مال خریداری می گردند احتیاج به اجرای صیغه وقف دارند؟

مجرّد جمع آوری مال، وقف محسوب نمی شود، ولی بعد از خریدن لوازم حسینیه با آن اموال و قراردادن آنها در حسینیه برای استفاده، وقف معاطاتی محقق می شود و نیازی به اجرای صیغه وقف ندارد.

وقف - شرایط وقف

س 1999: آیا وقف از كسی كه اكراه بر آن شده صحیح است؟

اگر واقف اكراه بر وقف شده باشد، تا زمانی كه اجازه او به آن ملحق نشود وقف صحیح نیست و كفایت اجازه لاحقه برای صحّت آن هم محل اشكال است.

س 2000: بعضی از زرتشتیها بیمارستانی ساخته اند و آن را

به مدّت هزار سال در راه خیر وقف كرده اند، با توجّه به ضوابط و مقررات وقف در فقه امامیه، آیا جایز است متولّی وقف در حال حاضر بر خلاف شرایط وقفنامه كه در آن تصریح شده است: « اگر درآمد بیمارستان از هزینه های آن بیشتر شود باید با آن تعدادی تخت خریده و به تخت های موجود در بیمارستان اضافه شود »، عمل نماید؟

در مواردی كه وقف از مسلمان صحیح است از غیر مسلمان اعم از كتابی و غیركتابی هم صحیح است، در نتیجه وقف بیمارستان برای استفاده در راه خیر تا هزار سال، هر چند وقف منقطع الآخر است، ولی صحت آن از نظر شرعی بدون اشكال است، لذا عمل به شرایط واقف بر متولّی موقوفه واجب است و او حق اهمال آن شرایط و تعدّی از آنها را ندارد.

وقف - شرائط متولّی وقف

س 2001: آیا جایز است متولّی وقف كه از طرف واقف یا حاكم نصب شده، در برابر كارهایی كه برای اداره شئون وقف انجام می دهد برای خودش اجرت بردارد و یا به دیگری بدهد تا آن كارها را به نیابت از او انجام دهد؟

متولّی وقف اعم از اینكه از طرف واقف نصب شده باشد و یا از طرف حاكم، در صورتی كه اجرت خاصی از طرف واقف برای او در برابر اداره امور وقف معین نشده باشد، می تواند اجرت المثل را از درآمدهای وقف برای خودش بردارد.

س 2002: دادگاه مدنی خاص شخصی را به عنوان امین در كنار متولّی وقف برای نظارت بر اعمال او در اداره امور وقف نصب كرده است، در این قبیل موارد، اگر متولّی حق تعیین متولّی بعد از خود را داشته

باشد، آیا می تواند بدون مشورت و تصویب آن شخص كه توسط دادگاه نصب شده مبادرت به تعیین متولّی كند؟

اگر حكم به ضمّ امین به متولّی شرعی برای نظارت بر اعمال او عام باشد و شامل همه اعمال مربوط به اداره وقف حتّی تعیین متولّی وقف برای بعد از خودش هم بشود، حق ندارد در تعیین متولّی بعدی بدون مشورت با امینِ ناظر، خود سرانه به رأی خودش عمل نماید.

س 2003: صاحبان خانه ها و زمین های مجاور یكی از مساجد، املاك خود را به قصد توسعه آن بطور مجانی به مسجد داده اند تا به آن ضمیمه شود و امام جمعه هم بعد از مشورت با علما تصمیم به تنظیم سند مستقلی برای وقف آنها گرفته است و همه كسانی كه زمین های خود را به مسجد بخشیده اند با این كار موافقت كرده اند، ولی بانی مسجد قدیمی با آن كار مخالفت می كند و خواهان آن است كه وقف اراضی جدید در سند وقف قبلی ثبت شود و خود او متولّی همه وقف باشد، آیا او حق این كار را دارد؟ و آیا پاسخ مثبت به خواسته او بر ما واجب است؟

اختیار وقف و تنظیم وقفنامه و تعیین متولّی خاص زمینهایی كه به تازگی به مسجد ضمیمه شده اند با وقف كنندگان جدید است و بانی مسجد قدیمی حق مخالفت با آن را ندارد.

س 2004: اگر متولّیان حسینیه بعد از اتمام وقف، یك نظام داخلی برای آن تنظیم كنند، ولی بعضی از بندهای آن با مقتضای وقفیت آن معارض باشد، آیا شرعا عمل به آن بندها جایز است؟

متولّی موقوفه حق ندارد چیزی را وضع كند كه با مقتضای وقف در تعارض باشد

و شرعا هم عمل به آن جایز نیست.

س 2005: اگر چند نفر به عنوان متولّی وقف نصب شده باشند، آیا شرعا صحیح است كه بعضی از آنان بدون جلب نظر دیگران بطور انفرادی به تصدّی امور وقف بپردازند؟ و اگر بین آنان راجع به اداره امور موقوفه اختلاف رأی بروز كند، آیا جایز است هر یك از آنان خودسرانه به رأی خود عمل نمایند یا آنكه واجب است توقف نموده و به حاكم مراجعه كنند؟

اگر واقف، تولیت آنان را بطور مطلق بیان كرده و قرائنی كه دلالت بر استقلال بعضی از آنان حتّی اكثریت بنماید وجود نداشته باشد، هیچكدام از آنان حتّی اكثریت حق ندارند در اداره امور وقف هر چند مقداری از آن، بنحو مستقل عمل نمایند، بلكه باید برای اداره امور وقف، از طریق مشورت با یكدیگر و اتخاذ رأی واحد، مجتمعا عمل نمایند و اگر بین آنان اختلاف ونزاعی رخ دهد، واجب است در آن مورد به حاكم شرع مراجعه كنند تا آنان را ملزم به اجتماع نماید.

س 2006: آیا عزل بعضی از متولّیان وقف توسط متولّیان دیگر از نظر شرعی صحیح است؟

صحیح نیست مگر جائی كه واقف برای او چنین حقی را قرار داده باشد.

س 2007: اگر بعضی از متولّیان ادعا كنند كه متولیان دیگر خائن هستند و اصرار بر عزل آنان داشته باشند، حكم شرعی چیست؟

واجب است بررسی اتهام كسانی را كه متهم به خیانت هستند، به حاكم شرع ارجاع دهند.

س 2008: اگر فردی زمین خود را وقف عام كند و تولیت آن را تا زنده است برای خودش و بعد از مردن برای اكبر اولاد ذكورش قرار دهد و

اختیارات خاصی هم در اداره موقوفه برای او قرار دهد، آیا مدیریت اداره اوقاف و امور خیریه حق دارد همه یا بعضی از آن صلاحیتها و اختیارات را از متولّی سلب كند؟

تا زمانی كه متولّی منصوب از طرف واقف، از حدود اختیارات تولیت وقف خارج نشده، اداره امور وقف همانگونه كه واقف در انشاء وقف برای او مقرر كرده دراختیار اوست و از نظر شرعی تغییر و تبدیل اختیارات او كه در ضمن صیغه وقف توسط واقف مقرر گشته، صحیح نیست.

س 2009: فردی قطعه زمینی را برای مسجد وقف كرده و تولیت آن را برای فرزندان خود نسلا بعد نسلٍ و بعد از انقراض آنان برای امام جماعتی كه نمازهای پنجگانه را در آن مسجد می خواند، قرار داده است. بر همین اساس بعد از انقراض نسل متولّی، تولیت آن را عالمی كه نمازهای پنجگانه را برای مدّتی در آن مسجد می خوانده بر عهده گرفته است ولی او هم سكته نموده و قادر به اقامه نماز جماعت نیست، در نتیجه شورای ائمه جماعات، عالم دیگری را به عنوان امام جماعت كنونی مسجد تعیین كرده است، آیا با این كار عالم قبلی از تولیت عزل می شود یا آنكه حق دارد برای اقامه نماز جماعت فردی را به عنوان وكیل یا نایب خود تعیین كند و خودش به عنوان تولیت باقی بماند؟

اگر فرض بر این باشد كه تولیت آن عالم به این عنوان است كه او امام جماعت مسجد در نمازهای پنجگانه است، با عجز او از امامت جماعت درمسجد به علت بیماری یا هر علت دیگر، تولیت از او ساقط می شود.

س 2010: شخصی املاك خود را وقف

نموده تا درآمد آنها در موارد خاصی از كارهای خیر مانند كمك به سادات و اقامه مجالس عزاداری مصرف شود و در حال حاضر با افزایش قیمت اجاره آن املاك كه جزء منافع وقف است، بعضی از مؤسسات یا اشخاص به دلیل عدم وجود امكانات در آنها یا دلائل فرهنگی یا سیاسی یا اجتماعی و یا دینی خواهان اجاره ملك موقوفه به قیمت ناچیزی هستند، آیا جایز است مدیریت اوقاف آنها را به قیمتی كمتر از قیمت روز اجاره دهد؟

بر متولّی شرعی و مسئول اداره امور وقف واجب است در اجاره دادن به كسی كه خواهان آن است و در تعیین مبلغ اجاره رعایت مصلحت و منفعت وقف را بنماید، در نتیجه اگر در تخفیف مبلغ اجاره به سبب اوضاع و احوال خاص مستأجر یا اهمیت كاری كه وقف برای آن اجاره داده می شود، نفع و مصلحت وقف باشد اشكال ندارد والاّ جایز نیست.

س 2011: بر طبق نظر امام راحل « قدس سره » كه مسجد متولّی ندارد، آیا این حكم شامل املاكی كه برای مسجد وقف شده اند مثل املاكی كه برای اقامه مجالس وعظ و ارشاد و تبلیغ احكام در مسجد وقف شده اند هم می شود؟ و بر فرض شمول، با توجه به اینكه بسیاری از مساجد، املاك موقوفه ای دارند كه متولّی قانونی و شرعی دائمی دارند و اداره اوقاف هم با آنان به عنوان متولّی رفتار می كند، آیا جایز است متولّیان این اوقاف از تولیت آنها دست بردارند و از انجام وظائف خود نسبت به اداره آنها خودداری كنند با آنكه در استفتائی از حضرت امام « رضوان الله علیه » نقل شده كه

متولّی حق اعراض از تولیت وقف را ندارد بلكه واجب است طبق آنچه واقف مقرر كرده عمل كند و دراین باره كوتاهی ننماید؟

حكم به این كه مسجد، تولیت بردار نیست مختص به خود مسجد است و شامل موقوفه هایی كه برای مسجد وقف شده اند نمی شود در نتیجه به طریق اولی شامل موقوفه هایی كه برای اموری از قبیل تبلیغ احكام و موعظه و ارشاد و مانند آن در مسجد وقف شده اند، نمی شود، بنابراین تعیین متولّی برای اوقاف خاص و عام، حتّی در مثل وقف ملك برای رفع نیازهای مسجد از قبیل لوازم و روشنایی و آب و نظافت مسجد و غیره، بدون اشكال است و متولّی منصوب، حق اعراض از تولیت این قبیل اوقاف را ندارد بلكه واجب است مبادرت به اداره امور وقف همانگونه كه واقف در صیغه آن مقرر كرده بنماید هر چند با گرفتن نایب برای این كار باشد و كسی حق ندارد برای او در اداره وقف ایجاد مزاحمت و مشكل كند.

س 2012: آیا جایز است فردی غیر از متولّی شرعی وقف با دخالت در امور وقف و تصرف در آن و تغییر شرطهایی كه در صیغه وقف ذكر شده برای متولّی شرعی آن ایجاد مزاحمت كند، و آیا جایز است از متولّی بخواهد تا زمین موقوفه را به شخصی كه متولّی، او را صالح نمی داند، تحویل دهد؟

اداره امور وقف طبق آنچه كه واقف در انشاء وقف مقرر كرده فقط بر عهده متولّی شرعی خاص است و اگر متولّی خاصی از طرف واقف نصب نشده باشد، اداره امور وقف بر عهده حاكم مسلمین است و كسی حق دخالت در آن را ندارد، همچنانكه

كسی حتّی متولّی شرعی، حق تغییر وقف از جهت آن و همچنین تغییر و تبدیل شرایط مذكور در انشاء وقف را ندارد.

س 2013: اگر واقف شخصی را به عنوان ناظر و مراقب وقف تعیین كند و شرط نماید كه فقط ولی امر مسلمین بتواند او را از نظارت و اشراف بر وقف عزل كند، آیا جایز است او خودش را از این كار عزل كند؟

جایز نیست ناظر وقف بعد از قبول نظارت، خودش را از نظارت بر وقف عزل كند، همانگونه كه برای متولّی وقف هم این كار جایز نیست.

س 2014: وقفی وجود دارد كه قسمتی از آن خاص و قسمتی از آن عام است و واقف راجع به تولیت آن اینگونه گفته است: « بعد از فوت هر یك، تولیت وقف بر عهده فرد اكبر واصلح از اولاد ذكور نسلا بعد نسلٍ و عقبا بعد عقبٍ با تقدم نسل اول بر نسل دوم است. » در این صورت اگر در بین افراد یك طبقه، شخص جامع الشرایطی باشد، ولی از پذیرش تولیت وقف امتناع بورزد ولی با تولیت فرزند كوچكتری كه او را اصلح و شایسته برای این كار می داند، موافقت نماید، آیا جایز است فرزند كوچكتر در صورتی كه سایر شرایط در او باشد، تولیت آن وقف را قبول كند؟

فردی كه واجد شرایط تولیت است می تواند از قبول تولیت امتناع ورزد لكن اگر تولیت را پذیرفت، بنابر احتیاط جایز نیست خود را عزل كند ولی اشكال ندارد كه فرد دیگری را در صورتی كه امین و شایسته باشد برای اداره امور وقف وكیل نماید و همچنین جایز نیست فردی از طبقه بعدی با

وجود فردی واجد شرایط از طبقه قبلی و قبول تولیت توسط او تولیت امور وقف را بر عهده بگیرد.

س 2015: اگر افرادی از موقوف علیهم كه در صورت داشتن شرایط حق تولیت دارند، به حاكم شرع مراجعه كنند و از او بخواهند كه آنان را به عنوان متولّی نصب نماید و حاكم شرع هم تقاضای آنان را به دلیل عدم وجود شرایط در آنان رد كند، آیا جایز است آنان با تعیین فرد واجد شرایط، به این دلیل كه سن كمتری دارد مخالفت كنند؟

كسی كه فاقد شرایط است حق تصدّی تولیت وقف و مخالفت با فرد واجد شرایط را ندارد.

س 2016: اگر متولّی منصوب برای اداره امور وقف به علتی در انجام وظیفه خود كوتاهی و سهل انگاری كند، آیا بركناری او از منصب خود و تعیین فرد دیگری برای تصدّی تولیت وقف جایز است؟

مجرّد كوتاهی و سهل انگاری در اداره امور وقف مجوّز شرعی برای بركناری و عزل متولّی منصوب و تعیین فرد دیگری بجای او نیست، بلكه باید در این رابطه به حاكم مراجعه كرد تا او را وادار نماید كه كارهای وقف را انجام دهد و اگر الزام او ممكن نباشد از وی بخواهد كه وكیل صالحی را برای اداره امور وقف از طرف خود انتخاب كند و یا اینكه خود حاكم فرد امینی را به او ضمیمه نماید.

س 2017: ولایت تصرّف برای حفظ و تعمیر و اصلاح و جمع آوری نذورات و تبرّعات مرقدهای فرزندان ائمه « علیهم السلام » كه در شهرها و روستاهای ایران هستند و سالهای زیادی بر آنها گذشته و وقف خاص هم نیستند و متولّی خاصی هم ندارند، با چه

كسی است؟ آیا كسی حق دارد ادّعای مالكیت زمین مرقد و حرم فرزندان ائمه « علیهم السلام » را كه از زمانهای قدیم محل دفن اموات بوده، بنماید؟

تولیت بقاع مباركه و اوقاف عام كه متولّی خاصی ندارند با حاكم و ولی امر مسلمین است و این تولیت در حال حاضر به نماینده ولی فقیه در اداره اوقاف و امور خیریه واگذار شده است و زمین صحن و مرقد فرزندان ائمه « علیهم السلام » و حرم ایشان كه از زمانهای گذشته برای دفن اموات مسلمانان در نظر گرفته شده، حكم وقف عام را دارد مگر آنكه خلاف آن از طریق شرعی نزد حاكم ثابت شود.

س 2018: آیا جایز است كسانی كه از وقف استفاده می كنند و همگی هم مسلمان هستند، فرد غیرمسلمانی را به اداره اوقاف برای صدور حكم تعیین او به عنوان متولّی وقف معرفی كنند؟

تولیت وقف مسلمانان توسط غیر مسلمان جایز نیست.

س 2019: متولّی منصوب از طرف واقف و غیر منصوب از طرف او چه كسی است؟ و اگر واقف شخص معینی را به عنوان متولّی وقف معین كند و تعیین متولّی بعدی را هم بر عهده او قرار دهد، آیا كسی را هم كه متولّی اوّل به عنوان متولّی بعدی تعیین می كند، متولّی منصوب محسوب می شود؟

متولّی منصوب كسی است كه واقف او را هنگام انشاء صیغه وقف به عنوان متولی آن معین می كند واگر هنگام انشاء وقف حق تعیین متولّی بعدی را به متولّی كه نصب كرده واگذار كند، مبادرت او به تعیین متولّی بعدی اشكال ندارد و شخصی كه او برای تولیت وقف معین می كند در حكم متولّی منصوب از طرف واقف است.

س 2020: آیا جایز است اداره

اوقاف جمهوری اسلامی متولّی وقف را بر كنار كند؟ و در صورتی كه جایز باشد شرایط آن چیست؟

اداره اوقاف به مقداری كه مقررات قانونی به او اجازه می دهد حق دارد در وقف هایی كه متولّی خاصی دارند، دخالت نماید.

س 2021: آیا جایز است متولّی وقف تولیت خود را به اداره اوقاف و امور خیریه واگذار نماید؟

متولّی وقف حق این كار را ندارد، ولی اشكال ندارد كه اداره اوقاف یا شخص دیگری را برای انجام امور وقف وكیل كند.

س 2022: دادگاه، شخصی را به عنوان امین ناظر برای نظارت بر اعمال متولّی وقف كه متهم به كوتاهی در اداره امور آن می باشد، تعیین نموده است و سپس متولّی بعد از ثبوت برائت ذمّه اش از آن اتهامات فوت نموده است، آیا امین ناظر مزبور حق دارد با امضاء و تنفیذ یا فسخ و ابطال قرارها و تصمیم هایی كه متولّی چند سال قبل از انتخاب او به عنوان ناظر اتخاذ كرده، در آنها دخالت و اظهارنظر كند یا آنكه مسئولیت و حق نظارت او فقط مربوط به فاصله زمانی بین صدور قرار تعیین او به عنوان ناظر تا تاریخ وفات متولّی است؟ و با توجّه به اینكه هنوز از تاریخ صدور حكم برائت متولّی هیچ اقدامی برای عزل امین صورت نگرفته، آیا اختیارات و مسئولیت او با صدور حكم برائت متولّی از آن اتهامات پایان می پذیرد یا آنكه متوقف بر عزل از طرف دادگاه است؟

اگر ضمّ امین به متولّی شرعی بخاطر توجّه اتهام به او در مورد اداره امور وقف باشد، او فقط حق دخالت و اظهار نظر در اموری را دارد كه برای نظارت بر آنها معین شده

است و صلاحیت او در نظارت بر كارهای متولّی متّهم، با صدور حكم به برائت او و رفع اتهام از وی به پایان می رسد، همانگونه كه بعداز وفات متولّی قبلی و انتقال تولیت وقف بعد از او به شخص دیگر، امین مزبور حق دخالت در امور وقف و اعمال متولّی جدید را ندارد.

وقف - شرایط عین موقوفه

س 2023: اگر افرادی اقدام به جمع آوری پول از نیكوكاران و خرید خانه ای با آن به قصد حسینیه كنند، آیا اقدام آنان برای جمع آوری پول برای این كار كافی است تا حق وقف آن خانه را به عنوان حسینیه داشته باشند یا آنكه باید برای این كار از صاحبان پولها وكالت بگیرند؟ و از آنجا كه در واقف شرط است كه یا مالك باشد و یا در حكم مالك، و این افراد مالك نیستند، آیا به صرف جمع آوری پول توسط آنان، بر آنان حكم مالك صدق می كند تا حق وقف داشته باشند؟

اگر از طرف افراد خیر وكیل باشند تا خانه را بعد از خرید، به عنوان حسینیه وقف كنند، وقف آنان به وكالت از مالكین صحیح است.

س 2024: آیا جنگلها و مراتع طبیعی كه انسان دخالتی در ایجاد آنها ندارد و همانگونه كه اصل چهل و پنجم قانون اساسی جمهوری اسلامی تصریح كرده از انفال محسوب می شوند، قابل وقف هستند؟

در صحّت وقف، سابقه مالكیت شرعی خاص واقف شرط است و چون جنگلها و مراتع طبیعی كه از انفال و اموال عمومی هستند، ملك خاص كسی نیستند، در نتیجه وقف آنها توسط هیچ فردی صحیح نیست.

س 2025: فردی سهم مشاعی از یك زمین زراعی را خریده و آن را بطور رسمی

به نام پسرش نموده، آیا جایز است این زمین را كه برای پسرش خریده است، وقف كند ؟

مجرّد ثبت ملك به نام كسی، ملاك مالكیت شرعی فردی كه ملك به نام او به ثبت رسیده، نیست، در نتیجه اگر پدر بعد از خرید زمین و ثبت آن به نام پسرش، آن را به او هبه كرده و قبض آن نیز بطور صحیح محقق شده باشد، در این صورت حق ندارد آن را وقف كند زیرا مالك آن نیست، ولی اگر فقط سند زمین را به نام او كرده و زمین در مالكیت خودش باقی مانده باشد، او از نظر شرعی مالك آن است و حق دارد آن را وقف كند.

س 2026: اگر مسئولین شركت نفت و سازمان زمین شهری مقداری از زمین های تحت اختیار خود را برای ساخت مساجد و مدارس علمیه اختصاص بدهند و علاوه بر انشاء صیغه وقف، قبض و اقباض هم صورت بگیرد، آیا این زمینها موقوفه محسوب می شوند و احكام وقف بر آنها مترتب می گردد؟

اگر این زمینها از اموال عمومی دولت باشند و مصرف خاصی برای آنها تعیین شده باشد قابل وقف نیستند ولی اگر از اراضی مواتی باشند كه ملك كسی نیستند و در اختیار دولت یا شركت نفت و یا سازمان زمین شهری باشند، احیاء آنها با اجازه مسئولین مربوطه به عنوان مسجد یا مدرسه و مانند آن اشكال ندارد.

س 2027: آیاشهرداری حق دارد بعضی از املاك خود را در جهت مصالح عمومی وقف نماید؟

این امر تابع حدود اختیارات قانونی شهرداری و خصوصیت ملك است، بنابراین اگر از املاكی باشد كه شهرداری از نظر قانونی حق دارد آنها را به مصالح

عمومی شهر از قبیل درمانگاه یا بیمارستان یا مسجد و یا امور دیگر اختصاص بدهد، در این صورت اشكال ندارد، ولی اگر از املاكی باشد كه مخصوص استفاده برای امور مربوط به شهرداری است، حق ندارد آنها را وقف كند.

وقف - شرایط موقوف علیه

س 2028: اهالی منطقه ای بعد از ساخت یك مسجد در قطعه زمینی كه از سازمان زمین شهری گرفته بودند، در مورد كیفیت وقف آن كه عام باشد یا خاص، اختلاف پیدا كردند، عدّه ای از آنان معتقد بودند كه باید به عنوان وقف خاص ثبت شود، تعدادی هم اعتقاد داشتند كه چون همه اهالی در ساختن آن مشاركت داشته اند باید وقف عام باشد، حكم این مسأله چیست؟

مسجد جزء وقف های عام است و نمی توان آن را برای گروه یا طائفه خاصّی، وقف نمود، ولی در نامگذاری، نسبت دادن آن به یك مناسبتی به شخص یا اشخاصی اشكال ندارد، ولی شایسته نیست مؤمنینی كه در ساخت مسجد مشاركت داشته اند، در این رابطه نزاع كنند.

س 2029: رئیس فرقه منحرفی املاك خود را به این فرقه وقف كرده است و با توجه به اینكه مشروعیت جهت وقف در صحت آن شرط است و از طرفی اهداف و اعتقادات و اعمال این فرقه منحرفه فاسد و گمراه كننده و باطل هستند، آیا این وقف صحیح است؟ و آیا استفاده از این اموال به نفع فرقه مذكور جایز است؟

اگر ثابت شود جهتی كه ملك برای آن وقف شده، جهتی حرام و از مصادیق اعانه بر گناه و معصیت است، چنین وقفی باطل بوده و استفاده از آن اموال در جهتی كه شرعا حرام است، صحیح نمی باشد.

وقف - عبارتهای وقف

س 2030: آیا شركت كنندگان در مجالس عزاداری و اهالی منطقه ای كه حسینیه برای آنان تأسیس شده، حق دخالت در تفسیر فقرات و قفنامه را دارند ؟

برای فهم مفاد وقف نامه، در صورتی كه اجمال یا ابهام داشته باشند، باید به شواهد و قرائن حالیه

و مقالیه و یا به عرف مراجعه كرد و كسی حق ندارد آنها را از طرف خودش تفسیر به رأی كند.

س 2031: اگر مكانی برای تعلیم و تحصیل علوم دینیه وقف شده باشد، آیا با وجود طلاب مشغول به تحصیل در آن مكان، جایز است افراد عادی و مسافران از امكانات آنجا استفاده نمایند ؟

اگر آن مكان وقف خصوص طلاب علوم دینی و یا به منظور تدریس و تحصیل علوم دینی در آن باشد، جایز نیست دیگران از آنجا استفاده كنند.

س 2032: عبارت زیر در وقفنامه ای آمده است: « در صیغه وقف شرط شده كه هیئتی از عموم اهالی به عنوان هیئت امناء انتخاب شود. » آیا این عبارت دلالت بر تعیین انتخاب كنندگان می كند؟ و بر فرض عدم دلالت بر تعیین انتخاب كنندگان، حق انتخاب هیئت امناء با چه كسانی است ؟

ظاهر عبارت مذكور، لزوم مشاركت عموم اهالی در انتخاب هیئت امناء می باشد.

س 2033: اگر وصف « ارشد و اصلح » در تولیت فرزند ذكوری كه از جهت سنی در بین موقوف علیهم از همه بزرگتر است، شرط باشد، آیا اثبات رشد و صالح بودن هم واجب است یا اینكه مجرّد بزرگتر بودن او از جهت سنی باعث می شود كه اصل بر اصلح و ارشد بودن او گذاشته شود ؟

باید همه شروط تصدّی تولیت احراز شود.

س 2034: شخصی املاك خود را برای مجالس عزاداری حضرت اباعبدالله الحسین « علیه السلام » در ایام محرّم و غیر آن وقف كرده است و بعد از خودش فرزندان خود را تا ابد، متولّی آن قرار داده و ثلث منافع املاك را هم برای متولّی قرار داده است،

اگر در زمانی واقف، اولاد مذكّر و مؤنّث از طبقه اوّل و دوّم و سوّم داشته باشد، آیا تولیت وقف برای همه آنان بطور مشترك است و حق تولیت بین آنان تقسیم می شود؟ و بر فرض تقسیم بین همه آنان، آیا بین فرزندان مذكّر و مؤنّث بطور مساوی تقسیم می شود یا با تفاوت؟

اگر قرینه ای كه دلالت بر ترتیب بر حسب طبقات ارث و تقدیم نسل سابق بر لاحق بكند، وجود نداشته باشد، همه طبقات موجود در هر زمانی بطور مشترك و مساوی متولّی وقف هستند و حق تولیت بدون آنكه تفاوتی بین مذكر و مونّث باشد، بطور مساوی بین آنان تقسیم می شود.

س 2035: اگر واقف، تولیت وقف را بعد از خودش برای مطلق علما و مجتهدین قرار دهد، آیا یكی از علمائی كه مجتهد نیست حق دارد امور تولیت را در اختیار بگیرد؟

تا زمانی كه احراز نشود كه مقصود واقف از علما خصوص مجتهدین است، تولیت وقف توسط عالم دینی اشكال ندارد هر چند حائز رتبه اجتهاد نباشد.

وقف - احكام وقف قسمت اول

س 2036: عدّه ای از افراد بدون اجازه متولّی خاص، اقدام به تخریب كتابخانه واقع بین اتاق مدرسه مسجد جامع و آشپزخانه حسینیه كه متصل به مسجد است نموده اند و آن را جزء مسجد كرده اند، آیا این كار آنان صحیح است ؟ و آیا نماز خواندن در آن مكان جایز است؟

اگر ثابت شود كه زمین كتابخانه، فقط برای كتابخانه وقف شده است، كسی حق تغییر و تبدیل آن به مسجد را ندارد و نماز خواندن در آن جایز نیست و هر كسی كه ساختمان آن را خراب كرده، واجب است آن را به حالت اولیه اش

برگرداند، ولی اگر وقف آن برای خصوص كتابخانه ثابت نشود، نماز خواندن در آن اشكال ندارد.

س 2037: آیا جایز است مكانی برای مدّت موقتی مثلا ده سال به عنوان مسجد وقف شود و بعد از انقضای این مدّت دوباره به ملكیت واقف یا ورثه او برگردد؟

این كار به عنوان وقف موقت صحیح نیست و عنوان مسجدیت هم با آن محقق نمی شود، ولی حبس آن مكان برای نمازگزاران به مدّت معین اشكال ندارد.

س 2038: زمین موقوفه ای در كنار قبرستانی كه برای دفن اموات اهالی كافی نیست، وجود دارد و موقعیت آن برای تبدیل به قبرستان مناسب است، آیا تبدیل آن به قبرستان جایز است ؟

تبدیل زمینی كه برای جهتی غیر از دفن اموات وقف شده، به قبرستان به طور رایگان جایز نیست، ولی اگر وقف آن از قبیل وقف منفعت باشد، متولّی شرعی آن می تواند در صورتی كه به مصلحت و نفع وقف بداند آن را برای دفن اموات اجاره دهد.

س 2039: بعضی از زمینهای وقفی در مسیر طرحهای توسعه و احداث خیابانها و پاركهای ملّی و ساختمان های دولتی قرار می گیرند و بدون اجازه متولّی شرعی و بدون پرداخت اجاره و پول آنها، توسط بعضی از مؤسسات و اداره های دولتی مصادره می شوند، آیا انجام این كار برای آنان جایز است؟ آیا كسی كه در این زمینهای موقوفه تصرف می كند باید عوض یا قیمت آنها را بپردازد؟ و آیا باید اجرت المثل تصرفاتش را از هنگام تصرف بپردازد؟ و آیا در پرداخت قیمت موقوفه و یا دادن عین دیگری به جای آن توسط مؤسسات و ادارات، اذن گرفتن از حاكم شرع واجب است یا این

كه جایز است اداره اوقاف یا متولّی وقف با رعایت مصلحت و نفع وقف با آنان در مورد عوض یا قیمت آن توافق نماید؟

جایز نیست كسی بدون اذن و اجازه متولّی شرعی در وقف تصرّف كند، همانگونه كه اگر وقف از قبیل وقف منفعت باشد، تصرّف در آن هم فقط بعد از اجاره كردن آن از متولّی جایز است همچنین فروش و تبدیل وقفی كه قابلیت انتفاع در جهت وقف را دارد، جایز نیست و اگر شخصی آن را تلف كند ضامن آن است و اگر بدون اجازه متولّی شرعی، در آن تصرّف نماید، ضامن اجرت المثل آن است و باید آن را به متولّی شرعی وقف بپردازد تا در جهت وقف مصرف نماید و در این رابطه فرقی بین اشخاص و مؤسسات و اداره های دولتی نیست و جایز است متولّی وقف، بدون مراجعه به حاكم با متصرّف یا تلف كننده با رعایت مصلحت وقف، در مورد اجرت یا عوض آن توافق نماید.

س 2040: زمین موقوفه ای وجود دارد كه دارای راهی است كه فقط برای عبور چارپایان مناسب است و در حال حاضر به سبب ساخت و ساز خانه در كنار آن باید راه مزبور توسعه پیدا كند، آیا توسعه آن از دو طرف بطوری كه به مقدار مساوی از زمین وقفی و املاك شخصی را در بر بگیرد جایز است؟ و بر فرض عدم جواز، آیا جایز است برای توسعه راه، آن مقدار از زمین وقفی از متولّی آن اجاره شود؟

تغییر وقف به محل عبور و جاده جایز نیست، مگر آنكه ضرورت الزام آوری آن را اقتضا كند و یا خود موقوفه برای انتفاع از آن نیاز

به آن راه داشته باشد، ولی اجاره زمینی كه وقف منفعت است برای توسعه راه عبور و مرور با رعایت مصلحت وقف اشكال ندارد.

س 2041: زمینی بیست سال پیش وقف اهالی منطقه ای شده تا اموات خود را در آن دفن كنند و واقف تولیت آن را برای خودش و سپس برای یكی از علمای شهر كه در وقفنامه ذكر كرده قرار داده و كیفیت انتخاب متولّی بعد از عالم مزبور را هم معین نموده است، آیا متولّی كنونی حق تغییر وقف یا تغییر بعضی از شرایط آن و یا اضافه كردن شرایط دیگر به آن را دارد؟ و اگر این تغییر بر جهتی كه زمین برای آن وقف شده تأثیر بگذارد، مثل اینكه آن را ایستگاه ماشین نماید، آیا موضوع وقف به حال خود باقی می ماند؟

با این فرض كه وقف از نظر شرعی با تحقق قبض، محقق و نافذ شده است، دیگر تغییر و تبدیل آن و همچنین تغییر بعضی از شرایط و یا اضافه كردن شرایط جدید به آن توسط واقف یا متولّی جایز نیست و با تغییر وقف از حالت قبلی اش، وقفیت آن زایل نمی شود.

س 2042: فردی مغازه خود را برای ایجاد صندوق قرض الحسنه وابسته به مسجد وقف كرده و از دنیا رفته است و چندین سال است كه آن مكان بسته مانده و در حال حاضر در معرض خرابی است، آیا استفاده از آن برای كارهای دیگر جایز است؟

اگر وقف مغازه برای ایجاد صندوق قرض الحسنه در آن، محقق شده باشد، و فعلا نیازی به ایجاد صندوق قرض الحسنه در آن مسجد نباشد، استفاده از آن برای صندوقهای قرض الحسنه ای كه وابسته به مساجد دیگر

باشد، اشكال ندارد و اگر این هم ممكن نباشد استفاده از آن در هر كار خیری جایز است.

س 2043: شخصی قطعه زمینی را با سهم آب آن برای خواندن تعزیه امام حسین « علیه السلام » كه در یكی از شبهای محرم یا صفر و در شب شهادت امیرالمومنین « علیه السلام » در مسجد « الحّی » برگزار می شود، وقف نموده است و بعدا به یكی از ورثه اش وصیت كرده كه آن زمین را در اختیار وزارت بهداشت قرار بدهد تا بیمارستانی در آن ساخته شود، این كار چه حكمی دارد؟

تغییر و تبدیل وقف از وقف منفعت به وقف انتفاع، جایز نیست، ولی اجاره دادن آن برای ساخت بیمارستان و مصرف اجاره آن در جهت وقف، به شرطی كه به مصلحت وقف باشد، اشكال ندارد.

س 2044: آیا می توان در زمین های وقفی مصلّی یا حسینیه ساخت؟

زمینهای وقفی، قابل وقف مجدّد به عنوان مسجد یا حسینیه و غیره نیستند و واگذاری آنها بطور مجانی برای ساخت مصلّی یا یكی از مؤسسات عمومی مورد نیاز مردم برای هیچكس جایز نیست، ولی اجاره دادن آنها توسط متولّی شرعی برای ساختن مصلّی یا مدرسه یا حسینیه در آنها اشكال ندارد و مبلغ اجاره زمینهای مزبور باید در جهاتی كه برای وقف معین شده است، مصرف شود.

س 2045: معنای وقف عام و وقف خاص چیست؟ عدّه ای می گویند: تغییر وقف خاص برخلاف قصد واقف و تبدیل آن به ملك خاص جایز است، آیا این سخن صحیح است؟

عموم و خصوص در وقف با ملاحظه موقوف علیه است، بنابراین وقف خاص، وقف بر شخص یا اشخاص معین است مانند وقف بر اولاد و یا وقف

بر زید و فرزندان او و وقف عام وقف بر جهات و مصالح عمومی مانند مساجد و مكانهای استراحʠو مدارس و امور مԘǘșǠدیگر و یا وقف بر عناوین كلی مثل فقرا و ایتام و بیماران و كسانی كه در راه مانده اند و مانند آن است و این اقسام سه گانه تفاوتی از جهت اصل وقف ندارند، هر چند از حیث احكام و آثاѠتفاوت دارند، مثلا در وقف بر جهات و مصالح عمومی و همچنین در وقف بر عناوین عمومی قبول كسی شرط نیست و همچنین وجود مصداق موقوف علیهم در خارج هنگام اجرای صیغه وقف هم شرط نیست در حالی كه در وقف خاص این امور شرط هستند و همچنین در وقف بر جهات و مصالح عمومی كه به صورت وقف انتفاع هستند از قبیل مساجد و مدارس و قبرستان ها و پل ها و مانند آنها، وقف به هیچ وجه قابل فروش نیست حتّی اگر خراب شود، بر خلاف وقف خاص و وقف بر عناوین كلّی به صورت وقف منفعت كه فروش و تبدیل آنها در بعضی از حالتهای استثنایی جایز است.

س 2046: یك نسخه خطی قرآن مربوط به سنه 1263 ه - ش وقف یك مسجد شده و در حال حاضر در معرضِ از بین رفتن است. آیا جلد كردن و نگهداری این اثر مقدس و ارزشمند نیاز به اجازه شرعی دارد؟

اقدام به جلد كردن و اصلاح جلد و ورق های قرآن مجید و نگهداری آن در همان مسجد، احتیاج به اجازه خاصّی از طرف حاكم شرع ندارد.

س 2047: آیا غصب وقف و تصرّف در آن در غیر جهت وقف موجب ضمان اجرت المثل است؟ و آیا

تلف كردن وقف مثل اینكه ساختمان آن تخریب گردد و یا زمین موقوفه تبدیل به خیابان شود، موجب ضمان مثل یا قیمت آن می گردد؟

در وقف خاص مانند وقف بر اولاد و همچنین در وقف عامّی كه به صورت وقف منفعت است، غصب و تصرّف در غیر جهت وقف یا بدون اذن موقوف علیهم در اوّلی و بدون اذن متولّی شرعی در دوّمی، موجب ضمان عین و منفعت است و ردّ عوض منافع استیفا شده و استیفا نشده هم واجب است و همچنین ردّ عین در صورتی كه موجود باشد و ردّ عوض آن در صورتی كه در دست او یا بر اثر فعل او تلف شده باشد واجب است و عوض منافع باید در جهت وقف و عوض عین موقوفه در بدل وقفی كه تلف شده مصرف شود و در وقف عامی كه بصورت وقف انتفاع است مثل مساجد و مدارس و كاروانسراها و پلها و مقبره ها و مانند آنهاكه وقف بر جهات یا عناوین عمومی هستند تا موقوف علیهم از آنها انتفاع ببرند در صورتی كه توسط غاصب غصب شوند و آنها را در جهتی غیر از منافعی كه برای آنها وقف شده اند بكار ببرد باید اجرت المثل تصرفاتش در چیزهایی از قبیل مدارس و كاروانسراها و حمامها را بپردازد بر خلاف مساجد و مقبره ها و زیارتگاهها و پلها كه ضامن اجرت المثل تصرفاتش در آنها نیست و اگر عین این موقوفات را تلف كند باید عوض مثلی یا قیمی آنها را بدهند كه آن هم در بدل وقف تلف شده مصرف می شود.

س 2048: شخصی ملك خود را برای برپایی مجالس عزاداری سیدالشهداء « علیه

السلام » در روستا وقف كرده است، ولی در حال حاضر متولّی وقف، توانایی اقامه عزا در روستای مذكور در وقفنامه را ندارد، آیا جایز است در شهری كه در آن اقامت دارد مجالس عزاداری برگزار كند؟

اگر وقف، مخصوص اقامه مجالس عزاداری در همان روستا باشد، تا زمانی كه عمل به وقف هر چند با گرفتن وكیل برای آن، درهمان روستا ممكن باشد، حق ندارد آن مجالس را به جای دیگر انتقال دهد بلكه واجب است فردی را نایب بگیرد تا در آن روستا مجالس عزاداری برپا كند.

س 2049: آیا جایز است همسایگان مسجد از برق آن برای جوشكاری آهن ساختمان های خود استفاده كنند و پول مصرف برق و حتّی بیشتر از آن را به مسئولین اداره امور مسجد بپردازند؟ و آیا جایز است مسئولین مسجد، اجازه استفاده از برق آن را بدهند؟

استفاده از برق مسجد برای كارهای شخصی جایز نیست و مسئولین مسجد هم جایز نیست چنین اجازه ای را بدهند.

س 2050: چشمه آب موقوفه ای وجود دارد كه در طول سالهای متمادی مورد استفاده مردم بوده است، آیا لوله كشی از آن به مكانهای متعدّد و یا به منازل شخصی جایز است؟

اگر كشیدن لوله از آن، تغییر وقف و یا انتفاع درغیر جهت وقف نباشد و مانع استفاده بقیه موقوف علیهم از آب آن نشود، اشكال ندارد والاّ جایز نیست.

س 2051: زمینی برای تعزیه خوانی و طلاب علوم دینی وقف شده است، این زمین در كنار راه اصلی روستا قرار دارد، در حال حاضر بعضی از اهالی روستا قصد دارند راه دیگری را در آن بسازند كه در طرف دیگر زمین مزبور واقع می شود، اگر

فرض كنیم كه كشیدن این راه در افزایش قیمت زمین مؤثر باشد، آیا انجام این كارجایز است؟

مجرّد افزایش قیمت زمین موقوفه بر اثر كشیدن جاده در قسمتی از آن، مجوّز شرعی تصرّف در زمین وقفی یا تبدیل آن به راه نیست.

س 2052: در نزدیكی یك مسجد خانه ای وجود دارد كه صاحبش آن را برای سكونت امام جماعت مسجد وقف كرده است، ولی در حال حاضر به علت كثرت عائله و مراجعه كنندگان و دلائل دیگر مناسب سكونت او نیست و خود امام جماعت هم منزلی دارد كه در آن زندگی می كند و احتیاج به تعمیرات دارد و برای ساخت آن مقداری وام گرفته است، آیا جایز است خانه موقوفه را اجاره دهد و پول اجاره آن را برای پرداخت بدهی های خانه ای كه در آن ساكن است و انجام تعمیرات آن، مصرف نماید؟

اگر خانه به صورت وقف انتفاع، برای سكونت امام جماعت مسجد وقف شده باشد، شرعا او حق اجاره دادن آن را ندارد هر چند به قصد استفاده از اجاره آن برای پرداخت دیون و تعمیر منزل مسكونی اش باشد و اگر آن خانه بخاطر كوچكی، نیاز او را برای سكونت خانواده اش و آمدن مهمان و پاسخگویی به مراجعه كنندگان برطرف نمی كند، می تواند از آن در بعضی از ساعات روز یا شب مثلا برای پاسخگویی به مراجعه كنندگان استفاده كند و یا آنكه خانه مزبور را به امام جماعت دیگری بدهد تا در آن سكونت كند.

س 2053: ساختمان كاروانسرایی كه برای استراحت كاروانها اجاره داده می شود، وقف است و تولیت آن با امام راتب فعلی مسجدی است كه در مقابل آن مكان قرار دارد و به علت

اینكه مسئله بطور دقیق نزد مراجع بیان نشده، ساختمان كاروانسرا خراب شده و بجای آن حسینیه ای ساخته شده است، آیا منافع این مكان به همان صورت قبل از تغییر باقی می ماند؟

تبدیل كاروانسرایی كه وقف منفعت است به حسینیه كه وقف انتفاع است، جایز نیست، بلكه ساختمان كاروانسرا باید به همان صورت قبلی خود برگشت داده شود تا به كاروانها و مسافران اجاره داده شود و در آمد اجاره آن در همان جهتی كه واقف تعیین كرده به مصرف برسد، ولی اگر متولّی شرعی تشخیص دهد كه مصلحت كوتاه مدّت و دراز مدّت وقف اقتضا می كند كه آن مكان به همین صورت فعلی برای برپایی شعائر دینی اجاره داده شود و اجاره آن در جهت وقف به مصرف برسد، جایز است این كار را انجام دهد.

س 2054: آیا فروش سرقفلی مغازه ای كه در زمین صحن مسجد ساخته شده جایز است؟

در صورتی كه ایجاد مغازه در صحن مسجد، شرعا، مجاز بوده فروش سرقفلی آن با رعایت مصلحت و نفع وقف، بااذن متولّی شرعی مانعی ندارد و در غیر این صورت واجب است ساختمان مغازه خراب شود و زمین آن به همان صورت اوّل به حیاط مسجد اضافه شود.

س 2055: گاهی بعضی از مؤسسات دولتی و غیر دولتی به سبب مسائل فنی و طراحی از قبیل ساختن سدها و نیروگاههای برق و پاركهای عمومی و مانند آن، مجبور به تصرّف در زمینهای وقفی می شوند، آیا مجری این طرحها از نظر شرعی ملزم به پرداخت عوض یا اجرت وقف است؟

در اوقاف خاص باید برای اجاره یا خرید وقف به موقوف علیهم مراجعه كرد و در وقف بر عناوین عمومی كه

به نحو وقف منفعت وقف شده اند تا منافع آنها در جهت وقف مصرف شود برای تصرّف در آن باید از متولّی شرعی آن اجاره شوند و مال الاجاره هم باید به او پرداخت شود تا آن را در جهت وقف مصرف كند، و اگر تصرّفات دراین قبیل وقف ها در حكم تلف كردن عین باشد موجب ضمان است و بر متصرّف واجب است كه عوض عین موقوفه را به متولّی وقف بدهد تا با آن ملك دیگری بخرد و آن را بجای وقف اوّل وقف نماید تا درآمدهای آن در جهت وقف به مصرف برسد.

س 2056: شخصی چندین سال قبل مغازه ای را قبل از تكمیل ساختمان آن اجاره نمود و پول سرقفلی آن را در همان زمان پرداخت كرد و سپس با اجازه مالك، آن را با پول اجاره همان مغازه تكمیل نمود و در طول مدّت اجاره، نصف ساختمان را با سند رسمی از مالك خرید و در حال حاضر مدّعی است كه ساختمان مزبور وقف است و نائب تولیت هم ادّعا می كند كه باید سرقفلی آن دوباره پرداخت شود، حكم این مسئله چیست؟

اگر وقف بودن زمین آن ساختمان، ثابت شود و یا مستأجر به آن اعتراف نماید، در این صورت هیچیك از امتیازاتی كه از مدّعی مالكیت زمین ساختمان موقوفه گرفته است اعتباری ندارد، بلكه باید برای ادامه تصرّف در ساختمان مذكور قرارداد جدیدی با متولّی شرعی وقف منعقد نماید، و پول خود را می تواند از كسی كه ادّعای مالكیت داشته، پس بگیرد.

س 2057: اگر وقفی بودن زمین محرز باشد ولی جهت وقف معلوم نباشد، ساكنین و زراعت كنندگان در آن زمین چه تكلیفی دارند؟

اگر

زمین موقوفه، متولّی خاص داشته باشد، واجب است تصرّف كنندگان به او مراجعه كنند و زمین را از او اجاره نمایند و اگر متولّی خاصی نداشته باشد، ولایت بر آن با حاكم شرع است و تصرّف كنندگان باید به وی مراجعه نمایند و اما نسبت به مصرف درآمد وقف كه متردّد بین محتملات است، اگر محتملات متصادق و غیرمتباین باشند مثل سادات و فقرا و علما و اهل فلان شهر، واجب است درآمد وقف در قدر متیقّن آنها مصرف شود، ولی اگر احتمالات، متباین و غیر متصادق باشند، در این صورت اگر محصور در امور معینی باشند، واجب است مصرف وقف با قرعه معین شود و اگر احتمال بین امور غیرمحصوره باشد، در صورتی كه بین عناوین یا اشخاص غیر محصوره باشد مثل اینكه بدانیم زمین موقوفه وقف بر ذرّیه است ولی ندانیم كه ذرّیه كدام شخص از اشخاص غیر محصوره مراد است، در این صورت منافع وقف در حكم مجهول المالك است و واجب است به فقرا صدقه داده شود، ولی اگر احتمال بین جهات غیر محصوره باشد مثل اینكه مردد بین وقف برای مسجد یا زیارتگاه یا پل یا كمك به زائران و مانند آن باشد، در این صورت واجب است درآمدهای وقف به شرط عدم خروج از آن محتملات در امور خیریه مصرف شود.

س 2058: زمینی وجود دارد كه از زمانهای طولانی محل دفن اموات اهالی بوده و یكی از اولاد ائمه « علیهم السلام » نیز در آن مدفون است و قبل از سی سال پیش مكانی را برای غسل دادن اموات در آن ساخته اند، ولی معلوم نیست كه این زمین وقف برای

دفن اموات شده یا آنكه وقف برای امامزاده مدفون در آن است. همچنین نمی دانیم ساخت غسّالخانه در آن برای غسل اموات مشروع است یا خیر؟ بنابراین آیا جایز است اهالی آنجا اموات خود را در آن مكان غسل بدهند؟

جایز است همانند گذشته، اموات را در آن غسّالخانه، غسل داده و در آن زمین كه از توابع صحن امامزاده است، دفن كنند مگر این كه علم به مغایرت آن، با جهت وقف زمین، پیدا كنند.

س 2059: زمین هایی در منطقه ما وجود دارد كه مردم، اقدام به زراعت و كاشت درخت در آنها می كنند و بین اهالی مشهور است كه وقف حرم یكی از امامزادگان « علیهم السلام » مدفون در منطقه می باشند و متولّی وقف هم سادات ساكن در آنجا هستند ولی دلیلی بر وقف بودن آن زمین ها وجود ندارد و گفته می شود كه در گذشته وقفنامه ای وجود داشته ولی در آتش سوزی از بین رفته است و مردم در حكومت سابق برای جلوگیری از تقسیم زمین ها شهادت به وقفیت آنها داده اند و عدّه ای هم می گویند كه یكی از حاكمان منطقه كه علاقه به سادات داشت، آن زمین ها را برای معاف شدن از مالیات وقف آنان كرد، در حال حاضر این زمین ها چه حكمی دارند؟

برای ثبوت وقفیت، وجود وقفنامه شرط نیست بلكه اعتراف ذوالید كه وقف در تصرّف آنان است یا اعتراف ورثه ذوالید بعد از فوت او، به وقف بودن آن ملك، كافی است و همچنین احراز سابقه رفتار با آن ملك به عنوان وقف یا شهادت دو مرد عادل بر وقف بودن آن و یا شهرت وقفیت آن به گونه ای كه مفید علم یإاطمینان باشد

هم وقف بودن را ثابت می كند. در نتیجه با وجود یكی از این دلائل وقفیت، حكم به وقف بودن می شود و درغیر این صورت حكم به مالكیت متصرّف نسبت به آنچه در اختیار دارد می شود.

وقف احکام وقف قسمت دوم

س 2060: وقفنامه ملكی كه مربوط به پانصد سال پیش است پیدا شده، آیا اكنون حكم به وقفیت آن ملك می شود؟

مجرّد سند وقف تا زمانی كه موجب اطمینان به درستی مضمون آن نشود، حجت شرعی بر وقفیت نیست، ولی اگر وقف بودن آن ملك بین مردم بخصوص افراد كهنسال شایع باشد، بطوری كه مفید علم یا اطمینان به وقفیت آن شود و یا ذوالید به آن اقرار كند و یا احراز شود كه در سابق با آن به عنوان وقف رفتار می شده، ملك مزبور محكوم به وقفیت است و به هر حال مرور زمان موجب خروج ملك موقوفه از وقفیت نمی شود.

س 2061: سه سهم از آب نهر را از پدرم به ارث بردم و اكنون متوجه شده ام كه این سه سهمی كه پدرم خریداری كرده جزء صد سهمی است كه پانزده سهم آن موقوفه است و الآن مشخص نیست كه این سه سهم داخل در كدامیك است، آیا جزء وقف است یا ملك فروشنده؟ تكلیف من در این رابطه چیست؟ آیا خرید این سه سهم باطل بوده و من حق مطالبه پول آنها را از فروشنده اوّل كه هنوز زنده است دارم؟

اگر فروشنده هنگام فروش، مالك شرعی آن مقدار از آب مشترك كه فروخته است بوده و معلوم نباشد كه آیا آن مقداری را كه مالك آن است فروخته یا سهم مشاع بین وقف و ملك را به فروش رسانده

است، در این صورت بیع محكوم به صحت است و حكم به مالكیت مشتری نسبت به مبیع و انتقال آن از طریق ارث به ورثه او می شود.

س 2062: یكی از علما بخشی از دارایی خود از قبیل مزرعه و باغ را وقف خاص نمود و وقفنامه ای راجع به آن تنظیم كرد و در آن تصریح نمود كه همه شرایط وقف را عمل كرده و صیغه شرعی وقف را هم اجرا نموده است و ده نفر از اهل علم هم آن را امضاء كرده اند آیا با وجود آن وقفنامه، حكم به وقفیت این اموال می شود؟

اگر ثابت شود كه علاوه بر انشاء صیغه وقف، عین موقوفه را هم تحویل موقوف علیهم یا متولّی شرعی وقف داده و به آنان منتقل نموده است، وقف مذكور محكوم به صحت ولزوم است.

س 2063: زمینی به اداره بهداشت هدیه شده تا بیمارستان یا مركز بهداشتی در آن ساخته شود ولی مسئولین اداره بهداشت تاكنون اقدام به ساخت بیمارستان یا مركز بهداشتی در آن نكرده اند، آیا جایز است واقف زمین را پس بگیرد؟ و آیا مجرّد تسلیم زمین به مسئولین اداره بهداشت برای تحقق وقفیت، كافی است یا آنكه ساخت ساختمان در آن هم شرط است؟

اگر تحویل زمین توسط مالك به مسئولین اداره بهداشت بعد از انشاء وقف به وجه شرعی، به عنوان تسلیم به متولّیان شرعی وقف باشد، حق رجوع و پس گرفتن آن را ندارد، ولی اگر یكی از دو امر مذكور تحقق پیدا نكند حق دارد زمین خود را از آنان پس بگیرد.

س 2064: زمینی وجود دارد كه مالكش آن را در حضور عالم منطقه و دو نفر شاهد

عادل برای ساختن مسجد وقف كرده است و بعد از مدتی اشخاصی بر آن تسلط پیدا كرده و خانه های مسكونی در آن بنا نموده اند، وظیفه آن اشخاص و متولّی چیست؟

اگر بعد از انشاء وقف زمین، قبض عین موقوفه با اذن واقف تحقّق پیدا كرده باشد، همه احكام وقف بر آن مترتّب می شود و ساخت خانه های مسكونی توسط دیگران در آن برای خودشان غصب است و بر آنان واجب است ساختمان خود را از بین ببرند و زمین را تخلیه كنند و به متولّی شرعی آن تحویل دهند و درغیر این صورت زمین بر ملك مالك شرعی آن باقی و تصرفات دیگران در آن متوقف بر اجازه مالك است.

س 2065: شخصی زمینی را هشتاد سال پیش خریده و بعد از وفات او، ورثه اش چندین معامله روی آن انجام داده اند و خریدارانی كه این زمین را از مشتری اول خریده اند همگی فوت كرده اند و در نتیجه زمین در اختیار ورثه آنان قرار گرفته است و گروه اخیر حدود چهل سال است كه زمین را بطور رسمی به نام خود كرده اند و بعد از گرفتن سند رسمی مالكیت، خانه های مسكونی برای خود در آن ساخته اند و اكنون یكی از افراد ادّعا می كند كه این زمین وقف بر اولاد مالك بوده و آنان حق فروش آن را نداشته اند، حال با توجّه به اینكه در طول هشتاد سال كسی چنین ادعایی نكرده و سند مكتوبی كه دلالت بر وقفیت بكند هم وجود ندارد و كسی هم شهادت به آن نداده است، مالكان فعلی چه تكلیفی دارند؟

تا زمانی كه مدّعی وقفیت و مدّعی عدم جواز بیع، ادعای خود را به طریق

معتبری ثابت نكرده، حكم به صحت معاملاتی كه روی زمین واقع شده است و همچنین حكم به ملكیت آن برای افرادی كه فعلا نسبت به زمین ذوالید و متصرّف در آن هستند، می شود.

س 2066: زمین موقوفه ای وجود دارد كه دارای سه قنات است و شهرداری به علت خشكسالی مستمر چند ساله، دو عدد از قناتها را برای تأمین آب آشامیدنی مردم منطقه اجاره كرده است و آب قنات سوم كه وقف طلاب منطقه و فرزندان واقف بوده به زمین فرو رفته و خشك شده و در نتیجه زمینهایی كه با آب آن آبیاری می شدند تبدیل به زمینهای بایر شده اند و درحال حاضر سازمان زمین شهری ادعا می كند كه این زمین ها موات هستند، آیا این زمینها به علت اینكه چندین سال كشت و زرع نشده اند ملحق به موات هستند؟

زمین موقوفه با ترك كشت و زرع آن به مدّت چندین سال، از وقفیت خارج نمی شود.

س 2067: زمین های موقوفه ای وجود دارد كه وقف حرم مقدس رضوی « علیه السلام » هستند و در حریم بعضی از این املاك مراتع و جنگل نیز وجود دارد، ولی بعضی از نهادهای مسئول با استناد به مقررات قانونی مربوط مراتع و جنگلها حكم انفال را بر این جنگلها و مراتع جاری كرده اند، آیا مراتع و جنگلهای واقع در حریم املاك موقوفه مانند سایر زمین های واقع در حریم آنها دارای احكام وقف هستند و واجب است در مورد آنها عمل به وقفیت شود؟

مراتع و جنگلهای واقع در جوار اراضی موقوفه در صورتی كه جزء حریم آنها شمرده شوند، در حكم موقوفه و تابع آن هستند و حكم انفال و املاك عمومی در مورد

آنها جاری نمی شود و مرجع تشخیص حریم و مقدار آن هم عرف محل و نظر افرادی است كه در این امر متخصّص هستند.

س 2068: چند زمین از چهل سال پیش برای ساخت خانه جهت سرپرستی و نگهداری ایتام وقف شده اند و عمل به این وقف از آن زمان تاكنون استمرار داشته است و متولّی معینی هم دارد كه مورد تأیید اداره اوقاف است، ولی اخیرا سند عادی ارائه شده كه ادّعا می شود كه از سند قدیمی استنساخ شده است و در آن تصریح شده كه این زمین ها از سیصد سال پیش تاكنون وقف شده اند، با توجّه به عدم وجود سند اصلی وقف كه ادعا می شود قدیمی تر است و با توجّه به اینكه نسخه موجود ناقص است و در آن متولّی تعیین نشده و سابقه عمل به وقف هم نسبت به آنها وجود ندارد، بخصوص كه ذوالید و تصرّف كنندگان هم منكر این ادّعا هستند و اشتهار به وقفیت قبلی مورد ادّعا هم وجود ندارد، آیا این سند می تواند مانع از عمل به وقف جدید در جهتی كه اكنون به آن برای سرپرستی و نگهداری و اسكان ایتام عمل می شود باشد؟

مجرّد سند وقف اعم از اینكه اصلی باشد یا از روی آن استنساخ شده باشد، حجت شرعی بر وقف نیست، در نتیجه تا وقف قبلی با حجت معتبر ثابت نشود، وقف جدیدی كه در حال حاضر به آن عمل می شود، محكوم به صحت و نفوذ و جواز عمل است.

س 2069: مردی زمینی را برای ساخت حسینیه سید الشهدا « علیه السلام » وقف كرده ولی زمین مزبور تبدیل به راه عمومی روستا شده است و درحال حاضر از

كل زمین حسینیه تقریبا چهل و دو متر مربع باقی مانده است، این زمین چه حكمی دارد؟ آیا جایز است واقف آن را به ملكیت خود برگرداند؟

اگر این كار بعد از انشاء وقف بر وجه شرعی و تحویل موقوفه به متولّی آن یا جهت وقف صورت گرفته باشد، آن مساحت باقیمانده از وقف بر وقفیت باقی می ماند و جایز نیست واقف نسبت به آن رجوع كند و در غیر این صورت بر ملكیت او باقی است و اختیار آن با اوست.

س 2070: آیا جایز است بعضی از ورثه كه در تركه سهم دارند، همه آن را وقف كنند؟ و آیا اجرای صیغه وقف به نام آن عدّه صحیح است؟

وقف ایشان فقط در سهم خودشان از تركه صحیح است، ولی نسبت به سهام سایر ورثه فضولی و متوقف بر اجازه آنان است.

س 2071: شخصی زمینی را بر اولاد ذكورش وقف كرده و بعد از وفات او اداره ثبت اوقاف بدون اطلاع از كیفیت آن اقدام به ثبت زمین مذكور به نام فرزندان ذكور و اناث نموده، آیا این كار موجب مشاركت اولاد اناث با اولاد ذكور در انتفاع از این زمین می شود؟

مجرّد ثبت زمین مذكور به نام اولاد اناث، توسط اداره اوقاف موجب مشاركت آنان با اولاد ذكور در وقف نمی شود، در نتیجه اگر ثابت شود كه زمین وقف بر خصوص اولاد ذكور است، فقط مختص آنان خواهد بود.

س 2072: ملكی وجود دارد كه در مسیر نهر آب واقع شده و صد سال پیش وقف عام شده است و بنابر قانون ابطال بیع زمین های موقوفه، سند رسمی برای آن به عنوان وقف صادر شده است، ولی

در حال حاضر این ملك برای استخراج سنگهای معدنی مورد استفاده دولت است، آیا الآن جزء انفال محسوب می شود یا آنكه وقف است؟

اگر اصل وقف بودن آن بر وجه شرعی ثابت شود جایز نیست شخص یا دولت آن را به مالكیت خود در آورد، بلكه بر وقفیت باقی می ماند و همه احكام وقف بر آن مترتّب می شود.

س 2073: در ساختمان یك مركز آموزشی اطاقی وجود دارد كه در حال حاضر از آن به عنوان آزمایشگاه آموزشی استفاده می شود و زمین آن جزء قبرستان مجاور است كه در سالهای قبل از قبرستان جدا شده است، باتوجّه به اینكه قبرستان مجاور هنوز مورد استفاده قرار می گیرد، معلّمان و دانش آموزانی كه در آن آزمایشگاه نماز می خوانند چه تكلیفی دارند؟

تا زمانی كه ثابت نشود كه زمین آزمایشگاه برای دفن اموات وقف شده، نماز خواندن و سایر تصرّفات در آن اشكال ندارد، ولی اگر با دلیل معتبری ثابت شود كه فقط برای دفن اموات در آن، وقف شده، واجب است به حالت قبلی خود برگشت داده شده و برای دفن اموات تخلیه شود و تأسیسات ساخته شده در آن محكوم به غصب می باشد.

س 2074: دو مغازه مجاور هم وجود دارند كه هر یك موقوفه مستقلی از حیث واقف و مصرف هستند و هر كدام مفروز و منفصل از دیگری است، آیا مستأجر آن دو مغازه حق دارد از یكی از آن دو دربی به دیگری و یا به محل عبور خاص آن باز كند؟

انتفاع از وقف و تصرّف در آن هر چند به مصلحت وقف دیگر باشد واجب است طبق شرایط وقف و با اجازه متولّی صورت بگیرد و مستأجر هر

یك از آن دو مغازه وقفی مجاور هم، حق ندارد به عنوان اینكه مغازه دیگر هم وقف است با بازكردن درب از یكی به دیگری و قراردادن راه از آن به مغازه دیگر، در وقف تصرّف كند.

س 2075: باتوجّه به اینكه كتابهای نفیس موجود در بعضی از مراكز و خانه ها در معرض تلف شدن بوده و نگهداری آنها مشكل است، عدّه ای پیشنهاد داده اند كه قسمتی از كتابخانه مركزی شهر در اختیار این مراكز قرار بگیرد تا كتابها با حفظ وقفیت آنها به همان صورتی كه در مكان اول بوده اند، به آن بخش منتقل شوند، آیا این كار جایز است؟

اگر ثابت شود كه انتفاع از آن كتابهای وقفی نفیس مشروط به استفاده در مكان خاصی است، تا زمانی كه رعایت آن با حفظ كتابها از ضایع شدن و تلف ممكن باشد، انتقال آنها از آن مكان خاص به محل دیگر جایز نیست و در غیر این صورت بیرون بردن آنها از آن مكان به مكانی كه اطمینان به حفظ كتابها در آنجا وجود دارد، بدون اشكال است.

س 2076: زمینی وجود دارد كه فقط قابلیت استفاده به عنوان مرتع را دارد و صاحبش آن را برای اماكن مقدس وقف كرده است و متولّی آن هم قسمتی از آن را به چند نفر اجاره داده و مستأجرها هم به تدریج اقدام به ساخت مسكن و مكانهایی برای معیشت خود در قسمتهایی از آن كه قابل مرتع بودن نیست، نموده اند و همچنین قسمتهای مناسب زراعت را تبدیل به زمین زراعی و باغ كرده اند، اولا: با توجّه به اینكه مرتع طبیعی از انفال و اموال عمومی است، آیا وقف آن

صحیح است و در حال حاضر حكم به وقف بودن آن می شود؟ و ثانیا: با توجّه به اینكه بر اثر كار مستأجرین در مرتع تغییرات و اصلاحاتی صورت گرفته و در نتیجه مرغوب تر از قبل شده چه مقدار اجرت باید پرداخت شود؟ و ثالثا: با توجّه به اینكه زمین های زراعی و باغها بر اثر فعالیت مستأجرین احیاء و ایجاد شده اند، این قبیل زمینها چگونه اجاره داده می شوند؟ آیا مبلغ اجاره آنها به مقدار اجاره مرتع باید پرداخت شود یا به مقدار اجاره مزرعه و باغ؟

بعد از ثبوت اصل وقف، تا زمانی كه ثابت نشده كه زمین های مرتع در هنگام وقف از انفال بوده و ملك شرعی واقف نبوده اند، وقف آنها از نظر شرعی محكوم به صحت است و با اقدام مستأجرین به تبدیل آنها به مزرعه و باغ و منازل مسكونی، از وقفیت خارج نمی شوند، بلكه در صورتی كه تصرّفات آنها در زمین وقفی بعد از اجاره كردن آن از متولّی شرعی باشد، بر آنان واجب است اجاره آن زمین ها را طبق آنچه در عقد اجاره معین شده به متولّی شرعی بپردازند تا آن را در جهت وقف مصرف نماید، ولی اگر تصرّف آنها در آن زمین ها بدون اجاره قبلی از متولّی شرعی باشد، بر آنان واجب است اجرت المثل قیمت عادله مدّت تصرّف را بپردازند و اما اگر ثابت شود كه آن زمینها در هنگام وقف، بالاصاله از زمین های موات و انفال بوده اند و ملك شرعی واقف نبوده اند، وقف آنها شرعا باطل است و آن مقداری را كه متصرّفان طبق قانون و مقرّرات احیا كرده و تبدیل به مزرعه و باغ و منزل مسكونی و

غیره برای خودشان نموده اند، برای خود آنان است و قسمتهای دیگر زمین كه به حالت قبلی خود باقی مانده و همیشه موات بوده اند، جزء ثروتهای طبیعی و انفال هستند و اختیار آنها با دولت اسلامی است.

س 2077: زنی كه فقط مالك سدس ملك مشاعی است كه بین او و سایر زارعین مشترك است، همه آن ملك را وقف كرده و همین باعث بروز مشكلات زیادی برای اهالی به سبب دخالت اداره اوقاف شده است، بطور مثال اداره اوقاف از صدور سند مالكیت برای خانه های اهالی جلوگیری می كند، آیا این وقف در تمام ملك مشاع نافذ است یا فقط در سهم او؟ و بر فرض اینكه وقف فقط در سهم او صحیح باشد، آیا وقف زمین مشاع قبل از تقسیم صحیح است؟ و اگر وقف سهم مشاع قبل از تفكیك آن صحیح باشد، سایر شركا چه تكلیفی دارند؟

وقف سهم ملك مشاع هر چند قبل از تفكیك باشد، شرعا اشكال ندارد به شرطی كه در جهت وقف هر چند بعد از تفكیك و تقسیم قابل انتفاع باشد، ولی وقف تمام ملك توسط كسی كه فقط مالك قسمتی از آن است، نسبت به سهم سایر شركا فضولی و باطل است و شركا حق دارند خواهان تقسیم ملك برای تفكیك املاك خود از وقف شوند.

س 2078: آیا عدول از شروط وقف جایز است؟ و در صورت جواز، حدود آن كدام است؟ و آیا طولانی شدن زمان، بر عمل به شروط وقف تأثیر می گذارد؟

تخلّف از شروط صحیحی كه واقف در عقد وقف شرط كرده جایز نیست مگر آنكه عمل به آن غیر مقدور یا حرجی باشد و گذشت زمان تأثیری

در آن ندارد.

س 2079: در بعضی از زمین های وقفی نهرها یا مسیل هایی وجود دارد كه سنگریزه ها و سنگهای معدنی در آنها یافت می شود، آیا این سنگریزه ها و سنگهای موجود در آنها كه در ملك موقوفه واقع شده اند، تابع وقف هستند؟

نهرهای بزرگ عمومی و همچنین مسیل های عمومی كه در مجاورت زمین های وقفی هستند و یا از داخل آنها عبور می كنند، جزء وقف نیستند مگر آن مقداری از آنها كه از نظر عرف، حریم موقوفه محسوب می شوند، در نتیجه با آن مقدار همانند وقف رفتار می شود، ولی درنهرهای كوچكی كه موقوفه هستند واجب است نسبت به سنگریزه ها و سنگهای معدنی و غیره مانند وقف رفتار شود.

س 2080: مدرسه علوم دینیه ای بر اثر قدمت ساختمان و نفوذ رطوبت در آن از قابلیت انتفاع خارج شده و درآمدهای املاك آن جمع آوری و به عنوان امانت در بانك گذاشته شده است و اكنون قصد داریم كه مدرسه را با آن درآمدها تجدید بنا كنیم، ولی مدّت زیادی طول می كشد تا پروانه ساختمان را بگیریم و اموال مزبور را برای تجدید بنای مدرسه مصرف كنیم، آیا جایز است در خلال این مدّت اموال مربوط به وقف را در یكی از بانكها به صورت سرمایه گذاری بگذاریم و طبق معاملات متعارف بانكی درصدی سود به نفع وقف دریافت كنیم؟

آنچه شرعا بر متولّی شرعی وقف در رابطه با درآمدهای آن واجب است، فقط مصرف آنها در جهت وقف است، ولی اگر مصرف درآمدها در جهت وقف برای او ممكن نباشد مگر آنكه مدّت زمانی بگذرد و حفظ آن اموال تا زمان امكان مصرف آنها برای وقف با سپردن به بانك ممكن باشد

و گذاشتن آنها در حساب پس انداز موجب تأخیر در مصرف بموقع آن اموال در وقف نشود، سپردن آنها به بانك و استفاده از سود آنها در جهت مصلحت وقف در ضمن یكی از عقود شرعی اشكال ندارد.

س 2081: آیا جایز است زمین موقوفه ای كه مسلمان برای مسلمانان وقف كرده است به غیر مسلمان اجاره داده شود؟

اگر وقف زمین به صورت وقف منفعت باشد اجاره دادن آن به غیر مسلمان در صورتی كه منفعت وقف با آن محفوظ بماند، اشكال ندارد.

س 2082: چند ماه قبل یكی از علما در زمین موقوفه ای با اجازه وقف كنندگان آن دفن شده است و در حال حاضر عدّه ای به این كار اعتراض دارند و ادعا می كنند كه دفن در زمین موقوفه جایز نیست، این مسأله چه حكمی دارد؟ و برفرض عدم جواز، آیا اشكال با پرداخت مبلغی به عنوان عوض زمین موقوفه ای كه آن عالم در آن دفن شده، برطرف می شود؟

اگر دفن میت در زمین موقوفه منافی با جهت وقف نباشد، اشكال ندارد، ولی اگر دفن او منافی با جهت وقف باشد جایز نیست و اگر شخصی در چنین زمین موقوفه ای دفن شود، احوط این است كه تا بدن او متلاشی نشده نبش قبر شود و در مكان دیگر دفن گردد، مگر آنكه نبش قبر، حرجی بوده و یا موجب اهانت و هتك مؤمن شود و به هر حال، اشكال با پرداخت مال یا زمین به عنوان عوض زمین موقوفه بر طرف نمی شود.

س 2083: اگر ملكی وقف بر اولاد ذكور نسلا بعد از نسلٍ شده باشد، آیا اگر موقوف علیهم به هر دلیلی از حقوق خود صرفنظر كنند، وقف زائل می شود؟

و در صورتی كه موقوف علیهم موجود در طبقه قبل از حقوق خود صرفنظر كنند، طبقات بعدی چه تكلیفی دارند؟ و همچنین متولّی شرعی املاك موقوفه در چنین حالتی نسبت به حقوق بطن های بعدی چه تكلیفی دارد؟

وقفیت با صرف نظر كردن موقوف علیهم از حقوق خود زائل نمی شود و صرف نظر كردن نسل قبلی از حق خود نسبت به موقوفه، تأثیری در حق نسل بعدی ندارد و وقف با آن منحل نمی شود، بلكه نسل بعدی حق دارد هنگامی كه نوبت استفاده آنها از وقف رسید، همه حق خود را مطالبه كند، بلكه اگر در زمان نسل قبل مجوّز شرعی فروش وقف وجود داشته باشد، واجب است بعد از فروش وقف ملك دیگری با پول آن به جای عین موقوفه، جهت استفاده نسلهای بعدی از آن خریداری شود و بر متولّی وقف هم اداره و حفظ آن برای همه طبقات موقوف علیهم واجب است

س 2084: اگر در وقف بر ذرّیه، علم به چگونگی تقسیم منافع وقف بین موقوف علیهم نباشد، آیا در این قبیل موارد واجب است تقسیم بر اساس قانون ارث باشد یا بطور مساوی؟

اگر در وقف بر ذرّیه معلوم نباشد كه وقف بر افراد بطور مساوی بوده یا با رعایت تفاوت بین ذكور و اناث بر اساس قانون ارث است، حمل، بر وقف بر افراد بطور مساوی شده و درآمدهای وقف هم بین ذكور و اناث در هر طبقه ای بطور مساوی تقسیم می شود.

س 2085: چندین سال است كه مصرف در آمدهای وقف متعلّق به حوزه علمیه شهر خاصی به علت عدم امكان ارسال آنها به آن شهر ممكن نیست و تاكنون مقدار زیادی از آن در

آمدها پس انداز شده است، آیا مصرف آنها در حوزه های علمیه واقع در شهرهای دیگر جایز است؟ یا آنكه باید آنها را حفظ نمود تا ارسال آنها به آن شهر امكان پذیر شود؟

وظیفه متولّی شرعی یا اداره اوقاف جمع آوری درآمدهای وقف و مصرف آنها در جهت وقف است و در صورتی كه بطور موقت رساندن آنها به شهری كه باید در آن مصرف شوند، ممكن نباشد، واجب است درآمدها را حفظ كرده و منتظر بمانند تا رساندن آنها به آن شهر ممكن شود البته تا جایی كه منجر به تعطیلی وقف نگردد، و در صورت ناامیدی از توانایی رساندن درآمدها به آن حوزه علمیه خاص هر چند در آینده، مصرف كردن آنها در حوزه های علمیه مناطق دیگر اشكال ندارد.

وقف - حبس

س 2086: اگر فردی زمین خود را برای مدّت معینی بر چیزی كه وقف بر آن صحیح است حبس كند به این امید كه بعد از انقضاء مدّت حبس به او برگردد، آیا زمین بعد از پایان مدّت به او بر می گردد و او حق انتفاع از آن را مانند سایر املاكش دارد؟

اگر زمین، ملك شرعی حبس كننده باشد و او آن را طبق موازین شرعی حبس كرده باشد، حبس محكوم به صحت است و آثار شرعی آن بر زمین مترتب می شود و ملك بعد از انقضاء مدّت حبس به حبس كننده برمی گردد و مانند سایر املاك اوست بنابر این منافع و نمائات آن برای اوست.

س 2087: اگر ملكی كه توسط مالك، حبس دائم بر چیزی كه وقف بر آن صحیح است شده و یا ثلث میتی كه وصیت به حفظ عین آن برای ابد نموده تا درآمدهای آن

در

جهتی كه معین كرده مصرف شود، توسط ورثه بین خودشان به عنوان ارث تقسیم شود و آن را در سند رسمی به نام خودشان ثبت كنند و یا آن را بدون مجوز شرعی به دیگری بفروشند، آیا حرمت تملّك و بیع املاك و آبها و زمین های وقفی شامل آن هم می شود؟

ملك و ثلثی كه حبس دائم شده اند، در عدم جواز تملّك و بیع، در حكم وقف هستند و تقسیم آنها بین ورثه به عنوان ارث و همچنین بیع آنها باطل است.

وقف - فروش وقف وتبدیل آن

س 2088: شخصی قطعه ای از زمین های خود را برای ساخت حسینیه وقف كرده و ساخت حسینیه مذكور در آنها به پایان رسیده است، ولی بعضی از اهالی قسمتی از حسینیه را تبدیل به مسجد كرده اند و درحال حاضر در آن به عنوان مسجد، نماز جماعت می خوانند، آیا تبدیل حسینیه به مسجد توسط آنان صحیح است؟ و آیا احكام مسجد بر آن قسمت مترتّب می شود؟

واقف و غیر او حق تبدیل حسینیه ای را كه به عنوان حسینیه وقف شده به مسجد ندارند و با این كار، تبدیل به مسجد نمی شود و احكام و آثار مسجد هم بر آن مترتب نمی گردد، ولی برپایی نماز جماعت در آن اشكال ندارد.

س 2089: اگر شخصی چند سال قبل زمینی را كه از طریق ارث به او رسیده به صورت بیع لازم بفروشد و سپس معلوم شود كه آن زمین وقف بوده، آیا این بیع باطل است؟ و درصورتی كه باطل باشد، آیا باید قیمت كنونی آن را به مشتری بپردازد یا پولی را كه هنگام فروش از او گرفته است؟

بعد از آنكه معلوم شد زمین فروخته شده در واقع وقف

بوده و فروشنده حق فروش آن را نداشته، بیع باطل است و واجب است به همان حالت وقف عودت داده شود و فروشنده باید پولی را كه از مشتری در برابر فروش زمین دریافت كرده است، به او برگرداند. و راجع به تنزل ارزش پول بنابر احتیاط واجب با هم مصالحه نمایند.

س 2090: شخصی در حدود صد سال است كه ملك خود را بر اولاد ذكورش وقف كرده و در وقفنامه ذكر نموده كه اگر یكی از اولاد ذكور او فقیر شود، شرعا حق دارد سهم خود را به ورثه دیگر بفروشد و بعضی از فرزندان او چند سال پیش مبادرت به فروش سهم خود به بعضی از موقوف علیهم نمودند و اخیرا گفته می شود كه چون كلمه وقف درمیان است، بنابر این شروطی كه واقف ذكر كرده صحیح نبوده و خرید و فروش آن

ملك هم باطل است، حال با توجّه به اینكه، این زمین وقف خاص است نه وقف عام، آیا خرید و فروش آن بر طبق آنچه كه واقف در ضمن وقفنامه ذكر كرده، جایز است؟

اگر ثابت شود كه واقف در ضمن عقد وقف شرط كرده كه اگر یكی از موقوف علیهم فقیر و نیازمند شد، بتواند سهم خود را به یكی دیگر از موقوف علیهم بفروشد، بیع كسی كه سهم خود از وقف را بر اثر فقر و احتیاج فروخته اشكال ندارد و بیع او در این صورت محكوم به صحّت است.

س 2091: زمینی را به آموزش و پرورش برای ساختن مدرسه هدیه كردم، ولی بعد از مشورت و اطلاع از اینكه با پول آن زمین می توان چندین مدرسه در محله های دیگر

شهر ساخت، برای فروش زمین تحت نظارت وزارت آموزش و پرورش و مصرف پول آن برای ساختن چند مدرسه در جنوب شهر یا در مناطق محروم، به آن وزارتخانه مراجعه كردم، آیا انجام این كار برای من جایز است؟

اگر وقف زمین مدرسه با انشاء وقف و تحویل آن به آموزش و پرورش به اعتبار اینكه مسئول و متولّی این امر است، تمام شده باشد، بعد از آن حق رجوع و دخالت و تصرّف در آن زمین را ندارید، ولی اگر وقف هر چند به زبان فارسی انشاء نشده باشد و یا زمین به عنوان قبضِ وقف تحویل وزارت آموزش و پرورش نشده باشد، در این صورت زمین بر ملكیت شما باقی است و اختیار آن در دست شماست.

س 2092: یكی از اولاد ائمه « علیهم السلام » زیارتگاهی دارد و بالای گنبد مبارك آن، سه كیلوگرم طلا به صورت سه قبّه متصل به هم وجوددارد، این طلا تا به حال دوبار به سرقت رفته و كشف شده و به مكان خود برگردانده شده است، با توجّه به اینكه طلای مذكور در معرض خطر و سرقت است، آیا فروش آن و مصرف پول آن برای توسعه و تعمیر زیارتگاه جایز است؟

مجرّد خوف تلف و خطر سرقت آن، مجوّز فروش و تبدیل آن نیست، ولی اگر متولّی شرعی از قرائن و شواهد احتمال قابل توجهی بدهد كه آن طلا برای مصرف در تعمیر و تأمین نیازمندیهای زیارتگاه ذخیره شده و یا آنكه بقعه مباركه نیاز ضروری به تعمیر و اصلاح دارد و تأمین بودجه آن از راه دیگر هم ممكن نیست، در این صورت فروش طلا و

مصرف پول آن برای اصلاح و تعمیرات ضروری آن بقعه مباركه اشكال ندارد و شایسته است كه اداره اوقاف بر این امر نظارت كند.

س 2093: شخصی مقداری آب و زمین زراعی را وقف پسران خود نموده، ولی به علت كثرت اولاد و سنگینی كارهای كشاورزی و كمی محصول، كسی تمایلی به زراعت در زمین ندارد و به همین دلیل وقف در آینده نزدیك، خراب و از قابلیت انتفاع خارج خواهد شد، آیا جایز است به همین دلیل، زمین و آب مذكور فروخته شوند و پول آنها در كارهای خیر مصرف شود؟

تا زمانی كه وقف، قابلیت انتفاع و استفاده در جهت وقف را دارد، هر چند با اجاره دادن آن به بعضی از موقوف علیهم یا به شخص دیگر و مصرف اجاره آن در جهت وقف باشد و یا نوع استفاده از آن تغییر كند، فروش و تبدیل آن جایز نیست، و در صورتی كه به هیچ وجه قابل انتفاع نباشد، فروش آن جایز است، ولی در این صورت واجب است با پول آن ملك دیگری خریده شود تا منافع آن در جهت وقف به مصرف برسد.

س 2094: منبری برای مسجد وقف شده است ولی به علت ارتفاع زیاد عملا قابل استفاده نیست، آیا تبدیل آن به منبر مناسب دیگری جایز است؟

اگر با شكل خاص فعلی آن در این مسجد و یا مساجد دیگر قابل استفاده نیست، تغییر شكل آن اشكال ندارد.

س 2095: آیا فروش زمین هایی كه وقف خاص بوده و واقف بر اثر اجرای قانون اصلاحات ارضی آنها را بدست آورده، جایز است؟

اگر واقف در هنگام وقف، مالك شرعی چیزی باشد كه وقف كرده است

و وقف هم بر وجه شرعی توسط او محقق شده باشد، خرید و فروش و تغییر و تبدیل آن توسط او یا دیگری صحیح نیست هر چند وقف خاص باشد، مگر در موارد خاص استثنایی كه شرعا در آن موارد فروش و تبدیل آن جایز است.

س 2096: پدرم قطعه زمینی را كه تعدادی درخت خرما در آن وجود دارد برای اطعام در ایام عاشورا و شبهای قدر وقف كرده است و اكنون حدود صد سال از عمر درختهای موجود در آن می گذرد و از قابلیت انتفاع خارج شده اند، با توجّه به اینكه اینجانب پسربزرگ و وكیل و وصی پدرم هستم، آیا جایز است این زمین را فروخته و با پول آن مدرسه و حسینیه ای بسازم تا صدقه جاریه ای برای پدرم باشد؟

اگر زمین هم وقف باشد، به مجرّد خروج درختان وقفی موجود در آن از قابلیت انتفاع، فروش و تبدیل آن جایز نمی شود، بلكه واجب است در صورت امكان به جای آنها هر چند با صرف پول درختانی كه از قابلیت انتفاع، خارج شده اند درختان جدید خرما، كاشته شود تا منافع آنها در جهت وقف مصرف شود و در غیر این صورت باید از زمین موقوفه بصورت دیگری استفاده شود هر چند با اجاره دادن آن برای زراعت یا ساخت خانه و مانند آن و مصرف درآمد آن در جهت وقف باشد و بطور كلی تا زمانی كه به نحوی از انحاء، استفاده از زمین موقوفه امكان دارد، خرید و فروش و تبدیل آن جایز نیست، ولی فروش نخلهای موقوفه در صورتی كه ثمره ندهند اشكال ندارد و در صورت امكان باید پول آنها برای كاشت درختهای

جدید مورد استفاده قرار گیرد و در صورتی كه امكان نداشته باشد، باید در همان جهت وقف مصرف گردد.

س 2097: شخصی مقداری آهن و لوازم جوشكاری را برای ساخت مسجد در مكانی هدیه كرده و بعد از پایان كار مقداری از آنها زیاد آمده است و با توجّه به اینكه ساختمان مسجد به علت هزینه های دیگر بدهی دارد، آیا فروش آن مقدار اضافی و مصرف پول آن برای پرداخت بدهیهای مسجد و رفع سایر نیازهای آن جایز است؟

اگر شخص متبرّع، آن ابزار و لوازم را برای ساخت مسجد داده باشد و آنها را برای انجام این كار از ملك خود خارج كرده باشد، در این صورت هر كدام كه قابل استفاده باشد، هر چند در مساجد دیگر، فروش آن جایز نیست بلكه باید برای تعمیر مساجد دیگر بكار رود، ولی اگر متبرع فقط اجازه استفاده از آنها را در مسجد داده باشد، دراین صورت مقدار اضافی مال خود اوست و اختیار آن هم در دست او می باشد.

س 2098: شخصی كتابخانه خود را بر اولاد ذكورش وقف كرده است، ولی هیچیك از اولاد و نوه های او موفق به تحصیل علوم دینیه نشده اند و در نتیجه استفاده ای از كتابخانه نمی كنند و موریانه مقداری از كتابهای آن را از بین برده و بقیه هم در معرض تلف شدن هستند، آیا جایز است آن را بفروشد؟

اگر وقف كتابخانه بر اولاد او مشروط و معلّق به این امر باشد كه آنها اشتغال به تحصیل علوم دینیه داشته باشند و داخل در سلك علمای دین شوند، این وقف به علت وجود تعلیق در آن از اصل باطل است و اگر وقف آنان كرده

تا از آن استفاده كنند، ولی در حال حاضر كسی كه بتواند از آن كتابخانه استفاده كند در بین آنها وجود ندارد و امیدی به تحقق این صلاحیت در آینده نیست، در این صورت وقف مزبور صحیح است و جایز است كه آنان كتابخانه را در معرض استفاده كسانی قرار دهند كه قابلیت استفاده از آن را دارند و همچنین اگر كتابخانه برای استفاده كسانی وقف شده باشد كه صلاحیت آن را دارند، و تولیت وقف با اولاد او باشد، واجب است آن را در معرض استفاده افراد مذكور قرار دهند، و به هر حال حق فروش آن را ندارند و بر متولّی شرعی واجب است به نحو مناسبی، مانع آسیب دیدن و از بین رفتن موقوفه گردد.

س 2099: زمین زراعی وجود دارد كه وقفی بوده و سطح آن بالاتر از زمین های اطراف آن است و به همین دلیل رساندن آب به آن ممكن نیست و مدّتی است كه كار مساوی كردن آن با زمین های دیگر به پایان رسیده و خاكهای اضافی در وسط آن جمع شده و مانع زراعت در آن است، آیا فروش این خاكها و مصرف پول آن برای حرم یكی از اولاد ائمه « علیهم السلام » كه نزدیك زمین مزبور قرار دارد جایز است؟

اگر خاك اضافی مانع استفاده از زمین های موقوفه است، انتقال آن از زمین و فروش آن و مصرف پول آن در جهت وقف اشكال ندارد.

س 2100: تعدادی مكان تجاری وقفی وجود دارد كه در زمین وقفی ساخته شده اند و بدون فروش سرقفلی آنها به مستأجرین، اجاره داده شده اند، آیا جایز است مستأجرهای آنها سرقفلی مغازه ها را به دیگری

بفروشند و پول آن را بگیرند؟ و بر فرض جواز آن، آیا پول سرقفلی مال مستأجر است یا آنكه از درآمدهای وقف محسوب می شود و باید در جهت وقف مصرف شود؟

اگر متولّی وقف فروش سرقفلی را با رعایت مصلحت وقف اجازه دهد، مالی كه در برابر آن گرفته می شود جزو در آمدهای وقف محسوب می شود و واجب است كه در جهت وقف مصرف شود، ولی اگر معامله را اجازه ندهد، بیع باطل است و فروشنده باید مبلغی را كه از خریدار گرفته به او برگرداند، و به هر حال مستأجری كه حق سرقفلی ندارد ولی درعین حال آن را به مستأجر بعدی فروخته است، حقی در آن مال ندارد.

احكام قبرستان

س 2101: به مالكیت در آوردن قبرستان عمومی مسلمانان و ساختن ساختمانهای شخصی در آن و ثبت آن بعنوان ملك به نام اشخاص چه حكمی دارد؟ و آیا قبرستان عمومی مسلمانان وقف محسوب می شود؟ و آیا تصرّف شخصی در آن غصب است؟ و آیا تصرّف كنندگان در آن باید اجرت المثل تصرّفات خود را بپردازند؟ و بر فرض ضمان اجرت المثل، آن اموال در چه موردی باید مصرف شوند؟ و ساختمان هایی كه در آن ساخته شده اند چه حكمی دارند؟

مجرّد گرفتن سند مالكیت قبرستان عمومی مسلمین، حجّت شرعی بر مالكیت ویا دلیل بر غصب كردن آن نیست، همانگونه كه دفن اموات درقبرستان عمومی هم حجّت شرعی بر وقف بودن آن نیست بلكه اگر قبرستان از نظر عرف از توابع شهر برای استفاده اهالی جهت دفن اموات و غیره شمرده شود و یادلیل شرعی وجود داشته باشد كه برای دفن اموات مسلمانان وقف شده است، تصرّفات شخصی كه متصرّفین فعلی در آن

برای خودشان انجام می دهند غصب و حرام است و باید از زمین قبرستان رفع ید كنند و ساختمان و هر چیزی كه در آن ایجاد كرده اند خراب نموده و آن را به حالت قبلی اش برگردانند، ولی ضمان اجرت المثل تصرّفات ثابت نیست.

س 2102: مقبره ای وجود دارد كه عمر قبرهای آن تقریبا به سی و پنج سال می رسد و شهرداری آن را تبدیل به پارك عمومی كرده و در دوران حكومت سابق ساختمانهایی در قسمتهایی از آن ساخته است، آیا نهاد مربوطه می تواند ساختمانهای مورد نیاز خود را مجددا در این زمین بسازد؟ اگر زمین قبرستان برای دفن اموات مسلمانان وقف شده باشد و یا احداث بنا در آن موجب نبش یا هتك حرمت قبور علما و صلحا و مؤمنین شود و یا زمین از مكانهای عمومی و مورد نیاز شهر جهت استفاده اهالی باشد، ساخت تأسیسات و همچنین تصرّفات خصوصی در آن و تغییر و تبدیل آن جایز نیست و در غیر این صورت آن كار فی نفسه اشكال ندارد، لكن قوانین مربوطه در این زمینه باید مراعات گردد.

س 2103: زمینی برای دفن اموات وقف شده است و در وسط آن ضریح یكی از فرزندان ائمه « علیهم السلام » قرار داد و در این اواخر اجساد تعدادی از شهدای عزیز در آن قبرستان دفن شده است، با توجّه به نبود زمین مناسبی برای بازیهای ورزشی جوانان، آیا جایز است با مراعات آداب اسلامی، در داخل قبرستان بازی كنند؟

تبدیل قبرستان به مكان بازیهای ورزشی و تصرّف در زمین موقوفه در غیر جهت وقف جایز نیست و همچنین هتك حرمت قبور مسلمانان و شهدای عزیز هم جایز نیست.

س 2104:

آیا جایز است زائران یكی از فرزندان ائمه « علیهم السلام » وسایل نقلیه خود را داخل یك قبرستان قدیمی كه در حدود صد سال از عمر آن می گذرد پارك كنند؟ با علم به اینكه قبرستان مزبور در گذشته محل دفن اموات اهالی قریه و غیره بوده و در حال حاضر مكان دیگری را برای دفن اموات خود برگزیده اند؟

تا زمانی كه این كار از نظر عرف، هتك قبور و مسلمانان محسوب نشود و مزاحمتی هم برای زائران مرقد آن امام زاده « علیه السلام » ایجاد نكند، اشكال ندارد.

س 2105: اشخاصی در قبرستان های عمومی از دفن اموات در كنار بعضی از قبور جلوگیری می كنند، آیا مانع شرعی برای دفن اموات در آنجا وجود دارد؟ و آیا آنها حق دارند از این كار جلوگیری كنند؟

اگر قبرستان وقف باشد و یا دفن میت برای هر فردی در آن مباح باشد، كسی حق ندارد حریمی در اطراف قبر میت خود در قبرستان عمومی ایجاد كند و از دفن اموات مؤمنین در آن جلوگیری نماید.

س 2106: در كنار مقبره ای كه ظرفیت قبرهای آن تكمیل شده، زمینی وجود دارد كه توسط دادگاه قضائی از شخص زمین داری مصادره شده و در حال حاضر به شخص دیگری واگذار شده است، آیا استفاده از آن زمین برای دفن اموات با كسب اجازه از صاحب فعلی آن جایز است؟

اگر صاحب فعلی آن كسی است كه مالك شرعی آن محسوب می شود، تصرّف در آن با رضایت و اذن او اشكال ندارد.

س 2107: شخصی زمینی را برای دفن اموات وقف كرده و آن را قبرستان عمومی مسلمانان قرار داده است، آیا جایز است هیئت امناء آن

پول را از كسانی كه اموات خود را دفن می كنند، بگیرند؟

آنان حق مطالبه چیزی در برابر دفن اموات در قبرستان عمومی موقوفه را ندارند ولی اگر خدمات دیگری را به قبرستان یا صاحبان اموات برای دفن مرده های خود ارائه می كنند، گرفتن مبلغی به عنوان اجرت در برابر آن خدمات اشكال ندارد.

س 2108: ما قصد داریم مركز مخابراتی در یكی از روستاها ایجاد كنیم و به همین دلیل از اهالی روستا خواسته ایم زمینی را برای ساخت مركز مخابرات در اختیار ما بگذارند، با توجّه به عدم وجود زمینی در وسط روستا برای این كار، آیا جایز است این مركز در قسمت متروكه قبرستان قدیمی ساخته شود؟

در صورتی كه قبرستان عمومی مسلمانان وقف برای دفن اموات باشد و یا ساخت مركز مخابرات در آن موجب نبش قبر یا هتك حرمت قبور مسلمانان شود جایز نیست و در غیر این صورت اشكال ندارد.

س 2109: ما تصمیم گفته ایم كه در كنار قبور شهدای مدفون در روستا سنگهایی بعنوان یادبود دیگر شهدای روستا كه در مناطق دیگر دفن شده اند، گذاشته شود تا در آینده مزار آنها باشد، آیا این كار جایز است؟

ساخت صورتهای نمادین قبر به نام شهدای عزیر اشكال ندارد، ولی در صورتی كه آن مكان وقف برای دفن اموات باشد، ایجاد مزاحمت برای دیگران در دفن امواتشان جایز نیست.

س 2110: ما قصد داریم كه یك مركز بهداشتی در قسمتی از زمین بائری كه در جوار یكی از قبرستانهاست بسازیم، ولی بعضی از اهالی ادّعا می كنند كه این مكان جزئی از قبرستان است و برای مسئولین تشخیص اینكه زمین مذكور قبرستان هست یا خیر مشكل شده و بعضی از

سالمندان آن منطقه شهادت می دهند كه در آن زمینی كه عدّه ای مدعی وجود قبر در آن هستند، قبری وجود نداشته است، البته هر دو گروه شهادت می دهند كه در اطراف زمینی كه برای ساخت مركز بهداشتی در نظر گرفته شده قبر وجود دارد، تكلیف ما چیست؟

تا زمانی كه احراز نشود آن زمین وقف برای دفن اموات مسلمانان است و زمین مزبور از مكانهای عمومی مورد نیاز اهالی در مناسبتها نباشد و ساخت مركز بهداشتی در آن هم مستلزم نبش قبر و هتك حرمت قبور مؤمنین نباشد، ایجاد آن مركز در زمین مزبور اشكال ندارد و در غیر این صورت جایز نیست.

س 2111: آیا جایز است قسمتی از قبرستان كه هنوز مرده ای در آن دفن نشده و خود قبرستان هم وسیع است و كیفیت وقف آن هم بطور دقیق معلوم نیست، برای استفاده در مصالح عمومی مانند ساخت مسجد یا مراكز بهداشتی برای فرزندان منطقه اجاره داده شود. به این شرط كه پول اجاره به نفع خود قبرستان استفاده شود؟ (قابل ذكر است كه این منطقه به علت عدم وجود زمین خالی برای ساخت مراكز خدماتی در آن، نیاز به این قبیل خدمات دارد.)

اگر زمین به صورت وقف انتفاع برای خصوص دفن اموات در آن وقف شده باشد، اجاره دادن و استفاده از آن برای ساخت مسجد یامركز بهداشتی یا غیره در آن جایز نیست، ولی اگر از قرائن ثابت نشود كه آن زمین برای دفن اموات وقف شده و از مكانهای عمومی و مورد نیاز منطقه برای استفاده اهالی جهت دفن اموات و مانند آن نباشد و خالی از قبر هم باشد و مالك

خاصی هم برای آن شناخته نشود، در این صورت انتفاع از آن در مصلحتی از مصالح عمومی اهالی منطقه اشكال ندارد.

س 2112: وزارت نیرو در نظر دارد چند سد آبی و تولید كننده برق بسازد كه از جمله آنها سدّی در مسیر رود كارون برای ایجاد نیروگاه برق است، تأسیسات اولیه طرح، ایجاد شده و هزینه های آن هم تأمین شده است ولی در مركز منطقه طرح، یك قبرستان قدیمی وجود دارد كه قبرهای نسبتا قدیمی و قبرهای جدید در آن وجود دارد و اجرای طرح هم متوقف بر تخریب این قبور است، حكم این مسئله چیست؟

تخریب قبور قدیمی كه جسدهای موجود در آنها تبدیل به خاك شده اند اشكال ندارد، ولی تخریب و نبش قبور غیر مندرس و آشكار كردن جسدهایی كه هنوز تبدیل به خاك نشده اند، جایز نیست، البته اگر اجرای طرحهای تولید برق در آن مكان ضرورت اقتصادی و اجتماعی داشته باشد بطوری كه چاره ای جز اجرای آنها نباشد و انتقال از آن مكان به مكان دیگر یا انحراف از قبرستان، كار سخت و مشكل و یا طاقت فرسایی باشد، ایجاد سدّ در آن مكان اشكال ندارد، ولی واجب است قبرهایی كه تبدیل به خاك نشده اند با پرهیز از تحقق نبش قبر به مكان دیگری انتقال داده شوند هر چند با كندن خاك موجود در اطراف قبر و انتقال آن به مكان دیگر بدون تحقق نبش قبر باشد و اگر در اثناء كار، جسدی آشكار شود واجب است به مكان دیگری انتقال یابد و در آنجا دفن شود.

س 2113: زمینی در كنار یكی از قبرستانها وجود دارد كه هیچ اثری از قبر در آن

دیده نمی شود و احتمال دارد كه یك قبرستان قدیمی باشد، آیا تصرّف در این زمین و ساختمان سازی در آن برای فعالیتهای اجتماعی جایز است؟

اگر احراز شود آن زمین، جزئی از قبرستان عمومی موقوفه برای دفن اموات است و یا از نظر عرف حریم آن محسوب شود حكم قبرستان را دارد و تصرّف در آن جایز نیست.

س 2114: آیا جایز است انسان در دوران حیات خود قبری را به قصد تملك بخرد؟

اگر مكان قبر، ملك شرعی دیگری باشد خریدن آن اشكال ندارد ولی اگر جزئی از زمینی باشد كه وقف برای دفن اموات مؤمنین است، خرید و نگهداری آن برای خود انسان، چون بطور قهری مستلزم منع دیگران از تصرّف در آن برای دفن اموات است، صحیح نیست.

س 2115: اگر ایجاد پیاده رو در یكی از خیابانها متوقف بر تخریب تعدادی از قبور مؤمنینی باشد كه قبل از بیست سال پیش در قبرستان مجاور خیابان عمومی دفن شده اند، آیا این كار جایز است؟

اگر قبرستان مذكور وقف نباشد تبدیل قبور به عنوان محل عبور افراد پیاده تا زمانی كه مستلزم نبش قبور مسلمانان و هتك حرمت آنها نباشد، اشكال ندارد.

س 2116: قبرستان متروكی در وسط شهر وجود دارد كه وقفیت آن معلوم نیست، آیا ساخت مسجد در آن جایز است؟

اگر قبرستان مذكور زمین وقفی و ملك خصوصی كسی نبوده و همچنین از مكانهای عمومی و مورد نیاز و استفاده اهالی در مناسبتها نیز نباشد و ساخت مسجد هم در آن موجب هتك یا نبش قبرهای مسلمانان نشود، اشكال ندارد.

س 2117: قطعه زمینی وجود دارد كه تقریبا از صد سال پیش تاكنون قبرستان عمومی بوده و چند سال

پیش در عملیات حفاری چند قبر در آن مشاهده شده و بعد از عملیات حفاری و بردن خاكها بعضی از قبرها آشكار شده اند و استخوان هم در داخل آن دیده شده، آیا جایز است شهرداری این زمین رابفروشد؟

اگر قبرستان مزبور وقف باشد، خرید و فروش آن جایز نیست و به هر حال اگرعملیات حفاری موجب نبش قبور شود، آن هم حرام است.

س 2118: وزارت آموزش و پرورش قسمتی از یك قبرستان نسبتا قدیمی را بدون كسب موافقت اهالی، برای ساخت مدرسه، تصرّف كرده و مدرسه ای را در آن ساخته است كه دانش آموزان در آن نماز می خوانند، این كار چه حكمی دارد؟

تا زمانی كه دلیل معتبری بر اینكه زمین مدرسه برای دفن اموات وقف شده، اقامه نشده است و از مكانهای عمومی و مورد نیاز شهر برای دفن اموات و غیره و همچنین ملك خصوصی كسی نباشد، استفاده از آن برای مدرسه و خواندن نماز در آن با مراعات ضوابط و مقرّرات قانونی اشكال ندارد.

ادامه فهرست آنها خواهد آمد. ایشان همچنین برای فقها و مجتهدان درس ها و مباحثی را در فقه و اصول با استدلال علمی و دقیق و با روشی متین و زیبا و علمی به رشته تحریر در آورده اند.

بیش از 30 سال است كه در بحث خارج فقه و اصول ایشان جمعی از علما و دانشمندان و فضلا حاضر می شوند و برخی از مدرسان خارج در حوزه علمیه قم و سوریه وشماری از مبلغان نقاط مختلف دنیا از شاگردان این عالم فرزانه می باشند.

خاندان

آیت الله العظمی سید صادق حسینی شیرازی از فرزندان زید بن علی بن الحسین بن علی امیرالمؤمنین سلام الله علیهم است ودر خاندانی پرورش یافته كه در طول یكصد و پنجاه سال اخیر در فقاهت ومرجعیت معروف وشاخص بوده اند. در زیر به نام برخی از این اختران تابناک اشاره می نماییم:

1. بزرگ مرجع آیت الله العظمی حاج سید محمد حسن شیرازی قدس سره معروف به مجدد شیرازی صاحب نهضت مشهور تنباكو در ایران (وفات وی در سال 1312ق می باشد)؛

2. بزرگ مرجع آیت الله العظمی میرزا محمد تقی شیرازی قدس سره رهبر انقلاب 1920م در عراق (وفات وی در سال 1338ق می باشد)؛

3. بزرگ مرجع آیت الله العظمی حاج سید علی شیرازی قدس سره فرزند مجدد شیرازی از بزرگان ومراجع شیعه در نجف اشرف (وفات وی در سال 1355ق می باشد)؛

4. آیت الله العظمی آقا سید اسماعیل شیرازی قدس سره (وفات وی در سال 1305ق می باشد)؛

5. بزرگ مرجع حضرت آیت الله العظمی آقا سید عبدالهادی شیرازی (وفات وی در 11 صفر 1382ق می باشد)؛

6. بزرگ مرجع

آیت الله العظمی سید میرزا مهدی شیرازی قدس سره (پدر ایشان) از بزرگان مراجع شیعه در كربلای معلا (وفات وی در 28 شعبان 1380ق می باشد)؛

7. بزرگ مرجع آیت الله العظمی سید محمد حسینی شیرازی اعلی الله درجاته (برادر معظم له) كه در 2 شوال 1422ق به رحمت ایزدی پیوست؛

8. آیت الله شهید سید حسن شیرازی اعلی الله مقامه (یكی دیگر از برادران معظم له) بنیانگذار حوزه علمیه در كنار حرم مطهر حضرت زینب كبری سلام الله علیها كه در 6 جمادی الثانی 1400ق در بیروت با ترور ناجوانمردانه دژخیمان بعث عراق به شهادت رسید.

استادان

ایشان مراحل مختلف دروس علمی را زیر نظر بزرگان علما و مراجع در حوزه علمیه كربلا دنبال كردند و به درجات بالای اجتهاد دست یافتند. برخی از استادان ایشان عبارتند از:

1. پدر بزرگوارشان حضرت آیت الله العظمی میرزا مهدی حسینی شیرازی قدس سره.

2. برادر بزرگوارشان حضرت آیت الله العظمی حاج سید محمد حسینی شیرازی قدس سره.

3. آیت الله العظمی آقا سید هادی میلانی قدس سره.

4. آیت الله العظمی آقا شیخ محمد رضا اصفهانی قدس سره.

5. آیت الله شیخ محمد شاهرودی قدس سره.

6. آیت الله حاج شیخ محمد صدقی مازندرانی قدس سره.

7. آیت الله حاج شیخ جعفر رشتی قدس سره.

8. آیت الله سید كاظم مدرسی قدس سره.

مؤسسات

از جمله اهتمامات خاص ایشان توجه به امر مؤسسات دینی، فرهنگی، خیریه و خدماتی است. صدها مؤسسه دینی وفرهنگی، مساجد، حسینیه ها، شبكه های تلویزیونی، شبكه های ماهواره ای، رادیو، حوزه ها، زائرسرا، سایت های اینترنتی، مدارس، كتابخانه ها، مراكز انتشاراتی و درمانگاه ها تحت عنایات و ارشادات ایشان مشغول به فعالیت می باشند.

توجه به اخلاق وتهذیب

این بزرگ مرد علم و اخلاق نسبت به تربیت علمی و اخلاقی طلاب و فضلا اهمیت شایانی قائل است. دروس اخلاق ایشان كه در كشورهای عراق، كویت و ایران ایراد شده است زبانزد همه علاقه مندان مكتب اخلاقی اسلام می باشد و از محضر مباركش شمار فراوانی از فضلا و علما استفاده كرده اند. شایان ذكر است كه درس های اخلاق ایشان به صورت جزوه و كتاب چندین مرحله به چاپ رسیده است. اخلاق اسلامی و نمونه ایشان زینت بخش شخصیت والای علمی معظم له می باشد وهر شخصی كه با ایشان معاشرت داشته باشد خلق نیك و فضایل انسانی و خوشرویی معظم له، اولین چیزی است که توجه او را جلب خواهد كرد.

دوری از مظاهر دنیا در كنار تقوا و ورع، توكل بر خدا، تواضع فراوان در برابر مردم، اخلاق نیكو، احترام به كوچك و بزرگ، صبر، پایداری و ثبات قدم، تحمل مشكلات در راه اِعلای کلمه حق، نشر ومعرفی فرهنگ اهل بیت عصمت وطهارت سلام الله علیهم، دوستی برای خدا و در راه خدا، خدمت به مردم و مدارا با آنان و محاسبه نفس شعار این بزرگوار می باشد که خود، قبل از دیگران به این امور عمل می نماید.

تألیفات

ایشان تألیف وتصنیف را در سن جوانی آغاز كرده و تاكنون نیز آن را دنبال می كند. همچنین در موضوعات وابواب مختلف فقهی، اصولی، اعتقادی، فرهنگی و تاریخی تألیفاتی دارند كه در این جا به برخی از آثار ایشان اشاره می شود:

بیان الفقه:

در چند مجلد که جلد اول آن در باب اجتهاد و تقلید می باشد و 72 مسأله از كتاب

اجتهاد و تقلید را شامل می شود و دارای 700 صفحه می باشد. این كتاب در لبنان به چاپ رسیده و از تألیفات آن مرجع بزرگوار در كربلای معلاست.

بیان الأصول « 10جلد »:

6 جلد آن (مجلدات مربوط به قاعده « لاضرر ولا ضرار » و استصحاب « قطع ظن » « تعادل و ترجیح ») به چاپ رسیده است. این كتاب شامل مباحث علمی، دقیق، استدلالی و مفصل در علم اصول بوده، از تألیفات ایشان در شهر مقدس قم می باشد وتاكنون چندین مرتبه به چاپ رسیده است.

توضیح شرائع الاسلام « 4 جلد »:

شرح توضیحی بر كتاب شرائع الاسلام تألیف محقق حلی قدس سره شامل هزاران تعلیق و توضیح در ابواب مختلف فقهی نظیر عبادات و معاملات و ایقاعات و غیره می باشد. این كتاب از تألیفات ایشان در كربلای معلا بوده و مورد توجه بسیار حوزه های علمیه ومجامع علمی ودانشگاهی قرار گرفته و حتی به عنوان كتاب درسی و مرجعی مهم تعیین گردیده است.

شرح تبصرة المتعلمین « 2جلد »:

شرحی بر كتاب تبصرة المتعلمین فی أحكام الدین مرحوم علامه حلی رحمة الله علیه بوده و ابواب مختلف فقه از طهارت تا دیات را مورد بررسی قرار می دهد. این كتاب از تألیفات ایشان در كربلای معلا در سال 1382ق می باشد وتاكنون چندین بار تجدید چاپ گردیده و اولین بار در نجف اشرف در سال 1382ق به چاپ رسیده است.

شرح بر كتاب سیوطی « 2جلد »:

شرح تعلیقی است بر كتاب البهجة المرضیة فی شرح الألفیة تألیف جلال الدین سیوطی. این كتاب از كتب علمی و درسی حوزه های

علمیه و از تألیفات ایشان در كربلای معلا در سال 1386ق می باشد. در پی استقبال فراوان طلاب سطوح حوزه چندین بار تجدید چاپ شده است.

شرح اللمعة الدمشقیة « 10جلد »:

شرح تعلیقی جامع و كامل بر كتاب شرح اللمعة الدمشقیة تألیف شهید ثانی قدس سره كه از مهم ترین كتب درسی در حوزه علمیه می باشد و ان شاء الله به زودی چاپ خواهد شد.

موجز در منطق:

در این اثر اصول علم منطق به روشی آسان و روشن برای نوآموزان حوزه نوشته شده و در بعضی از حوزه ها جزء برنامه درسی قرار گرفته است. این کتاب از تألیفات ایشان در كربلای معلا در سال 1384ق می باشد.

● كتاب های اعتقادی:

از جمله كتب مهم در دفاع از مذهب اهل بیت علیهم السلام می توان به مجموعه كتاب هایی اشاره كرد كه این عالم ربانی ومرجع بزرگوار تحریر نموده است.

علی سلام الله علیه در قرآن « 2 جلد »:

در این كتاب 711 آیه شریفه از قرآن كریم كه در بیان فضیلت و عظمت حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب سلام الله علیه ودر شأن ایشان نازل شده مورد بررسی قرار گرفته است. تمامی این فضایل برگرفته از مصادر و كتب معتبر عامه می باشد و بر اساس ترتیب سوره های قرآنی، از سوره حمد تا سوره اخلاص می باشد. جمع آوری و تدوین آن در كربلای معلا انجام شده است.

فاطمه زهرا سلام الله علیها در قرآن:

شامل آیاتی است كه پیرامون حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نازل شده است. این كتاب بنابر مصادر و كتب عامه و در شهر مقدس قم

در سال 1408ق تألیف شده است. تعداد صفحات این كتاب 360 صفحه می باشد وچندین بار تجدید چاپ شده است.

اهل البیت سلام الله علیهم در قرآن:

این كتاب نیز شامل آیاتی است كه در شأن و مقام باعظمت اهل بیت علیهم السلام نازل شده و از مصادر و كتب معتبر عامه جمع آوری گردیده واز سوره فاتحه تا كوثر را شامل می شود و از تألیفات ایشان در كویت است و شامل 407 صفحه می باشد.

شیعه در قرآن:

موضوع این اثر آیات شریفه ای از قرآن كریم است كه درباره شیعیان حضرت علی بن ابی طالب سلام الله علیهما نازل شده. در این كتاب تمامی شأن نزول ها، تأویل ها و تفسیرهای آیات از كتب و مصادر عامه آورده شده است.

حضرت مهدی سلام الله علیه در كتب اهل سنت:

این كتاب شامل مجموعه زیادی از روایات نبوی پیرامون حضرت حجّت عجل الله تعالی فرجه الشریف است و تمامی مصادر آن از كتاب های عامه می باشد. این اثر ارزشمند از تألیفات ایشان در كربلای معلاست و در 126 صفحه چندین بار چاپ شده كه نخستین چاپ آن مربوط به سال 1400ق در مؤسسة الوفای لبنان می باشد.

حقائق عن الشیعة: (شیعه و اتهامات ناروا)

این كتاب در اثبات عقاید و رد برخی شبهاتی است كه از طرف دشمنان مذهب مطرح شده و ایشان در این كتاب با بیانی روشن، زیبا و آسان به این شبهات پاسخ داده اند. كتاب مذكور از تألیفات آن بزرگوار در كربلای معلاست كه در 80 صفحه چندین مرتبه به چاپ رسیده است.

● كتاب های فرهنگی:

در این بخش به معرفی آثار

فكری و ارشادی معظم له می پردازیم:

قیاس در شریعت اسلامی:

این كتاب مسأله مهم قیاس و احكام آن را در شریعت و دین اسلام مورد بحث وبررسی قرار می دهد و از تألیفات ایشان در شهر مقدس كربلاست.

منزلت نماز جماعت در اسلام:

این كتاب شامل مجموعه ای از احادیث شریفه در فضیلت نماز جماعت و بیان فلسفه و احكام آن است و ایشان در سن جوانی در كویت تألیف كرده اند.

روزه:

فلسفه روزه و احكام آن كه به صورتی ساده و روان در كربلا تألیف شده و در نجف اشرف به چاپ رسیده است.

حج

شامل احكام و مسائل مربوط به حج به صورت ساده و روان كه در كربلای معلا تألیف شده است.

مقدماتی در اقتصاد اسلامی:

در این كتاب كه در كویت و ایران به چاپ رسیده ویژگیهای مهم اقتصاد اسلامی بررسی شده و تفاوت آن با دیگر مكاتب اقتصادی به روشنی نمایان شده است.

اقتصاد و مشكل ربا:

بیانگر زیان های ربا در اقتصاد جهانی و راه حل آن می باشد كه از تألیفات ایشان در سن جوانی است که در كویت و ایران به چاپ رسیده است.

اسلام و سیاست: (السیاسة من واقع الإسلام)

در این كتاب دیدگاه اسلام درباره سیاست وسیره رسول خدا، امیرالمؤمنین وائمه طاهرین سلام الله علیهم اجمعین در زمینه مسائل سیاسی شرح و توضیح داده شده است. این اثر از تألیفات ایشان در كربلاست و شامل 414 صفحه می باشد و ترجمه آن به نام اسلام و سیاست در ایران به رشته چاپ در آمده است.

شراب و جامعه:

زیان ها و مفاسد شراب در جامعه موضوع این كتاب

است كه ایشان در كربلای معلا در سن جوانی تألیف كرده اند و چندین بار در نجف و قم تجدید چاپ شده است.

زشتی های بی حجابی:

شامل بحثی درباره ضرورت حجاب و مفاسد بی حجابی می باشد كه از تألیفات ایشان در سن جوانی در كربلای معلاست.

داستان های آموزنده:

شامل مجموعه ای از داستان های آموزنده و از نوشته های ایشان در سن جوانی در كربلای معلاست كه در نجف اشرف در سال 1378ق به چاپ رسیده است.

حدود در اسلام:

این كتاب درباره فلسفه حدود در اسلام و بیان شروط و احكام آن می باشد و از تألیفات ایشان در كربلای معلاست كه در بیروت به چاپ رسیده است.

راهی به سوی بانك اسلامی:

این كتاب دیدگاه كاملی درباره بانكداری اسلامی ارائه می دهد و مسائل و اشكالات برطرف شدن قانون ربا را در نظام بانكی بررسی می نماید و مسائل و وظایف مهم بانك های اسلامی را با توجه به آخرین نظریات موجود در قانون اقتصاد جهانی روشن و بیان می كند. این اثر 104 صفحه دارد و در سال 1392ق در كربلای معلا تألیف شده و در سال 1972م در دارالصادق لبنان به چاپ رسیده است.

• رجال و شخصیت ها

مالك اشتر نخعی:

شرح حال شخصیت وسردار بزرگ اسلام مالك اشتر نخعی رضوان الله تعالی علیه است كه در كربلا تألیف شده و در سال 1387ق در چاپخانه الغری الحدیثة در نجف اشرف به چاپ رسیده است.

شهید اول:

شرح حال و بیان زندگی مختصری از شهید اول شیخ شمس الدین ابو عبد الله محمد بن جمال الدین مكی فرزند شمس الدین محمد مطلبی دمشقی

عاملی جزینی همدانی است. این اثر از تألیفات ایشان در كربلای معلاست وضمن سلسله كتاب هایی تحت عنوان « بزرگان شیعه » می باشد كه در نجف اشرف چاپ شده است.

شهید ثانی:

شرح حال مختصر شهید ثانی شیخ زین الدین علی بن احمد الجبل عاملی می باشد. این اثر از نوشته های آن بزرگ مرجع در كربلای معلا و جزء سلسله كتاب های « بزرگان شیعه » است كه در نجف اشرف به چاپ رسیده است.

پدر:

این كتاب شامل بخش های آموزنده ای از زندگی مرحوم آیت الله العظمی حاج سید میرزا مهدی شیرازی قدس سره می باشد كه به مناسبت چهلمین سالگرد رحلت آن مرجع عظیم به رشته تحریر درآمده است.

شایان ذكر است تعدادی از كتاب های یادشده به زبان های فارسی، انگلیسی، اردو، آذری، كُردی، بنگالی، سواحلی، هندی و دیگر زبان ها ترجمه شده و به چاپ رسیده است.

اجازه مرحوم آیت الله العظمی سید محمد شیرازی قدس سره

متن اجازه اجتهاد و ارجاع از طرف مرحوم حضرت آیت الله العظمی حاج سید محمد حسینی شیرازی اعلی الله درجاته به حضرت آیت الله العظمی سید صادق حسینی شیرازی دام ظله العالی در امور تقلید.

« ترجمه متن »

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و الصلاة و السلام علی محمد و آله الطاهرین

اما بعد، همان گونه که از نزدیك مشاهده كردم، حضرت آیت الله حاج سید صادق شیرازی دامت تأییداته به مرتبه بالایی از مقام اجتهاد و همچنین مقام والایی از تقوا و عدالت رسیده است و ایشان را شایسته مقام فتوا و تقلید و هر آنچه یك فقیه عادل عهده دار می شود، می دانم.

بنابراین رجوع به ایشان در كلیه مسائل، مشروط

به اجازه مرجع عادل وتقلید از ایشان جایز می باشد، و او را به تقوای بیشتر و احتیاط در كلیه احوال که راه نجات است توصیه می کنم، همان گونه که برادران ایمانی را سفارش می کنم تا به گِرد ایشان جمع شده، از وجودشان در كلیه زمینه ها استفاده کنند. خدای متعال توفیق دهنده وهدایتگر می باشد و تنها او یاری دهنده است.

محمد الشیرازی مهر مبارك

مقدمه

بسم اللّه الرحمن الرحیم الحمد للّه ربّ العالمین و الصلاة و السلام علی اشرف الخلق اجمعین محمّد و آله الطیبین الطاهرین و اللعنة علی اعدائهم اجمعین

و بعد: برای یك شخص مسلمان كافی نیست كه خود را مسلمان بنامد و به دستورات اسلام كه بهترین آیین زندگی است آشنایی نداشته باشد و به آن رفتار نكند، زیرا لازمه مسلمان بودن این است كه انسان طبق قوانین مترقّی و پیشرفته اسلام و تعلیمات روح بخش و سعادت آور آن عمل كند، بعد از آنكه فكر و اندیشه خود را با اصول عقاید استوار آن، نیرو بخشیده و آراسته نماید، تا به راستی مسلمان بوده و در دنیا آسوده خاطر و كامیاب زندگی كرده و در آخرت نیز سعادتمند و اهل بهشت گردد.

از این جهت بر هر مسلمانی لازم است كه اصول عقاید اسلام، قوانین و تعالیم عالیه آن را فرا گرفته با كوشش فراوان بعد از عقیده مند شدن، به آن جامه عمل بپوشاند.

تعالیم عالیه اسلام بر سه بخش تقسیم می گردد:

1- اصول دین

2- فروع دین

3- اخلاق و آداب دین

هر كس به اصول دین مقدّس اسلام اعتقاد پیدا نمود و به فروع آن عمل

كرد و خود را به اخلاق و آداب اسلام آراست در دو جهان رستگار خواهد شد.

اصول دین

اصول دین

دین مقدّس اسلام پنج اصل دارد به نام اصول دین:

1- توحید

2- عدل

3- نبوت

4- امامت

5- معاد

1- توحید

توحید

توحید كه زیربنای جهان بینی اسلامی است، همان شناخت خدا به دور از هر پیرایه، افسانه و جدای از هر آلودگی و ناتوانی است، نظام شگرف جهان، گواهی راستین بر وجود آفریدگاری یكتا، دانا و تواناست... و خلاصه توحید عبارت از این است كه انسان بداند، جهان هستی را پدیدآورنده ای است كه آن را از نیستی به هستی آورده و زمام تمام كارها آفرینش، روزی، داد و دهش، زندگی، مرگ، تندرستی، بیماری و... در قبضه اختیار و اراده خلل ناپذیر اوست.

... تمام این پدیده ها، از كوچكترین ذرّه تا بزرگترین سیاره و نظمی كه بر آن حكمفرماست به حكم عقل، دلیل كافی و شاهد گویایی است بر وجود پدیدآورنده ای حكیم، دانا و توانا كه در آیات زیادی از قرآن مجید بر این اصل مسلّم عقلی اشاره شده است.

آری، اینها همه شاهد عظمت و بزرگی پروردگاری می باشد كه به پیروی از عقل و فطرت به او معتقدیم، او را می پرستیم، از او یاری می طلبیم و بر او توكّل می كنیم.

صفات جمال و كمال خدا

خدای یكتا و بی همتا دارای همه صفات جمال و كمال است، مانند:

علم: بدین معنی كه او بر همه جهان آفرینش از كوچك و بزرگ و در هركجا حتّی از آنچه در قلب انسانها می گذرد، آگاه است.

قدرت: بدین معنی كه او بر همه چیز توانایی دارد: هستی بخشیدن، آفریدن، روزی دادن، میراندن و از بین بردن و توانایی بی مانند او همه را به وجود آورده است.

حیات:

یا زندگی پایدار، بدیهی است كه در جهان هستی حیات و زندگی وجود دارد و ممكن نیست، از چیزی كه خود فاقد حیات است، زندگی سرچشمه بگیرد. گذشته از آنكه علم و قدرت، ملازم حیات بوده و قدرت بدون زندگی و حیات، بی معنی و نامعقول است.

اراده و خواست: هدف از اثبات خواستن و اراده برای خدا، رسیدن به این نكته است كه او در كارهای خود، مجبور نبوده و مانند گُل نیست كه بدون اختیار و اراده، بوی خوش بدهد.

ادراك: یعنی علم به مدركات، او همه چیز را می بیند و همه چیز را می شنود، هر چند آهسته باشد.

قِدمت: یا ازلی بودن، یعنی او از قبل بوده و پیوسته خواهد بود زیرا وجودبخش سراسرِ جهان هستی اوست و هر چه وجودش از خود نبوده، حادث و استقلالی نداشته و همیشه به وجودبخش خود نیازمند است، بلكه ادامه وجود آن نیز به خواست و اراده او بستگی دارد، از این رو همه جهان هستی حادث و نیازمند او است، امّا او قدیم و از همه بی نیاز است.

تكلّم: یا ایجاد سخن در چیزی، او هرگاه بخواهد با هریك از بندگان پاك و خالص خود، پیامبران و یا فرشتگان سخن می گوید، یعنی: صوت را خلق می كند.

صدق: آنچه می فرماید راست بوده و وعده های او هیچ گاه تخلّف ندارد و همچنین پروردگار متعال، آفریننده، روزی دهنده، هستی بخش، بخشنده، كریم، مهربان، با گذشت و آمرزنده... می باشد.

صفات جلال خدا

از سوی دیگر، خدا اجلّ است از اینكه صفت نقص داشته باشد، یعنی: خدای بزرگ از هر عیب و نقصی به دور، و از هر كم

و كاستی مبرّاست، او مانند ما موجودی مادّی نیست تا جسم داشته باشد یا از اجزای مختلف تشكیل شده یا جایی را پر كند و یا به نحوی قابل لمس و دیدن باشد، نه در دنیا و نه در آخرت.

او مادّه نیست تا قابل تغییر باشد، عوارض مادّی بر او راه ندارد، بنابراین بیمار نمی شود، گرسنه نمی گردد، خوابش نمی برد، پیری و فرسودگی در او راه ندارد.

همتا و شریكی برای او نیست، بلكه او یگانه و یكتاست، صفات او عین ذات اوست و مانند ما و سایر مخلوقاتش نیست، خدای متعال از هر جهتی بی نیاز است و هیچ گونه نیاز و احتیاجی به مشورت، یاور، وزیر، لشكر، مال، ثروت و مانند آن ندارد.

2- عدل

پروردگار جهان عادل است، حقوق همه نزد او محفوظ و حقّ احدی را ضایع نمی كند، بین افراد بدون جهت فرق نمی گذارد. به طور كلّی بر جهان هستی عدالت حكمفرماست نه مساوات، در عدل اولویتها شرط است مثلاً در كلاس درس، عدالت اقتضا می كند به هر دانش آموزی طبق معلومات و لیاقت او نمره داده شود، نه آنكه تمام دانش آموزان از نمره های مساوی بهره مند شوند.

اصولاً بی عدالتی عبارت است از محروم كردن كسی از حقّ مسلّم او و موجودات جهانی حقّی بر خدا ندارند تا اختلاف در آفرینش، كیفیت آفریده ها و فراز و نشیب در زندگی بی عدالتی باشد و تفاوت بین آنها ستم محسوب گردد، زیرا ستم ره آورد نادانی، ناتوانی، جاه طلبی و مانند اینهاست كه ذات پاك پروردگار از این نقص ها مبرّاست، او دانا و حكیم است، هیچ

كاری را بدون مصلحت انجام نمی دهد، هرچه به آفریده های جهان هستی داده و یا از آنها گرفته، بی حساب و بی مصلحت نبوده و اگر به نظر سطحی ما، بی فایده و بدون مصلحت جلوه كند، معلول كوتاهی و نارسایی فكر و اندیشه ماست، چنانچه می دانیم نسخه پزشك، حاوی دارویی است كه دارای مصلحت برای بیمار است، اگرچه خصوصیت و جهت مصلحت آن را ندانیم.

در روایت آمده كه حضرت موسی (علیه السلام) از خدا درخواست كرد برخی از دادگریهای خود را كه در ظاهر مشكل به نظر می آید به او نشان دهد. به او وحی شد كه به صحرا رود و بر سرچشمه آبی در كمین بنشیند و جریانی را مشاهده نماید.

حضرت موسی (علیه السلام) به آنجا رفت، دید اسب سواری بر سرچشمه پیاده شد و پس از كمی استراحت از آنجا دور شد، او كیسه پول خود را جا گذاشته بود، كمی بعد كودكی آمد و كیسه پول را برداشت و رفت، سپس پیرمرد نابینایی از راه رسید و می خواست وضو بگیرد كه در این هنگام مرد اسب سوار برگشت و سراغ پول خود را از او گرفت و به او مظنون شد، كشمكش بین این دو درگرفت و منتهی به كشتن مرد نابینا شد.

آنگاه به حضرت موسی (علیه السلام) كه از جریان سخت متأثّر شده بود وحی شد: ای موسی ناراحت مباش زیرا آن مرد اسب سوار مال پدر كودك را سرقت كرده بود و حال آن مال را ما به وارث او كه همان كودك بود برگرداندیم، و این مرد نابینا پدر مرد اسب سوار را كشته

بود اینك به كیفر خود رساندیم.

این بود نمونه ای از عدل و دادگستری خدای عزّوجلّ در این دنیا و امّا تجلّی عدل خدا و آشكار شدن آن برای همه، پس در آخرت خواهد بود.

3- نبوّت

نبوت

قبل از ورود به این بحث، بیان این نكته ضروری است كه فلسفه آفرینش انسان چیست؟ آیا انسان پدیده ای صرفاً مادی و برای لذّت ساخته شده و به طور كلّی هیچ گونه هدفی برای جهان هستی نیست؟ و یا انسان، گذشته از جنبه مادی، دارای بعد روحی و معنوی است كه این جنبه نیز مانند بُعد مادّی در مسیر تكامل قرار دارد؟

در متون اسلامی (آیات و روایات) اهداف متعددی برای خلقت انسان بیان شده و نقطه مشترك تمام آنها، عبارت از این است كه هدف نهایی خلقت: تكامل وجود انسان در سایه تربیت ارزشهای انسانی است « نیافریدیم جن و انس را مگر برای پرستش ».

در واقع، بندگی عبارت است از پرورش و تكامل انسان و هر عبادتی به نوعی در تربیت و ترقّی انسانیت انسان، دخالت دارد و آزمایش و امتحان الهی نیز بر همین اساس استوار است: « خدایی كه آفرید مرگ و زندگی را تا شما بندگان را بیازماید كه كدام نیكوكارتر است »

و « او خدایی است كه شما را جانشین گذشتگان اهل زمین قرار داد و بعضی از شما را بر برخی دیگر برتری داد، تا شما را در آنچه عطا فرموده آزمایش كند ».

این نكته شایان توجّه است كه آزمایش و امتحان الهی، ناشی از بی اطلاعی پروردگار عالم از نتیجه و عاقبت رفتار مردم نیست، بلكه چون امتحان، عامل مؤثری جهت

ظهور و تبلور استعدادهای نهفته انسانی است، این آزمایش به منظور به كارگیری نیروهای نهفته و بارآوردن استعدادهای ذاتی انسان، مقرّر گردیده است. با توجّه به اینكه امتحان وسیله ای است برای آگاهی یافتن انسان در جهت شناخت استحقاق ثواب و عقاب خویش و در واقع محكمه ای در دادگاه وجدان بشر كه وی را در برابر آنچه را كه در این آزمایش كسب نموده تسلیم می سازد.

خلاصه بحث: انسان در سیر تكامل نهایی كه از راه بینش، آگاهی و عمل به دست می آید، قرار گرفته و تداوم این راه مستلزم تداوم راهنماست.

راهنما كیست؟

آیا انسان از طریق عقل و خِرَد می تواند بینش خود را كامل نموده، همه درستیها و نادرستیها را شناخته و راه سود و زیان زندگی را به دست آورد؟ مسلماً پاسخ منفی است، زیرا خِرد آنقدر كشش ندارد كه به تنهایی بتواند به طور كامل راهنما باشد، بلكه خِرد خود نیز نیازمند تربیت و پرورش است و چه بسا تحت تأثیر محیطهای فاسد، به انحراف كشیده شود، امیرالمؤمنین حضرت علی (علیه السلام) یكی از اهداف بعثت انبیا را پرورش عقل شمرده و فرموده است: « اندیشه ها و خردهای فراموش و پنهان شده را آشكار و به كار می اندازند ».

آیا قوانین و ایدئولوژیهای ساخت بشر، برای اصلاح فرد و جامعه كافی است؟ قرنهاست پیشنهادات گوناگونی برای اصلاح اجتماع از سوی دانشمندان عرضه شده و با توجّه به اختلاف شدید بین آنها كه گاهی تا حد نقطه مقابل یكدیگر رسیده، به محدودیت عقل بشر و عدم آگاهی او به راز سعادت همه جانبه انسان در همه ابعاد زندگی پی برده

و به دست می آوریم هیچ گونه اطمینانی به ساختارهای اندیشه بشری و پرداخته های تصوّرات و فكر محدود تئوریسینها نیست، گذشته از اینكه هیچ گونه ضامن اجرایی، برای پیاده شدن آن قوانین، در بین نمی باشد.

امّا برنامه های آسمانی و مكتب انبیا، از این رو كه مبدأش دانشی بی آغاز و بی انتهاست و هرگونه نقطه ابهام، زوایا، ریزه كاریها و خصوصیات انسان را از هر مقام و فرد دیگری بهتر می داند، هیچ گونه احتمال خطا در آن راه ندارد، بنابراین ضرورت رسالت انبیا (علیهم السلام) و اصالت مكتب آنها روشن می گردد.

پیامبر كیست و راه شناخت او چیست؟

پیامبر انسانی است كه بدون دخالت انسان دیگری، استعداد آن را دارد كه به توسط وحی و ارتباط با مبدأ هستی و علم بی پایان او، مأمور تبلیغ و رساندن احكام الهی باشد.

راه شناخت پیامبران واقعی از مدعیان دروغین آن عبارت است از:

1- اعجاز و قدرت بر كارهایی كه از توانایی نوع بشر بیرون است.

2- جمع آوری قراین و شواهد، از قبیل مطالعه و بررسی سوابق زندگی آنها قبل از بعثت از نظر اخلاقی، روانی، رفتار اجتماعی و تحقیق در محتوای دعوت آنها از نظر انطباق با موازین عقلی، مبانی منطقی و بازدهی مثبت و زیبنده دستورات آنها در اجتماع و افرادی كه در تحت تعالیم آنها پرورش یافته اند و...

3- بشارت و وعده پیامبر قبلی كه نبوّت او با دلایل قطعی ثابت شده است.

پیامبران بر دو دسته اند:

1 - غیر اولی العزم: پیامبرانی كه محیط تبلیغی آنها، محدود و دارای كتاب و دین جدید نیستند.

2 - اولوالعزم: پیامبرانی كه دارای دین، آیین

جدید و كتاب آسمانی بوده و حوزه تبلیغی آنها گسترده است، این دسته از پنج شخصیت عظیم الشأن تشكیل شده و هركدام در یك مقطع خاص تاریخی مأمور به هدایت جامعه بشری و رسانیدن فرامین الهی به مردم، از شرق تا غرب جهان بوده اند. آن بزرگواران عبارتند از:

1- حضرت نوح (علیه السلام) 2- حضرت ابراهیم (علیه السلام) 3- حضرت موسی (علیه السلام) 4- حضرت عیسی (علیه السلام) 5- حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) و رشته نبوّت با وجود مقدّس پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) پایان یافته و او آخرین پیامبر الهی است.

تعلیمات جامع اسلام از نظر بینش دینی و قوانین اجتماعی به طوری تنظیم شده كه قدرت رفع نیازهای جامعه بشری را در هر عصر و زمانی دارد و به عنوان قانون، شریعت نهایی و رسالت ابدی، ادیان دیگر را نسخ و اجازه پیروی از آنها را نمی دهد: « هر كس غیر از اسلام دینی را بپذیرد، پذیرفته نیست و در آخرت از زیانكاران است ».

4- امامت

امامت

امام در لغت به معنی كسی است كه پیشاپیش پیروان خود در حركت بوده و عملاً رهبری آنان را در یك مرام دینی، یا سیاسی، یا مسیر اجتماعی و یا مسلك علمی به عهده داشته و دیگران از او پیروی می كنند.

با توجّه به معنی وسیع كلمه « امام » از نظر شیعه امامت منصبی است الهی و انتصابی نه انتخابی. و همچنان كه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را خدا معرفی می كند این مقام نیز از جانب خدا به شایسته ترین، داناترین

و وارسته ترین فرد داده می شود. در این بخش دو نكته مورد بحث قرار خواهد گرفت:

1- نیاز به امام

2- انتصابی بودن او از طرف خدا

ضرورت وجود امام

دقّت و بررسی در لزوم فرستادن انبیا و نبوّت عامّه، ما را به واقعیت نیاز به وجود امام معصوم آگاه می سازد، زیرا روشن است كه هرگونه تحرّك، چه مادی و چه معنوی نیاز به زمامدار و رهبری دانا دارد، زیرا ممكن است براثر نداشتن زمامدار و رهبر كه نقش مهم و عمده در گرو اوست، انحراف در مسیر پدید آید، نیروها هدر و هدف از دست رفته و به مقصد نرسند، اگر چه خدا انسان را با نیروی فكر و خِرَد مجهّز كرده، پیامبر و كتاب آسمانی برای او فرستاده، امّا انحراف پذیری انسان، تأثّر او در شرایط خاص زمانی و مكانی و تأثیر فشار و جوّ حاكم بر محیط سبب می شود كه در تعیین راه خود اشتباه كند و به جای ترقّی و رسیدن به سر منزل سعادت و تكامل، مسیر قهقرایی و شقاوت را بپیماید.

تنها امام معصوم است كه جامعه را از خطر گمراهی و انحراف مصون می سازد، وجود امام معصوم مانند پیامبر مكمّل هدف آفرینش است، كوتاه سخن آنكه: امام معصوم عبارت است از زعیم مسلمانان، رهبری دینی، سیاسی و اجتماعی و اُلگوی انسان برای رسیدن به قلّه والای انسانیت و پیشرفت دنیا و آخرت، كه در پرتو وجود او تكامل مادی و معنوی انجام می پذیرد و سعادت دنیا و آخرت تضمین می گردد، زیرا او واسطه فیض الهی است.

تعیین امام به عهده كیست؟

نوع برداشت و درك مسلمانان، از امامت رمز اختلاف عقیده و تقسیم آنان به شیعه و سنّی شده است، عقیده شیعه - طبق فرموده قرآن و روایات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل

بیت (علیهم السلام) - بر این است كه امامت ادامه راه رسالت و نبوّت است و پیامبر به فرمان خدا رهبر و جانشین بعد از خود را تعیین و معرّفی نموده و زمام امور دینی و اجتماعی مردم را به او سپرده است و امام علاوه بر اداره امور اجتماعی مسلمانان، نگاهبان اصالت احكام الهی از انحراف و بیانگر نقاط پیچیده مسائل اسلامی می باشد، بنابراین شیعه امامت را اصلی از اصول اعتقادی می داند و همان طور كه تحقیق و بحث از مسائل نبوّت را در متن زندگی خود قرار می دهد، در شناسایی امام و بحث از امامت نیز تقلید را روا نمی دارد، بلكه بر هر فرد واجب دانسته كه آن را با دلیل و برهان درك كند.

آری! نبوّت و امامت با یكدیگر توأم و غیرقابل انفكاكند و این دو در بخشهای مهمی از برنامه های دینی با یكدیگر مشاركت دارند. با این تفاوت كه پیامبر پایه گذار دین، مبلّغ قوانین آسمانی و طرف ارتباط مستقیم با وحی است و امام معصوم روشنگر، مبین و مفسّر آن بخشهایی از آیین پیامبر است كه در اثر نامساعد بودن محیط و شرایط زمان كاملاً بیان نشده است.

امام معصوم علاوه بر رهبری حكومت اسلامی، اجرای قوانین و حفظ اصالت مكتب از كجی ها، انحرافات و افكار آلوده التقاطی مغرضین را به عهده دارد و حافظ منافع باطنی و تكامل معنوی افراد جامعه است. این خصوصیات اقتضا می كند كه جانشین پیامبر كه مقام پرمسئولیت و خطیر رهبری جامعه در اختیار اوست، مانند شخص پیامبر دارای صفات عالی، خصوصیات برجسته و ویژگیهای استثنایی همچون مقام عصمت

و مصونیت از خطا و گناه، برخورداری از علم و دانش سرشار در امور دین و دنیا و وارستگی از آلودگیها باشد، تا مقام امامت وی تحكیم گردد.

مسأله ای كه نمی توان نادیده گرفت

با توجّه به شرایط سنگین و مهمّی كه برای امام معصوم ذكر شد، آیا می توان مسأله جانشینی پیامبر و زعامت امّت را كه سرنوشت سازترین فراز عالم اسلامی است نادیده گرفت؟

هرگز! بنابراین تعیین امام معصوم مربوط به خدا است و او این مقام را به هر كسی واگذار نمی كند.

از سوی دیگر، پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) كه زحمات فراوانی تحمّل نموده و مشقّات زیادی كشیده تا توانست آیین و مكتب خود را بنیان گذارد، آیا حكمت و اصول عقلی اقتضا می كند كه امّت خود را بدون تعیین جانشین رها كند؟ آیا عقل و خرد می پذیرد كه پیامبر در این مسأله سرنوشت ساز، جانب سكوت و بی تفاوتی را بگیرد؟! آیا باوركردنی است پیامبری كه اگر چند روزی برای غزوه ای از شهر مدینه خارج می شد جانشین تعیین می كرد، برای امّت اسلامی و محدوده وسیع و گسترده كشور اسلامی پس از خود جانشین تعیین ننماید و مردم را در تحیر و نابسامانی فكری و عملی رها كند؟! آیا معقول است اسلام كه آیینی است جهانی و مخصوص به زمان و مكان معینی نیست، پیامبرش برای تداوم راه آن، هیچ گونه اقدامی ننموده و مسأله اساسی رهبری را به دست فراموشی بسپارد؟!

با كمی اندیشه روشن است كه از نظر عقل، تعیین امام و جانشین لازم است و با مراجعه به تاریخ و كتب حدیث مطلب كاملاً واضح می

شود، زیرا پیامبر به صراحت بیان می كند كه: « هر كس بمیرد و امام معصوم زمان خویش را نشناسد در جاهلیت مرده است » در این حدیث شدّت مسئولیت و ضرورت شناخت رهبر معصوم به حدّی است كه انسان را در مرز كفر و جاهلیت قرار داده است، با این وصف چگونه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) راضی خواهد شد كه امّت اسلامی به عصر جاهلیت عقب گرد نماید؟!

آری پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در اوّلین مراسم ابلاغ رسالت خود، هنگامی كه به فرمان خدا نزدیكانش را به منزل عموی خود ابوطالب فرا خواند، فرمود:

«... خدا به من دستور داده است كه من شما را به سوی آیین او دعوت نمایم، كدام یك از شما با من همكاری می نماید تا برادر و وصی و جانشین من باشد؟ » هیچ كس پاسخ نداد جز حضرت علی (علیه السلام) و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز او را به عنوان خلیفه و امام بعد از خود تعیین فرمود.

ماجرای غدیر خُم

پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در آخرین سال عمر خود پس از شركت در مراسم حج - معروف به « حجة الوداع » - هنگام بازگشت به شهر مدینه در سرزمینی به نام « غدیر خُم » كه از نظر جغرافیایی مرز جدایی راههای مدینه، یمن، عراق و حبشه بود و در آنجا مردم از یكدیگر جدا و هر یك از راهی به سوی وطن خویش می رفتند، از سوی فرشته وحی با این آیه مورد خطاب قرار گرفت: « ای

پیامبر آنچه از سوی پروردگارت بر تو فرستاده شده، به مردم برسان و گرنه رسالت او را ابلاغ نكرده ای و خدا تو را از شرّ مردم حفظ می كند ».

پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دستور توقّف داد، كسانی كه جلو روانه شده بودند برگشته و آنها كه از دنبال می آمدند به پیامبر پیوستند، پس از ادای نماز ظهر بر بلندی كه از جهاز شتر ساخته بودند قرار گرفت، خطبه غدیر را با صدای بلند و رسا خواند:

«... هان ای مردم! نزدیك است دعوت حق را پاسخ گویم... من در میان شما دو امانت گرانقدر و عزیز می گذارم، یكی كتاب خدا و دیگری خاندانم كه اهل بیت من می باشند، خدای به من خبر داده كه این دو هرگز از یكدیگر جدا نخواهند شد... ». سپس دست علی (علیه السلام) را گرفت، بلند كرد و او را به مردم به عنوان جانشین و امام بعد از خود معرّفی نمود و سه بار فرمود: « هركس را من مولایم پس این علی مولای اوست »، سپس روی به درگاه احدیت نمود و عرضه داشت: « بار خدایا آنكه علی را دوست دارد دوست بدار، و آنكه علی را دشمن دارد دشمن بدار، خدایا یاران علی را یاری و دشمنان او را خوار و ذلیل كن، او را محور حق قرار بده »، سپس فرمود: الآن فرشته وحی نازل گشت و این آیه را آورد: « امروز دین شما را كامل نمودم و نعمت خود را بر شما تمام كردم و اسلام را برای شما به عنوان آیین كامل و جاودان

پذیرفتم ». این واقعه تاریخی در جلد اوّل كتاب شریف « الغدیر » به تفصیل با ذكر مصادر شیعه و سنّی درج شده است.

امامت: اوّلین و آخرین دستور وحی

بنابراین پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در اوّلین مراسم تبلیغ اسلام، جانشین خود را به حاضران در آن مجلس معرفی كرد و در آخرین مراسم تبلیغ اسلام و به حضور دسته جمعی مسلمانان در غدیر خُم نیز همان تعیین و انتصاب را بازگو نمود و با مهر تكمیل دین از جانب خدا آن را مزین و آشكار ساخت، در بین این دو واقعه نیز مكرّر، در موارد مختلف و مناسبت های متعدّد، امامت و جانشینی امیرالمؤمنین (علیه السلام) را گوشزد كرد، به گونه ای كه جای هیچ گونه شبهه و تردیدی باقی نگذارد.

همچنین احادیث بسیار و متواتری از طریق اهل سنّت از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) درباره امامان معصوم كه هریك از آنها از جانب خدا به مقام امامت منصوب شده اند رسیده است، گاهی از آنها به عنوان عترت و اهل بیتم یاد كرده، گاهی تعداد و شماره آنان را بیان نموده و فرموده است: « امامان بعد از من دوازده نفرند به تعداد نقبای بنی اسرائیل و حواریون و اطرافیان خاصّ حضرت عیسی (علیه السلام) ». یا فرموده است: « امامان بعد از من دوازده نفرند اوّلشان تو هستی یا علی و آخرشان قائم است كه خدای تبارك و تعالی توسط او شرق و غرب عالم را می گشاید ». از سلمان فارسی نقل شده كه بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) وارد شدم، دیدم حسین بن علی (علیه

السلام) بر روی پاهای مباركش نشسته بود، پیامبر دیدگان و دهانش را می بوسید و می فرمود: « تو بزرگوار و آقایی و فرزند بزرگوار و آقا، تو امام، فرزند امام، برادر امام و پدر امامان هستی، تو حجّت خدا، فرزند حجّت خدا و پدر نُه حجت خدایی كه از نسلت پدید می آیند و نهمی ایشان قائمشان می باشد.

جانشینان بر حق پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)

جانشینان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و امامان معصوم (علیهم السلام) به ترتیب عبارتند از:

1 - حضرت امیرمؤمنان علی بن ابی طالب (علیه السلام)

2 - امام حسن مجتبی (علیه السلام)

3 - امام حسین شهید (علیه السلام)

4 - امام زین العابدین حضرت علی بن الحسین (علیه السلام)

5 - امام باقر حضرت محمد بن علی (علیه السلام)

6 - امام صادق حضرت جعفر بن محمد (علیه السلام)

7 - امام كاظم حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام)

8 - امام رضا حضرت علی بن موسی (علیه السلام)

9 - امام جواد حضرت محمد بن علی (علیه السلام)

10 - امام هادی حضرت علی بن محمد (علیه السلام)

11 - امام عسكری حضرت حسن بن علی (علیه السلام)

12 - امام زمان حضرت مهدی حجة بن الحسن (عجل الله تعالی فرجه الشریف)

شیعه، نام آسمانی

نكته شایان توجّه این است كه كلمه « شیعه » در قرآن آمده و درباره ابراهیم خلیل الرحمان به كار رفته آنجا كه می فرماید: (وَ اِنَّ مِنْ شِیعَتِهِ لاَبْراهِیم) یعنی: « و به تحقیق كه از شیعیان و پیروان نوح، ابراهیم بود » و پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) نام « شیعه » را برای پیروان و دوستداران حضرت علی (علیه السلام) انتخاب نمود، چنانچه علمای سنّی نیز این مطلب را گفته اند.

آری، كلمه « شیعه » این عنوان افتخارآمیز پیروان اهل بیت (علیهم السلام) از لب های مبارك پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیده شده و نقل گردیده كه در این رابطه جابر بن عبداللّه می

گوید: خدمت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نشسته بودیم، علی (علیه السلام) از دور نمایان شد، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: برادرم آمد، سپس به خانه كعبه توجّه نمود، دست مباركش را بر آن گذاشت و فرمود: « سوگند به آنكه جان محمّد در دست اوست، علی و شیعیانش در قیامت رستگارند ». و این عنوان و لقب با عظمت در زمان رسول خدا به سلمان، ابوذر، مقداد و عمّار كه یاران وفادار امیرمؤمنان (علیه السلام) بودند، گفته می شد.

5- معاد

(بازگشت جاودانه انسانها)

اعتقاد به این حقیقت كه آدمی با مرگ فانی نمی شود، بلكه به سرای دیگری منتقل گشته و در آنجا به سزای كردار خوب یا بد خویش می رسد، اعتقادی است كه تمام ادیان آسمانی آن را بیان كرده اند و می توان گفت كه دعوت مذاهب و ادیان، برای اعتقاد به مبدأ، هم دوش اعتقاد به معاد بوده و پیامبران خدا با اصرار تمام این نكته را تذكّر داده اند كه عالم شگفت انگیز خلقت، بیهوده نبوده و پس از انتقال از این جهان پرونده تمام كارهایی كه در این جهان انجام گشته بررسی و به نیكان پاداش و به تبهكاران كیفر داده خواهد شد، قرآن كریم می فرماید: « آیا پنداشتید كه شما را بیهوده آفریدیم و به سوی ما باز نمی گردید؟ »

اثبات معاد تنها از طریق تعبّد و تسلیم در مقابل دعوت ادیان آسمانی نیست، بلكه از دید عقل و خِرَد بر اساس پذیرش حكمت و عدالت خدا امری روشن و قطعی است كه در كتب اعتقادی مفصّلاً بیان شده است. از

طرفی یادآوری این نكته بجاست كه ما مسأله معاد را پس از پذیرش خدای حكیم، دانا، عادل و توانا بررسی می كنیم.

برزخ یا عالم پس از مرگ

عالم برزخ: قرآن می فرماید: « و از پی آنان برزخی است تا روزی كه برانگیخته شوند » برزخ عالم پس از مرگ و عالم قبر است، در آنجا از هر انسانی بازجویی مختصری نسبت به كردار دنیا و اعتقاداتش خواهد شد و پس از پرسش و سؤال، متناسب با رفتار نیك و یا بد او در دنیا، برخوردی موقّت با او خواهد شد. پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در این باره فرموده است: « قبر، یا بوستانی است از باغهای بهشت و یا گودالی است از گودالهای جهنّم ». امّا زندگان احساس نمی كنند مانند كسی كه خوابیده و خواب شیرین می بیند و در كمال خوشی است و یا خوابهای دلهره انگیز می بیند و بی نهایت در فشار، اضطراب و ناراحتی است، امّا اطرافیان وی هیچ گونه درك و احساسی از افسردگی و یا خوشی او نمی كنند، همین مثال كاملاً روشن می كند كه چگونه زندگان، جسم خشك و بی حركت مرده ای را می بینند، امّا خوشی یا ناراحتی و عذاب او را حس نمی كنند.

قیامت و عالم آخرت

قیامت: پس از به هم خوردن زمین و آسمان و دگرگونی كُرات آسمانی، تمام انسانها از قبر بیرون آمده و زنده خواهند شد، همه مردم برانگیخته و احضار خواهند گردید، در دشت پهناوری دادگاه عظیم الهی تشكیل می شود، معیارهای عدالت آن دادگاه ها كه پیامبران، امامان و نیكانند حاضر خواهند شد، پرونده های از پیش تشكیل شده به مردم داده می شود، نامه اعمال به دست افراد خواهد رسید، گواهان در آنجا شهادت های خود را خواهند داد و

سرانجام گروهی كه در دنیا كار نیك كرده اند رستگار و آنهایی كه در دنیا مرتكب زشتیها شده اند گرفتار خواهند شد... روشن است كه چه باید كرد، باید خود را آماده نمود و به مقدار توان كار نیك انجام داد تا دچار زیانكاری و شقاوت نگردید. شقاوت ابدی كه راه نجات و گریزی ندارد و كیفر و عذابی است دایمی... (فَمَنْ یعْمَلْ مِثقالَ ذَرَّةٍ خَیراً یرَهُ وَ مَنْ یعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرّاً یرَهُ)

« هر كس به اندازه ذرّه ای كار خیر انجام دهد پاداش آن را می بیند و هر كس ذرّه ای بدی كند كیفر آن را خواهد دید ».

قرآن

قرآن معجزه جاودانه پیامبر گرامی اسلام

قرآن مجید كه معجزه زنده و گواه رسالت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و حاوی دستورات الهی و كلیات زندگی انسان است در ظرف بیست و سه سال تدریجاً و در مناسبت های مختلف نازل گشت. در حدود دوازده سال ونیم آن، از زمان بعثت تا هنگام هجرت، در مكّه و تمام آیات و سوره هایی كه در این فاصله نازل گردید « مكّی » نام گرفت، از آغاز هجرت تا زمان رحلت آن بزرگوار، در مدینه و اطراف آن نازل گردیده است، این بخش از آیات « مدنی » نام دارد. سپس به دستور پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و با نظارت دقیق آن حضرت به همین صورت امروزی، قرآن جمع آوری گردید.

آری، قرنها پیش در عصر حكومت خدایان ساخته دست بشر، در دوران گسترش فرهنگ سیاه شرك و بت پرستی بر سراسر گیتی، در كویر خشك و لم یزرع حجاز، از میان ملّتی

عقب افتاده كه كج فكریها، اختلافات، تبعیض ها و گمراهی ها محور آداب و رسوم اجتماعی آنان بود، به درجه ای كه زنده به گور كردن دختران بی گناه، مایه افتخار قرار می گرفت. در این شرایط و اوضاع سهمگین و پُراضطراب، مرد بزرگواری به امر خدای بزرگ، زنجیر و یوغ اسارت و بردگی را از افكار ناتوان جهانیان برداشت و با دستورات الهی خود توانست در كالبد امّتی عقب افتاده و یا به عبارت دیگر ملّتی مرده، روح تمدّن، عظمت و آقایی بدمد، تاریكی های نادانی و نارسایی های فكری را با مشعل ایمان و هدایت محو و نابود سازد و با گسترش علم و دانش، اجتماع مملو از جهل، انحراف، هرج و مرج، تعدّی و طغیان و تبعیض های ناروا را به جامعه ای صالح و سعادتمند تبدیل نماید.

آری! آیین جاودانه او مكمّل ادیان گذشته بود و تا قیامت پایدار خواهد ماند. و قرآن كه منشور الهی و سند زنده و جاوید حقانیت اوست برای تأمین سعادت دنیوی و اخروی مردم نازل گردید.

فصاحت و بلاغت قرآن

قرآن، علاوه بر محتوای علمی و هنری، فكری و عقلی، مادی و معنوی آن، معجزه آسمانی است زیرا رمز تحدّی قرار گرفته و با ندای رسا و پرصلابت، مردم را به آوردن مانند آن دعوت نمود، با آنكه مردم حجاز از چشمه لطافت ذوق و شیرینی بیان بهرمند بودند و فصاحت و بلاغت آنها در جایگاهی بلند و مكانی عالی قرار داشت، قدرت رویارویی با قرآن را نداشتند. وگرنه هنگام بعثت و ظهور قرآن به جای برخوردهای خشن و مبارزات مسلّحانه، بسیار ساده بود كه با الفاظ زیبا و تركیب

جملات زبان مادری خویش به میدان آمده و با قرآن مقابله می كردند زیرا قرآن خود، مخالفین را به معارضه و مقابله از نظر گیرایی بیان، شیوایی جمله ها، برتری اسلوب و سطح عالی فصاحت و بلاغت دعوت می نمود، امّا متخصّصین فنّ ادب و شعرای بزرگ و خطبای نامی آن زمان كه هنوز بر جهان ادبیات عرب سیطره ای شگفت آور دارند و از بزرگان و نوابغ این فن شمرده می شوند، پس از ملاحظه تركیب زیبای قرآن كه از حدّ و توان بشری خارج بود، شبانه سندهای افتخار خود را كه با آب طلا بر پارچه های مصری نوشته و به نام « معلّقات سبع » نامیده بودند از استار كعبه جمع آوری نمودند، چون به روشنی دریافتند كه بلیغ ترین مردمان نیز قدرت، بر ارائه نظیر آن را ندارد، دشمنان پرستیز و پرخاشگر پیامبر، حسرت گرفتن یك اشتباه و لغزش ادبی را با خود به گور بردند.

و به گواهی تاریخ، دانشمندان ادب و نویسندگان نامی هر زمان، جرأت برابری با قرآن را نداشته و به اعجاز قرآن اعتراف نموده اند.

آری، قرآن فروغی جاودانه است كه راه هدایت انسان به سوی انسانیت، خوشبختی، سعادت و نجات را به استوارترین كیفیت نشان داده: « این قرآن مردم را به درست ترین و استوارترین راه، هدایت می كند و نیكوكاران شایسته و با ایمان را به دریافت پاداشی بزرگ بشارت می دهد ». و به جهتی كه قرآن این معجزه جاوید پیامبر تابشی است فروزنده و شعاعی است تابان و برخاسته از پرتو وحی و الهام الهی، این پدیده وحی هرگز به خاموشی نخواهد گرایید:

« ما این قرآن را فرستادیم و به تحقیق ما نگهدار آن خواهیم بود ».

قرآن تحریف نشده

شكّی نیست كه مسلمانان اهتمام خاصّی به كتاب آسمانی خود دارند و این ناشی از علاقه و شیفتگی آنان نسبت به قرآن است.

در آغاز بعثت عنصر والا و مقام باارزش اجتماعی در گرو فصاحت و بلاغت بود و قرآن هم از نظر این فن و هم از نظر محتوا و عظمت معانی به حدّی بود كه سخنوران عرب و متخصّصین رشته ادب، درك می كردند كه این آیات با سروده های دوران جاهلی، معلّقات، خطابه و سخنان دلپسند، قابل قیاس نیست، نه شكل ظاهری شعر را دارد و نه آن وزن و قافیه را به احسن وجه داراست و می فهمیدند، آنچه كه هست كاملاً بی سابقه بوده است، مشركین نسبت سحر به قرآن و ساحر به پیامبر دادند تا با این ترفند مردم را از اطراف پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دور كنند، امّا با تمام این تبلیغات زهرآگین، شهرت دعوت پیامبر و آیات مباركی كه تلاوت می كرد روز به روز بیشتر می شد، حتّی گروهی از كفّار با آنكه به پیامبر ایمان نداشتند، برای تأمین و فرونشاندن عطش ذوق خود، پنهانی اطراف خانه پیامبر می نشستند و به آیاتی كه آن حضرت تلاوت می فرمود گوش فرا می دادند.

قرائت و حفظ قرآن

مسلمانان از مرد و زن، بزرگ و كوچك به حفظ قرآن می پرداختند و با تلاوت و تكرار آیات آسمانی، روح هیجان زده خود را آرامش می دادند و درس خوشبختی می آموختند، نتیجه آنكه از ابتدای بعثت، مخالف و موافق، دوست و دشمن، آیات قرآن را می شنیدند و بسیاری حفظ می كردند، بنابراین قرآن در انحصار گروه خاصی

نبود، از همان آغاز همه مسلمانان به آن دسترسی داشتند، آیاتش را در نماز و غیرنماز می خواندند، به آنها استدلال می كردند و به یكدیگر تعلیم می دادند، به صورتی كه هر آیه ای را یكی دو روز پس از نزولش، بیشتر اصحاب حفظ كرده بودند.

از طرفی گروه قابل توجّهی از یاران و پیروان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به حفظ و قرائت قرآن اشتغال داشتند و به عنوان « قرّاء » در بین مسلمانان معروف بودند.

گروه دیگری نیز كه در رأس آنها امیرالمؤمنین (علیه السلام) قرار داشت به عنوان « كُتّاب وحی » و نویسندگان آیات قرآن مشهور بودند و آنچه را از قرآن مجید نازل می شد، با حضور پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و به دستور حضرتش به ترتیبی كه امر می فرمود در الواح مخصوص می نوشتند، این امر تحت نظارت و مواظبت دقیق شخص پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) انجام می گرفت كه حتّی پس از نوشته شدن آیات، می فرمود بر ایشان بخوانند تا به طور صحیح نگارش یافته باشد.

بدون تردید نام بیشتر سوره های قرآن، در زمان پیامبر معروف بود و شخص پیامبر، محل هر سوره و هر آیه ای را تعیین می فرمودند، حتّی دسته بندی سوره ها مانند سور طوال، مئین و مثانی نیز در آن زمان معمول شده بود، حضرت نام سوره های قرآن را برده و ثواب قرائت هر كدام را فرموده بودند. و عبداللّه بن مسعود، ابی بن كعب و دیگران چندین مرتبه قرآن را خدمت پیامبر (صلی الله علیه و آله و

سلم) ختم كرده و تمام آن را خوانده بودند.

از طرفی آنچه از قرآن نازل می گشت و در الواح، كتابت می شد در جای مخصوصی از مسجد قرار می گرفت تا مسلمانان از روی آن بنویسند و بدین وسیله، قرآن در دسترس همگان بود.

عوامل مصونیت قرآن

آری! عوامل مصون بودن قرآن از تحریف بسیار است و از جمله همین عواملی است كه آنها را یادآور شدیم، بنابراین قرآن به دلیل نظارت دقیق و مستمر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در جمع آوری، ضبط و حفظ آن و همچنین عشق عجیب مسلمانان به آن و در اختیار همگان بودن، اصالت این كتاب جاودان آسمانی مسلّم و پابرجاست، برخلاف كتب عهدَین كه تورات حدود هزار سال و انجیل سیصد سال در دست مردم نبود و دستخوش حوادث و انقلابات سیاسی و نظامی قرار گرفت و بعد از گذشت سالها گردآوری شد. امّا كتاب آسمانی مسلمانان از هنگام نزول همین بوده و اكنون نیز به همان ترتیب می باشد و به هیچ وجه دستخوش نقص و یا زیادتی نشده و در زمان حیات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به همین كیفیت امروزی جمع آوری گردید، علمای بزرگ شیعه در طول تاریخ، با صراحت هرچه تمام تر اصالت، سندیت و عدم تحریف قرآن را بیان داشته اند، چنانچه محدّث بزرگوار شیخ صدوق، فقیه نامدار شیخ مفید و بزرگانی چون سید مرتضی، شیخ الطائفه شیخ طوسی، مفسّر كبیر شیخ طبرسی و سایر علمای مذهب تشیع با قاطعیت شبهه تحریف قرآن را رد كرده اند.

نتیجه بحث اینكه: قرآن، این كتاب آسمانی و معجزه جاوید پیامبر (صلی الله

علیه و آله و سلم) هیچ گونه خللی در آن راه نیافته و آنچه كه امروزه در دست ماست، همان قرآنی است كه بر پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شده و از هرگونه تغییر و تحریفی مصون مانده است و پیشوایان معصوم ما نیز همین قرآن موجود در دست مسلمانان را، معیار شناسایی حق از باطل معرفی نموده اند و آنچه را با قرآن موافق نیست مردود دانسته، دستورالعمل ها و سفارشات زیادی نسبت به این كتاب مقدّس فرموده اند، از جمله: تأكید بر فراگیری قرآن، عمل به قرآن، پاداش خواندن قرآن، لزوم احترام به قرآن، آداب تلاوت قرآن، نگهداری قرآن، گوش فرا دادن به قرآن و از همه بالاتر اهمیت دادن به پیاده كردن دستورات آسمانی قرآن است كه بشر هرگز روی سعادت و خوشبختی را به خود نخواهد دید، مگر در سایه پیاده شدن دقیق آن در جزءجزء زندگی فردی و اجتماعی، مادی و معنوی، سیاسی و اقتصادی و غیره.

پیامبرگرامی اسلام

پیامبر گرامی اسلام

در اینجا چه شایسته و بجاست كه شعاعی پُرفروغ و روحانی به این نوشته داده شود و گزارشی مختصر از زندگانی طلایه دار نیك بختی انسانیت را در این بخش منعكس نماییم.

نام گرامیش محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) به معنی: ستوده و پسندیده است، پدر بزرگوار او عبداللّه و مادر بافضیلتش آمنه بنت وهب است. زاد روز با عظمت این والاترین پدیده آفرینش و چشمه فیض و رحمت، سحرگاهان روز جمعه هفدهم ربیع الاول سال عام الفیل و زمان سلطنت انوشیروان عادل در مكّه معظّمه است، او در بیست و هفتم رجب سال 610 میلادی

در سن چهل سالگی از جانب خدای متعال به رسالت برانگیخته شد. جبرئیل آن فرشته وحی بر او نازل گشته و اوّلین پیام پروردگار را كه پنج آیه اوّل سوره علق بود، به حضرتش ابلاغ كرد:

(بسم اللّه الرحمن الرّحیم)، بخوان به نام پروردگارت كه آفرید انسان را از خون بسته. بخوان پروردگارت را كه كریم ترین است. آنكه آموخت نوشتن به قلم را. آموخت انسان را آنچه نمی دانست...

تبلیغ و رساندن فرمان الهی به مردم، برحسب مقتضیات روز و شدّت مخالفت دشمنان بت پرست و ناهنجار قریش، بدون شتاب زدگی آغاز گشت و پس از مدّتی دستور الهی راجع به تبلیغ اسلام به بستگان نزدیك او رسید. سپس فرمان دعوتی عمومی، تبلیغ آشكار و همگانی صادر گردید: «... آنچه را دستور داری ابلاغ كن و از مشركین روی گردان، ما تو را از شرّ دشمنان استهزاگر حفظ می نماییم ».

پیامبر گرامی برای رساندن پیام و فرمان الهی در مسجدالحرام و مراكز عمومی شهر مكّه آغاز به تبلیغ نمود و با كلمات زیبای « قُولوا لا اله الاّ اللّه تُفلِحُوا » ندای توحید سر داد و با مخالفت دشمنان و مشركان روبرو گردید و مورد استهزا و اذیت فراوان آنان قرار گرفت تا جایی كه فرمود: « هیچ پیامبری به اندازه من، آزار ندید ».

نخستین مؤمن و مؤمنه

اتفاق نظر و آرای مفسّران و تاریخ نویسان بر این است كه نخستین رادمردی كه در اوّلین مرحله، دعوت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را پذیرفت حضرت علی بن ابی طالب (علیه السلام) و از گروه زنان، همسر باوفا و عالیقدر پیامبر (صلی الله علیه و

آله و سلم) حضرت خدیجه كبری (سلام الله علیها) بود. سپس گروه كمی دعوت آسمانی او را به جان و دل پذیرفتند و با زجر، شكنجه، محاصره اقتصادی و فشار اجتماعی مشركین مكّه مواجه گردیدند.

هجرت به مدینه

در سال سیزدهم بعثت، مشركین مكّه تصمیم به از بین بردن پیامبر گرفتند و ستم را به حدّی رساندند كه حضرتش به امر خدا شبانه از مكّه به مدینه هجرت فرمود و این هجرت پربركت، سرآغاز تاریخ روشن مسلمانان گردید، كه تمامی پیش آمدها را بر اساس همین سال هجری تاریخ گذاری نمودند.

در مدینه شمار مسلمانان افزون گردید، حكومت اسلامی تشكیل و قدرت، شوكت و عظمت این مكتب روز به روز آشكارتر می شد، تا اینكه تمام تمدّنهای جهان، تحت الشعاع تمدّن و برنامه های عالی اسلام قرار گرفت.

در مدّت اقامت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در مدینه، بر اثر تجاوزات مشركین، یهودیان و مسیحیان بر مسلمانان و همدست شدن آنان برای براندازی حكومت نوپای اسلام و محو آیین یكتاپرستی و عدالت گستر جهانی آن، همواره پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) درگیر نبردهایی كوچك و بزرگ بود. آن حضرت در تمام درگیریها و جنگها، با آنكه برای از بین بردن ریشه شرك و بی دینی بیش از همه با دشمن غدّار برخورد داشت، چنانكه امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود: « در میدان رزم و پیكار كسی از پیامبر به دشمن نزدیك تر نبود، در عین حال آن حضرت صلح طلب و طرفدار رفتاری مسالمت آمیز بود، از نرمی در عین صلابت، گذشت، بخشندگی و مهربانی... برخوردار بود »، از این روی به شهادت تاریخ

تعداد تلفات و كشته های طرفین، در بیش از هشتاد برخورد مسلّحانه، از یكهزار و چهارصد نفر تجاوز ننمود.

رهبری دین و دنیا

پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در مدّت اقامت خود در مدینه، با استمداد از وحی و دستورات آسمانی قرآن، متصدّی كارهای دینی و دنیوی مردم بوده و چگونگی برخورد بزرگ با كوچك، پدر با فرزند، فرزند با پدر، زن با شوهر، شوهر با زن، همسایه با همسایه، حاكم با مردم، مردم با حاكم، مسلمانان با دیگران، داد و ستد با یكدیگر، كیفیت اداره جامعه، سیاست، اقتصاد، روش بندگی، عبادت و... را طبق دستورات وحی، تبلیغ و برای مردم بیان كرد.

آن وجود مقدّس برنامه های مكتب آسمانی خویش را بیش از دیگران رعایت كرده و تطبیق می نمود، او به فرمان خدا و دستور وحی منادی برادری، برابری و درهم كوبنده امتیازات موهوم نژادی و طبقاتی بود، او غُل و زنجیرها، قید وبندهای دست و پاگیر جاهلیت را برچیده و بهترین و بیشترین آزادیها را برای جهانیان به ارمغان آورد. او در مسند حكومت و رهبری مظهر تمام نمای رحمت الهی، عدالت اسلامی، ظلم ستیزی، مشورت، نصیحت، فتوّت، عفو و بخشندگی بود، اثری از كینه و انتقام در وجودش نبود، او نمونه بارز بخشش، كرم و ایثار یك رهبر اسلامی در عالم هستی است، همیشه دیگران را بر خود مقدّم می داشت، به خرما و آب قناعت می فرمود و گوشت و گندم را به دیگران می بخشید، لباسهای درشت بافت و خشن را خود می پوشید و جامه های نرم و لطیف را در اختیار دیگران می گذاشت، برخورد آن وجود مقدّس

با همه یكسان بود، حتّی در نشستهایش، نگاه نازنین خود را بین یاران تقسیم می نمود.

حجّة الوداع و ماجراهای بعد از آن

پس از آنكه اسلام از نظر قوانین تكمیل گشت و در حجةالوداع رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) مناسك حج را تعلیم مسلمانان فرمود، به هنگام بازگشت در « غدیر خُم » با تعیین جانشین كه همانا امیرمؤمنان علی (علیه السلام) بود، ادامه راه روشن گردید، آیه مباركه نازل شد كه: « امروز دین شما را كامل گردانیده و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و دین اسلام را یگانه آیین قرار دادم ».

زمانی بیش از این واقعه بزرگ نگذشت كه آثار بیماری در وجود مقدّس نبی اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نمودار شد و در بستر تب قرار گرفت، ساعت به ساعت بیماری آن حضرت شدّت یافت و سرانجام روح پاك آخرین فرستاده خدا در روز دوشنبه بیست وهشتم صفر سال یازدهم هجری به ملكوت اعلی پیوست و طبق وصیت آن حضرت، امیرمؤمنان (علیه السلام) جسد مطهّر پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را غسل داده، كفن كرد و بر او نماز گذارد، سپس یاران پیامبر دسته دسته بر پیكر پاك حضرتش نماز گذاردند و روز شنبه پیكر پاك آن حضرت، در همان حجره ای كه درگذشته بود در مدینه به دست امیرمؤمنان (علیه السلام) به خاك سپرده شد.

پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) در تمام زندگی، مظهر كامل و نمونه بارزی بود برای امانتداری، اخلاص، درستی، خوش خُلقی، دانش، بردباری، گذشت، بخشش، شجاعت، پرهیزكاری، فضیلت و رادمردی، عفّت و پاكدامنی، عدل و دادگستری،

فروتنی و تواضع، جهاد و انجام وظیفه و... و از نظر ساختمان ظاهری بدن مبارك، آن حضرت از تناسب كامل اندام برخوردار و رخسار مباركش در زیبایی و جذّابیت مانند ماه شب چهارده درخشان بود، خلاصه آنكه: آن حضرت دارای همه خصوصیات پیامبری و خاتم پیامبران بوده است، او محور دانش، دادگستری، فضیلت و مدار دین و دنیا بود كه در گذشته همتایی نداشته و در آینده نیز مانندی نخواهد داشت، دین او بهترین ادیان و كتاب او بهترین كتابها است كه: « باطل در آن راه نداشته و نخواهد داشت، زیرا كه از سوی خدای حكیم و شایسته نازل گردیده است ».

اهل بیت (علیهم السلام) خاندان وحی

اهل بیت (علیهم السلام) خاندان وحی

در اینجا شایسته است كه گزارش مختصری از احوالات اهل بیت گرامی پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، حضرت فاطمه زهراء (سلام الله علیها) و ائمّه اطهار (علیهم السلام) اشاره نماییم:

دختر پیامبر

فاطمه زهرا (سلام الله علیها)، پدرش فرستاده خدا، محمّد بن عبدالله (صلی الله علیه و آله و سلم) و مادرش، بانوی بزرگ اسلام حضرت خدیجه « اُمُّ الْمُؤمنین » می باشد.

او همسر وصی و جانشین بر حق پیامبر، حضرت علی امیرالمؤمنین (علیه السلام) است و مادر یازده امام و حجت خدا بر همه جهان و جهانیان می باشد.

حضرت زهرا (سلام الله علیها) در روز بیستم ماه جمادی الثانی و در چهل و پنجمین سال تولّد پیغمبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به دنیا آمد و در روز سه شنبه سوّم ماه جمادی الثّانی، یازده سال پس از هجرت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در سنّ هیجده سالگی به شهادت رسید و دار فانی را بدرود گفت.

مراسم غسل و كفن و دفن او را امیرالمؤمنین (علیه السلام) به عهده گرفت و طبق وصیت خودش، جنازه او را در شهر مدینه مخفیانه و در جای پنهانی، به خاك سپرد تا سندی زنده برای اثبات مظلومیت آن حضرت و ناخشنودیش از غاصبین حقّش و حقّ همسرش امیرالمؤمنین (علیه السلام) تا روز قیامت باشد.

این بانوی ارجمند، در عبادت خدا و پرهیزكاری و فضیلت آیینه تمام نمای پدرش رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بود و خدا در شأن او آیاتی چند از قرآن كریم نازل فرموده است.

پیامبر اسلام او را به امر خدا لقب

« سَیدَةُ نِساءِ الْعالَمِین » یعنی: « بزرگترین بانوی جهان » مُلقَّب نمود و او را بسیار دوست می داشت، تا آنجا كه هرگاه بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) وارد می گشت، حضرت به احترامش از جا برمی خاست به او خوش آمد می گفت و او را در كنار خود می نشانید و گاهی هم دست او را می بوسید و بارها می فرمود:

« خدا، با خشنودی فاطمه خشنود می گردد و با رنجِشِ فاطمه، غضبناك خواهد شد ».

و برای امیرالمؤمنین (علیه السلام) چند فرزند دختر به نام حضرت زینب و ام كلثوم (علیهما السلام) و پسر به نام امام حسن و امام حسین و محسن (علیهم السلام) آورد.

حضرت محسن (علیه السلام) به جهت آزاری كه از غاصبان خلافت بر او وارد شد، سقط گشته و به شهادت رسید.

امام اوّل

حضرت علی امیرالمؤمنین (علیه السلام)، فرزند ابوطالب و مادرش فاطمه بِنْتِ اَسَد است، او پسر عمو و داماد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و پدر امامان (علیهم السلام) می باشد كه پس از پیامبر پیشوای مردم جهان و امیرمؤمنان است.

در روز جمعه سیزدهم رجب، سی سال پس از تولّد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در شهر مكّه و در خانه كعبه قبله گاه مسلمانان به دنیا آمد و در شب جمعه نوزدهم ماه رمضان در مسجد كوفه در محراب عبادت، با شمشیر عبدالرحمن بن ملجم مرادی ضربت خورد كه پس از سه روز در سنّ شصت وسه سالگی به درجه رفیع شهادت نائل و به سوی پروردگار عالم شتافت.

امام حسن و امام حسین

(علیهما السلام) مراسم غسل و كفن و دفن حضرت را عهده دار شدند و جسد مطهرش را در نجف اشرف و در همین بارگاه كنونی طبق وصیت آن حضرت مخفیانه به خاك سپردند تا از گزند دشمنانی چون خوارج و حجّاج ها در امان باشد، سپس حضرت صادق و امام كاظم (علیهما السلام) آن مكان مقدّس را معرّفی و آشكار نمودند.

امیرمؤمنان و مولای متّقیان (علیه السلام)، دارای برتریهای بیشماری است. او اوّلین كسی بود كه به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ایمان آورد و در تمام عمرش بر هیچ بُتی سجده نكرد. در تمام جنگها پیروزی نصیب او بود و هیچ گاه از میدان جنگ نگریخت و در علم قضاوت كه مخصوص انبیا و اولیای خُدا است آن چنان استاد بود كه پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) درباره او فرمود:

« اَقْضاكُم عَلی » یعنی مسند قضاوت - كه حقّ انبیا و اوصیای آنان است - فقط شایسته حضرت علی (علیه السلام) می باشد زیرا او داناترین است به این علم.

و در دانش آن چنان بود كه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: « اَنَا مَدِینَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِی بابُها » یعنی: « من شهر علم هستم و علی درِ آن است ».

و در حقانیت چنان بود كه پیامبر فرمود: « عَلِی مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلی » « یعنی علی با حق است و حق با علی است ».

درباره رعیت، دادگر بود و اموال بیت المال را به طور مساوی بین مردم تقسیم می نمود، نسبت به ثروت زودگذر دنیا پرهیزكار بود و

هرگاه كه به سركشی خزانه مسلمانان می رفت، به طلاها و نقره ها كه می نگریست، می فرمود: « ای زردیها و سفیدیها بروید غیر مرا فریب دهید كه من فریب شما را نخواهم خورد » سپس آنها را میان نیازمندان تقسیم می كرد.

به بیچارگان رحم می نمود و با فقرا نشست و برخاست می كرد نیاز حاجتمندان را برمی آورد و به حق حُكم می كرد و به عدالت قضاوت می فرمود. خلاصه اینكه در همه صفات، مانند پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بود تا آنجا كه در قرآن مجید در آیه مباهله خدای تبارك وتعالی به صراحت او را نفس پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) معرفی كرده است.

- « فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ و نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُم... »

« بگو بیایید ما و شما بخوانیم فرزندان و زنان و نفوس خود را... »، سوره آل عمران: آیه 61.

امام دوم

امام حسن (علیه السلام) فرزند علی بن ابی طالب (علیه السلام)، مادرش فاطمه زهرا (سلام الله علیها) دختر گرامی پیامبر اسلام حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) است همچنین وی نوه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) می باشد، دوّمین جانشین آن حضرت است و پس از امیرالمؤمنین (علیه السلام) او پیشوای مردم است.

در روز سه شنبه نیمه ماه رمضان سال سوّم هجرت در مدینه منوّره به دنیا آمد و در روز پنج شنبه هفتم ماه صفر سال چهل و نه هجری در سنّ چهل و هفت سالگی به وسیله زهر مسموم و شهید گشت.

برادرش امام

حسین (علیه السلام) مراسم غسل و كفن و دفن او را انجام داد و در مزار بقیع، در همین جایگاه كنونی - كه متأسفانه وهابیها آن را ویران كردند - به خاك سپرد.

در علم و عبادت سرآمد مردم عصر خود بود و از همه كس بیشتر به پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شباهت داشت و در زمان خود سخاوتمندترین و بردبارترین مردم بود.

بخشش فراوانی داشت به طوری كه روزی یكی از كنیزان آن حضرت یك دسته گل به او تقدیم داشت، حضرت به او فرمود:

تو را در راه خدا آزاد ساختم و سپس اضافه نمود: خداوند ما را چنین تربیت كرده است. « فَاِذا حُییتُمْ بِتَحِیةٍ فَحَیوا بِأَحْسَن مِنْها... »

« هرگاه برای شما هدیه آورند مثل آن یا بهتر از آن را به آنان اهدا كنید ».

درباره بردباری آن حضرت گفته اند: روزی فردی شامی آن حضرت را دید و دهان به ناسزاگویی گشود. حضرت سعه صدر، پیشه نمود تا حرف خود را تمام كرد سپس به طرف او رفت و بر او سلام كرده، با صورتی خندان فرمود: « ای آقا به گمانم شما غریب هستید و شاید اشتباه می كنید! اگر از ما رضایت بخواهی راضی می شویم اگر چیزی بخواهی به تو خواهیم داد، اگر راهنمایی بخواهی دریغ نداریم و اگر از ما سرپرستی خواستی می پذیریم، اگر گرسنه باشی سیرت می نماییم، اگر برهنه باشی لباست می پوشانیم و اگر نیازمندی بی نیازت می كنیم، اگر از جایی رانده شده ای پناهت می دهیم و اگر كاری داری انجام می دهیم ».

مرد شامی چون كلمات

حضرت امام حسن (علیه السلام) را شنید به گریه آمد و فهمید كه دستگاه تبلیغاتی و دروغ پرداز معاویه چقدر او را به اشتباه انداخته است، سپس اظهار داشت:

گواهی می دهم كه تویی حجّت خدا در روی زمین و « خدا بهتر می داند كه رسالت خود را در چه خاندانی قرار دهد ».

« الله اَعْلَمُ حَیثُ یجْعَلُ رِسالَتَهُ »

امام سوم

امام حسین (علیه السلام)، فرزند علی بن ابی طالب (علیه السلام) است، مادرش فاطمه زهرا (سلام الله علیها)، دختر پیامبر اسلام حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم)، نوه رسول خدا و سومین جانشین او است كه پس از برادرش امام حسن (علیه السلام) پیشوای مردم است.

در روز پنج شنبه سوم ماه شعبان سال چهارم هجرت در مدینه منوّره به دنیا آمد و در روز شنبه دهم محرّم سال شصت ویك هجری، روز واقعه معروف عاشورا با لب تشنه و مظلوم شهید شد.

سه روز پس از شهادت جانگدازش، فرزندش حضرت امام زین العابدین (علیه السلام) پیكر آغشته به خون آن حضرت را در همین بارگاه فعلی در كربلا به خاك سپرد. در هنگام شهادت پنجاه و هفت سال از عمر شریفش می گذشت.

فضایل حضرتش بیش از آن است كه بیان شود، او جگر گوشه رسول خدا بود و پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرمودند:

« حُسَینٌ مِنِّی وَ اَنَا مِنْ حُسَین »، « حسین از من است و من از حسینم » و نیز پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) درباره او و برادرش امام حسن (علیهما السلام) فرمود: « هُما رَیحانَتای فی الدُّنْیا

»، « حسن و حسین دو گُل خوشبوی من در دنیا هستند » و همچنین فرمودند: « اَلْحَسَنُ وَالْحُسَینُ سَیدا شَبابِ اَهْلِ الْجَنَّة » « حسن و حسین دو سرور جوانان اهل بهشتند » و نیز فرموده اند: « اَلْحَسَنُ وَالْحُسَینُ اِمامانِ قاما اَوْ قَعَدا »، « حسن و حسین دو امامند، قیام كنند و یإ قیام نكنند ».

امام حسین (علیه السلام)، دانشمندترین و عابدترین مردم و آیینه تمام نمای پدرش امیرالمؤمنین (علیه السلام) و جدّش پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بود.

بیشتر شبها شخصاً انبان هایی پر از آذوقه برای مستمندان به دوش می كشید كه پس از شهادت حضرتش اثر این بارها در شانه مباركش دیده می شد، بسیار كریم، بزرگوار و بردبار بود.

در روایتی چنین آمده: عرب بادیه نشینی ضمن چند بیت شعر از آن حضرت درخواست بخشش نمود و عرضه داشت:

لَمْ یخبِ الاْنَ مَنْ رَجاكَ وَمَنْ

حَرَّكَ مِنْ دُونِ بابِكَ الْحَلَقَةَ

هر كه به تو امید داشته نومید نگشته است

و هر آنكس كه در خانه ات را كوبیده است

اَنْتَ جَوادٌ وَاَنْتَ مُعْتَمَدٌ

اَبُوكَ قَدْ كانَ قاتِلَ الْفَسَقَةِ

تو سخاوتمند و پناه بی پناهانی

پدرت به تحقیق نابود كننده فاسقین بود

لَوْ لاَ الَّذی كانَ مِنْ اَوائِلِكُمْ

كانَتْ عَلَینا الْجَحیمُ مُنْطَبِقَةً

اگر راهنمایی های پدر وجدَّت نبود

هر آینه دوزخ همه ما را فرا می گرفت

سپس امام حسین (علیه السلام) چهار هزار دینار به او داد و از او طلب عفو نموده چنین فرمود:

خُذْها فَإنّی اِلَیكَ مُعْتَذِرٌ

وَأعْلَمْ بِأَنّی عَلَیكَ ذُو شَفَقَة

بگیر این مبلغ را من از تو پوزش می خواهم

و بدان كه من نسبت به تو مهربانم

لَوْ

كانَ فی سَیرِنا الغَداةُ عَصی

اَمْسَتْ سَمانا عَلَیكَ مْنْدَفِقَة

اگر روزی حكومت ظاهری دنیا به دست ما آمد

ثروت سرشاری بر شما ریزش خواهد نمود

لكِنَّ رَیبَ الزَّمانِ ذُو غِیرٍ

وَالْكَفُّ مِنّی قَلیلَةُ النَّفَقَة

امّا چه كنم كه گردش زمانه به دلخواهم نیست

و اینك آنچه به تو عطا كردم كم و اندك است

آن مرد عرب پول را گرفت و گریست، حضرت به او فرمود: شاید از كمی عطای ما ناراحت شدی؟ گفت: خیر، ولی گریه ام برای این است كه چگونه زمین این دست با سخاوت را در دل خود پنهان می سازد.

آری! چنین شخصیتی بود كه با نهضت خونین خود اسلام و دین جدّش، بلكه جهانی را برای ابد زنده كرد. نهضت حسینی، نهضتی بود كه در جهان سابقه نداشت.

امام حسین (علیه السلام) پس از برادرش، برترین مردم جهان بود كه خون خود را برای آبیاری درخت اسلام اهدا كرد.

امام چهارم

حضرت علی بن الحسین، زین العابدین (علیه السلام) فرزند امام حسین (علیه السلام) و مادرش « شهربانو »، (دختر یزدگرد پادشاه ایران) است. در روز پنج شنبه، پنجم ماه شعبان سال سی وهشت هجرت و گفته شده: روز پنج شنبه پانزدهم جمادی الاُولی سال سی وشش هجرت و روزی كه جدّش امیرالمؤمنین (علیه السلام) بصره را فتح كرد، در مدینه منوّره به دنیا آمد و در روز شنبه دوازدهم محرّم و به نقلی بیست وپنجم محرّم سال نود و پنج (هجرت) با زهر كشنده ای به شهادت رسید، در حالی كه از عمر شریف آن بزرگوار پنجاه وهفت و به نقل دیگر پنجاه ونه سال می گذشت.

پیكر پاك آن امام معصوم توسط فرزند برومندش امام باقر

(علیه السلام) در شهر مدینه در قبرستان بقیع كنار عموی خود، امام حسن مجتبی (علیه السلام) به خاك سپرده شد.

در دانش و فضیلت و پرهیزكاری و دادرسی بی پناهان در زمان خود بی نظیر بود كه علمای ما نیز روایات بی شمار و پندها و دعاهای بسیار زیادی را از آن حضرت نقل كرده اند. در شبهای تاریك چهره خود را می پوشانید تا كسی او را نشناسد و انبان هایی از سكّه های طلا و نقره و یا از غذا و هیزم پركرده به دوش می گرفت و درب یكایك خانه ها می رفت و از روی قُرعه بین مستمندان تقسیم می نمود، پس از شهادت حضرت مردم مدینه فهمیدند كسی كه نقاب به چهره داشته و انبان به دوش می گرفت آن حضرت بوده. بسیار خوش می داشت تا بر سر سفره او یتیمان، نیازمندان و مسكینان بنشینند.

از اخلاق نیك آن حضرت این بود كه هر ماه یك بار غلامان خود را گِرد خود جمع می كرد و به آنان می فرمود: هر كدام از شما زن می خواهد، به او همسر خواهم داد و هر كس میل دارد او را به دیگری بفروشم خواهم فروخت، هر كس مایل است آزادش می كنم و هنگامی كه مستمندی از او درخواستی می نمود، می فرمود: آفرین بر تو كه توشه مرا به آخرت می رسانی.

آنقدر سجده های طولانی می كرد كه به او لقب « سَجّاد » یعنی: بسیار سجده كننده دادند و در اثر سَجده بسیار پیشانی و دو كف دست و دو سر زانوانش پینه بسته بود و آنقدر عبادت می كرد

كه به او « زَینُ الْعابِدِین » گفتند، یعنی زینت عبادت كنندگان.

هرگاه به نماز می ایستاد بدنش مانند بید می لرزید و رنگ صورتش زرد می شد.

مردی از نزدیكانش به او ناسزا گفت، حضرت ساكت ماند و چیزی نفرمود پس از چندی به سوی او روان شد، حاضرین گمان كردند حضرت می خواهد جوابش را بدهد، ولی حضرت این آیه از قرآن را قرائت فرمود:

« وَالْكاظِمینَ الْغَیظَ وَالْعافینَ عَنِ النَّاسِ وَالله یحِبُّ الْمُحْسِنینَ »

« آنان كه غضب خود را فرو می برند و از خطای مردم درمی گذرند و خدا نیكوكاران را دوست می دارد ».

سپس حضرت به آن مرد گفت: برادرم شما مقابل من ایستادی و گفتی... و گفتی...، اگر راست گفتی و این صفات در من بوده است، از خدا برای خود آمرزش می طلبم، و اگر ناروا و بی جا گفتی و اینها در من راه نداشته است، از خدا برای شما آمرزش می خواهم.

امام پنجم

حضرت محمّد باقِر (علیه السلام) فرزند امام زَینُ العابِدین (علیه السلام) است، مادرش فاطمه دختر امام حسن مجتبی (علیه السلام) است، او در روز جمعه اوّل ماه رجب و به نقلی روز دوشنبه سوم ماه صفر سال پنجاه و هفت هجری در شهر مدینه منوّره به دنیا آمد و در روز دوشنبه هفتم ماه ذی الحجه سال یكصد و چهارده به وسیله زهر مسموم گردیده و شهید شد.

هنگام شهادت از سنّ مباركش پنجاه و هفت سال می گذشت، بدن مطهّرش در مدینه منوَّرِه در قبرستان بقیع كنار پدر و عمویش به خاك سپرده شد.

دارای كرامتهای بزرگ، سیادت و آقایی، دیانت و دانشِ سرشار و بردباری

فراوان و اخلاق نیكو و عبادت بسیار و فروتنی و سخاوت بی كران بود.

در نیك خُلقی آن حضرت می گویند: روزی یك نفر مسیحی به آن حضرت گفت: تو بَقَر « یعنی تو گاو هستی » ؟ حضرت فرمود: نه، من باقِرَم « شكافنده علوم » او گفت: تو فرزند آن زن آشپزی؟ حضرت فرمود: این حرفه اوست. گفت: تو پسر آن زن سیاه رنگ بدكاره زنگی هستی؟ حضرت فرمود: اگر شما راست می گویی خدا آن زن را بیامرزد و اگر ناروا گفتی خدا شما را بیامرزد.

در اثر این برخورد پیامبرگونه امام (علیه السلام) مرد مسیحی فوراً مسلمان شد.

حضرت باقر (علیه السلام) در دانش مانند پدران خود دریای خروشانی بود كه به هر پرسشی بی درنگ پاسخ می داد.

اِبنِ عَطای مَكّی می گوید: علمای بزرگ كه به خدمت حضرت باقر (علیه السلام) می رسیدند، كوچك می شدند و به قدری نزد حضرت متواضع می شدند كه ندیدم نزد هیچ كس دیگری به این شكل تواضع كنند.

حَكَمِ بْنِ عَقَبَه با آن همه بزرگی كه در نظر مردم می داشت، در خدمت حضرت باقر (علیه السلام) مانند كودكی بود كه در حضور آموزگارش نشسته باشد.

محمد بن مسلم می گوید: هرگاه چیزی به خاطرم می آمد از حضرت باقر (علیه السلام) پرسش می نمودم و به اندازه سی هزار حدیث از آن حضرت پرسیده ام.

حضرت باقر (علیه السلام) همیشه به یاد خدا بود، فرزندش حضرت صادق (علیه السلام) می فرماید:

« پدرم بسیار ذكر خدا می گفت و من همراهش بودم، او همیشه تسبیح خدا می نمود و هر چند كه با مردم حرف می زد از

یاد خدا غافل نمی گردید، عبادت و پارساییش بسیار بود و اشكها از چشمانش جاری بود ».

امام ششم

حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) فرزند امام محمّد باقر (علیه السلام) است و مادرش فاطمه « اُمِّ فَرْوَه » بود.

در روز جمعه هفدهم ربیع الاوّل مصادف با روز ولادت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، در سال هشتاد وسه هجری پا به دنیا نهاد و در روز بیست و پنجم شوّال سال یكصد و چهل و هشت هجری مسموم شده به درجه رفیعه شهادت نایل گردید.

هنگام شهادت از سنّ مباركش شصت و پنج سال می گذشت و در مدینه منوَّره در قبرستان بقیع كنار پدر و جدّش به خاك سپرده شد.

دانش و فضیلت، فِقاهت و حكمت، زهد و پارسایی، راستی و عدالت، نجابت و بزرگی، سخاوت و شجاعت و دیگر صفات پسندیده در او بسیار و بی شمار بود.

مرحوم شیخ مفید رحمةالله علیه می فرماید: علمای آنقدر كه از حضرت صادق (علیه السلام) روایت نموده اند، از هیچ یك از اهل بیت استفاده ننموده اند و راویان مورد اعتمادی كه از آن حضرت روایت نقل كرده اند قریب چهار هزار نفرند.

ابوحنیفه پیشوای فرقه حَنَفیه از اهل سنّت، از شاگردان مكتب حضرت صادق (علیه السلام) بود و همچنین دیگر پیشوایان اهل سنّت شاگردان مكتب آن حضرت نیز بودند، بلكه بعضی از آنان شاگردان با واسطه بودند. خیلی از علوم جدید مانند شیمی و فیزیك، هیئت و ستاره شناسی، راه اكتشاف معادن و استخراج ذخیره های معدنی و غیره را حضرت پایه گذار بودند.

حضرت به قدری پارسا بود كه خوراكش سركه و روغن زیتون و لباسش

زِبْر و خشن بود و چه بسا لباس وصله دار می پوشید و خودش در باغ به كار می پرداخت.

عبادت و نمازش طولانی و بسیار بود، نفع و كمكش به بندگان خدا شامل دوستان و دشمنان می شد، عزم و همّتش در ترویج دین خدا و بیان احكام قرآن و مسائل شرع قابل وصف نبود، او در این زمینه از درگیری امویان با عباسیان نوپا استفاده كرده و تجدید مبانی دین و شرع مبین اسلام نمود، از این رو پیروان مكتب حضرتش را « جعفری » می نامند.

امام هفتم

حضرت مُوسَی بْنِ جَعفَر (علیه السلام) ملقّب به كاظم است، مادرش حمیده خاتون « مُصَفّاة » می باشد.

آن حضرت در روز یك شنبه هفتم ماه صفر سال یكصد وبیست وهشت هجری در « ابواء » كه منزلی است بین مكّه و مدینه به دنیا آمد و در روز بیست و پنجم ماه رجب سال یكصد و هشتاد و سه هجری پس از مدّت چهارده سال كه در زندان ظلم و بیداد هارون عباسی به سر برده بود، در همان زندان در سنّ پنجاه و پنج سالگی با زهر مسموم و به درجه رفیعه شهادت نایل گردید. مراسم غسل و كفن و دفن آن حضرت را فرزندشان حضرت رضا (علیه السلام) عهده دار و در همین مرقد شریف فعلی در كاظمین به خاك سپرده شد.

دانشمندترین، فاضل ترین و شجاع ترین مردم زمان خود بود، خوش رفتار و نیك اخلاق بود، فضل و دانش او بر همه آشكار بود، بزرگ مقام و بلند منزلت بود.

حضرت كاظم (علیه السلام) عبادتش بسیار و سَجده هایش طولانی بود و آنقدر غضب خود

را فرو می نشاند كه او را « كاظِم: فرونشاننده » نامیدند و آنقدر صالح بود كه به او « اَلْعَبْدُ الصّالِح » می گفتند.

دانش او در علوم مختلفه بسیار بود و بر همه اَقران خود برتری داشت، حدیث مشهور « بریهه » بزرگ مسیحیان نمونه ای بارز از دانش آن حضرت است كه پس از محكوم شدن توسط آن حضرت اسلام را اختیار كرده و مسلمان خوبی شد.

در سخاوت آن حضرت گفته اند: هنگامی كه مستمندی از حضرت درخواست یكصد درهم می نماید، امام (علیه السلام) برای اینكه شرمندگی مسئلت را از او دور كند و او را به دانش و فراگیری علم تشویق نموده و معلومات او را به دست آورده و آشكار كند، چند مسأله از او سؤال می كند و چون خوب جواب می دهد دو هزار درهم به او می بخشد.

در قرآن خواندن از همه مردم خوش صداتر و كوشاتر و در عبادت و بندگی خدا یگانه عصر خویش و در گریه و تضرّع به درگاه الهی بر همه پیشی داشت.

امام هشتم

حضرت عَلِی بْنِ مُوسَی الرِّضا (علیه السلام) است و مادرش نَجْمِه خاتون می باشد. در روز جمعه یازدهم ذی القعده سال صد وچهل وهشت هجری در مدینه منوّره به دنیا آمد و در روز آخر ماه صفر سال دویست و سه در سنّ پنجاه و پنج سالگی با زهر مسموم و شهید گردید.

مراسم غسل و كفن حضرتش را فرزندش حضرت جواد (علیه السلام) عهده دار گردید و در بارگاه فعلی در خراسان در شهر مقدّس « مشهد » به خاك سپرده شد.

دانش و فضیلت، نجابت و سخاوت، نیك خُلقی

و فروتنی و عبادات آن حضرت مشهور و نیازی به گفتن ندارد.

مأمون، خلیفه عباسی كه در مكر و خدعه و حیله گری مشهور است با یك نقشه موذیانه و حساب شده از حضرتش درخواست كرد تا به جای وی خلافت اسلامی را عهده دار شود ولی حضرت مقام خلافت را نپذیرفت، زیرا از نیرنگ مأمون در این پیشنهاد باخبر بود و چون حضرت رضا (علیه السلام) خلافت را نپذیرفت، مأمون با تهدید حضرت را وادار ساخت كه ولایت عهدی را قبول كند. حضرت رضا (علیه السلام) به شرطی كه در امور مملكت و شئون دولت وقت، دخالت نكند به این پیشنهاد تن در داد.

مأمون كه همیشه در اندیشه ترور شخصیت حضرت بود، گاه و بی گاه میزگردی ترتیب می داد و رؤسای ادیان و مذاهب را دعوت كرده و از حضرت نیز می خواست كه در این مجالس شركت نماید. امام رضا (علیه السلام) نیز شركت می فرمود و دانش فراوان او درباره ادیان و مذاهب، همگی را به اعجاب و تحسین وامی داشت و مأمون را ناكام و شكست خورده می نمود.

حضرت رضا (علیه السلام) در عبادات كوشش فراوانی داشت و بیشتر شب ها را به عبادت سپری می كرد و چه بسیار از اوقات كه در هر سه روز یك بار تمام قرآن را تلاوت می فرمود و خیلی از اوقات در شبانه روز هزار ركعت نماز می خواند و گاهی ساعت ها سر به سجود می نهاد و با خدای خود راز و نیاز می كرد.

روزه بسیار می گرفت و دارای بخشش فراوانی بود و صدقات خود را پنهانی، به خصوص در

شب های تاریك به مستمندان می رسانید.

در آداب معاشرت آنقدر بزرگوار بود كه هیچ گاه كسی را با زبان آزار نداد، در سخن گفتن دچار اشتباه نمی شد و اگر در مجلسی كسانی اطراف او بودند تكیه نمی نمود و هیچ گاه با صدای بلند نمی خندید.

وقتی سفره گسترده می شد - به خصوص زمانی كه حضرت در خراسان حضور داشت و ولایت عهدی را مأمون بر او تحمیل كرده بود - همه اهل خانه حتّی نوكران را احضار می كرد و با آنان بر سرِ یك سفره غذا میل می نمود.

امام نهم

حضرت محمّد جَواد (علیه السلام) فرزند علی بن موسی الرضا (علیه السلام) است. مادرش سبیكه خاتون می باشد.

در روز دهم ماه رجب سال یكصد و نود و پنج هجری در مدینه منوَّره به دنیا آمد و در روز آخر ذی القعده سال دویست و بیست در سنّ بیست وپنج سالگی با زهر مسموم و شهید گردید، بدن مباركش در كنار قبر جدّش حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) در شهر كاظمین، همین جایگاه فعلی به خاك سپرده شد.

در زمان خود دانشمندترین، فاضل ترین، سخاوتمندترین، خوش اخلاق ترین و فصیح ترین مردم بود و هرگاه سوار می شد یك كیسه طلا و نقره همراه خود برمی داشت و هیچ یك از درخواست كنندگان را رد نمی نمود و هركس از عموزاده هایش كه از او درخواست چیزی می كرد كمتر از پنجاه دینار به او نمی داد و هرگاه از عمّه زاده هایش از او چیزی طلب می نمود كمتر از پنج دینار به او عطا نمی فرمود.

از نمونه های بارزی كه دانش فراوان

حضرتش را بر مردم ثابت كرد این بود كه یك سال پس از اعمال حجّ، هشتاد نفر از دانشمندان مَمالك مختلف گرد او جمع شدند و از مسائل گوناگون پرسش نمودند، حضرت نیز به همگی جواب فرمود.

از چیزهایی كه بسیار شگفت انگیز است این بود كه در سنّ نُه سالگی مردم بسیاری گردِ آن حضرت جمع شدند و در یك مجلس (به سمینارها و كنفرانسهای چند روزه نیز مجلس گفته می شود) از آن بزرگوار سی هزار پرسش كردند و همه را بدون درنگ و بی غلط جواب فرمود.

البته این قبیل كارها از خاندان وحی و قرآن دور نیست و حتّی خلیفه وقت هم بارها حضرت را با پرسشهای بزرگی امتحان می كرد كه جواب همه را به بهترین وجه می گرفت.

امام دهم

حضرت عَلِی النَّقی (علیه السلام) فرزند امام محمّد جواد (علیه السلام) است و مادرش سمانه خاتون است. در روز پانزدهم ماه ذی الحجّه یا دوم رجب سال دویست و دوازده هجری در مدینه منوَّره به دنیا آمد و در روز دوشنبه سوم ماه رجب سال دویست و پنجاه و چهار در سنّ چهل و دو سالگی در شهر سامرا با زهر مسموم و به درجه رفیعه شهادت نایل گردید و در همان سامرا در جایگاه كنونی به خاك سپرده شد.

او با فضیلت ترین، دانشمندترین، سخاوتمندترین، خوش زبان ترین، عابدترین و خوش اخلاق ترین مردم زمان خود بود.

« اربلی » ضمن داستانی بسیار زیبا و جالب درباره سخاوت آن حضرت این روایت را نقل كرده است كه:

روزی خلیفه سی هزار درهم برای آن حضرت فرستاد، حضرت همه آن پولها را به یك عرب

بیابانی كه مقروض بود بخشید و به او گفت: با این پول قرض خود را می پردازی و بقیه را صرف خانواده ات می كنی و مرا از این مقدار كم معذور می داری.

مرد عرب عرض كرد: ای پسر رسول خدا، آرزوی من كمتر از یك سوم این مقدار پول بود ولی خدا بهتر می داند كه رسالت خود را در چه خاندانی قرار دهد، سپس مرد عرب با شادی بسیار پول را گرفت و رفت.

امام یازدهم

حضرت حسن عسكری (علیه السلام) فرزند امام عَلِی النَّقی (علیه السلام) است و مادرش « حُدیث » خاتون می باشد.

در روز جمعه هشتم ربیع الثانی سال دویست و سی دو هجری در مدینه منوَّره به دنیا آمد و در روز جمعه هشتم ربیع الاوّل سال دویست و شصت در سنّ بیست و هشت سالگی در شهر سامرا با زهر مسموم و به شهادت نایل گردید.

مراسم غسل و كفن و دفن آن حضرت را فرزند برومندش امام زمان « عجّل الله تعالی فرجه الشریف » عهده دار شد و در جوار پدرش در سامرا در همین بارگاه كنونی به خاك سپرده شد.

فضیلت و دانش، شرف و نجابت، بزرگی و عبادت، فروتنی و مكارم اخلاق آن حضرت بر كسɠپوشیده نیست.

بسیار خوش اندام و زیبا چهره و با آن كمی سنّ، دارای اُبُهَّت و عظمت خاصّی بود و در اخلاق به پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شباهت داشت، درباره كَرَم آن حضرت از اسماعیل روایتی رسیده است كه می گوید: در سر راه حضرت نشستم، هنگامی كه از كنار من عبور می كرد برایش سوگند یاد كردم و اظهار

نیاز نمودم، حضرت فرمود: آیا سوگند دروغ به خدا بر زبان جاری می كنی، در حالی كه دویست دینار پنهان كرده ای؟ سپس اضافه نمود: این گفتار من برای آن نیست كه تو را از بخشش خود به دور كنم و آنگاه حضرت روبه غلام خود كرده به او فرمود: هر آنچه با خود داری به او بده و غلام حضرت یكصد دینار به من داد.

مرد دیگری كه به پانصد درهم نیاز داشت همراه با فرزند خود كه به سیصد درهم محتاج بود، چون آوازه سخاوت و بخشش آن حضرت را می شنود، به خدمتش می رسند و قبل از آنكه آن پدر و پسر نیاز خود را بازگو كنند، حضرت توسط غلام خود پانصد درهم برای پدر و سیصد درهم برای پسر عنایت می فرماید.

بزرگواری و بخشش آن حضرت نَه فقط شامل حال مسلمانان می شد، بلكه شامل حال غیرمسلمانان نیز بود و به همین جهت بود كه می بینیم مسیحیان آن زمان همگی گواهی می دادند كه آن حضرت در فضیلت و دانش و اعجاز مانند حضرت مسیح (علیه السلام) است.

آن بزرگوار در عبادت كوشا و اغلب، شب زنده دار بود.

امام دوازدهم

حضرت مهدی، مُحمّدِ بْنِ الحسن الْعَسْكَری « عجّل الله تعالی فرجه الشریف » است و كنیه او ابوالقاسم می باشد، یعنی: حضرتش هم نام جدش پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و نیز هم كُنیه او است، مادرش نَرْجِس خاتون می باشد. در نیمه شعبان سال دویست و پنجاه و پنج هجری در شهر سامرا به دنیا آمده است.

امام زمان « عجّل الله تعالی فرجه الشریف » آخرین حُجّت

خدا در روی زمین و آخرین جانشین پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) و دوازدهمین امام مسلمانان می باشد.

خدای تبارك و تعالی به اراده خود عمر حضرتش را طولانی نمود و آن حضرت از نظرها پنهان شد تا در آخَرُالزَّمان ظهور كند و جهان را پر از عدل و داد نماید پس از آنكه از ظلم و ستم پر شده باشد.

پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمّه اطهار (علیهم السلام) به ما خبر داده اند كه مهدی موعود، زنده و پاینده است تا آن روز كه ظاهر گردد و سراسر گیتی را به تصرُّف درآورده و در آن عدالت را گسترش دهد و كاخهای ستم را واژگون سازد، « تا خدای تبارك و تعالی دین اسلام را بر ادیان عالم پیروز گرداند گرچه بر مشركان ناگوار آید ».

« بار پروردگارا، در ظهورش تعجیل كن و... و ما را از یاوران وفادارش قرار بده... »

و چون امام زمان « عجّل الله تعالی فرجه الشریف » در خانه خود از انظار پنهان شد، مسلمانان محل غیبت آن حضرت را در سامرا زیارتگاه خود قرار داده اند كه اكنون آنجا به سرداب غیبت مشهور است.

البته در زمان غیبت امام زمان « عجّل الله تعالی فرجه الشریف » وظایف شیعیان بسیار زیاد است مانند: آشنایی كامل با آن حضرت، انتظار فرج آن بزرگوار و همچنین دعا برای سلامتی و فرج آن حضرت و همچنین توسّل در مشكلات و ناگواریها به دامان پرفیض آن بزرگوار و دیگر وظایفی كه این جزوه گنجایش ذكر آن را ندارد.

از خدای تبارك و تعالی توفیق عمل

به آن وظایف را خواستاریم.

فروع دین

فروع دین

قبل از ورود به بخش دوم تعالیم عالیه اسلام، لازم است بدانیم كه اصول عقاید اسلام، ارتباط به فكر و اندیشه انسان دارد، لذا باید اعتقاد به آن از روی دلیل و اجتهاد باشد، امّا فروع دین كه دامنه وسیع آن، همه جزئیات و كلیات زندگی، حركات و سكنات انسان، از قبل از تولّد تا بعد از وفات را در برمی گیرد و انسان - غالباً - نمی رسد در همه آنها اجتهاد كند، می تواند در آن از مجتهد جامع الشرایطی تقلید نماید.

از آنجا كه فروع دین اسلام بسیار است، ما تنها به ده مورد مهم و معروف آن اشاره نموده، سپس به بیان بعضی دیگر كه احتیاج به كمی توضیح دارد می پردازیم:

1 - نماز

2 - روزه

3 - خمس

4 - زكات

5 - حج

6 - جهاد

7 - امر به معروف

8 - نهی از منكر

9 - تولّی

10 - تبرّی

مخفی نماند كه این ده فرع مهم به اضافه فروعات دیگری مانند: خرید وفروش، نكاح و طلاق، قصاص و دیات، در همین كتاب « بخش مسائل » بیان می گردد، ولی بعضی از فروعات مهم دیگر روز مانند: جامعه و نظام اسلامی، سیاست و اقتصاد، ارتش و مقرّرات نظامی، قضاوت و حكومت، حرّیت و آزادی، فرهنگ و بهداشت و غیره را در همین بخش دوم تعالیم عالیه اسلام به طور مختصر بیان می نماییم. انشاءالله تعالی

جامعه و نظام اسلامی

تردیدی نیست كه آیین اسلام برنامه خاصّی برای زندگی اجتماعی بشر در نظر گرفته و سعادت جامعه را با قوانین عملی و معیارهای اخلاقی و معنوی تأمین می كند و تا قبل

از نیم قرن مقرّرات اجتماعی اسلام، كم و بیش بر كشورهای اسلامی حكومت می كرد و گاهی نمونه هایی از تمدّن اسلامی به گوش می خورد كه بی نهایت جالب، چشمگیر و حیرت انگیز بود.

اسلام جوابگوی نیازمندیهای مردم دنیا و برطرف كننده مشكلات جهان بشریت است و اگر حكومت اسلامی به طور صحیح و درست و منطبق با قوانین و احكام دین بر جهان حاكم شود دنیا همانند بهشت، خوش كامی همگان را به همراه خواهد داشت از این رو زمینه این پرسش فراهم می شود كه این آیین چیست؟ و چگونه جوابگوی سعادت و خوشبختی جوامع مختلف مردم دنیاست؟ در دورانی كه بشر بر اتم و انرژی دست یافته و قدرت علمی او از محدوده زمین خارج شده است و در زمانی كه موشك ها و سفینه های او به فضا نفوذ كرده و از طرفی طرح جنگ ستارگان بر افكار او حاكم است، آیا اسلام توان اداره جامعه و قابلیت بازگشت به عرصه حكومت را دارد؟ آیا اگر به قدرت برسد موقعیت سازنده و مثبتی برای حلّ مشكلات جهانیان دارد؟ این پرسش ها نیازمند به پاسخ بوده كه در صفحات آینده روشن خواهد شد.

چگونه اسلام توانایی اداره بشر در تمام ابعاد و شئون مختلف زندگی را به احسن وجه داراست و چگونه احكام الهی و دستورات آن با كیفیت ها و واقعیت های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی جهان بشریت منطبق می باشد.

سیاست

اسلام زیباترین و سازنده ترین سیاست و روش اداره مملكت را بر اساس آزادی، حفظ مصالح عمومی، عدالت اجتماعی و آرامش همگانی جامعه قرار داده و با در نظر گرفتن هدفهای اساسی

زندگی در محور نوع دوستی و برادری، همه ملّت ها را یكسان دانسته و فرموده است: « همواره بر نیكی و پرهیزكاری یكدیگر را كمك كنید و هرگز بر گناه و دشمنی همكاری ننمایید » امتیازات خیالی قبیله ای و نژادی اجتماع را كنار زده، زیرا اینها ملاك امتیاز نیست، « البته گرامی ترین شما نزد خدا باتقواترین شما است ».

دقیقاً سیاستی كه پیشوایان معصوم اسلام با بهترین روش عملی در دوران حكومت ظاهری خویش پایه گذاری نمودند دارای هدفی عالی و روشن بوده، اجتماع را از آتش اختلاف، بیچارگی، فقر، نادانی، نگرانی و افسردگی دور كرده و امنیت عمومی، رفاه و آسایش اجتماعی در سایه تقوی را برای آنان به ارمغان آورده است.

اسلام به منظور حفظ حقوق و منافع اجتماع، هر فرد از افراد امّت را مسئول دانسته و فرموده است: « همه شما نسبت به رعیت خود مسئولیت دارید » و « كسی كه در جامعه اسلامی صبح كند و نسبت به كارهای مسلمانان اهمیت ندهد و خود را مسئول نداند مسلمان نیست » بدین وسیله روحیه بی تفاوتی و حربه « به من چه » و « مرا چكار » را با قاطعیت رد كرده است.

اسلام استبدادستیز است

اسلام برای جلوگیری از ظلم، استبداد و خودكامگی شیوه حكومت وراثتی، سلطنتی و تك حزبی را كنار گذارده و مقدّرات اداره كشور اسلامی را نسبت به غیرمعصومین: به صورت شورا، اكثریت آراء و تعدّدیت، در كف با كفایت شورای فقهای مراجع كه تنها نهاد دارای مقام پیشوایی شرعی در اسلام بعد از امامان معصوم: می باشد قرار داده است. و از طرفی هر یك از افراد

امّت اسلامی، در حق انتخاب آنها آزاد بوده و تا زمانی كه هریك فاقد یكی از این شرایط نشده است در مقام شورای فقهای مراجع رهبری باقی می ماند و گرنه شخص دیگری را كه دارای خصوصیات ویژه و مرجع تقلید مردم باشد برای پُركردن جای او انتخاب می كنند. و همچنین امّت اسلامی از آزادی كامل در انتخابات برای تشكیل مجلس برخوردار بوده تا مجلس در چهارچوب اسلام و قوانین كلّی آن كه در عصر غیبت توسط فقهای عادل و علمایی كه آشنایی كامل به مسائل دینی، امور اجتماعی و دنیایی اسلام دارند و از طریق قرآن، روش معصومین: (سنّت) عقل و اجماع فقها به دست می آید، آن را بر موارد جزیی و نمونه های خارجی تطبیق و پیاده نمایند و در صورتی كه مقرّراتی از آن اصول منشعب شود آنها را معین و سپس برای اجرا به قوه مجریه و مسئولین دولت اسلامی ابلاغ نموده، تا آنان با كمال صداقت و دلسوزی برای حفظ عدالت، امنیت و رفاه عمومی اقدام نمایند. و به عبارت رساتر: مجلس به هیچ وجه حقّ قانونگذاری در مقابل قوانین شرع و كم و زیاد كردن آن را ندارد، زیرا « حلال محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) حلال است تا روز قیامت و حرام محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) حرام است تا روز قیامت » وظیفه مجلس در اسلام منحصر است در تشخیص بهترین راه برای تطبیق قوانین شرع اگر خود شرع راهی را معین نكرده باشد.

مثلاً: شرع معین نموده كه تجارت دست مردم باشد، اینجا مجلس حق ندارد این راه را

تغییر داده و در دست دولت یا افراد مخصوصی و به شكل انحصاری قرار دهد، ولی شرع معین ننموده كه مسیر اتومبیل ها به دست راست باشد یا به دست چپ، اینجا مجلس حق دارد بهترین راه مسیر اتومبیل ها را معین نماید.

سپس بعد از تشخیص و تعیین بهترین راهها حكومت اسلامی موظّف است برای تحقّق آن در چهارچوب كامل شرع، از تمام وسایلی كه مایه ترقّی فرهنگ و سطح فكر جامعه و سبب گسترش رفاه و ارتقای سطح زندگی مردم است، استفاده نماید.

اسلام و بیمه اجتماعی

بیمه اجتماعی در اسلام یكی از آرزوهای دیرینه انسانیت و بشریت است زیرا اسلام این آرزوی فطری بشری را كه مورد دغدغه همه انسانها است به بهترین وجه و با در نظر گرفتن همه ابعاد انسانی و جنبه های اخلاقی آن پاسخ گفته است.

تاریخ به طور قطع به خود ندیده، نه در ادیان قبل از اسلام و نه در مكاتب پدید آمده بعد از آن، با همه پیشرفتهای علمی و حقوقی روز خصوصاً در سیستم بیمه و تأمین فردی و اجتماعی دنیا، نظام بیمه جامع و كاملی مانند بیمه اجتماعی كه اسلام آن را به جهانیان ارائه نموده است.

نمونه هایی از بیمه اجتماعی اسلام

نمونه اوّل

اسلام - از زبان پیامبر اكرم و اهل بیت معصومین (علیهم السلام) - در قانون بیمه اجتماعی خود مطالبی را گنجانیده و با دقّت آن را تطبیق نموده است:

1- اگر شخصی از دنیا برود و از خود ثروت و اموالی را بجا گذارد، تمامی آن اموال و ثروت با شرایط مربوطه از آنِ ورثه است و كمترین وجهی به عنوان مالیات از او گرفته نمی شود، این در حالی است كه جاهلیت و دولتهای معاصر آن، بلكه دولتهای امروز دنیا، نیز بر ارث مالیات وضع كرده و می كنند.

2- اگر شخصی از دنیا برود و بدهكار باشد، یا زن و فرزند بی سرپرست و بی رزق و روزی از خود برجاگذارد، بدهی او و سرپرستی زن و فرزندان و روزی آنان، به عهده امام مسلمین و دولت اسلامی است این مطلب نیز مانند موضوع اوّل در هیچ جای دنیا تطبیق نمی گردد.

3- این دو مطلب فوق به اضافه آن خدمات مالی است كه بیت المال

مسلمین به همه افراد جامعه ارائه داده و در رفع نیازمندی آنان عرضه می دارد و در بحث اقتصاد به گوشه ای از آن اشاره خواهد شد. انشاءالله تعالی

نمونه دوم

علی بن ابراهیم قمی در تفسیر خود با ذكر سند از پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) آورده است كه حضرتش مكرّراً می فرمود:

« هیچ طلبكاری، بدهكار خود را نزد یكی از والیان و متصدیان حكومت اسلامی نبرد و نداری او برایش ثابت و روشن نشود، مگر اینكه ذمّه بدهكار از بدهی رها گشته و بر ذمّه والی مسلمین مستقر گردد و باید از آنچه نزد او است از اموال بیت المال مسلمین به طلبكار بپردازد »

امام صادق (علیه السلام) بعد از نقل این حدیث شریف از پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) اضافه كرده و می فرمایند:

« و سبب مسلمان شدن اغلب یهودیان نبود مگر همین فرمایش پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) كه بعد از آن به اسلام گرویده و خود و زن و فرزندان خود را در خدمات بیمه اجتماعی اسلام سهیم و با آن بیمه نمودند ».

نمونه سوم

شیخ مفید در كتاب مجالس با سند خود از امام صادق (علیه السلام) نقل می كند كه حضرت مكرراً می فرمود:

« اگر شخصی را بر ذمّه دیگری مالی بود، كه شخص بدهكار از او گرفته بوده و در گناه و یا اسراف كاری مصرف نكرده است و سپس نتوانسته باشد بدهی خود را ادا كند، بر صاحب مال است كه به او مهلت دهد تا وقتی كه خدا او را روزی كند و بدهی خود را بپردازد، آنگاه اگر امامی عادل حكومت می كرد پس بر او است كه بدهی این بدهكار را بدهد ». این مطلب به جهت فرمایش

پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است كه فرمود: « هر شخصی از دنیا برود و مالی را از خود برجا گذارد تمامی آن برای ورثه او است و هر شخصی كه از دنیا برود و بدهی داشته باشد و یا زن و فرزند بی سرپرست و بی مالی را بعد از خود جا بگذارد، پس به نزد من بیایند تا من بدهی آنان را بدهم و زن و فرزند آنان را سرپرستی نموده و مال در اختیار آنان بگذارم »، آنگاه امام صادق (علیه السلام) اضافه نموده می فرماید: « و بر امام مسلمین است عُهده آنچه پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) عهده دار آن شدند ».

و نیز شیخ كلینی و شیخ طوسی در كتاب حدیث خود از امام صادق (علیه السلام) آوردند كه حضرتش فرمود: « امام مسلمین بدهیهای مؤمنان را اداء می نماید ».

نمونه چهارم

شیخ حرّ عاملی در كتاب وسائل الشیعه نقل كرده است كه: « روزی امیرالمؤمنین (علیه السلام) در كوچه های كوفه راه می رفتند، ناگاه نظر مباركشان به مردی افتاد كه در حال گدایی از مردم بود، حضرت از این منظره ناهنجار ناراحت گشته و نگاهی به اطرافیان افكنده و فرمودند: این چه صحنه ای است كه می بینم؟ (كنایه از اینكه كشور اسلامی با بودن فقیر همخوانی ندارد) مردم جواب دادند: او مرد نصرانی است كه پیر گشته و از كار كردن ناتوان شده و مالی هم ندارد كه زندگی خود را اداره كند لذا با گدایی امورات خود را سپری می كند. وقتی حضرت این جواب را شنیدند، با ناراحتی

فرمودند: « او وقتی جوان بود از او كار كشیدید حال كه ناتوان گشته او را به حال خود رها نمودید؟ » سپس حضرت حقوقی را برای او از بیت المال مسلمین تعیین نموده تا با شرافت و عزّت مادامی كه زنده هست زندگی نماید ».

این حدیث شریف بر چند مطلب دلالت دارد:

1- آنكه در كشور اسلامی فقر و فقیر وجود ندارد و الاّ بنا نبود امیرالمؤمنین (علیه السلام) از دیدن یك فقیر تعجّب كند.

2- سعی امام مسلمین و دولت اسلامی بر محو فقر، تا حدّی كه از پیدایش یك فقیر، آن حضرت ناراحت گشته و آشفته حال می گردد و آن مورد فقر را برطرف می نماید.

3- حقوق بازنشستگی را اسلام به صورت صحیح پایه ریزی كرده و در قانون بیمه اجتماعی خود گنجانده است. به این صورت كه مستمرّی را فقط به نیازمندها می دهد نه به هر بازنشسته ای، گرچه نیازمند نباشد، به اضافه اینكه خدمات بیمه اجتماعی در اسلام رایگان و بدون هیچ عوضی ارائه می شود.

نمونه پنجم

شیخ كلینی در كافی با سند خود از امیرالمؤمنین (علیه السلام) نقل كرده است، هنگامی كه طلحه و زبیر در جنگ جمل شكست خورده و لشكر آنان عقب نشینی می كرد خانم بارداری كه در كنار جاده راه می رفت به وحشت افتاد و بچّه خود را در حالی كه زنده بود سقط نمود، آن بچه سقط شده دست و پا زد و جان سپرد، سپس مادر او هم بعد از او جان داده و هر دو كنار جاده نقش بر زمین شدند.

آنگاه گذر امیرالمؤمنین (علیه السلام) با اصحاب خود بر جنازه آن

زن و فرزند سقط شده اش افتاد.

حضرت ایستادند و از جریان زن و فرزندش سؤال نموده و جویای ماجرای آنان شد.

مردم اظهار داشتند: یا امیرالمؤمنین، این زن باردار بود و هنگامی كه لشكریان جمل عقب نشینی می كردند این زن به وحشت افتاده و در اثر آن جان باختند.

حضرت فرمود: كدام یك از مادر و فرزند زودتر از دنیا رفت؟

در جواب گفته شد: اوّل بچّه از دنیا رفت و سپس مادر او.

در همان جا حضرت، همسر آن زن كه پدر آن بچّه سقط شده بود را طلبید و به او دو ثلث دیه فرزندش كه سهم ارث او بود داده و یك ثلث آن را برای مادر منظور نمود، سپس حضرت آن ثلثی كه به مادر رسیده بود دو قسمت كرده، یك قسمت آن را به زوج او داده و قسمت دیگر را به ورثه آن زن داد. (این دیه بچّه سقط شده بود كه حضرت بین وارثین آن بچّه تقسیم نمودند).

سپس حضرت، زوج را نصف دیه زن مرحومه اش كه دو هزار و پانصد درهم بود به عنوان ارثِ زوجه داد و نصف دیگر را كه نیز دو هزار و پانصد درهم بود بین وارثین آن زن تقسیم فرمود و این نوع تقسیم ارث به این جهت بود كه آن زن فرزند دیگری غیر از آن بچه سقط شده نداشت.

آنگاه راوی بعد از پایان ماجرا اضافه كرده و می گوید: حضرت تمام این دیه ها را از بیت المال بصره ادا كرده و پرداخت نمود.

آری، از بیت المال مسلمین در اسلام برای رفع نیازمندیهای مردم و پرداخت حقوق آنان استفاده می كردند، زیرا كه

در اسلام حقّ احدی و خون احدی نباید ضایع شود و نیز پشتوانه خوبی برای تأمین خدمات بیمه همگانی و اجتماعی اسلام می باشد.

اقتصاد

سیستم اقتصادی اسلام عبارت است از: تنظیم قوانین اسلامی بر اساس آزادیهای فراوان، عدالت اجتماعی و فردی، حلّ مشكل اختلاف طبقاتی، روابط اقتصادی سالم جامعه توأم با اصول اعتقادی و بر اساس معیارهای اخلاقی اسلامی می باشد، از این رو اسلام بهترین شكل اقتصاد را به دنیا عرضه نموده و ثروت اندوزی به هر نحوه و از هر طریق كه در سرمایه داری كاپیتالیسم است و نیز سلب آزادی فرد و بی بهره نمودن افراد جامعه از شئون اقتصادی را كه در سوسیالیسم و كمونیسم است كنار زده، شخصیت فرد و جامعه را محترم شمرده، مالكیت خصوصی و ثروتی را كه نتیجه عمل انسان از طریق كارهای مشروع و غیرحرام باشد به شرط پرداخت حقوق شرعی، معتبر دانسته است و چون برنامه اقتصادی جامعه اسلامی توأم با عقیده و اخلاق است، هركس باید شخصاً برنامه وجوهات خود را تنظیم و حقوق واجبش را به حاكم شرع یا نماینده او تسلیم نماید كه ما به طور فشرده وجوهات اسلامی را بیان می نماییم.

وجوهات چهارگانه اسلامی

1- خمس: یا 20% از اضافی درآمد هر انسان كه بعد از در نظر گرفتن مخارج سالیانه و هزینه زندگی مناسب و درخور شأن او، به حاكم شرع كه همان مرجع تقلید است پرداخت می شود و همچنین 20% از معدن، اموالی كه به وسیله غواصی به دست می آید، گنج، ثروت حلالی كه با حرام مخلوط شده، غنایم جنگی و زمینهای خاصی كه در كتابهای مفصّل فقهی ذكر شده است.

2- زكات: كه تنها در اشیای خاصی قرار داده شده و عبارت است از: گندم، جو، خرما، كشمش، طلا، نقره، شتر، گاو، گوسفند.

و مقدار زكات گندم، جو، خرما و كشمش در صورتی كه به وزن تقریبی 847 كیلوگرم برسد و پس از كسر مخارج در صورتی كه از آب رود و باران تغذیه شده 10% و اگر به وسیله دلو و... آبیاری شده 5% و اگر از هر دو استفاده شده 7/5% می باشد. و در صورتی كه وزن طلای سكّه دار به پانزده مثقال و وزن نقره مسكوك به 105 مثقال برسد طبق شرایطی باید از هر كدام 2/5% پرداخت نمایند.

شتر، گاو و گوسفند نیز با رسیدن به حد نصاب و با شرایط خاصی مشمول زكات می گردد.

3- خراج: زمینهای خراجیه ای كه مسلمانان در جنگ از كفّار گرفته اند، دولت اسلامی از عین محصول زمین یا قیمت آن از كشاورزان، طبق قراردادی كه بر حسب تشخیص حاكم شرع و رضایت كشاورزان بسته شده است، دریافت می كند.

4- جزیه: سرانه اقلیتهای مذهبی كه در سایه حكومت اسلامی از امنیت و مزایا برخوردار و تحت شرایط خاصی در مملكت اسلامی زندگی می كنند و در مقابل، خمس و زكاتی از آنها دریافت نمی شود.

و دولت اسلامی به هیچ وجه حقّ دریافت مالیاتی غیر از این چهار قسم وجوهات را ندارد.

بیت المال در اسلام

با توجّه به حمایت اسلام از محرومان، مركزی به نام « بیت المال » در دولت اسلامی مقرّر گردیده است، زیرا در هر جامعه ای افرادی از كار افتاده، بیمار، معلول، بی سرپرست، یتیم و... وجود دارد كه باید تحت حمایت قرار گیرند و بیت المال موظّف است آنها را اداره نماید. بیت المال علاوه بر آن وظیفه دارد نیاز جامعه اسلامی را در همه امور عمرانی

با ایجاد امكانات و شرایط پیشروی جامعه همگام با پیشرفتهای زمان برآورده نماید، همچنین وظیفه ایجاد فضای مناسب جهت توسعه امور كشاورزی و كارخانجات صنعتی به نحوی كه جامعه اسلامی خودكفا بوده و دست نیاز به سوی بیگانگان دراز ننماید، بر عهده اوست. همچنین گسترش فرهنگ عموم مردم، نشر فرهنگ غنی و پربار اسلام، جدیت در مسأله بهداشت عمومی، فراهم آوردن امكانات و وسایل بهداشت، تأمین اصول بهداشت برای مردم، رفع كمبودهای اقتصادی و اداره فرد فرد آحاد نیازمند جامعه در مسأله ازدواج، سرمایه برای كسب، تهیه محل كسب، مسكن، دارو، درمان، تهیه مقدّمات سفر، رسانیدن افراد درمانده و غریب به وطن و محلّ زندگیشان، كمك برای تحصیل و صدها مورد دیگر بر عهده بیت المال بوده و شخص نیازمند مستقیماً به بیت المال مراجعه و با سهولت، نیازهای خود را برطرف می نماید. مخارج بیت المال و سایر بودجه دولت اسلامی از طریق منابع درآمد فوق تأمین می گردد. ممكن است گفته شود منابع یاد شده برای اداره كل كشور كافی نیست. در جواب، فرمایش حضرت صادق (علیه السلام) را بازگو می كنیم كه ایشان فرمودند: « اگر این مقدار از وجوهات شرعی كافی نبود خدا مقدار آن را بیشتر و در موارد بیشتری مقرّر و واجب می نمود ».

از طرفی در دولت اسلامی كارمندان كمی استخدام می شوند و بسیاری از ادارات رایج امروزی در مملكت ها كه تنها تشریفاتی و ساخته تصوّرات و اوهام بوده و به هیچ وجه مورد لزوم جامعه نیست، بلكه مانع برخورداری امّت از آزادیهای شرعی و عقلی می باشد، در دولت اسلامی حرام و حذف گردیده و

بیشتر كارهای دولت را مردم آزادانه با سرمایه گذاری خصوصی در خدمات عمومی و غیره انجام می دهند.

و در نتیجه مخارج و هزینه های دولت اسلامی تقلیل یافته، ذخیره های ارزی و اموال عمومی دولت افزون گردیده، از طریق بانك های خصوصی و مردمی كه منطبق با احكام اسلامی اداره می شوند، چرخهای اقتصاد جامعه به حركت درمی آید، در بانك اسلامی هیچ گونه ربا وجود ندارد، به كلیه وامهایی كه بانك به افراد می دهد یا وام می ستاند، سودی تعلّق نخواهد گرفت، تنها از طریق درآمدهای شرعی از قبیل مضاربه حقیقی نه صوری بانك با بازرگانان، كشاورزان، صنعتگران و بالعكس، دریافت و پرداخت حواله جات، رهن، تجارت با سرمایه موجود، صرّافی و خرید اسناد و چكهای مدّت دار به شرط وصول، مخارج بانك تأمین و حقوق كارمندان پرداخت می شود و در صورت بروز هرگونه كمبود، بیت المال موظّف به تأمین كسری آن می باشد.

ارتش و مقرّرات نظامی

ارتش و مقرّرات نظامی در اسلام به عالی ترین نحو بیان شده است. در اسلام خدمت سربازی اختیاری بوده و هیچ گونه جبری در كار نیست، مگر در صورت بروز اوضاع و شرایط استثنایی كه مورد تأیید شورای فقهای مراجع قرار گیرد. بنابراین دولت اسلامی موظّف است میدانهای گسترده با انواع سلاحها در مراكزی خاص اطراف شهرها تأسیس كند و مردم را در اوقات فراغت خود - مانند روز جمعه مثلاً - و بدون تبعیض طبقاتی برای آموزش و فراگیری فنون مختلف رزمی و دفاعی دعوت نماید و با روشی آسان، تمام افراد ملّت را آموزش داده و از رموز دفاع آگاهشان سازد، بدین وسیله از سویی بودجه

سنگین و سرسام آور نظامی را از دوش دولت برداشته و از طرف دیگر، تمام آحاد ملّت را در این مسأله حسّاس شركت داده، در عین اینكه آنان را از آغوش گرم خانواده دور نكرده، از كسب و كار، یا ادامه تحصیل و سایر جهات اجتماعی باز نداشته است.

اسلام تهیه و ساخت وسایل جنگی و ادوات دفاعی جهت محافظت از حریم اسلام و مسلمین را لازم بلكه ضروری می داند و می فرماید: « آنچه در توان دارید برای دفاع از خود در برابر دشمن آماده نمایید ».

البته اسلام مكتب صلح و آرامش است نه عامل جنگ و آتش افروزی، قرآن در این زمینه می فرماید: « ای كسانی كه ایمان آورده اید در صلح و امنیت داخل شوید » اسلام هیچ گونه تعدّی و تجاوز را روا نمی دارد و با تمام قوّت از صلح و امنیت در داخل و خارج كشور اسلامی پشتیبانی می كند و هر دولتی كه آماده عقد قرارداد مسالمت آمیز با دولت اسلامی باشد با چهره گشاده از آن استقبال كرده و به مصداق: « هرگاه آنها آمادگی برقراری صلح داشته باشند تو نیز صلح را بپذیر » صلح و آرامش را به دنیا هدیه می كند.

مفاسد اجتماعی

اسلام در مورد جبهه داخلی و در جهت تأمین امنیت جامعه، تضمین سعادت، سیادت و كام یابی انسانها، اساسی فكر می كند و ساده نگری ندارد و برای از بین بردن آلودگیها و پلیدیها، محو جرائم و جنایات مخرّب جامعه، با علل و انگیزه های اصلی جنایات و پلیدیها كه از محدوده فقر و گرسنگی، نادانی و بی فرهنگی، كششهای غریزی و

جنسی، كینه توزی و عداوت و مشكلات روحی و اجتماعی بیرون نیست، به مبارزه پرداخته و با از بین بردن فقر و علل آن، به وسیله ایجاد كار و اشتغال، به كارگیری بیكاران و هدایت آنان به راه سعادت و نجات، مانع از بروز سرقت و سقوط در آلودگیها می گردد، با جلوگیری از مصرف مشروبات الكلی، ایجاد مراكز بهزیستی و بازپروری و محیطهای سالم ورزشی و تفریحی، جوانان را از آلودگی اعتیاد و هرزگی نگهداری می نماید و به زندگی شرافتمندانه و با سعادت سوق می دهد. با تربیت صحیح نوجوانان و جوانان - پسر و دختر - و دوره های اخلاقی و ارشادی به رعایت پاكدامنی و حجاب به خصوص برای بانوان از سبك سری زنان، دختران و بی حجابی آنها و از گسترش فحشا و انحراف ممانعت نموده، حیا و عفّت عمومی را به اجتماع نوید می دهد و با ارائه روش صحیح زندگی و راه سعادت و نجات، ریشه نگرانی و افسردگی، دلهره و ناراحتیهای روحی را از مردم برداشته، از سقوط معیارهای اخلاقی و ارزشهای معنوی جامعه جلوگیری می نماید، اساس و پایه های بدبینی، دشمنی، كینه توزی و انتقام جویی را برهم زده، جانشین صالحی برای آن به نام « عفو » قرار می دهد و مشكلات اقتصادی و اجتماعی را با دخالت « بیت المال » حل می نماید، البته تاریخ گواه زنده این مدّعی است، زیرا در مدّت چهار قرن در كشور پهناور اسلامی كه بیش از نصف جهان را فراگرفته بود، بیش از شش نفر مورد اجرای حكم شرعی دزدی قرار نگرفتند.

از طرفی یكی دیگر از

امتیازات قوانین كیفری اسلام، فوریت انجام كیفر و محدود بودن جنایات است و بدین جهت در حكومت اسلامی ارزشی برای قوانین دست و پاگیر بشری وجود ندارد و بیشتر جرایمی كه در عصر كنونی جرم شناخته شده، مجازات آن از نظر اسلام مردود است. بنابراین در حكومت اسلامی نیازی به زندان به مفهوم گسترده آن در دنیای امروز نیست، بلكه با انجام كیفرهای خاصّی كه در فقه بیان شده مسأله جرم و كیفر جنایت فوراً خاتمه می یابد، البته خطاهایی وجود دارد كه در اسلام كیفر زندان برای آن تعیین شده، مانند ثروتمندی كه در تعهّد خود نسبت به شخص طلبكار بی اعتنایی می كند، اسلام اجازه زندانی كردن چنین فردی را داده است.

قضاوت و عدالت خواهی

بهترین روش دادگری و قضاوت در اختیار مسلمین است كه بدون تشریفات اضافی و پرونده سازیهای حرفه ای، هركس ادّعا و یا شكایتی داشته باشد می تواند به قاضی مراجعه كرده و ترتیب كار وی بدون معطّلی صادر می شود، از این رو در اسلام واجب است قاضی مردی مؤمن، عادل، فقیه در مسائل قضاوت بوده و بدون تشریفات و مراسم اضافی همه دعاوی را بررسی كرده و با تحقیق از شهود عادل بر اساس مقرّرات اسلام به عدالت قضاوت كند، از این رو در زمان حاكمیت اسلام، شهرهای پرجمعیت را تنها یك قاضی اداره می كرد و هیچ گونه مشكل قضایی به صورتی كه امروز، دنیا دست به گریبان آن است وجود نداشت.

آزادی

آزادی

دین اسلام، بهترین و بیشترین آزادی را برای جامعه به ارمغان آورده كه جهان امروز با تمدّن به ظاهر پیشرفته و اعلامیه حقوق بشر، خواب آن را هم ندیده است، اسلام همان گونه كه مردم را از چنگال بندگی و بردگی اوهام و خرافات آزاد ساخت، به آنان آزادی انتخاب عقیده و فكر و آزادی اظهار و بیان آن را داده است، مشروط بر اینكه مخرّب و مسموم نباشد و به اخلاق و عفّت عمومی لطمه نزند، اسلام پیروان خود بلكه دیگر انسانها را از تمام آزادیهای مدنی برخوردار كرده است، از جمله:

آزادی كسب و تجارت

هر فردی از افراد جامعه می تواند هر نوع كسب و كار، فن و حرفه مورد علاقه خود را آزادانه انتخاب و شغل خود قرار دهد و هر كالایی كه بخواهد وارد یا صادر كند و هیچ گونه منعی برای او نیست، نه گمركی در بین است و نه عوارضی، نه شرط و شروط و قوانین دست و پاگیر و محدودكننده ای، مگر در مورد كالاهای حرام كه اسلام اجازه خرید و فروش آن را نمی دهد. فن و حرفه، كسب و تجارت حرام مانند شراب فروشی، ساختن آلات قمار و كارخانه مشروب سازی و... همچنین به پیروان خود، معامله ای را كه پای ربا در آن باشد اجازه نداده است، زیرا رباخواری ربودن دسترنج دیگران است از طرفی كاسب حقّ احتكار و ذخیره كردن كالاهای خوراكی كه مورد نیاز جامعه است را ندارد و اجازه غش و تقلّب در اجناس نیز به وی داده نشده است.

آزادی زرع و زراعت

هر مسلمانی می تواند از آب و آفتاب، هوا و زمین به اندازه توان خود استفاده كرده و به آنچه مورد علاقه او است و به هر مقداری كه می خواهد كِشت نماید. « مَن أحیی أرْضاً مَیتَةً فَهِی لَه »، هركس زمین بایری را زنده و آباد كند آن زمین در اختیار و ملك اوست. البته مسأله احیا مشروط است به اینكه سبب تضییع حقّ دیگران نگردد و آنچه زیان آور است از مخدّرات و غیره كشت ننماید، بنابراین در اسلام مسأله ای به نام « اصلاحات ارضی » به شكلی كه امروزه شرق و غرب، كشورهای جهان سوّم را به آن مشغول كرده اند، وجود ندارد.

آزادی عمران و آبادانی

در اسلام هر شخصی می تواند زمین را به نحوی كه می خواهد آباد كرده منزل، مغازه، كارخانه، مسجد، حسینیه، مدرسه، بیمارستان و... بسازد، به شرط آنكه تجاوز به حقّ دیگران ننماید و از نظر اسلام هیچ گونه عوارضی نسبت به كارهای ساختمانی تعلّق نمی گیرد و دولت اسلامی حقّ دریافت حتّی یك ریال بابت زمین یا ساختمان و یا تحت عناوین دیگر را ندارد.

آزادی صنعت و تولید

هر مسلمانی آزاد است و می تواند بدون هیچ شرطی هر نوع كالای صنعتی مورد نیاز جامعه را تولید نماید مگر تولید محرّمات مانند مشروب سازی، آلات قمار، آلات لهو و...

و همچنان هر مسلمانی آزاد است در انتخاب شغل و كار مانند شكار، ماهی گیری، استخراج معادن و تصرّف و به دست آوردن چیزهایی كه حلال است و دولت اسلامی حقّ جلوگیری یا گرفتن عوارض و یا ایجاد موانع را ندارد.

آزادی اقامت و مسافرت

رفت و آمد و انتخاب مكان و وطن به طوری كه هر فرد در انتخاب آزادی دارد و سفر به هر كشور و منطقه ای نیز حقّ اوست و مسأله رنگ، زبان، قوم و نژاد هیچ گونه امتیازی نمی آورد و با وجود این آزادیها در اسلام، موضوع كارت شناسایی، شناسنامه، گذرنامه، دفترچه اقامت، روادید و... منتفی است همچنان كه كشورهای اروپایی برای نفی اینگونه بدعتها از میان خود قدمهایی را برداشته اند.

آزادی فعالیت های سیاسی و اجتماعی

به استثنای آنچه كه اسلام حرام كرده كه محرّمات بسیار كمی می باشد، هرگونه فعالیتی اعمّ از سیاسی، اجتماعی و فرهنگی مادامی كه از حدود شرع فراتر نرود آزاد بوده و این حق، مخصوص گروه و یا طایفه خاصّی نیست بلكه همه مسلمانان با رعایت تقوای الهی می توانند از این آزادی خدادادی بهره مند شوند و احدی حقّ تعرّض به آنان را ندارد، بنابراین اسلام تجسّس را حرام كرده و اداره ای به این نام نداریم تا بخواهد برای خود شرعیت تراشیده و مزاحم دیگران شود.

البته تجسّس و آگاهی از نقشه های دشمنان اسلام كه مثلاً در خارج مرزها وجود دارد امری لازم و ضروری است. پس در اثر آزادی فعالیت در اسلام، هر فرد یا گروهی از آزادی كامل بیان، قلم، تشكیل احزاب، جمعیت ها و انجمن ها، جمع آوری كمكهای نقدی، تهیه و تأسیس روزنامه، مجلّه، ایستگاه رادیو و تلویزیون و... بهره مند خواهد بود.

همچنین مسائل دیگری از قبیل تجهیز و دفن میت انسانها آزاد هستند و محتاج به جواز دفن، جواز نقل از شهری به شهر دیگر و... نیست، به این ترتیب دولت و مردم از شرّ این

ادارات دست و پاگیر راحت شده و هزینه های بی مورد و حقوق كارمندان اضافی، صرف جهات عمرانی و پیشبرد فرهنگ و سلامت فكری و جسمی مردم خواهد شد.

فرهنگ

یكی از وظایف دولت اسلامی، گسترش فرهنگ به زیباترین و بهترین صورت می باشد، اسلام آموزش دانش و علم را بر هر فرد مسلمان لازم دانسته و دولت اسلامی را نسبت به تهیه مقدّمات آن ملزم ساخته است.

در اینجا این پرسش پیش می آید كه با این همه تأكید اسلام بر تحصیل علم و گسترش دانش چرا مسلمانان در این مسأله دارای انحطاط و در این مرحله از عقب ماندگی قرار دارند؟ با مراجعه و دقّت در تاریخ مسلمانان روشن می شود مبدأ عقب ماندگی مسلمین از هنگامی است كه از پیروی دستورات سازنده و حیاتبخش اسلام سر باز زده و اصالت خود را فراموش كردند و با غرق شدن در مادیات و انحطاط فكری، فرهنگ درخشان خویش را زیر پا نهادند. تا قبل از بروز انحرافات فكری در آنان به اعتراف دانشمندان جهان غرب و محقّقین تاریخ، فرهنگ و تمدّن اسلام بر جهان سیطره داشت و دیگر كشورها را تحت الشّعاع قرار داده بود حتّی در مقایسه كتاب، كتابخانه، مدارس و دانشمندان آن زمان، به ویژه با در نظر گرفتن كمبود وسایل و امكانات در آن روزگار، بر مدارس و كتابخانه ها و دانشمندان امروزی برتری داشت و اگر مسلمانان به گسترش فرهنگ اصیل اسلامی توجّه بنمایند دوباره آن عظمت و شوكت از دست رفته بازخواهد گشت. در این راه مسلمانان می توانند با تأسیس مدارس، روزنامه ها، مجلات، رادیو، تلویزیون، سینما و تئاتر و

همچنین با استفاده از وسایل جدید روز مانند اینترنت و... در محدوده مقرّرات اسلام، دور از مفاسد بی بندوباری و با پاك كردن آلودگیها و تأسیس مؤسّسات مختلف علمی و فرهنگی و هنری، سطح فرهنگ جامعه را بالا برند.

بهداشت

سلامتی و بهداشت بدن و محیط زیست از نظر اسلام مورد اهمیت بوده و از سه طریق نسبت به آن اقدام نموده است.

1- پیشگیری از نفوذ و گسترش بیماریهای ناشی از مشروبات الكلی، زنا، هم جنس بازی، موسیقی، قمار كه علاوه بر جریحه دار كردن اجتماع و عفّت عمومی، هر یك از این مفاسد، اثر نامطلوب و مخرّبی بر سلامتی فردفرد جامعه دارد. اسلام تمام این مفاسد را نفی و حرام دانسته و از طرف دیگر برنامه های مثبتی برای بهداشت زندگی ارائه نموده است. مانند تأكید بر نظافت و تمیزی، استحمام و پاكیزگی، فصد و حجامت، ماساژ با روغن، سرمه كشیدن، مسواك كردن، برطرف كردن موهای اضافی بدن، ازدواج، روزه گرفتن و بیان دستورات بهداشتی، كیفیت خوردن و آشامیدن و...

2- درمان به وسیله معرفی غذاها و داروهای مناسب كه به آسانی در دسترس بوده و در نتیجه بیماری كه كهنه و مزمن نشده به سرعت از بین می رود، این برنامه دارویی به طور گسترده در كتابهای طبّ النبی (صلی الله علیه و آله و سلم)، طبّ الائمّه:، طبّ الصادق (علیه السلام)، طبّ الرّضا (علیه السلام) و... ذكر شده است. از طرفی اسلام پیشرفت صحیح علمی و پزشكی را نیز تأیید می نماید.

3- كنترل و سفارش شدید پزشكان، كه آنها را مسئول دانسته، پزشكی را وظیفه انسانی می داند و به صورت یك قانون و

حكم شرعی می فرماید: اگر پزشك در تجویز دارویی كه به بیمار می دهد دچار اشتباه شود ضامن است. و نیز می فرماید: طبیب را به این جهت طبیب گفتند كه او با كوچك نشان دادن ناخوشی و بی خطر جلوه نمودن بیماری، بیمار را نیرومند ساخته تا بر بیماری خود غالب آید، بدین وسیله پزشك را وادار به خوش زبانی و خوش رفتاری با بیماران و به دقّت و مواظبت بیشتری در كار خود می نماید.

اسلام بدین كیفیت بهداشت عمومی را برای پیروان خود تأمین كرده كه نیاكان و پدران ما از آن بهره مند بودند امّا متأسّفانه طبّ جدید با تمام پیشرفتش از تأمین بهداشت عمومی جامعه عاجز است و امروزه معمولاً در هر خانه ای، بیماری افسرده یا بیمارانی رنجور وجود دارند و اگر روزی خطوط اصلی بهداشت اسلامی به جامعه باز گردد و از تجربیات طبّ قدیم و پیشرفتهای طبّ جدید در كنار هم استفاده گردد می توان در مدّت زمان كوتاهی بشریت را از شرّ بیماریهای خانمان سوز نجات بخشید تا تمام افراد جامعه بدون دلهره، اضطراب، افسردگی و رنج جسمی و روحی در زندگی خود موفّق و كامیاب باشند.

تشكیل خانواده

اسلام مسأله ازدواج را كه پاسخ به گرایش و كشش طبیعی زن و مرد به یكدیگر است، بسیار مورد توجّه قرار داده و می فرماید: « در اسلام چیزی محبوب تر از ازدواج پایه گذاری نشده است » و سفارش فراوانی بر تشكیل خانواده نموده، حتّی ازدواج را وسیله نگهداری نصف دین دانسته است: « هركس ازدواج كند نصف دین خود را نگهداری نموده است » و سنّ ازدواج را

در اوّلین مرحله ای كه نیاز غریزی و كشش جنسی در انسان زمینه پیدا می نماید، قرار داده است و محدودیت سِنّی برای ازدواج در نظر نگرفته، بنابراین دختر با كامل شدن نُه سال و پسر در پانزده سالگی می تواند ازدواج كند، البته مسأله كفو بودن طرفین و صلاحیت آنان برای همسری را از نظر دور نداشته است و بدین وسیله تمام ابعاد قضیه را تحت نظر گرفته تا زن و مرد مسلمان با ایجاد زندگی مشترك كشش غریزی خود را تأمین و از سقوط در منجلاب هولناك فحشاء محفوظ بمانند، از طرفی اسلام از اختلاط ناشایست زن و مرد و دختر و پسر جلوگیری نموده و بر مسأله حجاب تأكید می نماید، روشن است بدین وسیله مفاسد اجتماعی تقلیل گشته، روابط خانوادگی مستحكم و كانون داخلی خانواده ها با صفا، محبت، صمیمیت، درستی، پاكدامنی و همبستگی كامل اداره خواهد شد و هر كدام از زن و مرد در سایه معیارهای ایمان و فضایل اخلاقی وظایف داخلی و خارجی خانواده را انجام می دهند. زن مسئولیت حفظ كیان داخل خانه را بر عهده دارد و نیازمندیهای عاطفی و روحی مرد را تأمین می نماید و مرد نیز نیازهای خارجی منزل و شئون اقتصادی و اجتماعی را به عهده می گیرد. چنین محیط آرام و بی دغدغه ای قابلیت مناسبی برای رشد نسل آینده را پیدا می كند و اساساً اسلام كار سنگین برای زنان و ترك وظیفه فطری مادر بودن و خانه داری را پسندیده نمی داند، البتّه روشن است كه اسلام با مطلق كار كردن زنان مخالف نیست بلكه كارهایی را كه با

عفّت و شخصیت زن منافات دارد، مورد نهی قرار داده و آن را تحریم می كند. همچنین اسلام مسأله تحصیل علم و دانش را برای زن روا، بلكه لازم دانسته است.

البته مخفی نماند كه حتّی دانشمندان غرب و علمای روانكاو و جامعه شناس دنیا بر این باورند كه بهترین راه و روش سالم زندگی، تأمین كشش غریزی و كامیابی، دست یافتن به آرامش روحی و روانی، دارا شدن فرزندان سالم و كامل، خوشبخت و سعادتمند، همان راه و روشی است كه اسلام برای ازدواج و تشكیل خانواده، تعیین وظایف زن و مرد و بیان حقوق متقابل و مشترك آنان بیان و ارائه نموده است.

اسلام و اداره جوامع بشری

حال با توجّه به آنچه كه در طی صفحات گذشته به طور فشرده بیان كردیم روشن شد اسلام بهترین توان اداره جامعه را دارا است. جامعه اسلامی از امتیازات بسیاری برخوردار و قابل مقایسه با جوامع امروزی نبوده، رنگی ویژه و مخصوص به خود را دارد جامعه اسلامی با بهره گیری از ایمان به خدا، تعادل انسان را در تمام شئون و حالات مختلف زندگی حفظ كرده تا افراد جامعه مسیر زندگی خود را بر محور میانه روی بپیمایند، امّا طرحها و برنامه های ساخته افكار ناتوان بشر از ایجاد چنین روحیه و حالتی در پیروان خود عاجز است.

در برنامه های اسلامی شعاع معنویت، انسانیت و جلوه كرامت همه جا را فرا گرفته، در پرتو آن عقده های روانی افسردگی، نگرانی و بیشتر مشكلات امروزه اجتماع منتفی می شود، افراد جامعه سرشار از اعتماد به نفس، عواطف انسانی، محبت و دوستی خواهند بود، تمام ابعاد مادی و معنوی زندگی انسان در

سایه نظام اسلامی شكوفا خواهد گردید، عمران و آبادانی همه جا را فرا گرفته و آباد خواهد كرد. پیشرفت علم و دانش، ترقّی تكنیك و صنعت، توسعه كشاورزی و زراعت، گسترش بازرگانی و تجارت، بالا رفتن درآمدها و تراكم ثروتهای مشروع به چشم خواهد خورد، آن هم در محیطی كه استبداد، ستم، تعدّی، قید و بندهای لغو و بیهوده، شرایط دست و پاگیر، مشكلات اقتصادی، فقر و كمبود در آن دیده نخواهد شد.

آری! اگر مسلمانان اندكی به خود آیند به این آینده روشن كه در انتظار آنهاست دسترسی پیدا خواهند كرد، به شرطی كه آیات فراموش شده قرآن و روش حكومت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و امیرمؤمنان (علیه السلام) را پیاده كنند و امّت واحده، اخوّت اسلامی، آزادی، شورا و دیگر دستورات اسلام را اجرا نمایند. فردفرد مسلمانان وظیفه دارند بی تفاوتی را كنار گذارده، برای تحقّق حكومت جهانی اسلام جدّیت نموده، به این آرمان والا و هدف مقدّس جامه عمل بپوشانند و از خدا كمك بجویند.

اخلاق و آداب دین

اخلاق

پیامبر اسلام حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) با ایراد این گفتار جاویدان: « انّما بُعِثْتُ لاُتَمِّمَ مَكارِمَ اْلاَخْلاقِ » به این معنی كه: « به تحقیق برای این برانگیخته شدم كه اخلاق نیك را كامل نمایم ». هدف اساسی خود را از بعثت بیان می فرماید و قرآن هنگامی كه می خواهد پیامبر گرامی اسلام را بستاید او را خطاب نموده می فرماید: (وَ اِنَّكَ لَعَلی خُلُقٍ عَظِیمٍ)، « و به درستی كه تو دارای اخلاق عظیم و برجسته ای هستی ». و این نشانگر اهمیت اخلاق در دین مبین

اسلام است.

اسلام محور اخلاق را، دینداری، تقوی و پرهیزكاری می داند و پایه های استوار آن را بر اساس چهار اصل معرفی نموده است:

1- خوش نیتی و پاك دلی انسانها نسبت به هم

2- خوش رویی و بشاشیت با همه افراد جامعه

3- خوش زبانی و نیك سخنی با كلیه مردم، اعم از دوست و دشمن

4- خوش برخوردی و نیك رفتاری با تمامی مخلوقات و موجودات چه رسد به افراد بشر.

و آداب را بر دو پایه محكم استوار می بیند:

1- آداب فردی راجع به حقوق شخصی انسان، مانند آداب خوردن و آشامیدن، لباس و پوشاك، خواب و بیداری، سفر و حضر، صحت و مرض و... كه در همه آنها اسلام آدابی منحصر به فرد داشته كه پیروی از آن، انسان را در زندگی كامیاب و خوشبخت نموده و از نگرانیها و گرفتاریها، بیماریها و ناهنجاریها دور می دارد.

2- آداب اجتماعی راجع به حقوق اجتماعی انسان، مانند آداب معاشرت با پدر و مادر، زن و فرزند، خویشان و نزدیكان، استاد و شاگرد، دوست و همسایه و همه افراد بشر، كه تطبیق این آداب ضامن امنیت جامعه و حافظ شادابی و خرمی، سعادت و سلامتی همه انسانها می باشد.

دین در واقع همه دستورات آن طبق بهترین آداب و اخلاق است و تمام شئون اسلام اعم از عبادات، داد و ستدها و غیره، همگی بر پایه های بلند اخلاق و فضیلت استوار است، و اینك با رعایت اختصار به ذكر آنچه كه طبق اخلاق و آداب سزاوار است انجام داد، یا ترك نمود، می پردازیم.

منهیات و محرّمات

آنچه به جا آوردنش ممنوع است و اسلام از آن

نهی نموده است، به آن « حرام » گویند.

منهیات و محرّمات عبارتند از:

1- « ظلم و ستم »، 2- « تبذیر و اسراف »، 3- « مسخره كردن دیگران » 4- « مردم آزاری »، 5- « فاش كردن اسرار دیگران »، 6- « دروغ و تهمت » 7- « ناراضی كردن پدر و مادر »، 8- « احتكار ارزاق ملّت »، 9 - « زنا »، 10- « همجنس بازی »، 11- « نگاه به زن نامحرم و مرد نامحرم »، 12- « نوشیدن شراب »، 13- « قماربازی »، 14- « رشوه خواری »، 15- « خوردن گوشت مُردار و گوشت خوك و هر غذای حرام دیگر »، 16- « خوردن مال مردم بدون رضایت آنان »، 17- « غِش در معامله »، 18- « انگشتر طلا و زینتِ طلا برای مردان »، 19- « رباخواری »، 20- « حیله و فریب دادن مردم در كسب و كار »، 21- « اِستمناء »، 22- « كنجكاوی و تجسّس در اسرار مردم »، 23- « غیبت و سخن چینی »، 24- « آوازخوانی و گوش دادن به آن (غنا و موسیقی) »، 25- « قتل و ترور شخص و شخصیت »، 26- « دزدی و سرقت »، 27- « به هم رساندن دیگران برای انجام عمل فحشاء »، 28- « خیانت »، 29- « حكم نمودن برخلاف قرآن »، 30- « پایمال كردن حقوق دیگران »، 31- « همكاری با كافران و ستمگران »، 32- « بدزبانی و دشنام دادن » و...

فضایل و آداب

فضایل و آداب كه زینت بخش مسلمان است عبارتند از:

1-

« انصاف »، 2- « تعاون و همكاری در كارهای نیك »، 3- « صبر و استقامت »، 4- « اصلاح بین مردم »، 5- « اخلاص در عمل »، 6- « توكّل بر خدا »، 7- « حِلْم و بردباری »، 8- « نیكی به پدر ومادر »، 9- « اطعام كردن »، 10- « پاكدامنی »، 11- « با صدای بلند سلام كردن »، 12- « پاكیزگی »، 13- « كسب دانش »، 14- « خوش رفتاری با مردم »، 15- « سخاوت »، 16- « شجاعت »، 17- « صِله رحم »، 18- « میانه روی در هر كار »، 19- « اخلاق خوب »، 20- « رسیدگی به بیچارگان »، 21- « فروتنی »، 22- « برآوردن نیاز حاجتمندان »، 23- « نادیده گرفتن خطای دیگران »، 24- « پرهیزكاری »، 25- « راستگویی »، 26- « احترام به مردم »، 27- « خنده رو بودن »، 28- « شَرم داشتن از انجام اعمال زشت »، 29- « ازدواج »، 30- « سپاسگزاری از نعمت های خدا ».

رذایل و مكروهات

رذایل و مكروهاتی كه انسان را به سقوط می كشاند عبارتند از:

1- « انتقام جویی »، 2- « فخرفروشی »، 3- « ثروت اندوزی »، 4- « خودپسندی »، 5- « كارهای بیهوده »، 6- « حرفهای بیهوده »، 7- « تنبلی در انجام وظایف »، 8- « ترس »، 9- « بی تابی در پیش آمدها »، 10- « ریاست طلبی و مقام خواهی »، 11- « خُلف وعده یا بَد قولی »، 12- « حِرْص و آز »، 13- «

بی همّتی »، 14- « تعصّب ورزیدن »، 15- « شكّ و تردید »، 16- « كینه توزی »، 17- « شتاب زدگی »، 18- « طمع كاری »، 19- « غفلت و بی توجّهی به خدای متعال »، 20- « بدخُلقی »، 21- « سنگدلی »، 22- « منّت نهادن » و غیره...

آنچه از فضایل گفته شد همگی از كارهای مستحب نمی باشند بلكه برخی از آنها از نظر شریعت اسلام واجب است.

چنانچه رذایلی را كه شمردیم تماماً از كارهای مكروه نمی باشند، بلكه برخی از آنها هم از نظر اسلام حرام است.

بنابراین بر هر فردِ مسلمان لازم است، بكوشد و جدّیت به خرج دهد تا خود را با عقاید اصول دین اسلام آراسته گرداند و كاملاً به قوانین مقدّس اسلام چه در زمینه فروع دین و چه در زمینه اخلاق و آداب دین عمل نماید و چنانچه عمل ننماید، مانند پرنده شكسته بالی خواهد بود كه نمی تواند پرواز كند و اتومبیل بی چرخی كه نتواند راه برود و پیشرفت نماید.

آری، برای یك شخص مسلمان فقط گفتنِ اینكه من مسلمانم كافی نیست، زیرا مانند آن است كه انسانِ مریض بگوید من سالم هستم، همان طور كه گفته مریض به حال او سودی ندارد، گفتار مسلمان هم تا هنگامی كه به دستورات اسلام رفتار ننماید بی تأثیر است، لذا باید گفتار را با كردار توأم ساخته و سخن را با عمل مطابقت و تأیید نمود، تا دنیای آباد و آخرتی سرافراز داشته باشیم. انشاءالله تعالی

احكام تقلید

مسأله 1: عقیده مسلمان به اصول دین، باید از روی دلیل باشد و نمی تواند در اصول دین

تقلید نماید، یعنی بدون دلیل گفته كسی را قبول كند، امّا در احكام دین باید یا مجتهد باشد كه بتواند احكام را از روی دلیل به دست آورد یا از مجتهد تقلید كند، یعنی به دستور او رفتار نماید و یا احتیاط كند، یعنی طوری به وظیفه خود عمل نماید كه یقین كند تكلیف خود را انجام داده است. مثلا اگر عدّه ای از مجتهدین، عملی را حرام می دانند و عدّه دیگری می گویند حرام نیست، آن عمل را انجام ندهد و اگر عملی را بعضی واجب و بعضی مستحب می دانند، آن را به جا آورد. پس كسانی كه مجتهد نیستند و نمی توانند به احتیاط عمل كنند، واجب است از مجتهد تقلید نمایند.

مسأله 2: تقلید در احكام، عمل كردن به دستور مجتهد است. و از مجتهدی باید تقلید كرد كه مرد، بالغ، عاقل، شیعه دوازده امامی، حلال زاده، زنده، آزاد و عادل باشد. عادل كسی است كه واجبات را به جا آورد و محرّمات را ترك كند كه اگر از اهل محل یا همسایگان او و یا كسانی كه با او معاشرت دارند حال او را بپرسند خوبی او را تصدیق نمایند و بنابر احتیاط واجب، مجتهدی كه انسان از او تقلید می كند باید اعلم باشد، یعنی در فهمیدن حكم خدا از تمام مجتهدهای زمان خود داناتر باشد.

مسأله 3: مجتهد و اعلم را از سه راه می توان شناخت، اوّل: خود انسان یقین كند، مثلا از اهل علم باشد و بتواند مجتهد و اعلم را تشخیص دهد. دوم: دو نفر عالم عادل كه می توانند مجتهد و اعلم را تشخیص دهند،

مجتهد و اعلم بودن او را تصدیق كنند به شرط آنكه دو نفر عالم عادل دیگر با گفته آنان مخالفت ننمایند. سوم: عدّه ای از اهل علم كه می توانند مجتهد و اعلم را تشخیص دهند و از گفته آنان اطمینان پیدا می شود، مجتهد و اعلم بودن او را تأیید كنند و بنابر اقوی یك نفر ثقه كفایت می كند.

مسأله 4: اگر شناخت اعلم مشكل باشد، باید بنابر احتیاط واجب از كسی تقلید كند كه گمان به اعلم بودن او دارد و اگر احتمال ضعیفی بدهد كه كسی اعلم است و بداند دیگری از او اعلم نیست بنابر احتیاط مستحب از وی تقلید نماید و اگر چند نفر، در نظر او اعلم از دیگران و با یكدیگر مساوی باشند باید از یكی از آنان تقلید كند ولی چنانچه یكی از آنان پرهیزكارتر باشد، بنابر احتیاط مستحب باید از او تقلید نماید.

مسأله 5: به دست آوردن فتوای مجتهد چهار راه دارد، اوّل: شنیدن از خود مجتهد. دوم: شنیدن از دو نفر عادل كه فتوای مجتهد را نقل كنند. سوم: شنیدن از كسی كه انسان به گفته او اطمینان دارد. چهارم: در رساله مجتهد نوشته باشد، در صورتی كه انسان به درستی آن رساله اطمینان كند.

مسأله 6: تا انسان یقین نكند فتوای مجتهد عوض شده است، می تواند به آنچه در « رساله » نوشته شده عمل نماید و اگر احتمال دهد فتوای او عوض شده جستجو لازم نیست مگر احتمال، عقلایی باشد.

مسأله 7: بنابر احتیاط واجب اگر مجتهد اعلم در مسأله ای فتوا دهد، مُقلِّد وی، یعنی كسی كه از او تقلید می كند، نمی

تواند در آن مسأله، به فتوای مجتهد دیگری عمل كند، ولی اگر فتوا ندهد، مثلا بفرماید: بنابر احتیاط نمازگزار در ركعت سوم و چهارم نماز، سه مرتبه تسبیحات اربعه، یعنی: « سُبْحانَ اللّهِ وَ الْحَمْدُ لِلّهِ وَ لا اِلهَ الاّ اللّهُ وَ اللّهُ أكْبَرُ » بگوید، مقلّد باید یا به این احتیاط كه احتیاط واجب است عمل كند و سه مرتبه بگوید و یا به فتوای مجتهد دیگری كه یك مرتبه گفتن تسبیحات اربعه را كافی می داند، یك مرتبه بگوید و همچنین اگر مجتهد بفرماید: مسأله محل تأمّل و یا محل اشكال است.

مسأله 8: اگر مجتهد بعد از آنكه در مسأله ای فتوا داد احتیاط كند، مثلا بفرماید: ظرف نجس اگرچه با یك مرتبه شستن در آب كُر پاك می شود ولی بنابر احتیاط سه مرتبه بشویند، مقلّد او می تواند در آن مسأله به فتوای مجتهد دیگری رفتار كند.

مسأله 9: تقلید ابتدایی از مجتهدی كه از دنیا رفته است جایز نیست، امّا اگر مجتهدی كه انسان از او تقلید می كند از دنیا برود، جایز است در تمام مسائل بر تقلید او باقی بماند، حتّی در مسائلی كه در حال حیات آن مجتهد، به آن عمل نكرده است.

مسأله 10: اگر در مسأله ای به فتوای مجتهدی عمل كند و بعد از مردن او در همان مسأله به فتوای مجتهد زنده ای رجوع نماید، دوباره نمی تواند آن را طبق فتوای مجتهدی كه از دنیا رفته است انجام دهد، حتّی اگر مجتهد زنده در مسأله ای فتوا ندهد و احتیاط نماید و مقلّد مدّتی به آن احتیاط عمل كند، دوباره نمی تواند به فتوای

مجتهدی كه از دنیا رفته، عمل نماید.

مسأله 11: عدول از مجتهدی كه از دنیا رفته به مجتهد زنده جایز است، ولی عدول از مجتهد زنده به مجتهد زنده دیگر، بنابر احتیاط جایز نیست مگر مجتهد دوّم اعلم از اوّلی باشد یا اوّلی از عدالت خارج شود.

مسأله 12: بر مكلّف واجب است مسائلی را كه غالباً مورد ابتلای اوست و به آن احتیاج دارد یاد بگیرد.

مسأله 13: اگر مسأله ای برای انسان پیش آید كه حكم آن را نمی داند، چنانچه ممكن است، باید صبر كند تا فتوای مجتهد را بدست آورد و اگر نمی تواند، از راه احتیاط وظیفه خود را انجام دهد.

مسأله 14: اگر كسی فتوای مجتهدی را به دیگری بگوید، چنانچه بعداً فتوای آن مجتهد عوض شود، لازم نیست به او خبر دهد كه فتوا عوض شده است ولی اگر بعد از گفتن فتوا بفهمد اشتباه كرده، در صورت امكان باید اشتباه را برطرف كند.

مسأله 15: اگر مكلّف مدّتی اعمال خود را بدون تقلید انجام دهد در صورتی اعمال او صحیح است كه با فتوای مجتهدی كه وظیفه اش تقلید از او بوده یا با فتوای مجتهدی كه فعلا باید از او تقلید كند مطابق باشد گرچه احوط مطابقت با مجتهد فعلی است و یا از راه دیگری بفهمد به وظیفه واقعی خود رفتار كرده است.

مسأله 16: تقلید شامل كلّیه احكام، اعم از عبادات، معاملات، واجبات، محرمات، مستحبات، مكروهات و مباحات می شود.

احكام طهارت

آب مطلق و مضاف

مسأله 17: آب، یا مطلق است یا مضاف: آب مضاف، آبی است كه از چیزی گرفته شود، مانند آب هندوانه و گلاب یا با چیزی مخلوط شود، مانند آبی كه

با گِل مخلوط گردد، به صورتی كه دیگر به آن آب نگویند.

و غیر از اینها آب مطلق است، كه پنج قسم می باشد، اوّل: آب كُر، دوم: آب قلیل، سوم: آب جاری، چهارم: آب باران، پنجم: آب چاه.

1- آب كُر

مسأله 18: آب كُر، مقدار آبی است كه اگر در ظرفی كه طول و عرض و عمق آن هریك، سه وجب است و یا ظرفی كه مجموعاً بیست و هفت وجب باشد بریزند، آن ظرف پُر شود.

مسأله 19: اگر عین نجس مانند بول و خون، یا چیزی كه نجس شده است مانند لباس نجس، به آب كُر برسد، چنانچه آن آب، بو یا رنگ و یا مزه نجاست را بگیرد، نجس می شود و اگر تغییر نكند نجس نمی شود.

مسأله 20: اگر رنگ یا مزه و یا بوی آب كُر بر اثر غیرنجاست تغییر كند، نجس نمی شود.

مسأله 21: اگر عین نجس مانند خون، به آبی كه بیشتر از كُر باشد برسد و بو یا رنگ و یا مزه قسمتی از آن را تغییر دهد، چنانچه مقداری كه تغییر نكرده كمتر از كُر باشد تمام آب نجس می شود و اگر به اندازه كُر یا بیشتر باشد، فقط مقداری كه بو یا رنگ و یا مزه آن تغییر كرده، نجس است.

مسأله 22: آب فوّاره اگر متّصل به كُر باشد، آب نجس را پاك می كند ولی اگر قطره قطره روی آب نجس بریزد آن را پاك نمی كند مگر چیزی روی فوّاره بگیرند، تا آب آن قبل از قطره قطره شدن به آب نجس متّصل شود. و بنابر احتیاط مستحب آب فوّاره با آب نجس مخلوط

گردد.

مسأله 23: اگر چیز نجس را زیر شیری كه متّصل به كُر است بشویند آبی كه از آن می ریزد اگر متّصل به كُر باشد و بو یا رنگ و یا مزه نجاست نگرفته باشد و عین نجاست نیز در آن نباشد، پاك است.

مسأله 24: اگر مقداری از آب كُر، یخ ببندد و باقی آن به اندازه كُر نباشد چنانچه نجاست به آن برسد نجس می شود و هر مقدار از یخ نیز كه آب می شود نجس است.

مسأله 25: آبی كه به اندازه كُر بوده، اگر انسان شك كند از كُر كمتر شده یا نه، در حكم آب كُر است یعنی نجاست را پاك می كند و اگر نجاستی به آن برسد نجس نمی شود. و آبی كه كمتر از كر بوده و انسان شك دارد به مقدار كُر شده یا نه، حكم آب كُر را ندارد و بنابر احتیاط لازم در این گونه موارد، تفحّص و تحقیق نماید.

مسأله 26: كُر بودن آب، از سه راه ثابت می شود، اوّل: خود انسان یقین كند، دوم: دو مرد عادل، یا یك نفر ثقه خبر دهد. سوم: كسی كه آب در اختیار اوست بگوید، مثلا حمّامی بگوید: آب حوض حمّام، كُر است.

2- آب قلیل

مسأله 27: آب قلیل، آبی است كه از كُر كمتر باشد و از زمین نجوشد.

مسأله 28: اگر آب قلیل بر چیز نجس بریزد، یا چیز نجس به آن برسد نجس می شود، ولی اگر از بالا و یا با فشار بر چیز نجس بریزد، مقداری كه به آن چیز می رسد، نجس و بقیه آب پاك است.

مسأله 29: آب قلیلی كه برای برطرف كردن

عین نجاست روی چیز نجس ریخته می شود و از آن جدا می گردد، نجس است. و بنابر احتیاط مستحب نیز باید از آب قلیلی كه بعد از برطرف شدن عین نجاست، برای آب كشیدن چیز نجس روی آن می ریزند و از آن جدا می شود، اجتناب شود.

مسأله 30: آبی كه برای شستن مخرج بول و غایط به كار می رود، با پنج شرط پاك است و چیزی را كه با آن برخورد نماید، نجس نمی كند. (بنابر احتیاط در بعضی از آن شرایط) اوّل: بو یا رنگ و یا مزه نجاست نگرفته باشد. دوم: نجاستی از خارج به آن نرسیده باشد. سوم: نجاست دیگری مانند خون غیر متعارف با بول یا غایط بیرون نیامده باشد. چهارم: ذرّه های غایط در آب پیدا نباشد. پنجم: به اطراف مخرج بیشتر از مقدار معمول، نجاست نرسیده باشد.

3- آب جاری

مسأله 31: آب جاری آبی است كه از زمین بجوشد و جریان داشته باشد، مانند آب چشمه و قنات.

مسأله 32: آب جاری اگرچه كمتر از كُر باشد، چنانچه نجاست به آن برسد، تا وقتی بو یا رنگ و یا مزه آن بر اثر نجاست تغییر نكرده، پاك است.

مسأله 33: اگر نجاستی به آب جاری برسد و مقداری از آن، بر اثر نجاست تغییر كند، فقط همان مقدار، نجس می شود. و قسمتی كه متّصل به چشمه است اگرچه كمتر از كُر باشد، پاك است و آبهای دیگر نهر، اگر به اندازه كُر باشد یا به سبب آبی كه تغییر نكرده، به آب طرف چشمه متّصل باشد پاك وگرنه نجس می شود.

مسأله 34: آب چشمه ای كه جاری نیست

ولی طوری است كه اگر از آن بردارند باز می جوشد، در حكم آب جاری می باشد. یعنی اگر نجاست به آن برسد تا وقتی بو یا رنگ و یا مزه آن بر اثر نجاست تغییر نكرده باشد، پاك است.

مسأله 35: آبی كه كنار نهر، ایستاده و متّصل به آن می باشد، حكم آب جاری دارد.

مسأله 36: چشمه ای كه مثلا در زمستان می جوشد و در تابستان از جوشش می افتد، فقط وقتی كه می جوشد در حكم آب جاری است.

مسأله 37: آب حوض حمّام اگرچه كمتر از كُر باشد، چنانچه به خزینه ای كه آب آن به اندازه كُر است متّصل باشد، مانند آب جاری است.

مسأله 38: آب لوله های حمّام و ساختمانها كه از شیرها و دوشها می ریزد، اگر متّصل به كُر باشد (مانند شبكه های آبرسانی در شهرها) در حكم آب جاری است.

مسأله 39: آبی كه بر روی زمین جریان دارد و از زمین نمی جوشد، چنانچه كمتر از كُر باشد و نجاست به آن برسد نجس می شود، امّا اگر از بالا یا با فشار به پایین بریزد، چنانچه نجاست به پایین آن برسد، بالای آن نجس نمی شود.

4- آب باران

مسأله 40: اگر بر چیز نجسی كه عین نجاست، در آن نیست یك مرتبه باران ببارد، جایی كه باران به آن برسد پاك می شود. ولی باریدن دو سه قطره فایده ندارد بلكه باید طوری باشد كه بگویند: باران می آید. و بنابر احتیاط مستحب باران مقداری باشد كه بر زمین سخت، جاری شود.

مسأله 41: در فرش، لباس و مانند آن، فشار لازم نیست چنانچه با آب باران شسته

شود.

مسأله 42: اگر باران بر عین نجس ببارد و به جای دیگر ترشّح كند، چنانچه عین نجاست، همراه آن نباشد و بو یا رنگ و یا مزه نجاست نگرفته باشد پاك است، پس اگر باران بر خون ببارد و ترشح كند، چنانچه ذرّه ای خون در آن باشد، یا بو یا رنگ و یا مزه خون گرفته باشد نجس می شود.

مسأله 43: اگر بر سقف ساختمان، یا روی بام، عین نجاست باشد، تا وقتی باران بر بام می بارد، آبی كه به چیز نجس رسیده و از سقف یا ناودان می ریزد پاك است ولی بعد از قطع شدن باران اگر معلوم باشد آبی كه می ریزد به چیز نجس رسیده است نجس می باشد.

مسأله 44: زمین نجسی كه باران بر آن ببارد، پاك می شود و اگر باران بر زمین جاری شود و به جای نجسی كه زیر سقف است برسد، آن را نیز پاك می كند.

مسأله 45: خاك نجسی كه بر اثر باران گِل شده، پاك است.

مسأله 46: هرگاه آب باران در جایی جمع شود اگرچه كمتر از كُر باشد چنانچه هنگامی كه باران می آید چیز نجسی را در آن بشویند و آب، بو یا رنگ و یا مزه نجاست نگیرد، آن نجس پاك می شود.

مسأله 47: اگر بر فرش پاكی كه روی زمین نجس است، باران ببارد و بر زمین نجس جاری شود، فرش نجس نمی شود و زمین نیز پاك می گردد.

5- آب چاه

مسأله 48: آب چاهی كه از زمین می جوشد، اگرچه كمتر از كُر باشد، چنانچه نجاست به آن برسد تا وقتی بو یا رنگ و یا مزه

آن بر اثر نجاست تغییر نكرده، پاك است ولی مستحب است پس از رسیدن بعضی از نجاستها به چاه، به مقداری كه در « الفقه » بیان شده است از آب آن بكشند.

مسأله 49: اگر نجاستی در چاه بریزد و بو یا رنگ و یا مزه آب را تغییر دهد، چنانچه تغییر آب چاه از بین برود پاك می شود، اگرچه بنابر احتیاط مستحب باید با آبی كه از چاه می جوشد مخلوط گردد.

مسأله 50: اگر آب باران پس از ایستادن، با آب دیگری در گودالی جمع شود و كمتر از كُر باشد، با رسیدن نجاست به آن، نجس می شود.

احكام آبها

مسأله 51: آب مضاف كه معنای آن در مسأله 17 بیان شد، چیز نجس را پاك نمی كند و وضو و غسل با آن، باطل است.

مسأله 52: آب مضاف هر قدر زیاد باشد، البتّه نه به اندازه چاههای نفت و مانند آن، اگر ذره ای نجاست به آن برسد نجس می شود ولی چنانچه از بالا روی چیز نجس بریزد، مقداری كه به چیز نجس رسیده، نجس و مقداری كه بالاتر از آن است پاك می باشد. مثلا اگر گلاب را از گلابدان روی دست نجس بریزند، آنچه به دست رسیده نجس و آنچه به دست نرسیده پاك است و همچنین اگر مانند فوّاره، با فشار از پایین به بالا برود، اگر نجاست به قسمت بالای آب برسد پایین آب نجس نمی شود.

مسأله 53: اگر آب مضاف نجس، طوری با آب كُر یا جاری مخلوط شود كه دیگر به آن، آب مضاف نگویند پاك می شود.

مسأله 54: آبی كه مطلق بوده و معلوم نیست

مضاف شده یا نه، در حكم آب مطلق است، یعنی چیز نجس را پاك می كند، وضو و غسل نیز با آن صحیح است. و آبی كه مضاف بوده و معلوم نیست مطلق شده یا نه، در حكم آب مضاف است، یعنی چیز نجس را پاك نمی كند، وضو و غسل نیز با آن باطل است.

مسأله 55: آبی كه معلوم نیست مطلق است یا مضاف و معلوم نیست كه قبلا مطلق بوده یا مضاف، نجاست را پاك نمی كند، وضو و غسل نیز با آن باطل است ولی اگر به اندازه كُر یا بیشتر باشد و نجاست به آن برسد، به نجاست آن حكم نمی شود.

مسأله 56: آبی كه عین نجاست، مانند خون و بول به آن برسد و بو یا رنگ و یا مزه آن را تغییر دهد، اگرچه كُر یا جاری باشد نجس می شود. ولی اگر بو یا رنگ و یا مزه آب، بر اثر نجاستی كه بیرون آن است عوض شود، مثلا مرداری كه پهلوی آب است بوی آن را تغییر دهد ظاهر، عدم نجاست آن است و رعایت احتیاط، لازم نمی باشد گرچه خوب است.

مسأله 57: آبی كه عین نجاست، مانند خون و بول در آن ریخته و بو یا رنگ و یا مزه آن را تغییر داده، چنانچه به آب كُر یا جاری متّصل شود، یا باران بر آن ببارد، یا باد، باران را در آن بریزد و یا آب باران از ناودان، در آن جاری شود و تغییر آن از بین برود پاك می شود.

مسأله 58: اگر چیز نجسی را در آب كُر یا جاری آب بكشند، آبی

كه بعد از بیرون آوردن، از آن می ریزد پاك است.

مسأله 59: آبی كه پاك بوده و معلوم نیست نجس شده یا نه، پاك است و آبی كه نجس بوده و معلوم نیست پاك شده یا نه، نجس است.

مسأله 60: نیم خورده سگ، خوك و كافر، نجس و خوردن آن حرام است و نیم خورده حیوانات حرام گوشت، پاك و خوردن آن مكروه می باشد، مگر نیم خورده گربه كه خوردن آن كراهت ندارد.

احكام تخلّی

بول و غایط كردن

مسأله 61: واجب است انسان در هنگام تخلّی و مواقع دیگر، عورت خود را از كسانی كه مكلّفند، اگرچه مانند خواهر و مادر با او مَحرم باشند و همچنین از دیوانه و بچّه های ممیز كه خوب و بد را می فهمند، بپوشاند. امّا زن و شوهر لازم نیست عورت خود را از یكدیگر بپوشانند.

مسأله 62: لازم نیست با چیز مخصوصی، عورت خود را بپوشاند و اگر مثلا با دست آن را بپوشاند كافی است.

مسأله 63: هنگام تخلّی، باید قسمت جلوی بدن، یعنی شكم، سینه و زانوها رو به قبله و پشت به قبله نباشد.

مسأله 64: اگر هنگام تخلّی، قسمت جلوی بدن رو به قبله یا پشت به قبله باشد و عورت را از قبله برگرداند، كفایت نمی كند و اگر جلوی بدن او، رو به قبله یا پشت به قبله نباشد، بنابر احتیاط واجب عورت را، رو به قبله یا پشت به قبله ننماید.

مسأله 65: بنابر احتیاط مستحب قسمت جلوی بدن - در هنگام استبراء كه احكام آن، بعداً گفته می شود و موقع تطهیر مخرج بول و غایط - رو به قبله یا پشت به قبله نباشد.

مسأله 66: اگر

برای آنكه نامحرم او را نبیند، مجبور شود در حال تخلّی رو به قبله یا پشت به قبله بنشیند و نیز اگر به جهت دیگری ناچار باشد كه رو به قبله یا پشت به قبله بنشیند، اشكال ندارد.

مسأله 67: لازم نیست بچّه را، در وقت تخلّی رو به قبله یا پشت به قبله ننشانند. و اگر خود بچّه بنشیند، جلوگیری از او واجب نیست.

مسأله 68: در پنج جا تخلّی حرام است، اوّل: در كوچه های بن بست، در صورتی كه صاحبانش، اجازه نداده باشند و نیز در كوچه های غیر بن بست، در صورت ضرر به عابرین. دوم: در ملك كسی كه اجازه تخلّی نداده است. سوم: در جایی كه برای عدّه مخصوصی وقف شده است، مانند بعضی از مدرسه ها. چهارم: روی قبر مؤمنین در صورتی كه بی احترامی به آنان باشد. پنجم: در جاهای محترمی كه تخلّی، بی احترامی به حساب آید.

مسأله 69: در سه صورت مخرج غایط فقط با آب، پاك می شود، البته بنابر احتیاط در بعضی از آنها، اوّل: نجاست دیگری مانند خون با غایط بیرون آمده باشد. دوم: نجاستی از خارج به مخرج غایط رسیده باشد. سوم: اطراف مخرج، بیشتر از مقدار معمول آلوده شده باشد. و در غیر این سه صورت، مخرج را با آب می توان شست و یا به دستوری كه بعداً بیان می شود، با پارچه، سنگ و مانند آن پاك كرد، اگرچه شستن با آب بهتر است.

مسأله 70: مخرج بول با غیر آب پاك نمی شود. و در آب كُر و جاری اگر بعد از برطرف شدن بول یك مرتبه بشویند كافی است، ولی

با آب قلیل باید دو مرتبه شست و بهتر است سه مرتبه شسته شود.

مسأله 71: اگر مخرج غایط را با آب بشویند، باید چیزی از غایط بر آن نماند، ولی باقیماندن رنگ و بوی آن اشكال ندارد و اگر در دفعه اوّل، طوری شسته شود كه ذرّه ای غایط بر آن نماند، شستن دوباره لازم نیست.

مسأله 72: با سنگ، كلوخ و مانند آن، اگر خشك و پاك باشد، مخرج غایط را می توان تطهیر كرد. و چنانچه رطوبت كمی داشته باشد كه به مخرج نرسد اشكال ندارد. و باید از سه دفعه كمتر نباشد اگرچه با یك مرتبه یا دو مرتبه مخرج پاكیزه شود.

مسأله 73: بنابر احتیاط مستحب باید سنگ یا پارچه ای كه غایط را با آن برطرف می كنند سه قطعه باشد، مگر در سنگهای بزرگ و پارچه های دراز كه یك قطعه كافی است. و اگر با سه قطعه برطرف نشود باید به قدری اضافه نمایند تا مخرج كاملا پاكیزه گردد، ولی باقیماندن ذرّه های كوچكی كه دیده نمی شود اشكال ندارد.

مسأله 74: پاك كردن مخرج غایط با چیزهایی كه احترام آن لازم است، مانند كاغذی كه اسم خدا و پیامبران (علیهم السلام) بر آن نوشته شده حرام است و با استخوان و سرگین نیز نباید مخرج غایط را پاك كرد و اگر كسی با اینها غایط را بر طرف كند، گناه كرده ولی مخرج پاك می شود.

مسأله 75: اگر شك كند مخرج را تطهیر كرده یا نه، باید آن را تطهیر كند، امّا اگر همیشه بعد از بول یا غایط فوراً تطهیر می نموده است، بنابر احتیاط مستحب آن را تطهیر

نماید.

مسأله 76: اگر بعد از نماز شك كند كه قبل از نماز مخرج را تطهیر كرده یا نه، نمازی كه خوانده صحیح است، ولی برای نمازهای بعد باید تطهیر كند. و اگر بعد از داخل شدن در نماز شك كرد، باید نماز را قطع كند و تطهیر نماید، امّا اگر همیشه عادت بر تطهیر داشته، بنابر احتیاط مستحب تطهیر نماید و نماز واجب را برای این احتیاط مستحب قطع نكند.

استبراء

مسأله 77: استبراء عمل مستحبی است كه مردها، بعد از بیرون آمدن بول، برای آنكه یقین كنند بول، در مجرا نمانده است انجام می دهند. و بهترین روش آن به این صورت است: اگر مخرج غایط نجس شده، اوّل آن را تطهیر كنند، سپس سه دفعه با انگشت میانه دست چپ، از مخرج غایط تا بیخ آلت بكشند، سپس شست را روی آلت و انگشت پهلوی شست را، زیر آن بگذارند و سه مرتبه تا ختنه گاه بكشند و پس از آن سه مرتبه سر آلت را فشار دهند.

مسأله 78: آبی كه گاهی بعد از ملاعبه و بازی كردن، از انسان خارج می شود و به آن « مذی » می گویند پاك است و نیز آبی كه گاهی بعد از منی بیرون می آید و به آن « وذی » گفته می شود و همچنین آبی كه گاهی بعد از بول، بیرون می آید و به آن « ودی » می گویند، اگر بول به آن نرسیده باشد، پاك است و چنانچه انسان بعد از بول استبراء كند و سپس آبی از او خارج شود و شك كند بول است یا یكی از اینها،

پاك می باشد.

مسأله 79: اگر مرد شك كند استبراء كرده یا نه و رطوبتی از او بیرون آید كه نداند پاك است یا نه، نجس می باشد و چنانچه وضو گرفته باشد باطل می شود، ولی اگر عادت داشته كه پس از بول فوراً استبراء نماید، یا اگر شك كند استبرایی كه كرده درست بوده یا نه و رطوبتی از او بیرون آید كه نداند پاك است یا نه، پاك می باشد و وضو را باطل نمی كند.

مسأله 80: كسی كه استبراء نكرده اگر بر اثر آنكه مدّتی از بول كردن او گذشته، یقین كند بول در مجری نمانده است و رطوبتی ببیند و شك كند پاك است یا نه، آن رطوبت پاك می باشد و وضو را باطل نمی كند.

مسأله 81: اگر مرد بعد از بول، استبراء كند و وضو بگیرد، چنانچه بعد از وضو، رطوبتی ببیند كه بداند یا بول است یا منی، واجب است احتیاطاً غسل كند و وضو نیز بگیرد، ولی اگر وضو نگرفته باشد فقط گرفتن وضو كافی است.

مسأله 82: برای زن، استبراء از بول نیست و اگر رطوبتی ببیند و شك كند پاك است یا نه، پاك می باشد و وضو و غسل او را باطل نمی كند.

آداب تخلّی

مسأله 83: مستحب است در موقع تخلّی، جایی بنشیند كه كسی او را نبیند و هنگام وارد شدن به مكان تخلّی، اوّل پای چپ و موقع بیرون آمدن، اوّل پای راست را بگذارد و همچنین مستحب است در حال تخلّی، سر را بپوشاند و سنگینی بدن را بر پای چپ بیندازد.

مسأله 84: نشستن روبروی خورشید و ماه در هنگام تخلّی مكروه

است، ولی اگر عورت خود را با وسیله ای بپوشاند، مكروه نیست و نیز در موقع تخلّی نشستن روبروی باد، در جاده، خیابان، كوچه، درب خانه و زیر درختی كه میوه می دهد و همچنین چیز خوردن، توقّف زیاد و تطهیر كردن با دست راست مكروه می باشد. و همچنین است حرف زدن در حال تخلّی، امّا اگر ناچار باشد، یا ذكر خدا بگوید، اشكال ندارد.

مسأله 85: بول كردن در زمین سخت، سوراخ جانوران و در آب، به ویژه در آب ایستاده مكروه است. و همچنین است ایستاده بول كردن، امّا در حال « تنویر » كراهت ندارد.

مسأله 86: خودداری كردن از بول و غایط، مكروه است و اگر به اندازه ای باشد كه برای بدن، ضرر فوق العادّه داشته باشد حرام است.

مسأله 87: مستحب است انسان، پیش از نماز بول كند سپس وضو یا غسل نموده و نماز بخواند. و همچنین مستحب است پیش از خواب، پیش از جماع و بعد از بیرون آمدن منی نیز بول كند.

نجاسات

نجاسات

مسأله 88: نجاسات یازده چیز است: 1 - بول 2 - غایط 3 - منی 4 - مردار 5 - خون 6 - سگ 7 - خوك 8 - كافر 9 - شراب 10 - فقّاع 11 - عرق حیوان نجاست خوار، بنابر احتیاط.

1 و 2 - بول و غایط

مسأله 89: بول و غایط انسان و هر حیوان حرام گوشتی كه خون جهنده دارد كه اگر رگ آن را ببرند، خون از آن می جهد نجس است، ولی بول و غایط حیوان حرام گوشتی كه خون آن جستن نمی كند و همچنین حیوانی كه گوشت ندارد، مانند پشه و مگس و بول و غایط حیوان حلال گوشت، پاك است.

مسأله 90: مستحب است از فضله پرندگان حرام گوشت، به ویژه از بول و فضله شب پره (خفاش) اجتناب كرد.

مسأله 91: بول و غایط حیوان نجاست خوار، نجس است و همچنین است بول و غایط حیوانی كه انسان با آن نزدیكی نموده و گوسفندی كه گوشت آن، از خوردن شیر خوك رشد نموده است نجس می باشد.

3 - منی

مسأله 92: منی انسان و حیوانی كه خون جهنده دارد نجس است.

مسأله 93: « مذی »، « وذی » و « ودی » كه معنای آن در « مسأله 78 » گذشت، پاك می باشد.

4 - مردار

مسأله 94: مردار حیوانی كه خون جهنده دارد نجس است، چه خودش مرده باشد، یا به غیر دستور شرعی، آن را كشته باشند، امّا ماهی چون خون جهنده ندارد، اگرچه در آب بمیرد پاك است.

مسأله 95: آنچه كه از مردار روح ندارد، مانند پشم، مو، كرك، استخوان و دندان پاك می باشد.

مسأله 96: اگر از بدن انسان یا حیوانی كه خون جهنده دارد در حالی كه زنده است گوشت یا چیز دیگری را كه روح دارد، جدا كنند نجس است.

مسأله 97: پوستهای مختصر لب و جاهای دیگر بدن كه هنگام افتادنش رسیده، اگرچه آن را بكنند پاك است. و همچنین پوستی كه موقع افتادنش نرسیده باشد، گرچه بهتر است از آن اجتناب شود.

مسأله 98: تخم مرغی كه از شكم مرغ مرده بیرون می آید، اگر پوست روی آن سفت شده باشد پاك است، ولی بنابر احتیاط باید ظاهر آن را آب كشید.

مسأله 99: اگر بره و بزغاله پیش از آنكه علف خوار شوند بمیرند، پنیر مایه ای كه در شیردان آنها می باشد پاك است، ولی بنابر احتیاط باید ظاهر آن را آب كشید.

مسأله 100: دواجات روان، عطر، روغن، واكس و صابونی كه از كشورهای غیراسلامی می آورند، اگر انسان یقین به نجاست آن نداشته باشد، پاك است.

مسأله 101: گوشت، پیه و چرمی كه در بازار مسلمانان، فروخته می شود پاك است و همچنین اگر در دست مسلمانان باشد، ولی

اگر بداند آن مسلمان، از كافر گرفته و تحقیق نكرده كه از حیوانی است كه به دستور شرع كشته شده یا نه، نجس می باشد.

5 - خون

مسأله 102: خون انسان و هر حیوانی كه خون جهنده دارد، یعنی حیوانی كه اگر رگ آن را ببرند، خون از آن جستن می كند، نجس است، امّا خون حیوانی كه مانند ماهی و پشه خون جهنده ندارد، یا مشكوك است كه دارد یا ندارد، مانند مار، پاك می باشد.

مسأله 103: اگر حیوان حلال گوشت را به دستور شرعی بكشند و خون آن به مقدار معمول بیرون آید، خونی كه در بدنش می ماند پاك است، ولی اگر به علّت نفس كشیدن، یا بر اثر اینكه سر حیوان در جای بلندی بوده، خون به بدن حیوان برگردد، آن خون نجس است. و بنابر احتیاط Șǘ̘Ș̠از خون باقیمانده در بدن حیوان حرام گوشت، اجتناب شود.

مسأله 104: خونی كه در تخم مرغ دیده می شود، چنانچه كم باشد و پوسته نازك روی خون پاره نشده باشد، اگر آن را بیرون آورند بدون اینكه با تخم مرغ مخلوط شود، تخم مرغ پاك است.

مسأله 105: خون بسیار كمی كه گاهی هنگام دوشیدن شیر، دیده می شود بنابر احتیاط شیر را نجس می كند.

مسأله 106: خونی كه از لای دندانها می آید، اگر بر اثر مخلوط شدن با آب دهان، از بین برود پاك است، ولی بنابر احتیاط مستحب آن را فرو نبرد.

مسأله 107: خونی كه بر اثر كوبیده شدن، زیر ناخن یا زیر پوست می میرد، اگر طوری شود كه دیگر به آن خون نگویند، پاك است و اگر به آن خون بگویند، نجس

است و در این صورت، چنانچه ناخن یا پوست سوراخ شود، اگر مشقّت ندارد باید برای وضو و غسل، خون را بیرون آورند و اگر مشقّت دارد، باید اطراف آن را طوری كه نجاست زیاد نشود، بشویند و پارچه یا چیزی مانند پارچه، بر آن بگذارند و روی پارچه دست تر بكشند و بنابر احتیاط مستحب تیمّم نیز بكنند.

مسأله 108: اگر انسان نداند كه خون، زیر پوست مرده یا گوشت بر اثر كوبیده شدن به آن حالت درآمده، پاك است.

مسأله 109: اگر هنگام جوشیدن غذا، ذرّه ای خون در آن بیفتد، تمام غذا و ظرف آن نجس می شود. و جوشیدن، حرارت و آتش پاك كننده آن نیست.

مسأله 110: زردابه ای كه در حال بهبودی زخم، در اطراف آن پیدا می شود، اگر معلوم نباشد كه با خون مخلوط است پاك می باشد.

6 و 7 - سگ و خوك

مسأله 111: سگ و خوكی كه در خشكی زندگی می كنند، حتّی مو، استخوان، پنجه، ناخن و رطوبت های آنها نجس است، ولی سگ و خوك دریایی پاك می باشد.

مسأله 112: تمامی حیوانات حرام گوشت - جز سگ و خوك - قابل تذكیه هستند، یعنی اگر به دستور شرعی ذبح شوند، پاك می باشند گرچه حلال نیستند.

8 - كافر

مسأله 113: كافر، یعنی كسی كه مُنكِر خداست، یا برای خدا شریك قرار می دهد و یا پیغمبری حضرت خاتم الأنبیاء محمّد بن عبداللّه (صلی الله علیه وآله وسلم) را قبول ندارد، بنابر احتیاط واجب نجس است و نیز كسی كه ضروری دین، یعنی چیزی را كه مانند نماز و روزه، مسلمانان آن را جزو دین اسلام می دانند منكر شود نجس است به شرطی كه انكارش مستلزم انكار پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) باشد و بداند آن چیز، ضروری دین است، امّا اگر نداند بنابر احتیاط مستحب باید از او اجتناب كرد. و كسی كه منكر معاد یا كبائر ضروریه شود در حكم كافر است.

مسأله 114: كفّار اهل كتاب (مسیحیان، یهودیان و زردشتیان) اگر بر اثر شرب خمر، اكل میته و گوشت خوك و برخورد با سایر نجاسات نجس نشده باشند، نجاست ذاتی آنها قطعی نیست، گرچه احوط وجوبی در غیر عُسر و حرج اجتناب از آنهاست.

مسأله 115: تمام بدن كافر، حتّی مو، ناخن و رطوبتهای او نجس است، بنابر احتیاط واجب.

مسأله 116: اگر پدر و مادر و جدّ و جدّه بچّه نابالغ، همه كافر باشند آن بچّه نیز نجس است و اگر یكی از آنها مسلمان باشد، بچّه پاك است.

مسأله 117: كسی كه معلوم نیست،

مسلمان است یا نه، چنانچه در كشور اسلامی است پاك می باشد و احكام دیگر مسلمانان را دارد، مثلا می تواند زن مسلمان بگیرد و در قبرستان مسلمانان دفن شود.

مسأله 118: اگر مسلمانی به پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) یا حضرت فاطمه (علیها السلام) یا به یكی از دوازده امام (علیهم السلام) دشنام دهد یا با آنان دشمنی داشته باشد، نجس است.

9 - شراب

مسأله 119: شراب و هر چیزی كه انسان را مست می كند، چنانچه به خودی خود، روان باشد نجس است، حتّی اگر به وسیله چیزی آن را جامد كنند. و اگر مانند بنگ و حشیش، روان نباشد حتّی اگر چیزی در آن بریزند كه روان شود پاك است.

مسأله 120: الكل صنعتی كه برای رنگ كردن درب، میز، صندلی و مانند آن به كار می رود، اگر انسان نداند مست كننده است پاك می باشد.

مسأله 121: اگر انگور و آب انگور به خودی خود، به جوش آید نجس نمی شود، ولی خوردن آن حرام است. و همچنین است اگر بر اثر پختن به جوش آید.

مسأله 122: خرما، مویز، كشمش و آب آنها اگر به جوش آید، پاك و خوردن آن حلال است، اگرچه بنابر احتیاط مستحب به ویژه در مویز و كشمش از خوردن آن اجتناب شود.

10 - فُقّاع

مسأله 123: فُقّاع كه از جو گرفته می شود و به آن « آب جو » می گویند نجس است، ولی آنچه كه به دستور پزشك از جو می گیرند و به آن « ماءالشعیر » می گویند پاك می باشد.

11 - عرق حیوان نجاست خوار

مسأله 124: بنابر احتیاط واجب، باید از عرق شتر نجاست خوار و هر حیوانی كه به خوردن نجاست انسان، عادت كرده اجتناب كرد.

عرق جُنُب از حرام

مسأله 125: عرق جُنب از حرام نجس نیست گرچه احتیاط بهتر است، چه عرق، در حال جماع بیرون آید یا بعد از آن، از مرد باشد یا از زن، از زنا باشد یا از لواط، از نزدیكی با حیوانات باشد، یا از استمناء (و استمناء یعنی انسان با خود، كاری كند كه منی از او بیرون آید)، ولی نمی توان با این عرق، نماز خواند.

مسأله 126: اگر انسان هنگامی كه نزدیكی با زن، حرام است، مثلا در وقت حیض یا در روزه ماه رمضان، با زن خود نزدیكی كند، بنابر احتیاط مستحب باید از عرق خود اجتناب نماید.

مسأله 127: اگر جنب از حرام به جهت عذری، عوض از غسل، تیمّم نماید و بعد از تیمّم، عرق كند با این عرق می تواند نماز بخواند، ولی اگر عذر او برطرف شد و عرق كرد نمی تواند با آن، نماز بخواند و بنابر احتیاط مستحب باید از عرق خود، اجتناب نماید.

مسأله 128: اگر كسی از حرام جنب شود، سپس با حلال خود نزدیكی كند، یا اوّل با حلال خود نزدیكی كرده سپس از حرام جنب شود، بنابر احتیاط مستحب از عرق خود اجتناب نماید.

ثابت شدن نجاست

مسأله 129: نجاست هر چیز از سه راه ثابت می شود: اوّل: خود انسان یقین كند چیزی نجس است، امّا اگر گمان داشته باشد چیزی نجس است، لازم نیست از آن اجتناب نماید. بنابراین غذا خوردن، در قهوه خانه و مهمانخانه هایی كه مردمان لاابالی و كسانی كه پاكی و نجسی را مراعات نمی كنند و در آنها غذا می خورند یا كار می كنند، اگر انسان یقین نداشته باشد غذایی را كه

برای او آورده اند نجس است، اشكال ندارد. دوم: كسی كه چیزی در اختیار اوست، بگوید نجس است، مثلا همسر انسان یا خدمتكار خانه بگوید، ظرف یا چیز دیگری كه در اختیار اوست نجس می باشد. سوم: دو مرد عادل بگویند، چیزی نجس است. و همچنین اگر یك نفر عادل بگوید، چیزی نجس است، بنابر اقوی باید از آن چیز اجتناب كرد.

مسأله 130: اگر بر اثر ندانستن مسأله، نجس بودن و پاك بودن چیزی را نداند، مثلا نداند عرق جُنب از حرام، پاك است یا نه، باید مسأله را بپرسد. ولی اگر با اینكه مسأله را می داند، شك كند چیزی پاك است، یا نه، مثلا شك كند كه آن چیز خون است یا نه، یا نداند كه خون پشه است یا خون انسان، پاك می باشد.

مسأله 131: چیز نجسی كه انسان، شك دارد پاك شده یا نه، نجس است و چیز پاك را اگر شك كند نجس شده یا نه، پاك است. و اگر بتواند نجس بودن یا پاك بودن آن را بفهمد، لازم نیست تحقیق كند.

مسأله 132: اگر بداند یكی از دو ظرف، یا دو لباسی كه از هر دوی آنها استفاده می كند، نجس شده و نداند كدام است، باید از هر دو اجتناب كند، ولی اگر نمی داند مثلا لباس خودش نجس شده یا لباسی كه هیچ از آن استفاده نمی كند و مال دیگری است، لازم نیست از لباس اجتناب نماید.

نجس شدن چیزهای پاك

مسأله 133: اگر چیز پاك به چیز نجس برسد و هر دو، یا یكی از آنها طوری تَر باشد كه تَری یكی به دیگری برسد، چیز پاك نجس

می شود و اگر تَری به قدری كم باشد كه به دیگری نرسد، چیزی كه پاك بوده نجس نمی شود.

مسأله 134: اگر چیز پاكی به چیز نجس برسد و انسان، شك كند كه هر دو یا یكی از آنها تَر بوده یا نه، آن چیز پاك نجس نمی شود.

مسأله 135: دو چیزی كه انسان نمی داند، كدام پاك و كدام نجس است، اگر یك چیز پاك مرطوب به یكی از آنها برسد، نجس نمی شود، ولی اگر به هر دو رسید نجس می گردد.

مسأله 136: زمین، پارچه و مانند آن اگر رطوبت داشته باشد، هر قسمتی كه نجاست به آن برسد نجس می شود و جاهای دیگر آن پاك است و همچنین است خیار، خربزه و مانند آن.

مسأله 137: هرگاه شیره، روغن و مانند آن، طوری باشد كه اگر مقداری از آن را بردارند جای آن خالی نمی ماند، همین كه یك نقطه از آن نجس شد تمام آن نجس می شود، ولی اگر طوری باشد كه جای آن در موقع برداشتن خالی بماند، اگرچه بعد پر شود، فقط جایی كه نجاست به آن رسیده نجس می باشد، پس اگر فضله موش در آن بیفتد جایی كه فضله افتاده، نجس و بقیه پاك است.

مسأله 138: اگر مگس یا حیوانی مانند آن، روی چیز نجسی كه تَر است بنشیند و بعد روی چیز پاكی كه تَر است بنشیند، چنانچه انسان بداند نجاست همراه آن حیوان بوده، چیز پاك نجس می شود. و همچنین است اگر یقین داشته در پای حیوان نجاست بوده و بعد در زوال نجاست شك نماید، امّا اگر نداند، پاك است.

مسأله 139: اگر

جایی از بدن كه عرق دارد، نجس شود و عرق از آنجا به جای دیگری برود، هر جا كه عرق به آن برسد نجس می شود و اگر عرق به جای دیگر نرود جاهای دیگر بدن پاك است.

مسأله 140: اخلاطی كه از گلو یا بینی می آید اگر خون داشته باشد، جایی كه خون دارد نجس و بقیه آن پاك است. پس اگر به بیرون دهان یا بینی برسد، مقداری كه انسان یقین دارد، اخلاط نجس به آن رسیده، نجس است و جایی كه شك دارد نجس شده یا نه، پاك است.

مسأله 141: اگر آفتابه ای كه تَه آن سوراخ است، روی زمین نجس بگذارند، چنانچه آب، طوری زیر آن جمع گردد كه با آب آفتابه یكی حساب شود، آب آفتابه نجس می شود و همچنین اگر آب بر زمین جاری شود یا فرو رود، در صورتی كه سوراخ آفتابه با زمین نجس، متصّل باشد طوری كه مانع از فشار آب شود، آب نجس است ولی اگر سوراخ آن با زمین نجس متصّل نباشد و آب زیر آفتابه با آب داخل آن یكی حساب نشود یا آب داخل آن با فشار بیرون آید، آب آفتابه نجس نمی شود.

مسأله 142: اگر چیزی داخل بدن شود و به نجاست برسد، در صورتی كه بعد از بیرون آمدن، آلوده به نجاست نباشد پاك است. پس اگر وسایل اماله، یا آب آن در مخرج غایط وارد شود، یا سوزن، چاقو و مانند آن، در بدن فرو رود و بعد از بیرون آمدن، به نجاست آلوده نباشد نجس نیست. و همچنین است آب دهان و بینی اگر در داخل به

خون برسد و بعد از بیرون آمدن به خون آلوده نباشد، پاك است.

مسأله 143: متنجِّسّ (چیزی كه نجس شده است) مانند عین نجس منجّس (نجس كننده) است، ولی تمامی احكام عین نجس بر آن بار نمی شود، مثلا اگر چیزی به بول نجس شد، در تطهیر آن تعدّد لازم است چنانچه با آب قلیل باشد، ولی در تطهیر ملاقی با متنجّس به بول، تعدّد لازم نیست.

چند مسأله

مسأله 144: نجس كردن قرآن كریم، حرام است و اگر نجس شود باید فوراً آن را آب كشید و همچنین است حكم مساجد، مشاهد مشرّفه، تربت امام حسین (علیه السلام) بلكه تربت پیامبر اكرم (صلی الله علیه وآله وسلم) و دیگر معصومین (علیهم السلام) نیز بنابر احتیاط در همین حكم است.

مسأله 145: اگر جلد قرآن نجس شود، در صورتی كه بی احترامی به قرآن باشد، باید آن را آب كشید.

مسأله 146: گذاشتن قرآن روی عین نجس، مانند خون و مردار، اگرچه آن عین نجس، خشك باشد در صورتی كه هتك محسوب شود، حرام است و برداشتن قرآن از روی آن واجب می شود.

مسأله 147: نوشتن قرآن با مركّب نجس، اگرچه یك حرف آن باشد حرام است و اگر نوشته شود باید آن را آب كشید، یا با تراشیدن و مانند آن كاری كنند كه از بین برود.

مسأله 148: دادن قرآن به كافر، در صورتی كه بی احترامی به قرآن شود، حرام است و گرفتن قرآن از او واجب می باشد.

مسأله 149: اگر ورق قرآن یا چیزی كه احترام آن لازم است، مانند كاغذی كه اسم خدا، یا پیامبر، یا امام معصوم و یا حضرت زهرا (علیهم السلام) بر آن

نوشته شده، در مستراح بیفتد، بیرون آوردن و آب كشیدن آن اگرچه خرج داشته باشد واجب است و اگر بیرون آوردن آن ممكن نباشد، بنابر احتیاط واجب باید به آن مستراح نروند تا یقین كنند آن ورق پوسیده شده است و نیز اگر تربت امام حسین (علیه السلام) در مستراح بیفتد و بیرون آوردن آن ممكن نباشد، باید تا وقتی كه یقین نكرده اند به كلّی از بین رفته، به آن مستراح نروند.

مسأله 150: خوردن و آشامیدن عین نجس، یا چیزی كه نجس شده مانند آبی كه نجس شده حرام است و همچنین است خورانیدن آن به دیگری، حتّی به اطفال البته در عین نجس، امّا اگر خود طفل غذای نجس را بخورد، در صورتی كه ضرری بر او نداشته باشد لازم نیست از او جلوگیری كنند.

مسأله 151: فروختن و عاریه دادن چیز نجسی كه می شود آن را آب كشید، اگر نجس بودن آن را به طرف بگویند اشكال ندارد.

مسأله 152: اگر انسان ببیند كسی از روی جهل چیز نجسی را می خورد، یا با لباس نجس نماز می خواند، لازم نیست به او بگوید.

مسأله 153: اگر جایی از خانه یا فرش كسی، نجس باشد و ببیند بدن یا لباس و یا چیزی دیگر كسانی كه وارد خانه او می شوند با رطوبت به جای نجس رسیده است، اگر آنان به مهمانی او و به دعوت وی آمده باشند بنابر احتیاط واجب باید به آنان بگوید.

مسأله 154: اگر صاحب خانه، در بین خوردن غذا بفهمد كه غذا نجس است، باید به میهمانها بگوید، امّا اگر یكی از میهمان ها بفهمد، لازم نیست به دیگران

خبر دهد.

مسأله 155: اگر چیزی را كه عاریه كرده نجس شود، چنانچه احتمال بدهد كه صاحبش آن را در كاری كه شرط آن پاكی است استفاده می كند، مانند لباسی كه با آن نماز می خواند، بنابر احتیاط واجب باید نجس شدن آن را به او بگوید ولی اگر در كاری كه شرط آن پاكی است استعمال نمی كند، واجب نیست نجس شدن آن را به او خبر دهد.

مسأله 156: اگر بچّه بگوید چیزی نجس است، یا چیزی را آب كشیده، چنانچه حرف او موجب اطمینان باشد قبول می شود.

مطهّرات

مطهّرات

مسأله 157: دوازده چیز، نجس را پاك می كند كه به آنها « مطهّرات » گویند: 1 - آب 2 - زمین 3 - آفتاب 4 - استحاله 5 - كم شدن دو سوم آب انگور جوشیده بنابر نجاست آن 6 - انتقال 7 - اسلام 8 - تبعیت 9 - برطرف شدن عین نجاست 10 - استبراء حیوان نجاست خوار 11 - غایب شدن مسلمان 12 - رفتن خون متعارف از حیوان.

1 - آب

مسأله 158: آب با چهار شرط چیز نجس را پاك می كند:

اوّل: مطلق باشد، پس آب مضاف مانند گلاب و عرق بید، نجس را پاك نمی كند. دوم: پاك باشد. سوم: وقتی چیز نجس را می شویند، آب، مضاف نشود و بو یا رنگ و یا مزه نجاست نگیرد. چهارم: بعد از آب كشیدن چیز نجس، عین نجاست در آن نباشد.

مسأله 159: پاك شدن چیز نجس با آب قلیل، یعنی آب كمتر از كُر، شرطهای دیگری نیز دارد كه بعد اشاره خواهد شد.

مسأله 160: ظرف نجس را با آب قلیل، بنابر احتیاط سه مرتبه باید شست. و در آب كُر و جاری یك مرتبه كافی است، ولی ظرفی را كه سگ لیسیده یا از آن ظرف، آب یا چیز روان دیگری خورده، باید اوّل با خاكِ پاك، خاك مال كرد و بعد یك مرتبه در آب كُر یا جاری، یا دو مرتبه با آب قلیل شست، امّا ظرفی كه آب دهان یا دیگر رطوبات سگ در آن ریخته، بهتر است آن را خاك مال نموده و سه مرتبه بشویند.

مسأله 161: اگر دهانه ظرفی كه سگ دهن زده، تنگ باشد و نشود

آن را خاك مال كرد، چنانچه ممكن است باید كهنه ای به چوبی بپیچند و با آن خاك را به ظرف بمالند و اگر ممكن نیست باید خاك را در آن بریزند و به شدّت حركت دهند تا به همه ظرف برسد.

مسأله 162: ظرفی كه خوك بلیسد یا از آن، چیز روانی بخورد، با آب قلیل باید هفت مرتبه شست و در آب كُر و جاری یك مرتبه كافی است و لازم نیست آن را خاك مال كنند، اگرچه بهتر است.

مسأله 163: اگر بخواهند ظرفی را كه به شراب نجس شده با آب قلیل آب بكشند، سه مرتبه شستن كفایت می كند، اگرچه احوط و اولی هفت مرتبه شستن است.

مسأله 164: كوزه ای كه از گِل نجس ساخته شده و یا آب نجس در آن فرو رفته، اگر در آب كُر یا جاری بگذارند، به هر جای آن كه آب برسد پاك می شود و اگر بخواهند باطن آن نیز پاك شود، باید به قدری در آب كُر یا جاری بماند كه آب به تمام آن فرو رود.

مسأله 165: ظرف نجس را با آب قلیل به دو صورت می توان آب كشید: 1 - سه مرتبه پر كنند و خالی كنند. 2 - سه دفعه مقداری آب در آن بریزند و در هر نوبت آب را طوری در آن بگردانند كه به جاهای نجس آن برسد و بیرون بریزند.

مسأله 166: اگر ظرف بزرگی مانند پاتیل و خمره نجس شود، چنانچه سه مرتبه آن را از آب پر كنند و خالی كنند پاك می شود و همچنین است اگر سه مرتبه از بالا آب در آن

بریزند، به طوری كه تمام اطراف آن را بگیرد و در هر نوبت آبی كه ته آن جمع می شود بیرون آورند و لازم نیست هر دفعه ظرفی را كه با آن آبها را بیرون می آورند آب بكشند.

مسأله 167: اگر مِسّ نجس و مانند آن را آب كنند و آب بكشند، ظاهر آن پاك می شود.

مسأله 168: تنوری كه با بول نجس شده است، اگر دو مرتبه از بالا آب در آن بریزند، طوری كه تمام اطراف آن را بگیرد پاك می شود و در غیر بول اگر بعد از برطرف شدن نجاست یك مرتبه به دستوری كه گفته شد آب در آن بریزند كافیست، امّا بهتر است كه گودالی، ته آن بكنند تا آبها در آن جمع شده سپس بیرون بیاورند، بعد آن گودال را با خاك پر كنند.

مسأله 169: اگر بعد از برطرف كردن عین نجاست، چیز نجس را یك مرتبه در آب كُر یا جاری فرو برند كه آب به تمام جاهای نجس آن برسد، پاك می شود. در فرش و لباس و مانند آن فشار لازم نیست.

مسأله 170: اگر بخواهند چیزی را كه به بول نجس شده با آب قلیل آب بكشند، یك مرتبه آب روی آن بریزند تا از آن جدا شود و در صورتی كه بول در آن چیز نمانده باشد، یك مرتبه دیگر نیز آب روی آن بریزند تا پاك شود و در لباس، فرش و مانند آن لازم است بعد از هر دفعه، فشار دهند تا غُساله آن بیرون آید و « غُساله » آبی است كه معمولا در وقت شستن و بعد از آن، از

چیزی كه شسته می شود، خود به خود یا با فشار خارج می گردد.

مسأله 171: در موردی كه لازم است چند بار آب كشید، موالات و پشت سرهم بودن شرط نیست، پس اگر امروز، یك مرتبه آب روی آن بریزد و فردا یك مرتبه دیگر، پاك می شود.

مسأله 172: اگر چیزی با بول پسر شیرخواری كه غذاخور نشده و شیر خوك و زن كافر نخورده نجس شود، چنانچه یك مرتبه آب روی آن بریزند كه به تمام جاهای نجس آن برسد پاك می شود، ولی بنابر احتیاط مستحب یك مرتبه دیگر نیز آب روی آن بریزند.

مسأله 173: اگر چیزی به غیر بول نجس شود، چنانچه بعد از برطرف كردن نجاست یك مرتبه آب روی آن بریزند و از آن جدا شود، پاك می گردد و نیز اگر در دفعه اوّلی كه آب روی آن می ریزند، نجاست آن برطرف شود و بعد از برطرف شدن نجاست نیز آب روی آن بیاید پاك می شود.

مسأله 174: اگر حصیر نجس را كه با نخ بافته شده، در آب كُر یا جاری فرو برند، بعد از برطرف شدن عین نجاست پاك می شود، ولی اگر بخواهند آن را با آب قلیل آب بكشند، دو بار در بول و یك بار در غیر بول كفایت می كند.

مسأله 175: اگر ظاهر گندم، برنج، صابون، گوشت و مانند آن نجس شود، با فرو بردن در آب كُر و جاری پاك می گردد و اگر باطن آن نجس شود، پاك شدن آن متوقّف است بر اینكه آب به باطن آن نفوذ كند، مثلا آن را در كیسه پارچه ای گذاشته و در

آب كُر یا جاری نگه دارند تا آب در آن نفوذ كند.

مسأله 176: اگر انسان شك كند كه آب نجس، به باطن صابون و مانند آن رسیده یا نه، باطن آن پاك است.

مسأله 177: اگر ظاهر برنج و گوشت، یا چیزی مانند آن نجس شده باشد، چنانچه آن را در ظرفی بگذارند، بنابر احتیاط اگر سه مرتبه آب روی آن بریزند و خالی كنند پاك می شود و ظرف آن نیز پاك می گردد، ولی اگر بخواهند لباس یا چیزی را كه فشار داده می شود در ظرفی بگذارند و آب بكشند، بنابر احتیاط مستحب در هر مرتبه كه آب روی آن می ریزند آن را فشار دهند و ظرف را كج كنند، تا غُساله ای كه در آن جمع شده بیرون بریزد.

مسأله 178: لباس نجسی كه به نیل و مانند آن رنگ شده، اگر در آب كُر یا جاری فرو برند و آب، پیش از آنكه بر اثر رنگ پارچه مضاف شود به تمام آن برسد، آن لباس پاك می شود، اگرچه موقع فشار دادن، آب مضاف یا رنگین از آن بیرون آید.

مسأله 179: اگر لباسی را در آب كُر یا جاری آب بكشند و بعد مثلا لجن آب در آن دیده شود، چنانچه از رسیدن آب جلوگیری نكرده، آن لباس پاك است.

مسأله 180: اگر بعد از آب كشیدن لباس و مانند آن، خورده گِل یا اشنان در آن دیده شود پاك است. ولی اگر آب نجس، به باطن گِل یا اشنان رسیده باشد، ظاهر گِل و اشنان پاك و باطن آن نجس است. مگر آنكه لباس با آب كُر یا جاری آب كشیده

و آب در آن نفوذ كرده باشد.

مسأله 181: هر چیز نجس، تا عین نجاست را از آن برطرف نكنند پاك نمی شود و اگر بعد از آب كشیدن بو یا رنگ نجاست، در آن مانده باشد اشكال ندارد، پس اگر خون را از لباس برطرف كنند و لباس را آب بكشند و رنگ خون در آن بماند پاك می باشد، امّا چنانچه بر اثر بو یا رنگ یقین كنند، یا احتمال عقلایی دهند كه ذرّه های نجاست، در آن مانده، نجس است.

مسأله 182: اگر نجاستِ بدن را در آب كُر یا جاری برطرف كنند، بدن پاك می شود و بیرون آمدن و دوباره در آب رفتن لازم نیست.

مسأله 183: غذای نجسی كه لای دندانها مانده، اگر آب در دهان بگردانند كه به تمام غذای نجس برسد پاك است.

مسأله 184: اگر موی سر و صورت را با آب قلیل، آب بكشند فشار لازم ندارد.

مسأله 185: اگر جایی از بدن یا لباس را با آب قلیل آب بكشند، اطراف آنجا كه متصل به آن است و معمولا موقع آب كشیدن آنجا نجس می شود، با پاك شدن جای نجس پاك می شود و همچنین است اگر چیز پاكی را پهلوی چیز نجس بگذارند و روی هر دو آب بریزند. بنابراین اگر برای آب كشیدن یك انگشت نجس، روی همه انگشت ها آب بریزند و آب نجس به همه آنها برسد، بعد از پاك شدن انگشت نجس، تمام انگشت ها پاك می شود.

مسأله 186: گوشت و دنبه ای كه نجس شده، مانند چیزهای دیگر آب كشیده می شود. همچنین است اگر بدن یا لباس، چربی كمی داشته باشد

كه از رسیدن آب به آن جلوگیری نكند.

مسأله 187: اگر ظرف یا بدن، نجس باشد و بعد طوری چرب شود كه از رسیدن آب به آن جلوگیری كند، چنانچه بخواهند ظرف و بدن را آب بكشند، باید چربی را برطرف كنند تا آب به آن برسد.

مسأله 188: چیز نجسی كه عین نجاست در آن نیست، اگر زیر شیری كه متّصل به آب كُر است یك دفعه بشویند، پاك می شود و نیز اگر عین نجاست در آن باشد، چنانچه عین نجاست آن، زیر شیر یا به وسیله دیگری برطرف شود و آبی كه از آن چیز می ریزد، بو یا رنگ و یا مزه نجاست، نگرفته باشد با آب شیر پاك می گردد، امّا اگر آبی كه از آن می ریزد بو یا رنگ و یا مزه نجاست گرفته باشد، باید به قدری آب شیر، روی آن بریزد تا در آبی كه از آن جدا می شود، بو یا رنگ یا مزه نجاست نباشد.

مسأله 189: اگر چیزی را آب بكشد و یقین كند، پاك شده و بعد شك كند كه عین نجاست را از آن برطرف كرده یا نه، در صورتی كه عین نجاست نباشد آن چیز پاك است و اگر در وقت آب كشیدن متوجّه برطرف كردن عین نجاست نبوده، بنابر احتیاط دوباره آن را آب بكشد.

مسأله 190: زمینی كه روی آن شن یا ریگ باشد، اگر با آب قلیل بشویند پاك می شود، امّا زیر ریگها، بنابر احتیاط مستحب نجس می ماند زیرا آبی كه روی آن می ریزند از آن جدا شده و در شن و ریگ فرو می رود.

مسأله 191: زمین

سنگ فرش، آجر فرش و زمین سختی كه آب در آن فرو نمی رود، اگر نجس شود با آب جاری پاك می شود. همچنین با آب قلیل پاك می گردد، ولی باید به قدری آب روی آن بریزند كه جاری شود و چنانچه آب قلیلی كه روی آن ریخته اند از سوراخی بیرون رود، همه زمین پاك می شود و اگر بیرون نرود جایی كه آبها جمع می شود نجس می ماند و برای پاك شدن آنجا باید با پارچه و مانند آن، آب را بردارند و باز بر آن، آب بریزند و بردارند تا آنجا نیز پاك شود.

مسأله 192: اگر ظاهر نبات، قند، نمك سنگ و مانند آن نجس شود، با آب كمتر از كُر نیز پاك می شود.

مسأله 193: اگر شكر آب شده نجس را قند بسازند و در آب كُر یا جاری بگذارند پاك نمی شود، مگر آب به همه اجزای آن برسد در حالی كه مضاف نشده باشد.

2 - زمین

مسأله 194: زمین با سه شرط، كف پا و ته كفش نجس را پاك می كند، اوّل: زمین پاك باشد. دوم: خشك باشد. سوم: اگر عین نجس مانند خون و بول، یا متنجّس مانند گِلی كه نجس شده، در كف پا و ته كفش است، با راه رفتن یا مالیدن پا به زمین برطرف شود. و نیز زمین باید خاك یا سنگ و مانند آن باشد و با راه رفتن روی فرش و حصیر، كف پا و ته كفش نجس، پاك نمی شود، امّا آجر و گچ و سیمان كه از ریگ درست شده، حكم زمین را دارد.

مسأله 195: پاك شدن كف پا

و ته كفش نجس، با راه رفتن روی آسفالت بعید نیست ولی با راه رفتن روی زمینی كه با چوب، فرش شده مورد اشكال است.

مسأله 196: برای پاك شدن كف پا و ته كفش، بهتر است پانزده قدم یا بیشتر راه بروند، اگرچه با كمتر از پانزده قدم یا با مالیدن پا بر زمین، نجاست برطرف شود.

مسأله 197: لازم نیست كف پا و ته كفش نجس، تَر باشد بلكه اگر خشك بود با راه رفتن پاك می شود.

مسأله 198: كف پا و ته كفش نجس با راه رفتن پاك می شود، امّا اطراف آن، كه معمولا به گِل آلوده می شود، پاك شدن آن مورد اشكال است، مگر به اندازه متعارف آن.

مسأله 199: كسی كه با دست و زانو راه می رود، اگر كف دست یا زانوی او نجس شود، با راه رفتن پاك می گردد. همچنین ته عصا، ته پای مصنوعی، نعل چهارپایان، چرخ اتومبیل و درشكه و مانند آن پاك می شود.

مسأله 200: اگر بعد از راه رفتن، بو یا رنگ و یا ذرّه های كوچكی از نجاست كه دیده نمی شود، در كف پا یا ته كفش بماند، اشكال ندارد. اگرچه بهتر است به قدری راه روند كه آنها نیز، برطرف شود.

مسأله 201: توی كفش و مقداری از كف پا كه به زمین نمی رسد، بنابر احتیاط با راه رفتن پاك نمی شود و همچنین بنابر احتیاط مستحب كف جوراب با راه رفتن پاك نمی گردد.

3 - آفتاب

مسأله 202: آفتاب، زمین و ساختمان و چیزهایی كه مانند درب و پنجره در ساختمان به كار برده شده، همچنین میخی را كه به دیوار كوبیده

اند، با پنج شرط پاك می كند، بنابر احتیاط در بعضی آنها، اوّل: چیز نجس، طوری تَر باشد، كه اگر چیز دیگری به آن برسد تَر شود، پس اگر خشك باشد باید آن را تَر كنند تا آفتاب خشكش كند. دوم: اگر عین نجاست، در آن چیز باشد پیش از تابیدن آفتاب آن را برطرف كنند. سوم: چیزی از تابیدن آفتاب جلوگیری نكند، پس اگر آفتاب از پشت پرده یا ابر و مانند آن بتابد و چیز نجس را خشك كند، آن چیز پاك نمی شود، ولی اگر ابر یا پرده به قدری نازك باشد كه از تابیدن آفتاب جلوگیری نكند، اشكال ندارد. چهارم: آفتاب به تنهایی چیز نجس را خشك كند، پس اگر مثلا چیز نجس بر اثر باد و آفتاب خشك شود، پاك نمی گردد، ولی اگر باد به قدری كم باشد كه بگویند آفتاب آن را خشك كرده، اشكال ندارد. پنجم: آفتاب، مقدار زمین یا ساختمانی را كه نجاست به آن فرو رفته، در یك مرتبه خشك كند. پس اگر یك مرتبه بر زمین یا ساختمان نجس بتابد و روی آن را خشك كند و بار دیگر زیر آن را خشك نماید، فقط روی آن پاك می شود و زیر آن نجس می ماند.

مسأله 203: آفتاب، حصیر و درخت و گیاه نجس و هر چیز ثابت یا شبیه به ثابت را پاك می كند.

مسأله 204: اگر آفتاب به زمین نجس بتابد، بعد انسان شك كند كه زمین، موقع تابیدن آفتاب تَر بوده یا نه، یا تَری آن بر اثر آفتاب خشك شده یا نه، آن زمین بنابر احتیاط نجس است و همچنین

است اگر شك كند پیش از تابش آفتاب عین نجاست از آن، برطرف شده یا نه، یا شك كند چیزی مانع تابش آفتاب بوده یا نه.

مسأله 205: اگر آفتاب به یك طرف دیوار نجس بتابد، طرفی كه آفتاب به آن نتابیده پاك نمی شود، مگر با تابش آفتاب تمام دیوار خشك شود.

4 - استحاله

مسأله 206: اگر جنس چیز نجس، طوری عوض شود كه به صورت چیز پاكی درآید پاك می شود و آن را « اِستحاله » می گویند. خواه عین نجس بوده یا متنجّس باشد، مثلا چوب نجس بسوزد و خاكستر گردد، یا سگ در نمكزار فرو رود و نمك شود، ولی اگر جنس آن عوض نشود مانند آنكه گندم نجس را آرد كنند یا نان بپزند و یا شیر نجس را پنیر یا ماست كنند، پاك نمی شود.

مسأله 207: كوزه گِلی و مانند آن، كه از گِل نجس ساخته شده بنابر احتیاط نجس است. و نیز باید از زغالی كه از چوب نجس درست شده بنابر احتیاط اجتناب كرد.

مسأله 208: چیز نجسی كه معلوم نیست اِستحاله شده یا نه، نجس است.

مسأله 209: بخاری كه از بول یا آب نجس و مانند آن برمی خیزد پاك است.

مسأله 210: اگر شراب به خودی خود یا به سبب چیزی مانند سركه و نمك كه در آن ریخته اند سركه شود، پاك می گردد.

مسأله 211: بنابر احتیاط واجب شرابی كه از انگور نجس و مانند آن درست كنند، یا نجاست دیگری به آن برسد، با سركه شدن پاك نمی شود.

مسأله 212: بنابر احتیاط واجب سركه ای كه از انگور، كشمش و خرمای نجس درست كنند نجس است.

مسأله 213:

اگر پوشال ریز انگور یا خرما، داخل آن باشد و سركه بریزند ضرر ندارد و بهتر است تا خرما، كشمش و انگور سركه نشده، خیار، بادنجان و مانند اینها در آن نریزند.

5 - كم شدن دو سوم آب انگور جوشیده

مسأله 214: آب انگوری كه با آتش، جوش آمده نجس نمی شود، امّا خوردن آن حرام است و اگر آنقدر بجوشد كه دو قسمت آن كم شود و تنها یك قسمت بماند، حلال می شود، ولی اگر به خودی خود جوش بیاید، فقط با سركه شدن حلال می گردد.

مسأله 215: اگر دو قسمت آب انگور بدون جوش آمدن كم شود، چنانچه باقیمانده آن به خودی خود یا با آتش جوش آید، حرام است و اگر بخواهند حلال شود باید دو ثلث آن را با جوشانیدن از بین ببرند.

مسأله 216: آب انگوری كه معلوم نیست جوش آمده یا نه، حلال و پاك است، ولی اگر با آتش جوش بیاید، تا انسان یقین نكند كه دو قسمت آن كم شده، حلال نمی شود و همچنین اگر به خودی خود جوش آید تا یقین نكند سركه شده حلال نمی گردد.

مسأله 217: اگر مثلا در یك خوشه غوره، یك دانه یا دو دانه انگور باشد و بجوشد، چنانچه به آبی كه از آن خوشه گرفته می شود، آبغوره بگویند و اثری از شیرینی انگور در آن نباشد، پاك و خوردن آن حلال است.

مسأله 218: اگر یك دانه انگور، در چیزی كه به آتش می جوشد بیفتد و بجوشد، و استحاله شود، لازم نیست از خوردن آن اجتناب شود.

مسأله 219: اگر بخواهد در چند دیگ، شیره بپزد، كف گیری كه در دیگ به جوش آمده زده است، می

تواند در دیگی كه جوش نیامده بزند و اگر همه جوش آمده باشد، كف گیر دیگی كه دو ثلث آن كم نشده، در دیگی كه دو ثلث آن كم شده از جهت حرمت نزند.

مسأله 220: چیزی كه معلوم نیست غوره است یا انگور، اگر جوش بیاید نجس نمی شود.

مسأله 221: خرما و شیره آن همچنین مویز، كشمش و آب آنها، اگر جوش آید پاك است و برای خوردنش لازم نیست دو ثلث آن كم شود، اگرچه اجتناب از آن بهتر است به ویژه در مویز و كشمش.

6 - انتقال

مسأله 222: اگر خون بدن انسان، یا خون حیوانی كه خون جهنده دارد، یعنی حیوانی كه وقتی رگ آن را ببرند خون از آن جستن می كند، به بدن حیوانی كه خون جهنده ندارد برود و خون آن حیوان حساب شود پاك می گردد كه این را « انتقال » می گویند، امّا خونی كه زالو از انسان می مكد، نجس می باشد زیرا خون زالو به آن گفته نمی شود بلكه می گویند خون انسان است.

مسأله 223: اگر كسی پشه ای را كه بر بدنش نشسته بكشد و نداند خونی كه از پشه بیرون آمده، از او مكیده یا از خود پشه می باشد پاك است و همچنین اگر بداند از او مكیده، ولی جزو بدن پشه حساب شود، امّا اگر فاصله بین مكیدن خون و كشتن پشه به قدری كم باشد كه بگویند خون انسان است، یا معلوم نباشد كه بگویند خون پشه است یا خون انسان، بنابر احتیاط نجس می باشد.

7 - اسلام

مسأله 224: اگر كافر، شهادتین بگوید یعنی: « أشْهَدُ أنْ لا إلهَ إلاّ اللّهُ وَ أشْهَدُ أنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّه » مسلمان می شود و بعد از مسلمان شدن، بدن، آب دهان و بینی و عرق او پاك است، ولی اگر هنگام مسلمان شدن، عین نجاست بر بدن او بوده، باید برطرف كند و جای آن را آب بكشد، بلكه اگر پیش از مسلمان شدن عین نجاست برطرف شده باشد، بنابر احتیاط مستحب جای آن را آب بكشد.

مسأله 225: اگر موقعی كه كافر بوده، لباس او با رطوبت به بدنش رسیده باشد و آن لباس در هنگام مسلمان شدن، بر بدن

او نباشد نجس است، بلكه حتّی اگر بر بدن او باشد، بنابر احتیاط مستحب از آن اجتناب كند.

مسأله 226: اگر كافر شهادتین بگوید و انسان نداند قلباً مسلمان شده یا نه، پاك است ولی اگر بداند قلباً مسلمان نشده، به این معنی كه تن زیر بار اسلام نداده بلكه فقط لفظی بر زبان جاری نموده نجس است، امّا منافق كه قلباً مسلمان نشده ولی تن زیرِ بارِ اسلام داده پاك است.

8 - تبعیت

مسأله 227: تبعیت، یعنی چیز نجسی، بر اثر پاك شدن چیز دیگری پاك شود، مانند پاك شدن فرزندان نابالغ كافر كه با اسلام یكی از پدر و مادر، یا جدّ و جدّه، پاك می شوند.

مسأله 228: اگر شراب سركه شود، ظرف آن نیز تا جایی كه شراب، هنگام جوشیدن به آنجا رسیده پاك می شود، همچنین كهنه و چیزی كه معمولا روی آن می گذارند، اگر با آن رطوبت نجس شود، پاك می گردد. ولی اگر پشت ظرف با آن شراب، آلوده شود بنابر احتیاط مستحب بعد از سركه شدن شراب، از آن اجتناب شود.

مسأله 229: آب انگور اگر با آتش جوش بیاید و پیش از آنكه دو سوم آن كم شود به جایی بریزد نجس نمی شود، همچنین ظرفی كه آب انگور در آن جوش می آید و چیزهایی كه مانند كف گیر و غیر آن، برای پختن آب انگور به كار می رود پاك است.

مسأله 230: تخته یا سنگی كه روی آن، میت را غسل می دهند و پارچه ای كه با آن عورت میت را می پوشانند و دست كسی كه او را غسل می دهد، بعد از تمام شدن غسل

پاك می شود.

مسأله 231: كسی كه چیزی را با دست خود آب می كشد، بعد از پاك شدن آن چیز، دست او نیز پاك می شود.

مسأله 232: اگر لباس و مانند آن را با آب قلیل آب بكشند، آبی كه بعد از جدا شدن غُساله در آن می ماند پاك است.

مسأله 233: ظرف نجس را كه با آب قلیل آب می كشند، بعد از جدا شدن غساله یعنی آبی كه برای پاك شدن، روی آن ریخته اند، آب كمی كه در آن می ماند پاك است.

9 - برطرف شدن عین نجاست

مسأله 234: اگر بدن حیوان - كه شامل تمام اعضا و حتّی منقار پرندگان می شود - با عین نجس مانند خون، یا مُتنجّس مانند آب نجس آلوده شود، چنانچه آنها برطرف گردد، بدن آن حیوان پاك می شود، همچنین است باطن بدن انسان، مانند داخل دهان و بینی، مثلا اگر خونی از لای دندان بیرون آید و در آب دهان از بین برود، آب كشیدن داخل دهان لازم نیست، همچنین است اگر دندان عاریه در دهان نجس شود، گرچه بهتر است آن را آب بكشند.

مسأله 235: اگر مقداری غذا لای دندان مانده باشد و داخل دهان خون بیاید، آن غذا پاك است.

مسأله 236: آب كشیدن مقداری از لبها و پلك چشم كه هنگام بستن روی هم می آید لازم نیست، امّا جایی كه انسان نمی داند از ظاهر بدن است یا باطن آن، اگر نجس شود بنابر احتیاط مستحب آن را آب بكشد.

مسأله 237: اگر گرد و خاك نجس به لباس، فرش و مانند آن بنشیند، چنانچه طوری آن را تكان دهد كه گرد و خاك نجس از

آن بریزد، پاك است.

10 - استبراء حیوان نجاست خوار

مسأله 238: بول، غایط و دیگر رطوبات حیوانی كه به خوردن نجاست انسان، عادت كرده نجس است و اگر بخواهند پاك شود، باید آن را استبراء كنند، یعنی تا مدّتی كه بعد از آن مدّت، دیگر نجاست خوار به آن نگویند، نگذارند نجاست بخورد و غذای پاك به آن بدهند.

مسأله 239: بنابر احتیاط مستحب، باید شتر نجاست خوار را چهل روز، گاو را سی روز، گوسفند را ده روز، مرغابی را هفت یا پنج روز و مرغ خانگی را سه روز، از خوردن نجاست باز دارند و غذای پاك به آنها بدهند و اگر بعد از این مدّت باز نجاست خوار به آنها گفته شود، باید تا مدّتی از خوردن نجاست آنها جلوگیری نمایند كه بعد از آن مدّت، دیگر نجاست خوار به آنها نگویند.

11 - غایب شدن مسلمان

مسأله 240: اگر بدن یا لباس مسلمان، یا چیز دیگری كه مانند ظرف و فرش در اختیار اوست، نجس شود و آن مسلمان غایب گردد، با شش شرط می توان آن را پاك دانست (بنابر احتیاط در بعضی آنها) اوّل: آن مسلمان، چیزی كه بدن یا لباسش را نجس كرده نجس بداند، بنابراین اگر لباسش به شراب آلوده شود و آن را نجس نداند، بعد از غایب شدن او نمی شود آن لباس را، پاك دانست. دوم: آن مسلمان بداند بدن یا لباسش، به چیز نجس رسیده است. سوم: انسان ببیند آن چیز را كه قبلا نجس بوده در كاری كه شرط آن پاكی است استعمال می كند، مثلا ببیند با آن لباس نماز می خواند. چهارم: آن مسلمان بداند كه پاكی، شرط صحّت آن كار است، بنابراین اگر نداند

كه باید لباس نمازگزار پاك باشد و با لباسی كه نجس شده نماز بخواند، نمی شود آن لباس را پاك دانست. پنجم: انسان احتمال دهد كه مسلمان چیزی را كه نجس شده آب كشیده است، پس اگر یقین داشته باشد كه آب نكشیده، نباید آن چیز را پاك بداند. ششم: بنابر احتیاط آن مسلمان، بالغ باشد.

مسأله 241: اگر در نظر آن مسلمان، نجس و پاك فرقی نداشته باشد، پاك دانستن آن چیز، اشكال دارد.

12 - رفتن خون متعارف حیوان

مسأله 242: اگر حیوان حلال گوشت را، به دستور شرعی بكشند و خون آن به مقدار معمول بیرون آید، خونی كه در بدنش می ماند پاك است.

چند مسأله

مسأله 243: اگر خود انسان یقین كند كه چیز نجس پاك شده است، یا دو مرد عادل به پاك شدن آن خبر دهند، آن چیز پاك است، همچنین است اگر كسی كه چیز نجس را آب كشیده از پاكی آن خبر دهد و مورد اطمینان باشد.

مسأله 244: كسی كه وكیل شده تا لباس انسان را آب بكشد، اگر بگوید آب كشیده ام و انسان به گفته او اطمینان پیدا كند، آن لباس پاك است.

مسأله 245: اگر انسان حالی دارد كه در آب كشیدن چیز نجس، یقین پیدا نمی كند، می تواند به گمان در تطهیر اكتفا نماید، یا به نحوی كه افراد متعارف آب می كشند، رفتار كند.

احكام ظرفها

مسأله 246: ظرفی كه از پوست سگ یا خوك و یا مردار ساخته شده، خوردن و آشامیدن در آن حرام است و نباید آن ظرف را در وضو، غسل و كارهایی كه باید با چیز پاك انجام داد، استعمال كنند، بلكه بنابر احتیاط مستحب چرم سگ، خوك و مردار را، حتّی اگر ظرف نباشد استعمال نكنند. مسأله 247: ظرفی كه در دست غیرمسلمان است، اگر یقین به نجاست آن نداشته باشد، پاك است.

مسأله 248: خوردن و آشامیدن، در ظرف طلا و نقره حرام است و احتیاط مستحب ترك استعمال آنهاست اگرچه برای زینت باشد.

مسأله 249: ساختن ظرف طلا و نقره برای خوردن و آشامیدن و مزدی كه برای آن می گیرند حرام است.

مسأله 250: خرید و فروش ظرف طلا و نقره و پول و عوضی كه فروشنده در مقابل آن می گیرد حرام است، مگر آنكه برای نگهداری باشد گرچه احتیاط مستحب، ترك آن است.

مسأله 251:

گیره استكان كه از طلا یا نقره می سازند اگر بعد از برداشتن استكان، به آن ظرف گفته شود، استعمال آن به تنهایی و چه با استكان حرام است و اگر به آن ظرف گفته نشود، استعمال آن اشكال ندارد.

مسأله 252: استعمال ظرفی كه روی آن را آب طلا یا آب نقره داده اند، اشكال ندارد.

مسأله 253: اگر فلزی را با طلا یا نقره مخلوط كنند و ظرف بسازند، چنانچه مقدار آن فلز به قدری زیاد باشد كه به آن ظرف، ظرف طلا یا نقره نگویند، استعمال آن اشكال ندارد.

مسأله 254: اگر انسان غذایی را كه در ظرف طلا یا نقره است، به قصد اینكه چون غذا خوردن در ظرف طلا و نقره حرام می باشد، در ظرف دیگر بریزد اشكال ندارد، بلكه اگر به این قصد نیز نباشد، حرام بودن ریختن آن از ظرف طلا یا نقره، در ظرف دیگر محلّ تأمّل است، ولی در هر دو صورت خوردن غذا از ظرف دوم اشكال ندارد.

مسأله 255: استعمال بادگیر قلیان، غلاف شمشیر، كارد و قاب قرآن، اگر از طلا یا نقره باشد، اشكال ندارد، ولی احتیاط واجب از عطردان، سرمه دان و مانند آن، كه از طلا یا نقره ساخته شده اجتناب شود.

مسأله 256: استعمال ظرف طلا یا نقره در حال ناچاری اشكال ندارد، ولی برای وضو و غسل حتّی اگر ظرف دیگری نباشد نمی توان آن را استعمال كرد و باید تیمّم نمود.

مسأله 257: استعمال ظرفی كه معلوم نیست از طلا یا نقره است یا از چیز دیگر، اشكال ندارد.

وضو

احكام وضو

مسأله 258: در وضو واجب است نیت نموده، صورت و دستها را بشویند و

جلوی سر و روی پاها را مسح كنند.

شستن صورت

مسأله 259: درازی صورت را، باید از بالای پیشانی، جایی كه موی سر بیرون می آید تا آخر چانه شست و پهنای آن به مقداری كه بین انگشت وسط و شست قرار می گیرد باید شسته شود و اگر مختصری از این مقدار نشوید وضو باطل است و برای آنكه یقین كند این مقدار كاملا شسته شده، كمی اطراف آن را نیز بشوید.

مسأله 260: اگر صورت یا دست كسی، كوچكتر یا بزرگتر از معمول مردم باشد، باید ملاحظه كند كه مردمان معمولی، تا كجای صورت خود را می شویند، او نیز تا همان جا را بشوید و همچنین اگر در پیشانی او، مو روییده یا جلوی سرش، مو ندارد باید به اندازه معمول، پیشانی را بشوید.

مسأله 261: اگر احتمال دهد چرك یا چیز دیگری، در ابروها، گوشه های چشم و لب او هست كه نمی گذارد آب به آن برسد، چنانچه احتمال او، در نظر مردم بجا باشد، باید احتیاطاً پیش از وضو بررسی كند تا اگر مانعی هست برطرف نماید.

مسأله 262: اگر پوست صورت از لای مو، پیدا باشد باید آب را به پوست برساند و اگر پیدا نباشد، شستن مو كافی است و رساندن آب به زیر آن لازم نیست.

مسأله 263: اگر شك كند پوست صورت از لای مو پیداست یا نه، بنابر احتیاط واجب، باید مو را بشوید و آب را به پوست برساند.

مسأله 264: شستن موهایی كه از حدّ صورت بیشتر است واجب نیست، مانند زیادی محاسن (ریش) كه از درازی یا پهنای صورت گذشته باشد.

مسأله 265: شستن داخل بینی و مقداری از

لب و چشم كه در وقت بستن دیده نمی شود واجب نیست ولی برای آنكه یقین كند از جاهایی كه باید شسته شود چیزی باقی نمانده، مقداری از آنها را نیز بشوید. و كسی كه نمی دانسته باید این مقدار را بشوید، اگر نداند در وضوهایی كه گرفته این مقدار را شسته یا نه، نمازهایی كه خوانده صحیح است.

مسأله 266: باید صورت و دست ها را از بالا به پایین شست و اگر از پایین به بالا بشوید وضو باطل است.

مسأله 267: اگر دست را تَر كند و به صورت و دستها بكشد، چنانچه تَری دست به قدری باشد كه بر اثر كشیدن دست، آب كمی بر آنها جاری شود كافی است.

شستن دستها

مسأله 268: بعد از شستن صورت، باید دست راست و بعد از آن دست چپ را، از آرنج تا سر انگشت ها بشوید.

مسأله 269: برای آنكه یقین كند آرنج را كاملا شسته، مقداری بالاتر از آرنج را نیز بشوید.

مسأله 270: در موقع وضو باید دستها را تا سر انگشتان بشوید و اگر فقط تا مچ را بشوید وضوی او باطل است، حتّی اگر پیش از وضو، دستهای خود را تا مچ شسته باشد.

مسأله 271: در وضو شستن صورت و دستها، مرتبه اوّل واجب، مرتبه دوم مستحب، مرتبه سوم و بیشتر از آن حرام می باشد. امّا كدام شستن، اوّل یا دوم و یا سوم است مربوط به قصد كسی است كه وضو می گیرد، پس اگر به قصد شستن مرتبه اوّل مثلا ده مرتبه آب به صورت بریزد اشكال ندارد و همه آنها، شستن اوّل حساب می شود و اگر به قصد اینكه

سه مرتبه بشوید، سه مرتبه آب بریزد مرتبه سوم حرام است.

مسأله 272: مستحب است وضو را شاداب گرفت و همچنین مستحب است آب وضو به مقدار یك مُد باشد و زیاده روی در آب وضو مكروه و چه بسا حرام می گردد.

مسح سر

مسأله 273: بعد از شستن هر دو دست، باید جلوی سر را با تَری آب وضو كه در دست مانده، مسح كند. و بنابر احتیاط واجب با دست راست از بالا به پایین مسح نماید.

مسأله 274: یك قسمت از چهار قسمت سر، كه مقابل پیشانی است جای مسح می باشد و هر جای این قسمت را به هر اندازه مسح كند كافی است، اگرچه بنابر احتیاط واجب به مقدار عرض یك انگشت مسح نماید. و احتیاط مستحب آن است كه از درازا به اندازه درازی یك انگشت و از پهنا به اندازه پهنای سه انگشت بسته مسح نماید.

مسأله 275: لازم نیست مسح سر، بر پوست آن باشد، بلكه بر موی جلوی سر نیز صحیح است. ولی كسی كه موی جلوی سر او به اندازه ای بلند است كه اگر مثلا شانه كند به صورتش می ریزد یا به جاهای دیگر سر می رسد - مانند زنها - باید بیخ موها را مسح كند، یا فرق سر را باز كرده، پوست سر را مسح نماید. و اگر موهایی را كه به صورت می ریزد، یا به جاهای دیگر سر می رسد جلوی سر جمع كند و بر آن مسح نماید، یا بر موی جاهای دیگر سر، كه به جلوی سر آمده مسح كند، باطل است.

مسح پاها

مسأله 276: بعد از مسح سر، باید با تَری آب وضو كه در دست مانده، روی پاها را از سر یكی از انگشتها، تا برآمدگی روی پا مسح كند و بنابر احتیاط مستحب تا مفصل را مسح نماید.

مسأله 277: بنابر احتیاط مستحب، مسح پای راست را مقدّم بر مسح پای چپ

نموده، همچنین پای راست را با دست راست و پای چپ را با دست چپ مسح نماید.

مسأله 278: پهنای مسح پا، به هر اندازه باشد كافی است ولی بهتر است به اندازه پهنای سه انگشت بسته باشد. و بهتر از آن، مسح تمام روی پاست.

مسأله 279: واجب نیست كه در مسح پا، دست را بر سر انگشت ها بگذارد و سپس به پشت پا بكشد، بلكه اگر تمام دست را روی پا بگذارد و كمی بكشد، كفایت می كند، اگرچه قسم اوّل بهتر است.

مسأله 280: در مسح سر و روی پا، باید دست را روی آن بكشد و اگر دست را نگه دارد و سر یا پا را به آن بكشد وضو باطل است.

مسأله 281: اگر موقعی كه دست را بر سر یا پا می كشد، سر یا پا كمی حركت كند اشكال ندارد.

مسأله 282: جای مسح، باید خشك باشد و اگر به قدری تَر باشد كه رطوبت كف دست، بر آن اثر نكند خلاف احتیاط واجب است ولی اگر تَری آن كم باشد امّا رطوبتی كه بعد از مسح، در آن دیده می شود، بگویند كه از تری كف دست است اشكال ندارد.

مسأله 283: اگر برای مسح، رطوبتی در كف دست نمانده باشد، نمی تواند دست را با آب غیر وضو تَر كند، بلكه باید از اعضای دیگر وضو رطوبت بگیرد و با آن مسح نماید.

مسأله 284: اگر رطوبت كف دست، فقط به اندازه مسح سر باشد، بنابر احتیاط واجب سر را با همان رطوبت، مسح كند و برای مسح پاها، از اعضای دیگر وضو رطوبت بگیرد.

مسأله 285: مسح كردن از روی جوراب و

كفش باطل است ولی اگر بر اثر سرمای شدید، یا ترس از دزد، درنده و مانند آن نتواند كفش یا جوراب را بیرون آورد، مسح كردن بر آن اشكال ندارد و اگر روی كفش، نجس باشد باید چیز پاكی بر آن بیندازد و بر آن چیز مسح كند و بنابر احتیاط واجب تیمّم نیز بنماید.

مسأله 286: اگر روی پا نجس باشد و نتواند برای مسح، آن را آب بكشد، باید تیمّم نماید.

وضوی ارتماسی

مسأله 287: وضوی ارتماسی، یعنی انسان، صورت و دستها را در آب فرو برد و به قصد وضو بیرون آورد. و اگر موقعی كه صورت یا دستها را در آب فرو می برد، نیت وضو كند و تا وقتی كه آنها را از آب، بیرون می آورد و ریزش آب تمام می شود، به قصد وضو باشد، وضوی او صحیح است و نیز اگر موقع بیرون آوردن از آب، قصد وضو كند و تا وقتی كه ریزش آب تمام می شود، به قصد وضو باشد، وضوی او صحیح می باشد. و همچنین است اگر دست راست را، به قصد وضو در آب فرو ببرد و دست چپ را به قصد وضو به غیرارتماس بشوید.

مسأله 288: در وضوی ارتماسی نیز مانند وضوی ترتیبی باید صورت و دستها از بالا به پایین شسته شود، پس اگر وقتی كه صورت و دستها را در آب فرو می برد، قصد وضو كند باید صورت را از طرف پیشانی و دستها را از طرف آرنج، در آب فرو برد. و اگر موقع بیرون آوردن از آب قصد وضو كند، باید صورت را از طرف پیشانی و دستها را

از طرف آرنج بیرون آورد.

مسأله 289: اگر وضوی بعضی از اعضا را ارتماسی و بعضی را غیرارتماسی انجام دهد، اشكال ندارد.

دعاهای مستحب هنگام وضو گرفتن

مسأله 290: كسی كه وضو می گیرد، مستحب است موقعی كه نگاهش به آب می افتد، بگوید: « بِسْمِ اللّهِ وَ بِاللّهِ وَ الْحَمْدُ للّهِ الَّذی جَعَلَ الْماءَ طَهُوراً وَ لَمْ یجْعَلْهُ نَجِساً »

و موقعی كه پیش از وضو دست خود را می شوید بگوید: « اللّهُمَّ اجْعَلْنی مِنَ التَّوّابینَ وَ اجْعَلْنی مِنَ الْمُتَطَهِّرینَ »

و در وقت مضمضه كردن، یعنی آب در دهان گرداندن بگوید: « اللّهُمَّ لَقِّنی حُجَّتی یوْمَ ألْقاكَ وَ أطْلِقْ لِسانی بِذِكْرِكَ »

و در وقت استنشاق، یعنی آب در بینی كردن بگوید: « اللّهُمَّ لا تُحرِّمْ عَلَی ریحَ الْجَنَّةِ وَ اجْعَلْنی مِمَّنْ یشُمُّ ریحَها وَ رَوْحَها وَ طیبَها »

و موقع شستن رو بگوید: « اللّهُمَّ بَیضْ وَجْهی یوْمَ تَسْوَدُّ فیهِ الْوُجُوهُ وَ لا تُسَوِّدْ وَجْهی یوْمَ تَبْیضُّ فیهِ الْوُجُوهُ »

و در وقت شستن دست راست بخواند: « اللّهُمَّ أعْطِنی كِتابی بِیمینی وَ الْخُلْدَ فِی الْجِنانِ بِیساری و حَاسِبْنی حِساباً یسیراً »

و موقع شستن دست چپ بگوید: « اللّهُمَّ لا تُعْطِنی كِتابی بِشِمالی وَ لا مِنْ وَراءِ ظَهْری وَ لا تَجْعَلْها مَغْلُولَةً إلی عُنُقی وَ أعُوذُ بِكَ مِنْ مُقَطِّعاتِ النّیرانِ »

و موقعی كه سر را مسح می كند بگوید: « اللّهُمَّ غَشِّنی بِرَحْمَتِكَ وَ بَرَكاتِكَ وَ عَفْوِكَ »

و در وقت مسح پا بخواند: « اللّهَمَّ ثَبِّتْنی عَلَی الصِّراطِ یوْمَ تَزِلُّ فیهِ الأقْدامُ وَ اجْعَلْ سَعیی فی ما یرْضیكَ عَنّی یا ذَا الْجَلالِ وَ الإكْرامِ ».

شرایط وضو

مسأله 291: شرایط صحیح بودن وضو دوازده چیز است كه بیان خواهد شد:

شرط اوّل و دوم

مسأله 292: شرط اوّل: آب وضو باید پاك باشد. و شرط دوم: آب، مطلق باشد.

مسأله 293: وضو با آب نجس و آب مضاف باطل است، اگرچه انسان نجس بودن، یا مضاف بودن آن را نداند یا فراموش كرده باشد. و اگر با آن وضو نمازی خوانده باشد، باید آن نماز را دوباره با وضوی صحیح بجا آورد.

مسأله 294: اگر غیر از آب گِل آلود مضاف، آب دیگری برای وضو ندارد، چنانچه وقت نماز تنگ است، باید تیمّم كند و اگر وقت دارد، احتیاط واجب آن است كه صبر كند تا آب صاف شود و وضو بگیرد.

شرط سوم

مسأله 295: شرط سوم: آب وضو، ظرف، محل وضو و فضایی كه در آن وضو می گیرد مُباح باشد.

مسأله 296: وضو با آب غصبی یا در ظرف و محل غصبی حرام و باطل است. و نیز اگر آب وضو از صورت و دستها در جای غصبی بریزد، وضوی او باطل می باشد.

مسأله 297: وضو گرفتن از حوض مدرسه ای كه انسان نمی داند آن حوض را برای همه مردم وقف كرده اند، یا برای محصّلین همان مدرسه، در صورتی كه معمولا مردم از آب آن وضو بگیرند و عمل ایشان، كشف از تعمیم وقف كند، اشكال ندارد.

مسأله 298: كسی كه قصد ندارد در مسجدی نماز بخواند، اگر نداند حوض آن را برای همه مردم وقف كرده اند، یا فقط برای كسانی كه در آنجا نماز می خوانند، بنابر احتیاط نمی تواند از حوض آن وضو بگیرد، ولی اگر معمولا كسانی هم كه نمی خواهند در آنجا نماز بخوانند، از حوض آن وضو می گیرند و این عمل كاشف از

تعمیم وقف باشد، می تواند از حوض آن وضو بگیرد.

مسأله 299: وضو گرفتن از حوض تیمچه ها، پاساژها، مسافرخانه ها و مانند آن، برای كسانی كه مالك یا ساكن آنجا نیستند، در صورتی صحیح است كه معمولا كسانی كه مالك و ساكن آنجا نیستند نیز، با آب آنجا وضو بگیرند، و وضو گرفتن آنها كشف از تعمیم وقف كند.

مسأله 300: وضو گرفتن در نهرهای بزرگ، رودخانه ها، جویها، كانالها و آبراههای شخصی، اگرچه انسان نداند كه صاحب آنها راضی است، اشكال ندارد ولی اگر صاحب آنها از وضو گرفتن نهی كند، بنابر احتیاط واجب، با آب آنها وضو نگیرد.

مسأله 301: اگر فراموش كند آب، غصبی است و با آن وضو بگیرد وضویش صحیح است، ولی كسی كه خودش آب را غصب كرده اگر غصبی بودن آن را فراموش كند و وضو بگیرد گرچه حكم به بطلان وضویش نمی توان كرد، لكن بنابر احتیاط به آن وضو اكتفا نكند.

مسأله 302: اگر به حكم غصب، جاهل باشد، یعنی نداند وضو با آب یا در ظرف و یا محل و فضای غصبی باطل است، در صورتی كه جاهل قاصر باشد وضویش صحیح و اگر جاهل مُقصِّر باشد وضوی او خالی از اشكال نیست.

شرط چهارم

مسأله 303: شرط چهارم: ظرف آب وضو، طلا و نقره نباشد.

مسأله 304: وضو گرفتن با آبی كه در ظرف طلا یا نقره باشد حرام و باطل است، امّا اگر آب را در ظرف غیر طلا یا نقره خالی كند و سپس وضو بگیرد اشكال ندارد.

مسأله 305: اگر از روی فراموشی، غفلت و یا جهل با آبی كه در ظرف طلا یا نقره است وضو بگیرد،

وضوی او صحیح است.

مسأله 306: اگر آب وضو در ظرف غصبی یا طلا و نقره است و غیر از آن، آب دیگری ندارد باید تیمّم كند و نمی تواند با آن آب وضو بگیرد. و اگر آب دیگری دارد چنانچه در ظرف غصبی، یا طلا و نقره وضوی ارتماسی بگیرد یا با آنها آب را به صورت و دستها بریزد وضوی او باطل است. و در صورتی كه با مشت یا چیز دیگر آب را از آنها بردارد و به صورت و دستها بریزد این كار حرام است ولی وضوی او صحیح می باشد.

مسأله 307: بنابر احتیاط مستحب در حوضی كه مثلا یك آجر یا یك سنگ آن غصبی است چنانچه عرفاً تصرّف در آن نباشد، وضو نگیرد.

مسأله 308: اگر در صحن یكی از امامان یا امامزادگان (علیهم السلام) كه سابقاً قبرستان بوده، حوض یا نهری بسازند، چنانچه انسان نداند كه زمین صحن را برای قبرستان وقف كرده اند، وضو گرفتن در آن حوض و نهر اشكال ندارد.

شرط پنجم

مسأله 309: شرط پنجم: اعضای وضو هنگام شستن و مسح كردن پاك باشد.

مسأله 310: اگر پیش از تمام شدن وضو، جایی را كه شسته یا مسح كرده نجس شود، وضو صحیح است.

مسأله 311: اگر غیر از اعضای وضو جایی از بدن نجس باشد، وضو صحیح است، ولی اگر مخرج بول یا غایط را تطهیر نكرده باشد، بنابر احتیاط مستحب اوّل آن را تطهیر كند بعد وضو بگیرد.

مسأله 312: اگر یكی از اعضای وضو نجس باشد، می تواند قبل از آنكه آن عضو را به نیت وضو بشوید آن را آب بكشد و چنانچه آن عضو نجس را

در آبِ كُر یا جاری به نیت وضو فرو برد، وضویش صحیح و از آب كشیدن نیز كفایت می كند.

مسأله 313: اگر یكی از اعضای وضو نجس باشد و بعد از وضو، شك كند پیش از وضو آنجا را آب كشیده یا نه، چنانچه در موقع وضو متوجّه پاك بودن و نجس بودن آنجا نبوده و احتمال آب كشیدن آن را ندهد، بنابر احتیاط وضو باطل است. و اگر می داند متوجّه بوده، یا شك دارد متوجّه بوده یا نه، یا احتمال آب كشیدن بدهد وضو صحیح است. و در هر صورت جایی را كه نجس بوده باید آب بكشد.

مسأله 314: اگر در صورت یا دستها بریدگی یا زخمی است كه خون آن بند نمی آید و آب برای آن ضرر ندارد، باید در آب كُر یا جاری فرو برد و قدری فشار دهد كه خون بند بیاید، سپس به دستوری كه گفته شد وضوی ارتماسی بگیرد.

شرط ششم

مسأله 315: شرط ششم: وقت برای وضو و نماز، كافی باشد.

مسأله 316: هرگاه وقت به قدری تنگ است كه اگر وضو بگیرد، تمام نماز یا مقداری از آن، بعد از وقت خوانده می شود باید تیمّم كند، ولی اگر برای وضو و تیمّم یك اندازه، وقت لازم است باید وضو بگیرد.

مسأله 317: كسی كه در تنگی وقت نماز، باید تیمّم كند، اگر به قصد قُربت یا برای كار مستحبّ مانند خواندن قرآن وضو بگیرد صحیح است. و اگر برای خواندن آن نماز وضو بگیرد باطل است.

شرط هفتم

مسأله 318: شرط هفتم: به قصد قُربت، یعنی برای انجام فرمان خدا، وضو بگیرد و اگر برای خُنك شدن، یا به قصد دیگری وضو بگیرد وضو باطل است.

مسأله 319: لازم نیست نیت وضو را به زبان بگوید، یا از قلب خود بگذراند، ولی باید متوجّه باشد كه وضو می گیرد، به طوری كه اگر از او بپرسند، چه می كنی، بگوید: وضو می گیرم.

شرط هشتم

مسأله 320: شرط هشتم: وضو را به ترتیبی كه گفته شد بجا آورد، یعنی اوّل صورت، بعد دست راست و بعد دست چپ را بشوید و بعد از آن سر و بعد پاها را مسح نماید و بنابر احتیاط مستحب باید اوّل پای راست و سپس پای چپ را مسح كند. و اگر به این ترتیب وضو نگیرد باطل است.

شرط نهم

مسأله 321: شرط نهم: كارهای وضو را پشت سرهم انجام دهد.

مسأله 322: اگر بین كارهای وضو به قدری فاصله شود كه وقتی می خواهد جایی را بشوید، یا مسح كند رطوبت جاهایی كه پیش از آن شسته، یا مسح كرده خشك شده باشد وضو باطل است. و اگر فقط رطوبت جای قبلی خشك شده باشد، مثلا موقعی كه می خواهد دست چپ را بشوید، فقط رطوبت دست راست، خشك شده باشد و صورت تَر باشد، بنابر احتیاط وضو را از سر بگیرد.

مسأله 323: اگر كارهای وضو را پشت سرهم به جا آورد، ولی بر اثر گرمای هوا یا حرارت زیاد بدن و مانند آن رطوبت خشك شود، وضوی او صحیح است.

مسأله 324: راه رفتن در بین وضو اشكال ندارد، پس اگر بعد از شستن صورت و دستها، چند قدم راه برود و بعد سر و پا را مسح كند، وضوی او صحیح است.

شرط دهم

مسأله 325: شرط دهم: شستن صورت و دستها و مسح سر و پاها را، خود انسان انجام دهد و اگر دیگری او را وضو دهد، یا در رساندن آب به صورت و دستها و مسح سر و پاها به او كمك نماید، وضو باطل است.

مسأله 326: كسی كه نمی تواند وضو بگیرد، باید نایب بگیرد كه او را وضو دهد و چنانچه مزد بخواهد، در صورتی كه بتواند باید بدهد، ولی باید خود او نیت وضو كند و با دست خود مسح نماید و اگر نمی تواند باید نایبش دست او را بگیرد و به جای او، مسح بكشد و اگر این هم ممكن نیست، باید از دست او رطوبت بگیرد و

با آن رطوبت، سر و پای او را مسح كند.

مسأله 327: هر كدام از كارهای وضو را كه می تواند، به تنهایی انجام دهد، نباید در آن كمك بگیرد.

شرط یازدهم

مسأله 328: شرط یازدهم: استعمال آب برای او مانعی نداشته باشد.

مسأله 329: كسی كه می ترسد اگر وضو بگیرد مریض شود، یا اگر آب را برای وضو مصرف كند تشنه بماند، نباید وضو بگیرد، ولی اگر نداند آب برای او ضرر دارد و وضو بگیرد، اگرچه بعد بفهمد ضرر داشته، وضوی او صحیح است.

مسأله 330: اگر رساندن آب به صورت و دستها، به مقدار كمی كه وضو با آن صحیح است، ضرر ندارد و بیشتر از آن ضرر دارد، باید به همان مقدار وضو بگیرد.

شرط دوازدهم

مسأله 331: شرط دوازدهم: در اعضای وضو مانعی از رسیدن آب نباشد.

مسأله 332: اگر می داند چیزی به اعضای وضو چسبیده ولی شك دارد از رسیدن آب جلوگیری می كند یا نه، باید آن را برطرف كند یا آب را به زیر آن برساند.

مسأله 333: اگر زیر ناخن، چرك باشد وضو اشكال ندارد، ولی اگر ناخن را بگیرد، باید برای وضو آن چرك را برطرف كنند و نیز اگر ناخن بیشتر از معمول بلند باشد، باید چرك زیر مقداری را كه از معمول بلندتر است برطرف نماید.

مسأله 334: اگر در صورت، دستها، جلوی سر و روی پاها بر اثر سوختن یا چیز دیگر برآمدگی پیدا شود، شستن و مسح روی آن كافی است و چنانچه سوراخ شود رساندن آب به زیر پوست لازم نیست، بلكه اگر پوست یك قسمت آن كنده شود، لازم نیست آب را به زیر قسمتی كه كنده نشده برساند، ولی چنانچه پوستی كه كنده شده، گاهی به بدن می چسبد و گاهی بلند می شود، باید آن را قطع كند یا آب را به زیر آن

برساند - بنابر احتیاط -.

مسأله 335: اگر انسان شك كند چیزی به اعضای وضوی او چسبیده یا نه، چنانچه احتمال او در نظر مردم، بجا باشد مانند آنكه بعد از گِل كاری شك كند، گِل به دست او چسبیده یا نه، باید بررسی كند، یا به قدری دست بمالد كه اطمینان پیدا كند كه اگر بوده برطرف شده یا آب به زیر آن رسیده است.

مسأله 336: جایی را كه باید شست و مسح كرد، هر قدر چرك باشد، اگر چرك آن مانع از رسیدن آب، به بدن نباشد اشكال ندارد و همچنین است اگر بعد از گچ كاری و مانند آن، چیز سفیدی كه از رسیدن آب، به پوست جلوگیری نمی نماید بر دست بماند، ولی اگر شك كند با بودن آن، آب به بدن می رسد یا نه، آن را برطرف كند.

مسأله 337: اگر پیش از وضو بداند در بعضی از اعضای وضو، مانعی از رسیدن آب هست و بعد از وضو شك كند كه در موقع وضو، آب را به آنجا رسانده یا نه، وضوی او صحیح است.

مسأله 338: اگر در بعضی از اعضای وضو مانعی باشد كه گاهی آب به خودی خود زیر آن می رسد و گاهی نمی رسد و انسان بعد از وضو، شك كند كه آب زیر آن رسیده یا نه، چنانچه بداند موقع وضو ملتفت رسیدن آب به زیر آن نبوده، احتیاط مستحب آن است كه دوباره وضو بگیرد.

مسأله 339: اگر بعد از وضو، چیزی كه مانع از رسیدن آب است، در اعضای وضو ببیند و نداند هنگام وضو بوده، یا بعد پیدا شده وضوی او صحیح است،

ولی اگر بداند در وقت وضو، متوجّه آن نبوده، بنابر احتیاط مستحب دوباره وضو بگیرد.

مسأله 340: اگر بعد از وضو شك كند، چیزی كه مانع رسیدن آب است در اعضای وضو بوده یا نه، وضو صحیح است.

مسائل متفرقه وضو

مسأله 341: كسی كه در كارهای وضو و شرایط آن، مانند پاك بودن آب و غصبی نبودن آن شك می كند، باید به شك خود اعتنا نكند.

مسأله 342: اگر شك كند وضوی او باطل شده یا نه، بنا می گذارد كه وضوی او باقی است، ولی اگر بعد از بول استبراء نكرده و وضو گرفته باشد و بعد از وضو رطوبتی، از او بیرون آید كه نداند بول است یا چیز دیگر، وضوی او باطل است.

مسأله 343: كسی كه شك دارد، وضو گرفته یا نه باید وضو بگیرد.

مسأله 344: كسی كه می داند وضو گرفته و حَدَثی نیز از او سر زده، مثلا بول كرده، اگر نداند كدام جلوتر بوده، چنانچه پیش از نماز است باید وضو بگیرد و اگر در بین نماز است باید نماز را بشكند و وضو بگیرد و اگر بعد از نماز است، نمازی كه خوانده صحیح است و برای نمازهای بعد باید وضو بگیرد.

مسأله 345: اگر بعد از وضو یا در بین آن، یقین كند كه بعضی جاها را نشسته یا مسح نكرده است، چنانچه رطوبت جاهایی كه پیش از آن است خشك شده، باید دوباره وضو بگیرد و اگر خشك نشده، باید جایی را كه فراموش كرده و آنچه بعد از آن است بشوید یا مسح كند. و همچنین اگر در بین وضو، در شستن یا مسح كردن جایی شك كند، واجب

است به همین دستور عمل نماید.

مسأله 346: اگر در بین نماز شك كند وضو گرفته یا نه، نماز او باطل است و باید وضو بگیرد سپس نماز را بخواند.

مسأله 347: اگر بعد از نماز شك كند وضو گرفته یا نه، نماز او صحیح است، ولی باید برای نمازهای بعد وضو بگیرد.

مسأله 348: اگر بعد از نماز شك كند قبل از نماز، وضوی او باطل شده یا بعد از نماز، نمازی كه خوانده صحیح است.

مسأله 349: اگر انسان مرضی دارد كه بول او قطره قطره می ریزد، یا نمی تواند از بیرون آمدن غایط خودداری كند، چنانچه یقین دارد كه از اوّل وقت نماز، تا آخر آن به مقدار وضو گرفتن و نماز خواندن، مهلت پیدا می كند، باید نماز را در وقتی كه مهلت پیدا می كند بخواند و اگر مهلت او به مقدار كارهای واجب نماز است، باید فقط كارهای واجب نماز را بجا آورد و كارهای مستحب آن، مانند اذان، اقامه و قنوت را ترك نماید.

مسأله 350: اگر به مقدار وضو و نماز مهلت پیدا نمی كند و در بین نماز چند دفعه، بول یا غایط از او خارج می شود، كه اگر بخواهد بعد از هر دفعه وضو بگیرد، سخت نیست، باید ظرف آبی پهلوی خود بگذارد و هر وقت بول یا غایط از او خارج شد، فوراً وضو بگیرد و بقیه نماز را بخواند، و بنابر احتیاط مستحب همان نماز را دوباره با یك وضو بخواند و اگر در بین این نماز، وضوی او باطل شد اعتنا نكند.

مسأله 351: كسی كه بول یا غایط طوری پی درپی از او خارج می

شود كه وضو گرفتن بعد از هر دفعه برای او سخت است، باید برای هر نماز یك وضو بگیرد.

مسأله 352: كسی كه بول یا غایط پی درپی از او خارج می شود، باید برای هر نماز یك وضو بگیرد و فوراً مشغول نماز شود، ولی برای بجا آوردن سجده، تشهّد فراموش شده و نماز احتیاط كه باید بعد از نماز انجام داد، در صورتی كه آنها را بعد از نماز فوراً بجا بیاورد، وضو گرفتن لازم نیست، امّا احتیاط در خصوص نماز احتیاطی ترك نشود.

مسأله 353: كسی كه بول او قطره قطره می ریزد باید برای نماز به وسیله كیسه ای كه در آن، پنبه یا چیز دیگری است كه از رسیدن بول، به جاهای دیگر جلوگیری می كند، خود را حفظ نماید. و بنابر احتیاط واجب پیش از هر نماز، مخرج بول، و كیسه را كه نجس شده آب بكشد. و نیز كسی كه نمی تواند از بیرون آمدن غایط خودداری كند، چنانچه ممكن باشد باید در حال نماز از رسیدن غایط به جاهای دیگر جلوگیری نماید. و بنابر احتیاط واجب اگر مشقّت ندارد، برای هر نماز مخرج غایط را آب بكشد.

مسأله 354: كسی كه نمی تواند از بیرون آمدن بول و غایط خودداری كند در صورتی كه ممكن باشد، باید به مقدار نماز از خارج شدن بول و غایط جلوگیری نماید، اگرچه خرج داشته باشد، بلكه اگر بیماری او به آسانی معالجه شود، بنابر احتیاط خود را معالجه نماید.

مسأله 355: كسی كه نمی تواند از بیرون آمدن بول و غایط خودداری كند بعد از آنكه بیماری او خوب شد، لازم نیست نمازهایی را

كه در وقت بیماری طبق وظیفه اش خوانده قضا نماید، ولی اگر در بین وقت نماز بیماری او خوب شود، بنابر احوط اولی نمازی را كه در آن وقت خوانده دوباره بخواند.

مسأله 356: اگر مرضی دارد كه نمی تواند از خارج شدن باد جلوگیری كند، باید به وظیفه كسانی كه نمی توانند از بیرون آمدن بول و غایط خودداری كنند، عمل نماید.

چیزهایی كه باید برای آنها وضو گرفت

مسأله 357: برای پنج چیز، وضو گرفتن واجب است، اوّل: برای نمازهای واجب، غیر از نماز میت. دوم: برای سجده و تشهّد فراموش شده، اگر بین آن و بین نماز حَدَثی از او سر زده باشد مثلا بول كند، ولی برای سجده سهو واجب نیست وضو بگیرد، امّا اگر به نیت رجاء بگیرد خوب است. سوم: برای طواف واجب خانه كعبه. چهارم: اگر نذر یا عهد كرده و یا قسم خورده باشد كه وضو بگیرد. پنجم: اگر بخواهد جایی از بدن خود را به خط قرآن برساند.

مسأله 358: برای آب كشیدن قرآنی كه نجس شده یا بیرون آوردن آن، از مستراح و مانند آن، در صورتی كه مجبور باشد دست یا جای دیگر بدن خود را به خط قرآن برساند، باید وضو بگیرد ولی چنانچه معطّل شدن به مقدار وضو، بی احترامی به قرآن است، باید بدون اینكه وضو بگیرد، قرآن را از مستراح و مانند آن بیرون آورد، یا اگر نجس شده آب بكشد.

مسأله 359: مَس نمودن خط قرآن، یعنی رساندن جایی از بدن به خط قرآن، برای كسی كه وضو ندارد حرام است و بنابر احتیاط واجب موی خود را نیز به خط قرآن نرساند، مگر آنكه بلند باشد، ولی اگر

قرآن را به زبان فارسی یا به زبان دیگری ترجمه كنند، مسّ آن بدون وضو اشكال ندارد.

مسأله 360: جلوگیری بچّه و دیوانه از مَسّ خط قرآن واجب نیست، ولی اگر بی احترامی به قرآن باشد، باید از آنان جلوگیری شود.

مسأله 361: كسی كه وضو ندارد، حرام است اسم خدای متعال را، به هر زبانی نوشته شده باشد، مس نماید. و بنابر احتیاط واجب اسم مبارك پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) و ائمه معصومین (علیهم السلام) و حضرت زهرا (علیها السلام) را نیز مَس ننماید.

مسأله 362: اگر پیش از وقت نماز به قصد اینكه با طهارت باشد، وضو بگیرد صحیح است و نزدیك وقت نماز نیز اگر به قصد مهیا بودن برای نماز وضو بگیرد اشكال ندارد.

مسأله 363: كسی كه یقین دارد وقت داخل شده، اگر نیت وضوی واجب كند و بعد از وضو بفهمد وقت داخل نشده، وضوی او اگر به صورت تقیید نباشد، صحیح است وگرنه باطل می باشد.

مسأله 364: مستحب است انسان برای نماز میت، زیارت اهل قبور، رفتن به مسجد و حرم امامان (علیهم السلام) وضو بگیرد. و همچنین برای همراه داشتن قرآن، خواندن آن، نوشتن آن، مَسّ حاشیه آن و برای خوابیدن، وضو گرفتن مستحب است و نیز مستحب است كسی كه وضو دارد دوباره وضو بگیرد.

مسأله 365: اگر برای یكی از این كارهای مستحب وضو بگیرد، هر كاری را كه باید با وضو باشد می تواند بجا آورد، مثلا می تواند با آن وضو، نماز بخواند.

چیزهایی كه وضو را باطل می كند

مسأله 366: هفت چیز وضو را باطل می كند، اوّل: بول. دوم: غایط. سوم: باد معده و روده كه از مخرج غایط خارج

می شود. چهارم: خوابی كه بر اثر آن چشم نبیند و گوش نشنود، ولی اگر چشم نبیند و گوش بشنود وضو باطل نمی شود. پنجم: چیزهایی كه عقل را از بین می برد مانند دیوانگی، مستی و بیهوشی. ششم: استحاضه زنانه كه بعد بیان می شود. هفتم: كاری كه برای آن باید غسل كرد، مانند جنابت.

مسأله 367: اگر بعد از وضو شك كند چیزی از مبطلات وضو پیش آمده یا نه، بنابر عدم بگذارد و وضویش صحیح است.

مسأله 368: اگر از مخرج بول یا غایط خون بیرون آید، وضو را باطل نمی كند، مگر اینكه یقین كند همراه با بول یا غایط بوده است.

وضوی جبیره

مسأله 369: چیزی كه با آن زخم و شكستگی را می بندند و دوایی كه روی زخم و مانند آن می گذارند « جبیره » نامیده می شود.

مسأله 370: اگر در یكی از جاهای وضو، زخم یا دُمَل و یا شكستگی باشد، چنانچه روی آن باز است و آب برای آن ضرر ندارد، باید به طور معمول وضو گرفت.

مسأله 371: اگر زخم یا دمل و یا شكستگی، در صورت و دستهاست و روی آن باز است و آب ریختن روی آن ضرر دارد، چنانچه كشیدن دست تَر بر آن، ضرر ندارد، بنابر احتیاط واجب دست تَر، بر آن بكشد و اگر این مقدار نیز ضرر دارد، یا زخم نجس است و نمی شود آن را آب كشید، باید اطراف زخم را، از بالا به پایین بشوید و بنابر احتیاط واجب، پارچه پاكی روی زخم بگذارد و دست تَر روی آن بكشد و اگر گذاشتن پارچه ممكن نیست، باید اطراف زخم را

بشوید و بنابر احتیاط مستحب تیمّم نیز بنماید.

مسأله 372: اگر زخم یا دمل و یا شكستگی، در جلوی سر یا روی پاهاست و روی آن باز است، چنانچه نتواند آن را مسح كند، باید پارچه پاكی روی آن بگذارد و روی پارچه را با تری آب وضو كه در دست مانده مسح كند و اگر گذاشتن پارچه ممكن نباشد مسح لازم نیست، ولی بنابر احتیاط باید بعد از وضو تیمّم نماید.

مسأله 373: اگر روی دمل یا زخم و یا شكستگی بسته باشد، چنانچه باز كردن آن ممكن است و آب برای آن ضرر ندارد، باید باز كند و وضو بگیرد، چه زخم و مانند آن در صورت و دستها باشد، یا جلوی سر و روی پاها.

مسأله 374: اگر زخم یا دمل و یا شكستگی، در صورت یا دستها باشد و بشود روی آن را باز كرد، چنانچه ریختن آب روی آن ضرر دارد و كشیدن دست تر، ضرر ندارد باید دست تَر روی آن بكشد و بنابر احتیاط مستحب سپس پارچه پاكی روی آن بگذارد و روی پارچه را نیز دست تَر بكشد.

مسأله 375: اگر نمی شود روی زخم را باز كرد، ولی زخم و چیزی كه روی آن گذاشته پاك است و رسانیدن آب به زخم ممكن است و ضرر ندارد، باید آب را بر روی زخم برساند. و اگر زخم یا چیزی كه روی آن گذاشته نجس است، چنانچه آب كشیدن آن و رساندن آب به روی زخم ممكن باشد، باید آن را آب بكشد و هنگام وضو آب را به زخم برساند. و در صورتی كه آب برای زخم ضرر دارد، یا

رساندن آب به روی زخم ممكن نیست و یا زخم نجس است و نمی شود آن را آب كشید، باید اطراف زخم را بشوید و اگر جبیره پاك است، روی آن را مسح كند، امّا اگر جبیره نجس است، یا نمی شود روی آن دست تَر كشید، مثلا دوایی است كه به دست می چسبد، پارچه پاكی را روی آن بگذارد و دست تَر روی آن بكشد. و اگر این نیز ممكن نباشد، بنابر احتیاط واجب وضو بگیرد و تیمّم نیز بنماید.

مسأله 376: اگر جبیره تمام صورت، یا تمام یكی از دستها و یا تمام هر دو دست را گرفته باشد، باید وضوی جبیره ای بگیرد. و بنابر احتیاط مستحب تیمّم نیز بنماید.

مسأله 377: اگر جبیره تمام اعضای وضو را گرفته باشد، بنابر احتیاط واجب، باید وضوی جبیره ای بگیرد و تیمّم نیز بنماید.

مسأله 378: كسی كه در كف دست و انگشتها، جبیره دارد و در موقع وضو دست تَر روی آن كشیده است، باید سر و پا را با همان رطوبت مسح كند.

مسأله 379: اگر جبیره تمام پهنای روی پا را گرفته، ولی مقداری از طرف انگشتان و مقداری از طرف بالای پا باز است، باید جاهایی كه باز است، روی پا را و جایی كه جبیره است، روی جبیره را مسح كند.

مسأله 380: اگر در صورت یا دستها چند جبیره باشد، باید بین آنها را بشوید و اگر جبیره ها در سر یا روی پاها باشد، باید بین آنها را مسح كند و در جاهایی كه جبیره است، باید به دستور جبیره عمل نماید.

مسأله 381: اگر جبیره بیشتر از معمول، اطراف زخم را

گرفته و برداشتن آن ممكن نیست، باید به دستور جبیره عمل كند و بنابر احتیاط واجب تیمّم نیز بنماید. و اگر برداشتن جبیره ممكن است باید جبیره را بردارد، پس اگر زخم در صورت و دستهاست، اطراف آن را بشوید و اگر در سر یا روی پاهاست اطراف آن را مسح كند و برای جای زخم به دستور جبیره عمل نماید.

مسأله 382: اگر در جای وضو زخم، جراحت و شكستگی نیست ولی به جهت دیگری آب برای آن ضرر دارد، باید تیمّم كند و بنابر احتیاط مستحب وضوی جبیره ای نیز بگیرد.

مسأله 383: اگر جایی از اعضای وضو را رگ زده است و نمی تواند آن را آب بكشد یا آب برای آن ضرر دارد، باید به روش جبیره عمل كند.

مسأله 384: اگر در جای وضو یا غسل، چیزی چسبیده است كه برداشتن آن ممكن نیست، یا به قدری مشقّت دارد كه نمی شود تحمّل كرد، باید به دستور جبیره عمل كند و بنابر احتیاط مستحب تیمّم نیز بنماید.

مسأله 385: غسل جبیره ای مانند وضوی جبیره ای است، ولی بنابر احتیاط واجب آن را ترتیبی بجا آورد، هرچند بتواند غسل ارتماسی را با شرایطی كه از جمله پاك بودن عضو و ضرر نداشتن آب از برای اوست، انجام دهد. و امّا اگر نتواند شرایط غسل ارتماسی را فراهم كند، غسل ترتیبی لازم است.

مسأله 386: كسی كه وظیفه او تیمّم است، اگر در بعضی از جاهای تیمّم او زخم یا دمل و یا شكستگی باشد، باید مانند وضوی جبیره، تیمّم جبیره ای بنماید.

مسأله 387: كسی كه باید با وضو یا غسل جبیره ای نماز بخواند، چنانچه

بداند تا آخر وقت، عذر او برطرف نمی شود، می تواند در اوّل وقت نماز بخواند، ولی اگر امید دارد تا آخر وقت عذر او بر طرف شود، بنابر احتیاط واجب باید صبر كند و اگر عذر او برطرف نشد، در آخر وقت نماز را با وضو یا غسل جبیره ای بجا آورد.

غسل

غسلهای واجب

مسأله 388: اگر انسان برای مرضی كه در چشم اوست روی چشم خود را بچسباند، باید وضو و غسل را جبیره ای انجام دهد و بنابر احتیاط مستحب تیمّم نیز بنماید.

مسأله 389: كسی كه نمی داند وظیفه اش تیمّم است یا وضوی جبیره ای، بنابر احتیاط واجب باید هر دو را بجا آورد.

مسأله 390: نمازهایی را كه انسان با وضوی جبیره ای خوانده، صحیح است و لازم نیست دوباره بخواند، ولی بعد از آنكه عذرش بر طرف شد، برای نمازهای بعدی بنابر احتیاط واجب، باید وضو بگیرد، یعنی نمی تواند به وضوی قبلی اكتفا كند.

غسلهای واجب

مسأله 391: غسلهای واجب، هفت غسل می باشد: اوّل: غسل جنابت. دوم: غسل حیض. سوم: غسل نفاس. چهارم: غسل استحاضه. پنجم: غسل مسّ میت. ششم: غسل میت. هفتم: غسلی كه بر اثر نذر، قسم و مانند آن واجب می شود.

احكام جنابت

مسأله 392: انسان با دو چیز جُنُب می شود، اوّل: جماع (نزدیكی و مقاربت). دوم: بیرون آمدن منی، چه در خواب باشد یا در بیداری، كم باشد یا زیاد، با شهوت باشد یا بی شهوت، بی اختیار باشد یا به اختیار.

مسأله 393: اگر رطوبتی از انسان خارج شود و نداند منی است یا بول و یا غیر آن، چنانچه با شهوت و جستن بیرون آمده و بعد از بیرون آمدن، بدن سست شده، آن رطوبت حكم منی دارد. و اگر هیچ یك از این سه نشانه یا بعضی از آنها را نداشته باشد، حكم منی ندارد ولی در بیمار لازم نیست آن آب، با جستن بیرون آمده باشد، بلكه اگر با شهوت بیرون آید و در موقع بیرون آمدن، بدن

سست شود، در حكم منی است.

مسأله 394: اگر از مردی كه بیمار نیست، آبی خارج شود كه یكی از سه نشانه ای را كه در مسأله پیش گفته شد، داشته باشد و نداند نشانه های دیگر را داشته یا نه، چنانچه پیش از بیرون آمدن آن آب، وضو داشته همان وضو كافی خواهد بود. و اگر وضو نداشته، فقط باید وضو بگیرد و احتیاط مستحب است كه غسل هم انجام دهد.

مسأله 395: مستحب است انسان، بعد از بیرون آمدن منی، بول كند. و اگر بول نكند و بعد از غسل رطوبتی از او بیرون آید كه نداند منی است یا رطوبت دیگر، حكم منی دارد.

مسأله 396: اگر انسان جماع كند و به اندازه ختنه گاه یا بیشتر داخل شود، در زن باشد یا در مرد، در قُبُل باشد و یا دُبُر، بالغ باشد یا نابالغ، اگرچه منی بیرون نیاید، هر دو جُنُب می شوند.

مسأله 397: اگر شك كند به مقدار ختنه گاه داخل شده یا نه، غسل بر او واجب نیست.

مسأله 398: اگر حیوانی را وَطْی كند، یعنی با او نزدیكی نماید و منی از او بیرون آید، غسل تنها كافی است. و اگر منی بیرون نیاید، چنانچه پیش از وطی، وضو داشته غسل تنها كافی است و اگر وضو نداشته، بنابر احتیاط واجب بعد از غسل، وضو نیز بگیرد.

مسأله 399: اگر منی از جای خود حركت كند و بیرون نیاید، یا انسان شك كند منی از او بیرون آمده یا نه، غسل بر او واجب نیست.

مسأله 400: كسی كه نمی تواند غسل كند ولی تیمّم برایش ممكن است، بعد از داخل شدن وقت نماز

نیز می تواند با همسر خود نزدیكی كند.

مسأله 401: اگر در لباس خود منی ببیند و بداند از خود اوست و برای آن غسل نكرده، باید غسل كند و تنها نمازهایی را كه یقین دارد بعد از بیرون آمدن آن منی خوانده، قضا كند، ولی نمازهایی را كه احتمال می دهد، بعد از بیرون آمدن آن منی خوانده، لازم نیست قضا نماید.

چیزهایی كه بر جُنُب حرام است

مسأله 402: بر جُنُب پنج چیز حرام است، اوّل: رساندن جایی از بدن به خط قرآن، یا به اسم خدا و همچنین اسم پیامبران، امامان و حضرت زهرا (علیهم السلام) بنابر احتیاط واجب. دوم: رفتن در مسجدالحرام و مسجد پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) اگرچه از یك در داخل و از در دیگر خارج شود. سوم: توقّف در مساجد دیگر و همچنین حرم امامان (علیهم السلام)، ولی اگر از یك در داخل و از در دیگر خارج شود، یا برای برداشتن چیزی برود اشكال ندارد. چهارم: داخل شدن در مسجد به قصد گذاشتن چیزی در آن، بلكه بنابر احتیاط واجب گذاشتن چیزی در آن اگرچه بدون داخل شدن نیز باشد حرام است. پنجم: خواندن سوره ای كه سجده واجب دارد و آن چهار سوره است: سوره سی و دوم قرآن « السجدة ». سوره چهل و یكم « فصّلت ». سوره پنجاه و سوم « النّجم » سوره نود و ششم « العلق » و بنابر احتیاط مستحب حتی یك حرف از این چهار سوره را نیز نخواند ولی خواندن آیه سجده بر جنب حرام است.

چیزهایی كه بر جُنُب مكروه است

مسأله 403: بر جُنُب نُه چیز مكروه است: اوّل و دوم: خوردن و آشامیدن، ولی اگر وضو بگیرد یا دستها را بشوید مكروه نیست. سوم: خواندن بیشتر از هفت آیه، از سوره هایی كه سجده واجب ندارند. چهارم: رساندن جایی از بدن به جلد، حاشیه و بین خطهای قرآن. پنجم: همراه داشتن قرآن. ششم: خوابیدن، ولی اگر وضو بگیرد یا به جهت نداشتن آب، به جای غسل تیمّم كند مكروه نیست. هفتم: خضاب كردن به حنا و مانند

آن. هشتم: مالیدن روغن به بدن. نهم: جماع كردن بعد از محتلم شدن، یعنی بیرون آمدن منی در خواب.

چند مسأله

مسأله 404: غسل جنابت به خودی خود مستحب است، ولی برای خواندن نماز و مانند آن واجب می شود، امّا برای نماز میت، سجده شكر و سجده های واجب قرآن غسل جنابت لازم نیست، اگرچه برای نماز میت احتیاط مستحب است.

مسأله 405: لازم نیست در وقت غسل، نیت كند كه غسلِ واجب یا مستحب می كنم، بلكه اگر فقط به قصد قربت، یعنی انجام فرمان خدا غسل كند كافی است.

مسأله 406: اگر یقین كند وقت نماز شده و نیت غسل واجب كند سپس معلوم شود كه پیش از وقت غسل كرده، غسل او صحیح است.

مسأله 407: غسل واجب یا مستحب را به دو صورت می توان انجام داد: 1- ترتیبی 2- ارتماسی:

غسل ترتیبی

مسأله 408: در غسل ترتیبی باید به نیت غسل، اوّل سر و گردن، بعد طرف راست، بعد طرف چپ بدن را بشوید ولو به اینكه تمام بدن زیر آب باشد كلا، مثل اینكه زیر آب دوش باشد و ابتدا به نیت غسل سر و گردن و بعد طرف راست و بعد طرف چپ تماماً شسته شود و اگر عمداً یا از روی فراموشی، یا بر اثر ندانستن مسأله به این ترتیب عمل نكند، چنانچه با مثل ظرف یا مشت آب غسل كرده باشد و ترتیب را رعایت نكرده باشد، غسل او باطل است و چنانچه طرف چپ را مقدّم داشته بنابر احتیاط مستحب دوباره غسل كند. امّا اگر زیرِ باران یا دوش و مانند آن غسل كرده باشد عدم لزوم ترتیب بعید نمی باشد، گرچه احوط است.

مسأله 409: بنابر احتیاط مستحب نصف ناف و نصف عورت را با طرف راست بدن و

نصف دیگر را با طرف چپ بشوید گرچه بعید نیست كفایت شستن كُلِّ ناف و كُلِّ عورت با احد الطّرفین، و بهتر است تمام ناف و عورت، با هر دو طرف شسته شود.

مسأله 410: برای آنكه یقین كند، هر سه قسمت یعنی سر و گردن، طرف راست و طرف چپ را كاملا غسل داده، هر قسمتی را كه می شوید مقداری از قسمتهای دیگر را نیز با آن قسمت بشوید، بلكه بنابر احتیاط مستحب طرف راست گردن را، با طرف راست بدن و طرف چپ گردن را، با طرف چپ بدن نیز بشوید.

مسأله 411: اگر بعد از غسل بفهمد جایی از بدن را نشسته و نداند كجای بدن است دوباره غسل كند.

مسأله 412: اگر بعد از غسل بفهمد، مقداری از بدن را نشسته، چنانچه از طرف چپ باشد، شستن همان مقدار كافی است و لازم نیست دوباره غسل كند. و اگر از طرف راست باشد احتیاط مستحب آن است كه بعد از شستن آن مقدار، دوباره طرف چپ را بشوید. و اگر از سر و گردن باشد باید بعد از شستن آن مقدار، دوباره طرف راست و بعد طرف چپ را بشوید و اگر غسل زیر باران و دوش و مانند اینها باشد معلوم نیست شستن اعضاء بعدی لازم باشد.

مسأله 413: اگر پیش از تمام شدن غسل، در شستن مقداری از طرف چپ شك كند، شستن همان مقدار كافی است، ولی اگر در شستن مقداری از طرف راست شك كند، بنابر احتیاط مستحب بعد از شستن آن مقدار، طرف چپ را نیز بشوید. و اگر در شستن مقداری از سر و گردن شك كند، بنابر

احتیاط مستحب بعد از شستن آن، دوباره طرف راست و طرف چپ را بشوید.

غسل ارتماسی

مسأله 414: در غسل ارتماسی باید آب در یك لحظه عرفی، تمام بدن را بگیرد، پس اگر به نیت غسل ارتماسی در آب فرو رود، چنانچه پای او روی زمین باشد باید آن را از زمین بلند كند.

مسأله 415: در غسل ارتماسی لازم نیست هنگامی نیت كند كه مقداری از بدن بیرون آب باشد، بلكه اگر تمام بدن زیر آب باشد می تواند نیت كند.

مسأله 416: اگر بعد از غسل ارتماسی بفهمد، به مقداری از بدن آب نرسیده، چه جای آن را بداند یا نداند، بنابر احتیاط واجب است دوباره غسل كند.

مسأله 417: اگر برای غسل ترتیبی وقت ندارد و برای ارتماسی وقت دارد، باید غسل ارتماسی كند.

مسأله 418: كسی كه روزه واجب گرفته یا برای حج و یا عمره احرام بسته، نمی تواند غسل ارتماسی كند، ولی اگر از روی فراموشی غسل ارتماسی كند صحیح است.

احكام غسل كردن

مسأله 419: در غسل ارتماسی باید تمام بدن پاك باشد، ولی در غسل ترتیبی پاك بودن تمام بدن لازم نیست. و اگر تمام بدن نجس باشد و هر قسمتی را پیش از غسل دادن آن قسمت، آب بكشد كافیست.

مسأله 420: كسی كه از حرام جُنُب شده و چنانچه با آبِ گرم غسل كند عرق می كند، لازم نیست با آب سرد غسل نماید گرچه بهتر است. و اگر آب سرد پیدا نكند یا برای او ضرر داشته باشد، بنابر احتیاط مستحب در بیرون آب غسل ترتیبی نكند بلكه غسل ارتماسی كرده یا بعد از آنكه تمام بدن زیر آب رفت نیت غسل ترتیبی كند و به نیت سر و گردن، بدن را حركت دهد، سپس یك مرتبه به

نیت طرف راست و مرتبه دیگر به نیت طرف چپ بدن را حركت دهد.

مسأله 421: اگر در غسل به اندازه بسیار كمی از بدن شسته نشود، غسل باطل است، ولی شستن جاهایی كه دیده نمی شود، مثل داخل گوش و بینی، واجب نیست.

مسأله 422: جایی را كه شك دارد از ظاهر بدن است یا از باطن آن، بنابر احتیاط آن را بشوید.

مسأله 423: اگر سوراخ جای گوشواره و مانند آن، به قدری گشاد باشد كه داخل آن دیده شود، بنابر احتیاط باید آن را شست و اگر دیده نشود، شستن داخل آن لازم نیست.

مسأله 424: چیزی را كه مانع رسیدن آب به بدن است، باید برطرف كند و اگر پیش از آنكه یقین كند برطرف شده، غسل نماید و بعد معلوم شود كه بر طرف نشده بود، غسل او باطل است.

مسأله 425: اگر هنگام غسل شك عقلایی كند، چیزی كه مانع از رسیدن آب باشد در بدن او هست یا نه، باید بررسی كند تا مطمئن شود مانعی نیست.

مسأله 426: در غسل باید موهای كوتاهی را كه جزو بدن حساب می شود، بشوید و شستن موهای بلند واجب نیست، بلكه اگر آب را طوری به پوست برساند كه موهای بلند، تَر نشود، غسل صحیح است، امّا اگر رساندن آب به پوست، بدون شستن آنها ممكن نباشد، باید آنها را بشوید تا آب به بدن برسد.

مسأله 427: تمام شرطهایی كه برای صحیح بودن وضو گفته شد، مانند پاك بودن آب و غصبی نبودن آن، در صحیح بودن غسل نیز شرط است ولی در غسل لازم نیست بدن را از بالا به پایین بشوید و نیز در

غسل ترتیبی لازم نیست بعد از شستن هر قسمت فوراً قسمت دیگر را بشوید، بلكه اگر بعد از شستن سر و گردن، مقداری صبر كند و بعد طرف راست را بشوید و بعد از مدّتی طرف چپ را بشوید، اشكال ندارد.

مسأله 428: كسی كه نمی تواند از بیرون آمدن بول و غایط خودداری كند، اگر به اندازه ای كه غسل كند و نماز بخواند، بول و غایط از او بیرون نیاید، باید تمام غسل را فوراً انجام دهد و بعد از غسل فوراً نماز بخواند. و همچنین است حكم زن مستحاضه كه بعد گفته می شود.

مسأله 429: كسی كه قصد دارد پول حمامی را ندهد، یا بدون اینكه بداند حمامی راضی است، بخواهد نسیه بگذارد و حمامی راضی نباشد، غسل او باطل است.

مسأله 430: اگر حمامی راضی باشد كه پول حمام نسیه بماند ولی كسی كه غسل می كند قصدش این باشد كه طلب او را ندهد یا از مال حرام بدهد غسل او اشكال دارد.

مسأله 431: اگر بخواهد پول حرام یا عین پولی كه خمس آن را نداده به حمامی بدهد، غسل او باطل است مگر حمامی راضی باشد كه غسل، بی مقابل و بدون اجرت و یا كمتر از اجرت كامل واقع شود.

مسأله 432: اگر شك كند غسل كرده یا نه، باید غسل كند، ولی اگر بعد از غسل شك كند غسل او درست بوده یا نه، لازم نیست دوباره غسل نماید.

مسأله 433: اگر در بین غسل جنابت، حدث اصغر از او سر زند، مثلا بول كند، مُخیر است یا غسل را كامل كند و بعد وضو بگیرد یا اینكه غسل را از

سر بگیرد به قصد آنچه بر ذمّه اوست و بعد از آن هم وضو بگیرد.

مسأله 434: اگر به خیال اینكه به اندازه غسل و نماز وقت دارد، برای نماز غسل كند، چنانچه بعد از غسل به اندازه خواندن یك ركعت یا بیشتر وقت داشته باشد غسل او صحیح است و همچنین اگر كمتر از یك ركعت وقت داشته باشد، مگر در صورتی كه به نحو تقیید غسل كرده باشد.

مسأله 435: كسی كه جنب شده اگر شك كند غسل كرده یا نه، نمازهایی را كه خوانده صحیح است، ولی برای نمازهای بعد باید غسل كند.

مسأله 436: كسی كه چند غسل بر او واجب است، می تواند به نیت همه آنها، یك غسل بجا آورد و یا آنها را جدا، جدا انجام دهد.

مسأله 437: اگر بر جایی از بدن، آیه قرآن یا نام خدا نوشته شده باشد، بنابر احتیاط اگر ممكن است باید آن را از بین ببرد و اگر ممكن نیست وضو و غسل ارتماسی انجام دهد. و چنانچه بخواهد وضو یا غسل ترتیبی بجا آورد، باید آب را طوری به بدن برساند كه دست او به نوشته نرسد.

مسأله 438: كسی كه غسل جنابت كرده، نباید برای نماز وضو بگیرد، بلكه با همان غسل نماز بخواند، امّا با دیگر غسل ها نمی توان نماز خواند و باید وضو گرفت.

استحاضه

استحاضه

مسأله 439: یكی از خونهایی كه از زن خارج می شود، خون « استحاضه » است. و زن را در این هنگام « مُستحاضه » می گویند.

مسأله 440: خون استحاضه در بیشتر اوقات زردرنگ و سرد است، بدون فشار و سوزش بیرون می آید و غلیظ نیست،

ولی ممكن است گاهی سیاه یا سرخ، گرم و غلیظ باشد و با فشار و سوزش بیرون آید.

مسأله 441: استحاضه سه قسم است: قلیله، متوسّطه و كثیره.

1 - استحاضه قلیله: یعنی خون فقط روی پنبه ای را كه زن داخل فرج می نماید، آلوده كند و در آن فرو نرود.

2 - استحاضه متوسطه: خون در پنبه فرو رود، اگرچه در یك گوشه آن باشد، ولی از پنبه به دستمالی كه معمولا زنها برای جلوگیری از ریزش خون می بندند، نرسد.

3 - استحاضه كثیره: خون، در پنبه فرو رود و به دستمال نیز برسد.

احكام استحاضه

مسأله 442: در « استحاضه قلیله » زن باید برای هر نماز، یك وضو بگیرد، پنبه را عوض كند و ظاهر فرج را اگر خون به آن رسیده باشد، آب بكشد.

مسأله 443: در « استحاضه متوسطه » زن باید هر روز برای نماز صبح غسل كند و برای نمازهای دیگر، كارهای استحاضه قلیله را كه در مسأله پیش گفته شد، انجام دهد. و اگر عمداً یا از روی فراموشی، برای نماز صبح غسل نكند، باید برای نماز ظهر و عصر، غسل كند و اگر برای نماز ظهر و عصر غسل نكند، باید پیش از نماز مغرب و عشا غسل نماید، چه آنكه خون بیاید یا قطع شده باشد.

مسأله 444: در « استحاضه كثیره » علاوه بر كارهای استحاضه متوسطه كه در مسأله پیش گفته شد (غسل نماز صبح، وضو، تغییر پنبه و آب كشیدن روی فرج) باید برای هر نماز دستمالی را كه روی پنبه می گذارد عوض كند یا آب بكشد و یك غسل، برای نماز ظهر و عصر و یكی

برای نماز مغرب و عشا، بجا آورد و بین نماز ظهر و عصر، فاصله نیندازد و اگر فاصله بیفتد باید برای نماز عصر، دوباره غسل كند و نیز اگر بین نماز مغرب و عشا، فاصله افتاد باید برای نماز عشا دوباره غسل نماید.

مسأله 445: اگر خون استحاضه، پیش از وقت نماز بیاید، چنانچه زن برای آن خون، وضو و غسل بجا نیاورده باشد، باید در موقع نماز، وضو و غسل را بجا آورد.

مسأله 446: مستحاضه متوسطه و كثیره كه باید هم وضو بگیرد و هم غسل كند، هر كدام را اوّل بجا آورد صحیح است.

مسأله 447: اگر استحاضه قلیله، بعد از نماز صبح متوسطه شود، احتیاط استحبابی است كه برای نماز ظهر و عصر، غسل كند. و همچنین اگر بعد از نماز ظهر و عصر متوسطه شود، احوط استحبابی است كه برای نماز مغرب و عشا غسل نماید.

مسأله 448: اگر استحاضه قلیله یا متوسطه، بعد از نماز صبح كثیره شود، باید برای نماز ظهر و عصر، یك غسل و برای نماز مغرب و عشا، غسل دیگری بجا آورد و اگر بعد از نماز ظهر و عصر، كثیره شود باید برای نماز مغرب و عشا، غسل نماید.

مسأله 449: مستحاضه كثیره یا متوسطه، اگر پیش از داخل شدن وقت نماز صبح، برای نماز صبح غسل كند، غسل او باطل است ولی اگر نزدیك به اذان صبح، برای نماز شب غسل كند و نماز شب را بخواند و همین كه وقت داخل شد، فوراً نماز صبح را بخواند اشكال ندارد.

مسأله 450: زن مستحاضه برای هر نمازی، چه واجب باشد و چه مستحب، باید وضو بگیرد و نیز اگر

بخواهد نمازی را كه خوانده، احتیاطاً دوباره بخواند یا بخواهد نمازی را كه تنها خوانده است، دوباره با جماعت بخواند، باید تمام كارهایی را كه برای استحاضه گفته شد انجام دهد. ولی برای خواندن نماز احتیاط، سجده فراموش شده، تشهّد فراموش شده و سجده سهو، اگر آنها را بعد از نماز فوراً بجا آورد، لازم نیست، كارهای استحاضه را انجام دهد.

مسأله 451: زن مستحاضه بعد از آنكه خونش قطع شد، فقط برای نماز اوّلی كه می خواند باید كارهای استحاضه را انجام دهد و برای نمازهای بعد لازم نیست.

مسأله 452: اگر زن نداند استحاضه او چه قسم است، موقعی كه می خواهد نماز بخواند، باید مقداری پنبه داخل فرج نماید و كمی صبر كند و بیرون آورد و پس از آنكه فهمید، استحاضه او كدام قسم است كارهایی را كه برای آن دستور داده شده انجام دهد، ولی اگر بداند تا وقتی كه می خواهد نماز بخواند استحاضه او تغییر نمی كند، پیش از داخل شدن وقت نیز می تواند خود را بررسی نماید.

مسأله 453: زن مستحاضه، اگر پیش از آنكه خود را بررسی كند، مشغول نماز شود، چنانچه قصد قربت داشته و به وظیفه خود عمل كرده، مثلا استحاضه اش قلیله بوده و به وظیفه استحاضه قلیله عمل نموده، نماز او صحیح است و اگر قصد قربت نداشته، یا عمل او طبق وظیفه اش نبوده، مانند آنكه استحاضه او متوسّطه بوده و به وظیفه قلیله رفتار كرده، نماز او باطل است.

مسأله 454: زن مستحاضه، اگر نتواند خود را بررسی نماید، باید به آنچه یقیناً وظیفه اوست عمل كند، مثلا اگر نمی داند استحاضه او

قلیله است یا متوسطه، باید كارهای استحاضه قلیله را انجام دهد و اگر نمی داند متوسطه است یا كثیره، باید كارهای استحاضه متوسطه را انجام دهد، ولی اگر بداند سابقاً كدام یك از آن سه قسم بوده، باید به وظیفه قبل رفتار نماید.

مسأله 455: اگر خون استحاضه، در باطن باشد و بیرون نیاید، وضو و غسل باطل نمی شود، امّا اگر بیرون بیاید هر چند كم باشد، وضو و غسل را باطل می كند.

مسأله 456: زن مستحاضه، اگر بعد از نماز خود را بررسی كند و خون نبیند اگرچه بداند دوباره خون می آید، با وضویی كه دارد می تواند فوراً نماز بخواند.

مسأله 457: زن مستحاضه، اگر بداند از وقتی كه مشغول وضو یا غسل شده، خونی از او بیرون نیامده، می تواند خواندن نماز را تا هنگامی كه پاك است، تأخیر بیندازد.

مسأله 458: اگر مستحاضه بداند پیش از گذشتن وقت نماز، به كلّی پاك می شود، یا به اندازه خواندن نماز، خون بند می آید بنابر احتیاط واجب، باید صبر كند و نماز را در وقتی كه پاك است بخواند.

مسأله 459: اگر بعد از وضو و غسل، خون در ظاهر قطع شود و مستحاضه بداند كه اگر نماز را تأخیر بیندازد، به مقداری كه وضو، غسل و نماز را بجا آورد، به كلّی پاك می شود بنابر احتیاط واجب، نماز را تأخیر بیندازد و موقعی كه به كُلّی پاك شد، دوباره وضو و غسل را بجا آورد و نماز را بخواند. و اگر وقت نماز تنگ شد، لازم نیست وضو و غسل را دوباره بجا آورد، بلكه با وضو و غسلی كه دارد، می

تواند نماز بخواند.

مسأله 460: مستحاضه كثیره و متوسطه، وقتی به كلّی از خون پاك شد، باید غسل كند ولی اگر بداند از وقتی كه برای نماز قبل، مشغول غسل شده دیگر خون نیامده لازم نیست دوباره غسل نماید.

مسأله 461: مستحاضه قلیله، بعد از وضو و مستحاضه كثیره و متوسطه، بعد از غسل و وضو، باید فوراً مشغول نماز شود، ولی گفتن اذان و اقامه و خواندن دعاهای قبل از نماز، اشكال ندارد و در نماز نیز می تواند كارهای مستحب، مانند قنوت و غیر آن را بجا آورد.

مسأله 462: زن مستحاضه، اگر بین غسل و نماز فاصله بیندازد، باید دوباره غسل كند و بلافاصله مشغول نماز شود.

مسأله 463: اگر خون استحاضه جریان دارد و قطع نمی شود، چنانچه برای او ضرر ندارد، بنابر احتیاط مستحب، پیش از غسل و بعد از آن، با پنبه از بیرون آمدن خون جلوگیری كند ولی اگر همیشه جریان ندارد، فقط باید بعد از وضو و غسل از بیرون آمدن خون جلوگیری نماید و چنانچه كوتاهی كند و خون بیرون آید، بنابر احتیاط مستحب دوباره غسل كند و اگر نماز خوانده، دوباره بخواند.

مسأله 464: اگر در موقع غسل، خون قطع نشود، غسل صحیح است ولی اگر در بین غسل، استحاضه متوسطه، كثیره شود، بنابر احتیاط باید غسل را از سر بگیرد.

مسأله 465: بنابر احتیاط مستحب زن مستحاضه، در تمام روزی كه روزه است به مقداری كه می تواند، از بیرون آمدن خون جلوگیری كند.

مسأله 466: روزه زن مستحاضه ای كه غسل بر او واجب می باشد، در صورتی صحیح است كه غسلها را انجام دهد، مثلا غسل نماز مغرب و

عشای شبی كه می خواهد فردای آن، روزه بگیرد، بجا آورد و نیز غسلهایی را كه برای نمازهای روزش واجب است، انجام دهد. و اگر برای نماز مغرب و عشا غسل نكند اما برای خواندن نماز شب، پیش از اذان صبح، غسل نماید و در روز غسلهایی را كه برای نمازهای روزش واجب است بجا آورد، روزه او صحیح است.

مسأله 467: زن روزه دار اگر بعد از نماز عصر، مستحاضه شود و تا غروب غسل نكند روزه او صحیح است.

مسأله 468: اگر استحاضه قلیله، پیش از نماز، متوسطه یا كثیره شود، باید كارهای متوسّطه یا كثیره را كه گفته شد، انجام دهد. و اگر استحاضه متوسّطه كثیره شود باید كارهای استحاضه كثیره را انجام دهد و چنانچه برای استحاضه متوسّطه، غسل كرده باشد فایده ندارد و باید دوباره برای كثیره، غسل كند.

مسأله 469: اگر در بین نماز، استحاضه متوسطه، كثیره شود بنابر احتیاط واجب، باید نماز را قطع كند و برای استحاضه كثیره، غسل كند و وضو بگیرد و كارهای دیگر آن را انجام دهد و همان نماز را بخواند. و اگر برای هیچ كدام از غسل و وضو وقت ندارد، باید دو تیمّم كند، یكی بدل از غسل و دیگری بدل از وضو و اگر برای یكی از آنها (غسل و وضو) وقت ندارد، باید عوض آن تیمّم كند و دیگری را بجا آورد و اگر برای تیمّم نیز وقت ندارد نمی تواند نماز را قطع كند و باید نماز را تمام كند و بنابر احتیاط مستحب، قضا نماید و همچنین است اگر در بین نماز، استحاضه قلیله او متوسطه یا كثیره شود.

مسأله 470:

اگر در بین نماز، خون بند بیاید و مستحاضه نداند كه در باطن قطع شده یا نه، چنانچه بعد از نماز بفهمد قطع شده بوده، باید وضو، غسل و نماز را دوباره بجا آورد.

مسأله 471: اگر استحاضه كثیره، متوسطه شود باید برای نماز اوّل، عمل كثیره و برای نمازهای بعد عمل متوسطه را بجا آورد، مثلا اگر پیش از نماز ظهر، استحاضه كثیره، متوسطه شود باید برای نماز ظهر غسل كند و برای نماز عصر، مغرب و عشا فقط وضو بگیرد ولی اگر برای نماز ظهر غسل نكرده باشد و فقط به مقدار نماز عصر وقت داشته باشد، باید برای نماز عصر غسل نماید و چنانچه وقت باشد پس از غسل، نماز ظهر را اعاده كند و اگر برای نماز عصر غسل نكند، باید برای نماز مغرب غسل كند و اگر برای آن نیز غسل نكند و فقط به مقدار نماز عشا وقت داشته باشد باید برای عشا غسل نماید.

مسأله 472: اگر پیش از هر نماز، خون مستحاضه كثیره، قطع شود و دوباره بیاید، بنابر احتیاط واجب باید برای هر نماز یك غسل بجا آورد.

مسأله 473: اگر استحاضه كثیره، قلیله شود، باید برای نماز اوّل، عمل كثیره و برای نمازهای بعد، عمل قلیله را انجام دهد و نیز اگر استحاضه متوسّطه قلیله شود، باید برای نماز اوّل، عمل متوسّطه و برای نمازهای بعد، عمل قلیله را بجا آورد.

مسأله 474: اگر مستحاضه، یكی از كارهایی كه بر او واجب می باشد، حتّی عوض كردن پنبه را ترك كند، نمازش باطل است.

مسأله 475: مستحاضه قلیله، اگر بخواهد غیر از نماز، كار دیگری انجام دهد كه شرط آن

وضو داشتن است، مثلا بخواهد جایی از بدن خود را به خط قرآن برساند، در صورتی كه بعد از وقت نماز گذاشتن باشد باید وضو بگیرد و وضویی كه برای نماز گرفته بنابر احتیاط مستحب كافی نیست.

مسأله 476: اگر مستحاضه، غسلهای واجب خود را بجا آورد، رفتن در مسجد، توقّف در آن، خواندن سوره ای كه سجده واجب دارد و نزدیكی شوهر با او حلال می شود، اگرچه كارهای دیگری كه برای نماز واجب است، مانند عوض كردن پنبه و دستمال را انجام نداده باشد.

مسأله 477: اگر زن در استحاضه كثیره یا متوسطه، بخواهد پیش از وقت نماز، سوره ای را كه سجده واجب دارد بخواند یا مسجد برود، بنابر احتیاط واجب، باید غسل نماید و همچنین است اگر شوهرش بخواهد با او نزدیكی كند، امّا اگر بخواهد جایی از بدن خود را به خط قرآن برساند، باید وضو نیز بگیرد.

مسأله 478: نماز آیات بر زن مستحاضه، واجب است و باید برای نماز آیات كارهایی را كه برای نماز یومیه، گفته شد انجام دهد.

مسأله 479: هرگاه در وقت نماز یومیه، نماز آیات بر مستحاضه واجب شود، اگرچه بخواهد هر دو را پشت سرهم بجا آورد، بنابر احتیاط باید برای نماز آیات نیز تمام كارهایی كه برای نماز یومیه او واجب است انجام دهد و نمی تواند هر دو را با یك غسل و وضو بخواند.

مسأله 480: اگر زن مستحاضه بخواهد نماز قضا بخواند، باید برای هر نماز كارهایی را كه برای نماز ادا بر او واجب است بجا آورد.

مسأله 481: اگر زن بداند خونی كه از او خارج می شود، شرعاً حكم حیض و نفاس

را ندارد و خون زخم نیست، باید به دستور استحاضه عمل كند، بلكه اگر شك داشته باشد خون استحاضه است یا خونهای دیگر، چنانچه نشانه آنها را نداشته باشد، بنابر احتیاط واجب باید كارهای استحاضه را انجام دهد.

حیض

حیض

مسأله 482: حیض، خونی است كه غالباً در هر ماه، چند روزی از رحم زن خارج می شود و زن را در این هنگام « حایض » می گویند.

مسأله 483: خون حیض در بیشتر اوقات، غلیظ، گرم و رنگ آن سیاه یا سرخ است و با فشار و كمی سوزش بیرون می آید.

مسأله 484: زنهای « سیده » بعد از تمام شدن شصت سال یائسه می شوند، یعنی خون حیض نمی بینند و زنهایی كه « سیده » نیستند بعد از تمام شدن پنجاه سال یائسه می شوند.

مسأله 485: زنی كه شك دارد یائسه شده یا نَه، اگر خونی ببیند و نداند حیض است یا نه، باید بنا بگذارد كه یائسه نشده است.

مسأله 486: خونی كه دختر، پیش از تمام شدن نه سال و زن، بعد از یائسه شدن می بیند حیض نیست.

مسأله 487: زن حامله و زنی كه بچّه شیر می دهد، ممكن است حیض ببیند.

مسأله 488: دختری كه نمی داند نُه سالش تمام شده یا نَه، اگر خونی ببیند كه نشانه های حیض را نداشته باشد، حیض نیست و اگر نشانه های حیض را داشته باشد، حیض است و معلوم می شود نُه سال او تمام شده است.

مسأله 489: مدّت حیض نباید كمتر از سه روز و بیشتر از ده روز باشد و اگر مختصری از سه روز كمتر باشد، حیض نیست.

مسأله 490: لازم است

سه روز اوّل حیض پشت سرهم باشد، پس اگر مثلا دو روز خون ببیند و یك روز پاك شود و دوباره یك روز خون ببیند بنابر اقوی حیض نیست و بنابر احتیاط مستحب بین تروك حایض و اعمال مستحاضه جمع كند.

مسأله 491: لازم نیست در تمام سه روز خون بیرون بیاید، بلكه اگر داخل فرج یا رحم، خون باشد كافی است، ولی چنانچه در بین سه روز، مختصری پاك شود و مدّت پاك شدن به قدری كم باشد كه بگویند در تمام سه روز، در فرج یا رحم خون بوده حیض است، زیرا مسامحه عرفی در تطبیق حكم شرعی اعتبار دارد.

مسأله 492: لازم نیست شب اوّل و شب چهارم خون ببیند ولی باید شب دوم و سوم، خون قطع نشود، پس اگر از اذان صبح روز اوّل تا غروب روز سوم پشت سر هم خون بیاید، یا در وسط روز اوّل شروع شود و در همان موقع از روز چهارم قطع شود و شب دوم و سوم و چهارم، خون قطع نشود حیض است.

مسأله 493: اگر سه روز پشت سرهم، خون ببیند و پاك شود، چنانچه دوباره خون ببیند و مجموع روزهایی كه خون دیده و در وسط پاك بوده، روی هم از ده روز بیشتر نشود، روزهایی كه در وسط پاك بوده نیز حیض است.

مسأله 494: اگر خونی ببیند كه از سه روز بیشتر و از ده روز كمتر باشد و نداند خون دمل و زخم است یا خون حیض، در صورتی كه به حیض بودن آن اطمینان پیدا كند، باید آن را حیض قرار دهد.

مسأله 495: اگر خونی ببیند كه نداند خون زخم

است یا حیض، بنابر احتیاط، باید عبادتهای خود را بجا آورد و كارهایی را كه بر حایض حرام است ترك كند.

مسأله 496: اگر خونی ببیند و شك كند خون حیض است یا استحاضه، چنانچه شرایط حیض را داشته باشد، باید حیض قرار دهد.

مسأله 497: اگر خونی ببیند كه نداند خون حیض است یا بكارت، باید خود را وارسی كند، یعنی مقداری پنبه به داخل فرج نماید و كمی صبر كند، بعد بیرون آورده، پس اگر اطراف آن آلوده باشد، خون بكارت است و اگر به همه آن رسیده حیض می باشد، البته این در صورتی است كه خون بكارت زیاد نباشد كه با حیض اشتباه شود.

مسأله 498: اگر كمتر از سه روز خون ببیند و پاك شود و بعد، سه روز خون ببیند، خون دوم حیض است و خون اوّل اگرچه در روزهای عادتش باشد، حیض نیست.

احكام حایض

مسأله 499: چند چیز بر حایض حرام است، اوّل: عبادتهایی كه مانند نماز باید با وضو یا غسل یا تیمّم بجا آورده شود، ولی بجا آوردن عبادتهایی كه وضو، غسل و تیمّم برای آن لازم نیست، مانند نماز میت، اشكال ندارد. دوم: تمام چیزهایی كه بر جُنُب حرام است و در احكام جنابت گفته شد. سوم: جماع كردن در فرج كه هم برای مرد حرام است و هم برای زن، اگرچه به مقدار ختنه گاه داخل شود و منی هم نیاید، بلكه بنابر احتیاط واجب مقدار كمتر از ختنه گاه نیز داخل نكند و در دُبُر زن حایض نیز وطی ننماید، ولی سایر استمتاعات مانند بوسیدن و ملاعبه، مانعی ندارد.

مسأله 500: جماع كردن در روزهایی كه حیض زن

قطعی نیست، ولی شرعاً باید برای خود حیض قرار دهد حرام است، پس زنی كه بیشتر از ده روز خون می بیند و باید به دستوری كه بعد گفته می شود، روزهای عادت خویشان خود را حیض قرار دهد، شوهرش نمی تواند در آن روزها با او نزدیكی نماید.

مسأله 501: اگر شماره روزهای حیض زن، به سه قسمت تقسیم شود و مرد در قسمت اوّل، با زن خود در قُبُل جماع كند بنابر احتیاط مستحب هیجده نخود طلا به فقیر كفّاره بدهد و اگر در قسمت دوم جماع كند، نُه نخود و اگر در قسمت سوم جماع كند، چهار نخود و نیم بدهد، مثلا زنی كه شش روز خون حیض می بیند، اگر شوهرش در شب یا روز اوّل یا دوم با او جماع كند، باید هیجده نخود طلا بدهد و در شب یا روز سوم و یا چهارم نُه نخود و در شب یا روز پنجم و ششم چهار نخود و نیم. و بنابر احتیاط برای وطی در دُبُر زن حایض نیز كفّاره بدهد.

مسأله 502: اگر مرد بداند كه زن، در حال حیض است و با او نزدیكی نماید بنابر احتیاط مستحب كفّاره بدهد امّا اگر نداند و نزدیكی كند كفّاره ندارد.

مسأله 503: واجب نیست كفّاره، هیجده نخود طلای سكّه دار باشد، بلكه دادن قیمت آن كافی است.

مسأله 504: اگر قیمت طلا در وقتی كه جماع كرده، با وقتی كه می خواهد به فقیر بدهد فرق كرده باشد، قیمت وقت پرداخت، معتبر است.

مسأله 505: اگر كسی هم در قسمت اوّل و هم در قسمت دوم و هم در قسمت سوم حیض، با زن خود

جماع كند، هرسه كفاره را كه روی هم سی و یك نخود و نیم طلا می شود، بدهد.

مسأله 506: اگر انسان بعد از آنكه در حال حیض، جماع كرده و كفّاره آن را داده دوباره جماع كند، دوباره كفّاره بدهد.

مسأله 507: اگر با زن حایض، چند مرتبه جماع كند و در بین آن كفّاره ندهد، بنابر احتیاط مستحب برای هر جماع یك كفاره بدهد.

مسأله 508: اگر مرد در حال جماع بفهمد زن حایض شده، باید فوراً از او جدا شود و اگر جدا نشود بنابر احتیاط مستحب كفّاره بدهد.

مسأله 509: اگر مرد با زن حایض زنا كند یا با زن حایض نامحرمی به گمان اینكه عیال خود اوست جماع نماید، بنابر احتیاط مستحب كفّاره بدهد.

مسأله 510: كسی كه نمی تواند كفّاره بدهد، اگر در وقت تعلّق كفّاره متمكّن نبوده، باید استغفار كند و امّا اگر متمكّن بوده و بعد، از دادن كفّاره عاجز شده، هر وقت توانست باید كفّاره بدهد.

مسأله 511: طلاق دادن زن در حال حیض، به صورتی كه در احكام طلاق گفته خواهد شد باطل است.

مسأله 512: اگر زن بگوید حایضم، یا از حیض پاك شده ام، باید حرف او را قبول كرد، در صورتی كه ندانیم دروغ می گوید.

مسأله 513: اگر زن در بین نماز حایض شود، نماز او باطل است.

مسأله 514: اگر زن در بین نماز شك كند كه حایض شده یا نه، نماز او صحیح است ولی اگر بعد از نماز بفهمد در بین نماز حایض شده بوده، نمازی كه خوانده باطل است.

مسأله 515: بعد از آنكه زن از خون حیض پاك شد، واجب است برای نماز و عبادتهای دیگری

كه باید با وضو یا غسل بجا آورده شود، غسل كند. و دستور غسل حیض مانند غسل جنابت است، امّا باید برای نماز وضو نیز بگیرد، قبل از غسل حیض یا بعد از آن.

مسأله 516: بعد از آنكه زن از خون حیض پاك شد، اگرچه غسل نكرده باشد، طلاق او صحیح است و شوهرش نیز می تواند با او جماع كند، ولی بنابر احتیاط مؤكّد پیش از جماع، موضع را بشوید. و بنابر احتیاط مستحب پیش از غسل، از جماع خودداری نماید، امّا دیگر كارهایی كه در وقت حیض بر او حرام بوده مانند توقّف در مسجد و مَسِّ خط قرآن با وضو، تا غسل نكند بر او حلال نمی شود.

مسأله 517: اگر آب، برای وضو و غسل كافی نباشد و به اندازه ای باشد كه بتواند یا غسل كند یا وضو بگیرد، بنابر احتیاط واجب، غسل كند و بدل از وضو تیمّم نماید و اگر فقط برای وضو كافی باشد و به اندازه غسل نباشد، باید وضو بگیرد و عوض از غسل تیمّم نماید و اگر برای هیچ یك از آنها آب ندارد باید دو تیمّم كند، یكی بدل از غسل و دیگری بدل از وضو.

مسأله 518: نمازهای یومیه ای كه زن در حال حیض نخوانده قضا ندارد ولی روزه های واجب را باید قضا نماید.

مسأله 519: هرگاه وقت نماز داخل شود و بداند اگر نماز را تأخیر بیندازد حایض می شود، باید فوراً نماز بخواند.

مسأله 520: اگر زن غیر حایض نماز را تأخیر بیندازد و از اوّل وقت به اندازه خواندن یك نماز بگذرد و حایض شود، قضای آن نماز بر او واجب

است ولی در تند خواندن، كند خواندن و مانند آن باید ملاحظه حال خود را بكند، مثلا زنی كه مسافر نیست اگر در اوّل ظهر نماز نخواند، قضای آن در صورتی واجب می شود كه به مقدار خواندن چهار ركعت نماز به دستوری كه گفته شد، از اوّل ظهر بگذرد و حایض شود و برای كسی كه مسافر است گذشتن وقت به مقدار خواندن دو ركعت كافی است.

مسأله 521: اگر زن در آخر وقت نماز، از خون پاك شود و به اندازه غسل و وضو و دیگر مقدّمات نماز، مانند تهیه كردن لباس یا آب كشیدن آن و خواندن یك ركعت نماز یا بیشتر از یك ركعت، وقت داشته باشد، باید نماز را بخواند و اگر نخواند باید قضای آن را بجا آورد. و همچنین اگر فقط برای یك ركعت با وضو و غسل وقت دارد باید نماز را بخواند و اگر نخواند قضا نماید.

مسأله 522: اگر زن حایض به اندازه غسل و وضو وقت ندارد ولی می تواند با تیمّم نماز را در وقت بخواند، آن نماز بر او واجب است. و همچنین اگر گذشته از تنگی وقت تكلیفش تیمّم است مثلا آب برای او ضرر دارد، باید تیمّم كند و آن نماز را بخواند.

مسأله 523: اگر زن حایض شك كند كه برای نماز وقت دارد یا نه، باید نماز را بخواند.

مسأله 524: اگر به خیال اینكه به اندازه تهیه مقدّمات نماز و خواندن یك ركعت وقت ندارد، نماز نخواند و بعد بفهمد وقت داشته، باید قضای آن نماز را بجا آورد.

مسأله 525: مستحب است زن حایض در وقت نماز، خود را از خون

پاك نماید، پنبه و دستمال را عوض كند، وضو بگیرد و اگر نمی تواند وضو بگیرد، به رجاء مطلوبیت تیمّم نماید و در جای نماز رو به قبله بنشیند و مشغول ذكر، دعا و صلوات شود.

مسأله 526: خواندن و همراه داشتن قرآن، رساندن جایی از بدن به مابین خطهای قرآن، خضاب كردن به حنا و مانند آن، برای حایض مكروه است.

اقسام حایض

مسأله 527: زنهای حایض، شش دسته اند، اوّل: صاحب عادت وقتیه و عددیه، یعنی زنی كه دو ماه پشت سرهم، در وقت معین خون حیض ببیند و شماره روزهای حیض او در هر دو ماه یك اندازه باشد، مثلا دو ماه پشت سرهم از اوّل ماه تا هفتم خون ببیند. دوم: صاحب عادت وقتیه، یعنی زنی كه دو ماه پشت سرهم، در وقت معین خون حیض ببیند، ولی شماره روزهای حیض او در هر ماه، یك اندازه نباشد، مثلا دو ماه پشت سر هم از روز اوّل ماه خون ببیند، ولی ماه اوّل روز هفتم و ماه دوم روز هشتم از خون پاك شود. سوم: صاحب عادت عددیه، یعنی زنی كه شماره روزهای حیض او، در دو ماه پشت سر هم به یك اندازه باشد، ولی وقت دیدن آن دو خون یكی نباشد، مثلا ماه اوّل از پنجم تا دهم و ماه دوم از دوازدهم تا هفدهم خون ببیند. چهارم: مضطربه، یعنی زنی كه چند ماه خون دیده، ولی عادت معینی پیدا نكرده و یا عادت قبلی او به هم خورده و عادت تازه ای پیدا نكرده است. پنجم: مُبتدئه، یعنی زنی كه برای اوّلین بار خون می بیند. ششم: ناسیه، یعنی زنی كه

عادت خود را فراموش كرده است. و هركدام اینها احكامی دارند كه در مسائل بعدی بیان می شود.

1 - عادت وقتیه و عددیه

مسأله 528: زنهایی كه عادت وقتیه و عددیه دارند سه دسته اند:

اوّل: زنی كه دو ماه پشت سرهم، در وقت معین خون حیض ببیند و در وقت معین پاك شود، مثلا دو ماه پشت سر هم، از روز اوّل ماه خون ببیند و روز هفتم پاك شود، عادت حیض این زن از اوّل ماه تا هفتم است. دوم: زنی كه از خون پاك نمی شود ولی دو ماه پشت سر هم، چند روز معین، مثلا از اوّل ماه تا هشتم، خونی كه می بیند نشانه حیض دارد، یعنی غلیظ، سیاه و گرم است و با فشار و سوزش بیرون می آید و بقیه خونهای او نشانه استحاضه دارد، عادت او از اوّل ماه تا هشتم می شود. سوم: زنی كه دو ماه پشت سر هم، در وقت معین خون حیض ببیند و بعد از آنكه سه روز یا بیشتر، خون دید یك روز یا بیشتر پاك شود و دوباره خون ببیند و تمام روزهایی كه خون دیده با روزهایی كه در وسط پاك بوده، از ده روز بیشتر نشود و در هر دو ماه همه روزهایی كه خون دیده و در وسط پاك بوده، روی هم یك اندازه باشد، عادت او به اندازه تمام روزهایی است كه خون دیده و در وسط پاك بوده است. و لازم نیست روزهایی كه در وسط پاك بوده، در هر دو ماه به یك اندازه باشد، مثلا اگر در ماه اوّل، از روز اوّل ماه تا سوم خون ببیند و

سه روز پاك شود و دوباره سه روز خون ببیند و در ماه دوّم بعد از آنكه سه روز خون دید، سه روز یا كمتر یا بیشتر پاك شود و دوباره خون ببیند و روی هم از نُه روز بیشتر نشود، همه حیض است و عادت این زن، نه روز می شود.

مسأله 529: زنی كه عادت وقتیه و عددیه دارد، اگر در وقت عادت یا دو سه روز قبل و یا دو سه روز بعد خون ببیند، به طوری كه بگویند حیض را جلو یا عقب انداخته اگرچه آن خون، نشانه حیض را نداشته باشد، باید به احكامی كه برای زن حایض گفته شد، عمل كند و چنانچه بعد بفهمد حیض نبوده، مثلا پیش از سه روز پاك شود، باید عبادتهایی را كه بجا نیاورده قضا نماید.

مسأله 530: زنی كه عادت وقتیه و عددیه دارد، اگر چند روز پیش از عادت و همه روزهای عادت و چند روز بعد از عادت خون ببیند و روی هم از ده روز بیشتر نشود، همه حیض است و اگر از ده روز بیشتر شود، فقط خونی را كه در روزهای عادت دیده، حیض است و خونی كه پیش از آن و بعد از آن دیده، استحاضه می باشد و باید عبادتهایی را كه در روزهای پیش از عادت و بعد از عادت بجا نیاورده قضا نماید. و اگر همه روزهای عادت، با چند روز پیش از عادت، خون ببیند و روی هم از ده روز بیشتر نشود همه حیض است و اگر از ده روز بیشتر شود، فقط روزهای عادت او حیض است و خونی كه جلوتر از

آن دیده استحاضه می باشد و چنانچه در آن روزها عبادت نكرده باید قضا نماید. و اگر همه روزهای عادت با چند روز بعد از عادت، خون ببیند و روی هم از ده روز بیشتر نشود، همه حیض است و اگر بیشتر شود، فقط روزهای عادت حیض و باقی استحاضه است.

مسأله 531: زنی كه عادت وقتیه و عددیه دارد، اگر مقداری از روزهای عادت را با چند روز پیش از عادت خون ببیند و روی هم از ده روز بیشتر نشود، همه حیض است، و اگر از ده روز بیشتر شود، روزهایی كه در عادت خود، خون دیده حیض است گرچه شماره آن، كمتر یا بیشتر از روزهای عادتش باشد و روزهای اوّل را استحاضه قرار می دهد.

مسأله 532: زنی كه عادت وقتیه و عددیه دارد اگر مقداری از روزهای عادت را با چند روز بعد از عادت، خون ببیند و روی هم از ده روز بیشتر نشود، همه حیض است و اگر بیشتر شود، باید روزهایی كه در عادت، خون دیده با چند روز بعد از آن كه روی هم به مقدار عادت او شود حیض و بقیه را استحاضه قرار دهد.

مسأله 533: زنی كه عادت وقتیه و عددیه دارد، اگر بعد از آنكه سه روز یا بیشتر خون دید پاك شود و دوباره خون ببیند و فاصله بین دو خون كمتر از ده روز باشد و همه روزهایی كه خون دیده با روزهایی كه در وسط پاك بوده، از ده روز بیشتر باشد، مثلا پنج روز خون ببیند و پنج روز پاك شود و دوباره پنج روز خون ببیند، چند صورت دارد: 1

- تمام خونی كه دفعه اوّل دیده، یا مقداری از آن، در روزهای عادت باشد و خون دوم كه بعد از پاك شدن می بیند، در روزهای عادت نباشد، باید همه خون اوّل را حیض و خون دوم را استحاضه، قرار دهد. 2 - خون اوّل در روزهای عادت نباشد و تمام خون دوم، یا مقداری از آن در روزهای عادت باشد، باید همه خون دوّم را حیض و خون اوّل را استحاضه، قرار دهد. 3 - مقداری از خون اوّل و دوّم در روزهای عادت باشد و خون اوّلی كه در روزهای عادت بوده، از سه روز كمتر نباشد و با پاكی وسط و مقداری از خون دوّم كه آن نیز در روزهای عادت بوده، از ده روز بیشتر نباشد، در این صورت همه آن، حیض است و مقداری از خون اوّل كه پیش از روزهای عادت بوده و مقداری از خون دوم كه بعد از روزهای عادت بوده استحاضه است، مثلا اگر عادتش از سوم ماه تا دهم بوده، در صورتی كه یك ماه از اوّل تا ششم خون ببیند و دو روز پاك شود و بعد تا پانزدهم خون ببیند، از سوّم تا دهم حیض است و از اوّل تا سوّم و همچنین از دهم تا پانزدهم، استحاضه می باشد. 4 - مقداری از خون اوّل و دوّم در روزهای عادت باشد، ولی خون اوّلی كه در روزهای عادت بوده از سه روز كمتر باشد، باید در تمام دو خون و پاكی، كارهایی را كه بر حایض حرام است و سابقاً گفته شد، ترك كند و كارهای استحاضه را بجا آورد، یعنی

طبق دستوری كه برای زن مستحاضه، بیان شد عبادتهای خود را انجام دهد.

مسأله 534: زنی كه عادت وقتیه و عددیه دارد، اگر در وقت عادت، خون نبیند و در غیر آن وقت به شماره روزهای حیضش خون ببیند، باید همان را حیض قرار دهد، چه پیش از وقت عادت دیده باشد چه بعد از آن.

مسأله 535: زنی كه عادت وقتیه و عددیه دارد، اگر در وقت عادت خود خون ببیند ولی شماره روزهای آن كمتر یا بیشتر از روزهای عادت او باشد و بعد از پاك شدن، دوباره به شماره روزهای عادتی كه داشته، خون ببیند خون ایام عادت را حیض قرار دهد و اگر قبل از ایام عادت به شماره روزهای عادت خود خون ببیند و در ایام عادت نیز خون ببیند، پس اگر فاصله بین دو خون ده روز یا زیادتر باشد، هر دو را حیض قرار دهد و اگر فاصله كمتر است و در مجموع با پاكی بین، بیش از ده روز نیست، همه را حیض قرار دهد. و اگر فاصله كمتر است ولی در مجموع بیش از ده روز است، ایام عادت را حیض قرار دهد.

مسأله 536: زنی كه عادت وقتیه و عددیه دارد، اگر بیشتر از ده روز خون ببیند، خونی كه در روزهای عادت دیده اگرچه نشانه های حیض را نداشته باشد، حیض است و خونی كه بعد از روزهای عادت دیده اگرچه نشانه های حیض را داشته باشد استحاضه است، مثلا زنی كه عادت حیض او از اوّل ماه تا هفتم است، اگر از اوّل تا دوازدهم خون ببیند، هفت روز اوّل آن حیض و پنج روز دیگر

استحاضه می باشد.

2 - عادت وقتیه

مسأله 537: زنهایی كه عادت وقتیه دارند سه دسته اند، اوّل: زنی كه دو ماه پشت سر هم، در وقت معین خون حیض ببیند و بعد از چند روز پاك شود ولی شماره روزهای آن، در هر دو ماه یك اندازه نباشد، مثلا دو ماه پشت سر هم، روز اوّل ماه خون ببیند، ولی ماه اوّل روز هفتم و ماه دوم روز هشتم از خون پاك شود، این زن باید روز اوّل ماه را، عادت حیض خود قرار دهد. دوم: زنی كه از خون پاك نمی شود، ولی دو ماه پشت سر هم در وقت معین، خون او نشانه های حیض را دارد، یعنی غلیظ، سیاه و گرم است و با فشار و سوزش بیرون می آید و بقیه خونهای او نشانه استحاضه را دارد و شماره روزهایی كه خون او نشانه حیض را دارد، در هر دو ماه یك اندازه نیست، مثلا در ماه اوّل از اوّل ماه تا هفتم و در ماه دوم از اوّل ماه تا هشتم، خون او نشانه های حیض و بقیه نشانه استحاضه را داشته باشد، این زن نیز باید روز اوّل ماه را روز اوّل عادت حیض خود قرار دهد. سوم: زنی كه دو ماه پشت سر هم، در وقت معین مثلا روز اوّل ماه، سه روز یا بیشتر خون حیض ببیند و بعد پاك شود و دو مرتبه خون ببیند و تمام روزهایی كه خون دیده با روزهایی كه در وسط پاك بوده، از ده روز بیشتر نشود، ولی ماه دوم كمتر یا بیشتر از ماه اوّل باشد، مثلا در ماه اوّل هشت روز

و در ماه دوم نُه روز باشد، این زن نیز باید روز اوّل ماه را، روز اوّل عادت حیض خود قرار دهد.

مسأله 538: زنی كه عادت وقتیه دارد، اگر در وقت عادت خود یا دو سه روز پیش از عادت، یا دو سه روز بعد از عادت خون ببیند، به طوری كه بگویند حیض را جلو یا عقب انداخته، اگرچه آن خون نشانه های حیض را نداشته باشد، باید به احكامی كه برای زنهای حایض گفته شد رفتار نماید و اگر بعد بفهمد حیض نبوده، مانند آنكه پیش از سه روز پاك شود، باید عبادتهایی را كه بجا نیاورده قضا نماید.

مسأله 539: زنی كه عادت وقتیه دارد، اگر بیشتر از ده روز خون ببیند و نتواند مقدار ایام حیض را، با نشانه های آن تشخیص دهد، باید شماره عادت خویشان خود را حیض قرار دهد، همان گونه كه در « مسأله 544 » می آید، چه خویشان پدری باشند چه مادری، زنده باشند یا مرده، ولی در صورتی می توان عادت آنها را حیض قرار دهد كه شماره روزهای حیض همه آنان یكسان باشد، امّا اگر شماره روزهای حیض آنان، یك اندازه نباشد، مثلا عادت بعضی پنج روز و عادت بعضی دیگر هفت روز باشد، نمی تواند عادت آنان را حیض خود قرار دهد، مگر اینكه كسانی كه عادتشان با دیگران فرق دارد به قدری كم باشند كه در مقابل آنان، به حساب نیایند در این صورت باید عادت بیشتر آنان را حیض خود قرار دهد.

مسأله 540: زنی كه عادت وقتیه دارد و شماره عادت خویشان خود را حیض قرار می دهد باید روزی را

كه در هر ماه، اوّل عادت او بوده اوّل حیض خود قرار دهد، مثلا زنی كه هر ماه، روز اوّل ماه خون می دیده و گاهی روز هفتم و گاهی روز هشتم پاك می شده، چنانچه یك ماه دوازده روز، خون ببیند و عادت خویشانش هفت روز باشد، باید هفت روز اوّل ماه را حیض و باقی را استحاضه، قرار دهد.

مسأله 541: زنی كه باید شماره عادت خویشان خود را حیض قرار دهد، چنانچه خویشی نداشته باشد، یا شماره عادت آنان مانند هم نباشد، باید در هر ماه از اوّل روزی كه خون می بیند تا هفت روز حیض و بقیه را استحاضه قرار دهد، ولی اگر در خون روزهای وسط یا آخر، نشانه های حیض بیشتر باشد، باید هفت روز وسط یا آخر را حیض قرار دهد.

3 - عادت عددیه

مسأله 542: زنهایی كه عادت عددیه دارند سه دسته اند، اوّل: زنی كه شماره روزهای حیض او، در دو ماه پشت سرهم یك اندازه باشد، ولی وقت خون دیدن او یكی نباشد، در این صورت روزهایی كه خون دیده عادت او می شود، مثلا اگر ماه اوّل از روز اوّل تا پنجم و ماه دوم از یازدهم تا پانزدهم خون ببیند، عادت او پنج روز می شود. دوم: زنی كه از خون پاك نمی شود ولی دو ماه پشت سرهم، چند روز از خونی كه می بیند نشانه حیض و بقیه نشانه استحاضه دارد و شماره روزهایی كه خون، نشانه حیض دارد در هر دو ماه یك اندازه است، امّا وقت آن یكی نیست، در این صورت هرچند روزی كه خون او نشانه حیض دارد عادت او

می شود، مثلا اگر یك ماه از اوّل ماه تا پنجم و ماه بعد از یازدهم تا پانزدهم، خون او نشانه حیض و بقیه نشانه استحاضه داشته باشد، شماره روزهای عادت او پنج روز می شود. سوم: زنی كه دو ماه پشت سر هم سه روز یا بیشتر، خون ببیند و یك روز یا بیشتر پاك شود و دوباره خون ببیند و وقت دیدن خون، در ماه اوّل با ماه دوم فرق داشته باشد، اگر تمام روزهایی كه خون دیده با روزهای وسط كه پاك بوده و از ده روز بیشتر نشود و شماره روزهای آن نیز به یك اندازه باشد تمام روزهایی كه خون دیده با روزهای وسط كه پاك بوده عادت حیض او می شود و لازم نیست روزهایی كه در وسط پاك بوده، در هر دو ماه به یك اندازه باشد، مثلا اگر ماه اوّل از روز اوّل ماه تا سوم، خون ببیند و دو روز پاك شود و دوباره سه روز خون ببیند و ماه دوم از یازدهم تا سیزدهم، خون ببیند و دو روز یا بیشتر یا كمتر پاك شود و دوبار خون ببیند و روی هم از هشت روز بیشتر نشود، عادت او هشت روز می شود.

مسأله 543: زنی كه عادت عددیه دارد، اگر بیشتر از شماره عادت خود، خون ببیند و از ده روز بیشتر شود، چند صورت دارد: 1 - چنانچه همه خونهایی كه دیده به یك صورت باشد، باید از موقع دیدن خون به شماره روزهای عادتش حیض و بقیه را استحاضه قرار دهد. 2 - اگر خونهایی كه دیده تفاوت داشته باشد، مثلا چند روز

از آن نشانه حیض و چند روز دیگر نشانه استحاضه داشته باشد اگر روزهایی كه خون نشانه حیض دارد، با شماره روزهای عادت او یك اندازه است، باید همان روزها را حیض و بقیه را استحاضه قرار دهد. 3 - اگر روزهایی كه خون نشانه حیض دارد، از روزهای عادت او بیشتر است، فقط به اندازه روزهای عادت او، حیض و بقیه استحاضه می باشد. 4 - اگر روزهایی كه خون نشانه حیض دارد، از روزهای عادت او كمتر است، باید آن روزها را با چند روز دیگر كه روی هم به اندازه روزهای عادتش شود حیض و بقیه را استحاضه قرار دهد.

4 - مُضطربه

مسأله 544: مُضطربه، یعنی زنی كه چند ماه خون دیده، ولی عادت معینی پیدا نكرده، اگر بیشتر از ده روز خون ببیند و همه خونهایی كه دیده به یك صورت باشد، چنانچه عادت خویشان او هفت روز است، باید هفت روز را حیض و بقیه را استحاضه، قرار دهد و اگر كمتر است مثلا پنج روز باشد، باید همان را حیض قرار دهد و بنابر احتیاط مستحب، در تفاوت بین هفت روز و عادت آنان كه دو روز است كارهایی را كه بر حایض، حرام است ترك نماید و كارهای استحاضه را بجا آورد، یعنی به دستوری كه برای زن مستحاضه گفته شد عبادتهای خود را انجام دهد. و اگر عادت خویشانش بیشتر از هفت روز، مثلا نُه روز است، باید هفت روز را حیض قرار دهد و بنابر احتیاط مستحب در تفاوت بین هفت روز و عادت آنان كه دو روز است، كارهای استحاضه را بجا آورد و كارهایی را كه

بر حایض حرام است ترك نماید.

مسأله 545: مُضطربه اگر بیشتر از ده روز، خونی ببیند كه چند روز آن، نشانه حیض و چند روز دیگر نشانه استحاضه دارد، چنانچه خونی كه نشانه حیض دارد، كمتر از سه روز یا بیشتر از ده روز باشد، باید به دستوری كه در مسأله قبل گفته شد، رفتار نماید و اگر خونی كه نشانه حیض دارد كمتر از سه روز و بیشتر از ده روز نباشد همه آن حیض است، ولی اگر پیش از گذشتن ده روز از خونی كه نشانه حیض دارد دوباره خونی ببیند كه آن نیز نشانه حیض را داشته باشد، مثلا پنج روز خون سیاه و نُه روز خون زرد و دوباره پنج روز خون سیاه ببیند، باید به دستوری كه در مسأله قبل گفته شد رفتار نماید.

5 - مُبتدئه

مسأله 546: مُبتدئه، یعنی زنی كه برای دفعه اوّل خون می بیند، اگر بیشتر از ده روز خون ببیند و همه خونهایی كه دیده به یك صورت باشد، باید عادت خویشان خود را حیض و بقیه را استحاضه قرار دهد همان طوری كه در مضطربه و در « مسأله 544 » گذشت.

مسأله 547: اگر مُبتدئه بیشتر از ده روز، خونی ببیند كه چند روز آن نشانه حیض و چند روز دیگر نشانه استحاضه داشته باشد، چنانچه خونی كه نشانه حیض دارد كمتر از سه روز و بیشتر از ده روز نباشد همه آن حیض است ولی اگر پیش از گذشتن ده روز از خونی كه نشانه حیض دارد، دوباره خونی ببیند كه آن نیز نشانه خون حیض داشته باشد، مثلا پنج روز خون سیاه و نُه روز

خون زرد و دوباره پنج روز خون سیاه ببیند، باید عادت خویشان خود را حیض و بقیه را استحاضه قرار دهد، همان طور كه در « مسأله 544 » گذشت.

مسأله 548: اگر مُبتدئه بیشتر از ده روز، خونی ببیند كه چند روز آن نشانه حیض و چند روز دیگر آن نشانه استحاضه داشته باشد، چنانچه خونی كه نشانه حیض دارد از سه روز كمتر یا از ده روز بیشتر باشد، باید عادت خویشان خود را حیض و بقیه را استحاضه قرار دهد، همان گونه كه در « مسأله 544 » گذشت.

6 - ناسیه

مسأله 549: ناسیه، یعنی زنی كه عادت خود را فراموش كرده است. اگر بیشتر از ده روز خون ببیند باید روزهایی كه خون او نشانه حیض دارد، حیض قرار دهد و اگر نتواند حیض را به وسیله نشانه های آن، تشخیص دهد، باید هفت روز اوّل را حیض و بقیه را استحاضه قرار دهد.

مسائل متفرّقه حیض

مسأله 550: مبتدئه، مضطربه، ناسیه و زنی كه عادت عددیه دارد، اگر خونی ببینند كه نشانه های حیض را داشته باشد، یا یقین كنند كه سه روز طول می كشد، باید عبادت را ترك كنند و چنانچه بعد بفهمند حیض نبوده، باید عبادتهایی را كه بجا نیاورده اند قضا نمایند، ولی اگر یقین نكنند كه تا سه روز، طول می كشد و نشانه های حیض را نیز نداشته باشد، بنابر احتیاط واجب باید تا سه روز كارهای استحاضه را بجا آورند و كارهایی را كه بر حایض حرام است ترك نمایند و چنانچه پیش از سه روز، پاك نشدند باید آن را حیض قرار دهند.

مسأله 551: زنی كه در حیض عادت دارد چه در وقت و چه در عدد آن و یا هم در وقت و هم در عدد آن، اگر دو ماه پشت سر هم بر خلاف عادت خود، خونی ببیند كه وقت آن یا شماره روزهای آن، یا هم وقت و هم شماره روزهای آن یكی باشد، عادتش به آنچه در این دو ماه دیده است برمی گردد، مثلا اگر از روز اوّل ماه تا هفتم، خون می دیده و پاك می شده، چنانچه دو ماه از دهم تا هفدهم، خون ببیند و پاك شود، عادت او از دهم

تا هفدهم می شود.

مسأله 552: مقصود از یك ماه، ابتدای خون دیدن تا سی روز است، نه از روز اوّل ماه تا آخر ماه، مگر آنكه عادت او از اوّل هر ماه شروع شود.

مسأله 553: زنی كه معمولا ماهی یك مرتبه خون می بیند اگر در یك ماه دو مرتبه خون ببیند و آن خون نشانه های حیض داشته باشد، چنانچه روزهایی كه در وسط پاك بوده از ده روز كمتر نباشد، باید هر دو را حیض قرار دهد.

مسأله 554: اگر سه روز یا بیشتر خونی ببیند كه نشانه حیض دارد، بعد ده روز یا بیشتر خونی ببیند كه نشانه استحاضه دارد و دوباره سه روز خونی به نشانه های حیض ببیند، باید خون اوّل و خون آخر را كه نشانه های حیض داشته، حیض قرار دهد.

مسأله 555: اگر زن پیش از ده روز پاك شود و بداند در باطن خون نیست، باید برای عبادتهای خود غسل كند اگرچه گمان داشته باشد پیش از تمام شدن ده روز دوباره خون می بیند، ولی اگر یقین داشته باشد پیش از تمام شدن ده روز، دوباره خون حیض می بیند نباید غسل كند بلكه خون اوّل و دوم و پاكی بین آن دو، تمام حیض خواهد بود.

مسأله 556: اگر زن پیش از ده روز، پاك شود و احتمال دهد در باطن خون باشد، باید قدری پنبه داخل فرج نماید و كمی صبر كند و بیرون آورد، پس اگر پاك بود غسل كند و عبادتهای خود را بجا آورد و اگر پاك نبود پس اگر به آب زرد رنگی آلوده باشد محكوم به حیض نبوده مگر اینكه در

روزهای عادت او باشد، بلكه محكوم به استحاضه می باشد ولی اگر آلوده به خون باشد، چنانچه در حیض عادت ندارد، یا عادت او ده روز است، باید صبر كند كه اگر قبل از ده روز پاك شد، غسل كند و اگر سر ده روز پاك شد یا خون او از ده روز گذشت غسل نماید و اگر احتمال دهد خون او از ده روز می گذرد، چنانچه خون به صفات حیض باشد، واجب است تا دهم، احتیاط كند به ترك عبادت. و اگر خون به صفات حیض نبود تا روز دهم احتیاط كند به ترك عبادت، در یك روزش واجب و در باقی مستحب است، اگرچه احوط جمع است بین تروك حایض و اعمال مستحاضه، پس اگر قبل از تمام شدن ده روز یا سر ده روز از خون پاك شد، تمامش حیض است و اگر از ده روز گذشت، باید عادت خود را حیض و بقیه را استحاضه قرار دهد و عبادتهایی را كه بعد از روزهای عادت بجا نیاورده قضا نماید.

مسأله 557: اگر چند روز را حیض قرار دهد و عبادت نكند بعد بفهمد حیض نبوده است، باید نماز و روزه ای كه در آن روزها بجا نیاورده قضا نماید و اگر چند روز به گمان اینكه حیض نیست عبادت كند بعد بفهمد حیض بوده چنانچه آن روزها را روزه گرفته باید قضا نماید.

نفاس

مسأله 558: از وقتی كه اوّلین جزء بدن بچّه از شكم مادر بیرون می آید، هر خونی كه زن می بیند، اگر ده روز یا كمتر باشد، خون نفاس است. و زن را در حال نفاس « نُفَساء

» می گویند. و اگر خون بیشتر از ده روز باشد، حكم آن در « مسأله 567 » بیان خواهد شد.

مسأله 559: خونی كه زن پیش از بیرون آمدن اوّلین جزء بدن بچّه می بیند نفاس نیست.

مسأله 560: لازم نیست كه خلقت بچّه تمام باشد، بلكه اگر خون بسته ای از رحم زن، خارج شود و خود زن بداند یا چهار نفر قابله بگویند كه اگر در رحم می ماند انسان می شد، خونی كه تا ده روز ببیند خون نفاس است.

مسأله 561: ممكن است خون نفاس یك لحظه بیشتر نباشد، ولی بیشتر از ده روز نمی شود.

مسأله 562: هرگاه شك كند چیزی سقط شده یا نه، یا چیزی كه سقط شده، اگر می ماند انسان می شد یا نه، بنابر احتیاط لازم، بررسی كند و اگر به نتیجه نرسید، خونی كه از او خارج می شود شرعاً خون نفاس نیست.

مسأله 563: توقّف در مسجد، رساندن جایی از بدن به خط قرآن و كارهای دیگری كه بر حایض حرام است، بر « نفساء » نیز حرام می باشد. و آنچه بر حایض واجب، مستحب و مكروه است، بر نفساء نیز واجب، مستحب و مكروه می باشد.

مسأله 564: طلاق دادن زنی كه در حال نفاس است صحیح نیست، مگر با شرایطی كه در احكام طلاق ذكر می شود. و نزدیكی كردن با او حرام می باشد و اگر شوهرش با او نزدیكی كند بنابر احتیاط مستحب كفاره بدهد، همان گونه كه در احكام حیض گذشت.

مسأله 565: وقتی زن از خون نفاس پاك شد، باید غسل كند و عبادتهای خود را بجا آورد و اگر دوباره خون

ببیند، چنانچه مجموع روزهایی كه خون دیده با روزهایی كه در وسط پاك بوده، روی هم ده روز یا كمتر از ده روز باشد، تمام آن نفاس است و اگر روزهایی كه پاك بوده روزه گرفته، باید قضا نماید.

مسأله 566: اگر زن از خون نفاس پاك شود و احتمال دهد كه در باطن خون هست، باید مقداری پنبه داخل فرج نماید و كمی صبر كند اگر پاك بود، برای عبادتهای خود غسل كند.

مسأله 567: اگر زن در حال نفاس بیشتر از ده روز خون ببیند، چنانچه در حیض عادت دارد، به اندازه روزهای عادت او نفاس و بقیه استحاضه است و اگر عادت ندارد، تا ده روز نفاس و بقیه استحاضه می باشد.

مسأله 568: زنی كه عادت حیض او كمتر از ده روز است، اگر بیشتر از روزهای عادتش خون نفاس ببیند، باید به اندازه روزهای عادت خود، نفاس قرار دهد و بعد از آن بنابر احتیاط واجب، تا یك روز عبادت را ترك نماید و بعد از یك روز تا روز دهم، مستحب است كارهای استحاضه را بجا آورد و كارهایی را كه بر نفساء حرام است، ترك نماید. و اگر از ده روز بگذرد استحاضه است و باید روزهای بعد از عادت تا روز دهم را نیز، استحاضه قرار دهد و عبادتهایی را كه در آن روزها بجا نیاورده قضا نماید، مثلا زنی كه عادت او شش روز بوده، اگر بیشتر از شش روز خون ببیند باید شش روز را نفاس قرار دهد و بنابر احتیاط واجب، در روز هفتم عبادت را ترك كند و در روز هشتم و نهم و دهم، مستحب

است كارهای استحاضه را بجا آورد و كارهایی را كه بر نفساء حرام است، ترك نماید و اگر بیشتر از ده روز خون دید، از روز بعد از عادت او، استحاضه می باشد.

مسأله 569: زنی كه در حیض عادت دارد اگر بعد از زاییدن، تا یك ماه یا بیشتر از یك ماه پی درپی خون ببیند، به اندازه روزهای عادت او نفاس است و ده روز از خونی كه بعد از نفاس می بیند اگرچه در روزهای عادت ماهانه اش باشد، استحاضه است، مثلا زنی كه عادت حیض او، از بیستم هر ماه تا بیست و هفتم است، اگر روز دهم ماه زایید و تا یك ماه یا بیشتر خون دید، تا روز هفدهم نفاس و از روز هفدهم تا ده روز، حتّی خونی كه در روزهای عادت خود می بیند، استحاضه می باشد و بعد از گذشتن ده روز، اگر خونی را كه می بیند در روزهای عادتش باشد حیض است، چه نشانه های حیض را داشته باشد یا نداشته باشد و همچنین است اگر در روزهای عادتش نباشد، ولی نشانه های حیض را داشته باشد، امّا خونی كه بعد از گذشتن ده روز از نفاس می بیند، اگر در روزهای عادت حیض او نباشد و نشانه های حیض را نیز نداشته باشد، استحاضه است.

مسأله 570: زنی كه در حیض عادت ندارد، اگر بعد از زایمان تا یك ماه یا بیشتر از یك ماه خون ببیند، ده روز اوّل آن نفاس و ده روز دوم آن استحاضه است و خونی كه بعد از آن می بیند، اگر نشانه حیض داشته باشد، حیض وگرنه

استحاضه می باشد.

احكام میت

غسل مسّ میت

مسأله 571: اگر شخصی بدن انسان مرده ای را كه سرد شده و غسلش نداده اند، مَس كند یعنی جایی از بدن خود را به آن برساند، باید غسل مَسِّ مَیت نماید، چه در خواب مَس كند چه در بیداری، با اختیار مَس كند یا بی اختیار، حتّی اگر ناخن و استخوان او، به ناخن و استخوان میت برسد باید غسل كند، ولی اگر حیوان مرده ای را مَس نماید، غسل بر او واجب نیست.

مسأله 572: برای مَسّ مرده ای كه تمام بدن او سرد نشده، غسل واجب نیست، اگرچه جایی را كه سرد شده مَس نماید.

مسأله 573: اگر موی خود را به بدن میت برساند، یا بدن خود را به موی میت، یا موی خود را به موی میت برساند، چنانچه مو خیلی بلند و خارج از متعارف نباشد و عرفاً مَسّ میت بر او صدق نماید، باید غسل كند.

مسأله 574: برای مَسّ بچّه مرده، حتّی بچّه سقط شده ای كه چهار ماه او تمام شده، غسل مَسِّ میت واجب است. و بنابر احتیاط مستحب برای مَسّ بچّه سقط شده ای كه كمتر از چهار ماه دارد غسل كند، بنابراین اگر بچّه چهارماهه ای مرده به دنیا بیاید، چنانچه بدن او در حال سقط شدن سرد باشد، بنابر احتیاط مادر او باید غسل مَسّ میت كند و امّا اگر از چهار ماه كمتر داشته باشد، لازم نیست مادر او غسل نماید.

مسأله575: بچّه ای كه بعد از مردن مادر به دنیا می آید، چنانچه در آن حال بدن مادرش سرد شده باشد، وقتی بالغ شد بنابر احتیاط غسل مَسّ میت كند.

مسأله 576:

اگر انسان، میتی را كه سه غسل او كاملا تمام شده، مَس نماید غسل بر او واجب نمی شود، ولی اگر پیش از آنكه غسل سوم تمام شود، جایی از بدن او را مَس كند، اگرچه غسل سوم آنجا تمام شده باشد، باید غسل مَسّ میت نماید.

مسأله 577: اگر دیوانه یا بچّه نابالغی میت را مَس كند، بعد از آنكه دیوانه، عاقل و آن بچّه بالغ شد بنابر احتیاط باید غسل مَسّ میت نماید.

مسأله 578: اگر از بدن زنده یا مرده ای كه غسلش نداده اند، قسمتی كه دارای استخوان است جدا شود و پیش از آنكه قسمت جدا شده را غسل دهند، انسان آن را مَس نماید، باید غسل مَسّ میت كند ولی اگر قسمتی كه جدا شده استخوان نداشته باشد برای مَسّ آن، غسل واجب نیست.

مسأله 579: برای مَس استخوانی كه گوشت ندارد و آن را غسل نداده اند، چه از مرده جدا شده باشد چه از زنده، بنابر احتیاط واجب باید غسل كرد و همچنین است برای مسّ دندانی كه از مرده جدا شود، در صورتی كه آن مرده را غسل نداده باشند ولی برای مسّ دندانی كه از زنده جدا شده و گوشت ندارد یا گوشت آن خیلی كم است غسل واجب نیست.

مسأله 580: غسل مَسّ میت را باید مانند غسل جنابت انجام داد ولی كسی كه غسل مَسّ میت كرده، اگر بخواهد نماز بخواند باید وضو نیز بگیرد.

مسأله 581: اگر چند میت را مسّ كند، یا یك میت را چند بار مَس نماید، یك غسل كافی است.

مسأله 582: برای كسی كه بعد از مَسّ میت غسل نكرده است، توقّف در

مسجد، جماع و خواندن سوره هایی كه سجده واجب دارد مانعی ندارد، ولی برای نماز و مانند آن، باید غسل كند و وضو بگیرد.

احكام محتضر

مسأله 583: مسلمانی را كه محتضر است، یعنی در حال جان دادن می باشد، مرد باشد یا زن، بزرگ باشد یا كوچك، باید بر پشت بخوابانند، به طوری كه كف پاهایش به طرف قبله باشد و اگر خواباندن او، كاملا به این صورت ممكن نباشد، تا اندازه ای كه ممكن است باید به این دستور عمل كنند و چنانچه خواباندن او به هیچ قسم ممكن نباشد، باید او را رو به قبله بنشانند و اگر آن نیز نشود، باید او را بر پهلوی راست یا بر پهلوی چپ، رو به قبله بخوابانند.

مسأله 584: بنابر احتیاط مستحب تا وقتی غسل میت تمام نشده، او را رو به قبله بخوابانند، ولی بعد از آنكه غسلش تمام شد، بهتر است او را مانند حالتی كه بر او نماز می خوانند، بخوابانند.

مسأله 585: رو به قبله كردن محتضر، بر هر مسلمان واجب است و اجازه گرفتن از ولی او لازم نیست. و اگر بعضی انجام دهند از دیگران ساقط می شود.

مسأله 586: مستحب است به كسی كه در حال جان دادن است شهادتین و اقرار به امامتِ دوازده امام (علیهم السلام) و دیگر عقاید حق را، طوری تلقین كنند كه بفهمد و نیز مستحب است آن را تا وقت مرگ تكرار كنند.

مسأله 587: مستحب است این دعا را، طوری به محتضر تلقین كنند كه بفهمد: « اللّهُمَّ اغْفِرْ لِی الْكَثیرَ مِنْ مَعاصیكَ وَاقْبَلْ مِنّی الْیسیرَ مِنْ طاعَتِكَ یا مَنْ یقْبَلُ الْیسیرَ وَ یعْفُو عَنِ الْكَثیرَ

اقْبَلْ مِنّی الْیسیرَ وَ اعْفُ عَنّی الْكَثیرَ إنَّكَ أنْتَ الْعَفُوُّ الْغَفُورُ اللّهُمَّ ارْحَمْنی فَإنَّكَ رَحیمٌ ».

مسأله 588: مستحب است كسی را كه سخت جان می دهد، اگر ناراحت نمی شود و سبب تعجیل مرگ او نمی گردد، به جایی كه نماز می خوانده ببرند.

مسأله 589: مستحب است برای راحت شدن محتضر بر بالین او سوره مباركه « یس »، « الصّافّات »، « احزاب »، « آیة الكرسی »، آیه پنجاه و چهارم از سوره « اعراف »، سه آیه آخر سوره « بقره » و هر مقدار از قرآن كریم كه ممكن است بخوانند.

مسأله 590: تنها گذاشتن محتضر، گذاشتن چیزی روی شكم او، بودن جُنُب و حایض نزد او، حرف زدن زیاد در كنار او، گریه كردن و تنها گذاشتن زنها نزد او مكروه است.

احكام بعد از مرگ

مسأله 591: بعد از مرگ مستحب است چشمها، لبها و چانه میت را ببندند، دست و پای او را دراز كنند، پارچه ای روی او بیندازند، اگر شب از دنیا رفته در جایی كه مرده است چراغ روشن كنند، برای تشییع جنازه او مؤمنین را خبر كنند، در دفن او عجله نمایند، ولی اگر به مردن او یقین ندارند، باید صبر كنند تا معلوم شود و نیز اگر میت حامله باشد و بچّه در شكم او زنده باشد، باید پهلوی چپ او را بشكافند، طفل را بیرون آورند و پهلو را بدوزند، سپس او را دفن كنند.

احكام غسل، كفن، نماز و دفن میت

مسأله 592: غسل، كفن، نماز و دفن مسلمان، اگرچه دوازده امامی نباشد بر هر مكلّفی، واجب است و اگر بعضی انجام دهند از دیگران ساقط می شود، امّا چنانچه كسی انجام ندهد، همه گناه كرده اند.

مسأله 593: اگر كسی مشغول كارهای میت شود، بر دیگران واجب نیست اقدام نمایند، ولی اگر او عمل را نیمه كاره بگذارد، باید دیگران تمام كنند.

مسأله 594: اگر انسان یقین كند دیگری مشغول كارهای میت شده، واجب نیست به كارهای میت اقدام كند، ولی اگر شك یا گمان دارد، باید اقدام نماید.

مسأله 595: اگر كسی بداند غسل یا كفن، یا نماز و یا دفن میت را باطل انجام داده اند، باید دوباره انجام دهد، ولی اگر گمان دارد باطل بوده یا شك دارد درست بوده یا نه، لازم نیست اقدام نماید.

مسأله 596: برای غسل، كفن، حنوط، نماز و دفن میت، باید از ولی او اجازه بگیرند.

مسأله 597: ولی زن، شوهر اوست و بعد از او، مردهایی كه از میت ارث می برند، به

ترتیبِ طبقات ارث، مقدّم بر زنهای آنها می باشند.

مسأله 598: اگر كسی بگوید من وصی یا ولی میت هستم، یا ولی میت به من اجازه داده كه غسل، كفن و دفن میت را انجام دهم، چنانچه به حرف او اطمینان دارند و دیگری هم نمی گوید من ولی یا وصی میت هستم و یا ولی میت به من اجازه داده است، انجام كارهای میت با اوست و اگر به حرف او اطمینان ندارند، یا دیگری می گوید من ولی یا وصی میت هستم یا ولی میت به من اجازه داده است، در صورتی كه دو نفر عادل به گفته یكی از آنها شهادت دهند باید حرف او را قبول كرد.

مسأله 599: اگر میت برای غسل، كفن، دفن و نماز خود، غیر از ولی شخص دیگری را معین كند، بنابر احتیاط مستحب ولی اجازه بدهد. و لازم نیست كسی كه میت، او را برای انجام این كارها معین كرده، این وصیت را قبول كند، امّا اگر قبول كرد، باید به آن عمل نماید.

احكام غسل میت

مسأله 600: واجب است میت را سه غسل بدهند، اوّل: با آبی كه با سدر مخلوط باشد. دوم: با آبی كه با كافور مخلوط باشد. سوم: با آب خالص.

مسأله 601: سدر و كافور باید به اندازه ای زیاد نباشد، كه آب را مضاف كند و به اندازه ای كم نباشد كه نگویند سدر وكافور با آب مخلوط شده است.

مسأله 602: اگر سدر و كافور به اندازه لازم پیدا نشود، بنابر احتیاط واجب، باید مقداری كه به آن دسترسی دارند در آب بریزند.

مسأله 603: كسی كه برای حج یا عمره احرام بسته است، اگر

پیش از تمام كردن طواف حج یا عمره بمیرد، نباید او را با آب كافور غسل دهند و به جای آن، باید با آب خالص غسلش بدهند.

مسأله 604: اگر سدر و كافور یا یكی از اینها پیدا نشود، یا استعمال آن جایز نباشد مثلا غصبی باشد، باید به جای هر كدام كه ممكن نیست، میت را با آب خالص غسل بدهند.

مسأله 605: كسی كه میت را غسل می دهد، باید مسلمان، دوازده امامی، بالغ و عاقل بوده و مسائل غسل را نیز بداند، امّا اگر میت، دوازده امامی نیست لازم نیست غسل دهنده، دوازده امامی باشد.

مسأله 606: كسی كه میت را غسل می دهد، باید قصد قربت داشته باشد، یعنی غسل را برای انجام فرمان خدا، بجا آورد.

مسأله 607: غسل بچّه مسلمان، اگرچه از زنا باشد واجب است. و غسل، كفن و دفن كافر و اولاد او وارد نیست. و كسی كه از بچّگی دیوانه بوده و به حال دیوانگی بالغ شده، چنانچه پدر و مادر او یا یكی از آنان، مسلمان باشد باید او را غسل داد و اگر هیچ كدام مسلمان نباشند، غسل دادن او جایز نیست.

مسأله 608: بچّه سقط شده، اگر چهار ماه یا بیشتر دارد، باید غسل داده شود و اگر چهار ماه ندارد، باید در پارچه ای بپیچند و دفن كنند.

مسأله 609: حرام است مرد زن را و زن مرد را غسل بدهد، ولی زن می تواند شوهر خود را و شوهر نیز می تواند زن خود را غسل دهد، اگرچه بنابر احتیاط مستحب زن، شوهر خود و شوهر، زن خود را غسل ندهد.

مسأله 610: مرد می تواند دختر بچّه

ای را كه سنّ او از سه سال، بیشتر نیست غسل دهد، زن نیز می تواند پسر بچّه ای را كه سه سال بیشتر ندارد غسل دهد.

مسأله 611: اگر برای غسل دادن میتی كه مرد است مرد پیدا نشود، زنانی كه با او نسبت دارند و مَحرمند، مانند مادر، خواهر، عمّه و خاله یا بر اثر شیر خوردن با او محرم شده اند، می توانند بنابر احتیاط، از زیر لباس یا چیزی كه بدن او را بپوشاند، غسلش بدهند. و نیز اگر برای غسل میت زن، زن دیگری نباشد، مردهایی كه با او نسبت دارند و محرمند یا بر اثر شیر خوردن با او محرم شده اند، می توانند بنابر احتیاط از زیر لباس، او را غسل دهند.

مسأله 612: اگر میت و كسی كه او را غسل می دهد هر دو مرد یا هر دو زن باشند، بهتر است به غیر از عورت، جاهای دیگر میت برهنه باشد.

مسأله 613: نگاه كردن به عورت میت حرام است، در صورتی كه زن و شوهر نباشند. و كسی كه او را غسل می دهد اگر نگاه كند گناه كرده، ولی غسل باطل نمی شود.

مسأله 614: اگر جایی از بدن میت نجس باشد، باید پیش از آنكه آنجا را غسل بدهند آب بكشند و بنابر احتیاط مستحب تمام بدن میت، پیش از شروع به غسل پاك باشد.

مسأله 615: غسل میت، مانند غسل جنابت است و بنابر احتیاط واجب تا غسل ترتیبی ممكن است، میت را غسل ارتماسی ندهند ولی در غسل ترتیبی هریك از سه قسمت بدن را می توانند در آب زیاد، فرو ببرند.

مسأله 616: كسی را كه

در حال حیض یا در حال جنابت مرده، لازم نیست غسل حیض یا جنابت بدهند، بلكه همان غسل میت برای او كافی است.

مسأله 617: حُرمت گرفتن مزد برای غسل دادن میت مسلّم نیست، اگرچه بنابر احتیاط، ترك شود. و اگر كسی برای گرفتن مزد، به نحو داعی، میت را غسل دهد آن غسل باطل نیست. و گرفتن مزد برای كارهای مقدّماتی غسل حرام نیست.

مسأله 618: اگر آب پیدا نشود یا استعمال آن مانعی داشته باشد، عوض از هر سه غسل، میت را فقط یك تیمّم بدهند كافی است، گرچه سه تیمّم عوض سه غسل بهتر است، پس بنابر احتیاط مستحب در ابتدا عوض از مجموع غسلها یك تیمّم بدهند و بعد برای هر غسلی یك تیمّم بدهند.

مسأله 619: كسی كه میت را تیمّم می دهد، باید دست خود را بر زمین بزند و به صورت و پشت دستهای میت بكشد و اگر ممكن باشد، بنابر احتیاط مستحب با دست میت نیز او را تیمّم بدهد.

احكام كفن میت

مسأله 620: میت مسلمان را باید با سه پارچه كه « لُنگ »، « پیراهن » و « سرتاسری » است، كفن نمایند.

مسأله 621: « لنگ » باید اطراف بدن را از ناف تا زانو بپوشاند و بهتر است از سینه تا روی پا برسد. و « پیراهن » باید از سر شانه، تا نصف ساق پا تمام بدن را بپوشاند و بهتر است تا روی پا برسد. و درازای « سرتاسری » باید به قدری باشد كه بستن دو سر آن، ممكن باشد و پهنای دو سر آن، باید به اندازه ای باشد كه یك طرف آن روی طرف

دیگر بیاید.

مسأله 622: مقداری از « لنگ » كه از ناف تا زانو را می پوشاند و مقداری از « پیراهن » كه از شانه تا نصف ساق را می پوشاند، مقدار واجب كفن است و بیشتر از این مقدار مستحب می باشد.

مسأله 623: اگر ورثه، بالغ باشند و اجازه دهند كه بیشتر از مقدار واجب كفن را كه در مسأله قبل گفته شد، از سهم آنان بردارند اشكال ندارد، گرچه برداشتن بیشتر از مقدار واجب كفن اگر به اندازه متعارف باشد از سهم وارثی كه بالغ نشده نیز اشكال ندارد.

مسأله 624: اگر كسی وصیت كرده باشد: مقدار مستحب كفن را كه قبلا گفته شد، از ثلث مال او بردارند، یا وصیت كرده باشد، ثلث مال را به مصرف خود او برسانند، ولی مصرف آن را معین نكرده باشد یا فقط مصرف مقداری از آن را معین كرده باشد، می توانند مقدار مستحب كفن را از ثلث مال او بردارند.

مسأله 625: اگر میت وصیت نكرده باشد كه كفن را، از ثلث مال او بردارند می توانند از اصل مال بردارند و مستحب است مقدار واجب كفن را، با ارزانترین قیمتی كه ممكن است تهیه نمایند، ولی اگر بخواهند بیشتر از معمول بخرند باید ورثه بالغ، مقدار اضافی را اجازه بدهند تا آن مقدار، از سهم آنان برداشته شود.

مسأله 626: كفن زن بر شوهر است، اگرچه خود زن پول داشته باشد و همچنین اگر زن را - به شرحی كه در احكام طلاق گفته می شود - طلاق رجعی بدهند و پیش از تمام شدن عدّه بمیرد، شوهرش باید كفن او را بدهد و چنانچه شوهر

بالغ نباشد یا دیوانه باشد، ولی شوهر باید از مال او كفن زن را بدهد.

مسأله 627: كفن میت بر خویشان او واجب نیست، امّا اگر مخارج او در حال زندگی بر آنان واجب بوده، بنابر احتیاط مستحب كفن او نیز بر عهده آنان است.

مسأله 628: اگر هریك از سه پارچه كفن، به قدری نازك باشد كه بدن میت از زیر آن پیدا باشد، امّا مجموع سه پارچه، بدن میت را می پوشاند بنابر احتیاط واجب كفایت نمی كند.

مسأله 629: كفن كردن با پوست مردار و چیز غصبی حتّی اگر چیز دیگری پیدا نشود، جایز نیست و چنانچه كفن میت غصبی بوده و صاحب آن راضی نباشد، باید از تنش بیرون آورند، اگرچه او را دفن كرده باشند.

مسأله 630: كفن كردن میت با چیز نجس، پارچه ابریشمی خالص و پارچه ای كه با طلا بافته شده جایز نیست، ولی در حال ناچاری اشكال ندارد.

مسأله 631: كفن كردن با پارچه ای كه از پشم، یا موی حیوان حرام گوشت تهیه شده، در حال اختیار جایز نیست. و بنابر احتیاط مستحب، با پوست حیوان حلال گوشتی كه به دستور شرعی كشته شده نیز میت را كفن نكنند، ولی اگر كفن از مو و پشم حیوان حلال گوشت باشد اشكال ندارد، اگرچه بنابر احتیاط مستحب با آن نیز كفن ننمایند.

مسأله 632: اگر كفن میت، با نجاست خود او، یا با نجاست دیگری نجس شود، چنانچه كفن ضایع نمی گردد، باید مقدار نجس را بشویند یا بِبُرند، اگرچه بعد از گذاشتن در قبر باشد. و اگر شستن یا بریدن آن ممكن نیست، در صورتی كه عوض كردن كفن ممكن باشد

باید تعویض شود.

مسأله 633: كسی كه برای حج یا عمره، احرام بسته، اگر بمیرد باید مانند دیگران كفن شود و پوشاندن سر و صورتش اشكال ندارد.

مسأله 634: مستحب است انسان در حال سلامتی، كفن، سدر و كافور خود را تهیه كند.

احكام حنوط

مسأله 635: بعد از غسل، واجب است میت را حنوط كنند، یعنی به پیشانی، كف دستها، سر زانوها و سر دو انگشت بزرگ پاهای او كافور بمالند. و مستحب است به سر بینی میت نیز، كافور بمالند. و باید كافور ساییده و تازه باشد. و اگر بر اثر كهنه بودن، عطر او از بین رفته باشد، كافی نیست.

مسأله 636: بنابر احتیاط واجب، اوّل كافور را به پیشانی میت بمالند.

مسأله 637: بهتر است میت را پیش از كفن كردن، حنوط نمایند، اگرچه در بین كفن كردن و بعد از آن نیز مانعی ندارد.

مسأله 638: كسی كه برای حج یا عمره، احرام بسته است، اگر پیش از تمام كردن سعی در حج و تقصیر در عمره بمیرد، حنوط كردن او جایز نیست.

مسأله 639: زنی كه شوهر او مرده و هنوز عدّه اش تمام نشده، اگرچه حرام است خود را خوشبو كند ولی چنانچه بمیرد حنوط او واجب است.

مسأله 640: مكروه است میت را با مشك، عنبر، عود و عطرهای دیگر خوشبو كنند و یا آن را با كافور، مخلوط نمایند، بلكه احتیاط مستحب ترك آن می باشد.

مسأله 641: مستحب است مقداری تربت حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) را با كافور مخلوط كنند ولی باید آن كافور را به جاهایی كه بی احترامی است نمالند. و نیز باید تربت به قدری زیاد نباشد كه وقتی با كافور مخلوط

شود، آن را كافور نگویند.

مسأله 642: اگر كافور پیدا نشود، یا فقط به اندازه غسل باشد، حنوط لازم نیست و چنانچه از غسل زیاد بیاید، ولی به همه هفت عضو نرسد، بنابر احتیاط، اوّل پیشانی و اگر زیاد آمد، به جاهای دیگر بمالند.

مسأله 643: مستحب است دو چوب تَر و تازه، در قبر، همراه میت بگذارند.

احكام نماز میت

مسأله 644: نماز خواندن بر میت مسلمان واجب است. و همچنین خواندن نماز میت بر بچّه ای كه شش سال او تمام شده و پدر و مادر آن بچّه، یا یكی از آنان مسلمان است، واجب می باشد.

مسأله 645: نماز خواندن بر بچّه ای كه شش سال او تمام نشده، مستحب است، ولی نماز خواندن بر بچّه ای كه مرده به دنیا آمده مستحب نیست.

مسأله 646: نماز میت باید بعد از غسل، حنوط و كفن كردن او خوانده شود و اگر پیش از آن یا در بین آن بخوانند، اگرچه از روی فراموشی یا ندانستن مسأله باشد، كافی نیست.

مسأله 647: كسی كه می خواهد نماز میت بخواند، لازم نیست با وضو یا غسل و یا تیمّم بوده و بدن و لباسش پاك باشد، امّا اگر لباس او غصبی باشد اشكال دارد، اگرچه بنابر احتیاط مستحب تمام چیزهایی كه در نمازهای دیگر لازم است رعایت شود.

مسأله 648: كسی كه بر میت نماز می خواند باید رو به قبله باشد و نیز واجب است میت را مقابل او بر پشت بخوابانند، طوری كه سر او به طرف راست نمازگزار و پای او به طرف چپ نمازگزار باشد.

مسأله 649: مكان نمازگزار باید غصبی نباشد و از جای میت پایین تر یا بالاتر

نباشد، ولی پستی و بلندی مختصر اشكال ندارد.

مسأله 650: نمازگزار باید از میت دور نباشد، ولی كسی كه نماز میت را با جماعت می خواند اگر از میت دور باشد، چنانچه صفها به یكدیگر متّصل باشد، اشكال ندارد.

مسأله 651: نمازگزار باید مقابل میت بایستد، ولی اگر نماز به جماعت خوانده شود و صفّ جماعت از دو طرف میت بگذرد، نماز كسانی كه مقابل میت نیستند اشكال ندارد.

مسأله 652: بین میت و نمازگزار باید پرده، دیوار و یا چیزی مانند آن نباشد، ولی اگر میت در تابوت و مانند آن باشد اشكال ندارد.

مسأله 653: در وقت خواندن نماز، باید عورت میت پوشیده باشد و اگر كفن كردن او ممكن نیست، باید عورتش را حتّی با تخته و آجر و مانند آن، بپوشانند.

مسأله 654: نماز میت را باید ایستاده و با قصد قربت بخواند و در موقع نیت، میت را معین كند، مثلا نیت كند بر این میت نماز می خوانم قربة الی اللّه.

مسأله 655: اگر كسی نباشد كه بتواند نماز میت را ایستاده بخواند، می شود نشسته بر او نماز خواند.

مسأله 656: اگر میت وصیت كرده باشد كه شخص معینی بر او نماز بخواند، بنابر احتیاط مستحب آن شخص از ولی میت اجازه بگیرد و ولی نیز مستحب است اجازه بدهد.

مسأله 657: مكروه است بر میت چند مرتبه نماز بخوانند، ولی اگر میت اهل علم و تقوی باشد مكروه نیست.

مسأله 658: اگر میت را عمداً یا از روی فراموشی و یا به جهت عذری بدون نماز دفن كنند، یا بعد از دفن معلوم شود نمازی كه بر او خوانده شده، باطل بوده است، تا وقتی جسد

او از هم نپاشیده، واجب است بر قبرش نماز بخوانند.

كیفیت نماز میت

مسأله 659: نماز میت پنج تكبیر دارد و اگر چنین بخواند كافی است: بعد از نیت و تكبیر اوّل بگوید: « أَشْهَدُ أَنْ لا إلهَ إلاَّ اللّهُ وَ أنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّه » و بعد از تكبیر دوم بگوید: « اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ صَلِّ عَلی جَمیعِ الأنْبِیاءِ وَ الْمُرْسَلِینَ » و بعد از تكبیر سوّم بگوید: « اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤمِنینَ وَ المُؤمِناتِ » و بعد از تكبیر چهارم اگر میت مرد است بگوید: « اللّهُمَّ اغْفِرْ لِهذَا المَیت » و اگر زن است بگوید: « اللّهُمَّ اغْفِرْ لِهذِهِ المیتة » و بعد، تكبیر پنجم را بگوید.

مسأله 660: بهتر است بعد از تكبیر اوّل بگوید: « أشْهَدُ أنْ لا إلهَ إلاَّ اللّهُ وَحْدَهُ لا شَریكَ لَهُ وَ أشْهَدُ أنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، أرْسَلَهُ بِالْحَقِّ بَشیراً وَ نَذیراً بَینَ یدَی السّاعَةِ ». و بعد از تكبیر دوم بگوید: « اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ بارِكْ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ ارْحَمْ مُحَمَّداً و آلَ مُحَمَّد كَأَفْضَلِ ما صَلَّیتَ وَ بارَكْتَ وَ تَرَحّمْتَ عَلی إبْراهیمَ وَ آلِ إبْراهِیم إنَّكَ حَمیدٌ مَجیدٌ، وَ صَلِّ عَلی جَمیعِ الأنْبیاءِ وَ المُرْسَلینَ وَ الشُهَداءِ وَ الصِّدّیقینَ وَ جَمیعِ عِبادِ اللّهِ الصّالِحِینَ ». و بعد از تكبیر سوّم بگوید: « اللّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤمنِینَ وَ المُؤمِناتِ وَ الْمُسْلِمینَ وَ الْمُسْلِماتِ، الأحْیاءِ مِنْهُمْ وَ الأَمْواتِ، تابِعْ بَینَنا وَ بَینَهُمْ بِالْخَیراتِ إنَّكَ مُجیبُ الدَّعَواتِ انّكَ عَلی كُلِّ شَی قَدیرٌ » و بعد از تكبیر چهارم اگر میت مرد است بگوید: « اللّهُمَّ إنَّ هذا عَبْدُكَ وَ

ابْنُ عَبْدِكَ وَ ابْنُ أمَتِكَ، نَزَلَ بِكَ، وَ أَنْتَ خَیرُ مَنْزول بهِ، اللّهُمَّ إنّا لا نَعْلَمُ مِنْهُ إلاّ خَیراً وَ أنْتَ أعْلَمُ بهِ مِنّا، اللّهُمَّ إنْ كانَ مُحْسِناً فَزِدْ فی إحْسانِهِ وَ إنْ كانَ مُسیئاً فَتَجاوَزْ عَنْهُ وَ اغْفِرْ لَهُ، اللّهُمَّ اجْعَلْهُ عِنْدَكَ فِی أعْلی عِلِّیینَ وَ اخْلُفْ عَلی أهْلِهِ فی الغابِرینَ وَ ارْحَمْهُ بِرَحْمَتِكَ یا أرْحَمَ الرّاحِمینَ ». و بعد، تكبیر پنجم را بگوید، ولی اگر میت زن است بعد از تكبیر چهارم بگوید: « اللّهُمَّ إنَّ هذِهِ أمَتُكَ وَ ابْنَةُ عَبْدِكَ وَ ابْنَةُ أمَتِكَ، نَزَلَتْ بِكَ وَ أنْتَ خیرُ مَنزول بِهِ، اللّهُمَّ إنّا لا نَعْلَمُ مِنْها إلاّ خَیراً وَ أنْتَ أعْلَمُ بِها مِنّا، اللّهُمَّ إنْ كانَتْ مُحْسِنَةً فَزِدْ فی إحْسانِها وَ إنْ كانَتْ مُسیئَةً فَتَجاوَزْ عَنْها وَ اغْفِرْ لَها، اللّهُمَّ اجْعَلْها عِنْدِكِ فی أعْلی عِلّیینَ وَ اخْلُفْ عَلی أهْلِها فی الغابِرینَ وَ ارْحَمْها برَحْمَتِكَ یا أرْحَمَ الرّاحِمینَ ».

مسأله 661: باید تكبیرها و دعاها را طوری پشت سر هم بخواند، كه نماز از صورت خود خارج نشود.

مسأله 662: كسی كه نماز میت را با جماعت می خواند، باید تكبیرها و دعاهای آن را بخواند (یعنی به تكبیر و دعاهای امام جماعت نباید اكتفا نماید).

مستحبّات نماز میت

مسأله 663: چند چیز در نماز میت مستحب است: 1 - كسی كه نماز میت می خواند، با وضو یا غسل و یا تیمّم باشد و بنابر احتیاط مستحب، در صورتی تیمّم كند كه وضو و غسل ممكن نباشد، یا بترسد كه اگر وضو بگیرد، یا غسل كند، به نماز میت نرسد. 2 - اگر میت مرد است، امام جماعت یا كسی كه فرادا بر او نماز می خواند، مقابل

وسط قامت او بایستد. و اگر میت زن است مقابل سینه اش بایستد. 3 - پابرهنه نماز بخواند. 4 - در هر تكبیر دستها را بلند كند. 5 - فاصله او با میت به قدری كم باشد كه اگر باد لباسش را حركت دهد، به جنازه برسد. 6 - نماز میت را با جماعت بخواند. 7 - امام جماعت، تكبیر و دعاها را بلند بخواند و كسانی كه با او نماز می خوانند آهسته بخوانند. 8 - در جماعت اگرچه مأموم، یك نفر باشد، پشت سر امام بایستد. 9 - نمازگزار به میت و مؤمنین، زیاد دعا كند. 10 - پیش از نماز سه مرتبه بگوید: « الصَّلاة ». 11 - نماز را در جایی بخوانند كه مردم برای نماز میت بیشتر به آنجا می روند. 12 - زن حایض اگر نماز میت را با جماعت می خواند، در صفی تنها بایستد.

مسأله 664: خواندن نماز میت، در مساجد مكروه است، ولی در مسجدالحرام مكروه نیست.

احكام دفن میت

مسأله 665: واجب است میت را، طوری در زمین دفن كنند كه بوی او بیرون نیاید و درندگان نیز نتوانند، بدنش را بیرون آورند و اگر ترس آن باشد كه جانوری، بدن او را بیرون آورد، باید قبر را با آجر و مانند آن محكم كنند.

مسأله 666: اگر دفن میت در زمین ممكن نباشد، می توانند به جای دفن، او را در بنا یا تابوت بگذارند.

مسأله 667: میت را باید در قبر، بر پهلوی راست طوری بخوابانند كه جلوی بدن او، رو به قبله باشد.

مسأله 668: اگر كسی در كشتی بمیرد، چنانچه جسد او فاسد نمی شود و بودن او

در كشتی مانعی ندارد، باید صبر كنند تا به خشكی برسند و او را در زمین دفن كنند وگرنه، باید در كشتی غسلش بدهند، حنوط و كفن كنند و پس از خواندن نماز میت، چیز سنگینی به پایش ببندند و به دریا بیندازند، یا او را در خُمره ای بگذارند و درش را ببندند و به دریا بیندازند.

مسأله 669: اگر بترسند كه دشمن قبر میت را بشكافد و بدن او را بیرون آورد و مثلا گوش یا بینی و یا اعضای دیگر او را ببرد، لازم است او را مخفیانه دفن نمایند كه دشمن به او نرسد.

مسأله 670: مخارج انداختن در دریا و محكم كردن قبر میت، در صورتی كه لازم باشد، از اصل مال میت برداشته می شود.

مسأله 671: اگر زن كافره بمیرد و بچّه در شكم او مرده باشد، یا هنوز روح به بدن او داخل نشده باشد، چنانچه پدر بچّه مسلمان باشد، باید زن را در قبر، بر پهلوی چپ و پشت به قبله بخوابانند كه روی بچّه به طرف قبله باشد.

مسأله 672: دفن مسلمان، در قبرستان كفّار و دفن كافر، در قبرستان مسلمانان جایز نیست.

مسأله 673: دفن مسلمان، در جایی كه بی احترامی به او باشد مانند جایی كه خاك روبه و كثافت می ریزند، جایز نیست.

مسأله 674: دفن میت، در جای غصبی و در زمینی كه برای غیر از دفن كردن وقف شده، جایز نیست.

مسأله 675: دفن میت، در قبر مرده دیگر جایز نیست، مگر قبر كهنه شده و میت اوّلی از بین رفته باشد، ولی دفن در قبرهای چند طبقه جایز می باشد.

مسأله 676: چیزی كه از میت جدا

می شود اگرچه مو، ناخن و دندان باشد، باید با او دفن شود امّا دفن ناخن و دندانی كه در حال زندگی از انسان جدا می شود مستحب است.

مسأله 677: اگر كسی در چاه بمیرد و بیرون آوردنش ممكن نباشد، باید درِ چاه را ببندند و همان چاه را، قبر او قرار دهند.

مسأله 678: اگر بچّه در رحم مادر بمیرد و ماندنش در رحم، برای مادر خطر داشته باشد باید به آسانترین راه، او را بیرون آورند و چنانچه ناچار شوند كه او را قطعه، قطعه كنند اشكال ندارد.

مستحبّات دفن

مسأله 679: مستحب است قبر را به اندازه قدّ انسان معمولی، گود كنند و میت را در نزدیك ترین قبرستان دفن نمایند، مگر آنكه قبرستان دورتر از جهتی بهتر باشد، مثلا مردمان خوب در آنجا دفن شده باشند یا مردم برای زیارت اهل قبور و خواندن فاتحه بیشتر به آنجا بروند.

مسأله 680: مستحب است جنازه را در چند ذرعی قبر، سه مرتبه زمین بگذارند و كم كم نزدیك ببرند و در نوبت چهارم وارد قبر كنند. و اگر میت مرد است در دفعه سوم، طوری بر زمین بگذارند كه سر او طرف پایین قبر باشد و در دفعه چهارم، از طرف سر وارد قبر نمایند. و اگر زن است، در دفعه سوم، طرف قبله قبر بگذارند و به پهنا وارد قبر كنند و در موقع وارد كردن، پارچه ای روی قبر بگیرند.

مسأله 681: مستحب است جنازه را به آرامی از تابوت برداشته و وارد قبر كنند، دعاهایی كه پیش از دفن و هنگام دفن وارد شده بخوانند، بعد از آنكه میت را، در لحد گذاشتند، گره

های كفن را باز كنند، صورت میت را روی خاك بگذارند و بالشی از خاك زیر سر او بسازند و پشت میت، خشت خام یا كلوخی بگذارند كه میت به پشت بر نگردد.

مسأله 682: مستحب است پیش از آنكه لَحَد را بپوشاند، دست راست را به شانه راست میت بزنند و دست چپ را محكم بر شانه چپ او بگذارند و دهان را نزدیك گوش او ببرند و به شدّت حركت دهند و سه مرتبه بگویند: « اِسْمَعْ اِفْهَمْ یا فُلان بن فُلان » و به جای « فُلان بن فُلان » اسم میت و پدرش را بگویند، سپس بگویند: « هَلْ أنْتَ عَلَی الْعَهْدِ الَّذی فارَقْتَنا عَلَیهِ مِنْ شَهادَةِ أنْ لا إلهَ إلاَّ اللّهُ وَحْدَهُ لا شَریكَ لَهُ، وَ أنَّ مُحَمَّداً صَلّی اللّهُ عَلَیه وَ آلِهِ وَ سَلَّم عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ سَیدُ النَّبیینَ وَ خاتَمُ الْمُرْسَلینَ، وَ أنَّ عَلیاً أمیرُالمؤْمِنینَ وَ سَیدُ الوَصِیینَ وَ إمامٌ افْتَرَضَ اللّهُ طاعَتَهُ عَلَی العالَمِینَ، وَ أنَّ الحَسَنَ وَ الْحُسَینَ وَ عَلی بنَ الحُسَینَ وَ مُحَمَّدَ بنَ عَلی وَ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّد وَ مُوسَی بْنَ جَعْفَر وَ عَلی بْنَ مُوسی وَ مُحَمَّدَ بْنَ عَلی وَ عَلی بْنَ مُحَمَّد وَ الحَسَنَ بْنَ عَلی وَ القائِمَ الحُجَّةَ المَهْدی صَلَواتُ اللّهِ عَلَیهِم أئِمَّةُ المُؤمنینَ وَ حُجَجُ اللّه عَلَی الخَلْقِ أجْمَعینَ وَ أئمَّتُكَ أئمَّةُ هُدی أبْرار، یا فُلان بن فُلان (و به جای فلان بن فلان اسم میت و پدرش را بگویند)، سپس بگویند: « إذا أَتاكَ الْمَلَكانِ المُقَرَّبانِ رَسُولَینِ مِنْ عِنْدِ اللّهِ تَبارَكَ وَ تَعالی وَ سَألاكَ عَنْ رَبِّكَ وَ عَنْ نَبِیكَ وَ عَنْ دینِكَ وَ عَنْ كِتابِكَ وَ عَنْ قِبْلَتِكَ

وَ عَنْ أَئِمَّتِكَ فَلا تَخَفْ وَ لا تحَْزَنْ وَ قُلْ فی جَوابِهِما: اَللّهُ رَبّی، وَ مُحَمَّدٌ صَلّی اللّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ نَبیی، وَ الإسْلامُ دینی، وَ القُرْآنُ كِتابی، وَ الْكَعْبَةُ قِبْلَتی، وَ أمیرُالمؤمِنینَ عَلی بنُ أبی طالِب إمامی، وَ الحَسَنُ بنُ عَلی المُجْتَبی إمامی، وَالحُسَینُ ابنُ علی الشَهیدُ بِكَرْبَلا إمامی، وَ عَلی زَینُ العابدینَ إمامی، وَ مُحَمَّدٌ الباقرَ إمامی، وَ جَعْفَرٌ الصادِقُ إمامی، وَ مُوسَی الكاظِمُ إمامی، وَ عَلی الرِضا إمامی، وَ مُحمَّدٌ الجَوادُ إمامی، وَ علی الهادی إمامی، وَ الْحَسَنُ العَسْكَری إمامی، و الْحُجَّةُ المُنْتَظَرُ إمامی، هؤلاء صَلَواتُ اللّهِ عَلَیهِمْ أجْمَعینَ أئِمَّتی وَ سادَتی وَ قادَتی وَ شُفَعائی، بِهِمْ أتَوَلّی وَ مِنْ أعْدائِهِمْ أتَبَرَّأُ فِی الدُنْیا وَ الآخِرَةِ، ثُمَّ اعْلَمْ یا فُلان بنُ فُلان » (و به جای فلان بن فلان اسم میت و پدرش را بگویند) سپس بگویند: « أَنَّ اللّهَ تَبارَكَ وَ تَعالی نِعْمَ الرَّبُّ وَ أَنَّ مُحَمَّداً صَلّی اللّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ نِعْمَ الرَّسُولُ وَ أَنَّ عَلی بْنَ أبی طالب وَ أولادَهُ المَعْصُومینَ الائِمّةَ الأحَدَ عَشَر نِعْمَ الأئِمَّةُ و أَنَّ ما جاءَ بهِ مُحَمَّدٌ صَلَّی اللّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ حَقٌّ، وَ أنَّ الْمَوْتَ حَقٌّ، وَ سُؤالَ مُنْكَر وَ نَكیر فی القَبْرِ حَقٌّ، وَ البَعْثَ حَقٌّ، وَ النُّشُورَ حَقٌّ، وَ الصِّراطَ حَقٌّ، وَ المیزانَ حَقٌّ، وَ تَطائِرَ الكُتُبِ حَقٌّ، وَ أَنَّ الجَنَّةَ حَقٌّ، وَ النّارَ حَقٌّ، وَ أنَّ السّاعَةَ آتِیةٌ لا رَیبَ فیها، وَ أَنَّ اللّهَ یبْعَثُ مَنْ فی القُبُور » سپس بگویند: « أَفَهِمْتَ یا فُلان » و به جای فلان اسم میت را بگویند، پس از آن بگویند: « ثَبَّتَكَ اللّهُ بِالْقَوْلِ الثّابِتِ وَ هَداكَ اللّهُ إلی صِراط مُسْتَقیم، عَرَّفَ

اللّهُ بَینَكَ وَ بَینَ أوْلِیائِكَ فی مُسْتَقَرّ مِنْ رَحْمَتِهِ » سپس بگویند: « اللّهُمَّ جافِ الأرْضَ عَنْ جَنْبَیهِ و أصْعِدْ بِرُوحِهِ إلَیكَ وَ لَقِّهِ مِنْكَ بُرْهاناً، اللّهُمَّ عَفْوَكَ عَفْوَكَ ».

مسأله 683: مستحب است كسی كه میت را در قبر می گذارد، با طهارت، سر برهنه و پا برهنه باشد، از طرف پای میت، از قبر بیرون آید و غیر از خویشان میت، كسانی كه حاضرند با پشت دست، خاك بر قبر بریزند و بگویند: (إنّا لِلّهِ وَ إنّا إلَیهِ راجِعُونَ) و اگر میت زن است، كسی كه با او محرم می باشد او را در قبر بگذارد و اگر محرمی نباشد، خویشانش او را در قبر بگذارند.

مسأله 684: مستحب است قبر را، مربّع یا مستطیل بسازند و به اندازه چهار انگشت، از زمین بلند كنند و نشانه ای روی آن بگذارند كه اشتباه نشود، روی قبر آب بپاشند و بعد از پاشیدن آب، كسانی كه حاضرند دستها را برقبر بگذارند، انگشتها را باز كرده، در خاك فرو برند و هفت مرتبه، سوره قدر: (إنّا أَنْزَلْناهُ) بخوانند، برای میت طلب آمرزش كنند و این دعا را بخوانند: « اللّهُمَّ جافِ الارْضَ عَنْ جَنْبَیهِ وَ أصْعِدْ إلَیكَ رُوحَهُ وَ لَقِّهِ مِنْكَ رِضْواناً وَ أسْكِنْ قَبْرَهُ مِنْ رَحْمَتِكَ ما تُغْنیهِ عَنْ رَحْمَةِ مَنْ سِواكَ ».

مسأله 685: پس از رفتن كسانی كه تشییع جنازه كرده اند، مستحب است ولی میت، یا كسی كه از طرف ولی اجازه دارد، دعاهایی را كه وارد شده به میت تلقین كند.

مسأله 686: بعد از دفن، مستحب است صاحبان عزا را سلامتی دهند، ولی اگر مدّتی گذشته است كه با سر سلامتی دادن، مصیبت

یادشان می آید، ترك آن بهتر است و نیز مستحب است تا سه روز، برای اهل خانه میت، غذا بفرستند و غذا خوردن نزد آنان و در منزلشان مكروه است.

مسأله 687: مستحب است انسان در مرگ خویشان، مخصوصاً در مرگ فرزند صبر كند و هر وقت میت را یاد می كند (إنّا لِلّهِ وَ إنّا إلَیهِ راجِعُونَ) بگوید، برای میت قرآن بخواند، بر سر قبر پدر و مادر از خدا حاجت بخواهد و قبر را محكم بسازد كه زود خراب نشود.

مسأله 688: جایز نیست كه انسان در مرگ كسی، صورت و بدن را بخراشد و بر خود لطمه بزند، مگر از برای معصومین (علیهم السلام) كه هرگونه عزاداری جایز، بلكه مستحب می باشد.

مسأله 689: پاره كردن یقه، در مرگ غیر پدر و برادر جایز نیست و در مصیبت آنان یقه پاره كردن جایز است، اگرچه احوط ترك آن است.

مسأله 690: اگر زن در عزای میت، صورت خود را بخراشد یا موی خود را بكند، باید یك برده آزاد كند، یا ده فقیر را طعام دهد و یا آنها را بپوشاند و همچنین است اگر مرد در مرگ زن یا فرزند، یقه یا لباس خود را پاره كند.

مسأله 691: بهتر است هنگام گریه بر میت، صدا را خیلی بلند نكنند امّا برای معصومین (علیهم السلام) و مانند آنها اشكال ندارد.

نماز وحشت

مسأله 692: مستحب است در شب اوّل موت، دو ركعت نماز وحشت برای میت بخوانند، به این صورت: در ركعت اوّل، بعد از حمد یك مرتبه آیة الكرسی و در ركعت دوّم، بعد از حمد ده مرتبه سوره قدر: (إنّا أَنْزَلْناهُ) و بعد از سلام نماز

بگویند: « اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد و آلِ مُحَمَّد وَ ابْعَثْ ثَوابَها إلی قَبْرِ فُلان » و به جای كلمه « فلان » اسم میت را بگویند.

مسأله 693: می توان نماز وحشت را، در هر موقع از شب اوّل موت خواند، ولی بهتر است در اوّل شب، بعد از نماز عشا خوانده شود.

مسأله 694: اگر بخواهند میت را به شهر دوری ببرند یا به جهت دیگری دفن او به تأخیر بیفتد، بهتر است نماز وحشت را همان شب اوّل مرگ او بخوانند و اگر جمع كنند احوط است.

نبش قبر

مسأله 695: نبش قبر مسلمان، یعنی شكافتن قبر او، اگرچه طفل یا دیوانه باشد حرام است، ولی اگر بدنش از بین رفته و خاك شده باشد، اشكال ندارد.

مسأله 696: نبش قبر پیامبران، امامان، امامزاده ها، شهدا، علما و صلحا اگرچه سالهای بسیاری بر آن گذشته باشد، حرام است.

مسأله 697: شكافتن قبر در چند مورد حرام نیست، اوّل: میت در زمین غصبی، دفن شده باشد و مالك زمین راضی نشود كه در آنجا بماند. دوم: كفن یا چیز دیگری كه با میت دفن شده، غصبی باشد و صاحب آن راضی نشود كه در قبر بماند و همچنین است اگر چیزی از مال خود میت، كه به ورثه او رسیده با او دفن شده باشد و ورثه راضی نشوند آن چیز در قبر بماند. سوم: میت بی غسل و یا بی كفن دفن شده باشد، یا بفهمند غسلش باطل بوده، یا به غیر دستور شرعی كفن شده و یا در قبر، او را رو به قبله نگذاشته اند. چهارم: برای ثابت شدن حقّی بخواهند بدن میت را ببینند. پنجم:

میت را در جایی كه بی احترامی به اوست، مانند قبرستان كفّار یا جایی كه كثافت و خاك روبه می ریزند دفن كرده باشند. ششم: برای یك مطلب شرعی كه اهمیت آن از شكافتن قبر بیشتر است، قبر را بشكافند، مثلا بخواهند بچّه زنده را از شكم زن حامله ای كه دفن شده بیرون آورند. هفتم: بترسند درنده ای بدن میت را پاره كند، یا سیل او را ببرد و یا دشمن بیرون آورد. هشتم: قسمتی از بدن میت را كه با او دفن نشده بخواهند دفن كنند، ولی بنابر احتیاط واجب، آن قسمت از بدن را، طوری در قبر بگذارند كه بدن میت دیده نشود.

غسلهای مستحب

غسلهای مستحب

مسأله 698: غسلهای مستحب، بسیار است و از آن جمله: غسل جمعه می باشد كه وقت آن، از اذان صبح روز جمعه است تا ظهر و بهتر است نزدیك ظهر بجا آورده شود.

مسأله 699: اگر تا ظهر جمعه غسل را انجام ندهد، بهتر است كه بدون نیت ادا و قضا تا غروب جمعه بجا آورد. و اگر در روز جمعه غسل نكند، مستحب است از صبح شنبه تا غروب، قضای آن را بجا آورد، بلكه در شب شنبه نیز مانعی ندارد و كسی كه می ترسد در روز جمعه آب پیدا نكند، می تواند روز پنج شنبه یا شب جمعه غسل كند و اگر در جمعه و شنبه انجام نداد، در همه هفته می تواند به قصد رجاء غسل كند.

مسأله 700: مستحب است انسان هنگام غسل جمعه بگوید: « أشْهَدُ أنْ لا إلهَ إلاَّ اللّهُ وَحْدَهُ لا شَریكَ لَهُ وَ أنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد

و آلِ مُحَمَّد وَ اجْعَلْنی مِنَ التَّوّابینَ وَ اجْعَلْنی مِنَ الْمُتَطَهِّرینَ ».

مسأله 701: غسل شب اوّل ماه رمضان و تمام شبهای فرد آن، مانند شب سوم، پنجم و هفتم مستحب است، ولی از شب بیست و یكم به بعد مستحب است هر شب غسل كند و بر غسل شب اوّل، پانزدهم، هفدهم، نوزدهم، بیست و یكم، بیست و سوّم، بیست و پنجم، بیست و هفتم و بیست و نهم ماه رمضان، بیشتر سفارش شده است.

مسأله 702: وقت غسل شبهای ماه رمضان تمام شب است و بهتر است مقارن غروب، انجام شود ولی از شب بیست و یكم تا آخر ماه، بهتر است غسل را بین نماز مغرب و عشا بجا آورد. و نیز مستحب است در شب بیست و سوّم غیر از اوّل شب، یك غسل نیز در آخر شب انجام دهد.

مسأله 703: غسل روز عید فِطر و عید قُربان مستحب است و وقت آن، از اذان صبح است تا غروب و بهتر است آن را پیش از نماز عید بجا آورد. و همچنین غسل شب عید فطر مستحب است و وقت آن، از اوّل مغرب تا اذان صبح می باشد و بهتر است در اوّل شب انجام شود.

مسأله 704: غسل روز هشتم و نهم ذیحجّه مستحب است و در روز نهم، بهتر است آن را نزدیك ظهر بجا آورد. و همچنین غسل روز اوّل، پانزدهم، بیست و هفتم و آخر ماه رجب مستحب می باشد و غسل روز عید غدیر كه بهتر است پیش از ظهر انجام شود مستحب می باشد. و غسل روز بیست و چهارم ذیحجّه، غسل روز عید نوروز، پانزدهم شعبان،

نهم، هفدهم ربیع الاوّل و روز بیست و پنجم ذی العقده نیز مستحب می باشد.

مسأله 705: غسل دادن بچّه ای كه تازه به دنیا آمده مستحب است. و همچنین غسل زنی كه برای غیر شوهرش، بوی خوش استعمال كرده است. و غسل كسی كه در حال مستی خوابیده است. و غسل كسی كه جایی از بدنش را به بدن میتی كه غسل داده اند رسانده است. و غسل كسی كه در هنگام گرفتن خورشید و ماه، نماز آیات را عمداً نخوانده در صورتی كه تمام ماه و خورشید گرفته باشد.

مسأله 706: كسی كه برای تماشای دارآویخته رفته و آن را دیده باشد، مستحب است غسل كند، ولی اگر اتّفاقاً یا از روی ناچاری نگاهش بیفتد و یا مثلا برای شهادت دادن رفته باشد، غسل ندارد.

مسأله 707: پیش از داخل شدن در حرم مكّه، شهر مكّه مكرّمه، مسجدالحرام، خانه كعبه، حرم مدینه، شهر مدینه، مسجد پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) و حرم امامان (علیهم السلام) مستحب است غسل كند و اگر در یك روز چند مرتبه مشرّف شود یك غسل كافی است.

مسأله 708: كسی كه می خواهد در یك روز داخل حرم مكّه، شهر مكّه، مسجدالحرام و خانه كعبه شود، اگر به نیت همه یك غسل كند كافی است. و نیز اگر در یك روز بخواهد داخل حرم مدینه، شهر مدینه و مسجد پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) شود یك غسل برای همه كفایت می كند.

مسأله 709: برای زیارت پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) و امامان (علیهم السلام) از دور یا نزدیك و برای حاجت خواستن از خداوند و همچنین برای توبه و

نشاط به جهت عبادت و برای سفر رفتن، خصوصاً سفر زیارت حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) غسل مستحب است.

مسأله 710: اگر یكی از غسلهایی را كه در این چند مسأله گفته شد، بجا آورد و بعد كاری كند كه وضو را باطل نماید، مثلا بخوابد غسل او باطل نمی شود ولی مستحب است دوباره غسل كند.

مسأله 711: انسان نمی تواند با غسل مستحب، كاری كه مانند نماز، وضو لازم دارد انجام دهد.

مسأله 712: اگر چند غسل بر كسی واجب باشد، یا بعضی واجب و بعضی مستحب و یا همه مستحب باشد و به نیت همه، یك غسل بجا آورد كافی است.

تیمم

احكام تیمّم

مسأله 713: در هفت مورد به جای وضو و غسل باید تیمّم كرد:

1 - آب نباشد. 2 - دسترسی به آب نداشته باشد. 3 - استعمال آب ضرر داشته باشد. 4 - خطر تشنگی باشد. 5 - آبی كه هست تنها برای پاك كردن نجاست بدن و لباس كافی باشد. 6 - آب مباح نباشد. 7 - وقت تنگ باشد.

مورد اوّل

مسأله 714: هرگاه تهیه آب به مقدار وضو یا غسل ممكن نباشد، باید تیمّم كند، پس اگر انسان در آبادی باشد، باید برای تهیه آب وضو و غسل به قدری جستجو كند كه از پیدا شدن آن، نااُمید شود و اگر در بیابان باشد، چنانچه زمین آن پست و بلند است، باید در هریك از چهار طرف، به اندازه پرتاب یك تیر قدیمی كه با كمان پرتاب می كردند در جستجوی آب برود و اگر زمین آن پست و بلند نیست، باید در هر طرف به اندازه پرتاب دو تیر جستجو نماید.

مسأله 715: اگر بعضی از چهار طرف، هموار و بعضی دیگر پست و بلند باشد باید در طرفی كه هموار است، به اندازه پرتاب دو تیر و در طرفی كه هموار نیست، به اندازه پرتاب یك تیر، جستجو كند.

مسأله 716: هر طرفی كه یقین دارد آب نیست، جستجو در آن طرف لازم نیست.

مسأله 717: كسی كه وقت نماز او تنگ نیست و برای تهیه آب وقت دارد، اگر یقین دارد در مكانی دورتر از مقداری كه باید جستجو كند، آب هست و ضرر یا حرج هم نیست باید برای تهیه آب به آنجا برود، امّا اگر گمان دارد آب هست رفتن به آن

محل لازم نیست، ولی اگر گمان او قوی باشد، بنابر احتیاط واجب، باید برای تهیه آب به آنجا برود.

مسأله 718: لازم نیست خود انسان، در جستجوی آب برود، بلكه می تواند كسی را كه به گفته او اطمینان دارد، بفرستد و در این صورت اگر یك نفر از طرف چند نفر برود كافی است.

مسأله 719: اگر احتمال دهد داخل بار سفر خود، یا در منزل و یا در قافله آب باشد، باید به قدری جستجو نماید كه به نبودن آب یقین كند، یا از پیدا كردن آن ناامید شود.

مسأله 720: اگر پیش از وقت نماز، جستجو نماید و آب پیدا نكند و تا وقت نماز همان جا بماند، چنانچه احتمال عقلایی دهد كه آبی جدیداً حاصل شده و اگر جستجو كند پیدا می كند، بنابر احتیاط دوباره در جستجوی آب برود.

مسأله 721: اگر بعد از داخل شدن وقت نماز، جستجو كند و آب پیدا نكند و تا وقت نماز دیگر در همان جا بماند، چنانچه احتمال عقلایی دهد كه آب پیدا شده، بنابر احتیاط دوباره در جستجوی آب برود.

مسأله 722: اگر وقت نماز تنگ باشد، یا از دزد و درنده بترسد و یا جستجوی آب موجب ضرر یا حرج باشد، جستجو لازم نیست.

مسأله 723: اگر در جستجوی آب نرود، تا وقت نماز تنگ شود، گناه كرده، ولی نمازش با تیمّم صحیح است.

مسأله 724: كسی كه یقین دارد آب پیدا نمی كند، چنانچه دنبال آب نرود و در وسعت وقت با تیمّم نماز بخواند و بعد از نماز بفهمد اگر جستجو می كرد، آب پیدا می شد نمازش باطل است.

مسأله 725: اگر به اندازه معمول جستجو

كرده و آب پیدا نكند و با تیمّم نماز بخواند و بعد از نماز بفهمد، در جایی كه جستجو كرده آب بوده نماز او صحیح است، مگر وقت باقی باشد كه در این صورت بنابر احتیاط مستحب نماز را دوباره بخواند.

مسأله 726: كسی كه یقین دارد وقت نماز تنگ است، اگر بدون جستجو با تیمّم، نماز بخواند و بعد از نماز بفهمد برای جستجو وقت داشته، بنابر احتیاط واجب دوباره نمازش را بخواند و اگر وقت گذشته قضا نماید.

مسأله 727: اگر بعد از داخل شدن وقت نماز، وضو داشته باشد و بداند اگر وضوی خود را باطل كند، تهیه آب برای او ممكن نیست، یا نمی تواند وضو بگیرد چنانچه بتواند وضوی خود را نگه دارد بدون ضرر یا حرج، نباید آن را باطل نماید.

مسأله 728: اگر پیش از وقت نماز وضو داشته باشد و بداند اگر وضوی خود را باطل كند، تهیه آب برای او ممكن نیست، چنانچه بتواند بدون ضرر یا حرج وضوی خود را نگه دارد، بنابر احتیاط آن را باطل نكند.

مسأله 729: كسی كه فقط به مقدار وضو، یا به مقدار غسل آب دارد و می داند اگر آن را بریزد آب پیدا نمی كند، چنانچه وقت نماز داخل شده باشد، ریختن آن حرام است و بنابر احتیاط پیش از وقت نماز نیز آن را نریزد.

مسأله 730: كسی كه می داند آب پیدا نمی كند، اگر بعد از داخل شدن وقت نماز، وضوی خود را باطل كند، یا آبی كه دارد بریزد گناه كرده، ولی نمازش با تیمّم صحیح است، اگرچه بنابر احتیاط مستحب دوباره آن را بخواند.

مورد دوم

مسأله 731: اگر

بر اثر پیری، یا ترس از دزد، جانور و مانند آن، یا نداشتن وسیله ای كه آب را از چاه بكشد، دسترسی به آب نداشته باشد، باید تیمّم كند و همچنین اگر تهیه كردن آب، یا استعمال آن به قدری مشقّت داشته باشد كه نتواند آن را تحمّل نماید.

مسأله 732: اگر برای كشیدن آب چاه، دلو، ریسمان و مانند آن لازم دارد و مجبور است بخرد، یا كرایه نماید، گرچه قیمت آن چند برابر معمول باشد، باید تهیه كند و همچنین است اگر آب را چندین برابر قیمتش بفروشند، ولی اگر تهیه آن به قدری پول می خواهد كه نسبت به حال او ضرر دارد یا عُرفاً عُسر و حَرَج باشد، واجب نیست تهیه نماید.

مسأله 733: اگر ناچار شود برای تهیه آب قرض كند باید قرض نماید، ولی كسی كه می داند یا گمان دارد كه نمی تواند قرض خود را بدهد، واجب نیست قرض كند.

مسأله 734: اگر كندن چاه مشقّت ندارد، باید برای تهیه آب، چاه بكند.

مسأله 735: اگر كسی مقداری آب، بی منّت به او ببخشد باید قبول كند، ولی چنانچه منّتی در كار باشد قبول آن لازم نیست.

مورد سوم

مسأله 736: اگر از استعمال آب بر جان خود بترسد، یا بیم داشته باشد كه بر اثر استعمال آن، مرضی یا عیبی در او پیدا شود، یا بیماریش طولانی شده، یا شدّت پیدا كند و یا به سختی معالجه شود، باید تیمّم نماید، ولی اگر مثلا آب گرم برای او ضرر ندارد، باید با آب گرم وضو بگیرد یا غسل كند.

مسأله 737: لازم نیست یقین كند آب برای او ضرر دارد، بلكه اگر احʙŘǙĠضرر

بدهد، چنانچه احتمال او در نظر مردم بجا باشد و از آن احتمال، ترس برای او پیدا شود، باید تیمّم كند.

مسأله 738: كسی كه مبتلا به درد چشم است و آب برای او ضرر دارد، باید تیمّم نماید.

مسأله 739: اگر بر اثر یقین یا ترس ضرر، تیمّم كند و پیش از نماز بفهمد آب برایش ضرر ندارد، تیمّم او باطل است. و اگر بعد از نماز بفهمد، بنابر احتیاط باید دوباره نماز را با وضو یا غسل بخواند. و اگر وقت گذشته، قضا نماید.

مسأله 740: كسی كه می داند آب برایش ضرر ندارد، چنانچه غسل كند، یا وضو بگیرد و بعد بفهمد آب برای او ضرر داشته، وضو و غسل او صحیح است.

مورد چهارم

مسأله 741: هرگاه بترسد اگر آب را برای وضو یا غسل مصرف كند، خود یا همسر یا اولاد یا رفیق و یا كسانی كه به او مربوطند، مانند خدمتكار، یا هر انسانی كه حفظ جان او واجب است از تشنگی بمیرد، یا بیمار گردد و یا به قدری تشنه شود كه تحمّل آن مشقّت دارد، باید به جای وضو و غسل، تیمّم نماید. و نیز اگر بترسد حیوانی كه محترم است از تشنگی تلف شود، باید آب را به حیوان بدهد و تیمّم نماید. و همچنین است اگر بترسد كه بعد تشنه شود، باید آب را نگه دارد و تیمّم كند.

مسأله 742: اگر غیر از آب پاكی كه برای وضو یا غسل دارد، آب نجسی نیز به مقدار آشامیدن خود و كسانی كه به او مربوطند داشته باشد، باید آب پاك را برای آشامیدن بگذارد و با تیمّم نماز بخواند، ولی چنانچه

آب را برای حیوان بخواهد، باید آب نجس را به آن بدهد و با آب پاك، وضو و غسل را انجام دهد.

مورد پنجم

مسأله 743: كسی كه بدن یا لباسش نجس است و كمی آب دارد كه اگر با آن وضو بگیرد یا غسل كند، برای آب كشیدن بدن یا لباس نمی ماند، باید بدن یا لباس را آب بكشد و با تیمّم نماز بخواند و بنابر احتیاط مستحب، اوّل نجاست را برطرف كند سپس تیمّم نماید، امّا اگر چیزی نداشته باشد كه بر آن تیمّم كند، باید آب را برای وضو یا غسل مصرف نموده و با بدن یا لباس نجس نماز بخواند.

مورد ششم

مسأله 744: اگر غیر از آب یا ظرفی كه استعمال آن حرام است، آب یا ظرف دیگری ندارد، مثلا آب یا ظرفش غصبی است و غیر از آن، آب و ظرف دیگری ندارد، باید به جای وضو و غسل تیمّم كند.

مورد هفتم

مسأله 745: هرگاه وقت به قدری تنگ باشد كه اگر وضو بگیرد، یا غسل كند، تمام نماز یا مقداری از آن، بعد از وقت خوانده می شود، باید تیمّم كند.

مسأله 746: اگر عمداً نماز را به قدری تأخیر بیندازد كه وقت وضو یا غسل نداشته باشد گناه كرده، ولی نماز او با تیمّم صحیح است.

مسأله 747: كسی كه شك دارد اگر وضو بگیرد یا غسل كند، برای نماز وقت می ماند یا نه، باید وضو یا غسل را بجا آورد.

مسأله 748: كسی كه به جهت تنگی وقت تیمّم كرده، چنانچه بعد از نماز، آبی كه داشته از دستش برود، اگرچه تیمّم خود را باطل نكرده، در صورتی كه وظیفه اش تیمّم باشد، باید برای نمازهای بعد دوباره تیمّم نماید، امّا اگر بلافاصله بعد از نماز، آب تلف شود، ظاهراً همان تیمّم كفایت می كند.

مسأله 749: كسی كه آب دارد، اگر به جهت تنگی وقت، با تیمّم مشغول نماز شود و در بین نماز آبی كه داشته از دستش برود، چنانچه وظیفه اش تیمّم باشد ظاهراً همان تیمّم، برای نمازهای بعد كافی است.

مسأله 750: اگر انسان به اندازه ای وقت دارد كه می تواند وضو بگیرد یا غسل كند و نماز را بدون كارهای مستحب آن، مانند اقامه و قنوت بخواند، باید غسل كند یا وضو بگیرد و نماز را بدون كارهای مستحب بجا آورد،

بلكه اگر برای سوره نیز وقت ندارد باید غسل كند، یا وضو بگیرد و نماز را بدون سوره بخواند.

چیزهایی كه تیمّم بر آن صحیح است

مسأله 751: تیمّم بر خاك، ریگ، كلوخ و سنگ صحیح است و اگر خاك ممكن باشد بهتر است بر چیز دیگر تیمّم نكند و اگر خاك نباشد، بر ریگ و اگر ریگ نباشد، بر كلوخ و چنانچه كلوخ نباشد، بر سنگ تیمّم نماید.

مسأله 752: تیمّم بر سنگ گچ، سنگ آهك و گچ پخته صحیح است، ولی بر سنگ معدن، مانند سنگ عقیق، تیمّم باطل می باشد.

مسأله 753: اگر خاك، ریگ، كلوخ و سنگ پیدا نشود، باید بر گرد و غباری كه در فرش، لباس و مانند آن است تیمّم نماید و چنانچه گرد پیدا نشود، باید بر گِل تیمّم كند و اگر گِل پیدا نشود، واجب است كه نماز را بدون تیمّم بخواند و بنابر احتیاط مستحب بعد قضای آن را بجا آورد.

مسأله 754: اگر بتواند با تكاندن فرش و مانند آن، خاك تهیه كند، تیمّم بر گَرد و غبار باطل است و اگر بتواند گِل را خشك كند و از آن خاك تهیه نماید، تیمّم بر گِل باطل می باشد.

مسأله 755: كسی كه آب ندارد، اگر برف یا یخ داشته باشد، چنانچه ممكن است - بدون ضرر و حرج - باید آن را آب كند و با آن وضو بگیرد، یا غسل نماید ولو مثل روغن مالی باشد و اگر ممكن نیست و چیزی كه تیمّم بر آن صحیح است ندارد، لازم نیست با برف یا یخ، اعضای وضو یا غسل را نمناك كند. یا بر یخ یا برف تیمّم نماید، ولی در صورت اخیر

نمازی را كه بدون وضو یا غسل و تیمّم (فاقد الطهورَین) خوانده بنابر احتیاط مستحب قضا كند.

مسأله 756: اگر با خاك و ریگ، چیزی مانند كاه كه تیمّم بر آن باطل است مخلوط شود، نمی توان بر آن تیمّم كند، ولی اگر آن چیز به اندازه ای كم باشد كه در خاك یا ریگ، از بین رفته حساب شود، تیمّم بر آن خاك و ریگ صحیح است.

مسأله 757: اگر چیزی ندارد كه بر آن تیمّم كند، چنانچه ممكن است و ضرری یا حرجی نباشد باید با خریدن و مانند آن تهیه نماید.

مسأله 758: تیمّم بر دیواری كه از گل ساخته شده صحیح است. و بنابر احتیاط مستحب با بودن زمین یا خاك خشك، بر زمین یا خاك نمناك تیمّم نكند.

مسأله 759: چیزی كه بر آن تیمّم می كند، باید پاك باشد و اگر چیز پاكی كه تیمّم بر آن صحیح است نباشد، باید نماز را بجا آورد و بنابر احتیاط مستحب آن را قضا كند.

مسأله 760: اگر یقین داشته باشد كه تیمّم بر چیزی صحیح است و بر آن تیمّم نماید و بعد بفهمد تیمّم بر آن باطل بوده، نمازهایی را كه با آن تیمّم خوانده، باید دوباره بخواند.

مسأله 761: باید چیزی كه بر آن تیمّم می كند و مكان آن چیز، غصبی نباشد، پس اگر بر خاك غصبی تیمّم كند، یا خاكی را كه مال خود اوست بی اجازه در ملك دیگری بگذارد و بر آن تیمّم نماید تیمّم باطل می باشد.

مسأله 762: تیمّم در فضای غصبی باطل است، پس اگر در ملك خود، دستها را بر زمین بزند و بی اجازه داخل ملك

دیگری شود و دستها را بر پیشانی بكشد، تیمّم باطل می باشد.

مسأله 763: تیمّم بر چیز غصبی، یا در فضای غصبی و یا بر چیزی كه در ملك غصبی است، در صورتی باطل است كه انسان بداند غصب است و عمداً تیمّم كند، امّا اگر نداند یا فراموش كرده باشد، تیمّم او صحیح است، ولی اگر چیزی را خودش غصب كند و فراموش نماید غصب كرده و بر آن تیمّم كند، یا ملكی را غصب نماید و فراموش كند غصب كرده و چیزی را كه بر آن تیمّم می كند در آن ملك بگذارد و یا در فضای آن ملك تیمّم نماید، بنابر احتیاط به آن تیمّم اكتفا نكند و اگر نماز خوانده دوباره بخواند.

مسأله 764: كسی كه در جای غصبی زندانی است، لازم است نماز بخواند و اگر یقین دارد آب یا خاك او نیز غصبی است، بدون وضو یا تیمّم نماز بخواند و بنابر احتیاط قضا نماید.

مسأله 765: مستحب است چیزی كه بر آن تیمّم می كند، گردی داشته باشد كه بر دست بماند. و بعد از زدن دست بر آن، مستحب است، دست را بتكاند تا گرد آن بریزد.

مسأله 766: تیمّم بر زمین گود، خاك جاده و زمین شوره زار كه نمك، روی آن را نگرفته مكروه است، امّا اگر نمك روی آن را گرفته باشد باطل است.

كیفیت تیمّم بدل از وضو

مسأله 767: در تیمّم بدل از وضو، چهار چیز واجب است. اوّل: نیت. دوم: زدن كف دو دست باهم، بر چیزی كه تیمّم بر آن صحیح است. سوم: كشیدن كف هر دو دست به تمام پیشانی و دو طرف آن، از جایی كه مو

می روید تا ابروها و بالای بینی و بنابر احتیاط دستها را بر روی ابروها نیز بكشد. چهارم: كشیدن كف دست چپ، به تمام پشت دست راست و بعد از آن، كشیدن كف دست راست به تمام پشت دست چپ، از مچ تا سر انگشتان.

كیفیت تیمّم بدل از غسل

مسأله 768: در تیمّم بدل از غسل، بعد از نیت به دستوری كه در مسأله پیش گفته شد، دستها را بر زمین بزند و به پیشانی و دستها بكشد و بنابر احتیاط مستحب یك مرتبه دیگر دستها را بر زمین بزند و به پشت دستها بكشد. و بهتر است تیمّم، چه بدل از وضو باشد، چه بدل از غسل، به این ترتیب انجام شود: یك مرتبه دستها را بر زمین بزند و به پیشانی و پشت دستها بكشد و یك مرتبه دیگر نیز بر زمین بزند و پشت دستها را مسح نماید.

مسائل متفرّقه تیمّم

مسأله 769: اگر مختصری از پیشانی و پشت دست ها را مسح نكند تیمّم باطل است، از روی عمد باشد، یا مسأله را نداند و یا فراموش كرده باشد، ولی دقّت زیاد، لازم نیست و همین كه بگویند تمام پیشانی و پشت دستها، مسح شده كافی است.

مسأله 770: برای آنكه یقین كند تمام پشت دست را مسح كرده، باید مقداری بالاتر از مچ را مسح نماید، ولی مسح بین انگشتان لازم نیست.

مسأله 771: پیشانی و پشت دستها را، باید از بالا به پایین مسح نماید و كارهای تیمّم را باید پشت سرهم، بجا آورد و اگر بین آن به قدری فاصله دهد كه نگویند تیمّم می كند، باطل است.

مسأله 772: در هنگام نیت، باید معین كند كه تیمّم او بدل از غسل است یا بدل از وضو و اگر بدل از غسل باشد، باید آن غسل را معین نماید و چنانچه اشتباهاً به جای بدل از وضو، بدل از غسل یا به جای بدل از غسل، بدل از وضو نیت كند، یا مثلا

در تیمّم بدل از غسل جنابت، بدل از غسل مسّ میت، نیت نماید، اگر بر وجه تقیید نباشد، تیمّم او صحیح است.

مسأله 773: در تیمّم باید پیشانی، كف دستها و پشت دستها پاك باشد و اگر كف دست، نجس باشد و نتواند آن را آب بكشد، تیمّم با كفِ دستِ نجس كافی است، مگر آنكه نجاست آن به چیزی كه بر آن تیمّم می كند، سرایت كند و خشك كردن آن نیز ممكن نباشد، در این صورت باید با پشت دست تیمّم نماید.

مسأله 774: انسان باید برای تیمّم، انگشتر را از دست بیرون آورد. و اگر در پیشانی، یا پشت دستها و یا در كف دستها مانعی باشد، مثلا چیزی به آن چسبیده است، باید بر طرف نماید.

مسأله 775: اگر پیشانی یا پشت دستها زخم است و پارچه یا چیز دیگری را كه بر آن بسته، نمی تواند باز كند، باید دست را روی آن بكشد و همچنین اگر كف دست زخم باشد و پارچه یا چیز دیگری را كه بر آن بسته نتواند باز كند، باید دست را با همان پارچه بر چیزی كه تیمّم بر آن صحیح است بزند و به پیشانی و پشت دستها بكشد.

مسأله 776: اگر پیشانی و پشت دستها مو داشته باشد اشكال ندارد، ولی اگر موی سر، روی پیشانی آمده باشد، باید آن را كنار بزند.

مسأله 777: اگر احتمال دهد در پیشانی و كف دستها، یا پشت دستها مانعی هست، چنانچه احتمال او در نظر مردم بجا باشد، باید جستجو نماید تا مطمئن شود مانعی نیست.

مسأله 778: اگر وظیفه او تیمّم است و نمی تواند تیمّم كند، باید نایب

بگیرد. و كسی كه نایب می شود باید او را با دست خود او، تیمّم دهد و اگر ممكن نباشد، نه به زدن دست و نه به گذاردن آن، باید نایب دست خود را بر چیزی كه تیمّم بر آن صحیح است بزند و به پیشانی و پشت دستهای او بكشد.

مسأله 779: اگر در بین تیمّم، شك كند قسمتی از آن را فراموش كرده یا نه، باید آن قسمت را با آنچه بعد از آن است بجا آورد.

مسأله 780: اگر بعد از مسح دست چپ، شك كند درست تیمّم كرده یا نه، تیمّم او صحیح است.

مسأله 781: كسی كه وظیفه اش تیمّم است، نمی تواند پیش از وقت نماز، برای نماز تیمّم كند، ولی اگر برای كار واجب دیگری یا امر مستحبی تیمّم كند و تا وقت نماز، عذر او باقی باشد، می تواند با همان تیمّم نماز بخواند.

مسأله 782: كسی كه وظیفه اش تیمّم است، اگر بداند تا آخر وقت، عذر او باقی می ماند، در وسعت وقت می تواند با تیمّم نماز بخواند، ولی اگر بداند تا آخر وقت عذر او برطرف می شود، باید صبر كند و با وضو یا غسل، نماز بخواند و نیز اگر امید دارد عذرش برطرف شود، بنابر احتیاط باید صبر كند و با وضو یا غسل نماز بخواند و یا در تنگی وقت با تیمّم نماز را بجا آورد.

مسأله 783: كسی كه نمی تواند وضو بگیرد یا غسل كند، اگر احتمال ندهد عذرش به زودی برطرف شود، می تواند نمازهای قضای خود را با تیمّم بخواند، ولی اگر احتمال دهد به زودی عذر او برطرف شود، خواندن

نماز قضا برای او، اشكال دارد.

مسأله 784: كسی كه نمی تواند وضو بگیرد یا غسل كند، جایز است نمازهای مستحب مانند نافله های شبانه روز را كه وقت معین دارد با تیمّم بخواند، ولی اگر احتمال دهد تا آخر وقت آنها، عذر او برطرف می شود، بنابر احتیاط آنها را در اوّل وقتشان بجا نیاورد.

مسأله 785: كسی كه باید بدل از غسل، تیمّم نماید، اگر بعد از تیمّم حَدَث اصغری از او سرزند، مثلا بول كند، برای نمازهایش وضو كفایت می كند و بنابر احتیاط مستحب، دوباره بدل از غسل تیمّم كند.

مسأله 786: اگر به جهت نداشتن آب، یا عذر دیگری تیمّم كند، بعد از برطرف شدن عذر، تیمّم او باطل می شود.

مسأله 787: چیزهایی كه وضو را باطل می كند، تیمّم بدل از وضو را نیز، باطل می كند و چیزهایی كه غسل را باطل می نماید، تیمّم بدل از غسل را نیز، باطل می نماید.

مسأله 788: كسی كه نمی تواند غسل كند، اگر چند غسل بر او واجب باشد، یك تیمّم كافی است.

مسأله 789: كسی كه نمی تواند غسل كند، اگر بخواهد عملی انجام دهد كه برای آن غسل واجب است، باید بدل از غسل تیمّم نماید و اگر نتواند وضو بگیرد و بخواهد عملی انجام دهد كه برای آن وضو واجب است، باید بدل از وضو تیمّم نماید.

مسأله 790: اگر بدل از غسل جنابت تیمّم كند، لازم نیست برای نماز وضو بگیرد، ولی اگر بدل از غسلهای دیگر تیمّم كند، باید وضو بگیرد و اگر نتواند وضو بگیرد، باید تیمّم دیگری نیز، بدل از وضو بنماید.

مسأله 791: اگر بدل از غسل، تیمّم

نماید و بعد كاری كند كه وضو را باطل می كند، چنانچه برای نمازهای بعد، نتواند غسل كند باید وضو بگیرد و بنابر احتیاط مستحب، بدل از غسل نیز تیمّم بنماید و اگر نمی تواند وضو بگیرد دو تیمّم كند یكی بدل از غسل - بنابر احتیاط مستحب - و دیگری بدل از وضو، ولی اگر تیمّم او بدل از غسل جنابت باشد، چنانچه یك تیمّم نماید، به قصد انجام آنچه تكلیف اوست، كافی است. و بنابر اقوی، تیمّم بدل از وضو می باشد.

مسأله 792: كسی كه وظیفه اش تیمّم است، اگر برای كاری تیمّم كند، تا وقتی تیمّم و عذر او باقی است، كارهای دیگری كه باید با وضو یا غسل انجام دهد، می تواند بجا آورد، ولی اگر عذرش تنگی وقت بوده، فقط كاری را كه برای آن تیمّم نموده، می تواند انجام دهد و همچنین اگر برای خوابیدن، یا با وجود آب، برای نماز میت تیمّم كرده باشد.

مسأله 793: در چند مورد، مستحب است نمازهایی را كه با تیمّم خوانده، دوباره بخواند، اوّل: از استعمال آب ترس ضرر داشته و عمداً خود را جنب كرده و با تیمّم نماز خوانده باشد. دوم: می دانسته یا گمان داشته كه آب پیدا نمی كند و عمداً خود را جُنُب كرده و با تیمّم نماز خوانده است. سوم: از ترس شلوغی جمعیت و نرسیدن به نماز جمعه، آن را با تیمّم خوانده است.

مسأله 794: در چند مورد، بنابر احتیاط مستحب نمازی را كه با تیمّم خوانده، دوباره بخواند، اوّل: عمداً تا آخر وقت، در جستجوی آب نرود و با تیمّم نماز بخواند و بعد بفهمد

در صورت جستجو، آب پیدا می كرد. دوم: عمداً نماز را تأخیر انداخته و در آخر وقت، با تیمّم نماز خوانده است. سوم: می دانسته یا گمان داشته كه آب پیدا نمی شود و آبی را كه داشته ریخته است.

نماز

احكام نماز

مسأله 795: نماز مهم ترین اعمال دین است، اگر مورد قبول درگاه خدای متعال واقع شود، عبادتهای دیگر نیز قبول می شود و اگر پذیرفته نگردد، دیگر اعمال نیز قبول نمی شود و همان گونه كه اگر انسان، شبانه روزی پنج نوبت، در نهر آبی شستشو كند، چرك در بدنش نمی ماند، نمازهای پنج گانه، انسان را از گناهان پاك می سازد. و مستحب است انسان نماز را در اوّل وقت بخواند، كسی كه نماز را سبك بشمارد، مانند كسی است كه نماز نمی خواند پیامبر اكرم (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمودند: « كسی كه به نماز اهمیت ندهد و آن را سبك شمارد، سزاوار عذاب آخرت است ». روزی آن حضرت (صلی الله علیه وآله وسلم) در مسجد تشریف داشتند، مردی وارد مسجد شد، مشغول نماز گردید، ركوع و سجودش را كامل بجا نیاورد، حضرت فرمودند: « اگر این مرد، در حالی كه نمازش این گونه است بمیرد، بر دین من از دنیا نرفته است ». از این رو انسان باید مراقب باشد با عجله و شتابزدگی، نماز نخواند و در حال نماز به یاد خدا، با خضوع، خشوع و وقار باشد و متوجّه باشد با چه كسی سخن می گوید و خود را در مقابل عظمت و بزرگی خدای متعال بسیار كوچك و ناچیز ببیند و اگر انسان در هنگام نماز كاملا

به این مطلب توجّه كند از خود بی خبر می شود، چنانكه در حال نماز تیر را از پای مبارك امیرمؤمنان علی (علیه السلام) بیرون كشیدند و آن حضرت به درآوردن تیر اعتنا نكردند به طوری كه گفته می شود توجّه نداشتند. نمازگزار باید توبه و استغفار نماید، گناهانی كه مانع قبول شدن نماز است، مانند: حسد، كبر، غیبت، خوردن حرام، آشامیدن مسكرات، ندادن خمس و زكات، بلكه هر گناهی را ترك كند. و همچنین سزاوار است كارهایی كه ثواب نماز را كم می كند بجا نیاورد، مثلا در حال خواب آلودگی، خودداری از بول به نماز نایستد و در موقع نماز به آسمان نگاه نكند و كارهایی كه ثواب نماز را زیاد می كند بجا آورد، مثلا انگشتر عقیق به دست كند، لباس پاكیزه بپوشد، شانه و مسواك كند و خود را خوشبو نماید.

نمازهای واجب

مسأله 796: نمازهای واجب شش قسم است، اوّل: نمازهای یومیه. دوم: نماز آیات. سوم: نماز میت. چهارم: نماز طواف واجب خانه خدا. پنجم: نماز قضای پدر و مادر كه بر پسر بزرگتر واجب است. ششم: نمازی كه به جهت اجاره، نذر، قسم و عهد، واجب می شود.

نمازهای واجب یومیه

مسأله 797: نمازهای واجب یومیه، پنج نماز است: نماز ظهر و عصر، هر كدام چهار ركعت، نماز مغرب: سه ركعت، نماز عشا: چهار ركعت و نماز صبح: دو ركعت.

مسأله 798: در سفر باید نمازهای چهار ركعتی را، با شرایطی كه گفته می شود دو ركعت خواند.

وقت نماز ظهر و عصر

مسأله 799: اگر چوب یا چیزی مانند آن را، به صورت عمودی در زمین هموار فرو برند، صبح كه خورشید بیرون می آید سایه آن به طرف مغرب می افتد و هرچه آفتاب بالا می آید، این سایه كم می شود و در این شهرها، اوّل ظهر شرعی، سایه به كمترین درجه می رسد و ظهر كه گذشت، سایه آن به طرف مشرق برمی گردد و هرچه خورشید، رو به مغرب می رود، سایه زیادتر می گردد، بنابراین وقتی سایه، به كمترین درجه رسید و دو مرتبه رو به زیاد شدن گذاشت، معلوم می شود ظهر شرعی شده است، امّا در بعضی شهرها مانند مكّه مكرّمه گاهی مواقع ظهر، سایه به كلّی از بین می رود و بعد از آنكه سایه دوباره پیدا شد معلوم می شود ظهر شده است.

مسأله 800: چوب یا هرچیز دیگری را كه برای معین كردن ظهر، به زمین فرو می برند « شاخص » می نامند.

مسأله 801: نماز ظهر و عصر، هركدام داری وقت « مخصوص » و « مشترك » می باشد، وقت مخصوص نماز ظهر: از اوّل ظهر است تا وقتی كه از ظهر به اندازه خواندن نماز ظهر بگذرد، اگر كسی سهواً تمام نماز عصر را، در این وقت بخواند نمازش باطل است. و وقت مخصوص نماز عصر موقعی است كه

به اندازه خواندن نماز عصر به مغرب وقت مانده باشد، اگر كسی تا این موقع نماز ظهر را نخواند، نماز ظهر او قضا شده و باید نماز عصر را بخواند. و بین وقت مخصوص نماز ظهر و وقت مخصوص نماز عصر، وقت مشترك نماز ظهر و نماز عصر است، اگر كسی در این وقت اشتباهاً تمام نماز عصر را پیش از نماز ظهر بخواند، نمازش صحیح است و نماز عصر به شمار می رود و باید نماز ظهر را بعد از آن بجا آورد و بنابر احتیاط نمازی را كه بجا می آورد به نیت « ما فی الذِمَّه » یعنی آنچه تكلیف اوست، بخواند.

مسأله 802: اگر پیش از خواندن نماز ظهر، سهواً مشغول نماز عصر شود و در بین نماز بفهمد اشتباه كرده است، چنانچه در وقت مشترك باشد، باید نیت را به نماز ظهر برگرداند، یعنی نیت كند آنچه تا كنون خوانده ام و آنچه مشغولم و آنچه بعد می خوانم همه نماز ظهر باشد. و بعد از تمام شدن نماز، نماز عصر را بخواند و اگر در وقت مخصوص ظهر باشد، آنچه را بجا آورده باطل است، در بین نماز بفهمد یا بعد از آن.

مسأله 803: در زمان حضور امام معصوم (علیه السلام) واجب است انسان در روز جمعه به جای نماز ظهر، دو ركعت نماز جمعه، به صورتی كه بیان می شود، بخواند ولی در این زمان اگر نماز جمعه بخواند، بنابر احتیاط مستحب نماز ظهر را نیز بجا آورد.

وقت نماز مغرب و عشا

مسأله 804: مغرب، هنگامی است كه سرخی طرف مشرق كه بعد از غروب آفتاب پیدا می شود، از بالای سر انسان

بگذرد.

مسأله 805: نماز مغرب و عشا، هركدام وقت مخصوص و مشتركی دارند، وقت مخصوص نماز مغرب: از اوّل مغرب است، تا وقتی كه از مغرب به اندازه خواندن سه ركعت نماز بگذرد. اگر مثلا مسافر تمام نماز عشا را سهواً در این وقت بخواند نمازش باطل است. و وقت مخصوص نماز عشا برای شخص مختار: موقعی است كه به اندازه خواندن نماز عشا، به نصف شب مانده باشد. اگر كسی عمداً تا این موقع نماز مغرب را نخواند، باید اوّل نماز عشا و بعد از آن، نماز مغرب را بخواند. و بین وقت مخصوص نماز مغرب و وقت مخصوص نماز عشا، وقت مشترك نماز مغرب و عشاست، اگر كسی در این وقت اشتباهاً نماز عشا را پیش از نماز مغرب بخواند و بعد از نماز متوجّه شود، نمازش صحیح است و باید نماز مغرب را بعد از آن، بجا آورد.

مسأله 806: وقت مخصوص و مشترك كه در مسأله پیش گفته شد، برای اشخاص فرق می كند، مثلا برای مسافر اگر به اندازه خواندن دو ركعت نماز، از اوّل ظهر بگذرد وقت مشترك می شود و برای كسی كه مسافر نیست، باید به اندازه خواندن چهار ركعت بگذرد.

مسأله 807: اگر پیش از خواندن نماز مغرب، سهواً مشغول نماز عشا شود و در بین نماز بفهمد اشتباه كرده، چنانچه تمام آنچه خوانده، یا مقداری از آن، در وقت مشترك بوده و به ركوع ركعت چهارم نرفته است، باید نیت را به نماز مغرب برگرداند و نماز را تمام كند، سپس نماز عشا را بخواند و اگر به ركوع ركعت چهارم رفته، باید نماز را تمام كند و

بعد، نماز مغرب را بخواند. امّا اگر تمام آنچه را كه خوانده در وقت مخصوص نماز مغرب بوده، نماز باطل است و باید نماز مغرب و عشا را به ترتیب انجام دهد.

مسأله 808: آخر وقت نماز عشا برای شخص مختار نصف شب است. و شب از اوّل غروب تا اذان صبح حساب می شود، نه اوّل آفتاب.

مسأله 809: آخر وقت نماز مغرب و عشا برای شخص مضطر، یا كسی كه فراموش كرده، یا خواب بوده و یا به جهت حیض نماز را تأخیر انداخته، تا اذان صبح می باشد.

مسأله 810: اگر از روی گناه، نماز عشا را تا نصف شب نخواند، بنابر احتیاط واجب، باید تا قبل از اذان صبح، بدون نیت ادا و قضا، بجا آورد.

وقت نماز صبح

مسأله 811: نزدیك اذان صبح، از طرف مشرق سفیده ای كه آن را « فجر اوّل » می گویند، رو به بالا حركت می كند، موقعی كه آن سفیده پهن شد « فجر دوم » و اوّل وقت نماز صبح است. و آخر وقت نماز صبح هنگامی است كه آفتاب بیرون می آید.

احكام وقت نماز

مسأله 812: موقعی انسان می تواند مشغول نماز شود كه یقین كند، وقت آن داخل شده است، یا دو مرد عادل یا یك نفر ثقه، یعنی كسی كه مورد اطمینان است به داخل شدن وقت خبر دهد.

مسأله 813: اگر بر اثر ابر، یا غبار یا نابینایی و یا بودن در زندان، نتواند اوّل وقت نماز، به داخل شدن وقت یقین كند، باید نماز را تأخیر بیندازد تا یقین كند وقت داخل شده است.

مسأله 814: اگر دو مرد عادل، به داخل شدن وقت خبر دهند، یا انسان یقین كند وقت نماز شده و مشغول نماز شود و در بین نماز بفهمد هنوز وقت داخل نشده، نماز او باطل است و همچنین است اگر بعد از نماز، بفهمد تمام نماز را پیش از وقت خوانده، ولی اگر در بین نماز بفهمد وقت داخل شده، یا بعد از نماز بفهمد در بین نماز، وقت داخل شده، نماز او صحیح است.

مسأله 815: اگر انسان متوجّه نباشد كه باید با یقین به داخل شدن وقت، مشغول نماز شود، چنانچه بعد از نماز بفهمد نماز را در وقت خوانده، نماز او صحیح است و اگر بفهمد تمام نماز را پیش از وقت خوانده، یا نفهمد در وقت خوانده یا پیش از وقت، نمازش باطل است، بلكه بنابر احتیاط

اگر بعد از نماز بفهمد در بین نماز، وقت داخل شده، باید دوباره آن نماز را بخواند.

مسأله 816: اگر یقین كند وقت داخل شده و مشغول نماز شود و در بین نماز شك كند كه وقت داخل شده یا نه، نماز او اشكال دارد، ولی اگر در بین نماز یقین داشته باشد كه وقت شده و شك كند آنچه را كه از نماز خوانده در وقت بوده یا نه، نمازش صحیح است.

مسأله 817: اگر وقت نماز به قدری تنگ است كه با بجا آوردن بعضی از كارهای مستحب، مقداری از نماز، بعد از وقت خوانده می شود، باید آن مستحب را بجا نیاورد، مثلا اگر با خواندن قنوت، مقداری از نماز، بعد از وقت خوانده می شود، باید قنوت نخواند.

مسأله 818: كسی كه به اندازه خواندن یك ركعت وقت دارد، باید نماز را به نیت ادا بخواند، ولی نباید عمداً نماز را تا این وقت تأخیر بیندازد.

مسأله 819: كسی كه مسافر نیست، اگر تا مغرب به اندازه خواندن پنج ركعت وقت داشته باشد، باید نماز ظهر و عصر را بخواند و اگر كمتر وقت دارد، باید فقط نماز عصر را بخواند و بعداً نماز ظهر را قضا كند. و همچنین اگر تا نصف شب به اندازه خواندن چهار ركعت وقت داشته باشد، باید نماز مغرب و عشا را بخواند و اگر كمتر وقت باشد باید فقط نماز عشا را بخواند و بعداً نماز مغرب را قضا نماید، مگر مضطر باشد كه تا اذان صبح وقت دارد.

مسأله 820: كسی كه مسافر است اگر تا مغرب، به اندازه خواندن سه ركعت وقت داشته باشد، باید نماز ظهر

و عصر را بخواند و اگر كمتر وقت دارد، باید فقط عصر را بخواند و بعداً نماز ظهر را قضا نماید. و اگر شخص مختار تا نصف شب به اندازه خواندن چهار ركعت وقت داشته باشد، باید نماز مغرب و عشا را بخواند و اگر كمتر وقت دارد، باید فقط نماز عشا را بخواند و بعداً نماز مغرب را قضا نماید و چنانچه بعد از خواندن نماز عشا، معلوم شود كه به مقدار یك ركعت یا بیشتر به نصف شب وقت مانده است، باید فوراً نماز مغرب را به نیت ادا بجا آورد.

مسأله 821: مستحب است انسان نماز را در اوّل وقت آن بخواند و در این مورد بسیار سفارش شده است. و هرچه به اوّل وقت نزدیك تر باشد بهتر است، مگر تأخیر نماز از جهتی بهتر باشد، مثلا صبر كند تا نماز را با جماعت بخواند.

مسأله 822: هرگاه انسان عذری دارد كه اگر بخواهد در اوّل وقت، نماز بخواند، ناچار است مثلا با تیمّم یا لباس نجس نماز بخواند، چنانچه بداند عذر او تا آخر وقت باقی است، می تواند در اوّل وقت، نماز بخواند، ولی اگر احتمال دهد عذر او از بین برود، باید صبر كند تا عذرش برطرف شود و چنانچه عذر او برطرف نشد، و تا آخر وقت نماز باقی است، می تواند در اوّل وقت، نماز بخواند، ولی اگر احتمال دهد عذر او از بین برود، باید صبر كند تا عذرش برطرف شود و چنانچه عذر او برطرف نشد، در آخر وقت نماز بخواند و لازم نیست به قدری صبر كند كه فقط بتواند كارهای واجب نماز را انجام

دهد، بلكه اگر برای مستحبات نماز، مانند اذان، اقامه و قنوت نیز وقت دارد، می تواند تیمّم كند و نماز را با آن مستحبات بجا آورد.

مسأله 823: كسی كه مسائل نماز، شكیات و سهویات را نمی داند و احتمال می دهد یكی از اینها در نماز پیش آید، باید برای یاد گرفتن آن، نماز را از اوّل وقت تأخیر بیندازد، ولی اگر اطمینان دارد نماز را به طور صحیح تمام می كند، می تواند در اوّل وقت مشغول نماز شود، پس اگر در نماز مسأله ای كه حكم آن را نمی دانست پیش نیاید، نماز او صحیح است و اگر مسأله ای كه حكم آن را نمی داند پیش آید، به یكی از دو طرفی كه احتمال می دهد، عمل نماید و نماز را تمام كند و بعد از نماز باید مسأله را بپرسد تا اگر نمازش باطل بوده، دوباره بخواند.

مسأله 824: اگر وقت نماز وسعت دارد و طلبكار نیز طلب خود را مطالبه می كند، در صورتی كه ممكن است، باید اوّل قرض خود را بدهد، بعد نماز بخواند. و همچنین است اگر كار واجب دیگری پیش آید كه باید فوراً آن را بجا آورد، مثلا ببیند مسجد نجس است، باید اوّل مسجد را تطهیر كند، سپس نماز بخواند و چنانچه اوّل نماز بخواند، گناه كرده ولی نماز او صحیح است.

نمازهایی كه باید به ترتیب خوانده شود

مسأله 825: انسان باید نماز عصر را بعد از نماز ظهر، و نماز عشا را بعد از نماز مغرب بخواند. و اگر عمداً نماز عصر را پیش از نماز ظهر و نماز عشا را پیش از نماز مغرب بخواند، باطل است.

مسأله 826: اگر

به نیت نماز ظهر، مشغول نماز شود و در بین نماز یادش بیاید نماز ظهر را خوانده است، نمی تواند نیت را به نماز عصر برگرداند، بلكه باید نماز را بشكند و نماز عصر را بخواند. و همچنین است نسبت به نماز مغرب و عشاء.

مسأله 827: اگر در بین نماز عصر، یقین كند نماز ظهر را نخوانده است باید نیت را به نماز ظهر برگرداند و چنانچه یادش بیاید نماز ظهر را خوانده بوده، باید نیت را به نماز عصر برگرداند و نماز او صحیح است مگر اینكه مقداری از نماز را به نحو تقیید به نیت ظهر خوانده باشد.

مسأله 828: اگر در بین نماز عصر، شك كند نماز ظهر را خوانده یا نه، باید نیت را به نماز ظهر برگرداند و نماز عصر را بعد از آن بجا آورد، ولی اگر وقت به قدری كم است كه بعد از تمام شدن نماز، مغرب می شود باید به نیت نماز عصر، نماز را تمام نماید و بنابر احتیاط نماز ظهر را در خارج وقت قضا كند.

مسأله 829: اگر در نماز عشا، پیش از ركوع ركعت چهارم، شك كند نماز مغرب را خوانده یا نه، چنانچه وقت به قدری كم است كه بعد از تمام شدن نماز، نصف شب می شود، باید به نیت عشا نماز را تمام كند و اگر بیشتر وقت دارد، باید نیت را به نماز مغرب برگرداند و نماز را سه ركعت كند، سپس نماز عشا را بخواند.

مسأله 830: اگر در نماز عشا بعد از رسیدن به ركوع ركعت چهارم، شك كند نماز مغرب را خوانده یا نه، باید نماز عشا را

تمام كند، سپس نماز مغرب را بخواند.

مسأله 831: اگر انسان نمازی را كه خوانده، احتیاطاً دوباره بخواند و در بین نماز یادش بیاید، نمازی را كه باید پیش از آن بخواند نخوانده است، نمی تواند نیت را به آن نماز برگرداند، مثلا موقعی كه نماز عصر را احتیاطاً می خواند، اگر یادش بیاید نماز ظهر را نخوانده است، نمی تواند نیت را به نماز ظهر برگرداند.

مسأله 832: برگرداندن نیت از نماز قضا به نماز ادا و از نماز مستحب به نماز واجب جایز نیست.

مسأله 833: اگر وقت نماز ادا وسعت داشته باشد، انسان می تواند در صورت امكان، در بین نماز، نیت را به نماز قضا برگرداند، مثلا اگر مشغول نماز ظهر است، در صورتی می تواند نیت را به قضای نماز صبح برگرداند كه داخل ركعت سوم نشده باشد.

نمازهای مستحب

مسأله 834: نمازهای مستحب بسیار است و آنها را « نافله » می گویند و بر خواندن نافله های شبانه روز بیشتر سفارش شده است.

مسأله 835: نافله های شبانه روز، در غیر روز جمعه سی و چهار ركعت می باشد: هشت ركعت نافله ظهر، هشت ركعت نافله عصر، چهار ركعت نافله مغرب، دو ركعت نافله عشا، یازده ركعت نافله شب و دو ركعت نافله صبح. و دو ركعت نافله عشا كه نشسته خوانده می شود، یك ركعت حساب می شود، ولی در روز جمعه بر شانزده ركعت نافله ظهر و عصر، چهار ركعت اضافه می گردد.

مسأله 836: تمام نافله ها، دو ركعت دو ركعت خوانده می شود، مانند نماز صبح.

مسأله 837: از یازده ركعت نافله شب، هشت ركعت آن باید به نیت نافله شب، دو

ركعت آن به نیت « نماز شفع » و یك ركعت آن به نیت « نماز وتر » خوانده شود. و كیفیت نافله شب بیان خواهد شد.

مسأله 838: نمازهای نافله را می شود نشسته خواند، ولی بهتر است دو ركعت نماز نافله نشسته را یك ركعت حساب كند، مثلا كسی كه می خواهد نافله ظهر را كه هشت ركعت است نشسته بخواند، بهتر است شانزده ركعت بخواند و اگر می خواهد نماز وتر را نشسته بخواند، دو نماز یك ركعتی به صورت نشسته بخواند.

مسأله 839: نافله ظهر و عصر در سفر، ساقط می شود، امّا نافله عشا را اگر به رجای مطلوبیت بخواند مانعی ندارد.

وقت نافله های یومیه

مسأله 840: نافله نماز ظهر، پیش از نماز ظهر خوانده می شود و وقت آن از اوّل ظهر است، تا موقعی كه سایه « شاخص » كه در « مسأله 800 » بیان شد، به اندازه دو هفتم آن شود، مثلا اگر طول شاخص هفت وجب باشد، هر وقت مقدار سایه ای كه بعد از ظهر، پیدا می شود به دو وجب رسید، آخر وقت نافله ظهر است.

مسأله 841: نافله نماز عصر پیش از نماز عصر، خوانده می شود و وقت آن تا موقعی است كه سایه شاخص، به چهار هفتم آن برسد.

مسأله 842: چنانچه بخواهد نافله ظهر یا نافله عصر را، بعد از وقت آن بخواند جایز است.

مسأله 843: وقت نافله مغرب، بعد از تمام شدن نماز مغرب است تا وقتی كه سرخی طرف مغرب كه بعد از غروب كردن آفتاب، در آسمان پیدا می شود از بین برود، اگرچه بی وجه نیست كه وقت آن به امتداد وقت

نماز مغرب امتداد داشته باشد، یعنی قبل از وقت مختص به نماز عشا.

مسأله 844: وقت نافله نماز عشا، بعد از تمام شدن نماز عشا، تا نصف شب است و بهتر است بعد از نماز عشا، بلافاصله خوانده شود.

مسأله 845: نافله صبح پیش از نماز صبح، خوانده می شود و وقت آن بعد از فجر اوّل است، تا وقتی كه سرخی طرف مشرق پیدا شود و معنای « فجر اوّل » در « مسأله 811 » گذشت و می توان نافله صبح را بعد از نافله شب، بلافاصله خواند.

نماز شب

مسأله 846: وقت نافله شب از نصف شب تا اذان صبح می باشد و بهتر است نزدیك اذان صبح، خوانده شود.

مسأله 847: مسافر و كسی كه برای او سخت است نافله شب را بعد از نصف شب بخواند، می تواند آن را در اوّل شب بجا آورد.

مسأله 848: نماز شب یازده ركعت است: هشت ركعت « نافله شب »، دو ركعت نماز « شَفْع » و یك ركعت نماز « وِتْر » كه هر دو ركعت، یك سلام دارد، غیر از نماز « وِتْر » كه به تنهایی، یك سلام دارد.

مسأله849: مستحب است سوره های بزرگ، در ركعت اوّل و سوره های كوتاه را در ركعت دوم بخواند و در نماز « شفع » و « وتر » سوره های « فلق »، « ناس » و « توحید » قرائت كند و یا اینكه، در همه آنها سوره (قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَدٌ) بخواند.

مسأله 850: مستحب است در قنوت نماز « وتر » برای چهل تن، از مؤمنان چنین دعا كند: « اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِفُلان » و

به جای كلمه « فلان » مؤمنی را نام ببرد و مستحب است در قنوت، هفتاد بار استغفار كند، در حالی كه دست چپ خود را بلند نموده و با دست راست، استغفار را می شمارد: « أَسْتَغْفِرُ اللّهَ رَبّی وَ أتُوبُ إلَیهِ » گرچه صد بار بهتر است. همچنین مستحب است، هفت بار بگوید: « هذا مَقامُ العائِذِ بِكَ مِنَ النَّارِ » و سیصد بار بگوید: « اَلْعَفْو » و اگر كلمات « اَلْعَفْو » را به یكدیگر متّصل كند بهتر است، و آخر كلمه را به فتحه بخواند: (اَلْعَفْوَ اَلْعَفْوَ اَلْعَفْوَ...).

نماز غُفَیله

مسأله 851: یكی از نمازهای مستحب، نماز غفیله است كه بین نماز مغرب و عشا، خوانده می شود. در ركعت اوّل آن، بعد از حمد، به جای سوره این آیه را بخواند: « وَ ذَا النُّونِ إذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیهِ فَنادی فی الظُّلُماتِ أنْ لا إلهَ إلاّ أنْتَ سُبْحانَكَ إنّی كُنْتُ مِنَ الظّالِمینَ فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّیناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ » و در ركعت دوّم، بعد از حمد به جای سوره این آیه را بخواند: « وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیب لا یعْلَمُها إلاّ هُوَ وَ یعْلَمُ ما فی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَة إلاّ یعْلَمُها وَ لا حَبَّة فی ظُلُماتِ الأرْضِ وَ لا رَطْب وَ لا یابِس إلاّ فی كِتاب مُبین » و در قنوت آن بگوید: « اللّهُمَّ إنّی أسْأَلُكَ بِمَفاتِحِ الْغَیبِ الَّتی لا یعْلَمُها إلاّ أنْتَ أنْ تُصَلِّی عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد و أنْ تَفْعَلَ بی كذا و كذا » و به جای كلمه كذا و كذا حاجتهای خود

را بگوید، سپس بگوید: « اللّهُمَّ أنْتَ وَلِی نِعْمَتی وَ القادِرُ عَلی طَلِبَتی تَعْلَمُ حاجَتی فَأسْألُكَ بِحَقِّ مُحَمَّد وَ آلِهِ عَلَیهِ وَ عَلَیهِمُ السَّلامُ لَمّا قَضَیتَها لی ».

احكام قبله

مسأله 852: خانه كعبه كه در شهر مكّه معظّمه می باشد قبله است و باید روبروی آن نماز خواند ولی كسی كه دور است، اگر طوری بایستد كه بگویند رو به قبله نماز می خواند كافیست. و همچنین است كارهای دیگری كه باید رو به قبله انجام گیرد مانند سر بریدن حیوانات.

مسأله 853: كسی كه نماز واجب را ایستاده می خواند، باید صورت، سینه، شكم و جلوی پاهای او، رو به قبله باشد. و بنابر احتیاط مستحب انگشتان پای او نیز رو به قبله باشد.

مسأله 854: كسی كه باید نشسته نماز بخواند، اگر نمی تواند به طور معمول بنشیند و در هنگام نشستن، كف پاها را بر زمین می گذارد، باید در موقع نماز صورت، سینه، شكم و بنابر احتیاط ساق پای او، رو به قبله باشد.

مسأله 855: كسی كه نمی تواند نشسته نماز بخواند، باید در حال نماز، بر پهلوی راست طوری بخوابد كه جلوی بدن او، رو به قبله باشد و اگر ممكن نیست باید بر پهلوی چپ، طوری بخوابد كه جلوی بدن او، رو به قبله باشد و اگر این نیز ممكن نباشد، باید بر پشت بخوابد، طوری كه كف پاهای او، رو به قبله باشد.

مسأله 856: نماز احتیاط، سجده و تشهّد فراموش شده و سجده سهو را، باید رو به قبله بجا آورد.

مسأله 857: نماز مستحب را می توان در حال راه رفتن و سوار بودن خواند. و اگر انسان در این دو

حال، نماز مستحب بخواند، لازم نیست رو به قبله باشد.

مسأله 858: كسی كه می خواهد نماز بخواند، باید برای پیدا كردن قبله كوشش نماید، تا یقین كند قبله كدام طرف است و می تواند به سخن دو نفر عادل یا یك نفر ثِقه، یعنی شخص مورد اطمینان، اعتماد كند.

مسأله 859: اگر نتواند به قبله یقین كند یا شخص مورد اطمینانی نباشد كه به او خبر بدهد، باید به گمانی كه از محراب مسجد مسلمانان، یا قبرهای آنان و یا از راههای دیگر پیدا می شود عمل نماید. و اگر از گفته كسی كه با قواعد علمی قبله را می شناسد، به قبله گمان پیدا كند كافی است.

مسأله 860: كسی كه گمان به قبله دارد، اگر بتواند گمان قوی تری پیدا كند نمی تواند - بنابر احتیاط واجب - به گمان خود عمل نماید، مثلا اگر از گفته شخصی گمان به قبله پیدا كند، ولی بتواند از راه دیگری گمان قوی تری پیدا كند، نباید به حرف او عمل نماید، مگر اینكه سخن او باعث اطمینان شود. و همچنین می تواند میهمان، به گفته صاحب خانه عمل كند، اگر موجب ظن باشد و ظن قوی تری ممكن نباشد، علی الاحوط.

مسأله 861: اگر برای پیدا كردن قبله وسیله ای ندارد، یا با اینكه كوشش كرده، گمانش به طرفی نمی رود، چنانچه وقت نماز وسعت دارد، بنابر احتیاط باید چهار نماز به چهار طرف بخواند، تا یقین كند یكی از آنها رو به قبله بوده، یا كمی از قبله انحراف داشته است. امّا اگر به اندازه چهار نماز وقت ندارد، باید به اندازه ای كه وقت هست نماز

بخواند، مثلا اگر فقط به اندازه یك نماز وقت دارد، باید یك نماز به هر طرفی كه می خواهد بخواند، گرچه كفایت یك نماز به یكی از آن اطراف بی وجه نمی باشد.

مسأله 862: اگر یقین یا گمان كند كه قبله در یكی از دو طرف است، بنابر احتیاط باید به هر دو طرف نماز بخواند.

مسأله 863: كسی كه باید به چند طرف نماز بخواند، اگر بخواهد دو نمازی كه مانند نماز ظهر و عصر است بخواند، باید یكی پس از دیگری خوانده شود و لازم نیست نماز اوّل را به چند طرف بخواند، بعد نماز دوم را شروع كند.

مسأله 864: كسی كه یقین به قبله ندارد، اگر بخواهد غیر از نماز، كاری كند كه باید رو به قبله انجام گیرد، مثلا بخواهد سر حیوانی را ببرد، باید به گمان عمل نماید و اگر گمان ممكن نیست به هر طرف كه انجام دهد، در صورت ضرورت اشكال ندارد.

لباس نمازگزار

پوشاندن بدن در نماز

مسأله 865: مرد باید در حال نماز، اگرچه كسی او را نبیند، عورتین خود را بپوشاند. و بهتر است از ناف تا زانو را نیز بپوشاند.

مسأله 866: زن باید در هنگام نماز، تمام بدن، حتّی سر و موی خود را بپوشاند و بنابر احتیاط مستحب كف پا را نیز بپوشاند، ولی پوشاندن صورت، به مقداری كه در وضو شسته می شود و دستها تا مچ و روی پاها تا مچ پا، لازم نیست، امّا برای آنكه یقین كند مقدار واجب را پوشانده است، بنابر احتیاط مقداری از اطراف صورت و قدری پایین تر از مچ را بپوشاند.

مسأله 867: هنگامی كه انسان، قضای سجده فراموش شده و یا

تشهّد فراموش شده را بجا می آورد، باید خود را مانند حال نماز بپوشاند. و همچنین بنابر احتیاط مستحب در موقع سجده سهو نیز خود را بپوشاند.

مسأله 868: اگر در نماز عمداً عورتش را نپوشاند، نمازش باطل است، امّا اگر با تقصیر از روی ندانستن مسأله باشد، بنابر احتیاط نماز را دوباره بخواند.

مسأله 869: اگر در بین نماز بفهمد كه عورتش پیداست، باید آن را بپوشاند و بنابر احتیاط مستحب، نماز را تمام كند و دوباره بخواند، به ویژه اگر پوشانیدن آن، احتیاج به وقت زیادی داشته باشد، ولی اگر بعد از نماز، بفهمد كه در نماز عورت او پیدا بوده، نمازش صحیح است.

مسأله 870: اگر در حال ایستاده لباسش، عورت او را می پوشاند، ولی ممكن است در حال دیگر، مثلا در حال ركوع و سجود نپوشاند، چنانچه در آن موقع عورت خود را بپوشاند، نماز او صحیح است، ولی بنابر احتیاط مستحب با آن لباس نماز نخواند.

مسأله 871: انسان می تواند در نماز، خود را به علف و برگ درختان بپوشاند، ولی بنابر احتیاط مستحب اگر چیز دیگری داشته باشد، با آنها خود را نپوشاند.

مسأله 872: انسان در حال نماز، می تواند خود را با گِل بپوشاند.

مسأله 873: اگر چیزی ندارد كه در نماز خود را با آن بپوشاند، چنانچه احتمال دهد كه پیدا می كند، بنابر اقوی نماز را تأخیر بیندازد و اگر چیزی پیدا نكرد، در آخر وقت، طبق وظیفه اش نماز بخواند.

مسأله 874: كسی كه می خواهد نماز بخواند، اگر برای پوشاندن خود، حتّی برگ درخت، علف، گل و لجن نداشته باشد و آب گل آلود، یا چاله ای نیز

نباشد كه در آن بایستد و احتمال ندهد كه تا آخر وقت، چیزی پیدا كند كه خود را با آن بپوشاند، در صورتی كه احتمال بدهد شخص محترمی او را می بیند، باید نشسته نماز بخواند و برای ركوع و سجود، مقداری خم شود كه عورتش پیدا نباشد و برای سجود، كمی بیشتر از ركوع خم گردد، مهر را بالا بیاورد و پیشانی را بر آن بگذارد. و اگر اطمینان دارد ناظر محترم او را نمی بیند، بنابر احتیاط مستحب ایستاده، دو نماز بخواند و در موقع ایستادن، جلو خود را با دست بپوشاند، در یكی از آن دو نماز، ركوع و سجود را بجا آورد و در دیگری به جای ركوع و سجود، با سر اشاره نماید، اگرچه ظاهراً یك نماز با اشاره كفایت می كند.

شرایط لباس نمازگزار

مسأله 875: لباس نمازگزار شش شرط دارد، اوّل: پاك باشد. دوم: مُباح باشد. سوم: از اجزای مُردار نباشد. چهارم: از حیوان حرام گوشت نباشد. پنجم و ششم: اگر نمازگزار مرد است، لباس او ابریشم خالص و طلاباف نباشد.

شرط اوّل

مسأله 876: لباس نمازگزار باید پاك باشد و اگر كسی عمداً با بدن یا لباس نجس نماز بخواند، نمازش باطل است.

مسأله 877: كسی كه نمی داند با بدن و لباس نجس، نماز باطل است و در جهل خود معذور است، اگر با بدن یا لباس نجس نماز بخواند، نمازش صحیح می باشد. و همچنین اگر بر اثر ندانستن مسأله، چیز نجسی را نداند نجس است و در جهل خود معذور باشد، مثلا نداند خون نجس است و با آن نماز بخواند نمازش صحیح است.

مسأله 878: اگر نداند بدن یا لباسش نجس است و بعد از نماز بفهمد نجس بوده، نماز او صحیح است.

مسأله 879: اگر فراموش كند بدن یا لباسش نجس است و در بین نماز، یا بعد از آن یادش بیاید، بنابر احتیاط باید نماز را دوباره بخواند و اگر وقت گذشته قضا نماید.

مسأله 880: كسی كه در وسعت وقت مشغول نماز است، اگر در بین نماز بدن یا لباس او نجس شود و پیش از آنكه چیزی از نماز را با نجاست بخواند، متوجّه شود كه نجس شده، یا بفهمد بدن یا لباس او نجس است و شك كند همان وقت نجس شده، یا از پیش نجس بوده، در صورتی كه آب كشیدن بدن، یا لباس، یا عوض كردن لباس و یا بیرون آوردن آن، نماز را به هم نمی زند باید در بین نماز،

بدن یا لباس را آب بكشد، یا لباس را عوض نماید و یا اگر چیز دیگری عورت او را پوشانده، لباس را بیرون آورد، ولی چنانچه اگر بدن یا لباس را آب بكشد، یا لباس را عوض كند یا بیرون آورد، نماز به هم می خورد و یا اگر لباس را بیرون آورد برهنه می ماند، باید نماز را قطع كند و با بدن و لباس پاك نماز بخواند.

مسأله 881: كسی كه در تنگی وقت مشغول نماز است، اگر در بین نماز لباس او نجس شود و پیش از آنكه چیزی از نماز را با نجاست بخواند، بفهمد كه نجس شده، یا بفهمد كه لباس او نجس است و شك كند همان وقت نجس شده و یا از پیش نجس بوده، در صورتی كه آب كشیدن، یا عوض كردن و یا بیرون آوردن لباس، نماز را به هم نمی زند و می تواند لباس را بیرون آورد، باید لباس را آب بكشد، یا عوض كند و یا اگر چیز دیگری عورت او را پوشانده، لباس را بیرون آورد و نماز را تمام كند، امّا اگر چیز دیگری عورت او را نپوشانده و لباس را نیز نمی تواند آب بكشد و یا عوض كند، باید لباس را اگر ممكن است، بیرون آورد و به دستوری كه برای برهنگان در « مسأله 874 » گفته شد نماز را تمام كند، ولی اگر لباس را آب بكشد یا عوض كند، نماز به هم می خورد و یا بر اثر سرما و مانند آن نمی تواند لباس را بیرون آورد، باید با همان حال نماز را تمام كند و

نمازش صحیح است، سپس نمازش را در لباس پاك، بنابر احتیاط مستحب قضا نماید.

مسأله 882: كسی كه در تنگی وقت مشغول نماز است، اگر در بین نماز بدن او نجس شود و پیش از آنكه چیزی از نماز را با نجاست بخواند، متوجّه شود نجس شده، یا بفهمد بدن او نجس است و شك كند همان وقت نجس شده و یا از پیش نجس بوده، در صورتی كه آب كشیدن بدن، نماز را به هم نمی زند باید آب بكشد و اگر نماز به هم می خورد، باید با همان حال نماز را تمام كند و نماز او صحیح است.

مسأله 883: كسی كه در پاك بودن بدن و یا لباس خود شك دارد، چنانچه نماز بخواند و بعد از نماز بفهمد كه بدن یا لباسش نجس بوده، نماز او صحیح است.

مسأله 884: اگر لباس را آب بكشد و یقین كند پاك شده است و با آن نماز بخواند و بعد از نماز بفهمد پاك نشده، واجب نیست نماز را دوباره بخواند، اگرچه احوط، اعاده آن است.

مسأله 885: اگر خونی در بدن و یا لباس خود ببیند و یقین كند از خونهای نجس نیست، مثلا یقین كند خون پشه است، چنانچه بعد از نماز بفهمد از خونهایی بوده كه نمی تواند با آن نماز خواند، نماز او صحیح است.

مسأله 886: اگر یقین كند خونی كه در بدن و یا لباس اوست، خون نجسی است كه نماز با آن صحیح است، مثلا یقین كند خون زخم و دملی است كه می توان با آن نماز خواند، چنانچه بعد از نماز بفهمد، خونی بوده كه نماز با آن

باطل است، نمازش صحیح می باشد.

مسأله 887: اگر نجس بودن چیزی را فراموش كند و بدن یا لباسش با رطوبت، به آن برسد و در حال فراموشی نماز بخواند و بعد از نماز یادش بیاید، نماز او صحیح است، ولی اگر بدنش با رطوبت به چیزی كه نجس بودن آن را فراموش كرده برسد و بدون اینكه خود را آب بكشد، غسل كند و نماز بخواند. چنانچه نجاستی نباشد كه با آب غسل پاك می شود، غسل و نمازش باطل است و نیز اگر جایی از اعضای وضو، با رطوبت به چیزی كه نجس بودن آن را فراموش كرده برسد و پیش از آنكه آنجا را آب بكشد، وضو بگیرد و نماز بخواند، چنانچه نجاستی نباشد كه با آب وضو پاك می شود، وضو و نمازش باطل است.

مسأله 888: كسی كه یك لباس دارد، اگر بدن و لباسش نجس شود و به اندازه آب كشیدن یكی از آنها آب داشته باشد، چنانچه بتواند لباسش را بیرون آورد، باید بدن را آب بكشد و نماز را به دستوری كه برای برهنگان در « مسأله 874 » گفته شد، بخواند و اگر بر اثر سرما و یا عذری دیگر، نتواند لباس را بیرون آورد، هركدام از بدن و یا لباس را، می تواند آب بكشد، ولی اگر مثلا نجاست یكی بول است كه اگر بخواهد با آب قلیل آب بكشد، باید دو مرتبه آب روی آن بریزد و دیگری خون است كه یك مرتبه، ریختن آب روی آن كافی است، باید آن را كه با بول نجس شده آب بكشد.

مسأله 889: كسی كه غیر از لباس نجس،

لباس دیگری ندارد، باید نماز را به دستوری كه برای برهنگان در « مسأله 874 » گفته شد بجا آورد، ولی اگر بر اثر سرما و مانند آن نمی تواند لباسش را بیرون آورد، باید با لباس نجس، نماز بخواند و نماز او صحیح است.

مسأله 890: كسی كه دو لباس دارد، اگر بداند یكی از آنها نجس است و نداند كدام یك می باشد، چنانچه وقت دارد، باید با هر دو لباس نماز بخواند، مثلا اگر می خواهد نماز ظهر و عصر بخواند، باید با هركدام یك نماز ظهر و یك نماز عصر بخواند، ولی اگر وقت تنگ است، باید نماز را به دستوری كه برای برهنگان گفته شد، بجا آورد و بنابر احتیاط مستحب، نماز را با لباس پاك قضا نماید.

شرط دوّم

مسأله 891: لباس نمازگزار، باید مُباح باشد. و كسی كه می داند پوشیدن لباس غصبی حرام است، اگر عمداً در لباس غصبی یا در لباسی كه نخ، یا تكمه و یا چیز دیگر آن غصبی است، نماز بخواند باطل است و همچنین است اگر جاهل مقصّر باشد.

مسأله 892: كسی كه می داند پوشیدن لباس غصبی حرام است، ولی نمی داند نماز را باطل می كند، اگر عمداً با لباس غصبی نماز بخواند، نمازش باطل است.

مسأله 893: اگر نداند یا فراموش كند كه لباس او غصبی است و با آن نماز بخواند، نمازش صحیح است، ولی اگر كسی خودش لباسی را غصب نماید و فراموش كند كه آن را غصب كرده است و با آن نماز بخواند، بنابر احتیاط مستحب دوباره نماز را با لباس مُباح بخواند.

مسأله 894: اگر نداند یا فراموش كند لباس

او غصبی است و در بین نماز بفهمد، چنانچه چیز دیگری عورت او را پوشانده است و می تواند فوراً یا بدون اینكه موالات، یعنی پی در پی بودن نماز، به هم بخورد لباس غصبی را بیرون آورد، باید آن را بیرون آورد و نمازش صحیح است. و اگر چیز دیگری عورت او را نپوشانده، یا نمی تواند لباس غصبی را فوراً بیرون آورد و یا اگر بیرون آورد پی در پی بودن نماز بهم می خورد، در صورتی كه حتّی به مقدار یك ركعت وقت داشته باشد، باید نماز را قطع كند و با لباس غیر غصبی، نماز بخواند و اگر به این مقدار وقت ندارد، باید در حال نماز، لباس را بیرون آورد و به دستور نماز برهنگان كه در « مسأله 874 » بیان شد، نماز را تمام نماید.

مسأله 895: اگر كسی برای حفظ جانش با لباس غصبی نماز بخواند و یا مثلا برای اینكه دزد لباس غصبی را نبرد با آن نماز بخواند، نمازش صحیح است.

مسأله 896: اگر كسی با عین پولی كه خمس یا زكات آن را نداده لباس بخرد، نماز خواندن در آن لباس اشكال دارد.

شرط سوم

مسأله 897: لباس نمازگزار، باید از اجزای حیوان مرده ای كه خون جهنده دارد، یعنی حیوانی كه اگر رگش را ببرند، خون از آن جستن می كند نباشد، بلكه اگر از حیوان مرده ای كه مانند ماهی و مار، خون جهنده ندارد لباس تهیه كنند، بنابر احتیاط واجب، با آن نماز نخواند.

مسأله 898: هرگاه چیزی از مردار، مانند گوشت و پوست آن كه روح داشته همراه نمازگزار باشد، اگرچه لباس او نباشد، بنابر

احتیاط نمازش باطل است.

مسأله 899: اگر چیزی از مردار حلال گوشت، مانند مو و پشم كه روح ندارد، همراه نماز گزار باشد و یا با لباسی كه از آن تهیه شده نماز بخواند، نماز صحیح است.

شرط چهارم

مسأله 900: لباس نمازگزار باید از اجزای حیوان حرام گوشت نباشد و اگر مویی از آن همراه نمازگزار باشد، نماز او باطل است.

مسأله 901: اگر آب دهان، یا بینی و یا رطوبت دیگری از حیوان حرام گوشت مانند گربه، بر بدن یا لباس نمازگزار باشد، چنانچه تَر باشد نماز با آن لباس باطل است و اگر خشك شده و عین آن برطرف شده باشد، نماز صحیح خواهد بود.

مسأله 902: اگر مو، عرق و آب دهان كسی، بر بدن یا لباس نمازگزار باشد اشكال ندارد. و همچنین است اگر مروارید، موم و عسل همراه او باشد.

مسأله 903: اگر شك داشته باشد كه لباسی از مو، یا پشم یا كرك حیوان حلال گوشت است یا حرام گوشت و در كشورهای اسلامی تهیه شده باشد جایز است كه با آن نماز بخواند.

مسأله 904: صدف از حیوانات حرام گوشت است، ولی اگر انسان احتمال دهد كه تكمه صدفی و مانند آن، از حیوان باشد، جایز است با آن نماز بخواند.

مسأله 905: پوشیدن خز خالص در نماز اشكال ندارد، و همچنین است سنجاب.

مسأله 906: اگر با لباسی كه از اجزاء حیوان حرام گوشت بافته شده است نماز بخواند، بنابر احتیاط واجب نماز او باطل است در صورتی كه جاهل مقصر نسبت به حكم یا موضوع بوده و همچنین است اگر نسیاناً در لباس نجسی كه از حیوان حرام گوشت باشد نماز بخواند.

شرط پنجم

مسأله 907: پوشیدن لباس طلاباف برای مرد، حرام و نماز با آن باطل است، ولی برای زن در نماز و غیر نماز اشكال ندارد.

مسأله 908: زینت كردن به طلا، مثل آویختن زنجیر طلا به سینه، انگشتر طلا به

دست كردن و بستن ساعت مچی طلا، برای مرد حرام و نماز خواندن با آن باطل است. و واجب است مرد از عینك طلا نیز استفاده نكند، ولی زینت كردن به طلا، برای زن در نماز و غیر نماز اشكال ندارد.

مسأله 909: اگر مردی فراموش كند، انگشتر یا لباسش از طلاست و یا شك داشته باشد و با آن نماز بخواند، نمازش صحیح است و همچنین اگر جاهل قاصر باشد، ولی در صورت شك، فحص و بررسی لازم است. و همچنین در سایر مسائل باید فحص كند، مگر مواردی كه شارع استثنا فرموده است.

شرط ششم

مسأله 910: لباس مرد نمازگزار، باید ابریشم خالص نباشد و در غیر نماز نیز پوشیدن آن برای مرد حرام است، امّا عرقچین، بند شلوار و مانند آن، از چیزهایی كه نماز در آن به تنهایی تمام نمی شود، خلاف احتیاط است.

مسأله 911: اگر آستر تمام لباس، یا آستر مقداری از آن، ابریشم خالص باشد، پوشیدن آن برای مرد حرام و نماز با آن باطل است.

مسأله 912: لباسی را كه نمی داند از ابریشم خالص است یا چیز دیگر، اگر در نماز بپوشد اشكال ندارد.

مسأله 913: دستمال ابریشمی و مانند آن، اگر در جیب مرد باشد اشكال ندارد و نماز را باطل نمی كند.

مسأله 914: پوشیدن لباس ابریشمی برای زن، در نماز و غیر نماز اشكال ندارد.

مسأله 915: پوشیدن لباس غصبی، ابریشمی خالص، طلا باف و لباسی كه از مردار تهیه شده، در حال ناچاری اشكال ندارد و می تواند با این لباسها نماز بخواند، ولی اگر ناچار نیست لباس بپوشد، باید به دستوری كه در « مسأله 874 » برای برهنگان

گفته شد نماز بخواند.

چند مسأله

مسأله 916: اگر چیزی ندارد كه در نماز، عورت خود را با آن بپوشاند، واجب است اگرچه با كرایه یا خرید باشد تهیه نماید، ولی اگر تهیه آن به قدری پول لازم دارد كه نسبت به دارایی او زیاد است، یا اگر پول را برای لباس مصرف كند به حال او ضرر دارد، یا موجب عسر و حرج است، باید به دستوری كه برای برهنگان در « مسأله 874 » گفته شد، نماز بخواند.

مسأله 917: كسی كه لباس ندارد، اگر دیگری لباس به او ببخشد یا عاریه دهد، چنانچه قبول كردن آن برای او مشقّت نداشته باشد، باید قبول كند، بلكه اگر عاریه كردن یا طلب بخشش برای او سخت نیست، از كسی كه لباس دارد، طلب بخشش یا عاریه نماید.

مسأله 918: پوشیدن لباسی كه پارچه، یا رنگ و یا دوخت آن، برای كسی كه می خواهد آن را بپوشد معمول نیست، مانند اینكه اهل علم، لباس نظامی بپوشد، احتیاط واجب ترك آن است، ولی اگر با آن لباس نماز بخواند اشكال ندارد.

مسأله 919: بنابر احتیاط، مرد لباس زنانه و زن لباس مردانه به طور دائم نپوشد ولی اگر با آن لباس نماز بخواند اشكال ندارد و اگر موقت لباس دیگری را بپوشند اشكال ندارد.

مسأله 920: كسی كه باید خوابیده نماز بخواند، اگر برهنه باشد و لحاف او نجس، یا ابریشم خالص و یا از اجزای حیوان حرام گوشت باشد، باید در نماز، اگر پوشیدن صدق نماید، خود را با آن نپوشاند.

مواردی كه لازم نیست بدن و لباس نمازگزار پاك باشد

مسأله 921: در سه صورت كه تفصیل آن بیان خواهد شد،

اگر بدن یا لباس نمازگزار نجس باشد، نماز او صحیح است، اوّل: بر اثر زخم یا جراحت و یا دملی كه در بدن اوست، لباس یا بدنش به خون آلوده شده باشد. دوم: بدن یا لباس او، به مقدار كمتر از درهم به خون آلوده باشد - و مقدار درهم بنابراحتیاط واجب مقدار بند انگشت سبابه است - سوم: ناچار باشد با بدن یا لباس نجس نماز بخواند.

مسأله 922: اگر فقط لباس نمازگزار نجس باشد، در دو صورت نماز او صحیح است، اوّل: لباسهای كوچك او، مانند جوراب و عرقچین نجس باشد. دوم: لباس زنی كه پرستار پسر بچّه خود می باشد و با بول او، لباسش نجس شده باشد. و احكام و شرایط آن بیان خواهد شد.

مسأله 923: اگر در بدن یا لباس نمازگزار، خون زخم، یا جراحت و یا دمل باشد، چنانچه آب كشیدن بدن، یا لباس و یا عوض كردن لباس برای او سخت است، تا وقتی كه زخم، یا جراحت و یا دمل خوب نشده است، می تواند با آن خون نماز بخواند. و همچنین است اگر چركی كه با خون بیرون آمده یا دوایی كه روی زخم گذاشته اند و نجس شده، در بدن یا لباس او باشد.

مسأله 924: اگر خون بریدگی و زخم مختصری كه به زودی خوب می شود و شستن آن آسان است، در بدن یا لباس نمازگزار باشد، باید آن را تطهیر نماید علی الاحوط.

مسأله 925: اگر جایی از بدن یا لباس كه از زخم فاصله دارد، به رطوبت زخم نجس شود، جایز نیست با آن نماز بخواند، ولی مقداری از بدن یا لباس كه معمولا

با رطوبت زخم آلوده می شود، نماز خواندن با آن مانعی ندارد.

مسأله 926: اگر از زخمی كه در دهان و بینی و مانند آن است، خونی به بدن یا لباس برسد، بنابر احتیاط واجب با آن نماز نخواند. و لكن با خون بواسیر، در صورتی كه دانه هایش بیرون باشد یا نباشد، می توان نماز خواند.

مسأله 927: كسی كه بدنش زخم است، اگر در بدن یا لباس خود خونی ببیند و نداند از زخم است یا خون دیگر، جایز است با آن نماز بخواند.

مسأله 928: اگر چند زخم در بدن باشد و به اندازه ای نزدیك به هم باشد كه یك زخم حساب شود، تا وقتی همه خوب نشده است، نماز خواندن با خون آن اشكال ندارد، ولی اگر به قدری از هم دور باشد كه هر كدام، یك زخم حساب شود، هركدام كه خوب شد، باید برای نماز، بدن و لباس را از خون آن آب بكشد.

مسأله 929: اگر مقدار بسیار كمی خون حیض، یا نفاس، یا استحاضه، یا خون سگ، یا خوك، یا كافر و یا مردار، در بدن یا لباس نمازگزار باشد، نماز او بنابر احتیاط باطل است و همچنین است خون حیوان حرام گوشت بنابر احتیاط، ولی خونهای دیگر مانند خون بدن انسان یا خون حیوان حلال گوشت، اگرچه در چند جای بدن و لباس باشد، در صورتی كه روی هم كمتر از درهم باشد كه تقریباً به اندازه یك اشرفی می شود، نماز خواندن با آن اشكال ندارد.

مسأله 930: خونی كه به لباس بی آستر و به پشت آن برسد، اگر لباس نازك باشد، یك خون حساب می شود، ولی

اگر پشت آن جدا حساب شود، باید هركدام را جدا به شمار آورد، پس اگر خونی كه در پشت و روی لباس است، روی هم كمتر از درهم باشد، نماز با آن صحیح و اگر بیشتر باشد، نماز با آن باطل است.

مسأله 931: اگر خون، روی لباسی كه آستر دارد بریزد و به آستر آن برسد و یا به آستر بریزد و روی لباس خونی شود، باید هر كدام را جدا حساب نمود، پس اگر خون روی لباس و آستر، كمتر از درهم باشد، نماز با آن صحیح و اگر بیشتر باشد، نماز باطل است.

مسأله 932: اگر خون بدن یا لباس، كمتر از درهم باشد و رطوبتی به آن برسد، در صورتی كه خون و رطوبتی كه به آن رسیده به اندازه درهم یا بیشتر شود و اطراف را آلوده كند، نماز با آن باطل است. و اگر رطوبت و خون به اندازه دِرهم نشود، بنابر احتیاط مستحب نماز خواندن با آن اشكال دارد.

مسأله 933: اگر بدن یا لباس، خونی نشود ولی بر اثر رسیدن به خون نجس شود، اگرچه مقداری كه نجس شده كمتر از درهم باشد، بنابر احتیاط مستحب با آن نماز نخواند.

مسأله 934: اگر خونی كه در بدن یا لباس است، كمتر از درهم باشد و نجاست دیگری به آن برسد، مثلا یك قطره بول روی آن بریزد، نماز خواندن با آن جایز نیست.

مسأله 935: اگر لباسهای كوچك نمازگزار، مانند عرقچین و جوراب كه نمی شود با آن عورت را پوشاند نجس باشد، چنانچه از مردار و حیوان حرام گوشت درست نشده باشد، نماز با آن صحیح است. و همچنین اگر با

انگشتر نجس، نماز بخواند اشكال ندارد.

مسأله 936: جایز است كه چیز نجس، مانند دستمال، كلید و چاقوی نجس، همراه نمازگزار باشد.

مسأله 937: زنی كه پرستار پسر بچّه خود می باشد و با بول او لباسش نجس شده و بیشتر از یك لباس ندارد، چنانچه نتواند لباس دیگری بخرد، یا كرایه و یا عاریه نماید و هر شبانه روزی یك مرتبه لباس خود را آب بكشد، اگرچه تا روز دیگر لباسش با بول بچّه نجس شود، می تواند با آن لباس نماز بخواند. ولی بهتر است لباس خود را طرف عصر، برای نماز ظهر و عصر آب بكشد. و اگر بیشتر از یك لباس دارد، ولی ناچار است همه آنها را بپوشد، چنانچه شبانه روزی یك مرتبه همه آنها را آب بكشد كافی است.

مسأله 938: لباس پرستار بچّه، چنانچه به بول دختر بچّه یا پسر بچّه ای كه از خودش نیست نجس شود، اگر روزی یك مرتبه آن را آب بكشد و نتواند لباس دیگری تهیه كند، می تواند با آن نماز بخواند.

مستحبّات لباس نمازگزار

مسأله 939: چند چیز در لباس نمازگزار، مستحب است، از جمله: بستن عمامه با تحت الحنك، پوشیدن عبا، لباس سفید و پاكیزه ترین لباسها، استعمال بوی خوش و انگشتر عقیق در دست نمودن.

مكروهات لباس نمازگزار

مسأله 940: چند چیز در لباس نمازگزار مكروه است، از جمله: پوشیدن لباس سیاه (مگر از برای عزای معصومین (علیهم السلام) كه مستحب می باشد)، لباسهای چرك، تنگ، لباس شرابخوار، لباس كسی كه از نجاست پرهیز نمی كند و لباسی كه دارای نقش و عكس است، باز بودن تكمه های لباس و به دست كردن انگشتری كه نقش صورت دارد.

مكان نمازگزار

مسأله 941: مكان نمازگزار نُه شرط دارد، اوّل: مُباح باشد. دوم: بی حركت باشد. سوم: بتواند نماز را در آن مكان تمام كند. چهارم: ماندن در آن مكان حرام نباشد. پنجم: ایستادن یا نشستن بر آن حرام نباشد. ششم: بتواند قیام، ركوع و سجود را انجام دهد. هفتم: جلوتر یا مساوی با مرقد معصوم (علیه السلام) نباشد. هشتم: مكان نجس مرطوب نباشد. نهم: جای پیشانی برابر با زانوها و سر انگشتان پا باشد.

شرط اوّل

مسأله 942: باید مكان مُباح باشد، پس كسی كه در ملك غصبی نماز می خواند، اگرچه روی فرش، تخت و مانند آن باشد، نمازش باطل است، ولی نماز خواندن در زیر سقف غصبی و خیمه غصبی چنانچه عرفاً تصرّف در غصب نباشد اشكال ندارد.

مسأله 943: نماز خواندن در ملكی كه منفعت آن مال دیگری است، بدون اجازه او باطل می باشد، مثلا در خانه اجاره ای اگر صاحب خانه یا دیگری، بدون اجازه مستأجر نماز بخواند نمازش باطل است. و همچنین است اگر در ملكی كه دیگری در آن حقّی دارد نماز بخواند، مثلا اگر میت وصیت كرده باشد كه ثلث مال او را به مصرفی برسانند، تا وقتی ثلث را جدا نكنند، نمی شود در آن نماز خواند.

مسأله 944: كسی كه در مسجد نشسته، اگر دیگری جای او را غصب كند و در آنجا نماز بخواند، نمازش اشكال دارد.

مسأله 945: اگر در جایی كه نمی داند غصبی است، نماز بخواند و بعد از نماز بفهمد، یا در جایی كه غصبی بودن آن را فراموش كرده نماز بخواند و بعد از نماز یادش بیاید، نماز او صحیح است، ولی كسی كه خودش

جایی را غصب كرده، اگر فراموش كند و در آنجا نماز بخواند اگرچه حكم به بطلان نمازش نمی توان كرد، امّا بنابر احتیاط، به آن نماز اكتفا ننموده و در جای دیگر، دوباره آن را بخواند.

مسأله 946: اگر بداند جایی غصبی است، ولی نداند در جای غصبی نماز باطل است و در آنجا نماز بخواند، چنانچه جاهل مقصّر باشد نماز او باطل است.

مسأله 947: كسی كه ناچار است نماز واجب را سواره بخواند، چنانچه حیوان سواری، یا زین و یا حتّی نعل آن غصبی باشد نماز او باطل است. و همچنین است اگر بخواهد بر روی آن حیوان نماز مستحب بخواند.

مسأله 948: كسی كه در ملكی با دیگری شریك است، اگر سهم او جدا نباشد، بدون اجازه شریكش نمی تواند در آن ملك تصرّف كند و نماز بخواند، مگر در قسمتی كه عرفاً سهم او باشد.

مسأله 949: اگر با عین پولی كه خمس و زكات آن را نداده، ملكی بخرد، تصرف او در آن ملك حرام و نمازش در آن اشكال دارد.

مسأله 950: اگر صاحب ملك به زبان، اجازه نماز خواندن بدهد و انسان بداند قلباً راضی نیست، نماز خواندن در ملك او باطل است. و اگر اجازه ندهد و انسان یقین كند قلباً راضی است، نماز صحیح می باشد.

مسأله 951: تصرّف در ملك میتی كه خمس یا زكات بدهكار است، حرام و نماز در آن اشكال دارد، ولی اگر بدهی او را بدهند یا ضامن شوند كه ادا نمایند، تصّرف و نماز، در ملك او اشكال ندارد.

مسأله 952: تصّرف در ملك میتی كه به مردم بدهكار است، حرام و نماز در آن اشكال دارد،

ولی اگر ضامن شوند كه قرضهای او را بپردازند، یا اینكه طلبكارها و وصی میت و یا طلبكارها و حاكم شرع اجازه بدهند، تصّرف و نماز در ملك او اشكال ندارد.

مسأله 953: اگر میت قرض نداشته باشد، ولی بعضی از ورثه او صغیر، یا دیوانه و یا غایب باشند، تصرّف در ملك او حرام و نماز در آن باطل است، مگر با اجازه ولی یا آن مقدار از تصّرف در ملك بقیه ورثه با اجازه آنها كه عرفاً تصّرف در ملك قاصرین حساب نشود.

مسأله 954: نماز خواندن در مسافرخانه، حمّام و مانند آن كه برای واردین آماده شده اشكال ندارد، زیرا به رضایت او اطمینان دارد، ولی در غیر این موارد، در صورتی می شود نماز خواند كه مالك آن اجازه بدهد، یا حرفی بزند كه معلوم شود برای نماز خواندن اذن داده است، مثلا به كسی اجازه دهد: در ملك او بنشیند و بخوابد، كه از آن فهمیده می شود برای نماز خواندن نیز اذن داده است.

شرط دوم

مسأله 955: مكان نمازگزار باید ثابت و بی حركت باشد. و اگر بر اثر تنگی وقت یا به جهت دیگر، ناچار باشد در جایی كه حركت دارد، مانند اتومبیل، كشتی و قطار نماز بخواند، به قدری كه ممكن است، باید در حال حركت چنانچه استقرار بدن از بین برود، چیزی نخواند، البتّه اگر موالات و پی در پی بودن نماز از بین نرود. امّا اگر موالات نماز بر هم بخورد، در حال حركت نماز خود را بخواند. و اگر وسیله از قبله، به طرف دیگری حركت كند، باید به طرف قبله برگردد.

مسأله 956: نماز خواندن در اتومبیل،

كشتی، قطار و مانند آن، وقتی ایستاده است، مانعی ندارد.

مسأله 957: روی خرمن گندم، جو و مانند آن چنانچه نمی شود بی حركت ماند، نماز باطل است.

شرط سوم

مسأله 958: باید بر اتمام نماز قدرت داشته باشد، پس در جایی كه بر اثر باد، یا باران و یا زیادی جمعیت، انسان اطمینان دارد كه نمی تواند نماز را تمام كند، نباید نماز را شروع نماید، ولی چنانچه شك دارد و احتمال می دهد كه بتواند نماز را تمام كند، می تواند نماز را شروع نماید و اگر نماز تمام شد صحیح خواهد بود.

شرط چهارم

مسأله 959: در جایی كه ماندن در آن مكان حرام است، مثلا زیر سقفی كه نزدیك است خراب شود، نماز نخواند.

شرط پنجم

مسأله 960: روی چیزی كه ایستادن و نشستن روی آن حرام است، مانند فرشی كه اسم خدا بر آن نوشته شده، نماز نخواند.

شرط ششم

مسأله 961: در جایی كه سقف آن كوتاه است و نمی تواند در آنجا راست بایستد، یا به اندازه ای كوچك است كه جای ركوع و سجود ندارد، نماز نخواند و اگر ناچار شود كه در چنین جایی نماز بخواند، باید به قدری كه ممكن است قیام، ركوع و سجود را بجا آورد.

شرط هفتم

مسأله 962: جلوتر از قبر مطهّر پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) و ائمه معصومین (علیهم السلام) و همچنین بنابر احتیاط واجب مساوی با آن، نماز نخواند.

مسأله 963: اگر در نماز، چیزی مانند دیوار، بین او و قبر مطهّر باشد كه بی احترامی نشود اشكال ندارد، ولی فاصله شدن صندوق شریف، ضریح و پارچه ای كه روی آن افتاده، كافی نیست.

شرط هشتم

مسأله 964: اگر مكان نمازگزار نجس است، طوری تَر نباشد كه رطوبت آن به بدن یا لباس او برسد، ولی جای پیشانی، اصلا نباید نجس باشد و اگر نجس و خشك بود، نماز باطل است. و بنابر احتیاط مستحب، مكان نمازگزار اصلا نجس نباشد.

شرط نهم

مسأله 965: جای پیشانی نمازگزار، از جای زانوها و سرانگشتان پای او، بیش از چهار انگشت بسته، بالاتر یا پایین تر نباشد، و تفصیل این مسأله در احكام سجده بیان می شود.

چند مسأله

مسأله 966: لازم نیست در غیر نماز جماعت، زن در حال نماز عقب تر از مرد بایستد. و همچنین لازم نیست جای سجده او از جای ایستادن مرد، كمی عقب تر باشد، اگرچه بهتر است.

مسأله 967: مكروه است زن، برابر مرد یا جلوتر از او بایستد و با هم وارد نماز شوند، اگر چنین شد واجب نیست كه نماز را دوباره بخوانند. و همچنین كسی كه بعد مشغول نماز شده، واجب نیست نمازش را دوباره بخواند.

مسأله 968: اگر بین مرد و زن، دیوار یا پرده و یا چیز دیگری باشد كه یكدیگر را نبینند، یا بین آنان حداقل ده ذراع كه تقریباً پنج متر می شود فاصله باشد و یا مكان یكی از آنان، به قدری بلند باشد كه نگویند زن جلوتر از مرد یا برابر او ایستاده است، كراهت ندارد.

مسأله 969: بودن مرد و زن نامحرم، در اطاقی كه كسی در آنجا نیست و كسی نیز نمی تواند وارد شود حرام است، و بنابر احتیاط واجب، نماز در آنجا صحیح نیست، ولی اگر یكی از آنها مشغول نماز باشد و دیگری كه با او نامحرم است وارد شود نماز او اشكال ندارد.

مسأله 970: نماز خواندن، در جایی كه تار و مانند آن استعمال می كنند، در صورتی كه مصداق اعانت بر اثم عرفاً نباشد اشكال ندارد.

مسأله 971: بنابر احتیاط مستحب داخل خانه كعبه و بر بام آن، نماز واجب نخواند.

مسأله 972:

خواندن نماز مستحب در خانه كعبه و بر بام آن اشكال ندارد، بلكه مستحب است درون كعبه، مقابل هر ركنی، دو ركعت نماز بخواند.

مستحبات مكان نماز

مسأله 973: در شرع مقدّس اسلام، بسیار سفارش شده كه نماز را، در مسجد بخوانند. و بهتر از همه مسجدها: « مسجدالحرام » است، سپس « مسجد پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) » سپس « مسجد كوفه » سپس مسجد « بیت المقدس » سپس مسجد جامع هر شهر، سپس مسجد محلّه و سپس مسجد بازار.

مسأله 974: برای زنها، نماز خواندن در خانه بهتر است، ولی اگر بتوانند كاملا خود را از نامحرم حفظ كنند، بهتر است در مسجد نماز بخوانند.

مسأله 975: نماز در حرم امامان (علیه السلام) مستحب، بلكه بهتر از مسجد است. و نماز در حرم مطهّر حضرت امیرمؤمنان (علیه السلام) برابر با دویست هزار نماز است. و نماز نزد قبر حضرت امام حسین (علیه السلام) هر ركعتش، برابر است با هزار حج، هزار عمره، هزار برده آزاد كردن و هزار مرتبه جهاد كردن در ركاب پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم).

مسأله 976: زیاد رفتن به مسجد و رفتن در مسجدی كه نمازگزار ندارد، مستحب است.

مسأله 977: همسایه مسجد اگر عذری نداشته باشد، مكروه است در غیر مسجد نماز بخواند.

مسأله 978: مستحب است انسان، با كسی كه در مسجد حاضر نمی شود، غذا نخورد، در كارها با او مشورت نكند، همسایه او نشود، از او زن نگیرد و به او زن ندهد.

مكروهات مكان نماز

مسأله 979: نماز خواندن، در چند جا، مكروه است، از جمله: حمّام، زمین نمكزار، در مقابل انسان، مقابل دری كه باز است، در جاده، خیابان و كوچه اگر برای كسانی كه عبور می كنند زحمت نباشد و چنانچه زحمت باشد حرام و بنابر احتیاط واجب نماز را اعاده كند، مقابل

آتش و چراغ، در آشپزخانه و هرجا كه كوره آتش باشد، مقابل چاه و چاله ای كه محل بول باشد، روبروی عكس و مجسمه چیزی كه روح دارد، مگر روی آن پرده بكشند، در اطاقی كه شخص جنب در آن باشد، در جایی كه عكس باشد اگرچه روبروی نمازگزار نباشد، مقابل قبر، روی قبر، بین دو قبر و در قبرستان.

مسأله 980: كسی كه در محل عبور مردم یا روبروی كسی نماز می خواند، مستحب است جلوی خود چیزی بگذارد و اگر چوب یا ریسمانی باشد كافی است.

احكام مسجد

مسأله 981: نجس كردن زمین، سقف، بام و طرف داخل دیوار مسجد حرام است. و هر كسی بفهمد نجس شده، باید فوراً نجاست آن را برطرف كند. و بنابر احتیاط واجب طرف بیرون دیوار مسجد را نیز نجس نكنند و اگر نجس شود، نجاستش را برطرف نمایند.

مسأله 982: اگر نتواند مسجد را تطهیر نماید، یا كمك لازم داشته باشد و پیدا نكند، تطهیر مسجد بر او واجب نیست، ولی بنابر احتیاط واجب، باید به كسی كه می تواند تطهیر كند اطّلاع دهد.

مسأله 983: اگر جایی از مسجد نجس شود كه تطهیر آن بدون كندن ممكن نیست، باید آنجا را بكنند. و اگر تطهیر آن متوقّف باشد بر خراب كردن مقدار كمی از آن، جایز است آن مقدار كم را خراب نمایند و اگر چیزی مانند آجر مسجد، نجس شود در صورتی كه ممكن باشد، باید بعد از آب كشیدن، به جای اوّلش بگذارند.

مسأله 984: اگر مسجدی را غصب كنند و به جای آن خانه و مانند آن بسازند یا طوری خراب شود كه نماز خواندن در آن ممكن

نباشد، بنابر احتیاط نجس كردن آن حرام و تطهیر آن واجب است. مگر از مسجد بودن به كلّی خارج شود، در این صورت احكام مسجد را ندارد.

مسأله 985: نجس كردن حرم امامان (علیهم السلام) حرام است و چنانچه نجس شود، تطهیر آن واجب می باشد.

مسأله 986: اگر حصیر مسجد نجس شود، باید آن را آب كشید، ولی اگر با آب كشیدن خراب می شود و بریدن جای نجس بهتر است، باید آن را برید.

مسأله 987: بردن عین نجس، مانند خون در مسجد، اگر بی احترامی به مسجد باشد حرام است، بلكه بنابر احتیاط مستحب اگر بی احترامی نیز نباشد، عین نجس را در مسجد نبرند، ولی بردن چیزی كه نجس شده، در صورتی حرام است كه بی احترامی به مسجد باشد.

مسأله 988: اگر مسجد را برای روضه خوانی، چادر بزنند و فرش كنند و سیاهی بكوبند و اسباب چای در آن ببرند، در صورتی كه این كارها به مسجد ضرر نرساند و مانع نماز خواندن نشود، اشكال ندارد.

مسأله 989: بنابر احتیاط نباید مسجد را به طلا زینت نمود، ولی نسبت به حرم امامان معصوم (علیهم السلام) اشكال ندارد. و بنابر احتیاط، نباید عكس مجسمه روح دار باشد امّا چیزهایی مانند گل و بوته مكروه است.

مسأله 990: اگر مسجد خراب شود، نمی توان آن را فروخت، یا داخل ملك و جاده نمود.

مسأله 991: فروختن در، پنجره و چیزهای دیگر مسجد، حرام است و اگر مسجد خراب شود، باید آن را با اذن متولی شرعی صرف تعمیر همان مسجد كنند و چنانچه به درد آن مسجد نخورد، باید در مسجد دیگری مصرف شود، ولی اگر برای مسجدهای

دیگر نیز مفید نباشد، می توانند آن را بفروشند و پول آن را اگر ممكن است، صرف تعمیر همان مسجد كنند وگرنه برای تعمیر مسجد دیگری مصرف نمایند.

مسأله 992: ساختن مسجد و تعمیر مسجدی كه نزدیك به خرابی می باشد، مستحب است و اگر مسجد طوری خراب شود كه تعمیر آن ممكن نباشد، می توانند آن را خراب كنند و دوباره بسازند، بلكه می توانند مسجدی را كه خراب نشده، برای توسعه و احتیاج مردم خراب كنند و بزرگتر بسازند.

اذان و اقامه

مسأله 993: تمیز كردن مسجد و روشن كردن چراغ در آن مستحب است و كسی كه می خواهد مسجد برود مستحب است، خود را خوشبو كند، لباس پاكیزه و قیمتی بپوشد، ته كفش خود را بررسی نماید كه نجاستی، به آن نباشد، و موقع داخل شدن به مسجد، اوّل پای راست و هنگام بیرون آمدن، اوّل پای چپ را بگذارد و همچنین مستحب است، از همه زودتر به مسجد آید و از همه دیرتر، از مسجد بیرون رود.

مسأله 994: وقتی انسان وارد مسجد می شود، مستحب است دو ركعت نماز، به قصد تحیت و احترام مسجد بخواند و اگر نماز واجب یا مستحب دیگری نیز بخواند، كافی است.

مسأله 995: خوابیدن در مسجد اگر ناچار نباشد، صحبت كردن در مورد كارهای دنیا، مشغول صنعت شدن و خواندن شعری كه نصیحت و مانند آن نباشد مكروه است. و همچنین مكروه است آب دهان، بینی و اخلاط سینه را، در مسجد بیندازد، یا گمشده ای را طلب كند و یا صدای خود را بلند نمایند، اما بلند كردن صدا برای اذان مانعی ندارد.

مسأله 996: راه دادن بچّه و

دیوانه به مسجد مكروه است و كسی كه پیاز، سیر و مانند آن خورده كه بوی دهانش، مردم را اذیت می كند، مكروه است به مسجد برود.

احكام اذان و اقامه

مسأله 997: بر مرد و زن، مستحب است، پیش از نمازهای واجب یومیه « اذان » و همچنین « اقامه » بگویند، بلكه ترك اقامه سزاوار نیست، ولی پیش از نمازهای واجب غیر یومیه مانند نماز آیات، مستحب است سه مرتبه بگویند: « الصَّلاة ».

مسأله 998: اذان بیست جمله است: « اللّهُ أَكْبَر » چهار مرتبه، « أشْهَدُ أنْ لا إلهَ إلاّ اللّه »، « أشْهَدُ أنّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّه »، « أشْهَدُ أنَّ عَلِیاً وَلی اللّه »، « حَی عَلَی الصَّلاةِ »، « حَی عَلَی الْفَلاحِ »، « حَی عَلی خَیرِ الْعَمَلِ »، « اللّهُ أكْبَر »، « لا إلهَ إلاّ اللّه » هر یك دو مرتبه.

مسأله 999: اقامه نوزده جمله است، كه دو مرتبه « اللّهُ أكْبَر » از اوّل اذان و یك مرتبه « لا إلهَ إلاّ اللّه » از آخر آن كم می شود و بعد از گفتن « حَی عَلی خَیرِالْعَمَل » دو مرتبه « قَدْ قامَتِ الصَّلاة » اضافه می گردد.

مسأله 1000: « أشْهَدُ أنَّ عَلِیاً وَلی اللّه » جزو اذان و اقامه است. و در بعضی از روایات به آن اشاره شده است.

ترجمه اذان و اقامه

« اللّهُ أكْبَر »: خدای متعال از هر چیز بزرگتر است. « أشْهَدُ أنْ لا إلهَ إلاّ اللّه »: شهادت می دهم جز خدای یكتا و بی همتا، خدای دیگری نیست. « أشْهَدُ أنَّ مُحَمّداً رَسُولُ اللّه »: شهادت می دهم حضرت محمّد بن عبداللّه (صلی الله علیه وآله وسلم) پیامبر و فرستاده خداست. « أشْهَدُ أنَّ عَلِیاً أمیرَالْمُؤْمِنینَ وَلِی اللّه »: شهادت می دهم حضرت علی (علیه السلام) امیرالمؤمنین و ولی خدا است. «

حَی عَلی الصَّلاة »: بشتاب برای نماز. « حَی عَلَی الفَلاحِ »: بشتاب برای رستگاری. « حَی عَلی خَیرِالْعَمَل »: بشتاب برای بهترین كارها. « قَدْ قامَتِ الصَّلاة »: به تحقیق نماز برپا شد. « لا إلهَ إلاّ اللّه »: خدایی جز خدای یكتا و بی همتا نیست.

احكام اذان و اقامه

مسأله 1001: بین جمله های اذان و اقامه، نباید زیاد فاصله شود و اگر بین آن بیشتر از معمول، فاصله بیندازد، باید دوباره آن را از سر بگیرد.

مسأله 1002: اگر در اذان و اقامه، صدا را در گلو بیندازد چنانچه غنا شود، یعنی مانند آوازه خوانی كه در مجالس لهو و لعب معمول است، حرام می باشد و اگر غنا نشود حرام نیست.

مسأله 1003: در پنج نماز اذان ساقط می شود، اوّل: نماز عصر روز جمعه. دوّم: نماز عصر روز عرفه، نهم ذیحجه. سوم: نماز عشای شب عید قربان برای كسی كه در مشعرالحرام باشد. چهارم: نماز عصر و عشای زن مستحاضه. پنجم: نماز عصر و عشای كسی كه نمی تواند از بیرون آمدن بول و غایط، خودداری كند. و در این پنج نماز در صورتی اذان ساقط می شود كه با نماز قبلی فاصله نشود، یا فاصله كمی باشد.

مسأله 1004: اگر برای نماز جماعت، اذان و اقامه گفته باشند، كسی كه با آن جماعت نماز می خواند، اذان و اقامه نگوید.

مسأله 1005: اگر برای خواندن نماز جماعت، برود ببیند جماعت تمام شده، تا وقتی صفها به هم نخورده و جمعیت متفرّق نشده اند، برای نماز خود اذان و اقامه رخصت است كه نگوید.

مسأله 1006: در جایی كه عدّه ای مشغول نماز جماعتند، یا نماز آنان تازه

تمام شده و صفها به هم نخورده است، اگر انسان بخواهد فرادا یا با جماعت دیگری كه برپا می شود نماز بخواند، با سه شرط اذان و اقامه از او ساقط می شود، اوّل: برای آن نماز اذان و اقامه گفته باشند. دوم: نماز جماعت باطل نباشد. سوم: نماز او و نماز جماعت، در یك مكان باشد، پس اگر نماز جماعت داخل مسجد باشد و او بخواهد در بام مسجد نماز بخواند، مستحب است اذان و اقامه بگوید.

مسأله 1007: اگر در مسأله پیش، شك كند نماز جماعت صحیح بوده یا نه، اذان و اقامه از او ساقط است، ولی اگر در یكی از دو شرط دیگر شك كند، استحباباً یا رجاءاً، اذان و اقامه بگوید.

مسأله 1008: كسی كه اذان و اقامه دیگری را می شنود، مستحب است هر قسمتی را كه می شنود تكرار نماید.

مسأله 1009: كسی كه اذان و اقامه دیگری را شنیده، چه با او گفته باشد یا نه، در صورتی كه بین آن اذان و اقامه و نمازی كه می خواهد بخواند، فاصله زیادی نباشد، می تواند برای نماز خود اذان و اقامه نگوید.

مسأله 1010: اگر مرد، با قصد لذت اذان زن را بشنود، اذان از او ساقط نمی شود، امّا اگر قصد لذّت نداشته باشد، اذان ساقط می شود.

مسأله 1011: اذان و اقامه نماز جماعت را باید مرد بگوید، ولی در جماعت زنان، زن می تواند اذان و اقامه بگوید.

مسأله 1012: اقامه، باید بعد از اذان گفته شود و اگر قبل از اذان بگویند، صحیح نیست.

مسأله 1013: اگر كلمات اذان و اقامه را، بدون ترتیب بگوید، مثلا « حَی عَلَی الْفَلاح

» را پیش از « حَی عَلَی الصَّلاة » بگوید، باید از جایی كه ترتیب به هم خورده، دوباره بگوید.

مسأله 1014: باید بین اذان و اقامه، فاصله زیاد ندهد و اگر بین آن مقداری فاصله شود كه اذانی را كه گفته، اذان این اقامه حساب نشود، مستحب است دوباره اذان و اقامه بگوید.

مسأله 1015: اذان و اقامه، باید به عربی صحیح گفته شود، پس اگر به عربی غلط بگوید، یا به جای حرفی، حرف دیگری بگوید، یا مثلا ترجمه آن را به فارسی بگوید، صحیح نیست.

مسأله 1016: اذان و اقامه، باید بعد از داخل شدن وقت نماز گفته شود و اگر عمداً یا از روی فراموشی، پیش از وقت بگوید باطل است.

مسأله 1017: اگر پیش از گفتن اقامه شك كند اذان گفته یا نه اذان بگوید، ولی اگر مشغول اقامه شود و شك كند اذان گفته یا نه، گفتن اذان لازم نیست.

مسأله 1018: اگر در بین اذان یا اقامه، شك كند قسمت پیش را گفته یا نه، آن را بگوید، ولی اگر در حال گفتن قسمتی باشد، گفتن قسمت پیش لازم نیست.

مسأله 1019: مستحب است در هنگام گفتن اذان رو به قبله بایستد، با وضو یا غسل باشد، دستها را بر گوش بگذارد، صدا را بلند نماید و بكشد، بین جمله های اذان كمی فاصله دهد و بین آن حرف نزند.

مسأله 1020: مستحب است در موقع گفتن اقامه راه نرود، آن را از اذان آهسته تر بگوید، جمله های آن را به هم نچسباند، كمتر از جمله های اذان فاصله دهد.

مسأله 1021: مستحب است بین اذان و اقامه، یك قدم بردارد، یا كمی بنشیند، یا

سجده كند، یا ذكر بگوید، یا دعا بخواند، یا كمی ساكت شود، یا سخنی بگوید، یا دو ركعت نماز بخواند، اما حرف زدن بین اذان و اقامه نماز صبح و مغرب مستحب نیست.

مسأله 1022: مستحب است كسی كه برای گفتن اذان معین می شود، عادل، وقت شناس و صدایش بلند باشد و اذان را در جای بلند بگوید.

واجبات نماز

واجبات

مسأله 1023: واجبات نماز یازده چیز است: اوّل: نیت. دوّم: قیام (ایستادن) سوم: تكبیرة الاحرام، یعنی گفتن « اللّهُ أَكْبَر » در اوّل نماز. چهارم: قرائت. پنجم: ركوع. ششم: سجود. هفتم: ذكر. هشتم: تشهّد. نهم: سلام. دهم: ترتیب. یازدهم: موالات، یعنی پی در پی بودن اجزای نماز.

مسأله 1024: بعضی از واجبات نماز ركن است، یعنی اگر انسان آن را بجا نیاورد یا در نماز اضافه كند، عمداً باشد یا اشتباهاً، نماز باطل می شود. و بعضی دیگر ركن نیست، یعنی اگر عمداً كم و یا زیاد شود نماز باطل می شود، امّا اگر اشتباهاً كم و یا زیاد گردد، نماز باطل نمی شود. و ركن نماز پنج چیز است. اوّل: نیت. دوم: تكبیرة الاحرام. سوم: قیام در موقع گفتن تكبیرة الاحرام و قیام متّصل به ركوع، یعنی ایستادن پیش از ركوع. چهارم: ركوع. پنجم: دو سجده.

1 - نیت

مسأله 1025: انسان باید نماز را به نیت قربت، یعنی برای انجام فرمان خدا، بجا آورد. و لازم نیست نیت را از قلب خود بگذراند، یا به زبان بگوید.

مسأله 1026: اگر در نماز ظهر یا در نماز عصر نیت كند چهار ركعت نماز می خوانم و معین نكند ظهر است یا عصر، نماز او اشكال دارد. و همچنین كسی كه مثلا قضای نماز ظهر بر او واجب است، اگر در وقت نماز ظهر، بخواهد نماز ظهر یا نماز قضا بخواند، باید نمازی كه می خواند در نیت معین كند.

مسأله 1027: انسان باید از اوّل تا آخر نماز، بر نیت خود باقی باشد، پس اگر در بین نماز، طوری غافل شود كه اگر از او بپرسند چه می كنی، نداند

چه بگوید، نمازش باطل است.

مسأله 1028: انسان باید فقط برای انجام امر خدا نماز بخواند، پس كسی كه ریا كند، یعنی برای نشان دادن به مردم نماز بخواند، نمازش باطل است، خواه فقط برای مردم باشد، یا خدا و مردم هر دو را در نظر بگیرد.

مسأله 1029: اگر فقط قسمتی از نماز را، برای غیر خدا بجا آورد، نماز باطل است، چه آن قسمت، واجب باشد مانند حمد و سوره، چه مستحب باشد، مانند قنوت، بلكه اگر تمام نماز را برای خدا بجا آورد، ولی برای نشان دادن به مردم، در جای مخصوصی مثل مسجد، یا در وقت مخصوصی مانند اوّل وقت، یا به كیفیت مخصوصی، مثلا با جماعت نماز بخواند، نمازش باطل است.

2 - تكبیرة الاحرام

مسأله 1030: گفتن « اللّهُ أَكْبَر » در اوّل هر نماز، واجب و ركن است. و باید حروف « اللّه » و حروف « أَكْبَر » و دو كلمه « اللّه » و « أَكْبَر » را پشت سر هم بگوید و باید این دو كلمه، به عربی صحیح گفته شود و اگر به عربی غلط، یا مثلا ترجمه آن را به فارسی بگوید صحیح نیست.

مسأله 1031: بنابر احتیاط مستحب تكبیرة الاحرام نماز را به چیزی كه پیش از آن می خواند، مثلا به اقامه یا به دعایی كه قبل از تكبیر می خواند، نچسباند.

مسأله 1032: اگر انسان بخواهد « اللّهُ أَكْبَر » را، به چیزی كه بعد از آن می خواند، مثلا به « بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم » بچسباند، بنابر احتیاط باید « ر » « اللّه أَكبَرُ » را پیش بدهد، یعنی بگوید: « اللهُ أَكبَرُ ».

مسأله 1033:

هنگام گفتن تكبیرة الاحرام، باید بدن آرام باشد و اگر عمداً در حالی كه بدنش حركت دارد، تكبیرة الاحرام بگوید باطل است.

مسأله 1034: تكبیر، حمد، سوره، ذكر و دعا را، باید طوری بخواند كه خودش بشنود و اگر بر اثر سنگینی یا كری گوش، یا سر و صدای زیاد نمی شنود، باید طوری بگوید كه اگر مانعی نبود، می شنید.

مسأله 1035: كسی كه لال است یا زبان او مرضی دارد كه نمی تواند « اللّهُ أَكْبَر » را درست بگوید، باید هرطور می تواند بگوید و اگر هیچ نمی تواند بگوید، باید در قلب خود بگذراند و برای تكبیر اشاره كند و زبانش را نیز اگر می تواند حركت دهد.

مسأله 1036: مستحب است قبل از تكبیرة الاحرام، بگوید: « یا مُحْسِنُ قَدْ أتاكَ الْمُسیءُ وَ قَدْ أمَرْتَ الْمُحْسِنَ أنْ یتَجاوَزَ عَنْ الْمُسیءُ و أنْتَ الْمُحْسِنُ وَ أنَا الْمُسیءُ بِحَقِّ مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ تَجاوَزْ عَنْ قَبیحِ ما تَعْلَمُ مِنّی). یعنی: « ای خدایی كه به بندگان احسان می كنی، بنده گنهكارت به درِ خانه تو آمده است، تو امر كرده ای كه نیكوكار از گناهكار بگذرد، تو نیكوكاری و من گناهكارم، به حقّ محمّد و خاندان محمّد رحمت خود را بر محمّد و خاندان محمّد (علیهم السلام) بفرست و از بدیهایی كه می دانی از من سر زده بگذر.

مسأله 1037: مستحب است هنگام گفتن تكبیر اوّل نماز و تكبیرهای بین نماز، دستها را تا مقابل گوشها بالا ببرد.

مسأله 1038: اگر شك كند تكبیرة الاحرام گفته یا نه، چنانچه مشغول خواندن چیزی شده، به شك خود اعتنا نكند.

مسأله 1039:

اگر بعد از گفتن تكبیرة الاحرام، شك كند آن را صحیح گفته یا نه، چه مشغول خواندن چیزی شده باشد یا نشده، به شك خود اعتنا نكند و چنانچه شك كند اصلا تكبیرة الاحرام گفته یا نه اگر در حال قرائت است ولو شروع « بسم اللّه » یا بلكه حتّی قبل از شروع در قرائت لكن خود را در حال نماز می بیند، ایضاً به شك خود اعتنا نكند گرچه بنابر احتیاط مستحب در صورت دوم نماز را تمام و اِعاده كند.

3 - قیام « ایستادن »

مسأله 1040: قیام، یعنی ایستادن در هنگام گفتن تكبیرة الاحرام و قیام پیش از ركوع كه آن را قیام متّصل به ركوع می گویند، ركن است، ولی قیام در موقع خواندن حمد و سوره و قیام بعد از ركوع ركن نیست و اگر كسی از روی فراموشی آن را ترك كند، نمازش صحیح است.

مسأله 1041: بنابر احتیاط، مقداری پیش از گفتن تكبیر و بعد از آن بایستد تا یقین كند در حال ایستادن تكبیر گفته است.

مسأله 1042: اگر ركوع را فراموش كند و بعد از حمد و سوره بنشیند و یادش بیاید ركوع نكرده، باید بایستد و به ركوع رود و اگر بدون اینكه بایستد، به حال خمیدگی به ركوع برگردد، چون قیام متّصل به ركوع را بجا نیاورده، نماز او باطل است.

مسأله 1043: موقعی كه ایستاده است باید بدن را حركت ندهد و به طرفی خم نشود و به جایی تكیه نكند ولی اگر از روی ناچاری باشد یا در حال خم شدن برای ركوع، پاها را حركت دهد اشكال ندارد.

مسأله 1044: اگر موقعی كه ایستاده، از روی فراموشی بدن را

حركت دهد یا به طرفی خم شود و یا به جایی تكیه كند اشكال ندارد و همچنین است موقع گفتن تكبیرة الاحرام و قیام متّصل به ركوع اگر از روی فراموشی حركت كند، گرچه بنابر احتیاط مستحب نماز را تمام كند و دوباره بخواند.

مسأله 1045: بنابر احتیاط واجب در موقع ایستادن، هر دو پا روی زمین باشد ولی لازم نیست سنگینی بدن روی هر دو پا باشد و اگر روی یك پا باشد، اشكال ندارد.

مسأله 1046: كسی كه می تواند درست بایستد، اگر پاها را خیلی گشاد بگذارد كه ایستادن صدق ننماید، نمازش باطل است.

مسأله 1047: هنگامی كه انسان در نماز مشغول خواندن چیزی است، مگر در ذكرهای مستحب نماز، باید بدنش آرام باشد و اگر می خواهد كمی جلو یا عقب رَود یا كمی بدن را به طرف راست و چپ حركت دهد، باید چیزی نگوید امّا « بِحَوْلِ اللّهِ وَ قُوَّتِهِ أقُومُ وَ أَقْعُدُ » را باید در حال برخاستن بگوید.

مسأله 1048: اگر در حال حركت بدن ذكر بگوید، مثلا موقع رفتن به ركوع یا رفتن به سجده تكبیر بگوید، چنانچه آن را به قصد ذكری كه در نماز دستور داده اند بگوید، احتیاط مستحب اِعاده نماز است و اگر به این قصد نگوید، بلكه بخواهد ذكری گفته باشد نمازش صحیح است.

مسأله 1049: حركت دادن دست و انگشتان، در موقع خواندن حمد، اشكال ندارد اگرچه مستحب است آن را نیز حركت ندهد.

مسأله 1050: اگر موقع خواندن حمد و سوره یا خواندن تسبیحات به اختیار حركت كند كه از حال آرام بودن بدن خارج شود، بنابر احتیاط واجب بعد از آرام گرفتن بدن، آنچه

در حال حركت خوانده، دوباره بخواند.

مسأله 1051: اگر در بین نماز از ایستادن عاجز شود باید بنشیند و اگر از نشستن نیز عاجز شود باید بخوابد ولی تا بدنش آرام نگرفته، نباید چیزی بخواند.

مسأله 1052: تا انسان می تواند ایستاده نماز بخواند نباید بنشیند، مثلا كسی كه در موقع ایستادن، بدنش حركت می كند یا مجبور است به چیزی تكیه دهد، یا بدنش را كج كند، یا خم شود و یا پاها را بیشتر از معمول گشاد بگذارد، باید هر طور كه می تواند ایستاده نماز بخواند، ولی اگر به هیچ وجه، حتّی مانند حال ركوع نیز نتواند بایستد، باید نشسته نماز بخواند.

مسأله 1053: تا انسان می تواند بنشیند، نباید خوابیده نماز بخواند و اگر نتواند راست بنشیند باید هر طور می تواند بنشیند. و اگر به هیچ وجه نمی تواند بنشیند، باید طوری كه در احكام قبله « مسأله 855 » گفته شد، بر پهلوی راست بخوابد و اگر نمی تواند، بر پهلوی چپ و اگر آن نیز ممكن نباشد بر پشت بخوابد، طوری كه كف پاهای او یا سر او، رو به قبله باشد.

مسأله 1054: كسی كه نشسته نماز می خواند، اگر بعد از خواندن حمد و سوره، بتواند بایستد و ركوع را ایستاده بجا آورد باید بایستد و در حال ایستاده به ركوع رود و اگر نتواند، باید ركوع را نیز نشسته بجا آورد.

مسأله 1055: كسی كه خوابیده نماز می خواند، اگر در بین نماز بتواند بنشیند باید مقداری كه می تواند، نشسته بخواند ولی تا بدنش آرام نگرفته نباید چیزی بخواند.

مسأله 1056: كسی كه نشسته نماز می خواند، اگر در بین

نماز بتواند بایستد، باید مقداری كه می تواند، ایستاده بخواند ولی تا بدنش آرام نگرفته نباید چیزی بخواند.

مسأله 1057: كسی كه می تواند بایستد، اگر بترسد كه بر اثر ایستادن، بیمار شود یا ضرری به او برسد، می تواند نشسته نماز بخواند و اگر از نشستن نیز بترسد، می تواند خوابیده نماز بخواند.

مسأله 1058: اگر انسان احتمال بدهد تا آخر وقت، بتواند ایستاده نماز بخواند، احتیاطاً نماز را تأخیر بیندازد، پس اگر نتوانست بایستد، در آخر وقت طبق وظیفه، نماز را بجا آورد.

مسأله 1059: مستحب است در حال ایستادن، بدن را راست نگه دارد سر را صاف بگیرد، نه به زیر و نه به بالا بگیرد، شانه ها را پایین بیندازد، دستها را روی رانها بگذارد، انگشتها را به هم بچسباند، جای سجده را نگاه كند، سنگینی بدن را به طور مساوی روی دو پا بیندازد، با خضوع و خشوع باشد، پاها را پس و پیش نگذارد، اگر مرد است قدمها را از سه انگشت باز تا یك وجب، فاصله دهد و اگر زن است قدمها را به هم بچسباند.

4 - قرائت

مسأله 1060: در ركعت اوّل و دوم نمازهای واجب یومیه، انسان باید اوّل حمد و بعد از آن یك سوره كامل بخواند.

مسأله 1061: اگر وقت نماز تنگ باشد، یا انسان ناچار شود سوره نخواند، مثلا بترسد اگر سوره بخواند دزد یا درنده و یا چیز دیگری به او صدمه بزند، نباید سوره بخواند.

مسأله 1062: اگر عمداً سوره را پیش از حمد بخواند، نمازش باطل است و اگر اشتباهاً سوره را پیش از حمد بخواند و در بین آن یادش بیاید، باید سوره را رها

كند و بعد از خواندن حمد، سوره را از اوّل بخواند.

مسأله 1063: اگر حمد و سوره یا یكی از آنها را فراموش كند و بعد از رفتن به ركوع بفهمد، نمازش صحیح است.

مسأله 1064: اگر پیش از خم شدن برای ركوع، بفهمد حمد و سوره نخوانده، باید بخواند و اگر بفهمد سوره نخوانده باید فقط سوره بخواند، ولی اگر بفهمد حمد تنها را نخوانده باید اوّل حمد و بعد از آن دوباره سوره بخواند و نیز اگر خم شود و پیش از آنكه به حدّ ركوع برسد، بفهمد حمد و سوره، یا سوره تنها و یا حمد تنها را نخوانده، باید بایستد و به همین دستور عمل نماید.

مسأله 1065: اگر در نماز، یكی از چهار سوره ای كه آیه سجده دارد و در « مسأله 402 » گفته شد عمداً بخواند، نمازش باطل است.

مسأله 1066: اگر اشتباهاً مشغول خواندن سوره ای شود كه سجده واجب دارد، چنانچه پیش از رسیدن به آیه سجده بفهمد، باید آن سوره را تمام كند و بعد از نماز، سجده آن را بجا آورد و بنابر احتیاط در حال نماز به جای سجده تلاوت، اشاره كند.

مسأله 1067: اگر در نماز، آیه سجده را بشنود، نمازش صحیح است و باید بعد از نماز، سجده آن را بجا آورد و در حال نماز اشاره كند.

مسأله 1068: در نماز مستحب خواندن سوره لازم نیست، اگرچه آن نماز با نذر كردن واجب شده باشد، ولی در بعضی از نمازهای مستحب، مانند نماز وحشت كه سوره مخصوصی دارد، اگر بخواهد به دستور آن نماز رفتار كرده باشد، باید همان سوره را بخواند.

مسأله 1069: در نماز

جمعه و نماز ظهر روز جمعه، مستحب است در ركعت اوّل بعد از حمد، سوره « جمعه » و در ركعت دوم بعد از حمد، سوره « منافقین » بخواند و اگر مشغول آن شود، بنابر احتیاط واجب نمی تواند آن را رها كند و سوره دیگری بخواند.

مسأله 1070: اگر بعد از حمد، مشغول خواندن سوره « توحید » یا سوره « كافرون » شود، نمی تواند آن را رها كند و سوره دیگر بخواند، ولی در نماز جمعه و نماز ظهر روز جمعه، اگر از روی فراموشی به جای سوره « جمعه » و « منافقین » یكی از این دو سوره را بخواند، تا به نصف نرسیده، می تواند آن را رها كند و سوره « جمعه » و « منافقین » را بخواند.

مسأله 1071: اگر در نماز جمعه یا نماز ظهر روز جمعه، عمداً سوره « توحید » یا سوره « كافرون » بخواند، اگرچه به نصف نرسیده باشد، بنابر احتیاط نمی تواند رها كند و سوره « جمعه » و « منافقین » بخواند.

مسأله 1072: اگر در نماز، غیر از سوره « توحید » و « كافرون »، سوره دیگری بخواند، تا به نصف نرسیده می تواند رها كند و سوره دیگری بخواند.

مسأله 1073: اگر مقداری از سوره را فراموش كند، یا از روی ناچاری، مثلا بر اثر تنگی وقت و یا به جهت دیگری نتواند آن را تمام نماید، می تواند آن سوره را رها كند و سوره دیگری بخواند، اگرچه از نصف گذشته باشد، یا سوره ای را كه می خواند سوره « توحید » یا « كافرون »

باشد.

مسأله 1074: بر مرد واجب است، حمد و سوره نماز صبح، مغرب و عشا را بلند بخواند. و بر مرد و زن واجب است، حمد و سوره نماز ظهر و عصر را آهسته بخوانند.

مسأله 1075: مرد باید در نماز صبح، مغرب و عشا، تمام كلمات حمد و سوره حتّی حرف آخر آنها را بلند بخواند.

مسأله 1076: زن می تواند حمد و سوره نماز صبح، مغرب و عشا را بلند یا آهسته بخواند ولی اگر نامحرم صدایش را بشنود، بنابر احتیاط باید آهسته بخواند.

مسأله 1077: اگر در جایی كه باید نماز را بلند خواند، عمداً آهسته بخواند، یا در جایی كه باید آهسته خواند، عمداً بلند بخواند، نمازش باطل است. ولی اگر از روی فراموشی یا ندانستن مسأله باشد در صورتی كه توجّه به سؤال و یاد گرفتن آن نداشته باشد، صحیح است. و اگر در بین خواندن حمد و سوره نیز بفهمد اشتباه كرده، لازم نیست مقداری كه خوانده دوباره بخواند.

مسأله 1078: اگر كسی در خواندن حمد و سوره، بیشتر از معمول صدایش را بلند كند، مثلا آن را با فریاد بخواند، نمازش باطل است.

مسأله 1079: انسان باید نماز را یاد بگیرد كه غلط نخواند و كسی كه به هیچ وجه نمی تواند آن را صحیح یاد بگیرد، هرطور كه می تواند، بخواند و بنابر احتیاط مستحب نماز را با جماعت بجا آورد.

مسأله 1080: كسی كه حمد، سوره و چیزهای دیگر نماز را به خوبی نمی داند و می تواند یاد بگیرد، چنانچه وقت نماز وسعت دارد، باید یاد بگیرد و اگر وقت تنگ است، بنابر احتیاط مستحب و در صورت امكان، باید نمازش را

با جماعت بخواند.

مسأله 1081: مزد گرفتن برای یاد دادن واجبات نماز خلاف احتیاط واجب است، ولی برای مستحبات آن اشكال ندارد.

مسأله 1082: اگر یكی از كلمات حمد یا سوره را نداند، یا عمداً آن را نگوید، یا به جای حرفی، حرف دیگری بگوید و یا جایی كه باید بدون زیر و زبر خوانده شود زیر و زبر دهد، یا تشدید را نگوید، آن كلمه باطل است و باید دوبار آن را به طور صحیح بخواند.

مسأله 1083: اگر انسان كلمه ای را صحیح بپندارد و در نماز همان گونه بخواند و سپس بفهمد غلط خوانده، بنابر احتیاط مستحب دوباره نماز بخواند و اگر وقت گذشته قضا نماید.

مسأله 1084: اگر زیر و زبر كلمه ای را نداند، یا نداند مثلا كلمه ای به « س » است یا به « ص » باید یاد بگیرد و چنانچه به دو صورت یا بیشتر بخواند، مثلا در (اِهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیم)، « مستقیم » را یك مرتبه با سین و یك مرتبه با صاد بخواند، بنابر احتیاط نمازش را اِعاده كند.

مسأله 1085: اگر در كلمه ای « واو » باشد و حرف قبل از « واو »، پیش « ضمه » داشته باشد و حرف بعد از واو، همزه باشد مانند كلمه « سوء » بنابر احتیاط مستحب، آن واو را « مدّ » بدهد، یعنی آن را بكشد و همچنین اگر در كلمه ای « الف » باشد و حرف قبل از « الف » زِبَر « فتحه » داشته باشد و حرف بعد از « الف » همزه باشد مانند « جاء » بنابر احتیاط مستحب باید الف

را بكشد. و نیز اگر در كلمه ای « یاء » باشد و حرف پیش از « یاء » زیر « كسره » داشته باشد و حرف بعد از آن « همزه » باشد، مانند: « جی »، بنابر احتیاط مستحب باید « ی » را با مدّ بخواند. و اگر بعد از این « واو »، « الف » و « یاء »، به جای همزه حرف ساكنی باشد، یعنی زیر، زبر و پیش نداشته باشد، باز این سه حرف را با مدّ بخواند، مثلا (وَ لاَ الضّآلّین) كه بعد از « الف » حرف « لام » ساكن است، بنابر احتیاط مستحب باید « الف » آن را با « مدّ » بخواند و چنانچه به این دستور با علم و عمد رفتار نكند، بنابر احتیاط مستحب بعد از اتمام نماز، دوباره آن را بخواند.

مسأله 1086: بنابر احتیاط مستحب در نماز، وقف به حركت و وصل به سكون ننماید. وقف به حركت، یعنی: زیر، یا زبر و یا پیش آخر كلمه ای را بگوید و بین آن كلمه و كلمه بعدش فاصله دهد، مثلا بگوید: (الرَّحْمنِ الرَّحیمِ) و میم « الرحیم » را زیر بدهد و بعد با مقداری فاصله بگوید (مالِكِ یوْمِ الدِّینِ). و وصل به سكون، یعنی: زیر، یا زبَر و یا پیش كلمه ای را نگوید و آن كلمه را به كلمه بعد بچسباند، مثلا بگوید: (الرَّحْمنِ الرَّحیمِ) و میم « الرحیم » را زیر ندهد (یعنی بدون حركت بخواند) و فوراً (مالِكِ یوْمِ الدِّینِ) بگوید.

مسأله 1087: در ركعت سوم و چهارم نماز، می تواند فقط یك حمد آهسته بخواند،

یا یك مرتبه تسبیحات اربعه بگوید، یعنی: « سُبْحانَ اللّهِ وَ الْحَمْدُ لِلّهِ وَ لا إلهَ إلاَّ اللّهُ وَ اللّهُ أكْبَرُ » و گفتن سه مرتبه مستحب است، پس در وسعت وقت خود را از ثواب آن محروم ننماید. و می تواند در یك ركعت، حمد و در ركعت دیگر تسبیحات بگوید، امّا بهتر است در هر دو ركعت تسبیحات بخواند.

مسأله 1088: در تنگی وقت، باید تسبیحات اربعه را، یك مرتبه بگوید.

مسأله 1089: بر مرد و زن واجب است كه در ركعت سوم و چهارم نماز، حمد یا تسبیحات را آهسته بخوانند.

مسأله 1090: اگر در ركعت سوم و چهارم حمد بخواند، بنابر احتیاط مستحب « بسم اللّه » آن را نیز آهسته بگوید.

مسأله 1091: كسی كه نمی تواند تسبیحات را یاد بگیرد، یا درست بخواند، باید در ركعت سوم و چهارم حمد بخواند.

مسأله 1092: اگر در دو ركعت اوّل نماز، به خیال اینكه دو ركعت آخر است تسبیحات بگوید، چنانكه پیش از ركوع بفهمد، باید حمد و سوره بخواند و اگر در ركوع یا بعد از ركوع بفهمد، نمازش صحیح است.

مسأله 1093: اگر در دو ركعت آخر نماز، به خیال اینكه دو ركعت اوّل است حمد بخواند، یا در دو ركعت اوّل نماز، با اینكه گمان می كرد دو ركعت آخر است حمد بخواند، چه پیش از ركوع بفهمد چه بعد از آن، نمازش صحیح است.

مسأله 1094: اگر در ركعت سوم یا چهارم می خواست حمد بخواند، ولی تسبیحات به زبانش آمد یا می خواست تسبیحات بخواند، امّا حمد به زبانش آمد، می تواند آن را تمام كند و نمازش صحیح است.

مسأله 1095: كسی كه

عادت دارد در ركعت سوم و چهارم، تسبیحات بخواند، اگر بدون قصد، مشغول خواندن حمد شود لازم نیست آن را رها كند و دوباره حمد یا تسبیحات بخواند، گرچه بهتر است.

مسأله 1096: در ركعت سوم و چهارم مستحب است، بعد از تسبیحات استغفار كند، مثلا بگوید: « أَسْتَغْفِرُ اللّهَ رَبّی وَ أَتُوبُ إلَیهِ » یا بگوید: « اَللّهُمَّ اغْفِرْلی ». و كسی كه مشغول گفتن استغفار است، اگر شك كند حمد، یا تسبیحات خوانده یا نه، بنابر احتیاط مستحب برگردد و حمد یا تسبیحات را بخواند. و چنانچه عادت داشته در نماز فقط بعد از تسبیحات استغفار كند، به شك خود اعتنا ننماید و همچنین بعید نیست اگر در جاهای دیگر نماز نیز استغفار می كرده، لازم نیست حمد یا تسبیحات را بخواند. و اگر نمازگزار پیش از خم شدن برای ركوع، در حالی كه مشغول گفتن استغفار نیست، شك كند حمد یا تسبیحات را خوانده یا نه، باید حمد یا تسبیحات را بخواند.

مسأله 1097: اگر در ركوع ركعت سوم یا چهارم، شك كند حمد یا تسبیحات را خوانده یا نه، نباید به شك خود اعتنا كند و امّا اگر در حال رفتن به ركوع شك كند، اگر در اوّلین لحظه متوجّه شود، باید برگردد حمد یا تسبیحات را، به قصد قربت مطلقه بخواند ولی اگر خیلی نزدیك رسیدن به حدّ ركوع ملتفت شود، بنابر احتیاط مستحب به حال قیام برگردد و حمد یا تسبیحات اربعه را، به نیت قربت مطلقه بخواند.

مسأله 1098: هرگاه شك كند آیه یا كلمه ای را درست گفته یا نه، اگر به چیز بعدی مشغول نشده، باید آن آیه یا

كلمه را، به طور صحیح بگوید و اگر به چیزی كه بعد از آن است مشغول شده، چنانچه آن چیز ركن باشد، مثلا در ركوع شك كند فلان كلمه از سوره را درست گفته یا نه، نباید به شك خود اعتنا كند و اگر ركن نباشد، مثلا موقع گفتن (اللّهُ الصَّمَدُ) شك كند (قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَد) را درست گفته یا نه، می تواند به شك خود اعتنا نكند، ولی اگر احتیاطاً آن آیه یا كلمه را به طور صحیح بگوید اشكال ندارد و اگر چند مرتبه نیز شك كند می تواند چند بار بگوید، امّا اگر به حدّ وسواس برسد و باز بگوید، بنابر احتیاط نمازش را دوباره بخواند.

مسأله 1099: مستحب است در ركعت اوّل، پیش از خواندن حمد بگوید: « أَعُوذُ بِاللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم » و در ركعت اوّل و دوم نماز ظهر و عصر (بسم اللّه) را بلند بگوید. و همچنین مستحب است حمد و سوره را، شمرده بخواند و در آخر هر آیه وقف كند، یعنی آن را به آیه بعد نچسباند، در حال خواندن حمد و سوره، به معنای آیه توجّه داشته باشد، اگر نماز را با جماعت می خواند بعد از تمام شدن حمد امام و اگر فرادا می خواند، بعد از آنكه حمد خودش تمام شد بگوید: (الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعالَمین)، بعد از خواندن سوره توحید « كَذلِكَ اللّهُ رَبّی » بگوید و بعد از خواندن سوره، كمی صبر كند سپس تكبیر پیش از ركوع را بگوید یا قنوت بخواند.

مسأله 1100: مستحب است در تمام نمازها، در ركعت اوّل بعد از حمد، سوره « قدر » و

در ركعت دوّم، سوره « توحید » بخواند.

مسأله 1101: مكروه است انسان در تمام نمازهای یك شبانه روز، سوره « توحید » نخواند.

مسأله 1102: خواندن سوره « توحید » به یك نفس، مكروه است.

مسأله 1103: سوره ای كه در ركعت اوّل خوانده، مكروه است در ركعت دوم بخواند، ولی اگر سوره « توحید » را در هر ركعت بخواند، مكروه نیست.

5 - ركوع

مسأله 1104: در هر ركعت بعد از قرائت، باید به اندازه ای خم شود كه بتواند دست را بر زانو بگذارد، این عمل را « ركوع » می گویند.

مسأله 1105: اگر به اندازه ركوع خم شود ولی دستها را بر زانو نگذارد، اشكال ندارد.

مسأله 1106: هرگاه ركوع را به صورت غیر معمول بجا آورد، مثلا به چپ یا راست خم شود، اگرچه دستهای او به زانو برسد، صحیح نیست.

مسأله 1107: خم شدن باید به قصد ركوع باشد، پس اگر به قصد كار دیگری، مثلا برای گذاردن چیزی یا برداشتن چیزی خم شود، نمی تواند آن را ركوع حساب كند، بلكه باید بایستد و دوباره برای ركوع، خم شود و با این عمل، ركن زیاد نشده و نماز باطل نمی شود.

مسأله 1108: كسی كه دست یا زانوی او، با دست و زانوی دیگران فرق دارد، مثلا دستش خیلی بلند است كه اگر كمی خم شود به زانو می رسد، یا زانوی او پایین تر از مردم دیگر است كه باید خیلی خم شود تا دستش به زانو برسد، باید به اندازه معمول خم شود.

مسأله 1109: كسی كه نشسته ركوع می كند، باید به اندازه ای خم شود كه عُرفاً ركوع نامیده شود، مثلا صورتش، مقابل

زانوها برسد و بهتر است صورتش، نزدیك جای سجده برسد.

مسأله 1110: بنابر احتیاط در ركوع، سه مرتبه « سُبْحانَ اللّهِ » یا یك مرتبه « سُبْحانَ رَبِّی الْعَظیمِ وَ بِحَمْدِهِ » بگوید، ولی در تنگی وقت و در حال ناچاری، گفتن یك « سُبْحانَ اللّهِ » كافی است.

مسأله 1111: ذكر ركوع باید پشت سر هم و به عربی صحیح گفته شود و مستحب است آن را سه، یا پنج و یا هفت مرتبه، بلكه بیشتر بگویند.

مسأله 1112: در ركوع باید به مقدار ذكر واجب، بدن آرام باشد و در ذكر مستحب نیز، اگر آن را به قصد ذكری كه برای ركوع دستور داده اند بگوید، بنابر احتیاط مستحب بدن باید آرام باشد.

مسأله 1113: اگر موقعی كه ذكر واجب ركوع را می گوید، بی اختیار به قدری حركت كند كه از حال آرام بودن بدن خارج شود، باید بعد از آرام گرفتن بدن، دوباره ذكر را بگوید ولی اگر كمی حركت كند كه از حال آرام بودن بدن خارج نشود و یا انگشتان را حركت دهد اشكال ندارد.

مسأله 1114: اگر پیش از آنكه به مقدار ركوع، خم شود و بدن آرام گیرد، عمداً ذكر ركوع بگوید نمازش باطل است.

مسأله 1115: اگر پیش از تمام شدن ذكر واجب، عمداً سر از ركوع بردارد نمازش باطل است، امّا اگر سهواً سر بردارد چنانچه پیش از خارج شدن از حال ركوع، یادش بیاید كه ذكر ركوع را تمام نكرده، باید در حال آرامی بدن، دوباره ذكر بگوید و اگر بعد از خارج شدن از حال ركوع یادش بیاید نماز او صحیح است.

مسأله 1116: اگر نتواند به مقدار ذكر، در

ركوع بماند، بنابر احتیاط واجب بقیه آن را در حال برخاستن بگوید.

مسأله 1117: اگر بر اثر بیماری و مانند آن، نمی تواند در ركوع آرام گیرد نمازش صحیح است، ولی باید پیش از آنكه از حال ركوع خارج شود، ذكر واجب، یعنی « سُبْحانَ رَبِّی الْعَظیمِ وَ بِحَمْدِه » یا سه مرتبه « سُبْحانَ اللّهِ » را بگوید.

مسأله 1118: هرگاه نتواند به اندازه ركوع خم شود، باید به چیزی تكیه دهد و ركوع كند. و اگر در هنگام تكیه نیز نتواند به طور معمول ركوع كند، باید به هر اندازه كه می تواند، خم شود و اگر هیچ نتواند خم شود، باید موقع ركوع بنشیند و نشسته ركوع كند و یا برای ركوع، با سر اشاره نماید.

مسأله 1119: كسی كه می تواند ایستاده نماز بخواند، اگر در حال ایستاده یا نشسته نتواند ركوع كند، باید ایستاده نماز بخواند و برای ركوع، با سر اشاره نماید و اگر نتواند اشاره كند، باید به نیت ركوع چشمها را برهم بگذارد و ذكر آن را بگوید و به نیت برخاستن از ركوع، چشمها را باز كند و اگر از این نیز عاجز است، باید در قلب، نیت ركوع كند و ذكر آن را بگوید.

مسأله 1120: كسی كه نمی تواند ایستاده یا نشسته ركوع كند، امّا می تواند در حالی كه نشسته است كمی خم شود و در حالی كه ایستاده است با سر اشاره كند، باید ایستاده نماز بخواند و برای ركوع، با سر اشاره نماید.

مسأله 1121: اگر بعد از رسیدن به حدّ ركوع و آرام گرفتن بدن، سر بر دارد و دو مرتبه به اندازه ركوع خم

شود، چون ركوع زیاد شده نمازش باطل است امّا اگر بعد از آنكه به اندازه ركوع خم شد و بدنش آرام گرفت، به قدری خم شود كه از اندازه ركوع بگذرد و دوباره به ركوع برگردد، احوط اِعاده نماز است، البته این حكم در صورتی است كه برگشت به حال ركوع، به قصد ركوع باشد.

مسأله 1122: بعد از تمام شدن ذكر ركوع، باید راست بایستد و بعد از آنكه بدن آرام گرفت، به سجده رود و اگر عمداً پیش از ایستادن یا پیش از آرام گرفتن بدن، به سجده رود نمازش باطل است.

مسأله 1123: اگر ركوع را فراموش كند و پیش از آنكه به سجده برسد، یادش بیاید، باید بایستد و به ركوع رود و چنانچه به حالت خمیدگی به ركوع برگردد، نمازش باطل است.

مسأله 1124: اگر بعد از آنكه پیشانی بر زمین رسید یا بعد از برداشتن سر از سجده اوّل، یادش بیاید كه ركوع نكرده، باید بایستد، سپس ركوع را بجا آورد و دو سجده را بعد از ركوع انجام دهد و پس از تمام كردن نماز، دو سجده سهو بجا آورد. و بنابر احتیاط واجب، نماز را در صورت دوّم دوباره بخواند.

مسأله 1125: مستحب است پیش از رفتن به ركوع، در حالی كه راست ایستاده تكبیر بگوید و در ركوع زانوها را به عقب دهد، پشت را صاف نگه دارد، گردن را بكشد و مساوی پشت نگه دارد، بین دو قدم را نگاه كند، پیش از ذكر یا بعد از آن صلوات بفرستد و بعد از برخواستن از ركوع، راست بایستد و در حال آرامی بدن بگوید: « سَمِعَ اللّهُ لِمَنْ حَمِدَه

».

مسأله 1126: مستحب است زنها در ركوع، دست را از زانو بالاتر بگذارند و زانوها را به عقب ندهند.

6 - سجود

مسأله 1127: نمازگزار، باید در هر ركعت از نمازهای واجب و مستحب، بعد از ركوع دو سجده كند و سجده یعنی: پیشانی، كف دو دست، سر دو زانو و سر دو انگشت بزرگ پاها را، بر زمین بگذارد.

مسأله 1128: دو سجده روی هم، یك ركن است، اگر كسی در نماز واجب، عمداً یا از روی فراموشی هر دو را ترك كند، یا دو سجده دیگر، به آنها اضافه نماید، نمازش باطل است.

مسأله 1129: اگر عمداً یك سجده كم و یا زیاد كند، نماز باطل می شود و اگر سهواً یك سجده كم و یا زیاد كند، حكم آن خواهد آمد.

مسأله 1130: اگر پیشانی را عمداً یا سهواً بر زمین نگذارد سجده نكرده است، اگرچه جاهای دیگر به زمین برسد ولی اگر پیشانی را بر زمین بگذارد و سهواً جاهای دیگر را به زمین نرساند، یا سهواً ذكر نگوید، سجده صحیح است.

مسأله 1131: بنابر احتیاط باید در سجده، سه مرتبه « سُبْحانَ اللّهِ » یا یك مرتبه « سُبْحانَ رَبِّی الأَعْلی وَ بِحَمْدِه » بگوید. و این كلمات باید پشت سرهم و به عربی صحیح، گفته شود. و مستحب است « سُبْحانَ رَبِّی الأَعْلی وَ بِحَمْدِه » را سه، یا پنج و یا هفت مرتبه بگوید.

مسأله 1132: در سجود باید در حال ذكر واجب، بدن آرام باشد و موقع گفتن ذكر مستحب نیز اگر آن را به قصد ذكری كه برای سجده دستور داده اند بگوید، آرام بودن بدن احوط استحبابی است.

مسأله 1133: اگر پیش از آنكه

پیشانی، بر زمین برسد و بدن آرام بگیرد، عمداً ذكر سجده را بگوید، یا پیش از تمام شدن ذكر، عمداً سر از سجده بردارد، نمازش باطل است.

مسأله 1134: اگر پیش از آنكه پیشانی، بر زمین برسد و بدن آرام گیرد، سهواً ذكر سجده را بگوید و پیش از آنكه سر از سجده بردارد، بفهمد اشتباه كرده است باید دوباره در حال آرام بودن، ذكر بگوید.

مسأله 1135: اگر بعد از آنكه سر از سجده برداشت، بفهمد پیش از آرام شدن بدن، ذكر را گفته و یا پیش از آنكه ذكر سجده تمام شود، سر برداشته، نماز او صحیح است.

مسأله 1136: اگر موقعی كه ذكر سجده می گوید، یكی از هفت عضو را عمداً از زمین بردارد نماز او باطل می شود ولی موقعی كه مشغول گفتن ذكر نیست، اگر غیرپیشانی، جاهای دیگر را از زمین بردارد و دوباره بگذارد، اشكال ندارد.

مسأله 1137: اگر پیش از تمام شدن ذكر سجده، سهواً پیشانی را از زمین بردارد، نمی تواند دوباره بر زمین بگذارد و باید آن را یك سجده حساب كند، ولی اگر جاهای دیگر را سهواً از زمین بردارد، باید دو مرتبه بر زمین بگذارد و ذكر را بگوید.

مسأله 1138: بعد از تمام شدن ذكر سجده اوّل، باید بنشیند تا بدن آرام گیرد و دوباره به سجده رود.

مسأله 1139: جای پیشانی نمازگزار، باید از جای زانوهای او بلندتر و یا پایین تر از چهار انگشت بسته نباشد.

مسأله 1140: در زمین سراشیب كه سراشیبی آن زیاد معلوم نیست، اگر جای پیشانی نمازگزار، از جای انگشتهای پا و سر زانوهای او مختصری بیش از چهار انگشت بسته، بلندتر یا

پایین تر باشد، اشكال ندارد.

مسأله 1141: اگر پیشانی را سهواً بر چیزی بگذارد كه از سر زانوهای او، از چهار انگشت بسته بلندتر است، چنانچه بلندی آن مقداری است كه نمی گویند در حال سجده است، باید سر را بردارد و بر چیزی كه بلندی آن به اندازه چهار انگشت بسته یا كمتر است بگذارد. و اگر بلندی آن مقداری است كه می گویند در حال سجده است، باید پیشانی را از روی آن بر روی چیزی كه بلندی آن، به اندازه چهار انگشت بسته یا كمتر است، بكشد و اگر كشیدن پیشانی ممكن نیست، باید سر را بردارد و بگذارد و نماز را تمام كند و بنابر احتیاط مستحب، نماز را دوباره بخواند اگر از روی عمد نبوده و الاّ واجب است نماز را اعاده نماید.

مسأله 1142: باید بین پیشانی و آنچه بر آن سجده می كند چیزی نباشد، پس اگر مهر به اندازه ای چرك باشد كه پیشانی، به خود مهر نرسد سجده باطل است، ولی اگر مثلا رنگ مهر تغییر كرده باشد، اشكال ندارد.

مسأله 1143: در سجده باید كف دست را بر زمین بگذارد ولی در حال ناچاری، پشت دست نیز مانعی ندارد و اگر پشت دست ممكن نباشد، باید مچ دست را بگذارد و چنانچه آن نیز نشود باید تا آرنج هرجا كه می تواند بر زمین بگذارد و اگر آن نیز ممكن نیست، گذاشتن بازو كافی است.

مسأله 1144: در سجده بنابر احتیاط مستحب سر دو انگشت بزرگ پاها را بر زمین بگذارد و اگرچه كفایت ظاهر یا باطن آن دو انگشت بزرگ نیز بعید نیست.

مسأله 1145: كسی كه مقداری از

شست پایش بریده، باید بقیه آن را بر زمین بگذارد و اگر چیزی از آن نمانده یا اگر مانده خیلی كوتاه است، باید بقیه انگشتان را بگذارد و اگر هیچ انگشت ندارد، باید هر مقداری كه از قدم باقی مانده، بر زمین بگذارد.

مسأله 1146: اگر به صورت غیرمعمول سجده كند، مثلا سینه و شكم را بر زمین بچسباند، یا پاها را دراز كند به طوری كه سجده صدق نكند، اگرچه هفت عضوی كه گفته شد، بر زمین برسد نماز او صحیح نیست.

مسأله 1147: مهر یا چیز دیگری كه بر آن سجده می كند باید پاك باشد، ولی اگر مثلا مهر را روی فرش نجس بگذارد، یا یك طرف مهر، نجس باشد و پیشانی را بر طرف پاك آن بگذارد، اشكال ندارد.

مسأله 1148: اگر در پیشانی، دمل و مانند آن باشد، در صورت امكان باید با جای سالم پیشانی، سجده كند و اگر ممكن نیست، باید زمین یا مهر را گود كند و دمل را در گودال و جای سالم را به مقداری كه برای سجده كافی باشد، بر زمین یا مهر بگذارد.

مسأله 1149: اگر دمل یا زخم، تمام پیشانی را گرفته باشد، باید بر یكی از دو طرف پیشانی، سجده كند و اگر ممكن نیست، بر چانه و اگر بر چانه نیز ممكن نباشد، باید بر هر جایی از صورت كه ممكن است، سجده كند و اگر بر هیچ جای صورت ممكن نیست، احوط آن است كه با جلوی سر سجده نماید.

مسأله 1150: كسی كه نمی تواند پیشانی را بر زمین برساند، باید به اندازه ای كه می تواند خم شود و مهر یا چیز

دیگری را كه سجده بر آن صحیح است، روی چیز بلندی گذاشته و طوری پیشانی را، بر آن بگذارد كه بگویند سجده كرده است و بنابر احتیاط كف دستها، زانوها و انگشتان پا را به طور صحیح بر زمین بگذارد.

مسأله 1151: كسی كه اصلا نمی تواند خم شود، بنابر احتیاط باید برای سجده بنشیند و با سر اشاره كند و اگر نتواند، باید با چشمها اشاره نماید و اگر نمی تواند اشاره كند باید در قلب نیت سجده كند و بنابر احتیاط مستحب، با دست و مانند آن، برای سجده اشاره نماید.

مسأله 1152: كسی كه نمی تواند بنشیند، باید ایستاده نیت سجده كند و برای سجده با سر اشاره كند و اگر نمی تواند، با چشمها اشاره نماید و اگر این را نیز نتواند، در قلب نیت سجده كند و بنابر احتیاط مستحب با دست و مانند آن، برای سجده اشاره نماید.

مسأله 1153: اگر پیشانی، بی اختیار از جای سجده بلند شود، چنانچه ممكن باشد باید نگذارد دوباره به جای سجده برسد و این یك سجده حساب می شود، چه ذكر سجده را گفته باشد یا نه. و اگر نتواند سر را نگه دارد و بی اختیار، دوباره به جای سجده برسد، روی هم یك سجده حساب می شود.

مسأله 1154: جایی كه انسان باید تقیه كند، می تواند بر فرش و مانند آن سجده نماید و لازم نیست برای نماز، به جای دیگر برود ولی بنابر احتیاط اگر بتواند بر حصیر و یا چیزی كه سجده بر آن صحیح می باشد، طوری سجده كند كه به زحمت نیفتد، نباید بر فرش و مانند آن سجده

نماید.

مسأله 1155: اگر روی تشك پَر، یا چیز دیگری كه بدن روی آن آرام نمی گیرد، سجده كند اگر به مقدار ذكر واجب استقرار حاصل شود صحیح است و در غیر این صورت سجده او صحیح نمی باشد.

مسأله 1156: اگر انسان ناچار شود كه در زمین گلی نماز بخواند، چنانچه آلوده شدن بدن و لباس برای او مشقّت ندارد، بنابر احتیاط واجب باید سجده و تشهّد را به طور معمول، بجا آورد و اگر مشقّت دارد، می تواند در حالی كه ایستاده برای سجده با سر اشاره كند و تشهّد را ایستاده بخواند و اگر سجده و تشهّد را به طور معمول بجا آورد، نمازش صحیح است.

مسأله 1157: در ركعت اوّل و ركعت سومی كه تشهّد ندارد، مانند ركعت سوم نماز ظهر، عصر و عشا، بنابر احتیاط واجب باید بعد از سجده دوم، قدری بی حركت بنشیند و بعد برخیزد، این عمل را « جلسه استراحت » می نامند.

چیزهایی كه سجده بر آن صحیح است

مسأله 1158: باید بر زمین و یا چیزهای غیرخوراكی كه از زمین می روید، مانند چوب و برگ درخت سجده كرد و سجده بر چیزهای خوراكی، پوشاكی و معدنی صحیح نیست.

مسأله 1159: چنانچه برگ مو (درخت انگور) خشك شده باشد سجده بر آن مانعی ندارد و اگر خشك نشده باشد و زمان خوردن آن باشد، جایز نیست و اگر زمان خوردن آن گذشته است، صحّت سجده بر آن بعید نیست.

مسأله 1160: سجده بر چیزهایی كه از زمین می روید و خوراك حیوان است، مانند علف و كاه صحیح است.

مسأله 1161: سجده بر گُلهای غیرخوراكی صحیح است ولی سجده بر دواهای خوراكی كه از زمین می روید،

مانند گل بنفشه و گل گاوزبان اشكال دارد و ترك احتیاط سزاوار نیست.

مسأله 1162: سجده بر گیاهی كه خوردن آن، در بعضی از شهرها معمول است و در شهرهای دیگر معمول نیست، صحیح نمی باشد و بعید نیست متعارف در هر شهری، برای اهل همان شهر، ملاك باشد. و نمی توان بر میوه نارس سجده كرد.

مسأله 1163: سجده بر سنگ آهك و سنگ گچ صحیح است. و بنابر احتیاط مستحب در حال اختیار، بر گچ و آهك پخته، آجر، كوزه گلی و مانند آن سجده نكند.

مسأله 1164: اگر كاغذ را از چیزی ساخته باشند، كه سجده بر آن صحیح است، مثلا از كاه، سجده بر آن مانعی ندارد، بلكه می توان بر كاغذی كه از پنبه و مانند آن ساخته شده، سجده نمود.

مسأله 1165: برای سجده، بهتر از هر چیز، تربت حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) می باشد، بعد از آن خاك، بعد سنگ و بعد گیاه است.

مسأله 1166: اگر چیزی كه سجده بر آن صحیح است، ندارد و یا بر اثر سرما، یا گرمای زیاد و مانند آن نمی تواند بر آن سجده كند، چنانچه لباس او از كتان یا پنبه است، باید بر لباسش سجده كند و اگر از چیز دیگری است باید بر پشت دست، یا چیز معدنی، مانند انگشتر عقیق سجده نماید، ولی بنابر احتیاط مستحب تا سجده بر چیز معدنی ممكن است، بر پشت دست سجده نكند.

مسأله 1167: سجده بر گِل و خاك سستی كه پیشانی روی آن آرام نمی گیرد، باطل است.

مسأله 1168: اگر در سجده اوّل، مثلا مهر به پیشانی بچسبد، بنابر احتیاط باید آن را برای سجده دوّم،

بكند و همچنین است اگر خاك باشد.

مسأله 1169: اگر در بین نماز چیزی كه بر آن سجده می كند، از دست بدهد و چیز دیگری كه سجده بر آن صحیح است نداشته باشد، چنانچه وقت وسعت دارد باید نماز را قطع كند و اگر وقت تنگ است، باید بر لباسش اگر از پنبه یا كتان است، سجده نماید و اگر از چیز دیگری است بر چیز معدنی مانند انگشتر عقیق، یا پشت دست سجده نماید و بنابر احتیاط مستحب تا سجده بر چیز معدنی ممكن است، بر پشت دست سجده نكند.

مسأله 1170: هرگاه در حال سجده، بفهمد پیشانی را بر چیزی گذاشته كه سجده بر آن باطل است، اگر ممكن باشد باید پیشانی را از روی آن بر روی چیزی كه سجده بر آن صحیح است، بكشد و اگر ممكن نباشد، چنانچه وقت نماز وسعت دارد، باید نماز را قطع كند و اگر وقت تنگ است، در صورتی كه لباسش از پنبه یا كتان است، باید پیشانی را از روی آن بر روی لباسش، بكشد و اگر از چیز دیگری است، پیشانی را از روی آن بر چیز معدنی یا پشت دست، بكشد.

مسأله 1171: اگر بعد از سجده، بفهمد پیشانی را روی چیزی گذاشته كه سجده بر آن باطل است، اشكال ندارد.

مسأله 1172: سجده كردن برای غیر خدای متعال، حرام می باشد. و پیشانی بر زمین گذاشتن در مقابل قبر امامان (علیهم السلام) اگر برای شكرگزاری از خداوند باشد، اشكال ندارد و بوسیدن عتبه شریفه مستحب است و سجده نیست.

مستحبات و مكروهات سجده

مسأله 1173: در سجده چند چیز مستحب است: 1 - كسی كه ایستاده نماز می

خواند، بعد از آنكه سر از ركوع برداشت و كاملا ایستاد و كسی كه نشسته نماز می خواند بعد از آنكه كاملا نشست، برای رفتن به سجده تكبیر بگوید. 2 - موقعی كه مرد می خواهد به سجده برود، اوّل دستها را و بعد زانوها را بر زمین بگذارد. 3- بینی را بر مهر یا چیزی كه سجده بر آن صحیح است، بگذارد. 4 - در حال سجده، انگشتان دست را به هم بچسباند و برابر گوش بگذارد، به طوری كه سر آنها رو به قبله باشد. 5 - در سجده دعا كند و از خدا حاجت بخواهد و این دعا را بخواند: « یا خَیرَ الْمَسْؤُلینَ وَ یا خَیرَ الْمُعْطِینَ، اُرْزُقْنی وَ ارْزُقْ عَیالی مِنْ فَضْلِكَ الواسِعِ فَاِنَّكَ ذُوالْفَضْلِ الْعَظِیم » یعنی: « ای بهترین كسی كه از او سؤال می كنند و ای بهترین عطاكنندگان، به من و عیالم از فضل خودت روزی بده، پس به درستی كه تو دارای فضل بزرگی ». 6 - بعد از سجده بر ران چپ بنشیند و روی پای راست را بر كف پای چپ بگذارد. 7 - بعد از هر سجده وقتی نشست و بدنش آرام گرفت تكبیر بگوید. 8 - بعد از سجده اوّل، بدنش كه آرام گرفت « أسْتَغْفِرُ اللّهَ رَبِّی وَ أتُوبُ إلَیه » بگوید. 9 - سجده را طول بدهد. 10 - بعد از سجده در موقع نشستن، دستها را روی رانها بگذارد. 11 - برای رفتن به سجده دوم، در حال سكون بدن، « اللّهُ أكْبَر » بگوید. 12 - در سجده ها صلوات بفرستد. 13 - در موقع بلند شدن،

دستها را بعد از زانوها از زمین بردارد. 14 - مردها آرنجها را به زمین نچسبانند، بازوها را از پهلو جدا نگاه دارند. و زنها، آرنجها را بر زمین بگذارند و اعضای بدن را به یكدیگر بچسبانند.

مسأله 1174: مكروه است برای برطرف كردن گرد و غبار، جای سجده را فوت كند و اگر در اثر فوت كردن، دو حرف از دهان بیرون آید، اگر متعمد باشد، نمازش باطل است.

سجده های واجب قرآن

مسأله 1175: در هریك از چهار سوره « النجم، العلق، السجّده و فصّلت » یك آیه سجده است كه در قرآن ها معین می باشد، اگر انسان آن را بخواند و یا بشنود، بعد از تمام شدن آن آیه، باید فوراً سجده كند و اگر فراموش كرد، هر وقت یادش آمد باید سجده نماید.

مسأله 1176: در صورتی كه تمام آیه خوانده شود سجده واجب می گردد، امّا اگر قسمتی از آن را بخواند لازم نیست سجده كند.

مسأله 1177: اگر انسان موقعی كه آیه سجده را می خواند از دیگری نیز قبل از سجده كردن بشنود، بنابر احتیاط مستحب دو سجده نماید ولی اگر بعد از سجده باز آیه را بخواند یا بشنود لازم است كه دوباره سجده كند.

مسأله 1178: در غیر نماز، اگر در حال سجده، آیه سجده را بخواند و یا بشنود بنابر احتیاط واجب سر از سجده بردارد و دوباره سجده كند.

مسأله 1179: كسی كه این آیات را بنویسد، یا مشاهده كند و یا در نظر بیاورد، سجده بر او واجب نیست.

مسأله 1180: اگر انسان از بچّه غیر ممیز كه خوب و بد را نمی فهمد و یا از كسی كه قصد خواندن قرآن

ندارد، آیه سجده را بشنود، بنابر احتیاط واجب سجده كند و همچنین است اگر از ضبط صوت و رادیو و مانند آنها، آیه سجده را بشنود.

مسأله 1181: در سجده های واجب قرآن، باید جای انسان غصبی نباشد و بهتر است جای پیشانی او، از جای زانوها و سر انگشتان بیش از چهار انگشت بسته بلندتر نباشد.

مسأله 1182: در سجده های واجب قرآن، لازم نیست با وضو، غسل، رو به قبله باشد، یا عورت خود را بپوشاند و یا بدن و جای پیشانی او پاك باشد و همچنین چیزهایی كه در لباس نمازگزار شرط می باشد، در لباس او شرط نیست، امّا اگر لباس یا مكان او غصبی است، چنانچه سجده كردن، تصرّف در آن لباس یا مكان باشد، بنابر احتیاط سجده باطل است.

مسأله 1183: بنابر احتیاط مستحب در سجده واجب قرآن، پیشانی را بر مهر یا چیز دیگری كه سجده بر آن صحیح است گذاشته و جاهای دیگر بدن را به دستوری كه در سجده نماز « مسأله 1127 » گفته شد، بر زمین بگذارد.

مسأله 1184: هرگاه در سجده واجب قرآن، پیشانی را به قصد سجده، بر زمین بگذارد اگرچه ذكر نگوید، كافی است و گفتن ذكر، مستحب است و بهتر است بگوید: « لا إلهَ إلاّ اللّهُ حَقّاً حَقّاً، لا إلهَ إلاّ اللّهُ ایماناً وَ تَصْدیقاً، لا إلهَ إلاّ اللّهُ عُبودِیةً وَ رِقّاً، سَجَدْتُ لَكَ یا رَبِّ تَعَبُّداً وَ رِقّاً، لا مُسْتَنْكِفاً وَ لا مُسْتَكْبِراً، بَلْ أنَا عَبْدٌ ذَلیلٌ ضَعیفٌ خائِفٌ مُسْتَجیرٌ ».

7 - تشهّد

مسأله 1185: در ركعت دومِ تمام نمازهای واجب و ركعت سوم نماز مغرب و ركعت چهارم نماز ظهر، عصر و عشا،

باید انسان بعد از سجده دوم بنشیند و در حال آرام بودن بدن « تشهّد » بخواند، یعنی بگوید: « أشْهَدُ أنْ لا إلهَ إلاّ اللّهُ وَحْدَهُ لا شَریكَ لَهُ، وَ أشْهَدُ أنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد » و بنابر احتیاط واجب به همین كیفیت بگوید.

مسأله 1186: كلمات تشهّد، باید به عربی صحیح و به طوری كه معمول است، پشت سر هم گفته شود.

مسأله 1187: اگر تشهّد را فراموش كند و بایستد و پیش از ركوع، یادش بیاید كه تشهّد را نخوانده، باید بنشیند و تشهّد را بخواند و دوباره بایستد و آنچه باید در آن ركعت خوانده شود، بخواند و نماز را تمام كند و بنابر احتیاط واجب، باید بعد از نماز برای ایستادن بی جا، دو سجده سهو بجا آورد. و اگر در ركوع یا بعد از آن یادش بیاید، باید نماز را تمام كند و بعد از سلام نماز بلافاصله تشهّد را قضا نماید و برای تشهّد فراموش شده، دو سجده سهو بجا آورد.

مسأله 1188: مستحب است در حال تشهّد، بر ران چپ بنشیند، روی پای راست را بر كف پای چپ بگذارد و پیش از تشهّد بگوید: « اَلْحَمْدُ لِلّهِ » یا: « بِسْمِ اللّهِ وَ بِاللّهِ وَ الْحَمْدُ لِلّهِ وَ خَیرُ الأسْماءِ لِلّهِ » و نیز مستحب است، دستها را بر رانها بگذارد، انگشتها را به یكدیگر بچسباند، به دامان خود نگاه كند و بعد از تمام شدن تشهّد، بگوید: « وَ تَقَبَّلْ شَفاعَتَهُ وَ ارْفَعْ دَرَجَتَه ».

مسأله 1189: مستحب است زنها، در وقت خواندن تشهّد، رانها را به هم بچسبانند.

8 - سلام نماز

مسأله 1190:

بعد از تشهّد ركعت آخر نماز، در حالی كه نشسته و بدن آرام است، چنین بگوید: « اَلسَّلامُ عَلَیكَ أیهَا النَّبِی وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَكاتُهُ، السَّلامُ عَلَینا وَ عَلی عِبادِ اللّهِ الصّالِحینَ، السَّلامُ عَلَیكُمْ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَكاتُه ».

مسأله 1191: در سلام نماز، گفتن: « اَلسَّلامُ عَلَیكَ أیهَا النَّبِی وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَكاتُهُ » مستحب است، ولی بعد از آن باید بگوید: « اَلسَّلامُ عَلَیكُمْ » و بنابر احتیاط مستحب: « وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَكاتُهُ » را هم بگوید. یا بگوید: « السَّلامُ عَلَینا وَ عَلی عِبادِ اللّهِ الصّالِحینَ » ولی اگر این سلام را بگوید بنابر احتیاط مستحب بعد از آن « اَلسَّلامُ عَلَیكُمْ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَكاتُهُ » را نیز بگوید.

مسأله 1192: اگر سلام نماز را فراموش كند و هنگامی یادش بیاید كه صورت نماز، به هم نخورده و كاری كه عمدی و سهوی آن نماز را باطل می كند، مانند پشت به قبله كردن انجام نداده باشد، باید سلام را بگوید و نمازش صحیح است.

مسأله 1193: اگر سلام نماز را فراموش كند و هنگامی یادش بیاید كه صورت نماز به هم خورده است، بنابر احتیاط واجب سجده سهو بجا آورد و بنابر احتیاط مستحب، نمازش را هم اِعاده كند.

9 - ترتیب

مسأله 1194: اگر عمداً ترتیب نماز را برهم زند، مثلا سوره را پیش از حمد بخواند، یا سجود را پیش از ركوع بجا آورد، نمازش باطل می شود.

مسأله 1195: اگر ركنی از نماز را فراموش كند و ركن بعد از آن را بجا آورد، مثلا پیش از ركوع، دو سجده نماید، نماز باطل است.

مسأله 1196: اگر ركنی را

فراموش كند و چیزی كه بعد از آن است و ركن نیست بجا آورد، مثلا پیش از دو سجده، تشهّد بخواند، باید ركن را بجا آورد و آنچه اشتباهاً پیش از آن خوانده، دوبار بخواند.

مسأله 1197: اگر چیزی كه ركن نیست، فراموش كند و ركن بعد از آن را بجا آورد، مثلا حمد را فراموش كند و مشغول ركوع شود، نمازش صحیح است.

مسأله 1198: اگر چیزی كه ركن نیست، فراموش كند و عمل بعدی را كه ركن نیست بجا آورد، مثلا حمد را فراموش كند و سوره بخواند، چنانچه مشغول ركن بعد شده باشد، مثلا در ركوع یادش بیاید كه حمد را نخوانده، باید بگذرد و نماز او صحیح است و اگر مشغول ركن بعد نشده باشد، باید آنچه را فراموش كرده بجا آورد و بعد از آن، چیزی را كه اشتباهاً جلوتر خوانده دوباره بخواند.

مسأله 1199: اگر سجده اوّل را به خیال اینكه سجده دوّم است، یا سجده دوم را به خیال اینكه سجده اوّل است، بجا آورد نماز صحیح است و سجده اوّل، سجده اوّل و سجده دوم او، سجده دوم حساب می شود.

10 - موالات

مسأله 1200: انسان باید نماز را با موالات بخواند، یعنی كارهای نماز، مانند ركوع، سجود و تشهّد را پشت سر هم بجا آورد و چیزهایی را كه در نماز می خواند، پشت سرهم بخواند و اگر به اندازه ای بین آن فاصله بیندازد كه نگویند نماز می خواند، نمازش باطل است.

مسأله 1201: اگر در نماز سهواً بین حرفها یا كلمات، فاصله بیندازد و فاصله به قدری نباشد كه صورت نماز از بین برود، چنانچه مشغول ركن بعد نشده باشد،

باید آن حرفها یا كلمات را، به طور معمولی بخواند و اگر مشغول ركن بعد شده باشد، نمازش صحیح است.

مسأله 1202: طول دادن ركوع و سجود و خواندن سوره های بزرگ، موالات را به هم نمی زند.

قنوت

مسأله 1203: در تمام نمازهای واجب و مستحب، پیش از ركوع ركعت دوم، مستحب است قنوت بخواند، بلكه در نمازهای واجب، بنابر احتیاط مستحب آن را ترك نكند و در نماز « وتر » با آنكه یك ركعت می باشد خواندن قنوت مستحب است. و نماز جمعه در هر ركعت یك قنوت دارد. و نماز آیات پنج قنوت و نماز عید فطر و قربان در ركعت اوّل پنج قنوت و در ركعت دوم چهارم قنوت دارد و بنابر احتیاط قنوتهای نماز عید فطر و قربان را ترك نكند.

مسأله 1204: مستحب است در قنوت، دستها را مقابل صورت، كف آنها را، رو به آسمان و پهلوی هم نگه دارد و غیر از شست، انگشتهای دیگر را بچسباند و به كف دست نگاه كند.

مسأله 1205: در قنوت هر ذكری بگوید كافی است، اگرچه یك « سُبْحانَ اللّهِ » باشد و بهتر است بگوید: « لا إلهَ إلاّ اللّهُ الْحَلیمُ الْكَریمُ، لا إلهَ إلاّ اللّهُ العَلِی الْعَظیمُ، سُبْحانَ اللّهِ رَبِّ السّمواتِ السَّبْعِ وَ رَبِّ الأرْضِینَ السَّبْعِ، وَ ما فِیهِنَّ وَ ما بَینَهُنَّ وَ رَبِّ الْعَرْشِ الْعَظیمِ وَ الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعالَمینَ ».

مسأله 1206: مستحب است انسان، قنوت را بلند بخواند، ولی برای كسی كه نماز را با جماعت می خواند اگر امام جماعت، صدای او را بشنود، بلند خواندن قنوت مستحب نیست.

مسأله 1207: اگر عمداً قنوت نخواند قضا ندارد و اگر

فراموش كند و پیش از خَم شدن به اندازه ركوع، یادش بیاید مستحب است بایستد و بخواند و اگر در ركوع یادش بیاید، مستحب است بعد از ركوع آن را قضا نماید و اگر در سجده یادش بیاید، مستحب است بعد از سلام نماز، آن را قضا نماید.

ترجمه و تعقیب نماز

ترجمه سوره حمد

(بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ) یعنی: ابتدا می كنم به نام خدا كه در دنیا و آخرت، با رحمت ظاهره و باطنه با بندگان معامله می كند. (اَلْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعالَمینَ): ثنا مخصوص خدایی است كه پرورش دهنده همه موجودات است. (الرَّحْمنِ الرَّحیمِ): خدایی كه در دنیا و آخرت با رحمت ظاهره و باطنه با بندگان معامله می كند. (مالِكِ یوْمِ الدّینِ): صاحب اختیار روز قیامت است. (اِیاكَ نَعْبُدُ وَ إیاكَ نَسْتَعینُ): فقط تو را عبادت می كنیم و فقط از تو كمك می خواهیم. (اِهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ): ما را به راه راست هدایت كن. (صِراطَ الَّذینَ أنْعَمْتَ عَلَیهِمْ): هدایت كن ما را به راه كسانی كه به آنان نعمت دادی كه پیامبران و جانشینان آنان هستند. (غَیرِ الْمَغْضُوبِ عَلِیهِمْ وَ لا الضّالّینَ) نه به راه كسانی كه غضب بر آنها شده است، و نه آن كسانی كه گمراهند.

ترجمه سوره توحید

(بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ، قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَدٌ):... بگو ای محمّد (صلی الله علیه وآله وسلم) كه او خدایی است یگانه. (اَللّهُ الصَّمَدُ): خدایی كه از تمام موجودات بی نیاز است. (لَمْ یلِدْ وَ لَمْ یولَدْ): نه زاییده است و نه زاییده شده. (وَ لَمْ یكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ): و هیچ كس، مانند او نیست.

ترجمه ذكر ركوع، سجود و دیگر ذكرهای مستحب

ترجمه ذكر ركوع، سجود و دیگر ذكرهای مستحب

« سُبْحانَ رَبِّی الْعَظیمِ وَ بِحَمْدِه »: پروردگار بزرگ من، از هر عیب و نقصی، پاك و منزّه است و من مشغول ستایش او هستم. « سُبْحانَ رَبِّی الأعْلی وَ بِحَمْدِه »: پروردگار من كه از همه كس بالاتر می باشد، از هر عیب و نقصی، پاك و منزّه است و من مشغول ستایش او هستم. « سَمِعَ اللّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ »: خدا بشنود و بپذیرد ثنای كسی كه او را ستایش می كند. « أسْتَغْفِرُ اللّهَ رَبِّی وَ أَتُوبُ إلَیهِ »: طلب آمرزش و مغفرت می كنم از خدایی كه پرورش دهنده من است و به او بازگشت می نمایم. « بِحَوْلِ اللّهِ وَ قُوَّتِهِ أقُومُ وَ أقْعُدُ »: به یاری خدای متعال و نیروی او برمی خیزم و می نشینم.

ترجمه قنوت

« لا إلهَ إلاّ اللّهُ الْحَلیمُ الْكَریمُ »: نیست خدایی سزاوار پرستش، مگر خدای یكتای بی همتایی كه دارای حلم و كرم است. « لا إلهَ إلا اللّهُ العَلِی الْعَظیمُ »: نیست خدایی سزاوار پرستش، مگر خدای یكتای بی همتایی كه بلند مرتبه و بزرگ است. « سُبْحانَ اللّهِ رَبِّ السَّماواتِ السَّبْعِ وَ رَبِّ الأَرَضِینَ السَّبْعِ »: پاك و منزّه است خدایی كه پروردگار هفت آسمان و هفت زمین است. « وَ ما فیهِنَّ وَ ما بَینَهُنَّ وَ رَبِّ الْعَرْشِ الْعَظیمِ »: پروردگار هر چیزی است كه در آسمانها و زمین ها و مابین آنهاست و پروردگار عرش بزرگ است. « وَ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ »: حمد و ثنا، مخصوص خدایی است كه پرورش دهنده تمام موجودات است.

ترجمه تسبیحات اربعه

« سُبْحانَ اللّهِ وَ الْحَمْدُ لِلّهِ وَ لا إلهَ إلاّ اللّهُ وَ اللّهُ أكْبَرُ »: پاك و منزّه است، خدای تعالی، ثنا مخصوص خدا است، نیست خدایی سزاوار پرستش، مگر خدای بی همتا و خدا از هر چیزی بزرگتر است از آنكه وصف شود.

ترجمه تشهّد و سلام

« الْحَمْدُ لِلّهِ، أشْهَدُ أنْ لا إلهَ إلاّ اللّهُ وَحْدَهُ لا شَریكَ لَهُ »: ستایش مخصوص پروردگار است و شهادت می دهم كه خدایی سزاوار پرستش نیست، مگر خدایی كه یگانه است و شریك ندارد. « وَ أشْهَدُ أنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ »: شهادت می دهم كه محمّد (صلی الله علیه وآله وسلم) بنده خدا و فرستاده اوست. « اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد »: خدایا رحمت بفرست، بر محمّد و آل محمّد. « وَ تَقَبَّلْ شَفاعَتَهُ وَ ارْفَعْ دَرَجَتَهُ »: خدایا قبول كن شفاعت پیامبر را و درجه آن حضرت را نزد خود بلند گردان. « السَّلامُ عَلَیكَ أیهَا النَّبی وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَكاتُهُ »: سلام بر تو ای پیامبر، رحمت و بركات خدا بر تو باد. « السَّلامُ عَلَینا وَ عَلی عِبادِ اللّهِ الصّالِحینَ »: سلام خدا بر ما و تمام بندگان خوب او. « السَّلامُ عَلَیكُمْ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَكاتُهُ »: سلام، رحمت و بركات خدا بر شما مؤمنین باد.

تعقیب نماز

مسأله 1208: مستحب است انسان بعد از نماز، مقداری مشغول تعقیب، یعنی خواندن ذكر، دعا و قرآن شود. و بهتر است پیش از آنكه از جای خود حركت كند و وضو، غسل و تیمّم او باطل شود، رو به قبله تعقیب بخواند. و لازم نیست تعقیب به لفظ عربی باشد، ولی بهتر است دعاهایی كه دستور داده اند را بخواند و از جمله تعقیبهایی كه بسیار سفارش شده است، تسبیح حضرت زهرا (علیها السلام) می باشد، به این ترتیب: 34 مرتبه « اللّهُ أَكْبَرُ » سپس 33 مرتبه « الْحَمْدُ لِلّهِ » و سپس 33 مرتبه «

سُبْحانَ اللّهِ »، و می توان « سُبْحانَ اللّهِ » را پیش از « الْحَمْدُ لِلّهِ » گفت، ولی بهتر است بعد از « الْحَمْدُ لِلّهِ » گفته شود.

مسأله 1209: مستحب است بعد از نماز، سجده شكر نماید و اگر پیشانی را، به قصد شكر بر زمین بگذارد كافی است، ولی بهتر است دوبار پیشانی را بر زمین بگذارد، و صد مرتبه، یا سه مرتبه و یا یك مرتبه « شُكْراً لِلّهِ » یا « شُكْراً » و یا « عَفْواً » بگوید. و همچنین مستحب است هر وقت، نعمتی به انسان می رسد یا بلایی از او دور می گردد سجده شكر بجا آورد.

صلوات بر پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم)

مسأله 1210: هرگاه انسان اسم مبارك حضرت رسول (صلی الله علیه وآله وسلم) مانند « محمّد » و « احمد » یا لقب و كنیه آن جناب مانند « مصطفی » و « ابوالقاسم » را بگوید یا بشنود، اگرچه در نماز باشد، مستحب است صلوات بفرستد.

مسأله 1211: هنگام نوشتن اسم مبارك حضرت پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) مستحب است صلوات را بنویسد. و همچنین بهتر است هر وقت آن حضرت را یاد می كند، صلوات بفرستد.

مبطلات نماز

مسأله 1212: دوازده چیز نماز را باطل می كند، آنها را « مُبطلات » می گویند: 1 - از بین رفتن یكی از شرطهای نماز. 2 - باطل شدن وضو یا غسل. 3 - گذاشتن دستها روی هم مانند دیگران. 4 - آمین گفتن بعد از حمد. 5 - پشت به قبله كردن. 6 - سخن گفتن. 7 - خندیدن. 8 - گریه كردن بر امور دنیا. 9 - به هم خوردن صورت نماز. 10 - خوردن و آشامیدن. 11 - بعضی شكیات. 12 - كم و زیاد شدن ركن یا غیر ركن. و تفصیل آن در مسائل بعدی بیان می شود.

مسأله 1213: اوّل از مبطلات نماز: در بین نماز، یكی از شرطهای آن از بین برود، مثلا در بین نماز بفهمد مكانش غصبی است.

مسأله 1214: دوم از مبطلات نماز: در بین نماز، عمداً یا سهواً و یا از روی ناچاری، چیزی كه وضو یا غسل را باطل می كند پیش آید، مثلا بول از او خارج شود.

مسأله 1215: كسی كه نمی تواند از بیرون آمدن بول و غایط خودداری كند، اگر در بین نماز، بول یا

غایط از او خارج شود، چنانچه به دستوری كه در احكام وضو « مسأله 349 - 355 » گفته شد رفتار نماید نمازش باطل نمی شود و نیز اگر در بین نماز، از زن مستحاضه خون خارج شود، در صورتی كه به دستور استحاضه رفتار كرده باشد، نمازش صحیح است.

مسأله 1216: كسی كه بی اختیار خوابش برده، اگر نداند در بین نماز خوابش برده یا بعد از آن، بنابر احتیاط مستحب بعد از وقت و بنابر احتیاط واجب در وقت، نماز را دوباره بخواند.

مسأله 1217: اگر بداند به اختیار خودش خوابیده و شك كند بعد از نماز بوده یا در بین نماز، نمازش صحیح است.

مسأله 1218: اگر در حال سجده، از خواب بیدار شود و شك كند در سجده آخر نماز است، یا در سجده شكر، بنابر احتیاط مستحب بعد از وقت و بنابر احتیاط واجب در وقت، نماز را دوباره بخواند.

مسأله 1219: سوم از مبطلات نماز: مانند بعضی از كسانی كه شیعه نیستند، دستها را روی هم بگذارد.

مسأله 1220: هرگاه برای ادب دستها را روی هم بگذارد، اگرچه مانند آنها نباشد، باید نماز را دوباره بخواند ولی اگر از روی فراموشی یا ناچاری و یا برای كار دیگری مانند خاراندن دست، دستها را روی هم بگذارد، اشكال ندارد.

مسأله 1221: چهارم از مبطلات نماز: بعد از خواندن سوره حمد « آمین » بگوید، ولی اگر اشتباهاً یا از روی تقیه بگوید، نمازش باطل نمی شود.

مسأله 1222: پنجم از مبطلات نماز: عمداً یا از روی فراموشی یا نادانی، پشت به قبله كند، یا به طرف راست و یا چپ قبله برگردد، بلكه اگر عمداً مقداری برگردد

كه نگویند رو به قبله است، اگرچه به طرف راست یا چپ نرسد، نمازش باطل است.

مسأله 1223: اگر عمداً یا سهواً سر را مقداری بگرداند كه بتواند پشت سرش را ببیند، نمازش باطل است ولی اگر سر را كمی بگرداند، عمداً باشد یا اشتباهاً، نمازش باطل نمی شود.

مسأله 1224: ششم از مبطلات نماز: عمداً كلمه ای بگوید كه دو حرف یا بیشتر باشد، اگرچه معنی نداشته باشد، ولی اگر سهواً بگوید، نمازش باطل نمی شود.

مسأله 1225: اگر كلمه ای بگوید كه یك حرف دارد، چنانچه آن كلمه معنی داشته باشد، مانند « ق » كه در زبان عرب، به معنای « نگهداری كن » است، چنانچه معنای آن را بداند و آن را قصد نماید، نمازش باطل می شود، بلكه اگر معنای آن را قصد نكند ولی متوجّه آن باشد، بنابر احتیاط واجب نماز را دوباره بخواند.

مسأله 1226: سرفه كردن، آروغ زدن و آه كشیدن در نماز اشكال ندارد، ولی گفتن « آخ » و « آه » و مانند آن، كه دارای دو حرف است، اگر عمدی باشد، نماز را باطل می كند.

مسأله 1227: اگر كلمه ای را به قصد ذكر بگوید، مثلا به قصد ذكر بگوید: « اَللّهُ أَكْبَرُ » و در موقع گفتن آن، صدا را بلند كند كه چیزی را به دیگری بفهماند، اشكال ندارد ولی چنانچه به قصد اینكه چیزی به كسی بفهماند « اَللّهُ أَكْبَر » را مثلا بگوید و قصد ذكر نداشته باشد نمازش باطل می شود.

مسأله 1228: خواندن قرآن در نماز، غیر از چهار سوره ای كه سجده واجب دارد و در « مسأله 1175 » گفته

شد و همچنین ذكر خدا گفتن و نیز دعا كردن در نماز اشكال ندارد، ولی بنابر احتیاط مستحب به غیر عربی دعا نكند.

مسأله 1229: اگر چیزی از حمد، سوره و ذكرهای نماز را، از روی احتیاط چند مرتبه بگوید، اشكال ندارد و همچنین است اگر عمداً بگوید و به قصد جزئیت نباشد، ولی اگر از روی وسواس، چند مرتبه بگوید، بنابر احتیاط نمازش باطل می شود.

مسأله 1230: در حال نماز، انسان نباید به دیگری سلام نماید و اگر دیگری به او سلام كرد، باید همان طور كه او سلام كرده جواب دهد، مثلا اگر گفته: « سلامٌ علیكمْ » در جواب بگوید: « سلامٌ علیكمْ »، ولی در جواب « علیكم السّلام » بهتر است بگوید: « سلامٌ علیكمْ ».

مسأله 1231: انسان باید جواب سلام را، در نماز یا در غیر نماز، فوراً بگوید و اگر عمداً یا از روی فراموشی جواب سلام را به قدری طول دهد كه اگر جواب بگوید، جواب آن سلام حساب نشود، چنانچه در نماز باشد نباید جواب بدهد و اگر در نماز نباشد، جواب دادن واجب نیست.

مسأله 1232: باید جواب سلام را طوری بگوید كه سلام كننده بشنود، ولی اگر سلام كننده كَر باشد، چنانچه انسان به طور معمول جواب او را بدهد، كافی است.

مسأله 1233: واجب نیست نمازگزار جواب سلام را، به قصد دعا بگوید، به این معنا كه از خدا، برای كسی كه سلام كرده سلامتی بخواهد، بلكه به قصد ردّ تحیت نیز جایز است.

مسأله 1234: اگر زن یا مرد نامحرم و یا بچّه ممیز، یعنی بچّه ای كه خوب و بد را می فهمد، به نمازگزار

سلام كند نمازگزار احتیاطاً، بلكه واجب است جواب او را به عنوان ردّ تحیت بدهد.

مسأله 1235: اگر نمازگزار، جواب سلام را ندهد گناه كرده ولی نمازش صحیح است.

مسأله 1236: اگر كسی به نمازگزار غلط سلام كند، اگر عرفاً سلام حساب شود مثل اینكه حركات آن را اشتباه كند واجب است جواب او را بدهد و اگر عرفاً سلام حساب نشود، جواب او واجب نیست بلكه در نماز جایز هم نیست.

مسأله 1237: جواب سلام كسی كه از روی مسخره یا شوخی، سلام می كند واجب نیست و در نماز جایز نیست.

مسأله 1238: اگر كسی به عدّه ای سلام كند، جواب سلام او بر همه آنان واجب است، ولی اگر یكی از آنان جواب دهد كافی است.

مسأله 1239: اگر كسی به عدّه ای سلام كند و دیگری جواب سلام دهد و یا كسی كه سلام كننده قصد سلام دادن به او را نداشته جواب دهد، جواب سلام او بر آن عدّه واجب است.

مسأله 1240: اگر به عدّه ای سلام كند و كسی كه بین آنها مشغول نماز است، شك كند كه سلام كننده، قصد سلام كردن به او را نیز داشته یا نه، نباید جواب بدهد و همچنین اگر بداند قصد او را نیز داشته، ولی دیگری جواب سلام را بدهد، امّا اگر بداند كه قصد او را نیز داشته و دیگری جواب ندهد، باید جواب بگوید.

مسأله 1241: سلام كردن مستحب است و بسیار سفارش شده كه سواره، به پیاده و ایستاده به نشسته و كوچك تر به بزرگتر سلام كند، امّا جواب سلام واجب می باشد.

مسأله 1242: اگر دو نفر با هم به یكدیگر سلام كنند،

بنابر احتیاط هر یك جواب سلام دیگری را بدهد.

مسأله 1243: در غیر نماز، مستحب است، جواب سلام را بهتر از سلام بگوید، مثلا اگر كسی گفت: « سلامٌ علیكمْ » در جواب بگوید: « سلامٌ علیكمْ وَ رحمة اللّه ».

مسأله 1244: هفتم از مبطلات نماز: خنده با صداست، عمدی باشد یا اضطراری، امّا چنانچه سهواً با صدا بخندند، نماز اشكال ندارد، مگر آنكه از صورت نماز خارج شود و همچنین لبخند، نماز را باطل نمی كند.

مسأله 1245: اگر برای جلوگیری از صدای خنده كمی حالتش تغییر كند، مثلا رنگش سرخ شود، بنابر احتیاط مستحب باید نمازش را دوباره بخواند، مگر از صورت نماز خارج شود كه در این صورت واجب است نماز را دوباره بخواند.

مسأله 1246: هشتم از مبطلات نماز: برای امور دنیا، عمداً با صدا گریه كند و بنابر احتیاط مستحب برای دنیا بی صدا نیز گریه نكند ولی اگر از ترس خدا و یا برای آخرت گریه كند، آهسته باشد یا بلند اشكال ندارد، بلكه از بهترین اعمال است.

مسأله 1247: نهم از مُبطلات نماز: كاری است كه صورت نماز را به هم بزند، مانند دست زدن و به هوا پریدن، كم باشد یا زیاد، عمداً باشد یا از روی فراموشی، ولی كاری كه صورت نماز را به هم نزند، مانند اشاره كردن با دست، اشكال ندارد.

مسأله 1248: اگر در بین نماز، مقداری ساكت بماند كه نگویند نماز می خواند، نمازش باطل می شود.

مسأله 1249: اگر در بین نماز، كاری انجام دهد یا مدّتی ساكت شود و شك كند كه نماز به هم خورده یا نه، نمازش صحیح است.

مسأله 1250: دهم از مُبطلات نماز:

خوردن و آشامیدن است، اگر در نماز طوری بخورد یا بیاشامد كه نگویند نماز می خواند، عمداً باشد یا از روی فراموشی، نمازش باطل می شود.

مسأله 1251: كسی كه می خواهد روزه بگیرد، اگر پیش از اذان صبح، مشغول به خواندن نماز « وتر » باشد و تشنه شود، چنانچه بترسد اگر نماز را تمام كند صبح شود، در صورتی كه آب نزدیك او، در دو سه قدمی باشد، می تواند در بین نماز وتر آب بیاشامد، امّا باید كاری كه نماز را باطل می كند، مانند روگرداندن از قبله، انجام ندهد.

مسأله 1252: اگر در بین نماز، غذایی كه در دهان یا لای دندانها مانده فرو ببرد، نمازش باطل نمی شود و همچنین اگر قند، شكر و مانند آن در دهانش مانده باشد و در حال نماز، كم كم آب شود و فرو رود، اشكال ندارد.

مسأله 1253: یازدهم از مبطلات نماز: شك در عدد ركعتهای نماز دو ركعتی، سه ركعتی و در دو ركعت اوّلِ نمازهای چهار ركعتی است.

مسأله 1254: دوازدهم از مُبطلات نماز: ركن نماز را عمداً یا سهواً، كم یا زیاد كند. و یا چیزی كه ركن نیست، عمداً كم یا زیاد نماید.

مسأله 1255: اگر بعد از نماز، شك كند در بین نماز كاری كه نماز را باطل می كند، انجام داده یا نه، نمازش صحیح است.

مكروهات نماز،

مسأله 1256: مكروه است در نماز، صورت را كمی به طرف راست یا چپ بگرداند، چشمها را بر هم بگذارد، آنها را به طرف راست و چپ بگرداند، با ریش و دست خود بازی كند، انگشتها را درهم نماید، آب دهان بیندازد، به خط قرآن یا

كتاب و یا خط انگشتر نگاه كند. و همچنین مكروه است هنگام خواندن حمد و سوره و گفتن ذكر، برای شنیدن حرف كسی ساكت شود، بلكه هر كاری كه خضوع و خشوع را از بین ببرد مكروه می باشد.

مسأله 1257: هنگامی كه انسان خوابش می آید و موقع خودداری از بول و غایط، مكروه است نماز بخواند. و همچنین پوشیدن جوراب تنگ كه پا را فشار دهد، در نماز مكروه است.

شكستن نماز واجب

مسأله 1258: نباید نماز واجب را از روی اختیار بشكند ولی برای حفظ مال و جلوگیری از ضرر مالی یا بدنی، مانعی ندارد.

مسأله 1259: اگر حفظ جان خود یا كسی كه حفظ جان او واجب است و یا حفظ مالی كه نگهداری آن واجب می باشد، بدون شكستن نماز ممكن نباشد، باید نماز را بشكند، امّا شكستن نماز برای مالی كه اهمیت ندارد مكروه است.

مسأله 1260: اگر در وسعت وقت مشغول نماز باشد و طلبكار، طلب خود را از او مطالبه كند، چنانچه بتواند در بین نماز طلب او را بدهد، باید در همان حال بپردازد و اگر بدون شكستن نماز، دادن طلب او ممكن نباشد، باید نماز را بشكند و طلب او را بدهد، سپس نماز را بخواند.

مسأله 1261: اگر در بین نماز بفهمد مسجد نجس است، چنانچه وقت تنگ باشد، باید نماز را تمام كند و اگر وقت وسعت دارد و تطهیر مسجد، نماز را به هم نمی زند باید در بین نماز مسجد را تطهیر كند و بقیه نماز را بخواند و اگر نماز را به هم می زند در صورتی كه بعد از نماز، تطهیر مسجد ممكن باشد، شكستن نماز

جایز نیست، مگر بودن نجاست در مسجد، موجب هَتك حرمت مسجد باشد كه در این صورت باید نماز را بشكند و مسجد را تطهیر نماید، سپس نماز را بخواند.

مسأله 1262: كسی كه باید نماز را قطع كند، اگر نماز را تمام كند گناه كرده، ولی نماز او صحیح است.

مسأله 1263: اگر پیش از آنكه به اندازه ركوع خم شود، یادش بیاید كه اذان و اقامه را فراموش كرده، چنانچه وقت نماز وسعت دارد، مستحب است برای گفتن آنها نماز را بشكند.

شكیات نماز

شكیات نماز

مسأله 1264: شكیات نماز بیست و سه قسم است: هشت قسم آن، نماز را باطل می كند، نه قسم دیگر آن، صحیح است و به شش قسم آن، نباید اعتنا كرد.

شكهایی كه نماز را باطل می كند

مسأله 1265: شكهایی كه نماز را باطل می كند به این شرح است: اوّل: شك در شماره ركعتهای نماز دو ركعتی، مانند نماز صبح و نماز مسافر، ولی شك در شماره ركعتهای نماز مستحب دو ركعتی و نماز احتیاط، نماز را باطل نمی كند. دوم: شك در شماره ركعتهای نماز سه ركعتی. سوم: در نماز چهار ركعتی شك كند یك ركعت خوانده یا بیشتر. چهارم: در نماز چهار ركعتی، پیش از تمام شدن سجده دوم، شك كند دو ركعت خوانده یا بیشتر. پنجم: شك بین دو و پنج، یا دو و بیشتر از پنج. ششم: شك بین سه و شش، یا سه و بیشتر از شش. هفتم: شك در اصل ركعتهای نماز كه نداند، چند ركعت خوانده است. هشتم: شك بین چهار و شش، یا چهار و بیشتر از شش، پیش از تمام شدن سجده دوّم، ولی اگر بعد از سجده دوم شك بین چهار و شش، یا چهار و بیشتر از شش برای او پیش آید، بنابر احتیاط بنابر چهار بگذارد و نماز را تمام كند و بعد از نماز، دو سجده سهو بجا آورد و نماز را نیز، دوباره بخواند.

مسأله 1266: اگر یكی از شكهای باطل برای انسان پیش آید، می تواند نماز را به هم بزند و یا به قدری فكر كند كه صورت نماز به هم بخورد یا از پیدا شدن یقین یا گمان نااُمید شود.

شكهایی كه نباید به آن

اعتنا كرد

مسأله 1267: شكهایی كه نباید به آن اعتنا كرد، به این شرح است: اوّل: شك در چیزی كه محل بجا آوردن آن گذشته است، مانند اینكه در ركوع، شك كند حمد را خوانده یا نه. دوم: شك بعد از سلام نماز. سوم: شك بعد از گذشتن وقت نماز. چهارم: شك كثیرالشك، یعنی كسی كه زیاد شك می كند. پنجم: شك امام در شماره ركعتهای نماز، در صورتی كه مأموم شماره آن را بداند. و همچنین شك مأموم در صورتی كه امام شماره ركعتهای نماز را بداند. ششم: شك در نماز مستحب.

شكهایی كه نباید به آن اعتنا كرد

1 - شك بعد از محل

مسأله 1268: اگر در بین نماز، شك كند یكی از كارهای واجب آن را انجام داده یا نه، مثلا شك كند حمد خوانده یا نه، چنانچه مشغول كار بعدی نشده باشد، باید آنچه را كه در انجام آن شك كرده، بجا آورد و اگر مشغول كار بعدی شده، به شك خود اعتنا نكند.

مسأله 1269: اگر در بین خواندن آیه ای، شك كند آیه پیش را خوانده یا نه و همچنین اگر در حالی كه آخر آیه را می خواند، شك كند اوّل آن را خوانده یا نه، به شك خود اعتنا نكند.

مسأله 1270: اگر بعد از ركوع و سجود، شك كند كارهای واجب آن، مانند ذكر و آرام بودن بدن را انجام داده یا نه، به شك خود اعتنا نكند.

مسأله 1271: اگر در حالی كه به سجده می رود شك كند ركوع كرده یا نه، یا شك كند بعد از ركوع ایستاده یا نه، به این شك اعتنا نكند.

مسأله 1272: اگر در حال برخاستن، شك كند

سجده یا تشهّد را بجا آورده یا نه، به شكّ خود توجّه نكند.

مسأله 1273: كسی كه نشسته یا خوابیده نماز می خواند، اگر موقعی كه حمد یا تسبیحات می خواند، شك كند سجده یا تشهّد را بجا آورده یا نه، باید به شك خود اعتنا نكند. و اگر پیش از آنكه مشغول حمد یا تسبیحات شود، شك كند سجده یا تشهّد را بجا آورده یا نه، باید بجا آورد.

مسأله 1274: اگر شك كند یكی از ركنهای نماز را بجا آورده یا نه، چنانچه از محل آن گذشته است اعتنا نكند و اگر در محل است بجا آورد، در این صورت چنانچه بعد یادش بیاید آن ركن را بجا آورده بوده، نمازش باطل می باشد، زیرا ركن زیاد شده است.

مسأله 1275: اگر شك كند، عملی را كه ركن نیست بجا آورده یا نه، چنانچه از محل آن گذشته است اعتنا نكند و اگر در محل است بجا آورد و اگر بعد از انجام آن یادش بیاید آن را بجا آورده بوده، چون ركن زیاد نشده، نمازش صحیح است ولی بنابر احتیاط واجب دو سجده سهو بجا آورد.

مسأله 1276: اگر شك كند ركنی را بجا آورده یا نه، چنانچه مشغول عمل بعدی شده، مثلا در تشهّد شك كند دو سجده را بجا آورده یا نه، باید به شك خود اعتنا نكند و اگر یادش بیاید آن ركن را بجا نیاورده، در صورتی كه مشغول ركن بعد نشده باید آن را بجا آورد و اگر مشغول ركن بعد شده باشد، نمازش باطل است، مثلا اگر پیش از ركوع ركعت بعد، یادش بیاید دو سجده را بجا نیاورده، باید

بجا آورد و اگر در ركوع یا بعد از آن، یادش بیاید نمازش باطل است.

مسأله 1277: اگر شك كند عملی را كه ركن نیست بجا آورده یا نه و مشغول كار بعد از آن شده باشد، باید به شك خود اعتنا نكند، مثلا موقعی كه مشغول خواندن سوره است، اگر شك كند حمد را خوانده یا نه، باید به شك خود اعتنا نكند و اگر بعد یادش بیاید آن را بجا نیاورده، در صورتی كه مشغول ركن بعد نشده، باید بجا آورد و اگر مشغول ركن بعد شده نمازش صحیح است، بنابراین اگر مثلا در قنوت، یادش بیاید حمد را نخوانده باید بخواند و اگر در ركوع یادش بیاید اعتنا نكند و نماز او صحیح است.

مسأله 1278: اگر شك كند سلام نماز را گفته یا نه، یا شك كند درست گفته یا نه، چنانچه مشغول تعقیب نماز، یا مشغول نماز دیگری شده یا با انجام كاری كه نماز را به هم می زند، از حال نماز بیرون رفته یا خود را خارج از نماز می داند، باید به شك خود اعتنا نكند و اگر پیش از اینها شك كند، باید سلام را بگوید.

2 - شك بعد از سلام

مسأله 1279: اگر بعد از سلام نماز، شك كند نمازش صحیح بوده یا نه، مثلا شك كند ركوع كرده یا نه، یا بعد از سلام نماز چهار ركعتی، شك كند چهار ركعت خوانده یا پنج ركعت، به شك خود اعتنا نكند، ولی اگر هر دو طرف شك او باطل باشد، مثلا بعد از سلام نماز چهار ركعتی، شك كند دو ركعت خوانده یا پنج ركعت، نمازش باطل است.

3 - شك بعد از وقت

مسأله 1280: اگر بعد از گذشتن وقت نماز، شك كند نماز خوانده یا نه، یا گمان كند نخوانده است، خواندن آن لازم نیست ولی اگر پیش از گذشتن وقت، شك كند نماز خوانده یا نه، یا گمان كند نخوانده، باید آن نماز را بخواند، بلكه اگر گمان كند خوانده، باید آن را بجا آورد.

مسأله 1281: اگر بعد از گذشتن وقت، شك كند نماز را درست خوانده یا نه، به شك خود اعتنا نكند.

مسأله 1282: اگر بعد از گذشتن وقت نماز ظهر و عصر، بداند چهار ركعت نماز خوانده، ولی نداند به نیت ظهر خوانده یا به نیت عصر، باید چهار ركعت نماز قضا، به نیت نمازی كه بر او واجب است بخواند.

مسأله 1283: اگر بعد از گذشتن وقت نماز مغرب و عشا، بداند یك نماز خوانده، ولی نداند سه ركعتی خوانده یا چهار ركعتی، باید قضای نماز مغرب و عشا را بجا آورد.

4 - كثیرالشّك

مسأله 1284: اگر كسی در یك نماز، سه مرتبه شك كند، یا در سه نماز پشت سر هم، مثلا در نماز صبح، ظهر و عصر شك كند، « كثیرالشّك » است و چنانچه زیاد شك كردن او، از غضب یا ترس و یا پریشانی حواس نباشد، به شك خود اعتنا نكند.

مسأله 1285: كثیرالشّك، اگر در بجا آوردن چیزی شك كند، چنانچه بجا آوردن آن، نماز را باطل نمی كند، باید بنا بگذارد كه آن را بجا آورده، مثلا شك كند ركوع كرده یا نه، باید بنا بگذارد كه ركوع كرده است و اگر بجا آوردن آن، نماز را باطل می كند، باید بنا بگذارد كه آن را انجام نداده، مثلا اگر شك

كند یك ركوع كرده یا بیشتر، چون زیاد شدن ركوع نماز را باطل می كند، باید بنا بگذارد كه بیشتر از یك ركوع نكرده است.

مسأله 1286: كسی كه فقط در یك چیز نماز، زیاد شك می كند، چنانچه در چیزهای دیگر نماز شك كند، باید به دستور آن عمل نماید، مثلا كسی كه زیاد شك می كند سجده كرده یا نه، اگر اتّفاقاً در بجا آوردن ركوع شك كند، باید به دستور شك رفتار نماید، یعنی اگر ایستاده است ركوع را بجا آورد و اگر به سجده رفته، اعتنا نكند.

مسأله 1287: كسی كه در نماز معینی، مثلا در نماز ظهر زیاد شك می كند، اگر در نماز دیگری، مثلا در نماز عصر اتّفاقاً شك كند، باید به دستور شك رفتار نماید.

مسأله 1288: كسی كه در جای مخصوصی، زیاد شك می كند، اگر در غیر آنجا نماز بخواند و شكّی برای او پیش آید، باید به دستور شك عمل نماید.

مسأله 1289: اگر انسان شك كند « كثیرالشّك » شده یا نه، باید به دستور شك عمل نماید امّا « كثیرالشّك » تا وقتی یقین نكند به حال معمولی مردم برگشته، باید به شك خود اعتنا نكند.

مسأله 1290: كسی كه كثیرالشّك است اگر شك كند ركنی را بجا آورده یا نه و اعتنا نكند، بعد یادش بیاید آن را بجا نیاورده، چنانچه مشغول ركن بعد نشده باشد، باید آن را بجا آورد و اگر مشغول ركن بعد شده، نمازش باطل است، مثلا اگر شك كند ركوع كرده یا نه و اعتنا نكند، چنانچه پیش از سجده یادش بیاید ركوع نكرده، باید ركوع كند و اگر در سجده

دوم یادش بیاید، نمازش باطل است.

مسأله 1291: كسی كه زیاد شك می كند، اگر شك كند، چیزی را كه ركن نیست، بجا آورده یا نه و اعتنا نكند و بعد یادش بیاید آن را بجا نیاورده، چنانچه از محل آن گذشته، نمازش صحیح است، مثلا اگر شك كند حمد خوانده یا نه و اعتنا نكند، چنانچه در قنوت یادش بیاید حمد را نخوانده، باید بخواند و اگر در ركوع یادش بیاید، نماز او صحیح است.

5 - شك امام و مأموم

مسأله 1292: اگر امام جماعت، در شماره ركعتهای نماز شك كند، مثلا شك كند سه ركعت خوانده یا چهار ركعت، چنانچه مأموم یقین داشته باشد چهار ركعت خوانده و به امام بفهماند چهار ركعت خوانده است، امام باید نماز را تمام كند و خواندن نماز احتیاط لازم نیست. و همچنین اگر امام یقین داشته باشد كه چند ركعت خوانده است و مأموم، در شماره ركعتهای نماز شك كند، باید به شك خود اعتنا ننماید.

6 - شك در نماز مستحب

مسأله 1293: اگر در شماره ركعتهای نماز مستحب شك كند، چنانچه طرف بیشتر شك، نماز را باطل می كند، بنا را بر كمتر بگذارد، مثلا اگر در نافله صبح شك كند دو ركعت خوانده یا سه ركعت، بنا بگذارد كه دو ركعت خوانده است. و اگر طرف بیشتر شك، نماز را باطل نمی كند، مثلا شك كند دو ركعت خوانده یا یك ركعت، به هر طرف شك عمل كند نمازش صحیح است. گرچه در این صورت بهتر آن است كه بنا را بر اقل بگذارد.

مسأله 1294: كم شدن ركن، نافله را باطل می كند، ولی زیاد شدن ركن، آن را باطل نمی كند، پس اگر یكی از كارهای نافله را فراموش كند و موقعی یادش بیاید كه مشغول ركن بعد از آن شده، باید برگردد و از آنجایی كه فراموش كرده ادامه دهد، مثلا اگر در بین ركوع، یادش بیاید سوره را نخوانده، باید برگردد و سوره را بخواند و دوباره به ركوع رود.

مسأله 1295: اگر در یكی از كارهای نافله شك كند، خواه ركن باشد یا غیر ركن، چنانچه محل آن نگذشته، باید بجا آورد و اگر محل آن گذشته

به شك خود اعتنا نكند.

مسأله 1296: اگر در نماز مستحب دو ركعتی گمان كند كه سه ركعت یا بیشتر بجا آورده، اعتنا نكند و نمازش صحیح است و اگر به دو ركعت یا كمتر گمان كند، بنابر احتیاط مستحب به همان گمان عمل كند، مثلا اگر به یك ركعت گمان دارد، بنابر احتیاط مستحب، یك ركعت دیگر نیز بخواند.

مسأله 1297: اگر در نماز نافله، كاری كند كه سجده سهو واجب می شود، یا یك سجده و یا تشهّد را فراموش نماید، لازم نیست بعد از نماز، سجده سهو یا قضای سجده و تشهّد را بجا آورد.

مسأله 1298: اگر شك كند نماز مستحب را خوانده یا نه، چنانچه آن نماز مانند نماز جعفر طیار (علیه السلام)، وقت معین نداشته باشد بنا بگذارد كه نخوانده است و همچنین است اگر مثل نافله یومیه، وقت معین داشته باشد و پیش از گذشتن وقت، شك كند ولی اگر بعد از گذشتن وقت، شك كند به شك خود اعتنا نكند.

شكهای صحیح

مسأله 1299: در نُه صورت، اگر در شماره ركعتهای نماز چهار ركعتی شك كند نماز باطل نمی شود بلكه باید فكر نماید پس اگر به یك طرف شك، یقین یا گمان پیدا كرد، همان طرف را بگیرد و نماز را تمام كند وگرنه، به دستوری كه گفته می شود عمل نماید.

مسأله 1300: اوّل: بعد از سر برداشتن از سجده دوم، شك كند دو ركعت خوانده یا سه ركعت، باید بنا بگذارد سه ركعت خوانده و یك ركعت دیگر بخواند، نماز را تمام كند و بعد از نماز، یك ركعت نماز احتیاط ایستاده و یا دو ركعت نشسته، به دستوری كه

بیان می شود بجا آورد.

مسأله 1301: دوم: شك بین دو و چهار، بعد از سر برداشتن از سجده دوم كه در این صورت باید بنا بگذارد چهار ركعت خوانده، نماز را تمام كند و بعد از نماز، دو ركعت نماز احتیاط ایستاده بخواند.

مسأله 1302: سوم: شك بین دو و سه و چهار، بعد از سر برداشتن از سجده دوم كه در این صورت باید بنا را بر چهار بگذارد و بعد از نماز، دو ركعت نماز احتیاط ایستاده و بعد دو ركعت نشسته بجا آورد.

مسأله 1303: چهارم: شك بین چهار و پنج، بعد از سر برداشتن از سجده دوم كه در این صورت، باید بنا را بر چهار بگذارد، نماز را تمام كند و بعد از نماز، دو سجده سهو بجا آورد.

مسأله 1304: اگر بعد از گفتن ذكر و پیش از سر برداشتن از سجده دوم، یكی از این چهار شك، برای او پیش آید، بنابر احتیاط مستحب باید به دستور همان شك، عمل كند و نماز را نیز دوباره بخواند، البتّه اگر تنها نماز را دوباره بخواند، كافی است.

مسأله 1305: پنجم: شك بین سه و چهار، در هر جای نماز كه باشد باید بنا را بر چهار بگذارد، نماز را تمام كند و بعد از نماز، یك ركعت نماز احتیاط ایستاده یا دو ركعت نشسته، بجا آورد.

مسأله 1306: ششم: شك بین چهار و پنج، در حال ایستاده كه در این صورت باید بنشیند، تشهّد بخواند، نماز را سلام دهد، یك ركعت نماز احتیاط ایستاده و یا دو ركعت نشسته بجا آورد و بنابر احتیاط واجب، باید دو سجده سهو نیز برای قیام اضافی بجا

آورد.

مسأله 1307: هفتم: شك بین سه و پنج، در حال ایستاده، باید بنشیند، تشهّد بخواند، نماز را سلام دهد، دو ركعت نماز احتیاط ایستاده بجا آورد. و بنابر احتیاط واجب دو سجده سهو نیز، برای قیام اضافی بجا آورد.

مسأله 1308: هشتم: شك بین سه و چهار و پنج، در حال ایستاده باید بنشیند، تشهّد بخواند، بعد از سلام نماز، دو ركعت نماز احتیاط ایستاده، سپس دو ركعت نشسته بجا آورد و بنابر احتیاط واجب، دو سجده سهو نیز، برای قیام اضافی بجا آورد.

مسأله 1309: نهم: شك بین پنج و شش، در حال ایستاده، باید بنشیند، تشهّد بخواند، نماز را سلام دهد، دو سجده سهو بجا آورد و بنابر احتیاط واجب، باید دو سجده سهو دیگری برای ایستادن اضافی بجا آورد.

چند مسأله

مسأله 1310: اگر یكی از شكهای صحیح برای انسان پیش آید، بنابر احتیاط نباید نماز را بشكند، امّا اگر نماز را شكست و مشغول نماز دوم شد، نماز دومش صحیح است.

مسأله 1311: اگر یكی از شكهایی كه نماز احتیاط برای آن واجب است، در نماز پیش آید، چنانچه انسان نماز را تمام كند و بدون خواندن نماز احتیاط، دوباره نماز را از سر بگیرد اگر پیش از انجام كاری كه نماز را باطل می كند، نماز را از سر گرفته باشد نماز دوّمش بنابر احتیاط مستحب باطل است و اگر بعد از انجام كاری كه نماز را باطل می كند، مشغول نماز شده، نماز دوّمش صحیح است، لكن نماز اوّل در هر دو صورت باطل است.

مسأله 1312: اگر یكی از شكهای صحیح، برای انسان پیش آید، چنانكه گفته شد، باید فوراً فكر كند، ولی اگر

بداند با كمی تأخیر چیزی را فراموش نمی كند، می تواند بعداً فكر نماید، مثلا اگر در سجده شك كند، می تواند تا بعد از سجده، فكر كردن را تأخیر بیندازد.

مسأله 1313: اگر اوّل به یك طرف، گمان بیشتری داشته باشد، بعد دو طرف در نظر او مساوی شود، باید به دستور شك عمل نماید و اگر اوّل، دو طرف در نظر او مساوی باشد و به طرفی كه وظیفه اوست بنا بگذارد، بعد به طرف دیگر گمان كند، باید طرف گمان شده را بگیرد و نماز را تمام كند.

مسأله 1314: كسی كه نمی داند به یك طرف گمان بیشتری دارد یا هر دو طرف در نظر او مساوی است، باید به دستور شك عمل كند.

مسأله 1315: اگر بعد از نماز بداند در بین نماز مردّد بوده كه مثلا دو ركعت خوانده یا سه ركعت و بنا را بر سه گذاشته، ولی نداند به خواندن سه ركعت گمان داشته، یا هر دو طرف در نظر او مساوی بوده، اعتنا لازم نیست ولی خوب است نماز احتیاط بخواند.

مسأله 1316: اگر موقعی كه تشهّد می خواند، یا بعد از ایستادن، شك كند كه دو سجده را بجا آورده یا نه و در همان موقع، یكی از شكهایی كه بعد از تمام شدن دو سجده صحیح است، برای او پیش آید، مثلا شك كند دو ركعت خوانده یا سه ركعت، چنانچه به دستور آن شك عمل كند، نمازش صحیح است.

مسأله 1317: اگر پیش از آنكه مشغول تشهّد شود، یا پیش از ایستادن، شك كند دو سجده را بجا آورده یا نه و در همان موقع، یكی از شكهایی

كه بعد از تمام شدن دو سجده صحیح است، برای او پیش آید نمازش باطل است.

مسأله 1318: اگر موقعی كه ایستاده، بین سه و چهار، یا بین سه و چهار و پنج، شك كند و یادش بیاید دو سجده از ركعت پیش را بجا نیاورده، نمازش باطل است.

مسأله 1319: اگر شك او از بین برود و شك دیگری پیش آید، مثلا اوّل شك كند دو ركعت خوانده یا سه ركعت، بعد شك كند سه ركعت خوانده یا چهار ركعت، باید به دستور شك دوم عمل نماید.

مسأله 1320: اگر بعد از نماز، شك كند كه در نماز، مثلا بین دو و چهار شك كرده، یا بین سه و چهار، واجب است به دستور هر دو عمل كند و بنابر احتیاط مستحب، نماز را نیز دوباره بخواند.

مسأله 1321: اگر بعد از نماز بفهمد در نماز شكّی برای او پیش آمده، ولی نداند از شكهای باطل بوده و یا از شكهای صحیح و اگر از شكهای صحیح بوده كدام یك از آنهاست نماز را دوباره بخواند.

مسأله 1322: كسی كه نشسته نماز می خواند، اگر شكی كند كه باید برای آن، یك ركعت نماز احتیاط ایستاده یا دو ركعت نشسته بخواند، باید یك ركعت نشسته بجا آورد. و اگر شكی كند كه باید برای آن، دو ركعت نماز احتیاط ایستاده بخواند، باید دو ركعت نشسته بجا آورد.

مسأله 1323: كسی كه ایستاده نماز می خواند، اگر هنگام خواندن نماز احتیاط، از ایستادن عاجز شود، باید مانند كسی كه نماز را نشسته می خواند همان گونه كه در مسأله پیش، گفته شد، نماز احتیاط را بجا آورد.

مسأله 1324: كسی كه نشسته

نماز می خواند، اگر موقع خواندن نماز احتیاط، بتواند بایستد باید به وظیفه كسی كه نماز را ایستاده می خواند، عمل كند.

نماز احتیاط

مسأله 1325: كسی كه نماز احتیاط بر او واجب است، بعد از سلام نماز باید فوراً نیت نماز احتیاط كند، تكبیر بگوید، حمد را بخواند، به ركوع رود و دو سجده نماید، پس اگر یك ركعت نماز احتیاط بر او واجب بوده، بعد از دو سجده، تشهّد بخواند و سلام دهد و اگر دو ركعت نماز احتیاط بر او واجب بوده، بعد از دو سجده، یك ركعت دیگر مانند ركعت اوّل بجا آورد و بعد از تشهّد، سلام دهد.

مسأله 1326: نماز احتیاط، سوره و قنوت ندارد، باید آن را آهسته بخواند، نیت آن را بر زبان نیاورد و بنابر احتیاط مستحب « بسم اللّه » آن را نیز آهسته بگوید.

مسأله 1327: اگر پیش از خواندن نماز احتیاط بفهمد نمازی كه خوانده درست بوده، لازم نیست نماز احتیاط بخواند و اگر در بین نماز احتیاط بفهمد، لازم نیست آن را تمام نماید.

مسأله 1328: اگر پیش از خواندن نماز احتیاط، بفهمد ركعتهای نمازش كم بوده، چنانچه كاری كه نماز را باطل می كند انجام نداده، باید آنچه را كه از نماز نخوانده، بخواند و برای سلام بیجا، دو سجده سهو بجا آورد و اگر كاری كه نماز را باطل می كند انجام داده، مثلا پشت به قبله كرده، باید نماز را دوباره بخواند.

مسأله 1329: اگر بعد از نماز احتیاط، بفهمد كسری نماز، به مقدار نماز احتیاط بوده، مثلا در شك بین سه و چهار یك ركعت نماز احتیاط بخواند، بعد بفهمد نماز را سه ركعت

خوانده، نمازش صحیح است.

مسأله 1330: اگر بعد از خواندن نماز احتیاط، بفهمد كسری نماز، كمتر از نماز احتیاط بوده، مثلا در شك بین دو و چهار، دو ركعت نماز احتیاط بخواند، بعد بفهمد، نماز را سه ركعت خوانده، باید نماز را دوباره بخواند.

مسأله 1331: اگر بعد از خواندن نماز احتیاط، بفهمد كسری نماز، بیشتر از نماز احتیاط بوده مثلا برای شك بین سه و چهار یك ركعت نماز احتیاط بخواند، بعد بفهمد نماز را دو ركعت خوانده، چنانچه بعد از نماز احتیاط، كاری كه نماز را باطل می كند انجام داده، مثلا پشت به قبله كرده، باید نماز را دوباره بخواند و اگر كاری كه نماز را باطل كند انجام نداده، نماز را تكمیل كند و برای زیاده ها سجده سهو بجا آورد و بنابر احتیاط مستحب نماز را هم اِعاده نماید.

مسأله 1332: اگر بین دو و سه و چهار شك كند و بعد از خواندن دو ركعت نماز احتیاط ایستاده، یادش بیاید كه نماز را دو ركعت خوانده، لازم نیست دو ركعت نماز احتیاط نشسته را بخواند.

مسأله 1333: اگر بین سه و چهار شك كند و موقعی كه دو ركعت نماز احتیاط نشسته یا یك ركعت ایستاده می خواند، یادش بیاید كه نماز را سه ركعت خوانده، باید نماز احتیاط را تمام نماید و كفایت می كند.

مسأله 1334: اگر بین دو و سه و چهار شك كند و موقعی كه دو ركعت نماز احتیاط ایستاده را می خواند، پیش از ركوع ركعت دوم، یادش بیاید كه نماز را سه ركعت خوانده، باید بنشیند و نماز احتیاط را یك ركعتی تمام نماید و كفایت می

كند.

مسأله 1335: اگر در بین نماز احتیاط بفهمد، كسری نماز بیشتر یا كمتر از نماز احتیاط بوده، چنانچه نتواند نماز احتیاط را طبق كسری نماز تمام كند، باید آن را رها نماید و نماز را دوباره بخواند و بنابر احتیاط مستحب برای رهایی از آن نماز كاری كند كه نماز را باطل می نماید مثلا پشت به قبله كند و برای شك بین دو و سه و چهار، موقعی كه دو ركعت نماز احتیاط می خواند، در ركعت آخر آن بعد از ركوع بفهمد كه نمازش سه ركعت بوده، باید نماز احتیاط را رها كند و نماز را دوباره بجا آورد.

مسأله 1336: اگر شك كند، نماز احتیاطی كه بر او واجب بوده، بجا آورده یا نه، چنانچه وقت نماز گذشته به شك خود اعتنا نكند و اگر وقت دارد، در صورتی كه مشغول كار دیگری نشده و از جای نماز، برنخاسته و كاری مانند روگرداندن از قبله كه نماز را باطل می كند انجام نداده، باید نماز احتیاط را بخواند. و اگر كاری كه نماز را باطل می كند بجا آورده، یا بین نماز و شك او زیاد فاصله شده، پس به این شك اعتنا نكند.

مسأله 1337: اگر در نماز احتیاط، ركنی زیاد كند، یا مثلا به جای یك ركعت، دو ركعت بخواند، نماز احتیاط باطل می شود و باید دوباره اصل نماز را بجا آورد.

مسأله 1338: هنگامی كه انسان مشغول نماز احتیاط است، اگر در یكی از كارهای آن شك كند، چنانچه محل آن نگذشته، باید بجا آورد و اگر محلّش گذشته، باید به شك خود اعتنا نكند، مثلا اگر شك كند حمد خوانده

یا نه، چنانچه به ركوع نرفته باید بخواند و اگر به ركوع رفته باید به شك خود اعتنا نكند.

مسأله 1339: اگر در شماره ركعتهای نماز احتیاط شك كند، چنانچه طرفِ بیشترِ شك، نماز را باطل می كند، باید بنا را بر كمتر بگذارد و اگر طرف بیشتر شك، نماز را باطل نمی كند، باید بنا را بر بیشتر بگذارد، مثلا موقعی كه مشغول خواندن دو ركعت نماز احتیاط است، اگر شك كند دو ركعت خوانده یا سه ركعت، باید بنا بگذارد كه دو ركعت خوانده و بنابر احتیاط مستحب اصل نماز را نیز اِعاده نماید.

مسأله 1340: اگر در نماز احتیاط، چیزی كه ركن نیست، سهواً كم یا زیاد شود، بنابر احتیاط مستحب دو سجده سهو بجا آورد.

مسأله 1341: اگر بعد از سلام نماز احتیاط، شك كند یكی از اجزا یا شرایط آن را بجا آورده یا نه، به شك خود اعتنا نكند.

مسأله 1342: اگر در نماز احتیاط، تشهّد یا یك سجده را فراموش كند، بنابر احتیاط واجب بعد از سلام نماز، آن را قضا نماید.

مسأله 1343: اگر به همراه نماز احتیاط، قضای یك سجده، یا قضای یك تشهّد و یا دو سجده سهو بر او واجب شود، باید اوّل نماز احتیاط را بجا آورد.

مسأله 1344: حكم گمان در عدد ركعات نماز مانند حكم یقین است، مگر گمان به چیزی كه سبب بطلان نماز باشد كه در این صورت، حكم یقین را ندارد و امّا گمان در افعال نماز، اگرچه بعید نیست كه مانند یقین باشد، ولی بنابر احتیاط مستحب بعد از اعتنا كردن به گمان، عمل را تمام كند و اصل نماز را اعاده نماید.

مسأله

1345: حكم شك، سهو وگمان، در نمازهای واجب یومیه و دیگر نمازهای واجب فرق ندارد، مثلا اگر در نماز آیات شك كند، یك ركعت خوانده یا دو ركعت، چون شك او در نماز دو ركعتی است نمازش باطل است.

سجده سهو

مسأله 1346: برای پنج چیز باید بعد از سلام نماز، دو سجده سهو به دستوری كه گفته خواهد شد بجا آورد: اوّل: در بین نماز، سهواً حرف بزند. دوم: جایی كه نباید نماز را سلام دهد، مثلا در ركعت اوّل، سهواً سلام بدهد. سوم: یك سجده را فراموش كند. چهارم: تشهّد را فراموش نماید. پنجم: در نماز چهار ركعتی، بعد از سجده دوم شك كند چهار ركعت خوانده یا پنج ركعت.

مسأله 1347: اگر در جایی كه باید بایستد، مثلا موقع خواندن حمد و سوره، اشتباهاً بنشیند یا در جایی كه باید بنشیند، مثلا موقع خواندن تشهّد، اشتباهاً بایستد، بنابر احتیاط واجب، باید دو سجده سهو بجا آورد، بلكه برای هر چیزی كه در نماز، اشتباهاً كم یا زیاد شود، بنابر احتیاط واجب، باید دو سجده سهو بجا آورد.

مسأله 1348: اگر انسان اشتباهاً یا به خیال اینكه نمازش تمام شده، حرف بزند، باید دو سجده سهو بجا آورد.

مسأله 1349: برای حرفی كه از سرفه و آه كشیدن پیدا می شود، سجده سهو واجب نیست، ولی اگر مثلا سهواً « آخ » یا « آه » بگوید، باید سجده سهو بجا آورد.

مسأله 1350: اگر چیزی كه غلط خوانده، دوباره به طور صحیح بخواند، برای آن غلط سجده سهو واجب نیست.

مسأله 1351: اگر در نماز سهواً مدّتی حرف بزند كه تمام آن یك مرتبه حساب شود، دو سجده سهو

كافی است.

مسأله 1352: اگر سهواً تسبیحات اربعه را، بیشتر از سه مرتبه بگوید، لازم نیست بعد از نماز دوبار سجده سهو بجا آورد.

مسأله 1353: اگر در جایی كه نباید سلام نماز را بگوید، سهواً بگوید: « اَلسَّلامُ عَلَینا وَ عَلی عِبادِ اللّهِ الصّالِحِینَ » یا بگوید « اَلسَّلامُ عَلَیكُمْ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَكاتُهُ » باید دو سجده سهو بنماید، ولی اگر اشتباهاً مقداری از این دو سلام را بگوید، یا بگوید « اَلسَّلامُ عَلَیكَ أَیهَا النَّبِی وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَكاتُهُ » بنابر احتیاط واجب باید دو سجده سهو بجا آورد.

مسأله 1354: اگر در جایی كه نباید سلام دهد، اشتباهاً هر سه سلام را بگوید، دو سجده سهو كافی است.

مسأله 1355: اگر یك سجده یا تشهّد را فراموش كند و پیش از ركوع ركعت بعد یادش بیاید، باید برگردد و بجا آورد و بعد از نماز، بنابر احتیاط برای ایستادن بیجا دو سجده سهو بنماید.

مسأله 1356: اگر در ركوع یا بعد از آن، یادش بیاید كه یك سجده یا تشهّد از ركعت پیش فراموش كرده، باید بعد از سلام نماز، سجده یا تشهّد را قضا نماید و بعد از آن، دو سجده سهو بجا آورد.

مسأله 1357: اگر سجده سهو را بعد از سلام نماز، عمداً بجا نیاورد، گناه كرده و واجب است هر چه زودتر، آن را انجام دهد و چنانچه سهواً بجا نیاورد، هر وقت یادش آمد باید فوراً انجام دهد و لازم نیست نماز را دوباره بخواند.

مسأله 1358: اگر شك دارد دو سجده سهو بر او واجب شده یا نه، لازم نیست بجا آورد.

مسأله 1359: كسی كه شك دارد دو سجده سهو

بر او واجب شده یا بیشتر، اگر دو سجده سهو بجا آورد، كافی است.

مسأله 1360: اگر بداند یكی از دو سجده سهو را بجا نیاورده، باید دو سجده سهو بجا آورد و اگر بداند سهواً سه سجده كرده، لازم است دوباره دو سجده سهو بجا آورد.

مسأله 1361: اگر شك كند یك سجده كرده یا دو سجده سهو، یا شك كند كه دو سجده سهو كرده یا سه سجده، چنانچه وارد تشهّد نشده، بنا را بر كمتر بگذارد.

كیفیت سجده سهو

مسأله 1362: كیفیت سجده سهو: بعد از سلام نماز، نیت سجده سهو كند، پیشانی را بر چیزی كه سجده بر آن صحیح است، بگذارد و بگوید: « بِسْمِ اللّهِ وَ بِاللّهِ وَ صَلَّی اللّهُ عَلی مُحَمَّد وَ آلِهِ » یا بگوید: « بِسْمِ اللّهِ وَ بِاللّهِ اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد » ولی بهتر است بگوید: « بِسْمِ اللّهِ وَ بِاللّهِ السَّلامُ عَلَیكَ أَیهَا النَّبِی وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَكاتُهُ ». سپس بنشیند و دوباره به سجده رود و یكی از ذكرهایی كه گفته شد بگوید و بنشیند، تشهّد بخواند و سلام دهد.

قضای سجده و تشهّد فراموش شده

مسأله 1363: سجده و تشهّدی كه انسان فراموش كرده و بعد از نماز، قضای آن را بجا می آورد، باید تمام شرایط نماز، مانند پاك بودن بدن، لباس، رو به قبله بودن و شرطهای دیگر را داشته باشد.

مسأله 1364: اگر سجده را چند دفعه فراموش كند، مثلا یك سجده از ركعت اوّل و یك سجده از ركعت دوّم فراموش نماید، باید بعد از نماز قضای همه آنها را با سجده های سهوی كه برای آنها لازم می شود بجا آورد و لازم نیست معین كند قضای كدام یك آنهاست. و اگر یك سجده از ركعت اوّل و یك سجده از ركعت آخر فراموش كند و یا دو تشهّد فراموش نماید، بنابر احتیاط واجب باید اوّل سجده آخر را كه فراموش شده و بعد از آن - بنابر احتیاط مستحب - تشهّد و سلام را بجا آورد و بعد، سجده اوّل را قضا نماید و همچنین، واجب است تشهّد آخر را كه فراموش شده و سلام را بنابر احتیاط مستحب بجا

آورد و بعد تشهّد اوّل را قضا نماید، این در صورتی است كه كاری كه عمدی و سهوی آن، نماز را باطل می كند، انجام نداده باشد و اگر انجام داده باشد، باید اصل نماز را دوباره بخواند.

مسأله 1365: اگر یك سجده و تشهّد را فراموش كند، بنابر احتیاط واجب هر كدام را اوّل فراموش كرده، اوّل قضا نماید. و اگر نداند كدام اوّل فراموش شده، باید احتیاطاً یك سجده و تشهّد و بعد یك سجده دیگر بجا آورد، یا یك تشهّد و یك سجده و بعد یك تشهّد دیگر بجا آورد، تا یقین كند سجده و تԙǙјϠرا، به ترتیبی كه فراموش كرده قضا نموده است.

مسأله 1366: اگر به خیال اینكه اوّل، سجده را فراموش كرده، اوّل قضای آن را بجا آورد و بعد از خواندن تشهّد، یادش بیاید كه اوّل تشهّد را فراموش كرده، بنابر احتیاط واجب دوباره سجده را قضا نماید. و همچنین اگر به خیال اینكه اوّل تشهّد را فراموش كرده، آن را اوّل بجا آورد و بعد از سجده، یادش بیاید كه اوّل سجده را فراموش كرده، بنابر احتیاط واجب، باید دوباره تشهّد بخواند.

مسأله 1367: اگر بین سلام نماز و قضای سجده یا تشهّد، كاری كند كه اگر عمداً یا سهواً در نماز اتّفاق بیفتد، نماز باطل می شود، مثلا پشت به قبله نماید، بنابر احتیاط بعد از قضای سجده و تشهّد، دوباره نماز را بخواند. این در صورتی است كه سجده یا تشهد فراموش شده از ركعت آخر نباشد، امّا اگر از ركعت آخر باشد بنابر اقوی، باید اصل نماز را دوباره بخواند.

مسأله 1368: اگر بعد از سلام نماز، یادش

بیاید یك سجده از ركعت آخر را فراموش كرده است، چنانچه كاری كه عمدی و سهوی آن، نماز را باطل می كند انجام نداده، مانند روگرداندن از قبله، بنابر احتیاط مستحب آن را به نیت ما فی الذّمه بجا آورد و همچنین بعد از آن، تشهّد و سلام و دو سجده سهو بجا آورد. و نیز اگر یادش بیاید كه تشهّد ركعت آخر را فراموش كرده، بنابر احتیاط مستحب آن را به نیت ما فی الذّمه انجام دهد و همچنین بعد از آن سلام دهد و دو سجده سهو بجا آورد، گرچه در این دو مورد بعید نیست كفایت سجده و تشهّد فراموش شده و دو سجده سهو.

مسأله 1369: اگر بین سلام نماز و قضای سجده یا تشهّدی كه از ركعت قبل فراموش شده، كاری كند كه برای آن سجده سهو واجب می شود، مثلا سهواً حرف بزند، باید سجده یا تشهّد را قضا كند و غیر از سجده سهوی كه برای قضای سجده یا تشهّد لازم بوده، سجده دیگری لازم نمی آید.

مسأله 1370: اگر نداند سجده را فراموش كرده یا تشهّد را، باید هر دو را قضا نماید و هر كدام را اوّل بجا آورد، اشكال ندارد.

مسأله 1371: اگر شك دارد سجده یا تشهّد را فراموش كرده یا نه، واجب نیست قضا نماید.

مسأله 1372: اگر بداند سجده یا تشهّد را فراموش كرده و شك كند پیش از ركوع ركعت بعد، بجا آورده یا نه، بنابر احتیاط مستحب آن را قضا نماید.

مسأله 1373: كسی كه باید سجده یا تشهّد را قضا نماید، اگر برای كار دیگری نیز سجده سهو بر او واجب شود، باید بعد

از نماز، فوراً سجده یا تشهّد را قضا نماید، بعد از آن سجده سهو را بجا آورد.

مسأله 1374: اگر شك دارد كه بعد از نماز، قضای سجده یا تشهّد فراموش شده را بجا آورده یا نه، چنانچه وقت نماز نگذشته، باید سجده یا تشهّد را قضا نماید و اگر وقت نماز گذشته، قضای آن لازم نیست.

كم و زیاد كردن اجزا و شرایط نماز

مسأله 1375: هرگاه چیزی از واجبات نماز را عمداً كم یا زیاد كند، اگرچه یك حرف باشد، نمازش باطل است.

مسأله 1376: اگر مقصر بوده در ندانستن مسأله، و چیزی از واجبات نماز را، كم یا زیاد كند، بنابر احتیاط نماز باطل است. ولی چنانچه بر اثر ندانستن مسأله، حمد و سوره نماز صبح، مغرب و عشا را آهسته بخواند، یا حمد و سوره نماز ظهر و عصر را بلند بخواند و یا در مسافرت، نماز ظهر و عصر و عشا را چهار ركعتی بخواند، نمازش صحیح است.

مسأله 1377: اگر در بین نماز بفهمد، وضو یا غسلش باطل بوده، یا بدون وضو یا غسل مشغول نماز شده، باید نماز را به هم بزند و دوباره با وضو یا غسل نماز بخواند و اگر بعد از نماز بفهمد، باید دوباره نماز را با وضو یا غسل بجا آورد و اگر وقت گذشته قضا نماید.

مسأله 1378: اگر بعد از رسیدن به ركوع یادش بیاید كه دو سجده از ركعت پیش فراموش كرده، نمازش باطل است و اگر پیش از رسیدن به ركوع یادش بیاید، باید برگردد، دو سجده را بجا آورد، برخیزد، حمد و سوره یا تسبیحات را بخواند، نماز را تمام كند و بعد از نماز بنابر احتیاط واجب، باید برای

ایستادن بیجا دو سجده سهو انجام دهد.

مسأله 1379: اگر پیش از گفتن « السَّلامُ عَلَینا » و « السَّلامُ عَلَیكُمْ » یادش بیاید دو سجده ركعت آخر را بجا نیاورده، باید دو سجده را بجا آورد و دوباره تشهّد بخواند و نماز را سلام دهد.

مسأله 1380: اگر پیش از سلام نماز، یادش بیاید یك ركعت یا بیشتر، از آخر نماز نخوانده، باید مقداری كه فراموش شده، بجا آورد.

مسأله 1381: اگر بعد از سلام نماز، یادش بیاید یك ركعت یا بیشتر از آخر نماز نخوانده، چنانچه كاری انجام داده كه در نماز، چه عمداً یا سهواً اتّفاق بیفتد نماز را باطل می كند، مثلا پشت به قبله كرده، نمازش باطل است و اگر كاری كه عمدی و سهوی آن، نماز را باطل می كند انجام نداده، باید فوراً مقداری را كه فراموش كرده بجا آورد.

مسأله 1382: هرگاه بعد از سلام نماز، عملی انجام دهد كه در نماز چه عمداً یا سهواً اتّفاق بیفتد نماز را باطل می كند، مثلا پشت به قبله نماید و بعد یادش بیاید كه دو سجده آخر را بجا نیاورده، نماز باطل است و اگر پیش از انجام كاری كه نماز را باطل می كند یادش بیاید، باید دو سجده ای را كه فراموش كرده، بجا آورد، دوباره تشهّد بخواند، نماز را سلام دهد و دو سجده سهو، برای تشهّد و سلامی كه اوّل گفته است بجا آورد.

مسأله 1383: اگر بفهمد نماز را پیش از وقت خوانده، یا پشت به قبله، یا به طرف راست و ی0ا به طرف چپ قبله بجا آورده، باید دوباره بخواند و اگر وقت گذشته قضا نماید.

نماز مسافر

نماز مسافر

مسأله 1384: مسافر باید نماز ظهر، عصر و عشا را با هشت شرط، شكسته بجا آورد، یعنی دو ركعت بخواند: 1 - سفر هشت فرسخ یا بیشتر باشد. 2 - از اوّل قصد مسافت هشت فرسخ داشته باشد. 3 - از قصد خود برنگردد. 4 - از وطن خود نگذرد و قصد اقامت ده روز نكند. 5 - برای حرام سفر نكند. 6 - از كسانی نباشد كه جای معینی ندارند، مانند بعضی صحرانشینان. 7 - شغل او سفر نباشد. 8 - به حدّ ترخّص برسد. و تفصیل آن در مسائل ذیل بیان می شود.

شرط اوّل

مسأله 1385: باید سفر، كمتر از هشت فرسخ شرعی نباشد و فرسخ شرعی تقریباً، پنج كیلومتر و نیم است.

مسأله 1386: كسی كه رفت و برگشت او هشت فرسخ است، اگر در یك شبانه روز برود و برگردد، مثلا روز برود و همان روز یا شب آن برگردد، چه آنكه رفت و برگشت هر دو چهار فرسخ باشد و یا اینكه مختلف باشد، باید نماز را شكسته بخواند.

مسأله 1387: اگر مجموع رفت و برگشت هشت فرسخ باشد، در صورتی كه سفرش ده روز طول نكشد، مثلا امروز برود و فردا و یا بعد از چند روز برگردد، نماز را شكسته بخواند و روزه نگیرد، بلكه قضای روزه را بجا آورد.

مسأله 1388: اگر سفر از هشت فرسخ كمتر باشد، یا انسان نداند سفر او هشت فرسخ است یا نه، نباید نماز را شكسته بخواند و چنانچه شك كند سفر او هشت فرسخ است یا نه، واجب است احتیاطاً تحقیق نماید، چنانچه دو عادل بگویند یا یك عادل، یا بین مردم معروف باشد

به طوری كه سبب اطمینان شود كه سفر او هشت فرسخ است، نماز را شكسته بخواند.

مسأله 1389: اگر یك ثقه كه مورد اطمینان است خبر دهد كه سفر انسان هشت فرسخ است، باید نماز را شكسته بخواند، روزه نگیرد و قضای روزه را بجا آورد.

مسأله 1390: كسی كه یقین دارد سفر او هشت فرسخ است، اگر نماز را شكسته بخواند و بعد بفهمد هشت فرسخ نبوده، باید چنانچه وقت باقی است آن را چهار ركعتی بجا آورد و اگر وقت گذشته، قضا نماید.

مسأله 1391: كسی كه یقین دارد از جای خود، تا جایی كه قصد رفتن به آنجا را دارد، هشت فرسخ نیست، یا شك دارد هشت فرسخ هست یا نه، چنانچه در بین راه بفهمد سفر او هشت فرسخ بوده، اگرچه كمی از راه باقی باشد، باید نماز را شكسته بخواند مشروط به اینكه قصد برگشت این مسافت را قبل از ده روز داشته باشد و اگر تمام خواند، دوباره نماز را شكسته بجا آورد.

مسأله 1392: اگر بین دو محلّی كه فاصله آنها كمتر از چهار فرسخ است، چند مرتبه رفت و آمد كند، اگرچه روی هم هشت فرسخ شود، باید نماز را تمام بخواند.

مسأله 1393: اگر محلی دو راه داشته باشد، یك راه آن كمتر از هشت فرسخ و راه دیگر آن، هشت فرسخ یا بیشتر باشد، چنانچه انسان از راهی كه هشت فرسخ است یا بیشتر، به آنجا برود، باید نماز را شكسته بخواند و اگر از راهی كه هشت فرسخ نیست برود، باید تمام بخواند.

مسأله 1394: اگر شهر دیوار دارد، باید ابتدای هشت فرسخ را از دیوار شهر حساب كند و

اگر دیوار ندارد، باید از خانه های آخر شهر حساب نماید.

شرط دوم

مسأله 1395: باید از اوّل مسافرت، قصد هشت فرسخ داشته باشد، پس اگر به جایی كه كمتر از هشت فرسخ است، مسافرت كند و بعد از رسیدن به آنجا قصد كند، جایی برود كه با مقداری كه آمده هشت فرسخ می شود، به جهتی كه از اوّل قصد هشت فرسخ را نداشته، باید نماز را تمام بخواند، ولی اگر بخواهد از آنجا هشت فرسخ برود، یا چهار فرسخ برود و در اثنای ده روز به وطنش یا جایی كه می خواهد ده روز بماند برگردد، باید نماز را شكسته بخواند.

مسأله 1396: كسی كه نمی داند سفرش چند فرسخ می شود، مثلا برای پیدا كردن گمشده ای مسافرت كند و نداند چه مقدار باید برود تا آن را پیدا كند، باید نماز را تمام بخواند. ولی در برگشتن، چنانچه تا وطنش، یا جایی كه می خواهد ده روز در آنجا بماند، هشت فرسخ یا بیشتر باشد، باید نماز را شكسته بخواند. و همچنین اگر در بین رفتن قصد كند چهار فرسخ، برود و همان روز، یا شب آن، یا قبل از ده روز برگردد، چنانچه رفتن و برگشتن هشت فرسخ شود، باید نماز را شكسته بخواند.

مسأله 1397: مسافر، در صورتی باید نماز را شكسته بخواند كه تصمیم داشته باشد هشت فرسخ برود، پس كسی كه از شهر بیرون می رود و مثلا قصد دارد اگر رفیق پیدا كند هشت فرسخ برود، چنانچه اطمینان دارد رفیق پیدا می كند، باید نماز را شكسته بخواند و اگر اطمینان ندارد، باید تمام بخواند.

مسأله 1398: كسی كه قصد هشت

فرسخ دارد، اگرچه در هر روز مقدار كمی راه برود، وقتی به جایی برسد كه دیوار شهر را نبیند و اذان آن را نشنود، باید نماز را شكسته بخواند، اگرچه هر روز مسافت كمی راه برود مثلا به جهت تفریح و امثال آن، روزی نیم فرسخ را طی كند.

مسأله 1399: كسی كه در سفر، به اختیار دیگری است، مانند نوكری كه با آقای خود مسافرت می كند، چنانچه بداند سفر او هشت فرسخ است، باید نماز را شكسته بخواند و اگر نداند، باید بنابر احتیاط واجب از او بپرسد، اگر سفر او هشت فرسخ باشد، نماز را شكسته بجا آورد.

مسأله 1400: كسی كه در سفر به اختیار دیگری است، اگر بداند یا گمان داشته باشد پیش از رسیدن به مسافت شرعی از او جدا می شود، باید نماز را تمام بخواند، مگر مجموع رفت و برگشت وی هشت فرسخ شود، كه در این صورت نماز شكسته خواهد بود.

مسأله 1401: كسی كه در سفر به اختیار دیگری است، اگر شك دارد پیش از رسیدن به مسافت شرعی از او جدا می شود یا نه، باید نماز را تمام بخواند، ولی اگر از این جهت شك كند كه شاید مانعی برای سفر او پیش آید، چنانچه احتمال او در نظر مردم بجا نباشد، باید نماز را شكسته بخواند.

شرط سوم

مسأله 1402: در بین راه از قصد خود برنگردد، پس اگر پیش از رسیدن به چهار فرسخ، از قصد خود برگردد و یا مردّد شود، باید نماز را تمام بخواند.

مسأله 1403: اگر بعد از رسیدن به چهار فرسخ از مسافرت منصرف شود، چنانچه تصمیم داشته باشد همان جا بماند

یا بعد از ده روز برگردد و یا در برگشتن و ماندن مردّد باشد، باید نماز را تمام بخواند.

مسأله 1404: اگر بعد از رسیدن به چهار فرسخ از ادامه مسافرت منصرف شود و تصمیم داشته باشد همان روز یا شب آن یا قبل از ده روز برگردد، باید نمازهایش را شكسته بخواند.

مسأله 1405: اگر برای رفتن به جایی حركت كند و بعد از پیمودن مقداری، بخواهد جای دیگر برود، چنانچه از محلّی كه الآن حركت می كند تا جایی كه می خواهد برود، هشت فرسخ باشد، باید نماز را شكسته بخواند.

مسأله 1406: اگر پیش از رسیدن به هشت فرسخ، مردّد شود بقیه راه را برود یا نه، چنانچه در هنگام تردید راه نرود و سپس تصمیم بگیرد كه ادامه دهد، باید تا آخر مسافرت، نماز را شكسته بخواند.

مسأله 1407: اگر پیش از رسیدن به هشت فرسخ، مردّد شود بقیه راه را برود یا نه، چنانچه در هنگام تردید مقداری راه برود و بعد تصمیم بگیرد هشت فرسخ دیگر برود، یا چهار فرسخ برود و همان روز، یا شب آن، یا قبل از ده روز برگردد، تا آخر مسافرت باید نماز را شكسته بخواند.

مسأله 1408: اگر پیش از رسیدن به هشت فرسخ، مردّد شود بقیه راه را برود یا نه، چنانچه در هنگام تردید مقداری راه برود سپس تصمیم بگیرد به بقیه راه ادامه دهد، اگر باقیمانده سفر جمعاً كمتر از هشت فرسخ باشد و نخواهد همان روز یا شب آن، یا بعد از چند روز دیگر برگردد باید نماز را تمام بخواند. ولی اگر راهی كه پیش از مردّد شدن و بعد از آن می

رود، روی هم هشت فرسخ باشد، بنابر احتیاط باید نماز را هم شكسته و هم تمام بخواند، گرچه بعید نیست نماز شكسته كافی باشد.

شرط چهارم

مسأله 1409: پیش از رسیدن به هشت فرسخ، نخواهد از وطن خود بگذرد، یا ده روز و یا بیشتر در جایی بین راه بماند، پس كسی كه می خواهد پیش از رسیدن به هشت فرسخ از وطن خویش بگذرد، یا ده روز در محلّی بماند، باید نماز را تمام بخواند.

مسأله 1410: كسی كه نمی داند پیش از رسیدن به هشت فرسخ، از وطنش می گذرد یا نه، یا ده روز در جایی می ماند یا نه، باید نماز را تمام بخواند.

مسأله 1411: كسی كه می خواهد پیش از رسیدن به هشت فرسخ، از وطنش بگذرد، یا ده روز در جایی بماند و نیز كسی كه در گذشتن از وطن یا اقامت ده روز مردّد است، اگر از ماندن ده روز یا گذشتن از وطن منصرف شود، باز هم باید نماز را تمام بخواند، ولی اگر پس از منصرف شدن باقیمانده راه هشت فرسخ باشد، یا چهار فرسخ بوده و بخواهد برود و همان روز یا شب آن و یا قبل از ده روز برگردد، باید نماز را شكسته بخواند.

شرط پنجم

مسأله 1412: برای كار حرام سفر نكند، امّا اگر برای كار حرامی مانند دزدی سفر كند، باید نماز را تمام بخواند و همچنین است اگر خود سفر حرام باشد، مثلا برای او ضرر زیاد داشته باشد، یا زن بدون اجازه شوهر سفر كند و یا سفر غیرواجب فرزند كه باعث اذیت پدر یا مادر باشد ولی اگر مانند سفر حج واجب باشد، باید نماز را شكسته بخواند.

مسأله 1413: سفری كه موجب اذیت پدر و مادر باشد و ترك سفر، ضرری برای فرزندان نداشته باشد، حرام است

و انسان باید در آن سفر نماز را تمام بخواند و روزه بگیرد.

مسأله 1414: كسی كه سفر او حرام نیست و برای كار حرام نیز سفر نمی كند اگرچه در سفر، گناهی انجام دهد، مثلا غیبت كند و یا شراب بخورد، باید نماز را شكسته بخواند.

مسأله 1415: اگر مخصوصاً برای ترك كار واجبی، مسافرت نماید نمازش تمام است، بنابراین بدهكاری كه وقت ادای بدهی او رسیده اگر بتواند بدهی خود را بدهد و طلبكار نیز مطالبه كند، چنانچه در سفر نتواند بدهی خود را بدهد لكن مخصوصاً برای ترك پرداخت این بدهی مسافرت نكند، باید نماز را شكسته بخواند.

مسأله 1416: اگر سفر او سفر حرام نباشد، ولی حیوان سواری یا مركب دیگری كه بر آن سوار است غصبی باشد، یا در زمین غصبی مسافرت كند، نماز را شكسته بخواند و بنابر احتیاط مستحب هم شكسته و هم تمام بخواند.

مسأله 1417: كسی كه با ظالم مسافرت می كند، اگر ناچار نباشد و مسافرت او كمك به ظالم باشد، باید نماز را تمام بخواند و اگر ناچار باشد، یا مثلا برای نجات مظلومی با او سفر كند، نمازش شكسته است.

مسأله 1418: اگر برای تفریح و گردش مسافرت كند، حرام نیست و باید نماز را شكسته بخواند.

مسأله 1419: اگر برای لهو و خوش گذرانی به شكار و یا ماهیگیری رود، نمازش تمام است و چنانچه برای تهیه روزی به شكار رود، نمازش شكسته است و همچنین است اگر برای كسب و زیاد كردن مال برود.

مسأله 1420: كسی كه برای گناه سفر كند، موقعی كه از سفر برمی گردد اگر توبه كرده، باید نماز را شكسته بخواند و اگر

توبه نكرده، باید تمام بخواند، مگر عنوان حلالی بر برگشت او صدق كند. و بنابر احتیاط مستحب در صورت توبه نكردن، هم شكسته و هم تمام بخواند.

مسأله 1421: كسی كه سفر او سفر گناه است، اگر در بین راه از قصد گناه برگردد، چنانچه باقیمانده راه هشت فرسخ یا بیشتر باشد، یا چهار فرسخ بوده و بخواهد برود و همان روز یا شب آن و یا قبل از ده روز دیگر برگردد، باید نماز را شكسته بخواند.

مسأله 1422: كسی كه برای گناه سفر نكرده، اگر در بین راه قصد كند بقیه راه را برای گناه برود، باید نماز را تمام بخواند، ولی نمازهایی را كه شكسته خوانده صحیح است.

شرط ششم

مسأله 1423: باید از كسانی نباشد كه جای معینی ندارند و خانه شان همراه خودشان است، مانند صحرانشینهایی كه در بیابانها گردش می كنند و هرجا آب و خوراك برای خود و دامشان پیدا كنند، می مانند و بعد از چندی به جای دیگر می روند، كه صحرانشینها در این مسافرتها، باید نماز را تمام بخوانند.

مسأله 1424: اگر یكی از صحرانشینها برای پیدا كردن منزل و چراگاه حیوانات سفر كند و سفر او هشت فرسخ باشد، باید نماز را تمام بخواند حتّی اگر لوازم زندگی با او نباشد.

مسأله 1425: اگر صحرانشین، برای زیارت، یا حج، یا تجارت و یا مانند آن مسافرت كند، باید نماز را شكسته بخواند.

شرط هفتم

مسأله 1426: باید شغل او مسافرت نباشد، بنابراین شتردار، راننده، چوبدار، كشتیبان و مانند اینها، در غیر سفر اوّل، باید نماز را تمام بخوانند. ولی در سفر اوّل اگرچه طول بكشد، نمازشان شكسته است.

مسأله 1427: كسی كه شغلش مسافرت است، اگر برای كار دیگری، مثلا برای زیارت یا حج مسافرت كند، باید نماز را شكسته بخواند، ولی اگر مثلا راننده، اتومبیل خود را برای زیارت، كرایه بدهد و در ضمن، خودش نیز زیارت كند، باید نماز را تمام بخواند.

مسأله 1428: حمله دار، یعنی كسی كه برای رساندن حاجیها به مكّه مكرّمه مسافرت می كند، چنانچه شغلش در تمام سال مسافرت باشد، باید نماز را تمام بخواند و اگر شغلش مسافرت نباشد، بلكه فقط چند هفته ای در سال سفر می كند باید نماز را شكسته بخواند.

مسأله 1429: كسی كه شغل او حمله داری می باشد و حاجیها را از راه دور به مكّه مكرّمه و عتبات عالیات

و مشاهد مشرّفه و غیر اینها می برد، چنانچه تمام سال یا بیشتر سال را در راه باشد، باید نمازش را تمام بخواند.

مسأله 1430: كسی كه مقداری از سال شغلش مسافرت است، مانند راننده ای كه فقط در تابستان یا زمستان، به كار رانندگی می پردازد، باید در سفر نماز را تمام بخواند.

مسأله 1431: راننده و دوره گردی كه در دو سه فرسخی شهر، رفت و آمد می كند، چنانچه اتّفاقاً سفر هشت فرسخی برود، باید نماز را شكسته بخواند، ولی اگر مردم بگویند شغل او مسافرت است، در صورتی كه سفر هشت فرسخی هم برود، بنابر اقوی باید نماز را تمام بخواند.

مسأله 1432: كسی كه شغلش مسافرت است، اگر ده روز یا بیشتر در وطن خود بماند، چه از اوّل، قصد ماندن ده روز داشته باشد، چه بدون قصد بماند، باید در سفر اوّلی كه بعد از ده روز می رود، نماز را شكسته بخواند.

مسأله 1433: كسی كه شغلش مسافرت است، اگر در غیر وطن خود، ده روز بماند، چنانچه از اوّل قصد ماندن ده روز داشته، در سفر اوّلی كه بعد از ده روز می رود باید نماز را شكسته بخواند و اگر از اوّل قصد ماندن ده روز نداشته، باید در سفر اوّل هم تمام بخواند.

مسأله 1434: كسی كه شغلش مسافرت است، اگر شك كند در وطن خود یا جای دیگر ده روز مانده یا نه، باید نماز را تمام بخواند.

مسأله 1435: كسی كه در شهرها سیاحت می كند و برای خود وطنی اختیار نكرده، باید نماز را تمام بخواند.

مسأله 1436: كسی كه شغلش مسافرت نیست، اگر در جایی كاری دارد، مثلا

جنسی دارد كه برای حمل آن، مسافرتهای پی در پی می كند، باید نماز را شكسته بخواند.

مسأله 1437: كسی كه از وطنش صرف نظر كرده و می خواهد وطن دیگری برای خود اختیار كند، اگر شغلش مسافرت نباشد و عنوان دیگری كه موجب تمام خواندن نماز می شود بر او تطبیق نشود، باید در مسافرت نماز را شكسته بخواند.

شرط هشتم

مسأله 1438: باید به حدّ ترخّص برسد، یعنی از وطنش و همچنین بنابر احتیاط واجب، از جایی كه قصد كرده ده روز در آنجا بماند، به اندازه ای دور شود كه دیوار شهر را نبیند و صدای اذان آن را نشنود ولی باید غبار یا مانع دیگری نباشد كه از دیدن دیوار و شنیدن اذان، جلوگیری كند. و البتّه لازم نیست آنقدر دور شود كه مناره ها و گنبدها را نبیند، یا دیوارها هیچ پیدا نباشد، بلكه اگر دیوارها به شكل كامل، واضح نباشد كافی است.

مسأله 1439: كسی كه به سفر می رود، اگر به جایی برسد كه صدای اذان را نشنود ولی دیوار شهر را ببیند، یا دیوارها را نبیند ولی صدای اذان را بشنود، چنانچه بخواهد در آنجا نماز بخواند، باید تمام بخواند.

مسأله 1440: مسافری كه به وطنش برمی گردد، وقتی دیوار وطن را ببیند و یا صدای اذان را بشنود، باید نماز را تمام بخواند. و همچنین است مسافری كه می خواهد ده روز در جایی بماند.

مسأله 1441: هرگاه شهر در بلندی باشد كه از دور دیده شود، یا به قدری در گودی است كه اگر انسان كمی دور شود دیوار آن را نبیند، كسی كه از آن شهر مسافرت می كند، وقتی

به اندازه ای دور شد كه اگر آن شهر در زمین هموار بود، دیوارش از آنجا دیده نمی شد، باید نماز خود را شكسته بخواند. و همچنین اگر كوتاهی یا بلندی خانه ها بیشتر از معمول باشد، باید خانه های معمولی را مدّنظر قرار داد.

مسأله 1442: اگر از جایی مسافرت كند كه خانه و دیوار ندارد، وقتی به جایی برسد كه اگر آن محل، دیوار داشت از آنجا دیده نمی شد، باید نماز را شكسته بخواند.

مسأله 1443: اگر به قدری دور شود كه نداند، صدایی را كه می شنود صدای اذان یا صدای دیگری است، نماز را شكسته بخواند، ولی اگر بفهمد اذان می گویند و كلمه های آن را تشخیص ندهد، باید نماز را تمام بخواند.

مسأله 1444: اگر به قدری دور شود كه اذان خانه ها را نشنود، ولی اذان شهر را كه معمولا در جای بلندی می گویند بشنود، نباید نماز را شكسته بخواند.

مسأله 1445: اگر به جایی برسد كه اذان شهر را كه در جای بلند متعارف و معمولی می گویند نشنود، ولی اذانی را كه در جای خیلی بلند می گویند بشنود، باید نماز را شكسته بخواند.

مسأله 1446: اگر چشم یا گوش او، یا صدای اذان، غیر معمولی باشد، در جایی باید نماز را شكسته بخواند كه چشم متوسط، دیوار خانه ها را نبیند و گوش متوسّط صدای اذان معمولی را نشنود.

مسأله 1447: اگر هنگام سفر شك كند به حد ترخّص، یعنی جایی كه اذان را نشنود و دیوار را نبیند، رسیده یا نه، باید نماز را تمام بخواند، به شرطی كه نماز، در رفتن و برگشتن در یكجا نباشد، ولی

در هر دو صورت احتیاطاً فحص و بررسی لازم است.

مسأله 1448: مسافری كه از وطن خود عبور می كند، وقتی به جایی برسد كه دیوار وطن خود را ببیند و صدای اذان آن را بشنود، باید نماز را تمام بخواند.

مسأله 1449: مسافری كه در بین مسافرت، به وطنش رسیده، تا وقتی در آنجا هست، باید نماز را تمام بخواند، ولی اگر بخواهد از آنجا هشت فرسخ برود، یا چهار فرسخ برود و همان روز یا شب آن و یا قبل از ده روز برگردد، وقتی به جایی برسد كه دیوار وطن را نبیند و صدای اذان را نشنود، باید نماز را شكسته بخواند.

احكام وطن و اقامت ده روز

مسأله 1450: « وطن » جایی است كه انسان، برای اقامت و زندگی خود اختیار نموده است، چه در آنجا به دنیا آمده و وطن پدر و مادرش بوده، یا خود، آنجا را برای زندگی اختیار كرده باشد و در نظر مردم وطن او به شمار آید.

مسأله 1451: اگر قصد دارد در جایی كه وطن اصلی او نیست، مدّتی بماند و بعد به جای دیگری برود، آنجا وطن او حساب نمی شود، مگر بخواهد مدّت زیادی بماند، مثلا چند سال، بنابراین طُلاّب و دانشجویانی كه برای تحصیل به شهر دیگری می روند، آنجا در حكم وطن آنها بوده و باید نماز را تمام بخوانند و روزه بگیرند و همچنین سربازانی كه مقرّر است مدّت زیادی در یك منطقه بمانند.

مسأله 1452: جایی كه انسان، قصد دارد مدّت زیادی بماند، مثلا چهار، یا پنج سال و یا بیشتر، آنجا وطن عرفی او می شود، پس اگر مسافرتی برای او پیش آید و دوباره به

همان جا برگردد، نماز او تمام است.

مسأله 1453: كسی كه در دو جا زندگی می كند، مثلا شش ماه، در شهری و شش ماه در شهر دیگری می ماند، هردو جا وطن اوست. و همچنین اگر بیشتر از دو جا را برای زندگی خود اختیار كرده باشد، همه آنها وطن او حساب می شود و باید نماز را تمام بخواند.

مسأله 1454: كسی كه به قصد توطّن در جایی بماند، هر وقت در مسافرت به آنجا برسد، باید نماز را تمام بخواند، تا زمانی كه از آنجا صرف نظر نكرده باشد، امّا اگر صرف نظر كند، باید نمازش را شكسته بخواند.

مسأله 1455: اگر به جایی برسد كه وطن او بوده و از آنجا صرف نظر كرده، نباید نماز را تمام بخواند، اگرچه وطن دیگری نیز برای خود اختیار نكرده باشد.

مسأله 1456: مسافری كه قصد دارد، ده روز پشت سر هم در جایی بماند، یا می داند كه بدون اختیار ده روز در جایی می ماند، در آنجا باید نماز را تمام بخواند.

مسأله 1457: مسافری كه می خواهد ده روز در جایی بماند، لازم نیست قصد ماندن شب اوّل یا شب یازدهم را داشته باشد و اگر قصد كند از اذان صبح روز اوّل، تا غروب روز دهم بماند، واجب نیست كه نماز را هم شكسته و هم تمام بخواند، بلكه تمام خواندن، كفایت می كند.

مسأله 1458: مسافری كه می خواهد ده روز در جایی بماند، در صورتی باید نماز را تمام بخواند كه بخواهد تمام ده روز را در یك شهر بماند، پس اگر بخواهد مثلا ده روز در نجف اشرف و كوفه، یا كربلای معلّی

و حرّ و یا در تهران و قم مقدّسه بماند، باید نماز را شكسته بخواند، البتّه در صورتی كه آن دو شهر، به هم متّصل نشده باشند وگرنه حكم یك شهر را دارد، مانند این زمان كه شهر نجف اشرف و كوفه یك شهر می باشند.

مسأله 1459: مسافری كه می خواهد ده روز در جایی بماند، اگر از اوّل قصد كند در بین ده روز، به اطراف آنجا برود كه از مسافت شرعی كمتر است و بیشتر از نصف روز معطّل نشود، ضرر به اقامت وی ندارد و نمازش را تمام بخواند.

مسأله 1460: مسافری كه تصمیم ندارد به هر صورت ده روز در جایی بماند، مثلا قصد دارد اگر رفیقش بیاید، یا منزل خوبی پیدا كند، ده روز بماند، باید نماز را شكسته بخواند.

مسأله 1461: كسی كه تصمیم دارد، ده روز در جایی بماند، اگرچه احتمال بدهد برای ماندن او مانعی پدید آید، باید نماز را تمام بخواند، البتّه در صورتی كه احتمال، عقلایی نبوده تا منافات با تصمیم بر ماندن ده روز داشته باشد وگرنه باید شكسته بخواند.

مسأله 1462: اگر مسافر بداند مثلا ده روز یا بیشتر، به آخر ماه مانده و قصد كند تا آخر ماه در جایی بماند، باید نماز را تمام بخواند ولی اگر نداند تا آخر ماه ده روز مانده و قصد كند تا آخر ماه بماند، باید نماز را شكسته بخواند، اگرچه از وقتی قصد كرده، تا آخر ماه، ده روز یا بیشتر باشد.

مسأله 1463: اگر مسافر قصد كند ده روز در جایی بماند، چنانچه پیش از خواندن یك نماز چهار ركعتی، از ماندن منصرف شود یا مردّد شود

در آنجا بماند یا به جای دیگر برود، باید نماز را شكسته بخواند. امّا اگر بعد از خواندن یك نماز چهار ركعتی، از ماندن منصرف شود و یا مردّد گردد، تا وقتی در آنجا هست، باید نماز را تمام بخواند.

مسأله 1464: مسافری كه قصد كرده ده روز در جایی بماند، اگر روزه بگیرد و بعد از ظهر، از ماندن در آنجا منصرف شود، چنانچه یك نماز چهار ركعتی خوانده باشد، روزه اش صحیح است و تا وقتی در آنجا هست، باید نمازهای خود را تمام بخواند و روزه های خود را بجا آورد. و اگر یك نماز چهار ركعتی نخوانده باشد، روزه آن روز صحیح است، امّا باید نمازهای خود را شكسته بخواند و روزهای دیگر نمی تواند روزه بگیرد.

مسأله 1465: مسافری كه قصد كرده ده روز در جایی بماند، اگر از ماندن منصرف شود و شك كند پیش از منصرف شدن، یك نماز چهار ركعتی خوانده یا نه، باید نمازهای خود را شكسته بخواند.

مسأله 1466: اگر مسافر به نیت نماز شكسته، مشغول نماز شود و در بین نماز، تصمیم بگیرد ده روز یا بیشتر بماند، باید نماز را چهار ركعتی تمام نماید.

مسأله 1467: مسافری كه قصد كرده ده روز در جایی بماند، اگر در بین اوّلین نماز چهار ركعتی از قصد خود برگردد، چنانچه داخل ركوع ركعت سوم نشده، باید نماز را دو ركعتی تمام نماید و بقیه نمازهای خود را شكسته بخواند و اگر به ركوع ركعت سوم رفته، نماز را به هم بزند و دوباره شكسته بخواند و تا زمانی كه در آنجا هست، نمازهایش را شكسته بجا آورد.

مسأله 1468: مسافری كه

قصد كرده ده روز در جایی بماند، اگر بیشتر از ده روز در آنجا بماند، تا وقتی مسافرت نكرده، باید نمازش را تمام بخواند و لازم نیست دوباره، قصد ماندن ده روز كند.

مسأله 1469: مسافری كه قصد كرده ده روز در جایی بماند، باید روزه واجب را بگیرد و می تواند روزه مستحب را بجا آورد و نماز جمعه و نافله ظهر، عصر و عشا را نیز بخواند.

مسأله 1470: مسافری كه قصد كرده ده روز در جایی بماند، اگر بعد از خواندن یك نماز چهار ركعتی، بخواهد به مدّت كمتر از یك روز به جایی كه كمتر از چهار فرسخ است برود و برگردد و دوباره در جای اوّل خود ده روز بماند، در تمام مدّتی كه می رود تا برمی گردد و بعد از برگشتن، باید نماز را تمام بخواند، و همچنین اگر نخواهد بعد از برگشتن، ده روز بماند، در موقع رفتن به جایی كه كمتر از چهار فرسخ است و در مدّتی كه آنجا می ماند و در موقع برگشتن و بعد از برگشت، بنابر اقوی باید نماز را تمام بخواند، امّا اگر چهار فرسخ یا بیشتر باشد، باید در رفتن به جایی كه قصد دارد و مدّتی كه آنجا می ماند و در موقع برگشتن و بعد از برگشت، نماز را شكسته بخواند.

مسأله 1471: مسافری كه قصد كرده ده روز در جایی بماند، اگر بعد از خواندن یك نماز چهار ركعتی، بخواهد به جای دیگری كه كمتر از هشت فرسخ است برود و ده روز در آنجا بماند، باید در رفتن و در جایی كه قصد ماندن ده روز دارد، نمازهای

خود را تمام بخواند ولی اگر جایی كه می خواهد برود هشت فرسخ یا بیشتر باشد و نخواهد ده روز در آنجا بماند، باید موقع رفتن و مدّتی كه در آنجا می ماند، نمازهای خود را شكسته بخواند.

مسأله 1472: مسافری كه قصد كرده، ده روز در جایی بماند، اگر بعد از خواندن یك نماز چهار ركعتی، بخواهد به جایی كه كمتر از چهار فرسخ است برود، چنانچه مردّد باشد به جای اوّل برگردد یا نه، یا به كلّی از برگشتن به آنجا غافل باشد، یا بخواهد برگردد، ولی مردّد باشد كه ده روز در آنجا بماند یا نه، یا از ده روز ماندن در آنجا و مسافرت از آنجا غافل باشد، باید از وقتی می رود تا برمی گردد و بعد از برگشتن، نمازهای خود را تمام بخواند.

مسأله 1473: اگر به خیال اینكه دوستانش می خواهند ده روز در جایی بمانند، قصد كند ده روز، در آنجا بماند و بعد از خواندن یك نماز چهار ركعتی، بفهمد آنها قصد نكرده اند، اگرچه خودش نیز از ماندن منصرف شود، تا مدّتی كه در آنجا هست، باید نماز را تمام بخواند.

مسأله 1474: اگر مسافر بعد از رسیدن به مسافت شرعی، سی روز در جایی بماند و در تمام سی روز در رفتن و ماندن مردّد باشد، نماز او شكسته است و بعد از گذشتن سی روز اگرچه مقدار كمی در آنجا بماند، باید نماز را تمام بخواند.

مسأله 1475: مسافری كه می خواهد نُه روز یا كمتر در جایی بماند، اگر بعد از نُه روز و یا كمتر كه در آنجا ماند، بخواهد دوباره نُه روز دیگر یا

كمتر بماند و همین طور تا سی روز، باید نماز را شكسته بخواند، امّا روز سی و یكم باید نماز را تمام بخواند.

مسأله 1476: مسافری كه سی روز مردّد بود، در صورتی باید نماز را تمام بخواند كه تمام سی روز را در یكجا بماند، امّا اگر مدّتی در شهری و مدّتی در شهر دیگری بماند، بعد از سی روز نیز باید نماز را شكسته بخواند.

مسائل متفرّقه نماز مسافر

مسأله 1477: مسافر می تواند در مسجدالحرام، مسجد پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) و مسجد كوفه نماز را تمام بخواند. ولی اگر بخواهد در جایی كه در زمان ائمّه اطهار (علیهم السلام) جزو این مساجد نبوده و بعد به این مساجد اضافه شده نماز بخواند، بنابر احتیاط مستحب شكسته بخواند. و نیز مسافر می تواند در حرم حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) نماز را تمام بخواند، ولی بنابر احتیاط مستحب اگر دورتر از اطراف قبر مطهّر به مقدار بیست و پنج ذراع نماز بخواند، شكسته بجا آورد. گرچه بعید نیست تخییر شامل تمام مناطق این چهار شهر مكّه مكرّمه و مدینه منوّره و كوفه و كربلای معلّی باشد.

مسأله 1478: كسی كه می داند مسافر است و باید نماز را شكسته بخواند، اگر عمداً تمام بخواند، نمازش باطل است و اگر فراموش كند كه نماز مسافر شكسته است و تمام بخواند، در وقت دوباره بجا آورد. و چنانچه بعد از گذشتن وقت به یاد آورد بنابر احتیاط باید قضا نماید.

مسأله 1479: كسی كه می داند مسافر است و باید نماز را شكسته بخواند، اگر از روی غفلت، تمام بخواند، نمازش باطل است.

مسأله 1480: مسافری كه نمی داند باید نماز را

شكسته بخواند، اگر تمام بخواند نمازش صحیح است.

مسأله 1481: مسافری كه می داند باید نماز را شكسته بخواند، امّا بعضی از خصوصیات نماز مسافر را نمی داند، مثلا نداند كه در سفر هشت فرسخی باید شكسته بخواند، چنانچه تمام بخواند، اگر در وقت بفهمد بنابر احتیاط واجب نماز را به صورت شكسته اِعاده كند و اگر بعد از وقت بفهمد قضا بر او واجب نیست.

مسأله 1482: مسافری كه می داند باید نماز را شكسته بخواند، اگر به گمان اینكه سفر او كمتر از هشت فرسخ است تمام بخواند، وقتی بفهمد سفرش هشت فرسخ بوده، نمازی را كه تمام خوانده، بنابر احتیاط باید دوباره شكسته بخواند اگر در وقت متوجّه شد و اگر وقت گذشته بود، قضا ندارد.

مسأله 1483: اگر فراموش كند مسافر است و نماز را تمام بخواند، چنانچه در وقت یادش بیاید، باید شكسته بجا آورد و اگر بعد از وقت یادش بیاید، قضای آن نماز بر او واجب نیست.

مسأله 1484: كسی كه باید نماز را تمام بخواند، اگر شكسته بجا آورد در هر صورت نمازش باطل است.

مسأله 1485: اگر مشغول نماز چهار ركعتی شود و در بین نماز، یادش بیاید مسافر است، یا متوجّه شود سفر او هشت فرسخ است، چنانچه به ركوع ركعت سوم نرفته، باید نماز را دو ركعتی تمام كند و اگر به ركوع ركعت سوم رفته، نمازش باطل است و در صورتی كه به مقدار خواندن یك ركعت نیز وقت داشته باشد، باید نماز را شكسته و به قصد ادا بخواند.

مسأله 1486: اگر مسافر بعضی از خصوصیات نماز مسافر را نداند، مثلا نداند اگر چهار فرسخ برود و همان

روز یا شب آن برگردد، باید شكسته بخواند، چنانچه به نیت نماز چهار ركعتی مشغول نماز شود و پیش از ركوع ركعت سوّم، مسأله را بفهمد، باید نماز را دو ركعتی تمام كند و اگر در ركوع متوجّه شود، نمازش باطل است و چنانچه به مقدار یك ركعت از وقت نیز مانده باشد نماز را شكسته، به قصد ادا بخواند.

مسأله 1487: مسافر در تمام مواردی كه باید نماز را تمام بخواند اگر بر اثر ندانستن مسأله، به نیت نماز دو ركعتی مشغول نماز شود و در بین نماز، مسأله را بفهمد، باید نماز را چهار ركعتی تمام كند.

مسأله 1488: مسافری كه نماز نخوانده، اگر پیش از تمام شدن وقت به وطن خود برسد، یا به جایی برسد كه می خواهد ده روز در آنجا بماند، باید نماز را تمام بخواند. و كسی كه مسافر نیست، اگر در اوّل وقت، نماز نخواند و مسافرت كند، در سفر باید نماز را شكسته بخواند.

مسأله 1489: اگر مسافری كه باید نماز را شكسته بخواند نماز ظهر، یا عصر و یا عشای او قضا شود، باید آن را دو ركعتی قضا نماید، اگرچه در غیر سفر قضای آن را بجا آورد. و اگر از كسی كه مسافر نیست یكی از این سه نماز قضا شود، باید چهار ركعتی قضا نماید، اگرچه در سفر قضای آن را بجا آورد.

مسأله 1490: مستحب است مسافر بعد از هر نماز، سی مرتبه بگوید: « سُبْحانَ اللّهِ وَ الْحَمْدُلِلّهِ وَ لا إلهَ إلاّ اللّهُ وَ اللّهُ أكْبَرُ » و در تعقیب نماز ظهر، عصر و عشا بیشتر سفارش شده است و بهتر است در تعقیب

این سه نماز، آن را شصت مرتبه بگوید.

اجیر گرفتن برای نماز

مسأله 1520: بعد از مرگ انسان، می شود برای نماز و عبادتهای دیگر او كه در زندگی بجا نیاورده، شخصی را اجیر كرد، یعنی به او مزد دهند تا آنها را بجا آورد. و اگر كسی بدون مزد آنها را انجام دهد، صحیح است.

مسأله 1521: انسان می تواند برای بعضی از كارهای مستحب، مانند زیارت حرم پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) و امامان (علیهم السلام)، از طرف زندگان اجیر شود و نیز می تواند كار مستحب را انجام دهد و ثواب آن را برای مردگان یا زندگان هدیه نماید.

مسأله 1522: كسی كه برای نماز قضای میت اجیر شده، باید یا مجتهد باشد یا مسائل نماز را از روی تقلیدی صحیح، بداند.

مسأله 1523: اجیر باید هنگام نیت، میت را معین نماید. و لازم نیست اسم او را بداند، پس اگر نیت كند: از طرف كسی نماز می خوانم كه برای او اجیر شده ام، كافی است.

مسأله 1524: اجیر باید عبادتهای میت را به قصد آنچه تكلیف او بوده، بجا آورد.

مسأله 1525: باید كسی را اجیر كنند كه اطمینان داشته باشند، عمل را صحیح انجام می دهد.

مسأله 1526: كسی كه دیگری را برای نمازهای میت اجیر كرده، اگر بفهمد عمل را بجا نیاورده، یا باطل انجام داده، باید دوباره اجیر بگیرد.

مسأله 1527: هرگاه شك كند اجیر عمل را انجام داده یا نه، اگر بگوید انجام داده ام و مورد اطمینان باشد، كافی است و اگر شك كند كه عمل صحیح بوده یا نه، گرفتن اجیر دیگری لازم نیست.

مسأله 1528: كسی كه عذری دارد، مثلا با تیمّم یا نشسته

نماز می خواند، نمی شود برای نمازهای میت اجیر كرد، اگرچه بنابر احتیاط نماز میت نیز، همان گونه قضا شده باشد.

مسأله 1529: مرد برای زن و زن برای مرد، می تواند اجیر شود. و در بلند خواندن و آهسته خواندن نماز، باید اجیر به تكلیف خود عمل نماید.

مسأله 1530: در قضای نمازهای میت، اگر در ادای آنها ترتیب معتبر بوده، مانند نماز ظهر و عصر یك روز، باید به ترتیب خوانده شود. و امّا اگر ترتیب آنها را نمی دانند، لازم نیست ترتیب رعایت شود، بنابراین واجب نیست با اجیر شرط كنند به قدری نماز بخواند كه ترتیب حاصل شود.

مسأله 1531: اگر با اجیر شرط كنند عمل را به طور مخصوصی انجام دهد، چنانچه در نظر او باطل نباشد، باید همان طور بجا آورد. و اگر با او شرط نكنند، باید در آن عمل، به تكلیف خود رفتار نماید و بنابر احتیاط مستحب از وظیفه خودش و میت، هر كدام به احتیاط نزدیك تر است به آن عمل كند، مثلا اگر وظیفه میت، گفتن سه مرتبه تسبیحات اربعه بوده و تكلیف او یك مرتبه است، سه مرتبه بگوید.

مسأله 1532: اگر با اجیر شرط نشود كه نماز را با چه مقدار از مستحبات آن بخواند، احتیاط واجب آن است كه مقداری از مستحبات نماز را كه معمول است، بجا آورد.

مسأله 1533: اگر انسان چند نفر را برای نماز قضای میت اجیر كند، بنابر احتیاط مستحب باید برای هركدام آنها وقتی معین نماید، مثلا اگر با یكی از آنها قرار گذاشت كه از صبح تا ظهر نماز قضا بخواند، با دیگری قرار بگذارد كه از ظهر تا

شب بخواند و نیز نمازی را كه در هر دفعه شروع می كند، معین نماید، مثلا قرار بگذارد اوّل نمازی را كه می خواند صبح باشد، یا ظهر و یا عصر و همچنین با آنها قرار بگذارد كه در هر دفعه، نماز یك شبانه روز را تمام كنند و اگر ناقص بگذارند آن را حساب نكنند و در دفعه بعد نماز یك شبانه روز را از سر شروع نمایند.

مسأله 1534: اگر كسی اجیر شود كه مثلا در مدّت یك سال، نمازهای میت را بخواند و پیش از تمام شدن سال بمیرد، بنابر احتیاط واجب باید برای نمازهایی كه می دانند یا احتمال می دهند بجا نیاورده، دیگری را اجیر نمایند.

مسأله 1535: كسی را كه برای نمازهای میت اجیر كرده اند، اگر پیش از تمام كردن نمازها، بمیرد و اُجرت همه آنها را گرفته باشد، چنانچه شرط كرده باشند تمام نمازها را خودش بخواند، باید اجرت مقداری را كه نخوانده از مال او به ولی میت بدهند، مثلا اگر نصف آنها را نخوانده، باید نصف پولی كه گرفته از مال او به ولی میت بدهند. و اگر شرط نكرده باشند، باید ورثه اش از مال او اجیر بگیرند، امّا اگر مال نداشته باشد بر ورثه او چیزی واجب نیست.

مسأله 1536: اگر اجیر پیش از تمام كردن نمازهای میت، بمیرد و خود نیز نماز قضا داشته باشد، باید از مال او برای نمازهایی كه اجیر بوده دیگری را اجیر نمایند و اگر چیزی زیاد آمد، در صورتی كه وصیت كرده باشد و ورثه اجازه بدهند، برای تمام نمازهای او اجیر بگیرند و اگر اجازه ندهند، ثلث مال

را برای نماز خودش مصرف نمایند.

نماز آیات

مسأله 1537: نماز آیات كه كیفیت آن گفته خواهد شد، به جهت چهار چیز واجب می شود، اوّل: گرفتن خورشید. دوم: گرفتن ماه، اگرچه مقدار كمی از آنها گرفته شود و كسی نیز نترسد. سوم: زلزله، اگرچه كسی نترسد. چهارم: رعد و برق های شدید، بادهای سیاه و سرخ و مانند آن، در صورتی كه بیشتر مردم بترسند.

مسأله 1538: اگر چند چیز كه نماز آیات، برای آن واجب است اتفاق بیفتد، انسان باید برای هریك از آنها، یك نماز آیات بخواند، مثلا اگر خورشید بگیرد و زلزله نیز بشود، باید دو نماز آیات بخواند.

مسأله 1539: كسی كه چند نماز آیات بر او واجب است، اگر سبب آن یك نوع باشد، مثلا سه مرتبه خورشید گرفته باشد و نماز آنها را نخوانده است، هنگامی كه قضای آنها را می خواند، لازم نیست معین كند برای كدام دفعه می باشد و همچنین است اگر چند نماز برای رعد و برق، بادهای سیاه و سرخ و مانند آن بر او واجب شده باشد، ولی اگر برای آفتاب گرفتن، ماه گرفتن و زلزله، یا برای دوتای اینها، نمازهایی بر او واجب شده باشد، بنابر احتیاط مستحب باید در نیت، معین كند نماز آیاتی كه می خواند، برای كدام یك از آنهاست.

مسأله 1540: چیزهایی كه نماز آیات برای آن واجب است، در هر شهری اتّفاق بیفتد، فقط مردم همان شهر، باید نماز آیات بخوانند و بر مردم جاهای دیگر واجب نیست، ولی اگر مكان آنها به قدری نزدیك باشد كه با آن شهر، یكی حساب شود، نماز آیات بر آنها نیز واجب است.

مسأله 1541:

از وقتی كه خورشید یا ماه، شروع به گرفتن می كند، انسان باید نماز آیات بخواند و بنابر احتیاط مستحب به قدری تأخیر نیندازد كه شروع به باز شدن كند.

مسأله 1542: اگر خواندن نماز آیات را به قدری تأخیر بیندازد كه آفتاب یا ماه شروع به باز شدن كند، بنابر احتیاط مستحب نماز را تنها به قصد قُربت بخواند و نیت ادا و قضا نكند و اگر بعد از باز شدن تمام آن نماز بخواند نیت ادا و قضا نكند.

مسأله 1543: اگر مدّت گرفتن خورشید یا ماه، به اندازه خواندن یك ركعت نماز یا كمتر باشد، نماز را به قصد ادا بخواند و همچنین است اگر مدّت گرفتن آن بیشتر باشد، اگر انسان نماز را نخواند، گناه كرده و تا آخر عمر، بر او واجب است و هر وقت بخواند قضا می باشد.

مسأله 1544: هنگامی كه زلزله، رعد و برق و مانند آن اتّفاق می افتد، انسان باید فوراً نماز آیات را بخواند و اگر نخواند گناه كرده و تا آخر عمر، بر او واجب است و هر وقت بخواند ادا می باشد.

مسأله 1545: كسی كه نمی داند آفتاب یا ماه گرفته است، اگر بعد از باز شدن آفتاب یا ماه بفهمد تمام آن گرفته بوده، باید قضای نماز آیات را بخواند، ولی اگر بفهمد مقداری از آن گرفته بوده، قضا بر او واجب نیست.

مسأله 1546: اگر عدّه ای بگویند خورشید یا ماه گرفته است، چنانچه انسان از گفته آنان یقین پیدا نكند و نماز آیات نخواند و بعد معلوم شود راست گفته اند، در صورتی كه تمام خورشید یا ماه گرفته باشد، باید نماز

آیات بخواند، امّا اگر مقداری از آن گرفته باشد، خواندن نماز آیات بر او واجب نیست و اگر دو نفر كه عادل بودن آنان معلوم نیست، بگویند خورشید یا ماه گرفته، بعد معلوم شود كه عادل بوده اند باید نماز آیات را بخواند. و بنابر اقوی به گفته یك نفر ثقه نیز، باید نماز آیات را بخواند.

مسأله 1547: اگر انسان به گفته كسانی كه از روی قوانین علمی و تحقیقات فلكی، وقت گرفتن خورشید و ماه را می دانند، اطمینان پیدا كند كه خورشید یا ماه گرفته، بنابر احتیاط واجب، باید نماز آیات را بخواند و نیز اگر بگویند فلان وقت، خورشید یا ماه می گیرد و این مقدار طول می كشد و انسان به گفته آنان اطمینان پیدا كند، بنابر احتیاط واجب، باید به حرف آنان عمل نماید، مثلا اگر بگویند كسوف آفتاب فلان ساعت تمام می شود با احتیاط واجب باید نماز را تا آن وقت تأخیر نیندازد.

مسأله 1548: اگر بفهمد نماز آیاتی كه خوانده باطل بوده، باید دوباره بخواند و اگر وقت گذشته، قضا نماید.

مسأله 1549: اگر در وقت نماز یومیه، نماز آیات نیز بر انسان واجب شود، چنانچه برای هر دو نماز وقت دارد، هركدام را اوّل بخواند اشكال ندارد و اگر وقت یكی از آن دو تنگ باشد، باید اوّل آن را بخواند و اگر وقت هردو تنگ باشد، باید اوّل نماز یومیه را بخواند.

مسأله 1550: اگر در بین نماز یومیه، بفهمد وقت نماز آیات تنگ است، چنانچه وقت نماز یومیه نیز تنگ باشد، باید آن را تمام كند، بعد نماز آیات را بخواند و اگر وقت نماز یومیه تنگ

نباشد، باید آن را قطع كند و اوّل نماز آیات، سپس نماز یومیه را بجا آورد.

مسأله 1551: اگر در بین نماز آیات، بفهمد وقت نماز یومیه تنگ است، باید نماز آیات را رها كند و مشغول نماز یومیه شود و بعد از آنكه نماز را تمام كرد، پیش از انجام كاری كه نماز را به هم بزند، بقیه نماز آیات را از همان جا كه رها كرده بخواند و بنابر احتیاط مستحب نماز آیات را دوباره بخواند.

مسأله 1552: اگر در حال حیض یا نفاس زن، آفتاب یا ماه بگیرد و یا زلزله و مانند آن اتّفاق بیفتد، نماز آیات بر او واجب نیست و قضا ندارد، امّا بنابر احتیاط مستحب، بعد از پاك شدن، نماز آیات را بخواند.

كیفیت نماز آیات

مسأله 1553: نماز آیات دو ركعت است و در هر ركعت، پنج ركوع دارد و كیفیت آن چنین است: بعد از نیت، تكبیر بگوید، یك حمد و یك سوره كامل بخواند، به ركوع رود، سر از ركوع بردارد، دوباره یك حمد و یك سوره بخواند، باز به ركوع رود، تا پنج مرتبه و بعد از بلند شدن از ركوع پنجم دو سجده نماید، برخیزد، ركعت دوم را نیز، مانند ركعت اوّل، بجا آورد، تشهّد بخواند و سلام دهد.

مسأله 1554: در نماز آیات، ممكن است انسان بعد از نیت و تكبیر و خواندن حمد، آیه های یك سوره را پنج قسمت كند، یك آیه یا بیشتر از آن را بخواند، به ركوع رود، سر بردارد و بدون اینكه حمد بخواند، قسمت دوم از همان سوره را بخواند و به ركوع رود و همین طور تا پیش از ركوع

پنجم، سوره را تمام نماید، مثلا به قصد سوره (قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَدٌ) بعد از حمد (بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ) بگوید و به ركوع رود، بعد بایستد و فقط بگوید: (قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَدٌ) دوباره به ركوع رود و بعد از ركوع بایستد و بگوید: (اللّهُ الصَّمَدُ) باز به ركوع رود و بایستد و بگوید: (لَمْ یلِدْ وَ لَمْ یولَدْ) و به ركوع برود، باز هم سر بردارد و بگوید: (وَ لَمْ یكُنْ لَهُ كُفَواً أَحَد) و بعد از آن به ركوع پنجم رود و بعد از سر برداشتن، دو سجده كند و ركعت دوم را نیز مانند ركعت اوّل، بجا آورد و بعد از سجده دوم، تشهّد بخواند و نماز را سلام دهد.

مسأله 1555: اگر در یك ركعت از نماز آیات، پنج مرتبه حمد و سوره بخواند و در ركعت دیگر، یك حمد بخواند و سوره را پنج قسمت كند، مانعی ندارد.

مسأله 1556: چیزهایی كه در نماز یومیه واجب و مستحب است، در نماز آیات نیز واجب و مستحب می باشد. امّا در نماز آیات به جای اذان و اقامه، مستحب است سه مرتبه بگویند: « الصَّلاة ».

مسأله 1557: مستحب است پیش از هر ركوع و بعد از آن تكبیر بگوید، امّا بعد از ركوع پنجم و دهم مستحب است بگوید: « سَمِعَ اللّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ ».

مسأله 1558: در نماز آیات مستحب است پیش از ركوع دوم، چهارم، ششم، هشتم و دهم قنوت بخواند و اگر فقط یك قنوت پیش از ركوع دهم بخواند كافی است.

مسأله 1559: اگر در نماز آیات شك كند چند ركعت خوانده و فكرش به جایی نرسد، نمازش باطل است.

مسأله

1560: اگر شك كند كه در ركوع آخر ركعت اوّل است، یا در ركوع اوّل ركعت دوم و فكرش به جایی نرسد، نمازش باطل است، امّا اگر مثلا شك كند چهار ركوع كرده یا پنج ركوع، چنانچه به سجده نرسیده، باید ركوعی را كه شك دارد، بجا آورد و اگر به سجده رسیده به شك خود اعتنا نكند.

مسأله 1561: هریك از ركوع های نماز آیات ركن است و اگر عمداً یا اشتباهاً، كم و یا زیاد شود نماز باطل می شود.

نماز عید فطر و قربان

مسأله 1562: نماز عید فطر و قربان، در زمان حضور امام معصوم (علیه السلام) واجب است و باید با جماعت خوانده شود، امّا در این زمان كه امام (علیه السلام) غایب هستند، مستحب می باشد و آن را با جماعت یا فرادا می شود، خواند.

مسأله 1563: وقت نماز عید فطر (روز اوّل ماه شوال) و قربان (روز دهم ماه ذی الحجّه) از اوّل آفتاب این دو روز تا ظهر می باشد.

مسأله 1564: مستحب است نماز عید قربان را بعد از بلند شدن آفتاب بخوانند و در عید فطر مستحب است بعد از بلند شدن آفتاب، افطار كنند و زكات فطره را بدهند، سپس نماز عید بخوانند.

مسأله 1565: نماز عید فطر و قربان دو ركعت است: در ركعت اوّل، بعد از خواندن حمد و سوره، باید پنج تكبیر بگوید، بعد از هر تكبیر یك قنوت بخواند، بعد از قنوت پنجم، تكبیر دیگری بگوید، به ركوع رود، دو سجده بجا آورد، برخیزد و در ركعت دوم، چهار تكبیر بگوید، بعد از هر تكبیر قنوت بخواند و تكبیر پنجم را بگوید، به ركوع رود، بعد از ركوع

دو سجده كند، تشهّد بخواند و نماز را سلام دهد.

مسأله 1566: در قنوت نماز عید فطر و قربان، هر دعا و ذكری بخواند كافی است، امّا بهتر است یكی از این دو دعا را بخواند، اوّل: « اللّهُمَّ أَهْلَ الْكِبْریاءِ وَ الْعَظَمةِ وَ أهْلَ الجُودِ وَ الْجَبَرُوتِ وَ أهْلَ العَفْوِ وَ الرَّحْمَةِ وَ أهْلَ التَّقوی وَ المَغْفِرَةِ، أسْئَلُكَ بَحَقِّ هذَا الْیوَمِ الَّذی جَعَلْتَهُ لِلمُسْلِمینَ عِیداً وَ لِمُحَمّد صَلَّی اللّهُ عَلیهِ وَ آلِهِ ذُخْراً وَ شَرَفاً وَ مَزیداً، أَنْ تُصَلِّی عَلی مُحَمّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ أَنْ تُدْخِلَنِی فِی كُلِّ خَیر أدْخَلْتَ فِیهِ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّد وَ أنْ تُخْرِجَنِی مِنْ كُلِّ سُوء أخْرَجْتَ مِنْهُ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّد، صَلَواتُكَ عَلَیهِ وَ عَلَیهِمْ، اللّهُمَّ إنِّی أَسْئَلُكَ خَیرَ ما سَئَلَكَ مِنْهُ عِبادُكَ الصّالِحُونَ وَ أَعُوذُ بِكَ مِمَّا اسْتَعاذَ مِنْهُ عِبادُكَ الْمُخْلِصوُنَ »

دوم: « اللّهُ رَبِّی أَبَداً وَ الإِسْلامُ دِینِی أَبَداً، وَ مُحَمَّدٌ نَبِیی أَبَداً، وَ الْقُرْآنُ كِتابِی أَبَداً وَ الْكَعْبَةُ قِبْلَتِی أَبَداً، وَ عَلِی وَلِیی أَبَداً، وَ الأَوْصِیاءُ الْحَسَنُ وَ الْحُسَینُ وَ عَلِی وَ مُحَمَّدٌ وَ جَعْفَرٌ وَ مُوسی وَ عَلِی وَ مُحَمَّدٌ وَ عَلِی وَ الْحَسَنُ وَ الْمَهْدِی الْمُنْتَظَرُ (علیهم السلام) أَئِمَّتِی أَبَداً ».

مسأله 1567: در زمان غیبت امام معصوم (علیه السلام) مستحب است، بعد از نماز عید فطر و قربان، دو خطبه بخوانند و بهتر است در ضمن خطبه عید فطر، احكام زكات فطره و در ضمن خطبه عید قربان، احكام قربانی را بگویند.

مسأله 1568: نماز عید، سوره مخصوصی ندارد، امّا بهتر است در ركعت اوّل آن، سوره شمس « سوره 91 » و در ركعت دوم، سوره غاشیه « سوره 88 » را

بخوانند یا در ركعت اوّل، سوره اعلی « سوره 87 » و در ركعت دوّم سوره شمس را بخوانند.

مسأله 1569: مستحب است نماز عید را در صحرا بخوانند، ولی در شهر مكّه مكرّمه مستحب است، در « مسجدالحرام » خوانده شود.

مسأله 1570: مستحب است پیاده، با پای برهنه، با وقار به نماز عید بروند، پیش از نماز غسل كنند و عمامه سفید بر سر بگذارند.

مسأله 1571: مستحب است، در نماز عید بر زمین، سجده كنند و در حال گفتن تكبیرها، دستها را بلند نمایند و كسی كه نماز عید می خواند، اگر امام جماعت است یا اگر فرادا نماز می خواند، نماز را بلند بخواند.

مسأله 1572: بعد از نماز مغرب و عشای شب عید فطر و بعد از نماز صبح آن و بعد از نماز عید فطر، مستحب است این تكبیرها را بگوید: « اَللّهُ أَكْبَرُ اَللّهُ أَكْبَرُ لا إلهَ إلاَّ اللّهُ و اللّهُ أَكْبَرُ وَ لِلّهِ الْحَمْدُ، الْحَمْدُ لِلّهِ عَلی ما هَدانا وَ لَهُ الشُّكْرُ عَلی ما أوْلانا ».

مسأله 1573: مستحب است انسان در عید قربان، بعد از ده نماز كه اوّل آن نماز ظهر روز عید و آخر آن نماز صبح روز دوازدهم ذی الحجّة است، تكبیرهایی را كه در مسأله پیش گفته شد تا « عَلی ما هَدانا » بگوید و بعد از آن بگوید: « اَللّهُ أَكْبَرُ عَلی ما رَزَقَنا مِنْ بَهیمَةِ الأنْعامِ وَالْحَمْدُ لِلّهِ عَلی ما أبْلانا » ولی اگر عید قربان را در منی باشد، مستحب است بعد از پانزده نماز كه اوّل آن، نماز ظهر روز عید و آخر آن، نماز صبح روز سیزدهم ذی الحجّه است، این

تكبیرها را بگوید.

مسأله 1574: در نماز عید نیز مانند نمازهای دیگر، مأموم باید غیر از حمد و سوره، چیزهای دیگر نماز را خودش بخواند.

مسأله 1575: اگر مأموم وقتی برسد كه امام، مقداری از تكبیرها را گفته، بعد از آنكه امام به ركوع رفت، باید آنچه از تكبیرها و قنوتها را كه با امام نگفته، خودش بگوید و اگر در هر قنوت یك « سُبحانَ اللّهِ » یا یك « الحَمْدُ للّهِ » بگوید، كافی است.

مسأله 1576: اگر در نماز عید، هنگامی برسد كه امام در ركوع است، می تواند نیت كند و تكبیر اوّل نماز را بگوید و به ركوع رود.

مسأله 1577: اگر در نماز عید، یك سجده یا تشهّد را فراموش كند، بنابر احتیاط مستحب بعد از نماز آن را بجا آورد و نیز اگر كاری كه برای آن سجده سهو لازم است پیش آید، بنابر احتیاط مستحب بعد از نماز، دو سجده سهو بجا آورد.

مسأله 1578: اگر در عدد قنوتها یا ركوعها شك كند، چنانچه مشغول عمل بعدی شده است، به شك خود اعتنا نكند وگرنه، بنابر كمتر بگذارد.

نماز جمعه

مسأله 1579: نماز جمعه در زمان غیبت امام معصوم (علیه السلام) واجب تخییری است، یعنی می توان آن را در روز جمعه به جای نماز ظهر خواند و احتیاط مستحب آن است كه اگر نماز جمعه را خواند نماز ظهر را نیز بعد از آن بخواند.

مسأله 1580: نماز جمعه دو ركعت است، مانند نماز صبح. و بنابر احتیاط مستحب حمد و سوره را بلند بخواند. و مستحب مؤكَّد است در ركعت اوّل، سوره « جمعه » و در ركعت دوم، سوره « منافقین »

خوانده شود. و در نماز جمعه دو قنوت مستحب است، یكی در ركعت اوّل پیش از ركوع و دیگری در ركعت دوم بعد از ركوع. و نباید در ركعت دوم پس از قنوت دوباره به ركوع رود. و اگر رفت نمازش باطل می شود.

مسأله 1581: اگر در ركعتهای نماز جمعه شك شود، نماز باطل است.

مسأله 1582: در نماز جمعه علاوه بر شرایط عمومی نماز، چند چیز لازم است، اوّل: با جماعت خوانده شود. دوم: امام و مأموم، حداقل هفت نفر مرد بالغ باشند. و بنابر احتیاط واجب مسافری كه نمازش شكسته است جزو آن هفت نفر نباشد. و اگر امام و مأموم، پنج نفر باشند نماز جمعه صحیح است ولی واجب نیست. سوم: پیش از نماز، امام جمعه دو خطبه بخواند به تفصیلی كه خواهد آمد. چهارم: بین دو محل اقامه نماز جمعه حدّاقل یك فرسخ شرعی فاصله باشد و فرسخ شرعی، تقریباً پنج كیلومتر و نیم می باشد.

مسأله 1583: اگر مأمومین در اثنای خطبه، یا پیش از شروع در نماز متفرّق شدند و عده آنان از چهار نفر واجد شرایط كمتر شد، نماز جمعه صحیح نیست و باید نماز ظهر خوانده شود و اگر پس از شروع نماز، نماز را برهم زدند و متفرّق شدند بنابر احتیاط، امام جمعه، نماز جمعه را تمام كند و نماز ظهر را نیز بخواند.

مسأله 1584: هریك از دو خطبه، بنابر احتیاط واجب، باید مشتمل بر حمد و ثنای خدا، صلوات بر پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) و آل پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم)، دعوت مردم به تقوی و پرهیزكاری و یك سوره كامل باشد. و بنابر

احتیاط باید خطبه دوم مشتمل بر صلوات بر ائمّه اطهار (علیهم السلام) با ذكر نام آنان و استغفار برای مؤمنین نیز باشد.

مسأله 1585: بنابر احتیاط واجب، حمد و ثنای خدا و صلوات بر پیامبر و آل پیامبر (علیهم السلام) به زبان عربی گفته شود، ولی دعوت به تقوی، موعظه، تذكرات و بیان مسائل اجتماعی و سیاسی به زبان مستمعین اشكالی ندارد.

مسأله 1586: خطبه ها را بنابر احتیاط واجب باید، خود امام جمعه بخواند نه دیگری و باید امام، ایستاده خطبه بخواند و واجب است میان دو خطبه با نشستن مختصری فاصله شود و باید خطبه ها بلند خوانده شود كه حدّاقل چهار نفر واجد شرایط بشنوند و شایسته است، طوری خوانده شود كه همه حاضرین بشنوند.

مسأله 1587: بنابر احتیاط، باید امام جمعه در حال خطبه، با وضو باشد.

مسأله 1588: مستحب است امام جمعه در حال خطبه، عمامه بر سر داشته باشد، بر عصا و یا سلاحی تكیه كند، در حال اذان روی منبر بنشیند و پیش از شروع خطبه به مُستمعین سلام كند و جواب سلام امام بر مستمعین واجب كفایی است.

مسأله 1589: بنابر احتیاط واجب، حاضرین اگر در شرایطی هستند كه چنانچه گوش دهند خطبه ها را می شنوند باید گوش دهند، و صحبتی كه مانع از این گوش دادن است نكنند و حتی نماز نافله نخوانند. و بنابر احتیاط مستحب به طرف خطیب بنشینند و مانند حال نماز باشند، به راست و چپ نگاه نكنند و جابه جا نشوند، ولی پس از تمام شدن خطبه ها، تا اقامه نماز جمعه این امور مانعی ندارد.

مسأله 1590: اگر مأمومین خطبه ها را گوش ندادند، یا

در حال خطبه به راست و چپ نگاه كردند، یا جابه جا شدند و یا صحبت كردند بر خلاف احتیاط عمل كرده اند، ولی نماز جمعه آنان صحیح است.

مسأله 1591: امام جمعه باید بالغ، عاقل، مرد، شیعه دوازده امامی، حلال زاده، عادل و قادر به خواندن خطبه در حال قیام باشد. و بنابر احتیاط واجب، بیماری خوره و پیسی ظاهر نداشته باشد و حدّ شرعی نخورده باشد و همچنین بنابر احتیاط واجب از طرف مجتهد واجد شرایط تعیین شده باشد.

مسأله 1592: نماز جمعه بر بچّه ها، دیوانه ها، پیران سالخورده، بیماران، نابینایان، مسافران، زنان، كسانی كه بیش از دو فرسخ از محل نماز جمعه دورند كسانی كه حضور آنان در نماز جمعه مشقّت و سختی دارد و همچنین در وقت باران، واجب نیست، هرچند این قبیل افراد، اگر حاضر شدند نماز جمعه آنان صحیح است و به جای نماز ظهر محسوب می گردد، گرچه بنابر احتیاط مستحب نماز ظهر را نیز بجا آورند.

مسأله 1593: وقت نماز جمعه، از اوّل ظهر است تا وقتی كه سایه شاخص به اندازه خود شاخص شود، بنابراین اوّل ظهر شرعی، باید فوراً، اذان و سپس خطبه های جمعه شروع گردد. و خواندن آنها پیش از ظهر، خلاف احتیاط است مگر اینكه بعد از داخل شدن وقت، مقدار واجب خطبه را تكرار كند.

مسأله 1594: اگر شك كند وقت نماز جمعه هنوز باقی است یا نه، بنابر احتیاط واجب لازم است تحقیق كند و اگر در وسط نماز جمعه وقت آن بگذرد اگر یك ركعت از آن در وقت خوانده شده صحیح است وگرنه بنابر احتیاط، نماز جمعه را تمام كند و

نماز ظهر را نیز بخواند.

مسأله 1595: اگر نماز جمعه برپا شد، كسی كه خطبه ها را درك نكرده می تواند در آن شركت نماید، بلكه اگر كسی به ركوع ركعت دوم برسد كافی است و پس از سلام امام جمعه، ركعت دوم را خودش می خواند و نماز جمعه او صحیح است.

نماز جماعت

احكام نماز جماعت

مسأله 1596: مستحب است نمازهای واجب، به ویژه نمازهای یومیه را با جماعت بخواند. و در نماز صبح، مغرب و عشا و برای همسایه مسجد و كسی كه صدای اذان مسجد را می شنود، بیشتر سفارش شده است.

مسأله 1597: در حدیث شریف است: « اگر یك نفر به امام جماعت اقتدا كند، هر ركعت از نماز آنان، ثواب صد و پنجاه نماز دارد، اگر دو نفر اقتدا كنند، هر ركعتی ثواب ششصد نماز دارد و هرچه بیشتر شوند، ثواب نماز بیشتر می شود تا به ده نفر برسند، عدّه آنان كه از ده گذشت، اگر تمام آسمانها كاغذ، تمام دریاها مركّب، تمام درختها قلم و همه جن و انس و ملائك نویسنده شوند، نمی توانند ثواب یك ركعت آن را بنویسند. »

مسأله 1598: حاضر نشدن به نماز جماعت از روی بی اعتنایی به دین، جایز نیست و سزاوار نیست انسان بدون عذر، نماز جماعت را ترك كند.

مسأله 1599: مستحب است انسان صبر كند كه نماز را، با جماعت بخواند و نماز جماعت، از نماز اوّل وقت كه فرادا، یعنی تنها خوانده می شود بهتر است. و همچنین نماز جماعتی كه مختصر بخوانند، از نماز فرادای طولانی بهتر می باشد.

مسأله 1600: وقتی نماز جماعت برپا می شود، مستحب است كسی كه نمازش را

فرادا خوانده، دوباره با جماعت بخواند و اگر بعد بفهمد نماز اوّلش باطل بوده، نماز دوم او كافی است.

مسأله 1601: اگر امام یا مأموم، بخواهد نمازی كه با جماعت خوانده، دوباره با جماعت بخواند، اشكال ندارد.

مسأله 1602: كسی كه در نماز وسواس دارد و فقط در صورتی كه نماز را با جماعت بخواند از وسواس راحت می شود، چنانچه وسوسه به حدّی باشد كه نماز را باطل می كند، باید نماز را با جماعت بخواند.

مسأله 1603: اگر پدر یا مادر، به فرزند خود امر كنند نماز را با جماعت بخواند، نماز جماعت تنها با امر آنان واجب نمی شود.

مسأله 1604: نماز مستحب را نمی شود با جماعت خواند، مگر نماز « استسقا » كه برای آمدن باران می خوانند و همچنین نمازی كه واجب بوده و به جهتی مستحب شده است، مانند نماز عید فطر و قربان كه در زمان امام معصوم (علیه السلام) واجب بوده و در زمان غیبت مستحب می باشد، می توان با جماعت خواند.

مسأله 1605: موقعی كه امام جماعت، نماز یومیه می خواند، هركدام از نمازهای یومیه را می توان به او اقتدا كرد، ولی اگر نماز یومیه اش را احتیاطاً دوباره می خواند، اقتدا كردن به او اشكال دارد.

مسأله 1606: اگر امام جماعت، قضای نماز یومیه خود را می خواند یا قضای دیگری را بجا می آورد، می شود به او اقتدا كرد ولی اگر نمازش را احتیاطاً قضا می كند، یا احتیاطاً قضای نماز شخص دیگری را می خواند، اقتدا به او اشكال دارد.

مسأله 1607: اگر انسان نداند نمازی كه امام می خواند، نماز واجب یومیه است یا نماز

مستحب، نمی تواند به او اقتدا كند.

مسأله 1608: اگر امام در محراب داخل دیوار باشد و كسی پشت سر او اقتدا نكرده باشد، كسانی كه دو طرف محراب ایستاده اند و به جهت دیوار محراب، امام را نمی بینند نمی توانند اقتدا كنند.

مسأله 1609: اگر به جهت درازی صف اوّل، كسانی كه دو طرف صف ایستاده اند، امام را نبینند می توانند اقتدا كنند. و همچنین اگر بر اثر درازی یكی از صفهای دیگر، كسانی كه دو طرف آن ایستاده اند، صف جلوی خود را نبینند می توانند اقتدا نمایند.

مسأله 1610: اگر صفهای جماعت تا درب مسجد برسد، كسی كه مقابل درب پشت صف ایستاده، نمازش صحیح است و همچنین نماز كسانی كه پشت سر او اقتدا می كنند صحیح می باشد، ولی صحت جماعت نماز كسانی كه دو طرف او ایستاده اند و صف جلو را نمی بینند، خلاف احتیاط مستحب است.

مسأله 1611: كسی كه پشت ستونی ایستاده كه عریض است و مانع اتّصال به صف جلو است، اگر از طرف راست یا چپ به سبب مأموم دیگر، به امام متّصل نباشد، نمی تواند اقتدا كند.

مسأله 1612: جای ایستادن امام باید از جای مأموم، بلندتر از یك وجب نباشد ولی اگر مقدار كمی بلندتر بود اشكال ندارد. و همچنین اگر زمین سراشیب باشد و امام در طرفی كه بلندتر است بایستد، در صورتی كه سراشیبی آن زیاد نباشد كه به آن زمین مسطّح بگویند، مانعی ندارد.

مسأله 1613: اگر جای مأموم، بلندتر از جای امام باشد، اشكال ندارد.

مسأله 1614: اگر بین كسانی كه در یك صف ایستاده اند، بچّه ممیز، یعنی بچّه ای كه خوب

و بد را می فهمد فاصله شود، چنانچه ندانند نماز او باطل است، می توانند اقتدا كنند.

مسأله 1615: بعد از تكبیر امام، اگر صف جلو آماده نماز هستند و تكبیر گفتن آنان نزدیك باشد، كسی كه در صف بعد ایستاده، می تواند تكبیر بگوید و لازم نیست صبر كند، تا تكبیر شخص مقابل او تمام شود.

مسأله 1616: اگر بداند نماز یك صف از صفهای جلو باطل است، در صفهای بعد نمی تواند اقتدا كند، ولی اگر نداند نماز آنان صحیح است یا نه، می تواند اقتدا نماید.

مسأله 1617: هرگاه بداند نماز امام باطل است، مثلا بداند امام وضو ندارد، اگرچه خود امام متوجّه نباشد، نمی تواند به او اقتدا كند.

مسأله 1618: اگر مأموم بعد از نماز، بفهمد امام عادل نبوده، یا كافر بوده و یا به جهتی نمازش باطل بوده، مثلا بی وضو نماز خوانده، نمازش صحیح است.

مسأله 1619: اگر در بین نماز، شك كند اقتدا كرده یا نه، چنانچه به وظیفه مأموم عمل می كند، مثلا به حمد و سوره امام گوش می دهد نماز جماعتش صحیح است، گرچه بنابر احتیاط مستحب نماز را به نیت جماعت نخواند. و اگر مشغول كاری باشد كه هم وظیفه امام و هم وظیفه مأموم است، مثلا در ركوع یا سجده باشد، باید نماز را به نیت جماعت انجام ندهد.

مسأله 1620: بنابر احتیاط مستحب در بین نماز جماعت، تا ناچار نشود، نیت فرادا نكند و بهتر، بلكه بنابر احتیاط، از اوّل قصد جدا شدن از جماعت در وسط نماز را نداشته باشد.

مسأله 1621: اگر مأموم به جهت عذری یا بدون عذر، بعد از حمد و سوره امام نیت

فرادا كند، لازم نیست حمد و سوره را بخواند ولی اگر پیش از تمام شدن حمد و سوره نیت فرادا نماید، باید مقداری كه امام نخوانده، بخواند.

مسأله 1622: اگر در بین نماز جماعت نیت فرادا نماید، نمی تواند دوباره نیت جماعت كند، ولی اگر مردّد شود كه نیت فرادا كند یا نه و بعد تصمیم بگیرد نماز را با جماعت تمام كند، نمازش صحیح است.

مسأله 1623: اگر شك كند نیت فرادا كرده یا نه، باید بنا بگذارد كه نیت فرادا نكرده است.

مسأله 1624: اگر هنگامی كه امام در ركوع است اقتدا كند و به ركوع امام برسد، اگرچه ذكر امام تمام شده باشد، نمازش صحیح است و یك ركعت حساب می شود، امّا اگر به مقدار ركوع خم شود و به ركوع امام نرسد، نماز او صحیح است لكن نمی تواند به جماعت ادامه دهد چه از ابتدا یقین داشته باشد كه به ركوع امام می رسد و چه یقین نداشته باشد، گرچه در صورتی كه یقین نداشته باشد اِعاده نماز اولی است.

مسأله 1625: اگر هنگامی كه امام در ركوع است، اقتدا كند و به مقدار ركوع خم شود و شك كند به ركوع امام رسیده یا نه، نمازش بنابر احتیاط باطل است، چه یقین داشته باشد به امام می رسد و چه احتمال بدهد، گرچه در صورت احتمال اگر نرسد احتیاط استحبابی اعاده نماز است.

مسأله 1626: اگر هنگامی كه امام در ركوع است، اقتدا كند و پیش از خم شدن به اندازه ركوع، امام سر از ركوع بردارد، می تواند بایستد و منتظر بماند تا امام برای ركعت بعد برخیزد و آن را ركعت

اوّل نماز خود حساب كند و می تواند نیت فرادا نماید. و لكن اگر برخاستن امام، به قدری طول بكشد كه نگویند این شخص، نماز جماعت می خواند، باید نیت فرادا نماید.

مسأله 1627: اگر اوّل نماز یا بین حمد و سوره، اقتدا كند و پیش از رفتن به ركوع، امام سر از ركوع بردارد، نماز او صحیح است.

مسأله 1628: اگر موقعی برسد كه امام مشغول دو سجده یا تشهّد آخر نماز است، چنانچه بخواهد به ثواب جماعت برسد، باید بعد از نیت، تكبیرة الاحرام را در حالت قیام بجا آورد سپس با امام به سجده رود و یا بنشیند و تشهّد را با امام بخواند ولی سلام نگوید و صبر كند تا امام، نماز را سلام بدهد و جایز است صبر نكند، بعد بایستد و بدون آنكه دوباره نیت كند یا تكبیر بگوید، حمد و سوره را بخواند و آن را ركعت اوّل نماز خود حساب نماید.

مسأله 1629: مأموم نباید جلوتر از امام بایستد. و اگر مساوی او بایستد، اشكال ندارد ولی اگر قدّ او بلندتر از امام است، بنابر احتیاط استحبابی طوری بایستد كه در ركوع و سجود جلوتر از امام نباشد.

مسأله 1630: در نماز جماعت، باید بین مأموم و امام پرده و مانند آن، كه پشت آن دیده نمی شود، فاصله نباشد و همچنین بین انسان و مأموم دیگری كه انسان به سبب او، به امام متّصل شده است، ولی اگر امام مرد و مأموم زن باشد، چنانچه بین آن زن و امام یا بین آن زن و مأموم دیگری كه مرد است و زن به سبب او به امام متّصل شده است،

پرده و مانند آن باشد اشكال ندارد.

مسأله 1631: اگر بعد از شروع نماز، بین مأموم و امام، یا بین مأموم و كسی كه مأموم به سبب او متّصل به امام است، پرده یا چیز دیگری كه پشت آن را نمی توان دید فاصله شود، نمازش فرادا می شود و چنانچه به وظیفه منفرد، یعنی كسی كه نماز را تنها می خواند عمل نماید، نمازش صحیح است.

مسأله 1632: مستحب است بین جای سجده مأموم و جای ایستادن امام، بیشتر از یك قدم معمولی فاصله نباشد و نیز اگر انسان به سبب مأمومی كه جلوی او ایستاده به امام متّصل باشد، مستحب است فاصله جای سجده اش، از جای ایستادن او بیشتر از یك قدم معمولی نباشد.

مسأله 1633: اگر مأموم به سبب كسی كه طرف راست یا چپ او اقتدا كرده، به امام متّصل باشد و از جلو به امام متّصل نباشد، مستحب است با كسی كه در طرف راست یا چپ او اقتدا كرده، بیشتر از یك قدم معمولی، فاصله نداشته باشد.

مسأله 1634: اگر در نماز، بین مأموم و امام، یا بین مأموم و كسی كه مأموم به سبب او به امام متّصل است، فاصله زیادی پیدا شود، نماز فرادا می شود و اگر به وظیفه منفرد عمل نماید، نمازش صحیح است.

مسأله 1635: اگر نماز همه كسانی كه در صف جلو هستند تمام شود، یا همه نیت فرادا نمایند، نماز كسانی كه در صف بعد ایستاده اند، فرادا می شود و اگر به وظیفه منفرد عمل نمایند نمازشان صحیح است.

مسأله 1636: اگر در ركعت دوم اقتدا كند، لازم نیست حمد و سوره بخواند ولی قنوت و

تشهّد را با امام بخواند. و بنابر احتیاط مستحب هنگام خواندن تشهّد انگشتان دست و سینه پا را بر زمین بگذارد و زانوها را بلند كند و باید بعد از تشهّد، برخیزد و حمد و سوره بخواند و اگر برای سوره وقت ندارد، سوره نخواند و خود را به امام برساند و اگر برای حمد وقت ندارد، باید حمد را كامل كند و پس از حمد، خود را به امام برساند و یا قصد فرادا نماید.

مسأله 1637: اگر هنگامی كه امام در ركعت دوم نماز چهار ركعتی است، اقتدا كند، باید در ركعت دوم نمازش كه ركعت سوم امام است، بعد از دو سجده بنشیند و تشهّد را به مقدار واجب بخواند - و جائز است كه مستحبات تشهد را هم انجام دهد - سپس برخیزد. و چنانچه برای گفتن سه مرتبه تسبیحات وقت ندارد، یك مرتبه بگوید و در ركوع، خود را به امام برساند.

مسأله 1638: اگر امام در ركعت سوّم یا چهارم باشد و مأموم بداند اگر اقتدا كند و حمد بخواند به ركوع امام نمی رسد، بنابر احتیاط واجب، باید صبر كند تا امام به ركوع رود، سپس اقتدا نماید.

مسأله 1639: اگر در ركعت سوم یا چهارم امام اقتدا كند، باید حمد و سوره بخواند و اگر برای سوره وقت ندارد، باید حمد را تمام كند و خود را به امام برساند.

مسأله 1640: كسی كه در ركعت سوّم یا چهارم امام اقتدا كرده و می داند اگر سوره یا قنوت را تمام كند، به ركوع امام نمی رسد، چنانچه عمداً سوره یا قنوت بخواند و به ركوع نرسد، نمازش فرادا می شود

و اگر به وظیفه منفرد عمل نماید، نماز صحیح است.

مسأله 1641: كسی كه در ركعت سوم یا چهارم امام اقتدا كرده و اطمینان دارد اگر سوره را شروع كند یا تمام نماید به ركوع امام می رسد، بنابر احتیاط واجب سوره را شروع كند، یا اگر شروع كرده تمام نماید.

مسأله 1642: كسی كه در ركعت سوم یا چهارم امام اقتدا كرده و یقین دارد اگر سوره بخواند، به ركوع امام می رسد، چنانچه سوره را بخواند و به ركوع نرسد، نمازش صحیح است.

مسأله 1643: اگر امام ایستاده باشد و مأموم نداند در كدام ركعت است، می تواند اقتدا كند، ولی باید حمد و سوره را به قصد قربت بخواند و اگر بعد بفهمد امام در ركعت اوّل یا دوم بوده، نمازش صحیح است.

مسأله 1644: اگر به خیال اینكه امام، در ركعت اوّل یا دوم است، حمد و سوره نخواند و بعد از ركوع بفهمد در ركعت سوم یا چهارم بوده، نمازش صحیح است ولی اگر پیش از ركوع بفهمد، باید حمد و سوره بخواند و اگر وقت ندارد، فقط حمد بخواند و در ركوع، خود را به امام برساند.

مسأله 1645: اگر به خیال اینكه امام در ركعت سوم یا چهارم است، حمد و سوره بخواند و پیش از ركوع یا بعد از آن، بفهمد در ركعت اوّل یا دوم بوده، نمازش صحیح است و اگر در بین حمد و سوره بفهمد، لازم نیست آن را تمام كند.

مسأله 1646: اگر موقعی كه مشغول نماز مستحب است، جماعت برپا شود، چنانچه اطمینان ندارد كه اگر نماز را تمام كند، به جماعت برسد، مستحب است نماز را رها

كند و مشغول نماز جماعت شود، بلكه حتی اگر اطمینان نداشت باشد كه به ركعت اوّل برسد، مستحب است به همین دستور رفتار نماید.

مسأله 1647: اگر موقعی كه مشغول نماز سه ركعتی یا چهار ركعتی است جماعت برپا شود، چنانچه به ركوع سوم نرفته و اطمینان ندارد كه اگر نماز را تمام كند به جماعت برسد، مستحب است به نیت نماز مستحب، نماز را دو ركعتی تمام كند و خود را به جماعت برساند.

مسأله 1648: اگر نماز امام تمام شود و مأموم مشغول تشهّد اوّل باشد، لازم نیست نیت فرادا كند.

مسأله 1649: كسی كه یك ركعت از امام عقب مانده مستحب است، وقتی امام تشهّد ركعت آخر را می خواند، انگشتان دست و سینه پا را بر زمین بگذارد، زانوها را بلند نگه دارد و تشهّد را با امام بخواند و هنگام سلامِ امام ذكر بگوید، سپس برخیزد و نماز را تمام كند.

شرایط امام جماعت

مسأله 1650: امام جماعت، باید بالغ، عاقل، شیعه دوازده امامی، عادل و حلال زاده باشد و نماز را صحیح بخواند و اگر مأموم مرد است امام او نیز باید مرد باشد. و اقتدا كردن بچّه ممیز كه خوب و بد را می فهمد به بچّه ممیز دیگر مانعی ندارد.

مسأله 1651: امام جماعتی را كه عادل می دانسته، اگر شك كند بر عدالت باقی است یا نه، می تواند به او اقتدا نماید.

مسأله 1652: كسی كه ایستاده نماز می خواند، نمی تواند به كسی كه نشسته یا خوابیده نماز می خواند، اقتدا كند و كسی كه نشسته نماز می خواند، نمی تواند به كسی كه خوابیده نماز می خواند اقتدا نماید.

مسأله 1653: كسی

كه نشسته یا خوابیده نماز می خواند، می تواند به كسی كه نشسته یا ایستاده نماز می خواند، اقتدا كند و كسی كه خوابیده نماز می خواند، می تواند به كسی كه خوابیده نماز می خواند اقتدا نماید.

مسأله 1654: اگر امام جماعت، به جهت عذری با لباس نجس، یا با تیمّم و یا با وضوی جبیره نماز بخواند، می شود به او اقتدا كرد.

مسأله 1655: اگر امام جماعت، مرضی دارد كه نمی تواند از بیرون آمدن بول و غایط خودداری كند، می شود به او اقتدا كرد. و همچنین زنی كه مستحاضه نیست، می تواند به زن مستحاضه، اقتدا نماید.

مسأله 1656: بنابر احتیاط مستحب كسی كه بیماری خوره یا پیسی دارد، امام جماعت نشود.

حكام نماز جماعت

مسأله 1657: موقعی كه مأموم نیت می كند، باید امام جماعت را معین نماید، ولی دانستن اسم او لازم نیست، مثلا اگر نیت كند: اقتدا می كنم به امام حاضر، نمازش صحیح است.

مسأله 1658: مأموم باید غیر از حمد و سوره، همه نماز را خودش بخواند، ولی اگر ركعت اوّل یا دوم او، ركعت سوم یا چهارم امام باشد، باید حمد و سوره را نیز بخواند.

مسأله 1659: اگر مأموم در ركعت اوّل و دوم نماز صبح، مغرب و عشا، صدای حمد و سوره امام را بشنود، اگرچه كلمه ها را تشخیص ندهد، باید حمد و سوره نخواند و اگر صدای امام را نشنود، مستحب است، حمد و سوره بخواند، ولی باید آهسته بخواند و چنانچه سهواً بلند بخواند، اشكال ندارد.

مسأله 1660: اگر مأموم، بعضی از كلمه های حمد و سوره امام را بشنود، بنابر احتیاط واجب، حمد و سوره نخواند.

مسأله 1661:

اگر مأموم، سهواً حمد و سوره بخواند، یا خیال كند صدایی كه می شنود صدای امام نیست و حمد و سوره بخواند و بعد بفهمد صدای امام بوده، نمازش صحیح است.

مسأله 1662: اگر شك كند صدای امام را می شنود یا نه، یا صدایی بشنود و نداند صدای امام است یا صدای دیگری، می تواند حمد و سوره بخواند.

مسأله 1663: بنابر احتیاط مستحب، باید مأموم در ركعت اوّل و دوم نماز ظهر و عصر، حمد و سوره، نخواند و مستحب است به جای آن، ذكر بگوید.

مسأله 1664: مأموم نباید تكبیرة الاحرام را پیش از امام بگوید، بلكه بنابر احتیاط مستحب، تا تكبیر امام تمام نشده، تكبیر نگوید.

مسأله 1665: واجب نیست مأموم پیش از امام، سلام نگوید و چنانچه عمداً پیش از امام سلام دهد، نمازش صحیح است و لازم نیست، دوباره با امام سلام دهد. امّا اگر پیش از امام سلام گفت، ثوابش كم می شود.

مسأله 1666: اگر مأموم غیر از تكبیرة الاحرام و سلام، چیزهای دیگر نماز را پیش از امام بگوید اشكال ندارد، ولی اگر آنها را از امام بشنود، یا بداند امام چه وقت می گوید، بنابر احتیاط مستحب پیش از امام نگوید.

مسأله 1667: مأموم باید غیر از آنچه در نماز خوانده می شود، كارهای دیگر آن، مانند ركوع و سجود را با امام یا كمی بعد از امام بجا آورد. و اگر عمداً پیش از امام یا مدّت زیادی بعد از امام انجام دهد، جماعتش باطل می شود ولی نمازش صحیح است.

مسأله 1668: اگر سهواً پیش از امام سر از ركوع بردارد، چنانچه امام در ركوع باشد، باید به ركوع برگردد

و با امام سر بردارد، در این صورت زیاد شدن ركوع كه ركن است، نماز را باطل نمی كند، ولی اگر به ركوع برگردد و پیش از رسیدن به ركوع، امام سر بردارد، نمازش مشكل است پس احتیاط واجب این است كه نماز را تمام كند سپس آن را اعاده نماید.

مسأله 1669: اگر اشتباهاً سر بردارد و ببیند امام در سجده است، باید به سجده برگردد و چنانچه در هردو سجده این گونه شود، برای زیاد شدن دو سجده كه ركن است نمازش باطل نمی شود.

مسأله 1670: كسی كه اشتباهاً پیش از امام، سر از سجده برداشته اگر به سجده برگردد و هنوز به سجده نرسیده امام سر بردارد، نمازش صحیح است ولی اگر در هر دو سجده چنین شود صحّت آن بعید نیست.

مسأله 1671: اگر اشتباهاً سر از ركوع یا سجده بردارد و سهواً یا به خیال اینكه به امام نمی رسد، به ركوع یا سجده نرود، نماز صحیح است.

مسأله 1672: اگر سر از سجده بردارد و ببیند امام در سجده است، چنانچه به خیال اینكه سجده اوّل امام است و به قصد اینكه با امام متابعت كند به سجده رود و بفهمد سجده دوم امام بوده، سجده دوم او حساب می شود و اگر به خیال سجده دوم امام، به سجده رود و بفهمد سجده اوّل امام بوده، باید به قصد اینكه با امام سجده كند آن سجده را رها كند و دوباره با امام به سجده رود.

مسأله 1673: اگر سهواً پیش از امام به ركوع رود كه اگر سر بردارد، به مقداری از قرائت امام می رسد، باید برگردد و با امام

به ركوع رود و لازم نیست نماز را اِعاده كند. و اگر عمداً برنگردد، بنابر احتیاط مستحب نماز را تمام كند و دوباره بخواند.

مسأله 1674: اگر سهواً پیش از امام به ركوع رود كه اگر برگردد، به چیزی از قرائت امام نمی رسد، در صورتی كه صبر كند تا امام به او برسد، نمازش صحیح است و همچنین اگر به قصد اینكه با امام نماز بخواند سر بردارد و با امام به ركوع رود، نمازش صحیح است.

مسأله 1675: اگر سهواً پیش از امام به سجده رود، اگر صبر كند تا امام به او برسد، نمازش صحیح است و همچنین اگر به قصد اینكه با امام نماز بخواند، سر بردارد و با امام به سجده رود، نمازش صحیح است.

مسأله 1676: اگر امام در ركعتی كه قنوت ندارد، اشتباهاً قنوت بخواند، یا در ركعتی كه تشهّد ندارد، اشتباهاً مشغول خواندن تشهّد شود، مأموم نباید قنوت و تشهّد بخواند ولی نمی تواند پیش از امام به ركوع رود، یا پیش از ایستادن امام بایستد، بلكه باید صبر كند، تا قنوت و تشهّد امام تمام شود و بقیه نماز را با او بخواند.

مستحبات نماز جماعت

مسأله 1677: اگر مأموم یك مرد باشد، مستحب است طرف راست امام بایستد و اگر یك زن باشد، مستحب است در طرف راست امام، طوری بایستد كه جای سجده اش، مساوی زانو یا قدم امام باشد و اگر یك مرد و یك زن یا یك مرد و چند زن باشند، مستحب است، مرد طرف راست امام و باقی پشت سر امام بایستند و اگر چند مرد یا چند زن باشند، مستحب است پشت سر امام بایستند

و اگر چند مرد و چند زن باشند، مستحب است مردها پشت امام و بنابر احتیاط مستحب زنها پشت سر مردها بایستند.

مسأله 1678: اگر امام و مأموم هردو زن باشند، بهتر است كه در ردیف یكدیگر بایستند و امام جلوتر از دیگران نایستد.

مسأله 1679: مستحب است امام، در وسط صف بایستد و اهل علم، كمال و تقوا در صف اوّل بایستند.

مسأله 1680: مستحب است صفهای جماعت، منظّم باشد و بین كسانی كه در یك صف ایستاده اند، فاصله نباشد و شانه آنان در ردیف یكدیگر باشد.

مسأله 1681: مستحب است، بعد از گفتن « قَدْ قامَتِ الصَّلاة » مأمومین برخیزند.

مسأله 1682: مستحب است امام جماعت، حال مأمومی را كه از دیگران ضعیف تر است، رعایت كند و قنوت، ركوع و سجود را طول ندهد، مگر بداند همه كسانی كه به او اقتدا كرده اند به طولانی شدن نماز مایل هستند.

مسأله 1683: مستحب است امام جماعت، در حمد و سوره و ذكرهایی كه بلند می خواند، صدای خود را مقداری بلند كند كه دیگران بشنوند، ولی بیش از اندازه صدا را بلند نكند.

مسأله 1684: اگر امام در ركوع بفهمد كسی تازه رسیده و می خواهد اقتدا كند، مستحب است ركوع را دو برابر همیشه، طول بدهد و بعد برخیزد، اگرچه بفهمد شخص دیگری نیز، برای اقتدا وارد شده است.

مكروهات نماز جماعت

مسأله 1685: اگر در صفهای جماعت، جا باشد، مكروه است انسان تنها بایستد.

مسأله 1686: مكروه است مأموم، ذكرهای نماز را طوری بگوید كه امام بشنود.

مسأله 1687: مسافری كه نماز ظهر، عصر و عشا را دو ركعت می خواند مكروه است، در این نمازها به كسی كه مسافر نیست

اقتدا كند و كسی كه مسافر نیست مكروه است، در این نمازها به مسافر اقتدا نماید.

روزه

احكام روزه

مسأله 1688: « روزه » عبادتی است كه انسان برای انجام فرمان خدا، از اذان صبح تا اذان مغرب، از چیزهایی كه روزه را باطل می كند كه بیان خواهد شد، خودداری نماید.

نیت

مسأله 1689: لازم نیست انسان نیت روزه را بر زبان بیاورد، یا از قلب خود بگذراند، مثلا بگوید: فردا روزه می گیرم، بلكه اگر برای انجام فرمان خدا از اذان صبح تا اذان مغرب، كاری كه روزه را باطل می كند انجام ندهد كافی است. و برای آنكه یقین كند، تمام این مدّت را روزه بوده، باید مقداری پیش از اذان صبح و مقداری نیز بعد از اذان مغرب، از انجام كاری كه روزه را باطل می كند خودداری نماید.

مسأله 1690: انسان می تواند در هر شب از ماه رمضان، برای روزه فردا نیت كند و بهتر است كه شب اوّل ماه نیز، نیت روزه همه ماه را بنماید.

مسأله 1691: وقت نیت روزه ماه رمضان، از اوّل شب است تا اذان صبح.

مسأله 1692: وقت نیت روزه مستحب، از اوّل شب است تا هنگامی كه به اندازه نیت كردن، به اذان مغرب، وقت مانده باشد، بنابراین اگر تا این وقت، كاری كه روزه را باطل می كند انجام نداده باشد و نیت روزه مستحب كند، روزه او صحیح است.

مسأله 1693: كسی كه پیش از اذان صبح، بدون نیت روزه خوابیده است، اگر پیش از ظهر بیدار شود و نیت كند، روزه او صحیح است، چه روزه واجب باشد چه مستحب، امّا اگر بعد از ظهر بیدار شود، نمی تواند نیت روزه واجب نماید.

مسأله 1694: اگر بخواهد غیر از روزه ماه رمضان روزه دیگری

بگیرد، باید آن را معین نماید، مثلا نیت كند روزه قضا، یا روزه نذر می گیرم ولی در ماه رمضان، لازم نیست نیت كند روزه ماه رمضان می گیرم، بلكه اگر نداند ماه رمضان است یا فراموش نماید و روزه دیگری را نیت كند، روزه ماه رمضان حساب می شود.

مسأله 1695: اگر بداند ماه رمضان است و عمداً نیت روزه غیر رمضان كند، نه روزه ماه رمضان حساب می شود و نه روزه ای كه قصد كرده است.

مسأله 1696: اگر مثلا به نیت روز اوّل ماه روزه بگیرد، بعد بفهمد روز دوم یا سوم بوده، روزه او صحیح است.

مسأله 1697: اگر پیش از اذان صبح، نیت كند و بیهوش شود و در بین روز به هوش آید، بنابر احتیاط مستحب روزه آن روز را، تمام نماید و قضای آن را نیز بجا آورد.

مسأله 1698: اگر پیش از اذان صبح، نیت كند و مست شود و در بین روز به هوش آید، بنابر احتیاط واجب روزه آن روز را تمام كند و قضای آن را نیز بجا آورد.

مسأله 1699: اگر پیش از اذان صبح، نیت كند و بخوابد و بعد از مغرب بیدار شود، روزه اش صحیح است.

مسأله 1700: اگر نداند یا فراموش كند ماه رمضان است و پیش از ظهر متوجّه شود، چنانچه كاری كه روزه را باطل می كند انجام نداده باشد، باید نیت كند و روزه او صحیح است و اگر كاری كه روزه را باطل می كند انجام داده باشد، یا بعدازظهر متوجّه شود ماه رمضان است، روزه او باطل می باشد. ولی باید تا مغرب اِمساك كند، یعنی كاری كه روزه

را باطل می كند انجام ندهد و بعد از ماه رمضان نیز آن را قضا نماید.

مسأله 1701: اگر بچّه، پیش از اذان صبح ماه رمضان بالغ شود، باید روزه بگیرد و اگر بعد از اذان بالغ شود، روزه آن روز بر او واجب نیست خواه نیت روزه قبلا كرده باشد یا نه، و خواه قبل از ظهر مُفطری انجام داده باشد یا خیر و لكن احتیاط مستحب آن است كه اگر قبل از فجر نیت روزه كرده باشد و تا قبل از ظهر مُفطری انجام نداده باشد روزه آن روز را بگیرد.

مسأله 1702: كسی كه برای بجا آوردن روزه میتی اجیر شده، اگر روزه مستحب بگیرد اشكال ندارد. ولی كسی كه روزه قضا دارد، نمی تواند روزه مستحب بگیرد و چنانچه فراموش كند و روزه مستحب بگیرد، اگر پیش از ظهر یادش بیاید، روزه مستحب او به هم می خورد و می تواند نیت خود را به روزه قضا برگرداند و اگر بعدازظهر متوجّه شود، روزه او باطل است و اگر بعد از مغرب یادش بیاید، روزه اش صحیح است.

مسأله 1703: اگر غیر از روزه ماه رمضان، روزه معین دیگری بر انسان واجب باشد، مثلا نذر كرده باشد روز معینی روزه بگیرد، چنانچه عمداً تا اذان صبح نیت نكند، روزه اش باطل است و اگر نداند روزه آن روز بر او واجب است، یا فراموش كند و پیش از ظهر یادش بیاید، چنانچه كاری كه روزه را باطل می كند انجام نداده باشد و نیت كند، روزه او صحیح وگرنه باطل می باشد.

مسأله 1704: اگر برای روزه واجب غیر معینی، مانند روزه كفّاره، عمداً تا

نزدیك ظهر نیت نكند اشكال ندارد، بلكه اگر پیش از نیت، تصمیم داشته باشد كه روزه نگیرد، یا تردّد داشته كه بگیرد یا نه، چنانچه كاری كه روزه را باطل می كند انجام نداده باشد و پیش از ظهر نیت كند، روزه او صحیح است.

مسأله 1705: اگر در ماه رمضان، پیش از ظهر كافر مسلمان شود، اگرچه چیزی نخورده باشد، روزه او صحیح نیست، حتّی اگر نیت روزه را نیز قبل از ظهر كرده باشد.

مسأله 1706: اگر بیمار پیش از ظهر ماه رمضان خوب شود و از اذان صبح تا آن وقت، كاری كه روزه را باطل می كند انجام نداده باشد، بنابر احتیاط مستحب نیت روزه كند و آن روز را روزه بگیرد، امّا اگر بعد از ظهر خوب شود، روزه آن روز بر او واجب نیست.

مسأله 1707: روزی را كه انسان شك دارد، آخر ماه شعبان است یا اوّل ماه رمضان، واجب نیست روزه بگیرد. و اگر بخواهد روزه بگیرد، نمی تواند نیت روزه ماه رمضان كند، یا بنابر احتیاط مستحب نیت كند كه اگر ماه رمضان است روزه ماه رمضان و اگر ماه رمضان نیست روزه قضا یا مانند آن باشد، بلكه باید نیت روزه قضا یا مستحب و یا مانند آن بنماید و چنانچه بعد معلوم شود ماه رمضان بوده، روزه ماه رمضان حساب می شود.

مسأله 1708: اگر روزی كه شك دارد آخر ماه شعبان است یا اوّل ماه رمضان، به نیت روزه قضا یا روزه مستحب و مانند آن روزه بگیرد و در بین روز، بفهمد ماه رمضان است، باید نیت روزه ماه رمضان كند.

مسأله 1709: اگر در روزه واجب

معینی، مانند روزه ماه رمضان مردّد شود كه روزه خود را باطل كند یا نه، یا قصد كند روزه را باطل كند، بنابر احتیاط روزه اش باطل می شود، اگرچه از قصدی كه كرده توبه نماید و كاری كه روزه را باطل می كند انجام ندهد، ولی اگر به جهت رُخ دادن چیزی كه نداند روزه را باطل می كند یا نه مردّد شود، اگر كاری كه روزه را باطل می كند انجام نداده، روزه اش صحیح است، در صورتی كه تردّد در صحّت روزه موجب تردّد در نیت روزه نشود.

مسأله 1710: در روزه واجبی كه وقت آن معین نیست، مانند روزه كفاره، اگر قصد كند كاری كه روزه را باطل می كند انجام دهد، یا مردّد شود بجا آورد یا نه، چنانچه بجا نیاورد و پیش از ظهر دوباره نیت روزه كند، روزه او صحیح است و در روزه مستحب تا قبل از مغرب اگر نیت كند صحیح است.

چیزهایی كه روزه را باطل می كند

مبطلات روزه

مسأله 1711: نُه چیز روزه را باطل می كند، اوّل: خوردن و آشامیدن. دوم: جِماع. سوم: اِستمناء، یعنی انسان با خود كاری كند كه منی از او بیرون آید. چهارم: دورغ بستن به خدا، پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم)، ائمّه (علیهم السلام) و حضرت زهرا (علیها السلام). پنجم: رساندن غبار غلیظ به حلق. ششم: فرو بردن تمام سر در آب. هفتم: باقی ماندن بر جنابت، حیض و نفاس تا اذان صبح. هشتم: اِماله كردن با چیز روان. نهم: قی كردن. و احكام آن در مسائل ذیل بیان می شود.

1 - خوردن و آشامیدن

مسأله 1712: اگر روزه دار عمداً چیزی بخورد و یا بیاشامد، روزه او باطل می شود، چه خوردن و آشامیدن آن چیز، معمول باشد، مانند نان و آب و چه معمول نباشد، مانند خاك و شیره درخت، كم باشد یا زیاد، حتّی اگر مسواك را از دهان بیرون آورد و دوباره به دهان برده و رطوبت آن را فرو برد، روزه او باطل می شود، مگر رطوبت مسواك در آب دهان طوری مخلوط گردد كه رطوبت خارجی به آن گفته نشود.

مسأله 1713: اگر در هنگام غذا خوردن بفهمد صبح شده، باید لقمه را از دهان بیرون آورد و چنانچه عمداً فرو برد، روزه اش باطل است و به دستوری كه بعداً گفته می شود، كفّاره نیز بر او واجب می گردد.

مسأله 1714: اگر روزه دار سهواً چیزی بخورد یا بیاشامد، روزه اش باطل نمی شود.

مسأله 1715: بنابر احتیاط مستحب روزه دار از استعمال آمپولی كه به جای غذا به كار می رود خودداری كند. و تزریق آمپولهای دیگر اشكال ندارد و روزه را باطل نمی

كند.

مسأله 1716: اگر روزه دار، چیزی را كه لای دندان مانده است، عمداً فرو ببرد، روزه اش باطل می شود.

مسأله 1717: كسی كه می خواهد روزه بگیرد، لازم نیست پیش از اذان، دندانهایش را خلال كند، ولی اگر بداند یا اطمینان داشته باشد، غذایی كه لای دندان مانده در روز فرو می رود، چنانچه خلال نكند و چیزی از آن فرو رود، بنابر احتیاط روزه اش باطل می شود.

مسأله 1718: فرو بردن آب دهان، اگرچه به جهت خیال كردن ترشی و مانند آن، در دهان جمع شده باشد، روزه را باطل نمی كند.

مسأله 1719: فرو بردن اخلاط سر و سینه كه به فضای دهان نرسیده، اشكال ندارد، ولی اگر داخل فضای دهان شود، بنابر احتیاط نباید آن را فرو برد.

مسأله 1720: اگر روزه دار به قدری تشنه شوϠكه تحمّل آن برای او حَرَج باشد یا بترسد از تشنگی ضرری به او برسد، می تواند به اندازه ای كه از مردن نجات پیدا كند آب بیاشامد ولی روزه او باطل می شود و اگر ماه رمضان باشد، باید در بقیه روز، از بجا آوردن كاری كه روزه را باطل می كند، خودداری نماید و سپس آن را قضا نماید.

مسأله 1721: جویدن غذا برای بچّه یا پرنده و چشیدن غذا و مانند آن، كه معمولا به حلق نمی رسد اگرچه اتّفاقاً به حلق برسد، روزه را باطل نمی كند، ولی اگر انسان از اوّل بداند به حلق می رسد، روزه اش باطل می شود و باید قضای آن را بگیرد و كفّاره نیز لازم است.

مسأله 1722: انسان نمی تواند برای ضعف، روزه را بخورد، ولی اگر ضعف

او به قدری است كه معمولا نمی شود آن را تحمّل كرد، خوردن روزه اشكال ندارد.

2 - جماع

مسأله 1723: جماع (نزدیكی و مقاربت) روزه را باطل می كند، اگرچه فقط به مقدار ختنه گاه، داخل شود و منی بیرون نیاید.

مسأله 1724: اگر كمتر از مقدار ختنه گاه، داخل شود و منی بیرون نیاید، روزه باطل نمی شود.

مسأله 1725: اگر شك كند به اندازه ختنه گاه، داخل شده یا نه، روزه او صحیح است.

مسأله 1726: اگر فراموش كند روزه است و جماع نماید، یا او را به جماع مجبور نمایند، طوری كه در اختیار و به فعل او نباشد، روزه او باطل نمی شود، ولی چنانچه در بین جماع یادش بیاید، یا دیگر مجبور نباشد، باید فوراً از حال جماع خارج شود و اگر ادامه دهد، روزه او باطل است.

3 - اِستمناء

مسأله 1727: اگر روزه دار استمناء كند، یعنی با خود كاری كند كه منی از او بیرون آید، روزه اش باطل می شود.

مسأله 1728: اگر بی اختیار منی از او بیرون آید، روزه اش باطل نیست، ولی اگر كاری كند كه بی اختیار منی از او بیرون آید، روزه اش باطل می شود.

مسأله 1729: هرگاه روزه دار بداند اگر در روز بخوابد مُحتلم می شود، یعنی در خواب منی از او بیرون می آید، واجب نیست از خواب رفتن خودداری كند و اگر بخوابد، روزه اش باطل نمی شود.

مسأله 1730: اگر روزه دار در حال بیرون آمدن منی از خواب بیدار شود، واجب نیست از بیرون آمدن آن جلوگیری كند.

مسأله 1731: روزه داری كه مُحتلم شده، می تواند بول كند و به كیفیتی كه در « مسأله 77 » گفته شد، استبراء نماید، اگرچه بداند بر اثر بول یا استبراء باقیمانده منی از

مجرا بیرون می آید.

مسأله 1732: روزه داری كه مُحتلم شده، اگر بداند منی در مجرا مانده و چنانچه پیش از غسل بول نكند، بعد از غسل منی از او بیرون می آید، بنابر احتیاط مستحب، باید پیش از غسل بول كند.

مسأله 1733: اگر به قصد بیرون آمدن منی با كسی بازی و شوخی كند، اگرچه منی از او بیرون نیاید، بنابر احتیاط روزه او باطل می شود.

مسأله 1734: اگر روزه دار، بدون قصد بیرون آمدن منی، با كسی بازی و شوخی كند، چنانچه اطمینان دارد كه منی از او خارج نمی شود، اگرچه اتّفاقاً منی بیرون آید، روزه او صحیح است. ولی اگر اطمینان ندارد، در صورتی كه منی از او بیرون آید، روزه اش باطل است.

4 - دروغ بستن به خدا و پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم)

مسأله 1735: اگر روزه دار به گفتن، یا نوشتن، یا اشاره و یا مانند آن، به خدا یا پیامبران (علیهم السلام) یا ائمّه اطهار (علیهم السلام) عمداً نسبت دروغ بدهد، اگرچه فوراً بگوید: دروغ گفتم یا توبه كند، روزه او باطل است. و بنابر احتیاط واجب دروغ به حضرت زهرا (علیها السلام) را نیز ترك نماید، زیرا كه همین حكم را دارد.

مسأله 1736: اگر بخواهد خبری كه نمی داند راست است یا دروغ، نقل كند بنابر احتیاط واجب، باید از كسی كه آن خبر را گفته، یا از كتابی كه آن خبر در آن نوشته شده، نقل نماید و یا بگوید: چنین روایت شده است.

مسأله 1737: اگر چیزی را با اعتقاد به راست بودن آن، از قول خدا یا پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) و یا امام معصوم (علیه السلام) نقل كند و بعد بفهمد دروغ بوده،

روزه اش باطل نمی شود.

مسأله 1738: اگر بداند دروغ بستن به خدا و پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) روزه را باطل می كند و چیزی را كه می داند دروغ است، به آنان نسبت دهد و بعد بفهمد آنچه گفته راست بوده، بنابر احتیاط واجب روزه آن روز را قضاء كند.

مسأله 1739: اگر دروغی كه دیگری ساخته، عمداً به خدا، یا پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) و یا ائمّه اطهار (علیهم السلام) نسبت دهد، روزه اش باطل می شود، ولی اگر از قول كسی كه آن دروغ را ساخته به نحو حكایت، نقل كند روزه اش باطل نمی شود.

مسأله 1740: اگر از روزه دار بپرسند آیا پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) چنین مطلبی فرموده اند؟ و او به جای نه، عمداً بله بگوید و یا به جای بله، عمداً نه بگوید و یا این كار را با اشاره انجام دهد، روزه اش باطل می شود.

مسأله 1741: اگر از قول خدا یا پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) حرف راستی نقل كند، بعد بگوید: دروغ گفتم، یا در شب دروغی به آنان نسبت دهد و فردای آن، كه روزه می باشد بگوید: آنچه دیشب گفتم راست است، روزه اش بنابر احتیاط باطل می شود.

5 - رساندن غبار غلیظ به حلق

مسأله 1742: رساندن غبار غلیظ به حلق، روزه را باطل می كند، چه غبار چیزی باشد كه خوردن آن حلال است، مانند آرد، یا غبار چیزی باشد كه خوردن آن حرام است مانند خاك و بنابر احتیاط باید غباری را كه غلیظ هم نیست، به حلق نرساند.

مسأله 1743: اگر بر اثر باد، غبار غلیظی پیدا شود و انسان با

اینكه متوجّه است، مواظبت نكند و به حلق او برسد، روزه اش باطل می شود.

مسأله 1744: بنابر احتیاط واجب روزه دار، بخار غلیظ، دود سیگار و تنباكو و مانند آن را، به حلق نرساند، امّا بخاری كه معمولا در حمّام است اشكال ندارد.

مسأله 1745: اگر مواظبت نكند و غبار، یا بخار، یا دود و مانند آن داخل حلق شود چنانچه یقین یا اطمینان داشته به حلق نمی رسد، روزه اش صحیح است و اگر گمان می كرده به حلق نمی رسد، بنابر احتیاط مستحب آن روزه را قضا كند.

مسأله 1746: اگر فراموش كند روزه است و مواظبت نكند، یا بی اختیار غبار و مانند آن به حلق او برسد، روزه اش باطل نمی شود.

6 - فرو بردن سر در آب

مسأله 1747: اگر روزه دار، عمداً تمام سر را در آب فرو برد، اگرچه باقی بدن او بیرون باشد، روزه اش بنابر احتیاط باطل می شود، ولی اگر تمام بدن را آب بگیرد و مقداری از سر بیرون باشد، روزه باطل نمی شود.

مسأله 1748: اگر نصف سر را یك دفعه و نصف دیگر آن را دفعه دیگر در آب فرو برد، روزه اش باطل نمی شود.

مسأله 1749: اگر شك كند تمام سر زیر آب رفته یا نه، روزه اش صحیح است.

مسأله 1750: اگر تمام سر زیر آب برود، ولی مقداری از موها بیرون بماند، روزه باطل می شود.

مسأله 1751: بنابر احتیاط واجب، سر را در آب مضاف، فرو نبرد.

مسأله 1752: اگر روزه دار، بی اختیار در آب بیفتد و تمام سر او را آب بگیرد، یا فراموش كند روزه است سر در آب فرو برد، روزه او باطل نمی شود.

مسأله 1753:

اگر اطمینان داشته باشد آب، سر او را نمی گیرد و خود را در آب بیندازد و آب تمام سر او را بگیرد، روزه اش اشكال ندارد و اگر اطمینان نداشته باشد و خود را در آب بیندازد و آب تمام سر او را بگیرد، بنابر احتیاط واجب، روزه اش را قضا نماید.

مسأله 1754: اگر فراموش كند روزه است و سر را در آب فرو برد، یا دیگری به زور سر او را در آب فرو برد، چنانچه در زیر آب یادش بیاید روزه است، یا آن شخص دست خود را بردارد، باید فوراً سر را بیرون آورد و چنانچه بیرون نیاورد روزه او باطل می شود.

مسأله 1755: اگر فراموش كند روزه است و به نیت غسل سر را در آب فرو برد، روزه و غسل او صحیح است.

مسأله 1756: اگر بداند روزه است و عمداً برای غسل، سر را در آب فرو برد، چنانچه روزه او، ماننϠروزه ماه رمضان یا واجب معین باشد، روزه و غسل او باطل است و اگر روزه مستحب یا روزه واجبی باشد كه مانند روزه كفّاره وقت معینی ندارد، غسل صحیح و روزه باطل می باشد.

مسأله 1757: اگر برای نجات كسی از غرق شدن، سر را در آب فرو برد، اگرچه نجات دادن او واجب است، ولی روزه اش باطل می شود.

7 - باقی ماندن بر جنابت، حیض و نفاس تا اذان صبح

مسأله 1758: اگر جُنُب، عمداً تا اذان صبح غسل نكند، یا اگر وظیفه او تیمّم است عمداً تیمّم ننماید، روزه اش چنانچه در ماه رمضان و یا قضای آن باشد باطل است و بنابر احتیاط مستحب، در روزه واجب معین نیز باطل می شود، امّا در روزه

واجب موسّع كه وقت معینی ندارد و روزه مستحب باطل نیست ولی بنابر احتیاط مستحب در این دو نیز غسل و یا تیمّم را قبل از اذان صبح، انجام دهد.

مسأله 1759: اگر در روزه واجبی مانند روزه ماه رمضان، كه وقت معین دارد، تا اذان صبح غسل نكند و تیمّم نیز ننماید، امّا از روی عمد نباشد، مثلا مانعی نگذارد غسل و تیمّم كند، روزه اش صحیح است.

مسأله 1760: كسی كه جُنُب است و می خواهد روزه واجبی كه وقت آن معین است، بگیرد مانند روزه ماه رمضان چنانچه عمداً غسل نكند تا وقت تنگ شود، باید تیمّم كند و روزه بگیرد و روزه اش صحیح است ولی بهتر است قضای آن را هم بجا آورد.

مسأله 1761: اگر جُنُب در ماه رمضان، غسل را فراموش كند و بعد از یك روز یادش بیاید، باید روزه آن روز را قضا نماید و اگر بعد از چند روز یادش بیاید، باید روزه روزهایی كه یقین دارد جُنُب بوده قضا نماید، مثلا اگر نمی داند سه روز جُنُب بوده یا چهار روز، باید - حدّاقل - روزه سه روز را قضا كند.

مسأله 1762: كسی كه در شب ماه رمضان، برای هیچ كدام از غسل و تیمّم وقت ندارد، اگر خود را جُنُب كند، روزه اش باطل است و قضا و كفّاره بر او واجب می شود، ولی اگر برای تیمّم وقت دارد، چنانچه خود را جُنُب كند، باید تیمّم نماید و روزه بگیرد و بهتر است قضای آن را بجا آورد.

مسأله 1763: اگر برای آنكه بفهمد وقت دارد یا نه، جستجو نماید و گمان كند به اندازه غسل

وقت دارد و خود را جُنُب كند و بعد بفهمد، وقت تنگ بوده، چنانچه تیمّم كند، روزه اش صحیح است، امّا اگر بدون جستجو گمان كند وقت دارد و خود را جُنُب نماید و بعد بفهمد، وقت تنگ بوده و با تیمّم روزه بگیرد، بنابر احتیاط مستحب، روزه آن روز را قضا كند.

مسأله 1764: كسی كه در شب ماه رمضان، جُنُب است و می داند اگر بخوابد تا صبح بیدار نمی شود، نباید بخوابد و چنانچه بخوابد و تا صبح بیدار نشود، روزه اش باطل است و قضا و كفّاره بر او واجب می شود.

مسأله 1765: هرگاه جُنُب در شب ماه رمضان، بخوابد و بیدار شود جایز است پیش از غسل بخوابد، البته اگر به بیدار شدن عادت داشته باشد و چنانچه عادت نداشته باشد، نیز می تواند بخوابد، در صورتی كه احتمال دهد كه اگر دوباره بخوابد، پیش از اذان صبح بیدار می شود گرچه احتیاط در این است كه دیگر نخوابد تا غسل نماید.

مسأله 1766: كسی كه در شب ماه رمضان، جُنُب است و می داند یا عادتش چنین است كه اگر بخوابد، پیش از اذان صبح بیدار می شود، چنانچه تصمیم داشته باشد بعد از بیدار شدن، غسل كند و با این تصمیم بخوابد و تا اذان خواب بماند، روزه اش صحیح است.

مسأله 1767: كسی كه در شب ماه رمضان، جُنُب است و می داند یا عادتش چنین است كه اگر بخوابد، پیش از اذان صبح بیدار می شود، چنانچه غفلت داشته باشد كه بعد از بیدار شدن باید غسل كند، در صورتی كه بخوابد و تا اذان صبح خواب بماند، اگر

در غفلت مقصّر باشد بنابر احتیاط واجب قضای روزه آن روز را بگیرد و اگر قاصر باشد احوط استحبابی است.

مسأله 1768: كسی كه در شب ماه رمضان جنب است و می داند یا احتمال می دهد اگر بخوابد، پیش از اذان صبح، بیدار می شود، چنانچه نخواهد بعد از بیدار شدن غسل كند، یا تردید داشته باشد كه غسل كند یا نه، در صورتی كه بخوابد و بیدار نشود، روزه اش باطل است و قضا و كفّاره دارد.

مسأله 1769: اگر جنب در شب ماه رمضان، بخوابد سپس بیدار شود و بداند یا عادتش چنین باشد كه اگر دوبار بخوابد، پیش از اذان صبح، بیدار می شود و تصمیم داشته باشد كه بعد از بیدار شدن غسل كند، چنانچه دوباره بخوابد و تا اذان بیدار نشود، باید روزه آن را قضا كند. و اگر از خواب دوم بیدار شود و برای مرتبه سوم با كیفیت مذكوره بخوابد و تا اذان صبح بیدار نشود، قضا بر او واجب می شود و بنابر احتیاط مستحب كفّاره هم بدهد.

مسأله 1770: لازم نیست خوابی را كه در آن مُحتلم شده، خواب اوّل حساب كند اگرچه بهتر است، پس اگر بیدار شود و ببیند جُنُب است و دوباره بخوابد و بداند یا عادتش چنین باشد كه بیدار می شود و تصمیم داشته باشد بعد از بیدار شدن غسل كند، چنانچه تا اذان، خواب بماند بنابر احتیاط مستحب قضای آن روز را بگیرد و اگر دوباره بیدار شود و بداند یا عادتش چنین است كه اگر بخوابد بیدار می شود و تصمیم داشته باشد كه بعد از بیدار شدن غسل كند، در

صورتی كه باز هم بخوابد و تا اذان خواب بماند، باید قضای آن روز را بگیرد و بنابر احتیاط مستحب كفّاره نیز لازم است.

مسأله 1771: اگر روزه دار در روز مُحتلم شود، واجب نیست فوراً غسل كند، گرچه بهتر می باشد.

مسأله 1772: هرگاه در ماه رمضان بعد از اذان صبح بیدار شود و ببیند مُحتلم شده، اگرچه بداند پیش از اذان مُحتلم شده، روزه او صحیح است.

مسأله 1773: كسی كه تا اذان صبح بر جنابت بماند نمی تواند آن روز را به نیت قضای ماه رمضان روزه بگیرد اگرچه بقا بر جنابت از روی عمد نباشد.

مسأله 1774: كسی كه می خواهد قضای روزه ماه رمضان را بگیرد، اگر بعد از اذان صبح، بیدار شود و ببیند مُحتلم شده و بداند پیش از اذان مُحتلم شده است، چنانچه وقت قضای روزه تنگ است، مثلا پنج روز، روزه قضای ماه رمضان دارد و پنج روز نیز به ماه رمضان مانده است، بنابر احتیاط آن روز را روزه بگیرد و بعد از ماه رمضان نیز، دوباره آن را بجا آورد و اگر وقت قضای روزه تنگ نیست، روزه او باطل است.

مسأله 1775: اگر در روزه واجب، غیر از روزه ماه رمضان و قضای آن، تا اذان صبح جنب بماند ولی از روی عمد نباشد، چنانچه وقت آن روزه معین است، مثلا نذر كرده كه آن روز را روزه بگیرد، روزه اش صحیح است و اگر مانند روزه كفّاره وقت آن معین نیست، بنابر احتیاط مستحب روز دیگری را روزه بگیرد.

مسأله 1776: اگر زن در ماه رمضان پیش از اذان صبح از حیض یا نفاس پاك شود و عمداً

غسل نكند، یا اگر وظیفه او تیمّم است عمداً تیمّم نكند، روزه اش باطل است ولی در قضای ماه رمضان و در هر روزه واجب معین یا غیر معین و نیز روزه مستحب بنابر احتیاط مستحب قضای آن روز را بگیرد.

مسأله 1777: اگر زنی كه پیش از اذان صبح، از حیض یا نفاس پاك می شود، برای غسل وقت نداشته باشد، چنانچه بخواهد روزه بگیرد باید تیمّم نماید و روزه اش بنابر اقوی صحیح است چه روزه ماه رمضان باشد یا قضای آن، و اما در واجب معین یا واجب غیرمعین یا مستحب بنابر احتیاط مستحب قضای آن روز را بگیرد، و اما جنب حكم قضای رمضان برای او حكم خود رمضان است.

مسأله 1778: اگر زن نزدیك اذان صبح، از حیض یا نفاس پاك شود و برای هیچ كدام از غسل و تیمّم وقت نداشته باشد، یا بعد از اذان بفهمد پیش از اذان پاك شده بود، چنانچه روزه ای كه می گیرد، مانند روزه ماه رمضان واجب معین باشد صحیح است. و همچنین اگر روزه مستحب یا روزه ای باشد كه مانند روزه كفّاره وقت آن معین نیست، بنابر اقوی روزه اش صحیح است.

مسأله 1779: اگر زن بعد از اذان صبح، از خون حیض یا نفاس پاك شود، یا در بین روز خون حیض یا نفاس ببیند، اگرچه نزدیك مغرب باشد، روزه او باطل است.

مسأله 1780: اگر زن غسل حیض یا نفاس را فراموش كند و بعد از یك روز یا چند روز یادش بیاید، روزه هایی كه گرفته صحیح است.

مسأله 1781: اگر زن پیش از اذان صبح از حیض یا نفاس پاك شود

و در غسل كردن كوتاهی كند و تا اذان غسل نكند، روزه اش باطل است. ولی چنانچه كوتاهی نكند، مثلا منتظر باشد كه حمّام زنانه باز شود، اگرچه سه مرتبه بخوابد و تا اذان غسل نكند، روزه او صحیح است البته این در صورتی است كه امید غسل كردن داشته باشد و الا واجب است تیمم كند، و اگر تیمم نكرد - در این حال - روزه اش باطل است.

مسأله 1782: زنی كه در حال استحاضه است، اگر غسلهای واجب خود را به تفصیلی كه در احكام استحاضه گفته شد بجا آورد، روزه او صحیح است.

مسأله 1783: كسی كه مسّ میت كرده، یعنی جایی از بدن خود را به بدن میت رسانده، می تواند بدون غسل مسّ میت، روزه بگیرد و اگر در حال روزه نیز میت را مس نماید، روزه او باطل نمی شود.

8 - اِماله كردن

مسأله 1784: اِماله كردن با چیز روان، اگرچه از روی ناچاری و برای معالجه باشد، روزه را باطل می كند، ولی چیزی كه روان نیست اشكال ندارد گرچه اجتناب از آن بهتر است.

9 - قی كردن

مسأله 1785: هرگاه روزه دار عمداً قی كند، اگرچه بر اثر بیماری و مانند آن ناچار باشد، روزه اش باطل می شود، ولی كفّاره ندارد، امّا اگر سهواً یا بی اختیار باشد اشكالی ندارد.

مسأله 1786: اگر در شب چیزی بخورد كه می داند به جهت خوردن آن، در روز بی اختیار قی می كند، بنابر احتیاط واجب روزه آن روز را قضا نماید.

مسأله 1787: اگر روزه دار، بتواند از قی كردن خودداری كند، چنانچه برای او ضرر و مشقت نداشته باشد، بنابر احتیاط مستحب از قی كردن خودداری نماید.

مسأله 1788: اگر حشره ای در گلوی روزه دار برود، چنانچه ممكن باشد، باید آن را بیرون آورد و روزه او باطل نمی شود، ولی اگر بداند كه به سبب بیرون آوردن آن، قی می كند، واجب نیست آن را بیرون آورد و روزه او صحیح است.

مسأله 1789: اگر سهواً چیزی را فرو ببرد و پیش از رسیدن به حلق، یادش بیاید روزه است، چنانچه ممكن باشد، باید آن را بیرون آورد و روزه او صحیح است.

مسأله 1790: اگر یقین داشته باشد بر اثر آروغ زدن، چیزی از گلو بیرون می آید، نباید عمداً آروغ بزند، ولی اگر یقین نداشته باشد، اشكال ندارد.

مسأله 1791: اگر آروغ بزند و چیزی در گلو یا دهانش بیاید، باید آن را بیرون بریزد و اگر بی اختیار فرو رود، روزه اش صحیح است.

احكام مُفطرات

مسأله 1792: اگر انسان عمداً و از روی اختیار، كاری كه روزه را باطل می كند انجام دهد، روزه او باطل می شود و چنانچه از روی عمد نباشد، اشكال ندارد، ولی جُنُب اگر به تفصیلی كه در

« مسأله 1769 » گفته شد بخوابد و تا اذان صبح غسل نكند، روزه او باطل است.

مسأله 1793: اگر روزه دار، سهواً یكی از كارهایی كه روزه را باطل می كند انجام دهد و به خیال اینكه روزه اش باطل شده، عمداً دوباره یكی از آنها را بجا آورد، روزه او باطل می شود.

مسأله 1794: اگر به زور چیزی در گلوی روزه دار بریزند، یا سر او را به زور در آب فرو برند، روزه او باطل نمی شود ولی اگر مجبورش كنند روزه خود را باطل كند، مثلا به او بگویند اگر غذا نخوری ضرر مالی یا جانی به تو می زنیم و خودش برای جلوگیری از ضرر چیزی بخورد، روزه او باطل می شود.

مسأله 1795: روزه دار نباید جایی برود كه می داند مجبورش می كنند خودش روزه اش را باطل كند. و اگر از روی ناچاری، كاری كه روزه را باطل می كند انجام دهد، روزه او باطل می شود.

مكروهات روزه

مسأله 1796: چند چیز برای روزه دار مكروه است، از جمله: دوا ریختن به چشم و سرمه كشیدن در صورتی كه مزه یا بوی آن به حلق برسد، انجام دادن هر كاری كه مانند خون گرفتن و حمّام رفتن باعث ضعف می شود، اَنْفیه كشیدن اگر نداند به حلق می رسد، امّا اگر به حلق می رسد بنابر احتیاط واجب جایز نیست، بو كردن گیاهان معطّر، نشستن زن در آب، استعمال شیاف، تَر كردن لباسی كه بر بدن است، كشیدن دندان و هر كاری كه به سبب آن دهان خون بیاید، مسواك كردن با چوب تَر، بی جهت آب یا چیزی در

دهان كردن و همچنین بدون قصد بیرون آمدن منی، همسر خود را ببوسد، یا كاری كند كه موجب تحریك شهوت می شود، امّا اگر به قصد بیرون آمدن منی باشد، روزه او بنابر احتیاط باطل می شود.

قضا و كفّاره روزه

موارد قضا و كفّاره

مسأله 1797: اگر در روزه ماه رمضان عمداً قی كند و یا در آب ارتماس نماید و یا با مایع حُقنه كند یا در شب، جنب شود و همان گونه كه در « مسأله 1769 » گفته شد، بیدار شود و دوباره بخوابد و تا اذان صبح بیدار نشود، فقط باید قضای آن روز را بجا آورد، امّا اگر كار دیگری كه روزه را باطل می كند عمداً انجام دهد، در صورتی كه می دانسته آن كار روزه را باطل می كند، قضا و كفّاره بر او واجب می شود، امّا كفّاره در بعضی از موارد مانند دروغ بستن به خدا و پیامبر و یا اهل بیت او (علیهم السلام) از باب احتیاط واجب است.

مسأله 1798: اگر به جهت ندانستن مسأله، كاری انجام دهد كه روزه را باطل می كند، چنانچه می توانسته مسأله را یاد بگیرد (یعنی مقصّر در ندانستن بوده)، كفّاره بر او واجب می شود و اگر نمی توانسته مسأله را یاد بگیرد (یعنی قاصر در ندانستن مسأله بوده) كفّاره بر او واجب نیست. و بنابر احتیاط واجب حكم انسانی كه غافل باشد نیز چنین است.

كفّاره روزه

مسأله 1799: كسی كه كفّاره روزه ماه رمضان بر او واجب می شود، باید یك برده آزاد كند، یا به كیفیتی كه در مسأله بعد گفته می شود دو ماه روزه بگیرد، یا شصت فقیر را سیر كند و یا به هركدام یك مُد، كه تقریباً ده سیر است « حدود هفتصد و پنجاه گرم » طعام یعنی گندم یا جو و یا مانند آن بدهد. و چنانچه هیچ كدام ممكن نباشد، مخیر

است بین اینكه هیجده روز پی در پی روزه بگیرد یا هر مقدار می تواند به فقیر طعام بدهد. و اگر نتواند روزه بگیرد یا طعام بدهد، باید استغفار كند، اگرچه مثلا یك مرتبه « أَسْتَغْفِرُ اللّه » بگوید. و بنابر احتیاط واجب هروقت بتواند، كفّاره را بدهد.

مسأله 1800: كسی كه می خواهد دو ماه، كفّاره روزه ماه رمضان را بگیرد باید سی و یك روز آن را پی در پی بگیرد و اگر بقیه آن، پی در پی نباشد، اشكال ندارد.

مسأله 1801: كسی كه می خواهد دو ماه، روزه كفّاره بگیرد، نباید وقتی شروع كند كه در بین سی و یك روز، روزی باشد كه مانند عید قربان، روزه آن حرام است.

مسأله 1802: كسی كه باید پی در پی روزه بگیرد، اگر در بین آن بدون عذر یك روز، روزه نگیرد، یا عمداً وقتی شروع كند كه در بین آن به روزی برسد كه روزه آن واجب است، مثلا به روزی برسد كه نذر كرده آن روز را روزه بگیرد، باید روزه ها را از سر بگیرد.

مسأله 1803: اگر در بین روزهایی كه باید پی در پی روزه بگیرد، عذری غیر اختیاری، مانند حیض، یا نفاس و یا سفری كه در رفتن آن مجبور است، برای او پیش آید، بعد از برطرف شدن عذر، واجب نیست روزه ها را از سر بگیرد، بلكه بقیه را بجا آورد.

مسأله 1804: اگر با چیز حرامی روزه خود را باطل كند، چه آن چیز از اصل حرام باشد مانند شراب و زنا، یا به جهتی حرام شده باشد، مانند خوردن غذای حلالی كه برای انسان ضرر زیاد دارد

و نزدیكی كردن با عیال خود در حال حیض، بنابر احتیاط كفّاره جمع بر او واجب می شود، یعنی باید یك برده آزاد كند و دو ماه روزه بگیرد و شصت فقیر را سیر كرده، یا به هركدام آنها یك مُدّ كه تقریباً ده سیر است، حدود هفتصد و پنجاه گرم، گندم یا نان آن، یا جو یا نان آن، یا یك مدّ مویز یا یك مد خرما بدهد. و چنانچه هرسه برایش ممكن نباشد، هركدام كه ممكن است باید انجام دهد.

مسأله 1805: اگر روزه دار، دروغی به خدا و پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) نسبت دهد، اگرچه روزه خود را با چیز حرامی باطل كرده، ولی كفّاره جمع كه در مسأله پیش گفته شد بر او واجب نمی شود.

مسأله 1806: اگر روزه دار در یك روز ماه رمضان، چند مرتبه با همسر خود نزدیكی كند بنابر احتیاط مستحب، برای هر دفعه، یك كفّاره بدهد. و اگر جماع او حرام باشد، بنابر احتیاط مستحب برای هر دفعه یك كفّاره جمع بدهد.

مسأله 1807: اگر روزه دار در یك روز ماه رمضان، چند مرتبه غیر از جماع، كار دیگری كه روزه را باطل می كند انجام دهد، برای همه آنها یك كفّاره كافی است.

مسأله 1808: اگر روزه دار، غیر از جماع كار دیگری كه روزه را باطل می كند، انجام دهد و بعد با حلال خود جماع نماید، بنابر احتیاط مستحب برای هر كدام یك كفّاره، واجب می شود.

مسأله 1809: اگر روزه دار غیر از جماع، كار حلالی كه روزه را باطل می كند، انجام دهد مثلا آب بیاشامد و بعد كار حرامی كه روزه را

باطل می كند غیر از جماع انجام دهد، مثلا غذای حرامی بخورد، یك كفّاره كافی است.

مسأله 1810: اگر روزه دار آروغ بزند و چیزی در دهانش بیاید، چنانچه عمداً آن را فرو ببرد، روزه اش باطل است و باید قضای آن را بگیرد و كفّاره نیز بر او واجب می شود و اگر خوردن آن چیز حرام باشد، مثلا موقع آروغ زدن، خون به دهان او بیاید و عمداً آن را فرو برد، باید قضای آن روزه را بگیرد و بنابر احتیاط، كفّاره جمع نیز بر او واجب می شود.

مسأله 1811: اگر نذر كند روز معینی را روزه بگیرد، چنانچه در آن روز، عمداً روزه خود را باطل كند، باید یك برده آزاد نماید یا دو ماه پی در پی، روزه بگیرد و یا به شصت فقیر، طعام دهد.

مسأله 1812: كسی كه می تواند وقت را تشخیص دهد، اگر به گفته كسی كه مورد اطمینان نیست و می گوید مغرب شده عمداً افطار كند و بعد بفهمد مغرب نبوده است، قضا و كفّاره بر او واجب می شود، امّا اگر مورد اطمینان بود، قضا كافی است.

مسأله 1813: كسی كه عمداً روزه خود را باطل كرده، اگر بعدازظهر مسافرت كند، یا پیش از ظهر برای فرار از كفّاره سفر نماید، كفّاره از او ساقط نمی شود، بلكه اگر قبل از ظهر مسافرتی برای او پیش آید، كفّاره بر او واجب است.

مسأله 1814: اگر عمداً روزه خود را باطل كند و بعد عذری مانند حیض، یا نفاس و یا بیماری پیدا كند، كفّاره بر او واجب نیست.

مسأله 1815: اگر یقین كند روز اوّل ماه رمضان است و

عمداً روزه خود را باطل كند، بعد معلوم شود كه آخر ماه شعبان بوده، كفّاره بر او واجب نیست.

مسأله 1816: اگر انسان شك كند كه آخر ماه رمضان است یا اوّل ماه شوال و عمداً روزه خود را باطل كند، بعد معلوم شود اوّل ماه شوال بوده، كفّاره بر او واجب نیست.

مسأله 1817: اگر روزه دار در ماه رمضان، با همسر خود كه روزه است جماع كند، چنانچه زن را مجبور كرده باشد، كفّاره روزه خودش و روزه همسرش را باید بدهد و اگر زن به جماع راضی بوده، بر هر كدام یك كفاره واجب می شود.

مسأله 1818: اگر زن، شوهر روزه دار خود را به جماع مجبور كند، یا به كار دیگری كه روزه را باطل می كند، واجب نیست كفّاره روزه شوهر را بدهد.

مسأله 1819: اگر روزه دار در ماه رمضان، همسر خود را به جماع مجبور كند و در بین جماع، زن راضی شود، باید هر كدام یك كفّاره بدهند و بنابر احتیاط مستحب مرد دو كفّاره و زن یك كفّاره بدهد.

مسأله 1820: اگر روزه دار در ماه رمضان، با همسر روزه دار خود كه خواب است جماع نماید و زن متوجّه نشود، یك كفّاره بر او واجب می شود و روزه زن صحیح است و كفّاره ندارد.

مسأله 1821: اگر مرد، همسر خود را مجبور كند كه غیر از جماع، كار دیگری كه روزه را باطل می كند بجا آورد، كفّاره همسر را نباید بدهد و بر خودِ همسر نیز كفّاره واجب نیست.

مسأله 1822: كسی كه به جهت مسافرت یا بیماری روزه نمی گیرد، نمی تواند همسرِ روزه دار خود را به

جماع مجبور كند، ولی اگر او را مجبور نماید، كفّاره بر مرد واجب نیست و بر همسر نیز كفّاره ای تعلّق نمی گیرد.

مسأله 1823: انسان نباید در بجا آوردن كفّاره كوتاهی كند، ولی لازم نیست فوراً آن را انجام دهد.

مسأله 1824: اگر كفّاره بر انسان واجب شود و چند سال آن را بجا نیاورد، چیزی بر آن اضافه نمی شود.

مسأله 1825: كسی كه باید برای كفّاره یك روز، شصت فقیر را طعام بدهد، نباید به هر كدام از آنها بیشتر از یك مد كه تقریباً ده سیر است « حدود هفتصد و پنجاه گرم » طعام بدهد، یا یك فقیر را بیشتر از یك مرتبه سیر نمایند، ولی می تواند برای هریك از عیالات فقیر، اگرچه صغیر باشند یك مد به آن فقیر بدهد.

مسأله 1826: كسی كه قضای روزه ماه رمضان را گرفته، اگر بعدازظهر عمداً كاری كند كه روزه را باطل می نماید، باید به ده فقیر، هركدام یك مُد كه تقریباً هفتصد و پنجاه گرم یا ده سیر است، طعام بدهد و اگر نمی تواند، سه روز روزه بگیرد.

قضای روزه

موارد قضای روزه

مسأله 1827: در چند صورت، فقط قضای روزه بر انسان واجب است و كفاره واجب نیست. اوّل: روزه دار در روز ماه رمضان، عمداً قی كند و یا در آب ارتماس نماید و یا با مایع حُقنه كند، كفّاره در این سه مورد بنابر احتیاط مستحب است. دوم: در شب ماه رمضان جنب باشد و به تفصیلی كه در « مسأله 1769 » گفته شد تا اذان صبح، از خواب دوم بیدار نشود، سوم: عملی كه روزه را باطل می كند بجا نیاورد، ولی

نیت روزه نكند، یا ریا نماید، یا قصد كند كه روزه نباشد و یا قصد كند كاری كه روزه را باطل می كند انجام دهد، بنابر احتیاط. چهارم: در ماه رمضان غسل جنابت را فراموش كند و با حال جنابت، یك روز یا چند روز روزه بگیرد. پنجم: در ماه رمضان، بدون اینكه تحقیق كند صبح شده یا نه، كاری كه روزه را باطل می كند انجام دهد، بعد معلوم شود صبح بوده است و نیز اگر بعد از تحقیق گمان كند كه صبح شده و كاری كه روزه را باطل می كند انجام دهد، بعد معلوم شود صبح بوده قضای آن روز بر او واجب است، بلكه اگر بعد از تحقیق شك كند صبح شده یا نه و كاری كه روزه را باطل می كند انجام دهد، بعد معلوم شود صبح بوده، واجب است قضای آن روز را بجا آورد. ششم: انسان به گفته كسی كه می گوید صبح نشده، كاری كه روزه را باطل می كند انجام دهد، بعد معلوم شود صبح بوده است. هفتم: كسی بگوید صبح شده و انسان به گفته او یقین نكند، یا خیال كند شوخی می كند و كاری كه روزه را باطل می كند انجام دهد، بعد معلوم شود صبح بوده است، هشتم: شخص كور و مانند آن به گفته دیگری افطار كند، بعد معلوم شود مغرب نبوده است. نهم: در هوای صاف، به جهت تاریكی یقین كند مغرب شده و افطار نماید، بعد معلوم شود مغرب نبوده قضا بنابر احتیاط است، ولی اگر در هوای ابری اطمینان یا گمان كند مغرب شده و افطار نماید بعد

معلوم شود مغرب نبوده، قضا لازم نیست. دهم: برای خنك شدن و یا بی جهت، مضمضه كند، یعنی آب در دهان بگرداند و بی اختیار فرو رود، ولی اگر فراموش كند روزه است و آب را فرو دهد، یا برای وضو مضمضه كند و بی اختیار فرو رود، قضا بر او واجب نیست.

مسأله 1828: اگر غیر از آب، چیز دیگری در دهان بگذارد و بی اختیار فرو رود، یا آب داخل بینی كند و بی اختیار فرو رود، قضا بر او واجب نیست.

مسأله 1829: مضمضه زیاد برای روزه دار مكروه است و اگر بعد از مضمضه، بخواهد آب دهان را فرو برد، بهتر است سه مرتبه آب دهان را بیرون بریزد.

مسأله 1830: اگر انسان بداند بر اثر مضمضه، بی اختیار و یا از روی فراموشی آب وارد گلویش می شود، نباید مضمضه كند.

مسأله 1831: اگر در ماه رمضان، بعد از تحقیق یقین كند صبح نشده و كاری كه روز را باطل می كند انجام دهد، بعد معلوم شود صبح بوده، قضا لازم نیست، گرچه احوط است.

مسأله 1832: اگر انسان شك كند مغرب شده یا نه، نمی تواند افطار كند و اگر شك كند صبح شده یا نه، پس از تحقیق چنانچه بر شكّ خود بماند، می تواند كاری كه روزه را باطل می كند انجام دهد.

احكام روزه قضا

مسأله 1833: اگر دیوانه عاقل شود، واجب نیست روزه های وقتی را كه دیوانه بوده، قضا نماید.

مسأله 1834: اگر كافر مسلمان شود، واجب نیست روزه های وقتی را كه كافر بوده، قضا نماید. ولی اگر مسلمانی كافر شود و دوباره مسلمان گردد، روزه های وقتی را كه كافر

بوده باید قضا نماید.

مسأله 1835: روزه ای كه به جهت مستی از انسان فوت شده، باید قضا نماید، اگرچه چیزی را كه بر اثر آن مست شده، برای معالجه خورده باشد.

مسأله 1836: اگر برای عذری، چند روز روزه نگیرد و بعد شك كند چه وقت عذر او برطرف شده، اگر در این نسیان مقصّر بوده، بنابر احتیاط واجب باید مقدار بیشتری را كه احتمال می دهد روزه نگرفته، قضا نماید، مثلا كسی كه پیش از ماه رمضان، مسافرت كرده و نمی داند تقصیراً پنجم ماه رمضان از سفر برگشته یا ششم، باید بنابر احتیاط شش روز، روزه بگیرد، امّا كسی كه وقت برطرف شدن عذر را نمی داند و در این نسیان مقصّر نبوده، می تواند مقدار كمتر، یعنی پنج روز را قضا كند، اگرچه بنابر احتیاط مستحب مقدار بیشتر، یعنی شش روز را قضا نماید.

مسأله 1837: اگر از چند ماه رمضان، روزه قضا داشته باشد، قضای هركدام را اوّل بگیرد صحیح است، ولی اگر وقت قضای ماه رمضان آخر تنگ باشد، مثلا پنج روز از ماه رمضان آخر، قضا داشته باشد و پنج روز نیز به ماه رمضان مانده باشد، بنابر احتیاط اوّل قضای ماه رمضان آخر را بگیرد.

مسأله 1838: اگر قضای روزه چند ماه رمضان بر او واجب باشد و در نیت معین نكند روزه ای را كه می گیرد قضای كدام ماه رمضان است، قضای سال اوّل حساب می شود.

مسأله 1839: كسی كه روزه قضای ماه رمضان را گرفته، اگر وقت قضای روزه او تنگ نباشد، می تواند پیش از ظهر، روزه خود را باطل نماید.

مسأله 1840: اگر قضای روزه میتی را

گرفته باشد، بنابر احتیاط مستحب بعد از ظهر، روزه را باطل نكند.

مسأله 1841: اگر براثر بیماری، یا حیض و یا نفاس، روزه ماه رمضان را نگیرد و پیش از تمام شدن ماه رمضان بمیرد، لازم نیست روزه هایی را كه نگرفته برای او قضا كنند.

مسأله 1842: اگر به سبب بیماری روزه ماه رمضان را نگیرد و بیماری او، تا ماه رمضان سال بعد طول بكشد، قضای روزه هایی را كه نگرفته بر او واجب نیست و باید برای هر روز، یك مُد، كه تقریباً ده سیر و معادل حدود هفتصد و پنجاه گرم، است طعام یعنی گندم یا نان آن، یا جو یا نان آن، یا یك مُد مویز و یا یك مُد خرما به فقیر بدهد، ولی اگر به جهت عذر دیگری مثلا برای مسافرت، روزه نگرفته باشد و عذر او تا ماه رمضان بعد باقی بماند، بنابر احتیاط مستحب روزه هایی را كه نگرفته قضا نماید و برای هر روز یك مُد طعام نیز به فقیر بدهد.

مسأله 1843: اگر بر اثر بیماری روزه ماه رمضان را نگیرد و بعد از ماه رمضان، بیماری او برطرف شود، ولی عذر دیگری پیدا كند كه نتواند تا ماه رمضان بعد، قضای روزه را بگیرد، بنابر احتیاط مستحب روزه هایی را كه نگرفته قضا نماید و واجب است برای هر روز یك مُد طعام به فقیر بدهد و نیز اگر در ماه رمضان، غیر از بیماری، عذر دیگری داشته باشد و بعد از ماه رمضان آن عذر برطرف شود ولكن تا ماه رمضان سال بعد بر اثر بیماری نتواند روزه بگیرد، روزه هایی را كه نگرفته بنابر

احتیاط مستحب قضا نماید و واجب است برای هر روز یك مُد طعام بدهد.

مسأله 1844: اگر در ماه رمضان، به جهت عذری روزه نگیرد و بعد از ماه رمضان عذر او برطرف شود و تا ماه رمضان آینده، عمداً قضای روزه را نگیرد باید روزه را قضا كند و برای هر روز یك مُد گندم یا نان آن، یا جو یا نان آن، یا یك مُد خرما و یا مویز به فقیر بدهد.

مسأله 1845: اگر در قضای روزه كوتاهی كند، تا وقت تنگ شود و در تنگی وقت عذری پیدا كند، باید بعداً قضا را بگیرد و برای هر روز، یك مُد گندم یا نان آن، یا جو یا نان آن، یا یك مُد مویز و یا یك مُد خرما به فقیر بدهد، ولی اگر موقعی كه عذر دارد، تصمیم داشته باشد بعد از برطرف شدن عذر، روزه های خود را قضا كند و پیش از آنكه قضا نماید در تنگی وقت عذر پیدا كند، بنابر احتیاط واجب، قضا نموده و برای هر روز یك مُد طعام به فقیر بدهد.

مسأله 1846: اگر بیماری انسان، چند سال طول بكشد، بعد از خوب شدن، باید فقط قضای آخرین ماه رمضان را بگیرد و برای هر روز از سالهای پیش، یك مُد، تقریباً ده سیر یا هفتصد و پنجاه گرم، طعام یعنی گندم یا نان آن، یا جو یا نان آن، یا یك مُد مویز و یا خرما به فقیر بدهد.

مسأله 1847: كسی كه برای هر روز یك مُد طعام به فقیر می دهد، می تواند كفّاره چند روز را، به یك فقیر بدهد.

مسأله 1848: اگر قضای روزه

ماه رمضان را چند سال تأخیر بیندازد، باید قضا را بگیرد و برای هر روز یك مُد طعام به فقیر بدهد.

مسأله 1849: اگر عمداً روزه ماه رمضان را نگیرد، باید قضای آن را بجا آورد و برای هر روز، دو ماه روزه بگیرد، یا به شصت فقیر طعام بدهد و یا یك برده آزاد كند و چنانچه تا ماه رمضان آینده، قضای روزه ها را بجا نیاورد، اضافه بر قضا و كفّاره برای هر روز، یك مُد طعام به فقیر بدهد.

مسأله 1850: اگر عمداً روزه ماه رمضان را نگیرد و در روز، مكرّر جماع كند، بنابر احتیاط واجب، كفاره نیز مكرر می شود، ولی اگر چند مرتبه كار دیگری كه روزه را باطل می كند انجام دهد، مثلا چند مرتبه غذا بخورد، یك كفّاره كافی است.

مسأله 1851: بعد از مرگ پدر، پسر بزرگتر باید قضای نماز و روزه او را همان گونه كه در « مسأله 1511 » گفته شد، بجا آورد. و همچنین بنابر احتیاط مستحب بعد از مرگ مادر.

مسأله 1852: اگر پدر غیر از روزه ماه رمضان، روزه واجب دیگری مانند روزه نذر را نگرفته باشد بنابر احتیاط واجب، قضای آن بر پسر بزرگتر لازم است و همچنین بنابر احتیاط مستحب روزه های واجب مادر.

سایر احكام روزه

روزه بر چه كسانی واجب نیست؟

مسأله 1853: كسی كه به جهت پیری نمی تواند روزه بگیرد، یا برای او مشقّت دارد، روزه بر او واجب نیست ولی باید برای هر روز یك مُد كه تقریباً ده سیر یا هفتصد و پنجاه گرم است، گندم یا نان آن، یا جو یا نان آن، یا یك مُد مویز و یا

یك مُد خرما به فقیر بدهد.

مسأله 1854: كسی كه به جهت پیری روزه نگرفته، اگر بعد از ماه رمضان، بتواند روزه بگیرد، بنابر احتیاط قضای روزه هایی را كه نگرفته بجا آورد.

مسأله 1855: اگر انسان مرضی دارد كه زیاد تشنه می شود و نمی تواند تشنگی را تحمّل كند، یا برای او مشقّت زیاد دارد، روزه بر او واجب نیست و باید برای هر روز، یك مُد گندم یا نان آن، یا جو یا نان آن، یا یك مد مویز و یا یك مد خرما به فقیر بدهد. و بنابر احتیاط مستحب بیشتر از مقداری كه ناچار است، آب نیاشامد و چنانچه بعد از ماه رمضان بتواند روزه بگیرد، باید روزه هایی را كه نگرفته قضا نماید.

مسأله 1856: زنی كه زاییدن او نزدیك است و روزه برای خودش یا بچّه اش ضرر دارد، روزه بر او واجب نیست. و باید برای هر روز یك مُد طعام یعنی گندم یا جو یا نان یا مانند آن به فقیر بدهد. و چنانچه در همان سال بتواند روزه بگیرد روزه هایی را كه نگرفته باید قضا نماید اگر این عذر تا ماه رمضان آینده ادامه نداشت، و الاّ قضا ندارد، بله مستحب است قضا نماید، و برای ترك قضا نیز باید یك مدّ دیگر طعام بدهد.

مسأله 1857: زنی كه بچّه شیر می دهد و شیر او كم است، مادر بچّه باشد یا دایه او، با اُجرت شیر دهد یا بی اجرت، اگر روزه برای او یا بچّه ای كه شیر می دهد ضرر دارد، روزه بر او واجب نیست و باید برای هر روز یك مد طعام، یعنی

گندم، یا جو یا نان و مانند آن، به فقیر بدهد و چنانچه در همان سال بتواند روزه بگیرد، روزه هایی را كه نگرفته باید قضا نماید. و اگر كسی پیدا شود كه بی اجرت بچّه را شیر دهد، یا برای شیر دادن بچّه از پدر، یا مادر بچّه یا از شخص دیگری اجرت بگیرد، لازم نیست كه مادر، بچّه را به او بدهد و روزه بگیرد.

مسأله 1858: زنی كه در طول سال، به علّت حاملگی و یا بچّه شیر دادن، نتواند روزه بگیرد، روزه و قضای آن بر او واجب نیست و باید برای هر روز دو مد طعام به فقیر بدهد، یكی بعد از گذشتن ماه رمضان و دیگری آخر سال یعنی قبل از ماه رمضان دوم.

احكام روزه مسافر

مسأله 1859: مسافری كه باید نمازهای چهار ركعتی را دو ركعت بخواند، در سفر نباید روزه بگیرد و مسافری كه نمازش را تمام می خواند، مانند كسی كه شغلش مسافرت، یا سفر او سفر گناه است، باید در سفر روزه بگیرد.

مسأله 1860: مسافرت در ماه رمضان، اشكال ندارد، ولی اگر برای فرار از روزه باشد، مكروه است.

مسأله 1861: اگر غیر از روزه ماه رمضان، روزه معین دیگری بر انسان واجب باشد، مثلا نذر كرده روز معینی را روزه بگیرد، چنانچه ناچار نشود، بنابر احتیاط واجب، نمی تواند در آن روز مسافرت كند و اگر در سفر باشد، چنانچه ممكن است، باید قصد كند ده روز در جایی بماند و آن روز را روزه بگیرد.

مسأله 1862: اگر نذر كند روزه بگیرد و روز آن را معین نكند، نمی تواند آن را در سفر بجا آورد، ولی چنانچه

نذر كند روز معینی را چه مسافر باشد یا نباشد، روزه بگیرد، باید آن روز را، اگرچه مسافر باشد، روزه بگیرد.

مسأله 1863: مسافر برای حاجت خواستن از درگاه الهی، می تواند سه روز در شهر مدینه منوّره، روزه مستحب بگیرد.

مسأله 1864: كسی كه نمی داند روزه مسافر باطل است، اگر در سفر روزه بگیرد و در بین روز مسأله را بفهمد، روزه اش باطل می شود و اگر تا مغرب نفهمد، روزه اش صحیح است.

مسأله 1865: اگر فراموش كند مسافر است، یا فراموش كند روزه مسافر باطل می باشد و در سفر روزه بگیرد، روزه او باطل است.

مسأله 1866: اگر روزه دار، بعدازظهر مسافرت نماید، باید روزه خود را تمام كند. و اگر پیش از ظهر مسافرت رود و قصد پیمودن مسافت شرعی را داشته باشد « همان طوری كه در نماز مسافر گذشت » وقتی به حّد ترخّص برسد، یعنی به جایی برسد كه دیوار شهر را نبیند و صدای اذان آن را نشنود، باید روزه خود را باطل كند و اگر پیش از آن، روزه را باطل كند، بنابر احتیاط كفّاره بر او واجب می شود.

مسأله 1867: اگر مسافر، پیش از ظهر، به وطنش برسد، یا به جایی كه می خواهد ده روز در آنجا بماند، چنانچه كاری كه روزه را باطل می كند انجام نداده، باید آن روز را روزه بگیرد و اگر انجام داده، روزه آن روز بر او واجب نیست.

مسأله 1868: اگر مسافر، بعدازظهر به وطنش برسد، یا به جایی كه می خواهد ده روز در آنجا بماند، نباید آن روز را روزه بگیرد.

مسأله 1869: مسافر و كسی كه نمی

تواند روزه بگیرد، مكروه است در روز ماه رمضان جماع نماید و در خوردن و آشامیدن، خود را سیر كند.

ثابت شدن اوّل ماه

مسأله 1870: اوّل ماه با پنج چیز ثابت می شود، اوّل: خود انسان ماه را ببیند. دوم: عدّه ای كه از گفته آنان یقین پیدا می شود، بگویند ماه را دیده ایم و همچنین است هرچیزی كه به وسیله آن یقین یا اطمینان پیدا شود. سوم: دو مرد عادل بگویند ماه را دیده ایم، ولی اگر وصف ماه را بر خلاف یكدیگر بگویند، اوّل ماه ثابت نمی شود. چهارم: سی روز از اوّل ماه شعبان بگذرد كه به جهت آن، اوّل ماه رمضان ثابت می شود. و سی روز از اوّل ماه رمضان بگذرد كه بر اثر آن، اوّل ماه شوال ثابت می شود. پنجم: حاكم شرع حكم كند اوّل ماه است.

مسأله 1871: اگر حاكم شرع حكم كند كه اوّل ماه است، كسی كه از او تقلید نمی كند، باید به حكم او عمل نماید، البته در صورتی كه حاكم شرع دیگری بر خلاف او حكم نكند ولی كسی كه می داند حاكم شرع اشتباه كرده نمی تواند به حكم او عمل نماید.

مسأله 1872: اوّل ماه با پیشگویی منجّمان ثابت نمی شود، ولی اگر انسان از گفته آنان یقین پیدا كند، باید به آن عمل نماید.

مسأله 1873: بلند بودن ماه و یا دیر غروب كردن آن، دلیل نمی شود كه شب پیش، شب اوّل ماه بوده است.

مسأله 1874: اگر برای كسی، اوّل ماه رمضان، ثابت نشود و روزه نگیرد، چنانچه دو مرد عادل بگویند، شب پیش ماه را دیده ایم، باید روزه آن روز را

قضا نماید.

مسأله 1875: اگر در شهری، اوّل ماه ثابت شود، برای مردم شهر دیگر فایده ندارد، مگر آن دو شهر به هم نزدیك باشند، یا انسان بداند افق آنها یكی است.

مسأله 1876: اوّل ماه با تلگراف ثابت نمی شود، مگر برای دو شهر نزدیك و یا هم افق كه انسان بداند تلگراف از روی حكم حاكم شرع یا شهادت دو مرد عادل، بوده است.

مسأله 1877: روزی كه انسان نمی داند آخر ماه رمضان است یا اوّل ماه شوّال، باید روزه بگیرد، ولی اگر پیش از مغرب بفهمد كه اوّل ماه شوّال است، باید افطار كند.

مسأله 1878: حكم زندانی با غیر زندانی مساوی است نسبت به طلوع فجر و تحقّق مغرب و اوّل ماه رمضان و عید فطر و غیر ذلك.

روزه های حرام

مسأله 1879: روزه عید فِطر و عید قربان، حرام است و نیز روزی كه انسان نمی داند آخر ماه شعبان است یا اوّل ماه رمضان اگر به نیت اوّل ماه رمضان روزه بگیرد حرام می باشد.

مسأله 1880: اگر زن به جهت گرفتن روزه مستحب، حق شوهرش از بین برود روزه او حرام است. و بنابر احتیاط مستحب اگر حق شوهر نیز از بین نرود، بدون اجازه او، روزه مستحب نگیرد.

مسأله 1881: روزه مستحب فرزند اگر سبب اذیت پدر یا مادر و یا جدّ شود حرام است.

مسأله 1882: اگر پسر بدون اجازه پدر، روزه مستحب بگیرد و در بین روز پدر او را نهی كند، اگر ترك افطار سبب اذیت پدر شود باید افطار نماید و اگر سبب اذیت او نشود، افطار لازم نیست.

مسأله 1883: كسی كه می داند روزه برای او ضرر ندارد، اگرچه دكتر

بگوید ضرر دارد، باید روزه بگیرد و كسی كه یقین یا گمان دارد روزه برایش ضرر دارد، اگرچه دكتر بگوید ضرر ندارد، باید روزه نگیرد و اگر روزه بگیرد صحیح نیست.

مسأله 1884: اگر انسان احتمال بدهد روزه برایش ضرر داشته باشد و از آن احتمال، ترس برایش پیدا شود، چنانچه احتمال او در نظر مردم بجا باشد، نباید روزه بگیرد و اگر روزه بگیرد، صحیح نیست.

مسأله 1885: كسی كه عقیده داشته روزه برای او ضرر ندارد، اگر روزه بگیرد و بعد از مغرب، بفهمد روزه برای او ضرر داشته، واجب نیست قضای آن را بجا آورد.

مسأله 1886: غیر از روزه هایی كه گفته شد، روزه های حرام دیگری نیز هست، كه در كتب مفصّله ذكر شده است.

روزه های مستحب و مكروه

مسأله 1887: روزه تمام روزهای سال، غیر از روزه های حرام و مكروه، مستحب می باشد. و برای بعضی از روزها، بیشتر سفارش شده است، مانند: پنج شنبه اوّل هر ماه، پنج شنبه آخر هر ماه، چهارشنبه اوّلی كه بعد از روز دهم ماه است و اگر كسی اینها را، بجا نیاورد مستحب است قضا نماید و چنانچه اصلا نتواند روزه بگیرد، مستحب است برای هر روز یك مدّ طعام، یا 6/12 نخود نقره به فقیر بدهد. روز سیزدهم، چهاردهم و پانزدهم هر ماه، تمام روزهای ماه رجب و ماه شعبان و بعضی از این دو ماه اگرچه یك روز باشد، روز عید نوروز، روز چهارم تا نهم شوّال، روز بیست و پنجم و بیست و نهم ذی القعده، روز اوّل تا نهم ذی الحجّه، ولی اگر به سبب ضعف روزه، نتواند دعاهای روز عرفه را بخواند، روزه

آن روز مكروه است، روز عید سعید غدیر: (هیجدهم ذی الحجّه)، روز مباهله: (بیست و چهارم ذی الحجّه)، روز اوّل، سوم و هفتم محرّم، روز میلاد مسعود پیغمبر اكرم (صلی الله علیه وآله وسلم) (هفدهم ربیع الاوّل)، پانزدهم جمادی الاولی و روز مبعث حضرت رسول اكرم (صلی الله علیه وآله وسلم): (بیست و هفتم رجب).

مسأله 1888: اگر كسی روزه مستحب بگیرد واجب نیست آن را به آخر برساند، بلكه اگر برادر با ایمانش او را به غذا دعوت كند، مستحب است دعوت او را قبول كرده و در بین روز افطار نماید.

مسأله 1889: روزه روز عاشورا و روزی كه انسان شك دارد روز عرفه است یا عید قربان مكروه است، بلكه احتیاط در ترك روزه روز عاشورا است.

اِمساك مستحب

مسأله 1890: در شش مورد مستحب است انسان در ماه رمضان، اگرچه روزه نیست اِمساك كند، یعنی از كارهایی كه روزه را باطل می كند، خودداری نماید. اوّل: مسافری كه در سفر، كاری كه روزه را باطل می كند انجام داده باشد و پیش از ظهر، به وطنش یا به جایی كه می خواهد ده روز در آنجا بماند برسد. دوم: مسافری كه با فرض مذكور بعدازظهر برسد. سوم: بیماری كه پیش ازظهر، خوب شود و كاری كه روزه را باطل می كند، انجام داده باشد. چهارم: بیماری كه بعدازظهر خوب شود. پنجم: زنی كه در بین روز، از خون حیض یا نفاس پاك شود. ششم: كافری كه بعدازظهر، مسلمان شود.

مسأله 1891: مستحب است روزه دار، نماز مغرب و عشا را پیش از افطار كردن بخواند، ولی اگر كسی منتظر اوست یا میل زیادی به غذا دارد

كه نمی تواند با حضور قلب نماز بخواند، بهتر است اوّل افطار كند، ولی تا می تواند نماز را در وقت فضیلت آن بجا آورد.

احكام اعتكاف

مسأله 1892: « اعتكاف » عبارت از ماندن در مسجد جامع است، به قصد عبادت و تقرّب به درگاه الهی و این كار، مستحب و دارای اجر و ثواب بسیار زیادی می باشد.

مسأله 1893: پشت بام مسجد، زیر زمین و محراب آن جزء مسجد است و همچنین اگر مسجد توسعه پیدا كرده باشد. و فرقی نمی كند در حال اعتكاف، ایستاده باشد یا نشسته، بیدار باشد یا خواب.

مسأله 1894: هر وقتی كه روزه گرفتن صحیح باشد، اعتكاف نیز صحیح است و بهترین اوقات آن، ماه رمضان می باشد.

مسأله 1895: در اعتكاف چند چیز شرط می باشد: 1 - ایمان 2 - عقل 3 - نیتِ قربت 4 - روزه گرفتن 5 - كمتر از سه روز نباشد.

مسأله 1896: روزه گرفتن در حال اعتكاف شرط است. و حداقل آن سه روز می باشد، چه روزه مستحب باشد و چه واجب، حتّی با روزه قضا و روزه استیجاری نیز اعتكاف صحیح است.

مسأله 1897: در اعتكاف اجازه پدر و مادر نسبت به فرزند، در صورتی كه اعتكاف، باعث اذیت آنها شود و اجازه شوهر به زن و مولا به غلام خود، لازم است.

مسأله 1898: حداقل اعتكاف، سه روز است و اگر فقط یك روز و یا دو روز نیت كند، اعتكاف باطل است، امّا بیشتر از سه روز اشكال ندارد.

مسأله 1899: در مدّت اعتكاف، باید در مسجد به قصد اعتكاف بماند، مگر برای انجام كاری لازم و ضروری، یا برای انجام كاری واجب،

مانند شهادت دادن و یا كاری مستحب، مانند تشییع جنازه مؤمن یا صله ارحام بیرون رود و اگر از روی ندانستن مسأله و یا فراموشی از مسجد بیرون برود، اشكال ندارد.

مسأله 1900: بهتر است اعتكاف، در یكی از این مساجد باشد: مسجدالحرام، مسجدالنّبی (صلی الله علیه وآله وسلم)، مسجد كوفه و مسجد بصره.

مسأله 1901: چند چیز بر شخص معتكف حرام است و اعتكاف را باطل می كند: 1 - جماع و بنابر احتیاط در مدّت اعتكاف، مرد و زن نمی توانند، یكدیگر را ببوسند و یا لمس كنند. و همچنین استمناء نیز حرام و بنابر احتیاط اعتكاف را باطل می كند. 2 - بوییدن عطر و چیزهای خوشبو مانند گلها به منظور لذّت. 3 - مجادله و بحث كردن، برای اظهار فضل، علم و برتری، اما اگر برای ثابت كردن حق باشد، اشكال ندارد. 4 - خرید و فروش و بنابر احتیاط واجب از هر نوع تجارت اجتناب نماید، مگر برای كارهای ضروری، مانند: خرید خوردنی و آشامیدنی برای خود.

مسأله 1902: چیزهایی كه بر مُعتكف حرام است، فرق نمی كند كه شب مرتكب شود یا روز، و چیزهایی كه روزه را باطل می كند و در احكام روزه بیان شده، اعتكاف را نیز باطل می نماید، چنانچه در روز مرتكب شود.

مسأله 1903: می توان اعتكاف مستحب را در دو روز اوّل قطع نمود، ولی اگر دو روز گذشت روز سوم واجب می شود.

مسأله 1904: جایز است در هنگام نیت اعتكاف، شرط كند هر وقت خواست، حتّی در روز سوم، از اعتكاف رجوع نماید.

مسأله 1905: اگر شخص مُعتكف در مسجد جُنُب شود، از مسجد خارج شود

و غسل نماید.

خمس

احكام خمس

مسأله 1906: در هفت چیز خمس واجب است، اوّل: منفعت كسب. دوم: معدن. سوم: گنج. چهارم: مال حلال مخلوط با حرام. پنجم: جواهری كه به وسیله غواّصی، یعنی فرورفتن در دریا به دست می آید. ششم: غنیمت جنگ. هفتم: زمینی كه كافر ذمّی از مسلمان بخرد.

1 - منفعت كسب

مسأله 1907: هرگاه انسان از تجارت، یا صنعت و یا كسبهای دیگر، مالی به دست آورد، اگرچه مثلا نماز و روزه میتی را بجا آورد و از اجرت آن، مالی تهیه كند، چنانچه از مخارج سال خود او و عیالاتش زیاد بیاید، باید خمس، یعنی یك پنجم آن را به دستوری كه گفته می شود بدهد.

مسأله 1908: اگر از غیر كسب، مالی به دست آورد، مثلا چیزی به او ببخشند و از مخارج سالش زیاد بیاید، بنابر اقوی خمس آن را بدهد.

مسأله 1909: مهری كه زن می گیرد خمس ندارد. و همچنین ارثی كه به انسان می رسد، ولی اگر مثلا با كسی خویشاوندی دوری داشته باشد و نداند چنین خویشی دارد، بنابر احتیاط واجب، خمس ارثی را كه از او می برد بدهد.

مسأله 1910: اگر مالی به سبب ارث به او برسد و بداند كسی كه این مال از او به ارث رسیده خمس آن را نداده، باید خمس آن را بدهد و نیز اگر در خود آن مال، خمس نباشد، ولی انسان بداند كسی كه آن مال از او به ارث رسیده، خمس بدهكار بوده، باید خمس را از مال او بدهد.

مسأله 1911: اگر به سبب قناعت كردن، چیزی از مخارج سال زیاد بیاید، باید خمس آن را بدهد.

مسأله 1912: كسی كه دیگری مخارج او را می

دهد، باید خمس تمام مالی را كه به دست می آورد بدهد.

مسأله 1913: اگر ملكی را بر افراد معینی، مثلا بر فرزندان خود وقف نماید، چنانچه در آن ملك، زراعت و درختكاری كنند و از آن، چیزی به دست آورند و از مخارج سال آنان زیاد بیاید، باید خمس آن را بدهند، بلكه اگر طور دیگری نیز از ملك نفع ببرند، مثلا اجاره آن را بگیرند، باید خمس مقداری را كه از مخارج سالشان زیاد می آید بدهند.

مسأله 1914: مالی كه فقیر گرفته و از مخارج سالش زیاد آمده، اگر از بابت زكات یا صدقه مستحب و مانند آنها بوده، بنابر احتیاط واجب خمس آن را بدهد و اگر از بابت خمس بوده بر آن خمس واجب نیست گرچه احوط است. و اگر از مالی كه به او داده اند چه از خمس یا غیر خمس منفعتی ببرد، مثلا از درختی كه بابت خمس به او داده اند میوه ای به دست آورد و از مخارج سالش زیاد بیاید، باید خمس آن را بدهد.

مسأله 1915: اگر با عین پول خمس نداده جنسی بخرد، یعنی به فروشنده بگوید: این جنس را با این پول می خرم، چنانچه حاكم شرع، معامله یك پنجم آن را اجازه بدهد، معامله آن مقدار صحیح است و انسان باید یك پنجم جنسی را كه خریده به حاكم شرع بدهد و اگر اجازه ندهد، معامله آن مقدار باطل است، پس اگر پولی كه فروشنده گرفته از بین نرفته، حاكم شرع خمس همان پول را می گیرد و اگر از بین رفته، عوض خمس را از فروشنده یا خریدار مطالبه می كند.

مسأله 1916:

اگر جنسی را بخرد و بعد از معامله، قیمت آن را از عین پول خمس نداده بدهد، معامله ای كه كرده صحیح است، ولی به مقدار یك پنجم از پول به فروشنده بدهكار می باشد و پولی را كه به فروشنده داده اگر از بین نرفته، حاكم شرع، یك پنجم همان را می گیرد و اگر از بین رفته، عوض آن را از خریدار یا فروشنده مطالبه می كند.

مسأله 1917: اگر مالی را كه خمس آن داده نشده بخرد، چنانچه حاكم شرع، معامله یك پنجم آن را اجازه ندهد، معامله آن مقدار باطل است و حاكم شرع می تواند یك پنجم آن مال را بگیرد و اگر اجازه بدهد معامله صحیح است و خریدار باید مقدار یك پنجم پول آن را به حاكم شرع، بدهد و اگر به فروشنده داده، می تواند از او پس بگیرد.

مسأله 1918: اگر چیزی را كه خمس آن داده نشده به كسی ببخشند، یك پنجم آن چیز، مال او نمی شود.

مسأله 1919: اگر از كافر یا هر كسی كه به خمس عقیده ندارد، مالی به دست انسان آید، واجب نیست خمس آن را بدهد.

مسأله 1920: تاجر، كاسب، صنعتگر و مانند اینها، از وقتی كه شروع به كاسبی می كنند، سر سال خود كه برسد، باید خمس آنچه كه از خرج سالشان زیاد می آید بدهند و كسی كه شغلش كاسبی نیست، اگر اتّفاقاً منفعتی ببرد، باید هنگامی كه سر سال او می رسد خمس مقداری را كه از خرج سالش زیاد آمده بدهد.

مسأله 1921: انسان می تواند در بین سال، هر وقت منفعتی به دستش آید، خمس آن را بدهد

و جایز است دادن خمس را تا سر سال خود، تأخیر بیندازد.

مسأله 1922: كسی كه تاجر و كاسب است و برای دادن خمس، سال قرار می دهد، اگر منفعتی به دست آورد و در بین سال بمیرد، باید مخارج تا هنگام مرگش را، از آن منفعت كسر كنند و خمس باقی مانده را بدهند.

مسأله 1923: اگر قیمت جنسی كه برای تجارت خریده، بالا رود و آن را نفروشد و در بین سال، قیمتش پایین آید، خمس مقداری كه بالا رفته، بر او واجب نیست.

مسأله 1924: اگر قیمت جنسی كه برای تجارت خریده، بالا رود و به امید اینكه قیمت آن بالاتر رود، تا بعد از تمام شدن سال، آن را نفروشد و بعد از سر سال قیمتش پایین آید، خمس مقداری كه بالا رفته، بر او واجب است.

مسأله 1925: اگر غیر از مال التجاره، مالی داشته باشد كه خمسش را داده، یا خمس ندارد، چنانچه قیمتش بالا رود و آن را بفروشد، بنابر احتیاط خمس مقداری كه بر قیمتش اضافه شده است، بدهد و چنانچه مثلا درختی كه خریده میوه دهد، یا گوسفند چاق شود، در صورتی كه مقصود او از نگهداری آن كاسبی بوده، باید خمس آنچه زیاد شده بدهد و اگر مقصودش كاسبی نبوده بلكه گذراندن زندگی بوده، باید فقط خمس مقداری كه از مخارج سالیانه، زیاد می آید بدهد.

مسأله 1926: اگر باغی احداث كند چه برای آنكه بعد از بالا رفتن قیمتش بفروشد و چه قصد نگاه داشتن باغ را داشته باشد و فقط میوه آن را بفروشد باید خمس باغ و میوه باغ و رشد درختها را بدهد ولی اگر باغ

را برای خوردن میوه آن و استفاده از باغ به عنوان مؤونه شخصی داشته باشد مادامی كه مؤونه است خمس ندارد.

مسأله 1927: اگر درخت بید، چنار و مانند آن را بكارد، باید خمس آن را بدهد، ولی اگر مثلا از شاخه هایی كه معمولا هر سال می برند، برای گذراندن زندگی استفاده ای ببرد و به تنهایی یا با منفعتهای دیگر كسبش، از مخارج سال او زیاد بیاید، در آخر هر سال باید خمس آن را بدهد.

مسأله 1928: كسی كه چند رشته كسب دارد، مثلا اجاره ملك می گیرد، خرید و فروش و زراعت نیز می كند، باید خمس آنچه در آخر سال از مخارج او زیاد می آید بدهد. و چنانچه از یك رشته، نفع ببرد و از رشته دیگر ضرر كند، مقدار ضرر را از نفع بیرون كند و خمس زیادی را بدهد.

مسأله 1929: خرجهایی را كه انسان برای به دست آوردن فایده می كند، مانند دلاّلی و حمّالی، می تواند آن را جزو مخارج سالیانه، حساب نماید.

مسأله 1930: آنچه از منافع كسب، در بین سال برای خوراك، پوشاك، اثاثیه، خرید منزل، عروسی، جهیزیه دختر (در صورتی كه وقت ازدواج دختر نمی تواند یكجا آن را تهیه كند) زیارت و مانند آن مصرف می كند، در صورتی كه بیشتر از شأن و لیاقت او نباشد و زیاده روی نیز نكرده باشد، خمس ندارد.

مسأله 1931: مالی كه انسان برای نذر و كفّاره مصرف می كند، جزو مخارج سالیانه است و نیز مالی كه به كسی می بخشد یا جایزه می دهد، در صورتی كه بیشتر از شأن او نباشد، از مخارج سالیانه حساب می

شود.

مسأله 1932: اگر انسان در شهری باشد كه معمولا هر سال مقداری از جهیزیه دختر را تهیه می كنند و نمی تواند یكجا وقت ازدواج دختر تمام جهیزه را تهیه كند، چنانچه در بین سال، از منافع آن سال جهیزیه بخرد، خمس ندارد. و اگر از منافع آن سال، در سال بعد جهیزیه تهیه نماید، باید بنابر احتیاط، خمس آن را بدهد.

مسأله 1933: مالی كه خرج سفر حج و زیارتهای دیگر می كند، از مخارج همان سالی حساب می شود كه در آن سال، شروع به مسافرت كرده، اگرچه سفر او تا مقداری از سال بعد، طول بكشد.

مسأله 1934: كسی كه از كسب و تجارت فایده ای برده، اگر مال دیگری نیز دارد كه خمس آن واجب نیست، می تواند مخارج سال خود را فقط از فایده كسب حساب كند.

مسأله 1935: اگر آذوقه ای كه برای مصرف سالش خریده، در آخر سال زیاد بیاید، بنابر احتیاط باید خمس آن را بدهد و چنانچه بخواهد قیمت آن را بپردازد، در صورتی كه قیمتش از وقتی كه خریده زیادتر شده باشد، باید قیمت آخر سال را حساب كند.

مسأله 1936: اگر پیش از دادن خمس، از منفعت كسب، اثاثیه ای برای منزل بخرد و احتیاجش از آن برطرف شود، خمس دارد و همچنین است زیورآلات زنانه، اگر وقت زینت كردن زن با آن گذشته باشد و در شأن او نباشد، مثلا در زمان سالخوردگی كه پوشیدن بعضی زیورآلات مناسب نیست.

مسأله 1937: اگر در یك سال منفعتی نبرد، نمی تواند مخارج آن سال را از منفعتی كه در سال بعد می برد، كسر نماید.

مسأله 1938: اگر در اوّل سال،

منفعتی نبرد و از سرمایه خرج كند و پیش از تمام شدن سال، منفعتی به دستش آید، می تواند مقداری كه از سرمایه برداشته از منافع، كسر كند.

مسأله 1939: اگر مقداری از سرمایه، از بین برود و از باقیمانده آن در همان سال منافعی ببرد كه از خرج سالش زیاد بیاید، می تواند مقداری كه در آن سال از سرمایه كم شده، از منافع بردارد.

مسأله 1940: اگر غیر از سرمایه، چیز دیگری از اموال او از بین برود، نمی تواند آن را از منفعتی كه به دستش می آید كسر كند، ولی اگر در همان سال، به آن احتیاج داشته باشد، می تواند در بین سال از منافع كسب، آن را تهیه نماید.

مسأله 1941: اگر در اوّل سال، برای مخارج خود قرض كند و پیش از تمام شدن سال، منفعتی ببرد، می تواند قبل از فرارسیدن سر سال مقدار قرض خود را از آن منفعت، ادا نماید.

مسأله 1942: اگر در تمام سال، منفعتی نبرد و برای مخارج خود قرض كند، می تواند از منافع سالهای بعد، قرض خود را ادا نماید، ولی بنابر احتیاط مستحب خمس آن را بدهد.

مسأله 1943: اگر برای زیاد كردن مال، یا خریدن ملكی كه به آن احتیاج ندارد قرض كند، نمی تواند از منافع كسب، آن قرض را بدهد، ولی اگر مالی كه قرض كرده و چیزی كه از قرض خریده، از بین برود و ناچار شود قرض خود را بدهد، می تواند از منافع كسب، قرض را ادا نماید.

مسأله 1944: انسان می تواند خمس هرچیز را، از همان چیز بدهد یا به مقدار قیمتِ خمس آن، پول بدهد.

مسأله 1945:

كسی كه قصد دارد خمس بدهد، اگر خمس را به گردن خود بگیرد، با دست گردان با مرجع تقلید یا وكیل او می تواند در آن تصرّف كند.

مسأله 1946: كسی كه خمس بدهكار است، نمی تواند آن را به گردن بگیرد، یعنی خود را بدهكار اهل خمس بداند و در تمام مال تصرف كند و چنانچه تصرف كند و آن مال تلف شود، باید تمام مقدار خمس را بدهد.

مسأله 1947: كسی كه خمس بدهكار است، اگر با حاكم شرع، مصالحه كند، می تواند در تمام مال، تصرّف نماید و بعد از مصالحه، منافعی كه از آن به دست می آید، مال خود او است.

مسأله 1948: كسی كه با دیگری شریك است، اگر خمس منافع خود را بدهد و شریك او ندهد و در سال بعد، از مالی كه خمسش را نداده، برای سرمایه شركت بگذارد، شخصی كه خمس داده، می تواند در آن تصرّف كند و اگر عین مالی كه خمسش را نداده جزء سرمایه شركت قرار دهد بنابر احتیاط واجب اذن فقیه عادل لازم است.

مسأله 1949: اگر بچّه صغیر، سرمایه ای داشته باشد و از آن منافعی به دست آید، احوط آن است كه ولی او خمس آن را بپردازد و الاّ بر خود صغیر بعد از بلوغ تخمیس آن منافع واجب است.

مسأله 1950: انسان نمی تواند، در مالی كه یقین دارد، خمسش را نداده اند تصرّف كند، ولی در مالی كه شك دارد خمس آن را داده اند یا نه، می تواند تصرّف نماید.

مسأله 1951: كسی كه از اوّل تكلیف خمس نداده، اگر ملكی بخرد و قیمت آن بالا رود، باید خمس مقداری

كه آن ملك ارزش دارد بدهد.

مسأله 1952: كسی كه از اوّل تكلیف خمس نداده، اگر از منافع كسب، چیزی كه به آن احتیاج ندارد خریده، باید خمس آن را بدهد. و چنانچه اثاث خانه و چیزهای دیگر كه به آن احتیاج دارد، مطابق شأن خود خریده، چه بداند در بین سالی كه در آن سال فایده برده آنها را خریده، یا نداند كه در بین سال خریده یا بعد از تمام شدن سال، بنابر احتیاط واجب، با حاكم شرع مصالحه كند.

2 - معدن

مسأله 1953: اگر از معدن طلا، نقره، سرب، مس، آهن، نفت، زغال سنگ، فیروزه، عقیق، زاج، نمك و معدنهای دیگر، چیزی به دست آورد، در صورتی كه به مقدار نصاب باشد، باید خمس آن را بدهد.

مسأله 1954: نصاب معدن پانزده مثقال معمولی طلا یا یكصد و پنج مثقال معمولی نقره است، یعنی اگر قیمت چیزی كه از معدن بیرون آورده، بعد از كم كردن مخارج آن به پانزده مثقال طلا یا یكصد و پنج مثقال نقره برسد، باید خمس آن را بدهد و بنابر احتیاط واجب، باید زكات نقدین را مراعات بنماید.

مسأله 1955: استفاده ای كه از معدن برده، اگر قیمت آن به پانزده مثقال طلا یا یكصد و پنج مثقال نقره نرسد، خمس آن در صورتی لازم است كه به تنهایی یا با منفعتهای دیگر كسب او، از مخارج سالش زیاد بیاید.

مسأله 1956: گچ از موارد معدنی نیست و كسی كه آن را بیرون می آورد، در صورتی باید خمس بدهد كه آنچه را بیرون آورده، به تنهایی یا با منافع دیگر كسبش، از مخارج سال او زیاد بیاید.

مسأله 1957: كسی كه از

معدن چیزی به دست می آورد، باید خمس آن را بدهد، چه معدن، روی زمین باشد، یا زیر آن، در زمینی باشد كه ملك است و یا در جایی باشد كه مالك ندارد.

مسأله 1958: اگر نداند قیمت چیزی كه از معدن بیرون آورده به یكصد و پنج مثقال نقره یا پانزده مثقال طلا می رسد یا نه، باید با وزن كردن یا از راه دیگر قیمت آن را معلوم كند.

مسأله 1959: اگر چند چیزی از معدن بیرون آورند، چنانچه بعد از كم كردن مخارجی كه برای آن كرده اند، سهم مجموع هركدام آنها به مقدار حدّ نصاب باشد، باید خمس آن را بدهند.

مسأله 1960: اگر معدنی را كه در ملك دیگری است بیرون آورد، آنچه از آن به دست می آید، مال صاحب ملك است و به جهتی كه صاحب ملك، برای بیرون آوردن آن خرجی نكرده، باید خمس تمام آنچه را كه از معدن بیرون آمده بدهد.

3 - گنج

مسأله 1961: « گنج » كه به آن خمس تعلّق می گیرد، مالی است كه در زمین، درخت، كوه یا دیوار پنهان باشد به طوری كه به آن، گنج بگویند و كسی آن را پیدا كند.

مسأله 1962: اگر انسان در زمینی كه ملك كسی نیست، گنجی پیدا كند، مال خود اوست و باید خمس آن را بدهد.

مسأله 1963: نصاب گنج، اگر طلا و نقره باشد همان اوّلین نصاب آنهاست كه در احكام زكات ذكر می شود. و بعد از كم كردن مخارجی كه كرده، اگر به حد نصاب برسد، باید خمس آن را بدهد.

مسأله 1964: اگر در زمینی كه از دیگری خریده، گنجی پیدا كند و بداند

مال مالكین قبل نیست، مال خود او می شود و باید خمس آن را بدهد، امّا اگر احتمال دهد مال یكی از آنان بوده، باید به او اطلاع دهد و چنانچه معلوم شود مال او نیست، به قبلی اطلاع دهد و به همین ترتیب به تمام مالكین قبل خبر بدهد و اگر معلوم شود مال هیچ یك از آنان نبوده، مال خود او می شود و باید خمس آن را بدهد.

مسأله 1965: اگر در ظرفهای متعددی كه در یكجا دفن شده، مالی پیدا كند و قیمت آن روی هم یكصد و پنج مثقال نقره یا پانزده مثقال طلا باشد، باید خمس آن را بدهد، ولی چنانچه در چند جا گنج پیدا كند، هر كدام كه قیمتش به این مقدار برسد، خمس آن واجب است و همچنین اگر هیچ كدام از گنجها جدا جدا به این مقدار نباشد ولی جمعاً این مقدار شود بنابر احتیاط واجب خمس دارد.

مسأله 1966: اگر دو نفر گنجی پیدا كنند كه قیمت آن به یكصد و پنج مثقال نقره یا پانزده مثقال طلا برسد، ولی حِصّه هیچ كدام به این مقدار نباشد خمس بر آنها واجب نیست.

مسأله 1967: اگر كسی حیوانی را بخرد و در شكم آن، مالی پیدا كند، چنانچه احتمال دهد مال فروشنده است، باید به او خبر دهد و اگر معلوم شود مال او نیست، باید به ترتیب، صاحبان قبلی آن را خبر كند و چنانچه معلوم شود مال هیچ یك آنان نیست، اگرچه قیمت آن یكصد و پنج مثقال نقره یا پانزده مثقال طلا نباشد، باید خمس آن را بدهد.

4 - مال حلال مخلوط با حرام

مسأله 1968: اگر مال حلال با مال

حرام، طوری مخلوط شود كه انسان نتواند آنها را از یكدیگر تشخیص دهد و صاحب مال حرام و مقدار آن، هیچ كدام معلوم نباشد، باید خمس تمام مال را بدهد و بعد از دادن خمس، بقیه مال، حلال می شود.

مسأله 1969: اگر مال حلال با حرام مخلوط شود و انسان مقدار حرام را بداند، ولی صاحب آن را نشناسد، باید تمام آن مقدار را به نیت صاحبش صدقه بدهد.

مسأله 1970: اگر مال حلال با حرام مخلوط شود و انسان مقدار حرام را نداند، ولی صاحبش را بشناسد، باید یكدیگر را راضی نمایند و چنانچه صاحب مال راضی نشود، در صورتی كه انسان بداند چیز معینی مال اوست و شك كند كه بیشتر از آن نیز مال او هست یا نه، باید چیزی كه یقین دارد مال اوست به او بدهد. و بنابر احتیاط مستحب مقدار بیشتری كه احتمال می دهد مال اوست، نیز به او بدهد.

مسأله 1971: اگر خمس مال حلال مخلوط با حرام را بدهد و بعد بفهمد مقدار حرام، بیشتر از خمس بوده، بنابر احتیاط واجب، باید مقداری كه می داند از خمس بیشتر بوده، از طرف صاحب آن، صدقه بدهد و بنابر احتیاط مستحب خوب است آن را به سید فقیر بدهد.

مسأله 1972: اگر خمس مال حلال مخلوط با حرام را بدهد، یا مالی كه صاحبش را نمی شناسد، بعد از فحص به نیت او صدقه دهد، هنگامی كه صاحبش پیدا شد، بنابر احتیاط مستحبی به مقدار مالش به او بدهد این در صورتی است كه صاحب مال راضی به خمس و صدقه نشود و الاّ اشكالی ندارد و چیزی لازم نمی

آید.

مسأله 1973: اگر مال حلالی با حرام مخلوط شود و مقدار حرام، معلوم باشد و انسان بداند صاحب آن، از چند نفر معین بیرون نیست، ولی نتواند بفهمد كیست، بنابر احتیاط واجب، باید همه را راضی كند و اگر راضی نشوند، باید آن مال را به طور مساوی بین آن چند نفر، تقسیم كند.

5 - جواهری كه از دریا به دست می آید

مسأله 1974: اگر به وسیله غوّاصی، یعنی فرورفتن در دریا، لؤلؤ، مرجان یا جواهر دیگری بیرون آورد، روییدنی باشد یا معدنی، چنانچه بعد از كم كردن مخارج بیرون آوردن آن، قیمتش به هیجده نخود طلا برسد، باید خمس آن را بدهد، چه در یك دفعه آن را از دریا بیرون آورده باشد یا در چند نوبت و آنچه بیرون آمده از یك جنس باشد، یا از چند جنس.

مسأله 1975: اگر بدون فرورفتن در دریا، به وسیله ای جواهر بیرون آورد و بعد از كم كردن مخارج آن، قیمتش به هیجده نخود طلا برسد، بنابر احتیاط، خمس آن واجب است. ولی اگر از روی آب دریا یا از كنار دریا جواهری بگیرد، تنها در صورتی باید خمس آن را بدهد كه آنچه را به دست آورده، به تنهایی یا با منفعت های دیگر كسب او، از مخارج سالش زیادتر باشد.

مسأله 1976: خمس ماهی و حیوانات دیگری كه انسان بدون فرورفتن در دریا می گیرد، در صورتی واجب است كه به تنهایی یا با منفعتهای دیگر كسب او، از مخارج سالش زیادتر باشد.

مسأله 1977: اگر انسان بدون قصد اینكه چیزی از دریا بیرون آورد، در دریا فرو رود و اتّفاقاً جواهری به دستش آید، بنابر احتیاط واجب باید خمس آن را بدهد و

اگر هنگامی كه جواهر به دستش آمده قصد حیازت و تملّك نموده باشد، بنابر اقوی باید خمس آن را بدهد.

مسأله 1978: اگر انسان در دریا فرو رود، حیوانی را بیرون آورد و در شكم آن جواهری پیدا كند كه قیمتش هیجده نخود طلا یا بیشتر باشد، چنانچه آن حیوان مانند صدف باشد كه معمولا در شكمش جواهر هست، باید خمس آن را بدهد و اگر اتّفاقاً جواهری بلعیده باشد، در صورتی خمس آن واجب است كه به تنهایی یا با منفعتهای دیگر كسب او، از مخارج سالش زیادتر باشد.

مسأله 1979: اگر در رودخانه های بزرگ، مانند دجله و فرات فرو رود و جواهری بیرون آورد، چنانچه در آن رودخانه جواهر عمل می آید، باید خمس آن را بدهد.

مسأله 1980: اگر در آب فرو رود و مقداری عنبر بیرون آورد كه قیمت آن هیجده نخود طلا یا بیشتر باشد، باید خمس آن را بدهد و چنانچه از روی آب و یا از كنار دریا به دست آورد، بنابر احتیاط خمس آن واجب است.

مسأله 1981: كسی كه كسبش غوّاصی یا بیرون آوردن معدن است، اگر خمس آن را بدهد و چیزی از مخارج سالش، زیاد بیاید بنابر احتیاط مستحب دوباره خمس آن را بدهد.

مسأله 1982: اگر بچّه ای معدنی را بیرون آورد، یا مال حلال مخلوط با حرام داشته باشد، یا گنجی پیدا كند و یا به سبب فرورفتن در دریا جواهری بیرون آورد، بنابر احتیاط، ولی او باید خمس آن را بدهد.

6 - غنیمت

مسأله 1983: اگر مسلمانان به دستور امام معصوم (علیه السلام) یا نایب او، حتّی اگر فقیه جامع الشرایط باشد با كفّار جنگ كنند و

چیزهایی در جنگ به دست آورند، به آنها غنیمت گفته می شود و مخارجی را كه برای غنیمت كرده اند، مانند مخارج نگهداری، حمل و نقل آن و نیز مقداری را كه امام معصوم (علیه السلام) صلاح می داند، به مصرفی برساند و چیزهایی كه مخصوص به امام (علیه السلام) است باید از غنیمت، كنار گذاشته شود و خمس بقیه آن را بدهند.

مصرف خمس

7 - زمینی كه كافر ذمّی از مسلمان بخرد

مسأله 1984: اگر كافر ذمّی زمینی را از مسلمان بخرد، باید خمس آن را از همان زمین، یا از مال دیگرش بدهد. و امّا اگر خانه، دكان و مانند اینها را از مسلمان بخرد، وجوب خمس آن، در این صورت محل اشكال است. و در دادن این خمس قصد قربت لازم نیست. و حاكم شرع نیز كه خمس را از او می گیرد، لازم نیست قصد قربت نماید.

مسأله 1985: اگر كافر ذمّی زمینی را كه از مسلمان خریده، پیش از پرداخت خمس آن، به مسلمان دیگری بفروشد، باید خمس آن را بدهد و نیز اگر بمیرد و مسلمانی آن زمین را از او ارث ببرد باید خمس آن را از همان زمین، یا از مال دیگرش بدهد.

مسأله 1986: اگر كافر ذمّی هنگام خریدن زمین شرط كند خمس ندهد، شرط باطل است، امّا اگر شرط كند فروشنده خمس آن را بدهد، شرط صحیح است.

مسأله 1987: اگر مسلمان، زمینی را به غیر از خرید و فروش، ملك كافر كند و عوض آن را بگیرد، مثلا با او صلح نماید، بنابر احتیاط واجب خمس آن زمین را بدهد.

مسأله 1988: اگر كافر ذمّی صغیر باشد و ولی او برایش زمینی بخرد، بنابر احتیاط واجب

باید خمس آن را بدهد.

مصرف خمس

مسأله 1989: خمس را باید دو قسمت كنند، یك قسمت آن « سهم سادات » است و باید به سید فقیر، یا سید یتیم فقیر و یا سیدی كه در سفر درمانده شده بدهند و نصف دیگر آن « سهم امام (علیه السلام) » است، كه در این زمان، باید به مجتهد جامع الشرایط بدهند، یا به مصرفی كه او اجازه می دهد برسانند.

مسأله 1990: سید یتیمی كه به او خمس می دهند، باید فقیر باشد، ولی به سیدی كه در سفر درمانده شده، حتّی اگر در وطنش فقیر نباشد، می شود خمس داد.

مسأله 1991: سیدی كه در سفر درمانده شده، اگر سفر او سفر گناه باشد، بنابر احتیاط واجب نباید به او خمس بدهند، مگر توبه نموده باشد.

مسأله 1992: به سیدی كه عادل نیست، می شود خمس داد، ولی به سیدی كه دوازده امامی نیست، نباید خمس بدهند.

مسأله 1993: به سیدی كه گناهكار است، اگر خمس دادن كمك به گناه او باشد، نباید خمس داد و به سیدی كه آشكارا كبائر انجام می دهد و هتّاك است، اگرچه دادن خمس، كمك به گناه او نباشد، نیز نباید خمس بدهند.

مسأله 1994: اگر كسی بگوید سیدم، نمی شود به او خمس داد، مگر دو نفر عادل، سید بودن او را تصدیق كنند، یا در بین مردم معروف باشد كه سید است.

مسأله 1995: به كسی كه در شهر خودش مشهور باشد « سید » است، اگرچه انسان به سید بودن او یقین نداشته باشد، می شود خمس داد.

مسأله 1996: كسی كه زنش سیده است، بنابر احتیاط واجب، نباید به او خمس بدهد

تا برای مخارجش مصرف نماید، ولی اگر مخارج دیگران بر آن زن واجب باشد و نتواند مخارج آنان را بدهد جایز است شوهرش به او خمس بدهد تا برای آنان مصرف نماید.

مسأله 1997: اگر مخارج سیده ای كه زن انسان نیست، بر انسان واجب باشد، بنابر احتیاط واجب نمی تواند از خمس، خوراك و پوشاك او را بدهد.

مسأله 1998: به سید فقیری كه مخارجش بر دیگری واجب است و او نمی تواند مخارج آن سید را بدهد، می شود خمس داد.

مسأله 1999: بنابر احتیاط واجب بیشتر از مخارج یك سال، به یك سید فقیر، خمس ندهند.

مسأله 2000: اگر در شهر انسان، سید مستحق نباشد و احتمال ندهد پیدا شود، یا نگهداری خمس تا پیدا شدن مستحق ممكن نباشد، باید خمس را به شهر دیگری ببرد و به دست مستحق برساند و می تواند مخارج بردن آن را از خمس بر دارد و اگر خمس از بین برود، چنانچه در نگهداری آن كوتاهی كرده، باید عوض آن را بدهد و اگر كوتاهی نكرده، چیزی بر او واجب نیست.

مسأله 2001: هرگاه در شهر خودش مستحق نباشد، ولی احتمال دهد كه پیدا شود، اگرچه نگهداری خمس تا پیدا شدن مستحق ممكن باشد، می تواند خمس را به شهر دیگری ببرد و چنانچه در نگهداری آن كوتاهی نكند و تلف شود، نباید چیزی بدهد، ولی نمی تواند مخارج بردن آن را از خمس بردارد.

مسأله 2002: اگر در شهر خودش مستحق پیدا شود، باز می تواند خمس را به شهر دیگری ببرد و به مستحق برساند، ولی مخارج بردن آن را باید از خودش بدهد و در صورتی كه خمس

از بین برود، اگرچه در نگهداری آن كوتاهی نكرده باشد ضامن است.

مسأله 2003: اگر با اجازه حاكم شرع، خمس را به شهر دیگری ببرد و از بین برود، لازم نیست دوباره خمس بدهد و همچنین است اگر به كسی بدهد كه از طرف حاكم شرع وكیل بوده تا خمس را بگیرد و از آن شهر، به شهر دیگری ببرد.

مسأله 2004: اگر خمس را از خود مال ندهد و از جنس دیگری بدهد، باید به قیمت واقعی آن جنس حساب كند و چنانچه جنسی را كه بابت خمس، به مستحق می دهد گرانتر از قیمت واقعی حساب كند، اگرچه مستحق، به آن قیمت راضی شده باشد، باید مقداری را كه زیاد حساب كرده بدهد.

مسأله 2005: كسی كه از مستحق طلبكار است، می تواند طلب خود را بابت خمس حساب كند.

مسأله 2006: مستحق نمی تواند خمس را بگیرد و به مالك ببخشد، ولی كسی كه مقداری خمس، بدهكار است و فقیر شده و می خواهد بدهكار اهل خمس نباشد، اگر مجتهد راضی شود كه خمس را از او بگیرد و به او ببخشد اشكال ندارد.

زکات

احكام زكات

مسأله 2007: زكات فقط در نه چیز واجب است: اوّل: گندم. دوم: جو. سوم: خرما. چهارم: كشمش. پنجم: طلا. ششم: نقره. هفتم: شتر. هشتم: گاو. نهم: گوسفند. و اگر كسی یكی از این نه چیز را مالك باشد، با شرایطی كه بعداً گفته می شود، باید مقدار معینی، به عنوان زكات بپردازد.

مسأله 2008: « سُلْت » كه دانه ای است به نرمی گندم و خاصیت جو دارد و « عَلَس » كه مانند گندم است و خوراك مردم « صنعا » می

باشد، بنابر احتیاط مستحب زكات آن دو داده شود.

شرایط واجب شدن زكات

مسأله 2009: زكات در صورتی واجب می شود كه مال به مقدار نصاب كه بعداً گفته می شود، برسد و مالك آن، بالغ، عاقل و آزاد باشد و بتواند در آن مال تصرّف كند.

مسأله 2010: اگر انسان یازده ماه، مالك گاو، گوسفند، شتر، طلا و نقره باشد، اوّل ماه دوازدهم بنابر احتیاط باید زكات آن را بدهد ولی اوّل سال بعد را باید بعد از تمام شدن ماه دوازدهم، حساب كند.

مسأله 2011: اگر مالك گاو، گوسفند، شتر، طلا و نقره در بین سال بالغ شود بنابر احتیاط مستحب زكات را بدهد، مثلا اگر بچّه ای در اوّل محرّم، مالك چهل گوسفند شود و بعد از گذشتن دو ماه بالغ گردد، یازده ماه كه از اوّل محرّم بگذرد، اگر شرایط دیگر را نیز دارا باشد، بنابر احتیاط مستحب زكات بدهد.

مسأله 2012: زكات گندم و جو، وقتی واجب می شود كه به آنها گندم و جو گفته شود. و زكات كشمش بنابر احتیاط، وقتی واجب می شود كه غوره است. و موقعی كه رنگ خرما زرد یا سرخ شد، بنابر احتیاط زكات آن واجب می شود ولی وقت دادن زكات، در گندم و جو، موقع خرمن و جدا كردن كاه آن و در خرما و كشمش هنگامی است كه خشك شده باشد.

مسأله 2013: اگر موقع واجب شدن زكات گندم، جو، كشمش و خرما كه در مسأله پیش گفته شد، صاحب آن بالغ باشد، باید زكات بدهد.

مسأله 2014: اگر صاحب گاو، گوسفند، شتر، طلا و نقره در تمام سال دیوانه باشد، زكات بر او واجب نیست ولی اگر در

مقداری از سال، دیوانه باشد و در آخر سال عاقل گردد، بنابر احتیاط مستحب زكات را بدهد.

مسأله 2015: اگر صاحب گاو، گوسفند، شتر، طلا و نقره، مقداری از سال، مست و بیهوش شود، زكات از او ساقط نمی شود و همچنین است اگر موقع واجب شدن زكات گندم، جو، خرما و كشمش مست یا بیهوش باشد.

مسأله 2016: مالی را كه از انسان غصب كرده اند و نمی تواند در آن تصرّف كند زكات ندارد. ولی اگر زراعتی را از او غصب كنند و موقعی كه زكات آن واجب می شود، در دست غصب كننده باشد، هر وقت به صاحبش برگشت، بنابر احتیاط زكات آن را بدهد.

مسأله 2017: اگر طلا و نقره یا چیزی دیگر كه زكات آن واجب است، قرض كند و یك سال نزد او بماند، باید زكات آن را بدهد و بر كسی كه قرض داده چیزی واجب نیست.

زكات گندم، جو، خرما و كشمش

مسأله 2018: زكات گندم، جو، خرما و كشمش وقتی واجب می شود كه به مقدار نصاب برسد، كه معادل « 207/847 كیلوگرم » می باشد.

مسأله 2019: اگر پیش از دادن زكات، از انگور، خرما، جو و گندمی كه زكات آن واجب شده، خود و افراد تحت تكفّلش بخورند، یا مثلا به فقیر بدهد، باید زكات مقداری كه مصرف كرده، بدهد.

مسأله 2020: اگر هنگامی كه زكات گندم، جو، خرما و انگور واجب شد، مالك آن بمیرد، باید مقدار زكات را از مال او بدهند، ولی اگر پیش از واجب شدن زكات بمیرد، هریك از ورثه كه سهم او به اندازه نصاب است، باید زكات سهم خود را بدهد.

مسأله 2021: كسی كه از طرف حاكم شرع،

مأمور جمع آوری زكات است، موقع خرمن كه گندم و جو را از كاه جدا می كنند و بعد از خشك شدن خرما و انگور، می تواند زكات را مطالبه كند و اگر مالك ندهد و چیزی كه زكات آن واجب شده، از بین برود باید عوض آن را بدهد.

مسأله 2022: اگر بعد از مالك شدن درخت خرما و انگور، یا زراعت گندم و جو، زكات آن واجب شود، مثلا خرما در ملك او زرد یا سرخ شود، باید زكات آن را بدهد.

مسأله 2023: اگر بعد از آنكه زكات گندم، جو، خرما و انگور واجب شد، زراعت و درخت را بفروشد، باید زكات آن را بدهد.

مسأله 2024: اگر انسان، گندم یا جو، یا خرما و یا انگور را بخرد و بداند فروشنده زكات آن را داده، یا شك كند كه داده یا نه، چیزی بر او واجب نیست و اگر بداند زكات آن را نداده، چنانچه حاكم شرع، معامله مقدار زكات را اجازه ندهد معامله آن مقدار باطل است و حاكم شرع، می تواند مقدار زكات را از خریدار بگیرد و اگر معامله مقدار زكات را اجازه دهد، معامله صحیح است و خریدار باید آن مقدار را، به حاكم شرع بدهد و در صورتی كه قیمت آن مقدار را به فروشنده داده باشد، می تواند از او پس بگیرد.

مسأله 2025: اگر وزن گندم، جو، خرما و كشمش موقعی كه تَر است به « 207/847 كیلوگرم » برسد و بعد از خشك شدن كمتر از این مقدار شود، زكات آن واجب نیست.

مسأله 2026: اگر گندم، جو و خرما را پیش از خشك شدن، مصرف كند چنانچه

خشك آن، به اندازه نصاب باشد، باید زكات آن را بدهد.

مسأله 2027: خرمایی كه تازه آن را می خورند و اگر بماند، خیلی كم می شود، چنانچه مقداری باشد كه خشك آن به « 207/847 كیلوگرم » برسد، زكات آن واجب است و اگر بعد از خشك شدن، به آن خرما نگویند یا كمتر از مقدار مذكور می شود زكات واجب نیست.

مسأله 2028: گندم، جو، خرما و كشمش كه زكات آن را داده است، اگر چند سال نیز نزد او بماند زكات ندارد.

مقدار زكات

مسأله 2029: اگر گندم، جو، خرما و انگور از آب باران یا نهر آبیاری شود، یا از رطوبت زمین استفاده كند، زكات آن یك دهم (10%) است. و اگر با دلو و مانند آن آبیاری گردد، زكات آن یك بیستم (5%) است. و اگر مقداری از باران یا نهر و یا رطوبت زمین استفاده كند و به همان مقدار از آبیاری با دلو و مانند آن استفاده نماید، زكات نصف آن، یك دهم و زكات نصف دیگر آن، یك بیستم می باشد، یعنی (5/7%) یا از چهل قسمت، سه قسمت آن را باید بابت زكات بدهد.

مسأله 2030: اگر گندم، جو، خرما و انگور، هم از آب باران آبیاری شود و هم از آب دلو و مانند آن استفاده كند، چنانچه طوری باشد كه بگویند آبیاری با دلو و مانند آن غلبه داشته، زكات آن یك بیستم (5%) است و اگر بگویند آبیاری با آب نهر و باران غلبه داشته، زكات آن یك دهم (10%) است، بلكه اگر نگویند آب باران و نهر غلبه داشته، ولی آبیاری با آب باران و نهر بیشتر

از آب دلو و مانند آن باشد، بنابر احتیاط واجب، زكات آن یك دهم می باشد.

مسأله 2031: اگر بعد از فحص شك كند آبیاری با آب باران و آب دلو، به یك اندازه بوده یا آب باران غلبه داشته، می تواند از نصف آن، یك دهم و از نصف دیگر آن، یك بیستم بدهد. و نیز اگر بعد از فحص شك كند هر دو به یك اندازه بوده یا آبیاری با دلو غلبه داشته، می تواند زكات تمام آن را یك بیستم بدهد.

مسأله 2032: اگر گندم، جو، خرما و انگور، با آب باران و نهر آبیاری شود و به آب دلو و مانند آن محتاج نباشد، ولی با آب دلو نیز آبیاری گردد و آب دلو به زیاد شدن محصول كمك نكند، زكات آن یك دهم است و اگر با دلو و مانند آن آبیاری شود و به آب نهر و باران محتاج نباشد، ولی از آب نهر و باران نیز استفاده كند و به زیاد شدن محصول كمك كند، زكات آن، یك بیستم است.

مسأله 2033: اگر زراعتی را با دلو و مانند آن آبیاری كنند و در زمین پهلوی آن، زراعتی كنند كه از رطوبت آن زمین، استفاده نماید و محتاج به آبیاری نباشد، زكات زراعتی كه با دلو آبیاری شده، یك بیستم و زكات زراعت پهلوی آن، یك دهم می باشد.

مسأله 2034: مخارجی كه برای گندم، جو، خرما و انگور كرده است، حتّی مقداری كه از قیمت وسایل و لباس كه بر اثر زراعت كم شده، می تواند از حاصل كسر كند و چنانچه باقیمانده آن به « 207/847 كیلوگرم » برسد، باید

زكات آن را بدهد.

مسأله 2035: تخمی را كه برای زراعت مصرف نموده، اگر از خودش باشد، به مقدار وزن آن، می تواند از حاصل كسر كند و اگر خریده باشد، می تواند قیمتی را كه برای خرید آن داده، جزو مخارج حساب نماید.

مسأله 2036: اگر زمین و وسایل زراعت، یا یكی از این دو، ملك خود او باشد، نباید كرایه آن را جزو مخارج، حساب كند و نیز برای كارهایی كه خودش كرده یا دیگری با اجرت انجام داده، چیزی از حاصل كسر نمی شود.

مسأله 2037: اگر درخت انگور یا خرما را بخرد، بنابر احتیاط قیمت آن جزو مخارج نیست ولی اگر خرما یا انگور را پیش از چیدن بخرد، پولی كه برای آن داده، جزو مخارج حساب می شود.

مسأله 2038: اگر زمینی بخرد و در آن، گندم یا جو بكارد، پولی كه برای خرید زمین داده، بنابر احتیاط جزو مخارج حساب نمی شود، ولی اگر زراعت را بخرد، پولی كه برای خرید آن داده می تواند جزو مخارج، حساب نماید و از حاصل كم كند، امّا باید قیمت كاهی را كه از آن به دست می آید، از پولی كه برای خرید زراعت داده كسر نماید، مثلا اگر زراعتی را پانصد تومان بخرد و قیمت كاه آن، صد تومان باشد، فقط چهارصد تومان آن را می تواند جزو مخارج حساب نماید.

مسأله 2039: كسی كه بدون گاو و چیزهای دیگری كه برای زراعت لازم است، می تواند زراعت كند، اگر آن را بخرد - و كلاّ یا بعضاً تلف شود - می تواند پولی كه برای خرید آن داده، جزو مخارج حساب نماید.

مسأله 2040: كسی

كه بدون گاو یا چیزهای دیگری كه برای زراعت لازم است، نمی تواند زراعت كند، اگر آن را بخرد و بر اثر زراعت به كلی از بین برود، می تواند قیمت آن را جزو مخارج حساب نماید و اگر مقداری از قیمت آن كم شود، می تواند آن مقدار را جزو مخارج حساب كند، ولی اگر بعد از زراعت چیزی از قیمت كم نشود، بنابر احتیاط نباید چیزی از قیمت آن را جزو مخارج حساب نماید.

مسأله 2041: اگر در یك زمین جو، گندم و چیزی مانند برنج و لوبیا كه زكات آن واجب نیست بكارد، مخارجی كه كرده، باید بر هر دو، قسمت نماید، مثلا اگر هردو به یك اندازه بوده، می تواند نصف مخارج را از جنسی كه زكات دارد، كسر نماید.

مسأله 2042: اگر برای شخم زدن یا كار دیگری كه تا چند سال فایده دارد خرجی كند، می تواند آن را جزو مخارج سال اوّل حساب نماید.

مسأله 2043: اگر انسان، در چند شهر كه فصل آنها با یكدیگر اختلاف دارد و زراعت و میوه آنها، در یك وقت به دست نمی آید گندم، یا جو، یا خرما و یا انگور داشته باشد و همه آنها محصول یكسال حساب شود، چنانچه چیزی كه اوّل می رسد به اندازه نصاب یعنی « 207/847 كیلوگرم » باشد، باید زكات آن را موقعی كه می رسد بدهد و زكات بقیه را هر وقت بدست می آید ادا نماید و اگر آنچه اوّل می رسد به اندازه نصاب نباشد، در صورتی كه یقین دارد، با آنچه بعد به دست می آید به اندازه نصاب می شود، باز هم

واجب است، زكات آنچه را كه رسیده، همان وقت و زكات بقیه را موقعی كه می رسد بدهد و اگر یقین ندارد كه همه آنها، به اندازه نصاب شود، باید صبر كند تا بقیه آن برسد، پس اگر روی هم به مقدار نصاب شود، زكات آن واجب است و اگر به مقدار نصاب نشود، زكات آن واجب نیست.

مسأله 2044: اگر درخت خرما یا انگور، در یك سال دو مرتبه میوه دهد، چنانچه روی هم، به مقدار نصاب باشد، بنابر احتیاط واجب زكات آن را بدهد.

مسأله 2045: اگر مقداری خرما یا انگور تازه دارد كه خشك آن، به اندازه نصاب می شود، چنانچه به قصد زكات مقداری از تازه آن را به مستحق بدهد كه اگر خشك شود به اندازه زكاتی باشد كه بر او واجب است، اشكال ندارد.

مسأله 2046: اگر زكات خرمای خشك یا كشمش بر او واجب باشد، نمی تواند زكات آن را از خرمای تازه یا انگور بدهد و نیز اگر زكات خرمای تازه یا انگور، بر او واجب باشد، نمی تواند زكات آن را از خرمای خشك یا كشمش بدهد، امّا اگر یكی از اینها یا چیز دیگری را به قصد قیمت زكات بدهد، مانعی ندارد.

مسأله 2047: كسی كه بدهكار است و مالی دارد كه زكات آن واجب شده، اگر بمیرد، باید اوّل تمام زكات را از مالی كه زكات آن واجب شده بدهند، بعد قرض او را ادا نمایند.

مسأله 2048: كسی كه بدهكار است و گندم، یا جو، یا خرما و یا انگور نیز دارد، اگر بمیرد و پیش از آنكه زكات اینها واجب شود، ورثه قرض او را از مال

دیگری بدهند، هر كدام كه سهمش به « 207/847 كیلوگرم » برسد، باید زكات بدهد و اگر پیش از آنكه زكات اینها واجب شود، قرض او را ندهند و برای طلب كارها نیز ضمانت دین را نكرده باشند، با رضایت آنها، چنانچه مال میت فقط به اندازه بدهی او باشد، واجب نیست زكات اینها را بدهند. و اگر مال میت، بیشتر از بدهی او باشد، در صورتی كه بدهی او به قدری است كه اگر بخواهند ادا نمایند، باید مقداری از گندم، جو، خرما و انگور را نیز به طلبكار بدهند، آنچه را به طلبكار می دهند، زكات ندارد و بقیه، مال ورثه است و هر كدام كه سهمش به اندازه نصاب شود، باید زكات آن را بدهد.

مسأله 2049: اگر گندم، جو، خرما و كشمشی كه زكات آن واجب شده، خوب و بد دارد، بنابر احتیاط واجب زكات هر كدام از خوب و بد را از خود آن بدهد.

نصاب طلا

مسأله 2050: طلا دو نصاب دارد، نصاب اوّل: بیست مثقال شرعی است و هر مثقال آن هیجده نخود می باشد. پس وقتی طلا به بیست مثقال شرعی كه پانزده مثقال معمولی است برسد، اگر شرایط دیگر را كه گفته شد داشته باشد، انسان باید یك چهلم (5/2%) آن را كه نُه نخود می شود زكات بدهد. و اگر به این مقدار نرسد، زكات آن واجب نیست. نصاب دوم: چهار مثقال شرعی كه سه مثقال معمولی می شود، یعنی اگر سه مثقال به پانزده مثقال اضافه شود، باید زكات تمام هیجده مثقال را از قرار یك چهلم (5/2%) بدهد و اگر كمتر از سه مثقال اضافه شود،

فقط باید زكات پانزده مثقال را بدهد و زیادی آن زكات ندارد و همچنین است هرچه بالا رود. یعنی اگر سه مثقال اضافه شود، باید زكات آن را بدهد و اگر كمتر اضافه شود، مقداری كه اضافه شده زكات ندارد.

نصاب نقره

مسأله 2051: نقره دو نصاب دارد، نصاب اوّل: یكصد و پنج مثقال معمولی است، اگر نقره به یكصد و پنج مثقال برسد و شرایط دیگر را كه گفته شد داشته باشد، انسان باید یك چهلم (5/2%) آن را كه دو مثقال و پانزده نخود است، زكات بدهد و اگر به این مقدار نرسد، زكات آن واجب نیست. نصاب دوم: بیست و یك مثقال است، یعنی اگر بیست و یك مثقال به یكصد و پنج مثقال اضافه شود، باید زكات تمام یكصد و بیست و شش مثقال را همان گونه كه گفته شد، بدهد. و اگر كمتر از بیست و یك مثقال اضافه شود، فقط باید زكات یكصد و پنج مثقال را بدهد و زیادی آن زكات ندارد و همچنین است هرچه بالا رود، یعنی اگر بیست و یك مثقال اضافه شود، باید زكات تمام آن را بدهد و اگر كمتر اضافه شود، مقداری كه اضافه شده و كمتر از بیست و یك مثقال است زكات ندارد، بنابراین اگر انسان یك چهلم (5/2%) هرچه طلا و نقره دارد بدهد، زكاتی را كه بر او واجب بوده داده و چه بسا بیشتر از مقدار واجب نیز داده است. مثلا كӛ̠كه یكصد و ده مثقال نقره دارد، اگر یك چهلم (5/2%) آن را بدهد، زكات یكصد و پنج مثقال آن را كه واجب بوده داده و مقداری نیز

برای پنج مثقال آن داده كه واجب نبوده است.

چند مسأله

مسأله 2052: كسی كه طلا یا نقره او به اندازه نصاب است، اگرچه زكات آن را داده باشد، تا وقتی از نصاب اوّل كم نشده، هر سال باید زكات آن را بدهد.

مسأله 2053: زكات طلا و نقره در صورتی واجب می شود كه آن را سكّه زده باشند و معامله با آن رایج باشد، اگرچه سكّه آن نیز از بین رفته باشد.

مسأله 2054: طلا و نقره سكّه داری كه زنها، برای زینت به كار می برند، زكات آن واجب نیست.

مسأله 2055: كسی كه طلا و نقره دارد، اگر هیچ كدام آنها، به اندازه نصاب اوّل نباشد، مثلا یكصد و چهار مثقال نقره و چهارده مثقال طلا داشته باشد، زكات بر او واجب نیست.

مسأله 2056: زكات طلا و نقره در صورتی واجب می شود كه انسان، یازده ماه، مالك مقدار نصاب باشد و اگر در بین یازده ماه، طلا و نقره او از نصاب اوّل كمتر شود، زكات بر او واجب نیست.

مسأله 2057: اگر در بین یازده ماه طلا و نقره ای را كه دارد، با طلا یا نقره و یا چیز دیگری، عوض نماید یا آنها را آب كند، زكات بر او واجب نیست، ولی اگر برای فرار از زكات چنین كند، بنابر احتیاط مستحب زكات را بپردازد.

مسأله 2058: اگر در ماه دوازدهم، طلا و نقره را آب كند. باید زكات آن را بدهد و چنانچه به سبب آب كردن، وزن یا قیمت آن كم شود، باید زكاتی را كه پیش از آب كردن، بر او واجب بوده بدهد.

مسأله 2059: اگر طلا و نقره ای كه

دارد، خوب و بد داشته باشد، می تواند زكات هر كدام از خوب و بد را از خود آن بدهد، ولی بهتر است زكات همه آن را از طلا و نقره خوب بدهد.

مسأله 2060: طلا و نقره ای كه بیشتر از اندازه معمول، فلز دیگر دارد، اگر خالص آن به اندازه نصاب كه مقدار آن گفته شد برسد، مالك باید زكات آن را بدهد. و چنانچه شك دارد خالص آن به اندازه نصاب هست یا نه، باید با آب كردن، یا از راه دیگری، مقدار خالص آن را معلوم كند.

مسأله 2061: اگر طلا و نقره ای كه دارد، به مقدار معمول، فلز دیگر با آن مخلوط باشد، نمی تواند زكات آن را از طلا و نقره ای بدهد كه بیشتر از معمول، فلز دیگر دارد، ولی اگر به قدری بدهد كه یقین كند، طلا و نقره خالصی كه در آن هست به اندازه زكاتی می باشد كه بر او واجب بوده، اشكال ندارد.

زكات شتر، گاو و گوسفند

مسأله 2062: زكات شتر، گاو و گوسفند به غیر از شرطهایی كه گفته شد، دو شرط دیگر نیز دارد، اوّل: باید حیوان در تمام سال بیكار باشد. دوم: باید در تمام سال از علف بیابان بچرد، پس اگر تمام سال یا مقداری از آن، از علف چیده شده، یا از زراعتی كه ملك مالك یا ملك شخص دیگری است بچرد، زكات ندارد.

مسأله 2063: اگر انسان برای شتر، گاو و گوسفند خود، چراگاهی كه كسی آن را نكاشته بخرد، یا اجاره كند، معلوم نیست زكات بر او باشد ولی اگر برای چراندن در آن، باج بدهد، بنابر احتیاط واجب باید زكات را بپردازد.

نصاب شتر

مسأله 2064: شتر دوازده نصاب دارد، اوّل: پنج شتر و زكات آن یك گوسفند است و تا شماره شتر به این مقدار نرسد زكات ندارد. دوم: ده شتر و زكات آن دو گوسفند است. سوم: پانزده شتر و زكات آن سه گوسفند است. چهارم: بیست شتر، زكات آن چهار گوسفند است. پنجم: بیست و پنج شتر و زكات آن پنج گوسفند است. ششم: بیست و شش شتر و زكات آن یك شتری است كه داخل سال دوّم شده باشد. هفتم: سی و شش شتر و زكات آن یك شتری است كه داخل سال سوم شده باشد. هشتم: چهل و شش شتر و زكات آن یك شتری كه داخل سال چهارم شده باشد. نهم: شصت و یك شتر و زكات آن یك شتری است كه داخل سال پنجم شده باشد. دهم: هفتاد و شش شتر و زكات آن دو شتری است كه داخل سال سوم شده باشد. یازدهم: نود و یك شتر و زكات

آن دو شتری است كه داخل سال چهارم شده باشد. دوازدهم: صد و بیست و یك شتر و بالاتر، كه باید یا چهل چهل، حساب كند و برای هر چهل، یك شتری بدهد كه داخل سال سوم شده باشد، یا پنجاه پنجاه، حساب كند، و برای هر پنجاه، یك شتری بدهد كه داخل سال چهارم شده باشد، و یا با چهل و پنجاه حساب كند، ولی در هر صورت، بنابر احتیاط طوری حساب كند كه چیزی باقی نماند، یا اگر چیزی باقی می ماند، از نُه شتر بیشتر نباشد، مثلا اگر یكصد و چهل شتر دارد، باید برای صد، دو شتری كه داخل سال چهارم شده و برای چهل، یك شتری كه داخل سال سوم شده بدهد.

مسأله 2065: زكات بین دو نصاب واجب نیست، پس اگر شماره شترهایی كه دارد از نصاب اوّل كه پنج است بگذرد، تا به نصاب دوم كه ده است نرسیده، فقط باید زكات پنج شتر آن را بدهد و همچنین است در نصابهای بعد.

نصاب گاو

مسأله 2066: گاو دو نصاب دارد، اوّل: سی. و وقتی شماره گاوها به سی رسید، اگر شرایطی را كه گفته شد داشته باشد، انسان باید یك گوساله كه داخل سال دوم شده بابت زكات بدهد. دوّم: چهل و زكات آن یك گوساله مادّه ای است كه داخل سال سوّم شده باشد. و زكات بین سی و چهل، واجب نیست، مثلا كسی كه، سی و نه گاو دارد، فقط باید زكات سی گاو را بدهد و نیز اگر از چهل گاو زیادتر داشته باشد، تا به شصت نرسیده، فقط باید زكات چهل گاو را بدهد و هنگامی

كه به شصت رسید، چون دو برابر نصاب اوّل است، باید دو گوساله كه داخل سال دوّم شده، بدهد و همچنین هرچه بالا رود، باید یا سی سی حساب كند یا چهل چهل، یا با سی و چهل حساب نماید و زكات آن را بپردازد. ولی بنابر احتیاط طوری حساب كند كه چیزی باقی نماند، یا اگر چیزی باقی می ماند از نُه بیشتر نباشد، مثلا اگر هفتاد گاو دارد، باید و سی و چهل حساب كند و برای سی گاو آن، زكات سی و برای چهل گاو آن زكات چهل را بدهد، امّا اگر سی و سی حساب كند، ده گاو زكات نداده می ماند.

نصاب گوسفند

مسأله 2067: گوسفند پنج نصاب دارد، اوّل: چهل. و زكات آن یك گوسفند است و تا شمار گوسفندان به چهل نرسد زكات ندارد. دوم: صد و بیست و یك و زكات آن دو گوسفند است. سوم: دویست و یك و زكات آن سه گوسفند است. چهارم: سیصد و یك و زكات آن چهار گوسفند است. پنجم: چهارصد و بالاتر، كه باید آنها را صد صد حساب كند و برای هر صد گوسفند یك گوسفند بدهد و لازم نیست زكات را از خود گوسفندها بدهد، بلكه اگر گوسفند دیگرɠبدهد، یا طبق قیمت گوسفند، پول و یا جنس دیگری بدهد، كافی است.

مسأله 2068: زكات بین دو نصاب، واجب نیست، پس اگر شماره گوسفندها از نصاب اوّل كه چهل است بیشتر باشد، تا به نصاب دوّم كه صد و بیست و یك است نرسیده، فقط باید زكات چهل گوسفند را بدهد و زیادی آن زكات ندارد و همچنین است در نصابهای بعد.

چند مسأله

مسأله 2069: زكات شتر، گاو و گوسفند اگر به مقدار نصاب برسد واجب است، چه همه آنها نَر باشند یا مادّه، یا بعضی نَر باشند و بعضی مادّه.

مسأله 2070: در زكات، گاو و گاومیش، یك جنس حساب می شود. و شتر عربی و غیر عربی، یك جنس است و همچنین بز و میش در زكات با هم فرق ندارند.

مسأله 2071: اگر برای زكات، گوسفند بدهد، باید حداقل هفت ماه كامل داشته باشد و بنابر احتیاط مستحب داخل سال دوم شده باشد و اگر بز بدهد باید حداقل یك سالش كامل شده و بنابر احتیاط مستحب داخل سال سوم شده باشد.

مسأله 2072: گوسفندی كه بابت زكات می

دهد، اگر قیمتش مختصری از گوسفندهای دیگر او، كمتر باشد اشكال ندارد. ولی بهتر است گوسفندی بدهد كه قیمت آن از تمام گوسفندهایش بیشتر باشد و همچنین است در گاو و شتر.

مسأله 2073: اگر چند نفر، با هم شریك باشند، هر كدام كه سهمش به نصاب اوّل رسیده، باید زكات بدهد و بر كسی كه سهم او كمتر از نصاب اوّل است، زكات واجب نیست.

مسأله 2074: اگر یك نفر در چند جا، گاو، یا شتر و یا گوسفند داشته باشد و روی هم، به اندازه نصاب باشد باید زكات آن را بدهد.

مسأله 2075: اگر گاو، گوسفند و شتری كه دارد، بیمار و معیوب باشد، باید زكات آن را بدهد.

مسأله 2076: اگر گاو، گوسفند و شتری كه دارد، همه بیمار یا معیوب و یا پیر باشند، می تواند زكات را از خود آنها بدهد، ولی اگر همه سالم، بی عیب و جوان باشند، نمی تواند زكات آن را از بیمار، یا معیوب و یا پیر بدهد، بلكه اگر بعضی از آنها سالم، بعضی بیمار، دسته ای معیوب، دسته دیگر بی عیب، مقداری پیر و مقداری جوان باشند، بنابر احتیاط واجب برای زكات آن، سالم، بی عیب و جوان بدهد.

مسأله 2077: اگر پیش از تمام شدن ماه یازدهم، گاو، گوسفند و شتری را كه دارد، با چیز دیگری عوض كند، یا نصابی را كه دارد با مقدار نصاب از همان جنس عوض نماید، مثلا چهل گوسفند بدهد و چهل گوسفند دیگر بگیرد، زكات بر او واجب نیست.

مسأله 2078: كسی كه باید زكات گاو، گوسفند و شتر را بدهد، اگر زكات آن را از پول، یا طلا و

نقره بدهد، تا وقتی شماره آن از نصاب كم نشده، همه ساله باید زكات بدهد. و اگر از خود آن بدهد و از نصاب اوّل كمتر شود، زكات بر او واجب نیست، مثلا كسی كه چهل گوسفند دارد، اگر از مال دیگرش، زكات آن را بدهد، تا وقتی كه گوسفندهای او از چهل كم نشده، هرسال باید یك گوسفند بدهد و اگر از خود آنها بدهد، تا وقتی به چهل نرسیده، زكات بر او واجب نیست.

مصرف زكات

مسأله 2079: زكات در هشت مورد مصرف می شود، اوّل: فقیر. یعنی كسی كه مخارج سال خود و افراد تحت تكفّلش را ندارد، امّا كسی كه صنعت، یا ملك و یا سرمایه ای دارد كه می تواند مخارج سال خود را تهیه كند فقیر نیست. دوم: مسكین یعنی كسی كه از فقیر سخت تر زندگی را می گذراند. سوم: كسی كه از طرف امام معصوم (علیه السلام) یا نایب امام مأمور است زكات را جمع و نگهداری نماید، به حساب آن رسیدگی كند و آن را به امام (علیه السلام) یا نایب امام یا فقرا برساند. چهارم: كافرهایی كه اگر زكات به آنان بدهند به دین اسلام مایل می شوند، یا در جنگ به مسلمانان كمك می كنند. و همچنین مسلمانانی كه دین آنها ضعف دارد. پنجم: خرید برده ها و آزاد كردن آنان. ششم: بدهكاری كه نمی تواند بدهی خود را بدهد. هفتم: سبیل اللّه، یعنی كارهایی كه منفعت عمومی دینی دارد، مانند ساختن مسجد و مدرسه ای كه علوم دینیه در آن خوانده می شود، یا برای مسلمانان منفعت دنیایی داشته باشد. هشتم: ابن السّبیل، یعنی مسافری

كه در سفر درمانده شده است.

مسأله 2080: جایز است به فقیر و مسكین، بیشتر از مخارج سال خود و افراد تحت تكفّلش یك مرتبه از زكات بدهد و اگر فقیر یا مسكین كاسب باشد و مقداری پول یا جنس دارد، بنابر احتیاط واجب، باید فقط به اندازه كسری مخارج یك سالش به او زكات بدهد.

مسأله 2081: كسی كه مخارج سالش را داشته، اگر مقداری از آن را مصرف كند و بعد شك كند آنچه باقی مانده، به اندازه مخارج سال او هست یا نه، نمی تواند بدون تحقیق زكات بگیرد.

مسأله 2082: صنعتگر، یا مالك و یا تاجری كه درآمد او از مخارج سالش كمتر است، می تواند برای كسری مخارجش زكات بگیرد و لازم نیست ابزار كار، یا ملك و یا سرمایه خود را برای مخارج زندگی مصرف نماید.

مسأله 2083: فقیری كه خرج سال خود و افراد تحت تكفّلش را ندارد، اگر خانه ای دارد كه ملك اوست و در آن نشسته، یا مال سواری دارد، چنانچه بدون آنها نتواند زندگی كند، اگرچه برای حفظ آبرویش باشد، می تواند زكات بگیرد و همچنین است اثاث خانه، ظرف، لباس تابستانی و زمستانی و چیزهایی كه به آن احتیاج دارد. و فقیری كه اینها را ندارد، اگر به آن احتیاج داشته باشد، می تواند از زكات خریداری نماید.

مسأله 2084: فقیری كه یاد گرفتن صنعت، برای او مشكل نیست، بنابر احتیاط واجب، باید یاد بگیرد و با گرفتن زكات زندگی نكند ولی تا وقتی مشغول یاد گرفتن است، می تواند زكات بگیرد.

مسأله 2085: به كسی كه قبلا فقیر بوده و می گوید فقیرم، اگرچه انسان از گفته او

اطمینان پیدا نكند، می شود زكات داد.

مسأله 2086: كسی كه می گوید فقیرم و قبلا فقیر نبوده، یا معلوم نیست فقیر بوده یا نه، چنانچه از گفته او اطمینان پیدا نشود، بنابر احتیاط واجب بدون تحقیق به او زكات ندهند.

مسأله 2087: كسی كه باید زكات بدهد، اگر از فقیری طلبكار باشد، می تواند طلبی را كه از او دارد، بابت زكات حساب كند.

مسأله 2088: اگر فقیری بمیرد و مال او، به اندازه قرضش نباشد، انسان می تواند طلبی كه از او دارد، بابت زكات حساب كند، ولی اگر مال او به اندازه قرضش باشد و ورثه قرض او را ندهند، یا به جهت دیگری انسان نتواند طلب خود را بگیرد، بنابر احتیاط واجب، نباید طلبی كه از او دارد، بابت زكات حساب كند.

مسأله 2089: چیزی كه انسان بابت زكات به فقیر می دهد، لازم نیست به او بگوید كه زكات است، بلكه اگر فقیر خجالت بكشد، مستحب است به عنوان هدیه و پیشكش بدهد ولی باید خودش قصد زكات نماید.

مسأله 2090: اگر به خیال اینكه كسی فقیر است، به او زكات بدهد، بعد بفهمد فقیر نبوده، یا از روی ندانستن مسأله به كسی كه می داند فقیر نیست، زكات بدهد، چنانچه چیزی كه به او داده باقی باشد، باید از او بگیرد و به مستحق بدهد و اگر از بین رفته باشد، چنانچه كسی كه آن چیز را گرفته می دانسته زكات است، انسان باید عوض آن را از او بگیرد و به مستحق بدهد و اگر نمی دانسته زكات است، نمی تواند چیزی از او بگیرد و باید از مال خودش زكات را دوباره

خارج كند و به مستحق بدهد.

مسأله 2091: كسی كه بدهكار است و نمی تواند بدهی خود را بدهد، اگرچه مخارج سال خود را داشته باشد، می تواند برای دادن بدهی خود، زكات بگیرد، ولی باید مالی را كه قرض كرده، در گناه خرج نكرده باشد.

مسأله 2092: اگر به بدهكاری كه نمی تواند بدهی خود را بدهد زكات بپردازد، بعد بفهمد قرض را در گناه مصرف كرده، چنانچه آن بدهكار فقیر باشد، می تواند آنچه را به او داده بابت زكات حساب كند، ولی بنابر احتیاط واجب اگر از آن گناه توبه نكرده، چیزی را كه به او داده بابت زكات حساب نكند.

مسأله 2093: كسی كه بدهكار است و نمی تواند بدهی خود را بدهد، اگرچه فقیر نباشد، انسان می تواند طلبی را كه از او دارد، بابت زكات حساب كند.

مسأله 2094: مسافری كه خرجی او تمام شده، یا سواری او از كار افتاده، چنانچه سفر او سفر گناه نباشد و نتواند با قرض كردن یا فروختن چیزی خود را به مقصد برساند، می تواند زكات بگیرد، اگرچه در وطن خود فقیر نباشد، ولی اگر بتواند در جای دیگر با قرض كردن یا فروختن چیزی، مخارج سفر خود را فراهم كند، فقط به مقداری كه به آنجا برسد، می تواند زكات بگیرد.

مسأله 2095: مسافری كه در سفر درمانده شده و زكات گرفته، هنگامی كه به وطنش رسید، اگر چیزی از زكات زیاد آمده باشد، بنابراحتیاط آن را به حاكم شرع بدهد و بگوید: زكات است.

شرایط مستحقّ زكات

مسأله 2096: كسی كه زكات می گیرد باید شیعه دوازده امامی باشد و اگر انسان كسی را شیعه بداند و به

او زكات بدهد، بعد معلوم شود شیعه نبوده، باید دوباره زكات بدهد، مگر از سهم چهارم « مؤلّفة قلوبهم » داده باشد.

مسأله 2097: اگر طفل یا دیوانه ای از شیعیان فقیر باشد، انسان می تواند به دست ولی او زكات بدهد، به قصد اینكه ملك طفل یا دیوانه شود.

مسأله 2098: اگر به ولی طفل و دیوانه دسترسی ندارد، می تواند خودش یا توسط یك نفر امین، زكات را برای طفل یا دیوانه مصرف كند و باید هنگام مصرف زكات، نیت زكات كند.

مسأله 2099: می توان به فقیری كه گدایی می كند، زكات داد ولی نمی شود به كسی كه زكات را در گناه مصرف می كند، پرداخت.

مسأله 2100: به كسی كه آشكارا گناه كبیره بجا می آورد، بنابر احتیاط واجب زكات ندهد.

مسأله 2101: به كسی كه بدهكار است و نمی تواند بدهی خود را بدهد، می شود زكات داد، اگرچه مخارج او، بر انسان واجب باشد.

مسأله 2102: انسان نمی تواند به كسانی كه خرجشان بر او واجب است مانند اولاد زكات بدهد، ولی اگر مخارج آنان را ندهد، دیگران می توانند به آنها زكات بدهند.

مسأله 2103: اگر انسان، به پسرش زكات بدهد كه خرج زن، نوكر و كنیز خود نماید، اشكال ندارد.

مسأله 2104: اگر پسر به كتابهای علمی دینی، احتیاج داشته باشد، پدر می تواند برای خریدن آن، به او زكات بدهد.

مسأله 2105: پدر می تواند به پسرش زكات بدهد تا برای خود زن بگیرد، پسر نیز می تواند برای آنكه پدرش زن بگیرد زكات خود را به او بدهد.

مسأله 2106: به زنی كه شوهرش مخارج او را می دهد، یا خرجی نمی دهد ولی

می توان او را به دادن خرجی مجبور نمود، نمی شود زكات داد.

مسأله 2107: زنی كه صیغه شده (ازدواج موقّت) اگر فقیر باشد، شوهرش و دیگران می توانند به او زكات بدهند، ولی اگر شوهرش در ضمن عقد، شرط كند مخارج او را بدهد، یا به جهت دیگری، دادن مخارجش بر او واجب باشد، در صورتی كه بتواند مخارج آن زن را بدهد، نمی شود به آن زن زكات داد.

مسأله 2108: زن می تواند به شوهر فقیر خود زكات بدهد، اگرچه شوهر، زكات را صرف مخارج خود آن زن نماید.

مسأله 2109: سید نمی تواند از غیر سید زكات بگیرد، ولی اگر خمس و سایر وجوهات، مخارج او را كفایت نكند و از گرفتن زكات ناچار باشد، می تواند از غیر سید زكات بگیرد.

مسأله 2110: به كسی كه معلوم نیست سید است یا نه، می توان زكات داد.

نیت زكات

مسأله 2111: انسان باید زكات را به قصد قربت، یعنی برای انجام فرمان خدا بدهد و بنابر احتیاط، باید در نیت معین كند آنچه را می دهد زكات مال است، یا زكات فطره، ولی اگر مثلا زكات گندم و جو بر او واجب باشد، لازم نیست معین كند، چیزی را كه می دهد زكات گندم است یا زكات جو.

مسأله 2112: كسی كه زكات چند مال بر او واجب شده، اگر مقداری زكات بدهد و نیت هیچ كدام نكند، چنانچه چیزی را كه داده هم جنس یكی از آنها باشد، زكات همان جنس حساب می شود و اگر هم جنس هیچ كدام نباشد، بر همه آنها قسمت می شود، پس كسی كه زكات چهل گوسفند و زكات پانزده مثقال

طلا بر او واجب است، اگر مثلا یك گوسفند از بابت زكات بدهد و نیت هیچ كدام نكند، زكات گوسفند حساب می شود ولی اگر مقداری نقره بدهد، بر زكاتی كه برای گوسفند و طلا بدهكار است، تقسیم می شود.

مسأله 2113: اگر كسی را وكیل كند كه زكات مال او را بدهد، هنگامی كه زكات را به آن وكیل می دهد، بنابر احتیاط واجب، باید نیت كند آنچه را وكیل او به فقیر خواهد داد زكات باشد، وكیل نیز وقتی زكات را به فقیر می دهد، باید از طرف مالك نیت زكات نماید.

مسأله 2114: اگر مالك یا وكیل او، بدون قصد قربت، زكات را به فقیر بدهد و پیش از آنكه آن مال از بین برود، خود مالك نیت زكات كند، زكات حساب می شود.

مسائل متفرّقه زكات

مسأله 2115: بنابر احتیاط، هنگامی كه گندم و جو را از كاه جدا می كنند و موقع خشك شدن خرما و انگور، انسان باید زكات را به فقیر بدهد یا از مال خود جدا كند. و زكات طلا، نقره، گاو، گوسفند و شتر را بعد از تمام شدن ماه یازدهم، باید به فقیر بدهد یا از مال خود جدا نماید ولی اگر منتظر فقیر معینی باشد، یا بخواهد به فقیری بدهد كه از جهتی برتری دارد، می تواند دادن زكات را تأخیر بیندازد.

مسأله 2116: بعد از جدا كردن زكات، لازم نیست فوراً آن را به مستحق بدهد ولی اگر به كسی كه می شود زكات داد، دسترسی دارد، بنابر احتیاط مستحب دادن زكات را تأخیر نیندازد.

مسأله 2117: كسی كه می تواند زكات را به مستحق برساند، اگر ندهد و به

سبب كوتاهی او از بین برود، باید عوض آن را بپردازد.

مسأله 2118: كسی كه می تواند زكات را به مستحق برساند، اگر زكات را ندهد و بدون آنكه در نگهداری آن كوتاهی كند از بین برود، چنانچه دادن زكات را به قدری تأخیر انداخته كه نمی گویند فوراً داده است، باید عوض آن را بدهد و اگر به این مقدار تأخیر نینداخته، مثلا دو سه ساعت تأخیر انداخته و در همان دو سه ساعت تلف شده، در صورتی كه مستحق حاضر نبوده، چیزی بر او واجب نیست و اگر مستحق حاضر بوده، بنابر احتیاط واجب باید عوض آن را بدهد.

مسأله 2119: اگر زكات را از خود مال كنار بگذارد، می تواند در بقیه آن تصرّف كند و اگر از مال دیگرش كنار بگذارد، می تواند در تمام مال تصرّف نماید.

مسأله 2120: انسان نمی تواند زكاتی را كه كنار گذاشته برای خود بردارد و چیز دیگری، به جای آن بگذارد.

مسأله 2121: اگر از زكاتی كه كنار گذاشته، منفعتی ببرد، مثلا گوسفندی كه برای زكات گذاشته بره بیاورد، مال فقیر است.

مسأله 2122: اگر هنگامی كه زكات را كنار می گذارد مستحقی حاضر باشد، بهتر است زكات را به او بدهد، مگر كسی را در نظر داشته باشد كه دادن زكات به او از جهتی بهتر باشد.

مسأله 2123: اگر بدون اجازه حاكم شرع، با مالی كه برای زكات كنار گذاشته، تجارت كند و ضرر نماید، نباید چیزی از زكات كم كند، ولی اگر منفعت كند، بنابر احتیاط واجب باید آن را به مستحق بدهد.

مسأله 2124: اگر پیش از آنكه زكات بر او واجب شود، چیزی بابت زكات به

فقیر بدهد، زكات حساب نمی شود و هنگامی كه زكات بر او واجب شد، اگر چیزی كه به فقیر داده از بین نرفته باشد و آن فقیر نیز بر فقر خود باقی باشد، می تواند چیزی را كه به او داده بابت زكات حساب كند.

مسأله 2125: فقیری كه می داند زكات بر انسان واجب نشده، اگر چیزی بابت زكات بگیرد و پیش او تلف شود ضامن است، پس موقعی كه زكات بر انسان واجب می شود، اگر آن فقیر بر فقر خود باقی باشد، می تواند چیزی را كه به او داده بابت زكات حساب كند.

مسأله 2126: فقیری كه نمی داند زكات بر انسان واجب نشده، اگر چیزی بابت زكات بگیرد و پیش او تلف شود، ضامن نیست و انسان نمی تواند آن را بابت زكات حساب كند.

مسأله 2127: مستحب است در دادن زكات، خویشان خود را بر دیگران، اهل علم و كمال را بر غیر آنان و كسانی را كه اهل سؤال و گدایی نیستند، بر اهل سؤال مقدّم بدارد. و زكات گاو، گوسفند و شتر را به فقیرهای آبرومند بدهد، ولی اگر دادن زكات به فقیری از جهت دیگری بهتر باشد، مستحب است زكات را به او بدهد.

مسأله 2128: بهتر است زكات را آشكارا و صدقه مستحب را به طور مخفی بدهد.

مسأله 2129: اگر در شهرِ كسی كه می خواهد زكات بدهد، مستحقّی نباشد بعد مستحق پیدا كند، باید زكات را به شهر دیگری ببرد و به مصرف زكات برساند و می تواند مخارج بردن آن را از زكات بردارد و اگر زكات بدون كوتاهی تلف شود ضامن نیست.

مسأله 2130: اگر در شهر

خودش مستحق پیدا شود، می تواند زكات را به شهر دیگری ببرد ولی مخارج بردن آن را باید از خودش بدهد و اگر زكات تلف شود ضامن است، مگر با اجازه حاكم شرع برده باشد.

مسأله 2131: اُجرت وزن كردن و پیمانه نمودن گندم، جو، كشمش و خرمایی كه برای زكات می دهد با خود اوست.

مسأله 2132: كسی كه دو مثقال و پانزده نخود نقره یا بیشتر، بابت زكات بدهكار است، بنابر احتیاط مستحب، باید كمتر از دو مثقال و پانزده نخود نقره به یك فقیر ندهد و نیز اگر غیر از نقره، چیز دیگری مانند گندم و جو بدهكار باشد و قیمت آن به دو مثقال و پانزده نخود نقره برسد، بنابر احتیاط باید به یك فقیر، كمتر از آن ندهد.

مسأله 2133: مكروه است انسان، از مستحق درخواست كند زكاتی را كه از او گرفته به او بفروشد، ولی اگر مستحق بخواهد، چیزی را كه گرفته بفروشد بعد از قیمت كردن آن، كسی كه زكات را به او داده می تواند آن را بخرد.

مسأله 2134: اگر شك كند زكاتی كه بر او واجب بوده داده یا نه، چنانچه عادت او بر اداء در وقت معینی باشد و شك بعد آن وقت باشد بعید نیست عدم وجوب زكات بر او، چه از امسال باشد یا از سالهای قبل، و اگر عادت او بر اداء در وقت معین نباشد، و بنا نبوده بر اداء زكات، واجب است زكات را بدهد، چه مشكوك از امسال باشد یا از سالهای قبل.

مسأله 2135: فقیر نمی تواند، زكات را به كمتر از مقدار آن، صُلح كند یا چیزی را گرانتر از

قیمت آن، بابت زكات قبول نماید، یا زكات را از مالك بگیرد و به او ببخشد، ولی كسی كه زكات زیادی بدهكار است و فقیر شده و نمی تواند زكات را بدهد، چنانچه بخواهد توبه كند، حاكم شرع می تواند زكات را از او بگیرد و به او ببخشد و بهتر است زكات را از او بگیرد و به او قرض بدهد و او را وكیل نماید، هر مقدار كه متمكّن شد، تدریجاً به فقرا بدهد.

مسأله 2136: انسان می تواند از زكات (از سهم سبیل اللّه) قرآن یا كتاب دینی و یا كتاب دعا بخرد و وقف نماید، اگرچه بر اولاد خود و بر كسانی وقف كند كه خرج آنان بر او واجب است و همچنین می تواند تولیت وقف را برای خود و اولاد خود قرار دهد.

مسأله 2137: انسان نمی تواند از زكات، ملك بخرد و بر اولاد خود یا بر كسانی كه مخارج آنان بر او واجب است، وقف نماید كه درآمد آن را برای مخارج خود مصرف كند.

مسأله 2138: فقیر می تواند برای رفتن به حج، زیارت و مانند آن زكات بگیرد، ولی اگر به مقدار خرج سالش زكات گرفته باشد، بنابر احتیاط برای زیارت و مانند آن زكات نگیرد.

مسأله 2139: اگر مالك، فقیری را وكیل كند كه زكات مال او را بدهد، چنانچه آن فقیر احتمال دهد قصد مالك این بوده كه خود آن فقیر، از زكات برندارد، نمی تواند چیزی از آن برای خودش بردارد. و اگر یقین داشته باشد قصد مالك این نبوده، برای خودش نیز می تواند بردارد.

مسأله 2140: اگر فقیر شتر، گاو، گوسفند، طلا و نقره را

بابت زكات بگیرد، چنانچه شرطهایی كه برای واجب شدن زكات گفته شد، در آن نیز جمع شود، باید زكات آن را بدهد.

مسأله 2141: اگر دو نفر، در مالی كه زكات آن واجب شده با هم شریك باشند و یكی از آنان، زكات قسمت خود را بدهد و بعد مال را تقسیم كنند، چنانچه بداند شریكش، زكات سهم خود را نداده، تصرّف او در سهم خودش، اشكال ندارد.

مسأله 2142: كسی كه خمس یا زكات بدهكار است و كفّاره، نذر و مانند آن نیز، بر او واجب است و قرض نیز دارد، چنانچه نتواند همه آنها را بدهد، اگر مالی كه خمس یا زكات آن واجب شده، از بین نرفته باشد، باید خمس و زكات را بدهد. و اگر از بین رفته باشد، می تواند خمس یا زكات را بدهد و یا كفّاره، نذر و قرض خود را ادا نماید.

مسأله 2143: كسی كه خمس یا زكات بدهكار است و نذر و مانند آن نیز، بر او واجب است و قرض نیز دارد، اگر بمیرد و مال او برای همه آن كافی نباشد، چنانچه مالی كه خمس و زكات آن واجب شده، از بین نرفته باشد، باید خمس یا زكات را بدهند و بقیه مال او را، به چیزهای دیگری كه بر او واجب است قسمت كنند و اگر مالی كه خمس و زكات آن واجب شده از بین رفته باشد، باید مال او را به خمس، زكات، قرض، نذر و مانند آن قسمت نمایند، مثلا اگر چهل تومان خمس، بر او واجب است و بیست تومان به كسی بدهكار می باشد و همه مال او سی تومان

است، باید بیست تومان بابت خمس و ده تومان بابت قرض او بدهند.

مسأله 2144: كسی كه مشغول تحصیل علم است و اگر تحصیل نكند می تواند برای معاش خود كسب كند، چنانچه تحصیل آن علم، واجب یا مستحب باشد، می توان به او زكات داد. و اگر تحصیل آن علم، واجب یا مستحب نباشد، زكات دادن به او، اشكال دارد.

احكام زكات فطره

مسأله 2145: كسی كه موقع غروب شب عید فطر بالغ، عاقل و هشیار است، فقیر و برده دیگری نیست، باید برای خودش و كسانی كه نان خور او هستند، هر نفری یك صاع، كه تقریباً سه كیلوست، گندم، یا جو، یا خرما، یا كشمش، یا برنج یا ذرّت و یا مانند آن را به مستحق بدهد و اگر پول یكی از اینها را بدهد كافی است.

مسأله 2146: كسی كه مخارج سال خود و افراد تحت تكفّلش را ندارد و كسبی نیز ندارد كه بتواند مخارج سال خود و عائله اش را بگذراند، فقیر است و دادن زكات فطره بر او واجب نیست.

مسأله 2147: انسان باید فطره كسانی كه در غروب شب عید فطر، نان خور او حساب می شوند بدهد، كوچك باشند یا بزرگ، مسلمان باشند یا كافر، دادن خرج آنان بر او واجب باشد یا نه، در شهر خود او باشند یا در شهری دیگر.

مسأله 2148: اگر كسی را كه نان خور اوست و در شهر دیگری است وكیل كند كه از مال او فطره خود را بدهد، چنانچه اطمینان داشته باشد فطره را می دهد، لازم نیست خودش فطره او را بدهد.

مسأله 2149: فطره میهمانی كه پیش از غروب شب عید فطر با

رضایت صاحب خانه وارد شده و در موقع هلال شوال آنجا بوده، بر صاحب خانه واجب است.

مسأله 2150: فطره میهمانی كه پیش از غروب شب عید فطر، بدون رضایت صاحب خانه وارد می شود و مدّتی نزد او می ماند، بنابر احتیاط واجب چنانچه نان خور او حساب شود فطره او را بپردازد و همچنین است فطره كسی كه انسان مجبور شده است خرجی او را بدهد.

مسأله 2151: فطره میهمانی كه بعد از غروب شب عید فطر وارد می شود، بر صاحب خانه واجب نیست، اگرچه پیش از غروب او را دعوت كرده باشد و در خانه او نیز افطار كند.

مسأله 2152: اگر كسی هنگام غروب شب عید فطر، دیوانه یا بیهوش باشد، زكات فطره بر او واجب نیست.

مسأله 2153: اگر پیش از غروب یا مقارن با غروب بچّه بالغ شود یا دیوانه عاقل گردد و یا فقیر غنی شود، در صورتی كه تمام شرایط واجب شدن فطره را دارا باشد، باید زكات فطره بدهد.

مسأله 2154: كسی كه موقع غروب شب عید فطر، زكات فطره، بر او واجب نیست، اگر تا پیش از ظهر روز عید، شرطهای واجب شدن فطره در او پیدا شود، مستحب است زكات فطره بدهد.

مسأله 2155: كافری كه بعد از غروب شب عید فطر، مسلمان شده فطره بر او واجب نیست. ولی مسلمانی كه شیعه نبوده، اگر بعد از دیدن ماه شیعه شود، باید زكات فطره بدهد.

مسأله 2156: كسی كه فقط به اندازه یك صاع، كه تقریباً سه كیلوست، گندم و مانند آن دارد، مستحب است، زكات فطره بدهد. و چنانچه عیالاتی داشته باشد و بخواهد فطره آنها را نیز بدهد

می تواند به قصد فطره، آن یك صاع را به یكی از افراد تحت تكفّلش بدهد و او نیز به همین قصد به دیگری بدهد و همچنین تا به نفر آخر برسد و بهتر است نفر آخر، چیزی را كه می گیرد به كسی بدهد كه از خودشان نباشد و اگر یكی از آنها صغیر باشد، ولی او به جای او می گیرد. و بنابر احتیاط مستحب چیزی را كه برای صغیر گرفته، به كسی ندهد.

مسأله 2157: اگر بعد از غروب شب عید فطر، بچّه دار شود و یا كسی نان خور او حساب شود، واجب نیست فطره او را بدهد، اگرچه مستحب است فطره كسانی كه بعد از غروب، تا پیش از ظهر روز عید، نان خور او حساب می شوند را بدهد.

مسأله 2158: اگر انسان نان خور كسی باشد و پیش از غروب یا مُقارن با غروب، نان خور دیگری شود، فطره او، بر كسی كه نان خور او شده واجب است، مثلا اگر دختر پیش از غروب به خانه شوهر رود، شوهرش باید فطره او را بدهد.

مسأله 2159: كسی كه دیگری باید فطره او را بدهد، واجب نیست فطره خود را بدهد.

مسأله 2160: اگر فطره انسان بر كسی واجب باشد و او فطره را ندهد، بر خود انسان، واجب نمی شود.

مسأله 2161: اگر كسی كه فطره او بر دیگری واجب است، خودش فطره را بدهد از كسی كه فطره بر او واجب شده ساقط می شود، مانند میهمان اگر خودش فطره را بدهد، بر صاحب خانه لازم نیست فطره او را بدهد.

مسأله 2162: زنی كه شوهرش مخارج او را نمی دهد، چنانچه

نان خور دیگری باشد، فطره اش، بر آن شخص واجب است و اگر نان خور دیگری نیست، در صورتی كه فقیر نباشد، باید فطره خود را بدهد.

مسأله 2163: كسی كه سید نیست، بنابر احتیاط، نمی تواند به سید فطره بدهد، حتّی اگر سیدی نان خور او باشد، نمی تواند فطره او را به سید دیگری بدهد.

مسأله 2164: فطره طفلی كه از مادر یا دایه شیر می خورد، بر كسی است كه مخارج مادر یا دایه را می دهد، ولی اگر مادر یا دایه مخارج خود را از مال طفل برمی دارد، فطره طفل بر كسی واجب نیست.

مسأله 2165: انسان اگرچه مخارج عائله اش را از مال حرام بدهد، باید فطره آنان را از مال حلال بدهد.

مسأله 2166: اگر انسان كسی را اجیر نماید و شرط كند مخارج او را بدهد، باید فطره او را نیز بدهد، ولی چنانچه شرط كند مقدار مخارج او را بدهد، مثلا پولی برای مخارجش بدهد، واجب نیست فطره او را بدهد.

مسأله 2167: اگر كسی بعد از غروب شب عید فطر بمیرد، باید فطره او و افراد تحت تكفّلش را از مال او بدهند، ولی اگر پیش از غروب بمیرد، واجب نیست فطره او و عائله اش را از مال او بدهند.

مصرف زكات فطره

مسأله 2168: اگر زكات فطره را در یكی از هشت موردی كه سابقاً برای زكات مال، گفته شد مصرف نمایند كافی است، ولی بنابر احتیاط مستحب آن را، فقط به فقرای شیعه بدهند.

مسأله 2169: اگر طفل شیعه ای فقیر باشد، انسان می تواند زكات فطره را برای او مصرف كند، یا به دست ولی طفل بدهد و ملك طفل

نماید.

مسأله 2170: فقیری كه زكات فطره به او می دهند، لازم نیست عادل باشد، ولی بنابر احتیاط واجب به شرابخوار و كسی كه آشكارا گناه می كند، زكات فطره ندهند.

مسأله 2171: به كسی كه فطره را در معصیت مصرف می كند، نباید فطره بدهند.

مسأله 2172: بنابر احتیاط واجب به یك فقیر، كمتر از یك صاع، كه تقریباً سه كیلوست، زكات فطره ندهند، ولی اگر بیشتر بدهند اشكال ندارد.

مسأله 2173: اگر از جنسی كه قیمتش دو برابر قیمت معمولی می باشد، مثلا از گندمی كه قیمت آن دو برابر قیمت گندم معمولی است، نصف صاع بدهد، كافی نیست، ولی اگر آن را به قصد قیمت زكات فطره بدهد، خلاف احتیاط واجب است.

مسأله 2174: انسان نمی تواند نصف صاع از یك جنس، مثلا گندم و نصف دیگر را از جنس دیگر، مثلا جو بدهد، ولی اگر آن را به قصد قیمت زكات فطره بدهد و این مُلفّق خود غذایی باشد اشكال ندارد و الاّ خلاف احتیاط واجب است.

مسأله 2175: مستحب است در دادن زكات فطره، خویشان فقیر، سپس همسایگان فقیر، سپس اهل علم فقیر را بر دیگران مقدّم بدارد، ولی اگر دیگران از جهتی برتری داشته باشند، مستحب است آنها را مقدّم بدارد.

مسأله 2176: اگر انسان به خیال اینكه شخصی فقیر است، به او زكات فطره بدهد و بعد بفهمد فقیر نبوده، چنانچه مالی كه به او داده از بین نرفته باشد، باید پس بگیرد و به مستحق بدهد و اگر نتواند بگیرد، باید از مال خود، فطره بدهد و اگر از بین رفته باشد، در صورتی كه گیرنده زكات فطره، می دانسته آنچه گرفته فطره است،

باید عوض آن را بدهد و اگر نمی دانسته، دادن عوض بر او واجب نیست و انسان باید دوباره زكات فطره را بدهد.

مسأله 2177: اگر شخصی بگوید فقیرم، نمی شود به او زكات فطره داد، مگر از گفته او اطمینان پیدا شود، یا انسان بداند فقیر بوده است.

مسائل متفرّقه زكات فطره

مسأله 2178: انسان باید زكات فطره را به قصد قربت، یعنی برای انجام فرمان خداوند بدهد و هنگام پرداخت آن، نیت زكات فطره نماید.

مسأله 2179: اگر پیش از ماه رمضان زكات فطره را بدهد، صحیح نیست، و بنابر احتیاط در ماه رمضان نیز فطره را ندهد. ولی اگر پیش از ماه رمضان یا در ماه رمضان، به فقیر قرض بدهد و بعد از آنكه زكات فطره بر او واجب شد، طلب خود را بابت فطره، حساب كند، اشكال ندارد.

مسأله 2180: گندم یا چیز دیگری كه برای زكات فطره می دهد، باید با جنس دیگر یا خاك مخلوط نباشد و چنانچه مخلوط باشد، اگر خالص آن به یك صاع كه تقریباً سه كیلوست برسد، یا آنچه مخلوط شده، به قدری كم باشد كه قابل اعتنا نباشد، اشكال ندارد.

مسأله 2181: اگر زكات فطره را از چیز معیوب بدهد، كافی نیست.

مسأله 2182: كسی كه زكات فطره را می دهد، لازم نیست همه را از یك جنس بدهد و اگر مثلا فطره بعضی را گندم و فطره دیگری را جو بدهد، كافی است.

مسأله 2183: كسی كه نماز عید فطر می خواند، بنابر احتیاط مستحب، زكات فطره را پیش از نماز عید بدهد ولی اگر نماز عید نمی خواند، می تواند دادن فطره را، تا ظهر تأخیر بیندازد.

مسأله 2184: اگر به نیت

زكات فطره، مقداری از مال خود را كنار بگذارد و تا ظهر روز عید، به مستحق ندهد، بنابر احتیاط واجب هر وقت آن را می دهد نیت زكات فطره نماید.

مسأله 2185: اگر هنگامی كه دادن زكات فطره واجب است، فطره را ندهد و كنار هم نگذارد، بعد باید بدون نیت ادا و قضا فطره را بدهد.

مسأله 2186: اگر زكات فطره را كنار بگذارد، نمی تواند آن را بردارد و مال دیگری را، برای فطره بگذارد.

مسأله 2187: اگر انسان مالی داشته باشد كه قیمتش، از زكات فطره بیشتر است، چنانچه فطره را ندهد و نیت كند كه مقداری از آن مال برای فطره باشد، اشكال ندارد.

مسأله 2188: اگر مالی كه برای زكات فطره كنار گذاشته از بین برود، چنانچه به فقیر دسترسی داشته و دادن فطره را تأخیر انداخته، باید عوض آن را بدهد و اگر به فقیر دسترسی نداشته، ضامن نیست.

مسأله 2189: اگر در محل خودش مستحق پیدا شود بنابر احتیاط مستحب، زكات فطره را به جای دیگر نبرد و اگر به جای دیگر ببرد و تلف شود، باید عوض آن را بدهد مگر به اذن حاكم شرع باشد.

حج

احكام حج

مسأله 2190: « حَجّة الاسلام » بر هر مسلمانی، در تمام عمر، یك مرتبه واجب می شود. و نباید آن را از سالی كه مستطیع شده، تأخیر بیندازد. تفصیل كامل احكام و اعمال حج را در « رساله مناسك حج » بیان نموده ایم و اینجا به طور مختصر بیان می شود.

مسأله 2191: حَجّة الاسلام با چهار شرط، بر انسان واجب می شود: 1 - بالغ باشد، پس بر بچّه واجب نیست، ولی اگر ولی او

اجازه دهد مستحب است. 2 - عاقل باشد، پس بر دیوانه واجب نیست. 3 - آزاد باشد، پس بر برده واجب نیست و اگر صاحبش اجازه بدهد مستحب است. 4 - مستطیع باشد و مستطیع بودن به چند چیز است، اوّل: توشه راه و مركب سواری یا پولی كه بتواند آنها را تهیه كند داشته باشد. دوم: توانایی بدنی داشته باشد كه بتواند حج برود و اعمال آن را بجا آورد. سوم: در راه مانعی از رفتن نباشد. چهارم: به اندازه بجا آوردن اعمال حج، وقت داشته باشد.

مسأله 2192: كسی كه از جهت مال مستطیع نیست، مستحب است حج بجا آورد ولی « حَجّة الاسلام » حساب نمی شود.

مسأله 2193: كسی كه شرایط وجوب حج را نداشته باشد و با این حال حج بجا آورد، چنانچه بعداً شرایط وجوب در او جمع شود، باید دوباره حج نماید و حج اوّلی كفایت از « حَجّة الاسلام » نمی كند.

مسأله 2194: « حج بذلی » یعنی كسی، توشه راه و مركب سواری نداشته باشد و دیگری به او بگوید: « من خرج تو و عیال تو را، هنگام سفر حج می دهم » در این صورت، حج بر او واجب است. و اگر حج نكند، وجوب آن بر او استقرار پیدا می كند و باید به هر نحوی كه شده، اگرچه با زحمت باشد و یا قرض كند، حج را بجا آورد.

مسأله 2195: كسی كه سالهای پیش مستطیع بوده و حج نرفته، باید به هر صورتی كه شود، حج نماید هر چند از استطاعت افتاده باشد.

مسأله 2196: كسی كه مستطیع نیست، می تواند برای دیگری اجیر شود،

ولی اگر بعد مالی پیدا كند، باید برای خود حج نماید.

مسأله 2197: لازم نیست انسان برای حج، خانه، مركب، اثاثیه و مانند آن را بفروشد تا مستطیع شود و به حج رود.

مسأله 2198: اگر حج برای او ضرر داشته باشد، واجب نمی شود و اگر حج او، متوقّف بر ترك واجب، یا فعل حرامی شود، باید آنچه در نظر شارع، بااهمیت تر است مقدّم بدارد.

مسأله 2199: اگر به اندازه حج، مال دارد ولی بر اثر پیری یا بیماری نمی تواند حج كند، باید در حیات خود، اجیر بگیرد.

مسأله 2200: اگر شخص مستطیعی كه حج بر او مستقر شده، پیش از انجام حج فوت كند، باید اُجرت حج را از اصل مال او خارج كنند و برای او نایب بگیرند.

مسأله 2201: در « حَجّة الاسلام » اجازه پدر و مادر، نسبت به فرزند و اجازه شوهر نسبت به زن، شرط نیست.

مسأله 2202: اگر برای میت، از میقات كه معنای آن خواهد آمد، حج بدهند كافی است و لازم نیست از شهر او نایب بگیرند. و همچنین است نسبت به زنده ای كه نمی تواند حج برود.

مسأله 2203: اگر وصیت كند برای او حج بفرستند، چنانچه مصرف حج از ثلث مال او بیشتر نباشد، یا ورثه اجازه دهند، باید از طرف او حج بفرستند، البته در موردی كه حج بر او مستقر نباشد وگرنه لازم است از طرف او حج بفرستند اگرچه مصرف حج از ثلث مال او هم بیشتر باشد.

مسأله 2204: اگر كسی نذر یا عهد كند حج برود، هرچند قبلا رفته باشد، باز هم باید به جهت نذر و عهد حج نماید.

مسأله 2205: اگر كسی

پیش از آنكه مستطیع شود، نذر كند در روز عرفه، در كربلای معلّی باشد و بعد مستطیع شود نذر او بی اثر می باشد و باید حج كند.

مسأله 2206: اگر مرد، نایب زن شود، یا زن از طرف مرد، حج كند مانعی ندارد و در احكامی كه مرد و زن مختلفند نایب به وظیفه خودش عمل كند.

مسأله 2207: جایز است انسان در حج مستحب، قصد نیابت از پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) یا امام معصوم (علیه السلام) یا كسی كه زنده و یا مرده است را بنماید و برای خودش نیز، ثواب حج كامل دارد.

مسأله 2208: مستحب است انسان هر سال، حج نماید و ثواب آن بیش از صدقه دادن به مقدار حج می باشد.

مسأله 2209: كسی كه وظیفه او حج تمتّع است اگر می تواند حج تنها بجا آورد، بدون عمره، یا عمره تنها انجام دهد بدون حج، بنابر احتیاط واجب آنچه را كه می تواند بجا آورد، بر او واجب می باشد.

مسأله 2210: اگر زن قبل از احرام، حیض ببیند، در همان حال، احرام ببندد، پس اگر قبل از ایستادن در عرفات، پاك شود باید اعمال عمره را، بجا آورد و سپس اعمال حج را انجام دهد ولی اگر تا وقت وقوف در عرفات پاك نشود، باید به « حج افراد » عدول كند و با همان حال به عرفات رفته، اعمال « حج افراد » را انجام داده، بعداً « عمره مفرده » بجا آورد و همچنین است اگر بعد از احرام و قبل از طواف، حیض یا نفاس ببیند.

مسأله 2211: هرگاه بین شیعه و سنّی در ماه اختلاف شود، چنانچه

نمی تواند اعمال را طبق دستور شیعه انجام دهد، اگر طبق دستور سنّی ها عمل كند، مانعی ندارد و حجّش صحیح است.

اقسام حج

مسأله 2212: حج بر سه قسم است: 1 - حج تمتّع 2 - حجّ قِران 3 - حج اِفراد.

مسأله 2213: « حج تمتّع » وظیفه كسانی است كه وطنشان شانزده فرسخ شرعی یا بیشتر، از مكّه مكرّمه دور باشد. و « حجّ قِران » و « اِفراد » وظیفه كسانی است كه در مكّه مكرّمه هستند و یا كمتر از شانزده فرسخ شرعی از آن دور می باشند.

مسأله 2214: شخصی كه حج تمتّع بجا می آورد، عمره خود را پیش از حج و شخصی كه حجّ قِران یا اِفراد بجا می آورد عمره خود را بعد از حج انجام می دهد. و در حجّ قِران هنگام احرام، قربانی را همراه خود می برد.

مسأله 2215: حجّ تمتّع از دو عبادت تشكیل شده است: 1 - عمره تمتّع. 2 - حجّ تمتّع.

عمره تمتّع

مسأله 2216: عمره تمتّع پنج عمل دارد: 1 - احرام. 2 - طواف دور خانه خدا. 3 - دو ركعت نماز طواف، نزد مقام حضرت ابراهیم (علیه السلام) یا پشت آن. 4 - سعی بین صفا و مروه. 5 - تقصیر، یعنی چیدن مقداری از موی سر، یا ریش ویا ناخن.

حجّ تمتّع

مسأله 2217: حجّ تمتّع، سیزده عمل است: 1 - احرام. 2 - وقوف در عرفات. 3 - وقوف در مشعر. 4 - رمی جَمَره عَقبه، با سنگریزه در منی. 5 - ذبح قربانی در منی. 6 - سر تراشیدن، یا تقصیر در منی. 7 - طواف زیارت. 8 - دو ركعت نماز طواف. 9 - سعی بین صفا و مروه. 10 - طواف نساء. 11 - دو ركعت نماز طواف نساء. 12 - ماندن شبهای یازدهم و دوازدهم در منی. و گاهی باید شب سیزدهم را نیز بماند. 13 - رمی سه جَمَره، در روزهای یازدهم و دوازدهم و همچنین سیزدهم اگر شب سیزدهم در آنجا بماند.

1 – اِحرام

احرام

مسأله 2218: اوّلین عمل از عمره تمتّع، احرام می باشد و وقت آن، ماههای حج است كه عبارتند از: شوال، ذی القعده و ذی الحجّه.

میقات

مسأله 2219: محل احرام كه « میقات » نام دارد، به این شرح است: 1 - مسجد شجَره، كه میقات اهل مدینه می باشد. 2 - وادی عقیق: میقات كسانی است كه از راه عراق، به حج می روند. 3 - قرن المنازل: میقات كسانی است كه از طائف عبور كنند. 4 - یلَمْلَم: میقات كسانی است كه از یمن عبور می كنند.

5 - جُحفِه: میقات كسانی است كه از مصر، یا شام به حج می روند.

مسأله 2220: هر كس از میقاتی عبور كند، باید از آن میقات احرام ببندد.

واجبات احرام

مسأله 2221: واجبات احرام سه چیز است: 1 - نیت، یعنی قصد كند: « احرام می بندم برای عمره تمتّع قُرْبَةً إلَی اللّهِ تَعالی » و معنای احرام: التزام به ترك امور مخصوصی است كه ذكر خواهد شد. 2 - گفتن تلبیات اربع كه چنین است: « لَبَّیكَ، اللّهُمَّ لَبَّیكَ، لَبَّیكَ لا شَریكَ لَكَ لَبَّیكَ، إنَّ الْحَمْدَ وَ النِّعْمَةَ لَكَ وَ الْمُلْكَ، لا شَریكَ لَكَ ». 3 - پوشیدن دو لباس احرام، یكی را مانند لنگ به خود می بندد و دیگری را بر دوش می اندازد. و پوشیدن این دو لباس باید قبل از نیت و تلبیه باشد و باید لباس احرام پاك بوده، از حریر و پوست حیوان حرام گوشت نباشد و نیز به اندازه ای نازك نباشد كه بدن انسان، از زیر آن نمایان شود.

مُحرّمات اِحرام

مسأله 2222: شخص مُحرِم، باید بیست و چهار چیز را ترك نماید: 1 - شكار حیوان صحرایی، كمك كردن بر صید آن و خوردن و كشتن آن، مگر حیوانات درنده كه دفع ضرر آنها جایز است. 2 - آمیزش با زنان، خواه جِماع باشد، یا بوسیدن، یا نگاه كردن و یا دست زدن با شهوت. 3 - عقد ازدواج، خواه برای خودش باشد یا برای دیگری و همچنین است شاهد عقد شدن و ادای شهادت. 4 - استمناء، خواه با دست باشد، یا با غیر آن. 5 - استعمال بوی خوش، مانند مشك، زعفران و عود، خواه خوردن باشد، یا مالیدن، یا بو كردن و مانند آن. و همچنین حرام است شخص محرم، هنگامی كه بوی بد می شنود، بینی خود را بگیرد. 6 - پوشیدن لباسهای

دوخته برای مردان، ولی همیان یا چیز دیگری كه پول را در آن نگهداری می كنند و همچنین فتق بند، مانعی ندارد. 7 - سرمه كشیدن. 8 - نگاه كردن در آینه. 9 - برای مردها پوشیدن چكمه، جوراب و مانند آن، از چیزهایی كه پشت پا را بپوشاند و چنانچه اضطراراً آن را بپوشد، باید وسط آن را بشكافد. 10 - فسوق، یعنی دروغ گفتن، فحش دادن و مفاخره كردن. 11 - جدال كردن، یعنی « لا وَ اللّه » یا « بَلی وَ اللّه » بگوید. و بنابر احتیاط واجب از هر قسمی اجتناب كند. 12 - كشتن، یا انداختن جانورانی كه بر بدن انسان زندگی می كنند مانند شپش، كك و مانند آن و همچنین نباید آنها را از روی بدن انداخت. 13 - انگشتر به دست نمودن، اگر به قصد زینت باشد. 14 - زینت كردن، هر گونه زینتی، هر چند مانند حنا باشد. 15 - پوشانیدن تمام سر، یا قسمتی از آن و یا گوش، برای مردها، حتّی اگر با حنا و یا فرو بردن سر در آب باشد. 16 - پوشانیدن زنها روی خود، خواه با نقاب باشد یا غیر آن، ولی جایز است چیزی را از سر آویزان كنند، كه تا بینی یا چانه را بپوشاند و بنابر احتیاط به صورت نچسبد. 17 - روغن مالیدن بدن. 18 - كندن مو، خواه از سر باشد، یا از غیر آن، اگرچه فقط یك مو باشد ولی اگر در حال وضو بیفتد، اشكال ندارد. 19 - به خون انداختن بدن، حتّی با مسواك، در صورتی كه بداند اگر مسواك كند

دندانهایش خون می آید. كفاره محرّمات احرام

20 - كندن دندان، هر چند خون نیاید. 21 - گرفتن ناخن. 22 - رفتن زیر سایه، در حال حركت برای مردها، ولی اگر در منزل زیر سایه باشد، مانعی ندارد. 23 - بریدن درخت و گیاه حرم. 24 - اسلحه پوشیدن، مانند هفت تیر و شمشیر.

كفّاره مُحرّماتِ اِحرام

مسأله 2223: محرّماتِ اِحرام كه در مسأله قبل بیان شد، سه قسم است: اوّل: آنچه فقط حرام است. دوم: آنچه حرام و ارتكاب آن موجب كفّاره است. سوم: آنچه موجب بطلان حج نیز می باشد. و به طور اختصار به بعضی كفّاره ها اشاره می نماییم.

مسأله 2224: كفّاره های محرّمات احرام عبارتند از: 1 - كفّاره صید و تفصیل آن را در « رساله مناسك حج » بیان نموده ایم. 2 - كفّاره جماع، یك شتر یا گاو یا گوسفند است، به تفصیلی كه در « رساله مناسك حج » بیان شده كه در بعضی موارد سبب بطلان حج می شود. 3 - كفّاره عقد نكاح، اگر شوهر دخول كند، یك شتر بر عقدكننده است. 4 - كفّاره استمناء، مانند كفاره جماع است و در بعضی موارد موجب بطلان حج می شود. 5 - كفّاره استعمال بوی خوش، در بعضی موارد یك گوسفند است. 6 - كفّاره پوشیدن لباس دوخته، یك گوسفند است. 7 - كفّاره سرمه كشیدن، بنابر احتیاط مستحب یك گوسفند است. 8 - كفّاره نگاه كردن در آینه، بنابر احتیاط یك گوسفند است. 9 - كفّاره پوشیدن چكمه و جوراب برای مردها، بنابر احتیاط یك گوسفند است. 10 - كفّاره فسوق، استغفار است. 11 - كفّاره جدال كردن،

یك شتر، یا گاو یا گوسفند است به تفصیلی كه در « رساله مناسك حج » بیان شده است. 12 - كفّاره كشتن شپش و مانند آن، بنابر احتیاط دادن یك مشت طعام به فقیر است. 13 - كفّاره انگشتر به دست نمودن، بنابر احتیاط مستحب یك گوسفند است. 14 - كفّاره زینت كردن، بنابر احتیاط یك گوسفند است. 15 - كفّاره پوشاندن سر برای مردها، یك گوسفند است. 16 - كفّاره پوشاندن روی برای زنها، یك گوسفند است. 17 - كفّاره روغن مالیدن، بنابر احتیاط مستحب یك گوسفند است. 18 - كفّاره كندن مو، یك گوسفند، یا سه روز روزه و یا اطعام شش مسكین است كه به هریك دو مد طعام (5/1 كیلو) داده شود. 19 - كفّاره خون انداختن بدن، یك گوسفند است. 20 - كفّاره دندان كشیدن بنابر احتیاط یك گوسفند است. 21 - كفّاره گرفتن ناخن، دو گوسفند، یا یك گوسفند یا یك مدّ طعام است به تفصیلی كه در « رساله مناسك حج » بیان شده است. 22 - كفّاره رفتن زیر سایه برای مردها، یك گوسفند است. 23 - كفّاره كندن درخت در محدوده حرم، یك گاو، یا یك گوسفند یا قیمت آن درخت است به تفصیلی كه در « رساله مناسك حج » بیان شده است. 24 - كفّاره پوشیدن سلاح بنابر احتیاط مستحب، یك گوسفند است.

2 - طواف

مسأله 2225: پس از بستن احرام عمره، باید به مكّه مكرّمه آمده و دومین عمل عمره را كه طواف دور خانه كعبه است، بجا آورد.

مسأله 2226: كیفیت طواف: خانه كعبه را طرف چپ خود قرار داده و هفت مرتبه دور

آن گردش می كند، از حجرالاسود ابتدا نموده و به آن خاتمه می دهد.

مسأله 2227: در طواف هشت چیز معتبر است: 1 - نیت، یعنی قصد كند: « طواف می كنم برای عمره تمتّع به جهت تقرّب به درگاه خدای متعال ». 2 - پاك بودن از حَدَث اكبر (مانند جنابت، حیض و نفاس) و حدث اصغر (یعنی با وضو باشد). 3 - پاك بودن لباس و بدن از نجاست. 4 - مرد، ختنه كرده باشد. 5 - ستر عورت. و واجب است همه شرایط لباس نمازگزار را در حال طواف رعایت كند. 6 - بنابر احتیاط و نبودن مشقّت، طواف بین خانه كعبه و مقام حضرت ابراهیم (علیه السلام) باشد. 7 - حِجر اسماعیل (علیه السلام) را داخل طواف كند. 8 - تمام بدنش، از خانه كعبه بیرون باشد، حتّی دست او بنابر احتیاط مستحب از سكوی اطراف كعبه كه « شاذِرْوان » نامیده می شود خارج باشد.

3 - نماز طواف

مسأله 2228: عمل سوم عمره، بجا آوردن دو ركعت نماز طواف در نزد یا پشت مقام حضرت ابراهیم (علیه السلام) است.

مسأله 2229: نماز طواف، مانند نماز صبح بوده و نیت آن چنین است: « دو ركعت نماز طواف عمره بجا می آورم به جهت تقرّب به درگاه خدای متعال ».

4 - سعی

مسأله 2230: عمل چهارم عمره، سعی بین صفا و مروه است كه باید هفت مرتبه، مسافت بین صفا و مروه را طی كند، ابتدای سعی از صفا و پایان آن در مروه است.

مسأله 2231: رفتن از صفا به مروه یك « شوط » و برگشتن از آن به صفا یك « شوط » دیگر حساب می شود.

مسأله 2232: در سعی چنین نیت می كند: « سعی می كنم بین صفا و مروه، برای عمره تمتّع به جهت تقرّب به درگاه خدای متعال ».

5 - تقصیر

مسأله 2233: پس از اتمام سعی، باید عمل پنجم عمره را كه « تقصیر » است، بجا آورد.

مسأله 2234: تقصیر، یعنی مقداری از موی سر، یا صورت و یا ناخن را بگیرد و چنین نیت كند: « تقصیر عمره تمتّع بجا می آورم برای اطاعت خداوند ».

مسأله 2235: پس از تقصیر آنچه به جهت احرام بر او حرام شده بود، حلال می شود، مگر دو چیز كه حرمت آنها به جهت حرم است، نه اِحرام: 1 - صید. 2 - كندن درخت یا بوته ای كه در محدوده حرم روییده است.

1 - احرام حج

مسأله 2236: چنانچه گفته شد: حج سیزده عمل دارد، اوّل: احرام است و انسان بعد از آنكه عمره تمتّع را تمام كرد، باید به همان كیفیتی كه در عمره گفته شد، برای حج احرام ببندد، با این فرق كه احرام عمره، از میقات بود و احرام حج از شهر مكّه مكرّمه است و مستحب است كه از « مسجدالحرام » احرام ببندد. و برای احرام چنین نیت كند: « محرم می شوم به احرام حج تمتّع، برای تقرّب به درگاه خدای متعال ».

مسأله 2237: وقت احرام حج، بعد از پایان عمره تمتّع تا هنگام وقوف به عرفات است.

2 - وقوف به عرفات

مسأله 2238: دوم: وقوف به عرفات، یعنی از ظهر روز عرفه (روز نهم) تا غروب آفتاب در صحرای عرفات باشد.

اعمال منی: رمی، ذبح، حلق

مسأله 2239: در این عمل چنین نیت می كند: « وقوف می كنم در عرفات برای حج تمتّع قُربةً الی اللّه تعالی ».

3 - وقوف به مشعر

مسأله 2240: بعد از غروب آفتاب شب عید، باید از عرفات به صحرای مشعر برود و در آنجا تا طلوع فجر روز عید كه روز دهم است، بماند و سپس از طلوع فجر روز عید تا طلوع آفتاب را به نیت وقوف بماند.

مسأله 2241: هنگامی كه طلوع فجر (اذان صبح) نزدیك می شود چنین نیت می كند: « وقوف می كنم در صحرای مشعر از طلوع فجر تا طلوع آفتاب، قربةً الی اللّه تعالی ».

4 - 6 اعمال منی: رَمی، ذِبح، حلق

مسأله 2242: هنگامی كه آفتاب روز عید، طلوع می كند، حجّاج به منی رفته و در آنجا سه كار باید انجام دهند: 1 - رَمی جمره عَقبه، یعنی استوانه بزرگ، به هفت سنگ ریزه، پشت سرهم و در آن چنین نیت می كند: « رَمی می كنم جمره عقبه را به جهت اطاعت امر خدای متعال ». 2 - سپس شتر، یا گاو یا گوسفندی را قربانی كرده و در آن نیت می كند: « قربانی می كنم برای اطاعت خدای متعال ». و قربانی باید تام الاجزاء و سالم باشد و احوط آن است كه سن مخصوصی داشته باشد كه « در رساله مناسك حج » بیان نموده ایم. و بنابر احتیاط مستحب، انسان ثلث قربانی را برای خود بردارد، ثلث آن را هدیه و ثلث دیگرش را صدقه بدهد. 3 - تراشیدن تمام سر یا گرفتن ناخن، یا مقداری از موی سر و یا صورت. و در آن چنین نیت می كند: « حلق یا تقصیر می كنم، برای حجّ تمتّع به جهت اطاعت خدای متعال » و چنانچه حج اوّل او باشد، بنابر احتیاط مستحب باید حلق

كند یعنی سر خود را بتراشد.

7 - 11 اعمال مكّه مكرّمه

مسأله 2243: پس از انجام اعمال منی، انسان می تواند همان روز عید « دهم ذی الحجّه » به شهر مكّه مكرّمه برود تا در آنجا پنج عمل بجا آورد: 1 - طواف زیارت، كه نیت آن چنین است: « طواف زیارت می كنم به جهت اطاعت خدای متعال ». 2 - دو ركعت نماز طواف نزد مقام حضرت ابراهیم (علیه السلام) یا پشت آن و چنین نیت می كند: « دو ركعت نماز طواف زیارت، بجا می آورم به جهت تقرّب به درگاه خدای متعال ». 3 - سعی بین صفا و مروه، به همان نحوی كه بیان شد و نیت آن چنین است: « سعی می كنم بین صفا و مروه برای حج تمتّع قربةً الی اللّه تعالی ». 4 - طواف نساء، كه مانند طواف حج است و چنین نیت می كند: « طواف نساء بجا می آورم، به جهت تقرّب به خدای متعال ». 5 - دو ركعت نماز طواف نساء و در آن چنین نیت می كند: « دو ركعت نماز طواف نساء بجا می آورم، قربةً الی اللّه تعالی ».

مسأله 2244: انسان می تواند روز دهم در منی بماند و روز یازدهم یا دوازدهم به شهر مكّه مكرّمه برود و اعمال آن را بجا آورد.

مسأله 2245: بعد از آنكه انسان اعمال پنج گانه مكّه را بجا آورد، تمام چیزهایی كه به جهت احرام، بر او حرام شده بود، حتّی معاشرت با زنان و استعمال عطر حلال می شود، مگر دو چیز: 1 - شكار كردن. 2 - كندن درخت یا بوته حرم. و

حرمت این دو چیز به جهت حرم است نه اِحرام.

12 - ماندن در منی

مسأله 2246: شب یازدهم و دوازدهم، باید حُجّاج در منی بمانند و اگر انسان در حال احرام، معاشرت با زن یا صید كرده باشد، باید شب سیزدهم را نیز در منی بماند. و چنین نیت می كند: « بیتوته می كنم در منی، به جهت تقرّب به درگاه پروردگار ».

مسأله 2247: اگر انسان در حال احرام، معاشرت با زن و یا صید نكرده باشد، می تواند بعد از ظهر روز دوازدهم، از منی خارج شود و چنانچه تا غروب آفتاب، در آنجا باشد، باید آن شب را نیز در منی بماند.

مسأله 2248: اگر انسان در منی نماند، باید برای هر روز، یك گوسفند كفّاره بدهد و چنانچه عمداً در آنجا نمانده باشد، معصیت كرده ولی حج او صحیح است.

13 - رمی جمرات

مسأله 2249: حجّاج، در روزهایی كه شب آن، در منی بیتوته كرده اند، یعنی روز یازدهم و دوازدهم و گاهی سیزدهم، باید جمرات سه گانه را رمی بكنند. به این ترتیب: استوانه اوّل را هفت سنگ ریزه بزنند، سپس استوانه دوم را هفت سنگ ریزه و بعد استوانه عقبه را هفت سنگ ریزه بزنند و با پایان گرفتن این اعمال، حج تمام می شود.

جهاد

احكام جهاد

مسأله 2250: جهاد بر دو قسم است: 1 - جهاد با نفس، یعنی انسان خود را بر بجا آوردن واجبات و خوبیها و ترك محرّمات و بدیها وادار نماید. 2 - جهاد با كفّار و بغات.

مسأله 2251: جهاد با نفس، واجب عینی است، یعنی بر هر مسلمانی واجب است، امّا جهاد با كفّار و بُغات در صورتی كه شرایط آن جمع شود واجب كفایی است، یعنی اگر عدّه ای به آن قیام كنند و اهداف شرعیه به آن تحقّق یابد از دیگران ساقط می شود و چنانچه هیچ كس قیام نكند، همه گناه كرده اند.

مسأله 2252: جنگ در اسلام، بسیار محدود، پاكیزه و با شرایط خاصی بوده است و حتّی المقدور باید از خون ریزی و جنگ افروزی اجتناب شود و تمام جنگهای پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) و امیرمؤمنان (علیه السلام) دفاعی بوده است.

مسأله 2253: جنگ، صلح و مانند آن، كه از مسائل عامّه و مرتبط به تمام مردم می باشد، باید زیر نظر شورای فقهایی كه مراجع تقلیدند باشد.

مسأله 2254: جهاد با كفّار، یا ابتدایی است، یعنی مسلمانان طبق شرایط خاصی، برای جهاد با كفّار لشكركشی می نمایند و یا دفاعی است، یعنی برای دفاع از مسلمین و

كشورهای اسلامی، جنگ می كنند.

مسأله 2255: وجوب جهاد بر انسان چند شرط دارد: 1 - بلوغ 2 - عقل 3 - آزاد بودن 4 - مرد بودن 5 - پیر نبودن 6 - كور یا زمین گیر نبودن و همچنین نباید مرضی داشته باشد كه مانع رفتن به جهاد شود 7 - داشتن اسلحه برای جهاد 8 - اجازه امام معصوم (علیه السلام) یا نایب او. و در عصر حاضر، باید با اجازه شورای فقهای مراجع باشد.

مسأله 2256: در چهار ماه حرام، یعنی رجب، ذی القعده، ذی الحجّة و محرّم جهاد ابتدایی حرام است، امّا اگر كفّار هجوم كنند، دفاع واجب می شود.

مسأله 2257: جهاد ابتدایی تنها برای گسترش قوانین حیات بخش الهی و نجات مظلومین جهان می باشد، البته در صورتی كه مسلمانان تمكّن داشته و شورای فقهایی كه مراجع تقلیدند، اجازه بدهند و راه دیگری جز جهاد وجود نداشته باشد، و دیگر شرایط آن.

مسأله 2258: كسانی كه با آنها جهاد می شود عبارتند از: 1 - كفّار محارب، یعنی كافرهایی كه با مسلمانان در حال جنگند، كتابی باشند یعنی یهود، نصاری و مجوس. و یا غیر كتابی، مانند بقیه كفّار. 2 - اهل ذمّه، یعنی كفّاری كه در ذمّه و پناه اسلام بوده، اگر به شرایط مقرّره عمل نكنند. 3 - كسانی كه بر علیه امام معصوم (علیه السلام) خروج كرده اند، مانند اهل جَمَل، صفین و نهروان. 4 - كسانی كه مصداق آیه شریفه (فَاِنْ بَغَتْ اِحْداهُما عَلی اْلاُخْری) باشند.

مسأله 2259: برخورد اسلام با كفّار، بهترین برخورد انسانی و اخلاقی می باشد. و با مراجعه به سیره پیامبر (صلی الله علیه وآله

وسلم) و امیرمؤمنان (علیه السلام) روشن می شود كه چگونه كفّار و اقلیتهای مذهبی با كمال آسایش در كشورهای اسلامی زندگی می كردند و اگر جنگی نیز درمی گرفت، با كمترین تلفات و خون ریزی به پایان می رسید كه نه پیش از پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) و امیرمؤمنان (علیه السلام) و نه بعد از آن دو بزرگوار، در تاریخ هرگز نظیر نداشته و ندارد.

مسأله 2260: كفّار از نظر اسلام برچند قسمند: 1 - كفّار مُعاهد، یعنی كفّاری كه با مسلمانان معاهده و پیمان داشته باشند. 2 - كفّار مُحاید، یعنی كفّاری كه كار به كار مسلمانان نداشته باشند. 3 - كفّار مُحارب، یعنی كفّاری كه با مسلمانان جنگ داشته باشند. 4 - كفّار اهل ذِمّه، یعنی كفّاری در ذمّه و پناه مسلمانان باشند. و تنها با كفّار مُحارب، جنگ می شود 5 - كفّار مستأمنین، كه مؤمنین آنها را امان دادند.

مسأله 2261: چنانچه كفّار اهل كتاب با مسلمانان طرف شوند، بین چند چیز مخیر می باشند. 1 - اسلام بیاورند. 2 - جزیه بدهند. یعنی در هر سال مبلغی به حاكم اسلامی بپردازند تا در پناه مسلمانان زندگی كنند. 3 - اگر به هیچ كدام راضی نشدند طبق نظر شورای فقهایی كه مراجع تقلیدند، با آنها جنگ می شود.

مسأله 2262: بنا بر مشهور، از كفّار غیراهل كتاب، جزیه قبول نمی شود.

مسأله 2263: مقصود از اهل كتاب: مسیحیان، یهودیان و مجوسیان می باشد.

مسأله 2264: ستاره پرستان، هندوها، كنفونسیوسها و بودائیان از اهل كتاب نیستند، گرچه احتمالا صابئه در اصل دارای دین بوده اند.

مسأله 2265: جزیه، مالی است كه دولت اسلامی، از كفّار ذمّی،

طبق قرارداد فیمابین، در مقابل حمایت خود از آنان، می گیرد. و همان گونه كه بر مسلمانان، خمس و زكات واجب است، از كفّاری كه در پناه اسلام هستند جزیه دریافت می شود، تا جان، ثروت و ناموس آنها در امان باشد، در حدیث شریف پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) آمده است: « كسی كه كافر ذمّی را آزار دهد مرا آزار داده است ».

مسأله 2266: قرارداد ذمّه دارای شرایطی است، از جمله: 1 - هر سال مقداری از اموال خود را طبق توافق حاصله بپردازند و در مقابل، از آنها خمس و زكات دریافت نمی شود. 2 - به قوانین عمومی كشور اسلامی، احترام بگذارند. 3 - مسلمانان را اذیت نكنند. 4 - تظاهر به مُحرّمات ننمایند، مثلا در اماكن عمومی شرابخواری نكرده، گوشت خوك نخورند ولی در محدوده خود، آزادند و در مواردی كه قانون الزام، شامل آنها می شود، می توانند به قوانین خود، عمل نمایند.

مسأله 2267: كسانی كه علیه امام معصوم (علیه السلام) خروج كنند، هرگاه جمعیتی را تشكیل دهند، در حكم كفّار می باشند و چنانچه جمعیت و حزبی را تشكیل نمی دهند، در صورت وقوع جنگ تنها باید آنها را متفرّق نمود، از این رو كسانی را كه از جنگ فرار می كنند، نباید كشت و نباید مجروحین و اسیران را از بین برد.

مسأله 2268: در صورت جنگ مسلمین با كفّار، فرار مسلمان از جنگ جایز نیست، مگر برای امور ذیل: 1 - جای مناسب تری بیابد، تا بهتر بتواند جنگ كند. 2 - اسلحه خود را اصلاح كند. 3 - نزد آب باشد و یا به

آفتاب پشت كند. 4 - به دیگر مسلمانان ملحق شود و دسته جمعی جنگ كنند. 5 - برای آنچه باعث پیروزی شود.

مسأله 2269: در زمان جنگ، كندن درختها، مسلّط كردن آب، آتش زدن، سم پاشی كردن و شبیخون زدن، مكروه می باشد.

مسأله 2270: بچّه ها و زنهای یاغیان را نمی توان به بردگی گرفت و اموالی كه لشكر اسلام بر آن مسلّط نشده، به ملك كسی درنمی آید، امّا اموالی كه در جبهه بوده، ایضاً احوط ترك آن است.

مسأله 2271: كشتن بچّه ها، زنها و مانند آنها جایز نیست. و همچنین كشته های كفّار را نباید تكه تكه كرد.

مسأله 2272: از بچّه ها، اشخاص ابله، دیوانه، زنها، سالخوردگان، نابینایان و كسانی كه بر اثر بیماری زمین گیر هستند، جزیه گرفته نمی شود.

مسأله 2273: كمترین مقدار جزیه، اندازه ای است كه اسم جزیه، بر آن صدق كند و بالاترین حد آن، به اندازه توان آنهاست و باید زیر نظر شورایی كه مراجع تقلیدند، باشد.

مسأله 2274: كسی كه برای عموم كفّار قرارداد ذمّه می بندد و یا به آنها پناه می دهد، باید از طرف امام معصوم (علیه السلام) یا نایب او باشد و در او بلوغ و عقل و وثاقت شرط است.

مسأله 2275: فرد مسلمان می تواند برای بعضی از كفّار، عقد ذمّه ببندد و بگوید: « تو در ذمّه و پناه اسلام هستی ».

مسأله 2276: اگر كافر حربی، به خیال امان، یعنی گمان كند مسلمانان به او امان داده اند، وارد كشور اسلامی شود، نمی توان او را كشت و باید به جای خود، بازگردانده شود.

مسأله 2277: هرگاه كفّار ذمّی به دارالحرب ملحق شوند، مدّت

امان آنها تمام می شود.

مسأله 2278: اموال، بچّه ها و خانواده اهل ذمّه، محترم و حكم خود ذمّی را دارند.

مسأله 2279: اگر كافر ذمّی یا غیر ذمّی، مسلمان شود، اسلام او قبول می شود و در حكم بقیه مسلمانان خواهد بود.

مسأله 2280: اسلام، یعنی: شهادت دادن به یگانگی خدا و پیامبری حضرت محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) و التزام به احكام اسلام.

مسأله 2281: بدون هیچ اشكال و اختلافی، اسلام آوردن كفّار پذیرفته می شود، بلكه یكی از ضروریات می باشد و در این مورد فرقی بین اقسام كفر و یا اقسام اسلام نیست، امّا در فرقه های اسلامی كه به كفر محكوم هستند، انتقال از كفر به یكی از این فرقه ها، انتقال از كفر به كفر است و احكام كفر جدید بر آن پیاده می گردد، مثلا اگر یك مسیحی، مسلمان ناصبی شد، جزیه از او ساقط و احكام ناصبیان را دارد.

مسأله 2282: عنوان اسلام بر كسی كه مذهب خود را تغییر دهد جاری و پابرجاست، مثلا اگر كسی از تسنّن به تشیع و برعكس، یا از حنفی به مالكی و برعكس، و یا از اثنی عشری به شش امامی و برعكس منتقل شود، حكم اسلام بر او باقی خواهد ماند.

مسأله 2283: كسی كه از اسلام به كفر بگرود، احكام مرتدّ فطری یا ملّی بر او جاری می شود و مرتدّ فطری نیز توبه اش مقبول است علی الاصح.

مسأله 2284: كافری كه دینش را تغییر دهد، چنانچه از یكی از اقسام اهل كتاب به یكی دیگر از آنها بگرود، یا از غیر اهل كتاب به دین اهل كتاب درآید، پذیرفته خواهد شد، امّا

عكس آن قبول نمی شود، مثلا اگر یك مسیحی مشرك گردید، پذیرفته نخواهد شد، مگر از موارد قانون الزام باشد.

احكام غنیمت

مسأله 2285: اموالی كه مسلمانان در جنگ به دست می آورند به آن غنیمت گفته می شود و هنگامی كه غنیمت به دست می آید، اوّل باید مقداری كه امام معصوم (علیه السلام) صلاح می داند به مصرف معینی برسد، جدا نموده و آنچه مخصوص به امام معصوم (علیه السلام) است كنار بگذارند، سپس بقیه را به پنج قسمت، تقسیم نمایند: خمس آن را، همان گونه كه در « احكام خمس » گذشت مصرف نموده و چهار قسمت دیگر را به نحوی كه بیان می شود بین مسلمانان تقسیم نمایند.

مسأله 2286: غنیمتی كه مسلمانان در جنگ به دست می آورند، چنانچه قابل نقل باشد باید بین كسانی كه جنگ كرده اند به این صورت تقسیم شود: به اشخاص پیاده یك سهم، به سواره دو سهم و به كسی كه مركبهای متعدّد دارد سه سهم داده شود.

مسأله 2287: زمینی كه مسلمانان به دست می آورند پنج قسم است، اوّل: زمینهایی كه با جنگ به دست می آمده و در وقتی كه آن را به تصرّف در آورده اند، آباد بوده كه در این صورت ملك مسلمانان می شود. دوّم: زمینهایی كه با جنگ به دست آمده، ولی در وقتی كه آن را به تصرّف در آورده اند آباد نبوده كه در این صورت ملك امام معصوم (علیه السلام) می باشد. سوّم: زمینهایی كه صاحبانش با مسلمانان صلح كرده اند تا زمینها ملك خودشان باشد، در این صورت ملك خود آنهاست. چهارم: زمینهایی كه صاحبانش با مسلمانان

صلح كرده اند كه زمینها به تصرّف مسلمانان درآید، در این صورت ملك مسلمانان خواهد بود. پنجم: زمینهایی كه صاحبان آن اسلام آورده اند، در این صورت بر ملك خود آنها باقی خواهد ماند.

مسأله 2288: زمینی كه با جنگ یا صلح به دست مسلمانان درآید، قابل فروش، بخشش و وقف نیست، بلكه امام معصوم (علیه السلام) یا نایب او، آن را اجاره داده، مال الاجاره را در مصالح مسلمین مصرف می كند.

مسأله 2289: امام معصوم (علیه السلام) یا نایب او می تواند با اعراب بیابان نشین در صورت صلاح، قراردادی ببندد، مبنی بر اینكه از جای خود هجرت نكنند و جهادی بر آنان نباشد و اگر از آنان برای جهاد، استمداد و كمكی خواسته شد، در مقابل، مزدی دریافت كنند. و سزاوار است دفتری برای ثبت نام مرزبانان و عشایر بازگردد كه در آن حقوق و مزایای این افراد نوشته شود و برای هر عشیره ای ناظر و معرفی بگمارند و علامتی مخصوص برای آنان گذاشته و پرچمهای معینی برای هر كدام از آنان قرار دهند.

مسأله 2290: اگر كفّار، اموال مسلمانان و افراد آزاد آنان را تصاحب كردند، مسلمانان اسیر شده، بر آزادی خود باقی می مانند. و اگر مسلمانان توانستند آنان را برگردانند، به آزادی خود باز می گردند. و اگر مسلمانی آنان را از كفّار، به عنوان برده خرید، خریدار، مالك آنان نخواهد شد، چه بداند یا نداند. و به طور كلی هیچ گونه ملكیتی درباره افراد آزاد تحقّق پذیر نیست، چه با خریدن و چه با صلح و غیر آن. همچنین ارث از كافر و دیگر انواع ملكیت، مانند رهن و غیره

بر چنین افرادی واقع نخواهد شد.

مسأله 2291: مالك مسلمان، گرچه بینه ای در دست نداشته باشد، می تواند به هر راه ممكن، اموال خود را از غنیمت كننده، باز گیرد.

مسأله 2292: اگر كسی اموال دزدیده شده مسلمانی را از كافری، با خریدن، هدیه و یا به وسیله دیگری تحت قدرت خود درآورد، مالك واقعی می تواند اموال خود را باز گیرد. و اگر شخصی كه اموال به دستش رسیده جریان را بفهمد، واجب است آنها را به مالك واقعیش برگرداند.

مسأله 2293: اگر مسئول تقسیم غنایم جنگی، پیش از قسمت بفهمد كه غنایم به دست آمده مال مسلمانی است، جایز نیست آنها را قسمت كند و بر او واجب است آنها را به صاحب مسلمانش برگرداند.

مسأله 2294: اگر مشركی اسلام آورد و اموال مسلمانی را در اختیار داشته باشد كه از راه نامشروع به دست آورده و یا آنها را به طور معمول خریده است، ولی فروشنده، آنها را از مسلمانی غصب كرده باشد، بنابر احتیاط، آنها را به صاحبش برگرداند.

مسأله 2295: اگر مسلمانان چیزی را به غنیمت بگیرند كه آثار اسلام بر آن باشد، اشكالی ندارد و آنها را مانند دیگر غنایم تقسیم می كنند، ولی اگر دانستند كه این غنایم از مسلمانی دزدیده شده است امّا او را نمی شناختند، این اموال در حكم « مجهول المالك » می باشد.

مسأله 2296: نوشته هایی كه بر روی اموال غنیمت شده یافت می شود وبه اسم مسلمان یا معاهدی باشد، ارزش قانونی ندارد، مگر دلیلی وجود داشته باشد.

مسأله 2297: برده غنیمت شده، اگر ادّعا كند متعلّق به مسلمان یا معاهدی است، قبول نخواهد شد، گرچه مسلمانی

نیز او را تصدیق كند، مگر دلیلی در كار باشد.

مسأله 2298: اگر مال غنیمت شده در دست مسلمانی به صورت اجاره یا رهن باشد، در حكم ملك است.

مسأله 2299: اگر برده یك مسلمان به سرای كفر فرار كند و آنها او را بگیرند، او را مالك نخواهند شد، بلكه در ملك مالك اصلی باقی می ماند و اگر برده كافر، از سرای كفر به سرای اسلام فرار كند و او را بگیرند، اگر با آن كفّار معاهده دارند طبق معاهده و قرارداد عمل می شود، در غیر این صورت طبق صلاح دید حاكم شرع با او رفتار می شود.

امر به معروف و نهی از منکر

احكام امر به معروف و نهی از منكر

مسأله 2300: « معروف » چیزی است كه اسلام آن را واجب كرده، مانند نماز و روزه. و یا آن را مستحب دانسته است، مانند صدقه دادن و اطعام كردن.

مسأله 2301: « منكر » چیزی است كه اسلام آن را حرام كرده، مانند شراب، زنا و ربا، و یا آن را مكروه دانسته است، مانند رفتن در مجالس بیكاره ها و خوردن در حال سیری.

مسأله 2302: امر به معروف نسبت به واجبات، واجب و نسبت به مستحبات، مستحب است.

مسأله 2303: نهی از منكر نسبت به محرمات، واجب و نسبت به مكروهات، مستحب است.

مسأله 2304: امر به معروف و نهی از منكر چند شرط دارد: 1 - شخص آمر به معروف و ناهی از منكر، معروف و منكر را بشناسد. 2 - احتمال تأثیر بدهد، پس چنانچه بداند اگر شخصی را امر به معروف كند، به گفته او عمل نخواهد كرد، واجب نیست. 3 - شخص مرتكب منكر، یا تارك معروف، اصرار بر عمل خود داشته باشد،

پس اگر شخصی عمل منكری را انجام داده، ولی پشیمان شده است و بنا دارد آن را ترك كند، نهی او از منكر واجب نیست. 4 - براثر امر به معروف، یا نهی از منكر، ضرری به انسان نرسد.

مسأله 2305: امر به معروف و نهی از منكر، از واجبات « كفایی » است و اگر بعضی آن را انجام دهند، از دیگران ساقط می شود و چنانچه هیچ كس انجام ندهد، همه گناه كرده اند.

مسأله 2306: اگر شخصی امر به معروف كند، ولی گفته او تأثیر نكند امّا شخص دیگری، احتمال بدهد كه گفته اش تأثیر می كند، امر به معروف بر او واجب است، هرچند بر دیگری واجب نباشد.

مسأله 2307: احتمال تأثیر، یعنی انسان احتمال بدهد كه مثلا یكی از ده نفری را كه نهی از منكر می كند تحت تأثیر گفته او قرار گرفته و عمل منكر را ترك می كنند، هر چند بداند تنها گفته او مؤثّر نبوده، بلكه جزو تأثیركنندگان می باشد.

مسأله 2308: در صورتی كه اسلام در خطر باشد، امر به معروف بر همه واجب است، به این معنی كه باید اسلام را از خطر نجات دهند، هرچند كه ضرر جانی داشته یا موجب هلاك گردد.

مسأله 2309: یكی از اقسام امر به معروف، امر به عمل نمودن به كلیه احكام اسلام است مانند: قوانین تجارت، زراعت، رهن، وقف، امور زناشویی، طلاق، قضاوت، شهادت، احكام ارث، حقوق، قصاص، دیات و غیر آن. و همچنین امر به پیاده كردن آزادیهای اسلامی، اخوت اسلامی و امّت واحده اسلامی لازم می باشد.

مسأله 2310: یكی از اقسام نهی از منكر، نهی از عمل كردن به

قوانین غرب و شرق است، مانند قوانینی كه امروزه در كشورهای اسلامی حكم فرما است، همچون جلوگیری از آزادیهای مشروع مردم، بیگانه خواندن مسلمانان، استبداد در جامعه، تصرّف و مصادره اموال دیگران، مالیاتها، تجسّس بر مردم و مرزهای جغرافیایی بین كشورهای اسلامی.

مراتب امر و نهی

مسأله 2311: امر به معروف و نهی از منكر، سه مرتبه دارد: 1 - انسان فقط اظهار نفرت كند، مانند اینكه صورت را ترش نماید، یا از تارك واجبات، اجتناب كند و یا مانند آن. 2 - انسان با زبان انكار كند و با وعظ و ارشاد، نفرت خود را آشكار نماید. 3 - عملا انكار كند، مثلا مرتكب حرام را بزند.

مسأله 2312: هریك از این سه مرتبه، درجاتی دارد كه انسان باید در ابتدا، خفیف تر از همه را اختیار كند و اگر فایده نبخشید، به مرتبه بالاتر رود.

مسأله 2313: بر هر مكلّفی واجب است، منكرات را به قلب خود انكار نماید، چه بتواند انكار و نفرت خود را اظهار كند، یا نتواند.

مسأله 2314: انكار عملی در صورتی جایز است كه به حد جرح و كشتن نرسد وگرنه اجازه حاكم شرع لازم است.

چند مسأله

مسأله 2315: اگر مرتكب منكَر معذور باشد، مثلا مظلومی غیبت ظالمش را می كند نهی او واجب نیست، زیرا این فعل، در این حال، منكر نمی باشد.

مسأله 2316: هرگاه مرتكب منكر، جاهل یا غافل باشد، چنانچه انسان بداند شارع مقدّس به هیچ وجه نمی خواهد آن منكر واقع شود، نهی او از باب ارشاد جاهل و تنبیه غافل واجب است، ولی اگر چنین نباشد، نهی او واجب نیست.

مسأله 2317: امر به معروف و نهی از منكر، فقط بر اهل علم واجب نیست، بلكه همه مسلمانان موظفند كه به معروف، امر كرده و از منكر، نهی نمایند.

مسأله 2318: هرگاه بعضی بتوانند امر به معروف كنند و دیگران نتوانند، مثلا اگر دولت بتواند نهی از منكر كند، ولی ملّت نتواند در این صورت،

فقط بر كسانی كه می توانند امر به معروف كنند، واجب خواهد بود.

مسأله 2319: هرگاه عملی به عقیده كسی كه آن را انجام می دهد جایز و نزد دیگری حرام باشد، امر یا نهی او واجب نخواهد بود، در صورتی كه عقیده فاعل آن، بر مبنای شرعی باشد.

تولی و تبری

احكام تولّی و تبرّی

مسأله 2320: دوست داشتن خداوند، پیامبران، ائمّه معصومین (علیهم السلام)، حضرت زهرا (علیها السلام) و اولیاء خدا واجب است.

مسأله 2321: دشمن داشتن دشمنان خداوند، دشمنان پیامبران و ائمّه اطهار (علیهم السلام) و حضرت زهرا (علیها السلام) و اولیای خدا واجب است.

مسأله 2322: انسان باید دوستی خود را با خدا، پیامبران، ائمّه و حضرت زهرا (علیهم السلام) و همچنین دشمنی خود را با دشمنان آنان، اظهار دارد.

مسأله 2323: اگر انسان نتواند، دوستی خود را اظهار كند، مثلا در بلاد كفر باشد و می داند اگر اسلام خود را اظهار كند كشته خواهد شد، یا مجبور شود انكار كند، مانعی ندارد، چنانچه قرآن می فرماید: « مگر كسی كه مجبور شده، ولی قلب او مطمئن به ایمان باشد ». سوره نحل: 106.

مسأله 2324: دوستی با مؤمنان و دشمنی با دشمنان آنها، در قول و عمل واجب است.

مسأله 2325: دوستی با دشمنان دین، هرگاه به جهت تقیه یا مصلحتی كه به نظر شرع اهمّ باشد، اشكال ندارد.

مسأله 2326: دوستی با مؤمنان و دشمنی با دشمنان آنها چند مرتبه دارد: 1 - دوستی یا دشمنی قلبی. 2 - اظهار دوستی و دشمنی به زبان. 3 - اظهار دوستی و دشمنی با عمل، مانند آنكه با مؤمنان رفیق و از كفّار دوری جوید.

مسأله 2327: نیكی كردن به كفّار، هرگاه به جهت كفر

آنها نباشد، بلكه به جهتی كه در انسانیت با او شریكند مانعی ندارد، چنانچه قرآن می فرماید: « خداوند شما را از كسانی كه با شما جنگ نكرده اند، منع نمی كند ». سوره ممتحنه: آیه 8.

مسأله 2328: طلب آمرزش برای كفّار جایز نیست، ولی طلب هدایت، جایز است.

مسأله 2329: بجا آوردن اعمال خیریه، برای ارحامی كه كافر هستند، چنانكه در بعضی از روایات تصریح شده مانعی ندارد، بلكه برای تمام انسانها، خوب است.

مسأله 2330: كسی كه یكی از اصول دین، یا ضروری دین را منكر باشد از دشمنان به شمار می آید و باید سعی نمود تا هدایت شود.

مسأله 2331: منافقی كه در ظاهر، مسلمان و در باطن كافر است، از دشمنان به شمار می آید.

مسأله 2332: سزاوار است، مؤمنان نسبت به یكدیگر، رحیم، نرم و مهربان بوده و نسبت به كفّار در موارد لازم سختگیر باشند. وگرنه اصل در اسلام، سلم و مهربانی است حتّی با كفّار، همان طوری كه از سیره پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) و امیرمؤمنان (علیه السلام) و بقیه معصومین (علیهم السلام) به دست می آید.

مسأله 2333: كسی كه منكر پیامبری یكی از پیامبران پیش از اسلام، یا پیامبری حضرت خاتم الانبیا (صلی الله علیه وآله وسلم) باشد از دشمنان به شمار می آید و باید كوشش كرد تا هدایت شود.

خرید و فروش

احكام خرید و فروش

مسأله 2334: در خرید و فروش چند چیز مستحب است، اوّل: یاد گرفتن احكام آن بیش از مقداری كه مورد حاجت و ابتلاست، امّا یادگیری به مقدار حاجت، واجب است، حضرت امام صادق (علیه السلام) فرمودند: « كسی كه می خواهد خرید و فروش كند، باید احكام

آن را یاد بگیرد و اگر پیش از یادگرفتن احكام آن، خرید و فروش كند، بر اثر معامله های باطل و شبهه ناك به هلاكت می افتد ». دوم: در قیمت جنس بین مشتریهای مسلمان فرق نگذارد. سوم: در قیمت جنس سختگیری نكند. چهارم: چیزی را كه می فروشد زیادتر بدهد و آنچه را می خرد كمتر بگیرد. پنجم: كسی كه با او معامله كرده، اگر پشیمان شود و از او تقاضا كند معامله را برهم بزند، بپذیرد.

مسأله 2335: اگر انسان نداند معامله ای كه كرده صحیح است یا باطل، چنانچه بعد از معامله باشد، می تواند در مالی كه گرفته تصرّف نماید.

مسأله 2336: كسی كه مال ندارد و مخارجی بر او واجب است، مانند خرج زن و بچّه، باید كسب كند، امّا برای كارهای مستحب مانند وسعت دادن به عیالات و دستگیری از فقرا، كسب كردن مستحب است.

معاملات مكروه

مسأله 2337: عمده معاملات مكروه از این قرار است: 1 - ملك فروشی. 2 - قصابی. 3 - كفن فروشی. 4 - معامله با مردمان پست. 5 - معامله بین اذان صبح و اوّل آفتاب. 6 - كار خود را خرید و فروش گندم، جو و مانند آن قرار دادن. 7 - برای خرید جنسی كه دیگری می خواهد بخرد، داخل معامله او شدن.

معاملات حرام

مسأله 2338: معاملات حرام شش قسم است: اوّل: خرید و فروش عین نجس، مگر سگ شكاری و عبد كافر. و چنانچه عین نجس منفعت عقلایی داشته باشد و آن منفعت، حلال باشد معامله با آن صحیح است. دوم: خرید و فروش مال غصبی. سوم: خرید و فروش چیزی كه مال نیست، مانند بعضی از حیوانات درنده، البته برای منفعت عقلایی اشكال ندارد. چهارم: معامله چیزی كه منافع معمولی آن فقط كار حرام باشد، مانند وسایل قمار. پنجم: معامله ای كه در آن ربا باشد. ششم: فروش جنسی كه با چیز دیگری مخلوط است، در صورتی كه آن چیز معلوم نباشد و فروشنده نیز به خریدار نگوید، مانند فروختن روغنی كه با پیه مخلوط شده است، این عمل را « غِش » می گویند، پیامبر اكرم (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: « از ما نیست كسی كه در معامله با مسلمانان غش كند یا به آنان ضرر بزند و یا تقلّب و حیله نماید و هركه با برادر مسلمان خود غِش كند خدا بركت را از روزی او می برد و راه معاش او را می بندد و او را به خودش واگذار می كند ».

مسأله 2339: فروختن چیز پاكی كه

نجس شده و آب كشیدن آن ممكن باشد، اشكال ندارد. و اگر مشتری آن چیز را برای كاری بخواهد كه شرط آن پاك بودن است، مثلا لباس است و می خواهد با آن نماز بخواند، بنابر احتیاط واجب باید فروشنده، نجس بودن آن را به او بگوید.

مسأله 2340: اگر چیز پاكی مانند روغن و نفت كه آب كشیدن آن ممكن نیست، نجس شود، چنانچه آن را برای كاری بخواهد كه شرطش پاك بودن است، مثلا روغن نجس را برای خوردن بخواهد، لازم است فروشنده نجاست آن را به مشتری بگوید، و همچنین است اگر در معرض نجاست خوراك مشتری باشد « مثلا » سبب گردد كه مشتری خوراك نجس بخورد، ویا وضو و غسل او باطل باشد حرام است ولی اگر برای كاری بخواهد كه شرط آن پاك بودن نیست، مثلا بخواهد نفت نجس را بسوزاند، فروش آن اشكال ندارد.

مسأله 2341: خرید و فروش داروهای نجس، در صورت اعلام نجاست آن به مشتری، اشكال ندارد.

مسأله 2342: خرید و فروش روغن، دواهای روان و عطرهایی كه از كشورهای غیر اسلامی می آورند، اگر نجس بودن آن معلوم نباشد، اشكال ندارد، امّا روغنی را كه از حیوان، بعد از جان دادن آن می گیرند، چنانچه در شهر كفّار، از دست كافر بگیرند و از حیوانی باشد كه اگر رگ آن را ببرند خون از آن جستن می كند، نجس است و معامله آن، در صورتی كه آن را برای كاری بخواهند كه شرطش پاك بودن است، باطل می باشد.

مسأله 2343: اگر روباه و مانند آن را به غیر از دستور شرعی، كشته باشند، یا خودش مرده باشد،

خرید و فروش پوست آن بنابر احتیاط جایز نیست.

مسأله 2344: خرید و فروش گوشت، پیه و چرمی كه از كشورهای غیراسلامی می آورند، یا از دست كافر گرفته می شود باطل است، ولی اگر انسان بداند از حیوانی است كه به دستور شرعی كشته شده، خرید و فروش آن اشكال ندارد.

مسأله 2345: خرید و فروش گوشت، پیه و چرمی كه از دست مسلمان گرفته می شود، اشكال ندارد، امّا اگر انسان بداند آن مسلمان آن را از دست كافر گرفته و تحقیق نكرده كه از حیوانی است كه به دستور شرعی كشته شده یا نه، خریدن آن حرام و معامله باطل است.

مسأله 2346: خرید و فروش مُسكرات، یعنی چیزهایی كه انسان را مست می كند، حرام و معامله آن باطل است.

مسأله 2347: فروختن مال غصبی باطل است و فروشنده باید پولی را كه از خریدار گرفته، به او برگرداند.

مسأله 2348: اگر خریدار قصدش از اوّل معامله این باشد كه پول جنس را ندهد، معامله اشكال دارد.

مسأله 2349: اگر مشتری بخواهد پول جنس را بعداً از حرام بدهد، معامله صحیح است، ولی باید مقداری كه بدهكار است از مال حلال بدهد.

مسأله 2350: خرید و فروش آلات لهو، مانند تار و ساز، حتّی سازهای كوچك، حرام است.

مسأله 2351: اگر چیزی را كه می توان استفاده حلال از آن برد، به قصد این بفروشد كه در حرام مصرف شود، مثلا انگور را به قصد تهیه شراب بفروشد، معامله آن حرام و باطل است.

مسأله 2352: ساختن مجسّمه جاندار مانند انسان و حیوان چنانچه به قصد عبادت یا در معرض عبادت نباشد بنابر احتیاط واجب ترك شود، امّا خرید و

فروش آن مكروه است، ولی ساختن مجسّمه غیر جاندار مانند درخت و كوه اشكال ندارد، بله اگر آن مجسّمه برای عبادت باشد حرام است مطلقاً.

مسأله 2353: خرید چیزی كه از قمار، یا دزدی و یا از معامله باطل، تهیه شده حرام است و اگر كسی آن را بخرد، باید به صاحب اصلی آن برگرداند.

مسأله 2354: اگر روغنی را كه با پیه مخلوط است بفروشد، چنانچه آن را معین كند، مثلا بگوید این یك مَن روغن را می فروشم، معامله به مقدار پیه آن باطل می باشد و پولی كه فروشنده برای پیه آن گرفته، مال مشتری و پیه مال فروشنده است و مشتری می تواند، معامله روغن خالصی را نیز كه در آن است برهم بزند، ولی اگر آن را معین نكند بلكه یك مَن روغن بفروشد، بعد روغنی كه پیه دارد بدهد، مشتری می تواند آن روغن را پس بدهد و روغن خالص مطالبه نماید.

مسأله 2355: اگر مقداری از جنسی كه با وزن یا پیمانه می فروشند را، به زیادتر از همان جنس بفروشد، مثلا یك من گندم را به یك من و نیم گندم بفروشد، ربا و حرام است و گناه یك درهم ربا بزرگتر از هفتاد مرتبه زنا با محرم می باشد، بلكه اگر یكی از دو جنس، سالم و دیگری معیوب، یا جنس یكی خوب و جنس دیگری بد باشد، یا با یكدیگر تفاوت قیمت داشته باشند، چنانچه بیشتر از مقداری كه می دهد بگیرد، باز هم ربا و حرام است، بنابراین اگر مس درست را بدهد و بیشتر از آن مس شكسته بگیرد، یا برنج صدری را بدهد و بیشتر

از آن برنج گرده بگیرد و یا طلای ساخته را بدهد و بیشتر از آن طلای ناساخته بگیرد، ربا و حرام می باشد.

مسأله 2356: اگر چیزی كه اضافه می گیرد غیر از جنسی باشد كه می فروشد، مثلا یك من گندم را به یك من گندم و صد تومان بفروشد باز هم ربا و حرام است، بلكه اگر چیزی زیادتر نگیرد، ولی شرط كند خریدار كاری برای او انجام دهد، ربا و حرام می باشد.

مسأله 2357: اگر كسی كه مقدار كمتر را می دهد چیزی ضمیمه كند، مثلا یك مَن گندم و یك دستمال را به یك مَن و نیم گندم بفروشد، اشكال ندارد به شرطی كه بنابر احتیاط واجب معامله عقلایی باشد و همچنین است اگر از هردو طرف چیزی زیاد كنند، مثلا یك من گندم و یك دستمال را به یك من و نیم گندم و یك دستمال بفروشد.

مسأله 2358: اگر چیزی كه مانند پارچه با متر و ذرع می فروشند، یا چیزی كه مانند گردو و تخم مرغ با شماره معامله می كنند را، بفروشد و زیادتر بگیرد، مثلا ده تخم مرغ بدهد و یازده بگیرد، اشكال ندارد.

مسأله 2359: جنسی كه در بعضی از شهرها با وزن، یا پیمانه می فروشند و در بعضی از شهرها با شماره معامله می كنند، در هر شهری حكم خود آن شهر را دارد.

مسأله 2360: اگر چیزی كه می فروشد و عوضی كه می گیرد از یك جنس نباشد، زیادی گرفتن اشكال ندارد، پس اگر یك من برنج بفروشد و دو من گندم بگیرد معامله صحیح است.

مسأله 2361: اگر جنسی كه می فروشد و عوضی كه

می گیرد، از یك چیز تهیه شده باشد، باید در معامله زیادی نگیرد، امّا اگر یك مَن روغن بفروشد و در عوض یك مَن و نیم پنیر بگیرد، اشكال ندارد گرچه خلاف احتیاط است. و اگر میوه رسیده را با میوه نارس معامله كند زیادی نگیرد و یا مصالحه كند.

مسأله 2362: جو و گندم در ربا یك جنس حساب می شود، پس اگر مثلا یك من گندم بدهد و یك من و پنج سیر جو بگیرد، ربا و حرام است و نیز اگر مثلا ده من جو بخرد كه سر خرمن ده من گندم بدهد، چون جو را نقد گرفته و بعد از مدّتی گندم را می دهد، مانند گرفتن زیادی بوده و حرام می باشد.

مسأله 2363: اگر مسلمان از كافری كه در پناه اسلام نیست ربا بگیرد، اشكال ندارد و نیز پدر و فرزند و زن و شوهر، می توانند از یكدیگر ربا بگیرند.

شرایط فروشنده و خریدار

مسأله 2364: در فروشنده و خریدار اجمالا چند شرط لازم است، اوّل: بالغ باشند. دوم: عاقل باشند. سوم: سفیه نباشند، یعنی مال خود را در كارهای بیهوده مصرف نكنند و همچنین نباید حاكم شرع، آنها را از تصرّف در اموالشان، منع كرده باشد. چهارم: قصد خرید و فروش داشته باشند، پس اگر مثلا به شوخی بگوید: مال خود را فروختم، معامله باطل است. پنجم: كسی آنها را مجبور نكرده باشد. ششم: جنس و عوضی را كه می دهند مالك باشند. و تفصیل آن در مسائل ذیل بیان خواهد شد.

مسأله 2365: معامله با بچّه ممیزِ نابالغ، اگر پدر یا جدّ آن بچّه، به او اجازه داده باشند اشكال ندارد و همچنین

اگر طفل، وسیله باشد كه پول را به فروشنده بدهد و جنس را به خریدار برساند، یا جنس را به خریدار بدهد و پول را به فروشنده برساند، معامله صحیح است، زیرا در واقع دو نفر بالغ با یكدیگر معامله كرده اند.

مسأله 2366: در جایی كه معامله با بچّه صحیح نیست، اگر از بچّه نابالغ چیزی بخرد، یا چیزی به او بفروشد، باید جنس یا پولی را كه از او گرفته، به صاحب آن بدهد، یا از صاحبش رضایت بخواهد و اگر صاحب آن را نمی شناسد و برای شناختن او نیز وسیله ای ندارد، باید چیزی را كه از بچّه گرفته، از طرف صاحب آن، ردّ مظالِمِ بدهد.

مسأله 2367: در جایی كه معامله با بچّه صحیح نباشد اگر كسی با بچّه نابالغ معامله كند و جنس، یا پولی كه به بچّه داده از بین برود، نمی تواند از بچّه یا ولی او مطالبه نماید.

مسأله 2368: اگر خریدار یا فروشنده را به معامله مجبور كنند، چنانچه بعد از معامله راضی شود و بگوید راضی هستم، معامله صحیح است و لازم نیست دوباره صیغه معامله خوانده شود.

مسأله 2369: اگر انسان مال كسی را بدون اجازه او بفروشد، چنانچه صاحب مال به فروش آن راضی نشود و اجازه ندهد، معامله باطل است.

مسأله 2370: پدر و جدّ پدری طفل و نیز وصی پدر و وصی جدّ پدری، می توانند در صورتی كه ضرری در كار نباشد، مال طفل را بفروشند، مجتهد عادل نیز می تواند با شرایط خاصّی مال دیوانه، طفل یتیم و كسی را كه غایب است، بفروشد.

مسأله 2371: اگر كسی مالی را غصب كند و بفروشد

و بعد از فروش، صاحب مال، معامله را برای خودش اجازه دهد، معامله صحیح است و چیزی كه غصب كننده، به مشتری داده و منفعتهای آن از هنگام معامله، ملك مشتری است و چیزی را كه مشتری داده و منفعتهای آن از موقع معامله، ملك كسی است كه مال او را غصب كرده اند.

مسأله 2372: اگر كسی مالی را غصب كند و بفروشد، به قصد اینكه پول آن مال خودش باشد، چنانچه صاحب مال معامله را اجازه ندهد، معامله باطل است و اگر برای كسی كه مال را غصب كرده اجازه نماید، صحیح است علی ال أظهر.

شرایط جنس و عوض آن

مسأله 2373: جنسی كه می فروشند و چیزی كه عوض آن می گیرند، چند شرط دارد، اوّل: مقدار آن با وزن یا پیمانه، یا شماره و مانند آن معلوم باشد. دوم: بتوان آن را تحویل داد، بنابراین فروختن اسبی كه فرار كرده صحیح نیست، ولی اگر اسبی را كه فرار كرده با چیزی كه می تواند تحویل دهد، مثلا با یك فرش بفروشد، اگرچه آن اسب پیدا نشود، معامله صحیح است. سوم: خصوصیاتی كه در جنس و عوض هست و بر اثر آن میل مردم نسبت به معامله فرق می كند، معین نمایند. چهارم: در جنس، یا در عوض آن، كسی حقّی نداشته باشد، پس مالی را كه انسان پیش دیگری گرو گذاشته، بدون اجازه او نمی تواند بفروشد. پنجم: بنابر احتیاط خود جنس را بفروشد، نه منفعت آن را، مثلا اگر منفعت یك ساله خانه را بفروشد بنابر احتیاط اشكال دارد، ولی چنانچه خریدار به جای پول، منفعت ملك خود را بدهد، مثلا فرشی را از كسی

بخرد و عوض آن، منفعت یك سال خانه خود را به او واگذار كند، اشكال ندارد.

مسأله 2374: جنسی كه در شهری با وزن یا پیمانه معامله می شود، در آن شهر انسان باید با وزن یا پیمانه بخرد ولی می تواند همان جنس را در شهری كه مثلا با دیدن معامله می كنند، با دیدن خریداری نماید.

مسأله 2375: چیزی كه با وزن خرید و فروش می شود، با پیمانه نیز می توان معامله كرد، به این صورت كه مثلا اگر می خواهد ده مَن گندم بفروشد، با پیمانه ای كه یك مَن گندم می گیرد، ده پیمانه بدهد.

مسأله 2376: اگر یكی از شرطهایی كه گفته شد، در معامله نباشد معامله باطل است، ولی اگر خریدار و فروشنده راضی باشند كه در مال یكدیگر تصرّف كنند، تصرّف آنها اشكال ندارد.

مسأله 2377: معامله چیزی كه وقف شده باطل است، امّا اگر طوری خراب شود كه نتواند از آن استفاده كرد، مثلا حصیر مسجد، طوری پاره شود كه نتوانند روی آن نماز بخوانند، فروش آن اشكال ندارد و ϘѠصورتی كه ممكن باشد، باید پول آن را در همان مسجد برای چیزی مصرف كنند كه به مقصود وقف كننده، نزدیكتر باشد.

مسأله 2378: هرگاه بین كسانی كه مال را برای آنان وقف كرده اند، اختلاف پیدا شود به طوری كه اگر مال وقف را نفروشند، گمان آن برود كه مال، یا جان شخصی تلف شود، می توانند آن مال را بفروشند و در موردی كه به مقصود وقف كننده، نزدیكتر است مصرف نمایند.

مسأله 2379: خرید و فروش ملكی كه آن را به دیگری اجاره داده اند، اشكال ندارد ولی استفاده

از آن ملك در مدّت اجاره، مال مستأجر است و اگر خریدار نداند آن ملك را اجاره داده اند، یا به گمان اینكه مدّت اجاره كم است، ملك را خریده باشد، پس از اطلاع می تواند معامله خود را برهم بزند.

صیغه خرید و فروش

مسأله 2380: در خرید و فروش لازم نیست صیغه عربی بخوانند، مثلا اگر فروشنده به فارسی بگوید: « این مال را به صد تومان فروختم » و مشتری بگوید: « قبول كردم » معامله صحیح است، ولی خریدار و فروشنده باید قصد انشاء داشته باشند، یعنی به گفتن این دو جمله، مقصودشان خرید و فروش باشد.

مسأله 2381: اگر هنگام معامله صیغه نخوانند، ولی فروشنده در مقابل مالی كه از خریدار می گیرد، مال خود را ملك او كند و او بگیرد معامله صحیح است و هر دو مالك می شوند.

خرید و فروش میوه ها

مسأله 2382: فروش میوه ای كه گل آن ریخته و دانه بسته، پیش از چیدن، صحیح است و نیز فروختن غوره بر درخت، اشكال ندارد.

مسأله 2383: اگر بخواهد میوه ای را كه بر درخت است، پیش از آنكه دانه ببندد و گلش بریزد بفروشد، بنابر احتیاط باید چیزی از حاصل زمین، مانند سبزیها را با آن بفروشد، یا با مشتری شرط كند میوه را پیش از دانه بستن بچیند، یا میوه بیش از یك سال را به او بفروشد.

مسأله 2384: اگر خرمایی را كه بر درخت است و زرد یا سرخ شده، بفروشد اشكال ندارد، ولی نباید عوض آن را از خرمای همان درخت قرار دهد، امّا اگر كسی یك درخت خرما در خانه یا باغ دیگری داشته باشد، در صورتی كه مقدار آن را تخمین بزند و صاحب درخت، آن را به صاحب خانه یا باغ بفروشد و عوض آن خرما بگیرد، چنانچه خرمایی را كه می گیرد كمتر یا زیادتر از مقداری كه تخمین زده نباشد، اشكال ندارد.

مسأله 2385: فروختن خیار، بادنجان، سبزیها

و مانند آن، كه سالی چند مرتبه چیده می شود، در صورتی كه ظاهر و نمایان شده باشد و معین شود كه مشتری در سال، چند دفعه آن را بچیند، اشكال ندارد.

مسأله 2386: اگر خوشه گندم و جو را بعد از دانه بستن، به چیز دیگری غیر از گندم و جو بفروشد، اشكال ندارد.

نقد و نسیه

مسأله 2387: اگر جنسی را نقد بفروشد، خریدار و فروشنده پس از معامله، می توانند جنس و پول را از یكدیگر مطالبه نموده و تحویل بگیرند، و تحویل دادن خانه، زمین و مانند آن به این است كه آن را در اختیار خریدار بگذارد كه بتواند در آن تصرّف كند. و تحویل دادن فرش، لباس و مانند آن این است كه آن را در اختیار خریدار بگذارد و اگر بخواهد آن را به جای دیگر ببرد، فروشنده جلوگیری نكند.

مسأله 2388: در معامله نسیه باید مدّت كاملا معلوم باشد، پس اگر جنسی را بفروشد كه سر خرمن پول آن را بگیرد و عرفاً این مدّت مجهول باشد، چون مدّت كاملا معین نشده، معامله باطل است.

مسأله 2389: اگر جنسی را نسیه بفروشد، پیش از تمام شدن مدّتی كه قرار گذاشته اند، نمی تواند عوض آن را از خریدار مطالبه نماید. ولی اگر خریدار بمیرد و از خود مالی داشته باشد، فروشنده می تواند پیش از تمام شدن مدّت، طلبی را كه دارد از ورثه او مطالبه نماید.

مسأله 2390: اگر جنسی را نسیه بفروشد، بعد از تمام شدن مدّتی كه قرار گذاشته اند، می تواند عوض آن را از خریدار مطالبه نماید ولی اگر خریدار نتواند بپردازد، باید او را مهلت دهد.

مسأله 2391: اگر

به كسی كه قیمت جنس را نمی داند، مقداری نسیه بدهد و قیمت آن را به او نگوید، معامله باطل است.

مسأله 2392: اگر به كسی كه قیمت نقدی جنس را می داند نسیه بدهد و گرانتر حساب كند، مثلا بگوید: جنسی را كه به تو نسیه می دهم، تومانی یك ریال، از قیمتی كه نقد می فروشم گرانتر حساب می كنم و او قبول كند، اشكال ندارد.

مسأله 2393: كسی كه جنسی را نسیه فروخته و برای گرفتن پول آن، مدّتی قرار داده است، اگر مثلا بعد از گذشتن نصف مدّت، مقداری از طلب خود را كم كند و بقیه را نقد بگیرد، اشكال ندارد.

معامله سلف

مسأله 2394: معامله سلف، یعنی مشتری، پول را بدهد كه بعد از مدّتی جنس را تحویل بگیرد. این معامله صحیح است، مثلا می گوید: این پول را می دهم تا بعد از شش ماه فلان جنس را بگیرم و فروشنده می گوید: قبول كردم، یا فروشنده پول را می گیرد و می گوید: فلان جنس را فروختم تا بعد از شش ماه تحویل بدهم.

مسأله 2395: اگر پولی را به صورت سلف بفروشد و عوض آن را پول بگیرد معامله باطل است، ولی اگر جنس را به صورت سلف بفروشد و عوض آن را جنس دیگر یا پول بگیرد معامله صحیح است.

مسأله 2396: معامله سلف شش شرط دارد: اوّل: خصوصیاتی را كه قیمت جنس، بر اثر آن فرق می كند معین نماید، ولی دقّت زیاد لازم نیست و همین كه مردم بگویند خصوصیات آن معلوم شده كافی است. دوّم: پیش از آنكه خریدار و فروشنده از هم جدا شوند، خریدار تمام قیمت

را به فروشنده بدهد، یا به مقدار پول آن، از فروشنده طلبكار باشد و طلب خود را بابت قیمت جنس حساب كند و او قبول نماید و چنانچه مقداری از قیمت آن را بدهد، اگرچه معامله به آن مقدار صحیح است، ولی فروشنده می تواند همه معامله را برهم بزند. سوم: مدّت را معین كنند، امّا اگر مثلا بگوید: تا اوّل خرمن جنس را تحویل می دهم و عرفاً مجهول باشد چون مدّت معلوم نشده معامله باطل است. چهارم: وقتی را كه برای تحویل جنس، معین می كنند، جنس به قدری كمیاب نباشد تا فروشنده نتواند آن را تحویل دهد. پنجم: مكان تحویل جنس را معین نمایند، ولی اگر از حرفهای آنان مكان معلوم باشد، لازم نیست اسم آنجا را ببرند. ششم: وزن یا پیمانه آن را معین كنند و جنسی را كه معمولا با دیدن معامله می شود اگر به صورت سلف بفروشند اشكال ندارد ولی باید مانند بعضی گردوها و تخم مرغها، تفاوت آن به قدری كم باشد كه مردم به آن اهمیت ندهند.

مسأله 2397: انسان نمی تواند جنسی را كه به صورت سلف خریده، پیش از تمام شدن مدّت بفروشد، ولی بعد از تمام شدن مدّت، اگرچه آن را تحویل نگرفته باشد، فروختن آن اشكال ندارد ولی فروختن غلّه، مانند: گندم و جو، پیش از تحویل گرفتن آن مكروه است.

مسأله 2398: در معامله سلف، اگر فروشنده همان جنسی را كه قرار شده است، بدهد، مشتری باید قبول كند و نیز اگر بهتر از آن را بدهد و طوری باشد كه از همان جنس حساب شود و منّتی نباشد، مشتری باید قبول نماید.

مسأله

2399: اگر جنسی را كه فروشنده می دهد، پست تر از جنسی باشد كه قرار شده است، مشتری می تواند قبول نكند.

مسأله 2400: اگر فروشنده، به جای جنسی كه قرار شده، جنس دیگری بدهد، در صورتی كه مشتری راضی شود، اشكال ندارد.

مسأله 2401: اگر جنسی را كه به صورت سلف فروخته، هنگام تحویل نایاب شود و نتواند آن را تهیه كند، مشتری می تواند صبر كند تا فروشنده آن را تهیه نماید و می تواند معامله را برهم بزند و چیزی را كه داده پس بگیرد.

مسأله 2402: اگر جنسی را بفروشد و قرار بگذارد كه بعد از مدّتی، تحویل دهد و پول آن را نیز بعد از مدّتی بگیرد، معامله باطل است.

فروش طلا و نقره، به طلا و نقره

مسأله 2403: اگر طلا را به طلا، یا نقره را به نقره بفروشد، سكّه دار باشد یا بی سكّه، در صورتی كه وزن یكی از دیگری زیادتر باشد، معامله حرام و باطل است.

مسأله 2404: اگر طلا را به نقره، یا نقره را به طلا بفروشد، معامله صحیح است و لازم نیست وزن آنها مساوی باشد.

مسأله 2405: اگر طلا یا نقره را، به طلا یا نقره بفروشند، باید فروشنده و خریدار پیش از جدا شدن از یكدیگر، جنس و عوض آن را به یكدیگر تحویل دهند و اگر هیچ مقدار از آن را تحویل ندهند، بیع باطل است و باید مصالحه شود.

مسأله 2406: اگر فروشنده یا خریدار، تمام چیزی را كه قرار گذاشته اند تحویل دهد و دیگری مقداری از آن را تحویل دهد و از یكدیگر جدا شوند، اگرچه معامله آن مقدار صحیح است، ولی كسی كه تمام مال به دست او نرسیده

می تواند معامله را برهم زند.

مسأله 2407: اگر خاك نقره معدن را به نقره خالص و خاك طلای معدن را به طلای خالص بفروشد، معامله باطل است و چنانچه مصالحه شود، اشكال ندارد و همچنین فروختن خاك نقره، به طلا و خاك طلا به نقره، اشكال ندارد.

برهم زدن معامله

مسأله 2408: حقّ برهم زدن معامله را « خیار » می گویند. خریدار و فروشنده در یازده صورت، می توانند معامله را برهم بزنند، اوّل: از مجلس معامله، متفرّق نشده باشند و این خیار را « خیار مجلس » می گویند. دوم: مغبون شده باشند « خیار غبن ». سوم: در معامله قرار بگذارند كه مدّت معینی، هردو یا یكی از آنان بتواند معامله را برهم بزند « خیار شرط ». چهارم: فروشنده یا خریدار، مال خود را بهتر از آنچه هست، نشان دهد طوری كه قیمت مال، در نظر مردم زیاد شود « خیار تدلیس ». پنجم: فروشنده یا خریدار، شرط كند كاری انجام دهد، یا شرط كند مالی را كه می دهد به طور مخصوصی باشد و به آن شرط عمل نكند، در این صورت دیگری می تواند معامله را برهم بزند « خیار تخلّف شرط » ششم: در جنس یا عوض آن، عیبی باشد « خیار عیب ». هفتم: معلوم شود مقداری از جنس فروخته شده، مال دیگری است، كه اگر صاحب آن به معامله راضی نشود، خریدار می تواند همه معامله را برهم بزند، یا پول آن مقدار را از فروشنده بگیرد. و نیز اگر معلوم شود مقداری از عوض، مال دیگری است و صاحب آن راضی نشود، فروشنده می تواند معامله را برهم

بزند، یا عوض آن مقدار را از خریدار بگیرد « خیار شركت ». هشتم: فروشنده خصوصیات جنس معینی را بگوید كه مشتری ندیده است، بعد معلوم شود طور دیگری است، كه در این صورت مشتری می تواند معامله را برهم بزند. و نیز اگر مشتری خصوصیات عوض معینی را كه می دهد، بگوید، بعد معلوم شود طوری كه گفته نبوده است، فروشنده می تواند معامله را برهم بزند « خیار رؤیت ». نهم: مشتری پول جنسی را كه نقد خریده، تا سه روز ندهد و فروشنده نیز جنس را تحویل ندهد، كه اگر مشتری شرط نكرده باشد دادن پول را تأخیر بیندازد، فروشنده، می تواند معامله را برهم بزند. ولی اگر جنسی را كه خریده مانند بعضی از میوه ها باشد كه اگر یك روز بماند ضایع می شود، چنانچه تا آن مدّت پول آن را ندهد و شرط نكرده باشد كه دادن پول را تأخیر بیندازد، فروشنده می تواند معامله را برهم بزند « خیار تأخیر ». دهم: حیوانی را خریده باشد كه در این صورت، تا سه روز، می تواند معامله را برهم بزند. و اگر در عوض حیوانی كه خریده، حیوان دیگری داده باشد، فروشنده نیز تا سه روز، می تواند معامله را برهم بزند « خیار حیوان ». یازدهم: فروشنده نتواند جنسی را كه فروخته تحویل دهد، مثلا اسبی را كه فروخته فرار نماید، كه در این صورت، مشتری می تواند معامله را برهم بزند « خیار تعذّر تسلیم ».

مسأله 2409: اگر خریدار قیمت جنس را نداند، یا هنگام معامله غفلت كند و جنس را گرانتر از قیمت معمولی آن بخرد،

چنانچه به قدری گران خریده كه مردم به آن اهمیت می دهند، می تواند معامله را برهم بزند. و نیز اگر فروشنده، قیمت جنس را نداند، یا هنگام معامله غفلت كند و جنس را ارزانتر از قیمت آن بفروشد، در صورتی كه مردم به مقداری كه ارزان فروخته اهمیت بدهند، می تواند معامله را برهم بزند.

مسأله 2410: در معامله بیعِ شرط كه مثلا جنس هزار تومانی را به دویست تومان، می فروشند و قرار می گذارند اگر فروشنده سر مدّت، پول را بدهد، بتواند معامله را برهم بزند، در صورتی كه خریدار و فروشنده قصد خرید و فروش داشته باشند، بیع صحیح است.

مسأله 2411: در معامله بیع شرط، اگرچه فروشنده اطمینان داشته باشد كه هرگاه سر مدّت پول را ندهد، خریدار ملك را به او پس می دهد معامله صحیح است، ولی اگر سر مدّت پول را ندهد، حق ندارد ملك را از خریدار مطالبه كند.

مسأله 2412: اگر چای اعلا را با چای غیر اعلا، مخلوط كند و به نام چای اعلا بفروشد، مشتری می تواند معامله را برهم بزند.

مسأله 2413: اگر خریدار بفهمد، مالی را كه گرفته عیبی دارد، مثلا حیوانی بخرد و بفهمد یك چشم آن كور است، چنانچه آن عیب پیش از معامله بوده و او نمی دانسته، می تواند معامله را برهم بزند، یا تفاوت قیمت سالم و معیوب آن را معین كند و به نسبت تفاوت آن، از پولی كه به فروشنده داده، پس بگیرد، مثلا مالی را كه چهار هزار تومان خریده، اگر بفهمد معیوب است، در صورتی كه قیمت سالم آن هشت هزار تومان و قیمت معیوب آن

شش هزار تومان باشد، چون تفاوت سالم و معیوب، یك چهارم می باشد، می تواند یك چهارم پولی را كه داده، یعنی یك هزار تومان، از فروشنده بگیرد.

مسأله 2414: اگر فروشنده بفهمد در عوضی كه گرفته عیبی هست، چنانچه آن عیب پیش از معامله بوده و او نمی دانسته، می تواند معامله را برهم بزند، یا تفاوت قیمت سالم و معیوب را به كیفیتی كه در مسأله پیش گفته شد بگیرد.

مسأله 2415: اگر بعد از معامله و پیش از تحویل گرفتن مال، عیبی در آن پیدا شود، خریدار می تواند معامله را برهم بزند و نیز اگر در عوض مال، بعد از معامله و پیش از تحویل گرفتن، عیبی پیدا شود، فروشنده می تواند معامله را برهم بزند، ولی اگر بخواهند، تفاوت قیمت بگیرند، با رضایت طرفین اشكال ندارد.

مسأله 2416: اگر بعد از معامله، عیب مال را بفهمد و فوراً معامله را برهم نزند، بنابر احتیاط دیگر حقّ برهم زدن معامله را ندارد.

مسأله 2417: هرگاه بعد از خریدن جنس، عیب آن را بفهمد، اگرچه فروشنده نباشد، می تواند معامله را برهم بزند.

مسأله 2418: در چهار صورت، اگر خریدار بفهمد مال عیبی دارد، نمی تواند معامله را برهم بزند و یا تفاوت قیمت را بگیرد، اوّل: هنگام خریدن، عیب مال را بداند. دوم: به عیب مال راضی شود. سوم: در وقت معامله بگوید: « اگر مال عیبی داشته باشد، پس نمی دهم و تفاوت قیمت نیز نمی گیرم. » چهارم: فروشنده در وقت معامله بگوید: این مال را با هر عیبی كه دارد می فروشم، ولی اگر عیبی را معین كند و بگوید: « مال را

با این عیب می فروشم » و بعد معلوم شود عیب دیگری نیز دارد، خریدار می تواند برای عیبی كه فروشنده معین نكرده، مال را پس بدهد یا تفاوت قیمت آن را بگیرد.

مسأله 2419: در سه صورت، اگر خریدار بفهمد مال عیبی دارد، نمی تواند معامله را برهم بزند ولی می تواند تفاوت قیمت را بگیرد: اوّل: بعد از معامله در مال تصرّف كند. دوم: بعد از معامله بفهمد مال عیب دارد و تنها حقّ برگرداندن آن را ساقط كرده باشد. سوم: بعد از تحویل گرفتن مال، عیب دیگری در آن پیدا شود ولی اگر حیوان معیوبی را بخرد و پیش از گذشتن سه روز، عیب دیگری در آن پیدا شود، اگرچه آن را تحویل گرفته باشد، باز هم می تواند آن را پس دهد و نیز اگر فقط خریدار، تا مدّتی حقّ برهم زدن معامله را داشته باشد و در آن مدّت، مال عیب دیگری پیدا كند، اگرچه آن را تحویل گرفته باشد، می تواند معامله را برهم بزند.

مسأله 2420: اگر انسان مالی داشته باشد كه آن را ندیده است، امّا دیگری خصوصیات آن را برای او گفته باشد، چنانچه او همان خصوصیات را به مشتری بگوید و آن را بفروشد و بعد از فروش بفهمد بهتر از آن بوده، می تواند معامله را برهم بزند.

مسائل متفرقه خرید و فروش

مسأله 2421: اگر فروشنده قیمت خرید جنس را به مشتری بگوید، باید تمام چیزهایی را كه بر اثر آن قیمت، كم یا زیاد می شود بگوید، اگرچه به همان قیمت یا كمتر از آن بفروشد، مثلا بگوید كه نقد خریده است یا نسیه.

مسأله 2422: اگر انسان جنسی را

به كسی بدهد و قیمت آن را معین كند و بگوید: « این جنس را به این قیمت بفروش و هرچه زیادتر فروختی، مال خودت باشد » هرچه زیادتر از آن بفروشد، مال دلاّل است و همچنین اگر بگوید: « این جنس را به این قیمت به تو فروختم » و او بگوید: « قبول كردم » یا به قصد فروختن، جنس را به او بدهد و او نیز به قصد خریدن بگیرد، هرچه زیادتر از آن قیمت بفروشد، مال خود اوست.

مسأله 2423: اگر قصاب گوشت نر بفروشد و به جای آن، گوشت ماده بدهد گناه كرده است، پس اگر آن گوشت را معین كرده و گفته این گوشت نر را می فروشم، مشتری می تواند معامله را برهم بزند و اگر آن را معین نكرده، در صورتی كه مشتری به گوشتی كه گرفته راضی نشود، قصاب باید گوشت نر به او بدهد.

مسأله 2424: اگر مشتری به بزّاز بگوید: « پارچه ای می خواهم كه رنگ آن نرود » و بزّاز پارچه ای به او بفروشد كه رنگ آن برود، مشتری می تواند معامله را برهم بزند.

مسأله 2425: قَسَم خوردن در معامله، اگر راست باشد مكروه است و اگر دروغ باشد حرام است.

احكام شركت

مسأله 2426: اگر دو نفر بخواهند با هم شریك شوند، چنانچه هر كدام مقداری از مال خود را با مال دیگری، طوری مخلوط كند كه از یكدیگر تشخیص داده نشود و به عربی یا به زبان دیگر، صیغه شركت را بخوانند، یا كاری كنند كه معلوم باشد می خواهند با یكدیگر شریك شوند، شركت آنان صحیح است.

مسأله 2427: اگرچند نفر در مزدی

كه از كار خود می گیرند با یكدیگر شریك شوند، مثلا اگر دلاّكها قرار بگذارند هر قدر مزد گرفتند، با هم قسمت كنند، شركت آنان صحیح نیست، ولی اگر با رضایت، آنچه را مزد گرفته اند تقسیم كنند اشكالی ندارد.

مسأله 2428: اگر دو نفر با یكدیگر شریك شوند كه هر كدام به اعتبار خود جنسی بخرد و قیمت آن را خود بدهكار شود، ولی در جنسی كه هر كدام خریده اند و در استفاده آن با یكدیگر شریك باشند صحیح نیست، امّا اگر هر كدام دیگری را وكیل كند كه جنس را برای او نسیه بخرد، بعد هر شریكی جنس را برای خود و شریكش بخرد كه هر دو بدهكار شوند، شركت صحیح است.

مسأله 2429: كسانی كه به جهت عقد شركت با هم شریك می شوند، باید بالغ و عاقل باشند و از روی قصد و اختیار شركت كنند و نیز باید بتوانند در مال خود تصرّف نمایند، پس آدم سفیهی كه مال خود را در كارهای بیهوده مصرف می كند، چون حق ندارد در مال خود تصرّف نماید، اگر شركت كند، صحیح نیست.

مسأله 2430: اگر در عقد شركت شرط شود، كسی كه كار می كند یا بیشتر از شریك دیگر كار می كند، بیشتر سود ببرد باید طبق شرط عمل شود، بلكه اگر شرط شود كسی كه كار نمی كند، یا كمتر كار می كند، بیشتر سود ببرد، شرط و شركت صحیح است.

مسأله 2431: اگر قرار بگذارند همه استفاده را یك نفر ببرد، یا تمام ضرر و یا بیشتر آن را یكی از آنان بدهد، شركت باطل است.

مسأله 2432: اگر شرط نكنند یكی از

شریكها بیشتر سود ببرد، چنانچه سرمایه آنان یك اندازه باشد، سود و ضرر را نیز به یك اندازه می برند و اگر سرمایه آنان یك اندازه نباشد، باید منفعت و ضرر را به نسبت سرمایه قسمت نمایند، مثلا اگر دو نفر شریك شوند و سرمایه یكی از آنان، دو برابر سرمایه دیگری باشد، سهم او از سود و ضرر، دو برابر سهم دیگری است، چه هر دو به یك اندازه كار كنند، یا یكی كمتر كار كند، یا هیچ كار نكند.

مسأله 2433: اگر در عقد شركت شرط كنند هر دو با هم، خرید و فروش نمایند، یا هر كدام به تنهایی معامله كند، یا فقط یكی از آنان معامله كند، باید به قرارداد عمل نمایند.

مسأله 2434: اگر معین نكنند كدام یك از آنان، با سرمایه، خرید و فروش نماید، هیچ یك از آنان بدون اجازه دیگری نمی تواند با آن سرمایه معامله كند.

مسأله 2435: شریكی كه اختیار سرمایه شركت با اوست، باید به قرارداد شركت عمل كند، مثلا اگر با او قرار گذاشته اند كه نسیه بخرد، یا نقد بفروشد و یا جنس را از محل مخصوصی بخرد، باید طبق قرارداد رفتار نماید و اگر با او قراری نگذاشته باشند، باید به طور معمول معامله كند و داد و ستدی نماید كه برای شركت ضرر نداشته باشد.

مسأله 2436: شریكی كه با سرمایه شركت معامله می كند، اگر بر خلاف قراردادی كه با او شده، خرید و فروش نماید و ضرری برای شركت پیش آید، ضامن است و نیز اگر با او قراردادی نشده باشد و برخلاف معمول معامله كند، ضامن می باشد.

مسأله 2437: شریكی كه

با سرمایه شركت معامله می كند، اگر زیاده روی ننماید و در نگهداری سرمایه، كوتاهی نكند و اتّفاقاً مقداری از آن یا تمام آن تلف شود، ضامن نیست.

مسأله 2438: شریكی كه با سرمایه شركت معامله می كند، اگر بگوید « سرمایه تلف شده است » و پیش حاكم شرع قَسَم بخورد، حرف او قبول می شود، مگر دلیلی بر خلاف آن باشد.

مسأله 2439: اگر تمام شریك ها از اجازه ای كه به تصرّف در مال یكدیگر داده اند برگردند، هیچ كدام نمی توانند در مال شركت تصرّف كنند و همچنین اگر یكی از آنان از اجازه خود برگردد، شریكهای دیگر حقّ تصرّف ندارند.

مسأله 2440: هر وقت یكی از شریك ها، تقاضا كند كه سرمایه شركت را قسمت كنند، اگرچه شركت، مدّت داشته باشد، باید دیگران قبول نمایند.

مسأله 2441: اگر یكی از شریك ها بمیرد، یا دیوانه شود، شریك های دیگر، نمی توانند در مال شركت تصرّف كنند و همچنین است اگر یكی از آنان سفیه شود كه مال خود را در كارهای بیهوده مصرف نماید.

مسأله 2442: اگر شریك، چیزی را نسیه برای خود بخرد، نفع و ضررش مال خود اوست، ولی اگر برای شركت بخرد، نفع و ضررش مال هر دوی آنان است.

مسأله 2443: اگر با سرمایه شركت معامله ای كنند، بعد بفهمند شركت باطل بوده، چنانچه حتّی اگر می دانسته شركت درست نیست، به تصرّف در مال یكدیگر راضی بوده اند، معامله صحیح است و سود آن، مال همه آنهاست، امّا اگر این گونه نباشد و كسانی كه به تصرّف دیگران راضی نبوده اند، بگویند: « به آن معامله راضی هستیم »، معامله صحیح

وگرنه باطل می باشد و در هر صورت هر كدام كه برای شركت كاری كرده است، اگر به قصد مجانی كار نكرده باشد، می تواند مزد زحمتهای خود را به اندازه معمول از شریك های دیگر بگیرد.

احكام شفعه

مسأله 2444: اگر دو نفر در جنسی شریك باشند و یكی از آنها سهم خود را به شخص سومی بفروشد، شریك می تواند آن را از دست او گرفته و قیمتش را بدهد، این را « اخذ به شُفعه » می گویند.

مسأله 2445: حقّ شفعه، هشت شرط دارد: 1 - شریك قسمت خود را به شخص سوم، با فروختن انتقال دهد، امّا اگر با ارث، یا صلح و یا مهریه به او منتقل شود، شریك حقّ شفعه ندارد. 2 - هر دو، شریك در جنس باشند، پس در مجاورت، حقّ شفعه نیست. 3 - فقط دو نفر باشند، پس اگر سه نفر یا بیشتر در جنسی شریك باشند و یكی از آنها، سهم خود را بفروشد، بقیه حقّ شفعه نخواهند داشت. 4 - شریكی كه جنس را از خریدار پس می گیرد، بتواند پول آن را بپردازد. 5 - اگر مشتری مسلمان است، شریكی كه می خواهد اخذ به شفعه كند نیز مسلمان باشد و چنانچه كافر باشد، حقّ شفعه ندارد. 6 - شریك همه قسمتی را كه مشتری خریده، از او بگیرد و چنانچه مثلا بخواهد نصف آن را بگیرد، حق نخواهد داشت. 7 - شریك وقتی كه می خواهد اخذ به شفعه كند، قیمت آن جنس را بداند، بنابراین اگر قیمت را نمی داند، در آن حال نمی تواند اخذ به شفعه كند، اگرچه بگوید: «

به هر اندازه كه باشد، من اخذ به شفعه می كنم ». 8 - جنس قابل قسمت باشد، مانند: باغ و زمین، امّا در جنسی كه قابل قسمت نیست، اظهر عدم شفعه است.

مسأله 2446: شریكی كه می خواهد اخذ به شفعه كند، اگر در وقت فروختن حاضر نباشد، هنگامی كه حاضر می شود، می تواند اخذ به شفعه كند، هرچند مدّت زیادی بر آن گذشته باشد.

مسأله 2447: سفیه، بچّه نابالغ و دیوانه حقّ شفعه دارند، پس اگر جنسی، ملك سفیه و شخص دیگری باشد و آن شخص سهم خود را بفروشد، قیم بر آن سفیه یا بچّه یا دیوانه می تواند برای او اخذ به شفعه كند.

مسأله 2448: كسی كه می خواهد سهم شریك را از خریدار بگیرد، باید قیمت آن را به همان مقداری كه او خریده بپردازد، چه قیمت حقیقی آن سهم، همان مقدار باشد یا نباشد.

مسأله 2449: اگر دو شریك مال خویش را تقسیم كنند و بعد، یكی از آنها سهم خود را بفروشد، دیگری نمی تواند اخذ به شفعه كند، زیرا اخذ به شفعه در صورتی است كه مال، تقسیم نشده باشد.

مسأله 2450: حقّ شفعه فوری است و چنانچه شریك، بدون عذر آن را تأخیر بیندازد، دیگر نمی تواند اخذ به شفعه كند.

مسأله 2451: اگر یكی از شرطهایی كه گفته شد در اخذ به شفعه نباشد، شریك نمی تواند اخذ به شفعه كند، بنابراین مواردی كه قانونهای غربی اخذ به شفعه را اجازه می دهد، هرگاه یكی از این شرایط نباشد، باطل و حرام خواهد بود.

احكام مضاربه

مسأله 2452: عقد « مُضاربه » یعنی مالك با عامل چنین معامله كند: مقداری از

مال خود را، به عنوان سرمایه به او می دهد تا با آن تجارت كند و به مقدار قرارداد، از سود آن می گیرد.

مسأله 2453: عقد مضاربه احتیاج به « ایجاب » از طرف مالك و « قبول » از طرف عامل دارد ولی اگر مالك به قصد مضاربه، سرمایه را به عامل بدهد و او نیز به همین قصد بگیرد، مضاربه صحیح است.

مسأله 2454: مالك و عامل، باید بالغ و عاقل باشند، كسی آنها را مجبور نكرده باشد و قصد مضاربه داشته باشند، پس اگر به شوخی بگوید: این مال را بگیر و با آن تجارت كن، مضاربه تحقّق نمی پذیرد.

مسأله 2455: در عقد مضاربه چند چیز معتبر است، گرچه بعضی از آنها، از باب احتیاط می باشد. 1 - باید مالك، سرمایه را معین كند. و اگر بگوید: « با یكی از این دو مال مضاربه كن » و هر دو به یك مقدار باشد، صحیح خواهد بود. 2 - باید مقدار سرمایه و خصوصیات آن را تعیین كند، مثلا بگوید: « هزار اشرفی طلا ». 3 - باید سهم عامل را تعیین كند، امّا اگر بگوید: « با این مال تجارت كن، هر قدر فلانی به عامل خود می دهد، برای تو باشد » در صورتی كه مقدار آن را ندانند صحیح نیست. 4 - باید سهم عامل مُشاع باشد، یعنی نصف یا ثُلث و مانند آن، پس اگر بگوید: « با این مال تجارت كن و هزار تومان از سود را بردار » صحیح نیست. 5 - باید فقط مالك و عامل در سود شریك باشند، پس اگر مقداری از آن

را برای شخص دیگری قرار دهند، باطل است، مگر به نحو شرط باشد. 6 - باید عامل، مال را در تجارت صرف كند، پس اگر پولی را به عامل بدهد تا آن را در زراعت مصرف نماید و در سود شریك باشند مضاربه نیست، گرچه معامله صحیح است.

مسأله 2456: لازم نیست سرمایه، طلا یا نقره سكّه دار باشد. و اگر با جنس یا طلا و نقره ای كه سكّه نخورده است و یا پولهای رایج امروزی مضاربه كند صحیح است گرچه احوط ترك مضاربه با غیر نقد است و همچنین لازم نیست پولی كه صاحب مال می دهد، عین موجود باشد و اگر بدهی بر گردن عامل داشته باشد، می تواند آن را سرمایه قرار دهد.

مسأله 2457: صاحب مال و عامل، هر وقت بخواهند، می توانند معامله را بر هم بزنند، خواه قبل از شروع در عمل باشد، یا بعد از آن، سودی حاصل شده باشد، یا نه.

مسأله 2458: اگر صاحب مال یا عامل بمیرد، معامله به هم می خورد.

مسأله 2459: عامل اگر در نگهداری پول، كوتاهی و زیاده روی ننماید و اتّفاقاً سرمایه تلف شود، ضامن نیست و چنانچه مالك ادعا كند كه عامل در حفظ مال كوتاهی كرده، عامل می تواند قَسَم بخورد و تبرئه شود.

مسأله 2460: اگر در مضاربه، تجارت خاصی را تعیین كنند، عامل نمی تواند تجارت دیگری در پیش گیرد و چنانچه تجارتی تعیین نكرده باشند، عامل باید سرمایه را در تجارتی كه معمول است، صرف نماید.

مسأله 2461: اگر یكی از شرطهایی كه گفته شد، در مضاربه نباشد، مالك می تواند سرمایه را به عامل فروخته و آنچه را كه

می خواهند، به صورت شرط در خرید و فروش ذكر نمایند، یا اینكه دو معامله بیع و شراء كنند یكی نقد یكی نسیه.

احكام صلح

مسأله 2462: عقد « صلح » یعنی: انسان با دیگری سازش كند كه مقداری از مال یا منفعت مال خود را ملك او نماید، یا از طلب و یا حقّ خود بگذرد، كه او نیز در مقابل، مقداری از مال، یا منفعت مال خود را به او واگذار نماید، یا از طلب و یا حقّی كه دارد بگذرد، بلكه اگر بدون گرفتن عوض مقداری از مال، یا منفعت، مال خود را به كسی واگذار كند، یا از طلب و یا حقّ خود بگذرد، صلح صحیح است.

مسأله 2463: دو نفری كه چیزی را با یكدیگر صلح می كنند، باید بالغ و عاقل باشند، كسی آنها را مجبور نكرده باشد و قصد صلح داشته باشند.

مسأله 2464: لازم نیست، صیغه صلح به زبان عربی خوانده شود، بلكه با هر لفظی كه بفهماند با هم صلح و سازش كرده اند، صحیح است.

مسأله 2465: اگر كسی گوسفندهای خود را به چوپان بدهد، كه مثلا یك سال نگهداری كند و از شیر آن استفاده نماید و مقداری روغن بدهد، چنانچه شیر گوسفند را در مقابل زحمتهای چوپان و آن روغن صلح كند صحیح است ولی اگر گوسفند را یك ساله به چوپان اجاره دهد كه از شیر آن استفاده كند و در عوض، مقداری روغن همان گوسفند را بدهد، احتیاط واجب ترك آن است، امّا اگر شرط شود روغن گوسفندان دیگری را بدهد جایز است.

مسأله 2466: اگر كسی بخواهد طلب یا حقّ خود را با دیگری صلح كند،

در صورتی صحیح است كه او قبول نماید ولی اگر بخواهد از طلب یا حقّ خود بگذرد، قبول كردن او لازم نیست.

مسأله 2467: اگر انسان مقدار بدهی خود را بداند ولی طلبكار نداند، چنانچه طلبكار، طلب خود را به كمتر از مقداری كه هست صلح كند، مثلا پنجاه تومان طلبكار باشد و طلب خود را به ده تومان صلح نماید، زیادی آن برای بدهكار حلال نیست، مگر مقدار بدهی خود را به او بگوید و او را راضی كند، یا طوری باشد كه اگر مقدار طلب خود را می دانست، باز هم به آن مقدار صلح می كرد.

مسأله 2468: اگر بخواهند دو چیزی كه از یك جنس است و وزن آنها معلوم می باشد به یكدیگر صلح كنند، بنابر احتیاط وزن یكی بیشتر از دیگری نباشد، ولی اگر وزن آنها معلوم نباشد، اگرچه احتمال دهند وزن یكی بیشتر از دیگری است صلح صحیح است.

مسأله 2469: اگر دو نفر از یك نفر طلبكار باشند، یا دو نفر از دو نفر دیگر طلبكار باشند و بخواهند طلبهای خود را با یكدیگر صلح كنند، چنانچه طلب آنان از یك جنس است و وزن آنها یكی باشد، مثلا هر دو ده مَن گندم طلبكار باشند، مُصالحه آنان صحیح است و همچنین اگر جنس طلب آنان یكی نباشد، مثلا یكی ده مَن برنج و دیگری دوازده مَن گندم طلبكار باشد، صلح صحیح است، ولی اگر طلب آنان از یك جنس بوده و چیزی باشد كه معمولا با وزن یا پیمانه آن را معامله می كنند، در صورتی كه وزن یا پیمانه آنها مساوی نباشد، مصالحه آنان بنابر احتیاط واجب اشكال

دارد.

مسأله 2470: اگر از كسی طلبی دارد كه باید بعد از مدّتی بگیرد، چنانچه طلب خود را، به مقدار كمتری صلح كند و مقصودش این باشد كه از مقداری از طلب خود گذشته و بقیه را نقد بگیرد، اشكال ندارد.

مسأله 2471: اگر دو نفر چیزی را با هم صلح كنند، با رضایت یكدیگر می توانند صلح را برهم بزنند و نیز اگر در ضمن معامله، برای هر دو یا یكی از آنان، حقّ بر هم زدن معامله را قرار داده باشند، در این صورت كسی كه آن حق را دارد، می تواند صلح را برهم بزند.

مسأله 2472: تا وقتی خریدار و فروشنده، از مجلس معامله متفرّق نشده اند، می توانند معامله را برهم بزنند و نیز اگر مشتری حیوانی را بخرد، تا سه روز، حقّ برهم زدن معامله را دارد و همچنین اگر پول جنسی را كه نقد خریده، تا سه روز ندهد و جنس را تحویل نگیرد، فروشنده می تواند معامله را برهم بزند، ولی كسی كه مالی را صلح می كند، در این سه صورت، حقّ برهم زدن صلح را ندارد، امّا در هشت صورت دیگر كه در احكام خرید و فروش گفته شد، می تواند صلح را برهم بزند.

مسأله 2473: اگر چیزی را كه با صلح گرفته معیوب باشد، می تواند صلح را بر هم بزند، ولی اگر بخواهد تفاوت قیمت صحیح و معیوب را بگیرد اشكال دارد، مگر با رضایت طرفین.

مسأله 2474: هرگاه مال خود را با كسی، صلح نماید و با او شرط كند بعد از مرگ من باید چیزی را كه با تو صلح كردم وقف كنی و او

قبول كند، عمل به این شرط لازم است.

احكام اجاره

مسأله 2475: عقد « اجاره » یعنی منفعت مالی را با شرایطی به دیگری تملیك كند و در مقابل چیزی بگیرد، مثلا خانه ای را به كسی اجاره دهد تا در آن سكونت كند و در عوض، پولی از او بگیرد.

مسأله 2476: اجاره دهنده و كسی كه چیزی را اجاره می كند باید بالغ و عاقل باشند، به اختیار خودشان، اجاره را انجام دهند و نیز باید در مال خود، حق تصرّف داشته باشند، بنابراین سفیهی كه مال خود را در كارهای بیهوده، مصرف می كند، حق ندارد چیزی را اجاره كند یا اجاره دهد.

مسأله 2477: انسان می تواند از طرف دیگری وكیل شود و مال او را اجاره دهد.

مسأله 2478: اگر ولی یا قیم بچّه، مال او را اجاره دهد و یا خود او را اجیر دیگری نماید، اشكال ندارد و اگر مدّتی از زمان بالغ شدن او را، جزو مدّت اجاره قرار دهد، بعد از آنكه بچّه بالغ شد، می تواند بقیه اجاره را برهم بزند، ولی اگر مقداری از زمان بالغ بودن بچّه را، جزو مدّت اجاره نمی كرد، برخلاف مصلحت بچّه بود، بنابر احتیاط نمی تواند اجاره را برهم بزند.

مسأله 2479: بچّه صغیری كه ولی ندارد، بدون اجازه مجتهد، نمی شود او را اجیر كرد و كسی كه به مجتهد دسترسی ندارد، می تواند از مؤمنی كه عادل باشد، اجازه بگیرد و او را اجیر نماید.

مسأله 2480: اجاره دهنده و مستأجر، لازم نیست صیغه عربی بخوانند، بلكه اگر مالك به شخصی بگوید: ملك خود را به تو اجاره دادم، و او بگوید: قبول

كردم، اجاره صحیح است. و نیز اگر حرفی نزنند و مالك به قصد اینكه ملك را اجاره دهد، آن را به مستأجر واگذار كند و او نیز به قصد اجاره كردن بگیرد، اجاره صحیح می باشد.

مسأله 2481: اگر انسان بدون خواندن صیغه، بخواهد برای انجام كاری اجیر شود، همین كه مشغول آن عمل شد، اجاره صحیح است.

مسأله 2482: كسی كه نمی تواند حرف بزند، اگر با اشاره بفهماند ملك را اجاره داده یا اجاره كرده، صحیح است.

مسأله 2483: اگر خانه یا دكّان و یا اطاقی را اجاره كند و صاحب ملك با او شرط كند كه فقط خود او از آن استفاده نماید، مستأجر نمی تواند آن را به دیگری اجاره دهد و اگر شرط نكند، می تواند آن را به دیگری اجاره دهد، ولی اگر بخواهد زیادتر از مقداری كه اجاره كرده اجاره دهد، باید در آن، كاری مانند تعمیر و سفیدكاری انجام داده باشد یا به غیر از جنسی كه اجاره كرده آن را اجاره دهد، مثلا اگر با پول، اجاره كرده به گندم یا چیز دیگری، اجاره دهد.

مسأله 2484: اگر اجیر با انسان شرط كند فقط برای خود انسان كار كند، نمی شود او را به دیگری اجاره داد و اگر شرط نكند، چنانچه او را به چیزی كه اُجرت او قرار داده اجاره دهد، نباید زیادتر بگیرد و اگر به چیز دیگری اجاره دهد، می تواند زیادتر بگیرد.

مسأله 2485: اگر غیر از خانه، دكّان، اطاق و اجیر، چیز دیگری، مثلا زمین را اجاره كند و مالك با او شرط نكند كه فقط خودش از آن استفاده نماید، اگرچه بیشتر از مقداری

كه اجاره كرده، آن را اجاره دهد، اشكال ندارد.

مسأله 2486: اگر خانه یا دكّانی را مثلا یك ساله صد تومان اجاره كند و از نصف آن خودش استفاده نماید، می تواند نصف دیگر آن را صد تومان اجاره دهد، ولی اگر بخواهد نصف آن را زیادتر از مقداری كه اجاره كرده، مثلا صد و بیست تومان اجاره دهد، باید در آن، كاری مانند تعمیر انجام داده باشد.

شرایط اجاره

مسأله 2487: مالی را كه اجاره می دهد چند شرط دارد. اوّل: معین باشد، پس اگر بگوید: یكی از خانه های خود را اجاره دادم درست نیست. دوم: مستأجر آن را ببیند، یا كسی كه آن را اجاره می دهد طوری خصوصیات آن را بگوید كه كاملا معلوم باشد. سوم: تحویل دادن آن ممكن باشد. پس اجاره دادن اسبی كه فرار كرده، باطل است. چهارم: آن مال بر اثر استفاده از بین نرود، پس اجاره دادن نان، میوه و خوردنیهای دیگر صحیح نیست. پنجم: استفاده ای كه مال را برای آن اجاره داده اند ممكن باشد، پس اجاره دادن زمین برای زراعت در صورتی كه آب باران كفایت نكند و از آب دیگری نیز استفاده نشود، صحیح نیست. ششم: چیزی كه اجاره می دهد مال خود او باشد یا وكیل مالك یا ولی بر مالك باشد، امّا اگر مال دیگری را اجاره دهد، در صورتی صحیح است كه صاحبش رضایت دهد.

مسأله 2488: اجاره دادن درخت برای استفاده از میوه اش، اشكال ندارد.

مسأله 2489: زن می تواند برای شیر دادن اجیر شود و لازم نیست از شوهر خود اجازه بگیرد، ولی اگر بر اثر شیر دادن، حقّ شوهر از

بین برود، بدون اجازه او نمی تواند اجیر شود.

مسأله 2490: استفاده ای كه مال را برای آن اجاره می دهند، چهار شرط دارد، اوّل: حلال باشد، بنابراین اجاره دادن دكّان برای شراب فروشی یا نگهداری آن و كرایه دادن حیوان، برای حمل و نقل شراب باطل است. دوم: پول دادن برای آن استفاده، در نظر مردم بیهوده نباشد. سوم: اگر چیزی را كه اجاره می دهند چندین استفاده دارد، استفاده آن را معین نمایند، مثلا اگر حیوانی را كه سواری می دهد و بار می برد اجاره دهند، در موقع اجاره معین كنند كه سواری یا بارگیری و یا همه استفاده های آن، مال مستأجر است. چهارم: مدّت استفاده را معین نمایند. و اگر مدّت معلوم نباشد، ولی عمل را معین كنند، مثلا با خیاط قرار بگذارند كه لباس معینی را، به طور مخصوصی بدوزد كافی است.

مسأله 2491: اگر ابتدای مدّت اجاره را معین نكنند، ابتدای آن بعد از خواندن صیغه اجاره می باشد.

مسأله 2492: اگر خانه ای را مثلا یك ساله اجاره دهند و ابتدای آن را یك ماه بعد از خواندن صیغه قرار دهند، اجاره صحیح است، اگرچه موقعی كه صیغه می خوانند، خانه در اجاره دیگری باشد.

مسأله 2493: اگر مدّت اجاره را معلوم نكند و بگوید: هر وقت در خانه نشستی اجاره آن، ماهی ده هزار تومان است، اجاره صحیح نیست مگر اینكه این عبارت توكیل در اجاره باشد.

مسأله 2494: اگر به مستأجر بگوید: خانه را ماهی ده هزار تومان به تو اجاره دادم، یا بگوید: خانه را یك ماهه به ده هزار تومان به تو اجاره دادم و بعد از آن

نیز هر قدر بنشینی اجاره آن ماهی ده هزار تومان است، در صورتی كه ابتدای مدّت اجاره را معین كنند یا ابتدای آن معلوم باشد، اجاره ماه اوّل، صحیح است.

مسأله 2495: خانه ای را كه زوّار و افراد غریب در آن منزل می كنند و معلوم نیست چقدر در آن می مانند، اگر قرار بگذارند كه مثلا شبی هزار تومان بدهند و صاحب خانه راضی شود، استفاده از آن خانه، اشكال ندارد، ولی چون مدّت اجاره را معلوم نكرده اند، اجاره نبوده و صاحب خانه هر وقت بخواهد، می تواند آنان را بیرون كند.

مسأله 2496: مالی كه مستأجر، بابت اجاره می دهد باید معلوم باشد، بنابراین اگر مانند گندم با وزن معامله می شود، باید وزن آن معلوم باشد و اگر مانند تخم مرغ با شماره معامله می شود، باید شماره آن معین باشد و اگر مانند اسب و گوسفند است، باید اجاره دهنده آن را ببیند یا مستأجر خصوصیات آن را به او بگوید.

مسأله 2497: اگر زمینی را برای زراعتِ جو یا گندم، اجاره دهد و اُجرت را جو یا گندم همان زمین قرار دهد، بنابر احتیاط اجاره صحیح نیست.

مسأله 2498: كسی كه چیزی را اجاره داده، تا آن را تحویل ندهد، حق ندارد اجاره آن را مطالبه كند و نیز اگر برای انجام عملی اجیر شده باشد، پیش از انجام عمل، حق مطالبه اُجرت ندارد.

مسأله 2499: هرگاه چیزی را كه اجاره داده تحویل دهد، اگرچه مستأجر تحویل نگیرد، یا تحویل بگیرد و تا آخر مدّت اجاره، از آن استفاده نكند، باید اُجرت آن را بدهد.

مسأله 2500: اگر انسان اجیر شود كه در روز

معینی، كاری انجام دهد و در آن روز، برای انجام آن كار حاضر شود، كسی كه او را اجیر كرده اگرچه آن كار را به او مراجعه ندهد، باید اُجرت او را بپردازد، مثلا اگر بنّایی را در روز معینی، اجیر نماید و بنّا در آن روز آماده كار باشد، اگرچه به او كار ندهد، باید اُجرتش را بپردازد.

مسأله 2501: اگر بعد از تمام شدن مدّت اجاره، معلوم شود اجاره باطل بوده، مستأجر باید اُجرت را به مقدار معمول به صاحب ملك بدهد، در صورتی كه اجاره دهنده غیر خود مالك یا وكیل او باشد مثلا اگر خانه ای را یك ساله صد تومان اجاره كند، بعد بفهمد اجاره باطل بوده، چنانچه اجاره آن خانه معمولا پنجاه تومان است، باید پنجاه تومان بدهد و اگر دویست تومان است، باید دویست تومان بپردازد و امّا اگر اجاره دهنده خود مالك یا وكیل او باشد، فقط در صورت كمتر بودن، معمول مال الاجاره آن را می پردازد، ولی در صورت بیشتر بودن همان مذكور را باید بپردازد و نیز اگر بعد از گذشتن مقداری از مدّت اجاره، معلوم شود اجاره باطل بوده، باید اُجرت آن مدّت را به تفصیل مذكور بپردازد.

مسأله 2502: اگر چیزی كه اجاره كرده از بین برود، چنانچه در نگهداری آن كوتاهی نكرده و در استفاده از آن نیز زیاده روی ننموده، ضامن نیست و همچنین اگر مثلا پارچه ای را كه به خیاط داده از بین برود، در صورتی كه خیاط زیاده روی نكرده و در نگهداری آن كوتاهی ننموده باشد، لازم نیست عوض آن را بدهد و ادعای او در این باره

مسموع است.

مسأله 2503: هرگاه صنعت گر، چیزی را كه گرفته ضایع كند، ضامن است.

مسأله 2504: اگر قصّاب، سر حیوانی را ببرد و آن را حرام كند، چه مزد گرفته باشد و چه مجانی سر بریده باشد، باید قیمت آن را به صاحبش بدهد.

مسأله 2505: اگر حیوانی را اجاره كند و معین نماید چقدر بار بر آن بگذارد، چنانچه بیشتر از آن مقدار بار كند و آن حیوان بمیرد یا معیوب شود، ضامن است و همچنین اگر مقدار بار را معین نكرده، امّا بیشتر از معمول، بار كند و حیوان تلف شود یا معیوب گردد، ضامن می باشد.

مسأله 2506: اگر حیوانی را برای بردن بارِ شكستنی اجاره دهد، چنانچه آن حیوان بلغزد، یا رم كند و بار را بشكند، صاحب حیوان ضامن نیست، ولی اگر بر اثر زدن و مانند آن كاری كند كه حیوان زمین بخورد و بار بشكند، ضامن است.

مسأله 2507: مستأجر و مالك، با رضایت یكدیگر می توانند معامله را برهم بزنند و نیز اگر در اجاره شرط كنند كه هر دو یا یكی از آنها، حقّ برهم زدن معامله را داشته باشد، می تواند طبق قرارداد، اجاره را برهم بزند.

مسأله 2508: اگر اجاره دهنده، یا مستأجر بفهمد مغبون شده است، چنانچه در هنگام خواندن صیغه، متوجّه نباشد مغبون است، می تواند اجاره را برهم بزند، ولی اگر در صیغه اجاره شرط كنند اگر مغبون نیز باشند، حقّ برهم زدن معامله را ندارند، نمی توانند اجاره را برهم بزنند.

مسأله 2509: اگر چیزی را اجاره دهد و پیش از تحویل، شخصی آن را غصب نماید، مستأجر می تواند اجاره را برهم بزند و اُجرتی

كه به اجاره دهنده داده، پس بگیرد یا اجاره را برهم نزند و اُجرت مدّتی كه در تصرّف غصب كننده بوده به اندازه معمول از غاصب بگیرد، پس اگر حیوانی را یك ماهه، به ده هزار تومان اجاره نماید و كسی آن را ده روز غصب كند و اجاره معمولی ده روز آن پانزده هزار تومان باشد، می تواند پانزده هزار تومان از غصب كننده بگیرد.

مسأله 2510: اگر چیزی را كه اجاره كرده تحویل بگیرد و بعد، دیگری آن را غصب كند، نمی تواند اجاره را برهم بزند و فقط حق دارد، كرایه آن چیز را به مقدار معمول، از غصب كننده بگیرد.

مسأله 2511: اگر پیش از تمام شدن مدّت اجاره، ملك را به مستأجر بفروشد، اجاره به هم نمی خورد و مستأجر باید اُجرت را به فروشنده بدهد و همچنین است اگر آن را به دیگری بفروشد.

مسأله 2512: اگر پیش از ابتدای مدّت اجاره، ملك طوری خراب شود كه هیچ قابل استفاده نباشد یا قابل استفاده ای كه شرط كرده اند نباشد، اجاره باطل می شود و پولی كه مستأجر به صاحب ملك داده به او بر می گردد، بلكه اگر بتواند استفاده مختصری نیز از آن ببرد، می تواند اجاره را برهم بزند.

مسأله 2513: اگر ملكی را اجاره كند و بعد از گذشتن مقداری از مدّت اجاره، طوری خراب شود كه هیچ قابل استفاده نباشد، یا قابل استفاده ای كه شرط كرده اند نباشد، اجاره مدّتی كه باقیمانده باطل می شود، بلكه اگر بتواند استفاده مختصری نیز از آن ببرد، می تواند اجاره مدّت باقیمانده را، بر هم بزند.

مسأله 2514: اگر خانه ای

را كه مثلا دو اطاق دارد، اجاره دهد و یك اطاق آن خراب شود، چنانچه فوراً آن را بسازد و هیچ مقدار از استفاده آن از بین نرود، اجاره باطل نمی شود و مستأجر نمی تواند اجاره را برهم بزند، ولی اگر ساختن آن به قدری طول بكشد كه مقداری از استفاده مستأجر از بین برود، اجاره آن مقدار، باطل می شود و مستأجر می تواند اجاره باقیمانده را نیز برهم بزند.

مسأله 2515: اگر اجاره دهنده یا مستأجر بمیرد، اجاره باطل نمی شود، ولی اگر خانه، ملك اجاره دهنده نباشد، مثلا دیگری وصیت كرده كه تا اجاره دهنده زنده است منفعت خانه مال او باشد، چنانچه آن خانه را اجاره دهد و پیش از تمام شدن مدّتِ اجاره بمیرد، از وقتی كه مرده است اجاره باطل خواهد بود، مگر مالك، اجاره را امضا كند.

مسأله 2516: اگر صاحب كار، بنّا را وكیل كند كه برای او عمله بگیرد، چنانچه بنّا كمتر از مقداری كه از صاحب كار می گیرد به عمله بدهد، زیادی آن بر او حرام است و باید آن را به صاحب كار بدهد، ولی اگر اجیر شود كه ساختمان را تمام كند و برای خود اختیار بگذارد كه خودش بسازد یا به دیگری بدهد، در صورتی كه كمتر از مقداری كه اجیر شده به دیگری بدهد، زیادی آن بر او حلال می باشد.

مسأله 2517: اگر رنگرز قرار بگذارد مثلا پارچه را با نیل رنگ كند، چنانچه با رنگ دیگری رنگ نماید، حق ندارد چیزی بگیرد.

مسأله 2518: اگر كسی بچّه ای را ختنه كند و ضرری به آن بچّه برسد یا بمیرد، چنانچه بیشتر

از معمول بریده باشد ضامن است و اگر بیشتر از معمول نبریده باشد، ضامن نیست به شرط اینكه با اجازه ولی كودك اقدام كرده و ضمان را از عهده خود ساقط كرده باشد.

مسأله 2519: اگر دكتر به دست خود به بیمار دارو بدهد، چنانچه در معالجه خطا كند و به بیمار ضرر برسد یا بمیرد، دكتر ضامن است، امّا اگر درد و داروی بیمار را بگوید و بیمار دارو را بخورد، حكم به ضمان مشكل است، مگر آنكه سبب از مُباشر اقوی باشد.

مسأله 2520: هرگاه دكتر به بیمار یا ولی او بگوید: اگر ضرری به بیمار برسد، ضامن نیستم، در صورتی كه دقّت و احتیاط لازم را بنماید و به بیمار ضرر برسد یا بمیرد، دكتر ضامن نیست.

احكام جعاله

مسأله 2521: عقد « جُعاله » یعنی انسان قرار بگذارد در مقابل كاری كه برای او انجام می دهند مال معینی بدهد، مثلا بگوید: « هركس گمشده مرا پیدا كند، ده تومان به او می دهم ».

مسأله 2522: به كسی كه این قرار را می گذارد « جاعل » و به كسی كه كار را انجام می دهد « عامل » می گویند و فرق بین جعاله و اجیر نمودن شخص، این است كه در اجاره بعد از خواندن صیغه، اجیر باید عمل را انجام دهد و كسی كه او را اجیر كرده، اُجرت را بدهكار می شود، ولی در جعاله، عامل می تواند مشغول عمل نشود و تا عمل را انجام ندهد، جاعل بدهكار نمی گردد.

مسأله 2523: جاعل باید بالغ و عاقل باشد، از روی قصد و اختیار، قرارداد ببندد و شرعاً بتواند در مال خود

تصرّف نماید، بنابراین جعاله آدم سفیهی كه مال خود را در كارهای بیهوده مصرف می كند صحیح نیست.

مسأله 2524: كاری را كه جاعل می گوید برای او انجام دهند، باید حرام یا بی فایده نباشد، پس اگر بگوید هركس شراب بخورد، یا در شب به جای تاریكی برود، ده تومان به او می دهم، جعاله صحیح نیست.

مسأله 2525: اگر مالی را كه قرار می گذارد بدهد معین كند، مثلا بگوید هركه اسب مرا پیدا كند، این گندم را به او می دهم، لازم نیست بگوید آن گندم مال كجاست و قیمت آن چیست، ولی اگر مال را معین نكند، مثلا بگوید: كسی كه اسب مرا پیدا كند ده من گندم به او می دهم، باید خصوصیات آن را معین نماید.

مسأله 2526: اگر جاعل، مزد معینی برای كار قرار ندهد، مثلا بگوید: هر كه بچّه مرا پیدا كند، پولی به او می دهم و مقدار آن را معین نكند، چنانچه كسی آن عمل را انجام دهد، باید مزد او را، به مقداری كه كار او در نظر اهل خِبره ارزش دارد، بدهد.

مسأله 2527: اگر عامل پیش از قرارداد، كار را انجام داده باشد، یا بعد از قرارداد، به قصد اینكه پول نگیرد انجام دهد، نسبت به مزد حقّی ندارد.

مسأله 2528: پیش از شروع عامل به كار، جاعل و عامل، می توانند جعاله را برهم بزنند، امّا بعد از آنكه عامل شروع به كار كرد، اگر جاعل بخواهد جعاله را برهم بزند، اشكال دارد.

مسأله 2529: عامل می تواند عمل را ناتمام بگذارد ولی اگر تمام نكردن عمل، باعث ضرر جاعل شود، باید آن را تمام نماید، مثلا

اگر كسی بگوید: « هركه چشم را عمل كند فلان مقدار به او می دهم » و دكتر جراحی، شروع به عمل كند، چنانچه طوری باشد كه اگر عمل را تمام نكند، چشم معیوب می شود، باید آن را تمام نماید و در صورتی كه ناتمام بگذارد، حقّی بر جاعل ندارد و اگر ضرری بر او وارد شود ضامن است.

مسأله 2530: اگر عامل كار را ناتمام بگذارد، چنانچه آن كار مانند پیدا كردن اسب باشد كه تا تمام نشود، برای جاعل فایده ندارد، عامل نمی تواند چیزی مطالبه كند و همچنین است اگر جاعل، مزد را برای تمام كردن عمل قرار دهد، مثلا بگوید هركس این كتاب را چاپ كند صد هزار ده تومان به او می دهم، ولی اگر مقصودش این باشد كه هر مقدار از عمل كه انجام گیرد، برای آن مقدار مزد بدهد، جاعل باید مزد مقداری كه انجام شده به عامل بدهد، اگرچه بنابر احتیاط با مصالحه، یكدیگر را راضی نمایند.

احكام مزارعه

مسأله 2531: عقد « مُزارعه » یعنی مالك با زارع این گونه معامله كند: زمین را در اختیار او بگذارد، تا زراعت كند و مقداری از حاصل آن را به مالك بدهد.

مسأله 2532: مزارعه چند شرط دارد، اوّل: ایجاب و قبول، یعنی صاحب زمین به زارع بگوید: « زمین را به تو واگذار كردم » و زارع بگوید: « قبول كردم »، یا بدون اینكه حرفی بزنند، مالك زمین را واگذار كند و زارع قبول نماید، ولی در این صورت تا زارع مشغول كار نشده، مالك و زارع می توانند معامله را برهم بزنند. دوم: صاحب زمین و زارع هر

دو بالغ و عاقل باشند، با قصد و اختیار خود، مزارعه را انجام دهند و سفیه نباشند، یعنی مال خود را در كارهای بیهوده صرف نكنند. سوم: مالك و زارع از تمام حاصل زمین سهم داشته باشند، پس اگر مثلا شرط كنند آنچه اوّل یا آخر می رسد، مال یكی از آنان باشد مزارعه باطل است و باید تصالح شود. چهارم: سهم هر كدام نصف یا ثلث حاصل و مانند آن باشد، پس اگر مالك بگوید در این زمین زراعت كن و هرچه می خواهی به من بده، صحیح نیست. پنجم: مدّتی را كه زمین در اختیار زارع است، معین كنند و باید مدّت به قدری باشد كه در آن مدّت، به دست آمدن حاصل ممكن باشد. ششم: زمین قابل زراعت باشد و اگر زراعت در آن ممكن نباشد، امّا بتوانند كاری كنند كه زراعت ممكن شود، مزارعه صحیح است. هفتم: اگر منظور هركدام آنان زراعت مخصوصی است، چیزی را كه زارع باید بكارد معین كنند، ولی اگر زراعت معینی را در نظر ندارند یا زراعتی را كه هر دو در نظر دارند معلوم است، لازم نیست آن را معین نمایند. هشتم: زمین را معین كنند، پس كسی كه چند قطعه زمین دارد و با هم تفاوت دارند، اگر به زارع بگوید: در یكی از این زمینها زراعت كن، مزارعه باطل است. نهم: خرجی كه بر عهده هر كدام است معین نمایند، ولی اگر معلوم باشد، لازم نیست به آن تصریح نمایند.

مسأله 2533: اگر مالك با زارع قرار بگذارد مقداری از حاصل، برای او باشد و بقیه را بین خودشان قسمت كنند، چنانچه بدانند بعد

از برداشتن آن مقدار، چیزی باقی می ماند، مزارعه صحیح است.

مسأله 2534: اگر مدّت مزارعه تمام شود و حاصل به دست نیاید، چنانچه مالك راضی شود با اجاره یا بدون اجاره، زراعت در زمین او بماند و زارع نیز راضی باشد مانعی ندارد و اگر مالك راضی نشود، می تواند زارع را وادار كند زراعت را بچیند و اگر برای چیدن زراعت ضرری به زارع برسد لازم نیست عوض آن را به او بدهد، ولی زارع اگرچه راضی شود كه به مالك چیزی بدهد، نمی تواند مالك را مجبور كند، كه زراعت در زمین بماند.

مسأله 2535: اگر بر اثر پیش آمدی زراعت در زمین ممكن نباشد، مثلا آب زمین قطع شود، مزارعه به هم می خورد. و اگر زارع بدون عذر زراعت نكند، چنانچه زمین در تصرّف او بوده و مالك در آن تصرّفی نداشته است، باید اجاره آن مدّت را به مقدار معمول، به مالك بدهد.

مسأله 2536: اگر مالك و زارع صیغه مزارعه خوانده باشند، بدون رضایت یكدیگر نمی توانند مزارعه را برهم بزنند و نیز اگر مالك به قصد مزارعه زمین را به كسی واگذار كند، بعد از آنكه عامل مشغول عمل شد، جایز نیست بدون رضایت یكدیگر معامله را برهم بزنند، ولی اگر در ضمن خواندن صیغه مزارعه شرط كرده باشند كه هر دو یا یكی از آنان حق برهم زدن معامله را داشته باشد، می توانند طبق قرارداد، معامله را برهم بزنند.

مسأله 2537: اگر بعد از قرارداد مزارعه، مالك یا زارع بمیرد، مزارعه به هم نمی خورد و وارثشان به جای آنان است، ولی اگر زارع بمیرد و شرط كرده باشند

كه خود زارع، زراعت را انجام دهد، مزارعه به هم می خورد و چنانچه زراعت نمایان شده باشد، باید سهم او را به ورثه اش بدهند و حقوق دیگری نیز كه زارع داشته، به ورثه اش می رسد و در این صورت نمی توانند مالك را مجبور كنند كه زراعت، در زمین باقی بماند.

مسأله 2538: اگر بعد از زراعت بفهمند مزارعه باطل بوده، چنانچه بذر، مال مالك بوده، حاصلی كه به دست می آید نیز مال اوست و باید مزد زارع، مخارجی را كه كرده و كرایه گاو یا حیوان یا وسایل دیگری را كه زارع در آن زمین به كار گرفته، به او بدهد و اگر بذر، مال زارع بوده بنابر مشهور زراعت نیز مال اوست و باید اجاره زمین و خرجهایی را كه مالك كرده و كرایه گاو یا حیوان یا وسایل دیگری كه مال او بوده و در آن زراعت به كار گرفته، به او بدهد، و احتیاط استحبابی مصالحه است بین مالك و زارع.

مسأله 2539: اگر بذر، مال زارع باشد و بعد از زراعت بفهمند مزارعه باطل بوده، چنانچه مالك و زارع راضی شوند كه با اجرت یا بی اجرت، زراعت در زمین بماند، اشكال ندارد و اگر مالك راضی نشود، پیش از رسیدن زراعت نیز می تواند زارع را وادار كند زراعت را بچیند و زارع اگرچه راضی شود، چیزی به مالك بدهد، نمی تواند او را مجبور كند تا زراعت را بچیند و زارع اگرچه راضی شود، چیزی به مالك بدهد، نمی تواند او را مجبور كند تا زراعت در زمین بماند و نیز مالك نمی تواند زارع را

مجبور كند كه اجاره بدهد و زراعت را در زمین باقی بگذارد.

مسأله 2540: اگر بعد از جمع كردن حاصل و تمام شدن مدّت مزارعه، ریشه زراعت در زمین بماند و سال بعد دو مرتبه حاصل دهد، چنانچه مالك و زارع از زراعت صرف نظر نكرده باشند، حاصل سال دوم نیز، مانند سال اوّل می باشد.

احكام مساقات

مسأله 2541: عقد « مُساقات » یعنی انسان با كسی معامله كند كه درختهای میوه ای را كه میوه آن مال خود اوست یا اختیار میوه های آن با اوست، تا مدّت معینی به آن شخص واگذار كند تا آن را تربیت نموده، آب دهد و به مقداری كه قرار می گذارند از میوه آن بردارد.

مسأله 2542: معامله مساقات در درختهایی كه مانند بید و چنار، میوه نمی دهد بنابراحتیاط صحیح نیست و در مانند درخت حنا كه از برگ آن استفاده می كنند، اشكال ندارد، امّا در جاهایی كه مزارعه و مساقات صحیح نیست، می توان مصالحه نمود.

مسأله 2543: در معامله مساقات، لازم نیست صیغه بخوانند، بلكه اگر صاحب درخت به قصد مساقات، آن را واگذار كند و كسی كه كار می كند، به همین قصد مشغول كار شود، معامله صحیح است.

مسأله 2544: مالك و كسی كه تربیت درختها را بر عهده می گیرد، باید بالغ و عاقل باشند، كسی آنها را مجبور نكرده و سفیه نباشند، یعنی مال خود را در كارهای بیهوده، مصرف نكنند.

مسأله 2545: مدّت مساقات، باید معلوم باشد و اگر اول آن را معین كنند و آخر آن را موقعی قرار دهند كه میوه آن سال بدست می آید، صحیح است.

مسأله 2546: در مساقات باید

سهم هركدام، نصف یا ثلث حاصل و مانند آن باشد، امّا اگر قرار بگذارند مثلا صد من از میوه ها، مال مالك و بقیه مال كسی باشد كه كار می كند، مساقات باطل است و می توان به عنوان صلح معامله كرد.

مسأله 2547: باید قرار معامله مساقات، پیش از ظاهر شدن میوه، باشد و اگر بعد از ظاهر شدن میوه و پیش از رسیدن آن قرار بگذارند، اگر كاری مانند آبیاری كه برای تربیت درخت لازم است، باقی مانده باشد، معامله صحیح است. وگرنه اشكال دارد، گرچه احتیاج به كاری مانند چیدن میوه و نگهداری آن داشته باشد امّا می توان به عنوان صلح معامله كرد.

مسأله 2548: معامله مساقات، در بوته خربزه، خیار و مانند آن صحیح است.

مسأله 2549: درختی كه از آب باران یا رطوبت زمین استفاده می كند و آبیاری احتیاج ندارد، اگر به كارهای دیگری، مانند بیل زدن و كود دادن محتاج باشد، مساقات نبوده و می توان به عنوان صلح معامله كرد.

مسأله 2550: دو نفری كه مساقات كرده اند با رضایت یكدیگر می توانند معامله را برهم بزنند و نیز اگر در ضمن خواندن صیغه مساقات، شرط كنند هر دو، یا یكی از آنان، حق برهم زدن معامله را داشته باشد، در این صورت طبق قرارداد، برهم زدن معامله اشكال ندارد، بلكه اگر در معامله شرطی كنند و عملی نشود، كسی كه برای نفع او شرط كرده اند، می تواند معامله را برهم بزند.

مسأله 2551: اگر مالك بمیرد، معامله مساقات برهم نمی خورد، و ورثه اش به جای او هستند.

مسأله 2552: اگر كسی كه تربیت درختها به او واگذار شده بمیرد،

چنانچه در عقد شرط نكرده باشند خودش آنها را تربیت كند، ورثه اش به جای او هستند و چنانچه خودشان انجام ندهند و اجیر نیز نگیرند، حاكم شرع از مال میت، اجیر می گیرد و حاصل را بین ورثه میت و مالك، قسمت می كند و اگر شرط كرده باشند خود او درختها را تربیت نماید، پس اگر قرار گذاشته اند به دیگری واگذار نكند، با مردن او معامله به هم می خورد، امّا اگر قرار نگذاشته اند، مالك می تواند عقد را برهم بزند یا راضی شود ورثه او یا كسی كه آنها اجیرش می كنند، درختها را تربیت نماید.

مسأله 2553: اگر شرط كند تمام حاصل برای مالك باشد، مساقات باطل است و میوه مال مالك می باشد و كسی كه كار می كند، نمی تواند مطالبه اُجرت نماید، زیرا در حكم كسی است كه كاری را مجانی انجام دهد، ولی اگر باطل بودن مساقات به جهت دیگری باشد، مالك باید مزد آبیاری و كارهای دیگر را به مقدار معمول، به كسی كه درختها را تربیت كرده بدهد.

مسأله 2554: اگر زمینی را به دیگری واگذار كند كه در آن درخت بكارد و آنچه عمل می آید مال هر دو باشد، معامله صحیح است. و در صورت باطل بودن معامله، اگر درختها مال صاحب زمین بود، بعد از تربیت نیز مال اوست و باید مزد كسی كه آنها را تربیت كرده بدهد. و اگر مال كسی بوده كه آنها را تربیت كرده، بعد از تربیت نیز مال اوست و می تواند آنها را بكند، ولی گودالهایی كه بر اثر كندن درختها پیدا شده باید پر

كند و اجاره زمین را، از روزی كه درختها را كاشته، به صاحب زمین بدهد و مالك نیز می تواند او را مجبور نماید كه درختها را بكند و اگر بر اثر كندن درخت، عیبی در درخت پیدا شود، لازم نیست عوض آن را بدهد، امّا اگر خود مالك زمین، درختها را بكند، باید تفاوت قیمت آن را به صاحب درخت بدهد و صاحب درخت نمی تواند او را مجبور كند با اجاره یا بدون اجاره، درخت را در زمین باقی بگذارد.

احكام وكالت

مسأله 2555: عقد « وكالت »، یعنی انسان كاری را كه می تواند شخصاً انجام دهد، به دیگری واگذار نماید، تا از طرف او انجام دهد، مثلا كسی را وكیل كند تا خانه او را بفروشد، یا زنی را برای او عقد نماید، بنابراین سفیهی كه مال خود را در كارهای بیهوده مصرف می كند، چون حق ندارد در مال خود تصرّف نماید، نمی تواند برای فروش آن، كسی را وكیل گرداند.

مسأله 2556: در وكالت لازم نیست، صیغه بخوانند و اگر انسان به دیگری بفهماند او را وكیل كرده و او نیز بفهماند قبول نموده وكالت صحیح است، مثلا مال خود را به كسی بدهد كه برای او بفروشد و او آن را بگیرد.

مسأله 2557: اگر انسان كسی را كه در شهر دیگری است وكیل نماید، برای او وكالت نامه بفرستد و او قبول كند، اگرچه وكالت نامه بعد از مدّتی برسد، وكالت صحیح است.

مسأله 2558: موكِّل، یعنی كسی كه دیگری را وكیل می كند و نیز كسی كه وكیل می شود، باید بالغ و عاقل باشند و از روی قصد و اختیار

اقدام نمایند.

مسأله 2559: كاری را كه انسان نمی تواند انجام دهد، یا شرعاً نباید انجام دهد، نمی تواند برای انجام آن، از طرف دیگری وكیل شود، مثلا كسی كه در احرام حج است، چون نباید صیغه عقد زناشویی را بخواند، نمی تواند برای خواندن صیغه، از طرف دیگری وكیل شود.

مسأله 2560: اگر انسان كسی را، برای انجام تمام كارهای خود وكیل كند صحیح است، ولی اگر برای یكی از كارهای خود وكیل نماید و آن كار را معین نكند، وكالت صحیح نیست.

مسأله 2561: اگر وكیل را عزل نماید، یعنی از كار بركنار سازد، بعد از رسیدن خبر به او نمی تواند كاری را كه وكالت داشته، انجام دهد، ولی اگر پیش از رسیدن خبر، آن كار را انجام داده باشد، صحیح است.

مسأله 2562: وكیل می تواند خود را از وكالت، بركنار كند، حتّی اگر موكّل غایب باشد.

مسأله 2563: وكیل نمی تواند برای انجام كاری كه به او واگذار شده، دیگری را وكیل نماید، ولی اگر موكّل به او اجازه داده باشد كه وكیل بگیرد، همان طوری كه به او دستور داده، می تواند رفتار نماید، بنابراین اگر گفته بود: برای من وكیل بگیر، باید از طرف او وكیل بگیرد و نمی تواند كسی را از طرف خودش وكیل كند.

مسأله 2564: اگر انسان با اجازه موكّل، كسی را از طرف او وكیل كند، نمی تواند آن وكیل را عزل نماید و اگر وكیل اوّل بمیرد یا موكّل، اوّلی را عزل كند، وكالت دومی باطل نمی شود.

مسأله 2565: اگر وكیل با اجازه موكّل، كسی را از طرف خود وكیل سازد، موكل و وكیل اوّل، می توانند آن

وكیل را عزل كنند و اگر وكیل اوّل بمیرد یا عزل شود، وكالت دومی باطل می گردد.

مسأله 2566: اگر چند نفر را برای انجام كاری وكیل سازد و به آنها اجازه دهد كه هر كدام، به تنهایی در آن كار اقدام كنند، هریك از آنان می تواند، آن كار را انجام دهد و چنانچه یكی از آنان بمیرد، وكالت دیگران باطل نمی شود ولی اگر نگفته باشد باهم یا به تنهایی انجام دهند، یا گفته باشد باهم انجام دهند، نمی توانند به تنهایی اقدام نمایند و در صورتی كه یكی از آنان بمیرد، وكالت دیگران باطل می شود.

مسأله 2567: اگر وكیل یا موكّل بمیرد، یا دیوانه شود، وكالت باطل می گردد، امّا اگر بیهوش شود اشكالی ندارد و نیز اگر چیزی كه برای تصرّف در آن وكیل شده، از بین برود، مثلا گوسفندی كه برای فروش آن وكیل شده، بمیرد، وكالت باطل می شود.

مسأله 2568: اگر انسانی كسی را برای كاری وكیل كند و چیزی برای او مقرّر سازد، بعد از انجام آن كار، چیزی را كه قرار گذاشته، باید به او بدهد.

مسأله 2569: اگر وكیل در نگهداری مالی كه در اختیار اوست، كوتاهی نكند و غیر از تصرّفی كه به او اجازه داده اند، تصرّف دیگری ننماید و اتّفاقاً آن مال از بین برود، ضامن نیست.

مسأله 2570: اگر وكیل در نگهداری مالی كه در اختیار اوست، كوتاهی كند یا غیر از تصرّفی كه به او اجازه داده اند، تصرّف دیگری بنماید و آن مال از بین برود، ضامن است، بنابراین اگر لباسی را كه گفته اند بفروش، بپوشد و آن لباس تلف شود باید

عوض آن را بدهد.

مسأله 2571: اگر وكیل، غیر از تصرّفی كه به او اجازه داده اند، تصرّف دیگری بكند، مثلا لباسی را كه گفته اند، بفروش، بپوشد و سپس تصرّفی بنماید كه به او اجازه داده بودند، آن تصرّف صحیح است.

احكام اقرار

مسأله 2572: اِقرار، یعنی انسان اعتراف كند حقّی بر او هست، مثلا بگوید: محمّد از من هزار تومان طلب دارد، یا اعتراف نماید كه بركسی حقّی ندارد، مثلا بگوید: علی هیچ بدهی به من ندارد.

مسأله 2573: اعتراف در صورتی نافذ و صحیح است كه به صورت جزم و صریح یا ظاهر باشد، بنابراین اگر بگوید: ممكن است جعفر از من ده تومان طلب داشته باشد، صحیح نخواهد بود و نیز باید چیزی كه به آن اعتراف می كند بر ضرر او باشد، پس اگر بگوید: من از زید ده تومان طلب دارم، باید دلیل بیاورد.

مسأله 2574: اعتراف بچّه، دیوانه، سفیه نسبت به مال خود، كسی كه مجبورش كرده اند، بَرده و كسی كه قاصد نباشد، باطل است.

مسأله 2575: اگر به چیز مجهولی یا مردّدی اعتراف كند، مثلا بگوید: حسن از من چیزی می خواهد، یا بگوید: تقی از من یكی از این دو مال را طلب دارد، یا شخصی كه برای او اعتراف می كند، مجهول یا مردّد باشد، مثلا بگوید: شخصی یا یكی از این دو نفر از من ده تومان طلب دارد، در همه این موارد اعتراف او صحیح است.

مسأله 2576: مُقِرٌّلَه، یعنی كسی كه برای او اعتراف می شود، باید بتواند مالك شود، مثلا بگوید: چیزی را كه در دست دارم ملك زید یا وقف این مسجد است، پس اگر بگوید:

چیزی را كه در دست دارم ملك این حیوان است، چون حیوان مالك نمی شود، صحیح نخواهد بود.

مسأله 2577: اگر بگوید: تقی از من هزار تومان می خواهد، سپس انكار كند، باید هزار تومان را بدهد، ولی اگر بگوید: تقی از من هزار تومان طلب دارد، سپس مقدار معقولی را استثنا كند، مثلا بگوید: مگر صد تومان، قبول می شود.

مسأله 2578: اگر بگوید: این خانه مال كاظم است، سپس بگوید: مال رضاست، بنابر احتیاط مصالحه كنند.

مسأله 2579: اگر بگوید: حسین پسر من است، یا بگوید: زینب خواهر زن من است، قبول می شود و چنانچه بمیرد حسین از او ارث می برد، همچنین نمی تواند تا زمانی كه خواهر زینب زن اوست، زینب را به عقد خود در آورد.

مسأله 2580: حكم بیمار در اعتراف، حكم صحیح است، مگر در مرضی كه با آن مرض می میرد بگوید: مقداری به كسی بدهكار است. و متّهم باشد كه گفته او برای ضرر زدن به ورثه است، در این صورت باید مقداری را كه معین كرده از ثلث او بدهند.

احكام هدیه

مسأله 2581: هدیه، یعنی انسان چیزی را به كسی مجانی و بدون عوض ببخشد. و در این عقد، ایجاب و قبول لازم است. و اگر چیزی را به قصد هدیه، به كسی ببخشد و او نیز به همین قصد بگیرد، هدیه واقع می شود.

مسأله 2582: كسی كه هدیه می دهد، باید بالغ و عاقل باشد، از روی قصد و اختیار، هدیه نماید و بتواند در مال خود تصرّف كند، بنابراین اگر سفیه یا مفلّس، مال خود را به كسی ببخشد، صحیح نیست.

مسأله 2583: كسی كه به او چیزی

بخشیده می شود باید با اجازه صاحب مال، آن را تحویل بگیرد، اگرچه در غیر از مجلس هدیه باشد.

مسأله 2584: اگر طلبكار، طلب خود را به بدهكار ببخشد، دیگر نمی تواند آن را از بدهكار مطالبه كند.

مسأله 2585: اگر انسان چیزی را به كسی ببخشد و او نیز آن را تحویل بگیرد، بخشنده می تواند هدیه را برهم زده و مال را پس بگیرد، مگر در چند صورت: 1 - اگر كسی كه به او بخشیده است، با انسان خویشی داشته باشد، خواه نزدیك باشد، خواه دور، مانند پدر، مادر، پسر عمو و پسر خاله. 2 - اگر زن به شوهر، یا مرد به همسر خود، بخشیده باشد. 3 - اگر تمام یا قسمتی از هدیه، تلف شده باشد. 4 - اگر هدیه مُعَوّضه باشد، یعنی چیزی بخشیده و در عوض، چیزی دریافت كرده باشد، مانند آنكه خانه ای را در مقابل باغی به كسی ببخشد. 5 - اگر بخشنده، در هدیه قصد قربت كند. 6 - اگر بخشنده یا كسی كه به او بخشیده شده، بمیرد. 7 - اگر كسی كه به او چیزی بخشیده شده، در آن هدیه تصرّف كند، مثلا آن را بفروشد یا پارچه را بدوزد.

مسأله 2586: اگر چیزی را كه بخشیده و قبض داده، زیاد شود، مانند آنكه گوسفند، فربه گردد و یا بچّه بزاید، سپس بخشنده هدیه را برهم بزند، زیادی و بچّه، مال كسی است كه به او بخشیده شده است.

مسأله 2587: برهم زدن هدیه آن است كه بخشنده بگوید: هدیه را برهم زدم، یا آن را پس بگیرد و یا بفروشد و لازم نیست كسی كه به

او بخشیده شده، بداند كه بخشنده هدیه را برهم زده است.

مسأله 2588: اگر بخشنده یا كسی كه به او بخشیده شده است، بعد از عقد و قبل از تحویل گرفتن بمیرد، هدیه بهم می خورد.

مسأله 2589: بخشیدن به قوم و خویش، یكی از اقسام صله رحم و از مستحبات اسلامی است و ثواب آن دو برابر بخشیدن به غیر فامیل است.

مسأله 2590: مكروه است انسان، در بخشش، بعضی از بچّه های خود را، بر بعضی دیگر ترجیح دهد، حتّی در بوسیدن و مانند آن، بنابراین ترجیح دادن پسرها بر دخترها، در هدیه، وقف و مانند آن، اگر برای فایده دینی و دنیوی نباشد، مكروه است، امّا اگر ترجیح دادن، باعث فساد یا دشمنی شود، چه بسا حرام خواهد شد.

احكام صدقه

مسأله 2591: صدقه دادن از كارهای مستحب است و در روایات اسلامی سفارش زیادی برآن شده، چنانچه در حدیث شریف آمده: « صدقه موجب زیادی مال، دفع بلا و سبب شفا، می شود ».

مسأله 2592: صدقه در صورتی موجب ثواب است كه صدقه دهنده، قصد قربت كند.

مسأله 2593: چنانچه به قصد صدقه، مال خود را به كسی بدهد و او نیز به همین قصد آن را بگیرد، صدقه واقع می شود و بعد از آنكه فقیر صدقه را گرفت، صدقه دهنده نمی تواند آن را برهم زده و مال خود را مسترد دارد.

مسأله 2594: كسی كه سید نیست نمی تواند زكات خود را به سید بدهد و در زكات فطره تأمّل است، امّا نسبت به صدقه های مستحب و دیگر صدقه های واجب، غیر سید می تواند به سید بپردازد.

مسأله 2595: صدقه مستحب را می توان

به شخص ثروتمند، سنّی و كافر داد.

مسأله 2596: اگر انسان چیزی را به فقیر صدقه دهد، می تواند آن را از او بخرد، یا به عنوان هدیه قبول كند، ولی مكروه است، البته این در صورتی است كه آن صدقه، زكات نباشد و سبب تضییع حقوق فقیر نشود.

مسأله 2597: اگر كسی از انسان بخواهد چیزی به او بدهد، مكروه است او را ردّ نماید هر چند گمان كند فقیر نیست.

مسأله 2598: گدایی كردن در صورت احتیاج مكروه و در صورتی كه احتیاج نداشته باشد، بعید نیست حرام باشد.

مسأله 2599: مستحب است انسان واسطه رساندن صدقه شود و صدقه مستحب را اگر مخفی بدهد، بهتر است مگر به جهتی، علنی دادن بهتر باشد.

مسأله 2600: مستحب است انسان زیاد صدقه بدهد، به ویژه در اوایل روز و اوایل شب و همچنین مستحب است دست خودش را كه با آن صدقه داده، ببوسد.

مسأله 2601: مستحب است انسان، در صدقه دادن، قوم و خویش و همسایگان را بر دیگران مقدم بدارد.

احكام قرض

مسأله 2602: قرض دادن، از كارهای بسیار مستحب است كه در آیات قرآن و روایات، سفارش زیادی بر آن شده است، پیغمبر اكرم (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمودند: « هركس به برادر مسلمان خود قرض بدهد، مال او زیاد می شود، ملائكه بر او رحمت می فرستند، اگر با بدهكار خود مدارا كند، بدون حساب و به سرعت از صراط می گذرد. و كسی كه برادر مسلمانش از او قرض بخواهد و ندهد، بهشت بر او حرام می شود ».

مسأله 2603: در قرض لازم نیست صیغه بخوانند، بلكه اگر چیزی را به نیت قرض به كسی بدهد

و او نیز به همین قصد بگیرد، صحیح است، امّا مقدار آن باید كاملا معلوم باشد.

مسأله 2604: هر وقت بدهكار، بدهی خود را بدهد، طلبكار باید قبول نماید.

مسأله 2605: اگر در هنگام قرض، برای پرداخت آن مدّتی قرار دهند، واجب است طلبكار پیش از تمام شدن مدّت، طلب خود را مطالبه نكند، ولی اگر مدّت نداشته باشد، طلبكار هر وقت بخواهد، می تواند طلب خود را مطالبه نماید.

مسأله 2606: اگر طلبكار طلب خود را مطالبه كند، چنانچه بدهكار بتواند بدهی خود را بدهد، باید فوراً آن را بپردازد و اگر تأخیر بیندازد، گناهكار است.

مسأله 2607: اگر بدهكار غیر از خانه ای كه در آن نشسته، اثاثیه منزل و چیزهای دیگری كه به آن احتیاج دارد، چیزی نداشته باشد، طلبكار نمی تواند طلب خود را از او مطالبه نماید، بلكه باید صبر كند، تا بدهكار بتواند بدهی خود را بدهد.

مسأله 2608: كسی كه بدهكار است و نمی تواند بدهی خود را بدهد، چنانچه بتواند كاسبی كند، بدون حرج واجب است كسب نماید و بدهی خود را بدهد.

مسأله 2609: كسی كه به طلبكار خود دسترسی ندارد، چنانچه امید نداشته باشد او را پیدا كند، باید با اجازه حاكم شرع، طلب او را به فقیر بدهد و اگر طلبكار او سید نباشد، واجب نیست كه طلب او را به غیر سید بدهد، بلكه می تواند به سید فقیر نیز بدهد.

مسأله 2610: اگر مال میت، بیشتر از خرج واجب كفن، دفن و بدهی او نباشد، باید مال را برای آن مصرف نموده و به وارث او چیزی نمی رسد.

مسأله 2611: اگر كسی مقداری پول، طلا یا نقره، قرض كند

و قیمت آن كم شود، یا چند برابر گردد، چنانچه همان مقدار را كه گرفته، پس بدهد كافی است، ولی اگر هر دو به غیر آن راضی شوند، اشكال ندارد و در بعضی موارد مصالحه كنند.

مسأله 2612: اگر مالی را كه قرض كرده، از بین نرفته باشد و صاحب مال، عین آن را مطالبه كند، بنابر احتیاط مستحب بدهكار، همان مال را به او بدهد.

مسأله 2613: اگر كسی كه قرض می دهد، شرط كند كه زیادتر از مقداری كه می دهد بگیرد، مثلا یك من گندم بدهد و شرط كند كه یك من و پنج سیر بگیرد، یا ده تخم مرغ بدهد كه یازده تا بگیرد، ربا و حرام است، بلكه اگر قرار بگذارد بدهكار كاری برای او انجام دهد، یا چیزی را كه قرض كرده، با مقداری جنس دیگر پس دهد، مثلا شرط كند یك تومانی را كه قرض كرده، با یك كبریت پس دهد، ربا و حرام است. و نیز اگر شرط كند قرض را به طور مخصوصی پس دهد، مثلا مقداری طلای نساخته به او بدهد و شرط كند، ساخته پس بگیرد، باز هم ربا و حرام می باشد. ولی اگر بدون شرط، خود بدهكار زیادتر از آنچه قرض كرده پس بدهد، اشكال ندارد، بلكه مستحب است.

مسأله 2614: ربا دادن مانند ربا گرفتن حرام است و كسی كه قرض ربایی گرفته مالك آن نمی شود و نمی تواند در آن تصرّف كند، ولی چنانچه طوری باشد كه اگر ربا قرار نبود، صاحب پول نسبت به تصرّف آن، راضی بود، قرض گیرنده می تواند در آن تصرّف نماید.

مسأله 2615: اگر گندم، یا چیزی

مانند آن را به صورت قرض ربایی بگیرد و با آن زراعت كند، حاصلی كه از آن به دست می آید، بعید نیست مال قرض گیرنده باشد گرچه احوط مصالحه است.

مسأله 2616: اگر لباسی را بخرد و سپس از پولی كه به قرض ربایی گرفته، یا از پولی حلالی كه با ربا مخلوط است، به صاحب لباس بدهد، پوشیدن آن لباس و نماز خواندن با آن اشكال ندارد، ولی اگر به فروشنده بگوید كه این لباس را با این پول می خرم، پوشیدن آن لباس حرام است و اگر بداند پوشیدن آن حرام است، نماز نیز با آن باطل می باشد.

مسأله 2617: اگر انسان مقداری پول، به كسی بدهد كه در شهر دیگری از طرف او كمتر بگیرد، اشكال ندارد و این را « صرف برات » می گویند.

مسأله 2618: اگر مقداری پول، به كسی بدهد كه بعد از چند روز در شهر دیگری زیادتر بگیرد، مثلا نهصد و نود تومان بدهد كه بعد از ده روز، در شهر دیگری هزار تومان بگیرد، ربا و حرام است ولی اگر كسی كه زیادی را می گیرد در مقابل زیادی، جنسی بدهد یا عملی انجام دهد اشكال ندارد.

مسأله 2619: اگر در مقابل طلبی كه از كسی دارد، سفته یا چك داشته باشد و بخواهد طلب خود را پیش از سر رسید آن به كمتر از آن بفروشد، اشكال ندارد.

احكام حواله

مسأله 2620: حواله، یعنی انسان بدهی خود را به دیگری واگذار كند.

مسأله 2621: اگر بدهكار، طلبكار خود را حواله بدهد كه طلبش را از دیگری بگیرد و طلبكار قبول نماید، بعد از درست شدن حواله، كسی كه به

او حواله شده بدهكار می شود و طلبكار نمی تواند طلب خود را از بدهكار اوّلی مطالبه نماید.

مسأله 2622: بدهكار، طلبكار و كسی كه به او حواله شده، باید بالغ و عاقل باشند، كسی آنها را مجبور نكرده و سفیه نباشند، یعنی مال خود را در كارهای بیهوده مصرف نكنند.

مسأله 2623: حواله دادن به كسی كه بدهكار نیست، در صورتی صحیح است كه او قبول كند و نیز اگر انسان بخواهد به كسی كه جنسی بدهكار است، جنس دیگری حواله دهد، مثلا به كسی كه جو بدهكار است گندم حواله دهد، تا او قبول نكند، حواله صحیح نیست.

مسأله 2624: طلبكار می تواند حواله را قبول نكند، اگرچه كسی كه به او حواله شده فقیر نباشد و در پرداختن حواله نیز كوتاهی ننماید. و هنگامی كه انسان حواله می دهد لازم نیست بدهكار باشد، پس اگر بخواهد از كسی قرض كند، تا وقتی از او قرض نكرده، می تواند او را به دیگری حواله دهد كه آنچه را بعداً قرض می دهد از او بگیرد، صحّت این حواله بعید نیست گرچه خلاف احتیاط است.

مسأله 2625: حواله دهنده و طلبكار، باید مقدار حواله و جنس آن را بدانند، پس اگر مثلا ده من گندم و ده هزار تومان پول، به یك نفر بدهكار باشد و به او بگوید: یكی از دو طلب خود را از فلانی بگیر و آن را معین نكند، حواله درست نیست علی الأظهر.

مسأله 2626: اگر بدهی در واقع معین باشد، ولی بدهكار و طلبكار در هنگام حواله دادن، مقدار یا جنس آن را ندانند حواله صحیح است، مثلا اگر طلب كسی را در

دفتر نوشته باشد و پیش از دیدن دفتر، حواله بدهد و بعد دفتر را ببیند و به طلبكار مقدار طلبش را بگوید، بعید نیست حواله صحیح باشد.

مسأله 2627: اگر به كسی حواله بدهد كه بدهكار نیست، چنانچه او حواله را قبول كند، پیش از پرداختن حواله، می تواند مقدار حواله را از حواله دهنده بگیرد ولی اگر طلبكار، طلب خود را به مقدار كمتری صلح كند، كسی كه حواله را قبول كرده همان مقدار را می تواند از حواله دهنده مطالبه نماید.

مسأله 2628: بعد از درست شدن حواله، حواله دهنده و كسی كه به او حواله شده، نمی توانند حواله را برهم بزنند و هرگاه كسی كه به او حواله شده در موقع حواله فقیر نباشد، اگرچه بعد فقیر شود، طلبكار نمی تواند حواله را برهم بزند و همچنین است اگر هنگام حواله، فقیر باشد و طلبكار بداند فقیر است، ولی اگر نداند فقیر است و بعد بفهمد، اگرچه پولدار شده باشد، طلبكار می تواند حواله را برهم بزند و طلب خود را از حواله دهنده بگیرد.

مسأله 2629: اگر بدهكار، طلبكار و كسی كه به او حواله شده، یا یكی از آنان برای خود، حقّ برهم زدن حواله را قرار دهد، مطابق قراری كه گذاشته اند، می توانند حواله را برهم بزنند.

مسأله 2630: اگر حواله دهنده، خودش طلب طلبكار را بدهد، چنانچه به درخواست كسی باشد كه به او حواله شده است، می تواند چیزی را كه داده از او بگیرد و اگر بدون خواهش او داده و قصد داشته عوض آن را نگیرد، نمی تواند چیزی را كه داده، از او مطالبه نماید.

احكام رهن

مسأله

2631: رهن، یعنی بدهكار مقداری از مال خود را به عنوان وثیقه و گرو نزد طلبكار بگذارد كه اگر طلب او را ندهد، طلبش را از آن مال، بردارد.

مسأله 2632: در رهن لازم نیست صیغه بخوانند و اگر بدهكار مال خود را به قصد گرو، به طلبكار بدهد و طلبكار نیز به همین قصد بگیرد، رهن صحیح است.

مسأله 2633: گرودهنده و كسی كه مال را گرو می گیرد، باید بالغ و عاقل باشند، كسی آنها را مجبور نكرده و سفیه نباشند، یعنی مال خود را در كارهای بیهوده مصرف نكنند.

مسأله 2634: انسان مالی را می تواند گرو بگذارد كه شرعاً بتواند در آن تصرّف كند و اگر مال دیگری را گرو بگذارد، در صورتی صحیح است كه صاحب مال بگوید: « به گرو گذاشتن، راضی هستم ».

مسأله 2635: چیزی را كه گرو می گذارند باید خرید و فروش آن صحیح باشد، پس اگر شراب و مانند آن را گرو بگذارند، درست نیست.

مسأله 2636: منافع چیزی را كه گرو می گذارند، مال كسی است كه آن را گرو گذاشته است.

مسأله 2637: طلبكار و بدهكار نمی توانند مال گرو گذاشته شده را، بدون اجازه یكدیگر ملك كسی كنند، مثلا آن را ببخشند یا بفروشند. ولی اگر یكی از آنان، آن را ببخشد یا بفروشد، سپس دیگری بگوید: راضی هستم، اشكال ندارد.

مسأله 2638: اگر طلبكار چیزی را كه گرو گرفته، با اجازه بدهكار بفروشد، پول آن نیز مانند خود مال، گرو می باشد.

مسأله 2639: اگر هنگامی كه بدهكار باید بدهی خود را بدهد، طلبكار مطالبه كند و او نپردازد، طلبكار می تواند مالی را كه گرو گرفته، بفروشد

و طلب خود را بردارد و باید بقیه را به بدهكار بدهد. و اگر به حاكم شرع دسترسی دارد، باید برای فروش آن از حاكم شرع اجازه بگیرد.

مسأله 2640: اگر بدهكار، غیر از خانه ای كه در آن نشسته و چیزهایی كه مانند اثاثیه خانه مورد احتیاج اوست، چیز دیگری نداشته باشد، طلبكار نمی تواند طلب خود را از او مطالبه كند، ولی اگر مالی را كه گرو گذاشته، خانه و اثاثیه باشد طلبكار می تواند آن را بفروشد و طلب خود را بردارد.

احكام حجر

مسأله 2641: حَجْر، یعنی انسان به جهت یكی از هفت امری كه بیان می شود، نتواند در تمام یا قسمتی از اموال خود، تصرّف كند: 1 - بچّه بودن. 2 - دیوانه بودن. 3 - سفیه بودن. 4 - مفلّس بودن. 5 - بیمار بودن. 6 - برده بودن. 7 - مردن. و تفصیل آن در مسائل ذیل بیان می شود.

مسأله 2642: بچّه ای كه هنوز به سنّ بلوغ شرعی نرسیده، یا بالغ شده امّا رشید نیست، نمی تواند در مال خود تصرّف كند، هر چند تصرّفش صحیح باشد.

نشانه های بلوغ

مسأله 2643: نشانه بالغ شدن یكی از سه چیز است: 1 - روییدن موی درشت زیر شكم بالای عورت، ولی موی نازك علامت بلوغ نیست. 2 - مُحتلم شدن و بیرون آمدن منی و این علامت در زنان بسیار كم است. 3 - تمام شدن پانزده سال قمری در مرد و تمام شدن نُه سال قمری در زن.

مسأله 2644: روییدن موی درشت در صورت، پشت لب، سینه و زیر بغل و خشن شدن صدا و مانند آن، نشانه بالغ شدن نیست،

مگر انسان بر اثر آن به بالغ شدن یقین كند.

مسأله 2645: ولی بچّه، یعنی كسی كه می تواند در مال او تصرّف كند، در درجه اوّل پدر و جدّ پدری طفل است و در صورتی كه آنها موجود نباشند، قیم از جانب آنها و اگر او نیز نبود، حاكم شرع می باشد.

مسأله 2646: پدر و جدّ پدری، هر كدام می توانند، در مال طفل تصرّف كنند، اگرچه جدّ پدری خیلی دور باشد و در صورتی كه هر دو در آن تصرّف كنند، كسی كه اوّل تصرّف نموده مقدّم است.

مسأله 2647: دیوانه نمی تواند در مال خود تصرّف كند و در بقیه احكام مانند بچّه است، ولی بنابر احتیاط واجب، اگر بعد از بلوغ دیوانه شده باشد، حاكم شرع با پدر یا جدّ، با هم در امور او رسیدگی كنند گرچه كفایت پدر و جد مستقلا از حاكم شرع بعید نیست.

مسأله 2648: كسی كه گاهی عاقل و گاهی دیوانه است، تصرّفی كه هنگام دیوانگی، در مال خود می كند، صحیح نیست.

مسأله 2649: انسان می تواند در مرضی كه با آن بیماری از دنیا می رود، هر مقدار از مال خود را برای خود، عیال، میهمان و كارهایی كه اسراف نیست، مصرف نماید و نیز اگر مال خود را به قیمت آن بفروشد، یا اجاره دهد، اشكال ندارد، بلكه اگر مال خود را به كسی ببخشد یا ارزانتر از قیمت آن بفروشد، خواه مقداری را كه بخشیده یا ارزانتر فروخته، به اندازه ثُلث مال او بوده یا بیشتر باشد، تصرّف وی صحیح و در صورتی كه بیشتر از ثُلث باشد، احتیاج به اجازه ورثه ندارد.

مسأله 2650: سفیه

(كسی كه مال خود را در كارهای بیهوده صرف می كند) نمی تواند در مال خود تصرّف نماید و ولایت بر او، به عهده پدر و جدّ پدری است اگر قبل از بلوغ سفیه باشد ولی اگر بعد از بلوغ سفیه شده باشد، ولی او حاكم شرع است به همراه پدر یا جدّ پدری بنابر احتیاط، گرچه كفایت پدر و جد بعید نیست.

مسأله 2651: تصرّفات سفیه، در بعضی از موارد صحیح است.

مسأله 2652: مفلّس كسی است كه به اصطلاح امروز « ورشكست » شده و حاكم شرع، روی املاك او دست گذاشته است، چنین شخصی پیش از آنكه حاكم شرع، حكم به مفلّس بودنش بكند می تواند در اموال خود تصرّف كند، هرچند قرضهای او چند برابر ثروتش باشد.

مسأله 2653: مفلّس با چهار شرط نمی تواند در اموال خود تصرّف كند: 1 - قرضهای او شرعاً ثابت شده باشد. 2 - مُمتلكات و طلبهایی كه از مردم دارد، كمتر از بدهی او باشد، البته خانه و چیزهای دیگری كه در احكام قرض، استثنا شده در اینجا نیز مستثنی است. 3 - مدّت قرضهایی كه كرده است، تمام شده باشد یا آن مقداری كه مدّتشان تمام شده، بیش از املاك او باشد. 4 - طلبكارها از حاكم شرع، بخواهند كه نگذارد در مال خود تصرّف كند.

مسأله 2654: بعد از آنكه حاكم شرع، حكم نمود مفلّس در اموال خود تصرّف نكند، حقّ طلبكارها به آن اموال تعلّق گرفته و باید آنها را بفروشند و به طلبكارها بپردازند.

مسأله 2655: قسمت كردن اموال مفلّس در بین طلبكاران، به نسبت طلب آنها صورت می گیرد، مثلا اگر مفلّس فقط سی

تومان دارد و شخصی از او صد و دیگری پنجاه تومان طلب داشته باشد، بیست تومان به كسی كه صد تومان طلب دارد و ده تومان به دیگری می دهند.

مسأله 2656: اگر انسان در مرضی كه به سبب آن از دنیا می رود، مقداری از مال خود را مجّانی مصرف كند، مثلا آن را به كسی ببخشد یا چیزی كه هزار تومان می ارزد به صد تومان بفروشد، این تصرّفات از اصل مال، خارج می شود و آن را « مُنجّزات مریض » می نامند.

مسأله 2657: تصرّفاتی را كه برده، بدون اجازه آقای خود می كند، باطل است و در این كه آیا برده مالك چیزی می شود یا نه، خلاف است و بنابر اقوی مالك می شود.

مسأله 2658: اگر كسی وصیت كند بعد از مردنش، مقداری از اموالش را به كسی ببخشند، چنانچه بیشتر از ثُلث نباشد یا اگر بیشتر از ثلث است ورثه اجازه بدهند، باید به وصیت عمل كنند و اگر بیشتر باشد و ورثه اجازه ندهند، باید به وصیت عمل كنند و اگر بیشتر باشد و ورثه اجازه ندهند فقط به مقدار ثلث صحیح و نسبت به بقیه باطل است و همچنین دیگر وصیتهایی كه واجب شرعی مالی نباشد، مانند وصیت به خیرات و مبرّات.

احكام ضمانت

مسأله 2659: ضمانت، یعنی انسان بدهی كسی را به گردن بگیرد.

مسأله 2660: اگر انسان بخواهد ضامن شود تا بدهی كسی را بدهد، باید بر هر لفظی اگرچه عربی نباشد، به طلبكار بگوید: من ضامن شده ام طلب تو را بدهم، یا كاری كند كه بر ضمانت او دلالت داشته باشد و طلبكار نیز رضایت خود را

بفهماند، ولی راضی بودن بدهكار شرط نیست.

مسأله 2661: ضامن و طلبكار، باید بالغ و عاقل باشند، كسی آنها را مجبور نكرده و سفیه نباشند، یعنی مال خود را در كارهای بیهوده مصرف نكنند، ولی این شرطها در بدهكار نیست، مثلا اگر كسی ضامن شود كه بدهی بچّه یا دیوانه را بدهد، صحیح است.

مسأله 2662: هرگاه برای ضامن شدن خود، شرطی قرار دهد، مثلا بگوید: اگر بدهكار قرض تو را نداد من می دهم، اقرب صحت ضمان است.

مسأله 2663: كسی كه ضامن بدهی او می شوند باید بدهكار باشد، پس اگر كسی بخواهد از دیگری قرض كند، تا وقتی قرض نكرده، انسان نمی تواند ضامن او شود. امّا اگر بگوید: به فلانی قرض بده و من ضامن هستم، صحیح می باشد.

مسأله 2664: در صورتی انسان می تواند ضامن شود كه طلبكار، بدهكار و جنس بدهی، معین باشد، پس اگر دو نفر از كسی طلبكار باشند و انسان بگوید من ضامن هستم طلب یكی از شما را بدهم، چون معین نكرده طلب كدام را می دهد، ضامن شدن او اشكال دارد و نیز اگر كسی، از دو نفر طلبكار باشد و انسان بگوید: من ضامن هستم بدهی یكی از آن دو نفر را به تو بدهم، چون معین نكرده بدهی كدام را می دهد ضامن شدن او اشكال دارد. و همچنین اگر كسی از دیگری، مثلا ده من گندم و ده هزار تومان پول طلبكار باشد و انسان بگوید: من ضامن یكی از دو طلب تو هستم و معین نكند ضامن گندم است یا ضامن پول، صحیح نیست علی الأظهر.

مسأله 2665: اگر طلبكار طلب خود را به

ضامن ببخشد، ضامن نمی تواند از بدهكار چیزی بگیرد و اگر مقداری از آن را ببخشد، نمی تواند آن مقدار را مطالبه نماید.

مسأله 2666: اگر انسان ضامن شود بدهی كسی را بدهد، نمی تواند از ضامن شدن خود برگردد.

مسأله 2667: ضامن و طلبكار، می توانند شرط كنند هر وقت بخواهند، ضمانت را بر هم بزنند.

مسأله 2668: هرگاه انسان در هنگام ضمانت، بتواند طلب طلبكار را بدهد اگرچه بعد فقیر شود، طلبكار نمی تواند ضامن بودن او را برهم زند و همچنین است اگر در آن موقع نتواند طلب او را بدهد، ولی طلبكار بداند و به ضامن شدن او راضی شود.

مسأله 2669: اگر انسان در هنگامی كه ضامن می شود، نتواند طلب طلبكار را بدهد و طلبكار در آن وقت نداند و بعد متوجّه شود، می تواند ضامن بودن او را برهم بزند و اگر پیش از آنكه طلبكار متوجّه شود، ضامن قدرت پیدا كرده باشد، چنانچه بخواهد ضمانت او را برهم بزند، اشكال ندارد.

مسأله 2670: اگر كسی بدون اجازه بدهكار ضامن شود بدهی او را بدهد، نمی تواند چیزی از او بگیرد.

مسأله 2671: اگر كسی با اجازه بدهكار، ضامن شود بدهی او را بدهد، می تواند مقداری كه ضامن شده، از او مطالبه نماید، ولی اگر به جای جنسی كه بدهكار بوده، جنس دیگری به طلبكار او بدهد، نمی تواند چیزی را كه داده از او مطالبه نماید، مثلا اگر ده من گندم بدهكار باشد و ضامن، ده من برنج بدهد، نمی تواند برنج از او مطالبه نماید، امّا اگر خودش راضی شود كه برنج بدهد، اشكال ندارد.

احكام كفالت

مسأله 2672: كفالت، یعنی انسان ضامن

شود هر وقت طلبكار بدهكار را خواست، به دست او بدهد. و به كسی كه این گونه ضامن می شود « كفیل » می گویند.

مسأله 2673: كفالت در صورتی صحیح است كه كفیل، به هر لفظی اگرچه عربی نباشد، به طلبكار بگوید: من ضامنم هر وقت شخص بدهكارِ خود را بخواهی به دست تو بدهم و طلبكار نیز قبول نماید.

مسأله 2674: كفیل باید بالغ و عاقل باشد، او را در كفالت مجبور نكرده باشند و بتواند كسی را كه كفیل او شده، حاضر نماید.

مسأله 2675: كفالت با یكی از پنج چیز به هم می خورد: اوّل: كفیل، بدهكار را به دست طلبكار بدهد. دوم: طلب طلبكار داده شود. سوم: طلبكار از طلب خود بگذرد. چهارم: بدهكار بمیرد. پنجم: طلبكار كفیل را از كفالت آزاد كند.

مسأله 2676: اگر كسی به زور، بدهكار را ازدست طلبكار رها كند، چنانچه طلبكار دسترسی به او نداشته باشد، كسی كه بدهكار را رها كرده، باید او را به دست طلبكار بدهد.

احكام ودیعه (امانت)

مسأله 2677: « ودیعه »، یعنی انسان چیزی را نزد دیگری بگذارد تا از آن نگهداری نماید.

مسأله 2678: اگر انسان مال خود را به كسی بدهد و بگوید: نزد تو امانت باشد و او نیز قبول كند، یا بدون اینكه حرفی بزند به صاحب مال بفهماند مال را برای نگهداری به او می دهد و او نیز به قصد نگهداری كردن بگیرد، در این صورت باید به احكام ودیعه و امانتداری كه بیان می شود عمل نماید.

مسأله 2679: امانتدار و كسی كه مال را امانت می گذارد، باید هر دو بالغ و عاقل باشند، پس اگر مالی را پیش

بچّه یا دیوانه، امانت بگذارد، یا دیوانه و بچّه مالی را پیش كسی امانت بگذارند، صحیح نیست.

مسأله 2680: اگر از بچّه یا دیوانه، چیزی را به صورت امانت قبول كند، باید آن را به صاحبش بدهد. و اگر آن چیز مال خود بچّه یا دیوانه است، به ولی او برساند و چنانچه در رساندن مال به آنان كوتاهی كند و تلف شود، باید عوض آن را بدهد.

مسأله 2681: كسی كه نمی تواند امانت را نگهداری نماید، نباید قبول كند.

مسأله 2682: اگر انسان به صاحب مال بفهماند برای نگهداری مال او حاضر نیست، چنانچه او مال را بگذارد و برود و آن مال تلف شود، كسی كه امانت را قبول نكرده ضامن نیست. ولی بنابر احتیاط مستحب اگر ممكن باشد آن را نگهداری نماید.

مسأله 2683: كسی كه چیزی را امانت می گذارد، هر وقت بخواهد می تواند آن را پس بگیرد و كسی كه امانت را قبول می كند، هر وقت بخواهد می تواند آن را به صاحبش برگرداند.

مسأله 2684: اگر انسان از نگهداری امانت منصرف شود و امانت را برهم بزند، باید هرچه زودتر مال را به صاحب آن، یا وكیل و ̘Ǡولی صاحبش برساند و یا به آنان خبر دهد كه برای نگهداری حاضر نیست و اگر بدون عذر، مال را به آنان نرساند و خبر نیز ندهد، چنانچه مال تلف شود، باید عوض آن را بدهد.

مسأله 2685: كسی كه امانت را قبول می كند، اگر برای آن، مكان مناسبی ندارد، باید جای مناسب تهیه نماید و طوری آن را نگهداری كند كه مردم نگویند در امانت خیانت كرده و یا در نگهداری آن

كوتاهی نموده است. و اگر در جایی كه مناسب نیست بگذارد و تلف شود، باید عوض آن را بدهد.

مسأله 2686: كسی كه امانت را قبول می كند، اگر در نگهداری آن كوتاهی نكند و تعدّی، یعنی زیاده روی نیز ننماید و اتّفاقاً آن مال تلف شود ضامن نیست، مگر از قبل شرط شده باشد. و اگر آن را در جایی بگذارد كه گمان می رود، ظالمی بفهمد و آن را ببرد، چنانچه تلف شود، باید عوض آن را به صاحبش بدهد.

مسأله 2687: اگر صاحب مال، برای نگهداری مال خود، جایی را معین كند و به كسی كه امانت را قبول كرده بگوید: « باید مال را در اینجا حفظ كنی و حتّی اگر احتمال بدهی از بین برود، نباید آن را به جای دیگر ببری » چنانچه امانت دار احتمال دهد در آنجا، از بین برود و بداند چون آنجا در نظر صاحب مال، برای حفظ بهتر بوده، گفته است نباید از آنجا بیرون برود، می تواند آن را به جای دیگری ببرد و اگر در آنجا ببرد و تلف شود ضامن نیست، ولی اگر نداند به چه جهت گفته به جای دیگر نبر، چنانچه به جای دیگر ببرد و تلف شود، واجب است عوض آن را بدهد.

مسأله 2688: اگر صاحب مال برای نگهداری مال خود، جایی را معین كند ولی به كسی كه امانت را قبول كرده نگوید آن را به جای دیگر نبر، چنانچه امانت دار احتمال دهد در آنجا از بین برود، می تواند آن را به جای دیگری كه مال در آنجا محفوظ تر است ببرد و چنانچه مال در آنجا

تلف شود، ضامن نیست.

مسأله 2689: اگر صاحب مال دیوانه شود، كسی كه امانت را قبول كرده باید فوراً امانت را به ولی او برساند و یا به ولی او خبر دهد و اگر بدون عذر شرعی، مال را به ولی او ندهد و از خبر دادن نیز كوتاهی كند و مال تلف شود، باید عوض آن را بدهد.

مسأله 2690: اگر صاحب مال بمیرد، امانت دار باید مال را به وارث او برساند، یا به وارث او خبر دهد و چنانچه مال را، به وارث او ندهد و از خبر دادن نیز كوتاهی كند و مال تلف شود ضامن است، ولی اگر برای آنكه بفهمد كسی كه می گوید من وارث میتم، راست می گوید یا نه، یا میت وارث دیگری دارد یا نه، مال را ندهد و خبر نرساند و مال تلف شود، ضامن نیست.

مسأله 2691: اگر صاحب مال بمیرد و چند وارث داشته باشد، كسی كه امانت را قبول كرده باید مال را به همه ورثه بدهد، یا به كسی بدهد كه همه آنان قبول دارند، پس اگر بدون اجازه دیگران، تمام مال را به یكی از ورثه بدهد، ضامن سهم دیگران است.

مسأله 2692: اگر كسی كه امانت را قبول كرده بمیرد یا دیوانه شود، وارث یا ولی او باید هر چه زودتر به صاحب مال اطلاع دهد و یا امانت را به او برساند.

مسأله 2693: اگر امانت دار نشانه های مرگ را در خود ببیند، چنانچه ممكن است، باید امانت را به صاحب آن یا وكیل او برساند و اگر ممكن نیست، باید آن را به حاكم شرع بدهد و چنانچه به حاكم

شرع دسترسی ندارد، در صورتی كه وارث او امین است و از امانت اطلاع دارد، لازم نیست وصیت كند وگرنه باید وصیت نماید، شاهد بگیرد، به وصی و شاهد اسم صاحب مال، جنس، خصوصیات مال و محل آن را بگوید.

مسأله 2694: اگر امانت دار نشانه های مرگ را در خود ببیند و به وظیفه ای كه در مسأله پیش گفته شد، عمل نكند و بیماری او خوب شود یا بعد از مدّتی پشیمان شود و وصیت كند چنانچه آن امانت از بین برود، اگرچه در نگهداری آن كوتاهی نكرده باشد بنابر احتیاط، عوض آن را بدهد.

احكام عاریه

مسأله 2695: عاریه، یعنی انسان مال خود را به دیگری بدهد كه از آن استفاده كند و در عوض، چیزی از او نگیرد.

مسأله 2696: لازم نیست در عاریه، صیغه بخوانند و اگر مثلا لباس را به قصد عاریه، به كسی بدهد و او به همین قصد بگیرد، عاریه صحیح است.

مسأله 2697: عاریه دادن چیز غصبی و چیزی كه مال انسان است ولی منفعت آن را به دیگری واگذار كرده، مثلا آن را اجاره داده، در صورتی صحیح است كه مالك چیز غصبی یا مستأجر بگوید: به عاریه دادن راضی هستم.

مسأله 2698: چیزی كه منفعتش مال انسان است، مثلا آن را اجاره كرده، می تواند عاریه بدهد ولی اگر در اجاره شرط كرده باشند خودش از آن استفاده كند، نمی تواند آن را به دیگری عاریه بدهد.

مسأله 2699: اگر دیوانه و بچّه، مال خود را عاریه بدهند صحیح نیست، امّا اگر ولی بچّه مصلحت بداند كه مال او را عاریه دهد و بچّه آن مال را به دستور ولی، به

عاریه كننده برساند، اشكال ندارد.

مسأله 2700: اگر در نگهداری چیزی كه عاریه كرده كوتاهی نكند و در استفاده آن نیز زیاده روی ننماید و اتّفاقاً آن چیز تلف شود، ضامن نیست، ولی چنانچه شرط كنند اگر تلف شود، عاریه كننده ضامن باشد، یا چیزی كه عاریه كرده طلا و نقره باشد، باید عوض آن را بدهد.

مسأله 2701: اگر طلا و نقره را عاریه نماید و شرط كند اگر تلف شود ضامن نباشد، چنانچه تلف شود، ضامن نیست.

مسأله 2702: اگر عاریه دهنده بمیرد، عاریه گیرنده باید چیزی را كه عاریه كرده، به ورثه او بدهد.

مسأله 2703: اگر عاریه دهنده طوری شود كه شرعاً نتواند در مال خود تصرّف كند، مثلا دیوانه شود، عاریه كننده باید مالی كه عاریه كرده، به ولی او بدهد.

مسأله 2704: كسی كه چیزی عاریه داده، هر وقت بخواهد می تواند آن را پس بگیرد و كسی كه عاریه كرده، هر وقت بخواهد می تواند آن را پس دهد.

مسأله 2705: عاریه دادن چیزی كه استفاده حلال ندارد، مانند آلات قمار، باطل است.

مسأله 2706: عاریه دادن گوسفند، برای استفاده از شیر و پشم آن و عاریه دادن حیوان نر برای كشیدن بر ماده، صحیح است.

مسأله 2707: اگر چیزی را كه عاریه كرده به مالك، یا وكیل و یا ولی او بدهد و بعد، آن چیز تلف شود، عاریه كننده ضامن نیست، ولی اگر بدون اجازه صاحب مال، یا وكیل و یا ولی او، آن را به جایی ببرد ولو آن كه صاحبش معمولا به آنجا می برده، مثلا اسب را در اصطبلی كه صاحبش برای آن درست كرده، ببندد و بعد تلف شود، یا

كسی آن را تلف كند ضامن است.

مسأله 2708: اگر چیز نجس را برای كاری كه شرط آن پاكی است عاریه دهد، مثلا لباس را عاریه دهد كه با آن نماز بخوانند، بنابر احتیاط واجب، باید نجس بودن آن را به كسی كه عاریه می كند بگوید.

مسأله 2709: چیزی را كه عاریه كرده، بدون اجازه صاحب آن نمی تواند به دیگری اجاره، یا عاریه بدهد.

مسأله 2710: اگر چیزی را كه عاریه كرده، با اجازه صاحب آن به دیگری عاریه دهد، چنانچه عاریه گیرنده اوّل بمیرد یا دیوانه شود، عاریه دومی باطل نمی شود.

مسأله 2711: اگر بداند مالی را كه عاریه كرده غصبی است، باید آن را به صاحبش برساند و نمی تواند به عاریه دهنده بدهد.

مسأله 2712: اگر مالی را كه می داند غصبی است عاریه كند و از آن استفاده ببرد و در دست او از بین برود، مالك می تواند عوض مال و عوض استفاده را از او و یا از كسی كه مال را غصب كرده مطالبه كند و اگر از عاریه كننده بگیرد، او نمی تواند چیزی را كه به مالك می دهد، از عاریه دهنده مطالبه نماید.

مسأله 2713: اگر نداند مالی را كه عاریه كرده غصبی است و در دست او از بین برود، چنانچه صاحب مال عوض آن را از او بگیرد، او نیز می تواند آنچه را به صاحب مال داده، از عاریه دهنده مطالبه نماید، ولی اگر چیزی را كه عاریه كرده، طلا و نقره باشد، یا عاریه دهنده با او شرط كرده باشد كه اگر آن چیز از بین برود، عوضش را بدهد، نمی تواند چیزی را

كه به صاحب مال می دهد، از عاریه دهنده مطالبه نماید.

ازدواج

احكام ازدواج

مسأله 2714: به سبب عقد ازدواج، زن به مرد حلال می شود. و ازدواج بر دو قسم است: دائم و غیر دائم، عقد دائم یعنی مدّت زناشویی در آن معین نشود. و زنی را كه به این قسم عقد می كنند « دائمه » گویند. و عقد غیر دائم یا موقّت، یعنی مدت زناشویی در آن معین شود، مثلا زن را به مدّت یك ساعت، یا یك روز، یا یك ماه، یا یك سال و یا بیشتر، عقد نمایند و زنی را كه به این قسم عقد كنند « مُتعه » و « صیغه » می نامند.

مسأله 2715: در زناشویی چه دایم و چه غیر دایم، باید صیغه عقد خوانده شود و تنها راضی بودن زن و مرد كافی نیست. و صیغه عقد را یا خود زن و مرد می خوانند و یا دیگری را وكیل می كنند كه از طرف آنان بخواند.

مسأله 2716: وكیل لازم نیست مرد باشد، زن نیز می تواند برای خواندن صیغه عقد از طرف دیگری، وكیل شود.

مسأله 2717: زن و مرد تا یقین نكنند وكیل آنها صیغه را خوانده است، نمی توانند به یكدیگر نگاه مَحرمانه نمایند و گمان به اینكه وكیل صیغه را خوانده است كفایت نمی كند، ولی اگر وكیل بگوید: صیغه را خوانده ام، كافی است.

مسأله 2718: اگر زنی شخصی را وكیل كند كه مثلا ده روز، او را به عقد مردی درآورد و ابتدای ده روز را معین نكند، وكیل می تواند هر وقت بخواهد، او را ده روز، به عقد آن مرد در آورد،

ولی اگر معلوم باشد كه زن، روز یا ساعت معینی را قصد كرده، باید عقد را مطابق قصد او بخواند.

مسأله 2719: یك نفر می تواند برای خواندن صیغه عقد دائم، یا غیر دائم از طرف دو نفر وكیل شود. و نیز می تواند از طرف زن وكیل شود و او را برای خود، به صورت دائم یا غیر دائم عقد كند، ولی بنابر احتیاط مستحب، عقد را دو نفر بخوانند.

كیفیت خواندن عقد دائم

مسأله 2720: اگر صیغه عقد دائم را خود زن و مرد بخوانند، باید پس از تعیین مهر، اوّل زن بگوید: « زَوَّجْتُكَ نَفْسی عَلَی الصِّداقِ الَمعْلُوم » یعنی: « خود را به ازدواج تو درآوردم به مهری كه معین شده است »، پس از آن بدون فاصله، مرد بگوید: « قَبِلْتُ التَّزْویجَ » یعنی: « قبول كردم ازدواج را » در این صورت عقد صحیح است.

مسأله 2721: اگر زن و مرد، دیگری را وكیل كنند كه از طرف آنها صیغه عقد را بخواند، چنانچه مثلا اسم مرد احمد و اسم زن، فاطمه باشد و وكیل زن بگوید: « زَوَّجْتُ مُوَكِّلَتی فاطِمَه مُوَكِّلَكَ أَحْمَد عَلَی الصِّداقِ الْمَعْلُوم »، پس بدون فاصله، وكیل مرد بگوید: « قَبِلْتُ لِمُوَكِّلی أحْمَد عَلَی الصِّداق » صحیح می باشد.

مسأله 2722: واجب نیست لفظی را كه مرد می گوید، با لفظی كه زن می گوید مطابق باشد، بنابراین اگر زن « زَوَّجْتُ » بگوید، مرد می تواند « قَبِلْتُ التَّزْویجَ یا « قَبِلْتُ النِّكاحَ » بگوید.

كیفیت خواندن عقد موقّت

مسأله 2723: اگر خود زن و مرد، بخواهند صیغه عقد غیر دائم را بخوانند، بعد از آنكه مدّت و مهر را معین كردند، چنانچه زن بگوید: « زَوَّجْتُكَ نَفْسی فِی الْمُدَّةِ الْمَعْلُومَةِ عَلی المَهْرِ المَعْلُوم »، بعد بدون فاصله، مرد بگوید: « قَبِلْتُ » صحیح است. و اگر دیگری را وكیل كنند، اوّل وكیل زن به وكیل مرد بگوید: « مَتَّعْتُ مُوَكِّلَتی مُوَكِّلَكَ فِی الْمدَّةِ الْمَعْلُومَةِ عَلی المَهْرِ المَعْلُوم »، پس بدون فاصله، وكیل مرد بگوید: « قَبِلْتُ لِمُوَكِّلی هكَذا » صحیح می باشد.

شرایط عقد

مسأله 2724: عقد ازدواج چند شرط دارد:

اوّل: به زبان عربی صحیح خوانده شود و اگر خود مرد و زن نتوانند، صیغه را به عربی صحیح بخوانند، چنانچه ممكن باشد، بنابر احتیاط واجب باید كسی را كه می تواند به عربی صحیح بخواند، وكیل كنند و اگر ممكن نباشد، خودشان می توانند به غیر عربی بخوانند، امّا باید لفظی بگویند كه معنای « زَوَّجْتُ » و « قَبِلْتُ » را بفهماند. دوم: مرد و زن، یا وكیل آنها كه صیغه عقد را می خوانند، قصد انشاء داشته باشند، یعنی اگر خود مرد و زن صیغه را می خوانند، زن به گفتن « زَوَّجْتُكَ نَفْسِی » قصدش این باشد كه خود را زن او قرار دهد و مرد به گفتن « قَبِلتُ التّزویج » زن بودن او را برای خود قبول نماید. و اگر وكیل مرد و زن، صیغه را می خوانند، به گفتن « زوّجت » و « قبلت » قصدشان این باشد كه مرد و زنی كه آنان را وكیل كرده اند، زن و شوهر شوند. سوم: كسی كه صیغه

عقد را می خواند بالغ و عاقل باشد، چه برای خودش بخواند یا از طرف دیگری وكیل شده باشد. اگرچه در وكیل اشتراط بلوغ و عدم كفایت رشد بنابر احتیاط است. چهارم: اگر وكیل زن و شوهر یا ولی آنها، صیغه عقد را می خوانند، در عقد، زن و شوهر را معین كنند، مثلا اسم آنها را ببرند یا به آنها اشاره نمایند، پس كسی كه چند دختر دارد، اگر به مردی بگوید: « زَوَّجْتُكَ إحْدی بَناتِی » یعنی یكی از دخترانم را به ازدواج تو درآوردم، و او بگوید: « قَبِلْتُ » یعنی قبول كردم، چون در هنگام عقد، دختر را معین نكرده اند، عقد باطل است. پنجم: زن و مرد به ازدواج راضی باشند ولی اگر زن در ظاهر با كراهت اجازه دهد و معلوم باشد قلباً راضی است، عقد صحیح است.

مسأله 2725: اگر در عقد ازدواج یك حرف غلط خواند شود كه معنای آن را عوض كند، بنابر احتیاط عقد باطل است.

مسأله 2726: كسی كه دستور زبان عربی را نمی داند، اگر قرائتش صحیح باشد و معنای صیغه عقد را بداند و آن را قصد نماید، می تواند عقد بخواند.

مسأله 2727: اگر زنی را برای مردی، بدون اجازه آنان عقد كنند و بعد زن و مرد بگویند به آن عقد راضی هستیم، عقد صحیح است.

مسأله 2728: اگر زن و مرد یا یكی از آن دو را به ازدواج مجبور نمایند و بعد از خواندن عقد، راضی شوند و بگویند به آن عقد راضی هستیم، بنابر احتیاط مستحب دوباره عقد را بخوانند.

مسأله 2729: پدر و جدّ پدری می توانند برای فرزند نابالغ یا

دیوانه خود كه در حال دیوانگی بالغ شده است همسر بگیرند. و بعد از آنكه طفل بالغ شد، یا دیوانه عاقل گردید، اگر ازدواجی كه برای او كرده اند، مفسده ای نداشته، بنابر احتیاط نمی تواند آن را برهم بزند، امّا اگر مفسده ای داشته، می تواند آن را برهم بزند.

مسأله 2730: دختری كه به سنّ بلوغ رسیده و رشیده است، یعنی مصلحت خود را تشخیص می دهد، اگر بخواهد شوهر كند، چنانچه باكره باشد، بنابر احتیاط باید از پدر، یا جدّ پدری خود اجازه بگیرد، امّا اجازه مادر و برادر، لازم نیست.

مسأله 2731: اگر پدر و جدّ پدری غایب باشند، به طوری كه نتوان از آنها اجازه گرفت، یا دختر باكره نباشد اجازه پدر و جدّ لازم نیست.

مسأله 2732: اگر پدر یا جدّ پدری، برای پسر نابالغ خود زن بگیرد، پسر بعد از بالغ شدن، باید خرج آن زن را بدهد.

مسأله 2733: اگر پدر یا جدّ پدری برای پسر نابالغ خود زن بگیرد، چنانچه پسر در هنگام عقد، مالی داشته، مهر زن را بدهكار است و اگر در موقع عقد، مالی نداشته، بنابر احتیاط باید پدر یا جدّ او، مهر زن را بدهند.

برهم زدن عقد ازدواج

مسأله 2734: اگر مرد بعد از عقد بفهمد زن یكی از این هفت عیب را داراست می تواند عقد را برهم بزند، اوّل: دیوانگی. دوم: بیماری خوره. سوم: بیماری بَرَص. چهارم: كوری. پنجم: زمین گیر بودن. ششم: افضا بودن، یعنی راه بول و حیض، یا راه حیض و غایط زن یكی شده باشد. هفتم: گوشت، یا استخوانی در فرج او باشد كه مانع نزدیكی شود.

مسأله 2735: اگر زن، بعد از عقد

بفهمد شوهر او دیوانه است، یا آلت مردی ندارد، یا مرضی دارد كه نمی تواند نزدیكی نماید و یا تخمهای او را كشیده اند، می تواند عقد را برهم بزند.

مسأله 2736: اگر مرد یا زن، به جهت یكی از عیبهایی كه در دو مسأله پیش گفته شد، عقد را برهم بزند، باید بدون طلاق از هم جدا شوند.

مسأله 2737: اگر به جهت آنكه مرد نمی تواند نزدیكی كند، زن عقد را برهم بزند، شوهر باید نصف مهر را بدهد ولی اگر به جهت یكی دیگر از عیبها، مرد یا زن، عقد را برهم بزند، چنانچه مرد با زن نزدیكی نكرده باشد، چیزی بر او نیست، امّا اگر نزدیكی كرده، باید تمام مهر را بدهد.

زنهایی كه ازدواج با آنها حرام است

مسأله 2738: ازدواج با زنهایی كه با انسان مَحرم هستند، حرام است، مانند مادر، دختر، خواهر، مادر زن، عمّه، خاله، مادر بزرگ، نوه دختر برادر، دختر خواهر، زن پدر و زن پسر.

مسأله 2739: اگر كسی زنی را برای خود عقد نماید، اگرچه با او نزدیكی نكند، مادر، مادر مادر آن زن و مادر پدر او هرچه بالا روند، با آن مرد مَحرم می شوند و نمی تواند با آنها ازدواج كند.

مسأله 2740: اگر زنی را عقد كند و با او نزدیكی نماید، دختر و نوه دختری و پسری آن زن هر چه پایین روند، چه در وقت عقد باشند یا بعد به دنیا بیایند، با آن مرد محرم می شوند.

مسأله 2741: اگر با زنی كه برای خود عقد كرده، نزدیكی نكرده باشد، تا وقتی آن زن در عقد اوست، نمی تواند با دختر او ازدواج كند.

مسأله 2742: عمّه و خاله

پدر، عمّه و خاله پدرِ پدر، عمّه و خاله مادر و عمّه و خاله مادرِ مادر، هرچه بالا روند با انسان محرمند.

مسأله 2743: پدر و جدّ شوهر، هرچه بالا روند و پسر و نوه پسری و دختری او هرچه پایین آیند، چه در موقع عقد باشند، یا بعد به دنیا بیایند، با زن او محرم هستند.

مسأله 2744: اگر زنی را برای خود عقد كند، چه دائم باشد و چه موقت، تا وقتی كه آن زن در عقد اوست، نمی تواند با خواهر آن زن ازدواج نماید.

مسأله 2745: اگر شخصی زن خود را به صورتی كه در احكام طلاق گفته می شود « طلاق رجعی » دهد، در بین عدّه نمی تواند خواهر او را عقد نماید، لكن در عدّه « طلاق باین » كه بعد بیان می شود، بنابر احتیاط مستحب با خواهر او ازدواج نكند و امّا اگر زنی را مُتعه نماید، بنابر احتیاط واجب از ازدواج با خواهر او، در مدّت عِدّه، هر چند مدت مُتعه گذشته و یا متمتّع مدّت را بخشیده باشد، خودداری نماید.

مسأله 2746: انسان نمی تواند بدون اجازه زن خود، با خواهرزاده و برادرزاده او ازدواج كند. و اگر بدون اجازه زنش آنان را عقد نماید و بعد زن بگوید به آن عقد راضی هستم، اشكال ندارد.

مسأله 2747: اگر زن بفهمد شوهرش، برادرزاده و یا خواهرزاده او را عقد كرده و حرفی نزند، چنانچه بعد رضایت ندهد، عقد آنان باطل است.

مسأله 2748: اگر انسان پیش از ازدواج با دختر عمّه یا دختر خاله خود، با مادر آنان زنا كند، دیگر نمی تواند با آنان ازدواج نماید.

مسأله 2749: اگر با

دختر عمّه یا دختر خاله خود، ازدواج نماید و پیش از آنكه با آنان نزدیكی كند با مادرشان زنا نماید، بنابر احتیاط مستحب از آنها جدا شود.

مسأله 2750: اگر با زنی، غیر از عمّه و خاله خود زنا كند بنابر احتیاط مستحب با دختر او ازدواج نكند، امّا اگر زنی را عقد نماید و با او نزدیكی كند، سپس با مادر او زنا كند آن زن بر او حرام نمی شود و همچنین است اگر پیش از آنكه با او نزدیكی كند با مادر او زنا نماید، گرچه بنابر احتیاط مستحب، از آن زن با طلاق جدا شود.

مسأله 2751: زن مسلمان نمی تواند به عقد كافر درآید، چه اهل كتاب باشد یا كتاب نداشته باشد، مرد مسلمان نیز نمی تواند با زنهای كافر كه اهل كتاب نیستند ازدواج كند، ولی ازدواج با زنهای اهل كتاب یعنی یهود، نصاری و مجوس، به عقد دائم یا موقّت، مانعی ندارد.

مسأله 2752: اگر با زنی كه در عدّه طلاق رجعی است، زنا كند آن زن بر او حرام می شود و اگر با زنی كه در عدّه متعه، یا طلاق باین و یا عدّه وفات است زنا كند، بعداً می تواند او را عقد نماید، اگرچه بنابر احتیاط مستحب با او ازدواج نكند. و معنای « طلاق رجعی »، « طلاق باین »، « عدّه متعه » و « عدّه وفات » در احكام طلاق بیان خواهد شد.

مسأله 2753: اگر با زن بی شوهری كه در عدّه نیست زنا كند، بعد می تواند آن زن را برای خود عقد نماید، ولی بنابر احتیاط مستحب صبر كند تا آن زن

حیض ببیند، سپس او را عقد نماید و همچنین است اگر دیگری بخواهد آن زن را عقد كند.

مسأله 2754: اگر زنی را كه در عدّه دیگری است برای خود عقد كند، چنانچه مرد و زن، یا یكی از آنان بدانند كه عدّه زن تمام نشده و بدانند عقد كردن زن در عدّه، حرام است، آن زن بر او حرام می شود، اگرچه مرد بعد از عقد، با آن زن نزدیكی نكرده باشد.

مسأله 2755: اگر زنی را برای خود عقد كند و بعد معلوم شود كه در عدّه بوده، چنانچه هیچ كدام نمی دانسته اند زن در عدّه است و نمی دانسته اند عقد كردن زن در عدّه حرام است، در صورتی كه مرد با او نزدیكی كرده باشد، آن زن بر او حرام می شود.

مسأله 2756: اگر انسان بداند زنی شوهر دارد و با او ازدواج كند، باید از او جدا شود. و بعد نیز او را برای خود عقد نكند.

مسأله 2757: زن شوهردار، اگر زنا بدهد بر شوهر خود حرام نمی شود و چنانچه توبه نكند و بر عمل خود باقی باشد، بهتر است شوهر او را طلاق دهد، ولی باید مهرش را بدهد.

مسأله 2758: زنی را كه طلاق داده اند و زنی كه متعه بوده و شوهرش مدّت او را بخشیده یا مدّتش تمام شده، چنانچه بعد از مدّتی دوباره شوهر كند و بعد شك كند هنگام عقد شوهر دوم، عدّه شوهر اوّل تمام بوده یا نه، نباید به شك خود اعتنا كند.

مسأله 2759: مادر، خواهر و دخترِ پسری كه لواط داده بر لواط كننده حرام است در صورتی كه لواط كننده بالغ

و لواط داده نابالغ باشد ولی اگر گمان كند كه دخول نشده، یا شك كند دخول شده یا نه، بر او حرام نمی شوند.

مسأله 2760: اگر با مادر، یا خواهر و یا دختر كسی ازدواج نماید و بعد از ازدواج، با آن شخص لواط كند، آنها بر او حرام نمی شوند.

مسأله 2761: اگر كسی در حال احرام كه در احكام حج گذشت، با زنی ازدواج نماید عقد او باطل است. و چنانچه می دانسته زن گرفتن بر او حرام است، دیگر نمی تواند آن زن را عقد كند.

مسأله 2762: اگر زنی كه در حال احرام است با مردی كه در حال احرام نیست ازدواج كند، عقد او باطل است و اگر زن می دانسته ازدواج كردن در حال احرام حرام است، بنابر احتیاط واجب بعداً با آن مرد ازدواج نكند.

مسأله 2763: اگر مرد « طواف نساء » را كه یكی از اعمال حج است بجا نیاورد، زن بر او حرام می شود و نیز اگر زن « طواف نساء » نكند شوهرش بر او حرام می شود ولی اگر بعد، « طواف نساء » را انجام دهند، یا نایب بگیرند كه آن را انجام دهد، به یكدیگر حلال می شوند.

مسأله 2764: اگر كسی دختر نابالغی را برای خود عقد كند و پیش از آنكه نه سال دختر تمام شود، با او نزدیكی كند چه اِفضا شده باشد یا نه، نزدیكی با او بنابر اظهر حرام نیست.

مسأله 2765: زنی را كه در سه نوبت طلاق داده اند، بر شوهرش حرام می شود، ولی اگر با شرایطی كه در احكام طلاق گفته می شود، با مرد دیگری

ازدواج كند سپس طلاق بگیرد، شوهر اوّل می تواند دوباره او را برای خود عقد نماید.

احكام عقد دائم

مسأله 2766: زنی كه به عقد دائم درآمده، نباید بدون اجازه شوهر از خانه بیرون رود و باید خود را برای هر لذّتی كه او می خواهد تسلیم نماید و بدون عذر شرعی از نزدیكی كردن او جلوگیری نكند و اگر در اینها از شوهر اطاعت نماید، تهیه غذا، لباس و منزل او بر شوهر واجب است و اگر تهیه نكند چه توانایی داشته باشد یا نداشته باشد، به زن بدهكار است.

مسأله 2767: اگر زن در كارهایی كه در مسأله پیش گفته شد، از شوهر اطاعت نكند، گناهكار است و حقّ غذا، لباس، منزل و همخوابی ندارد، ولی مهر او از بین نمی رود.

مسأله 2768: مرد حق ندارد زن خود را به خدمت خانه، مجبور كند.

مسأله 2769: مخارج سفر زن، اگر بیشتر از مخارج وطن باشد، بر شوهر نیست، ولی اگر شوهر مایل باشد زن را سفر ببرد، باید خرج سفر او را بدهد.

مسأله 2770: زنی كه از شوهر اطاعت می كند و شوهر خرج او را نمی دهد، در صورت امكان می تواند خرجی خود را بدون اجازه، از مال او بردارد و اگر ممكن نیست، چنانچه ناچار باشد معاش خود را تهیه كند، در موقعی كه مشغول تهیه معاش است، اطاعت شوهر بر او واجب نیست.

مسأله 2771: اگر مرد فقط یك زن دائمی دارد واجب نیست علی الأظهر كه در هر چهار شب، یك شب نزد او بماند.

مسأله 2772: شوهر نمی تواند بیش از چهار ماه، با زن دائمی خود نزدیكی نكند.

مسأله 2773: اگر در عقد دائمی،

مهر را معین نكند، عقد صحیح است و چنانچه مرد با زن نزدیكی كند، باید مهر او را مطابق مهر زنهایی كه مانند او هستند، بدهد.

مسأله 2774: اگر هنگام خواندن عقد دائم، برای دادن مهر، مدّتی معین نكرده باشند، زن می تواند پیش از گرفتن مهر، از نزدیكی كردن شوهر جلوگیری كند، چه شوهر توانایی دادن مهر را داشته باشد چه نداشته باشد، ولی اگر پیش از گرفتن مهر به نزدیكی راضی شود و شوهر با او نزدیكی كند، دیگر نمی تواند بدون عذر شرعی، از نزدیكی شوهر جلوگیری نماید.

احكام عقد موقّت

مسأله 2775: مُتعه كردن زن، اگرچه برای لذّت بردن نباشد، صحیح است.

مسأله 2776: بنابر احتیاط واجب، شوهر نباید بیش از چهار ماه، نزدیكی با متعه خود را ترك كند.

مسأله 2777: زنی كه مُتعه می شود اگر در عقد شرط كند شوهر با او نزدیكی نكند، عقد و شرط او صحیح است و شوهر فقط می تواند لذّتهای دیگر از او ببرد، ولی اگر بعد به نزدیكی راضی شود، شوهر می تواند با او نزدیكی نماید.

مسأله 2778: زنی كه متعه شده اگرچه آبستن شود، حقّ خرجی ندارد.

مسأله 2779: زنی كه متعه شده حق همخوابی ندارد، از شوهر ارث نمی برد و شوهر نیز از او ارث نمی برد.

مسأله 2780: زنی كه متعه شده اگر نداند كه حقّ خرجی و همخوابی ندارد، عقد او صحیح است و برای آنكه نمی دانسته، حقّی بر شوهر پیدا نمی كند.

مسأله 2781: زنی كه متعه شده، می تواند بدون اجازه شوهر، از خانه بیرون رود، ولی اگر بر اثر بیرون رفتن، حقّ شوهر از بین می رود، بیرون رفتن او حرام

است.

مسأله 2782: اگر زن، مردی را وكیل كند تا به مدّت و مبلغ معین، او را برای خودش متعه نماید، چنانچه مرد او را به عقد دائم خود درآورد، یا به غیر از مدّت یا مبلغی كه معین شده، او را متعه كند، وقتی آن زن فهمید، اگر بگوید: راضی هستم، عقد صحیح وگرنه باطل است.

مسأله 2783: اگر پدر یا جدّ پدری، برای محرم شدن، یك ساعت یا دو ساعت زنی را به عقد پسر نابالغ خود درآورد كافی است و نیز می تواند دختر نابالغ خود را برای محرم شدن، به عقد كسی درآورد و باید آن عقد برای دختر نفعی داشته باشد. و لازم نیست مدّت زناشویی را قدری قرار دهند كه شوهر بتواند از زن لذّت ببرد.

مسأله 2784: اگر پدر یا جدّ پدری، طفل خود را كه در جای دیگری است و نمی داند زنده است یا مرده، برای محرم شدن به عقد كسی درآورد، بر حسب ظاهر محرم بودن حاصل می شود و چنانچه بعد معلوم شود هنگام عقد، آن دختر زنده نبوده، عقد باطل است و كسانی كه بر اثر عقد به ظاهر محرم شده بودند نامحرمند.

مسأله 2785: اگر مرد مدّت متعه را ببخشد، چنانچه با زن نزدیكی كرده، باید تمام مهر را به او بدهد و اگر نزدیكی نكرده باشد، باید نصف آن را بپردازد.

مسأله 2786: مرد می تواند زنی را كه متعه او بوده و هنوز عدّه اش تمام نشده، به عقد دائم خود درآورد، یا اینكه او را به مدّت بیشتری دوباره متعه كند.

احكام نگاه كردن

مسأله 2787: نگاه كردن مرد به زن نامَحرم و حتّی دختری كه نُه

سالش تمام نشده ولی خوب و بد را می فهمد و همچنین نگاه كردن به موی آنان، چه با قصد لذّت و چه بدون آن حرام است. و نگاه كردن به صورت و دستها اگر به قصد لذّت باشد حرام است، بلكه بنابر احتیاط بدون قصد لذّت نیز به آن نگاه نكند و نیز نگاه كردن زن به بدن مرد نامحرم، حرام می باشد.

مسأله 2788: اگر انسان بدون قصد لذّت، به صورت و دستهای زنهای اهل كتاب، مانند زنهای یهود و نصاری، نگاه كند در صورتی كه نترسد به حرام بیفتد، اشكال ندارد. و بنابر احتیاط واجب به غیر صورت و دستهای آنان نگاه نكند.

مسأله 2789: زن باید بدن و موی خود را از مرد نامحرم بپوشاند، بلكه بنابر احتیاط واجب بدن و موی خود را از پسری كه بالغ نشده، ولی خوب و بد را می فهمد، بپوشاند.

مسأله 2790: نگاه كردن به عورت دیگری، حتّی عورت بچّه ممیزی كه خوب و بد را می فهمد حرام است، اگرچه از پشت شیشه، یا در آینه، یا آب صاف و مانند آن باشد، ولی زن و شوهر می توانند به تمام بدن یكدیگر، نگاه كنند.

مسأله 2791: مرد و زنی كه با یكدیگر محرمند، اگر قصد لذّت نداشته باشند، می توانند غیر از عورت، به تمام بدن یكدیگر، نگاه كنند.

مسأله 2792: مرد نباید با قصد لذّت، به بدن مرد دیگر نگاه كند و نگاه كردن زن نیز به بدن زن دیگر، با قصد لذّت حرام است.

مسأله 2793: مرد نباید عكس زن نامحرم را بیندازد، چنانچه موجب نگاه كردن به آن زن یا عكس آن زن باشد و

اگر زن نامحرمی را بشناسد، نباید به عكس او نگاه كند و نیز در مورد عكس زنی كه نمی شناسد، بنابر احتیاط واجب، ترك است.

مسأله 2794: اگر در حال ناچاری و اضطرار، زن بخواهد زن دیگر و یا مردی غیر از شوهر خود را تنقیه كند، یا عورت او را آب كشد، حتی الامكان باید چیزی در دست كند كه دستش به عورت او نرسد. و همچنین است اگر مرد بخواهد مرد دیگری یا زنی غیر از زن خود را تنقیه كند، یا عورت او را آب بكشد.

مسأله 2795: اگر مرد برای معالجه زن نامحرم ناچار باشد كه او را نگاه كند و دست به بدن او بزند، اشكال ندارد، ولی اگر با نگاه كردن بتواند معالجه كند، نباید دست به بدن او بزند و اگر با دست زدن بتواند معالجه كند، نباید او را نگاه كند.

مسأله 2796: اگر انسان برای معالجه كسی ناچار شود كه به عورت او نگاه كند و چاره ای جز آن نباشد اشكال ندارد.

مسائل متفرّقه زناشویی

مسأله 2797: كسی كه به جهت نداشتن زن به حرام می افتد، واجب است زن بگیرد.

مسأله 2798: اگر شوهر در عقد شرط كند زن باكره باشد و بعد از عقد معلوم شود باكره نبوده، می تواند عقد را برهم بزند.

مسأله 2799: ماندن مرد و زن نامحرم، در مكان خلوتی كه كسی در آنجا نیست و دیگری نیز نمی تواند وارد شود بنابر احتیاط حرام است، چه به ذكر خدا مشغول باشند یا به صحبت دیگر، خواب باشند یا بیدار، ولی اگر طوری باشد كه دیگری بتواند وارد شود یا بچّه ای كه خوب و بد را

می فهمد در آنجا باشد، اشكال ندارد.

مسأله 2800: اگر مرد، مهر زن را در عقد معین كند و قصدش این باشد كه آن را ندهد، عقد صحیح است، ولی مهر را باید بدهد.

مسأله 2801: مسلمانی كه منكِر خدا یا پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) شود، یا حكم ضروری دین، یعنی حكمی كه همه مسلمانان آن را جزو دین می دانند، مانند واجب بودن نماز و روزه را انكار كند، در صورتی كه بداند آن حكم، ضروری دین است و منكر شدن آن، به انكار خدا یا پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) برگردد، مُرتد می شود.

مسأله 2802: اگر زن پیش از آنكه شوهر با او نزدیكی كند مرتد شود، عقد او باطل می گردد. و همچنین است اگر بعد از نزدیكی مرتد شود و یائسه باشد، یعنی اگر سیده است شصت سال وگرنه، پنجاه سال او تمام شده باشد، امّا اگر یائسه نباشد، باید به دستوری كه در « احكام طلاق » گفته خواهد شد عدّه نگه دارد، پس اگر در بین عدّه، مسلمان شود عقد باقی و اگر تا آخر عدّه، مرتد بماند، عقد باطل است.

مسأله 2803: مردی كه مسلمان زاده است اگر مرتد شود، زنش بر او حرام می شود و زن باید به مقداری كه در « احكام طلاق » گفته می شود، عدّه وفات نگه دارد.

مسأله 2804: مردی كه از پدر و مادر غیر مسلمان به دنیا آمده و مسلمان شده، اگر پیش از نزدیكی با همسرش مرتد شود، عقد او باطل می گردد و اگر بعد از نزدیكی مرتد شود، چنانچه زن او در سن زنهایی باشد كه حیض

می بینند، باید به مقداری كه در « احكام طلاق » گفته می شود، عدّه نگه دارد، پس اگر پیش از تمام شدن عدّه، شوهر او مسلمان شود، عقد باقی وگرنه باطل است.

مسأله 2805: اگر زن در عقد، با مرد شرط كند او را از شهری بیرون نبرد و مرد نیز قبول كند، نباید زن را از آن شهر بیرون ببرد، مگر با رضایت او.

مسأله 2806: اگر زن انسان، از شوهر دیگرش دختری داشته باشد، انسان می تواند آن دختر را برای پسر خود كه از آن نیست عقد كند و نیز اگر دختری را برای پسر خود عقد كند، پدر می تواند با مادر آن دختر ازدواج نماید.

مسأله 2807: اگر زنی از زنا آبستن شود، جایز نیست بچّه را سقط كند.

مسأله 2808: اگر كسی با زنی كه شوهر ندارد و در عدّه كسی نیز نیست زنا كند، چنانچه بعد او را عقد كند و بچّه ای از آنان پیدا شود، در صورتی كه ندانند از نطفه حلال است یا حرام، آن بچّه حلال زاده است.

مسأله 2809: اگر مرد نداند زن در عده است و با او ازدواج كند، چنانچه زن نیز نداند و بچّه ای از آنان به دنیا آید، حلال زاده است و شرعاً فرزند هردو می باشد، ولی اگر زن می دانسته در عدّه است و ممكن باشد بچّه از شوهر باشد، شرعاً بچّه از اوست ولی در هردو صورت، عقد آنان باطل و به یكدیگر حرام می باشند.

مسأله 2810: اگر زن بگوید یائسه ام یا شوهر ندارم، حرف او قبول می شود، مگر مورد اتهام باشد.

مسأله 2811: اگر بعد از آنكه

انسان با زنی ازدواج كرد، كسی بگوید آن زن شوهر داشته و زن بگوید نداشته ام، چنانچه شرعاً ثابت نشود زن شوهر داشته، حرف زن قبول می شود.

مسأله 2812: تا هفت سال از دختر تمام نشده، پدر نمی تواند او را از مادرش جدا كند. و پسر را پیش از تمام شدن دو سال، نباید از مادر جدا كرد.

مسأله 2813: مستحب است در شوهر دادن دختری كه بالغ است، یعنی به سنّ تكلیف رسیده عجله كنند. حضرت امام صادق (علیه السلام) می فرمایند: « یكی از سعادتهای مرد آن است كه دخترش در خانه او حیض نبیند ».

مسأله 2814: اگر زن مهر خود را با شوهر صلح نماید تا زن دیگری نگیرد، واجب است زن مهر را نگیرد و شوهر نیز با زن دیگری ازدواج نكند.

مسأله 2815: كسی كه از زنا به دنیا آمده، اگر زن بگیرد و بچّه ای پیدا كند، آن بچّه حلال زاده است.

مسأله 2816: هرگاه مرد در روزه ماه رمضان یا در حال حیض زن خود، با او نزدیكی كند، گناه كرده، ولی اگر بچّه ای از آنان به دنیا آید، حلال زاده است.

مسأله 2817: زنی كه یقین دارد شوهرش در سفر مرده، اگر بعد از عدّه وفات كه در « احكام طلاق » بیان خواهد شد، شوهر كند و شوهر اوّل از سفر برگردد، باید از شوهر دوم جدا شود و به شوهر اوّل حلال است، ولی اگر شوهر دوم با او نزدیكی كرده باشد، زن باید از شوهر دوم جدا شده و عدّه نگهدارد و شوهر دوم باید مهر او را مطابق زنهایی كه مانند او هستند بدهد، ولی

خرج عده ندارد.

احكام شیردادن

مسأله 2818: اگر زن با شرایطی كه در « مسأله 2828 » گفته می شود بچّه ای را شیر دهد، آن بچّه با افراد زیر محرم می شود، اوّل: خود زن، و او را مادر رِضاعی می گویند. دوم: شوهر زن كه شیر مال اوست و او را پدر رضاعی می گویند. سوم: پدر و مادر آن زن، هرچه بالا روند، اگرچه پدر و مادر رضاعی او باشند. چهارم: بچّه هایی كه از آن زن، به دنیا آمده اند، یا به دنیا می آیند. پنجم: بچّه های اولاد آن زن هرچه پایین روند، چه از اولاد او به دنیا آمده و یا اولاد او آن بچّه ها را شیر داده باشند. ششم: خواهر و برادر آن زن، اگرچه رضاعی باشند، یعنی بر اثر شیر خوردن، با آن زن خواهر و برادر شده باشند. هفتم: عمو و عمّه آن زن، اگرچه رضاعی باشند. هشتم: دایی و خاله آن زن، اگرچه رضاعی باشند. نهم: اولاد شوهر آن زن كه شیر مال آن شوهر است، هرچه پایین روند اگرچه اولاد رضاعی او باشند. دهم: پدر و مادر شوهر آن زن كه شیر مال آن شوهر است، هرچه بالا روند. یازدهم: خواهر و برادر شوهری كه شیر مال اوست، اگرچه خواهر و برادر رضاعی او باشند. دوازدهم: عمو، عمّه، دایی و خاله شوهری كه شیر مال اوست هرچه بالا روند، اگرچه رضاعی باشند. و نیز عده دیگری كه در مسائل بعد بیان می شود، به سبب شیر دادن محرم می شوند.

مسأله 2819: اگر زن با شرایطی كه در « مسأله 2828 » گفته می شود بچّه

ای را شیر دهد، پدر آن بچّه نمی تواند با دخترهایی كه از آن زن به دنیا آمده اند ازدواج كند و نیز نمی تواند دخترهای شوهری را كه شیر مال اوست، اگرچه دخترهای رضاعی او باشند برای خود عقد نماید، ولی جایز است با دخترهای رضاعی آن زن ازدواج كند، اگرچه بنابر احتیاط مستحب با آنان ازدواج نكند و نگاه محرمانه، یعنی نگاهی كه انسان می تواند به محرمهای خود كند، به آنان ننماید.

مسأله 2820: اگر زن با شرایطی كه گفته می شود بچّه ای را شیر دهد، شوهر آن زن كه صاحب شیر است، به خواهرهای آن بچّه محرم نمی شود، ولی بنابر احتیاط مستحب با آنان ازدواج ننماید. و نیز خویشان شوهر، به خواهر و برادر آن بچّه محرم نمی شوند.

مسأله 2821: اگر زن بچّه ای را شیر دهد، به برادرهای آن بچّه محرم نمی شود و نیز خویشان آن زن به برادر و خواهر بچّه ای كه شیر خورده، محرم نمی شوند.

مسأله 2822: اگر انسان با زنی كه دختری را شیر كامل داده ازدواج كند و با آن زن نزدیكی نماید، دیگر نمی تواند آن دختر را برای خود عقد كند.

مسأله 2823: اگر انسان با دختری ازدواج كند، دیگر نمی تواند با زنی كه آن دختر را شیر كامل داده ازدواج نماید.

مسأله 2824: انسان نمی تواند با دختری كه مادر یا مادر بزرگ انسان، او را شیر كامل داده ازدواج كند. و نیز اگر زن پدر انسان، از شیر پدر او، دختری را شیر داده باشد، انسان نمی تواند با آن دختر ازدواج نماید. و چنانچه دخترِ شیرخواری را برای خود

عقد كند، سپس مادر، یا مادر بزرگ و یا زن پدر او، آن دختر را شیر دهد، عقد باطل می شود.

مسأله 2825: با دختری كه خواهر یا زن برادر انسان، او را شیر كامل داده، نمی شود ازدواج كرد. و همچنین است اگر خواهرزاده، یا برادرزاده، یا نوه خواهر و یا نوه برادر انسان، آن دختر را شیر داده باشد.

مسأله 2826: اگر زن، بچّه دختر خود را شیر كامل دهد، آن دختر بر شوهر خود حرام می شود. و همچنین است اگر بچّه ای را كه شوهر دخترش، از زن دیگری دارد شیر دهد. ولی اگر بچّه پسر خود را شیر دهد، زن پسرش كه مادر آن طفل شیرخوار است، بر شوهر خود حرام نمی شود.

مسأله 2827: اگر زن پدر دختری، بچّه شوهر آن دختر را شیر دهد، آن دختر به شوهر خود حرام می شود، چه بچّه از همان دختر، یا از زن شوهر او باشد.

شرایط شیردادنی كه باعث محرم شدن است

مسأله 2828: شیر دادنی كه باعث محرم شدن می شود، هشت شرط دارد، اوّل: بچّه، شیر زن زنده را بخورد، پس اگر از سینه زنی كه مرده است شیر بخورد فایده ندارد. دوم: شیر آن زن از حرام نباشد، پس اگر شیر بچّه ای را كه از زنا به دنیا آمده به بچه دیگر بدهند، بر اثر آن شیر، بچّه با كسی محرم نمی شود. سوم: بچّه شیر را از پستان بمكد، پس اگر شیر را در گلوی او بریزند، نتیجه ندارد. چهارم: شیر، خالص بوده و یا چیز دیگری مخلوط نباشد. پنجم: شیر از یك شوهر باشد، پس اگر زن شیر دهی را طلاق دهند، بعد شوهر

دیگری كند و از او آبستن شود و تا هنگام زاییدن، شیری كه از شوهر اوّل داشته باقی باشد و مثلا هشت دفعه پیش از زاییدن، از شیر شوهر اوّل و هفت دفعه بعد از زاییدن، از شیر شوهر دوم به بچّه ای بدهد، آن بچّه با كسی محرم نمی شود. ششم: بچّه به جهت بیماری، شیر را قی نكند. و اگر قی كند، بنابر احتیاط كسانی كه بر اثر شیر خوردن با آن بچّه محرم می شوند، با او ازدواج نكنند و نگاه محرمانه نیز به او ننمایند. هفتم: پانزده مرتبه، یا یك شبانه روز به طوری كه در مسأله بعد گفته می شود، شیر سیر بخورد، یا مقداری شیر به او بدهند كه بگویند از آن شیر، استخوانش محكم شده و گوشت در بدنش روییده است بلكه اگر ده مرتبه نیز به او شیر دهند، بنابر احتیاط مستحب كسانی كه بر اثر شیر خوردن، با او محرم می شوند، با او ازدواج نكنند و نگاه محرمانه نیز به او ننمایند. هشتم: دو سال بچّه تمام نشده باشد و اگر بعد از تمام شدن دو سال، او را شیر دهند با كسی محرم نمی شود. بلكه اگر مثلا پیش از تمام شدن دو سال، چهارده مرتبه و بعد از آن، یك مرتبه شیر بخورد، به كسی محرم نمی شود ولی چنانچه از هنگام زاییدن زن شیرده، بیشتر از دو سال گذشته و شیر او باقی باشد و بچّه ای را شیر دهد كه هنوز دوسال او تمام نشده، آن بچّه بنابر احتیاط واجب، با كسانی كه گفته شد، محرم می شود.

مسأله 2829: باید بچّه

در بین یك شبانه روز، غذا یا شیر زن دیگری را نخورده، ولی اگر كمی غذا بخورد كه نگویند در بین، غذا خورده، اشكال ندارد. و نیز باید پانزده مرتبه، از شیر یك زن بخورد و در بین پانزده مرتبه، شیر زن دیگری را نخورده و هر دفعه بدون فاصله شیر بخورد، ولی اگر در بین شیر خوردن نفس تازه كند، یا كمی صبر كند كه از اوّلی كه پستان در دهان می گیرد تا وقتی سیر می شود، یك دفعه حساب شود، اشكال ندارد.

مسأله 2830: اگر زن از شیر شوهر خود، بچّه ای را شیر دهد، بعد شوهر دیگری كند و از شیر آن شوهر نیز بچّه دیگری را شیر دهد، آن دو بچّه با یكدیگر محرم نمی شوند، اگرچه بهتر است باهم ازدواج نكنند و نگاه محرمانه به یكدیگر ننمایند.

مسأله 2831: اگر زن از شیر یك شوهر، چندین بچّه را شیر دهد، همه آنان به یكدیگر و به شوهر و به زنی كه آنان را شیر داده، محرم می شوند.

مسأله 2832: اگر كسی چند زن داشته باشد و هر كدام آنان، با شرایطی كه بیان شد، بچّه ای را شیر دهد، همه آن بچّه ها به یكدیگر و به آن مرد و به همه آن زنها محرم می شوند.

مسأله 2833: اگر كسی دو زن شیرده، داشته باشد و یكی از آنان بچّه ای را مثلا هشت مرتبه و دیگری هفت مرتبه شیر بدهد، آن بچّه با كسی محرم نمی شود.

مسأله 2834: اگر زنی از شیر یك شوهر، پسر و دختری را شیر كامل بدهد، خواهر و برادر آن دختر، با خواهر و برادر

آن پسر، محرم نمی شوند.

مسأله 2835: انسان نمی تواند بدون اجازه زن خود، با زنهایی كه بر اثر شیرخوردن، خواهرزاده یا برادرزاده زن او شده اند ازدواج كند. و نیز اگر با پسری لواط كند، بنابر احتیاط واجب دختر، خواهر، مادر و مادر بزرگ رضاعی آن پسر را، یعنی كسانی كه بر اثر شیر خوردن، دختر، خواهر و مادر او شده اند، برای خود عقد نكند.

مسأله 2836: زنی كه برادر انسان را شیر داده، با انسان محرم نمی شود، اگرچه بنابر احتیاط مستحب خوب است با او ازدواج نكند.

مسأله 2837: انسان نمی تواند با دو خواهر، اگرچه رضاعی باشند، یعنی به جهت شیر خوردن خواهر یكدیگر شده باشند، ازدواج كند و چنانچه دو زن را عقد كند و بعد بفهمد خواهر بوده اند، در صورتی كه عقد آنان در یك وقت بوده، هردو باطل است و اگر در یك وقت نبوده، عقد اوّلی صحیح و عقد دوّمی باطل می باشد.

مسأله 2838: اگر زن از شیر شوهر خود، افراد زیر را شیر دهد، شوهرش بر او حرام نمی شود، اگرچه بهتر است احتیاط كند و آنها را شیر ندهد. اوّل: برادر و خواهر خود زن. دوم: عمو، عمه، دایی و خاله خود زن. سوم: اولاد عمو و اولاد دایی آن زن. چهارم: برادر زاده آن زن. پنجم: برادر شوهر، یا خواهر شوهر آن زن. ششم: خواهرزاده آن زن، یا خواهرزاده شوهرش. هفتم: عمو، عمه، دایی و خاله شوهرش. هشتم: نوه زن دیگر شوهرش.

مسأله 2839: اگر كسی دختر عمّه یا دخترخاله انسان را شیر دهد، به انسان محرم نمی شود، ولی بنابر احتیاط مستحب از ازدواج با

او خودداری نماید.

مسأله 2840: مردی كه دو زن دارد، اگر یكی از آن دو زن، فرزند عموی زن دیگر را شیر دهد، زنی كه فرزند عموی او شیر خورده، به شوهر خود حرام نمی شود.

آداب شیر دادن

مسأله 2841: برای شیردان بچّه، بهتر از هر كس مادر اوست. و مستحب است مادر، از هر دو پستان خود، به نوزاد شیر بدهد.

مسأله 2842: سزاوار است مادر، برای شیر دادن از شوهر خود مزد نگیرد و خوب است شوهر مزد بدهد و اگر مادر بخواهد بیشتر از دایه مزد بگیرد، شوهر می تواند بچّه را از او گرفته و به دایه بدهد.

مسأله 2843: مستحب است دایه ای كه برای طفل می گیرند، دوازده امامی، دارای عقل، عفّت و صورت نیكو باشد. و مكروه است كم عقل، یا غیر دوازده امامی، یا بد صورت، یا بد خلق و یا زنازاده باشد و نیز مكروه است دایه ای بگیرند كه از زنا بچّه دار شده و شیرش از زنا باشد.

مسأله 2844: مستحب است نگذارند زنها هر بچّه ای را شیر دهند، زیرا ممكن است فراموش شود به چه كسانی شیر داده اند و بعد دو نفر محرم با یكدیگر، ازدواج نمایند.

مسأله 2845: كسانی كه به سبب شیر خوردن، خویشی پیدا می كنند، مستحب است یكدیگر را احترام نمایند ولی از یكدیگر ارث نمی برند و حقوق خویشاوندی كه انسان با خویشان خود دارد، برای آنان نیست.

مسأله 2846: در صورتی كه ممكن باشد، احوط آن است، بچّه را دو سال تمام شیر بدهند و پس از دو سال او را از شیر بگیرند.

مسأله 2847: بهترین شیر برای نوزاد، شیر مادر است، اگرچه

بر مادر واجب نیست نوزاد خود را شیر دهد، بلكه سیر كردن نوزاد به عهده پدر است، بنابراین، مادر می تواند در مقابل شیردادن به نوزاد خود از پدر نوزاد، اُجرت مطالبه نماید، امّا اگر پدر نوزاد مرده باشد و یا پدر، امكان سیر كردن فرزند یا پرداخت اُجرت را نداشته باشد، بر مادر واجب است، به نوزاد خود شیر دهد.

مسأله 2848: اگر فرزند دارای مال و ثروت باشد، پدر می تواند از مال فرزند، اُجرت شیر دادن او را بپردازد.

مسأله 2849: اگر مادر حاضر شود مجانی و یا به اندازه ای كه دیگران اُجرت می گیرند، به نوزاد شیر دهد، پدر نمی تواند فرزند را از مادر بگیرد.

مسأله 2850: مادر حق دارد، فرزند پسر را تا دو سال و دختر را تا هفت سال، تربیت كند، البتّه اگر مادر، مسلمان، آزاد، عاقل، امین و همسر پدر همین نوزاد باشد، در این صورت پدر نمی تواند در این مدّت، فرزند را از مادر جدا كند.

مسأله 2851: بعد از مدّت یاد شده در مسأله پیش، حقّ تربیت و نگهداری فرزند به پدر می رسد و اگر پدر مرده باشد، بنابر احتیاط این حق، به مادر باز می گردد و وصی نمی تواند، مزاحمتی برای مادر به وجود آورد.

مسائل متفرّقه شیردادن

مسأله 2852: اگر بر اثر شیر دادن، حقّ شوهر از بین نرود، زن می تواند بدون اجازه شوهر، بچّه شخص دیگری را شیر دهد، ولی جایز نیست نوزادی را شیر دهد كه بر اثر شیر دادن به او، بر شوهر خود حرام شود، مثلا اگر شوهر او دختر شیرخواری را برای خود عقد كرده باشد، زن نباید آن

دختر را شیر دهد، چون اگر آن دختر را شیر دهد، خودش مادر زن شوهر می شود و بر او حرام می گردد.

مسأله 2853: اگر كسی بخواهد زن برادرش، با او محرم شود، باید دختر شیرخواری را با شرایطی كه بیان شد، برای خود متعه كند و زن برادرش آن دختر را شیر دهد.

مسأله 2854: اگر مرد پیش از آنكه زنی را برای خود عقد كند، بگوید: به جهت شیر خوردن، آن زن بر او حرام شده، مثلا بگوید: شیر مادر او را خورده، چنانچه تصدیق او ممكن باشد، نمی تواند با آن زن ازدواج كند و اگر بعد از عقد بگوید و خود زن نیز حرف او را قبول نماید، عقد باطل است، پس اگر مرد با او نزدیكی نكرده باشد، یا نزدیكی كرده باشد ولی در وقت نزدیكی، زن بداند بر آن مرد حرام است، مهر ندارد و اگر بعد از نزدیكی بفهمد بر آن مرد حرام بوده، شوهر باید مهر او را مطابق زنهایی كه مانند او هستند، بدهد.

مسأله 2855: اگر زن پیش از عقد، بگوید: به جهت شیر خوردن بر مردی حرام شده، چنانچه تصدیق او ممكن باشد، نمی تواند با آن مرد ازدواج كند، امّا اگر بعد از عقد بگوید، مانند آن است كه مرد بعد از عقد بگوید و حكم آن، در مسأله پیش گفته شد.

مسأله 2856: شیردادنی كه سبب محرم شدن می باشد، با دو چیز ثابت می گردد: اوّل: خبر دادن عدّه ای كه انسان، از گفته آنان یقین پیدا كند. دوم: شهادت دو مرد عادل، یا چهار زن عادل، كه بنابر احتیاط واجب باید شرایط شیردادن

را نیز بگویند، مثلا بگویند: ما دیده ایم فلان بچّه یك شبانه روز كامل از سینه فلان زن، شیر خورده و چیزی نیز در بین آن نخورده است.

مسأله 2857: اگر شك كنند، بچّه به مقدار مَحرم شدن، شیر خورده یا نه، یا گمان داشته باشند به آن مقدار شیر خورده و یا گمان داشته باشد كه شیر نخورده، نوزاد با كسی محرم نمی شود ولی بهتر است احتیاط كنند و در صورت امكان، فحص لازم است احتیاطاً.

آداب نوزاد

مسأله 2858: مستحب است، نوزاد را هنگام تولّد، غسل دهند، اذان در گوش راست، اِقامه در گوش چپ او بگویند، كام كودك را با آب فرات و تربت حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) باز كنند، به او جامه سفید بپوشانند و برای وی نامی خوب انتخاب نمایند، مانند نامهای پیامبران، ائمّه اطهار، حضرت زهرا، حضرت زینب، حضرت معصومه و حضرت نرجس (علیهم السلام) همچنین مستحب است در روز هفتم سر نوزاد را بتراشند و به وزن موی او طلا یا نقره صدقه بدهند و اگر روز هفتم این كار انجام نشود، استحباب آن ساقط می شود.

مسأله 2859: مستحب است، در روز هفتم برای نوزاد، گوسفند یا شتری را عقیقه كنند، عقیقه هرچه بزرگتر و نیكوتر باشد، بهتر است. و مستحب است پا و كفل عقیقه را به قابله دهند و اگر قابله ای نداشته باشد، آن را به مادر نوزاد بدهند تا به هركسی كه می خواهد ببخشد. و اگر قابله یهودی باشد كه از قربانی مسلمانان نمی خورد، یك چهارم قیمت گوسفند را به وی دهند. و مستحب است قسمتی از گوشت حیوان ذبح شده را، صدقه داده

و بقیه آن را پخته و ده نفر از مؤمنان را به اطعام دعوت كنند، البته هرچه بیشتر دعوت كنند بهتر است.

مسأله 2860: اگر در روز هفتم برای نوزاد عقیقه نكنند، تا آخر عمر و بلكه پس از مرگ وی نیز مستحب است عقیقه نمایند.

مسأله 2861: بهتر است عقیقه پسر، حیوان نر و در عقیقه دختر، مخیراست چه حیوان ماده باشد و چه نر، اگرچه اصل عقیقه ولو ماده باشد برای نر هم كافی است و در عقیقه، شرایط گوسفند قربانی كه در احكام حج بیان شده، لازم نیست.

مسأله 2862: اگر عقیقه ای یافت نشد، باید صبر كنند تا پیدا شود و كفایت نمی كند كه قیمت آن را صدقه بدهند.

مسأله 2863: مكروه است پدر و مادر از عقیقه فرزند خود بخورند، بلكه خوردن عقیقه بر كسانی كه تحت كفالت پدر هستند نیز كراهت دارد، امّا كراهت خوردن عقیقه فرزند برای مادر بیشتر است.

مسأله 2864: بهتر است عقیقه را قطعه قطعه كنند ولی استخوانهای آن را نشكنند، امّا آنچه بین عوام شهرت دارد كه باید استخوان عقیقه را دفن كنند، دلیلی برای آن نیافتیم.

مسأله 2865: جایز است عقیقه را قطعه قطعه كنند و به ارحام همسایگان و دیگران هدیه نمایند، امّا بهتر است عقیقه را پخته و جمعی از ارحام، همسایگان و دیگر مؤمنان را برای اطعام دعوت نمایند یا آن طعام را برای آنها بفرستند.

مسأله 2866: عقیقه، تنها به فقرا، اختصاص ندارد، بلكه جایز است آن را به ثروتمندان نیز بدهند و همچنین جایز است عقیقه را به سادات بدهند، اگرچه عقیقه دهنده غیر سید، یا از غیر سید باشد.

مسأله 2867: اگر پدری برای

فرزندش عقیقه نكرد، بر خود فرزند مستحب است عقیقه بدهد و قربانی كردن در روز عید قربان به جای عقیقه كفایت می كند.

مسأله 2868: مستحب است برای نوزادی كه تا روز هفتم زنده می ماند، عقیقه دهند، اگرچه بعد از ظهر روز هفتم بمیرد، امّا اگر پیش از ظهر روز هفتم بمیرد، عقیقه ساقط می شود.

مسأله 2869: مستحب است، نوزاد را در روز هفتم ختنه كنند، بلكه بنابر احتیاط واجب باید ولی، پیش از بلوغ بچّه، او را ختنه كند و اگر ختنه را انجام نداد، بر خود طفل واجب است وقتی بالغ شد ختنه نماید.

مسأله 2870: مستحب است، هنگام ختنه كردن، این دعا را بخوانند:

« اللّهُمَّ هذِهِ سُنَّتُكَ وَ سُنَّةُ نبَیكَ صَلّی اللّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ اتِّباعٌ مِنّا لَكَ وَ لنَبِیكَ بِمَشیتِكَ و بِإرادَتِكَ وَ قَضائِكَ لأمْر أرَدْتَهُ وَ قَضاء حَتَمْتَهُ وَ أمْر أنْفَذْتَهُ و أذَقْتَهُ حَرَّ الْحَدیدِ فی خِتانِهِ وَ حِجامَتِهِ لأمْر أنْتَ أعْرَفُ بِهِ مِنّی، اللّهُمَّ فَطَهِّرْهُ مِنَ الذُّنُوبِ وَ زِدْ فی عُمْرِهِ وَ ادْفَعِ الآفات عَنْ بَدَنِهِ وَ الأوْجاعَ عَنْ جِسْمِهِ وَ زِدْهُ مِنَ الْغِنی وَ ادْفَعْ عَنْهُ الْفَقْرَ، فَإنَّكَ تَعْلَمُ وَ لا نَعْلَمُ ». از امام صادق (علیه السلام) روایت شده است: « اگر این دعا را در هنگام ختنه كردن نخوانده باشد، مستحب است تا پیش از رسیدن، به بلوغ این دعا را بر آن بچّه قرائت كنند، زیرا خداوند گرمی آهن چه كشته شدن و چه غیر آن را، از نوزاد دفع می كند. »

احكام طلاق

مسأله 2871: مردی كه زن خود را طلاق می دهد، باید بالغ و عاقل باشد، به اختیار خود طلاق دهد

و اگر او را مجبور كنند زنش را طلاق دهد، طلاق باطل است و نیز باید قصد طلاق داشته باشد، پس اگر صیغه طلاق را به شوخی بگوید، صحیح نیست.

مسأله 2872: زن باید در وقت طلاق، از خون حیض و نفاس پاك باشد و شوهرش در آن پاكی، با او نزدیكی نكرده باشد.

مسأله 2873: طلاق دادن زن در حال حیض یا نفاس، در سه صورت صحیح است، اوّل: شوهرش بعد از ازدواج، با او نزدیكی نكرده باشد. دوم: معلوم باشد كه آبستن است و اگر معلوم نباشد و شوهر، در حال حیض طلاقش بدهد، بعد بفهمد آبستن بوده، بنابر احتیاط دوباره او را طلاق دهد. سوم: مرد به جهت غایب بودن نتواند بفهمد كه زن، از خون حیض یا نفاس پاك است یا نه.

مسأله 2874: اگر بداند زن از خون حیض پاك است و طلاقش بدهد، بعد معلوم شود موقع طلاق در حال حیض بوده، طلاق او باطل است و اگر او را در حیض بداند و طلاقش دهد بعد معلوم شود پاك بوده، طلاق او صحیح است.

مسأله 2875: كسی كه می داند زنش در حال حیض یا نفاس است، اگر غایب شود، مثلا مسافرت كند و بخواهد او را طلاق دهد، باید تا مدّتی كه معمولا زن از حیض یا نفاس پاك می شود، صبر كند. و بعداً او را طلاق دهد.

مسأله 2876: اگر مردی كه غایب است بخواهد زن خود را طلاق دهد، چنانچه بتواند اطلاع پیدا كند كه زن او در حال حیض یا نفاس است یا نه، اگرچه از روی عادت حیض زن یا نشانه های دیگری باشد كه در شرع

معین شده، باید تا مدّتی كه معمولا زن از حیض یا نفاس پاك می شود، صبر كند.

مسأله 2877: اگر با همسرش كه از خون حیض و نفاس پاك است، نزدیكی كند و بخواهد طلاقش دهد، باید صبر كند تا دوباره حیض ببیند و پاك شود، ولی زنی را كه نُه سالش تمام نشده، یا آبستن است، اگر بعد از نزدیكی طلاق دهد اشكال ندارد. و همچنین است اگر یائسه باشد، یعنی اگر سیده است بیش از شصت سال و اگر سیده نیست، بیش از پنجاه سال، داشته باشد.

مسأله 2878: اگر با زنی كه از خون حیض و نفاس پاك است، نزدیكی كند و در همان پاكی، طلاقش دهد، چنانچه بعد معلوم شود هنگام طلاق آبستن بوده بنابر احتیاط مستحب، باید دوباره او را طلاق دهد.

مسأله 2879: اگر با زنی كه از خون حیض و نفاس پاك است، نزدیكی كند مسافرت نماید، چنانچه بخواهد در سفر طلاقش دهد باید به قدری كه معمولا زن بعد از آن پاكی، خون می بیند و دوباره پاك می شود، صبر كند.

مسأله 2880: اگر مرد بخواهد زن خود را كه به جهت بیماری، حیض نمی بیند، طلاق دهد، باید از وقتی كه با او نزدیكی كرده، تا سه ماه، از جماع با او خودداری نماید و بعد او را طلاق دهد.

مسأله 2881: طلاق باید به صیغه عربی صحیح، خوانده شود و دو مرد عادل آن را بشنوند. و اگر خود شوهر بخواهد صیغه طلاق را بخواند و اسم زن او، مثلا فاطمه باشد، باید بگوید: « زَوْجَتی فاطِمَة طالِق » یعنی زن من فاطمه رهاست. و اگر دیگری را وكیل

كند، وكیل باید بگوید: « زَوْجَةُ مُوَكِّلی فاطمَة طالِق ».

مسأله 2882: زنی كه متعه شده، مثلا یك ماهه یا یك ساله او را عقد كرده اند، طلاق ندارد و رها شدن او، به این است كه مدّتش تمام شود، یا مرد مدّت را به او ببخشد، یعنی بگوید: « مدّت را به تو بخشیدم » و شاهد گرفتن و پاك بودن او از حیض لازم نیست.

عدّه طلاق

مسأله 2883: زنی كه نُه سالش تمام نشده و زن یائسه عدّه ندارد، یعنی اگرچه شوهرش با او نزدیكی كرده باشد، بعد از طلاق می تواند فوراً شوهر كند.

مسأله 2884: زنی كه نُه سالش تمام شده و یائسه نیست، اگر شوهرش با او نزدیكی كند و طلاقش دهد، بعد از طلاق باید عدّه نگه دارد، یعنی بعد از آنكه در پاكی طلاقش داد، صبر كند تا دوبار حیض ببیند و پاك شود و همین كه حیض سوم را دید، عده او تمام می شود و می تواند شوهر كند، ولی اگر اصلا با او نزدیكی نكرده باشد و طلاقش بدهد عدّه ندارد، یعنی می تواند بعد از طلاق، فوراً شوهر كند.

مسأله 2885: زنی كه حیض نمی بیند، اگر در سنّ زنهایی باشد كه حیض می بینند، چنانچه شوهرش او را طلاق دهد، باید بعد از طلاق، سه ماه، عدّه نگه دارد.

مسأله 2886: زنی كه عدّه او سه ماه است، اگر اوّل ماه طلاقش بدهند، باید سه ماه قمری، یعنی از موقعی كه ماه دیده می شود، تا سه ماه عدّه نگهدارد و اگر در بین ماه، طلاقش بدهند، باید باقی ماه را با دو ماه بعد از آن و

نیز كسری ماه اوّل را از ماه چهارم، عدّه نگه دارد تا سه ماه تمام شود، مثلا اگر غروب روز بیستم ماه طلاقش بدهند و آن ماه بیست و نه روز باشد، باید نه روز باقی ماه را با دو ماه بعد از آن و بیست روز از ماه چهارم عدّه نگه دارد و بنابر احتیاط مستحب از ماه چهارم بیست و یك روز عدّه نگه دارد، تا با مقداری كه از ماه اوّل عدّه نگه داشته، سی روز شود.

مسأله 2887: اگر زنِ آبستن را طلاق دهد، عدّه اش تا به دنیا آمدن یا سقط شدن بچّه اوست، بنابراین اگر مثلا یك ساعت بعد از طلاق، بچّه به دنیا آید، عدّه اش تمام می شود.

مسأله 2888: ابتدای عدّه طلاق از وقتی است كه خواندن صیغه طلاق تمام می شود، چه زن بداند طلاقش داده اند یا نداند، پس اگر بعد از تمام شدن زمان عدّه، بفهمد او را طلاق داده اند، لازم نیست دوباره عدّه نگه دارد.

پعدّه ازدواج موقّت

مسأله 2889: زنی كه نُه سالش تمام شده و یائسه نیست، اگر مُتعه شود، مثلا یك ماهه یا یك ساله شوهر كند، چنانچه شوهرش با او نزدیكی نماید و مدّت آن زن تمام شود یا شوهر مدّت را به او ببخشد، باید عدّه نگه دارد، پس اگر حیض می بیند بنابر احتیاط به مقدار دو حیض، عدّه نگه دارد، گرچه بعید نیست كه یك حیض كفایت كند، و جایز نیست در عده شوهر كند و اگر حیض نمی بیند، بنابر احتیاط واجب، چهل و پنج روز از شوهر كردن، خودداری نماید.

مسأله 2890: زن یائسه، یعنی زنی كه اگر

سیده است بیش از شصت سال و اگر سیده نیست بیش از پنجاه سال داشته باشد، چنانچه مُتعه شود و همچنین زنی كه كمتر از نُه سال دارد و زنی كه اصلا شوهر با او نزدیكی نكرده است، عدّه ندارند و پس از تمام شدن مدّت مُتعه، یا بعد از آنكه شوهر مدّت را بخشید، فوراً می توانند شوهر كنند.

عدّه زن شوهر مرده

مسأله 2891: زنی كه شوهرش بمیرد اگر آبستن نباشد، باید تا چهار ماه و ده روز عدّه نگه دارد، یعنی از شوهر كردن خودداری نماید، اگرچه یائسه یا مُتعه باشد و یا شوهرش با او نزدیكی نكرده باشد و اگر آبستن باشد، باید تا موقع زاییدن عدّه نگه دارد، ولی اگر قبل از گذشتن چهار ماه و ده روز، بچّه اش به دنیا آید، باید تا چهار ماه و ده روز از مرگ شوهرش، صبر كند. این عدّه را « عدّه وفات » می گویند.

مسأله 2892: زنی كه در عدّه وفات می باشد، حرام است لباس زینتی بپوشد، سرمه بكشد و همچنین كارهای دیگری كه زینت حساب می شود، بر او حرام است.

مسأله 2893: اگر زن یقین كند شوهرش مرده و بعد از تمام شدن عدّه وفات، شوهر كند، چنانچه معلوم شود شوهر او بعداً مرده است، باید از شوهر دوّم، جدا شود. و در صورتی كه آبستن باشد، به مقداری كه در عدّه طلاق گفته شد، برای شوهر دوّم، عدّه طلاق و بعد برای شوهر اوّل عدّه وفات نگه دارد و اگر آبستن نباشد، برای شوهر اوّل عدّه وفات و بعد برای شوهر دوم، عدّه طلاق نگه دارد.

مسأله 2894: ابتدای عدّه وفات از موقعی

است كه زن از مرگ شوهر، باخبر شود.

مسأله 2895: اگر زن بگوید عدّه ام تمام شده، با دو شرط از او قبل می شود، اوّل: بنابر احتیاط واجب مورد تهمت نباشد. دوم: از طلاق یا مردن شوهرش، مدّتی گذشته باشد كه تمام شدن عدّه، ممكن باشد.

طلاق بائن و رجعی

مسأله 2896: طلاق بائن، یعنی: مرد بعد از طلاق، حق ندارد بدون عقد جدید، به زن خود رجوع كند.

مسأله 2897: طلاق بائن، پنج قسم است، اوّل: طلاق زنی كه نُه سالش تمام نشده باشد. دوم: طلاق زنی كه یائسه باشد، یعنی اگر سیده است بیشتر از شصت سال و اگر سیده نیست، بیش از پنجاه سال داشته باشد. سوم: طلاق زنی كه شوهرش، بعد از عقد، با او نزدیكی نكرده باشد. چهارم: سومین طلاق زنی كه او را در سه نوبت طلاق داده اند. پنجم: طلاق خُلع و مُبارات كه بعد گفته خواهد شد.

مسأله 2898: طلاق رجعی، یعنی بعد از طلاق، تا وقتی زن در عدّه است، مرد می تواند بدون عقد جدید به زن رجوع نماید و غیر از موارد یاد شده در مسأله قبل، طلاق رجعی است.

مسأله 2899: كسی كه زنش را طلاق رجعی داده، حرام است او را از خانه ای كه هنگام طلاق در آنجا بوده بیرون كند. و نیز حرام است زن برای كارهای غیر لازم، از آن خانه بیرون رود، ولی در بعضی موارد از جمله آنكه آن زن زنا كند، بیرون كردن او از خانه اشكال ندارد.

احكام رجوع كردن

مسأله 2900: در طلاق رجعی، مرد به دو صورت می تواند به زن خود برگردد، اوّل: حرفی بزند كه دلالت كند او را دوباره زن خود قرار داده است. دوم: كاری كند كه بفهمند رجوع كرده است.

مسأله 2901: برای رجوع كردن لازم نیست مرد شاهد بگیرد یا به زن خبر دهد، بلكه اگر بدون اینكه كسی بفهمد، بگوید به زن خود رجوع كردم، صحیح است.

مسأله 2902: مردی كه زن خود را

طلاق رجعی داده، اگر مالی از او بگیرد و با او صلح كند كه دیگر به او رجوع نكند، حق رجوع او از بین نمی رود.

مسأله 2903: اگر زنی را سه بار طلاق دهد و در بین آنها به او رجوع كند و یا بعد از دو طلاق اوّل عقدش كند، بعد از طلاق سوم آن زن بر او حرام می شود، امّا اگر زن بعد از طلاق سوم، با دیگری شوهر كند، با چهار شرط، به شوهر اوّل حلال می شود، یعنی می تواند آن زن را دوباره عقد نماید، اوّل: عقد شوهر دوم دائمی باشد و اگر مثلا یك ماهه یا یكساله او را متعه كند، بعد از آنكه از او جدا شد، شوهر اوّل نمی تواند او را عقد كند. دوم: شوهر دوم با او نزدیكی و دخول كند و بنابر احتیاط منی بیرون آید. سوم: شوهر دوم طلاقش دهد یا بمیرد. چهارم: عدّه طلاق یا عدّه وفات شوهر دوم، تمام شود.

طلاق خُلْع

مسأله 2904: طلاق زنی كه به شوهرش مایل نیست و مهر یا مال دیگر خود را به او می بخشد تا طلاقش دهد، طلاق « خُلع » است.

مسأله 2905: اگر شوهر بخواهد صیغه طلاق خُلع را بخواند، چنانچه اسم زن مثلا فاطمه باشد، می گوید: « زَوْجَتی فاطِمَة خالَعْتُها عَلی ما بَذَلَتْ » و افزودن « هِی طالِق » بهتر است.

مسأله 2906: اگر زن، كسی را وكیل كند كه مهر او را به شوهرش ببخشد و شوهر نیز همان شخص را وكیل كند كه زن را طلاق دهد، چنانچه مثلا اسم شوهر محمّد و اسم زن فاطمه باشد، وكیل صیغه

طلاق را این گونه می خواند: « عَنْ مُوَكِّلَتی فاطِمَة بَذَلْتُ مَهْرَها لِمُوَكِّلی مُحَمَّد لِیخْلَعَها عَلَیهِ » پس از آن بدون فاصله می گوید: « زَوْجَةُ مُوَكِّلی خالَعْتُها عَلی ما بَذَلَتْ، هِی طالِق » و اگر زن، شخصی را وكیل كند كه غیر از مهر چیز دیگری به شوهر او ببخشد كه او را طلاق دهد، وكیل باید به جای كلمه « مَهْرَها » آن چیز را بگوید، مثلا اگر صد هزار تومان داده، باید بگوید: « بَذَلْتُ مائةَ الف تُومان ».

طلاق مبارات

مسأله 2907: اگر زن و شوهر، یكدیگر را نخواهند و زن مالی به مرد بدهد كه او را طلاق دهد « طلاق مبارات » نام دارد.

مسأله 2908: اگر شوهر بخواهد صیغه طلاق مبارات را بخواند، چنانچه مثلا اسم زن، فاطمه باشد، باید بگوید: « بارَأْتُ زَوْجَتی فاطِمَة عَلی مَهْرِها فَهِی طالِق » یعنی مبارات كردم زن خود فاطمه را در مقابل مهرش پس او رهاست. و اگر دیگری را وكیل كند، وكیل باید بگوید: « بارَأْتُ زَوْجَةَ مُوَكِّلی فاطِمَة عَلی مَهْرِها فَهِی طالِق » و در هر دو صورت اگر به جای كلمه « عَلی مَهْرِها » « بِمَهْرِها » بگوید، اشكال ندارد.

مسأله 2909: صیغه طلاق خُلع و مبارات، باید به عربی صحیح خوانده شود، ولی اگر زن برای بخشیدن مال خود به شوهر، مثلا به فارسی بگوید: « برای طلاق، فلان مال را به تو بخشیدم » اشكال ندارد.

مسأله 2910: اگر زن در بین عدّه طلاق خلع یا مبارت، از بخشش خود برگردد، شوهر می تواند رجوع كند و بدون عقد، دوباره او را زن خود قرار دهد.

مسأله 2911: مالی كه

شوهر برای طلاق مبارات می گیرد، باید بیشتر از مهر نباشد، ولی در طلاق خلع، اگر بیشتر باشد اشكال ندارد.

چند مسأله

مسأله 2912: اگر با زن نامحرمی، به گمان اینكه همسر خود اوست، نزدیكی كند، چه زن بداند او شوهرش نیست یا گمان كند شوهرش می باشد، باید عدّه نگه دارد.

مسأله 2913: اگر با زنی كه می داند همسرش نیست زنا كند، چه زن بداند آن مرد شوهر او نیست یا گمان كند شوهرش می باشد، لازم نیست عدّه نگه دارد.

مسأله 2914: اگر مرد، زنی را گول بزند كه از شوهرش طلاق بگیرد و زن او شود، طلاق و عقد آن زن صحیح است، ولی هردو مرتكب گناه بزرگی شده اند.

مسأله 2915: هرگاه مرد در ضمن عقد لازم، زن خود را بر طلاق خودش وكیل نماید، كه مثلا اگر شوهرش مسافرت طولانی نماید و یا مثلا شش ماه نفقه او را ندهد، زن وكیل باشد در طلاق دادن خود، این وكالت صحیح است و زن در صورتی كه آن شرط محقّق شود، اختیار طلاق دارد.

مسأله 2916: زنی كه شوهرش گم شده است، اگر بخواهد با دیگری شوهر كند، باید نزد مجتهد عادل یا وكیل مجتهد برود و به دستور او عمل نماید.

مسأله 2917: پدر و جدّ پدری دیوانه، می توانند زن او را طلاق دهند، در صورتی كه دیوانگی او، به زمان قبل از بلوغ متّصل باشد.

مسأله 2918: اگر پدر یا جدّ پدری، برای طفل خود زنی را متعه كنند، اگرچه مقداری از زمان تكلیف بچّه، جزو مدّت مُتعه باشد، مثلا برای پسر چهارده ساله خود، زنی را دو ساله مُتعه نمایند، پدر یا جدّ پدری

می توانند در صورتی كه مصلحت بچّه باشد مدّت متعه آن زن را ببخشند، ولی زن دائمی او را نمی توانند طلاق دهند.

مسأله 2919: اگر انسان از روی نشانه های شرعی، دو نفر را عادل بداند و زن خود را پیش آنان طلاق دهد، دیگری كه آنان را عادل نمی داند، بنابر احتیاط مستحب نمی تواند آن زن را بعد از تمام شدن عدّه اش، برای خود یا برای دیگری عقد كند.

مسأله 2920: اگر شخصی زن خود را بدون اینكه او بفهمد، طلاق دهد، چنانچه مخارج او را مانند وقتی كه زنش بوده بدهد و مثلا بعد از یك سال بگوید: یك سال پیش تو را طلاق دادم و شرعاً نیز ثابت كند، می تواند چیزهایی را كه در آن مدّت برای زن تهیه نموده و او مصرف نكرده است از او پس بگیرد، ولی چیزهایی را كه مصرف كرده، نمی تواند مطالبه نماید.

مسأله 2921: اگر زن شوهر خود را نخواهد و مالی به مرد بدهد كه طلاقش دهد، آن را « طلاق خلع » می گویند، و در آن، همه شرایط طلاق كه قبلا گذشت، لازم می باشد.

مسأله 2922: در طلاق خُلع پس از آنكه زن صیغه بخشش مال را خواند، مرد باید طلاق بدهد و اگر مرد در صیغه، مالی را تعیین كند كه زن آن را به او بدهد و زن قبول كند، صحیح است.

مسأله 2923: هر چیزی كه مالیت دارد، می شود مورد بخشش خلع قرار گیرد، خواه عین باشد یا منفعت. و همچنین جایز است بخشش خلع، تمام یا بعضی از مهر باشد و اگر بیشتر از مهر نیز بود،

اشكال ندارد.

مسأله 2924: اگر بین زن و مرد كدورتی نباشد و مرد طلاق خلع بدهد، خلع واقع نمی شود، ولی طلاق صحیح است، پس چنانچه مورد طلاق رجعی است، رجعی وگرنه طلاق باین واقع می شود.

مسأله 2925: زن می تواند كسی را وكیل كند كه بخشش را بدهد، چنانچه جایز است بخشش دین و بدهی باشد، مثلا بگوید: در مقابل آنكه فلان مقدار مدیون تو باشم، مرا طلاق خلع بده.

مسأله 2926: طلاق مبارات در تمام احكام مانند طلاق خلع است، مگر در سه چیز كه باهم فرق دارد، اوّل: طلاق مبارات در صورتی است كه زن و شوهر، هریك دیگری را نخواهد ولی در طلاق خلع، فقط زن از شوهر بدش می آید. دوم: مالی كه شوهر، برای طلاق مبارات می گیرد، باید بیشتر از مهر نباشد. سوم: اگر شوهر طلاق را به صیغه « مبارات » بخواند، بنابر احتیاط مستحب بعد از آن، صیغه طلاق را نیز بگوید، مثلا اگر بگوید: « بارئتُكِ... » باید فوراً بگوید: « فأنْتِ طالِق ».

احكام ظهار

مسأله 2927: ظِهار، یعنی مرد زن خود را به پشت مادر خویش تشبیه كند و اگر مرد با زن خود « ظهار » كرد، آن زن بر او حرام می شود، و اگر بخواهد به او رجوع نماید، باید كفّاره بدهد.

مسأله 2928: صیغه ظهار آن است كه مرد به زن بگوید: « أَنْتِ عَلَی كَظَهْرِ اُمِّی » یعنی: تو بر من مانند پشت مادرم هستی، یا به جای « أَنْتِ » بگوید: « زَوْجَتِی » یا « هذِه » یا « فاطمة » اگر اسم زن فاطمه باشد و چنانچه به غیر

از پشت تشبیه كند، مثلا بگوید: « أَنْتِ عَلَی كَبَطْنِ اُمِّی » یعنی: تو بر من مانند شكم مادرم هستی، بنابر احتیاط واجب ظهار واقع می شود.

مسأله 2929: اگر زن خویش را به یكی از محارم، غیر از مادر تشبیه كند، مثلا بگوید: « أنتِ عَلَی كَظَهْرِ اُخْتی » یا « عمّتی » یا « خالَتی » ظهار واقع می شود علی الأقرب.

مسأله 2930: كسی كه با زن خود ظِهار می كند باید بالغ و عاقل باشد و از روی قصد و اختیار ظهار كند و باید زنی كه با او ظِهار می كند در حال حیض یا نفاس نباشد و در آن پاكی با او نزدیكی نكرده باشد، چنانچه در احكام طلاق ذكر شد. و بنابر احتیاط واجب باید بعد از عقد با او نزدیكی كرده و دو مرد عادل، صیغه ظهار را بشنوند.

مسأله 2931: در ظِهار لازم نیست، زن را به عقد دائم گرفته باشد، بلكه زنی كه در عقد موقّت او می باشد یا كنیز انسان است، ظهار او صحیح می باشد.

مسأله 2932: كسی كه ظهار می كند نمی تواند پیش از آنكه كفّاره بدهد، با زن خود نزدیكی نماید و چنانچه بدون كفّاره با او نزدیكی كند، باید دو كفّاره بدهد، امّا بعد از كفّاره، نزدیكی مانعی ندارد.

مسأله 2933: كفّاره كسی كه ظهار می كند، یك برده آزاد كردن است و اگر نمی تواند دو ماه پی در پی روزه بگیرد و اگر از این نیز عاجز است، باید شصت فقیر را اطعام دهد.

مسأله 2934: اگر كسی با زن خود ظهار كند، چنانچه زن صبر كند، چیزی بر شوهر واجب نیست،

ولی اگر صبر نكند، باید به حاكم شرع مراجعه نماید و حاكم شرع در این مورد، شوهر را نسبت به یكی از دو امر مخیر می سازد: یا كفاره بدهد و به زن خود رجوع نماید و یا زن را طلاق دهد، امّا اگر هیچ یك را اختیار نكند، او را زندان نموده تا یكی از آن دو را اختیار نماید و اگر زندان نیز نتیجه نداشت، در صورتی كه زن مطالبه طلاق كند، حاكم شرع می تواند او را طلاق دهد.

احكام ایلاء

مسأله 2935: ایلاء یعنی مرد قَسَم بخورد با همسر دائمی خود كه بعد از عقد با او نزدیكی كرده، تا ابد یا بیشتر از چهار ماه، به قصد ضرر رساندن به او، نزدیكی نكند، بنابراین اگر قسم بخورد با همسر موقّت خود یا كنیز خود نزدیكی نكند، یا قسم بخورد كمتر از چهار ماه با او نزدیكی نكند، یا زنی را كه هنوز با او نزدیكی نكرده، ایلاء كند و یا به قصد ضرر رساندن نباشد، بلكه برای مصلحتی بوده، مثلا اگر آبستن شدن برای زن ضرر دارد، قسم بخورد كه با او نزدیكی نكند، ایلاء نخواهد بود.

مسأله 2936: اگر شرایط ایلاء موجود نباشد، قَسَم او صحیح است، ولی حكم ایلاء ندارد، بلكه آثار قَسَم كه در احكام قسم خوردن گفته می شود بر آن مترتّب می گردد.

مسأله 2937: در ایلاء باید به یكی از اسمهای خداوند، كه به غیر ذات مقدّس او گفته نمی شود قسم بخورد، مانند « اللّه » و همچنین اگر به اسمی قسم بخورد كه غالباً بر خدا گفته می شود اگرچه گاهی به غیر خدا نیز بگویند،

صحیح است.

مسأله 2938: اگر ایلاء انجام شود، مرد نمی تواند با زن خود نزدیكی كند و در این صورت، چنانچه زن صبر كند، چیزی بر شوهر واجب نیست، وگرنه باید به حاكم شرع مراجعه كند و حاكم شرع چنانكه در احكام ظهار گفته شد، عمل می نماید.

مسأله 2939: اگر شوهر بعد از ایلاء با زن خود نزدیكی كند، باید كفّاره بدهد، زیرا به قسم خود عمل نكرده است.

مسأله 2940: كسی كه ایلاء می كند باید بالغ و عاقل باشد و از روی قصد و اختیار ایلاء كند.

احكام لعان

مسأله 2941: لعان از واژه « لعنت » گرفته شده و مراد، آن است كه هریك از زن و مرد، یكدیگر را به كیفیت و شرایط مخصوصی لعن كنند.

مسأله 2942: لعان دو مورد دارد، اوّل: مرد ادّعا كند زن او زنا داده است. دوم: مرد، بچّه ای را كه ممكن است بچّه او باشد و در فراش او به دنیا آمده، نفی كند، یعنی بگوید: بچّه من نیست.

مسأله 2943: مرد نمی تواند به همسر خود به گمان، شك و گفته مردم، حتّی قول شخص موثّق، نسبت زنا بدهد، مگر یقین پیدا كند و در صورتی كه یقین داشته باشد، چنانچه او را متّهم كند، گفته او قبول نمی شود مگر زن اقرار نماید یا چهار شاهد عادل با شرایط خاصی شهادت دهند.

مسأله 2944: اگر شوهر به زن خود نسبت زنا بدهد، چنانچه چهار مرد عادل، یا اقرار زن در كار نباشد و زن مطالبه كند، باید هشتاد تازیانه به شوهر بزنند، ولی اگر بین زن و مرد با شرایط و خصوصیاتی « لعان » واقع شود، كیفر از

مرد برداشته می شود.

مسأله 2945: اگر كسی به زن خود نسبت زنا بدهد، چنانچه چهار شاهد عادل « بینه » داشته باشد نمی تواند لعان كند، ولی اگر بینه ندارد، می تواند لعان نماید.

مسأله 2946: مردی كه به زن خود نسبت زنا می دهد، در صورتی می تواند لعان كند كه ادعا نماید به چشم خود دیده است، پس اگر كور باشد یا ادعای دیدن نمی كند، حقّ لعان ندارد.

مسأله 2947: لعان چند شرط دارد: 1 - زنی را كه به زنا نسبت می دهد همسر او باشد، پس اگر غیر از همسر را، چه محرم باشد و چه غیر محرم، به زنا نسبت بدهد، نمی تواند لعان بكند. 2 - زن دائمی او باشد، پس در مُتعه، لعان صحیح نیست. 3 - بعد از عقد با او نزدیكی كرده باشد، پس در زنی كه با او مقاربت نكرده، لعان ثابت نمی شود. 4 - زن مشهور به فاحشه و زنا نباشد.

مسأله 2948: در مواردی كه لعان صحیح نیست، چنانچه مرد به كسی نسبت زنا بدهد، اگر چهار شاهد نیاورد باید او را حدّ بزنند.

مسأله 2949: اگر از زن، فرزندی به دنیا آید كه ممكن است از شوهرش باشد، شوهر نمی تواند ادّعا كند كه از او نیست و اگر چنین ادّعایی نماید باید لعان كند، خواه بچّه به دنیا آمده باشد، یا نه.

مسأله 2950: اگر شوهر ادّعا كند بچّه ای را كه زن آورده، بچّه او نیست، در صورتی می تواند لعان كند كه قبلا به فرزندان اعتراف نكرده باشد، پس اگر قبلا اعتراف كرده، چه صریح گفته باشد: این فرزند من است، یا

هنگامی كه مردم به او گفته اند: مبارك باشد، او در جواب « آمین » یا « ان شاء اللّه » گفته باشد، نمی تواند لعان كند.

مسأله 2951: لعان در صورتی واقع می شود كه نزد حاكم شرع یا نایب او، صورت بگیرد.

مسأله 2952: اگر شوهر به زن خود نسبت زنا بدهد، یا بچّه اش را انكار كند، باید در محضر حاكم شرع و پس از آنكه حاكم، به آنها صیغه لعان را القاء می كند، یكدیگر را لعن كنند و در حال لعان، باید هر دو ایستاده باشند.

مسأله 2953: صیغه لعان آن است كه مرد بگوید: « اُشْهِدُ اللّهَ أنّی لَمِنَ الصّادِقینَ فیما قُلْتُ مِنْ قَذْفِها أوْ مِنْ نَفْی وَلَدِها » یعنی: خدا را شاهد می گیرم كه راست می گویم در نسبت دادن زن خود به زنا، یا انكار كردن بچّه ای كه آورده است. و این عبارت را باید چهار مرتبه تكرار كند، سپس یك مرتبه بگوید: « لَعْنَةُ اللّهِ عَلَی إنْ كُنْتُ مِنَ الْكاذِبینَ » یعنی: لعنت خدا بر من باد اگر دروغ گفته باشم. و پس از آنكه مرد چنین گفت، زن بگوید: « اُشْهِدُ بِاللّهِ إنَّهُ لَمِنَ الْكاذِبین فی مَقالَتِهِ مِنَ الرَّمْی بِالزِّنا أوْ نَفْی الْوَلَد » یعنی: به خدا قسم كه او دروغ می گوید در نسبت دادن زنا و یا انكار بچّه من. و این عبارت را باید چهار مرتبه تكرار كند، سپس یك مرتبه بگوید: « إنَّ غَضَبَ اللّهِ عَلَی إنْ كانَ مِنَ الصّادِقینَ » یعنی غضب خدا بر من باد، اگر او راست گفته باشد.

مسأله 2954: اگر شوهر به زن خود نسبت زنا بدهد یا

بچّه او را انكار كند، چنانچه لعان نكند باید حدّش بزنند و چنانچه مرد لعان كند ولی زن لعان نكند باید زن را حدّ بزنند، زیرا لعان مرد همانند بینه و شاهد است.

مسأله 2955: اگر لعان با همه شرایط و خصوصیاتش واقع شود، چهار امر بر آن مترتّب می شود، اوّل: ازدواج آنها به هم می خورد و باید از هم جدا شوند، چه برای انكار بچّه لعان كرده باشند، یا برای نسبت دادن به زنا. دوم: آن زن تا ابد بر این مرد حرام می شود و دیگر آن مرد حق ندارد به هیچ وجه آن زن را به عقد خود درآورد، چه برای انكار بچّه لعان كرده باشند، یا برای نسبت دادن به زنا. سوم: اگر مرد لعان كند، حد تهمت (قَذْف) از او ساقط می شود و اگر زن لعان كند حدّ زنا، از او ساقط می گردد. چهارم: اگر به جهت انكار بچّه لعان كرده باشند، شرعاً بچّه به مرد ملحق نمی شود، بنابر این اگر مرد بمیرد، بچّه از او ارث نمی برد و اگر بچّه بمیرد، مرد از او ارث نمی برد، ولی اگر بعد از لعان، مرد به بچّه اقرار نماید، چنانچه مرد بمیرد، بچّه ارث می برد، ولی اگر بچّه بمیرد، مرد از او ارث نمی برد.

مسابقه

احكام مسابقه

مسأله 2956: مسابقه دادن با اسب، قاطر، الاغ، شتر و فیل جایز است و چنانچه در این مسابقه ها چیزی برای شخص سابِق (برنده) معین كنند، اشكال ندارد.

مسأله 2957: شرط كردن مال در مسابقه با شمشیر، تیر و حربه متعارف روز اشكال ندارد.

مسأله 2958: شرط كردن مال، در بقیه انواع

مسابقه جایز نیست، ولی خود مسابقه، اگر عنوان حرامی بر آن صدق نكند، مانعی ندارد، مانند: كشتی، قایق رانی، ماشین سواری، هواپیما، دو، شنا، فوتبال، وزنه برداری، سنگ پرانی و...

مسأله 2959: اگر در یكی از مسابقه هایی كه در مسأله پیش گفته شد جعاله ای قرار دهند، چون به عنوان شرط نیست، اشكال ندارد.

مسأله 2960: مسابقه بوكس كه در این زمان معمول شده، چنانچه در آن شرط نشود و موجب ضرر به كسی نباشد حلال است، ولی اگر در آن شرط كنند یا موجب ضرر حرامی شود، جایز نخواهد بود.

مسأله 2961: گاوبازی كه در بعضی از شهرها معمول است، كه معرض ضرر حرام است، جایز نیست.

مسأله 2962: در مسابقه، باید صیغه خوانده شود، ولی لازم نیست كه به لفظ عربی باشد، بلكه به هر لفظی صحیح است.

مسأله 2963: كسانی كه مسابقه می دهند، باید بالغ و عاقل باشند و با قصد و اختیار خود مسابقه دهند.

مسأله 2964: در مسابقه هایی كه شرط كردن جایز است، پولی را كه شرط می كنند باید معین باشد و جایز است آن را یكی از آنها، یا هر دو، یا بیت المال و یا شخص سومی بدهد.

مسأله 2965: در مسابقه لازم نیست داور قرار دهند، یعنی كسی كه میان آنها حكم كند.

مسأله 2966: در مسابقه باید مقدار مسافت، ابتدا و انتهای آن معین باشد و نیز باید چیزی را كه بر آن مسابقه می دهند تعیین كنند و لازم است هر یك احتمال داشته باشد سبقت پیدا كند، پس اگر یكی از آنها به قدری ضعیف باشد كه یقیناً سبقت نمی گیرد، مسابقه او صحیح نیست. مسأله 2967: در

مسابقه تیراندازی باید تعداد تیرها، تعداد رسیدن به هدف و چگونگی آن معین باشد، مثلا باید معلوم باشد كه ده تیر بزنند و در این ده تیر، چند عدد از آنها به هدف برسد و هدف را پاره كرده، خارج آن بیفتد، یا فقط آن را پاره كند و نیز باید دوری هدف از تیرانداز، مقدار هدف و جنس كمان معین باشد.

مسأله 2968: چنانچه مسابقه تمام شود، كسی كه سبقت گرفته و برنده شده است، عوضی را كه قرار داده اند، مالك می شود و جایز است بر آن عوض مصالحه كند یا آن را هدیه نماید.

مسأله 2969: اگر عوضی كه برای مسابقه تعیین كرده اند، چیز معینی باشد، مثلا كتابی را كه در جلوی آنهاست، عوض قرار دهند و بعد از مسابقه معلوم شود آن كتاب مال دیگری است، باید مثل یا قیمت آن را بپردازند و اگر چیز كلی را عوض قرار دهند، مثلا بگویند: یك كیلو گندم، چنانچه بعد معلوم شود یك كیلو گندمی را كه دارند، مال دیگری است، باید یك كیلو گندم دیگر بدهند.

مسأله 2970: اگر شخصی یا انجمنی، كاپ یا مدالی، به شخص سابق (برنده) بدهد، اشكال ندارد و جایز است آن را در ضمن عقد لازمی، مانند خرید و فروش، به صورت شرط ذكر كنند.

احكام بردگی، تدبیر و مكاتبه

احكام بردگی

مسأله 2971: موضوع بردگی در اسلام مورد مناقشه هایی واقع شده، از این جهت خوب است قبل از ذكر مسائل آن به این مقدّمه توجّه شود: اسلام از روی حكمت و برای مصلحت بزرگی، قانون بردگی را كه قبل از اسلام وجود داشت، امّا به مقدار محدود، با كیفیت مخصوص، با آداب و

شرایط خاص، با بهترین و پاكترین روش، اجازه داده است. موارد بردگی در اسلام منحصر به كفّاری است كه با مسلمانان جنگ می كنند و اگر مسلمانان در جنگ پیروز شوند، می توانند طبق نظر حاكم شرع اسرای جنگ را برده خود قرار دهند و بدون شك این كار بهتر از آن است كه آنها را زندان كنند، یا بكشند و یا آزاد بگذارند، زیرا زندان كردن موجب بیكاره شدن آنها می شود، مخارج بسیاری را بر گردن دولت اسلامی گذارده و مضرّات بسیاری را در بر دارد. و كشتن، آنها را فانی می گرداند و آزاد گذاردن، موجب مزید تخریب می شود. قوانین امروز با اسیران جنگی، یكی از این سه كار را می كند، در صورتی كه هر سه مورد، مخالف عقل و فطرت است، امّا اسلام به جای اینكه آنها را نابود سازد، یا زندان و یا آزاد گذارد، به آنها آزادی محدودی می دهد كه از آن به بردگی تعبیر می شود تا از خیر آنها استفاده شده و از شرّشان ایمن باشند. البته بردگی كه در دنیای امروز لغو شده، غیر از بردگی است كه اسلام آن را تجویز كرده است، در نظر اسلام بردگی كه در غرب وجود داشت یكی از بدترین انواع توحّش بود، دین اسلام هرگز چنین بردگی را تجویز نمی كرد. اضافه بر اینكه در اسلام، برده بر گردن آقای خود حقوق بسیاری دارد و آقا وظیفه دارد با او به طور انسانی برخورد نماید و روایات بسیاری در فضیلت آزادسازی بردگان موجود است.

مسأله 2972: اگر شخص بالغ و عاقل، با قصد و اختیار خود اعتراف

كند برده است، چنانچه یقین نداشته باشیم دروغ می گوید، گفته او قبول می شود و نیز اگر كسی بگوید آزاد است، چنانچه شاهدی بر برده بودن او نباشد، گفته او قبول می شود.

مسأله 2973: انسان مالك پدر و مادر خود نمی شود، هر چند بالا روند، مانند جدّ مادری و جدّ پدری. و نیز مالك فرزندان خود نمی گردد، هرچند پایین آیند، مانند نوه و نتیجه و همچنین انسان، مالك محرمهای خود نمی شود و در این حكم، رضاع در حكم نسب است.

مسأله 2974: مستحب است انسان برده خود را آزاد كند و اگر قصد قربت نماید ثواب زیادی خواهد داشت و این استحباب نسبت به برده هایی كه هفت سال یا بیشتر در بردگی او بودند تأكید بیشتری دارد. و صیغه آزاد كردن چنین است: « أنتَ حُرٌّ » یعنی: تو آزادی.

مسأله 2975: در مورد اینكه برده می تواند مالك چیزی شود یا نه، اقوی این است كه مالك می شود اگر مالك او را تملیك كند یا دیگری به او هبه كند یا حیازت كند به اذن مولایش مثلا.

مسأله 2976: اگر برده كور شود، یا مرض جذام بگیرد، یا زمین گیر شود و یا صاحب او چشم یا گوش او را قطع كند، آزاد می شود و همچنین است اگر پیش از آقای خود اسلام بیاورد.

مسأله 2977: مولا می تواند به مجردی كه كنیزی خریداری كرد، با او نزدیكی كند و احتیاج به عقد ندارد، امّا اگر زن، برده ای را بخرد، نمی تواند با او همبستر شود.

مسأله 2978: اگر مولا، دختر خود را به عقد برده اش درآورد و بعد مولا

بمیرد و آن برده به عنوان ارث به دختر برسد، عقد به هم می خورد.

مسأله 2979: اگر مولی كنیز خود را برای كسی تحلیل كند، یعنی بگوید: این كنیز بر تو حلال است، آن شخص می تواند با شرایط خاصی با او نزدیكی كند.

مسأله 2980: اگر با كنیز خود نزدیكی كند و از او صاحب فرزندی گردد، دیگر مولا نمی تواند او را بفروشد، مگر در مواردی كه در كتب مفصّله بیان شده است.

مسأله 2981: كسی كه برده خود را آزاد می كند باید عاقل و مالك باشد و از روی قصد و اختیار برده خود را آزاد كند و چنانچه پیش از بلوغ، برده خود را آزاد نماید محل اشكال بلكه منع است.

مسأله 2982: اگر انسان مثلا نصف یا ثلث برده اش را آزاد كند، آزادی به همه او سرایت می كند.

احكام تدبیر

مسأله 2983: تدبیر، یعنی مولا به برده خود بگوید: « أَنْتَ حُرٌّ دَبْرَ وَفاتِی » یعنی: بعد از مردن من تو آزاد هستی. در این صورت باید پس از مرگ مولا، برده اش را از ثلث مال آزاد كنند و چنانچه مولا بدهی داشته باشد، باید اوّل، بدهی را از مجموع مال خارج كنند و بعد، برده را از ثلث بقیه مال، آزاد نمایند.

مسأله 2984: جایز است انسان از تدبیر خود برگردد.

مسأله 2985: اگر فقط كنیزی را كه آبستن است تدبیر كند، یعنی به او بگوید: تو بعد از مردن من آزاد هستی، تدبیر نسبت به كنیز صحیح است، ولی بچّه او بر بردگی باقی است، مگر دلیلی باشد كه بچّه را نیز تدبیر كرده است.

مسأله 2986: كسی كه تدبیر می كند

باید بالغ و عاقل باشد، از روی قصد و اختیار تدبیر كند و مالك برده باشد، پس اگر انسان برده دیگری را تدبیر كند صحیح نیست. و در مورد صحّت تدبیر بچّه ای كه ده سال دارد، اشكال بلكه منع است.

مسأله 2987: اگر برده ای كه تدبیر شده، از دست صاحب خود فرار كند، تدبیر او باطل می شود.

مسأله 2988: اگر كسی بر برده تدبیر شده جنایتی وارد سازد، دیه آن مال مولاست و اگر برده تدبیر شده جنایتی بكند، دیه به عهده خود برده تعلّق می گیرد، ولی مولا می تواند دیه او را بدهد.

احكام مكاتبه

مسأله 2989: مكاتبه، یعنی: مولا با برده خود قرار بگذارد كه در مقابل پرداخت مقدار معینی آزاد شود و صیغه آن چنین است كه مولا بگوید: « كاتَبْتُكَ أیها العَبدُ عَلی أَلْفِ دِینار - مثلا - فَاِذا أَدَّیتَها فَأَنْتَ حُرٌّ » یعنی با تو قرارداد گذاشتم كه مثلا در مقابل پرداخت هزار دینار آزاد باشی، پس اگر آن را بپردازی، آزاد خواهی بود.

مسأله 2990: جایز است در صیغه مكاتبه شرط كنند مال را یك مرتبه بدهد، یا به صورت اقساط بپردازد.

مسأله 2991: مكاتبه دو قسم است: 1 - مكاتبه مطلقه كه ذكر شد، 2 - مكاتبه مشروطه كه مولا در ضمن عقد شرط كند اگر برده نتواند همه مال را كاملا بپردازد، بر بردگی خود باقی می ماند، پس مولا بعد از خواندن صیغه مكاتبه باید بگوید: « فَاِنْ عَجِزْتَ فَأَنْتَ رَدٌّ فِی الرّقّ » یعنی: و چنانچه نتوانی مال را بدهی بر بردگی باقی هستی.

مسأله 2992: اگر برده ای كه با مولای خود مكاتبه مطلقه كرده، نتواند همه

مالی را كه قرار گذاشته اند بپردازد، به همان مقداری كه پرداخته آزاد خواهد شد، مثلا اگر نصف مال را بدهد، نصف او آزاد می شود و اگر ثلث مال را بدهد، ثلث او آزاد می شود و در این صورت مولا نمی تواند مكاتبه را برهم بزند و چنانچه برده نتواند باقیمانده مال الكتابه را بدهد، امام معصوم (علیه السلام) یا نایب او از سهم رقاب زكات، او را آزاد می كند.

مسأله 2993: اگر برده ای كه مكاتبه مطلقه شده بمیرد، چنانچه چیزی از مال الكتابه را نداده باشد، هرچه مال دارد به مولا ارث می رسد و اگر مقداری از آن را داده است، به نسبتی كه پرداخت نكرده، به مولا ارث می رسد، مثلا اگر نصف مال را داده باشد، نصف ارث او به مولا می رسد و باقیمانده ارث، به بازماندگان برده می رسد.

مسأله 2994: برده ای كه مكاتبه مشروطه شده است، تا همه مال الكتابه را ندهد، آزاد نمی شود.

مسأله 2995: اگر برده ای كه مكاتبه مشروطه شده، بمیرد، چنانچه تمام مال الكتابه را نداده باشد، همه ارثش به مولا می رسد، هر چند مثلا نصف یا ثلث مال الكتابه را، پرداخته باشد.

مسأله 2996: برده ای كه مكاتبه می كند، باید بالغ و عاقل باشد و با قصد و اختیار خود مكاتبه كند، زیرا مكاتبه احتیاج به قبول دارد و قبول بدون این شرایط صحیح نیست، ولی برده ای را كه مولا می خواهد آزاد كند لازم نیست عاقل یا بالغ باشد، بلكه بچّه و دیوانه را نیز اگر آزاد كند صحیح است.

مسأله 2997: مال الكتابه، دین و بدهی است

و باید معلوم بوده، وقت آن نیز معین گردد.

مسأله 2998: اگر برده با مولای خود مرافعه كند، باید به حاكم شرع مراجعه شده و به قوانین مرافعات عمل كنند.

غصب

احكام غصب

مسأله 2999: غصب، یعنی انسان از روی ظلم بر مال و یا حق كسی مسلّط شود، غصب از گناهان بزرگ است و اگر كسی مرتكب آن شود، در قیامت به عذابی سخت گرفتار می شود، از حضرت پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) روایت شده است: « هر كس، یك وجب زمین از دیگری غصب كند، در قیامت آن زمین را از هفت طبقه آن مانند طوق، به گردن او می اندازند ».

مسأله 3000: اگر انسان نگذارد مردم، از مسجد، مدرسه، پل و جاهای دیگری كه برای عموم ساخته شده استفاده كنند، حقّ آنان را غصب نموده و همچنین اگر كسی در مسجد، جایی برای خود بگیرد و دیگری نگذارد كه از آنجا استفاده نماید.

مسأله 3001: چیزی را كه انسان، پیش طلبكار به عنوان گرو می گذارد، باید نزد طلبكار بماند كه اگر طلب او را ندهد، طلب خود را از آن بردارد، پس اگر بدهكار پیش از پرداخت بدهی، آن چیز را بدون رضایت، از او بگیرد، حقّ او را غصب كرده است.

مسأله 3002: مالی را كه نزد كسی گرو گذاشته اند، اگر دیگری غصب كند، صاحب مال و طلبكار می توانند چیزی را كه غصب كرده، از او مطالبه نمایند و چنانچه آن را از او بگیرند، باز هم در گرو می باشد و اگر از بین برود و عوض آن را بگیرند، آن عوض نیز مانند خود آن چیز، گرو خواهد بود.

مسأله 3003:

اگر انسان چیزی را غصب كند، باید به صاحبش برگرداند و اگر از بین برود، باید عوض آن را به او بدهد.

مسأله 3004: اگر از چیزی كه غصب كرده، منفعتی به دست آید، مثلا از گوسفندی كه غصب كرده بره ای پیدا شود، مال صاحب مال است و نیز كسی كه مثلا خانه ای را غصب كرده، اگرچه در آن ننشیند باید اجاره آن را بدهد.

مسأله 3005: اگر از بچّه یا دیوانه چیزی را غصب كند، باید آن را به ولی او بدهد و اگر از بین رفته، باید عوض آن را بپردازد.

مسأله 3006: هرگاه دو نفر با هم چیزی را غصب كنند، اگر هر یك استیلاء بر همه آن داشته باشند هر یك ضامن تمام آن هستند، وگرنه هركدام، ضامن نصف آن هستند.

مسأله 3007: اگر چیزی را كه غصب كرده با چیز دیگری مخلوط كند، مثلا گندمی را كه غصب كرده با جو مخلوط نماید، چنانچه جدا كردن آن ممكن است، اگرچه زحمت داشته باشد، باید جدا كند و صاحبش برگرداند.

مسأله 3008: اگر ظرف طلا، نقره یا چیز دیگری را كه ساختنش حرام است، غصب كند و خراب نماید، لازم نیست مزد ساخت آن را به صاحبش بدهد، ولی اگر مثلا گوشواره ای را كه غصب كرده خراب نماید، باید آن را با مزد ساختش به صاحب آن بدهد و چنانچه برای اینكه مزد ندهد، بگوید آن را مانند اوّلش می سازم، مالك مجبور نیست قبول نماید و مالك نیز نمی تواند او را مجبور كند كه آن را مانند اوّلش بسازد، اگرچه بنابر احتیاط واجب با هم مصالحه نمایند.

مسأله 3009: اگر چیزی را

كه غصب كرده، طوری تغییر دهد كه از اوّلش بهتر شود، مثلا طلایی را كه غصب كرده گوشواره بسازد، چنانچه صاحب مال بگوید مال را به همین صورت بده، باید به او بدهد و نمی تواند برای زحمتی كه كشیده مزد بگیرد، بلكه بدون اجازه مالك حق ندارد، آن را به صورت اوّلش درآورد و اگر بدون اجازه او آن چیز را مانند اوّلش كند، باید مزد ساختن آن را نیز به صاحبش بدهد، اگرچه احتیاط در این مسأله نیز، مصالحه است.

مسأله 3010: اگر چیزی را كه غصب كرده، طوری تغییر دهد كه از اوّلش بهتر شود و صاحب مال بگوید: باید آن را به صورت اوّل درآوری، واجب است آن را به صورت اوّلش درآورد و چنانچه قیمت آن بر اثر تغییر كمتر شود، باید تفاوت آن را به صاحبش بدهد، پس طلایی را كه غصب كرده، اگر گوشواره بسازد و صاحب آن بگوید: « باید به صورت اوّلش درآوری » در صورتی كه بعد از آب كردن، قیمت آن از پیش از گوشواره ساختن كمتر شود، باید تفاوت آن را بدهد.

مسأله 3011: اگر در زمینی كه غصب كرده زراعت كند یا درخت بنشاند، بنابر مشهور زراعت، درخت و میوه آن، مال خود اوست، ولی بنابر احتیاط مصالحه شود. و چنانچه مالك زمین راضی نباشد زراعت و درخت در زمین بماند، كسی كه غصب كرده، باید فوراً زراعت یا درخت خود را، اگرچه ضرر نماید از زمین بكند. و نیز باید اجاره زمین را در مدّتی كه زراعت و درخت در آن بوده، به مالك زمین بدهد و خرابیهایی را كه در زمین پیدا

شده درست كند، مثلا جای درختها را پر نماید و اگر بر اثر آن، قیمت زمین از اوّلش كمتر شود، باید تفاوت آن را نیز بپردازد و نمی تواند مالك زمین را مجبور كند زمین را به او بفروشد و یا اجاره دهد. و نیز مالك زمین نمی تواند او را مجبور كند درخت یا زراعت را به او بفروشد.

مسأله 3012: اگر مالك زمین، راضی شود زراعت و درخت، در زمین او بماند، كسی كه آن را غصب كرده، لازم نیست درخت و زراعت را بكند، ولی باید اجاره آن زمین را از وقتی كه غصب كرده، تا وقتی كه صاحب زمین راضی شده بدهد.

مسأله 3013: اگر چیزی را كه غصب كرده از بین برود، در صورتی كه مانند گاو و گوسفند باشد كه قیمت اجزای آن با هم فرق دارد، مثلا گوشت آن یك قیمت و پوست آن قیمت دیگری دارد، باید قیمت آن را بدهد و چنانچه قیمت بازار آن فرق كرده باشد، باید قیمت وقت تسلیم، یعنی روز پرداخت را بدهد و بنابر احتیاط مستحب بالاترین قیمت را از زمان غصب تا وقت تسلیم بپردازد.

مسأله 3014: اگر چیزی را كه غصب كرده و از بین رفته، مانند گندم و جو باشد كه قیمت اجزایش با هم فرق ندارد، باید مانند همان چیزی كه غصب كرده بدهد، ولی چیزی كه می دهد باید خصوصیاتش مانند چیزی باشد كه غصب كرده و از بین رفته است. و بعید نیست معیار در مِثلی و قیمی، عرف باشد.

مسأله 3015: اگر چیزی را كه مانند گوسفند، قیمت انواع آن باهم فرق دارد، غصب نماید و از بین

برود، چنانچه قیمت بازار آن فرق نكرده باشد، ولی در مدّتی كه پیش او بوده، مثلا چاق شده باشد، باید قیمت وقتی را كه چاق بوده بدهد.

مسأله 3016: اگر چیزی را كه غصب كرده، دیگری از او غصب نماید و از بین برود، صاحب مال می تواند عوض آن را از هر یك از آنان بگیرد، یا از هر كدام مقداری از عوض آن را مطالبه نماید و چنانچه عوض مال را از اوّلی بگیرد، اوّلی می تواند آنچه را داده از دومی بگیرد، ولی اگر از دومی بگیرد، او نمی تواند از اوّلی مطالبه نماید.

مسأله 3017: اگر چیزی را كه می فروشند یكی از شرطهای معامله در آن نباشد، مثلا چیزی را كه باید با وزن خرید و فروش كنند، بدون وزن معامله نمایند، آن معامله باطل است و چنانچه فروشنده و خریدار، با قطع نظر از معامله راضی باشند كه در مال یكدیگر تصرّف كنند، اشكال ندارد وگرنه چیزی را كه از یكدیگر گرفته اند مانند مال غصبی است و باید آن را برگردانند. و اگر مال هر یك، در دست دیگری تلف شود، چه بدانند معامله باطل است و چه ندانند، باید عوض آن را بدهند.

مسأله 3018: هرگاه مالی را از فروشنده بگیرد كه آن را مدّتی نزد خود نگه دارد تا اگر پسندید بخرد، در صورتی كه آن مال تلف شود باید عوض آن را به صاحبش بدهد.

احكام زمینهای موات

مسأله 3019: زمینهای بیكاره ای كه فعلا مالك ندارد، چه اصلا مالك نداشته، مانند بیشتر صحراها، یا قبلا مالك داشته و خراب شده، مانند شهرهایی كه از بین رفته است « موات »

نام دارد و هر كسی آن را آباد كند، مالك آن می شود.

مسأله 3020: كسی یا دولتی حق ندارد بر زمینهای موات، دست گذاشته و مانع آبادی و احیای آن شود و همچنین دریافت هرگونه عوارض و مالیاتی بابت آن جایز نیست، بلكه مردم آزادند به مقداری كه حقّ دیگران از بین نرود، زمینها را آباد سازند.

مسأله 3021: اگر زمینی ملك شخصی باشد و بعد خراب شود، چنانچه مالك از آن اعراض كند، حكم موات را خواهد داشت، ولی اگر اعراض نكرده و آبادش نیز نمی كند بر ملك او باقی است علی الأظهر.

مسأله 3022: كسی كه زمینی را آباد می كند، مقداری از اطراف آن، عنوان حریم دارد و قابل تملك دیگران نیست. و حریم هر چیزی مقدار مخصوصی است، مثلا حریم خانه، مقداری است كه خاكها و خاكروبه ها را در آن می ریزند. و راه رفت و بازگشت به خانه، حریم آن محسوب می شود، بنابراین اگر كسی در صحرا خانه بسازد، دیگران نمی توانند در حریم آن، تصرّف كنند.

مسأله 3023: حریم نهر، مقداری است كه گل و خاك نهر را در آن می ریزند و حریم چاه مقداری است كه برای آب دادن حیوانات و مانند آن، لازم است و حریم ده، مقداری است كه اهل آن برای زراعت و چرا احتیاج دارند.

مسأله 3024: حریم در صورتی است كه انسان در زمینهای بیكاره، مثلا خانه بسازد یا چاه بكند، ولی اگر در زمینهای آباد، خانه ای بخرد یا باغی احداث كند، حریم نخواهد داشت.

مسأله 3025: اگر كسی زمینی را سنگ چین كند، دیگری نمی تواند آن را آباد سازد و اگر

كسی آن را به تصرّف درآورد، غاصب است. سنگ چین كردن، یعنی مثلا زمین را صاف كرده و دور آن را علامت بگذارند.

مسأله 3026: سنگ چین كردن زمین، در صورتی مانع از تصرّف دیگران است كه شخصی كه آن را سنگ چین كرده، بتواند آن را آباد كند، ولی اگر نمی تواند، سنگ چین كردن او اثری نخواهد داشت.

مسأله 3027: اگر سنگ چینی شخص باطل شود، حق او نیز باطل می گردد و دیگران می توانند آباد كنند و اگر كسی كه سنگ چیده آن را آباد نكند، در صورتی كه دیگران بخواهند آن را آباد كنند، حاكم شرع می تواند او را مجبور كند یا آن را آباد نماید و یا دست از آن بردارد.

مسأله 3028: كسی كه زمین را سنگ می چیند و یا آباد می كند باید قصد تملّك داشته باشد، پس اگر برای بازی چاهی را حفر كند و یا زمینی را سنگ چین نماید، دیگران می توانند آن را تصرّف كنند.

مسأله 3029: كسی كه سنگ چیده بنابر اقوی مالك زمین می شود، پس اگر آن را بفروشد معامله صحیح است و همچنین اگر زمین را آباد نماید مالك آن خواهد شد.

احكام اماكن عمومی

مسأله 3030: از جمله چیزهایی كه مردم در آن شریك هستند: راه، مسجد، مدرسه، آب، جنگلها، كوهها و معادن می باشد. و جاهایی كه مختص به فقرا، زائران و مانند آنهاست برای آنان مشترك می باشد.

مسأله 3031: راههای عمومی، مال همه مردم است و كسی نمی تواند در آن، خانه ای بسازد یا چاهی بكند، ولی راه خصوصی كه در رو ندارد (بن بست)، مال كسانی است كه در

آن، خانه دارند و كسی نمی تواند بدون اجازه آنها، آن را به تصرّف درآورد، بلكه اگر كسی دیواری در آن داشته باشد بدون اجازه آنها، نمی تواند دری از آن باز نماید.

مسأله 3032: خوابیدن، نماز گزاردن و معامله كردن در راههای عمومی اشكال ندارد، بلكه اگر آن را محل بساط و دكان خود قرار دهد جایز است، به شرط آنكه به مردمی كه عبور و مرور می كنند، صدمه ای وارد نسازد. و اگر كسی زودتر از همه، در آن بساط پهن كند، دیگران نمی توانند مزاحم او شوند.

مسأله 3033: راه عمومی به چند سبب پیدا می شود، اوّل: كسی ملك خود را، راه قرار دهد. دوم: چند نفر زمینی را آباد كنند و قرار بگذارند فلان زمین، راه آن باشد. سوم: مردم در زمین بیكاره ای، عبور و مرور كنند تا آنكه راه عمومی شناخته شود و در این صورت، كسی حق ندارد اطراف آن را به مقداری كه برای راه احتیاج است آباد كند و همچنین اگر فرد، یا شركت، یا گروه و یا دولتی راه سازی كند.

مسأله 3034: اگر راه، از راه بودن بیفتد، مثلا دیگر كسی در آن عبور و مرور نكند، حكم راه از آن برطرف شده و به حال سابق باز می گردد.

مسأله 3035: یكی از چیزهایی كه بین مسلمانان مشترك می باشد مسجد است و مسلمانان هر كاری را كه منافات با مسجد بودن نداشته باشد، می توانند در آن انجام دهند، ولی حق نماز مقدّم بر كارهای دیگر است.

مسأله 3036: اگر كسی در جایی از مسجد قرار گیرد، دیگری نمی تواند جای او را غصب نماید

و چنانچه از جای خود برخیزد و چیزی باقی نگذارد، حقّ او ساقط می شود و اگر چیزی باقی گذارد، ولی آنقدر طول بدهد كه موجب تعطیل آن مكان شود، در صورتی كه مردم به آن احتیاج داشته باشند، می توانند آن را تصرّف نمایند، امّا اگر طول ندهد حقّ او باقی خواهد ماند.

مسأله 3037: حرمهای مطهر امامان معصوم (علیه السلام) حكم مسجد را دارد، ولی معلوم نیست نمازگزار مقدّم بر زائر باشد، یا زوّار مقدم بر مجاور باشند.

مسأله 3038: مدرسه های دینی، مشترك بین طلاب است و كسی كه زودتر از دیگران حجره ای را تصرّف كند، مقدّم بر دیگران است، مگر مثلا سفر او به طول انجامد، یا مخالف شرط واقف باشد.

مسأله 3039: جاهایی كه برای فقرا اختصاص دارد و آن را « رباط » می گویند در حكم مدارس دینی است و همچنین خانه های بین راه.

مسأله 3040: آبها و معادن، بین مردم مشترك است، پس اگر كسی در زمینهای مباح، معدنی استخراج كند یا نهری حفر نماید، مالك آن می شود.

مسأله 3041: اگر چند نفر نهری حفر كنند یا زمینی را آباد نمایند، هر یك به اندازه سهم خود، در آن شریك خواهد بود.

مسأله 3042: آب، معادن و زمینهای بیكاره، ملك دولت نیست، بلكه دولت نیز مانند سایر مردم، اگر زمین را آباد كند یا معدن را استخراج نماید به شرطی كه حقوق دیگران از بین نرود، مالك آن می شود وگرنه بر حال خود باقی خواهد بود.

مسأله 3043: در معادن، خمس واجب است چنانچه در احكام خمس بیان شد.

احكام مالی كه پیدا می شود

مسأله 3044: مالی كه انسان پیدا می كند، اگر نشانه ای

نداشته باشد كه بر اثر آن، مالكش معلوم شود، می تواند به قصد تملّك، آن را بردارد ولی بنابر احتیاط مستحب از طرف مالكش صدقه بدهد.

مسأله 3045: اگر مالی پیدا كند كه نشانه دارد و قیمت آن از « 6/12 نخود » نقره سكّه دار كمتر است، چنانچه مالك آن معلوم باشد و انسان نداند راضی است یا نه، نمی تواند بدون اجازه او، آن را بردارد و اگر مالك آن معلوم نباشد، می تواند آن را به قصد تملّك بردارد و بنابر احتیاط هر وقت صاحبش پیدا شد، عوض آن را به او بدهد.

مسأله 3046: هرگاه چیزی كه پیدا كرده، نشانه ای دارد كه بر اثر آن می تواند مالكش را پیدا كند، اگرچه بداند صاحب آن سُنّی یا كافِر محترمی است، در صورتی كه قیمت آن « 6/12 نخود »، نقره سكّه دار یا بیشتر باشد، باید در محل اجتماع مردم به طور معمول اعلان كند و بعید نیست اعلان كفایت كند، تا زمانی كه از پیدا كردن مالك مأیوس شود ولو به كیفیت ذكر شده نباشد، بلكه اگر یقین دارد اعلان اثر ندارد أیضاً بعید نیست عدم لزوم اعلان.

مسأله 3047: اگر انسان خودش نخواهد اعلان كند، می تواند به كسی كه اطمینان دارد، بگوید كه از طرف او اعلان نماید.

مسأله 3048: اگر تا مأیوس شدن اعلان كند و مالك مال پیدا نشود، می تواند آن را برای خود بردارد به قصد اینكه هر وقت مالكش پیدا شد، عوض آن را به او بدهد، یا برای او نگهداری كند كه هر وقت پیدا شد به او بپردازد، ولی بنابر احتیاط مستحب از طرف

مالكش صدقه بدهد.

مسأله 3049: اگر بعد از آنكه به اندازه لازم اعلان كرد و مالك مال پیدا نشد، مال را برای مالكش، نگهداری كند و از بین برود، چنانچه در نگهداری آن كوتاهی و زیاده روی ننموده، ضامن نیست، ولی اگر از طرف مالكش صدقه داده باشد یا برای خود برداشته باشد، در هر صورت ضامن است.

مسأله 3050: كسی كه مالی پیدا كرده، اگر عمداً به كیفیت یاد شده اعلان نكند، گذشته از اینكه گناه كرده، باز هم واجب است اعلان نماید در صورتی كه احتمال بدهد صاحب آن پیدا شود.

مسأله 3051: اگر بچّه ای نابالغ چیزی پیدا كند، ولی او باید اعلان نماید.

مسأله 3052: اگر انسان در بین مدّتی كه اعلان می كند، از پیدا شدن مالك مال ناامید شود و بخواهد آن را صدقه بدهد، جایز است.

مسأله 3053: اگر در بین مدّتی كه اعلام می كند مال از بین برود، چنانچه در نگهداری آن كوتاهی یا زیاده روی كرده باشد، باید عوض آن را به مالكش بدهد و اگر كوتاهی نكرده و زیاده روی ننموده، چیزی بر او واجب نیست.

مسأله 3054: اگر مالی كه نشانه دارد و قیمت آن به « 6/12 نخود »، نقره سكّه دار می رسد، در جایی پیدا كند كه می داند بر اثر اعلان، مالك آن پیدا نمی شود، می تواند در روز اوّل، آن را از طرف مالكش صدقه بدهد و چنانچه مالكش پیدا شود و به صدقه دادن راضی نشود، باید عوض آن را به او بدهد و ثواب صدقه ای كه داده، برای خود اوست.

مسأله 3055: اگر چیزی پیدا كند و به خیال اینكه مال

خود اوست بردارد، سپس بفهمد مال خودش نبوده، باید اعلان نماید و همچنین است اگر مثلا پای خود را به گمشده ای بزند و آن را از جای خودش حركت دهد و به جای دیگر ببرد.

مسأله 3056: لازم نیست هنگام اعلان، جنس چیزی را كه پیدا كرده بگوید، بلكه اگر بگوید چیزی پیدا كرده ام، كافی است.

مسأله 3057: اگر كسی چیزی را پیدا كند و دیگری بگوید مال من است، در صورتی باید به او بدهد كه نشانه های آن را بگوید یا به نحو دیگری مطمئن شود مال اوست، ولی لازم نیست نشانه هایی را بگوید كه بیشتر اوقات، مالك متوجّه آنها نیست.

مسأله 3058: اگر قیمت چیزی كه پیدا كرده به « 6/12 نخود »، نقره سكّه دار برسد، چنانچه اعلان نكند و در مسجد یا جای دیگری كه محلّ اجتماع مردم است بگذارد و آن چیز از بین برود یا دیگری آن را بردارد، كسی كه آن را پیدا كرده ضامن است.

مسأله 3059: هرگاه چیزی پیدا كند كه اگر بماند فاسد می شود، می تواند بدون مراجعه به حاكم شرع یا وكیل او، قیمت آن را معین نموده و آن را بفروشد و پولش را نگه دارد و اگر صاحب آن پیدا نشد، از طرف او صدقه بدهد.

مسأله 3060: اگر چیزی كه پیدا كرده، هنگام وضو گرفتن و نماز خواندن همراه او باشد، در صورتی كه قصد دارد مالك آن را پیدا كند اشكال ندارد.

مسأله 3061: اگر كفش او را ببرند و كفش دیگری به جای آن بگذارند، چنانچه بداند كفشی كه مانده مال كسی است كه كفش او را برده، می تواند

آن را به جای كفش خود بردارد، ولی اگر قیمت آن از كفش خودش بیشتر باشد، باید هر وقت مالك آن پیدا شد زیادی قیمت را به او بدهد و چنانچه از پیدا شدن او ناامید شود، می تواند آن را تملّك كند، گرچه بنابر احتیاط مستحب زیادی قیمت را از طرف مالكش، صدقه بدهد، و اگر احتمال دهد كفشی كه مانده مال كسی نیست كه كفش او را برده، در صورتی كه قیمت آن « 6/12 نخود »، نقره سكّه دار كمتر باشد، می تواند برای خود بردارد و اگر بیشتر باشد، باید اعلان كند و بعد از آن بنابر احتیاط مستحب از طرف صاحبش، صدقه بدهد.

مسأله 3062: اگر مالی كه كمتر از « 6/12 نخود »، نقره سكّه دار ارزش دارد، پیدا كند و از آن صرف نظر نماید و در مسجد یا جای دیگر بگذارد، چنانچه كسی آن را بردارد، برای او حلال است.

مسأله 3063: اگر مثلا برای تعمیر، چیزی را نزد كسی ببرند و به دنبال آن نیایند، چنانچه پس از جستجو، از آمدن مالك آن نا اُمید شود، بنابر احتیاط مستحب آن را با اجازه حاكم شرع، از طرف مالكش صدقه بدهد.

شکار کردن

احكام سر بریدن و شكار كردن حیوانات

مسأله 3064: اگر حیوان حلال گوشت را به دستوری كه گفته خواهد شد، سر ببرند، وحشی باشد یا اهلی، بعد از جان دادن، گوشت آن حلال و بدن آن پاك است.

مسأله 3065: حیوانی كه انسان با آن نزدیكی كرده و همچنین حیوانی كه نجاست خوار شده و به دستور شرعی، استبراء نشده باشد، بعد از سر بریدن، گوشت آن حلال نیست.

مسأله 3066: حیوان حلال گوشت و وحشی، مانند

آهو، كبك و بز كوهی و حیوان حلال گوشتی كه اهلی بوده و وحشی شده، مانند گاو و شتر اهلی كه فرار كرده و وحشی شده است، اگر به دستوری كه گفته خواهد شد، آنها را شكار كنند، پاك و حلال است، ولی حیوان حلال گوشت اهلی، مانند گوسفند و مرغ خانگی و حیوان حلال گوشت وحشی كه بر اثر تربیت، اهلی شده است، با شكار، پاك و حلال نمی شود.

مسأله 3067: حیوان حلال گوشت وحشی، در صورتی با شكار پاك و حلال می شود كه بتواند فرار كند یا پرواز نماید، بنابراین بچّه آهو اگر نمی تواند فرار كند و جوجه كبك اگر نمی تواند پرواز نماید، با شكار پاك و حلال نمی شود. و اگر آهو و بچّه اش را كه نمی تواند فرار كند، با یك تیر شكار نماید، آهو حلال و بچّه اش حرام است.

مسأله 3068: حیوان حلال گوشتی كه خون جهنده ندارد مانند ماهی، اگر به خودی خود بمیرد پاك است، ولی گوشت آن را نمی شود خورد.

مسأله 3069: حیوان حرام گوشتی كه خون جهنده ندارد، مانند مار، با سر بریدن حلال نمی شود، ولی مرده آن پاك است.

مسأله 3070: سگ و خوك، بر اثر سر بریدن یا شكار پاك نمی شود و خوردن گوشت آن نیز حرام است. و حیوان حرام گوشتی كه درنده و گوشتخوار است، مانند گرگ و پلنگ، اگر به دستور شرعی سر ببرند، یا با تیر و مانند آن شكار كنند پاك است، ولی گوشت آن حلال نمی شود، امّا اگر با سگ شكاری شكار كنند، پاك شدن بدنش اشكال دارد.

مسأله 3071: فیل، خرس، بوزینه

و مانند آن از حیواناتی كه خون جهنده داشته باشد اگر به خودی خود، بمیرد نجس است، امّا اگر سر آن را ببرند یا آن را شكار نمایند، پاك می شود ولی حلال نمی گردد.

مسأله 3072: اگر از شكم حیوان زنده، بچّه مرده ای بیرون آید، یا آن را بیرون آورند، خوردن گوشت آن حرام است.

دستور سر بریدن حیوانات

مسأله 3073: برای سربریدن حیوان، باید چهار رگ بزرگ گردن آن را از پایین برآمدگی زیر گلو، به طور كامل ببرند و اگر آن را بشكافند كافی نیست.

مسأله 3074: اگر بعضی از چهار رگ را ببرند و صبر كنند تا حیوان بمیرد، سپس بقیه را ببرند فایده ندارد، بلكه اگر به این مقدار نیز صبر نكنند، امّا به صورت معمول، چهار رگ را پشت سرهم نبرند، اگر پیش از جان دادن حیوان، بقیه رگها را ببرند، حلال است ولی بنابر احتیاط مستحب اجتناب كنند.

مسأله 3075: اگر گرگ گلوی گوسفند را، طوری بكند كه از چهار رگ گردن چیزی نماند، آن حیوان حرام می شود، ولی اگر مقداری از رگ گردن او را بكند و چهار رگ باقی باشد یا جای دیگر بدن را بكند، در صورتی كه گوسفند زنده باشد و به دستور شرعی، سر آن را ببرند حلال و پاك می باشد.

شرایط سر بریدن حیوانات

مسأله 3076: سر بریدن حیوان پنج شرط دارد:

اوّل: كسی كه حیوان را سر می برد، مرد باشد یا زن، باید مسلمان باشد و با اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) اظهار دشمنی نكند. دوم: سر حیوان را با چیزی ببرند كه از آهن باشد و استیل فعلی هم مانعی ندارد. سوم: در هنگام سر بریدن، صورت، دست، پا و شكم حیوان رو به قبله باشد. چهارم: وقتی می خواهد سر حیوان را ببرد، یا كارد به گلویش بگذارد، به نیت سر بریدن، نام خدا را ببرد و همین قدر كه « بِسم اللّه » بگوید كافی است. پنجم: حیوان بعد از سر بریدن، حركتی بكند، اگرچه مثلا چشم

یا دم خود را حركت دهد و یا پای خود را بر زمین بزند.

مسأله 3077: بچّه مسلمان اگر ممیز باشد، یعنی خوب و بد را بفهمد، می تواند سر حیوان را ببرد.

مسأله 3078: اگر برای سر بریدن حیوان، آهن یا فلز دیگری پیدا نشود و چنانچه سر حیوان را نبرند می میرد، با چیز تیزی كه چهار رگ آن را جدا كند، مانند شیشه و سنگ تیز، می توان سر آن را برید.

مسأله 3079: كسی كه می داند باید رو به قبله حیوان را سر ببرد، اگر عمداً حیوان را رو به قبله نكند، حیوان حرام می شود. ولی اگر فراموش كند، یا مسأله را نداند، یا قبله را اشتباه كند، یا نداند قبله كدام طرف است و یا نتواند حیوان را رو به قبله كند، اشكال ندارد.

مسأله 3080: اگر بدون قصد سر بریدن حیوان، نام خدا را ببرد، آن حیوان پاك نمی شود و گوشت آن حرام است، و همچنین اگر از روی جهل نام خدا را نبرد ولی اگر از روی فراموشی، نام خدا را نبرد اشكال ندارد.

دستور كشتن شتر

مسأله 3081: برای كشتن شتر، اضافه بر پنج شرطی كه برای سر بریدن حیوانات گفته شد، باید كارد یا چیز برنده دیگری كه از آهن است در گودی بین گردن و سینه اش فرو كند و استیل فعلی هم مانعی ندارد.

مسأله 3082: وقتی می خواهد كارد را به گردن شتر فرو ببرد، بهتر است كه شتر ایستاده باشد، ولی اگر در حالی كه زانوها را بر زمین زده، یا بر پهلو خوابیده و دست، پا و سینه اش رو به قبله است، كارد را در

گودی گردنش فرو كند، اشكال ندارد.

مسأله 3083: اگر به جای اینكه كارد را در گودی گردن شتر فرو كند، سر آن را ببرد، یا گوسفند و گاو و مانند آن را همچون شتر، كارد در گودی گردنش فرو كند، گوشت آن حرام و بدنش نجس می شود، ولی اگر چهار رگ شتر را ببرد و تا زنده است به دستوری كه گفته شد، كارد در گودی گردنش فرو كند، گوشت آن حلال و بدنش پاك است و نیز اگر كارد در گودی گردن گاو یا گوسفند و مانند آن، فرو كند و تا زنده است، سر آن را ببرد، حلال و پاك می باشد.

مسأله 3084: اگر حیوانی سركش شود و نتوانند آن را به دستور شرعی بكشند، یا مثلا در چاه بیفتد و احتمال بدهند در آنجا بمیرد و كشتن آن به دستور شرعی ممكن نباشد، هرجای بدنش را كه زخم بزنند و در اثر زخم، جان بدهد حلال می شود، در این صورت رو به قبله بودن آن لازم نیست، ولی باید شرطهای دیگر سر بریدن حیوانات را دارا باشد.

مستحبات سر بریدن حیوانات

مسأله 3085: چند چیز در سر بریدن حیوانات مستحب است، اوّل: هنگام سر بریدن گوسفند، دو دست و یك پای آن را ببندند و پای دیگرش را باز بگذارند و هنگام سر بریدن گاو، چهار دست و پایش را ببندند و دم آن را باز بگذارند و موقع كشتن شتر، دو دست آن را از پایین تا زانو یا زیر بغل، به یكدیگر ببندند و پاهایش را باز بگذارند. و مستحب است مرغ را بعد از سر بریدن رها كنند، تا پر و

بال بزند. دوم: كسی كه حیوان را می كشد رو به قبله باشد. سوم: پیش از كشتن حیوان، آب جلو آن بگذارند. چهارم: كاری كنند كه حیوان، كمتر اذیت شود، مثلا كارد را خوب تیز كنند و با عجله سر حیوان را ببرند.

مكروهات كشتن حیوانات

مسأله 3086: چند چیز در كشتن حیوانات مكروه است، اوّل: كارد را پشت حلقوم حیوان فرو كنند و به طرف جلو بیاورند كه حلقوم از پشت آن بریده شود. دوم: پیش از بیرون آمدن روح، سر حیوان را از بدن جدا كنند، ولی اگر از روی غفلت یا بر اثر تیز بودن كارد، بی اختیار سر حیوان جدا شود مكروه نیست. سوم: پیش از بیرون آمدن روح، پوست حیوان را بكنند. چهارم: پیش از بیرون آمدن روح، مغز حرام را كه در تیره پشت حیوان است ببرند. پنجم: در جایی حیوان را بكشند كه حیوان دیگری آن را ببیند. ششم: در شب یا پیش از ظهر روز جمعه، سر حیوان را ببرند، ولی در صورت احتیاج اشكال ندارد. هفتم: خود انسان چهارپایی را كه پرورش داده است، بكشد.

شكار با اسلحه

مسأله 3087: اگر حیوان حلال گوشت وحشی را با اسلحه شكار كنند، با پنج شرط حلال و بدنش پاك می باشد، اوّل: اسلحه شكار، مانند كارد و شمشیر برنده باشد یا مثل نیزه و تیر، تیز باشد كه بر اثر تیز بودن، بدن حیوان را پاره كند، امّا اگر به وسیله دام، چوب، سنگ و مانند آن حیوانی را شكار كنند، پاك نمی شود و خوردن آنها حرام است مگر اینكه آن را زنده گرفته و به دستور شرعی بكشند. و اگر حیوانی را با تفنگ شكار كنند، چنانچه گلوله آن تیز باشد كه در بدن حیوان فرو رود و آن را پاره كند پاك و حلال است و اگر گلوله تیز نباشد، و با فشار در بدن حیوان فرو رود و حیوان را بكشد، حلال

می شود و اگر بر اثر حرارتش بدن حیوان را بسوزاند و در اثر سوزاندن، حیوان بمیرد، پاك و حلال بودنش اشكال دارد. دوم: كسی كه شكار می كند باید مسلمان یا بچّه مسلمان باشد كه خوب و بد را بفهمد و اگر كافر یا كسی كه با اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) اظهار دشمنی می كند، حیوانی را شكار نماید، آن شكار حلال نیست. سوم: اسلحه را برای شكار حیوان، به كار برد و اگر مثلا جایی را نشان كند و اتّفاقاً حیوانی را بكشد، آن حیوان پاك نیست و خوردن آن حرام است. چهارم: در وقت به كار بردن اسلحه، نام خدا را ببرد و چنانچه عمداً نام خدا را نبرد شكار حلال نمی شود، ولی اگر فراموش كند اشكال ندارد. پنجم: وقتی به حیوان برسد كه مرده باشد، یا اگر زنده است به اندازه سر بریدن آن، وقت نباشد و چنانچه به اندازه سر بریدن وقت باشد و سر حیوان را نبرد تا بمیرد، حرام است.

مسأله 3088: اگر دو نفر حیوانی را شكار كنند و یكی از آنان مسلمان و دیگری كافر باشد، یا یكی از آن دو نام خدا را ببرد و دیگری عمداً نام خدا را نبرد، آن حیوان حلال نیست.

مسأله 3089: اگر بعد از آنكه حیوانی را تیر زدند، مثلا در آب بیفتد و انسان بداند بر اثر تیر و افتادن در آب جان داده، حلال نیست، بلكه اگر شك كند فقط برای تیر بوده یا نه، حلال نمی باشد.

مسأله 3090: اگر با سگ غصبی یا اسلحه غصبی حیوانی را شكار كند، شكار حلال است و

مال خود او می شود، ولی گذشته از اینكه گناه كرده، باید اُجرت اسلحه یا سگ را به مالكش بدهد.

مسأله 3091: اگر با شمشیر یا چیز دیگری كه شكار با آن صحیح است، حیوان را دو قسمت كند و سر و گردن در یك قسمت بماند و انسان وقتی برسد كه حیوان جان داده باشد، هر دو قسمت حلال است. و همچنین است اگر حیوان زنده باشد، ولی به اندازه سر بریدن وقت نباشد، امّا اگر به اندازه سر بریدن، وقت باشد و ممكن باشد كه مقداری زنده بماند، قسمتی كه سر و گردن ندارد حرام و قسمتی كه سر و گردن دارد، اگر سر آن را به دستور شرعی، ببرند حلال است وگرنه تمام آن حرام می شود.

مسأله 3092: اگر با چوب یا سنگ و یا چیز دیگری كه شكار با آن صحیح نیست، حیوانی را دو قسمت كند، قسمتی كه سر و گردن ندارد، حرام است و قسمتی كه سر و گردن دارد، اگر زنده باشد و ممكن باشد كه مقداری زده بماند و سر آن را به دستور شرعی ببرند، حلال است وگرنه تمام آن قسمت هم حرام می شود.

مسأله 3093: اگر حیوانی را شكار كند یا سر ببرد و بچّه زنده ای از آن بیرون آید، چنانچه آن بچّه را به دستور شرعی، سر ببرد حلال است وگرنه حرام می باشد.

مسأله 3094: اگر حیوانی را شكار كند یا سر ببرد و بچّه مرده ای از شكمش بیرون آورد، چنانچه خلقت آن بچّه كامل و مو یا پشم در بدنش روییده باشد و در اثر كشتن مادرش، مرده باشد و بعد از

كشتن حیوان، فوراً شكم او را پاره كند، پاك و حلال است.

شكار با سگ شكاری

مسأله 3095: اگر سگ شكاری، حیوان وحشی حلال گوشتی را شكار كند، پاك بودن و حلال بودن آن حیوان، شش شرط دارد، اوّل: سگ طوری تربیت شده باشد كه هر وقت آن را برای گرفتن شكار بفرستد برود و هر وقت از رفتنش جلوگیری كنند بایستد و نیز باید عادتش این باشد كه تا صاحبش نرسد از شكار نخورد، ولی اگر اتّفاقاً از شكار بخورد، اشكال ندارد. دوم: صاحبش آن را بفرستد، امّا اگر از پیش خود دنبال شكار رود و حیوانی را شكار كند، خوردن آن حیوان حرام است، بلكه اگر از پیش خود دنبال شكار رود و بعد صاحبش بانگ بزند كه زودتر آن را به شكار برساند، اگرچه بر اثر صدای صاحبش شتاب كند، بنابر احتیاط باید از خوردن آن شكار، خودداری نماید. سوم: كسی كه سگ را می فرستد باید مسلمان یا بچّه مسلمان باشد كه خوب و بد را بفهمد و اگر كافر یا كسی كه با اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) اظهار دشمنی می كند سگ را بفرستد، شكار آن سگ حرام است. چهارم: وقت فرستادن سگ، نام خدا را ببرد و اگر عمداً نام خدا را نبرد، آن شكار حرام است، امّا اگر فراموش كند، اشكال ندارد. پنجم: شكار بر اثر زخمی كه از دندان سگ پیدا شده بمیرد، پس اگر سگ، شكار را خفه كند، یا شكار از دویدن یا ترس بمیرد حلال نیست. ششم: كسی كه سگ را فرستاده، وقتی برسد كه حیوان مرده باشد، یا اگر زنده است به اندازه

سر بریدن آن، وقت نباشد و چنانچه وقتی برسد كه به اندازه سر بریدن وقت باشد، مثلا حیوان چشم یا دم خود را حركت دهد و یا پای خود را بر زمین بزند، چنانچه سر حیوان را نبرد تا بمیرد، حلال نیست.

مسأله 3096: كسی كه سگ را فرستاده، اگر وقتی برسد كه بتواند سر حیوان را ببرد، چنانچه مثلا بر اثر بیرون آوردن كارد و مانند آن، وقت بگذرد و آن حیوان بمیرد حلال است، ولی اگر چیزی همراه او نباشد كه با آن، سر حیوان را ببرد و حیوان بمیرد، بنا بر احتیاط واجب از خوردن آن خودداری شود.

مسأله 3097: اگر چند سگ را بفرستد و با هم حیوانی را شكار كنند، چنانچه همه آنها دارای شرطهای یاد شده باشند، شكار حلال است و اگر یكی از آنها دارای شرایط نبوده، شكار حرام است، مگر هنوز شكار زنده باشد و شكارچی طبق دستور شرعی آن حیوان را سر ببرد.

مسأله 3098: اگر سگ را برای شكار حیوانی بفرستد و آن سگ حیوان دیگری را شكار كند، آن شكار حلال و پاك است و نیز اگر آن را با حیوان دیگری شكار كند، هر دوی آنها حلال و پاك می باشند.

مسأله 3099: اگر چند نفر، با هم سگی را بفرستند و یكی از آنها كافر باشد، یا عمداً نام خدا را نبرد، آن شكار حرام است و نیز اگر یكی از سگها دارای شرایط نباشد، آن شكار حرام می شود.

مسأله 3100: اگر باز یا حیوان دیگری، غیر از سگ شكاری، حیوانی را شكار كند، آن شكار حلال نیست، ولی اگر وقتی برسد كه حیوان زنده باشد

و به دستور شرعی، سر آن را ببرد، حلال است.

صید ماهی

مسأله 3101: اگر ماهی پولك دار را زنده از آب بگیرد و بیرون آب جان دهد، پاك و خوردن آن حلال است و چنانچه در آب بمیرد پاك است امّا خوردن آن حرام می باشد. و ماهی بی پولك را اگرچه زنده از آب بگیرد و بیرون آب جان دهد، حرام است.

مسأله 3102: اگر ماهی از آب بیرون بیفتد، یا موج آن را بیرون بیندازد و یا آب فرو رود و ماهی در خشكی بماند، چنانچه پیش از آنكه بمیرد، شخصی با دست یا با وسیله دیگری آن را بگیرد، بعد از جان دادن حلال است.

مسأله 3103: كسی كه ماهی صید می كند، لازم نیست مسلمان باشد و هنگام گرفتن، نام خدا را ببرد، ولی باید مسلمان گرفتن آن را دیده باشد یا علم حاصل شود كه صید آن توسط انسان بوده و زنده از آب گرفته شده است.

مسأله 3104: ماهی مرده ای كه معلوم نیست آن را زنده از آب گرفته اند یا مرده، چنانچه در دست مسلمان باشد، حلال است و اگر در دست كافر باشد، اگرچه بگوید، آن را زنده گرفته ام حرام می باشد، مگر برای انسان اطمینان حاصل شود.

مسأله 3105: لازم نیست از خوردن ماهی زنده، خودداری كرد.

مسأله 3106: اگر ماهی زنده را بریان كند یا در بیرون آب پیش از جان دادن بكشد، لازم نیست از خوردن آن خودداری نماید.

مسأله 3107: اگر ماهی را بیرون آب دو قسمت كند و یك قسمت آن در حالی كه زنده است در آب بیفتد، لازم نیست از قسمتی كه بیرون آب مانده

اجتناب كرد و می توان آن را خورد.

صید ملخ

مسأله 3108: اگر ملخ را با دست یا وسیله دیگری زنده بگیرد، بعد از جان دادن، خوردن آن حلال است. و لازم نیست كسی كه آن را می گیرد مسلمان باشد و هنگام گرفتن نام خدا را ببرد ولی اگر ملخ مرده ای در دست كافر باشد و معلوم نباشد آن را زنده گرفته یا نه، اگرچه بگوید زنده گرفته ام، حلال نیست، مگر برای انسان اطمینان حاصل شود.

مسأله 3109: خوردن ملخی كه بال در نیاورده و نمی تواند پرواز كند حرام است.

خوردنیها و آشامیدنیها

احكام خوردنیها و آشامیدنیها

مسأله 3110: خوردن گوشت مرغی كه مانند شاهین چنگال دارد، حرام است ولی پرستو حلال می باشد و خوردن گوشت هُدهُد، كراهت دارد.

مسأله 3111: اگر چیزی كه روح دارد، از حیوان زنده جدا نمایند، مثلا دنبه یا مقداری گوشت از گوسفند زنده ببرند، نجس و حرام می باشد.

مسأله 3112: خوردن پانزده چیز از حیوانات حلال گوشت، حرام یا بنابر احتیاط واجب ترك آن است: 1- خون، 2- فضله، 3- نری، 4- فرج، 5- بچّه دان، 6- غُدد (دشول)، 7- تخم (دنبلان)، 8- چیزی كه در مغز كلّه است و به شكل نخود می باشد، 9- مغز حرام كه میان تیره پشت است، 10- پی كه دو طرف تیره پشت است، 11- زهره دان، 12- سپرز (طحال)، 13- بول دان (مثانه)، 14- حدقه چشم، 15- چیزی كه میان سم است و « ذات الاشاجع » نام دارد.

مسأله 3113: خوردن سرگین، بول حیوان، آب دماغ و چیزهای خبیث دیگر كه طبیعت انسان از آن متنفّر است حرام می باشد ولی اگر پاك باشد و مقداری از آن طوری با چیز حلال مخلوط شود كه

در نظر مردم نابود حساب شود، خوردن آن اشكال ندارد.

مسأله 3114: خوردن خاك حرام است، ولی خوردن كمی از تربت حضرت سیدالشهداء (علیه السلام) برای شفا و خوردن گل داغستان و گل ارمنی برای معالجه، اشكال ندارد.

مسأله 3115: فرو بردن آب بینی و خلط سینه كه در دهان آمده، حرام نیست گرچه احوط استحبابی ترك آن است و نیز فرو بردن غذایی كه موقع خلال كردن، از لای دندان بیرون می آید، اشكال ندارد.

مسأله 3116: خوردن چیزی كه برای انسان، ضرر زیاد دارد حرام است.

مسأله 3117: خوردن گوشت اسب، قاطر و الاغ مكروه است و اگر كسی با آن نزدیكی نماید حرام می شود و باید آن را از شهر بیرون ببرند و در جای دیگر بفروشند.

مسأله 3118: اگر با حیوان حلال گوشتی، مانند گاو و گوسفند نزدیكی كند، بول و سرگین آن نجس می شود و آشامیدن شیر آن نیز حرام است و باید فوراً آن حیوان را بكشند سپس بسوزانند و كسی كه با آن نزدیكی كرده، پول آن را به صاحبش بدهد.

مسأله 3119: آشامیدن شراب حرام و در روایات، بزرگترین گناه شمرده شده است. و اگر كسی آن را حلال بداند چنانچه موجب تكذیب پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) شود در حكم كافر است. حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) فرمودند: « شراب ریشه بدیها و منشأ گناهان است، كسی كه شراب می خورد، عقل خود را از دست می دهد، در آن موقع خدا را نمی شناسد، از هیچ گناهی باك ندارد، احترام هیچ كس را نگه نمی دارد، حق خویشان نزدیك را رعایت نمی كند، از پلیدی آشكار رو

نمی گرداند، روح ایمان و خداشناسی از او بیرون می رود، روح خبیثی كه از رحمت خدا دور است در او می ماند، خدا، فرشتگان، پیامبران و مؤمنین او را لعنت می كنند، تا چهل روز نماز او قبول نمی شود، روز قیامت روی او سیاه است، زبان از دهانش بیرون می آید، آب دهان او به سینه اش می ریزد و فریاد تشنگی او بلند است ».

مسأله 3120: نشستن بر سر سفره ای كه در آن شراب می خورند، اگر انسان یكی از آنان حساب شود، حرام می باشد و خوردن چیزی از آن سفره نیز حرام است.

مسأله 3121: بر هر مسلمان واجب است، مسلمان دیگری كه نزدیك است از گرسنگی یا تشنگی بمیرد، آب و نان داده و او را از مرگ نجات دهد.

مستحبات غذا خوردن

مسأله 3122: چند چیز در غذا خوردن مستحب است: 1- هر دو دست را پیش از غذا بشوید. 2- بعد از غذا دست خود را بشوید و با دستمال خشك كند. 3- میزبان پیش از همه، به غذا خوردن شروع كند و بعد از همه دست بكشد. 4- اوّل غذا « بسم اللّه » بگوید، ولی اگر سر یك سفره، چند نوع غذا باشد، در وقت خوردن هرنوع از آن، گفتن « بسم اللّه » مستحب است. 5- با دست راست غذا بخورد. 6- با سه انگشت یا بیشتر غذا بخورد و با دو انگشت نخورد. 7- اگر چند نفر سر یك سفره نشسته اند هریك از غذای جلوی خود بخورد. 8- لقمه را كوچك بردارد. 9- سر سفره زیاد بنشیند و غذا خوردن را طول بدهد. 10- غذا

را خوب بجود. 11- بعد از غذا خداوند را شكر كند. 12- انگشتها را بلیسد. 13- بعد از غذا خلال نماید، ولی با چوب انار، چوب ریحان، نی و برگ درخت خرما خلال نكند. 14- آنچه بیرون سفره می ریزد جمع كند و بخورد، ولی اگر در بیابان غذا بخورد، مستحب است آنچه می ریزد، برای پرندگان و حیوانات بگذارد. 15- اوّل روز و اوّل شب غذا بخورد و بین روز یا شب غذا نخورد. 16- بعد از خوردن غذا بر پشت بخوابد و پای راست را روی پای چپ بیندازد. 17- قبل و بعد از غذا نمك بخورد. 18- میوه را پیش از خوردن با آب بشوید.

مكروهات غذا خوردن

مسأله 3123: چند چیز در غذا خوردن مكروه است: 1- در حال سیری غذا خوردن. 2- زیاد خوردن، در روایت است: خدا بیشتر از هر چیز از شكم پر بدش می آید. 3- نگاه كردن به صورت دیگران هنگام غذا خوردن. 4- خوردن غذای گرم. 5- دمیدن در چیزی كه می خورد یا می آشامد. 6- پاره كردن نان با كارد. 7- گذاشتن نان زیر ظرف غذا. 8- پاك كردن گوشتی كه به استخوان چسبیده، طوری كه چیزی در آن نماند. 9- پوست كندن میوه هایی كه بتوان با پوست خورد. 10- دور انداختن میوه، پیش از خوردن كامل آن.

مستحبات آشامیدن آب

مسأله 3124: در آشامیدن آب چند چیز مستحب است: 1- آب را به طور مكیدن بیاشامد. 2- در روز ایستاده آب بیاشامد. 3- پیش از آشامیدن آب « بسم اللّه » و بعد از آن « الحمد للّه » بگوید. 4- به سه نفس آب بیاشامد. 5- از روی میل آب بیاشامد. 6- بعد از آشامیدن آب، حضرت اباعبداللّه الحسین (علیه السلام) و اهل بیت مظلوم ایشان را یاد كرده و قاتلان آن حضرت را لعنت نماید.

مكروهات آشامیدن آب

مسأله 3125: زیاد آشامیدن آب، آشامیدن آن بعد از غذای چرب و در شب در حال ایستاده مكروه است و نیز آشامیدن آب با دست چپ و همچنین از جای شكسته ظرف و دسته آن مكروه می باشد.

نذر و عهد و قسم خوردن

احكام نذر و عهد

مسأله 3126: نذر یعنی انسان، بر خود واجب كند كار خیری را برای خدا بجا آورد. یا كاری كه نكردن آن بهتر است برای خدا ترك نماید.

مسأله 3127: در نذر باید صیغه خوانده شود یعنی آنچه را كه نذر كرده همراه نام خدا به زبان جاری كند و لازم نیست به عربی بخوانند، پس اگر بگوید: چنانچه بیماری من خوب شود، بر من است كه برای خدا ده تومان به فقیر بدهم، نذر او صحیح است.

مسأله 3128: نذر كننده باید بالغ و عاقل باشد و با اختیار و قصد خود نذر كند، بنابراین نذر كسی كه او را مجبور كرده اند، یا بر اثر عصبانی شدن بی اختیار نذر كرده صحیح نیست.

مسأله 3129: سفیهی كه مال خود را در كارهای بیهوده صرف می كند، اگر مثلا نذر كند، چیزی به فقیر بدهد، صحیح نیست.

مسأله 3130: اگر شوهر از نذر كردن زن جلوگیری نماید، زن نمی تواند نذر كند و اگر با جلوگیری شوهر، نذر كند نذر او باطل است گرچه در صورت عدم منافات حقّ شرعی زوج یا نذر زن در مال خود مسأله بنابر احتیاط است.

مسأله 3131: اگر زن با اجازه شوهر نذر كند، شوهرش نمی تواند نذر او را برهم بزند، یا او را از عمل كردن به نذر باز دارد.

مسأله 3132: اگر فرزند با اجازه پدر نذر كند، باید به آن نذر عمل نماید.

بلكه اگر بدون اجازه او نذر كند، بنابر احتیاط عمل كردن به آن نذر واجب است مگر پدر نذر او را باز كند و همچنین اگر شوهر نذر زن را باز كند.

مسأله 3133: انسان می تواند كاری را نذر كند كه انجام آن، برایش ممكن باشد، بنابراین كسی كه نمی تواند پیاده به كربلای معلاّ برود، اگر نذر كند پیاده برود، نذر او صحیح نیست.

مسأله 3134: اگر نذر كند كه كار حرام یا مكروهی انجام دهد، یا كار واجب یا مستحبی را ترك كند، نذر او صحیح نیست.

مسأله 3135: اگر نذر كند كار مباحی را انجام دهد یا ترك نماید، چنانچه شرعاً بجا آوردن آن و تركش از هر جهت مساوی باشد، نذر او صحیح نیست. و اگر انجام آن از جهتی بهتر باشد و انسان به قصد همان جهت نذر كند، مثلا نذر كند غذایی بخورد كه برای عبادت نیرو بگیرد، نذر او صحیح است. و نیز اگر ترك آن از جهتی بهتر باشد و انسان برای همان جهت نذر كند آن را ترك نماید، مثلا برای اینكه دخانیات مضرّ است نذر كند آن را استعمال نكند، نذر او صحیح می باشد.

مسأله 3136: اگر نذر كند نماز واجب خود را در جایی، بخواند كه بخودی خود، ثواب نماز در آنجا زیاد نیست، مثلا نذر كند نماز را در اطاق بخواند، چنانچه نماز خواندن در آنجا از جهتی بهتر باشد، مثلا بر اثر خلوت بودن، انسان حضور قلب پیدا می كند، نذر او صحیح است.

مسأله 3137: اگر نذر كند عملی را انجام دهد، باید همان طور كه نذر كرده بجا آورد، پس اگر نذر كند

روز اوّل ماه صدقه بدهد، یا روزه بگیرد و یا نماز اوّل ماه بخواند، چنانچه قبل از آن روز و یا بعد از آن بجا آورد، كفایت نمی كند. و نیز اگر نذر كند وقتی بیمار او خوب شد صدقه بدهد، چنانچه پیش از آنكه خوب شود، صدقه بدهد كافی نیست.

مسأله 3138: اگر نذر كند روزه بگیرد، ولی وقت و مقدار آن را معین نكند، چنانچه یك روز روزه بگیرد، كافی است. و اگر نذر كند نماز بخواند و مقدار و خصوصیات آن را معین نكند، اگر یك نماز دو ركعتی بخواند، كفایت می كند و اگر نذر كند صدقه بدهد و جنس و مقدار آن را معین نكند، اگر چیزی بدهد كه بگویند صدقه داده، به نذر خود عمل كرده است و اگر نذر كند، كاری برای خدا بجا آورد، در صورتی كه یك نماز بخواند یا یك روز روزه بگیرد یا چیزی صدقه بدهد، نذر خود را انجام داده است.

مسأله 3139: اگر نذر كند روز معینی روزه بگیرد، باید همان روز روزه بگیرد و سفر در آن روز مشكل است و اگر بر اثر مسافرت روزه نگیرد، بنابر احتیاط باید گذشته از قضای آن روز، كفّاره نیز بدهد یعنی بنابر احتیاط، یك برده آزاد كند، یا به شصت فقیر طعام دهد و یا دو ماه پی در پی روزه بگیرد، ولی اگر ناچار شود مسافرت كند، یا عذر دیگری مانند بیماری یا حیض برای او پیش آید، قضای تنها كافی است.

مسأله 3140: اگر انسان از روی اختیار به نذر خود عمل نكند، باید به مقداری كه در مسأله پیش گفته شد، كفّاره بدهد.

مسأله

3141: اگر نذر كند تا وقت معینی، عملی را ترك كند، بعد از گذشتن آن وقت، می تواند آن عمل را بجا آورد و اگر پیش از گذشتن وقت، از روی فراموشی یا ناچاری انجام دهد، چیزی بر او واجب نیست، ولی باز هم لازم است كه تا آن وقت، آن عمل را بجا نیاورد و چنانچه پیش از رسیدن آن وقت، بدون عذر آن عمل را انجام دهد، باید كفّاره بدهد.

مسأله 3142: كسی كه نذر كرده عملی را ترك كند و وقتی برای آن معین نكرده است، اگر از روی فراموشی، یا ناچاری و یا ندانستن، آن عمل را انجام دهد، كفّاره بر او واجب نیست، ولی بعداً هر وقت از روی اختیار آن را بجا آورد، بنابر احتیاط باید كفّاره بدهد.

مسأله 3143: اگر نذر كند در هر هفته، روز معینی، مثلا روز جمعه روزه بگیرد، چنانچه یكی از جمعه ها، عید فطر یا عید قربان باشد یا در روز جمعه، عذر دیگری مانند حیض برای او پیدا شود، باید آن روز را روزه نگیرد و بنابر احتیاط قضای آن را بجا آورد.

مسأله 3144: اگر نذر كند مقدار معینی صدقه بدهد، چنانچه پیش از دادن صدقه بمیرد، باید آن مقدار را از مال او صدقه بدهند.

مسأله 3145: اگر نذر كند به فقیر معینی صدقه بدهد، نمی تواند آن را به فقیر دیگری بپردازد و اگر آن فقیر بمیرد، بنابر احتیاط واجب به ورثه او بدهد.

مسأله 3146: اگر نذر كند به زیارت یكی از امامان معصوم (علیه السلام) مثلا به زیارت حضرت امام حسین (علیه السلام) مشرّف شود، چنانچه به زیارت امام دیگری برود، كافی

نیست. و اگر بر اثر عذری نتواند آن امام را زیارت كند، چیزی بر او واجب نیست.

مسأله 3147: كسی كه نذر كرده زیارت برود ولی غسل زیارت و نماز آن را نذر نكرده باشد، لازم نیست آنها را بجا آورد.

مسأله 3148: اگر برای حرم یكی از امامان معصوم (علیه السلام) یا امام زادگان، چیزی نذر كند، باید آن را در تعمیر، روشنایی، فرش حرم و مانند آن مصرف كند، یا به زائران و یا خادمان حرم بدهد.

مسأله 3149: اگر برای خود امام (علیه السلام) چیزی نذر كند، چنانچه مصرف معینی را قصد كرده، باید برای همان مصرف كند و اگر مصرف معینی را قصد نكرده، باید به فقرا و زوّار بدهد، یا مسجد و مانند آن بسازد و ثواب آن را هدیه آن امام (علیه السلام) نماید و همچنین است اگر چیزی را برای امامزاده ای نذر كند.

مسأله 3150: گوسفندی كه برای صدقه یا برای یكی از امامان (علیه السلام) نذر كرده اند، اگر پیش از آنكه به مصرف نذر برسد شیر بدهد یا بچّه بیاورد، مال كسی است كه نذر كرده، ولی پشم گوسفند و مقداری كه چاق می شود جزو نذر است.

مسأله 3151: هرگاه نذر كند اگر بیمار او خوب شود یا مسافر او بیاید، عملی را انجام دهد، چنانچه معلوم شود پیش از نذر كردن، بیمار خوب شده، یا مسافر آمده است، عمل به نذر لازم نیست.

مسأله 3152: اگر پدر یا مادر نذر كند دختر خود را، به سید شوهر دهد، بعد از آنكه دختر به سنّ تكلیف رسید، اختیار با خود اوست و نذر آنان اعتباری ندارد.

مسأله 3153: هرگاه با خدا

عهد كند اگر به حاجت شرعی خود برسد، كار خیری را انجام دهد، بعد از آنكه حاجتش برآورده شد، باید آن كار را انجام دهد و نیز اگر بدون آنكه حاجتی داشته باشد، عهد كند عمل خیری انجام دهد، آن عمل بر او واجب می شود.

مسأله 3154: در عهد نیز مانند نذر باید صیغه خوانده شود با همان كیفیتی كه در نذر گفته شد و نیز كاری كه عهد می كند آن را انجام دهد، باید یا عبادت باشد مانند نماز واجب و مستحب، یا كاری باشد كه انجام آن بهتر از تركش است.

مسأله 3155: اگر به عهد خود عمل نكند، باید كفّاره بدهد، یعنی بنابر احتیاط شصت فقیر را سیر كند، یا دو ماه روزه بگیرد و یا یك برده آزاد كند.

احكام قسم خوردن

مسأله 3156: اگر قسم بخورد كاری انجام دهد یا ترك كند، مثلا قسم بخورد روزه بگیرد، یا دخانیات استعمال نكند، چنانچه عمداً مخالفت كند، باید كفّاره بدهد، یعنی یك برده آزاد كند، یا ده فقیر سیر نماید، یا آنان را بپوشاند و اگر نتواند، باید سه روز روزه بگیرد.

مسأله 3157: قسم چند شرط دارد، اوّل: كسی كه قسم می خورد باید بالغ و عاقل باشد و از روی قصد و اختیار قسم بخورد، پس قسم خوردن بچّه، دیوانه، مست و كسی كه مجبورش كرده اند، درست نیست و همچنین است اگر در حال عصبانی بدون قصد قسم بخورد. دوم: باید كاری كه قسم می خورد انجام دهد، حرام یا مكروه نباشد و كاری كه قسم می خورد ترك كند، واجب یا مستحب نباشد. و اگر قسم بخورد كه كار مباحی را بجا

آورد، باید ترك آن در نظر مردم، بهتر از انجامش نباشد و نیز اگر قسم بخورد كار مباحی را ترك كند، باید انجام آن در نظر مردم، بهتر از تركش نباشد. سوم: به یكی از نامهای خدا قسم بخورد كه به غیر از ذات مقدّس او گفته نمی شود، مانند « خدا » و « اللّه ». و نیز اگر به اسمی قسم بخورد كه به غیر از خدا نیز بگویند ولی به قدری به خدا گفته می شود كه هر وقت كسی آن اسم را بگوید، ذات مقدّس حق در نظر می آید، مانند « خالق » و « رازق »، صحیح است. چهارم: قسم را بر زبان بیاورد و اگر بنویسد یا در قلبش آن را قصد كند، صحیح نیست، ولی اگر شخصِ لال با اشاره قسم بخورد صحیح است. پنجم: عمل كردن به قسم برای او ممكن باشد و اگر موقعی كه قسم می خورد ممكن باشد و بعد از عمل به آن عاجز شود از وقتی كه عاجز می شود قسم او به هم می خورد و همچنین است اگر عمل كردن به نذر به قدری مشقّت پیدا كند كه نشود آن را تحمّل كرد.

مسأله 3158: اگر پدر از قسم خوردن فرزند، جلوگیری كند، یا شوهر از قسم خوردن زن، جلوگیری نماید، قسم آنان صحیح نیست.

مسأله 3159: اگر فرزند بدون اجازه پدر و زن بدون اجازه شوهر، قسم بخورد، پدر و شوهر می توانند قسم آنان را به هم بزنند.

مسأله 3160: اگر انسان از روی فراموشی یا ناچاری به قسم عمل نكند، كفّاره بر او واجب نیست و همچنین است اگر

مجبورش كنند كه به قسم عمل ننماید. و قسمی كه شخص وسواس می خورد، مانند اینكه بگوید: واللّه الآن مشغول نماز می شوم، و بر اثر وسواس مشغول نشود، اگر وسواس او طوری باشد كه بی اختیار به قسم عمل نكند، كفّاره ندارد.

مسأله 3161: كسی كه بر ادعای خود قسم می خورد، اگر حرف او راست باشد، قسم خوردن او مكروه است و اگر دروغ باشد، حرام و از گناهان كبیره می باشد، ولی اگر برای اینكه خود یا مسلمان دیگری را از شر ظالمی نجات دهد، قسم دروغ بخورد اشكال ندارد، بلكه گاهی واجب می شود، امّا اگر بتواند « توریه » كند، یعنی هنگام قسم خوردن طوری نیت كند كه دروغ نشود، بنابر احتیاط مستحب، باید توریه نماید، مثلا اگر ظالمی بخواهد كسی را اذیت كند و از انسان بپرسد او را ندیده ای؟ و انسان یك ساعت قبل او را دیده باشد، باید بگوید او را ندیده ام و بنابر احتیاط مستحب قصد كند از پنج دقیقه پیش ندیده ام.

احكام كفّارات

مسأله 3162: كفّاره، چیزی است كه « غالباً » به جهت بجا آوردن حرام یا ترك واجبی، بر انسان واجب می شود.

مسأله 3163: كفّاره گناهان بسیار است، از جمله: 1- كفّاره كشتن مؤمن از روی عمد: باید یك برده آزاد كند و شصت روز روزه بگیرد و شصت فقیر را اطعام كند. 2- كفّاره كسی كه در روز ماه رمضان، با چیز حرامی مانند شراب، روزه اش را باطل كند، همان كفّاره كشتن مؤمن از روی عمد است بنابر احتیاط واجب. 3- كفّاره كسی كه از روی خطا، مؤمنی را بكشد، باید

یك برده آزاد كند و اگر نمی تواند شصت روز روزه بگیرد و چنانچه عاجز باشد، شصت فقیر را اطعام كند. 4- كفّاره كسی كه با زن خود ظِهار كند، همان كفّاره كشتن مؤمن، از روی خطاست. 5- كفّاره كسی كه در قضای ماه رمضان، بعد از ظهر عمداً كاری كه روزه را باطل می كند انجام دهد، باید ده فقیر را اطعام كند و اگر نمی تواند سه روز، روزه بگیرد. 6- كفّاره كسی كه با چیز حلال، روزه ماه رمضان را باطل كرده است، باید یك برده آزاد كند، یا دو ماه روزه بگیرد و یا شصت فقیر را اطعام كند. 7- كفّاره كسی كه به عهد، یا نذر و یا قسم خود عمل نكرده، قبلا بیان شد. 8- كفّاره زنی كه گیسوان خود را در مصیبت چیده، مانند كفّاره كسی است كه در ماه رمضان، به غیر حرام افطار كرده است. 9- كفّاره كسی كه در روز یا شبی كه اعتكاف كرده نزدیكی كند، مانند كفّاره كسی است كه در ماه رمضان، با چیز حلال روزه خود را باطل كرده است. 10- كفّاره زنی كه در مصیبت گیسوان خود را كنده، یا صورت خود را مجروح نموده و همچنین كفّاره مردی كه در مصیبت زن یا فرزند خود، پیراهنش را پاره كرده است، مانند كسی است كه به قسم خود، عمل نكرده باشد.

مسأله 3164: برده ای كه در كفّاره آزاد می شود، باید مسلمان باشد و فرق نمی كند مرد باشد یا زن، بچّه باشد یا بزرگ.

مسأله 3165: در كفّاره نیت، قصد قربت و اخلاص شرط است و اگر چند كفّاره بر

او واجب باشد باید كفّاره را معین نماید.

مسأله 3166: آنچه در حال عجز و ناتوانی معتبر است، وقت ادای كفّاره می باشد نه وقت وجوب آن، پس اگر وقت وجوب كفّاره، می توانسته برده ای آزاد كند، ولی وقتی كه می خواهد كفّاره بدهد عاجز شود، باید روزه بگیرد.

مسأله 3167: كسی كه می خواهد دو ماه روزه كفّاره بگیرد، باید در بین آن فاصله نیندازد ولی جایز است سی و یك روز آن را پی در پی روزه گرفته و بقیه را جدا جدا بجا آورد. و چنانچه در بین سی و یك روز، روزی را عمداً روزه نگیرد یا روزه دیگری بگیرد، باید آن را از سر بگیرد.

مسأله 3168: اگر در بین روزهایی كه باید پی در پی روزه بگیرد، سفر ضروری پیش آید، یا او را مجبور كنند روزه اش را بخورد، یا حیض و یا نفاس ببیند، لازم نیست بعد از برطرف شدن عذر، روزه ها را از سر بگیرد، بلكه آن را ادامه می دهد.

مسأله 3169: در اطعام كفّاره، باید یا شصت فقیر را سیر كند، یا به هركدام، یك مدّ یعنی تقریباً ده سیر « هفتصد و پنجاه گرم » طعام بدهد و بنابر احتیاط مستحب آنها را با نان و قاتق سیر نماید و همچنین باید شصت فقیر باشند، پس اگر فقیری را دو مرتبه سیر كند، كافی نیست.

مسأله 3170: اگر بچّه های فقیر را به همراه بزرگان سیر كند، هر بچّه ای یك نفر حساب می شود ولی اگر بچّه ها را به تنهایی طعام دهد، باید هر دو بچّه را یكی حساب كند.

مسأله 3171: لباسی كه در

كفّاره به فقیر می دهد، باید به مقدار متعارف باشد، مثلا پیراهن كوتاه و شلوار، یا پیراهن بلند كامل، یا قبا، ونحو آن.

مسأله 3172: اگر در كفّاره جمع، نتواند برده ای آزاد كند، برده آزاد كردن ساقط می شود و چیزی بر او نیست.

مسأله 3173: اگر نتواند شصت روز، روزه بگیرد، باید به جای آن هیجده روز پی در پی روزه بگیرد، و اگر نتواند، باید هرچند روز كه می تواند روزه بگیرد، یا هرچند « مدّ » كه می تواند به فقیر اطعام بدهد، امّا اگر نتواند روزه بگیرد و نه طعام بدهد، باید استغفار كند.

وقف

مسأله 3174: اگر كسی چیزی را وقف كند، از ملك او خارج می شود و خود او و دیگران، نمی توانند آن را ببخشند یا بفروشند و كسی نیز از آن ملك، ارث نمی برد. ولی در بعضی موارد كه در احكام خرید و فروش گفته شد، فروختن آن اشكال ندارد.

مسأله 3175: لازم نیست صیغه وقف را به زبان عربی بخوانند، بلكه مثلا اگر بگوید: خانه خود را وقف كردم و كسی كه خانه ای را برای او وقف كرده، یا وكیل و یا ولی او بگوید: قبول كردم، وقف صحیح است، ولی اگر برای افراد مخصوصی وقف نكند، بلكه مانند مسجد و مدرسه برای عموم وقف كند، یا مثلا برای فقرا یا سادات وقف نماید، قبول كردن كسی لازم نیست.

مسأله 3176: اگر ملكی را برای وقف نمودن قصد كند ولو معین هم كند، و پیش از خواندن صیغه وقف، پشیمان شود یا بمیرد، وقف صحیح نیست.

مسأله 3177: لازم نیست وقف كننده، قصد قربت داشته باشد اگرچه بهتر

است. امّا بنابر احتیاط باید از هنگام خواندن صیغه، مال را برای همیشه وقف كند. و اگر مثلا بگوید: این مال بعد از مردنم وقف باشد چون از موقع خواندن صیغه تا مردنش، وقف نبوده، بنابر مشهور صحیح نیست. و نیز اگر بگوید: تا ده سال وقف باشد و بعد از آن نباشد، یا بگوید: تا ده سال وقف باشد و بعد پنج سال وقف نباشد و دوباره وقف باشد، بنابر مشهور وقف صحیح نمی باشد.

مسأله 3178: وقف در صورتی صحیح است كه آن را، به كسی كه برای او وقف شده یا وكیل یا ولی او بدهند. و اگر چیزی را برای اولاد صغیر خود وقف كند و به قصد اینكه ملك آنان شود، از طرف آنها قبض و نگهداری نماید، وقف صحیح است.

مسأله 3179: در اوقاف عامه مثل مساجد، مدارس و حسینیه ها قبض لازم نیست علی الأظهر، بلكه به مجرّد وقف نمودن تحقق پیدا می كند.

مسأله 3180: وقف كننده باید بالغ، عاقل، با قصد و اختیار باشد و شرعاً بتواند در مال خود تصرف كند. بنابراین سفیهی كه مال خود را در كارهای بیهوده صرف می كند، چون حق ندارد در مال خود تصرف نماید، اگر چیزی را وقف كند صحیح نیست.

مسأله 3181: اگر مالی را برای كسانی كه به دنیا نیامده اند وقف كند، درست نیست ولی اگر برای زندگان و بعد از آنها، برای كسانی كه بعد به دنیا می آیند وقف نماید، مثلا چیزی را برای اولاد خود وقف كند كه بعد از آنان، وقف نوادگان او باشد و هر دسته ای بعد از دسته دیگر از وقف استفاده

كنند، صحیح است.

مسأله 3182: اگر چیزی برای خودش وقف كند، مثلا دكّانی را وقف كند كه درآمدش را بعد از مرگ، برای او خرج نمایند صحیح نیست، ولی اگر مثلا مالی را برای فقرا وقف كند و خودش فقیر شود، می تواند از منافع وقف استفاده نماید.

مسأله 3183: اگر برای چیزی كه وقف كرده متولّی معین كند، باید طبق قرار او رفتار نمایند و اگر معین نكند، چنانچه برای افراد مخصوصی، مثلا بر اولاد خود وقف كرده باشد و آنها بالغ باشند، اختیار با خود آنان است و اگر بالغ نباشند، اختیار با ولی آنهاست. و برای استفاده از وقف، اجازه حاكم شرع لازم نیست.

مسأله 3184: اگر ملكی را مثلا برای فقرا یا سادات وقف سازد، یا مالی را وقف كند كه منافعش برای خیرات مصرف شود، در صورتی كه برای آن، متولی معین نكرده باشد، اختیار آن با حاكم شرع است.

مسأله 3185: اگر ملكی را برای افراد مخصوصی، مثلا بر اولاد خود وقف كند كه هر نسلی بعد از نسل دیگر از آن استفاده كنند، چنانچه متولّی، آن را اجاره دهد و بمیرد اجاره باطل نمی شود، ولی اگر متولّی نداشته باشد و یك نسل از كسانی كه ملك برای آنها وقف شده، آن را اجاره دهند و در بین مدّت اجاره بمیرند، اجاره باطل می شود و در صورتی كه مستأجر كل مبلغ اجاره را داده باشد، باقی را پس می گیرد.

مسأله 3186: اگر ملك وقف خراب شود، از وقف بودن بیرون نمی رود.

مسأله 3187: ملكی كه مقداری از آن وقف است و مقداری از آن وقف نیست، اگر تقسیم نشده باشد، حاكم

شرع یا متولّی وقف، می تواند با نظر اهل خبره (كارشناس) سهم وقف را جدا كند.

مسأله 3188: اگر متولّی وقف، خیانت كند و درآمد آن را به مصرفی كه معین شده، نرساند، حاكم شرع می تواند، همراه با او ناظر امینی معین نماید.

مسأله 3189: فرشی را كه مثلا برای حسینیه وقف كرده اند، نمی شود برای نماز به مسجد ببرند، اگرچه آن مسجد نزدیك حسینیه باشد.

مسأله 3190: اگر ملكی را برای تعمیر مسجد وقف نمایند چنانچه آن مسجد احتیاج به تعمیر ندارد و انتظار نمی رود مدّتی احتیاج به تعمیر پیدا كند، می توانند درآمد آن ملك را برای مسجد دیگری كه احتیاج به تعمیر دارد مصرف كنند.

مسأله 3191: اگر ملكی را وقف كند كه درآمد آن را خرج تعمیر مسجد نمایند و به امام جماعت و به كسی كه در آن مسجد اذان می گوید بدهند، در صورتی كه بدانند برای هریك چه مقدار معین كرده، باید همان طور مصرف كنند و اگر یقین نداشته باشند، بنابر احتیاط اول مسجد را تعمیر كنند و اگر چیزی زیاد آمد، بین امام جماعت و كسی كه اذان می گوید به طور مساوی قسمت نمایند و بهتر است دو نفر در تقسیم با یكدیگر مصالحه نمایند، ولی اگر وقف مطلق باشد طبق نظر متولّی عمل می شود.

وصیت

مسأله 3192: وصیت، یعنی انسان سفارش كند، بعد از مرگش برای او كارهایی، انجام دهند، یا بگوید: بعد از مرگش چیزی از مال او ملك كسی باشد، یا برای اولاد خود و كسانی كه اختیار آنان با اوست قیم و سرپرست معین كند. و كسی را كه به او وصیت

می كند « وصی » می گویند.

مسأله 3193: كسی كه نمی تواند حرف بزند، اگر با اشاره مقصود خود را بفهماند، برای هر كاری می تواند وصیت كند، امّا كسی كه می تواند حرف بزند، چه در كارهای كوچك و كم ارزش و چه در كارهای بزرگ، بنابر احتیاط مستحب اشاره او فایده ندارد.

مسأله 3194: اگر نوشته ای به امضاء یا مهر میت ببینند، چنانچه مقصود او را بفهماند و معلوم باشد برای وصیت نوشته، باید طبق آن عمل شود.

مسأله 3195: كسی كه وصیت می كند باید بالغ و عاقل باشد و از روی اختیار وصیت كند و نیز در وصیت به امور مالی باید سفیه نباشد، یعنی مال خود را در كارهای بیهوده مصرف نكند، و در وصیت كردن بچّه ای كه ده سال دارد، رعایت احتیاط بهتر است.

مسأله 3196: كسی كه از روی عمد، مثلا زخمی به خود زده یا سمی خورده است كه بر اثر آن یقین یا گمان به مردن او پیدا می شود، اگر وصیت كند مقداری از مال او را به مصرف برسانند، صحیح نیست.

مسأله 3197: اگر انسان وصیت كند چیزی به كسی بدهند، آن شخص آن چیز را مالك می شود، چه بعد از مردن وصیت كننده آن را قبول كند و چه در زمان زنده بودن او.

مسأله 3198: وقتی انسان نشانه های مرگ را در خود دید، باید فوراً امانتهای مردم را به صاحبانش برگرداند و اگر به مردم بدهكار است و موقع پرداخت آن رسیده، باید آن را بپردازد و اگر خود نمی تواند بپردازد یا موقع پرداختن بدهی نرسیده، باید وصیت كند و بر وصیت

شاهد بگیرد، ولی اگر بدهی او معلوم باشد، وصیت كردن لازم نیست.

مسأله 3199: كسی كه نشانه های مرگ را در خود می بیند، اگر خمس، زكات و مظالم بدهكار است، باید فوراً بپردازد و اگر نمی تواند بپردازد، چنانچه از خودش مال دارد و یا احتمال می دهد كسی آن را ادا نماید، باید وصیت كند. و همچنین است اگر حج بر او واجب باشد.

مسأله 3200: كسی كه نشانه های مرگ را در خود می بیند، اگر نماز و روزه قضا دارد و پسر بزرگتر وی انجام نمی دهد، باید وصیت كند كه از مال خودش برای بجا آوردن آنها اجیر بگیرند، بلكه اگر مال نداشته باشد، ولی احتمال بدهد كسی بدون آنكه چیزی بگیرد آنها را انجام می دهد، واجب است وصیت نماید، و اگر قضای نماز و روزه، به تفصیلی كه در « مسأله 1511 » گفته شد، بر پسر بزرگترش واجب باشد، باید به او اطّلاع دهد و یا وصیت كند كه برای او بجا آورند.

مسأله 3201: كسی كه نشانه های مرگ را در خود می بیند، اگر مالی پیش كسی دارد یا در جایی پنهان كرده است كه ورثه نمی دانند، چنانچه بر اثر ندانستن، حقّشان از بین برود، باید به آنان اطلاع دهد. و لازم نیست برای بچّه های صغیر خود قیم و سرپرست معین كند، ولی در صورتی كه بدون قیم، مالشان از بین می رود و یا خودشان ضایع می شوند، باید برای آنان سرپرست امینی معین نماید.

مسأله 3202: وصی، در تنفیذ امور واجبه بر موصی، مثل دیون و نحوها باید مسلمان، بالغ، عاقل و مورد اطمینان باشد،

امّا در غیر اینها در غیر عاقل بودن و علی الاحوط بالغ بودن اظهر عدم اشتراط است.

مسأله 3203: اگر كسی چند وصی معین كند، چنانچه اجازه داده باشد هر كدام به تنهایی به وصیت عمل كنند، لازم نیست در انجام وصیت از یكدیگر اجازه بگیرند و اگر اجازه نداده باشد، چه گفته باشد كه هر دو با هم به وصیت عمل كنند، یا نگفته باشد، باید با نظر یكدیگر به وصیت عمل نمایند و اگر حاضر نشوند با یكدیگر به وصیت عمل كنند، حاكم شرع آنها را مجبور می كند و اگر اطاعت نكنند همراه با آنان، دیگری را معین می نماید.

مسأله 3204: اگر انسان از وصیت خود برگردد، مثلا بگوید: ثلث مالش را به كسی بدهند، بعد بگوید: به او ندهند، وصیت باطل می شود و اگر وصیت خود را تغییر دهد، مانند آنكه قیمی برای بچّه های خود معین كند، بعد دیگری را به جای او برگزیند، وصیت اوّل باطل می شود و باید به وصیت دوم او عمل نمایند.

مسأله 3205: اگر كاری كند كه معلوم شود از وصیت خود برگشته است، مثلا خانه ای كه وصیت كرده تا به كسی بدهند، بفروشد و یا دیگری را برای فروش آن وكیل نماید، وصیت باطل می شود.

مسأله 3206: اگر وصیت كند، چیز معینی را به كسی بدهند، بعد وصیت كند كه نصف همان را به دیگری بدهند، باید آن را دو قسمت كنند و به هركدام، یك قسمت بدهند.

مسأله 3207: اگر كسی در مرضی كه به آن مرض می میرد، مقداری از مالش را به كسی ببخشد باید همان مقدار را به آن شخص

بدهند، امّا اگر وصیت كند بعد از مردن او مقداری به كسی بدهند، چنانچه بیشتر از ثلث مال او باشد، در بیشتر از ثلث باید ورثه اجازه دهند. و اگر اجازه ندهند وصیت نسبت به بیشتر از ثلث صحیح نمی باشد.

مسأله 3208: اگر وصیت كند ثلث مال او را نفروشند بلكه درآمد آن را به مصرفی برسانند، باید طبق گفته او عمل نمایند.

مسأله 3209: اگر در مرضی كه به آن مرض می میرد، بگوید: مقداری به كسی بدهكار است، چنانچه متّهم باشد برای ضرر زدن به ورثه گفته است، باید مقداری كه معین كرده، از ثلث او بدهند و اگر متّهم نباشد، باید از اصل مالش بپردازند.

مسأله 3210: كسی كه انسان وصیت می كند چیزی به او بدهند، باید وجود داشته باشد، پس اگر وصیت كند به بچّه ای كه ممكن است فلان زن حامله شود، چیزی بدهند باطل است، ولی اگر وصیت كند به بچّه ای كه در شكم مادر است چیزی بدهند، اگرچه هنوز روح نداشته باشد، وصیت صحیح است، پس اگر زنده به دنیا آمد، باید آنچه وصیت كرده، به او بدهند و اگر مرده به دنیا آمد، وصیت باطل می شود و آنچه كه برای او وصیت كرده، میان ورثه تقسیم می شود.

مسأله 3211: اگر كسی انسان را وصی خود قرار دهد، چنانچه به وصیت كننده اطّلاع دهد كه برای انجام وصیت او حاضر نیست، لازم نیست بعد از مردن او به وصیت عمل كند، ولی اگر پیش از مردن او نفهمد او را وصی كرده، یا بفهمد و به او اطلاع ندهد كه برای عمل كردن به وصیت حاضر نیست،

در صورتی كه مشقّت نداشته باشد، بنابر احتیاط واجب باید وصیت او را انجام دهد و نیز اگر وصی پیش از مرگ، هنگامی متوجّه شود كه مریض بر اثر شدت بیماری، نتواند به دیگری وصیت كند، بنابر احتیاط ایضاً باید وصیت را قبول نماید.

مسأله 3212: اگر كسی كه وصیت كرده بمیرد، وصی نمی تواند دیگری را برای انجام كارهای میت معین كند و خود از انجام وصیت كناره گیری نماید، ولی اگر بداند مقصود میت این نبود كه خود وصی آن كار را شخصاً انجام دهد، بلكه مقصود فقط انجام گرفتن كار بوده، می تواند دیگری را از طرف خود وكیل نماید.

مسأله 3213: اگر كسی دو نفر را وصی كند، چنانچه یكی از آن دو بمیرد، یا دیوانه و یا كافر شود، حاكم شرع یك نفر دیگر را به جای او معین می كند و اگر هر دو بمیرند، یا دیوانه و یا كافر شوند، حاكم شرع، دو نفر دیگر را معین می كند و اگر هر دو بمیرند، یا دیوانه و یا كافر شوند، حاكم شرع، دو نفر دیگر را معین می كند ولی اگر یك نفر بتواند وصیت را عملی كند، معین كردن دو نفر لازم نیست.

مسأله 3214: اگر وصی نتواند به تنهایی، كارهای میت را انجام دهد، حاكم شرع برای كمك او، یك نفر دیگر را معین می كند.

مسأله 3215: اگر مقداری از مال میت در دست وصی تلف شود، چنانچه در نگهداری آن كوتاهی و یا تعدّی نموده، مثلا میت وصیت كرده است فلان مقدار، به فقرای فلان شهر بده و او مال را به شهر دیگری برده و در راه

از بین رفته، ضامن است و اگر كوتاهی نكرده و تعدّی نیز ننموده ضامن نیست.

مسأله 3216: هرگاه انسان كسی را وصی كند و بگوید اگر وصی بمیرد فلانی وصی باشد، بعد از مردن وصی اوّل، وصی دوم باید كارهای میت را انجام دهد.

مسأله 3217: حجّی كه بر میت واجب است و بدهكاری و حقوقی را كه مانند خمس، زكات و مظالم ادا كردن آنها واجب می باشد، باید از اصل مال میت بدهند، اگرچه میت برای آنها وصیت نكرده باشد.

مسأله 3218: اگر مال میت از بدهی، حج واجب و حقوقی كه مانند خمس، زكات و مظالم بر او واجب است زیاد بیاید، چنانچه وصیت كرده باشد كه ثلث یا مقداری از ثلث را به مصرفی برسانند، باید به وصیت او عمل كنند و اگر وصیت نكرده باشد، آنچه می ماند مال ورثه است.

مسأله 3219: اگر مصرفی كه میت معین كرده، از ثلث مال او بیشتر باشد، وصیت او در بیشتر از ثلث، در صورتی صحیح است كه ورثه حرفی بزنند یا كاری كنند كه معلوم شود، عملی شدن وصیت را اجازه داده اند و تنها راضی بودن آنان كافی نیست. و اگر مدّتی بعد از مردن او نیز اجازه بدهند، صحیح است.

مسأله 3220: اگر مصرفی كه میت معین كرده، از ثلث مال او بیشتر باشد و پیش از مردن او، ورثه اجازه بدهند كه وصیت او عملی شود، بعد از مردن او نمی توانند از اجازه خود برگردند.

مسأله 3221: اگر وصیت كند از ثلث او خمس و زكات یا بدهی دیگر او را بدهند و برای نماز و روزه او اجیر بگیرند و كار مستحب

نیز مانند اطعام فقرا انجام دهند، باید اوّل بدهی او را از ثلث بدهند و اگر چیزی زیاد آمد، برای نماز و روزه او اجیر بگیرند و اگر از آن نیز زیاد آمد، برای كار مستحبی كه معین كرده مصرف نمایند و چنانچه ثلث مال او، فقط به اندازه بدهی باشد و ورثه نیز اجازه ندهند بیشتر از ثلث مال مصرف شود، وصیت برای نماز و روزه، و در كارهای مستحب باطل است.

مسأله 3222: اگر وصیت كند بدهی او را بدهند و برای نماز و روزه او اجیر بگیرند و كار مستحب نیز انجام دهند، چنانچه وصیت نكرده باشد كه اینها را از ثلث بدهند، باید بدهی او را از اصل مال بدهند و اگر چیزی زیاد آمد، ثلث آن را برای نماز، روزه و كارهای مستحبی كه معین كرده مصرف كنند و در صورتی كه ثلث كافی نباشد، اگر ورثه اجازه بدهند، باید وصیت او عملی شود و اگر اجازه ندهند، باید نماز و روزه را از ثلث، بدهند و اگر چیزی زیاد آمد برای كار مستحبی كه معین كرده مصرف نمایند.

مسأله 3223: اگر كسی بگوید میت وصیت كرده، فلان مبلغ به من بدهند، چنانچه دو مرد عادل گفته او را تصدیق كنند، یا قسم بخورد و یك مرد عادل نیز گفته او را تصدیق نماید، یا یك مرد عادل و دو زن عادل و یا چهار زن عادل به گفته او شهادت دهند، باید مقداری كه می گوید به او بدهند. و اگر یك زن عادل شهادت دهد، باید یك چهارم چیزی كه مطالبه می كند به او بدهند. و اگر دو زن

عادل شهادت دهند، نصف آن را و اگر سه زن عادل شهادت دهند، باید سه چهارم آن را به او بدهند. و نیز اگر دو مرد كافر ذمّی كه در دین خود عادل باشند، گفته او را تصدیق كنند، در صورتی كه میت ناچار بوده است وصیت كند و مرد و زن عادلی در موقع وصیت نبوده، باید چیزی را كه مطالبه می كند به او بدهند.

مسأله 3224: اگر كسی بگوید من وصی میتم كه مال او را، به مصرفی برسانم، یا میت مرا قیم بچّه های خود قرار داده، در صورتی باید حرف او را قبول كرد كه دو مرد عادل، گفته او را تصدیق نمایند.

مسأله 3225: اگر وصیت كند چیزی به كسی بدهند و آن شخص پیش از قبول یا رد بمیرد، تا وقتی ورثه او وصیت را رد نكرده اند، می توانند آن چیز را قبول نمایند، امّا اگر وصیت كننده از وصیت خود برگردد حقّی ندارند.

ارث

احكام ارث

مسأله 3226: كسانی كه به جهت خویشی ارث می برند سه دسته اند: دسته اوّل: پدر، مادر و فرزندان میت می باشند. و با نبودن اولاد، فرزندان اولاد هرچه پایین روند، هر كدام كه به میت نزدیكتر است ارث می برد و تا یك نفر از این دسته هست، دسته دوم ارث نمی برد. دسته دوم: جدّ یعنی پدر بزرگ، جدّه یعنی مادر بزرگ، خواهر و برادر می باشند و با نبودن برادر و خواهر، اولاد ایشان، هر كدام كه به میت نزدیكتر است ارث می برد و تا یك نفر از این دسته هست، دسته سوم ارث نمی برند. دسته سوم: عمو، عمّه، دایی،

خاله و فرزندان آنان می باشند و تا یك نفر از عموها، عمّه ها، دایها و خاله های میت زنده اند، اولاد آنان ارث نمی برند، ولی اگر میت، عموی پدری و پسر عموی پدر و مادری داشته باشد، ارث به پسر عموی پدر و مادری می رسد و عموی پدری ارث نمی برد.

مسأله 3227: اگر عمو، عمه، دایی، خاله خود میت، اولاد آنان و فرزندان اولاد آنان نباشند، عمو، عمّه، دایی و خاله پدر و مادر میت ارث می برند. و اگر اینها نباشند، اولادشان ارث می برند و اگر اینها نیز نباشند، عمو، عمّه، دایی و خاله جدّ و جدّه میت ارث می برند و اگر اینها نباشند، اولادشان ارث می برند.

مسأله 3228: زن و شوهر به تفصیلی كه گفته می شود، از یكدیگر ارث می برند.

ارث دسته اوّل

مسأله 3229: اگر وارث میت فقط یك نفر از دسته اوّل باشد، مثلا پدر، یا مادر، یا یك پسر و یا یك دختر باشد، همه مال میت به او می رسد و اگر فقط چند پسر یا چند دختر باشد، مال را سه قسمت می كنند، دو قسمت به پسر و یك قسمت به دختر می رسد. و اگر چند پسر و چند دختر باشند، مال را بطوری قسمت می كنند كه به هر پسری دو برابر دختر برسد.

مسأله 3230: اگر وارث میت، فقط پدر و مادر او باشد، مال سه قسمت می شود، دو قسمت به پدر و یك قسمت به مادر می رسد، ولی اگر میت دو برادر، یا چهار خواهر و یا یك برادر و دو خواهر داشته باشد كه همه آنان از

یك پدر باشند، خواه مادرشان نیز با مادر میت یكی باشد یا نه، اگرچه، تا میت پدر و مادر دارد اینها ارث نمی برند، امّا بر اثر بودن اینها، مادر یك ششم مال را می برد و بقیه را به پدر می دهند.

مسأله 3231: اگر وارث میت، فقط پدر و مادر و یك دختر باشد، چنانچه میت دو برادر، یا چهار خواهر یا یك برادر و دو خواهر پدری نداشته باشد، مال را پنج قسمت می كنند، به پدر و مادر، هر كدام یك قسمت و به دختر سه قسمت می رسد. و اگر دو برادر، یا چهار خواهر و یا یك برادر و دو خواهر پدری داشته باشد، مال را شش قسمت می كنند، به پدر و مادر هر كدام یك قسمت و به دختر سه قسمت می رسد. و یك قسمت باقیمانده را چهار قسمت می كنند یك قسمت را به پدر و سه قسمت را به دختر می دهند، مثلا اگر مال میت را 24 قسمت كنند، پانزده قسمت آن را به دختر و پنج قسمت آن را به پدر و چهار قسمت آن را به مادر می دهند.

مسأله 3232: اگر وارث میت، فقط پدر و مادر و یك پسر باشد، مال را شش قسمت می كنند، به پدر و مادر هر كدام یك قسمت و به پسر چهار قسمت می رسد. و اگر چند پسر یا چند دختر باشند، آن چهار قسمت را به طور مساوی بین خودشان قسمت می كنند و اگر پسر و دختر باشند، آن چهار قسمت را طوری تقسیم می كنند كه به هر پسر دو برابر

دختر برسد.

مسأله 3233: اگر وارث میت، فقط پدر و یك پسر، یا مادر و یك پسر باشد، مال را شش قسمت می كنند، یك قسمت آن را به پدر و یا مادر و پنج قسمت را به پسر می دهند.

مسأله 3234: اگر وارث، پدر یا مادر و پسر و دختر باشد، مال را شش قسمت می كنند، یك قسمت آن را پدر یا مادر می برد و بقیه را طوری قسمت می كنند كه به هر پسری دو برابر دختر برسد.

مسأله 3235: اگر وارث میت، فقط پدر و یك دختر، یا مادر و یك دختر باشد، مال را چهار قسمت می كنند، یك قسمت آن را به پدر یا مادر و بقیه را به دختر می دهند.

مسأله 3236: اگر وارث میت، فقط پدر و چند دختر یا مادر و چند دختر باشد، مال را پنج قسمت می كنند، یك قسمت به پدر یا مادر می رسد و چهار قسمت به طور مساوی بین دخترها تقسیم می شود.

مسأله 3237: اگر میت اولاد نداشته باشد، نوه پسری او، اگرچه دختر باشد، سهم پسر میت را می برد و نوه دختری او اگرچه پسر باشد، سهم دختر میت را می برد، مثلا اگر میت یك پسر از دختر خود و یك دختر از پسرش داشته باشد، مال را سه قسمت می كنند، یك قسمت را به پسرِ دختر و دو قسمت را به دخترِ پسر می دهند.

ارث دسته دوم

مسأله 3238: دسته دوم از كسانی كه به جهت خویشی ارث می برند، جدّ یعنی پدر بزرگ، جدّه یعنی مادر بزرگ، برادر و خواهر میت می باشند. و اگر برادر و

خواهر نداشته باشد، اولادشان ارث می برند.

مسأله 3239: اگر وارث میت، فقط یك برادر یا یك خواهر باشد، همه مال به او می رسد اگر فقط چند برادر پدر و مادری، یا فقط چند خواهر پدر و مادری باشند، مال به طوری مساوی بین آنان قسمت می شود. و اگر برادر و خواهر پدر و مادری با هم باشند، به هر برادر دو برابر خواهر می رسد، مثلا اگر دو برادر و یك خواهر پدر و مادری دارد، مال را پنج قسمت می كنند، به هریك از برادرها دو قسمت و به خواهر یك قسمت می رسد.

مسأله 3240: اگر میت برادر و خواهر پدر و مادری دارد، برادر و خواهر پدری كه از مادر با میت جداست ارث نمی برد و اگر برادر و خواهر پدر و مادری ندارد، چنانچه فقط یك خواهر یا یك برادر پدری داشته باشد، همه مال به او می رسد و اگر فقط چند برادر یا فقط چند خواهر پدری داشته باشد، مال به طور مساوی بین آنان قسمت می شود و اگر هم برادر و هم خواهر پدری داشته باشد، به هر برادر دو برابر خواهر می رسد.

مسأله 3241: اگر وارث میت، فقط یك خواهر یا یك برادر مادری باشد كه از پدر با میت جداست، همه مال به او می رسد و اگر چند برادر مادری یا چند خواهر مادری یا چند برادر و خواهر مادری باشند، مال به طور مساوی بین آنان تقسیم می شود.

مسأله 3242: اگر میت، برادر و خواهر پدر و مادری و برادر و خواهر پدری و یك برادر یا یك خواهر مادری داشته

باشد، برادر و خواهر پدری ارث نمی برند و مال را شش قسمت می كنند، یك قسمت به برادر یا خواهر مادری و بقیه را به برادر و خواهر پدر و مادری می دهند و به هر برادر دو برابر خواهر می رسد.

مسأله 3243: اگر میت، برادر و خواهر پدر و مادری و برادر و خواهر پدری و برادر و خواهر مادری داشته باشد، برادر و خواهر پدری ارث نمی برند. و مال را سه قسمت می كنند، یك قسمت آن را به برادر و خواهر مادری می دهند تا مساوی بین خود تقسیم كنند و بقیه را به برادر و خواهر پدر و مادری می دهند و به هر برادر دو برابر خواهر می رسد.

مسأله 3244: اگر وارث میت، فقط برادر و خواهر پدری و یك برادر مادری یا یك خواهر مادری باشد، مال را شش قسمت می كنند، یك قسمت به برادر یا خواهر مادری می رسد و بقیه را به برادر و خواهر پدری می دهند و به هر برادر دو برابر خواهر می رسد.

مسأله 3245: اگر وارث میت، فقط برادر و خواهر پدری و چند برادر و خواهر مادری باشد. مال را سه قسمت می كنند، یك قسمت بین برادر و خواهر، به طور مساوی تقسیم می شود و بقیه به برادر و خواهر پدری، به هر برادر دو برابر خواهر می رسد.

مسأله 3246: اگر وارث میت، فقط برادر، خواهر و زن او باشد، ارث زن به تفصیلی است كه گفته می شود وارث خواهر و برادر، همان طوری است كه در مسائل گذشته گفته شد. و نیز اگر زنی بمیرد

و وارث او فقط خواهر، برادر و شوهر او باشد، به شوهر نصف مال می رسد و ارث خواهر و برادر، به طوری كه در مسائل پیش گفته شد می باشد. و چون زن یا شوهر، ارث می برد از سهم برادر و خواهر مادری، چیزی كم نمی شود ولی از سهم برادر و خواهر پدر و مادری یا پدری كم می شود، مثلا اگر وارث میت شوهر، برادر و خواهر مادری و برادر و خواهر پدر و مادری او باشد، نصف مال به شوهر می رسد و یك قسمت از سه قسمت اصل مال را به برادر و خواهر مادری می دهند و آنچه باقی می ماند مال برادر و خواهر پدر و مادری است، پس اگر همه مال او شش تومان باشد، سه تومان به شوهر، دو تومان به برادر و خواهر مادری و یك تومان به برادر و خواهر پدر و مادری می رسد.

مسأله 3247: اگر میت، خواهر و برادر نداشته باشد، سهم ارث آنان را به اولادشان می دهند و سهم برادرزاده و خواهرزاده مادری به طور مساوی بین آنان تقسیم می شود و سهمی كه به برادرزاده و خواهرزاده پدری یا پدر و مادری می رسد، به هر پسر دو برابر دختر می رسد.

مسأله 3248: اگر وارث میت، فقط یك جدّ یا یك جدّه است، چه پدری باشد یا مادری، همه مال به او می رسد و با بودن جدّ میت، پدر جدّ او ارث نمی برد.

مسأله 3249: اگر وارث میت، فقط جدّ و جدّه پدری باشد، مال سه قسمت می شود، دو قسمت به جدّ و یك قسمت به

جدّه می رسد و اگر جدّ و جدّه مادری باشد، مال به طور مساوی بین آنها تقسیم می شود.

مسأله 3250: اگر وارث میت، فقط یك جدّ یا جدّه پدری و یك جدّ یا جدّه مادری باشد، مال سه قسمت می شود، دو قسمت به جدّ یا جدّه پدری و یك قسمت به جدّ یا جدّه مادری می رسد.

مسأله 3251: اگر وارث میت، جدّه پدری و جدّه و جدّه مادری باشد، مال سه قسمت می شود، یك قسمت بین جدّ و جدّه مادری، به طور مساوی تقسیم می شود و دو قسمت آن را به جدّ وجدّه پدری می دهند و به جدّ دو برابر جدّه می رسد.

مسأله 3252: اگر وارث میت، فقط زن، جدّ و جده پدری و جدّ و جده مادری او باشد، ارث زن به تفصیلی است كه گفته می شود و یك قسمت از سه قسمت اصل مال، به طور مساوی بین جد و جده مادری تقسیم می گردد و بقیه را به جد و جده پدری، می دهند و به جدّ دو برابر جده می رسد. و اگر وارث میت، شوهر جدّ و جده باشد، به شوهر نصف مال می رسد و ارث جدّ و جدّه، به دستوری است كه در مسائل گذشته گفته شد.

ارث دسته سوم

مسأله 3253: دسته سوم: عمو، عمّه، دایی، خاله و اولاد آنان هستند و به تفصیلی كه گفته شد اگر از طبقه اوّل و دوم كسی نباشد، اینها ارث می برند.

مسأله 3254: اگر وارث میت، فقط یك عمو یا یك عمّه است، چه با میت از یك پدر و مادر باشد و چه پدری یا مادری باشد،

همه مال به او می رسد. و اگر چند عمو یا چند عمّه، باشند و همه از یك پدر و مادر، یا همه از یك پدر باشند، مال به طور مساوی بین آنان قسمت می شود و اگر عمو و عمّه هر دو باشند و همه از یك پدر و مادر، یا همه از یك پدر باشند، عمو دو برابر عمه می برد، مثلا اگر وارث میت دو عمو و یك عمّه باشد مال را پنج قسمت می كنند، یك قسمت را به عمّه می دهند و چهار قسمت، به طور مساوی بین آنان تقسیم می شود.

مسأله 3255: اگر وارث میت، فقط چند عموی مادری، یا چند عمّه مادری و یا عمو و عمّه مادری باشد، مال به طور مساوی بین آنان تقسیم می شود.

مسأله 3256: اگر وارث میت، عمو و عمّه باشد و بعضی از پدر و بعضی از مادر و بعضی از پدر و مادر باشند، عمو و عمّه پدری ارث نمی برند، پس اگر میت یك عمو یا یك عمّه مادری دارد، مال را شش قسمت می كنند، یك قسمت را به عمو یا عمّه مادری و بقیه را به عمو و عمّه پدر و مادری، می دهند و عموی پدر و مادری، دو برابر عمّه پدر و مادری می برد. و اگر همه عمو و هم عمّه مادری دارد، مال را سه قسمت می كنند، دو قسمت را به عمو و عمّه پدر و مادری، می دهند و به عمو دو برابر عمّه می رسد و یك قسمت را به طور مساوی بین عمو و عمّه مادری تقسیم می كنند. و

بنابر احتیاط در تقسیم با یكدیگر مصالحه كنند.

مسأله 3257: اگر وارث میت، فقط یك دایی یا یك خاله باشد، همه مال به او می رسد و اگر هم دایی و هم خاله باشد و آنها پدر و مادری، یا پدری و یا مادری باشند، مال به طور مساوی بین آنان تقسیم می شود. و بنابر احتیاط در تقسیم با یكدیگر مصالحه كنند.

مسأله 3258: اگر وارث میت، فقط یك دایی یا یك خاله مادری و دایی و خاله پدر و مادری و دایی و خاله پدری باشد، به دایی و خاله پدری ارث نمی رسد و مال را شش قسمت می كنند، یك قسمت به دایی یا خاله مادری و بقیه به دایی و خاله پدر و مادری، می رسد و بنابر احتیاط در تقسیم با یكدیگر مصالحه كنند.

مسأله 3259: اگر وارث میت، فقط دایی و خاله پدری، دایی و خاله مادری و دایی و خاله پدر و مادری باشد، دایی و خاله پدری ارث نمی برد و باید مال را سه قسمت كنند، یك قسمت به طور مساوی بین دایی و خاله مادری تقسیم نمایند و بقیه را به دایی و خاله پدر و مادری بدهند و بنابر احتیاط در تقسیم، با یكدیگر مصالحه كنند.

مسأله 3260: اگر وارث میت، یك دایی یا یك خاله و یك عمو یا یك عمّه باشد، مال را سه قسمت می كنند، یك قسمت را به دایی یا خاله و بقیه را به عمو یا عمّه می دهند.

مسأله 3261: اگر وارث میت، یك دایی یا یك خاله و عمو و عمّه باشد، چنانچه عمو و عمّه از یك پدر و

مادر یا از یك پدر باشند، مال را سه قسمت می كنند، یك قسمت به دایی یا خاله می رسد و از بقیه، دو قسمت به عمو و یك قسمت به عمّه می دهند، بنابراین اگر مال را نُه قسمت كند، سه قسمت به دایی یا خاله و چهار قسمت به عمو و دو قسمت به عمّه می دهند.

مسأله 3262: اگر وارث میت، یك دایی یا یك خاله و یك عمو یا یك عمّه مادری و عمو و عمّه پدر و مادری یا پدری باشد، مال را سه قسمت می كنند، یك قسمت آن را به دایی یا خاله می دهند و دو قسمت باقیمانده را شش قسمت می كنند، یك قسمت را به عمو یا عمّه مادری و بقیه را به عمو و عمّه پدر و مادری یا پدری، می دهند و به عمو دو برابر عمّه می رسد. بنابراین اگر مال را نه قسمت كنند، سه قسمت به دایی یا خاله و یك قسمت به عمو یا عمّه مادری و پنج قسمت دیگر را به عمو و عمّه پدر و مادری یا پدری می دهند.

مسأله 3263: اگر وارث میت، یك دایی یا یك خاله و عمو و عمّه مادری و عمو و عمّه پدر و مادری یا پدری باشد، مال را سه قسمت می كنند، یك قسمت به دایی یا خاله می رسد و دو قسمت باقیمانده را سه سهم می كنند، یك سهم به طور مساوی بین عمو و عمّه مادری، تقسیم می شود و دو سهم دیگر بین عمو و عمّه پدر و مادری یا پدری، قسمت می نمایند و به

عمو دو برابر عمّه می رسد، بنابراین اگر مال را نه قسمت كنند، سه قسمت آن، سهم خاله یا دایی و دو قسمت، سهم عمو و عمّه مادری و چهار قسمت، سهم عمو و عمّه پدر و مادری یا پدری می باشد.

مسأله 3264: اگر وارث میت، چند دایی و چند خاله باشد، كه همه پدر و مادری یا پدری یا مادری باشند و عمو و عمّه نیز داشته باشد، مال سه سهم می شود، دو سهم آن به دستوری كه در مسأله پیش گفته شد، بین عمو و عمّه، تقسیم می شود و یك سهم به طور مساوی بین دایی ها و خاله ها، قسمت می گردد.

مسأله 3265: اگر وارث میت، دایی یا خاله مادری و چند دایی و خاله پدر و مادری یا پدری و عمو و عمّه باشد، مال سه سهم می شود، دو سهم به دستوری كه گفته شد بین عمو و عمّه تقسیم می شود، پس اگر میت، یك دایی یا یك خاله مادری دارد، یك سهم دیگر آن را شش قسمت می كنند، یك قسمت را به دایی یا خاله مادری می دهند و بقیه را به دایی و خاله پدر و مادری یا پدری می دهند و بنابر احتیاط در تقسیم آن با هم مصالحه كنند. و اگر چند دایی مادری، یا چند خاله مادری و یا هم دایی مادری و هم خاله مادری دارد، آن یك سهم را سه قسمت می كنند، یك قسمت، به طور مساوی بین دایی ها و خاله های مادری تقسیم می شود و بقیه را به دایی و خاله پدر و مادری یا

پدری می دهند و بنابر احتیاط در تقسیم با هم مصالحه نمایند.

مسأله 3266: اگر میت، عمو، عمّه، دایی و خاله نداشته باشد، مقداری كه به عمو و عمّه می رسد، به اولاد آنان و مقداری كه به دایی و خاله می رسد، به اولاد آنان داده می شود.

مسأله 3267: اگر وارث میت، عمو، عمّه، دایی و خاله پدر و عمو، عمّه، دایی و خاله مادر او باشند، مال سه سهم می شود، یك سهم به طور مساوی بین عمو، عمّه، دایی و خاله مادر میت تقسیم می شود و دو سهم دیگر آن را سه قسمت می كنند، یك قسمت را به طور مساوی به دایی و خاله پدر میت داده و دو قسمت دیگر آن را به عمو و عمّه پدر میت، می دهند و به عمو دو برابر عمّه می رسد.

ارث زن و شوهر

مسأله 3268: اگر زن بمیرد و اولاد نداشته باشد، نصف همه مال به شوهر او و بقیه به ورثه دیگر می رسد. و اگر از آن شوهر یا از شوهر دیگری، فرزند داشته باشد، یك چهارم همه مال به شوهر و بقیه به ورثه دیگر می رسد.

مسأله 3269: اگر مرد بمیرد و فرزند نداشته باشد، یك چهارم مال او به زن و بقیه به ورثه می رسد. و اگر از آن زن یا از زن دیگر، فرزند داشته باشد، یك هشتم مال به زن و بقیه به ورثه دیگر می رسد.

مسأله 3270: زن از زمین و از قیمت آن ارث نمی برد و همچنین از خود متعلّقات به زمین مانند بنا و درخت ارث نمی برد، ولی از قیمت آنها ارث می

برد.

مسأله 3271: اگر زن بخواهد در چیزهایی كه از آن ارث نمی برد، مانند زمین، تصرّف كند، باید از ورثه دیگر اجازه بگیرد و نیز بنابر احتیاط واجب ورثه تا سهم زن را نداده اند، در چیزهایی كه زن از قیمت آنها ارث می برد، مانند بنا و درخت، بدون اجازه او تصرّف نكنند و چنانچه پیش از دادن سهم زن، آن را بفروشند در صورتی كه زن معامله را اجازه دهد، صحیح وگرنه باطل است.

مسأله 3272: اگر بخواهند بنا، درخت و مانند آن را قیمت نمایند، باید حساب كنند كه اگر بدون اجاره، در زمین بماند تا وقتی از بین برود، چقدر ارزش دارد، سپس سهم زن را از قیمت آن بدهند.

مسأله 3273: مجرای آب قنات و مانند آن، حكم زمین دارد. و آجر و چیزهایی كه در آن به كار رفته، در حكم ساختمان است.

مسأله 3274: اگر میت بیش از یك زن داشته باشد، چنانچه فرزند نداشته باشد، یك چهارم مال و اگر اولاد داشته باشد، یك هشتم مال، به شرحی كه گفته شد، به طور مساوی بین زنهای او تقسیم می شود، اگرچه شوهر با هیچ یك از آنان یا بعضی از آنان نزدیكی نكرده باشد. ولی اگر در مرضی كه به آن مرض از دنیا رفته، زنی را عقد كرده و با او نزدیكی نكرده است، آن زن از او ارث نمی برد و حقّ مهر نیز ندارد.

مسأله 3275: اگر زن در حال بیماری، شوهر كند و به همان بیماری بمیرد، شوهرش اگرچه با او نزدیكی نكرده باشد، از او ارث می برد.

مسأله 3276: اگر زن را به ترتیبی كه در

احكام طلاق گفته شد، طلاق رجعی بدهد و در بین عدّه بمیرد، شوهر از او ارث می برد و نیز اگر شوهر در بین عدّه زن بمیرد، زن او ارث می برد، ولی اگر بعد از گذشتن عدّه رجعی یا در عدّه طلاق باین، یكی از آنان بمیرد، دیگری از او ارث نمی برد.

مسأله 3277: اگر شوهر در حال بیماری، همسرش را طلاق دهد و پیش از گذشتن دوازده ماه، بمیرد زن با سه شرط از او ارث می برد، اوّل: در بین این مدّت شوهر دیگری نكرده باشد. دوم: به جهت بی میلی به شوهر خود، مالی به او نداده باشد كه او را طلاق دهد، بلكه اگر چیزی نیز به شوهر ندهد، ولی طلاق به تقاضای زن باشد، ارث بردنش، محل اشكال است. سوم: شوهر در مرضی كه در آن زن را طلاق داده، بر اثر آن بیماری یا به جهت دیگری بمیرد، امّا اگر از آن بیماری خوب شود و به جهت دیگری از دنیا برود، زن از او ارث نمی برد.

مسأله 3278: لباسی كه مرد برای پوشیدن زن خود گرفته و به زن نبخشیده، اگرچه زن آن را پوشیده باشد، بعد از مردن شوهر، جزو مال شوهر است.

مسائل متفرقه ارث

مسأله 3279: قرآن، انگشتر، شمشیر میت و لباسی كه پوشیده مال پسر بزرگتر است و اگر میت، از این چهار چیز بیشتر از یكی دارد، مثلا دو قرآن یا دو انگشتر دارد، بنابر احتیاط پسر بزرگ در آن با ورثه دیگر مصالحه كند.

مسأله 3280: اگر پسر بزرگ میت، بیش از یكی باشد، مثلا از دو زن او در یك وقت، دو پسر به

دنیا آمده باشد، باید لباس، قرآن، انگشتر و شمشیر میت را به طور مساوی بین آنها تقسیم كنند.

مسأله 3281: اگر میت بدهی داشته باشد، چنانچه بدهی به اندازه مال او یا زیادتر باشد، باید چهار چیزی نیز كه مال پسر بزرگتر است و در مسأله پیش گفته شد، بابت بدهی او بدهند. و اگر قرضش كمتر از مال او باشد، باید از آن چهار چیز نیز به نسبت، بدهی او را بدهند، مثلا اگر همه دارایی او شصت تومان است و به مقدار بیست تومان آن، چیزهایی است كه مال پسر بزرگتر است و سی تومان نیز بدهی دارد، پسر بزرگ باید به مقدار ده تومان از آن چهار چیز بابت بدهی میت بدهد.

مسأله 3282: مسلمان از كافر ارث می برد، ولی كافر اگرچه پدر یا پسر میت باشد از مسلمان ارث نمی برد.

مسأله 3283: اگر كسی یكی از خویشان خود را عمداً و به ناحق بكشد، از او ارث نمی برد، ولی اگر از روی خطا باشد، مثلا سنگ را به هوا بیندازد و اتّفاقاً به یكی از خویشان او بخورد و او را بكشد، از او ارث می برد، ولی بنا بر اقوی از دیه قتل، ارث نمی برد.

مسأله 3284: هرگاه بخواهند ارث را تقسیم كنند، برای بچّه ای كه در شكم است كه اگر زنده به دنیا بیاید ارث می برد، سهم دو پسر را كنار می گذارند، ولی اگر احتمال بدهند بیشتر است، مثلا احتمال بدهند كه زن، به سه بچّه حامله باشد، سهم سه پسر را كنار می گذارند و چنانچه مثلا یك پسر یا یك دختر به دنیا آمد،

زیادی را بین ورثه تقسیم می كنند.

قضاوت و شهادت

احكام قضاوت و شهادت

مسأله 3285: قاضی باید بالغ، عاقل، شیعه دوازده امامی، حلال زاده، مرد، عالم و عادل باشد. و نیز باید فراموشی زیاد نداشته باشد، پس كسی كه زیاد فراموش می كند نمی تواند قاضی شود. و چنانچه مقلِّد، از روی فتوای مجتهد خود قضاوت كند، بعضی فرموده اند، صحیح و بعضی فرموده اند باطل است.

مسأله 3286: مستحب است قاضی، نشست خود را در مكانی كه وسط شهر است قرار دهد و در وقت قضاوت پشت به قبله بنشیند.

مسأله 3287: مكروه است قاضی در وقت كه در حال غضب، یا گرسنگی و یا تشنگی است قضاوت كند و همچنین مكروه است در وقتی كه بسیار غمناك و یا بسیار شاد است حكم كند. و نیز مكروه است قاضی، حاجب و دربانی برای خود بگمارد.

مسأله 3288: سزاوار است قاضی با علما زیاد نشست و برخاست كند و همیشه در این فكر باشد كه خصوصیات دقیق و ریزه كاریهایی كه در قضاوت مدخلیت دارد، كشف كند. و نیز سزاوار است شاهدها را جدا نموده، از هر كدام به تنهایی سؤال كند و احوالات قاضیها و كیفیت حكم آنها را مطالعه نماید، به ویژه قضاوتهای حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)، كه برای او بسیار مفید خواهد بود.

مسأله 3289: به جهتی كه قضاوت كار بس سنگین و پر خطری است، سزاوار است قاضی در قضاوت خود، از خداوند كمك بخواهد، زیرا روایت شده: « قاضی بر لب جهنّم است » و « قاضی میان دو گل آتش می باشد ».

مسأله 3290: اگر در یك شهر، چند قاضی باشد، اشكال ندارد و در

این صورت، حكم هر كدام نافذ و صحیح است.

مسأله 3291: قضاوت كردن به غیر احكام و قانونهای اسلامی در هر صورتی كه باشد، حرام و باطل است، خداوند متعال در قرآن می فرماید: (وَ مَنْ لَمْ یحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللّهُ فَاُولِئكَ هُمُ الْكافِرُونَ) یعنی: كسانی كه به قوانین الهی حكم نمی كنند كافر هستند. سوره مائده: آیه 44.

مسأله 3292: رشوه گرفتن در حكم، حرام است اگرچه برحق حكم كند. و همچنین رسومی كه در دادگاههای این زمان مرسوم شده، حرام می باشد.

مسأله 3293: اگر مدّعی، از قاضی بطلبد كه طرف دعوی را احضار نماید، بر قاضی واجب است اجابت نموده و طرف را احضار كند و چنانچه طرف دعوی، زن عفیفه یا بیمار یا شخص محترمی باشد، باید قاضی كسی را نزد او بفرستد تا بین آنها داوری كند.

مسأله 3294: قاضی باید به عدالت رفتار كند و سزاوار است با طرفین دعوی، به یك اندازه صحبت كند و در سلام، نگاه كردن و گوش دادن، بین آنها فرق نگذارد.

مسأله 3295: اگر شخص مُنكر، اعتراف كند، قاضی باید بر طبق ادعای مدعی حكم كند و چنانچه مدعی از قاضی بخواهد حكم را در دفتری ثبت كند، قاضی باید در صورتی كه مدعی را بشناسد یا دو نفر عادل او را بشناسند، آن را ثبت نماید.

مسأله 3296: اگر كسی ادّعا كند كه مبلغی از شخصی طلب دارد و طرف اعتراف كند، ولی بگوید: « پول ندارم ۠چنانچه مدعی گفته او را تصدیق نماید یا دو نفر شاهد بر طبق قول او شهادت دهند، قاضی او را مهلت می دهد.

مسأله 3297: اگر مدّعی علیه، انكار كند، چنانچه مدعی

شاهد بیاورد قول او قبول شده و مدّعی علیه، باید حق او را بپردازد و اگر مدعی شاهد نداشته باشد، چنانچه مُنكِر قسم بخورد، گفته مُنكِر قبول می شود و چیزی بر او نخواهد بود، امّا اگر مُنكِر قسم نخورد، بعضی فرموده اند: باید به گفته مدعی حكم شود و بعضی فرموده اند: بعد از آنكه مدّعی علیه قسم نخورد، باید مدعی قسم بخورد.

مسأله 3298: اگر مدّعی علیه قسم بخورد، مدعی نمی تواند چیزی از مال او را بدون اجازه، به عنوان « مقاصّه » بردارد.

مسأله 3299: اگر كسی بگوید: من از میت چیزی طلبكارم، در صورتی باید حرف او را قبول كرد كه دو مرد عادل، گفته او را تصدیق نمایند و خود مدعی هم قَسَم بخورد.

مسأله 3300: اگر مدّعی علیه، سكوت نماید، یعنی نه اعتراف كند و نه رد نماید، چنانچه بر اثر بیماری باشد، باید به وسیله اشاره و غیر آن، از دل او باخبر شد ولی اگر ثابت شود كه از روی عناد ساكت شده، او را زندان می نمایند تا حرف بزند.

مسأله 3301: قسم خوردن، به غیر اسم خدای متعال صحیح نیست و چنانچه قسم دادن كافر ذمّی به مقدّسات او مفیدتر باشد، جایز است به غیر اسم خدا، قسمش دهند و در مواردی كه به وسیله قسم دادن به غیر نام خدای متعال موجب اظهار حق شود، به عنوان اظهار حقّ استفاده از آن جایز است.

مسأله 3302: مستحب است پیش از آنكه قسم بخورند، حاكم آنها را از قسم بترساند، تا قسم دروغ نخورند و چنانچه حاكم از مدّعی علیه بخواهد قسم غلیظی بخورد، یا در مكان مقدّس و

یا زمان محترمی، مانند روز جمعه یا ماه رمضان قسم یاد كند اشكال ندارد، ولی مدعی علیه می تواند قبول نكند و احتمال دارد حاكم حق داشته باشد از او قسم غلیظ بخواهد.

مسأله 3303: كسی كه قسم می خورد، باید در مجلس قضاوت حاضر باشد.

مسأله 3304: قسم خوردن لال با اشاره است.

مسأله 3305: كسی كه قسم می خورد، باید قاطعانه قسم بخورد، مثلا اگر بگوید: « و اللّه » شاید فلان طور باشد، صحیح نیست، ولی اگر بخواهد عمل دیگری را نفی كند، مثلا اگر بخواهد بگوید: علی كاری نكرده است و چنین بگوید: « و اللّه » من خبر ندارم كه علی چنین كاری انجام داده باشد، در بعضی موارد اینچنین قسم، كافی می باشد.

مسأله 3306: بعضی از فقها فرموده اند: جایز نیست قاضی چیزی به یكی از طرفین دعوی یاد بدهد و یا به طرفی یاد بدهد كه چگونه طرف خود را مُجاب كند.

مسأله 3307: قاضی نباید شاهد را در غلط بیندازد، مثلا در حرف او حرف بدواند، بلكه باید صبر كند تا حرفهایش تمام شود.

مسأله 3308: كسی كه در مجلس قضاوت حاضر نیست، چنانچه مدّعی بینه اقامه كند، قاضی می تواند حكم غیابی درباره او صادر نماید، این در صورتی است كه حقوق مردم باشد، امّا در حقوق اللّه مانند حدود، حكم غیابی صادر نمی شود.

مسأله 3309: مدعی باید بالغ و عاقل باشد و از روی قصد و اختیار اقامه دعوی كند و نیز باید برای خود یا كسی كه بر او ولایت دارد، مانند صغیر و موكّل و مانند آن، اقامه دعوی نماید.

مسأله 3310: اگر ادّعا كند فلان چیز مال من

است، چنانچه دست كسی بر آن نباشد و كسی نیز با او منازعه نكند، آن را به او می دهند.

مسأله 3311: شاهد یا گواه، باید بالغ، عاقل، مؤمن، عادل و حلال زاده باشد و نیز باید متّهم نباشد، ولی شهادت اطفال، در بعضی از موارد كه در « الفقه » مرحوم اخوی (اعلی اللّه درجاته) بیان شده است قبول می شود و همچنین شهادت كافر ذمّی در وصیت، در صورتی كه میت ناچار بوده وصیت كند و مرد و زن عادلی نیز در آن هنگام نبوده باشند، قبول می شود.

مسأله 3312: شخصی كه قبلا فاسق بوده، اگر ثابت شود شرعاً توبه كرده، گواهی او قبول می شود.

مسأله 3313: شهادت و گواهی اشخاص زیر قبول نمی شود: 1- شهادت شریك برای شریك خود در مالی كه شریك هستند. 2- شهادت وصی در چیزهایی كه تحت اختیار اوست. 3- شهادت فرزند علیه پدر علی الاصح. 4- شهادت دشمن علیه دشمن خود. 5- شهادت قذف كننده، كه مثلا به كسی نسبت زنا داده است. 6- شهادت برده علیه ارباب خود. 7- شهادت زنها در ثبوت ماه، حدود و طلاق، امّا شهادت زن به ضمیمه مرد در اموال و حقوق قبول می شود.

مسأله 3314: شهادت زن بدون ضمیمه مرد، در چهار مورد قبول می شود: 1- در باكره بودن. 2- در عیبهای زنان كه بر اثر آن عیبها مرد می تواند عقد را برهم بزند. 3- در وصیت، مثلا اگر كسی بگوید كه میت وصیت كرده، فلان مبلغ را به من بدهند، چنانچه یك زن به گفته او شهادت دهد، یك چهارم چیزی را كه مطالبه می كند باید

به او بدهند و اگر دو زن شهادت دهند نصف و اگر سه زن شهادت دهند سه چهارم و اگر چهار زن شهادت بدهند، باید همه آن را به او بدهند. 4- در زنده بودن طفل هنگام ولادت كه اگر قابله بگوید: بچّه زنده به دنیا آمد سپس مرد، باید یك چهارم ارث پدرش را، اگر پدر مرده باشد، به بچّه بدهند.

مسأله 3315: جایز نیست شاهد آنچه را كه می داند، كتمان كند، به شرطی كه یقین داشته باشد و از شهادت ضرر زیادی كه مستحق آن نیست به او نرسد.

مسأله 3316: هرگاه كسی را برای گواهی خواستند، و بر او حرج یا ضرری نبود باید حاضر شده و شهادت را متحمّل شود، ولی اگر كسانی كه شهادت آنها قبول می شود متحمّل آن شدند، از دیگران ساقط می شود و چنانچه عدّه ای را برای تحمّل آن طلبیدند و هیچ یك اجابت نكردند با عدم عذر، همه گناه نموده اند.

مسأله 3317: شهادت دادن انسان به چیزی كه از آن خبر ندارد، حرام است، امّا اگر كسی اعتراف كند مثلا كتابی كه در دست دارد مال زید است، شاهد می تواند به گفته او شهادت دهد، هرچند یقین نداشته باشد كه راست می گوید یا دروغ.

مسأله 3318: اگر دو نفر به چیزی شهادت دهند و بعد، از گفته خود رجوع كنند، مثلا بگویند: این خانه مال حسن است، سپس بگویند ما دروغ گفتیم، چنانچه هنوز قاضی حكم نكرده باشد، نباید طبق شهادت آنها حكم كند و اگر بعد از حكم، رجوع كنند، نباید حكم را برهم زد. و در این صورت، دو شاهد ضامن خواهند

بود.

مسأله 3319: اگر چند نفر شهادت دهند مثلا « زید فلانی را كشته » و بعد از آنكه زید را قصاص كرده و او را كشتند، شاهدها از گفته خود رجوع كنند چنانچه ادعا نمایند خطا كرده اند، باید دیه زید را به ورثه اش بدهند و اگر بگویند: دروغ گفته بودیم، ورثه زید می توانند آنها را قصاص كنند و همچنین اگر دو نفر شهادت دهند « فلانی مالی را دزدیده است » و بعد از قطع دست او، شاهدها بگویند: خطا كردیم، باید دیه دست را به آن شخص بدهند.

مسأله 3320: كسانی كه به ناحق گواهی می دهند، باید به اندازه ای كه قاضی مصلحت می داند مجازات كنند و آنان را در همه محافل، به دروغ گفتن، رسوا و معرّفی نمایند.

مسأله 3321: اگر انسان چیزی نزد كسی داشته باشد می تواند، آن را به هر صورتی كه شده بگیرد، مگر موجب مفسده ای شود و اگر انسان مالی از كسی طلب داشته و او منكر شده، می تواند بدهی خود را بی اجازه مُنكِر، از مال او بردارد و بنابر احتیاط واجب، باید از حاكم شرع اجازه بگیرد و بنابر احتیاط انحصار انقاذ است به این طریق.

مسأله 3322: اگر كسی عملی را به كسی نسبت بدهد كه موجب حدّ می شود، چنانچه شاهد نیاورد، گفته او قبول نمی شود و بر مُنكِر لازم نیست قسم بخورد و اگر كسی ادّعا كند، فلانی دزدی كرده، چنانچه شاهد نیاورد، منكر باید قسم بخورد و در این صورت، چیزی بر او لازم نمی شود.

احكام حدود

مسأله 3323: دین اسلام برای جلوگیری از مفاسد فردی و

اجتماعی، حدود و تعزیراتی را مقرّر نموده است، البته اسلام مفاسد و مشكلات را به طور اساسی حل نموده تا انسان به طرف فساد رو نیاورد. در روایات وارد شده است: پیاده كردن حدود باعث می شود مردم كار نامشروع نكنند، دنیا و آخرت آنان را حفظ می كند و سودش برای آنان بیشتر است از اینكه چهل روز باران ببارد.

مسأله 3324: اجرای حدود دارای شرایط بسیاری است كه در « الفقه » مرحوم اخوی اعلی اللّه درجاته و دیگر كتب مفصّله ذكر شده و در اینجا تنها به بعضی از حدود و قوانین كیفری اسلام اشاره می كنیم.

مسأله 3325: اگر كسی با یكی از مَحرمهای خود كه مانند مادر و خواهر با او نسبت دارند زنا كند در صورت وجود تمام شروط شرعیه آن، به حكم حاكم شرع، كشته می شود. و همچنین است اگر مرد كافر با زن مسلمان، زنا كند.

مسأله 3326: اگر مرد آزادی زنا كند، به حكم حاكم شرع او را صد تازیانه می زنند و چنانچه سه مرتبه زنا كند و هر دفعه تازیانه اش بزنند، دفعه چهارم او را می كشند، ولی كسی كه زن عقدی دائمی دارد و در حالی كه بالغ، عاقل و آزاد بوده با او نزدیكی كرده و هر وقت نیز بخواهد و در هر حالی كه میل داشته باشد، می تواند با او نزدیكی كند، اگر با زنی كه بالغ و عاقل است زنا كند، با تمام شروط او را رجم می نمایند.

مسأله 3327: اگر مرد ببیند كسی با زن او زنا می كند، چنانچه نترسد به او ضرری بزنند، می تواند هر دو

را بكشد و اگر آنان را نكشد آن زن بر او حرام نمی شود.

مسأله 3328: اگر مرد بالغ و عاقلی با مرد بالغ و عاقل دیگری لواط كند، اگر تمام شروط موجود باشد هر دوی آنان را می كشند و حاكم شرع می تواند لواط كننده را با شمشیر بكشد، یا سنگسار كند، یا زنده با آتش بسوزاند، یا دست و پای او را ببندد و از جای بلندی به زیر اندازد و یا دیواری را روی او خراب كند.

مسأله 3329: اگر شخصی دیگری را امر كند كه به ناحق كسی را بكشد، در صورتی كه قاتل و كسی كه به او دستور داده، هر دو بالغ و عاقل باشند، قاتل را می كشند و كسی كه او را امر كرده حبس ابد می نمایند.

مسأله 3330: اگر فرزند، پدر یا مادر را عمداً بكشد، او را می كشند، ولی اگر پدری فرزند خود را عمداً بكشد، به دستوری كه در احكام دیه گفته می شود، دیه می پردازد و هر قدر حاكم شرع صلاح می داند او را می زنند.

مسأله 3331: هرگاه كسی پسری را از روی شهوت ببوسد، حاكم شرع از سی تا نود تازیانه هر قدر صلاح داند، به او می زند و روایت شده است خدا، افساری از آتش به دهان او می زند، ملائكه آسمان و زمین و ملائكه رحمت و غضب بر او لعنت می كنند و جهنم برای او مهیا خواهد بود، ولی اگر توبه كند توبه او قبول می شود.

مسأله 3332: اگر كسی مرد و زن را برای زنا، یا مرد و پسر را برای لواط، به هم

برساند، چنانچه آن شخص زن باشد، هفتاد و پنج تازیانه به او می زنند و اگر مرد باشد، بعد از هفتاد و پنج تازیانه، سر او را تراشیده، در كوچه و بازار می گردانند و از محلی كه در آنجا این كار را كرده، بیرونش می كنند.

مسأله 3333: اگر كسی بخواهد با زنی زنا كند، یا با پسری لواط نماید و بدون آنكه او را بكشند، جلوگیری از او ممكن نباشد، كشتن او جایز است.

مسأله 3334: اگر كسی به مرد یا زن مسلمانی كه بالغ، عاقل و آزاد است، نسبت زنا یا لواط بدهد و یا « ولد الزّنا » بگوید، هشتاد تازیانه از روی لباس به او می زنند.

مسأله 3335: كسی كه بالغ و عاقل است، اگر از روی اختیار شراب بخورد، در دفعه اوّل و دوم، تمام بدنش را غیر از عورت، برهنه كرده و هشتاد تازیانه به او می زنند و در دفعه سوّم و یا چهارم او را می كشند.

مسأله 3336: كسی كه بالغ و عاقل است اگر چهار نخود و نیم طلای سكّه دار یا چیز دیگری كه به این مقدار ارزش دارد بدزدد، چنانچه شرطهایی كه در شرع معین شده دارا باشد، در دفعه اوّل چهار انگشت دست راست او را می برند و كف دست و شست او را باقی می گذارند و در دفعه دوم بنابر احتیاط پای چپ او را از وسط قدم می برند و در دفعه سوم او را زندان ابد می نمایند تا بمیرد و چنانچه مال دارد، خرج او را از مال خودش و اگر ندارد از بیت المال می دهند و

در صورتی كه در زندان نیز دزدی كند او را می كشند.

احكام قصاص

مسأله 3337: قصاص یا در جان است، مثلا كسی را بكشند. و یا در اعضاست، مثلا چشم كسی را بیرون بیاورند و یا گوشش را قطع كنند.

مسأله 3338: قتل بر سه قسم است، اوّل: قتل عمد، یعنی كسی عمداً و به ناحق دیگری را با حربه ای كه كشنده است بكشد، یا قصد كند با حربه ای كه غالباً كشنده است، او را بزند هرچند قصد كشتن نداشته باشد، دوم: قتل شبیه عمد، یعنی قصد زدن داشته باشد، نه قصد كشتن، مثلا بچّه ای را به جهت تأدیب بزند و اتّفاقاً بمیرد. سوم: قتل خطای محض، یعنی نه قصد زدن داشته باشد و نه قصد كشتن، مثلا برای صید آهو تیر بیندازد و اشتباهاً به انسانی بخورد و او را بكشد، یا شخصی در خواب با پای خود، كسی را پرت كرده و از بالا بیندازد و موجب مرگ او شود.

مسأله 3339: اگر كسی عمداً و به ناحق دیگری را بكشد، ولی مقتول می تواند با شرایط خاصی قاتل را بكشد، ولی در صورت دوم و سوم، یعنی در قتل شبیه عمد و قتل خطا، ولی حقّ ندارد او را بكشد. بلكه می تواند دیه (خون بها) بگیرد.

مسأله 3340: ولی مقتول با پنج شرط می تواند قاتل را بكشد، اوّل: اگر قاتل، آزاد است، مقتول نیز آزاد باشد، پس اگر شخص آزادی برده ای را بكشد، ولی مقتول نمی تواند او را بكشد. دوم: اگر قاتل، مسلمان است مقتول نیز مسلمان باشد، پس اگر مسلمان كافری را بكشد، ولی او نمی تواند از

قاتل قصاص كند. سوم: قاتل پدرِ مقتول نباشد، پس اگر پدری فرزند خود را عمداً بكشد، نباید او را بكشند. چهارم: قاتل بالغ و عاقل باشد، پس اگر بچّه یا دیوانه، كسی را بكشد، نباید از او قصاص كرد. پنجم: مقتول، مهدورالدم نباشد، یعنی از كسانی نباشد كه قتل آنها جایز است، پس اگر كسی را كه در شرع، قتل او جایز است بكشد، نباید او را بكشند.

مسأله 3341: اگر كسی شخصی را از روی عمد بكشد، چه او را خفه كند، یا با كارد و مانند آن بكشد، یا دیواری روی او خراب كند، یا او را از بلندی بیندازد، یا غرق كند، یا بسوزاند، یا به قدری او را با چوب بزند تا بمیرد، یا هوا یا غذا را مسموم كند و بر اثر آن او را تلف كند و یا شیری بر او مسلّط نماید كه او را بدرد و مانند آن. و همچنین اگر كسی دیگری را طوری مجروح كند كه بمیرد یا او را شكنجه كند تا بمیرد. در همه این اقسام ولی مقتول، حق دارد با دارا بودن تمام شرایط، قاتل را بكشد.

مسأله 3342: اگر كسی شخصی را بگیرد و دیگری او را بكشد و شخص سومی ایستاده، آنها را تماشا نماید و چیزی نگوید، قاتل را می كشند، كسی كه او را گرفته حبس ابد نموده و چشمهای كسی كه آنها را دیده و چیزی نگفته است، بیرون می آورند.

مسأله 3343: اگر مسلمانی، كافری را بكشد، ولی مقتول نمی تواند قاتل را بكشد، هرچند كافر ذمّی باشد، بلكه باید هر قدر كه حاكم شرع صلاح می داند، قاتل

را تعزیر كنند و باید قاتل دیه مقتول را بپردازد امّا اگر كافر، مسلمانی را بكشد، ولی مقتول می تواند كافر را بكشد و اگر كافر، كافر دیگری را بكشد ولی مقتول می تواند قصاص كند و اگر كافر ذمّی مسلمانی را از روی عمد بكشد، باید قاتل را با همه اموالش به ولی مقتول، بدهند و او می تواند او را برده كرده یا بكشد یا عفو كند.

مسأله 3344: اگر پدری فرزند خود را عمداً بكشد، به دستوری كه در احكام دیه گفته می شود، دیه می پردازد و هر قدر حاكم شرع صلاح می داند، او را تازیانه می زنند، امّا اگر قاتل یكی دیگر از خویشان باشد، ولی مقتول می تواند قاتل را بكشد، اگرچه مثلا مادری فرزند خود را بكشد، پدر می تواند او را بكشد.

مسأله 3345: اگر بچّه یا دیوانه، شخصی را بكشد، ولی مقتول نمی تواند او را بكشد و دیه مقتول بر « عاقله » یعنی ارحام پدری قاتل خواهد بود، زیرا كاری كه بچّه یا دیوانه از روی عمد انجام می دهد، خطا حساب می شود. و اگر مردی بچّه ای را بكشد، ولی مقتول می تواند قاتل را بكشد، امّا اگر كسی دیوانه ای را بكشد، باید دیه بدهد، مگر دیوانه به او هجوم كرده باشد و او وقتی می خواسته او را دفع كند بمیرد كه در این صورت، خونش هدر است.

مسأله 3346: دیه زن، نصف دیه مرد است، بنابراین اگر دو زن یك مرد را بكشند، ولی مقتول می تواند بدون آنكه چیزی به ورثه زنها رد كند، هر دو را بكشد، امّا اگر

دو مرد، یك مرد را بكشند، ولی مقتول در صورتی می تواند هر دو را بكشد كه به ورثه هر یك نصف دیه را بپردازد.

مسأله 3347: اگر چند نفر شخصی را بكشند، ولی مقتول می تواند همه آنها را بكشد، ولی باید دیه ای كه زیادتر از جنایت آنها است، به ورثه شان بپردازد، مثلا اگر پنج نفر دسته جمعی، یك نفر را بكشند ولی مقتول می تواند همه آنها را بكشد و مقدار چهار دیه، به ورثه آنها بپردازد و می تواند بعضی را بكشد و از بعضی دیگر به اندازه جنایت آنها دیه بگیرد و در این صورت باید به ورثه آنهایی كه كشته است، زیادی بر جنایتشان را دیه بپردازد.

مسأله 3348: اگر چند زن، مردی را بكشند، اگر ولی مقتول همه آنها را بكشد، باید زیادی بر دیه دو زن را به ورثه آنها بدهد، زیرا دیه هر كدام آنها پانصد دینار است.

مسأله 3349: اگر یك مرد و یك زن، شخصی را بكشند، چنانچه ولی مقتول هر دوی آنها را بكشد، باید نصف دیه را به ورثه مرد بدهد ولی لازم نیست به ورثه زن چیزی بدهد و چنانچه فقط زن را بكشد، می تواند نصف دیه را از مرد بگیرد و اگر فقط مرد را بكشد، باید نصف دیه را به ورثه مرد بدهد و نصف دیه را از زن بگیرد.

مسأله 3350: اگر برده و آزادی، یك نفر آزاد را بكشند، ولی مقتول می تواند هر دوی آنها را بكشد و در این صورت، باید نصف دیه را به ورثه آزاد بدهد و چنانچه قیمت برده، بیش از پانصد دینار كه

نصف دیه است باشد، باید اضافی را به مالك برده بپردازد، مثلا اگر قیمت برده، ششصد دینار باشد، باید صد دینار به مالك برده بدهد.

مسأله 3351: قتل از سه راه ثابت می شود، اوّل: خود قاتل، در صورتی كه تمام شرایط اقرار در او باشد، به قتل اقرار كند. دوم: دو نفر عادل شهادت بدهند. سوم: باقَسامه به « فتح قاف »، یعنی قَسَم هایی كه بر اولیای مقتول تقسیم می شود، پس اگر ادعا شود شخصی قاتل است، چنانچه دلیلی باشد كه موجب ظن به درستی گفته مدعی شود، مثلا قاتل را، در حالی كه اسلحه خون آلودی به دست دارد، نزد مقتول دیده باشند، یا مقتول را در خانه ای ببینند كه در آن خانه كسانی باشند، یا یك نفر عادل شهادت داده باشد و یا چند نفر فاسق شهادت دهند، در این صورت « قَسامه » ثابت می شود. ولی اگر دلیلی نباشد، مُنكِر می تواند یك قسم بخورد و تبرئه شود و چنانچه قسم نخورد، اگر مدّعی قسم بخورد، ثابت می شود منكِر قاتل است.

مسأله 3352: در صورت اوّل كه دلیل ظنی هست، اگر مدعی و خویشان او پنجاه قسم یاد كننده كه متّهم قاتل است، قتل ثابت می شود. و چنانچه قوم و خویش نداشته باشد، یا كمتر از پنجاه نفر باشند یا بعضی از آنها حاضر نباشند قسم بخورند، كسانی كه قسم می خورند باید مكرر قسم بخورند، مثلا اگر كسانی كه آمده اند و حاضرند قسم بخورند بیست و پنج نفر باشند باید هر كدام، دو مرتبه قسم بخورد و اگر ده نفر باشند، باید هر كدام پنج

مرتبه قسم بخورد كه متّهم، قاتل است. و چنانچه مدعی قسم نخورد، اگرچه خویشان او حاضر باشند قَسَم بخورند، اگر منكر و خویشان او پنجاه مرتبه قَسَم بخورند كه متّهم مبرّا است، قتل ثابت نمی شود و اگر خویشان او قسم نخورند، متّهم باید پنجاه مرتبه قسم بخورد.

مسأله 3353: اگر كشته ای بین دو دِه پیدا شود، چنانچه كشته به یكی از آنها نزدیك تر باشد، ورثه مقتول می توانند با « قَسامه » اهل دهی كه به آن نزدیكتر بوده محكوم كنند، ولی اگر نسبت به هر دو، یك اندازه باشد، ورثه مقتول می توانند با اهل هر دوی آنها، با « قَسامه » رفتار كنند. و اگر كشته ای در صحرا، یا بازار و مانند آن پیدا شود، ورثه حق ندارند با كسی « قَسامه » نمایند، زیرا دلیلی نیست كه موجب ظن به گفته مدعی شود.

مسأله 3354: اگر یكی از طرفین یقین نداشته باشد، نمی تواند قسم بخورد، چنانچه « قَسامه » در صورتی صحیح است كه دو شاهد عادل در كار نباشد.

مسأله 3355: اگر كسی عمداً و به ناحق دیگری را بكشد، ولی كشته می تواند قاتل را بكشد و می تواند او را عفو كند و می تواند مقداری كه در احكام دیه گفته می شود از او به عنوان « دیه » بگیرد، به شرط آنكه قاتل راضی شود. و اگر ولی برای گذشت از قصاص، بیشتر از دیه بخواهد اشكال ندارد و در این صورت قاتل می تواند با دادن اضافی، خود را از مرگ نجات دهد، چنانچه جایز است قاتل با ورثه مقتول به كمتر از دیه،

مصالحه كند.

مسأله 3356: حقّ قصاص به كسی كه از مال ارث می برد، ارث می رسد، مگر شوهر و زوجه. و در اینكه برادران مادری میت، از حق قصاص ارث می برند تردّد است، بنابراین اگر كسی را به قتل برسانند و پیش از آنكه ولی او را قصاص كند فوت شود، حق قصاص به ورثه ولی می رسد.

مسأله 3357: اگر ولی مقتول بخواهد قصاص كند، باید با شمشیر یا چیزی كه حاكم شرع اجازه دهد، قاتل را بكشد. و جایز نیست او را قطعه قطعه كنند، چه او مقتول را با شمشیر كشته باشد یا به وسیله مسموم كردن هوا و یا غذا، یا آتش زدن و یا غرق كردن و مانند آن كشته باشد.

مسأله 3358: اگر ولی مقتول چند نفر باشند، باید همگی به قصاص مطالبه كنند و اگر بعضی دیه بطلبند و قاتل نیز بپردازد، بقیه می توانند دیه بگیرند یا قصاص كنند، ولی اگر قصاص كنند، باید به مقداری كه به عنوان دیه به بقیه داده است به او بپردازند.

مسأله 3359: اگر پیش از آنكه از قاتل قصاص كنند وی بمیرد، ولی مقتول می تواند دیه را از ارث قاتل بگیرد.

مسأله 3360: اگر قاتل به حرم مكّه مكرّمه پناه ببرد، نباید از او قصاص كنند، بلكه در غذا و آب بر او تنگ می گیرند، تا از حرم خارج شده و از او قصاص نمایند، امّا اگر در حرم كسی را بكشد، او را نیز در حرم می كشند.

مسأله 3361: اگر كسی یكی از اعضای شخصی را ناقص كند، آن شخص می تواند از او قصاص كند، به شرطی كه همه

شرایط قصاص، موجود باشد.

مسأله 3362: اگر كسی گوش شخصی را بكند، یا چشم كسی را بیرون بیاورد، یا زبانش را قطع كند، یا بینی كسی را ببرد، یا دست و یا پایش را قطع نماید، مجنی علیه می تواند متقابلا از او قصاص نماید، مثلا اگر چشمش را بیرون آورده او نیز چشمش را بیرون آورد و فرقی بین كندن و بریدن نیست.

مسأله 3363: اگر كسی دست راست شخصی را قطع كند، دست راست او را قطع می نمایند و اگر دست چپ او را قطع كرده، دست چپش را قطع می كنند و همچنین است پا. و اگر شست كسی را ببرد، می توانند شست او را ببرند و چنانچه جنایت كار مثلا دست راست ندارد و جنایت بر دست راست واقع شده، مجنی علیه می تواند دست چپ او را به جای دست راست قطع كند.

مسأله 3364: كسی كه یك چشم دارد، چنانچه یك چشم كسی را كه دو چشم او سالم است كور كند، مجنی علیه می تواند چشم او را كور نماید، هرچند موجب كوری كامل او شود و نیز اگر جانی یك پا داشته باشد و پای كسی را قطع كند مجنی علیه می تواند، پای او را قطع كند، هرچند موجب زمین گیر شدن او شود. و اگر مجنی علیه، یك چشم داشته باشد و جانی آن را كور نماید، فقط یك چشم جانی را می تواند كور نماید. و همچنین است در پا، دست و مانند آن.

مسأله 3365: اگر قصاص كردن در گیسوان ممكن باشد، مثلا مویی كه می روید در مقابل مویی كه جانی تراشیده و می

روید بتراشند، یا مویی كه نمی روید در مقابل مویی كه تراشیده و معمولا نمی روید بتراشند، مجنی علیه می تواند قصاص كند.

مسأله 3366: قصاص كردن در كفل، آلت، دندان، تخمها و مانند آن جاری است.

مسأله 3367: مجنی علیه، می تواند با جانی سازش و صلح كند كه در عوض قصاص، به مقدار دیه یا بیشتر یا كمتر، از او پول بگیرد.

مسأله 3368: هر عضوی كه قصاص دارد، چنانچه جانی آن را نداشته باشد باید دیه آن را بپردازد.

مسأله 3369: در قصاص، بزرگ و كوچك فرق نمی كند، البته بعد از بلوغ، بنابراین اگر پیر مردی دست جوانی را قطع كند، مجنی علیه می تواند دست او را قطع نماید و همچنین است اگر جوانی دست پیری را قطع كند. و نیز عالم و جاهل و شریف و غیر شریف در قصاص یكسانند.

مسأله 3370: اگر زن دست مردی را قطع كند، مرد بدون آنكه از او چیزی بگیرد می تواند دستش را قطع كند، ولی اگر مرد دست زن را قطع كند، زن در صورتی می تواند قصاص كند كه تفاوت بین دیه دست مرد را كه پانصد دینار است. و بین دیه دست زن كه دویست و پنجاه دینار، است یعنی دویست و پنجاه دینار به مرد بدهد.

مسأله 3371: اگر شخصی انگشت كسی را جدا كند و بعد دست شخص دیگری را قطع نماید، باید اوّل انگشت او را برای جنایت اوّل ببرند، سپس برای جنایت دوم دستش را قطع نمایند. و در این صورت باید دیه یك انگشت را به دومی بدهند و اگر برعكس باشد، یعنی اوّل دست كسی را قطع نماید

و بعد انگشت دیگری را جدا كند، باید دستش را برای اوّلی قطع نمایند و دیه انگشت را به دومی بدهند.

مسأله 3372: اگر مسلمانی دست كافر ذمّی را قطع كند، ذمّی نمی تواند از او قصاص كند و همچنین اگر آزادی دست برده ای را جدا نماید، برده نمی تواند دستش را جدا كند. بلكه باید دیه بپردازد و تفصیل مسأله را در كتب مفصله بیان شده است.

مسأله 3373: در شدّت گرما یا شدّت سرما نمی توان برای اعضا قصاص كرد. و همچنین قصاص با وسیله غیر صحیحی جایز نیست، زیرا احتمال سرایت وجود دارد و حال آنكه باید در قصاص منتهای دقّت به عمل آید.

مسأله 3374: اگر كسی بر دیگری جراحتی وارد آورد، مجنی علیه می تواند قصاص كند، به شرط آنكه عمق جراحت و طول و عرض آن را ملاحظه كرده و به همان اندازه قصاص كند. و اضافه بر آن حرام است و در این صورت فرق نمی كند، بدن جانی بزرگتر باشد یا كوچكتر، مثلا اگر شخص لاغری مقدار چهار انگشت از دست آدم فربهی پاره كند، مجنی علیه می تواند به همان اندازه، از دست او پاره كند، هرچند چهار انگشت در دست لاغر بیشتر باشد.

مسأله 3375: اگر جراحتی كه در قصاص، بر جانی وارد ساخته زیادتر از جنایت او باشد، مجنی علیه ضامن است، خواه از روی عمد بوده یا از روی جهل باشد.

مسأله 3376: اگر زن آبستن، كسی را بكشد، تا وقتی كه بچّه به دنیا نیامده و كاملا از مادر بی نیاز نشده، نباید او را بكشند، ولی اگر دست كسی را قطع كند یا جراحتی بر

شخصی وارد سازد، چنانچه قصاص كردن ضرری بر بچّه وارد نسازد، می توانند دستش را قطع كنند یا به مقدار آن جراحت او را مجروح كنند وگرنه جایز نیست.

مسأله 3377: اگر كسی كه دستش سالم است، دست جذام داری را قطع كند، مجنی علیه، می تواند دست او را قطع نماید و همچنین اگر كسی كه قوه شامه دارد، بینی كسی را كه قوّه شامه ندارد، ببرد اگر بینی او را ببرند مانعی ندارد. و نیز اگر كسی كه گوش شنوا دارد، گوش كری را قطع نماید، مجنی علیه حق دارد گوش او را، هرچند كه شنواست، قطع نماید.

مسأله 3378: اگر كسی بر طفل یا دیوانه جنایت كند، ولی با حاكم شرع نسب به قصاص، دیه و مانند آن، توافق می كنند.

مسأله 3379: اگر كسی به وسیله ای از وسایل پزشكی، كبد، یا قلب، یا كلیه و یا ریه كسی را قطع كند، مجنی علیه نمی تواند ازاو قصاص كند، بلكه می تواند دیه بگیرد.

احكام دیه

مسأله 3380: اگر كسی عمداً و به ناحق دیگری را بكشد، ولی كشته می تواند قاتل را عفو كند، یا بكشد و یا مقداری كه در مسأله بعد گفته می شود از او دیه بگیرد، امّا در قتل شبیه عمد و در قتلی كه خطا می باشد، مثلا بر حیوانی تیر بیندازد و اشتباهاً كسی را بكشد، ولی كشته، حق ندارد قاتل را بكشد، بلكه می تواند دیه بگیرد.

مسأله 3381: دیه ای كه قاتل در قتل عمد می پردازد، یكی از شش چیز است، اوّل: صد شتر. دوم: دویست گاو. سوم: دویست حُلّه و هر حُلّه دو پارچه ای است

كه در یمن می بافند. چهارم: هزار گوسفند، پنجم: هزار دینار كه هزار مثقال شرعی طلا و هر مثقال هیجده نخود است. ششم: ده هزار درهم نقره و هر درهمی « 6/12 نخود » نقره سكّه دار می باشد. و باید دیه را در یك سال بدهد. و چنانچه قبلا گفته شد، در صورتی قاتل می تواند دیه بدهد كه با ولی مقتول به توافق رسیده باشد وگرنه ولی مقتول در چنین قتلی می تواند قاتل را بكشد، چنانچه اگر ولی مقتول دیه را اختیار كند قاتل مجبور نیست قبول كند.

مسأله 3382: دیه قتل شبیه عمد، همان شش چیز است، با این فرق كه شترها باید چنین باشد: سی و سه « بِنْت لَبُون » یعنی شتر مادّه ای كه دو سال به بالا داشته باشد و سی و سه « حِقّه » یعنی شتری كه سه سال به بالا باشد و سی و چهار « ثنیه » یعنی شتری كه پنج سال به بالا داشته باشد. و بعید نیست آنچه شتر نام دارد كافی باشد. و این دیه را در مدّت دو سال باید بپردازد.

مسأله 3383: دیه قتل خطای محض، همان شش چیز است، با این تفاوت كه شترها باید چنین باشد: بیست « بِنْت مَخاض » یعنی شتری كه داخل سال دوم شده و بیست « اِبْن لَبُون » یعنی شتر نری كه دو سال به بالا داشته باشد و سی « بِنْت لَبُون » یعنی شتر مادّه ای كه دو سال به بالا باشد و سی « حقّه » یعنی شتری كه سه سال به بالا داشته باشد. و بعید نیست آنچه

شتر نامیده می شود كافی باشد. و این دیه را در مدّت سه سال باید بپردازد.

مسأله 3384: دیه قتل عمد و دیه شبیه عمد را باید از مال قاتل بدهند، ولی دیه خطای محض را باید « عاقِله » یعنی كسانی كه از طرف پدر و مادر یا فقط پدر به قاتل می رسند، مانند پدران، فرزندان و مانند آنها بدهند.

مسأله 3385: در قتل عمد و شبیه به آن، اختیار با قاتل است و هر كدام از شش چیزی كه خود او بدهد، باید قبول كنند و در قتل خطای محض، اختیار با « عاقله » است.

مسأله 3386: دیه زن نصف دیه مرد است، یعنی پنجاه شتر، یا صد گاو، تا آخر.

مسأله 3387: دیه خُنثی، سه چهارم دیه مرد است یعنی هفتاد و پنج شتر، یا یكصد و پنجاه گاو، تا آخر.

مسأله 3388: دیه برده، قیمت اوست و در صورتی كه قیمت او بیشتر از دیه آزاد باشد، قاتل باید همان دیه آزاد را بدهد. و دیه كنیز قیمت اوست، مگر بیشتر از دیه زن آزاد باشد كه در این صورت، قاتل فقط دیه زن آزاد را باید بدهد. و در دیه كافر ذمّی خلاف است و باید طبق نظر حاكم شرع عمل شود و همچنین دیه دیگر كفّاری كه مُحارب نیستند.

مسأله 3389: اگر كسی در یكی از ماههای حرام یعنی: ذی القعده، ذی الحجّه، محرّم و رجب، كسی را بكشد، باید به مقدار ثلث دیه برای هتك حرمت این ماهها، اضافه بدهد.

مسأله 3390: دیه چند چیز مانند دیه كشتن است كه مقدار آن بیان شد:

اوّل: دو چشم كسی را كور كند، یا چهار

پلك چشم او را از بین ببرد. و اگر یك چشم او را كور كند، باید نصف دیه كشتن را بدهد. دوم: دو گوش كسی را ببرد، یا كاری كند كه هر دو گوش او كر شود. و اگر یك گوش او را ببرد یا كر كند، باید نصف دیه كشتن را بدهد و اگر نرمه گوش او را ببرد، باید ثلث دیه كشتن را بدهد. سوم: تمام بینی یا نرمه بینی كسی را ببرد. چهارم: زبان كسی را از بیخ ببرد. و اگر مقداری از آن را ببرد باید به نسبت آن، دیه بدهد، مثلا اگر نصف زبان را ببرد باید نصف دیه كشتن را بدهد. پنجم: تمام دندانهای كسی را از بین ببرد. و دیه هر كدام از دوازده دندان جلوی دهان كه شش عدد بالا و شش عدد پایین می باشد، پنجاه مثقال شرعی طلاست. و هر مثقال شرعی هیجده نخود است. و اگر یكی از شانزده دندان عقب را كه هشت عدد آن بالا و هشت عدد پایین است از بین ببرد، باید بیست و پنج مثقال شرعی طلا بدهد. ششم: هر دو دست كسی را از بند جدا كند. و اگر یك دست را از بند جدا كند، باید نصف دیه كشتن را بدهد. هفتم: ده انگشت كسی را ببرد. و دیه هر انگشت، یك دهم دیه كشتن است. هشتم: پشت كسی را طوری بشكند كه دیگر خوب نشود. نهم: هر دو پستان زنی را ببرد. و اگر یكی از آنها را ببرد، باید نصف دیه كشتن را بدهد. دهم: هر دو پای كسی را تا مفصل یا همه ده

انگشت پا را ببرّد و دیه هر انگشت، یك دهم دیه كشتن است. یازدهم: بیضتین مردی را از بین ببرد. دوازدهم: طوری به كسی آسیب برساند كه عقل او از بین برود. سیزدهم: به كسی صدمه ای بزند كه دیگر بوی خوب و بد را نفهمد، یا منی از او خارج نشود. و غیر از این مواردی كه گفته شد، موارد دیگری نیز هست كه در كتب مفصله مثل « الفقه » مرحوم اخوی (اعلی اللّه درجاته) ذكر شده است.

مسأله 3391: اگر اشتباهاً كسی را بكشد، باید دیه او را بدهد و یك برده آزاد كند و اگر نتواند برده آزاد كند، دو ماه روزه بگیرد و اگر نتواند، شصت فقیر را سیر كند. و اگر عمداً و بناحق بكشد، در صورت عفو یا گرفتن دیه، باید هر سه كفّاره را انجام دهد یعنی دو ماه روزه بگیرد و شصت فقیر را اطعام كند و یك برده آزاد نماید.

مسأله 3392: كسی كه سوار حیوان است، اگر كاری كند كه آن حیوان به شخصی آسیب برساند، ضامن است و اگر دیگری كاری كند كه حیوان به سوار خود یا به شخص دیگری صدمه بزند، خود او ضامن می باشد.

مسأله 3393: اگر انسان كاری كند كه زن حامله سقط كند، چنانچه سقط شده « نُطفه » باشد، دیه اش بیست مثقال شرعی طلاست، كه هر مثقال آن هیجده نخود می باشد. امّا اگر (عَلَقَه) یعنی خون بسته باشد، چهل مثقال. اگر « مُضْغَه » یعنی پاره گوشت باشد، شصت مثقال. اگر استخوان شده باشد، هشتاد مثقال. اگر گوشت آورده، ولی هنوز روح در او دمیده نشده، صد

مثقال. و اگر روح در او دمیده شده، چنانچه پسر باشد، دیه او هزار مثقال. و اگر دختر باشد، دیه او پانصد مثقال شرعی طلاست.

مسأله 3394: اگر زن حامله كاری كند كه بچّه اش سقط شود، باید دیه آن را به تفصیلی كه در مسأله پیش گفته شد، به وارث بچّه بدهد و به خود زن چیزی از آن نمی رسد.

مسأله 3395: اگر كسی زن حامله را بكشد، باید دیه زن و بچّه را بدهد.

مسأله 3396: اگر پوست سر یا صورت مردی را پاره كند، باید یك شتر به او بدهد، اگر به گوشت برسد و قدری از آن را هم ببرد، باید دو شتر بدهد. اگر خیلی از گوشت را پاره كند، باید سه شتر بدهد. اگر به پرده نازك استخوان برسد، چهار شتر. اگر استخوان نمایان شود، پنج شتر. اگر استخوان بشكند، ده شتر. اگر بعضی از ریزه های استخوان از جای خود بیرون آید، پانزده شتر و اگر به پرده مغز سر برسد، باید سی و سه شتر بدهد.

مسأله 3397: اگر به صورت كسی سیلی یا چیز دیگر بزند، طوری كه صورت او سرخ شود، باید یك مثقال و نیم شرعی طلا، كه هر مثقال هیجده نخود است بدهد. اگر كبود شود، سه مثقال. و اگر سیاه شود باید شش مثقال شرعی طلا بدهد، ولی اگر جای دیگر بدن كسی را بر اثر زدن، سرخ یا كبود یا سیاه كند، باید نصف آنچه را كه گفته شد بدهد.

مسأله 3398: اگر به حیوان حلال گوشت كسی زخم بزند، یا چیزی از بدن آن ببرد، باید تفاوت قیمت سالم و معیوب آن را به

مالكش بدهد.

مسأله 3399: اگر انسان، سگ شكاری، یا سگی كه خانه را نگهداری می كند، یا سگ گله و یا سگی كه زراعت را پاسبانی می كند بكشد، باید قیمت آن را به صاحبش بپردازد.

مسأله 3400: اگر حیوانی زراعت یا مال كسی را از بین ببرد، چنانچه صاحب حیوان در نگهداری آن كوتاهی كرده باشد، باید مقداری كه ضرر زده به صاحب مال، یا زراعت بدهد.

مسأله 3401: اگر بچّه یكی از گناهان كبیره را انجام دهد، ولی یا معلّم او می تواند به قدری كه ادب شود و دیه واجب نگردد او را بزند. و تفصیل مسأله در كتب مفصله فقهیه ذكر شده است.

مسأله 3402: اگر كسی بچّه ای را طوری بزند كه دیه واجب شود، دیه مال طفل است و اگر آن بچّه بمیرد، باید به ورثه او بدهد. و چنانچه مثلا پدر، بچّه را به قدری بزند كه بمیرد، دیه او را ورثه دیگرش می برند و به خود پدر، از دیه چیزی نمی رسد.

مسائل متفرّقه

مسأله 3403: اگر ریشه درخت همسایه، در ملك انسان بیاید، می تواند از آن جلوگیری كند و چنانچه ضرری از ریشه درخت به او برسد می تواند از صاحب درخت بگیرد.

مسأله 3404: جهیزیه ای كه پدر به دختر می دهد، اگر به سبب صلح یا بخشش و مانند آن ملك او كرده باشد، نمی تواند از او پس بگیرد و اگر ملك او نكرده باشد، گرفتن آن اشكال ندارد.

مسأله 3405: اگر كسی بمیرد، ورثه بالغ او می توانند از سهم خودشان، خرج عزاداری میت نمایند، ولی از سهم صغیر برای عزاداری و مانند آن نمی شود چیزی برداشت.

مسأله

3406: اگر انسان مؤمنی را غیبت كند، بنابر احتیاط مستحب اگر مفسده ای پیدا نشود، از آن مؤمن خواهش كند او را ببخشد. و چنانچه ممكن نباشد، باید برای او طلب آمرزش كند. و اگر به سبب غیبت، مسلمانی اهانت شده، در صورت امكان، واجب است آن اهانت را برطرف نماید.

مسأله 3407: انسان نمی تواند بدون اجازه حاكم شرع از مال كسی كه می داند خمس نمی دهد، خمس را بردارد و به حاكم شرع برساند، و همچنین است حكم زكات، و كفّارات، و فطره، و فدیه و نحوها.

مسأله 3408: آوازی كه مخصوص مجالس لهو و بازیگری است، غنا و حرام می باشد. و اگر نوحه یا روضه و یا قرآن را نیز با غنا بخوانند حرام است، ولی اگر آن را با صدای خوب بخوانند كه غنا نباشد، اشكال ندارد.

مسأله 3409: موسیقی كه غالباً با آلات لهو نواخته می شود یا مشتمل بر غناست حرام می باشد.

مسأله 3410: كشتن حیوانی كه اذیت می رساند و مال كسی نیست، اشكال ندارد.

مسأله 3411: جایزه ای را كه بانك به بعضی از كسانی كه در صندوق پس انداز، حساب دارند، می دهد چون برای تشویق مردم است و از حساب بانك پرداخت می شود و ضرر آن به كسی نمی رسد، حلال است.

مسأله 3412: اگر چیزی را به صنعتگری بدهند كه درست كند و صاحب آن نیاید آن را ببرد، چنانچه صنعتگر جستجو كند و از پیدا كردن صاحب آن ناامید شود، احتیاط واجب آن است كه با اجازه حاكم شرع آن را به نیت صاحبش صدقه بدهد.

مسأله 3413: سینه زدن در كوچه و بازار، با اینكه

زنها عبور می كنند، اشكال ندارد ولی بر زنها جایز نیست به سینه مردان نگاه كنند. و نیز اگر جلوی جمعیت عزادار بیرق و مانند آن ببرند، مانعی ندارد، ولی باید آلات لهو استعمال نشود.

مسأله 3414: كلیه انواع عزاداری برای حضرت امام حسین (علیه السلام) جایز، بلكه مستحب می باشد.

مسأله 3415: گذاشتن دندان طلا و دندانی كه روكش طلا دارد، برای زن مانعی ندارد و برای مرد خلاف احتیاط اولی است.

مسأله 3416: حرام است انسان استمناء كند، یعنی با خود كاری كند كه منی از او بیرون آید. و استمناء زن و شوهر با یكدیگر مانعی ندارد.

مسأله 3417: تراشیدن ریش و ماشین كردن آن، اگر مانند تراشیدن باشد حرام است. و حكم خدا با مسخره مردم تغییر نمی كند، پس كسی كه اوّل تكلیف اوست یا اگر ریش نتراشد، مردم او را مسخره می كنند، چنانچه بتراشد یا طوری ماشین كند كه مانند تراشیدن باشد حرام است.

مسأله 3418: بنابر احتیاط واجب پیش از آنكه بچّه بالغ شود ولی او، باید نسبت به ختنه اش اقدام نماید. و اگر او را ختنه نكند، بعد از بلوغ برخود بچّه، واجب است.

مسأله 3419: اگر پدر و مادر فقیر باشند و نتوانند كاسبی كنند، چنانچه فرزند آنان بتواند، باید خرجی آنان را بدهد.

مسأله 3420: اگر كسی فقیر باشد و نتواند كاسبی كند، پدر او باید خرجی او را بدهد و اگر پدر ندارد، یا پدرش نمی تواند خرجی او را بدهد، چنانچه فرزندی نیز نداشته باشد كه بتواند خرجی او را بدهد، جدّ پدری او باید خرجی او را بپردازد و اگر جدّ پدری ندارد، یا مادرش نمی تواند

خرجی او را بدهد، باید مادر پدر و مادر مادر و پدر مادر با هم خرجی او را بدهند و اگر مادر پدر و مادر مادر ندارد، پدر مادر، باید خرجی او را بدهد.

مسأله 3421: دیواری كه ملك دو نفر است، هیچ كدام از آنان حق ندارد بدون اجازه شریك دیگر، آن را بسازد، یا سر تیر یا پایه ساختمان خود را روی آن دیوار بگذارد، یا به دیوار میخ بكوبد، امّا كارهایی كه معلوم است شریك راضی است، مانند تكیه دادن به دیوار و لباس انداختن روی آن اشكال ندارد و اگر شریك او بگوید به این كارها راضی نیستم، انجام آن جایز نیست و می تواند برای تقسیم مال، به حاكم شرع مراجعه كند.

مسأله 3422: عكاسی و نقاشی صورت جایز است.

مسأله 3423: درخت میوه داری كه شاخه آن از دیوار باغ بیرون آمده، اگر انسان نداند صاحبش راضی است، نمی تواند از میوه آن بچیند و اگر میوه آن، روی زمین ریخته باشد، نمی تواند آن را بردارد، مگر با شرایط « حق المارّه ».

مسأله 3424: مستحب است در روز اوّلی كه بچّه به دنیا می آید یا پیش از آنكه بند نافش بیفتد، در گوش راست او « اذان » و در گوش چپش « اقامه » بگویند.

مسائل جدید

مسأله 3425: حكم مسافرت با وسایل نقلیه جدید، همان حكم مسافرت با وسایل قدیمی می باشد، پس اگر روزه دار با هواپیما، كشتی، قطار، ماشین یا سفینه های فضایی مسافرت كند و هشت فرسخ مسافت را طی نماید، افطار بر او واجب و نمازش شكسته می شود.

مسأله 3426: مسافرت شرعی با پیمودن هشت فرسخ

تحقّق می یابد، چه این مسافت در خطی افقی، یا عمودی و یا مورّب باشد، چه در كره زمین یا فضا یا آب و چه در كرات آسمانی دیگر باشد. پس اگر شخصی با هر نوع وسیله ای، مسافت هشت فرسخ را در فضا، به طور عمودی بپیماید، یا رفت و برگشتش هشت فرسخ شود، لازم است روزه اش را بخورد و نمازش را شكسته بخواند و اگر شخصی با هر نوع زیر دریایی مسافت هشت فرسخ را به طور عمودی در عمق آب پیمود و یا رفت و برگشتش هشت فرسخ گردید، افطار بر او واجب شده، نمازش شكسته می شود و همچنین است حكم مسافرت در كرات دیگر یا بین آنها. بنابراین زمان هیچ اعتباری در تحقق مسافرت شرعی و پیاده كردن احكام آن ندارد، بلكه مسافت معتبر است.

مسأله 3427: حدّ ترخُص، یعنی جایی كه مسافر باید احكام شرعی مسافرت را انجام دهد، با طی مسافتی كه پس از آن، دیوارهای شهر دیده نشود و صدای اذان به گوش نرسد تحقّق پذیر است. البته این امر در جایی است كه مسافرت در خطی افقی باشد، ولی اگر دیوارها و صدای اذان، حتی با طی مسافت معتبر مخفی نشد، مثلا به علت اینكه شهر غیر عادی و ساختمانهای بسیار بلندی داشت یا صدای اذان غیر طبیعی بود و با بلندگوهای متعدّد و قوی پخش می شد و یا به علّت اینكه مسافرت در خط عمودی بود، در تمام این موارد، همان مسافت معتبر است و این علایم، اعتباری ندارد.

مسأله 3428: حدّ ترخّص با طی مسافت معمولی كه دیوارها و اذان مخفی گردد، تحقّق می

یابد و فرقی نمی كند مبدأ مسافرت، شهر كوچك، یا بزرگی بوده باشد.

مسأله 3429: اگر ظهر شرعی، در شهری تحقّق یافت و مسافر نماز خود را در آن شهر خواند، سپس با وسیله ای به مسافرت پرداخت و به جایی رسید كه هنوز ظهر نشده بود، بنابر احتیاط مستحب دوباره نماز بخواند. و همین حكم نسبت به سایر اوقات و بقیه نمازها نیز جاری است.

مسأله 3430: اگر كسی با وسیله ای روی زمین یا در فضا مسافرت كرد كه با حركت خورشید و با همان سرعت حركت می نمود، طوری كه همیشه در یك موقعیت ثابتی در مقابل خورشید قرار داشت، این شخص باید در هر 24 ساعت، پنج نماز بخواند. و همین نسبت در مورد كمتر از 24 ساعت یا بیشتر نیز باید رعایت شود.

مسأله 3431: اگر روزه دار در شهری قرار داشت و خورشید غروب كرد و او افطار نمود، سپس به شهری مسافرت كرد كه هنوز خورشید غروب نكرده بود، بنابر احتیاط مستحب، امساك كند امّا اگر روزه دار در شهری بود و صبح شد و روزه خود را آغاز نمود سپس به شهر دیگری مسافرت كرد كه هنوز فجر نشده بود، جایز است تا وقتی كه فجر طلوع نكرده، افطار كند.

مسأله 3432: در افقهایی كه همیشه شب است و همچنین در افقهایی كه شب، یا روز 24 ساعت یا بیشتر باشد واجب است نماز و روزه و بقیه عباداتی كه وقت معین دارد، به طور معمول برگزار شود.

مسأله 3433: در افقهایی كه شب یا روز به 24 ساعت یا بیشتر می رسد، واجب است نماز و عبادات دیگر را به وقت

مكّه مكرّمه، یا به وقت آفاق متوسطه دیگر انجام دهد.

مسأله 3434: خرید و فروش قرآن، علی الاقرب مكروه است و بهتر است به عنوان هدیه معامله شود.

مسأله 3435: كلیه مؤمنان در تمام كشورهای اسلامی، در سفر، اقامت، زراعت، ساختمان، كار، تجارت، نشر كتاب، مجله، روزنامه، استفاده از رادیو، تلویزیون، تشكیل احزاب سالم و انجمنها، تألیف، سخنرانی، ازدواج و تمامی فعالیتهای اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و غیره - مگر در موارد محرّمات شرعیه - آزاد می باشند و اَحدی حقّ جلوگیری از آزادیهای مذكور را ندارد.

مسأله 3436: به غیر از حقوق شرعیه (خمس، زكات، جزیه و خراج) جعل قانون، و یا دریافت هیچ نوع عوارض و مالیاتی جایز نیست.

مسأله 3437: جایز است انسان در وسایل نقلیه زمین پیما یا هواپیما سوار شود، گرچه بداند تمام وقت نماز را، در حركت خواهد بود و نمی تواند برای انجام نماز از آن خارج شود، در این صورت باید نماز را در همان وسیله نقلیه به كیفیت ممكن بخواند.

مسأله 3438: كسی كه به فضا مسافرت كند، قبله او كره زمین خواهد بود، پس كسی كه در سفینه های فضایی یا در یكی از كرات آسمانی، مانند ماه یا مریخ یا غیره باشد، واجب است هنگام نماز، به سوی كره زمین توجّه كند.

مسأله 3439: حكم كسی كه در كرات دیگر ساكن است، مانند حكم كسی است كه در كره زمین سكونت دارد و تمام احكام را كه به طلوع و غروب مربوط است، باید در محل خود و طبق افق خود عمل كند، مگر از حدّ متعارف خارج باشد، در این صورت حكم افقهای قطبی را پیدا می كند.

مسأله 3440:

كسی كه در كره ای زندگی می كند كه خورشید دیگری غیر از خورشید منظومه ما بر آن طلوع می كند، واجب است اعمال خود را با حركت همان خورشید وفق بدهد، مگر از حدّ متعارف خارج باشد.

مسأله 3441: كسی كه در كره ای زندگی می كند كه دو خورشید یا خورشیدهای متعدّدی بر آن طلوع می كند، جایز است برای تعیین وقت عبادتهای خود، حركت یكی از آن خورشیدها را انتخاب كند. این در صورتی است كه مسافت كره او با آن دو خورشید یا خورشیدها مساوی باشد، و الاّ بنابر احتیاط واجب، حركت خورشیدی را انتخاب كند كه كره مسكونی او، گرد آن می چرخد.

مسأله 3442: كسی كه در كره ای زندگی می كند كه دو ماه یا بیشتر بر آن طلوع می كند، برای تعیین وقت عبادتهایی كه با حركت ماه انجام می پذیرد، مانند روزه، خمس، زكات و غیره، جایز است حركت هر كدام از آنها را انتخاب كند. این در صورتی است كه ماهها، به طور مساوی از كره او دور باشند، اگر نه حركت ماهی را انتخاب كند كه نسبت به بقیه نزدیكتر است.

مسأله 3443: تیمّم بر خاك كرات دیگر كافی است، اگر اسم خاك بر آن صدق كند، در غیر این صورت احتمال كفایت آن خاكها، با احتمال لزوم تیمّم بر خاك زمین در صورتی كه عُسر و حَرَج نباشد، مساوی است لكن احوط تقدیم خاك زمین است در صورتی كه ممكن باشد.

مسأله 3444: اگر معدّل سن بلوغ در جایی از زمین یا در كرات دیگر، تأخیر یا تقدیم یافت، هر كدام از سن و احتلام و روییدن

موی بالای آلت، یا حیض متأخّر و متقدّم نیز دلیل بر بلوغ است علی الاقرب.

مسأله 3445: حاكمیت در اسلام، نسبت به غیر معصومین (علیهم السلام) در موضوعاتی كه احكام عمومی بر آنها مترتب است در صلاحیت شورای مراجع تقلید است و باید سایر شرایط شرعی نیز فراهم باشد و استبداد در حكومت جایز نیست.

مسأله 3446: اگر طول روز، یا ماه و یا سال، در بعضی از كرات بیشتر یا كمتر از زمین باشد، همان معیار می باشد، مگر تفاوت زیاد بوده، مانند اینكه یك ماه آن مساوی با دو ماه زمین، یا یك روز آن معادل نصف روز در زمین باشد كه باید به موازین زمین و در صورت امكان بنابر احتیاط بر طبق وقت مكّه مكرّمه یا دیگر آفاق متوسطه رفتار كرد.

مسأله 3447: حركت كرات آسمانی، برای ساكنان آنها، مسافرت به حساب نمی آید، مگر طوری باشد كه عرفاً برای آنها سفر حساب شود، مانند اینكه حركت انتقالی نداشته، ناگهان به طور موقّت حركت انتقالی پیدا كند، یا به اندازه ای كوچك باشد كه بیشتر به یك سفینه فضایی شباهت داشته باشد تا به یك كره، در صورتی كه سفر بر آنها صدق كند.

مسأله 3448: اگر در اثر دارو و درمان، نشانه های بلوغ از وقت مقرّر خود جلو یا عقب بیفتد، مثلا دارویی مصرف كند كه احتلام یا روییدن مو و یا حیض را تقدیم یا تأخیر نماید، باید به اینها عمل شود، به ویژه حیضی كه در سنین یائسگی ایجاد می كنند و بالاخص اگر قابلیت حاملگی زن در آن سنین ادامه یابد، مگر این تقدیم و تأخیر خیلی خارق العاده بوده،

مانند اینكه كودك خردسالی را با دارو، وادار به احتلام كنند.

مسأله 3449: پیوند نمودن منی زن با منی شوهر خود جایز است و فرزند به آنها ملحق می شود.

مسأله 3450: پیوند نمودن منی زن و مرد اجنبی، جایز نیست لكن فرزند این پیوند ملحق به آن مرد و زن خواهد بود در جمیع احكام حتّی ارث و مَحرمیت و اگر پیوند از روی اشتباه انجام پذیرد « ولَد شبهه » است و ایضاً جمیع احكام ولد حلال را دارد.

مسأله 3451: پیوند حیوانات به پودر شره منی، جایز است.

مسأله 3452: پیوند زدن منی زن و شوهر در لوله آزمایشی كه در نتیجه، فرزندی به وجود آید، جایز است و فرزند هم ملحق می باشد.

مسأله 3453: حكم فرزندی كه در غیر رحم خلق می شود حكم فرزندی است كه در رحم به وجود می آید، پس اگر از منی زن و شوهر شرعی باشد فرزند حلال است و اگر از زن و مرد اجنبی باشد این پیوند جایز نیست، امّا فرزند ملحق به آن مرد و زن می باشد در جمیع احكام.

مسأله 3454: رعایت حقوق بشر، به نحوی كه اسلام دستور فرموده، شرعاً ثابت است، منتهی بعضی واجب، و بعضی مستحب است.

مسأله 3455: جلوگیری دایمی از باردار شدن جایز نیست، چه با از كارانداختن بعضی آلات تناسلی مرد یا زن باشد و چه با ایجاد مصونیت در مقابل سلولهای زنده در مرد یا زن، ولی جلوگیری موقّت جایز است.

مسأله 3456: سقط جنین گرچه نطفه باشد جایز نیست، مگر امر مهمتری در میان باشد، مثلا اگر حیات مادر بر سقط جنین بستگی داشته باشد جایز است و چنانچه

از مصداق دفاع باشد، پرداخت دیه لازم نیست.

مسأله 3457: جایز نیست زن، خود را در معرض برخورد با منی مرد بیگانه قرار دهد، اگر حامله گردد، مانند اینكه در حمّام یا جایی بنشیند كه در آنجا منی بیگانه ای باشد ولی اگر چنین كاری از روی علم كرد، بچّه فرزندش خواهد بود، امّا نسبت به منی شوهر خودش اشكالی ندارد. مسأله 3458: جایز نیست مرد، آلت پلاستیكی زنانه استعمال كند و همچنین جایز نیست عروسكهای پلاستیكی كه به شكل زن ساخته اند، استعمال نماید، همان طور كه برای زن نیز جایز نیست، آلت پلاستیكی مردانه و عروسكهای پلاستیكی مردانه را استعمال كند. و همچنین در صورتی كه باعث برانگیخته شدن شهوت باشد، جایز نیست آنها را لمس كند اگر موجب خروج منی شود و الاّ احتیاط در ترك است.

مسأله 3459: استمناء به وسیله خواب مصنوعی و مانند آن جایز نیست، ولی مُحتلم شدن در خواب طبیعی، حتّی در صورتی كه می داند چنانچه بخوابد محتلم خواهد شد، جایز است.

مسأله 3460: برای مرد استمناء جایز نیست، مگر با همسر خود. و برای زن نیز جایز نیست مگر با شوهر خود، چه با دست، یا نگاه به عكس، یا بازی با مجسّمه یا عروسك و یا تخیل باشد و چه با خوردن چیزی كه به آن منجر گردد.

مسأله 3461: هر گونه مصادره اموال، دستگیری افراد، تبعید و زندانی نمودن آنها - در غیر موارد مقرّره شرعی - جایز نیست و موجب ضمان می گردد و در موارد شرعی واجب است به كیفیت شرعی عمل شود.

مسأله 3462: خوردن موادی كه در درون انسان به مشروب مبدّل شود، جایز

نیست.

مسأله 3463: هر چیزی كه به چیز دیگری مُنقلب گردد، به صورتی كه دیگر، آن چیز اوّل نباشد، احكام چیز دوّم را در بر خواهد گرفت. پس هر حرامی كه به حلال منقلب گردد، مثلا گوشت حرام یا نجاست، خاكستر گردد و یا نجاست كه پای بُتّه یا درخت میوه قرار دهند و مبدّل به آن شود، حلال خواهد شد. و حلالی كه به حرام منقلب گردد، مانند سركه ای كه شراب شود حرام خواهد شد. و چیز پاكی كه به چیز نجس، یا نجسی كه به پاك منقلب گردد حكم همان را پیدا خواهد كرد.

مسأله 3464: هر گونه اعمال خشونت و تندروی كه باعث ایذاء مردم یا بدنامی اسلام و مسلمین می شود جایز نیست.

مسأله 3465: تشریح بدن مرده انسان جایز نیست و ممكن است طب را با تشریح بدن حیوانات و با استفاده از پیكره های پلاستیكی كه به شكل و خصوصیات انسان درست كرده اند، آموخت.

مسأله 3466: اگر جزیی از بدن « نجس العین » مانند سگ یا كافر را، به بدن مسلمانی پیوند زدند، پاك خواهد شد. و اگر جزیی از بدن حیوان یا انسان پاكی را به بدن نجس العین پیوند زدند نجس خواهد شد، البته این در صورتی است كه جزو پیوند شده، عرفاً از اجزای دومی به حساب آید.

مسأله 3467: پیوند زدن اعضای حیوان به انسان، جایز است، مانند تبدیل بیضتین یا قلب یا سایر اعضای آن.

مسأله 3468: مرزهای جغرافیایی بین كشورهای اسلامی، صحیح نیست و تمامی كشورهای اسلامی یك كشور می باشد و مسلمانان در سراسر بلاد اسلامی، با هم بیگانه نبوده و از كلیه حقوق، به

طور مساوی برخوردارند، مگر در مواردی كه شارع اِستثنا فرموده است.

مسأله 3469: سرمایه گذاری خصوصی در خدمات عامّه، مانند جاده سازی، برق رسانی، آب، گاز، تلفن، فرودگاهها، بنادر كشتیرانی، راه آهن و غیره، برای عموم مردم - به ذات خود - جایز می باشد.

مسأله 3470: تكثیر فرزند به وسیله دارو جایز است، مانند اینكه زن دارویی بخورد كه منجر به باردار شدن دو یا چندین فرزند شود، چنانچه جایز است كاری كنند كه زن، سالانه بیش از یك بار باردار گردد.

مسأله 3471: جایز است جنین را از رحم مادر، به خارج آن منتقل كنند و همچنین جایز است آن را از خارج، به رحم زن نقل دهند. البته در صورتی كه منجر به مرگ جنین یا رسیدن ضرری به او یا به زن نگردد.

مسأله 3472: جایز نیست زن در مورد فرزند، تشریك نماید، یعنی از دو مرد باردار گردد، گرچه هر دو منی هنگام جدا شدن از دو مرد برای زن حلال باشد، مثلا اگر منی شوهر اوّل او را در لوله آزمایشی نگهداری كنند و پس از طلاق دوباره شوهر كند و سرانجام منی نگهداری شده را با منی شوهر دوم مخلوط كنند و در یك بار آن را به زن تلقیح كنند و اگر چنانچه چنین كاری انجام دهند، فرزند در حكم « ولد شبهه » خواهد شد.

مسأله 3473: جایز نیست منی شوهر را پس از طلاق و جدایی به زن پیوند زنند ولی منی شوهر را اگر پیش از ازدواج گرفته و نگه داشته باشند، و به زن بعد از ازدواج پیوند زنند مانعی ندارد علی الاقرب، و در هر دو صورت

فرزند ملحق به هر دو است در جمیع احكام.

مسأله 3474: جایز نیست منی حیوانی را به زن پیوند زنند.

مسأله 3475: هر عضوی كه از حیوان یا انسانی به دیگری نقل داده شود، مانند قلب و چشم و كبد و بیضه و غیره، پس از انتقال از اعضای منقول الیه یعنی شخص دوم به حساب خواهد آمد و تمام احكام دومی را خواهد داشت، به شرط آنكه عرفاً جزء دومی حساب شود.

مسأله 3476: اگر در صورت امكان، سر انسانی را به دیگری پیوند زنند، مانند اینكه سر انسان مُحتضری را قطع كرده، بر بدن انسانی قرار دهند كه مثلا از سر درد شكایت دارد، احتمالا انسان جدیدی خواهد شد و در این صورت، احكام خاصه صاحب سر و احكام خاصه صاحب بدن بر او جاری نخواهد شد. و در این مسأله فروع و احتمالات متعدّده ای است.

مسأله 3477: اگر مسلمانی عضوی از بدن خود را اجازه دهد بعد از مرگش از بدن او، به نفع انسان زنده جدا كنند، جایز است اگر زندگی انسان زنده یا تمامیت آن، بر این كار متوقّف باشد، مثلا اگر سعید اجازه داد كه پس از مرگش، چشمش را قطع كرده و به احمد پیوند زنند.

مسأله 3478: زنده كردن مردگان با روشهای علمی در صورت امكان جایز است. و روشن است كه حیات از خدای توانا و با قدرت كامله اوست و انسان تنها وسیله ای است برای اجرای اراده پروردگار.

مسأله 3479: اگر انسانی را پس از مرگش زنده كردند، احكام جدیدی بر او مترتّب می شود و این مسأله دارای فروع و احتمالات بسیاری است.

مسأله 3480: خون گرفتن از زنده

جایز است ولی خون گرفتن از مرده جایز نیست مگر اینكه در حال حیات اجازه داده باشد.

مسأله 3481: جایز نیست مرد را به زن و زن را به مرد، تبدیل كنند، البته در مورد حیوانات جایز است.

مسأله 3482: پیوند زدن آلت مرد، به بدن زن یا آلت زن به بدن مرد، خلاف احتیاط واجب است.

مسأله 3483: اگر شوهر یا زن، عضوی از اعضای مرد و زن بیگانه ای را به خود پیوند زند، از اجزای خود آنها، محسوب خواهد شد.

مسأله 3484: جایز است علم و دانش را به وسیله ای، از مغزی گرفته و به مغز دیگری منتقل نمود و اگر این كار تصرّف در مغز دومی به حساب نیاید، احتمال دارد رضایتش لازم و احتمال دارد لازم نباشد ولی اگر تصرّف به حساب آید، اجازه او شرط است.

مسأله 3485: آزمایش تمام تجارب علمی بر حیوانات جایز است، حتّی اگر آنها را در معرض بیماریهای روانی یا بدنی قرار دهد.

مسأله 3486: اجرای تمام آزمایشها بر انسان، با اجازه او جایز است، در صورتی كه ضرر بالغی به او نرسد. امّا اگر برای او ضرر بالغ داشته باشد، حتّی با اجازه او نیز جایز نیست، مگر ضرر كمی باشد، یا اینكه امر مهم تری از نظر شرع، در نظر باشد.

مسأله 3487: تجسّس بر مسلمانان و گماردن جواسیس بر آنها حرام می باشد.

مسأله 3488: استفاده از تمام وسایل نوین، مانند رادیو و تلویزیون اگر برنامه های آن از حرام پاك باشد جایز است.

مسأله 3489: تماشای فیلم یا نمایشنامه هایی كه هیچ گونه حرامی در آن نباشد جایز است.

مسأله 3490: بیمه كردن زندگی یا سایر اموال انسان جایز

است، مثلا می توان كشتی در دریا، یا هواپیما در فضا را بیمه كرد، زیرا معامله ای است عقلایی و عموم آیه (أَوْفُوا بِالْعُقُود) شامل آن می شود.

مسأله 3491: حقوق چاپ، ترجمه، نقل، تألیف، حتّی حق انحصاری مخترعان و غیره اگر از نظر عرف، به عنوان حق شناخته شده باشد، احتیاط لازم است كه آنها را مراعات نموده گرچه مسأله محلّ تأمّل است.

مسأله 3492: معاملات بانكها و معامله با آنها حلال است، مگر معاملات ربوی كه هم گرفتن و هم پرداختن آن حرام می باشد، و نیز معامله ای كه عنوان حرامی بر آن منطبق گشت، آن نیز حرام خواهد شد.

مسأله 3493: جوایزی كه تجّار برای تشویق فروش كالاهای خود، یا مؤسّسات و یا افراد مختلفی برای تشویق در هر كار حلالی قرار می دهند، حلال می باشد.

مسأله 3494: بلیطهای شانسی، از نوع قمار و حرام محسوب می شود، مگر گردانندگانش آن را طبق موازین شرعی، وضع كنند كه در این صورت، حلال خواهد شد.

مسأله 3495: مسابقه اسب دوانی كه امروزه از آن به « ریسز » تعبیر می كنند حرام است، مگر به شكل مسابقه اسب دوانی شرعی باشد كه در احكام مسابقه و تیراندازی ذكر شده است.

مسأله 3496: واگذاری پول اجاره به اجراء جایز نیست و اگر مستأجر این كار را كرد و صاحب ملك راضی نبود، غصب خواهد بود.

مسأله 3497: نماز خواندن در زمینهای زراعتی غصبی جایز نیست، همچنان كه تصّرف و كار در كارخانه های غصبی جایز نمی باشد.

مسأله 3498: تصرّف در زمینها یا كارخانه هایی كه دولت بدون رضایت مالكان، آنها را می گیرد و به كشاورزان یا كارگران می

دهد، جایز نیست.

مسأله 3499: پولی كه به نام « سرقفلی » گرفته می شود، اگر مالك آن را بگیرد جایز است و همچنین اگر مستأجر آن را در مقابل اثاث دكان بگیرد یا اینكه عنوان حلال دیگری بر آن صدق كند جایز می باشد.

مسأله 3500: سلامی كه از طریق تلفن شنیده می شود، جوابش واجب و سلامی كه از رادیو و تلویزیون شنیده می شود، جوابش واجب نیست.

مسأله 3501: حضور بر تشریح مرده، برای تعلیم یا تعلّم یا تماشا یا غیرذلك اگر اعانت بر اثم عرفاً نباشد اشكال ندارد.

مسأله 3502: نگاه كردن به عكس زنان شناخته شده و معروف جایز نیست. و در مورد نگاه به عكس زن ناشناخته نیز، بنابر احتیاط واجب ترك آن است.

مسأله 3503: نگاه كردن به نقاشی خیالی زنان اگر شهوت برانگیز نبوده و در نگاه كردن به آن مفاسد دیگری نباشد اشكال ندارد.

مسأله 3504: كاستن قیمت سفته حقیقی، جایز و كاستن قیمت سفته غیر حقیقی، جایز نیست.

مسأله 3505: حواله دادن پول كشوری، به كمتر یا بیشتر از آن، در كشور دیگر جایز است، مانند حواله دادن دینار یا تومان به كمتر از قیمت واقعی آن در غیر كشوری كه پول در آن رایج است، زیرا این امر، نتیجه اختلاف ارزش پول است و « ربا » نمی باشد.

مسأله 3506: همكاری با حكومتهای ظالم جایز نیست.

مسأله 3507: گوش دادن به سخنانی كه از رادیو و تلویزیون پخش می شود و همچنین سخنرانی در آنها جایز است و نگاه كردن به عكسهای حلالی كه از صفحه تلویزیون نمایش داده می شود جایز می باشد، البته حلال بودن همه این امور در صورتی

است كه حرام دیگری در كار نیاید و محذور شرعی دیگری در میان نباشد.

مسأله 3508: جایز است برای رفع و منع مُنكِرات با دولتها تماس گرفت، حتّی اگر دولت، آن منكرات را از راههای شرعی رفع نكند، مانند زندان كردن دزد، البته این كار در صورتی جایز است كه ضررش كمتر از نفعش باشد و از راههای دیگر ممكن نباشد.

مسأله 3509: اگر كشته ای در خانه كسی پیدا شود و او ادعا كند خود مقتول، خودكشی كرده است، این امر « لوث » حساب می شود و باید احكام « قسامه » كه در مبحث قصاص گذشت، عملی گردد.

مسأله 3510: شكنجه در اسلام حرام است و اعتراف گرفتن از كسی كه درباره اش، احتمال جرمی داده شده است، به وسیله زدن و شكنجه جایز نیست و اگر در این حال اعتراف كرد اعتباری ندارد، بلكه باید از راههای شرعی به آن دست یافت.

مسأله 3511: قانون گذاری استناد به « مصالح مرسله » جایز نیست، ولی حكومت اسلامی كه زیر نظر شورای مراجع تقلید است می تواند اموری را كه به مصالح مسلمین لطمه وارد می سازد منع كند، مثلا می تواند رفت و آمد وسایل نقلیه را برای رفاه حال مردم، طبق اصل صحیح وضع كند. این صلاحیت از قانون « لاضرار » و « رفع عُسر و حَرَج » و « اَهمّ و مُهم » و غیر آن استفاده می شود.

مسأله 3512: اگر امر به معروف و نهی از منكر، به مجروح ساختن شخصی یا تلف نمودن مالی منجر شود احتیاج به اجازه حاكم شرع دارد و در مواردی كه این امور جایز باشد،

بعید نیست ضمانتی نباشد.

مسأله 3513: حكم شهید بر كسی كه در جنگهای غیر منطبق بر میزان جهاد شرعی كشته می شود جاری نیست، بلكه احكام مرده بر او جاری می شود، بنابراین در صورت امكان باید او را غسل بدهند وگرنه واجب است او را تیمّم داده، حنوط و كفن كنند، سپس بر او نماز بخوانند حتی اگر بر قطعه های پراكنده و نامشخص او باشد، سپس او را دفن كنند.

مسأله 3514: نقاشی روح داران به وسیله قلم یا چتكه نقاشی مكروه است و عكسبرداری و تهیه فیلم با دوربین و مانند آن جایز است.

مسأله 3515: اگر فتنه و آشوبی بر مسلمانان وارد آمد كه در اثر آن، گروه زیادی از آنان مُرتدّ شدند و سپس به اسلام باز گشتند، محرز نیست كه حكم مرتد بر آنها جاری شود، بنابراین جدایی ابدی همسران، تقسیم اموال و كشتن و نجاست آنها اجرا نخواهد شد و امیرالمؤمنین (علیه السلام) این احكام را بر كسانی كه در بصره و صفین و نهروان بر علیه او خروج كردند، حتّی پس از دست یافتن بر آنها، اجرا نكرد.

مسأله 3516: در قبول توبه مرتد فطری دو احتمال است و بعید نیست كه قبول شود.

مسأله 3517: در مانند این زمان واجب نیست، با گناهكاران قطع رابطه كرد، بلكه لازم است با آنان مدارا نمود، تا از گمراهی باز گردند، حتّی اگر نماز را ترك كرده یا سایر گناهان را مرتكب شده باشند، مگر در معاشرت با آنان محذور دیگری باشد.

مسأله 3518: اگر با زن پنجم، پس از مرگ زن چهارم ازدواج كند، سپس زن چهارم زنده شود، زن پنجم، زن او به

حساب آمده و زن زنده شده، زن او نخواهد بود علی الاقرب.

مسأله 3519: اگر پس از عدّه گرفتن زن، شوهر مرده اش زنده گردید، زن نمی تواند به شوهر برگردد، مگر با عقدی جدید، ولی اگر در حال عدّه زنده شود دو احتمال وجود دارد.

مسأله 3520: مسلمان حق ندارد، برادر مسلمان خود را بیگانه بخواند، هرچند كه اختلافی در نژاد، صورت، زبان و كشور داشته باشند و بیگانه در نظر اسلام فقط كسانی می باشند كه از دین اسلام خارجند.

مسأله 3521: هیچ كس حق ندارد مسلمانی را از كشور اسلامی خارج كند، گرچه از كشور دیگری بوده و یا زبان دیگری داشته باشد.

مسأله 3522: خودكشی به هیچ وجه، در اسلام جایز نیست.

مسأله 3523: انسان حق ندارد خودش را بكشد، گرچه بداند پس از چندی فوت خواهد كرد، مانند كسی كه به سرطان مبتلا باشد. و یا از بیماری در شدّت و ناراحتی بسیار باشد.

مسأله 3524: الكل و ادكلن و مانند آن، كه نجس بودنش ثابت نیست، محكوم به طهارت است.

مسأله 3525: گذاردن مردها موی سر را اگر تشبّه به كفّار یا زنها باشد و همچنین گذاردن زنها موی سر را اگر تشبّه به كفار یا مردها باشد، بنابر احتیاط واجب حرام است.

مسأله 3526: زدن آمپول مقوّی برای روزه دار جایز است.

مسأله 3527: طواف كعبه مكرّمه دورتر از بیست و شش ذراع فقط در حال اضطرار، یا عسر و حرج جایز است.

مسأله 3528: اگر زن دارویی آشامید كه حیضش تأخیر بیفتد، حكمش در اعمال حج، حكم زن پاك می باشد.

مسأله 3529: نمی توان به خبر دادن مغز الكترونی نسبت به اوّل ماه، یا متّهم بودن و

برائت اشخاص و مانند آن اعتماد كرد.

مسأله 3530: جایز نیست، انسانی كه بیماری مُسری دارد در اجتماعات و اماكن عمومی حاضر شود. و اگر چنین كرد و شخصی بدون اختیار به سبب او بیمار و یا تلف شد، ضامن است.

مسأله 3531: اگر شخص بیمار، بداند یا احتمال عقلایی بدهد اگر به پزشك مراجعه نكند بیماریش شدّت می كند و به او ضرر بالغ می رساند، جایز نیست مراجعه نكند و واجب است دارویی كه پزشك مورد وثوق می دهد، مصرف كند.

مسأله 3532: تشخیص احكام عامّه، موضوعات آن و عناوین ثانویه عامه و پیاده كردن آن در جامعه، متوقّف بر تأیید شورای فقهای مراجع تقلید می باشد، و اگر آن حكم یا موضوع یا عنوان ثانوی شخصی باشد فتوای فقیه جامع الشرایط كافی است.

مسأله 3533: كشتن حیوانات موذی مانند موش، پشه، مگس و غیره با مواد سمّی، جایز است.

مسأله 3534: اگر انسان در كره ماه یا دیگر كرات آسمانی سكونت كرد، در تمامی احكام، مانند نماز، روزه، ازدواج، طلاق، حدود، ارث، معاملات و دیگر احكام، مانند انسانهای ساكن كره زمین می باشد.

مسأله 3535: داد و ستد میان ما و انسانهای دیگر كرات آسمانی، همانند داد و ستد میان ما و افراد كره زمین است و از نظر ازدواج، ارث و دیگر مسائل، تكلیف یكی است.

مسأله 3536: تولید ماهی در دریا و استخرها جایز است، همان گونه كه امروزه در میان بعض ملّتها متداول می باشد و غذایی كه به ماهیها می دهند حتّی اگر حرام باشد تأثیری در حرمت ماهی نخواهد نمود، امّا اگر عذره انسان به ماهی بدهند كه موجب « جلاّله » گردیدن ماهی

شود، باید ماهی را طبق دستور شرعی تطهیر و استبراء نمایند به اینكه آنقدر به او طعام طاهر دهند كه اسم « عذره خوار » از آن برداشته شود.

مسأله 3537: اگر ماهی از خوراكی تغذیه نماید كه موجب ریختن پولكهایش گردد، گوشت آن حرام نخواهد شد، بلكه اگر این موضوع به نسل آن ماهی نیز سرایت كند بعید نیست حلال باشد، ولی چنانچه به نوع دیگری از ماهیهای بدون پولك تبدیل شود حرام خواهد شد.

مسأله 3538: اگر ماهی بدون پولك از خوراكی تغذیه نماید كه سبب در آوردن پولك گردد، بنابر احتیاط واجب از آن اجتناب شود هر چند كه این موضوع به نسل آن ماهی انتقال یابد، مگر به نوع دیگری از ماهیهای پولك دار تبدیل شود كه در این صورت، حلال خواهد شد.

مسأله 3539: اگر بر اثر بمبهای باران زا، ایجاد ابر و باران نمایند، حكم آن باران در طهارت، حكم بارانهای طبیعی است علی الاقرب.

مسأله 3540: مسافرت نمودن به كشورهای كفّار به منظور تحصیل دانش، جایز است، به شرطی كه انسان مرتكب محرّمات نگردد، مانند خوردن گوشتی كه غیر مسلمان ذبح كرده و به شرطی كه به چیزهایی كه نگاه كردن آن حرام است نگاه نكند، مانند زنان و دختران و نباید با دختران و زنان، طرح دوستی بریزد و باید واجبات خود را، مانند نماز و روزه بجا آورد.

مسأله 3541: دانشجویانی كه به كشورهای غربی مسافرت می كنند، می توانند با دختران اهل كتاب یعنی مسیحی، یهودی و زردشتی، به عقد موقّت بلكه ایضاً علی الاقرب عقد دائم ازدواج كنند، به شرطی كه صیغه عقد به طور صحیح اجرا گردد و

می توانند با كشورهای اسلامی تماس گرفته و كسانی به وكالت از طرف مرد و زن، صیغه را اجرا نمایند، امّا ازدواج با غیر اهل كتاب، از دیگر كفّار جایز نیست.

مسأله 3542: دانشجویانی كه به كشورهای غربی مسافرت می كنند، در صورتی كه در مقابل آنان به دین اسلام حمله نمایند، بر آنان واجب است با شرایط امر به معروف و نهی از منكر از اسلام دفاع كنند و چنانچه نتوانند از عهده پاسخ برآیند، باید در تهیه پاسخ اشكالات، از كشورهای اسلامی، كمك بگیرند.

مسأله 3543: در مسابقات شنای طولانی كه سبب از بین رفتن نماز اختیاری می شود شركت نكنند ولی اگر از اوّل بدون توجّه، به شنا پرداخت و در بین شنا متوجّه شد كه وقت می گذرد، چنانچه دسترسی به قایق یا خشكی دارد باید از آب بیرون آمده و نماز خود را بخواند، امّا اگر دسترسی نیست یا وقت بسیار تنگ است، در همان حالتِ شنا به هر ترتیب كه می تواند، نمازش را بخواند و برای ركوع و سجود، با سر اشاره كند. و دیگر مسابقات نیز به همین ترتیب است، مانند دوچرخه سواری، اتومبیل رانی، قایق رانی، خلبانی و...

مسأله 3544: سپردن امتیاز به شركت و یا فردی، در مورد چیزهایی كه همه مردم در آن مساوی هستند، یا در مواردی كه با قانون « تسلّط مردم بر اموالشان » منافات دارد، جایز نیست.

مسأله 3545: اگر شخصی، عضوی از بدن خود مانند چشم، قلب و كلیه را بفروشد، یا اجازه دهد كه بعد از مرگش از بدن او جدا كنند و به بدن دیگری پیوند بزنند، بعید نیست جایز باشد

خصوصاً اگر موجب احیاء نفس محترمه باشد و اللّه العالم.وَالْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ، وَ صَلّی اللّهُ عَلی مُحَمَّد وَ آلِهِ الطّاهِرِینَ.

برخی از واژه های شرعی رساله

آب جاری: آبی كه بر زمین جریان دارد، مانند آب چشمه، قنات و رودخانه، به مسأله 31 مراجعه شود.

آب كُر: آبی كه اگر در ظرفی بریزند در مجموع 27 وجب یا بیشتر شود.

آب قلیل: آبی كه از كر كمتر باشد و از زمین نجوشد.

آب مضاف: آبی كه از چیزی گرفته شود و یا با چیزی مخلوط گردد.

آب مطلق: آب خالص، كه نه از چیزی گرفته شده و نه با چیزی مخلوط گشته است.

اثنا: وسط، در بین.

اجمالا: به طور كلّی، قطع نظر از جزئیات.

اجیر: كسی كه در مقابل دریافت مزد، كاری انجام دهد.

احتمال عقلایی: احتمالی كه در نظر عقلا و مردم بجا باشد.

احتیاط مستحب: احتیاطی كه بهتر است به آن عمل شود و می توان آن را ترك كرد.

احتیاط واجب: احتیاطی كه باید به آن عمل كرد.

احتیاطاً: بنابر احتیاط.

احوط: بنابر احتیاط.

احوط اوّلی: احتیاطی كه سزاوار است رعایت شود.

آداب: مستحبّات و مكروهات.

اذن: اجازه.

ارحام: خویشان.

استبراء: عمل مستحبّی كه مردها بعد از بول انجام می دهند، به مسأله 77 مراجعه شود.

استبراء حیوان: پاك نمودن حیوانی كه به خوردن نجاست عادت كرده باشد.

استمتاع: لذّت بردن، بهره بردن.

استنشاق: بالا كشیدن آب در بینی.

اشتباهاً: از روی اشتباه.

اصول دین: پایه های اعتقادی دین، كه عبارت است از: توحید، عدل، نبوّت، امامت و معاد.

اضطرار: ناچاری.

اطفال: كودكان.

اعاده: دوباره بجا آوردن.

اكل میته: خوردن مردار.

امام جماعت: پیشنماز.

آمر: امركننده.

امساك: خودداری.

امین: شخص مورد اطمینان.

اهل كتاب: كفّاری كه دارای كتاب آسمانی هستند، یعنی: مسیحیان، یهودیان و زردشتیان.

اولاد: فرزندان.

اولیاء: جمع ولی، سرپرستان.

ایذاء: آزار، اذیت.

باطن: داخل، درون.

بعید: دور.

بُغاة: كسانی كه علیه

امام معصوم (علیه السلام) قیام كنند.

بول: ادرار.

بینه: دو شاهد عادل.

تارك: ترك كننده.

تامّ الاجزاء: دارای اجزای كامل.

تامّل: تردّد.

تخلّی: بول و غایط كردن.

تذكیه: كشتن حیوان به دستور شرعی.

تربت امام حسین (علیه السلام): خاك حرم امام حسین (علیه السلام).

تروك حایض: آنچه بر حایض لازم است ترك كند.

تصاحب: به ملكیت در آوردن.

تضییع: از بین رفتن.

تطهیر: پاك كردن.

تعدّد: چندبار.

تعدّی: تجاوز، زیاده روی.

تقیید: قید كردن.

تكلیف: وظیفه شرعی.

تلف: از بین رفتن.

توطّن: جایی را وطن خویش قرار دادن.

تیمّم بدل از غسل: تیمّم به جای غسل.

تیمّم بدل از وضو: تیمّم به جای وضو.

ثِقه: شخص مورد اطمینان.

ثُلث: یك سوّم.

جاهل: نادان، كسی كه چیزی را نمی داند.

جاهل قاصِر: كسی كه چیزی را نمی داند و در ندانستن، كوتاهی نكرده است.

جاهل مُقَصِّر: كسی كه چیزی را نمی داند ولی در ندانستن كوتاهی كرده باشد.

جبیره: چیزی كه با آن زخم یا شكستگی را می بندد، یا دارویی كه بر زخم می گذارند، به مسأله 369 مراجعه شود.

جدّ: پدر بزرگ.

جدّه: مادر بزرگ.

جُعاله: جایزه.

جماع: نزدیكی و مقاربت.

جُنُب: كسی كه غسل جنابت بر او واجب است.

جهل: نادانی، ندانستن.

حاجت: نیاز.

حاشیه قرآن: گوشه های قرآن، كنار صفحه ها.

حاكم شرع: مرجع تقلید، مجتهد جامع الشرایط.

حدّ: اندازه.

حدّ شرعی: كیفری كه دین اسلام نسبت به بعضی گناهان مقرّر فرموده است.

حَدَث: چیزی كه وضو را باطل می كند.

حدث اصغر: چیزی كه وضو را باطل می كند.

حدث اكبر: چیزی كه غسل را واجب می كند.

حرام: كاری كه باید ترك شود و انجام آن جایز نیست.

حرام گوشت: حیوانی كه خوردن گوشت آن جایز نیست.

حلال: جایز.

حلال گوشت: حیوانی كه خوردن گوشت آن جایز است.

حیات: زندگانی.

خطا: اشتباه.

خطیب: گوینده.

دارالحرب: كشوری كه در حال جنگ با مسلمانان است.

دُبُر: پشت.

دیه: خون بها.

ذبح: كشتن.

ذراع: تقریباً

نیم متر.

ذرع: تقریباً نیم متر

ذمّه: عهده.

رجای مطلوبیت: به اُمید آنكه مورد خواست خدا باشد.

رجوع: برگشت.

ردّ تحیت: جواب سلام.

رطوبت: نم.

زراعت: كشاورزی.

زوال نجاست: برطرف شدن نجاست.

سجده تلاوت: سجده ای كه برای آیه های سجده قرآن، واجب می شود.

سهواً: از روی اشتباه، غیر عمدی.

سوره توحید: سوره (قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَد).

شارع: خداوند متعال، پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) و ائمّه معصومین (علیهم السلام) كه احكام شرعی ا دستور فرموده اند.

شُرب خمر: شراب خواری.

رعاً: از نظر شرع.

شك: تردید.

شك عقلایی: شكی كه درنظر عقلا معتبر باشد.

شهادتین: (أَشْهَدُ أَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللّه وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّه).

صاع: تقریباً سه كیلوگرم.

صحّت: صحیح بودن.

صغیر: كودك، بچّه نابالغ.

صیغه عقد: لفظ مخصوصی كه در عقد خوانده می شود.

طهارت: پاكی.

ظاهر: روی، آشكار.

ظاهراً: آنچه از ظاهر روایات استفاده می شود.

ظنّ: گمان.

عاجز: ناتوان.

عدم: نیستی، نبودن.

عرفاً: در نظر مردم.

عُسر و حرج: سختی، تنگنا.

عفو: بخشش.

عمداً: از روی عمد.

عمل: كار.

عناد: لجاجت.

عهد: پیمان بستن با خدا.

عیال: همسر.

عیالات: كسانی كه نان خور انسان می باشند.

عین نجس: چیزی كه ذاتاً نجس است، مانند بول و خون.

غایط: مدفوع.

غفلت: بی توجّهی.

فحص: بررسی، تحقیق، جستجو.

فرادا: نمازی كه به تنهایی خوانده می شود، نه با جماعت.

الفقه: بزرگترین دائرة المعارف فقه شیعه در بیش از 150 جلد، از برادر مؤلّف محترم آیة اللّه العظمی سیدمحمّد شیرازی « اعلی اللّه درجاته ».

قُبُل: فرج.

قسم: سوگند.

قصد قربت: برای انجام فرمان خداوند و تقرّب به درگاه الهی.

قضا كند: بعداً بجا آورد.

قلباً: در قلب.

قول: گفته، سخن.

قوّه شامّه: حسّ بویایی.

قیم: سرپرست.

كبائر ضروریه: گناهانی كه به روشنی، كبیره بودن آنها ثابت شده است.

لاابالی: كسی كه به چیزی اهمیت نمی دهد.

مؤكَّد: تأكید شده.

مال التجاره: سرمایه.

مأموم: كسی كه در نماز، به امام جماعت اقتدا كرده است.

مُباح:

كاری كه انجام و ترك آن یكسان است، غیر غصبی.

مبطلات وضو: چیزهایی كه وضو را باطل می كند.

متعارف: معمول.

متمكّن: دارا.

متنجّس: چیزی كه نجس شده است.

متولّی: كسی كه تولیت چیزی را به عهده دارد.

مجتهد: كسی كه می تواند احكام شرعی را استنباط كند.

مجنی علیه: كسی كه جنایتی بر او شده است.

محاسن: ریش، موی صورت.

مُحتلم: كسی كه در خواب، منی از او بیرون آید.

محذور شرعی: اشكال شرعی.

محلّ تامّل: مورد اشكال.

مخرج: محلّ بیرون آمدن، جای خروج.

مُدّ: تقریباً 750 گرم.

مدّعی: ادّعا كننده.

مدّعی علیه: كسی كه علیه او ادّعایی شده است.

مرتدّ: كسی كه از دین برگشته است.

مسّ: لمس كردن.

مستأجر: كسی كه چیزی را اجاره می كند.

مستحب: كاری كه انجام آن بهتر است.

مستراح: توالت، دستشویی.

مستمعین: شنوندگان.

مسح: كشیدن دست.

مُسلّم: حتمی و یقینی.

مشاهد مشرّفه: حرمهای امامان معصوم (علیهم السلام).

مشتمل: در برگیرنده.

مشقّت: سختی.

مشكوك: مورد شك و تردید.

مشهور علما: آنچه بیشتر علما بر آن عقیده دارند.

مضطر: ناچار، كسی كه ضرورتی برای او پیش آید.

مضمضه: گردانیدن آب در دهان.

مطلق: بدون قید و شرط.

مطهَّرات: پاك كننده ها.

معتكف: اعتكاف كننده.

معذور: كسی كه دارای عذر مقبولی است.

معیوب: دارای عیب.

مغبون: گول خورده.

مفسده: ضرر، آنچه موجب فساد می شود.

مقارن: همراه.

مقتول: كشته.

مُقلِّد: كسی كه از مجتهد تقلید می نماید و به دستور او عمل می كند.

مكروه: كاری كه ترك آن بهتر است.

مكلّف: شخص بالغ و عاقلی كه مورد تكلیف الهی قرار می گیرد.

ملاعبه: بازی كردن.

مُلاقی: ملاقات كننده، برخوردكننده.

منازعه: نزاع، درگیری.

مُنجِّس: نجس كننده.

مُنفرد: كسی كه نماز را تنها می خواند نه با جماعت.

منفعت: سود.

مُنكِر: انكار كننده.

منكَر: ناپسند، بدی.

منكرات: بدیها، زشتیها.

مَنی: مایعی كه هنگام شهوت از انسان خارج می شود، به مسأله 393 مراجعه شود.

مَوات: زمین خشك و بایر، زمینی كه مالك نداشته باشد.

موازین:

معیارها.

موجب: سبب.

موكِّل: كسی كه دیگری را وكیل خود می نماید.

میت: مرده.

نافله: نماز مستحب.

ناهی: نهی كننده.

نایب: كسی كه كاری را به جای دیگری انجام دهد.

نجس العین: انسان یا حیوانی كه ذاتاً نجس است، مانند كافر، سگ و خوك.

نذر: پیمان بستن با خدا.

نقدَین: طلا و نقره.

نماز ادا: نمازی كه در وقت خود بجا آورده شود.

نماز قضا: نمازی كه خارج از وقت آن، خوانده شود.

نماز یومیه: نمازهای واجب شبانه روز، كه در مسأله 797 گذشت.

نیت: قصد انجام كار.

نیت رجاء: به قصد اینكه اگر خداوند دستور داده باشد، این كار را انجام می دهم.

نیت قربت مطلقه: تنها به قصد تقرّب به درگاه الهی، بدون اینكه خصوصیتی را قید نماید.

هتك: بی احترامی.

واجب: كاری كه باید انجام شود.

واجب كفایی: واجبی كه اگر یكی، آن را انجام دهد، از دیگران ساقط می شود.

وارث: كسی كه ازانسان ارث می برد.

وجه تقیید: فقط آنچه را نیت كرده، نه چیز دیگر.

ورثه: جمع وارث، كسانی كه از انسان ارث می برند.

وصی: كسی كه انسان به او وصیت می كند.

وطی: نزدیكی و مقاربت.

وقت تعلّق كفّاره: وقتی كه كفّاره بر او واجب می شود.

ولی: كسی كه اختیار انسان با اوست، سرپرست.

یائسه: زنی كه دیگر خون حیض نمی بیند، یعنی اگر سیده است شصت سال و اگر سیده نیست پنجاه سال او تمام شده باشد، به مسأله 484 مراجعه شود.

ذكر و دعا و نماز شب اشاره كرد.

تحصیلات

آیت اللّه العظمی صافی، در نوجوانی قدم به وادی علم و معنویت، حوزه، نهاد و میهمان صفای حلقه های صمیمی درس و بحث و مَحرَم شور وصف ناپذیر مناجات نیمه شب پاكباختگان حوزه شد. ابتدا در گلپایگان، كتب پایه ادبیات عرب را نزد عالم جلیل القدر، مرحوم آخوند ملا ابوالقاسم مشهور به « قطب » آغاز كرد و ادامه مباحث ادبیات، كلام، تفسیر، حدیث، فقه و اصول را تا پایان سطح در همان جا پی گرفت و در این مدت حجم وسیع كتب مهم رشته های مذكور را نزد پدر بزرگوارش، حضرت آیت اللّه آخوند ملا محمّد جواد صافی آموخت. در سال 1360 ه.ق، گلپایگان را با دنیایی از خاطره های شیرین دوران كودكی و نوجوانی و لذت حضور در كنار پدر و مادری مهربان و دلسوز، كه اكنون از حسرت فراق او پریشان بودند، ترك كرد و رنج مشكلات هجرت به قم را پذیرا شد، تا با حضور در مجلس درس و بحث اساتید بزرگ حوزه علمیه قم به تكمیل تحصیلات و تحقیقات خود بپردازد.

ایشان چند سال بعد به نجف اشرف مشرف شد و در آن جا نیز از محضر مراجع عالیقدر آن حوزه، برای یك سال بهره مند گشت.

هوش و استعداد فوق العاده و تلاش و جدیت در امر تحصیل او را مورد علاقه خاص اساتید بزرگ قم و نجف قرار داد. حضرت آیت اللّه العظمی صافی پس از آن مجدداً به قم بازگشتند و بیش از پانزده سال حلقه نشین مجلس درس و بحث و اخلاق و عرفان مرجع پرافتخار شیعه، حضرت آیت اللّه العظمی بروجردی و نیز یكی از مشاورین ویژه و

برجسته و از اصحاب خاص استفتاء آن بزرگوار گشت و آن مرحوم، نظر به توانایی والای علمی آیت اللّه العظمی صافی، پاسخگویی به سوالات مهم و حساسی از فقه و كلام شیعی و نیز نگارش كتاب ارزشمندی درباره مهدویت را كه منتخب الاثر نام گرفت، به ایشان واگذار كردند.

از اساتید مهم آن بزرگوار در قم، مراجع تقلید، آیات عظام: سید محمّد تقی خوانساری، حجّت، صدر، بروجردی و در نجف، آیات عظام: شیخ محمّد كاظم شیرازی، سید جمال الدین گلپایگانی و شیخ محمّد علی كاظمی را می توان نام برد.

ویژگیهای آیت اللّه العظمی صافی

زهد، تقوی، اخلاص، قناعت، توكل، سعه صدر، صراحت لهجه و امر به معروف و نهی از منكر، از ویژگی های مهم روحی - اخلاقی این فقیه وارسته است.

وجودش، دریای بی كرانه عشق به انوار مقدس ائمه معصومین، علیهم السّلام، است و هر پگاه بعد از نماز، در دعای عهد، می توان ترنّم تمنّای دل شیداییش را در نغمه « العجل العجل یا مولای یا صاحب الزمان » شنید و او را عصرهای جمعه، میان خیل عاشقان مهدی (عج)، میهمان لحظه های پر معنویت مسجد جمكران، دید.

تدریس، تحقیق و تسلط در زمینه علوم متنوع اسلامی همچون فقه، اصول، كلام، حدیث، رجال و...، تألیف حدود هشتاد اثر ارزشمند و محققانه به زبان های فارسی و عربی كه بعضی از آنها به چند زبان دیگر نیز ترجمه شده، از ویژگی های علمی ایشان است.

برخورداری از چنین موقعیت های والای علمی، ایشان را در حوزه علمیه قم، در ردیف ممتازین قرار داد و بزرگانی چون آیات عظام: سید جمال الدین گلپایگانی، بروجردی، امام خمینی و سید محمد رضا گلپایگانی و بعضی دیگر، مقام بلند علمی - معنوی او را ارج نهادند؛ و

آیت اللّه العظمی سید جمال الدین گلپایگانی در حدود 45 سال پیش، اجتهاد متین و اوج مقام فقهی آیت اللّه العظمی صافی را طی مكتوبی مهم، اعلام كرد.

ایشان، سالها از طرف مرحوم آیت اللّه العظمی بروجردی و پس از ارتحال آن بزرگوار، از معدود كسانی بود كه مسوولیت امتحان فضلای حوزه در سطح عالی و درس خارج را داشته و شماری از مجتهدان كنونی و مدرسین حوزه علمیه قم، نزد معظم له امتحان داده اند.

این فقیه گرانقدر، علاوه بر موارد مذكور، مطالعات گسترده ای در زمینه ادبیات و تاریخ اسلام و ایران داشته و ضمن آشنایی با قالب های گوناگون شعری، در سرودن شعر نیز مهارت كامل دارند.

این مرجع فرزانه، حتی اكنون نیز با تمامی مشغله های موجود، اخبار و مسائل دنیا و بالخصوص جهان اسلام را هر روز با دقت تمام از طریق رسانه های گروهی دنبال كرده و بنا به اطلاعات وسیع تاریخی - سیاسی، از قدرت تحلیل بالایی در زمینه رویدادهای منطقه ای، جهانی و دنیای اسلام برخوردار است و مصداق واقعی « عالِم به زمان » می باشد.

قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، حضور در صحنه های مختلف مبارزه با رژیم ستم شاهی باعث حساسیت ساواك، نسبت به این فقیه آگاه گشت و بالاخره به توقیف یكی از كتب ایشان كه حاوی مطالبی در نقد فساد رژیم شاه بود، منجر شد. در همین حال نشر بعضی كتب مهم حضرت آیت اللّه العظمی صافی كه در دفاع از تشیع نگاشته بود نیز، در بعضی از كشورهای عربی ممنوع شد و بدین صورت دولتمردان این كشورها همسو با برخی مزدوران قلم بدست استعمار، نتوانستند خشم خود را از نوشته های آگاهی بخش و بیدار كننده اش، پنهان نمایند.

با

پیروزی انقلاب اسلامی ایران، ایشان در سال 1358 ه.ش، به عنوان عضو مجلس خبرگان اوّل، انتخاب و در سال 1359 ه.ش، از سوی حضرت امام خمینی (قدس سره) به عضویت شورای نگهبان منصوب شد و هشت سال به عنوان دبیر شورای نگهبان، منشأ خدمات ارزنده ای به نظام مقدس و مردم عزیز گشت، و در پاسداری از حریم اسلام و قرآن، لحظه ای تردید به خود راه نداد.

حضرت آیت اللّه العظمی صافی، كه حداقل از دو دهه قبل، با وجود داشتن تمامی شرایط مرجعیت، كریمانه از آن گذشته بود، با ارتحال حضرت آیت اللّه العظمی گلپایگانی، قدس سره، در آذر ماه 1372 ه.ش، بنا به تقاضاهای مكرّر و اصرار پی در پی علما و مردم، بالاخره تصدی مرجعیت را پذیرفت و اكنون به عنوان یكی از مراجع عمده، و اركان اصلی حوزه علمیه قم، به شمار می رود.

احكام تقلید

تقلید

(مساله 1) عقیده مسلمان به اصول دین باید از روی دلیل باشد, و نمی تواند دراصول دین تقلید نماید, یعنی بدون دلیل گفته كسی را قبول كند, ولی اگر از گفته غیربه عقاید دینی یقین پیدا كند در حكم به مسلمان بودن او كافی است , و در احكام دین باید یا مجتهد باشد كه بتواند احكام را از روی دلیل بدست آورد, یا از مجتهدتقلید كند, یعنی بدستور او رفتار نماید, یا از راه احتیاط طوری به وظیفه خود عمل نماید, كه یقین كند, تكلیف خود را انجام داده است , مثلا اگر عده ای از مجتهدین عملی را حرام میدانند, وعده دیگر می گویند حرام نیست , آن عمل را انجام ندهد,و اگر عملی را بعضی واجب و

بعضی مستحب میدانند, آن را بجا آورد پس كسانی كه مجتهد نیستند و نمی توانند به احتیاط عمل كنند, واجب است از مجتهد تقلیدنمایند.

(مساله 2) تقلید در احكام یاد گرفتن فتوای مجتهد است با التزام به عمل به آن , و ازمجتهدی باید تقلید كرد كه مرد و بالغ و عاقل و شیعه دوازده امامی و حلال زاده وزنده و عادل باشد, و عادل كسی است كه با ملكه عدالت كارهایی را كه بر او واجب است بجا آورد و كارهایی را كه حرام است ترك كند, و ملكه عدالت عبارت است ازحالتی كه وادار كند انسان را به اطاعت و ترك معصیت , و نشانه آن این است كه اگراز اهل محل یا همسایگان او یا كسانیكه با او معاشرت دارند حال او را بپرسند,خوبی او را تصدیق نمایند, و مجتهدی كه انسان از او تقلید میكند - در صورت علم به مخالفت فتوای او با فتوای غیر - بنابر احتیاط واجب باید غیر, اعلم از او نباشدمگر آن كه فتوای غیر اعلم موافق با احتیاط باشد یا فتوای اعلم شاذ و نادر باشد كه در این صورت باید به قولی كه احوط است عمل نماید, و اعلم یعنی كسی كه درفهمیدن حكم خدا از تمام مجتهدهای زمان خود استادتر باشد.

(مساله 3) مجتهد و اعلم را از سه راه می توان شناخت: اول - آن كه خود انسان یقین كند, مثل آن كه از اهل علم باشد و بتواند مجتهد واعلم را بشناسد.

دوم - آن كه دو نفر عالم عادل , كه می توانند مجتهد و اعلم را تشخیص دهند,مجتهد بودن یا اعلم بودن

كسی را تصدیق كنند بشرط آن كه دو نفر عالم عادل دیگربا گفته آنان مخالفت ننمایند.

سوم - آن كه عده ای از اهل علم كه می توانند مجتهد و اعلم را تشخیص دهند, و ازگفته آنان اطمینان پیدا می شود, مجتهد بودن یا اعلم بودن كسی را تصدیق كنند.

(مساله 4) اگر شناختن اعلم مشكل باشد می تواند از كسی تقلید كند كه یقین به اعلم بودن دیگران از او نداشته باشد یا مخالفت فتوای او با فتوای اعلم معلوم نباشد واگر چند نفر درنظر او اعلم از دیگران وبا یكدیگر مساوی باشند, باید از یكی از آنان تقلید كند.

ولی چنانچه یكی پرهیزكارتر باشد بهتر آن است كه از او تقلید كند.

(مساله 5) بدست آوردن فتوی یعنی دستور مجتهد چهار راه دارد: اول - شنیدن از خود مجتهد.

دوم - شنیدن از دو نفر عادل.

سوم - شنیدن از كسی كه انسان به گفته او اطمینان دارد.

چهارم - دیدن در رساله مجتهد, در صورتی كه انسان بدرستی آن رساله اطمینان داشته باشد.

(مساله 6) تا انسان یقین نكند كه فتوای مجتهد عوض شده است , می تواند به آنچه در رساله نوشته شده عمل نماید, و اگر احتمال دهد كه فتوای او عوض شده جستجو لازم نیست.

(مساله 7) اگر مجتهد اعلم در مساله ای فتوی دهد, كسی كه از او تقلید می كند,بنابر احتیاط نمی تواند در آن مساله به فتوای مجتهد دیگر عمل كند ولی اگر فتوی ندهد و بفرماید احتیاط آن است كه فلانطور عمل شود, مثلا بفرماید احتیاط آن است كه در ركعت سوم و چهارم نماز, سه مرتبه تسبیحات اربعه یعنی (سبحان اللّه والحمد للّه

ولا اله الا اللّه واللّه اكبر) بگویند, مقلد باید یا به این احتیاط, كه احتیاطواجبش می گویند عمل كند وسه مرتبه بگوید, یا به فتوای مجتهدی كه علم او ازمجتهد اعلم كمتر و از مجتهدهای دیگر بیشتر است عمل نماید, پس اگر او یك مرتبه گفتن را كافی بداند, می تواند یك مرتبه بگوید.

و همچنین است اگر مجتهداعلم بفرماید مساله محل تامل یا محل اشكال است.

(مساله 8) اگر مجتهد اعلم بعد از بیان فتوی در مساله ای احتیاط كند مثلا بفرمایدیك مرتبه تسبیحات خواندن در ركعت سوم و چهارم كفایت می كند اگرچه احتیاطاین است كه سه مرتبه بخوانند, مقلد می تواند به خواندن یك مرتبه اكتفا كند ومی تواند رعایت احتیاط نموده , سه مرتبه بخواند و این احتیاط را احتیاط مستحب گویند.

(مساله 9) اگر مجتهدی كه انسان ازاو تقلید می كند, از دنیا برود باید از مجتهد زنده تقلید كند, ولی كسی كه در مساله ای به فتوای مجتهدی عمل كرده یا آن را یاد گرفته وملتزم به عمل به آن شده باشد, اگر بعد از مردن آن مجتهد در آن مساله به فتوای مجتهد زنده رفتار نكرده باشد, می تواند در آن مساله به فتوای مجتهدی كه از دنیارفته باقی باشد, بلكه جواز بقا بر تقلید او در سایر مسائل نیز بعید نیست.

ولی اگرمجتهد میتی كه از او تقلید می كرده اعلم از حی باشد بقا بر تقلید او بنابر احتیاط واجب است چنانكه اگر مجتهد حی از میت اعلم باشد عدول به حی واجب است.

(مساله 10) اگر در مساله ای به فتوای مجتهدی عمل كند, و بعد از مردن او درهمان

مساله به فتوای مجتهد زنده رفتار نماید, دوباره نمی تواند آن را مطابق فتوای مجتهدی كه از دنیا رفته است انجام دهد.

ولی اگر مجتهد زنده در مساله ای فتوی ندهد, واحتیاط نماید ومقلد مدتی به آن احتیاط عمل كند, دوباره می تواند به فتوای مجتهدی كه از دنیا رفته عمل نماید, مثلا اگرمجتهدی گفتن یك مرتبه (سبحان اللّه والحمد للّه ولا اله الا اللّه واللّه اكبر) را در ركعت سوم و چهارم نماز كافی بداند, ومقلد مدتی به این دستور عمل نماید و یك مرتبه بگوید, چنانچه آن مجتهد زنده احتیاط واجب را در سه مرتبه گفتن بداند و مقلد مدتی به این احتیاط عمل كند وسه مرتبه بگوید دوباره می تواند به فتوای مجتهدی كه از دنیا رفته برگردد و یك مرتبه بگوید.

(مساله 11) مسائلی را كه انسان غالبا به آنها احتیاج دارد واجب است یاد بگیرد.

(مساله 12) اگر برای انسان مساله ای پیش آید كه فتوای اعلم را نداند اگر مخالفت فتوای غیراعلم با اعلم معلوم نباشد یافتوای غیراعلم موافق با احتیاط باشد می تواندبه غیراعلم رجوع كند ومی تواند ازروی احتیاط وظیفه خودرا انجام دهد.

(مساله 13) اگر كسی فتوای مجتهدی را به دیگری بگوید چنانچه فتوای آن مجتهدعوض شود لازم نیست به او خبر دهد كه فتوی عوض شده ولی اگر بعد از گفتن فتوی بفهمد اشتباه كرده , در صورتی كه ممكن باشد باید اشتباه را برطرف كند.

(مساله 14) اگر مكلف مدتی بدون تقلید عمل كند در صورتی صحیح است كه مطابق با واقع انجام شده باشد, واگر عبادی بوده به قصد قربت آن را بجا آورده باشد, و راه بدست

آوردن مطابق شدن آن با واقع این است كه یا بعد علم پیدا كندكه مطابق با واقع بوده یا آن كه مطابق فتوای مجتهدی كه فعلا وظیفه اش تقلید ازاوست واقع شده باشد.

احكام طهارت

آب مطلق و مضاف

(مساله 15) آب یا مطلق است یا مضاف: آب مضاف آبی است كه آن را از چیزی بگیرند: مثل آب هندوانه و گلاب , یا با چیزی مخلوط باشد, مثل آبی كه بقدری باگل و مانند آن مخلوط شود, كه دیگر به آن آب نگویند و غیر اینها آب مطلق است , وآن بر پنج قسم است: اول - آب كر.

دوم - آب قلیل.

سوم - آب جاری.

چهارم - آب باران.

پنجم - آب چاه.

1 - آب كر

(مساله 16) آب كر مقدار آبی است كه اگر در ظرفی كه طول و عرض و عمق آن هریك سه وجب باشد بریزند, آن ظرف را پر كند.

و احتیاط آن است كه هر بعد آن سه وجب و نیم باشد, و وزن آن از صد و بیست و هشت من تبریز بیست مثقال كمتراست.

(مساله 17) اگر عین نجس مانند بول و خون یا چیزی كه نجس شده است مانندلباس نجس به آب كر برسد, چنانچه آن آب , بو یا رنگ یا مزه نجاست را بگیرد,نجس می شود و اگر تغییر نكند نجس نمی شود.

(مساله 18) اگر بوی آب كر بواسطه غیر نجاست تغییر كند, نجس نمی شود.

(مساله 19) اگر عین نجس مانند خون به آبی كه بیشتر از كر است برسد و بو یا رنگ یا مزه قسمتی از آن را تغییر دهد, چنانچه مقداری كه تغییر نكرده كمتر از كر باشدتمام آب نجس می شود و اگر به اندازه كر یا بیشتر باشد, فقط مقداریكه بو یا رنگ یامزه آن تغییر كرده نجس است.

(مساله 20) آب فواره اگر متصل به كر باشد, آب نجس را پاك می كند.

ولی اگر قطره

قطره روی آب نجس بریزد, آن را پاك نمی كند, مگر آن كه چیزی روی فواره بگیرند,تا آب آن قبل از قطره قطره شدن , به آب نجس متصل شود و بنا بر احتیاط واجب باید آب فواره با آن آب نجس مخلوط گردد.

(مساله 21) اگر چیز نجس را زیر شیری كه متصل به كر است بشویند, آبی كه از آن چیز می ریزد اگر متصل به كر باشد و بو یا رنگ یا مزه نجاست نگرفته باشد و عین نجاست هم در آن نباشد پاك است.

(مساله 22) اگر مقداری از آب كر یخ ببندد و باقی آن به قدر كر نباشد, چنانچه نجاست به آن برسد نجس می شود, و هر قدر از یخ هم آب شود نجس است.

(مساله 23) آبی كه به اندازه كر بوده , اگر انسان شك كنداز كر كمتر شده یا نه , مثل آب كر است , یعنی نجاست را پاك می كند و اگر نجاستی هم به آن برسد نجس نمی شود.

و آبی كه كمتر از كر بوده و انسان شك دارد بمقدار كر شده یا نه حكم آب كر را ندارد.

(مساله 24) كر بودن آب به دو راه ثابت می شود: اول - آن كه خود انسان یقین یا اطمینان پیدا كند.

دوم - آن كه دو مرد عادل خبر دهند.

2 - آب قلیل

(مساله 25) آب قلیل آبی است كه از زمین نجوشد و از كر كمتر باشد.

(مساله 26) اگر آب قلیل روی چیز نجس بریزد, یا چیز نجس به آن برسد نجس می شود.

ولی اگر از بالا با فشار روی چیز نجس بریزد, مقداری كه به آن چیز می

رسدنجس و هر چه بالاتر از آن است پاك می باشد.

(مساله 27) آب قلیلی كه برای برطرف كردن عین نجاست روی چیز نجس ریخته شود و از آن جدا گردد نجس است , و آب قلیلی كه بعد از بر طرف شدن عین نجاست برای آب كشیدن روی آن می ریزند واز آن جدا می شود وبعداز آن محل پاك می شودپاك است ,وآبی كه باآن مخرج بول وغائط رامی شویند باپنج شرطپاك است: اول: آن كه بو یا رنگ یا مزه نجاست نگرفته باشد.

دوم: نجاستی از خارج به آن نرسیده باشد.

سوم: نجاست دیگری مثل خون با بول یا غائط بیرون نیامده باشد.

چهارم: ذره های غائط در آب پیدا نباشد.

پنجم: بیشتر از مقدار معمول نجاست به اطراف مخرج نرسیده باشد.

3 - آب جاری

(مساله 28) آب جاری آبی است كه از زمین بجوشد و جریان داشته باشد مانند آب چشمه و قنات.

(مساله 29) آب جاری اگر چه كمتر از كر باشد, چنانچه نجاست به آن برسد, تاوقتی بو یا رنگ یا مزه آن بواسطه نجاست تغییر نكرده پاك است.

(مساله 30) اگر نجاستی به آب جاری برسد, مقداری از آن كه بو یا رنگ یا مزه اش بواسطه نجاست تغییر كرده نجس است.

و طرفی كه متصل به چشمه است اگر چه كمتر از كر باشد پاك است.

و آبهای دیگر نهر اگر به اندازه كر باشد یا بواسطه آبی كه تغییر نكرده به آب طرف چشمه متصل باشد, پاك و گر نه نجس است.

(مساله 31) آب چشمه ای كه جاری نیست ولی طوری است كه اگراز آن بردارند بازمی جوشد, حكم آب جاری دارد.

یعنی: اگر نجاست به آن برسد, تا

وقتی كه بو یارنگ یا مزه آن بواسطه نجاست تغییر نكرده , پاك است.

(مساله 32) آبی كه كنار نهر, ایستاده و متصل به آب جاری است , حكم آب جاری را دارد.

(مساله 33) چشمه ای كه مثلا در زمستان می جوشد و در تابستان از جوشش می افتد فقط وقتی كه می جوشد حكم آب جاری را دارد.

(مساله 34) آب حوض حمام اگر چه كمتر از كر باشد, چنانچه به خزینه ای كه آب آن به اندازه كر است متصل باشد, مثل آب جاری است.

(مساله 35) آب لوله های حمام و عمارات كه از شیرها و دوشها می ریزد اگر متصل به كر باشد مثل آب جاری است.

(مساله 36) آبی كه روی زمین جریان دارد ولی از زمین نمی جوشد, چنانچه كمتر ازكر باشد و نجاست به آن برسد نجس می شود اما اگر از بالا با فشار به پایین بریزد,چنانچه نجاست به پایین آن برسد بالای آن نجس نمی شود.

و اگر با فشار از پایین به بالا هم باشد مثل فواره اگر به بالای آن چیز نجسی برسد پایین آن نجس نمی شود.

4 - آب باران

(مساله 37) اگر به چیز نجسی كه عین نجاست در آن نیست یك مرتبه باران ببارد,جایی كه باران به آن برسد پاك می شود.

و در فرش و لباس و مانند اینها فشار لازم نیست.

ولی باریدن دو سه قطره فایده ندارد, بلكه باید طوری باشد كه بگویند باران می بارد و در زمین سخت جریان دارد و اگر ظرف به ولوغ سگ نجس شده باشداقوی این است كه اول خاكمال شود و سپس یك مرتبه در زیر باران بگذارند پاك می شود

اگرچه احتیاط لازم این است كه دو مرتبه با آب باران شسته شود.

(مساله 38) اگر باران به عین نجس ببارد و بجای دیگر ترشح كند, چنانچه عین نجاست همراه آن نباشد, وبو یا رنگ یا مزه نجاست نگرفته باشد پاك است.

پس اگرباران بر خون ببارد و ترشح كند, چنانچه ذره های خون در آن باشد, یا آن كه بو یارنگ یا مزه خون گرفته باشد نجس می باشد.

(مساله 39) اگر بر سقف عمارت یا روی بام آن عین نجاست باشد, تا وقتی باران به بام می بارد, آبی كه به چیز نجس رسیده و از سقف یا ناودان می ریزد پاك است وبعد از قطع شدن باران اگر معلوم باشد آبی كه می ریزد, به چیز نجس رسیده است ,نجس می باشد.

(مساله 40) زمین نجسی كه باران بر آن ببارد پاك می شود.

و اگر باران بر زمین جاری شود و در حال باریدن بجای نجسی كه زیر سقف است برسد, آن را نیز پاك می كند.

(مساله 41) خاك نجسی كه بواسطه باران گل شود و علم برسیدن باران به وصف اطلاق به تمام اجزای آن حاصل شود پاك است ولی حصول علم به آن مشكل است.

(مساله 42) هر گاه آب باران در جایی جمع شود, اگر چه كمتر از كر باشد چنانچه موقعی كه باران می آید, چیز نجسی را در آن بشویند و آب , بو یا رنگ یا مزه نجاست نگیرد, آن چیز نجس پاك می شود.

(مساله 43) اگر بر فرش پاكی كه روی زمین نجس است باران ببارد و در حال باریدن به زمین نجس برسد, فرش نجس نمی شود و زمین

هم پاك می گردد.

(مساله 44) اگر آب باران یا آب دیگر در گودالی جمع شود, وكمتر از كر باشد, پس از قطع شدن باران , با رسیدن نجاست به آن نجس می شود.

5 - آب چاه

(مساله 45) آب چاهی كه از زمین می جوشد, اگر چه كمتر از كر باشد چنانچه نجاست به آن برسد, تا وقتی بو یا رنگ یا مزه آن بواسطه نجاست تغییر نكرده پاك است ولی مستحب است پس از رسیدن بعضی از نجاستها, مقداری كه در كتابهای مفصل گفته شده از آب آن بكشند.

(مساله 46) اگر نجاستی درچاه بریزد و بو یا رنگ یا مزه آب آن را تغییر دهد,چنانچه تغییر آب چاه از بین برود, بنابر احتیاط واجب موقعی پاك می شود كه باآبی كه از چاه می جوشد مخلوط گردد.

احكام آبها

(مساله 47) آب مضاف كه معنی آن گفته شد, چیز نجس را پاك نمی كند, وضو وغسل هم با آن باطل است.

(مساله 48) آب مضاف هر قدر زیاد باشد, اگر ذره ای نجاست به آن برسد نجس می شود, بلی نجس شدن آب زیاد غیر متعارف و هر مایع دیگری مثل چاههای نفت محل تامل است.

وآب مضافی كه از بالا بافشار روی چیز نجس بریزد, مقداری كه به چیز نجس رسیده نجس و مقداری كه بالاتر از آن است پاك می باشد.

مثلا اگرگلاب را از گلابدان روی دست نجس بریزند, آنچه بدست رسیده نجس , و آنچه بدست نرسیده پاك است و همچنین اگر مثل فواره از پایین به بالا با فشار بیرون آیدپایین , بواسطه نجس شدن بالا, نجس نمی شود.

(مساله 49) اگر آب مضاف نجس طوری با آب كر یا جاری مخلوط شود كه دیگرآب مضاف به آن نگویند پاك می شود.

(مساله 50) آبی كه مطلق بوده و معلوم نیست مضاف شده یا نه , مثل آب مطلق است , یعنی

چیز نجس را پاك می كند, وضو و غسل هم با آن صحیح است و آبی كه مضاف بوده و معلوم نیست مطلق شده یا نه مثل آب مضاف است , یعنی چیز نجس را پاك نمی كند, وضو وغسل هم با آن باطل است

(مساله 51) آبی كه معلوم نیست مطلق است یا مضاف ومعلوم نیست كه قبلامطلق یا مضاف بوده نجاست را پاك نمی كند.

وضو و غسل هم با آن باطل است ولی اگر به اندازه كر یا بیشتر باشد ونجاست به آن برسدحكم به نجس بودن آن نمی شود.

(مساله 52) آبی كه عین نجاست مثل خون و بول به آن برسد و بو یا رنگ یا مزه آن را تغییر دهد, اگر چه كر یا جاری باشد نجس می شود.

ولی اگر بو یا رنگ یا مزه آب بواسطه نجاستی كه بیرون آب است عوض شود مثلا مرداری كه پهلوی آب است بوی آن را تغییر دهد نجس نمی شود.

(مساله 53) آبی كه عین نجاست مثل خون و بول در آن ریخته و بو یا رنگ یا مزه آن را تغییر داده , چنانچه به كر یا جاری متصل شود, یا باران بر آن ببارد, یا باد باران رادرآن بریزد, یا آب باران از ناودان در حال باریدن در آن جاری شود و تغییر آن از بین برود پاك می شود.

ولی بنابر احتیاط واجب باید آب كر یا جاری یا باران در حال باریدن با آن مخلوط گردد.

(مساله 54) اگر چیز نجسی را در كر یا جاری آب بكشند, آبی كه بعد از بیرون آوردن , از آن می ریزد پاك است.

(مساله 55)

آبی كه پاك بوده و معلوم نیست نجس شده باشد یا نه محكوم به طهارت است , و آبی كه نجس بوده ومعلوم نیست پاك شده یانه محكوم به نجاست است.

(مساله 56) نیمخورده سگ و خوك و كافر, نجس و خوردن آن حرام است ونیمخورده حیوانات حرام گوشت , پاك و خوردن آن مكروه می باشد.

احكام تخلی

بول و غائط كردن

(مساله 57) واجب است انسان وقت تخلی و مواقع دیگر, عورت خود را از كسانی كه مكلفند, اگر چه مثل خواهر و مادر با او محرم باشند, و همچنین از دیوانه وبچه های ممیز كه خوب و بد را می فهمند بپوشاند ولی زن و مرد لازم نیست عورت خود را از یكدیگر بپوشانند.

(مساله 58) لازم نیست با چیز مخصوصی عورت خود را بپوشاند و اگر مثلا بادست هم آن را بپوشاند كافی است.

(مساله 59) موقع تخلی باید طرف جلوی بدن یعنی شكم و سینه و زانوها رو به قبله یا پشت به قبله نباشد.

(مساله 60) اگر موقع تخلی طرف جلوی بدن كسی رو به قبله یا پشت به قبله باشدوعورت راازقبله بگرداند كفایت نمی كند.

واگر جلوی بدن او رو به قبله یا پشت به قبله نباشد احتیاط واجب آن است كه عورت را رو به قبله یا پشت به قبله ننماید.

(مساله 61) احتیاط مستحب آن است كه طرف جلوی بدن در موقع استبرا كه احكام آن بعدا گفته می شود, و موقع تطهیر مخرج بول و غائط, رو به قبله و پشت به قبله نباشد.

(مساله 62) اگر برای آن كه نامحرم او را نبیند, مجبور شود, رو به قبله یا پشت به قبله بنشیند اشكال ندارد و نیز

اگر از راه دیگر ناچار باشد كه رو به قبله یا پشت به قبله بنشیند مانعی ندارد.

(مساله 63) احتیاط واجب آن است كه بچه را در وقت تخلی رو بقبله یا پشت به قبله ننشانند ولی اگر خود بچه بنشیند, جلوگیری از او واجب نیست.

(مساله 64) در چهار جا تخلی حرام است: اول - در كوچه های بن بست , در صورتی كه صاحبانش اجازه نداده باشند.

دوم - در ملك كسی كه اجازه تخلی نداده است.

سوم - درجاییكه برای عده مخصوصی وقف شده است مثل بعضی از مدرسه ها.

چهارم - روی قبر مومنین در صورتی كه بی احترامی به آنان باشد.

(مساله 65) در سه صورت مخرج غائط فقط با آب پاك می شود: اول: آن كه با غائط نجاست دیگری مثل خون بیرون آمده باشد.

دوم: آن كه نجاستی از خارج به مخرج غائط رسیده باشد.

سوم: آن كه اطراف مخرج بیشتر از مقدار معمول آلوده شده باشد.

و در غیر این سه صورت می شود مخرج را با آب شست و یا به دستوری كه بعدا گفته می شود باپارچه و سنگ و مانند اینها پاك كرد, اگر چه شستن با آب بهتر است.

(مساله 66) مخرج بول با غیر آب , پاك نمی شود.

و در كر و جاری اگر بعد از برطرف شدن بول یك مرتبه بشویند كافی است ولی با آب قلیل بنابر احتیاط باید دومرتبه شست و بهتر است سه مرتبه شسته شود.

(مساله 67) اگر مخرج غائط را با آب بشویند, باید چیزی از غائط در آن نماند.

ولی باقی ماندن رنگ و بوی آن مانعی ندارد و اگر در دفعه اول طوری شسته شود كه

ذره ای از غائط در آن نماند دوباره شستن لازم نیست.

(مساله 68) با سنگ و كلوخ و مانند اینها اگر خشك و پاك باشند می شود مخرج غائط را تطهیر كرد و چنانچه رطوبت كمی داشته باشند كه به مخرج نرسد اشكال ندارد, ولی سزاوار است از سه دفعه كمتر نباشد اگر چه اقوی آن است كه پاك می شود اگر به یك مرتبه یا دو مرتبه مخرج پاكیزه شود.

(مساله 69) احتیاط واجب آن است كه سنگ یا پارچه ای كه غائط را با آن بر طرف میكنند سه قطعه باشد و اگر با سه سنگ بر طرف نشود, باید به قدری سنگها رااضافه نمایند تا مخرج كاملا پاكیزه شود, ولی باقیماندن ذره های كوچكی كه دیده نمی شود اشكال ندارد.

(مساله 70) پاك كردن مخرج غائط با چیزهایی كه احترام آنها لازم است مانندكاغذی كه اسم خدا و پیغمبران بر آن نوشته شده معصیت و حرام است , و پاك شدن مخرج با استنجا به سرگین و استخوان محل اشكال است.

(مساله 71) اگر شك كند كه مخرج را تطهیر كرده یا نه , اگر چه همیشه بعد از بول یاغائط فورا تطهیر می كرده , احتیاط واجب آن است كه تطهیر نماید.

(مساله 72) اگر بعد از نماز شك كند كه قبل از نماز, مخرج را تطهیر كرده یا نه ,نمازی كه خوانده صحیح است , ولی برای نمازهای بعد باید تطهیر كند.

استبرا

(مساله 73) استبرا عمل مستحبی است كه مردها بعد از بیرون آمدن بول انجام می دهند, برای آن كه یقین كنند بول در مجری نمانده است و آن دارای اقسامی است و بهترین

آنها این است كه بعد از قطع شدن بول , اگر مخرج غائط نجس شده ,اول آن را تطهیر كنند, بعد سه دفعه با انگشت میانه دست چپ از مخرج غائط تابیخ آلت بكشند و بعد, انگشت شصت را روی آلت و انگشت پهلوی شصت را زیرآن بگذارند و سه مرتبه تا ختنه گاه بكشند و پس از آن سه مرتبه سر آلت را فشاردهند.

(مساله 74) آبی كه گاهی بعد از ملاعبه و بازی كردن از انسان خارج می شود و به آن مذی می گویند پاك است.

و نیز آبی كه گاهی بعد از منی بیرون می آید و به آن وذی گفته می شود, اگر ظاهر محل تطهیر شده باشد, پاك است و آبی كه گاهی بعداز بول بیرون می آید و به آن ودی می گویند, اگر بول به آن نرسیده باشد, پاك است.

وچنانچه انسان بعد از بول , استبرا كند و بعد از تطهیر محل , آبی از او خارج شود, وشك كند كه بول است یا یكی از اینها پاك می باشد.

(مساله 75) اگر انسان شك كند استبرا كرده یا نه و رطوبتی از او بیرون آید كه نداندپاك است یا نه , نجس می باشد و چنانچه وضو گرفته باشد باطل می شود.

ولی اگرشك كند استبرائی كه كرده درست بوده یا نه و رطوبتی از او بیرون آید كه نداند پاك است یا نه پاك می باشد, وضو را هم باطل نمی كند.

(مساله 76) كسی كه استبرا نكرده اگر بواسطه آن كه مدتی از بول كردن او گذشته ,یقین یا اطمینان حاصل كند كه بول در مجری نمانده است و

رطوبتی ببیند و شك كند پاك است یا نه , آن رطوبت پاك می باشد, وضو را هم باطل نمی كند.

(مساله 77) اگر انسان بعد از بول استبرا كند و وضو بگیرد, چنانچه بعد از وضورطوبتی ببیند كه بداند یا بول است یا منی , واجب است احتیاطا غسل كند, وضوهم بگیرد.

ولی اگر وضو نگرفته باشد فقط گرفتن وضو كافی است.

(مساله 78) برای زن استبرا از بول نیست و اگر رطوبتی ببیند و شك كند پاك است یا نه , پاك می باشد, وضو و غسل او را هم باطل نمی كند.

مستحبات و مكروهات تخلی

(مساله 79) مستحب است در موقع تخلی جایی بنشیند كه كسی او را نبیند و موقع وارد شدن بمكان تخلی , اول پای چپ و موقع بیرون آمدن , اول پای راست رابگذارد و همچنین مستحب است در حال تخلی سر را بپوشاند و سنگینی بدن را برپای چپ بیندازد.

(مساله 80) نشستن روبروی خورشید وماه درموقع تخلی مكروه است ولی اگرعورت خودرابوسیله ای بپوشاند مكروه نیست.

ونیز در موقع تخلی نشستن روبروی باد و در جاده و خیابان و كوچه و درب خانه و زیر درختی كه میوه میدهد و چیزخوردن و توقف زیاد و تطهیر كردن با دست راست مكروه میباشد.

و همچنین است حرف زدن در حال تخلی , ولی اگر ناچار باشد یا ذكر خدا بگوید مكروه نیست.

(مساله 81) ایستاده بول كردن و بول كردن در زمین سخت و سوراخ جانوران و درآب خصوصا آب ایستاده مكروه است.

(مساله 82) خودداری كردن از بول و غائط مكروه است.

و اگر برای بدن ضررداشته باشد حرام است.

(مساله 83) مستحب است انسان پیش از نماز و

پیش از جماع و بعد از بیرون آمدن منی , بول كند.

نجاسات

نجاسات یازده چیز است

(مساله 84) نجاسات یازده چیز است: اول - بول.

دوم - غائط.

سوم - منی.

چهارم - مردار.

پنجم - خون.

ششم وهفتم - سگ و خوك.

هشتم - كافر.

نهم - شراب.

دهم - فقاع.

یازدهم - عرق حیوان نجاستخوار كه بنابر احتیاط واجب باید از آن اجتناب كرد.

1 و 2 - بول وغائط

(مساله 85) بول و غائط انسان وهر حیوان حرام گوشتی كه خون جهنده دارد یعنی اگر رگ آن را ببرند, خون از آن جستن می كند, نجس است و بنابر احتیاط واجب بایداز بول حیوان حرام گوشتی كه خون آن جستن نمی كنداجتناب كرد, ولی فضله آنهاخواه بزرگ باشند یاكوچك مثل پشه ومگس كه گوشت ندارند پاك است.

(مساله 86) فضله پرندگان حرام گوشت پاك است ولی خوب است احتیاطا از آن اجتناب شود خصوصا در خفاش و مخصوصا نسبت به بول آن.

(مساله 87) بول و غائط حیوان نجاستخوار نجس است.

و همچنین است بول وغائط حیوانی كه انسان آن را وطی كرده , یعنی با آن نزدیكی نموده , و گوسفند بلكه بنا بر احتیاط لازم هر حیوان حلال گوشتی كه گوشت آن از خوردن شیر خوك محكم شده است.

3 - منی

(مساله 88) منی حیوانی كه خون جهنده دارد نجس است.

4 - مردار

(مساله 89) مردار حیوانی كه خون جهنده دارد نجس است , چه خودش مرده باشد یا به غیر دستوری كه در شرع معین شده آن را كشته باشند.

و ماهی چون خون جهنده ندارد, اگر چه درآب بمیرد پاك است.

(مساله 90) چیزهایی از مردار - مثل پشم و مو و كرك و استخوان و دندان - كه روح ندارند پاك است

(مساله 91) اگر از بدن انسان یا حیوانی كه خون جهنده دارد در حالی كه زنده است گوشت یا چیز دیگری را كه روح دارد جدا كنند نجس است.

(مساله 92) پوستهای مختصر لب و جاهای دیگر بدن كه موقع افتادنشان رسیده ,اگر چه آنها را بكنند پاك است.

ولی بنابر احتیاط واجب باید از پوستی كه موقع افتادنش نرسیده و آن را كنده اند اجتناب نمود.

(مساله 93) تخم مرغی كه از شكم مرغ مرده بیرون می آید, اگر پوست روی آن سفت شده باشد, پاك است ولی ظاهر آن را باید آب كشید.

(مساله 94) اگر بره و بزغاله پیش از آن كه علفخوار شوند بمیرند, پنیر مایه ای كه درشیردان آنها می باشد, پاك است ولی ظاهر آن را باید آب كشید.

(مساله 95) دواهای روان و عطر و روغن و واكس و صابون كه از خارج می آورند,اگر انسان یقین به نجاست آنها نداشته باشد, پاك است.

(مساله 96) گوشت و پیه و چرمی كه در بازار اسلام از دست مسلمانان گرفته شودپاك است و اگر از دست كافر گرفته شود بنابر احتیاط واجب باید از آن اجتناب شودمگر آن كه بدانیم از دست مسلمان گرفته و

اگر در بازار كفار از دست كفار بگیرندنجس است مگر آن كه بدانیم از بلاد اسلام بوده و اگر یكی از اینها در بازار كفار دردست مسلمان باشد احتیاط واجب اجتناب از آن است مگرآن كه مسلمان با آن معامله طهارت كند و احتمال داده شود كه طهارت آن را بدست آورده كه در این صورت پاك است.

5 - خون

(مساله 97) خون انسان و هر حیوانی كه خون جهنده دارد - یعنی: حیوانی كه اگررگ آن را ببرند خون از آن جستن می كند - نجس است , پس خون حیوانی كه مانندماهی و پشه خون جهنده ندارد پاك می باشد.

(مساله 98) اگر حیوان حلال گوشت را بدستوری كه در شرع معین شده بكشند وخون آن بمقدار معمول بیرون آید خونی كه در بدنش می ماند پاك است , ولی اگر به علت نفس كشیدن یا بواسطه این كه سر حیوان در جای بلندی بوده , خون به بدن حیوان برگردد, آن خون نجس است و احتیاط لازم اجتناب از خون باقیمانده دراجزای حرام حلال گوشت است.

(مساله 99) بنابر احتیاط واجب از تخم مرغی كه ذره ای خون در آن است بایداجتناب كرد ولی اگر خون در زرده باشد تا پوست نازك روی آن پاره نشده سفیده پاك می باشد.

(مساله 100) خونی كه گاهی موقع دوشیدن شیر دیده می شود, نجس است و شیررا نجس می كند.

(مساله 101) خونی كه از لای دندانها می آید, اگر بواسطه مخلوط شدن با آب دهان از بین برود, پاك است , ولی بهتر آن است كه آن را فرو نبرند.

(مساله 102) خونی كه بواسطه كوبیده شدن , زیرناخن یا

زیرپوست می میرد, اگرطوری شود كه دیگر به آن خون نگویند پاك است , و اگر به آن خون بگویند نجس است و در این صورت اگر مشقت ندارد بایدبرای وضو و غسل آن را برطرف سازندو اگر مشقت دارد باید اطراف آن را بطوری كه نجاست زیاد نشود بشویند و پارچه یاچیزی مثل پارچه بر آن بگذارند و روی پارچه دست تر بكشند و احتیاطا تیمم هم بكنند.

(مساله 103) اگر انسان نداند كه خون , زیر پوست مرده یا گوشت بواسطه كوبیده شدن به آن حالت در آمده پاك است.

(مساله 104) اگر موقع جوشیدن غذا ذره ای خون در آن بیفتد, تمام غذا و ظرف آن نجس می شود و جوشیدن و حرارت و آتش پاك كننده نیست.

(مساله 105) زردابه ای كه در حال بهبودی زخم در اطراف آن پیدا می شود, اگرمعلوم نباشد كه با خون مخلوط است , پاك می باشد.

6 و 7 - سگ و خوك

(مساله 106) سگ وخوكی كه در خشكی زندگی می كنند حتی مو واستخوان وپنجه وناخن و رطوبت های آنها نجس است , ولی سگ و خوك دریایی پاك است.

8 - كافر

(مساله 107) كافر یعنی كسی كه منكر خدا است یا برای خدا شریك قرار می دهد,یا رسالت حضرت خاتم الانبیا محمد بن عبداللّه (صلی الله علیه و اله) را قبول ندارد, نجس است.

و نیز كسی كه یكی از ضروریات دین مبین اسلام را منكر شود, چنانچه بداند آن چیزضروری دین است , نجس می باشد, و اگر نداند احتیاطا باید از او اجتناب كرد.

و نیزكافر كتابی بنا بر قول مشهور نجس است و احتیاط واجب رعایت این قول است.

(مساله 108) تمام بدن كافر حتی مو و ناخن و رطوبت های او نجس است.

(مساله 109) اگر پدر و مادر و جد و جده بچه نابالغ كافر باشند آن بچه هم نجس است , و اگر یكی از اینها مسلمان باشد بچه پاك است.

(مساله 110) كسی كه معلوم نیست مسلمان است یا نه پاك می باشد ولی اگراماره ای بر اسلام او نباشد ودر بلاد اسلام هم نباشد, احكام دیگر مسلمانان را ندارد,مثلا زن مسلمان نمی تواند با او از دواج كند و نباید در قبرستان مسلمانان دفن شود.

(مساله 111) اگر مسلمانی به یكی از دوازده امام (علیه السلام) دشنام دهد, یا با آنان دشمنی داشته باشد, نجس است.

9 - شراب

(مساله 112) شراب و هر چیزی كه انسان را مست می كند, چنانچه بخودی خودروان باشد نجس است , و اگر مثل بنگ و حشیش روان نباشد اگر چه چیزی در آن بریزند كه روان شود پاك است.

(مساله 113) الكل صنعتی كه برای رنگ كردن درب و میز و صندلی و مانند اینهابكار می برند, اگر انسان نداند كه مست كننده است و یا نداند كه آن را

ابتدا از چیزمست كننده روان درست كرده اند, پاك است.

(مساله 114) اگر انگور و آب انگور بخودی خود, یا بواسطه پختن جوش بیاید پاك است , ولی خوردن آن حرام است وآنچه به آتش جوش آمده اگر به آتش دو ثلث آن كم شود حلال می شود وآنچه به غیر آتش جوش آمده با سركه شدن حلال می شود.

(مساله 115) خرما و مویز و كشمش و آب آنها اگر جوش بیایند پاك و خوردن آنهاحلال است , اگر چه احتیاط غیر لازم آن است كه از آنها اجتناب كنند.

10 - فقاع

(مساله 116) فقاع كه از جو گرفته می شود و به آن آب جو می گویند نجس است ,ولی آبی كه بدستور طبیب از جو می گیرند و به آن ما الشعیر می گویند, پاك می باشد.

11 - عرق حیوان نجاستخوار

(مساله 117) بنا بر احتیاط واجب باید از عرق شتر نجاستخوار و هر حیوانی كه به خوردن نجاست انسان عادت كرده اجتناب كرد.

(مساله 118) عرق جنب از حرام پاك است چه در حال جماع بیرون آید یا بعد ازآن , از مرد باشد یا از زن , از زنا باشد یا از لواط, یا از وطی و نزدیكی كردن باحیوانات یا استمنا, (و استمنا آن است كه انسان با خود كاری كند كه منی از او بیرون آید) لكن بنابر احتیاط واجب با بدن یا لباسی كه آلوده به آن است نمی شود نمازخواند.

(مساله 119) اگر انسان در موقعی كه نزدیكی با زن حرام است مثلا در روزه ماه رمضان , با زن خود نزدیكی كند, بنابر احتیاط واجب نباید با بدن ولباسی كه آلوده به آن عرق است نماز بخواند.

(مساله 120) اگر جنب از حرام عوض غسل تیمم نماید و بعد از تیمم عرق كند , تاعذر او باقی است نماز خواندن با آن عرق مانع ندارد.

(مساله 121) اگر كسی از حرام جنب شود و بعد با حلال خود نزدیكی كند احتیاط واجب آن است كه با لباس یا بدن آلوده به عرق خود نماز نخواند, و اگر اول از حلال جنب شده و بعد از حرام , نماز خواندن با آن مانع ندارد.

راه ثابت شدن نجاست

(مساله 122) نجاست هر چیز از سه راه ثابت می شود:

اول - آن كه خود انسان یقین یا اطمینان كند چیزی نجس است , و اگر گمان داشته باشد چیزی نجس است , لازم نیست از آن اجتناب نماید , بنابراین غذا خوردن درقهوه خانه ها و مهمانخانه هایی

كه مردمان لا ابالی و كسانیكه پاكی و نجسی رامراعات نمی كنند در آنها غذا می خورند, اگر انسان یقین یا اطمینان نداشته باشد,غذایی را كه برای او آورده اند نجس است , اشكال ندارد.

دوم - آن كه كسی كه چیزی در اختیار او است بگوید آن چیز نجس است , مثلاهمسر انسان یا نوكر یا كلفت بگوید: ظرف یا چیز دیگری كه در اختیار او است ,نجس می باشد.

سوم - آن كه دو مرد عادل بگویند چیزی نجس است و نیز اگر یك نفر عادل هم بگوید چیزی نجس است بنابر احتیاط لازم باید از آن چیز اجتناب كرد.

(مساله 123) اگربواسطه ندانستن مساله , نجس بودن وپاك بودن چیزی را نداند مثلانداند عرق جنب از حرام پاك است یا نه , باید مساله را بپرسد ولی اگر با این كه مساله رامی داند چیزی را شك كند پاك است یا نه مثلا شك كند آن چیز خون است یا نه , یانداند كه خون پشه است یا خون انسان , پاك می باشد و تحقیق لازم نیست.

(مساله 124) چیز نجسی كه انسان شك دارد پاك شده یا نه نجس است و چیز پاك را اگر شك كند نجس شده یا نه , پاك است و اگر هم بتواند نجس بودن یا پاك بودن آن را بفهمد لازم نیست تفحص و تحقیق كند.

(مساله 125) اگر بداند یكی از دو ظرفی كه از هر دو استفاده می كند نجس شده ونداند كدام است باید از هر دو اجتناب كند ولی اگر یكی از دو لباسی كه از هر دواستفاده می كند نجس شده و نداند كدام

است می تواند دو نماز بخواند با هر لباس یك نماز چنانچه می تواند از هر یك انتفاعات دیگر ببرد.

بلی اگردر یكی از آنها نمازبخواند نمی تواند به آن اكتفا كند.

و اگر با هر دو لباس رطوبت ملاقات كند محل ملاقات نجس می شود چنانكه اگر با هردو یك نماز بخواند نمازاو باطل است.

راه نجس شدن چیز پاك

(مساله 126) اگر چیز پاك به چیز نجس برسد و هر دو یا یكی از آنها بطوری ترباشد كه تری یكی به دیگری برسد چیز پاك نجس می شود و اگر تری بقدری كم باشد كه به دیگری نرسد, چیزی كه پاك بوده نجس نمی شود.

(مساله 127) اگر چیز پاكی به چیز نجس برسد و انسان شك كند كه هر دو یا یكی ازآنها تر بوده یا نه , آن چیز پاك نجس نمی شود.

(مساله 128) دو چیزی كه انسان نمی داند كدام پاك و كدام نجس است , اگر چیزپاكی با رطوبت به یكی از آنها برسد نجس نمی شود.

(مساله 129) زمین و پارچه و مانند اینها اگر رطوبت داشته باشد هر قسمتی كه نجاست به آن برسد نجس می شود و جاهای دیگر آن پاك است و همچنین است خیار وخربزه ومانند اینها.

(مساله 130) هرگاه شیره وروغن ومانند اینها طوری باشد كه اگر مقداری از آن رابردارند جای آن خالی نمی ماند همینكه یك نقطه از آن نجس شد, تمام آن نجس می شود.

ولی اگر طوری باشد كه جای آن در موقع برداشتن خالی بماند, اگر چه بعدپر شود, فقط جایی كه نجاست به آن رسیده نجس می باشد.

پس اگر فضله موش درآن بیفتد جایی كه فضله افتاده نجس

, و بقیه پاك است.

(مساله 131) اگر مگس یا حیوانی مانند آن روی چیز نجسی كه تر است بنشیندوبعد روی چیز پاكی كه آن هم تر است بنشیند چنانچه انسان بداند نجاست همراه آن حیوان بوده , چیز پاك نجس می شود.

و اگر نداند پاك است.

(مساله 132) اگر جایی از بدن كه عرق دارد نجس شود وعرق از آنجا بجای دیگربرود, هر جا كه عرق به آن برسد نجس می شود.

(مساله 133) اخلاطی كه از بینی یا گلو می آید, اگر خون داشته باشد, جایی كه خون دارد نجس وبقیه آن پاك است.

پس اگر به بیرون دهان یا بینی برسد, مقداری را كه انسان یقین دارد جای نجس اخلاط به آن رسیده , نجس است و محلی را كه شك دارد جای نجس به آن رسیده یا نه پاك می باشد.

(مساله 134) اگر آفتابه ای را كه ته آن سوراخ است روی زمین نجس بگذارند درحالی كه آب از آن بیرون می آید آب داخل آفتابه نجس نمی شود ولی در حالی كه آب از آن بیرون نمی آید و آب نجس كه در زیر آن جمع شده بواسطه سوراخ متصل به آب داخل آفتابه باشد آب داخل آنهم نجس می شود.

(مساله 135) اگر چیزی داخل بدن شود وبه نجاست برسد, در صورتی كه بعد ازبیرون آمدن آلوده به نجاست نباشد پاك است , پس اگر سوزن و چاقو ومانند اینها دربدن فرو رود وبعد از بیرون آمدن , به نجاست آلوده نباشد نجس نیست.

و همچنین است آب دهان وبینی اگر در داخل به خون برسد وبعد از بیرون آمدن به خون آلوده نباشد.

احكام نجاسات

(مساله

136) نجس كردن خط و ورق قرآن حرام است و اگر نجس شود باید فوراآن را آب بكشند.

(مساله 137) اگر جلد قرآن نجس شود در صورتی كه بی احترامی به قرآن باشدباید آن را آب بكشند.

(مساله 138) گذاشتن قرآن روی عین نجس مانند خون ومردار اگر چه آن عین نجس خشك باشد, حرام است.

وبرداشتن قرآن از روی آن , واجب می باشد.

(مساله 139) نوشتن قرآن با مركب نجس اگر چه یك حرف آن باشد حرام است.

واگر نوشته شود باید آن را آب بكشند, و اگر ممكن نشود بواسطه تراشیدن و مانند آن كاری كنند كه از بین برود.

(مساله 140) دادن قرآن به كافر اگر هتك و توهین شمرده شود و یا در معرض هتك باشد حرام و گرفتن قرآن از او واجب است.

(مساله 141) اگر ورق قرآن یا چیزی كه احترام آن لازم است , مثل كاغذی كه اسم خدا یا پیغمبر (صلی الله علیه و اله) یا امام (علیه السلام) بر آن نوشته شده , در مستراح بیفتد بیرون آوردن وآب كشیدن آن اگرچه خرج داشته باشد, واجب است و اگر بیرون آوردن آن ممكن نباشد, باید به آن مستراح نروند تا یقین كنند آن ورق پوسیده است.

و نیز اگر تربت در مستراح بیفتد و بیرون آوردن آن ممكن نباشد, باید تا وقتی كه یقین نكرده اندبكلی از بین رفته به آن مستراح نروند.

(مساله 142) خوردن و آشامیدن عین نجس مثل مردار و شراب و خورانیدن آن حتی به اطفال , حرام است.

بلكه باید طفل را از خوردن آن منع نمایند, و خوردن وآشامیدن چیزی كه نجس شده و خورانیدن آن به اشخاص بالغ

و همچنین خورانیدن متنجسی كه ضرر دارد به اطفال , حرام است.

وبا عدم ضرر هم , احتیاط مستحب ترك خورانیدن به اطفال است.

(مساله 143) فروختن و عاریه دادن چیز نجسی كه می شود آن را آب كشید اگرنجس بودن آن را به طرف بگویند اشكال ندارد.

ولی در غیر خوراكیها كه شستن آنهامتعارف نیست یا برای آنچه طهارت واقعی شرط آن نیست بكار برده می شود, اگرنگوید اشكال ندارد.

(مساله 144) اگر انسان ببیند كسی چیز نجسی را می خورد یا با لباس نجس نمازمی خواند, لازم نیست به او بگوید.

(مساله 145) اگر جایی از خانه یا فرش كسی نجس باشد و ببیند بدن یا لباس یا چیزدیگر كسانی كه وارد خانه او می شوند با رطوبت بجای نجس رسیده است وجوب اعلام به آنان معلوم نیست.

(مساله 146) اگر صاحب خانه در بین غذا خوردن بفهمد غذا نجس است , باید به مهمانان بگوید.

اما اگر یكی از مهمانان بفهمد, لازم نیست به دیگران خبر دهد.

ولی چنانچه طوری با آنان معاشرت دارد كه ممكن است بواسطه نجس بودن آنان خوداو هم نجس شود, یا بعد از غذا به آنان بگوید یا خودش به وظیفه شخصی خودعمل كند.

(مساله 147) اگر چیزی را كه عاریه كرده نجس شود, چنانچه صاحبش آن چیز رادر كاری كه شرط آن پاكی وطهارت واقعی است استعمال می كند مثل وضو و غسل ,احتیاط واجب آن است كه نجس شدن آن را به او بگوید.

و اگر در كاری كه شرط آن طهارت ظاهری است استعمال می كند مثل لباس نمازگزار, گفتن به او واجب نیست اگر چه مطابق بااحتیاط است.

(مساله 148) اگر بچه ای كه

تكلیفش نزدیك است , به پاك بودن یا نجس بودن چیزی كه در دست خودش می باشد خبر دهد, پذیرفته است به شرط حصول اطمینان و اگر به پاكی یانجس بودن چیزی كه در دست او نیست خبر دهد, گفته اش پذیرفته نیست.

مطهرات

پاک کنندها یازده چیز است:

(مساله 149) مطهرات (پاك كننده ها) یازده چیز است: اول - آب.

دوم - زمین.

سوم - آفتاب.

چهارم - استحاله.

پنجم -كم شدن دو سوم آب انگور بنابر قول به نجاست آن و گذشت كه با به جوش آمدن نجس نمی شود.

ششم - انتقال.

هفتم - اسلام.

هشتم - تبعیت.

نهم - برطرف شدن عین نجاست.

دهم - استبرا حیوان نجاستخوار.

یازدهم -غایب شدن مسلمان , واحكام موارد فوق بطور تفصیل در مسائل آینده گفته خواهد شد.

1 - آب

(مساله 150) آب با چهار شرط چیز نجس را پاك می كند: اول -آن كه مطلق باشد, پس آب مضاف مانند گلاب و عرق بید چیزنجس راپاك نمی كند.

دوم - آن كه پاك باشد.

سوم -آن كه وقتی چیز نجس را می شویند, آب مضاف نشود وبو یا رنگ یا مزه نجاست هم نگیرد.

چهارم -آن كه بعد از آب كشیدن چیز نجس عین نجاست در آن نباشد وپاك شدن چیز نجس با آب قلیل یعنی آب كمتر از كر شرطهای دیگری هم دارد كه بعدا گفته می شود.

(مساله 151) ظرف نجس را با آب قلیل باید سه مرتبه شست و در كر و جاری یك مرتبه كافی است , ولی ظرفی را كه سگ لیسیده یا از آن ظرف , آب یا چیز روان دیگری خورده , باید اول با خاك پاك , خاكمال كرد و بعد با آب قلیل دو مرتبه و با كریا جاری نیز احتیاطا دو مرتبه شست.

و همچنین ظرفی را كه آب دهان سگ در آن ریخته بنابر احتیاط واجب باید پیش از شستن , خاكمال كرد.

(مساله 152) اگر دهانه ظرفی كه سگ دهن زده تنگ باشد ونشود آن را خاكمال كرد, چنانچه

ممكن است باید پارچه ای به چوبی بپیچند و به توسط آن , خاك را به آن ظرف بمالند, و اگر ممكن نیست باید خاك را در آن بریزند و به شدت حركت دهند تا به همه آن ظرف برسد.

(مساله 153) ظرفی را كه خوك بلیسد یا از آن چیز بخورد, با آب قلیل باید هفت مرتبه شست و در كر و جاری نیز احتیاطا هفت مرتبه بشویند, و لازم نیست آن راخاكمال كنند, اگر چه احتیاط مستحب آن است كه خاكمال شود.

(مساله 154) اگر ظرفی را كه به شراب نجس شده , با آب قلیل مثل سایر ظرفها آب بكشند, پاك می شود ولی مستحب است كه آن را هفت مرتبه بشویند.

(مساله 155) كوزه ای كه از گل نجس ساخته شده ویا آب نجس در آن فرو رفته اگردر آب كر یا جاری بگذارند, به هر جای آن كه آب برسد پاك می شود و اگر بخواهندباطن آنهم پاك شود باید بقدری در آب كر یا جاری بماند كه آب به تمام آن فرورود.

(مساله 156) ظرف نجس را با آب قلیل دو جور می شود آب كشید: یكی آن كه سه مرتبه پر كنند وخالی كنند, دیگر آن كه سه دفعه قدری آب در آن بریزند ودر هر دفعه آب را طوری در آن بگردانند كه به جاهای نجس آن برسد وبیرون بریزند.

(مساله 157) اگر ظرف بزرگی مثل پاتیل وخمره نجس شود, چنانچه سه مرتبه آن را از آب پر كنند وخالی كنند پاك می شود.

و همچنین است اگر سه مرتبه از بالا آب در آن بریزند, بطوریكه تمام اطراف آن را بگیرد و

در هر دفعه آبی كه ته آن جمع می شود بیرون آورند.

و احتیاط واجب آن است كه در هر دفعه ظرفی را كه با آن آبهارا بیرون می آورند آب بكشند.

(مساله 158) اگر مس نجس و مانند آن را آب كنند و آب بكشند ظاهرش پاك می شود.

(مساله 159) تنوری كه به بول نجس شده است , اگر دو مرتبه از بالا آب در آن بریزند, بطوریكه تمام اطراف آن را بگیرد پاك می شود.

و در غیر بول اگر بعد از برطرف شدن نجاست یك مرتبه به دستوری كه گفته شد آب در آن بریزند كافی است.

و بهتر است كه گودالی ته آن بكنند تا آبها در آن جمع شود و بیرون بیاورند, بعد آن گودال رابا خاك پاك پر كنند.

(مساله 160) اگر چیز نجس را بعد از بر طرف كردن عین نجاست یك مرتبه در آب كر یا جاری فرو برند كه آب به تمام جاهای نجس آن برسد, پاك می شود و در فرش و لباس و مانند اینها فشار لازم نیست.

(مساله 161) اگر بخواهند چیزی را كه به بول نجس شده با آب قلیل آب بكشندچنانچه یك مرتبه آب روی آن بریزند و از آن جدا شود, در صورتی كه بول درآن چیز نمانده باشد, یك مرتبه دیگر كه آب روی آن بریزند پاك می شود, ولی لباس وفرش و مانند اینها را باید بعد از هر دفعه فشار دهند تا غساله آن بیرون آید.

(و غساله آبی است كه معمولا در وقت شستن و بعد از آن از چیزی كه شسته می شود, خودبخود یا بوسیله فشار جدا می شود)

(مساله 162)

اگر چیزی به بول پسر شیر خواری كه غذاخور نشده و شیر خوك وزن كافره نخورده , نجس شود, چنانچه یك مرتبه آب روی آن بریزند كه به تمام جاهای نجس آن برسد پاك می شود, ولی احتیاط مستحب آن است كه یك مرتبه دیگر هم آب روی آن بریزند.

و در لباس وفرش ومانند اینها فشار لازم نیست.

(مساله 163) اگر چیزی به غیر بول نجس شود چنانچه بعد از بر طرف كردن نجاست یك مرتبه آب روی آن بریزند و از آن جدا شود پاك می گردد.

و نیز اگر دردفعه اولی كه آب روی آن می ریزند تا بعد از بر طرف شدن نجاست آب ریختن راادامه دهند بطوریكه پس از زوال نجاست هم آب روی آن بیاید پاك می شود.

ولی در هر صورت لباس ومانند آن را باید فشار دهند تا غساله آن بیرون آید.

(مساله 164) اگرحصیر نجس را كه بانخ بافته شده در آب كر یا جاری فرو برند, بعداز بر طرف شدن عین نجاست پاك می شود.

و اگر بخواهند آن را با آب قلیل آب بكشند, فشار دادن آن لازم نیست و رسیدن آب مطلق به باطن نخهای آن كافی است.

(مساله 165) اگر ظاهر گندم وبرنج وصابون ومانند اینها نجس شود, چنانچه آنها رادر ظرفی ریخته و در آب كر یا جاری بگذارند وبقدری بماند كه رطوبت آب پاك به باطن آنها تا آنجایی كه رطوبت نجس سرایت كرده برسد, بعید نیست كه گفته شودهمین اندازه در تطهیر باطن آنها كافی است , بشرط آن كه رطوبت نجس باطن آنهاقبل از تطهیر خشك شده باشد.

(مساله 166) اگر انسان شك كند كه آب

نجس به باطن صابون رسیده یا نه , باطن آن پاك است.

(مساله 167) اگر ظاهر برنج وگوشت یا چیزی مانند اینها به غیر بول نجس شده باشد چنانچه آن را در ظرف پاكی بگذارند وبعد از زوال عین نجس , یك مرتبه آب روی آن بریزند وخالی كنند پاك می شود.

و اگر به بول نجس شده بعد از زوال عین ,دو مرتبه آب روی آن بریزند وخالی كنند, پاك می شود وظرف آنهم پاك می گردد.

ولی اگر بخواهند لباس یا چیزی را كه فشار لازم دارد درظرفی بگذارند وآب بكشند,باید در هر مرتبه كه آب روی آن می ریزند, آن را فشار دهند و ظرف را كج كنند, تاغساله ای كه در آن جمع شده بیرون بریزد.

(مساله 168) لباس نجسی را كه به نیل ومانند آن رنگ شده اگر در آب كر یا جاری فرو برند وآب پیش از آن كه بواسطه رنگ پارچه مضاف شود به تمام آن برسد, آن لباس پاك می شود, اگرچه موقع فشار دادن , آب مضاف یا رنگین از آن بیرون آید.

(مساله 169) اگر لباسی را در كر یا جاری آب بكشند, وبعد مثلا لجن آب درآن ببینند, چنانچه احتمال ندهند كه جلوگیری ازرسیدن آب كرده , آن لباس پاك است.

(مساله 170) اگر بعد از آب كشیدن لباس و مانند آن خرده گل یا اشنان در آن دیده شود و بداند كه آب مطلق زیر آن گل یا اشنان رسیده , پاك است.

ولی اگر آب نجس به باطن گل یا اشنان رسیده باشد, ظاهرگل واشنان پاك وباطن آنها نجس است.

(مساله 171) هر چیز نجس , تا عین نجاست را

از آن برطرف نكنند پاك نمی شود.

ولی اگر بو یا رنگ نجاست در آن مانده باشد اشكال ندارد.

پس اگر خون را از لباس برطرف كنند ولباس را آب بكشند ورنگ خون در آن بماند پاك میباشد, اما چنانچه بواسطه بو یا رنگ یقین كنند یا احتمال دهند كه ذره های نجاست در آن چیز مانده نجس است.

(مساله 172) اگر نجاست بدن را در آب كر یا جاری برطرف كنند, بدن پاك می شود.

و بیرون آمدن و دوباره در آب رفتن لازم نیست.

(مساله 173) غذای نجسی كه لای دندانها مانده , اگر آب در دهان بگردانند و به تمام غذای نجس برسد, پاك می شود.

(مساله 174) اگر موی سر وصورت را با آب قلیل آب بكشند بنا بر احتیاط واجب ,باید فشار دهند كه غساله آن جدا شود.

(مساله 175) اگر جایی از بدن یا لباس را با آب قلیل آب بكشند, اطراف آنجا كه متصل به آن است و معمولا موقع آب كشیدن آنجا نجس می شود, با پاك شدن جای نجس پاك می شود.

و همچنین است اگر چیز پاكی را پهلوی چیز نجس بگذارند وروی هر دو آب بریزند.

پس اگر برای آب كشیدن یك انگشت نجس , روی همه انگشتها آب بریزند و آب نجس به همه آنها برسد, بعد از پاك شدن انگشت نجس ,تمام انگشتها پاك می شود.

(مساله 176) گوشت ودنبه ای كه نجس شده , مثل چیزهای دیگر, آب كشیده می شود.

و همچنین است اگر بدن یا لباس , چربی كمی داشته باشد كه از رسیدن آب به آنها جلوگیری نكند.

(مساله 177) اگر ظرف یا بدن نجس باشد, و بعد بطوری چرب

شود كه از رسیدن آب به آنها جلوگیری كند, چنانچه بخواهند ظرف و بدن را آب بكشند, باید چربی را برطرف كنند تا آب به آنها برسد.

(مساله 178) چیز نجسی كه عین نجاست درآن نیست , اگر زیر شیری كه متصل به كر است یكدفعه بشویند, پاك می شود.

ونیز اگر عین نجاست در آن باشد چناچه عین نجاست آن , زیر شیر یا بوسیله دیگر برطرف شود, وآبی كه از آن چیز می ریزدبو یا رنگ یا مزه نجاست نگرفته باشد, با آب شیر پاك می گردد.

اما اگر آبی كه از آن می ریزد, بو یا رنگ یا مزه نجاست گرفته باشد, باید بقدری آب شیر روی آن بریزندتا در آبی كه از آن جدا می شود بو یا رنگ یا مزه نجاست نباشد.

(مساله 179) اگر چیزی را آب بكشد ویقین كند پاك شده وبعد شك كند كه عین نجاست را از آن برطرف كرده یا نه.

چنانچه موقع آب كشیدن , متوجه برطرف كردن عین نجاست بوده , آن چیز پاك است.

و اگر متوجه برطرف كردن عین نجاست نبوده , باید دوباره آن را آب بكشد.

(مساله 180) زمینی كه آب در آن فرو نمی رود و از محل نجس هم به محل دیگرجاری نمی شود, اگر نجس شود با آب قلیل پاك نمی گردد مگر آن كه غساله آن را باپارچه یا ظرف بگیرند, ولی زمینی كه روی آن شن یا ریگ باشد چون آبی كه روی آن می ریزند از آن جداشده ودر شن وریگ فرومی رود با آب قلیل پاك می شود.

(مساله 181) زمین سنگ فرش وآجر فرش وزمین سختی كه آب در

آن فرونمی رود, اگر نجس شود با آب قلیل پاك میگردد, ولی باید بقدری آب روی آن بریزند كه جاری شود.

وچنانچه آبی كه روی آن ریخته اند از سوراخی بیرون رودهمه زمین پاك می شود.

و اگر بیرون نرود جایی هم كه آبها جمع می شود پاك است ,مگر آن كه غساله بول باشد كه نجس می شود.

و برای پاك شدن محل غساله كافی است كه غساله آن را در هر مرتبه بوسیله ظرف یا پارچه بگیرند.

(مساله 182) اگر ظاهر نمك سنگ ومانند آن نجس شود, با آب كمتر از كر هم پاك می شود.

(مساله 183) اگر شكر آبشده نجس را قند كنند و در آب كر یا جاری بگذارند پاك نمی شود.

2 - زمین

(مساله 184) زمین با سه شرط كف پا وته كفش نجس را, از نجاستی كه بواسطه راه رفتن روی زمین نجس حاصل شده , پاك میكند و در نجاستی كه از خارج به پا یا ته كفش رسیده , احتیاط لازم آن است كه در تطهیر آن به راه رفتن روی زمین اكتفانكنند: اول - آن كه پاك باشد.

دوم - آن كه خشك باشد.

سوم - آن كه اگر عین نجس مثل خون وبول , یا متنجس - مثل گلی كه نجس شده -در كف پا وته كفش باشد, بواسطه راه رفتن یا مالیدن پا به زمین برطرف شود.

و نیززمین باید خاك یا سنگ و مانند اینها باشد و با راه رفتن روی فرش و حصیر و سبزه كف پا و ته كفش نجس پاك نمی شود.

و بنابر احتیاط با راه رفتن بر زمینی كه مفروش به آجر یا چوب یا گچ یا قیر

باشد نیز پاك نمی شود.

(مساله 185) پاك شدن كف پا و ته كفش نجس , بواسطه راه رفتن روی زمین اسفالت و روی زمینی كه با چوب فرش شده , محل اشكال است.

(مساله 186) برای پاك شدن كف پا وته كفش بهتر است پانزده قدم یا بیشتر راه بروند, اگر چه به كمتر از پانزده قدم یا مالیدن پا به زمین , نجاست برطرف شود.

(مساله 187) لازم نیست كف پا وته كفش نجس , تر باشد بلكه اگر خشك هم باشدبا راه رفتن پاك می شود.

(مساله 188) بعد از آن كه كف پا یا ته كفش نجس براه رفتن پاك شد, مقداری ازاطراف آن هم كه معمولا به گل آلوده می شود پاك می گردد.

(مساله 189) كسی كه با دست و زانو راه میرود اگر كف دست یا زانوی او نجس شود, با راه رفتن پاك می گردد.

و همچنین است ته عصا وته پای مصنوعی و نعل چهارپایان.

(مساله 190) اگر بعد از راه رفتن , بو یا رنگ یا ذره های كوچكی از نجاست كه دیده نمی شود, در كف پا یا ته كفش بماند اشكال ندارد.

اگر چه احتیاط مستحب آن است بقدری راه روند كه آنها هم برطرف شوند.

(مساله 191) داخل كفش ومقداری از كف پا كه به زمین نمی رسد, بواسطه راه رفتن پاك نمی شود وپاك شدن كف جوراب بواسطه راه رفتن محل اشكال است.

3 - آفتاب

(مساله 192) آفتاب , زمین وساختمان و چیزهایی كه مانند درب وپنجره درساختمان بكار برده شده , و همچنین میخی را كه به دیوار كوبیده اند, با پنج شرطپاك میكند: اول - آن كه چیز نجس بطوری

تر باشد, كه اگر چیز دیگری به آن برسد تر شود, پس اگر خشك باشد باید بوسیله ای آن را تر كنند تا آفتاب خشك كند.

دوم - آن كه اگر عین نجاست در آن چیز باشد پیش از تابیدن آفتاب , آن را برطرف كنند.

سوم - آن كه چیزی از تابیدن آفتاب جلو گیری نكند, پس اگر آفتاب از پشت پرده یاابر ومانند اینها بتابد وچیز نجس را خشك كند, آن چیز پاك نمی شود.

ولی اگر ابربقدری نازك باشد كه از تابیدن آفتاب جلو گیری نكند, اشكال ندارد.

چهارم - آن كه آفتاب به تنهایی چیز نجس را خشك كند.

پس اگر مثلا چیز نجس بواسطه باد و آفتاب خشك شود, پاك نمی گردد.

ولی اگر باد بقدری كم باشد كه نگویند به خشك شدن چیز نجس كمك كرده , اشكال ندارد.

پنجم - آن كه آفتاب مقداری از بنا یا ساختمان را كه نجاست به آن فرو رفته , یك مرتبه خشك كند.

پس اگر یك مرتبه بر زمین یا ساختمان نجس بتابد وروی آن راخشك كند و دفعه دیگر زیر آن راخشك نماید, فقط روی آن پاك میشود وزیر آن نجس میماند.

(مساله 193) پاك شدن حصیر نجس بواسطه آفتاب محل اشكال است.

ولی درخت و شاخه و برگ و میوه آن و گیاه ها در حال اتصال به زمین بواسطه آفتاب پاك میشوند.

(مساله 194) اگر آفتاب به زمین نجس بتابد, بعد انسان شك كند كه زمین موقع تابیدن آفتاب تر بوده یا نه , یا تری آن بواسطه آفتاب خشك شده یا نه , آن زمین نجس است.

و همچنین است اگر شك كند كه پیش از تابش آفتاب عین

نجاست ازآن برطرف شده یا نه , یا شك كند كه چیزی مانع تابش آفتاب بوده یا نه.

(مساله 195) اگر آفتاب به یك طرف دیوار نجس بتابد, طرفی كه آفتاب به آن نتابیده پاك نمی شود.

4 - استحاله

(مساله 196) اگر جنس چیز نجس بطوری عوض شود كه بصورت چیز پاكی درآیدپاك می شود, و می گویند استحاله شده است.

مثل آن كه چوب نجس بسوزدوخاكستر گردد, یا سگ در نمكزار فرو رود و نمك شود.

ولی اگر جنس آن عوض نشود مثل آن كه گندم نجس را آرد كنند یا نان بپزند پاك نمی شود.

(مساله 197) كوزه گلی ومانند آن كه از گل نجس ساخته شده و همچنین ذغال چوب نجس , نجس است.

(مساله 198) چیز نجسی كه معلوم نیست استحاله شده یا نه , نجس است.

(مساله 199) اگر شراب بخودی خود یا بواسطه آن كه چیزی - مثل سركه و نمك - در آن ریخته اند سركه شود, پاك می گردد.

(مساله 200) شرابی كه از انگور نجس و مانند آن درست كنند, یا نجاست دیگری به آن برسد, بنابر احتیاط به سركه شدن پاك نمی شود.

(مساله 201) سركه ای كه از انگور و كشمش و خرمای نجس درست كنند نجس است.

(مساله 202) اگر پوشال ریز انگور یا خرما داخل آنها باشد وسركه بریزند ضررندارد.

و این بنا بر آن است كه قائل به نجاست آن بوسیله جوش آمدن باشیم ,وگذشت كه اقوی طهارت است.

5 - كم شدن دو سم آب انگور

(مساله 203) آب انگوری كه با آتش جوش آمده اگر آنقدر بجوشد كه ثلثان شود -یعنی: دو قسمت آن كم شود ویك قسمت آن بماند - پاك می شود.

ولی اگر بخودی خود جوش بیاید یا به آتش جوش بیاید و به غیر آتش ثلثان شود فقط به سركه شدن پاك می شود.

و این حكم بنا بر قول به نجاست عصیر است به جوش آمدن وگذشت كه اقوی طهارت است.

(مساله 204)

اگر دو قسمت آب انگور بدون جوش آمدن كم شود, چنانچه باقیمانده آن جوش بیاید نجس نیست ولی خوردن آن حرام است.

(مساله 205) خوردن آب انگوری كه معلوم نیست جوش آمده یا نه حلال است ولی اگر با آتش جوش بیاید تا انسان یقین نكند كه دو قسمت آن با آتش كم شده ,حلال نمی شود و اگر بخودی خود جوش آید تا سركه نشود حلال نمی شود.

(مساله 206) اگر مثلا در یك خوشه غوره یكدانه یا دو دانه انگور باشد چنانچه به آبی كه از آن خوشه گرفته می شود, آب غوره بگویند واثری از شیرینی انگور درآن نباشد وبجوشد پاك , وخوردن آن حلال است.

(مساله 207) اگر یكدانه انگور در چیزی كه به آتش می جوشد بیفتد و بجوشد و درآن مستهلك شود, خوردن آن حلال است.

(مساله 208) اگر بخواهند در چند دیگ شیره بپزند, باید كفگیری را كه در دیگ جوش آمده زده اند در دیگی كه جوش نیامده نزنند و اگر همه جوش آمده باشد بایدكفگیر دیگی را كه ثلثان نشده , در دیگی كه ثلثان شده نزنند و این حكم بنابر قول به نجاست عصیر است به جوش آمدن , ولی گذشت كه نجس نمی شود.

(مساله 209) چیزی كه معلوم نیست غوره است یا انگور, اگر جوش بیاید خوردن آن حلال است.

6 - انتقال

(مساله 210) اگر خون بدن انسان یا خون حیوانی كه خون جهنده دارد - یعنی: حیوانی كه وقتی رگ آن را ببرند خون از آن جستن می كند - به بدن حیوانی كه خون جهنده ندارد برود وخون آن حیوان حساب شود, پاك می گردد, و اینرا انتقال

گویند.

پس خونی كه زالو از انسان می مكد - چون خون زالو به آن گفته نمی شود ومی گویند خون انسان است - نجس می باشد.

(مساله 211) اگر كسی پشه ای را كه به بدنش نشسته بكشد ونداند خونی كه از پشه بیرون آمده از او مكیده یا از خود پشه می باشد, پاك است.

و همچنین است اگربداند از او مكیده ولی جز بدن پشه حساب شود, اما اگر فاصله بین مكیدن خون وكشتن پشه بقدری كم باشد - كه بگویند خون انسان است - آن خون نجس می باشد.

و اگر بداند كه آن خون را از انسان مكیده وشك كند كه جز بدن پشه شده یانه , احتیاط اجتناب از آن است.

7 - اسلام

(مساله 212) اگر كافر شهادتین بگوید - یعنی بگوید: (اشهد ان لا اله الا اللّه واشهدان محمدا رسول اللّه) مسلمان می شود.

و بعد از مسلمان شدن , بدن و آب دهان وبینی و عرق او پاك است.

ولی اگر موقع مسلمان شدن , عین نجاست به بدن اوبوده , باید بر طرف كند وجای آن را آب بكشد.

بلكه اگر پیش از مسلمان شدن عین نجاست برطرف شده باشد, احتیاط واجب آن است كه جای آن را آب بكشد.

(مساله 213) اگر موقعی كه كافر بوده لباس او با رطوبت به بدنش رسیده باشد و آن لباس در موقع مسلمان شدن در بدن او نباشد نجس است , بلكه اگر در بدن او هم باشد, بنابر احتیاط لازم باید از آن اجتناب كند.

(مساله 214) اگر كافر شهادتین بگوید, وانسان نداند قلبا مسلمان شده یا نه ,پاك است , بلكه اگر بداند هم كه اعتقاد ندارد

تا اظهاركفر نكرده بنابراقوی پاك است.

8 - تبعیت

(مساله 215) تبعیت آن است كه چیز نجسی بواسطه پاك شدن چیز نجس دیگرپاك شود.

(مساله 216) اگر شراب سركه شود, ظرف آن هم تا جایی كه شراب موقع جوش آمدن به آنجا رسیده پاك می شود.

وپارچه وچیزی هم كه معمولا روی آن می گذارنداگر به آن رطوبت نجس شود, پاك می گردد.

ولی اگر پشت ظرف به آن شراب آلوده شود, احتیاط واجب آن است كه بعد از سركه شدن شراب , از آن اجتناب كنند.

(مساله 217) ظرفی كه آب انگور در آن جوش می آید وچیزهایی كه مانند كفگیربرای پختن آب انگور, بكار می رود - بنابر قول به نجاست آب انگور جوشان - بعداز كم شدن دو قسمت آب انگور پاك می شود.

ولی گذشت كه آب انگور به جوشیدن نجس نمی شود.

(مساله 218) تخته یا سنگی كه روی آن , میت را غسل می دهند و پارچه ای كه با آن عورت میت را می پوشانند ودست كسی كه او را غسل می دهد, بعد از تمام شدن غسل , پاك می شود.

(مساله 219) كسی كه چیزی را با دست خود آب می كشد بعد از پاك شدن آن چیزدست او هم پاك می شود.

(مساله 220) اگر لباس ومانند آن را با آب قلیل آب بكشند و به اندازه معمول فشاردهند تا آبی كه روی آن ریخته اند جدا شود, آبی كه در آن می ماند پاك است.

(مساله 221) ظرف نجس را كه با آب قلیل آب می كشند, بعد از جدا شدن آبی كه برای پاك شدن روی آن ریخته اند, آب كمی كه در آن می

ماند پاك است.

9 - برطرف شدن عین نجاست

(مساله 222) اگر بدن حیوان به عین نجس مثل خون , یا متنجس مثل آب نجس آلوده شود, چنانچه آنها بر طرف شود, بدن آن حیوان پاك می شود.

و همچنین است باطن بدن انسان مثل داخل دهان وبینی.

مثلا اگر خونی از لای دندان بیرون آید ودر دهان از بین برود, آب كشیدن داخل دهان لازم نیست.

ولی اگر دندان عاریه در دهان نجس شود بنا بر احتیاط باید آن را آب بكشند.

(مساله 223) اگر غذا لای دندان مانده باشد وداخل دهان خون بیاید چنانچه انسان نداند كه خون به غذا رسیده آن غذا پاك است.

واگر خون به آن برسدبنابراحتیاط نجس می شود.

(مساله 224) مقداری از لبها وپلك چشم كه موقع بستن , روی هم می آید ونیزجایی را كه انسان نمی داند از ظاهر بدن است یا باطن آن , اگر نجس شود بنابراحتیاط واجب باید آب بكشد.

(مساله 225) اگر گرد وخاك نجس به لباس وفرش ومانند اینها بنشیند, چنانچه طوری آنها را تكان دهند كه گرد وخاك نجس از آنها بریزد, پاك می شود.

10 - استبرا حیوان نجاستخوار

(مساله 226) بول وغائط حیوانی كه به خوردن نجاست انسان عادت كرده , نجس است.

واگر بخواهند پاك شود, باید آن را استبرا كنند - یعنی: تا مدتی كه بعد از آن مدت دیگر نجاستخوار به آن نگویند, ونگذارند نجاست بخورد وخوراك پاك به آن بدهند - وبنا بر احتیاط مستحب باید شتر نجاستخوار را چهل روز وگاو را سی روزوگوسفند را ده روز ومرغابی را هفت یا پنج روز ومرغ خانگی را سه روز, از خوردن نجاست جلو گیری كنند وغذای پاك به آنها بدهند واگر بعد از این مدت باز

هم نجاستخوار به آنها گفته شود واجب است تا مدتی كه بعد ازآن مدت دیگر نجاست خوار به آنها نگویند آنها را از خوردن نجاست جلو گیری نمایند.

11 - غایب شدن مسلمان

(مساله 227) اگر بدن یا لباس مسلمان یا چیز دیگری كه مانند ظرف و فرش دراختیار او است نجس شود وآن مسلمان غایب گردد با شش شرط پاك است: اول - آن كه آن مسلمان چیزی كه بدن یا لباسش را نجس كرده , نجس بداند پس اگرمثلا لباسش به عرق جنب از حرام آلوده شود وآن را نجس نداند, بعد از غایب شدن او نمی شود آن لباس را پاك دانست.

دوم - آن كه بداند بدن یا لباسش به چیز نجس رسیده است.

سوم - آن كه انسان ببیند آن چیز را در كاریكه شرط آن پاكی است استعمال می كندمثلا ببیند با آن لباس نماز می خواند.

چهارم - آن كه آن مسلمان بداند شرط كاری كه با آن چیز انجام می دهد پاكی است ,پس اگر مثلا نداند كه باید لباس نماز گزار پاك باشد, وبا لباسی كه نجس شده نمازبخواند, نمی شود آن لباس را پاك دانست.

پنجم - آن كه انسان احتمال دهد آن مسلمان چیزی را كه نجس شده آب كشیده است پس اگر یقین داشته باشد كه آب نكشیده , نباید آن چیز را پاك بداند.

و نیز اگرنجس و پاك در نظر آن مسلمان فرق نداشته باشد, پاك دانستن آن چیز محل اشكال است.

ششم - آن كه بنابر احتیاط واجب آن مسلمان بالغ باشد.

(مساله 228) اگر خود انسان یقین كند كه چیزی كه نجس بوده پاك شده است , یادو عادل به پاك

شدن آن خبر دهند, آن چیز پاك است.

و همچنین اگر كسی كه چیزنجس در اختیار او است بگوید آن چیز پاك شده , یا مسلمانی چیز نجس را آب كشیده باشد اگر چه معلوم نباشد درست آب كشیده یا نه , پاك است.

(مساله 229) كسی كه وكیل شده است لباس انسان را آب بكشد, اگر بگوید آب كشیدم وانسان به گفته او اطمینان پیدا كند, آن لباس پاك است.

(مساله 230) اگر انسان حالی دارد كه در آب كشیدن چیز نجس یقین پیدا نمی كندمی تواند بگمان اكتفا نماید.

ظرفها

احكام ظرفها

(مساله 231) ظرفی كه از پوست سگ یا خوك یا مردار ساخته شده است , خوردن وآشامیدن از آن حرام است ونباید آن ظرف را در وضو و غسل وكارهایی كه باید باچیز پاك انجام داد, استعمال كنند.

بلكه احتیاط واجب آن است كه چرم سگ وخوك و مردار را, اگر چه ظرف هم نباشد استعمال نكنند.

(مساله 232) خوردن وآشامیدن از ظرف طلا و نقره حرام است و استعمال آنهامطلقا بنابر احتیاط واجب , وحرمت نگاهداشتن آنها به قصد ذخیره مالی نه به عنوان ظرف , معلوم نیست اگر چه احوط است.

(مساله 233) ساختن ظرف طلا و نقره به قصد خوردن و آشامیدن از آن و سایراستعمالات محرمه و اجرت ساختن آن حرام است.

(مساله 234) خرید وفروش ظرف طلا ونقره به قصد خوردن و آشامیدن و سایراستعمالات محرمه وپول وعوضی هم كه فروشنده می گیرد حرام است.

(مساله 235) گیره استكان كه از طلا یا نقره می سازند اگر بعد از برداشتن استكان ,ظرف به آن گفته شود, استعمال آن - چه به تنهایی وچه با استكان - حرام

است.

واگر ظرف به آن گفته نشود استعمال آن مانعی ندارد.

(مساله 236) استعمال ظرفی كه روی آن را آب طلا یا آب نقره داده اند اشكال ندارد.

(مساله 237) اگر فلزی را با طلا یا نقره مخلوط كنند وظرف بسازند.

چنانچه مقدارآن فلز بقدری زیاد باشد كه ظرف طلا یا نقره به آن ظرف نگویند, استعمال آن مانع ندارد.

(مساله 238) اگر انسان غذایی را كه در ظرف طلا یا نقره است به قصد این كه چون غذا خوردن در ظرف طلا ونقره حرام می باشد, در ظرف دیگر بریزند اشكال ندارد,واگر به این قصد نباشد, ریختن غذا از ظرف طلا یا نقره در ظرف دیگر حرام است.

ولی در هر دو صورت خوردن غذا از ظرف دوم مانعی ندارد.

(مساله 239) استعمال باد گیر قلیان وغلاف شمشیر وكارد و قاب قرآن , اگر از طلایا نقره باشد, اشكال ندارد.

ولی احتیاط آن است كه عطردان و سرمه دان طلا و نقره را استعمال نكنند.

(مساله 240) استعمال ظرف طلا یا نقره درحال ناچاری اشكال ندارد مگر برای وضو وغسل , كه در حال نا چاری هم نمی شود از ظرف طلا ونقره استفاده كرد.

(مساله 241) استعمال ظرفیكه معلوم نیست ازطلا یا نقره است یا از چیزدیگراشكال ندارد.

وضو

وضو

(مساله 242) در وضو واجب است صورت ودستها را بشویند و جلوی سر و روی پاها را مسح كنند.

(مساله 243) در ازای صورت را باید از بالای پیشانی , جایی كه موی سر بیرون می آید تا آخر چانه شست , و پهنای آن بمقداری كه بین انگشت وسط وشست قرارمی گیرد باید شسته شود, واگر مختصری از این مقدار را نشوید وضو باطل است.

وبرای

آن كه یقین كند این مقدار كاملا شسته شده باید كمی اطراف آن را هم بشوید.

(مساله 244) اگر صورت یا دست كسی كوچكتر یا بزرگتر از معمول مردم باشد ,باید ملاحظه كند كه مردمان معمولی تا كجای صورت خود را می شویند او هم تاهمانجا را بشوید.

ونیز اگر در پیشانی او مو روییده یا جلوی سرش مو ندارد باید به اندازه معمول , پیشانی را بشوید.

(مساله 245) اگر احتمال دهد چرك یا چیز دیگری در ابروها و گوشه های چشم ولب او هست كه نمی گذارد آب به آنها برسد, چنانچه احتمال او در نظر مردم بجاباشد, باید پیش از وضو وارسی كند كه اگر هست برطرف نماید.

(مساله 246) اگر پوست صورت از لای مو پیدا باشد باید آب را به پوست برساند.

و اگر پیدا نباشد شستن مو كافی است ورساندن آب به زیر آن لازم نیست.

(مساله 247) اگر شك كند كه پوست صورت از لای مو پیدا است یا نه , بنا براحتیاط واجب باید مو را بشوید وآب را به پوست هم برساند.

(مساله 248) شستن داخل بینی و مقداری از لب و چشم كه در وقت بستن دیده نمی شود واجب نیست.

ولی برای آن كه یقین كند از جاهایی كه باید شسته شود,چیزی باقی نمانده , واجب است مقداری از آنها را هم بشوید.

و كسی كه نمی دانسته باید این مقدار را بشوید, اگر بداند در وضوهایی كه گرفته مقدار واجب را شسته نمازهایی كه خوانده صحیح است.

(مساله 249) باید صورت ودستها را از بالا به پایین شست واگر از پایین به بالابشوید وضو باطل است

(مساله 250) اگر دست را تر كند

و بصورت و دستها بكشد, چنانچه تری دست بقدری باشد كه بواسطه كشیدن دست , آب كمی بر آنها جاری شود كافی است.

(مساله 251) بعد از شستن صورت باید دست راست وبعد از آن دست چپ را ازآرنج تا سر انگشتها بشوید.

(مساله 252) برای آن كه یقین كند آرنج را كاملا شسته , باید مقداری بالاتر از آرنج را هم بشوید.

(مساله 253) كسی كه پیش از شستن صورت دستهای خود را تا مچ شسته , درموقع وضو, باید تا سر انگشتان را بشوید, و اگر فقط تا مچ را بشوید وضوی او باطل است.

(مساله 254) در وضو, شستن صورت ودستها مرتبه اول واجب ومرتبه دوم مستحب ومرتبه سوم وبیشتر از آن حرام می باشد.

و این كه كدام شستن , اول یا دوم یا سوم است مربوط به قصد كسی است كه وضو می گیرد, پس اگر به قصد شستن مرتبه اول مثلا ده مرتبه آب به صورت بریزد, اشكال ندارد وهمه آنها شستن اول حساب می شود, واگر به قصد این كه سه مرتبه بشوید سه مرتبه آب بریزد مرتبه سوم آن حرام است.

(مساله 255) بعد از شستن هر دو دست , باید جلوی سر را با تری آب وضو كه دردست مانده مسح كند, و احتیاط واجب آن است كه با دست راست مسح نماید , ونیز احتیاط آن است كه مسح از بالا به پایین باشد, اگرچه اقوی جواز مسح از پایین به بالا است.

(مساله 256) یك قسمت از چهار قسمت سر, كه مقابل پیشانی است جای مسح می باشد.

وهر جای این قسمت را به هر اندازه مسح كند كافی است , اگر

چه احتیاط مستحب آن است كه از درازا به اندازه درازی یك انگشت و از پهنا به اندازه پهنای سه انگشت بسته مسح نماید.

(مساله 257) لازم نیست مسح سر بر پوست آن باشد, بلكه بر موی جلوی سرهم صحیح است , ولی كسی كه موی جلوی سر او به اندازه ای بلند است كه اگر مثلاشانه كند به صورتش می ریزد, یا بجای دیگر سر می رسد, باید بن موها را مسح كند,یا فرق سر را باز كرده پوست سر را مسح نماید.

واگر موهایی را كه بصورت می ریزدیا بجاهای دیگر سر می رسد, جلوی سر جمع كند وبر آنها مسح نماید یا بر موی جاهای دیگر سر, كه جلوی آن آمده مسح كند باطل است.

(مساله 258) بعد از مسح سر, باید با تری آب وضو كه در دست مانده روی پاها رااز سر یكی از انگشت ها تا برآمدگی روی پا مسح كند, واحتیاط واجب آن است كه تامفصل را هم مسح نماید.

(مساله 259) پهنای مسح پا به هر اندازه باشد كافی است , ولی بهتر آن است كه به اندازه پهنای سه انگشت بسته مسح نماید, وبهتر ازآن مسح تمام روی پا است.

(مساله 260) احتیاط آن است كه در مسح پا, دست را بر سر انگشتها بگذارد وبعدبه روی پا بكشد, هرچند اكتفا به این كه تمام دست را روی پا بگذارد و كمی بكشدجایز است.

(مساله 261) در مسح سر و روی پا, باید دست را روی آنها بكشد و اگر دست رانگهدارد وسر یا پا را به آن بكشد وضو باطل است.

ولی اگر موقعی كه دست رامی كشد سر یا پا مختصری

حركت كند اشكال ندارد.

(مساله 262) جای مسح باید خشك باشد واگر بقدری تر باشد كه رطوبت كف دست به آن اثرنكند, مسح باطل است.

ولی اگر تری آن بقدری كم باشدكه رطوبتی كه بعداز مسح , درآن دیده می شودبگویند فقط ازتری كف دست است اشكال ندارد.

(مساله 263) اگر برای مسح , رطوبتی در كف دست نمانده باشد, نمی تواند دست را با آب خارج تر كند, بلكه باید از اعضا دیگر وضو رطوبت بگیرد وبا آن مسح نماید.

(مساله 264) اگر رطوبت كف دست فقط به اندازه مسح سر باشد احتیاط واجب آن است كه سر را با همان رطوبت مسح كند, وبرای مسح پاها از اعضا دیگر وضورطوبت بگیرد.

(مساله 265) مسح كردن از روی جوراب وكفش باطل است ولی اگر بواسطه سرمای شدید یا ترس از دزد ودرنده ومانند اینها نتواند كفش یا جوراب را بیرون آورد, مسح كردن بر آنها اشكال ندارد.

و اگر روی كفش نجس باشد, باید چیز پاكی بر آن بیندازد وبر آن چیز مسح كند.

واحتیاط واجب آن است كه تیمم هم بنماید.

(مساله 266) اگر روی پا نجس باشد ونتواند برای مسح , آن را آب بكشد باید تیمم نماید.

وضوی ارتماسی

(مساله 267) در وضوی ارتماسی احوط آن است كه انسان صورت وژ دست راست را به قصد وضو در آب فرو برد و با دست راست دست چپ را به قصد وضوبشوید, و مسح سر و پاها را انجام دهد.

(مساله 268) در وضوی ارتماسی هم باید صورت ودستها از بالا به پایین شسته شود, به این نحو كه صورت را از طرف پیشانی ودستها را از طرف آرنج در آب فروبرد.

(مساله 269)

اگر وضوی بعضی از اعضا را ارتماسی وبعضی را غیر ارتماسی انجام دهد اشكال ندارد.

دعاهایی كه موقع وضو گرفتن مستحب است

(مساله 270) كسی كه وضو می گیرد مستحب است موقعیكه نگاهش به آب می افتد بگوید: (بسم اللّه وباللّه والحمد للّه الذی جعل الما طهورا ولم یجعله نجسا) وموقعی كه پیش از وضو دست خود را می شوید بگوید: (اللهم اجعلنی من التوابین واجعلنی من المتطهرین) ودر وقت مضمضه - یعنی آب در دهان گرداندن - بگوید: (اللهم لقنی حجتی یوم القاك واطلق لسانی بذكرك) و در موقع استنشاق - یعنی آب در بینی كردن - بگوید: (اللهم لا تحرم علی ریح الجنه واجعلنی ممن یشم ریحها وروحها وطیبها) وموقع شستن رو بگوید: (اللهم بیض وجهی یوم تسود فیه الوجوه ولا تسود وجهی یوم تبیض فیه الوجوه) ودر وقت شستن دست راست بخواند: (اللهم اعطنی كتابی بیمینی والخلد فی الجنان بیساری وحاسبنی حسابا یسیرا) وموقع شستن دست چپ بگوید: (اللهم لا تعطنی كتابی بشمالی ولا من ورا ظهری ولا تجعلها مغلوله الی عنقی واعوذ بك من مقطعات النیران) وموقعی كه سر را مسح می كند بگوید: (اللهم غشنی برحمتك وبركاتك وعفوك) ودر وقت مسح پا بخواند: (اللهم ثبتنی علی الصراط یوم تزل فیه الاقدام واجعل سعیی فی ما یرضیك عنی یا ذاالجلال والاكرام).

شرایط وضو

شرایط صحیح بودن وضو سیزده چیز است: شرط اول - آن كه آب وضو پاك باشد.

شرط دوم - آن كه مطلق باشد.

(مساله 271) وضو با آب نجس وآب مضاف باطل است , اگر چه انسان نجس بودن یا مضاف بودن آن را نداند یا فراموش كرده باشد.

واگر با آن وضو نمازی هم خوانده باشد, باید آن نماز را دو باره با وضوی صحیح بخواند.

(مساله 272) اگر غیر از آب گل آلود مضاف

آب دیگری برای وضو ندارد, چنانچه وقت نماز تنگ است , باید تیمم كند واگر وقت دارد, احتیاط واجب آن است كه صبر كند تا آب صاف شود ووضو بگیرد.

شرط سوم - آن كه آب وضو و فضایی كه در آن وضو می گیرد مباح باشد.

(مساله 273) وضو با آب غصبی و با آبی كه معلوم نیست صاحب آن راضی است یا نه حرام وباطل است.

ونیز اگر آب وضو از صورت و دست ها در جای غصبی بریزد, چنانچه در غیر آنجا نتواند وضو بگیرد, وضوی او باطل می باشد واگر در غیرآنجا بتواند وضو بگیرد وضو صحیح است.

(مساله 274) وضو گرفتن از حوض مدرسه ای كه انسان نمی داند آن حوض را برای همه مردم وقف كرده اند یا برای محصلین همان مدرسه , در صورتی كه از وضوی مردم از آب آن اطمینان به عموم وقفیت آن پیدا شود, اشكال ندارد.

(مساله 275) اگر معلوم باشد كه حوض مسجدی اختصاص به نمازگزار در آن مسجد دارد, كسی كه نمی خواهد در آن مسجد نماز بخواند, نمی تواند در آن حوض وضو بگیرد و اگر اختصاص هم معلوم نباشد, احوط این است كه از آن وضو نگیردمگر این كه از وضوی كسانی كه نمی خواهند در آن مسجد نماز بخوانند و بطورمعمول از آن وضو می گیرند اطمینان به عدم اختصاص حاصل شود.

(مساله 276) وضو گرفتن ازحوض تیمچه ومسافرخانه ومانند اینها برای كسانیكه ساكن آنجاها نیستند, با علم به رضایت صاحبان آن صحیح است.

هر چند علم به رضایت , از وضو گرفتن كسانی كه در آنجاها ساكن نیستند وممانعت نكردن صاحبان آنها, حاصل شود.

(مساله 277)

وضو گرفتن در نهرهای بزرگ اگر چه انسان نداند كه صاحبان آنهاراضی هستند - اشكال ندارد, ولی اگر صاحبان آنها از وضو گرفتن نهی كنند احتیاط واجب آن است كه با آب آنها وضو نگیرند.

(مساله 278) اگر فراموش كند آب , غصبی است وبا آن وضو بگیرد صحیح است ,ولی كسی كه خودش آب را غصب كرده , اگر غصبی بودن آن را فراموش كند ووضوبگیرد, بنابر احتیاط وضوی او باطل است.

شرط چهارم - آن كه ظرف آب وضو مباح باشد.

شرط پنجم - آن كه ظرف آب وضو طلا ونقره نباشد.

(مساله 279) اگر آب وضو در ظرف غصبی یا طلا ونقره است وغیر از آن آب دیگری ندارد باید تیمم كند, ونمی تواند با آب آنها وضو بگیرد.

و اگر آب دیگری دارد چنانچه در ظرف غصبی یا طلا یا نقره , وضوی ارتماسی بگیرد یا با آنها آب رابه صورت و دست ها بریزد, وضوی او باطل است.

و در صورتی كه با مشت یا چیزدیگر آب را از آنها بردارد و به صورت و دست ها بریزد وضوی او صحیح است , هرچند بواسطه تصرف در ظرف غصبی معصیت كرده است.

(مساله 280) بنابر احتیاط واجب , باید در حوضی كه مثلا یك آجر یا یك سنگ آن غصبی است وضو نگیرد.

(مساله 281) اگر در صحن یكی از امامان یا امامزادگان كه سابقا قبرستان بوده است , حوض یا نهری بسازند, چنانچه انسان نداند كه زمین صحن را برای قبرستان وقف كرده اند, وضو گرفتن در آن حوض ونهر اشكال ندارد.

شرط ششم - آن كه اعضا وضو موقع شستن ومسح كردن پاك باشد.

(مساله 282) اگر پیش

از تمام شدن وضو, جایی را كه شسته یا مسح كرده نجس شود, وضو صحیح است.

(مساله 283) اگر غیر از اعضای وضو جایی از بدن نجس باشد, وضو صحیح است.

ولی اگر مخرج را از بول یا غائط تطهیر نكرده باشد, احتیاط مستحب آن است كه اول آن را تطهیر كند بعد وضو بگیرد.

(مساله 284) اگر یكی از اعضای وضو نجس باشد وبعد از وضو شك كند كه پیش از وضو آنجا را آب كشیده یا نه , چنانچه در موقع وضو ملتفت پاك بودن ونجس بودن آنجا نبوده , وضو باطل است , واگر می داند ملتفت بوده , یا شك دارد كه ملتفت بوده یا نه , وضو صحیح است , ودر هر صورت جایی را كه نجس بوده بایدآب بكشد مگر آن كه بداند در صورتی كه پیش از وضو آن را آب نكشیده باشد باشستن وضویی آب كشیده شده است.

(مساله 285) اگر در صورت یا دست ها بریدگی یا زخمی است كه خون آن بندنمی آید وآب برای آن ضرر ندارد, چنانچه در آب كر یا جاری فرو برد وقدری فشاردهدكه خون بند بیاید, سپس به نیت وضو دست یا انگشت خود را روی آن بگذاردو به پایین بكشد كه آب بر آن جریان پیدا كند و شرایط دیگر مختل نشود, وضویش صحیح است.

شرط هفتم - آن كه وقت برای وضو ونماز كافی باشد.

(مساله 286) هرگاه وقت بقدری تنگ است كه اگر وضو بگیرد, تمام نماز یامقداری از آن بعد از وقت خوانده می شود, باید تیمم كند ولی اگر برای وضو وتیمم یك اندازه وقت لازم است , باید وضو بگیرد.

(مساله

287) كسی كه در تنگی وقت نماز باید تیمم كند, اگر به قصد قربت یا برای كار مستحبی مثل خواندن قرآن وضو بگیرد, صحیح است و اگر برای خواندن آن نماز وضو بگیرد, بطوریكه فعلا داعی او بر وضو گرفتن فقط آن نماز باشد, وضویش باطل است.

شرط هشتم - آن كه به قصد قربت - یعنی برای انجام فرمان خداوند عالم - وضوبگیرد واگر برای خنك شدن یا به قصد دیگری وضو بگیرد باطل است.

(مساله 288) لازم نیست نیت وضو را بزبان بگوید یا از قلب خود بگذراند, ولی باید در تمام وضو متوجه باشد كه وضو می گیرد, بطوری كه اگر از او بپرسند چه میكنی بگوید, وضو می گیرم.

شرط نهم - آن كه وضو را به ترتیبی كه گفته شد بجا آورد - یعنی اول صورت و بعددست راست وبعد دست چپ را بشوید وبعد از آن سر و بعد پاها را مسح نماید - وباید پای چپ را پیش از پای راست مسح نكند بلكه احتیاط این است كه پای راست را پیش از پای چپ مسح كند, و اگر به این ترتیب وضو نگیرد باطل است.

شرط دهم - آن كه كارهای وضو را پشت سر هم انجام دهد.

(مساله 289) اگر بین كارهای وضو بقدری فاصله شود كه وقتی می خواهد جایی رابشوید یا مسح كند, رطوبت جاهایی كه پیش از آن شسته یا مسح كرده , خشك شده باشد, وضوباطل است واگر فقط رطوبت یكی از جاهایی كه جلوتر شسته یا مسح كرده , خشك شده باشد مثلا موقعی كه می خواهد دست چپ را بشوید رطوبت دست راست یا رطوبت

صورت خشك شده باشد, احتیاط مستحب آن است كه به این وضو اكتفا نكند.

(مساله 290) اگر كارهای وضو را پشت سرهم بجا آورد ولی بواسطه گرمای هوا یاحرارت زیاد بدن ومانند اینها رطوبت خشك شود وضوی او صحیح است.

(مساله 291) راه رفتن در بین وضو اشكال ندارد, پس اگر بعد از شستن صورت ودستها چند قدم راه برود وبعد سروپا را مسح كند وضوی او صحیح است.

شرط یازدهم - آن كه شستن صورت ودستها ومسح سر وپاها را خود انسان انجام دهد واگر دیگری او را وضو دهد, یا در رساندن آب به صورت و دستها ومسح سروپاها به او كمك نماید, وضو باطل است.

(مساله 292) كسی كه نمی تواند وضو بگیرد, باید نایب بگیرد, كه او را وضو دهدوچنانچه مزد هم بخواهد, در صورتی كه بتواند باید بدهد.

ولی باید خود او نیت وضو كند و با دست خود مسح نماید, واگر نمی تواند باید نایبش دست او را بگیرد وبجای مسح او بكشد, و اگر این هم ممكن نیست باید از دست او رطوبت بگیرد وباآن رطوبت , سر وپای او را مسح كند.

(مساله 293) هر كدام از كارهای وضو را كه می تواند بتنهایی انجام دهد, نباید درآن كمك بگیرد.

شرط دوازدهم - آن كه استعمال آب برای او مانعی نداشته باشد.

(مساله 294) كسی كه بترسد كه اگر وضو بگیرد, مریض شود یا اگر آب را بمصرف وضو برساند تشنه بماند, نباید وضو بگیرد وباید تیمم كند واگر نداند كه آب برای اوضرر دارد ووضو بگیرد وبعد بفهمد ضرر داشته , احتیاط واجب آن است كه علاوه بر وضو تیمم نیز بنماید واگر با

آن وضو نماز را بجا آورده تیمم نیز بنماید ونماز رااعاده كند واگر بعد از وضویی كه با جهل بضرر گرفته ضرر رفع شد احتیاطا دو باره وضو بگیرد.

(مساله 295) اگر رساندن آب به صورت ودستها به مقدار كمی كه وضو با آن صحیح است ضرر ندارد وبیشتر از آن ضرر دارد, باید با همان مقدار وضو بگیرد.

شرط سیزدهم - آن كه در اعضای وضو مانعی از رسیدن آب نباشد.

(مساله 296) اگر می داند چیزی به اعضای وضو چسبیده ولی شك دارد كه ازرسیدن آب جلوگیری می كند یا نه , باید آن را برطرف كند یا آب را به زیر آن برساند.

(مساله 297) اگر زیر ناخن چرك باشد, وضو اشكال ندارد.

ولی اگر ناخن رابگیرند, باید برای وضو آن چرك را برطرف كنند, ونیز اگر ناخن بیشتر از معمول بلندباشد باید چرك زیر مقداری را كه از معمول بلندتر است برطرف نمایند.

(مساله 298) اگر در صورت و دست ها وجلوی سر وروی پاها بواسطه سوختن یاچیز دیگر برآمدگی پیدا شود شستن ومسح روی آن كافی است و چنانچه سوراخ شود, رساندن آب بزیر پوست لازم نیست بلكه اگر پوست یك قسمت آن كنده شودلازم نیست آبرا بزیر قسمتی كه كنده نشده برساند, ولی چنانچه پوستی كه كنده شده گاهی ببدن می چسبد وگاهی بلند می شود, باید آن را قطع كند یا آب را به زیر آن برساند.

(مساله 299) اگر انسان شك كند كه به اعضای وضوی او چیزی چسبیده یا نه ,چنانچه احتمال او در نظر مردم بجا باشد, مثل آن كه بعد از گلكاری شك كند گل بدست او چسبیده یا نه ,

باید وارسی كند, یا بقدری دست بمالد كه اطمینان پیداكند كه اگر بوده بر طرف شده یا آب بزیر آن رسیده است.

(مساله 300) جایی را كه باید شست ومسح كرد هر قدر چرك باشد, اگر چرك آن مانع از رسیدن آب ببدن نباشد اشكال ندارد, وهمچنین است اگر بعد از گچكاری ومانند آن چیز سفیدی كه جلو گیری از رسیدن آب بپوست نمی نماید بر دست بماند ولی اگر شك كند كه با بودن آنها آب به بدن می رسد یا نه , باید آنها را برطرف كند.

(مساله 301) اگر پیش از وضو بداند كه در بعضی از اعضای وضو مانع از رسیدن آب هست وبعد از وضو شك كند كه در موقع وضو آب را به آنجا رسانده یا نه ,چنانكه احتمال بدهد در حال وضو ملتفت بوده , وضوی او صحیح است.

(مساله 302) اگر در بعضی از اعضای وضو مانعی باشد كه گاهی آب بخودی خودزیر آن می رسد وگاهی نمی رسد وانسان بعد از وضو شك كند كه آب زیر آن رسیده یا نه , چنانچه بداند موقع وضو ملتفت رسیدن آب بزیر آن نبوده , احتیاط واجب آن است كه دو باره وضو بگیرد.

(مساله 303) اگر بعد از وضو چیزی كه مانع از رسیدن آب است در اعضای وضوببیند ونداند موقع وضو بوده یا بعد پیدا شده , وضوی او صحیح است.

ولی اگربداند كه در وقت وضو ملتفت آن مانع نبوده , احتیاط واجب آن است كه دوباره وضوبگیرد.

(مساله 304) اگر بعد از وضو شك كند چیزی كه مانع رسیدن آب است در اعضای وضو بوده یا نه , واحتمال بدهد

كه در وقت وضو ملتفت بوده واگر مانعی بوده برطرف كرده وضویش صحیح است ولی اگر بداند كه وقت وضو ملتفت نبوده احتیاطلازم آن است كه دو باره وضو بگیرد.

احكام وضو

(مساله 305) كسی كه در كارهای وضو وشرایط آن - مثل پاك بودن آب و غصبی نبودن آن - خیلی شك می كند, باید به شك خود اعتنا نكند.

(مساله 306) اگر شك كند كه وضوی او باطل شده است یا نه , بنا می گذارد كه وضوی او باقی است.

ولی اگر بعد از بول استبرا نكرده ووضو گرفته باشد وبعد از وضو رطوبتی از او بیرون آید كه نداند بول است یا چیز دیگر, وضوی او باطل است.

(مساله 307) كسی كه شك دارد وضو گرفته یا نه باید وضو بگیرد.

(مساله 308) كسی كه می داند وضو گرفته وحدثی هم از او سر زده , مثلا بول كرده , اگرنداند كدام جلوتر بوده , چنانچه پیش از نماز است , باید وضو بگیرد.

و اگر در بین نمازاست احتیاط آن است كه نماز را تمام كند وبا وضوی دیگر اعاده كند و اگر بعد از نمازاست نمازی كه خوانده صحیح است وبرای نمازهای بعد باید وضو بگیرد.

(مساله 309) اگر بعد از وضو یا در بین آن یقین كند كه بعضی جاها را نشسته یامسح نكرده است , چنانچه رطوبت جاهایی كه پیش از آن است خشك شده , بایددو باره وضو بگیرد واگر خشك نشده باید جایی را كه فراموش كرده وآنچه بعد از آن است بشوید یا مسح كند و اگر در بین وضو در شستن یا مسح كردن جایی شك كندباید به همین دستور عمل

كند.

(مساله 310) اگر بعد از نماز شك كند كه وضو گرفته یا نه , در صورتی كه احتمال می دهد پیش از نماز به حكم لزوم وضو برای نماز ملتفت بوده , نماز او صحیح است , ولی باید برای نمازهای بعد وضو بگیرد.

(مساله 311) اگر در بین نماز شك كند كه وضو گرفته یا نه , احتیاط لازم آن است كه نماز را تمام كند وبعد با وضوی دیگر آن را اعاده نماید.

(مساله 312) اگر بعد از نماز شك كند, كه قبل از نماز وضوی او باطل شده یا بعد ازنماز, نمازی كه خوانده صحیح است.

(مساله 313) اگر انسان مرضی دارد كه بول او قطره قطره می ریزد یا نمی تواند ازبیرون آمدن غائط خود داری كند, چنانچه یقین دارد كه از اول وقت نماز تا آخر آن به مقدار وضو گرفتن ونماز خواندن مهلت پیدا می كند, باید نماز را در وقتی كه مهلت پیدا می كند بخواند واگر مهلت او به مقدار كارهای واجب نماز است , باید دروقتی كه مهلت دارد, فقط كارهای واجب نماز را بجا آورد وكارهای مستحب آن مانند اذان واقامه وقنوت را ترك نماید.

(مساله 314) اگر به مقدار وضو ونماز مهلت پیدا نمی كند ودر بین نماز چند دفعه بول یا غائط از او خارج می شود, كه اگر بخواهد بعد از هر دفعه وضو بگیرد سخت نیست , باید ظرف آبی پهلوی خود بگذارد وهر وقت بول یا غائط از او خارج شد,فورا وضو بگیرد وبقیه نماز را بخواند.

و احتیاط واجب آن است كه كسی كه نمی تواند خود را از بول یا خارج شدن غائط,

نگاه دارد ووضو در بین نماز موجب به هم خوردن موالات نماز شود, همان نماز را دو باره با یك وضو بخواند واگر دربین آن نماز وضوی او باطل شد اعتنا نكند.

(مساله 315) كسی كه بول یا غائط طوری پی در پی از او خارج می شود كه وضوگرفتن بعد از هر دفعه برای او سخت است , اگر بتواند مقداری از نماز را با وضوبخواند باید برای هر نماز یك وضو بگیرد.

(مساله 316) كسی كه بول یا غائط پی در پی از او خارج می شود اگر نتواند هیچ مقدار از نماز را با وضو بخواند, احتیاط واجب آن است كه برای هر نماز یك وضوبگیرد.

(مساله 317) اگر مرضی دارد كه نمی تواند از خارج شدن باد جلوگیری كند باید به وظیفه كسانی كه نمی توانند از بیرون آمدن بول و غائط خودداری كنند عمل نماید.

(مساله 318) كسی كه بول یا غائط پی در پی از او خارج می شود, باید برای هر نمازوضو بگیرد و فورا مشغول نماز شود ولی برای بجا آوردن سجده وتشهد فراموش شده ونماز احتیاط كه باید بعد از نماز انجام داد, در صورتی كه آنها را بعد از نماز فورابجا بیاورد, وضو گرفتن لازم نیست.

(مساله 319) كسی كه بول او قطره قطره می ریزد, باید برای نماز بوسیله كیسه ای كه درآن پنبه یا چیز دیگری است كه از رسیدن بول به جاهای دیگر جلوگیری می كند, خود را حفظ نماید, و احتیاط واجب آن است كه پیش از هر نماز مخرج بول را كه نجس شده آب بكشد, ونیز كسی كه نمی تواند از بیرون آمدن غائطخودداری

كند چنانچه ممكن باشد باید بمقدار نماز از رسیدن غائ ط به جاهای دیگرجلوگیری نماید, واحتیاط واجب آن است كه اگر مشقت ندارد, برای هر نماز مخرج غائط را آب بكشد.

(مساله 320) كسی كه نمی تواند از بیرون آمدن بول وغائط خودداری كند درصورتی كه ممكن باشد, باید به مقدار نماز از خارج شدن بول وغائط جلوگیری نماید اگر چه خرج داشته باشد.

بلكه اگر مرض او به آسانی معالجه می شود, احتیاط واجب آن است كه خود را معالجه نماید.

(مساله 321) كسی كه نمی تواند از بیرون آمدن بول وغائط خود داری كند, بعد ازآن كه مرض او خوب شد, لازم نیست نمازهایی را كه در وقت مرض مطابق وظیفه اش خوانده قضا نماید ولی اگر در بین وقت نماز مرض او خوب شود, بایدنمازی را كه در آنوقت خوانده دو باره بخواند.

اعمالی كه باید برای آنها وضو گرفت

(مساله 322) برای شش عمل وضو گرفتن واجب است: اول - برای نمازهای واجب غیر از نماز میت و در نمازهای مستحب وضو شرط صحت است.

دوم - برای سجده وتشهد فراموش شده , اگر بین آنها ونماز, حدثی از او سر زده ,مثلا بول كرده باشد, واحتیاط واجب آن است كه برای سجده سهو هم وضوبگیرد.

سوم - برای طواف واجب خانه كعبه.

چهارم - اگر نذر یا عهد كرده یا قسم خورده باشد كه وضو بگیرد.

پنجم - اگر نذر كرده باشد كه جایی از بدن خود را به خط قرآن برساند.

ششم - برای آب كشیدن قرآنی كه نجس شده , یا بیرون آوردن آن از محلی كه بودن قرآن در آنجا اهانت به قرآن باشد در صورتی كه مجبور باشد, دست یا جای

دیگربدن خود را به خط قرآن برساند, ولی چنانچه معطل شدن به مقدار وضوبی احترامی به قرآن باشد, باید بدون این كه وضو بگیرد, قرآن را از آنجا بیرون آوردو اگر نجس شد آب بكشد.

(مساله 323) مس نمودن خط قرآن - یعنی رساندن جایی از بدن به خط قرآن -برای كسی كه وضو ندارد حرام است , واحتیاط مستحب آن است كه موی خود راهم به خط قرآن نرساند.

ولی اگر قرآن را به زبان فارسی یا به زبان دیگر ترجمه كنندمس آن اشكال ندارد.

(مساله 324) جلوگیری بچه و دیوانه از مس خط قرآن واجب نیست ولی اگر مس نمودن آنان بی احترامی بقرآن باشد, باید از آنان جلوگیری كنند.

(مساله 325) كسی كه وضو ندارد, حرام است اسم خداوند متعال را به هر لغت نوشته شده باشد, مس نماید.

واحتیاط واجب آن است كه اسم مبارك پیغمبر (ص) و امامان وحضرت زهرا (علیه السلام) را هم مس ننماید.

(مساله 326) اگر پیش از وقت نماز به قصد این كه با طهارت باشد, وضو بگیرد یاغسل كند صحیح است.

ونزدیك وقت نماز هم اگر به قصد مهیا بودن برای نمازوضو بگیرد اشكال ندارد.

(مساله 327) كسی كه یقین دارد وقت داخل شده اگر نیت وضوی واجب كند وبعد از وضو بفهمد وقت داخل نشده وضوی او صحیح است.

(مساله 328) مستحب است انسان برای نماز میت وزیارت اهل قبور ورفتن به مسجد وحرم ائمه (علیه السلام) وضو بگیرد, و همچنین برای همراه داشتن قرآن وخواندن ونوشتن آن ونیز برای مس حاشیه قرآن و برای خوابیدن , وضو گرفتن مستحب است.

و نیز مستحب است كسی كه وضو دارد, دوباره وضو بگیرد.

و اگر برای

یكی ازاین كارها وضو بگیرد هر كاری را كه باید با وضو انجام داد می تواند بجا آورد مثلامی تواند با آن وضو نماز بخواند.

مبطلات وضو

(مساله 329) هفت چیز وضو را باطل می كند: اول - بول.

دوم - غائط.

سوم - باد معده وروده كه از مخرج غائط خارج شود.

چهارم - خوابی كه بواسطه آن چشم نبیند وگوش نشنود اما اگر چشم نبیند ولی گوش بشنود, وضو باطل نمی شود.

پنجم - چیزهایی كه عقل را از بین می برد مانند: دیوانگی ومستی وبیهوشی.

ششم - استحاضه زنان كه بعدا گفته می شود.

هفتم -كاری كه برای آن باید غسل كرد مانند جنابت و حیض و نفاس , و حكم مس میت در جای خود گفته می شود.

احكام وضوی جبیره ای

چیزی كه با آن زخم وشكسته را می بندند ودوایی كه روی زخم ومانند آن می گذارندجبیره نامیده می شود.

(مساله 330) اگر در یكی از جاهای وضو زخم یا دمل یا شكستگی باشد چنانچه روی آن باز است وآب برای آن ضرر ندارد, باید بطور معمول وضو گرفت.

(مساله 331) اگر زخم یادمل یا شكستگی در صورت ودست ها است وروی آن بازاست وآب ریختن روی آن ضرر دارد چنانچه كشیدن دست تر بر آن ضرر ندارد بنابراحتیاط باید دست تر بر آن بكشد واگر این مقدار هم ضرر دارد یا زخم نجس است ونمی شود آب كشید, باید اطراف زخم را بطوری كه در وضو گفته شد از بالا به پایین بشویدوگذاردن پارچه روی زخم ودست برآن كشیدن لازم نیست اگر چه بهتر است.

و در شكستگی , احتیاط واجب ضم تیمم است.

(مساله 332) اگر زخم یا دمل یا شكستگی در جلوی سر یا روی پاها است و روی آن باز است , چنانچه نتواند آن را مسح كند, احوط آن است كه پارچه پاكی روی آن

بگذارد و روی پارچه را با تری آب وضو كه در دست مانده مسح كند و اگر گذاشتن پارچه ممكن نباشد, مسح لازم نیست ولی در هر دو صورت باید بعد از وضو تیمم نماید.

(مساله 333) اگر روی دمل یا زخم یا شكستگی بسته باشد, چنانچه باز كردن آن ممكن است وآب هم برای آن ضرر ندارد, باید باز كند و وضو بگیرد, چه زخم ومانند آن در صورت و دست ها باشد, یا جلوی سر وروی پاها.

(مساله 334) اگر زخم یا دمل یا شكستگی در صورت یا دستها باشد وبشود روی آن را باز كرد, چنانچه ریختن آب روی آن ضرر دارد و كشیدن دست تر ضرر نداردكشیدن دست تر روی آن كافی است وپارچه گذاردن ودست روی آن كشیدن لازم نیست اگر چه احتیاطا خوب است.

(مساله 335) اگر نمی شود روی زخم را باز كرد ولی زخم و چیزی كه روی آن گذاشته , پاك است ورساندن آب به زخم ممكن است وضرر هم ندارد, باید آبرا به روی زخم برساند و اگر زخم یا چیزی كه روی آن گذاشته نجس است , چنانچه آب كشیدن آن ورساندن آب به روی زخم ممكن باشد, باید آن را آب بكشد وموقع وضوآب را به زخم برساند, ودر صورتی كه آب برای زخم ضرر دارد, یا آن كه رساندن آب به روی زخم ممكن نیست , باید اطراف زخم را بشوید واگر جبیره پاك است ,روی آن مسح كند واگر جبیره نجس است یا نمی شود روی آن را دست تر كشید -مثلا دوایی است كه بدست می چسبد - احتیاطا پارچه پاكی را بطوری

كه به بستن ومانند آن جز جبیره حساب شود, روی آن قرار دهد ودست تر روی آن بكشدو اگرتمام محل تیمم یا بعض آن بی مانع باشد تیمم هم بنماید و نیز اگر عمل به دستورمذكور ممكن نیست , احتیاط واجب آن است كه وضو بگیرد وتیمم هم بنماید, واگرمواضع تیمم پوشیده باشد وضوی جبیره ای كافی است وتیمم جبیره ای لازم نیست.

(مساله 336) اگر جبیره تمام صورت یا تمام یكی از دست ها یا تمام هر دو دست راگرفته باشد, باید وضوی جبیره ای بگیرد وبنابر احتیاط واجب اگر تمام یا بعض مواضع تیمم پوشیده نیست تیمم هم بنماید.

(مساله 337) اگر جبیره تمام اعضای وضو را گرفته باشد, بنابر احتیاط واجب بایدوضوی جبیره ای بگیرد وتیمم هم بنماید.

(مساله 338) كسی كه در كف دست وانگشت ها جبیره دارد ودر موقع وضو دست روی آن كشیده است , باید سر وپاها را با همان رطوبت مسح كند.

(مساله 339) اگر جبیره تمام پهنای روی پا را گرفته ولی مقداری از طرف انگشتان ومقداری از طرف بالای پا باز است , باید جاهایی كه باز است روی پا را, و جایی كه جبیره است روی جبیره را مسح كند.

(مساله 340) اگر در صورت یا دست ها چند جبیره باشد, باید بین آنها را بشویدواگر جبیره ها در سر یا روی پاها باشد, باید بین آنها را مسح كند ودر جاهایی كه جبیره است باید به دستور جبیره عمل نماید.

(مساله 341) اگر جبیره بیشتر از معمول اطراف زخم را گرفته و برداشتن آن ممكن نیست , باید به دستور جبیره عمل كند وبنابر احتیاط واجب تیمم هم بنماید,

واگربرداشتن جبیره ممكن است باید جبیره را بردارد, پس اگر زخم در صورت ودست ها است اطراف آن را بشوید واگر در سر یا روی پاها است اطراف آن را مسح كند وبرای جای زخم به دستور جبیره عمل نماید.

(مساله 342) اگر در جای وضو زخم و جراحت و شكستگی نیست ولی به جهت دیگری آب برای آن ضرر دارد, باید تیمم كند واحتیاط مستحب آن است كه وضوی جبیره ای هم بگیرد.

(مساله 343) اگر جایی از اعضای وضو را رگ زده است ونمی تواند آن را آب بكشدیا آب برای آن ضرر دارد, به دستور جبیره عمل كند.

(مساله 344) اگر در جای وضو یا غسل چیزی چسبیده است كه برداشتن آن ممكن نیست , یا به قدری مشقت دارد كه نمی شود تحمل كرد, باید به دستور جبیره عمل كند وبنابر احتیاط واجب اگر تمام یا بعض محل تیمم بی مانع باشد, تیمم هم بنماید چنانچه گفته شد.

(مساله 345) غسل جبیره ای مثل وضوی جبیره ای است , و احوط آن است كه ترتیبی بجا آورد.

(مساله 346) كسی كه وظیفه او تیمم است اگر در بعضی از جاهای تیمم او زخم یادمل یا شكستگی باشد, باید دستور وضوی جبیره ای , تیمم جبیره ای نماید.

(مساله 347) كسی كه باید با وضو یا غسل جبیره ای نماز بخواند, چنانچه بداندكه تا آخر وقت عذر او برطرف نمی شود, می تواند در اول وقت نماز بخواند.

ولی اگرامید دارد كه تا آخر وقت عذر او برطرف می شود احتیاط واجب آن است كه صبركند واگر عذر او برطرف نشد در آخر وقت نماز را باوضو یا غسل

جبیره ای بجاآورد.

(مساله 348) اگر انسان برای مرضی كه در چشم او است روی چشم خود رابچسباند, باید وضو وغسل را جبیره ای انجام دهد واحتیاط آن است كه تیمم هم بنماید.

(مساله 349) كسی كه نمی داند وظیفه اش تیمم است یا وضوی جبیره ای بنابراحتیاط واجب باید هر دو را بجا آورد.

(مساله 350) نمازهایی را كه انسان با وضوی جبیره ای خوانده صحیح است ولی بعد از آن كه عذرش برطرف شد وهنوز وضوی جبیره ای باطل نشده است , برای نمازهای بعد بنابراحتیاط لازم باید وضو بگیرد.

بلكه بنابر احتیاط اگر در وقت ,عذرش برطرف شود نمازش را با وضوی جدید اعاده نماید.

غسل

غسلهای واجب

غسلهای واجب هفت است: اول - غسل جنابت.

دوم - غسل حیض.

سوم - غسل نفاس.

چهارم - غسل استحاضه.

پنجم - غسل مس میت.

ششم - غسل میت.

هفتم - غسلی كه بواسطه نذر وقسم ومانند اینها واجب می شود.

احكام جنابت

(مساله 351) به دو چیز انسان جنب می شود: اول - جماع.

دوم - بیرون آمدن منی , چه در خواب باشد یا بیداری , كم باشد یا زیاد, با شهوت باشد یا بی شهوت , با اختیار باشد یا بی اختیار.

(مساله 352) اگر رطوبتی از انسان خارج شود ونداند منی است یا بول یا غیر اینها,چنانچه با شهوت وجستن بیرون آمده ویا با جستن بیرون آمده وبعد از بیرون آمدن آن , بدن سست شده , آن رطوبت حكم منی دارد واگر هیچ یك از این دو نشانه رانداشته باشد, حكم منی ندارد مگر آن كه علم یا اطمینان پیدا كند كه منی بوده است ودر مریض لازم نیست آن آب , با جستن بیرون آمده باشد, بلكه اگر با شهوت بیرون آید در حكم منی است.

(مساله 353) اگر از مردی كه مریض نیست آبی با جستن بیرون آید ونداند كه باشهوت بوده یا نه , یا بعد از بیرون آمدن , بدن سست شده یا نه , چنانچه پیش ازبیرون آمدن آن آب , وضو داشته احتیاط مستحب آن است كه غسل كند ووضو لازم نیست و اگر وضو نداشته غسل واجب نیست و احتیاط مستحب است , و واجب است وضو بگیرد واگر بداند آنچه خارج شده یا بول است یا منی و قبلا وضو داشته باید جمع بین غسل ووضو نماید واگر وضو نداشته غسل لازم نیست

و وضو كافی است.

(مساله 354) مستحب است انسان بعد از بیرون آمدن منی بول كند و اگر بول نكندوبعد از غسل رطوبتی از او بیرون آید, كه نداند منی است یا رطوبت دیگر, حكم منی دارد.

(مساله 355) اگر انسان جماع كند وبه اندازه ختنه گاه یا بیشتر داخل شود - در زن باشد یا در مرد, در قبل باشد یا در دبر, بالغ باشند یا نا بالغ - هر دو جنب می شوند.اگر چه منی هم بیرون نیاید.

(مساله 356) اگر شك كند كه به مقدار ختنه گاه داخل شده یا نه , غسل بر او واجب نیست.

(مساله 357) اگر نعوذ باللّه حیوانی را وطی كند, یعنی با او نزدیكی نماید ومنی ازاو بیرون آید غسل تنها كافی است واگر منی بیرون نیاید, چنانچه پیش از وطی وضوداشته باز هم غسل تنها كافی است , و اگر وضو نداشته احتیاط واجب آن است كه غسل كند ووضو هم بگیرد.

(مساله 358) اگر منی از جای خود حركت كند وبیرون نیاید, یا انسان شك كند كه منی از او بیرون آمده یا نه , غسل بر او واجب نیست.

(مساله 359) كسی كه نمی تواند غسل كند ولی تیمم برایش ممكن است , بعد ازداخل شدن وقت نماز هم می تواند با عیال خود نزدیكی كند.

(مساله 360) اگر در لباس خود منی ببیند وبداند كه از خود او است وبرای آن غسل نكرده , باید غسل كند ونمازهایی را كه یقین دارد بعد از بیرون آمدن منی خوانده قضا كند, ولی نمازهایی را كه احتمال می دهد, بعد از بیرون آمدن منی خوانده , لازم نیست قضا نماید.

اعمالی كه بر جنب حرام است

(مساله

361) پنج عمل بر جنب حرام است: اول - رساندن جایی از بدن بخط قرآن , یا به اسم خدا و سائر اسما و صفات خاصه خدا, وبنابر احتیاط رساندن جایی از بدن به نام پیغمبران وائمه (ع) , و حضرت زهرا (س) , بطوری كه در وضو گفته شد.

دوم - رفتن در مسجد الحرام ومسجد پیغمبر (صلی الله علیه و اله) اگر چه از یك در داخل و از دردیگر خارج شود.

سوم - توقف در مساجد دیگر, ولی اگر از یك در داخل و از در دیگر خارج شود, یابرای برداشتن چیزی برود مانعی ندارد.

و احتیاط واجب نرفتن در حرم ائمه (ع) است اگر چه از یك در وارد و از در دیگر خارج شود.

چهارم - گذاشتن چیزی در مسجد بلكه بنابر احتیاط لازم از خارج هم چیزی درمسجد نگذارد, پنجم - خواندن آیه ای كه سجده واجب دارد وآن در چهار سوره است: اول - سوره سی ودوم قرآن (الم تنزیل).

دوم - سوره چهل ویكم (حم سجده).

سوم - سوره پنجاه وسوم (والنجم).

چهارم - سوره نود وششم (اقرا) واگر یك حرف ازاین چهار آیه را هم بخواند حرام است واحتیاط مستحب آن است كه آیات دیگر سوره سجده دار را نیز نخواند.

اعمالی كه بر جنب مكروه است

(مساله 362) نه عمل بر جنب مكروه است: اول ودوم - خوردن وآشامیدن , ولی اگر وضو بگیرد یا دستهارا بشوید مكروه نیست.

سوم - خواندن بیشتر از هفت آیه از سوره هایی كه سجده واجب ندارد.

چهارم - رساندن جایی از بدن بجلد وحاشیه وبین خطهای قرآن.

پنجم - همراه داشتن قرآن.

ششم - خوابیدن , ولی اگر وضو بگیرد یا بواسطه نداشتن آب ,

تیمم كند مكروه نیست ودر این تیمم نیت كند به جهت امر خدا چه بدل از وضو یا غسل یا مستقل در رفع كراهت خوابیدن.

هفتم - خضاب كردن به حنا ومانند آن.

هشتم - مالیدن روغن به بدن.

نهم - جماع كردن , بعد از آن كه محتلم شده یعنی در خواب از او منی بیرون آمده است.

غسل جنابت

(مساله 363) غسل جنابت برای تحصیل طهارت از جنابت مستحب است وبرای خواندن نماز واجب ومانند آن واجب می شود ولی برای نماز میت وسجده شكروسجده های واجب قرآن غسل جنابت لازم نیست.

(مساله 364) لازم نیست در وقت غسل نیت كند كه غسل واجب یا مستحب می كنم واگر فقط به قصد قربت - یعنی: برای انجام فرمان خداوند عالم - غسل كندكافی است.

(مساله 365) اگر یقین كند وقت نماز شده ونیت غسل واجب كند بعد معلوم شودكه پیش از وقت غسل كرده غسل او صحیح است.

(مساله 366) غسل را - چه واجب باشد وچه مستحب - به دو قسم می شودانجام داد: 1 - ترتیبی.

2 - ارتماسی.

غسل ترتیبی

(مساله 367) در غسل ترتیبی باید به نیت غسل , اول سر و گردن , و بعد بنابراحتیاط طرف راست , و بعد طرف چپ بدن را بشوید.

واگر عمدا یا از روی فراموشی یا بواسطه ندانستن مساله , به این ترتیب عمل نكند, غسل او در صورتی كه سر و گردن را اول نشوید باطل است و اگر طرف چپ را پیش از طرف راست بشوید بنابر احتیاط غسلش باطل است.

(مساله 368) نصف ناف ونصف عورت را باید باطرف راست بدن ونصف دیگر رابا طرف چپ بشوید, بلكه بهتر است تمام ناف وعورت با هر دو طرف شسته شود.

(مساله 369) برای آن كه یقین كند هر سه قسمت - یعنی: سر وگردن و طرف راست وطرف چپ - را كاملا غسل داده , باید هر قسمتی را كه می شوید مقداری ازقسمتهای دیگر راهم باآن قسمت بشوید, بلكه احتیاط آن است كه تمام طرف راست گردن را

باطرف راست بدن وتمام طرف چپ گردن رابا طرف چپ بدن , بشوید.

(مساله 370) اگر بعد از غسل بفهمد جایی از بدن را نشسته ونداند كجای بدن است , باید دو باره غسل كند.

(مساله 371) اگر بعد از غسل بفهمد مقداری از بدن را نشسته , چنانچه از طرف چپ باشد, شستن همان مقدار كافی است.

واگر از طرف راست باشد, باید بعد ازشستن آن مقدار, دوباره طرف چپ را بشوید, و اگر از سر وگردن باشد باید بعد ازشستن آن مقدار دو باره طرف راست و بعد طرف چپ را بشوید.

(مساله 372) اگر پیش از تمام شدن غسل , در شستن مقداری از طرف چپ شك كند, شستن همان مقدار كافی است , ولی اگر درشستن مقداری از طرف راست شك كند, باید بعد از شستن آن مقدار, طرف چپ را هم بشوید واگر در شستن مقداری ازسر وگردن شك كند, باید بعد از شستن آن , دو باره طرف راست وطرف چپ رابشوید, واگر بعد از تمام شدن طرف چپ شك كند كه یكی از اعضای سابق یامقداری از آن را شسته یا نه , به آن شك اعتنا نكند.

غسل ارتماسی

(مساله 373) در غسل ارتماسی باید آب در یك آن تمام بدن را بگیرد, پس اگر به نیت غسل ارتماسی در آب فرو رود, چنانچه پای او روی زمین باشد, باید از زمین بلند كند.

(مساله 374) در غسل ارتماسی احتیاط این است كه موقعی نیت كند كه مقداری از بدن بیرون آب باشد.

(مساله 375) اگر بعد از غسل ارتماسی بفهمد به مقداری از بدن آب نرسیده چه جای آن را بداند یا نداند, باید

دوباره غسل كند.

(مساله 376) اگر برای غسل ترتیبی وقت ندارد ولی برای ارتماسی وقت دارد,باید غسل ارتماسی كند.

(مساله 377) كسی كه روزه واجب گرفته یا برای حج یا عمره احرام بسته نمی تواندغسل ارتماسی كند.

ولی اگر از روی فراموشی غسل ارتماسی كند صحیح است.

احكام غسل كردن

(مساله 378) در غسل ارتماسی باید تمام بدن پاك باشد ولی در غسل ترتیبی پاك بودن تمام بدن لازم نیست واگر تمام بدن نجس باشد و هر قسمتی را پیش از غسل دادن آن قسمت آب بكشد كافی است.

(مساله 379) گذشت كه عرق جنب از حرام نجس نیست , بنابراین اگر با آب گرم غسل كند, غسل او صحیح است و احتیاط مستحب آن است كه با آب سرد غسل كند.

(مساله 380) اگر در غسل به اندازه سر مویی از بدن نشسته بماند, غسل باطل است ولی شستن جاهایی از بدن كه دیده نمی شود, مثل داخل گوش و بینی واجب نیست.

(مساله 381) جایی را كه شك دارد از ظاهر بدن است یا از باطن آن , بنابراحتیاط واجب باید بشوید.

(مساله 382) اگر سوراخ جای گوشواره و مانند آن به قدری گشاد باشد كه داخل آن دیده شود, باید آن را شست واگر دیده نشود, شستن داخل آن لازم نیست.

(مساله 383) چیزی را كه مانع رسیدن آب به بدن است , باید بر طرف كند و اگرپیش از آن كه یقین كند, بر طرف شده غسل نماید, غسل او باطل است.

(مساله 384) اگر موقع غسل شك كند, چیزی كه مانع از رسیدن آب باشد در بدن او هست یا نه , باید وارسی كند تا مطمئن شود كه مانعی نیست.

(مساله 385)

در غسل باید, موهای كوتاهی را كه جز بدن حساب می شود, بشویدو شستن موهای بلند واجب نیست , بلكه اگر آب را طوری به پوست برساند كه آنهاتر نشوند, غسل صحیح است ولی اگر رساندن آب به پوست , بدون شستن آنهاممكن نباشد باید آنها را بشوید كه آب به بدن برسد.

(مساله 386) تمام شرطهایی كه برای صحیح بودن وضو گفته شد, مثل: پاك بودن آب وغصبی نبودن آن در صحیح بودن غسل هم شرط است , ولی در غسل لازم نیست بدن را از بالا به پایین بشوید ونیز در غسل ترتیبی لازم نیست , بعد از شستن هر قسمت , فورا قسمت دیگر را بشوید بلكه اگر بعد از شستن سر وگردن مقداری صبر كند وبعد طرف راست را بشوید و بعد از مدتی طرف چپ را بشوید اشكال ندارد.

ولی كسی كه نمی تواند از بیرون آمدن بول وغائط خود داری كند اگر در تمام وقت به اندازه ای كه غسل كند ونماز بخواند بول وغائط از او بیرون نمی آید, باید هرقسمت را فورا بعد از قسمت دیگر غسل دهد وبعد از غسل هم فورا نماز بخواند.

وهمچنین است حكم مستحاضه كه بعدا گفته می شود.

(مساله 387) كسی كه قصد دارد پول حمامی را ندهد یا بدون این كه بداند حمامی راضی است بخواهد نسیه بگذارد, اگر چه بعد حمامی را راضی كند, غسل او باطل است.

مگر آن كه از راضی نبودن حمامی غافل باشد وقربه الی اللّه غسل كند كه دراین صورت غسل صحیح است و ضامن اجره المثل است.

(مساله 388) اگر حمامی راضی باشد كه پول حمام نسیه بماند, ولی

كسی كه غسل می كند قصدش این باشد كه طلب او را ندهد, یا از مال حرام بدهد, غسل او اشكال دارد, مگر این كه بداند حمامی با این وصف هم راضی به غسل هست , یا با غفلت از راضی بودن حمامی غسل كند كه در هر دو صورت غسل صحیح است.

(مساله 389) اگر بخواهد, پول حرام یا پولی كه خمس آن را نداده , به حمامی بدهد غسل او باطل است.

ولی اگریقین دارد كه حمامی با این وصف راضی به غسل است , یا با غفلت از رضایت حمامی غسل كند, غسلش صحیح است.

(مساله 390) اگر كسی در موقع غسل بیش از حد متعارف آب مصرف نماید وشك داشته باشد كه آیا حمامی راضی است یا نه , غسل او باطل است مگر این كه پیش ازغسل از حمامی اذن بگیرد.

(مساله 391) اگر شك كند كه غسل كرده یا نه , باید غسل كند, ولی اگر بعد از غسل شك كند, كه غسل او درست بوده یا نه , لازم نیست دوباره غسل نماید.

(مساله 392) اگر در بین غسل , حدث اصغر از او سر بزند مثلا بول كند, می تواندغسل را تمام نماید وبعد, وضو بگیرد, وبهتر آن است كه غسل را احتیاطا ازسربگیرد به قصد آنچه بر ذمه او است از اتمام یا اعاده لكن وضو بعد از غسل در این صورت هم واجب است.

(مساله 393) اگر به خیال این كه به اندازه غسل ونماز وقت دارد, برای خصوص آن نماز غسل كند ومعلوم شود كه كمتر از غسل وتمام نماز وقت داشته , غسل اواشكال دارد, ولی اگر به قصد

طهارت از جنابت , غسل كرده كه بعد نماز هم بخواندغسلش صحیح است اگر چه معلوم شود هیچ وقت نداشته است.

(مساله 394) كسی كه جنب شده اگر شك كند غسل كرده یا نه , نمازهایی را كه خوانده صحیح است ولی برای نمازهای بعد, باید غسل كند.

(مساله 395) كسی كه چند غسل بر او واجب است , می تواند به نیت همه آنها یك غسل بجا آورد, یا آنها را جدا جدا انجام دهد, ولی اگر در بین آنها غسل جنابت باشد وبه قصد آن غسل كند, غسلهای دیگر ساقط می شود.

(مساله 396) اگر بر جایی از بدن , آیه قرآن یا اسم خداوند متعال , نوشته شده باشد, بنابر احتیاط واجب - اگر ممكن است - باید آن را از بین ببرد, واگر ممكن نیست باید وضو وغسل را ارتماسی انجام دهد, وچنانچه بخواهد وضو یا غسل راترتیبی بجا آورد, باید آب را طوری ببدن برساند كه دست او بنوشته نرسد.

(مساله 397) كسی كه غسل جنابت كرده , نباید برای نماز وضو بگیرد ولی باغسلهای دیگر نمی شود نماز خواند وباید وضو هم گرفت.

استحاضه

یكی از خونهایی كه از زن خارج می شود خون استحاضه است وزن را در موقع دیدن خون استحاضه , مستحاضه می گویند.

(مساله 398) خون استحاضه در بیشتر اوقات زرد رنگ وسرد است و بدون فشار وسوزش بیرون می آید و غلیظ هم نیست , ولی ممكن است گاهی سیاه یا سرخ و گرم وغلیظ باشد و با فشار وسوزش , بیرون آید.

(مساله 399) استحاضه , سه قسم است: 1 - قلیله.

2 - متوسطه.

3 - كثیره.

استحاضه قلیله آن است كه

خون فقط روی پنبه ای را كه زن با خود برمی دارد آلوده كند ودر آن فرو نرود.

استحاضه متوسطه آن است كه خون در پنبه فرو رود, اگر چه در یك گوشه آن باشد,ولی از پنبه به دستمالی كه معمولا برای جلوگیری از خون می بندند نرسد.

استحاضه كثیره آن است كه خون پنبه را بگیرد و به دستمال هم برسد.

احكام استحاضه

(مساله 400) در استحاضه قلیله باید برای هر نماز یك وضو بگیرد و پنبه را عوض كند و ظاهر فرج را اگر خون به آن رسیده آب بكشد.

(مساله 401) در استحاضه متوسطه باید برای نماز صبح غسل كند و تا صبح دیگربرای هر نماز, كارهای استحاضه قلیله را كه در مساله پیش گفته شد, انجام دهد.

واگر عمدا یا از روی فراموشی برای نماز صبح غسل نكند, باید برای نماز ظهر وعصرغسل كند, واگر برای نماز ظهر و عصر غسل نكند باید پیش از نماز مغرب و عشاغسل نماید, چه آن كه خون بیاید یا قطع شده باشد.

(مساله 402) در استحاضه كثیره علاوه بر كارهای استحاضه متوسطه كه در مساله پیش گفته شد, باید برای هر نماز دستمال را عوض كند, یا آب بكشد ویك غسل برای نماز ظهر وعصر ویكی برای نماز مغرب و عشا, بجا آورد, وبین نماز ظهروعصر فاصله نیندازد واگر فاصله بیندازد, باید برای نماز عصر دوباره غسل كند, ونیز اگر بین نماز مغرب وعشا فاصله بیندازد, باید برای نماز عشا دو باره غسل كند وچون وجوب وضو در استحاضه كثیره محل تامل است , احتیاط آن است كه پیش ازغسل , بقصد رجا وضو بگیرد ودر میان نماز ظهر وعصر ونماز

مغرب و عشا اگرجمع بین آنها می نماید گرفتن وضو, برای مستحاضه كثیره , خلاف احتیاط است مگر درحال گفتن اقامه نماز دوم كه با جمع عرفی منافی نباشد.

(مساله 403) اگر خون استحاضه پیش از وقت نماز بیاید وبعد قطع شود چنانچه برای آن خون , وضو وغسل بجا نیاورده باشد, باید در موقع نماز, وضو و غسل رابجا آورد.

(مساله 404) مستحاضه متوسطه كه باید وضو بگیرد وغسل كند, هر كدام را اول بجا آورد صحیح است ومستحاضه كثیره چنانچه گذشت احوط آن است كه پیش ازغسل , وضو بگیرد.

(مساله 405) اگر استحاضه قلیله بعد از نماز صبح متوسطه شود, باید برای نمازظهر وعصر غسل كند, و اگر بعد از نماز ظهر وعصر متوسطه شود, باید برای نمازمغرب و عشا غسل نماید.

(مساله 406) اگر استحاضه قلیله یا متوسطه بعد از نماز صبح , كثیره شودبایدبرای نماز ظهر وعصر یك غسل وبرای نماز مغرب وعشا غسل دیگری بجا آورد,و اگر بعد از نماز ظهر وعصر كثیره شود, باید برای نماز مغرب و عشا غسل نماید.

(مساله 407) مستحاضه كثیره یا متوسطه اگر پیش از داخل شدن وقت نماز برای نماز غسل كند, غسل او باطل است بلكه احتیاط لازم آن است كه میان غسل ونمازفاصله نیندازد مگر بخواندن نافله همان نماز.

(مساله 408) مستحاضه قلیله ومتوسطه برای هر نماز - چه واجب وچه مستحب - باید وضو بگیرد ونیز اگر بخواهد نمازی را كه خوانده احتیاطا دوباره بخواند, یابخواهد نمازی را كه تنها خوانده است دو باره با جماعت بخواند, باید تمام كارهایی را كه برای مستحاضه گفته شد انجام دهد.

ولی برای خواندن نماز احتیاطوسجده فراموش شده وتشهد

فراموش شده و سجده سهو, اگر آنها را بعد از نمازفورا بجا آورد, لازم نیست كارهای مستحاضه را انجام دهد.

(مساله 409) مستحاضه بعد از آن كه خونش قطع شد, فقط برای نماز اولی كه می خواند, باید كارهای مستحاضه را انجام دهد وبرای نمازهای بعد لازم نیست.

(مساله 410) اگر نداند استحاضه او چه قسم است , موقعی كه می خواهد نمازبخواند باید مقداری پنبه داخل فرج نماید و كمی صبر كند و بیرون آورد وبعد از آن كه فهمید استحاضه او كدام یك از آن سه قسم است , كارهایی را كه برای آن قسم دستور داده شده انجام دهد, ولی اگر بداند تا وقتی كه می خواهد نماز بخوانداستحاضه او تغییر نمی كند, پیش از داخل شدن وقت هم می تواند خود را وارسی نماید.

(مساله 411) مستحاضه اگر پیش از آن كه خود را وارسی كند, مشغول نماز شودچنانچه قصد قربت داشته و به وظیفه خود عمل كرده - مثلا: استحاضه اش قلیله بوده و به وظیفه استحاضه قلیله عمل نموده - نماز او صحیح است واگر قصد قربت نداشته , یا عمل او مطابق وظیفه اش نبوده - مثل آن كه , استحاضه او متوسطه بوده و به وظیفه قلیله رفتار كرده - نماز او باطل است.

(مساله 412) مستحاضه اگر نتواند خود را وارسی نماید كه متوسطه یا قلیله یا كثیره است , باید بنحوی عمل كند كه یقین به برائت ذمه , حاصل كند پس در شك میان قلیله ومتوسطه یا متوسطه وكثیره , عمل به وظیفه هر دو نماید ودر شك بین هر سه قسم , عمل به وظیفه هر سه

قسم نماید, ولی اگر بداند سابقا كدام یك از آن سه قسم بوده , باید به وظیفه همان قسم رفتار نماید.

(مساله 413) اگر خون استحاضه در باطن باشد واز محل خارج نشده باشد, وضووغسل باطل نمی شود.

واگر بیرون بیاید هر چند كم باشد وضو و غسل را باطل می كند, و اگر از محل خود خارج شده و به محلی رسیده باشد كه اگر پنبه داخل كند, آلوده به خون می شود, بنابر احتیاط باید به وظایفی كه گفته شد, عمل كند.

(مساله 414) مستحاضه اگر بعد از نماز, خود را وارسی كند وخون نبیند اگرچه بداند دو باره خون می آید, با وضویی كه دارد می تواند نماز بخواند.

(مساله 415) مستحاضه تا وقتی اطمینان دارد خون بیرون نمی آید, می تواندخواندن نماز را تاخیر بیندازد.

(مساله 416) اگر مستحاضه بداند كه پیش از گذشتن وقت نماز, به كلی پاك می شود یا به اندازه خواندن نماز خون بند می آید, باید صبر كند ونماز را در وقتی كه پاك است , بخواند.

(مساله 417) اگر بعد از وضو وغسل , خون در ظاهر قطع شود و مستحاضه بداندكه اگر نماز را تاخیر بیندازد, به مقداری كه وضو وغسل و نماز را بجا آورد, به كلی پاك می شود, باید نماز را تاخیر بیندازد وموقعی كه به كلی پاك شد, دو باره وضووغسل را بجا آورد ونماز را بخواند, و اگر وقت نماز تنك شد, لازم نیست وضووغسل را دو باره بجا آورد, بلكه اگر وقت تیمم دارد, بجای هر یك از وضو وغسل تیمم كند وبرای نمازهای بعد, غسل و وضو بجا آورد, و اگر وقت تیمم

هم ندارد به همین حال نماز بخواند وبعد با غسل ووضو آن را قضا كند.

(مساله 418) مستحاضه كثیره و متوسطه وقتی به كلی از خون پاك شد, باید غسل كند.

ولی اگر بداند از وقتی كه برای نماز پیش مشغول غسل شده , دیگر خون نیامده , لازم نیست دو باره غسل نماید.

(مساله 419) مستحاضه قلیله بعد از وضو و مستحاضه كثیره و متوسطه بعد ازغسل و وضو, باید فورا مشغول نماز شود ولی گفتن اذان و اقامه وخواندن دعاهای قبل از نماز اشكال ندارد ودر نماز هم می تواند كارهای مستحب مثل قنوت و غیر آن را بجا آورد.

(مساله 420) مستحاضه اگر بین غسل ونماز فاصله بیندازد وخون ببیند, باید دوباره غسل كند وبلا فاصله مشغول نماز شود.

(مساله 421) اگر خون استحاضه جریان دارد وقطع نمی شود, چنانچه برای اوضرر ندارد باید پیش از غسل و بعد از آن به وسیله پنبه از بیرون آمدن خون جلوگیری نماید, ولی اگر همیشه جریان ندارد, فقط باید بعد از وضو وغسل ازبیرون آمدن خون جلوگیری نماید, و چنانچه كوتاهی كند و خون بیرون آید, بایددوباره بنابر احتیاط لازم غسل كند, و اگر نماز هم خوانده , باید دوباره بخواند.

(مساله 422) اگر در موقع غسل , خون قطع نشود, غسل صحیح است ولی اگر دربین غسل , استحاضه متوسطه , كثیره شود واجب است غسل را از سر بگیرد.

(مساله 423) احتیاط مستحب آن است كه مستحاضه , در تمام روزی كه روزه است به مقداری كه می تواند از بیرون آمدن خون , جلوگیری كند.

(مساله 424) روزه مستحاضه ای كه غسل بر او واجب می باشد, در صورتی

صحیح است كه بنابر احتیاط لازم غسل نماز مغرب و عشای شبی كه می خواهدفردای آن را روزه بگیرد, بجا آورد و بلكه بنابر احتیاط غسل نماز مغرب و عشای شب بعد را نیز, بجا آورد.

و نیز در روز مستحاضه كثیره , بلكه متوسطه بنابر احوطغسلهایی را كه برای نمازهای روزش واجب است انجام دهد.

(مساله 425) اگر بعد از نماز عصر مستحاضه شود وتا غروب غسل نكند, روزه اوصحیح است وبنابر احتیاط شرط است در صحت روزه این روز, غسل نماز مغرب وعشا شب بعد, چنانچه گذشت.

(مساله 426) اگر استحاضه قلیله پیش از نماز, متوسطه یا كثیره شود, باید كارهای متوسطه یا كثیره را كه گفته شد, انجام دهد.

و اگر استحاضه متوسطه , كثیره شود,باید كارهای استحاضه كثیره را انجام دهد.

و چنانچه برای استحاضه متوسطه غسل كرده باشد, فایده ندارد وباید دو باره برای كثیره غسل كند.

(مساله 427) اگر در بین نماز, استحاضه متوسطه , كثیره شود, باید نماز را بشكندوبرای استحاضه كثیره غسل كند و وضو بگیرد وكارهای دیگر آن را انجام دهد ونمازبخواند.

واگر برای هیچ كدام از غسل ووضو وقت ندارد, باید دو تیمم كند, یكی بدل از غسل , ودیگری بدل از وضو و اگر برای یكی از آنها وقت ندارد, باید عوض آن تیمم كند ودیگری را بجا آورد, ولی اگر برای تیمم هم وقت ندارد نمی تواند نمازرا بشكند وباید نماز را تمام كند وبنابر احتیاط واجب قضا هم نماید, و همچنین است اگر در بین نماز, استحاضه قلیله او, متوسطه یا كثیره شود.

(مساله 428) اگر در بین نماز خون بند بیاید ومستحاضه نداند كه در باطن هم قطع شده

یا نه , چنانچه بعد از نماز بفهمد قطع شده بوده , باید وضو وغسل ونماز را دوباره بجا آورد.

(مساله 429) اگر استحاضه كثیره متوسطه شود, باید برای نماز اول , عمل كثیره وبرای نمازهای بعد, عمل متوسطه را بجا آورد - مثلا اگر پیش از نماز ظهراستحاضه كثیره , متوسطه شود, باید برای نماز ظهر غسل كند وبرای نماز عصرومغرب وعشا فقط, وضو بگیرد - ولی اگر برای نماز ظهر غسل نكند وفقط بمقدارنماز عصر وقت داشته باشد, باید برای نماز عصر غسل نماید واگر برای نماز عصرهم غسل نكند, باید برای نماز مغرب غسل كند واگر برای آن هم غسل نكند وفقطبه مقدار نماز عشا وقت داشته باشد, باید برای نماز عشا غسل نماید.

(مساله 430) اگر پیش از هر نماز, خون مستحاضه كثیره ویا متوسطه قطع شود ودوباره بیاید, برای هر نماز باید یك غسل بجا آورد.

(مساله 431) اگر استحاضه كثیره , قلیله شود, باید برای نماز اول , وضو و غسل وبرای نمازهای بعد, عمل قلیله را بجا آورد و نیز اگر استحاضه متوسطه قلیله شود,باید برای نماز اول , عمل متوسطه وبرای نمازهای بعد, عمل قلیله را بجاآورد.

(مساله 432) اگر مستحاضه , یكی از كارهایی را كه بر او واجب می باشد حتی عوض كردن پنبه را ترك كند, نمازش باطل است.

(مساله 433) احتیاط آن است كه مستحاضه غیر از نماز, هر كاری را كه شرط آن طهارت است - مثل دست كشیدن به خط قرآن - ترك كند مگر در صورتی كه بر اوواجب باشد.

(مساله 434) اگر مستحاضه , غسلهای واجب خود را بجا آورد, رفتن در مسجدوتوقف در آن

وخواندن سوره ای كه سجده واجب دارد و نزدیكی شوهر با او,حلال می شود, اگر چه كارهای دیگری را كه برای نماز واجب است - مثل عوض كردن پنبه ودستمال - انجام نداده باشد.

(مساله 435) اگر زن در استحاضه كثیره یا متوسطه , بخواهدپیش از وقت نماز,سوره ای را كه سجده واجب دارد بخواند, یا مسجد برود, بنابر احتیاط واجب , بایدغسل نماید, و همچنین است اگر شوهرش بخواهد با او نزدیكی كند.

(مساله 436) نماز آیات بر مستحاضه , واجب است.

و باید برای نماز آیات هم كارهایی را كه برای نماز یومیه گفته شد, انجام دهد.

(مساله 437) هر گاه , در وقت نماز یومیه , نماز آیات , بر مستحاضه واجب شود اگرچه بخواهد, هر دو را پشت سر هم بجا آورد, باید برای نماز آیات هم تمام كارهایی را كه برای نماز یومیه بر او واجب است , انجام دهد ونمی تواند هر دو را با یك غسل ووضو بخواند.

(مساله 438) اگر مستحاضه بخواهد نماز قضا بخواند, باید برای هر نماز, كارهایی را كه برای نماز ادا بر او واجب است , بجا آورد لكن احتیاط لازم , ترك قضا است تاموقعیكه پاك شود مگر با خوف فوت.

(مساله 439) اگر زن بداند, خونی كه از او خارج می شود, خون زخم نیست و بداند یاحیض است یا استحاضه , و یا نفاس است یا استحاضه , و علامت حیض و نفاس نداشته باشد, باید بدستور استحاضه عمل كند و شرعا حكم حیض و نفاس را ندارد, بلكه اگرشك داشته باشد كه خون استحاضه است یاخونهای دیگر, چنانچه نشانه آنها را نداشته باشد, بنابر احتیاط

واجب , باید كارهای مستحاضه را انجام دهد.

حیض

حیض , خونی است كه غالبا در هر ماه چند روزی از رحم زن خارج می شود و زن رادر موقع دیدن خون حیض , حائض می گویند.

(مساله 440) خون حیض در بیشتر اوقات , غلیظ و گرم و رنگ آن سیاه یا سرخ است و با فشار و كمی سوزش , بیرون می آید.

(مساله 441) زنان سیده ,بعدازتمام شدن شصت سال ,یائسه می شوند - یعنی: خون حیض نمی بینند - وزنانی كه سیده نیستند,بعدازتمام شدن پنجاه سال ,یائسه می شوند.

(مساله 442) خونی كه دختر, پیش از تمام شدن نه سال وزن , بعد از یائسه شدن می بیند, حیض نیست.

(مساله 443) زن حامله و زنی كه بچه شیر می دهد ممكن است حیض ببیندولی اگر زن حامله بعد از گذشتن بیست روزاز اول عادتش خون ببیند وخون به صفت حیض باشد به احتیاط واجب بین تروك حائض و اعمال مستحاضه جمع كند.

(مساله 444) دختری كه نمی داند نه سالش تمام شده یا نه , اگر خونی ببیند كه نشانه های حیض را نداشته باشد, حیض نیست و اگر نشانه های حیض را داشته باشد, حكم به حیض بودن آن , محل اشكال است.

(مساله 445) زنی كه شك دارد یائسه شده یا نه , اگر خونی ببیند و نداند حیض است یا نه , باید بنا بگذارد كه یائسه نشده است.

(مساله 446) مدت حیض , كمتر از سه روز وبیشتر از ده روز, نمی شود.

و اگرمختصری هم از سه روز كمتر باشد, حیض نیست.

(مساله 447) اگر سه روز اول حیض پشت سر هم نباشد - مثل

آن كه: دو روز خون ببیند ویك روز پاك شود و دوباره یك روز خون ببیند - بنابر احتیاط لازم , درروزهایی كه خون می بیند, باید جمع كند میان كارهای مستحاضه و تروك حائض ودر روزهایی كه خون نمی بیند, هم كارهایی را كه بر حائض حرام است , ترك كند وهم عبادتهای خود را بجا آورد.

(مساله 448) لازم نیست در تمام سه روز, خون بیرون بیاید بلكه اگر خون در فرج باشد بنحوی كه در این سه روز هر موقع پنبه یا انگشت را داخل كند آلوده شود ,كافی است بشرط آن كه از اول مقداری خون بخودی خود بیرون آمده باشد هر چندكم باشد و اگر بوسیله پنبه و غیر آن بیرون آمده باشد یا فقط در فضای فرج ریخته ,احتیاط آن است كه در هر دو صورت , هم عبادتهای خود را بجا آورد و هم كارهایی را كه بر حائض حرام است ترك كند وهر گاه در بین سه روز مختصری پاك شود - كه درباطن خون نباشد - حكم بحیض بودن , مشكل است ولی اگر مدت پاكی كم باشداحتیاط لازم آن است كه , بین تروك حائض و اعمال مستحاضه , جمع نماید.

(مساله 449) لازم نیست شب اول و شب چهارم را خون ببیند ولی باید در شب دوم و سوم قطع نشود, پس اگر از اول اذان صبح روز اول تا غروب روز سوم پشت سرهم خون بیاید و در شب دوم و سوم هیچ خون قطع نشود, حیض است ولی اگردر اواسط روز اول شروع و در همان موقع از روز چهارم قطع شود, به شرطی

حیض است كه در شبهای دوم وسوم وچهارم نیز خون قطع نشود.

(مساله 450) اگر سه روز پشت سر هم خون ببیند وپاك شود, چنانچه دوباره خون ببیند وروزهایی كه خون دیده وروزهایی كه در وسط پاك بوده , روی هم از ده روزبیشتر نشود احتیاط آن است كه , در روزهای پاكی , عبادتهای خود را بجا آورد وآنچه را بر حائض حرام است ترك كند.

(مساله 451) اگر در ایام عادت خونی ببیند كه از سه روز بیشتر و از ده روز كمترباشد ونداند, خون دمل وزخم است یا خون حیض , بایدآن را حیض قرار دهد.

(مساله 452) اگر صاحب عادت وقتیه در ایام عادت خونی ببیند كه نداند خون زخم است یا حیض , باید آن را حیض قرار دهد.

(مساله 453) اگرخونی ببیند وشك كندكه خون حیض است یانفاس , به احكام حیض ونفاس عمل كند وغسل را بقصد ما فی الذمه از حیض یا نفاس بجا آورد.

(مساله 454) اگر خونی ببیند كه نداند خون حیض است یا بكارت , باید خود راوارسی كند, یعنی مقداری پنبه داخل فرج نماید و كمی صبر كند, بعد بیرون آوردپس اگر اطراف آن آلوده باشد, خون بكارت است و اگر به همه آن رسیده , حیض می باشد.

(مساله 455) اگركمتر از سه روز خون ببیند وپاك شود وبعد سه روز خون ببیند ومجموع خون اول و دوم و پاكی در بین , از ده روز بیشتر نباشد, خون دوم را حیض قرار دهد و در خون اول احتیاط آن است كه جمع كند, بین كارهای مستحاضه وترك آنچه بر حائض , حرام است و در پاكی در

بین كارهایی را كه بر حائض حرام است ترك كند وعبادتهای خود را, بجا آورد.

احكام حایض

(مساله 456) چند چیز بر حایض حرام است: اول - عبادتهایی كه - مانند نماز - باید با وضو یا غسل یا تیمم , بجا آورده شود,ولی بجا آوردن عبادتهایی كه وضو و غسل و تیمم برای آنها لازم نیست - مانند نمازمیت - مانعی ندارد.

دوم - تمام چیزهایی كه بر جنب حرام است و در احكام جنابت گفته شد.

سوم - جماع كردن در قبل , كه هم برای مرد حرام است و هم برای زن , اگر چه بمقدار ختنه گاه داخل شود و منی هم بیرون نیاید بلكه احتیاط واجب آن است كه مقدار كمتر از ختنه گاه را هم داخل نكند و در دبر زن حایض هم وطی ننماید چون كراهت شدیده دارد.

(مساله 457) جماع كردن در روزهایی هم كه حیض قطعی نیست ولی شرعا بایدآن را حیض قرار دهد حرام است , پس زنی كه بیشتر از ده روز خون می بیند و بایدبه دستوری كه بعدا گفته می شود روزهای عادت خویشان خود را حیض قرار دهدشوهرش نمی تواند در آنروزها با او نزدیكی نماید.

(مساله 458) اگر شماره روزهای حیض به سه قسمت تقسیم شود و شوهر درقسمت اول آن با زن خود در قبل جماع كند, مستحب بلكه احوط است كه هیجده نخود طلا كفاره , به فقیر بدهد و اگر در قسمت دوم جماع كند, نه نخود و اگر درقسمت سوم جماع كند چهار نخود ونیم بدهد, مثلا زنی كه شش روز خون حیض می بیند اگر شوهرش در شب یا روز اول

و دوم با او جماع كند, مستحب بلكه احوطاست كه هیجده نخود طلا و در شب یا روز سوم وچهارم , نه نخود و در شب یا روزپنجم و ششم , چهار نخود و نیم بدهد.

(مساله 459) بهتر آن است كه طلای كفاره را سكه دار, بدهد ولی اگر ممكن نباشد,قیمت آن كافی است.

(مساله 460) اگر قیمت طلا, در وقتی كه جماع كرده , با وقتی كه می خواهد به فقیربدهد, فرق كرده باشد باید قیمت وقتی را كه می خواهد به فقیر بدهد, حساب كند.

(مساله 461) اگر كسی , هم در قسمت اول و هم در قسمت دوم و هم در قسمت سوم حیض , با زن خود جماع كند, مستحب بلكه احوط آن است كه هر سه كفاره راكه روی هم سی و یك نخود و نیم می شود بدهد.

(مساله 462) اگر انسان بعد از آن كه در حال حیض , جماع كرده و كفاره آنرا داده دوباره جماع كند, باز هم مستحب بلكه احوط است كه كفاره بدهد.

(مساله 463) اگر با حایض چند مرتبه جماع كند و در بین آنها, كفاره ندهد, احتیاط مستحب آن است كه برای هر جماع یك كفاره بدهد.

(مساله 464) اگر مرد در حال جماع بفهمد زن حایض شده , باید فورا از او جداشود.

(مساله 465) اگر مردی با زن حایض زنا كند, یا با حایض نامحرمی - به گمان این كه عیال خود او است جماع نماید, احتیاط مستحب آن است كه كفاره بدهد.

(مساله 466) كسی كه نمی تواند كفاره بدهد, استغفار كند, وهر وقت توانست احتیاط مستحب آن است كه كفاره را بدهد.

(مساله 467) طلاق دادن

زن در حال حیض بطوری كه در كتاب طلاق گفته می شود, باطل است.

(مساله 468) اگر زن بگوید: حایض م یا از حیض پاàشده ام باید حرف او را قبول كرد.

(مساله 469) اگر زن در بین نماز حایض شود, نماز او باطل است.

(مساله 470) اگر زن در بین نماز شك كند كه حایض شده یا نه , نماز او صحیح است.

(مساله 471) اگر بعد از نماز بفهمد كه در بین نماز حایض شده , نمازی كه خوانده باطل است.

(مساله 472) بعد از آن كه از خون حیض پاك شد, واجب است برای نماز وعبادتهای دیگری كه باید با وضو یا غسل یا تیمم بجا آورده شود, غسل كند.

ودستور آن مثل غسل جنابت است ولی برای نماز باید پیش از غسل یا بعد از آن وضو هم بگیرد.

و اگر پیش از غسل , وضو بگیرد بهتر است.

(مساله 473) بعد از آن كه زن از خون حیض پاك شد اگرچه غسل نكرده باشدطلاق او صحیح است و شوهرش هم می تواند با او جماع كند.

و احتیاط مستحب آن است كه پیش از غسل از جماع با او خود داری نماید, اما كارهای دیگری كه دروقت حیض , بر او حرام بوده مانند توقف در مسجد و مس خط قرآن تا غسل نكندبر او حلال نمی شود.

(مساله 474) اگر آب برای وضو و غسل , كافی نباشد وبه اندازه ای باشد كه بتواند,یا غسل كند یا وضو بگیرد, باید غسل كند وبدل از وضو تیمم نماید, و اگر فقط برای وضو كافی باشد, باید وضو بگیرد و عوض غسل تیمم نماید, و اگر برای هیچ یك ازآنها آب

ندارد, باید دوتیمم كند یكی بدل از غسل ودیگری بدل از وضو.

(مساله 475) نمازهای یومیه ای كه در حال حیض نخوانده , قضا ندارد ولی روزه های واجب را باید قضا نماید.

(مساله 476) هر گاه وقت نماز داخل شود و بداند كه اگر نماز را تاخیر بیندازدحایض می شود, باید فورا نماز بخواند.

(مساله 477) اگر زن نماز را تاخیر بیندازد و از اول وقت به اندازه خواندن یك نمازبا طهارت از حدث بگذرد و حایض شود, بنابر احتیاط واجب باید قضای آن نماز رابجا آورد, ولی در تند خواندن وكند خواندن و چیزهای دیگر باید ملاحظه حال خود را بكند, مثلا زنی كه مسافر نیست اگر در اول ظهر نماز نخواند, قضای آن درصورتی واجب می شود كه به مقدار خواندن چهار ركعت نماز از اول ظهر بگذرد وحایض شود و برای كسی كه مسافر است گذشتن وقت به مقدار خواندن دو ركعت كافی است.

(مساله 478) اگر حایض در آخر وقت نماز از خون پاك شود و به اندازه غسل ووضو و مقدمات دیگر نماز - مانند تهیه كردن لباس یا آب كشیدن آن وخواندن یك ركعت یا بیشتر از یك ركعت - وقت داشته باشد, باید نماز را بخواند و اگر نخواند,باید قضای آن را بجا آورد , بلكه اگر فقط به اندازه یك ركعت نماز با طهارت ازحدث وقت داشته باشد, احتیاط لازم خواندن نماز با طهارت است , اگرچه بقدرتهیه سایر مقدمات وقت نداشته باشد و اگر نخواند قضای آن را بجا آورد.

(مساله 479) اگر حایض بعد از پاك شدن به اندازه غسل و وضو وقت ندارد, ولی می تواند با تیمم

نماز را در وقت بخواند, آن نماز بر او واجب نیست , اما اگر قطع نظراز تنگی وقت تكلیفش تیمم است - مثل آن كه آب برایش ضرر دارد - باید تیمم كند وآن نماز را بخواند.

(مساله 480) اگر حایض - بعد از پاك شدن - شك كند كه برای نماز وقت دارد یانه , باید نمازش را بخواند.

(مساله 481) اگر بخیال این كه به اندازه تهیه مقدمات نمازوخواندن یك ركعت وقت ندارد, نماز نخواند وبعد بفهمد وقت داشته , باید قضای آن نمازرا بجا آورد.

(مساله 482) مستحب است زن حایض در وقت نماز, خود را از خون پاك نماید وپنبه و دستمال را عوض كند و وضو بگیرد و اگر نمی تواند وضو بگیرد, تیمم نماید ودر جای نماز رو به قبله بنشیند و مشغول ذكر و دعا و صلوات شود.

(مساله 483) خواندن و همراه داشتن قرآن و رساندن جایی از بدن به ورق قرآن كه خط قرآن در آن نباشد - مثل حاشیه و بین سطرها - و نیز خضاب كردن به حنا ومانند آن , برای حایض مكروه است.

اقسام زنهای حایض

(مساله 484) زنهای حایض بر شش قسمند: اول - صاحب عادت وقتیه و عددیه و آن زنی است كه دو ماه پشت سر هم در وقت معین , خون حیض ببیند و شماره روزهای حیض او هم در آن دو ماه یك اندازه باشد, مثل آن كه دو ماه پشت سر هم از اول ماه تا هفتم خون ببیند.

دوم - صاحب عادت وقتیه و آن زنی است كه دو ماه پشت سر هم در وقت معین ,خون حیض ببیند ولی شماره روزهای حیض

او در آن دو ماه یك اندازه نباشد, مثلادو ماه پشت سر هم از روز اول ماه خون ببیند ولی ماه اول روز هفتم و ماه دوم روزهشتم از خون پاك شود.

سوم - صاحب عادت عددیه وآن زنی است كه شماره روزهای حیض او در دو ماه پشت سر هم به یك اندازه باشد, ولی وقت دیدن آن دو خون یكی نباشد مثل آن كه ماه اول از پنجم تا دهم و ماه دوم از دوازدهم تا هفدهم خون ببیند.

چهارم - مضطربه و آن زنی است كه چند ماه خون دیده ولی عادت معینی پیدانكرده , یا عادتش بهم خورده و عادت تازه ای پیدا نكرده است.

پنجم - مبتدئه و آن زنی است كه دفعه اول خون دیدن او است.

ششم - ناسیه و آن زنی است كه عادت خود را فراموش كرده است.

و هر كدام اینها احكامی دارند كه در مسائل آینده گفته می شود.

1 - صاحب عادت وقتیه و عددیه

(مساله 485) زنانی كه عادت وقتیه وعددیه دارند سه دسته اند: اول - زنی كه دو ماه پشت سر هم در وقت معین , خون حیض ببیند و در وقت معین هم پاك شود, مثلا دو ماه پشت سر هم از روز اول ماه خون ببیند و روز هفتم پاك شود كه عادت حیض این زن از اول ماه تا هفتم است.

دوم - زنی كه از خون پاك نمی شود ولی دو ماه پشت سرهم چند روز معین - مثلااز اول ماه تا هشتم - خونی كه می بیند, نشانه های حیض را دارد - یعنی غلیظ وسیاه و گرم است و با فشار و سوزش بیرون می آید -

و بقیه نشانه های استحاضه رادارد, كه عادت او از اول ماه تا هشتم می شود.

سوم - زنی كه دو ماه پشت سرهم در وقت معین خون حیض ببیند وبعد از آن كه سه روز یا بیشتر خون دید, یك روز یا بیشتر پاك شود ودوباره خون ببیند و تمام روزهایی كه خون دیده با روزهایی كه در وسط پاك بوده , از ده روز بیشتر نشود و درهر دو ماه همه روزهایی كه خون دیده با روزهایی كه در وسط پاك بوده , روی هم یك اندازه باشد, عادت او همان روزهایی است كه بطور متفرق خون دیده و درپاكی در بین , باید احتیاطا عبادتهای خود را بجا آورد وآنچه را بر حایض حرام است ,ترك كند و اگر در روزهای پاكی ماههای پیش , اتفاقا خون ببیند, باید در آن روزهااحتیاطا جمع كند میان كارهای مستحاضه وتروك حایض.

(مساله 486) زنی كه عادت وقتیه و عددیه دارد, اگر در وقت عادت دو روزجلوتر خون ببیند, - اگر چه آن خون , نشانه های حیض را نداشته باشد - باید به احكامی كه برای حایض گفته شد عمل كند وچنانچه بعد بفهمد حیض نبوده - مثل این كه پیش از سه روز پاك شود - باید عبادتهایی را كه بجا نیاورده , قضا نماید.

(مساله 487) زنی كه عادت وقتیه وعددیه دارد, اگر به نشانه های حیض چند روزپیش از عادت و چند روز بعد از عادت , یا همه روزهای عادت , خون ببیند و روی هم از ده روز بیشتر نشود همه حیض است.

و اگر از ده روز بیشتر شود, فقط خونی راكه

در روزهای عادت خود دیده حیض است وخونی كه پیش از آن وبعد از آن دیده , استحاضه می باشد وباید عبادتهایی را كه در روزهای پیش از عادت وبعد از عادت بجا نیاورده , قضا نماید و اگر همه روزهای عادت را با چند روز پیش از عادت , به نشانه حیض خون ببیند وروی هم از ده روز بیشتر نشود, همه حیض است و اگر ازده روز بیشتر شود, فقط روزهای عادت , حیض است و خونی كه جلوتر از آن دیده ,استحاضه می باشد وچنانچه در آن روزها عبادت نكرده باید قضا نماید و اگر همه روزهای عادت را با چند روز بعد از عادت به نشانه های حیض خون ببیند وروی هم از ده روز بیشتر نشود, همه حیض است واگر بیشتر شود فقط روزهای عادت حیض و باقی استحاضه است و اگر خونی كه پیش از عادت یا بعد از عادت می بیندنشانه های حیض نداشته باشد و با عادت روی هم رفته بیشتر از ده روز نباشداحتیاط در آن دو خون جمع بین تروك حایض و اعمال مستحاضه است.

(مساله 488) زنی كه عادت وقتیه و عددیه دارد, اگر مقداری از روزهای عادت رابا چند روز پیش از عادت , به نشانه های حیض خون ببیند و روی هم از ده روز بیشترنشود, همه حیض است و اگر از ده روز بیشتر شود روزهایی كه در عادت , خون دیده با چند روز پیش از آن كه روی هم به مقدار عادت او شود, حیض , و روزهای اول را استحاضه قرار دهد و اگر مقداری از روزهای عادت را

با چند روز بعد ازعادت , به نشانه های حیض خون ببیند وروی هم از ده روز بیشتر نشود, همه حیض است و اگر بیشتر شود, باید روزهایی كه در عادت , خون دیده با چند روز بعد از آن كه روی هم به مقدار عادت او شود, حیض وبقیه را استحاضه قرار دهد.

(مساله 489) زنی كه عادت وقتیه و عددیه دارد, اگر بعد از آن كه سه روز یا بیشترخون دید, پاك شود و دوباره خون ببیند و فاصله بین دو خون كمتر از ده روز باشد وهمه روزهایی كه خون دیده با روزهایی كه در وسط پاك بوده از ده روز بیشتر باشد -مثل آن كه پنج روز خون ببیند و پنج روز پاك شود, و دوباره پنج روز خون ببیند -چند صورت دارد: 1 - آن كه تمام خونی كه دفعه اول دیده , یا مقداری از آن , در روزهای عادت باشد وخون دوم كه بعد از پاك شدن می بیند در روزهای عادت نباشد كه باید همه خون اول را حیض , وخون دوم را استحاضه قرار دهد.

2 - آن كه خون اول در روزهای عادت نباشد, وتمام خون دوم یا مقداری از آن درروزهای عادت باشد, كه باید همه خون دوم را حیض , و خون اول را استحاضه قراردهد.

3 - آن كه مقداری از خون اول و دوم در روزهای عادت باشد و خون اولی كه درروزهای عادت بوده , از سه روز كمتر نباشد وبا پاكی وسط و مقداری از خون دوم كه آن هم در روزهای عادت بوده از ده روز بیشتر نباشد كه در این

صورت , اگر یك روزیا دو روز خون زود تر دیده باشد, احتیاط آن است كه دراین دو روز آنچه را كه برحایض حرام است ترك كند و كارهای مستحاضه را بجا آورد و همچنین به مقدار آن از ایام عادت را در آخر ده روز, احتیاط بنماید ومقداری از خون اول را كه در عادت بوده بامقداری از خون دوم را كه در عادت بوده , حیض قرار دهد و در پاكی در بین ,احتیاط كند به ترك آنچه بر حایض حرام است وعبادتهای خود را بجا آورد, مثلا -اگر عادتش از سوم ماه تا دهم بوده - در صورتی كه یك ماه از اول تا ششم , خون ببیند و یك روز پاك شود وبعد تا چهاردهم , خون ببیند در روز اول و دوم ماه و نهم و دهم , باید چنانچه گفته شد احتیاط نماید و روز سوم تا ششم وهشتم را حیض قراردهد و در هفتم كه پاكی در بین است نیز به نحوی كه گفته شد, احتیاط كند به ترك آنچه بر حایض حرام است و بجا آوردن عبادتها.

4 - آن كه مقداری از خون اول و دوم در روزهای عادت باشد, ولی هر یك از خون اولی و دومی , كه در روزهای عادت بوده , از سه روز كمتر باشد, كه باید در تمام دوخون كارهایی را كه بر حایض حرام است , ترك كند وكارهای مستحاضه را بجا آوردو در پاكی در بین , كارهایی را كه بر حایض حرام است , ترك كند و عبادتهای خود راانجام دهد.

(مساله 490) زنی كه عادت وقتیه و عددیه

دارد, اگر در وقت عادت , خون نبیند ودر غیر آن وقت به شماره روزهای حیضش با صفات حیض خون ببیند, باید همان را حیض قرار دهد, چه پیش از وقت عادت دیده باشد چه بعد از آن.

(مساله 491) زنی كه عادت وقتیه وعددیه دارد, اگر در وقت عادت خود خون ببیند ولی شماره روزهای آن كمتر یا بیشتر از روزهای عادت او باشد وبعد از پاك شدن , دوباره به شماره روزهای عادتی كه داشته خون ببیند, باید آنچه را در وقت دیده , حیض قرار دهد و اگر شماره روزهایش كمتر باشد, اگر ممكن است كسری عدد را از آنچه بعد از عادت دیده , تمام نماید و در ما بقی عمل مستحاضه نماید اگراز ده روز تجاوز كند, و اگر تجاوز نكند تمام روزهایی را كه خون دیده حیض قراردهد و در پاكی در بین , احتیاط كند به ترك آنچه بر حایض حرام است و انجام عبادتهای خود.

(مساله 492) زنی كه عادت وقتیه وعددیه دارد, اگر بیشتر از ده روز خون ببیند,خونی كه در روزهای عادت دیده - اگر چه نشانه های حیض را نداشته باشد -حیض است , وخونی كه بعد از روزهای عادت دیده - اگر چه نشانه های حیض راداشته باشد - استحاضه است مثلا زنی كه عادت حیض او از اول ماه تا هفتم است ,اگر از اول تا دوازدهم خون ببیند, هفت روز اول آن , حیض وپنج روز بعد, استحاضه می باشد.

2 - صاحب عادت وقتیه

(مساله 493) زنانی كه عادت وقتیه دارند, سه دسته اند: اول - زنی كه دو ماه پشت سرهم در وقت معین , خون

حیض ببیند وبعد از چند روزپاك شود ولی شماره روزهای آن در این دو ماه یك اندازه نباشد, مثلا دو ماه پشت سر هم روز اول ماه , خون ببیند ولی ماه اول هفتم و ماه دوم روز هشتم از خون پاك شود, كه این زن باید روز اول ماه را روز اول عادت خود قرار دهد.

دوم - زنی كه از خون پاك نمی شود ولی دو ماه پشت سر هم در وقت معین , خون او نشانه های حیض را دارد, یعنی - غلیظ وسیاه و گرم است و با فشار و سوزش می آید - وبقیه آن نشانه استحاضه را دارد و شماره روزهایی كه خون او نشانه حیض دارد, در این دو ماه یك اندازه نیست مثلا در ماه اول از اول ماه تا هفتم و در ماه دوم از اول ماه تا هشتم , خون او نشانه های حیض وبقیه نشانه استحاضه را داشته باشد,كه این زن هم باید روز اول ماه را روز اول عادت حیض خود قرار دهد.

سوم - زنی كه دو ماه پشت سر هم در وقت معین سه روز یا بیشتر, خون حیض ببیند بعد پاك شود ودو مرتبه خون ببیند وتمام روزهایی كه خون دیده با روزهایی كه در وسط پاك بوده , از ده روز بیشتر نشود ولی ماه دوم كمتر یا بیشتر از ماه اول باشد, مثلا در ماه اول هشت روز و در ماه دوم نه روز باشد كه این زن هم باید روزاول ماه را روز اول عادت حیض خود قرار دهد.

(مساله 494) زنی كه عادت وقتیه دارد, اگر در وقت عادت

خود دو روز پیش ازعادت خون ببیند - اگرچه آن خون , نشانه های حیض را نداشته باشد - باید به احكامی كه برای حایض گفته شد, عمل نماید و اگر بعد بفهمد حیض نبوده , مثل آن كه پیش از سه روز پاك شود, باید عبادتهایی را كه بجا نیاورده قضا نماید.

(مساله 495) زنی كه عادت وقتیه دارد, اگر بیشتر از ده روز خون ببیند و نتواندحیض رابواسطه نشانه های آن تشخیص دهد, باید شماره عادت خویشان خود راحیض قرار دهد - چه پدری باشند چه مادری , زنده باشند یا مرده - ولی درصورتی می تواند عادت آنان را حیض خود قرار دهد كه شماره روزهای حیض همه آنان یك اندازه باشد و اگر شماره روزهای حیض آنان یك اندازه نباشد - مثلا عادت بعضی پنج روز وعادت بعضی دیگر هفت روز باشد - نمی تواند عادت آنان را حیض خود قرار دهد, مگر این كه كسانی كه عادتشان با دیگران فرق دارد بقدری كم باشند كه در مقابل آنان هیچ حساب شوند كه در این صورت باید عادت بیشتر آنان را حیض خودقرار دهد.

مع ذلك احتیاط واجب این است كه این زن كه به عادت خویشان رجوع می كند, اگر عادت آنها از هفت روز كمتر است , پس از پایان مدت عادت خویشانش تاهفت روز هم آنچه را حایض باید ترك كند, ترك نماید و هم آنچه را مستحاضه بایدانجام دهد, انجام دهد و همچنین اگر عادت خویشانش از هفت روز بیشتر است درفاصله بین هفت روز تا پایان عادت آنها احتیاط مذكور را مراعات نماید.

(مساله 496) زنی كه عادت وقتیه

دارد وشماره عادت خویشان خود را حیض قرارمی دهد, باید روزی را كه در هر ماه اول عادت او بوده , اول حیض خود قرار دهد - مثلازنی كه هر ماه , روز اول ماه خون می دیده و گاهی روز هفتم و گاهی روز هشتم , پاك می شده - چنانچه یك ماه , دوازده روز, خون ببیند وعادت خویشانش هفت روز باشد,باید هفت روز اول ماه را, حیض وباقی را استحاضه قرار دهد.

(مساله 497) زنی كه باید شماره عادت خویشان خود را حیض قرار دهد چنانچه خویش نداشته باشد, یا شماره عادت آنان مثل هم نباشد, باید در هر ماه از روزی كه خون می بیند, شش روز یا هفت روز را, حیض و بقیه را استحاضه قرار دهد,واحوط آن است كه آنچه را ماه اول , حیض قرار داده , در ماههای بعد هم همان مقدار را حیض قرار دهد ولی اگر صاحب عادت وقتیه باشد وعادت او در روزهای وسط یا آخر خون باشد, باید شش روز یا هفت روز وسط یا آخر را كه در عادت است , حیض قرار دهد.

3 - صاحب عادت عددیه

(مساله 498) زنانی كه عادت عددیه دارند سه دسته اند: اول - زنی كه شماره روزهای حیض او, در دو ماه پشت سر هم , یك اندازه باشد,ولی وقت خون دیدن او یكی نباشد, كه در این صورت هر چند روزی كه خون دیده , عادت او می شود, مثلا اگر ماه اول از روز اول تا پنجم وماه دوم از یازدهم تاپانزدهم خون ببیند, عادت او پنج روز می شود.

دوم - زنی كه از خون پاك نمی شود

ولی دو ماه پشت سر هم , چند روز از خونی كه می بیند نشانه حیض وبقیه نشانه استحاضه را دارد وشماره روزهایی كه خون نشانه حیض دارد در هر دو ماه یك اندازه است , اما وقت آن یكی نیست , كه در این صورت هر چند روزی كه خون او نشانه حیض را دارد, عادت او می شود مثلا اگریك ماه از اول ماه تا پنجم وماه بعد از یازدهم تا پانزدهم خون او نشانه حیض وبقیه نشانه استحاضه را داشته باشد, شماره روزهای عادت او پنج روز می شود.

سوم - زنی كه دو ماه پشت سر هم سه روز یا بیشتر, خون ببیند و یك روز یا بیشتر, پاك شود و دو مرتبه خون ببیند و وقت دیدن خون , در ماه اول با ماه دوم فرق داشته باشد كه اگر تمام روزهایی كه خون دیده وروزهایی كه در وسط پاك بوده از ده روز بیشتر نشودوشماره روزهای آن هم به یك اندازه باشد, تمام روزهایی كه بطور متفرق خون دیده عادت او می شود و در پاكی در بین , احتیاط كند به ترك آنچه بر حایض حرام است وبجاآوردن عبادتهای خود.

ولی اگر روزهایی كه در وسط پاك بوده در هر دو ماه به یك اندازه نباشد, تحقق عادت عددیه محل اشكال است , وترك نشود احتیاط به این كه در روزهای پاكی , جمع بین وظیفه طاهر وحایض كند و در روزهایی كه خون می بیند, جمع بین وظیفه حایض ومستحاضه نماید.

(مساله 499) زنی كه عادت عددیه دارد, اگر بیشتر از شماره عادت خود خون ببیند واز ده روز بیشتر

شود, چنانچه همه خونهایی كه دیده یك جور باشد,می تواند به شماره روزهای عادتش را از اول یا وسط, حیض و بقیه را استحاضه قراردهد, و اگر همه خونهایی كه دیده یك جور نباشد, بلكه چند روز از آن , نشانه حیض وچند روز دیگر نشانه استحاضه را داشته باشد, اگر روزهایی كه خون , نشانه حیض را دارد با شماره روزهای عادت او یك اندازه است , باید همان روزها را حیض وبقیه را استحاضه قرار دهد و اگر روزهایی كه خون نشانه حیض دارد از روزهای عادت اوبیشتر است , به اندازه روزهای عادت را حیض , وبقیه را استحاضه قرار دهد.

و اگرروزهایی كه خون نشانه حیض دارد, از روزهای عادت او كمتر است , باید آن روزهارا با چند روز دیگر كه روی هم به اندازه روزهای عادتش شود, حیض و بقیه رااستحاضه قرار دهد.

4 - مضطربه

(مساله 500) مضطربه - یعنی: زنی كه چند ماه خون دیده ولی عادت معینی پیدانكرده , یا عادتش بهم خورده وعادت دیگری پیدا نكرده است , اگر بیشتر از ده روزخون ببیند وهمه خونهایی كه دیده یك جور باشد, باید به عادت خویشان خودرجوع كند - چه عادت آنان هفت روز باشد یا كمتر یا بیشتر -, ولی اگر عادت آنها ازهفت روز كمتر یابیشتر باشد باید احتیاطی را كه در مساله 495 گفته شد, رعایت نماید و اگر خویشان عادتی ندارند یا در عادت مختلف باشند باید در هر ماه ازروزی كه خون می بیند, هفت روز یا شش روز را حیض و بقیه را استحاضه قرار دهد.

(مساله 501) مضطربه اگر بیشتر از ده روز خونی

ببیند كه چند روز آن نشانه حیض و چند روز دیگر نشانه استحاضه دارد, چنانچه خونی كه نشانه حیض دارد كمتر ازسه روز یا بیشتر از ده روز باشد, باید به دستوری كه در مساله قبل گفته شد رفتارنماید واگر خونی كه نشانه حیض دارد كمتر از سه روز و بیشتر از ده روز نباشد, همه آن حیض است.

ولی اگر پیش از گذشتن ده روز از خونی كه نشانه حیض دارد دوباره خونی ببیند كه آن هم نشانه حیض را داشته باشد - مثل آن كه پنج روز خون سیاه ونه روز خون زرد و دوباره پنج روز خون سیاه ببیند - باید در هر دو خون كه نشانه حیض دارد احتیاط كند به ترك آنچه بر حایض حرام است وبجا آوردن كارهای مستحاضه.

5 - مبتدئه

(مساله 502) مبتدئه یعنی: زنی كه دفعه اول خون دیدن او است - اگر بیشتر از ده روز خون ببیند وهمه خونهایی كه دیده یك جور باشد, باید عادت خویشان خود راحیض وبقیه را استحاضه قرار دهد.

(مساله 503) مبتدئه اگر بیشتر از ده روز خونی ببیند كه چند روز آن نشانه حیض وچند روز دیگر نشانه استحاضه را داشته باشد, چنانچه خونی كه نشانه حیض دارد, كمتر از سه روز وبیشتر از ده روز نباشد همه آن حیض است ولی اگر پیش از گذشتن ده روز از خونی كه نشانه حیض دارد دوباره خونی ببیند كه آن هم نشانه حیض داشته باشد - مثل آن كه پنج روز خون سیاه ونه روز خون زرد ودوباره پنج روز خون سیاه ببیند - باید در هر دو خون كه نشانه حیض دارد احتیاط

كند به ترك آنچه برحایض حرام است وانجام كارهای مستحاضه.

(مساله 504) مبتدئه اگر بیشتر از ده روز خونی ببیند كه چند روز آن نشانه حیض وچند روز دیگر آن نشانه استحاضه داشته باشد, چنانچه خونی كه نشانه حیض دارداز سه روز كمتر یا از ده روز بیشتر باشد, باید عادت خویشان خود را حیض وبقیه رااستحاضه قرار دهد و اگر خویشانش عادت ندارند یا مختلف هستند در ماه اول حیض خود را هفت روز قرار می دهد و پس از آن تا روز دهم احتیاطا بین تروك حایض و اعمال مستحاضه جمع نماید و در بعد از ماه اول , حیض را سه روز قراردهد و سپس تا روز ششم یا هفتم احتیاط مذكور را انجام دهد.

6 - ناسیه

(مساله 505) ناسیه - یعنی: زنی كه عادت خود را فراموش كرده است - اگر بیشتراز ده روز خون ببیند, باید روزهایی كه خون او نشانه حیض را دارد, حیض قرار دهدو اگر نتواند حیض رابواسطه نشانه های آن تشخیص دهد, باید شش روز یا هفت روز اول را حیض و بقیه را استحاضه قرار دهد و اختیار اول بنابر احتیاط مستحب است.

مسائل متفرقه حیض

(مساله 506) مبتدئه ومضطربه وناسیه وصاحب عادت عددیه , اگر خونی ببیندكه نشانه حیض داشته باشد, ویقین كنند كه سه روز طول می كشد, باید عبادت راترك كنند وچنانچه بعد بفهمند حیض نبوده باید عبادتهایی را كه بجا نیاورده اند قضانمایند, ولی اگر یقین نكنند كه تا سه روز طول می كشد ونشانه حیض را هم نداشته باشد, بنا بر احتیاط واجب باید كارهای استحاضه را بجا آورند وكارهایی را كه برحایض حرام است ترك نمایند اگر چه تا ده روز طول بكشد.

(مساله 507) زنی كه در حیض عادت دارد, چه در وقت حیض عادت داشته باشد چه در عدد حیض یا هم در وقت وهم در عدد آن , اگر دو ماه پشت سر هم برخلاف عادت خود خونی ببیند كه وقت آن یا شماره روزهای آن , یا هم وقت وهم شماره روزهای آن یكی باشد, عادتش بر می گردد به آنچه در این دو ماه دیده است مثلا اگر از روز اول تا هفتم خون می دیده وپاك می شده چنانچه دو ماه از دهم تاهفدهم ماه خون ببیند و پاك شود, از دهم تا هفدهم عادت او می شود.

(مساله 508) مقصود از یك ماه , از ابتدای خون

دیدن است تا سی روز, نه از روزاول ماه تا آخر ماه.

(مساله 509) زنی كه معمولا ماهی یك مرتبه خون می بیند, اگر در یك ماه دومرتبه خون ببیند و آن خون نشانه حیض را داشته باشد, چنانچه روزهایی كه دروسط پاك بود از ده روز كمتر نباشد باید هر دو را حیض قرار دهد.

(مساله 510) اگر سه روز یا بیشتر خونی ببیند كه نشانه حیض را دارد, بعد ده روزیا بیشتر خونی ببیند كه نشانه استحاضه را دارد و دوباره سه روز یا بیشتر خونی بانشانه حیض ببیند, باید خون اول وخون آخر را حیض قرار دهد.

(مساله 511) اگر پیش از ده روز پاك شود وبداند كه در باطن خون نیست بایدبرای عبادتهای خود غسل كند, اگر چه گمان داشته باشد كه پیش از تمام شدن ده روز دوباره خون می بیند, بلكه اگر یقین هم داشته باشد كه پیش از تمام شدن ده روزدوباره خون می بیند احتیاطا غسل كند و در پاكی در بین عبادتهای خود را بجا آوردوآنچه را بر حایض حرام است ترك نماید.

(مساله 512) اگر پیش از ده روز پاك شود, واحتمال دهد كه در باطن خون هست , باید قدری پنبه داخل فرج نماید وكمی صبر كند وبیرون آورد, پس اگر پاك بودغسل كند وعبادتهای خود را بجا آورد و اگر پاك نبود - اگر چه به آب زرد رنگی هم آلوده باشد - چنانچه در حیض عادت ندارد, یا عادت او ده روز است , باید صبركند كه اگر پیش از ده روز پاك شد غسل نماید و اگر آخر ده روز پاك شد, یا خون اواز

ده روز گذشت آخر ده روز غسل نماید و چنانچه عادتش كمتر از ده روز است , درصورتی كه بداند پیش از تمام شدن ده روز یا آخر ده روز پاك می شود, نباید غسل كند, و اگر احتمال دهد خون او از ده روز می گذرد, احتیاط واجب آن است كه بعداز عادت , یك روز یا دو روز عبادت را ترك كند, یا جمع كند بین ترك كارهایی كه برحایض حرام است وانجام كارهای مستحاضه.

و بعد از دو روز تا روز دهم كارهای استحاضه را بجا آورد وكارهایی را كه بر حایض حرام است ترك نماید.

پس اگر پیش از تمام شدن ده روز یا آخر ده روز از خون پاك شد, تمامش حیض است و اگر از ده روز گذشت , باید عادت خود را حیض وبقیه را استحاضه قرار دهد وعبادتهایی راكه بعد از روزهای عادت بجا نیاورده قضا نماید.

(مساله 513) اگر چند روز را حیض قرار دهد وعبادت نكند, بعد بفهمد حیض نبوده است.

باید نمازهایی كه در آن روزها بجا نیاورده قضا نماید.

و اگر چند روز رابه گمان این كه حیض نیست عبادت كند, بعد بفهمد حیض بوده , چنانچه آنروزها راروزه گرفته باید قضا نماید.

نفاس

(مساله 514) از وقتی كه اولین جز بچه از شكم مادر بیرون می آید, هر خونی كه زن می بیند, اگر پیش از ده روز یا آخر ده روز قطع شود, خون نفاس است و زن را درحال نفاس , نفسا می گویند.

(مساله 515) خونی كه پیش از بیرون آمدن اولین جز بچه می بیند نفاس نیست.

(مساله 516) لازم نیست كه خلقت بچه تمام باشد,

بلكه اگر خون بسته ای هم ازرحم خارج شود وخود زن بداند, یا چهار نفر قابله بگویند, كه اگر در رحم می ماندانسان می شد, خونی كه تا ده روز ببیند خون نفاس است.

(مساله 517) ممكن است خون نفاس یك آن بیشتر نیاید, ولی بیشتر از ده روزنمی شود.

(مساله 518) هر گاه شك كند كه چیزی سقط شده یا نه , یا چیزی كه سقط شده اگرمی ماند انسان می شد یا نه , لازم نیست وارسی كند, وخونی كه از او خارج می شودشرعا خون نفاس نیست.

(مساله 519) توقف در مسجد و رساندن جایی از بدن به خط قرآن و كارهای دیگری كه بر حایض حرام است , بر نفسا هم حرام است , وآنچه بر حایض واجب ومستحب ومكروه است بر نفسا هم واجب ومستحب و مكروه می باشد.

(مساله 520) طلاق زن در حال نفاس باطل است , و نزدیكی كردن با او حرام می باشد, و اگر شوهرش با او نزدیكی كند, احتیاط مستحب آن است به دستوری كه در احكام حیض گفته شد كفاره بدهد.

(مساله 521) وقتی از خون نفاس پاك شد, باید غسل كند وعبادتهای خود را بجاآورد و اگر دوباره خون ببیند چنانچه روزهایی كه خون دیده با روزهایی كه در وسطپاك بوده , روی هم ده روز یا كمتر از ده روز باشد, بنابر احتیاط واجب روزهایی را كه خون دیده نفاس قرار دهد و در روزهایی كه در بین پاك بوده آنچه را بر نفسا حرام است ترك كند وعبادتهای خود را بجا آورد.

(مساله 522) اگر از خون نفاس پاك شود واحتمال دهد كه در باطن خون

هست ,باید مقداری پنبه داخل فرج نماید و كمی صبر كند كه اگر پاك است.

برای عبادتهای خود غسل كند.

(مساله 523) اگرخون نفاس از ده روز بگذرد, چنانچه در حیض عادت دارد, به اندازه روزهای عادت او نفاس وبقیه , استحاضه است.

و اگر عادت ندارد, تا ده روزنفاس و بقیه , استحاضه می باشد.

واحتیاط مستحب آن است كه كسی كه عادت دارد از روز بعد از عادت و كسی كه ندارد, بعد از روز دهم تا روز هیجدهم زایمان ,كارهای استحاضه را بجا آورد, و كارهایی را كه بر نفسا حرام است ترك كند.

(مساله 524) زنی كه عادت حیضش كمتر از ده روز است , اگر بعد از زایمان بیشتراز روزهای عادتش خون ببیند, باید به اندازه روزهای عادت را نفاس قرار دهد وبعداز آن بنابر احتیاط واجب تا دو روز عبادت را ترك نماید وبعد از دو روز تا روز دهم ,كارهای استحاضه را بجا آورد و كارهایی را كه بر نفسا حرام است ترك نماید, و اگر ازده روز بگذرد , استحاضه است وباید روزهای بعد از عادت تا روز دهم , را هم استحاضه قرار دهد وعبادتهایی را كه در آن روزها بجا نیاورده قضا نماید.

مثلا زنی كه عادت او شش روز بوده اگر بیشتر از شش روز خون ببیند باید شش روز را نفاس قرار دهد وبنابر احتیاط واجب در روز هفتم و هشتم عبادت را ترك كند و در روز نهم ودهم كارهای استحاضه را بجا آورد و كارهایی را كه بر نفسا حرام است ترك نماید,و اگر بیشتر از ده روز خون دید, از روز بعد از عادت او استحاضه

می باشد.

(مساله 525) زنی كه در حیض عادت دارد, اگر بعد از زایمان , تا یك ماه یا بیشتراز یك ماه پی در پی خون ببیند, به اندازه روزهای عادت او نفاس است وده روز ازخونی كه بعد از نفاس می بیند - اگر چه در روزهای عادت ماهانه اش باشد -استحاضه است.

مثلا زنی كه عادت حیض او از بیستم ماه تا بیست وهفتم است , اگرروز دهم ماه زایید وتا یكماه یا بیشتر پی در پی خون دید, تا روز هفدهم نفاس وازروز هفدهم تا ده روز, حتی خونی كه در روزهای عادت خود - كه از بیستم تا بیست و هفتم است - می بیند, استحاضه می باشد, و بعد از گذشتن ده روز, اگر خونی راكه می بیند در روزهای عادتش باشد, حیض است , چه نشانه حیض داشته باشد یانداشته باشد و همچنین است اگر در روزهای عادتش نباشد ولی نشانه حیض داشته باشد و اگر بعد از گذشتن ده روز از نفاس , در روزهایی كه عادت حیض او نباشد,خونی ببیند كه نشانه حیض نداشته باشد, باید احتیاطا تا وقتی كه ممكن است آن خون حیض باشد, آنچه را بر حایض حرام است ترك كند وكارهای مستحاضه را بجاآورد.

(مساله 526) زنی كه در حیض عادت ندارد.

اگر بعد از زایمان تا یك ماه یا بیشتراز یك ماه خون ببیند, ده روز اول آن نفاس وده روز دوم آن استحاضه است وخونی كه بعد از آن می بیند, اگر نشانه حیض داشته باشد حیض وگر نه آن هم استحاضه می باشد.

غسل مس میت

(مساله 527) اگر كسی بدن انسان مرده ای را, كه سرد

شده و غسلش نداده اندمس كند - یعنی: جایی از بدن خود را به آن برساند - باید غسل مس میت نماید,چه در خواب مس كند چه در بیداری , با اختیار مس كند یا بی اختیار مس كند, حتی اگر ناخن یا استخوان او بناخن یا استخوان میت برسد, باید غسل كند, ولی اگرحیوان مرده ای را مس كند, غسل بر او واجب نیست.

(مساله 528) برای مس مرده ای كه تمام بدن او سرد نشده , غسل واجب نیست اگرچه جایی را كه سرد شده , مس نماید.

(مساله 529) اگر موی خود را به بدن میت برساند, یا بدن خود را به موی میت یاموی خود را به موی میت برساند, احتیاط واجب آن است كه غسل كند.

(مساله 530) برای مس بچه مرده حتی بچه سقط شده ای كه چهار ماه او تمام شده و یا خلقتش تمام شده اگر چه كمتر از چهار ماهه باشد غسل واجب است.

بلكه بنابر احتیاط مستحب , برای مس بچه سقط شده ای كه از چهار ماه كمتر دارد وخلقتش هم تمام نشده باید غسل كرد.

بنابراین اگر بچه چهار ماهه ای مرده به دنیابیاید وبدنش سرد شده باشد و ظاهر بدن مادر را مس كند, مادر او باید غسل مس میت كند و همچنین اگر بچه كمتر از چهار ماه داشته باشد ولی خلقتش تمام باشد كه در این صورت نیز بنابر احتیاط واجب مادر او باید غسل مس میت نماید.

(مساله 531) بچه ای كه بعد از مردن مادر بدنیا می آید, وقتی بالغ شد بنا براحتیاط واجب , باید غسل مس میت كند.

(مساله 532) اگر انسان ,

میتی را كه سه غسل او كاملا تمام شده مس نماید,غسل بر او واجب نمی شود ولی اگر پیش از آن كه غسل سوم تمام شود, جایی از بدن او را مس كند - اگر چه غسل سوم آنجا تمام شده باشد - باید غسل مس میت نماید.

(مساله 533) اگر دیوانه یا بچه نا بالغی میت را مس كند, بعد از آن كه آن دیوانه عاقل یا بچه بالغ شد, باید غسل مس میت نماید.

(مساله 534) اگر از بدن زنده یا مرده ای كه غسلش نداده اند, قسمتی كه دارای استخوان است جدا شود وپیش از آن كه قسمت جدا شده را غسل دهند, انسان آن را مس نماید, باید غسل مس میت كند, ولی اگر قسمتی كه جدا شده استخوان نداشته باشد, اگر از میت جدا شده بنا بر احتیاط واجب غسل مس میت نماید.

(مساله 535) برای مس استخوانی كه گوشت ندارد وآن را غسل نداده اند - چه ازمرده جدا شده باشد, چه از زنده - بنا بر احتیاط واجب , باید غسل كرد و همچنین است برای مس دندانی كه از مرده جدا شده , در صورتی كه آن مرده را غسل نداده باشند, ولی برای مس دندانی كه از زنده جدا شده وگوشت ندارد, یا گوشت آن خیلی كم است , غسل واجب نیست.

(مساله 536) غسل مس میت را باید مثل غسل جنابت انجام دهند ولی كسی كه غسل مس میت كرده اگر بخواهد نماز بخواند.

باید اگر وضو نداشته وضو هم بگیردو اگر وضو داشته چون باطل شدن وضو به مس میت محل تامل است بنا بر احتیاطوضو هم بگیرد.

(مساله 537)

اگر چند میت را مس كند یا یك میت را چند بار مس نماید, یك غسل كافی است.

(مساله 538) برای كسی كه بعد از مس میت , غسل نكرده است , توقف در مسجدو جماع و خواندن آیه هایی كه سجده واجب دارد, مانعی ندارد ولی برای نمازومانند آن , باید غسل كند وراجع به وضو به دستور مساله پیش رفتار نماید.

احكام محتضر

(مساله 539) بنابر احتیاط واجب مسلمانی را كه محتضر است - یعنی: در حال جان دادن می باشد - مرد باشد یا زن , بزرگ باشد یا كوچك - باید به پشت بخوابانند, بطوری كه كف پاهایش به طرف قبله باشد و اگر خواباندن او كاملا به این طور ممكن نیست , تااندازه ای كه ممكن است , بایدبه این دستورعمل كنند و چنانچه خواباندن او به هیچ قسم ممكن نباشد, بهتر این است كه او را رو به قبله بنشانند واگر آن هم نشود, او را به پهلوی راست یا به پهلوی چپ رو به قبله بخوابانند.

(مساله 540) احتیاط آن است كه تا وقتی غسل میت تمام نشده , او را رو به قبله بخوابانند ولی بعد از آن كه غسلش تمام شد, بهتر است او را مثل حالتی كه بر اونماز می خوانند, بخوابانند.

(مساله 541) بنابر احتیاط واجب رو به قبله كردن محتضر بر هر مسلمان واجب است و بنا بر احتیاط تا ممكن می شود از ولی او اذن بگیرد.

(مساله 542) مستحب است شهادتین واقرار به دوازده امام (علیه السلام) و سایر عقایدحقه را, به كسی كه در حال جان دادن است , طوری تلقین كنند كه بفهمد و نیزمستحب

است چیزهایی را كه گفته شد, تا وقت مرگ تكرار كنند.

(مساله 543) مستحب است این دعاها را طوری به محتضر تلقین كنند كه بفهمد: (اللهم اغفر لی الكثیر من معاصیك واقبل منی الیسیر من طاعتك یا من یقبل الیسیرویعفو عن الكثیر اقبل منی الیسیر واعف عنی الكثیر انك انت العفو الغفور اللهم ارحمنی فانك رحیم).

(مساله 544) مستحب است كسی را كه سخت جان می دهد, اگر ناراحت نمی شود بجایی كه نماز می خوانده ببرند.

(مساله 545) مستحب است برای راحت شدن محتضر بر بالین او, سوره مباركه یس والصافات واحزاب وآیه الكرسی وآیه پنجاه و چهارم از سوره اعراف وسه آیه آخر سوره بقره , بلكه هر چه از قرآن ممكن است بخوانند.

(مساله 546) تنها گذاشتن محتضر, وگذاشتن چیزی روی شكم او, وبودن جنب وحایض نزد او, وحرف زدن زیاد, وگریه كردن وتنها گذاشتن زنها نزد او, مكروه است.

احكام بعد از مرگ

(مساله 547) بعد از مرگ مستحب است , چشم ها و لب ها و چانه میت را ببندندودست وپای او را دراز كنند و پارچه ای روی او بیندازند و اگر شب مرده است , درجایی كه مرده چراغ روشن كنند وبرای تشییع جنازه او, مومنین را خبر كنند و درتشییع , آداب اسلام را رعایت كنند و از شركت بانوان در تشییع كه مكروه است مخصوصا حركت آنان جلوتر از مردان آن هم با مظاهر غیر اسلامی جلوگیری نمایندو منظره عبرت آور تشییع جنازه را به معصیت و تشبه به عادات و رسوم كفار كه حاكی از عدم استقلال فكری و نفوذ بیگانگان است آلوده نكنند واجازه ندهند كه آداب و رسوم مخالفین اسلام ,

به اجتماع مسلمین راه پیدا كند چه خوب است كه مسلمین برای حفظ سنن مذهبی واستقلال فكری خود در همه شئون روش اولیااسلام (علیه السلام) را سر مشق قرار دهند و از عواقب وخیم تشبه به بیگانگان بپرهیزند.

و نیزمستحب است در دفن میت عجله نمایند, ولی اگر یقین به مردن او ندارند, باید صبركنند تا معلوم شود و اگر میت حامله باشد وبچه در شكم او زنده باشد, باید بقدری دفن را عقب بیندازند, كه پهلوی چپ او را بشكافند وطفل رابیرون آورند و پهلو رابدوزند.

احكام غسل و كفن و نماز و دفن میت

(مساله 548) غسل وكفن ونماز ودفن مسلمان - اگر چه دوازده امامی نباشد - برهر مكلفی واجب است و اگر بعضی انجام دهند, از دیگران ساقط می شود وچنانچه هیچ كس انجام ندهد, همه معصیت كرده اند.

(مساله 549) اگر كسی مشغول كارهای میت شود بر دیگران واجب نیست اقدام نمایند, ولی اگر او عمل را نا تمام بگذارد, باید دیگران تمام كنند.

(مساله 550) اگرانسان یقین كند كه دیگری مشغول كارهای میت شده , واجب نیست به كارهای میت اقدام كند, ولی اگر شك یا گمان دارد, باید اقدام نماید.

(مساله 551) اگر كسی بداند غسل یا كفن یا نماز یا دفن میت را باطل انجام داده اند, باید دوباره انجام دهد, ولی اگر گمان دارد كه باطل بوده , یا شك دارد كه درست بوده یا نه , لازم نیست اقدام نماید.

(مساله 552) برای غسل وكفن ونماز ودفن میت ,بایداز ولی او اجازه بگیرند.

(مساله 553) ولی زن , شوهر او است وبعد از او, مردانی كه از میت ارث می برندمقدم بر زنان ایشانند.

(مساله 554) اگر كسی بگوید: من ولی

یا وصی میت می باشم یا بگوید ولی میت به من اجازه داده كه غسل وكفن ودفن او را انجام دهم و احتمال داده شود كه راست می گوید, انجام كارهای میت با او است مگر آن كه كس دیگر بگوید, كه من وصی یاولی میت هستم یا از ولی میت اجازه دارم , كه در این صورت حرف كسی پذیرفته است كه دو نفر عادل به گفته او, شهادت دهند.

(مساله 555) اگر میت برای غسل و كفن و دفن و نماز خود غیر از ولی , كس دیگررا معین كند, وصیت او صحیح است و احتیاط آن است كه ولی هم به او در عمل به وصیت اجازه بدهد, و لازم نیست كسی كه میت او را برای انجام این كارها معین كرده , این وصیت را قبول كند, ولی اگر قبول كرد باید به آن عمل نماید.

احكام غسل میت

(مساله 556) واجب است میت را, سه غسل بدهند: اول - با آبی كه با سدر مخلوط باشد.

دوم - با آبی كه با كافور مخلوط باشد.

سوم - با آب خالص.

(مساله 557) سدر وكافور باید به اندازه ای زیاد نباشد, كه آب را مضاف كند, به اندازه ای هم كم نباشد, كه نگویند سدر وكافور با آب مخلوط شده است.

(مساله 558) اگر سدر وكافور به اندازه ای كه لازم است پیدا نشود, بنا بر احتیاط واجب باید مقداری كه به آن دسترسی دارند در آب بریزند.

(مساله 559) اگر سدر وكافور یا یكی از اینها پیدا نشود, یا استعمال آن جایز نباشد- مثل آن كه غصبی باشد - باید بجای هر كدام كه ممكن نیست , میت را

با آب خالص غسل بدهند.

(مساله 560) كسی كه برای حج یا عمره احرام بسته است , اگر پیش از انجام سعی در احرام حج و پیش از تقصیر در احرام عمره بمیرد نباید او را با آب كافور غسل دهند و به جای آن باید با آب خالص غسلش بدهند.

(مساله 561) كسی كه میت را غسل می دهد, باید مسلمان دوازده امامی و بالغ وعاقل باشد ومسائل غسل را هم بداند.

(مساله 562) كسی كه میت را غسل می دهد, باید قصد قربت داشته باشد - یعنی: غسل را برای انجام فرمان خداوند عالم بجا آورد - وبرای غسل دوم و سوم هم ,نیت غسل را تجدید نماید.

(مساله 563) غسل بچه مسلمان اگر چه از زنا باشد, واجب است.

و غسل و كفن و دفن كافر واولاد او, جایز نیست.

و كسی كه از بچگی دیوانه بوده وبحال دیوانگی بالغ شده چنانچه پدر ومادر او یا یكی از آنان مسلمان باشند, باید او را غسل داد واگر هیچ كدام آنان مسلمان نباشند, غسل دادن او جایز نیست و اگر بچه در دار اسلام پیدا شود ومعلوم نباشد كه پدر ومادر او یا یكی از آنان مسلمان است یا نه محكوم به اسلام است.

و باید او را غسل دهند.

(مساله 564) بچه سقط شده را, اگر چهار ماه یا بیشتر دارد یا اگر چهار ماه نداردولی خلقتش تمام باشد, باید غسل بدهند و اگر چهار ماه ندارد وخلقتش هم تمام نشده , باید در پارچه ای بپیچند وبدون غسل , دفن كنند.

(مساله 565) اگر مرد, زن را و زن مرد را غسل بدهد باطل است , ولی زن می تواندشوهر

خود و شوهر هم می تواند زن خود را غسل دهد, اگر چه احتیاط مستحب آن است كه زن , شوهر خود وشوهر, زن خود را درحال اختیار غسل ندهد.

(مساله 566) مرد می تواند دختر بچه ای را كه سن او از سه سال بیشتر نیست ,غسل دهد و زن هم می تواند پسر بچه ای را كه سه سال بیشتر ندارد, غسل دهد.

(مساله 567) اگر برای غسل دادن میتی كه مرد است مرد پیدا نشود, زنانی كه بااونسبت دارند ومحرمند,مثل مادروخواهر وعمه وخاله , یا بواسطه شیر خوردن بااومحرم شده اند, می توانند بارعایت ستر عورت , او را غسل بدهند.

و نیز اگر برای غسل میت زن , زن دیگری نباشد, مردهایی كه بااونسبت دارند ومحرمند, یا بواسطه شیر خوردن با او محرم شده اند می توانند با رعایت ستر عورت او را غسل دهند.

(مساله 568) اگر میت و كسی كه او را غسل می دهد هر دو مرد یا هر دو زن باشندبهتر آن است كه غیر از عورت , جاهای دیگر میت برهنه باشد.

(مساله 569) نگاه كردن به عورت میت حرام است و كسی كه او را غسل می دهد, اگر نگاه كند معصیت كرده , ولی غسل باطل نمی شود.

(مساله 570) اگر جایی از بدن میت نجس باشد, باید پیش از آن كه آنجا را غسل بدهند, آب بكشند واحتیاط مستحب آن است كه تمام بدن میت , پیش از شروع به غسل پاك باشد.

(مساله 571) غسل میت مثل غسل جنابت است.

و احتیاط واجب آن است كه تاغسل ترتیبی ممكن است , میت را غسل ارتماسی ندهند.

ولی در غسل ترتیبی فروبردن

هر یك از سه قسمت بدن میت را در آب كثیر بی اشكال است.

(مساله 572) كسی را كه درحال حیض یا در حال جنابت مرده , لازم نیست غسل حیض یا غسل جنابت بدهند, بلكه همان غسل میت برای او كافی است.

(مساله 573) مزد گرفتن برای غسل دادن میت , حرام است و اگر كسی برای گرفتن مزد, میت را غسل دهد.

آن غسل باطل است ولی مزد گرفتن برای كارهای مقدماتی غسل حرام نیست.

(مساله 574) اگر آب پیدا نشود, یا استعمال آن مانعی داشته باشد, باید عوض هرغسل میت را یك تیمم بدهند, و احتیاط واجب آن است كه یك تیمم دیگر هم عوض هر سه غسل بدهند و اگر كسی كه تیمم می دهد, در تیمم سوم قصد ما فی الذمه نماید یعنی: نیت كند كه این تیمم را برای آن كه به تكلیف عمل شده باشد,انجام می دهم - تیمم چهارم لازم نیست.

(مساله 575) كسی كه میت را تیمم می دهد, باید دست خود را به زمین بزند وبصورت و پشت دستهای میت بكشد و اگر ممكن باشد, احتیاط لازم آن است كه بادست میت هم او را تیمم بدهد.

احكام كفن میت

(مساله 576) میت مسلمان را باید با سه پارچه - كه آنها را لنگ و پیراهن وسرتاسری می گویند - كفن نمایند.

(مساله 577) لنگ باید از ناف تا زانو, اطراف بدن را بپوشاند.

و بهتر آن است كه ازسینه تا روی پا برسد.

و پیراهن باید از سر شانه , از دو طرف بدن , تا نصف ساق پابرسد كه تمام بدن را تا نصف ساق پا بپوشاند و بهتر آن است كه

تا روی پا برسد ودرازی سرتا سری باید بقدری باشد كه بستن دو سر آن ممكن باشد و پهنای آن بایدبه اندازه ای باشد كه یك طرف آن روی طرف دیگر بیاید.

(مساله 578) مقداری از لنگ , كه از ناف تا زانو را می پوشاند و مقداری از پیراهن كه از شانه تا نصف ساق را می پوشاند, مقدار واجب كفن است وآنچه بیشتر از این مقدار در مساله قبل گفته شد, مقدار مستحب كفن می باشد.

(مساله 579) اگر ورثه بالغ باشند واجازه دهند كه بیشتر از مقدار واجب كفن را -كه در مساله قبل گفته شد - از سهم آنان بردارند, اشكال ندارد واحتیاط آن است كه بیشتر از مقدار واجب كفن را از سهم وارثی كه بالغ نشده , برندارند.

(مساله 580) اگر كسی وصیت كرده باشد كه مقدار مستحب كفن را از ثلث مال اوبردارند, یا وصیت كرده باشد ثلث مال را به مصرف خود او برسانند ولی مصرف آن را معین نكرده باشد, یا فقط مصرف مقداری از آن را معین كرده باشد, می توانندمقدار مستحب كفن را از ثلث مال او بردارند.

(مساله 581) اگر میت وصیت نكرده باشد كه كفن را از ثلث مال او بردارندوبخواهند از اصل مال بردارند احوط آن است كه در تكفین او به مقدار واجب كفن كه قیمتش مطابق شان میت باشد اكتفا نمایند.

(مساله 582) كفن زن بر شوهر است , اگرچه زن از خود, مال داشته باشد وهمچنین اگر زن را به شرحی كه در كتاب طلاق گفته می شود, طلاق رجعی بدهند وپیش از تمام شدن عده بمیرد, شوهرش باید كفن او را بدهد

وچنانچه شوهر بالغ نباشد یا دیوانه باشد ولی شوهر باید از مال او كفن زن را بدهد.

(مساله 583) كفن میت بر خویشان او واجب نیست , اگر چه مخارج او درحال حیات بر آنان واجب باشد.

(مساله 584) احتیاط واجب آن است كه هر یك از سه پارچه كفن بقدری نازك نباشد, كه بدن میت از زیر آن پیدا باشد.

(مساله 585) كفن كردن با پوست مردار وچیز غصبی , اگر چیز دیگری هم پیدانشود, جایز نیست.

و چنانچه كفن میت غصبی باشد وصاحب آن راضی نباشد,باید از تنش بیرون آورند, اگر چه او را دفن كرده باشند.

(مساله 586) كفن كردن میت با چیز نجس وبا پارچه ابریشمی خالص , یاپارچه ای كه با طلا بافته شده جایز نیست , ولی در حال نا چاری اشكال ندارد.

(مساله 587) كفن كردن با پارچه ای كه از پشم یا موی حیوان حرام گوشت تهیه شده , در حال اختیار جایز نیست , و احتیاط واجب آن است كه با پوست حیوان حلال گوشتی هم كه به دستور شرع ذبح شده , میت را كفن نكنند, ولی اگر كفن از مووپشم حیوان حلال گوشت باشد اشكال ندارد, اگرچه احتیاط مستحب آن است كه با این دو هم كفن ننمایند.

(مساله 588) اگر كفن میت به نجاست خود او, یا به نجاست دیگری نجس شود,چنانچه كفن ضایع نمی شود, باید مقدار نجس را بشویند یا ببرند, اگر چه بعد ازگذاشتن در قبر باشد و اگر شستن یا بریدن آن ممكن نیست , در صورتی كه عوض كردن آن ممكن باشد, باید عوض نمایند.

(مساله 589) كسی كه برای حج یا عمره احرام بسته اگر

بمیرد, باید مثل دیگران كفن شود وپوشاندن سر وصورتش اشكال ندارد.

(مساله 590) مستحب است انسان در حال سلامت كفن و سدر و كافور خود راتهیه كند.

احكام حنوط

(مساله 591) بعد از غسل واجب است میت را حنوط كنند - یعنی: به پیشانی وكف دستها وسر زانوها و سر دو انگشت بزرگ پاهای او كافور بمالند - و بنابر احتیاط واجب در این چند موضع مقداری كافور هم بگذارند ومستحب است به سر بینی میت هم كافور بمالند, وباید كافور ساییده وتازه باشد, و اگر بواسطه كهنه بودن ,عطر آن از بین رفته باشد بنا بر احتیاط كافی نیست.

(مساله 592) احتیاط واجب آن است كه اول كافور را به پیشانی میت بمالند, ولی در جاهای دیگر ترتیب لازم نیست.

(مساله 593) بهتر آن است كه میت راپیش از كفن كردن , حنوط نمایند اگر چه دربین كفن كردن وبعد از آن هم مانعی ندارد.

(مساله 594) كسی كه برای حج یاعمره احرام بسته است , اگر پیش از تقصیر دراحرام عمره و پیش از انجام سعی در احرام بمیرد, حنوط كردن او جایز نیست.

(مساله 595) زنی كه شوهر او مرده وهنوز عده اش تمام نشده , اگر چه حرام است خود را خوشبو كند, ولی چنانچه بمیرد حنوط او واجب است.

(مساله 596) احتیاط مستحب آن است كه , میت را با مشك و عنبر و عود وعطرهای دیگر خوشبو نكنند و اینها را با كافور هم مخلوط ننمایند.

(مساله 597) مستحب است , قدری تربت حضرت سید الشهدا (علیه السلام) را با كافورمخلوط كنند ولی باید از آن كافور به جاهایی كه بی احترامی می شود نرسانند و نیزباید تربت

به قدری زیاد نباشد, كه وقتی با كافور مخلوط شد آن را كافور نگویند.

(مساله 598) اگر كافور پیدا نشود, یا فقط به اندازه غسل باشد, حنوط لازم نیست , وچنانچه از غسل زیاد بیاید ولی بهمه هفت عضو نرسد, باید اول پیشانی و اگرزیاد آمد به جاهای دیگر بمالند.

(مساله 599) مستحب است دو چوب تر وتازه در قبر همراه میت بگذارند.

احكام نماز میت

(مساله 600) نماز خواندن بر میت مسلمان - اگر چه بچه باشد - واجب است ,ولی باید پدر ومادر آن بچه , یا یكی از آنان مسلمان باشند وشش سال بچه هم تمام شده باشد.

(مساله 601) نماز خواندن بر بچه ای كه شش سال او تمام نشده , مستحب است ,ولی نماز خواندن بر بچه ای كه مرده بدنیا آمده , مستحب نیست.

(مساله 602) نمازمیت باید بعداز غسل وحنوط وكفن كردن او خوانده شود, واگرپیش از اینهابخوانند - اگر چه از روی فراموشی یاندانستن مساله باشد - كافی نیست.

(مساله 603) كسی كه می خواهد نماز میت بخواند, لازم نیست با وضو یا غسل یاتیمم باشد وبدن ولباسش پاك باشد و اگر لباس او غصبی هم باشد اشكال ندارد,ولی احتیاط لازم آن است كه تكلم وخنده وپشت به قبله كردن وكارهایی را كه ماننداینها, نماز را باطل می كند ترك نماید.

(مساله 604) كسی كه به میت نماز می خواند, باید رو به قبله باشد و نیز واجب است میت را مقابل او به پشت بخوابانند, بطوری كه سر او بطرف راست نمازگزاروپای او بطرف چپ نمازگزار باشد.

(مساله 605) مكان نمازگزار باید غصبی نباشد و نیز باید از جای میت پست تر یابلند تر نباشد, ولی

پستی وبلندی مختصر اشكال ندارد.

(مساله 606) نمازگزار باید از میت دور نباشد, ولی كسی كه نماز میت را به جماعت می خواند اگر از میت دور باشد چنانچه صفها به یكدیگر متصل باشنداشكال ندارد.

(مساله 607) نمازگزار باید مقابل میت بایستد, ولی اگر نماز به جماعت خوانده شود وصف جماعت از دو طرف میت بگذرد نماز كسانی كه مقابل میت نیستنداشكال ندارد.

(مساله 608) بین میت ونمازگزار, باید پرده ودیوار یا چیزی مانند اینها نباشد ولی اگر میت در تابوت ومانند آن باشد اشكال ندارد.

(مساله 609) در وقت خواندن نماز,بایدعورت میت پوشیده باشدواگركفن كردن اوممكن نیست , باید عورتش را - اگر چه با تخته و آجر و مانند اینها باشد - بپوشانند.

(مساله 610) نماز میت راباید ایستاده وبا قصد قربت بخواند و در موقع نیت ,میت را معین كند مثلا نیت كند, نماز می خوانم بر این میت قربه الی اللّه.

(مساله 611) اگر كسی نباشد كه بتواند نماز میت را ایستاده بخواند می شودنشسته بر او نماز خواند.

(مساله 612) اگر میت وصیت كرده باشد كه شخص معینی بر او نماز بخوانداحتیاط آن است كه آن شخص از ولی میت اجازه بگیرد, و ولی هم اجازه بدهد.

(مساله 613) مكروه است بر میت چند مرتبه نماز بخوانند, ولی اگر میت از اهل علم و تقوی باشد مكروه نیست.

(مساله 614) اگر میت را عمدا یا از روی فراموشی , یا بجهت عذری بدون نمازدفن كنند, یا بعد از دفن معلوم شود, نمازی كه بر او خوانده شده باطل بوده است ,تا وقتی جسد او از هم نپاشیده , واجب است با شرطهایی كه برای نماز میت گفته شد به

قبرش نماز بخوانند.

نماز میت (مساله 615) نماز میت پنج تكبیر دارد و اگر نمازگزار پنج تكبیر به این ترتیب بگوید كافی است: بعد از نیت وگفتن تكبیر اول بگوید: (اشهد ان لا اله الا اللّه وان محمدا رسول اللّه).

بعد از تكبیر دوم بگوید: (اللهم صل علی محمد وآل محمد) و بعد از تكبیر سوم بگوید: (اللهم اغفر للمومنین والمومنات).

وبعد از تكبیر چهارم , اگر میت مرد است بگوید: (اللهم اغفر لهذا المیت) و اگر زن است بگوید: (اللهم اغفر لهذه المیت).

وبعد تكبیر پنجم رابگوید وبهتراست بعداز تكبیر اول بگوید: (اشهد ان لا اله الا اللّه وحده لا شریك له واشهد ان محمدا عبده ورسوله ارسله بالحق بشیرا ونذیرا بین یدی الساعه).

و بعد از تكبیر دوم بگوید: (اللهم صل علی محمد وآل محمد وبارك علی محمد وآل محمد وارحم محمدا وآل محمدكافضل ما صلیت وباركت وترحمت علی ابراهیم وآل ابراهیم انك حمید مجید وصل علی جمیع الانبیا والمرسلین والشهدا والصدیقین وجمیع عباد اللّه الصالحین).

وبعد از تكبیر سوم بگوید: (اللهم اغفر للمومنین والمومنات والمسلمین والمسلمات الاحیا منهم والاموات تابع بینناوبینهم بالخیرات انك مجیب الدعوات انك علی كل شی قدیر).

و بعد از تكبیر چهارم اگر میت مرد است , بگوید: (اللهم ان هذا عبدك وابن عبدك وابن امتك نزل بك وانت خیر منزول به اللهم انا لانعلم منه الا خیرا وانت اعلم به منا اللهم ان كان محسنا فزد فی احسانه وان كان مسیئافتجاوز عنه واغفر له.

اللهم اجعله عندك فی اعلی علیین واخلف علی اهله فی الغابرین وارحمه برحمتك یا ارحم الراحمین). وبعد تكبیر پنجم را بگوید.

ولی اگر میت زن است بعد از تكبیر چهارم بگوید: (اللهم ان

هذه امتك وابنه عبدك وابن امتك نزلت بك وانت خیر منزول به اللهم انا لانعلم منها الا خیرا وانت اعلم بها منا, اللهم ان كانت محسنه فزد فی احسانها وان كانت مسیئه فتجاوز عنها واغفر لها اللهم اجعلها عندك فی اعلی علیین واخلف علی اهلها فی الغابرین وارحمها برحمتك یا ارحم الراحمین).

(مساله 616) باید تكبیرها و دعاها را طوری پشت سر هم بخواند, كه نماز ازصورت خود خارج نشود.

(مساله 617) كسی كه نماز میت را به جماعت می خواند, باید تكبیرها و دعاهای آن را هم بخواند.

مستحبات نماز میت (مساله 618) چند چیز در نماز میت مستحب است: اول -كسی كه نماز میت می خواند با وضو یا غسل یا تیمم باشدواحتیاطمستحب آن است كه در صورتی تیمم كند كه وضو وغسل ممكن نباشد,یا بترسد كه اگر وضو بگیرد, یا غسل كند به نماز میت نرسد.

دوم -اگر میت مرد است , امام جماعت یا كسی كه فرادی بر او نمازمی خواند,مقابل وسط قامت او بایستد واگر میت زن است , مقابل سینه اش بایستد.

سوم -پا برهنه نماز بخواند.

چهارم -در هر تكبیر دستها را بلند كند.

پنجم -فاصله او با میت بقدری كم باشد, كه اگر باد لباسش را حركت دهدبه جنازه برسد.

ششم -نماز میت را به جماعت بخواند.

هفتم -امام جماعت تكبیر و دعاها را بلند بخواند وكسانی كه با اونمازمی خوانند آهسته بخوانند.

هشتم -در جماعت اگر چه ماموم یك نفر باشد, عقب امام بایستد.

نهم -نمازگزار به میت ومومنین زیاد دعا كند.

دهم - پیش از نماز سه مرتبه بگوید: (الصلاه).

یازدهم -نماز را درجایی بخوانند كه مردم برای نماز میت بیشتر به آنجا می روند.

دوازدهم -زن حایض اگر

نماز میت را به جماعت می خواند, در صفی تنهابایستد.

(مساله 619) خواندن نماز میت در مساجد مكروه است ولی در مسجد الحرام مكروه نیست.

احكام دفن

(مساله 620) واجب است میت را طوری در زمین دفن كنند, كه بوی او بیرون نیاید و درندگان هم نتوانند بدنش را بیرون آورند و اگر ترس آن باشد كه جانور بدن او را بیرون آورد, باید قبر را با آجر ومانند آن محكم كنند.

(مساله 621) اگر دفن میت در زمین ممكن نباشد, می توانند بجای دفن , او را دربنا یا تابوتی بگذارند كه از درندگان محفوظ باشد و بوی او هم بیرون نیاید.

(مساله 622) میت را باید در قبر به پهلوی راست طوری بخوابانند كه جلو بدن اورو به قبله باشد.

(مساله 623) اگر كسی در كشتی بمیرد, چنانچه جسد او فاسد نمی شود و بودن اودر كشتی مانعی ندارد, باید صبر كنند تا به خشكی برسند واو را در زمین دفن كنندوگرنه , باید در كشتی غسلش بدهند و حنوط و كفن كنند و پس از خواندن نماز میت بنابر احتیاط در صورت امكان او را در خمره بگذارند و درش را ببندند و به دریابیندازند و اگر ممكن نشد, چیز سنگینی به پایش ببندند و به دریا بیندازند و اگرممكن است , باید او را در جایی بیندازند كه فورا طعمه حیوانات نشود.

(مساله 624) اگر بترسند كه دشمن قبر میت را بشكافد و بدن او را بیرون آورد وگوش یا بینی یا اعضای دیگر او را ببرد, چنانچه ممكن باشد, باید بطوری كه درمساله پیش گفته شد, او را به دریا بیندازند.

(مساله 625) مخارج انداختن در دریا و

مخارج محكم كردن قبر میت را, درصورتی كه لازم باشد, باید از اصل مال میت بردارند.

(مساله 626) اگر زن كافره بمیرد و بچه در شكم او مرده باشد, یا هنوز روح به بدن او داخل نشده باشد, چنانچه پدر بچه مسلمان باشد, باید زن را در قبر به پهلوی چپ پشت به قبله بخوابانند كه روی بچه به طرف قبله باشد.

(مساله 627) دفن مسلمان , در قبرستان كفار و دفن كافر, در قبرستان مسلمانان جایز نیست.

(مساله 628) دفن مسلمان در جایی كه بی احترامی باشد - مانند جایی كه خاكروبه و كثافت می ریزند - جایز نیست.

(مساله 629) دفن میت , در جای غصبی و در زمینی كه مثل مسجد برای غیر دفن میت وقف شده , جایز نیست.

(مساله 630) دفن میت در قبر مرده دیگر جایز نیست , مگر آن كه قبر, كهنه شده ومیت اولی از بین رفته باشد.

(مساله 631) چیزی كه از میت جدا می شود - اگر چه مو وناخن و دندانش باشد- بنابر احتیاط باید با او دفن شود و دفن ناخن و دندانی كه در حال حیات از انسان جدا می شود, مستحب است.

(مساله 632) اگر كسی در چاه بمیرد و بیرون آوردنش ممكن نباشد, باید درچاه راببندند و همان چاه را قبر او قرار دهند و بر او نماز بگذارند.

(مساله 633) اگر بچه در رحم مادر بمیرد و ماندنش در رحم برای مادر خطرداشته باشد, باید به آسانترین راه او را بیرون آورند و چنانچه ناچار شوند كه او راقطعه قطعه كنند اشكال ندارد, ولی باید بوسیله شوهرش اگر اهل فن است او رابیرون بیاورند و اگر ممكن

نیست زنی كه اهل فن باشد و اگر آن هم ممكن نیست مردمحرمی كه اهل فن باشد و اگر آن هم ممكن نشود, مرد نا محرمی كه اهل فن باشدبچه را بیرون بیاورد و درصورتی كه آن هم پیدا نشود زنی كه اهل فن نباشد می تواندبچه را بیرون آورد.

(مساله 634) هر گاه مادر بمیرد وبچه در شكمش زنده باشد - اگرچه امید زنده ماندن طفل را نداشته باشند - باید بوسیله كسانی كه در مساله پیش گفته شد پهلوی چپ او را بشكافند و بچه را بیرون آورند و دوباره بدوزند مگر این كه تشخیص داده شود كه بچه از طرف دیگر سالم بیرون می آید و از طرف چپ سالم بیرون نمی آید.

مستحبات دفن

(مساله 635) مستحب است , قبر را به اندازه قد انسان متوسط گود كنند و میت رادر نزدیكترین قبرستان دفن نمایند, مگر آن كه قبرستان دورتر از جهتی بهتر باشد -مثل آن كه مردمان خوب در آنجا دفن شده باشند, یا مردم برای فاتحه اهل قبوربیشتر به آنجا بروند - و نیز مستحب است جنازه را در چند ذراعی قبر, زمین بگذارند و تا سه مرتبه كم كم نزدیك ببرند و در هر مرتبه , زمین بگذارند و بردارند ودر نوبت چهارم وارد قبر كنند و اگر میت مرد است , در دفعه سوم طوری زمین بگذارند كه سر او طرف پایین قبر باشد و دردفعه چهارم از طرف سر وارد قبر نمایندو اگر زن است در دفعه سوم طرف قبله قبر بگذارند و به پهنا وارد قبر كنند و در موقع وارد كردن , پارچه ای روی قبر بگیرند,

و نیز مستحب است جنازه را به آرامی ازتابوت بگیرند و وارد قبر كنند و دعاهایی كه دستور داده شد, پیش از دفن وموقع دفن بخوانند و بعد از آن كه میت را در لحد گذاشتند, گره های كفن را باز كنند وصورت میت را روی خاك بگذارند و بالشی از خاك زیر سر او بسازند و پشت میت خشت خام یا كلوخی بگذارند كه میت به پشت برنگردد و پیش از آن كه لحد رابپوشانند, دست راست را بشانه راست میت بزنند و دست چپ را به قوت بر شانه چپ میت بگذارند و دهان را نزدیك گوش او ببرند و بشدت حركتش دهند و سه مرتبه بگویند: (اسمع , افهم یا فلان بن فلان) و بجای فلان بن فلان اسم میت و پدرش را بگویندمثلا اگر اسم او محمد است و اسم پدرش علی است سه مرتبه بگویند: (اسمع , افهم یا محمد بن علی) پس از آن بگویند: (هل انت علی العهد الذی فارقتنا علیه من شهاده ان لا اله الا اللّه وحده لا شریك له وان محمدا (صلی الله علیه و اله) عبده ورسوله وسید النبیین وخاتم المرسلین وان علیا امیر المومنین وسیدالوصیین وامام افترض اللّه طاعته علی العالمین وان الحسن والحسین وعلی بن الحسین ومحمد بن علی وجعفر بن محمد وموسی بن جعفر وعلی بن موسی ومحمد بن علی وعلی بن محمد والحسن بن علی والقائم الحجه المهدی صلوات اللّه علیهم ائمه المومنین وحجج اللّه علی الخلق اجمعین وائمتك ائمه هدی ابرار یا فلان بن فلان) وبه جای فلان بن فلان اسم میت و پدرش را بگویند وبعد بگویند: (اذا

اتاك الملكان المقربان رسولین من عند اللّه تبارك وتعالی وسئلاك عن ربك وعن نبیك وعن دینك وعن كتابك وعن قبلتك وعن ائمتك فلا تخف ولا تحزن وقل فی جوابهمااللّه ربی ومحمد (صلی الله علیه و اله) نبیی والاسلام دینی والقرآن كتابی والكعبه قبلتی وامیر المومنین علی بن ابیطالب امامی والحسن بن علی المجتبی امامی والحسین بن علی الشهید بكربلاامامی وعلی زین العابدین امامی ومحمد الباقر امامی وجعفر الصادق امامی وموسی الكاظم امامی وعلی الرضا امامی ومحمد الجواد امامی وعلی الهادی امامی والحسن العسكری امامی والحجه القائم المنتظر امامی هولا صلوات اللّه علیهم اجمعین ائمتی وسادتی و قادتی وشفعائی بهم اتولی ومن اعدائهم اتبر فی الدنیا والاخره ثم اعلم یا فلان بن فلان) و بجای فلان بن فلان اسم میت وپدرش را بگویند بعد بگویند: (ان اللّه تبارك وتعالی نعم الرب وان محمدا (صلی الله علیه و اله) نعم الرسول وان علی بن ابیطالب واولاده المعصومین الائمه الاثنی عشر نعم الائمه وان ما جا به محمد (صلی الله علیه و اله) حق وان الموت حق وسوال منكر ونكیر فی القبر حق والبعث حق والنشور حق والصراط حق وتطایرالكتب حق وان الجنه حق والنار حق وان الساعه آتیه لاریب فیها وان اللّه یبعث من فی القبور) پس بگویند: (افهمت یا فلان) وبجای فلان اسم میت را بگویند پس از آن بگویند: (ثبتك اللّه بالقول الثابت وهداك اللّه الی صراط مستقیم وعرف اللّه بینك وبین اولیائك فی مستقر من رحمته) پس بگویند: (اللهم جاف الارض عن جنبیه واصعد بروحه الیك ولقه منك برهانا اللهم عفوك عفوك).

(مساله 636) مستحب است كسی كه میت را در قبر می گذارد, با

طهارت و سربرهنه و پا برهنه باشد و از طرف پای میت از قبر بیرون بیاید و غیر از خویشان میت كسانی كه حاضرند, با پشت دست خاك بر قبر بریزند وبگویند (انا للّه وانا الیه راجعون) و اگر میت زن است كسی كه با او محرم می باشد او را در قبر بگذارد و اگرمحرمی نباشد خویشانش او را در قبر بگذارند.

(مساله 637) مستحب است قبر را مربع یا مربع مستطیل بسازند و به اندازه چهارانگشت از زمین بلند كنند و نشانه ای روی آن بگذارند كه اشتباه نشود و روی قبر آب بپاشند و بعد از پاشیدن آب كسانی كه حاضرند, دستها را بر قبر بگذارند و انگشتهارا باز كرده , در خاك فرو برند وهفت مرتبه , سوره مباركه (انا انزلناه) بخوانندوبرای میت طلب آمرزش كنند واین دعا را بخوانند: (اللهم جاف الارض عن جنبیه واصعد الیك روحه ولقه منك رضوانا واسكن قبره من رحمتك ما تغنیه به عن رحمه من سواك).

(مساله 638) پس از رفتن كسانی كه تشییع جنازه كرده اند, مستحب است ولی میت , یا كسی كه ازطرف میت اجازه دارد, دعاهایی را كه دستور داده شده به میت تلقین كند.

(مساله 639) بعد از دفن , مستحب است صاحبان عزا را تسلیت دهند ولی اگرمدتی گذشته است كه بواسطه تسلیت دادن , مصیبت یادشان می آید, ترك آن بهتراست و نیز مستحب است تا سه روز برای اهل خانه میت غذا بفرستند و غذاخوردن نزد آنان و در منزلشان مكروه است.

(مساله 640) مستحب است انسان در مرگ خویشان مخصوصا در مرگ فرزندصبر كند و هر وقت میت را یاد

می كند (انا للّه وانا الیه راجعون) بگوید و برای میت قرآن بخواند و سر قبر پدر ومادر, از خداوند حاجت بخواهد و قبر را محكم بسازد كه زود خراب نشود.

(مساله 641) جایز نیست , انسان در مرگ كسی صورت و بدن را بخراشد و به خود لطمه بزند.

(مساله 642) پاره كردن یقه در مرگ غیر از پدر وبرادر جایز نیست.

(مساله643) اگر زن در عزای میت صورت خودرابخراشد بطوری كه خونین شودو یا موی خود را بكند و یا مرد در مرگ زن و یا بچه خود یقه و لباس خود را پاره كندباید یك بنده آزاد كند یا ده فقیر را طعام دهد و یا آنها را بپوشاند و اگر بر هیچ یك ازآنها قدرت نداشته باشد سه روز روزه بگیرد و اگر زن موی خود را در عزای میت ببرد, كفاره آن دو ماه پی درپی روزه گرفتن و یا یك بنده آزاد كردن و یا شصت مسكین طعام دادن است.

(مساله 644) احتیاط واجب آن است كه در گریه بر میت صدا را خیلی بلندنكنند.

نماز وحشت

(مساله 645) مستحب است درشب اول قبر, دوركعت نمازوحشت برای میت بخوانند ودستور آن این است كه: در ركعت اول بعد از حمد, یك مرتبه آیه الكرسی و در ركعت دوم بعد از حمد ده مرتبه (انا انزلناه) بخوانند وبعداز سلام نمازبگویند: (اللهم صل علی محمد وآل محمد وابعث ثوابها الی قبر فلان) وبجای كلمه فلان , اسم میت را بگویند.

(مساله 646) نماز وحشت را در هر موقع از شب اول قبر می شود خواند, ولی بهتر است در اول شب , بعد از نماز عشا خوانده شود.

(مساله

647) اگر بخواهند میت را به شهر دوری ببرند, یا به جهت دیگر دفن اوتاخیر بیفتد, باید نماز وحشت را تا شب اول دفن او تاخیر بیندازند.

نبش قبر

(مساله 648) نبش قبر مسلمان - یعنی: شكافتن قبر او - اگر چه طفل یا دیوانه باشد, حرام است ولی اگر بدنش از بین رفته و خاك شده باشد اشكال ندارد.

(مساله 649) نبش قبر امامزاده ها و شهدا و علما و صلحا اگر چه سالها بر آن گذشته باشد حرام است.

(مساله 650) شكافتن قبر در نه مورد حرام نیست بلكه در بعضی از آنها واجب است: اول - آن كه میت در زمین غصبی دفن شده باشد ومالك زمین راضی نشود كه درآنجا بماند.

دوم - آن كه كفن یا چیز دیگری كه با میت دفن شده , غصبی باشد و صاحب آن راضی نشود كه در قبر بماند و همچنین است اگر چیزی از مال خود میت , كه به ورثه او رسیده , با او دفن شده باشد و ورثه راضی نشوند كه آن چیز در قبر بماند, ولی اگروصیت كرده باشد كه دعا یا قرآن یاانگشتری رابااو دفن كنند, برای بیرون آوردن اینهانمی توانند قبر را بشكافند مگر آن كه زیادتر از ثلث باشد و ورثه امضا نكرده باشند.

سوم - آن كه میت بی غسل یا بی كفن دفن شده باشد, یا بفهمند غسلش باطل بوده , یا بغیر دستور شرع كفن شده , یا در قبر او را رو به قبله نگذاشته اند ولی اگر نبش دراین صورت باعث هتك میت و اذیت مردم شود جایز نیست.

چهارم - آن كه برای ثابت شدن حقی بخواهند

بدن میت را ببینند.

پنجم - آن كه میت را درجایی كه بی احترامی به او است - مثل قبرستان كفار, یاجایی كه كثافت و خاكروبه می ریزند - دفن كرده باشند.

ششم - آن كه برای یك مطلب شرعی كه اهمیت آن از شكافتن قبر بیشتر است , قبررا بشكافند, مثلا بخواهند بچه زنده رااز شكم زن حامله ای كه دفنش كرده اند بیرون آورند.

هفتم - آن كه بترسند درنده ای بدن میت را پاره كند, یا سیل او را ببرد, یا دشمن بیرون آورد.

هشتم - آن كه قسمتی از بدن میت با او دفن نشده باشد, احتیاط لازم آن است كه آن قسمت از بدن را طوری در قبر بگذارند كه بدن میت دیده نشود.

نهم - آن كه میت را بخواهند به یكی از مشاهد مشرفه نقل كنند كه جواز در این صورت نیز مشروط به این است كه نبش باعث هتك میت نشود.

غسلهای مستحب

(مساله 651) غسلهای مستحب در شرع مقدس اسلام بسیار است و از آن جمله است: 1 - غسل جمعه , و وقت آن از اذان صبح است تا ظهر و بهتر است نزدیك ظهر بجاآورده شود و اگر تا ظهر انجام ندهد بهتر است كه بدون نیت ادا و قضا تا غروب جمعه بجا آورد و اگر در روز جمعه غسل نكند مستحب است از صبح شنبه تاغروب قضای آن را بجا آورد, و كسی كه می ترسد در روز جمعه آب پیدا نكندمی تواند روز پنجشنبه غسل كند و یا در شب جمعه رجاا غسل را انجام دهد ومستحب است در موقع غسل جمعه بگوید: (اشهد ان لا اله الا

اللّه وحده لا شریك له وان محمدا عبده ورسوله.

اللهم صل علی محمدوآل محمد واجعلنی من التوابین واجعلنی من المتطهرین).

2 - غسل شب اول ماه رمضان و تمام شبهای طاق , مثل شب سوم و پنجم و هفتم ,ولی از شب بیست و یكم مستحب است همه شب غسل كند و برای غسل شب اول و پانزدهم و هفدهم و نوزدهم و بیست و یكم و بیست و سوم و بیست و پنجم وبیست و هفتم و بیست و نهم , بیشتر سفارش شده است ووقت غسل شبهای ماه رمضان تمام شب است وبهتر است مقارن غروب , یا كمی پیش از غروب بجا آورده شود, ولی از شب بیست و یكم تا آخر ماه بهتر است غسل را بین نماز مغرب و عشابجا آورد و نیز مستحب است در شب بیست و سوم غیر از غسل اول شب , یك غسل هم در آخر شب انجام دهد.

3 - غسل روز عید فطر و عید قربان و وقت آن از اذان صبح است تا ظهر و چون احتمال می رود كه وقت آن تا غروب باشد اگر بعد از ظهر آن را بجا آورد احتیاط آن است كه به قصد رجا باشد.

4 -غسل شب عید فطر و وقت آن از اول مغرب است تااذان صبح و بهتر است دراول شب بجا آورده شود.

5 - غسل روزهشتم ونهم ذیحجه ودرروز نهم بهتراست آن رانزدیك ظهر بجاآورد.

6 - غسل روز اول و پانزدهم و بیست و هفتم و آخر ماه رجب.

7 - غسل روز عید غدیر و بهتر است پیش از ظهر آن را انجام دهند.

8 - غسل

روز بیست و چهارم ذیحجه.

9 -غسل روز عید نوروز و پانزدهم شعبان و نهم و هفدهم ربیع الاول و روزبیست وپنجم ذیقعده.

10 -غسل دادن بچه ای كه تازه بدنیا آمده و وقت آن بعد از تولد است تا دوسه روزكه بگویند تازه بدنیا آمده و اگر تاخیر شد رجاا غسل بدهند.

11 - غسل زنی كه برای غیر شوهرش بوی خوش استعمال كرده است.

12 - غسل كسی كه در حال مستی خوابیده.

13 - غسل كسی كه جایی از بدنش را به بدن میتی كه غسل داده اند رسانده.

14 -غسل كسی كه در موقع گرفتن خورشید و ماه نماز آیات را عمدا نخوانده درصورتی كه تمام ماه و خورشید گرفته باشد بلكه احتیاط ترك نكردن این غسل است چنانچه احتیاط آن است كه به قصد ما فی الذمه بجا آورداز جهت تاخیر نماز یا ازجهت بجا آوردن قضای نماز.

15 -غسل كسی كه برای تماشای دار آویخته , رفته وآن را دیده باشد ولی اگراتفاقا یا از روی ناچاری نگاهش بیفتد یا مثلا برای شهادت دادن رفته باشد, غسل مستحب نیست.

(مساله 652) پیش از داخل شدن در حرم مكه , شهر مكه , مسجد الحرام , خانه كعبه , حرم مدینه , شهر مدینه , مسجد پیغمبر (صلی الله علیه و اله) و حرم ائمه (علیه السلام) مستحب است انسان غسل كند, و اگر در یك روز چند مرتبه مشرف شود, یك غسل كافی است وكسی كه می خواهد در یك روز داخل حرم مكه و مسجد الحرام و خانه كعبه شود,اگر به نیت همه یك غسل كند كافی است.

و نیز اگر در یك روز بخواهد داخل حرم

مدینه و شهر مدینه و مسجد پیغمبر (صلی الله علیه و اله) شود, یك غسل برای همه كفایت می كندو برای زیارت پیغمبر (صلی الله علیه و اله) وائمه (علیه السلام) از دور یا نزدیك و برای حاجت خواستن ازخداوند عالم و همچنین برای توبه ونشاط بجهت عبادت و برای سفر رفتن خصوصاسفر زیارت حضرت سید الشهدا (علیه السلام) مستحب است انسان غسل كند و اگر یكی ازغسلهایی را كه در این مساله گفته شد بجا آورد و بعد كاری كند كه وضو را باطل می نماید مثلا بخوابد, مستحب است دوباره غسل را بجا آورد.

(مساله 653) انسان نمی تواند با غسل مستحبی , كاری كه مانند نماز, وضو لازم دارد انجام دهد.

(مساله 654) اگر چند غسل بر كسی مستحب باشد و به نیت همه , یك غسل بجاآورد كافی است.

تیمم

در هفت مورد بجای وضو و غسل باید تیمم كرد

اول - آن كه تهیه آب بقدر وضو یا غسل ممكن نباشد.

(مساله 655) اگر انسان در آبادی باشد, باید برای تهیه آب وضو و غسل بقدری جستجو كند كه از پیدا شدن آن نا امید شود و اگر در بیابان باشد, چنانچه زمین آن پست و بلند است , باید درهر یك از چهار طرف به اندازه پرتاب یك تیر قدیمی ((1))

كه باكمان پرتاب می كردند, و اگر زمین آن پست وبلند نیست , باید در هرطرف به اندازه پرتاب دو تیر, جستجو نماید.

(مساله 656) اگر بعضی از چهار طرف هموار وبعض دیگر پست و بلند باشد بایددر طرفی كه هموار است به اندازه پرتاب دوتیر و در طرفی كه هموار نیست , به اندازه پرتاب یك تیر جستجو كند.

(مساله 657) درهرطرفی كه

یقین دارد آب نیست ,درآن طرف جستجولازم نیست.

(مساله 658) كسی كه وقت نماز او تنگ نیست و برای تهیه آب وقت دارد, اگریقین یا اطمینان دارد, در محلی دورتر ازمقداری كه باید جستجو كند آب هست ,باید برای تهیه آب برود ولی اگر گمان دارد آب هست , رفتن به آن محل لازم نیست.

(مساله 659) لازم نیست خود انسان در جستجوی آب برود.بلكه می تواند كسی را كه به گفته او اطمینان دارد بفرستد.بنابراین اگر یك نفر از طرف چند نفر برودكافیست.

(مساله 660) اگر احتمال دهد كه داخل بار سفر خود یا در منزل , یا در قافله آب هست , باید بقدری جستجو نماید كه به نبودن آب یقین كند, یا از پیدا كردن آن ناامید شود.

(مساله 661) اگر پیش از وقت نمازجستجو نماید و آب پیدا نكند و تا وقت نمازهمانجا بماند, چنانچه احتمال دهد كه آب پیدا می كند, احتیاط مستحب آن است كه دوباره در جستجوی آب برود.

(مساله 662) اگر بعد از داخل شدن وقت نماز جستجو كند و آب پیدا نكند و تاوقت نماز دیگر درهمانجا بماند, چنانچه احتمال دهد كه آب پیدا می شود, احتیاط مستحب آن است كه دوباره در جستجوی آب برود.

(مساله 663) اگر وقت نماز تنگ باشد, یا از دزد و درنده بترسد, یا جستجوی آب بقدری سخت باشد كه نتواند تحمل كند, جستجو لازم نیست.

(مساله 664) اگر در جستجوی آب نرود تا وقت نماز تنگ شود, معصیت كرده ولی نمازش با تیمم صحیح است.

(مساله 665) كسی كه یقین دارد آب پیدا نمی كند, چنانچه دنبال آب نرود و باتیمم نماز بخواند و بعد از نماز

بفهمد كه اگر جستجو می كرد آب پیدا می شد,نمازش باطل است.

(مساله 666) اگر بعد از جستجو, آب پیدا نكند و با تیمم نماز بخواند و بعد ازوقت بفهمد, در جایی كه جستجو كرده آب بوده , نماز او صحیح است و اگر دروقت فهمید احتیاط, اعاده نماز با وضو است.

(مساله 667) كسی كه یقین دارد وقت نماز تنگ است , اگر بدون جستجو با تیمم نماز بخواند و بعد از نماز بفهمد كه برای جستجو وقت داشته , احتیاط واجب آن است كه دوباره نمازش را بخواند و اگر وقت گذشته قضا نماید.

(مساله 668) اگر بعد از داخل شدن وقت نماز, وضو داشته باشد و بداند كه اگروضوی خود را باطل كند, تهیه آب برای او ممكن نیست , یا نمی تواند وضو بگیردچنانچه بتواند وضوی خود را نگهدارد, نباید آن را باطل نماید ولی می تواند با زوجه خود نزدیكی نماید هر چند بداند بعدا امكان غسل برای او فراهم نخواهد شد.

(مساله 669) اگر پیش از وقت نماز, وضو داشته باشد و بداند كه اگر وضوی خودرا باطل كند, تهیه آب برای او ممكن نیست , چنانچه بتواند وضوی خود را نگهدارد, احتیاط مستحب آن است كه آن را باطل نكند و تا ممÙƠاست رعایت این احتیاطرا بنماید.

(مساله 670) كسی كه فقط به مقدار وضو, یا به مقدار غسل آب دارد و می داند كه اگر آن را بریزد آب پیدا نمی كند, چنانچه وقت نماز داخل شده باشد, ریختن آن حرام است و احتیاط مستحب آن است كه پیش از وقت نماز هم آن را نریزد و تاممكن است این احتیاط را

مراعات نماید.

(مساله 671) كسی كه می داند آب پیدا نمی كند, اگر بعد از داخل شدن وقت نمازوضوی خودرا باطل كند, یاآبی را كه دارد بریزدمعصیت كرده , ولی نمازش باتیمم صحیح است , اگرچه احتیاط مستحب آن است كه قضای آن نماز رابخواند.

دوم از موارد تیمم

(مساله 672) اگر بواسطه پیری , یا ترس از دزد و جانور و مانند اینها, یا نداشتن وسیله ای كه آب از چاه بكشد, دسترسی به آب نداشته باشد, باید تیمم كند وهمچنین است اگر تهیه كردن آب یا استعمال آن , بقدری مشقت داشته باشد كه مردم تحمل آن را نكنند.

(مساله 673) اگر برای كشیدن آب از چاه , دلو وریسمان ومانند اینها لازم دارد ومجبور است بخرد, یا كرایه نماید - اگر چه قیمت آن چند برابر معمول باشد - بایدتهیه كند و همچنین است اگر آب را به چندین برابر قیمتش بفروشند ولی اگر تهیه آنها بقدری پول می خواهد كه نسبت به حال او آن مقدار ضرر دارد, واجب نیست تهیه نماید.

(مساله 674) اگر ناچار شود كه برای تهیه آب قرض كند, باید قرض نماید ولی كسی كه می داند یا گمان دارد كه نمی تواند قرض خود را بدهد, واجب نیست قرض كند.

(مساله 675) اگر كندن چاه مشقت ندارد, باید برای تهیه آب چاه بكند.

(مساله 676) اگر كسی مقداری آب , بی منت به او ببخشد, باید قبول كند.

سوم از موارد تیمم

(مساله 677) اگر از استعمال آب بر جان خود بترسد, یا بترسد كه بواسطه استعمال آن مرض یا عیبی در او پیدا شود, یا مرضش طول بكشد, یا شدت كند و

یابه سختی معالجه شود, باید تیمم نماید ولی اگر برای او ضرر ندارد, باید با آب گرم وضو بگیرد یا غسل كند.

(مساله 678) لازم نیست یقین كند كه آب برای او ضرر دارد, بلكه اگر احتمال ضرربدهد.

چنانچه احتمال او در نظر مردم بجا باشد و از آن احتمال , ترس برای او پیداشود, باید تیمم كند.

(مساله 679) كسی كه مبتلا بدرد چشم است وآب برای او ضرردارد, باید تیمم كند.

(مساله 680) اگر بواسطه یقین یا ترس ضرر, تیمم كند وپیش از نماز بفهمد كه آب برایش ضرر ندارد, تیمم او باطل است.

و اگر بعد از نماز پیش از گذشتن وقت بفهمد, بنابر احتیاط واجب باید دوباره نماز را با وضو یا غسل بخواند و اگر وقت گذشته باشد, قضا ندارد.

(مساله 681) كسی كه می داند آب برایش ضرر ندارد, چنانچه غسل كند یا وضوبگیرد و بعد بفهمد كه آب برای او ضرر داشته , بنابر احتیاط واجب باید اگر در وقت است و نماز را نخوانده تیمم هم بنماید و اگر نماز را خوانده دوباره آن را با تیمم بخواند و اگر وقت گذشته با وضو یا غسل آن را قضا نماید.

چهارم از موارد تیمم

(مساله 682) هرگاه بترسد كه اگر آب را به مصرف وضو یا غسل برساند خود او یاعیال و اولاد او, یا رفیقش و كسانی كه با او مربوطند - مانند نوكر و كلفت - از تشنگی بمیرند, یا مریض شوند, یا بقدری تشنه شوند كه تحمل آن مشقت دارد, باید بجای وضو و غسل تیمم نماید و نیز اگر بترسد حیوانی كه مال خود او است از تشنگی تلف شود,

باید آب را به آن حیوان بدهد و تیمم نماید و همچنین است اگر كسی كه حفظجان او واجب است , بطوری تشنه باشد كه اگر انسان آب را به او ندهد تلف شود.

(مساله 683) اگر غیر از آب پاكی كه برای وضو وغسل دارد, آب نجسی هم به مقدار آشامیدن خود و كسانی كه با او مربوطند داشته باشد, باید آب پاك را برای آشامیدن بگذارد و با تیمم نماز بخواند, ولی چنانچه آب را برای حیوانش بخواهد,باید آب نجس را به آن حیوان بدهد و با آب پاك , وضو و غسل را انجام دهد.

پنجم از موارد تیمم

(مساله 684) كسی كه بدن یا لباسش نجس است وكمی آب دارد كه اگر با آن وضوبگیرد یا غسل كند, برای آب كشیدن بدن یا لباس او نمی ماند, باید بدن یا لباس راآب بكشد و با تیمم نماز بخواند, ولی اگر چیزی نداشته باشد كه بر آن تیمم كند,باید آب را بمصرف وضو یا غسل برساند و با بدن یا لباس نجس نماز بخواند.

ششم از موارد تیمم

(مساله 685) اگر غیر ازآب یا ظرفی كه استعمال آن حرام است , آب یا ظرف دیگری ندارد, مثلا آب یا ظرفش غصبی است و غیر از آن , آب وظرف دیگری ندارد, باید بجای وضو و غسل تیمم كند.

هفتم ازموارد تیمم

(مساله 686) هرگاه وقت بقدری تنگ باشد كه اگر وضو بگیرد یا غسل كند تمام نماز, یا مقداری از آن بعد از وقت خوانده می شود, باید تیمم كند.

(مساله 687) اگر عمدا نماز را بقدری تاخیر بیندازد كه وقت وضو یا غسل نداشته باشد, معصیت

كرده ولی نماز او با تیمم صحیح است اگرچه احتیاط مستحب آن است كه قضای آن نماز را بخواند.

(مساله 688) كسی كه شك دارد كه اگر وضو بگیرد, یا غسل كند وقت برای نمازاو می ماند یا نه , باید تیمم كند و نماز بخواند.

(مساله 689) كسی كه بواسطه تنگی وقت تیمم كرده , چنانچه بعد از نماز آبی كه داشته از دستش برود, اگر چه تیمم خود را باطل نكرده باشد, در صورتی كه وظیفه اش تیمم باشد, باید دوباره تیمم نماید.

(مساله 690) كسی كه آب دارد, اگر بواسطه تنگی وقت با تیمم مشغول نماز شودو در بین نماز آبی كه داشته از دستش برود, چنانچه وظیفه اش تیمم باشد, احتیاط مستحب آن است كه برای نمازهای بعد دوباره تیمم كند.

(مساله 691) اگرانسان بقدری وقت دارد كه می تواند وضو بگیرد, یا غسل كندونماز را بدون كارهای مستحبی آن - مثل اقامه و قنوت - بخواند, باید غسل كند یاوضو بگیرد, و نماز را بدون كارهای مستحبی آن بجا آورد بلكه اگر به اندازه سوره هم وقت ندارد, باید غسل كند یا وضو بگیرد و نماز را بدون سوره بخواند.

چیزهایی كه تیمم به آنها صحیح است

(مساله 692) تیمم به خاك و ریگ و كلوخ و سنگ صحیح است ولی احتیاط مستحب آن است كه اگر خاك ممكن باشد به چیز دیگر تیمم نكند واگر خاك نباشد,با ریگ و اگر ریگ نباشد, با كلوخ و چنانچه كلوخ هم نباشد, با سنگ تیمم نماید.

(مساله 693) تیمم برسنگ گچ و سنگ آهك صحیح است و با بودن چیزی كه تیمم بر آن صحیح است.

احوط آن است كه به گچ و آهك پخته

تیمم نكند.

(مساله 694) اگرخاك و ریگ و كلوخ وسنگ پیدا نشود, باید به گرد و غباری كه در فرش و لباس و مانند اینها نشسته اگر ظاهر است تیمم كند و اگر گرد و غبار آنهاظاهر نیست , ولی وقتی دست به آن می زنند گرد برمی خیزد, احتیاط جمع بین تیمم به آن و تیمم به گل است و چنانچه اصلا گرد پیدا نشود, باید به گل تیمم كند و اگرگل هم پیدا نشود, احتیاط آن است كه نماز را بدون تیمم بخواند ولی واجب است بعدا قضای آن را بجا آورد.

(مساله 695) اگر بتواند با تكاندن فرش و مانند آن خاك تهیه كند, تیمم به گردباطل است و اگر بتواند گل را خشك كند و از آن خاك تهیه نماید, تیمم به گل باطل می باشد.

(مساله 696) كسی كه آب ندارد اگر برف یا یخ داشته باشد, چنانچه ممكن است , باید آن را آب كند و با آن وضو بگیرد یا غسل نماید, و اگر ممكن نیست و چیزی هم كه تیمم به آن صحیح است ندارد, احتیاط آن است كه با برف یا یخ , اعضای وضو یا غسل را نمناك كند و اگر این هم ممكن نیست به یخ یا برف تیمم نماید ولی در هر دو صورت نمازی را كه خوانده باید قضا كند.

(مساله 697) اگر با خاك و ریگ چیزی - مانند كاه - كه تیمم به آن باطل است مخلوط شود, نمی توان به آن تیمم كرد ولی اگر آن چیز بقدری كم باشد, كه در خاك یا ریگ از بین رفته حساب شود, تیمم به آن

خاك و ریگ صحیح است.

(مساله 698) اگر چیزی ندارد كه بر آن تیمم كند چنانچه ممكن است , باید به خریدن ومانند آن تهیه نماید.

(مساله 699) تیمم بدیوار گلی صحیح است واحتیاط مستحب آن است كه بابودن زمین یا خاك خشك , به زمین یا خاك نمناك تیمم نكند.

(مساله 700) چیزی كه بر آن تیمم می كند, باید پاك باشد و اگر چیز پاكی كه تیمم به آن صحیح است ندارد, احتیاط آن است كه نماز را بی تیمم بخواند ولی واجب است بعد قضای آن را بجا آورد.

(مساله 701) اگر یقین داشته باشد كه تیمم به چیزی صحیح است و به آن تیمم نماید, بعد بفهمد تیمم به آن باطل بوده , نمازهایی را كه با آن تیمم خوانده , بایددوباره بخواند.

(مساله 702) چیزی كه بر آن تیمم می كند مكان آن چیز باید غصبی نباشد, پس اگر بر خاك غصبی تیمم كند, یا خاكی را كه مال خود او است بی اجازه , در ملك دیگری بگذارد وبر آن تیمم كند, باطل است.

(مساله 703) تیمم در فضای غصبی باطل است پس اگر در ملك خود, دستها را به زمین بزند, وبی اجازه داخل ملك دیگری شود ودستها را به پیشانی بكشد باطل است.

(مساله 704) تیمم به چیز غصبی , یا در فضای غصبی یا بر چیزی كه در ملك غصبی است , در صورتی باطل است كه انسان بداند غصب است و عمدا تیمم كندوچنانچه نداند یا فراموش كرده باشد, تیمم صحیح است , ولی اگر چیزی را خودش غصب كند وفراموش كند كه غصب كرده وبر آن تیمم كند, یا ملكی را

غصب نمایدو فراموش كند كه غصب كرده و چیزی را كه بر آن تیمم می كند در آن ملك بگذارد,یا در فضای آن ملك تیمم نماید, باطل است.

(مساله 705) كسی كه در جای غصبی حبس است , اگر آب و خاك آنجا غصبی است , باید با تیمم نماز بخواند.

(مساله 706) مستحب است چیزی كه بر آن تیمم می كند, گردی داشته باشد كه بدست بماند وبعد از زدن دست بر آن , مستحب است دست را بتكاند كه گرد آن بریزد.

(مساله 707) تیمم به زمین گود وخاك جاده وزمین شوره زاری كه نمك روی آن رانگرفته مكروه است و اگر نمك روی آن را گرفته باشد, باطل است.

تیمم بدل از وضو

(مساله 708) در تیمم بدل از وضو چهار چیز واجب است: اول - نیت.

دوم - زدن كف دو دست با هم بر چیزی كه تیمم به آن صحیح است.

سوم - كشیدن تمام كف هر دو دست به تمام پیشانی و دو طرف آن , از جایی كه موی سر می روید, تا ابروها وبالای بینی واحتیاطا باید دستها روی ابروها هم ,كشیده شود.

چهارم - كشیدن تمام كف دست چپ به تمام پشت دست راست وبعد از آن كشیدن تمام كف دست راست به تمام پشت دست چپ.

تیمم بدل از غسل

(مساله 709) تیمم بدل از غسل مثل تیمم بدل از وضو است.

ولی احتیاط مستحب آن است كه تیمم بدل از غسل را با دو ضرب انجام دهد به این نحو كه: یك مرتبه دستها را به زمین بزند وبه پیشانی بكشد و مرتبه دیگر دستها را به زمین بزندوبه پشت دستها بكشد.

بلكه احتیاط مستحب آن است كه تیمم را - چه بدل ازوضو باشد, چه بدل ازغسل - به ترتیب زیر بجا آورد: یك مرتبه دستها را به زمین بزند وبه پیشانی وپشت دستها بكشد, ویك مرتبه دیگر به زمین بزند وپشت دستهارا مسح نماید.

احكام تیمم

(مساله 710) اگر مختصری از پیشانی وپشت دستها را هم مسح نكند تیمم باطل است - چه عمدا مسح نكند, یا مساله را نداند, یا فراموش كرده باشد - ولی دقت زیاد هم لازم نیست وهمینقدر كه بگویند تمام پیشانی و پشت دست مسح شده كافی است.

(مساله 711) برای آن كه یقین كند تمام پشت دست را مسح كرده , باید مقداری بالا تر ازمچ را هم مسح نماید, ولی مسح بین انگشتان لازم نیست.

(مساله 712) پیشانی و پشت دستها را بنابر احتیاط واجب باید از بالا به پایین مسح نماید و كارهای آن را باید پشت سر هم بجا آورد و اگر بین آنها بقدری فاصله دهد كه نگویند تیمم می كند, باطل است.

(مساله 713) در موقع نیت باید معین كند كه تیمم او بدل از غسل است , یا بدل ازوضو و اگر بدل از غسل باشد, باید آن غسل را معین نماید وچنانچه اشتباها بجای بدل از وضو, بدل از غسل یا بجای بدل از غسل ,

بدل از وضو نیت كند, یا مثلا درتیمم بدل از غسل جنابت , نیت تیمم بدل از غسل مس میت نماید, تیمم باطل است.

(مساله 714) بنابر احتیاط در تیمم باید پیشانی و كف دستها و پشت آنها پاك باشد و اگر كف دست نجس باشد ونتواند آن را آب بكشد, احتیاط مستحب آن است كه دو تیمم كند: یكی با كف دست ویكی با پشت دست یعنی پشت دست رابه چیزی كه تیمم به آن صحیح است بزند و به پیشانی و پشت دستها بكشد.

(مساله 715) انسان باید برای تیمم انگشتر را از دست بیرون آورد و اگر در پیشانی یا پشت دستها یا كف آنها مانعی باشد - مثلا چیزی به آنها چسبیده باشد - برطرف نماید.

(مساله 716) اگر پیشانی یا پشت دستها زخم است وپارچه یا چیز دیگری را كه برآن بسته نمی تواند باز كند, باید دست را روی آن بكشد و نیز اگر كف دست زخم باشد وپارچه یا چیز دیگری را كه بر آن بسته نتواند باز كند, باید دست را با همان پارچه به چیزی كه تیمم به آن صحیح است بزند و به پیشانی و پشت دستها بكشد.

(مساله 717) اگر پیشانی وپشت دستها مو داشته باشد اشكال ندارد ولی اگر موی سر, روی پیشانی آمده باشد باید آن را عقب بزند.

(مساله 718) اگر احتمال دهد كه در پیشانی , یا كف دستها, یا پشت دستها مانعی هست , چنانچه احتمال او در نظر مردم بجا باشد, باید جستجو نماید, تا یقین یااطمینان پیدا كند كه مانعی نیست.

(مساله 719) اگر وظیفه او تیمم است ونمی تواند تیمم كند, باید

نایب بگیرد وكسی كه نایب می شود باید او را با دست خود او تیمم دهد و اگر ممكن نباشد, بایدنایب , دست خود را به چیزی كه تیمم به آن صحیح است بزند وبه پیشانی و پشت دستهای او بكشد.

(مساله 720) اگر در بین تیمم شك كند كه قسمتی از آن را فراموش كرده یا نه , اگراز محل آن نگذشته , باید آن قسمت را با آنچه بعد از آن است بجا آورد و اگر از محل آن گذشته , به شك خود اعتنا نكند.

(مساله 721) اگر بعد از مسح دست چپ شك كند كه درست تیمم كرده است یانه , تیمم صحیح است.

(مساله 722) كسی كه وظیفه اش تیمم است نمی تواند پیش از وقت نماز, برای نماز تیمم كند, ولی اگر برای كار واجب دیگر, یا مستحبی تیمم كند وتا وقت نمازعذر او باقی باشد, می تواند با همان تیمم نماز بخواند.

(مساله 723) كسی كه وظیفه اش تیمم است , اگر بداند تا آخر وقت عذر او باقی می ماند, در وسعت وقت می تواند با تیمم نماز بخواند ولی اگر بداند كه تا آخر وقت عذر او بر طرف می شود, احتیاط لازم آن است كه صبر كند وبا وضو یا غسل نمازبخواند بلكه اگر امید دارد كه عذرش برطرف می شود, نیز بنا بر احتیاط لازم صبركند و با وضو یا غسل نماز بخواند یا در تنگی وقت با تیمم نماز بخواند.

(مساله 724) كسی كه نمی تواند وضو بگیرد, یا غسل كند, اگر احتمال ندهد كه عذرش بزودی برطرف شود, می تواندنمازهای قضای خود را با تیمم بخواند ولی

اگر احتمال دهد, بزودی عذر او بر طرف می شود, خواندن نماز قضا برای او اشكال دارد.

(مساله 725) كسی كه نمی تواند وضو بگیرد یا غسل كند, جایز است نمازهای مستحبی را, كه مثل نافله های شبانه روز وقت معین دارد, با تیمم بخواند ولی اگراحتمال می دهد كه تا آخر وقت آنها, عذر او بر طرف می شود احتیاط این است كه آنها را در آخر وقت بجا بیاورد.

(مساله 726) كسی كه احتیاطا باید غسل جبیره ای وتیمم نماید - مثلا جراحتی در پشت او است - اگر بعد از غسل وتیمم حدث اصغری از او سر زند - مثلا بول كند - برای نمازهای بعد تا عذرش باقی است تیمم بدل از غسل واجب نیست ووضو كافی است (مساله 727) اگر بواسطه نداشتن آب یا عذر دیگری تیمم كند, بعد از بر طرف شدن عذر, تیمم او باطل می شود.

(مساله 728) چیزهایی كه وضو را باطل می كند, تیمم بدل از وضو را هم باطل می كند وچیزهایی كه غسل را باطل می نماید تیمم بدل از غسل را هم باطل می نماید.

(مساله 729) كسی كه نمی تواند غسل كند.

اگر چند غسل بر او واجب باشدمی تواند به قصد بدل از همه , یك تیمم كند وبهتر آن است كه بدل از هر غسلی یك تیمم بنماید.

ولی اگر بدل از غسل جنابت تیمم كرد, دیگر بدل از سایر اغسال تیمم نكند مگر رجاا.

(مساله 730) كسی كه نمی تواند غسل كند اگر بخواهد عملی را كه برای آن غسل واجب است انجام دهد, باید بدل از غسل تیمم نماید و اگر نتواند وضو بگیردوبخواهد

عملی را كه برای آن وضو واجب است انجام دهد, باید بدل از وضو تیمم نماید.

(مساله 731) اگر بدل از غسل جنابت تیمم كند, نباید برای نماز وضو بگیرد ولی اگر بدل از غسلهای دیگر تیمم كند, باید وضو بگیرد و اگر نتواند وضو بگیرد, بایدتیمم دیگری هم بدل از وضو بنماید.

(مساله 732) اگر بدل از غسل تیمم كند وبعد كاری كه وضو را باطل می كند برای او پیش آید, چنانچه برای نمازهای بعد نتواند غسل كند, باید وضو بگیرد وبنابراحتیاط واجب بدل از غسل تیمم نماید و اگر نمی تواند وضو بگیرد دو تیمم كند,یكی بدل ازغسل ودیگری بدل از وضو, ولی اگر تیمم او بدل از غسل جنابت بوده ,چنانچه یك تیمم نماید, به قصد این كه آنچه تكلیف او است انجام داده باشد, كافی است.

(مساله 733) كسی كه باید برای انجام عملی - مثلا برای خواندن نماز - بدل ازوضو وبدل از غسل تیمم كند, احتیاط مستحب آن است كه تیمم سومی هم به قصداین كه بتواند آن عمل را انجام دهد بنماید, ولی اگر در تیمم اول , نیت بدل از وضوبه نیت بدل از غسل نماید وتیمم دوم را به قصداین كه وظیفه خود را انجام داده باشد, بجا آورد تیمم سوم لازم نیست.

(مساله 734) كسی كه وظیفه اش تیمم است اگر برای كاری تیمم كند, تا تیمم وعذر او باقی است , كارهایی را كه باید با وضو یا غسل انجام داد, می تواند بجا آوردولی اگر عذرش تنگی وقت بوده , یا با داشتن آب برای نماز میت یا خوابیدن تیمم كرده فقط كاری را كه برای

آن تیمم نموده , می تواند انجام دهد.

(مساله 735) در چند مورد مستحب است نمازهایی را كه انسان با تیمم خوانده دوباره بخواند: اول -آن كه از استعمال آب ترس داشته و عمدا خود را جنب كرده وباتیمم نماز خوانده است.

دوم -آن كه می دانسته یا گمان داشته كه آب پیدا نمی كند وعمدا خود را جنب كرده وبا تیمم نماز خوانده است.

سوم -آن كه تا آخر وقت , عمدا در جستجوی آب نرود و با تیمم نمازبخواندوبعد بفهمد كه اگر جستجو می كرد, آب پیدا می شد.

چهارم -آن كه عمدا نماز را تاخیر انداخته و در آخر وقت با تیمم نمازخوانده است.

پنجم -آن كه می دانسته یا گمان داشته كه آب پیدا نمی شود و آبی را كه داشته ریخته است.

نماز

احكام نماز

نماز مهمترین اعمال دینی است كه اگر قبول درگاه خداوند عالم شود, عبادتهای دیگر هم قبول می شود و اگر پذیرفته نشود اعمال دیگر هم قبول نمی شود.

وهمانطور كه اگر انسان شبانه روزی پنج نوبت در نهر آبی شستشو كند, چرك دربدنش نمی ماند نمازهای پنجگانه هم انسان را از گناهان پاك می كند.

و سزاوار است كه انسان نماز را در اول وقت بخواند و كسی كه نماز را پست و سبك شمارد, مانندكسی است كه نماز نمی خواند.

پیغمبر اكرم (صلی الله علیه و اله) فرمود: كسی كه به نماز اهمیت ندهد و آن را سبك شمارد, سزاوارعذاب آخرت است.

روزی حضرت در مسجد تشریف داشتند مردی وارد ومشغول نماز شد وركوع وسجودش را كاملا بجا نیاورد, حضرت فرمودند: اگر این مرد در حالی كه نمازش اینطور است از دنیا برود, به دین من

از دنیا نرفته است , پس انسان باید مواظب باشد كه با عجله و شتابزدگی نماز نخواند و در حال نماز به یادخدا وباخضوع وخشوع ووقار باشد ومتوجه باشد كه با چه كسی سخن می گویدوخود را در مقابل عظمت وبزرگی خداوند عالم بسیار پست وناچیز ببیند و اگرانسان در موقع نماز كاملا به این مطلب توجه كند, از خود بی خبر می شود, چنانكه در حال نماز تیر را از پای مبارك امیرالمومنین (علیه السلام) بیرون كشیدند و آن حضرت متوجه نشدند.

و نیز باید نمازگزار توبه واستغفار نماید وگناهانی كه مانع قبول شدن نماز است ,مانند حسد, كبر, غیبت , خوردن حرام , آشامیدن مسكرات و ندادن خمس و زكات بلكه هر معصیتی را ترك كند و همچنین سزاوار است كارهایی كه ثواب نماز را كم می كند بجا نیاورد.

مثلا در حال خواب آلودگی وخود داری از بول به نماز نایستد ودر موقع نماز به آسمان نگاه نكند و نیز كارهایی كه ثواب نماز را زیاد می كند بجاآورد, مثلا انگشتری عقیق بدست كند ولباس پاكیزه بپوشد وشانه ومسواك كند وخود را خوشبو نماید.

نمازهای واجب

نمازهای واجب شش است: اول - نماز یومیه.

دوم - نماز آیات.

سوم - نماز میت.

چهارم - نماز طواف واجب خانه كعبه.

پنجم - نماز قضای پدر ومادر كه برپسر بزرگتر واجب است.

ششم - نمازی كه بواسطه اجاره و نذر و قسم و عهد واجب می شود.

نمازهای واجب یومیه نمازهای واجب یومیه پنج است ظهر وعصر, هر كدام چهار ركعت , مغرب سه ركعت , عشا چهار ركعت ,صبح دو ركعت ونماز جمعه هم از نمازهای روزانه است.

(مساله 736) در سفر باید نمازهای

چهار ركعتی را با شرایطی كه گفته می شود دوركعت خواند.

وقت نماز ظهر و عصر

(مساله 737) اگر چوب یا چیزی مانند آن را, بطور عمودی در زمین هموار نصب كنند صبح كه خورشید بیرون می آید, سایه آن بطرف مغرب می افتد وهر چه آفتاب بالا آید این سایه كم می شود و در شهرهای ما در اول ظهر شرعی ((2))

به آخرین درجه كمی می رسد وظهر كه گذشت , سایه آن بطرف مشرق بر می گردد وهر چه خورشید رو به مغرب می رود سایه زیادتر می شود.

بنابراین وقتی سایه به آخرین درجه كمی رسید ودو مرتبه رو به زیاد شدن گذاشت , معلوم می شود ظهر شرعی شده است ولی در بعضی شهرها مثل مكه كه گاهی موقع ظهر سایه به كلی از بین می رود, بعد از آن كه سایه دوباره پیدا شد معلوم می شود ظهر شده است.

(مساله 738) چوب یا چیز دیگری را كه برای معین كردن ظهر به زمین فرومی برند شاخص گویند.

(مساله 739) بنابر قول مشهور نماز ظهر و عصر هر كدام وقت مخصوص ومشتركی دارند, وقت مخصوص نماز ظهر از اول ظهر است تا وقتی كه از ظهر به اندازه خواندن نماز ظهر بگذرد كه اگر كسی سهوا تمام نماز عصر را در این وقت بخواند, نمازش باطل است واین قول موافق با احتیاط است.

و وقت مخصوص نمازعصر موقعی است كه به اندازه خواندن نماز عصر, وقت به مغرب مانده باشد كه اگركسی تا این موقع نماز ظهر را نخواند, نماز ظهراو قضا شده وباید نمازعصر را بخواندوما بین وقت مخصوص نماز ظهر ووقت مخصوص نماز عصر, وقت مشترك

نمازظهر ونماز عصر است كه اگر كسی دراین وقت اشتباها تمام نماز عصر را پیش از نمازظهر بخواند, نمازش صحیح است وباید نماز ظهر را بعد از آن بجا آورد.

(مساله 740) اگر پیش از خواندن نماز ظهر, سهوا مشغول نماز عصر شود و در بین نماز بفهمد اشتباه كرده است , چنانچه در وقت مشترك باشد, باید نیت را به نمازظهر برگرداند - یعنی: نیت كند كه آنچه تا حال خوانده ام وآنچه را مشغولم وآنچه بعد می خوانم همه نماز ظهر باشد - وبعد از آن كه نماز را تمام كرد, نماز عصر رابخواند و اگر در وقت مخصوص به ظهر باشد, بنابر احتیاط نیت را به نماز ظهربرگرداند و نماز را تمام كند, بعد هر دو نماز را به ترتیب بجا آورد.

(مساله 741) در زمان حضور امام (علیه السلام) واجب است انسان در روز جمعه بجای نماز ظهر دو ركعت نماز جمعه بخواند, ولی در زمان غیبت اگر كسی نماز جمعه بخواند, احتیاط واجب آن است كه نماز ظهر را هم بخواند.

(مساله 742) وقت نماز جمعه از اول ظهر است , تا مقداری كه مكلف بتواند نمازجمعه را با شرای ط آن - تحصیل طهارت از حدث وخبث و حضور در اجتماع - بجاآورد.

وقت نماز مغرب و عشا

(مساله 743) مغرب موقعی است كه سرخی طرف مشرق , كه بعد از غروب آفتاب پیدا می شود, از بالای سر انسان بگذرد.

(مساله 744) نماز مغرب و عشا هر كدام بنابر قول مشهور وقت مخصوص ومشتركی دارند: وقت مخصوص نماز مغرب از اول مغرب است , تا وقتی كه از مغرب به اندازه خواندن سه ركعت نماز بگذرد, كه

اگر كسی مثلا مسافر باشد وتمام نماز عشا راسهوا در این وقت بخواند, بنابر احتیاط نماز باطل است.

و وقت مخصوص نمازعشا موقعی است كه به اندازه خواندن نماز عشا به نصف شب مانده باشد, كه اگركسی تا این موقع نماز مغرب را نخوانده , باید نماز عشا وبعد از آن نماز مغرب رابخواند وبین وقت مخصوص نماز مغرب و وقت مخصوص نماز عشا وقت مشترك نماز مغرب و عشا است , كه اگر كسی در این وقت اشتباها نماز عشا را پیش از نمازمغرب بخواند وبعد از نماز ملتفت شود نمازش صحیح است وباید نماز مغرب رابعد از آن بجا آورد.

(مساله 745) وقت مخصوص ومشترك كه معنی آن در مساله پیش گفته شد برای اشخاص فرق می كند, مثلا اگر به اندازه خواندن دو ركعت نماز از اول ظهر بگذردوقت مخصوص نماز ظهر كسی كه مسافر است تمام شده وداخل وقت مشترك می شود ولی برای كسی كه مسافر نیست , باید به اندازه خواندن چهار ركعت نمازبگذرد.

(مساله 746) اگر پیش از خواندن نماز مغرب , سهوا مشغول نماز عشا شود و دربین نماز بفهمد كه اشتباه كرده , چنانچه تمام آنچه را خوانده یا مقداری از آن را دروقت مشترك خوانده وبه ركوع چهارم نرفته است , باید نیت را به نماز مغرب برگرداند ونماز را تمام كند وبعد نماز عشا را بخواند و اگر به ركوع ركعت چهارم رفته باید نماز را تمام كند, بعد نماز مغرب را بخواند و احتیاط لازم آن است كه بعد ازنماز مغرب نماز عشا را اعاده نماید, اما اگر تمام آنچه را خوانده در وقت مخصوص نماز

مغرب خوانده باشد وپیش از ركوع ركعت چهارم یادش بیاید, احتیاطا نیت را به نماز مغرب برگرداند ونماز را تمام كند ودوباره نماز مغرب وبعد از آن نماز عشا رابخواند.

(مساله 747) آخر وقت نماز عشا نصف شب است.

و شب را باید از اول غروب تا اذان صبح حساب كرد - بنابر احتیاط - نه تا اول آفتاب ((3))

.ولی اگر تا موقعی كه به اندازه خواندن نماز عشا به نصف شب (از اول غروب تا طلوع صبح) بیشترنمانده باشد, احتیاط این است كه نماز عشا را بخواند و بعد به قصد ما فی الذمه نماز مغرب را بخواند و عشا را اعاده نماید و اگر نماز مغرب را نخوانده باشد تا به اندازه نماز عشا به نصف شب (از اول غروب تا طلوع آفتاب) بیشتر نمانده باشدنماز عشا را رجاا به قصد ادا بخواند و بعد, نماز مغرب و عشا را قضا نماید.

(مساله 748) اگر از روی معصیت , یا بواسطه عذری نماز مغرب یا نماز عشا را تانصف شب نخواند, بنا بر احتیاط واجب , باید تا قبل از اذان صبح بدون این كه نیت ادا وقضا كند بجا آورد.

وقت نماز صبح

(مساله 749) نزدیك اذان صبح از طرف مشرق , سفیده ای رو به بالا حركت می كند كه آن را فجر اول گویند, موقعی كه آن سفیده پهن شد فجر دوم , و اول وقت نماز صبح است , و آخر وقت نماز صبح موقعی است كه آفتاب بیرون می آید.

احكام وقت نماز

(مساله 750) موقعی انسان می تواند مشغول نماز شود كه یقین كند, یا اطمینان حاصل نماید وقت داخل شده است , یا اذان گوی وقت شناس مورد وثوق اذان بگوید, یا دو مرد عادل به داخل شدن وقت خبر دهند.

(مساله 751) اگر بواسطه ابر یا غبار نتواند در اول وقت نماز, به داخل شدن وقت یقین كند, چنانچه گمان داشته باشد كه وقت داخل شده , می تواند مشغول نمازشود لكن احتیاط مستحب آن است كه نماز را تاخیر بیندازد تا یقین كند وقت داخل شده است , ولی در مواقع غیر عادی - مثل نابینایی و زندانی بودن - احتیاط لازم اكتفا نكردن به ظن است.

(مساله 752) اگر دو مرد عادل به داخل شدن وقت خبر دهند, یا انسان یقین كندكه وقت نماز شده ومشغول نماز شود و در بین نماز بفهمد كه هنوز وقت داخل نشده نماز او باطل است , و همچنین است اگر بعد از نماز بفهمد كه تمام نماز راپیش از وقت خوانده.

ولی اگر در بین نماز بفهمد وقت داخل شده , یا بعد از نمازبفهمد كه در بین نماز وقت داخل شده , نماز او صحیح است.

(مساله 753) اگر انسان ملتفت نباشد كه باید با یقین به داخل شدن وقت مشغول نماز شود, چنانچه بعد از نماز بفهمد

كه تمام نماز را در وقت خوانده , نماز اوصحیح است , و اگر بفهمد تمام نماز را پیش از وقت خوانده یا نفهمد كه در وقت خوانده یا پیش از وقت , نمازش باطل است.

بلكه اگر بعد از نماز بفهمد كه در بین نماز وقت داخل شده است احتیاط واجب آن است كه دوباره آن نماز را بخواند.

(مساله 754) اگر یقین كند وقت داخل شده ومشغول نماز شود و در بین نمازشك كند كه وقت داخل شده یا نه , نماز او باطل است , ولی اگر در بین نماز یقین داشته باشد كه وقت شده , وشك كند كه آنچه از نماز خوانده در وقت بوده یا نه نمازش صحیح است.

(مساله 755) اگر وقت نماز بقدری تنگ است , كه بواسطه بجا آوردن بعضی ازكارهای مستحب نماز مقداری از آن بعد از وقت خوانده می شود باید آن مستحب رابجا نیاورد.

مثلا اگر بواسطه خواندن قنوت مقداری از نماز بعد از وقت خوانده می شود, باید قنوت نخواند.

(مساله 756) كسی كه به اندازه خواندن یك ركعت نماز وقت دارد, باید نماز را به نیت ادا بخواند.

ولی نباید عمدا نماز را تا این وقت تاخیر بیندازد.

(مساله 757) كسی كه مسافر نیست , اگر تا مغرب به اندازه خواندن پنج ركعت نماز وقت دارد, باید فقط نماز ظهر وعصر هر دو را بخواند و اگر كمتر وقت دارد,باید نماز عصر را بخواند و بعدا نماز ظهر را قضا كند, و همچنین اگر تا نصف شب به اندازه خواندن پنج ركعت نماز وقت دارد باید نماز مغرب و عشا را بخواند و اگركمتر وقت دارد, باید فقط

عشا را بخواند وبعدا مغرب را به قصد ما فی الذمه بجاآورد وتا مقدار یك ركعت به فجر مانده قصد ادا و قضا نكند.

(مساله 758) كسی كه مسافر است , اگر تا مغرب به اندازه خواندن سه ركعت نمازوقت دارد, باید نماز ظهر وعصر را بخواند و اگر كمتر وقت دارد, باید فقط نماز عصررا بخواند و بعدا نماز ظهر را قضا كند و اگر تا نصف شب به اندازه خواندن چهارركعت نماز وقت دارد, باید نماز مغرب و عشا را بخواند و اگر كمتر وقت دارد, بایدفقط عشا را بخواند, و بعدا مغرب را به قصد ما فی الذمه بجا آورد وچنانچه بعد ازخواندن عشا, معلوم شود كه به مقدار یك ركعت یا بیشتر وقت به نصف شب مانده است باید فورا نماز مغرب را به نیت ادا بجا آورد.

(مساله 759) مستحب است انسان نماز را در اول وقت آن بخواند و راجع به آن خیلی سفارش شده است وهر چه به اول وقت نزدیكتر باشد بهتر است , مگر آن كه تاخیر آن از جهتی بهتر باشد, مثلا صبر كند كه نماز را به جماعت بخواند.

(مساله 760) هر گاه انسان عذری دارد كه اگر بخواهد در اول وقت نماز بخواند,ناچار است مثلا بدون ساتر یا با لباس نجس نماز بخواند, چنانچه بداند عذر او تاآخر وقت باقی است , می تواند در اول وقت نماز بخواند, ولی اگر احتمال دهد كه عذر او از بین می رود, باید صبر كند تا عذرش بر طرف شود وچنانچه عذر او برطرف نشد, در آخر وقت مطابق وظیفه اش نماز بخواند واما اگر ناچار است با

تیمم نماز بخواند حكم آن در مساله 723 گذشت ولازم نیست بقدری صبر كند كه فقطبتواندكارهای واجب نماز را انجام دهد, بلكه اگر برای مستحبات نماز مانند اذان واقامه وقنوت هم وقت دارد, می تواند تیمم كند و نماز را با آن مستحبات بجا آورد.

(مساله 761) كسی كه مسائل نماز وشكیات وسهویات را نمی داند و احتمال می دهد كه یكی از اینها در نماز پیش آید, باید برای یاد گرفتن اینها نماز را از اول وقت تاخیر بیندازد, ولی اگر اطمینان دارد كه نماز را بطور صحیح تمام می كند,می تواند در اول وقت مشغول نماز شود, پس اگر در نماز مساله ای كه حكم آن رانمی داند پیش نیاید, نماز او صحیح است واگر مساله ای كه حكم آن را نمی داندپیش آید, جایز است به یكی از دو طرفی كه احتمال می دهد عمل نماید ونماز راتمام كند, ولی بعد از نماز باید مساله را بپرسد كه اگر نمازش باطل بوده , دوباره بخواند.

(مساله 762) اگر وقت نماز وسعت دارد وطلبكار هم طلب خود را مطالبه می كند, در صورتی كه ممكن است , باید اول قرض خود را بدهد, بعد نماز بخواند وهمچنین است اگر كار واجب دیگری كه باید فورا آن را بجا آورد پیش آمد كند, مثلاببیند مسجد نجس است , باید اول مسجد را تطهیر كند, بعد نماز بخواند و چنانچه اول نماز بخواند, معصیت كرده ولی نماز او صحیح است.

نمازهایی كه باید به ترتیب خوانده شوند (مساله 763) انسان باید نماز عصر را بعد از نماز ظهر ونماز عشا را بعد از نمازمغرب بخواند و اگر عمدا

نماز عصر را پیش از نماز ظهر و یا نماز عشا را پیش از نمازمغرب بخواند باطل است.

(مساله 764) اگر به نیت نماز ظهر مشغول نماز شود و در بین نماز یادش بیاید كه نماز ظهر را خوانده است , نمی تواند نیت را به نماز عصر برگرداند, بلكه باید آن رارها كند ونماز عصر را بخواند, و همین طور است در نماز مغرب و عشا.

(مساله 765) اگر در بین نماز عصر یقین كند كه نماز ظهر را نخوانده است و نیت رابه نماز ظهر بر گرداند چنانچه یادش بیاید كه نماز ظهر را خوانده بوده , بنابر احتیاط واجب باید نیت را به نماز عصر بر گرداند و بعد از تمام كردن نماز, دوباره نماز عصررا بخواند مگر آن كه پیش از بجاآوردن جزئی از اجزا به قصد ظهر یادش بیاید, كه دراین صورت نماز را به نیت عصر تمام می كند واعاده لازم نیست.

(مساله 766) اگر در بین نماز عصر شك كند كه نماز ظهر را خوانده یا نه , باید نیت را به نماز ظهر برگرداند, ولی اگر وقت بقدری كم است كه بعد از تمام شدن نماز,مغرب می شود باید بنابگذارد كه ظهر را خوانده وبه نیت نماز عصر نماز را تمام كند.

(مساله 767) اگر در نماز عشا, پیش از ركوع ركعت چهارم شك كند كه نماز مغرب را خوانده یا نه , چنانچه وقت بقدری كم است كه بعد از تمام شدن نماز نصف شب می شود, باید به نیت عشا نماز را تمام كند وبعد مغرب را به قصد ما فی الذمه بجاآورد و اگر بیشتر وقت دارد ویك

ركعت از آن در وقت مشترك واقع شده باشد, بایدنیت را به نماز مغرب بر گرداند ونماز را سه ركعتی تمام كند, بعد نماز عشا رابخواند.

(مساله 768) اگر در نماز عشا بعد از رسیدن به ركوع ركعت چهارم , شك كند كه نماز مغرب را خوانده یا نه , باید نماز را تمام كند, بعد نماز مغرب را بخواند وبعدعشا را نیز اعاده نماید, بنابر احتیاط لازم , مگر این كه این شك در وقت مخصوص نماز عشا باشد كه در این صورت خواندن نماز مغرب لازم نیست.

(مساله 769) اگرانسان نمازی را كه خوانده احتیاطا دوباره بخواند و در بین نمازیادش بیاید نمازی را كه باید پیش از آن بخواند نخوانده است نمی تواند نیت را به آن نماز بر گرداند مثلا موقعی كه نماز عصر را احتیاطا می خواند, اگر یادش بیاید نمازظهر را نخوانده است , نمی تواند نیت را به نماز ظهر بر گرداند.

(مساله 770) برگرداندن نیت از نماز قضا به نماز ادا, و از نماز مستحب به نمازواجب , جایز نیست.

(مساله 771) اگر وقت نماز ادا وسعت داشته باشد می تواند در بین نماز نیت را به نماز قضا بر گرداند, ولی باید برگرداندن نیت به نماز قضا ممكن باشد مثلا اگرمشغول نماز ظهر است , در صورتی می تواند نیت را به قضای صبح برگرداند كه داخل ركوع ركعت سوم نشده باشد, ولی اگر با علم وتذكر به قضا شروع به ادا كرده باشد عدول محل تامل است واحوط ترك آن است.

نمازهای مستحب

(مساله 772) نمازهای مستحب زیاد است و آنها را نافله گویند و از بین نمازهای مستحبی به خواندن

نافله های شبانه روز بیشتر سفارش شده و آنها در غیر روزجمعه سی و چهار ركعت است كه هشت ركعت آن نافله ظهر و هشت ركعت نافله عصر و چهار ركعت نافله مغرب و دو ركعت نافله عشا و یازده ركعت نافله شب و دوركعت نافله صبح می باشد و چون دو ركعت نافله عشا را بنابر احتیاط واجب بایدنشسته خواند, یك ركعت حساب می شود ولی در روز جمعه بر شانزده ركعت نافله ظهر وعصر, چهار ركعت اضافه می شود, و بهتر این است كه تمام بیست ركعت راپیش از ظهر بجا آورد.

(مساله 773) از یازده ركعت نافله شب , هشت ركعت آن باید به نیت نافله شب ودو ركعت آن به نیت نماز شفع ویك ركعت آن , به نیت نماز وتر خوانده شود, وهشت ركعت نافله شب و همچنین نافله ظهر وعصر ومغرب را باید مانند نماز صبح دو ركعتی بخوانند ودستور كامل نافله شب در كتابهای دعا گفته شده است.

(مساله 774) نمازهای نافله را می شود نشسته خواند, ولی بهتر است دو ركعت نافله نشسته را یك ركعت حساب كند.

مثلا كسی كه می خواهد نافله ظهر را كه هشت ركعت است نشسته بخواند, بهتر است شانزده ركعت بخواند و اگرمی خواهد نماز وتر را نشسته بخواند دو نماز یك ركعتی نشسته بخواند.

(مساله 775) نافله ظهر وعصر را در سفر نباید خواند ولی نافله عشا را رجاامی توان خواند.

وقت نافله های یومیه

(مساله 776) نافله نماز ظهر پیش از نماز ظهر خوانده می شود و وقت فضیلت آن از اول ظهر است تا موقعی كه آن مقدار از سایه شاخص كه بعد از ظهر پیدا

می شودبه اندازه دو هفتم شاخص شود, مثلا اگر درازی شاخص هفت وجب باشد.

هروقت مقدار سایه آن به دو وجب رسید, آخر وقت فضیلت نافله ظهر است وتا آخروقت فریضه هر گاه پیش از نماز عصر به قصد ادا بجا آورد صحیح است و همچنین وقت ادا نافله عصر تا وقت ادا فریضه عصر است.

(مساله 777) نافله عصر پیش از نماز عصر خوانده می شود و وقت فضیلت آن تاموقعی است كه سایه شاخص به چهار هفتم آن برسد وچنانچه بخواهد نافله ظهر رابعد از نماز ظهر یا نافله عصر را بعد از نماز عصر بخواند بنا بر احتیاط واجب نیت اداو قضا نكند و به قصد ما فی الذمه بجا آورد.

(مساله 778) وقت نافله مغرب بعد از تمام شدن نماز مغرب است تا وقتی كه سرخی طرف مغرب كه بعد از غروب كردن آفتاب در آسمان پیدا می شود از بین برود اگرچه بعید نیست امتداد وقت نافله مغرب به امتداد وقت آن فریضه باشد.

(مساله 779) وقت نافله عشا بعد از تمام شدن نماز عشا تا نصف شب است وبهتر است بعد از نماز عشا بلا فاصله خوانده شود.

(مساله 780) نافله صبح پیش از نماز صبح خوانده می شود و وقت آن بعد از فجراول است تا وقتی كه سرخی طرف مشرق پیدا شود, و نشانه فجر اول در وقت نمازصبح گفته شد.

وممكن است نافله صبح را بعد از نافله شب بلا فاصله خواند.

(مساله 781) وقت نافله شب از نصف شب است تا اذان صبح و بهتر است نزدیك اذان صبح خوانده شود.

(مساله 782) مسافر و كسی كه برای او سخت است , نافله

شب را بعد از نصف شب بخواند, می تواند آن را در اول شب بجا آورد.

نماز غفیله

(مساله 783) یكی از نمازهای مستحب نماز غفیله است و وقت آن بین نمازمغرب وعشااست ودرركعت اول آن , بعد از حمد بایدبجای سوره این آیه رابخوانند: (وذا النون اذ ذهب مغاضبا فظن ان لن نقدر علیه فنادی فی الظلمات ان لا اله الا انت سبحانك انی كنت من الظالمین فاستجبنا له ونجیناه من الغم وكذلك ننجی المومنین).

و در ركعت دوم بعد از حمد بجای سوره این آیه را بخوانند: (وعنده مفاتح الغیب لا یعلمها الا هو ویعلم ما فی البر والبحر وما تسقط من ورقه الایعلمها ولا حبه فی ظلمات الارض ولا رطب ولا یابس الا فی كتاب مبین).

و در قنوت آن بگویند: (اللهم انی اسالك بمفاتح الغیب التی لا یعلمها الا انت ان تصلی علی محمد وآل محمد وان تفعل بی كذا وكذا) وبجای كلمه كذا وكذا حاجتهای خود را بگویند وبعد بگویند: (اللهم انت ولی نعمتی والقادر علی طلبتی تعلم حاجتی فاسئلك بحق محمد وآل محمد علیه وعلیهم السلام لما قضیتها لی).

احكام قبله

(مساله 784) خانه كعبه كه در مكه معظمه می باشد وجای خانه تا منتهای زمین وبالای آن تامنتهای آسمان قبله است , وباید رو بروی آن نماز خواند ولی كسی كه دوراست , اگر طوری بایستد كه بگویند: رو به قبله نماز می خواند كافیست.

و همچنین است كارهای دیگری - مانند سر بریدن حیوانات - كه باید رو به قبله انجام گیرد.

(مساله 785) كسی كه نماز واجب را ایستاده می خواند, باید صورت و سینه وشكم و جلوی پاهای او رو به قبله باشد واحتیاط مستحب آن است كه انگشتان پای او هم رو به قبله باشد بطوری كه بگویند:

پای او رو به قبله است.

(مساله 786) كسی كه باید نشسته نماز بخواند, اگر نمی تواند بطور معمول بنشیندو در موقع نشستن كف پاها را به زمین می گذارد, باید در موقع نماز صورت و سینه وشكم و ساق پای او رو به قبله باشد.

(مساله 787) كسی كه نمی تواند نشسته نماز بخواند, باید در حال نماز به پهلوی راست طوری بخوابد كه جلوی بدن او رو به قبله باشد و اگر ممكن نیست , باید به پهلوی چپ طوری بخوابد كه جلوی بدن او رو به قبله باشد و اگر این را هم نتواند,باید به پشت بخوابد بطوری كه كف پاهای او رو به قبله باشد.

(مساله 788) نماز احتیاط و سجده و تشهد فراموش شده را باید رو به قبله خواند, و سجده سهو را نیز بنابر احتیاط لازم باید رو به قبله بجا آورد.

(مساله 789) نماز مستحبی را می شود در حال راه رفتن و سواری خواند و اگرانسان در این دو حال , نماز مستحب بخواند, لازم نیست رو به قبله باشد.

(مساله 790) كسی كه می خواهد نماز بخواند, باید برای پیدا كردن قبله كوشش نماید, تا یقین كند قبله كدام طرف است و اگر نتواند یقین پیدا كند, باید به گمانی كه از محراب مسجد مسلمانان یا قبرهای آنان یا از راههای دیگر پیدا می شود عمل نماید, حتی اگر از گفته فاسق یا كافری كه بواسطه قواعد علمی قبله را می شناسدگمان به قبله پیدا كند كافیست.

(مساله 791) كسی كه گمان به قبله دارد, اگر بتواند گمان قوی تری پیدا كندنمی تواند به گمان خود عمل نماید, مثلا اگر میهمان

ازگفته صاحب خانه گمان به قبله پیدا كند ولی بتواند ازراه دیگری گمان قویتری پیدا كند نبایدبه حرف او عمل نماید.

(مساله 792) اگر برای پیداكردن قبله وسیله ای ندارد, یا با این كه كوشش كرده ,گمانش بطرفی نمی رود, چنانچه وقت نماز وسعت دارد, باید چهار نماز به چهارطرف بخواند و اگر به اندازه چهار نماز وقت ندارد, باید به اندازه ای كه وقت دارد,نماز بخواند, مثلا اگر فقط به اندازه یك نماز وقت دارد, باید یك نماز بهر طرفی كه می خواهد بخواند وبعد از وقت با علم به قبله بنا بر احتیاط لازم نماز را قضا كند وباید نمازها را طوری بخواند كه یقین كند یكی از آنها رو به قبله واقع شده , یا اگر روبه قبله نبوده , به سمت راست و یا سمت چپ قبله نرسیده است.

(مساله 793) اگر یقین یا گمان كند كه قبله در یكی از دو طرف است , باید به هر دوطرف نماز بخواند ولی احتیاط مستحب آن است كه در صورت گمان , به چهار طرف نماز بخواند.

(مساله 794) كسی كه باید به چند طرف نماز بخواند, اگر بخواهد دو نماز بخواندكه مثل نماز ظهر وعصر باید یكی بعد از دیگری خوانده شود, می تواند نماز اول رابه آن چندطرف كه واجب است بخواند, بعد نماز دوم را شروع كند و می تواند هردورا پشت سر هم به یك طرف بجا آورد وبعد به طرف دیگر شروع كند.

(مساله 795) كسی كه یقین به قبله ندارد, اگر بخواهد غیر از نماز, كاری كند كه باید آن را رو به قبله انجام داد - مثلا بخواهد سر

حیوانی را ببرد - باید به گمان عمل نماید و اگر گمان ممكن نیست به هر طرف كه انجام دهد صحیح است.

پوشانیدن بدن در نماز

(مساله 796) مرد باید در حال نماز - اگر چه كسی او را نمی بیند - عورتین خود رابپوشاند وبهتر است از ناف تا زانو را بپوشاند.

(مساله 797) زن باید در موقع نماز تمام بدن حتی سر وموی خود را بپوشاند ولی پوشاندن صورت به مقداری كه در وضو شسته می شود ودستها تا مچ وپاها تا مچ پالازم نیست , اما برای آن كه یقین كند كه مقدار واجب را پوشانده است , باید مقداری از اطراف صورت وقدری پایین تر از مچ را هم بپوشاند.

(مساله 798) موقعی كه انسان قضای سجده فراموش شده یا تشهد فراموش شده را بجا می آورد, بلكه بنا بر احتیاط واجب در موقع سجده سهو هم باید خود را مثل موقع نماز بپوشاند.

(مساله 799) اگر انسان عمدا یا از روی ندانستن مساله در نماز عورتش را نپوشاند, نمازش باطل است.

(مساله 800) اگر در بین نماز بفهمد كه عورتش پیدا است , باید آن را بپوشاندواحتیاط واجب آن است كه نماز را تمام كند ودوباره بخواند, ولی اگر بعد از نمازبفهمد كه در نماز عورت او پیدا بوده نمازش صحیح است.

(مساله 801) اگر در حال ایستاده لباسش عورت او را می پوشاند ولی ممكن است در حال دیگر, مثلا در حال ركوع و سجود نپوشاند, چنانچه موقعی كه عورت او پیدامی شود, بوسیله ای كه پوشاندن به آن در حال اختیار جایز است آن را بپوشاند نمازاو صحیح است , ولی احتیاط مستحب آن است كه با

آن لباس نماز نخواند.

(مساله 802) انسان می تواند در نماز خود را با علف وبرگ درخت بپوشاند, ولی احتیاط مستحب آن است كه موقعی خود را با اینها بپوشاند كه چیز دیگری نداشته باشد.

(مساله 803) انسان درحال نماز اگر ناچار باشد كه خود را با گل بپوشاند و نمازبخواند احتیاط لازم آن است كه یك مرتبه دیگر مثل برهنه نماز بخواند, یعنی با ایماو اشاره.

(مساله 804) اگر چیزی ندارد كه در نماز خود را با آن بپوشاند, چنانچه احتمال دهد كه پیدا می كند, بنا بر احتیاط واجب باید نماز را تاخیر بیندازد و اگر چیزی پیدانكرد, در آخر وقت مطابق وظیفه اش نماز بخواند.

(مساله 805) كسی كه می خواهد نماز بخواند, اگر برای پوشاندن خود حتی برگ درخت و علف نداشته باشد و یا گودالی هم كه در آن بایستد پیدا نكند واحتمال ندهد كه تا آخر وقت چیزی پیدا كند كه خود را با آن بپوشاند, در صورتی كه احتمال بدهد كه ناظر محترم او را می بیند, نشسته نماز بخواند وبرای ركوع وسجود بقدری خم شود كه عورتش پیدا نباشد و برای سجود كمی بیشتر از ركوع خم شود ومهر رابالا بیاورد و پیشانی را بر آن بگذارد و اگر اطمینان دارد كه ناظر محترم او را نمی بیند, احتیاط آن است كه دو نماز ایستاده بخواند وموقعی كه ایستاده است قبل خود رابا دست بپوشاند و در یكی از آن دو نماز, ركوع و سجود را بجا آورد و در دیگری بجای ركوع وسجود با سر اشاره نماید و اگر گودالی هست كه بتواند در آن بایستدباید نماز مختار بخواند.

شرایط لباس نمازگزار

(مساله

806) لباس نمازگزار شش شرط دارد: اول - آن كه پاك باشد.

دوم - آن كه مباح باشد.

سوم - آن كه از اجزا مردار نباشد.

چهارم - آن كه از حیوان حرام گوشت نباشد.

پنجم و ششم - آن كه اگر نمازگزار مرد است لباس او ابریشم خالص وطلا بافت نباشد وتفصیل اینها در مسائل آینده گفته می شود.

شرط اول

(مساله 807) لباس نمازگزار باید پاك باشد, و اگر كسی عمدا با بدن یا لباس نجس نماز بخواند, نمازش باطل است.

(مساله 808) كسی كه نمی داند با بدن ولباس نجس نماز باطل است , اگر با بدن یالباس نجس نماز بخواند, بنا بر احتیاط لازم نمازش باطل می باشد.

(مساله 809) اگربواسطه ندانستن مساله , چیزنجسی را نداندنجس است , مثلانداند عرق كافر نجس است وبا آن نماز بخواند نمازش باطل است بنا بر احتیاط لازم.

(مساله 810) اگر نداند كه بدن یا لباسش نجس شده است وبعد از نماز بفهمد,نماز او صحیح است ولی احتیاط مستحب آن است كه اگر وقت دارد, دوباره آن نمازرا بخواند.

(مساله 811) اگر فراموش كند كه بدن یا لباسش نجس است و در بین نماز یا بعد ازآن یادش بیاید, باید نماز را دوباره بخواند و اگر وقت گذشته قضا نماید.

(مساله 812) كسی كه در وسعت وقت مشغول نماز است , اگر در بین نماز بدن یالباس او نجس شود وپیش از آن كه چیزی از نماز را با نجاست بخواند, ملتفت شودكه نجس شده , یا بفهمد بدن یا لباس او نجس است وشك كند كه همان وقت نجس شده یا از پیش نجس بوده , در صورتی كه آب كشیدن بدن یا

لباس , یا عوض كردن لباس , یا بیرون آوردن آن , نماز را بهم نمی زند, باید در بین نماز بدن یا لباس را آب بكشد, یا لباس را عوض نماید, یا اگر چیز دیگری عورت او را پوشانده , لباس رابیرون آورد, ولی چنانچه طوری باشد كه اگر بدن یا لباس را آب بكشد, یا لباس راعوض كند, یا بیرون آورد, نماز بهم می خورد و یا اگر لباس را بیرون آورد برهنه می ماند, باید نماز را رها كند وبا بدن ولباس پاك نماز بخواند.

(مساله 813) كسی كه در تنگی وقت مشغول نماز است , اگر دربین نماز لباس اونجس شود وپیش از آن كه چیزی از نماز را با نجاست بخواند, بفهمد كه نجس شده , یا بفهمد كه لباس او نجس است وشك كند كه همان وقت نجس شده یا از پیش نجس بوده , در صورتی كه آب كشیدن یا عوض كردن یا بیرون آوردن لباس , نماز رابهم نمی زند ومی تواند لباس را بیرون آورد, باید لباس را آب بكشد یا عوض كند, یااگر چیز دیگری عورت او را پوشانده لباس را بیرون آورد ونماز را تمام كند اما اگرچیز دیگری عورت او را نپوشانده ولباس را هم نمی تواند آب بكشد یا عوض كندوبقدر تبدیل یا تطهیر و درك یك ركعت وقت ندارد در همان لباس نماز بخواند.

(مساله 814) كسی كه در تنگی وقت مشغول نماز است , اگر دربین نماز بدن اونجس شود و پیش از آن كه چیزی از نماز را با نجاست بخواند ملتفت شود كه نجس شده , یا بفهمد بدن او

نجس است وشك كند كه همان وقت نجس شده یا از پیش نجس بوده , در صورتی كه آب كشیدن بدن نماز را بهم نمی زند, باید آب بكشد و اگرنماز را بهم می زند وبقدر تطهیر و درك یك ركعت وقت ندارد, باید باهمان حال نمازرا تمام كند ونماز او صحیح است.

(مساله 815) كسی كه در پاك بودن بدن یا لباس خود شك دارد, چنانچه نمازبخواند وبعد از نماز بفهمد كه بدن یا لباسش نجس بوده , نماز او صحیح است.

(مساله 816) اگر لباس را آب بكشد ویقین كند كه پاك شده است وبا آن نمازبخواند وبعد از نماز بفهمد پاك نشده نمازی را كه خوانده صحیح است.

(مساله 817) اگر خونی در بدن یا لباس خود به بیند ویقین كند كه از خونهای نجس نیست , مثلا یقین كند كه خون پشه است , چنانچه بعد از نماز بفهمد ازخونهایی بوده كه نمی شود با آن نماز خواند, نماز او صحیح است.

(مساله 818) اگر یقین كند خونی كه در بدن یا لباس اوست خون نجسی است كه نماز با آن صحیح است مثلا یقین كند خون زخم و دمل است , چنانچه بعد از نمازبفهمد خونی بوده كه نماز با آن باطل است , احتیاط واجب آن است كه نماز رادوباره بخواند و اگر وقت گذشته قضا نماید.

(مساله 819) اگر نجس بودن چیزی را فراموش كندوبدن یا لباسش با رطوبت به آن برسد و در حال فراموشی نماز بخواند وبعد از نماز یادش بیاید, نماز او صحیح است.

ولی اگر بدنش با رطوبت به چیزی كه نجس بودن آن را فراموش كرده برسد وبدون این

كه خود را آب بكشد, غسل كند ونماز بخواند, غسل و نمازش باطل است و نیز اگر اعضا وضو با رطوبت به چیزی كه نجس بودن آن را فراموش كرده برسد وپیش از آن كه آنجا را آب بكشد وضو بگیرد ونماز بخواند, وضو و نمازش باطل می باشد.

(مساله 820) كسی كه یك لباس دارد, اگر بدن ولباس نجس شود و به اندازه آب كشیدن یكی از آنها آب داشته باشد, بهتر این استكه بدن را آب بكشد و با همان لباس نماز بخواند و احتیاطا هم به دستوری كه برای برهنگان است نماز را اعاده نماید ولی اگر مثلا نجاست یكی بول است كه اگر بخواهد با آب قلیل آب بكشد بایددو مرتبه آب روی آن بریزد ودیگری خون است كه یك مرتبه ریختن آب روی آن كافیست باید آن را كه به بول نجس شده آب بكشد.

(مساله 821) كسی كه غیراز لباس نجس لباس دیگری ندارد, با همان لباس نمازبخواند وبنابر احتیاط مستحب هم نماز را به دستوری كه برای برهنگان گفته شد بجاآورد.

(مساله 822) كسی كه دو لباس دارد, اگر بداند یكی از آنها نجس است ونداندكدام یك آنهاست , چنانچه وقت دارد, باید با هر دو لباس نماز بخواند مثلا اگرمی خواهد نماز ظهر وعصر بخواند باید با هر كدام یك نماز ظهر ویك نماز عصربخواند, ولی اگر وقت تنگ است , با یكی از آن دو لباس نماز بخواند كافی است.

شرط دوم

(مساله 823) لباس نمازگزار باید مباح باشد و كسی كه می داند پوشیدن لباس غصبی حرام است , اگر عمدا در لباس غصبی یا در لباسی كه نخ

یا تكمه یا چیز دیگرآن غصبی است نماز بخواند, باطل است.

(مساله 824) كسی كه می داند پوشیدن لباس غصبی حرام است , ولی نمی داندنماز را باطل می كند, اگر عمدا با لباس غصبی نماز بخواند نمازش باطل است.

(مساله 725) اگر نداند یا فراموش كند كه لباس او غصبی است و با آن نمازبخواند, نمازش صحیح است ولی اگر كسی خودش لباسی را غصب نماید و فراموش كند كه غصب كرده است و با آن نماز بخواند, نمازش باطل است بنابر احتیاط لازم.

(مساله 826) اگر نداند یا فراموش كند كه لباس او غصبی است و در بین نمازبفهمد, چنانچه چیز دیگری عورت او را پوشانده است و می تواند فورا یا بدون این كه موالات - یعنی پی در پی بودن - نماز بهم بخورد, لباس غصبی را بیرون آورد,باید آن را بیرون آورد و نمازش صحیح است ولی در صورت نسیان اگر خودش لباس را غصب كرده باشد گذشت كه بنابر احتیاط لازم نماز را اعاده كند, و اگر چیزدیگری عورت او را نپوشانده , یا نمی تواند لباس غصبی را فورا بیرون آورد, یا اگربیرون آورد, پی در پی بودن نماز بهم می خورد در صورتی كه به مقدار یك ركعت هم وقت داشته باشد, باید نماز را رها كند وبا لباس غیر غصبی نماز بخواند و اگر به این مقدار وقت ندارد, باید در حال نماز لباس را بیرون آورد و به دستور نمازبرهنگان نماز را تمام نماید.

(مساله 827) اگر كسی برای حفظ جانش با لباس غصبی نماز بخواند, یا مثلا برای این كه دزد لباس غصبی را نبرد با آن نماز

بخواند, نمازش صحیح است.

(مساله 828) اگر با عین پولی كه خمس یا زكات آن را نداده لباس بخرد چنانچه درحال نماز به غصب بودن آن ملتفت باشد نماز خواندن درآن لباس باطل است , و درصورت عدم التفات نماز صحیح است , و اگر جاهل مقصر بحكم مساله است بنا براحتیاط لازم باید نماز را اعاده كند.

شرط سوم

(مساله 829) لباس نمازگزار باید از اجزا حیوان مرده ای كه خون جهنده دارد یعنی , حیوانی كه اگر رگش را ببرند خون از آن جستن می كند, نباشد, بلكه اگر از حیوان مرده ای كه مانند ماهی ومار خون جهنده ندارد لباس تهیه كنند, احتیاط واجب آن است كه با آن نماز نخواند.

(مساله 830) هرگاه چیزی از مردار مانند گوشت و پوست آن كه روح داشته همراه نمازگزار باشد, اگر چه لباس او نباشد بنابر احتیاط نمازش باطل است.

(مساله 831) اگر چیزی از مردار حلال گوشت مانند مو و پشم كه روح نداردهمراه نمازگزار باشد, یا بالباسی كه ازآنها تهیه كرده اند, نمازبخواندنمازش صحیح است.

شرط چهارم

(مساله 832) لباس نمازگزار باید از حیوان حرام گوشت نباشد و اگر مویی از آن هم همراه او باشد, نمازش باطل است.

(مساله 833) اگر آب دهان یا بینی یا رطوبت دیگری از حیوان حرام گوشت مانندگربه بر بدن یا لباس نمازگزار باشد, چنانچه تر باشد نماز باطل و اگر خشك شده وعین آن بر طرف شده باشد نماز صحیح است.

(مساله 834) اگر مو و عرق و آب دهان كسی بر بدن یا لباس نمازگزار باشد,اشكال ندارد و همچنین است اگر مروارید وموم و عسل همراه او باشد.

(مساله 835) اگر شك

داشته باشد كه لباسی از حیوان حلال گوشت است یا حرام گوشت , چه در داخله تهیه شده باشد چه در خارجه , جایز است با آن نماز بخواند.

(مساله 836) تكمه صدفی ومانند آن كه معلوم نیست از حیوان حرام گوشت است , نماز خواندن با آن مانعی ندارد.

(مساله 837) پوشیدن خز خالص در نماز اشكال ندارد, واحتیاط واجب آن است كه با پوست سنجاب نماز نخوانند.

(مساله 838) اگر با لباسی كه نمی داند یا فراموش كرده كه از حیوان حرام گوشت است , نماز بخواند نماز او صحیح است.

شرط پنجم

(مساله 839) پوشیدن لباس طلا بافت در هر حال برای مرد حرام و نماز با آن باطل است , ولی برای زن در نماز وغیر نماز اشكال ندارد.

(مساله 840) زینت كردن به طلا - مثل آویختن زنجیر طلا به سینه و انگشتر طلابدست كردن و بستن ساعت مچی طلا - برای مرد حرام و نماز خواندن با آنها باطل است و احتیاط واجب آن است كه از استعمال عینك طلا هم خودداری كند, ولی زینت كردن به طلا, برای زن در نماز وغیر نماز اشكال ندارد.

(مساله 841) اگر مردی نداند یا فراموش كند كه انگشتر یا لباس او از طلا است یاشك داشته باشد و با آن نماز بخواند, نمازش صحیح است.

شرط ششم

(مساله 842) لباس مرد نمازگزارحتی عرقچین وبند شلوار او نیز بنابر احتیاط بایدابریشم خالص نباشد و در غیر نماز هم پوشیدن آن برای مرد حرام است.

(مساله 843) اگر تمام آستر لباس یا مقداری از آن كه زیادتر از چهار انگشت بسته است ابریشم خالص باشد, پوشیدن آن برای مرد حرام ونماز

در آن باطل است.

(مساله 844) پوشیدن لباسی را كه نمی داند از ابریشم خالص است یا چیز دیگر,جایز است و نماز در آن اشكال ندارد.

(مساله 845) دستمال ابریشمی و مانند آن اگر در جیب مرد باشد, اشكال ندارد ونماز را باطل نمی كند.

(مساله 846) پوشیدن لباس ابریشمی برای زن , در نماز وغیر نماز اشكال ندارد.

(مساله 847) پوشیدن لباس غصبی و ابریشمی خالص و طلا بافت و لباسی كه ازمردار تهیه شده در حال ناچاری مانعی ندارد و نیز كسی كه ناچار است لباس بپوشدو لباس دیگری غیر از اینها ندارد, می تواند با این لباسها نماز بخواند.

(مساله 848) اگر غیر از لباس غصبی ولباسی كه از مردار تهیه شده , لباس دیگری ندارد وناچار نیست لباس بپوشد, باید به دستوری كه برای برهنگان گفته شد نمازبخواند.

(مساله 849) اگرغیراز لباسی كه از حیوان حرام گوشت تهیه شده لباس دیگری ندارد, چنانچه در پوشیدن لباس ناچار باشد, می تواند با همان لباس نماز بخواند واگر ناچار نباشد, باید به دستوری كه برای برهنگان گفته شد نماز را بجا آورد.

(مساله 850) اگر مرد غیر از لباس ابریشمی خالص یا طلا بافت , لباس دیگری نداشته باشد, چنانچه در پوشیدن لباس ناچار نباشد, باید به دستوری كه برای برهنگان گفته شد نماز را بجا آورد.

(مساله 851) اگر چیزی ندارد كه در نماز عورت خود را با آن بپوشاند, واجب است اگر چه به كرایه یا خریداری باشد, تهیه نماید ولی اگر تهیه آن بقدری پول لازم دارد كه نسبت به دارایی او زیاد است , یا طوریست كه اگر پول را به مصرف لباس برساند, بحال او ضرر

دارد مختار است به دستوری كه برای برهنگان گفته شد نمازبخواند, یا تحمل ضرر كند وبا لباس نماز بخواند.

(مساله 852) كسی كه لباس ندارد اگر دیگری لباس باو ببخشد یا عاریه دهد,چنانچه قبول كردن آن برای او مشقت نداشته باشد, باید قبول كند بلكه اگر عاریه كردن یا طلب بخشش برای او سخت نیست , باید از كسی كه لباس دارد, طلب بخشش یا عاریه نماید.

(مساله 853) پوشیدن لباسی كه پارچه یا رنگ یا دوخت آن برای كسی كه می خواهد آن را بپوشد معمول نیست وموجب توهین یا شهرت او می شود حرام است , ولی اگر با آن لباس نماز بخواند اشكال ندارد.

(مساله 854) احتیاط واجب آن است كه مرد لباس زنانه و زن لباس مردانه نپوشد, ولی اگر با آن لباس نماز بخواند اشكال ندارد.

(مساله 855) كسی كه باید خوابیده نماز بخواند, اگر برهنه باشد و لحاف او نجس یا ابریشم خالص یا از اجزا حیوان حرام گوشت باشد, احتیاط واجب آن است كه درنماز, خود را با آن نپوشاند.

مواردی كه لازم نیست بدن و لباس نمازگزار پاك باشد

(مساله 856) در سه صورت اگر بدن یا لباس نمازگزار نجس باشد, نماز او صحیح است: اول - آن كه بواسطه زخم یا جراحت یا دملی كه در بدن او است , لباس یا بدنش به خون آلوده شده باشد.

دوم - آن كه بدن یا لباس او به مقدار كمتر از درهم - كه تقریبا به اندازه یك اشرفی می شود - به خون آلوده باشد.

سوم - آن كه ناچار باشد با بدن یا لباس نجس نماز بخواند.

و در دو صورت اگر فقطلباس نمازگزار نجس باشد, نماز او صحیح است: اول -

آن كه لباسهای كوچك او مانند جوراب و عرقچین نجس باشد.

دوم - آن كه لباس زنی كه پرستار بچه است نجس شده باشد واحكام این پنج صورت مفصلا در مسائل بعد گفته می شود.

(مساله 857) اگر در بدن یا لباس نمازگزار, خون زخم یا جراحت یا دمل باشدچنانچه طوری است كه آب كشیدن بدن یا لباس یا عوض كردن لباس برای بیشترمردم سخت است , تا وقتی كه زخم یا جراحت یا دمل خوب نشده می تواند با آن خون نماز بخواند.

و همچنین است اگر چركی كه با خون بیرون آمده یا دوایی كه روی زخم گذاشته اند ونجس شده , در بدن یا لباس او باشد.

(مساله 858) اگر خون بریدگی یا زخمی كه به زودی خوب می شود و شستن آن آسان است , واز درهم زیاد تر است در بدن یا لباس نمازگزار باشد, نماز او باطل است.

(مساله 859) اگر جایی از بدن یا لباس كه بازخم فاصله دارد, به رطوبت زخم نجس شود, جایز نیست با آن نماز بخواند.

ولی اگر مقداری از بدن یا لباس كه معمولا به رطوبت زخم آلوده می شود, به رطوبت آن نجس شود, نماز خواندن با آن مانعی ندارد.

(مساله 860) اگر از زخمی كه توی دهان وبینی ومانند اینها است , خونی به بدن یالباس برسد در صورتی كه زیاد تر از متعارف تجاوز به اطراف نكرده باشد نماز با آن صحیح است , اگر چه احتیاط آن است كه با آن نماز نخواند و همچنین است خون بواسیر در صورتی كه دانه هایش بیرون نباشد, واما با خون بواسیری كه دانه های آن بیرون است می

شود نماز خواند و مراعات این احتیاط لازم نیست.

(مساله 861) كسی كه بدنش زخم است , اگر در بدن یا لباس خود خونی كه بیشتراز درهم است ببیند و نداند از زخم است یا خون دیگر احتیاط این است كه با آن نماز نخواند.

(مساله 862) اگرچند زخم در بدن باشد وبطوری نزدیك هم باشند كه یك زخم حساب شود, تا وقتی همه خوب نشده اند, نماز خواندن با خون آنها اشكال نداردولی اگر بقدری از هم دور باشند كه هركدام یك زخم حساب شود, هر كدام كه خوب شد, باید برای نماز, بدن ولباس را از خون آن آب بكشد اگر مجموع زیادتر از درهم باشد.

(مساله 863) اگر سر سوزنی خون سگ یا خوك یا كافر, یا مردار, یا حیوان حرام گوشت یا حیض و بنابر احتیاط خون نفاس یا استحاضه در بدن , یا لباس نمازگزارباشد نماز او باطل است.

ولی خونهای دیگر مثل خون بدن انسان یا خون حیوان حلال گوشت اگر چه در چند جای بدن ولباس باشد در صورتی كه روی هم كمتر ازدرهم باشد, - كه تقریبا به اندازه یك اشرفی می شود - نماز خواندن با آن اشكال ندارد.

(مساله 864) خونی كه به لباس بی آستر بریزد و به پشت آن برسد, یك خون حساب می شود ولی اگر پشت آن , جدا خونی شود وبواسطه اتصال یك خون حساب نشود, باید هر كدام را جدا حساب نمود پس اگر خونی كه در پشت وروی لباس است روی هم كمتر ازدرهم باشد, نماز با آن صحیح و اگر بیشتر باشد, نماز باآن باطل است.

(مساله 865) اگر خون , روی لباسی

كه آستر دارد بریزد وبه آستر آن برسد و یا به آستر بریزد وروی لباس خونی شود, باید هر كدام را جدا حساب نمود, پس اگرخون روی لباس وآستر, كمتر از درهم باشد, نماز با آن صحیح و اگر بیشتر باشد نمازبا آن باطل است.

(مساله 866) اگر خون بدن یا لباس كمتر از درهم باشد ورطوبتی به آن برسد درصورتی كه خون ورطوبتی كه به آن رسیده به اندازه درهم یا بیشتر شود واطراف راآلوده كند, نماز با آن باطل است بلكه اگر رطوبت وخون به اندازه درهم , هم نشودواطراف را هم آلوده نكند, نماز خواندن با آن اشكال دارد مگر آن كه آب در خون مستهلك شود.

(مساله 867) اگر بدن یالباس خونی نشود ولی بواسطه رسیدن به خون , نجس شود - اگرچه مقداری كه نجس شده كمتر از درهم باشد - نمی شود با آن نمازخواند.

(مساله 868) اگر خونی كه در بدن یا لباس است كمتر از درهم باشد و نجاست دیگری به آن برسد - مثلا یك قطره بول روی آن بریزد - نماز خواندن با آن جایزنیست.

(مساله 869) اگر لباسهای كوچك نمازگزار مثل عرقچین و جوراب كه نمی شود باآنها عورت را پوشانید نجس باشد - چنانچه از مردار, یا حیوان حرام گوشت درست نشده باشد - نماز با آنها صحیح است و نیز اگر با انگشتر نجس نماز بخوانداشكال ندارد.

(مساله 870) احتیاط مستحب آن است كه چیز نجس كه ساتر عورت نباشد ماننددستمال وكلید وچاقوی نجس همراه نمازگزار نباشد.

(مساله 871) مادری كه پرستار بچه است وبیشتر از یك لباس ندارد, چنانچه نتواند لباس دیگر بخرد, یا كرایه كند و

یا عاریه نماید, هر گاه شبانه روزی یك مرتبه لباس خود را آب بكشد, اگر چه تا روز دیگر لباسش به بول بچه نجس شود می تواندبا آن لباس نماز بخواند, ولی احتیاط واجب آن است كه لباس خود را طرف عصربرای نماز ظهر وعصر آب بكشد و نیز اگر بیشتر از یك لباس دارد ولی ناچاراست كه همه آنها را بپوشد, چنانچه شبانه روزی یك مرتبه همه آنها را آب بكشد كافی است و در این كه پرستار بچه اگر مادر او نباشد این حكم را داشته باشد اشكال است.

(مساله 872) مردی كه پرستار بچه است اگر لباسش به بول بچه نجس شودنمی تواند با آن لباس نماز بخواند.

مستحبات لباس نمازگزار

(مساله 873) چندچیز در لباس نمازگزار مستحب است كه از آن جمله است: عمامه با تحت الحنك , پوشیدن عبا ولباس سفید و پاكیزه ترین لباسها واستعمال بوی خوش و دست كردن انگشتر عقیق.

مكروهات لباس نمازگزار

(مساله 874) چند چیز در لباس نمازگزار مكروه است واز آن جمله است: پوشیدن لباس سیاه و چرك و تنگ و لباس شرابخوار و لباس كسی كه از نجاست پرهیز نمی كند ولباسی كه نقش صورت دارد و نیز باز بودن تكمه های لباس و دست كردن انگشتری كه نقش صورت دارد مكروه می باشد.

مكان نمازگزار

مكان نمازگزار نه شرط دارد: شرط اول: آن كه مباح باشد.

(مساله 875) نماز خواندن در ملك غصبی اگرچه روی فرش و تخت و مانند اینهاباشد, باطل است ولی نماز خواندن در زیر سقف غصبی و خیمه غصبی مانعی ندارد, اگر تصرف در سقف یا خیمه صدق ننماید.

(مساله 876) نماز خواندن در ملكی كه منفعت آن مال دیگری است , بدون اجازه صاحب منفعت باطل است , مثلا در خانه اجاره ای اگر صاحب خانه یا دیگری بدون اجازه كسی كه آن خانه را اجاره كرده نماز بخواند, باطل است و همچنین است اگر در ملكی كه دیگری در آن حقی دارد نماز بخواند, مثلا اگر میت وصیت كرده باشد كه ثلث مال او را به مصرفی برسانند, تا وقتی ثلث را جدا نكنند,نمی شود در ملك او نماز خواند.

(مساله 877) كسی كه در مسجد نشسته و یا رحل گذاشته اگر دیگری جای او راغصب كند و در آن جا نماز بخواند باطل است.

(مساله 878) اگر در جایی كه نمی داند غصبی است نماز بخواند وبعد از نمازبفهمد, یا در جایی كه غصبی بودن آن را فراموش كرده نماز بخواند وبعد از نمازیادش بیاید, نماز او صحیح است ولی كسی كه خودش جایی را غصب كرده , اگرفراموش كند و در

آنجا نماز بخواند, نمازش باطل است بنا بر احتیاط.

(مساله 879) اگر بداند جایی غصبی است ولی نداند كه در جای غصبی نمازباطل است و در آنجا نماز بخواند, نماز او باطل می باشد.

(مساله 880) كسی كه ناچار است نماز واجب را سواره بخواند چنانچه حیوان سواری یا زین آن غصبی باشد نماز او باطل است , و همچنین است اگر بخواهد برآن حیوان نماز مستحبی بخواند.

(مساله 881) كسی كه در ملكی با دیگری شریك است اگر سهم او جدا نباشدبدون اجازه شریكش نمی تواند در آن ملك تصرف كند ونماز بخواند.

(مساله 882) اگر با عین پولی كه خمس و زكات آن را نداده ملكی بخرد, تصرف او در آن ملك حرام ونمازش هم در آن باطل است.

(مساله 883) اگر صاحب ملك به زبان , اجازه نماز خواندن بدهد و انسان بداندكه قلبا راضی نیست , نماز خواندن در ملك او باطل است و اگر اجازه ندهد و انسان یقین كند كه قلبا راضی است نماز صحیح است.

(مساله 884) تصرف در ملك میتی كه خمس یا زكات بدهكار است , حرام و نمازدرآن باطل است , ولی اگر بدهی او را بدهند یا ضامن شوند كه ادا نمایند, به نحوی كه دین از عهده میت ساق ط شود, جایز است و اگر عین زكات یا خمس در مال میت موجود باشد فقط تصرف و نماز در آن عین قبل از ادا جایز نیست ولی تصرف ونمازدر غیر آن اشكال ندارد.

(مساله 885) تصرف در ملك میتی كه به مردم بدهكار است , حرام و نماز در آن باطل است ولی اگر ضامن شوند كه قرضهای او را

بپردازند, یا این كه طلبكار و وصی میت , اجازه بدهند, تصرف ونماز در ملك او مانعی ندارد و اگر میت بدهكار افرادی است كه حاكم شرع بر آنها ولایت دارد, اذن حاكم معتبر است.

(مساله 886) اگر میت قرض نداشته باشد ولی بعضی از ورثه او صغیر یا دیوانه یاغایب باشند, تصرف در ملك او بدون اذن ولی شرعی حرام و نماز درآن باطل است.

(مساله 887) نماز خواندن در مسافرخانه و حمام و مانند اینها كه برای واردین آماده است اشكال ندارد, ولی در غیر این قبیل جاها در صورتی می شود نمازخواند, كه مالك آن اجازه بدهد, یاحرفی بزندكه معلوم شود, یااطمینان حاصل شود كه برای نماز خواندن اذن داده است , مثل این كه به كسی اجازه دهد در ملك او بنشیند وبخوابد, كه از اینها فهمیده می شود برای نماز خواندن هم اذن داده است.

(مساله 888) در زمین بسیار وسیعی كه برای بیشتر مردم مشكل است موقع نمازاز آنجا بجای دیگر بروند, بی اجازه مالك می شود نماز خواند ولی اگر بداند كه مالك زمین راضی نیست احوط آن است كه در آنجا نماز نخواند.

شرط دوم: آن كه مكان نمازگزار بی حركت باشد.

(مساله 889) مكان نمازگزار باید بی حركت باشد و اگر بواسطه تنگی وقت یاجهت دیگر ناچار باشد در جایی كه حركت دارد, مانند اتومبیل و كشتی وترن نمازبخواند, بقدری كه ممكن است باید استقرار و قبله را رعایت نماید و اگر آنها از قبله بطرف دیگر حركت كنند, بطرف قبله برگردد.

(مساله 890) نماز خواندن در اتومبیل و كشتی و ترن و مانند اینها, وقتی ایستاده اند مانعی ندارد.

(مساله 891) روی

خرمن گندم وجو ومانند اینها كه نمی شود بی حركت ماند نمازباطل است.

شرط سوم: آن كه در جایی نماز بخواند كه احتمال بدهد می تواند در آنجا نماز راتمام كند.

(مساله 892) بنابر احتیاط, در جایی نماز بخواند كه اطمینان داشته باشد نماز راتمام می كند و در جایی كه بواسطه احتمال باد و باران و زیادی جمعیت و مانند اینهااطمینان ندارد كه بتواند نماز را تمام كند, احتیاط آن است كه نماز نخواند هر چند بااحتمال امكان تمام كردن نماز, خواندن نماز جایز است ولی با اطمینان به عدم امكان نماز صحیح نیست.

شرط چهارم: آن كه در جایی كه ماندن در آن حرام است , مثلا زیر سقفی كه نزدیك است خراب شود نماز نخواند.

(مساله 893) نماز در جایی كه تار ومانند آن استعمال می كنند باطل است.

(مساله 894) بودن مرد و زن نامحرم در اطاقی كه كسی در آنجا نیست و كسی هم نمی تواند وارد شود حرام است ونمازشان هم در آنجا صحیح نیست ولی اگر یكی ازآنان مشغول نماز باشد و دیگری كه با او نامحرم است وارد شود نماز او اشكال ندارد.

(مساله 895) مكروه است زن در نماز جلوتر از مرد یا محاذی با او بایستد وبهتراست طوری بایستد كه جای سجده او كمی از جای ایستادن مرد عقب تر باشد.

(مساله 896) اگر زن برابرمرد یا جلوتر بایستد نماز هر دو صحیح است چه با هم وارد نماز شوند یا به ترتیب , بلی ثواب نماز هر كدام كه بعد مشغول نماز شده اندكمتر است ولی بنابراحتیاط موكد سزاوار است در صورتی كه هر دو با هم وارد نمازشوند, هر دو

و در صورتی كه به ترتیب وارد شده باشند كسی كه بعد وارد شده نمازرا اعاده نماید.

(مساله 897) اگر بین مرد و زن , دیوار, یا پرده , یا چیز دیگری باشد كه یكدیگر رانبینند, یا بین آنان اقلا ده ذراع كه تقریبا پنج ذرع می شود, فاصله باشد, چنانچه زن برابر مرد یا جلوتر از او باشد نماز هر دو صحیح است وكراهت هم ندارد و همچنین است اگر مكان یكی از آنان بقدری بلند باشد كه نگویند, زن جلوتر از مرد یا برابر اوایستاده است.

شرط پنجم: آن كه روی چیزی كه ایستادن ونشستن روی آن حرام است , مثل فرشی كه اسم خدا بر آن نوشته شده نماز نخواند.

شرط ششم: آن كه در جایی كه سقف آن كوتاه است ونمی تواند در آنجا راست بایستد, یا به اندازه ای كوچك است كه جای ركوع و سجود ندارد, نماز نخواند و اگرناچار شود كه در چنین جایی نماز بخواند, باید بقدری كه ممكن است قیام و ركوع وسجود را بجا آورد.

شرط هفتم: آن كه مساوی یا جلوتر از قبر پیغمبر وائمه (علیه السلام) نماز نخواند.

(مساله 898) بنابر احتیاط واجب باید جلوتر یا مساوی با قبر پیغمبر و امام (ع) نماز نخواند.

(مساله 899) اگر درموقع نماز چیزی مانند دیوار بین نمازگزار و قبر مطهر باشد كه بی احترامی نشود اشكال ندارد, ولی فاصله شدن صندوق شریف و ضریح وپارچه ای كه روی آن افتاده كافی نیست.

(مساله 900) احتیاط واجب آن است كه در خانه كعبه و بر بام آن نماز واجب نخوانند, ولی در حال ناچاری اشكال ندارد.

(مساله 901) خواندن نماز مستحب در خانه كعبه

وبر بام آن اشكال ندارد بلكه مستحب است در داخل خانه مقابل هر ركنی دو ركعت نماز بخوانند.

شرط هشتم: آن كه مكان نمازگزار اگر نجس است بطوری تر نباشد كه رطوبت آن به بدن یا لباس او برسد, ولی جایی كه پیشانی را بر آن می گذارد اگر نجس باشد, اگرچه خشك هم باشد نماز باطل است واحتیاط مستحب آن است كه مكان نمازگزاراصلا نجس نباشد.

شرط نهم: آن كه جای پیشانی نمازگزار از جای زانوها و سر انگشتان پای او بیش ازچهار انگشت بسته پست تر یا بلند تر نباشد و تفصیل این مساله در احكام سجده گفته می شود.

جاهایی كه نماز خواندن در آنها مستحب است (مساله 902) در شرع مقدس اسلام بسیار سفارش شده است , كه نماز را درمسجد بخوانند و بهتر از همه مسجدها مسجد الحرام است وبعد از آن مسجدپیغمبر (صلی الله علیه و اله) و بعد از آن مسجد كوفه , وبعد از آن مسجد بیت المقدس , و بعد از آن مسجد جامع هر شهر, و بعد از آن مسجد محله و بعد از آن مسجد بازار است.

(مساله 903) برای زن نماز خواندن درخانه بلكه در صندوقخانه و اطاق عقب بهتر است.

(مساله 904) نماز در حرم ائمه (علیه السلام) مستحب بلكه بهتر از مسجد است ونماز درحرم مطهر حضرت امیر المومنین (علیه السلام) برابر با دویست هزار نماز است.

(مساله 905) زیاد رفتن به مسجد و رفتن در مسجدی كه نمازگزار ندارد, مستحب است و همسایه مسجد اگر عذری نداشته باشد, مكروه است در غیر مسجد نمازبخواند.

(مساله 906) مستحب است انسان با كسی كه در مسجدحاضر نمی شود غذانخورد

و در كارها با او مشورت نكند و همسایه او نشود و از او زن نگیرد و به او زن ندهد.

جاهایی كه نماز خواندن در آنها مكروه است (مساله 907) نماز خواندن در چند جا مكروه است و از آن جمله است: حمام ,زمین نمك زار, مقابل انسان , مقابل دری كه باز است , در جاده و خیابان و كوچه اگربرای كسانی كه عبور می كنند زحمت نباشد و چنانچه زحمت باشد حرام ونمازباطل است , مقابل آتش و چراغ و در آشپزخانه وهر جا كه كوره آتش باشد, مقابل چاه وگودالی كه محل بول باشد, روبروی عكس و مجسمه چیزی كه روح دارد مگرآن كه روی آن پرده بكشند, در اطاقی كه جنب در آن باشد, در جایی كه عكس باشداگر چه رو بروی نمازگزار نباشد, مقابل قبر, روی قبر, بین دو قبر و در قبرستان.

(مساله 908) كسی كه در محل عبور مردم نماز می خواند, یا كسی روبروی اواست مستحب است جلوی خود چیزی بگذارد و اگر چوب یا ریسمانی هم باشدكافی است.

احكام مسجد

(مساله 909) نجس كردن زمین وسقف و بام و طرف داخل دیوار مسجد حرام است وهر كس بفهمد كه نجس شده است باید فورا نجاست آن را برطرف كند واحتیاط واجب آن است كه طرف بیرون دیوار مسجد را هم نجس نكنند و اگر نجس شود نجاستش را بر طرف نمایند.

(مساله 910) اگر نتواند مسجد را تطهیر نماید.

یا كمك لازم داشته باشد وپیدانكند, تطهیر مسجد بر او واجب نیست ولی بنا بر احتیاط واجب , باید به كسی كه می تواند تطهیر كند اطلاع دهد.

(مساله 911) اگر جایی از

مسجد نجس شود وتطهیرآن بدون كندن یا خراب كردن مقدار كمی از آن ممكن نباشد, باید آنجا را بكنند یا خراب نمایند وپر كردن وساختن آن قسمت هم واجب نیست مگر این كه خود كسی كه نجس كرده خراب كند كه در این صورت بنا بر احتیاط باید آن قسمت را بسازد و یا پر كند.

و اگر مسجدبه نحوی نجس شده باشد كه برای تطهیر آن ناچار باشند تمام مسجد را خراب كنند, خراب كردن آن جایز نیست , چنانچه متبرعی هم باشد كه بعد از تخریب آن رابسازد, جایز بودن خراب كردن آن مشكل است ولی اگر ممكن است باید ظاهر آن رابنا بر احتیاط تطهیر نمایند, و اگر چیزی مانند آجر مسجد كه ممكن است آن را برگرداند, نجس شود, باید بعد از تطهیر آن را به مسجد بر گرداند.

(مساله 912) اگر مسجدی را غصب كنند وبجای آن خانه ومانند آن بسازند, یابطوری خراب شود كه نماز خواندن در آن ممكن نباشد, باز هم نجس كردن آن حرام وتطهیر آن واجب است.

(مساله 913) نجس كردن حرم ائمه (علیه السلام) حرام است و اگر نجس شود چنانچه نجس ماندن آن بی احترامی باشد, تطهیر آن واجب است , بلكه احتیاط واجب آن است كه اگر بی احترامی هم نباشد آن را تطهیر كنند.

(مساله 914) اگر حصیر مسجد نجس شود, باید آن را آب بكشند, ولی چنانچه نجاست حصیر بی احترامی به مسجد باشد و بواسطه آب كشیدن , خراب می شودوبریدن جای نجس بهتر است , باید آن را ببرند.

(مساله 915) بردن عین نجس - مانند خون - در مسجد اگر بی احترامی به

مسجد باشد حرام است بلكه احتیاط مستحب آن است كه اگر بی احترامی هم نباشد, عین نجس را در مسجد نبرند و نیز بردن چیزی كه نجس شده , در صورتی كه بی احترامی به مسجد باشد, حرام است.

(مساله 916) اگر مسجد را برای روضه خوانی چادر بزنند و فرش كنند و سیاهی بكوبند و اسباب چای در آن ببرند, در صورتی كه این كارها به مسجد ضرر نرساند ومانع نماز خواندن نشود, اشكال ندارد.

(مساله 917) زینت كردن مسجد به طلا حرام است بنابر احتیاط واجب , و هم چنین است نقش كردن مسجد به صورت چیزهایی كه مثل انسان و حیوان روح دارد, و نقاشی چیزهایی كه روح ندارد, مثل گل و بوته مكروه است.

(مساله 918) اگر مسجد خراب هم بشود نمی توانند آن را بفروشند, یا داخل ملك و جاده نمایند.

(مساله 919) فروختن در وپنجره وچیزهای دیگرمسجد حرام است و اگر مسجدخراب شود, باید اینها را صرف تعمیر همان مسجد كنند وچنانچه بدرد آن مسجدنخورد, باید در مسجد دیگر مصرف شود ولی اگر بدرد مسجدهای دیگر هم نخورد, می توانند آن را بفروشند و پول آن را اگر ممكن است صرف تعمیرهمان مسجدوگرنه صرف تعمیر مسجد دیگر نمایند.

(مساله 920) ساختن مسجد وتعمیر مسجدی كه نزدیك به خرابی می باشدمستحب است و اگر مسجد به صورتی درآید كه تعمیر آن ممكن نباشد می توانند آن را خراب كنند ودوباره بسازند بلكه می توانند مسجدی را كه خراب نشده , برای احتیاج مردم خراب كنند وبزرگتر بسازند.

(مساله 921) تمیز كردن مسجد و روشن كردن چراغ در آن مستحب است و كسی كه می خواهد مسجد

برود, مستحب است خود را خوشبو كند ولباس پاكیزه وقیمتی بپوشد وته كفش خودرا وارسی كندكه نجاستی به آن نباشد وموقع داخل شدن به مسجد اول پای راست و موقع بیرون آمدن , اول پای چپ رابگذارد و همچنین مستحب است از همه زودتر به مسجد آید واز همه دیرتر از مسجد بیرون برود.

(مساله 922) وقتی انسان وارد مسجد می شود, مستحب است دو ركعت نماز به قصد تحیت واحترام مسجد بخواند و اگر نماز واجب یا مستحب دیگری هم بخواندكافی است.

(مساله 923) خوابیدن در مسجد, اگر انسان ناچار نباشد وصحبت كردن راجع به كارهای دنیا و مشغول صنعت شدن و خواندن شعری كه نصیحت ومانند آن نباشدمكروه است و نیز مكروه است آب دهان و بینی واخلاط سینه را در مسجد بیندازدو گمشده ای را طلب كند وصدای خود را بلند كند ولی بلند كردن صدا برای اذان مانعی ندارد.

(مساله 924) راه دادن بچه ودیوانه به مسجد مكروه است وكسی كه پیاز و سیر ومانند اینها خورده كه بوی دهانش مردم را اذیت می كند مكروه است به مسجد برود.

اذان و اقامه

(مساله 925) برای مرد و زن مستحب است پیش از نمازهای واجب یومیه اذان واقامه بگویند, ولی پیش از نمازهای واجب غیر یومیه مثل نماز آیات , مستحب است سه مرتبه بگویند: (الصلاه).

(مساله 926) مستحب است در روز اولی كه بچه به دنیا می آید یا پیش از آن كه بند نافش بیفتد, در گوش راست او اذان و در گوش چپش اقامه بگویند.

(مساله 927) اذان هیجده جمله است: (اللّه اكبر) چهار مرتبه , (اشهد ان لا اله الا اللّه) , (اشهد ان محمدا

رسول اللّه) , (حی علی الصلاه) , (حی علی الفلاح) , (حی علی خیر العمل) , (اللّه اكبر) , (لا اله الا اللّه) هر یك دو مرتبه.

اقامه هفده جمله است یعنی: دو مرتبه (اللّه اكبر) از اول اذان و یك مرتبه (لا اله الا اللّه) از آخر آن كم می شود وبعد از گفتن (حی علی خیر العمل) باید دو مرتبه (قدقامت الصلاه) اضافه نمود.

(مساله 928) (اشهد ان علیا ولی اللّه) جزو اذان واقامه نیست , ولی خوب است بعد از (اشهد ان محمدا رسول اللّه ,) به قصد قربت گفته شود.

ترجمه اذان و اقامه (اللّه اكبر) خدای تعالی بزرگتر از آن است كه او را وصف كنند.

(اشهد ان لا اله الا اللّه) شهادت می دهم كه نیست خدایی جز خدای یكتا و بی همتا.

(اشهد ان محمدا رسول اللّه) شهادت می دهم كه حضرت محمد بن عبداللّه (صلی الله علیه و اله) پیغمبر و فرستاده خداست.

(اشهد ان علیا امیر المومنین ولی اللّه) شهادت می دهم كه حضرت علی (علیه السلام) امیرالمومنین و ولی خدا بر همه خلق است.

(حی علی الصلاه ,) بشتاب برای نماز.

(حی علی الفلاح ,) بشتاب برای رستگاری.

(حی علی خیر العمل ,) بشتاب برای بهترین كارها كه نماز است.

(قد قامت الصلاه) به تحقیق نماز برپا شد.

(لا اله الا اللّه) نیست خدایی مگر خدای یكتا وبی همتا.

(مساله 929) بین جمله های اذان و اقامه باید خیلی فاصله نشود و اگر بین آنهابیشتر از معمول فاصله بیندازد, باید دوباره آن را از سر بگیرد.

(مساله 930) اگر در اذان و اقامه صدا را در گلو بیندازد, چنانچه غنا شود, یعنی: بطور آوازه خوانی كه در مجالس

لهو و بازیگری معمول است اذان و اقامه را بگویدحرام است و اگر غنا نشود مكروه می باشد.

(مساله 931) اذان عصر و عشا از كسی كه بین ظهر و عصر و مغرب و عشا جمع می كند ساق ط می شود خواه در موارد استحباب جمع باشد - مثل نماز عصر روزجمعه , و نماز عصر روز عرفه كه روز نهم ذیحجه است در عرفات , و نماز عشا شب عید قربان برای كسی كه در مشعر الحرام است , و خواه مثل زن مستحاضه یا كسی باشد كه نمی تواند از بیرون آمدن بول و غایط خودداری كند و جمع بین نماز ظهر وعصر و نماز مغرب و عشا می نماید, یا غیر این موارد باشد كه به هر حال اذان عصرو عشا در صورت جمع مذكور ساقط می شود هر چند سقوط در عصر روز عرفه درعرفات و در عشا شب عید قربان در مشعر بطور عزیمت است , و در عصر روزجمعه اگر بخواهد اذان بگوید رجاا بگوید, و در غیر این سه مورد سقوط به نحورخصت است فقط مستحاضه و مسلوس احتیاط را به نگفتن اذان ترك نكنند و درصورتی اذان ساقط می شود, كه با نماز قبلی هیچ فاصله نشود, یا فاصله كمی بین آنها باشد, و فاصله شدن نافله كافی است برای عدم سقوط اذان بنابر اقوی.

(مساله 932) اگر برای نماز جماعتی اذان و اقامه گفته باشند, كسی كه با آن جماعت نماز می خواند, نباید برای نماز خود اذان و اقامه بگوید.

(مساله 933) اگر برای خواندن نماز جماعت به مسجد برود و ببیند جماعت تمام شده , تا

وقتی كه صفها بهم نخورده وجمعیت متفرق نشده , می تواند برای نماز خود, اذان و اقامه نگوید.

(مساله 934) در جایی كه عده ای مشغول نماز جماعت اند, یا نماز آنان تازه تمام شده و صفها بهم نخورده است , اگر انسان بخواهد فرادی یا با جماعت دیگری كه برپا می شود نماز بخواند با شش شرط اذان و اقامه از او ساقط می شود: اول - آن كه نماز جماعت در مسجد باشد و اگر در مسجد نباشد, رجاا بگوید.

دوم - آن كه برای آن نماز اذان و اقامه گفته باشند.

سوم - آن كه نماز جماعت باطل نباشد.

چهارم - آن كه نماز او و نماز جماعت در یك مكان باشد , پس اگر نماز جماعت ,داخل مسجد باشد واو بخواهد در بام مسجد نماز بخواند, مستحب است اذان واقامه بگوید.

پنجم - آن كه نماز او و نماز جماعت هر دو ادا باشد.

ششم - آن كه وقت نماز جماعت مشترك باشد, مثلا هر دو نماز ظهر, یا هر دو نمازعصر بخوانند, یا نمازی كه بجماعت خوانده می شود, نماز ظهر باشد واو نماز عصربخواند, یا او نماز ظهر بخواند و جماعت نماز عصر باشد.

(مساله 935) اگر در یكی از شرطهایی كه در مساله قبل گفته شد شك كند چنانچه رجاا اذان و اقامه بگوید مطابق با احتیاط عمل كرده است.

(مساله 936) كسی كه اذان و اقامه دیگری را می شنود مستحب است هر قسمتی راكه می شنود آهسته بگوید.

(مساله 937) كسی كه اذان و اقامه دیگری را شنیده , چه با او گفته باشد یا نه , درصورتی كه بین آن اذان و اقامه و

نمازی كه می خواهد بخواند, زیاد فاصله نشده باشد می تواند برای نماز خود اذان و اقامه نگوید.

(مساله 938) اگر مرد اذان زن را با قصد لذت بشنود, اذان او ساقط نمی شود بلكه اگر قصد لذت هم نداشته باشد, ساقط شدن اذان اشكال دارد.

(مساله 939) هرگاه اذان و اقامه را فراموش كند ومشغول نماز شود اگر تا وارد ركوع ركعت اول نشده , یادش آمد, می تواند نماز را رها كرده و پس از گفتن اذان و اقامه نماز را دوباره شروع كند.

(مساله 940) اقامه بایدبعدازاذان گفته شود واگرقبل از اذان بگویند صحیح نیست.

(مساله 941) اگر كلمات اذان واقامه را بدون ترتیب بگوید, مثلا (حی علی الفلاح) راپیش از (حی علی الصلاه) بگوید, باید از جایی كه ترتیب بهم خورده دوباره بگوید.

(مساله 942) باید بین اذان و اقامه فاصله ندهد و اگر بین آنها بقدری فاصله دهد,كه اذانی را كه گفته اذان این اقامه حساب نشود, مستحب است دوباره اذان و اقامه را بگوید و نیز اگر بین اذان و اقامه و نماز بقدری فاصله دهد كه اذان و اقامه آن نمازحساب نشود, مستحب است دوباره برای آن نماز اذان و اقامه بگوید.

(مساله 943) اذان و اقامه باید به عربی صحیح گفته شود, پس اگر به عربی غلطبگوید, یا بجای حرفی حرف دیگر بگوید, یا مثلا ترجمه آنها را به فارسی بگویدصحیح نیست.

(مساله 944) اذان و اقامه باید بعد از داخل شدن وقت نماز گفته شود و اگر عمدا یااز روی فراموشی پیش از وقت بگوید باطل است.

(مساله 945) اگر پیش از گفتن اقامه شك كند كه اذان گفته یا نه , باید اذان

را بگوید,ولی اگر مشغول اقامه شود وشك كندكه اذان گفته یانه , گفتن اذان لازم نیست.

(مساله 946) اگر در بین اذان یا اقامه پیش از آن كه قسمتی را بگوید شك كند كه قسمت پیش از آن را گفته یا نه , باید قسمتی را كه در گفتن آن شك كرده بگوید, ولی اگر در حال گفتن قسمتی از اذان یا اقامه شك كند كه آنچه پیش از آن است گفته یا نه , گفتن آن لازم نیست.

(مساله 947) مستحب است انسان در موقع گفتن اذان , رو به قبله بایستد وبا وضویا غسل باشد ودستها را به گوش بگذارد و صدا را بلند نماید و بكشد و بین جمله های اذان كمی فاصله دهد وبین آنها حرف نزند, و اما در اقامه باید با طهارت باشد بلكه بنا بر احتیاط لازم رو به قبله وایستاده باشد.

(مساله 948) مستحب است بدن انسان درموقع گفتن اقامه آرام باشد وآن را از اذان آهسته تر بگوید وجمله های آن را بهم نچسباند ولی به اندازه ای كه بین جمله های اذان فاصله می دهد, بین جمله های اقامه فاصله ندهد.

(مساله 949) مستحب است بین اذان و اقامه یك قدم بردارد, یا قدری بنشیند, یاسجده كند, یا ذكر بگوید, یا دعا بخواند, یا قدری ساكت باشد, یا حرفی بزند یا دوركعت نماز بخواند ولی حرف زدن بین اذان و اقامه نماز صبح و نماز خواندن بین اذان و اقامه نماز مغرب مستحب نیست.

(مساله 950) مستحب است كسی را كه برای گفتن اذان معین می كنند, عادل ووقت شناس وصدایش بلند باشد واذان را در جای بلند بگوید.

واجبات نماز

واجبات

نماز یازده چیز است: اول - نیت.

دوم - قیام , یعنی: ایستادن.

سوم - تكبیره الاحرام , یعنی: گفتن (اللّه اكبر) در اول نماز.

چهارم - ركوع.

پنجم - سجود.

ششم - قرائت.

هفتم - ذكر.

هشتم - تشهد.

نهم - سلام.

دهم - ترتیب.

یازدهم - موالات , یعنی: پی در پی بودن اجزا نماز.

(مساله 951) بعضی از واجبات نماز ركن است , یعنی: اگر انسان آنها را بجا نیاورد,یا در نماز اضافه كند, عمدا یا اشتباها, نماز باطل می شود و بعضی دیگر ركن نیست , یعنی: اگر عمدا كم یا زیاد شود, نماز باطل می شود وچنانچه اشتباها كم یا زیادگردد, نماز باطل نمی شود.

اركان نماز

پنج چیز است: اول - نیت.

دوم -تكبیره الاحرام ولی زیاد شدن سهوی آن بنابر احتیاط موجب باطل شدن نمازاست بنابراین , احتیاط, اتمام نماز و اعاده آن است.

سوم -قیام در موقع گفتن تكبیره الاحرام وقیام متصل به ركوع , یعنی: ایستادن پیش از ركوع.

چهارم - ركوع.

پنجم - دو سجده از یك ركعت.

نیت

(مساله 952) انسان باید نماز را به نیت قربت , یعنی , برای انجام فرمان خداوندعالم بجا آورد ولازم نیست نیت را از قلب خود بگذراند یا مثلا به زبان بگوید كه چهار ركعت نماز ظهر می خوانم قربه الی اللّه بلكه در نماز احتیاط, احتیاط لازم نگفتن به زبان است.

(مساله 953) اگر در نماز ظهر یا نماز عصر نیت كند كه چهار ركعت نماز می خوانم ومعین نكند ظهر است یا عصر, نماز او باطل است و نیز كسی كه مثلا قضای نمازظهر بر او واجب است , اگر در وقت نماز ظهر بخواهد آن نماز قضایا نماز ظهر رابخواند, باید نمازی را كه می خواند, در نیت معین كند.

(مساله 954) انسان باید از اول تا آخر نماز به نیت خود باقی باشد, پس اگر در بین نماز بطوری غافل شود كه اگر بپرسند چه می كنی ؟ نداند چه بگوید نمازش باطل است.

(مساله 955) انسان باید فقط برای انجام امر خداوند عالم نماز بخواند, پس كسی كه ریا كند یعنی , برای نشان دادن به مردم نماز بخواند, نمازش باطل است خواه فقط برای مردم باشد, یا خدا و مردم هر دو را در نظر بگیرد.

(مساله 956) اگر قسمتی از نماز را هم برای غیر خدا بجا آورد, نماز باطل است

,چه آن قسمت , واجب باشد مثل حمد و سوره , چه مستحب باشد مانند قنوت ,ولكن در مستحب احتیاط لازم آن است كه نماز را تمام ودوباره اعاده نماید بلكه اگرتمام نماز را برای خدا بجا آورد ولی برای نشان دادن به مردم در جای مخصوصی مثل مسجد یا در وقت مخصوصی مثل اول وقت , یا بطرز مخصوصی مثلا باجماعت نماز بخواند نمازش باطل است.

تكبیره الاحرام

(مساله 957) گفتن (اللّه اكبر) در اول هر نماز واجب وركن است , و باید حروف (اللّه) وحروف (اكبر) ودو كلمه (اللّه) و (اكبر) را پشت سر هم بگوید و نیز باید این دو كلمه به عربی صحیح گفʙǠشود و اگر به عربی غلط بگوید, یا مثلا ترجمه آن را به فارسی بگوید صحیح نیست.

(مساله 958) احتیاط واجب آن است كه تكبیره الاحرام نماز را به چیزی كه پیش ازآن می خواند, مثلا به اقامه یا به دعایی كه پیش از تكبیر می خواند نچسباند.

(مساله 959) اگر انسان بخواهد اللّه اكبر را به چیزی كه بعد از آن می خواند مثلا به بسم اللّه الرحمن الرحیم بچسباند باید را اكبر را با پیش بخواند.

(مساله 960) موقع گفتن تكبیره الاحرام باید بدن آرام باشد و اگر عمدا در حالیكه بدنش حركت دارد, تكبیره الاحرام را بگوید باطل است.

(مساله 961) تكبیر و حمد و سوره و ذكر و دعا را باید طوری بخواند كه خودش بشنود و اگر بواسطه سنگینی یا كری گوش یاسر و صدای زیاد نمی شنود, بایدطوری بگوید, كه اگر مانعی نباشد بشنود.

(مساله 962) كسی كه لال است یا زبان او مرضی دارد كه نمی تواند اللّه

اكبر رادرست بگوید, باید بهر طور كه می تواند بگوید و اگر هیچ نمی تواند بگوید, باید درقلب خود بگذراند وبرای تكبیر اشاره كند و زبانش را هم اگر می تواند حركت دهد.

(مساله 963) مستحب است بعد از تكبیره الاحرام بگوید: یا محسن قد اتاك المسی وقد امرت المحسن ان یتجاوز عن المسی انت المحسن وانا المسی بحق محمد وآل محمد صل علی محمد وآل محمد وتجاوز عن قبیح ما تعلم منی.

یعنی: ای خدایی كه به بندگان احسان می كنی بنده گنه كار به در خانه تو آمده وتو امر كرده ای كه نیكوكار از گناهكار بگذرد, تو نیكوكاری و من گناهكار, به حق محمد وآل محمد (ع) رحمت خود را بر محمد وآل محمد (علیه السلام) بفرست واز بدیهایی كه می دانی از من سرزده بگذر.

(مساله 964) مستحب است موقع گفتن تكبیر اول نماز وتكبیرهای بین نماز دستهارا تا مقابل گوشها بالا ببرد.

(مساله 965) اگرشك كندكه تكبیره الاحرام راگفته یانه , چنانچه مشغول خواندن چیزی شده , به شك خود اعتنا نكند و اگر چیزی نخوانده , باید تكبیر را بگوید.

(مساله 966) اگر بعداز گفتن تكبیره الاحرام شك كند كه آن را صحیح گفته یا نه ,چنانچه مشغول خواندن چیزی شده به شك خود اعتنا نكند و همچنین است اگرچیزی نخوانده ولكن احتیاط مستحب آن است كه در این صورت نماز را تمام كند ودوباره بخواند.

قیام ایستادن

(مساله 967) قیام درموقع گفتن تكبیره الاحرام وقیام پیش از ركوع كه آن را قیام متصل به ركوع می گویند ركن است , ولی قیام در موقع خواندن حمد و سوره و قیام بعداز ركوع ركن نیست واگر

كسی آن را از روی فراموشی ترك كند نمازش صحیح است.

(مساله 968) واجب است پیش از گفتن تكبیر وبعد از آن مقداری بایستد تا یقین كند كه در حال ایستادن تكبیر گفته است.

(مساله 969) اگر ركوع را فراموش كند وبعداز حمد وسوره بنشیند ویادش بیاید كه ركوع نكرده باید بایستد وبه ركوع رود و اگر بدون این كه بایستد بحال خمیدگی به ركوع بر گردد, چون قیام متصل به ركوع را بجا نیاورده , نماز او باطل است.

(مساله 970) موقعی كه برای تكبیره الاحرام یا قرائت ایستاده است , باید بدن راحركت ندهد و بطرفی خم نشود و بجایی تكیه نكند ولی اگر از روی ناچاری باشد,یا در حال خم شدن برای ركوع پاها را حركت دهد اشكال ندارد.

(مساله 971) اگرموقعی كه ایستاده , از روی فراموشی بدن را حركت دهد یا بطرفی خم شود یا بجایی تكیه كند, اشكال ندارد ولی در قیام موقع گفتن تكبیره الاحرام وقیام متصل به ركوع اگر از روی فراموشی هم باشد, بنابر احتیاط مستحب , نماز راتمام كند و دوباره بخواند.

(مساله 972) احتیاط واجب آن است كه در موقع ایستادن , هر دو پا روی زمین باشد, ولی لازم نیست سنگینی بدن روی هر دو پا باشد و اگر روی یك پا هم باشداشكال ندارد.

(مساله 973) كسی كه می تواند درست بایستد, اگر پاها را خیلی باز بگذارد بحدی كه به او ایستاده نگویند نمازش باطل است.

(مساله 974) موقعی كه انسان در نماز مشغول خواندن چیزی است حتی موقع گفتن ذكرهای مستحبی نماز, باید بدنش آرام باشد ودر موقعی كه می خواهد كمی جلو یا عقب رود, یا

كمی بدن را بطرف راست یا چپ حركت دهد, باید چیزی نگوید ولی بحول اللّه وقوته اقوم واقعد را باید در حال برخاستن بگوید.

(مساله 975) اگر در حال حركت بدن ذكر بگوید, مثلا موقع رفتن به ركوع یا رفتن به سجده تكبیر بگوید, چنانچه آن را به قصد ذكری كه در نماز دستور داده اند بگوید,باید احتیاطا نماز را دوباره بخواند و اگر به این قصد نگوید, بلكه بخواهد ذكری گفته باشد نماز صحیح است.

(مساله 976) حركت دادن دست و انگشتان در موقع خواندن حمد و سوره اشكال ندارد اگر چه احتیاط مستحب آن است كه آنها را هم حركت ندهد.

(مساله 977) اگر موقع خواندن حمد و سوره , یا خواندن تسبیحات بی اختیاربقدری حركت كند كه از حال آرام بودن بدن خارج شود, احتیاط واجب آن است كه بعد از آرام گرفتن بدن , آنچه را در حال حركت خوانده دوباره بخواند.

(مساله 978) اگر در بین نماز از ایستادن عاجز شود, باید بنشیند و اگر از نشستن هم عاجز شود, باید بخوابد, ولی تا بدنش آرام نگرفته باید چیزی نخواند.

(مساله 979) تا انسان می تواند ایستاده نماز بخواند, نباید بنشیند مثلا كسی كه درموقع ایستادن , بدنش حركت می كند, یا مجبور است به چیزی تكیه دهد, یا بدنش را كج كند, یا خم شود یا پاها را بیشتر از معمول باز بگذارد, باید بهر طور كه می تواندبایستد و نماز بخواند ولی اگر به هیچ قسم حتی مثل حال ركوع هم نتواند بایستد,باید راست بنشیند ونشسته نماز بخواند.

(مساله 980) تا انسان می تواند بنشیند نباید خوابیده نماز بخواند و اگر نتواندراست بنشیند, باید

هر طور كه می تواند بنشیند و اگر به هیچ قسم نمی تواند بنشیندباید بطوری كه در احكام قبله گفته شد, به پهلوی راست بخوابد و اگر نمی تواند به پهلوی چپ و اگر آنهم ممكن نیست به پشت بخوابد, بطوریكه كف پاهای او رو به قبله باشد.

(مساله 981) كسی كه نشسته نماز می خواند, اگر بعد از خواندن حمد و سوره بتواند بایستد, وركوع را ایستاده بجا آورد, باید بایستد و از حال ایستاده به ركوع برود و اگر نتواند, باید ركوع را هم نشسته بجا آورد.

(مساله 982) كسی كه خوابیده نماز می خواند, اگر در بین نماز بتواند بنشیند بایدمقداری را كه می تواند, نشسته بخواند و نیز اگر می تواند بایستد, باید مقداری را كه می تواند, ایستاده بخواند ولی تا بدنش آرام نگرفته , باید چیزی نخواند.

(مساله 983) كسی كه نشسته نماز می خواند اگر در بین نماز بتواند بایستد بایدمقداری را كه می تواند, ایستاده بخواند ولی تا بدنش آرام نگرفته , باید چیزی نخواند.

(مساله 984) كسی كه می تواند بایستد اگر بترسد كه بواسطه ایستادن , مریض شودیا ضرری به او برسد, می تواند نشسته نماز بخواند و اگر از نشستن هم بترسد,می تواند خوابیده نماز بخواند.

(مساله 985) اگر انسان احتمال بدهد كه تا آخر وقت بتواند ایستاده نماز بخواند بنابر احتیاط لازم باید نماز راتاخیر بیندازد.

پس اگر نتوانست بایستد, درآخر وقت مطابق وظیفه اش نماز بجا آورد.

(مساله 986) مستحب است درحال ایستادن بدن را راست نگهدارد, شانه ها راپایین بیندازد, دستها را روی رانها بگذارد, انگشتها را بهم بچسباند, جای سجده رانگاه كند, سنگینی بدن را بطور مساوی

روی دو پا بیندازد, با خضوع وخشوع باشدپاها را پس وپیش نگذارد, اگر مرد است پاها را از سه انگشت باز تا یك وجب فاصله دهد و اگر زن است پاها را بهم بچسباند.

قرائت

(مساله 987) در ركعت اول و دوم نمازهای واجب یومیه , انسان باید اول حمد وبعد از آن یك سوره تمام بخواند, و دو سوره والضحی و الم نشرح و همچنین دوسوره فیل و لایلاف در نماز یك سوره حساب می شود.

(مساله 988) اگر وقت نماز تنگ باشد, یا انسان ناچار شود كه سوره را نخواند مثلابترسد كه اگر سوره را بخواند, دزد یا درنده یا چیز دیگری به او صدمه بزند, نبایدسوره را بخواند.

(مساله 989) اگر عمدا سوره را پیش از حمد بخواند نمازش باطل است و اگراشتباها سوره را پیش از حمد بخواند و در بین آن یادش بیاید, باید سوره را رها كندو بعد از خواندن حمد, سوره را از اول بخواند.

(مساله 990) اگر حمد و سوره یا یكی از آنها را فراموش كند وبعد از رسیدن به ركوع بفهمد, نمازش صحیح است.

(مساله 991) اگر پیش از آن كه برای ركوع خم شود, بفهمد كه حمد و سوره رانخوانده , باید بخواند و اگر بفهمد سوره را نخوانده باید فقط سوره را بخواند ولی اگربفهمد حمد تنها را نخوانده باید اول حمد و بعد از آن دوباره سوره را بخواند و نیزاگر خم شود وپیش از آن كه به ركوع برسد, بفهمد حمد و سوره , یا سوره تنها, یاحمد تنها را نخوانده , باید بایستد و به همین دستور عمل نماید.

(مساله 992) اگر در نماز فریضه یكی

از چهار سوره ای را كه آیه سجده دارد و درمساله 361 گفته شد, عمدا بخواند نمازش باطل است.

(مساله 993) اگر اشتباها مشغول خواندن سوره ای شود كه سجده واجب داردچنانچه پیش از رسیدن به آیه سجده بفهمد باید آن سوره را رها كند و سوره دیگربخواند واگر بعد از خواندن آیه سجده بفهمد بنابر احتیاط برای سجده واجب اشاره كند و سوره را تمام كند وبعد یك سوره دیگر احتیاطا به قصد قربت مطلقه بخواند وبه ركوع رود و نماز را تمام كند وبعد از نماز بنا بر احتیاط سجده آن را بجا آورد.

(مساله 994) اگر در نماز آیه سجده را بشنود, نمازش صحیح است و بنا بر احتیاطبرای سجده واجب اشاره كند وبعد از نماز هم سجده را بجا آورد.

(مساله 995) در نماز مستحب خواندن سوره لازم نیست , اگر چه آن نماز بواسطه نذر كردن واجب شده باشد, ولی در بعضی از نمازهای مستحبی مثل نماز وحشت كه سوره مخصوصی دارد, اگر بخواهد به دستور آن نماز رفتار كرده باشد, باید همان سوره را بخواند.

(مساله 996) در نماز جمعه ودر نماز ظهر روز جمعه مستحب است در ركعت اول بعد از حمد, سوره جمعه و در ركعت دوم بعد از حمد, سوره منافقین بخواند و اگرمشغول یكی از اینها شود, بنا بر احتیاط واجب نمی تواند آن را رها كند و سوره دیگربخواند.

(مساله 997) اگربعد از حمد مشغول خواندن سوره توحید یا سوره كافرون شود,نمی تواند آن را رها كند و سوره دیگر بخواند ولی در نماز جمعه و نماز ظهر روز جمعه اگر از روی فراموشی بجای سوره جمعه و منافقین

, یكی از این دو سوره را بخواند, تا به نصف نرسیده , می تواند آن را رها كند و سوره جمعه و منافقین را بخواند.

(مساله 998) اگر در نماز جمعه یا نماز ظهر روز جمعه عمدا سوره توحید یا سوره كافرون بخواند, اگر چه به نصف نرسیده باشد, بنا بر احتیاط واجب نمی تواند رهاكند و سوره جمعه ومنافقین را بخواند.

(مساله 999) اگر در نماز, غیر سوره توحید و كافرون , سوره دیگری بخواند, تا به نصف نرسیده می تواند رها كند و سوره دیگر بخواند و بنابر احتیاط ما بین نصف وثلث آن را رها نكند و پس از این كه به دو ثلث رسید عدول جایز نیست.

(مساله 1000) اگر مقداری از سوره را فراموش كند, یا از روی ناچاری مثلا بواسطه تنگی وقت یا جهت دیگر نشود آن را تمام نماید, می تواند آن سوره را رها كند وسوره دیگر بخواند, اگر چه از نصف گذشته باشد, یا سوره ای را كه می خوانده توحید, یا كافرون باشد.

(مساله 1001) بر مرد واجب است حمد و سوره نماز صبح و مغرب و عشا را بلندبخواندوبرمرد وزن واجب است حمد وسوره نماز ظهروعصر را آهسته بخوانند.

(مساله 1002) مرد باید در نماز صبح و مغرب و عشا مواظب باشد كه تمام كلمات حمد و سوره حتی حرف آخر آنها را بلند بخواند.

(مساله 1003) زن می تواند حمد و سوره نماز صبح ومغرب و عشا را بلند یا آهسته بخواند, ولی اگر نامحرم صدایش را بشنود, بنا بر احتیاط واجب بایدآهسته بخواند.

(مساله 1004) اگر در جایی كه باید نماز را بلند بخواند, عمدا آهسته بخواند یا

درجایی كه باید آهسته بخواند, عمدا بلند بخواند, نمازش باطل است ولی اگر از روی فراموشی یا ندانستن مساله باشد صحیح است و اگر در بین خواندن حمد و سوره هم بفهمد اشتباه كرده , لازم نیست مقداری را كه خوانده دوباره بخواند.

(مساله 1005) اگر كسی در خواندن حمد و سوره بیشتر از معمول صدایش را بلندكند, مثل آن كه آنها را با فریاد بخواند, نمازش باطل است.

(مساله 1006) انسان باید نماز را یاد بگیرد كه غلط نخواند و كسی كه به هیچ قسم نمی تواند صحیح آن را یاد بگیرد, باید هر طور كه می تواند, بخواند و احتیاط لازم آن است كه نماز را به جماعت بجا آورد مگر آن كه بر او حرج باشد.

(مساله 1007) كسی كه حمد و سوره و چیزهای دیگر نماز را به خوبی نمی داندومی تواند یاد بگیرد, چنانچه وقت نماز وسعت دارد, باید یاد بگیرد و اگر وقت تنگ است بنابراحتیاط واجب در صورتی كه ممكن باشد, بایدنمازش رابه جماعت بخواند.

(مساله 1008) مزد گرفتن برای یاد دادن واجبات نماز حرام است بنا بر احتیاط واجب.

ولی برای مستحبات آن اشكال ندارد.

(مساله 1009) اگر یكی از كلمات حمد یا سوره را نداند یا عمدا آن را نگوید یابجای حرفی حرف دیگر بگوید مثلا بجای ض ظ بگوید, یا جایی كه بایدبدون زیر وزبر خوانده شود, زیر وزبر بدهد, یا تشدید را نگوید نماز او باطل است.

(مساله 1010) اگر انسان كلمه ای را صحیح بداند ودر نماز همان طور بخواند وبعدبفهمد غل ط خوانده , باید دوباره نماز را بخواند و اگر وقت گذشته قضا نماید.

(مساله 1011) اگر زیر وزبر

كلمه ای را نداند یا نداند مثلا كلمه ای به س است یابه ص , باید یاد بگیرد وچنانچه دو جور یا بیشتر بخواند, مثل آن كه در اهدناالصراط المستقیم , مستقیم را یك مرتبه با سین ویك مرتبه با صاد بخواند,نمازش باطل است.

(مساله 1012) اگر در كلمه ای واو باشد وحرف قبل از واو در آن كلمه پیش داشته باشد وحرف بعد از واو در آن كلمه همزه باشد مثل كلمه سو باید آن واو را مدبدهد یعنی آن را بكشد و همچنین اگر در كلمه ای الف باشد وحرف بعد از الف درآن كلمه همزه باشد مثل ج باید الف آن را بكشد و نیز اگر در كلمه ای ی باشدوحرف پیش از ی در آن كلمه زیر داشته باشد وحرف بعد از ی درآن كلمه همزه باشد مثل جی باید ی را بامد بخواند و اگر بعد از این واو و الف و یا,بجای همزه حرفی باشد كه ساكن است یعنی زیر وزبر وپیش ندارد باز هم باید این سه حرف را با مد بخواند, مثلا در ولا الضالین كه بعد از الف , حرف لام ساكن است , باید الف آن را بامد بخواند وچنانچه به دستوری كه گفته شد رفتار نكند,احتیاط آن است كه نماز را تمام كند ودوباره بخواند.

(مساله 1013) احتیاطن است كه در نمازوقف به حركت ووصل به سكون ننماید.

و معنی وقف به حركت آن است كه زیر یا زبر یا پیش آخر كلمه ای را بگوید و بین آن كلمه و كلمه بعد فاصله دهد مثلا بگوید الرحمن الرحیم ومیم رحیم را زیر بدهدوبعد قدری فاصله دهد

وبگوید مالك یوم الدین و معنی وصل به سكون آن است كه زیر یا زبر یا پیش كلمه ای را نگوید و آن كلمه را به كلمه بعد بچسباند مثل آن كه بگوید الرحمن الرحیم ومیم الرحیم را زیر ندهد وفورا مالك یوم الدین را بگوید.

(مساله 1014) در ركعت سوم وچهارم نماز می تواند فقط یك حمد بخواند, یا یك مرتبه تسبیحات اربعه بگوید یعنی بگوید, سبحان اللّه والحمد للّه ولا اله الا اللّه واللّه اكبر وبهتر آن است كه این تسبیحات را سه مرتبه بگوید و می تواند در یك ركعت حمد ودر ركعت دیگر تسبیحات بگوید وبهتر است در هر دو ركعت تسبیحات بخواند.

(مساله 1015) در تنگی وقت باید تسبیحات اربعه را یك مرتبه بگوید و در وسعت وقت یك مرتبه كافی است , لكن سزاوار است ترك نشود سه مرتبه مگر در ضرورت.

(مساله 1016) بر مرد وزن واجب است كه در ركعت سوم و چهارم نماز, حمد یاتسبیحات را آهسته بخوانند.

(مساله 1017) اگر در ركعت سوم وچهارم حمد بخواند, بنا بر احتیاط واجب باید بسم اللّه آن را هم آهسته بگوید.

(مساله 1018) كسی كه نمی تواند تسبیحات را یاد بگیرد یا درست بخواند, باید درركعت سوم وچهارم حمد بخواند.

(مساله 1019) اگر در دو ركعت اول نماز بخیال این كه در دو ركعت آخر است تسبیحات بگوید, چنانچه پیش از ركوع بفهمد, باید حمد و سوره را بخواند و اگر درركوع یا بعد از ركوع بفهمد, نمازش صحیح است.

(مساله 1020) اگر در دو ركعت آخر نماز بخیال این كه در دو ركعت اول است حمد بخواند, یا در دو ركعت اول نماز با

گمان این كه در دو ركعت آخر است حمدبخواند, چه پیش از ركوع بفهمد چه بعد از آن نمازش صحیح است.

(مساله 1021) اگر در ركعت سوم یا چهارم می خواست حمد بخواند تسبیحات به زبانش آمد, یا می خواست تسبیحات بخواند حمد به زبانش آمد, باید آن را رها كندودوباره حمد یا تسبیحات را بخواند ولی اگر قصدش خواندن چیزی بوده كه به زبانش آمده اگر چه بواسطه عادت باشد, می تواند همان را تمام كند و نمازش صحیح است.

(مساله 1022) كسی كه عادت دارد, در ركعت سوم وچهارم تسبیحات بخواند اگربا غفلت از عادت خود به قصد ادای وظیفه , حمد بخواند كفایت می كند.

(مساله 1023) در ركعت سوم وچهارم مستحب است بعد از تسبیحات استغفاركند, مثلا بگوید: استغفر اللّه ربی واتوب الیه یا بگوید: اللهم اغفر لی.

و كسی كه مشغول استغفار است , اگر شك كند كه حمد یا تسبیحات را خوانده یا نه چنانچه خود را در استغفار بعد از حمد یا تسبیحات ببیند باید به شك خود اعتنا ننماید والاباید حمد یا تسبیحات را بخواند و نیز اگر نمازگزار پیش از خم شدن برای ركوع درحالی كه مشغول استغفار نیست شك كند كه حمد یا تسبیحات را خوانده یا نه بایدحمد یا تسبیحات را بخواند.

(مساله 1024) اگر در ركوع ركعت سوم یا چهارم یا در حال رفتن به ركوع شك كندكه حمد یا تسبیحات خوانده یا نه , به شك خود اعتنا نكند.

(مساله 1025) هرگاه بعد از تمام شدن آیه یا كلمه ای شك كند كه آن را درست گفته یا نه تا داخل در ركن بعد نشده می تواند برگردد

واحتیاطا آن آیه یا كلمه را بطورصحیح بگوید ولی اگر جز بعدی ركن باشد مثلا در ركوع شك كند كه سوره رادرست خوانده یا نه نمی تواند برگردد و باید به شك خود اعتنا نكند.

(مساله 1026) مستحب است در ركعت اول , پیش از خواندن حمد بگوید: اعوذباللّه من الشیطان الرجیم و در ركعت اول ودوم نماز ظهر و عصر بسم اللّه الرحمن الرحیم را بلند بگوید و نیز مستحب است در تمام نمازها حمد و سوره را شمرده بخواند و در آخر هر آیه وقف كند, یعنی: آن را به آیه بعد نچسباند ودرحال خواندن حمد و سوره بمعنای آیه توجه داشته باشد و اگر نماز را به جماعت می خواند بعداز تمام شدن حمد امام و اگر فرادی می خواند, بعد از آن كه حمد خودش تمام شد,بگوید: الحمد للّه رب العالمین , وبعد از خواندن سوره توحید, یك , یا دو, یا سه مرتبه كذلك اللّه ربی یا سه مرتبه كذلك اللّه ربنا بگوید, وبعد از خواندن سوره , كمی صبركند, بعد تكبیر پیش از ركوع را بگوید, یا قنوت را بخواند.

(مساله 1027) مستحب است در تمام نمازها در ركعت اول سوره قدر و در ركعت دوم , سوره توحید را بخواند.

(مساله 1028) مكروه است انسان در تمام نمازهای یك شبانه روز سوره توحید رانخواند.

(مساله 1029) خواندن سوره توحید به یك نفس مكروه است.

(مساله 1030) سوره ای را كه در ركعت اول خوانده مكروه است در ركعت دوم بخواند ولی اگر سوره توحید را در هر دو ركعت بخواند مكروه نیست.

ركوع

(مساله 1031) در هر ركعت بعد از قرائت باید به اندازه

ای خم شود كه بتوانϘϘӘʠرا بزانو بگذارد واین عمل را ركوع می گویند.

(مساله 1032) اگر به اندازه ركوع خم شود, ولی دستها را بزانو نگذارد اشكال ندارد, اگر چه احتیاط مستحب این است كه دستها را به زانو بگذارد.

(مساله 1033) هرگاه ركوع را بطور غیر معمول بجا آورد, مثلا به چپ یا راست خم شود, اگر چه دستهای او به زانو برسد, صحیح نیست.

(مساله 1034) خم شدن باید به قصد ركوع باشد, پس اگر به قصد كار دیگر - مثلابرای كشتن جانور خم شود - نمی تواند آن را ركوع حساب كند بلكه باید بایستد ودوباره برای ركوع خم شود وبواسطه این عمل , ركن زیاد نشده ونماز باطل نمی شود.

(مساله 1035) كسی كه دست یا زانوی او با دست و زانوی دیگران فرق دارد, مثلادستش خیلی بلند است كه اگر كمی خم شود بزانو می رسد, یا زانوی او پایین تر ازمردم دیگر است كه باید خیلی خم شود تا دستش به زانو برسد, باید به اندازه معمول خم شود.

(مساله 1036) كسی كه نشسته ركوع می كند, باید بقدری خم شود كه صورتش مقابل زانوها برسد وبهتر است بقدری خم شود كه صورت نزدیك جای سجده برسد.

(مساله 1037) احتیاط مستحب آن است كه در ركوع , سه مرتبه سبحان اللّه یا یك مرتبه سبحان ربی العظیم وبحمده بگوید, هر چند ظاهر این است كه گفتن هر ذكری كه به این مقدار باشد مثل سه مرتبه اللّه اكبر كفایت می كند, ولی در تنگی وقت و درحال ناچاری گفتن یك سبحان اللّه كافی است.

(مساله 1038) ذكر ركوع باید به عربی صحیح گفته شود, و مستحب

است آن راسه یا پنج یا هفت مرتبه بلكه بیشتر بگویند.

(مساله 1039) در ركوع باید به مقدار ذكر واجب بدن آرام باشد, و در ذكر مستحب هم اگر آن را بقصد ذكری كه برای ركوع دستور داده اند, بگوید بنابر احتیاط واجب ,آرام بودن بدن لازم است.

(مساله 1040) اگر موقعی كه ذكر واجب ركوع را می گوید, بی اختیار بقدری حركت كند كه از حال آرام بودن بدن خارج شود, باید بعد از آرام گرفتن بدن دوباره ذكر را بگوید, ولی اگر كمی حركت كند كه از حال آرام بودن بدن خارج نشود, یاانگشتان را حركت دهد اشكال ندارد.

(مساله 1041) اگر پیش از آن كه به مقدار ركوع خم شود وبدن آرام گیرد عمدا ذكرركوع را بگوید, باید بعد از رسیدن به ركوع وآرام گرفتن بدن دوباره ذكر را بگوید, وبنابر احتیاط لازم نماز را پس از اتمام , اعاده نماید, و اگر بهمان ذكر اول اكتفا نمایدنماز باطل است.

(مساله 1042) اگرپیش از تمام شدن ذكر واجب , عمدا سر از ركوع بردارد نمازش باطل است , و اگر سهوا سر بردارد, چنانچه پیش از آن كه از حال ركوع خارج شود,یادش بیاید كه ذكر ركوع را تمام نكرده , باید در حال آرامی بدن دوباره ذكر را بگویدو اگر بعد از آن كه از حال ركوع خارج شد یادش بیاید, نماز او صحیح است.

(مساله 1043) اگر نتواند به مقدار ذكر در ركوع بماند, احتیاط واجب آن است كه بقیه آن را در حال برخاستن بگوید.

(مساله 1044) اگر بواسطه مرض ومانند آن در ركوع آرام نگیرد, نماز صحیح است ولی باید پیش از آن كه

از حال ركوع خارج شود, ذكر واجب را بگوید.

(مساله 1045) هرگاه نتواند به اندازه ركوع خم شود, باید به چیزی تكیه دهدوركوع كند و اگر موقعی هم كه تكیه داده نتواند بطور معمول ركوع كند, باید به هراندازه می تواند, خم شود ودر این صورت احتیاط لازم آن است كه نماز را دوباره بخواند, و ركوع آن را نشسته بجا آورد, و اگر هیچ نتواند خم شود باید موقع ركوع بنشیند ونشسته ركوع كند واحتیاط لازم آن است كه نماز دیگری هم بخواند, و برای ركوع آن با سر اشاره نماید.

(مساله 1046) كسی كه می تواند ایستاده نماز بخواند, اگر در حال ایستاده یانشسته نتواند ركوع كند, باید ایستاده نماز بخواند وبرای ركوع با سر اشاره كند و اگرنتواند اشاره كند, باید به نیت ركوع چشم ها را هم بگذارد وذكر آن را بگوید, و به نیت برخاستن از ركوع چشمها را باز كند و اگر از این هم عاجز است , باید در قلب نیت ركوع كند, و ذكر آن را بگوید.

(مساله 1047) كسی كه نمی تواند ایستاده یا نشسته ركوع كند وبرای ركوع فقطمی تواند در حالی كه نشسته است كمی خم شود, یا در حالی كه ایستاده است با سراشاره كند, باید ایستاده نماز بخواند, و برای ركوع با سر اشاره نماید, و احتیاط مستحب آن است كه نماز دیگری هم بخواند, و موقع ركوع آن بنشیند, و هر قدرمی تواند برای ركوع خم شود.

(مساله 1048) اگر بعد از رسیدن بحد ركوع سر بردارد, و دو مرتبه به اندازه ركوع خم شود, یا بعد از آن كه به اندازه ركوع خم شود,

بقدری خم شود كه از اندازه ركوع بگذرد و دوباره به ركوع برگردد, نمازش باطل است.

(مساله 1049) بعد از تمام شدن ذكر ركوع , باید راست بایستد وبعد از آن كه بدن آرام گرفت به سجده رود, و اگر عمدا پیش از ایستادن , یا پیش از آرام گرفتن بدن به سجده رود, نمازش باطل است.

(مساله 1050) اگر ركوع را فراموش كند وپیش از آن كه به سجده برسد, یادش بیاید, باید بایستد بعد به ركوع رود, و چنانچه بحالت خمیدگی به ركوع برگردد, نمازش باطل است.

(مساله 1051) اگر بعد از آن كه برای سجده دوم پیشانی به زمین رسید, یادش بیاید كه ركوع نكرده نمازش باطل است.

ولی تا داخل سجده دوم نشده اگر یادش بیاید كه ركوع نكرده , باید بایستد و ركوع را بجا آورد وبعد از تمام شدن نماز برای زیادی سجده احتیاطا دو سجده سهو بجا آورد, و اگر احتیاطا نماز را دوباره بخواندبهتر است.

(مساله 1052) مستحب است پیش از رفتن به ركوع در حالی كه راست ایستاده تكبیر بگوید, و در ركوع زانوها را به عقب دهد, و پشت را صاف نگهدارد, و گردن رابكشد, و مساوی پشت نگهدارد, و بین دو قدم را نگاه كند, و پیش از ذكر یا بعد ازآن صلوات بفرستد, و بعد از آن كه از ركوع برخاست و راست ایستاد در حال آرامی بدن بگوید: سمع اللّه لمن حمده.

(مساله 1053) مستحب است در ركوع زن دست را از زانو بالاتر بگذارد, و زانوهارا به عقب ندهد.

سجود

(مساله 1054) نمازگزار باید در هر ركعت از نمازهای واجب و مستحب , بعدازركوع دو سجده كند وسجده

آن است كه پیشانی وكف دو دست وسر دو زانو وسردو انگشت بزرگ پا را بر زمین بگذارد.

(مساله 1055) دو سجده از یك ركعت با هم ركن است , كه اگر كسی در نمازواجب عمدا یا از روی فراموشی هر دو را ترك كند, یا دو سجده اضافه نماید,نمازش باطل است.

(مساله 1056) اگر عمدا یك سجده كم یا زیاد كند, نمازش باطل می شود.

و اگرسهوا یك سجده كم كند, حكم آن بعدا درمسائل 1260 تا1271 گفته خواهد شد.

(مساله 1057) اگر پیشانی را عمدا یا سهوا به زمین نگذارد, سجده نكرده است ,اگر چه جاهای دیگر به زمین برسد.

ولی اگر پیشانی را به زمین بگذارد, و سهواجاهای دیگر را به زمین نرساند, یا سهوا ذكر نگوید سجده صحیح است.

(مساله 1058) احتیاط مستحب آن است كه در سجده , سه مرتبه سبحان اللّه یا یك مرتبه سبحان ربی الاعلی وبحمده بگوید, هر چند ظاهر این است كه اكتفا به گفتن هرذكری كه به این مقدار باشد, مثل سه مرتبه اللّه اكبر جایز است , و باید این كلمات به عربی صحیح گفته شود, و مستحب است سبحان ربی الاعلی وبحمده را سه یا پنج یاهفت مرتبه بگوید.

(مساله 1059) در سجده باید به مقدار ذكر واجب بدن آرام باشد, و موقع گفتن ذكرمستحب هم اگر آن را بقصد ذكری كه برای سجده دستور داده اند بگوید, آرام بودن بدن لازم است.

(مساله 1060) اگر پیش از آن كه پیشانی به زمین برسد یا پیش از آن كه بدن آرام بگیرد, عمدا ذكر سجده را بگوید, باید بعد از رسیدن پیشانی به زمین وآرام گرفتن بدن دوباره ذكر را بگوید,

وبنابر احتیاط لازم نماز را پس از اتمام , اعاده نماید و اگربه همان ذكر اول اكتفا نماید نماز باطل است.

و همچنین اگر پیش از تمام شدن ذكرعمدا سر از سجده بردارد, نماز باطل است.

(مساله 1061) اگر پیش از آن كه پیشانی به زمین برسد, و بدن آرام گیرد, سهوا ذكرسجده را بگوید, و پیش از آن كه سر از سجده بردارد, بفهمد اشتباه كرده است , بایددوباره در حال آرام بودن , ذكر را بگوید.

(مساله 1062) اگر بعد از آن كه سر از سجده برداشت , بفهمد كه پیش از آرام گرفتن بدن ذكر را گفته , یا پیش از آن كه ذكر سجده تمام شود, سر برداشته , نمازش صحیح است.

(مساله 1063) اگر موقعی كه ذكر سجده را می گوید, یكی از هفت عضو را عمدا اززمین بردارد, احتیاط لازم آن است كه بعد از آرام گرفتن همه اعضا دوباره ذكرواجب را بگوید, و نماز را تمام كند و اعاده نماید, ولی موقعی كه مشغول گفتن ذكرنیست , اگر غیر پیشانی جاهای دیگر را از زمین بردارد ودوباره بگذارد, اشكال ندارد.

(مساله 1064) اگر پیش از تمام شدن ذكر سجده سهوا پیشانی را از زمین برداردنمی تواند دوباره به زمین بگذارد, و باید آن را یك سجده حساب كند.

ولی اگرجاهای دیگر را سهوا از زمین بردارد, باید دو مرتبه به زمین بگذارد, و ذكر را بگوید.

(مساله 1065) بعد از تمام شدن ذكر سجده اول , باید بنشیند تا بدن آرام گیرد ودوباره به سجده رود.

(مساله 1066) جای پیشانی نمازگزار باید از جای زانوها وسر انگشتان پای اوبلندتر از چهار انگشت بسته نباشد.

بلكه احتیاط واجب

آن است كه جای پیشانی اواز جای انگشتان وسر زانوهایش از چهار انگشت بسته پست تر نیز نباشد.

(مساله 1067) در زمین سراشیب كه سراشیبی آن درست معلوم نیست , اگر جای پیشانی نمازگزار از جای انگشتان پا وسر زانوهای او مختصری بیش از چهار انگشت بسته بلندتر باشد, اشكال ندارد.

(مساله 1068) اگر پیشانی را به چیزی بگذارد كه از جای انگشتان پا و سر زانوهای او بلند تر از چهار انگشت بسته است , چنانچه بلندی آن بقدری است كه نمی گوینددر حال سجده است , باید سر را بردارد وبه چیزی كه بلندی آن به اندازه چهارانگشت بسته یا كمتر است , بگذارد و اگر بلندی آن بقدری است كه می گویند درحال سجده است , احتیاط واجب آن است كه پیشانی را از روی آن چیزی كه بلندی آن به اندازه چهار انگشت بسته یا كمتر است بكشد, و اگر كشیدن پیشانی ممكن نیست , بنابر احتیاط واجب باید نماز را تمام كند ودوباره بخواند.

(مساله 1069) باید بین پیشانی وآنچه بر آن سجده می كند, چیزی نباشد.

پس اگرمهر بقدری چرك باشد كه پیشانی بخود مهر نرسد, سجده باطل است.

ولی اگر مثلارنگ مهر تغییر كرده باشد, اشكال ندارد.

(مساله 1070) در سجده باید كف هر دو دست را بر زمین بگذارد, ولی در حال ناچاری پشت دست هم مانعی ندارد.

و اگر پشت دست ممكن نباشد, باید مچ دست را بگذارد.

و چنانچه آن را هم نتواند, باید تا آرنج هر جا را كه می تواند بر زمین بگذارد.

و اگر آن هم ممكن نیست , گذاشتن بازو كافی است.

(مساله 1071) در سجده باید سر دو انگشت بزرگ

پا را به زمین بگذارد, و اگرانگشتان دیگر پا یا روی پارا به زمین بگذارد, وسر دو انگشت بزرگ رابه زمین نگذارد, یا بواسطه بلند بودن ناخن , سر شست به زمین نرسد, نماز باطل است.

وكسی كه بواسطه ندانستن مساله نمازهای خود رااینطور خوانده , باید بنابراحتیاطلازم دوباره بخواند.

(مساله 1072) كسی كه مقداری از شست پایش بریده , باید بقیه آن را به زمین بگذارد و اگر چیزی از آن نمانده , یا اگر مانده خیلی كوتاه است , احتیاط لازم آن است كه همان را به زمین بگذارد و ذكر سجده را بگوید, و باز بقیه انگشتان را به زمین بگذارد و دو مرتبه ذكر را بگوید و اگر هیچ انگشت ندارد, باید هر مقداری كه ازپا باقی مانده به زمین بگذارد.

(مساله 1073) اگر بطور غیر معمول سجده كند, مثلا سینه و شكم را به زمین بچسباند, یا پاها را دراز كند, ولی هفت عضوی كه گفته شد به زمین برسد, اگرطوری است كه عرفا می گویند: سجده كرده , صحیح است , والا باطل است.

(مساله 1074) مهر یاچیز دیگری كه بر آن سجده می كند, باید پاك باشد, ولی اگرمثلا مهر را روی فرش نجس بگذارد, یا یك طرف مهر نجس باشد وپیشانی را بطرف پاك آن بگذارد, اشكال ندارد.

(مساله 1075) اگر در پیشانی دمل ومانند آن باشد, چنانچه ممكن است باید باجای سالم پیشانی سجده كند.

و اگر ممكن نیست باید زمین را گود كند ودمل را درگودال , و جای سالم را به مقداری كه برای سجده كافی باشد, بر زمین بگذارد.

(مساله 1076) اگر دمل یا زخم تمام پیشانی را گرفته باشد,

باید به یكی از دو طرف پیشانی سجده كند.

و اگر ممكن نیست , به چانه و اگر به چانه هم ممكن نیست , بایدبه هر جایی از صورت كه ممكن است رجاا سجده كند, و اگر به هیچ جای از صورت ممكن نیست با جلوی سر سجده نماید رجاا, و در این دو صورت با اشاره نیز رجااسجده نماید.

(مساله 1077) كسی كه نمی تواند پیشانی را به زمین برساند, باید بقدری كه می تواند خم شود, و مهر یا چیز دیگری را كه سجده بر آن صحیح است , روی چیزبلندی گذاشته , و طوری پیشانی را بر آن بگذارد كه بگویند: سجده كرده است , ولی باید كف دستها و زانوها وانگشتان پا را بطور معمول به زمین بگذارد.

(مساله 1078) كسی كه هیچ نمی تواند خم شود, باید برای سجده بنشیند وبا سراشاره كند و اگر نتواند, باید با چشمها اشاره نماید, و در هر دو صورت احتیاط واجب آن است كه اگر می تواند مهر را بلند كند, و پیشانی را بر آن بگذارد و اگرممكن نیست مهر را به پیشانی بگذارد, و اگر با سر یا چشمها هم نمی تواند اشاره كند, باید در قلب نیت سجده كند, وبنابر احتیاط واجب با دست ومانند آن هم برای سجده اشاره نماید.

(مساله 1079) كسی كه نمی تواند بنشیند, باید ایستاده نیت سجده كند, و چنانچه می تواند, برای سجده با سر اشاره كند, و اگر نمی تواند با چشمها اشاره نماید و اگراین را هم نمی تواند, در قلب نیت سجده كند, و بنابر احتیاط واجب با دست ومانند آن هم برای سجده اشاره

نماید.

(مساله 1080) اگر پیشانی بی اختیار بجای سجده بخورد وبلند شود, سجده به عمل نیامده است , و باید سجده را بطور صحیح بجا آورد وبعد از تمام شدن ,احتیاط مستحب آن است كه دو مرتبه نماز را بخواند.

(مساله 1081) جایی كه انسان باید تقیه كند اگر بتواند بر حصیر یا چیزی كه سجده بر آن صحیح می باشد, طوری سجده كند كه به زحمت نیفتد, نباید بر فرش ومانندآن سجده نماید, و اگر نمی تواند, احتیاط آن استكه در صورت امكان برای نمازبجای دیگر برود, والا در همانجا نماز بخواند و بر فرش و مانند آن سجده نماید.

ظاهر این است كه در مورد تقیه به جهت تحبیب وتالیف قلوب لازم نیست كه برای نماز به جای دیگر برود.

(مساله 1082) اگر روی تشك پر یا چیز دیگری كه بدن روی آن آرام نمی گیردسجده كند, باطل است.

ولی چنانچه بعد از سر گذاشتن و مقداری پایین رفتن بدن آرام بگیرد اشكال ندارد.

(مساله 1083) اگر انسان ناچار شود كه در زمین گل نماز بخواند, چنانچه آلوده شدن بدن ولباس برای او مشقت ندارد, بنابر احتیاط لازم سجده و تشهد را بطورمعمول بجا آورد.

و اگر مشقت دارد, می تواند در حالی كه ایستاده , برای سجده باسر اشاره كند وتشهد را ایستاده بخواند.

و اگر در عین مشقت سجده و تشهد را بطورمعمول بجا آورد, نمازش صحیح است.

(مساله 1084) در ركعت اول و ركعت سوم كه تشهد ندارد, مثل ركعت سوم نمازظهر وعصر و عشا بنابر احتیاط واجب , باید بعد از سجده دوم قدری بی حركت بنشیند و بعد برخیزد, و این عمل را جلسه استراحت می گویند.

چیزهایی

كه سجده بر آنها صحیح است (مساله 1085) باید بر زمین وچیزهای غیر خوراكی كه از زمین می روید, مانندچوب و برگ درخت سجده كرد وسجده بر چیزهای خوراكی و پوشاكی و معدنی مانند عقیق صحیح نیست.

(مساله 1086) احتیاط واجب آن است كه بر برگ مو سجده نكنند.

(مساله 1087) سجده بر چیزهایی كه از زمین می روید, و خوراك حیوان است مثل علف وكاه صحیح است.

(مساله 1088) سجده بر گلهایی كه خوراكی نیستند, صحیح است , ولی سجده بردواهای خوراكی كه از زمین می روید, مانند گل بنفشه وگل گاوزبان صحیح نیست.

(مساله 1089) سجده بر گیاهی كه خوردن آن در بعضی از شهرها معمول است ودر شهرهای دیگر معمول نیست , و نیز سجده بر میوه نارس اگر چه ماكول نباشدصحیح نیست.

(مساله 1090) سجده بر سنگ آهك و سنگ گچ صحیح است.

و جواز سجده درحال اختیار به گچ و آهك پخته و آجر و كوزه گلی ومانند آن مورد تامل است.

(مساله 1091) اگر كاغذ را از چیزهایی كه سجده بر آن صحیح است مثلا از كاه ساخته باشند, می شود بر آن سجده كرد.

ولی سجده بر كاغذی كه از پنبه ومانند آن ساخته شده , اشكال دارد و نیز سجده كردن بر كاغذی كه انسان نمی داند از چیزی كه سجده بر آن صحیح است , ساخته شده یا از چیزی كه سجده بر آن صحیح نیست , اشكال دارد.

(مساله 1092) برای سجده بهتر از هر چیز تربت حضرت سید الشهدا (علیه السلام) می باشد, بعد از آن خاك , بعد از خاك , سنگ وبعد از سنگ , گیاه است.

(مساله 1093) اگر چیزی كه

سجده بر آن صحیح است ندارد, یا اگر دارد بواسطه سرما یا گرمای زیاد ومانند اینها نمی تواند بر آن سجده كند, باید به لباسش سجده كند.

و اگر بر آن هم نشود, باید بر پشت دست یا چیز معدنی مانند انگشتر عقیق سجده نماید ولی احتیاط لازم آن است كه تا سجده بر پشت دست ممكن است , برچیز معدنی سجده نكند.

(مساله 1094) سجده بر گل و خاك سستی كه پیشانی روی آن آرام نمی گیرد, باطل است.

(مساله 1095) اگر در سجده اول مهر به پیشانی بچسبد, و بدون این كه مهر رابردارد, به سجده رود اشكال دارد, بلكه باید مهر را از پیشانی بردارد, و بعد به سجده رود.

(مساله 1096) اگر در بین نماز چیزی كه بر آن سجده می كند, گم شود و چیزدیگری كه سجده بر آن صحیح است نداشته باشد, چنانچه وقت وسعت دارد بایدنماز را رها كند, و اگر وقت تنگ است , باید به ترتیبی كه در مساله 1093 گفته شدعمل نماید.

(مساله 1097) هرگاه در حال سجده بفهمد پیشانی را بر چیزی گذاشته كه سجده بر آن باطل است , اگر ممكن باشد باید پیشانی را از روی آن به روی چیزی كه سجده بر آن صحیح است بكشد, و اگر ممكن نباشد, چنانچه وقت نماز وسعت دارد بایدنماز را رها كند.

و اگر وقت تنگ است به ترتیبی كه در مساله 1093 گفته شد, عمل نماید.

(مساله 1098) اگر بعد از سجده بفهمد پیشانی را روی چیزی گذاشته كه سجده برآن باطل است , اشكال ندارد.

(مساله 1099) سجده كردن برای غیر خداوند متعال حرام می باشد.

و بعضی ازمردم كه مقابل

قبر ائمه (علیه السلام) پیشانی را به زمین می گذارند, اگر برای شكر خداوندمتعال باشد اشكال ندارد, وگرنه حرام است.

مستحبات و مكروهات سجده

(مساله 1100) در سجده چند چیز مستحب است: 1 - كسی كه ایستاده نماز می خواند بعد از آن كه سر از ركوع برداشت , و كاملاایستاد, و كسی كه نشسته نماز می خواند, بعد از آن كه كاملا نشست , برای رفتن به سجده تكبیر بگوید.

2 - موقعی كه می خواهد به سجده برود, مرد اول دستها را, و زن اول زانوها را به زمین بگذارد.

3 - بینی را به مهر یا چیزی كه سجده بر آن صحیح است , بگذارد.

4 - در حال سجده انگشتان دست را بهم بچسباند وبرابر گوش بگذارد, بطوری كه سر آنها رو به قبله باشد.

5 - در سجده دعا كند واز خدا حاجت بخواهد, و این دعا را بخواند: یا خیرالمسئولین ویا خیر المعطین ارزقنی وارزق عیالی من فضلك فانك ذو الفضل العظیم یعنی: ای بهترین كسی كه از او سوال می كنند, و ای بهترین عطا كنندگان روزی بده به من و عیال من از فضل خودت , پس بدرستی كه تو دارای فضل بزرگی هستی.

6 - بعداز سجده بر ران چپ بنشیند, و روی پای راست را بر كف پای چپ بگذارد.

7 - بعد از هر سجده وقتی نشست و بدنش آرام گرفت , تكبیر بگوید.

8 - بعد از سجده اول بدنش كه آرام گرفت استغفر اللّه ربی واتوب الیه بگوید.

9 - سجده را طول بدهد, و در موقع نشستن دستها را روی رانها بگذارد.

10 - برای رفتن به سجده دوم , در حال آرامی بدن

اللّه اكبر بگوید.

11 - در سجده ها صلوات بفرستد.

12 - در موقع بلند شدن , مرد اول زانوها, و زن اول دستها را از زمین بردارد.

13 - مرد آرنجها وشكم را به زمین نچسباند, و بازوها را از پهلو جدا نگاه دارد, و زن آرنجها و شكم را بر زمین بگذارد, و اعضا بدن را به یكدیگر بچسباند, و مستحبات دیگر سجده در كتابهای مفصل گفته شده است.

(مساله 1101) قرآن خواندن در سجده مكروه است.

و نیز مكروه است برای برطرف كردن گرد وغبار, جای سجده را فوت كند.

و اگر در اثر فوت كردن دو حرف ازدهان بیرون آید, نماز باطل است , و غیر از اینها مكروهات دیگری هم در كتابهای مفصل گفته شده است.

سجده های واجب قرآن

(مساله 1102) در هریك از چهار سوره الم تنزیل 32 وحم سجده 41 والنجم 53 واقرا 96 یك آیه سجده است , كه اگر انسان بخواند یا استماع كند بعد از تمام شدن آیه باید فورا سجده كند.

و اگر فراموش كرد, هر وقت یادش آمد باید سجده نماید.

و فرق نیست در استماع بین این كه از خود گوینده بشنود, یا بوسیله بلندگو ورادیو بشنود.

و همچنین است حكم در سماع بنابر احتیاط.

(مساله 1103) اگر انسان موقعی كه آیه سجده را می خواند, از دیگری هم بشنودبنابر احتیاط واجب , باید دو سجده نماید.

(مساله 1104) در غیر نماز اگر در حال سجده , آیه سجده را بخواند یا بشنود, بایدسر از سجده بردارد و دوباره سجده كند.

(مساله 1105) اگر انسان از بچه غیر ممیز كه خوب و بد را نمی فهمد یا از كسی كه قصد خواندن قرآن ندارد, آیه سجده را

بشنود, احتیاط واجب آن است كه سجده كند.

و همچنین است اگر از مثل نوار آیه سجده را بشنود.

(مساله 1106) در سجده واجب قرآن باید جای انسان غصبی نباشد, ولی لازم نیست با وضو یا غسل و رو به قبله باشد, و عورت خود را بپوشاند, و بدن و جای پیشانی او پاك باشد, و نیز چیزهایی كه در لباس نمازگزار شرط می باشد, در لباس اوشرط نیست اما اگر لباس او غصبی است چنانچه سجده كردن تصرف در آن لباس باشد, سجده باطل است.

(مساله 1107) احتیاط واجب آن است كه در سجده واجب قرآن , پیشانی را بر مهریا چیز دیگری كه سجده بر آن صحیح است بگذارد, و بنابر احتیاط مستحب جاهای دیگر بدن را به دستوری كه در سجده نماز گفته شد, بر زمین بگذارد.

(مساله 1108) هرگاه در سجده واجب قرآن پیشانی را بقصد سجده به زمین بگذارد, اگر چه ذكر نگوید كافیست ولی گفتن ذكر, مستحب ومطابق با احتیاط است , و بهتر است بگوید: لا اله الا اللّه حقا حقا لا اله الا اللّه ایمانا وتصدیقا لا اله الا اللّه عبودیه ورقا سجدت لك یا رب تعبدا ورقا لا مستنكفا ولا مستكبرا بل انا عبد ذلیل ضعیف خائف مستجیر.

تشهد

(مساله 1109) در ركعت دوم تمام نمازهای واجب وركعت سوم نماز مغرب وركعت چهارم نماز ظهر و عصر و عشا, باید انسان بعد از سجده دوم بنشیند ودر حال آرام بودن بدن , تشهد بخواند یعنی بگوید: اشهد ان لا اله الا اللّه وحده لا شریك له واشهد ان محمدا عبده ورسوله اللهم صل علی محمد وآل محمد و كمتر از این

كفایت نمی كند و احتیاط واجب آن است كه به همین ترتیب بگوید.

(مساله 1110) كلمات تشهد باید به عربی صحیح و بطوری كه معمول است پشت سر هم گفته شود.

(مساله 1111) اگر تشهد را فراموش كند وبایستد وپیش از ركوع یادش بیاید كه تشهد را نخوانده , باید بنشیند وتشهد را بخواند, و دوباره بایستد و آنچه باید در آن ركعت خوانده شود بخواند و نماز را تمام كند.

و بنابر احتیاط واجب , بعد از نمازبرای ایستادن بی جا, دو سجده سهو بجا آورد, و اگر در ركوع یا بعد از آن یادش بیاید, باید نماز را تمام كند, و بعد از سلام نماز, تشهد را قضا كند وبرای تشهد فراموش شده دو سجده سهو بجا آورد.

(مساله 1112) مستحب است در حال تشهد بر ران چپ بنشیند و روی پای راست را به كف پای چپ بگذارد, وپیش از تشهد بگوید: الحمد للّه یا بگوید: بسم اللّه وباللّه والحمد للّه وخیر الاسما للّه و نیز مستحب است دستها را بر رانها بگذارد و انگشتها رابه یكدیگر بچسباند, و به دامان خود نگاه كند, وبعد از تمام شدن تشهد اول بگوید: وتقبل شفاعته وارفع درجته.

(مساله 1113) مستحب است زن در وقت خواندن تشهد, رانها را بهم بچسباند.

سلام نماز

(مساله 1114) بعد از تشهد ركعت آخر نماز, مستحب است در حالیكه نشسته وبدن آرام است بگوید: السلام علیك ایها النبی ورحمه اللّه وبركاته و بعد از آن واجب است بگوید: السلام علیكم ورحمه اللّه وبركاته یا بگوید: السلام علینا وعلی عباد اللّه الصالحین ولی اگر این سلام را بگوید احتیاط واجب آن است كه بعد از آن: السلام

علیكم ورحمه اللّه وبركاته را هم بگوید, چنانكه وجوب گفتن ورحمه اللّه وبركاته اضافه بر السلام علیكم نیز بنابر احتیاط است.

(مساله 1115) اگر سلام نماز را فراموش كند وموقعی یادش بیاید كه صورت نمازبهم نخورده , وكاری هم كه عمدی وسهوی آن نماز را باطل می كند, مثل پشت به قبله كردن انجام نداده , باید سلام را بگوید و نمازش صحیح است.

(مساله 1116) اگر سلام نماز را فراموش كند وموقعی یادش بیاید كه صورت نمازبهم خورده است , چنانچه پیش از آن كه صورت نماز بهم بخورد, كاری كه عمدی وسهوی آن نماز را باطل می كند, مثل پشت به قبله كردن انجام نداده باشد, نمازش صحیح است.

و اگر پیش از آن كه صورت نماز بهم بخورد, كاری كه عمدی و سهوی آن نماز را باطل می كند, انجام داده باشد, نمازش باطل است.

ترتیب

(مساله 1117) اگر عمدا ترتیب نماز را بهم بزند وجزئی را كه ركن نیست جلوتر بجاآورد, مثلا سوره را پیش از حمد بخواند, احتیاط واجب آن است كه بعد از حمد,سوره را دوباره بخواند و نماز را تمام كند واعاده نماید.

ولی اگر به همان سوره كه پیش از حمد خوانده اكتفا كند, یا آن كه جزئی را كه ركن است بغیر ترتیب بجا آورد,و یا یك سجده را پیش از ركوع بجا آورد, نماز باطل می شود.

(مساله 1118) اگر ركنی از نماز را فراموش كند وركن بعد از آن را بجا آورد, مثلاپیش از آن كه ركوع كند دو سجده نماید, نماز باطل است.

(مساله 1119) اگر ركنی را فراموش كند وچیزی را كه بعد از آن است و ركن نیست

بجا آورد, مثلا پیش از آن كه دو سجده كند تشهد بخواند, باید ركن را بجا آوردوآنچه را اشتباها پیش از آن خوانده دوباره بخواند.

(مساله 1120) اگر چیزی را كه ركن نیست فراموش كند وركن بعد از آن را بجا آوردمثلا حمد را فراموش كند ومشغول ركوع شود, نمازش صحیح است.

(مساله 1121) اگر چیزی را كه ركن نیست , فراموش كند وچیزی را كه بعد از آن است وآن هم ركن نیست بجا آورد, مثلا حمد را فراموش كند و سوره را بخواند.

چنانچه مشغول ركن بعد شده باشد, مثلا در ركوع یادش بیاید كه حمد رانخوانده باید بگذرد و نماز او صحیح است , و اگر مشغول ركن بعد نشده باشد, بایدآنچه را فراموش كرده بجا آورد وبعد از آن چیزی را كه اشتباها جلوتر خوانده دوباره بخواند.

(مساله 1122) اگر سجده اول را به خیال این كه سجده دوم است , یا سجده دوم رابه خیال این كه سجده اول است بجا آورد, نماز صحیح است , و سجده اول اوسجده اول و سجده دوم او, سجده دوم حساب می شود.

موالات

(مساله 1123) انسان باید نماز را با موالات بخواند, یعنی , كارهای نماز مانند ركوع و سجود و تشهد را پشت سر هم بجا آورد, و چیزهایی را كه در نماز می خواند,بطوری كه معمول است پشت سر هم بخواند, و اگر بقدری بین آنها فاصله بیندازدكه نگویند نماز می خواند, نمازش باطل است.

(مساله 1124) اگر در نماز سهوا بین حرفها یا كلمات فاصله بیندازد, و فاصله بقدری نباشد كه صورت نماز از بین برود, چنانچه مشغول ركن بعد نشده باشد, بایدآن حرفها یا

كلمات را بطور معمول بخواند.

و اگر مشغول ركن بعد شده باشد,نمازش صحیح است , مگر در تكبیره الاحرام كه اگر فاصله بین كلمات آن بقدری باشد كه از صورت تكبیره الاحرام خارج شود, نماز باطل است.

(مساله 1125) طول دادن ركوع وسجود وخواندن سوره های بزرگ , موالات را بهم نمی زند.

قنوت

(مساله 1126) در تمام نمازهای واجب ومستحب پیش از ركوع ركعت دوم مستحب است قنوت بخواند, و در نماز وتر با آن كه یك ركعت می باشد, خواندن قنوت پیش از ركوع مستحب است , و نماز جمعه دو قنوت دارد, یكی پیش از ركوع ركعت اول , و یكی بعد از ركوع ركعت دوم , و نماز آیات در هر ركعت پنج قنوت , ونماز عید فطر وقربان در ركعت اول پنج قنوت , و در ركعت دوم چهار قنوت دارد.

(مساله 1127) مستحب است در قنوت دستها رامقابل صورت و كف آنها را رو به آسمان وپهلوی هم نگهدارد وغیر شست , انگشتهای دیگر را بهم بچسباند و به كف دستها نگاه كند.

(مساله 1128) در قنوت هر ذكری بگوید, اگرچه یك سبحان اللّه باشد, كافی است و بهتر است بگوید: لا اله الا اللّه الحلیم الكریم لا اله الا اللّه العلی العظیم سبحان اللّه رب السموات السبع ورب الارضین السبع وما فیهن وما بینهن ورب العرش العظیم والحمد للّه رب العالمین.

(مساله 1129) مستحب است انسان قنوت را بلند بخواند, ولی برای كسی كه نمازرا به جماعت می خواند, اگر امام جماعت صدای او را بشنود, بلند خواندن قنوت مستحب نیست.

(مساله 1130) اگر عمدا قنوت نخواند قضا ندارد, و اگر فراموش كند و پیش

از آن كه به اندازه ركوع خم شود یادش بیاید, مستحب است بایستد و بخواند.

و اگر درركوع یادش بیاید, مستحب است بعد از ركوع قضا كند, و اگر در سجده یادش بیاید,مستحب است بعد از سلام نماز, قضا نماید.

ترجمه نماز

1 - ترجمه سوره حمد بسم اللّه الرحمن الرحیم: بنام خداوند بخشنده مهربان.

الحمد للّه رب العالمین: ستایش مخصوص خداوندی است كه پروردگار همه جهان است.

الرحمن الرحیم: پروردگاری كه بخشنده و مهربان است.

مالك یوم الدین: مالك روز جزا است.

ایاك نعبد وایاك نستعین: فقط ترا عبادت می كنیم , و فقط از تو كمك می خواهیم.

اهدنا الصراط المستقیم: هدایت كن ما را به راه راست كه آن دین اسلام است صراط الذین انعمت علیهم: راه كسانی كه به آنان نعمت دادی كه آنان پیغمبران وجانشینان پیغمبران هستند.

غیر المغضوب علیهم ولا الضالین: نه راه كسانی كه غضب كرده ای بر ایشان , و نه آن كسانی كه گمراهند.

ترجمه سوره توحید بسم اللّه الرحمن الرحیم قل هو اللّه احد: بگو ای محمد (صلی الله علیه و اله) كه خداوند خدایی است یگانه.

اللّه الصمد: خدایی كه از تمام موجودات بی نیاز است.

لم یلد ولم یولد: فرزند ندارد, و فرزند كسی نیست.

ولم یكن له كفوا احد: هیچ یك از مخلوقات , مثل او نیست.

3 - ترجمه ذكر ركوع و سجود و ذكرهایی كه بعد از آنها مستحب است سبحان ربی العظیم وبحمده: پروردگار بزرگ من از هر عیب ونقصی پاك و منزه است , و من مشغول ستایش او هستم.

سمع اللّه لمن حمده: خداوند اجابت فرماید ثنای كسی را كه او را ستایش می كند.

سبحان ربی الاعلی وبحمده: پروردگار من كه از

همه كس بالاتر می باشد, از هر عیب ونقصی پاك ومنزه است , و من مشغول ستایش او هستم.

استغفر اللّه ربی واتوب الیه: طلب آمرزش و مغفرت می كنم از خداوندی كه پروردگارمن است , و به سوی او بازگشت می نمایم.

بحول اللّه وقوته اقوم واقعد: به یاری خداوند متعال و قوه او برمی خیزم و می نشینم.

4 - ترجمه قنوت لا اله الا اللّه الحلیم الكریم: نیست خدایی , مگر خدای یكتای بی همتایی كه صاحب حلم وكرم است.

لا اله الا اللّه العلی العظیم: نیست خدایی , مگر خدای یكتای بی همتایی كه بلندمرتبه وبزرگ است.

سبحان اللّه رب السموات السبع ورب الارضین السبع: پاك و منزه است خداوندی كه پروردگار هفت آسمان وپروردگار هفت زمین است.

وما فیهن وما بینهن ورب العرش العظیم: پروردگار هر چیزی است كه در آسمانها وزمینها و ما بین آنها است و پروردگار عرش بزرگ است.

والحمد للّه رب العالمین: حمد وثنا مخصوص خداوندی است كه پروردگار تمام موجودات است.

5 - ترجمه تسبیحات اربع سبحان اللّه والحمد للّه ولا اله الا اللّه واللّه اكبر: پاك و منزه است خداوند تعالی , و ثنامخصوص اوست , و نیست خدایی مگر خدای بی همتا, و بزرگتر است از این كه اورا وصف كنند.

6 - ترجمه تشهد و سلام الحمد للّه اشهد ان لا اله الا اللّه وحده لا شریك له: ستایش مخصوص خداوند تعالی است , و شهادت می دهم كه نیست خدایی جز خدای یگانه و شریك ندارد.

واشهد ان محمدا عبده ورسوله: شهادت می دهم كه حضرت محمد (صلی الله علیه و اله) بنده خداوفرستاده او است.

اللهم صل علی محمد وآل محمد:

خدایا رحمت بفرست بر محمد و آل محمد وتقبل شفاعته وارفع درجته: قبول فرما شفاعت پیغمبر را, و درجه آن حضرت را نزدخود بلند كن.

السلام علیك ایها النبی ورحمه اللّه وبركاته: سلام بر تو ای پیغمبر و رحمت و بركات خداوند بر تو باد.

السلام علینا وعلی عباد اللّه الصالحین: سلام از خداوند عالم بر ما نمازگزاران وتمام بندگان خوب خدا.

السلام علیكم ورحمه اللّه وبركاته: سلام و رحمت و بركات خداوند بر شما مومنین باد.

تعقیب نماز

(مساله 1131) مستحب است انسان بعداز نماز مقداری مشغول تعقیب , یعنی خواندن ذكر ودعا وقرآن شود, وبهتر است پیش از آن كه از جای خود حركت كند ووضو و غسل و تیمم او باطل شود, رو به قبله تعقیب را بخواند, و لازم نیست تعقیب به عربی باشد, ولی بهتر است چیزهایی را كه در كتابهای دعا دستور داده اندبخواند.

و از تعقیب هایی كه خیلی سفارش شده است تسبیح حضرت زهرا (س) است , كه باید به این ترتیب گفته شود: 34 مرتبه اللّه اكبر, 33 مرتبه الحمد للّه و 33مرتبه سبحان اللّه , و می شود سبحان اللّه را پیش از الحمد للّه گفت , ولی بهتر است بعد از الحمد للّه گفته شود. (مساله 1132) مستحب است بعد از نماز, سجده شكر نماید, و همین قدر كه پیشانی را بقصد شكر بر زمین بگذارد كافی است , ولی بهتر است صد مرتبه یا سه مرتبه یا یك مرتبه , شكرا للّه , یا شكرا, یا عفوا بگوید, و نیز مستحب است هر وقت نعمتی به انسان می رسد یا بلایی از او دور می شود, سجده شكر بجا

آورد.

صلوات بر پیغمبر (صلی الله علیه و اله)

(مساله 1133) هر وقت انسان اسم مبارك حضرت رسول اكرم (صلی الله علیه و اله) مانند محمدواحمد (صلی الله علیه و اله) یا لقب و كنیه آن جناب را مثل مصطفی وابو القاسم بگوید یا بشنوداگر چه در نماز باشد, مستحب است صلوات بفرستد.

(مساله 1134) موقع نوشتن اسم مبارك حضرت رسول (صلی الله علیه و اله) مستحب است صلوات را هم بنویسد و نیز بهتر است هر وقت آن حضرت را یاد می كند, صلوات بفرستد.

مبطلات نماز

(مساله 1135) دوازده چیز نماز را باطل می كند, و آنها را مبطلات می گویند: اول - آن كه در بین نماز یكی از شرایط آن از بین برود, مثلا در بین نماز بفهمدمكانش غصبی است ووقت وسعت داشته باشد وبتواند از آن مكان غصبی بیرون برود ولی اگر وقت تنگ باشد بطوری كه اگر بخواهد بعد از بیرون رفتن نماز رابخواند, قضا می شود نماز باطل نمی شود, ولی باید آن را در حال بیرون رفتن تمام كند, و همچنین اگر نتواند بیرون برود مثل محبوس زندانی , باید در همان جا نمازرا تمام كند و صحیح است.

دوم - آن كه در بین نماز عمدا یا سهوا یا از روی ناچاری , چیزی كه وضو یا غسل راباطل می كند پیش آید, مثلا بول از او خارج شود.

ولی كسی كه نمی تواند از بیرون آمدن بول و غایط خودداری كند, اگر در بین نماز بول یا غایط از او خارج شود,چنانچه به دستوری كه در مسائل 313 تا 321 گفته شد, رفتار نماید نمازش باطل نمی شود و نیز اگر در بین نماز از مستحاضه خون خارج شود,

در صورتی كه به دستور استحاضه رفتار كرده باشد.

نمازش صحیح است.

(مساله 1136) كسی كه بی اختیار خوابش برده , اگر نداند كه در بین نماز خوابش برده یا بعد از آن , بنا بر احتیاط لازم , باید نمازش را دوباره بخواند.

(مساله 1137) اگر بداند به اختیار خودش خوابیده وشك كند كه بعد از نماز بوده یادر بین نمازیادش رفته كه مشغول نماز است وخوابیده , نمازش صحیح است.

(مساله 1138) اگر در حال سجده از خواب بیدار شود و شك كند كه در سجده آخر نماز است , یا در سجده شكر, چنانچه بداند بی اختیار خوابش برده است , بایدآن نماز را دوباره بخواند.

سوم - از مبطلات نماز آن است كه مثل بعض كسانی كه شیعه نیستند دستها را روی هم بگذارد.

(مساله 1139) هرگاه برای ادب دستها را روی هم بگذارد, اگرچه مثل آنها نباشد,بنابر احتیاط واجب باید نماز را دوباره بخواند, ولی اگر از روی فراموشی یا ناچاری یا برای كار دیگر مثل خاراندن دست ومانند آن دستها را روی هم بگذارد, اشكال ندارد.

چهارم - از مبطلات نماز آن است كه بعد از خواندن حمد, آمین بگوید ولی اگراشتباها یا از روی تقیه بگوید, نماز باطل نمی شود.

پنجم - از مبطلات نماز آن است كه عمدا یا از روی فراموشی پشت به قبله كند, یابطرف راست یا چپ قبله بر گردد, بلكه اگر عمدا بقدری بر گردد كه نگویند: رو به قبله است , اگر چه بطرف راست یا چپ نرسد, نماز باطل است.

(مساله 1140) اگر عمدا سر را به پشت برگرداند نمازش باطل است , و اگر سهواسر را به این مقدار

بگرداند, احتیاط واجب آن است كه نماز را تمام كند و دوباره بخواند.

ولی اگر سر را بطرف راست یا چپ بگرداند عمدا باشد, یا اشتباها نمازش باطل نمی شود, ولی كراهت دارد.

ششم از مبطلات نماز آن است كه عمدا كلمه ای بگوید كه دو حرف یا بیشتر باشد,اگر چه معنی هم نداشته باشد, ولی اگر سهوا بگوید, نماز باطل نمی شود.

(مساله 1141) اگر كلمه ای بگوید كه یك حرف دارد, چنانچه آن كلمه معنی داشته باشد مثل ق كه در زبان عربی بمعنای این است كه , نگهداری كن , چنانچه معنای آن را بداند وقصد آن را بنماید, نمازش باطل می شود, بلكه اگر قصد معنای آن رانكند ولی ملتفت معنای آن باشد, احتیاط واجب آن است كه نماز را دوباره بخواند.

بلكه اگر كلمه یك حرفی , معنا هم نداشته باشد احتیاط دوباره خواندن آن است.

(مساله 1142) سرفه كردن و آروغ زدن و آه كشیدن در نماز اشكال ندارد, ولی گفتن آخ و آه ومانند اینها كه دو حرف است , اگر عمدی باشد, نماز را باطل می كند.

(مساله 1143) اگركلمه ای را بقصد ذكر بگوید, مثلا بقصد ذكر بگوید: اللّه اكبر ودرموقع گفتن آن , صدا را بلند كند كه چیزی رابدیگری بفهماند, اشكال ندارد, بلكه چنانچه برای این كه چیزی را به كسی بفهماند, به قصد ذكر آن را بگوید, نماز باطل نمی شود.

(مساله 1144) خواندن قرآن در نماز, غیر از چهار سوره ای كه سجده واجب داردو در مساله 361 گفته شد, و نیز دعا كردن در نماز اشكال ندارد ولی احتیاط مستحب آن است كه به غیر عربی دعا نكند.

(مساله

1145) اگر چیزی از حمد و سوره و ذكرهای نماز را عمدا یا احتیاطا چندمرتبه بگوید اشكال ندارد, ولی اگر از روی وسواس چند مرتبه بگوید, اشكال دارد.

(مساله 1146) در حال نماز, انسان نباید به دیگری سلام كند, و اگر دیگری به اوسلام كند, باید همانطور كه او سلام كرده جواب دهد, مثلا اگر گفته: سلام علیكم درجواب بگوید: سلام علیكم ولی در جواب علیكم السلام باید بگوید: سلام علیكم.

(مساله 1147) انسان باید جواب سلام را چه در نماز وچه در غیر نماز, فورا بگوید, و اگر عمدا یا از روی فراموشی جواب سلام را بقدری طول دهد, كه اگر جواب بگوید جواب آن سلام حساب نشود, چنانچه در نماز باشد نباید جواب دهد, و اگردر نماز نباشد, جواب دادن واجب نیست.

(مساله 1148) باید جواب سلام را طوری بگوید كه سلام كننده بشنود, ولی اگرسلام كننده كر باشد, چنانچه انسان بطور معمول جواب او را بدهد كافی است , و درصورت امكان با حركت لب یا اشاره جواب را بفهماند.

(مساله 1149) جواب سلام را باید به قصد رد تحیت بگوید, نه به قصد قرآن یا دعا.

(مساله 1150) اگر زن یا مرد نامحرم یا بچه ممیز, یعنی: بچه ای كه خوب و بد رامی فهمد, به نمازگزار سلام كند, نمازگزار باید جواب او را بدهد ولی در جواب سلام زن باید بگوید سلام علیك وكاف را زیر و زبر و پیش ندهد.

(مساله 1151) اگر نمازگزار جواب سلام را ندهد اگرچه معصیت كرده , ولی نمازش صحیح است.

(مساله 1152) اگر كسی به نمازگزار غلط سلام كند, بطوری كه سلام حساب نشود, جواب او جایز نیست ولی اگر

سلام حساب شود, جواب او واجب است.

(مساله 1153) جواب سلام كسی كه از روی مسخره یا شوخی سلام می كند,واجب نیست.

و چنانچه در نماز باشد جایز نیست.

و جواب سلام غیر مسلمان درنماز جایز نیست و در غیر حال نماز به گفتن علیك اكتفا شود.

(مساله 1154) اگر كسی به عده ای سلام كند جواب سلام او بر همه آنان واجب است , ولی اگر یكی از آنان جواب دهد, كافی است.

(مساله 1155) اگر كسی به عده ای سلام كند, و كسی كه سلام كننده قصد سلام دادن به او را نداشته جواب دهد, بازهم جواب سلام او بر آن عده واجب است.

(مساله 1156) اگر كسی به عده ای سلام كند, و كسی كه بین آنها مشغول نماز است شك كند كه سلام كننده قصد سلام كردن به او را هم داشته یا نه , نباید جواب دهد.

و همچنین است اگر بداند قصد او را هم داشته , ولی دیگری جواب سلام را بدهد.

اما اگر بداند كه قصد او را هم داشته ودیگری جواب ندهد, باید جواب او رابگوید.

(مساله 1157) سلام كردن مستحب است , و خیلی سفارش شده است كه سواره به پیاده و ایستاده به نشسته و كوچكتر به بزرگتر سلام كند.

(مساله 1158) اگر دو نفر با هم به یكدیگر سلام كنند, بر هر یك واجب است جواب سلام دیگری را بدهد.

(مساله 1159) در غیر نماز, مستحب است جواب سلام را بهتر از سلام بگوید,مثلا اگر كسی گفت: سلام علیكم در جواب بگوید, سلام علیكم ورحمه اللّه.

هفتم - از مبطلات نماز خنده باصدا و عمدی است.

و چنانچه سهوا هم با صدا بخندد,بطوری كه صورت نماز

از بین برود نماز باطل است , ولی لبخند نماز را باطل نمی كند.

(مساله 1160) اگر برای جلوگیری از صدای خنده حالش تغییر كند بحدی كه ازصورت نمازگزار خارج شود, نمازش باطل است.

هشتم - از مبطلات نماز آن است كه برای كار دنیا عمدا با صدا گریه كند, و احتیاط واجب آن است كه برای كار دنیا بی صدا هم گریه نكند, ولی اگر از ترس خدا یا برای آخرت گریه كند, آهسته باشد یا بلند, اشكال ندارد, بلكه از بهترین اعمال است.

نهم - از مبطلات نماز كاری است كه صورت نماز را بهم بزند مثل دست زدن , و ازروی بازی به هوا پریدن و مانند اینها كم باشد یا زیاد, عمدا باشد یا از روی فراموشی , ولی كاری كه صورت نماز را بهم نزند, مثل اشاره كردن به دست اشكال ندارد.

(مساله 1161) اگر در بین نماز بقدری ساكت بماند كه نگویند: نماز می خواند,نمازش باطل می شود.

(مساله 1162) اگر در بین نماز كاری انجام دهد, یا مدتی ساكت شود وشك كند كه نماز بهم خورده یا نه , احتیاط این است كه نماز را تمام كند و دوباره بخواند, بلی اگراز جهت ندانستن حكم مساله باشد نماز را رجاا تمام كند وبعد حكم مساله را بپرسدو مطابق وظیفه اش عمل نماید.

دهم - از مبطلات نماز, خوردن , وآشامیدن است , كه اگر در نماز بنحوی بخورد یابیاشامد كه نگویند نماز می خواند - عمدا باشد یا از روی فراموشی - نمازش باطل می شود.

ولی كسی كه می خواهد روزه بگیرد اگر پیش از اذان صبح , نماز مستحبی بخواند وتشنه باشد, چنانچه

بترسد كه اگر نماز را تمام كند صبح شود, در صورتی كه آب روبروی او در دو سه قدمی باشد می تواند در بین نماز آب بیاشامد, اما بایدكاری كه نماز را باطل می كند, مثل پشت كردن به قبله انجام ندهد.

(مساله 1163) اگر بواسطه خوردن یا آشامیدن عمدی , موالات نماز بهم بخورد,یعنی , طوری شود كه نگویند نماز را پشت سرهم می خواند, احتیاط واجب آن است كه نماز را دوباره بخواند.

(مساله 1164) اگر در بین نماز, غذایی را كه در دهان یا لای دندانها مانده فرو ببرد,نمازش باطل نمی شود.

و نیز اگر قند یا شكر ومانند اینها در دهان مانده باشد و درحال نماز كم كم آب شود, و فرو رود اشكال ندارد.

یازدهم - از مبطلات نماز, شك در ركعتهای نماز دو ركعتی و سه , ركعتی یا در دوركعت اول نمازهای چهار ركعتی است , در صورتی كه نمازگزار در حال شك باقی بماند.

دوازدهم - از مبطلات نماز آن است كه ركن نماز را عمدا یا سهوا كم یا زیاد كند, یاچیزی را كه ركن نیست , عمدا كم یا زیاد نماید.

ولی زیاد شدن سهوی تكبیره الاحرام چنانكه در مساله 951 گفته شد, بنابر احتیاط موجب باطل شدن نماز است.

(مساله 1165) اگر بعد از نماز شك كند كه در بین نماز كاری كه نماز را باطل می كندانجام داده یا نه , نماز صحیح است.

چیزهایی كه در نماز مكروه است

(مساله 1166) مكروه است در نماز صورت را كمی بطرف راست یا چپ بگرداند, و چشمها را بهم بگذارد, یا بطرف راست وچپ بگرداند, و با ریش و دست خودبازی كند و انگشتها را داخل هم

نماید, و آب دهان بیندازد, و به خط قرآن یا كتاب یاخط انگشتر نگاه كند, و نیز مكروه است , موقع خواندن حمد و سوره وگفتن ذكر,برای شنیدن حرف كسی ساكت شود, بلكه هر كاری كه خضوع وخشوع را از بین ببرد, مكروه می باشد.

(مساله 1167) موقعی كه انسان خوابش می آید, و نیز موقع خودداری كردن از بول وغایط, مكروه است نماز بخواند و همچنین پوشیدن جوراب تنگ كه پا را فشاردهد در نماز مكروه می باشد وغیر از اینها مكروهات دیگری هم در كتابهای مفصل گفته شده است.

مواردی كه می شود نماز واجب را شكست

(مساله 1168) شكستن نماز واجب از روی اختیار حرام است , ولی برای حفظ مال و جلوگیری از ضرر مالی یا بدنی , مانعی ندارد.

(مساله 1169) اگر حفظ جان خود انسان , یا كسی كه حفظ جان او واجب است , یاحفظ مالی كه نگهداری آن واجب می باشد, بدون شكستن نماز ممكن نباشد, بایدنماز را بشكند.

(مساله 1170) اگر در وسعت وقت مشغول نماز باشد وطلبكار طلب خود را از اومطالبه كند, چنانچه بتواند در بین نماز طلب او را بدهد, باید در همان حال بپردازد واگر بدون شكستن نماز, دادن طلب او ممكن نیست , باید نماز را بشكند و طلب او رابدهد, بعد نماز را بخواند.

(مساله 1171) اگر در بین نماز بفهمد كه مسجد نجس است , چنانچه وقت تنگ باشد, باید نماز را تمام كند.

و اگر وقت وسعت دارد و تطهیر مسجد نماز را بهم نمی زند, باید دربین نماز تطهیر كند, بعد بقیه نماز را بخواند.

و اگر نماز را بهم می زند, در صورتی كه بعد از نماز تطهیر مسجد ممكن

باشد, شكستن نماز جایز نیست.

واگر بعد از نماز تطهیر مسجد ممكن نباشد, یا تاخیر تا بعد از نماز هتك مسجد باشد, باید نماز رابشكند ومسجد را تطهیر نماید, بعد نماز را بخواند.

(مساله 1172) كسی كه باید نماز را بشكند, اگر نماز را تمام كند اگرچه معصیت كرده ولی نماز او صحیح است , اگر چه احتیاط مستحب آن است كه دوباره بخواند.

(مساله 1173) اگر پیش از آن كه به اندازه ركوع خم شود, یادش بیاید كه اذان واقامه را فراموش كرده چنانچه وقت نماز وسعت دارد, مستحب است برای گفتن آنها نماز را بشكند, و همچنین اگر پیش از قرائت یادش بیاید كه اقامه را فراموش كرده است.

شكیات شكیات

نماز 23 قسم است , هشت قسم آن شكهایی كه نماز را باطل می كند, و به شش قسم آن نباید اعتنا كرد, و نه قسم دیگر آن صحیح است.

شكهای باطل

(مساله 1174) شكهایی كه نماز را باطل می كند از این قرار است: اول - شك در شماره ركعتهای نماز دو ركعتی مثل نماز صبح و نماز مسافر, ولی شك در شماره ركعتهای نماز مستحب دو ركعتی و نماز احتیاط نماز را باطل نمی كند.

دوم - شك در شماره ركعتهای نماز سه ركعتی.

سوم - آن كه در نماز چهار ركعتی شك كند كه یك ركعت خوانده یا بیشتر.

چهارم - آن كه در نماز چهار ركعتی پیش از تمام شدن سجده دوم , شك كند كه دوركعت خوانده یا بیشتر.

پنجم - شك بین دو وپنج یا دو و بیشتر از پنج.

ششم - شك بین سه وشش یا سه وبیشتر از شش.

هفتم - شك در ركعتهای نماز كه نداند چند ركعت خوانده است.

هشتم - شك بین چهار وشش یا چهار و بیشتر از شش.

(مساله 1175) اگر یكی از شكهای باطل برای انسان پیش آید باید نماز را به هم نزند و بقدری فكر كند كه یا از صورت نمازگزار خارج شود, یا از پیدا شدن یقین یاگمان ناامید شود.

شكهایی كه نباید به آنها اعتنا كرد

(مساله 1176) شكهایی كه نباید به آنها اعتنا كرد, از این قرار است: اول - شك در چیزی كه محل بجا آوردن آن گذشته است.

مثل آن كه در ركوع شك كند كه حمد را خوانده یا نه.

دوم - شك بعد از سلام نماز.

سوم - شك بعداز گذشتن وقت نماز.

چهارم - شك كثیر الشك یعنی كسی كه زیاد شك می كند.

پنجم - شك امام وماموم به تفصیلی كه ذكر خواهد شد.

ششم - شك در نماز مستحبی.

1 - شك در چیزی كه محل آن گذشته است

(مساله 1177) اگر در

بین نماز شك كند كه یكی از كارهای واجب آن را انجام داده یانه , مثلا شك كند كه حمد خوانده یا نه , چنانچه مشغول كاری كه بعد از آن است نشده , باید آنچه را كه در انجام آن شك كرده بجا آورد.

و اگر مشغول كاری كه بعد ازآن است شده , به شك خود اعتنا نكند.

(مساله 1178) اگر در بین خواندن آیه ای شك كند كه آیه پیش را خوانده یا نه , یاوقتی آخر آیه را می خواند شك كند كه اول آن را خوانده یا نه , به شك خود اعتنانكند.

(مساله 1179) اگر بعد از ركوع یا سجود شك كند كه كارهای واجب آن , مانند ذكروآرام بودن بدن را انجام داده یا نه , باید به شك خود اعتنا نكند.

(مساله 1180) اگر در حالی كه به سجده می رود شك كند كه ركوع كرده یا نه , یاشك كند كه بعد از ركوع ایستاده یا نه , به شك خود اعتنا نكند.

(مساله 1181) اگر در حال برخاستن شك كند كه سجده را بجا آورده یا نه , بایدبرگردد و بجا آورد, واگر شك كند تشهد را بجا آورده یا نه احتیاطا به قصد رجا بجاآورد.

(مساله 1182) كسی كه نشسته یا خوابیده نماز می خواند, اگر موقعی كه حمد یاتسبیحات می خواند, شك كند كه سجده یا تشهد را بجا آورده یا نه , باید به شك خود اعتنا نكند.

و اگر پیش از آن كه مشغول حمد یا تسبیحات شود, شك كند كه سجده یا تشهد را بجا آورده یا نه , باید بجا آورد.

(مساله 1183) اگر شك كند كه

یكی از ركنهای نماز را بجا آورده یا نه , چنانچه مشغول كاری كه بعد از آن است نشده , باید آن را بجا آورد, مثلا اگر پیش از خواندن تشهد, شك كند كه دو سجده را بجا آورده یا نه , باید بجا آورد.

و چنانچه بعد یادش بیاید كه آن ركن را بجا آورده بوده , چون ركن زیاد شده نماز باطل است.

(مساله 1184) اگر شك كند عملی را كه ركن نیست بجا آورده یا نه , چنانچه مشغول كاری كه بعد از آن است نشده , باید آن را بجا آورد, مثلا اگر پیش از خواندن سوره , شك كند كه حمد را خوانده یا نه , باید حمد را بخواند.

و اگر بعد از انجام آن یادش بیاید كه آن را بجا آورده بوده , چون ركن زیاد نشده نماز صحیح است.

(مساله 1185) اگر شك كند كه ركنی را بجا آورده یانه , چنانچه مشغول تشهد است , اگر شك كند كه دو سجده را بجا آورده یا نه , باید به شك خود اعتنا نكند, و اگریادش بیاید كه آن ركن را بجا نیاورده , در صورتیكه مشغول ركن بعد نشده باید آن رابجا آورد, و اگر مشغول ركن بعد شده نماز باطل است , مثلا اگر پیش از ركوع ركعت بعد یادش بیاید كه دو سجده را بجا نیاورده باید بجا آورد, و اگر در ركوع یا بعد از آن یادش بیاید نماز باطل است.

(مساله 1186) اگر شك كند عملی را كه ركن نیست بجا آورده یا نه , چنانچه مشغول كاری كه بعد از آن است شده , باید به

شك خود اعتنا نكند, مثلا موقعی كه مشغول خواندن سوره است , اگر شك كند كه حمد را خوانده یا نه , باید به شك خود اعتنا نكند.و اگر بعد یادش بیاید كه آن را بجا نیاورده , در صورتی كه مشغول ركن بعد نشده , باید بجا آورد.و اگر مشغول ركن بعد شده , نماز صحیح است , بنا براین اگر مثلا در قنوت یادش بیاید كه حمد را نخوانده , باید بخواند و اگر در ركوع یادش بیاید نماز صحیح است.

(مساله 1187) اگر شك كند كه سلام نماز را گفته یا نه , چنانچه مشغول تعقیب نمازیا مشغول نماز دیگر شده , یا بواسطه انجام كاری كه نماز را بهم می زند, از حال نمازگزار بیرون رفته , باید به شك خود اعتنا نكند.و اگر پیش از اینها شك كند بایدسلام را بگوید.و اگر شك كند سلام نماز را درست گفته یا نه اعتنا نكند, هر چندوارد عمل دیگر نشده باشد.

2 - شك بعد از سلام

(مساله 1188) اگر بعد از سلام نماز شك كند كه نمازش صحیح بوده یا نه , مثلاشك كند ركوع كرده یا نه , یا بعد از سلام نماز چهار ركعتی شك كند كه چهار ركعت خوانده یا پنج ركعت , به شك خود اعتنا نكند ولی اگر هر دو طرف شك او باطل باشد, مثلا بعد از سلام نماز چهار ركعتی , شك كند كه سه ركعت خوانده یا پنج ركعت , نماز باطل است.

3 - شك بعد از وقت

(مساله 1189) اگر بعد از گذشتن وقت نماز, شك كند كه نماز خوانده یا نه , یا گمان

كند كه نخوانده , خواندن آن لازم نیست.ولی اگر پیش از گذشتن وقت , شك كند كه نماز خوانده یا نه , اگر چه گمان كند كه خوانده , باید آن را بجا آورد.

(مساله 1190) اگر بعد از گذشتن وقت شك كند كه نماز را درست خوانده یا نه , به شك خود اعتنا نكند.

(مساله 1191) اگر بعد از گذشتن وقت نماز ظهر وعصر بداند چهار ركعت نمازخوانده , ولی نداند به نیت ظهر خوانده یا به نیت عصر, باید چهار ركعت نماز قضابه نیت نمازی كه بر او واجب است بخواند.

(مساله 1192) اگربعداز گذشتن وقت نماز مغرب وعشا, بداندیك نماز خوانده ولی نداند سه ركعتی خوانده یا چهارركعتی باید قضای نماز مغرب وعشا را بخواند.

4 - كثیر الشك كسی كه زیاد شك می كند

(مساله 1193) كثیر الشك كسی است كه عرفا بگویند زیاد شك می كند.و بعیدنیست كسی هم كه نتواند سه نماز پشت سر هم بدون شك بخواند, كثیر الشك باشد, كه باید به شك خود اعتنا نكند.

(مساله 1194) هرگاه كثیرالشك در بجاآوردن چیزی شك كند, باید بنا بگذارد كه آن را بجا آورده , مگر این كه اگر آن را بجا آورده باشد نمازباطل باشد كه دراین صورت , باید بنابگذارد كه آن را انجام نداده , مثلا اگر شك كند كه یك ركوع كرده یابیشتر, چون با زیادشدن ركوع نماز باطل است , باید بنا بگذارد كه بیشتر از یك ركوع نكرده است.

(مساله 1195) كسی كه در یك چیز نماز زیاد شك می كند, چنانچه در چیزهای دیگر نماز شك كند, باید به دستور آن رفتار نماید, مثلا كسی كه

زیاد شك می كندسجده كرده یا نه , اگر در بجا آوردن ركوع شك كند, باید به دستور آن عمل نمایدیعنی: اگر ایستاده ركوع را بجا آورد, و اگر به سجده رفته اعتنا نكند.

(مساله 1196) كسی كه در نماز مخصوصی مثلا در نماز ظهر زیاد شك می كند اگردر نماز دیگر مثلا در نماز عصر شك كند, باید به دستور شك رفتار نماید.

(مساله 1197) كسی كه وقتی در جای مخصوصی , نماز می خواند, زیاد شك می كند, اگر در غیر آنجا نماز بخواند وشكی برای او پیش آید, باید به دستور شك عمل نماید.

(مساله 1198) اگر انسان شك كند كه كثیر الشك شده یا نه , باید به دستور شك عمل نماید.و كثیر الشك تا وقتی یقین نكند كه بحال معمول مردم برگشته , باید به شك خود اعتنا نكند.

(مساله 1199) كسی كه زیاد شك می كند اگر شك كند ركنی را بجا آورده یا نه , واعتنا نكند, بعد یادش بیاید كه آن را بجا نیاورده , چنانچه مشغول ركن بعد نشده ,باید آن را بجا آورد.

و اگر مشغول ركن بعد شده نماز باطل است , مثلا اگر شك كندركوع كرده یا نه واعتنا نكند, چنانچه پیش از سجده دوم یادش بیاید كه ركوع نكرده ,باید برگردد و ركوع كند و نماز را تمام نماید.

و احتیاط مستحب آن است كه نماز رادوباره بخواند, و اگر در سجده دوم یادش بیاید, نمازش باطل است.

(مساله 1200) كسی كه زیاد شك می كند, اگر شك كند چیزی را كه ركن نیست بجاآورده یا نه واعتنا نكند, و بعد یادش بیاید كه آن را بجا نیاورده ,

چنانچه از محل بجاآوردن آن نگذشته , باید آن را بجا آورد, و اگر از محل آن گذشته نمازش صحیح است , مثلا اگر شك كند كه حمد خوانده یا نه واعتنا نكند, چنانچه در قنوت یادش بیاید كه حمد نخوانده , باید بخواند و اگر در ركوع یادش بیاید, نماز او صحیح است.

5 - شك امام و ماموم

(مساله 1201) اگر امام جماعت در شماره ركعتهای نماز شك كند, مثلا شك كندكه سه ركعت خوانده یا چهار ركعت , چنانچه ماموم یقین یا گمان داشته باشد كه چهار ركعت خوانده و به امام بفهماند كه چهار ركعت خوانده است , امام باید نماز راتمام كند وخواندن نماز احتیاط لازم نیست , و نیز اگر امام یقین یا گمان داشته باشدكه چند ركعت خوانده , و ماموم در شماره ركعتهای نماز شك كند, باید به شك خوداعتنا ننماید.

6 - شك در نماز مستحبی

(مساله 1202) اگر در شماره ركعتهای نماز مستحبی شك كند, چنانچه طرف بیشتر شك , نماز را باطل می كند, باید بنا را بر كمتر بگذارد, مثلا اگر در نافله صبح شك كند كه دو ركعت خوانده یا سه ركعت , باید بنا بگذارد كه دو ركعت خوانده است.

و اگر طرف بیشتر شك نماز را باطل نمی كند, مثلا شك كند كه دو ركعت خوانده یا یك ركعت بهر طرف شك عمل كند, نمازش صحیح است.

(مساله 1203) كم شدن ركن , نافله را باطل می كند, ولی زیاد شدن ركن , آن را باطل نمی كند, پس اگر یكی ازكارهای نافله را فراموش كند وموقعی یادش بیاید كه مشغول ركن بعد از

آن شده , باید آن كار را انجام دهد و دوباره آن ركن را بجا آورد,مثلا اگر در بین ركوع یادش بیاید كه سوره را نخوانده , باید برگردد و سوره را بخواند,و دوباره به ركوع رود.

(مساله 1204) اگر در یكی از كارهای نافله شك كند - خواه ركن باشد یا غیر ركن -چنانچه محل آن نگذشته باشد, باید بجا آورد و اگر محل آن گذشته , به شك خوداعتنا نكند.

(مساله 1205) اگر در نماز مستحبی دو ركعتی , گمانش به سه ركعت یا بیشتر برود,باید اعتنا نكند و نمازش صحیح است , و اگر گمانش به دو ركعت یا كمتر برود, بنا براحتیاط واجب باید بهمان گمان عمل كند, مثلا اگر گمانش به یك ركعت می روداحتیاطا باید یك ركعت دیگر بخواند.

(مساله 1206) اگر در نماز نافله كاری كند كه برای آن در نماز واجب , سجده سهوواجب می شود, یا یك سجده یا تشهد را فراموش نماید, لازم نیست بعد از نماز,سجده سهو یا قضای سجده وتشهد را بجا آورد.

(مساله 1207) اگر شك كند كه نماز مستحبی را خوانده یا نه , چنانچه آن نماز مثل نماز جعفر طیار وقت معین نداشته باشد, بنا بگذارد كه نخوانده است , و همچنین است اگر مثل نافله یومیه وقت معین داشته باشد ولكن پیش از گذشتن وقت , شك كند كه آن را بجا آورده یا نه , ولی اگر بعد از گذشتن وقت شك كند كه خوانده است یا نه , به شك خود اعتنا نكند.

شكهای صحیح

(مساله 1208) در نه صورت اگر در شماره ركعتهای نماز چهار ركعتی شك كند,باید فورا فكر نماید, پس

اگر یقین یا گمان به یك طرف شك پیدا كرد همان طرف رابگیرد, و نماز را تمام كند.والا به دستورهایی كه گفته می شود, عمل نماید.

وآن نه صورت از این قرار است: اول - آن كه بعد از تمام شدن ذكر واجب سجده دوم شك كند دو ركعت خوانده یاسه ركعت , كه باید بنا بگذارد سه ركعت خوانده , و یك ركعت دیگر بخواند و نماز راتمام كند, وبعد از نماز یك ركعت نماز احتیاط ایستاده به دستوری كه بعدا گفته می شود بجا آورد.

دوم - بین دو و چهار بعد از تمام شدن ذكر واجب سجده دوم كه باید بنا بگذارد چهار ركعت خوانده و نماز را تمام كند, وبعد از نماز دو ركعت نماز احتیاطایستاده بخواند.

سوم - شك بین دو وسه وچهار بعد از تمام شدن ذكر واجب سجده دوم كه باید بنابر چهار بگذارد, وبعد از نماز دو ركعت نماز احتیاط ایستاده , وبعد دو ركعت نشسته بجا آورد.

چهارم - شك بین چهار وپنج بعد از تمام شدن ذكر واجب سجده دوم كه باید بنا برچهار بگذارد و نماز را تمام كند, وبعد از نماز دو سجده سهو بجا آورد, ولی اگر یكی از این چهار شك بعد از سجده اول , یا پیش از تمام شدن ذكر واجب سجده دوم ,برای او پیش آید نماز باطل است.

پنجم - شك بین سه و چهار كه در هر جای نماز باشد, باید بنا بر چهار بگذارد ونماز راتمام كند, وبعد از نماز یك ركعت نماز احتیاط ایستاده یا دو ركعت نشسته بجا آورد.

ششم - شك بین چهار وپنج در حال ایستاده كه

باید بنشیند وتشهد بخواند, و بعداز سلام یك ركعت نماز احتیاط ایستاده یا دو ركعت نشسته بجا آورد, و احتیاط لازم آن است كه در این صورت و همچنین در صورت هفتم وهشتم بعد از نماز احتیاطدو سجده سهو نیز بجای آورد.

هفتم - شك بین سه و پنج در حال ایستاده كه باید بنشیند وتشهد بخواند, وبعد ازسلام دو ركعت نماز احتیاط ایستاده بجا آورد.

هشتم - شك بین سه و چهار وپنج در حال ایستاده كه باید بنشیند وتشهد بخواند, وبعد از سلام دو ركعت نماز احتیاط ایستاده , و بعد دو ركعت نشسته بجا آورد.

نهم - شك بین پنج وشش در حال ایستاده كه باید بنشیند وتشهد بخواند, و بعد ازسلام دو سجده سهو بجا آورد.

وبنا بر احتیاط واجب دو سجده سهو دیگر هم برای ایستادن بیجا بجا آورد.

(مساله 1209) اگر یكی از شكهای صحیح برای انسان پیش آید, نباید نماز رابشكند.

و چنانچه نماز را بشكند معصیت كرده است.

پس اگر پیش از انجام كاری كه نمازرا باطل می كند, مثل پشت كردن به قبله نمازرا از سرگیرد, نماز دوم هم باطل است واگربعد از انجام كاری كه نماز را باطل می كند, مشغول نماز شود, نماز دوم صحیح است.

(مساله 1210) اگر یكی از شكهایی كه نماز احتیاط برای آنها واجب است در نمازپیش آید, چنانچه انسان نماز را تمام كند وبدون خواندن نماز احتیاط, نماز را از سربگیرد معصیت كرده است , پس اگر پیش از انجام كاری كه نماز را باطل می كند, نمازرا از سر گرفته , نماز دوم هم باطل است و اگر بعد از انجام كاریكه نماز را باطل می

كند, مشغول نماز شده نماز دوم صحیح است.

(مساله 1211) وقتی یكی از شكهای صحیح برای انسان پیش آید, چنانكه گفته شد, باید فورا فكر كند, ولی اگر چیزهایی كه بواسطه آنها ممكن است یقین یا گمان به یك طرف شك پیدا شود, از بین نمی رود, چنانچه كمی بعد فكر كند اشكال ندارد, مثلا اگر در سجده شك كند, می تواند تا بعد از سجده فكر كردن را تاخیربیندازد.

(مساله 1212) اگر اول گمانش بیك طرف بیشتر باشد, بعد دو طرف در نظر اومساوی شود, باید به دستور شك عمل نماید.

و اگر اول دو طرف در نظر او مساوی باشد و به طرفی كه وظیفه اوست بنا بگذارد, بعد گمانش بطرف دیگر برود, بایدطرف گمان را بگیرد و نماز را تمام كند.

(مساله 1213) كسی كه نمی داند گمانش به یك طرف بیشتر است یا هر دو طرف در نظر او مساویست , اگر احتمال می دهد بیك طرف گمانش زیادتر باشد, باید آن طرف را بگیرد, والا به دستور شك عمل كند.

(مساله 1214) اگر بعد از نماز بداند كه در بین نماز حال تردیدی داشته , كه مثلا دوركعت خوانده یا سه ركعت , و بنا را بر سه گذاشته , ولی نداند كه گمانش به خواندن سه ركعت بوده , یا هر دو طرف در نظر او مساوی بوده , خوب است نماز احتیاط رابخواند.

(مساله 1215) اگر موقعی كه تشهد می خواند, یا بعد از ایستادن شك كند كه دوسجده را بجا آورده یا نه , ودر همان موقع یكی از شكهایی كه اگر بعد از تمام شدن دوسجده اتفاق بیفتد صحیح می باشد, برای

او پیش آید, مثلا شك كند كه دو ركعت خوانده یا سه ركعت , چنانچه به دستور آن شك عمل كند, نمازش صحیح است.

(مساله 1216) اگر پیش از آن كه مشغول تشهد شود, یا پیش از ایستادن , شك كندكه دو سجده را بجا آورده یا نه , ودر همان موقع یكی از شكهایی كه بعد از تمام شدن دو سجده صحیح است , برایش پیش آید, نماز باطل است.

(مساله 1217) اگر موقعی كه ایستاده بین سه و چهار, یا بین سه و چهار و پنج شك كند, و یادش بیاید كه یك سجده یا دو سجده را از ركعت پیش بجا نیاورده , نمازش باطل است.

(مساله 1218) اگر شك او از بین برود وشك دیگری برایش پیش آید, مثلا اول شك كند كه دو ركعت خوانده یا سه ركعت , بعد شك كند كه سه ركعت خوانده یاچهار ركعت , باید به دستور شك دوم عمل نماید.

(مساله 1219) اگر بعد از نماز شك كند كه در نماز مثلا بین دو و چهار شك كرده , یابین سه وچهار, احتیاط واجب آن است كه به دستور هردو عمل كند, و نماز را هم دوباره بخواند.

(مساله 1220) اگر بعد از نماز بفهمد كه در نماز شكی برای او پیش آمده ولی ندانداز شكهای باطل بوده یا از شكهای صحیح , و اگر از شكهای صحیح بوده كدام قسم آن بوده است , باید دو ركعت نماز احتیاط ایستاده , و یك ركعت ایستاده ودو ركعت نشسته ودو سجده سهو بجا آورد و نماز را هم دوباره بخواند.

(مساله 1221) كسی كه نشسته نماز می خواند, اگر شكی

كند كه مختار است برای آن یك ركعت نماز احتیاط ایستاده یا دو ركعت نشسته بخواند, باید یك ركعت نشسته را بجا آورد, و همچنین اگر شكی كند كه معین است برای آن یك ركعت نمازاحتیاط ایستاده بخواند, یك ركعت نشسته بجای یك ركعت ایستاده كافی است.

وهمچنین دو ركعت نشسته بجای دو ركعت ایستاده , ولكن در مثل دو و سه احتیاط مستحب , جمع بین یك ركعت نشسته ودو ركعت نشسته , و دوباره خواندن نمازاست.

(مساله 1222) كسی كه ایستاده نماز می خواند, اگر موقع خواندن نماز احتیاط ازایستادن عاجز شود, باید مثل كسی كه نماز را نشسته می خواند, و حكم آن در مساله پیش گفته شد, نماز احتیاط را بجا آورد.

(مساله 1223) كسی كه نشسته نماز می خواند, اگر موقع خواندن نماز احتیاطبتواند بایستد, باید بوظیفه كسی كه نماز را ایستاده می خواند عمل كند.

نماز احتیاط

(مساله 1224) كسی كه نماز احتیاط بر او واجب است , بعد از سلام نماز باید فورانیت نماز احتیاط كند, و تكبیر بگوید وحمد را بخواند و به ركوع رود و دو سجده نماید.

پس اگر یك ركعت نماز احتیاط بر او واجب است , بعد از دو سجده , تشهدبخواند وسلام دهد, و اگر دو ركعت نماز احتیاط بر او واجب است بعد از دو سجده , یك ركعت دیگر مثل ركعت اول بجا آورد وبعد از تشهد سلام دهد.

(مساله 1225) نماز احتیاط سوره و قنوت ندارد و باید آن را آهسته بخوانند و نیت آن را به زبان نیاورند, و احتیاط واجب آن است كه بسم اللّه الرحمن الرحیم آن را هم آهسته بگویند.

(مساله 1226) اگر

پیش از خواندن نماز احتیاط بفهمد, نمازی كه خوانده درست بوده , لازم نیست نماز احتیاط را بخواند, و اگر در بین نماز احتیاط بفهمد, لازم نیست آن را تمام نماید.

(مساله 1227) اگر پیش از خواندن نماز احتیاط بفهمد كه ركعتهای نمازش كم بوده ,چنانچه كاری كه نماز را باطل می كند انجام نداده , باید آنچه از نماز را نخوانده بخواند, و برای سلام بیجا دو سجده سهو بنماید, و اگر كاری كه نماز را باطل می كند, انجام داده , مثلا پشت به قبله كرده , باید نماز را دوباره بجا آورد.

(مساله 1228) اگر بعد از نماز احتیاط بفهمد كسری نماز به مقدار نماز احتیاط بوده , مثلا در شك بین سه وچهار, یك ركعت نماز احتیاط ایستاده بخواند, بعد بفهمدنماز را سه ركعت خوانده , نمازش صحیح است.

(مساله 1229) اگر بعد از خواندن نماز احتیاط بفهمد كسری نماز كمتر از نمازاحتیاط بوده , مثلا در شك بین دو و چهار, دو ركعت نماز احتیاط ایستاده بخواند,بعدبفهمد نماز را سه ركعت خوانده چنانچه منافی بجانیاورده باشدبنابر احتیاط لازم كسری را تمام كند, و نماز را دوباره بخواند, تا یقین كند به تكلیف خود عمل كرده است.

(مساله 1230) اگر بعد از خواندن نماز احتیاط بفهمد كسری نماز بیشتر از نمازاحتیاط بوده , مثلا در شك بین سه وچهار, یك ركعت نماز احتیاط ایستاده بخواند,بعد بفهمد نماز را دو ركعت خوانده , چنانچه بعد از نماز احتیاط كاری كه نماز راباطل می كند انجام داده , مثلا پشت به قبله كرده , نماز را دوباره بخواند و اگر كاری كه نماز را باطل می كند

انجام نداده , بنابر احتیاط لازم باید دو ركعت كسری نماز را بجاآورد, و نماز را هم دوباره بخواند.

(مساله 1231) اگر بین دو وسه وچهار شك كند, و بعد از خواندن دو ركعت نمازاحتیاط ایستاده , یادش بیاید كه نماز را دو ركعت خوانده , لازم نیست دو ركعت نمازاحتیاط نشسته را بخواند.

(مساله 1232) اگر بین سه و چهار شك كند, و موقعی كه دو ركعت نماز احتیاطنشسته , یا یك ركعت ایستاده را می خواند, یادش بیاید كه نماز را سه ركعت خوانده , باید نماز احتیاط را رها كند, و بنابر احتیاط لازم كسری را بجا آورد و نماز را دوباره بخواند.

(مساله 1233) اگر بین دو وسه وچهار شك كند, و موقعی كه دو ركعت نمازاحتیاط ایستاده را می خواند, پیش از ركوع ركعت دوم یادش بیاید كه نماز را سه ركعت خوانده , باید نماز احتیاط را رها كند, وبنا بر احتیاط لازم كسری نماز را بجاآورد, و نماز را دوباره بخواند.

(مساله 1234) اگر در بین نماز احتیاط بفهمد كسری نمازش بیشتر یا كمتر از نمازاحتیاط بوده , باید آن را رها كند, وبنابر احتیاط لازم كسری نماز را بجا آورد, و نماز رادوباره بخواند, مثلا در شك بین سه وچهار اگر موقعی كه دو ركعت نماز احتیاطنشسته را می خواند, یادش بیاید كه نماز را دو ركعت خوانده , باید نماز احتیاطنشسته را رها كند, و دو ركعت كسری نماز را بخواند, و نماز را هم دوباره بجا آورد.

(مساله 1235) اگر شك كند نماز احتیاطی را كه بر او واجب بوده بجا آورده یا نه ,چنانچه وقت نماز گذشته به شك

خود اعتنا نكند, و اگر وقت دارد, و یا محل بجاآوردن نماز احتیاط بعد از وقت باشد, مثل كسی كه بیشتر از یك ركعت از وقت رادرك نكرده باشد در صورتی كه مشغول كار دیگری نشده واز جای نماز بر نخاسته وكاری هم - مثل پشت كردن به قبله كه نماز را باطل می كند - انجام نداده , باید نمازاحتیاط را بخواند, و اگر مشغول كار دیگری شده , یا كاری كه نماز را باطل می كندبجا آورده , یا بین نماز وشك او زیاد طول كشیده , احتیاط واجب آن است كه نمازاحتیاط را بجا آورد, و نماز را هم دوباره بخواند.

(مساله 1236) اگر در نماز احتیاط ركنی را زیاد كند, یا مثلا بجای یك ركعت دوركعت بخواند, نماز احتیاط باطل می شود, و باید دوباره نماز احتیاط را بخواند, واصل نماز را هم اعاده نماید.

(مساله 1237) موقعی كه مشغول نماز احتیاط است , اگر در یكی از افعال آن شك كند, چنانچه محل آن نگذشته , باید بجا آورد, و اگر محلش گذشته , باید به شك خود اعتنا نكند, مثلا اگر شك كند كه حمد خوانده یا نه , چنانچه به ركوع نرفته , بایدبخواند و اگر به ركوع رفته , باید به شك خود اعتنا نكند.

(مساله 1238) اگر در شماره ركعتهای نماز احتیاط شك كند, چنانچه طرف بیشترشك نماز را باطل می كند, باید بنا را بر كمتر بگذارد.

و اگر طرف بیشتر شك نماز راباطل نمی كند, باید بنا را بر بیشتر بگذارد و در هر دو صورت بعد از تمام شدن نمازاحتیاط, اصل نماز را نیز بنا بر احتیاط

دوباره بخواند, مثلا موقعی كه مشغول خواندن دو ركعت نماز احتیاط است , اگر شك كند كه دو ركعت خوانده یا سه ركعت , چون طرف بیشتر شك نماز را باطل می كند, باید بنا بگذارد كه دو ركعت خوانده , و اگر شك كند كه یك ركعت خوانده یا دو ركعت , چون طرف بیشتر شك نماز را باطل نمی كند, باید بنا بگذارد كه دو ركعت خوانده است , و اصل نماز را نیزاعاده نماید.

(مساله 1239) اگر در نماز احتیاط چیزی كه ركن نیست , سهوا كم یا زیاد شود, و ازچیزهایی باشد كه در خود نماز سجده سهو دارد, احتیاط لازم آن است كه سجده سهو را بجا آورد.

و اگر ǘҠچیزهایی است كه سجده سهو ندارد در نماز احتیاط نیزلازم نیست.

(مساله 1240) اگر بعد از سلام نماز احتیاط شك كند كه یكی از اجزا یا شرایط آن را بجا آورده یا نه , به شك خود اعتنا نكند.

(مساله 1241) اگر در نماز احتیاط, تشهد ʘǠیك سجده را فراموش كند, احتیاط واجب آن است كه بعد از سلام نماز, آن را قضا نماید.

(مساله 1242) اگر نماز احتیاط و قضای یك سجده یا قضای یك تشهد یا دوسجده سهو بر او واجب شود, باید اول نماز احتیاط را بجا آورد.

(مساله 1243) حكم گمان در نماز مثل حكم یقین است , مثلا اگر انسان گمان داردكه نماز را چهار ركعت خوانده , نباید نماز احتیاط بخواند, و اگر گمان دارد ركوع كرده , نباید آن را بجا آورد, و اگر گمان دارد حمد را نخوانده , چنانچه به ركوع نرفته ,باید بخواند, و اگر به

ركوع رفته نمازش صحیح است.

(مساله 1244) حكم شك و سهو و گمان در نمازهای واجب یومیه و نمازهای واجب دیگر فرق ندارد, مثلا اگر در نماز آیات شك كند كه یك ركعت خوانده یا دوركعت , چون شك در نماز دو ركعتی است , نماز باطل می شود.

سجده سهو

(مساله 1245) برای پنج چیز بعد از سلام نماز, انسان باید دو سجده سهو به دستوری كه بعدا گفته می شود بجا آورد: اول - آن كه در بین نماز, سهوا حرف بزند.

دوم - جایی كه نباید سلام نماز را بدهد, مثلا در ركعت اول سهوا سلام بدهد.

سوم - آن كه یك سجده را فراموش كند.

چهارم - آن كه تشهد را فراموش كند.

پنجم - آن كه در نماز چهار ركعتی بعد از سجده دوم شك كند كه چهار ركعت خوانده یا پنج ركعت , و اگر در جایی كه باید بایستد, مثلا موقع خواندن حمد وسوره اشتباها بنشیند, یا در جایی كه باید بنشیند, مثلا موقع خواندن تشهد اشتباهابایستد, بنابر احتیاط واجب باید دو سجده سهو بجا آورد.

بلكه برای هر چیزی كه در نماز اشتباها كم یا زیاد كند, احتیاط مستحب آن است كه دو سجده سهو بنماید.

و احكام این چند صورت در مسائل آینده گفته می شود.

(مساله 1246) اگر انسان اشتباها یا بخیال این كه نمازش تمام شده حرف بزند,باید دو سجده سهو بجا آورد.

(مساله 1247) برای حرفی كه از آه كشیدن وسرفه پیدا می شود, سجده سهوواجب نیست , ولی اگر مثلا سهوا آخ یا آه بگوید, باید سجده سهو نماید.

(مساله 1248) اگر چیزی را كه غلط خوانده دوباره بطور صحیح بخواند, برای دوباره خواندن

آن سجده سهو واجب نیست.

(مساله 1249) اگر در نماز سهوا چند كلمه حرف بزند وتمام آنها یك مرتبه حساب شود, دو سجده سهو بعد از سلام نماز كافی است.

(مساله 1250) اگر سهوا تسبیحات اربعه را نگوید, یا بیشتر از سه مرتبه بگویداحتیاط مستحب آن است كه بعد از نماز دو سجده سهو بجا آورد.

(مساله 1251) اگر در جایی كه نباید سلام نماز را بگوید سهوا بگوید: السلام علینا وعلی عباد اللّه الصالحین یا بگوید: السلام علیكم ورحمه اللّه وبركاته باید دو سجده سهو بنماید, و همچنین اگر سهوامقداری از این دو سلام را بگوید باید دو سجده سهو بنماید.

ولی اگر سهوا بگوید: السلام علیك ایها النبی ورحمه اللّه وبركاته احتیاط مستحب آن است كه دو سجده سهو بجا آورد.

(مساله 1252) اگر در جایی كه نباید سلام دهد اشتباها هر سه سلام را بگوید, دوسجده سهو كافی است

(مساله 1253) اگر یك سجده یا تشهد را فراموش كند و پیش از ركوع ركعت بعدیادش بیاید, باید برگردد و بجا آورد, و بعد از نماز بنابر احتیاط واجب برای ایستادن بیجا, دو سجده سهو بنماید.

(مساله 1254) اگر در ركوع یا بعد از آن یادش بیاید كه یك سجده یا تشهد را ازركعت پیش فراموش كرده , باید بعد از سلام نماز, سجده یا تشهد را قضا نماید, وبعد از آن دو سجده سهو بجا آورد.

(مساله 1255) اگر سجده سهو را بعد از سلام نماز عمدا بجا نیاورد, معصیت كرده ولی نماز باطل نمی شود, و واجب است هر چه زود تر آن را انجام دهد.

و چنانچه سهوا بجا نیاورد هر وقت یادش آمد باید فورا انجام دهد.

(مساله

1256) اگر شك دارد كه سجده سهو بر او واجب شده یا نه , لازم نیست بجاآورد.

(مساله 1257) كسی كه شك دارد, مثلا دو سجده سهو بر او واجب شده یا چهار تا, اگر دو سجده بنماید كافی است.

(مساله 1258) اگر بداند یكی از دو سجده سهو را بجا نیاورده , و تدارك ممكن نباشد, و یا بداند سهوا سه سجده سهو كرده , باید دوباره دو سجده سهو بنماید.

دستور سجده سهو

(مساله 1259) دستور سجده سهو این است كه بعد از سلام نماز فورا نیت سجده سهو كند, و پیشانی را به چیزی كه سجده بر آن صحیح است بگذارد, و ذكر بگوید,و ذكر سجده سهو را به سه نحو می شود انجام داد.

اول - بسم اللّه وباللّه وصلی اللّه علی محمد وآله.

دوم - بسم اللّه وباللّه اللهم صل علی محمد وآل محمد.

سوم - بسم اللّه وباللّه السلام علیك ایها النبی ورحمه اللّه وبركاته , و احتیاط اختیار قسم سوم است ,بعد باید بنشیند و دوباره به سجده رود وذكر را بگوید و بنشیند و بعد از خواندن تشهد سلام دهد.

قضای سجده و تشهد فراموش شده

(مساله 1260) سجده و تشهدی را كه انسان فراموش كرده , و بعد از نماز, قضای آن را بجا می آورد, باید تمام شرایط نماز: مانند پاك بودن بدن و لباس و رو به قبله بودن و شرطهای دیگر را داشته باشد.

(مساله 1261) اگر سجده یا تشهد را چند دفعه فراموش كند, مثلا یك سجده ازركعت اول و یك سجده از ركعت دوم فراموش نماید, باید بعد از نماز قضای هر دورا با سجده های سهوی كه برای آنها لازم است بجا آورد, و لازم نیست معین كند كه قضای كدام یك آنها است.

(مساله 1262) اگر یك سجده و تشهد را فراموش كند, احتیاط واجب آن است كه هر كدام را اول فراموش كرده , اول قضا نماید.

و اگر نداند كدام اول فراموش شده ,باید احتیاطا یك سجده و تشهد و بعد یك سجده دیگر بجا آورد, یا یك تشهد ویك سجده و بعد یك تشهد دیگر بجا آورد, تا یقین كند سجده و تشهد

را بترتیبی كه فراموش كرده قضا نموده است.

(مساله 1263) اگر بخیال این كه اول , سجده را فراموش كرده , اول قضای آن را بجاآورد, و بعد از خواندن تشهد یادش بیاید كه اول تشهد را فراموش كرده , احتیاط واجب آن است كه دوباره سجده را قضا نماید.

و نیز اگر بخیال این كه اول تشهد رافراموش كرده اول قضای آن را بجا آورد, وبعد از سجده یادش بیاید كه اول سجده رافراموش كرده , بنا بر احتیاط واجب باید دوباره تشهد را بخواند.

(مساله 1264) اگر بین سلام نماز و قضای سجده یا تشهد كاری كند كه اگر عمدا یاسهوا در نماز اتفاق بیفتد نماز باطل می شود, مثلا پشت به قبله نماید, احتیاط مستحب آن است كه بعد از قضای سجده و تشهد دوباره نماز را بخواند.

(مساله 1265) اگر بعد از سلام نماز یادش بیاید كه یك سجده از ركعت آخر رافراموش كرده , چنانچه كاری كه عمدی و سهوی آن نماز را باطل می كند, مثل پشت كردن به قبله انجام نداده , بنا بر احتیاط واجب باید بقصد این كه وظیفه خود را انجام داده باشد سجده فراموش شده وبعد از آن تشهد و سلام و دو سجده سهو بجا آوردو نیز اگر یادش بیاید كه تشهد ركعت آخر را فراموش كرده , باید احتیاطا بقصد این كه وظیفه خود را انجام داده باشد تشهد را بخواند, و بعد از آن سلام دهد و دو سجده سهو بنماید, و در هر صورت احتیاطا دو سجده سهو برای سلام بیجا نیز بجاآورد.

(مساله 1266) اگر بین سلام نماز و قضای سجده یا تشهد كاری

كند كه برای آن سجده سهو واجب می شود, مثل آن كه سهوا حرف بزند, بنابر احتیاط واجب بایدسجده یا تشهد را قضا كند, و غیر از سجده سهوی كه برای قضای سجده یا تشهدلازم است , دو سجده سهو دیگر نیز بنماید.

(مساله 1267) اگر نداند كه سجده را فراموش كرده یا تشهد را, باید هر دو را قضانماید, و هر كدام را اول بجا آورد اشكال ندارد.

(مساله 1268) اگر شك دارد كه سجده یا تشهد را فراموش كرده یا نه , واجب نیست قضا نماید.

(مساله 1269) اگر بداند سجده یا تشهد را فراموش كرده , و شك كند كه پیش ازركوع ركعت بعد بجا آورده یا نه , احتیاط واجب آن است كه آن را قضا نماید.

(مساله 1270) كسی كه باید سجده یا تشهد را قضا نماید, اگر برای كار دیگری هم سجده سهو بر او واجب شود, بنابر احتیاط لازم باید بعد از نماز سجده یا تشهد راقضا نماید, بعد سجده سهو را بجا آورد.

(مساله 1271) اگر شك دارد كه بعد از نماز قضای سجده یا تشهد فراموش شده رابجا آورده یا نه , چنانچه وقت نماز نگذشته , باید سجده یا تشهد را قضا نماید.

و اگروقت نماز گذشته , قضای آن مستحب است.

كم و زیاد كردن اجزا وشرایط نماز

(مساله 1272) هرگاه چیزی از واجبات نماز را عمدا كم یا زیاد كند, اگر چه یك حرف آن باشد, نماز باطل است.

(مساله 1273) اگربواسطه ندانستن مساله , چیزی از واجبات نماز را كم یا زیاد كند, نماز باطل است.

ولی چنانچه بواسطه ندانستن مساله , حمد و سوره نماز صبح ومغرب و عشا را آهسته بخواند, یا حمد و سوره

نماز ظهر و عصر را بلند بخواند, یادر مسافرت نماز ظهر وعصر و عشا را چهار ركعت بخواند, نمازش صحیح است.

(مساله 1274) اگر در بین نماز بفهمد وضو یا غسلش باطل بوده , یا بدون وضو یاغسل مشغول نماز شده , باید نماز را بهم بزند ودوباره با وضو یا غسل بخواند, و اگربعد از نماز بفهمد, باید دوباره نماز را با وضو یا غسل بجا آورد, و اگر وقت گذشته قضا نماید.

(مساله 1275) اگر بعد از رسیدن به ركوع , یادش بیاید كه دو سجده از ركعت پیش فراموش كرده , نمازش باطل است.

و اگر پیش از رسیدن به ركوع یادش بیاید, باید برگردد ودو سجده را بجا آورد وبر خیزد و حمد و سوره یا تسبیحات را بخواند و نمازرا تمام كند, وبعد از نماز بنا براحتیاط واجب , برای ایستادن بیجا دو سجده سهوبنماید.

(مساله 1276) اگر پیش از گفتن السلام علینا...و السلام علیكم... یادش بیایدكه دو سجده ركعت آخر را بجا نیاورده , باید دو سجده را بجا آورد و دوباره تشهدبخواند و نماز را سلام دهد.

(مساله 1277) اگر پیش از سلام نماز یادش بیاید كه یك ركعت یا بیشتر از آخر نمازنخوانده , باید مقداری را كه فراموش كرده بجا آورد.

(مساله 1278) اگر بعد از سلام نماز یادش بیاید كه یك ركعت یا بیشتر از آخر نمازرا نخوانده , چنانچه كاری انجام داده كه اگر در نماز عمدا یا سهوا اتفاق بیفتد نماز راباطل می كند, مثلا پشت به قبله كرده , نمازش باطل است.

و اگر كاری كه عمدی وسهوی آن , نماز را باطل می كند انجام نداده , باید

فورا مقداری را كه فراموش كرده بجا آورد, و برای سلام زیادی نیز دو سجده سهو بنماید.

(مساله 1279) هرگاه بعد از سلام نماز عملی انجام دهد كه اگر در نماز عمدا یاسهوا اتفاق بیفتد نماز را باطل می كند, مثلا پشت به قبله نماید, و بعد یادش بیایدكه دو سجده آخر را بجا نیاورده , نمازش باطل است.

و اگر پیش از انجام كاری كه نماز راباطل می كند, یادش بیاید, باید دو سجده ای را كه فراموش كرده بجا آورد, ودوباره تشهد بخواند و نماز را سلام دهد, و دو سجده سهو برای سلامی كه اول گفته است بنماید.

(مساله 1280) اگر بفهمد نماز را پیش از وقت خوانده , یا از روی جهل و غفلت یافراموشی پشت به قبله یا بطرف راست یا بطرف چپ قبله بجا آورده , باید دوباره بخواند, و اگر وقت گذشته قضا نماید, ولی اگر تفحص از قبله كرده ودر تشخیص قبله اشتباه نموده , اگر در وقت ملتفت شود باید دوباره نماز را بخواند, و اگر درخارج وقت باشد قضا ندارد, بلی احتیاط مستحب قضای آن است.

نماز مسافر

مسافر باید نماز ظهر وعصر و عشا را با هشت شرط شكسته قصر یعنی دو ركعت بخواند.

شرط اول

آن كه سفر او كمتر از هشت فرسخ شرعی نباشد, و فرسخ شرعی دوازده هزار ذراع است , به ذراع متعارف , و بعضی گفته اند: این مقدار تقریبا پنج كیلومتر ونیم است.

(مساله 1281) كسی كه مجموع رفتن وبر گشتن او هشت فرسخ است , چنانچه هیچ یك از رفتن وبرگشتن كمتر از چهار فرسخ نباشد, باید نماز را شكسته بخواند.

واگر رفتن سه فرسخ و برگشتن پنج فرسخ , یا رفتن پنج فرسخ و برگشتن سه فرسخ باشد, باید نماز را تمام , یعنی چهار ركعت بخواند.

و اگر چه احتیاط این است كه اگررفتن مثلا سه فرسخ و برگشتن پنج فرسخ باشد.

جمع بین اتمام و قصر نماید.

(مساله 1282) اگر رفتن و برگشتن , هر یك از چهار فرسخ كمتر نباشد نمازش شكسته است , و روزه را نیز باید افطار نماید, اگرچه همان روز یا شب آن برنگردد,اگرچه احتیاط این است كه اگر همان روز یا شب آن برنمی گردد, تمام نیز بخواند.

(مساله 1283) اگر سفر مختصری از هشت فرسخ كمتر باشد, یا انسان نداند كه سفر او هشت فرسخ است یانه , نباید نماز را شكسته بخواند.

و چنانچه شك كند كه سفر او هشت فرسخ است یا نه , در صورتی كه تحقیق كردن برایش مشقت دارد,باید نمازش را تمام بخواند, و اگر مشقت ندارد, بنا بر احتیاط واجب باید تحقیق كند, كه اگر دو عادل بگویند, یا بین مردم معروف باشد كه سفراو هشت فرسخ است , نماز را شكسته بخواند.

(مساله 1284) اگر یك عادل خبر

دهد كه سفر انسان هشت فرسخ است , بنا براحتیاط واجب باید نماز را هم شكسته و هم تمام بخواند, و روزه بگیرد و قضای آن را هم بجا آورد.

(مساله 1285) كسی كه یقین دارد سفر او هشت فرسخ است , اگر نماز را شكسته بخواند, و بعد بفهمد كه هشت فرسخ نبوده , باید آن را چهار ركعتی بجا آورد, و اگروقت گذشته قضا نماید.

(مساله 1286) كسی كه قصد مسافرت به محل معینی نموده , و یقین دارد سفرش هشت فرسخ نیست , یا شك دارد كه هشت فرسخ هست یا نه , چنانچه در بین راه یابعد از رسیدن به مقصد بفهمد كه سفر او هشت فرسخ بوده , باید نماز را شكسته بخواند, و اگر تمام خوانده دوباره شكسته بجا آورد.

(مساله 1287) اگر بین دو محلی كه فاصله آنها كمتر از چهار فرسخ است , چندمرتبه رفت و آمد كند, اگر چه روی هم رفته هشت فرسخ شود, باید نماز را تمام بخواند.

(مساله 1288) اگر محلی دو راه داشته باشد, یك راه آن كمتر از هشت فرسخ , و راه دیگر آن هشت فرسخ یا بیشتر باشد, چنانچه انسان از راهی كه هشت فرسخ است به آنجا برود, باید نماز را شكسته بخواند.

و اگر از راهی كه هشت فرسخ نیست برود, باید نماز را تمام بخواند.

(مساله 1289) اگر شهر دیوار دارد, باید ابتدای هشت فرسخ را از دیوار شهرحساب كند, و اگر دیوار ندارد, باید از خانه های آخر شهر حساب نماید.

شرط دوم

آن كه از اول مسافرت قصد هشت فرسخ را داشته باشد, پس اگر به جایی كه كمتر از هشت فرسخ

است مسافرت كند, وبعد از رسیدن به آنجا قصد كندجایی برود كه با مقداری كه آمده هشت فرسخ شود, چون از اول قصد هشت فرسخ را نداشته , باید نماز را تمام بخواند, ولی اگر بخواهد از آنجا هشت فرسخ برود, یاچهار فرسخ برود و برگردد, باید نماز را شكسته بخواند.

(مساله 1290) كسی كه نمی داند سفرش چند فرسخ است , مثلا برای پیدا كردن گمشده ای مسافرت می كند ونمی داند كه چه مقدار باید برود تا آن را پیدا كند, بایدنماز را تمام بخواند.

ولی در برگشتن , چنانچه تا وطنش یا جایی كه می خواهد ده روز در آنجا بماند, هشت فرسخ یا بیشتر باشد, باید نماز را شكسته بخواند.

و نیز اگردر بین رفتن قصد كند كه چهار فرسخ برود, چنانچه رفتن وبرگشتن هشت فرسخ شود, باید نماز را شكسته بخواند.

(مساله 1291) مسافر در صورتی باید نماز را شكسته بخواند كه تصمیم داشته باشد هشت فرسخ برود, پس كسی كه از شهر بیرون می رود, و مثلا قصدش این است كه اگر رفیق پیدا كند, سفر هشت فرسخی برود, چنانچه اطمینان دارد كه رفیق پیدا می كند, باید نماز را شكسته بخواند, و اگر اطمینان ندارد, باید نماز را تمام بخواند.

(مساله 1292) كسی كه قصد هشت فرسخ دارد, اگر چه در هر روز مقدار كمی راه برود, وقتی بجایی برسد كه دیوار شهر را نبیند و اذان آن را نشنود, باید نماز راشكسته بخواند.

ولی اگر در هر روز مقدار خیلی كمی راه برود كه عرفا نگویند: مسافر است , باید نماز را تمام بخواند.

و احتیاط مستحب آن است كه هم شكسته وهم تمام

بخواند.

(مساله 1293) كسی كه در سفر باختیار دیگری است , مانند نوكری كه با آقای خودمسافرت می كند, چنانچه بداند سفر او هشت فرسخ است , باید نماز را شكسته بخواند.

و اگر نداند بنا بر احتیاط واجب باید از او بپرسد, كه اگر سفر او هشت فرسخ باشد, نماز را شكسته بجا آورد.

(مساله 1294) كسی كه در سفر باختیار دیگری است , اگر بداند یا گمان داشته باشد كه پیش از رسیدن به چهار فرسخ از او جدا می شود وسفر نمی كند, باید نماز راتمام بخواند.

(مساله 1295) كسی كه در سفر به اختیار دیگری است , اگر شك دارد كه پیش ازرسیدن به چهار فرسخ از او جدا می شود یا نه , باید نماز را تمام بخواند.

ولی اگرشك او از این جهت است كه , احتمال می دهد مانعی برای سفر او پیش آید,چنانچه احتمال او در نظر مردم بجا نباشد, باید نماز را شكسته بخواند.

شرط سوم

آن كه در بین راه از قصد خود برنگردد.

پس اگر پیش از رسیدن به چهارفرسخ از قصد خود برگردد, یا مردد شود, باید نماز را تمام بخواند.

(مساله 1296) اگر بعد از رسیدن به چهار فرسخ ازمسافرت منصرف شود, چنانچه تصمیم داشته باشد, كه همانجا بماند یا بعد از ده روز برگردد, یا در برگشتن وماندن مردد باشد, باید نماز را تمام بخواند.

(مساله 1297) اگر بعد از رسیدن به چهار فرسخ از مسافرت منصرف شود, وتصمیم داشته باشد كه پیش از ماندن ده روز از آنجا برگردد, باید نماز را شكسته بخواند.

(مساله 1298) اگر برای رفتن به محلی كه هشت فرسخ باشد حركت كند, و بعد ازرفتن مقداری

از راه بخواهد جای دیگری برود, چنانچه از محل اولی كه حركت كرده تا جایی كه می خواهد برود, هشت فرسخ باشد, باید نماز را شكسته بخواند.

(مساله 1299) اگر پیش از آن كه به هشت فرسخ برسد, مردد شود كه بقیه راه رابرود یا نه , یا تصمیم بگیرد در صورتی كه به چهار فرسخ رسیده , و قصد دارد پیش ازده روز از آنجا برگردد, و هشت فرسخ دیگر برود, باید تا آخر مسافرت نماز راشكسته بخواند.

(مساله 1300) اگر پیش از آن كه به هشت فرسخ برسد, مردد شود كه بقیه راه رابرود یا نه , و در موقعی كه مردد است مقداری راه برود, و بعد تصمیم بگیرد كه هشت فرسخ دیگر برود, یا چهار فرسخ برود وچهار فرسخ برگردد, تا آخر مسافرت باید نماز را شكسته بخواند.

(مساله 1301) اگر پیش از آن كه به هشت فرسخ برسد, مردد شود كه بقیه راه رابرود یا نه , ودر موقعی كه مردد است مقداری راه برود, و بعد تصمیم بگیرد كه بقیه راه را برود, چنانچه باقیمانده سفر او چهار فرسخ باشد كه با برگشتن هشت فرسخ شود, باید نماز را شكسته بخواند.

ولی اگر راهی كه پیش از مردد شدن وراهی كه بعد از آن می رود, روی هم هشت فرسخ باشد, بنا بر احتیاط واجب باید نماز را هم شكسته و هم تمام بخواند.

شرط چهارم

آن كه نخواهد پیش از رسیدن به هشت فرسخ از وطن خود بگذرد, یاده روز یا بیشتر در جایی بماند.

پس كسی كه می خواهد پیش از رسیدن به هشت فرسخ از وطن خود بگذرد, یا ده روز در محلی

بماند باید نماز را تمام بخواند.

(مساله 1302) كسی كه نمی داند پیش از رسیدن به هشت فرسخ از وطنش می گذرد یا نه , یا ده روز در محلی می ماند یا نه , باید نماز را تمام بخواند.

(مساله 1303) كسی كه می خواهد پیش از رسیدن به هشت فرسخ از وطنش بگذرد, یا ده روز در محلی بماند, و نیز كسی كه مردد است كه از وطنش بگذرد یا ده روز در محلی بماند, اگر از ماندن ده روز یا گذشتن از وطن منصرف شود, باز هم بایدنماز را تمام بخواند.

ولی اگر باقیمانده راه هشت فرسخ باشد, یا چهار فرسخ باشدوبخواهد برود وبرگردد, باید نماز را شكسته بخواند.

شرط پنجم

آن كه برای كار حرام سفر نكند, و اگر برای كار حرامی مانند دزدی سفر كند, باید نماز را تمام بخواند.

و همچنین است اگر خود سفر حرام باشد, مثل آن كه برای او ضرر داشته باشد, یا زن بدون اجازه شوهر و فرزند با نهی پدر و مادركه باعث اذیت آنها شود, سفری بروند كه بر آنان واجب نباشد, ولی اگر مثل سفرحج واجب باشد, باید نماز را شكسته بخوانند.

(مساله 1304) سفری كه اسباب اذیت پدر ومادر باشد حرام است , و انسان بایددر آن سفر نماز را تمام بخواند, و روزه هم بگیرد.

(مساله 1305) كسی كه سفر او حرام نیست وبرای كار حرام هم سفر نمی كند, اگرچه در سفر, معصیتی انجام دهد - مثلا غیبت كند یا شراب بخورد - باید نماز راشكسته بخواند.

(مساله 1306) اگر مخصوصا برای آن كه كار واجبی را ترك كند, مسافرت نمایدنمازش تمام است , پس كسی كه بدهكار

است , اگر بتواند بدهی خود را بدهد وطلبكار هم مطالبه كند, چنانچه در سفر نتواند بدهی خود را بدهد و مخصوصا برای فرار از دادن قرض مسافرت نماید, باید نماز را تمام بخواند.

ولی اگر مخصوصا برای ترك واجب مسافرت نكند, باید نماز را شكسته بخواند, اگر چه سفر باعث ترك واجب شود, و احتیاط مستحب آن است كه در این صورت هم شكسته و هم تمام بخواند.

(مساله 1307) اگر سفر او حرام نباشد, ولی حیوان سواری یا مركب دیگری كه سوار است غصبی باشد, یا در زمین غصبی مسافرت كند, بنا بر احتیاط واجب بایدنماز را هم شكسته و هم تمام بخواند.

(مساله 1308) كسی كه با ظالم مسافرت می كند, اگر ناچار نباشد و مسافرت اوكمك به ظالم باشد, باید نماز را تمام بخواند.

و اگر ناچار باشد, یا مثلا برای نجات دادن مظلومی با او مسافرت كند, نمازش شكسته است.

(مساله 1309) اگر بقصد تفریح وگردش مسافرت كند, حرام نیست و باید نماز راشكسته بخواند.

(مساله 1310) اگر برای لهو وخوش گذرانی به شكار رود, نمازش تمام است.

وچنانچه برای تهیه معاش به شكار رود, نمازش شكسته است.

و اگر برای كسب وزیاد كردن مال برود, احتیاط واجب آن است كه نماز را هم شكسته و هم تمام بخواند, ولی باید روزه نگیرد.

(مساله 1311) كسی كه برای معصیت سفر كرده , موقعی كه از سفر برمی گردد, اگربرگشتن به اندازه مسافت شرعی باشد, چنانچه توبه كرده , یا برگشت سفر مستقلی باشد, باید نماز را شكسته بخواند.

و اگر برگشت به اندازه مسافت شرعی نیست ,ولی مجموع رفت وبرگشت به اندازه مسافت است , احتیاط لازم آن است كه

نماز راهم شكسته و هم تمام بخواند.

(مساله 1312) كسی كه سفر او سفر معصیت است , اگر در بین راه از قصد معصیت برگردد, چنانچه بقیه راه هشت فرسخ باشد, یا چهار فرسخ باشد كه با برگشت هشت فرسخ شود, و قصد اقامه ده روز نداشته باشد, باید نماز را شكسته بخواند.

واگر بقیه راه به اندازه مسافت شرعی نباشد, ولی مجموع راهی كه قبل از توبه رفته وبعد از توبه می رود, به اندازه مسافت شرعی باشد, احتیاط لازم آن است كه نماز راهم شكسته و هم تمام بخواند.

(مساله 1313) كسی كه برای معصیت سفر نكرده , اگر در بین راه قصد كند كه بقیه راه را برای معصیت برود, باید نماز را تمام بخواند.

ولی نمازهایی را كه شكسته خوانده در صورتی كه راهی كه طی كرده مسافت بوده صحیح است و الا احتیاط واجب اعاده آنهاست.

شرط ششم

آن كه از صحرانشینهایی نباشد كه در بیابانها گردش می كنند وهر جاآب و خوراك برای خود و حشمشان پیدا كنند می مانند.

و بعد از چندی بجای دیگرمی روند, پس صحرانشینها در این مسافرتها باید نماز را تمام بخوانند.

(مساله 1314) اگر یكی از صحرانشینها برای پیدا كردن منزل و چراگاه حیواناتشان سفر كند بدون چادر واثاثیه بلكه فقط بمنظور تعیین محل و مرتع مناسب برای احشام خودشان باشد چنانچه سفر او هشت فرسخ باشد, احتیاط واجب آن است كه هم شكسته و هم تمام بخواند.

(مساله 1315) اگر صحرا نشین برای زیارت یا حج یا تجارت ومانند اینها مسافرت كند, باید نماز را شكسته بخواند.

شرط هفتم

آن كه شغل او مسافرت نباشد, بنابراین شتر دار و راننده و چوبدار وكشتیبان ومانند اینها, اگرچه برای بردن اثاثیه منزل خود مسافرت كنند, در غیر سفراول باید نماز را تمام بخوانند.

و همچنین در سفر اول اگر طول بكشد یا از مكانی به مكان دیگر برود كه عرفا بگویند عمل او سفر است باید نماز را تمام بخواند.

ولی اگرسفر طولانی نباشد بطوری كه عرفا نگویند: سفر عمل اوست نمازشان شكسته است.

(مساله 1316) كسی كه شغلش مسافرت است اگر برای كار دیگری مثلا برای زیارت یا حج مسافرت كند, باید نماز را شكسته بخواند, ولی اگر مثلا شوفر,اتومبیل خود را برای زیارت كرایه بدهد, و در ضمن خودش هم زیارت كند, بایدنماز را تمام بخواند.

(مساله 1317) حمله دار یعنی: كسی كه برای رساندن حاجیها به مكه مسافرت می كند, چنانچه شغلش مسافرت باشد, باید نماز را تمام بخواند.

و اگر شغلش مسافرت نباشد, باید شكسته بخواند.

(مساله 1318) كسی كه شغل او حمله داری

است و حاجیها را از راه دور به مكه می برد, چنانچه تمام سال یا بیشتر سال را در راه باشد, باید نماز را تمام بخواند.

(مساله 1319) كسی كه در مقداری از سال شغلش مسافرت است , مثل شوفری كه فقط در تابستان یا زمستان اتومبیل خود را كرایه می دهد, باید در سفری كه برای شغلش می رود, نماز را تمام بخواند, ولی احتیاط مستحب آن است كه هم شكسته و هم تمام بخواند.

(مساله 1320) راننده ودوره گردی كه در دو سه فرسخی شهر رفت و آمد می كند,چنانچه اتفاقا سفر هشت فرسخی برود, باید نماز را شكسته بخواند.

(مساله 1321) كسی كه شغلش مسافرت است , اگر ده روز یا بیشتر در وطن خودبماند, چه از اول قصد ماندن ده روز را داشته باشد, چه بدون قصد بماند, باید درسفر اولی كه بعد از ده روز می رود, نماز را شكسته بخواند.

(مساله 1322) كسی كه شغلش مسافرت است اگر در غیر وطن خود ده روز بماند,چنانچه از اول قصد ماندن ده روز را داشته , در سفر اولی كه بعد از ده روز می رودباید نماز را شكسته بخواند.

و اگر از اول قصد ماندن ده روز را نداشته , احتیاط لازم آن است كه هم شكسته و هم تمام بخواند, اگرچه اكتفا به تمام هم بدون توجیه نیست.

(مساله 1323) كسی كه شغلش مسافرت است , اگر شك كند كه در وطن خود یاجای دیگر ده روز مانده یا نه , باید نماز را تمام بخواند.

(مساله 1324) كسی كه در شهرها سیاحت می كند, و برای خود وطنی اختیارنكرده , باید نماز را تمام بخواند.

(مساله

1325) كسی كه شغلش مسافرت نیست , اگر مثلا در شهری یا در دهی جنسی دارد كه برای حمل آن مسافرتهای پی در پی می كند, باید نماز را شكسته بخواند.

ولی كسی كه كارش این است كه هفته ای یكبار یا بیشتر برای انجام شغلی درمحلی سفر می كند, مثلا همه روزه از تهران بكرج برای تدریس یا درس خواندن می رود, یا آن كه برای كاری مثل خرید و فروش از تهران به قم یا بالعكس سفرمی نماید همین كه به مقداری سفر كند كه عرفا این كار را شغل او بگویند, باید نمازرا تمام بخواند.

(مساله 1326) كسی كه از وطنش صرف نظر كرده , و می خواهد وطن دیگری برای خود اختیار كند, اگر شغلش مسافرت نباشد, باید در مسافرت نماز را شكسته بخواند.

شرط هشتم

آن كه به حد ترخص برسد, یعنی از وطنش یا جایی را كه قصد داردده روز در آنجا مانده , بقدری دور شود كه دیوار شهر را نبیند و صدای اذان آن رانشنود, ولی باید در هوا غبار یا چیز دیگری نباشد كه از دیدن دیوار وشنیدن اذان جلوگیری كند.

و لازم نیست بقدری دور شود كه مناره ها وگنبدها را نبیند, بلی اگربقدری دور شده كه دیوار خانه های شهر كاملا معلوم نیست , ولی شبح آنها نمایان است , احتیاط لازم آن است كه نماز نخواند تا وقتی كه شبح پنهان شود, یا هم شكسته بخواند و هم تمام.

(مساله 1327) كسی كه به سفر می رود, اگر بجایی برسد كه اذان را نشنود, ولی دیوار شهر را ببیند, یا دیوارهارا نبیند وصدای اذان را بشنود, چنانچه بخواهد درآنجا

نماز بخواند, بنابر احتیاط واجب باید هم شكسته و هم تمام بخواند.

(مساله 1328) مسافری كه به وطنش برمی گردد, وقتی دیوار وطن خود را ببیند وصدای اذان آن را بشنود, باید نماز را تمام بخواند.

و نیز مسافری كه می خواهد ده روز در محلی بماند, وقتی دیوار آنجا را ببیند و صدای اذانش را بشنود, باید نماز راتمام بخواند واحتیاط مستحب آن است كه نماز را تاخیر بیندازد تا به منزل برسد یاهم شكسته و هم تمام بخواند و سزاوار است این احتیاط را ترك نكند.

(مساله 1329) هرگاه شهر در بلندی باشد كه از دور دیده شود, یا بقدری گود باشدكه اگر انسان كمی دور شود دیوار آن را نبیند, كسی كه از آن شهر مسافرت می كند,وقتی به اندازه ای دور شود كه اگر آن شهر در زمین هموار بود, دیوارش از آنجا دیده نمی شد, باید نماز خود را شكسته بخواند.

و نیز اگر پستی و بلندی خانه ها بیشتر ازمعمول باشد, باید ملاحظه معمول را بنماید.

(مساله 1330) اگر از محلی مسافرت كند كه خانه و دیوار ندارد, وقتی بجایی برسدكه اگر آن محل دیوار داشت از آنجادیده نمی شد, باید نماز را شكسته بخواند.

(مساله 1331) اگر بقدری دور شود كه نداند صدایی را كه می شنود صدای اذان است یا صدای دیگر, باید نماز را شكسته بخواند.

ولی اگر بفهمد اذان می گویند وكلمات آن را تشخیص ندهد, باید تمام بخواند.

(مساله 1332) اگر بقدری دور شود كه اذان خانه ها را نشنود, ولی اذان شهر را كه معمولا در جای بلند می گویند بشنود, نباید نماز را شكسته بخواند.

(مساله 1333) اگر بجایی برسد كه

اذان شهر را كه معمولا در جای بلند می گویندنشنود, ولی اذانی را كه در جای خیلی بلند می گویند بشنود, باید نماز را شكسته بخواند.

(مساله 1334) اگر چشم یا گوش او یا صدای اذان غیر معمولی باشد, در محلی باید نماز را شكسته بخواند كه چشم متوسط دیوار خانه ها را نبیند, و گوش متوسطصدای اذان معمولی را نشنود.

(مساله 1335) اگر موقعی كه سفر می رود شك كند كه بحد ترخص - یعنی: جایی كه اذان را نشنود ودیوار را نبیند - رسیده یا نه , باید نماز را تمام بخواند, و در موقع برگشتن , اگر شك كند كه بحد ترخص رسیده یا نه باید شكسته بخواند, ولی اگر دربرگشتن در همان جا كه در رفتن تمام خوانده شكسته بخواند, بنابر احتیاط لازم بایدنمازی را كه در این مكان تمام خوانده قضا نماید, و نمازی را كه شكسته خوانده تمام اعاده نماید, و اگر اعاده نكرد قضای آن را تمام بجا آورد.

(مساله 1336) مسافری كه در سفر از وطن خود عبور می كند, وقتی بجایی برسدكه دیوار وطن خود را ببیند و صدای اذان آن را بشنود, باید نماز را تمام بخواند.

(مساله 1337) مسافری كه در بین مسافرت به وطنش رسیده , تا وقتی در آنجاهست , باید نماز را تمام بخواند.

ولی اگر بخواهد از آنجا هشت فرسخ برود, یا چهارفرسخ برود وبر گردد, وقتی بجایی برسد كه دیوار وطن را نبیند وصدای اذان آن رانشنود, باید نماز را شكسته بخواند.

(مساله 1338) محلی را كه انسان برای اقامت وزندگی خود اختیار كرده وطن اوست , چه در آنجا بدنیا آمده ووطن پدر ومادرش

باشد, یا خودش آن جا را برای زندگی اختیار كرده باشد.

(مساله 1339) اگر قصد دارد در محلی كه وطن اصلیش نیست مدتی بماند, و بعدبجای دیگر رود, آنجا وطن او حساب نمی شود.

(مساله 1340) جایی را كه انسان محل زندگی خود قرار داده , و ماندن خود را درآنجا محدود به مقدار معین نكرده , و مثل كسی كه آنجا وطن اوست در آنجا زندگی می كند كه اگر مسافرتی برای او پیش آید, دوباره به همان جا بر می گردد, اگر چه قصد نداشته باشد كه همیشه در آنجا بماند, در حكم وطن او حساب می شود.

(مساله 1341) كسی كه در دو محل زندگی می كند, مثلا شش ماه در شهری و شش ماه در شهر دیگر می ماند, هر دو وطن اوست.

و نیز اگر بیشتر از دو محل را برای زندگی خود اختیار كرده باشد, همه آنها وطن او حساب می شوند.

(مساله 1342) كسی كه در محلی ملك دارد, اگر موقعی كه آن ملك را دارد شش ماه در آنجا بماند, وقتی می تواند نماز را آنجا تمام بخواند كه آنجا را برای خود وطن قرار داده باشد, و به نظر عرف وطن او محسوب شود, و تا به نظر عرف وطن حساب نشود باید شكسته بخواند, ولی احتیاط مستحب آن است كه كسی كه منزل مسكونی در محلی دارد, و شش ماه در آنجا مانده است , مادام كه آن منزل را داردهر وقت در مسافرت به آنجا رسید, نمازش را هم شكسته و هم تمام بخواند.

(مساله 1343) اگر بجایی برسد كه وطن او بوده واز آنجا صرفنظر كرده , نباید نمازرا

تمام بخواند, اگر چه وطن دیگری هم برای خود اختیار نكرده باشد.

(مساله 1344) مسافری كه قصد دارد ده روز پشت سر هم در محلی بماند, یامی داند كه بدون اختیار ده روز در محلی می ماند, در آن محل باید نماز را تمام بخواند.

(مساله 1345) مسافری كه می خواهد ده روز در محلی بماند, لازم نیست قصدماندن شب اول تا شب یازدهم را داشته باشد, و همین كه قصد كند از اذان صبح روز اول تا غروب روز دهم بماند, باید نماز را تمام بخواند.

و همچنین اگر مثلا قصدش این باشد كه از ظهر روز اول تا ظهر روز یازدهم بماند, باید نماز را تمام بخواند.

و احتیاط مستحب آن است كه در این صورت نماز را هم شكسته و هم تمام بخواند.

(مساله 1346) مسافری كه می خواهد ده روز در محلی بماند, در صورتی باید نمازرا تمام بخواند كه بخواهد تمام ده روز را در یكجا بماند.

پس اگر بخواهد مثلا ده روزدر نجف وكوفه یا در تهران وشمیران بماند, باید نماز را شكسته بخواند.

(مساله 1347) مسافری كه می خواهد ده روز در محلی بماند, باید از اول قصدماندن ده روز در آن محل یا توابع آن مانند باغها وبساتین را داشته باشد, و اگر از اول قصد بیرون رفتن از آن محل وتوابع آن را داشته باشد, هر چند به حد ترخص نرسدباید شكسته بخواند.

(مساله 1348) مسافری كه تصمیم قطعی ندارد ده روز در محلی بماند, مثلاقصدش این است كه اگر رفیقش بیاید, یا منزل خوبی پیدا كند, ده روز بماند, بایدنماز را شكسته بخواند.

(مساله 1349) كسی كه تصمیم دارد, ده روز در محلی بماند,

اگر چه احتمال بدهدكه برای ماندن او مانعی برسد, در صورتی كه آن احتمال پیش مردم عقلایی نباشد,باید نماز را تمام بخواند.

(مساله 1350) اگر مسافر بداند كه مثلا ده روز یا بیشتر به آخر ماه مانده , و قصد كندكه تا آخر ماه در جایی بماند, باید نماز را تمام بخواند.

ولی اگر نداند تا آخر ماه چقدر مانده , و قصد كند كه تا آخر ماه بماند, و بعد از قصد نیز علم پیدا نكند كه تاآخر ماه ده روز است , باید نماز را شكسته بخواند, اگر چه از موقعی كه قصد كرده تاآخر ماه ده روز یا بیشتر باشد.

(مساله 1351) اگر مسافر قصد كند ده روز در محلی بماند, چنانچه پیش از خواندن یك نماز چهار ركعتی از ماندن منصرف شود, یا مردد شود كه در آنجا بماند یا بجای دیگر برود, باید نماز را شكسته بخواند.

و اگر بعد از خواندن یك نماز چهار ركعتی ازماندن منصرف شود, یا مردد شود, تا وقتی در آنجا هست باید نماز را تمام بخواند.

(مساله 1352) مسافری كه قصد كرده ده روز در محلی بماند, اگر روزه بگیرد, وبعد از ظهر از ماندن در آنجا منصرف شود, چنانچه یك نماز چهار ركعتی خوانده باشد, روزه اش صحیح است , و تا وقتی در آنجا هست باید نمازهای خود را تمام بخواند.

و اگر یك نماز چهار ركعتی نخوانده باشد, نمازهای خود را باید شكسته بخواند.

و احتیاط لازم آن است كه روزه آن روز را تمام كند, و قضای آن را نیز بگیرد,و روزهای بعد هم نمی تواند روزه بگیرد.

(مساله 1353) مسافری كه قصد كرده ده روز در محلی

بماند, اگر از ماندن منصرف شود, وشك كند پیش از آن كه از قصد ماندن برگردد, یك نماز چهار ركعتی خوانده یا نه , نمازهای خود را باید در آنجا شكسته بخواند, اگرچه احتیاط مستحب آن است كه تمام هم بخواند.

(مساله 1354) اگر مسافر به نیت این كه نماز را شكسته بخواند, مشغول نماز شود,و در بین نماز تصمیم بگیرد كه ده روز یا بیشتر بماند, باید نماز را چهار ركعتی تمام نماید.

(مساله 1355) مسافری كه قصد كرده ده روز در محلی بماند, اگر در بین نماز چهارركعتی از قصد خود بر گردد, چنانچه داخل ركوع ركعت سوم نشده , باید بنشیند, ونماز را دو ركعتی تمام نماید, و احتیاطا برای قیام بیجا دو سجده سهو بجا آورد وبقیه نمازهای خود را شكسته بخواند.

و اگر داخل ركوع ركعت سوم شده نمازش باطل است , و تا وقتی در آنجا هست , باید نماز را شكسته بخواند.

(مساله 1356) مسافری كه قصد كرده ده روز در محلی بماند, اگر بیشتر از ده روزدر آنجا بماند, تا وقتی مسافرت نكرده , باید نمازش را تمام بخواند, و لازم نیست دوباره قصد ماندن ده روز كند.

(مساله 1357) مسافری كه قصد كرده ده روز در محلی بماند, باید روزه واجب رابگیرد, ومی تواند روزه مستحبی هم بگیرد, و نافله ظهر و عصر و عشا را هم بخواند.

(مساله 1358) مسافری كه قصد كرده ده روز در محلی بماند, اگر بعد از خواندن یك نماز چهار ركعتی بخواهد بجایی كه كمتر از چهار فرسخ است برود و برگردد, ودوباره در جای اول ده روز بماند, از وقتی كه می رود تا برمی

گردد, و بعد از برگشتن باید نماز را تمام بخواند.

ولی اگر نخواهد بعد از برگشتن ده روز بماند, در موقع رفتن بجایی كه كمتر از چهار فرسخ است , و در مدتی كه آنجا می ماند نماز او تمام است ,و از آنجا كه بر می گردد اگر قصد هشت فرسخ داشته باشد, شكسته است و اگر قصدهشت فرسخ نداشته باشد تمام است.

پس مثل اهل علم كه برای تبلیغ به محلی می روند, اگر بعد از قصد ده روز وخواندن یك نماز چهار ركعتی به محل دیگر كه چهار فرسخ نباشد دعوت شوند, و بخواهند یك دهه یا یك ماه در آن دو محل رفت و آمد كنند, نمازشان در هر دو محل تمام است مگر وقتی كه انشا سفر جدیدنمایند, مثل این كه روز آخر رفت وآمد از محل دوم به قصد وطن حركت كند كه دراین صورت بعد از خروج از حد ترخص نماز شكسته است , اگر چه از محل اول كه محل اقامه بوده عبور نماید.

(مساله 1359) مسافری كه قصد كرده ده روز در محلی بماند, اگر بعد از خواندن یك نماز چهار ركعتی بخواهد بجای دیگری كه كمتر از هشت فرسخ است برود و ده روز در آنجا بماند, باید در رفتن و در محلی كه قصد ماندن ده روز دارد, نمازهای خود را تمام بخواند, ولی اگر تا محلی كه می خواهد برود هشت فرسخ یا بیشترباشد, باید موقع رفتن شكسته بخواند, و همچنین مدتی كه در آنجا می ماند درصورتی كه نخواهد ده روز بماند.

(مساله 1360) مسافری كه قصد كرده ده روز در محلی بماند, اگر بعد از

خواندن یك نماز چهار ركعتی بخواهد بجایی كه كمتر از چهار فرسخ است برود, چنانچه مردد باشد كه به محل اول برگردد یا نه , یا به كلی از برگشتن به آنجا غافل باشد, یابخواهد برگردد, ولی مردد باشد كه ده روز در آنجا بماند یا نه , یا آن كه از ده روزماندن در آنجا ومسافرت از آنجا غافل باشد, باید از وقتی كه می رود تا برمی گردد وبعد از برگشتن , نمازهای خود را تمام بخواند.

(مساله 1361) اگر بخیال این كه رفقایش می خواهند ده روز در محلی بمانند, قصدكند كه ده روز در آنجا بماند وبعد از خواندن یك نماز چهار ركعتی بفهمد كه آنهاقصد نكرده اند, اگر چه خودش هم از ماندن منصرف شود, تا مدتی كه در آنجاهست , باید نماز را تمام بخواند.

(مساله 1362) اگر مسافر بعد از رسیدن به هشت فرسخ سی روز در محلی بماند,و در تمام سی روز در رفتن وماندن مردد باشد, بعد از گذشتن سی روز اگر چه مقداركمی در آنجا بماند, باید نماز را تمام بخواند, و همچنین اگر پیش از رسیدن به هشت فرسخ مردد شود بین ماندن در آنجا, و رفتن بقیه راه از وقتی كه مردد می شودباید نماز را تمام بخواند, ولی اگر مردد شود بین رفتن بقیه راه و برگشتن به محل خود, در صورتی كه به مقدار چهار فرسخ آمده باشد, باید نماز را شكسته بخواند, واگر بقدر چهار فرسخ نباشد نماز را تمام بخواند.

(مساله 1363) مسافری كه می خواهد نه روز یا كمتر در محلی بماند, اگر بعد از آن كه نه روز یا كمتر

در آنجا ماند, بخواهد دوباره نه روز دیگر یا كمتر, بماند و همینطورتا سی روز, روز سی و یكم باید نماز را تمام بخواند.

(مساله 1364) مسافری كه سی روز مردد بوده , در صورتی باید نماز را تمام بخواند كه سی روز را در یك جا بماند, پس اگر مقداری از آن را در جایی و مقداری را در جای دیگر بماند, بعد از سی روز هم باید نماز را شكسته بخواند.

مسائل متفرقه

(مساله 1365) مسافر می تواند در مسجد الحرام ومسجد پیغمبر اكرم (ص) , بلكه در تمام شهر مكه معظمه و مدینه طیبه و مسجد كوفه نماز را تمام بخواند.

ولی اگربخواهد در جایی كه اول جز مسجد كوفه نبوده , و بعد به این مسجد اضافه شده نماز بخواند, احتیاط واجب آن است كه شكسته بخواند.

و نیز مسافر می تواند درحائر حضرت سید الشهدا (علیه السلام) نماز را تمام بخواند, ولی احتیاط واجب آن است كه اگر دورتر از اطراف ضریح مقدس نماز بخواند, شكسته بجا آورد.

(مساله 1366) كسی كه می داند مسافر است , و باید نماز را شكسته بخواند, اگر درغیر چهار مكانی كه در مساله پیش گفته شد عمدا تمام بخواند, نمازش باطل است.

و همچنین است اگر فراموش كند كه نماز مسافر شكسته است , و تمام بخواند , و دروقت یادش بیاید, ولی اگر بعد از وقت یادش بیاید قضا ندارد.

(مساله 1367) كسی كه می داند مسافر است وباید نماز را شكسته بخواند, اگرغفلت كند وتمام بخواند, چنانچه در وقت یادش بیاید نمازش باطل است , و بایددوباره شكسته بخواند, و اگر در خارج وقت یادش بیاید قضا ندارد.

(مساله 1368)

مسافری كه نمی داند باید نماز را شكسته بخواند, اگر تمام بخواند,نمازش صحیح است.

(مساله 1369) مسافری كه می داند باید نماز را شكسته بخواند, اگر بعضی ازخصوصیات آن را نداند, مثلا نداند كه در سفر هشت فرسخی باید شكسته بخواند,چنانچه تمام بخواند, و در وقت بفهمد نمازش باطل است , و اما اگر بعد از گذشتن وقت بفهمد قضا ندارد.

(مساله 1370) مسافری كه می داند باید نمازش را شكسته بخواند, اگر به گمان این كه سفر او كمتر از هشت فرسخ است تمام بخواند, و وقتی بفهمد سفرش هشت فرسخ بوده كه هنوز وقت نماز باقی است , نمازی را كه تمام خوانده باید دوباره شكسته بخواند, و اگر وقت گذشته قضا ندارد.

و در این چهار مساله كه ذكر شد اگردر خارج وقت نیز احتیاطا قضا نماید, خوب است.

(مساله 1371) اگر فراموش كند كه مسافر است و نماز را تمام بخواند, چنانچه دروقت یادش بیاید, باید شكسته بجا آورد, و اگر بعد از وقت یادش بیاید قضای آن نماز بر او واجب نیست.

(مساله 1372) كسی كه باید نماز را تمام بخواند, اگر شكسته بجا آورد در هرصورت نمازش باطل است.

(مساله 1373) اگر مشغول نماز چهار ركعتی شود, و در بین نماز یادش بیاید كه مسافر است , یا ملتفت شود كه سفر او تا مكانی كه منظور او بوده هشت فرسخ است , چنانچه به ركوع ركعت سوم نرفته , باید نماز را دو ركعتی تمام كند و اگر بر ركوع ركعت سوم رفته نمازش باطل است.

و در صورتی كه به مقدار خواندن یك ركعت هم وقت داشته باشد, باید نماز را شكسته بخواند.

و اما

اگر قصد ملاقات شخصی راداشت , و گمان می كرد سر هفت فرسخی است , بعد معلوم شود كه در سر هشت فرسخی است نمازش را باید تمام بخواند, مگر آن كه فعلا قصد سفر هشت فرسخی نماید.

(مساله 1374) اگر مسافر بعضی از خصوصیات نماز مسافر را نداند, مثلا نداند كه اگر چهار فرسخ برود وهمان روز یا شب آن برگردد باید شكسته بخواند, چنانچه به نیت نماز چهار ركعتی مشغول نماز شود, و پیش از ركوع ركعت سوم مساله رابفهمد, باید نماز را دو ركعتی تمام كند, و اگر در ركوع ركعت سوم ملتفت شودنمازش باطل است.

و در صورتی كه به مقدار یك ركعت از وقت هم مانده باشد بایدنماز را شكسته بخواند.

(مساله 1375) مسافری كه باید نماز را تمام بخواند, اگر بواسطه ندانستن مساله به نیت نماز دو ركعتی مشغول نماز شود, و در بین نماز مساله را بفهمد, باید نماز راچهار ركعتی تمام كند.

واحتیاط مستحب آن است كه بعد از تمام شدن نماز دوباره آن نماز را چهار ركعتی بخواند.

(مساله 1376) مسافری كه نماز نخوانده , اگر پیش از تمام شدن وقت به وطنش برسد, یا بجایی برسد كه می خواهد ده روز در آنجا بماند, باید نماز را تمام بخواند.

و كسی كه مسافر نیست , اگر در اول وقت نماز نخواند و مسافرت كند, در سفر بایدنماز را شكسته بخواند.

(مساله 1377) اگر از مسافری كه باید نماز را شكسته بخواند, نماز ظهر یا عصر یاعشا قضا شود, باید آن را دو ركعتی قضا نماید, اگر چه در غیر سفر بخواهد قضای آن را بجای آورد, و اگر از كسی كه مسافر

نیست یكی از این سه نماز قضا شود, بایدچهار ركعتی قضا نماید اگر چه در سفر بخواهد آن را قضا نماید.

(مساله 1378) مستحب است مسافر بعد از هر نماز سی مرتبه بگوید: سبحان اللّه والحمد للّه ولا اله الا اللّه واللّه اكبر, و در تعقیب نماز ظهر و عصر و عشا بیشترسفارش شده است , بلكه بهتر است در تعقیب این سه نماز شصت مرتبه بگوید.

نماز قضا

(مساله 1379) كسی كه نماز واجب خود را در وقت آن نخوانده , باید قضای آن رابجا آورد, اگر چه در تمام وقت نماز خواب مانده یا بواسطه مستی نماز نخوانده باشد, ولی نمازهای یومیه ای را كه زن در حال حیض یا نفاس نخوانده قضا ندارد.

وهمچنین كسی كه در تمام وقت بدون عمد بیهوش بوده قضا بر او واجب نیست.

(مساله 1380) اگر بعد از وقت نماز بفهمد نمازی را كه خوانده باطل بوده , بایدقضای آن را بخواند.

(مساله 1381) كسی كه نماز قضا دارد, باید در خواندن آن كوتاهی نكند.

ولی واجب نیست فورا آن را بجا آورد.

(مساله 1382) كسی كه نماز قضا دارد می تواند نماز مستحبی بخواند.

(مساله 1383) اگر انسان احتمال دهد كه نماز قضایی دارد, یا نمازهایی را كه خوانده صحیح نبوده , مستحب است احتیاطا قضای آنها را بجا آورد.

(مساله 1384) قضای نمازهای یومیه كه ادای آنها باید بترتیب خوانده شود مثل ظهر و عصر از یك روز, یا مغرب و عشا از یك شب , باید قضای آنها را نیز به ترتیب بخواند, مثلا اگر از كسی نماز ظهر وعصر یك روز فوت شود, باید اول قضای ظهر رابخواند و بعد از آن عصر

را, ولی اگر كسی مثلا یك روز نماز ظهر و روز بعد نمازعصر را نخوانده , می تواند اول نماز عصر وبعد از آن نماز ظهر را قضا نماید, و ترتیب در بین آنها لازم نیست , هرچند سزاوار است تا ممكن است رعایت ترتیب رابنماید.

(مساله 1385) اگر بخواهد قضای چند نماز غیر یومیه مانند نماز آیات را بخواند,یا مثلا بخواهد یك نماز یومیه وچند نماز غیر یومیه را بخواند, لازم نیست آنها را به ترتیب بجا آورد.

(مساله 1386) گذشت در مساله 1384 كه در قضای نمازها ترتیب لازم نیست خصوصا در صورتی كه ترتیب فوت را فراموش كرده باشد, مگر در جایی كه در ادای آنها ترتیب واجب باشد, ولی اگر بخواهد احتیاط كند, و مراعات ترتیب نمایدخوب است , و اگر بخواهد طوری آنها را بخواند كه یقین كند بترتیبی كه قضا شده بجا آورده است , اگر قضای یك نماز ظهر ویك نماز مغرب براو واجب است , ونمی داند كدام اول قضا شده , احتیاطا باید اول یك نماز مغرب وبعد از آن یك نمازظهر ودوباره نماز مغرب را بخواند, یا اول یك نماز ظهر وبعد از آن یك نماز مغرب ودوباره نماز ظهر را بخواند, تا یقین كند هر كدام را كه اول قضا شده اول خوانده است.

(مساله 1387) اگر نماز ظهر یك روز, و نماز عصر روز دیگر, یا دو نماز ظهر یا دونماز عصر از او قضا شده , و نمی داند كدام اول قضا شده است , چنانچه دو نمازچهار ركعتی بخواند به نیت این كه , اولی قضای نماز روز اول , و دومی قضای نمازروز

دوم باشد كافی است.

(مساله 1388) اگر یك نماز ظهر ویك نماز عشا, یا یك نماز عصر و یك نماز عشااز او قضا شود, و نداند كدام اول قضا شده است , وبخواهد احتیاط نماید, بایدطوری آنها را بخواند كه یقین كند بترتیب بجا آورده است , مثلا اگر یك نماز ظهرویك نماز عشا از او قضا شده و اولی آنها را نمی داند, باید اول یك نماز ظهر, بعدیك نماز عشا دوباره یك نماز ظهر, یا اول یك نماز عشا بعد یك نماز ظهر, دوباره یك نماز عشا بخواند.

(مساله 1389) كسی كه می داند یك نماز چهار ركعتی نخوانده , ولی نمی داند نمازظهر است یا نماز عصر, اگر یك نماز چهار ركعتی به نیت قضای نمازی كه نخوانده بجا آورد كافی است.

(مساله 1390) كسی كه پنج نماز پشت سر هم از او قضا شده و نمی داند اولی آنهاكدام است , و بخواهد احتیاطا مراعات ترتیب را نماید, باید نه نماز به ترتیب بخواند, مثلا از نماز صبح شروع كند و بعد از آن كه ظهر وعصر ومغرب و عشا راخواند دو مرتبه نماز صبح و ظهر و عصر و مغرب را بخواند.

و اگر شش نماز پشت سر هم از او قضا شده و اولی آنها را نمی داند, باید ده نماز به ترتیب قضا كند, وهمین طور برای هر یك نمازی كه به نمازهای قضای او اضافه می شود, در صورتی كه پشت سر هم قضا شده باشد, باید یك نماز بر مقداری كه گفته شد اضافه نماید.

مثلا اگر هفت نماز او قضا شده واولی آنها را نمی داند, باید یازده نماز بترتیب

بجاآورد.

(مساله 1391) كسی كه می داند نمازهای پنجگانه او هر كدام از یك روز قضا شده وترتیب آنها را نمی داند, چنانچه نماز یك شبانه روز را بجا آورد كافی است.

ولی اگربخواهد احتیاط كند باید شش شبانه روز نماز بخواند و همچنین برای هر نمازی كه به نمازهای قضای او اضافه شود, باید یك روز بیشتر بخواند, تا یقین كند به ترتیبی كه قضا شده بجا آورده است , مثلا اگر هفت نماز از هفت روز نخوانده باشد, بایدهفت شبانه روز قضا نماید.

(مساله 1392) كسی كه مثلا چند نماز صبح یا چند نماز ظهر از او قضا شده وشماره آنها را نمی داند, مثلا نمی داند كه سه یا چهار یا پنج نماز بوده , چنانچه مقداركمتر را بخواند كافی است.

ولی اگر شماره آنها را می دانسته و فراموش كرده , بهتر آن است كه بقدری نماز بخواند كه یقین كند تمام آنها را خوانده است , مثلا اگر فراموش كرده كه چند نماز صبح از او قضا شده است , و یقین دارد كه بیشتر از ده تا نبوده , ده نماز صبح بخواند.

(مساله 1393) كسی كه فقط یك نماز قضا از روزهای پیش دارد, بنابر احتیاط مستحب اگر ممكن است باید اول آن را بخواند بعد مشغول نماز آن روز شود.

و نیزاگر از روزهای پیش نماز قضا ندارد, ولی یك نماز یا بیشتر از همان روز از او قضاشده است , در صورتی كه ممكن باشد بنا بر احتیاط مستحب باید نماز قضای آن روز را پیش از نماز ادا بخواند.

(مساله 1394) اگر در بین نماز یادش بیاید كه یك نماز یا بیشتر

از همان روز از اوقضا شده , یا فقط یك نماز قضا از روزهای پیش دارد, چنانچه وقت وسعت دارد, وممكن است نیت را به نماز قضا برگرداند, می تواند نیت نماز قضا كند, مثلا اگر درنماز ظهر پیش از تمام شدن ركعت دوم , یادش بیاید كه نماز صبح آن روز قضا شده ,در صورتی كه وقت نماز ظهر تنگ نباشد, می تواند نیت را به نماز صبح برگرداند وآن را دو ركعتی تمام كند, بعد نماز ظهر را بخواند, ولی اگر وقت تنگ است , یانمی تواند نیت را به نماز قضا برگرداند, مثلا در ركوع ركعت سوم نماز ظهر یادش بیاید كه نماز صبح را نخوانده , چون اگر بخواهد نیت نماز صبح كند, یك ركوع كه ركن است زیاد می شود, نباید نیت را به قضای صبح برگرداند.

(مساله 1395) اگر از روزهای گذشته نمازهای قضا دارد, و یك نماز یا بیشتر هم ازهمان روز از او قضا شده , چنانچه برای قضای تمام آنها وقت ندارد, یا نمی خواهدهمه را در آنروز بخواند, مستحب است نماز قضای آنروز را پیش از نماز ادا بخواند.

و احتیاط مستحب آن است كه بعد از خواندن قضای نمازهای سابق , دوباره نمازقضایی را كه در آن روز پیش از نماز ادا خوانده بجا آورد.

(مساله 1396) تا انسان زنده است اگر چه از خواندن نماز قضاهای خود عاجزباشد, دیگری نمی تواند نمازهای او را قضا نماید.

(مساله 1397) نماز قضا را با جماعت می شود خواند, چه نماز امام جماعت اداباشد یا قضا, و لازم نیست هر دو یك نماز را بخوانند.

مثلا اگر نماز قضای صبح را

بانماز ظهر یا عصر امام بخواند اشكال ندارد.

(مساله 1398) مستحب است اطفال ممیز را بخواندن نمازهای واجب و نوافل تمرین و عادت دهند, بلكه مستحب است آنان را به قضای نماز هم وادار نمایند.

وهمچنین مستحب است تمرین و عادت دادن آنان بر هر عبادت و عمل صالح وخلق و روش نیك.

و واجب است بر اولیا اطفال كه آنان را از هر كاری كه باعث ضرربر خودشان و یا دیگران باشد, جلوگیری كنند, و از هر كاری كه شارع مقدس وجودآن را در خارج منع فرموده , مثل زنا, لواط, و دزدی واجب است اطفال را جلوگیری كرد, و مخصوصا در آموزش و پرورش آنها نظارت كامل داشته باشند, كه زیر نظرمعلمان صالح و متعهد باشد, و آنها را به كودكستان , دبستان و دبیرستان هایی كه ازهر جهت مورد اعتماد باشند, بفرستند, و حتی حسن انتخاب نام برای فرزندان خود را رعایت نمایند, و عقیده اولاد, بلكه اولاد اولاد خود را تا روز قیامت به گردن نگیرند.

نماز قضای پدر و مادر كه بر پسر بزرگتر واجب است

(مساله 1399) اگر پدر بجهت عذری نماز یا روزه اش را بجا نیاورده باشد, بعد ازفوت او بر پسر بزرگتر واجب است قضا نماید, یا برای انجام آن اجیر بگیرد, هر چندپدر نتوانسته قضا كند, و بنابر احتیاط اگر از روی نافرمانی هم ترك كرده باشد, پسربزرگتر باید آن را قضا نماید, یا برای او اجیر بگیرد.

در مورد مادر نیز احتیاط واجب رعایت این حكم است , بلكه در صورتی كه وصیت نكرده باشند, و پسر هم نداشته باشند, احتیاط واجب این است كه اكبر ذكور از اولیامیت نماز و روزه او را قضا كند, و با نبود

ذكور اناث از آنها انجام دهند.

(مساله 1400) اگر پسر بزرگتر شك دارد كه پدر و مادرش نماز و روزه قضاداشته اند یا نه , چیزی بر او واجب نیست.

(مساله 1401) اگر پسر بزرگتر بداند كه پدر ومادرش نماز قضا داشته اند, و شك كند كه بجا آورده اند یا نه , بنا بر احتیاط واجب باید قضا نماید.

(مساله 1402) اگر معلوم نباشد كه پسر بزرگتر كدام است , قضای نماز و روزه پدر ومادر بر هیچ كدام از پسرها واجب نیست , ولی احتیاط مستحب آن است كه نماز وروزه آنان را بین خودشان قسمت كنند, یا برای انجام آن قرعه بزنند.

(مساله 1403) اگر میت وصیت كرده باشد كه برای نماز وروزه او اجیر بگیرند, بعداز آن كه اجیر, نماز وروزه او را بطور صحیح بجا آورد, بر پسر بزرگتر چیزی واجب نیست.

(مساله 1404) اگر پسربزرگتر بخواهدنماز پدرومادر را بخواند, باید به تكلیف خود عمل كند, مثلا قضای نماز صبح و مغرب و عشای مادرش را باید بلندبخواند.

(مساله 1405) كسی كه خودش نماز وروزه قضا دارد, اگر نماز وروزه پدر و مادرهم بر او واجب شود, هر كدام را اول بجا آورد صحیح است.

(مساله 1406) اگر پسر بزرگتر موقع مرگ پدر یا مادر نابالغ یا دیوانه باشد, وقتی كه بالغ شد یا عاقل گردید, باید نماز و روزه پدر ومادر را قضا نماید, و چنانچه پیش ازبالغ شدن یا عاقل شدن بمیرد, بنابر احتیاط مستحب بر پسر دوم است , و مراعات این احتیاط سزاوار است.

(مساله 1407) اگر پسر بزرگتر پیش از آن كه نماز وروزه پدر یا مادر را قضا كندبمیرد, چنانچه بین مرگ

پدر یا مادر ومرگ او بقدری طول كشیده كه می توانسته قضای نماز وروزه آنها را بجا آورد, بر پسر دوم چیزی واجب نیست , و اگر این مقدارطول نكشیده , قضای آنها بنابر احتیاط مستحب بر پسر دوم است , و مراعات این احتیاط سزاوار است.

نماز جماعت

(مساله 1408) مستحب است نمازهای واجب خصوصا نمازهای یومیه رابجماعت بخوانند.و در نماز صبح ومغرب و عشا, خصوصا برای همسایه مسجدوكسی كه صدای اذان مسجد را می شنود بیشتر سفارش شده است.

(مساله 1409) در خبر است اگر یك نفر به امام جماعت اقتدا كند, هر ركعت ازنماز آنان ثواب صد وپنجاه نماز دارد, و اگر دو نفر اقتدا كنند هر ركعت ثواب ششصد نماز دارد, و هرچه بیشتر شوند ثواب نمازشان بیشتر می شود, تا به ده نفربرسند, و عده آنان كه از ده گذشت , اگر تمام آسمانها كاغذ و دریاها مركب و درختهاقلم و جن و انس و ملائكه نویسنده شود, نمی توانند ثواب یك ركعت آن رابنویسند.

(مساله 1410) حاضر نشدن به نماز جماعت از روی بی اعتنایی جایز نیست , وسزاوار نیست كه انسان بدون عذر نماز جماعت را ترك كند.

(مساله 1411) مستحب است انسان صبر كند كه نماز را به جماعت بخواند, ونماز جماعت اگر مقداری از نماز اول وقت به تاخیر بیفتد, از نماز اول وقت كه فرادی خوانده شود, بهتر است , و نیز نماز جماعتی را كه مختصر بخوانند از نمازفرادی كه آن را طول بدهند بهتر می باشد.

(مساله 1412) وقتی كه جماعت برپا می شود, مستحب است كسی كه نمازش رافرادی خوانده , دوباره با جماعت بخواند, و اگر بعد

بفهمد كه نماز اولش باطل بوده , نماز دوم او كافی است.

(مساله 1413) اگر امام یا ماموم بخواهد در نمازی كه به جماعت خوانده , دوباره برای ماموم دیگری كه جماعت نخوانده امام شود, و به جماعت بخواند جایزاست.ولی اگر بخواهد برای دفعه سوم باز با جماعت بخواند اشكال دارد.

(مساله 1414) كسی كه در نماز وسواس دارد, و فقط در صورتی كه نماز را باجماعت بخواند, از وسواس راحت می شود, باید نماز را با جماعت بخواند.

(مساله 1415) اگر پدر یا مادر به فرزند خود امر كند كه نماز را به جماعت بخواند واز نافرمانی او اذیت شوند, نماز جماعت بر او واجب می شود.

(مساله 1416) نماز مستحب را نمی شود بجماعت خواند, مگر نماز استسقا كه برای آمدن باران می خوانند.و نمازی كه واجب بوده و به جهتی مستحب شده است , مانند نماز عید فطر وقربان كه در زمان امام (علیه السلام) واجب بوده , و بواسطه غایب شدن آن حضرت مستحب می باشد.

(مساله 1417) موقعی كه امام جماعت نماز یومیه می خواند, هر كدام از نمازهای یومیه را می شود به او اقتدا كرد, ولی اگر نماز یومیه اش را احتیاطا دوباره می خواند,اقتدا كردن به او اشكال دارد.

(مساله 1418) اگر امام جماعت قضای نماز یومیه خود را می خواند, می شود به اواقتدا كرد, ولی اگر نمازش را احتیاطا قضا می كند, یا قضای نماز كس دیگر رامی خواند, كه معلوم نیست این نماز از او فوت شده یا نه , اقتدای به او اشكال دارد.ولی اگر معلوم باشد كه این نماز از میت فوت شده , جایز است به او

اقتدا كرد, هرچند برای آن نماز پول گرفته باشد.

(مساله 1419) اگر انسان نداند نمازی را كه امام می خواند, نماز واجب یومیه است یا نماز مستحب , نمی تواند به او اقتدا كند.

(مساله 1420) اگر امام در محراب باشد, و كسی پشت سر او اقتدا نكرده باشد ,كسانی كه دو طرف محراب ایستاده اند, و بواسطه دیوار محراب امام را نمی بینند,نمی توانند اقتدا كنند, بلكه اگر كسی پشت سر امام اقتدا كرده باشد, اقتدا كردن كسانی كه دو طرف او ایستاده اند, واتصال دارند و بواسطه دیوار محراب امام رانمی بینند محل تامل است.

(مساله 1421) اگر بواسطه درازی صف اول , كسانیكه دو طرف صف ایستاده اندامام را نبینند, می توانند اقتدا كنند, و نیز اگر بواسطه درازی یكی از صفهای دیگركسانی كه دوطرف ایستاده اند, صف جلو خود را نبینند, می توانند اقتدا نمایند.

(مساله 1422) اگر صفهای جماعت تا درب مسجد برسد, كسی كه مقابل درب پشت صف ایستاده نمازش صحیح است , و نیز نماز كسانی كه پشت سر او اقتدامی كنند صحیح می باشد, و احتیاط واجب آن است كه كسانی كه دو طرف اوایستاده اند اگر صف جلو را نبینند, اقتدا ننمایند.

(مساله 1423) كسی كه پشت ستون ایستاده , اگر از طرف راست یا چپ بواسطه ماموم دیگر به امام متصل نباشد, نمی تواند اقتدا كند.

(مساله 1424) جای ایستادن امام باید از جای ماموم بلندتر نباشد, ولی اگر مكان امام مقدار خیلی كمی بلندتر باشد اشكال ندارد, و نیز اگر زمین سراشیب باشد وامام در طرفی كه بلندتر است بایستد, در صورتی كه سراشیبی آن زیاد نباشدوطوری باشد كه به

آن زمین مسطح بگویند مانعی ندارد.

(مساله 1425) اگر جای ماموم بلندتر از جای امام باشد اشكال ندارد, ولی اگربقدری بلند باشد كه نگویند, اجتماع كرده اند, جماعت صحیح نیست.

(مساله 1426) اگر بین كسانی كه در یك صف ایستاده اند بچه ممیز - یعنی: بچه ای كه خوب وبد را می فهمد - فاصله شود, در صورتی كه بدانند نماز او صحیح است می توانند اقتدا كنند, و اگر شك در صحت نماز او داشته باشند, و فاصله زیادباشد كه اتصال بقیه صف به امام بوسیله آن طفل باشد اقتدا مشكل است , بلی فاصله شدن یك طفل مانع نیست هر چند نماز او باطل باشد.

(مساله 1427) بعد از تكبیر امام اگر صف جلو آماده نماز, و تكبیر گفتن آنان نزدیك باشد, كسی كه در صف بعد ایستاده , می تواند تكبیر بگوید, ولی احتیاط مستحب آن است كه صبر كند تا تكبیر صف جلو تمام شود.

(مساله 1428) اگر بداند نماز یك صف از صفهای جلو باطل است , در صفهای بعد نمی تواند اقتدا كند, ولی اگر نداند نماز آنان صحیح است یا نه , می تواند اقتدانماید.

(مساله 1429) هر گاه بداند نماز امام باطل است , مثلا بداند امام وضو ندارد, اگرچه خود امام ملتفت نباشد, نمی تواند به او اقتدا كند.

(مساله 1430) اگر ماموم بعد از نماز بفهمد كه امام عادل نبوده , یا به جهتی نمازش باطل بوده , مثلا بی وضو نماز خوانده , نماز ماموم صحیح است.

(مساله 1431) اگر در بین نماز شك كند كه اقتدا كرده یا نه , چنانچه در حالی باشدكه وظیفه ماموم است , مثلا به

حمد و سوره امام گوش می دهد, باید نماز را به جماعت تمام كند, و اگر مشغول كاری باشد كه هم وظیفه منفرد و هم وظیفه ماموم است , مثلا در ركوع یا سجده باشد, باید نماز را به نیت فرادی تمام نماید.

(مساله 1432) احتیاط واجب آن است كه در بین نماز جماعت تا ناچار نشود نیت فرادی نكند, بلی پیش از سلام امام بدون عذر می تواند نیت فرادی نماید.

(مساله 1433) اگر ماموم بواسطه عذری بعد از حمد و سوره امام نیت فرادی كند,لازم نیست حمد و سوره را بخواند, ولی اگر پیش از تمام شدن حمد و سوره نیت فرادی نماید, باید مقداری را كه امام نخوانده بخواند.بلكه بنابر احتیاط مقداری راكه امام خوانده نیز بخواند.

(مساله 1434) اگر در بین نماز جماعت نیت فرادی نماید, نمی تواند دوباره نیت جماعت كند.و اگر مردد شود كه نیت فرادی كند یا نه و بعد تصمیم بگیرد كه نماز رابا جماعت تمام كند, صحت جماعتش مورد اشكال است.

(مساله 1435) اگر شك كند كه نیت فرادی كرده یا نه , باید بنا بگذارد كه نیت فرادی نكرده است.

(مساله 1436) اگر موقعی كه امام در ركوع است اقتدا كند وبه ركوع امام برسد, اگرچه ذكر امام تمام شده باشد, نمازش صحیح است , و یك ركعت حساب می شود.اما اگر به مقدار ركوع خم شود و به ركوع امام نرسد جماعت باطل است , و لیكن احتیاط آن است كه سر از ركوع بر دارد و آن را یك ركعت حساب نموده و نماز رافرادی تمام كند وبعد دوباره بخواند, اگر چه حكم به صحت نماز بعید نیست.

(مساله

1437) اگر موقعی كه امام در ركوع است اقتدا كند وبه مقدار ركوع خم شود, وپیش از ذكر ركوع شك كند كه به ركوع امام رسیده یا نه , جماعت باطل است , و مطابق احتیاطی كه در مساله پیش گفته شد عمل نماید, اگر چه حكم به صحت نماز چنانكه گذشت بعید نیست , ولی اگر در حال اشتغال بذكر ركوع یا بعد از آن شك كند, جماعت او محكوم به صحت است.

(مساله 1438) اگر موقعی كه امام در ركوع است اقتدا كند, و پیش از آن كه به اندازه ركوع خم شود, امام سر از ركوع بردارد, بنا بر احتیاط واجب باید بایستد تا امام برای ركعت بعد برخیزد, و آن را ركعت اول نماز خود حساب كند, ولی اگر برخاستن امام بقدری طول بكشد كه نگویند: این شخص نماز جماعت می خواند, باید نیت فرادی نماید.

(مساله 1439) اگر اول نماز, یا بین حمد و سوره اقتدا كند, و پیش از آن كه به ركوع رود, امام سر از ركوع بردارد, چنانچه عمدا ركوع خود را تاخیر نینداخته نماز اوصحیح است , و الا احتیاط لازم آن است كه نماز را تمام كند ودوباره بخواند.

(مساله 1440) اگر موقعی برسد كه امام مشغول خواندن تشهد آخر نمازاست ,چنانچه بخواهد به ثواب جماعت برسد, باید بعد از نیت و گفتن تكبیره الاحرام بنشیند وتشهد را با امام بخواند, ولی سلام را نگوید و صبر كند تا امام سلام نماز رابدهد, بعد بایستد و بدون آن كه دوباره نیت كند و تكبیر بگوید, حمد و سوره رابخواند, و آن را ركعت اول نماز خود حساب كند.

(مساله

1441) ماموم نباید جلوتر از امام بایستد, و بنابر احتیاط واجب اگر ماموم یك نفر باشد, در طرف راست امام قدری عقب تر بایستد, و اگر متعدد باشند پشت سر امام بایستند, و در صورت اول اگر قد او بلندتر از امام است , بنابر احتیاط واجب باید طوری بایستد كه در ركوع و سجود جلوتر از امام نباشد.

(مساله 1442) در نماز جماعت باید بین ماموم وامام پرده و مانند آن كه پشت آن دیده نمی شود فاصله نباشد, بلكه بنا بر احتیاط لازم شیشه و مانند آن نیز فاصله نباشد, و همچنین است بین انسان وماموم دیگری كه انسان بواسطه او به امام متصل شده است , ولی اگر امام مرد وماموم زن باشد, چنانچه بین آن زن وامام یا بین آن زن وماموم دیگری كه مرد است , و زن بواسطه او به امام متصل شده است پرده ومانند آن باشد اشكال ندارد.

(مساله 1443) اگر بعد از شروع به نماز بین ماموم وامام , یا بین ماموم وكسی كه ماموم بواسطه او متصل به امام است , پرده یا چیز دیگری كه پشت آن را نمی توان دید فاصله شود, نمازش قهرا فرادی می شود, و باید به وظیفه فرادی عمل نموده ونماز را تمام كند.

(مساله 1444) احتیاط واجب آن است كه بین جای سجده ماموم و جای ایستادن امام بیشتر از یك قدم فراخ فاصله نباشد.

و نیز اگر انسان بواسطه مامومی كه جلوی او ایستاده به امام متصل باشد, بنا بر احتیاط واجب باید فاصله جای سجده اش ازجای ایستادن او بیشتر از یكقدم فراخ نباشد.و احتیاط مستحب آن است كه جای

سجده ماموم با جای كسی كه جلوی او ایستاده بیشتر از یك قدم معمولی فاصله نداشته باشد, و بهتر این است كه هیچ فاصله ای نباشد.

(مساله 1445) اگر ماموم بواسطه كسی كه طرف راست یا چپ او اقتدا كرده به امام متصل باشد, و از جلو به امام متصل نباشد, بنابر احتیاط واجب باید با كسی كه درطرف راست یا چپ او اقتدا كرده , بیشتر از یك قدم فراخ فاصله نداشته باشد.

(مساله 1446) اگر در نماز, بین ماموم وامام , یا بین ماموم وكسی كه ماموم بواسطه او به امام متصل است , بیشتر از یك قدم فاصله پیدا شود نمازش صحیح است , وقهرا فرادی می شود, و قصد فرادی هم لازم نیست.

(مساله 1447) اگر نماز همه كسانی كه در صف جلو هستند تمام شود, یا همه نیت فرادی نمایند, نماز صف بعد فرادی می شود, هر چند صف جلو فورا برای نمازدیگری به امام اقتدا كنند.

(مساله 1448) اگر در ركعت دوم اقتدا كند, لازم نیست حمد و سوره بخواند, ولی قنوت و تشهد را با امام می خواند, و احتیاط آن است كه موقع خواندن تشهد,انگشتان دست وسینه پا را به زمین بگذارد, و زانوها را بلند كند, و باید بعد از تشهدبا امام برخیزد وحمد و سوره را بخواند, و اگر برای سوره وقت ندارد, حمد را تمام كند و در ركوع خود را به امام برساند, و اگر درك ركوع هم نمی كند, احتیاط واجب آن است كه حمد را تمام كند ودر سجده خود را به امام برساند, ولی اگر در سجده به امام برسد, بهتر است كه نماز

را دوباره بخواند.

(مساله 1449) اگر موقعی كه امام در ركعت دوم نماز چهار ركعتی است اقتدا كند,باید در ركعت دوم نمازش كه ركعت سوم امام است بعد از دو سجده بنشیند وتشهد را به مقدار واجب بخواند وبرخیزد, و چنانچه برای گفتن سه مرتبه تسبیحات وقت ندارد, یك مرتبه بگوید, و در ركوع یا سجده , خود را به امام برساند.

(مساله 1450) اگرامام در ركعت سوم یا چهارم باشد, و ماموم بداند كه اگر اقتداكند وحمد را بخواند به ركوع امام نمی رسد, بنا بر احتیاط واجب باید صبر كند تاامام به ركوع رود, بعد اقتدا نماید.

(مساله 1451) اگر در ركعت سوم یا چهارم امام اقتدا كند, باید حمد و سوره رابخواند, و اگر برای سوره وقت ندارد, باید حمد را تمام كند و در ركوع خود را به امام برساند, و اگر درك ركوع هم نمی كند احتیاط واجب آن است كه حمد را تمام كند و در سجده خود را به امام برساند, ولی اگر در سجده به امام برسد, بهتر است كه نماز را دوباره بخواند.

(مساله 1452) كسی كه می داند اگر سوره یا قنوت را تمام كند به ركوع امام نمی رسد, چنانچه عمدا سوره یا قنوت را بخواند و به ركوع نرسد, نمازش اشكال دارد.

(مساله 1453) كسی كه اطمینان دارد, كه اگر سوره را شروع كند یا تمام نماید به ركوع امام می رسد واجب نیست كه سوره را شروع كند, یا اگر شروع كرده تمام نماید.بلكه می تواند بمجرد رفتن امام به ركوع سوره را ترك نموده و به ركوع برود.

(مساله 1454) كسی كه یقین دارد, اگر سوره را

بخواند به ركوع امام می رسد,چنانچه سوره را بخواند وبه ركوع نرسد نمازش صحیح است.

(مساله 1455) اگر امام ایستاده باشد و ماموم نداند كه در كدام ركعت است می تواند اقتدا كند, ولی باید حمد و سوره را به قصد قربت بخواند, و اگر چه بعدبفهمد كه امام در ركعت اول یا دوم بوده , نمازش صحیح است.

(مساله 1456) اگر بخیال این كه امام در ركعت اول یا دوم است , حمد و سوره نخواند, و بعد از ركوع بفهمد كه در ركعت سوم یا چهارم بوده , نمازش صحیح است ولی اگر پیش از ركوع بفهمد, باید حمد و سوره را بخواند, و اگر وقت ندارد فقط حمد را بخواند و در ركوع یا سجده خود را به امام برساند.

(مساله 1457) اگر بخیال این كه امام در ركعت سوم یا چهارم است حمد و سوره بخواند, و پیش از ركوع یا بعد از آن بفهمد كه در ركعت اول یا دوم بوده , نمازش صحیح است , و اگر در بین حمد و سوره بفهمد, لازم نیست آنها را تمام كند.

(مساله 1458) اگر موقعی كه مشغول نماز مستحبی است جماعت بر پا شود,چنانچه اطمینان ندارد كه اگر نماز را تمام كند به جماعت برسد, مستحب است نمازرا رها كند ومشغول نماز جماعت شود, بلكه اگر اطمینان نداشته باشد كه به ركعت اول برسد مستحب است به همین دستور رفتار نماید.

(مساله 1459) اگر موقعی كه مشغول نماز سه ركعتی یا چهار ركعتی است جماعت بر پا شود, چنانچه به ركوع ركعت سوم نرفته و اطمینان ندارد كه اگر نماز راتمام كند به جماعت برسد, مستحب

است به نیت نماز مستحبی نماز را دو ركعتی تمام كند, و خود را به جماعت برساند.

(مساله 1460) اگر نماز امام تمام شود وماموم مشغول تشهد یا سلام اول باشد,لازم نیست نیت فرادی كند.

(مساله 1461) كسی كه یك ركعت از امام عقب مانده , بنابر احتیاط واجب بایدوقتی امام تشهد ركعت آخر را می خواند, انگشتان دست و سینه پا را به زمین بگذارد و زانوها را بلند نگهدارد, و صبر كند تا امام تشهد نماز را بگوید وبعد برخیزد, و واجب نیست صبر كند تا امام سلام بگوید.

شرایط امام جماعت (مساله 1462) امام جماعت باید بالغ , عاقل , شیعه دوازده امامی , عادل و حلال زاده باشد, و نماز را بطور صحیح بخواند, و نیز اگر ماموم مرد است امام هم باید مردباشد.و در غیر نماز میت امامت زن بر زنها كراهت دارد. و اقتدا كردن بچه ممیز كه خوب و بد را می فهمد به بچه ممیز دیگر مانعی ندارد.

(مساله 1463) امامی را كه عادل می دانسته , اگر شك كند به عدالت خود باقی است یا نه , می تواند به او اقتدا نماید.

(مساله 1464) كسی كه ایستاده نماز می خواند, نمی تواند به كسی كه نشسته یاخوابیده نماز می خواند اقتدا كند, و كسی كه نشسته نماز می خواند, نمی تواند به كسی كه خوابیده نماز می خواند اقتدا نماید.

(مساله 1465) كسی كه نشسته نماز می خواند, می تواند به كسی كه نشسته نمازمی خواند اقتدا كند, و اما كسی كه خوابیده نماز می خواند, اگر بخواهد به كسی كه خوابیده نماز می خواند اقتدا نماید اشكال دارد.

(مساله 1466) اگر

امام جماعت بواسطه عذری با تیمم یا با وضوی جبیره ای نمازبخواند, می شود به او اقتدا كرد واما اگر بواسطه عذری با لباس نجس نماز بخواند,اقتدای به او اشكال دارد.

(مساله 1467) اگر كسی نمی تواند از بیرون آمدن بول و غایط خودداری كند, بنابراحتیاط نمی شود به او اقتدا كرد.

(مساله 1468) كسی كه مرض خوره یاپیسی دارد, مكروه است امام جماعت شود.

احكام جماعت

(مساله 1469) موقعی كه ماموم نیت می كند, باید امام را معین نماید, ولی دانستن اسم او لازم نیست , مثلا اگر نیت كند: اقتدا می كنم به امام حاضر نمازش صحیح است.

(مساله 1470) ماموم باید غیر از حمد و سوره همه چیز نماز را خودش بخواند ,ولی اگر ركعت اول یا دوم او ركعت سوم یا چهارم امام باشد, باید حمد و سوره رابخواند.

(مساله 1471) اگر ماموم در ركعت اول ودوم نماز صبح ومغرب و عشا صدای حمد و سوره امام را بشنود, اگر چه كلمات را تشخیص ندهد, احتیاط واجب آن است كه حمد و سوره نخواند, و اگر صدای امام را نشنود مستحب است حمد وسوره را بخواند, ولی باید آهسته بخواند, ولی احتیاط این است كه به نیت جزئیت نخواند, بلكه به قصد قربت مطلقه بخواند, و چنانچه سهوا بلند بخواند اشكال ندارد.

(مساله 1472) اگر ماموم بعضی از كلمات حمد وسوره امام را بشنود, احتیاط واجب آن است كه حمد وسوره نخواند.

(مساله 1473) اگر ماموم سهوا حمد و سوره بخواند, یا خیال كند صدایی را كه می شنود صدای امام نیست , و حمد و سوره بخواند, و بعد بفهمد صدای امام بوده , نمازش صحیح است.

(مساله 1474)

اگر شك كند كه صدای امام را می شنود یا نه , یا صدایی بشنود, ونداند صدای امام است یا صدای كس دیگر, می تواند به قصد قربت مطلقه حمد وسوره بخواند.

(مساله 1475) مكروه است كه ماموم در ركعت اول ودوم نماز ظهر و عصر حمد وسوره بخواند, و مستحب است بجای آن ذكر بگوید.

(مساله 1476) ماموم نباید تكبیره الاحرام را پیش از امام بگوید.بلكه احتیاط آن است كه تا تكبیر امام تمام نشده تكبیر نگوید.

(مساله 1477) اگر ماموم سلام امام را بشنود, یا بداند چه وقت سلام می گوید,احتیاط مستحب آن است كه پیش از امام سلام نگوید, و چنانچه عمدا یا سهوا پیش از امام سلام دهد, نمازش صحیح است , و لازم نیست دوباره با امام سلام دهد.

(مساله 1478) اگر ماموم غیر از تكبیره الاحرام , چیزهای دیگر نماز را پیش از امام بگوید اشكال ندارد ولی اگر آنها را بشنود یا بداند امام چه وقت می گوید, احتیاط مستحب آن است كه پیش از امام نگوید.

(مساله 1479) ماموم باید غیر از آنچه در نماز خوانده می شود, كارهای دیگر آن ,مانند ركوع و سجود را با امام یا كمی بعد از امام بجا آورد, و اگر عمدا پیش از امام یامدتی بعد از امام انجام دهد, اگر چه معصیت كرده , ولی نماز و جماعتش صحیح است.و احتیاط آن است كه نماز را تمام كند و دوباره بخواند.بلی اگر عمدا قبل ازتمام شدن قرائت امام ركوع كند نمازش باطل می شود.

(مساله 1480) اگر سهوا پیش از امام سراز ركوع بردارد, چنانچه امام در ركوع باشد, باید به ركوع برگردد وبا امام

سر بردارد, و در این صورت زیاد شدن ركوع كه ركن است نماز را باطل نمی كند, ولی اگر به ركوع برگردد و پیش از آن كه به ركوع برسد, امام سر بردارد نمازش باطل است.

(مساله 1481) اگر اشتباها سر بردارد و ببیند امام در سجده است , باید به سجده برگردد, وچنانچه در هر دو سجده این اتفاق بیفتد, برای زیاد شدن دو سجده كه ركن است نماز باطل نمی شود.

(مساله 1482) كسی كه اشتباها پیش از امام سر از سجده برداشته هرگاه به سجده برگردد, وهنوز به سجده نرسیده امام سر بردارد, نمازش صحیح است , ولی اگر درهر دو سجده این اتفاق بیفتد, نماز باطل است.

(مساله 1483) اگر اشتباها سر از ركوع یا سجده بردارد, و سهوا یا بخیال این كه به امام نمی رسد, به ركوع یا سجده نرود, نمازش صحیح است.

(مساله 1484) اگر سر از سجده بردارد و ببیند امام در سجده است , چنانچه به خیال این كه سجده اول امام است , به قصد این كه با امام سجده كند به سجده رود,و بفهمد سجده دوم امام بوده , سجده دوم او حساب می شود و اگر به خیال این كه سجده دوم امام است به سجده رود, و بفهمد سجده اول امام بوده , باید به قصداین كه با امام سجده كند تمام كند, و دوباره با امام به سجده رود, در هر دو صورت احتیاط واجب آن است كه نماز را به جماعت تمام كند و دوباره بخواند.

(مساله 1485) اگر سهوا پیش از امام به ركوع رود, و طوری باشد كه اگر سر برداردبه مقداری از

قرائت امام می رسد, چنانچه سر بردارد وبا امام به ركوع رود نمازش صحیح است , و اگر عمدا برنگردد, نمازش باطل است.

(مساله 1486) اگر سهوا پیش از امام به ركوع رود, و طوری باشد كه اگر برگردد به چیزی از قرائت امام نمی رسد, در صورتیكه صبر كند تا امام به او برسد, نمازش صحیح است , و اگر به قصد این كه با امام نماز بخواند سر بردارد وبا امام به ركوع رود, احتیاط مستحب آن است كه بعد از تمام كردن نماز, دوباره آن را بجا آورد.

(مساله 1487) اگر سهوا پیش از امام به سجده رود, در صورتی كه صبر كند تا امام به او برسد, نمازش صحیح است و اگر بقصد این كه باامام نماز بخواند سر بردارد, و با امام به سجده رود, احتیاط مستحب آن است كه بعد از تمام كردن نماز, دوباره آن را بجاآورد.

(مساله 1488) اگر امام در ركعتی كه قنوت ندارد, اشتباها قنوت بخواند, یا درركعتی كه تشهد ندارد, اشتباها مشغول خواندن تشهد شود, ماموم نباید قنوت وتشهد رابخواند, ولی نمی تواند پیش از امام به ركوع رود, یا پیش از ایستادن امام بایستد, بلكه باید صبر كند تا قنوت وتشهد امام تمام شود و بقیه نماز را با اوبخواند.

چیزهایی كه در نماز جماعت مستحب است

(مساله 1489) اگر ماموم یك مرد باشد, بنابر احتیاط واجب طرف راست امام قدری عقب تر بایستد.و اگر یك زن باشد, مستحب است در طرف راست امام طوری بایستد كه جای سجده اش مساوی زانو یا قدم امام باشد.و اگر یك مرد و یك زن , یا یك مرد و چند زن باشند, مستحب است مرد

طرف راست امام وباقی پشت سر امام بایستند.و اگر چند مرد یا چند زن باشند, مستحب است پشت سر امام بایستند.و اگر چند مرد وچند زن باشند مردان پشت سر امام , و زنان پشت سرمردان بایستند.

(مساله 1490) اگر امام و ماموم هر دو زن باشند, بهتر است كه ردیف یكدیگربایستند, و امام جلوتر از دیگران نایستد.

(مساله 1491) مستحب است امام در وسط صف بایستد, و اهل علم و كمال وتقوی در صف اول بایستند.

(مساله 1492) مستحب است صفهای جماعت منظم باشد, و بین كسانی كه دریك صف ایستاده اند فاصله نباشد, و شانه آنان ردیف یكدیگر باشد.

(مساله 1493) مستحب است بعداز گفتن قد قامت الصلاه مامومین برخیزند.

(مساله 1494) مستحب است امام جماعت حال مامومی را كه از دیگران ضعیف تر است رعایت كند, و قنوت و ركوع و سجود را طول ندهد, مگر بداند همه كسانی كه به او اقتدا كرده اند, مایلند.

(مساله 1495) مستحب است امام جماعت در حمد و سوره و ذكرهایی كه بلندمی خواند, صدای خود را بقدری بلند كند كه دیگران بشنوند, ولی اگر باید بیش ازاندازه صدا را بلند نكند.

(مساله 1496) اگر امام در ركوع بفهمد كسی تازه رسید و می خواهد اقتدا كند,مستحب است ركوع را دو برابر همیشه طول بدهد وبعد برخیزد, اگر چه بفهمد كس دیگری هم برای اقتدا وارد شده است.

چیزهایی كه در نماز جماعت مكروه است

(مساله 1497) اگر در صفهای جماعت جا باشد, مكروه است انسان تنها بایستد.

(مساله 1498) مكروه است ماموم ذكرهای نماز را طوری بگوید كه امام بشنود.

(مساله 1499) مسافری كه نماز ظهر وعصر و عشا را دو ركعت می خواند مكروه است در این نمازها به

كسی كه مسافر نیست اقتدا كند.

و كسی كه مسافر نیست مكروه است در این نمازها به مسافر اقتدا نماید.

نماز آیات

(مساله 1500) نماز آیات كه دستور آن بعدا گفته خواهد شد, بواسطه چهار چیزواجب می شود: اول و دوم - گرفتن ماه وخورشید اگر چه مقدار كمی از آنها گرفته شود و كسی هم ازآن نترسد.

سوم - زلزله اگر چه كسی هم نترسد.

چهارم - رعد وبرق وبادهای سیاه وسرخ ومانند اینها, از آیات آسمانی در صورتی كه بیشتر مردم بترسند, و در حوادث زمینی نیز كه موجب ترس بیشتر مردم می شود, احتیاط واجب خواندن نماز است.

(مساله 1501) اگر از چیزهایی كه نماز آیات برای آنها واجب است بیشتر از یكی اتفاق بیفتد, انسان باید برای هر یك از آنها یك نماز آیات بخواند, مثلا اگر خورشیدبگیرد وزلزله هم بشود, باید دو نماز آیات بخواند.

(مساله 1502) كسی كه چند نماز آیات بر او واجب است , اگر همه آنها برای یك چیز بر او واجب شده باشد, مثلا سه مرتبه خورشید گرفته ونماز آنها را نخوانده است , موقعی كه قضای آنها را می خواند, لازم نیست معین كند كه برای كدام دفعه آنها باشد, و همچنین است اگر چند نماز برای رعد وبرق وبادهای سیاه وسرخ ومانند اینها بر او واجب شده باشد, ولی اگر برای آفتاب گرفتن , ماه گرفتن وزلزله , یابرای دو تای اینها نمازهایی بر او واجب شده باشد, اگر موقع نیت معین كند,نمازآیاتی را كه می خواند برای كدام یك آنها است موافق بااحتیاط عمل كرده است.

(مساله 1503) چیزهایی كه نماز آیات برای آنها واجب است , در هر شهری

اتفاق بیفتد, فقط مردم همان شهر باید نماز آیات بخوانند وبر مردم جاهای دیگر واجب نیست , ولی اگر مكان آنها, بقدری نزدیك باشد كه با آن شهر یكی حساب شود نمازآیات بر آنها هم واجب است.

(مساله 1504) از وقتی كه خورشید یا ماه شروع به گرفتن می كند انسان می تواندنماز آیات را بخواند, وباید بقدری تاخیر نیندازد كه تمام قرص باز شود بلكه احوطآن است كه از قبل از شروع در باز شدن تاخیر نیندازد.

(مساله 1505) اگرخواندن نماز آیات را بقدری تاخیر بیندازد كه تمام قرص آفتاب یا ماه باز شود, و بعد از باز شدن تمام آن نماز بخواند, باید نیت قضا نماید.

و قبل ازباز شدن تمام آن ادا است.

(مساله 1506) اگر مدت گرفتن خورشید یا ماه به اندازه خواندن یك ركعت نمازباشد, نمازی كه می خواند ادا است.

و همچنین است اگر مدت گرفتن آنها بیشترباشد ولی انسان نماز را نخواند, تا به اندازه خواندن یك ركعت به باز شدن تمام قرص مانده باشد.

ولی اگر مدت گرفتن ماه یا خورشید به اندازه خواندن یك ركعت نباشد بنا بر احتیاط نیت ادا و قضا نكند وبه قصد ما فی الذمه نماز را بجا آورد.

(مساله 1507) موقعی كه زلزله و رعد و برق و مانند اینها اتفاق می افتد, انسان بایدفورا نماز آیات را بخواند و اگر نخواند معصیت كرده و تا آخر عمر بر او واجب است وهر وقت بخواند ادا است.

(مساله 1508) اگر بعد از باز شدن آفتاب یا ماه بفهمد كه تمام آن گرفته بوده , بایدقضای نماز آیات رابخواند ولی اگر بفهمد مقداری از آن گرفته بوده قضا بر اوواجب

نیست.

(مساله 1509) اگر عده ای بگویند كه خورشید یا ماه گرفته است , چنانچه انسان ازگفته آنان یقین پیدا نكند ونماز آیات نخواند, وبعد معلوم شود راست گفته اند درصورتی كه تمام خورشید یا ماه گرفته باشد باید نماز آیات بخواند.

بلكه اگر مقداری از آن هم گرفته باشد, بنا بر احتیاط مستحب نماز آیات را بخواند.

و همچنین است اگر دو نفر كه عادل بودن آنان معلوم نیست , بگویند خورشید یا ماه گرفته , بعدمعلوم شود كه عادل بوده اند.

(مساله 1510) اگر انسان به گفته كسانی كه از روی قاعده علمی , وقت گرفتن خورشید و ماه را می دانند, اطمینان پیدا كند كه خورشید یا ماه گرفته , باید نمازآیات را بخواند.

و نیز اگر بگویند فلان وقت خورشید یا ماه می گیرد وفلان مقدارطول می كشد و انسان به گفته آنان اطمینان پیدا كند, باید به حرف آنان عمل نماید.

مثلا اگر بگویند آفتاب فلان ساعت باز می شود باید نماز را تا آنوقت تاخیر نیندازد.

(مساله 1511) اگر بفهمد نماز آیاتی كه خوانده باطل بوده , باید دوباره بخواند واگر وقت گذشته قضا نماید.

(مساله 1512) اگر در وقت نماز یومیه نماز آیات هم بر انسان واجب شود, چنانچه برای هر دو نماز وقت دارد, هر كدام را اول بخواند اشكال ندارد و اگر وقت یكی ازآن دو تنگ باشد, باید اول آن را بخواند.

و اگر وقت هر دو تنگ باشد, باید اول نمازیومیه را بخواند.

(مساله 1513) اگر در بین نماز یومیه بفهمد كه وقت نماز آیات تنگ است چنانچه وقت نماز یومیه هم تنگ باشد, باید آن را تمام كند بعد نماز آیات را بخواند

و اگروقت نماز یومیه تنگ نباشد, باید آن را بشكند و اول نماز آیات , بعد نماز یومیه رابجا آورد.

(مساله 1514) اگر در بین نماز آیات بفهمد كه وقت نماز یومیه تنگ است باید نمازآیات را رها كند ومشغول نماز یومیه شود وبعد از آن كه نماز را تمام كرد پیش ازانجام كاری كه نماز رابهم بزند, بقیه نماز آیات را از همانجا كه رها كرده بخواند.

(مساله 1515) نماز آیات بر حایض و نفسا در حال حیض یا نفاس واجب نیست ,ولی بعد از پاك شدن بنا بر احتیاط مستحب آن را بجا آورد و در گرفتن ماه وخورشیدبنا بر احتیاط نیت ادا وقضا نكند ولی در غیر این دو نیت ادا كند.

دستور نماز آیات

(مساله 1516) نماز آیات دو ركعت است و در هر ركعت پنج ركوع دارد ودستورآن اینست كه انسان بعد از نیت , تكبیر بگوید ویك حمد و یك سوره تمام بخواند وبه ركوع رود وسر از ركوع بردارد, دوباره یك حمد ویك سوره بخواند, باز به ركوع رود تا پنج مرتبه وبعد از بلند شدن از ركوع پنجم دو سجده نماید وبرخیزد و ركعت دوم را هم مثل ركعت اول بجا آورد وتشهد بخواند وسلام دهد.

(مساله 1517) در نماز آیات ممكن است انسان بعد از نیت وتكبیر و خواندن حمد, آیه های یك سوره را پنج قسمت كند ویك آیه یا بیشتر یا كمتر از آن را بخواندو به ركوع رود وسر بردارد وبدون این كه حمد بخواند, قسمت دوم از همان سوره رابخواند و به ركوع رود و همین طور تا پیش از ركوع پنجم سوره را تمام نماید, مثلا به

قصد سوره توحید بسم اللّه الرحمن الرحیم بگوید وبه ركوع رود, بعد بایستد وبگوید: قل هو اللّه احد دوباره به ركوع رود وبعد از ركوع بایستد وبگوید: اللّه الصمد باز به ركوع رود و بعد بایستد وبگوید: لم یلد ولم یولد و برود به ركوع باز هم سر برداردوبگوید: ولم یكن له كفوا احد وبعد از آن به ركوع پنجم رود وبعد از سربرداشتن , دوسجده كند و ركعت دوم راهم مثل ركعت اول بجا آورد وبعد از سجده دوم تشهدبخواند و سلام دهد.

(مساله 1518) اگر در یك ركعت از نماز آیات , پنج مرتبه حمد و سوره بخواند و درركعت دیگر یك حمد بخواند و سوره را پنج قسمت كند اشكال ندارد.

(مساله 1519) چیزهایی كه در نماز یومیه واجب ومستحب است , در نماز آیات هم واجب ومستحب می باشد.

ولی در نماز آیات در صورتی كه به جماعت باشداستحباب گفتن سه مرتبه: الصلاه بعید نیست.

(مساله 1520) مستحب است بعد از ركوع پنجم ودهم بگوید, سمع اللّه لمن حمده ونیز پیش از هر ركوع وبعد از آن , تكبیر گوید ولی بعد از ركوع پنجم ودهم گفتن تكبیرمستحب نیست.

(مساله 1521) مستحب است پیش از ركوع دوم وچهارم وششم و هشتم ودهم قنوت بخواند.

و اگر فقط یك قنوت پیش از ركوع دهم بخواند كافی است.

(مساله 1522) اگر در نماز آیات شك كند كه چند ركعت خوانده و فكرش به جایی نرسد نماز باطل است.

(مساله 1523) اگر شك كند كه در ركوع آخر ركعت اول است , یا در ركوع اول ركعت دوم وفكرش بجایی نرسد, نماز باطل است.

ولی اگر مثلا شك كند كه چهارركوع كرده یا

پنج ركوع , چنانچه برای رفتن به سجده خم نشده , باید ركوعی را كه شك دارد بجا آورده یا نه , بجا آورد و اگر برای رفتن به سجده خم شده , باید به شك خود اعتنا نكند.

(مساله 1524) هر یك از ركوعهای نماز آیات ركن است كه اگر عمدا یا اشتباها كم یا زیاد شود نماز باطل است.

نماز عید فطر و قربان

(مساله 1525) نماز عید فطر وقربان در زمان حضور امام (علیه السلام) واجب است وباید به جماعت خوانده شود.

و در زمان ما كه امام (علیه السلام) غایب است , مستحب می باشد.

ومی شود آن را بجماعت یا فرادی خواند ولی احتیاط این است كه به جماعت آن رارجاا بخواند.

(مساله 1526) وقت نمازعید فطر وقربان از اول آفتاب روز عیدتا ظهر می باشد.

(مساله 1527) مستحب است نماز عید قربان را بعد از بلند شدن آفتاب بخوانند.

و در عید فطر مستحب است , بعد از بلند شدن آفتاب افطار كنند و زكات فطره را هم بدهند یا جدا نمایند وبعد نماز عید را بخوانند.

(مساله 1528) نماز عید فطر وقربان دو ركعت است كه در ركعت اول بعد ازخواندن حمد وسوره , باید پنج تكبیر بگوید وبعد از هر تكبیر یك قنوت بخواند وبعد از قنوت پنجم تكبیر دیگری بگوید و به ركوع رود و دو سجده بجا آورد وبرخیزد و در ركعت دوم چهار تكبیر بگوید وبعد از هر تكبیر قنوت بخواند وتكبیرپنجم را بگوید وبه ركوع رود وبعد از ركوع دو سجده كند وتشهد بخواند ونماز راسلام دهد.

(مساله 1529) در قنوت نماز عید فطر وقربان هر دعا وذكری بخوانند كافی است.

ولی بهتر است این دعا را

بخوانند: اللهم اهل الكبریا والعظمه واهل الجود والجبروت واهل العفو والرحمه واهل التقوی والمغفره اسالك بحق هذا الیوم الذی جعلته للمسلمین عیدا ولمحمد (علیه السلام) ذخرا وشرفا وكرامه ومزیدا ان تصلی علی محمد وآل محمد وان تدخلنی فی كل خیر ادخلت فیه محمدا وآل محمد وان تخرجنی من كل سو اخرجت منه محمدا وآل محمدصلواتك علیه وعلیهم اللهم انی اسالك خیر ما سالك به عبادك الصالحون واعوذ بك ممااستعاذ منه عبادك المخلصون.

(مساله 1530) در زمان غایب بودن امام (علیه السلام) مستحب است بعد از نماز عید فطروقربان دو خطبه بخوانند.

و بهتر آن است كه در خطبه عید فطر احكام زكات فطره ودر خطبه عید قربان احكام قربانی را بگویند.

(مساله 1531) نماز عید سوره مخصوصی ندارد ولی بهتر است كه در ركعت اول آن سوره شمس (سوره 91) و در ركعت دوم سوره غاشیه (سوره 88) را بخوانند یادر ركعت اول سوره سبح اسم (سوره 87) و در ركعت دوم سوره شمس (سوره 91) را بخوانند.

(مساله 1532) مستحب است نماز عید را در صحرا بخوانند ولی در مكه مستحب است در مسجد الحرام خوانده شود.

(مساله 1533) مستحب است پیاده وپا برهنه وبا وقار به نماز عید بروند و پیش ازنماز غسل كنند وعمامه سفید بر سر بگذارند.

(مساله 1534) مستحب است در نماز عید بر زمین سجده كنند و در حال گفتن تكبیرها دستها را بلند كنند وكسی كه نماز عید می خواند, اگر امام جماعت است یافرادی نماز می خواند, نماز را بلند بخواند.

(مساله 1535) بعد از نماز مغرب و عشا شب عید فطر وبعد از نماز صبح آن وبعداز نماز عید فطر بلكه بعد از

نماز ظهر وعصر روز عید نیز مستحب است این تكبیرهارǠبگوید: اللّه اكبر اللّه اكبر لا اله الا اللّه واللّه اكبر اللّه اكبر وللّه الحمد, اللّه اكبر علی ما هدانا.

(مساله 1536) مستحب است انسان در عید قربان بعد از ده نماز كه اول آنها نمازظهر روز عید وآخر آنها نماز صبح روز دوازدهم است تكبیرهایی را كه در مساله پیش گفته شد بگوید وبعد از آن بگوید: اللّه اكبر علی ما رزقنا من بهیمه الانعام والحمد للّه علی ما ابلانا.

ولی اگر عید قربان را درمنی باشد مستحب است بعد از پانزده نماز كه اول آنها نماز ظهر روز عید و آخر آنهانماز صبح روز سیزدهم ذی الحجه است این تكبیرها را بگوید.

(مساله 1537) احتیاط مستحب آن است كه زن از رفتن به نماز عید خودداری كندولی این احتیاط برای زن پیر نیست.

(مساله 1538) در نماز عید هم مثل نمازهای دیگر, ماموم باید غیر از حمد وسوره چیزهای دیگر نماز را خودش بخواند.

(مساله 1539) اگر ماموم موقعی برسد كه امام مقداری از تكبیرها را گفته بعد از آن كه امام به ركوع رفت باید آنچه از تكبیرها وقنوتها را كه با امام نگفته خودش بگوید واگر در هر قنوت یك سبحان اللّه و یك الحمد للّه بگوید كافی است.

(مساله 1540) اگر در نماز عید موقعی برسد كه امام در ركوع است چنانچه بتوانداقتدا كند وتكبیرها وقنوتها را مختصرا اگر چه به یك سبحان اللّه باشد بگوید و درك ركوع امام كند اشكالی ندارد والا احتیاط آن است كه در حال ركوع اقتدا نكند.

(مساله 1541) اگر در نماز عید یك سجده یا تشهد را فراموش كند, احتیاط آن

است كه بعد از نماز آن را بجا آورد و نیز اگر كاری كه برای آن سجده سهو لازم است پیش آید, بنا بر احتیاط باید بعد از نماز دو سجده سهو بنماید.

اجیر گرفتن برای نماز

(مساله 1542) بعد از مرگ انسان , می شود برای نماز وعبادتهای دیگر او كه درزندگی بجا نیاورده , دیگری را اجیر كنند یعنی به او مزد دهند كه آنها را بجا آورد, واگر كسی بدون مزد هم آنها را انجام دهد صحیح است.

(مساله 1543) انسان می تواند برای بعضی از كارهای مستحبی مثل زیارت قبرپیغمبر (صلی الله علیه و اله) وائمه (ع) , از طرف زندگان اجیر شود.

و نیز می تواند كار مستحبی راانجام دهد و ثواب آن را برای مردگان یا زندگان هدیه نماید.

(مساله 1544) كسی كه برای نماز قضای میت اجیر شده , باید یا مجتهد باشد یامسائل نماز را از روی تقلید صحیح بداند یا عمل به احتیاط كند.

(مساله 1545) اجیر باید موقع نیت , میت را معین نماید و لازم نیست اسم او را بداند, پس اگر نیت كند از طرف كسی نماز می خوانم كه برای او اجیر شده ام كافی است.

(مساله 1546) اجیر باید عمل را به قصد اطاعت امری كه میت به آن ماموربوده بجا آورد ولی اگر عملی را انجام دهد وثواب آن را برای او هدیه كند كافی نیست.

(مساله 1547) باید كسی را اجیر كنند كه اطمینان داشته باشند عمل را بطورصحیح انجام می دهد.

(مساله 1548) كسی كه دیگری را برای نمازهای میت اجیر كرده , اگر بفهمد كه عمل را بجا نیاورده یا باطل انجام داده باید دوباره اجیر بگیرد.

(مساله 1549)

هرگاه شك كند كه اجیر عمل را انجام داده یا نه باید دوباره اجیربگیرد.

ولی اگر اجیر بگوید عمل را انجام داده ام كافی است و دوباره اجیر گرفتن لازم نیست , و اگر شك كند كه عمل او صحیح بوده یا نه , گرفتن اجیرلازم نیست.

(مساله 1550) كسی را كه عذر دارد و مثلا با تیمم یا نشسته نماز می خواندنمی شود برای نمازهای میت اجیر كرد اگر چه نماز میت همانطور قضا شده باشد.

(مساله 1551) مرد برای زن وزن برای مرد می تواند اجیر شود و در بلند خواندن وآهسته خواندن نماز, باید به تكلیف خود عمل نماید.

(مساله 1552) لازم نیست قضای نمازهای میت بترتیب خوانده شود مگر در آنچه در ادای آن ترتیب لازم است مثل ظهر وعصر یك روز.

(مساله 1553) اگر با اجیر شرط كنند كه عمل را بطور مخصوصی انجام دهد بایدهمان طور بجا آورد.

و اگر با او شرط نكنند, باید در آن عمل به تكلیف خود رفتارنماید و احتیاط مستحب آن است كه از وظیفه خودش ومیت هر كدام كه به احتیاطنزدیكتر است به آن عمل كند, مثلا اگر وظیفه میت گفتن سه مرتبه تسبیحات اربع بوده , وتكلیف او یك مرتبه است , سه مرتبه بگوید.

(مساله 1554) اگر با اجیر شرط نكنند كه نماز را با چه مقدار از مستحبات آن بخواند, باید مقداری از مستحبات نماز را كه معمول است بجا آورد.

(مساله 1555) اگر انسان چند نفر را برای نماز قضای میت اجیر كند لازم نیست برای هر كدام از آنها وقتی را معین كند, ولی اگر بخواهد احتیاط كند وترتیب رامراعات نماید, باید برای هر كدام آنها

وقتی را معین نماید, مثلا اگر با یكی از آنهاقرار گذاشت كه از صبح تا ظهر نماز قضا بخواند, با دیگری قرار بگذارد كه از ظهر تاشب بخواند.

و نیز باید نمازی را كه در هر دفعه شروع می كند معین نماید مثلا قراربگذارد, اول نمازی را كه می خواند صبح باشد یا ظهر یا عصر و همچنین باید با آنهاقرار بگذارد كه در هر دفعه , نماز یك شبانه روز را تمام كنند و اگر ناقص بگذارند آن را حساب نكنند و دفعه بعد نماز یك شبانه روز را از سر شروع نمایند.

(مساله 1556) اگر كسی اجیر شود كه مثلا در مدت یك سال نمازهای میت رابخواند و پیش از تمام شدن سال بمیرد, باید برای نمازهایی كه می دانند بجا نیاورده دیگری را اجیر نمایند.

و همچنین برای نمازهایی كه احتمال می دهند بجا نیاورده باشد بنا بر احتیاط واجب اجیر بگیرند.

(مساله 1557) كسی را كه برای نمازهای میت اجیر كرده اند اگر پیش از تمام كردن نمازها بمیرد و اجرت همه آنها را گرفته باشد, چنانچه شرط كرده باشند كه تمام نمازها را خودش بخواند, اگر قدرت بر عمل داشته , اجاره صحیح است و اجاره كننده می تواند اجره المثل باقیمانده را بگیرد یا آن كه اجاره را فسخ نماید و اجره المثل مقداری را كه اجیر انجام داده از مال الاجاره كسر و مابقی را استرداد نماید واگر قادر نبوده اجاره نسبت به بعد فوت اجیر باطل است و می تواند اجره المسمای باقیمانده را گرفته یا آن كه اجاره مدت گذشته را فسخ نماید و اجره المثل آن را بدهدو اگر

شرط نكرده باشند, باید ورثه اش از مال او كسی را اجیر بگیرند, اما اگر مال نداشته باشد بر ورثه او چیزی واجب نیست.

(مساله 1558) اگر اجیر پیش از تمام كردن نمازهای میت بمیرد و خودش هم نمازقضا داشته باشد, باید با توجه به آنچه در مساله پیش گفته شد از مال او برای نمازهایی كه اجیر بوده دیگری را اجیر نمایند و اگر چیزی زیاد آمد, در صورتی كه وصیت كرده باشد, برای او نماز استیجار نمایند و ورثه هم وصیت او را در زاید برثلث اجازه كرده باشند باقیمانده تركه او را صرف استیجار نماز برای او نمایند و اگرورثه اجازه نكردند ثلث باقیمانده را به مصرف نمازش برسانند.

روزه

احكام روزه

روزه آن است كه انسان برای انجام فرمان خداوند عالم از اذان صبح تا مغرب ازچیزهایی كه روزه را باطل می كند وشرح آنها بعدا گفته می شود خودداری نماید.

نیت

(مساله 1559) لازم نیست انسان نیت روزه را از قلب خود بگذراند, یا مثلا بگوید: فردا را روزه می گیرم , بلكه همینقدر كه برای انجام فرمان خداوند عالم از اذان صبح تا مغرب كاری كه روزه را باطل می كند انجام ندهد كافی است وبرای آن كه یقین كندتمام این مدت را روزه بوده , باید مقداری پیش از اذان صبح ومقداری هم بعد ازمغرب , از انجام كاری كه روزه را باطل می كند خودداری نماید.

(مساله 1560) انسان می تواند در هر شب از ماه رمضان برای روزه فردای آن , نیت كند وبهتر است كه شب اول ماه هم نیت روزه همه ماه را بنماید.

(مساله 1561) وقت نیت روزه ماه رمضان از اول شب است تا اذان صبح.

(مساله 1562) وقت نیت روزه مستحبی از اول شب است تا موقعی كه به اندازه نیت كردن , به مغرب وقت مانده باشد كه اگر تا این وقت كاری كه روزه را باطل می كند انجام نداده باشد ونیت روزه مستحبی كند روزه او صحیح است.

(مساله 1563) كسی كه پیش از اذان صبح بدون نیت روزه خوابیده است , اگر پیش از ظهر بیدار شود ونیت كند, روزه او صحیح است چه روزه واجب باشد چه مستحب.

و اگر بعد از ظهر بیدار شود, نمی تواند نیت روزه واجب نماید.

ولی درواجب مضیق مثل روزه ماه رمضان احتیاط واجب آن است كه رجاا نیت روزه بنماید وآن

را تمام كند وبعد هم قضای آن را بجا آورد.

(مساله 1564) اگر بخواهد غیر روزه رمضان روزه دیگری بگیرد باید آن را معین نماید, مثلا نیت كند كه روزه قضا یا روزه نذر می گیرم.

ولی در ماه رمضان لازم نیست نیت كند كه روزه ماه رمضان می گیرم.

و همچنین در روزه مستحبی و روزه ای كه زمانش معین است تعیین لازم نیست , بلكه در روزه ماه رمضان اگر نداند ماه رمضان است یا فراموش نماید و روزه دیگری را نیت كند, روزه ماه رمضان حساب می شود.

(مساله 1565) اگر بداند ماه رمضان است وعمدا نیت روزه غیر رمضان كند, نه روزه رمضان حساب می شود و نه روزه ای كه قصد كرده است.

(مساله 1566) اگر مثلا به نیت روز اول ماه روزه بگیرد, بعد بفهمد دوم یا سوم بوده , روزه او صحیح است.

(مساله 1567) اگر پیش از اذان صبح نیت كند وبی هوش شود و در بین روز به هوش آید بنا بر احتیاط واجب باید روزه آن روز را تمام نماید و اگر تمام نكرد قضای آن را بجا آورد.

(مساله 1568) اگر پیش از اذان صبح نیت كند ومست شود و در بین روز به هوش آید احتیاطا امساك كند وباید قضای آن را بجا آورد.

(مساله 1569) اگر پیش از اذان صبح نیت كند وبخوابد وبعد از مغرب بیدار شود,روزه اش صحیح است.

(مساله 1570) اگر نداند یا فراموش كند كه ماه رمضان است وپیش از ظهر ملتفت شود, چنانچه كاری كه روزه را باطل می كند انجام نداده باشد, باید نیت كند و روزه او صحیح است و اگر كاری كه روزه

را باطل می كند انجام داده باشد, یا بعد از ظهرملتفت شود كه ماه رمضان است , روزه او باطل می باشد ولی باید تا مغرب كاری كه روزه را باطل می كند انجام ندهد و بعد از رمضان هم آن روزه راقضا نماید.

(مساله 1571) اگر بچه پیش از اذان صبح ماه رمضان بالغ شود, باید روزه بگیردواحتیاط واجب آن است كه اگر پیش از ظهر بالغ شود و مفطری بجا نیاورده باشد آن روز را قصد روزه كند وتمام نماید.

(مساله 1572) كسی كه برای بجا آوردن روزه میتی اجیر شده , اگر روزه مستحبی بگیرد اشكال ندارد.

ولی كسی كه روزه قضا یا روزه واجب دیگری دارد, نمی تواندروزه مستحبی بگیرد وچنانچه فراموش كند و روزه مستحب بگیرد, در صورتی كه پیش از ظهر یادش بیاید, روزه مستحبی او بهم می خورد و می تواند نیت خود را به روزه واجب برگرداند و اگر بعد از ظهر ملتفت شود, روزه او باطل است بلكه اگر بعداز مغرب یادش بیاید معلوم نیست روزه اش صحیح باشد.

(مساله 1573) اگر غیر از روزه ماه رمضان روزه معین دیگری بر انسان واجب باشد, مثلا نذر كرده باشد كه روز معینی را روزه بگیرد, چنانچه عمدا تا اذان صبح نیت نكند, روزه اش باطل است و اگر نداند كه روزه آن روز بر او واجب است یافراموش كند و پیش از ظهر یادش بیاید, چنانچه كاری كه روزه را باطل می كند انجام نداده باشد, و بدون تاخیر نیت كند روزه او صحیح و گرنه باطل می باشد.

(مساله 1574) اگر برای روزه ای كه واجب است و روز آن معین

نیست مثل روزه كفاره عمدا تا ظهر نیت نكند اشكال ندارد.

بلكه اگر پیش از نیت تصمیم داشته باشدكه روزه نگیرد, یا تردید داشته باشد كه بگیرد یا نه , چنانچه كاری كه روزه را باطل می كند انجام نداده باشد وپیش از ظهر نیت كند, روزه او صحیح است.

(مساله 1575) اگر در ماه رمضان , پیش از ظهر كافر مسلمان شود روزه بر او واجب نیست اگر چه از اذان صبح تا آن وقت كاری كه روزه را باطل می كند انجام نداده باشد.

بلی بعد از اسلام تا غروب از چیزهایی كه روزه دار باید از آنها خودداری نمایدخوب است خودداری كند.

(مساله 1576) اگر مریض پیش از ظهر ماه رمضان خوب شود واجب نیست بر اوكه نیت روزه كند اگر چه از اذان صبح تا آن وقت كاری كه روزه را باطل می كند انجام نداده باشد.

(مساله 1577) روزی را كه انسان شك دارد آخر شعبان است یا اول رمضان واجب نیست روزه بگیرد.

و اگر بخواهد روزه بگیرد نمی تواند نیت روزه رمضان كند و بنابراحتیاط نیت قضا و مانند آن بنماید.

و چنانچه بعد معلوم شود رمضان بوده , ازرمضان حساب می شود.

(مساله 1578) اگر روزی را كه شك دارد آخر شعبان است یا اول رمضان , به نیت روزه قضا یا روزه مستحبی ومانند آن روزه بگیرد و در بین روز بفهمد كه ماه رمضان است , باید نیت روزه رمضان كند.

(مساله 1579) اگر در روزه واجب معینی - مثل روزه رمضان - مردد شود كه روزه خود را باطل كند یا نه یا قصد كند كه روزه را باطل كند, روزه اش باطل

می شود اگرچه از قصدی كه كرده توبه نماید وكاری هم كه روزه را باطل می كند انجام ندهد.

(مساله 1580) در روزه مستحب و روزه واجبی كه وقت آن معین نیست - مثل روزه كفاره - اگر قصد كند كاری كه روزه را باطل می كند انجام دهد, یا مردد شود كه بجا آورد یا نه چنانچه بجا نیاورد و در روزه واجب پیش از ظهر و در مستحب تا پیش از مغرب دوباره نیت روزه كند, روزه او صحیح است.

چیزهایی كه روزه را باطل می كند

(مساله 1581) نه چیز روزه را باطل می كند:

اول - خوردن وآشامیدن.

دوم - جماع.

سوم - استمنا.

چهارم - دروغ بستن به خداوند متعال وپیغمبر و جانشینان پیغمبر (ص).

پنجم - رساندن غبار غلیظ به حلق.

ششم - فرو بردن تمام سر در آب كه حرام است وبنابر احتیاط لازم روزه را هم باطل می كند.

هفتم - باقیماندن بر جنابت وحیض و نفاس تا اذان صبح.

هشتم - اماله كردن با چیزهای روان.

نهم - قی كردن.

و احكام این موارد در مسائل آینده گفته می شود.

1 - خوردن و آشامیدن

(مساله 1582) اگر روزه دار عمدا چیزی بخورد یا بیاشامد, روزه او باطل می شود,چه خوردن وآشامیدن آن چیز معمول باشد مثل نان و آب , چه معمول نباشد.

مثل خاك و شیره درخت و چه كم باشد یا زیاد حتی اگر مسواك را از دهان بیرون آوردودوباره به دهان ببرد و رطوبت آن را فرو برد, روزه او باطل می شود بلكه اگررطوبت مسواك در آب دهان بطوری از بین برود كه رطوبت خارج به آن گفته نشودولی بداند كه در دهان باقی است بنا براحتیاط لازم نباید آن را فرو برد.

(مساله 1583) اگر موقعی كه مشغول غذا خوردن است بفهمد صبح شده , بایدلقمه را از دهان بیرون آورد وچنانچه عمدا فرو برد روزه اش باطل است و به دستوری كه بعدا گفته خواهد شد كفاره هم بر او واجب می شود.

(مساله 1584) اگر روزه دار سهوا چیزی بخورد یا بیاشامد روزه اش باطل نمی شود.

(مساله 1585) احتیاط مستحب آن است كه روزه دار از استعمال آمپول خودداری كند, و فرقی بین آمپولها نیست.

و اگر لازم شد و تزریق كرد روزه او باطل

نمی شود.

(مساله 1586) اگر روزه دار چیزی را كه لای دندان مانده است عمدا فرو ببرد,روزه اش باطل می شود.

(مساله 1587) كسی كه می خواهد روزه بگیرد, لازم نیست پیش از اذان دندانهای خود را خلال كند.

ولی اگر بداند غذایی كه لای دندان مانده در روز فرو می رود,چنانچه خلال نكند, روزه اش باطل می شود خواه چیزی از آن فرو رود یا فرونرود.

(مساله 1588) فرو بردن آب دهان , اگر چه بواسطه خیال كردن ترشی ومانند آن دردهان جمع شده باشد, روزه را باطل نمی كند.

(مساله 1589) فرو بردن اخلاط سر وسینه , تا به فضای دهان نرسیده اشكال نداردولی اگر داخل فضای دهان شود, احتیاط واجب آن است كه آن را فرو نبرد.

(مساله 1590) اگر روزه دار بقدری تشنه شود كه بترسد از تشنگی بمیرد واجب است به اندازه ای كه از مردن نجات پیدا كند آب بیاشامد ولی روزه او باطل می شودو اگر ماه رمضان باشد, باید در بقیه روز از بجا آوردن كاری كه روزه را باطل می كندخودداری نماید.

(مساله 1591) جویدن غذا برای بچه یا پرنده و چشیدن غذا و مانند اینها كه معمولا به حلق نمی رسد, اگر چه اتفاقا به حلق برسد, روزه را باطل نمی كند.

ولی اگرانسان از اول بداند كه به حلق می رسد, روزه اش باطل می شود هر چند به حلق نرسد و باید قضای آن را بگیرد و اگر به حلق رسیده كفاره هم بر او واجب است.

(مساله 1592) انسان نمی تواند برای ضعف , روزه را بخورد ولی اگر ضعف اوبقدری است كه معمولا نمی شود آن را تحمل كرد, خوردن

روزه اشكال ندارد.

2 - جماع

(مساله 1593) جماع روزه را باطل می كند, اگر چه فقط به مقدار ختنه گاه داخل شود و منی هم بیرون نیاید.

(مساله 1594) اگر كمتر از مقدار ختنه گاه داخل شود و منی هم بیرون نیاید, روزه باطل نمی شود.

(مساله 1595) اگر شك كند كه به اندازه ختنه گاه داخل شده یا نه , كفاره بر اوواجب نیست.

و اگر قصد دخول داشته با علم به مفطر بودن دخول و دخول واقع نشده یا شك در آن نماید روزه اش باطل است و قضای آن واجب است.

(مساله 1596) اگرفراموش كند كه روزه است وجماع نماید, یابا اوجماع نمایندبطوری كه از اختیار او خارج باشد روزه او باطل نمی شود, ولی چنانچه در بین جماع یادش بیاید, یا دربین مختار شود بایدفورا از حال جماع خارج شود, واگرخارج نشود, روزه او باطل است.

و همچنین اگر خودش از ترس جماع كند روزه اش باطل می شود.

3 - استمنا

(مساله 1597) اگر روزه دار استمنا كند یعنی: با خود كاری كند كه منی از او بیرون آید, روزه اش باطل می شود.

(مساله 1598) اگر بی اختیار منی از او بیرون آید, روزه اش باطل نیست ولی اگركاری كند كه بی اختیار منی از او بیرون آید, روزه اش باطل می شود.

(مساله 1599) هر گاه روزه دار بداند كه اگر در روز بخوابد محتلم می شود - یعنی: در خواب منی از او بیرون می آید, بنا بر احتیاط مستحب نخوابد, ولی اگر بخوابدروزه اش باطل نمی شود.

(مساله 1600) اگر روزه دار درحال بیرون آمدن منی از خواب بیدار شود, واجب نیست از بیرون آمدن آن جلو گیری كند.

(مساله 1601) روزه داری

كه محتلم شده , می تواند بول كند وبه دستوری كه درمساله 73 گفته شد, استبرا نماید اگر چه بداند بواسطه بول یا استبرا كردن باقیمانده منی از مجری بیرون می آید.

(مساله 1602) روزه داری كه محتلم شده , اگر بداند منی در مجری مانده و درصورتی كه پیش از غسل بول نكند بعد از غسل منی از او بیرون می آید, بنابر احتیاط واجب باید پیش از غسل بول كند.

(مساله 1603) كسی كه می داند كه اگر عمدا منی از خود بیرون آورد روزه اش باطل می شود, در صورتی كه به قصد بیرون آمدن منی با كسی بازی و شوخی كندروزه اش باطل می شود و باید قضای آن را بجا آورد, اگر چه منی از او بیرون نیاید, واگر منی بیرون آید علاوه بر قضا كفاره نیز بر او لازم می شود و در هر دو صورت درماه رمضان باید در بقیه روز از آنچه روزه را باطل می كند خودداری نماید.

(مساله 1604) اگر روزه دار بدون قصد بیرون آمدن منی با كسی بازی و شوخی كند, چنانچه اطمینان دارد كه منی از او خارج نمی شود, اگر چه اتفاقا منی بیرون آیدروزه او صحیح است , ولی اگر اطمینان ندارد, در صورتی كه منی از او بیرون آید,روزه اش باطل است.

4 - دروغ بستن به خدا و پیغمبر (صلی الله علیه و اله)

(مساله 1605) اگر روزه دار به گفتن یا به نوشتن یا به اشاره و مانند اینها به خداوپیغمبران وائمه (علیه السلام) عمدا نسبت دروغ بدهد, اگرچه فورا بگوید دروغ گفتم یا توبه كند روزه او باطل است.

و بنابر احتیاط واجب نسبت دروغ به حضرت زهرا (سلام الله علیها) وبه جانشینان

پیغمبران گذشته هم عین حكم را دارد.

(مساله 1606) اگر بخواهد خبری را كه نمی داند راست است یا دروغ نقل كند بنابراحتیاط واجب باید از كسی كه آن خبر را گفته , یا از كتابی كه آن خبر در آن نوشته شده نقل نماید.

(مساله 1607) اگر چیزی را به اعتقاد این كه راست است از قول خدا یا پیغمبر نقل كند و بعد بفهمد دروغ بوده , روزه اش باطل نمی شود.

(مساله 1608) اگر بداند دروغ بستن به خدا و پیغمبر روزه را باطل می كند و چیزی را كه می داند دروغ است به آنان نسبت دهد وبعدا بفهمد آنچه را كه گفته راست بوده , روزه اش باطل است و در ماه رمضان باید تا مغرب از آنچه روزه را باطل می كند خودداری كند, ولی كفاره بر او واجب نمی شود.

(مساله 1609) اگر دروغی را كه دیگری ساخته عمدا به خدا و پیغمبر (صلی الله علیه و اله) وجانشینان پیغمبر نسبت دهد روزه اش باطل می شود ولی اگراز قول كسی كه آن دروغ را ساخته نقل كند اشكال ندارد.

(مساله 1610) اگر ازروزه دار بپرسند كه آیا پیغمبر (صلی الله علیه و اله) چنین مطلبی فرموده اندواو جایی كه در جواب باید بگوید نه , عمدا بگوید بلی , یا جایی كه باید بگوید بلی عمدا بگوید نه , روزه اش باطل می شود.

(مساله 1611) اگر از قول خدا یا پیغمبر (صلی الله علیه و اله) حرف راستی را بگوید, بعد بگویددروغ گفتم , یا در شب دروغی را به آنان نسبت دهد و فردای آن , كه روزه می باشدبگوید آنچه

دیشب گفتم راست است , روزه اش باطل می شود.

5 - رساندن غبار غلیظ به حلق

(مساله 1612) رساندن غبار غلیظ به حلق روزه را باطل می كند, چه غبار چیزی باشد كه خوردن آن حلال است مثلا آرد, یا غبار چیزی باشد كه خوردن آن حرام است مثل خاك وبنا بر احتیاط واجب باید غباری را هم كه غلیظ نیست به حلق نرساند.

(مساله 1613) اگر بواسطه باد غبار غلیظی پیدا شود وانسان با این كه متوجه است مواظبت نكند و به حلق برسد روزه اش باطل می شود.

(مساله 1614) احتیاط واجب آن است كه روزه دار دود سیگار و تنباكو و مانند اینهارا هم به حلق نرساند.

(مساله 1615) اگر مواظبت نكند وغبار یا بخار یا دود ومانند اینها داخل حلق شود, چنانچه اطمینان داشته كه بحلق نمی رسد روزه اش صحیح است.

(مساله 1616) اگر فراموش كند كه روزه است و مواظبت نكند یا بی اختیار غبار ومانند آن بحلق او برسد روزه اش باطل نمی شود.

و چنانچه ممكن است باید آن رابیرون آورد.

6 - فرو بردن سر در آب

(مساله 1617) اگر روزه دار عمدا تمام سر را در آب فرو برد, اگر چه باقی بدن او ازآب بیرون باشد بنا بر احتیاط واجب روزه اش باطل می شود ولی اگر تمام بدن را آب بگیرد و مقداری از سر بیرون باشد, روزه باطل نمی شود.

(مساله 1618) اگر نصف سر را یك دفعه ونصف دیگر آن را دفعه دیگر در آب فروبرد كه هیچ وقت تمام سر زیر آب نباشد, روزه اش باطل نمی شود.

(مساله 1619) اگر قصد داشت كه سر را زیر آب فرو ببرد و شك كرد كه تمام سرزیرآب رفت یانه , بنا بر احتیاط واجب روزه اش باطل است.

(مساله 1620) اگر تمام

سر زیر آب برود ولی مقداری از موها بیرون بماند, روزه باطل می شود.

(مساله 1621) اگر سر را در گلاب فرو برد بنا بر احتیاط واجب روزه باطل می شود.

چنانكه احتیاط واجب آن است كه سر را در آب های مضاف دیگر هم فرو نبرد ولی در چیزهای دیگر كه روان است اشكال ندارد.

(مساله 1622) اگر روزه دار بی اختیار در آب بیفتد وتمام سر او را آب بگیرد یافراموش كند كه روزه است وسر را در آب فرو برد, روزه اش باطل نمی شود.

(مساله 1623) اگر با اطمینان به این كه آب سر او را نمی گیرد, خود را در آب بیندازد وآب تمام سر او را بگیرد, روزه اش اشكال ندارد.

(مساله 1624) اگر فراموش كند كه روزه است وسر را در آب فرو برد, یا دیگری به زور سر او را در آب فرو برد, چنانچه در زیر آب یادش بیاید كه روزه است یا آن كس دست خود را بردارد, باید فورا سر را بیرون آورد و چنانچه بیرون نیاورد بنا براحتیاط واجب روزه اش باطل می شود.

(مساله 1625) اگر فراموش كند كه روزه است و به نیت غسل سر را در آب فرو برد,روزه و غسل او صحیح است.

(مساله 1626) اگر بداند كه روزه است و عمدا برای غسل كردن سر را در آب فروبرد چنانچه روزه او مثل روزه رمضان واجب معین باشد, روزه و غسل هر دو باطل است و اگر روزه مستحب باشد یا روزه واجبی باشد كه مثل روزه كفاره وقت معینی ندارد و تمام كردن آن واجب نباشد غسل صحیح و روزه باطل می باشد.

(مساله 1627)

اگر برای آن كه كسی را از غرق شدن نجات دهد, سر را در آب فروبرد اگر چه نجات دادن او واجب باشد, روزه اش باطل می شود.

7 - باقی ماندن بر جنابت وحیض ونفاس تا اذان صبح

(مساله 1628) اگر جنب عمدا تا اذان صبح غسل نكند, یا اگر وظیفه او تیمم است عمدا تیمم ننماید در روزه ماه رمضان و قضای آن , روزه اش باطل است و در غیر این دو احوط باقی نماندن بر جنابت است تا صبح.

(مساله 1629) اگردر ماه رمضان تااذان صبح غسل نكند وتیمم هم ننماید ولی ازروی عمد نباشد, مثل آن كه دیگری نگذارد غسل وتیمم كند روزه اش صحیح است.

(مساله 1630) كسی كه جنب است و می خواهد روزه ماه رمضان یا قضای آن رابگیرد, چنانچه عمدا غسل نكند تا وقت تنگ شود, معصیت كرده , و احوط آن است كه تیمم كند وروزه بگیرد و بعد هم آن را بجا آورد و در قضای موسع روزه باطل است.

(مساله 1631) اگر جنب در ماه رمضان غسل را فراموش كند وبعد از یك روزیادش بیاید, باید روزه آن روز را قضا نماید و اگر بعد از چند روز یادش بیاید, بایدروزه هر چند روزی را كه یقین دارد جنب بوده قضا نماید مثلا اگر نمی داند سه روزجنب بوده یا چهار روز, باید روزه سه روز راقضا كند.

(مساله 1632) كسی كه در شب ماه رمضان برای هیچ كدام از غسل و تیمم وقت ندارد, اگر خود را جنب كند, روزه اش باطل است و قضا و كفاره بر او واجب می شود ولی اگر برای تیمم وقت دارد چنانچه خود را جنب كند معصیت كرده ولی واجب

است تیمم نماید وروزه اش صحیح است.

(مساله 1633) اگر گمان كند كه برای غسل وقت دارد وخود را جنب نماید وبعدبفهمد وقت تنگ بوده - چه جستجو كرده وچه نكرده - واجب است با تیمم روزه بگیرد وروزه اش صحیح است.

(مساله 1634) كسی كه در شب ماه رمضان جنب است ومی داند كه اگر بخوابد تاصبح بیدار نمی شود, نباید بخوابد وچنانچه بخوابد وتا صبح بیدار نشود, روزه اش باطل است و قضا و كفاره بر او واجب می شود.

(مساله 1635) جنب اگر عادت واطمینان به بیدار شدن قبل از اذان صبح ندارد بنابر احتیاط واجب نباید پیش از غسل بخوابد و اگر بخوابد - خواب اول باشد یا دوم - حكم باقی ماندن عمدی با جنابت تا صبح را دارد كه باید قضای روزه را بگیردوكفاره نیز بدهد.

(مساله 1636) كسی كه در شب ماه رمضان جنب است اگر عادت و اطمینان به بیدار شدن پیش از اذان صبح را دارد جایز است با تصمیم به آن كه بعد از بیدارشدن غسل كند بخوابد و چنانچه در این صورت اتفاقا تا صبح خواب بماندروزه اش صحیح است.

(مساله 1637) كسی كه در شب ماه رمضان جنب است ومی داند كه اگر بخوابدپیش از اذان صبح بیدار می شود, چنانچه غفلت داشته باشد كه بعد از بیدار شدن باید غسل كند, در صورتی كه بخوابد و تا اذان صبح خواب بماند اگر خواب اول اوباشد روزه اش صحیح است , نه قضا دارد ونه كفاره و در خواب دوم وسوم فقط قضابر او واجب می شود.

(مساله 1638) كسی كه در شب ماه رمضان جنب است و می

داند كه اگر بخوابدپیش از اذان صبح بیدار می شود, چنانچه نخواهد بعد از بیدارشدن غسل كند, یاتردید داشته باشد كه غسل كند یا نه , در صورتی كه بخوابد و بیدار نشود, روزه اش باطل است.

(مساله 1639) اگر جنب در شب ماه رمضان بخوابد و بیدار شود و بداند كه اگردوباره بخوابد پیش از اذان صبح بیدار می شود وتصمیم هم داشته باشد كه بعد ازبیدار شدن غسل كند, چنانچه دوباره بخوابد و تا اذان بیدار نشود, باید روزه آن روزرا قضا كند و همچنین اگر از خواب دوم بیدار شود و برای مرتبه سوم بخوابد و تااذان صبح بیدار نشود, قضای روزه آن روز بر او واجب می شود و بنابر احتیاط لازم كفاره هم بر او واجب می شود.

(مساله 1640) بنابراحتیاط واجب خوابی را كه درآن محتلم شده , باید خواب اول حساب كند.

پس اگر بعد از بیدار شدن دوباره بخوابد و بداند یا عادت به بیدار شدن داشته باشد وتصمیم هم داشته باشد كه بعد از بیدار شدن غسل كند, چنانچه تااذان خواب بماند بنا بر احتیاط واجب باید قضای آن روز را بگیرد.

و اگر دوباره بیدار شود وبداند یا عادت به بیدار شدن داشته باشد وتصمیم داشته باشد كه بعد ازبیدار شدن غسل كند در صورتی كه باز هم بخوابد و تا اذان خواب بماند, بایدقضای آن روز را بگیرد وبنا بر احتیاط مستحب موكد كفاره هم بر او واجب می شود.

(مساله 1641) اگر روزه دار, در روز محتلم شود, واجب نیست فورا غسل كند.

(مساله 1642) هرگاه در ماه رمضان بعد از اذان صبح بیدار شود و ببیند محتلم شده

, اگر چه بداند پیش از اذان محتلم شده روزه اش صحیح است.

(مساله 1643) كسی كه می خواهد قضای روزه رمضان را بگیرد, هرگاه تا اذان صبح جنب بماند, اگر چه از روی عمد نباشد اگر وقت وسعت داشته باشد روزه اوباطل است و اگر وقت تنگ باشد, احتیاط واجب , گرفتن روزه آن روز و عوض آن بعد از ماه مبارك است.

(مساله 1644) كسی كه می خواهد قضای روزه رمضان را بگیرد, اگر بعد از اذان صبح بیدار شود وببیند محتلم شده است وبداند پیش از اذان محتلم شده است چنانچه وقت قضای روزه تنگ است , مثلا پنج روز روزه قضای رمضان دارد وپنج روز هم به رمضان مانده است , بنا بر احتیاط واجب باید آن روز را روزه بگیرد وبعداز رمضان هم عوض آن را بجا آورد و اگر وقت قضای روزه تنگ نیست , روزه اش باطل است.

(مساله 1645) اگر در روزه واجب غیر روزه رمضان وقضای آن تا اذان صبح جنب بماند ولو از روی عمد باشد, چنانچه وقت آن روز معین است مثلا نذر كرده كه آن روز را روزه بگیرد, روزه اش صحیح است , و اگر مثل روزه كفاره وقت آن معین نیست , احتیاط مستحب آن است كه غیر از آن روز روز دیگری را روزه بگیرد.

(مساله 1646) اگر زن , پیش از اذان صبح از حیض یا نفاس پاك شود و عمدا غسل نكند, یا اگر وظیفه او تیمم است عمدا تیمم نكند, روزه اش باطل است.

(مساله 1647) اگر زن , پیش از اذان صبح از حیض یا نفاس پاك شود و برای غسل

وقت نداشته باشد, چنانچه بخواهد روزه واجبی بگیرد كه مثل روزه رمضان وقت آن معین است , باید تیمم نماید و بنابر احتیاط مستحب تا اذان صبح بیدار بماند.

واگر بخواهد روزه مستحب یا روزه واجبی بگیرد كه مثل روزه كفاره وقت آن معین نیست نمی تواند با تیمم روزه بگیرد.

(مساله 1648) اگر زن , نزدیك اذان صبح از حیض یا نفاس پاك شود و برای هیچ كدام از غسل وتیمم وقت نداشته باشد, یا بعد از اذان بفهمد كه پیش از اذان پاك شده , چنانچه روزه ای را كه می گیرد مثل روزه رمضان واجب معین باشد صحیح است و اگر روزه مستحب یا روزه ای باشد كه مثل روزه كفاره وقت آن معین نیست ,صحیح بودن آن اشكال دارد (مساله 1649) اگر زن , بعد از اذان صبح از خون حیض یا نفاس پاك شود, یا دربین روز خون حیض یا نفاس ببیند, اگرچه نزدیك مغرب باشد, روزه اش باطل است.

(مساله 1650) اگرزن , غسل حیض یا نفاس را فراموش كند وبعد از یك روز یا چندروز یادش بیاید, قضای روزه هایی را كه گرفته بنابر احتیاط, مستحب است كه بگیرد.

(مساله 1651) اگر زن , پیش از اذان صبح از حیض یانفاس پاك شود و در غسل كردن كو تاهی كند و تا اذان غسل نكند, روزه اش باطل است.

ولی چنانچه كوتاهی نكند مثلا منتظر باشد كه حمام زنانه شود, اگر چه سه مرتبه بخوابد و تا اذان غسل نكند و در تنگی وقت تیمم كند یا از تیمم هم عاجز باشد روزه اش صحیح است.

(مساله 1652) اگر زنی كه در حال استحاضه

است , غسل های خود را به تفصیلی كه در مساله 423 - 424 گفته شد بجا آورد, روزه اش صحیح است.

(مساله 1653) كسی كه مس میت كرده یعنی جایی از بدن خود را به بدن میت رسانده , می تواند بدون غسل مس میت روزه بگیرد و اگر در حال روزه هم میت رامس نماید, روزه اش باطل نمی شود.

8 - اماله كردن

(مساله 1654) اماله كردن با چیز روان اگر چه از روی ناچاری و برای معالجه باشدروزه را باطل می كند.

9 - قی كردن

(مساله 1655) هرگاه روزه دار عمدا قی كند اگر چه بواسطه مرض و مانند آن ناچارباشد, روزه اش باطل می شود ولی اگر سهوا یا بی اختیار قی كند اشكال ندارد.

(مساله 1656) اگر در شب چیزی بخورد كه می داند بواسطه خوردن آن , در روزبی اختیار قی می كند, احتیاط واجب آن است كه روزه آن روز را قضا نماید.

(مساله 1657) اگر روزه دار بتواند از قی كردن خودداری كند, چنانچه برای او ضررومشقت نداشته باشد, باید خودداری نماید.

(مساله 1658) اگر مگس در گلوی روزه دار برود, چنانچه ممكن باشد, باید آن رابیرون آورد و روزه اش باطل نمی شود ولی اگر بداند كه بواسطه بیرون آوردن آن , قی می كند واجب نیست بیرون آوردن و روزه اش صحیح است.

(مساله 1659) اگر سهوا چیزی را فرو ببرد و پیش از رسیدن به شكم یادش بیاید كه روزه است چنانچه ممكن باشد, باید آن را بیرون آورد و روزه اش صحیح است.

(مساله 1660) اگر یقین داشته باشد كه بواسطه آروغ زدن , چیزی از گلو بیرون می آید, نباید عمدا آروغ بزند بلكه اگر احتمال بدهد بنابر احتیاط واجب آروغ نزند.

(مساله 1661) اگر آروغ بزند و چیزی در گلو یا دهانش بیاید, باید آن را بیرون بریزد ولی اگر بی اختیار فرو رود, روزه اش صحیح است.

احكام چیزهایی كه روزه را باطل می كند

(مساله 1662) اگر انسان عمدا و از روی اختیار كاری كه روزه را باطل می كند انجام دهد, روزه اش باطل می شود وچنانچه از روی عمد نباشد, اشكال ندارد ولی جنب اگر بخوابد وبتفصیلی كه در مساله 1640 گفته شد تا اذان صبح غسل نكند روزه

اش باطل است.

(مساله 1663) اگر روزه دار سهوا یكی از كارهایی كه روزه را باطل می كند انجام دهد وبخیال این كه روزه اش باطل شده , عمدا دوباره یكی از آنها رابجا آورد,روزه اش باطل می شود.

(مساله 1664) اگر چیزی به زور در گلوی روزه دار بریزند, یا سر او را به زور در آب فرو برند, روزه اش باطل نمی شود ولی اگر مجبورش كنند كه روزه خود را باطل كندمثلا به او بگویند: اگر غذا نخوری ضرر مالی یا جانی به تو می زنیم و خودش برای جلوگیری از ضرر چیزی بخورد, روزه اش باطل می شود.

(مساله 1665) روزه دار نباید جایی برود كه می داند یا ایمن از آن نباشد كه چیزی در گلویش می ریزند یا مجبورش می كنند كه خودش روزه خود را باطل كند, و اگربرود وچیزی در گلویش بریزند, یا از روی ناچاری كاری كه روزه را باطل می كندانجام دهد روزه اش باطل می شود, بلكه اگر قصد رفتن كند, اگر چه نرود روزه اش باطل است.

آنچه برای روزه دار مكروه است

(مساله 1666) چند چیز برای روزه دار مكروه است و از آن جمله است: دواریختن به چشم وسرمه كشیدن , در صورتی كه مزه یا بوی آن به حلق برسد, انجام دادن هر كاری كه مانند خون گرفتن وحمام رفتن باعث ضعف می شود, انفیه كشیدن , اگر نداند كه به حلق می رسد و اگر بداند به حلق می رسد جایز نیست , بو كردن گیاههای معطر واحوط ترك نشستن زن است در آب , استعمال شیاف , تر كردن لباسی كه در بدن است , كشیدن دندان

و هر كاری كه بواسطه آن از دهان خون بیاید,مسواك كردن به چوب تر, بی جهت آب یا چیزی در دهان كردن و نیز مكروه است انسان بدون قصد بیرون آمدن منی , زن خود را ببوسد, یا كاری كند كه شهوت خودرا به حركت آورد.

و اگر به قصد بیرون آمدن منی باشد روزه او باطل می شود.

مواردی كه قضا وكفاره واجب است

(مساله 1667) اگر درروزه رمضان در شب جنب شود وبه تفصیلی كه در مساله1640 گفته شد بیدار شود ودوباره بخوابد وتا اذان صبح بیدار نشود و یا بیدار بشودوبرای مرتبه سوم بخوابد وبیدار نشود باید قضای آن روز رابگیرد وبنا بر احتیاط مستحب برای مرتبه سوم كفاره نیز بدهد, ولی اگر كار دیگری كه روزه راباطل می كندعمدا انجام دهد, در صورتی كه می دانسته آن كار روزه را باطل می كند, قضا وكفاره بر او واجب می شود واین حكم در ارتماس بنا بر احتیاط واجب است.

(مساله 1668) اگر بواسطه ندانستن مساله كاری انجام دهد كه روزه را باطل می كندچنانچه در یاد گرفتن مساله تقصیر كرده و در وقت بجا آوردن آن كار احتمال مفطربودن آن را می داده كفاره بر او واجب می شود و اگر در وقت بجا آوردن آن غفلت داشته بنابر احتیاط كفاره لازم است ولی اگر در یاد گرفتن مساله تقصیر نكرده باشدكفاره واجب نیست.

كفاره روزه

(مساله 1669) كسی كه كفاره روزه رمضان بر او واجب است , باید یك بنده آزادكند, یا به دستوری كه در مساله بعد گفته می شود دو ماه روزه بگیرد, یا شصت فقیررا سیر كند یا به هر كدام یك مد كه تقریبا ده سیر است طعام یعنی گندم یا جو ومانند اینها بدهد, و چنانچه اینها برایش ممكن نباشد هر مقدار می تواند صدقه به فقرا بدهد و استغفار كند و اگر از دادن صدقه هم عاجز باشد اكتفا به استغفار نمایداگر چه مثلا یك مرتبه بگوید استغفر اللّه و احتیاط واجب آن است كه هر وقت بتواندكفاره را بدهد.

(مساله 1670) كسی

كه می خواهد دو ماه كفاره روزه رمضان را بگیرد, باید سی ویك روز آن را پی در پی بگیرد و اگر بقیه آن پی در پی نباشد اشكال ندارد.

(مساله 1671) كسی كه می خواهد دو ماه كفاره روزه رمضان را بگیرد, نباید موقعی شروع كند كه در بین سی ویك روز, روزی باشد كه مانند عید قربان , روزه آن حرام است.

(مساله 1672) كسی كه باید پی در پی روزه بگیرد اگر در بین آن بدون عذر یك روزروزه نگیرد, یا وقتی شروع كند كه در بین آن به روزی برسد كه روزه آن واجب است ,مثلا به روزی برسد كه نذر كرده آن روز را روزه بگیرد, باید روزه ها را از سر بگیرد.

(مساله 1673) اگر در بین روزهایی كه باید پی در پی روزه بگیرد, عذری مثل حیض یا نفاس , یا سفری كه در رفتن آن مجبور است , برای او پیش آید, بعد ازبرطرف شدن عذر واجب نیست روزها را از سر بگیرد, بلكه بقیه را بعد از برطرف شدن عذر بجا می آورد.

(مساله 1674) اگر به چیز حرامی روزه خود را باطل كند, چه آن چیز اصلا حرام باشد مثل شراب وزنا, یا به جهتی حرام باشد, مثل خوردن غذای حلالی كه برای انسان ضررمعتنی به دارد ونزدیكی كردن با عیال خود درحال حیض , كفاره جمع براو واجب می شود.

یعنی باید یك بنده آزاد كند و دو ماه روزه بگیرد و شصت فقیر راسیر كند, یا به هر كدام آنها یك مد كه تقریبا ده سیر است , گندم یا جو یا نان وماننداینها بدهد, و چنانچه هر

سه برایش ممكن نباشد, هر كدام آنها كه ممكن است بایدانجام دهد.

(مساله 1675) اگر روزه دار دروغی را به خدا وپیغمبر (صلی الله علیه و اله) نسبت دهد بنابراحتیاط كفاره جمع كه تفصیل آن در مساله پیش گفته شد بر او لازم می شود.

(مساله 1676) اگر روزه دار دریك روز ماه رمضان چند مرتبه جماع كند, بنابراحتیاط برای هر دفعه , یك كفاره بر او واجب است.

ولی اگر جماع او حرام باشد,برای هر دفعه یك كفاره جمع واجب می شود.

(مساله 1677) اگر روزه دار در یك روز ماه رمضان چند مرتبه غیر جماع كار دیگری كه روزه را باطل می كند انجام دهد, برای همه آنها یك كفاره كافی است.

(مساله 1678) اگر روزه دار غیر جماع كار دیگری كه روزه را باطل می كند انجام دهد وبعد با حلال خود جماع نماید, بنا بر احتیاط برای هر كدام یك كفاره واجب می شود.

(مساله 1679) اگر روزه دار غیر جماع كاردیگری كه حلال است وروزه را باطل می كند, انجام دهد مثلا آب بیاشامد وبعد كار دیگری كه حرام است و روزه را باطل می كند غیر از جماع انجام دهد, مثلا غذای حرام بخورد, یك كفاره كافی است.

(مساله 1680) اگر روزه دار آروغ بزند وچیزی در دهانش بیاید, چنانچه آن را فروببرد, روزه اش باطل است.

و باید قضای آن را بگیرد و كفاره هم بر او واجب می شود, و اگر خوردن آن چیز حرام باشد, مثلا موقع آروغ زدن خون یا غذایی كه ازصورت غذا بودن خارج شده , به دهان او بیاید و عمدا آن را فرو برد باید قضای آن روزه را

بگیرد وكفاره جمع هم بر او واجب می شود.

(مساله 1681) اگر نذر كند كه روز معینی را روزه بگیرد, چنانچه در آن روز عمداروزه خود را باطل كند, در كفاره آن دو قول است: یكی این است كه یك بنده آزادنماید و یا دو ماه پی در پی روزه بگیرد یا به شصت فقیر طعام دهد و این قول درصورت اختیار آزاد كردن بنده یا اطعام شصت فقیر مطابق با احتیاط است و قول دیگر تخییر بین آزاد كردن یك بنده و طعام دادن به ده فقیر یا پوشاندن آنها و اگرهیچیك را نتواند, سه روز پی در پی روزه بگیرد.

(مساله 1682) كسی كه می تواند وقت را تشخیص دهد, اگر به گفته كسی كه می گوید مغرب شده افطار كند وبعد بفهمد مغرب نبوده است , قضا و كفاره بر اوواجب می شود.

(مساله 1683) كسی كه عمدا روزه خود را باطل كرده , اگر بعد از ظهر مسافرت كند, یا پیش از ظهر برای فرار از كفاره سفر نماید كفاره از او ساقط نمی شود بلكه اگرقبل از ظهر مسافرتی برای او پیش آمد كند, بنابر احتیاط كفاره بر او واجب است.

(مساله 1684) اگر عمدا روزه خود را باطل كند وبعد عذری مانند حیض یا نفاس یا مرض برای او پیدا شود, بنابر احتیاط كفاره بر او واجب می شود.

(مساله 1685) اگر یقین كند كه روز اول ماه رمضان است وعمدا روزه خود را باطل كند, بعد معلوم شود كه آخر شعبان بوده بنابر احتیاط كفاره بر او واجب نیست.

(مساله 1686) اگر انسان شك كند كه آخر رمضان است یا اول شوال و عمدا

روزه خود را باطل كند, بعد معلوم شود اول شوال بوده كفاره بر او واجب نیست.

(مساله 1687) اگر روزه دار در رمضان با زن خود كه روزه دار است جماع كند,چنانچه زن را مجبور كرده باشد, كفاره روزه خودش و روزه زن را باید بدهد و اگر زن به جماع راضی بوده , بر هر كدام یك كفاره واجب می شود.

(مساله 1688) اگر زنی شوهر روزه دار خود را مجبور كند كه جماع نماید, یا كاردیگری كه روزه را باطل می كند انجام دهد, واجب نیست كفاره روزه شوهر را بدهد.

(مساله 1689) اگر روزه دار در ماه رمضان , زن خود را مجبور به جماع كند و در بین جماع , زن راضی شود, بنا بر احتیاط واجب باید مرد دو كفاره وزن یك كفاره بدهد.

(مساله 1690) اگر روزه دار در ماه رمضان با زن روزه دار خود كه خواب است جماع نماید, یك كفاره بر او واجب می شود و روزه زن صحیح است و كفاره هم بر اوواجب نیست.

(مساله 1691) اگر مرد زن خود را مجبور كند كه غیر جماع كار دیگری كه روزه راباطل می كند بجا آورد, كفاره زن را نباید بدهد وبر خود زن هم كفاره واجب نیست.

(مساله 1692) كسی كه بواسطه مسافرت یا مرض روزه نمی گیرد, نمی تواند زن روزه دار خود را مجبور به جماع كند.

ولی اگر او را مجبور نماید, كفاره بر مرد واجب نیست.

(مساله 1693) انسان نباید در بجا آوردن كفاره كوتاهی كند, ولی لازم نیست فوراآن را انجام دهد.

(مساله 1694) اگر كفاره بر انسان واجب شود و چند سال آن را بجا نیاورد, چیزی

بر آن اضافه نمی شود.

(مساله 1695) كسی كه باید برای كفاره یك روز شصت فقیر را طعام بدهد اگر به شصت فقیر دسترسی دارد, نباید بهر كدام از آنها بیشتر از یك مد كه تقریبا ده سیراست طعام بدهد, یا یك فقیر را بیشتر از یك مرتبه سیر نماید, ولی می تواند برای هر یك از عیالات فقیر اگر چه صغیر باشند یك مد به آن فقیر بدهد.

(مساله 1696) كسی كه قضای روزه رمضان را گرفته , اگر بعد ازظهر عمدا كاری كه روزه را باطل می كند انجام دهد, باید به ده فقیر هر كدام یك مد كه تقریبا ده سیراست طعام بدهد و اگر نمی تواند, سه روز روزه بگیرد.

جاهایی كه فقط قضای روزه واجب است

(مساله 1697) در چند صورت فقط قضای روزه بر انسان واجب است و كفاره واجب نیست: اول - آن كه در شب ماه رمضان جنب باشد و به تفصیلی كه در مساله 1640 گفته شد تا اذان صبح از خواب دوم بیدار نشود ولی در خواب سوم احتیاط مستحب موكد, كفاره است.

دوم - عملی كه روزه را باطل می كند بجا نیاورد ولی نیت روزه نكند, یا ریا كند, یاقصد كند كه روزه نباشد, یا قصد كند كاری كه روز را باطل می كند انجام دهد.

سوم - آن كه در ماه رمضان غسل جنابت را فراموش كند و با حال جنابت یك روز یاچند روز روزه بگیرد.

چهارم - آن كه در ماه رمضان بدون این كه تحقیق كند صبح شده یا نه , كاری كه روزه را باطل می كند انجام دهد, بعد معلوم شود صبح بوده , و نیز اگر بعد از

تحقیق با این كه گمان دارد صبح شده , كاری كه روزه را باطل می كند انجام دهد, بعد معلوم شودصبح بوده قضای آنروزه بر او واجب است

بلكه اگر بعد از تحقیق شك كند كه صبح شده یا نه یا ظن پیدا كند به آن كه صبح نشده وكاری كه روزه را باطل می كند انجام دهد بعد معلوم شود صبح بوده احتیاط واجب آن است كه قضای روزه آن روز رابجا آورد.

پنجم - آن كه كسی بگوید صبح نشده و انسان به گفته او كاری كه روزه را باطل می كند انجام دهد, بعد معلوم شود صبح بوده است.

ششم - آن كه كسی بگوید صبح شده و انسان به گفته او یقین نكند, یا خیال كندشوخی می كند و كاری كه روزه را باطل می كند انجام دهد, بعد معلوم شود صبح بوده است.

هفتم - آن كه كور ومانند آن به گفته دیگری افطار كنند, بعد معلوم شود مغرب نبوده است.

هشتم - آن كه در هوای صاف بواسطه تاریكی یقین كند كه مغرب شده و افطار كند,بعد معلوم شود مغرب نبوده است و اگر شك داشته باشد كه مغرب شده و افطاركند و معلوم شود مغرب نبوده كفاره هم واجب است.

ولی اگر در هوای ابر به گمان این كه مغرب شده افطار كند, بعد معلوم شود مغرب نبوده , قضا لازم نیست

نهم - آن كه برای خنك شدن , مضمضه كند یعنی آب در دهان بگرداند و بی اختیارفرو رود و اگر بی جهت مضمضه كند و فرو رود احتیاط لازم قضا است ولی اگرفراموش كند كه روزه است و آب را

فرو دهد یا برای وضو مضمضه كند و بی اختیارفرو رود قضا بر او واجب نیست.

دهم - آن كه روزه دار از جهت اكراه یا اضطرار یا تقیه افطار كند كه در این صورت لازم است قضا نماید و كفاره ندارد.

(مساله 1698) اگر غیر آب چیز دیگری را در دهان ببرد وبی اختیار فرو رود یا آب داخل بینی كند وبی اختیار فرو رود, قضا بر اوواجب نیست.

(مساله 1699) مضمضه زیاد برای روزه دار مكروه است و اگر بعد از مضمضه بخواهد آب دهان را فرو برد, بهتر است سه مرتبه آب دهان را بیرون بریزد.

(مساله 1700) اگر انسان بداند یا ایمن نباشد كه بواسطه مضمضه بی اختیار یا ازروی فراموشی آب وارد گلویش شود, نباید مضمضه كند.

(مساله 1701) اگر در ماه رمضان , بعد از تحقیق یقین كند كه صبح نشده و كاری كه روزه را باطل می كند انجام دهد, بعد معلوم شود صبح بوده , قضا لازم نیست.

(مساله 1702) اگر انسان شك كند كه مغرب شده یا نه نمی تواند افطار كند.

ولی اگر شك كند كه صبح شده یا نه , پیش از تحقیق هم می تواند كاری كه روزه را باطل می كند انجام دهد.

احكام روزه قضا

(مساله 1703) اگر دیوانه عاقل شود, واجب نیست روزه های وقتی را كه دیوانه بوده قضا نماید.

(مساله 1704) اگر كافر پیش از ظهر روز ماه رمضان مسلمان شود و كاری كه روزه راباطل می كند انجام نداده باشد احتیاط واجب آن است كه آنروز را روزه بگیرد و اگرترك نمود قضا نماید و روزه های قبل قضا ندارد ولی اگر مسلمانی كافر شود و دوباره مسلمان

گردد روزهای وقتی را كه كافر بوده باید قضا نماید.

(مساله 1705) روزه ای كه از انسان بواسطه مستی فوت شده , باید قضا نماید, اگرچه چیزی را كه بواسطه آن مست شده , برای معالجه خورده باشد.

(مساله 1706) اگر برای عذری چند روز روزه نگیرد وبعد شك كند كه چه وقت عذر او برطرف شده واجب نیست مقدار بیشتری را كه احتمال می دهد روزه نگرفته قضا نماید, مثلا كسی كه پیش از ماه رمضان مسافرت كرده ونمی داند پنجم رمضان از سفر برگشته و یا ششم و یا این كه مثلا در اواخر ماه رمضان مسافرت كرده وبعد ازرمضان برگشته ونمی داند كه بیست وپنجم مسافرت كرده یا بیست وششم در هر دوصورت می تواند مقدار كمتر - یعنی: پنج روز - را قضا كند اگر چه احتیاط مستحب آن است كه مقدار بیشتر یعنی شش روز را قضا نماید.

(مساله 1707) اگر از چند ماه رمضان روزه قضا داشته باشد, هر كدام را كه اول بگیرد مانعی ندارد و اگر وقت قضای رمضان آخر تنگ باشد, مثلا پنج روز از رمضان آخر قضا داشته باشد وپنج روز هم به رمضان مانده باشد, احتیاط مستحب آن است كه اول قضای رمضان آخر را بگیرد.

(مساله 1708) اگر قضای روزه چند رمضان بر او واجب باشد و در نیت معین نكندكه قضای سال آخری است , قضای آن سال حساب نمی شود و كفاره تاخیر آن از اوساقط نمی گردد.

(مساله 1709) كسی كه قضای روزه رمضان را گرفته , اگر وقت قضای روزه او تنگ نباشد, می تواند پیش از ظهر, روزه خود را باطل نماید.

(مساله 1710)

اگر قضای روزه میتی را گرفته باشد, احتیاط مستحب آن است كه بعد از ظهر روزه را باطل نكند.

(مساله 1711) اگر بواسطه مرض یا حیض یا نفاس روزه رمضان را نگیرد و پیش ازتمام شدن رمضان بمیرد, لازم نیست روزه هایی را كه نگرفته برای او قضا كنند.

(مساله 1712) اگر بواسطه مرضی روزه رمضان را نگیرد ومرض او تا رمضان سال بعد طول بكشد, قضای روزه هایی را كه نگرفته بر او واجب نیست وباید برای هرروز یك مد كه تقریبا ده سیر است طعام یعنی: گندم یا جو ومانند اینها - به فقیربدهد, ولی اگر بواسطه عذر دیگری مثلا برای مسافرت روزه نگرفته باشد وعذر اوتا رمضان بعد باقی بماند, روزه هایی را كه نگرفته باید قضا كند واحتیاط واجب آن است كه برای هر روز یك مد طعام هم به فقیر بدهد.

(مساله 1713) اگر بواسطه مرضی روزه رمضان را نگیرد وبعد از رمضان مرض اوبرطرف شود ولی عذر دیگری پیدا كند كه نتواند تا رمضان بعد قضای روزه رابگیرد, باید روزه هایی را كه نگرفته قضا نماید و نیز اگر در ماه رمضان غیر مرض عذردیگری داشته باشد وبعد از رمضان آن عذر برطرف شود و تا رمضان سال بعد بواسطه مرض نتواند روزه بگیرد روزه هایی را كه نگرفته باید قضا كند وبنابر احتیاط مستحب كفاره نیز بدهد.

(مساله 1714) اگر در ماه رمضان بواسطه عذری روزه نگیرد و بعد از رمضان عذراو برطرف شود و تا رمضان آینده عمدا قضای روزه را نگیرد, باید روزه را قضا كند وبرای هر روز یك مد گندم یا جو و مانند اینها هم به فقیر

بدهد.

(مساله 1715) اگر در قضای روزه كوتاهی كند تا وقت تنگ شود و در تنگی وقت عذری پیدا كند كه پیش از ماه مبارك نتواند قضا نماید, باید قضا را بعد بگیرد وبرای هرروز یك مد گندم یا جو ومانند اینها به فقیر بدهد, هر چند موقعی كه عذر دارد,تصمیم داشته باشد كه بعد از برطرف شدن عذر روزه های خود را قضا كند.

(مساله 1716) اگر مرض انسان چند سال طول بكشد, بعد از آن كه خوب شد بایدقضای رمضان آخر را بگیرد وبرای هر روز از سالهای پیش یك مد گندم یا جو ومانند اینها به فقیر بدهد.

(مساله 1717) كسی كه باید برای هر روز یك مد طعام به فقیر بدهد, می تواندكفاره چند روز را به یك فقیر بدهد.

(مساله 1718) اگر قضای روزه رمضان را چند سال تاخیر بیندازد, باید قضا رابگیرد وبرای هر روز یك مد طعام به فقیر بدهد.

(مساله 1719) اگر روزه رمضان را عمدا نگیرد, باید قضای آن را بجا آورد و برای هر روز دو ماه روزه بگیرد, یا به شصت فقیر طعام بدهد, یا یك بنده آزاد كند وچنانچه تا رمضان آینده قضای آن روزه را بجا نیاورد, برای هر روز, دادن یك مدبنابر احتیاط لازم می شود.

(مساله 1720) اگر روزه رمضان را عمدا نگیرد و در روز مكرر جماع كند, بنابراحتیاط واجب كفاره هم مكرر می شود.

ولی اگر چند مرتبه كار دیگری كه روزه راباطل می كند انجام دهد, مثلا چند مرتبه غذا بخورد, یك كفاره كافی است.

(مساله 1721) بعد از فوت پدر و همچنین بنابر احتیاط واجب مادر, پسر بزرگترباید قضای نماز وروزه آنان را به

تفصیلی كه در مساله 1399 گفته شد بجا آورد.

(مساله 1722) اگر پدر ومادر غیر از روزه رمضان روزه واجب دیگری را مانند روزه نذر نگرفته باشند, احتیاط واجب آن است كه پسر بزرگتر قضا نماید.

احكام روزه مسافر

(مساله 1723) مسافری كه باید نمازهای چهار ركعتی را در سفر دو ركعت بخواند,نباید روزه بگیرد, و مسافری كه نمازش را تمام می خواند - مثل كسی كه شغلش مسافرت , یا سفر او سفر معصیت است - باید در سفر روزه بگیرد.

(مساله 1724) مسافرت در ماه رمضان اشكال ندارد.

ولی اگر برای فرار از روزه باشد مكروه است.

(مساله 1725) اگر غیر روزه رمضان روزه معین دیگری بر انسان واجب باشد مثلانذر كرده باشد روز معینی را روزه بگیرد, بنا بر احتیاط مستحب تا ناچار نشود, در آن روز مسافرت نكند و اگر در سفر باشد چنانچه ممكن است بنابر احتیاط مستحب قصد كند كه ده روز در جایی بماند و آن روز را روزه بگیرد.

(مساله 1726) اگر نذر كند روزه بگیرد وروز آن را معین نكند, نمی تواند آن را درسفر بجا آورد ولی چنانچه نذر كند كه روز معینی را در سفر روزه بگیرد, باید آن را درسفر بجا آورد.

و نیز اگر نذر كند روز معینی را چه مسافر باشد یا نباشد, روزه بگیرد,باید آن روز را اگرچه مسافر باشد روزه بگیرد.

(مساله 1727) مسافر می تواند برای خواستن حاجت سه روز در مدینه طیبه روزه مستحبی بگیرد.

(مساله 1728) كسی كه نمی داند روزه مسافر باطل است , اگر در سفر روزه بگیرد ودر بین روز مساله را بفهمد, روزه اش باطل می شود و اگر تا مغرب نفهمد, روزه

اش صحیح است.

(مساله 1729) اگر فراموش كند كه مسافر است , یا فراموش كند كه روزه مسافرباطل می باشد و در سفر روزه بگیرد, روزه اش باطل است.

(مساله 1730) اگر روزه دار بعد از ظهر مسافرت نماید باید روزه خود را تمام كند ودر صورتی كه شب نیت سفر كرده باشد احتیاط مستحب آن است كه قضای آن رابجا آورد.

و اگر پیش از ظهر مسافرت كند, وقتی به حد ترخص برسد, یعنی بجایی برسد كه دیوار شهر را نبیند وصدای اذان آن را نشنود باید نیت روزه نداشته باشد واگر از شب , قصد سفر نكرده باشد, احتیاط مستحب اتمام روزه و قضای آن است.

واگر قبل از ظهر به وطن برگردد ومفطر بجا نیاورده باشد, به حد ترخص كه رسید,باید نیت روزه نماید وروزه اش صحیح است.

(مساله 1731) اگر مسافر پیش از ظهر به وطنش برسد, یا بجایی برسد كه می خواهد ده روز در آنجا بماند, چنانچه كاری كه روزه را باطل می كند انجام نداده باید آن روز را روزه بگیرد و اگر انجام داده نمی تواند آن روز را روزه بگیرد.

(مساله 1732) اگر مسافر بعد از ظهر به وطنش برسد, یا بجایی برسد كه می خواهد ده روز در آنجا بماند, نباید آنروز را روزه بگیرد.

(مساله 1733) مسافر وكسی كه از روزه گرفتن عذر دارد, مكروه است در روز ماه رمضان جماع نماید و در خوردن وآشامیدن كاملا خود را سیر كند.

كسانی كه روزه بر آنان واجب نیست

(مساله 1734) كسی كه بواسطه پیری نمی تواند روزه بگیرد یا برای او مشقت دارد, روزه بر او واجب نیست ولی در صورت دوم باید برای هر روز یك مد

گندم یاجو و مانند اینها به فقیر بدهد بلكه در صورت اول نیز بنابر احتیاط لازم , یك مدطعام بدهد.

(مساله 1735) كسی كه بواسطه پیری روزه نگرفته , اگر بعد از ماه رمضان بتواندروزه بگیرد, قضای روزه هایی را كه نگرفته , بنا بر احتیاط مستحب بجا آورد.

(مساله 1736) اگر انسان مرضی دارد كه زیاد تشنه می شود و نمی تواند تشنگی راتحمل كند, یا برای او مشقت دارد, روزه بر او واجب نیست.

ولی در صورت دوم وبلكه در صورت اول هم بنا بر احتیاط لازم باید برای هر روز یك مد گندم یا جو ومانند اینها به فقیر بدهد.

و احتیاط مستحب آن است كه بیشتر از مقداری كه ناچاراست آب نیاشامد, وچنانچه بعد بتواند روزه بگیرد روزه هایی را كه نگرفته قضانماید.

(مساله 1737) زنی كه زاییدن او نزدیك است وروزه برای حملش یا برای خودش ضرر دارد روزه بر او واجب نیست و در صورت اول باید برای هر روز بنا بر احتیاطلازم یك مد طعام به فقیر بدهد.

ولی اگر روزه برای خودش ضرر داردرعایت این احتیاط لازم نیست اگر چه بهتر است و روزه هایی را كه نگرفته باید قضا نماید.

(مساله 1738) زنی كه بچه شیر می دهد و شیر او كم است چه مادر بچه , یا دایه اوباشد, یا بی اجرت شیر دهد, اگر روزه برای بچه یا برای خودش ضرر دارد روزه بر اوواجب نیست.

و در صورت اول باید برای هر روز یك مد طعام به فقیر بدهد و در هردو صورت روزه هایی را كه نگرفته باید قضا نماید, ولی اگر كسی پیدا شود كه بی اجرت بچه را

شیر دهد, یا برای شیردادن بچه از پدر یا مادر بچه یا از كس دیگری كه اجرت او را بدهد اجرت بگیرد, احتیاط واجب آن است كه بچه را به او بدهد وروزه بگیرد.

راه ثابت شدن اول ماه

(مساله 1739) اول ماه به پنج چیز ثابت می شود: اول - آن كه خود انسان ماه را ببیند.

دوم - آن كه عده ای كه از گفته آنان یقین یا اطمینان پیدا می شود, بگویند ماه رادیده ایم , و همچنین است هر چیزی كه بواسطه آن یقین پیدا شود.

سوم - آن كه دو مرد عادل بگویند كه در شب ماه را دیده ایم به شرط این كه صفت ماه را بر خلاف یكدیگر نگویند و قول آنها قابل تصدیق باشد, پس اگر برخلاف هم صفت ماه را بگویند یا هوا ابر باشد و یا اگر آسمان صاف باشد هیچ كس غیر از دونفر نبیند كفایت نمی كند.

چهارم - آن كه سی روز از اول ماه شعبان بگذرد كه بواسطه آن , اول ماه رمضان ثابت می شود, وسی روز از اول رمضان بگذرد كه بواسطه آن , اول ماه شوال ثابت می شود.

پنجم - آن كه حاكم شرع حكم كند كه اول ماه است.

(مساله 1740) اگر حاكم شرع حكم كند كه اول ماه است , كسی هم كه تقلید او رانمی كند, باید به حكم او عمل نماید.

ولی كسی كه می داند حاكم شرع اشتباه كرده نمی تواند به حكم او عمل نماید.

(مساله 1741) اول ماه با پیشگویی منجمین ثابت نمی شود ولی اگر انسان از گفته آنان یقین پیدا كند, باید به آن عمل نماید.

(مساله 1742) بلند بودن ماه

یا دیر غروب كردن آن , دلیل نمی شود كه شب پیش شب اول ماه بوده است.

(مساله 1743) اگر اول ماه رمضان برای كسی ثابت نشود وروزه نگیرد, چنانچه دومرد عادل بگویند: شب پیش , ماه را دیده ایم , باید روزه آن روز را قضا نماید.

(مساله 1744) بعید نیست كفایت رویت ماه در هر محلی برای سایر نقاط.

(مساله 1745) اول ماه به (تلگرام) ثابت نمی شود, مگر این كه انسان بداند كه اگر (تلگرام) از روی حكم حاكم شرع یا شهادت دو مرد عادل بوده است.

(مساله 1746) روزی را كه انسان نمی داند آخر رمضان است یا اول شوال , بایدروزه بگیرد ولی اگر پیش از مغرب بفهمد كه اول شوال است باید افطار كند.

(مساله 1747) اگر زندانی نتواند به ماه رمضان یقین كند, باید به گمان عمل نماید.

و اگر آن هم ممكن نباشد, هر ماهی را كه روزه بگیرد صحیح است ولی باید بعد ازگذشتن یازده ماه از ماهی كه روزه گرفته , دوباره یك ماه روزه بگیرد.

روزه های حرام و مكروه

(مساله 1748) روزه گرفتن در روز عید فطر و قربان , حرام است.

و نیز روزی را كه انسان نمی داند آخر شعبان است , یا اول رمضان , اگر به نیت اول رمضان روزه بگیردحرام می باشد.

(مساله 1749) اگر بواسطه گرفتن روزه مستحبی حق شوهر از بین برود, روزه بر زن حرام است.

و احتیاط مستحب آن است كه اگر حق شوهر هم از بین نرود, بدون اجازه او روزه مستحبی نگیرد.

(مساله 1750) روزه مستحبی اولاد اگر باعث اذیت پدر یا مادر شود با نهی آنان حرام است , بلكه اگر از آن نهی نكنند ولی

سبب اذیت آنان شود, یا جد نهی نماید وروزه سبب اذیت او شود بنابر احتیاط واجب جایز نیست.

(مساله 1751) اگر پسر بدون اجازه پدر, روزه مستحبی بگیرد, و در بین روز پدر,او را نهی كند اگر در مخالفت نهی اذیت می شود, باید افطار نماید.

(مساله 1752) كسی كه می داند روزه برای او ضرر ندارد, اگر چه دكتر بگوید ضرردارد, باید روزه بگیرد وكسی كه یقین یا گمان دارد كه روزه برایش ضرر دارد, اگر چه دكتر بگوید ضرر ندارد, باید روزه نگیرد و اگر روزه بگیرد صحیح نیست.

(مساله 1753) اگر انسان احتمال بدهد كه روزه برایش ضرر دارد, و از آن احتمال ,ترس برای او پیدا شود چنانچه احتمال او در نظر مردم بجا باشد, نباید روزه بگیرد واگر روزه بگیرد صحیح نیست.

(مساله 1754) كسی كه عقیده اش این است كه روزه برای او ضرر ندارد, اگر روزه بگیرد و بعد از مغرب بفهمد روزه برای او ضرر داشته , بنابر احتیاط واجب بایدقضای آن را بجا آورد.

(مساله 1755) غیر از روزه هایی كه گفته شد, روزه های حرام دیگری هم هست كه در كتابهای مفصل گفته شده است.

(مساله 1756) روزه روز عاشورا و روزی كه انسان شك دارد روزه عرفه است یاعید قربان مكروه است.

روزه های مستحب

(مساله 1757) روزه تمام روزهای سال , غیر از روزه های حرام و مكروه كه گفته شد, مستحب است و برای بعضی از روزها بیشترسفارش شده است كه از آن جمله است: 1 - پنجشنبه اول و پنجشنبه آخر هر ماه و چهارشنبه اولی كه بعد از روز دهم ماه است.

و اگر كسی اینها را بجا نیاورد, مستحب

است قضا نماید و چنانچه اصلا نتواند روزه بگیرد, مستحب است برای هر روز یك مد طعام یا 6/12 نخود نقره به فقیر بدهد.

2 - سیزدهم وچهاردهم وپانزدهم هر ماه.

3 - تمام ماه رجب وشعبان وبعضی از این دو ماه اگر چه یك روز باشد.

4 - روز عید نوروز, و چهارم تا نهم شوال , روز بیست و پنجم , و بیست و نهم ذی قعده , روز اول تا روز نهم ذی حجه (روز عرفه) , ولی اگر بواسطه ضعف روزه نتوانددعاهای روز عرفه را بخواند, روزه آنروز مكروه است , عید سعید غدیر (18 ذی حجه) روز مباهله (24 ذی حجه) روز اول وسوم وهفتم محرم , میلاد مسعود پیغمبراكرم (صلی الله علیه و اله) (17 ربیع الاول) , پانزدهم جمادی الاولی , روز مبعث حضرت رسول اكرم (صلی الله علیه و اله) (27 رجب) , و اگر كسی روزه مستحبی بگیرد واجب نیست آن را به آخربرساند, بلكه اگر برادر مومنش او را به غذا دعوت كند, مستحب است دعوت او راقبول كند, و در بین روز افطار نماید.

مواردی كه مستحب است انسان از كارهایی كه روزه را باطل می كندخودداری نماید (مساله 1758) برای شش نفر مستحب است در ماه رمضان اگر چه روزه نیستند ازكاری كه روزه را باطل می كند خودداری نمایند: اول - مسافری كه در سفر كاری كه روزه را باطل می كند انجام داده باشد و پیش ازظهر به وطنش یا به جایی كه می خواهد ده روز در آنجا بماند برسد.

دوم - مسافری كه بعد از ظهر به وطن خود یا به جایی كه می

خواهد ده روز در آنجابماند برسد.

سوم - مریضی كه پیش از ظهر خوب شود وكاری كه روزه را باطل می كند, انجام داده باشد.

چهارم - مریضی كه بعد از ظهر خوب شود.

پنجم - زنی كه در بین روز از خون حیض یا نفاس پاك شود.

ششم - كافری كه بعد از ظهر مسلمان شود یا پیش از ظهر مسلمان شود و پیش ازمسلمان شدن مفطر بجا آورده باشد.

(مساله 1759) مستحب است روزه دار نماز مغرب و عشا را پیش از افطار كردن بخواند ولی اگر كسی منتظر او است یا میل زیادی به غذا دارد كه نمی تواند با حضورقلب نماز بخواند, بهتر است اول افطار كند, ولی بقدری كه ممكن است نماز را دروقت فضیلت آن بجا آورد.

خمس

احكام خمس

(مساله 1760) در هفت چیز خمس واجب می شود: اول - منفعت كسب.

دوم - معدن.

سوم - گنج.

چهارم - مال حلال مخلوط به حرام.

پنجم - جواهری كه بواسطه غواصی یعنی فرو رفتن در دریا بدست می آید.

ششم - غنیمت جنگ.

هفتم - زمینی كه كافر ذمی از مسلمان بخرد.

و احكام هر كدام از موارد فوق مفصلاگفته خواهد شد.

1 - منفعت كسب

(مساله 1761) هرگاه انسان از تجارت یا صنعت , یا كسبهای دیگر مالی بدست آورد, اگر چه مثلا نماز و روزه میتی را بجا آورد و از اجرت آن , مالی تهیه كند آنچه ازمخارج سال خود او و عیالاتش زیاد بیاید, باید خمس یعنی پنج یك آن را به دستوری كه بعدا گفته می شود بدهد.

(مساله 1762) اگر از غیر كسب مالی بدست آورد, مثلا چیزی به وصیت به اوبدهند یا ببخشند یا هدیه كنند یا جایزه دهند اگر از مخارج سالش زیاد بیاید, خمس آن را هم باید بدهد.

(مساله 1763) مهری را كه زن می گیرد و مالی را كه مرد عوض طلاق خلع دریافت می كند خمس ندارد.

و همچنین است ارثی كه به انسان می رسد ولی اگر مثلا با كسی خویشاوندی دوری داشته باشد و نداند چنین خویشی دارد, احتیاط واجب آن است خمس ارثی را كه از او می برد, اگر از مخارج سالش زیاد بیاید بدهد.

(مساله 1764) اگر مالی بارث به او برسد وبداند كسی كه این مال از او به ارث رسیده خمس آن را نداده , باید خمس آن را بدهد.

و نیز اگر در خود آن مال خمس نباشد ولی انسان بداند كسی كه آن مال از او به ارث رسیده

, خمس بدهكار است ,باید خمس را از مال او بدهد.

(مساله 1765) اگر بواسطه قناعت كردن , چیزی از مخارج سال انسان زیاد بیاید,باید خمس آن را بدهد و همچنین كسی كه دیگری مخارج او را می دهد باید خمس تمام مالی را كه بدست می آورد بدهد.

(مساله 1766) چیزهایی كه زكات به آنها تعلق می گیرد كه در مساله 1861 ذكرمی شود اگربعد از دادن زكات آنها از مخارج سال زیاد بیاید باید خمس آنها را بدهد.

(مساله 1767) اگر ملكی را بر افراد معینی مثلا بر اولاد خود وقف نماید, چنانچه در آن ملك زراعت و درختكاری كنند و از آن چیزی بدست آورند و از مخارج سال آنان زیاد بیاید باید خمس آن را بدهند.

بلكه اگر طور دیگری هم از ملك نفع ببرندمثلا اجاره آن را بگیرند, بنا بر احتیاط واجب باید خمس مقداری را كه از مخارج سالشان زیاد می آید بدهند.

(مساله 1768) در مالی كه فقیر بابت خمس و زكات گرفته خمس واجب نیست امااحتیاط واجب آن است كه خمس مالی را كه بابت صدقه مستحبی به او داده اند اگراز مخارج سالش زیاد بیاید بدهد ولی اگر از مالی كه به او بابت خمس و زكات وصدقه داده اند منفعتی ببرد مثلا از درختی كه بابت خمس به او داده اند میوه ای بدست آورد, و از مخارج سالش زیاد بیاید, باید خمس آن را بدهد.

(مساله 1769) اگر با عین پول خمس نداده جنسی را بخرد, یعنی به فروشنده بگوید این جنس را به این پول می خرم , چنانچه حاكم شرع معامله پنج یك آن رااجازه بدهد, معامله آن

مقدار صحیح است.

و انسان باید پنج یك جنسی را كه خریده به حاكم شرع بدهد و اگر اجازه ندهد, معامله آن مقدار باطل است پس اگرپولی را كه فروشنده گرفته از بین نرفته حاكم شرع خمس همان پول را می گیرد و اگراز بین رفته عوض خمس را از فروشنده یا خریدار مطالبه می كند.

(مساله 1770) اگر جنسی را بخرد وبعد از معامله قیمت آن را از پول خمس نداده بدهد, معامله ای كه كرده صحیح است.

ولی چون از پولی كه خمس در آن است به فروشنده داده , به مقدار پنج یك آن پول به او مدیون می باشد, و پولی را كه به فروشنده داده اگر از بین نرفته حاكم شرع پنج یك همانرا می گیرد و اگر از بین رفته عوض آن را از خریدار یا فروشنده مطالبه می كند.

(مساله 1771) اگرمالی را كه خمس آن داده نشده بخرد, چنانچه حاكم شرع معامله پنج یك آن را اجازه ندهد معامله آن مقدار باطل است وحاكم شرع می تواند پنج یك آن مال را بگیرد, و اگر اجازه بدهد معامله صحیح است , وخریدارباید مقدار پنج یك پول آن را به حاكم شرع بدهد و اگر بفروشنده داده می تواند از اوپس بگیرد.

(مساله 1772) اگر چیزی را كه خمس آن داده نشده به كسی ببخشد, پنج یك آن چیز, مال او نمی شود.

(مساله 1773) اگر از كافر یا از كسی كه به دادن خمس عقیده ندارد, مالی بدست انسان آید, واجب نیست خمس آن را بدهد ولی زمینی را كه از كافر ذمی بخرد كه اواز مسلمان خریده و خمس آن را نداده

باشد باید خمسش را به شرحی كه گفته می شود بدهد.

(مساله 1774) تاجر و كاسب و صنعتگر و مانند اینها از وقتی كه شروع به كاسبی می كنند یك سال كه بگذرد, باید خمس آنچه را كه از خرج سالشان زیاد آید بدهندو كسی كه شغلش كاسبی نیست , اگر اتفاقا منفعتی ببرد, بعد از آن كه یك سال ازموقعی كه فایده برده بگذرد, باید خمس مقداری را كه از خرج سالش زیاد آمده ,بدهد.

(مساله 1775) انسان می تواند در بین سال هر وقت منفعتی به دستش آمد خمس آن را بدهد و جایز است دادن خمس را تا آخر سال تاخیر بیندازد و اگر برای دادن خمس سال شمسی قرار دهد, مانعی ندارد.

(مساله 1776) كسی كه مانند تاجر و كاسب باید برای دادن خمس , سال قرار دهداگر منفعتی بدست آورد و در بین سال بمیرد, باید مخارج تا موقع مرگش را از آن منفعت كسر كنند و خمس باقی مانده را بدهند.

(مساله 1777) اگر قیمت جنسی كه برای تجارت خریده بالا رود, وآن را نفروشد ودر بین سال قیمت آن پایین آید, خمس مقداری كه بالا رفته بر او واجب نیست.

(مساله 1778) اگر قیمت جنسی كه برای تجارت خریده بالا رود و به امید این كه قیمت آن بالاتر رود, تا بعداز تمام شدن سال آن را نفروشد و قیمتش پایین آید, تمام خمس مقداری كه بالا رفته بر او واجب نیست , بلكه همان مقدار از عین را كه درحال استقرار خمس به نسبت تمام عین خمس آن شده در حال گرانی عین و ارزانی آن باید بدهد.

مثلا اگر از سرمایه خمس

داده جنسی را به هزار تومان خرید و در سرسال قیمت آن جنس شش هزار تومان شد شش یك آن جنس خمس آن می شود كه اگر نپرداخت و قیمت آن در سال بعد هم ترقی كرد سپس تنزل نمود, مثلا به همان هزار تومان اول رسید باید شش یك هزار تومان كه قیمت روز ادا است بپردازد بلی اگر در حین ترقی قیمت عین در دست او تلف شده باشد وبعد تنزل قیمت پیدا كرده باشد و بدون عذر در ادای خمس آن تاخیر كرده باشد خمس ترقی قیمت را تا روزتلف ضامن است.

(مساله 1779) اگر غیر مال التجاره مالی داشته باشد كه خمس آن را داده , یاخمس ندارد وچنانچه قیمت آن بالا رود, اگر آن را بفروشد مقداری كه بر قیمت آن اضافه شده ربح سال فروش محسوب می شود كه اگر از مخارج سالش زیاد بیایدباید خمس آن را بدهد.

(مساله 1780) اگر باغی احداث كند برای آن كه بعد از بالا رفتن قیمتش بفروشد,باید بعد از باغ شدن خمس درختها ومیوه ونمو درختها وزیادی قیمت باغ را بدهدولی اگر باغ را فقط برای میوه خوردن خود و عائله خود احداث كند چنانچه دربعض جاها حاجت به آن دارند و جز موونه محسوب می شود باغ و نمو آن هیچ كدام خمس ندارد و اگر برای این كه میوه آن را بفروشد و از قیمت آن استفاده كند آن را احداث كرده حكم سرمایه را دارد وخمس آن واجب است به این معنی كه پس ازآن كه باغ شد و در ختهایش به حد كمال رسید اگر زمین آن خمس نداشته خمس

درختها را بدهد وبعد هم نمو درختها.

(مساله 1781) اگر درخت بید وچنار ومانند اینهارا بكارد, سالی كه موقع فروش آنهااست اگر چه آنها را نفروشد, باید خمس آنها را بدهد.

ولی اگر مثلا از شاخه های آن كه معمولا هر سال می برند, استفاده ای ببرد وبه تنهایی یا با منفعتهای دیگر كسبش از مخارج سال او زیاد بیاید, در آخر هر سال باید خمس آن را بدهد.

(مساله 1782) كسی كه چند رشته كسب دارد مثلا اجاره ملك می گیرد وخریدوفروش وزراعت هم می كند, باید خمس آنچه را در آخر سال از مخارج او زیادمی آید بدهد.

و چنانچه از یك رشته نفع ببرد و از رشته دیگر ضرر كند بنابر احتیاط واجب باید خمس نفعی را كه برده بدهد ولی اگر دو تجارت داشته باشد می تواندضرر یكی را با نفع دیگری جبران نماید.

(مساله 1783) خرجهایی را كه انسان برای بدست آوردن فایده می كند ماننددلالی وحمالی كه عینش یا عوضش باقی نمی ماند جز مخارج كسب است كه اگربخود آن خرجها خمس تعلق نگرفته از فایده كسب می توان جای آن گذاشت و آن مقدار را جز فایده محسوب نكرد.

(مساله 1784) آنچه از منافع كسب در بین سال بمصرف خوراك و پوشاك و اثاثیه و خرید منزل و عروسی و جهیزیه دختر - اگر در وقتی تهیه شود كه معمولا به تهیه آن حاجت است - و زیارت و مانند اینها می رساند در صورتی كه از شان او زیادنباشد و زیاده روی هم نكرده باشد, خمس ندارد.

(مساله 1785) مالی را كه انسان به مصرف نذر وكفاره می رساند, جز مخارج سالیانه است.

و نیز

مالی را كه به كسی می بخشد یا جایزه می دهد در صورتی كه ازشان او زیاد نباشد از مخارج سالیانه حساب می شود.

(مساله 1786) اگرانسان در شهری باشد كه معمولا هر سال مقداری از جهیزیه دختر را تهیه می كنند, وتهیه آن مورد حاجت باشد چنانچه در بین سال از منافع آن سال جهیزیه بخرد, خمس آن را نباید بدهد و اگر از منافع آن سال در سال بعدجهیزیه تهیه نماید باید خمس آن را بدهد.

(مساله 1787) مالی را كه خرج سفر حج و زیارت های دیگر می كند, از مخارج سالی حساب می شود كه در آن سال شروع به مسافرت كرده , اگر چه سفر او تامقداری از سال بعد طول بكشد.

(مساله 1788) كسی كه از كسب وتجارت فایده ای برده اگرمال دیگری هم داردكه خمس آن واجب نیست , می تواندمخارج سال خودرا فقط از فایده كسب حساب كند.

(مساله 1789) اگر آذوقه ای كه برای مصرف سالش خریده و در آخر سال زیادبیاید, باید خمس آن را بدهد وچنانچه بخواهد قیمت آن را بدهد, در صورتیكه قیمتش از وقتی كه خریده زیاد شده باشد, باید قیمت آخر سال را حساب كند.

(مساله 1790) اگر از منفعت كسب پیش از دادن خمس اثاثیه ای برای منزل بخردو در بین همان سال احتیاجش از آن بر طرف شود اگر زاید بر مخارج سال باشدخمس آن را بنابر احتیاط بدهد و همچنین است زیور آلات زنانه , ولی اگر درسالهای بعد رفع احتیاجش از آنها بشود رعایت این احتیاط لازم نیست (مساله 1791) اگر در یكسال منفعتی نبرد, نمی تواند مخارج آن سال را از

منفعتی كه در سال بعد می برد كسر نماید.

(مساله 1792) اگر در اول سال منفعتی نبرد و از سرمایه خرج كند و پیش از تمام شدن سال منفعتی بدستش آید, می تواند مقداری كه از سرمایه برداشته از منافع كسر كند ولی احتیاط این است كه كسر ننماید.

(مساله 1793) اگر مقداری از سرمایه یك رشته كسب به تلف یا ضرر در معامله بدون تقصیر كم شود یا از بین برود و از باقی مانده آن رشته منافعی ببرد كه از خرج سالش زیاد بیاید می تواند مقداری را كه از سرمایه كم شده , از آن منافع بردارد ولی احتیاط این است كه از منافع بعد از كم شدن آن مقدار برندارد.

(مساله 1794) اگر غیر از سرمایه چیز دیگری از مال های او از بین برود, نمی توانداز منفعتی كه بدستش می آید آن چیز را تهیه كند, ولی اگر در همان سال به آن چیزاحتیاج داشته باشد, می تواند در بین سال از منافع كسب آن را تهیه نماید.

(مساله 1795) اگر در اول سال برای مخارج خود قرض كند و پیش از تمام شدن سال منفعتی ببرد, می تواند مقدار قرض خود را از منفعت ادا نماید.

(مساله 1796) اگر در تمام سال منفعتی نبرد وبرای مخارج خود قرض كند,می تواند از منافع سالهای بعد قرض خود را ادا نماید.

(مساله 1797) اگر برای زیاد كردن مال , یا خریدن ملكی كه به آن احتیاج نداردقرض كند, نمی تواند از منافع كسب آن قرض را بدهد.

ولی اگر مالی را كه قرض كرده و چیزی را كه از قرض خریده از بین برود می تواند از منافع

كسب قرض را ادانماید.

(مساله 1798) انسان می تواند خمس هر چیز را از همان چیز بدهد, یا به مقدارقیمت خمسی كه بدهكار است , پول بدهد هرچند كفایت دادن جنس نیز بعیدنیست.

(مساله 1799) بعد از تمام شدن سال ومستقر شدن خمس , تصرف در مالیكه خمس آن واجب شده بدون اذن حاكم شرع جایز نیست.

(مساله 1800) كسی كه خمس بدهكار است نمی تواند آن را به ذمه بگیرد یعنی خود را بدهكار اهل خمس بداند و در تمام مال تصرف كند و چنانچه تصرف كند وآن مال تلف شود, باید خمس آن را بدهد.

(مساله 1801) كسی كه خمس بدهكار است , اگر با اذن حاكم شرع خمس را به ذمه بگیرد كه بعد ادا نماید می تواند در تمام مال تصرف نماید و منافعی كه از آن بدست می آید مال خود او است.

(مساله 1802) كسی كه با دیگری شریك است , اگر خمس منافع خود را بدهد وشریك او ندهد و در سال بعد از مالی كه خمسش را نداده برای سرمایه شركت بگذارد هیچ كدام نمی توانند در آن تصرف كنند.

(مساله 1803) اگر بچه صغیر سرمایه ای داشته باشد و از آن منافعی بدست آیدولی او می تواند پیش از بلوغ او خمس او را بدهد و اگر بعد از تمام شدن سال خمس را ندهد نمی تواند در آن مال تصرف نماید و در این صورت برخود صغیر واجب است بعد از آن كه بالغ شد, خمس آن را بدهد.

(مساله 1804) انسان نمی توانددرمالی كه یقین داردخمسش رانداده اند تصرف كندولی در مالی كه شك دارد خمس آن را داده اند یا

نه , می تواند تصرف نماید.

(مساله 1805) كسی كه از اول تكلیف خمس نداده , اگر ملكی بخرد و قیمت آن بالا رود, چنانچه آن ملك را برای آن نخریده كه قیمتش بالا رود و بفروشد مثلازمینی را برای زراعت خریده است , در صورتی كه آن را بذمه خریده و از پول خمس نداده قیمت آن را داده , باید خمس قیمتی را كه خریده بدهد.

ولی اگر به عین خریده مثلا پول خمس نداده را بفروشنده داده , وبه او گفته این ملك را به این پول می خرم , در صورتی كه حاكم شرع معامله پنج یك آن را اجازه بدهد, خریدارباید خمس مقداری را كه آن ملك ارزش دارد بدهد.

(مساله 1806) كسی كه از اول تكلیف خمس نداده , اگر از منافع كسب چیزی كه به آن احتیاج ندارد خریده ویكسال از منافع بدست آمده گذشته , باید خمس آن رابدهد.

و اگر اثاث خانه وچیزهای دیگری كه به آنها احتیاج دارد مطابق شان خودخریده , در صورتی كه بداند در بین سالی كه در آن فایده برده آنها را خریده , لازم نیست خمس آنها را بدهد واگر نداند كه در بین سال خریده یابعد از تمام شدن سال ,بنابر احتیاط مستحب باید با حاكم شرع مصالحه كند.

2 - معدن

(مساله 1807) اگر از معدن طلا, نقره , سرب , مس , آهن , نفت , ذغال سنگ ,فیروزه , عقیق , زاج , نمك و معدنهای دیگر چیزی بدست آورد, در صورتی كه به مقدار نصاب باشد, باید خمس آن را بدهد.

(مساله 1808) نصاب معدن 15 مثقال معمولی طلای سكه دار است ,

كه مساوی بابیست مثقال شرعی است , یعنی اگر قیمت چیزی را كه از معدن بیرون آورده , به 15مثقال طلا برسد, باید خمس آن را بدهد و احتیاط آن است كه مخارجی را كه برای بدست آوردن , مصرف كرده , در مقام احتساب نصاب كم نكند و در مقام ادای خمس آنچه را پس از كم كردن این مخارج باقی می ماند, بدهد.

(مساله 1809) استفاده ای كه از معدن برده , اگر قیمت آن به 15 مثقال طلا نرسدخمس آن در صورتی لازم است كه به تنهایی یا با منافع دیگر كسب او از مخارج سالش زیاد بیاید.

(مساله 1810) احتیاط لازم در گل سرشور و گچ و آهك و گل سرخ اگر به حدنصاب برسد دادن خمس است پیش از خارج كردن موونه سال و اگر كمتر از نصاب باشد حكم سایر منافع سال را دارد.

(مساله 1811) كسی كه از معدن چیزی بدست می آورد, باید خمس آن را بدهدچه معدن روی زمین باشد, یا زیر آن , در زمینی باشد كه ملك است , یا در جایی باشد كه مالك ندارد.

(مساله 1812) اگر نداند قیمت چیزی را كه از معدن بیرون آورده به 15 مثقال طلامی رسد یا نه , باید به وزن كردن یا از راه دیگر, قیمت آن را معلوم كند.

(مساله 1813) اگر چند نفر چیزی از معدن بیرون آورند, چنانچه قیمت آن به 15مثقال طلا برسد اگر چه سهم هر كدام آنها این مقدار نباشد, بنابر احتیاط واجب بایدخمس آن را بدهند.

(مساله 1814) اگر معدنی را كه درملك دیگری است بدون اجازه او بیرون آورد,آنچه از آن بدست می

آید, مال صاحب ملك است.

و چون صاحب ملك برای بیرون آوردن آن خرجی نكرده , باید خمس تمام آنچه را كه از معدن بیرون آمده بدهد.

3 - گنج

(مساله 1815) گنج مالی است كه در زمین یا درخت یا كوه یا دیوار پنهان باشد وكسی آن را پیدا كند وطوری باشد كه به آن , گنج بگویند.

(مساله 1816) اگر انسان در زمینی كه ملك كسی نیست گنجی پیدا كند, مال خوداو است وباید خمس آن را بدهد, لكن در صورتی كه آن گنج غیر از طلا و نقره باشدوجوب خمس در آن بنابر احتیاط است.

(مساله 1817) نصاب گنج در غیر طلا و نقره بنا بر احتیاط 105 مثقال نقره سكه داریا 15 مثقال طلای سكه دار است یعنی اگر قیمت چیزی را كه از گنج بدست می آورد, بعد از كم كردن مخارجی كه برای آن كرده به یكی از این دو نصاب برسد,بنابر احتیاط واجب باید خمس آن را بدهد و اما نصاب گنج طلا, 15 مثقال طلای سكه دار و گنج نقره 105 مثقال نقره سكه دار است.

(مساله 1818) اگر در زمینی كه از دیگری خریده گنجی پیدا كند وبداند مال كسانی كه قبلا مالك آن زمین بوده اند نیست , مال خود او می شود و باید خمس آن رابدهد.

ولی اگر احتمال دهد كه مال یكی از آنان است , باید به او اطلاع دهدوچنانچه معلوم شود مال او نیست , باید به كسی كه پیش از او مالك زمین بوده اطلاع دهد و به همین ترتیب بنابر احتیاط لازم به تمام كسانی كه پیش از او مالك زمین بوده اند خبر دهد و

اگر معلوم شود مال هیچ یك آنان نیست , مال خود اومی شود و باید خمس آن را بدهد.

(مساله 1819) اگر در ظرفهای متعددی كه در یكجا دفن شده مالی پیدا كند كه قیمت آنها روی هم 105 مثقال نقره یا 15 مثقال طلا باشد باید خمس آن را بدهدولی چنانچه در چند جا گنج پیدا كند, هر كدام آنها كه قیمتش به این مقدار برسد,خمس آن واجب است وگنجی كه قیمت آن به این مقدار نرسیده خمس ندارد.

(مساله 1820) اگر دو نفر گنجی پیدا كنند كه قیمت آن به 105 مثقال نقره یا 15مثقال طلا برسد اگر سهم هر یك از آنان به این مقدار نباشد, بنابر احتیاط مستحب خمس آن را بدهند.

(مساله 1821) اگر كسی حیوانی را از قبیل چهارپایان بخرد و در شكم آن مالی پیداكند چنانچه احتمال دهد كه مال فروشنده است , باید به او خبر دهد.

و اگر معلوم شود مال او نیست , بنا بر احتیاط لازم باید بترتیب , صاحبان قبلی آن را خبر كندوچنانچه معلوم شود كه مال هیچ یك آنان نیست , ظاهر آن است كه حكم فایده وربح دارد و اگر حیوان از قبیل ماهی باشد لازم نیست به فروشنده خبر دهد و حكم فایده و ربح را دارد, هرچند احتیاط در هر دو صورت الحاق آن در حكم به گنج است بدون رعایت نصاب.

4 - مال حلال مخلوط به حرام

(مساله 1822) اگر مال حلال با مال حرام بطوری مخلوط شود كه انسان نتواند آنهارا از یكدیگر تشخیص دهد وصاحب مال حرام و مقدار آن , هیچ كدام معلوم نباشد,باید خمس تمام مال را بدهد وبعد از دادن خمس ,

بقیه مال حلال می شود اگر ازجهت دیگر متعلق خمس نشده باشد والا واجب است خمس دیگری هم از بقیه مال بدهد واحتیاط لازم آن است كه این خمس را به مصرف سایر خمسها برساندلكن به قصد ما فی الذمه از خمس یا صدقه.

(مساله 1823) اگر مال حلال با حرام مخلوط شود وانسان مقدار حرام را بداندولی صاحب آن را نشناسد باید آن مقدار را به نیت صاحبش صدقه بدهد و احتیاط واجب آن است كه از حاكم شرع هم اذن بگیرد.

(مساله 1824) اگر مال حلال باحرام مخلوط شود و انسان مقدار حرام را نداندولی صاحبش را بشناسد, باید یكدیگر راراضی نمایند وچنانچه صاحب مال راضی نشود, در صورتی كه انسان بداند چیز معینی مال او است و شك كند كه بیشتر از آن هم مال او هست یا نه , باید چیزی را كه یقین دارد مال او است به او بدهد واحتیاطمستحب آن است مقدار بیشتری را كه احتمال می دهد مال او است به او بدهد.

(مساله 1825) اگر خمس مال حلال مخلوط به حرام را بدهد و بعد بفهمد كه مقدار حرام بیشتر از خمس بوده , بنابر احتیاط واجب باید مقداری كه می داند ازخمس بیشتر بوده , از طرف صاحب آن صدقه بدهد.

(مساله 1826) اگر خمس مال حلال مخلوط به حرام را بدهد و بعد از آن صاحبش معلوم شود چیزی بر او نیست.

همچنین اگر مالی را كه صاحبش را نمی شناسد به نیت او صدقه بدهد وبعد از آن صاحبش پیدا شود, چیزی بر او نیست.

(مساله 1827) اگر مال حلالی با حرام مخلوط شود ومقدار حرام معلوم باشدوانسان بداند

كه صاحب آن از چند نفر معین بیرون نیست ولی نتواند بفهمد كیست اگر ممكن است همه را راضی كند و اگر ممكن نشد آن مال را بطور مساوی بین آن چند نفر قسمت كند كافی است مگر آن كه آن مال به تقصیر او تحت یدش قرار گرفته باشد.

5 - جواهری كه بواسطه غواصی بدست می آید

(مساله 1828) اگر بواسطه غواصی - یعنی: فرو رفتن در دریا - لولو و مرجان یاجواهر دیگری بیرون آورند, روییدنی باشد, یا معدنی , اگر قیمت آن به 18 نخودطلا برسد باید خمس آن را بدهند, چه در یك دفعه آن را از دریا بیرون آورده باشندیا بنابر احتیاط لازم در چند دفعه , آنچه بیرون آمده از یك جنس باشد, یا از چندجنس , یك نفر آن را بیرون آورده باشد, یا چند نفر, وبنابر احتیاط واجب در اعتبارنصاب مخارج بیرون آوردن آن را كم نكنند و مخارج را از مجموع برداشت نمایند.

(مساله 1829) اگر بدون فرو رفتن در دریا بوسیله اسبابی جواهر بیرون آورد وقیمت آن به 18 نخود طلا برسد بنابر احتیاط, خمس آن واجب است ولی اگر ازروی آب دریا یا از كنار دریا جواهر بگیرد, در صورتی باید خمس آن را بدهد كه آنچه را بدست آورده به تنهایی یا با منافع دیگر كسب او از مخارج سالش زیادترباشد.

(مساله 1830) پرداخت خمس ماهی و حیوانات دیگری كه انسان با فرو رفتن و یابدون فرو رفتن در دریا می گیرد در صورتی كه صرف در موونه سال نشده باشدواجب است.

(مساله 1831) اگر انسان بدون قصد این كه چیزی از دریا بیرون آورد در دریا فرورود و اتفاقا جواهری بدستش آید وقصد

تملك آن را بنماید بنابر احتیاط واجب اگربحد نصاب باشد بدون كم كردن موونه سال , باید خمس آن را بدهد.

(مساله 1832) اگرانسان در دریا فرو رود وحیوانی را بیرون آورد ودر شكم آن ,جواهری پیدا كند كه قیمتش 18 نخود طلا یا بیشتر باشد, چنانچه آن حیوان مانندصدف باشد كه نوعا در شكمش جواهر هست , باید خمس آن را بدهد و اگر اتفاقاجواهر بلعیده باشد, در صورتی خمس آن واجب است كه به تنهایی یا با منافع دیگر كسب او از مخارج سالش زیادتر باشد.

(مساله 1833) اگر در رودخانه های بزرگ مانند دجله وفرات فرو رود و جواهری بیرون آورد, چنانچه در آن رودخانه جواهر عمل می آید, باید خمس آن را بدهد.

(مساله 1834) اگر درآب فرو رود ومقداری عنبربیرون آورد كه قیمت آن 18 نخودطلا یا بیشتر باشد, باید خمس آن را بدهد, و چنانچه از روی آب یا از كنار دریابدست آورد اگر قیمت آن به مقدار 18 نخود طلا برسد, بنابر احتیاط همین حكم رادارد, بلكه اگر بمقدار نصاب هم نرسد بنابر احتیاط خمس آن را بدون استثنا موونه سال بپردازد.

(مساله 1835) كسی كه كسبش غواصی یابیرون آوردن معدن است , اگر خمس آنهارا بدهد وچیزی از مخارج سالش زیاد بیاید, لازم نیست , دوباره خمس آن رابدهد.

(مساله 1836) اگر بچه ای معدنی را بیرون آورد, یا مال حلال مخلوط به حرام داشته باشد, یا گنجی پیدا كند, یا بواسطه فرو رفتن در دریا جواهری بیرون آورد,ولی او باید خمس آنها را بدهد.

6 - غنیمت

(مساله 1837) اگر مسلمین به امر امام با كفار جنگ كنند وچیزهایی در جنگ بدست آورند, به

آنها غنیمت گفته می شود.

و مخارجی را كه برای غنیمت مصرف كرده اند, مانند مخارج نگهداری و حمل ونقل آن و نیز مقداری را كه امام (علیه السلام) صلاح می داند به مصرفی برساند.

و چیزهایی كه مخصوص به امام است , باید از غنیمت كنار بگذارند وخمس بقیه آن را بدهند, و آنچه در عصر غیبت در جنگ با كفاربدست می آید نیز بنابر احتیاط همین حكم را دارد.

7 - زمینی كه كافر ذمی از مسلمان بخرد

(مساله 1838) اگر كافر ذمی زمینی را از مسلمان بخرد, باید خمس آن را از همان زمین یا از مال دیگرش بدهد.

و نیز اگر خانه ودكان و مانند اینها را از مسلمان بخردباید خمس زمین آن را بدهد و در دادن این خمس قصد قربت لازم نیست بلكه حاكم شرع هم كه خمس را از او می گیرد, لازم نیست قصد قربت نماید.

(مساله 1839) اگر كافر ذمی زمینی را كه از مسلمان خریده وخمسش را نداده به مسلمان دیگری بفروشد, باید خریدار خمس آن را بدهد و نیز اگر بمیرد و مسلمانی آن زمین را از او ارث ببرد, باید وارث او خمس آن زمین را بدهد.

(مساله 1840) اگر كافر ذمی موقع خریدن زمین شرط كند كه خمس ندهد, یا شرطكند كه فروشنده خمس آن را بدهد, شرط او صحیح نیست و باید خمس را بدهدولی اگر شرط كند كه فروشنده مقدار خمس را از طرف او به صاحبان خمس بدهدلازم است مسلمانان به شرطی كه بر او شده عمل نماید.

(مساله 1841) اگر مسلمان زمینی را بغیر خرید و فروش , ملك كافر كند و عوض آن را بگیرد مثلا به او صلح نماید, كافر ذمی

باید خمس آن را بدهد.

(مساله 1842) اگر كافر ذمی صغیر باشد وولی او برایش زمینی بخرد, باید خمس آن را بدهد.

مصرف خمس (مساله 1843) خمس را باید دو قسمت كنند, یك قسمت آن سهم سادات است وباید به سید فقیر, یا سید یتیم , یا به سیدی كه در سفر درمانده شده بدهند و نصف دیگر آن سهم امام است كه در این زمان باید به مجتهد جامع الشرایط بدهند یا به مصرفی كه او اجازه می دهد برسانند ولی اگر انسان بخواهد سهم امام را به مجتهدی كه از او تقلید نمی كند بدهد, در صورتی به او اذن داده می شود كه بداند آن مجتهد ومجتهدی كه از او تقلید می كند, سهم امام (علیه السلام) را به یك طور مصرف می كنند.

(مساله 1844) سید یتیمی كه به او خمس می دهند, باید فقیر باشد ولی به سیدی كه در سفر درمانده شده , اگر چه در وطنش فقیر نباشد, می شود خمس داد.

(مساله 1845) به سیدی كه در سفر درمانده شده , اگر سفر او سفر معصیت باشد یاخودش در معصیت باشد بنابر احتیاط واجب نباید خمس بدهند.

(مساله 1846) به سیدی كه عادل نیست می شود خمس داد ولی به سیدی كه دوازده امامی نیست , نباید خمس بدهند.

(مساله 1847) به سیدی كه معصیت كار است , اگر خمس دادن كمك به معصیت او باشد نمی شود خمس داد.

و به سیدی هم كه آشكارا معصیت می كند, اگر ندادن خمس به او موجب بازداشتن او از گناه شود بنابر احتیاط واجب نباید خمس بدهند.

(مساله 1848) اگر كسی بگوید: سیدم نمی شود به

او خمس داد, مگر آن كه دو نفرعادل , سید بودن او را تصدیق كنند, یا در بین مردم بطوری معروف باشد كه انسان یقین یا اطمینان پیدا كند كه سید است

(مساله 1849) به كسی كه در شهر خودش مشهور باشد كه سید است , اگر چه انسان به سید بودن او یقین نداشته باشد, می شود خمس داد.

(مساله 1850) كسی كه زنش سیده است بنابر احتیاط واجب نباید به او خمس بدهد كه به مصرف مخارج خودش برساند ولی اگر مخارج دیگران بر آن زن واجب باشد ونتواند مخارج آنان را بدهد جایز است انسان خمس به آن زن بدهد كه به مصرف آنان برساند.

(مساله 1851) اگر مخارج سیده ای كه زوجه انسان نیست بر انسان واجب باشد,بنابر احتیاط واجب , نمی تواند از خمس خوراك و پوشاك او را بدهد یا آن كه ملك او كند كه به مصرف مخارج خودش برساند.

(مساله 1852) به سید فقیری كه مخارجش بر دیگری واجب است و او نمی تواندمخارج آن سید را بدهد, می شود خمس داد.

(مساله 1853) احتیاط واجب آن است كه بیشتر از مخارج یك سال به یك سیدفقیر خمس ندهƘϮ

(مساله 1854) اگر در شهر انسان سید مستحقی نباشد واحتمال هم ندهد كه پیداشود, یا نگهداری خمس تا پیدا شدن مستحق ممكن نباشد, باید خمس را به شهردیگر ببرد وبه مستحق برساند ومی تواند مخارج بردن آن را از ΙŘӠبردارد و اگرخمس از بین برود, چنانچه در نگهداری آن كو تاهی كرده , باید عوض آن را بدهد واگر كوتاهی نكرده , چیزی بر او واجب نیست.

(مساله 1855) هرگاه در شهر خودش مستحقی

نباشد ولی احتمال دهد كه پیداشود اگر چه نگهداری خمس تا پیدا شدن مستحق ممكن باشد, می تواند خمس رابه شهر دیگر ببرد و چنانچه در نگهداری آن كوتاهی نكند و تلف شود, نباید چیزی بدهد ولی نمی تواند مخارج بردن آن را از خمس بردارد.

(مساله 1856) اگر در شهر خودش مستحق پیدا شود, باز هم می تواند خمس را به شهر دیگر ببرد و به مستحق برساند, ولی مخارج بردن آن را باید از خودش بدهد ودر صورتی كه خمس از بین برود, اگر چه در نگهداری آن كوتاهی نكرده باشد ضامن است.

(مساله 1857) اگر با اذن حاكم شرع خمس را به شهر دیگر ببرد, و از بین برود لازم نیست دوباره خمس بدهد.

و همچنین است اگر به كسی بدهد كه از طرف حاكم شرع وكیل بوده كه خمس را بگیرد و از آن شهر به شهر دیگر ببرد.

(مساله 1858) اگر خمس را از خود مال ندهد و از جنس دیگر بدهد, باید بقیمت واقعی آن جنس حساب كند وچنانچه گرانتر از قیمت حساب كند, اگر چه مستحق به آن قیمت راضی شده باشد, باید مقداری را كه زیاد حساب كرده بدهد.

(مساله 1859) كسی كه از مستحق طلبكار است ومی خواهد طلب خود را بابت خمس حساب كند, بنابر احتیاط واجب خمس را به او بدهد وبعد مستحق بابت بدهی خود به او برگرداند.

(مساله 1660) مستحق نمی تواند خمس را بگیرد و به مالك ببخشد, ولی كسی كه مقدار زیادی خمس بدهكار است و فقیر شده و می خواهد مدیون اهل خمس نباشد, اگر مستحق راضی شود كه خمس را از او بگیرد و

به او ببخشد اشكال نداردو در خمس هم مانند زكات قصد قربت معتبر است.

زکات

احكام زكات

(مساله 1861) زكات نه چیز واجب است: اول - گندم.

دوم - جو.

سوم - خرما.

چهارم - كشمش.

پنجم - طلا.

ششم - نقره.

هفتم - شتر.

هشتم - گاو.

نهم - گوسفند و اگر كسی مالك یكی از این نه چیز باشد, با شرایطی كه بعدا گفته می شود باید مقداری را كه معین شده , به یكی از مصرفهایی كه دستور داده اندبرساند.

(مساله 1862) سلت كه دانه ایست به نرمی گندم وخاصیت جو دارد و علس كه مثل گندم است و خوراك مردمان صنعا می باشد, زكاتشان بنابر احتیاط واجب بایدداده شود.

شرایط واجب شدن زكات

(مساله 1863) زكات در صورتی واجب می شود كه مال , به مقدار نصاب كه بعداگفته می شود برسد ومالك آن , بالغ وعاقل وآزاد باشد وبتواند در آن مال تصرف كند.

(مساله 1864) اگر انسان یازده ماه مالك گاو و گوسفند و شتر و طلا و نقره باشد ,اول ماه دوازدهم باید زكات آن را بدهد ولی اول سال بعد را باید بعد از تمام شدن ماه دوازدهم حساب كند.

(مساله 1865) اگر مالك گاو و گوسفند و شتر و طلا و نقره در بین سال بالغ شود ,باید اول سال را اول بالغ شدن خود قرار دهد.

(مساله 1866) بنابر احتیاط واجب وقت واجب شدن زكات گندم و جو, وقت دانه بستن آنها است وزكات كشمش نیز بنابر احتیاط, وقتی واجب می شود كه غوره است وموقعی هم كه رنگ خرما زرد یا سرخ شد بنابر احتیاط, زكات آن واجب می شود و اگر اتفاقا ملاحظه موقعی كه به آنها گندم و جو وانگور وخرما گویند موافق با نفع فقرا باشد احتیاط واجب ملاحظه صرفه فقرا است مثل آن

كه كسی مالك گندم یا جو شود بعد از بسته شدن دانه های آنها وپیش از آن كه به آنها گندم وجوبگویند كه در چنین صورتی احتیاط واجب آن است كه زكات آن را مالك دوم نیزبدهد ولی وقت دادن زكات در گندم وجو موقع خرمن وجدا كردن كاه آنها و در خرماوكشمش موقعی است كه انگور, كشمش و رطب , تمر شده باشد.

(مساله 1867) اگر موقع واجب شدن زكات گندم وجو وكشمش و خرما كه درمساله پیش گفته شد, صاحب آنها بالغ باشد, باید زكات آنها را بدهد.

(مساله 1868) اگر صاحب گاو وگوسفند وشتر وطلا و نقره در تمام سال دیوانه باشد, زكات بر او واجب نیست.

ولی اگر در مقداری از سال دیوانه باشد و در آخرسال عاقل گردد, بنابر احتیاط مستحب زكات را بدهد.

(مساله 1869) اگر صاحب گاو وگوسفند وشتر وطلا ونقره در مقداری از سال مست یا بیهوش شود, زكات از او ساقط نمی شود.

و همچنین است اگر موقع واجب شدن زكات گندم وجو وخرما وكشمش مست یا بیهوش باشد.

(مساله 1870) مالی را كه از انسان غصب كرده اند ونمی تواند در آن تصرف كندزكات ندارد ولی اگر زراعتی را از او غصب كنند و موقعی كه زكات آن واجب می شود و در دست غصب كننده باشد, هر وقت به صاحبش برگشت , احتیاط واجب آن است كه زكات آن را بدهد.

(مساله 1871) اگر طلا ونقره یا چیز دیگری را كه زكات آن واجب است قرض كندویك سال نزد او بماند, باید زكات آن را بدهد وبر كسی كه قرض داده چیزی واجب نیست.

زكات گندم و جو و خرما و كشمش

(مساله 1872) زكات گندم وجو وخرما وكشمش

وقتی واجب می شود كه به مقدارنصاب برسند ونصاب آنها 288 من تبریز الا 45 مثقال است كه تقریبا بنابر آنچه بعضی حساب كرده اند 885 كیلوگرم می شود.

(مساله 1873) اگر پیش از دادن زكات از انگور وخرما وغوره آنها و از جو وگندم بیشتر از مقدار متعارف , مصرف كند, باید زكات آن را بدهد ولی در مقدار متعارف لازم نیست.

(مساله 1874) اگر بعدازآن كه زكات گندم وجو وخرما وانگور واجب شد مالك آن بمیرد, باید مقدار زكات را از مال او بدهند.

ولی اگر پیش از واجب شدن زكات بمیرد, هر یك از ورثه كه سهم او به اندازه نصاب است , باید زكات سهم خود رابدهد.

(مساله 1875) كسی كه از طرف حاكم شرع مامور جمع آوری زكات است موقع خرمن كه گندم وجو را از كاه جدا می كنند وبعد از كشمش شدن انگور وتمر شدن رطب می تواند زكات را مطالبه كند.

و اگر مالك ندهد و چیزی كه زكات آن واجب شده , از بین برود باید عوض آن را بدهد.

(مساله 1876) اگر بعداز مالك شدن درخت خرما وانگوریا زراعت گندم و جوزكات آنها واجب شود, مثلا خرما در ملك او زرد یا سرخ شود, باید زكات آن رابدهد.

(مساله 1877) اگر بعد از آن كه زكات گندم وجو وخرما وانگور واجب شد,زراعت و درخت را بفروشد, باید زكات آنها را بدهد.

(مساله 1878) اگر انسان گندم یا جو یا خرما یا انگور را بخرد وبداند كه فروشنده زكات آن را داده , یا شك كند كه داده یا نه , چیزی بر او واجب نیست.

و اگر بداند كه زكات آن را نداده ,

چنانچه حاكم شرع معامله مقداری را كه باید از بابت زكات داده شود, اجازه ندهد معامله آن مقدار باطل است و حاكم شرع می تواند مقدار زكات رااز خریدار بگیرد و اگر معامله مقدار زكات را اجازه دهد, معامله صحیح است وخریدار باید قیمت آن مقدار را به حاكم شرع بدهد و در صورتی كه قیمت آن مقداررا بفروشنده داده باشد, می تواند از او پس بگیرد.

و همچنین صحیح می شود اگربعد از معامله , خود فروشنده زكات آن را بدهد.

(مساله 1879) اگر وزن گندم وجو وخرما وكشمش موقعی كه تر است به حدنصاب برسد وبعد از خشك شدن كمتر از آن شود, زكات آن واجب نیست.

(مساله 1880) اگر گندم وجو وخرما را پیش از خشك شدن مصرف كند, چنانچه خشك آنها به اندازه نصاب باشد, باید زكات آنها را بدهد.

(مساله 1881) خرمایی كه تازه آن را می خورند و اگر بماند خیلی كم می شود یابعد از خشك شدن به آن خرما نمی گویند, چنانچه مقداری باشد كه خشك آن به حد نصاب برسد زكات آن واجب است.

(مساله 1882) گندم و جو و خرما و كشمشی كه زكات آنها را داده , اگر چند سال هم نزد او بماند زكات ندارد.

(مساله 1883) اگر گندم و جو و خرما و انگور از آب باران یا نهر مشروب شود, یامثل زراعتهای مصر از رطوبت زمین استفاده كند, زكات آن ده یك است و اگر با دلوو مانند آن آبیاری شود, زكات آن بیست یك است واگر مقداری از باران , یا نهر, یارطوبت زمین استفاده كند و به همان مقدار از آبیاری با دلو و مانند

آن استفاده نمایدزكات نصف آن ده یك و زكات نصف دیگر آن بیست یك می باشد یعنی از چهل قسمت سه قسمت آن را باید بابت زكات بدهند.

(مساله 1884) اگر گندم و جو و خرما و انگور, هم از باران مشروب شود وهم ازآب دلو ومانند آن استفاده كند, چنانچه طوری باشد كه بگویند: آبیاری با دلو ومانندآن شده , زكات آن بیست یك است و اگر بگویند: آبیاری با آب نهر وباران شده زكات آن ده یك است و اگر آبیاری با دلو غلبه داشته ولی چنان نباشد كه بگویند: بادلو آبیاری شده باید ملاحظه نسبت كنند واحتیاط آن است كه در نصف ده یك و درنصف دیگر بیست یك زكات بدهند.

(مساله 1885) اگر شك كند كه آبیاری با آب باران وآب دلو به یك اندازه بوده یاآب باران غلبه داشته , می تواند از نصف آن ده یك و از نصف دیگر آن بیست و یك بدهد.

(مساله 1886) اگر گندم وجو وخرما وانگور با آب باران یا نهر مشروب شود وبه آب دلو ومانند آن محتاج نباشد ولی با آب دلو هم آبیاری شود, وآب به زیاد شدن محصول كمك نكند, زكات آن ده یك است و اگر با دلو ومانند آن آبیاری شود و به آب نهر و باران محتاج نباشد ولی با آب نهر یا باران هم مشروب شود وآنها به زیادشدن محصول كمك نكنند, زكات آن بیست یك است.

(مساله 1887) اگر زراعتی را با دلو ومانند آن آبیاری كنند و در زمینی كه پهلوی آن است زراعتی كنند كه از رطوبت آن زمین استفاده نماید و محتاج به آبیاری نشود

,زكات زراعتی كه با دلو آبیاری شده , بیست یك و زكات زراعتی كه پهلوی آن است ,ده یك می باشد.

(مساله 1888) مخارجی را كه برای گندم وجو وخرما وانگور كرده و معمول است كه آن مخارج را از خود زراعت می دهند می تواند از حاصل كسر كند وچنانچه باقیمانده آن به حد نصاب برسد, باید زكات آن را بدهد وآنچه معمول نیست ازخرمن بدهند بنابر احتیاط لازم جز نصاب حساب نمایند لكن زكات آن واجب نیست.

(مساله 1889) تخمی را كه به مصرف زراعت رسانده , اگر از خودش باشد, به مقدار قیمت آن می تواند از حاصل كسر كند.

و اگر خریده باشد, می تواند قیمتی راكه برای خرید آن داده جز مخارج حساب نماید (مساله 1890) اگر زمین و وسایل زراعت یا یكی از این دو ملك خود او باشد: نباید كرایه آنها را جز مخارج حساب كند و نیز برای كارهایی كه خودش كرده , یادیگری بی اجرت انجام داده چیزی از حاصل كسر نمی شود.

(مساله 1891) اگر درخت انگور یا خرما را بخرد, قیمت آن جز مخارج نیست.

ولی اگر خرما یا انگور را پیش از چیدن وقبل از تعلق زكات در مواردی كه خریدن آن صحیح است بخرد, پولی را كه برای آن داده جز مخارج حساب می شود.

(مساله 1892) اگر زمینی را بخرد و در آن زمین گندم یا جو بكارد, پولی را كه برای خرید زمین داده جز مخارج حساب نمی شود.

ولی اگر زراعت را پیش از تعلق زكات بخرد پولی را كه برای خرید آن داده می تواند جز مخارج حساب نماید.

و از حاصل كم كند, اما باید

قیمت كاهی را كه از آن بدست می آید, از پولی كه برای خریدزراعت داده كسر نماید, یعنی باید مخارج را تقسیم كند آنچه سهم گندم باشد ازگندم كم كند چنانكه در مخارج زراعت همیشه باید این جهت ملاحظه شود مثلا اگرزراعتی را پانصد تومان بخرد وسهم كاه آن وقت خرید صد تومان باشد, فقط چهارصد تومان آن را می تواند جز مخارج حساب نماید.

(مساله 1893) كسی كه بدون گاو و چیزهای دیگری كه برای زراعت لازم است می تواند زراعت كند, اگر اینها را بخرد, نباید پولی را كه برای خرید اینها داده جزمخارج حساب نماید.

(مساله 1894) كسی كه بدون گاو وچیزهای دیگری كه برای زراعت لازم است نمی تواند زراعت كند, اگر آنها را بخرد وبواسطه زراعت به كلی از بین برود,می تواند تمام قیمت آنها راجز مخارج حساب نماید و اگر مقداری از قیمت آنها كم شود, می تواند آن مقدار را جز مخارج حساب كند ولی اگر بعد از زراعت چیزی ازقیمتشان كم نشود, نباید چیزی از قیمت آنها را جز مخارج حساب نماید.

(مساله 1895) اگر در یك زمین جو و گندم و چیزی مثل برنج و لوبیا كه زكات آن واجب نیست بكارد چنانچه بر حسب معمول استفاده از هر دو جنس در موقع كشت منظور باشد مخارج به نسبت مداخل تقسیم می شود و اگر فایده یكی از آنهابقدری كم باشد كه در موقع كشت منظور نباشد مخارج از چیزی محسوب می شودكه منظور باشد.

(مساله 1896) اگر برای شخم زدن یا كار دیگری كه تا چند سال برای زراعت فایده دارد خرید كند اگر زراعت سال اول به آن

محتاج باشد می تواند آن را جز مخارج سال اول حساب نماید.

(مساله 1897) اگر انسان در چند شهر كه فصل آنها بایكدیگر اختلاف دارد وزراعت و میوه آنها در یك وقت بدست نمی آید گندم یا جو یا خرما یا انگور داشته باشد وهمه آنها محصول یك سال حساب شود, چنانچه چیزی كه اول می رسد به اندازه نصاب باشد, باید زكات آن را موقعی كه می رسد بدهد و زكات بقیه را هروقت بدست می آید ادا نماید.

و اگر آنچه اول می رسد به اندازه نصاب نباشد, درصورتی كه یقین دارد به آنچه بعد بدست می آید به اندازه نصاب می شود, باز هم بعد از تعلق زكات به بقیه واجب است زكات آنچه را كه رسیده همان وقت وزكات بقیه را موقعی كه می رسد بدهد و اگر یقین ندارد كه همه آنها به اندازه نصاب شود,صبر كند تا بقیه آن برسد, پس اگر روی هم به مقدار نصاب شود, زكات آن واجب است و اگر به مقدار نصاب نشود زكات آن واجب نیست.

(مساله 1898) اگر درخت خرما یا انگور در یكسال دو مرتبه میوه دهد اگر در هرمرتبه به مقدار نصاب نباشد زكات آن واجب نیست برای این كه زراعت دو فصل مثل زراعت دو سال است.

(مساله 1899) اگر مقداری خرما یا انگور تازه دارد كه خشك آن به اندازه نصاب می شود, چنانچه به قصد زكات از تازه آن بقدری به مستحق بدهد كه اگر خشك شود به اندازه زكاتی باشد كه بر او واجب است اشكال ندارد.

(مساله 1900) اگر زكات خرمای خشك یا كشمش بر او واجب باشد نمی تواندزكات

آن را خرمای تازه یا انگور بدهد مگر خرما یا انگوری كه از جمله همان خرماوكشمش باشد كه زكات به آن تعلق گرفته و نیز اگر زكات خرمای تازه یا انگور بر اوواجب باشد, نمی تواند زكات آن را خرمای خشك یا كشمش بدهد مگر آن كه خرمای خشك یا كشمش از جمله خرما وانگوری باشد كه زكات به آن تعلق گرفته ولی اگر یكی از اینها یا چیز دیگری را به قصد قیمت زكات بدهد مانعی ندارد.

(مساله 1901) كسی كه بدهكار است ومالی هم دارد كه زكات آن واجب شده اگربمیرد, باید اول تمام زكات را از مالی كه زكات آن واجب شده بدهند, بعد قرض اورا ادا نمایند.

(مساله 1902) كسی كه بدهكار است و گندم یا جو یا خرما یا انگور هم دارد اگربمیرد و پیش از آن كه زكات اینها واجب شود, ورثه قرض او را از مال دیگر بدهند,هر كدام كه سهمشان به حد نصاب برسد, باید زكات بدهد و اگر پیش از آن كه زكات اینها واجب شود قرض او را ندهند, چنانچه مال میت فقط به اندازه بدهی او باشد,در صورتی كه بدهی او بقدری است كه اگر بخواهند ادا نمایند, باید مقداری از گندم و جو و خرما و انگور را هم به طلبكار بدهند, آنچه را به طلبكار می دهند زكات نداردو بقیه مال ورثه است و هر كدام آنان كه سهمش به اندازه نصاب شود, باید زكات آن را بدهد.

(مساله 1903) اگر گندم و جو و خرما و كشمشی كه زكات آنها واجب شده خوب وبد دارد, احتیاط واجب آن است كه زكات جنس خوب را

از جنس بد ندهند.

نصاب طلا

(مساله 1904) طلا دو نصاب دارد: نصاب اول آن بیست مثقال شرعی است كه هر مثقال آن 18 نخود است , پس وقتی طلا به بیست مثقال شرعی كه پانزده مثقال معمولی است برسد, اگر شرایط دیگر راهم كه گفته شد داشته باشد, باید چهل یك آن را كه نه نخود می شود از بابت زكات بدهد و اگر به این مقدار نرسد, زكات آن واجب نیست.

نصاب دوم آن چهار مثقال شرعی است كه سه مثقال معمولی می شود یعنی اگر سه مثقال به پانزده مثقال اضافه شود, باید زكات تمام 18 مثقال را از قرار چهل یك بدهد و اگر كمتر از سه مثقال اضافه شود, فقط باید زكات 15 مثقال آن را بدهد وزیادی آن زكات ندارد.

و همچنین است هر چه بالا رود, یعنی اگر سه مثقال اضافه شود, باید زكات تمام آنها را بدهد و اگر كمتر اضافه شود, مقداری كه اضافه شده زكات ندارد.

نصاب نقره

(مساله 1905) نقره دو نصاب دارد: نصاب اول آن 105 مثقال معمولی است كه اگر نقره به 105 مثقال برسد وشرایط دیگر را هم كه گفته شد داشته باشد, باید چهل یك آن را كه 2 مثقال و 15 نخود است از بابت زكات بدهد و اگر به این مقدار نرسد,زكات آن واجب نیست.

و نصاب دوم آن 21 مثقال است , یعنی اگر 21 مثقال به105 مثقال اضافه شود, باید زكات تمام 126 مثقال را بطوری كه گفته شد بدهد واگر كمتر از 21 مثقال اضافه شود, فقط باید زكات 105 مثقال آن را بدهد و زیادی آن زكات ندارد.

و همچنین است هر چه بالا رود, یعنی

اگر 21 مثقال اضافه شود, بایدزكات تمام آنها را بدهد و اگر كمتر اضافه شود, مقداری كه اضافه شده وكمتر از 21مثقال است زكات ندارد بنابراین اگر انسان چهل یك هر چه طلا ونقره دارد بدهد,زكاتی را كه بر او واجب بوده داده وگاهی هم بیشتر از مقدار واجب داده است , مثلاكسی كه 110 مثقال نقره دارد, اگر چهل یك آن را بدهد زكات 105 مثقال آن را كه واجب بوده داده ومقداری هم برای 5 مثقال آن داده كه واجب نبوده است.

(مساله 1906) كسی كه طلا یا نقره او به اندازه نصاب است , اگر چه زكات آن راداده باشد, تا وقتی از نصاب اول كم نشده , همه ساله باید زكات آن را بدهد.

(مساله 1907) زكات طلا ونقره در صورتی واجب می شود كه آن را سكه زده باشندومعامله با آن رایج باشد و اگر سكه آن از بین هم رفته باشد, باید زكات آن رابدهند.

(مساله 1908) طلا ونقره سكه داری كه زن برای زینت بكار می برد در صورتی كه معامله با آن رایج باشد, بنابر احتیاط زكات آن واجب است.

و اگر معامله با آن رایج نباشد اگر چه پول طلا ونقره به آن بگویند, زكات آن واجب نیست.

(مساله 1909) كسی كه طلا ونقره دارد, اگر هیچ كدام آنها به اندازه نصاب اول نباشد - مثلا 104 مثقال نقره و14 مثقال طلا داشته باشد - زكات بر او واجب نیست.

(مساله 1910) چنانكه سابقا گفته شد زكات طلا ونقره در صورتی واجب می شودكه انسان یازده ماه مالك مقدار نصاب باشد و اگر در بین یازده ماه , طلا و نقره ازنصاب

اول كمتر شود, زكات بر او واجب نیست.

(مساله 1911) اگر در بین یازده ماه طلا ونقره ای را كه دارد با طلا یا نقره یا چیزدیگر عوض نماید یا آنها را آب كند, زكات بر او واجب نیست.

ولی اگر برای فرار ازدادن زكات این كارها را بكند, احتیاط مستحب آن است كه زكات را بدهد.

(مساله 1912) اگر در ماه دوازدهم پول طلا ونقره را آب كند, باید زكات آنها رابدهد وچنانچه بواسطه آب كردن , وزن یا قیمت آنها كم شود, باید زكاتی را كه پیش از آب كردن بر او واجب بوده بدهد.

(مساله 1913) اگر طلا ونقره ای كه دارد خوب وبد داشته باشد, می تواند زكات هركدام از خوب وبد را از خود آن بدهد ولی بهتر است زكات همه آنها را از طلا و نقره خوب بدهد.

(مساله 1914) طلا ونقره ای كه بیشتر از اندازه معمول فلز دیگر دارد, اگر خالص آن به اندازه نصاب برسد, انسان باید زكات آن را بدهد.

و چنانچه شك دارد كه خالص آن به اندازه نصاب هست یا نه , بنابر احتیاط واجب باید بوسیله آب كردن یا از راه دیگر مقدار خالص آن را معلوم كند.

(مساله 1915) اگر طلا ونقره ای كه دارد بمقدار معمول فلز دیگر به آن مخلوطباشد, نمی تواند زكات آن را از طلا ونقره ای بدهد كه بیشتر از معمول فلز دیگر داردولی اگر بقدری بدهد كه یقین كند طلا ونقره خالصی كه در آن هست , به اندازه زكاتی می باشد كه بر او واجب است اشكال ندارد.

زكات شتر و گاو و گوسفند

(مساله 1916) زكات شتر وگاو وگوسفند غیر از شرطهایی كه گفته شد دو

شرطدیگر دارد: اول - آن كه حیوان در تمام سال بیكار باشد ولی اگر درتمام سال یكی دو روز كاركرده باشد, بنابر احتیاط زكات آن واجب است.

دوم - آن كه در تمام سال از علف بیابان بچرد پس اگر تمام سال یا مقداری از آن را از علف چیده شده , یا از زراعتی كه ملك مالك یا ملك كس دیگر است بچرد زكات ندارد.

ولی اگر در تمام سال یك روزیا دو روز از علف مالك بخورد, بنابر احتیاط زكات آن واجب می باشد.

(مساله 1917) اگر انسان برای شتر وگاو وگوسفند خود چراگاهی را كه كسی نكاشته بخرد, یا اجاره كند, یا برای چراندن در آن باج بدهد, باید زكات را بدهد.

نصاب شتر

(مساله 1918) شتر دوازده نصاب دارد: اول - پنج شتر وزكات آن یك گوسفند است وتا شماره شتر به این مقدار نرسدزكات ندارد.

دوم - ده شتر وزكات آن دو گوسفند است.

سوم - پانزده شتر وزكات آن سه گوسفند است.

چهارم - بیست شتر وزكات آن چهار گوسفند است.

پنجم -بیست وپنج شتر وزكات آن پنج گوسفند است.

ششم - بیست وشش شتر وزكات آن یك شتر است كه داخل سال دوم شده باشد.

هفتم - سی وشش شتر وزكات آن یك شتر است كه داخل سال سوم شده باشد.

هشتم - چهل وشش شتر وزكات آن یك شتر است كه داخل سال چهارم شده باشد.

نهم - شصت ویك شتر وزكات آن یك شتر است كه داخل سال پنجم شده باشد.

دهم - هفتاد وشش شتر وزكات آن دو شتر است كه داخل سال سوم شده باشد.

یازدهم - نود و یك شتر و زكات آن دوشتر است كه داخل سال

چهارم شده باشد.

دوازدهم - صد و بیست ویك شتروبالاتر از آن است , كه باید یا چهل تا چهل تا حساب كند وبرای هر چهل تا یك شتری بدهد كه داخل سال سوم شده باشد, یا پنجاه تا پنجاه تا حساب كند وبرای هر پنجاه تا یك شتری بدهد كه داخل سال چهارم شده باشد و یا با چهل و پنجاه حساب كند ولی در هر صورت , باید طوری حساب كند كه چیزی باقی نماند, یا اگرچیزی باقی می ماند, از نه شتر بیشتر نباشد, مثلا اگر 140 شتر دارد, باید برای صد تادو شتر كه هر یك داخل سال چهارم شده وبرای چهل تا یك شتر كه داخل سال سوم شده بدهد و شتری كه بعنوان زكات داده می شود باید ماده باشد و اگر ندارد نربدهد و چنانچه هیچ یك به سنهای ذكر شده ندارد باید بخرد و در خریدن نر یا ماده اختیار دارد.

(مساله 1919) زكات ما بین دو نصاب واجب نیست پس اگر شماره شترهایی كه دارد از نصاب اول كه پنج است بگذرد, تا به نصاب دوم كه ده تا است نرسیده , فقطباید زكات پنج تای آن را بدهد.

همچنین است در نصابهای بعد.

نصاب گاو

(مساله 1920) گاو دو نصاب دارد: نصاب اول آن سی تا است كه وقتی شماره گاو به سی رسید اگر شرایطی را كه گفته شد داشته باشد, باید یك گوساله ای كه داخل سال دوم شده از بابت زكات بدهد واحتیاط لازم این است كه گوساله نر باشد.

نصاب دوم آن چهل است وزكات آن یك گوساله ماده ای است كه داخل سال سوم شده باشد

وزكات ما بین سی و چهل واجب نیست.

مثلا كسی كه سی ونه گاو دارد, فقط باید زكات سی تای آنها را بدهدو نیز اگر از چهل گاو زیادتر داشته باشد تا به شصت نرسیده , فقط باید زكات چهل تای آن را بدهد.

و بعد از آن كه به شصت رسید, چون دو برابر نصاب اول را دارد,باید دو گوساله ای كه داخل سال دوم شده اند بدهد.

و همچنین هر چه بالا رود بایدیا سی تا سی تا حساب كند یا چهل تا چهل تا یا با سی وچهل حساب نماید وزكات آن را به دستوری كه گفته شد بدهد.

ولی باید طوری حساب كند كه چیزی باقی نماند, یا اگر چیزی باقی می ماند از نه تا بیشتر نباشد, مثلا اگر هفتاد گاو دارد, بایدبحساب سی و چهل حساب كند وبرای سی تای آن زكات سی تا وبرای چهل تای آن زكات چهل تا را بدهد, چون اگر بحساب سی تا حساب كند, ده تا زكات نداده می ماند.

ولی در جایی كه رعایت این جهت ممكن نیست , مثل آن كه پنجاه گاوداشته باشد احتیاط آن است كه چهل را بگیرد اگر چه بازهم ده تا زیاد می آید.

نصاب گوسفند

(مساله 1921) گوسفند پنج نصاب دارد: اول - چهل , و زكات آن یك گوسفند است , و تا گوسفند به چهل نرسد زكات ندارد.

دوم - صد وبیست ویك , وزكات آن دوگوسفند است.

سوم - دویست ویك , وزكات آن سه گوسفند است.

چهارم - سیصد ویك , وزكات آن چهار گوسفند است.

پنجم - چهار صد وبالاتر از آن كه باید آنها را صد تا صد تا حساب

كند, وبرای هرصد تای آنها یك گوسفند بدهد ولازم نیست زكات را از خود گوسفندها بدهد, بلكه اگر گوسفند دیگری بدهد, یا مطابق قیمت گوسفند پول یاجنس دیگر بدهدكافی است.

(مساله 1922) زكات ما بین دو نصاب واجب نیست , پس اگر شماره گوسفندهای كسی از نصاب اول كه چهل است بیشتر باشد تا به نصاب دوم كه صد وبیست ویك است نرسیده , فقط باید زكات چهل تای آنها را بدهد وزیادی آنها زكات ندارد وهمچنین است در نصابهای بعد.

(مساله 1923) زكات شتر و گاو و گوسفندی كه به مقدار نصاب رسیده واجب است چه همه آنها نر باشند, یا ماده , یا بعضی نر باشند وبعضی ماده.

(مساله 1924) در زكات , گاو و گاو میش یك جنس حساب می شوند و شتر عربی و غیر عربی یك جنس است.

و همچنین بز و میش و شیشك در زكات با هم فرق ندارند.

(مساله 1925) اگر گوسفند برای زكات بدهد, بنابر احتیاط واجب باید اقلا داخل سال دوم شده باشد.

و اگر بز بدهد احتیاطا باید داخل سال سوم شده باشد.

(مساله 1926) گوسفندی را كه بابت زكات می دهد اگر قیمتش از قیمت گوسفندهای متوس ط در بین نصاب كمتر باشد اشكال دارد.

و بهتر است گوسفندی را كه قیمت آن از تمام گوسفندهایش بیشتر است بدهد.

و همچنین است در گاووشتر.

(مساله 1927) اگر چند نفر باهم شریك باشند هر كدام آنان كه سهمش به نصاب اول رسیده , باید زكات بدهد وبر كسی كه سهم او كمتر از نصاب اول است زكات واجب نیست.

(مساله 1928) اگر یكنفر در چند جا گاو یا شتر یا گوسفند داشته باشد و روی

هم به اندازه نصاب باشند, باید زكات آنها را بدهد.

(مساله 1929) اگر گاو و گوسفند و شتری كه دارد مریض ومعیوب هم باشند, بایدزكات آنها را بدهد.

(مساله 1930) اگر گاو وگوسفند وشتری كه دارد مریض یامعیوب یا پیرباشند,می تواند زكات را از خود آنها بدهد.

ولی اگر همه سالم و بی عیب و جوان باشند,نمی تواند زكات آنها را از مریض , یا معیوب یا پیر بدهد.

بلكه اگر بعضی از آنها سالم وبعضی مریض ودسته ای معیوب ودسته دیگربی عیب ومقداری پیرومقداری جوان باشند, احتیاط واجب آن است كه برای زكات آنها سالم وبی عیب و جوان بدهد.

(مساله 1931) اگر پیش از تمام شدن ماه یازدهم , گاو وگوسفند و شتری را كه داردبا چیز دیگر عوض كند, یا نصابی را كه دارد با مقدار نصاب از همان جنس عوض نماید, مثلا چهل گوسفند بدهد وچهل گوسفند دیگر بگیرد, زكات بر او واجب نیست.

(مساله 1932) كسی كه باید زكات گاو وگوسفند وشتر را بدهد, اگر زكات آنها را ازمال دیگرش بدهد, تا وقتی شماره آنها از نصاب كم نشده , همه ساله باید زكات رابدهد.

و اگر از خود آنها بدهد واز نصاب اول كمتر شوند, زكات بر او واجب نیست ,مثلا كسی كه چهل گوسفند دارد, اگر از مال دیگرش زكات آنها را بدهد تا وقتی كه گوسفندهای او از چهل كم نشده , همه ساله باید یك گوسفند بدهد و اگر از خود آنهابدهد تا وقتی به چهل نرسیده , زكات بر او واجب نیست.

مصرف زكات

(مساله 1933) انسان می تواند زكات را در هشت مورد مصرف كند: اول - فقیر , وآن كسی است كه

مخارج سال خود وعیالاتش را ندارد وكسی كه صنعت یا ملك یاسرمایه ای دارد كه می تواند مخارج سال خود را از منافع آن بگذراند فقیر نیست.

دوم - مسكین , وآن كسی است كه از فقیر سخت تر می گذراند.

سوم - كسی كه ازطرف امام (علیه السلام) یا نایب امام مامور است كه زكات را جمع ونگهداری نماید وبه حساب آن رسیدگی كند وآن را به امام (علیه السلام) یا نایب امام یا فقرا برساند.

چهارم -كفاری كه اگر زكات به آنان بدهند به دین اسلام مایل می شوند, یا در جنگ به مسلمانان كمك می كنند ولی بعید نیست كه اعطا و دادن این قسم مخصوص به امام (علیه السلام) باشد.

پنجم - خریداری بنده برای آزاد كردن.

ششم - بدهكاری كه نمی تواند قرض خود را بدهد.

هفتم - سبیل اللّه یعنی هر كار خیر وعمل نیكی كه ازشارع مقدس نسبت به آن تشویق شده باشد, مثل ساختن مدرسه علوم دینیه وپل ومنزلگاه برای مسافرین و زوار و مسجد و دارالایتام و تعظیم شعائر و طبع كتب دینی و نشر معارف اسلامی وهر كاری كه موجب تقرب به خداوند متعال باشد.

هشتم -ابن السبیل یعنی مسافری كه در سفر درمانده شده واحكام اینها در مسائل آینده گفته خواهد شد.

(مساله 1934) جایزاست در یكدفعه مقداری زكات به فقیر بدهندكه غنی شود ولی اگر به مقدار مخارج یك سال گرفت بعد نمی تواند, تا بقدر مخارج سال داردبگیرد.

(مساله 1935) كسی كه مخارج سالش را داشته , اگر مقداری از آن را مصرف كندوبعد شك كند كه آنچه باقی مانده به اندازه مخارج سال او هست یا نه , نمی تواندزكات

بگیرد.

(مساله 1936) صنعتگر یا مالك یا تاجری كه درآمد او از مخارج سالش كمتراست , می تواند برای كسری مخارجش زكات بگیرد, ولازم نیست ابزار كار, یا ملك یا سرمایه خود را به مصرف مخارج برساند.

(مساله 1937) فقیری كه خرج سال خود وعیالاتش را ندارد, اگر خانه ای داردكه ملك او است ودر آن نشسته , یا مال سواری دارد, چنانچه بدون اینها نتواند زندگی كند, اگر چه برای حفظ آبرویش باشد, می تواند زكات بگیرد.

و همچنین است اثاث خانه وظرف ولباس تابستانی وزمستانی و چیزهایی كه به آنها احتیاج دارد وفقیری كه اینها را ندارد, اگر به اینها احتیاج داشته باشد, می تواند از زكات خریداری نماید.

(مساله 1938) فقیری كه یاد گرفتن صنعت برای او مشكل نیست بنا بر احتیاط واجب باید یاد بگیرد وبا گرفتن زكات زندگی نكند, ولی مادامی كه از تحصیل مخارج عاجز است , می تواند زكات بگیرد.

(مساله 1939) به كسی كه قبلا فقیر بوده ومی گوید: فقیرم , اگر چه انسان از گفته اواطمینان پیدا نكند, می شود زكات داد.

(مساله 1940) كسی كه می گوید فقیرم و قبلا فقیر نبوده یا معلوم نیست فقیر بوده یا نه , چنانچه از گفته او اطمینان پیدا نشود, احتیاط واجب آن است كه به او زكات ندهند.

(مساله 1941) كسی كه باید زكات بدهد, اگر از فقیری طلبكار باشد, می تواندطلبی را كه از او دارد, بابت زكات حساب كند.

(مساله 1942) اگر فقیر بمیرد ومال او به اندازه قرضش نباشد, انسان می تواندطلبی را كه از او دارد بابت زكات حساب كند, ولی اگر مال او به اندازه قرضش باشدوورثه قرض او را

ندهند, یا به جهت دیگر, انسان نتواند طلب خود را بگیرد, بنابراحتیاط واجب نباید طلبی را كه از او دارد, بابت زكات حساب كند.

(مساله 1943) چیزی را كه انسان بابت زكات به فقیر می دهد لازم نیست به اوبگوید كه زكات است , بلكه اگر فقیر خجالت بكشد, مستحب است به اسم پیشكش بدهد ولی باید قصد زكات نماید.

(مساله 1944) اگر به خیال این كه كسی فقیر است به او زكات بدهد وبعد بفهمدفقیر نبوده , یا از روی ندانستن مساله به كسی كه می داند فقیر نیست زكات بدهد ,چنانچه چیزی را كه به او داده باقی باشد, باید از او بگیرد و به مستحق بدهد.

و اگراز بین رفته باشد, پس اگر كسی كه آن چیز را گرفته می دانسته زكات است انسان بایدعوض آن را از او بگیرد و به مستحق بدهد و اگر نمی دانسته زكات است , نمی تواندچیزی از او بگیرد وباید از مال خودش زكات را به مستحق بدهد.

(مساله 1945) كسی كه بدهكار است ونمی تواند بدهی خود را بدهد, اگر چه مخارج سال خود را داشته باشد, می تواند برای دادن قرض خود از سهم بدهكاران زكات بگیرد, ولی باید مالی را كه قرض كرده در معصیت خرج نكرده باشد, یا اگر درمعصیت خرج كرده , از آن معصیت توبه كرده باشد بلی از سهم فقرا می تواند زكات بگیرد اگر چه از آن معصیت توبه نكرده باشد.

(مساله 1946) اگر به كسی كه بدهكار است ونمی تواند بدهی خود را بدهد ازسهم بدهكاران زكات بدهد, بعد بفهمد قرض را در معصیت مصرف كرده , چنانچه آن بدهكار فقیر

باشد می تواند آنچه را به او داده بابت زكات حساب كند ولی احتیاط واجب آن است كه اگر از آن معصیت توبه نكرده , چیزی را كه به او داده بابت زكات حساب نكند.

(مساله 1947) كسی كه بدهكار است ونمی تواند بدهی خود را بدهد, اگر چه فقیرنباشد, انسان می تواند طلبی را كه از او دارد, بابت زكات حساب كند.

(مساله 1948) مسافری كه خرجی او تمام شده , یا مركبش از كار افتاده چنانچه سفر او سفر معصیت نباشد وخود او هم در معصیت نباشد ونتواند با قرض كردن یافروختن چیزی خود را به مقصد برساند, اگر چه در وطن خود فقیر نباشد, می تواندزكات بگیرد.

ولی اگر بتواند در جای دیگر با قرض كردن یا فروختن چیزی مخارج سفر خود را فراهم كند, فقط به مقداری كه به آنجا برسد, می تواند زكات بگیرد.

(مساله 1949) مسافری كه در سفر درمانده شده وزكات گرفته بعد از آن كه بوطنش رسید, اگر چیزی از زكات زیاد آمده باشد, باید بنابر احتیاط لازم آن را به حاكم شرع بدهد, وبگوید: آن چیز زكات است.

شرایط كسانی كه مستحق زكاتند

(مساله 1950) كسی كه زكات می گیرد باید شیعه دوازده امامی باشد و اگر انسان كسی را شیعه بداند وبه او زكات بدهد, بعد معلوم شود شیعه نبوده , باید دوباره زكات بدهد.

(مساله 1951) اگر طفل یا دیوانه ای از شیعه فقیر باشد, انسان می تواند به ولی اوزكات بدهد, به قصد این كه آنچه را می دهد ملك طفل یا دیوانه باشد.

(مساله 1952) اگر به ولی طفل ودیوانه دسترسی ندارد, می تواند خودش یابوسیله یك نفر امین زكات را به مصرف

طفل یا دیوانه برساند و باید موقعی كه زكات به مصرف آنان می رسد نیت زكات كند.

(مساله 1953) به فقیری كه گدایی می كند, می شود زكات داد.

ولی به كسی كه زكات را در معصیت مصرف می كند, نمی شود زكات داد.

(مساله 1954) به كسی كه معصیت كبیره را آشكارا بجا می آورد, احتیاط واجب آن است كه زكات ندهند.

(مساله 1955) به كسی كه بدهكار است ونمی تواند بدهی خود را بدهد, اگر چه مخارج او بر انسان واجب باشد, می شود زكات داد كه بدهی خود را بپردازد.

(مساله 1956) انسان نمی تواند مخارج كسانی را كه مثل اولاد, خرجشان بر اوواجب است از زكات بدهد, ولی اگر مخارج آنان را ندهد, دیگران می توانند به آنان زكات بدهند.

(مساله 1957) اگر انسان زكات به پسرش بدهد كه خرج زن ونوكر و كلفت خودنماید اشكال ندارد.

(مساله 1958) اگر پسر به كتابهای علمی دینی احتیاج داشته باشد, پدر می تواندبرای خریدن آنها به او زكات بدهد.

(مساله 1959) پدر می تواند به پسرش كه متمكن از مخارج ازدواج نباشد, زكات بدهد كه برای خود زن بگیرد وپسر هم می تواند برای آن كه پدرش زن بگیرد زكات خود را به او بدهد.

(مساله 1960) به زنی كه شوهرش مخارج او را می دهد, یا خرجی نمی دهد ولی ممكن است او را به دادن خرجی مجبور كنند, نمی شود زكات داد.

(مساله 1961) زنی كه صیغه شده اگر فقیر باشد, شوهرش ودیگران می توانند به اوزكات بدهند.

ولی اگر شوهرش در ضمن عقد شرط كند كه مخارج او را بدهد, یا به جهت دیگری دادن مخارجش بر او واجب باشد, در

صورتی كه بتواند مخارج آن زن را بدهد, نمی شود به آن زن زكات داد مگر آن كه مخارجش را شوهر ندهد هرچند از روی معصیت باشد.

(مساله 1962) زن می تواند به شوهر فقیر خود زكات بدهد, اگر چه شوهر زكات راصرف مخارج خود آن زن نماید.

(مساله 1963) سید نمی تواند از غیر سید زكات بگیرد ولی اگر خمس و سایروجوهات كفایت مخارج او را نكند واز گرفتن زكات ناچار باشد, می تواند از غیرسید زكات بگیرد.

(مساله 1964) به كسی كه معلوم نیست سید است یا نه , می شود زكات داد.

نیت زكات

(مساله 1965) انسان باید زكات را به قصد قربت - یعنی: برای انجام فرمان خداوند عالم - بدهد و در نیت معین كند كه آنچه را می دهد زكات مال است , یازكات فطره ولی اگر مثلا زكات گندم وجو بر او واجب باشد, لازم نیست معین كندچیزی را كه می دهد زكات گندم است یا زكات جو.

(مساله 1966) كسی كه زكات چند مال بر او واجب شده , اگر مقداری زكات بدهدونیت هیچ كدام آنها را نكند چنانچه چیزی را كه داده هم جنس یكی از آنها باشد,زكات همان جنس حساب می شود و اگر هم جنس هیچ كدام آنها نباشد, به همه آنهاقسمت می شود, پس كسی كه زكات چهل گوسفند و زكات پانزده مثقال طلا بر اوواجب است , اگر مثلا یك گوسفند از بابت زكات بدهد ونیت هیچ كدام آنها رانكند, زكات گوسفند حساب می شود ولی اگر مقداری نقره بدهد به زكاتی كه برای گوسفند وطلا بدهكار است تقسیم می شود.

(مساله 1967) اگر كسی را در دادن زكات

وكیل كند باید وكیل قصد قربت كند و دروكیل كردن و همچنین وقتی كه زكات را به وكیل می دهد قصد قربت لازم نیست واگر كسی را فقط در رساندن زكات به فقیر وكیل كند باید خودش در موقع دادن زكات به وكیل قصد قربت نماید و احتیاطا تا وقتی به فقیر می رسد به قصدش باقی باشد.

(مساله 1968) اگرمالك یا وكیل او بدون قصد قربت زكات را به فقیر بدهد و پیش از آن كه آن مال از بین برود, خود مالك نیت زكات كند, زكات حساب می شود.

مسائل متفرقه زكات

(مساله 1969) موقعی كه گندم وجو را از كاه جدا می كنند وموقع خشك شدن خرما وانگور, انسان باید زكات آن را به فقیر بدهد, یا از مال خود جدا كند وزكات طلا ونقره وگاو وگوسفند وشتر را بعد از تمام شدن ماه یازدهم باید به فقیر بدهد, یااز مال خود جدا نماید.

و اگر منتظر فقیر معینی باشد, یا بخواهد به فقیری بدهد كه از جهتی برتری دارد, بنابر احتیاط لازم زكات را جدا كند تا بعد به آن فقیر معین برساند.

(مساله 1970) بعد از جدا كردن زكات اگر انتظار مورد معینی را نداشته باشداحتیاط لازم آن است كه فورا آن را به مستحق بدهد.

(مساله 1971) كسی كه می تواند زكات را به مستحق برساند, اگر ندهد و بواسطه كوتاهی او از بین برود, باید عوض آن را بدهد.

(مساله 1972) كسی كه می تواند زكات را به مستحق برساند, اگر زكات را ندهدوبدون آن كه در نگهداری آن كوتاهی كند از بین برود, چنانچه دادن زكات را بقدری تاخیر انداخته كه نمی گویند: فورا داده

است , باید عوض آن را بدهد.

و اگر به این مقدار تاخیر نینداخته مثلا دو سه ساعت تاخیر انداخته و در همان دو سه ساعت تلف شده , در صورتی كه مستحق حاضر نبوده , چیزی بر او واجب نیست و اگرمستحق حاضر بوده , بنابر احتیاط واجب , باید عوض آن را بدهد.

(مساله 1973) اگر زكات را از خود مال كنار بگذارد, می تواند در بقیه آن , تصرف كند و اگر از مال دیگرش كنار بگذارد, می تواند در تمام مال تصرف نماید.

(مساله 1974) انسان نمی تواند زكاتی را كه كنار گذاشته برای خود بردارد وچیزدیگری بجای آن بگذارد.

(مساله 1975) اگر از زكاتی كه كنار گذاشته منفعتی ببرد مثلا گوسفندی كه برای زكات گذاشته بره بیاورد, مال فقیر است.

(مساله 1976) اگر موقعی كه زكات را كنار می گذارد مستحقی حاضر باشد احتیاطلازم آن است كه زكات را به او بدهد, مگر كسی را در نظر داشته باشد كه دادن زكات به او از جهتی بهتر باشد.

(مساله 1977) اگر بدون اجازه حاكم شرع با مالی كه برای زكات كنار گذاشته تجارت كند وضرر نماید, نباید چیزی از زكات كم كند ولی اگر منفعت كند بنابراحتیاط واجب باید آن را به مستحق بدهد.

(مساله 1978) اگر پیش از آن كه زكات بر او واجب شود, چیزی بابت زكات به فقیر بدهد, زكات حساب نمی شود وبعد از آن كه زكات بر او واجب شد, اگر چیزی را كه به فقیر داده از بین نرفته باشد وآن فقیر هم به فقر خود باقی باشد می تواندچیزی را كه به او داده بابت زكات حساب كند.

(مساله 1979) فقیری

كه می داند زكات بر انسان واجب نشده , اگر چیزی بابت زكات بگیرد وپیش او تلف شود ضامن است.

پس موقعی كه زكات بر انسان واجب می شود اگر آن فقیر به فقر خود باقی باشد, می تواند عوض چیزی را كه به او داده بابت زكات حساب كند.

(مساله 1980) فقیری كه نمی داند زكات بر انسان واجب نشده , اگر چیزی بابت زكات بگیرد وپیش او تلف شود ضامن نیست وانسان نمی تواند عوض آن را بابت زكات حساب كند.

(مساله 1981) مستحب است زكات گاو وگوسفند وشتر را به فقیرهای آبرومندبدهد و در دادن زكات , خویشان خود را بر دیگران , واهل علم و كمال را بر غیر آنان وكسانی را كه اهل سوال نیستند بر اهل سوال مقدم بدارد.

ولی اگر دادن زكات به فقیری از جهت دیگری بهتر باشد, مستحب است زكات را به او بدهد.

(مساله 1982) بهتر است زكات را آشكارا و صدقه مستحبی را مخفی بدهند.

(مساله 1983) اگر در شهر كسی كه می خواهد زكات بدهد مستحقی نباشد ونتواندزكات را به مصرف دیگری هم كه برای آن معین شده برساند, چنانچه امید نداشته باشد كه بعدا مستحق پیدا كند باید زكات را به شهر دیگر ببرد, و به مصرف زكات برساند ومی تواند مخارج بردن به آن شهر را از زكات بردارد و اگر زكات تلف شودضامن نیست.

(مساله 1984) اگر در شهر خودش مستحق پیدا شود, می تواند زكات را بشهر دیگرببرد ولی مخارج بردن به آن شهر را باید از خودش بدهد و اگر زكات تلف شودضامن است , مگر آن كه با اجازه حاكم شرع برده باشد.

(مساله 1985)

اجرت وزن كردن و پیمانه نمودن گندم و جو و كشمش و خرمایی راكه برای زكات می دهد با خود او است.

(مساله 1986) كسی كه 2 مثقال و15نخود نقره یا بیشتر از بابت زكات بدهكاراست , بنابر احتیاط مستحب كمتر از 2 مثقال و15 نخود نقره به یك فقیر ندهد.

و نیزاگر غیر نقره چیز دیگری مثل گندم وجو بدهكار باشد و قیمت آن به 2 مثقال و15نخود نقره برسد, بنابر احتیاط مستحب به یك فقیر كمتر از آن ندهد.

(مساله 1987) مكروه است انسان از مستحق درخواست كند كه زكاتی را كه از اوگرفته , به او بفروشد ولی اگر مستحق بخواهد چیزی را كه گرفته بفروشد بعد از آن كه به قیمت رساند, كسی كه زكات را به او داده در خریدن آن بر دیگران مقدم است.

(مساله 1988) اگر شك كند زكاتی را كه بر او واجب بوده داده یا نه , باید زكات رابدهد, هر چند شك او برای زكات سالهای پیش باشد.

(مساله 1989) فقیر بنابر احتیاط لازم نمی تواند زكات را به كمتر از مقدار آن صلح كند, یا چیزی را گرانتر از قیمت آن بابت زكات قبول نماید یا زكات را از مالك بگیردوبه او ببخشد ولی كسی كه زكات زیادی بدهكار است و فقیر شده و نمی تواندزكات را بدهد, چنانچه بخواهد توبه كند, فقیر می تواند زكات را از او بگیرد وبه اوببخشد.

(مساله 1990) انسان می تواند از زكات , قرآن یا كتاب دینی یا كتاب دعا بخردووقف نماید, اگرچه بر اولاد خود وبر كسانی وقف كند كه خرج آنان بر او واجب است و نیز می تواند تولیت وقف

را برای خود یا اولاد خود قرار دهد.

(مساله 1991) بنابر احتیاط لازم انسان نمی تواند از زكات ملك بخرد و بر اولادخود یا بر كسانی كه مخارج آنان بر او واجب است وقف نماید كه عایدی آن را به مصرف مخارج خود برسانند.

(مساله 1992) فقیر می تواند برای رفتن به حج وزیارت ومانند اینها زكات بگیردولی اگر به مقدار خرج سالش زكات گرفته باشد, برای زیارت و مانند آن نمی تواند ازسهم فقرا زكات بگیرد ولی از سهم سبیل اللّه مانعی ندارد.

(مساله 1993) اگر مالك فقیری را وكیل كند كه زكات مال او را بدهد, چنانچه آن فقیر احتمال دهد كه قصد مالك این بوده كه خود آن فقیر از زكات برندارد نمی تواندچیزی از آن برای خودش بردارد, و اگر یقین داشته باشد كه قصد مالك این نبوده ,برای خودش هم می تواند بردارد. (مساله 1994) اگر فقیر شتر وگاو وگوسفند وطلا ونقره را بابت زكات بگیردچنانچه شرطهایی كه برای واجب شدن زكات گفته شد در آنها جمع شود, بایدزكات آنها را بدهد.

(مساله 1995) اگر دو نفر در مالی كه زكات آن واجب شده با هم شریك باشندویكی از آنان زكات قسمت خود را بدهد وبعد مال را تقسیم كنند, چنانچه بداندشریكش زكات سهم خود را نداده , تصرف او در سهم خودش هم اشكال دارد.

(مساله 1996) كسی كه خمس یا زكات بدهكار است وكفاره ونذر و مانند اینها هم بر او واجب است وقرض هم دارد, چنانچه نتواند همه آنها را بدهد, اگر مالی كه خمس یا زكات آن واجب شده , از بین نرفته باشد, باید خمس و زكات را بدهد.

واگر از

بین رفته باشد احتیاط لازم آن است كه اگر نذر دارد نذر را مقدم بدارد و اگرنذر ندارد می تواند خمس یا زكات را بدهد, یا كفاره وقرض ومانند اینها را ادا نمایدو احوط توزیع بر این موارد است.

(مساله 1997) كسی كه خمس یا زكات بدهكار است ونذر ومانند اینها هم بر اوواجب است وقرض هم دارد, اگر بمیرد ومال او برای همه آنها كافی نباشد چنانچه مالی كه خمس وزكات آن واجب شده , از بین نرفته باشد, باید خمس یا زكات رابدهند و بقیه مال او را به چیزهای دیگری كه بر او واجب است قسمت كنند و اگرمالی كه خمس وزكات آن واجب شده , از بین رفته باشد مال او به خمس و زكات وقرض ونذر ومانند اینها قسمت نمایند مثلا اگر چهل تومان خمس بر او واجب است وبیست تومان به كسی بدهكار است و همه مال او سی تومان است , باید بیست تومان بابت خمس وده تومان به دین او بدهند.

(مساله 1998) كسی كه مشغول تحصیل علم است و اگر تحصیل نكند می تواندبرای معاش خود كسب كند, چنانچه تحصیل آن علم , واجب یا مستحب باشد,می شود به او زكات داد.

ولی احتیاط برای اهل علم نگرفتن زكات است مگر درصورتی كه از تحصیل مخارج عاجز باشند ولكن جایز است اشتغال به تحصیل علم هر چند باعث عجز از تحصیل نفقه بشود.

زكات فطره

(مساله 1999) كسی كه موقع مغرب شب عید فطر بالغ وعاقل وهشیار است وفقیروبنده كس دیگری نیست , باید برای خودش وكسانی كه نان خور او هستند, هرنفری یك صاع كه تقریبا سه كیلو است گندم

یا جو یا خرما یا كشمش یا برنج یا ذرت ومانند اینها را به مستحق بدهد و اگر پول یكی از اینها را هم بدهد كافی است , وبنابر احتیاط, بر كسی كه موقع مغرب ماه شوال باشد نیز واجب است.

(مساله 2000) كسی كه مخارج سال خود وعیالاتش را ندارد و كسبی هم ندارد كه بتواند مخارج سال خود وعیالاتش را بگذراند فقیر است و دادن زكات فطره بر اوواجب نیست.

(مساله 2001) انسان باید فطره كسانی را كه موقع مغرب شب عید فطر, نان خور اوحساب می شوند بدهد, كوچك باشند یا بزرگ , مسلمان باشند یا كافر, دادن خرج آنان بر او واجب باشد یا نه , در شهر خود او باشند یا در شهر دیگر.

(مساله 2002) اگر كسی را كه نان خور او است و در شهر دیگر است وكیل كند كه از مال او فطره خود را بدهد, چنانچه اطمینان داشته باشد كه فطره را می دهد, لازم نیست خودش فطره او را بدهد.

(مساله 2003) فطره مهمانی كه پیش از مغرب شب عید فطر با رضایت صاحبخانه وارد شده در صورتی كه بگویند, امشب نان او را داده , بر او واجب است هر چندنان خور او حساب نشود.

(مساله 2004) فطره مهمانی كه پیش از مغرب شب عید فطر بدون رضایت صاحبخانه وارد می شود ومدتی نزد او می ماند, بنابر احتیاط, واجب است وهمچنین است فطره كسی كه انسان را مجبور كرده اند كه خرجی او را بدهد.

(مساله 2005) فطره مهمانی كه بعد از مغرب شب عید فطر وارد می شود, برصاحب خانه واجب نیست , اگر چه پیش از مغرب

او را دعوت كرده باشد و در خانه او هم افطار كند.

(مساله 2006) اگر كسی موقع مغرب شب عید فطر دیوانه باشد, زكات فطره بر اوواجب نیست.

(مساله 2007) اگر پیش از مغرب یا مقارن آن بچه بالغ شود, یا دیوانه عاقل گردد,یا فقیر غنی شود, در صورتی كه شرایط واجب شدن فطره را دارا باشد, باید زكات فطره را بدهد.

(مساله 2008) كسی كه موقع مغرب شب عید فطر, زكات فطره بر او واجب نیست , اگر تا پیش از ظهر روز عید شرطهای واجب شدن فطره در او پیدا شود,مستحب است زكات فطره را بدهد.

(مساله 2009) كافری كه بعد از مغرب شب عید فطر مسلمان شده فطره بر اوواجب نیست , ولی مسلمانی كه شیعه نبوده , اگر بعد از دیدن ماه شیعه شود, بایدزكات فطره را بدهد.

(مساله 2010) كسی كه فقط به اندازه یك صاع كه تقریبا سه كیلو است گندم ومانندآن دارد, مستحب است زكات فطره را بدهد و چنانچه عیالاتی داشته باشدوبخواهد فطره آنان را هم بدهد می تواند به قصد فطره , آن یك صاع را به یكی ازعیالاتش بدهد و او هم بهمین قصد به دیگری بدهد و همچنین تا به نفر آخر برسدوبهتر است نفر آخر چیزی را كه می گیرد به كسی بدهد كه از خودشان نباشد, و اگریكی از آنها صغیر باشد, ولی او بجای او می گیرد واحتیاط آن است كه چیزی را كه برای صغیر گرفته به كسی ندهد.

(مساله 2011) اگر بعد از مغرب شب عید فطر بچه دار شود, یا كسی نان خور اوحساب شود, واجب نیست فطره او را بدهد , اگرچه مستحب

است فطره كسانی راكه بعد از مغرب تا پیش از ظهر روز عید نان خور او حساب می شوند بدهد.

(مساله 2012) اگر انسان نان خور كسی باشد وپیش از مغرب یا مقارن آن نان خوركس دیگر شود, فطره او بر كسی كه نان خور او شده واجب است.

مثلا اگر دخترپیش از مغرب به خانه شوهر رود, شوهرش باید فطره او را بدهد.

(مساله 2013) كسی كه دیگری باید فطره او را بدهد, واجب نیست فطره خود رابدهد.

(مساله 2014) اگر فطره انسان بر كسی واجب باشد و او فطره را ندهد, برخودانسان واجب نمی شود مگر آن كه شخص غنی نان خور فقیر باشد كه در اینصورت احتیاط لازم آن است كه غنی فطره خود را بدهد.

(مساله 2015) اگر كسی كه فطره او بر دیگری واجب است خودش فطره را بدهد,از كسی كه فطره بر او واجب شده ساقط نمی شود.

(مساله 2016) زنی كه شوهرش مخارج او را نمی دهد, چنانچه نان خور كس دیگرباشد, فطره اش بر آنكس واجب است.

و اگر نان خور كس دیگر نیست , در صورتی كه فقیر نباشد, باید فطره خود را بدهد.

(مساله 2017) كسی كه سید نیست , نمی تواند به سید فطره بدهد حتی اگر سیدی نان خور او باشد, نمی تواند فطره او را به سید دیگر بدهد.

(مساله 2018) فطره طفلی كه از مادر یادایه شیر می خورد, بر كسی است كه مخارج مادر یا دایه را می دهد.

ولی اگر مادر یا دایه مخارج خود را از مال طفل برمی دارد, فطره طفل بر كسی واجب نیست.

(مساله 2019) انسان اگرچه مخارج عیالاتش را از مال حرام بدهد, باید فطره

آنان را از مال حلال بدهد.

(مساله 2020) اگر انسان كسی را اجیر نماید وشرط كند كه مخارج او را بدهد بایدفطره او را هم بدهد, ولی چنانچه شرط كند كه مقداری از مخارج او را بدهد ومثلاپولی برای مخارجش بدهد, واجب نیست فطره او را بدهد.

(مساله 2021) اگر كسی بعد از مغرب شب عید فطر بمیرد, باید فطره او وعیالاتش را از مال او بدهند ولی اگر پیش از مغرب بمیرد, واجب نیست فطره او وعیالاتش را از مال او بدهند.

مصرف زكات فطره

(مساله 2022) احتیاط واجب آن است كه زكات فطره را به فقرای شیعه اثناعشری بدهد اگرچه در شهر دیگر باشند و چون نقل این زكات به شهر دیگر خلاف احتیاط است اگر در شهر خودش فقیر شیعه نباشد مال خود را به شهر دیگر ببرد ودر آنجا به قصد زكات به شیعه بدهد.

(مساله 2023) اگر طفل شیعه ای فقیر باشد, انسان می تواند فطره را با اذن ولی شرعی او به مصرف او برساند, یا بواسطه دادن به ولی طفل , ملك طفل نماید.

(مساله 2024) فقیری كه فطره به او می دهند, لازم نیست عادل باشد ولی احتیاط واجب آن است كه به شراب خوار و كسی كه آشكارا معصیت می كند فطره ندهند.

(مساله 2025) به كسی كه فطره رادر معصیت مصرف می كندنباید فطره بدهند.

(مساله 2026) احتیاط واجب آن است كه به یك فقیر كمتر از یك صاع كه تقریباسه كیلو است فطره ندهند.

ولی اگر بیشتر بدهند اشكال ندارد.

(مساله 2027) اگر از جنسی كه قیمتش دو برابر قیمت معمولی آن است مثلا ازگندمی كه قیمت آن دو برابر قیمت گندم معمولی است ,

نصف صاع كه معنای آن درمساله پیش گفته شد بدهد كافی نیست و اگر آن را به قصد قیمت فطره هم بدهداشكال دارد.

(مساله 2028) انسان نمی تواند نصف صاع را از یك جنس مثلا گندم و نصف دیگرآن را از جنس دیگر مثلا جو بدهد, و اگر آن را به قصد قیمت فطره هم بدهد اشكال دارد.

(مساله 2029) مستحب است در دادن زكات فطره , خویشان فقیر خود را بردیگران مقدم بدارد وبعد همسایگان فقیر را, بعد اهل علم فقیر را ولی اگر دیگران ازجهتی برتری داشته باشند, مستحب است آنها را مقدم بدارد.

(مساله 2030) اگرانسان بخیال این كه كسی فقیر است به او فطره بدهد و بعدبفهمد فقیر نبوده , چنانچه مالی را كه به او داده از بین نرفته باشد, باید پس بگیرد وبه مستحق بدهد.

و اگر نتواند پس بگیرد, باید از مال خودش فطره را بدهد, و اگر ازبین رفته باشد, در صورتی كه گیرنده فطره می دانسته آنچه را گرفته فطره است , بایدعوض آن را بدهد, و اگر نمی دانسته , دادن عوض بر او واجب نیست وانسان بایددوباره فطره را بدهد.

(مساله 2031) اگر كسی بگوید فقیرم , نمی شود به او فطره داد, مگر آن كه از گفته او اطمینان پیدا شود, یا انسان بداند كه قبلا فقیر بوده است.

مسائل متفرقه زكات فطره

(مساله 2032) انسان باید زكات فطره را به قصد قربت - یعنی: برای انجام فرمان خداوند عالم - بدهد وموقعی كه آن را می دهد, نیت دادن فطره نماید.

(مساله 2033) اگر پیش از ماه رمضان فطره را بدهد صحیح نیست لكن جواز دادن آن در ماه رمضان بعید نیست

, و اگر پیش از رمضان یا در ماه رمضان به فقیر قرض بدهد وبعد از آن كه فطره بر او واجب شد, طلب خود را بابت فطره حساب كندمانعی ندارد.

(مساله 2034) گندم یا چیز دیگری را كه برای فطره می دهد, باید به جنس دیگر یاخاك مخلوط نباشد, وچنانچه مخلوط باشد, اگر خالص آن به یك صاع كه تقریبا سه كیلو است برسد, یا آنچه مخلوط شده بقدری كم باشد كه قابل اعتنا نباشد اشكال ندارد.

(مساله 2035) اگر فطره را از چیز معیوب بدهد كافی نیست.

(مساله 2036) كسی كه فطره چند نفر را می دهد, لازم نیست همه را از یك جنس بدهد و اگر مثلا فطره بعضی را گندم و فطره بعض دیگر را جو بدهد كافیست.

(مساله 2037) كسی كه نماز عید می خواند, بنابر احتیاط واجب , باید فطره راپیش از نماز عید بدهد و یا جدا نماید, ولی اگر نماز عید نمی خواند, می تواند دادن فطره را تا ظهر تاخیر بیندازد.

(مساله 2038) اگر به نیت فطره مقداری از مال خود را كنار بگذارد وتا ظهر روز عیدبه مستحق ندهد, احتیاط واجب آن است كه هر وقت آن را می دهد نیت فطره نماید.

(مساله 2039) اگر موقعی كه دادن زكات فطره واجب است , فطره را ندهد وكنارهم نگذارد, بعدا باید بدون این كه نیت ادا وقضا كند فطره را بدهد.

(مساله 2040) اگر فطره را كنار بگذارد, نمی تواند آن را برای خودش بردارد ومال دیگری را برای فطره بگذارد.

(مساله 2041) اگر انسان مالی داشته باشد كه قیمتش از فطره بیشتر است , چنانچه فطره را ندهد ونیت كند كه مقداری

از آن مال برای فطره باشد اشكال دارد.

(مساله 2042) اگر مالی را كه برای فطره كنار گذاشته از بین برود, چنانچه دسترسی به فقیر داشته ودادن فطره را تاخیر انداخته , باید عوض آن را بدهد, و اگر دسترسی به فقیر نداشته ضامن نیست.

(مساله 2043) اگر در محل خودش مستحق پیدا شود, احتیاط واجب آن است كه فطره را بجای دیگر نبرد واگر بجای دیگر ببرد وتلف شود, باید عوض آن رابدهد.

حج

احكام حج

(مساله 2044) حج: زیارت كردن خانه خدا وانجام اعمالی است كه دستورداده اند در آنجا بجا آورده شود و در تمام عمر بر كسی كه این شرایط را دارا باشد,یك مرتبه واجب می شود: 1 - كمال , به این كه بالغ و عاقل باشد.

2 - آن كه آزادباشد.

3 - بواسطه رفتن به حج مجبور نشود كه كار حرامی را كه ترك آن از حج مهمتر است , انجام دهد, یا عمل واجبی را كه از حج مهمتر است ترك نماید, 4 -آن كه مستطیع باشد ومستطیع بودن به چند چیز است: اول - آن كه توشه راه ومركب سواری یا مالی كه بتواند با آن مال , آنها را تهیه كند داشته باشد.

دوم - آن كه سلامت مزاج وتوانایی آن را داشته باشد كه بتواند مكه رود و حج را بجا آورد.

سوم - آن كه در راه مانعی از رفتن نباشد و اگر راه بسته باشد, یا انسان بترسد كه در راه جان یا عرض او از بین برود, یا مال او را ببرند, حج بر او واجب نیست.

ولی اگر ازراه دیگری بتواند برود, اگر چه دورتر باشد, باید از آن راه

برود.

چهارم - آن كه بقدربجا آوردن اعمال حج وقت داشته باشد.

پنجم - آن كه مخارج كسانیرا كه خرجی آنان بر او واجب است مثل زن و بچه ومخارج كسانی را كه مردم خرجی دادن به آنهارا لازم می دانند داشته باشد.

ششم - آن كه بعد از برگشتن كسب , یا زراعت , یاعایدی ملك , یا راه دیگری برای معاش خود داشته باشد كه مجبور نشود به زحمت زندگی كند.

(مساله 2045) كسی كه بدون خانه ملكی رفع احتیاجش نمی شود, وقتی حج بر اوواجب است كه پول خانه را هم داشته باشد.

(مساله 2046) زنی كه می تواند مكه برود, اگر بعد از برگشتن از خودش مال نداشته باشد وشوهرش هم مثلا فقیر باشد وخرجی او را ندهد, وناچار شود كه به سختی زندگی كند, حج بر او واجب نیست.

(مساله 2047) اگر كسی توشه راه ومركب سواری نداشته باشد و دیگری به اوبگوید حج برو من خرج تو وعیالات تو را در موقعی كه در سفر حج هستی می دهم در صورتی كه اطمینان داشته باشد كه خرج او و عیالاتش را می دهد حج بر اوواجب می شود.

اگرچه قرض داشته باشد و در موقع برگشتن هم مالی كه بتواند با آن زندگی كند نداشته باشد.

(مساله 2048) اگر خرجی رفتن وبرگشتن وخرجی عیالات كسی را در مدتی كه مكه می رود وبرمی گردد, به او به بخشند وبا او شرط كنند كه حج كند باید قبول نماید وحج بر او واجب می شود, اگرچه قرض داشته باشد و در موقع برگشتن هم مالی كه بتواند با آن زندگی كند نداشته باشد.

(مساله 2049) اگر مخارج رفتن و

برگشتن و مخارج عیالات كسی را در مدتی كه مكه می رود و برمی گردد به او بدهند و بگویند حج برو ولی ملك او نكنند, درصورتی كه اطمینان داشته باشد كه از او پس نمی گیرند, حج بر او واجب می شود.

(مساله 2050) اگر مقداری مال كه برای حج كافی است به كسی بدهند و با اوشرط كنند كه در راه مكه خدمت كسی كه مال را داده بنماید, قبول كردن آن مال بر اوواجب نمی شود.

(مساله 2051) اگر مقداری مال به كسی بدهند و حج بر او واجب شود, چنانچه حج نماید, هر چند بعدا مالی از خود پیدا كند, و مستطیع شود, دیگر حج بر او واجب نیست.

(مساله 2052) اگربرای تجارت مثلا تا جده برود و مالی بدست آورد كه اگربخواهد از آنجا به مكه رود مستطیع باشد, باید حج كند و در صورتی كه حج نماید,اگر چه بعدا مالی پیدا كند كه بتواند از وطن خود به مكه رود, دیگر حج بر او واجب نیست.

(مساله 2053) اگر انسان اجیر شود كه از طرف كس دیگر حج كند, چنانچه خودش نتواند برود وبخواهد دیگری را از طرف خودش بفرستد, باید از كسی كه اورا اجیر كرده اجازه بگیرد.

(مساله 2054) اگر كسی مستطیع شود ومكه نرود وفقیر شود, باید اگرچه به زحمت باشد بعدا حج كند و اگر به هیچ قسم نتواند حج برود, چنانچه كسی او رابرای حج اجیر كند, باید به مكه رود وحج كسی را كه برای او اجیر شده بجا آورد وتاسال بعد در مكه بماند وبرای خود حج نماید.

ولی اگر ممكن باشد كه اجیر شود واجرت را نقد

بگیرد وكسی كه او را اجیر كرده راضی شود كه حج او در سال بعد بجاآورده شود, باید سال اول برای خود وسال بعد برای كسی كه اجیر شده حج نماید.

(مساله 2055) اگر در سال اولی كه مستطیع شده به مكه رود و در وقت معینی كه دستور داده اند به عرفات و مشعر الحرام نرسد, چنانچه در سالهای بعد مستطیع نباشد, حج بر او واجب نیست.

ولی اگر از سالهای پیش مستطیع بوده و نرفته ,اگرچه بزحمت باشد باید حج كند.

(مساله 2056) اگر در سال اولی كه مستطیع شده حج نكند وبعد بواسطه پیری یامرض یا ناتوانی نتواند حج نماید وناامید باشد از این كه بعدا خودش حج كند بایددیگری را از طرف خود بفرستد, بلكه اگر در سال اولی كه بقدر رفتن حج مال پیداكرده بواسطه پیری یا مرض یا ناتوانی نتواند حج كند, احتیاط واجب آن است كه كسی را از طرف خود بفرستد كه حج نماید, و بهتر بلكه احوط این است كه در این صورتها كسی را به نیابت بفرستد كه اولین مرتبه حج او باشد.

(مساله 2057) كسی كه از طرف دیگری برای حج اجیر شده , باید طواف نسا را ازطرف او بجا آورد و اگر بجا نیاورد, زن بر آن اجیر حرام می شود.

(مساله 2058) اگر طواف نسا را درست بجا نیاورد یا فراموش كند چنانچه بعد ازچند روز یادش بیاید واز بین راه برگردد وبجا آورد صحیح است.

خرید و فروش

احكام خرید و فروش

چیزهایی كه در خرید و فروش مستحب است (مساله 2059) پنج چیز در خرید وفروش مستحب است: اول - یاد گرفتن احكام آن , بلكه اگر بداند در میان معاملاتی

كه می كند هم معامله حرام وباطل وهم حلال وصحیح است ونتواند تشخیص دهد واجب است یادگرفتن احكام آنها یا ترك آن معاملات.

حضرت صادق (علیه السلام) فرمودند: كسی كه می خواهد خرید و فروش كند, باید احكام آن را یاد بگیرد و اگر پیش از یاد گرفتن احكام آن , خرید وفروش كند, بواسطه معامله های باطل وشبهه ناك به هلاكت می افتد.

دوم - آن كه در قیمت جنس بین مشتریها فرق نگذارد مگر به لحاظ علم و تقوی.

سوم - آن كه در قیمت جنس سخت گیری نكند.

چهارم - آن كه چیزی را كه می فروشد زیادتر بدهد و آنچه را كه می خرد كمتر بگیرد.

پنجم - آن كه كسی كه با او معامله كرده , اگر پشیمان شود واز او تقاضا كند كه معامله را بهم بزند, برای بهم زدن معامله حاضر شود.

(مساله 2060) اگر بواسطه ندانستن مساله نداند معامله ای كه كرده صحیح است یاباطل , نمی تواند در مالی كه گرفته تصرف نماید.

(مساله 2061) كسی كه مال ندارد ومخارجی بر او واجب است مثل خرج زن وبچه , باید كسب كند وبرای كارهای مستحب مانند وسعت دادن به عیالات ودستگیری از فقرا كسب كردن مستحب است.

معاملات مكروه

(مساله 2062) عمده معاملات مكروه از این قرار است: اول - ملك فروشی.

دوم - قصابی.

سوم - كفن فروشی.

چهارم - معامله با مردمان پست.

پنجم - معامله بین طلوع صبح و اول آفتاب.

ششم - آن كه كار خود را خرید و فروش گندم وجو ومانند اینها قرار دهد.

هفتم - آن كه برای خریدن جنسی كه دیگری می خواهد بخرد,داخل معامله او شود.

معاملات حرام

(مساله 2063) معاملات حرام وباطل بر شش قسم است: اول - خرید و فروش عین نجس مثل مشروبات مسكر و خوك و مردار و بول وغایط, ولی در غیر مشروبات مسكر و خوك و مردار, اگر قابل استفاده حلال از آنهاباشد خرید و فروش آن جایز است , اگرچه احتیاط در ترك آن است.

دوم - خرید وفروش مال غصبی , كه اگر مالكش امضا نكند باطل است وتصرف در آن حرام می باشد.

سوم - خرید و فروش چیزی كه مال نیست مثل حیوانات درنده.

چهارم -معامله چیزی كه منافع معمولی آن فقط كار حرام باشد, مانند آلات قمار مثل نرد وشطرنج یا آلات لهو.

پنجم - معامله ای كه در آن ربا باشد.

ششم - فروش جنسی كه با چیز دیگر مخلوط است , در صورتی كه آن چیز معلوم نباشد فروشنده هم به خریدار نگوید, مثل فروختن روغنی كه آن را با پیه مخلوط كرده است واین عمل راغش می گویند و مشتری هر وقت فهمید می تواند معامله را فسخ كند و در بعض صور آن اصل معامله باطل است مثل این كه چیزی را بر خلاف جنسش ارائه دهد,مثلا مس را به طلا روكش كند و به اسم طلا بفروشد.

پیغمبر اكرم (صلی الله علیه و

اله) فرمود: ازما نیست كسی كه در معامله با مسلمانان غش كند یا به آنان ضرر بزند یاتقلب وحیله نماید وهركس با برادرمسلمان خود غش كند, خداوندبركت روزی او را می برد و راه معاش او را می بندد و او را به خودش واگذار می كند.

(مساله 2064) فروختن چیز پاكی كه نجس شده وآب كشیدن آن ممكن است اشكال ندارد, ولی اگر مشتری آن چیز را برای كاری بخواهد كه شرط آن پاك بودن است مثلا از قسم خوراكی باشد كه می خواهد آن را بخورد و قابل تطهیر است بایدفروشنده , نجس بودن آن را بگوید و اگر قابل تطهیر نیست مثل سكنجبین نجس كه مورد استفاده دیگر نیست , خرید و فروش آن جایز نیست.

ولی اگر از قسم خوراكی نباشد و مثل لباس باشد, اگرچه مشتری در آن نماز بخواند چون در نماز طهارت ظاهر بدن و لباس كافی است , لازم نیست نجس بودن آن را بگوید.

(مساله 2065) اگر چیز پاكی مانند روغن و نفت كه آب كشیدن آن ممكن نیست نجس شود, چنانچه آن را برای كاری بخواهند كه شرطش پاك بودن است مثلاروغن نجس را برای خوردن بخواهند, باید به خریدار بگوید و اگر غیر از خوردن استفاده دیگر نیست فروش آن حرام است.

و اگر برای كاری بخواهند كه شرط آن پاك بودن نیست , مثلا بخواهند نفت نجس را بسوزانند, فروش آن اشكال ندارد.

(مساله 2066) خرید وفروش دواهایی كه متنجس است واز اعیان نجسه مثل شراب ومردار نیست برای فایده ای كه حرام نباشد جایز است.

و اگر از مثل مردار وشراب باشد, در صورتی كه در دوا مستهلك

نباشد, خرید و فروش آن حرام است ,ولی اگر پول را در مقابل ظرف آن یا در مقابل زحمت دوا فروش بدهند اشكال ندارد.

(مساله 2067) خرید و فروش روغن و دواهای روان و عطرهایی كه از ممالك غیراسلامی می آورند, اگر نجس بودن آنها معلوم نباشد اشكال ندارد.

ولی روغنی را كه از حیوان بعد از جان دادن آن می گیرند, چنانچه در شهر كفار از دست كافر بگیرند واز حیوانی باشد كه اگر رگ آن را ببرند خون از آن جستن می كند, نجس است ومعامله آن باطل می باشد.

(مساله 2068) اگر روباه را به غیر دستوری كه در شرع معین شده كشته باشند, یاخودش مرده باشد, خرید و فروش پوست آن حرام و معامله آن باطل است.

(مساله 2069) خرید وفروش گوشت وپیه وچرمی كه از ممالك غیر اسلامی می آورند باطل است , و اگر از دست كافر در بازار اسلامی گرفته شود بنابر احتیاطلازم معامله آن باطل است , ولی اگر انسان بداند كه آنها از حیوانی است كه بدستورشرع كشته شده خرید وفروش آنها اشكال ندارد.

(مساله 2070) خرید و فروش گوشت و پیه و چرمی كه از دست مسلمان در بازاراسلام گرفته شود اشكال ندارد.

ولی اگر انسان بداند كه آن مسلمان آن را از دست كافر گرفته وتحقیق نكرده كه از حیوانی است كه به دستور شرع كشته شده یا نه ,معامله آن باطل است.

و اگر از دست مسلمان در بازار كفار گرفته شود بنابر احتیاطلازم معامله آن باطل است.

مگر آن كه مسلمان با آن معامله پاك بودن كند واحتمال داده شود كه پاك بودن آن را بدست آورده.

(مساله 2071) خرید وفروش

مسكرات حرام ومعامله آنها باطل است.

(مساله 2072) فروختن مال غصبی اگر مالك آن , معامله را رد كرد باطل است وفروشنده باید پولی را كه از خریدار گرفته به او برگرداند.

(مساله 2073) اگر خریدار قصدش این باشد كه پول جنس را ندهد بنحوی كه قصد معامله نداشته باشد معامله اشكال دارد و اگر جدا قصد معامله داشته باشداشكال ندارد.

(مساله 2074) اگر خریدار معامله را به ذمه انجام دهد و بخواهد پول جنس را بعدااز حرام بدهد, معامله صحیح است , ولی باید مقداری را كه بدهكار است از مال حلال بدهد و اگر از حرام بدهد دینش ادا نمی شود.

(مساله 2075) خرید و فروش و ساختن آلات قمار و آلات لهو ولعب مثل تار وساز و سنتور و غیر اینها, حتی سازهای كوچك حرام است , بلكه شكستن آنها وتغییر هیئت آنها واجب است.

(مساله 2076) اگر چیزی را كه می شود استفاده حلال از آن ببرند به قصد این بفروشد كه آن را در حرام مصرف كنند مثلا انگور را به این قصد بفروشد كه از آن شراب درست كنند, معامله آن حرام و باطل است.

(مساله 2077) ساختن مجسمه حرام است و احتیاط واجب ترك خرید و فروش آن است.

(مساله 2078) خریدن چیزی كه از قمار یا دزدی , یا از معامله باطل تهیه شده باطل و تصرف در آن معصیت و حرام است , و اگر كسی آن را بخرد, باید به صاحب اصلیش برگرداند.

(مساله 2079) اگر روغنی را كه با پیه مخلوط است بفروشد, چنانچه آن را معین كند مثلا بگوید: این یك من روغن را می فروشم , معامله بمقدار پیهی كه

در آن است باطل می شود و پولی كه فروشنده برای پیه آن گرفته مال مشتری وپیه مال فروشنده است.

و مشتری می تواند معامله روغن خالصی را هم كه در آن است بهم بزند ولی اگر آن را معین نكند بلكه یك من روغن بفروشد, بعد روغنی كه پیه دارد بدهدمشتری می تواند آن روغن را پس بدهد وروغن خالص مطالبه نماید.

(مساله 2080) اگر مقداری از جنسی را كه با وزن یا پیمانه می فروشند, به زیادتر ازهمان جنس بفروشد, مثلا یك من گندم را به یك من ونیم گندم بفروشد, ربا و حرام است , بلكه اگر یك نوع از آن جنس , سالم و دیگری معیوب , یا جنس یكی خوب وجنس دیگری بد باشد, یا با یكدیگر تفاوت قیمت داشته باشند, چنانچه بیشتر ازمقداری كه می دهد بگیرد, باز هم ربا وحرام است , پس اگر مس درست را بدهد وبیشتراز آن مس شكسته بگیرد, یا برنج صدری را بدهد وبیشتر از آن برنج گرده بگیردیا طلای ساخته را بدهد وبیشتر از آن طلای نساخته بگیرد, ربا و حرام می باشد.

(مساله 2081) اگر چیزی را كه اضافه می گیرد غیراز جنسی باشد كه می فروشد ,مثلا یك من گندم به یك من گندم و یك قران پول بفروشد باز هم ربا و حرام است.

بلكه اگر چیزی زیادتر نگیرد ولی شرط كند كه خریدار عملی برای او انجام دهد,بازهم ربا وحرام می باشد.

(مساله 2082) اگر كسی كه مقدار كمتر را می دهد چیزی علاوه كند, مثلا یك من گندم ویك دستمال را به یك من ونیم گندم بفروشد, اشكال ندارد و همچنین است

اگر از هر دو طرف چیزی زیاد كنند مثلا یك من گندم ویك دستمال را به یك من ونیم گندم ویك دستمال بفروشد.

(مساله 2083) اگر چیزی را كه در مثل پارچه با متر وذرع می فروشند, یا چیزی راكه مثل گردو و تخم مرغ با شماره معامله می كنند, بفروشد و زیادتر بگیرد مثلا ده تاتخم مرغ بدهد ویازده تا بگیرد اشكال ندارد.

(مساله 2084) جنسی را كه بعضی از شهرها با وزن , یا پیمانه می فروشند و دربعضی از شهرها با شماره معامله می كنند, در شهری كه با وزن , یا پیمانه می فروشندجایز نیست به زیادتر از آن بفروشد و در شهری كه با شماره می فروشند جایز است به زیادتر از آن بفروشند. (مساله 2085) اگر چیزی را كه می فروشد و عوضی را كه می گیرد از یك جنس نباشد, زیادی گرفتن اشكال ندارد, پس اگر یك من برنج بفروشد و دو من گندم بگیرد معامله صحیح است.

(مساله 2086) اگر جنسی را كه می فروشد, وعوضی را كه می گیرد, از یك چیزعمل آمده باشد, باید در معامله زیادی نگیرد, پس اگر یك من روغن بفروشد و درعوض آن یك من ونیم پنیر بگیرد, ربا وحرام است , و احتیاط واجب آن است كه كه اگر میوه رسیده را با میوه نارس معامله كند زیادی نگیرد.

(مساله 2087) جو وگندم در ربا یك جنس حساب می شود.

پس اگر یك من گندم بدهد ویك من وپنج سیر جو بگیرد, ربا وحرام است و نیز اگر مثلا ده من جو بخردكه سر خرمن ده من گندم بدهد, چون جو را نقد گرفته وبعد

از مدتی گندم رامی دهد, مثل آن است كه زیادی گرفته وحرام می باشد.

(مساله 2088) اگر مسلمان از كافری كه در پناه اسلام نیست , ربا بگیرد اشكال ندارد, و نیز پدر وفرزند وزن وشوهر می توانند از یكدیگر ربا بگیرند.

شرایط فروشنده و خریدار

(مساله 2089) برای فروشنده وخریدار شش چیز شرط است: اول - آن كه بالغ باشند.

دوم - آن كه عاقل باشند.

سوم - آن كه سفیه نباشند یعنی: مال خود را دركارهای بیخود وبیهوده مصرف نكنند.

چهارم - آن كه قصد خرید وفروش داشته باشند, پس اگر مثلا به شوخی بگوید مال خود را فروختم , معامله باطل است.

پنجم - آن كه كسی آنها را مجبور نكرده باشد.

ششم - جنس و عوضی را كه می دهند مالك باشند, یا ولایت بر او یا وكالت از طرف او داشته باشند و احكام اینها در مسائل آینده گفته می شود.

(مساله 2090) معامله با بچه نابالغ باطل است , اگر چه پدر یا جد آن بچه به اواجازه داده باشند كه معامله كند.

اما اگر طفل , اگرچه ممیز هم نباشد, وسیله باشد كه پول را به فروشنده بدهد وجنس را بخریدار برساند, یا جنس را بخریدار بدهد وپول را به فروشنده برساند.

چون واقعا دو نفر بالغ با یكدیگر معامله كرده اند معامله صحیح است , ولی باید فروشنده وخریدار یقین داشته باشند, كه طفل جنس وپول را به صاحب آن می رساند یا آن كه صاحب پول یا جنس اذن داده باشند كه آن را به بچه بدهد تا به او برساند.

(مساله 2091) اگر از بچه نابالغ چیزی بخرد, یا چیزی به او بفروشد, باید جنس یاپولی را كه از

او گرفته به صاحب آن بدهد, یا از صاحبش رضایت بخواهد و اگرصاحب آن را نمی شناسد وبرای شناختن او هم وسیله ای ندارد, باید چیزی را كه ازبچه گرفته , از طرف صاحب آن مظالم بدهد واحتیاط آن است كه از حاكم شرع هم اذن بگیرد و اگر پول یا جنس مال خود بچه باشد باید به ولی او برساند یا از ولی اواذن بگیرد و اگر او را پیدا نكرد به حاكم شرع بدهد.

(مساله 2092) اگر كسی با بچه نابالغ معامله كند وجنس , یا پولی كه به بچه داده ازبین برود, نمی تواند از بچه یا ولی او مطالبه نماید.

(مساله 2093) اگر خریدار یا فروشنده را به معامله مجبور كنند, چنانچه بعد ازمعامله راضی شود وبگوید راضی هستم , معامله صحیح است.

ولی احتیاط مستحب آن است كه دوباره صیغه معامله را بخوانند.

(مساله 2094) اگر انسان مال كسی را بدون اجازه او بفروشد, چنانچه صاحب مال بفروش آن راضی نشود واجازه نكند معامله باطل است.

(مساله 2095) پدر و جد پدری طفل - اگر برای طفل مفسده ای نداشته باشد - ونیز وصی پدر ووصی جد پدری - اگر برای طفل مصلحت باشد - می توانند مال طفل را بفروشند, مجتهد عادل هم با نبودن ولی و با رعایت مصلحت می تواند مال دیوانه یا طفل یتیم یا مال كسی را كه غایب است بفروشد.

(مساله 2096) اگر كسی مالی را غصب كند و بفروشد و بعد از فروش , صاحب مال معامله را اجازه دهد, معامله صحیح است.

و چیزی را كه غصب كننده به مشتری داده و منفعتهای آن از موقع معامله , ملك

مشتری است و چیزی را كه مشتری داده و منفعتهای آن از موقع معامله , ملك كسی است كه مال او را غصب كرده اند.

(مساله 2097) اگر كسی مالی را غصب كند وبفروشد, به قصد این كه پول آن مال خودش باشد, چنانچه صاحب مال معامله را اجازه نكند, معامله باطل است.

و اگراجاره نماید معامله صحیح است و پول مال مالك می شود.

شرایط جنس وعوض آن

(مساله 2098) جنسی كه می فروشند و چیزی كه عوض آن می گیرند پنج شرطدارد: اول - آن كه مقدار آن با وزن یا پیمانه یا شماره ومانند اینها معلوم باشد.

دوم -آن كه بتوانند آن را تحویل دهند, بنابر این فروختن اسبی كه فرار كرده صحیح نیست ولی اگر اسبی را كه فرار كرده با چیزی كه می تواند تحویل دهد مثلا با یك فرش بفروشد, اگر چه آن اسب پیدا نشود, معامله صحیح است.

سوم - آن كه خصوصیاتی را كه در جنس وعوض هست و بواسطه آنها میل مردم به معامله فرق می كند, معین نمایند.

چهارم - آن كه كسی در جنس , یا در عوض آن حقی نداشته باشد, پس مالی را كه انسان پیش كسی گرو گذاشته , بدون اجازه او نمی تواندبفروشد.

پنجم - آن كه خود جنس را بفروشد نه منفعت آن را پس اگر مثلا منفعت یك سال خانه را بفروشد, صحیح نیست , ولی چنانچه خریدار بجای پول , منفعت ملك خود را بدهد, مثلا فرشی را از كسی بخرد وعوض آن , منفعت یك ساله خانه خود رابه او واگذار كند اشكال ندارد واحكام اینها در مسائل آینده گفته خواهد شد.

(مساله 2099) جنسی را كه

در شهری با وزن یا پیمانه معامله می كنند, در آن شهرانسان باید با وزن یا پیمانه بخرد, ولی می تواند همان جنس را در شهری كه با دیدن معامله می كنند, با دیدن خریداری نماید.

(مساله 2100) چیزی را كه با وزن خرید وفروش می كنند با پیمانه هم می شودمعامله كرد, به اینطور كه اگر مثلا می خواهد ده من گندم بفروشد, با پیمانه ای كه یك من گندم می گیرد ده پیمانه بدهد.

(مساله 2101) اگر یكی از شرطهایی كه گفته شد غیر از شرط چهارم در معامله نباشد, معامله باطل است.

ولی اگر خریدار وفروشنده راضی باشند كه در مال یكدیگر تصرف كنند, تصرف آنها اشكال ندارد.

و در شرط چهارم اگر گرو گیرنده معامله را امضا كند یا ملك از گرو بیرون بیاید معامله صحیح است.

(مساله 2102) معامله چیزی كه وقف شده باطل است , ولی اگر بطوری خراب شود كه نتوانند استفاده ای را كه مال برای آن وقف شده از آن ببرند, مثلا حصیرمسجد بطوری پاره شودكه نتوانند روی آن نماز بخوانند فروش آن اشكال ندارد و درصورتی كه ممكن باشد, باید پول آن را در همان مسجد به مصرفی برسانند كه به مقصود واقف آن نزدیكتر باشد.

(مساله 2103) هرگاه بین كسانی كه مال را برای آنان وقف كرده اند بطوری اختلاف پیدا شود كه اگر مال وقف را نفروشند, گمان آن برود كه مال یا جانی تلف شود,می توانند آن مال را بفروشند و به مصرفی كه به مقصود واقف نزدیكتر است برسانند.

(مساله 2104) خرید وفروش ملكی كه آن را به دیگری اجاره داده اند اشكال ندارد, ولی استفاده آن ملك

در مدت اجاره , مال مستاجر است و اگر خریدار نداندكه آن ملك را اجاره داده اند یا به گمان این كه مدت اجاره كم است ملك را خریده باشد, پس از اطلاع می تواند معامله خودش را بهم بزند.

صیغه خرید و فروش

(مساله 2105) در خرید وفروش لازم نیست صیغه عربی بخوانند, بلكه اگرفروشنده به فارسی بگوید: این مال را در عوض این پول فروختم و مشتری بگوید: قبول كردم , معامله صحیح است ولی خریدار وفروشنده باید قصد انشاداشته باشند یعنی: بگفتن این دو جمله مقصودشان خرید وفروش باشد.

(مساله 2106) اگر در موقع معامله صیغه نخوانند, ولی فروشنده در مقابل مالی كه از خریدار می گیرد, مال خود را ملك او كند و او بگیرد معامله صحیح است وهر دومالك می شوند.

خرید و فروش میوه ها

(مساله 2107) فروش میوه ای كه گل آن ریخته ودانه بسته , پیش از چیدن صحیح است و نیز فروختن غوره بر درخت اشكال ندارد.

(مساله 2108) اگر بخواهند میوه ای را كه بر درخت است , پیش از آن كه دانه ببنددوگلش بریزد بفروشند, باید او را به تبع چیزی از حاصل زمین مانند سبزیها بفروشندو همچنین است حكم بنابر احتیاط لازم اگر میوه بیش از یك سال را بفروشند, بلی اگر با مشتری شرط كنند كه میوه را پیش از دانه بستن بچیند, بدون ضمیمه معامله صحیح است.

(مساله 2109) اگر خرمایی را كه زرد یا سرخ شده , بر درخت بفروشند اشكال ندارد, ولی نباید عوض آن را خرما بگیرند, اما اگر كسی یك درخت خرما در خانه یاباغ كس دیگر داشته باشد, در صورتی كه مقدار آن را تخمین بزنند و صاحب درخت آن را به صاحب خانه یا باغ بفروشد و عوض آن را از خرمای غیر از آن درخت بگیرد چنانچه خرمایی را كه می گیرد كمتر یا زیادتر از مقداری كه تخمین زده اند نباشد اشكال ندارد.

(مساله 2110) فروختن

خیار و بادنجان و سبزیها و مانند اینها كه سالی چند مرتبه چیده می شود, در صورتی كه ظاهر و نمایان شده باشد و معین كنند كه مشتری درسال چند دفعه آن را بچیند اشكال ندارد.

(مساله 2111) اگر خوشه گندم وجو را بعد از آن كه دانه بسته , به چیز دیگری غیرگندم وجو بفروشد اشكال ندارد.

نقد و نسیه

(مساله 2112) اگر جنسی را نقد بفروشند, خریدار وفروشنده بعد از معامله می توانند جنس وپول را ازیكدیگر مطالبه نموده وتحویل بگیرند وتحویل دادن خانه وزمین ومانند اینها به این است كه آن را در اختیار خریدار بگذارند كه بتواند در آن تصرف كند وتحویل دادن فرش ولباس ومانند اینها به این است كه آن راطوری دراختیار خریدار بگذارند كه اگر بخواهد آن را بجای دیگر ببرد فروشنده جلو گیری نكند.

(مساله 2113) در معامله نسیه باید مدت كاملا معلوم باشد, پس اگر جنسی رابفروشد كه سر خرمن پول آن را بگیرد, چون مدت كاملا معین نشده معامله باطل است.

(مساله 2114) اگر جنسی را نسیه بفروشد, پیش از تمام شدن مدتی كه قرارگذاشته اند, نمی تواند عوض آن را از خریدارمطالبه نماید.

ولی اگر خریدار بمیرد واز خودش مال داشته باشد, فروشنده می تواند پیش از تمام شدن مدت , طلبی را كه دارد از ورثه او مطالبه نماید.

(مساله 2115) اگر جنسی را نسیه بفروشد, بعد از تمام شدن مدتی كه قرارگذاشته اند, می تواند عوض آن را از خریدار مطالبه نماید ولی اگر خریدار نتواندبپردازد, باید او را مهلت دهد.

(مساله 2116) اگر به كسی كه قیمت جنس را نمی داند, مقداری نسیه بدهدوقیمت آن را به او نگوید معامله

باطل است ولی اگر به كسی كه قیمت نقدی جنس را می داند نسیه بدهد وگرانتر حساب كند, مثلا بگوید: جنسی را كه به تو نسیه می دهم تومانی یك ریال از قیمتی كه نقد می فروشم گرانتر حساب می كنم و او قبول كند اشكال ندارد.

(مساله 2117) كسی كه جنسی را نسیه فروخته وبرای گرفتن پول آن مدتی قرارداده , اگر مثلا بعد از گذشتن نصف مدت , مقداری از طلب خود را كم كند وبقیه رانقد بگیرد اشكال ندارد.

معامله سلف

(مساله 2118) معامله سلف آن است كه مشتری پول را بدهد كه بعد از مدتی جنس را تحویل بگیرد و اگر بگوید: این پول را می دهم كه مثلا بعد از شش ماه فلان جنس را بگیرم وفروشنده بگوید: قبول كردم , یا فروشنده پول را بگیرد وبگوید: فلان جنس را فروختم كه بعد از شش ماه تحویل بدهم معامله صحیح است.

(مساله 2119) اگر پول طلا ونقره یا طلا ونقره را سلف بفروشد به پول طلا و نقره یابه طلا و نقره , معامله باطل است ولی اگر جنسی را سلف بفروشد و عوض آن راجنس دیگر یا پول بگیرد معامله صحیح است.

و احتیاط مستحب آن است درعوض جنسی كه می فروشد پول بگیرد وجنس دیگر نگیرد.

شرایط معامله سلف

(مساله 2120) معامله سلف شش شرط دارد: اول - خصوصیاتی را كه قیمت جنس بواسطه آنها فرق می كند معین نمایند ولی دقت زیاد هم لازم نیست , همین قدر كه مردم بگویند: خصوصیات آن معلوم شده كافیست , پس معامله سلف در نان وگوشت وپوست حیوان ومانند اینها كه نمی شود خصوصیاتشان را كاملا معین كردباطل است.

دوم - پیش از آن كه خریدار وفروشنده از هم جدا شوند, خریدار تمام قیمت را بفروشنده بدهد, یا بمقدار پول آن از فروشنده طلبكار باشد وطلب خود رابابت قیمت جنس حساب كند و او قبول نماید وچنانچه مقداری از قیمت آن رابدهد, اگرچه معامله به آن مقدار صحیح است , ولی فروشنده می تواند معامله همان مقدار را بهم بزند.

سوم - مدت را كاملا معین كنند, و اگر مثلا بگوید تا اول خرمن جنس را تحویل می دهم چون

مدت كاملا معلوم نشده معامله باطل است.

چهارم - وقتی را برای تحویل جنس معین كنند كه در آنوقت , جنس بقدری كمیاب نباشد كه فروشنده نتواند آن را تحویل دهد.

پنجم - جای تحویل جنس را معین نمایند, ولی اگر از حرفهای آنان جای آن معلوم باشد, لازم نیست اسم آنجا را ببرند.

ششم - وزن یا پیمانه آن را معین كنند وجنسی را هم كه معمولا با دیدن معامله می كنند اگر سلف بفروشند اشكال ندارد, ولی باید مثل بعضی از اقسام گردو و تخم مرغ تفاوت افراد آن بقدری كم باشد كه مردم به آن اهمیت ندهند.

احكام معامله سلف

(مساله 2121) انسان نمی تواند جنسی را كه سلف خریده پیش از تمام شدن مدت بفروشد و بعد از تمام شدن مدت , اگر چه آن را تحویل نگرفته باشد, فروختن آن اشكال ندارد ولی فروختن غله , مانند گندم و جو پیش از تحویل گرفتن آن مكروه است.

(مساله 2122) در معامله سلف اگر فروشنده جنسی را كه قرارداد كرده , درموعدش تحویل بدهد مشتری باید قبول كند.

و نیز اگر بهتر از آنچه قرار گذاشته بدهد وطوری باشد كه از همان جنس حساب شود, مشتری باید قبول نماید.

(مساله 2123) اگر جنسی را كه فروشنده می دهد, پست تر از جنسی باشد كه قرارداد كرده , مشتری می تواند قبول نكند.

(مساله 2124) اگر فروشنده بجای جنسی كه قرار داد كرده , جنس دیگری بدهد,در صورتی كه مشتری راضی شود اشكال ندارد.

(مساله 2125) اگر جنسی را كه سلف فروخته در موقعی كه باید آن را تحویل دهدنایاب شود ونتواند آن را تهیه كند, مشتری می تواند صبر كند تا تهیه

نماید, یا معامله را بهم بزند وچیزی را كه داده پس بگیرد.

(مساله 2126) اگر جنسی را بفروشد وقرار بگذارد كه بعد از مدتی تحویل دهدوپول آن را هم بعد از مدتی بگیرد, معامله باطل است.

فروش طلا و نقره به طلا و نقره

(مساله 2127) اگر طلا را به طلا یا نقره را به نقره بفروشد, سكه دار باشد یا بی سكه ,در صورتی كه وزن یكی از آنها زیادتر از دیگری باشد, معامله حرام و باطل است.

(مساله 2128) اگر طلا را به نقره یا نقره را به طلا بفروشد, معامله صحیح است ولازم نیست وزن آنها مساوی باشد.

(مساله 2129) اگر طلا یا نقره را به طلا یا نقره بفروشند, باید فروشنده و خریدارپیش از آن كه از یكدیگر جدا شوند, جنس وعوض آن را به یكدیگر تحویل دهند واگر هیچ مقدار از چیزی را كه قرار گذاشته اند تحویل ندهند معامله باطل است.

(مساله 2130) اگر فروشنده یا خریدار تمام چیزی را كه قرار گذاشته تحویل دهدودیگری مقداری از آن را تحویل دهد واز یكدیگر جدا شوند, اگرچه معامله به آن مقدار صحیح است ولی كسی كه تمام مال بدست او نرسیده می تواند معامله را بهم بزند.

(مساله 2131) اگر خاك نقره معدن را به نقره خالص و خاك طلای معدن را به طلای خالص بفروشند, معامله باطل است ولی فروختن خاك نقره به طلا و خاك طلا به نقره اشكال ندارد.

مواردی كه می توان معامله را بهم زد

(مساله 2132) حق بهم زدن معامله را خیار می گویند و خریدار و فروشنده دردوازده صورت می توانند معامله را بهم بزنند: اول - آن كه ازمجلس معامله متفرق نشده باشند واین خیارراخیارمجلس می گویند.

دوم - آن كه فروشنده یا خریدار مغبون شده باشد (خیار غبن).

سوم - در معامله قرار داد كنند كه تا مدت معینی هر دو یا یكی از آنان بتوانند معامله را بهم بزنند (خیار شرط).

چهارم - فروشنده یا خریدار, مال خود را

بهتر از آنچه هست نشان دهد وطوری كند كه قیمت مال در نظر مردم زیاد شود (خیار تدلیس).

پنجم - فروشنده یا خریدار شرط كند كه كاری انجام دهد, یا شرط كند مالی را كه می دهد طور مخصوصی باشد, وبه آن شرط عمل نكند كه در اینصورت , دیگری می تواند معامله را بهم بزند (خیار تخلف شرط).

ششم - در جنس یا عوض آن عیبی باشد (خیار عیب).

هفتم - معلوم شود جنسی كه فروخته شده میان فروشنده ودیگری بطور مشاع مشترك بوده خواه فروشنده مال غیر را هم فروخته باشد یافقط مال خودش رافروخته باشد ونگفته باشد بادیگری مشاع است كه در اینصورت خریدار اگر به معامله راضی نشد می تواند معامله را بهم بزند (خیار شركت).

هشتم - اگر فروشنده مال خود را كه جدا است بامال شخص دیگر بفروشد و آن شخص رد كند خریدار می تواند پول آن را از فروشنده پس بگیرد یا اصل معامله رافسخ نماید (خیار تبعض صفقه).

نهم - فروشنده خصوصیات جنس معینی را كه مشتری ندیده به او بگوید, بعدمعلوم شود طوری كه گفته نبوده است یعنی ناقص تر است , كه در اینصورت مشتری می تواند معامله را بهم بزند.

و نیز اگر مشتری خصوصیات عوض معینی را كه می دهد بگوید, بعد معلوم شود طوری كه گفته نبوده است , فروشنده می تواند معامله را بهم بزند.و همچنین است اگر با رویت سابقه معامله شود و بعد معلوم گردد كه جنس یا عوض آن تغییر به نقص نموده كه در صورت اول خریدار و در صورت دوم فروشنده می تواند معامله را بهم بزند (خیار رویت).

دهم - مشتری

پول جنسی را كه نقد خریده تا سه روز ندهد وفروشنده هم جنس راتحویل ندهد كه اگر مشتری شرط نكرده باشد كه دادن پول را تاخیر بیندازد ,فروشنده می تواند معامله را بهم بزند.

ولی اگر جنسی را كه خریده مثل بعضی ازمیوه ها باشد كه اگر یك روز بماند ضایع می شود, چنانچه تا شب پول آن را ندهد وشرط نكرده باشد كه دادن پول را تاخیر بیندازد, فروشنده می تواند معامله را بهم بزند (خیار تاخیر).

یازدهم - حیوانی را خریده باشد كه تا سه روز می تواند معامله را بهم بزند و اگر درعوض حیوانی كه خریده , حیوان دیگری داده باشد, فروشنده هم تا سه روزمی تواند معامله را بهم بزند (خیار حیوان).

دوازدهم - فروشنده نتواند جنسی را كه فروخته تحویل دهد, مثلا اسبی را كه فروخته فرار نماید كه در اینصورت مشتری می تواند معامله را بهم بزند (خیار تعذرتسلیم).

و احكام اینها در مسائل آینده گفته می شود.

(مساله 2133) اگر خریدار قیمت جنس را نداند یا در موقع معامله غفلت كندوجنس را گرانتر از قیمت معمولی آن بخرد, چنانچه بقدری گران خریده كه مردم به آن اهمیت می دهند, می تواند معامله را بهم بزند.

و نیز اگر فروشنده قیمت جنس رانداند, یا موقع معامله غفلت كند وجنس را ارزانتر از قیمت آن بفروشد در صورتی كه مردم به مقداری كه ارزان فروخته اهمیت بدهند, می تواند معامله را بهم بزند.

(مساله 2134) در معامله بیع شرط كه مثلا خانه هزار تومانی را به دویست تومان می فروشند وقرار می گذارند كه اگر فروشنده سر مدت پول را بدهد بتواند معامله رابهم بزند, در

صورتی كه خریدار وفروشنده قصد خرید وفروش داشته باشند معامله صحیح است.

(مساله 2135) در معامله بیع شرط اگر چه فروشنده اطمینان داشته باشد كه هرگاه سر مدت پول را ندهد, خریدار ملك را به او می دهد معامله صحیح است.

ولی اگرسر مدت پول را ندهد, حق ندارد ملك را از خریدار مطالبه كند.

(مساله 2136) اگر چای اعلا را با چای پست مخلوط كند و به اسم چای اعلابفروشد و مشتری نفهمد, بعد كه دانست می تواند معامله را بهم بزند.

(مساله 2137) اگر معامله به مال مشخصی واقع شده باشد وخریدار بفهمد مالی را كه گرفته عیبی دارد مثلا حیوانی را بخرد وبفهمد كه یك چشم آن كور است ,چنانچه آن عیب پیش از معامله در مال بوده و او نمی دانسته , می تواند معامله را بهم بزند و آن مال را به فروشنده برگرداند و احتیاط واجب این است كه با امكان برگرداندن آن به فروشنده و بهم زدن معامله به آن اكتفا كند و اگر برگرداندن آن به فروشنده بواسطه تغییری كه در آن حاصل شده یا تصرفی كه مانع از رد باشد در آن كرده باشد در این صورت فرق قیمت سالم ومعیوب آن را معین كند وبنسبت تفاوت قیمت سالم ومعیوب از پولی كه بفروشنده داده پس بگیرد مثلا مالی را به چهارتومان خریده , اگر بفهمد معیوب است در صورتی كه قیمت سالم آن هشت تومان وقیمت معیوب آن شش تومان باشد, چون فرق قیمت سالم ومعیوب یك چهارم می باشد, می تواند یك چهارم پولی را كه داده یعنی یك تومان از فروشنده بگیرد.

(مساله 2138) اگر فروشنده بفهمد در

عوضی كه گرفته عیبی هست و معامله هم بشخص آن عو֠واقع شده باشد نه șÙęɠآن , چنانچه آن عیب پیش از معامله درعوض بوده و او نمی دانسته می تواند به دصتوری كه در مساله پیش گفته شد یامعامله را بهم بزند و یا تفاوت قیمت سالم و معیوب را بگیرد.

(مساله 2139) اگر بعد از معامله وپیش از تحویل گرXʙƠمال عیبی در آن پیدا شود,و یا در عوض مال , بعد از معامله و پیش از تحویل گرفتن , عیبی پیدا شود, فروشنده با خریدار می توانند به دستوری كه در مساله 2137 گفته شد عمل نمایند.

(مساله 2140) اگر بعد از معامله عیب مال را بفهمد وفورا معامله را بهم نزند, دیگرحق بهم زدن معامله را ندارد مگر آن كه جاهل به مساله باشد كه وقتی فهمیدمی تواند معامله را بهم بزند و اگر بعد از حصول مانع از رد مال به فروشنده , ملتفت عیب شود, اگر فورا تفاوت قیمت صحیح و معیوب را مطالبه نكرد حق مطالبه او ساقط می شود..

(مساله 2141) هر گاه بعد از خریدن جنس عیب آن را بفهمد, اگرچه فروشنده حاضر نباشد, می تواند معامله را بهم بزند.

(مساله 2142) در چهار صورت خریدار بواسطه عیبی كه در مال است , نمی تواندمعامله را بهم بزند, یا تفاوت قیمت بگیرد: اول - آن كه موقع خریدن عیب مال رابداند.

دوم - به عیب مال راضی شود.

سوم - در وقت معامله بگوید: اگر مال عیبی داشته باشد, پس نمی دهم وتفاوت قیمت هم نمی گیرم

چهارم - فروشنده دروقت معامله بگوید این مال را با هر عیبی كه دارد می فروشم

, ولی اگر عیبی را معین كند وبگوید مال را با این عیب می فروشم ومعلوم شود عیب دیگری هم دارد,خریدار می تواند برای عیبی كه فروشنده معین نكرده مال را پس دهد, و اگر پس دادن آن ممكن نیست , تفاوت قیمت بگیرد.

(مساله 2143) اگر خریدار در مال تصرف كند بطوری كه مال به حال اول نباشد وتغییر كند مثل آن كه جامه را ببرد یا گندم را آرد كند, بعد بفهمد مال , عیبی دارد,نمی تواند معامله را بهم بزند ولی می تواند تفاوت قیمت بگیرد و همچنین اگر بعد ازتحویل گرفتن مال , عیب دیگری در آن پیدا شود ولی اگر حیوان معیوبی را بخردوپیش از گذشتن سه روز عیب دیگری پیدا كند اگر چه آن را تحویل گرفته باشد, بازهم می تواند آن را پس دهد و نیز اگر فقط خریدار تا مدتی حق بهم زدن معامله راداشته باشد و در آن مدت , مال عیب دیگری پیدا كند, اگرچه آن را تحویل گرفته باشد, می تواند معامله را بهم بزند.

(مساله 2144) اگر انسان مالی داشته باشد كه خودش آن را ندیده و دیگری خصوصیات آن را برای او گفته باشد, چنانچه او همان خصوصیات را به مشتری بگوید وآن را بفروشد وبعد از فروش بفهمد كه بهتر ازآن بوده , می تواند معامله رابهم بزند.

مسائل متفرقه

(مساله 2145) اگر فروشنده قیمت خرید جنس را به مشتری بگوید, باید تمام چیزهایی را كه بواسطه آنها قیمت مال كم یا زیاد می شود بگوید, اگر چه به همان قیمت یا به كمتر از آن بفروشد مثلا باید بگوید: كه نقد خریده یا نسیه

وچنانچه بعضی از آن خصوصیات را نگوید وبعدا مشتری بفهمد می تواند معامله را بهم بزند.

(مساله 2146) اگر انسان جنسی را به كسی بدهد وقیمت آن را معین كند و بگویداین جنس را به این قیمت بفروش وهرچه زیاد تر فروختی اجرت خودت باشد, هرچه زیادتر از قیمت آن بفروشد مال صاحب مال است و فروشنده فقط می تواند مزدزحمت خود را از صاحب مال بگیرد.

ولی اگر زیادی را بعنوان جعاله برای او قراردهد صحیح است وهرچه زیاد تر فروخت مال او است نه مال صاحب مال وهمچنین اگر بگوید: این جنس را به این قیمت بتو فروختم و او بگوید: قبول كردم یابه قصد فروختن , جنس را به او بدهد و او هم به قصد خریدن بگیرد, هرچه زیاد تراز آن قیمت بفروشد مال خود او است.

(مساله 2147) اگر قصاب گوشت نربفروشد وبجای آن , گوشت ماده بدهدمعصیت كرده است , پس اگر آن گوشت را معین كرده وگفته: این گوشت نر رامی فروشم مشتری می تواند معامله رابهم بزند واگر آن را معین نكرده , در صورتی كه مشتری به گوشتی كه گرفته راضی نشود, قصاب باید گوشت نر به او بدهد.

(مساله 2148) اگر مشتری به بزاز بگوید پارچه ای می خواهم كه رنگ آن نرود وبزازپارچه ای به او بفروشد كه رنگ آن برود, مشتری می تواند معامله را بهم بزند.

(مساله 2149) قسم خوردن در معامله اگر راست باشد مكروه و اگر دروغ باشدحرام است.

احكام شركت

(مساله 2150) اگر دو نفر بخواهند با هم شركت كنند, چنانچه هر كدام مقداری ازمال خود را با مال دیگری بطوری مخلوط كند كه از

یكدیگر تشخیص داده نشود وبه عربی یا به زبان دیگر صیغه شركت را بخوانند, یا كاری كنند كه معلوم باشدمی خواهند با یكدیگر شریك باشند, شركت آنان صحیح است.

(مساله 2151) اگر چند نفر در مزدی كه از كار خودشان می گیرند با یكدیگرشركت كنند, مثل دلاكها كه قرار می گذارند هر قدر مزد گرفتند با هم قسمت كنندشركت آنان صحیح نیست وهر كدام مزد كار خود را مالك می شوند ولی اگربخواهند برضایت آنچه را مزد گرفته اند تقسیم نمایند اشكال ندارد.

(مساله 2152) اگر از كسی كه جنسی را برای خود خریده دیگری خواهش كند كه او را شریك كند وآن كس به قصد شریك بودن او بگوید: تو را شریك كردم و او هم بگوید: قبول كردم این شركت صحیح است.

و باید نصف پول را كسی كه شریك شده به او بدهد.

و همچنین اگر هركدام دیگری را وكیل كند كه جنس را برای او نسیه بخرد بعد هر شریكی جنس را برای خودش وشریكش بخرد كه هر دو بدهكار شوندشركت صحیح است.

لكن اگر دو نفر با یكدیگر شركت كنند كه هر كدام با اعتبارخود جنسی بخرد وقیمت آن را خودش بدهكار شود ولی در جنسی كه هر كدام خریده اند و در استفاده آن با یكدیگر شریك باشند صحیح نیست.

(مساله 2153) كسانی كه بواسطه عقد شركت با هم شریك می شوند, باید مكلف وعاقل باشند واز روی قصد واختیار شركت كنند و نیز باید بتوانند در مال خودتصرف نمایند, پس سفیه - كسی كه مال خود را در كارهای بیهوده مصرف می كند -چون حق ندارد در مال خود تصرف نماید, اگر شركت كند

صحیح نیست.

(مساله 2154) اگر در عقد شركت شرط كنند كسی كه كار می كند, یا بیشتر ازشریك دیگر كار می كند بیشتر منفعت ببرد, باید آنچه را شرط كرده اند به او بدهند.

ولی اگر شرط كنند كسی كه كار نمی كند یا كمتر كار می كند بیشتر منفعت ببرد, آن شرط باطل است , لكن شركتشان صحیح است , و منفعت به نسبت مال , بین آنهاتقسیم می شود مگر آن كه اذن در تصرف در مال مشترك مقید به این شرط باشد, كه در این صورت اصل شركت باطل است.

(مساله 2155) اگر قرار بگذارند كه همه استفاده را یكنفر ببرد یا تمام ضرر یا بیشترآن را یكی از آنان بدهد باطل است.

ولی اصل شركت صحیح است , و نفع و ضرر به نسبت مال , بین آنها تقسیم می شود مگر در صورتی كه در مساله پیش گفته شد.

(مساله 2156) اگر شرط نكنند كه یكی از شریكها بیشتر منفعت ببرد, چنانچه سرمایه آنان به یك اندازه باشد منفعت وضرر را هم به یك اندازه می برند.

و اگرسرمایه آنان به یك اندازه نباشد باید منفعت و ضرر را به نسبت سرمایه قسمت نمایند, مثلا اگر دو نفر شركت كنند و سرمایه یكی از آنان دو برابر سرمایه دیگری باشد سهم او از منفعت وضرر دو برابر سهم دیگری است چه هر دو به یك اندازه كار كنند, یا یكی كمتر كار كند یا هیچ كار نكند.

(مساله 2157) اگر در عقد شركت شرط كنند كه هر دو با هم خرید و فروش نمایندیا هر كدام به تنهایی معامله كند, یا فقط یكی از آنان معامله كند,

باید به قراردادعمل نمایند.

(مساله 2158) اگر معین نكنند كه كدام یك از آنان با سرمایه خرید و فروش نماید,هیچ یك از آنان بدون اجازه دیگری نمی تواند با آن سرمایه معامله كند.

(مساله 2159) شریكی كه اختیار سرمایه شركت با او است باید به قرارداد شركت عمل كند, مثلا اگر با او قرار گذاشته اند كه نسیه بخرد, یا نقد بفروشد, یا جنس را ازمحل مخصوصی بخرد, باید به همان قرارداد رفتار نماید, و اگر بااو قراری نگذاشته باشند, باید بطور معمول معامله كند وداد وستدی نماید كه برای شركت ضررنداشته باشد وباید معاملات را بطوری كه متعارف است انجام دهد, پس اگر مثلامعمول است كه نقد بفروشد یا مال شركت را در مسافرت همراه خود نبرد باید به همین طور عمل نماید و اگر معمول است كه نسیه بدهد یا مال را بسفر ببرد می تواندهمینطور عمل كند.

(مساله 2160) شریكی كه با سرمایه شركت معامله می كند, اگر بر خلاف قراردادی كه با او كرده اند خرید وفروش كند وخسارتی برای شركت پیش آید ضامن است.

ولی اگر بعدا بقرار دادی كه شده معامله كند صحیح است , و نیز اگر با او قراردادی نكرده باشند وبر خلاف معمول معامله كند, ضامن می باشد.

اما اگر بعدامطابق معمول معامله كند معامله او صحیح است مگر آن كه اذن شركا مقید باشد به این كه بر خلاف قرار داد در صورت اول وخلاف معمول در صورت دوم عمل نكندكه بنابر این معامله بعد در هر دو صورت نسبت به سهم شریك فضولی است وچنانچه اجازه نكند می تواند عین مالش را و در صورت تلف عین عوض آن

را بگیرد.

(مساله 2161) شریكی كه با سرمایه شركت معامله می كند اگر زیاده روی ننماید ودر نگهداری سرمایه كوتاهی نكند واتفاقا مقداری از آن یا تمام آن تلف شود ضامن نیست.

(مساله 2162) شریكی كه با سرمایه شركت معامله می كند اگر بگوید سرمایه تلف شده وپیش حاكم شرع قسم بخورد, باید حرف او را قبول كرد.

(مساله 2163) اگر تمام شركا از اجازه ای كه به تصرف در مال یكدیگر داده اندبرگردند, هیچ كدام نمی تواند در مال شركت تصرف كند و اگر یكی از آنان از اجازه خود برگردد, شركای دیگر حق تصرف ندارند ولی كسی كه از اجازه خود برگشته ,می تواند در مال شركت تصرف كند.

(مساله 2164) هر وقت یكی از شركا تقاضا كند كه سرمایه شركت را قسمت كنند,اگرچه شركت مدت داشته باشد, باید دیگران قبول نمایند.

(مساله 2165) اگر یكی از شركا بمیرد, یا دیوانه , یا بیهوش شود, شركای دیگرنمی توانند در مال شركت تصرف كنند و همچنین است اگر یكی از آنان سفیه شودیعنی مال خود را در كارهای بیهوده مصرف نماید یا از جهت مفلس شدن بحكم حاكم شرع از تصرف در مالش ممنوع شود.

(مساله 2166) اگر شریك , چیزی را نسیه برای خود بخرد, نفع و ضررش مال خوداوست ولی اگر برای شركت بخرد وشریك دیگر بگوید: به آن معامله راضی هستم ,نفع وضررش مال هر دو است.

(مساله 2167) اگر با سرمایه شركت معامله ای كنند, بعد بفهمند شركت باطل بوده , چنانچه طوری باشد كه اگر می دانستند شركت درست نیست , به تصرف درمال یكدیگر راضی بودند, معامله صحیح است وهر چه از آن معامله پیدا

شود, مال همه آنان است , و اگر اینطور نباشد, در صورتی كه كسانی كه به تصرف دیگران راضی نبوده اند, بگویند, به آن معامله راضی هستیم , معامله صحیح وگر نه باطل می باشد و در هر صورت هر كدام از آنان كه برای شركت كاری كرده است , اگر به قصد مجانی كار نكرده , می تواند مزد زحمتهای خود را به اندازه معمول از شركای دیگر بگیرد, بلی كاری كه انجام داده اگر معامله فضولی باشد مزد ندارد اگرچه صاحب مال معامله را امضا نماید.

صلح

احكام صلح

(مساله 2168) صلح آن است كه انسان با دیگری سازش كند كه مقداری از مال یامنفعت مال خود را ملك او كند, یا از طلب یا حق خود بگذرد كه او هم در عوض مقداری از مال یا منفعت مال خود را به او واگذار نماید, یا از طلب , یا حقی كه داردبگذرد, بلكه اگر بدون آن كه عوض بگیرد مقداری از مال , یا منفعت مال خود را به كسی واگذار كند, یا از طلب یا حق خود بگذرد, باز هم صلح صحیح است.

(مساله 2169) كسی كه چیزی را به دیگری صلح می كند, باید بالغ و عاقل باشد وكسی آو را مجبور نكرده باشد وقصد صلح داشته باشد و سفیه و ممنوع از تصرف دراموالشان به حكم حاكم شرع بواسطه افلاس نباشد.

(مساله 2170) لازم نیست صیغه صلح به عربی خوانده شود, بلكه با هر لفظی كه بفهماند با هم صلح وسازش كرده اند صحیح است.

(مساله 2171) اگر كسی گوسفندهای خود را به چوپان بدهد كه مثلا یكسال نگهداری كند واز شیرآنها استفاده نماید ومقداری

روغن بدهد, چنانچه شیرگوسفند را در مقابل زحمتهای چوپان و آن روغن صلح كند و قرار نگذارند كه روغن حاصل از خود آن شیر باشد صحیح است.

و نیز اگر گوسفند را یكسال به چوپان اجاره دهد كه از شیر آنها استفاده كند و در عوض , مقداری روغن بدهد صحیح است.

(مساله 2172) اگر كسی بخواهد طلب یا حق خود را بدیگری صلح كند درصورتی صحیح است كه او قبول نماید.

ولی اگر بخواهد از طلب یا حق خود بدون صلح بگذرد قبول كردن او لازم نیست.

(مساله 2173) اگر انسان مقدار بدهی خود را بداند وطلبكار او نداند, چنانچه طلبكار طلب خود را به كمتر از مقداری كه هست صلح كند, مثلا پنجاه تومان طلبكار باشد وطلب خود را به ده تومان صلح نماید, زیادی برای بدهكار حلال نیست , مگر آن كه مقدار بدهی خود را به او بگوید و او را راضی كند یا طوری باشدكه اگر مقدار طلب خود را می دانست , بازهم به آن مقدار صلح می كرد.

(مساله 2174) اگر بخواهند دو چیزی را كه از یك جنس ووزن آنها معلوم است به یكدیگر صلح كنند, باید وزن یكی بیشتر از دیگری نباشد, بلكه اگر وزن آنها معلوم نباشد واحتمال دهند كه وزن یكی بیشتر از دیگری است احتیاط آن است كه آنها رابه یكدیگر صلح نكنند.

(مساله 2175) اگر دو نفر از یك نفر طلبكار باشند یا دو نفر از دو نفر دیگر طلبكارباشند و بخواهند طلبهای خود را به یكدیگر صلح كنند, چنانچه طلب آنان از یك جنس و وزن آنها یكی باشد مثلا هر دو ده من گندم طلبكار باشند,

مصالحه صحیح است.

و همچنین است اگر جنس طلب آنان یكی نباشد, مثلا یكی ده من برنج ودیگری دوازده من گندم طلبكار باشد ولی اگر طلب آنان از یك جنس وچیزی باشدكه معمولا با وزن یا پیمانه آن را معامله می كنند, در صورتی كه وزن یا پیمانه آنهامساوی نباشد, مصالحه آنان باطل است.

(مساله 2176) اگر از كسی طلبی دارد كه باید بعد از مدتی بگیرد, چنانچه طلب خود را بمقدار كمتری صلح كند ومقصودش این باشد كه از مقداری از طلب خودگذشت كند و بقیه را نقد بگیرد اشكال ندارد.

(مساله 2177) اگر دو نفر چیزی را باهم صلح كنند, با رضایت یكدیگر می توانندصلح را بهم بزنند و نیز اگر در ضمن معامله برای هر دو, یا یكی از آنان حق بهم زدن معامله را قرار داده باشند, كسی كه آن حق را دارد می تواند صلح را بهم بزند.

(مساله 2178) تا وقتی خریدار وفروشنده از مجلس معامله متفرق نشده اندمی توانند معامله را بهم بزنند.

و نیز اگر مشتری حیوانی را بخرد, تا سه روز حق بهم زدن معامله را دارد.

و همچنین اگر پول جنسی را كه نقد خریده تا سه روز ندهد وجنس را تحویل نگیرد, فروشنده می تواند معامله را بهم بزند, ولی كسی كه مالی راصلح می كند در این سه صورت حق بهم زدن صلح را ندارد و در نه صورت دیگر كه در احكام خرید وفروش گفته شد می تواند صلح را بهم بزند.

(مساله 2179) اگر چیزی را كه بصلح گرفته معیوب باشد, می تواند صلح را بهم بزند, ولی اگر بخواهد تفاوت قیمت صحیح ومعیوب را بگیرد اشكال دارد.

(مساله

2180) هرگاه مال خود را به كسی صلح نماید وبا او شرط كند كه بایدچیزی را كه به تو صلح كردم وقف كنی و او هم این شرط را قبول كند, باید به شرطعمل نماید.

اجاره

احكام اجاره

(مساله 2181) اجاره دهنده وكسی كه چیزی را اجاره می كند باید مكلف وعاقل باشند و به اختیار خودشان اجاره را انجام دهند و نیز باید در مال خود حق تصرف داشته باشند.

پس سفیه كه مال خود را در كارهای بیهوده مصرف می كند چون حق ندارد در مال خود تصرف نماید وكسی كه از تصرف در مالش بحكم حاكم شرع ممنوع شده اگر چیزی را به اموالی كه از تصرف در آنها ممنوع شده اجاره كند یا آن اموال را اجاره دهد صحیح نیست.

(مساله 2182) انسان می تواند از طرف دیگری وكیل شود ومال او را اجاره دهد.

(مساله 2183) اگر ولی , یا قیم بچه مال او را بارعایت مصلحت او اجاره دهد, یاخود او را اجیر دیگری نماید اشكال ندارد.

و اگر مدتی از زمان بالغ شدن او را جزمدت اجاره قرار دهد, بعد از آن كه بچه بالغ شد, نسبت به اجاره اموالش نمی تواند بقیه اجاره را بهم بزند و نسبت به خودش نفوذ اجازه ولی محل اشكال است مگرمصلحتی كه استیفا آن لازم باشد مثل حفظ حیات صغیر در آن ملاحظه شده باشد.

(مساله 2184) بچه صغیری را كه ولی ندارد, بدون اجازه مجتهد نمی شود اجیركرد.

و كسی كه به مجتهد دسترسی ندارد, می تواند از چند نفر مومن كه عادل باشند, اجازه بگیرد و او را اجیر نماید.

(مساله 2185) اجاره دهنده ومستاجر لازم نیست صیغه

عربی بخوانند, بلكه اگرمالك به كسی بگوید: ملك خود را به تو اجاره دادم و او بگوید: قبول كردم , اجاره صحیح است.

و نیز اگر حرفی نزنند ومالك به قصد این كه ملك را اجاره دهد, آن رابه مستاجر واگذار كند و او هم به قصد اجاره كردن بگیرد اجاره صحیح می باشد.

(مساله 2186) اگر انسان بدون صیغه خواندن بخواهد برای انجام عملی اجیرشود, همین كه مشغول آن عمل شد اجاره صحیح است.

(مساله 2187) كسی كه نمی تواند حرف بزند, اگر با اشاره بفهماند كه ملك رااجاره داده , یا اجاره كرده صحیح است.

(مساله 2188) اگر خانه یا دكان یا اطاقی را اجاره كند وصاحب ملك با او شرطكند كه فقط خود او از آن استفاده نماید, مستاجر نمی تواند آن را بدیگری اجاره دهدو اگر شرط نكند می تواند آن را به دیگری اجاره دهد ولی اگر بخواهد به زیادتر ازمقداری كه اجاره كرده آن را اجاره دهد, بنابر احتیاط لازم باید در آن , كاری مانندتعمیر و سفیدكاری انجام داده باشد, خواه به غیر جنسی كه اجاره كرده آن را اجاره دهد یا به همان جنس.

(مساله 2189) اگر اجیر با انسان شرط كند كه فقط برای خود انسان كار كند,نمی شود او را به دیگری اجاره داد و اگر شرط نكند بنابر احتیاط لازم باید به زیادتر ازآنچه كه او را اجاره كرده اجاره ندهد, خواه به همان جنس اجاره دهد یا به غیرجنسی كه اجاره كرده است.

(مساله 2190) احتیاط لازم اجاره ندادن زمین و كشتی و آسیاب است به زیادتر ازآنچه اجاره كرده , ولی در غیر این سه چیز وغیر خانه

ودكان و اجیر, اگر چیز دیگر رااجاره كند ومالك با او شرط نكند كه فقط خودش استفاده نماید, می تواند به بیشتراز مقداری كه اجاره كرده اجاره دهد.

(مساله 2191) اگر خانه یا دكانی را مثلا یكساله بصد تومان اجاره كند واز نصف آن خودش استفاده نماید, می تواند نصف دیگر آن را به صد تومان اجاره دهد ولی اگربخواهد نصف آن را به زیادتر از مقداری كه اجاره كرده مثلا به صد و بیست تومان اجاره دهد, باید در آن , كاری مانند تعمیر انجام داده باشد.

شرایط مالی كه آن را اجاره می دهند

(مساله 2192) مالی را كه اجاره می دهند چند شرط دارد: اول - آن كه معین باشد, پس اگر بگوید: یكی از خانه های خود را اجاره دادم درست نیست.

دوم - مستاجر آن را ببیند, یا كسی كه آن را اجاره می دهد طوری خصوصیات آن را بگوید كه كاملا معلوم باشد.

سوم - تحویل دادن آن ممكن باشد, پس اجاره دادن اسبی كه فرار كرده باطل است.

چهارم - استفاده از آن مال به تلف كردن و از بین بردنش باشد, پس اجاره دادن نان ومیوه وخوردنیهای دیگر صحیح نیست.

پنجم - استفاده ای كه مال را برای آن , اجاره داده اند ممكن باشد, پس اجاره دادن زمین برای زراعت درصورتی كه آب باران كفایت آن را نكندواز آب نهر هم مشروب نشود, صحیح نیست.

ششم - چیزی را كه اجاره می دهدمال خود او باشد و اگر مال كس دیگر را اجاره دهد, در صورتی صحیح است كه صاحبش رضایت دهد.

(مساله 2193) اجاره دادن درخت اگر عین میوه آن را به عنوان منافع درخت تملیك كنند اشكال دارد, اما

اگر درخت را در حالی كه میوه نداشته باشد اجاره دهدبه جهت انتفاع از آن , بصرف میوه آن صحیح است.

(مساله 2194) زن می تواند برای آن كه از شیرش استفاده كنند اجیر شود ولازم نیست از شوهر خود اجازه بگیرد, ولی اگر بواسطه شیر دادن , حق شوهر از بین برودبدون اجازه او نمی تواند اجیر شود.

شرایط استفاده ای كه مال را برای آن اجاره می دهند

(مساله 2195) استفاده ای كه مال را برای آن اجاره می دهند چهار شرط دارد: اول - آن كه حلال باشد, بنابراین اجاره دادن دكان برای شراب فروشی یا نگهداری شراب وكرایه دادن حیوان برای حمل ونقل شراب باطل است.

دوم - آن كه پول دادن برای آن استفاده در نظر مردم بیهوده نباشد.

و همچنین آن عمل از طرف شرع بطور مجان واجب نشده باشد, پس اجیر شدن برای انجام نمازهای روزانه خودش و یا تغسیل و تكفین و دفن اموات جایز نیست ولی اجیر شدن برای انجام واجباتی كه جهت حفظ نظام و مصلحت واجب است مثل انواع صنعتها و پیشه ها مثل داروسازی و طبابت جایز است.

سوم - آن كه اگر چیزی را كه اجاره می دهند چندفایده دارد, استفاده ای كه مستاجر باید از آن بكند معین نمایند, مثلا اگر حیوانی راكه سواری می دهد وبار می برد اجاره دهند, باید در موقع اجاره معین كنند كه سواری یا بار بری آن , مال مستاجر است یا همه استفاده های آن.

چهارم - آن كه مدت استفاده را معین نمایند.

و اگر مدت , معلوم نباشد ولی عمل را معین كنند مثلابا خیاط قرار بگذارند كه لباس معینی را بطور مخصوصی بدوزد كافیست.

(مساله 2196) اگر ابتدای مدت

اجاره را معین نكنند, ابتدای آن بعد از خواندن صیغه اجاره است.

(مساله 2197) اگر خانه ای را مثلا یكساله اجاره دهند و ابتدای آن را یك ماه بعد ازخواندن صیغه قرار دهند, اجاره صحیح است , اگر چه موقعی كه صیغه می خوانندخانه در اجاره دیگری باشد.

(مساله 2198) اگر مدت اجاره را معلوم نكند وبگوید: هر وقت در خانه نشستی اجاره آن , ماهی ده تومان است , اجاره صحیح نیست.

(مساله 2199) اگر به مستاجر بگوید: خانه را یك ماهه به ده تومان به تو اجاره دادم وبعد از آن هم هر قدر بنشینی اجاره آن ماهی ده تومان است و او هم بگوید: قبول كردم در صورتی كه ابتدای مدت اجاره را معین كنند یا ابتدای آن معلوم باشد,اجاره ماه اول صحیح است.

(مساله 2200) خانه ای را كه غربا و زوار در آن منزل می كنند, ومعلوم نیست چقدر در آن می مانند, اگر قرار بگذارند كه مثلا شبی یك تومان بدهند وصاحب خانه راضی شود, استفاده از آن خانه اشكال ندارد.

ولی چون مدت اجاره را معلوم نكرده اند اجاره صحیح نیست وصاحب خانه هر وقت بخواهد می تواند آنانرابیرون كند.

مسائل متفرقه اجاره

(مساله 2201) مالی را كه مستاجر بابت اجاره می دهد باید معلوم باشد, پس اگراز چیزهایی است كه مثل گندم با وزن معامله می كنند, باید وزن آن معلوم باشد و اگراز چیزهایی است كه مثل تخم مرغ با شماره معامله می كنند, باید شماره آن معین باشد و اگر مثل اسب وگوسفند است , باید اجاره دهنده آن را ببیند, یا مستاجرخصوصیات آن را به او بگوید.

(مساله 2202) اگر زمینی را برای

زراعت جو, یا گندم اجاره دهد ومال الاجاره راجو, یا گندم همان زمین قرار دهد, اجاره صحیح نیست.

(مساله 2203) كسی كه چیزی را اجاره داده , تا آن چیز را تحویل ندهد, حق ندارداجاره آن را مطالبه كند و نیز اگر برای انجام عملی اجیر شده باشد پیش از انجام عمل حق مطالبه اجرت ندارد مگر آن كه شرط كرده باشد یا معمول باشد كه قبل ازعمل اجرت را بدهند.

(مساله 2204) هرگاه چیزی را كه اجاره داده تحویل دهد, اگر چه مستاجر تحویل نگیرد, یا تحویل بگیرد وتا آخر مدت اجاره از آن استفاده نكند, باید مال الاجاره آن را بدهد.

(مساله 2205) اگر انسان اجیر شود كه در روز معینی كاری را انجام دهد و در آن روز برای انجام آن كار حاضر شود, كسی كه او را اجیر كرده اگر چه در آن كار به اومراجعه نكند, باید اجرت او را بدهد, مثلا اگر خیاطی را در روز معینی برای دوختن لباسی اجیر نماید و خیاط در آن روز آماده كار باشد, اگرچه پارچه را به او ندهد كه بدوزد, باید اجرتش را بدهد چه خیاط بیكار باشد, چه برای خودش یا دیگری كاركند.

(مساله 2206) اگر بعد از تمام شدن مدت اجاره معلوم شود كه اجاره باطل بوده ,مستاجر باید مال الاجاره (اجاره بها) را به مقدار معمول به صاحب ملك بدهد, مثلااگر خانه ای را یكساله به صد تومان اجاره كند, بعد بفهمد اجاره باطل بوده , چنانچه اجاره آن خانه معمولا پنجاه تومان است , باید پنجاه تومان را بدهد و اگر دویست تومان است , باید دویست تومان را بپردازد.

و نیز

اگر بعد از گذشتن مقداری از مدت اجاره معلوم شود كه اجاره باطل بوده , باید اجاره آن مدت را بمقدار معمول به صاحب ملك بدهد.

(مساله 2207) اگر چیزی را كه اجاره كرده از بین برود, چنانچه در نگهداری آن كوتاهی نكرده و در استفاده بردن از آن هم زیاده روی ننموده ضامن نیست.

و نیز اگرمثلا پارچه ای راكه به خیاط داده ازبین برود, در صورتی كه خیاط بر خلاف دستور اوعمل نكرده و در نگهداری آن هم كوتاهی نكرده باشد, نباید عوض آن را بدهد.

(مساله 2208) هرگاه صنعتگر چیزی را كه گرفته ضایع كند ضامن است.

(مساله 2209) اگر قصاب سر حیوانی را ببرد وآن را حرام كند چه مزد گرفته باشد,چه مجانی سر بریده باشد, باید قیمت آن را به صاحبش بدهد.

(مساله 2210) اگر حیوانی را اجاره كند ومعین نماید كه چقدر بار بر آن بگذارد ,چنانچه بیشتر از آن مقدار بار كند وآن حیوان بمیرد یا معیوب شود ضامن است.

ونیز اگر مقدار بار را معین نكرده باشد وبیشتر از معمول بار كند وحیوان تلف شود, یامعیوب گردد ضامن می باشد و در هر دو صورت اجرت زیادی بار را بر حسب معمول نیز باید بدهد.

(مساله 2211) اگر حیوانی را برای بردن بار شكستنی اجاره دهد, چنانچه آن حیوان بلغزد, یا رم كند وبار را بشكند, صاحب حیوان ضامن نیست ولی اگر بواسطه زدن ومانند آن كاری كند كه حیوان زمین بخورد و بار را بشكند ضامن است.

(مساله 2212) اگر كسی بچه ای را ختنه كند وضرری به آن بچه برسد, یا بمیردچنانچه بیشتر از معمول بریده باشد ضامن است.

و اگر بیشتر از معمول

نبریده باشداگر فقط به او رجوع شده باشد ضامن نیست.

و اما اگر تشخیص ضرر داشتن یا ضررنداشتن را هم به عهده او گذاشته باشد جراح ضامن است.

(مساله 2213) اگر دكتر بدست خود به مریض دوا بدهد, یا درد و دوای مریض رابه او بگوید ومریض دوا را بخورد, چنانچه در معالجه خطا كند و به مریض ضرری برسد یا بمیرد, دكتر ضامن است

ولی اگر فقط بگوید: فلان دوا برای فلان مرض فایده دارد و بواسطه خوردن دوا ضرری بمریض برسد یا بمیرد دكتر ضامن نیست.

(مساله 2214) هر گاه دكتر به مریض یا ولی او بگوید: كه اگر ضرری به مریض برسد ضامن نباشد, در صورتی كه دقت واحتیاط خود را بكند و به مریض ضرری برسد یا بمیرد دكتر ضامن نیست.

(مساله 2215) مستاجر وكسی كه چیزی را اجاره داده , با رضایت یكدیگرمی توانند معامله را بهم بزنند.

و نیز اگر در اجاره شرط كنند كه هر دو یا یكی از آنان حق بهم زدن معامله را داشته باشند, می توانند مطابق قرار داد, اجاره را بهم بزنند.

(مساله 2216) اگر اجاره دهنده , یا مستاجر بفهمد كه مغبون شده است , چنانچه در موقع خواندن صیغه ملتفت نباشد كه مغبون است , می تواند اجاره را بهم بزند,ولی اگر در صیغه اجاره شرط كنند كه اگر مغبون هم باشند حق بهم زدن معامله رانداشته باشند, نمی توانند اجاره را بهم بزنند.

(مساله 2217) اگر چیزی را اجاره دهد وپیش از آن كه تحویل دهد كسی آن راغصب نماید, مستاجر می تواند اجاره را بهم بزند وچیزی را كه به اجاره دهنده داده پس بگیرد, یا اجاره

را بهم نزند واجاره مدتی را كه در تصرف غاصب بوده بمیزان معمول از او بگیرد, پس اگر حیوانی را یك ماهه به ده تومان اجاره نماید وكسی آن راده روز غصب كند واجاره معمولی ده روز آن پانزده تومان باشد, می تواند پانزده تومان را از غاصب بگیرد.

(مساله 2218) اگر چیزی را كه اجاره كرده تحویل بگیرد و بعد دیگری آن را غصب كند, نمی تواند اجاره را بهم بزند و فقط حق دارد كرایه آن چیز را به مقدار معمول ازغاصب بگیرد.

(مساله 2219) اگر پیش از آن كه اجاره تمام شود, ملك را به مستاجر بفروشد,اجاره باطل نمی شود و مستاجر باید مال الاجاره را بدهد.

همچنین اگر آن را به دیگری بفروشد اجاره بهم نمی خورد.

(مساله 2220) اگر پیش از ابتدای مدت اجاره , ملك بطوری خراب شود كه هیچ قابل استفاده نباشد, یا قابل استفاده ای كه شرط كرده اند نباشد, اجاره باطل می شودو پولی كه مستاجر به صاحب ملك داده به او برمی گردد.

بلكه اگر طوری باشد كه بتواند استفاده مختصری هم از آن ببرد, می تواند اجاره را بهم بزند.

(مساله 2221) اگر ملكی را اجاره كند وبعد از گذشتن مقداری از مدت اجاره بطوری خراب شود كه هیچ قابل استفاده نباشد یا قابل استفاده ای كه شرط كرده اندنباشد, اجاره مدتی كه باقیمانده باطل می شود و اگر استفاده مختصری هم بتواند ازآن ببرد, می تواند اجاره مدت باقیمانده را بهم بزند.

(مساله 2222) اگر خانه ای را كه مثلا دو اطاق دارد اجاره دهد و یك اطاق آن خراب شود, اگر هر یك از اطاقها جز اجاره باشد اجاره

نسبت به اطاقی كه خراب شده باطل می شود اگرچه فورا آن را بسازد ومستاجر می تواند اجاره باقیمانده را بهم بزند.

(مساله 2223) اگر اجاره دهنده یا مستاجر بمیرد, اجاره باطل نمی شود.

ولی اگرخانه مال اجاره دهنده نباشد مثلا دیگری وصیت كرده باشد كه تا او زنده است منفعت خانه مال او باشد, چنانچه آن خانه را اجاره دهد وپیش از تمام شدن مدت اجاره بمیرد, از وقتی كه مرده اجاره باطل است.

(مساله 2224) اگر صاحب كار بنا را وكیل كند كه برای او عمله بگیرد, چنانچه بناكمتر از مقداری كه از صاحب كار می گیرد به عمله بدهد, زیادی آن بر او حرام است وباید آن را به صاحب كار بدهد و نیز اگر اجیر شود كه ساختمان را تمام كند وبرای خود اختیار بگذارد كه خودش بسازد, یا بدیگری بدهد در صورتی كه كمتر ازمقداری كه اجیر شده به دیگری بدهد, زیادی آن برای او حرام می باشد, مگر آنكه مقداری خودش كار كرده باشد و باقی مانده را به كمتر از آن مقدار بدهد.

(مساله 2225) اگر رنگرز قرار بگذارد كه مثلا پارچه را بانیل رنگ كند, چنانچه بارنگ دیگر رنگ نماید حق ندارد چیزی بگیرد.

جعاله

احكام جعاله

(مساله 2226) جعاله آن است كه انسان قرار بگذارد در مقابل كاری كه برای اوانجام می دهند مال معینی بدهد, مثلا بگوید هر كس گمشده مرا پیدا كند, ده تومان به او می دهم.

و به كسی كه این قرار را می گذارد جاعل وبه كسی كه كار را انجام می دهد عامل می گویند وفرق بین جعاله واین كه كسی را برای كاری اجیر كنند,این است كه

در اجاره بعد از خواندن صیغه , اجیر باید عمل را انجام دهد وكسی هم كه او را اجیر كرده اجرت را به او بدهكار می شود, ولی در جعاله اگرچه عامل شخص معین باشد, عامل می تواند مشغول عمل نشود وتا عمل را انجام ندهد,جاعل بدهكار نمی شود.

(مساله 2227) جاعل باید بالغ وعاقل باشد واز روی قصد واختیار قرار داد كند وشرعا بتواند در مال خود تصرف نماید, بنابراین جعاله آدم سفیه - كسی كه مال خود را در كارهای بیهوده مصرف می كند - و جعاله محجور نسبت به اموالی كه شرعا از تصرف در آنها ممنوع است صحیح نیست.

(مساله 2228) كاری را كه جاعل می گوید انجام دهند, باید حرام یا بی فایده یا ازواجباتی كه شرعا لازم نیست مجانا آورده شود, نباشد, پس اگر بگوید هر كس شراب بخورد, یا در شب به جای تاریكی برود ده تومان به او می دهم , جعاله صحیح نیست.

(مساله 2229) اگر مالی را كه قرار می گذارد بدهد معین كند مثلا بگوید: هر كس اسب مرا پیدا كند, این گندم را به او می دهم , لازم نیست بگوید: آن گندم مال كجاست وقیمت آن چقدراست ولی اگر مال را معین نكند مثلا بگوید: كسی كه اسب مرا پیدا كند ده من گندم به او می دهم , باید خصوصیات آن را كاملا معین نماید.

(مساله 2230) اگر جاعل مزد معینی برای كار قرار ندهد, مثلا بگوید: هر كس بچه مرا پیدا كند پولی به او می دهم و مقدار آن را معین نكند جعاله صحیح نیست , ولی چنانچه كسی آن عمل را انجام

دهد, باید مزد او را بمقداری كه كار او در نظر مردم ارزش دارد بدهد.

(مساله 2231) اگر عامل پیش از قرار داد, كار را انجام داده باشد, یا بعد از قرار داد,به قصد این كه پول نگیرد انجام دهد, حقی بمزد ندارد.

(مساله 2232) پیش از آن كه عامل شروع بكار كند, جاعل می تواند جعاله را بهم بزند.

(مساله 2233) بعد از آن كه عامل شروع بكار كرد, اگر جاعل بخواهد جعاله را بهم بزند اشكال دارد.

(مساله 2234) عامل می تواند عمل را ناتمام بگذارد, ولی اگر تمام نكردن عمل اسباب ضرر جاعل شود, باید آن را تمام نماید.

مثلا اگر كسی بگوید: هر كس چشم مرا عمل كند فلان مقدار به او می دهم ودكتر جراحی شروع بعمل كند, چنانچه طوری باشد كه اگر عمل را تمام نكند, چشم معیوب می شود, باید آن را تمام نمایدو در صورتی كه ناتمام بگذارد, حقی به جاعل ندارد و ضامن عیبی كه حاصل می شود نیز می باشد.

(مساله 2235) اگر عامل كار را ناتمام بگذارد, چنانچه آن كار مثل پیدا كردن اسب است كه تا تمام نشود, برای جاعل فایده ندارد, عامل نمی تواند چیزی مطالبه كند وهمچنین است اگر جاعل مزد را برای تمام كردن عمل قرار بگذارد مثلا بگوید: هركس لباس مرا بدوزد ده تومان به او می دهم , ولی اگر مقصودش این باشد كه هرمقدار از عمل كه انجام گیرد, برای آن مقدار مزد بدهد, جاعل باید مزد مقداری راكه انجام شده به عامل بدهد, اگر چه احتیاط این است كه بطور مصالحه یكدیگر راراضی نمایند.

مزارعه

احكام مزارعه

(مساله 2236) مزارعه آن است كه مالك با

زارع به این قسم معامله كند كه زمین رادر اختیار او بگذارد, تا زراعت كند ومقداری از حاصل آن را به مالك بدهد.

(مساله 2237) مزارعه چند شرط دارد: اول - آن كه مالك به زارع بگوید زمین رابه تو واگذار كردم و زارع هم بگوید قبول كردم , یا بدون این كه حرفی بزنند مالك ,زمین را واگذار كند وزارع قبول نماید, ولی در اینصورت تا زارع مشغول كار نشده مالك , وزارع می توانند معامله را بهم بزنند.

ولی در این صورت تا زارع مشغول كارنشده در ترتیب آثار لزوم و جواز, مراعات احتیاط لازم است

دوم - آن كه مالك وزارع هر دو مكلف وعاقل باشند وبا قصد واختیار خود مزارعه را انجام دهندوسفیه نباشند یعنی مال خود را در كارهای بیهوده مصرف نكنند و مالك و بلكه زارع اگر بذر از مال او باشد و یا زرع نیاز به تصرف در مال داشته باشد محجور ازتصرف در مال نباشد. سوم - آن كه مالك وزارع از تمام حاصل زمین ببرند, پس اگرمثلا شرط كنند كه آنچه اول یا آخر می رسد, مال یكی از آنان باشد مزارعه باطل است.

چهارم - آن كه سهم هر كدام نصف یا ثلث حاصل ومانند اینها باشد پس اگرمالك بگوید در این زمین زراعت كن و هر چه می خواهی بمن بده صحیح نیست وهمچنین اگر مقدار معینی از حاصل را مثلا ده من فقط برای زارع یا مالك قرار دهندصحیح نیست.

پنجم - آن كه مدتی را كه باید زمین در اختیار زارع باشد معین كنندوباید مدت بقدری باشد كه درآن مدت بدست آمدن حاصل ممكن باشد و

اگر اول مدت را روز معینی وآخر آن را موقعی قرار دهند كه حاصل آن سال بدست می آید وبه حسب عادت , آن موقع معلوم باشد صحیح است.

ششم - آن كه زمین قابل زراعت باشد و اگر زراعت در آن ممكن نباشد, اما بتوانند كاری كنند كه زراعت ممكن شود, مزارعه صحیح است.

هفتم - آن كه اگر منظور هر كدام آنان زراعت مخصوصی است , چیزی را كه زارع باید بكارد معین كنند ولی اگر زراعت معینی رادر نظر ندارند, یا زراعتی را كه هر دو در نظر دارند معلوم است , لازم نیست آن رامعین نمایند.

هشتم - آن كه مالك , زمین را معین كند, پس كسی كه چند قطعه زمین دارد وبا هم تفاوت دارند, اگر بزارع بگوید در یكی از این زمینها زراعت كن وآن رامعین نكند مزارعه باطل است.

نهم - خرجی را كه هر كدام آنان باید بكنند معین نمایند ولی اگر خرجی را كه هر كدام باید بكنند معلوم باشد, لازم نیست آن را معین نمایند.

(مساله 2238) اگر مالك یا زارع شرط كند كه مقداری از حاصل برای او باشد وبقیه را بین خودشان قسمت كنند, بدانند كه بعد از برداشتن آن مقدار, مقداری دیگرباقی می ماند, صحت مزارعه بعید نیست ولی احتیاط این است كه این شرط رانكنند.

(مساله 2239) اگر مدت مزارعه تمام شود وحاصل بدست نیاید, چنانچه مالك راضی شود كه بااجاره یا بدون اجاره زراعت در زمین او بماند وزارع هم راضی شودمانعی ندارد و اگر مالك راضی نشود, می تواند زارع را وادار كند كه زراعت را بچیندو اگر برای چیدن زراعت ضرری به زارع

برسد لازم نیست عوض آن را به او بدهدولی زارع اگرچه راضی شود كه بمالك چیزی بدهد, نمی تواند مالك را مجبور كندكه زراعت در زمین بماند.

(مساله 2240) اگر بواسطه پیش آمدی زراعت در زمین ممكن نباشد مثلا آب اززمین قطع شود, مزارعه بهم می خورد و اگر زارع بدون عذر زراعت نكند, چنانچه زمین در تصرف او بوده ومالك در آن تصرفی نداشته است , باید اجاره آن مدت رابمقدار معمول بمالك بدهد.

(مساله 2241) اگر مالك وزارع صیغه خوانده باشند, بدون رضایت یكدیگرنمی توانندمزارعه رابهم بزنند ونیز اگر مالك بقصد مزارعه زمینی را به كسی واگذار كند,بعدازآن كه اومشغول عمل شد, جایز نیست بدون رضایت یكدیگر معامله را بهم بزنند,ولی اگر در ضمن خواندن صیغه مزارعه شرط كرده باشند كه هر دو یا یكی از آنان حق بهم زدن معامله را داشته باشند,می توانند مطابق قراری كه گذاشته اند معامله را بهم بزنند.

(مساله 2242) اگر بعد از قرار داد مزارعه , مالك یا زارع بمیرد, مزارعه بهم نمی خورد و وارثشان بجای آنان است , ولی اگر زارع بمیرد و شرط كرده باشند كه خود زارع زراعت را انجام دهد, مزارعه بهم می خورد وچنانچه زراعت نمایان شده باشد باید سهم او را بورثه اش بدهد وحقوق دیگری هم كه زارع داشته , ورثه او ارث می برند ولی نمی توانند مالك را مجبور كنند كه زراعت در زمین باقی بماند.

(مساله 2243) اگر بعد از زراعت بفهمند كه مزارعه باطل بوده , چنانچه بذر مال مالك بوده حاصلی هم كه بدست می آید مال او است وباید اگر زارع بامر مالك كاركرده مالك مزد

او ومخارجی را كه كرده وكرایه گاو یا حیوان دیگری را كه مال زارع بوده و در آن زمین كار كرده به او بدهد, و اگر بذر مال زارع بوده زراعت هم مال اواست وباید اجاره زمین را اگر زمین در دست زارع بوده وخرجهایی را كه مالك بامرزارع كرده و همچنین كرایه گاو یا حیوان دیگری كه مال مالك بوده و در آن زراعت كار كرده به او بدهد.

(مساله 2244) اگر بذر مال زارع باشد وبعد از زراعت بفهمند كه مزارعه باطل بوده , چنانچه مالك وزارع راضی شوند كه با اجرت یا بی اجرت زراعت در زمین بماند اشكال ندارد.

و اگر مالك راضی نشود, پیش از رسیدن زراعت هم می تواندزارع را وادار كند كه زراعت را بچیند, وزارع اگر چه راضی شود چیزی به مالك بدهد, نمی تواند او را مجبور كند كه زراعت در زمین بماند و نیز مالك نمی تواندزارع را مجبور كند كه اجاره بدهد وزراعت را در زمین باقی بگذارد.

(مساله 2245) اگر بعد از جمع كردن حاصل وتمام شدن مدت مزارعه ریشه زراعت در زمین بماند وسال بعد دو مرتبه حاصل دهد, چنانچه مالك وزارع اززراعت صرفنظر نكرده باشند, حاصل سال دوم را هم باید مثل سال اول قسمت كنند اگر معمول باشد, كه از این حاصل بیشتر از یك سال استفاده كنند و اگر زاید بریكسال معمول نباشد تمام حاصل سال دوم مال صاحب بذر است.

مساقات

احكام مساقات

(مساله 2246) اگر انسان با كسی به این قسم معامله كند كه درختهای میوه ای را كه میوه آن مال خود اوست , یا اختیار میوه های آن با اوست ,

تا مدت معینی به آن كس واگذار كند كه تربیت نماید وآب دهد وبمقداری كه قرار می گذارند از میوه آن بردارد, این معامله را مساقات می گویند.

(مساله 2247) معامله مساقات در درختهایی كه مثل بید وچنار میوه نمی دهندصحیح نیست.

و در مثل درخت حنا كه از برگ آن یا درختی كه از گل آن استفاده می كنند صحت آن بعید نیست.

(مساله 2248) در معامله مساقات لازم نیست صیغه بخوانند بلكه اگر صاحب درخت به قصد مساقات آن را واگذار كند وكسی كه كار می كند بهمین قصد مشغول كار شود, معامله صحیح است.

(مساله 2249) مالك و كسی كه تربیت درختها را به عهده می گیرد, باید مكلف وعاقل باشند و كسی آنها را مجبور نكرده باشد و نیز باید سفیه نباشند, یعنی مال خود را در كارهای بیهوده مصرف نكنند و نیز باید مالك , از تصرف در مالش به حكم حاكم شرع ممنوع نباشد.

(مساله 2250) مدت مساقات باید معلوم باشد و اگر اول آن را معین كنند وآخر آن را موقعی قرار دهند كه میوه آن سال بدست می آید و بحسب عادت آن موقع معلوم باشد صحیح است.

(مساله 2251) باید سهم هر كدام نصف یا ثلث حاصل ومانند اینها باشد و اگر قراربگذارند كه مثلا صد من از میوه ها مال مالك وبقیه مال كسی باشد كه كار می كندمعامله باطل است.

(مساله 2252) باید قرار مساقات را پیش از ظاهر شدن میوه بگذارند و اگر بعد ازظاهر شدن میوه وپیش از رسیدن آن قرار بگذارند پس اگر كاری كه مثل آبیاری كه برای درخت لازم است , باقی مانده باشد, معامله صحیح

است وگرنه اشكال دارداگر چه احتیاج بكاری مانند چیدن میوه ونگهداری آن داشته باشد.

(مساله 2253) معامله مساقات در بوته خربزه وخیار و مانند اینها بنابر احتیاطصحیح نیست.

(مساله 2254) درختی كه از آب باران یا رطوبت زمین استفاده می كند و به آبیاری احتیاج ندارد, اگر به كارهای دیگر مانند بیل زدن و كود دادن برای زیاد شدن میوه محتاج باشد, معامله مساقات در آن صحیح است.

(مساله 2255) دو نفری كه مساقات كرده اند, با رضایت یكدیگر می توانند معامله را بهم بزنند و نیز اگر در ضمن قرارداد مساقات , شرط كنند كه هر دو یا یكی از آنان حق بهم زدن معامله را داشته باشند, مطابق قراری كه گذاشته اند, بهم زدن معامله اشكال ندارد و اگر در معامله شرطی كنند وعملی نشود, كسی كه برای نفع او شرطكرده اند, می تواند معامله را بهم بزند.

(مساله 2256) اگر مالك بمیرد, معامله مساقات بهم نمی خورد و ورثه اش بجای اوهستند.

(مساله 2257) اگركسی كه تربیت درختها به او واگذار شده بمیرد معامله مساقات باطل نمی شود پس اگر در عقد شرط نكرده باشند كه خودش آنها را تربیت كند,ورثه اش بجای او هستند وچنانچه خودشان عمل را انجام ندهند واجیر هم نگیرند,حاكم شرع از مال میت اجیر می گیرد وحاصل را بین ورثه میت و مالك قسمت می كند و اگر شرط كرده باشندكه خود او درختها را تربیت نماید مالك با مردن اومی تواند معامله را فسخ كند یا راضی شود كه ورثه او یا كسی كه آنها اجیرش می كننددرختها را تربیت نماید بلی اگر عقد بر خصوص مساقات به مباشرت واقع شده

باشد با مردن او معامله باطل می شود.

(مساله 2258) اگر شرط كند كه تمام حاصل برای مالك باشد, مساقات باطل است ومیوه مال مالك می باشد وكسی كه كار می كند نمی تواند مطالبه اجرت نمایدولی اگر باطل بودن مساقات به جهت دیگر باشد, اگر كسی كه درختها را تربیت كرده بامر مالك كار كرده باشد مزد كارش را از مالك طلبكار است.

(مساله 2259) اگر زمینی را به دیگری واگذار كند كه در آن درخت بكارد و آنچه عمل می آید مال هر دو باشد بنابر احتیاط لازم معامله باطل است , پس اگر درختهامال صاحب زمین بوده , بعد از تربیت هم مال اوست وباید مزد كسی كه آنها راتربیت كرده اگر بامر او كار كرده بدهد و اگر مال كسی بوده كه آنها را تربیت كرده , بعداز تربیت هم مال اوست ومی تواند آنها را بكند ولی باید گودالهایی را كه بواسطه كندن درختها پیدا شده پر كند و اجاره زمین را از روزی كه درختها را كاشته به صاحب زمین بدهد ومالك هم می تواند او را مجبور نماید كه درختها را بكندوچنانچه بواسطه كندن درخت , عیبی در آن پیدا شود اگر مالك آن را كنده باشد,باید تفاوت قیمت آن را به صاحب درخت بدهد, وهیچكدام نمی تواند دیگری رامجبور نماید كه با اجاره یا بدون اجاره , درخت را در زمین باقی بگذارد.

کسانی که نمی توانند در مال خودشان تصرف کنند

احکام كسانی كه نمی توانند در مال خود تصرف كنند

(مساله 2260) بچه ای كه بالغ نشده شرعا نمی تواند در مال خود تصرف كند ونشانه بالغ شدن در زن و مرد یكی از سه چیز است: اول - تمام شدن پانزده سال قمری در مرد

و نه سال قمری در زن.

دوم - روییدن موی درشت زیر شكم بالای عورت.

سوم - بیرون آمدن منی.

(مساله 2261) روییدن موی درشت در صورت وپشت لب و در سینه وزیر بغل ودرشت شدن صدا ومانند اینها نشانه بالغ شدن نیست , مگر آن كه انسان بواسطه اینها به بالغ شدن یقین كند.

(مساله 2262) دیوانه و سفیه یعنی: كسی كه مال خود را در كارهای بیهوده مصرف می كند وكسی كه بواسطه افلاس حاكم شرع او را از تصرف در مالش منع كرده باشدنمی توانند در مال خود تصرف نمایند.

(مساله 2263) كسی كه گاهی عاقل وگاهی دیوانه است , تصرفی كه موقع دیوانگی در مال خود می كند صحیح نیست.

(مساله 2264) انسان می تواند در مرضی كه به آن مرض از دنیا می رود, هر قدر ازمال خود را بمصرف خود وعیال ومهمان وكارهایی كه اسراف شمرده نمی شودبرساند و نیز اگر مال خود را به قیمت بفروشد, یا اجاره دهد اشكال ندارد بلكه اگرمثلا مال خود را به كسی ببخشد یا ارزانتر از قیمت بفروشد بنابر اقوی تصرف اوصحیح است اگرچه در تمام مال باشد و محتاج به اجازه ورثه نیست.

وکالت

احكام وكالت

وكالت آن است كه انسان كاری را كه می تواند در آن دخالت كند, به دیگری واگذارنماید تا از طرف او انجام دهد, مثلا كسی را وكیل كند كه خانه او را بفروشد یا زنی رابرای او عقد نماید, پس آدم سفیهی كه مال خود را در كارهای بیهوده مصرف می كند, چون حق ندارد در مال خود تصرف كند وكسی كه حاكم شرع او را ازتصرف در مالش منع كرده باشد نمی تواند

برای فروش آن , كسی را وكیل نماید.

(مساله 2265) در وكالت شرط است كه منجز باشد یعنی اصل وكالت معلق برچیزی نباشد پس اگر بگوید چنانچه مسافر من بیاید یا وقتی كه اول ماه شد تو درفروش خانه وكیل من هستی كه خود وكالت معلق بر آمدن مسافرت یا رسیدن اول ماه شده باطل است ولی تعلیق در متعلق وكالت مثل این كه بگوید تو در فروختن خانه ام وكیل من هستی لكن خانه را وقتی مسافر من آمد یا وقتی اول ماه شد بفروش اشكال ندارد.

و در وكالت لازم نیست صیغه بخوانند پس اگر انسان بدیگری بفهماندكه او را وكیل كرده و او هم بفهماند كه قبول نموده - مثلا مال خود را به كسی بدهدكه برای او بفروشد و او مال را بگیرد وكالت صحیح است.

(مساله 2266) اگر انسان كسی را كه در شهر دیگر است وكیل نماید وبرای او وكالتنامه بفرستد واو قبول كند اگرچه وكالتنامه بعداز مدتی برسد, وكالت صحیح است.

(مساله 2267) موكل یعنی كسی كه دیگری را وكیل می كند و نیز كسی كه وكیل می شود, باید بالغ و عاقل باشند و از روی قصد و اختیار اقدام كنند.

(مساله 2268) كاری را كه انسان نمی تواند انجام دهد, یا شرعا نباید انجام دهدنمی تواند برای انجام آن از طرف دیگری وكیل شود, مثلا كسی كه در احرام حج است , چون نباید صیغه عقد زناشویی را بخواند نمی تواند برای خواندن صیغه ازطرف دیگری وكیل شود.

(مساله 2269) اگر انسان كسی را برای انجام تمام كارهای خودش وكیل كندصحیح است , ولی اگر برای یكی از كارهای خود وكیل نماید

و آن كار را معین نكندوكالت صحیح نیست.

(مساله 2270) اگر وكیل را عزل كند یعنی از كار بركنار نماید, بعد از آن كه خبر به اورسید نمی تواند آن كار را انجام دهد, ولی اگر پیش از رسیدن خبر آن كار را انجام داده باشد صحیح است.

(مساله 2271) وكیل می تواند از وكالت كناره گیری كند و اگر موكل غایب هم باشداشكال ندارد.

(مساله 2272) وكیل نمی تواند برای انجام كاری كه به او واگذار شده دیگری راوكیل نماید ولی اگر موكل به او اجازه داده باشد كه وكیل بگیرد, به هر طوری كه به او دستور داده , می تواند رفتار نماید, پس اگر گفته باشد برای من وكیل بگیر, باید ازطرف او وكیل بگیرد و نمی تواند كسی را از طرف خودش وكیل كند.

(مساله 2273) اگر انسان با اجازه موكل خودش كسی را از طرف او وكیل كند نمی تواند آن وكیل را عزل نماید و اگر وكیل اول بمیرد, یا موكل , او را عزل كند وكالت دومی باطل نمی شود.

(مساله 2274) اگر وكیل با اجازه موكل , كسی را از طرف خودش وكیل كند موكل ووكیل اول می توانند آن وكیل را عزل كنند و اگر وكیل اول بمیرد, یا عزل شود وكالت دومی باطل می شود.

(مساله 2275) اگر چند نفررا برای انجام كاری وكیل كند وبه آنها اجازه دهد كه هركدام به تنهایی در آن كار اقدام كنند, هر یك از آنان می تواند آن كار را انجام دهد وچنانچه یكی از آنان بمیرد, وكالت دیگران باطل نمی شود, ولی اگر نگفته باشد كه با هم یا به تنهایی انجام دهند,

یا گفته باشد كه با هم انجام دهند, نمی توانند به تنهایی اقدام نمایند و در صورتی كه یكی از آنان بمیرد, وكالت دیگران باطل می شود.

(مساله 2276) اگر وكیل یا موكل بمیرد وكالت باطل می شود و نیز اگر چیزی كه برای تصرف در آن وكیل شده است از بین برود, مثلا گوسفندی كه برای فروش آن وكیل شده بمیرد, وكالت باطل می شود و اگر یكی از وكیل یا موكل دیوانه یا بیهوش شود, در موقع دیوانگی و بی هوشی وكالت اثری ندارد, اما بطلان آن به نحوی كه بعد از زوال بی هوشی یا دیوانگی عملش بی اثر باشد محل تامل است.

(مساله 2277) اگر انسان كسی را برای كاری وكیل كند وچیزی برای او قراربگذارد, بعد از انجام آن كار, چیزی را كه قرار گذاشته باید به او بدهد.

(مساله 2278) اگر وكیل در نگهداری مالی كه در اختیار اوست كوتاهی نكند و غیراز تصرفی كه به او اجازه داده اند, تصرف دیگری در آن ننماید واتفاقا آن مال از بین برود, نباید عوض آن را بدهد.

(مساله 2279) اگر وكیل در نگهداری مالی كه در اختیار اوست كوتاهی كند, یا غیراز تصرفی كه به او اجازه داده اند تصرف دیگری در آن بنماید وآن مال از بین برود,ضامن است.

پس اگر لباسی را كه گفته اند بفروش , بپوشد وآن لباس تلف شود , بایدعوض آن را بدهد.

(مساله 2280) اگر وكیل غیر از تصرفی كه به او اجازه داده اند, تصرف دیگری درمال بكند, مثلا لباسی را كه گفته اند بفروش , بپوشد وبعدا تصرفی را كه به او اجازه داده اند بنماید, آن

تصرف صحیح است.

قرض

احكام قرض

قرض دادن از كارهای مستحبی است كه در آیات قرآن واخبار راجع به آن زیادسفارش شده است , از پیغمبر اكرم (صلی الله علیه و اله) روایت شده كه هر كس به برادر مسلمان خود قرض بدهد مال او زیاد می شود وملائكه بر او رحمت می فرستند و اگر بابدهكارخود مدارا كند, بدون حساب و به سرعت از صراط می گذرد وكسی كه برادرمسلمانش از او قرض بخواهد و ندهد, بهشت بر او حرام می شود.

(مساله 2281) در قرض لازم نیست صیغه بخوانند بلكه اگر چیزی را به نیت قرض به كسی بدهد و او هم بهمین قصد بگیرد, صحیح است ولی مقدار آن باید كاملامعلوم باشد.

(مساله 2282) اگر دین مدت نداشته باشد هر وقت بدهكار بدهی خود را بدهدطلبكار باید قبول نماید, و اگر مدت داشته باشد پیش از مدت , بنابر احتیاط بایدقبول كند.

(مساله 2283) اگر در صیغه قرض برای پرداخت آن مدتی قرار دهند, احتیاط واجب آن است كه طلبكار پیش از تمام شدن مدت , طلب خود را مطالبه نكند ولی اگر مدت نداشته باشد طلبكار هر وقت بخواهد, می تواند طلب خود را مطالبه نماید.

(مساله 2284) اگر طلبكار طلب خود را مطالبه كند, چنانچه بدهكار بتواند بدهی خود را بدهد باید فورا آن را بپردازد و اگر تاخیر بیندازد گناهكار است.

(مساله 2285) اگر بدهكار غیر از خانه ای كه در آن نشسته واثاثیه منزل و چیزهای دیگری كه به آنها احتیاج دارد چیزی نداشته باشد طلبكار نمی تواند طلب خود را ازاو مطالبه نماید, بلكه باید صبر كندتا بتواند بدهی خود را بدهد.

(مساله 2286) كسی كه

بدهكار است ونمی تواند بدهی خود را بدهد, چنانچه بتواند كاسبی كند, واجب است كه كسب كند وبدهی خود را بدهد.

(مساله 2287) كسی كه دسترسی به طلبكار خود ندارد, چنانچه امید نداشته باشدكه او را پیدا كند, باید با اجازه حاكم شرع طلب او را به فقیر بدهد و اگر طلبكار اوسید نباشد, احتیاط واجب آن است كه طلب اورا به سید فقیر ندهد.

(مساله 2288) اگر مال میت بیشتر از خرج واجب كفن ودفن وبدهی او نباشد بایدمالش را بهمین مصرفها برسانند وبه وارث او چیزی نمی رسد.

(مساله 2289) اگر كسی مقداری پول طلا یا نقره قرض كند وقیمت آن كم شودچنانچه همان مقدار را كه گرفته پس بدهد كافی است و اگر قیمت آن زیاد تر گرددلازم است همان مقدار را كه گرفته بدهد ولی در هر دو صورت اگر بدهكار وطلبكاربغیر آن راضی شوند اشكال ندارد.

(مساله 2290) اگر مالی را كه قرض كرده از بین نرفته باشد وصاحب مال آن رامطالبه كند, احتیاط مستحب آن است كه بدهكار همان مال را به او بدهد.

(مساله 2291) اگر كسی كه قرض می دهد شرط كند كه زیادتر از مقداری كه می دهد بگیرد, مثلا یك من گندم بدهد وشرط كند كه یك من و پنج سیر بگیرد, یاده تخم مرغ بدهد كه یازده تا بگیرد, ربا وحرام است.

بلكه اگر قرار بگذارد كه بدهكار كاری برای او انجام دهد, یا چیزی را كه قرض كرده با مقداری جنس دیگرپس دهد مثلا شرط كند كه یك تومانی را كه قرض كرده با یك كبریت پس دهد, ربا وحرام است.

و نیز اگر با او شرط كند كه ساخته

پس بگیرد, بازهم ربا و حرام می باشدولی اگر بدون این كه شرط كند, خود بدهكار زیادتر از آنچه قرض كرده پس بدهداشكال ندارد بلكه مستحب است.

(مساله 2292) ربا دادن مثل ربا گرفتن حرام است و مالك شدن گیرنده قرض ربایی و جواز تصرف او در آن محل تامل است.

ولی چنانچه قرض دهنده با علم به بطلان قرض ومالك نشدن سود راضی به تصرف قرض گیرنده باشد - بطوری كه رضایت او مبنی بر این معامله باطل نباشد - تصرف قرض گیرنده در آن مال جایزاست.

(مساله 2293) اگر گندم , یا چیزی مانند آن را بطور قرض ربایی بگیرد وبا آن زراعت كند, احتیاط این است كه حاصلی كه از آن بدست می آید با قرض دهنده مصالحه نمایند, مگر آن كه بر حسب صورت دوم مساله قبل , قرض دهنده راضی به تصرف قرض گیرنده باشد, بی آنكه رضایت او مبنی بر معامله ربایی باشد كه در این صورت , حاصل , مال قرض گیرنده است.

(مساله 2294) اگر لباسی را به ذمه بخرد وبعدا از پولی كه به قرض ربایی گرفته , یااز پول حلالی كه مخلوط با ربا است به صاحب لباس بدهد, پوشیدن آن لباس و نمازخواندن با آن اشكال ندارد.

ولی اگر به فروشنده بگوید كه این لباس را با این پول می خرم , پوشیدن آن لباس حرام است.

و اگر بداند پوشیدن آن حرام است نماز هم با آن باطل می باشد.

(مساله 2295) اگر انسان مقداری پول به تاجری بدهد كه در شهر دیگر از طرف اوكمتر بگیرد, اشكال ندارد واین را صرف برات می گویند.

(مساله 2296) اگر مقداری پول به

كسی بدهد كه بعد از چند روز در شهر دیگر زیادتر بگیرد, مثلا نهصد ونود تومان بدهد كه بعد از ده روز در شهر دیگر هزار تومان بگیرد ربا وحرام است , ولی اگر كسی كه زیادی را می گیرد در مقابل زیادی , جنس بدهد یا عملی انجام دهد اشكال ندارد.

(مساله 2297) اگر در مقابل طلبی كه از كسی دارد سفته یا براتی داشته باشد وبخواهد طلب خود را پیش از و عده آن به كمتر از آن بفروشد اشكال ندارد.

حواله دادن

احكام حواله دادن

(مساله 2298) اگر انسان طلبكار خود را حواله دهد كه طلبش را از دیگری بگیردوطلبكار وآن دیگری قبول نمایند, كسی كه به او حواله شده بدهكار می شود, ودیگر طلبكار نمی تواند از بدهكار اولی مطالبه نماید.

(مساله 2299) بدهكار و طلبكار وكسی كه به او حواله شده در صورتی كه مدیون نباشد, باید مكلف و عاقل باشند وكسی آنانرا مجبور نكرده باشد و نیز باید سفیه نباشند, یعنی مال خود را در كارهای بیهوده مصرف نكنند وهم چنین باید محجور (كسی كه حاكم شرع او را از تصرف در مالش ممنوع كرده) نباشند ولی اگر حواله بركسی كه مدیون نیست داده شود اگر حواله دهنده وكسی كه به او حواله شده مهجورباشند, اشكال ندارد.

(مساله 2300) حواله در صورتی صحیح است كه كسی كه بر او حواله می شود اگربدهكار نیست قبول نماید و همچنین اگر بدهكار باشد و غیر آن جنسی را كه بدهكار است به او حواله دهند مثلا اگر جو بدهكار است , گندم حواله كنند, درصورتی صحیح است كه قبول نماید بلكه احتیاط مستحب این است كه اگر همان جنسی

را كه بدهكار است هم به او حواله نمایند, قبول كند.

(مساله 2301) موقعی كه انسان حواله می دهد باید بدهكار باشد, پس اگر بخواهداز كسی قرض كند, تا وقتی از او قرض نكرده نمی تواند او را به كسی حواله دهد كه آنچه را بعدا قرض می دهد از آن كس بگیرد.

(مساله 2302) حواله دهنده وطلبكار باید مقدار حواله و جنس آن را بدانند پس اگر مثلا ده من گندم وده تومان پول به یك نفر بدهكار باشد و به او بگوید یكی از دوطلب خود را از فلانی بگیر وآن را معین نكند, حواله درست نیست.

(مساله 2303) اگر بدهی واقعا معین باشد ولی بدهكار وطلبكار در موقع حواله دادن , مقدار آن یا جنس آن را ندانند حواله صحیح است مثلا اگر طلب كسی را دردفتر نوشته باشد وپیش از دیدن دفتر حواله بدهد وبعد دفتر را ببیند و به طلبكارمقدار طلبش را بگوید حواله صحیح می باشد.

(مساله 2304) طلبكار می تواند حواله را قبول نكند, اگر چه كسی كه به او حواله شده فقیر نباشد و در پرداختن حواله هم كوتاهی ننماید.

(مساله 2305) اگر بر كسی حواله بدهد كه بدهكار نیست , چنانچه او حواله راقبول كند, پیش از پرداختن حواله نمی تواند مقدار حواله را از حواله دهنده بگیردولی اگرطلبكار طلب خود را بمقدار كمتری صلح كند, كسی كه حواله را قبول كرده می تواند تمام مقدار حواله شده را از حواله دهنده مطالبه نماید.

(مساله 2306) بعد از آن كه حواله درست شد, حواله دهنده وكسی كه به او حواله شده , نمی توانند حواله را بهم بزنند وهر گاه كسی كه

به او حواله شده در موقع حواله فقیر نباشد, اگر چه بعدا فقیر شود, طلبكار نمی تواند حواله را بهم بزند, و همچنین است اگر موقع حواله فقیر باشد وطلبكار بداند فقیر است , ولی اگر نداند فقیر است وبعد بفهمد, اگرچه در آنوقت مالدار شده باشد, طلبكار می تواند حواله را بهم بزندوطلب خود را از حواله دهنده بگیرد.

(مساله 2307) اگر بدهكار وطلبكار وكسی كه به او حواله شده , (در صورتی كه قبول او در صحت حواله معتبر باشد) یا یكی از آنان برای خود حق بهم زدن حواله را قرار دهند, مطابق قراری كه گذاشته اند, می توانند حواله را بهم بزنند.

(مساله 2308) اگر حواله دهنده خودش طلب طلبكار را بدهد, چنانچه به خواهش كسی كه به او حواله شده و مدیون حواله دهنده بوده است , داده است ,می تواند چیزی را كه داده از او بگیرد و اگر بدون خواهش او داده , یا این كه اومدیون حواله دهنده نبوده , نمی تواند چیزی را كه داده از او مطالبه نماید.

رهن

احكام رهن

(مساله 2309) رهن آن است كه بدهكار مقداری از مال خود را نزد طلبكار بگذاردكه اگر طلب او را ندهد طلبش را از آن مال بدست آورد.

(مساله 2310) در رهن لازم نیست صیغه بخوانند و همین قدر كه بدهكار مال خود را به قصد گرو به طلبكار بدهد وطلبكار هم به همین قصد بگیرد رهن صحیح است.

(مساله 2311) گرو دهنده وكسی كه مال را گرو می گیرد باید مكلف وعاقل باشندوكسی آنان را مجبور نكرده باشد و نیز باید گرو دهنده سفیه نباشد یعنی: مال خود رادر كارهای بیهوده

مصرف نكند وهم چنین باید از طرف حاكم شرع از تصرف درمالش ممنوع نباشد.

(مساله 2312) انسان مالی را می تواند گرو بگذارد كه شرعا بتواند در آن تصرف كند و اگر مال كس دیگر را, با اذن او گرو بگذارد, صحیح است.

(مساله 2313) چیزی را كه گرو می گذارند, باید خرید وفروش آن صحیح باشدپس اگر شراب ومانند آن را گرو بگذارند درست نیست.

(مساله 2314) استفاده چیزی را كه گرو می گذارند, مال صاحب آن است.

(مساله 2315) طلبكار و بدهكار نمی توانند مالی را كه گرو گذاشته شده , بدون اجازه یكدیگر ملك كسی كنند, مثلا ببخشند یا بفروشند.

ولی اگر مالك آن راببخشد یا بفروشد, بعد طلبكار بگوید راضی هستم اشكال ندارد.

(مساله 2316) اگر طلبكار چیزی را كه گرو برداشته با اجازه بدهكار بفروشد پول آن هم مثل خود مال , گرو می باشد.

(مساله 2317) اگر موقعی كه باید بدهی خود را بدهد طلبكار مطالبه كند و اوندهد, طلبكار می تواند مالی را كه گرو برداشته بفروشد وطلب خود را بردارد وبایدبقیه را به بدهكار بدهد, ولی اگر به حاكم شرع دسترسی دارد, باید برای فروش آن ازحاكم شرع بنابر احتیاط لازم اجازه بگیرد.

(مساله 2318) اگر بدهكار غیر از خانه ای كه در آن نشسته وچیزهایی كه ماننداثاثیه خانه محل احتیاج او است , چیز دیگری نداشته باشد, طلبكار نمی تواندطلب خود را از او مطالبه كند ولی اگر مالی را كه گرو گذاشته خانه واثاثیه هم باشد,طلبكار می تواند بفروشد وطلب خود را بردارد.

ضامن شدن

احكام ضامن شدن

(مساله 2319) اگر انسان بخواهد ضامن شود كه بدهی كسی را بدهد, ضامن شدن او در صورتی صحیح است كه

به هر لفظی اگر چه عربی نباشد به طلبكار بگوید كه من ضامن شده ام طلب تو را بدهم وطلبكار هم رضایت خود را بفهماند, ولی راضی بودن بدهكار شرط نیست.

(مساله 2320) ضامن و طلبكار باید مكلف و عاقل باشند و كسی هم آنان را مجبورنكرده باشد ونیز باید سفیه نباشند یعنی: مال خود را در كارهای بیهوده مصرف نكنند وطلبكار از تصرف در مالش شرعا ممنوع نباشد ولی این شرطها در بدهكارنیست مثلا اگر كسی ضامن شود كه بدهی بچه یا دیوانه را بدهد صحیح است.

(مساله 2321) هرگاه برای ضامن شدن خودش شرطی قرار دهد, مثلا بگوید اگربدهكار قرض تو را نداد من می دهم ضامن شدن او باطل است.

(مساله 2322) كسی كه انسان ضامن بدهی او می شود باید بدهكار باشد, پس اگركسی بخواهد از دیگری قرض كند, تا وقتی قرض نكرده , انسان نمی تواند ضامن اوشود.

(مساله 2323) در صورتی انسان می تواند ضامن شود كه طلبكار وبدهكار وجنس بدهی همه معین باشد, پس اگر دو نفر از كسی طلبكار باشند وانسان بگوید من ضامن هستم كه طلب یكی ازشماها را بدهم , چون معین نكرده كه طلب كدام رامی دهد, ضامن شدن او باطل است.

و نیز اگر كسی از دو نفر طلبكار باشد وانسان بگوید من ضامن هستم كه طلب یكی از آن دو نفر را به تو بدهم , چون معین نكرده كه بدهی كدام را می دهد, ضامن شدن او باطل می باشد و همچنین اگر كسی ازدیگری مثلا ده من گندم وده تومان پول طلبكار باشد وانسان بگوید من ضامن یكی ازدو طلب تو هستم ومعین نكند كه

ضامن گندم است یا ضامن پول , صحیح نیست.

(مساله 2324) اگر طلبكار ذمه ضامن را از تمام طلب خود بری كند, ضامن نمی تواند از بدهكار چیزی بگیرد و اگر از مقداری بری كند, نمی تواند آن مقدار رامطالبه نماید.

(مساله 2325) اگر انسان ضامن شود كه بدهی كسی را بدهد, نمی تواند از ضامن شدن خود برگردد.

(مساله 2326) ضامن وطلبكار می توانند شرط كنند كه هر وقت بخواهند ضامن بودن ضامن را بهم بزنند.

(مساله 2327) هرگاه انسان در موقع ضامن شدن , بتواند طلب طلبكار را بدهداگرچه بعد فقیر شود, طلبكار نمی تواند ضامن بودن او را بهم بزند وطلب خود را ازبدهكار اول مطالبه نماید و همچنین است اگر در آن موقع نتواند طلب او را بدهدولی طلبكار بداند وبه ضامن شدن او راضی شود.

(مساله 2328) اگر انسان در موقعی كه ضامن می شود, نتواند طلب طلبكار را بدهدوطلبكار در آنوقت نداند وبعد ملتفت شود, می تواند ضامن بودن او را بهم بزند واگر پیش از آن كه طلبكار ملتفت شود, ضامن قدرت پیدا كرده باشد احتیاط لازم این است كه طلبكار ضمانت را بهم نزند.

(مساله 2329) اگر كسی بدون اجازه بدهكار ضامن شود كه بدهی او را بدهد,نمی تواند چیزی از او بگیرد.

(مساله 2330) اگركسی بااجازه بدهكارضامن شودكه بدهی اورابدهد, می تواندمقداری راكه ضامن شده پس از پرداخت آن از او مطالبه نماید, ولی اگر بجای جنسی كه بدهكار بوده جنس دیگری به طلبكار او بدهد, نمی تواند چیزی را كه داده از اومطالبه نماید مثلا اگرده من گندم بدهكار باشد وضامن , ده من برنج بدهد, نمی تواندبرنج را از او مطالبه

نماید, اما اگرخودش راضی شود كه برنج بدهد اشكال ندارد.

کفالت

احكام كفالت

(مساله 2331) كفالت آن است كه انسان ضامن شود كه هر وقت طلبكار بدهكار راخواست , بدست او بدهد وبه كسی كه اینطور ضامن می شود كفیل می گویند.

(مساله 2332) كفالت درصورتی صحیح است كه كفیل بهر لفظی اگر چه عربی نباشد به طلبكار بگوید كه من ضامنم هر وقت بدهكار خود را بخواهی بدست توبدهم وطلبكار هم قبول نماید.

(مساله 2333) كفیل باید مكلف وعاقل باشد و او را در كفالت مجبور نكرده باشندوبتواند كسی را كه كفیل او شده حاضر نماید.

(مساله 2334) یكی از پنج چیز, كفالت را بهم می زند: اول - كفیل , بدهكار رابدست طلبكار بدهد.

دوم - طلب طلبكار داده شود.

سوم - طلبكار از طلب خودبگذرد.

چهارم - بدهكار بمیرد.

پنجم - طلبكار كفیل را از كفالت آزاد كند.

(مساله 2335) اگر كسی بزور بدهكار را از دست طلبكار رها كند, چنانچه طلبكاردسترسی به او نداشته باشد, كسی كه بدهكار را رها كرده , باید او را بدست طلبكاربدهد ویا طلب طلبكار را بپردازد.

ودیعه

احكام ودیعه

(امانت) (مساله 2336) اگر انسان مال خود را به كسی بدهد و بگوید نزد تو امانت باشد واو هم قبول كند یا بدون این كه حرفی بزنند صاحب مال بفهماند كه مال را برای نگهداری به او می دهد و او هم به قصد نگهداری كردن بگیرد, باید به احكام ودیعه و امانت داری كه بعدا گفته می شود عمل نماید.

(مساله 2337) امانت دار وكسی كه مال را امانت می گذارد, باید هر دو بالغ وعاقل باشند, پس اگر انسان مالی را پیش بچه یا دیوانه امانت بگذارد, یا دیوانه وبچه مالی را پیش كسی امانت بگذارند صحیح نیست.

(مساله 2338)

اگر از بچه یا دیوانه چیزی را بطور امانت قبول كند, باید آن را به صاحبش بدهد و اگر آن چیز مال خود بچه یا دیوانه است به ولی او برساند وچنانچه پیش از آن كه به صاحبش یا به ولی طفل برساند تلف شود, باید عوض آن را بدهد مگر آن كه به قصد حفظ ورساندن به آنان گرفته باشد كه اگر در رساندن مال به آنان كوتاهی نكرده باشد ضامن نیست.

(مساله 2339) كسی كه نمی تواند امانت را نگهداری نماید, جایز نیست امانت راقبول كند مگر آن كه حال خود را به صاحب مال اظهار دارد.

(مساله 2340) اگر انسان به صاحب مال بفهماند كه برای نگهداری مال او حاضرنیست , چنانچه او مال را بگذارد وبرود وآن مال تلف شود, كسی كه امانت را قبول نكرده ضامن نیست , ولی احتیاط مستحب آن است كه اگر ممكن باشد آن رانگهداری نماید.

(مساله 2341) كسی كه چیزی را امانت می گذارد, هر وقت بخواهد می تواند آن راپس بگیرد وكسی هم كه امانت را قبول می كند, هر وقت بخواهد می تواند آن را به صاحبش برگرداند.

(مساله 2342) اگر انسان از نگهداری امانت منصرف شود وودیعه را بهم بزند,باید هرچه زود تر مال را به صاحب آن یا وكیل یا ولی صاحبش برساند, یا به آنان خبر دهد كه به نگهداری حاضر نیست و اگر بدون عذر, مال را به آنان نرساند وخبرهم ندهد, چنانچه مال تلف شود باید عوض آن را بدهد.

(مساله 2343) كسی كه امانت را قبول می كند, اگر برای آن , جای مناسبی ندارد,باید جای مناسب تهیه نماید وطوری آن را

نگهداری كند كه مردم نگویند در امانت خیانت كرده و در نگهداری آن كوتاهی نموده است و اگر در جایی كه مناسب نیست بگذارد وتلف شود , باید عوض آن را بدهد.

(مساله 2344) كسی كه امانت را قبول می كند, اگر در نگهداری آن كوتاهی نكندوتعدی یعنی: زیاده روی هم ننماید و اتفاقا آن مال تلف شود, ضامن نیست ولی اگرآن را در جایی بگذارد كه گمان می رود ظالمی بفهمد وآن را ببرد, چنانچه تلف شودباید عوض آن را به صاحبش بدهد.

(مساله 2345) اگر صاحب مال برای نگهداری مال خود جایی را معین كند وبه كسی كه امانت را قبول كرده بگوید: كه باید مال را در اینجا حفظ كنی و اگر احتمال هم بدهی كه از بین برود, نباید آن را بجای دیگری ببری , چنانچه امانت دار احتمال دهد كه در آنجا از بین برود وبداند چون آنجا در نظر صاحب مال برای حفظ بهتربوده گفته است كه نباید از آنجا بیرون ببری , می تواند آن را بجای دیگر كه به نظرخودش برای حفظ بهتر باشد ببرد و اگر به آنجا ببرد وتلف شود ضامن نیست.

ولی اگر نداند بچه جهت گفته كه به جای دیگر نبرد چنانچه بجای دیگر ببرد وتلف شود,واجب است كه عوض آن را بدهد.

(مساله 2346) اگر صاحب مال برای نگهداری مال خود جایی را معین كند ولی به كسی كه امانت را قبول كرده نگوید كه آن را به جای دیگر نبر, چنانچه امانت داراحتمال دهد كه در آنجا از بین برود, می تواند آن را بجای دیگری كه مال در آنجامحفوظتر است ببرد وچنانچه مال در

آنجا تلف شود ضامن نیست.

(مساله 2347) اگر صاحب مال دیوانه شود, كسی كه امانت را قبول كرده باید فوراامانت را به ولی او برساند ویا به ولی او خبر دهد, و اگر بدون عذر شرعی مال را به ولی اوندهد ودر خبر دادن هم كوتاهی كند ومال تلف شود, باید عوض آن رابدهد.

(مساله 2348) اگر صاحب مال بمیرد, امانت دار باید مال را به وارث او برساند , یابه وارث او خبر دهد, و چنانچه مال را به وارث او ندهد و در خبر دادن هم كوتاهی كند و مال تلف شود ضامن است.

ولی اگر برای آن كه می خواهد بفهمد كسی كه می گوید من وارث میتم راست می گوید یا نه , یا میت وارث دیگری دارد یا نه , مال راندهد و در خبر دادن هم كوتاهی كند ومال تلف شود ضامن نیست.

(مساله 2349) اگر صاحب مال بمیرد وچند وارث داشته باشد, كسی كه امانت راقبول كرده باید مال را به همه ورثه بدهد, یا به كسی بدهد كه همه آنان تحویل گرفتن مال را به او واگذار كرده اند.

پس اگر بدون اجازه دیگران تمام مال را به یكی از ورثه بدهد ضامن سهم دیگران است.

(مساله 2350) اگر كسی كه امانت را قبول كرده بمیرد, یا دیوانه شود, هر كس كه امانت در پیش او باشد باید هرچه زودتر آن را به صاحبش برساند.

(مساله 2351) اگر امانت دار نشانه های مرگ را در خود ببیند, چنانچه ممكن است , باید امانت را به صاحب آن یا وكیل او برساند و اگر ممكن نیست باید آن را به حاكم شرع بدهد, و چنانچه

به حاكم شرع دسترسی ندارد, در صورتی كه وارث اوامین است واز امانت اطلاع دارد, لازم نیست وصیت كند وگرنه باید وصیت كند وشاهد بگیرد و به وصی و شاهد اسم صاحب مال و جنس و خصوصیات مال ومحل آن را بگوید.

(مساله 2352) اگر امانت دار نشانه های مرگ را در خود ببیند و به وظیفه ای كه درمساله پیش گفته شد عمل نكند, چنانچه آن امانت از بین برود, باید بنابراحتیاطلازم عوضش را بدهد, اگرچه درنگهداری آن كوتاهی نكرده باشد ومرض او خوب شود, یا بعد از مدتی پشیمان شود و وصیت كند.

احكام عاریه

(مساله 2353) عاریه آن است كه انسان مال خود را به دیگری بدهد كه از آن استفاده كند و در عوض , چیزی هم از او نگیرد.

(مساله 2354) لازم نیست در عاریه صیغه بخوانند, و اگر مثلا لباس را به قصدعاریه به كسی بدهد و او بهمین قصد بگیرد عاریه صحیح است.

(مساله 2355) عاریه دادن چیز غصبی وچیزی كه مال انسان است ولی منفعت آن را به دیگری واگذار كرده مثلا آن را اجاره داده در صورتی صحیح است كه مالك چیز غصبی یا كسی كه آن چیز را اجاره كرده , بگوید: به عاریه دادن راضی هستم.

(مساله 2356) چیزی را كه منفعتش مال انسان است مثلا آن را اجاره كرده ,می تواند عاریه بدهد.

ولی اگر در اجاره شرط كرده باشند كه خودش از آن استفاده كند, نمی تواند آن را به دیگری عاریه دهد.

(مساله 2357) اگر دیوانه وبچه وسفیه ومفلس مال خود را عاریه بدهند صحیح نیست.

اما اگر ولی مصلحت بداند مال كسی را كه بر او ولایت دارد

عاریه دهداشكال ندارد.

و همچنین اگر مفلس با اذن غرما (طلبكاران) عاریه دهد.

(مساله 2358) اگر در نگهداری چیزی كه عاریه كرده كوتاهی نكند و در استفاده ازآن هم زیاده روی ننماید و اتفاقا آن چیز تلف شود ضامن نیست.

ولی چنانچه شرط كند كه اگر تلف شود عاریه كننده ضامن باشد, یا چیزی را كه عاریه كرده طلا ونقره باشد, باید عوض آن را بدهد.

(مساله 2359) اگر طلا ونقره را عاریه نماید وشرطكندكه اگرتلف شودضامن نباشدصحت آن شرط اشكال دارد, ولی شرط سقوط یا اسقاط ما فی الذمه مانعی ندارد.

(مساله 2360) اگر عاریه دهنده بمیرد, عاریه گیرنده باید چیزی را كه عاریه كرده به ورثه او بدهد.

(مساله 2361) اگر عاریه دهنده طوری شود كه شرعانتواند درمال خود تصرف كندمثلا دیوانه شود, عاریه كننده باید مالی را كه عاریه كرده به ولی او بدهد.

(مساله 2362) كسی كه چیزی را عاریه داده هر وقت بخواهد می تواند آن را پس بگیرد وكسی هم كه عاریه كرده هر وقت بخواهد می تواند آن را پس دهد.

(مساله 2363) عاریه دادن چیزی كه استفاده حلال ندارد مثل ظرف طلا و نقره جهت استعمال و آلات لهو و قمار باطل است.

(مساله 2364) عاریه دادن گوسفند برای استفاده از شیر و پشم آن و عاریه دادن حیوان نر برای آبستن كردن حیوان ماده صحیح است.

(مساله 2365) اگر چیزی را كه عاریه كرده بمالك , یا وكیل , یا ولی او بدهد و بعدآن چیز تلف بشود, عاریه كننده ضامن نیست ولی اگر بدون اجازه صاحب مال یاوكیل , یا ولی او به جایی ببرد كه صاحبش معمولا به آنجا می برده مثلا اسب را

دراصطبلی كه صاحبش برای آن درست كرده ببندد وبعد تلف شود, یا كسی آن را تلف كند ضامن است.

(مساله 2366) اگر چیز نجس را برای كاری كه شرط آن پاكی است عاریه دهد مثلاظرف نجس را عاریه دهد كه در آن غذا بخورند, واجب باید نجس بودن آن را به كسی كه عاریه می كند بگوید.

اما اگر لباس نجس را عاریه دهد, لازم نیست نجس بودن آن را بگوید, هر چند بداند عاریه گیرنده با آن نماز می خواند.

(مساله 2367) چیزی را كه عاریه كرده بدون اجازه صاحب آن نمی تواند به دیگری اجاره یا عاریه دهد.

(مساله 2368) اگر چیزی را كه عاریه كرده با اجازه صاحب آن به دیگری عاریه دهد, چنانچه كسی كه اول آن چیز را عاریه كرده بمیرد یا دیوانه شود عاریه دومی باطل نمی شود.

(مساله 2369) اگر بداند مالی را كه عاریه كرده غصبی است , باید آن را به صاحبش برساند ونمی تواند به عاریه دهنده بدهد.

(مساله 2370) اگر مالی را كه می داند غصبی است عاریه كند واز آن استفاده ای ببرد و در دست او از بین برود, مالك می تواند عوض مال و عوض استفاده ای را كه عاریه كننده برده , از او یا از كسی كه مال را غصب كرده مطالبه كند و اگر از عاریه كننده بگیرد, او نمی تواند چیزی را كه به مالك می دهد از عاریه دهنده مطالبه نماید.

(مساله 2371) اگر نداند مالی را كه عاریه كرده غصبی است و در دست او از بین برود, چنانچه صاحب مال عوض آن را از او بگیرد, او هم می تواند آنچه

را به صاحب مال داده از عاریه دهنده مطالبه نماید.

ولی اگر چیزی را كه عاریه كرده طلاو نقره باشد یا عاریه دهنده با او شرط كرده باشد كه اگر آن چیز از بین برود عوضش را بدهد, نمی تواند چیزی را كه به صاحب مال می دهد, از عاریه دهنده مطالبه نماید.

نکاح

احكام نكاح

(ازدواج و زناشویی) بواسطه عقد ازدواج , زن به مرد حلال می شود وآن بردو قسم است: دائم وغیردائم.

عقد دائم آن است كه مدت زناشویی در آن معین نشود وزنی را كه به این قسم عقد می كنند زوجه دائمه می گویند.

و عقد غیر دائم آن است كه مدت زناشویی درآن معین شود, مثلا زن را به مدت یك ساعت یا یك روز یا یكماه یا یكسال یا بیشترعقد نمایند وزنی را كه به این قسم عقد كنند متعه وصیغه می نامند.

احكام عقد

(مساله 2372) در زناشویی - چه دائم و چه غیر دائم - باید صیغه خوانده شود وتنها راضی بودن زن ومرد كافی نیست و صیغه عقد را یا خود زن ومرد می خوانند, یادیگری را وكیل می كنند كه از طرف آنان بخواند.

(مساله 2373) وكیل لازم نیست مرد باشد, زن هم می تواند برای خواندن صیغه عقد از طرف دیگری وكیل شود.

(مساله 2374) زن و مرد تا یقین نكنند كه وكیل آنان صیغه را خوانده است نمی توانند به یكدیگر نگاه محرمانه نمایند.

و گمان به این كه وكیل صیغه را خوانده است كفایت نمی كند.

ولی اگر وكیل بگوید صیغه را خوانده ام كافی است.

(مساله 2375) اگر زنی , كسی را وكیل كند كه مثلا ده روزه او را به عقد مردی درآورد وابتدای ده روز را معین نكند, آن وكیل می تواند هر وقت كه بخواهد اورا ده روزه به عقد آن مرد در آورد ولی اگر معلوم باشد كه زن , روز یا ساعت معینی را قصدكرده , باید صیغه را مطابق قصد او بخواند.

(مساله 2376) یك نفر می تواند برای خواندن

صیغه عقد دائم یا غیر دائم از طرف زن و مرد, وكیل شود.

و نیز مرد می تواند از طرف زن وكیل شود و او را برای خودبطور دائم یا غیر دائم عقد كند.

و همچنین زن می تواند از طرف مرد وكیل شود كه خود را به عقد او در آورد.

ولی احتیاط مستحب آن است كه عقد را دو نفربخوانند.

دستور خواندن عقد دائم

(مساله 2377) اگر صیغه عقد دائم را خود زن و مرد بخوانند و اول زن بگوید: زوجتك نفسی علی الصداق المعلوم (یعنی خودرا زن تو نمودم به مهری كه معین شده) ,پس از آن بدون فاصله مرد بگوید: قبلت التزویج (یعنی قبول كردم ازدواج را) عقدصحیح است واگر دیگری را وكیل كنند كه از طرف آنان صیغه عقدرا بخواند چنانچه مثلا اسم مرد احمد واسم زن فاطمه باشد ووكیل زن بگوید: زوجت موكلتی فاطمه موكلك احمد علی الصداق المعلوم , پس بدون فاصله وكیل مرد بگوید: قبلت التزویج لموكلی احمد علی الصداق المعلوم صحیح می باشد.

و بهتر آن است لفظی كه مردمی گوید با لفظی كه زن می گوید مطابق باشد, مثلا اگر زن زوجت می گوید مرد هم قبلت التزویج بگوید.

دستور خواندن عقد غیر دائم

(مساله 2378) اگر خود زن و مرد بخواهند صیغه عقد غیر دائم را بخوانند بعد ازآن كه مدت ومهر را معین كردند, چنانچه زن بگوید: (زوجتك نفسی فی المده المعلومه علی المهر المعلوم) بعد بدون فاصله مرد بگوید: (قبلت) صحیح است.

و اگر دیگری را وكیل كنند واول , وكیل زن به وكیل مرد بگوید: (متعت موكلتی موكلك فی المده المعلومه علی المهر المعلوم) پس بدون فاصله وكیل مرد بگوید: (قبلت لموكلی هكذا) صحیح می باشد.

شرایط عقد

(مساله 2379) عقد ازدواج چند شرط دارد: اول - آن كه به عربی صحیح خوانده شود و اگر خود مرد و زن نتوانند صیغه را به عربی صحیح بخوانند بهتر بلكه احوط آن است كه كسی را كه می تواند به عربی صحیح بخواند وكیل كنند, لكن لازم نیست.

و خودشان هم می توانند به غیر عربی بخوانند, اما باید لفظی بگویند كه معنی زوجت و قبلت را بفهماند.

دوم - مرد و زن یا وكیل آنان كه صیغه را می خوانند, قصد انشا داشته باشند یعنی اگر خود مرد و زن صیغه را می خوانند زن بگفتن (زوجتك نفسی) قصدش این باشدكه خود را زن او قرار دهد و مرد به گفتن (قبلت التزویج) زن بودن او را برای خودقبول نماید, و اگر وكیل مرد و وكیل زن صیغه را می خوانند, به گفتن (زوجت (الخ) وقبلت) قصدشان این باشد كه مرد و زنی كه آنان را وكیل كرده اند زن و شوهر شوند.

سوم - كسی كه صیغه را می خواند عاقل وبنابر احتیاط لازم بالغ باشد چه برای خودش بخواند, یا از طرف دیگری وكیل شده باشد.

چهارم - اگر وكیل

زن و شوهر یا ولی آنان صیغه را می خوانند, در عقد, زن و شوهررا معین كنند, مثلا اسم آنان را ببرند یا به آنان اشاره نمایند.

پس كسی كه چند دختردارد, اگر به مردی بگوید: (زوجتك احدی بناتی) یعنی: زن تو نمودم یكی از دخترانم را.

و او بگوید (قبلت) یعنی: قبول كردم چون در موقع عقد, دختر را معین نكرده اندعقد باطل است.

پنجم - زن و مرد به ازدواج راضی باشند, ولی اگر زن ظاهرا با كراهت اذن دهد ومعلوم باشد قلبا راضی است عقد صحیح است.

(مساله 2380) اگر در عقد یك حرف غلط خوانده شود كه معنای آن را عوض كندعقد باطل است.

(مساله 2381) كسی كه دستور زبان عربی را نمی داند, اگر قرائتش صحیح باشد ومعنای هر كلمه از عقد را جداگانه بداند, و از هر لفظی معنای آن را قصد نمایدمی تواند عقد بخواند.

(مساله 2382) اگر زنی را برای مردی بدون اجازه آنان عقد كنند, و بعدا زن و مردبگویند: به آن عقد راضی هستیم , عقد صحیح است.

(مساله 2383) اگر زن ومرد یا یكی از آن دو را به ازدواج مجبور نمایند, و بعد ازخواندن عقد راضی شوند وبگویند: به آن عقد راضی هستیم , اگر عقد با قصدخوانده شده باشد, لازم نیست دوباره بخوانند اگرچه بهتر است.

(مساله 2384) پدر وجد پدری می توانند برای فرزند نابالغ , یا دیوانه خود كه به حال دیوانگی بالغ شده است همسر انتخاب كند, و بعد از آن كه آن طفل بالغ شد, یادیوانه عاقل گردید, اگر ازدواجی كه برای او كرده اند, مفسده ای نداشته , نمی تواندآن را بهم بزند و اگر

مفسده ای داشته , می تواند آن را بهم بزند.

(مساله 2385) دختری كه بحد بلوغ رسیده ورشیده است - یعنی: مصلحت خودرا تشخیص می دهد - اگر بخواهد شوهر كند, چنانچه باكره باشد, بنابر احتیاط واجب باید از پدر یا جد پدری خود اجازه بگیرد, اجازه مادر و برادر لازم نیست.

(مساله 2386) اگر پدر وجد پدری غایب باشند, و اجازه گرفتن از آنان ممكن نباشد, و حاجت به تزویج باشد یا دختر باكره نباشد, اجازه پدر وجد لازم نیست.

(مساله 2387) اگر پدر, یا جد پدری برای پسر نابالغ خود زن بگیرد, پسر باید بعداز بالغ شدن خرج آن زن را بدهد.

و همچنین پیش از بلوغ با قابلیت پسر برای استمتاع از او, و تمكین زوجه , باید از مال پسر نفقه او داده شود.

(مساله 2388) اگر پدر یا جد پدری برای پسر نابالغ خود زن بگیرد, چنانچه پسردر موقع عقد مالی داشته , مدیون مهر زن است.

و اگر در موقع عقد مالی نداشته ,پدر یا جد او باید مهر زن را بدهند.

عیبهایی كه بواسطه آنها می شود عقد را بهم زد

(مساله 2389) اگر مرد بعد از عقد بفهمد كه زن یكی از این هفت عیب را داردمی تواند عقد را بهم بزند, بشرط آن كه معلوم شود كه عیب پیش از عقد بوده: اول -دیوانگی.

دوم -مرض خوره.

سوم -مرض برص (پیسی).

چهارم -كوری.

پنجم -زمین گیر بودن.

ششم -آن كه افضا شده باشد یعنی: راه بول و حیض یا راه حیض و غایط اویكی شده باشد.

هفتم -آن كه گوشت , یا استخوانی در فرج او باشد كه مانع از نزدیكی شود.

(مساله 2390) اگر زن بعد از عقد بفهمد كه شوهر او دیوانه بوده است , یا بعد

ازعقد دیوانه شود, یا بفهمد كه آلت مردی ندارد, یا مرضی دارد كه نمی تواند وطی ونزدیكی نماید, یا این دو عیب بعد از عقد وپیش از وطی پیدا شود, یا بفهمدتخمهای او را پیش از عقد كشیده اند و امر را بر او مشتبه كرده باشند می تواند عقد رابهم بزند ولی در صورتی كه مرد نمی تواند نزدیكی نماید زن اگر بخواهد فسخ نمایدباید به حاكم شرعی رجوع نماید تا حاكم شرع تا یكسال به مرد مهلت دهد چنانچه نتوانست با آن زن یا زنی دیگر نزدیكی كند پس از آن می تواند عقد را به هم بزند.

(مساله 2391) اگر مرد یا زن بواسطه یكی از عیبهایی كه در دو مساله پیش گفته شد عقد را بهم بزند, باید بدون طلاق از هم جدا شوند.

(مساله 2392) اگر بواسطه آن كه مرد نمی تواند وطی ونزدیكی كند, زن عقد را بهم بزند, شوهر باید نصف مهر را بدهد.

ولی اگر بواسطه یكی از عیبهای دیگری كه گفته شد مرد, یا زن عقد رابهم بزند, چنانچه مرد با زن نزدیكی نكرده باشد, چیزی بر اونیست.

و اگر نزدیكی كرده , باید تمام مهر را بدهد.

عده ای از زنانی كه ازدواج با آنان حرام است

(مساله 2393) ازدواج با زنهائیكه با انسان محرم هستند مثل مادر وخواهر و دخترو عمه و خاله و دختر برادر و دختر خواهر ومادر زن كه حرام است.

(مساله 2394) اگر كسی زنی را برای خود عقد نماید, اگرچه با او نزدیكی نكند, مادرومادر مادر آن زن , و مادر پدر او هر چه بالا روند به آن مرد محرم می شوند.

(مساله 2395) اگر زنی را عقد كند وبا او نزدیكی نماید, دختر

و نوه دختری وپسری آن زن هرچه پایین روند, چه در وقت عقد باشند یا بعدا به دنیا بیایند به آن مرد محرم می شوند.

(مساله 2396) اگر با زنی كه برای خود عقد كرده نزدیكی نكرده باشد, تا وقتی كه آن زن در عقد اوست نمی تواند با دختر او ازدواج كند.

(مساله 2397) عمه وخاله خود شخص و عمه وخاله پدر, و عمه و خاله پدر پدر,و عمه و خاله مادر و عمه و خاله مادر مادر, هرچه بالا روند به انسان محرمند.

(مساله 2398) پدر وجد شوهر, هر چه بالا روند, و پسر ونوه پسری و دختری اوهرچه پایین آیند, چه در موقع عقد باشند, یا بعدا بدنیا بیایند, به زن او محرم هستند.

(مساله 2399) اگر زنی را برای خود عقد كند, خواه دائمه باشد, یا غیر دائمه تاوقتی كه آن زن در عقد اوست نمی تواند با خواهر آن زن ازدواج نماید.

(مساله 2400) اگر زن خود را به ترتیبی كه در كتاب طلاق گفته می شود طلاق رجعی دهد, در بین عده نمی تواند خواهر او را عقد نماید.

و اگر زنی را متعه كرده باشد ومدت او را بخشیده یا تمام شده باشد, در عده او بنابر احتیاط لازم نبایدخواهر او را بگیرد, بلكه در عده طلاق بائن هم كه بعدا بیان می شود, احتیاط مستحب آن است كه از ازدواج با خواهر او خودداری نماید.

(مساله 2401) انسان نمی تواند بدون اجازه زن خود با خواهر زاده و برادرزاده اوازدواج كند, ولی اگر بدون اجازه زنش آنان را عقد نماید, و بعدا زن بگوید به آن عقد راضی هستم , اشكال ندارد.

لكن احتیاط مستحب

موكد آن است كه دوباره اورا عقد نماید.

(مساله 2402) اگر زن بفهمد شوهرش برادر زاده یا خواهرزاده او را عقد كرده وحرفی نزند, چنانچه بعدا رضایت ندهد عقد آنان باطل است.

(مساله 2403) اگر انسان پیش از آن كه دختر خاله خود را بگیرد با مادر او زنا كند,دیگر نمی تواند با او ازدواج نماید و بنابر احتیاط واجب دختر عمه نیز همین حكم را دارد.

(مساله 2404) اگر با دختر عمه یا دختر خاله خود ازدواج نماید, و پیش از آن كه باآنان نزدیكی كند با مادرشان زنانماید, احتیاط واجب آن است كه از ایشان به طلاق دادن جدا شود.

(مساله 2405) اگر با زنی غیر از عمه وخاله خود زنا كند, احتیاط واجب آن است كه با دختر او ازدواج نكند, ولی اگر زنی را عقد نماید وبا او نزدیكی كند, و بعد بامادر او زنا كند آن زن بر او حرام نمی شود, و اما اگر بعد از عقد و پیش از آن كه با اونزدیكی كند, با مادر او زنا نماید, احتیاط واجب آن است كه آن زن را طلاق دهد ودیگر هم او را نگیرد.

(مساله 2406) زن مسلمان نمی تواند به عقد كافر در آید, مرد مسلمان هم نمی تواند با زن كافره غیر اهل كتاب ازدواج نماید, ولی متعه كردن زن اهل كتاب مانند یهود و نصاری مانعی ندارد, بلكه جواز ازدواج آنان بطور دائم نیز خالی ازقوت نیست , ولی در صورت تمكن از ازدواج با مسلمه كراهت شدیده دارد, بلكه در این صورت احتیاط ترك نشود.

(مساله 2407) اگر با زنی كه در عده طلاق رجعی است , زنا كند آن

زن بر او بنابراحتیاط واجب حرام می شود.

و اگر با زنی كه در عده متعه , یا طلاق باین , یا عده وفات است زنا كند, بعدا می تواند او را عقد نماید, اگرچه احتیاط مستحب آن است كه با او ازدواج نكند.

و معنای طلاق رجعی وطلاق باین و عده متعه و عده وفات در احكام طلاق گفته خواهد شد.

(مساله 2408) اگر با زن بی شوهری كه در عده نیست زنا كند, بعدا می تواند آن زن رابرای خود عقد نماید.

ولی احتیاط مستحب آن است كه صبركند تا آن زن حیض ببیندبعد او را عقد نماید.

و همچنین است اگر دیگری بخواهد آن زن را عقد كند.

(مساله 2409) اگر زنی را كه در عده دیگری است برای خود عقد كند, چنانچه مرد و زن , یا یكی از آنان بدانند كه عده زن تمام نشده , و بدانند عقد كردن زن درعده حرام است , آن زن بر او حرام می شود, اگر چه مرد بعد از عقد با آن زن نزدیكی نكرده باشد.

(مساله 2410) اگر زنی را برای خود عقد كند, و بعد معلوم شود كه در عده بوده ,در صورتی كه با او نزدیكی كرده باشد, آن زن بر او حرام می شود, اگر چه هیچ كدام نمی دانسته اند كه زن در عده است , و نمی دانسته اند عقد كردن زن در عده حرام است.

(مساله 2411) اگر انسان بداند زنی شوهر دارد و با او ازدواج كند, چه با اونزدیكی كرده باشد یا نه , واجب است فورا از او جدا شود, وبعدا هم او را برای خودعقد نكند.

وچنانچه نداند كه شوهر

دارد وبا او ازدواج كند, پس اگر دخول واقع شود آن زن بر او حرام ابدی می شود, و اگر پیش از دخول متوجه شد, واجب است از او جدا شود, ولی بعدا می تواند او را برای خود عقد كند.

(مساله 2412) زن شوهردار اگر زنا بدهد بر شوهر خود حرام نمی شود, و چنانچه توبه نكند وبر عمل خود باقی باشد, اگر مشهور به زانیه بودن شود, احتیاط لازم آن است كه شوهر, او را طلاق دهد, و تا توبه نكند او را نگیرد, ولی باید مهرش رابدهد.

(مساله 2413) زنی را كه طلاق داده اند وزنی كه متعه بوده وشوهرش مدت او رابخشیده , یا مدتش تمام شده , چنانچه بعد از مدتی شوهر كند وبعد شك كند كه موقع عقد شوهر دوم , عده شوهر اول تمام بوده , یا از راه غفلت یا معصیت در عده ,شوهر كرده , باید به شك خود اعتنا نكند.

(مساله 2414) مادر و خواهر و دختر پسری كه لواط داده , بر لواط كننده درصورتیكه بالغ بوده حرام است , ولی اگر گمان كند كه دخول شده , یا شك كند كه دخول شده یا نه , بر او حرام نمی شود.

(مساله 2415) اگر با مادر یا خواهر یا دختر كسی ازدواج نماید, وبعد از ازدواج ودخول به زوجه , با آن كس لواط كند, آنان بر او حرام نمی شوند.

و اگر بعد از عقد وپیش از دخول لواط كند, بنابر احتیاط واجب آن زن بر او حرام می شود.

(مساله 2416) اگر كسی در حال احرام كه یكی از كارهای حج است , با زنی ازدواج نماید,

عقد او باطل است.

و چنانچه می دانسته كه زن گرفتن بر او حرام است , دیگر نمی تواند آƠزن را برای خود عقد كند.

(مساله 2417) اگر زنی كه در حال احرام است با مردی كه در حال احرام نیست ازدواج كند, عقد او باطل است.

و اگر زن می دانسته كه ازدواج كردن در حال احرام حرام است , باید بعدا با آن مرد ازدواج نكند.

(مساله 2418) اگرمرد طواف نسا را كه یكی ازكارهای حج است بجا نیاورد, زنش كه بواسطه احرام بر او حرام شده بود, حلال نمی شود.

و نیز اگر زن طواف نسا نكند,شوهرش كه بواسطه احرام بر او حرام شده بود, حلال نمی شود.

ولی اگر بعداطواف نسا را انجام دهند به یكدیگر حلال می شوند.

(مساله 2419) اگر كسی دختر نابالغی را برای خود عقد كند, نباید پیش از آن كه نه سال دختر تمام شود, با او نزدیكی ودخول كند, و اگر پیش از آنكه نه سالش تمام شود با او نزدیكی كرد ظاهر اینستكه موجب حرمت نزدیكی با او بعد از نه سال نمی شود اگرچه احتیاط اینستكه تا آخر عمر خصوصا اگر افضا نموده باشد از دخول به او با رضایت او خودداری نماید و الا او را طلاق دهد.

(مساله 2420) زنی كه شوهرش او را سه مرتبه طلاق داده بر شوهرش حرام می شود, ولی اگر با شرایطی كه در كتاب طلاق گفته می شود با مرد دیگری ازدواج كند, بعد از مرگ یا طلاق شوهر دوم وگذشتن مقدار عده او, شوهر اول می توانددوباره او را برای خود عقد نماید.

احكام عقد دائم

(مساله 2421) زنی كه عقد دائم شده نباید بدون

اجازه شوهر از خانه بیرون رود,و باید خود را برای هر لذتی كه او می خواهد تسلیم نماید, و بدون عذر شرعی ازنزدیكی كردن او جلوگیری نكند, و اگر در اینها از شوهر اطاعت كند, تهیه غذا ولباس و منزل او بر شوهر واجب است , و اگر تهیه نكند چه توانایی داشته باشد, یانداشته باشد مدیون زن است.

(مساله 2422) اگر زن در كارهایی كه در مساله پیش گفته شد اطاعت شوهر رانكند, گناهكار است و حق غذا و لباس و منزل و همخوابی ندارد, ولی مهر او از بین نمی رود.

(مساله 2423) مرد حق ندارد زن خود را به خدمت خانه مجبور كند.

(مساله 2424) مخارج سفر زن اگر بیشتر از مخارج وطن باشد با شوهر نیست ,ولی اگر شوهر مایل باشد كه زن را سفر ببرد, باید خرج سفر او را بدهد.

(مساله 2425) زنی كه از شوهر اطاعت می كند و شوهر خرج او را نمی دهد, اگرممكن است می تواند خرج خود را بدون اجازه از مال او بردارد, و اگر ممكن نیست ,چنانچه ناچار باشد كه معاش خود را تهیه كند, اگر نمی تواند با اطاعت شوهر تهیه معاش كند, در موقعی كه مشغول تهیه معاش است , اطاعت از شوهر بر او واجب نیست.

(مساله 2426) اگر مرد بیش از یك زن دائمی داشته باشد, و نزد یكی از آنها یك شب بماند باید نزد دیگران نیز در چهار شب یك شب بماند, بلكه اگر یك زن داشته باشد نیز بنابر احتیاط مستحب.

(مساله 2427) شوهر نمی تواند بیش از چهار ماه نزدیكی با عیال جوان خود را ترك كند, بلكه بنابر احتیاط

بیش از این مدت نزدیكی با عیال پیر خود را نیز ترك نكند.

(مساله 2428) اگر در عقد دائم , مهر را معین نكنند, عقد صحیح است.

و چنانچه مرد با زن نزدیكی كند, باید مهر او را مطابق مهر زنانی كه مثل او هستند بدهد.

(مساله 2429) اگر موقع خواندن عقد دائم برای دادن مهر مدتی معین نكرده باشند, زن می تواند پیش از گرفتن مهر از نزدیكی كردن شوهر جلوگیری كند, چه شوهر توانایی دادن مهر را داشته باشد.

چه نداشته باشد.

ولی اگر پیش از گرفتن مهربه نزدیكی راضی شود, وشوهر با او نزدیكی كند, دیگر نمی تواند بدون عذر شرعی از نزدیكی شوهر جلوگیری نماید.

متعه یا عقد غیر دائم

(مساله 2430) متعه كردن زن اگر چه برای لذت بردن هم نباشد صحیح است.

(مساله 2431) واجب است كه شوهر بیش از چهار ماه نزدیكی با متعه خود را اگرجوان باشد ترك نكند.

وبنابر احتیاط بیش از این مدت , نزدیكی با متعه پیر خود رانیز ترك نكند.

(مساله 2432) زنی كه متعه می شود, اگر در عقد شرط كند كه شوهر با او نزدیكی نكند, عقد و شرط او صحیح است , و شوهر فقط می تواند لذتهای دیگر از او ببرد,ولی اگر بعدا به نزدیكی راضی شود, شوهر می تواند با او نزدیكی نماید.

(مساله 2433) زنی كه متعه شده , اگرچه آبستن شود حق خرجی ندارد.

(مساله 2434) زنی كه متعه شده , حق همخوابی ندارد, و از شوهر ارث نمی برد,و شوهر هم از او ارث نمی برد.

(مساله 2435) زنی كه متعه شده اگر نداند كه حق خرجی و همخوابی ندارد عقداو صحیح است , و برای آن كه نمی دانسته ,

حقی به شوهر پیدا نمی كند.

(مساله 2436) زنی كه متعه شده می تواند بدون اجازه شوهر از خانه بیرون برود.

ولی اگر بواسطه بیرون رفتن , حق شوهر از بین می رود, بیرون رفتن او حرام است.

(مساله 2437) اگر زنی مردی را وكیل كند, كه به مدت و مبلغ معین او را برای خودمتعه نماید, چنانچه مرد او را به عقد دائم خود در آورد, یا بغیر از مدت یا مبلغی كه معین شده او را متعه كند, وقتی كه آن زن فهمید, اگر بگوید راضی هستم عقدصحیح وگرنه باطل است.

(مساله 2438) اگر پدر یا جد پدری برای محرم شدن , یك ساعت یا دو ساعت زنی رابه عقد پسر نابالغ خود درآورد كافی است.

ونیز می تواند دختر نابالغ خود را برای محرم شدن , به عقد كسی در آورد, ولی باید آن عقد برای دختر مفسده نداشته باشد.

(مساله 2439) اگر پدر یا جد پدری , طفل خود را كه در محل دیگری است ونمی داند زنده است یا مرده , برای محرم شدن به عقد كسی در آورد, بر حسب ظاهرمحرم بودن حاصل می شود, وچنانچه بعدا معلوم شود كه در موقع عقد, آن دختر زنده نبوده , عقد باطل است , وكسانی كه بواسطه عقد ظاهرا محرم شده بودند نامحرمند.

(مساله 2440) اگر مرد مدت متعه زن را ببخشد, چنانچه با او نزدیكی كرده , باید تمام چیزی را كه قرار گذاشته به او بدهد و اگر نزدیكی نكرده , باید نصف آن را بدهد.

(مساله 2441) مرد می تواند زنی را كه متعه او بوده وهنوز عده اش تمام نشده , به عقد دائم خود

در آورد.

احكام نگاه كردن

(مساله 2442) نگاه كردن به بدن زن نامحرم ودختری كه نه سالش تمام نشده , ولی خوب وبد را می فهمد, و نگاه كردن به او عادتا امكان تهییج وتحریك شهوت دارد,و همچنین نگاه كردن بموی آنان چه با قصد لذت وچه بدون آن حرام است.

و نگاه كردن به صورت و دست آنان اگر به قصد لذت باشد حرام است , و بدون قصد لذت هم بنابر احتیاط ترك آن لازم است.

و نیز نگاه كردن زن به بدن مرد نامحرم حرام می باشد.

(مساله 2443) اگر انسان بدون قصد لذت به صورت و دست زنان كفار و جاهائی از بدنشان كه عادت بر نپوشاندن آن دارند, در صورتی كه نترسد كه به حرام بیفتد,اشكال ندارد.

(مساله 2444) زن باید بدن و موی خود را از مرد نامحرم بپوشاند, بلكه احتیاط واجب آن است كه از پسری هم كه بالغ نشده , ولی خوب و بد رامی فهمد و از نگاه كردن تحریك و تهییج شهوت او عادتا ممكن باشد, بدن و موی خود را بپوشاند.

(مساله 2445) نگاه كردن به عورت دیگری حتی به عورت بچه ممیزی كه خوب و بد را می فهمد حرام است , اگر چه از پشت شیشه یا در آینه یا آب صاف و ماننداینها باشد.

ولی زن و شوهر می توانند به تمام بدن یكدیگر نگاه كنند.

(مساله 2446) مرد وزنی كه با یكدیگر محرمند, اگر قصد لذت نداشته باشندمی توانند غیر از عورت به تمام بدن یكدیگر نگاه كنند اگرچه احتیاط این است كه به مابین ناف و زانوها نگاه نكنند.

(مساله 2447) مرد نباید با قصد لذت به بدن مرد دیگر

نگاه كند, و نگاه كردن زن هم به بدن زن دیگر با قصد لذت حرام است.

(مساله 2448) مرد نباید عكس زن نامحرم را بیندازد, و اگر زن نامحرمی را بشناسد,نباید به عكس او خصوصا در مواردی كه معرض هتك و فساد باشد نگاه كند.

(مساله 2449) اگر در حال ناچاری زن بخواهد زن دیگر, یا مردی غیر از شوهرخود را تنقیه كند, یا عورت او را آب بكشد, باید چیزی در دست كند كه دست او به عورت آن مرد یا زن نرسد, و همچنین است اگر مرد بخواهد در حال ناچاری مرددیگر, یا زنی غیر زن خود را تنقیه كند, یا عورت او را آب بكشد.

(مساله 2450) اگر مرد برای معالجه زن نا محرم ناچار باشد كه او را نگاه كند, ودست به بدن او بزند اشكال ندارد.

ولی اگر با نگاه كردن بتواند معالجه كند, نبایددست به بدن او بزند, و اگر بادست زدن بتواند معالجه كند نباید او را نگاه كند.

(مساله 2451) اگر انسان برای معالجه كسی ناچار شود كه به عورت او نگاه كند,اشكال ندارد.

مسائل متفرقه زناشویی

(مساله 2452) كسی كه بواسطه نداشتن زن به حرام می افتد, واجب است زن بگیرد.

(مساله 2453) اگر شوهر در عقد شرط كند كه زن باكره باشد, و بعد از عقد معلوم شود كه باكره نبوده , می تواند به نسبت تفاوت بین مهر باكره و غیر باكره از مهر كم نماید و بنابر احتیاط اگر میخواهد از او جدا شود او را طلاق دهد.

(مساله 2454) بودن مرد و زن نامحرم در محل خلوتی كه كسی در آنجا نیست , ودیگری هم نمی تواند وارد شود حرام است ,

چه به ذكر خدا مشغول باشند یا به صحبت دیگر, خواب باشند یا بیدار, و نمازشان هم در آنجا صحیح نیست.

ولی اگرطوری باشد كه كسی دیگر بتواند وارد شود, یا بچه ای كه خوب و بد را می فهمد درآنجا باشد اشكال ندارد.

(مساله 2455) اگر مرد مهر زن را در عقد معین كند, و قصدش این باشد كه آن راندهد, عقد صحیح است و مهر را هم باید بدهد.

(مساله 2456) مسلمانی كه منكر خدا یا پیغمبر شود, یا حكم ضروری دین یعنی: حكمی را كه مسلمانان جز دین اسلام می دانند مثلا واجب بودن نماز و روزه را انكاركند, در صورتی كه بداند آن حكم ضروری دین است مرتد می شود.

(مساله 2457) اگر زن پیش از آن كه شوهرش با او نزدیكی كند, بطوری كه در مساله پیش گفته شد مرتد شود, عقد او باطل می گردد.

و همچنین است اگر بعد از نزدیكی مرتد شود, ولی یائسه باشد یعنی: اگر سیده است شصت سال , و اگر سیده نیست پنجاه سال او تمام شده باشد, اما اگر یائسه نباشد, باید به دستوری كه در احكام طلاق گفته خواهد شد عده نگهدارد.

و اگر تا آخر عده مرتد بماند عقد باطل است و اگر در بین عده مسلمان شود بنابر مشهور عقد باقی است و مراعات احتیاط لازم است.

(مساله 2458) مردی كه مسلمان زاده است اگر مرتد شود, زنش بر او حرام می شود و باید به مقداری كه در احكام طلاق گفته می شود عده وفات نگهدارد.

و دراصطلاح به چنین شخصی مرتد فطری می گویند.

(مساله 2459) مردی كه از پدر ومادر غیر مسلمان بدنیا آمده و

مسلمان شده اگر پیش از نزدیكی با عیالش مرتد شود, و یا زنش یائسه باشد عقد او باطل می گردد.

و اگر بعد ازنزدیكی مرتد شود, وزن او در سن زنانی باشد كه حیض می بینند, باید آن زن به مقدارعده طلاق كه در احكام طلاق گفته می شود عده نگهدارد, پس اگر پیش از تمام شدن عده , شوهر او مسلمان شود بنابر مشهور عقد او باقی است لكن مراعات احتیاط لازم است و در اصطلاح به چنین شخصی مرتد ملی می گویند.

(مساله 2460) اگر زن در عقد با مرد شرط كند, كه اورا از شهری بیرون نبرد و مردهم قبول كند, نباید زن را از آن شهر بدون رضایت او بیرون ببرد.

(مساله 2461) اگر زنی از شوهر سابقش دختری داشته باشد, شوهر بعدی می تواند آن دختر را برای پسر خود كه از آن زن نیست عقد كند.

و نیز اگر دختری رابرای پسر خود عقد كند, می تواند با مادر آن دختر ازدواج نماید.

(مساله 2462) اگر زنی از زنا آبستن شود, در صورتی كه خود آن زن , یا مردی كه بااو زنا كرده , یا هر دوی آنان مسلمان باشند, برای آن زن جایز نیست بچه را سقطكند.

(مساله 2463) اگر كسی با زنی كه شوهر ندارد, و در عده كسی هم نیست زنا كند,چنانچه بعد او را عقد كند وبچه از آنان پیدا شود, در صورتی كه ندانند از نطفه حلال است یا حرام , آن بچه حلال زاده است.

(مساله 2464) اگر مرد نداند كه زن در عده است یا نداند كه عقد در عده حرام است و با او ازدواج كند, چنانچه

زن هم نداند وبچه ای از آنان بدنیا آید, حلال زاده است و شرعا فرزند هر دو می باشد ولی اگر زن می دانسته كه در عده است ومی دانسته كه عقد در عده حرام است شرعا بچه , فرزند پدر است و در هر دوصورت عقد آنان باطل است و به یكدیگر حرام می باشند.

(مساله 2465) اگر زن بگوید یائسه ام نباید حرف او را قبول كرد, ولی اگر بگویدشوهر ندارم یا در عده نیستم حرف او قبول می شود.

(مساله 2466) اگر بعد از آن كه انسان با زنی ازدواج كرد, كسی بگوید آن زن شوهرداشته , و زن بگوید نداشتم , چنانچه شرعا ثابت نشود كه زن شوهر داشته , نبایدحرف آن كس را قبول كرد.

(مساله 2467) تا دو سال پسر یا دختر تمام نشده پدر نمی تواند او را از مادر جداكند و سزاوار و بلكه احتیاط اینستكه تا هفت سال آنها تمام نشده آنها را از مادر جدانكند و رعایت این احتیاط در مورد دختر موكد است.

(مساله 2468) مستحب است در شوهر دادن دختر كه بالغه است , یعنی مكلف شده عجله كنند, حضرت صادق (علیه السلام) فرمودند: یكی از سعادتهای مرد آن است كه دخترش در خانه او حیض نبیند.

(مساله 2469) اگر زن مهر خود را به شوهر صلح كند كه زن دیگر نگیرد, باید زن مهر را نگیرد, و شوهر هم با زن دیگر ازدواج نكند.

(مساله 2470) كسی كه از زنا به دنیا آمده , اگر زن بگیرد و بچه ای پیدا كند, آن بچه ,حلال زاده است.

(مساله 2471) هرگاه شوهر در روزه ماه رمضان , یا در حال

حیض زنش با اونزدیكی كند معصیت كرده , ولی اگر بچه ای از آنان بدنیا آید حلال زاده است.

(مساله 2472) زنی كه یقین دارد شوهرش در سفر مرده , اگر بعد از عده وفات كه مقدار آن دراحكام طلاق گفته خواهد شد, شوهر كند وشوهر اول از سفربرگردد,باید از شوهر دوم جدا شود و به شوهر اول حلال است ولی اگر شوهر دوم با اونزدیكی كرده باشد, زن باید عده نگهدارد و شوهر دوم باید مهر او را بدهد و اگر مهرالمسمای او با مهر المثل تفاوت دارد در تفاوت آن بنابر احتیاط با هم مصالحه نمایند ولی خرج عده ندارد.

احكام شیر دادن

(مساله 2473) اگر زنی بچه ای را با شرایطی كه در مساله 2483 گفته خواهد شدشیر دهد, آن بچه به این عده محرم می شود: اول -خود زن و او را مادر رضاعی می گویند.

دوم -شوهر زن كه شیر مال اوست و او را پدر رضاعی می گویند.

سوم -پدر و مادر آن زن هر چه بالا روند, اگر چه پدر و مادر رضاعی اوباشند.

چهارم -بچه هایی كه از آن زن بدنیا آمده اند, یا بدنیا می آیند.

پنجم -بچه های اولاد آن زن هرچه پایین روند, چه از اولاد او بدنیا آمده , یااولاد او آن بچه ها را شیر داده باشند.

ششم -خواهر و برادر آن زن اگر چه رضاعی باشند.

هفتم -عمو و عمه آن زن اگر چه رضاعی باشند.

هشتم -دایی و خاله آن زن اگرچه رضاعی باشند.

نهم -اولاد شوهر آن زن كه شیر مال آن شوهر است , هر چه پایین روند, اگرچه اولاد رضاعی او باشند.

دهم -پدر و مادر شوهر آن زن كه

شیر مال آن شوهر است , هر چه بالا روند.

یازدهم -خواهر وبرادر شوهری كه شیر مال اوست اگر چه خواهر وبرادررضاعی او باشند.

دوازدهم -عمو و عمه و دایی و خاله شوهری كه شیر مال اوست هر چه بالاروند, اگر چه رضاعی باشند و نیز افراد دیگری هم كه درمسائل بعد گفته می شود, بواسطه شیر دادن محرم می شوند.

(مساله 2474) اگر زنی بچه ای را با شرایطی كه در مساله 2483 گفته می شود شیردهد, پدر آن بچه نمی تواند با دخترانی كه از آن زن بدنیا آمده اند ازدواج كند و نیزنمی تواند دختران شوهری را كه شیر مال او است , اگر چه دختران رضاعی او باشندبرای خود عقد نماید ولی جایز است با دختران رضاعی آن زن ازدواج كند اگرچه احتیاط مستحب آن است كه با آنان ازدواج نكند.

(مساله 2475) اگر زنی بچه ای را با شرایطی كه در مساله 2483 گفته می شود شیردهد, شوهر آن زن كه صاحب شیر است به خواهرهای آن بچه محرم نمی شود, ولی احتیاط مستحب آن است كه با آنان ازدواج ننماید, و نیز خویشان شوهر به خواهر وبرادر آن بچه محرم نمی شود.

(مساله 2476) اگر زنی بچه ای را شیر دهد, به برادرهای آن بچه محرم نمی شود.

ونیز خویشان آن زن به برادر وخواهر بچه ای كه شیر خورده محرم نمی شوند.

(مساله 2477) اگر انسان با زنی كه دختری را شیر كامل داده ازدواج كند, و با آن زن نزدیكی نماید, دیگر نمی تواند آن دختر را برای خود عقد كند.

(مساله 2478) اگرانسان با دختری ازدواج كند, دیگر نمی تواند با زنی كه آن

دختررا شیر كامل داده ازدواج نماید.

(مساله 2479) انسان نمی تواند با دختری كه مادر, یا مادر بزرگ انسان او را شیركامل داده ازدواج كند, و نیز اگر زن پدر انسان , از شیر پدر او دختری را شیر داده باشد, انسان نمی تواند با آن دختر ازدواج نماید.

و چنانچه دختر شیرخواری را برای خود عقد كند, بعد مادر, یا مادر بزرگ , یا زن پدر او آن دختر را شیر دهد, عقد باطل می شود.

(مساله 2480) با دختری كه خواهر, یا زن برادر انسان از شیر برادر, او را شیر كامل داده , نمی شود ازدواج كرد, و همچنین است اگر خواهر زاده , یا برادر زاده , یا نوه خواهر, یا نوه برادر انسان , آن دختر را شیر داده باشد.

(مساله 2481) اگر زنی بچه دختر خود را شیر دهد, آن دختر به شوهر خود حرام می شود.

و همچنین است اگر بچه ای را كه شوهر دخترش از زن دیگر دارد شیر دهد.

ولی اگر بچه پسر خود را شیر دهد, زن پسرش كه مادر آن طفل شیر خوار است برشوهر خود حرام نمی شود.

(مساله 2482) اگر زن پدر دختری , بچه شوهر آن دختر را از شیر آن پدر شیر دهدآن دختر به شوهر خود حرام می شود, چه بچه از همان دختر یااز زن دیگر شوهر اوباشد.

شرایط شیر دادنی كه علت محرم شدن است

(مساله 2483) شیر دادنی كه علت محرم شدن است هشت شرط دارد: اول - بچه شیر زن زنده را بخورد, پس اگر از پستان زنی كه مرده است شیر بخوردفایده ندارد.

دوم - شیر آن زن از حرام نباشد, پس اگر شیر بچه ای را كه از

زنا بدنیا آمده به بچه دیگر بدهند, بواسطه آن شیر, بچه به كسی محرم نمی شود.

سوم - بچه شیر را از پستان بمكد, پس اگر شیر را در گلوی او بریزند اثری ندارد.

چهارم - شیر, خالص باشد و با چیز دیگری مخلوط نباشد.

پنجم - شیر از یك شوهر باشد.

پس اگر زن شیر دهی را طلاق دهند, بعد شوهردیگری كند و از او آبستن شود وتا موقع زاییدن , شیری كه از شوهر اول داشته باقی باشد ومثلا هشت دفعه پیش از زاییدن از شیر شوهر اول وهفت دفعه بعد از زاییدن از شیر شوهر دوم به بچه ای بدهد, آن بچه به كسی محرم نمی شود.

ششم - بچه بواسطه مرض شیر را قی نكند و اگر قی كند بنابر احتیاط واجب كسانی كه بواسطه شیر خوردن به آن بچه محرم می شوند, باید با او ازدواج نكنند ونگاه محرمانه هم با او ننمایند.

هفتم - پانزده مرتبه , یا یكشبانه روز بطوری كه در مساله بعد گفته می شود شیر سیربخورد, یا مقداری شیر به او بدهند كه بگویند: از آن شیر استخوانش محكم شده وگوشت در بدنش روییده است , بلكه اگر ده مرتبه هم به او شیر دهند, احتیاط مستحب آن است كسانی كه بواسطه شیر خوردن با او محرم می شوند, با او ازدواج نكنند.

هشتم - دو سال بچه تمام نشده باشد و اگر بعد از تمام شدن دو سال , او را شیردهند به كسی محرم نمی شود, بلكه اگر مثلا پیش از تمام شدن دو سال , چهارده مرتبه وبعد از آن , یك مرتبه شیر بخورد به كسی محرم نمی

شود, ولی چنانچه ازموقع زاییدن زن شیرده بیشتر از دو سال گذشته باشد و شیر او باقی باشد وبچه ای راشیر دهد آن بچه به كسانی كه گفته شد بنابر احتیاط لازم محرم می شود ولی احتیاطبه ترك نظر كسانی كه به این رضاع به او محرم شده اند ترك نشود.

(مساله 2484) باید بچه در بین یك شبانه روز, غذا یا شیر كس دیگر را نخورد ولی اگر كمی غذا بخورد كه نگویند در بین , غذا خورده اشكال ندارد و نیز باید پانزده مرتبه را از شیر یك زن بخورد و در بین پانزده مرتبه شیر كس دیگر را نخورد و در هردفعه بدون فاصله شیر بخورد, ولی اگر در بین شیر خوردن نفس تازه كند, یا كمی صبر كند كه از اولی كه پستان در دهان می گیرد تا وقتی سیر می شود, یك دفعه حساب شود اشكال ندارد.

(مساله 2485) اگر زن از شیر شوهر خود بچه ای را شیر دهد, بعد شوهر دیگر كندو از شیر آن شوهر هم بچه دیگری را شیر دهد آن دوبچه به یكدیگر محرم نمی شوند اگر چه بهتر است با هم ازدواج نكنند.

(مساله 2486) اگر زن از شیر یك شوهر چندین بچه را شیر دهد, همه آنان به یكدیگر و به شوهر و به زنی كه آنان را شیر داده محرم می شوند.

(مساله 2487) اگر كسی چند زن داشته باشد, و هر كدام آنان با شرایطی كه گفتیم بچه هایی را شیر دهد, همه آن بچه ها به یكدیگر و به آن مرد و به همه آن زنان محرم می شوند.

(مساله 2488) اگر كسی دو زن

داشته باشد و یكی از آنان بچه ای را مثلا هشت مرتبه ودیگری هفت مرتبه شیر بدهد آن بچه به كسی محرم نمی شود.

(مساله 2489) اگر زنی از شیر یك شوهر پسر و دختری را شیر كامل بدهد خواهروبرادر آن دختر به خواهر و برادر آن پسر محرم نمی شوند ولی احتیاط مستحب آن است كه با یكدیگر ازدواج نكنند.

(مساله 2490) انسان نمی تواند بدون اذن زن خود, با زنانی كه بواسطه شیرخوردن , خواهر زاده یا برادر زاده زن او شده اند ازدواج كند و نیز اگر با پسری لواطكند, احتیاط واجب آن است كه دختر و خواهر و مادر ومادر بزرگ آن پسر را كه رضاعی هستند یعنی بواسطه شیر خوردن , دختر و خواهر و مادر او شده اند, برای خود عقد نكند.

(مساله 2491) زنی كه برادر انسان را شیر داده , به انسان محرم نمی شود, اگرچه احتیاط مستحب آن است كه با او ازدواج نكند.

(مساله 2492) انسان نمی تواند با دو خواهر, اگر چه رضاعی باشند, یعنی بواسطه شیر خوردن , خواهر یكدیگر شده باشند ازدواج كند.

و چنانچه دو زن را عقد كند و بعدبفهمد خواهر بوده اند, در صورتی كه عقد آنان در یك وقت بوده در اختیار هر یك از آنهامخیر است ولی احتیاط ترك نشود به طلاق هر دو و عقد جدید به یكی از آنها.

و اگر دریك وقت نبوده عقد اولی صحیح و عقد دومی باطل می باشد.

(مساله 2493) اگر زن از شیر شوهر خود كسانی را كه گفته می شود شیر دهد,شوهرش بر او حرام نمی شود, اگر چه بهتر آن است كه احتیاط كند.

اول

- برادر وخواهر خود را.

دوم - عمو و عمه و دایی و خاله خود را.

سوم - اولاد عمو و اولاد دایی خود را.

چهارم - برادر زاده خود را.

پنجم - برادر شوهر, یا خواهر شوهر خود را.

ششم - خواهر زاده خود, یا خواهر زاده شوهرش را.

هفتم - عمو و عمه و دایی و خاله شوهرش را.

هشتم - نوه زن دیگر شوهر خود را.

(مساله 2494) اگر كسی دختر عمه یا دختر خاله انسان را شیر دهد, به او محرم نمی شود, ولی احتیاط مستحب آن است كه از ازدواج با او خودداری نماید.

(مساله 2495) مردی كه دو زن دارد, اگر یكی از آن دو زن , فرزند عموی زن دیگر راشیر دهد, زنی كه فرزند عموی او شیر خورده , به شوهر خود حرام نمی شود.

آداب شیر دادن

(مساله 2496) برای شیر دادن بچه بهتر از هر كس مادر اوست.

و سزاوار است كه مادر برای شیردادن از شوهر خود مزد نگیرد, وخوبست كه شوهر مزد بدهد.

و اگرمادر بخواهد بیشتر از دایه مزد بگیرد, شوهر می تواند بچه را از او گرفته و به دایه بدهد.

(مساله 2497) مستحب است دایه ای كه برای طفل می گیرند, دوازده امامی , ودارای عقل وعفت و صورت نیكو باشد, و مكروه است كم عقل , یا غیر دوازده امامی یا بد صورت , یا بد خلق , یا زنا زاده باشد.

و نیز مكروه است دایه ای بگیرند كه شیرش از بچه ای است كه از زنا بدنیا آمده باشد.

مسائل متفرقه شیر دادن

(مساله 2498) مستحب است از زن جلوگیری كرد كه هر بچه ای را شیر ندهد.

زیراممكن است فراموش شود كه به چه كسانی شیر داده , و بعدا دو نفر محرم با یكدیگرازدواج نمایند.

(مساله 2499) كسانی كه بواسطه شیر خوردن , خویشی پیدا می كنند, مستحب است یكدیگر را احترام نمایند, ولی از یكدیگر ارث نمی برند, و حقوق خویشی كه انسان با خویشان خود دارد برای آنان نیست.

(مساله 2500) در صورتی كه ممكن باشد, مستحب است بچه را دو سال تمام شیربدهند.

(مساله 2501) اگر بواسطه شیر دادن , حق شوهر از بین نرود, زن می تواند بدون اجازه شوهر, بچه دیگری را شیر دهد, ولی جایز نیست بچه ای را شیر دهد كه بواسطه شیر دادن به آن بچه به شوهر خود حرام شود, مثلا اگر شوهر او دختر شیرخواری را برای خود عقد كرده باشد, زن نباید آن دختر را شیر دهد, چون اگر آن دختر را

شیر دهد, مادر زن شوهرش می شود و بر او حرام می گردد.

(مساله 2502) اگر كسی بخواهد زن برادرش به او محرم شود, باید دخترشیرخواری را مثلا دو روزه برای خود عقد كند, و در آن دو روز با شرایطی كه درمساله 2483 گفته شد, زن برادرش آن دختر را شیر دهد.

(مساله 2503) اگر مرد پیش از آن كه زنی را برای خود عقد كند, بگوید: بواسطه شیر خوردن , آن زن بر او حرام شده - مثلا بگوید شیر مادر او را خورده , چنانچه تصدیق او ممكن باشد, نمی تواند با آن زن ازدواج كند.

و اگر بعد از عقد بگویدوخود زن هم حرف او را قبول نماید, عقد باطل است.

پس اگر مرد با او نزدیكی نكرده باشد, یا نزدیكی كرده باشد ولی در وقت نزدیكی كردن , زن بداند بر آن مردحرام است , مهر ندارد و اگر بعد از نزدیكی بفهمد كه بر آن مرد حرام بوده , شوهرباید مهر او را بدهد, و اگر مهر المثل او با مهر المسمی تفاوت دارد, در مقدار تفاوت با هم مصالحه نمایند.

(مساله 2504) اگر زن پیش از عقد بگوید: بواسطه شیر خوردن بر مردی حرام شده , چنانچه تصدیق او ممكن باشد, نمی تواند با آن مرد ازدواج كند.

و اگر بعد ازعقد بگوید, مثل صورتی است كه مرد بعد از عقد بگوید كه زن بر او حرام است , وحكم آن در مساله پیش گفته شد.

(مساله 2505) شیردادنی كه علت محرم شدن است به دو چیزثابت می شود: اول - خبر دادن عده ای كه انسان از گفته آنان یقین یا اطمینان پیدا كند.

دوم

- شهادت دو مرد عادل یا یك مرد و دو زن یا چهار زن عادله , ولی باید شرایطشیر دادن را هم بگویند مثلا بگویند: ما دیده ایم كه فلان بچه بیست وچهار ساعت از پستان فلان زن شیر خورده , و چیزی هم در بین نخورده , و همچنین سایر شرایطرا كه در مساله 2483 گفته شد شرح دهند.

(مساله 2506) اگر شك كنند بچه به مقداری كه علت محرم شدن است شیرخورده یا نه , یا گمان داشته باشند كه به آن مقدار شیر خورده , بچه به كسی محرم نمی شود, ولی بهتر آن است كه احتیاط كنند.

طلاق

احكام طلاق

(مساله 2507) مردی كه زن خود را طلاق می دهد, باید بالغ وعاقل باشد, و به اختیار خود طلاق دهد, و اگر او را مجبور كنند كه زنش را طلاق دهد, طلاق باطل است , و نیز باید قصد طلاق داشته باشد, پس اگر صیغه طلاق را به شوخی بگویدصحیح نیست.

(مساله 2508) زن باید در وقت طلاق از خون حیض ونفاس پاك باشد, و شوهرش در آن پاكی با او نزدیكی نكرده باشد.

و تفصیل این دو شرط در مسائل آینده گفته می شود.

(مساله 2509) طلاق دادن زن در حال حیض یانفاس در سه صورت صحیح است: اول -آن كه شوهرش بعد از ازدواج با او نزدیكی نكرده باشد.

دوم -آن كه معلوم باشد آبستن است , و اگر معلوم نباشد و شوهر در حال حیض طلاقش بدهد, بعد بفهمد آبستن بوده , احتیاط مستحب آن است كه دوباره او را طلاق دهد ولی قبل از طلاق دوم با او معامله زن و شوهری ننماید.

سوم -آن كه

مرد بواسطه غایب بودن , نتواند بفهمد كه زن از خون حیض یانفاس پاك است یا نه.

(مساله 2510) اگر زن را از خون حیض پاك بداند و طلاقش دهد, بعد معلوم شودكه موقع طلاق در حال حیض بوده , طلاق باطل است.

و اگر او را در حیض بداند وطلاقش دهد, بعد معلوم شود پاك بوده , طلاق صحیح است.

(مساله 2511) كسی كه می داند زنش در حال حیض یا نفاس است , اگر غایب شود- مثلا مسافرت كند - وبخواهد او را طلاق دهد, باید تا مدتی كه معمولا زن ازحیض یا نفاس پاك می شود صبر كند, و بعد طلاق دهد.

(مساله 2512) اگر مردی كه غایب است , بخواهد زن خود را طلاق دهد, چنانچه بتواند اطلاع پیدا كند كه زن او در حال حیض یا نفاس است یا نه , اگر چه اطلاع او ازروی عادت حیض زن , یا نشانه های دیگری باشد كه در شرع معین شده , باید تامدتی كه معمولا زنان از حیض یا نفاس پاك می شوند صبر كند.

(مساله 2513) اگر با عیالش كه از خون حیض ونفاس پاك است , نزدیكی كند وبخواهد طلاقش دهد, باید صبر كند تا دوباره حیض ببیند و پاك شود, و همچنین اگر در حال حیض یا نفاس با او نزدیكی كند, نمی تواند در پاكی بعد از آن حیض یانفاس او را طلاق دهد, اگر چه در آن پاكی با او نزدیكی نكرده باشد, ولی زنی را كه نه سالش تمام نشده , یا آبستن است , یا این كه یائسه شده , اگر بعد از نزدیكی طلاق دهند اشكال ندارد.

(مساله

2514) اگر با زنی كه از خون حیض ونفاس پاك است نزدیكی كند, و درهمان پاكی طلاقش دهد, چنانچه بعد معلوم شود كه موقع طلاق آبستن بوده , بنابراحتیاط مستحب دوباره او را طلاق دهد.

(مساله 2515) اگر با زنی كه از خون حیض و نفاس پاك است نزدیكی كند ومسافرت نماید, چنانچه بخواهد در سفر طلاقش دهد, باید بقدری كه زن معمولابعد از آن پاكی خون می بیند و دوباره پاك می شود, صبر كند و بنابر احتیاط واجب این مدت كمتر از یك ماه نباشد.

(مساله 2516) اگر مرد بخواهد زن خود را كه بواسطه اصل خلقت یا مرضی حیض نمی بیند طلاق دهد, باید از وقتی كه با او نزدیكی كرده تا سه ماه از جماع با اوخودداری نماید, و بعد او را طلاق دهد.

(مساله 2517) طلاق باید به صیغه عربی صحیح به كلمه طالق خوانده شود, و دومرد عادل آن را بشنوند, و اگر خود شوهر بخواهد صیغه طلاق را بخواند و اسم زن او مثلا فاطمه باشد, باید بگوید: (زوجتی فاطمه طالق) یعنی: زن من فاطمه رها است.

و اگر دیگری را وكیل كند, وكیل باید بگوید: (زوجه موكلی فاطمه طالق).

(مساله 2518) زنی كه متعه شده , مثلا یك ماهه یا یك ساله او را عقد كرده اندطلاق ندارد, و رها شدن او به این است كه مدتش تمام شود, یا مرد مدت را به اوببخشد, به این ترتیب كه بگوید: مدت را به تو بخشیدم.

و شاهد گرفتن و پاك بودن زن از حیض لازم نیست.

عده طلاق

(مساله 2519) زنی كه نه سالش تمام نشده و نیز زن یائسه عده ندارد, یعنی: اگرچه شوهرش

با او نزدیكی كرده باشد, بعد از طلاق می تواند فورا شوهر كند.

(مساله 2520) زنی كه نه سالش تمام شده و یائسه نیست , و شوهرش با او نزدیكی كند اگر طلاقش دهد, بعد از طلاق باید عده نگهدارد یعنی: بعد از آن كه در پاكی طلاقش داد, ومقداری هر چند كم باشد بعد از طلاق پاك بود, بقدری صبر كند كه دو بار حیض ببیند و پاك شود, وهمین كه حیض سوم را دید عده او تمام می شود ومی تواند شوهر كند, ولی اگر بعد از عقد با او نزدیكی نكرده باشد و طلاقش بدهدعده ندارد یعنی: می تواند بعد از طلاق فورا شوهر كند.

(مساله 2521) زنی كه حیض نمی بیند, اگر در سن زنانی باشد كه حیض می بینند,چنانچه شوهرش او را طلاق دهد,باید بعد از طلاق سه ماه عده نگهدارد.

(مساله 2522) زنی كه عده او سه ماه است , اگر اول ماه طلاقش بدهند, باید سه ماه هلالی یعنی: از موقعی كه ماه دیده می شود, تا سه ماه عده نگهدارد.

و اگر در بین ماه طلاقش بدهند, باید باقی ماه را با دو ماه بعد از آن , و نیز كسری ماه اول را از ماه چهارم عده نگهدارد تا سه ماه تمام شود, مثلا اگر غروب روز بیستم ماه طلاقش بدهند, و آن ماه بیست ونه روز باشد, باید نه روز باقی ماه را با دو ماه بعد از آن وبیست روز از ماه چهارم عده نگهدارد, و احتیاط مستحب آن است كه از ماه چهارم بیست و یك روز عده نگهدارد, تا با مقداری كه از ماه اول عده

نگهداشته سی روزشود.

(مساله 2523) اگر زن آبستن را كه حملش از شوهرش است طلاق دهند, عده اش تا دنیا آمدن , یا سقط شدن بچه او است , بنابراین اگر مثلا یك ساعت بعد از طلاق بچه او به دنیا بیاید, عده اش تمام می شود, و اگر حمل از شوهرش نباشد خواه از زناباشد یا از شبهه , به وضع حمل عده طلاق تمام نمی شود, بلی عده وطی به شبهه به وضع حمل تمام می شود, و زنا عده ندارد.

(مساله 2524) زنی كه نه سالش تمام شده و یائسه نیست , اگر متعه شود مثلا یك ماهه یا یك ساله شوهر كند, چنانچه شوهرش با او نزدیكی نماید, و مدت آن زن تمام شود, یا شوهر مدت را به او ببخشد, باید عده نگهدارد, پس اگر حیض می بیند, واجب است به مقدار دو حیض عده نگهدارد, و اگر حیض نمی بیند, بایدچهل وپنج روز از شوهر كردن خودداری نماید و اگر آبستن باشد بنابر احتیاط لازم هر كدام از زائیدن و چهل و پنج روز را كه بیشتر است عده قرار دهد.

(مساله 2525) ابتدای عده طلاق از موقعی است كه خواندن صیغه طلاق تمام می شود, چه زن بداند طلاقش داده اند, یا نداند, پس اگر بعد از تمام شدن عده بفهمد كه او را طلاق داده اند, لازم نیست دوباره عده نگهدارد.

عده زنی كه شوهرش مرده

(مساله 2526) زنی كه شوهرش مرده اگر آبستن نباشد, باید چهار ماه و ده روز عده نگهدارد یعنی: از شوهر كردن خودداری نماید, اگرچه یائسه یا متعه باشد, یاشوهرش با اونزدیكی نكرده باشد, و اگر آبستن باشد, باید تا

موقع وضع حمل عده نگهدارد.

ولی اگر پیش از گذشتن چهار ماه و ده روز, بچه اش بدنیا بیاید باید تا چهارماه و ده روز پس از مرگ شوهرش صبر كند, و این عده را عده وفات می گویند.

(مساله 2527) زنی كه در عده وفات می باشد, حرام است لباس الوان بپوشد وسرمه بكشد, وهمچنین كارهای دیگری كه زینت حساب شود, بر او حرام می باشد.

(مساله 2528) اگر زن یقین كند كه شوهرش مرده , و بعد از تمام شدن عده وفات شوهر كند, چنانچه معلوم شود شوهر او بعدا مرده است , باید از شوهر دوم جداشود, و در صورتی كه آبستن باشد به مقداری كه در عده طلاق گفته شد یعنی: تاموقع زاییدن برای شوهر دوم عده طلاق , و بعد برای شوهر اول عده وفات نگهدارد, و اگر آبستن نباشد, برای شوهر اول عده وفات وبعد برای شوهر دوم عده طلاق نگهدارد, و ابتدای عده وفات را از موقعی كه خبر صحیح وفات شوهر به اورسیده قرار دهد.

(مساله 2529) ابتدای عده وفات از موقعی است , كه زن از مرگ شوهر مطلع شود.

(مساله 2530) اگر زن بگوید عده ام تمام شده , با دو شرط از او قبول می شود: اول -آن كه مورد تهمت نباشد.

دوم -آن كه از طلاق یا مردن شوهر بقدری گذشته باشد كه در آن مدت تمام شدن عده ممكن باشد.

طلاق بائن و طلاق رجعی

(مساله 2531) طلاق بائن آن است كه بعد از طلاق , مرد حق ندارد به زن خود رجوع كند یعنی: نمی تواند بدون عقد او را به زنی قبول نماید, وآن بر پنج قسم است: اول - طلاق

زنی كه نه سالش تمام نشده باشد.

دوم - طلاق زنی كه یائسه باشد.

سوم - طلاق زنی كه شوهرش بعد از عقد با او نزدیكی نكرده باشد.

چهارم - طلاق سوم زنی كه او را سه دفعه طلاق داده اند.

پنجم -طلاق خلع ومبارات.

واحكام اینها بعدا گفته خواهد شد, و غیر اینهاطلاق رجعی است , كه بعد از طلاق تا وقتی زن در عده است ,مردمی تواند به او رجوع نماید.

(مساله 2532) كسی كه زنش را طلاق رجعی داده , حرام است او را از خانه ای كه موقع طلاق در آن خانه بوده بیرون كند, ولی در بعضی از مواقع كه در كتابهای مفصل گفته شده , و از جمله آنها فحاشی و رفت وآمد با اجانب است , بیرون كردن او اشكال ندارد,و نیز حرام است زن برای كارهای غیر لازم از آن خانه بیرون برود.

احكام رجوع كردن

(مساله 2533) در طلاق رجعی مرد به دو قسم می تواند به زن خود رجوع كند: اول - حرفی بزند كه معنایش این باشد, كه او را دوباره زن خود قرار داده است.

دوم - كاری كند كه از آن بفهمند رجوع كرده است.

(مساله 2534) برای رجوع كردن لازم نیست مرد شاهد بگیرد, یا به زن خبر دهد,بلكه اگر بدون این كه كسی بفهمد, بگوید: به زنم رجوع كردم صحیح است , ولی اگربعد از تمام شدن عده , مرد بگوید كه در عده رجوع نموده ام , لازم است اثبات نماید.

(مساله 2535) مردی كه زن خود را طلاق رجعی داده , اگر مالی از او بگیرد و با اوصلح كند كه دیگر به او رجوع نكند اگرچه باید رجوع ننماید

ولی حق رجوع او ازبین نمی رود و اگر رجوع كرد رجوع محقق می شود.

(مساله 2536) اگر زنی را دو مرتبه طلاق دهد و به او رجوع كند, یا دو مرتبه او راطلاق دهد, و بعد از هر طلاق عقدش كند, بعد از طلاق سوم , آن زن بر او حرام است.

ولی اگر بعد از طلاق سوم به دیگری شوهر كند, با پنج شرط به شوهر اول حلال می شود, یعنی: می تواند آن زن را دوباره عقد نماید: اول -آن كه عقد شوهر دوم عقد دائم باشد, و اگر مثلا یك ماهه یا یك ساله اورا عقد كند بعد از آن كه از او جدا شد, شوهر اول نمی تواند او را عقد كند.

دوم -آن كه شوهر دوم با او نزدیكی و دخول كند, و بنابر احتیاط واجب نزدیكی از جلو باشد و انزال هم بنماید.

سوم - آن كه شوهر دوم طلاقش دهد یا بمیرد.

چهارم - عده طلاق یا عده وفات شوهر دوم تمام شود.

پنجم - آنكه بنابر احتیاط شوهر دوم بالغ باشد.

طلاق خلع

(مساله 2537) طلاق زنی را كه به شوهرش مایل نیست , و مهر یا مال دیگر خود رابه او می بخشد كه طلاقش دهد, طلاق خلع گویند.

(مساله 2538) اگر خود شوهر بخواهد صیغه طلاق را بخواند, چنانچه اسم زن مثلا فاطمه باشد, پس از بذل می گوید: (زوجتی فاطمه خالعتها علی ما بذلت هی طالق) یعنی: زنم فاطمه را در مقابل چیزی كه بذل نموده طلاق خلع دادم او رها است.

(مساله 2539) اگر زنی كسی را وكیل كند كه مهر او را به شوهرش ببخشد, و شوهرهمان كس را وكیل كند

كه زن را طلاق دهد, چنانچه مثلا اسم شوهر محمد و اسم زن فاطمه باشد, وكیل صیغه طلاق را این طور می خواند: (عن موكلتی فاطمه بذلت مهرها لموكلی محمد لیخلعها علیه).

پس از آن بدون فاصله می گوید: (زوجه موكلی خالعتها علی ما بذلت هی طالق).

و اگر زنی كسی را وكیل كند كه غیر از مهر, چیز دیگری را به شوهر او ببخشد كه او راطلاق دهد, وكیل باید بجای كلمه (مهرها) آن چیز را بگوید, مثلا اگر صد تومان داده باید بگوید: (بذلت ماه تومان).

طلاق مبارات

(مساله 2540) اگر زن و شوهر یكدیگر را نخواهند, و زن مالی به مرد بدهد كه او راطلاق دهد, آن طلاق را مبارات گویند.

(مساله 2541) اگر شوهر بخواهد صیغه مبارات را بخواند, چنانچه مثلا اسم زن فاطمه باشد, باید بگوید: (بارات زوجتی فاطمه علی ما بذلت فهی طالق) یعنی مبارات كردم زنم فاطمه را در مقابل آنچه بذل كرده او, پس او رهاست و اگر دیگری را وكیل كند, وكیل باید بگوید: (بارات زوجه موكلی فاطمه علی ما بذلت فهی طالق) ودر هردو صورت اگربجای كلمه (علی ما بذلت (بمابذلت)) بگوید, اشكال ندارد.

(مساله 2542) صیغه طلاق خلع و مبارات باید به عربی خوانده شود.

ولی اگر زن برای آن كه مال خود را به شوهر ببخشد, مثلا به فارسی بگوید: برای طلاق , فلان مال را به تو بخشیدم اشكال ندارد.

(مساله 2543) اگر زن در بین عده طلاق خلع , یا مبارات از بخشش خود برگردد ,شوهر می تواند رجوع كند, و بدون عقد دوباره او را زن خود قرار دهد.

(مساله 2544) مالی را كه شوهر برای طلاق مبارات می

گیرد, باید بیشتر از مهرنباشد.

ولی در طلاق خلع اگر بیشتر باشد اشكال ندارد.

احكام متفرقه طلاق

(مساله 2545) اگر با زن نامحرمی به گمان این كه عیال خود اوست , نزدیكی كند,چه زن بداند كه او شوهرش نیست , یا گمان كند شوهرش می باشد, باید عده نگهدارد.

(مساله 2546) اگر با زنی كه می داند عیالش نیست زنا كند, چنانچه زن بداند كه آن مرد شوهر او نیست , لازم نیست عده نگهدارد, و در صورتی كه زن گمان كندشوهرش می باشد, احتیاط مستحب نگهداشتن عده است.

(مساله 2547) اگرمرد, زنی را گول بزند كه از شوهرش طلاق بگیرد, و زن او شود,طلاق و عقد آن زن صحیح است , ولی هر دو معصیت بزرگی كرده اند.

(مساله 2548) هرگاه زن در ضمن عقد با شوهر شرط كند كه اگر شوهر مسافرت نماید, یا مثلا شش ماه به او خرجی ندهد اختیار طلاق با او باشد, این شرط باطل است.

ولی چنانچه شرط كند وكالت فعلی خود را از طرف شوهر به این كه در ضمن عقد شرط شود, كه مثلا زن از حین عقد وكیل باشد كه اگر شوهر مسافرت كند یامثلا تا شش ماه خرجی ندهد, طلاق خود را بدهد, این شرط صحیح است , و تاشوهر او را عزل نكرده , و یا عزلش از وكالت به او نرسیده , چنانچه خود را طلاق دهد صحیح است.

ولی چنانچه وكالت معلق بر خرجی ندادن یا مسافرت شوهرباشد صحیح نیست.

(مساله 2549) زنی كه شوهرش گم شده , اگر بخواهد به دیگری شوهر كند باید نزدمجتهد عادل برود و به دستور او عمل نماید.

(مساله 2550) پدر و جد پدری دیوانه ,

كه دیوانگی او متصل به زمان صغیربودنش باشد, می توانند زن او را طلاق بدهند.

و اگر متصل نباشد با حاكم شرع است.

و احتیاط لازم آن است كه حاكم شرع هم از آنان اذن بگیرد.

(مساله 2551) اگر پدر یا جد پدری برای طفل خود زنی را متعه كند, اگر چه مقداری از زمان تكلیف بچه جز مدت عقد باشد, مثلا برای پسر چهارده ساله اش زنی را دو ساله متعه كند, چنانچه صلاح بچه باشد, می تواند مدت آن زن را ببخشد, ولی زن دائمی او را نمی تواند طلاق دهد.

(مساله 2552) اگر از روی علاماتی كه در شرع معین شده , مرد دو نفر را عادل بداند, و زن خود را پیش آن دو طلاق بدهد, دیگری كه شك در عدالت آن دوداشته باشد, می تواند آن زن را بعد از تمام شدن عده اش برای خود, یا برای كس دیگر عقد كند.

ولی برای كسی كه آن دو را فاسق بداند اكتفا به آن طلاق اشكال دارد, و احتیاط واجب آن است كه از ازدواج با او خودداری نماید وبرای دیگری هم او را عقد نكند.

(مساله 2553) اگر كسی زن خود را بدون این كه او بفهمد طلاق بدهد, چنانچه مخارج او مثل وقتی كه زنش بوده بدهد, و مثلا بعد از یك سال بگوید: یك سال پیش تورا طلاق دادم وشرعا هم ثابت كند, می تواند چیزهایی را كه در آن مدت برای زن تهیه نموده , و او مصرف نكرده است , از او پس بگیرد, ولی چیزهایی را كه مصرف كرده نمی تواند از او مطالبه نماید.

غصب

احكام غصب

غصب آن است كه انسان

از روی ظلم , بر مال یا حق كسی مسلط شود, و این یكی ازگناهان بزرگ است كه اگر كسی انجام دهد, درقیامت به عذاب سخت گرفتارمی شود.

از حضرت پیغمبر اكرم (صلی الله علیه و اله) روایت شده است كه: هر كس یك وجب زمین از دیگری غصب كند, در قیامت آن زمین را از هفت طبقه آن مثل طوق به گردن او می اندازند.

(مساله 2554) اگر انسان نگذارد مردم از مسجد و مدرسه و پل و جاهای دیگری كه برای عموم ساخته شده استفاده كنند, حق آنان را غصب نموده , و همچنین است اگر كسی در مسجد جایی برای خود بگیرد ودیگری نگذارد كه از آنجا استفاده نماید.

(مساله 2555) چیزی را كه انسان پیش طلبكار گرو می گذارد, باید پیش او بماند,كه اگر طلب او را ندهد, طلب خود را از آن بدست آورد, پس اگر پیش از آن كه طلب او را بدهد آن چیز را به زور از او بگیرد, حق او را غصب كرده است.

(مساله 2556) مالی را كه نزد كسی گرو گذاشته اند, اگر دیگری غصب كند صاحب مال و طلبكار می توانند چیزی را كه غصب كرده , از او مطالبه نمایند و چنانچه آن چیز را از او بگیرند, باز هم در گرو است.

و اگر آن چیز از بین برود و عوض آن رابگیرند, آن عوض هم مثل خود آن چیز گرو می باشد.

(مساله 2557) اگر انسان چیزی را غصب كند, باید به صاحبش برگرداند, و اگر آن چیز از بین برود, باید عوض آن را به او بدهد.

(مساله 2558) اگر از چیزی كه غصب كرده منفعتی

بدست آید, مثلا از گوسفندبره ای پیدا شود, مال صاحب مال است.

و نیز كسی كه مثلا خانه ای را غصب كرده ,اگرچه در آن ننشیند باید اجاره آن را بدهد.

(مساله 2559) اگر از بچه یا دیوانه چیزی را غصب كند, باید آن را به ولی او بدهد,و اگر از بین رفته باید عوض آن را بدهد.

(مساله 2560) هرگاه دو نفر با هم چیزی را غصب كنند, هر كدام از آن دو ضامن نصف آن است , اگرچه هر یك به تنهایی می توانسته آن را غصب نماید.

(مساله 2561) اگر چیزی را كه غصب كرده با چیز دیگری مخلوط كند, مثلا گندمی را كه غصب كرده با جو مخلوط نماید, چنانچه جدا كردن آنها ممكن است , اگر چه زحمت داشته باشد, باید جدا كند و به صاحبش برگرداند.

(مساله 2562) اگر مثلا گوشواره ای را كه غصب كرده خراب نماید, باید آن را با مزدساختنش به صاحب آن بدهد, و چنانچه برای این كه مزد ندهد, بگوید آن را مثل اولش می سازم , مالك مجبور نیست قبول نماید.

و نیز مالك نمی تواند او را مجبوركند كه آن را مثل اولش بسازد.

(مساله 2563) اگر چیزی را كه غصب كرده بطوری تغییر دهد كه از اولش بهتر شود ,مثلا طلایی را كه غصب كرده گوشواره بسازد, چنانچه صاحب مال بگوید: مال را به همین صورت بده , باید به او بدهد, و نمی تواند برای زحمتی كه كشیده مزد بگیرد, بلكه بدون اجازه مالك حق ندارد آن را به صورت اولش در آورد, و اگر بدون اجازه او آن چیزرا مثل اولش كند, باید تفاوت قیمت ساخته

ونساخته آنرا هم به صاحبش بدهد.

(مساله 2564) اگر چیزی را كه غصب كرده بطوری تغییر دهد كه از اولش بهترشود, وصاحب مال بگوید باید آن را به صورت اول درآوری , واجب است آن را به صورت اولش در آورد اگر قیمت آن بواسطه تغییر دادن آن صورت از قیمت اولش كمتر شود باید تفاوت قیمت را بدهد.

(مساله 2565) اگر در زمینی كه غصب كرده زراعت كند, یا درخت بنشاند, زراعت و درخت و میوه آن مال خود اوست.

و چنانچه صاحب زمین راضی نباشد كه زراعت و درخت در زمین بماند, غاصب باید فورا زراعت یا درخت خود را اگرچه ضرر نماید, از زمین بكند و نیز باید اجاره زمین را در مدتی كه زراعت و درخت درآن بوده به صاحب زمین بدهد وخرابیهایی را كه در زمین پیدا شده , درست كند,مثلا جای درختها را پر نماید و اگر بواسطه اینها قیمت زمین از اولش كمتر شود, بایدتفاوت آن را هم بدهد و نمی تواند صاحب زمین را مجبور كند كه زمین را به اوبفروشد, یا اجاره دهد.

و نیز صاحب زمین نمی تواند او را مجبور كند كه درخت یازراعت را به او بفروشد.

(مساله 2566) اگر صاحب زمین راضی شود كه زراعت و درخت در زمین اوبماند, كسی كه آن را غصب كرده , لازم نیست درخت وزراعت را بكند, ولی بایداجاره آن زمین را از وقتی كه غصب كرده تا وقتی كه صاحب زمین راضی شده بدهد.

(مساله 2567) اگر چیزی را كه غصب كرده از بین برود, در صورتی كه مثل گاو وگوسفند باشد كه قیمت افراد آن بواسطه خصوصیاتی كه دارند فرق

دارد باید قیمت آن را بدهد.

و چنانچه قیمت بازار آن فرق كرده باشد, باید قیمت وقتی را كه تلف شده بدهد.

واحتیاط مستحب آن است كه بالاترین قیمتی را كه از زمان غصب تازمان پرداخت قیمت داشته , بدهد.

(مساله 2568) اگر چیزی را كه غصب كرده و از بین رفته مانند گندم و جو باشد كه قیمت افرادش در جهت خصوصیات فردی باهم فرق ندارد, باید مثل همان چیزی را كه غصب كرده بدهد, ولی چیزی را كه می دهد, باید خصوصیات نوعی و سنخی آن مثل چیزی باشد كه آن را غصب كرده و از بین رفته است مثلا اگر از نوع اعلای برنج غصب كرده باید از همان نوع بدهد.

(مساله 2569) اگر چیزی را مثل گوسفند غصب نماید و از بین برود, چنانچه قیمت بازار آن فرق نكرده باشد, ولی در مدتی كه پیش او بوده مثلا چاق شده باشد,باید قیمت وقتی را كه چاق بوده بدهد.

(مساله 2570) اگر چیزی را كه غصب كرده , دیگری از او غصب نماید و از بین برود, صاحب مال می تواند عوض آن را از هر یك از آنان بگیرد, یا از هر كدام آنان مقداری از عوض آن را مطالبه نماید, و چنانچه عوض مال را از اولی بگیرد, اولی می تواند آنچه را داده از دومی بگیرد, ولی اگر از دومی بگیرد, او نمی تواند آنچه راداده از اولی مطالبه نماید.

(مساله 2571) اگر چیزی را كه می فروشد یكی از شرایط معامله در آن نباشد - مثلاچیزی را كه باید با وزن خرید وفروش كنند, بدون وزن معامله نماید معامله باطل است.

و چنانچه فروشنده وخریدار

با قطع نظر از معامله راضی باشند كه در مال یكدیگر تصرف كنند, اشكال ندارد, وگرنه چیزی را كه از یكدیگر گرفته اند مثل مال غصبی است و باید آن را بهم برگردانند, و در صورتی كه مال هر یك در دست دیگری تلف شود, چه بداند وچه نداند, معامله باطل است , و باید عوض آن رابدهد.

(مساله 2572) هرگاه مالی را از فروشنده بگیرد كه آن را ببیند, یا مدتی نزد خودنگهدارد تا اگر پسندید بخرد, در صورتی كه آن مال تلف شود, باید عوض آن را به صاحبش بدهد.

مالی که انسان آن را پیدا می کند

احكام مالی كه انسان آن را پیدا می كند

(مساله 2573) مال گمشده را اگر انسان پیدا كند و از قسم حیوان نباشد, اگرنشانه ای ندا شته باشد كه بواسطه آن , صاحبش معلوم شود, و قیمت آن كمتر از یك درهم (6/12 نخود نقره سكه دار) نباشد بنابر احتیاط لازم باید از طرف صاحبش صدقه بدهد.

(مساله 2574) اگر مالی پیدا كند كه نشانه دارد وقیمت آن از 6 / 12 نخود نقره سكه دار كمتر است , چنانچه صاحب آن معلوم باشد, و انسان نداند راضی است یا نه ,نمی تواندبدون اجازه او بردارد, واگر صاحب آن معلوم نباشد, می تواندبقصد اینكه ملك خودش شود بردارد, واحتیاط واجب آن است كه هر وقت صاحبش پیدا شد, اگر عین مال باقی است آن را به صاحبش رد كند, و اگر عین از بین رفته دادن عوض لازم نیست.

(مساله 2575) هرگاه چیزی كه پیدا كرده نشانه ای دارد كه بواسطه آن می تواندصاحبش را پیدا كند, اگر چه بداند صاحب آن كافری است كه در امان مسلمانان است در صورتی كه قیمت آن چیز

به 6 / 12 نخود نقره سكه دار برسد باید از روزی كه آن را پیدا كرده تا یك سال در جاهایی كه مردم اجتماع می كنند اعلان كند ولازم نیست كه هرروز اعلان كند, بلكه اگر تا یك سال طوری بگوید واعلان كند كه مردم بگویند اعلان می كند, كافی است.

(مساله 2576) اگر انسان خودش نخواهد اعلان كند, می تواند به كسی كه اطمینان دارد بگوید كه از طرف او اعلان نماید.

(مساله 2577) اگر تا یك سال اعلان كند و صاحب مال پیدا نشود, در صورتی كه آن مال را در غیر حرم پیدا كرده باشد می تواند آن را برای خود بردارد, بقصد این كه هر وقت صاحبش پیدا شد عوض آن را به او بدهد, یا برای او نگهداری كند كه هروقت پیدا شد به او بدهد, ولی احتیاط مستحب آن است كه از طرف صاحبش صدقه بدهد و اگر آن مال را در حرم پیدا كرده باشد بنابر احتیاط واجب آن را صدقه بدهد.

(مساله 2578) اگر بعد از آن كه یك سال اعلان كرد وصاحب مال پیدا نشد, مال رابرای صاحبش نگهداری كند و از بین برود, چنانچه در نگهداری آن كوتاهی نكرده ,و تعدی یعنی زیاده روی هم ننموده ضامن نیست , ولی اگر از طرف صاحبش صدقه داده باشد یا برای خود برداشته باشد, ضامن است.

(مساله 2579) كسی كه مالی را پیدا كرده , اگر عمدا به دستوری كه گفته شد اعلان نكند, گذشته از این كه معصیت كرده , باز هم واجب است اعلان كند.

(مساله 2580) اگر بچه نابالغ چیزی پیدا كند, ولی او باید اعلان نماید.

(مساله 2581)

اگر انسان در بین سالی كه اعلان می كند, از پیدا شدن صاحب مال ناامید شود, و بخواهد آن را صدقه بدهد اشكال ندارد.

(مساله 2582) اگر در بین سالی كه اعلان می كند مال از بین برود, چنانچه در نگهداری آن كوتاهی كرده , یا تعدی یعنی زیاده روی كرده باشد, باید عوض آن را به صاحبش بدهد, واگر كوتاهی نكرده وزیاده روی هم ننموده , چیزی بر او واجب نیست.

(مساله 2583) اگر مالی را كه نشانه دارد و قیمت آن به 6 / 12 نخود نقره سكه دارمی رسد, در جایی پیدا كند كه معلوم است بواسطه اعلان , صاحب آن پیدانمی شود, می تواند در روز اول آن را از طرف صاحبش صدقه بدهد.

و چنانچه صاحبش پیدا شود, و به صدقه دادن راضی نشود, باید عوض آن را به او بدهد, وثواب صدقه ای كه داده مال خود اوست.

(مساله 2584) اگر چیزی را پیدا كند و به خیال این كه مال خود او است بردارد وبعد بفهمد مال خودش نبوده , باید تا یك سال اعلان نماید و همچنین است اگر مثلاپای خود را به گمشده ای بزند, و آن را از جای خودش حركت دهد.

(مساله 2585) لازم نیست موقع اعلان , جنس چیزی را كه پیدا كرده معین نماید,بلكه به نحوی كه در نظر عرف صدق تعریف كند, كه كسی كه مال را گم كرده است ملتفت شود اگرچه بگوید چیزی پیدا كرده ام كافی است.

(مساله 2586) اگر كسی چیزی را پیدا كند, و دیگری بگوید مال من است درصورتی باید به او بدهد كه نشانه های آن را بگوید.

ولی لازم نیست

نشانه هایی را كه بیشتر اوقات صاحب مال هم ملتفت آنها نیست بگوید.

(مساله 2587) اگر قیمت چیزی را كه پیدا كرده به 6/12 نخود نقره سكه دار برسد,چنانچه اعلان نكند ودرمسجد, یاجای دیگری كه محل اجتماع مردم است بگذارد و آن چیز از بین برود, یا دیگری آن را بردارد, كسی كه آن را پیدا كرده ضامن است.

(مساله 2588) هرگاه چیزی پیدا كند كه اگر بماند فاسد می شود, باید قیمت آن رامعین كند, یا برای خودش بردارد, و یا به دیگری بفروشد, و پولش را برای صاحبش نگهدارد.

و احتیاط لازم آن است كه این كار با اذن حاكم شرع , یا وكیل او باشد, و درهر دو صورت , وجوب اعلان تا یك سال ساقط نمی شود, و اگر تا یك سال صاحبش پیدا نشد, می تواند در ثمن تصرف كند و یا آن را از طرف صاحبش صدقه بدهد, وهر وقت صاحب مال پیدا شود, باید عوض ثمن و یا قیمتی را كه به عهده گرفته ومال را برای خود برداشته , به او رد كند, ولی اگر ثمن را صدقه داده باشد, وصاحب مال به صدقه راضی شود, چیزی بر او نیست.

(مساله 2589) اگر چیزی را كه پیدا كرده موقع وضو گرفتن و نماز خواندن همراه اوباشد, در صورتی كه قصدش این باشد كه صاحب آن را پیدا كند, اشكال ندارد.

(مساله 2590) اگر كفش او را ببرند و كفش دیگری به جای آن بگذارند, چنانچه بداند كفشی كه مانده مال كسی است كه كفش او را برده , می تواند بجای كفش خودش بردارد, بشرط آنكه قیمت آن از كفش خودش بیشتر

نباشد, ولی اگر قیمتش بیشتر باشد و از دسترسی به صاحبش ناامید باشد حكم مجهول المالك را دارد واگر بخواهد آن را بردارد باید با اذن حاكم شرع و پرداخت زیادی قیمت به حاكم شرع باشد چنانكه می تواند زیادی قیمت را با اذن حاكم شرع از طرف صاحبش صدقه بدهد و اگر احتمال دهد كفشی كه مانده مال كسی نیست كه كفش او را برده ,در صورتی كه قیمت آن از 6 / 12 نخود نقره سكه دار كمتر باشد, و مایوس ازدسترسی به صاحبش باشد, احتیاطا آن را به حكم مجهول المالك عمل نماید و اگربیشتر باشد تا یك سال اعلان كند وبعد از یك سال احتیاطا از طرف صاحبش صدقه بدهد.

(مساله 2591) اگر مالی را كه كمتر از 6 / 12 نخود نقره سكه دار ارزش دارد پیداكند, و از آن صرف نظر نماید, و در مسجد یا جای دیگر بگذارد, چنانچه كسی آن رابردارد, برای او حلال است.

سر بریدن و شکار نمودن حیوانات

احكام سر بریدن وشكار كردن حیوانات

(مساله 2592) اگر حیوان حلال گوشت را به دستوری كه بعدا گفته می شود سرببرند - وحشی باشد یا اهلی - بعد از جان دادن , گوشت آن حلال وبدن آن پاك است.

ولی حیوانی كه نجاست خوار شده , اگر به دستوری كه در شرع معین نموده اند, آن را استبرا نكرده باشند, و حیوانی كه انسان با آن وطی (نزدیكی) كرده وگوسفندی كه شیر خوك بقدری خورده باشد كه استخوانش از آن سخت شده باشدبعد از سر بریدن , گوشت آن حلال نیست.

(مساله 2593) حیوان حلال گوشت وحشی مانند آهو و كبك و بز كوهی و حیوان حلال گوشتی كه اهلی بوده

و بعدا وحشی شده , مثل گاو وشتر اهلی كه فرار كرده ووحشی شده است , و به سهولت ذبحش میسر نیست , اگر به دستوری كه بعدا گفته می شود آنها را شكار كنند, پاك و حلال است.

ولی حیوان حلال گوشت اهلی مانندگوسفند و مرغ خانگی , و حیوان حلال گوشت وحشی كه بواسطه تربیت كردن اهلی شده است و ذبحش به سهولت میسور است , با شكار كردن پاك و حلال نمی شود.

(مساله 2594) حیوان حلال گوشت وحشی در صورتی با شكار كردن پاك و حلال می شود, كه بتواند فرار كند یا پرواز نماید, بنابراین بچه آهو كه نمی تواند فرار كند,وبچه كبك كه نمی تواند پرواز نماید, باشكار كردن پاك و حلال نمی شود.

و اگر آهوو بچه اش را كه نمی تواند فرار كند, با یك تیر شكار نمایند, آهو حلال و بچه اش حرام است.

(مساله 2595) حیوان حلال گوشتی كه مانند ماهی خون جهنده ندارد, اگر بخودی خود بمیرد, یا به غیر دستور شرعی كه در صید ماهی گفته می شود, آن را بكشندپاك است , ولی گوشت آن را نمی شود خورد.

(مساله 2596) حیوان حرام گوشتی كه خون جهنده ندارد, مانند مار با سربریدن حلال نمی شود, ولی مرده آن پاك است , چه خودش بمیرد یا سرش را ببرند.

(مساله 2597) سگ و خوك بواسطه سربریدن و شكار كردن پاك نمی شوند وخوردن گوشت آنها هم حرام است.

وحیوان حرام گوشتی را كه درنده وگوشت خوار است.

مانند گرگ وپلنگ اگر به دستوری كه گفته می شود سر ببرند, یا باتیر ومانند آن شكار كنند پاك است , ولی گوشت آن

حلال نمی شود, و اگر با سگ شكاری آن را شكار كنند, پاك شدنش هم اشكال دارد.

(مساله 2598) فیل و خرس و بوزینه و موش و حیواناتی كه مانند مار و سوسمار درداخل زمین زندگی می كنند, اگر خون جهنده داشته باشند وبخودی خود بمیردنجس اند, بلكه اگر سر آنها را هم ببرند, یا آنها را شكار نمایند, پاك شدن بدنشان اشكال دارد, و احتیاط لازم اجتناب از آنها است.

(مساله 2599) اگر از شكم حیوان زنده , بچه مرده ای بیرون آید, یا آن را بیرون آورند, خوردن گوشت آن حرام است.

دستور سر بریدن حیوان

(مساله 2600) دستور سر بریدن حیوان آن است كه حلقوم (مجرای نفس) ومری (مجرای غذا) و دو شاهرگ را كه در دو طرف حلقوم است , كه به آنها اوداج اربعه (چهار رگ) گفته می شود, از پایین برآمدگی زیر گلو بطور كامل ببرند, و اگر آنها رابشكافند كافی نیست.

(مساله 2601) اگر بعضی از چهار رگ را ببرند و صبر كنند تا حیوان بمیرد بعد بقیه را ببرند فایده ندارد, بلكه اگر به این مقدار هم صبر نكنند, ولی بطور معمول چهاررگ را طوری پشت سرهم نبرند كه یك كار شمرده شود, اشكال دارد اگر چه پیش ازجان دادن حیوان , بقیه رگها را ببرند.

(مساله 2602) اگر گرگ گلوی گوسفند را بطوری بكند كه از چهار رگی كه در گردن است و باید بریده شود, چیزی نماند, آن گوسفند حرام می شود, ولی اگر مقداری ازگردن را بكند وچهار رگ باقی باشد, یا جای دیگر بدن را بكند, در صورتی كه گوسفندزنده باشد, و به دستوری كه گفته شد سر آن را ببرند,

حلال و پاك می باشد.

شرایط سر بریدن حیوان

(مساله 2603) سر بریدن حیوان پنج شرط دارد: اول - كسی كه سر حیوان را می برد - چه مرد باشد چه زن , باید مسلمان باشد واظهار دشمنی با اهل بیت پیغمبر (صلی الله علیه و اله) نكند.

وبچه مسلمان هم اگر ممیز باشد یعنی: خوب وبد را بفهمد می تواند سر حیوان را ببرد.

دوم - سر حیوان را با چیزی ببرند كه از آهن باشد ولی چنانچه آهن پیدا نشود و محتاج به ذبح حیوان باشند با چیز تیزی كه چهار رگ را جدا كند - مانند شیشه و سنگ تیز -می شود سر حیوان را برید و احتیاط مستحب اینستكه در صورتی با این اشیا ذبح نمایندكه بیم این باشد كه اگر سر حیوان را نبرند بمیرد یا مضطر به سر بریدن آن باشند.

سوم - در موقع سر بریدن , صورت ودست وپا وشكم حیوان رو به قبله باشد وكسی كه می داند باید رو به قبله سرببرد, اگر عمدا حیوان را رو بقبله نكند, حیوان حرام می شود.

ولی اگر فراموش كند, یا مساله را نداند, یا قبله را اشتباه كند, یا نداندقبله كدام طرف است , یا نتواند حیوان را رو به قبله كند, اشكال ندارد و احتیاط مستحب آنستكه ذبح كننده نیز رو به قبله باشد.

چهارم - وقتی می خواهد سر حیوان را ببرد, یا كارد به گلویش بگذارد, به نیت سربریدن نام خدا را ببرد, و همین قدر كه بگوید (بسم اللّه) یا (الحمد للّه) یا (اللّه اكبر) كافی است.

و اگر بدون قصد سر بریدن نام خدا را ببرد, آن حیوان پاك نمی شود, و

گوشت آنهم حرام است و همچنین است اگر از روی جهل به مساله نام خدا را نبرد, ولی اگر از روی فراموشی نام خدا را نبرد, اشكال ندارد.

پنجم - در صورتیكه زنده بودن حیوان در حال ذبح معلوم نباشد باید حیوان بعد ازسر بریدن حركتی بكند, اگر چه مثلا چشم یا دم خود را حركت دهد, یا پای خود رابه زمین زند و یا آن كه به اندازه معمول خون از بدنش بیرون آید اگرچه احتیاط بنابراعتبار حركت است.

دستور كشتن شتر

(مساله 2604) در تذكیه شتر علاوه بر پنج شرطی كه برای سر بریدن حیوانات گفته شد, باید كارد یا چیز دیگری را كه از آهن وبرنده باشد, در گودی بین گردن وسینه اش فرو كنند.

(مساله 2605) وقتی می خواهند كارد را به گردن شتر فرو ببرند, بهتر است كه شترایستاده باشد, ولی اگر در حالی كه زانوها را به زمین زده , یا به پهلو خوابیده و دست و پاو سینه اش رو به قبله است , كارد را در گودی گردنش فرو كنند اشكال ندارد.

(مساله 2606) اگر بجای این كه كارد در گودی گردن شتر فرو كنند سر آن را ببرند, یاگوسفند و گاو و مانند اینها را مثل شتر كارد در گودی گردنشان فرو كنند, گوشت آنهاحرام و بدن آنها نجس است , ولی اگر چهار رگ شتر را ببرند و تا زنده است كارد درگودی گردنش فرو كنند, گوشت آن حلال و بدن آن پاك است.

و نیز اگر كارد درگودی گردن گاو یا گوسفند و مانند اینها فرو كنند, و تا زنده است سر آن را به دستوری كه قبلا گفته شد ببرند,

حلال و پاك می باشد.

(مساله 2607) اگر حیوانی سركش شود, و نتوانند آن را به دستوری كه در شرع معین شده بكشند, یا مثلا در چاه بیفتد واحتمال بدهند كه در آنجا بمیرد, و كشتن آن به دستور شرع ممكن نباشد, هرجای بدنش را كه زخم بزنند و در اثر آن زخم جان بدهد حلال می شود و رو به قبله بودن آن لازم نیست ولی باید شرایط دیگری را كه برای سر بریدن حیوان گفته شد, دارا باشد.

مستحبات سر بریدن حیوان (مساله 2608) چند چیز در سر بریدن حیوان مستحب است: اول - موقع سر بریدن گوسفند, دو دست ویك پای آن را ببندند وپای دیگرش را بازبگذارند وموقع سربریدن گاو چهار دست وپایش راببندند ودم آن را باز بگذارند, و موقع كشتن شتر دو دست آن را از پایین تا زانو, یا زیر بغل به یكدیگر ببندند, و پاهایش را بازبگذارند.

و مستحب است مرغ را بعد از سر بریدن رها كنند تا پر و بال بزند.

دوم - كسی كه حیوان را می كشد رو به قبله باشد.

سوم - پیش از كشتن حیوان آب جلوی آن بگذارند.

چهارم -كاری كنند كه حیوان كمتر اذیت شود, مثلا كارد را خوب تیز كنند و باعجله سر حیوان را ببرند.

مكروهات سر بریدن حیوان

(مساله 2609) چند چیز در سر بریدن حیوان مكروه است: اول - آن كه كارد را پشت حلقوم فرو كنند و به طرف جلو بیاورند كه حلقوم از پشت آن بریده شود.

دوم - آن كه پیش از بیرون آمدن روح , سر حیوان را از بدنش جدا كنند, بلكه احتیاط واجب ترك این كار است , اگر چه

گوشت ذبیحه بواسطه آن حرام نمی شود,ولی اگر از روی غفلت یا بواسطه تیز بودن كارد بی اختیار سر حیوان جدا شود,مكروه نیست.

سوم - آن كه پیش از بیرون آمدن روح , پوست حیوان را بكنند, بلكه احتیاط واجب ترك آن است اگر چه گوشت ذبیحه بواسطه آن حرام نمی شود.

چهارم - آن كه پیش از بیرون آمدن روح , مغز حرام را كه در تیره پشت است ببرندبلكه احتیاط ترك این كار است.

پنجم - آن كه در جایی حیوان را بكشند كه حیوان دیگر آن را ببیند.

ششم - آن كه در شب یا پیش از ظهر روز جمعه سر حیوان را ببرند, ولی در صورت احتیاج عیبی ندارد.

هفتم - آن كه خود انسان چهار پایی را كه پرورش داده است بكشد.

احكام شكار كردن با اسلحه

(مساله 2610) اگر حیوان حلال گوشت وحشی و یا اهلی را كه وحشی شده بااسلحه شكار كنند, با پنج شرط حلال و بدنش پاك است: اول - آن كه اسلحه شكار مثل كارد و شمشیر برنده باشد, یا مثل نیزه وتیر, تیز باشدكه بواسطه تیز بودن , بدن حیوان را پاره كند, و اگر بوسیله دام یا چوب و سنگ ومانند اینها حیوان را شكار كنند پاك نمی شود, و خوردن آن هم حرام است.

و اگرحیوانی را با تفنگ شكار كنند, چنانچه گلوله آن تیز باشد كه در بدن حیوان فرو رودو آن را پاره كند پاك و حلال است , و اگر گلوله تیز نباشد بلكه با فشار در بدن حیوان فرو رود و حیوان را بكشد, یا بواسطه حرارتش بدن حیوان را بسوزاند و در اثرسوزاندن , حیوان بمیرد, پاك و

حلال بودنش اشكال دارد.

دوم - كسی كه شكار می كند, باید مسلمان باشد یا بچه مسلمان باشد كه خوب وبدرا بفهمد.

و اگر كافر یا كسی كه اظهار دشمنی با اهل بیت پیغمبر (صلی الله علیه و اله) را می كندحیوانی را شكار نماید, آن شكار حلال نیست.

سوم - اسلحه را برای شكار كردن حیوان بكار برد, و اگر مثلا جایی را نشان كند واتفاقا حیوانی را بكشد, آن حیوان پاك نیست وخوردن آن هم حرام است.

چهارم - در وقت بكار بردن اسلحه نام خدا را ببرد, و چنانچه عمدا نام خدا را نبردشكار حلال نمی شود ولی اگر فراموش كند اشكال ندارد.

پنجم - وقتی به حیوان برسد كه مرده باشد, یا اگر زنده است به اندازه سر بریدن آن وقت نباشد و چنانچه به اندازه سربریدن وقت باشد و سر حیوان را نبرد تا بمیردحرام است.

(مساله 2611) اگر دو نفر حیوانی را شكار كنند, و یكی از آنان مسلمان و دیگری كافر باشد آن حیوان حلال نیست.

و اگر هر دو مسلمان باشند و یكی از آندو نام خدارا ببرد, و دیگری عمدا نام خدا را نبرد, آن حیوان حلال نیست , بنابر احتیاطلازم.

(مساله 2612) اگر بعد از آن كه حیوانی را تیر زدند مثلا در آب بیفتد, و انسان بداندكه حیوان بواسطه تیر و افتادن در آب جان داده , حلال نیست , بلكه اگر شك كند كه فقط برای تیر بوده یا نه , حلال نمی باشد.

و اگر حیوانی را شكار كنند و از نظر ناپدیدشود و بعد از آن مرده آن حیوان پیدا شود اگر بدانند كه موت آن فقط مستند به سلاح

شكار بوده حلال , ولی اگر احتمال دهند كه سلاح شكار به ضمیمه چیز دیگرسبب مرگ حیوان شده , محكوم به نجاست و حرمت است.

(مساله 2613) اگر با سگ غصبی یا اسلحه غصبی حیوانی را شكار كند, شكارحلال است و مال خود او می شود ولی گذشته از این كه گناه كرده , باید اجرت اسلحه یا سگ را به صاحبش بدهد.

(مساله 2614) اگر با شمشیر یا چیز دیگری كه شكار كردن با آن صحیح است باشرطهایی كه در مساله 2610 گفته شد, حیوانی را دو قسمت كنند, وسر و گردن دریك قسمت بماند, و انسان وقتی برسد كه حیوان جان داده باشد, هر دو قسمت حلال است.

و همچنین است اگر حیوان زنده باشد, ولی به اندازه سر بریدن وقت نباشد, اما اگر به اندازه سر بریدن وقت باشد, و ممكن باشد كه مقداری زنده بماند,قسمتی كه سر وگردن ندارد حرام وقسمتی كه سرو گردن دارد, اگر سر آن را به دستوری كه در شرع معین شده ببرند حلال , وگرنه آن هم حرام می باشد.

(مساله 2615) اگر با چوب یا سنگ یا چیز دیگری كه شكار كردن با آن صحیح نیست , حیوانی را دو قسمت كنند, قسمتی كه سر و گردن ندارد حرام است , وقسمتی كه سر و گردن دارد, اگر زنده باشد و ممكن باشد كه مقداری زنده بماند وسر آن را بدستوری كه در شرع معین شده ببرند, حلال , وگرنه آن قسمت هم حرام می باشد.

(مساله 2616) اگر حیوانی را شكار كنند, یا سر ببرند وبچه زنده ای از شكم آن بیرون آید, چنانچه آن بچه را به دستوری

كه در شرع معین شده سر ببرند حلال ,وگرنه حرام می باشد.

(مساله 2617) اگر حیوانی را شكار كنند یا سر ببرند, و بچه مرده ای از شكمش بیرون آورند, چنانچه خلقت آن كامل باشد ومو یا پشم در بدنش روییده باشد پاك وحلال است.

شكار كردن با سگ شكاری

(مساله 2618) اگر سگ شكاری , حیوان وحشی و یا اهلی وحشی شده حلال گوشتی را شكار كند, پاك وحلال بودن آن حیوان شش شرط دارد: اول - سگ به طوری تربیت شده باشد كه هر وقت آن را برای گرفتن شكار بفرستندبرود, و هر وقت از رفتن جلوگیری كنند بایستد.

و نیز باید عادتش این باشد كه تاصاحبش نرسد از شكار نخورد, ولی اگر اتفاقا از شكار بخورد اشكال ندارد.

دوم - صاحبش آن را بفرستد و اگر پیش خود دنبال شكار رود وحیوانی را شكاركند, خوردن آن حیوان حرام است.

بلكه اگر پیش خود دنبال شكار رود, و بعداصاحبش بانگ بزند كه زودتر آن را به شكار برساند, اگر چه بواسطه صدای صاحبش شتاب كند, بنابر احتیاط واجب باید از خوردن آن شكار خودداری نمایند.

سوم - كسی كه سگ را می فرستد باید مسلمان باشد, یا بچه مسلمان باشد كه خوب و بد را بفهمد.

و اگر كافر یا كسی كه اظهار دشمنی با اهل بیت پیغمبر (ص) می كند سگ را بفرستد, شكار آن سگ حرام است.

چهارم - وقت فرستادن سگ نام خدا را ببرد, و اگر عمدا نام خدا را نبرد, آن شكارحرام است , ولی اگر فراموش كند اشكال ندارد.

پنجم - شكار بواسطه زخمی كه از دندان سگ پیدا كرده بمیرد, پس اگر سگ شكاررا خفه كند, یا شكار از

دویدن یا ترس بمیرد, حلال نیست.

ششم - كسی كه سگ را فرستاده , وقتی برسد كه حیوان مرده باشد, یا اگر زنده است به اندازه سر بریدن آن وقت نباشد, و چنانچه وقتی برسد كه به اندازه سربریدن وقت باشد, و سر حیوان را نبرد تا بمیرد حلال نیست.

(مساله 2619) كسی كه سگ را فرستاده , اگر وقتی برسد كه بتواند سر حیوان راببرد, چنانچه مثلا بواسطه بیرون آوردن كارد ومانند آن وقت بگذرد, و آن حیوان بمیرد حلال است , ولی اگر چیزی همراه او نباشد كه با آن سر حیوان را ببرد وحیوان بمیرد, احتیاط واجب آن است كه از خوردن آن خودداری كنند.

(مساله 2620) اگر چند سگ را بفرستند و با هم حیوانی را شكار كنند, چنانچه همه آنها دارای شرایطی كه در مساله 2618 گفته شد, بوده اند, شكار حلال است , واگر یكی از آنها دارای شرای ط نبوده , شكار حرام است.

(مساله 2621) اگر سگ را برای شكار حیوانی بفرستد, و آن سگ حیوان دیگری راشكار كند, آن شكار حلال و پاك است.

و نیز اگر آن حیوان را با حیوان دیگری شكاركند, هر دوی آنها حلال و پاك می باشند.

(مساله 2622) اگر چند نفر با هم سگ را بفرستند, و یكی از آنان كافر باشد, آن شكار حرام است , و اگر همه مسلمان باشند, و یكی از آنان عمدا نام خدا را نبرد,بنابر احتیاط لازم آن شكار حرام است.

(مساله 2623) اگر باز یا حیوان دیگری غیر سگ شكاری حیوانی را شكار كند, آن شكار حلال نیست , ولی اگر وقتی برسند كه حیوان زنده باشد, و به دستوری

كه درشرع معین شده سر آن را ببرند, حلال است.

صید ماهی

(مساله 2624) اگر ماهی فلس دار را زنده از آب بگیرند, و بیرون آب جان دهد پاك و خوردن آن حلال است.

و چنانچه در آب بمیرد پاك است ولی خوردن آن حرام می باشد.

ولی اگر دامی در آب برای صید ماهی نصب كنند, و ماهی بعد از به دام افتادن , در آب بمیرد حلیت آن بعید نیست , اگرچه احوط ترك خوردن آن است.

وماهی بی فلس را اگر چه زنده از آب بگیرند وبیرون آب جان دهد, حرام است.

(مساله 2625) اگر ماهی از آب بیرون بیفتد, یا موج آن را بیرون بیندازد, یا آب فرورود و ماهی در خشكی بماند, چنانچه پیش از آن كه بمیرد, با دست یا بوسیله دیگركسی آن را بگیرد, بعد از جان دادن حلال است.

(مساله 2626) كسی كه ماهی را صید می كند, لازم نیست مسلمان باشد و در موقع گرفتن , نام خدا را ببرد.

(مساله 2627) ماهی مرده ای كه معلوم نیست آن را زنده از آب گرفته اند یا مرده ,چنانچه در دست مسلمان باشد و با آن معامله ماهی حلال بنماید, حلال است و اگردر دست كافر باشد, اگر چه بگوید آن را زنده گرفته ام حرام می باشد, مگر آن كه یقین حاصل شود یا دو شاهد عادل شهادت دهند كه راست می گوید.

(مساله 2628) بنابر احتیاط باید از خوردن ماهی زنده خودداری كرد, هر چندحلیت آن بعد از گرفتن بعید نیست.

(مساله 2629) اگر ماهی زنده را بریان كنند, یا در بیرون آب پیش از جان دادن بكشند,احتیاط آن است كه از خوردن آن خودداری

نمایند, اگرچه حلیت آن بعید نیست.

(مساله 2630) اگر ماهی را بیرون آب دو قسمت كنند, و یك قسمت آن در حالی كه زنده است در آب بیفتد, بنابر احتیاط واجب قسمتی را كه بیرون آب مانده نبایدخورد.

صید ملخ

(مساله 2631) اگر ملخ را با دست یا بوسیله دیگری زنده بگیرند, بعد از جان دادن خوردن آن حلال است , و لازم نیست كسی كه آن را می گیرد مسلمان باشد, و درموقع گرفتن , نام خدا را ببرد.

ولی اگر ملخ مرده ای در دست كافر باشد, و معلوم نباشد كه آن را زنده گرفته یا نه , اگر چه بگوید زنده گرفته ام حلال نیست , مگر آن كه یقین حاصل شود, یا دو شاهد عادل شهادت دهند كه راست می گوید.

(مساله 2632) خوردن ملخی كه بال درنیاورده , ونمی تواند پروازكند حرام است.

خوردنیها و آشامیدنیها

احكام خوردنیها و آشامیدنیها

(مساله 2633) خوردن گوشت مرغ خانگی و كبوتر و اقسام گنجشك حلال است وشب پره و طاووس و بنابر احتیاط واجب جمیع انواع كلاغ حرام است و همچنین هر پرنده ای كه مثل شاهین و عقاب و باز چنگال دارد یا هنگام پرواز بال زدنش كمتراز صاف نگهداشتن بالش باشد و نیز مرغی كه چینه دان و سنگ دان و خار پشت پاندارد حرام است و گوشت پرستوك و هدهد مكروه است.

(مساله 2634) اگر چیزی را كه روح دارد از حیوان زنده جدا نمایند, مثلا دنبه یامقداری گوشت از گوسفند زنده ببرند, نجس وحرام می باشد.

(مساله 2635) چند چیز از اجزا حیوان حلال گوشت بی اشكال حرام است و چندچیز بنابر احتیاط واجب حرام است و مجموع چهارده چیز است:

1 - خون.

2 - فضله.

3 - نری.

4 - فرج.

5 - بچه دان.

6 - غدد كه آن را دشول می گویند

7 - تخم كه آن را دنبلان می گویند.

8 - چیزی كه در مغز كله است , و به

شكل نخود می باشد.

9 - مغز حرام كه در میان تیره پشت است.

10 - پی كه در دوطرف تیره پشت است.

11 - زهره دان.

12 - سپرز (طحال).

13 - بول دان (مثانه).

14 - حدقه چشم (مردمك).

و نیز بنابر احتیاط مستحب از چیزی كه در میان سم است , و به آن ذات الاشاجع می گویند اجتناب شود.

(مساله 2636) خوردن بول شتر حلال است ولی از بول سائر حیوانات حلال گوشت و چیزهایی كه طبیعت انسان از آن متنفر است بنابر احتیاط اجتناب شود.

(مساله 2637) خوردن خاك حرام است , ولی خوردن كمی از تربت حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) برای شفا اشكال ندارد.

(مساله 2638) فرو بردن آب بینی , و خلط سینه كه در فضای دهن نیامده باشد, حرام نیست ولی اخلاط بینی و سینه كه در فضای دهن وارد شده , احتیاط ترك فرو بردن آن است , وفروبردن غذایی كه موقع خلال كردن , از لای دندان بیرون می آیداشكال ندارد.

(مساله 2639) خوردن چیزی كه برای عقل انسان یا سلامتی او ضرر دارد حرام است , ولی اگر ضرر موقت یا كم باشد كه عقلا اعتنا نكنند, حرام نیست.

(مساله 2640) خوردن گوشت اسب و قاطر و الاغ مكروه است , و اگر كسی با آنهاوطی كند, یعنی: نزدیكی نماید, خود و نسلشان حرام می شوند, و بول و سرگین آنهانجس می شود, و باید آنها را از شهر بیرون ببرند, و در جای دیگر بفروشند, و بروطی كننده لازم است قیمتش را به صاحبش بدهد.

(مساله 2641) اگر با حیوان حلال گوشتی كه مرسوم است گوشت آن رامی خورند, مانند گاو و گوسفند نزدیكی كند, بول

و سرگین خود آنها و نسل متجددآنها نجس می شود, و خوردن گوشت و آشامیدن شیر آنها, و همین طور خوردن گوشت وآشامیدن شیر نسل متجدد آنها حرام است , چه وطی در قبل باشد و چه دردبر, و وطی كننده صغیر باشد یا كبیر, عالم باشد یا جاهل , مختار باشد یا مكره , وموطو نر باشد یا ماده و باید فوری آن حیوان را بكشند و بسوزانند, و كسی كه با آن وطی كرده , پول آن را به صاحبش بدهد.

(مساله 2642) آشامیدن شراب حرام , و در بعضی از اخبار بزرگترین گناه شمرده شده است , و اگر كسی آن را حلال بداند كافر است.

از حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) روایت شده است كه فرمودند: شراب ریشه بدیها ومنشا گناهان است , و كسی كه شراب می خورد, عقل خود را از دست می دهد, و در آن موقع خدا رانمی شناسد, و از هیچ گناهی باك ندارد, واحترام هیچكس را نگه نمی دارد, حق خویشان نزدیك را رعایت نمی كند, و از زشتیهای آشكار رو نمی گرداند, و روح ایمان و خدا شناسی از بدن او بیرون می رود, و روح ناقص خبیثی كه از رحمت خدادور است در او می ماند, وخدا و فرشتگان و پیغمبران و مومنین او را لعنت می كنند, وتا چهل روز نماز او قبول نمی شود, و روز قیامت روی او سیاه است , و زبان او ازدهانش بیرون می آید, وآب دهان او به سینه اش می ریزد وفریاد تشنگی او بلنداست.

(مساله 2643) نشستن سر سفره ای كه در آن شراب می خورند,

اگر انسان یكی ازآنان حساب شود حرام و چیز خوردن از آن سفره نیز حرام است.

(مساله 2644) گوشتهایی كه از بلاد كفار می آورند, و تذكیه آنها شرعا ثابت نشده ,نجس و خوردن آن حرام است , و خرید و فروش آنها نیز جایز نیست , و نوشته وگفته اشخاص غیر موثق ومجهول الحال شرعا اعتبار ندارد.

مستحبات غذا خوردن

(مساله 2645) چند چیز در غذا خوردن مستحب است: اول - هر دو دست را پیش از غذا بشوید.

دوم - بعد از غذا نیز هر دو دست را بشوید و با دستمال خشك كند.

سوم - میزبان پیش از همه شروع به غذا خوردن كند, و بعد از همه دست بكشد, وپیش از غذا اول میزبان دست خود رابشوید, بعد كسی كه طرف راست او نشسته وهمینطور تا برسد به كسی كه طرف چپ او نشسته , و بعد از غذا اول كسی كه طرف چپ میزبان نشسته دست خود را بشوید, و همینطور تا به طرف راست میزبان برسد و به میزبان ختم شود.

چهارم -در اول غذا (بسم اللّه) بگوید, و اگر سر یك سفره چند جور غذا باشد, دروقت خوردن هركدام آنها گفتن (بسم اللّه) مستحب است.

پنجم - با دست راست غذا بخورد.

ششم - با سه انگشت یا بیشتر غذا بخورد, و با دو انگشت نخورد.

هفتم - اگرچندنفر سریك سفره نشسته اند, هركسی از غذای جلوی خودش بخورد.

هشتم - لقمه را كوچك بردارد.

نهم - سر سفره زیاد بنشیند وغذا خوردن را طول بدهد.

دهم - غذا را خوب بجود.

یازدهم - بعد از غذا خداوند عالم را حمد كند.

دوازدهم - انگشتان را بلیسد.

سیزدهم - بعد از غذا خلال نماید,

ولی با چوب انار و چوب ریحان و نی و برگ درخت خرما خلال نكند.

چهاردهم - آنچه بیرون سفره می ریزد جمع كند و بخورد, ولی اگر در بیابان غذامی خورد, مستحب است آنچه می ریزد, برای پرندگان وحیوانات بگذارد.

پانزدهم - دراول روز واول شب غذا بخورد, ودر بین روز و در بین شب غذا نخورد.

شانزدهم - بعد از خوردن غذا به پشت بخوابد, و پای راست را روی پای چپ بیندازد.

هفدهم - در اول غذا و آخر آن نمك بخورد.

هیجدهم - میوه را پیش از خوردن با آب بشوید.

مكروهات غذا خوردن

(مساله 2646) چند چیز در غذا خوردن مكروه است: اول - در حال سیری غذا خوردن.

دوم - پر خوردن , و در خبر است كه خداوند عالم بیشتر از هر چیز از شكم پر بدش می آید.

سوم - نگاه كردن به صورت دیگران در موقع غذا خوردن.

چهارم - خوردن غذای داغ.

پنجم - فوت كردن چیزی كه می خورد یا می آشامد.

ششم - بعد از گذاشتن نان در سفره , منتظر چیز دیگر شدن.

هفتم - پاره كردن نان با كارد.

هشتم - گذاشتن نان زیر ظرف غذا.

نهم - پاك كردن گوشتی كه به استخوان چسبیده بطوری كه چیزی در آن نماند.

دهم - پوست كندن میوه.

یازدهم - دور انداختن میوه پیش از آن كه كاملا آن را بخورد.

مستحبات آب آشامیدن

(مساله 2647) در آشامیدن آب چند چیز مستحب است: اول - آب را بطور مكیدن بیاشامد.

دوم - در روز ایستاده آب بخورد.

سوم - پیش از آشامیدن آب (بسم اللّه) وبعد از آن (الحمد للّه) بگوید.

چهارم - به سه نفس آب بیاشامد.

پنجم - از روی میل آب بیاشامد.

ششم - بعد از آشامیدن آب حضرت ابا عبداللّه الحسین (علیه السلام) واهل بیت بزرگوارش را یاد كند, و قاتلان آن حضرت را لعنت نماید.

مكروهات آب آشامیدن (مساله 2648) زیاد آشامیدن آب , و آشامیدن آن بعد از غذای چرب , و در شب به حال ایستاده مكروه است , و نیز آشامیدن آب با دست چپ , و همچنین از جای شكسته كوزه و جایی كه دسته آن است مكروه می باشد.

نذر و عهد

احكام نذر و عهد

(مساله 2649) نذر آن است كه انسان بر خود واجب كند كه كار خیری را برای خدابجا آورد, یا كاری را كه نكردن آن بهتر است برای خدا ترك نماید.

(مساله 2650) در نذر باید صیغه خوانده شود, و لازم نیست آن را به عربی بخواند.

پس اگر بگوید: از برای خدا بر من , یا بر عهده من یا بر ذمه من است كه اگرمریض من خوب شود, ده تومان به فقیر بدهم , نذر او صحیح است.

(مساله 2651) نذر كننده باید مكلف وعاقل باشد, و به اختیار خود نذر كند,بنابراین نذر كسی كه او را مجبور كرده اند, یا بواسطه عصبانی شدن بی اختیار نذركرده , صحیح نیست.

(مساله 2652) آدم سفیهی كه مال خود را در كارهای بیهوده مصرف می كند, اگرنذر كند مالش را به مصرفی برساند, صحیح نیست.

(مساله 2653) نذر زن در موردی كه

منافی با حق شوهر باشد بدون اذن او منعقدنمی شود بلكه بنابر احتیاط در امور مالی غیر از حج و زكات و احسان به پدر و مادرو صله رحم نیز با اذن شوهر نذر نماید.

(مساله 2654) اگر زن با اجازه شوهر نذر كند, شوهرش نمی تواند نذر او را بهم بزند, یا او را از عمل كردن به نذر جلوگیری نماید.

(مساله 2655) اگر فرزند با اجازه پدر نذر كند, باید به آن نذر عمل نماید, بلكه اگربدون اجازه او هم نذر كند, عمل كردن به آن نذر واجب است.

ولی اگر پدر از كاری منع كرده باشد, و یا بعد از نذر از آن كار منع كند, آن نذر صحیح نیست.

(مساله 2656) انسان كاری را می تواند نذر كند كه انجام آن برایش ممكن باشدبنابراین كسی كه نمی تواند پیاده كربلا برود, اگر نذر كند كه پیاده برود, نذر او صحیح نیست.

(مساله 2657) اگر نذر كند كه كار حرام یا مكروهی را انجام دهد, یا كار واجب یامستحبی را ترك كند, نذر او صحیح نیست.

(مساله 2658) اگر نذر كند كه كار مباحی را انجام دهد یا ترك نماید, چنانچه بجاآوردن آن و تركش از هر جهت مساوی باشد, نذر او صحیح نیست.

و اگر انجام آن ازجهتی بهتر باشد, و انسان به قصد همان جهت نذر كند, مثلا نذر كند غذایی رابخورد كه برای عبادت قوت بگیرد, نذر او صحیح است.

و نیز اگر ترك آن از جهتی بهتر باشد, و انسان برای همان جهت نذر كند كه آن را ترك نماید, مثلا برای این كه دود مضر است نذر كند كه آن را استعمال نكند, نذر او

صحیح می باشد.

(مساله 2659) اگر نذر كند نماز واجب خود را در جایی بخواند كه بخودی خودثواب نماز در آنجا زیاد نیست , مثلا نذر كند نماز را در اطاق بخواند, چنانچه نمازخواندن در آنجا از جهتی بهتر باشد مثلا بواسطه این كه در مكان خلوت , انسان حضور قلب پیدا می كند, نذر صحیح است.

(مساله 2660) اگر نذر كند عملی را انجام دهد, باید همانطور كه نذر كرده بجاآورد, پس اگر نذر كند كه روز اول ماه صدقه بدهد یا روزه بگیرد, چنانچه قبل از آن روز یا بعد از آن بجا آورد كفایت نمی كند.

و نیز اگر نذر كند كه وقتی مریض او خوب شد صدقه بدهد, چنانچه پیش از آن كه خوب شود صدقه را بدهد, كافی نیست.

(مساله 2661) اگر نذر كند روزه بگیرد ولی وقت و مقدار آن را معین نكند, چنانچه یك روز روزه بگیرد كافی است.

و اگر نذر كند نماز بخواند و مقدار و خصوصیات آن را معین نكند, اگر یك نماز دو ركعتی بخواند كفایت می كند.

و اگر نذر كند صدقه بدهد و جنس و مقدار آن را معین نكند, اگر چیزی بدهد كه بگویند صدقه داده , به نذر عمل كرده است.

و اگر نذر كند كاری برای خدا بجا آورد, در صورتی كه یك نمازبخواند یا یك روز روزه بگیرد, یا چیزی صدقه بدهد, نذر خود را انجام داده است.

(مساله 2662) اگر نذر كند روز معینی را روزه بگیرد: باید همان روز را روزه بگیرد و اگرعمدا روزه نگیرد باید گذشته از قضای آنروز كفاره هم بدهد و احوط در كفاره نذر درمساله 1681 گفته شد ولی

در آن روز اختیارا می تواند مسافرت كند یا اگر مسافر است قصد اقامه نماید اگرچه موافق با احتیاط ترك سفر یا قصد اقامه است.

(مساله 2663) اگر انسان از روی اختیار به نذر خود عمل نكند, باید به مقداری كه در مساله پیش گفته شد كفاره بدهد.

(مساله 2664) اگر نذر كند كه تا وقت معینی عملی را ترك كند, بعد از گذشتن آن وقت می تواند آن عمل را بجا آورد, و اگر پیش از گذشتن آن وقت از روی فراموشی یا ناچاری انجام دهد, چیزی بر او واجب نیست , ولی باز هم لازم است كه تا آن وقت آن عمل رابجا نیاورد.

و چنانچه دوباره پیش از رسیدن آن وقت بدون عذر آن عمل را انجام دهد,باید به مقداری كه در دو مساله پیش گفته شد كفاره بدهد.

(مساله 2665) كسی كه نذر كرده عملی را ترك كند و وقتی برای آن معین نكرده است , اگر از روی فراموشی , یا ناچاری , یا ندانستن , آن عمل را انجام دهد كفاره براو واجب نیست.

ولی بعدا هر وقت از روی اختیار آن را بجا آورد, باید كفاره بدهد.

(مساله 2666) اگر نذر كند كه در هر هفته روز معینی مثلا روز جمعه را روزه بگیرد,چنانچه یكی از جمعه ها عید فطر یا قربان باشد, یا در روز جمعه عذر دیگری مانندحیض برای او پیدا شود, باید آن روز را روزه نگیرد, و باید قضای آن را بجا آورد.

(مساله 2667) اگر نذر كند كه مقدار معینی صدقه بدهد, چنانچه پیش از دادن صدقه بمیرد, احتیاط لازم این است كه كبار ورثه آن مقدار را از سهم

خود از مال اوصدقه بدهند.

(مساله 2668) اگر نذر كند كه به فقیر معینی صدقه بدهد, نمی تواند آن را به فقیردیگر بدهد و اگر آن فقیر بمیرد, بنابر احتیاط باید به ورثه او بدهد.

(مساله 2669) اگر نذر كند كه به زیارت یكی از ائمه (ع) , مثلا به زیارت حضرت اباعبداللّه (علیه السلام) مشرف شود, چنانچه به زیارت امام دیگر برود كافی نیست , و اگربواسطه عذری نتواند آن امام را زیارت كند, چیزی بر او واجب نیست.

(مساله 2670) كسی كه نذر كرده زیارت برود, و غسل زیارت و نماز آن را نذرنكرده , لازم نیست آنها را بجا آورد.

(مساله 2671) اگر برای حرم یكی از ائمه (علیه السلام) یا امامزادگان چیزی نذر كند, باید آن را در تعمیر و روشنایی و فرش حرم و مانند اینها مصرف كند, یا به زوار و خدام آنان بدهد.

(مساله 2672) اگر برای خود امام (علیه السلام) چیزی نذر كند, چنانچه مصرف معینی راقصد كرده , باید به همان مصرف برساند, و اگر مصرف معینی را قصد نكرده باید به فقرا و زوار بدهد, یا مسجد و مانند آن بسازد, و ثواب آن را هدیه آن امام نماید, وهمچنین است اگر چیزی را برای امامزاده ای نذر كند.

(مساله 2673) گوسفندی را كه برای صدقه , یا برای یكی از ائمه (علیه السلام) نذر كرده اند,اگر پیش از آن كه به مصرف نذر برسد شیر بدهد, و یا بچه بیاورد, مال كسی است كه آن را نذر كرده , ولی پشم گوسفند ومقداری كه چاق می شود, جز نذر است.

(مساله 2674) هرگاه نذر كند كه اگر مریض او خوب شود,

یا مسافر او بیاید, عملی را انجام دهد, چنانچه معلوم شود كه پیش از نذر كردن مریض خوب شده , یا مسافرآمده است , عمل كردن به نذر لازم نیست

(مساله 2675) اگر پدر یا مادر نذر كند كه دختر خود را به سید شوهر دهد, بعد ازآن كه دختر به تكلیف رسید, اختیار با خود اوست , ونذر آنان اعتبار ندارد.

(مساله 2676) هرگاه با خدا عهد كند كه اگر به حاجت شرعی خود برسد كارخیری را انجام دهد, بعد از آن كه حاجتش برآورده شد, باید آن كار را انجام دهد, ونیز اگر بدون آن كه حاجتی داشته باشد, عهد كند كه عمل خیری را انجام دهد, آن عمل بر او واجب می شود.

(مساله 2677) در عهد هم مثل نذر باید صیغه خوانده شود, و نیز كاری را كه عهدمی كند انجام دهد, باید یا عبادت باشد مثل نماز واجب و مستحب , یا كاری باشدكه انجام آن بهتر از تركش باشد ولی در صورتی كه مورد عهد شرعا مرجوح نباشدبنابر احتیاط لازم به عهد خود عمل نماید.

(مساله 2678) اگر به عهد خود عمل نكند, باید كفاره بدهد یعنی: شصت فقیر راسیر كند, یا دو ماه روزه بگیرد, یا یك بنده آزاد كند.

قسم خوردن

احكام قسم خوردن

(مساله 2679) اگر قسم بخورد كه كاری را انجام دهد یا ترك كند, مثلا قسم بخوردكه روزه بگیرد, یا دود استعمال نكند, چنانچه عمدا مخالفت كند, باید كفاره بدهدیعنی: یك بنده آزاد كند, یا ده مسكین را اطعام كند یا ده فقیر را بپوشاند, و اگر اینهارا نتواند, باید سه روز روزه بگیرد, و باید روزه پی در پی باشد.

(مساله 2680)

قسم چند شرط دارد: اول - كسی كه قسم می خورد باید بالغ و عاقل باشد, و از روی قصد و اختیار قسم بخورد, پس قسم خوردن بچه و دیوانه و مست و كسی كه مجبورش كرده اند,درست نیست.

و همچنین است اگر در حال عصبانی بودن بی اختیار قسم بخورد.

دوم - كاری را كه قسم می خورد انجام دهد, باید حرام و مكروه نباشد, و كاری را كه قسم می خورد ترك كند, باید واجب و مستحب نباشد, و اگر قسم بخورد كه كارمباحی را بجا آورد, باید ترك آن در نظر مردم بهتر از انجامش نباشد, و نیز اگر قسم بخورد كار مباحی را ترك كند, باید انجام آن در نظر مردم بهتر از تركش نباشد.

سوم - به یكی از اسمهای خداوند عالم قسم بخورد كه به غیر ذات مقدس او گفته نمی شود مانند خدا - و - اللّه.

و نیز اگر به اسمی قسم بخورد كه به غیر خدا هم می گویند, ولی بقدری به خدا گفته می شود كه هر وقت كسی آن اسم را بگوید, ذات مقدس حق در نظر می آید: مثل آن كه به خالق و رازق قسم بخورد صحیح است بلكه بنابر احتیاط واجب در غیر اینصورت هم به قسم عمل نماید.

چهارم - قسم را به زبان بیاورد و اگر بنویسد یا در قلبش آن را قصد كند صحیح نیست , ولی آدم لال اگر با اشاره قسم بخورد صحیح است.

پنجم - عمل كردن به قسم برای او ممكن باشد, و اگر موقعی كه قسم می خوردممكن باشد, و بعدا از عمل به آن عاجز شود, از وقتی

كه عاجز می شود, قسم اوبهم می خورد, و نیز اگر عمل كردن به قسم بقدری مشقت پیدا كند كه نشود آن راتحمل كرد, و یا این كه متعلق قسم در موقع عمل مرجوح یا حرام شود, قسم بهم می خورد و همین طور است حكم در عهد ونذر.

(مساله 2681) اگر پدر آنچه را فرزند قسم خورده بجا بیاورد, بگوید: بجا نیاور , وآنچه را قسم خورده بجا نیاورد, بگوید: بجا آور, قسم او بی اثر می شود.

(مساله 2682) اگر زن بدون اجازه شوهر قسم بخورد, وشوهر كاری را كه زن قسم خورده بجا نیاورد بگوید: بجا آور, یا قسم خورده بجا آورد بگوید: بجا نیاور, قسم زن بی اثر می شود.

(مساله 2683) اگر انسان از روی فراموشی , یا ناچاری به قسم عمل نكند كفاره براو واجب نیست.

و همچنین است اگر مجبورش كنند كه به قسم عمل ننماید.

وقسمی كه آدم وسواسی می خورد, مثل این كه می گوید واللّه الان مشغول نمازمی شوم , و بواسطه وسواس مشغول نمی شود, اگر وسواس او طوری باشد كه بی اختیار به قسم عمل نكند كفاره ندارد.

(مساله 2684) كسی كه قسم می خورد, اگر حرف او راست باشد, قسم خوردن اومكروه است , و اگر دروغ باشد, حرام و از گناهان بزرگ می باشد, ولی اگر برای این كه خودش یا مسلمان دیگری را از شر ظالمی نجات دهد, قسم دروغ بخورد اشكال ندارد, بلكه گاهی واجب می شود, اما اگر بتواند توریه كند, یعنی: موقع قسم خوردن طوری نیت كند كه دروغ نشود, بنابر احتیاط واجب باید توریه نماید, مثلااگر ظالمی بخواهد كسی را اذیت كند,

و از انسان بپرسد كه او را ندیده ای , و انسان یك ساعت قبل او را دیده باشد, بگوید او را ندیده ام Ƞقصد كند كه از پنج دقیقه پیش مثلا ندیده ام.

وقف

احكام وقف

(مساله 2685) اگر كسی چیزی را وقف كند, از ملك او خارج می شود, و خود او ودیگران نمی توانند آن را ببخشند, یا بفروشند, و كسی هم از آن ملك ارث نمی بردولی در بعضی از موارد كه در مساله 2102 و 2103 گفته شد, فروختن آن اشكال ندارد.

(مساله 2686) لازم نیست صیغه وقف را به عربی بخواند, بلكه اگر مثلا بگوید: خانه خود را وقف كردم , و خودش یا كسی كه خانه را برای او وقف كرده , یا وكیل , یاولی آن كس بگوید: قبول كردم , وقف صحیح است.

ولی اگر برای افراد مخصوصی وقف نكند, بلكه مثل مسجد ومدرسه برای عموم وقف كند, یا مثلا بر فقرا یاسادات وقف نماید, احوط و اولی آن است كه حاكم شرع یا كسی كه از طرف اومنصوب است قبول نماید و چنانكه وقف به صیغه واقع می شود به عمل نیز واقع میشود پس اگر خانه ای را بقصد اینكه وقف باشد به كسی كه بر او وقف كرده بدهدو او هم بقصد قبول آن را بگیرد صحیح است و همچنین اگر فرشی را بقصد وقف درمسجد بیندازد یا مكانی را به قصد مسجد بودن در اختیار نماز گزاران بگذاردوقفیت حاصل می شود.

(مساله 2687) اگر ملكی را برای وقف معین كند, و پیش از خواندن صیغه وقف پشیمان شود, یا بمیرد, وقف درست نیست.

(مساله 2688) كسی كه مالی را

وقف می كند, و از موقع خواندن صیغه , مال رابرای همیشه وقف كند, و اگر مثلا بگوید: این مال بعد از مردن من وقف باشد, چون از موقع خواندن صیغه تا مردنش وقف نبوده , صحیح نیست , و نیز اگر بگوید: تا ده سال وقف باشد وبعد از آن نباشد, یا بگوید: تا ده سال وقف باشد, بعد پنج سال وقف نباشد, و دوباره وقف باشد, وقف صحیح نیست.

(مساله 2689) وقف در صورتی صحیح است كه مال وقف را به تصرف كسی كه برای او وقف شده , یا وكیل , یا ولی او بدهند.

ولی اگر چیزی را بر اولاد صغیر خودوقف كند و به قصد این كه آن چیز ملك آنان شود, از طرف آنان نگهداری نماید,وقف صحیح است.

(مساله 2690) اگر مسجدی را وقف كنند, بعد از آن كه یك نفر در آن مسجد نمازخواند, وقف درست می شود.

(مساله 2691) كسی كه مال خود را وقف می كند, باید مكلف وعاقل و با قصد واختیار باشد, و شرعا بتواند در مال خود تصرف كند, بنابراین سفیهی كه مال خود رادر كارهای بیهوده مصرف می كند, چون حق ندارد در مال خود تصرف نماید, اگرچیزی را وقف كند صحیح نیست.

و همچنین است محجور نسبت به اموالی كه به حكم حاكم شرع از تصرف در آنها منع شده است.

(مساله 2692) اگر مالی را برای كسانی كه به دنیا نیامده اند وقف كند, درست نیست , ولی اگر برای زندگان و بعد از آنان برای كسانی كه بعدا بدنیا می آیند وقف نماید.

مثلا چیزی را بر اولاد خود وقف كند كه بعد از آنان وقف

نوه های او باشد, وهر دسته ای بعد از دسته دیگر از وقف استفاده كنند, صحیح است.

(مساله 2693) اگر چیزی را بر خودش وقف كند مثل این كه دكانی را وقف كند كه عایدی آن را بعد از مرگ او خرج مقبره اش نمایند, صحیح نیست.

ولی اگر مالی را برفقرا وقف كند و خودش فقیر شود, می تواند از منافع وقف استفاده نماید.

(مساله 2694) اگر برای چیزی كه وقف كرده متولی معین كند, باید مطابق قرارداداو رفتار نمایند.

و اگر معین نكند, چنانچه بر افراد مخصوصی مثلا بر اولاد خودوقف كرده باشد وآنان بالغ باشند, اختیار با خود آنان است , و اگر بالغ نباشند,اختیار با ولی ایشان است , و برای استفاده از وقف اجازه حاكم شرع لازم نیست.

(مساله 2695) اگر ملكی را مثلا بر فقرا یا سادات وقف كند, یا وقف كند كه منافع آن به مصرف خیرات برسد, در صورتی كه برای آن ملك متولی معین نكرده باشد,اختیار آن با حاكم شرع است.

(مساله 2696) اگر ملكی را بر افراد مخصوصی مثلا بر اولاد خود وقف كند, كه هرطبقه ای بعد از طبقه دیگر از آن استفاده كنند, چنانچه متولی ملك آن را اجاره دهد وبمیرد, احتیاط لازم آن است كه مستاجر از متولی بعد نیز اجاره كند.

ولی اگر متولی نداشته باشد, و یك طبقه از كسانی كه ملك بر آنان وقف شده , آن را اجاره دهند ودر بین مدت اجاره بمیرند, اجاره باطل می شود.

و در صورتی كه مستاجر مال الاجاره تمام مدت را داده باشد, مال الاجاره از زمان مردنشان تا آخر مدت اجاره ازمال آنان گرفته می شود.

(مساله 2697) اگر

ملك وقف خراب شود, از وقف بودن بیرون نمی رود.

(مساله 2698) ملكی كه مقداری از آن وقف است , و مقداری از آن وقف نیست اگرتقسیم نشده باشد, حاكم شرع یا متولی وقف می تواند با نظر خبره سهم وقف راجدا كند.

(مساله 2699) اگر متولی وقف خیانت كند و عایدات آن را به مصرفی كه معین شده نرساند, حاكم شرع باید شخص امینی را بدو ضمیمه نماید كه مانع از خیانتش گردد و در صورتیكه ممكن نباشد بجای او متولی امینی معین نماید.

(مساله 2700) فرشی را كه برای حسینیه وقف كرده اند, نمی شود برای نماز به مسجد ببرند, اگر چه آن مسجد نزدیك حسینیه باشد.

(مساله 2701) اگر ملكی را برای تعمیر مسجدی وقف نمایند, چنانچه آن مسجداحتیاج به تعمیر ندارد, و انتظار هم نمی رود كه تا مدتی احتیاج به تعمیر پیدا كند,می توانند عایدات آن ملك را به مصرف مسجدی كه احتیاج به تعمیرات داردبرسانند.

(مساله 2702) اگر ملكی را وقف كند كه عایدی آن را خرج تعمیر مسجد نمایند, وبه امام جماعت و به كسی كه در آن مسجد اذان می گوید بدهند, در صورتی كه بدانند یا اطمینان داشته باشند كه برای هر یك چه مقدار معین كرده , باید همانطورمصرف كنند, و اگر یقین یا اطمینان نداشته باشند, باید اول , مسجد را تعمیر كنند واگر چیزی زیاد آمد, امام جماعت وكسی كه اذان می گوید در تقسیم آن با یكدیگرمصالحه كنند.

وصیت

احكام وصیت

(مساله 2703) وصیت آن است كه انسان سفارش كند بعد از مرگش برای اوكارهایی انجام دهند, یا بگوید: بعد از مرگش چیزی از مال او ملك كسی باشد, یااین

كه چیزی از مال او را به كسی تملیك , یا صرف در خیرات ومبرات كنند, یا برای اولاد خود و كسانی كه اختیار آنان با او است قیم و سرپرست معین كند وكسی را كه به او وصیت می كنند, وصی می گویند.

(مساله 2704) كسی كه نمی تواند حرف بزند, اگر با اشاره مقصود خود را بفهماند,برای هر كاری می تواند وصیت كند, ولی كسی كه می تواند حرف بزند, بنابر احتیاطاكتفا به اشاره یا نوشته نكند اگرچه صحت آن در صورتیكه مقصودش مثل كلامش ازآن فهمیده شود بعید نیست.

(مساله 2705) اگر نوشته ای به امضا یا مهر میت ببینند, چنانچه مقصود او رابفهماند, و معلوم باشد كه برای آنكه وصیتش باشد نوشته , باید به آن عمل كنندبلكه اگر بدانند مقصودش یادداشت و نوشتن و چیزهایی بوده است برای اینكه بعدا مطابق آن وصیت كند, بعید نیست برای وصیت كافی باشد.

(مساله 2706) كسی كه وصیت می كند باید عاقل باشد, و از روی اختیار وصیت كند, و باید سفیه نباشد یعنی: مال خود را در كارهای بیهوده مصرف نكند, ولی بالغ بودن شرط صحت وصیت نیست , و همین قدر كه وصیت كننده ده سال داشته باشد و راه های خیر و كارهای نیك را بشناسد, می تواند به كارهای خیر برای ارحامش وصیت كند.

(مساله 2707) كسی كه از روی عمد به قصد خودكشی , مثلا زخمی به خود زده , یاسمی خورده است كه بواسطه آن , یقین یا گمان به مردن او پیدا می شود, اگر وصیت كند كه مقداری از مال او را به مصرفی برسانند, صحیح نیست.

(مساله 2708) در

وصیت تملیكیه قبول موصی له معتبر است , پس اگر شخصی وصیت كند كه چیزی به كسی بدهند, در صورتی آن كس آن چیز را مالك می شودكه وصیت را قبول كند, و لازم نیست قبول بعد از موت وصیت كننده باشد, بلكه اگرپیش از موت او هم باشد كفایت می كند, بلی اگر قبول پیش از موت وصیت كننده باشد, به مجرد قبول آن چیز را مالك نمی شود, بلكه بعد از موت وصیت كننده بدون حاجت به قبول دیگر مالك می شود, و اگر قبول بعد از موت باشد به مجردقبول آن چیز را مالك می شود.

(مساله 2709) وقتی انسان نشانه های مرگ را در خود دید, باید فورا امانتهای مردم را به صاحبانش برگرداند و اگر به مردم بدهكار است , و موقع دادن آن بدهی رسیده ,باید بدهد, و اگر خودش نمی تواند بدهد, یا موقع دادن بدهی او نرسیده , بایدوصیت كند, و بر وصیت شاهد بگیرد, ولی اگر بدهی او معلوم باشد, و اطمینان دارد كه ورثه می پردازند, وصیت كردن لازم نیست.

(مساله 2710) كسی كه نشانه های مرگ را در خود می بیند, اگر خمس و زكات ومظالم بدهكار است , باید فورا بدهد, و اگر نمی تواند بدهد, چنانچه از خودش مال دارد, یا احتمال می دهد كسی آنها را ادا نماید, باید وصیت كند.

و همچنین است اگر حج بر او واجب باشد.

(مساله 2711) كسی كه نشانه های مرگ را در خود می بیند, اگر نماز و روزه قضادارد, باید وصیت كند كه از مال خودش برای آنها اجیر بگیرند, بلكه اگر مال نداشته باشد, ولی احتمال

بدهد كسی بدون آن كه چیزی بگیرد آنها را انجام می دهد, بازهم واجب است وصیت نماید, و اگر قضای نماز و روزه او به تفصیلی كه در مساله1399 گفته شد, بر پسر بزرگترش واجب می باشد, باید به او اطلاع دهد, یا وصیت كند كه برای او بجا آورند.

(مساله 2712) كسی كه نشانه های مرگ را در خود می بیند, اگر مالی پیش كسی دارد, یا در جایی پنهان كرده است كه ورثه نمی دانند, چنانچه بواسطه ندانستن حقشان از بین برود, باید به آنان اطلاع دهد, و لازم نیست برای بچه های صغیر خودقیم و سرپرست معین كند, ولی در صورتی كه بدون قیم مالشان از بین می رود, یاخودشان ضایع می شوند, باید برای آنان قیم امینی معین نماید.

(مساله 2713) وصی باید مسلمان و عاقل باشد و اگر منفرد است بالغ باشد و دراموری كه مربوط به غیر موصی است و یا مربوط به تكالیفی است كه شرعا بعهده دارد مورد اطمینان باشد.

(مساله 2714) اگر كسی چند وصی برای خود معین كند, چنانچه اجازه داده باشدكه هر كدام به تنهایی به وصیت عمل كنند, لازم نیست در انجام وصیت از یكدیگراجازه بگیرند, و اگر اجازه نداده باشد, چه گفته باشد كه همه باهم به وصیت عمل كنند, یا نگفته باشد, باید با نظر یكدیگر به وصیت عمل نمایند, و اگر حاضر نشوندكه با یكدیگر به وصیت عمل كنند, حاكم شرع آنان را مجبور می كند و اگر اطاعت نكنند, بجای آنان دیگران را معین می نماید.

(مساله 2715) اگر انسان از وصیت خود برگردد, مثلا بگوید: ثلث مالش را به كسی بدهند, بعد

بگوید: به او ندهند, وصیت باطل می شود, و اگر وصیت خود را تغییر دهد,مثل آن كه قیمی برای بچه های خود معین كند, بعد دیگری را بجای او قیم نماید,وصیت اولش باطل می شود, و باید به وصیت دوم او عمل نمایند.

(مساله 2716) اگر كاری كند كه معلوم شود از وصیت خود برگشته , مثلا خانه ای راكه وصیت كرده به كسی بدهند, بفروشد, یا دیگری را برای فروش آن وكیل نمایدوصیت باطل می شود.

(مساله 2717) اگر وصیت كند چیز معینی را به كسی بدهند, بعد وصیت كند كه نصف همان را به دیگری بدهند, باید آن چیز را دو قسمت كنند, و به هر كدام از آن دو نفر یك قسمت آن را بدهند.

(مساله 2718) اگر كسی در مرضی كه به آن مرض می میرد, مقداری از مالش را به كسی ببخشد, و وصیت كند كه بعد از مردن او هم مقداری به كس دیگر بدهند,آنچه بخشیده از اصل خارج می شود, و آنچه وصیت كرده اگر بیشتر از ثلث نباشد,یا اگر بیشتر است وورثه اجازه بدهند, به وصیت او عمل می شود, و اگر آنچه وصیت كرده بیشتر از ثلث باشد, و ورثه هم اجازه ندهند, باید به مقدار ثلث تركه اوبه وصیتش عمل شود.

(مساله 2719) اگر وصیت كند كه ثلث مال او را نفروشند, و عایدی آن را به مصرفی برسانند, باید مطابق گفته او عمل نمایند.

(مساله 2720) اگر در مرضی كه به آن مرض می میرد, بگوید: مقداری به كسی بدهكار است , چنانچه متهم باشد كه برای ضرر زدن به ورثه گفته است , بایدمقداری را كه معین كرده

از ثلث او بدهند, و اگر متهم نباشد, و كسی هم منكر گفته اونشود باید از اصل مالش بدهند.

(مساله 2721) كسی را كه انسان وصیت می كند كه چیزی به او بدهند, اگرچه درحال وصیت وجود نداشته باشد, اگر پس از مرگ وصیت كننده وجود پیدا كند بایدآن چیز را به او بدهند پس اگر وصیت كند به بچه ای كه فلان زن به او حامله شودچیزی بدهند اگر آن بچه پس از مرگ موصی موجود شد باید آن چیز را به او بدهندولی اگر وصیت كند كه بعد از مرگش چیزی از مال او ملك كسی باشد و آن كس موجود نباشد وصیت صحیح نیست.

(مساله 2722) اگر انسان بفهمد كسی او را وصی كرده , چنانچه به اطلاع وصیت كننده برساند, كه برای انجام وصیت او حاضر نیست , لازم نیست بعد از مردن او به وصیت عمل كند.

ولی اگر پیش از مردن او نفهمد كه او را وصی كرده , یا بفهمد و به او اطلاع ندهد كه برای عمل كردن به وصیت حاضر نیست , در صورتی كه مشقت نداشته باشد, باید وصیت او را بنابر احتیاط لازم انجام دهد و نیز اگر وصی پیش ازمرگ موصی , موقعی ملتفت شود كه موصی بواسطه شدت مرض نتواند به دیگری وصیت كند, بنابر احتیاط لازم باید وصیت را قبول نماید.

(مساله 2723) اگر كسی كه وصیت كرده بمیرد و در وصیتش نگفته باشد كه وصی كارهائی را كه به او سفارش شده خودش انجام دهد و از وصیت هم بحسب عرف چنین چیزی استفاده نشود وصی می تواند دیگری را برای انجام كارهای میت

وكیل كند, درغیر این صورت باید خودش انجام دهد و نمی تواند به دیگری واگذار كند.

(مساله 2724) اگر كسی دو نفر را وصی كند, كه با هم به وصیت او عمل كنند,چنانچه یكی از آن دو بمیرد, یا دیوانه , یا كافر شود, حاكم شرع یك نفر دیگر رابجای او معین می كند, و اگر هر دو بمیرند, یا دیوانه , یا كافر شوند, چنانچه معلوم باشد كه میت در نظر داشته , دو نفر كارهایش را انجام دهند, حاكم شرع , دو نفر رابجای آنها معین میكند و اگر معلوم نباشد كه نظر به دو نفر داشته تعیین یك نفر كافی است بلكه بعید نیست كه در صورت اولی هم در صورتی كه یك نفر بتواند كار دونفر را انجام دهد تعیین یك نفر كافی باشد.

(مساله 2725) اگر وصی نتواند به تنهایی كارهای میت را انجام دهد, حاكم شرع برای كمك او یك نفر دیگر را معین می كند.

(مساله 2726) اگر مقداری از مال میت در دست وصی تلف شود, چنانچه درنگهداری آن كوتاهی وتعدی نكرده ضامن نیست , و اگر كوتاهی كرده و یا تعدی نموده , مثلا میت وصیت كرده است كه فلان مقدار به فقرای فلان شهر بده , و او مال را به شهر دیگری برده و در راه از بین رفته , ضامن است , بلكه اگر در بین راه هم تلف نشود, و به فقرای شهری دهد كه مورد وصیت نبوده ضامن است.

(مساله 2727) هرگاه انسان كسی را وصی كند, وبگوید كه اگر آن كس بمیرد, فلانی وصی باشد, بعد از آن كه وصی اول مرد, وصی دوم

باید كارهای میت را انجام دهد.

(مساله 2728) حجی كه بر میت واجب است و بدهكاری و حقوقی كه مثل خمس و زكات و مظالم ادا كردن آنها واجب می باشد, باید از اصل مال میت داده شود, اگرچه میت برای آنها وصیت نكرده باشد.

(مساله 2729) اگر مال میت از بدهی وحج واجب , و حقوقی كه مثل خمس وزكات و مظالم بر او واجب است زیاد بیاید, چنانچه وصیت كرده باشد كه ثلث یامقداری از ثلث را به مصرفی برسانند, باید به وصیت او عمل كنند, و اگر وصیت نكرده باشد, آنچه می ماند مال ورثه است.

(مساله 2730) اگر مصرفی را كه میت معین كرده , از ثلث مال او بیشتر باشد,وصیت او در بیشتر از ثلث در صورتی صحیح است كه ورثه حرفی بزنند, یا كاری كنند كه معلوم شود عملی شدن وصیت را اجازه داده اند, و تنها راضی بودن آنان كافی نیست , و اگر مدتی بعد از مردن او هم اجازه بدهند, صحیح است.

(مساله 2731) اگر مصرفی را كه میت معین كرده , از ثلث مال او بیشتر باشد, وپیش از مردن او ورثه اجازه بدهند كه وصیت او عملی شود, بعد از مردن اونمی توانند از اجازه خود برگردند.

(مساله 2732) اگر وصیت كند كه از ثلث او خمس و زكات یا بدهی دیگر او را بدهند,و برای نماز و روزه او اجیر بگیرند, و كار مستحبی هم مثل اطعام به فقرا انجام دهند,باید اول بدهی او را از ثلث بدهند, و اگر چیزی زیاد آمد برای نماز و روزه او اجیربگیرند, و اگر از آن هم زیاد آمد به مصرف

كار مستحبی كه معین كرده برسانند, و چنانچه ثلث مال او فقط به اندازه بدهی او باشد, و ورثه هم اجازه ندهند كه بیشتر از ثلث مال ,مصرف شود, وصیت برای نماز وروزه وكارهای مستحبی باطل است.

(مساله 2733) اگر وصیت كند كه بدهی او را بدهند, و برای نماز و روزه او اجیربگیرند, و كار مستحبی هم انجام دهند.

چنانچه وصیت نكرده باشد كه اینها را ازثلث بدهند, باید بدهی او را از اصل مال بدهند, و اگر چیزی زیاد آمد, ثلث آن را به مصرف نماز وروزه وكارهای مستحبی كه معین كرده برسانند, و در صورتی كه ثلث كافی نباشد, پس اگر ورثه اجازه بدهند, باید وصیت او عملی شود و اگر اجازه ندهند, باید نماز وروزه را از ثلث بدهند, و اگر چیزی زیاد آمد به مصرف كارمستحبی كه معین كرده برسانند.

(مساله 2734) اگر كسی بگوید كه میت وصیت كرده فلان مبلغ به من بدهند,چنانچه دو مرد عادل گفته او را تصدیق كنند, یا قسم بخورد و یك مرد عادل هم گفته او را تصدیق نماید, یا یك مرد عادل و دو زن عادله یا چهار زن عادله به گفته اوشهادت دهند, باید مقداری را كه می گوید به او بدهند, و اگر یك زن عادله شهادت دهد, در یك چهارم چیزی را كه مطالبه می كند به او بدهند, و اگر دو زن عادله شهادت دهند, نصف آن را و اگر سه زن عادله شهادت دهند, باید سه چهارم آن رابه او بدهند, و نیز اگر دو مرد كافر ذمی كه در دین خود عادل باشند, گفته او راتصدیق كنند, در صورتی كه

میت ناچار بوده است كه وصیت كند, و مرد و زن عادلی هم در موقع وصیت نبوده , باید چیزی را كه مطالبه می كند به او بدهند.

(مساله 2735) اگر كسی بگوید من وصی میتم , كه مال او را به مصرفی برسانم , یامیت مرا قیم بچه های خود قرار داده , در صورتی باید حرف او را قبول كرد كه دومرد عادل گفته او را تصدیق نمایند.

(مساله 2736) اگر وصیت كند چیزی از مال او برای كسی باشد و آن كس پیش ازآن كه قبول كند یا رد نماید بمیرد, تا وقتی ورثه او وصیت را رد نكرده اند, می توانندآن چیز را قبول نمایند, ولی این در صورتی است كه وصیت كننده از وصیت خودبرنگردد وگر نه حقی به آن چیز ندارند.

ارث

احكام ارث

(مساله 2737) كسانی كه بواسطه خویشی ارث می برند سه دسته هستند: دسته اول - پدر و مادر و اولاد میت است , و با نبودن اولاد, اولاد اولاد هر چه پایین روند, هر كدام آنان كه به میت نزدیكتر است ارث می برد, و تا یك نفر از این دسته هست دسته دوم ارث نمی برند.

دسته دوم - جد, یعنی: پدر بزرگ و جده یعنی: مادر بزرگ , و خواهر و برادر است وبا نبودن برادر و خواهر اولاد ایشان , هر كدام آنان كه به میت نزدیكتر است ارث می برد, و تا یك نفر از این دسته هست دسته سوم ارث نمی برند.

دسته سوم - عمو و عمه و دایی و خاله و اولاد آنان است , و تا یك نفر از عموها وعمه ها و دایی

ها و خاله های میت زنده اند, اولاد آنان ارث نمی برند, ولی اگر میت عموی پدری و پسر عموی پدر و مادری داشته باشد, ارث به پسر عموی پدر ومادری می رسد, و عموی پدری ارث نمی برد.

(مساله 2738) اگر عمو و عمه و دایی و خاله خود میت , و اولاد آنان و اولاد اولادآنان نباشند, عمو و عمه و دایی و خاله پدر و مادر میت ارث می برند, و اگر اینان نباشند, اولادشان ارث می برند, و اگر اینان هم نباشند, عمو و عمه و دایی و خاله جد و جده میت , و اگر اینان نباشند, اولادشان ارث می برند.

(مساله 2739) زن و شوهر به تفصیلی كه در مسائل 2779 تا 2788 گفته می شود,از یكدیگر ارث می برند.

ارث دسته اول

(مساله 2740) اگر وارث میت فقط یك نفر از دسته اول باشد, مثلا پدر یا مادر یایك پسر یا یك دختر باشد, همه مال میت به او می رسد, و اگر چند پسر یا چنددختر باشند, همه مال بطور مساوی بین آنان قسمت می شود, و اگر یك پسر و یك دختر باشد مال را سه قسمت می كنند, دو قسمت را پسر و یك قسمت را دخترمی برد, و اگر چند پسر وچند دختر باشند, مال را طوری قسمت می كنند كه هرپسری دو برابر دختر ببرد.

(مساله 2741) اگر وارث میت فقط پدر و مادر او باشند, مال سه قسمت می شود,دو قسمت آن را پدر, و یك قسمت را مادر می برد.

ولی اگر میت دو برادر, یا چهارخواهر, یا یك برادر ودو خواهر هم داشته باشد كه همه آنان

پدری باشند یعنی: پدرآنان با پدر میت یكی باشد, خواه مادرشان هم با مادر میت یكی باشد یا نه , اگر چه تا میت پدر و مادر دارد, اینان ارث نمی برند, اما بواسطه بودن اینان مادر شش یك مال را می برد, و بقیه را به پدر می دهند.

(مساله 2742) اگر وارث میت فقط پدر و مادر و یك دختر باشد, چنانچه میت دوبرادر و چهار خواهر, یا یك برادر ودو خواهر پدری نداشته باشد, مال را پنج قسمت می كنند, پدر و مادر, هر كدام یك قسمت , و دختر سه قسمت آن را می برد.

و اگر دو برادر یا چهار خواهر, یا یك برادر ودو خواهر پدری داشته باشد, مال راشش قسمت می كنند, پدر و مادر, هر كدام یك قسمت , و دختر سه قسمت می برد, و یك قسمت با قیمانده را چهار قسمت می كنند, یك قسمت را به پدر و سه قسمت را به دختر می دهند مثلا اگر مال را 24 قسمت كنند, 15 قسمت آن را به دختر, و 5 قسمت آن را به پدر, و 4 قسمت آن را به مادر می دهند.

(مساله 2743) اگر وارث میت فقط پدر و مادر و یك پسر باشد, مال را شش قسمت می كنند, پدر و مادر هركدام یك قسمت , و پسر چهار قسمت آن را می برد,و اگر چند پسر یا چند دختر باشند آن چهار قسمت را بطور مساوی بین خودشان قسمت می كنند, و اگر پسر و دختر باشند, آن چهار قسمت را طوری تقسیم می كنندكه هر پسری دو برابر دختر ببرد.

(مساله 2744)

اگر وارث میت فقط پدر ویك پسر, یا مادر ویك پسر باشد, مال را شش قسمت می كنند, یك قسمت آن را پدر یا مادر, و پنج قسمت را پسر می برد.

(مساله 2745) اگر وارث میت فقط پدر, یا مادر, با پسر ودختر باشد, مال را شش قسمت می كنند, یك قسمت آن را پدر, یا مادر می برد, و بقیه را طوری قسمت می كنند كه هر پسری دو برابر دختر ببرد.

(مساله 2746) اگر وارث میت فقط پدر ویك دختر, یا مادر ویك دختر باشد, مال را چهار قسمت می كنند, یك قسمت آن را پدر یا مادر, و بقیه را دختر می برد.

(مساله 2747) اگر وارث میت فقط پدر و چند دختر, یا مادر و چند دختر باشد,مال را پنج قسمت می كنند, یك قسمت را پدر یا مادر می برد, و چهار قسمت رادختران بطور مساوی بین خودشان قسمت می كنند.

(مساله 2748) اگر میت اولاد نداشته باشد, نوه پسری او اگر چه دختر باشد سهم پسرمیت را می برد, و نوه دختری او اگر چه پسر باشد, سهم دختر میت را می برد, مثلا اگرمیت یك پسر از دختر خود, و یك دختر از پسرش داشته باشد, مال را سه قسمت می كنند, یك قسمت را به پسر دختر ودو قسمت را به دختر پسر می دهند.

ارث دسته دوم

(مساله 2749) دسته دوم از كسانی كه بواسطه خویشی ارث می برند, جد یعنی پدر بزرگ و جده یعنی: مادر بزرگ وبرادر وخواهر میت است , و اگر برادر و خواهرنداشته باشد, اولادشان ارث می برند.

(مساله 2750) اگر وارث میت فقط یك برادر, یا یك

خواهر باشد, همه مال به اومی رسد, و اگر چند برادر پدر و مادری , یا چند خواهر پدر و مادری باشد, مال بطورمساوی بین آنان قسمت می شود, و اگر برادر و خواهر پدر و مادری با هم باشند, هربرادری دو برابر خواهر می برد, مثلا اگر دو برادر و یك خواهر پدر و مادری دارد,مال را پنج قسمت می كنند, هریك از برادران دوقسمت , و خواهر یك قسمت آن رامی برد.

(مساله 2751) اگر میت برادر وخواهر پدر و مادری دارد, برادر وخواهر پدری كه از مادر با میت جدا هستند ارث نمی برند, و اگر برادر وخواهر پدر و مادری ندارد ,چنانچه فقط یك خواهر یا یك برادر پدری داشته باشد, همه مال به او می رسد, واگر چند برادر یا چند خواهر پدری داشته باشد, مال بطور مساوی بین آنان قسمت می شود, و اگر هم برادر وهم خواهر پدری داشته باشد, هر برادری دو برابر خواهرمی برد.

(مساله 2752) اگر وارث میت فقط یك خواهر, یا یك برادر مادری باشد, همه مال به او می رسد.

و اگر چند برادر مادری , یا چند خواهر مادری , یا چند برادر و خواهرمادری باشند, مال بطور مساوی بین آنان قسمت می شود.

(مساله 2753) اگر میت برادر وخواهر پدر و مادری , و برادر و خواهر پدری , و یك برادر یا یك خواهر مادری داشته باشد, برادر وخواهر پدری ارث نمی برند, و مال راشش قسمت می كنند, یك قسمت آن را به برادر یا خواهر مادری , و بقیه را به برادروخواهر پدر و مادری می دهند, و هر برادر دو برابر

خواهر می برد.

(مساله 2754) اگر میت برادر وخواهر پدر و مادری , و برادر و خواهر پدری و برادرو خواهر مادری داشته باشد, برادر وخواهر پدری ارث نمی برد, و مال را سه قسمت می كنند, یك قسمت آن را برادر وخواهر مادری بطور مساوی بین خودشان قسمت می كنند, و بقیه را به برادر و خواهر پدر و مادری می دهند, و هر برادر دوبرابر خواهر می برد.

(مساله 2755) اگر وارث میت فقط برادر و خواهر پدری , و یك برادر مادری , یایك خواهر مادری باشد, مال را شش قسمت می كنند, یك قسمت آن را برادر یاخواهر مادری می برد, و بقیه را به برادر وخواهر پدری می دهند, و هر برادر دو برابرخواهر می برد.

(مساله 2756) اگر وارث میت فقط برادر و خواهر پدری , و چند برادر و خواهرمادری باشد, مال را سه قسمت می كنند, یك قسمت آن را برادر وخواهر مادری بطور مساوی بین خودشان قسمت می كنند, و بقیه را به برادر و خواهر پدری می دهند, و هر برادر دو برابر خواهر می برد.

(مساله 2757) اگر وارث میت فقط برادر وخواهر وزن او باشد, زن ارث خود را به تفصیلی كه گفته می شود می برد, و خواهر و برادر بطوری كه در مسائل گذشته گفته شدارث خود را می برند.

و نیز اگر زنی بمیرد, و وارث او فقط خواهر وبرادر و شوهر او باشد, شوهر نصف مال را می برد, و خواهر و برادر بطوری كه در مسائل پیش گفته شد, ارث خود را می برند.

ولی برای آن كه زن یا شوهر ارث می برد,

از سهم برادر و خواهر مادری چیزی كم نمی شود, و از سهم برادر و خواهر پدر و مادری یا پدری كم می شود, مثلا اگروارث میت شوهر وبرادر وخواهر مادری و برادر وخواهر پدر و مادری او باشد, نصف مال به شوهر می رسد, و یك قسمت از سه قسمت اصل مال را به برادر وخواهر مادری می دهند, و آنچه می ماند مال برادر و خواهر پدر و مادری است , پس اگر همه مال اوشش تومان باشد, سه تومان به شوهر, و دو تومان به برادر و خواهر مادری , و یك تومان به برادر و خواهر پدر و مادری می دهند.

(مساله 2758) اگر میت خواهر و برادر نداشته باشد, سهم ارث آنان را به اولادشان می دهند, و سهم برادرزاده و خواهرزاده مادری بطور مساوی بین آنان قسمت می شود, و از سهمی كه به برادر زاده و خواهرزاده پدری , یا پدر و مادری می رسد,هر پسری دو برابر دختر می برد.

(مساله 2759) اگر وارث میت فقط یك جد یا یك جده است , چه پدری باشد یامادری , همه مال به او می رسد و با بودن جد میت , پدر جد او ارث نمی برد.

(مساله 2760) اگر وارث میت فقط جد و جده پدری باشد, مال سه قسمت می شود, دو قسمت راجد و یك قسمت را جده می برد و اگر جد و جده مادری باشد مال را بطور مساوی بین خودشان قسمت می كنند.

(مساله 2761) اگر وارث میت فقط یك جد یا جده پدری و یك جد یا جده مادری باشد مال سه قسمت می شود,

دو قسمت را جد یا جده پدری ویك قسمت را جدیا جده مادری می برد.

(مساله 2762) اگر وارث میت جد و جده پدری و جد و جده مادری باشند مال سه قسمت می شود, یك قسمت آن را جد و جده مادری بطور مساوی بین خودشان قسمت می كنند و دو قسمت آن را به جد و جده پدری می دهند و جد دوبرابر جده می برد.

(مساله 2763) اگر وارث میت فقط زن , جد و جده پدری و جد و جده مادری اوباشد زن ارث خود را به تفصیلی كه گفته می شود می برد و یك قسمت از سه قسمت اصل مال را به جد و جده مادری می دهند كه بطور مساوی بین خودشان قسمت می كنند و بقیه را به جد و جده پدری می دهند و جد دو برابر جده می برد.

و اگروارث میت شوهر و جد و جده باشند, شوهر نصف مال را می برد و جد و جده به دستوری كه در مسائل گذشته گفته شد ارث خود را می برند.

ارث دسته سوم

(مساله 2764) دسته سوم , عمو و عمه و دایی و خاله و اولاد آنان است به تفصیلی كه گفته شد كه اگر از طبقه اول و دوم كسی نباشد, اینها ارث می برند.

(مساله 2765) اگر وارث میت فقط یك عمو یا یك عمه است , چه پدر و مادری باشد یعنی: با پدر میت از یك پدر و مادر باشد, یا پدری باشد یا مادری همه مال به او می رسد و اگر چند عمو یا چند عمه باشند و همه پدر و مادری , یا

همه پدری یاهمه مادری باشند, مال بطور مساوی بین آنان قسمت می شود.

و اگر عمو و عمه هردو باشند و همه پدر و مادری , یا همه پدری باشند, عمو دو برابر عمه می برد مثلااگر وارث میت دو عمو ویك عمه باشند, مال را پنج قسمت می كنند, یك قسمت رابه عمه می دهند وچهار قسمت را عموها بطور مساوی بین خودشان قسمت می كنند.

(مساله 2766) اگر وارث میت فقط عمو و عمه مادری باشند مال بطور مساوی بین آنان قسمت می شود ولی احتیاط اینستكه در مازاد بر ثلث عمه رضایت عمو راجلب كند.

(مساله 2767) اگر وارث میت عمو و عمه باشد بعضی پدری وبعضی مادری وبعضی پدر و مادری باشند, عمو و عمه پدری , ارث نمی برند, پس اگر میت یك عمو یا یك عمه مادری دارد مال را شش قسمت می كنند, یك قسمت را به عمو یاعمه مادری وبقیه را به عمو و عمه پدر و مادری می دهند, و عموی پدر و مادری دوبرابر عمه پدر و مادری می برد و اگر هم عمو وهم عمه مادری دارد, مال را سه قسمت می كنند دو قسمت را به عمو و عمه پدر و مادری می دهند و عمو دو برابرعمه میبرد ویك قسمت را به عمو و عمه مادری می دهند كه بطور مساوی بین خودشان قسمت می كنند واحتیاط آن است كه در تقسیم با یكدیگر مصالحه كنند.

(مساله 2768) اگر وارث میت فقط یك دایی , یا یك خاله باشد, همه مال به اومی رسد و اگر هم دایی وهم خاله باشد وهمه پدر و مادری ,

یا پدری , یا مادری باشند, مال بطور مساوی بین آنان قسمت می شود واحتیاط آن است كه در تقسیم بایكدیگر مصالحه كنند.

(مساله 2769) اگر وارث میت فقط یك دایی , یا یك خاله مادری , و دایی و خاله پدری و مادری و دایی و خاله پدری باشند, دایی و خاله پدری ارث نمی برند, و مال راشش قسمت می كنند, یك قسمت را به دایی یا خاله مادری و بقیه را به دایی وخاله پدرومادری می دهند واحتیاط آن است كه در تقسیم بایكدیگر مصالحه كنند.

(مساله 2770) اگر وارث میت فقط دایی و خاله پدری و دایی و خاله مادری و دایی وخاله پدر و مادری باشند, دایی و خاله پدری ارث نمی برند و باید مال را سه قسمت كنند, یك قسمت آن را دایی و خاله مادری بطور مساوی بین خودشان قسمت نمایندوبقیه را به دایی و خاله پدر و مادری بدهند واحتیاط آن است كه در تقسیم آن با یكدیگرمصالحه كنند و مراعات این احتیاط در صورت اولی نیز خوب است.

(مساله 2771) اگر وارث میت یك دایی یایك خاله ویك عمو یا یك عمه باشند مال را سه قسمت می كنند, یك قسمت را دایی یا خاله و بقیه را عمو یا عمه می برد.

(مساله 2772) اگر وارث میت یك دایی یا یك خاله و عمو و عمه باشند, چنانچه عمو و عمه پدر و مادری یا پدری باشند, مال را سه قسمت می كنند, یك قسمت رادایی یا خاله می برد و از بقیه دو قسمت به عمو و یك قسمت به عمه می دهند,بنابراین اگر مال را نه

قسمت كنند, سه قسمت آن را به دایی یا خاله و چهار قسمت را به عمو و دو قسمت را به عمه می دهند.

(مساله 2773) اگر وارث میت یك دایی یا یك خاله و یك عمو یا یك عمه مادری و عمو و عمه پدر و مادری یا پدری باشند, مال را سه قسمت می كنند یك قسمت آن را به دایی یا خاله می دهند و دو قسمت باقیمانده را شش قسمت می كنند, یك قسمت را به عمو یا عمه مادری و بقیه را به عمو و عمه پدر و مادری یا پدری می دهند, و عمو دو برابر عمه می برد, بنابراین اگر مال را نه قسمت كنند, سه قسمت را به دایی یا خاله و یك قسمت را به عمو یا عمه مادری و پنج قسمت دیگررا به عمو و عمه پدر و مادری یا پدری می دهند.

(مساله 2774) اگر وارث میت یك دایی یا یك خاله و عمو و عمه مادری و عمو وعمه پدر و مادری یا پدری باشند, مال را سه قسمت می كنند یك قسمت را دایی یاخاله می برد ودو قسمت باقیمانده را سه سهم می كنند, یك سهم آن را بطور مساوی بین عمو و عمه مادری قسمت می كنند و دو سهم دیگر را بین عمو و عمه پدر ومادری یا پدری قسمت می نمایند و عمو دو برابر عمه می برد بنابراین اگر مال را نه قسمت كنند, سه قسمت آن سهم خاله یا دایی و دو قسمت سهم عمو و عمه مادری و چهار قسمت سهم عمو و عمه پدر و مادری

یا پدری می باشد.

(مساله 2775) اگر وارث میت چند دایی وچند خاله باشند كه همه پدر و مادری یاپدری یا مادری باشند و عمو و عمه هم داشته باشد, مال سه سهم می شود, دوسهم آن را بدستوری كه در مساله پیش گفته شد, عمو و عمه بین خودشان قسمت می كنند و یك سهم آن را دایی ها و خاله ها بطور مساوی بین خودشان قسمت می نمایند.

(مساله 2776) اگر وارث میت , دایی یا خاله مادری و چند دایی و خاله پدر ومادری یا پدری و عمو و عمه باشند, مال سه سهم می شود, دو سهم آن رابدستوری كه سابقا گفته شد عمو و عمه بین خودشان قسمت می كنند, پس اگرمیت یك دایی یا یك خاله مادری دارد یك سهم دیگر آن را شش قسمت می كنند,یك قسمت را به دایی یا خاله مادری می دهند و بقیه را به دایی و خاله پدر و مادری یا پدری می دهند كه بنابر احتیاط در تقسیم آن با هم مصالحه می كنند و اگر چنددایی مادری یا چند خاله مادری یا هم دایی مادری و هم خاله مادری دارد آن یك سهم را سه قسمت می كنند یك قسمت را دایی ها و خاله های مادری بطور مساوی بین خودشان قسمت می كنند و بقیه را به دایی و خاله پدر و مادری یا پدری می دهند كه بنابر احتیاط در تقسیم آن با هم مصالحه می كنند.

(مساله 2777) اگر میت عمو و عمه و دایی و خاله نداشته باشد, مقداری كه به عمو و عمه می رسد, به اولاد آنان و

مقداری كه به دایی و خاله می رسد, به اولادآنان داده می شود.

(مساله 2778) اگر وارث میت عمو و عمه و دایی و خاله پدر و عمو و عمه و دایی و خاله مادر او باشند, مال سه سهم می شود, یك سهم آن را عمو و عمه و دایی وخاله مادر میت بطور مساوی بین خودشان قسمت می كنند و دو سهم دیگر آن راسه قسمت می كنند یك قسمت را دایی و خاله پدر میت بطور مساوی بین خودشان قسمت می نمایند و دو قسمت دیگر آن را به عمو و عمه پدر میت می دهند و عمودو برابر عمه می برد.

ارث زن و شوهر

(مساله 2779) اگر زنی بمیرد و اولاد نداشته باشد, نصف مال را شوهر او و بقیه راورثه دیگر می برند و اگر از آن شوهر یا از شوهر دیگر اولاد داشته باشد, چهار یك مال را شوهر و بقیه را ورثه دیگر می برند.

(مساله 2780) اگر مردی بمیرد و اولاد نداشته باشد چهار یك مال را زن وبقیه را ورثه دیگر می برند و اگر از آن زن یا از زن دیگر اولاد داشته باشد, هشت یك مال را زن وبقیه را ورثه دیگر می برند, وزنی كه از میت فرزند ندارد از زمین خانه ارث نمی برد, نه از خودزمین ونه از قیمت آن ولی از قیمت هوایی آن ارث می برد.

چنانكه از سایر تركه میت ارث می برد.

اما زنی كه از میت فرزند دارد, از همه اموال او ارث می برد.

(مساله 2781) اگر زن بخواهد در چیزهایی كه از آنها ارث نمی برد, مانند زمین خانه مسكونی تصرف كند,

باید از ورثه دیگر اجازه بگیرد.

و نیز احتیاط مستحب آن است كه ورثه تا سهم زن را نداده اند, در چیزهایی كه زن از قیمت آنها ارث می برد,مانند بنا و درخت بدون اجازه او تصرف نكنند.

وچنانچه پیش از دادن سهم زن ,اینها را بفروشند, معامله صحیح است و محتاج به اجازه زن نیست.

(مساله 2782) اگر بخواهند بنا و درخت و مانند آن را قیمت نمایند, باید حساب كنند كه اگر آنها بدون اجاره در زمین بمانند تا از بین بروند, چقدر ارزش دارند وسهم زن را از آن قیمت بدهند.

(مساله 2783) زنی كه فرزندش پسر است با زنی كه فرزندش دختر یا خنثی است در حكم مساوی هستند.

(مساله 2784) اگر میت بیش از یك زن داشته باشد, چنانچه اولاد نداشته باشد,چهار یك مال , و اگر اولاد داشته باشد, هشت یك مال بشرحی كه گفته شد, بطورمساوی بین زنان او قسمت می شود, اگر چه شوهر با هیچ یك از آنان یا بعض آنان نزدیكی نكرده باشد, ولی اگر در مرضی كه به آن مرض از دنیا رفته , زنی را عقد كرده و با او نزدیكی نكرده است , آن زن از او ارث نمی برد وحق مهر هم ندارد.

و اگر در آن مرض به مرض یا علت دیگر بمیرد احتیاط آن است كه زن با سایر ورثه در مهر وارث مصالحه نمایند و زن احتیاطا عده وفات نگاه بدارد.

(مساله 2785) اگر زن در حال مرض , شوهر كند و به همان مرض بمیرد, شوهرش اگر چه با او نزدیكی نكرده باشد, از او ارث می برد.

(مساله 2786) اگر زن را به ترتیبی

كه در احكام طلاق گفته شد, طلاق رجعی بدهند و در بین عده بمیرد, شوهرش از او ارث می برد و نیز اگر شوهر دربین عده زن بمیرد زن از او ارث می برد.

ولی اگر بعد از گذشتن عده رجعی یا در عده طلاق بائن یكی از آنان بمیرد, دیگری از او ارث نمی برد.

(مساله 2787) اگر شوهر در حال مرض عیالش را طلاق دهد وپیش از گذشتن دوازده ماه هلالی بمیرد, زن با سه شرط از او ارث می برد.

اول - آن كه در این مدت شوهر دیگر نكرده باشد.

دوم - بواسطه بی میلی به شوهر, مالی به او نداده باشد كه به طلاق دادن راضی شود.

بلكه اگر چیزی هم به شوهر ندهد ولی طلاق به تقاضای زن باشد, باز هم ارث بردنش اشكال دارد.

سوم - شوهر, در مرضی كه در آن مرض زن را طلاق داده , بواسطه آن مرض بمیردپس اگر از آن مرض خوب شود و بجهت دیگری از دنیا برود, زن از او ارث نمی برد.

و اگر از آن مرض خوب نشد لكن به مرض دیگر از دنیا رفت بنابر احتیاط لازم زن باسایر ورثه مصالحه نمایند.

(مساله 2788) لباسی كه مرد برای پوشیدن زن خود گرفته , اگر چه زن آن راپوشیده باشد, بعد از مردن شوهر, جز مال شوهر است.

مسائل متفرقه ارث

(مساله 2789) اگر مردی بمیرد وغیر از قرآن وانگشتر وشمشیر ولباسی را كه پوشیده , مال داشته باشد این چهار چیز مال پسر بزرگتر است و اگر غیر از اینها مالی نداشته باشد اینها مال همه ورثه است و اگر میت از این چهار چیز بیشتر از یكی دارد,

مثلا دو قرآن یا دوانگشتر دارد, احتیاط واجب آن است كه پسر بزرگ در آنها باورثه دیگر مصالحه كند.

(مساله 2790) اگر پسر بزرگ میت بیش از یكی باشد مثلا از دو زن او در یك وقت دو پسر بدنیا آمده باشند, باید لباس وقرآن وانگشتر وشمشیر میت را بطور مساوی بین خودشان قسمت كنند.

(مساله 2791) اگر میت قرض داشته باشد, چنانچه قرضش به اندازه مال او یازیادتر باشد, باید چهار چیزی هم كه مال پسر بزرگتر است و در مساله پیش گفته شدبه قرض او بدهند و اگر قرضش كمتر از مال او باشد, باید از آن چهار چیزی هم كه به پسر بزرگتر می رسد, به نسبت به قرض او بدهند, مثلا اگر همه دارایی او شصت تومان است و به مقدار بیست تومان آن از چیزهایی است كه مال پسر بزرگتر است وسی تومان هم قرض دارد, پسر بزرگ باید به مقدار ده تومان از آن چهار چیز را بابت قرض میت بدهد.

(مساله 2792) مسلمان از كافر ارث می برد ولی كافر اگرچه پدر یا پسر میت باشد ازمسلمان ارث نمی برد.

(مساله 2793) اگر كسی یكی از خویشان خود را عمدا وبناحق بكشد, از او ارث نمی برد ولی اگر از روی خطا باشد مثل آن كه سنگ را به هوا بیندازد واتفاقا به یكی از خویشان او بخورد و اورا بكشد از او ارث می برد ولی ارث بردن او از دیه قتل كه بعدا گفته می شود محل اشكال است.

(مساله 2794) هرگاه بخواهند ارث را تقسیم كنند, برای بچه ای كه در شكم است كه اگر زنده بدنیا بیاید ارث می

برد, اگر احتمال بدهند دو بچه است سهم دو پسر راكنار می گذارند و اگر احتمال بدهند بیشتر است مثلا احتمال بدهند كه زن به سه بچه حامله باشد, سهم سه پسر را كنار می گذارند, وچنانچه مثلا یك پسر یا یك دختربدنیا آمد, زیادی را ورثه بین خودشان تقسیم می كنند.

احكام حدی كه برای بعضی از گناهان معین شده است

(مساله 2795) اگر كسی با یكی از محارم خود كه مثل مادر وخواهر با او نسبت دارند زنا كند, به حكم حاكم شرع باید او را بكشند.

و همچنین است اگر مرد كافر بازن مسلمان زنا كند.

و در اخبار بسیار وارد شده است كه انجام دادن یكی از حدهاباعث می شود كه مردم كار نامشروع نكنند ودنیا وآخرت آنان را حفظ می كند ومنفعتش برای آنان بیشتر است از این كه چهل روز باران ببارد.

(مساله 2796) اگر مرد مسلمان آزادی با غیر محارم خود زنا كند, بدون اكراه زن ,باید او را صد تازیانه بزنند وچنانچه سه مرتبه زنا كند و در هر دفعه صد تازیانه اش بزنند, در دفعه چهارم باید او را بكشند و اگر زن را اكراه نماید, باید آن مرد رابكشند.

(مساله 2797) اگر كسی كه زن عقد دائمی یا كنیز مملوك دارد, و در حالی كه بالغ وعاقل و آزاد بوده با او نزدیكی كرده , وهر وقت هم بخواهد می تواند با او نزدیكی كند, اگر با زنی كه بالغه و عاقله است زنا كند, باید او را سنگسار نمایند بلكه بعیدنیست جمع بین صد تازیانه كه اول بزنند وسنگسار نمودن كه بعد از تازیانه باشد واگر زن داشته باشد

وتاكنون با او نزدیكی نكرده باشد, باید علاوه بر صد تازیانه سراو را بتراشند و از شهری كه این عمل را در آن مرتكب شده تا یك سال بیرون كنند.

(مساله 2798) اگر مرد مكلف عاقلی با مكلف عاقل دیگر لواط كند, اگر هر دو به این عمل راضی باشند باید هر دوی آنان را بكشند و اگر یكی مكره باشد و از ترس جانش مرتكب شده او را نباید كشت وحاكم شرع می تواند لواط كننده را با شمشیربكشد, یا زنده به آتش بسوزاند, یا دست وپای او را ببندد و از جای بلندی به زیراندازد و با شرایطی كه در مساله 2796 گفته شد او را سنگسار نماید.

(مساله 2799) اگر یك نفر كسی دیگر را امر كند كه بناحق كسی را بكشد, درصورتی كه قاتل وكسی كه به او دستور داده , هر دو مكلف و عاقل باشند, قاتل راباید كشت و كسی را كه امر كرده باید حبس كرد تا بمیرد.

(مساله 2800) اگر فرزندی , پدر یا مادر را عمدا بكشد, باید او را بكشند, ولی اگرپدری فرزند خود را عمدا بكشد, باید بدستوری كه در احكام دیه گفته می شود دیه بدهد وهر قدر حاكم شرع صلاح می داند او را تعزیر نماید.

(مساله 2801) هرگاه كسی پسری را از روی شهوت ببوسد, حاكم شرع از سی تانود و نه تازیانه هر قدر صلاح می داند به او می زند, وروایت شده است كه خداوندعالم دهانه ای از آتش به دهان او می زند و ملائكه آسمان وزمین وملائكه رحمت وغضب براو لعنت می كنند وجهنم برای او مهیا خواهد بود.

ولی اگر توبه

كند توبه اوقبول می شود.

(مساله 2802) اگر كسی مرد و زن را برای زنا یا دو نفر را برای لواط بهم برساند,باید هفتاد وپنج تازیانه به او بزنند و اگر مرد باشد علاوه بر هفتاد وپنج تازیانه ازمحلی كه در آن محل اینكار را كرده بیرونش كنند.

(مساله 2803) اگر كسی بخواهد با زنی زنا كند, یا با پسری لواط نماید وبدون آن كه او را بكشند جلو گیری از او ممكن نباشد, كشتن او جایز است.

(مساله 2804) اگر شخص بالغ عاقل به مرد یا زن مسلمانی كه بالغ و عاقل و آزاداست و علنا زنا كار نباشد نسبت زنا یا لواط بدهد, یا ولد الزنا بگوید, باید هشتادتازیانه از روی لباس به او بزنند.

(مساله 2805) كسی كه مكلف وعاقل است اگر از روی اختیار شراب بخورد دردفعه اول ودوم باید اگر مرد باشد تمام بدنش را غیر از عورت برهنه كنند وهشتاد تازیانه به او بزنند و در دفعه سوم یا چهارم باید او را بكشند وزن را نباید برهنه كنند.

(مساله 2806) كسی كه مكلف وعاقل است اگر چهار نخود ونیم طلای سكه دار یاچیز دیگری را كه به این مقدار ارزش دارد بدزدد چنانچه شرایطی را كه در شرع برای آن معین شده دارا باشد.

در دفعه اول باید چهار انگشت دست راست او را از بیخ ببرند وكف دست و شست او را بگذارند و در دفعه دوم بنابر احتیاط باید پای چپ او را از وسط قدم ببرند و در دفعه سوم باید او را حبس كنند تا بمیرد و چنانچه مال دارد از مال خودش و اگر ندارد از بیت المال بدهند

و در صورتیكه در زندان دزدی كند, باید او را بكشند.

دیه

احكام دیه

(مساله 2807) اگر شخص بالغ و عاقل عمدا و به ناحق مسلمانی را بكشد, ولی كشته می تواند قاتل را عفو كند یا با رعایت شرایط قصاص در قاتل و مقتول او رابكشد یا با مصالحه طرفین مالی كه بمقدار دیه یا كمتر یا بیشتر از آن باشد از اوبگیرد.

اما اگر از روی خطا یا شبه عمد بكشد مثلا برای حیوانی تیر بیندازد و اشتباهاكسی را بكشد یا كسی را به چیزی كه نوعا نمی كشد بزند و به آن زدن كشته شود دراین دو صورت ولی كشته حق ندارد او را بكشد اما می تواند دیه بگیرد.

(مساله 2808) دیه كشتن مرد مسلمان آزاد یكی از شش چیز است به این تفصیل كه در قتل شبه عمد: اول - سی نفر شتر داخل در سال سوم و سی نفر داخل در سال چهارم و چهل نفر داخل سال ششم شده و حمل داشته باشند.

دوم - دویست گاو.

سوم - هزار گوسفند.

چهارم - دویست حله وهر حله دو پارچه است و احتیاطاین است اگر یافت شود از نوع یمنی آن باشد.

پنجم - هزار مثقال شرعی طلا كه هرمثقال آن 18 نخود سكه دار است.

ششم - ده هزار درهم كه هر درهمی 6 / 12نخود نقره سكه دار است.

و در قتل خطا بیست نفر شتر داخل در سال دوم و بیست نفر شتر نر و سی نفر شتر ماده داخل در سال سوم و سی نفر كه داخل در سال چهارم شده باشند و در پنج مورد ذكر شده دیگر تفاوت ندارند و در همه اینها دیه

زن مسلمان آزاد نصف هر یك است.

و در قتل عمد مصالحه طرفین بمقدار دیه یا كمتریا بیشتر چنانچه در مساله قبل بیان شد جایز است و در مواردی كه در قتل عمدحكم قصاص نیست دیه قتل عمد نیز چنانچه گفته شد شش چیز است فقط در شترصد شتری است كه داخل در سال ششم شده باشد.

(مساله 2809) دیه چند چیز مثل دیه كشتن است كه مقدار آن در مساله پیش گفته شد: اول - آن كه دو چشم كسی را كور كند, یا چهار پلك چشم او را از بین ببرد و اگر یك چشم او را كور كند, باید نصف دیه كشتن را بدهد.

دوم - دو گوش كسی را ببرد یا كاری كند كه هر دو گوش او كر شود و امید خوب شدن در آن نباشد و اگر یك گوش او را ببرد یا كر كند, باید نصف دیه كشتن را بدهدو اگر نرمه گوش او را ببرد, باید ثلث دیه كشتن را بدهد.

سوم - تمام بینی یا نرمه بینی كسی را ببرد.

چهارم - زبان كسی را كه لال نیست از بیخ ببرد و اگر مقداری از آن را ببرد باید به نسبت نقص حروف بیست وهشتگانه دیه بدهد كه اگر یك حرف نتواند بگوید یك بیست وهشتم دیه و اگر دو حرف نتواند دو بیست وهشتم , و اگر تمام زبان كسی كه لال باشد ببرد, ثلث دیه را باید بدهد و اگر مقداری از زبان لال را ببرد, باید به نسبت نقص زبان دیه بدهد, یعنی در نصف نصف ثلث , و در ربع ثلث دیه را بدهد.

پنجم - تمام دندانهای

كسی را از بین ببرد ودیه هر كدام از دوازده دندان جلوی دهان كه شش عدد بالا و شش عدد پایین می باشد, پنجاه مثقال شرعی طلا است وهر مثقال شرعی 18 نخود است و اگر یكی از شانزده دندان عقب را كه هشت عددآنها بالا وهشت عدد پایین است از بین ببرد باید بیست وپنج مثقال شرعی طلابدهد و اگر زن باشد تا به مقداری كه به ثلث دیه نرسد با دیه مرد مساوی است و درصورتی كه به ثلث برسد دیه دندانهای او نصف دیه مرد است.

ششم - هر دو دست كسی را از بند جداكند و اگر یك دست را از بند جدا كند, بایدنصف دیه كشتن مثل او را بدهد.

هفتم - ده انگشت كسی را ببرد و در دیه هر انگشت دو قول است: قول ارجح اینستكه دیه هر انگشت ده یك دیه كشتن است و قول دیگراینستكه دیه انگشت ابهام ثلث دیه دست و دیه سایر انگشتها هر كدام یك ششم آن است و احتیاط رعایت تفاوت بین دو قول است كه در دیه ابهام به قول دوم و در سایرانگشتان بقول اول عمل شود و بهرحال دیه در زن اگر به ثلث برسد نصف دیه مرد است و اگر بخواهند به احتیاط عمل كنند.

تفاوت بین دو قول را نسبت به رسیدن به ثلث بنابرهر دو قول ملاحظه نمایند.

هشتم - پشت كسی را طوری بشكند كه نتواند بنشیند ودیگر درست نشود.

نهم - هر دو پستان زنی را ببرد و اگر یكی از آنها را ببرد باید نصف دیه كشتن رابدهد.

دهم - هر دو پای كسی را تا مفصل , یا

همه ده انگشت پا را ببرد ودیه هر انگشت پامثل دیه آن از انگشت دست است.

یازدهم - تخم های مردی را از بین ببرد.

دوازدهم - طوری به كسی آسیب برساند كه عقل او از بین برود.

سیزدهم - به كسی صدمه ای بزند كه عقلش زایل شود.

چهاردهم - آنكه پشت كسی را طوری بشكند كه دیگر درست نشود و اگر به كسی صدمه بزند كه دیگر بوی خوب وبد را نفهمد و یا به كسی صدمه ای بزند كه منی ازاو خارج نشود, بنابر احتیاط واجب دیه كامله بدهد.

(مساله 2810) اگر انسان كسی را عمدا و بناحق بكشد و ولی مقتول عفو كند یا دیه از او بگیرد باید دو ماه روزه بگیرد و شصت فقیر را سیر كند و یك بنده آزاد نماید واگر او را بكشند احتیاط لازم آن است كه كبار از ورثه كفاره را بنحوی كه ذكر شد ازسهم الارث خود بدهند ولی اگر اشتباها بكشد عاقله یعنی قوم وخویش پدری قاتل مانند پدر و عمو وبرادر بلكه پسران واجداد پدری قاتل بطوری كه در كتب مفصله بیان شده باید دیه او را بدهند و خود قاتل یك بنده آزاد كند و اگر نتواند بنده آزادكند, دو ماه روزه بگیرد و اگر این را هم نتواند, شصت فقیر را سیر كند.

(مساله 2811) كسی كه سوار حیوان است , اگر كاری كند كه آن حیوان به كسی آسیب برساند, ضامن است و نیز اگر دیگری كاری كند كه حیوان به سوار خود یابكس دیگر صدمه بزند, ضامن می باشد.

(مساله 2812) اگر انسان كاری كند كه زن حامله سقط كند وسقط شده محكوم به

اسلام وحریت باشد چنانچه چیزی كه سقط شده نطفه باشد, دیه اش بیست مثقال شرعی طلای سكه دار است , كه هر مثقال آن 18 نخود می باشد.

و اگر علقه یعنی خون بسته باشد, چهل مثقال.

و اگر مضغه یعنی پاره گوشت باشد, شصت مثقال.

واگر استخوان شده باشد, هشتاد مثقال.

و اگر گوشت آورده ولی هنوز روح در اودمیده نشده , صد مثقال.

و اگر روح در او دمیده شده , چنانچه پسر باشد, دیه اوهزار مثقال و اگر دختر باشد, دیه او پانصد مثقال شرعی طلا است و در جمیع این فروع اگر بجای یك دینار طلا ده درهم بدهد كافی است.

(مساله 2813) اگر زن حامله كاری كند كه بچه اش سقط شود, باید دیه آن را به تفصیلی كه در مساله پیش گفته شد به وارث بچه بدهد وبه خود زن چیزی از آن نمی رسد.

(مساله 2814) اگر كسی زن حامله را بكشد, باید دیه زن وبچه را بدهد.

(مساله 2815) اگر پوست سر یا صورت مردی را پاره كند, باید یك شتر به او بدهدو اگر به گوشت برسد وقدری از آن را هم ببرد, باید دو شتر بدهد.

و اگر خیلی ازگوشت را پاره كند, باید سه شتر بدهد.

و اگر به پرده نازك استخوان برسد, چهار شترو اگر استخوان نمایان شود, پنج شتر و اگر استخوان بشكند, ده شتر و اگر بعضی ازریزه های استخوان از جای خود بیرون آید, پانزده شتر.

و اگر به پرده مغز سر برسد,باید سی وسه شتر بدهد.

(مساله 2816) اگر بصورت كسی سیلی یا چیز دیگر بزند بطوریكه صورت او سرخ شود, باید یك مثقال ونیم شرعی طلای سكه دار كه هر

مثقالی 18 نخود است بدهد و اگر كبود شود, سه مثقال و اگر سیاه شود باید شش مثقال شرعی طلا بدهدولی اگر جای دیگر بدن كسی را بواسطه زدن , سرخ یا كبود یا سیاه كند, باید نصف آنچه را كه گفته شد بدهد.

(مساله 2817) اگر به حیوان حلال گوشت یا حرام گوشت كه ملك او باشد كسی زخم بزند یا چیزی از بدن آن را ببرد باید تفاوت قیمت سالم و معیوب آن را به صاحبش بدهد.

(مساله 2818) اگرانسان سگ شكاری كسی را بكشد, باید بیست و یك مثقال معمولی نقره سكه دار به او بدهد.

و اگر سگی كه نگهداری خانه را می كند یا سگ گله كسی را تلف نماید, و قیمت آن از ده مثقال ونیم نقره سكه دار كمتر باشد بنابراحتیاط همین مقدار را بدهد و اگر سگی كه پاسبانی زراعت را می كند بكشد وقیمتش از نه من ونیم وسه سیر وچهارده مثقال ونیم گندم كه تقریبا 29 كیلو و75 گرم می شود كمتر باشد همین مقدار را بنابر احتیاط بدهد و اگر قیمت سگهای نوع دوم وسوم و چهارم بیشتر از مقادیر مذكوره در مازاد بر این مقادیر هم بنابر احتیاطمصالحه نمایند بلكه در سگ شكاری نیز سزاوار است مراعات این احتیاطبشود.

(مساله 2819) اگر حیوان , زراعت یا مال كسی را از بین ببرد, چنانچه صاحب حیوان در نگهداری آن كوتاهی كرده باشد, باید مقداری را كه ضرر زده به صاحب مال یا زراعت بدهد.

(مساله 2820) اگر بچه یكی از گناهان كبیره را انجام دهد, ولی یا دیگری به اذن ولی او می تواند بقدری كه ادب شود و

دیه واجب نشود او را بزند.

(مساله 2821) اگر كسی بچه ای را طوری بزند كه دیه واجب شود, دیه مال طفل است و اگر مرده , باید به ورثه او بدهد وچنانچه مثلا پدر بچه بقدری او را بزند كه بمیرد دیه او را ورثه دیگرش می برند و به خود پدر از دیه چیزی نمی رسد.

(مساله 2822) دیه اعضا و جراحات وارده بر زن تا به مقدار ثلث دیه مرد نرسیده بامرد مساوی است و به مقدار ثلث دیه مرد كه رسید دیه زن نصف دیه مرد است.

مسائل متفرقه

(مساله 2823) اگر ریشه درخت همسایه در ملك انسان بیاید, می تواند از آن جلوگیری كند وچنانچه ضرری هم از ریشه درخت به او برسد, می تواند از صاحب درخت بگیرد.

(مساله 2824) جهیزیه ای كه پدر به دختر می دهد, اگر مثلا بواسطه صلح یابخشش ملك او كرده باشد, نمی تواند از او پس بگیرد و اگر ملك او نكرده باشد,پس گرفتن آن اشكال ندارد.

(مساله 2825) اگر كسی بمیرد, ورثه بالغ او می توانند از سهم خودشان خرج عزاداری میت نمایند, ولی از سهم صغیر نمی شود چیزی برداشت.

(مساله 2826) اگر انسان غیبت مسلمانی را بكند, اگر مفسده ای پیدا نشود و آن مسلمان از شنیدن این حرف اذیت نمی شود خوب است از آن مسلمان خواهش كند كه او را حلال نماید.

و چنانچه ممكن نباشد, برای او از خدا طلب آمرزش كند واگر بواسطه غیبتی كه كرده توهینی به آن مسلمان شده , در صورتی كه ممكن است ,باید آن توهین را بر طرف نماید.

(مساله 2827) انسان نمی تواند بدون اذن حاكم شرع از مال

كسی كه می داندخمس نمی دهد, خمس را بردارد و به حاكم شرع برساند.

(مساله 2828) آوازی كه مخصوص مجالس لهو و بازیگری است , غنا و حرام می باشد, اگر نوحه یا روضه یا قرآن را هم با غنا بخوانند حرام است ولی اگر آن را باصدای خوب بخوانند كه غنا نباشد اشكال ندارد.

(مساله 2829) كشتن حیوانی كه اذیت می رساند ومال كسی نیست , اشكال ندارد.

(مساله 2830) جوایزی كه بانكها برای تشویق صاحبان حساب قرض الحسنه می دهند حلال است.

(مساله 2831) اگر چیزی را به صنعتگری بدهند كه درست كند و صاحب آن نیاید آن را ببرد, چنانچه صنعتگر جستجو كند واز پیدا كردن صاحب آن ناامید شود, باید آن را به نیت صاحبش صدقه بدهد ومی تواند به مقدار مزد كاری كه انجام داده از آن برداردوبنابر احتیاط برای صدقه دادن ومزد برداشتن از حاكم شرع هم اذن بگیرد.

(مساله 2832) سینه زدن در كوچه و بازار با این كه زنان عبور می كنند, در صورتیكه سینه زن پیراهن پوشیده باشد اشكال ندارد.

و نیز اگر جلوی جمعیت عزادار بیرق ومانند آن ببرند, مانعی ندارد ولی باید استعمال آلات لهو نشود.

(مساله 2833) تعزیه و شبیه خوانی اگر مشتمل بر آلات لهو از قبیل طبل و شیپور وصنج نباشد و اشعار دروغ و غنا نخوانند و مرد لباس زن نپوشد, اشكال ندارد.

ولی سزاوار است كه به تعزیه خوانی تنها اكتفا نكنند ومجالس روضه كه درآنها علاوه برذكر مصائب حضرت خامس آل عبا (ع) , معارف وعقاید اسلامی وتفسیر آیات واحادیث واحكام شرعیه بیان می شود نیز تشكیل دهند.

(مساله 2834) گذاشتن دندان طلا ودندانی كه روكش طلا

دارد, برای زن مانعی ندارد وبرای مرد اگر زینت حساب شود جایز نیست.

(مساله 2835) حرام است انسان استمنا كند یعنی: باخود كاری كند كه منی از اوبیرون آید.

(مساله 2836) تراشیدن ریش وماشین كردن آن اگر مثل تراشیدن باشد حرام است ودر این حكم تمام مردم یكسانند و حكم خدا بواسطه مسخره مردم تغییر نمی كندپس كسی هم كه اول تكلیف اوست , یا اگر ریش نتراشد مردم او را مسخره می كنند,چنانچه ریش بتراشد یا طوری ماشین كند كه مثل تراشیدن ریش باشد حرام می باشد.

(مساله 2837) مستحب بلكه احوط است كه ولی بچه پیش از آن كه بچه بالغ شود اورا ختنه نماید و اگر او را ختنه نكند, بعد از بالغ شدن بر خود بچه واجب است.

(مساله 2838) سركشیدن ونگاه كردن به خانه مردم بی اجازه صاحب خانه حرام است خواه از بالای بام یا از روزنه و مانند آن باشد.

(مساله 2839) اگر پدر و مادر فقیر باشند ونتوانند كاسبی كنند, و فرزند آنان بتواند,باید خرجی آنان را بدهد.

(مساله 2840) اگر كسی فقیر باشد ونتواند كاسبی كند, پدر او باید خرجی او رابدهد.

و اگر پدر ندارد, یا نمی تواند خرجی او را بدهد, چنانچه فرزندی هم نداشته باشد كه بتواند خرجی او را بدهد, جد پدری او باید خرجی او را بدهد و اگر جدپدری ندارد, یا نمی تواند خرجی او را بدهد, مادرش باید خرجی او را بدهد و اگرمادر هم ندارد یا نمی تواند خرجی او را بدهد, باید مادر پدر, و مادر مادر, وپدرمادر با هم خرجی او را بدهند, و اگر مادر پدر و مادر مادر ندارد یا نمی

توانندخرجی او را بدهند, پدر مادر اگر می تواند, باید خرجی او را بدهد.

(مساله 2841) دیواری كه مال دو نفر است , هیچ كدام آنان حق ندارد, بدون اذن شریك دیگر آن را بسازد, یا سر تیر یا پایه عمارت خود را روی آن دیوار بگذارد یامیخ به دیوار بكوبد ولی كارهایی كه معلوم است شریك راضی است یا آن كارهاتصرف شمرده نشود مانند تكیه دادن به دیوار ولباس انداختن روی آن اشكال ندارد.

(مساله 2842) عكاسی ونقاشی صورت , مكروه است.

(مساله 2843) درخت میوه ای كه شاخه آن از دیوار باغ بیرون آمده , اگر انسان نداند صاحبش راضی است , نمی تواند از میوه آن بچیند و اگر میوه آن روی زمین هم ریخته باشد, نمی تواند آن را بردارد.

(مساله 2844) كسی كه مدتی خمس نمی داده ودر آن مدت املاكی خریداری نموده وآن املاك ترقی قیمت پیدا كرده , اگر خرید آنها برای تجارت بوده , برای ادای خمس , باید قیمت فعلی را حساب كند و اگر برای تجارت نبوده چنانچه معامله را به ذمه انجام داده و پولی كه به عنوان قیمت آن ملك پرداخته خمس به آن تعلق گرفته بوده در این صورت باید خمس قیمت خرید را بپردازد, و اگر معامله رابعین آن پول واقع ساخته , در صورتی كه حاكم شرع آن معامله را امضا كند خمس قیمت یوم الادا واجب است و نیز اگر قیمت ملك را از ربح سال خرید ملك پرداخته باشد باید خمس قیمت فعلی را بپردازد خواه معامله را بذمه انجام داده باشد و یا به عین ربح و همچنین است حكم اگر

ملك را نسیه خریده باشد و قیمت آن را از ربح بین سال پرداخت نموده باشد كه در این صورت هم قیمت فعلی ملك حساب می شود.

(مساله 2845) كسی كه مدتی خمس نمی داده و در آن مدت اثاث خانه و لوازم زندگی خریده , اگر می داند كه آنها را در سال حصول فایده از فایده همان سال خریداری نموده , خمس به آنها تعلق نمی گیرد و اگر نمی داند احوط مصالحه باحاكم شرع است هر چند این احتیاط لازم نیست.

(مساله 2846) انتفاع بردن از خون در غیر خوردن و نیز فروختن آن برای انتفاع حلال جایز است , پس آنچه اكنون متعارف است كه خون را می فروشند برای استفاده مریض ها ومجروحین اشكال ندارد و لكن كسی كه می خواهد خون خود رابه دیگری بدهد احتیاط آن است كه پول را در مقابل اجازه خون گرفتن از او بگیرد,و این احتیاط حتی الامكان ترك نشود, لكن اگر گرفتن خون برای صاحب آن ضررداشته باشد اشكال دارد و اگر ضرر زیاد باشد جایز نیست.

(مساله 2847) تلقیح نطفه مرد به عیال خودش مانعی ندارد و اولاد ملحق به طرفین هستند واز پدر و مادر ارث می برند وتلقیح نطفه اجنبی به اجنبیه حرام است.

(مساله 2848) تشریح مرده مسلمان حرام است اگر چه برای یاد گرفتن باشد وقطع اعضا آن دیه دارد ولی تشریح مرده غیر مسلمان جایز است ودیه ندارد.

(مساله 2849) اگر جزئی از اجزا میته به ظاهر بدن انسان زنده وصل شود چنانچه حیات در آن حلول كند, جز بدن او محسوب است , و قبل از حلول حیات چون مضطر است

در حمل آن , در حال نماز احكام ضرورت بر آن جاری است.

(مساله 2850) اگر جزئی از حیوان نجس العین را به بدن انسان زنده وصل كنند درصورتیكه بیمار مضطر به چنین عملی باشد مانعی ندارد وبعد از حلول حیات درآن , جز بدن انسان محسوب می شود وطاهر است.

سرقفلی

(مساله 2851) كسی كه ملكی را اجاره می كند ودر هنگام اجاره در ضمن عقد لازم با مالك شرط می كند كه پس از انقضا مدت اجاره باز هم ملك را به او یا هر كس اومعین میكند اجاره بدهد و یا به غیر آنها اجاره ندهد اقوی صحت این شرط است وبر مالك تكلیفا واجب است كه بر طبق شرط عمل كند وچنانچه عمل نكندمعصیت كرده , بنابراین اگر بخواهد به دیگری اجاره دهد باید با اجازه ورضایت مستاجر اول باشد و در این صورت مستاجر اول می تواند وجهی از مالك بگیرد ورضایت دهد كه به دیگری اجاره داده شود یا از دیگری وجهی بگیرد و او را معین نماید و نیز مالك می تواند موقعی كه می خواهد ملكی را اجاره دهد با مستاجر قراربگذارد كه این ملك را اجاره می دهم مثلا به مدت دو سال به مال الاجاره یكصدهزار تومان نقد وماهی یكصد تومان و آنچه بعنوان سر قفلی گرفته می شود چنانچه بنحوی كه ذكر شد انجام گیرد بی اشكال است.

و جایز نیست مستاجر به استنادبعض قوانین غیر مشروعه پس از انقضا مدت اجاره از تخلیه ملك خودداری كند وچنانچه خودداری كند غاصب و ضامن است.

(مساله 2852) اگر كسی از پول خمس داده شده سرقفلی ملكی را بخرد چنانچه

بخواهد در آخر سال آن را بفروشد, مازاد را باید جز منافع سال به حساب آورد, واگر از منافع بین سال برای تجارت , سرقفلی را خریده باشد مانند منافع دیگر تجاری است كه باید در آخر سال حق سرقفلی را قیمت كرده و خمس آن را پرداخت كند,قیمت آن زیاد شده باشد یا كم , ولی اگر برای كسب در آن محل خریده چون سرقفلی عین خارجی نیست و ترقی قیمت آن در صورتیكه برای كسب در آن محل خریده در نظر عرف ربح حساب نمی شود تا نفروخته خمس همان مقدار كه خریده واجب است وترقی قیمت آن خمس ندارد, بلی هر وقت آن را فروخت زیادی قیمت جز منافع همان سال است.

چك و سفته

(مساله 2853) آنچه در این زمان مرسوم است كه چك یا سفته ای مثلا بمبلغ سه هزار تومان بمدت معین به بانك یا به شخص دیگر واگذار می كنند بمبلغ كمتر,مادامی كه قرض و استقراض نباشد, بلكه فروش ما فی الذمه باشد عیبی نداردبشرط آن كه اگر ما فی الذمه مكیل وموزون باشد بمثل خودش فروخته نشود ونیزبشرط آن كه چك یا سفته بی مورد و صوری نباشد.

(مساله 2854) خرید وفروش چك وسفته صوری كه در این زمان معمول شده باطل است و راه صحیح و شرعی آن این است كه دهنده چك یا سفته وكالت دهدبه فروشنده كه مبلغ مكتوب در سفته را به بانك مثلا در عهده من بفروش و مبلغ ماخوذ در قبال آن را برای خودت قرض بردار, لكن در موقع پرداخت وجه به بانك این زیادی را از باب ابرا ذمه دهنده سفته تبرعا بپردازد

و اگر آن مبلغ را بخود دهنده سفته پرداخت كند, باید زیادی را بذل كند و نیز دهنده سفته نمی تواند در ابتدازیادی را با قرض گیرنده در ضمن قرض دادن شرط نماید ولی اگر بگوید من به تووكالت می دهم كه مثلا هزار تومان در عهده من به بانك بفروشی به نهصد تومان ونهصد تومان را بعنوان قرض الحسنه برداری , لكن چون این وكالت مستلزم یكصدتومان ضرر من است , وكالت را بشرط آن می دهم كه ضرر مرا تو متحمل شوی و درموقع پرداخت وجه به بانك ذمه مرا بری نمایی , صحیح است و باید این وكالت را بااین شرط در ضمن عقد خارج لازم قرار دهند كه بعدا حق الزام داشته باشد.

بیمه

(مساله 2855) اگر شخصی با شركتی قرارداد كند كه هر سال مبلغی بدون عوض بدهد و در مقابل شرط كند كه اگر آسیبی به تجارتخانه یا ماشین یا منزل یا وجودخودش برسد, آن شركت خسارت او را جبران , یا آسیب را بر طرف , یا مرض رامعالجه نماید, عمل به این قرار داد با رضایت طرفین اشكال ندارد و در صورت عدم رضایت واجبار, گیرنده وجه ضامن است , بلی اگر در ضمن عقد صلح چنین شرطی بنمایند صحت چنین صلحی با این شرط بعید نیست و الزام آور است.

(مساله 2856) ازدواج مسلم یا مسلمه با بهایی جایز نیست و اگر عقد بین آنها واقع شود باطل است , چه زن باشد و چه مرد, و جدا شدن آنها واجب است و برمسلمانان لازم است آنها را جدا كنند و محتاج به طلاق نیست , لكن اگر

زن نمی دانسته كه مرد بهایی است یا مساله را نمی دانسته كه نباید به بهایی شوهر كند,بعد از جدایی از او باید عده وطی به شبهه كه عده طلاق است نگهدارد.

(مساله 2857) كسب كردن بقدر ما یحتاج خود و عیال واجب النفقه در صورت تمكن واجب است , بلكه به جهت ادا دین هم بنابر احتیاط واجب می باشد.

(مساله 2858) بر هر مسلمانی واجب است مسلمان دیگری را كه نزدیك است ازگرسنگی یا تشنگی بمیرد, نان و آب داده و او را از مرگ نجات دهد.

امر به معروف و نهی از منكر

(مساله 2859) امر به معروف و نهی از منكر, یكی از تعالیم مهمه اسلامی است كه حیثیت و شرافت و بقا عزت و ترقی و تعالی مسلمانان , و اجرای احكام و جلوگیری از فحشا و فساد وتامین امنیت اجتماعی , به آن وابسته است.

(مساله 2860) اگر معروف , واجب باشد و انسان ملتفت شود كه شخصی آن راترك می كند امر به آن - با شرایطی كه بعدا ذكر می شود - واجب است.

(مساله 2861) معروف اگر مستحب باشد امر به آن مستحب است و چون منكرعبارت است از فعل قبیح حرام , نهی از آن واجب است و وجوب , در هر دو,وجوب كفایی است و به فعل دیگری , ساق ط می شود.

شرایط امر به معروف و نهی از منكر (مساله 2862) شرایط امر به معروف و نهی از منكر پنج چیز است: اول - آن كه آمر وناهی , معروف و منكر را بشناسد ویقین داشته باشد به وجوب معروف وحرمت منكر, وایمن باشد از اشتباه خودش.

دوم - آن كه احتمال بدهد كه امر

و نهی او تاثیر داشته باشد, پس اگر احتمال عقلایی ندهد كه امر و نهی او اثر دارد, وجوب آن ساقط می شود.

سوم - آن كه كسی كه واجب را ترك نموده و یا فعل حرام را بجا آورده , اصرار به آن داشته باشد, پس اگر بداند كه مرتدع شده و بعد مرتكب نمی شود ساقط می شود.

چهارم - آن كه واجب بودن معروف و حرام بودن منكر در حق فاعل , منجز و ثابت باشد و در ترك واجب وفعل حرام عذری نداشته باشد, پس اگر فاعل معتقد باشدبه مباح بودن فعل حرامی و یا به جواز ترك واجبی در این صورت امر به معروف ونهی از منكر, ساقط می شود.

وهمینطور است در هر موردی كه تارك واجب و فاعل حرام عذر داشته باشد.

بلی از راه تنبیه غافل و ارشاد جاهل , تنبیه و ارشاد, لازم است.

پنجم - آن كه در امر و نهی او مفسده و ضرری نباشد, پس با احتمال عقلایی به ضرر و مفسده , ساقط می شود.

درجات امر به معروف و نهی از منكر (مساله 2863) لازمه ایمان به خداوند متعال وایمان به انبیا عظام صلوات اللّه علیهم اجمعین وایمان به احكام الهی آن است كه شخص مومن , قلبا از منكر ومعصیت خداوند متعال , منزجر باشد ومنكر را قلبا انكار كند.

(مساله 2864) چون مقصود از امر به معروف و نهی از منكر آن است كه مرتكب فعل حرام وترك واجب , این عمل را ترك كند پس اگر به مجرد اظهار كراهت از این عمل - ولو به اعراض و ترك معاشرت و مراوده - مرتكب ,

مرتدع می شود و ترك می كند, كافی است در ادا وظیفه امر به معروف و نهی از منكر و حاجت به امر و نهی علاوه نیست واین , درجه اول از امر به معروف و نهی از منكر است.

(مساله 2865) درجه دوم از امر به معروف و نهی از منكر آن است كه اگر مرتكب منكر, با اظهار كراهت , ترك معصیت نكرد با حسن خلق و كلام حسن او را امر به ترك منكر نماید و مصالح ترك منكر و فعل معروف و مفاسد عكس آن را بیان كند تامرتكب , متنبه شود و ترك معصیت بنماید, و اگر به همین مقدار مرتكب , متنبه شدو معصیت را ترك كرد ادا وظیفه شده است.

(مساله 2866) درجه سوم از امر به معروف و نهی از منكر آن است كه اگر معصیت كار, به زبان خوش و كلام حسن , ترك معصیت نكرد با غلظت وكلام خشن و تعییر وسرزنش , امر و نهی كند با مراعات ترتیب درجات زبری و خشونت.

(مساله 2867) درجه چهارم از امر به معروف و نهی از منكر آن است كه معصیت كار, از درجات مذكوره , ترك معصیت نكند ومصر باشد در این صورت اگر بداند به زدن , ترك می كند و یا اقلا احتمال عقلایی باشد كه زدن , موثر است و از ضرر به جان ومال وعرض خود یا مسلمان دیگری ایمن باشد واجب است زدن به مقداری كه ترك معصیت كند بشرط آن كه منجر به جرح و قتل نشود.

(مساله 2868) اگر شخص با اهل معصیت , محشور باشد و بتواند به ترك معصیت ,

از معصیت آنها جلوگیری نماید, بهترین طریقه امر به معروف و نهی ازمنكر است مثلا اگر رفیق انسان بخواهد غیبت كند انسان از استماع , معذرت بخواهد و بگوید من از خدا می ترسم غیبت كنم و اگر در بین تارك الصلاه ها باشدمراقب خواندن نماز باشد یا بین روزه خورها مراقب روزه باشد تا آنها به همین خواندن نماز و گرفتن روزه , تشویق شوند و نماز بخوانند و روزه بگیرند, بهترین اقسام نهی از منكر وامر به معروف را انجام داده است.

(مساله 2869) بجای آوردن معروف و ترك نمودن منكر, بر هر مسلمان , واجب است و لكن آنانكه امر و نهی می كنند باید در عمل به معروف و ترك منكر, بردیگران , پیشقدم باشند زیرا عمل , شرط تاثیر گفتار است.

(مساله 2870) وجوب امر به معروف و نهی از منكر, در باره مكلف , نسبت به اهل خودش تاكید بیشتر دارد پس اگر انسان ببیند كه اهل خودش از واجبات , تهاون می ورزد, مثلا نماز نمی خواند یا اگر بخواند دارای قرائت صحیح نیست یا وضوی صحیح نمی گیرد یا آن كه با بدن ولباس نجس , نماز می خواند در این صورت لازم است به ترتیبی كه گفته شد, آنها را امر و نهی كند.

مسائل اجتماعی اسلام

(مساله 2871) تحصیل اعتقاد به اصول دین ومبانی اسلام بر هر مسلمان , واجب است.

(مساله 2872) یاد گرفتن و یاد دادن علوم و صنایعی كه مورد احتیاج عموم است وهمچنین علوم و صنایعی كه سبب قوت و شوكت جامعه مسلمین , و برتری قوای دفاعی آنها بر كفار می شود, بر همه واجب موكد

است به وجوب كفایی و بایدمسلمانان بنحوی قوی شوند كه قطع طمع كفار را از بلاد و نوامیس و اعراض واموال و معادن و ثروت خود بنمایند.

(مساله 2873) از مهمترین مطالب اسلامی , توجه به وضع تعلیم و تربیت فرزندان و مراقبت در حسن ترقی و تكامل علمی و تربیتی آنها است.

(مساله 2874) فرستادن فرزندان به دبستانها و دبیرستانها و كودكستانهایی كه اسلامیت و امانت و علاقه مندی موسس و معلمان آنها به سنن اسلامی محرز وشناخته نشده و معرض انحراف فكر و عقیده و فساد اخلاق باشد, جایز نیست.

(مساله 2875) كفار حق ندارند در بلاد اسلام , مدرسه دایر كنند وتعلیم و تربیت اطفال مسلمانان را عهده دار شوند, و جایز نیست مسلمانان فرزندان خود را به مدارس و كودكستانهای آنها بفرستند.

(مساله 2876) تاسیس مدارس مختلط بصورتی كه سنن اسلامی در ارتباط با بانوان و مردان رعایت نشود اعم از ابتدایی و عالی و تدریس در آن مدارس و همكاری باآنها و فرستادن فرزندان به آن مدارس و مدارسی كه در برنامه های تعلیماتی آنهاتعلیم كارهای حرام مثل خواندن غنا و نواختن آلات موسیقی باشد جایز نیست وباید مدارس و مراكز تعلیم و تربیت و همه موسسات كار و عمل مسلمانان مثل كل جامعه آنها شخصیت اسلامی و تعهد به رعایت مقررات اسلامی داشته باشند.

(مساله 2877) بر مسلمانان واجب است در صورتی كه در كشوری باشند كه درمدارس و دانشگاه ها و دانشكده های علوم و صنایع مورد احتیاج عموم , آداب وسنن واحكام اسلام رعایت نمی شود ویابمقدار كافی مدارس اسلامی وجود ندارد,خودشان مستقیما به تاسیس این گونه مدارس و دانشگاه ها بر

اساس تعالیم مقدسه اسلام و اجرای برنامه های دینی , اقدام نمایند ومهما امكن طوری ترتیب بدهند كه از تمام طبقات هر كس استعدادش بیشتر است بتواند به تحصیل ادامه دهد.

(مساله 2878) دانش آموزان و دانشجوها در هر رشته ای از علوم مباحه اگرغرضشان از تحصیل , خدمت به جامعه و ازدیاد عظمت اسلام ورفع حاجت مسلمانان از بیگانگان باشد, اجر وثواب بسیار دارند.

(مساله 2879) حضور در كلاس درسی كه استاد آن , فساد عقیده داشته باشد و درضمن درس , بطور ضمنی , علیه اسلام تبلیغ می كند, جایز نیست.

(مساله 2880) خرید وفروش اجناس وامتعه بیگانگانی كه با مسلمانان , در حال جنگ هستند در صورتی كه سبب قوت آنها و ضعف مسلمانان شود, جز در موارداضطرار و ضرورت , مثل معالجه بیمار وامثال آن , جایز نیست باید مسلمانان درمسائل مالی و اقتصادی مخصوصا روابط كلی همیشه , قوت مسلمین و رفع حاجاتشان را از كفار رعایت نمایند.

(مساله 2881) بر تجار و بازرگانان مسلمان , واجب است - به وجوب كفایی - كه از رخنه كردن بیگانگان داخلی و خارجی در امور تجارت و صنایع و موسسات بازرگانی با همكاری و مشورت یكدیگر و تاسیس شركتهای مشابه , جلوگیری نمایند و نگذارند فرق ضاله و بیگانه زمامدار امور اقتصادی مسلمین شوند و به هروسیله ای ممكن است ایادی آنها را قطع نمایند.

(مساله 2882) همكاری و شركت با موسسات فرهنگی بیگانگان و فرق ضاله كه ازعوامل مهم استعماروتضعیف مسلمین وتقویت كفار بوده وهست جایز نیست.

(مساله 2883) شركت در مجالس ومحافل اهل بدع وفرق ضاله , حرام است مگربرای كسانی كه اطلاع كامل و مهارت

در رد آنها بخواهند باطل آنها را آشكار وشبهات آنها را رد نمایند.

(مساله 2884) عمل به برنامه هایی كه برخلاف شعائر و دستورات و احكام شرع مقدس اسلام باشد حرام است وبر هر مسلمانی خودداری و جلوگیری از عمل به آن , واجب است.

(مساله 2885) سازش با بیگانگان , علیه منافع مسلمانان واتكا به آنها و همدستی باآنها همه از گناهان بزرگ ومعاصی كبیره است.

(مساله 2886) ساختن وبنای اماكن فساد وخانه های گناه و رفتن در آن خانه ها و اماكن ,حرام است و همچنین اجاره دادن منازل , برای اینگونه محرمات , حرام است.

(مساله 2887) كسب مال باید از راه حلال ومشروع باشد و از راه های حرام , مثل قمار و دزدی و ربا وغنا و مسابقه های جدیده محرمه , حرام است.

(مساله 2888) از چیزهایی كه احترام بسیار دارد, جان و مال و آبروی مسلمان است كه هیچ كس بدون حكم شرع , حق تجاوز به آنها را ندارد.

(مساله 2889) خانه افراد مسلمین محترم است و بدون اذن صاحبش ورود در آن ,جایز نیست بلكه سر كشیدن به خانه غیر, از بالای بام , یا شكاف دیوار یا روزنه در,جایز نیست.

(مساله 2890) خرید و فروش و كمك به مطبوعات ونشریات و روزنامه و مجلات گمراه كننده و خواندن آنها حرام است مگر برای اطلاع بر مفاسد ورفع آن در صورت تمكن , برای كسانی كه واقعا اهلیت و شایستگی رفع آن را دارند.

(مساله 2891) اعانت وكمك وهمكاری با نشریات صحیح و مورد اعتماد, ازوظایف مهمه است و از اموری است كه سبب تعمیم و توسعه معارف و تبلیغات اسلامی می شود.

(مساله 2892)

اعانت ظلمه وكسانی كه با دین و احكام دین , ضدیت ومعاندت دارندوهمراهی نمودن با آنها در ظلم وستم , تجاوز به حریم دین و حرام است.

(مساله 2893) بر مسلمانان لازم است كه حقوق وروابط اجتماعی خود را طبق احكام اسلام , مرتب و منظم كنند و از بدع و سنتهای بیگانگان , جدا پرهیز نمایند.

(مساله 2894) هر مسلمانی باید سعی كند روش ورفتار واخلاق او, طبق تعالیم اخلاقی و فقهی اسلام باشد تا هم خودش سعادتمند گردد وهم بر آبروی جامعه اسلامی بیفزاید.

(مساله 2895) كسانی كه متدین وملتزم به احكام اسلام نیستند واهل نماز و روزه ووظایف شرعیه نمی باشند لیاقت عهده داری مشاغل اجتماعی اسلامی ومناصب عمومی را ندارند و اگر عهده دار شوند, غاصب ومتجاوز به حقوق عمومی شناخته می شوند.

(مساله 2896) وظیفه هر مسلمان است كه در بهبودی امور وضع معاش واقتصادی مسلمانان اهتمام نماید كه (من اصبح ولم یهتم بامور المسلمین , فلیس بمسلم).

(مساله 2897) مسلمانان باید در بین خودشان با گذشت , و همكار یكدیگر باشندو نسبت به كفار سخت و از دادن هر گونه اختیار وسلطه به آنها نسبت به امورمسلمین , اجتناب نمایند.

(مساله 2898) حسن سلوك و رفتار مسلمان با بیگانه و مسلمان , باید بر اساس تعالیم اسلام در نهایت اعتدال و خیرخواهی برای همه خلق باشد.

(مساله 2899) مسافرت به بلاد كفار ونقاطی كه انسان در آن نقاط نمی تواندوظایف اسلامی خود را انجام دهد جز در موارد ضرورت وارشاد آنها, جایز نیست.

(مساله 2900) غصب اموال مردم , حرام است وحتی در دانه وهسته ای از مال كسی بدون رضایت او نمی توان تصرف كرد.

(مساله 2901)

ربا دادن و ربا گرفتن وهر گونه معاملات ربوی , چه طرف , شخصی باشد, یا موسسات , از قبیل بانكها وسایر شركتها, حرام است.

(مساله 2902) چون اقتصاد و تجارت جامعه مسلمانان در حدی امروزه وابسته به بانكها است , در هر كشوری از كشورها كه وضع بانكها با تعالیم اقتصادی اسلامی تطبیق ندارد, مسلمانان متمكن با همكاری یكدیگر موسسات قرض الحسنه اسلامی تاسیس كنند تا اقتصاد مسلمانان از خطراتی كه ربا دارد مصون بماند.

(مساله 2903) مسلمانان باید در تجارت و معامله و كلیه مناسبات و روابط فیمابین خود وبیگانه , دستورات اسلام را از هر جهت , رعایت كنند و از غش و كم فروشی وخیانت واجحاف , خودداری نمایند.

(مساله 2904) مسلمانان باید فراگیری عقاید و احكام دینی به اشخاصی كه صلاحیت علمی و اخلاقی آنها محرز است مراجعه نمایند و مواظب باشند كه درمعرض اضلال بعض فرق كه گاه حتی به عنوانهای به ظاهر مقبول بندگان خدا راگمراه میكنند قرار ندهند.

(مساله 2905) تصرف ودخالت در امور اوقاف مجهول التولیه و (غیب و قصر) و مدارس دینی و كتابخانه های موقوفه و سایر موقوفاتی كه متولی منصوص نداردبرای غیر مجتهد جامع الشرایط یا ماذون از طرف او جایز نیست.

(مساله 2906) هر مسلمانی باید استقلال جامعه مسلمانان و اعلا كلمه اسلام وقوت و قدرت مسلمین را در برابر كفار از اهم مقاصد دانسته و جریان امور را زیر نظرداشته باشد.

(مساله 2907) مسلمان اگر بتواند جامعه ومملكت را در مسیر اجرای احكام اسلام قرار دهد واحكام اسلام را اجرا سازد, باید اقدام كند و واجب است با كسانی كه این نیت را دارند, همكاری وتشریك مساعی

نماید.

(مساله 2908) همكاری مردها بازنهای اجنبیه وبیگانه در امور تجاری و اداری بنحوی كه به تقلید از بیگانگان مرسوم شده كه از محرمات , پرهیز نمی كنند ومراعات احكام شرعیه را نمی نمایند, جایز نیست.

(مساله 2909) هیچ كس حق ندارد در مقدار قضاوت به استناد قانونی , غیر ازقانون اسلام خواه از امور جزایی باشد یا حقوقی , كسی را محكوم یا حاكم سازد.

(مساله 2910) هیچ فرد مسلمانی نمی تواند بعنوان دستور مافوق , فرمان غیرشرعی او را اجرا نماید و او را در جلو گیری از شعائر اسلام وغصب حقوق وآزادی های مشروعه وكارهای ضد اسلامی , كمك و یاری نماید.

(مساله 2911) جعل قوانین خلاف شرع و اجبار مردم بر عمل به آن و كمك به اجرا كنندگان این قوانین , حرام است.

(مساله 2912) مبارزه با نفوذ اقتصادی وفكری وسیاسی بیگانگان , در بلاد اسلام ,بر هر مسلمان واجب است وكمك كردن به آن حرام است.

(مساله 2913) سلب آزادی های مشروعه مردم وتحكم واستبداد بر امور آنها,جایز نیست.

(مساله 2914) ساختن مجسمه و خضوع در مقابل آن , حرام است و نیایش واحترام در برابر مجسمه ها و نصب آنها در معابر و میادین , حرام است.

(مساله 2915) اعانت ظلمه و كسانی كه با دین و احكام دین , ضدیت و معاندت دارند, تجاوز به حریم دین وحرام است.

(مساله 2916) پوشیدن لباس مخصوص به مردها بر زنها, ولباس مخصوص به زنهابر مردها حرام است.

(مساله 2917) استخدام كفار اعم از ذمی و غیر ذمی در ادارات و سازمانهایی كه باید بر جریان امور, نظارت و یا امور دفاعی كشور اسلام را تحت نظر داشته باشند,جایز نیست

و پاسبان وافسر وقاضی ومتصدیان مشاغل دیگر از این قبیل , همه بایدمسلمان باشند.

كتاب مجموعه آیاتی بود كه توسّط بعضی از دانشمندان، انتخاب شده و در زمان رضاخان در مدارس به عنوان تعلیمات دینی تدریس می شد) من آیات و ترجمه آن را برای او می خواندم و او لذّت می برد ».

نبوغ استاد از اوایل كودكی امری مشهود بود و در هر مرحله از مراحل عمرش آشكارتر می گشت.

دورترین خاطره

روایتی كه خود استاد از دوران كودكیش دارد چنین است:

« دورترین خاطره ای كه از دوران طفولیت به نظر دارم مربوط به زمانی است كه بیماری مختصری داشتم و در گهواره خوابیده بودم، حادثه از این قرار بود كه فصل تابستان بود و گاهواره من در گوشه حیاط خانه قرار داشت; در وسط حیاط، حوض آبی

بود كه می بایست از آب چاه، پر شود ولی چون حوض، نجس شده بود با آب چاه كه از دلو به آن می ریختند پاك نمی شد، برای حلّ مشكل، در شیراز چنین معمول بود كه قسمت عمده حوض را با آب دستی پر می كردند سپس ظرف بزرگ چرمی به نام « كُر » - كه واقعاً به مقدار كُر بود - را پر از آب می كردند و روی آن حوض، خالی می كردند تا با آبِ حوض مخلوط شود و همه پاك گردد (البتّه این توضیحات را من الآن می فهمم و در آن وقت به صورت كم رنگی می فهمیدم) بالاخره ظرف كُر را پر از آب كردند و روی حوض ریختند، حوض پر شد و آب از حوض بیرون ریخت و از زیر گهواره من هم گذشت و من همه این كارها را می دیدم

و اجمالاً می فهمیدم و چنان به خاطرم مانده كه گویی دیروز این امر اتّفاق افتاده است! ».

این جریان كه یادآور قصّه های افسانه ای و یا غیر افسانه ای مربوط به نبوغ افرادی مثل بوعلی است، به روشنی دلیل بر وجود یك هوشمندی فوق العاده در استاد بود.

كلاس های جهشی

استاد به كلاس های به اصطلاح جهشی خود در آن دوران اشاره می كند و می فرماید:

« چهار یا پنج ساله بودم كه به دبستان رفتم و به اصطلاح امروز چون سنّ من كافی نبود، در كلاس آمادگی شركت كردم، مدرسه ما به نام « زینت » در شیراز معروف بود، ولی در همان كلاس آمادگی، به ما تعلیماتی یاد دادند كه خوب آنها را فراگرفتم و به همین دلیل بدون این كه سلسله مراتب رعایت شود، مرا به كلاس های بالاتر بردند ».

نقطه آغاز دروس دینی

این نابغه پس از طی دوره دبستان و دبیرستان و پس از آن كه با سقوط رضاخان و فراهم شدن آزادی نسبی، از طرف یكی از علمای بزرگ شیراز (مرحوم آیة اللّه حاج سیدنورالدین شیرازی) از همه علاقمندان به تحصیل علوم دینی دعوت به عمل آمد (و استاد نیز در سال سوّم دبیرستان با اشتیاق زائدالوصفی حاضر شدند كه در كنار دروس دبیرستان، دروس دینی را مشغول شوند) بیشتر و بیشتر رُخ نشان می داد:

« محلّ بعدی ما مدرسه خان در شیراز بود كه از مدارس بسیار قدیمی و بزرگ و معروف است كه محلّ تدریس یا تحصیل فیلسوف گرانقدر صدرالمتألّهین شیرازی بود. شروع به جامع المقدّمات و شرح الأمثله كردم. استاد من، مرحوم آیة اللّه ربّانی شیرازی بود، به ایشان گفتم من جامع المقدّمات ندارم اگر بیست و چهار ساعت، امانت بدهی مطالعه می كنم و امثله و شرح الامثله را یك روزه با مطالعه، امتحان می دهم، ایشان به من دادند و تمام شب و روز را مشغول شدم و فردا امتحان دادم قبول شدم و به

رتبه بالاتر ارتقاء یافتم و با ایشان خداحافظی كردم و در كلاس دیگری شركت نمودم ».

پیمودن راه ده ساله در چهار سال

درخشندگی این نبوغ، زمانی اوج می گیرد كه استاد، ره ده ساله امروزِ دورانِ سطحِ حوزه های علمیه را چهارساله می پیماید، آن گاه، در حالی كه تنها هفده بهار از عمر شریفش می گذرد بر متن عمیق و در عین حال معقّد كفایة الاصولِ مرحوم آخوند خراسانی، حاشیه می زند. استاد در این باره می فرماید:

« با جدّیتی كه استاد بسیار دلسوز و پركار (آیة اللّه موحّد) داشت، از اوّل سیوطی تا آخر كفایه را نزد او در مدّت چهار سال خواندم، همان درسی كه امروز در حوزه ها در

مدّت ده سال خوانده می شود. و هنگامی كه كفایه را تمام كردم، حدود هفده سال داشتم و در همان شیراز، حاشیه فشرده ای بر كفایه نوشتم، این نكته نیز شنیدنی است كه بعد از اتمام جامع المقدّمات در مدرسه خان، روزی مرحوم آیة اللّه موحّد به مغازه پدرم آمد; تابستان بود و روزها در مغازه پدر كه شغلش در آن زمان جوراب بافی بود كار می كردم، رو به پدرم كرد و سخنی گفت كه مضمونش این بود:

چند پسر داری؟

- چهارتا.

بیا این یكی (ناصر) را وقف امام زمان (علیه السلام (كن و پدرم با این كه كمك زیادی به او می كردم پذیرفت كه مرا به خدمت آقای موحّد یعنی مدرسه علمیه آقاباباخان بفرستد ».

اتمام صمدیه در كمتر از دوشبانه روز

از شگفتی های آن زمان در همین زمینه، قصّه ای است كه استاد حكایت می كند:

« روزی استاد ما، عبارت معروف « صمدیه ») و المبرّد ان كان كالخلیل فكالخلیل و الاّ فكیونس و الاّ فكالبدل (را از من سؤال كرد و سفارش كرد آن

را حل كنم، من صمدیه را از میان كتابهای جامع المقدّمات تا آن روز نخوانده بودم در حالی كه از پیچیده ترین كتابهای جامع المقدّمات است، تصمیم گرفتم آن را با مطالعه حل كنم، در مدّت « سیوشش ساعت » یعنی كمتر از دو شبانه روز، تمام آن را مطالعه و جواب سؤال استاد را تهیه كرده و برای ایشان بیان كردم و ایشان تعجّب كرد و مرا تشویق نمود ».

این درخشش هنگامی به قلّه خود می رسد كه مشاهده شود جوانی هیجده یا نوزده ساله، پای در محفل درس شیخ الفقهاء و استاذ الاساتذة مرحوم آیة اللّه العظمی بروجردی (قدس سره) می گذارد.

او كه (مطابق تعریف استاد) مردی بسیار باتقوی، هوشیار، نورانی، جذّاب و فوق العاده در فقه قوی بود و در واقع مكتب خاص و مستقلّی در فقه داشت كه به واقعیت بسیار نزدیك بود و در رجال و حدیث و ادبیات و فنون دیگر، فوق العادگی

داشت، درسش برای استاد ما بسیار دلچسب بود و به اعتراف خود استاد، بسیار چیزها در مكتب فقهی او آموخت.

خاطره شركت در درس این اَبَر مرد فقه و حدیث را استاد، این چنین توصیف می كند:

« در آغاز جوانی، هیجده - نوزده ساله بودم و شركت چنین نوجوانی در درس مثل آیة اللّه العظمی بروجردی كه معمّرین و بزرگان حوزه، حتّی استاد من آیة اللّه العظمی داماد و آیة اللّه العظمی گلپایگانی و همچنین امام راحل (قدس سره (در آن شركت داشتند، كمی عجیب بود، مخصوصاً زمانی كه به خود شجاعت طرح اشكال در اثنای درس را می دادم، مسأله عجیب تر به نظر می

رسید و شاید بعضی به خود می گفتند: این پسربچه شیرازی چرا این قدر جسور است و به خود اجازه طرح اشكال و « إن قلت » را در چنین محضر بزرگی می دهد؟! ».

حكایت ذیل در این رابطه قابل توجّه و جالب است:

« یك روز آیة اللّه العظمی بروجردی در درس فقه اشاره به مسأله « صید لهوی » كردند یعنی شكار رفتن كسانی كه برای تفریح شكار می كنند. معروف میان فقها این است كه سفر این گونه اشخاص تمام است، امّا شاید كمتر كسی حكم به حرام بودن چنین كاری كند، من كه در آن زمان طلبه كم سنّ و سالی بودم، رفتم و مدارك زیادی برای حرمت صید لهوی از كلمات قدما و متأخّرینِ از آنها، جمع آوری كردم و ثابت نمودم كه سفر صید لهوی یكی از مصادیق سفر حرام است كه نماز در آن، باید تمام خوانده شود. هنگامی كه آیة اللّه العظمی بروجردی آن نوشته را مطالعه كرد با تعجّب پرسید كه این نوشته را خود شما نوشته اید؟! عرض كردم آری! ».

درجه اجتهاد

چنین نبوغ و استعداد فوق العاده بود كه به ضمیمه خصوصیات دیگری كه ذكرش خواهد آمد، سبب شد استاد در سن بیست و چهارسالگی موفّق به اخذ اجازه اجتهاد گردد:

از زبان خود استاد بشنوید:

« پس از ورود به نجف اشرف به زودی به واسطه طرح سؤالات مختلف در بحث های اساتید بزرگ، شناخته شدم و همه جا مورد عنایت و محبّت قرار می گرفتم و سرانجام در سن بیست و چهارسالگی به وسیله دو نفر از مراجع بزرگ آن زمان مفتخر به

اجازه اجتهاد گشتم: یكی آیة اللّه العظمی اصطهباناتی بود كه از مراجع بسیار باشخصیت و شیخ الفقهاء محسوب می شد، ایشان لطف و محبّت فوق العاده ای به من پیدا كردند، لذا اجازه كامل اجتهاد برایم مرقوم فرمودند و دیگر آیة اللّه العظمی حاج شیخ محمّدحسین كاشف الغطاء بود، ایشان چون آشنایی به وضع من نداشتند فرمودند از شما امتحان می كنم! گفتم آماده ام، از من خواستند رساله ای درȘǘљǠاین مسأله كه « آیا تیمّم، مبیح است یا رافع حدث؟ » بنویسم، من هم رساله ای مشروح در این زمینه تهیه كردم، خدمت ایشان دادم، ایشان علاوه بر آن، یك امتحان شفاهی نیز از من به عمل آوردند و یكی از مسائل پیچیده علم اجمالی را سؤال فرمودند، وقتی جواب دادم ایشان اجازه را مرقوم داشته و محبّت فرمودند ».

از نكته هایی كه دلیل این نبوغ و استعداد موهبتی است (در عین حال بر حافظه قوی استاد نیز گواهی می دهد) این است كه استاد گاهی درسهایی را كه دو هفته قبل در نجف اشرف از مرحوم آیة اللّه العظمی خوئی شنیده بودند بعد از گذشتن این مدّت طولانی به طور كامل یادداشت می كردند، این در حالی است كه امروز، غالب طلاّب، مطالب استاد را سر درس می نویسند، مبادا چیزی از خاطر آنها محو شود!

تقریظ آیة اللّه العظمی حكیم (رحمه الله)

آخرین قصّه ای كه از حوزه نجف، مهر تأیید بر نبوغ استاد و اوجِ نضوج اندیشه ایشان می زند تقریظی است كه صاحب مستمسك العروة الوثقی، مرحوم آیة اللّه العظمی حكیم، آن فقیه تمام عیار، بر حاشیه دفتر كتاب الطهارة (كه تقریر درس خارج فقه آن مرحوم

بود و به قلم استاد، تقریر و تدوین شد) وارد كردند، دستخط شریف آن مرحوم، عیناً چنین است:

« بسم اللّه الرّحمن الرّحیم و له الحمد و الصلاة و السلام علی رسوله و آله الطاهرین، قد نظرت فی بعض مواضع هذا التقریر بمقدار ما سمح به الوقت فوجدته متقناً غایة الإتقان ببیان رائق و أسلوب فائق یدلّ علی نضوج فی الفكر و توقّد فی القریحة و اعتدال فی السلیقة فشكرت اللّه سبحانه أهل الشكر علی توفیقه لجناب العلاّمة المهذّب الزكی الألمعی الشیخ ناصر الشّیرازی سلّمه اللّه تعالی و دعوته سبحانه أن یسدّده و یرفعه الی المقام العالی فی العلم و العمل، إنّه ولی التسدید و هو حسبنا و نعم الوكیل و الحمد للّه ربّ العالمین ».

محسن الطباطبائی الحكیم 9 / ج 1 / 1370 ه ق

« بنام خداوند بخشنده مهربان، و او راست سپاس، و درود و سلام بر فرستاده او و اهل بیت طاهرینش. به بخشی از این تقریر به مقداری كه وقت اجازه می داد نظر افكندم. آن را در نهایت اتقان دیدم با بیانی شیوا و رسا، و اسلوبی سرآمد كه بیانگر رشد فكری و شكوفایی ذوق و قریحه، و اعتدال سلیقه مقرّر است، پس شكر خداوند سبحانی كه شایسته و اهل شكر است را بجا آوردم به جهت توفیقی كه به جناب علاّمه مهذّب، پاك و هوشمند، شیخ ناصر شیرازی سلّمه اللّه تعالی عطا كرد و از حضرتش خواستم كه یاریش دهد و او را به مقام عالی از علم و عمل برساند چراكه اوست یاری دهنده و اوست كفایت كننده ما و بهترین پشتیبان، و الحمد للّه ربّ العالمین ».

تشویق و جلب اعتماد اساتید

از جمله چیزهایی كه نقش بسیار اساسی (و شاید اساسی ترین نقش را) در تكوّن شخصیت یك طلبه و به طور كلّی یك شاگرد دارد، جلب اعتماد استاد و در نتیجه محبّت ها و تشویق های پدرانه اوست، بافت محافل درسی و حوزه های تعلیمی، اعمّ از حوزه و دانشگاه، با انواع رقابت ها و گاه حسادت ها و تخریب ها و تضعیف هایی همراه است كه سبب تزریق روحیه یأس و احساس عقب ماندگی از قافله شده، اسباب پژمردگی و افسردگی خاطر را فراهم می سازد.

مهم ترین عاملی كه می تواند همه این عوامل منفی را خنثی كرده و روح امید و پیشرفت را در كالبد شاگرد بدمد، تشویق ها و شخصیت دادن های اساتید است. باهوش ترین و بااستعدادترین شاگرد اگر در یك مدار سالم قرار نگیرد و بر محور استاد یا اساتید مخلّق به اخلاق اسلامی و وارسته ای نچرخد و از « خودرو بودن » و « آزادی های مطلق و بی حدّ و مرز » بیرون نیاید، دچار ناهنجاری های روحی و كج سلیقگی ها یا بلندپروازی ها و باورهای غلط، و ادّعاهای عجیب و غریب می شود.

بسیار اندكند كسانی كه از آغوش گرم و پرمحبّت اساتید، محروم بودند و به تعبیر دیگر، فرزند حوزه و پرورش یافته دامن های پاك معلّمان ربّانی به حساب نمی آمدند، در عین حال مشكلاتی -لااقل در حدّ مشكلات سلیقه ای- نداشتند.

آیات عظام اصطهباناتی و كاشف الغطاء

به هرحال: موهبت دیگری كه نصیب استاد ما شد، همین بود كه از آغاز جوانی و نوجوانی مورد حمایت ها، تشویق ها و محبّت های بی دریغ اساتید خویش قرار گرفتند و

گواه آن، حكایتی است كه در فصل دوّم (نبوغ و استعداد موهبتی) تحت عنوان « درجه اجتهاد » به آن اشارت رفت و تكرار آن خالی از لطف نمی باشد:

«... به زودی به واسطه طرح سؤالات مختلف در بحث های اساتید بزرگ شناخته شدم و همه جا مورد عنایت قرار گرفتم و سرانجام در سن 24 سالگی به وسیله دو نفر از مراجع آن زمان مفتخر به اجازه اجتهاد گشتم: یكی آیة اللّه العظمی اصطهباناتی بود، كه از مراجع بسیار باشخصیت و شیخ الفقهاء نجف اشرف بودند، ایشان لطف و محبّت فوق العاده ای به من پیدا كردند، لذا اجازه كامل اجتهاد برایم مرقوم فرمودند، نفر دیگر آیة اللّه العظمی كاشف الغطاء بود ایشان چون آشنایی به وضع من نداشتند، فرمودند: از شما امتحان می كنم! از من خواستند رساله ای درباره این مسأله كه « آیا تیمّم مبیح است یا رافع حدث؟ » بنویسم. من هم رساله ای در این زمینه تهیه كردم خدمت ایشان دادم و هنگامی كه به اتّفاق آیة اللّه العظمی میرزا هاشم آملی (رحمه الله) خدمت ایشان رسیدم ایشان یك امتحان شفاهی از من بعمل آوردند و یكی از مسائل پیچیده فقهی علم اجمالی را از من سؤال فرمودند، وقتی جواب دادم ایشان نیز اجازه، مرقوم داشته و محبّت فرمودند ».

آیة اللّه حجّت (رحمه الله)

و حكایت دیگر تشویقی است كه از جانب مرحوم آیة اللّه العظمی حجّت (رحمه الله) صورت پذیرفت كه استاد در این رابطه نیز چنین می فرماید:

« یكبار هم در درس مرحوم آیة اللّه العظمی حجّت كه خدایش رحمت كند طبق روشی كه ایشان داشتند سؤالی رامطرح كردند

و گفتند: هركس جواب آن رابیاوردمن به او جایزه می دهم، بعد از درس به كتابخانه رفتم و مدّتی جستجو كردم، جواب را پیدا

كردم خدمت ایشان تحویل دادم، كمی بعد از من نیز یكی دیگر از شاگردان باسابقه

ایشان، جواب را آورده بود، ایشان به او فرمود، قبل از شما دیگری جواب را آورده

است و بعد یكصد تومان كه در آن روز پول بسیار زیادی بود (چون بعضی از

شهریه ها از سه تومان تجاوز نمی كرد) به عنوان جائزه به من مرحمت فرمودند و

تشویق كردند ».

تواضع فوق العاده و روحیه تشویق آیة اللّه العظمی میرزا هاشم آملی

شكّی نیست كه این تشویق، زمانی اوج می گیرد و تأثیرش چند برابر می شود كه استادی نصیب انسان شود كه از روحیه اشكال پذیری خاصّی برخوردار باشد و بی اعتنا از كنار سؤالات و ایرادات شاگرد نگذرد و قبول اشكال را منافی شئونات خود نبیند كه اتّفاقاً بعضی از اساتید استاد ما از این ملكه نورانی نیز برخوردار بودند و استاد خود، چنین حكایت می كند:

« محبّت های فوق العاده مرحوم آیة اللّه العظمی میرزا هاشم آملی مرا به درس ایشان جلب و جذب كرد... آیة اللّه العظمی آملی علاوه بر تواضع فوق العاده و روح تشویق و تقدیر از شاگرد، احاطه زیادی بر بحث های اساتیدش مانند آیة اللّه آقاضیاءالدین عراقی داشت، شاگردان او در آن زمان در نجف، اگرچه كم بودند ولی از فضلا محسوب می شدند، ایشان مخصوصاً انصاف عجیبی در درس داشت كه من كسی را همانندش در این ویژگی ندیدم، اگر شاگردی اشكالی می كرد كه وارد بود نه تنها با بی اعتنایی نمی گذشت بلكه آن را كاملاً شرح و پرورش

می داد و با بیان شافی از آن دفاع می كرد و سپس می پذیرفت ».

تشویق آیة اللّه العظمی بروجردی (حمه الله) و كتاب جلوه حق

استاد در ارتباط با تشویق و كرامت مرحوم آیة اللّه العظمی بروجردی (رحمه الله (چنین تعریف می كند:

« وقتی كتاب « جلوه حق » نخستین تألیف من چاپ شده بود، یك جلد از آن را خدمت آیة اللّه العظمی بروجردی فرستادم. مدّتی بعد، ایشان دنبال من فرستادند خدمتشان رفتم فرمودند: من پایم درد می كرد و چندروزی به درس نیامدم و طبعاً وقت بیشتری برای مطالعه داشتم، چشمم به كتاب شما افتاد، اوّل دیدم « جلوه حق » اسمی است كه به صوفی ها می خورد و همین، حسّ كنجكاوی مرا تحریك كرد و كتاب را برداشتم از اوّل تا به آخر، تمام آن را خواندم من بسیار از روحیه این مرد بزرگ تعجّب كردم كه چطور یك كتاب را كه از یك طلبه جوان به او رسیده، از اوّل تا به آخر مطالعه می كند، و این درس عبرتی برای من شد. آن هم از سوی كسی كه دارای مرجعیت و زعامت جامعه بود بعداً فرمودند: من در تمام این كتاب مطلقاً چیز خلافی ندیدم و تعبیرشان این بود: « احساس كردم نویسنده بدون آن كه بخواهد خودنمایی كند و مرید، برای خودش جمع كند می خواسته حقایقی را درباره گروه صوفیه بازگو كند » این جمله مرا بسیار تشویق كرد و اعتماد به نفس فوق العاده ای در مسأله نویسندگی به من داد و از آن جا فهمیدم تشویق، آن هم از سوی بزرگان چقدر مؤثّر و كارساز است ».

ناصر! تو از ما استفاده خواهی كرد

این

نكته زمانی به اوج خود می رسد و بلكه نورانی و آسمانی می شود كه شاگرد، صرف نظر از تشویق اساتید، مورد تفقّد و تشویق استاد حقیقی و امام الاساتید، امام معصوم قرار بگیرد و در رؤیایی رحمانی و بشارت بخش از جانب حضرت حجّت سلام اللّه علیه به او خطاب شود: « ناصر! تو از ما استفاده خواهی كرد ».

قصّه را از زبان یكی از اساتید دوران سطح استاد ما یعنی مرحوم حجّة الإسلام و المسلمین قدوه می شنویم كه چنین حكایت می كند:

« امروز صبح آقای مكارم در حالی كه برافروخته (و خوشحال) بودند وارد جلسه درس شدند، گفتم چرا؟ از پاسخ امتناع داشتند، با اصرار من جواب دادند كه دیشب ولی عصر سلام اللّه علیه را خواب دیدم به من فرمود: « ناصر تو از ما استفاده خواهی كرد ».

تشویق ها و عنایت های حضرت امام (رحمه الله)

این بخش را با تشویق ها و عنایت هایی كه آن پیر مراد، امام راحل قدّس سرّه نسبت به استاد ما داشته اند پایان می بریم، استاد خود در این رابطه چنین می گوید:

« اگرچه من توفیق شركت در درس امام (قدس سره (را بیش از یك روز پیدا نكردم، شاید به دلیل این بود كه در ایامی كه درس ایشان گُل كرد، من كمتر به درس كسی می رفتم و بیشتر تدریس می كردم، ولی به هر حال با افكار ایشان كاملاً ارتباط داشتم یعنی از خلال تقریرات ایشان و كتاب ها و نوشته هایشان با افكار فقهی و اصولی ایشان آشنا بودم، و برای ایشان احترام فوق العاده ای قائل بودم و كراراً به زیارت ایشان می رفتم

و ایشان هم محبّت آمیخته با احترامی نسبت به بنده داشتند. فراموش نمی كنم: مدّتی به عللی از رفتن به جامعه مدرّسین خودداری كرده بودم ایشان، به یكی از معاریف از اعضای جامعه دستور دادند و گفتند به سراغ فلانی برو و از او برای بازگشت به جامعه مدرّسین دعوت كن، و ایشان آمدند و من هم مجدّداً به جامعه بازگشتم، فرزند محترم ایشان حاج سیداحمد آقا در جلسه ای كه جمعی حضور داشتند به من گفتند: نامه هایی كه به مناسبت های مختلف برای امام می فرستید، امام این نامه ها را مطالعه می كنند (چون من گفته بودم نمی دانم نامه های ما به ایشان می رسد یا نه) و ایشان گفتند: می رسد و می بیند و نسبت به نامه شما عنایت دارند ».

و نیز در همین رابطه خاطره شیرین دیگری را از دوران مجلس خبرگان قانون اساسی نقل می كند و می فرماید:

« من در بخش مذهب در قانون اساسی با چند نفر از علمای شیعه و اهل سنّت و مذاهب دیگر بودم; موقعی كه مذهب شیعه را كه مذهب اكثریت مردم كشور ماست در مجلس خبرگان مطرح كردم و از آن دفاع نمودم برادری از اهل سنّت (آقای مولوی عبدالعزیز) بر خلاف انتظاری كه از ایشان داشتیم بعد از دفاع من وقت گرفت و مخالفت كرد. من با یك بیان منطقی به جواب ایشان پرداختم و روشن كردم كه در یك مملكت، بالاخره باید قوانین، از یك مذهب پیروی كند و دو مذهب و سه مذهب نمی شود در احكام عمومی حاكم باشد، البتّه بقیه مذاهب باید محترم باشند

و از تمام حقوق شهروندان بهره مند گردند ولی تعدّد قوانین حاكم بر كشور ممكن نیست، افراد در مسائل داخلی زندگی خود آزادند (مانند ازدواج و طلاق كه مسائل شخصیه و احوال شخصیه نامیده می شود) ولی در مسائل عامّه، باید پیرو یك قانون باشند، بعد كه امام را زیارت كردم ایشان فرمودند: « من از تلویزیون دفاع شما را دیدم و شنیدم و خیلی خوشم آمد، خوب و منطقی دفاع كردید و حقّ مسأله را ادا نمودید! » ».

تقلید

احكام تقلید

مسأله 1 هیچ مسلمانی نمی تواند در اصول دین تقلید نماید، بلكه باید آنها را از روی دلیل به فراخور حال خویش بداند ولی در فروع دین یعنی احكام و دستورات عملی، اگر مجتهد باشد (یعنی بتواند احكام الهی را از روی دلیل به دست آورد) به عقیده خود عمل می كند و اگر مجتهد نباشد باید از مجتهدی تقلید كند، همان گونه كه مردم در تمام اموری كه تخصّص و اطّلاع ندارند، به اهل اطّلاع مراجعه می كنند و از آنها پیروی می نمایند.

و نیز می تواند عمل به احتیاط كند، یعنی در اعمال خود طوری رفتار نماید كه یقین كند تكلیف خود را انجام داده است، مثلاً اگر بعضی از مجتهدین كاری را حرام و بعضی مباح می دانند آن را ترك كند و یا اگر بعضی، آن را مستحب و بعضی واجب می دانند آن را حتماً به جا آورد، ولی چون عمل به احتیاط مشكل است و احتیاج به اطّلاعات نسبتاً وسیعی از مسائل فقهی دارد، راه برای توده مردم غالباً همان مراجعه به مجتهدین و تقلید از آنهاست.

مسأله 2

حقیقت تقلید در احكام، استنادعملی به دستور مجتهد است، یعنی انجام اعمال خود را موكول به دستور مجتهد كند.

مسأله 3 مجتهدی كه از او تقلید می كند باید دارای صفات زیر باشد: مرد، بالغ، عاقل، شیعه دوازده امامی، حلال زاده و همچنین بنابراحتیاط واجب عادل و زنده

باشد. (عادل كسی است كه دارای حالت خداترسی باطنی است كه او را از انجام گناه كبیره و اصرار بر گناه صغیره باز می دارد).

مسأله 4 در مسائلی كه مجتهدین اختلاف نظر دارند باید از « اعلم » تقلید كند.

مسأله 5 « مجتهد » و « اعلم » را از سه راه می توان شناخت:

اوّل: این كه خود انسان اهل علم باشد و بتواند مجتهد و اعلم را بشناسد.

دوم: این كه دو نفر عادل از اهل علم به او خبر دهند، به شرط این كه دو نفر عالم دیگر برخلاف گفته آنها شهادت ندهند.

سوم: این كه آنچنان در میان اهل علم و محافل علمی مشهور باشد كه انسان یقین پیدا كند او اعلم است.

مسأله 6 هرگاه شناختن « اعلم » بطور قطع ممكن نشود، احتیاط آن است از كسی تقلید كند، كه گمان به اعلم بودن او دارد و در صورت شك میان چند مجتهد و عدم ترجیح آنها از هركدام بخواهد می تواند تقلید كند.

مسأله 7 برای آگاهی از فتوای مجتهد چند راه وجود دارد: اوّل، شنیدن از خود مجتهد یا ملاحظه دستخطّ او; دوم، دیدن در رساله ای كه مورد اطمینان باشد; سوم، شنیدن از كسی كه مورد اعتماد است; چهارم، مشهور بودن در میان مردم بطوری كه سبب اطمینان شود.

مسأله 8 اگر احتمال دهد فتوای

مجتهد عوض شده، می تواند به فتوای سابق عمل كند و جستجو لازم نیست.

مسأله 9 در جایی كه مجتهد صریحاً فتوا ندارد، بلكه می گوید احتیاط آن است كه فلان گونه عمل شود، این احتیاط را « احتیاط واجب » می گویند و مقلّد یا باید به آن عمل كند و یا به مجتهد دیگر مراجعه نماید و امّا اگر فتوای صریحی داده، مثلاً گفته است اقامه برای نماز مستحبّ است، سپس گفته احتیاط آن است كه ترك نشود، این را « احتیاط مستحبّ » می گویند و مقلّد می تواند به آن عمل كند یا نكند و در مواردی كه می گوید « محلّ تامّل » یا « محلّ اشكال » است مقلّد می تواند عمل به احتیاط كند

یا به دیگری مراجعه نماید. امّا اگر بگوید « ظاهر چنین است » یا « اقوی چنین است »، این تعبیرها فتوا محسوب می شود و مقلّد باید به آن عمل كند.

مسأله 10 هرگاه مجتهدی كه انسان از او تقلید می كند، از دنیا برود باقی ماندن بر تقلید او جایز است; بلكه اگر اعلم باشد واجب است، به شرط این كه عمل به فتوای او كرده باشد.

مسأله 11 عمل كردن به فتوای مجتهد مرده ابتداءً جایز نیست هرچند اعلم باشد بنابر احتیاط واجب.

مسأله 12 هركس باید مسائلی را كه معمولاً مورد احتیاج او واقع می شود یاد گیرد یا طریقه احتیاط آن را بداند.

مسأله 13 اگر مسأله ای پیش آید كه حكم آن را نمی داند می تواند عمل به احتیاط نماید، یا اگر وقت آن نمی گذرد صبر كند تا دسترسی به مجتهد پیدا

كند، و اگر دسترسی ندارد یك طرف را كه بیشتر احتمال صحّت می دهد انجام می دهد و بعداً سؤال می كند، اگر مطابق فتوای مجتهد بود صحیح است وگرنه باید اعاده كند.

مسأله 14 هرگاه كسی مدّتی اعمال خود را بدون تقلید انجام داده، سپس تقلید كند، اگر اعمال سابق، مطابق فتوای این مجتهد باشد صحیح است و گرنه باید اعاده كند، همچنین است اگر بدون تحقیق كافی از مجتهدی تقلید نموده.

مسأله 15 هرگاه كسی در نقل فتوای مجتهدی اشتباه كرده باید بعد از اطّلاع، صحیح آن را بگوید، و اگر در منبر و سخنرانی گفته باید آن را در جلسات مختلف تكرار كند تا كسانی كه به اشتباه افتاده اند از اشتباه درآیند، امّا اگر فتوای آن مجتهد تغییر كرده، اعلام تغییر بر او لازم نیست.

مسأله 16 عدول، یعنی تغییر تقلید از مجتهدی به مجتهد دیگر، جایز نیست بنابر احتیاط واجب، مگر آن كه مجتهد دوم اعلم باشد و اگر بدون تحقیق عدول كرده باید بازگردد.

مسأله 17 هرگاه فتوای مجتهد تغییر كند باید به فتوای جدید عمل شود، امّا اعمالی را كه مطابق فتوای سابق عمل كرده (مانند عبادات یا معاملاتی كه انجام داده) صحیح است و اعاده لازم ندارد، همچنین اگر از مجتهدی به مجتهد دیگر عدول كند، اعاده اعمال سابق لازم نیست.

مسأله 18 هرگاه مدّتی تقلید كرده امّا نمی داند تقلید او صحیح بوده یا نه، نسبت به اعمال گذشته اشكالی ندارد، امّا برای اعمال فعلی و آینده باید تقلید صحیح كند.

مسأله 19 هرگاه دو مجتهد مساوی باشند، می توان بعضی از مسائل را از یكی و بعضی را از دیگری تقلید

كرد.

مسأله 20 فتوا دادن و اظهار نظر كردن در مسائل شرعی برای كسی كه مجتهد نیست (یعنی قادر به استنباط احكام از مدارك و دلایل آن نمی باشد) حرام است و هرگاه بدون اطّلاع اظهار نظر كند، مسؤول اعمال تمام كسانی است كه به گفته او عمل می كنند.

طهارت

اقسام آبها

مسأله 21 آب یا « مطلق » است یا « مضاف ». آب مضاف آبی است كه به تنهایی به آن آب گفته نشود، مثلاً بگویند « آب میوه »، « آب نمك » و « آب گل » ; امّا آب مطلق آن است كه می توان بدون هیچ قید و شرطی به آن آب گفت; مثل آبهای معمولی.

آب مطلق

تعریف آب مطلق

مسأله 22 آب مطلق اقسامی دارد كه هركدام حكمی دارد و آن پنج قسم است: اوّل آب كر، دوم آب قلیل، سوم آب جاری و آبهای لوله كشی، چهارم آب باران، پنجم آب چاه، ولی همه این آبها پاك و پاك كننده اند; امّا آب مضاف چیزی را پاك نمی كند، بلكه با ملاقات به نجس، نجس می شود.

1 آب كر

مسأله 23 آب كر بنابر احتیاط واجب مقدار آبی است كه اگر در ظرفی كه طول و عرض و عمق آن هركدام سه وجب ونیم است بریزند، آن ظرف را پركند، یا وزن آن 384 كیلوگرم (384 لیتر) باشد و معیار در وجب، وجبهای متوسّط است.

مسأله 24 اگر عین نجس مانند بول و خون در آب كر بریزد نجس نمی شود، مگر این كه رنگ، یا بو یا مزه آن تغییر كند.

مسأله 25 اگر چیزی كه نجس شده (مانند لباس و ظرف) در آب كر بشویند، پاك می شود.

مسأله 26 هرگاه رنگ و بو و طعم آب كر به واسطه غیر نجاست تغییر كند، نجس نمی شود ولی خوب است از هرگونه آب آلوده اجتناب گردد.

مسأله 27 هرگاه عین نجس (مانند خون) به آبی كه بیشتر از كر است برسد و قسمتی از آن را تغییر دهد چنانچه باقیمانده به اندازه كر یا بیشتر است، فقط آن قسمت كه تغییر كرده نجس می شود و الاّ تمام آن نجس خواهد شد.

مسأله 28 هرگاه چیز نجس را زیر شیری كه متّصل به كر است بگیرند، آبی كه از آن می ریزد پاك است، مگر این كه بو یا رنگ یا طعم نجاست به خود گیرد.

مسأله 29 آبی

كه به اندازه كر یا بیشتر بوده، چنانچه شك كنیم از كر افتاده حكم آب كر را دارد و بعكس، اگر آبی كمتر از كر بوده و شك داریم كر شده، حكم آب كمتر از كر را دارد.

مسأله 30 كُر بودن آب را از دو راه می توان شناخت: نخست این كه خود انسان یقین پیدا كند و دیگر این كه لااقل یك نفر عادل خبر دهد.

2 آب قلیل

مسأله 31 آب قلیل آبی را گویندكه از مقداركر كمتر باشد و از زمین نجوشد.

مسأله 32 هرگاه چیز نجسی به آب قلیل برسد آن را نجس می كند (بنابر احتیاط واجب) امّا اگر از بالا بریزند، فقط آن مقدار كه به نجس رسیده نجس می شود و اگر به صورت فوّاره از پایین به بالا رود و به چیز نجسی برسد، قسمت پایین آن نجس نمی شود.

مسأله 33 اگر با آب قلیل پاك چیزی را كه نجس شده بشویند پاك می شود (باشرایطی كه بعداً گفته خواهد شد) امّا آبی كه از آن جدا می شود و آن را « غساله » گویند، نجس است; مگر در آبی كه با آن مخرج بول و مدفوع را می شویند كه با پنج شرط پاك است: 1 یكی از اوصاف سه گانه نجس را به خود نگرفته باشد. 2 نجاستی از خارج به آن نرسیده باشد. 3 نجاست دیگری مانند خون یا بول همراه آن نباشد.

4 بنابر احتیاط واجب ذرّات مدفوع در آب پیدا نباشد. 5 بیشتر از مقدار معمول نجاست به اطراف مخرج نرسیده باشد، ولی پاك بودن این آب به آن معنی است كه اگر به بدن و

لباس ترشّح كند لازم نیست آن را آب بكشند، امّا سایر استفاده های آب پاك را از آن نمی توان كرد.

3 آب جاری

مسأله 34 آبهایی كه از زمین می جوشد و جاری می شود مانند آب چشمه و قنات، یا از برفهای متراكم در كوهها سرچشمه می گیرد و ادامه دارد آب جاری است.

مسأله 35 آب جاری با ملاقات نجاست نجس نمی شود، هرچند كمتر از كر باشد، مگر این كه بو، یا رنگ، یا طعم نجاست به خود گیرد.

مسأله 36 هرگاه نجاستی به آب جاری برسد و قسمتی از آن، بو، یا رنگ ویا طعم نجس گیرد همان مقدار نجس می شود و طرفی كه متّصل به چشمه است اگرچه كمتر از كر باشد پاك است، ولی طرف دیگر اگر كمتر از كر باشد نجس می شود، مگر این كه با آب تغییر نكرده، اتّصال به چشمه داشته باشد.

مسأله 37 آبهای ایستاده كه هروقت از آن برمی دارند باز هم می جوشد حكم آب جاری دارد و با ملاقات نجاست نجس نمی شود، هرچند كمتر از كر باشد، همچنین آبهای ایستاده كنار نهرها كه متّصل به نهر است.

مسأله 38 چشمه ها و قناتها كه گاه می جوشد و گاه از جوشش می افتد، در هنگامی كه می جوشد حكم آب جاری دارد.

مسأله 39 آبهای لوله كشی شهرها و حمّام ها و مانند آن كه متّصل به منبع است حكم آب جاری را دارد، به شرط این كه آب منبع به تنهایی یا به اضافه لوله ها كمتر از كر نباشد.

مسأله 40 هرگاه ظرفی را زیر آب لوله كشی بگذارند، آبی كه درون ظرف است حكم

آب جاری را دارد، به شرط این كه متّصل به آب لوله كشی باشد.

4 آب باران

مسأله 41 آب باران در حكم آب جاری است و به هر چیز نجسی برسد آن را پاك می كند، خواه زمین باشد، یا بدن، یا فرش و یا غیر اینها، به شرط این كه عین نجاست در آن نباشد و غساله یعنی آبی كه با آن شسته شده جدا شود.

مسأله 42 بارش چند قطره كافی نیست، بلكه باید به مقداری ببارد كه به آن « باران » گویند.

مسأله 43 هرگاه باران روی عین نجسی ببارد و به جای دیگر ترشح كند، احتیاط واجب اجتناب از آن است.

مسأله 44 هرگاه روی زمین یا پشت بام عین نجس باشد و باران روی آن ببارد احتیاط واجب اجتناب است، امّا آن مقدار كه روی نجس نباریده پاك است و اگر باهم مخلوط شود و از ناودان جاری گردد آن هم پاك است.

مسأله 45 هرگاه آب باران جاری شود و به زیر سقف یا جایی كه باران نمی بارد برسد آن را پاك می كند، به شرط این كه باران قطع نشده باشد.

مسأله 46 هرگاه آب باران در جایی جمع شود و متّصل به باران باشد، حكم آب باران را دارد و هرچیز نجسی را پاك می كند هرچند كمتر از كر باشد.

مسأله 47 هرگاه فرش پاكی روی زمین نجس باشد و باران بر آن ببارد و از زیر آن جاری شود، آن فرش نجس نمی شود، بلكه زمین هم پاك می شود.

مسأله 48 هرگاه باران بر حوضی كه آب آن نجس است ببارد و با آن مخلوط گردد پاك می شود.

5 آب چاه

مسأله 49 آب چاه پاك و پاك كننده است، هرچند كمتر از كر باشد و اگر

چیز نجسی كه عین نجاست در آن نیست با آن شسته شود پاك می گردد، مگر این كه به واسطه رسیدن عین نجس، بو یا رنگ ویا طعم نجس به خود بگیرد.

مسأله 50 گرچه آب چاه بر اثر افتادن چیز نجس در آن نجس نمی شود، ولی مستحبّ است مقداری از آن را برای هریك از اشیاء نجس بكشند و دور بریزند، این مقدار در كتابهای مفصل فقهی تعیین شده است.

مسأله 51 چاههای عمیق و نیمه عمیق و معمولی كه آب آن با موتور و تلمبه كشیده می شود هرگاه آبی كه از آن كشیده اند، به مقدار كر باشد پاك كننده است و اگر كمتر از كر باشد مادام كه آب جریان مستمر دارد حكم آب چاه را دارد و با ملاقات نجاست نجس نمی شود.

مسأله 52 هرگاه آب چاه بر اثر ریختن عین نجس در آن بو یا رنگ یا طعم نجاست گیرد و بعداً این تغییر، خود به خود از بین برود آب چاه پاك نمی شود، مگر این كه آبهای تازه ای از آن بجوشد و با آن مخلوط گردد.

احكام آبها

مسأله 53 آب مضاف كه در اوّل این بحث معنی آن گفته شد مانند گلاب و آب میوه، چیز نجس را پاك نمی كند و نیز وضو و غسل با آن صحیح نیست.

مسأله 54 هرگاه آب مضاف با چیز نجسی ملاقات كند نجس می شود، مگر در سه صورت:

اوّل این كه از بالا به پایین بریزد، مثلاً گلاب را از گلابدان روی دست نجسی بریزیم، گلابهایی كه در گلابدان است نجس نمی شود. دوم این كه مانند فوّاره با فشار

از پایین به بالا رود، در این صورت نیز تنها آن قسمت كه با نجس ملاقات كرده نجس می شود. سوم آن كه بقدری زیاد باشد كه بگویند نجاست به آن سرایت نكرده، مثل این كه استخر بزرگی از آب مضاف باشد و نجس در گوشه ای از آن بیفتد یا لوله طولانی از نفت باشد و نجس با یك طرف آن ملاقات كند، در این گونه موارد، بقیه نجس نمی شود.

مسأله 55 هرگاه آب مضاف نجس، با كر یا آب جاری، چنان مخلوط شود كه دیگر به آن مضاف نگویند، پاك می شود.

مسأله 56 هرگاه آبی مطلق بوده، شك كنیم مضاف شده یا نه مانند سیلابهایی كه نمی دانیم به آن آب می گویند یا نه حكم آب مطلق را دارد، یعنی می توان چیزهای نجس را با آن شست و وضو گرفت و غسل كرد، امّا بعكس اگر آبی مضاف بوده، شك داریم مطلق شده، حكم آب مضاف را دارد.

مسأله 57 آبی كه معلوم نیست مطلق است یا مضاف و حالت سابقه آن هم معلوم نیست چیزی را پاك نمی كند، وضو و غسل هم با آن باطل است، امّا اگر چیز نجسی به آن رسد نجس نمی شود.

مسأله 58 هرگاه آبی بر اثر مجاورت و نزدیكی با عین نجس بوی نجس بگیرد پاك است، مگر این كه عین نجس به آن برسد، درعین حال اجتناب از آن بهتر است.

مسأله 59 هرگاه آبی كه بو، یا رنگ و یا طعم آن بر اثر نجاست تغییر كرده خود به خود رنگ و بو و طعمش از بین برود پاك نمی شود، مگر این كه

با آب كر یا باران یا جاری مخلوط گردد.

مسأله 60 آبی كه قبلاً پاك بوده شك داریم نجس شده یا نه، پاك است و آبی كه قبلاً نجس بوده شك داریم پاك شده یا نه نجس است.

مسأله 61 آب نیم خورده « حیوانات نجس » مانند سگ و خوك نجس است، امّا نیم خورده حیوانات حرام گوشت (مانند گربه و جانوران درنده) پاك است هرچند خوردن آن مكروه است.

مسأله 62 مستحبّ است آب نوشیدنی كاملاً تمیز بوده باشد، خوردن آبهای آلوده كه موجب بیماری می گردد حرام است، آبهای شست و شو نیز شایسته است تمیز باشد از آبهای متعفّن و آلوده تا آنجا كه ممكن است، باید پرهیز شود.

تخلی

احكام تخلّی

مسأله 63 واجب است انسان عورت خود را از دیگران بپوشاند، چه در موقع تخلّی و چه در مواقع دیگر، خواه بیننده محرم او باشد (مانند خواهر و مادر) یا نامحرم، بالغ باشد یا غیر بالغ، حتّی از اطفال ممیز كه خوب و بد را می فهمند. ولی زن و شوهر لازم نیست خود را از یكدیگر بپوشانند.

مسأله 64 برای پوشانیدن عورت از هر چیز می توان استفاده كرد، حتّی با دست و آب كدر.

مسأله 65 در موقع تخلّی باید رو به قبله یا پشت به قبله نباشد و برگرداندن عورت به تنهایی كافی نیست، امّا اگر بدن رو به قبله یا پشت به قبله نباشد، احتیاط واجب آن است كه عورت را رو به قبله یا پشت به قبله نكند.

مسأله 66 در موقع شستن مخرج بول و غائط مانعی ندارد رو به قبله و پشت به قبله باشد، ولی در موقع « استبراء »

احتیاط واجب ترك است.

مسأله 67 احتیاط واجب آن است كه بزرگترها بچّه ها را در موقع تخلّی رو به قبله یا پشت به قبله ننشانند، امّا اگر خود بچّه بنشیند جلوگیری او واجب نیست، هرچند بهتر است.

مسأله 68 در منزلهایی كه مستراح آن رو به قبله یا پشت به قبله ساخته شده (خواه از روی عمد باشد، یا اشتباه، یا ندانستن مسأله) باید طوری بنشینند كه رو به قبله یا پشت به قبله نباشد و الاّ حرام است.

مسأله 69 اگر قبله را نمی داند باید جستجو كند و اگر طریقی برای جستجو نیست اگر می تواند تأخیر بیندازد، امّا در صورت ضرورت به هر طرف بنشیند اشكالی ندارد، در هواپیماها و قطارها نیز باید همین معنی را مراعات كرد.

مسأله 70 در چند محل تخلّی كردن حرام است (خواه بول یا غائط): اوّل در كوچه ها و جادّه هایی كه مسیر مردم است. دوم در جایی كه برای عدّه خاصی وقف شده، مانند مدرسه هایی كه مخصوص طلاّب است یا مساجدی كه آبریز آن فقط برای نمازگزاران می باشد. سوم روی قبر مؤمن یا هر محلّ دیگری كه موجب بی احترامی نسبت به مؤمن یا یكی از مقدّسات شود.

مسأله 71 مخرج غائط را می توان با آب شست، یا با سه قطعه كاغذ یا سنگ یا پارچه یا مانند آن تمیز كرد، مگر در صورتی كه از حدّ معمول تجاوز كرده و اطراف مخرج را آلوده نموده باشد، یا نجاست دیگری مانند خون با آن بیرون آید، یا از خارج نجاستی به آن برسد، كه در این حال فقط با آب پاك می شود.

مسأله 72 در

مواردی كه می توان مخرج غائط را با غیر آب تمیز كرد، شستن با آب بهتر است.

مسأله 73 مخرج بول با غیر آب پاك نمی شود و اگر با آب قلیل بشویند واجب است دوبار بشویند، امّا با شیلنگ های متّصل به آب لوله كشی كه در حكم جاری است، یك مرتبه كافی است.

مسأله 74 در شستن مخرج بول و غائط فرق میان مجرای طبیعی و غیرطبیعی نیست، ولی در مخرج غیرطبیعی غیر آب كفایت نمی كند.

مسأله 75 هرگاه مخرج غائط را با سه قطعه سنگ، یا كاغذ و مانند آن پاك كنند و ذرات كوچكی كه معمولاً جز با آب برطرف نمی شود باقی بماند، ضرری ندارد و می تواند با آن نماز بخواند.

مسأله 76 هرگاه با سه طرف یك قطعه سنگ محل را پاك كند كافی است، همچنین با سه گوشه یك قطعه كاغذ و پارچه.

مسأله 77 اگر شك كند كه مخرج را پاك كرده، باید خود را تطهیر كند، ولی اگر بعد از نماز شك كند، نمازش صحیح، امّا برای نمازهای بعد باید خود را تطهیر كند.

استبراء

مسأله 78 استبراء عمل مستحبّی است كه مردها بعد از بیرون آمدن بول انجام می دهند، به این ترتیب كه چند مرتبه از بیخ آلت تا بالا دست می كشند و قسمت بالا را چند مرتبه فشار می دهند، تا باقیمانده قطرات بول خارج شود، امّا استبراء از منی آن است كه بعد از خروج منی بول كنند تا ذرّات باقی مانده خارج شود.

مسأله 79 رطوبتهایی كه از انسان خارج می شود غیر از بول و منی بر چند قسم است: اوّل آبی كه گاه

بعد از بول بیرون می آید و كمی سفید و چسبنده است و به آن « وَدْی » می گویند، دوم آبی كه هنگام ملاعبه و بازی كردن با همسر بیرون می آید و به آن « مَذْی » می گویند، سوم آبی كه گاه بعد از منی بیرون می آید و به آن « وَذْی » گویند، همه این آبها در صورتی كه مجرا آلوده به بول و منی نباشد، پاك است و وضو و غسل را هم باطل نمی كند.

مسأله 80 فایده استبراء از بول این است كه، مجرا را از بول پاك می كند، یعنی اگر آب مشكوكی بعد از آن خارج شود پاك است و وضو را هم باطل نمی كند، امّا اگر استبراء نكرده باید وضو را اعاده كند و محل را بشوید.

مسأله 81 فایده استبراء از منی این است كه اگر رطوبت مشكوكی از او خارج شود و نداند منی است یا یكی از آبهای پاك، غسل ندارد و اگر استبراء نكند و احتمال دهد ذرّات منی در مجری باقی بوده و همراه بول یا رطوبت دیگری خارج شده، باید دوباره غسل كند.

مسأله 82 هرگاه شك كند استبراء كرده یا نه، باید از رطوبتهای مشكوك اجتناب كند، امّا اگر استبراء كرده ولی نمی داند درست بوده یا نه، اعتنا به شك نمی كند.

مسأله 83 برای زن استبراء نیست و هرگاه رطوبت مشكوكی از او خارج شود، پاك است وضو وغسل هم ندارد.

مستحبّات و مكروهات تخلّی

مسأله 84 مستحبّ است در موقع تخلّی جایی بنشیند كه كسی مطلقاً او را نبیند، همچنین مستحبّ است هنگام تخلّی سر را بپوشاند.

مسأله 85 این كارها در

موقع تخلّی مكروه است:

1 نشستن زیر درختان میوه، 2 نشستن در جایی كه محلّ عبور و مرور مردم است، هرچند كسی او را نبیند. 3 نشستن اطراف خانه ها، 4 نشستن مقابل خورشید و ماه، ولی اگر عورت خود را بپوشاند، مكروه نیست. 5 توقّف زیاد، 6 سخن گفتن مگر به هنگام ضرورت، ولی ذكر خدا در همه حال خوب است. 7 ایستاده بول كردن، 8 بول كردن در آب، مخصوصاً آبهای ایستاده، 9 بول كردن در سوراخ جانوران، 9 بول كردن در زمینهای سفت كه از آن ترشّح می شود و در مقابل باد.

مسأله 86 نگه داشتن بول و غائط مكروه است، و اگر ضرر داشته باشد اشكال دارد.

مسأله 87 مستحبّ است پیش از خواب و پیش از نماز و بعد از خارج شدن منی، بول كند.

نجاست

چیزهای نجس

مسأله 88 نجاسات بنابر احتیاط واجب یازده چیز است: 1 بول 2 مدفوع

3 منی 4 مردار 5 خون 6 سگ 7 خوك 8 كافر 9 مایعات مست كننده

10 آبجو 11 عرق حیوان نجاستخوار

1 و 2 بول و مدفوع

مسأله 89 بول و مدفوع انسان و هر حیوان حرام گوشت كه خون جهنده دارد، یعنی اگر رگ آن را ببرندخون از آن به سرعت جاری می شود، نجس است، احتیاط واجب آن است از بول حیوان حرام گوشت كه خون جهنده ندارد نیز اجتناب كند; ولی فضله حیوانات كوچك مثل پشه مگس و مانند آنها پاك است بنابر این از فضله موش و گربه و حیوانات درنده و مانند آنها باید اجتناب كرد.

مسأله 90 بول و مدفوع حیوان نجاستخوار نجس است بنابر احتیاط واجب همچنین بول و غائط حیوانی كه انسانی آن را وطی كرده، یعنی با آن نزدیكی نموده است.

مسأله 91 از بول و مدفوع گوسفندی كه شیر خوك خورده باید اجتناب كرد. مسأله 92 فضله و بول پرندگان حلال گوشت و حرام گوشت نجس نیست، ولی احتیاط مستحبّ پرهیز از حرام گوشت است مخصوصاً از بول خفّاش.

3 مƛ̍ مسأله 93 منی حیوانی كه خون جهنده دارد نجس است، خواه حرام گوشت باشد، یا حلال گوشت و احتیاط واجب آن است كه از منی حیوانی كه خون جهنده ندارد نیز اجتناب شود.

مسأله 93 منی حیوانی كه خون جهنده دارد نجس است، خواه حرام گوشت باشد، یا حلال گوشت و احتیاط واجب آن است كه از منی حیوانی كه خون جهنده ندارد نیز اجتناب شود.

4 مردار

مسأله 94 مردار حیوانی كه خون جهنده دارد نجس است در صورتی كه خودش مرده باشد، امّا اگر به غیر دستور شرعی آن را ذبح كرده باشند پاك است، ولی احتیاط مستحبّ پرهیز است، بنابراین گوشت و پوست حیواناتی كه از ممالك غیراسلامی می آورند پاك است، ولی خوردن این گوشت ها حرام است، مگر این كه یقین به ذبح شرعی آنها پیدا شود، یا آورنده آن خبر دهد كه ذبح شرعی شده است.

مسأله 95 اجزای مردار كه روح ندارد مانند پشم و مو و ناخن پاك است، ولی استخوان و قسمتی از دندان و شاخ كه روح دارد یعنی اگر آسیبی به آن برسد ناراحت می شود، اشكال دارد.

مسأله 96 اجزایی را كه روح دارد اگر از بدن انسان یا حیوان زنده جدا كنند نجس است، هرچند گوشت كمی باشد.

مسأله 97 پوستهایی كه از لب و سر و جاهای دیگر بدن انسان جدا می شود پاك است، امّا اگر آن را با فشار جدا كنند احتیاط واجب اجتناب است.

مسأله 98 تخم مرغی كه از شكم مرغ مرده بیرون می آید پاك است، به شرط این كه پوست آن سفت شده باشد، ولی باید ظاهر آن را آب بكشند.

مسأله 99 اگر برّه و بزغاله پیش از آن كه علفخوار شود بمیرد، پنیر مایه ای كه در شیردان آنهاست پاك است، ولی بیرون آن را بنابر احتیاط واجب باید آب بكشند.

مسأله 100 گوشت

و پوست و پیه و چرمی كه در بازار مسلمانان فروخته می شود، یا مسلمانی برای انسان هدیه می آورد پاك است، ولی اگر بدانند آن مسلمان از كافر گرفته و رسیدگی لازم را نكرده است، مستحبّ است از آن اجتناب شود، ولی خوردن آن حرام می باشد.

مسأله 101 تمام مواد غذایی و غیرغذایی كه از كشورهای غیر اسلامی می آورند مانند كره و روغن و پنیر و انواع داروها و صابون و واكس و پارچه و عطر و امثال اینها، اگر انسان یقین به نجس بودن آنها نداشته باشد، پاك است.

5 خون

مسأله 102 خون انسان و هر حیوانی كه خون جهنده دارد (یعنی اگر رگ آن را ببرند خون از آن به سرعت جاری می شود) نجس است، ولی خون حیواناتی كه خون جهنده ندارند مانند ماهی و مار و همچنین خون پشه پاك است.

مسأله 103 هرگاه حیوان حلال گوشت را مطابق دستور شرع سر ببرند و خون آن به مقدار معمول بیرون آید خونی كه در بدنش باقی می ماند پاك است، مگر این كه سر حیوان را در جای بلند قرار دهند و خون به بدن حیوان بر گردد و اگر به علّت نفس كشیدن، خون برگردد نیز احتیاط واجب، اجتناب است.

مسأله 104 خونی كه در تخم مرغ است نجس است بنابر احتیاط واجب و خوردن آن نیز حرام است.

مسأله 105 خونی كه به هنگام دوشیدن شیر در آن دیده می شود نجس است و شیر را هم نجس می كند.

مسأله 106 خونی كه از لثه یا جای دیگر دهان بیرون می آید هرگاه در آب دهان حل شود و از بین

برود پاك است و فرو بردن آب دهان نیز در این صورت جایز است، ولی عمداً این كار را نكند.

مسأله 107 هرگاه خون به واسطه كوبیده شدن زیر پوست یا ناخن بمیرد، اگر طوری باشد كه دیگر به آن خون نگویند پاك است و اگر به آن خون بگویند مادام كه زیر پوست و ناخن است برای وضو و غسل نماز اشكال ندارد، امّا هرگاه سوراخ شود اگر ضرر و زحمت فوق العاده ای ندارد باید آن را بیرون آورند و اگر زحمت زیاد دارد باید برای وضو و غسل اطراف آن را شست و پارچه ای روی آن بگذارد و روی پارچه دست تر بكشد و احتیاطاً تیمّم هم بكند.

مسأله 108 اگر انسان نداند سیاهی زیر پوست، خون مرده است یا گوشت بر اثر كوبیده شدن، به آن رنگ درآمده، پاك است.

مسأله 109 زردابه ای كه گاه موقع خراشیدگی پوست یا در اطراف زخم پیدا می شود چنانچه معلوم نباشد خون است یا با خون مخلوط شده، پاك است.

مسأله 110 پوست سرخ رنگی كه بعد از شستن زخم یا هنگام بهبودی روی زخم ظاهر می شود پاك است، مگر این كه یقین حاصل شود خون در آن است.

6 و 7 سگ و خوك

مسأله 111 سگ و خوك معمولی نجس است، حتّی مو و پنجه و ناخن و رطوبتهای آن نجس می باشد ولی سگ و خوك دریایی پاك است.

مسأله 112 حیوانی كه از این دو یعنی سگ و خوك متولّد گردد، یا از جفت گیری یكی از این دو باحیوان دیگری متولّد شود و به آن سگ و خوك نگویند پاك است.

8 كافر و كسانی كه در حكم كافرند

مسأله 113 كافر یعنی كسی كه خدا، یا پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله) را قبول ندارد، یا برای خدا شریكی قرار می دهد بنابر احتیاط نجس است، هرچند به یكی از ادیان آسمانی، مانند آیین یهود و نصاری ایمان داشته باشد.

مسأله 114 كسانی كه به خدا و پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله) ایمان دارند، ولی وسوسه هایی برای آنها پیدا می شود و به مطالعه و تحقیق می پردازند پاكند و این وسوسه ها ضرری ندارد.

مسأله 115 كسی كه ضروری دین اسلام یعنی چیزی را كه همه مسلمانان می دانند (مانند معاد روز قیامت و واجب بودن نماز و روزه و امثال آن) را منكر شود، چنانچه ضروری بودن آن را بداند، كافر است و اگر در ضروری بودن آن شك دارد كافر نیست، ولی احتیاط مستحبّ آن است كه از او اجتناب شود.

مسأله 116 آنچه در بالا درباره نجس بودن كافر گفته شد، تمام اجزای بدن او حتّی مو و ناخن را شامل می شود.

مسأله 117 كسی كه در جامعه اسلامی زندگی می كند و از اعتقادات او خبر نداریم، پاك است و جستجو و تفتیش لازم نیست و نیز در جوامع غیر اسلامی چنانچه افرادی باشند كه معلوم نباشد مسلمان هستند

یا كافر، پاكند.

مسأله 118 بچّه های كفّار به حكم آنها هستند و بچّه های مسلمانان حتّی بچّه ای كه فقط پدرش مسلمان است پاك است، امّا اگر فقط مادرش مسلمان باشد احتیاط، اجتناب است.

مسأله 119 هرگاه كسی پناه بر خدا به خدا، یا پیامبر (صلی الله علیه وآله) یا یكی از ائمّه معصومین (علیهم السلام) یا فاطمه زهرا (علیهم السلام) دشنام و ناسزا گوید یا عداوت داشته باشد، كافراست.

مسأله 120 كسانی كه در حق علی (علیه السلام) و سایر امامان (علیهم السلام) غلوّ كنند; یعنی، آن بزرگواران را خدا بدانند یا صفات مخصوص خدایی برای آنها قائل باشند، كافرند.

مسأله 121 كسانی كه عقیده به وحدت وجود دارند یعنی می گویند در عالم هستی یك وجود بیش نیست و آن خداست و همه موجودات عین خدا هستند و كسانی كه معتقدند خدا در انسان، یا موجود دیگری حلول كرده و با آن یكی شده، یا خدا را جسم بدانند احتیاط واجب، اجتناب از آنهاست.

مسأله 122 تمام فرقه های اسلامی پاكند، مگر آنها كه با ائمه معصومین (علیهم السلام) عداوت و دشمنی دارند و خوارج و غُلات، یعنی غلوكنندگان در حق ائمّه (علیهم السلام).

9 مسكر مایع

مسأله 123 شراب و هر مایعی كه انسان را مست می كند نجس است بنابراحتیاط واجب، امّا اگر مثل بنگ و حشیش باشد كه مخدّر و مستی آور است و ذاتاً مایع نیست پاك است، هرچند آن را با آب مخلوط كنند و به صورت مایع درآورند، ولی استعمال آن به هر حال حرام است.

مسأله 124 الكل طبّی و صنعتی كه انسان نمی داند از چیز مست كننده مایع گرفته شده، پاك است

همچنین ادكلن و عطرها و داروهایی كه با الكل طبّی یا صنعتی مخلوط است.

مسأله 125 الكلهایی كه ذاتاً قابل شرب نیست یا جنبه سمّی دارد نجس نیست، ولی هرگاه آن را رقیق كنند و مشروب و مسكر باشد نوشیدنش حرام است و احتیاطاً حكم نجس دارد.

مسأله 126 هرگاه آب انگور به خودی خود جوش آید (جوش آمدنی كه معمولاً مقدّمه شراب شدن است) نجس و حرام است، ولی اگر با حرارت آتش یا غیر آن به جوش آید نجس نیست، ولی خوردنش حرام است. همچنین آب خرما و مویز و كشمش، بنابر احتیاط واجب.

مسأله 127 هرگاه خرما و مویز و كشمش را در غذا بریزند و بجوشد، خوردن آن اشكال ندارد.

10 آبجو

مسأله 128 مشروب الكی كه از جو گرفته می شود و به آن « آبجو » می گویند حرام و از جهت نجاست مانند شراب است، ولی آبی كه برای خواصّ طبّی از جو می گیرند و به آن « ماء الشّعیر » می گویند و ابداً مسكر نیست، پاك و حلال است.

مسأله 129 مخمّر آبجو كه به آن « لوردوبیر » نیز می گویند و به صورت گردی است كه مصرف طبّی دارد نه مسكر است و نه مایع، پاك و حلال است.

11 عرق حیوان نجاستخوار

مسأله 130 عرق شتر نجاستخوار بلكه حیوانات دیگر نجاستخوار نجس است بنابر احتیاط واجب.

عرق جُنُب از حرام

مسأله 131 كسی كه از طریق حرام جُنُب شود، خواه به واسطه زنا باشد، یالواط و یا استمناء، عرق او نجس نیست، ولی مادام كه بدن یا لباس او عرق دارد با آن نماز نخواند بنابر احتیاط واجب.

مسأله 132 احتیاط مستحبّ آن است كه از عرق جُنُب از حرام پرهیز شود و

برای رعایت این احتیاط، بهتر است با آب ملایم غسل كند، كه به هنگام غسل بدن او عرق نكند، این در صورتی است كه با آب قلیل غسل نماید و اگر با آب كر و مانند آن باشد اشكال ندارد، امّا بعد از پایان غسل یك بار همه بدن را آب بكشد (بنابراحتیاط مستحبّ).

مسأله 133 نزدیكی كردن با همسر در حال عادت ماهیانه یا در حال روزه ماه مبارك رمضان حرام است و اگر عرق كند، احتیاط واجب آن است كه با آن، معامله عرق جُنُب از حرام كند.

مسأله 134 منظور از عرق جُنُب از حرام عرقی است كه در آن حال یا بعد

از آن، پیش از آن كه غسل كند از بدن او بیرون می آید.

مسأله 135 هرگاه جنب ازحرام به واسطه نداشتن آب، یا عذر دیگر، یا تنگی وقت تیمّم كند، عرقهای بدن او بعد از آن پاك و نمازخواندن با آن، جایز است.

راههای ثابت شدن نجاست

مسأله 136 نجس بودن چیزی از سه راه ثابت می شود: اوّل آن كه انسان یقین پیدا كند، ولی گمان حتّی گمان قوی كافی نیست; بنابراین، غذا خوردن در بعضی از اماكن عمومی كه گاه انسان گمان قوی به نجس بودن آنها دارد جایز است، مگر آن كه یقین به نجاست پیدا كند. دوم آن كه « ذوالید » یعنی كسی كه چیزی در اختیار اوست (مانند صاحب خانه و فروشنده و خدمتكار) خبر دهد كه آن چیز نجس است. سوم دو نفر عادل و یا حتّی یك نفر گواهی دهد.

مسأله 137 هرگاه چیزی پاك بوده شك دارد نجس شده است یا نه، پاك است و اگر چیزی قبلاً نجس بوده شك دارد پاك شده یا نه، نجس است.

مسأله 138 هرگاه می داند یكی از دو ظرف، یا دو لباس كه هر دو قابل استفاده اوست نجس شده و نداند كدام است باید از هر دو اجتناب كند، امّا اگر مثلاً نداند لباس خودش نجس شده، یا لباس شخص بیگانه ای كه مورد استفاده او نیست، اجتناب لازم نمی باشد.

مسأله 139 افراد وسواسی نباید به علم و یقین خود در طهارت و نجاست توجّه كنند، بلكه باید ببینند افراد معمولی درچه مورد یقین به طهارت یانجاست پیدا می كنند و به همان ترتیب عمل كنندوبرای ترك وسواس، بهترین راه، بی اعتنایی است.

مسأله

140 احتیاط زیاد از حد در مسأله طهارت و نجاست از نظر شرع كار پسندیده ای نیست، بلكه اگر سبب وسواس گردد اشكال دارد.

مسأله 141 هرگاه گمان كند چیزی نجس شده، تفحّص و جستجو و سؤال كردن لازم نیست و اگر جستجو موجب وسواس گردد، آن هم اشكال دارد.

مسأله 142 مستحبّ است علاوه بر رعایت مسائل مربوط به طهارت و نجاست، نظافت و پاكیزگی در بدن و لباس و خانه و مسكن و مركب و تمام محیط زندگی رعایت شود، همان گونه كه پیغمبر اكرم (صلی الله علیه وآله) و ائمّه هدی (علیهم السلام) رعایت می فرمودند.

اسباب سرایت نجاست

مسأله 143 هرگاه چیز پاكی با چیز نجسی ملاقات كند و یكی از آن دو رطوبت داشته باشد نجس می شود، امّا اگر هر دو خشك باشند یا رطوبت بقدری كم باشد كه سرایت نكند، پاك است (مگر در ملاقات چیزی با مرده انسان پیش از غسل دادن كه احتیاط واجب اجتناب است، هرچند خشك باشد).

مسأله 144 اگر در ملاقات یا در رطوبت داشتن شك كند، آن چیز نجس نمی شود.

مسأله 145 هرگاه بداند قسمتی از فرش، یا لباس نجس شده امّا نمی داند كدام قسمت آن است اگر دست، به قسمتی از آن بزند نجس نمی شود، همین طور هر دو چیزی كه می داند یكی از آن دو نجس شده، ولی نمی داند كدام نجس است ملاقات با یكی از آن دو سبب نجاست نمی شود.

مسأله 146 زمین یا پارچه و مانند آن اگر رطوبت داشته باشد و چیز نجسی به آن برسد همان قسمت نجس می شود و بقیه پاك است، مگر این كه رطوبت

بقدری زیاد باشد كه از جایی به جای دیگر سرایت كند. همچنین خیار و خربزه و ماست و امثال آنها اگر رطوبت زیاد و مسری نداشته باشد، همان محلّ ملاقات نجس می شود.

مسأله 147 روغن و شیره اگر روان باشد هرگاه نقطه ای از آن نجس شود تمام آن نجس می شود، امّا اگر روان نباشد، بطوری كه از جایی به جایی سرایت كند فقط محلّ ملاقات نجس است و می توان آن را برداشت و دور ریخت.

مسأله 148 اگر مگس یا مانند آن روی چیز نجسی بنشیند، كه تر است و بعد روی چیز پاكی بنشیند نجس نمی شود، چون احتمال دارد پای این حشرات رطوبتی به خود نگیرد، امّا اگر بدانیم نجاستی را باخود حمل كرده وسرایت نموده، نجس می شود.

مسأله 149 هرگاه جایی از بدن كه عرق دارد نجس شود، هرجا كه عرق به آن سرایت كند نجس می شود.

مسأله 150 اخلاطی كه از بینی یا گلو می آید هرگاه غلیظ باشد و نقطه ای از آن خون داشته باشد همان نقطه نجس است اگر روان باشد، همه نجس می شود.

مسأله 151 هرگاه ظرفی را كه ته آن سوراخ است روی زمین نجسی بگذارند، چنانچه آب با فشار از آن خارج شود داخل ظرف نجس نخواهد شد.

مسأله 152 هرگاه چیزی مانند سوزن در داخل بدن با نجاستی مانند خون ملاقات كند نجس می شود بنابر احتیاط واجب، هر چند موقع بیرون آمدن آلوده نباشد، همچنین است آب دهان و بینی هرگاه در داخل دهان و بینی با خون ملاقات كند احتیاط، اجتناب است.

مسأله 153 چیزی كه نجس شده مثلاً دستی كه با

بول ملاقات كرده، اگر با رطوبت با چیز پاكی ملاقات كند آن هم نجس می شود.

احكام نجاسات

مسأله 154 اوّل: خوردن و آشامیدن چیز نجس حرام است و خورانیدن عین نجس، مانند مسكرات به اطفال نیز حرام می باشد و بنابر احتیاط واجب باید از خورانیدن غذایی كه نجس شده به اطفال نیز خودداری كرد، امّا آنچه بر اثر نجس بودن دست خود آنها نجس می شود، اشكال ندارد.

مسأله 155 فروختن و عاریه دادن چیز نجس اشكال ندارد و اطّلاع دادن نیز لازم نیست، مگر در صورتی كه بداند گیرنده آن را در خوردن و نماز و مانند آن استعمال می كند، كه احتیاط واجب اعلام است. همچنین اگر نزد عاریه گیرنده نجس شود، به هنگام برگرداندن در همین صورت اعلام می كند.

مسأله 156 هرگاه انسان ببیند كسی بدون اطّلاع چیز نجسی را می خورد، یا با لباس نجس نماز می خواند لازم نیست به او خبر دهد، امّا اگر صاحب خانه ببیند میهمان با لباس و بدن تر روی فرش نجسی می نشیند، احتیاط آن است كه به او اعلام كند.

مسأله 157 هرگاه صاحب خانه در بین غذا خوردن بفهمد غذا نجس است، بنابر احتیاط باید به میهمانها بگوید، ولی اگر یكی از میهمانها بفهمد لازم نیست به دیگران بگوید فقط خودش باید اجتناب كند، مگر این كه با او معاشرت داشته باشند كه برای جلوگیری از آلودگی خودش می تواند بعد از غذا خوردن به آنها بگوید، تا دست و دهان خود را آب بكشند.

مسأله 158 دوم: نجس كردن خط و ورق قرآن حرام است و اگر نجس شود باید فوراً آن را آب

كشید. نجس كردن جلد قرآن اگر سبب بی احترامی به قرآن باشد نیز، همین حكم را دارد.

مسأله 159 گذاشتن قرآن روی عین نجس چنانچه موجب بی احترامی باشد، حرام است و باید آن را برداشت.

مسأله 160 نوشتن قرآن با مركّب نجس حرام است و اگر عمداً یا سهواً نوشته شود باید آن را محو كنند، یا آب بكشند.

مسأله 161 دادن قرآن به دست كافر اگر موجب بی احترامی باشد حرام است و اگر امید هدایت او برود، یا برای تبلیغ اسلام باشد جایز، بلكه گاهی واجب است.

مسأله 162 هرگاه ورق قرآن و دعا یا ورقی كه نام خدا، یا پیامبر (صلی الله علیه وآله) و یا ائمّه (علیهم السلام) روی آن نوشته باشد در جای آلوده و نجسی بیفتد باید فوراً آن را بیرون آورد و آب كشید، هرچند مخارجی داشته باشد و اگر بیرون آوردن آن ممكن نباشد احتیاط واجب آن است كه اگر مستراح باشد به آن مستراح نروند تا یقین كنند آن ورق پوسیده، یا خطّ آن محو شده است.

مسأله 163 پاك كردن ورق قرآن فقط وظیفه كسی كه آن را نجس كرده نیست، بلكه اگر دیگران هم باخبر شوند وظیفه همه است كه آن را پاك كنند و اگر یكی این وظیفه را انجام دهد، از دیگران ساقط می شود، ولی اگر قرآن مال دیگری است و با شستن از بین می رود یا ناقص می شود آن كس كه آن را نجس كرده، باید خسارت آن را بدهد.

مسأله 164 سوم: نجس كردن تربت امام حسین (علیه السلام) حرام است و پاك كردن آن واجب و اگر درمحلّ آلوده ای بیفتد

باید همانند ورق قرآن كه در مسأله 162 گفته شد عمل نماید.

مسأله 165 چهارم: نجس كردن مسجد حرام است و پاك كردن آن واجب است و شرح این مسأله در بحث احكام مسجد در مكان نمازگزار به خواست خدا خواهد آمد.

مسأله 166 پنجم: بدن و لباس نمازگزار و محلّ سجده او باید پاك باشد، شرح این مسائل نیز در بحث لباس و مكان نمازگزار خواهد آمد.

مسأله 167 هرگاه « ذوالید » یعنی كسی كه چیزی در اختیار اوست خبر دهد كه آن چیز، نجس یا پاك است باید قبول كرد، خواه عادل باشد یا نه، به شرط این كه بالغ باشد بنابراین، خبر دادن غیربالغ دراین باره قبول نیست، مگر این كه اطمینان از گفته او حاصل شود.

مُطهِّرات

مطهرات

مسأله 168 مطهّرات به چیزهایی گفته می شود كه نجس را پاك می كند و آن 12 چیز است: 1 آب 2 زمین 3 آفتاب 4 استحاله 5 انقلاب 6 ثلثان شدن 7 انتقال 8 اسلام 9 تبعیت 10 برطرف شدن عین نجاست 11 استبراء حیوان نجاستخوار 12 غایب شدن مسلمان، كه احكام اینها بطور تفصیل در مسائل آینده خواهد آمد.

1 آب

مسأله 169 آب پاك و مطلق هرچیز نجسی را پاك می كند، به شرط این كه هنگامی كه چیز نجس را با آن می شویند آب مضاف نشود و بو یا رنگ یا طعم نجاست به خود نگیرد و با آب كشیدن عین نجاست برطرف شود، مثلاً اگر خون در آن است آنقدر بشویند كه خون برطرف گردد، البته در آب قلیل شرایط دیگری نیز هست، كه بعداً اشاره می شود.

مسأله 170 ظرف نجس را با آب قلیل باید سه مرتبه شست، ولی در آب كر یا جاری یك مرتبه كافی است، هرچند سه مرتبه بهتر است (آبهای لوله كشی در حكم آب جاری است).

مسأله 171 هرگاه سگ ظرفی را لیسیده، یا از آن، آب یا مایع دیگری، خورده باشد، اوّل باید آن را با خاك پاك كه مخلوط با كمی آب باشد خاك مال كرد و بعد دومرتبه در آب قلیل، یا یك مرتبه در آب كر یا جاری شست و اگر آب دهان سگ در ظرفی بریزد، احتیاط مستحبّ آن است كه همین كار انجام شود، امّا اگر جای دیگری از بدن سگ با رطوبت به ظرف ملاقات كند خاك مال كردن واجب نیست بلكه باید آن را در آب قلیل سه

مرتبه و در آب كر یا جاری یك مرتبه شست.

مسأله 172 هرگاه دهانه ظرفی كه سگ دهان زده، تنگ باشد و نتوان آن را خاك مال كرد، چنانچه ممكن است باید پارچه ای را به چوبی پیچید و توسّط آن خاك را با كمی آب به آن ظرف بمالند و اگر ممكن نشود مقداری خاك و كمی آب در آن بریزند و تكان دهند، سپس طبق دستور بالا آب بكشند.

مسأله 173 ظرفی را كه خوك از آن، چیز مایعی را خورده باید هفت مرتبه با آب شست و لازم نیست آن را خاك مال كنند و در لیسیدن خوك و مردن موش صحرایی در آن نیز، بنابر احتیاط واجب باید هفت مرتبه شست.

مسأله 174 ظرفی را كه با شراب نجس شده، باید با آب قلیل سه مرتبه بشویند و دست در آن بمالند و مستحبّ است هفت مرتبه شسته شود.

مسأله 175 كوزه ای كه از گل نجس ساخته شده، یا آب نجس در آن فرو رفته، اگر در آب كر یا جاری بگذارند و آب در باطن آن نفوذ كند و خارج شود پاك می شود و اگر آب در آن نفوذ نكند ظاهرش پاك می شود، با آب قلیل نیز می توان ظاهر آن را شست.

مسأله 176 برای آب كشیدن ظروف با آب قلیل می توان آن را سه مرتبه پر و خالی كرد و یا هر بار قدری آب در آن بریزند و طوری بگردانند كه به جاهای نجس برسد، بعد بیرون بریزند.

مسأله 177 برای شستن ظرفهای بزرگ مثل خمره و پاتیل هرگاه آن را سه مرتبه با آب پر كنند و بعد

خالی كنند پاك می شود و راه آسانتر این است كه هر دفعه آب را از بالا به پایین به تمام اطراف آن بریزند و هربار آبی كه ته آن جمع می شود بیرون آورند و لازم است در هر دفعه ظرفی را كه با آن آبها را بیرون می آورند، بشویند.

مسأله 178 هرگاه فلزّ نجس را آب بكشند ظاهرش پاك می شود، هرچند اعماقش هنگامی كه ذوب شده، نجس شده باشد.

مسأله 179 برای تطهیر تنور نجس كافی است یك مرتبه از بالا به پایین آب در آن بریزند بطوری كه تمام اطراف آن شسته شود، امّا اگربوسیله بول نجس شده باشد دوبار لازم است و بهتر است گودالی ته آن بكنند تا آبها در آن جمع شود و بیرون آورند و بعد آن گودال را با خاك پاك پر كنند.

مسأله 180 اگر چیز نجسی را با آب كر یا جاری یا آب لوله كشی بشویند تا عین نجاست برطرف شود، یا بعد از برطرف كردن عین نجس در آب كر یا جاری فرو برند پاك می شود، ولی فرش و لباس و مانند آن را باید فشار یا حركت داد تا آب آن خارج شود.

مسأله 181 برای تطهیر چیزی كه با بول نجس شده با آب قلیل دومرتبه و در آب كر و جاری و آب لوله كشی یك مرتبه كفایت می كند، امّا در غیر بول یك مرتبه با آب قلیل یا كر كافی است.

مسأله 182 برای شستن لباس و فرش و مانند آن با آب قلیل باید آن را مقداری فشار دهند تا آب از آن خارج شود.

مسأله 183 هرگاه چیزی با

بول پسر یا دختر شیرخواری كه غذاخور نشده نجس گردد، چنانچه یك مرتبه آب روی آن بریزند پاك می شود و در لباس و فرش و مانند آن فشار لازم نیست، ولی احتیاط مستحبّ آن است كه دومرتبه بریزند.

مسأله 184 اگر حصیر نجس را كه با نخ بافته اند در آب كر یا جاری فرو برند، یا زیر آب لوله كشی بگیرند بعد از برطرف شدن عین نجاست، پاك می شود.

مسأله 185 اگر ظاهر گندم و برنج و صابون و مانند آن نجس شود با فرو بردن در آب كر جاری و یا گرفتن زیر شیر آب، پاك می گردد اگر باطن آنها نجس شود باید آن قدر صبر كرد تا یقین حاصل شود آب، داخل آن نفوذ كرده و خارج شده.

مسأله 186 هرگاه شك كند كه آب نجس به باطن چیزی رسیده یا نه، باطن آن پاك است.

مسأله 187 اگر چیزی نجس شود چنانچه آن را در ظرفی بگذارند و سه مرتبه آب روی آن بریزند و خالی كنند پاك می شود و ظرف هم پاك می گردد و اگر مانند

لباس یا چیزی كه فشار لازم دارد باشد، باید در هر مرتبه آن را فشار دهند و ظرف را كج كنند تا آب، بیرون بریزد.

مسأله 188 هرگاه لباس نجسی را رنگ كرده باشند و در آب كر یا جاری فرو برند، یا زیر شیر آب بگیرند و آب پیش از آن كه به واسطه رنگ، مضاف شود به تمام آن برسد، پاك می شود، هرچند موقع فشار دادن، آب مضاف از آن بیرون آید، امّا اگر آب، قبل از رسیدن به تمام لباس مضاف

گردد باید آنقدر آن را بشویند تا آب مطلق به آن برسد.

مسأله 189 هرگاه بعد از آب كشیدن فرش و لباس مختصری گل یا ذرّات صابون و اشیاء دیگر در آن دیده شود پاك است و اگر اشیاء بزرگتری باشد ظاهر آنها نیز پاك است و اگر آب نجس به باطن آنها نفوذ كرده برای پاك شدن باطن آنها باید آب پاك نیز به آن برسد و خارج شود.

مسأله 190 هرگاه چیز نجسی را بشویند و عین نجس برطرف شود امّا بو یا رنگ آن بماند ضرری ندارد و اگر شك كند عین نجس مانده یا نه، باید بیشتر بشوید تا یقین كند از بین رفته است.

مسأله 191 برای تطهیر بدن در آب كر یا جاری یا زیر شیر آب، همین اندازه كه عین نجاست برطرف شود بدن پاك است و بیرون آمدن و دوباره در آب فرو رفتن لازم نیست.

مسأله 192 هرگاه غذای نجس در لای دندانهاباقی مانده، اگر آب در دهان بگردانند به طوری كه به تمام اجزای آن برسد پاك می شود.

مسأله 193 اگر موی سر و صورت را با آب قلیل آب بكشند چنانچه آب، خود به خود بیرون آید فشار لازم نیست، و الاّ فشار دهند.

مسأله 194 گوشت و دنبه ای كه نجس شده با آب كشیدن پاك می شود، همچنین اگر بدن یا لباس كمی چرب باشد كه مانع رسیدن آب نگردد، ولی اگر طوری چرب باشد كه مانع رسیدن آب شود باید اوّل چربی را از بدن برطرف كنند.

مسأله 195 شیری كه متّصل به كر می باشد آبی كه از آن می ریزد حكم آب كر و جاری

را دارد، بنابر این هر چیز نجسی را با آن بشویند همین كه عین نجاست برطرف شد، پاك می شود.

مسأله 196 هرگاه انسان چیزی را آب بكشد و یقین كند پاك شده، بعد شك كند كه آن را درست آب كشیده یا نه، آن چیز پاك است، مگر این كه بداند كه در حال شستن توجّه نداشته است.

مسأله 197 هرگاه زمینی را با آب قلیل آب بكشند اگر از شن یا ریگ باشد و غساله یعنی آب باقیمانده در آن فرو رود پاك است، امّا ریگهای زیر آن زمین نجس می شود. همچنین اگر سراشیبی داشته باشد آب از آن بگذرد پاك می گردد، امّا اگر غساله روی زمین بماند نجس است، مگر با وسیله ای آن را جمع كنند.

مسأله 198 هرگاه ظاهر نمك سنگ و مواد دیگری مانند آن نجس شود با آب كشیدن پاك می شود، خواه با آب قلیل باشد، یا كر و جاری، یا زیر شیر آب.

مسأله 199 هرگاه قند یا شكر نجس شود با آب كشیدن پاك نمی شود.

2 زمین

مسأله 200 اگر پای انسان یا ته كفش او بر اثر راه رفتن روی زمین نجس، نجس شود با راه رفتن روی زمین پاك، یا كشیدن بر زمین، پاك می شود، به شرط این كه زمین پاك و خشك باشد و عین نجاست زایل گردد و نیز باید زمین خاك، یا سنگ، یا آجر فرش، یا سیمان و یا مانند آن باشد. امّا با راه رفتن روی فرش و حصیر و سبزه، كف پا و ته كفش نجس، پاك نمی شود.

مسأله 201 هرگاه روی زمینی كه با چوب فرش شده راه

برود پاك شدن كف پا و ته كفش نجس مشكل است، ولی با راه رفتن روی آسفالت پاك می شود.

مسأله 202 برای پاك شدن كف پا و ته كفش اگر مختصری راه برود یا پا را بر زمین كشد كافی است، ولی بهتراست لااقل پانزده ذراع (تقریباً 5/7 متر) راه برود.

مسأله 203 لازم نیست كف پا و یا ته كفش، تر باشد، بلكه اگر خشك هم باشد با راه رفتن پاك می شود، وجود رطوبت غیر مسری در زمین نیز ضرر ندارد.

مسأله 204 مقداری از اطراف پا و كفش كه با راه رفتن روی زمین آلوده نجس می شود آن هم اگر به زمین برسد پاك می گردد، ولی پاك شدن كف دست یا زانوی كسی كه با دست و زانو راه میورد محلّ اشكال است و همچنین پاهای مصنوعی و ته عصا و نعل چهارپایان و چرخ اتومبیل و مانند اینها.

مسأله 205 ذرّات كوچكی از نجاست كه جز با آب، پاك نمی شود هرگاه در كف پا یا ته كفش باقی بماند ضرری ندارد، همچنین باقی ماندن بو و رنگ.

مسأله 206 داخل كفش به واسطه راه رفتن پاك نمی شود و پاك شدن كف جوراب به واسطه راه رفتن نیز محلّ اشكال است، مگر این كه جوراب چرمی و مانند آن باشد كه به جای كفش از آن استفاده شود.

3 آفتاب

مسأله 207 تابش آفتاب، زمین و پشت بام را پاك می كند، ولی پاك كردن ساختمان و درب و پنجره و مانند آن محلّ اشكال است.

مسأله 208 برای پاك شدن زمین و پشت بام با تابش آفتاب چند شرط است: اوّل این كه چیز

نجس دارای رطوبت مسری باشد، بنابراین اگر خشك باشد باید آن را قبلاً تر كنند، تا بوسیله آفتاب خشك گردد. دوم این كه عین نجاست را قبلاً برطرف سازد. سوم این كه آفتاب مستقیماً بر آن بتابد، نه از پشت ابر و مانند آن، مگر این كه ابر بقدری نازك باشد كه مانع تابش آفتاب نشود ولی تابش از پشت شیشه مانعی ندارد. چهارم این كه چیز نجس به واسطه تابش آفتاب خشك شود، امّا اگر به كمك باد یا وسیله حرارتی دیگری خشك شود كافی نیست، مگر این كه بسیار كم باشد كه بگویند با آفتاب خشك شده است.

مسأله 209 تابش آفتاب، حصیر نجس و درخت و گیاه را بنابر احتیاط واجب پاك نمی كند.

مسأله 210 هرگاه شك كند كه زمین نجس با آفتاب خشك شده یا نه، یا چیزی مانع تابش آفتاب بوده یا نه و یا قبلاً عین نجاست را برطرف كرده است یا نه، آن زمین نجس است.

مسأله 211 اگر آفتاب به قسمتی از زمین نجس بتابد و آن را خشك كند فقط همان قسمت پاك می شود.

4 استحاله

مسأله 212 هرگاه عین نجس چنان تغییر یابد كه آن نام از آن برداشته و نام دیگری به آن داده شود، پاك می گردد و می گویند « استحاله » شده است، مثل این كه سگ در نمكزار فرو رود و مبدّل به نمك شود. همچنین اگر چیزی كه نجس شده است بكلّی تغییر یابد، مثل این كه چوب نجس را بسوزانند و خاكستر كنند، یا آب نجس تبدیل به بخار شود، امّا اگر تنها صنعت آن تغییر كند مثل این كه گندم

نجس را آرد كنند، پاك نمی شود.

مسأله 213 زغالی كه از چوب نجس درست شده، نجس است و همچنین كوزه یا آجری را كه از گل نجس ساخته اند.

مسأله 214 اگر شك كنیم چیز نجسی استحاله شده یا نه، نجس است.

5 انقلاب

مسأله 215 هرگاه شراب به خودی خود یا به واسطه ریختن چیزی در آن مبدّل به سركه گردد، پاك می شود و آن را « انقلاب » گویند.

مسأله 216 شرابی كه از انگور نجس درست كنند با سركه شدن پاك نمی شود، حتّی اگر نجاستی از خارج به شراب برسد، واجب است بعد از سركه شدن از آن اجتناب كرد، همچنین سركه ای كه از انگور و كشمش و خرمای نجس می گیرند، نجس است.

مسأله 217 اگر انگور را با چوبهایش سركه بریزند و معمولاً قبل از سركه شدن شراب می شود، بعد از آن مبدّل به سركه می گردد پاك است، امّا اگر خیار و بادنجان و مانند آنها، در آن بریزند احتیاط واجب، اجتناب است.

مسأله 218 كشمش و خرمایی كه در غذا می ریزند خوردنش حلال است، هرچند جوشیده باشد.

6 ثلثان شدن

مسأله 219 هرگاه آب انگور با آتش بجوشد نجس نیست، ولی خوردنش حرام است، امّا اگر آن قدر بجوشد كه دوقسمت آن بخار شود و یك قسمت بماند، حلال می شود و اگر خود به خود به جوش آید و مست كننده شود حرام و نجس است و تنها با سركه شدن پاك و حلال می شود.

مسأله 220 اگر در میان خوشه های غوره، دانه هایی از انگور باشد آب همه آن را بگیرند چنانچه به آن « آبغوره » گویند با جوشیدن نجس یا حرام نمی شود.

مسأله 221 چیزی كه معلوم نیست غوره است، یا انگور اگر با آتش بجوشد، حرام نمی شود.

مسأله 222 شیره ای كه از بازار می گیرند و می دانند فروشنده از این مسائل باخبر است، پاك و

حلال است و تفحّص لازم نیست.

7 انتقال

مسأله 223 اگر خون بدن انسان یا حیوانی كه خون جهنده دارد به بدن حیوانی كه خون جهنده ندارد منتقل گردد و خون آن حیوان حساب شود پاك است و آن را « انتقال » گویند بنابراین، خون پشه كه جزء بدن اوست پاك است، هر چند در اصل آن را از انسان گرفته، ولی خونی كه زالو از انسان می مكد پاك نیست، چون جزء بدن او محسوب نمی شود.

مسأله 224 هرگاه خونی از پشه بیرون آید و نداند خونی است كه تازه از او مكیده، یا از خود پشه است پاك; ولی اگر بداند هنوزخون جزء بدن پشه نشده نجس می باشد.

8 اسلام آوردن

مسأله 225 در بحث نجاسات گفتیم احتیاط واجب آن است كه از كافر اجتناب شود حال اگر كافر شهادتین بگوید یعنی بگوید: « اَشْهَدُ اَنْ لا إِلهَ إِلاَّ اللّه وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ » مسلمان می شود و بدن او پاك می گردد، ولی اگر عین نجاست در بدن او باشد باید آن را برطرف كرده و جای آن را آب بكشد، ولی اگر قبل از اسلام آوردن عین نجاست برطرف شده باشد لازم نیست جای آن را آب بكشد.

مسأله 226 لباسی كه بر تن كافر است وقتی اسلام آورد پاك نمی شود بنابراحتیاط واجب.

مسأله 227 هرگاه كافر شهادتین نگوید، ولی قلباً به معنی آن ایمان داشته باشد مسلمان است، امّا اگر بر زبان جاری كند و یقین باشد كه قلباً به آن ایمان ندارد احتیاط واجب آن است كه از او اجتناب شود.

9 تَبَعیت

مسأله 228 « تَبَعیت » آن است كه چیزی به تبع چیز دیگری پاك شود كه شرح آن در مسائل آینده خواهد آمد.

مسأله 229 هرگاه شراب، سركه شود، ظرف آن هم تا جایی كه شراب یا انگور موقع جوش آمدن به آن رسیده پاك می شود، پارچه و چیزی كه روی آن می گذارند اگر معمولاً به آن رطوبت، نجس شود آن هم پاك می گردد، امّا اگر موقع جوشش سر برود و پشت ظرف به آن آلوده شود بعد از سركه شدن پشت ظرف پاك نمی شود.

مسأله 230 فرزندان نابالغ كفّار بعد از ایمان آوردن پدران آنها پاك می شوند.

مسأله 231 سنگی كه میت را روی آن غسل می دهند و پارچه ای كه عورت میت را با

آن می پوشانند و دست كسی كه او را غسل می دهد، بعد از تمام شدن غسل پاك می شود.

مسأله 232 هرگاه لباس و مانند آن را با آب قلیل آب بكشند و به اندازه معمول فشار دهند تا آب از آن خارج شود، آبی كه درآن باقی می ماند، پاك است.

مسأله 233 هرگاه ظرف نجس را با آب قلیل آب كشند قطره هایی كه آخر كار در آن می ماند، پاك است.

10 بر طرف شدن عین نجاست

مسأله 234 هرگاه بدن حیوان، نجس شود همین كه عین نجاست برطرف شود، بدن حیوان پاك می گردد، مثلاً اگر منقار پرنده خون آلود باشد یا حیوانی روی چیزهای آلوده بنشیند، همین كه خون و آلودگی برطرف شد، بدن حیوان پاك است.

مسأله 235 باطن بدن انسان (مانند داخل دهان و بینی) اگر نجس شود همین كه نجاست از بین برود پاك می شود، مثلاً اگر از لثه ها خون بیرون آید و در آب دهان از بین برود یا خون را بیرون بریزد آب كشیدن داخل دهان لازم نیست، ولی اگر دندان مصنوعی در دهان باشد، احتیاط واجب آن است كه آن را آب بكشد.

مسأله 236 هرگاه غذا در دهان یا لای دندانها باقی مانده باشد و داخل دهان خون بیاید چنانچه انسان نداند خون به غذا سرایت كرده، آن غذا پاك است و اگر خون به آن برسد، نجس می شود و خوردن آن غذا حرام است.

مسأله 237 جایی از لب و مانند آن كه انسان نداند جزء ظاهر بدن است یا باطن، اگر نجس شود باید آن را آب بكشد.

مسأله 238 هرگاه گرد و غبار نجس روی بدن یا لباس

و فرش و مانند آن بنشیند هردو خشك باشد نجس نمی شود كافی است آن را تكان دهند، همچنین اگر رطوبت غیرمسری داشته باشد، امّا اگر یكی از آنها تر باشد نجس می شود و اگر در نجاست گرد و غبار یا رطوبت محل شك داشته باشد، آن هم پاك است.

11 استبراء حیوان نجاستخوار

مسأله 239 هرگاه حیوانی به خوردن مدفوع انسان عادت كند بول و مدفوع آن نجس است و گوشت آن نیز حرام است و اگر بخواهند پاك شود، باید حیوان را غذای پاك بدهند تا نام حیوان نجاستخوار از آن برداشته شود و باید در شتر چهل روز، و در گاو سی روز، و در گوسفند ده روز، و در مرغابی پنج روز و در مرغ خانگی سه روز بگذرد و در حیوانات دیگر همین اندازه كه نام نجاستخوار از آن برداشته شود، كافی است.

مسأله 240 گاهی در مرغداریها پودر خون با غذای آنها مخلوط می كنند بطوری كه گوشت مرغ به واسطه آن می روید، گوشت و تخم آن مرغ حرام نیست و رطوبتهای مرغ نجس نمی شود، ولی بهتر آن است كه از چنین مرغ و تخم آن پرهیز شود.

مسأله 241 هرگاه حیوان، سایر نجاستها را غیر از مدفوع انسان بخورد باعث نجاست بول و مدفوع او نمی شود، گوشت او هم حرام نیست، مگر حیوانی كه از شیر خوك تغذیه كرده بوسیله آن رشد و نمو كرده باشد كه گوشتش حرام است.

12 غایب شدن مسلمان

مسأله 242 هرگاه بدن یا لباس مسلمان یا چیز دیگری كه در اختیار اوست نجس شود و او هم بفهمد كه نجس شده، سپس آن مسلمان غایب گردد، اگر انسان احتمال دهد كه آن را آب كشیده، پاك است، به شرط این كه از چیزهایی باشد كه طهارت در آن شرط است، مانند لباسی كه با آن نماز می خواند و یا غذا و ظروف غذا.

مسأله 243 هرگاه دو نفر عادل، یا یك نفر، از پاك شدن چیز نجسی خبر دهند

شهادت آنها قبول است، همچنین اگر « ذوالید » یعنی كسی كه چیزی را در اختیار دارد بگوید پاك شده است، یا بدانیم مسلمانی آن را آب كشیده، ولی نمی دانیم درست آب كشیده یا نه، پاك است.

مسأله 244 هرگاه انسانی لباسش را به لباسشویی مسلمان دهد كه آن را بشوید و آب كشد قول او قبول است.

مسأله 245 كسانی كه گرفتار حالت وسوسه می شوند و زود یقین به نجس بودن چیزی پیدا می كنند و یا به هنگام آب كشیدن چیز نجس به آسانی یقین به پاكی پیدا نمی كنند، یقین آنها اعتبار ندارد و می توانند همان طور كه دیگران یقین پیدا می كنند قناعت كنند.

احكام ظرفها

مسأله 246 ظرفها و مشكهایی كه از پوست مردار، یا حیوان نجس العین مثل سگ و خوك درست شده، استعمال آنها برای خوردن یا آشامیدن یا آب وضو و غسل و مانند آن جایز نیست، امّا برای كارهایی كه طهارت در آن شرط نیست (مانند آبیاری زراعت و آب دادن به حیوانات) مانعی ندارد، هرچند احتیاط مستحبّ آن است كه به هیچ وجه از آنها استفاده نشود.

مسأله 247 خوردن و نوشیدن از ظرف « طلا » و « نقره » و استعمال آنها حرام است، بلكه استفاده از آنها برای زینت اتاق و یا هر منظور دیگر نیز جایز نیست (بنابراحتیاط واجب).

مسأله 248 از ساختن ظروف طلا و نقره و مزدی كه در مقابل آن می گیرند بنابر احتیاط واجب باید اجتناب كرد، همچنین از خرید و فروش آنها و پولی كه در مقابل آن گرفته می شود نیز اشكال دارد.

مسأله 249 آنچه را ظرف نمی

گویند مانند گیره استكان و بادگیر قلیان و غلاف شمشیر و امثال اینها، اگر از طلا یا نقره باشد اشكال ندارد، ولی بنابراحتیاط واجب از عطردان و سرمه دان و مثل آنها باید اجتناب كرد.

مسأله 250 ظرفی كه روی آن را « آب طلا » یا « آب نقره » داده اند اشكال ندارد.

مسأله 251 هرگاه فلزّ دیگری را با طلا یا نقره مخلوط كنند و ظرف بسازند چنانچه به آن ظرف طلا یا نقره نگویند، استعمال آن مانعی ندارد، ولی اگر فقط طلا و نقره را با هم مخلوط كنند حرام است.

مسأله 252 هرگاه غذایی را كه در ظرف طلا یا نقره است به منظور پرهیز از حرام در ظرف دیگری بریزند این استعمال جایز است، ولی اگر به این منظور نباشد حرام است، امّا به هر حال خوردن آن غذا از ظرف دوم كه طلا و نقره نیست، اشكال ندارد.

مسأله 253 استفاده از ظرف طلا یا نقره در حال ناچاری جایز است و برای وضو و غسل نیز در حال تقیه مانعی ندارد.

مسأله 254 هرگاه شك كند ظرفی از طلا یا نقره است یا جنس دیگر، استفاده از آن اشكال ندارد، تفحّص و جستجو نیز لازم نیست.

مسأله 255 آنچه را طلای سفید می گویند نیز در حكم طلای سرخ و زرد است، بنابر احتیاط واجب، اگر به آن « طلا » گفته شود.

وضو

طریقه وضو گرفتن

مسأله 256 وضو عبارت است از شستن صورت و دستها و مسح جلو سر و روی پاها، به شرحی كه در مسائل آینده خواهد آمد.

مسأله 257 صورت را از بالای پیشانی یعنی جایی كه موی سر می روید تا آخر

چانه و از نظر پهنا به مقداری كه میان انگشت وسط و شست قرار می گیرد، باید شست و اگر مختصری از این مقدار شسته نشود وضو باطل است، لذا برای این كه یقین پیدا كند تمام این مقدار شسته شده باید كمی اطراف آن را هم بشوید.

مسأله 258 هرگاه انگشتانش بیش از حدّ معمول بزرگ یا كوچك باشد اعتباری به آن نیست، بلكه باید ببیند افراد معمولی چه اندازه از صورت خود را می شویند، او هم همان مقدار را بشوید، همچنین كسی كه رستنگاه موی او بسیار بالا یا بسیار پایین است مطابق افراد معمولی صورت خود را می شوید.

مسأله 259 صورت و دستها را باید آنچنان شست كه آب به پوست بدن برسد و اگر موانعی وجود دارد باید برطرف كند، حتّی اگر احتمال مانع می دهد باید وارسی نماید.

مسأله 260 كسانی كه محاسن دارند، چنانچه پوست صورت از لای موها پیدا باشد باید آب را به پوست برسانند و اگر پیدا نباشد شستن روی مو كافی است و رسانیدن آب به زیر آن لازم نیست.

مسأله 261 هرگاه شك كند كه موی صورت به اندازه ای است كه پوست از لای آن پیدا است یا نه، بنابر احتیاط واجب هر دو را بشوید.

مسأله 262 شستن داخل بینی و مقداری از لب و چشم كه در وقت بستن دیده نمی شود، واجب نیست.

مسأله 263 بعد از شستن صورت باید دست راست را از آرنج تا سر انگشتها بشوید و بعد از آن دست چپ را به همین ترتیب.

مسأله 264 باید صورت و دستها را از بالا به پایین شست و اگر از پایین

به بالا بشوید، وضو باطل است.

مسأله 265 اگر دست را تر كند و به صورت و دستها بكشد، چنانچه تری دست بقدری باشد كه به آن شستن گفته شود كافی است.

مسأله 266 برای آن كه یقین كند آرنج را كاملاً شسته، كمی بالاتر از آرنج را هم بشوید.

مسأله 267 معمولاً پیش از شستن صورت، دستها را تا مچ می شویند، ولی این برای وضو كافی نیست، باید بعد از شستن صورت در موقعی كه دست راست و چپ را می شوید تمام دست را بشوید و اگر فقط تا مچ را بشوید وضوی او باطل است.

مسأله 268 برای وضو، شستن صورت و دستها مرتبه اوّل واجب است و احتیاط واجب، ترك مرتبه دوم است و امّا سوم و بیشتر حرام است. منظور از مرتبه اوّل آن است كه تمام عضو را بشوید خواه با یك مشت آب باشد یا چندین مشت، وقتی كه تمام شد یك مرتبه حساب می شود.

مسأله 269 بعد از شستن دستها باید جلو سر را با رطوبت آب وضو كه در دست باقی مانده مسح كند و بنابر احتیاط واجب، لازم است با دست راست باشد و بهتر این است كه از بالا به پایین دست بكشد، ولی عكس آن یعنی از پایین به بالا نیز اشكال ندارد.

مسأله 270 جلو سر، كه بالای پیشانی است جای مسح است هرجای این قسمت را به هر اندازه مسح كند كافی است، ولی احتیاط مستحبّ آن است كه از درازا به اندازه درازای یك انگشت از پهنا به اندازه پهنای سه انگشت مسح نماید.

مسأله 271 مسح سر را جایز است بر پوست سر یا

بر موهایی كه بر آن روییده است بكشند، امّا كسی كه موی سر او به اندازه ای بلند است كه اگر مثلاً شانه كند به صورتش می ریزد، یا به جاهای دیگر سر می رسد، باید بیخ موها را مسح كند و بهتر است كه قبل از وضو، فرق سر را باز كند تا پس از شستن دست چپ، بن موها یا پوست سر را به راحتّی مسح نماید.

مسأله 272 بعد از مسح سر نوبت مسح پاها می رسد كه باید با همان رطوبتی كه در دست مانده روی پاها را از سر انگشتها تا برآمدگی پشت پا مسح كند و بنابر احتیاط مستحبّ تا مفصل پا مسح نماید.

مسأله 273 از نظر عرض، كافی است به اندازه یك انگشت مسح كند، ولی بهتر است كه به اندازه پهنای سه انگشت بسته باشد وبهتر از آن مسح كردن تمام پشت پا با تمام كف دست است و اگر همه دست را روی پا بگذارد وكمی بكشد كافی است.

مسأله 274 برای مسح سر و روی پاها باید دست را روی آنها بكشد و اگر دست را ثابت نگه دارد و سر یا پا را زیر آن حركت دهد وضو باطل است بنابر احتیاط واجب، امّا اگر مختصری سر یا پا حركت كند اشكال ندارد.

مسأله 275 جای مسح باید خشك باشد، ولی اگر مختصری رطوبت داشته باشد بطوری كه آب دست هنگام مسح بر آن غلبه كند اشكال ندارد.

مسأله 276 اگر رطوبت كف دست خشك شود می تواند از اعضای دیگر وضو رطوبت بگیرد با آن مسح كند، ولی از آب خارج جایز نیست و اگر فقط به

اندازه مسح سر رطوبت دارد سر را با همان رطوبت مسح كند برای مسح پاها از اعضای دیگر، رطوبت بگیرد.

مسأله 277 مسح باید روی پوست پا باشد و مسح كردن روی جوراب و كفش فایده ندارد، مگر در حال تقیه و اگر به واسطه سرمای شدید یا ترس از دزد و درنده و مانند آن نتواند كفش یا جوراب را بیرون آورد كافی است روی آنهامسح كند و اگر روی كفش نجس است، باید چیز پاكی بر آن بیندازد و بر آن چیز مسح كند.

مسأله 278 اگر روی پا نجس باشد و نتواند آن را آب بكشد بنابر احتیاط واجب باید چیز پاكی روی آن بیندازد و بر آن مسح كند و بعد تیمّم نماید.

وضوی ارتماسی

مسأله 279 انسان می تواند صورت و دستها را به قصد وضو در آب فرو برد، یا بعد از فرو بردن در آب به قصد وضو از آب بیرون آورد و آن را « وضوی ارتماسی » می گویند.

احكام وضوی ارتماسی

مسأله 280 در وضوی ارتماسی باید صورت و دستها از بالا به پایین شسته شود، یعنی اگر وقتی صورت و دستها را در آب فرو می برد قصد وضو كند، باید صورت را از طرف پیشانی و دستها را از طرف آرنج در آب فرو برد و اگر موقع بیرون آوردن از آب قصد وضو می كند بایدصورت را از طرف پیشانی و دستها را از طرف آرنج بیرون آورد.

مسأله 281 در وضوی ارتماسی برای این كه مسح سر و پاها با آب خارج نباشد، باید هنگامی كه دست راست و چپ را وضوی ارتماسی می دهد قصد كند كه بعد از خارج شدن از آب تا وقتی كه آب روی دستها جریان دارد جزء وضو است، در غیر این صورت مسح سر و پاها اشكال دارد.

مسأله 282 جایز است وضوی بعضی از اعضا را ارتماسی و بعضی را غیر ارتماسی بگیرد و بهتر است وضوی دست چپ را همیشه غیر ارتماسی بگیرد تا برای مسح سر و پاها مشكلی پیش نیاید.

دعاهای وضو

مسأله 283 شایسته است كسی كه وضو می گیرد، موقعی كه نگاهش به آب می افتد بگوید: « بِسْمِ اللّهِ وَ بِاللّهِ وَ الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِی جَعَلَ الْماءَ طَهُوراً وَ لَمْ یجْعَلْهُ نَجِسَاً » و موقعی كه پیش از وضو دست خود را می شوید بگوید: « اللّهُمَّ اجْعَلْنِی مِنَ التَّوّابِینَ وَاجْعَلْنِی مِنَ الْمُتَطَهِّرینَ » و در وقت مضمضه كردن، یعنی آب در دهان گرداندن بگوید: « اَللّهُمَّ لَقِّنِی حُجَّتِی یوْمَ اَلْقَاكَ وَ اَطْلِقْ لِسانِی بِذِكْرِكَ » و در وقت استنشاق، یعنی آب در بینی كردن بگوید: « اَللّهُمَّ لا تُحَرِّمْ عَلَی رِیحَ

الْجَنَّةَ وَاجْعَلْنِی مِمَّنْ یشُمُّ رِیحَها وَ رُوحَها وَ طِیبَهَا » و موقع شستن صورت بگوید: « اَللّهُمَّ بَیضْ وَجْهِی یوْمَ تَسْوَدُّ فِیهِ الْوُجوُهُ وَ لا تُسَوِّدْ وَجْهِی یوْمَ تَبْیضُّ فِیهِ الْوُجُوهُ » و در وقت شستن دست راست بخواند: « اَللّهُمَّ اَعْطِنی كِتابِی بِیمینِی وَ الْخُلْدَ فِی الْجِنانِ بِیسارِی وَ حاسِبْنی حِسابَاً یسِیراً » و موقع شستن دست چپ بگوید: « اَللّهُمَّ لا تُعْطِنِی كِتابِی بِشِمالِی وَ لا مَنْ وَراء ظَهْرِی وَ لا تَجْعَلْهَا مَغْلُولَةً اِلَی عُنُقِی وَ اَعُوذُ بِكَ مِنْ مُقَطِّعَاتِ النّیران » و موقعی كه سر را مسح می كند بگوید: « اَللّهُمَّ غَشِّنِی بِرَحْمَتِكَ وَ بَرَكاتِكَ وَ عَفْوِكَ » و در وقت مسح پا بخواند: « اَللّهُمَّ ثَبِّتْنِی عَلَی الصِّراطِ یوْمَ تَزِلُّ فِیهِ الاَْقْدامُ وَ اجْعَلْ سَعْیی فِی مَا یرضِیكَ عَنِّی یا ذَا الْجَلالِ وَالاِْكْرامِ ».

شرایط وضو واحكام أن

مسأله 284 شرایط وضو دوازده چیز است: شرط اوّل: پاك بودن آب وضو. شرط دوم: این كه مطلق باشد، بنابراین وضو با آب نجس یا مضاف باطل است، اگرچه نداند یا فراموش كرده باشد و اگر نمازی با آن خوانده باید اعاده كند.

مسأله 285 اگر غیر از آب مضاف آب دیگری ندارد باید تیمّم كند و اگر آب مضاف او آب گل آلود است چنانچه وقت دارد، باید صبر كند تا آب صاف شود (بنابر احتیاط واجب).

مسأله 286 شرط سوم: آن كه آب وضو و فضایی كه در آن وضو می گیرد و جایی كه آب وضو در آن می ریزد و ظرف آن بنابر احتیاط واجب مباح باشد، بنابر این وضو با آب غصبی یا آبی كه معلوم نیست صاحبش راضی باشد، اشكال دارد.

مسأله 287

اگر صاحب آب قبلاً اجازه داده و انسان نمی داند از اجازه اش برگشته یا نه، وضوی او صحیح است.

مسأله 288 وضو گرفتن از آب مدارس علوم دینی كه نمی داند آب آن را برای همه مردم وقف كرده اند یا فقط برای طلاب همان مدرسه، اشكال دارد، مگر در صورتی كه معمولاً مردم متدین از آب آنجا وضو بگیرند بطوری كه نشانه عمومی بودن وقف باشد.

مسأله 289 كسی كه نمی خواهد در مسجد یا حسینیه ای نماز بخواند اگر نمی داند آب آن وقف عموم است یا فقط برای كسانی است كه در آنجا نماز می خوانند، نمی تواند آنجا وضو بگیرد، همچنین وضو گرفتن از آب تیمچه ها و مسافرخانه ها برای كسانی كه ساكن آنجا نیستند، مگر این كه از عمل افراد متدین بفهمد كه وقف آن، عام است.

مسأله 290 هرگاه كسی محصّل مدرسه ای نیست ولی میهمان محصّلین است، وضو گرفتن او در آن مدرسه اشكال ندارد، به شرط این كه پذیرفتن چنان میهمانی برخلاف شرایط وقف نباشد، همچنین در مورد كسی كه میهمان مسافران مسافرخانه و یا ساكنان تیمچه ها است.

مسأله 291 وضو گرفتن از نهرهای بزرگ و كوچك جایز است، هرچند انسان نداند صاحبان آنها راضی هستند، امّا اگر صاحب آنها از وضو گرفتن صریحاً نهی كند احتیاط واجب ترك است و اگر مجرای نهر را بدون اجازه صاحبش تغییر داده اند، احتیاط آن است كه از آن وضو نگیرند.

مسأله 292 هرگاه فراموش كند آب غصبی است و با آن وضو بگیرد وضویش صحیح است، مگر این كه خودش آب را غصب كرده باشد كه در این صورت اشكال

دارد.

مسأله 293 اگر گمان می كرد آب از خود اوست و بعد از وضو معلوم شد مال دیگری است، وضوی او صحیح است و باید قیمت آن را به صاحبش بدهد.

مسأله 294 شرط چهارم آن است كه ظرف آب وضو بنابر احتیاط واجب از طلا و نقره نباشد.

مسأله 295 هرگاه آب وضو در ظرف غصبی یا طلا و نقره است و غیر از آن آب دیگری ندارد، باید تیمّم كند و اگر وضو بگیرد اشكال دارد، خواه وضو را به صورت ارتماسی بگیرد و یا با دست آب را برداشته به صورت و دست بریزد، امّا می تواند آبی را كه در ظرف طلا و نقره است در ظرف دیگری بریزد و از آن وضو بگیرد.

مسأله 296 هرگاه در حوضی كه مثلاً یك آجر یا یك سنگ آن غصبی است وضو بگیرد اگر وضوی او تصرّف در غصب محسوب شود اشكال دارد، همچنین اگر شیر آب یا قسمتی از لوله كشی غصبی باشد.

مسأله 297 اگر در صحن یكی از امامان (علیهم السلام) یا امام زادگان كه سابقاً قبرستان بوده حوض یا نهری بسازند، چنانچه انسان نداند كه زمین صحن را مخصوص قبرستان وقف كرده اند، وضو گرفتن از آن حوض یا نهر اشكال ندارد.

مسأله 298 شرط پنجم آن است كه اعضای وضو موقع شستن یا مسح كردن پاك باشد، امّا اگر بعد از تمام شدن وضوی یك عضو، همان عضو نجس شود وضو صحیح است.

مسأله 299 اگر غیر از اعضای وضو جایی از بدن نجس باشد مانعی برای وضو ندارد، ولی در مخرج بول و غائط احتیاط مستحب آن است كه اوّل آن را تطهیر

كرده، بعد وضو بگیرد.

مسأله 300 هرگاه یكی از اعضای وضو قبلاً نجس بوده و بعد از وضو شك كند كه آن را پیش از وضو آب كشیده یا نه، وضوی او صحیح است، ولی باید برای نماز آن را آب بكشد و اگر چیزی با آن ملاقات كرده تطهیر كند.

مسأله 301 هرگاه در صورت یا دستها بریدگی است كه خون آن بند نمی آید و آب برای آن ضرر ندارد، باید در آب كر یا جاری فرو برد، یا زیر شیر آب بگیرد و قدری فشار دهد كه خون بند بیاید و بعد به دستوری كه قبلاً گفته شد وضوی ارتماسی بگیرد، امّا اگر آب ضرر دارد باید به دستور وضوی جبیره كه بعداً می آید، عمل كند.

مسأله 302 شرط ششم آن كه وقت كافی برای وضو و نماز داشته باشد، بنابراین اگر وقت بقدری تنگ است كه اگر وضو بگیرد تمام یا مقداری از واجبات نماز بعد از وقت خوانده می شود باید تیمّم كند.

مسأله 303 كسی كه در تنگی وقت نماز، باید تیمّم كند، هرگاه برای نماز وضو بگیرد باطل است، امّا اگر به قصد كار دیگری مانند خواندن قرآن باشد صحیح است.

مسأله 304 شرط هفتم آن است كه وضو را به قصد قربت یعنی برای خدا انجام دهد، بنابر این اگر به قصد ریا و خودنمایی یا برای خنك شدن بدن و مانند آن بگیرد باطل است، ولی اگر تصمیم قطعی دارد كه برای اطاعت فرمان خدا وضو بگیرد در ضمن می داند خنك هم می شود، ضرری ندارد.

مسأله 305 لازم نیست نیت را به زبان بگوید یا از قلب خود بگذراند،

همین اندازه كافی است كه اگر از او بپرسند چه می كنی؟ بداند وضو می گیرد.

مسأله 306 هرگاه زن در جایی وضو بگیرد كه نامحرم او را می بیند وضوی او باطل نیست، هرچند گناه كرده است.

مسأله 307 شرط هشتم آن كه « ترتیب » را در وضو رعایت كند، یعنی اوّل صورت، بعد دست راست و بعد دست چپ را بشوید و بعد از آن مسح سر و بعد مسح پاها را انجام دهد و بنابر احتیاط پای چپ را پیش از پای راست مسح نكند.

مسأله 308 شرط نهم این كه كارهای وضو را چنان به جا آورد كه بگویند پشت سر هم انجام می دهد و اگر چنین كند وضوی او صحیح است، هرچند بر اثر گرمی هوا و وزش باد اعضای سابق خشك شده باشد، مثلاً موقعی كه می خواهد دست راست را بشوید صورت او خشك شود، ولی اگر طوری انجام دهد كه پشت سر هم نباشد وضوی او باطل است، هرچند بر اثر سردی هوا اعضای قبل، خشك نشده باشد.

مسأله 309 راه رفتن در بین وضو اشكال ندارد، بنابراین اگر بعد از شستن صورت و دستها چند قدم راه برود و بعد مسح سر و پا را بكشد وضوی او صحیح است.

مسأله 310 شرط دهم « مباشرت » است، یعنی خود انسان شستن صورت و دست و مسح سر و پاها را انجام دهد و اگر دیگری او را وضو دهد، یا در رساندن آب به صورت و دستها و مسح سر و پاها به او كمك نماید وضو باطل است، ولی كمك در مقدّمات وضو اشكال ندارد.

مسأله 311 كسی

كه شخصاً قادر به وضو گرفتن نیست باید كسی را كمك بگیرد كه او را وضو دهد و چنانچه مزد هم بخواهد در صورت توانایی باید بدهد، ولی باید خود او نیت وضو كند و با دست خود مسح نماید و اگر نمی تواند باید دیگری دست او را بگیرد و به محل مسح بكشد و اگر این هم ممكن نیست، باید از دست او رطوبت بگیرد و با آن رطوبت سر و پای او را مسح نماید، ولی در این صورت احتیاط واجب این است كه تیمّم هم بكند.

مسأله 312 انسان هر یك از كارهای وضو را كه می تواند به تنهایی انجام دهد، نباید كمك بگیرد.

مسأله 313 شرط یازدهم آن است كه استعمال آب برای او مانعی نداشته باشد، بنابر این اگر خوف ضرر دارد، یا می ترسد اگر آب را به مصرف وضو برساند تشنه بماند، باید تیمّم كند.

مسأله 314 هرگاه وضو بگیرد بعد بفهمد آب برای او ضرر داشته، وضوی او صحیح است.

مسأله 315 هرگاه آب به مقدار كم برای او ضرر ندارد باید با همان مقدار وضو بگیرد، یا مثلاً اگر آب سرد ضرر دارد باید آب را گرم كند.

مسأله 316 شرط دوازدهم آن است كه مانعی از رسیدن آب نباشد و هرگاه می داند چیزی به اعضای وضو چسبیده، ولی شك دارد كه آیا مانع رسیدن آب هست یا نه باید آن را برطرف كند.

مسأله 317 اگر زیر ناخن كمی چرك باشد وضو اشكال ندارد، ولی بهتر است آن را تمیز كند، امّا اگر ناخن را بگیرد باید آن چرك را كه مانع رسیدن آب به بدن است برطرف

كند و نیز اگر ناخن بیش از حدّ معمول بلند باشد و چرك زیر آن، مانع رسیدن آب وضو است، باید آن را برطرف سازد.

مسأله 318 هرگاه به واسطه سوختگی یا چیز دیگر تاولهایی بر اعضای وضو پیدا شود شستن و مسح روی آن كافی است و چنانچه سوراخ شود رساندن آب به زیر پوست لازم نیست، ولی چنانچه قسمتی از پوست كنده شده كه گاهی به بدن می چسبد و گاهی بلند می شود باید آب را به زیر آن برساند به شرط این كه ضرر نداشته باشد.

مسأله 319 هرگاه انسان احتمال دهد مانعی در اعضای وضو وجود دارد اگر احتمال آن عقلایی است باید وارسی كند، مثل این كه بعد از گِل كاری یا رنگ كاری شك كند مقداری گِل یا رنگ به دست او چسبیده است.

مسأله 320 رنگهایی كه مانع رسیدن آب به بدن نیست، برای وضو ضرری ندارد ولی اگر مانع باشد، یا شك كندكه مانع است یا نه، باید آن را برطرف سازد.

مسأله 321 وجود انگشتر و دستبند و مانند آن اگر مانع رسیدن آب نباشد، برای وضو ضرری ندارد و می تواند آن را جابه جا كند تا آب به زیر آن برسد و شسته شود و اگر بعد از وضو، انگشتر یا مانع دیگری در دست ببیند و نداند موقع وضو بوده یا نه، وضوی او صحیح است، به شرط این كه احتمال بدهد در حال وضو توجّه به این امر داشته است.

مسأله 322 اگر بعد از فراغت وضو شك كند همه كارهای وضو را انجام داده یا نه، یا شرایط در آن جمع بوده یا نه، اعتنا

نكند، امّا اگر در حال وضو شك كند باید به جا آورد.

احكام وضو

مسأله 323 هرگاه انسان وضو داشته و شك كند باطل شده یا نه، بنامی گذارد كه وضوی او باقی است و بعكس اگر كسی وضو نداشته، شك دارد وضو گرفته یا نه، بنا می گذارد كه وضو نگرفته است.

مسأله 324 كسی كه می داند وضو گرفته و حدثی هم از او سر زده، مثلاً بول كرده، چنانچه نداند كدامیك جلوتر بوده، باید وضو بگیرد.

مسأله 325 كسی كه در كارهای وضو یا شرایط آن مثل پاك بودن آب و وجود مانع بر اعضای وضو، زیاد شك می كند، ȘǙʘϠاعتنا نكند و مطابق معمول مردم انجام دهد.

مسأله 326 هرگاه بعد از نماز شك كند وضو گرفته یا نه، نماز او صحیح است، ولی برای نمازهای بعد باید وضو بگیرد.

مسأله 327 هرگاه در بین نماز شك كند كه وضو گرفته یا نه، بنابر احتیاط واجب نماز را تمام كند و بعد از آن وضو بگیرد و اعاده نماید.

مسأله 328 هرگاه انسان مرضی دارد كه بول او قطره قطره خارج می شود، یا نمی تواند از بیرون آمدن غائط خود داری كند، چنانچه می داند كه از اوّل وقت نماز تا آخر آن به مقدار وضو گرفتن و نماز خواندن مهلت پیدا می كند باید نماز را در همان وقت مهلت بخواند و باید به واجبات نماز قناعت كند و اذان و اقامه و قنوت را اگر مهلت نمی دهد ترك كند.

مسأله 329 اگر به مقدار وضو و نماز مهلت پیدا نمی كند ولی در بین نماز فقط چند مرتبه بول و غائط از او خارج می

شود بطوری كه اگر بخواهد بعد از هر كدام وضو بگیرد مشكل نیست، در این صورت باید بنابر احتیاط واجب ظرف آبی پهلوی خود بگذارد و هر وقت چیزی از او خارج شد وضو بگیرد و بقیه نماز را بخواند، امّا اگر چنان پی در پی از او خارج می شود كه این كار برای او مشقّت بار است یك وضو كافی است.

مسأله 330 چنان كه گفته شد هرگاه بول یا غائط طوری پی در پی از او خارج شود كه وضو گرفتن بعد از هر دفعه برای او بسیار مشكل است، یك وضو كافی است، بلكه می تواند دو نماز مانند ظهر و عصر را با همان یك وضو بخواند، اگر چه احتیاط آن است كه برای هر نماز یك وضو بگیرد.

مسأله 331 هرگاه این گونه افراد با اختیار خود بول یا غائط كنند باید وضو بگیرند.

مسأله 332 هرگاه مرضی دارد كه نمی تواند از خارج شدن باد جلوگیری كند، باید بهوظیفه كسانی كه نمی توانند از بیرون آمدن بول و غائط خودداری كنند عمل نماید.

مسأله 333 كسی كه بول یا غائط پی در پی از او خارج می شود باید بعد از هر وضو فوراً مشغول نماز شود و برای به جا آوردن نماز احتیاط و سجده و تشهّد فراموش شده، وضو گرفتن دیگری لازم نیست، به شرط این كه میان نماز و این كارها فاصله ای نیندازد.

مسأله 334 كسی كه بول یا غائط از او بی اختیار خارج می شود باید برای نماز به وسیله كیسه و مانند آن از آلودگی جاهای دیگر بدن جلوگیری كند و احتیاط آن است كه پیش

از هر نماز مخرج را آب بكشد.

مسأله 335 كسانی كه دارای چنین بیماری هستند، اگر به آسانی قابل معالجه باشند واجب است معالجه كنند و اگر نكنند برای آنها اشكال دارد.

مسأله 336 كسانی كه به چنین بیماری مبتلا هستند پس از بهبودی لازم نیست نمازهایی را كه در وقت بیماری طبق دستورهای بالا خوانده اند قضا نمایند، ولی اگر قبل از پایان وقت نماز بهبودی یابند باید نمازی را كه وقتش باقی است اعاده كنند (بنابر احتیاط واجب).

اموری كه باید برای آنها وضو گرفت

مسأله 337 وضو برای شش چیز واجب است:

1 نماز واجب (غیر از نماز میت)

2 سجده و تشهّد فراموش شده.

3 طواف واجب (باید توجّه داشت طوافهایی كه جزء حج یا عمره است طواف واجب حساب می شود هرچند اصل حج و عمره مستحب باشد).

4 هرگاه نذر یا عهد كرده، یا قسم خورده كه وضو بگیرد و با طهارت باشد.

5 هرگاه نذر كرده جایی از بدن خود را به خطّ قرآن برساند (در صورتی كه این نذر شرعاً رجحان داشته باشد مثل این كه می خواهد از روی احترام خطّ قرآن را ببوسد).

6 برای آب كشیدن قرآنی كه نجس شده یا بیرون آوردن آن از محل آلوده، هرگاه مجبور باشد دست یا جای دیگر بدن خود را به خطّ قرآن برساند.

مسأله 338 تماسّ بدن با خطّ قرآن برای كسی كه وضو ندارد حرام است، ولی ترجمه قرآن به زبانهای دیگر این حكم را ندارد.

مسأله 339 هرگاه دیوانه یا بچّه ای بدون وضو دست به خطّ قرآن می زند جلوگیری او واجب نیست، امّا اگر كاری كنند كه بی احترامی به قرآن باشد باید از آنها جلوگیری كرد.

مسأله

340 كسی كه وضو ندارد حرام است اسم خداوند متعال را كه به هر زبانی نوشته شده باشد مس نماید (بنابر احتیاط واجب) و مسّ اسم مبارك پیامبر (صلی الله علیه وآله) و ائمّه هدی (علیهم السلام) و حضرت زهرا (علیها السلام) نیز اگر هتك حرمت و بی احترامی باشد حرام است.

مسأله 341 مستحبّ است انسان برای این كه با طهارت باشد وضو بگیرد، خواه نزدیك وقت نماز باشد یا نه و با آن وضو، می تواند نماز بخواند.

مسأله 342 هرگاه یقین دارد وقت، داخل شده و قصد وضوی واجب كند، بعد بفهمد وقت، داخل نشده بود، وضوی او صحیح است.

مسأله 343 وضو گرفتن در چند جا مستحبّ است: برای خواندن قرآن، برای نماز میت و برای دعا و مانند آن و نیز مستحبّ است كسی كه وضو دارد برای خواندن نماز، تجدید وضو كند و هرگاه به قصد یكی از این كارها وضو بگیرد تمام كارهایی را كه مشروط به وضو است می تواند انجام دهد.

اموری كه وضو را باطل می كند

مسأله 344 هشت چیز وضورا باطل می كند:

1 خارج شدن بول. 2 غائط. 3 بادی كه از مخرج غائط خارج شود. 4 خوابی كه بر عقل غلبه كند و به واسطه آن چشم نبیند و گوش نشنود، ولی اگر چشم نبیند و گوش بشنود وضو باطل نمی شود. 5 كلّیه اموری كه عقل را از بین می برد مانند مستی، بیهوشی و دیوانگی (بنابر احتیاط واجب). 6 استحاضه زنان كه شرح آن در جای خود می آید. 7 كاری كه برای آن باید غسل كرد، مانند جنابت. 8 مسّ میت انسان.

احكام وضوی جبیره

چیزی كه با آن زخم یا عضو شكسته را می بندند و دوایی كه روی آن می گذارند « جبیره » نامیده می شود.

مسأله 345 هرگاه در یكی از جاهای وضو زخم یا دمل یا شكستگی باشد چنانچه روی آن باز است و خون ندارد و آب هم برای آن مضر نیست، باید مطابق معمول وضو بگیرد.

مسأله 346 هرگاه زخم یا دمل یا شكستگی در صورت و دستها است و روی آن باز است امّا آب ریختن روی آن ضرر دارد، كافی است اطراف آن را بشوید، ولی اگر كشیدن دست تر بر آن ضرر ندارد باید دست تر بر خود آن نیز بكشد و اگر ضرر دارد مستحبّ است پارچه پاكی روی آن بگذارد و دست تر روی آن بكشد.

مسأله 347 هرگاه زخم یا دمل و شكستگی در محلّ مسح باشد چنانچه نتواند آن را مسح كند باید پارچه پاكی روی آن بگذارد و روی پارچه را با رطوبت آب وضو مسح كند و بنابر احتیاط واجب، تیمّم هم بنماید و اگر

گذاشتن پارچه ممكن نباشد باید وضوی بدون مسح بگیرد و بنابر احتیاط واجب تیمّم هم بكند.

مسأله 348 هرگاه زخم یا دمل و شكستگی با پارچه یا گچ یا مانند آن بسته شده است، چنانچه باز كردن آن ضرر و مشقّت زیادی ندارد و آب هم برای آن مضر نیست، باید آن را باز كند و وضو بگیرد، در غیر این صورت اطراف زخم یا شكستگی را بشوید و احتیاط مستحب آن است كه روی جبیره را نیز مسح كند و اگر جبیره، نجس است یا نمی شود روی آن دستِ تر بكشد، پارچه پاكی را بر آن ببندد و دستِ تر روی آن بكشد.

مسأله 349 هرگاه جبیره تمام صورت یا تمام یكی از دستها را گرفته باشد، باید بنابر احتیاط هم وضوی جبیره ای بگیرد و هم تیمّم كند، همچنین اگر جبیره تمام اعضای وضو را گرفته باشد.

مسأله 350 كسی كه در كف دست و انگشتهایش جبیره دارد و در موقع وضو دست تر روی آن كشیده، می تواند مسح سر و پا را با همان رطوبت انجام دهد و اگر كافی نباشد، از جاهای دیگر وضو رطوبت می گیرد.

مسأله 351 هرگاه جبیره بیشتر از معمول، اطراف زخم را گرفته و برداشتن آن ممكن نیست باید به دستور جبیره عمل كند و بنابر احتیاط مستحب، تیمّم هم بنماید و اگر برداشتن جبیره اضافی ممكن است باید آن را بردارد.

مسأله 352 هرگاه در جای وضو، زخم و جراحت و شكستگی وجود ندارد، امّا به جهت دیگری آب برای آن ضرر دارد، باید تیمّم كند، ولی اگر فقط برای مقداری از دست و صورت ضرر دارد، چنانچه

اطراف آن را بشوید كافی است و احتیاط آن است كه تیمّم هم بكند.

مسأله 353 اگر در جای وضو یا غسل چیزی چسبیده كه برداشتن آن ممكن نیست، یا بسیار مشقّت دارد باید به دستور جبیره عمل كند، یعنی اطراف آن را بشوید و روی آن را دست بكشد.

مسأله 354 غسل جبیره ای مثل وضوی جبیره ای است، ولی تا ممكن است باید غسل را ترتیبی به جا آورد، بنابر احتیاط واجب.

مسأله 355 كسی كه وظیفه او تیمّم است هرگاه در اعضای تیمّم او زخم، یا دمل، یا شكستگی باشدباید مطابق دستور وضوی جبیره ای تیمّم جبیره ای كند.

مسأله 356 كسی كه وظیفه او وضو یا غسل جبیره ای است، چنانچه می داند تا آخر وقت عذر او برطرف نمی شود می تواند در اوّل وقت نماز بخواند، امّا اگر امید دارد كه تا آخر وقت عذر او برطرف شود احتیاط واجب آن است كه صبر كند.

مسأله 357 اگر به خاطر درد چشم شستن صورت ضرر دارد باید تیمّم كند و اگر می تواند اطراف چشم و بقیه صورت را بشوید، كافی است.

مسأله 358 نمازهایی را كه با وضو یا غسل جبیره ای می خوانند اعاده ندارد، مگر این كه قبل از پایان وقت نماز، عذر برطرف شود، در اینجا بنابر احتیاط واجب، نماز را اعاده كنند.

غسل

غسلهای واجب

مسأله 359 غسلهای واجب هفت غسل است:

1 غسل جنابت 2 غسل استحاضه 3 غسل حیض 4 غسل نفاس 5 غسل مسّ میت 6 غسل میت 7 غسل مستحبّی كه بواسطه نذر و قسم و مانند آن واجب شده است.

1 جنابت

مسأله 360 انسان با دو چیز جُنُب می شود: اوّل جماع (آمیزش جنسی) دوم بیرون آمدن منی، چه در خواب باشد یا بیداری، كم باشد یا زیاد، با شهوت باشد یا بی شهوت.

احكام جنابت

مسأله 361 اگر رطوبتی از انسان خارج شود و نداند منی است یا رطوبت دیگر، چنانچه همراه با « جستن » و « شهوت » بوده باشد آن رطوبت حكم منی دارد و اگر این دو نشانه، یا یكی از آنها را نداشته باشد حكم منی ندارد، ولی در زن و مریض لازم نیست كه با جستن بیرون آید، بلكه اگر رطوبت هنگامی بیرون آید كه به اوج شهوت جنسی رسیده است، حكم منی دارد.

مسأله 362 غالباً بعد از بیرون آمدن منی بدن سست می شود، ولی این موضوع جزء شرایط قطعی و نشانه ها نیست.

مسأله 363 مستحبّ است بعد از بیرون آمدن منی بول كند تا ذرّات باقیمانده خارج شود و اگر نكند و بعد از غسل رطوبتی از او بیرون آید كه نداند منی است یا رطوبت دیگر، حكم منی دارد و باید دوباره غسل كند.

مسأله 364 اگر انسان جماع كند و به اندازه ختنه گاه یا بیشتر داخل شود، مرد و زن هردو جُنُب می شوند، خواه بالغ باشند یا نابالغ، منی بیرون آید یانه. این در صورتی است كه جماع در قُبُل باشد و اگر در دُبُر باشد بنابر احتیاط واجب باید جمع كند بین غسل و وضو.

مسأله 365 اگر شك كند كه به مقدار ختنه گاه داخل شده یا نه، غسل بر او واجب نیست.

مسأله 366 هرگاه نعوذ باللّه با حیوانی نزدیكی كند و منی از او

بیرون آید، جُنُب می شود و غسل كافی است، امّا اگر منی بیرون نیاید احتیاط واجب آن است كه برای نماز و مانند آن، هم غسل كند و هم وضو بگیرد، مگر این كه قبل از این كار وضو داشته باشد كه در این صورت تنها غسل كافی است.

مسأله 367 هرگاه منی از جای خود حركت كند امّا از ریختن آن به بیرون جلوگیری بعمل آورد، یا به علّت دیگر بیرون نیاید غسل واجب نیست، همچنین اگر شك كند كه بیرون آمده یا نه.

مسأله 368 كسی كه آب برای غسل كردن ندارد می تواند با همسر خود نزدیكی كند و تیمّم برای او كافی است، خواه بعد از داخل شدن وقت نماز باشد یا قبل از آن.

مسأله 369 هرگاه در لباس خود منی ببیند و یقین نماید از خود اوست باید غسل كند و نمازهایی را كه یقین دارد با جنابت خوانده قضا نماید، ولی آنچه را شك دارد لازم نیست قضا نماید.

كارهایی كه بر جُنُب حرام است

مسأله 370 پنج كار بر جُنُب حرام است:

1 مسّ خطّ قرآن یا اسم خدا و پیامبران و امامان بنابر احتیاط واجب، همانطور كه در وضو گفته شد.

2 رفتن به مسجدالحرام و مسجد پیغمبر (صلی الله علیه وآله)، هرچند از یك در داخل و از در دیگر خارج شود.

3 توقّف كردن در مساجد دیگر، امّا اگر از یك در داخل و از در دیگر خارج شود، یا برای برداشتن چیزی برود مانعی ندارد و احتیاط واجب آن است كه در حرم امامان هم توقّف نكند.

4 داخل شدن در مسجد برای گذاشتن چیزی در آن.

5 خواندن یكی از آیات سجده، ولی خواندن غیر

آیه سجده از سوره سجده مانعی ندارد.

مسأله 371 سوره هایی كه سجده واجب در آن است چهار سوره است:

1 سوره الم سجده (سوره 32). 2 سوره حم سجده (سوره 41). 3 سوره والنّجم (سوره 53). 4 سوره اقرأ (سوره 96).

كارهایی كه بر جُنُب مكروه است

مسأله 372 شایسته است جُنُب چند چیز را ترك كند:

1 و 2 خوردن و آشامیدن، ولی اگر وضو بگیرد مكروه نیست. 3 خواندن بیشتر از هفت آیه از قرآن، حتّی از سوره هایی كه سجده واجب ندارد. 4 تماسّ بدن با جلد وحاشیه و فاصله سطور قرآن مجید و همراه داشتن آن. 5 خوابیدن بدون وضو. 6 رنگ كردن موها به حنا و مانند آن. 7 مالیدن روغن و انواع كِرِم ها به بدن. 8 جماع كردن بعد از محتلم شدن.

احكام غسل جنابت

مسأله 373 غسل جنابت را هرگاه برای رفع جنابت و پاك شدن انجام دهد مستحبّ است، امّا برای خواندن نماز واجب مانند آن واجب می شود. برای نماز میت سجده شكر سجده های واجب قرآن (هنگامی كه آیه سجده را از دیگری بشنود) غسل جنابت واجب نیست، بلكه در همان حال نیز انجام این كارها جایز است، هرچند بهتر است كه برای نماز میت و سجده شكر و امثال آن غسل كند.

مسأله 374 هنگام غسل كردن لازم نیست نیت واجب یا مستحب كند، همین اندازه كه به قصد قربت و اطاعت فرمان خدا انجام دهد كافی است.

مسأله 375 هرگاه یقین كند وقت نماز داخل شده و نیت غسل واجب كند بعد معلوم شود كه پیش از وقت بوده، غسل او صحیح است، همچنین اگر به نیت نماز واجب غسل كند، بعد معلوم شود وقت گذشته بوده است، غسل او صحیح می باشد.

اقسام و احكام غسل

مسأله 376 غسل را خواه واجب باشد یا مستحب، به دو صورت می توان انجام داد: ترتیبی و ارتماسی.

مسأله 377 غسل ترتیبی به این صورت است كه بعد از نیت، اوّل سر و گردن را می شوید و بعد طرف راست و بعد طرف چپ را (بنابر احتیاط واجب) و اگر عمداً یا از روی فراموشی یا ندانستن مسأله به این ترتیب عمل نكند غسل را اعاده می كند.

مسأله 378 باید نصف ناف و نصف عورت را با طرف راست بدن و نصف دیگر را با طرف چپ بشوید، ولی بهتر است تمام آن را با هر دو طرف غسل دهد.

مسأله 379 برای این كه یقین كند هر سه قسمت بدن یعنی سر

و گردن و طرف راست و طرف چپ را كاملاً غسل داده، كمی از قسمتهای دیگر را با آن قسمت می شوید و احتیاط مستحبّ آن است كه طرف راست گردن را با طرف راست بدن و طرف چپ گردن را با طرف چپ بدن بشوید.

مسأله 380 اگر بعد از غسل بفهمد مقداری از بدن را نشسته، چنانچه از طرف چپ باشد شستن همان مقدار كافی است و اگر از طرف راست باشد، احتیاط آن است كه بعد از شستن آن دوباره طرف چپ را بشوید و اگر از سر و گردن باشد، باید بعد از شستن آن دوباره طرف راست و چپ را بشوید.

مسأله 381 اگر بعد از تمام شدن غسل، شك كند كه اعضا را درست شسته یا نه، اعتنا نكند.

مسأله 382 غسل ارتماسی آن است كه بعد از نیت، تمام بدن را یك دفعه یا به تدریج در آب فرو می برد، خواه در مثل حوض استخر باشد و یا زیر آبشاری كه آب آن یك مرتبه تمام بدن را فرامی گیرد، امّا غسل ارتماسی زیر دوش معمولی ممكن نیست.

مسأله 383هرگاه مقداری از بدن بیرون آب باشد و نیت غسل ارتماسی كند و در آب فرو رود كافی است، امّا اگر تمام بدن زیر آب باشد و آن را تكان دهد مشكل است.

مسأله 384اگر بعد از غسل ارتماسی بفهمد مقداری از بدن شسته نشده، باید دوباره غسل كند.

مسأله 385 در غسل ارتماسی باید پاها را نیز از زمین بلند كند تا آب به زیر آن برسد.

مسأله 386 اگر برای غسل ترتیبی وقت ندارد و می تواند ارتماسی انجام دهد، واجب است ارتماسی

انجام دهد.

مسأله 387 احتیاط واجب آن است كه كسی كه روزه واجب گرفته، یا برای حج یا عمره احرام بسته، غسل ارتماسی نكند و سر خود را زیر آب فرو نبرد، ولی اگر از روی فراموشی غسل ارتماسی كند، صحیح است و ضرر به روزه و احرام او نمی زند.

مسأله 388 در غسل ترتیبی می تواند سه بار در آب فرو رود، یك بار به نیت سر و گردن، دیگری به نیت طرف راست و دیگری را به نیت طرف چپ.

مسأله 389 در غسل ارتماسی باید تمام بدن پاك باشد (بنابر احتیاط واجب) ولی در غسل ترتیبی پاك بودن تمام بدن لازم نیست، همین اندازه كه هر عضو پیش از غسل دادن پاك باشد، كافی است.

مسأله 390 سابقاً گفتیم عرق جُنُب از حرام نجس نیست و چنین كسی می تواند با آب گرم غسل كند، ولی بهتر است با آب ملایم غسل كند كه عرق ننماید.

مسأله 391 هرگاه مختصری از بدن شسته نشود، غسل باطل است، امّا شستن باطن، مانند داخل گوش و بینی و داخل چشم لازم نیست.

مسأله 392 هنگام غسل باید هر چیز كه مانع رسیدن آب به بدن است برطرف كند و اگر احتمال عقلایی می دهد مانعی باشد، باید وارسی كند تا مطمئن شود مانعی نیست.

مسأله 393موهای كوتاه را كه جزء بدن حساب می شود باید بشوید، بنابر احتیاط واجب شستن موهای بلند و زیر آنها هر دو لازم است.

مسأله 394شرایطی كه برای وضو گفته شد مانند پاك بودن آب و غیر آن در غسل هم شرط است، ولی در غسل لازم نیست كه از بالا به پایین بشوید و فاصله

افتادن میان شستن اعضا در غسل ترتیبی نیز اشكالی ندارد، مگر در مورد كسی كه نمی تواند بول و غائط خود را حفظ كند كه باید پشت سر هم به جاآورد و فوراً نماز بخواند، همچنین در زن مستحاضه.

مسأله 395 كسی كه قصد دارد پول حمّامی را ندهد، یا بدون علم به رضایت او می خواهد نسیه بگذارد بنابر احتیاط، غسل او باطل است، همچنین اگر قصد دارد پول حرام یا پولی كه خمس آن را نداده به حمّامی بدهد.

مسأله 396 كسی كه زیادتر از معمول در حمّام آب می ریزد، غسل او اشكال دارد، مگر این كه تصمیم داشته باشد حمّامی را با پول اضافی راضی كند.

مسأله 397 هرگاه شك كند غسل كرده یا نه، باید غسل كند ولی اگر بعد از غسل شك كند غسل او صحیح بوده یا نه، اعتنا به شك نكند.

مسأله 398 اگر در اثناء غسل، حَدَث اصغر از او سر زند (مثلاً بول كند) بنابر احتیاط واجب، باید غسل را از سر گیرد و برای نماز و مانند آن، وضو نیز بگیرد.

مسأله 399 هرگاه كسی جُنُب شده و نمازهایی خوانده است، بعداً شك كند غسل كرده یا نه، آن نمازها صحیح است، ولی برای نمازهای بعد باید غسل كند.

مسأله 400 چند غسل واجب، یا واجب و مستحب را می توان با یك نیت انجام داد، یعنی یك غسل كند به نیت جنابت و حیض و مسّ میت و غسل جمعه و مانند آن و از همه كفایت می كند.

مسأله 401 با هر غسلی می توان نماز خواند و وضو واجب نیست، خواه جنابت باشد یا غیر آن، واجب باشد

یا مستحب، ولی احتیاط مستحب آن است كه در غیر غسل جنابت وضو بگیرد.

2 استحاضه

مسأله 402 یكی از خونهایی كه از زن خارج می شود خون « استحاضه » است و دراین موقع زن را « مستحاضه » می گویند، بطور كلّی تمام خونهایی كه غیر از حیض و نفاس و زخم و دمل است و از رحم زن خارج می شود خون استحاضه است.

مسأله 403 خون استحاضه غالباً كم رنگ و سرد و رقیق است و بدون فشار و سوزش بیرون می آید، ولی ممكن است گاهی تیره رنگ یا سرخ و گرم و غلیظ باشد و با فشار و سوزش خارج شود.

مسأله 404 استحاضه فقط دو قسم است: « قلیله » و « كثیره »: استحاضه قلیله آن است كه هرگاه زن پنبه ای را داخل كند، خون، آن را آلوده نماید ولی از طرف دیگر خارج نشود، خواه خون در پنبه فرو رود یا نه، و استحاضه كثیره آن است كه خون، در پنبه فرو رود و از آن بگذرد و جاری شود.

احكام زن مستحاضه

مسأله 405 در استحاضه قلیله باید زن برای هر نماز یك وضو بگیرد (بنابراحتیاط واجب) و واجب است از سرایت خون به سایر اعضا جلوگیری كند، امّا عوض كردن پنبه و دستمال واجب نیست، هر چند احتیاط است. و در استحاضه كثیره واجب است سه غسل انجام دهد: یك غسل برای نماز صبح و دیگر برای نماز ظهر و عصر و سوم برای مغرب و عشا و باید میان این نمازها جمع كند و احتیاط مستحب آن است كه علاوه بر این، برای هر نماز یك وضو بگیرد، قبل از غسل یا بعد از آن.

مسأله 406 هرگاه قبل از داخل شدن وقت نماز

وضو یا غسل را انجام داده باشد باید در موقع نماز بنابر احتیاط واجب، آن را اعاده كند.

مسأله 407 هرگاه استحاضه قلیله بعد از نماز صبح كثیره شود، باید برای نماز ظهر و عصر غسل كند و اگر بعد از نماز ظهر و عصر كثیره شود، باید برای نماز مغرب و عشا غسل كند.

مسأله 408 در تمام مواردی كه غسل بر او واجب می شود اگر غسل كردن مكرّر برای او ضرر دارد، یا مایه مشقّت زیاد است می تواند به جای آن تیمّم كند.

مسأله 409 در استحاضه « كثیره » یا « قلیله » اگر قبل از اذان صبح برای نماز شب غسل كند یا وضو به جا آورد و نماز شب را بخواند احتیاط واجب آن است كه بعد از داخل شدن صبح، دو مرتبه غسل و وضو را انجام دهد.

مسأله 410 هرگاه زن مستحاضه قلیله، نماز ظهر و عصر یا مغرب و عشا را از هم جدا بخواند، باید برای هر كدام یك وضو بگیرد و همچنین برای نمازهای مستحب، ولی برای مجموع نماز شب، یك وضو یا غسل كافی است و برای خواندن نماز احتیاط و سجده فراموش شده و تشهّد فراموش شده و سجده سهو كه بلافاصله بعد از نماز به جا می آورد، غسل و وضو لازم نیست.

مسأله 411 زن مستحاضه بعد از آن كه خونش قطع شد، فقط برای اولین نماز باید كارهای استحاضه را انجام دهد.

مسأله 412 هرگاه نداند استحاضه او قلیله است یا كثیره، بنابر احتیاط واجب باید قبل از نماز، خود را وارسی كند و اگر نمی تواند خود را وارسی كند، احتیاط آن است

كه هم وظیفه استحاضه كثیره را انجام دهد و هم قلیله، امّا اگر حالت سابق او معلوم است كثیره یا قلیله بوده می تواند به وظیفه همان ادامه دهد.

مسأله 413 هرگاه زن مستحاضه بعد از نماز، خود را وارسی كند و خون نبیند، با وضویی كه دارد می تواند نماز دیگر را بخواند، هرچند بعد از مدّتی دوباره خون بیاید.

مسأله 414 هرگاه زن مستحاضه بداند پیش از گذشتن وقت نماز بكلّی پاك می شود و یا به اندازه خواندن نماز، خون قطع می گردد، بنابر احتیاط واجب باید صبر كند و هنگامی كه پاك شد غسل كند، یا وضو بگیرد و نماز را بخواند.

مسأله 415 مستحاضه باید بعد از غسل یا وضو فوراً مشغول نماز شود، ولی گفتن اذان و اقامه و خواندن دعاهای قبل از نماز بلكه انتظار جماعت به اندازه معمول اشكال ندارد و در نماز نیز، می تواند مستحبّات، مثل قنوت و مانند آن را انجام دهد.

مسأله 416 هرگاه خون به بیرون جریان دارد چنانچه برای او ضرر نداشته باشد باید پیش از غسل و بعد از آن بوسیله پنبه و مانند آن از بیرون آمدن خون جلوگیری كند، ولی اگر این كار مشقّت زیاد دارد، لازم نیست.

مسأله 417 هرگاه در موقع غسل خون قطع نشود، ضرری برای غسل ندارد، خواه ترتیبی باشد یا ارتماسی.

مسأله 418 زن مستحاضه باید روزه ماه رمضان را بگیرد و در صورتی روزه او صحیح است كه غسل نماز مغرب و عشای شبی كه می خواهد فردای آن را روزه بگیرد به جا آورد و همچنین غسلهای روزی را كه روزه است (بنابر احتیاط واجب).

مسأله 419 هرگاه

زن روزه دار بعد از نماز ظهر و عصر مستحاضه شود برای روزه آن روز غسلی ندارد.

مسأله 420 اگر در بین نماز، استحاضه قلیله زن، كثیره شود باید نماز را رها كند و غسل نماید و از نو بخواند و در صورتی كه برای غسل وقت ندارد تیمّم كند، ولی اگر برای تیمّم هم وقت ندارد باید همان نماز را تمام كرده و بنابر احتیاط واجب قضا نماید.

مسأله 421 هرگاه استحاضه كثیره زن، قلیله شود، باید برای نماز اوّل غسل كند و برای نمازهای بعد وضو بگیرد.

مسأله 422 مستحاضه كثیره، هرگاه غسلهای روزانه خود را انجام دهد برای اعمال دیگر مانند طواف و نماز قضا و نماز آیات و نماز شب، غسل دیگری بر او واجب نیست تنها باید وضو بگیرد.

مسأله 423 زن مستحاضه می تواند نماز قضا بخواند، ولی برای هر نماز بنابر احتیاط واجب باید یك وضو بگیرد، ولی برای خواندن نوافل روزانه، همان وضوی نماز واجب كافی است و همچنین برای تمام نماز شب یك وضو كفایت می كند، به شرط این كه پشت سر هم به جا آورد.

مسأله 424 هر خونی كه از زن خارج شود و شرایط حیض و نفاس را نداشته باشد و مربوط به بكارت یا زخم یا جراحتّی در رحم نبوده باشد، خون استحاضه است.

مسأله 425 هرگاه شك كند كه خون، از زخم است یا نه و ظاهر حال او سلامت است، خون استحاضه حساب می شود، امّا اگر وضع حال او مشكوك باشد كه خون از زخم است یا غیر آن، احكام استحاضه ندارد.

3 عادت ماهانه

مسأله 426 « حیض » كه گاهی از آن تعبیر به «

عادت ماهانه » می كنند خونی است كه غالباً در هر ماه چند روزی از رحم خارج می شود و به هنگام انعقاد نطفه، غذای فرزند است. زن را در موقع دیدن خون حیض « حائض » می گویند و در شرع مقدّس اسلام احكامی دارد كه در مسائل آینده خواهد آمد.

احكام زن حائض

مسأله 427 خون حیض نشانه هایی دارد: در بیشتر اوقات غلیظ و گرم و رنگ آن تیره یا سرخ است و با فشار و كمی سوزش خارج می شود.

مسأله 428 زنان سیده و غیر سیده هر دو بعد از تمام شدن پنجاه سال یائسه می شوند، یعنی اگر خونی ببینند خون حیض نیست، مگر زنانی كه از قبیله « قریش » محسوب می شوند كه آنها بعد از تمام شدن شصت سال یائسه می شوند.

مسأله 429 خونی را كه دختر پیش از تمام شدن نه سال و زن بعد از یائسه شدن می بیند حكم حیض ندارد و اگر مربوط به زخم و جراحتّی نباشد. استحاضه است كه احكام آن قبلاً گفته شد.

مسأله 430 زنان باردار یا زنانی كه بچّه شیر می دهند ممكن است حائض شوند.

مسأله 431 دختری كه نمی داند نه سالش تمام شده یا نه، اگر خونی ببیند كه نشانه های حیض را نداشته باشد، حیض نیست و اگر نشانه ها را داشته باشد و اطمینان حاصل كند كه حیض است، دلیل بر این است كه نه سالش تمام و بالغ شده است، ولی زنی كه شك دارد یائسه شده یا نه، هر گاه خونی ببیند و نداند حیض است یا نه، باید بنا بگذارد كه حیض است و هنوز

یائسه نشده است.

مسأله 432 مدّت حیض كمتر از سه روز و بیشتر از ده روز نمی شود، حتّی اگر مختصری كمتر باشد حیض نیست.

مسأله 433 سه روز اوّل حیض باید پشت سر هم باشد، بنابراین اگر مثلاً دو روز خون ببیند و یك روز پاك شود و دوباره ببیند، حیض نیست و این كه می گوییم باید پشت سر هم باشد، معنایش این نیست كه در تمام سه روز خون بیرون آید، بلكه اگر در فضای داخل فرج خون باشد كافی است.

مسأله 434 لازم نیست شب اوّل و شب چهارم را خون ببیند، ولی باید در شب دوم و سوم قطع نشود و ادامه داشته باشد.

مسأله 435 هرگاه سه روز پشت سر هم خون ببیند و پاك شود چنانچه دوباره خون ببیند و ایامی كه خون دیده روی هم رفته از ده روز بیشتر نشود، تمام روزهایی را كه خون دیده حائض است، ولی روزهایی كه در وسط پاك بوده، حكم زنان پاك را دارد.

مسأله 436 اگر كمتر از سه روز خون ببیند و پاك شود، بعداً سه روز یا بیشتر خون ببیند با نشانه هایی كه گفته شد فقط خون دوم حیض است.

مسأله 437 زنی كه مبتلا به خونریزی است اگر به طبیب مراجعه كند و او تشخیص دهد خون حیض یا خون زخم و مانند آن است، چنانچه به گفته طبیب اطمینان حاصل كند می تواند بر طبق احكام آن عمل نماید.

مسأله 438 كارهایی كه بر حائض حرام است به شرح زیر است:

1 تمام عبادتهایی كه با وضو یا غسل یا تیمّم انجام می شود، مانند نماز و روزه و طواف خانه

خدا، ولی به جا آوردن عباداتی كه طهارت در آن شرط نیست مانند نماز میت مانعی ندارد.

2 تمام كارهایی كه بر جنب حرام است و در احكام جنابت گفته شد.

3 نزدیكی كردن، كه هم برای مرد حرام است و هم برای زن.

4 طلاق در این حالت نیز باطل و بی اثر است.

مسأله 439 هرگاه مرددر حال حیض با همسر خود نزدیكی كند مستحبّ است كفّاره دهد و كفّاره آن، در ثلث اوّل روزهای حیض، یك مثقال طلای سكّه دار، یا قیمت آن است (مثقال شرعی 18 نخود می باشد) و اگر در ثلث دوم باشد نیم مثقال و اگر در ثلث سوم باشد یك چهارم مثقال است، بنابر این اگر ایام عادت شش روز است دو روز اوّل یك مثقال، دو روز وسط نیم مثقال و دو روز آخر یك چهارم مثقال كفّاره دارد.

مسأله 440 هرگاه بخواهد قیمت طلا را بپردازد باید به قیمت روزی كه می پردازد حساب كند.

مسأله 441 بازی كردن با همسر در حال حیض، حرام نیست و كفّاره هم ندارد.

مسأله 442 هرگاه نزدیكی را تكرار كند مستحبّ است كفّاره را نیز تكرار كند.

مسأله 443 اگر مرد در حال نزدیكی بفهمد زن حائض شده، باید فوراً از او جدا شود و اگر جدانشود، گناه كرده و بنابر احتیاط مستحب باید كفّاره نیز بپردازد.

مسأله 444 اگر مرد با زن حائض زنا كند، یا با زن حائض بیگانه ای به گمان این كه همسر خود اوست نزدیكی نماید، احتیاط آن است كه كفّاره دهد.

مسأله 445 كسی كه نمی تواند كفّاره بدهد بهتر آن است كه صدقه ای بدهد و اگر نمی تواند، باید از

گناه خود استغفار كند.

مسأله 446 هرگاه زن بگوید حائض هستم یا از حیض پاك شده ام، حرف او قبول است، مگر این كه مورد سوءظن باشد.

مسأله 447 هرگاه زن در وسط نماز حائض شود نماز او باطل است و نباید ادامه دهد، ولی اگر شك كند كه حائض شده یا نه، نماز او صحیح است.

مسأله 448 هنگامی كه زن از حیض پاك شود باید برای انجام عبادات خود غسل كند و اگر دسترسی به آب ندارد تیمّم نماید، دستور غسل حیض مثل غسل جنابت است و از وضو نیز كفایت می كند، ولی احتیاط مستحب آن است كه وضو هم بگیرد (خواه پیش از غسل باشد یا بعد از غسل).

مسأله 449 هنگامی كه زن از خون حیض پاك شود، طلاق او صحیح است و همسرش نیز می تواند با او نزدیكی كند، هر چند هنوز غسل نكرده باشد ولی احتیاط مستحب آن است كه پیش از غسل از نزدیكی خود داری كند، ولی كارهای دیگری كه در وقت حیض بر او حرام بوده، مانند توقّف در مسجد و مسّ خطّ قرآن، تا غسل نكند بر او حلال نمی شود، بنابر احتیاط واجب.

مسأله 450 نمازهای روزانه كه زن در حال حیض نخوانده قضا ندارد، ولی روزه واجب را باید قضا كند.

مسأله 451 هرگاه وقت نماز داخل شود و بداند یا گمان داشته باشد كه اگر نماز را تأخیر بیندازد حائض می شود، باید فوراً نماز را بخواند.

مسأله 452 هرگاه زن در اوّل وقت به اندازه انجام واجبات یك نماز پاك باشد و نماز نخواند و حائض شود، آن نماز را باید بعداً قضا كند و در

اندازه « وقت برای انجام واجبات » باید ملاحظه حال خود را نماید، مثلاً برای مسافر به اندازه دو ركعت و برای حاضر، به اندازه چهار ركعت و كسی كه وضو ندارد، وقت وضو را نیز باید در نظر بگیرد و همچنین تطهیر لباس و بدن و اگر فقط به اندازه خود نماز وقت داشته باشد احتیاط، قضا كردن نماز است.

مسأله 453 هرگاه در آخر وقت نماز پاك شود باید غسل كند و نماز را بخواند، حتّی اگر به اندازه یك ركعت نماز وقت داشته باشد احتیاط واجب خواندن نماز است و در صورت نخواندن، قضای آن را به جاآورد.

مسأله 454 هرگاه در آخر وقت پاك شود، امّا وقت برای غسل ندارد فقط می تواند تیمّم كند و یك ركعت نماز را در وقت و بقیه را در خارج وقت به جا آورد نماز بر او واجب نیست، ولی اگر گذشته از تنگی وقت تكلیفش تیمّم است، مثل این كه آب برای او ضرر دارد باید تیمّم كند و نماز را به جا آورد.

مسأله 455 هرگاه زن پاك شود و شك كند كه به مقدار كافی وقت برای نماز باقی مانده یا نه، باید نمازش را بخواند.

مسأله 456 مستحبّ است زن حائض در وقت نماز خود را از خون پاك كند و دستمال و پنبه را عوض نماید و وضو بگیرد، یا اگر نمی تواند تیمّم كند و در جای نماز خود رو به قبله بنشیند و مشغول ذكر خدا و دعا و صلوات شود، امّا خواندن قرآن و همراه داشتن آن و مسّ حواشی و فاصله میان خطوط آن و نیز خضاب كردن به

حنا برای حائض شایسته نیست.

اقسام زنان حائض

مسأله 457 زنان حائض بر شش گونه اند:

1 صاحب عادت وقتیه و عددیه: یعنی زنی كه دو ماه پشت سر هم در وقت معین خون حیض ببیند و شماره روزهای او در هر دو ماه یك اندازه باشد، مثل این كه دو ماه پشت سر هم از اوّل ماه تا هفتم، خون ببیند.

2 صاحب عادت وقتیه: و آن زنی است كه دو ماه پشت سر هم در وقت معین خون حیض ببیند، ولی شماره روزهای او به یك اندازه نباشد، مثلاً یك ماه، پنج روز و یك ماه، هفت روز ببیند.

3 صاحب عادت عددیه: و آن زنی است كه شماره روزهای عادت او در دو ماه پشت سر هم یك اندازه است (مثلاً هفت روز)، ولی وقت دیدن آن مختلف است، مثلاً یك بار از اوّل ماه و بار دیگر از دهم ماه شروع می شود.

4 مضطربه: و آن زنی است كه چندماه حائض شده ولی عادت معین پیدا نكرده و یا اگر سابقاً عادت داشته، به هم خورده و عادت تازه ای جانشین آن نشده است.

5 مبتدئه: و آن زنی است كه برای اوّلین بار حائض می شود.

6 ناسیه: و آن زنی است كه عادت خود را فراموش كرده است. هر كدام از اینها احكامی دارند كه در مسائل آینده گفته می شود.

1 صاحب عادت وقتیه و عددیه

مسأله 458 زنانی كه عادت وقتیه و عددیه دارند همین كه در ایام عادت خون ببینند حائض می شوند و تا پایان ایام عادت، احكام حائض را دارند، خواه نشانه های خون حیض در آن بوده باشد، یا نه.

مسأله 459 هرگاه

زنی در تمام ماه پاك نمی شود، ولی در دوماه پشت سر هم چند روز معین (مثلاً از اوّل تا هفتم ماه) خونی را كه می بیند، نشانه های حیض را دارد، امّا بقیه چنین نیست، او نیز باید همان ایام را عادت قرار دهد.

مسأله 460 زنانی كه « عادت وقتیه و عددیه » دارند، اگر یكی دو سه روز جلوتر از زمان عادت یا بعد از آن خون ببینند بطوری كه بگویند عادت را جلو یا عقب انداخته، باید به احكام زن حائض عمل كنند، خواه آن خون نشانه های حیض را داشته باشد یا نه.

مسأله 461 زنی كه « عادت وقتیه و عددیه » دارد، اگر چند روز پیش از عادت و چند روز بعد از عادت خون ببیند (بطوری كه در میان زنها معمول است كه گاهی عادت را جلو یا عقب می اندازند) و روی هم رفته از ده روز بیشتر نشود همه حیض است و اگر ده روز بیشتر شود، فقط خونی را كه در روزهای عادت دیده حیض است و قبل و بعد از آن استحاضه می باشد، همین طور اگر چند روز قبل از ایام عادت به اضافه تمام عادت را خون ببیند، یا فقط چند روز بعد از عادت به اضافه تمام ایام عادت را خون ببیند كه اگر از ده روز تجاوز نكند، همه اش حیض است و اگر تجاوز كند فقط ایام عادت حیض محسوب می شود.

مسأله 462 زنی كه عادت دارد هرگاه سه روز یا بیشتر خون ببیند و پاك شود و دوباره خون ببیند و فاصله بین دو خون، كمتر از ده روز

باشد و تمام روزهایی را كه خون دیده، بیش از ده روز نباشد، همه آن حیض است (امّا ایامی كه در وسط پاك بوده، پاك محسوب می شود) و اگر زیادتر از ده روز باشد آن خونی كه در عادت بوده حیض و دیگری كه نبوده، استحاضه است و اگر هیچ كدام در عادت نبوده آن خونی كه دارای صفات حیض است حیض و دیگری استحاضه است و اگر هر دو صفات حیض دارد، تا ده روز حیض محسوب می شود بعد از آن استحاضه است.

مسأله 463 زنی كه « عادت وقتیه و عددیه » دارد اگر در وقت عادت، خون نبیند و در غیر آن ایام به شماره روزهای حیضش خون ببیند باید همان را حیض قرار دهد، چه پیش از وقت عادت باشد، یا بعد از آن، به شرط این كه نشانه های حیض را داشته باشد.

مسأله 464 زنی كه « عادت وقتیه و عددیه » دارد، اگر در وقت عادت خون ببیند ولی شماره روزهای آن كمتر یا بیشتر از ایام عادت باشد قبل از وقت عادت، یا بعد از آن به شماره روزهای عادت خون ببیند، فقط خونی را كه در وقت عادت دیده حیض قرار می دهد.

مسأله 465 زنانی كه « عادت وقتیه و عددیه » دارند اگر بیشتر از ده روز خون ببینند، آنچه را در روزهای عادت دیده اند حیض است (خواه نشانه های حیض را داشته باشد یا نه) و آنچه بعد از روزهای عادت دیده اند استحاضه است (خواه نشانه های حیض داشته باشد یا نه).

2 صاحب عادت وقتیه

مسأله 466 زنانی كه فقط « عادت وقتیه

» دارند یعنی دو ماه پشت سر هم در وقت معین خون حیض ببینند سޘӠپاك شوند، ولی شماره روزهای آن یك اندازه نباشد، باید تمام آن را حیض قرار دهند به شرط آن كه از سه روز كمتر و از ده روز بیشتر نباشد.

مسأله 467 زنی كه از خون پاك نمی شود، ولی دو ماه پشت سر هم در وقت معین خون او نشانه های حیض را دارد، امّا شماره روزهای خونی كه نشانه حیض را دارد یك اندازه نیست، چنین زنی نیز باید تمام آنچه را نشانه حیض دارد حیض قرار دهد.

مسأله 468 زنی كه دو ماه پشت سر هم در وقت معین، سه روز یا بیشتر خون حیض ببیند و بعد پاك شود، دو مرتبه سه روز یا بیشتر خون ببیند و مجموع روزهایی كه خون دیده از ده روز بیشتر نشود (ولی ماه دوم كمتر یا بیشتر از ماه اوّل باشد) چنین زنی نیز باید تمام آنچه را دیده حیض قرار دهد، ولی در روزهای وسط كه پاك است حكم طاهر را دارد.

مسأله 469 زنی كه « عادت وقتیه » دارد اگر در وقت عادت خود، یا دو سه روز قبل یا بعد از عادت خون ببیند بطوری كه بگویند حیض را جلو یا عقب انداخته، باید به حكم زنهای حائض عمل كند، خواه آن خون نشانه های حیض را داشه باشد یا نه.

مسأله 470 زنی كه « عادت وقتیه » دارد اگر بیشتر از ده روز خون ببیند و نتواند تعداد روزهای حیض را به واسطه نشانه های آن تشخیص دهد، باید مطابق تعداد روزهای عادت زنان خویشاوند خود حیض قرار

دهد (اعم از خویشاوندان پدری یا

[90]

مادری، زنده یا مرده و این در صورتی است كه همه یا اكثریت قریب به اتفاق آنها یكسان باشند، امّا اگر در میان آنها اختلاف است، مثلاً بعضی پنج روز و بعضی هشت روز عادت می بینند، احتیاط واجب آن است كه در هر ماه هفت روز را ایام عادت خود قرار دهد.

3 صاحب عادت عددیه

مسأله 471 زنانی كه « عادت عددیه » دارند یعنی شماره روزهای حیض آنها در دو ماه پشت سر هم یك اندازه است، ولی وقت آن تغییر می كند، آنها باید در همان چند روز به احكام حائض عمل كنند.

مسأله 472 زنانی كه از خون پاك نمی شوند ولی دو ماه پشت سر هم چند روز از خونی را كه می بینند نشانه حیض و بقیه نشانه های استحاضه دارد و شماره روزهایی كه نشانه حیض دارد در هر دو ماه یك اندازه است، امّا وقت آن یكی نیست، باید آن چند روزی كه نشانه حیض را دارد حیض قرار دهند.

مسأله 473 زنی كه « عادت عددیه » دارد اگر بیشتر از شماره عادت خود، خون ببیند و از ده روز بیشتر شود چنانچه همه خونهایی كه دیده یك جور باشد باید از موقع دیدن خون به شماره روزهای عادتش حیض و بقیه را استحاضه قرار دهد و اگر چند روز آن نشانه حیض دارد باید همان را حیض قرار دهد و اگر بیشتر از ایام عادت او باشد از آخر آن كم می كند و اگر كمتر از ایام عادت او ست، باید آن روزها را با چند روز بعد از آن كه روی

هم رفته به اندازه عادتش شود، حیض قرار دهد و بقیه را استحاضه.

4 مضطربه

مسأله 474 « مضطربه » یعنی زنی كه چند ماه خون دیده، ولی عادت معینی پیدا نكرده است، اگر ده روز یا كمتر خون ببیند همه اش حیض است و اگر بیشتر از ده

روز ببیند چنانچه بعضی نشانه حیض داشته باشد و از سه روز كمتر و از ده روز بیشتر نباشد، حیض محسوب می شود و اگر همه اش یك جور باشد مطابق عادت خویشاوندان خود عمل می كند (اگر عادت همه یا اكثریت قاطع آنها یكسان باشد) و هرگاه عادت آنها مختلف باشد، احتیاط آن است كه عادت خود را هفت روز قرار دهد.

5 مبتدئه

مسأله 475 « مبتدئه » یعنی زنی كه دفعه اوّل خون دیدن اوست، اگر ده روز یا كمتر خون ببیند همه اش حیض است و اگر بیشتر از ده روز ببیند و همه اش یك جور باشد باید عادت خویشان خود را، بطوری كه در مسأله قبل گفته شد، حیض قرار دهد و بقیه را استحاضه.

مسأله 476 اگر مبتدئه بیشتر از ده روز خون ببیند كه چند روز آن نشانه حیض دارد، چنانچه خونی كه نشانه حیض دارد كمتر از سه روز و بیشتر از ده روز نباشد، آن خون حیض و بقیه استحاضه است و اگر كمتر از سه روز باشد باید آنچه را نشانه حیض دارد بگیرد و باقیمانده را به عادت خویشاوندان خود مراجعه كند، همچنین اگر آنچه نشانه حیض دارد بیش از ده روز باشد به تعداد عادت خویشاوند خود حیض قرار می دهد و بقیه استحاضه است.

6 ناسیه

مسأله 477 « ناسیه

» یعنی زنی كه عادت خود را فراموش كرده، اگر ده روز یا كمتر خون ببیند همه اش حیض است و اگر بیشتر از ده روز ببیند، باید روزهایی كه خون او نشانه حیض دارد حیض قرار دهد (به شرط این كه كمتر از سه روز و بیشتر از ده روز نباشد) و اگر بیشتر باشد، یا همه روزها را یك جور دیده، احتیاط واجب آن است كه هفت روز اوّل را حیض قرار دهد و بقیه را استحاضه.

مسائل متفرّقه حیض

مسأله 478 « مبتدئه » و « مضطربه » و « ناسیه » و زنی كه « عادت عددیه » دارد، اگر خونی ببیند كه نشانه های حیض داشته باشد، باید فوراً عبادت را ترك كند و چنانچه بعد بفهمد حیض نبوده، باید عبادتهایی را كه به جا نیاورده قضا كند، ولی اگر نشانه های حیض را نداشته باشد بر طبق حكم مستحاضه عمل می كند تا ثابت شود كه خون حیض است، ولی زنی كه « عادت وقتیه » یا « وقتیه و عددیه » دارد به محض دیدن خون در ایام عادت، عبادت را ترك می كند.

مسأله 479 زنی كه دارای عادت است (خواه وقتیه و عددیه باشد، یا فقط عادت وقتیه یا عادت عددیه)، هرگاه دو ماه پشت سرهم بر خلاف عادت خود، خونی ببیند عادتش بر می گردد به آنچه در آن دو ماه دیده است.

مسأله 480 زنی كه معمولاً ماهی یك مرتبه خون می بیند اگر در یك ماه دوبار خون ببیند و آن خون نشانه های حیض را داشته باشد، چنانچه روزهایی كه در وسط پاك بوده كمتر از ده

روز نباشد، باید هر دو را حیض قرار دهد.

مسأله 481 هرگاه سه روز یا بیشتر خونی ببیند كه نشانه های حیض را دارد و بعد ده روز یا بیشتر خونی را ببیند كه نشانه های استحاضه را دارد و مجدّداً خونی را ببیند كه نشانه حیض را دارد، باید تمام خونهایی را كه نشانه حیض داشته است حیض قرار دهد.

مسأله 482 هرگاه زن پیش از ده روز پاك شود و بداند كه در باطن خون نیست، باید غسل كند و عبادتهای خود را انجام دهد، اگرچه یقین داشته باشد پیش از تمام شدن ده روز دوباره خون می بیند.

مسأله 483 هرگاه زن پیش از ده روز پاك شود ولی احتمال می دهد كه در باطن خون است باید به وسیله قدری پنبه خود را امتحان كند، چنانچه پاك بود غسل كند و عبادتهای خود را انجام دهد و اگر پاك نبود، هرچند به خونابه آلوده باشد باید مطابق احكامی كه سابقاً درباره حائض گفته شد عمل نماید.

4 نفاس

مسأله 484 از موقعی كه نخستین جزء بچّه از شكم مادر بیرون می آید، هر خونی كه زن می بیند خون « نفاس » است و زن را در این حال « نفساء » می گویند، بنابر این خونی كه قبل از خارج شدن طفل می بیند نفاس نیست.

مسأله 485 ممكن است خون نفاس یك آن بیشتر نیاید، ولی بیشتر از ده روز نمی شود.

احكام زن نفساء

مسأله 486 در خون نفاس احتیاط واجب این است كه خلقت بچّه تمام باشد، بنابر این اگر خون بسته ای از رحم خارج شود و بداند كه اگر در رحم می ماند انسان می شد باید میان اعمال زنی كه از خون پاك است و كارهایی را كه حائض ترك می كند جمع نماید.

مسأله 487 هرگاه شك كند چیزی از او ساقط شده یا نه، یا چیزی كه ساقط شده اگر می ماند انسان می شد یا نه، خونی كه از او خارج می شود خون نفاس نیست، و لازم نیست جستجو كند.

مسأله 488 تمام كارهایی كه بر حائض حرام است بر « نفساء » نیز حرام است و آنچه بر حائض واجب، یا مستحب، یا مكروه می باشد، برای او نیز همین حكم را دارد.

مسأله 489 نزدیكی كردن با زن در حال « نفاس » حرام است و اگر شوهر با او نزدیكی كند، احتیاط مستحب آن است مطابق دستوری كه در حائض گفته شد كفّاره دهد، طلاق او نیز در این حال باطل است.

مسأله 490 هنگامی كه زن از خون نفاس پاك شد باید غسل كند و عبادتهای خود را انجام دهد و هرگاه قبل از گذشتن ده

روز از ولادت، دوباره خون ببیند چنانچه روزهایی كه خون دیده روی هم رفته ده روز یا كمتر از ده روز است، تمام آن نفاس می باشد روزهایی كه در وسط پاك بوده، عباداتش صحیح است.

مسأله 491 هرگاه زن ظاهراً از خون نفاس پاك شود و احتمال دهد كه در باطن خون وجود دارد، باید با كمی پنبه خود را امتحان كند و اگر پاك بود غسل كند و عبادتهای خود را انجام دهد.

مسأله 492 هرگاه خون نفاس از ده روز بگذرد چنانچه در حیض، عادت عددیه دارد به اندازه آن نفاس، و بقیه استحاضه است و اگر عادت ندارد تا ده روز نفاس، و بقیه استحاضه است.

مسأله 493 زنی كه عادت او در حیض كمتر از ده روز است، اگر بیشتر از روزهای عادتش خون نفاس ببیند باید به اندازه روزهای عادت خود نفاس قرار دهد و بعد از آن، تا روز دهم بنابر احتیاط واجب ترك عبادت كند، اگر خون از ده روز گذشت فقط به اندازه روزهای عادتش نفاس است و بقیه استحاضه و عباداتی را كه در این چند روز ترك كرده، باید قضا كند.

مسأله 494 بسیاری از زنان بعد از وضع حمل یك ماه یا بیشتر خون می بینند، چنین زنانی اگر درحیض عادت دارند باید به تعداد روزهای عادتشان نفاس قرار دهند بعد از آن تا ده روز حكم استحاضه دارد، بعد از گذشتن ده روز اگر همزمان با ایام عادت حیضش باشد باید مطابق احكام حائض عمل كند (خواه نشانه های خون حیض را داشته باشد یا نه) و اگر همزمان با ایام عادتش نباشد حكم استحاضه دارد،

مگر این كه خون دارای نشانه های حیض باشد.

مسأله 495 زنانی كه تا یك ماه یا بیشتر بعد از وضع حمل خون می بینند، اگر عادت ماهیانه ندارند ده روز اوّل نفاس است و ده روز دوم استحاضه و بعد از آن اگر نشانه های حیض را داشته باشد، حیض وگرنه آن هم استحاضه است.

5 مسّ میت

مسأله 496 هرگاه كسی بدن انسان مرده ای را بعد از سرد شدن و قبل از غسل، مس كند (یعنی جایی از بدن او با میت تماس پیدا كند) باید غسل مسّ میت نماید، خواه با اختیار باشد یا بی اختیار، حتّی اگر ناخن او به ناخن میت برسد، غسل واجب است.

احكام مسّ میت

مسأله 497 مسّ بدن مرده ای كه تمام آن سرد نشده موجب غسل نیست، هرچند محلّ مس سرد شده باشد، همچنین مسّ بدن میت بعد از تمام شدن غسلهای سه گانه او، غسل ندارد.

مسأله 498 هرگاه موی خود را به بدن میت بزند، یا دست به موی میت برساند، احتیاط واجب آن است كه غسل كند.

مسأله 499 اگر كسی بچّه سقط شده ای را كه چهارماه او تمام شده مس كند، غسل بر او واجب است اگر كمتر از چهار ماه تمام باشد، احتیاط مستحب غسل است.

مسأله 500 هرگاه بچّه چهارماهه ای یا بیشتر مرده به دنیا بیاید، مادر او بنابر احتیاط واجب باید غسل مسّ میت كند.

مسأله 501 هرگاه بچّه ای بعد از مردن مادر به دنیا بیاید، احتیاط واجب آن است كه بعد از بلوغ، غسل مسّ میت كند.

مسأله 502 بچّه نابالغ یا دیوانه هرگاه مسّ میت كند، بعد از بلوغ یا عاقل شدن غسل

بر او واجب می شود اگر كودك ممیز غسل كند، غسل او صحیح است.

مسأله 503 هرگاه از بدن زنده یا مرده ای كه غسلش نداده اند قطعه ای كه دارای استخوان است جدا شود (مثلاً یك دست و یا حتّی یك انگشت) هر كس آن را مس نماید، باید غسل مسّ میت كند، امّا اگر استخوان نداشته باشد غسل واجب نیست، همچنین برای مسّ استخوان تنها یا دندان كه از مرده یا زنده جدا شده غسل لازم نیست.

مسأله 504 غسل مسّ میت مثل غسل جنابت است و كفایت از وضو نیز می كند، هرچند احتیاط مستحبّ آن است كه وضو بگیرد.

مسأله 505 اگر چند میت را مس كند، یا یك میت را چند بار مس نماید، یك غسل برای همه كافی است.

مسأله 506 كسی كه غسل مسّ میت بر او واجب شده، می تواند به مسجد برود و سوره هایی كه سجده واجب دارد بخواند و با همسر خود نزدیكی نماید، ولی برای نماز و مانند آن باید غسل كند، یعنی كسی كه غسل مسّ میت بر او است مانند كسی است كه وضو ندارد.

محتضر

احكام محتضر

مسأله 507 « محتضر » یعنی كسی كه در حال جان دادن است.

مسأله 508 بنا بر احتیاط واجب باید محتضر را به پشت بخوابانند و پای او را به طرف قبله كنند، خواه مرد باشد یا زن، بزرگ باشد یا كوچك و اگر خواباندن او به این صورت كاملاً ممكن نیست، بنابر احتیاط واجب، آن مقدار كه ممكن است به این دستور عمل كنند و اگر ممكن نشد رو به قبله بنشانند و اگر آن هم ممكن نیست به پهلوی

راست، یا به پهلوی چپ رو به قبله بخوابانند.

مسأله 509 رو به قبله كردن محتضر بر هر مسلمانی واجب است و اجازه گرفتن از ولیش لازم نیست.

مسأله 510 مستحبّ است شهادتین و اقرار به دوازده امام و سایر عقائد اسلام را به كسی كه در حال احتضار است طوری تلقین كنند كه بفهمد و مستحبّ است آن را تا وقت مرگ تكرار كنند.

مسأله 511 مستحبّ است این دعا را به محتضر تلقین كنند بطوری كه بفهمد: اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِی الْكَثِیرَ مِنْ مَعاصِیكَ وَ اقْبَلْ مِنّی الْیسیرَ مِنْ طاعَتِكَ یا مَنْ یقْبَلُ الْیسِیرَ وَ یعْفُو عَنِ الْكَثِیرِ اِقْبَلْ مِنِّی الْیسِیرَ وَاعْفُ عَنِّی الْكَثیرَ إِنَّكَ اَنْتَ الْعَفُوُّ الْغَفُورُ اَللّهُمَّ ارْحَمْ فَإِنَّكَ رَحیم، و بهتر است كه خودش نیز بخواند.

مسأله 512 مستحبّ است كسی كه سخت جان می دهد او را به محلّ نمازش ببرند.

مسأله 513 شایسته است برای راحت شدن محتضر بر بالین او سوره مباركه « یس » و « صافّات » و « احزاب » و « آیت الكرسی » و هرچه از قرآن ممكن است بخوانند.

مسأله 514 تنها گذاشتن محتضر یا گذاشتن چیزی سنگین روی شكم او و حضور جُنُب و حائض نزد او و همچنین گریه كردن و حرف زدن و تنها گذاشتن زنها نزد او را، از مكروهات شمرده اند.

اموات

احكام اموات

مسأله 515 مستحبّ است بعد از مرگ دهان میت را روی هم بگذارند كه باز نماند، چشمها و چانه میت را ببندند، دست و پای او را صاف كرده و پارچه ای روی او بیندازند، برای تشییع جنازه او مؤمنین را خبر كنند، تا وقتی از محل مردن حركت نداده اند رو

به قبله باشد و در دفن او عجله نمایند، ولی اگر یقین به مرگ او ندارند، باید صبر كنند تا كاملاً معلوم شود.

مسأله 516 اگر میت زن حامله باشد و هنوز بچّه در شكم او زنده است و یا احتمال زنده بودن او را بدهند، باید پهلوی چپ او را بشكافند و طفل را بیرون آورند، سپس پهلو را بدوزند و چنانچه دسترسی به اهل اطّلاع بوده باشد این كار را زیر نظر آنها انجام دهند.

مسأله 517 غسل و كفن و نماز و دفن میت مسلمان واجب كفائی است یعنی،

اگر بعضی انجام دهند، از دیگران ساقط می شود چنانچه هیچ كس انجام

ندهد، همه معصیت كرده اند و در این مسأله تفاوتی میان فرقه های مختلف مسلمانان نیست.

مسأله 518 هرگاه كسی مشغول وظایف بالا شود بر دیگران واجب نیست اقدام نمایند، امّا اگر عمل خود را نیمه كاره بگذارد باید دیگران تمام كنند و هرگاه شك كند كسی اقدام به كارهای میت كرده است یا نه، باید خودش اقدام كند.

مسأله 519 هرگاه كسی اقدام به غسل یا كفن و نماز و دفن میت كرده و ندانیم صحیح به جا آورده یا باطل، باید بگوییم صحیح بوده، امّا اگر یقین داریم باطل انجام داده است باید دوباره انجام دهیم.

مسأله 520 برای غسل و كفن و نماز و دفن میت باید از ولی او اجازه بگیرند، شوهر نسبت به زن خود از همه اَوْلی است، سپس كسانی كه از میت ارث می برند به ترتیبی كه در ارث بیان شده ولایت بر میت دارند و چنانچه در یك طبقه وارث مرد و زن باشند، احتیاط این است

از هر دو اجازه بگیرند.

مسأله 521 اگر كسی بگوید من وصی یا ولی میت هستم، یا ولی میت به من اجازه داده كه اعمال او را انجام دهم و بدن میت در اختیار اوست، انجام كارهای میت باید با اجازه او باشد.

مسأله 522 هرگاه میت برای كارهای خود شخص دیگری غیر از ولی را معین كند، مثلاً وصیت كند فلان شخص بر من نماز بخواند، واجب است به آن عمل شود و احتیاط مستحب آن است كه از ولی هم اجازه بگیرد، امّا كسی كه میت، او را برای انجام این كارها معین كرده واجب نیست این وصیت را قبول كند، اگرچه قبول بهتر است و اگر قبول كرد باید به آن عمل كند.

مسأله 523 هرگاه بداند ولی راضی است، امّا صریحاً با زبان اجازه نداده است، همین اندازه كه اجازه او از ظاهر حال نمایان باشد كافی است.

6 غسل میت

غسل میت

مسأله 524 واجب است میت مسلمان را سه غسل بدهند: اوّل با آبی كه با سدر مخلوط باشد، دوم با آبی كه با كافور مخلوط است، سوم با آب تنها، ولی شهید و بعضی دیگر غسل ندارند كه شرح آن بعداً خواهد آمد.

احكام غسل میت

مسأله 525 مانعی ندارد سدر و كافور به اندازه ای باشد كه آب را مضاف كند، ولی باید به اندازه ای كم نباشد كه بگویند سدر و كافور با آب مخلوط نشده است و در صورتی كه مضاف شود بهتر این است میت را اوّل با آن بشویند و بعد آب روی بدن او بریزند تا به صورت مطلق در آید.

مسأله 526 هرگاه سدر و كافور به اندازه لازم پیدا نشود، بنابر احتیاط واجب باید همان مقدار كه به آن دسترسی دارند در آب بریزند و اگر آن هم پیدا نشود به جای آن با آب معمولی غسل دهند.

مسأله 527 كسی كه برای حج یا عمره احرام بسته است هرگاه پیش از تمام كردن طواف و قبل از حلال شدن بوی خوش بر او، از دنیا برود باید به جای آب كافور او را با آب معمولی غسل دهند.

مسأله 528 كسی كه میت را غسل می دهد باید مسلمان و بالغ و عاقل باشد و مسائل لازم غسل را بداند و احتیاط مستحب آن است كه شیعه دوازده امامی باشد.

مسأله 529 غسل میت باید با قصد قربت، یعنی برای خدا انجام داده شود.

مسأله 530 بچّه مسلمان اگر چه از زنا باشد غسل او واجب است و كسی كه از بچّگی دیوانه بوده و با همان حال بالغ شده، چنانچه پدر یا مادر

او مسلمان باشد غسل او واجب است، همچنین كسی كه قبلاً مسلمان بوده و بعد دیوانه شده است.

مسأله 531 بچّه سقط شده ای را كه چهار ماه یا بیشتر دارد باید غسل دهند و اگر كمتر از آن باشد بنابر احتیاط واجب در پارچه ای بپیچند و بدون غسل دفن كنند.

مسأله 532 مرد نمی تواند زن را غسل دهد، همچنین زن نمی تواند مرد را غسل دهد، مگر زن و شوهر كه هر كدام می تواند دیگری را غسل دهد، هرچند احتیاط مستحب آن است كه اگر ضرورتی نیست این كار را نكنند.

مسأله 533 مرد می تواند دختر بچّه ای را كه سن او از سه سال كمتر است غسل دهد و زن هم می تواند پسر بچّه ای را كه سه سال كمتر دارد غسل دهد.

مسأله 534 اگر برای غسل دادن میت مرد، مرد پیدا نشود زنانی كه با او محرمند می توانند او را غسل دهند، همچنین اگر برای غسل دادن میت زن، زن پیدا نشود مردهایی كه با او محرمند می توانند او را غسل دهند و بهتر است از روی لباس باشد.

مسأله 535 هرگاه میت مرد را مرد غسل دهد و یا میت زن را زن غسل دهد، جایز است غیر از عورت، بدن او را برهنه كند.

مسأله 536 نگاه كردن به عورت میت حرام است ولی غسل را باطل نمی كند.

مسأله 537 هرگاه عضوی از بدن میت ملاقات با نجس كرده باشد، باید پیش از آن كه آن را غسل بدهند آب بكشند و احتیاط مستحب آن است كه تمام بدن میت را پیش از شروع غسل از نجاست بشویند.

مسأله

538 غسل میت مثل غسل جنابت است و احتیاط آن است كه تا غسل ترتیبی ممكن است غسل ارتماسی ندهند، ولی جایز است در غسل ترتیبی هر یك از سه قسمت بدن را به ترتیب در آب فرو برند. هرگاه زن حائض یا شخص جُنُب از دنیا برود همان غسل میت برای او كافی است.

مسأله 539 جایز نیست برای غسل دادن میت مزد بگیرند، ولی مزد گرفتن برای كارهای مقدّماتی و نظافت او و مانند آن اشكالی ندارد.

مسأله 540 اگر آب پیدا نشود، یا بدن میت طوری باشد كه نمی توان آن را غسل داد و یا به خاطر هر مانع دیگر غسل ممكن نشود، باید میت را عوض هر غسل یك تیمّم بدهند، به این ترتیب كه تیمّم دهنده روبروی میت قرار می گیرد و دست خود را بر زمین می زند و به صورت و پشت دستهای میت می كشد.

احكام كفن كردن

مسأله 541 واجب است میت مسلمان را با سه پارچه كه یكی را لنگ و دیگری را پیراهن و دیگری را سرتاسری می نامند كفن كنند.

مسأله 542 « لنگ » باید از ناف تا زانو تمام اطراف بدن را بپوشاند و بهتر آن است كه از سینه تا روی پا برسد و بنابر احتیاط واجب « پیراهن » باید از سر شانه تا نصف ساق، تمام اطراف بدن را بپوشاند و بلندی « سرتاسری » بنابر احتیاط واجب باید بقدری باشد كه بستن دو سر آن ممكن شود و پهنای آن به اندازه ای باشد كه یك طرف آن روی طرف دیگر قرار گیرد.

مسأله 543 كفن را بطور متعارف از واجب و مستحب

می توان از اموال میت برداشت، هرچند صغیر داشته باشد، امّا زاید بر متعارف را نمی توان از حقّ صغیر برداشت، مگر این كه وصیت كرده باشد، كه در این صورت می توان مقدار اضافی را از ثلث حساب كرد.

مسأله 544 مقدار واجب كفن و هزینه واجبات دیگر مانند غسل و حُنُوط و دفن را از اصل مال برمی دارند، و احتیاجی به وصیت ندارد و اگر میت مالی نداشته باشد، از بیت المال می دهند.

مسأله 545 كفن زن بر عهده شوهر است، هرچند از خودش مال داشته باشد و زنی كه طلاق رجعی گرفته هرگاه پیش از تمام شدن عدّه بمیرد، كفن او نیز بر شوهر است.

مسأله 546 هرگاه میت مالی نداشته باشد، بر خویشاوندان او واجب نیست كفن او را بپردازند، هرچند واجب النّفقه آنها باشد، ولی اگر راه دیگری نباشد احتیاط واجب آن است كه شخصی كه میت، واجب النّفقه اوست كفن او را بدهد.

مسأله 547 احتیاط واجب آن است كه هریك از سه پارچه كفن بقدری ضخیم باشد كه زیر آن پیدانباشد.

مسأله 548 كفن كردن با پارچه غصبی جایز نیست، هرچند چیز دیگری پیدا نشود و چنانچه با پارچه غصبی كفن كرده باشند و صاحب آن راضی نشود، باید از تنش بیرون آورند، اگرچه او را دفن كرده باشند و این بر عهده كسی است كه این كار را كرده و نیز كفن كردن با پوست مردار و چیز نجس، جایز نیست، و احتیاط واجب آن است كه با پارچه ابریشمی خالص، یا پارچه طلا بافت و پارچه ای كه از پشم و موی حیوان حرام گوشت گرفته شده باشد كفن

نكنند، مگر این كه ناچار باشند.

مسأله 549 كفن كردن در پوست حیوانات هرچند حلال گوشت باشد در غیر حال ضرورت اشكال دارد، ولی كفن كردن با پارچه ای كه از پشم یا موی حیوان حلال گوشت تهیه شده اشكال ندارد، اگرچه احتیاط مستحب ترك آن است.

مسأله 550 اگر كفن به نجاستی از خارج، یا از خود میت نجس شود باید آن را بشویند، یا اگر كفن ضایع نمی شود قسمت نجس را ببرند و اگر ممكن نیست، چنانچه بتوانند آن را عوض كنند.

مسأله 551 كسی كه برای حج یا عمره احرام بسته اگر از دنیا برود باید او را مثل دیگران كفن كنند و پوشاندن سر و صورت او اشكال ندارد.

احكام حَنُوط

مسأله 552 بعد از تمام شدن غسل، واجب است میت را « حَنُوط » كنند، یعنی به محلهای هفتگانه سجده (پیشانی، كف دستها، سر زانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها) كافور بمالند و احتیاط آن است مقداری از كافور روی این اعضا بگذارند و باید كافور، پاك و مباح و تازه باشد، بطوری كه عطر معمولی خود را حفظ كند.

مسأله 553 احتیاط آن است كه اوّل كافور را به پیشانی میت بمالند، بعد به اعضای دیگر و این كار قبل از كفن كردن، یا در اثنای آن باشد، نه بعد از آن.

مسأله 554 كسی كه برای حج یا عمره احرام بسته است اگر از دنیا برود حنوط و هیچ بوی خوش دیگری برای او جایز نیست.

مسأله 555 زنی كه شوهرش مرده و هنوز در عدّه وفات است، حرام است خود را خوشبو كند، ولی اگر بمیرد حنوط او واجب است.

مسأله 556 احتیاط آن

است كه میت را با مشك و عنبر و عطرهای دیگر خوشبو نكنند، حتّی برای حنوط، اینها را با كافور مخلوط ننمایند.

مسأله 557 اگر كافور به اندازه غسل و حنوط نباشد بنابر احتیاط واجب غسل را مقدّم دارند و اگر برای هفت عضو نرسد پیشانی را مقدم دارند.

مسأله 558 شایسته است قدری تربت حضرت سیدالشّهداء (علیه السلام) را با كافور مخلوط كنند، امّا بقدری زیاد نباشد كه آن را كافور نگویند.

مسأله 559 مستحبّ است دو چوب تر و تازه در قبر همراه میت بگذارند، خواه داخل كفن باشد یا بیرون آن.

نماز میت

مسأله 560 واجب است بر هر میت مسلمان و بالغ نماز بخوانند و بر بچّه نابالغ اگر كمتر از شش سال نداشته باشد نیز احتیاط واجب آن است كه نماز بخوانند.

مسأله 561 نماز میت باید بعد از غسل و حنوط و كفن كردن خوانده شود و اگر پیش از اینها، یا در بین اینها بخوانند باطل است، هرچند از روی فراموشی یا ندانستن مسأله باشد.

مسأله 562 در نماز میت، وضو و غسل یا تیمّم و پاك بودن بدن و لباس شرط نیست; ولی احتیاط مستحب آن است كه تمام اموری را كه در نمازهای دیگر لازم است رعایت كنند.

مسأله 563 واجب است نماز میت را رو به قبله بخوانند و نیز احتیاط واجب آن است كه میت را مقابل نمازگزار به پشت بخوابانند بطوری كه سر او به طرف راست نمازگزار و پای او به طرف چپ نمازگزار باشد.

مسأله 564 مكان نمازگزار باید از جای میت پست تر و بلندتر نباشد، ولی مختصر پستی و بلندی اشكال ندارد، همچنین نمازگزار نباید از میت دور

بایستد، ولی كسانی كه به جماعت می خوانند اگر دور باشند و به صف اتّصال داشته باشند اشكالی ندارد.

مسأله 565 نمازگزار باید در مقابل میت بایستد و پرده و دیواری حائل نباشد، ولی گذاردن میت در تابوت و مانند آن، اشكال ندارد.

مسأله 566 نماز میت را باید ایستاده و با قصد قربت بخواند و در موقع نیت، میت را معین كند مثلاً نیت كند « نماز می خوانم بر این میت قربة الی اللّه » و اگر كسی نباشد كه بتواند نماز میت را ایستاده بخواند باید نشسته بر او نماز خواند.

مسأله 567 هرگاه میت وصیت كرده شخص معینی بر او نماز بخواند، عمل به وصیت او واجب است و لازم نیست از ولی اجازه بگیرد، هرچند احتیاط مستحب آن است كه اجازه بگیرد.

مسأله 568 مكروه است بر میت چند مرتبه نماز بخوانند، بلكه اگر یك نفر چند مرتبه بخواند محلّ اشكال است، ولی اگر میت اهل علم و فضل و تقوا باشد مكروه نیست.

مسأله 569 هرگاه میت را عمداً یا از روی فراموشی یا به جهت عذری بدون نماز دفن كنند، یا بعد از دفن معلوم شود نمازی كه بر او خوانده شده باطل بوده است، واجب است با همان ترتیب به قبرش نماز بخوانند.

دستور نماز میت

مسأله 570 نماز میت پنج تكبیر دارد و اگر نمازگزار پنج تكبیر به این ترتیب بگوید كافی است: بعد از نیت و گفتن تكبیر اوّل بگوید: اَشْهَدُ اَنْ لا إلهَ إلاَّ اللّهُ وَ اَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ و بعد از تكبیر دوم بگوید: اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد و بعد از تكبیر سوم بگوید: اللّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤمِنینَ

وَ الْمُؤمِناتِ و بعد از تكبیر چهارم اگر میت مرد است بگوید: اللّهُمَّ اغْفِرْ لِهذَا الْمَیتِ و اگر زن است بگوید: اللّهُمَّ اغْفِرْ لِهذِهِ الْمَیتِ و بعد، تكبیر پنجم را بگوید و بهتر است بعد از تكبیر اوّل بگوید: اَشْهَدُ اَنْ لا إلهَ إلاَّ اللّهُ وَحْدَهُ لا شَرِیكَ لَهُ وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ اَرْسَلَهُ بِالْحَقِّ بَشیراً وَ نَذیراً بَینَ یدَی السّاعَةِ و بعد از تكبیر دوم بگوید: اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ بارِكْ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ ارْحَمْ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّد كَاَفْضَلِ مَا صَلَّیتَ وَ بارَكْتَ وَ تَرَحَّمْتَ عَلی إبْراهیمَ وَ آلِ اِبْراهیمَ إنَّكَ حَمیدٌ مَجیدٌ وَ صَلِّ عَلی جَمیعِ الاْنْبِیاءِ وَ الْمُرْسَلینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصِّدّیقینَ وَ جَمیعِ عِبادِ اللّهِ الصّالِحینَ بعد از تكبیر سوم بگوید: اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤمِنینَ وَ الْمُؤمِناتِ وَ الْمُسْلِمینَ وَ الْمُسْلِماتِ الاْحْیاءِ مِنْهُمْ وَ الاْمْواتِ تابِعْ بَینَنا وَ بَینَهُمْ بِالْخَیراتِ إنَّكَ مُجیبُ الدَّعَواتِ إنَّكَ عَلی كُلِّ شَیء قَدیرٌ و بعد از تكبیر چهارم اگر میت مرد است بگوید: اَللّهُمَّ إنَّ هذا عَبْدُكَ وَ ابْنُ عَبْدِكَ وَ ابْنُ اَمَتِكَ نَزَلَ بِكَ وَ اَنْتَ خَیرُ مَنْزُول بِهِ اَللّهُمَّ اِنّا لا نَعْلَمُ مِنْهُ إلاّ خَیراً وَ اَنْتَ اَعْلَمُ بِهِ مِنّا اَللّهُمَّ اِنْ كانَ مُحْسِناً فَزِدْ فی اِحْسانِهِ وَ اِنْ كانَ مُسیئاً فَتَجاوَزْ عَنْهُ وَ اغْفِرْ لَهُ اَللّهُمَّ اجْعَلْهُ عِنْدَكَ فی اَعْلی عِلِّیینَ وَاخْلُفْ عَلَی اَهْلِهِ فِی الْغابِرینَ وَ ارْحَمْهُ بِرَحْمَتِكَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ و بعد، تكبیر پنجم را بگوید ولی اگر میت زن است بعد تكبیر چهارم بگوید: اَللّهُمَّ اِنَّ هذِهِ اَمَتُكَ وَ ابْنَةُ عَبْدِكَ وَ ابْنَةُ اَمَتِكَ نَزَلَتْ بِكَ وَ اَنْتَ خَیرُ مَنْزُول

بِهِ اَللّهُمَّ اِنّا لا نَعْلَمُ مِنْها إلاّ خَیراً وَ اَنْتَ اَعْلَمُ بِها مِنّا اَللّهُمَّ اِنْ كانَتْ مُحْسِنَةً فَزِدْ فی اِحْسَانِها وَ اِنْ كَانَتْ مُسیئَةً فَتَجاوَزْ عَنْها وَ اغْفِرْ لَها اَللّهُمَّ اجْعَلْها عِنْدَكَ فی اَعْلی عِلِّیینَ وَ اخْلُفْ عَلی اَهْلِها فِی الْغابِرینَ وَ ارْحَمْها بِرَحْمَتِكَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ و اگر نماز بر چند نفر مرد بخواند، می گوید: اَللّهُمَّ اِنَّ هوُلاءِ عَبیدُكَ وَ اَبْناءُ عَبیدِكَ وَ اَبْناءُ اِمائِكَ نَزَلُوا بِكَ وَ اَنْتَ خَیرُ مَنْزُول بِهْ... و بقیه ضمیرها را جمع مذكر می آورد. و در مورد چند زن ضمیرها و اسماء اشاره را به صورت مؤنّث می آورد و در تثنیه به صورت تثنیه.

مسأله 571 باید تكبیرها و دعا را طوری پشت سر هم بخوانند كه نماز از صورت خود خارج نشود و احتیاط واجب آن است كه در وسط نماز با كسی سخن نگویند.

مسأله 572 مستحبّ است نماز میت را با جماعت بخوانند، ولی كسی كه نماز میت را با جماعت بخواند باید تمام تكبیرها و دعاهای آن را بخواند و همان گونه كه گفته شد خواندن دعاهای مفصّل بالا مستحبّ است و اگر كسی آن را حفظ ندارد، می تواند از روی كتاب بخواند.

مستحبّات نماز میت

مسأله 573 مستحبّ است كسی كه نماز میت می خواند با وضو یا غسل یا تیمّم باشد و احتیاط آن است در صورتی تیمّم كند كه وضو و غسل ممكن نباشد، یا اگر وضو بگیرد و غسل كند، به نماز میت نرسد، علاوه بر این مستحبّ است امور دیگری را به امید ثواب پروردگار در نماز میت رعایت كند: اوّل اگر میت مرد است امام جماعت یا كسی كه فرادی

بر او نماز می خواند مقابل وسط قامت او بایستد و اگر میت زن است مقابل سینه اش. دوم پابرهنه نماز بخواند. سوم در هر تكبیر دستها را بلند كند. چهارم فاصله او با میت بقدری كم باشد كه اگر باد لباسش را حركت دهد، به جنازه برسد. پنجم اگر نماز را با جماعت می خوانند امام جماعت تكبیر و دعاها را بلند بخواند و كسانی كه با او نماز می خوانند، آهسته بخوانند ششم نمازگزار برای میت و مومنین زیاد دعا كند. هفتم قبل از نماز سه مرتبه بگوید: « الصّلاة ». هشتم نماز را در جایی بخواند كه عده بیشتری برای نماز میت حاضر می شوند. نهم بهتر است نماز میت را در مسجد نخوانند، مگر در مسجد الحرام. دهم زن حائض اگر نماز میت را به جماعت بخواند در یك صف، تنها بایستد.

احكام دفن

مسأله 574 میت را باید طوری دفن كنند كه بوی او بیرون نیاید و درندگان هم به او دسترسی پیدا نكنند، اگر ترس آن باشد كه جانور به جسد آسیب رساند باید قبر او را با آجر و مانند آن محكم كنند.

مسأله 575 هرگاه دفن میت در زمین ممكن نباشد واجب است به جای دفن، او را در بنا، یا تابوتی بگذارند و اطراف آن را ببندند.

مسأله 576 هنگام دفن كردن باید میت را در قبر به پهلوی راست بخوابانند بطوری كه رو به قبله باشد.

مسأله 577 هرگاه كسی در كشتی بمیرد چنانچه بدن او فاسد نمی شود و بودنش در كشتی مانعی ندارد باید صبر كنند تا به خشكی برسند و او را در زمین دفن نمایند وگرنه

باید او را غسل دهند و حنوط و كفن كنند و نماز بخوانند بعداً او را در چیزی كه حیوانات آبی نتوانند به بدن او دست یابند بگذارند و در آن را محكم كنند و به دریا بیندازند و اگر این هم ممكن نشود چیز سنگینی به پایش ببندند و به دریا بیفكنند و واجب است او را تا ممكن است در جایی بیندازند كه فورا طعمه حیوانات دریا نشود.

مسأله 578 هرگاه خوف این باشدكه دشمن قبر میت را بشكافد و بدن او را بیرون آورد و یا به آن آسیب رساند، چنانچه ممكن باشد باید بطوری كه در مسأله پیش گفته شد او را به دریا بیندازند.

مسأله 579 مخارج محكم كردن قبر میت در جایی كه لازم است و همچنین هزینه انداختن در دریا را باید از اصل مال میت بردارند.

مسأله 580 اگر زن كافری از دنیا برود و بچّه در شكم او نیز بمیرد، چنانچه پدر آن بچّه مسلمان باشد باید زن را در قبر به پهلوی چپ پشت به قبله بخوابانند تا روی بچّه به طرف قبله باشد، حتّی اگرهنوزروح به بدن بچّه داخل نشده باشد (یعنی هنوز حسّ حركت پیدا نكرده است) بنابر احتیاط واجب به همین دستور عمل كنند.

مسأله 581 دفن مسلمان در قبرستان غیر مسلمان و دفن كافر در قبرستان مسلمان جایز نیست بنابر احتیاط واجب، همچنین دفن مسلمان در جایی كه نسبت به او بی احترامی باشد حرام است، مانند جایی كه خاكروبه و كثافت می ریزند.

مسأله 582 میت را نباید در جای غصبی دفن كنند و همچنین در جایی كه برای دفن وقف نشده است (مانند مساجد

و مدارس دینی)، مگر این كه از اوّل جایی را برای دفن در نظر بگیرند و از وقف مستثنا كنند.

مسأله 583 دفن میت در قبر مرده دیگر در صورتی كه موجب نبش نشود (یعنی بدن مرده قبلی ظاهر نگردد) و زمین هم مباح یا وقف عام باشد مانعی ندارد.

مسأله 584 بنابراحتیاط واجب چیزی كه از میت جدا می شود، حتّی مو یا ناخن و دندان را باید با او دفن كرد، ولی به صورتی كه موجب نبش قبر نشود، امّا دفن ناخن و دندانی كه در حال حیات از انسان جدا می شود واجب نیست، هر چند بهتر است.

مسأله 585 هرگاه كسی در چاه بمیرد و بیرون آوردنش ممكن نباشد باید درِ چاه را ببندند و همان چاه را قبر او قرار دهند و در صورتی كه چاه مال غیر باشد، باید به نحوی او را راضی كنند.

مسأله 586 هرگاه بچّه ای در رحم مادر بمیرد و ماندنش در رحم برای مادر خطر داشته باشد، باید به آسانترین راه ممكن او را بیرون آورند، حتّی اگر ناچار شوند او را قطعه قطعه كنند اشكال ندارد، این كار باید در درجه اوّل به وسیله شوهرش اگر اهل فن است و در درجه بعد زنی كه اهل فن باشد انجام شود و اگر ممكن نیست، از مرد محرمی كه اهل فن است استفاده كنند و در غیر این صورت، ناچار باید از مرد نامحرمی كه اهل فن است كمك بگیرند.

مسأله 587 هرگاه مادر بمیرد و بچّه در شكمش زنده باشد باید فورا بچّه را بوسیله كسانی كه در مسأله پیش اشاره شد از هر طرفی كه سالم

بیرون می آید بیرون آورند و دوباره شكم او را بدوزند و حتّی الامكان باید این كار زیر نظر اهل فن انجام گیرد و اگر اهل فن نباشد، پهلوی چپ را می شكافند و بچّه را فورا بیرون می آورند.

مستحبّات دفن

مسأله 588 مستحبّ است به امید این كه مطلوب پروردگار باشد امور زیر را در دفن میت رعایت كنند:

1 قبر را به اندازه قامت انسان متوسط گود كنند.

2 میت را در نزدیكترین قبرستان دفن نمایند، مگر آن كه قبرستان دورتر، از جهتی بهتر باشد، مثل این كه افراد خوب در آنجا دفن شده اند، یا مردم برای فاتحه بیشتر به آنجا می روند.

3 هنگام دفن، جنازه را در چند قدمی قبر بر زمین بگذارند و تا سه مرتبه، كم كم نزدیك ببرند و در مرتبه چهارم وارد قبر كنند.

4 اگر میت مرد است او را از طرف سر وارد قبر كنند و اگر زن است از طرف عرض بدن و به هنگام وارد كردن او پارچه ای روی قبر بگیرند.

5 جنازه را با آرامی از تابوت بردارند و با آرامی وارد قبر كنند، و دعاهایی كه دستور داده شده پیش از دفن و موقع دفن بخوانند.

6 قبر لحد داشته باشد، یعنی آن راطوری بسازند كه خاك روی بدن میت نریزد، به این ترتیب كه قسمت پایین قبررا باریكتر كنند و بعد از گذاشتن میت در قبر، بالای آن خشت یا آجر بچینند و یا طرف قبله قبر را كمی از پایین توسعه دهند به اندازه ای كه میت در آن قرار بگیرد.

7 پشت سر میت مقداری خاك یا خشت بگذارند كه وقتی او را

به طرف راست می خوابانند به عقب برنگردد.

8 بعد از گذاشتن در قبر، گره كفن را باز كنند و صورت میت را روی خاك بگذارند و بالشی از خاك زیر سر او قرار دهند.

9 كسی كه میت را در قبر می گذارد با طهارت و سربرهنه و پا برهنه باشد و غیر از خویشان میت، با پشت دست خاك بر قبر بریزند و بگویند: « اِنَّا لِلّهِ وَ اِنَّا اِلَیهِ راجِعُونَ » و اگر میت زن است كسی كه با او محرم است او را در قبر بگذارد و اگر محرم نباشد خویشانش او را در قبر بگذارند.

10 پیش از آن كه « لحد » را بپوشانند دست راست به شانه میت بزنند و او را حركت دهند و سه مرتبه بگویند:

اِسْمَعْ اِفْهَمْ یا فُلانَ ابْنِ فُلان (و به جای فلان ابن فلان اسم میت و پدرش را ببرند) مثلاً سه مرتبه بگویند: « اِسْمَعْ اِفْهَمْ یا مُحَمَّدَ بْنِ عَلِی » سپس به ترتیب زیر او را به عقاید حقّه اسلامی تلقین دهند و بگویند:

« هَلْ اَنْتَ عَلَی الْعَهْدِ الَّذِی فارَقْتَنا عَلَیهِ مِنْ شَهادَةِ اَنْ لا اِلهَ إلاَّ اللّهُ وَحْدَهُ لا شَریكَ لَهُ وَ اَنَّ مُحَمَّداً صَلَّی اللّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ سَیدُ النَّبِیینَ وَ خاتَمُ الْمُرْسَلینَ وَ اَنَّ عَلِیاً اَمیرُ الْمُؤمِنینَ وَ سَیدُ الْوَصِیینَ وَ اِمامٌ افْتَرَضَ اللّهُ طاعَتَهُ عَلَی الْعالَمینَ، وَ اَنَّ الْحَسَنَ وَ الْحُسَینَ وَ عَلِی بْنَ الْحُسَینِ وَ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِی وَ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّد وَ مُوسَی بْنَ جَعْفَر وَ عَلِی بْنَ مُوسی وَ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِی وَ عَلِی بْنَ مُحَمَّد وَ الْحَسَنَ بْنَ عَلِی وَ

الْقائِمَ الحُجَّةَ الْمَهْدِی صَلَواتُ اللّهِ عَلَیهِمْ اَئِمَّةُ الْمُؤمِنینَ وَ حُجَجُ اللّهِ عَلَی الْخَلْقِ اَجْمَعینَ، وَ اَئِمَّتُكَ اَئِمَّةُ هُدی اَبْرارٌ یا فُلانَ بْنَ فُلان (و به جای فلان بن فلان، اسم میت و پدرش را بگویند) و بعد بگویند: اِذا اَتاكَ الْمَلَكانِ الْمُقَرَّبانِ رَسُولَینَ مِنْ عِنْدِ اللّهِ تَبارَكَ وَ تَعَالی وَ سَئَلاكَ عَنْ رَبِّكَ وَ عَنْ نَبِیكَ وَ عَنْ دینِكَ وَ عَنْ كِتابِكَ وَ عَنْ قِبْلَتِكَ وَ عَنْ اَئِمَّتِكَ فَلاْ تَخَفْ وَ لا تَحْزَنْ وَ قُلْ فی جَوابِهِما: اَللّهُ رَبِّی وَ مُحَمَّدٌ صَلَّی اللّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ نَبِیی وَ الاْسْلامُ دِینی وَ الْقُرآنُ كِتابی وَ الْكَعْبَةُ قِبْلَتی وَ اَمیرُالْمُؤمِنینَ عَلِی بْنُ اَبی طالِب اِمامی وَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِی الُْمجْتَبی اِمامِی وَ الْحُسَینُ بْنُ عَلِی الشَّهیدُ بِكَرْبَلاءَ اِمامی وَ عَلِی زَینُ الْعابِدینَ اِمامی وَ مُحَمَّدٌ الْباقِرُ اِمامی وَ جَعْفَرٌ الصّادِقُ اِمامی وَ مُوسَی الْكاظِمُ اِمامی وَ عَلِی الرِّضا اِمامی وَ مُحَمَّدٌ الْجَوادُ اِمامی وَ عَلِی الْهادِی اِمامی وَ الْحَسَنُ الْعَسْكَرِی اِمامی وَ الْحُجَّةُ الْمُنْتَظَرُ اِمامی هؤُلآءِ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیهِمْ اَجْمَعینَ اَئِمَّتی وَ سادَتی وَ قادَتی وَ شُفَعائی، بِهِمْ اَتَوَلّی وَ مِنْ اَعْدآئِهِمْ اَتَبَرَّءُ فِی الدُّنْیا وَ الاْخِرَةِ، ثُمَّ اعْلَم یا فُلانَ بْنَ فُلان (و به جای فلان بن فلان، اسم میت و پدرش را بگویند) بعد بگویند: إِنَّ اللّهَ تَبارَكَ وَ تَعالی نِعْمَ الرَّبُّ وَ اَنَّ مُحَمَّداً صَلَّی اللّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ نِعْمَ الرَّسُولُ وَ اَنَّ عَلِی بْنَ اَبیطالِب وَ اَوْلادَهُ الْمَعْصُومینَ الاْئِمَّةَ الإثْنَی عَشَرَ نِعْمَ الاْئِمَّةُ وَ أَنَّ مَا جَاءَ بِهِ مُحَمَّدٌ صَلَّی اللّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ حَقٌّ وَ أَنَّ الْمَوْتَ حَقٌّ وَ سُؤالَ مُنْكَر وَ نَكیر فِی الْقَبْرِ حَقٌّ وَ الْبَعْثَ حَقٌّ وَ النُّشُورَ حَقٌّ

وَ الصِّراطَ حَقٌّ وَ الْمیزانَ حَقٌّ وَ تَطایرَ الْكُتُبِ حَقٌّ وَ أَنَّ الْجَنَّةَ حَقٌّ وَ النّارَ حَقٌّ وَ أَنَّ السّاعَةَ آتِیةٌ لا رَیبَ فیهَا وَ أَنَّ اللّهَ یبْعَثُ مَنْ فِی الْقُبُورِ. پس بگویند: اَفَهِمْتَ یا فُلانُ (و به جای فلان اسم میت را بگوید) پس از آن بگویند: ثَبَّتَكَ اللّهُ بِالْقَوْلِ الثّابِتِ وَ هَدَاكَ اللّهُ اِلی صِراط مُسْتَقیم عَرَّفَ اللّهُ بَینَكَ وَ بَینَ اَولِیائِكَ فِی مُسْتَقَرٍّ مِنْ رَحْمَتِهِ. پس بگویند: اَللّهُمَّ جافِ الاْرْضَ عَنْ جَنْبَیهِ وَ اَصْعِدْ بِرُوحِهِ اِلَیكَ وَ لَقِّهِ مِنْكَ بُرْهاناً اَللّهُمَّ عَفْوَكَ عَفْوَكَ ».

11 قبر را به صورت مربع مستطیل بسازند به اندازه چهار انگشت از زمین بلند كنند و نشانه ای روی آن بگذارند كه شناخته شود و روی قبر آب بپاشند و بعد از پاشیدن آب، كسانی كه حاضرند دستها را بر قبر گذارند انگشتها را باز كرده در خاك فرو برند و هفت مرتبه سوره « إنّا انزلناه » بخوانند وبرای میت طلب آمرزش كنند. 12 این دعا را بعد از آن بخوانند: « اَللّهُمَّ جافِ الاْرْضَ عَنْ جَنْبَیهِ وَ اَصْعِدْ اِلَیكَ رُوحَهُ وَ لَقِّهِ مِنْكَ رِضْواناً وَ اَسْكِنْ قَبْرَهُ مِنْ رَحْمَتِكَ ما تُغْنِیهِ بِهِ عَنْ رَحْمَةِ مَنْ سِواكَ ».

مسأله 589 مستحبّ است صاحبان عزا را تسلیت گویند، امّا اگر مدّتی گذشته است و خاطره مصیبت فراموش شده و به واسطه تسلیت مصیبت یادشان می آید ترك آن بهتر است و نیز شایسته است تا سه روز برای اهل خانه میت غذا بفرستند.

مسأله 590 سزاوار است انسان در مرگ خویشاوندان، مخصوصاً در مرگ فرزند شكیبایی را از دست ندهد و هر وقت میت را یاد می كند « اِنّا

لِلّهِ وَ اِنّا اِلَیهِ راجِعُونَ » بگوید و برای میت قرآن بخواند و طلب آمرزش كند.

مسأله 591 جایز نیست انسان در مرگ كسی صورت و بدن خود را بخراشد، و به خود لطمه بزند، و پاره كردن یقه در مرگ غیر پدر و برادر نیز، جایز نیست.

مسأله 592 هرگاه مرد در مرگ زن یا فرزند، لباس خود را پاره كند یا زن در عزای میت صورت خود را بخراشد بطوری كه خون بیاید، یا موی خود را بكند، بنابر احتیاط واجب باید مانند كفّاره قسم را بدهد، یعنی یك بنده آزاد كند، یا ده فقیر راطعام دهد و یا آنها را بپوشاند، بلكه اگر خون هم نیاید به این دستور عمل نماید.

مسأله 593 احتیاط واجب آن است كه در گریه بر میت صدا را خیلی بلند نكنند.

نماز وحشت

مسأله 594 مستحبّ است به امید این كه مطلوب پروردگار باشد در شب اوّل قبر دو ركعت نماز وحشت برای میت بخوانند، به این ترتیب كه در ركعت اوّل بعد از حمد یك مرتبه « آیت الكرسی » و در ركعت دوم بعد از حمد ده مرتبه انّا اَنْزَلْناه بخواند و بعد از سلام نماز بگوید: « اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ ابْعَثْ ثَوابَهَا اِلَی قَبْرِ فُلان » (و به جای فلان، اسم میت را بگوید).

مسأله 595 نماز وحشت را در هرموقع از شب اوّل قبر می تواند به جا آورد، ولی مناسبتردر اوّل شب بعد از نماز عشا است.

مسأله 596 اگر دفن میت به علتی به تأخیر بیفتد باید نماز وحشت را تا شب اوّل دفن او تأخیر بیندازد.

احكام نبش قبر

مسأله 597 نبش قبر مسلمان یعنی شكافتن قبر او حرام است، هر چند طفل یا دیوانه باشد و منظور از نبش قبر آن است كه آن را طوری بشكافند كه آثار بدن میت ظاهر شود و اگر بدن ظاهر نشود اشكال ندارد، مگر این كه موجب هتك و بی احترامی باشد.

مسأله 598 اگر یقین داشته باشد بدن بكلی از بین رفته و خاك شده است شكافتن قبر اشكالی ندارد، مگر در قبور امامزاده ها و شهدا و علما و صلحا كه اگر سالها بر آن بگذرد نیز نبش قبر آنها جایز نیست.

مسأله 599 نبش قبر در چند مورد حرام نیست:

1 در صورتی كه میت در زمین غصبی دفن شده باشد و مالك زمین راضی نشود، همچنین اگر كفن یا چیز دیگری كه با میت دفن شده غصبی باشد، یا چیزی از

اموال میت كه به ورثه تعلّق دارد با او دفن شده باشد و ورثه راضی نشوند كه آن چیز در قبر بماند (مانند انگشتر یا زینت آلات قیمتی) حتّی اگر راضی شوند و ماندن آن در قبر اسراف باشد باید آن را بیرون آورند، امّا اگر میت وصیت كرده كه دعا یا انگشتری را مثلاً با او دفن كنند در صورتی كه وصیت او بیش از ثلث نباشد و اسراف محسوب نشود نمی توانند قبر را بشكافند.

2 در صورتی كه برای اثبات حقّی لازم باشد بدن میت را ببینند.

3 در موردی كه میت را در جایی دفن كرده اند كه نسبت به او بی احترامی است، مانند قبرستان كفّار، یا جایی كه كثافات می ریزند.

4 برای انجام یك مطلب شرعی كه اهمّیت آن از شكافتن قبر بیشتر است، مثل این كه بخواهند بچه زنده ای را از شكم زن حامله بیرون آورند (البتّه معلوم است بچّه مدّت كمی بعد از مادر ممكن است زنده بماند).

5 در جایی كه بترسند درنده ای به بدن میت آسیب برساند، یا دشمن آن را بیرون آورد.

6 در موردی كه قسمتی از بدن میت با او دفن نشده و بخواهند دفن كنند، ولی احتیاط واجب آن است كه آن قسمت را طوری دفن كنند كه بدن میت ظاهر نشود.

مسأله 600 هرگاه كسی وصیت كند بدن او را در جای معینی دفن كنند و به وصیت او عمل نكنند و در جای دیگری دفن شود جایز نیست قبر او را نبش كنند و به جای مورد وصیت انتقال دهند.

مسأله 601 هرگاه كسی وصیت كند كه بعد از دفن، قبر او را

نبش كرده و بدن او را به مشاهد مشرفه یا نقطه دیگر ببرند عمل به چنین وصیتی مشكل است.

مسأله 602 تأخیر دفن میت درصورتیكه موجب هتكوتوهین او باشد جایز نیست.

احكام شهید

مسأله 603 غسل دادن میت مسلمان و كفن كردن او چنان كه گفته شد واجب است ولی دو گروه از این حكم مستثنا هستند: اوّل « شهیدان راه خدا » یعنی كسانی كه در میدان جهاد در راه اسلام، همراه پیامبر (صلی الله علیه وآله) یا امام معصوم (علیه السلام) یا نایب خاصّ او كشته شده اند، همچنین كسانی كه در حال غیبت امام زمان (ارواحنا فداه) برای دفاع در برابر دشمنان اسلام كشته می شوند، خواه مرد باشند، یا زن، بزرگ باشند و یا كودك، در این گونه موارد غسل و كفن و حنوط واجب نیست، بلكه باید آنها را با همان لباسهایشان بعد از خواندن نماز دفن كنند.

مسأله 604 حكم مسأله سابق درباره كسانی است كه در میدان جنگ كشته شده باشند، یعنی پیش از آن كه مسلمانان به او برسند جان داده است، امّا اگر به او برسند و زنده باشد، یا به صورت مجروح او را از میدان جنگ خارج سازند و در بیمارستان یا غیر آن از دنیا برود، گرچه ثواب شهیدان را دارد ولی حكم فوق شامل حال آنها نمی شود.

مسأله 605 در جنگهای امروز كه میدانهای جنگ وسعت دارد و گاه كیلومترها یا فرسخها مسافت را در بر می گیرد و گلوله های دشمن و مانند آن تا مسافت زیادی می رسد، تمام این صحنه كه مركز تجمّع سربازان است میدان جنگ محسوب می شود، ولی اگر دشمن

بوسیله بمباران افرادی را دور از جبهه های جنگ به قتل برساند احكام بالا در مورد آنها جاری نیست.

مسأله 606 هرگاه به علّتی شهید برهنه شده باشد باید او را كفن كنند و بدون غسل دفن نمایند.

مسأله 607 دوم كسانی كه قتل آنها به عنوان قصاص یا حدّ شرعی واجب شده است و حاكم شرع به آنها دستور می دهد مراسم غسل میت را خودشان در حال حیات انجام دهند و سه غسل را طبق دستوری كه قبلاً گذشت به جا آورده، سپس دو قسمت از قسمتهای سه گانه كفن را یعنی لنگ و پیراهن را می پوشند و مانند میت حنوط می كنند و بعد از كشته شدن، قطعه سوم را بر آنها می پوشانند و نماز بر آنها خوانده و به همان حال دفنشان می كنند و لازم نیست خون را از بدن و كفن آنها بشویند، حتّی اگر بر اثر ترس و وحشت خود را نجس كنند، تكرار غسل لازم نیست.

غسلهای مستحب

مسأله 608 غسلهای مستحب در شرع اسلام بسیار فراوان است و از جمله،

غسلهای زیر است:

1 غسل جمعه كه از مهمترین و مؤكّدترین غسلهای مستحب محسوب می شود و بهتر است كه حتّی الامكان آن را ترك نكنند، وقت آن از اذان صبح روز جمعه است تا ظهر و اگر تا ظهر انجام نشود احتیاط آن است كه بدون نیت ادا و قضا و به قصد مافی الذّمّه تا عصر جمعه به جا آورند، و اگر در روز جمعه غسل نكنند مستحبّ است از صبح شنبه تا غروب، قضای آن را به جا آورند و كسی كه می ترسد در

روز جمعه آب پیدا نكند می تواند روز پنجشنبه غسل را به نیت مقدّم داشتن انجام دهد.

2 غسل شبهای ماه مبارك رمضان و آن عبارت است از غسل شب اوّل ماه و تمام شبهای فرد (مانند شب سوم، پنجم و...) و از شب بیست یكم مستحبّ است همه شب غسل كنند، وقت این غسلها تمام شب است، هرچند بهتر است كه همراه غروب آفتاب به جا آورند، ولی از شب بیست و یكم تا آخر ماه میان نماز مغرب و عشا انجام دهند و احتیاط آن است كه تمام غسلهای ماه مبارك و غسلهایی را كه در مسائل آینده می آید به قصد رجاء یعنی به امید مطلوبیت پروردگار به جا آورند.

3 غسل روز عید فطر و عید قربان و وقت آن از اذان صبح عید است تا غروب و بهتر است آن را پیش از نماز عید به جا آورند.

4 غسل شب عید فطر و وقت آن از اوّل مغرب است تا اذان صبح و بهتر است در اوّل شب به جا آورند.

5 غسل روز هشتم و نهم ذی الحجّه كه روز « ترویه » و روز « عرفه » نام دارد.

6 غسل روز « اوّل، نیمه، بیست و هفتم (روز مبعث) و آخر ماه رجب ».

7 غسل روز هیجدهم ذی الحجّه (عید غدیر).

8 غسل روز پانزدهم شعبان (میلاد ولی عصر عجّل اللّه تعالی فرجه) و هفدهم ربیع الاوّل (میلاد پیغمبر اكرم (صلی الله علیه وآله)) و غسل روز عید نوروز.

9 غسل بچّه ای كه تازه به دنیا آمده است.

10 غسل زنی كه برای غیر شوهرش بوی خوش استعمال كرده و غسل كسی كه

در

حال مستی خوابیده است.

11 غسل كسی كه به تماشای كسی كه به دار آویخته اند رفته و آن را دیده است، امّا اگر تصادفا نگاهش بر او بیفتد، یا برای مطلب لازمی مانند شهادت دادن رفته باشد غسل ندارد.

12 غسل توبه یعنی هرگاه بعد از ارتكاب گناهی توبه كند، غسل به جا می آورد. مسأله 609 غسل كردن برای وارد شدن در مكانهای مقدس به امید ثواب پروردگار مستحبّ است، از جمله برای داخل شدن در مكّه و مدینه، یا برای داخل شدن در مسجدالحرام و مسجد پیغمبر اكرم (صلی الله علیه وآله) و همچنین حرم امامان (علیهم السلام) و اگر در یك روز چند مرتبه مشرّف شود یك غسل كافی است و اگر كسی می خواهد در یك روز داخل مكّه شود و به مسجد الحرام رود، یا داخل شهر مدینه شود و به مسجد پیغمبر (صلی الله علیه وآله) برود، یك غسل به نیت همه كفایت می كند. همچنین مستحبّ است غسل برای زیارت پیغمبراكرم (صلی الله علیه وآله) یا امامان از دور یا نزدیك و برای نشاط عبادت و رفتن به سفر به قصد رجاء.

مسأله 610 انسان نمی تواند با غسلی كه به امید مطلوب بودن به جا آورده نماز بخواند بلكه باید احتیاطاً وضو نیز بگیرد، ولی با غسلهایی كه مستحب بودن آن قطعی است مانند غسل جمعه می توان نماز خواند.

مسأله 611 هرگاه چند غسل مستحبّی، یا چند غسل كه بعضی مستحبّ است و بعضی واجب و یا چند غسل واجب بر كسی باشد می تواند یك غسل به نیت همه آنها به جا آورد.

تیمم و احكام أن

موارد تیمّم

مسأله 612 در هفت مورد

باید بجای وضو یا غسل تیمّم كرد:

اوّل از موارد تیمّم

در جایی كه تهیه آب به اندازه وضو یا غسل ممكن نیست.

مسأله 613 هرگاه انسان در شهر و آبادی باشد و آب پیدا نكند باید آنقدر جستجو نماید تا از پیدا كردن آب مأیوس شود، امّا اگر در بیابان است چنانچه كوهستانی و یا زمین پست و بلند است یا به واسطه درخت و مانند آن عبور از آن مشكل می باشد باید در هر یك از چهار طرف به اندازه پرتاب یك تیر كه در قدیم با كمان پرتاب می كردند به جستجوی آب رود (1) و اگر زمین هموار و بی مانع است باید در هر طرف به اندازه مسافت دو تیر جستجو كند، ولی هر طرفی كه یقین دارد آب نیست جستجو لازم ندارد و هرگاه بعضی از چهار طرف هموار و بعضی پست و بلند است باید در هر طرف طبق دستور خودش عمل نماید.

مسأله 614 هرگاه اطمینان دارد كه آب در محلی دورتر از این مقدار، موجود است و وقت نماز نیز تنگ نشده، باید به سراغ آن برود، مگر این كه مشقّت

1. مرحوم علاّمه مجلسی در شرح « من لا یحضره الفقیه » مقدار پرتاب تیر را دویست گام معین كرده است و ظاهر این است كه تیرانداز متعارف از این مقدار تجاوز نمی كند. فوق العاده ای داشته باشد، ولی اگر احتمال دهد یا گمان داشته باشد كه آب در فاصله دورتر است جستجو لازم نیست.

مسأله 615 انسان می تواند شخص دیگری را كه مورد اطمینان اوست به جستجوی آب بفرستد و نیز اگر یك نفر از طرف چند نفر

برود كافی است.

مسأله 616 هرگاه قبل از وقت نماز جستجو كند و آب پیدا نكند چنانچه تا وقت نماز در همان جا بماند لازم نیست دوباره به جستجوی آب برود مگر این كه تغییری در اوضاع محل پیدا شده باشد و همچنین اگر برای یك نماز جستجو كند برای نمازهای دیگر تا تغییری پیدا نشده جستجو لازم نیست.

مسأله 617 هرگاه وقت نماز تنگ است و اگر جستجوی آب كند وقت می گذرد و یا خطری وجود دارد، جستجو لازم نیست، ولی اگر بتواند مقداری جستجو كند همان مقدار لازم است.

مسأله 618 اگر عمداً به جستجوی آب نرود تا وقت نماز تنگ شود گناه كرده، ولی نمازش با تیمّم صحیح است.

مسأله 619 كسی كه یقین دارد آب پیدا نمی كند و به جستجوی آب نرود و با تیمّم نماز بخواند بعد از نماز بفهمدكه اگر جستجو می كرد آب پیدا می شد نمازش باطل است، همچنین اگر بعد از جستجو، تیمّم كرده و نماز خوانده و بعداً بفهمد آب در آن جا وجود داشته بنابر احتیاط واجب نماز را اعاده كند و اگر وقت گذشته قضا نماید.

مسأله 620 كسی كه وضو دارد و می داند اگر وضوی خود را باطل كند نمی تواند وضو بگیرد، چنانچه ضرر یا Řԙ™јʠفوق العاده ای ندارد باید وضوی خود را برای نماز نگه دارد، حتّی اگر احتمال قابل توجّهی بدهد كه آب برای وضو پیدا نخواهد كرد و یا این كه قبل از وقت نماز وضو دارد و می داند بعداً دسترسی به آب ندارد، احتیاط واجب آن است كه وضوی خود را نگه دارد.

مسأله 621 هرگاه فقط به مقدار

وضو یا غسل آب دارد و می داند اگر آن را بریزد آب پیدا نمی كند، چنانچه وقت نماز داخل شده باشد ریختن آن حرام است و احتیاط واجب آن است كه پیش از وقت نماز هم این كار را نكند، همچنین اگر احتمال عقلایی می دهد كه اگر آب را بریزد آب دیگری به دستش نمی رسد احتیاط واجب آن است كه آب را نگه دارد و در تمام این صورتها اگر آب را بریزد كار خلافی كرده امّا نماز او با تیمّم صحیح است.

دوم از موارد تیمّم

مسأله 622 هرگاه آب در چاه باشد و بواسطه عدم توانایی یا نداشتن وسیله، دسترسی به آب ندارد، باید تیمّم كند و همچنین اگر مشقّت فوق العاده داشته باشد كه عادتاً مردم آن را تحمّل نمی كنند.

مسأله 623 اگر برای بیرون آوردن آب از چاه وسایلی لازم است باید تهیه كند، یا كرایه نماید، هرچند به چند برابر قیمت معمول باشد، امّا اگر تهیه وسایل یا خریدن خود آب وضو آنقدر هزینه می خواهد كه نسبت به حال او ضرر دارد واجب نیست.

مسأله 624 هرگاه ناچار شود برای تهیه آب قرض كند واجب است قرض نماید، امّا اگر می داند یا گمان داردتوانایی ادای آن دین را نداردواجب نیست قرض كند و اگر كسی مقداری آب بدون منت فوق العاده ای به او ببخشد باید قبول كند.

سوم از موارد تیمّم

مسأله 625 هرگاه آب دارد ولی می ترسد اگر وضو بگیرد بیمار شود یا بیماری او به طول انجامد، یا شدّت كند، یا معالجه آن سخت شود، در تمام این موارد باید تیمّم كند، ولی اگر مثلاً آب گرم برای او ضرر ندارد باید با آب گرم وضو بگیرد یا غسل كند و لازم نیست یقین به ضرر داشته باشد همین اندازه كه خوف ضرر داشته باشد كافی است كه وضو نگیرد و تیمّم كند.

مسأله 626 كسی كه مبتلا به درد چشم است و آب برای او ضرر دارد اگر بتواند اطراف چشم را بشوید باید وضو بگیرد و الاّ تیمّم كند.

مسأله 627 كسی كه می داند آب برای او ضرر دارد هرگاه تیمّم كند و بعداً بفهمد آب برای او ضرر نداشته تیمّم او باطل است و

اگر نماز با آن خوانده، بنابر احتیاط واجب اعاده كند و بعكس اگر یقین داشت آب برای او ضرر ندارد و وضو گرفت و غسل كرد بعد فهمید آب برای او ضرر دارد احتیاط واجب آن است كه تیمّم كند و اگر نماز خواند اعاده نماید.

چهارم از موارد تیمّم

مسأله 628 هرگاه به مقدار كافی آب دارد امّا اگر آن را به مصرف وضو یا غسل برساند می ترسد خودش یا فرزندان یا دوستان و همراهانش از تشنگی هلاك یا بیمار شوند، یا فوق العاده به زحمت بیفتند، باید تیمّم كند و آب را نگه دارد، همچنین اگر انسان غیر مسلمانی جان او در خطر باشد باید آب را به او بدهد و تیمّم نماید، درباره حیوان نیز همین حكم جاری است.

مسأله 629 هرگاه غیر از آب پاك، آب نجسی هم به مقدار آشامیدن دارد، از آب نجس نمی تواند استفاده كند، باید آب پاك را برای آشامیدن بگذارد و برای نماز تیمّم كند، ولی دادن آب نجس به حیوان اشكالی ندارد.

پنجم از موارد تیمّم

مسأله 630 كسی كه آب كمی در اختیار دارد كه اگر با آن وضو بگیرد و یا غسل كند برای تطهیر بدن یا لباس او چیزی نمی ماند باید نخست بدن و لباس را آب بكشد، بعد تیمّم كند و نماز بخواند، امّا اگر چیزی كه بر آن تیمّم كند ندارد باید آب را به مصرف وضو یا غسل برساند و با بدن یا لباس نجس نماز بخواند.

ششم از موارد تیمّم

مسأله 631 هرگاه آب یا ظرفش غصبی است، یا از طلا و نقره است و آب و ظرف دیگری ندارد، باید به جای وضو یا غسل، تیمّم كند.

هفتم از موارد تیمّم

مسأله 632 در تنگی وقت كه اگر بخواهد وضو بگیرد یا غسل كند همه نماز یا مقداری از آن خارج از وقت واقع می شود باید تیمّم كند.

مسأله 633 هرگاه كسی عمداً نماز را بقدری تأخیر بیندازد كه وقت وضو یا غسل نداشته باشد معصیت كرده، ولی نماز او با تیمّم صحیح است، هرچند احتیاط مستحب آن است كه قضای آن را نیز به جا آورد.

مسأله 634 كسی كه نمی داند وقت تنگ شده یا نه، باید وضو بگیرد یا غسل كند، ولی اگر می داند مقدار كمی وقت دارد امّا می ترسد اگر سراغ وضو یا غسل برود به نماز نرسد باید تیمّم كند.

مسأله 635 هرگاه كسی به واسطه تنگی وقت تیمّم كرده و مشغول نماز است و در بین نماز آبی كه داشته از دست برود برای نمازهای بعد می تواند با همان تیمّم نماز بخواند.

مسأله 636 هرگاه بتواند وضو بگیرد یا غسل كند و نماز را بدون مستحبات (ماننداقامه و قنوت) به جاآورد باید چنین كند حتّی اگر به اندازه سوره هم وقت ندارد می تواند آن را ترك نماید و با وضو نمازبخواند.

بر چه چیزهایی می توان تیمّم كرد؟

مسأله 637 تیمّم بر چند چیز جایز است: خاك، شن، ریگ، كلوخ (خاكهای به هم چسبیده) و سنگ، به شرط این كه پاك باشند و مختصر غباری لااقل بر آنها باشد.

مسأله 638 تیمّم بر سنگ آهك و سنگ گچ و سنگ مرمر و سنگ سیاه

و مانند آن جایز است، ولی تیمّم بر جواهرات مانند سنگ عقیق و فیروزه باطل است و احتیاط واجب آن است كه بر گچ و آهك پخته وهمچنین بر آجر و سفال تیمّم نكند.

مسأله 639 هرگاه چیزهایی كه در مسأله سابق گفتیم پیدا نشود، باید برگرد و غباری كه روی لباس و مانند آن است تیمّم كند و چنانچه غبار پیدا نشود باید بر گِل تیمّم كند و اگر گل هم پیدا نشود احتیاط واجب آن است كه نماز را بدون تیمّم بخواند و بعداً قضای آن را نیز به جا آورد و چنین كسی را « فاقد الطّهورین » نامند.

مسأله 640 كسی كه آب ندارد اگر برف یا یخ داشته باشد چنانچه ممكن است باید آن را آب كند و با آن وضو یا غسل به جا آورد.

مسأله 641 اگر كاه یا اشیاء دیگری با خاك و ریگ مخلوط شود تیمّم بر آن جایز نیست، ولی اگر آنقدر كم باشد كه در خاك یا ریگ از بین رفته حساب شود تیمّم بر آن مانعی ندارد.

مسأله 642 هرگاه خاك و مانند آن برای تیمّم ندارد امّا می تواند خریداری كند واجب است اقدام نماید.

مسأله 643 تیمّم بر دیوار گلی صحیح است و احتیاط مستحب آن است كه با وجود زمین یا خاك خشك بر زمین یا خاك نمناك تیمّم نكند.

مسأله 644 چیزی كه بر آن تیمّم می كند بنابر احتیاط واجب باید غصبی نباشد، امّا اگر نداند غصبی است و یا فراموش كرده باشد تیمّم او صحیح است، مگر آن كه خودش آن را غصب كرده باشد.

مسأله 645 كسی كه در جای غصبی زندانی است

می تواند بر خاك یا سنگ آن تیمّم نماید و نمازبخواند.

مسأله 646 همان گونه كه اشاره شد واجب است تا آنجا كه امكان دارد چیزی كه بر آن تیمّم می كند گردی داشته باشد كه بر دست بماند و بعد از زدن دست بر آن، مستحبّ است دست را بتكاند كه گرد و خاك اضافی آن بریزد.

مسأله 647 بهتر است از تیمّم بر زمینهای آلوده، زمین گود، كنار جاده ها و زمین شوره زار در صورتی كه نمك روی آن نگرفته باشد خود داری كند و اگر نمك روی آن را گرفته است باطل است، اگر آلودگی طوری است كه بیم بیماری از تیمّم بر آن می رود، باید بنابر احتیاط واجب بدون تیمّم نماز بخواند و بعداً قضا كند.

طریقه تیمّم كردن

مسأله 648 برای تیمّم باید اوّل نیت كند، بعد تمام دو كف دست را باهم بر چیزی كه تیمّم بر آن صحیح است بزند، سپس هردو دست را بنابر احتیاط واجب به تمام پیشانی و دوطرف آن از جایی كه موی سر می روید تا ابروها و بالای بینی بكشد و احتیاط واجب آن است كه روی ابروها را نیز مسح كند، سپس كف دست چپ را بر تمام پشت دست راست می كشد و بعد از آن، كف دست راست را بر تمام پشت دست چپ.

احكام تیمّم

مسأله 649 تیمّم بدل از وضو و بدل از غسل فرقی باهم ندارند، ولی احتیاط مستحب آن است كه در تیمّم بدل از غسل یك بار دیگر دستها را بر زمین زند و مجدداً با آن پشت دست راست و سپس پشت دست چپ را مسح كند.

مسأله 650 تمام پیشانی و پشت دستها را باید مسح كند و اگر مختصری از آن را مسح نكند تیمّم باطل است، خواه عمداً باشد یا از روی فراموشی، ولی دقّت زیاد هم لازم نیست، همین اندازه كه بگویند تمام پیشانی و پشت دستها مسح شده كافی است.

مسأله 651 برای این كه یقین كند تمام پیشانی و پشت دستها را مسح كرده باید كمی از اطراف آن را نیز داخل كند، ولی مسح میان انگشتان لازم نیست و احتیاط واجب این است كه پیشانی و پشت دستها را از بالا به پایین مسح كند و كارهای تیمّم را پشت سر هم به جا آورد و اگر میان آنها بقدری فاصله دهد كه صورت تیمّم از بین برود باطل است.

مسأله 652 لازم نیست

در موقع نیت معین كند كه تیمّم او بدل از غسل است یا بدل از وضو، همین اندازه كه قصد اطاعت امر الهی را دارد كافی است، حتّی اگر یكی را به جای دیگری نیت كند امّا قصد او اطاعت امر واقعی الهی باشد صحیح است.

مسأله 653 بنابر احتیاط واجب باید اعضای تیمّم و كف دستها پاك باشد، ولی اگر كف دست نجس باشد و نتواند آن را آب بكشد باید با همان وضع تیمّم كند.

مسأله 654 باید برای تیمّم، موانع را از اعضای تیمّم برطرف كند و اگر انگشتری در دست دارد بیرون آورد، همچنین اگر موی پیش سر روی پیشانی افتاده آن را باید كنار زند، حتّی اگر احتمال قابل توجهی می دهد كه مانعی در كار باشد باید جستجو نماید.

مسأله 655 هرگاه پیشانی یا پشت دستها یا كف دستها زخم باشد و پارچه یا چیز دیگری بر آن بسته است كه نمی تواند باز كند، یا ضرر دارد، باید با همان حال تیمّم كند.

مسأله 656 كسی كه خودش توانایی بر تیمّم ندارد باید نایب بگیرد، یعنی كسی دستهای او را بر زمین زند، و اگر ممكن نیست، بر زمین بگذارد و بعد با دست خودش او را تیمّم دهد، اگر این هم ممكن نباشد باید نایب دست خود را بر چیزی كه تیمّم بر آن صحیح است بزند و بر پیشانی و دستهای او بكشد.

مسأله 657 بعد از فراغت از تیمّم اگر شك كند كه درست انجام داده یا نه، اعتنا نكند و اگر در اثنا شك كند احتیاط واجب آن است كه برگردد و قسمت مشكوك را دوباره انجام دهد.

مسأله 658

كسی كه وظیفه اش تیمّم است نباید پیش از وقت نماز تیمّم كند، ولی اگر برای كار واجب دیگر یا كار مستحبّی تیمّم كند و تا وقت نماز عذرش باقی باشد می تواند با همان تیمّم نماز بخواند.

مسأله 659 كسی كه وظیفه اش تیمّم است اگر یقین داشته باشد یا احتمال دهد كه تا آخر وقت عذرش باقی می ماند می تواند در اوّل وقت با تیمّم نماز بخواند، ولی اگر یقین داشته باشد كه تا آخر وقت عذر او برطرف می شود بنابر احتیاط واجب باید صبر كند.

مسأله 660 كسی كه با تیمّم نماز می خواند می تواند نماز قضا را نیز در آن حال با تیمّم بخواند، ولی هرگاه یقین دارد عذر او بزودی برطرف می شود باید صبر كند، همچنین بنابر احتیاط واجب اگر امید برطرف شدن عذر را بزودی دارد تأخیر اندازد.

مسأله 661 كسی كه نمی تواند وضو بگیرد یا غسل كند جایز است نمازهای مستحبّی را با تیمّم بخواند، حتّی اگر مثلاً برای انجام نماز شب وقت تنگ است می تواند تیمّم كند.

مسأله 662 كسی كه به واسطه نداشتن آب یا عذر دیگری تیمّم كند بعد از پیدا شدن آب یا برطرف شدن عذر، تیمّم او خود به خود باطل می شود.

مسأله 663 تمام كارهایی كه وضو را باطل می كند تیمّم بدل از وضو را هم باطل می كند و تمام كارهایی كه غسل را باطل می كند تیمّم بدل از غسل را هم باطل می نماید.

مسأله 664 هرگاه چند غسل بر انسان واجب شود و نتواند غسل كند یك تیمّم به قصد همه آنها كافی است.

مسأله 665 هرگاه

به جای غسل تیمّم كند لازم نیست وضو بگیرد، یا تیمّم دیگری بدل از وضو كند، خواه غسل جنابت باشد یا غسلهای دیگر، ولی احتیاط مستحب آن است كه در غسلهای دیگر وضو بگیرد یا اگر نمی تواند تیمّم دیگری بدل از وضو كند.

مسأله 666 هرگاه به جای غسل تیمّم كند و بعد كاری كه وضو را باطل می كند انجام دهد برای نمازهای بعد فقط باید وضو بگیرد و اگر نمی تواند وضو بگیرد به جای آن تیمّم كند.

مسأله 667 كسی كه وظیفه اش تیمّم است اگر برای كاری تیمّم كند تا تیمّم و عذر او باقی است می تواند تمام كارهایی را كه وضو و غسل در آن شرط است به جا آورد، حتّی اگر تیمّم را به خاطر تنگی وقت نماز گرفته باشد دست گذاردن روی خط قرآن و مانند آن برای او جایز است.

مسأله 668 نمازهایی را كه با تیمّم خوانده اعاده و قضا ندارد، ولی در چند مورد احتیاط مستحب آن است كه نمازهای خود را اعاده كند: اوّل در جایی كه آب نداشته یا مانع از استعمال آب داشته و عمداً خود را جُنُب كرده و با تیمّم نماز خوانده است. دوم در جایی كه عمداً به جستجوی آب نرود و در تنگی وقت با تیمّم نماز بخواند و بعد بفهمد اگر جستجو می كرد آب پیدا می شد. سوم آن كه می دانسته یا گمان داشته كه دسترسی به آب ندارد و آبی را كه داشته ریخته و تلف كرده است.

نماز

اهمّیت نماز

نماز رابطه انسان با خداست و مایه صفای روح و پاكی دل و پیدایش روح تقواو تربیت

انسان و پرهیز از گناهان است. نماز مهمترین عبادات است كهطبق روایات اگر قبول درگاه خدا شود عبادات دیگر نیز قبول خواهد شد و اگرقبول نگردد اعمال دیگر نیز قبول نخواهد شد. و نیز بر طبق روایات، كسیكه نمازهای پنجگانه را انجام می دهد از گناهان پاك می شود همان گونه كه اگرشبانه روز پنج مرتبه در نهر آبی شست و شو كند اثری از آلودگی در بدنشباقی نمی ماند. به همین دلیل، در آیات قرآن مجید و روایات اسلامی و وصایاو سفارشهای پیغمبر اكرم (صلی الله علیه وآله) و ائمّه هدی (علیهم السلام) از مهمترین كارهایی كه رویآن تأكید شده همین نماز است و لذا ترك نماز از بزرگترین گناهان كبیرهمحسوب می شود.

سزاوار است انسان نماز را در اوّل وقت بخواند و به آن اهمّیت بسیار دهد و از تند خواندن نماز كه ممكن است مایه خرابی نماز گردد جدّاً بپرهیزد.

در حدیث آمده است روزی پیغمبر اكرم (صلی الله علیه وآله) مردی را در مسجد مشغول نماز دید كه ركوع و سجود را بطور كامل انجام نمی دهد، فرمود: اگر این مرد از دنیا برود در حالی كه نمازش این گونه باشد به دین من از دنیا نخواهد رفت.

روح نماز « حضور قلب » است و سزاوار است از آنچه مایه پراكندگی حواس می شود بپرهیزد، معانی كلمات نماز را بفهمد و در حال نماز به آن توجّه داشته باشد و با حال خضوع و خشوع نماز را انجام دهد، بداند با چه كسی سخن می گوید و خود را در مقابل عظمت و بزرگی خداوند بسیار كوچك ببیند.

در حالات معصومین (علیهم السلام) آمده

است به هنگام نماز آنچنان غرق یاد خدا می شدند كه از خود بی خبر می گشتند، تا آنجا كه پیكان تیری در پای امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) مانده بود، در حال نماز بیرون آوردند و آن حضرت متوجّه نشد.

برای قبولی نماز و كمال و فضیلت آن علاوه بر شرایط واجب باید امور زیر را نیز رعایت كند:

قبل از نماز از خطاهای خود توبه و استغفار نماید و از گناهانی كه مانع قبول نماز است مانند « حسد » و « تكبّر » و « غیبت » و « خوردن مال حرام » و « آشامیدن مسكرات » و « ندادن خمس و زكات » بلكه هر معصیتی بپرهیزد.

همچنین سزاوار است كارهائی كه ارزش نماز و حضور قلب را كم می كند انجام ندهد، مثلاً در حال خواب آلودگی و خودداری از بول و در میان سر و صداها و در برابر منظره هایی كه جلب توجّه می كند به نماز نایستد و كارهایی كه ثواب نماز را زیاد می كند انجام دهد، مثلاً لباس پاكیزه بپوشد، موهای خود را شانه زند و مسواك كند و خود را خوشبو نماید و انگشتر عقیق به دست كند.

نمازهای واجب

مسأله 669 نمازهای واجب شش نماز است: 1 نمازهای یومیه، 2 نماز طواف واجب خانه خدا، 3 نماز آیات، 4 نماز میت، 5 نماز قضای پدر و مادر كه بر پسر بزرگتربه شرحی كه می آید واجب است، 6 نماز نافله ای كه به واسطه نذر و عهد و قسم واجب شده است.

نمازهای واجب یومیه

مسأله 670 نمازهای واجب یومیه پنج نماز است: نمازهای « ظهر » و « عصر » كه هركدام چهار ركعت است، نماز « مغرب » سه ركعت، نماز « عشاء » چهار ركعت و نماز « صبح » دو ركعت، امّا در سفر باید نماز چهار ركعتی را با شرایطی كه بعداً به خواست خدا می آید دو ركعت بخواند.

نماز جمعه

نماز جمعه

مسأله 671 نمازجمعه دو ركعت است و در روز جمعه جانشین نماز ظهر می شود و در زمان حضور پیامبر (صلی الله علیه وآله) و امام معصوم (علیه السلام) و نایب خاصّ او واجب عینی است، امّا در زمان غیبت كبری واجب تخییری است، یعنی میان نماز جمعه و نماز ظهر مخیر است، ولی در زمانی كه حكومت عدل اسلامی باشد احتیاط آن است كه ترك نشود.

احكام نماز جمعه

الف: وقت نماز جمعه از اوّل ظهر است به مقداری كه اذان و خطبه ها و نماز مطابق معمول انجام شود و با گذشتن این مقدار، وقت نماز جمعه پایان می یابد و باید نماز ظهر خوانده شود.

ب: كسانی كه تا دو فرسخی از محلّ نماز جمعه قرار دارند مشمول حكم نماز جمعه هستند و در صورتی كه نماز جمعه واجب عینی باشد حضور آنها در نماز جمعه واجب است.

ج: هرگاه كسی به خطبه ها نرسد و در نماز شركت كند، یا فقط یك ركعت از نماز جمعه را درك نماید نماز او صحیح است، ولی احتیاط واجب آن است كه عمداً تأخیر نیندازد.

د: نماز جمعه باید به جماعت خوانده شود و حدّاقلّ جمعیت برای انعقاد جمعه، پنج نفر است (امام جمعه و چهار نفر دیگر).

ه: فاصله دو نماز جمعه باید كمتر از یك فرسخ نباشد كه اگر در كمتر از یك فرسخ دو نماز جمعه خوانده شود نماز اوّلی صحیح و دومی باطل است.

و: نماز جمعه بر « مسافران » و « زنان » و « بیماران » و « از كارافتادگان » واجب نیست، ولی اگر آنها در نماز جمعه حاضر شوند نمازشان صحیح است، امّا

احتیاط واجب آن است كه پنج نفر اصلی نماز جمعه (امام و چهار نفر دیگر) غیر آنها باشد.

طریقه نماز جمعه

ز: نماز جمعه دو ركعت است مانند نماز صبح و دو قنوت دارد یكی در ركعت اوّل پیش از ركوع و دومی در ركعت دوم بعد از ركوع. مستحبّ است امام در ركعت اوّل، بعد از حمد، سوره جمعه را بخواند در ركعت دوم، سوره منافقین را و هرگاه مشغول یكی از اینها شود احتیاط واجب آن است كه به سوره دیگری عدول نكند.

ح: باید قبل از نماز جمعه دو خطبه به وسیله امام جمعه خوانده شود.

ط: خطبه ها باید بنابر احتیاط واجب بعد از اذان ظهر باشد و اگر قبل از آن خوانده شود اعاده كنند.

ی: هر یك از خطبه ها باید مشتمل بر امور زیر باشد:

1 حمد و ثنای الهی.

2 صلوات بر محمّد و آل محمّد.

3 وعظ و ارشاد و سفارش به تقوای الهی.

4 خواندن یك سوره كوتاه در هر خطبه مانند سوره قل هو اللّه، قل یا أیها الكافرون یا سوره والعصر (بنابر احتیاط واجب).

5 بنابر احتیاط واجب برای خود و مؤمنین و مؤمنات استغفار كند و در خطبه دوم ائمّه هدی (علیهم السلام) را هنگام صلوات و درود یك یك نام ببرد. بنابراین خطبه اوّل

شامل پنج قسمت و خطبه دوم شامل شش قسمت است. امام باید خطبه ها را در حال قیام بخواند و میان دو خطبه جلوس مختصری بنماید و صدای خود را در حدّ مقدور به نمازگزاران برساند و وعظ و ارشاد را به زبان قابل فهم برای مردم ایراد كند.

ك: شایسته است خطیب ملبّس به عمامه و عبا

باشد و بر عصا یا مانند آن تكیه كند و قبل از شروع به خطبه، به مأمومین سلام كند و سزاوار است مسائل مهمّ سیاسی و اجتماعی و اخلاقی مسلمین و جهان اسلام و آن منطقه را برای مردم شرح دهد و آنها را به وظایفشان در برابر این مسائل آشنا سازد و در برابر توطئه های دشمنان به آنها هشدار دهد. پس خطیب باید حدّاكثر استفاده را از خطبه ها برای تهذیب نفوس مردم و آگاه ساختن آنها از مسائل مهمّ روز بنماید كه یكی از اهداف اصلی خطبه ها همین است. خطبه ها را با عبارات فصیح و گویا و بلیغ و مؤثّر و نافذ ایراد نماید تا خطبه ها تأثیر لازم را در نفوس مسلمین بگذارد و از این فریضه عبادی سیاسی بهره گیری كامل شود; هرگز به سراغ مسائل تفرقه انداز نرود و مسلمین را به وحدت در مقابل دشمنان دعوت نماید و احتیاط واجب آن است كه نمازگزاران هنگام ایراد خطبه با طهارت باشند و رو به امام نشینند و سكوت را رعایت كنند و به خطبه ها گوش فرا دهند، ولی اگر عمداً سخن بگویند، نماز جمعه آنها باطل نمی شود، هر چند كار خلافی كرده اند.

اوقات نمازهای پنجگانه

وقت نماز ظهر و عصر

مسأله 672 وقت نماز ظهر و عصر از اوّل ظهر شرعی (یعنی مایل شدن خورشیداز وسط آسمان به سوی مغرب) تا هنگام غروب آفتاب است و بهترین راه برای پی بردن به دخول وقت ظهر استفاده از شاخص است و آن این است كه قطعه چوب صاف یا میله ای را در زمین هموار بطور عمودی فرو كند، صبح كه خورشید بیرون

می آید سایه آن به طرف مغرب می افتد و هر چه آفتاب بالا آید این سایه كم می شود، هنگامی كه سایه به آخرین درجه كمّی رسید موقع ظهر است و همین كه رو به زیادی گذارد و سایه به سوی مشرق برگشت اوّل وقت نماز ظهر و عصر است، البتّه در بعضی از شهرها مثل مكّه در بعضی از روزهای سال هنگام ظهر سایه بكلّی از بین می رود و آفتاب كاملاً عمودی می تابد، در این گونه مناطق موقعی كه مجدّداً سایه پیدا شد وقت نماز ظهر و عصر شده است. (1)

مسأله 673 نمازهای ظهر و عصر هر كدام « وقت مخصوص » و « وقت مشتركی » دارد: وقت مخصوص نماز ظهر از اوّل ظهر است تا موقعی كه به اندازه خواندن نماز ظهر بگذرد و وقت مخصوص نماز عصر موقعی است كه به اندازه خواندن یك نماز به غروب باقی مانده باشد و اگر كسی تا این موقع نماز ظهر را نخوانده نماز ظهر او قضا شده و باید نماز عصر را بخواند و ما بین این دو، وقت مشترك نمازظهر و عصراست.

مسأله 674 هرگاه پیش از خواندن نماز ظهر سهواً مشغول خواندن نماز عصر شود و در بین متوجّه گردد، چنانچه در وقت مشترك باشد باید عدول كند، یعنی نیت خود را به نماز ظهر برگرداند و قصد كند آنچه خوانده نماز ظهراست و به همین ترتیب آن را ادامه دهد و بعد از آن كه نماز را تمام كرد نماز عصر را بخواند و اگر در وقت مخصوص ظهر باشد نماز او باطل است و باید نماز

را به نیت ظهر از سر بگیرد.

وقت نماز مغرب و عشا

مسأله 675 مغرب موقعی است كه قرص آفتاب در افق پنهان شود و احتیاط آن است كه صبر كند تا سرخی طرف مشرق كه بعد از غروب آفتاب پیدا می شود از بالای سر بگذرد و به طرف مغرب برگردد، هنگام مغرب وقت نماز مغرب و عشا وارد می شود و تا نیمه شب ادامه دارد.

1. باید توجّه داشت كه ساعت 12 همیشه ظهر شرعی نیست، بلكه در بعضی از مواقع سال ظهر شرعی قبل از 12 و گاهی بعد از ساعت 12 است و ساعت 12 ساعت قراردادی و رسمی است نه شرعی.

مسأله 676 نماز مغرب و عشاء نیز هر كدام وقت مخصوص و وقت مشتركی دارند، وقت مخصوص نماز مغرب از اوّل مغرب است تا به اندازه سه ركعت و اگر كسی مسافر باشد و تمام نماز عشا را در این وقت بخواند باطل است، هرچند از روی سهو باشد. و وقت مخصوص نماز عشا موقعی است كه به اندازه خواندن نماز عشا به نصف شب باقی مانده باشد و اگر كسی عمداً تا این موقع نماز مغرب را تأخیر اندازد باید اوّل نماز عشا را بخواند و بعد نماز مغرب را قضا كند و در میان این دو، وقت مشترك است، اگر كسی در این وقت اشتباهاً نماز عشا را قبل از نماز مغرب بخواند و بعد از نماز متوجّه شود، نمازش صحیح است و باید نماز مغرب را بعداً به جا آورد.

مسأله 677 وقت مخصوص و مشترك كه معنی آن در مسأله پیش گفته شد برای اشخاص فرق می كند مثلاً برای مسافر در

مورد نماز ظهر و عصر و عشا به اندازه دو ركعت است و برای حاضر به اندازه خواندن چهارركعت.

مسأله 678 هرگاه از روی غفلت یا فراموشی شروع به نمازعشا كند و در اثنا بفهمد كه نماز مغرب را نخوانده باید نیت را به نماز مغرب برگرداند، مگر این كه وارد ركوع ركعت چهارم شده باشد كه در این صورت عدول جایز نیست و باید ادامه دهد و نماز مغرب را بعد به جا آورد.

مسأله 679 آخر وقت نماز عشا نصف شب است و احتیاط واجب آن است كه شب را از اوّل غروب آفتاب تا اذان صبح حساب كند ولی برای نماز شب و مانند آن تا اوّل آفتاب حساب كند.

مسأله 680 هرگاه عمداً نماز مغرب و عشا را تا نصف شب نخواند وقت آن گذشته و باید قضا كند، امّا اگر به واسطه عذری نخوانده باشد باید تا قبل از نماز صبح به جا آورد و نماز او ادا است.

وقت نماز صبح

مسأله 681 وقت اذان صبح (برای نماز و روزه) در شبهای مهتابی و غیر مهتابی

یكسان است و معیار، ظاهر شدن نور شفق در افق است، هرچند بر اثر تابش مهتاب نمایان نباشد، و وقت نماز صبح از اوّل طلوع فجر صادق است تا طلوع آفتاب و فجر صادق سپیده صبح است كه در افق پهن می شود و بهتر است نماز صبح را قبل از روشن شدن هوا در همان تاریكی اوّل صبح به جاآورد.

احكام اوقات نماز

مسأله 682 هنگامی انسان می تواند مشغول نماز شود كه یقین به داخل شدن وقت پیدا كند، یا لااقل یك مرد عادل خبر از ورود وقت دهد، اذان شخص وقت شناس و مورد اطمینان نیز كافی است و اگر گمان قوی به دخول وقت از راههای دیگر پیدا كند نیز كفایت می كند، خواه از روی ساعت صحیح باشد یا غیرآن.

مسأله 683 كسانی كه به واسطه وجود مانع در آسمان (مانند ابر و غبار) و یا گرفتاری در زندان و یا نداشتن بینایی چشم، نمی توانند یقین به دخول وقت پیدا كنند، چنانچه گمان قوی داشته باشند می توانند مشغول نماز شوند.

مسأله 684 هرگاه مطابق دستورهای بالا مشغول نماز شود و در بین نماز بفهمد كه هنوز وقت داخل نشده، نماز او باطل است، همچنین اگر بعد از نماز بفهمد كه تمام نماز را پیش از وقت خوانده باید نماز را اعاده كند، ولی اگر در بین نماز یا بعد از نماز بفهمد وقت داخل شده بود نمازش صحیح است.

مسأله 685 هرگاه انسان بر اثر غفلت و فراموشی مشغول نماز شود بی آن كه از دخول وقت با خبر گردد

چنانچه تمام نمازش در وقت واقع شده باشد صحیح است و اگر همه یا قسمتی از آن پیش از وقت بود نمازش باطل است.

مسأله 686 هرگاه بعد از نماز شك كند نماز را در وقت خوانده یا نه، نماز او صحیح است، به شرط آن كه هنگام شروع نماز غافل از وقت نباشد ولی اگر در بین نماز شك كند، نماز او باطل است و باید پس از دخول وقت اعاده كند.

مسأله 687 در تنگی وقت اگر انجام مستحبّات نماز باعث شود مقداری از واجبات در خارج وقت واقع گردد باید آن مستحبات را ترك كند (مانند قنوت و اقامه).

مسأله 688 كسی كه به اندازه یك ركعت نماز وقت دارد باید تمام نماز را به نیت ادا بخواند، ولی تأخیرانداختن نمازتا این حد حرام است، بنابر این اگر به اندازه پنج ركعت تا مغرب وقت داشته باشد نماز ظهر و عصر را به نیت ادا بخواند و به همین ترتیب سایر نمازها.

مسأله 689 یكی از مستحبات مؤكّد این است كه نماز را در اوّل وقت فضیلت آن بخوانند و در روایات راجع به آن بسیار سفارش شده است و هرچه به اوّل وقت فضیلت نزدیكتر باشد بهتر است.

مسأله 690 كسانی كه دارای عذری هستند و یقین دارند عذرشان تا آخر وقت برطرف می شود واجب است صبر كنند و چنانچه یقین داشته باشند عذر باقی می ماند، صبر كردن واجب نیست، امّا اگر احتمال می دهند برطرف شود احتیاط واجب آن است كه صبر كنند، مگر در مورد تیمّم كه می توانند در چنین صورتی در اوّل وقت نماز بخوانند.

مسأله 691 كسی كه مسائل نماز

یا شكّیات و سهویات را نمی داند و احتمال می دهد در نمازش پیش آید باید برای یادگرفتن اینها نماز را از اوّل وقت تأخیر بیندازد، ولی اگر اطمینان دارد كه می تواند نماز را بطور كامل تمام كند جایز است در اوّل وقت مشغول نماز شود.

مسأله 692 هرگاه در نماز مسأله ای پیش آید كه حكم آن را نمی داند می تواند به یكی از دو طرفی كه احتمال می دهد به قصد رجاء عمل كند و باید بعد از نماز مسأله را سؤال كند كه اگر باطل بوده دوباره بخواند (و احتیاط آن است طرفی را كه بیشتر احتمال می دهد بگیرد).

مسأله 693 هرگاه ببیند مسجد نجس شده بهتر این است اوّل مسجد را تطهیر كند بعد نماز بخواند، همچنین اگر طلبكاری ایستاده و طلب خود را مطالبه می كند، اگر نماز و مقدّمات آن وقت زیادی را بگیرد واجب است اوّل تطهیر مسجد كند و اداء دین نماید بعد نماز بخواند، اگر بر خلاف این دستور عمل كند معصیت كرده ولی نمازش صحیح است و در تنگی وقت، نماز مقدّم است.

مسأله 694 مستحبّ است پنج نماز را در پنج وقت به جا آورد، یعنی هركدام را در وقت فضیلت خود انجام دهد و تنها فاصله دادن به مقدار نافله یا تعقیبات كافی نیست، بلكه معیار همان وقت فضیلت است.

مسأله 695 وقت فضیلت نماز ظهر تا موقعی است كه سایه شاخص به اندازه خود شاخص شود (منظور سایه ای است كه از ظهر به بعد پیدا می شود) و وقت فضیلت عصر از موقعی كه سایه شاخص به اندازه خود آن است تا

موقعی كه به اندازه دو برابر آن شود و وقت فضیلت نماز مغرب از غروب است تا ناپدید شدن حمره مغربیه (رنگ سرخی كه بعد از غروب آفتاب در مغرب ظاهر می شود) و وقت فضیلت نماز عشاء از موقعی است كه سرخی مزبور ناپدیدمی شود تا یك سوم از شب و وقت فضیلت نماز صبح از اوّل طلوع فجر سپیده صبح است تا موقعی كه هوا روشن شود.

ترتیب در میان نمازها

مسأله 696 نماز ظهر و عصر باید به ترتیب خوانده شود، یعنی اوّل نماز ظهر، بعد نماز عصر، همچنین باید در میان نماز مغرب و عشا نیز ترتیب رعایت شود و اگر عمداً نماز عصر را پیش از نماز ظهر، یا عشا را پیش از نماز مغرب بخواند باطل است.

مسأله 697 هرگاه به نیت نماز ظهر، نماز را شروع كند و در بین نماز یادش بیاید كه نماز ظهر را خوانده است نمی تواند نیت نماز را به عصر برگرداند و نماز او باطل است، همچنین در مورد نماز مغرب و عشا، امّا اگر نیت نماز عصر كند و بعد متوجّه شود كه نماز ظهر را نخوانده هر جای نماز باشد می تواند نیت خود را به ظهر برگرداند، همچنین اگر شروع به نماز عشا كرده و متوجّه شود نماز مغرب را نخوانده اگر قبل از ركوع ركعت چهارم متوجّه شود نیت را بر می گرداند، ولی اگر بعد از ركوع ركعت چهارم متوجّه شود نماز را به نیت عشا تمام می كند، بعداً نماز مغرب را می خواند و احتیاطاً نماز عشا را نیز اعاده كند.

مسأله 698 اگر در اثناء نماز عصر شك كند كه

آیا نماز ظهر را خوانده یا نه، باید به همان دستور كه در مسأله قبل گفته شد عمل كند، یعنی نیت را به ظهر برگرداند و بعداً عصر را بخواند، همچنین اگر در وسط نماز عشاء شك كند كه نماز مغرب را خوانده یا نه، باید به دستور گذشته عمل كند.

مسأله 699 عدول از نماز قضا به نماز ادا و از نماز مستحب به نماز واجب، جایز نیست، ولی عدول از نماز ادا به قضا جایز است و اگر نماز قضا، قضای همان روز باشد احتیاط واجب این است كه عدول كند و بعد از فراغت از نماز قضا، نماز ادا را بخواند، البته این در صورتی است كه جای عدول باقی باشد، مثلاً در صورتی می تواند نیت را به قضای صبح برگرداند كه داخل ركعت سوم از نماز ظهر نشده باشد.

نمازهای نافله (مستحب)

مسأله 700 نمازهای مستحبّی بسیار است و آنها را « نافله » گویند و از میان نمازهای نافله، نافله های شبانه روزی بیشتر سفارش شده است.

مسأله 701 نافله های شبانه روزی عبارتند از: نافله ظهر هشت ركعت و نافله عصر نیز هشت ركعت است، نافله مغرب چهار ركعت و نافله عشا دو ركعت است كه نشسته خوانده می شود، نافله شب یازده ركعت و نافله صبح دو ركعت است و چون دو ركعت نافله عشا یك ركعت حساب می شود، مجموع این نافله ها سی و چهار ركعت خواهد بود، ولی در روز جمعه سی و هشت ركعت است زیرا چهار ركعت به نافله ظهر و عصر اضافه می شود (همه نافله ها دو ركعت دو ركعت خوانده می شود).

مسأله 702 از

یازده ركعت نافله شب هشت ركعت را به نیت « نافله شب » و دو ركعت آن به نیت « نافله شفع » و یك ركعت به نیت « نافله وتر » به جا می آورد.

مسأله 703 نافله شب از مهمترین نمازهای نافله است كه در روایات اسلامیو قرآن مجید روی آن تاكید شده و تأثیر عمیقی در صفای روح و پاكی قلب و تربیت نفوس انسانی وحلّ مشكلات دارد و در كتب معروف دعا، آدابی برای آن ذكر كرده اند، مخصوصاً برای قنوت نافله وتر، رعایت این آداب خوب است ولی می توان نماز شب را بدون این آداب مانند نمازهای معمولی نیز انجام داد و كسی كه به علّتی نتواند آخر شب بیدار شود و نماز شب را بخواند می تواند قبل از خواب آنها را به جا آورد.

مسأله 704 نماز نافله را می توان نشسته خواند، ولی در این صورت احتیاط این است كه هر دو ركعت را یك ركعت حساب كند، مثلاً به جای هشت ركعت نافله ظهر ایستاده، شانزده ركعت نشسته بخواند.

مسأله 705 نافله ظهر و عصر در سفر ساقط است و نباید خواند و احتیاط آن است كه نافله عشارا نیز ترك كند، امّا بقیه نافله های شبانه روزی یعنی نافله صبح و مغرب و نافله شب در سفر ساقط نمی شود.

مسأله 706 چنان كه گفتیم نمازهای نافله را باید دو ركعت دو ركعت انجام داد، جز نافله وتر، كه یك ركعت است و اگر بخواهد نافله وتر رانشسته بخواند باید دو نماز یك ركعتی جداگانه به جا آورد.

وقت نافله های شبانه روزی

مسأله 707 وقت نافله ظهر قبل از نماز ظهر است،

از اوّل ظهر تا موقعی كه سایه شاخص كه بعد از ظهر پیدا می شود بیشتر از دو هفتم طول شاخص شود، مثلاً اگر طول شاخص هفت وجب است هر وقت مقدار سایه ای كه بعد از ظهر پیدا می شود بیشتر از دو وجب شود وقت نافله ظهر تمام شده.

مسأله 708 وقت نافله عصر كه قبل از نماز عصر خوانده می شود تا موقعی است كه سایه شاخص به چهارهفتم آن برسد به شرحی كه در مسأله پیش گفتیم.

مسأله 709 وقت نافله مغرب بعد از نماز مغرب است تا موقعی كه سرخی طرف مغرب كه بعد از غروب آفتاب پیدا می شود از بین برود.

مسأله 710 وقت نافله عشا بعد از تمام شدن نماز عشا است تا نصف شب و بهتر است بعد از نماز عشا بلافاصله خوانده شود.

مسأله 711 وقت نافله صبح پیش از نماز صبح است از طلوع فجر تا آشكار شدن سرخی در طرف مشرق و می تواند آن را بعد از نماز شب بلافاصله به جا آورد.

مسأله 712 وقت نافله شب بنابر احتیاط از نصف شب است تا اذان صبح، ولی بهتر است در موقع سحر یعنی در ثلث آخر شب بخواند.

نماز غُفیله

مسأله 713 از نمازهایی كه به جا آوردن آن به امید ثواب پروردگار خوب است نماز غفیله است كه بین نماز مغرب و عشا خوانده می شود و وقت آن بعد از نماز مغرب است تا موقعی كه سرخی طرف مغرب از بین برود، در ركعت اوّل بعد از حمد به جای سوره این آیه را می خواند:

« وَ ذَا النُّونِ اِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ اَنْ لَنْ

نَقْدِرَ عَلَیهِ فَنادی فِی الظُّلُماتِ اَنْ لا اِلهَ إلاّ اَنْتَ سُبْحانَكَ اِنّی كُنْتُ مِنَ الظّالِمینَ فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّیناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِی الْمُؤمِنینَ » و در ركعت دوم بعد از حمد به جای سوره این آیه را بخوانند: « وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیبِ لا یعْلَمُها إلاَّ هُو وَ یعْلَمُ ما فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَة إلاّ یعْلَمُها وَ لا حَبَّة فِی ظُلُماتِ الاْرْضِ وَ لا رَطْب وَ لا یابِس إلاَّ فی كِتاب مُبین » و در قنوت آن بگویند: « اَللّهُمَّ اِنّی اَسْئَلُكَ بِمَفاتِحِ الْغَیبِ الَّتی لا یعْلَمُهَا إلاَّ اَنْتَ اَنْ تُصَلِّی عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ اَنْ تَفْعَلْ بِی كَذا وَ كَذا » و به جای كلمه كذا و كذا حاجتهای خود را بگویند و بعد بگویند: « اَللّهُمَّ اَنْتَ وَلِی نِعْمَتِی وَ الْقادِرُ عَلی طَلِبَتی تَعْلَمُ حاجَتی فَأَسْئَلُكَ بِحَقِّ مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد عَلَیهِ وَ عَلَیهِمُ السّلامُ لَمّا قَضَیتَها لِی ».

مقدمات نماز

احكام قبله

مسأله 714 تمام نمازهای واجب باید رو به قبله خوانده شود

مسأله 715 « خانه كعبه » كه در مكّه معظّمه است قبله تمام مسلمین دنیاست و هركس در هرجا باشد باید روبروی آن نماز بخواند، امّا كسی كه دور است اگر طوری بایستد كه بگویند رو بقبله نماز می خواند كافی است، بنابراین صفهای طولانی نماز جماعت كه طول آنها از طول خانه خدا بیشتر است همه می تواند رو به قبله باشد.

مسأله 716 لازم نیست در موقع ایستادن، نوك انگشتان پا هم رو به قبله باشد، یا در موقع نشستن، سر زانوها كاملاً رو به قبله قرار گیرد، همین اندازه كه بگویند رو به

قبله ایستاده یا نشسته كفایت می كند.

مسأله 717 كسی كه نمی تواند نماز را نشسته بخواند باید به پهلوی راست طوری بخوابد كه جلو بدنش روبه قبله باشد و اگر آن هم ممكن نیست به پهلوی چپ طوری بخوابد كه جلو بدنش رو به قبله باشد و اگر این را هم نمی تواند باید به پشت بخوابد بطوری كه كف پاهای او رو به قبله باشد.

مسأله 718 در نماز احتیاط و سجده و تشهّد فراموش شده نیز باید رو به قبله باشد و در سجده سهو احتیاط واجب نیز همین است.

مسأله 719 جایز است نماز مستحبّی را در حال راه رفتن و سواره بخواند و در این حال لازم نیست رو به قبله باشد.

مسأله 720 برای تعیین قبله راههای زیادی وجود دارد: نخست كوشش كند تا یقین حاصل نماید و نیز می تواند به گفته دو شاهد عادل و یا یك فرد مورد اطمینان كه از روی نشانه های حسّی شهادت می دهد و یا به قول كسی كه از روی قاعده علمی قبله را می شناسد و محلّ اطمینان است عمل كند و اگر اینها ممكن نشد باید به گمانی كه از محراب مسجد مسلمانان یا قبرهای آنان یا از راههای دیگر پیدا می شود عمل نماید.

مسأله 721 قبله نماهای معمولی در صورتی كه سالم باشد از وسایل خوب برای شناخت قبله است و گمان حاصل از آن كمتر از گمان از راههای دیگر نیست، بلكه غالباً دقیق تر است.

مسأله 722 به گفته صاحب منزل یا مسؤول یك مسافرخانه و مانند آن در صورتی كه فرد بی مبالات نباشد می توان اعتماد كرد.

مسأله 723

هرگاه راهی برای پیدا كردن قبله وجود نداشته باشد و قبله در میان چهار سمت مختلف مردّد شود یك نماز به یك طرف كافی است، ولی احتیاط مستحب آن است كه چهار نماز به چهار طرف بخواند و هرگاه در سه طرف یا دو طرف احتمال وجود قبله را می دهد فقط به سمت آنها نماز بخواند.

مسأله 724 كسی كه می خواهد به چند طرف نماز بخواند اگر بخواهد نماز ظهر و عصر یا مغرب و عشا را به جا آورد بهتر آن است نماز اوّل را به چند طرف تمام كند بعد نماز دوم را شروع نماید.

مسأله 725 سر بریدن حیوانات نیز باید رو به قبله باشد و هرگاه قبله را پیدا نكند باید به گمان خود عمل نماید و اگر تحصیل گمان ممكن نیست و نیاز به سر بریدن حیوان دارد به هر طرف كه انجام دهد صحیح است و در مورد دفن مسلمان كه باید رو به قبله باشد نیز به همین ترتیب باید عمل كرد.

آداب و احكام مسجد

مسأله 823 نجس كردن مسجد حرام است، خواه زمین مسجد باشد و یا سقف و بام و طرف داخل دیوارها و احتیاط واجب آن است كه طرف بیرون دیوار مسجد را هم نجس نكند، مگر آن كه واقف آن را جزء مسجد قرار نداده باشد.

مسأله 824 هرگاه مسجد نجس شود بر همه لازم است كه بطور واجب كفائی نجاست را برطرف كنند، یعنی اگر یك یا چند نفر اقدام به تطهیر كنند از دیگران ساقط می شود وگرنه همه گنهكارند و كسی كه مسجد را نجس كرده در این حكم با دیگران تفاوتی ندارد.

مسأله 825 هرگاه

نتواند مسجد را تطهیر كند مثل این كه مسافر و در حال عبور باشد، یا احتیاج به كمك دارد و پیدا نكند، احتیاط واجب آن است كه به دیگران كه می توانند تطهیر كنند اطّلاع دهد.

مسأله 826 هرگاه جایی از مسجد نجس شود كه تطهیر آن بدون كندن یا خراب كردن ممكن نیست باید آنجا را بكنند، یا اگر خرابی زیادی لازم نمی آید خراب نمایند و بنابر احتیاط واجب جایی را كه كنده اند یا خراب كرده اند به حالت اوّل بازگردانند و بهتر است كسی كه نجس كرده تعمیر آن را بر عهده گیرد و اگر مخارجی داشته باشد بنابر احتیاط واجب ضامن است.

مسأله 827 هرگاه مسجدی را غصب كنند و آن را از صورت مسجد بكلّی در آورند، بطوری كه دیگر به آن مسجد نگویند، باز هم نجس كردن آن بنا بر احتیاط حرام است و تطهیر آن لازم است.

مسأله 828 آلوده كردن حرم پیامبر (صلی الله علیه وآله) و امامان (علیهم السلام) اگر موجب هتك باشد حرام است و در این صورت تطهیر آن نیز واجب است، بلكه اگر بی احترامی هم نباشد احتیاط آن است كه آن را تطهیر كنند.

مسأله 829 نجس كردن فرش مسجد نیز حرام است و چنانچه نجس شود باید آن را تطهیر كرد و اگر خسارتی لازم آید كسی كه آن را نجس كرده است ضامن است (بنابر احتیاط واجب).

مسأله 830 بردن عین نجاست مانند خون و بول در مسجد حرام است هر چند بی احترامی به مسجد نباشد بنابر احتیاط واجب، مگر چیز جزئی كه گاه در لباس و بدن شخص وارد شونده یا در

لباس بچّه های كوچك است، امّا بردن متنجّس (چیزی كه نجس شده مانند لباس و كفش نجس) در صورتی كه بی احترامی به مسجد نباشد و سبب آلودگی مسجد نیز نشود حرام نیست.

مسأله 831 اگر برای روضه خوانی و مراسم سوگواری یا جشن مذهبی و مانند آن مسجد را چادر بزنند و سیاهی بكوبند و اسباب چای و غذا در آن ببرند، در صورتی كه این كارها به مسجد ضرر نرساند و مانع نماز خواندن نشود اشكال ندارد.

مسأله 832 تزیین كردن مسجد به طلا اشكال دارد و همچنین احتیاط آن است كه صورت چیزهایی كه روح دارد مثل انسان و حیوان در مسجد نقش نكنند.

مسأله 833 اگر مسجد خراب شود نمی توانند زمین آن را بفروشند یا داخل ملك و جادّه كنند، حتّی فروختن در و پنجره ها و چیزهای دیگر مسجد حرام است و اگر مسجد خراب شود باید آنها را صرف تعمیر همان مسجد كنند و هرگاه به درد آن مسجد نخورد باید در مساجد دیگر صرف شود و اگر به درد مساجد دیگر نیز نخورد باید آن را بفروشند و پولش را اگر ممكن است صرف تعمیر همان مسجد و گرنه صرف تعمیر مسجد دیگر نمایند.

مسأله 834 ساختن مسجد مستحبّ است و هر قدر در جای مناسبتر و بهتری باشد كه مسلمانان از آن بیشتر استفاده كنند بهتر است. تعمیر مسجد نیز مستحبّ است و از بهترین كارها است و اگر مسجد طوری خراب شود كه تعمیر آن ممكن نباشد می توانند آن را بكلّی خراب كنند و دوباره بسازند.

مسأله 835 مسجدی كه خراب نشده و قابل استفاده است اگر نیاز به

توسعه دارد می توان آن را خراب كرد و بهتر و بزرگتر ساخت.

مسأله 836 تمیز كردن مسجد و روشن كردن چراغ آن و كوشش در تأمین حوائج آن مستحبّ است و نیز مستحبّ است كسی كه می خواهد به مسجد برود خود را خوشبو كند و لباس پاكیزه بپوشد و ته كفش خود را به هنگام ورود به مسجد وارسی كند كه آلوده نباشد و شایسته است موقع داخل شدن پای راست و موقع بیرون آمدن پای چپ را بگذارد و زودتر به مسجد آید و دیرتر از مسجد بیرون رود.

مسأله 837 وقتی انسان وارد مسجد می شود مستحبّ است دو ركعت نماز به قصد تحیت و احترام مسجد بخواند و اگر نماز واجب یا مستحبّ دیگری بخواند كافی است.

مسأله 838 خوابیدن در مسجد و سخن گفتن درباره كارهای دنیا و خواندن اشعاری كه نصیحت و مانند آن در آن نباشد مكروه است و همچنین انداختن آب دهان و بینی و اخلاط سینه در مسجد و بلند كردن صدا و داد و فریاد و آنچه با موقعیت مسجد منافات دارد مكروه می باشد.

مسأله 839 راه دادن بچّه و دیوانه به مسجد مكروه است ولی در صورتی كه آوردن بچّه ها تولید مزاحمتی نكند و آنها را به مسجد و نماز علاقه مند سازد مستحبّ است و گاه واجب.

مسأله 840 كسی كه سیر و پیاز و مانند اینها خورده و بوی دهانش مردم را آزار می دهد مكروه است به مسجد برود.

اذان و اقامه

مسأله 841 مستحبّ است پیش از نمازهای یومیه اذان و اقامه بگویند وبهتر است حتّی الامكان ترك نشود، مخصوصاً « اقامه »، ولی برای

نماز عید « فطر » و « قربان » و نمازهای واجب دیگر، اذان و اقامه نیست، بلكه سه مرتبه به امید مطلوبیت پروردگار بگویند « الصّلاة » و نیز مستحبّ است به عنوان تبرّك و امید ثواب در روز اوّل كه بچّه به دنیا می آید، یا پیش از آن كه بند نافش بیفتد در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه بگویند.

مسأله 842 اذان دارای 18 جمله است به ترتیب زیر:

اَللّهُ اَكْبَرُ چهار مرتبه (یعنی خداوند بزرگتر از آن است كه به وصف آید).

اَشْهَدُ اَنْ لا اِلَهَ إِلاَّ اللّهُ دو مرتبه (یعنی گواهی می دهم غیر از خداوند یكتا معبود دیگری نیست).

اَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ دو مرتبه (یعنی گواهی می دهم كه محمّد فرستاده خداست).

حَی عَلَی الصَّلاةِ دو مرتبه (یعنی بشتاب به سوی نماز).

حَی عَلَی الْفَلاحِ دو مرتبه (یعنی بشتاب به سوی رستگاری).

حَی عَلی خَیرِ الْعَمَلِ دو مرتبه (یعنی بشتاب به سوی بهترین كارها كه نماز است).

اَللّهُ اَكْبَرُ دو مرتبه (یعنی خداوند بزرگتر از آن است كه به وصف آید).

لا اِلَهَ إِلاَّ اللّهُ دو مرتبه (یعنی هیچ معبودی جز خداوند یكتا نیست).

و اقامه 17 جمله است به این ترتیب كه همه چیزش مانند اذان است جز این كه در اوّل آن فقط دو مرتبه « اَللّهُ اَكْبَرُ » می گویند و در آخر آن یك مرتبه « لا اِلهَ إِلاّ اللّهُ » ولی بعد از گفتن « حَی عَلَی خَیرِ الْعَمَلِ »، دو مرتبه « قَدْ قامَتِ الصَّلاةُ » (یعنی نماز برپا شد) اضافه می شود.

مسأله 843 « اَشْهَدُ أَنَّ عَلِیاً وَلِی اللّهِ » (یعنی گواهی می دهم كه علی

ولی خدا بر همه خلق است) جزء اذان و اقامه نیست، ولی خوب است بعد از « اَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ » به قصد تبرّك گفته شود، لكن به صورتی كه معلوم شود جزء آن نیست.

مواردی كه اذان گفتن ساقط می شود

مسأله 844 در پنج مورد اذان ساقط می شود و بنابر احتیاط واجب باید آن را ترك كرد: 1 اذان نماز عصر روز جمعه هنگامی كه با نماز جمعه همراه خوانده شود. 2 نماز عصر روز عرفه كه روز نهم ذی الحجّه است هنگامی كه همراه ظهر خوانده شود.

3 نماز عشای شب عید قربان برای كسی كه در مشعرالحرام است و آن را با مغرب همراه می خواند. 4 نماز عصر و عشای زن مستحاضه كه باید آن رابلافاصله بعد از نماز ظهر یا مغرب بخواند. 5 نماز عصر و عشای كسی كه نمی تواند از بیرون آمدن بول و غائط خودداری كند.

بطور كلّی هر نمازی كه با نماز قبل همراه خوانده شود اذان آن ساقط می شود و فاصله شدن نافله و تعقیب كافی نیست، ولی اگر نمازها را جدا از هم هر یك را در وقت فضیلت خود به جا آورند اذان و اقامه هر دو مستحبّ است.

مسأله 845 در نماز جماعت اگر یك نفر اذان و اقامه بگوید برای همه كافی است و بقیه بنابر احتیاط واجب باید اذان و اقامه را ترك كنند.

مسأله 846 هرگاه برای خواندن نماز جماعت به مسجد رود و ببیند نماز جماعت تمام شده، ولی صفها هنوز به هم نخورده است احتیاط آن است كه برای نماز خود اذان و اقامه نگوید، به شرط این كه برای جماعت اوّل اذان

و اقامه گفته شده باشد.

مسأله 847 در جایی كه عدّه ای مشغول نماز جماعتند یا نماز آنان تازه تمام شده و صفها به هم نخورده است اگر كسی بخواهد فرادی یا با جماعت دیگری كه برپا می شود نماز بخواند اذان و اقامه از او ساقط است به شرط این كه برای آن نماز اذان و اقامه گفته باشند و نماز جماعت صحیح باشد و هر دو نماز در یك مكان و هر دو ادا و مربوط به یك وقت و در مسجد باشد.

مسأله 848 كسی كه اذان دیگری را می شنود مستحبّ است هر جمله را كه می شنود بازگو كند، بازگو كردن اقامه نیز به امید ثواب مستحبّ است (و آن را حكایت اذان و اقامه گویند).

مسأله 849 اگر مرد اذان زن را بشنود اذان از او ساقط نمی شود، ولی اگر زن اذان مرد را بشنود اذان از او ساقط می شود.

مسأله 850 در جماعتی كه مردان و زنان شركت دارند اذان و اقامه نماز جماعت را باید مرد بگوید، ولی در جماعت زنان اذان و اقامه زنان كافی است.

[164]

مسأله 851 هرگاه كلمات اذان و اقامه را بدون ترتیب بگوید، مثلاً « اَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدَاً رَسُولُ اللّهِ » را قبل از « اَشْهَدُ اَنْ لا اِلَهَ إِلاَّ اللّهُ » بگوید، باید برگردد و ترتیب را رعایت كند.

مسأله 852 میان اذان و اقامه باید زیاد فاصله ندهد و اگر فاصله بقدری باشد كه اقامه مربوط به آن اذان حساب نشود دوباره بگوید و همچنین میان اذان و اقامه با نماز نباید زیاد فاصله شود و اِلاّ اذان و اقامه را اعاده نماید.

مسأله 853

اذان و اقامه باید به عربی صحیح گفته شود، بنابراین اگر غلط بگوید، یا ترجمه آنها را به فارسی یا زبان دیگر بگوید صحیح نیست.

مسأله 854 اذان و اقامه را قبل از داخل شدن وقت نماز نمی توان گفت و اگر بگوید باطل است.

مسأله 855 هرگاه پیش از گفتن اقامه شك كند كه اذان را گفته یا نه، اذان را بگوید، ولی اگر مشغول اقامه شود و شك كند، اعتنا به شك نكند، ولی اگر در جمله های اذان و اقامه شك كند احتیاط آن است كه برگردد و به جا آورد.

مسأله 856 مستحبّ است در موقع اذان گفتن رو به قبله بایستد و باوضو باشد و صدا را بلند كند وبكشد و بین جمله های آن كمی فاصله دهد و درمیان آن حرف نزند.

مسأله 857 شایسته است كه بدن در موقع گفتن اقامه آرام باشد و اقامه را از اذان آهسته تر بگوید و فاصله جمله ها را كمتر كند و میان اذان و اقامه یك گام بردارد، یا كمی بنشیند، یا سجده كند، یا دعا نماید، یا دو ركعت نماز به جا آورد.

مسأله 858 بهتر است كسی راكه برای اذان معین می كنند، عادل و وقت شناس و صدایش مناسب و بلند باشد و اذان را در جای بلند بگوید و در صورتی كه از بلندگوها استفاده شود مانعی ندارد گوینده اذان در محل پایین قرار گیرد.

مسأله 859 شنیدن اذان از رادیو و مانند آن برای نماز كافی نیست، بلكه خود نمازگزاران به شرحی كه در بالا گفته شد باید اذان بگویند.

مسأله 860 اذان گفتن به صورت غنا یعنی آهنگی كه مناسب مجالس

لهو و لعب است حرام و باطل است.

مسأله 861 احتیاط واجب آن است كه اذان را همیشه به قصد نماز بگویند و گفتن اذان برای اعلام دخول وقت بدون قصد نماز بعد از آن مشكل است.

واجبات نماز

واجبات یازده گانه

مسأله 862 واجبات نماز یازده چیز است: 1 نیت، 2 تكبیرة الاحرام، یعنی « اللّهُ اكبرُ » در اوّل نماز، 3 قیام، 4 قرائت، 5 ركوع، 6 سجود، 7 ذكر ركوع و سجود، 8 تشهّد، 9 سلام، 10 ترتیب، 11 موالات (پی در پی به جا آوردن اجزاء نماز).

مسأله 863 واجبات نماز بر دوگونه است: بعضی ركن است و بعضی غیر ركن، ركن چیزی است كه اگر آن را به جا نیاورد یا اضافه كند نماز باطل است، خواه عمداً باشد یا از روی سهو و اشتباه، ولی در واجبات غیر ركنی هنگامی نماز باطل می شود كه آن را عمداً كم و زیاد كند و اگر از روی سهو و اشتباه كم و زیاد كند نماز صحیح است.

مسأله 864 اركان نماز پنج چیز است: اوّل نیت. دوم تكبیرة الاحرام. سوم قیام در موقع گفتن تكبیرة الاحرام و قیام متّصل به ركوع، یعنی ایستادن پیش از ركوع. چهارم ركوع. پنجم دو سجده (البتّه در نیت زیادی تصوّر نمی شود و زیادی تكبیرة الاحرام نیز اگر از روی سهو باشد نماز را باطل نمی كند، هرچند احتیاط مستحب آن است كه آن را اعاده كند).

1 نیت

مسأله 865 نماز را باید به قصد قربت یعنی برای اطاعت فرمان خدا انجام داد و لازم نیست نیت را به زبان آورد و یا در اوّل نماز از قلب بگذراند، همین اندازه كه اگر سؤال كنند چه می كنی، بتواند جواب دهد كه برای خدا نماز می خوانم كافی است.

مسأله 866 در موقع نیت باید قصد كند كه نماز ظهر می خواند یا عصر یا نمازهای دیگر و اگر فقط

نیت كند چهار ركعت نماز می خوانم كافی نیست، بلكه نمازی را كه می خواند باید در نیت خود معین كند و احتیاط واجب آن است كه قضا و ادا بودن آن را نیز معین نماید.

مسأله 867 نیت باید تا آخر نماز ادامه داشته باشد و اگر طوری غافل شود كه نداند چه می كند نمازش باطل است.

مسأله 868 هركس برای ریا یعنی نشان دادن به مردم نماز یا عبادت دیگری را انجام دهد علاوه بر این كه عبادتش باطل است گناه كبیره نیز انجام داده است و اگر خدا و مردم را هر دو در نظر بگیرد باز عملش باطل و گناه كبیره است.

مسأله 869 اگر قسمتی از نماز را به قصد ریا انجام دهد نماز باطل است، خواه قسمت واجب باشد مثل حمد و سوره، یا مستحب مانند قنوت، بنابراحتیاط واجب.

مسأله 870 هرگاه اصل نماز را برای خدا می خواند، ولی به قصد ریا آن را در مسجد یا در اوّل وقت یا با جماعت انجام می دهد نمازش باطل است، ولی اگر برای ریا نیست بلكه نماز خواندن در اوّل وقت یا در مسجد برای او راحت تر است اشكالی ندارد.

2 تكبیرة الاحرام

مسأله 871 اوّلین جزء نماز « اَللّهُ اَكْبَرُ » است كه آن را « تكبیرة الاحرام » می گویند و ترك آن خواه از روی عمد باشد یا سهو نماز را باطل می كند، امّا اضافه كردن آن (یعنی به جای یك اَللّهُ اَكْبَرُ مثلاً دو مرتبه اَللّهُ اَكْبَرُ بگوید) اگر عمدی باشد موجب باطل شدن نماز است.

مسأله 872 « اَللّهُ اَكْبَرُ » مانند سایر ذكرهای نماز و حمد و سوره

باید به عربی صحیح گفته شود و عربی غلط یا ترجمه آن كافی نیست.

مسأله 873 باید موقع گفتن تكبیرة الاحرام بدن آرام باشد و اگر در حالی كه مثلاً قدم بر می دارد اَللّهُ اَكْبَرُ بگوید باطل است و چنانچه سهواً بگوید احتیاط واجب آن است كاری كند كه نماز باطل شود (مثلاً صورت را به طرف پشت قبله كند) و دوباره تكبیر بگوید.

مسأله 874 تكبیر و حمد و سوره و سایر ذكرهای نماز را باید طوری بخواند كه اگر مانعی در كار نباشد حدّاقل خودش آن را بشنود.

مسأله 875 كسانی كه به خاطر بیماری یا لال بودن نمی توانند تكبیر را درست بگویند باید هر طوری می توانند بگویند و اگر هیچ نمی توانند بگویند احتیاط واجب آن است كه اشاره كنند و با زبانی كه در میان افراد كر و لال متعارف است آن را ادا نمایند و در قلب خود نیز بگذرانند.

مسأله 876 مستحبّ است بعد از تكبیرة الاحرام به قصد رجاء این دعا را بخوانند: « یا مُحْسِنُ قَدْ اَتاكَ الْمُسیءُ وَ قَدْ أَمَرْتَ الْمحْسِنَ اَنْ یتَجاوَزَ عَنِ الْمُسیئِ اَنتَ الْمحْسِنُ وَ أَنَا الْمُسیئُ بِحَقِّ مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد صَلِّ عَلَی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ تَجاوَزْ عَنْ قَبِیحِ ما تَعْلَمُ مِنّی. یعنی: « ای خدای نیكوكار! بنده گنهكارت به در خانه تو آمده است تو امر كرده ای كه نكوكار از گنهكار بگذرد، تو نیكو كاری و من گنهكارم، به حقّ محمّد و آل محمّد رحمتت را بر محمّد و آل محمّد بفرست و از كارهای زشتی كه می دانی از من سرزده بگذر! »

مسأله 877 مستحبّ است در

موقع گفتن تكبیرة الاحرام و سایر تكبیرهای نماز دستها را تا مقابل گوش بالاببرد.

مسأله 878 هرگاه شك كند كه تكبیرة الاحرام را گفته یا نه، چنانچه مشغول خواندن حمد شده است به شك خود اعتنا نكند واگر چیزی نخوانده باید تكبیر را بگوید و هرگاه می داند تكبیرة الاحرام را گفته امّا شك دارد كه صحیح گفته است یا نه، اگر این شك بعد از گفتن تكبیر پیدا شود اعتنا نكند.

3 قیام

مسأله 879 قیام یعنی ایستادن، در دو جای نماز، واجب و ركن است: هنگام گفتن تكبیرة الاحرام و قیام قبل از ركوع كه آن را « قیام متّصل به ركوع » گویند، ولی قیام در موقع خواندن حمد و سوره و همچنین بعد از ركوع واجب است امّا ركن نیست.

مسأله 880 هرگاه ركوع را فراموش كند و بعد از حمد و سوره بنشیند و یادش بیاید كه ركوع نكرده باید بایستد و به ركوع رود و اگر به حالت خمیدگی به ركوع برگردد نماز او باطل است زیرا قیام متّصل به ركوع را به جا نیاورده است.

مسأله 881 در موقع قیام نباید بدن و پاها را حركت دهد و به طرفی خم شود یا به جایی تكیه كند، ولی اگر از روی ناچاری باشد مانعی ندارد.

مسأله 882 هرگاه در حال قیام برای حمد و سوره از روی فراموشی بدن و پاها را حركت دهد یا به طرفی خم شود نماز باطل نیست، امّا اگر در موقع تكبیرة الاحرام و قیام متّصل به ركوع باشد، بنابر احتیاط واجب باید نماز را تمام كند و اعاده نماید.

مسأله 883 هرگاه در موقع قیام روی یك پا بایستد

نمازش اشكال دارد، ولی لازم نیست سنگینی بدن را بطور مساوی روی هر دو پا قرار دهد.

مسأله 884 اگر پاها را بیش از اندازه گشادبگذارد بطوری كه از شكل ایستادن بیرون رود نمازش باطل است، مگر این كه ناچار باشد.

مسأله 885 هرگاه در نماز می خواهد كمی جلو یا عقب رود یا بدن را كمی به طرف راست و چپ حركت دهد باید چیزی نگوید ولی « بِحَوْلِ اللّهِ وَ قُوَّتِهِ اَقُومُ وَ اَقْعُدُ » را باید در حال برخاستن بگوید.

مسأله 886 در موقع ذكرهای واجب نماز نیز باید بدن آرام باشد، بلكه احتیاط واجب آن است كه در ذكرهای مستحب نیز این معنی رعایت شود.

مسأله 887 هرگاه در حال حركت بدن ذكر بگوید مثلاً موقع رفتن ركوع یا در حال رفتن به سجده تكبیر آن را بگوید، احتیاط آن است كه نماز را دوباره بخواند، مگر آن كه قصدش مطلق ذكر باشد، یعنی نه آن تكبیر مخصوصی كه مثلاً قبل از سجده در حال ایستادن گفته می شود، بلكه از آنجا كه ذكر خدا در هر جای نماز خوب است تكبیر می گوید.

مسأله 888 هرگاه در موقع قرائت حمد و سوره یا تسبیحات بی اختیار بقدری حركت كند كه از حال آرام بودن بدن خارج شود و یا مثلاً در میان جمعیت باشد و به او تنه بزنند و او را حركت دهند احتیاط واجب آن است كه بعد از آرام گرفتن بدن آنچه را در حال حركت خوانده دوباره بخواند.

مسأله 889 هرگاه در بین نماز از ایستادن عاجز شود باید بنشیند و اگر از نشستن هم عاجز شود باید بخوابد، ولی تا بدنش

آرام نگرفته باید چیزی نخواند.

مسأله 890 كسی كه نمی تواند ایستاده نماز بخواند باید بنشیند، ولی اگر بتواند بایستد و به عصا یا دیوار و مانند آن تكیه كند، یا پاهایش را از هم دور بگذارد باید ایستاده نماز بخواند، مگر این كه فوق العاده برای او زحمت داشته باشد، همچنین مادام كه می تواند نشسته نماز بخواند هرچند به چیزی تكیه كند باید خوابیده نماز نخواند و هرگاه نتواند باید به پهلوی راست بخوابد، بطوری كه جلو بدن او رو به قبله باشد و اگر نتواند به پهلوی چپ و اگر آن هم ممكن نیست به پشت بخوابد بطوری كه كف پاهای او رو به قبله باشد.

مسأله 891 كسی كه می تواند قسمتی از نماز را ایستاده بخواند واجب است آن مقدار را بایستد و بقیه را بنشیند و اگر نتوانست بخوابد.

مسأله 892 هرگاه كسی بر اثر ناتوانی نماز را خوابیده بخواند، اگر در بین نماز بتواند بنشیند باید آن مقدار را كه می تواند، بنشیند و یا اگر می تواند برخیزد و همچنین كسانی كه نشسته نماز می خوانند و در اثناء نماز توانایی ایستادن پیدا می كنند باید بایستند، ولی تا بدن آرام نگرفته است چیزی نخوانند.

مسأله 893 كسی كه احتمال می دهد تا آخر وقت بتواند ایستاده نماز بخواند بنابر احتیاط واجب در اوّل وقت نماز نخواند.

مسأله 894 هرگاه توانایی بر ایستادن دارد امّا می داند یا احتمال عقلائی می دهد كه برای او ضرر داشته باشد، یا بیماری اش طولانی می شود، یا مثلاً زخم یا شكستگی استخوان او دیر التیام پیدا می كند، باید نشسته نماز بخواند و اگر

آن هم ضرر دارد خوابیده نماز بخواند.

مسأله 895 شایسته است در حال ایستادن بدن را راست نگه دارد، شانه ها را پایین بیندازد، دستها را روی رانها بگذارد، انگشتها را به هم بچسباند، سنگینی بدن را بطور مساوی روی دو پا بیندازد و به محل سجده نگاه كند و با خضوع و خشوع باشد، مردان كمی پاها را باز بگذارند و زنان به هم بچسبانند.

4 قرائت

مسأله 896 در ركعت اوّل و دوم نمازهای واجب روزانه باید بعد از تكبیرة الاحرام سوره حمد را قرائت كند و بعد از آن بنابر احتیاط واجب یك سوره تمام از قرآن مجید را و خواندن یك یا چند آیه كافی نیست. و باید توجّه داشت كه سوره « فیل » و « ایلاف » یك سوره حساب می شود و همچنین سوره « والضّحی » و « الم نشرح ».

مسأله 897 در تنگی وقت یا در جایی كه ترس از دزد یا درنده ای باشد می توان سوره را ترك كرد و همچنین در جایی كه عجله برای كار مهمّی داشته باشد.

مسأله 898 واجب است قرائت حمد قبل از سوره باشد و اگر عمداً برخلاف این انجام دهد نمازش باطل است اگر از روی اشتباه باشد چنانچه قبل از ركوع یادش بیاید باید برگردد و درست بخواند، امّا اگر بعد از رسیدن به حدّ ركوع یادش بیاید نمازش صحیح است، همچنین اگر حمد یا سوره یا هر دو را فراموش كند.

مسأله 899 هرگاه در نماز واجب یكی از چهار سوره ای را كه آیه سجده دارد (1) عمداً بخواند بنابراحتیاط واجب باید سجده را به جا آورد سپس

برخیزد و حمد و سوره دیگری بخواند و نماز را تمام كند و بعد اعاده نماید و چنانچه سهواً مشغول خواندن سوره سجده شود اگر قبل از رسیدن به آیه سجده متوجّه گردد باید آن سوره را رها كرده و سوره دیگری بخواند و اگر از نصف گذشته باشد احتیاطاً نماز را

1. سوره الم سجده سوره حم سجده (فصّلت) سوره والنّجم و سوره اقرأ (علق). اعاده كند اگر بعد از خواندن آیه سجده بفهمد باید به ترتیب بالا عمل كند.

مسأله 900 خواندن سوره های سجده در نمازهای مستحب مانعی ندارد و باید به دنبال آیه سجده، سجده كند، سپس برخیزد و نماز را ادامه دهد.

مسأله 901 در نمازهای مستحبّی می توان سوره را ترك كرد حتّی آن نماز مستحبّی كه بهواسطه نذر كردن واجب شده باشد، ولی نمازهای مستحبّی مخصوصی كه سوره های خاصّی دارد باید به دستور آن عمل كرد.

مسأله 902 مستحبّ است در ركعت اوّل نماز ظهر روز جمعه بعد ازحمد، سوره جمعه بخواند در ركعت دوم، سوره منافقین را و هرگاه مشغول یكی از اینها شود احتیاط واجب آن است كه به سوره دیگری عدول نكند.

مسأله 903 عدول كردن از سوره « قُلْ هُوَ اللّهُ »، یا سوره « قُلْ یا اَیهَا الْكافِرُونَ » به سوره دیگری در هر نماز باشد جایز نیست، جز در نماز جمعه كه اگر به جای سوره جمعه و منافقین یكی از این دو سوره را بخواند پیش از آن كه به نصف برسد می تواند آن را رها كرده، سوره جمعه و منافقین را بخواند.

مسأله 904 هرگاه غیر سوره « قُلْ هُوَ اللّهُ » و «

قُلْ یا اَیهَا الْكافِرُونَ » را در نماز بخواند می تواند آن را رها كرده و سوره دیگری را بخواند، به شرط این كه به نصف نرسیده باشد.

مسأله 905 هرگاه مقداری از سوره را فراموش كند، یا از جهت تنگی وقت نتواند به آن ادامه دهد، می تواند آن را رها كرده و سوره دیگری را بخواند، خواه از نصف گذشته باشد و خواه سوره « قُلْ هُوَ اللّهُ اَحَدٌ » و یا « قُلْ یا اَیهَا الْكافِرُونَ » باشد یا نه.

مسأله 906 واجب است مردان حمد و سوره نماز صبح و مغرب و عشا را بلند و حمد و سوره نماز ظهر و عصر را آهسته بخوانند و زنان نیز باید حمد و سوره نماز ظهر و عصر را آهسته بخوانند، امّا حمد و سوره نماز صبح و مغرب و عشا را می توانند بلند یا آهسته بخوانند، ولی اگر نامحرم صدای آنها را بشنود احتیاط مستحب آن است كه آهسته بخوانند.

مسأله 907 در جایی كه باید حمد و سوره را بلند بخواند اگر عمداً یك كلمه را آهسته بخواند نماز باطل است، همچنین در جایی كه باید آهسته بخواند اگر یك كلمه را بلند بخواند نماز باطل می شود.

مسأله 908 هرگاه در جایی كه باید قرائت را بلند بخواند عمداً آهسته بخواند یا در جایی كه باید آهسته بخواند عمداً بلند بخواند نمازش باطل است، ولی اگر از روی فراموشی، یا ندانستن مسأله باشد، صحیح است، مگر این كه در یاد گرفتن مسأله كوتاهی كرده باشد كه بنابر احتیاط واجب اعاده می كند.

مسأله 909 هرگاه در اثناء حمد و سوره متوجّه شود مقداری

را بر خلاف دستور بالا سهواً بلند یا آهسته خوانده لازم نیست برگردد، هرچند بهتر است كه برگردد و صحیح بخواند.

مسأله 910 هرگاه كسی در قرائت و ذكر نماز صدای خود را بیش از حدّ معمول بلند كند و با فریاد بخواند نمازش باطل است.

مسأله 911 باید قرائت و ذكر نماز را صحیح بخواند و اگر نمی داند یاد بگیرد، امّا كسانی كه نمی توانند تلفّظ صحیح را یاد بگیرند باید همانطور كه می توانند بخوانند و برای چنین اشخاصی بهتر است كه تا می توانند نماز خود را با جماعت به جا آورند.

مسأله 912 كسی كه دریاد گرفتن قرائت و ذكر نماز كوتاهی كرده نمازش باطل است و اگر وقت تنگ شده احتیاط واجب آن است كه با جماعت نماز بخواند و اگر دسترسی به جماعت ندارد نمازش در تنگی وقت صحیح است.

مسأله 913 كسی نمی تواند برای یاد دادن واجبات نماز، مزد بگیرد (بنابراحتیاط واجب) امّا برای مستحبّات مانعی ندارد، مگر این كه از شعائر دین باشد یا حفظ احكام الهی منوط به تعلیم آن گردد.

مسأله 914 هرگاه یكی از كلمات حمد و سوره یا ذكرهای دیگر نماز را نداند، یا زیر و زبر آن را غلط بخواند، یا حرفی را به حرف دیگری تبدیل كند، مثلاً به جای (ض) (ز) بگوید بطوری كه از نظر لغت عرب غلط باشد، نماز او باطل است.

مسأله 915 هرگاه كلمه یا تلفّظ آیه یا ذكری را صحیح می دانسته و مدّتی در نمازها خوانده وبعد می فهمد غلط بوده، نمازش اعاده ندارد، هرچند احتیاط مستحب اعاده یا قضای آن است.

مسأله 916 لازم نیست آنچه را علمای

تجوید برای بهتر خوانی قرآن ذكر كرده اند رعایت كند، بلكه لازم است طوری بخواند كه بگویند عربی صحیح است هرچند رعایت دستورات تجوید بهتر است.

مسأله 917 احتیاط واجب آن است كه در نماز، وقف به حركت ننماید و معنی وقف به حركت آن است كه زیر و زبر آخر كلمه را بگوید امّا بین آن كلمه و كلمه بعد فاصله دهد، مثل این كه بگوید: اَللّهُ اَكْبَرُ (و آخر آن راپیش دهد) امّا مدّتی سكوت كند بعد بِسْمِ اللّه را شروع نماید، ولی وصل به سكون مانعی ندارد، هرچند ترك آن بهتر است، معنی وصل به سكون این است كه آخر جمله را بدون زیر و زبر بخواند و بلافاصله آیه یا كلمه بعد را بگوید.

مسأله 918 در ركعت سوم و چهارم نمازهای سه ركعتی و چهار ركعتی مخیر است كه حمد بخواند (بدون سوره) یا سه مرتبه تسبیحات اربعه یعنی « سُبْحانَ اللّهِ وَ الْحَمْدُ لِلّهِ وَ لا اِلهَ إِلاَّ اللّهُ وَ اللّهُ اَكْبَرُ » بگوید، بلكه یك مرتبه نیز كافی است و مانعی ندارد در یك ركعت حمد و در ركعت دیگر تسبیحات بگوید.

مسأله 919 واجب است در ركعت سوم و چهارم نماز، حمد یا تسبیحات اربعه را آهسته بخوانند، حتّی بِسْم اللّه را (بنابر احتیاط واجب).

مسأله 920 اگر در ركعت اوّل و دوم نماز به گمان این كه ركعت سوم و چهارم است تسبیحات بگوید، چنانچه پیش از ركوع متوجّه شود باید برگردد و حمد و سوره بخواند و اگر در ركوع یا بعد از آن بفهمد نمازش صحیح است و احتیاط مستحب آن است كه دو سجده سهو به جا

آورد.

مسأله 921 اگر در ركعت سوم یا چهارم می خواست حمد بخواند تسبیحات به زبانش آمد، یا بعكس می خواست تسبیحات بخواند حمد به زبانش آمد، كافی نیست،

باید برگردد و دوباره حمد یا تسبیحات را بخواند، ولی اگر هر دو در نیت او بوده است هر كدام به زبانش آید كافی است.

مسأله 922 مستحبّ است بعد از تسبیحات استغفار كند مثلاً بگوید: « اَسْتَغْفِرُ اللّهَ رَبِّی وَ اَتُوبُ اِلَیهِ » یا بگوید: « اَللّهُمَّ اغْفِرْ لی ».

مسأله 923 اگر در ركوع یا بعد از آن شك كند كه تسبیحات را خوانده یا نه، اعتنا به شك نكند، امّا اگر هنوز به اندازه ركوع خم نشده احتیاط واجب آن است كه برگردد و بخواند.

مسأله 924 هرگاه در آیه و یا ذكری از نماز شك كند باید آن را تكرار كند تا صحیح بگوید، امّا اگر به حدّ وسواس برسد باید اعتنا نكند و اگر اعتنا كند نمازش اشكال دارد و بنابر احتیاط واجب باید دوباره بخواند.

مسأله 925 مستحبّ است در ركعت اوّل نماز پیش از خواندن حمد بگوید: « اَعُوذُ بِاللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجِیمِ » و نیز مستحبّ است امام جماعت « بِسْمِ اللّه » را در ركعت اوّل و دوم نماز ظهر و عصر در جماعت بلند بگوید، همچنین مستحبّ است حمد و سوره و اذكار نماز را شمرده بخواند و آیات را به هم نچسباند و مخصوصاً به معنی آنها توجّه داشته باشد و اگر نماز را با جماعت می خواند بعد از تمام شدن حمد امام، به امید ثواب پروردگار بگوید: « اَلْحَمْدُ لِلّهِ رِبِّ الْعالَمینَ » و بعد از خواندن سوره

« قُلْ هُوَ اللّه اَحَدٌ » یك یا دو یا سه مرتبه بگوید: « كَذلِكَ اللّهُ رَبِّی » یا « كَذلِكَ اللّهُ رَبُّنَا ».

مسأله 926 شایسته است در نمازها در ركعت اوّل سوره « اِنّا اَنْزَلْناهُ » و درركعت دوم سوره « قُلْ هُوَ اللّهُ اَحَدٌ » را بخواند و هیچ سوره ای را در هر دوركعت تكرار نكند، مگر سوره « قُلْ هُوَ اللّهُ » و سزاوار نیست در تمام نمازهایشبانه روز سوره « قُلْ هُوَ اللّهُ اَحَدٌ » را ترك كند و بهتر است سوره هاییبرای نماز انتخاب شود كه مردم را متوجّه اموری كه به آن نیاز دارند و ترك گناهانی كه به آن آلوده اند كند.

5 ركوع

مسأله 927 در هر ركعت بعد از قرائت، یك ركوع واجب است، یعنی به اندازه ای خم شود كه اگر بخواهد كف دستها را به زانو بگذارد بتواند، بلكه احتیاط واجب آن است كه كف دستها را بر زانو بگذارد.

مسأله 928 كسی كه دست یا زانوی او با دیگران تفاوت دارد، مثلاً دستش خیلی بلند است كه اگر كمی خم شود به زانو می رسد، یا زانویش خیلی پایین است چنین كسی باید به اندازه معمول خم شود.

مسأله 929 كسی كه نماز نشسته می خواند برای ركوع باید بقدری خم شود كه بگویند ركوع كرده است.

مسأله 930 خم شدن باید به قصد ركوع باشد، بنابراین اگر بدون این قصد خم شود نمی تواند آن را ركوع حساب كند، بلكه باید بایستد و به قصد ركوع خم شود.

مسأله 931 در ركوع واجب است ذكر بگوید، ذكر ركوع بنابر احتیاط واجب سه مرتبه « سُبْحانَ اللّهِ »

یا یك مرتبه « سُبْحانَ رِبِّی الْعَظِیمِ وَ بِحَمْدِهِ » است كه باید به عربی صحیح گفته شود و مستحبّ است آن را سه یا پنج یا هفت مرتبه تكرار كند.

مسأله 932 در موقع ذكر واجب باید بدن آرام باشد و برای ذكر مستحب نیز اگر آن را به قصد ذكر ركوع می گوید آرام بودن بدن لازم است.

مسأله 933 هرگاه در موقعی كه مشغول ذكر واجب است كسی به او تنه بزند، یا به علّت دیگری بدن از آرامش بیرون رود، باید بعد از آرام گرفتن دوباره ذكر را بگوید، ولی حركات مختصر اشكال ندارد.

مسأله 934 هرگاه ذكر را قبل از رسیدن به حدّ ركوع و آرام گرفتن بدن بگوید باید آن را بعد از آرام گرفتن اعاده كند، حتّی اگر عمداً این كار را كند احتیاط این است كه نماز را نیز بعداً اعاده نماید.

مسأله 935 هرگاه پیش از تمام شدن ذكر واجب عمداً سر از ركوع بردارد نمازش باطل است و اگر سهواً باشد چنانچه پیش از خارج شدن از حال ركوع متوجّه شود باید در حال آرامی بدن دوباره ذكر را بگوید و اگر بعد از آن كه از حال ركوع خارج شد متوجّه گردد، نمازش صحیح است.

مسأله 936 كسی كه نمی تواند به اندازه ركوع خم شود اگر بتواند باید به چیزی تكیه كند و ركوع نماید و اگر آن هم ممكن نشود باید به هر اندازه كه ممكن است خم شود و اگر هیچ نتواند خم شود باید ركوع را به صورت نشسته انجام دهد، و اگر آن هم ممكن نشود در حال ایستاده با سر اشاره می كند

و اگر این را هم نتواند به نیت ركوع چشمها را بر هم می گذارد و ذكر را می گوید و به نیت برخاستن از ركوع چشمها را بازمی كند.

مسأله 937 هرگاه كسی می تواند ركوع كند امّا به خاطر بیماری یا علّت دیگری نمی تواند به اندازه ذكر واجب توقّف كند باید پیش از آن كه از حال ركوع خارج شود ذكر واجب را بگوید هرچند بدن آرام نباشد و اگر نتواند، در حال برخاستن ذكر را تمام كند.

مسأله 938 هرگاه كسی بر اثر پیری خمیده شده، یا به خاطر بیماری یا به علّت دیگر به حالتی شبیه ركوع درآمده، باید در موقع نماز آن قدر كه می تواند كمر را برای قرائت راست كند و اگر نمی تواند قدری كمر را قبل از ركوع راست كند سپس به حال ركوع در آید و اگر آن هم ممكن نشود برای انجام ركوع كمی بیشتر خم شود، به شرط این كه از حالت ركوع خارج نگردد و اگر آن هم ممكن نشود احتیاط این است كه هم با سر اشاره كند و هم قصد كند كه آن حالتش جزء ركوع باشد.

مسأله 939 ركوع از واجبات ركنی است كه اگر ترك شود یا در یك ركعت دو ركوع یا بیشتر به جا آورد نماز باطل است خواه عمداً باشد یا از روی سهو و فراموشی.

مسأله 940 بعد از تمام شدن ركوع، واجب است راست بایستد و بعد از آرام گرفتن بدن به سجده رود و اگر عمداً این كار را ترك كند نمازش باطل است، امّا اگر از روی سهو باشد اشكالی ندارد.

مسأله 941 هرگاه ركوع

را فراموش كند و پیش از سجده اوّل یا میان دو سجده، یا قبل از آن كه پیشانی برای سجده دوم به زمین رسد متوجّه شود، باید برگردد و بایستد و بعد به ركوع رود.

مسأله 942 مستحبّ است پیش از رفتن به ركوع در حالی كه راست ایستاده « اللّهُ اَكْبَرُ » بگوید و در حال ركوع زانوها را عقب دهد و پشت را صاف نگه دارد، گردن را بكشد و مساوی پشت نگه دارد و میان دو قدم نگاه كند و بعد از آن كه از ركوع برخاست و راست ایستاددرحالی كه بدن آرام است بگوید: « سَمِعَ اللّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ ».

مسأله 943 در احكام ركوع فرقی بین نماز واجب و مستحب نیست، حتّی زیادی ركوع بنابر احتیاط واجب.

6 سجود

مسأله 944 در هر ركعت از نمازهای واجب و مستحب دو سجده واجب است و محلّ آن بعد از ركوع است و هرگاه هر دو را عمداً یا از روی فراموشی ترك كند یا به جای دو سجده چهار سجده به جا آورد نماز باطل است، امّا زیادی یا كمی یك سجده به شرط این كه از روی سهو باشد نماز را باطل نمی كند.

مسأله 945 در سجده باید هفت موضع بر زمین قرار گیرد: پیشانی، كف دستها، سر دو زانو، سردوانگشت بزرگ پا و هرگاه یكی از این اعضا را عمداً بر زمین نگذارد سجده اش باطل است و اگر سهواً پیشانی را به زمین نگذارد باز سجده باطل است، امّا اگر پیشانی به زمین باشد و بعضی دیگر از اعضا را سهواً به زمین نگذارد سجده صحیح است.

7 ذ كر ركوع و سجود

مسأله 946 در ركوع واجب است ذكر بگوید، ذكر ركوع بنابر احتیاط واجب سه مرتبه « سُبْحَانَ اللّهِ » یا یك مرتبه « سُبْحانَ رَبِّی الْعَظِیمِ وَ بِحَمْدِهِ » است. ذكر سجده

نیز واجب است و احتیاط آن است كه حدّاقل سه مرتبه « سُبْحانَ اللّهِ » یا یك مرتبه « سُبْحانَ رِبِّی الاَْعْلی وَ بِحَمْدِهِ » بگوید و هرچه بیشتر بگوید بهتر است.

احكام سجود

مسأله 947 در سجده باید بدن به مقدار گفتن ذكر واجب آرام باشد، در موقع ذكر مستحب نیز اگر آن را به قصد ذكری كه برای سجده دستور داده شده بگوید آرام بودن بدن لازم است و امّا اگر به قصد ذكر مطلق باشدكه در هر جای نماز جایز است حركت مانعی ندارد.

مسأله 948 هرگاه پیش از آن كه بدن آرام گیرد ذكر سجده را شروع كند، نماز باطل است، همچنین اگر قسمتی از آن را هنگام بلند شدن از سجده بگوید، امّا اگر سهواً باشد مانعی ندارد و اگر قبل از برداشتن سر از سجده متوجّه شود باید ذكر را اعاده كند.

مسأله 949 هنگامی كه مشغول ذكر نیست می تواند بعضی از اعضای هفتگانه را جز پیشانی از زمین بردارد، یا جا به جا كند، ولی در موقع ذكر جایز نیست.

مسأله 950 بعد از سجده اوّل باید بنشیند تا بدن آرام گیرد، سپس به سجده رود.

مسأله 951 بنابر احتیاط واجب جای پیشانی نمازگزار باید از جای زانوهایش بیش از چهار انگشت بسته، بالاتر و پایین تر نباشد، همچنین جای پیشانی نسبت به جای انگشتان پای او، خواه زمین سراشیبی باشد یا نباشد.

مسأله 952 هرگاه پیشانی را سهواً بر جایی بگذارد كه

از محلّ زانوها یا انگشتان پا بیش از چهار انگشت بسته، پست تر و بلند تر باشد، اگر بلندی به حدّی است كه به آن سجده نمی گویند باید سر را بردارد و روی چیزی بگذارد كه بلندی آن از چهار انگشت بسته كمتر است، امّا اگر بقدری است كه سجده به آن می گویند واجب است پیشانی را از روی آن به روی چیزی بكشد كه به اندازه چهار انگشت بسته یا كمتر است و اگر كشیدن پیشانی ممكن نیست، احتیاط آن است كه نماز را تمام كند و دوباره بخواند.

مسأله 953 پیشانی باید روی چیزی قرار گیرد كه سجده بر آن صحیح است و شرح آن به خواست خدا در مسائل آینده ذكر می شود و اگر حایلی در این وسط باشد مانند موی سر یا چرك بودن مهر به حدّی كه پیشانی به خود مهر نرسد سجده باطل است، ولی تغییر رنگ مهر اشكالی ندارد.

مسأله 954 هرگاه نتواند كف دستها را بر زمین بگذارد باید پشت دستها را به زمین بگذارد و اگر آن هم ممكن نیست مچ دستها را بر زمین بگذارد و چنانچه آن هم ممكن نباشد بنابر احتیاط واجب هر جای دست تا آرنج ممكن شود روی زمین می گذارد و در صورتی كه نتواند، بازو را بگذارد.

مسأله 955 بنابر احتیاط واجب باید هنگام سجده سر دو انگشت پاها بر زمین باشد و انگشتهای دیگر كافی نیست، حتّی اگر ناخن انگشت بزرگ پا طوری بلند باشد كه سر انگشت به زمین نرسد اشكال دارد.

مسأله 956 كسی كه مقداری از شست پایش بریده شده باید بقیه را بر زمین بگذارد

و اگر چیزی نمانده بقیه انگشتان را بگذارد و اگر انگشت ندارد، مقداری از پا كه باقیمانده بر زمین می گذارد.

مسأله 957 هرگاه بطور غیر معمول سجده كند مثلاً بخوابد و هفت عضو بدن را بر زمین بچسباند سجده اش باطل است.

مسأله 958 هرگاه در پیشانی دمل و مانند آن باشد و نتواند آن را بر مهر و مانند آن بگذارد می تواند مهر را دركنار پیشانی یا در هر دو طرف قرار دهد و مهر را در هر دو طرف آن قدر از زمین بلند كند كه دمل در وسط آن قرار گیرد به شرط این كه از چهار انگشت بسته بلندتر نباشد و هرگاه دمل یا زخم تمام پیشانی را گرفته باشد باید به یكی از دو طرف بیرون پیشانی سجده كند و اگر ممكن نیست چانه را بر مهر می گذارد و اگر آن هم ممكن نیست هر جای از صورت كه ممكن شود بر مهر بگذارد و اگر به هیچ جای از صورت ممكن نشود باید به اندازه ای كه می تواند خم شود.

مسأله 959 كسی كه نمی تواند پیشانی را بر زمین بگذارد باید به اندازه ای كه می تواند خم شود و مهر یاچیزدیگری كه سجده بر آن صحیح است بر محلّ بلندتری قرار دهد كه پیشانی به آن برسد و كف دستها و زانوها و انگشتان را بطور معمول بر زمین بگذارد هرگاه نتواند خم شود باید با سر اشاره كند و الاّ با چشمها اشاره می نماید، یعنی آن را به قصد سجده می بندد و به نیت سر برداشتن باز می كند و در هر صورت

احتیاط واجب آن است كه مهر را بلند كند و بر پیشانی بگذارد، اگر هیچ یك از اینها را نتواند احتیاط این است كه در قلبش نیت سجده كند.

مسأله 960 هرگاه پیشانی بی اختیار از جای سجده بلند شود و برگردد، یك سجده حساب می شود، چه ذكر سجده را گفته باشد یا نه، ولی اگر اختیاراً آن را بردارد اگر قبل از ذكر و از روی عمد باشد نمازش باطل است و الاّ اشكال ندارد.

مسأله 961 در مورد تقیه می تواند بر فرش و مانند آن سجده نماید و لازم نیست برای نماز به جای دیگری رود تا روی مهر سجده كند، ولی اگر در همان جا بتواند روی سنگ یا بوریا و مانند آن سجده كند واجب است.

مسأله 962 سجده كردن روی چیزی كه بدن روی آن آرام نمی گیرد اشكال دارد، ولی چنان كه قبلاً نیز گفتیم اگر در كشتی و قطار و مانند آن بتواند واجبات نماز را در حال حركت رعایت كند نمازش صحیح است، اگر انسان روی تشك یا چیز دیگری سجده كند كه بدن در اوّل آرام نیست و بعد آرام می گیرد مانعی ندارد.

مسأله 963 هرگاه زمین گِل باشد كه اگر بخواهد سجده كند بدن و لباس او آلوده می شود می تواند ایستاده نماز بخواند و برای سجده با سر اشاره كند.

مسأله 964 بعد از سجده دوم در جایی كه تشهّد واجب نیست بهتر است لحظه ای بنشیند سپس برای ركعت بعد برخیزد.

پوشانیدن بدن در نماز

مسأله 726 مرد باید در حال نماز عورتین خود را بپوشاند، هرچند كسی اورا نمی بیند و بهتر است از ناف تا زانو

را بپوشاند و از آن بهتر این كه لباس كامل كه در برابر افراد محترم در تن می كند به تن داشته باشد.

مسأله 727 زن باید در موقع نماز تمام بدن حتّی سر و موی خود را بپوشاند، ولی پوشاندن گردی صورت و دستها تا مچ و پاها تا مچ لازم نیست، امّا برای این كه یقین كند كه مقدار واجب را پوشانده است احتیاط این است كه مقداری از اطراف صورت و قدری پایین تر از مچ را هم بپوشاند.

مسأله 728 در نماز احتیاط و قضای سجده یا تشهّد فراموش شده، بلكه بنابر احتیاط واجب در موقع سجده سهو و سجده های واجب قرآن نیز خود را مانند موقع نماز بپوشاند.

مسأله 729 برای زنان پوشانیدن موهای مصنوعی و زینتهای پنهانی (مانند دستبند و گردن بند) نیز لازم است.

مسأله 730 هرگاه در بین نماز بفهمد كه قسمتی را كه باید بپوشاند پیداست باید فورا آن را بپوشاند، به شرط این كه كاری كه صورت نماز را بر هم می زند به جا نیاورد و چنانچه پوشاندن آن زیاد طول بكشد احتیاط واجب آن است خود را بپوشاند و نماز را تمام كند و دوباره بخواند.

مسأله 731 هرگاه بعد از نماز بفهمد كه مقدار واجب را در حال نماز نپوشانده، نمازش صحیح است.

مسأله 732 انسان می تواند خود را در نماز با برگ درختان یا علف بپوشاند، ولی احتیاط مستحب آن است هنگامی از اینها استفاده كند كه چیز دیگری نباشد.

مسأله 733 اگر چیزی غیر از گِل در اختیار ندارد باید بدن خود را با آن بپوشاند و نماز بخواند.

مسأله 734 هرگاه برهنه است و چیزی

برای پوشانیدن بدن در نماز ندارد، چنانچه احتمال می دهد تا آخر وقت پیدا كند، احتیاط آن است كه نماز را به تأخیر اندازد و اگر پیدا نكرد چنانچه كسی او را می بیند باید نشسته نماز بخواند و عورت خود را به این وسیله بپوشاند و اگر كسی او را نمی بیند ایستاده نماز بخواند و بنابر احتیاط واجب عورت را با دست بپوشاند و ركوع و سجود را با اشاره انجام دهد و برای سجود سر را قدری پایین تر بیاورد.

شرایط لباس نمازگزار

مسأله 735 لباس نمازگزار شش شرط دارد: 1 پاك بودن. 2 غصبی نبودن،

بنابراحتیاط واجب. 3 ازاجزاء مردار نباشد. 4 از حیوان حرام گوشت نباشد. 5 و 6 اگر نمازگزار مرد است لباس او از ابریشم خالص یا طلا بافت نباشد و شرح اینها در مسائل آینده خواهد آمد.

شرط اوّل پاك بودن

مسأله 736 اگر كسی عمداً با لباس یا بدن نجس نماز بخواند نمازش باطل است، حتّی اگر به خاطر یاد نگرفتن مسأله باشد.

مسأله 737 اگر خبر ندارد كه بدن یا لباسش نجس است و بعد از نماز بفهمد، نمازش صحیح است، امّا اگر قبلاً باخبر بوده و فراموش كرده و با آن نماز خوانده باید نماز را اعاده كند، خواه در وسط نماز یادش بیاید، یا بعد از نماز و اگر وقت نماز گذشته باید قضا كند.

مسأله 738 هرگاه كسی مشغول نماز است و در وسط نماز لباس یا بدن او نجس شود، یا بفهمد لباس یا بدن او نجس شده است امّا نداند همان موقع نجس شده یا از قبل نجس بوده، چنانچه آب در دسترس اوست و آب كشیدن

بدن یا لباس یا عوض كردن آن نماز را به هم نمی زند باید همان موقع آن را آب بكشد، یا عوض كند، سپس نماز را ادامه دهد و اگر ممكن نیست باید نماز را بشكند و با بدن و لباس پاك نماز بخواند و این در صورتی است كه وقت تنگ نباشد و الاّ با همان حال نماز می خواند و صحیح است.

مسأله 739 كسی كه بعد از نماز بفهمد بدن یا لباسش نجس بوده نمازش صحیح است، خواه در وقت باشد یا بعد از وقت.

مسأله 740 هرگاه لباس یا بدن نجس بوده و آن را آب بكشد و یقین به پاكی آن پیدا كند و نماز بخواند و بعد از نماز بفهمد هنوز پاك نشده است، نماز او صحیح است و برای نمازهای بعد باید آن را پاك كند.

مسأله 741 هرگاه در لباس خود خونی ببیند و یقین كند كه به مقدار كمتر از درهم است و یا خون زخم و دمل است كه برای نماز اشكال ندارد و با آن نماز بخواند، بعد بفهمد خون بیش از مقدار درهم بوده، یا خون از غیر زخم و دمل است نمازش صحیح است.

مسأله 742 هرگاه نجس بودن چیزی را فراموش كند و بدن یا لباسش با رطوبت به آن ملاقات كند و نماز بخواند بعد یادش بیاید نماز او صحیح است، ولی اگر بدنش با رطوبت به چیزی كه نجس بودن آن را فراموش كرده ملاقات كند و بدون آن كه خود را آب بكشد، غسل كند، غسل و نمازش باطل است.

مسأله 743 كسی كه یك لباس بیشتر ندارد هرگاه بدن و لباس او

هر دو نجس شود و به اندازه آب كشیدن یكی از آن دو بیشتر آب ندارد احتیاط واجب آن است كه بدن را آب بكشد و نماز را با همان لباس نجس بخواند، ولی اگر نجاست لباس شدید تر باشد (مثلاً نجاستش از بول باشد كه باید آن را با آب قلیل دو مرتبه شست و نجاست بدن مثلاً از خون باشد كه یك مرتبه شستن كافی است) احتیاط واجب آن است كه لباس را بشوید و با نجاست بدن نماز را بخواند.

مسأله 744 هرگاه كسی غیر از لباس نجس لباس دیگری در اختیار ندارد واحتمال نمی دهد تا آخر وقت لباس پاك پیدا كند باید با همان لباس نماز بخواند.

مسأله 745 كسی كه دو لباس دارد و می داند یكی از آن دو نجس است امّا نمی داندكدامیك از آنهاست با هیچ كدام نمی تواند نماز بخواند و باید هر دو را آب بكشد و اگر توانایی بر این كار نداشته باشد بایددو نماز جداگانه با آن دو لباس بخواند.

شرط دوّم - غصبی نبودن

مسأله 746 لباس نمازگزار بنابر احتیاط واجب باید مباح باشد و اگر عمداً در لباس غصبی نماز بخواند حتّی اگر نخ یا دكمه آن غصبی باشد نماز را اعاده كند، ولی اگر نمی دانست غصبی است و با آن نماز خواند نمازش صحیح است، همچنین اگر قبلاً می دانسته غصبی است و بعد فراموش كرده، مگر این كه غاصب خود نمازگزار باشد، به این معنی كه چیزی را غصب كرده و بعد فراموش نموده و با آن نماز خوانده است در اینجا احتیاط واجب آن است كه اعاده نماید.

مسأله 747 چنانچه

در اثناء نماز متوجّه شود كه لباس او غصبی است اگر چیز دیگری كه عورت او را بپوشاند در تن دارد باید لباس غصبی را بیرون آورد و نماز را ادامه دهد و اگر چیز دیگری در تن ندارد نماز را بشكند و با لباس غیر غصبی نماز بخواند.

مسأله 748 اگر كسی برای حفظ جان خود با لباس غصبی نماز بخواند نمازش صحیح است، همچنین اگر برای حفظ آن لباس از دستبرد دزد و مانند آن، آن را بپوشد، نمازش درست است.

مسأله 749 اگر با پولی كه خمس یا زكات آن را نداده لباس بخرد، نماز در آن لباس اشكال دارد، همچنین اگر لباسی را نسیه بخرد امّا در موقع معامله قصدش این باشد كه از پولی كه خمس یا زكات آن را نداده بدهی خود را بدهد یا اصلاً بدهی خود را ندهد نمازش اشكال دارد.

شرط سوم از اجزاء مردار نباشد

مسأله 750 لباس نمازگزار باید از اجزاء حیوان مرده ای كه خون جهنده دارد نباشد، بلكه احتیاط واجب آن است كه از اجزای حیوانهای مرده دیگر كه خون جهنده ندارند (مانند ماهی و مار) نیز اجتناب كند.

مسأله 751 نمازگزار باید از اجزای مردار چیزی همراه نداشته باشد هرچندبه صورت لباس هم نباشد امّا اجزایی كه مانند مو و پشم بی روح است مانعی ندارد، مثلاً می توان از مو و پشم مردار حلال گوشت لباس تهیه كرد و با آن نماز خواند.

مسأله 752 با لباسهای چرمی كه از بازار مسلمانان تهیه می شود می توان نماز خواند هرچند شك داشته باشد كه از حیوانی است كه ذبح شرعی شده یا نه، امّا اگر یقین

داشته باشد كه چرم را از ممالك غیر اسلامی آورده اند و فروشنده یك انسان لاابالی است كه درباره آن تحقیق نكرده نماز با آن جایز نیست و اگر نداند چرم از بلاد اسلامی است یا غیر بلاد اسلامی اشكالی ندارد.

شرط چهارم از حیوان حرام گوشت نباشد

مسأله 753 لباس نمازگزار باید ازحیوان حرام گوشت نباشد، حتّی اگر مویی ازآن همراه نمازگزار باشد اشكال دارد.

مسأله 754 هرگاه آب دهان یا بینی یا رطوبت دیگری از حیوان حرام گوشت (مانند گربه) در بدن یا لباس نمازگزار باشد مادام كه عین آن برطرف نشده نماز با آن اشكال دارد، امّا اگر خشك شود و عین آن برطرف گردد نماز صحیح است.

مسأله 755 بودن مو یا عرق یا آب دهان انسانی در بدن یا لباس انسانی دیگر برای نماز او اشكال ندارد.

مسأله 756 اگر مروارید یا موم همراه نمازگزار باشد برای نماز او اشكالی ندارد ولی نماز خواندن با دكمه صدف كه از حیوان حرام گوشت گرفته می شود مشكل است.

مسأله 757 اگر شك داشته باشد كه لباس از پشم و كرك و موی حیوان حلال گوشت است یا حرام گوشت، نماز با آن صحیح است، خواه در داخل تهیه شده باشد یا در خارج.

مسأله 758 این ایام چرمهای مصنوعی را به وسیله مواد پلاستیكی و مانندآن می سازند نماز خواندن با آن اشكالی ندارد و هرگاه شك كند كه چیزی چرم مصنوعی است یا چرم واقعی یا از حیوان حرام گوشت، یا حیوان مرده، آن هم اشكالی ندارد.

مسأله 759 بنابر احتیاط واجب باید از پوست خز و سنجاب در نماز اجتناب كرد.

شرط پنجم طلابافت نباشد

مسأله 760 نماز خواندن

با لباس طلا بافت برای مردان جایز نیست و نماز را باطل می كند، ولی برای زنان در صورتی كه اسراف نباشد اشكالی ندارد، در غیر حال نماز نیز پوشیدن چنین لباسی برای مردان حرام است.

مسأله 761 زینت طلا مانند انگشتر طلا و یا ساعت مچی طلا و مانند آن برای مردان حرام است و نماز با آن نیز باطل است و احتیاط واجب آن است كه از استعمال عینك طلا نیز خودداری شود ولی همه اینها برای زنان در نماز و غیر نماز جایز است.

مسأله 762 دندان طلا اگر در جلو باشد و جنبه زینت داشته باشد برای مردان چه در نماز و چه در غیر نماز اشكال دارد، مگر این كه ناچار باشند.

شرط ششم از ابریشم خالص نباشد

مسأله 763 پوشیدن لباس از ابریشم خالص برای مردان حرام است، حتّی عرقچین و بند شلوار و نماز با آن باطل است، حتّی آستر لباس نیز نباید از ابریشم خالص باشد، امّا برای زنان همه اینها چه در حال نماز و چه در غیر نماز جایز است.

مسأله 764 لباسی كه معلوم نیست از ابریشم خالص است یا چیز دیگر پوشیدن آن اشكال ندارد و نماز با آن صحیح است.

مسأله 765 اگر دستمال ابریشمی و مانند آن در جیب مرد باشد حرام نیست و نماز را باطل نمی كند.

مسأله 766 هرگاه لباس مخلوط از ابریشم و غیر آن باشد اشكالی برای هیچ كس ندارد، امّا اگر غیر ابریشم بقدری كم باشدكه به حساب نیاید برای مرد جایز نیست.

مسأله 767 در حال اضطرار و ناچاری پوشیدن لباس ابریشمی خالص و طلا بافت یا غصبی و یا لباسی كه

از مردار تهیه شده مانعی ندارد و می تواند با آن نماز بخواند.

مسأله 768 اگر غیر از لباس نجس و ابریشمی و طلا بافت یا لباسی كه از مردار یا حیوان حرام گوشت تهیه شده لباس دیگری ندارد باید با همان نماز بخواند، ولی اگر لباس او منحصر به غصبی است و می تواند برهنه نماز بخواند باید به دستوری كه برای برهنگان گفته شد عřĠكند. مسأله 769 هرگاه لباسی كه نماز در آن جایز است در اختیار ندارد اگر می تواند باید بخرد یا كرایه كند واگر دیگری به او ببخشد یا عاریه دهد چنانچه منّت و ناراحتی زیادی نداشته باشد باید قبول كند.

مسأله 770 بنابر احتیاط واجب باید انسان از پوشیدن لباس شهرت خوددارɠكند، منظور از لباس شهرت لباسی است كه جنبه ریاكاری دارد و می خواهد به وسیله آن مثلاً به زهد و ترك دنیا مشهور شود، خواه از جهت پارچه یا رنگ آن باشد یا دوخت آن، امّا اگر واقعا قصدش ساده پوشیدن است و جنبه ریا كاری ندارد نه تنها جایز است بلكه عملی است شایسته و اگر كسی با لباس شهرت نماز بخواند نماز او باطل نیست.

مسأله 771 پوشیدن لباسی كه مایه هتك و بی آبرویی انسان یا منشأ فساد می شود اشكال دارد.

مسأله 772 احتیاط آن است كه مرد لباس مخصوص زنان و زن لباس مخصوص مردان را نپوشد، ولی نماز با آن اشكال ندارد.

مسأله 773 كسی كه باید خوابیده نماز بخواند هرگاه برهنه باشد، بنابر احتیاط واجب باید لحاف یا تشك او نجس یا ابریشم خالص و مانند آن كه در بالا گفته شد نباشد، مگر در

حالت اضطرار.

مواردی كه نجس بودن لباس یا بدن نمازگزار جایز است

مسأله 774 در شش صورت اگر بدن یا لباس نمازگزار نجس باشد نماز او صحیح است:

1 در جایی كه به واسطه زخم یا جراحت و دمل، لباس یا بدن به خون آلوده شده باشد.

2 در جایی كه خون موجود در لباس كمتر از درهم باشد (درهم تقریباً به اندازه یك « بند انگشت » اشاره است).

3 هرگاه لباسهای كوچك مانند جوراب و عرقچین او نجس باشد.

4 محمول متنجّس.

5 لباس زنی كه پرستار بچّه است.

6 در جایی كه ناچار است با بدن یا لباس نجس نماز بخواند. شرح اینها در مسائل آینده خواهد آمد.

مسأله 775 اوّل هرگاه در بدن یا لباس نمازگزار خون زخم یا جراحت یا دمل باشد اگر به گونه ای است كه آب كشیدن بدن یا لباس، كار مشكلی است تا وقتی كه زخم یا جراحت و دمل خوب نشده می تواند با آن نماز بخواند، همچنین است چركی كه با خون بیرون می آید، یا دوایی كه روی زخم می گذارند و نجس می شود، ولی اگر زخم بزودی خوب می شود و شستن خون آن از لباس یا بدن آسان است باید آن را آب كشد.

مسأله 776 جایی از لباس یا بدن كه با زخم فاصله دارد اگر با آن نجسشود باید آن را آب بكشد، مگر جاهایی كه معمولاً خون از زخم به آنجاسرایت می كند.

مسأله 777 هرگاه به آسانی می تواند زخم را پانسمان كند و از سرایت خون به سایر بدن یا لباس جلوگیری كند باید این كار را انجام دهد.

مسأله 778 هرگاه زخم

داخل بینی یا دهان باشد و خونی از آن به بدن یا لباس رسد احتیاط واجب آن است كه با آن نماز نخواند، خون بواسیر نیز اگر از داخل بدن باشد همین حكم را دارد.

مسأله 779 كسی كه بدنش زخم است اگر در لباس یا بدن خود خونی ببیند و نداند از آن زخم است یا خون دیگر نماز خواندن با آن مشكل است.

مسأله 780 اگر چند زخم در بدن وجود دارد و بطوری نزدیك هم است كه یك زخم حساب می شود تا وقتی كه همه خوب نشده است نماز خواندن با آنها اشكال ندارد، ولی اگر به اندازه ای از هم دور است كه هر كدام یك زخم حساب می شود، هر كدام خوب شود باید بدن و لباس را از خون آن آب بكشد.

مسأله 781 دوم از موارد عفو، خون كمتر از درهم است كه در لباس نمازگزار باشد، نماز خواندن با آن جایز است به شرط این كه از خون حیض یا نفاس و استحاضه و خون سگ و خوك و مردار و خون حیوان حرام گوشت و همچنین خون كافر نباشد (بنابر احتیاط واجب).

مسأله 782 هرگاه خون در چند جای لباس پراكنده باشد اگر مجموع آن كمتر از درهم است برای نماز ضرری ندارد، ولی خونی كه بر بدن است به هر مقدار باشد بنابر احتیاط واجب باید آن را شست.

مسأله 783 هرگاه لباس دارای آستر است اگر خون به آستر نیز سرایت كند هر كدام خون جداگانه ای حساب می شود، ولی در پارچه اگر زیاد ضخیم نباشد و از یك طرف به طرف دیگر سرایت كند، پشت و

روی آن یكی محسوب می شود.

مسأله 784 خونی كه كمتر از مقدار درهم است هرگاه بدون شستن از لباس زایل شود جای آن نجس است، ولی برای نماز اشكالی ندارد.

مسأله 785 اگر خونی كه در لباس است كمتر از درهم باشد و نجاست دیگری مانند بول روی آن بریزد نماز خواندن با آن جایز نیست.

مسأله 786 سوم از موارد عفو، لباسهای كوچك نمازگزار است، مانند عرقچین و جورابی كه نمی توان با آن عورت را پوشانید، اگر نجس باشد نماز با آنها صحیح است و همچنین انگشتر و عینك كه نجس شده است.

مسأله 787 چهارم، هرگاه دستمال یا لباس نجسی كه می توان با آن عورت را پوشانید در جیب نمازگزار باشد نماز او صحیح است و همچنین سایر اشیاء نجس، ولی احتیاط مستحب اجتناب از آن است.

مسأله 788 پنجم، زنی كه پرستار بچّه است و نمی تواند برای نماز به آسانی لباس طاهر تهیه كند، هرگاه در شبانه روز یك مرتبه لباس خود را بشوید می تواند با آن نماز بخواند، هرچند لباسش با بول بچّه نجس شود، ولی احتیاط آن است كه لباس خود را برای اوّلین نمازی كه به جا می آورد آب بكشد.

مسأله 789 هرگاه بتواند با وسایلی (مثلاً با پوشكهای معمولی) جلو سرایت نجاست بچّه را بگیرد باید چنین كند و نیز اگر لباسهای متعدد دارد باید از لباس پاك استفاده كند.

مستحبّات و مكروهات لباس نمازگزار

مسأله 790 چند چیز در لباس نمازگزار به امید ثواب مطلوب است، از آن جمله: پوشیدن لباس سفید و پاكیزه ترین لباسها و استعمال بوی خوش و انگشتر عقیق به دست كردن.

مسأله 791 ترك چند

چیز در لباس نمازگزار به امید ثواب مطلوب است از جمله: پوشیدن لباس سیاه (مگر در مورد تعظیم شعائر، چادر، عبا، و عمّامه سادات) و لباس كثیف و تنگ و لباس كسی كه از نجاست پرهیز نمی كند، مخصوصاً لباس شرابخوار و باز بودن دكمه های لباس و پوشیدن لباسی كه نقش صورت دارد و همچنین انگشتری كه روی آن صورت انسان یا حیوانی نقش شده است.

مكان نمازگزار

مسأله 792 مكان نمازگزار باید دارای شرایط زیر باشد:

شرط اوّل مباح بودن

احتیاط واجب آنست كه مكان نمازگزار مباح باشد، بنابراین كسی كه درملك غصبی یا روی فرش یا تخت غصبی نماز می خواند نمازش اشكال دارد، همچنین نماز در ملكی كه منفعت آن متعلّق به دیگری است (مثل این كه در اجاره اوست) كه نماز خواندن در آن بدون اجازه مستأجر اشكال دارد، همچنین در ملكی كه مورد تعلّق حقّ دیگری است، مثل این كه میت وصیت كرده كه ثلث مال او را به مصرفی برسانند تا وقتی كه ثلث را جدا نكنند نمی توان در آن ملك نماز خواند.

مسأله 793 كسی كه در مسجد نشسته اگر دیگری جای او را غصب كند و در آن نماز بخواند بنابر احتیاط واجب باید نمازش را اعاده كند.

مسأله 794 هرگاه در جایی نماز بخواند و بعد از نماز بفهمد غصبی است نمازش صحیح است، همچنین اگر غصبی بودن جایی را می دانست امّا فراموش كرد و بعداً به خاطرش آمد، ولی اگر خود غاصب فراموش كند و نماز بخواند نمازش اشكال دارد.

مسأله 795 هرگاه بداند مكانی غصبی است، امّا این مسأله را كه نباید در جای غصبی نماز بخواند

نمی دانست، هرگاه در آنجا نماز بخواند بنابر احتیاط واجب نمازش را اعاده كند.

مسأله 796 كسی كه ناچار است نماز واجب را سواره بخواند چنانچه مركب یا صندلی و زین آن غصبی باشد و مجبور نباشد بر آن مركب نماز بخواند نماز او اشكال دارد، همچنین است اگر بخواهد در حال اختیار نماز مستحبّی را سواره بخواند.

مسأله 797 كسی كه با دیگری در ملكی شریك است اگر سهم او جدا نباشد بدون اجازه شریكش نمی تواند در آن ملك تصرّف كند و نماز بخواند.

مسأله 798 اگر با پولی كه خمس و زكات آن را نداده ملكی بخرد، تصرّف او در آن ملك حرام است و نمازش هم در آن اشكال دارد، همچنین است اگر به ذمّه بخرد امّا هنگام خریدن قصدش این باشد از مالی كه خمس یا زكاتش را نپرداخته پول آن را بپردازد كه بنابر احتیاط واجب باید از آن اجتناب كند.

مسأله 799 هرگاه رضایت صاحب ملك از قرائن روشن و قطعی باشد نماز خواندن در آن ملك اشكالی ندارد، هرچند به زبان نگوید و بعكس اگر با زبان اجازه دهد امّا بداند قلباً راضی نیست نمی تواند نماز بخواند.

مسأله 800 تصرّف و نماز خواندن در ملك میتی كه خمس یا زكات بدهكار است حرام است، مگر آن كه بدهی او را بدهند.

مسأله 801 تصرّف و نماز خواندن در ملك میتی كه به مردم بدهكار است با اجازه ورثه مانعی ندارد، مگر این كه آن تصرّف مزاحم حقّ طلبكاران گردد.

مسأله 802 هرگاه بعضی از ورثه میت، صغیر یا دیوانه یا غایب باشند تصرّف در ملك آنها و نماز در آن حرام است، ولی

تصرّفات جزیی كه برای برداشتن میت معمول است اشكال ندارد.

مسأله 803 نماز خواندن در مسافرخانه ها و حمّامها و مانند آن برای مسافران و مشتریان كه طبق متعارف وارد آنجا می شوند اشكال ندارد، ولی در اماكن خصوصی بدون اجازه مالك جایز نیست، مگر آن كه اجازه تصرّفی بدهد كه معلوم شود برای نماز خواندن نیز راضی است مثل این كه كسی را به ناهار یا شام یا استراحت دعوت كند كه مسلّماً برای نماز نیز رضایت دارد.

مسأله 804 در زمینهای بزرگ زراعتی و غیر زراعتی كه دیوار ندارد و زراعتی فعلاً در آن نیست نماز خواندن و نشستن و خوابیدن و تصرّفات جزئی اشكال ندارد، خواه نزدیك شهر و روستا باشد یا دور از آن و خواه مالكین آن صغیر باشند یا كبیر، ولی اگر صاحبش صریحاً بگوید راضی نیستم یا بدانیم قلباً راضی نیست تصرّف در آن حرام و نماز نیز اشكال دارد.

شرط دوم استقرار

مسأله 805 اگر مكان نمازگزار متحرّك باشد بطوری كه نتواند كارهای نماز را بطور عادی انجام دهد، نماز او باطل است بنابراین، نماز خواندن در كشتی و قطار و مانند آن اگر بتواند كارهای نماز را صحیح انجام دهد اشكال ندارد و اگر از جهت تنگی وقت یا ضرورت دیگری ناچار باشد نماز را در كشتی و اتومبیل و مانند آن بخواند و قبله دائماً در حال تغییر باشد باید تا آنجا كه می تواند به طرف قبله برگردد و در حال برگشتن به سوی قبله چیزی نخواند.

مسأله 806 نماز خواندن روی خرمن گندم و جو و مانند اینها كه مقداری حركت دارد جایز است به شرط این كه

بتواند واجبات نماز را انجام دهد.

مسأله 807 در جایی كه به واسطه احتمال باد و باران یا فشار جمعیت و مانند آن اطمینان ندارد كه بتواند نماز را تمام كنداگر به امید تمام كردن شروع كند و به مانعی برخورد ننماید نمازش صحیح است.

مسأله 808 در جایی كه ماندن در آن حرام است (مثلاً جایی كه خطر خراب شدن سقف، یا ریزش كوه و آمدن سیلاب دارد) باید نماز نخواند و اگر بخواند احتیاط واجب اعاده آن است، همچنین روی چیزی كه ایستادن و نشستن بر آن حرام است مانند فرشی كه نام خدا بر آن نوشته شده است. شرط سوم توانائی انجام واجبات در آن محل

مسأله 809 بایددر جایی نماز بخواندكه بتواند واجبات راانجام دهد، پس در جایی كه سقف آن كوتاه است ونمی تواند بایستد یاجای ركوعوسجود ندارد نمازباطل است.

مسأله 810 شایسته است انسان رعایت ادب كند و جلوتر از قبر پیغمبر (صلی الله علیه وآله) و امام (علیه السلام)، نماز نخواند و در صورتی كه نماز خواندن هتك و بی احترامی باشد حرام است و نماز هم اشكال دارد، در غیر این صورت نماز باطل نیست.

شرط چهارم تقدّم مرد بر زن

مسأله 811 باید در نماز، زن عقب تر از مرد بایستد و جای سجده او از جای سجده مرد كمی عقب تر باشد و الاّ نماز باطل است در این حكم محرم و غیر محرم تفاوتی ندارند، ولی اگر میان مرد و زن دیوار یا پرده و مانند آن باشد، یا به اندازه ده ذراع (تقریباً 5 متر) فاصله باشد اشكال ندارد.

مسأله 812 اگر زن در كنار مرد یا جلوتر بایستد و

باهم وارد نماز شوند نمازهر دو باطل است، امّا اگر یكی قبلاً وارد نماز شده، نماز او صحیح و نمازدومی باطل است.

شرط پنجم بلندتر نبودن محلّ پیشانی از جای ایستادن

مسأله 813 باید محلّ پیشانی نمازگزار از جای ایستادن او به اندازه ای بلند نباشد كه از صورت سجده بیرون رود و احتیاط واجب آن است بیش از چهار انگشت بسته بلند تر یا پست تر نباشد.

مسأله 814 بودن مرد با زن نامحرم در جای خلوت كه دیگری نمی تواند به آنجا وارد شود اشكال دارد و احتیاط واجب ترك آن است و نماز خواندن در آنجا نیز اشكال دارد، همچنین نماز خواندن در محلّی كه مجلس گناه است مثلاً در آنجا شراب می نوشند، قمار می زنند یا غیبت می كنند.

مسأله 815 احتیاط واجب آن است كه نماز واجب را در خانه كعبه نخوانند، ولی نماز مستحب اشكال ندارد، بلكه مستحبّ است در داخل خانه كعبه در مقابل هر زاویه ای دو ركعت نماز بخوانند، ولی نماز بر پشت بام كعبه خواه واجب یا مستحب اشكال دارد.

مكانهایی كه نماز خواندن در آنها مستحب یا مكروه است

مسأله 816 مستحبّ است انسان نماز را در مسجد بخواند و بسیار روی آن تاكید شده و بهتر از همه مساجد، مسجدالحرام است، سپس مسجد پیغمبر (صلی الله علیه وآله) و بعد مسجد كوفه و بعد از آن مسجد بیت المقدّس است و در درجه بعد مسجد جامع هر شهر و بعد از آن مسجد محلّه و مسجد بازار است.

مسأله 817 برای زنها در صورتی كه خود را از نامحرم بخوبی حفظ كنند بهتر است نماز را در مسجد بخوانند

و اگر راهی برای یاد گرفتن مسائل اسلامی جز از طریق رفتن به مسجد وجود ندارد واجب است به مسجد بروند.

مسأله 818 نماز در حرم امامان (علیهم السلام) مستحبّ است، بلكه در حدیث آمده نماز در حرم مطهّر حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) برابر با دویست هزار نماز است.

مسأله 819 رفتن به مسجدی كه نمازگزار ندارد مستحبّ است و همسایگان مسجد تا عذری نداشته باشند نماز در مسجد را ترك نكنند.

مسأله 820 شایسته است انسان با كسانی كه از روی بی اعتنایی، به مسجد مسلمانها حاضر نمی شوند رابطه دوستی برقرار نكند، با آنها غذا نخورد و در كارها با آنها مشورت ننماید و از آنها زن نگیرد و به آنها زن ندهد.

مسأله 821 شایسته است نماز را در این چند جا نخوانند: حمّام، زمیننمك زار، مقابل انسانی كه نشسته یا ایستاده است، مقابل دری كه باز است و در جادّه ها، و كنار خیابانها، در صورتی كه مزاحم عبور و مرور مردم نباشد، و اگرمزاحم باشد حرام است; همچنین نماز خواندن در مقابل آتش، چراغ، داخل آشپزخانه و هرجا كه كوره آتش باشد، مقابل چاه و چاله ای كه محلّفاضلاب است و روبه روی عكس و مجسّمه چیزی كه روح دارد، مگر آن كه رویآن پرده بكشند و در جایی كه عكس باشد هرچند مقابل نمازگزار نیست ودر مقابل قبر و روی قبر و در قبرستان و در اطاقی كه شخص جُنُب درآن باشد.

مسأله 822 هرگاه انسان در جایی نماز می خواند كه مردم از جلو او عبور می كنند مستحبّ است جلو خود چیزی بگذارد كه میان او و آنها حایل گردد، حتّی اگر

عصا و تسبیح و ریسمانی هم باشد كافی است.

چیزی كه سجده بر آن صحیح است

مسأله 965 هنگام سجده باید پیشانی بر زمین یا چیزهایی كه از زمین می روید مانند چوب و برگ درختان باشد، ولی سجده بر چیزهای خوراكی و پوشاكی هرچند از زمین بروید جایز نیست و همچنین سجده كردن بر فلزّات مانند طلا و نقره باطل است، امّا سجده بر سنگهای معدنی مانند سنگ مرمر و سنگهای سفیدوسیاه و حتّی عقیق اشكال ندارد.

مسأله 966 احتیاط واجب آن است كه بر برگ درخت مو كه بعضی آن را در غذا مصرف می كنند سجده نكند.

مسأله 967 سجده بر علف و كاه و مانند اینها كه از زمین می روید و خوراك حیوان است اشكال ندارد و همچنین سجده بر گلهایی كه خوراكی انسان نیستند، امّا گلها و گیاهانی كه از قبیل داروی خوراكی هستند مانند گل بنفشه و گل گاو زبان بنا بر احتیاط، سجده بر آنها صحیح نیست، همچنین سجده بر گیاهانی كه در بعضی از شهرها خوراكی است و در بعضی از شهرها خوراكی نیست.

مسأله 968 سجده بر سنگ آهك و سنگ گچ چه قبل از پخته شدن و چه بعد از آن صحیح است، همچنین بر آجر و سفال و سیمان نیز جایز است.

مسأله 969 سجده بر كاغذ جایز است مگر آن كه یقین داشته باشیم از پنبه یا چیزهایی ساخته شده كه سجده بر آنها شرعاً جایز نیست و از آنجا كه غالب كاغذها را در حال حاضر از چوب می سازند و یا حدّاقل شك داریم از چه می سازند سجده بر آنها جایز است.

مسأله 970 بهتر از

هر چیز برای سجده خاك مخصوصاً « تربت حضرت سید الشّهداء (علیه السلام) » است كه یادآور خونهای شهیدان می باشد.

مسأله 971 هرگاه چیزی كه سجده بر آن صحیح است در اختیار ندارد، یا به واسطه گرمی و سردی زیاد نمی تواند بر آن سجده كند، باید بر لباسش اگر از كتان یا پنبه است سجده كند و اگر از چیز دیگر است (مثلاً از پشم است) بر همان یا بر فرش سجده نماید و اگر آن هم ممكن نیست بر فلزّات و اشیاء معدنی سجده كند و اگر مطلقا چیزی پیدا نمی كند كه بتوان بر آن سجده كرد بر پشت دست خود سجده می كند، بنابر این پشت دست آخرین چیزی است كه می توان بر آن سجده كرد.

مسأله 972 هرگاه در سجده اوّل مهر به پیشانی بچسبد باید آن را برای سجده دوم از پیشانی جدا كند و اگر به همان حال به سجده دوم رود اشكال دارد.

مسأله 973 هرگاه در اثناء نماز چیزی را كه سجده بر آن صحیح است از دست بدهد، مثلاً بچّه ای آن را بردارد، چنانچه وقت نماز باقی است نماز را تمام كرده و بنابر احتیاط دوباره می خواند و اگر وقت تنگ است قضا ندارد، در هر دو صورت به ترتیبی كه در دو مسأله قبل گفته شد عمل نماید.

مسأله 974 هرگاه در حال سجده متوجّه شود پیشانی را بر چیزی گذارده كه سجده بر آن جایز نیست، اگر ممكن است و منافات با صورت نماز گزار ندارد پیشانی را به روی چیزی كه سجده بر آن صحیح است بكشد و اگر دسترسی ندارد و

وقت تنگ است به دستور مسأله پیش عمل كند.

مسأله 975 هرگاه بعد از نماز یابعد از سجده متوجّه شود بر چیزی سجده كرده كه سجده بر آن جایز نبوده، نمازش صحیح است.

مسأله 976 سجده كردن برای غیر خداوند متعال حرام است و بعضی از مردم عوام كه در مقابل قبر امامان (علیهم السلام) پیشانی را بر زمین می گذارند اگر به قصد سجده برای امام (علیه السلام) باشد فعل حرام است و اگر برای شكر خدا باشد اشكالی ندارد، ولی اگر در نظر بینندگان چنین نشان دهد كه سجده برای امام (علیه السلام) است یا بهانه به دست دشمنان دهد اشكال دارد.

مستحبّات سجده

مسأله 977 چند چیز در سجده به رجاء ثواب الهی مطلوب است:

1 بعد از سر برداشتن از ركوع در حالی كه بدن آرام است برای رفتن به سجده تكبیر گوید و همچنین بعد از سجده اوّل و نیز برای رفتن به سجده دوم.

2 مردان اوّل دستها را به زمین بگذارند و زنان اوّل زانوها را.

3 علاوه بر پیشانی، بینی را نیز بر چیزی كه سجده بر آن صحیح است بگذارد.

4 در حال سجده انگشتان دست را به هم بچسباند و مقابل گوش رو به قبله بگذارد.

5 در سجده دعا كند و حاجات خود را از خداوند بخواهد و از دعاهای خوب و مناسب این دعا است: « یا خَیرَ الْمَسْؤولینَ وَ اَوْسَعَ الْمُعْطینَ اُرْزُقْنِی وَ ارْزُقْ عِیالی مِنْ فَضْلِكَ فَإنَّكَ ذُوالْفَضْلِ الْعَظیمِ » یعنی: « ای بهترین كسی كه مردم از او حاجت می طلبند و ای بهترین بخشندگان، به من و عیالم از فضل خودت روزی بده كه تو دارای فضل

عظیمی ».

6 بعد از سجده روی ران چپ بنشیند، و روی پای راست را بر كف پای چپ بگذارد (واین را تَوَرّك گویند).

7 در میان دو سجده هنگامی كه بدن آرام است « اَسْتَغْفِرُ اللّهَ وَ اَتُوبُ اِلَیهِ » گوید.

8 سجده را طولانی كند و تسبیح و حمد و ذكر خدا گوید و صلوات بر محمّد و آل محمّد بفرستد.

9 در موقع نشستن دستها را روی ران بگذارد.

10 به هنگام بلند شدن، اوّل زانوها را از زمین بردارد و بعد دستها را.

مكروهات سجده

مسأله 978 قرآن خواندن در سجده مكروه است، همچنین فوت كردن محلّ سجده برای برطرف كردن گرد و غبار و اگر در اثر فوت كردن عمداً كلمه دو حرفی از دهان بیرون آید نماز اشكال دارد.

سجده های واجب قرآن مجید

مسأله 979 چنان كه گفته شد در چهار سوره از قرآن مجید آیه سجده است

(سوره « الم سجده » و « حم سجده » و « النجم » و « اقرء ») و هرگاه انسان آیه سجده را بخواند یا گوش كند باید فوراً به سجده رود و اگر فراموش كرد هر زمان یادش آید سجده واجب است و اگر گوش ندهد بلكه آیه سجده به گوشش بخورد، بنابر احتیاط واجب باید سجده كند.

مسأله 980 اگر انسان خودش آیه سجده را بخواند و در همان حال از دیگری هم بشنود یك سجده كافی است.

مسأله 981 هرگاه در غیر نماز در حال سجده آیه سجده را بخواند یا به آن گوش فرا دهد، باید سر از سجده بردارد و دوباره سجده كند.

مسأله 982 هرگاه آیه سجده را از مثل نوار یا رادیو گوش كند احتیاط آن است كه سجده كند.

مسأله 983 در سجده واجب قرآن، باید پیشانی را بر چیزی بگذارد كه سجده نماز بر آن جایز است بنابر احتیاط واجب، همچنین ستر عورت و غصبی نبودن را رعایت كند، ولی سایر شرایطی كه در نماز لازم است در این سجده واجب نیست.

مسأله 984 برای سجده واجب قرآن كافی است به سجده رود و ذكر گفتن واجب نمی باشد، امّا بهتر است ذكر بگوید و بهتر است این ذكر را انتخاب كند: « لا اِلهَ إلاَّ اللّهُ حَقّاً حَقّاً لا

اِلهَ إلاَّ اللّهُ اِیماناً وَ تَصْدیقاً لا اِلهَ إلاَّ اللّهُ عُبُودِیةً وَرِقّاً سَجَدْتُ لَكَ یا رَبِّ تَعَبُّداً وَرِقّاً لا مُسْتَنْكِفاً وَ لا مُسْتَكْبِراً بَلْ اَنَا عَبْدٌ ذَلیلٌ ضَعیفٌ خائِفٌ مُسْتَجیرٌ ».

مسأله 985 در سجده قرآن، رو به قبله بودن شرط نیست و به هرسوی می تواند سجده كند، ولی بهتر روبه قبله بودن است.

8 تشهّد

مسأله 986 در ركعت دوم تمام نمازها، تشهّد واجب است، همچنین در ركعت آخر نماز مغرب و عشا و ظهر و عصر، و طریقه تشهّد این است كه بعد از سجده دوم می نشیند و در حال آرام بودن بدن ذكر تشهّد را می گوید و كافی است بگوید: « اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ إلاَّ اللّهُ وَحْدَهُ لا شَریكَ لَهُ وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد » و این كلمات باید به عربی صحیح و به ترتیب و پشت سر هم گفته شود.

مسأله 987 هرگاه تشهّد را فراموش كند اگر پیش از ركوع ركعت بعد یادش بیاید باید بنشیند و تشهّد را بخواند و دوباره برخیزد و از نو تسبیحات را بخواند، امّا اگر در ركوع یا بعد از آن یادش بیاید نمازش صحیح است و برگشتن واجب نیست، ولی احتیاط آن است كه بعد از نماز تشهّد را قضا كند و دو سجده سهو نیز به جا آورد.

مسأله 988 اگر شك كند كه تشهّد را خوانده یا نه، در صورتی كه وارد ركعت بعد شده اعتنا نكند و اگر هنوز بر نخاسته باید آن را بخواند.

مسأله 989 مستحبّ است در حال تشهّد بر ران چپ بنشیند و روی پای راست را بر

كف پای چپ بگذارد و نیز مستحبّ است قبل از تشهّد بگوید: « اَلْحَمْدُ لِلّهِ » یا « بِسْمِ اللّهِ وَ بِاللّهِ وَ الحَمْدُ لِلّهِ وَ خَیرُ الاْسْماءِ لِلّهِ » و نیز مستحبّ است در حال تشهّد دستها را بر ران بگذارد و انگشتها را به یكدیگر بچسباند و به دامان خود نگاه كند و بعد از تمام شدن تشهّد اوّل بگوید: « وَ تَقَبَّلْ شَفْاعَتَهُ وَ ارْفَعْ دَرَجَتَهُ » (خداوندا شفاعت پیامبر (صلی الله علیه وآله) را بپذیر و درجه او را بالاتر ببر).

9 سلام

مسأله 990 در ركعت آخر تمام نمازها بعد از تشهّد، واجب است سلام بگوید و سلام دارای سه صیغه است: « اَلسَّلامُ عَلَیكَ اَیهَا النَّبِی وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَكاتُهُ، اَلسَّلامُ عَلَینا وَ عَلی عِبادِ اللّهِ الصّالِحینَ، اَلسّلامُ عَلَیكُمْ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَكاتُهُ » سلام واجب همان سلام سوم است و می تواند به آن قناعت كند، ولی اكتفا به سلام دوم به تنهایی مشكل است و سلام اوّل از مستحبّات است.

مسأله 991 اگر سلام نماز را فراموش كند و هنگامی یادش بیاید كه صورت نماز به هم نخورده و كاری كه عمداً و سهواً نماز را باطل می كند (مانند پشت به قبله كردن) انجام نداده است، باید سلام را بگوید و نمازش صحیح است، امّا اگر موقعی یادش بیاید كه صورت نماز به هم خورده، ولی كاری كه عمداً و سهواً نماز را باطل می كند انجام نداده، سلام لازم نیست و نمازش صحیح است و اگر پیش از آن كه صورت نماز به هم بخورد چنین كاری را انجام داده احتیاط واجب آن است كه نماز

را اعاده كند.

10 ترتیب

مسأله 992 نمازگزار باید كارهای نماز را به ترتیبی كه در مسائل گذشته گفته شد انجام دهد و اگر عمداً برخلاف آن انجام دهد، مثلاً سجود را قبل از ركوع، یا تشهّد را قبل از سجده انجام دهد نمازش باطل است و اگر از روی فراموشی باشد باید تا داخل ركن بعد نشده، برگردد و انجام دهد بطوری كه ترتیب حاصل شود و اگر وارد ركن بعد شده نمازش صحیح است، مگر آن كه جزء فراموش شده از اركان نماز باشد، مثل این كه ركوع را فراموش كند تا وارد سجده دوم شود كه در این صورت نمازش باطل است.

11 موالات

مسأله 993 نمازگزار باید موالات را رعایت كند، یعنی در میان كارهای نماز، مانند ركوع و سجود و تشهّد، آن قدر فاصله نیندازد كه از صورت نماز خارج شود وگرنه نمازش باطل است خواه عمداً باشد یا از روی سهو.

مسأله 994 اگر در میان حرفها یا كلمات قرائت، یا كلمات ذكر و تشهّد سهواً فاصله بیندازد كه صورت قرائت و كلمات از بین برود ولی صورت نماز از بین نرود باید برگردد و بطور صحیح بخواند، مگر آن كه وارد ركن بعد شده باشد كه نمازش صحیح است و بازگشت ندارد.

مسأله 995 طول دادن ركوع و سجود و قنوت وخواندن سوره های طولانی درقرائت، موالات را به هم نمی زند، بلكه افضل است.

قنوت

مسأله 996 قنوت در تمام نمازهای واجب و مستحب پیش از ركوع ركعت دوم مستحبّ است، ولی احتیاط آن است كه در نماز شفع قنوت را ترك نماید و در نماز وتر با آن كه یك ركعت است خواندن قنوت پیش از ركوع مستحب می باشد.

مسأله 997 نماز آیات پنج قنوت و نماز عید فطر و قربان در ركعت اوّل پنج قنوت و ركعت دوم چهار قنوت دارند.

مسأله 998 در قنوت، ذكر و دعای مخصوصی شرط نیست، همچنین بلند كردن دستها، ولی بهتر آن است دستها را تا مقابل صورت بلند كند بطوری كه كف دست رو به آسمان باشد و آنها را به یكدیگر بچسباند و ذكر خدا بگوید و یا دعا كند و هر ذكری در قنوت بخواند جایز است حتّی گفتن یك « سُبْحانَ اللّهِ »، ولی بهتر است دعاهایی مانند دعای زیر را بخواند: « لا اِلهَ إلاَّ

اللّهُ الْحَلیمُ الْكَریمُ لا اِلهَ إلاَّ اللّهُ الْعَلِی الْعَظیمُ سُبْحانَ اللّهِ رَبِّ السَّمَواتِ السَّبْعِ وَ رَبِّ الاْرَضینَ السَّبْعِ وَ ما فیهِنَّ وَ ما بَینَهُنَّ وَ رَبِّ الْعَرْشِ الْعَظیمِ وَالْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ » وحوائج دنیاو آخرت را از خدا طلب كند.

مسأله 999 مستحبّ است قنوت را كمی بلند تر بخواند ولی در نماز جماعت طوری نخواند كه امام جماعت صدای او را بشنود.

مسأله 1000 هرگاه قنوت را عمداً ترك كند قضا ندارد و اگر فراموش كند اگر پیش از آن كه به اندازه ركوع خم شود یادش بیاید مستحبّ است بایستد و بخواند و اگر در ركوع یادش بیاید مستحبّ است بعد از ركوع قضا كند و اگر در سجده یادش بیاید بعد از سلام نماز قضا نماید.

ترجمه نماز

ترجمه سوره حمد

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ: به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ: ستایش مخصوص خداوندی است كه پروردگار جهانیان است.

اَلرَّحْمنِ الرَّحیمِ: بخشنده و بخشایشگر است.

مَالِكِ یوْمِ الدّینِ: (خداوندی كه) صاحب روز جزا است.

اِیاكَ نَعْبُدُ وَ اِیاكَ نَسْتَعِینُ: (پروردگارا) تنها تو را می پرستیم و تنها از تو یاری می جوییم.

اِهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ: ما را به راه راست هدایت فرما!

صِراطَ الَّذینَ اَنْعَمْتَ عَلَیهِمْ: راه كسانی كه آنان را مشمول نعمت خود ساختی،

غَیرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیهِمْ وَ لا الضّآلّینَ: نه راه كسانی كه بر آنان غضب كردی و نه گمراهان!

ترجمه سوره قل هواللّه

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ: به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

قُلْ هُوَ اللّهُ اَحَدٌ: بگو اوست خدای یكتا.

اَللّهُ الصَّمَدُ: خداوندی است كه همه نیازمندان قصد او می كنند;

لَمْ یلِدْ وَ لَمْ یولَدْ: (هرگز) نزاد و زاده نشد;

وَ لَمْ یكُنْ لَهُ كُفُواً اَحَدٌ و برای او هیچ گاه

شبیه و مانندی نبوده است.

ترجمه ذ كر ركوع

سُبْحانَ رَبِّی الْعَظیمِ وَ بِحَمدِهِ: پاك و منزّه است پروردگار بزرگ من و او را سپاس می گویم.

ترجمه ذ كر سجود

سُبْحانَ رَبِّی الاْعْلی وَ بِحَمْدِهِ: پاك و منزّه است خداوند بلند مقام من و او را سپاس می گویم.

ترجمه تشهّد

اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ إلاَّ اللّهُ وَحْدَهُ لا شَریكَ لَهُ: گواهی می دهم هیچ كس شایسته پرستش جز خداوند نیست، یگانه است و شریك ندارد.

وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ: و گواهی می دهم محمد (صلی الله علیه وآله) بنده و فرستاده اوست.

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد: خداوندا! درود بفرست بر محمد (صلی الله علیه وآله) و اهل بیت او (علیهم السلام).

ترجمه سلام

اَلسَّلامُ عَلَیكَ اَیهَا النَّبِی وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَكاتُهُ: سلام بر توای پیغمبر و رحمت خدا و بركات او بر تو باد.

اَلسَّلاْمُ عَلَینا وَ عَلی عِبادِ اللّهِ الصّالِحینَ: سلام بر ما و بر تمام بندگان صالح خدا.

السَّلامُ عَلَیكُمْ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَكاتُهُ: سلام بر شما ای جمعیت نمازگزاران و رحمت و بركات او بر شما باد.

ترجمه تسبیحات

سُبْحانَ اللّهِ وَ الْحَمْدُ لِلّهِ وَ لا إلهَ إلاَّ اللّهُ وَ اللّهُ اَكْبَرُ: پاك و منزّه است خداوند و حمد و ستایش مخصوص اوست و معبودی جز او نیست و خداوند بزرگتر از آن است كه به وصف آید.

ترجمه قنوت

رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِی الاْخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النّارِ: خداوندا در دنیا و در

سرای دیگر به ما نیكی مرحمت فرما و ما را از عذاب دوزخ نگاه دار!

تعقیبات نماز

مسأله 1001 مستحبّ است نمازگزار بعد از نماز مشغول ذكر و دعا و قرآن شود و

این را تعقیب می نامند و بهتر است پیش از آن كه از جای خود حركت كند و وضوی او باطل شود رو به قبله بنشیند و تعقیب را بخواند. در كتابهای دعا تعقیب های زیادی از ائمّه معصومین (علیهم السلام) نقل شده كه یكی از مهمترین آنها تسبیح حضرت زهراء (علیها السلام) است، به این ترتیب كه 34 مرتبه « اَللّهُ اَكْبَرُ »، سپس 33 مرتبه « اَلْحَمْدُ لِلّهِ » و بعد 33 مرتبه « سُبْحانَ اللّهِ » بگوید و فضیلت و ثواب بسیار دارد.

مسأله 1002 دیگر از مستحبّات بعد از نماز سجده شكر است و آن این است كه پیشانی را به قصد شكر بر زمین بگذارد و اگر شكر خداوند را به زبان نیز آورد بهتر است و به قصد رجاء یك مرتبه یا سه مرتبه، یا صد مرتبه « شُكْراً لِلّهِ » بگوید و مستحبّ است هر وقت نعمتی به انسان برسد یا بلایی از او دفع شود سجده شكر به جا آورد.

مسأله 1003 صلوات بر پیغمبر (صلی الله علیه وآله) و آل او (علیهم السلام) بعد از نماز، یا در حال نماز و همچنین در سایر حالات از مستحبّات مؤكّد است و نیز مستحبّ است هر موقع نام مبارك حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) خواه محمّد باشد یا احمد و همچنین لقب و كنیه آن جناب را مانند مصطفی و ابوالقاسم بشنود صلوات بفرستد، حتّی اگر در نماز باشد، همچنین اگر خودش این نامهای مقدّس را بر زبان جاری كند صلوات بفرستد.

مسأله 1004 هنگام نوشتن اسم مبارك حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) نیز مستحبّاست صلوات را بنویسد، حتّی

بهتر است هر وقت یاد آن حضرت می كندهرچند بر زبان جاری نكند صلوات بفرستد و صلوات از اذكار بسیار با فضیلت و پرثواب است.

مبطلات نماز

مسأله 1005 دوازده چیز نماز را باطل می كند كه آنها را « مبطلات نماز » می گویند.

اوّل: از بین رفتن یكی از شروط نماز

یعنی: در بین نماز یكی از شرطهای آن از بین برود.

دوم: باطل شدن وضو

مسأله 1006 اگر در بین نماز چیزی كه وضو را باطل می كند انجام دهد، خواه عمداً باشد یا سهواً، یا از روی ناچاری نماز او باطل است; ولی كسی كه نمی تواند از بیرون آمدن بول و غائط جلوگیری كند باید مطابق دستوری كه در احكام وضو گفته شد عمل نماید، همچنین خارج شدن خون از زن مستحاضه نماز را باطل نمی كند به شرط این كه به دستورات استحاضه عمل كرده باشد.

مسأله 1007 كسی كه بی اختیار خوابش برده (مثلاً در حال سجده خوابش برده) امّا نمی داند در سجده نماز بوده یا بعد از آن، در سجده شكر، باید نماز را اعاده كند.

سوم: دست بسته نماز خواندن

مسأله 1008 اگر دست بسته نماز بخواند آن گونه كه بعضی از فرق اسلامی انجام می دهند، حتّی اگر به قصد ادب دستها را روی هم بگذارد، یا دست به سینه نماز بخواند، هرچند شبیه آنها نباشد احتیاط آن است كه نماز را اعاده كند، امّا اگر از روی فراموشی و ناچاری یا برای كار دیگری مثل خاراندن دست و مانند آن باشد اشكال ندارد.

چهارم: آمین گفتن

مسأله 1009 اگر بعد از خواندن حمد « آمین » بگوید، احتیاط واجب این است كه نماز را

تمام كند و اعاده نماید ولی اگر از روی اشتباه یا در حال تقیه بگوید اشكال ندارد.

پنجم: پشت به قبله نماز خواندن

مسأله 1010 اگر پشت به قبله كند یا كاملاً به طرف راست یا چپ قبله برگردد، خواه از روی عمد باشد یا فراموشی، همچنین اگر عمداً بقدری منحرف شود كه نگویند رو به قبله است نمازش باطل است.

مسأله 1011 هرگاه عمداً یا سهواً صورت را به تنهایی كاملاً به طرف راست یا چپ برگرداند بنابر احتیاط واجب نمازش را اعاده كند، ولی اگر صورت را كمی بگرداند بطوری كه از قبله خارج نشود نماز باطل نمی شود.

ششم: حرف زدن

مسأله 1012 اگر عمداً حرف بزند، حتّی یك جمله، یا یك كلمه، حتّی كلمه دو حرفی مانند « من » و « ما » نماز او باطل است بلكه بنابر احتیاط اگر دو حرف معنی دار هم نباشد نماز باطل می شود (منظوراز احتیاط در مبطلات نماز آن است كه نماز را تمام كرده بعد اعاده كند).

مسأله 1013 سخن گفتن از روی سهو و فراموشی و نسیان نماز را باطل نمی كند.

مسأله 1014 هرگاه كلمه ای بگوید كه یك حرف بیشتر ندارد چنانچه معنی داشته باشد (مانند « ق » در عربی یعنی نگه دار) و معنی آن را قصد كند نمازش باطل است و اگر قصد نكند امّا متوجّه معنی آن باشد احتیاط آن است كه نماز را اعاده كند.

مسأله 1015 سرفه كردن، آه كشیدن، عطسه زدن، نماز را باطل نمی كند، هرچند عمدی باشد، ولی گفتن « آخ » و « آه » و مانند اینها كه دو حرف دارد اگر عمدی باشد بنابر

احتیاط واجب نماز را باطل می كند.

مسأله 1016 ذكر خدا، قرائت قرآن دعا، در هر جای نماز جایز است اگر جمله ای را مانند « اَللّهُ اَكْبَرُ » به قصد ذكر خدا بگوید، امّا در موقع گفتن، صدا را بلندكند كه چیزی را به دیگری بفهماند اشكال ندارد، ولی دعا و ذكر به زبانهای غیر عربی اشكال دارد.

مسأله 1017 تكرار كردن آیات حمد و سوره یا ذكرهای ركوع و سجود و تسبیحات برای ثواب یا برای احتیاط مانعی ندارد، امّا اگر به خاطر وسوسه باشد اشكال دارد.

مسأله 1018 نمازگزار نباید در حال نماز به دیگری سلام كند، ولی اگر دیگری به او سلام كند جواب او واجب است، امّا جواب باید مانند سلام باشد، مثلاً اگر گفت: « اَلسَّلامُ عَلَیكَ » در جواب بگوید « اَلسَّلامُ عَلَیكَ » و اگر بگوید « سَلامٌ عَلَیكُمْ » در جواب بگوید « سَلامٌ عَلَیكُمْ »، حتّی اگر بگوید « سلام » در جواب باید بگوید « سلام ».

مسأله 1019 در غیر نماز هم جواب سلام واجب، امّا سلام كردن مستحبّ است و باید جواب را طوری بگوید كه جواب سلام محسوب شود، یعنی اگر زیاد فاصله بیندازد كه جواب محسوب نشود كار حرامی كرده و جواب دادن واجب نیست.

مسأله 1020 اگر كسی در حال نماز جواب سلام را ندهد گناه كرده ولی نمازش صحیح است.

مسأله 1021 واجب است جواب سلام را طوری بگوید كه سلام كننده بشنود، امّا اگر سلام كننده كر باشد یا در محیطی است كه سر و صدا زیاد است چنانچه بطور معمول جواب دهد كافی است و احتیاط آن است كه با اشاره نیز

به او بفهماند.

مسأله 1022 جواب سلام را باید به قصد جواب بگوید، نه به قصد قرائت بعضی از آیات قرآن و مانند آن.

مسأله 1023 هرگاه مرد یا زن نامحرم حتّی بچّه ای كه خوب و بد را می فهمد به نمازگزار یا غیر نمازگزار سلام كند جواب او واجب است.

مسأله 1024 هرگاه سلام از روی مسخره یا شوخی باشد و یا طوری غلط بگوید كه سلام حساب نشود جواب آنها لازم نیست و احتیاط واجب آن است كه در جواب سلام غیر مسلمان فقط « سلام » بگوید، یا تنها « علیك ».

مسأله 1025 اگر كسی وارد مجلس شود و به جمعیت سلام كند جواب او بر همه واجب است، ولی اگر یك نفر جواب دهد كافی است.

مسأله 1026 هرگاه به عدّه ای سلام كند و در میان آنها بعضی مشغول نماز باشند اگر نمازگزار شك كند كه سلام كننده قصد او را داشته یا نه، نباید جواب دهد و نیز اگر بداند قصد او را هم داشته، ولی دیگری جواب سلام را بدهد، امّا در این صورت اگر دیگران جواب نگویند او باید جواب دهد.

مسأله 1027 سلام كردن از مستحبّات مؤكّد است و در قرآن مجید و روایات اسلامی روی آن تأكید فراوان شده است و سزاوار است كه سواره به پیاده و ایستاده به نشسته و كوچكتر به بزرگتر سلام كند.

مسأله 1028 اگر دو نفر همزمان به یكدیگر سلام كنند احتیاط واجب آن است كه هر دو جواب دهند.

مسأله 1029 این كه بعضی در جواب سلام می گویند: « سلام از من » كافی نیست، بلكه سلام دیگر از ناحیه شخص مقابل محسوب

می شود و هر دو احتیاطاً باید بعد از آن جواب دهند.

مسأله 1030 مستحبّ است جواب سلام را بهتر از سلام بگویند (البتّه در نماز همان گونه كه گفته شد باید مثل آن باشد) مثلاً اگر كسی درغیر نماز بگوید: « سَلامٌ عَلَیكُمْ » در جواب بگوید: « سَلامٌ عَلَیكُمْ وَ رَحْمَةُ اللّهِ ».

هفتم: خنده

مسأله 1031 خنده عمدی و با صدا نماز را باطل می كند و همچنین خنده ای كه در آن بی اختیار باشد، امّا تبسم و لبخند نماز را باطل نمی كند هرچند عمدی باشد و نیز خنده سهوی به گمان این كه در حال نماز نیست موجب باطل شدن نماز نمی شود.

مسأله 1032 هرگاه برای جلوگیری از صدای خنده به خود فشار آورد بطوریكه حالش تغییر كند و رنگش سرخ شود و بدن تكان بخورد بطوری كهاز شكل نمازگزار بیرون رود نماز او باطل است واگر به این حد نرسد اشكالی ندارد.

هشتم: گریه كردن

مسأله 1033 گریه كردن با صدا نماز را باطل می كند هرچند بی اختیارشود، بلكه بنابر احتیاط واجب گریه بی صدا نیز نماز را باطل می كند اینهادر صورتی است كه گریه از ترس خدا و برای آخرت نباشد، و الاّ نه تنها نماز را باطل نمی كند، بلكه از بهترین اعمال و ǘҠكارهای اولیای خداست.

نهم: بهم خوردن صورت نماز

مسأله 1034 كارهایی كه صورت نماز را به هم می زند مانند كف زدن و به هوا پریدن و مانند آن، خواه از روی عمد باشد یا از روی فراموشی باعث باطل شدن نماز است، امّا كارهایی كه صورت نماز را به هم نمی زند اشكالی ندارد مانند اشاره

كردن به دست.

مسأله 1035 هرگاه در اثناء نماز آنقدر سكوت كند كه از صورت نمازگزار خارج شود نمازش باطل است، امّا اگر مقداری سكوت كند و شك كند كه آیا این مقدار سكوت، نماز را به هم زده یا نه، نمازش صحیح است، همچنین اگر كاری انجام داده كه شك دارد صورت نماز را به هم می زند یا نه.

دهم: خوردن و آشامیدن

مسأله 1036 خوردن و آشامیدن به گونه ای كه صورت نماز را به هم زند موجب باطل شدن نماز است، ولی اگر ذرّاتی از غذا و مانند آن در دهان باشد و موقع نماز فرو برد نماز را باطل نمی كند.

یازدهم: شك

مسأله 1037 از مبطلات نماز شك در ركعتهای نماز دو ركعتی، یا سه ركعتی، همچنین شك در ركعت اوّل و دوم نماز چهار ركعتی است.

دوازدهم: كم یا زیاد كردن اركان

مسأله 1038 اگر ركنی از اركان نماز را كم یا زیاد كند عمداً باشد یا سهواً، مانند كم و زیاد كردن ركوع، یا دو سجده باهم موجب باطل شدن نماز است، امّا كم و زیاد كردن چیزی كه ركن نیست اگر عمدی نباشد اشكالی ندارد و اگر از روی عمد باشد نماز را باطل می كند، مانند كم و زیاد كردن یك سجده.

مسأله 1039 هرگاه بعد از نماز شك كند كه چیزی از مبطلات را در نماز انجام داده یا نه اعتنا نكند و نمازش صحیح است.

اموری كه در نماز مكروه است

مسأله 1040 هركاری كه خضوع و خشوع نمازگزار را از بین ببرد مكروه است، از جمله نگاه كردن به چپ و راست (البته اگر صورت را زیاد برگرداند نماز اشكال دارد) و بازی كردن با ریش

و با دست خود و داخل كردن انگشتها در یكدیگر و انداختن آب دهان و نگاه كردن به خط انگشتر و نیز مكروه است هنگامی كه مشغول حمد و سوره و ذكر نماز است برای شنیدن حرف كسی ساكت شود، همچنین مكروه است كه انسان در موقع خواب آلودگی یا وقتی كه نیاز به دفع بول و غائط دارد، یا لباس تنگ در تن كرده نماز بخواند.

مواردی كه شكستن نماز جایز است

مسأله 1041 شكستن نماز واجب عمداً بنابر احتیاط جایز نیست، ولی برای جلوگیری كردن از ضرر قابل توجّه مالی یا بدنی مانعی ندارد، مثلاً اگر جان نمازگزار یا كسی كه حفظ جان او واجب است به خطر بیفتد و بدون شكستن نماز رفع خطر ممكن نباشد باید نماز را شكست، همچنین برای حفظ مالی كه نگهداری آن لازم است، امّا برای مالی كه اهمّیت چندانی ندارد، مكروه است.

مسأله 1042 هرگاه مشغول نماز باشد و طلبكاری طلب خود را مطالبه كند، چنانچه بتواند در بین نماز طلب او را بدهد و صورت نماز به هم نخورد بهتر است در همان حال بپردازد، ولی اگر بدون شكستن نماز ممكن نیست صبر كند تا نماز تمام شود و این مقدار تأخیر منافات با فوریت ادای دین ندارد مگر این كه ضرورت خاصی داشته باشد، مثل این كه همراهان وهمسفران طلبكار می روند واو به زحمت می افتد.

مسأله 1043 هرگاه در اثناء نماز بفهمد مسجد نجس شده و تطهیر مسجد نماز را به هم نزند آن را تطهیر كند، در غیر این صورت بعد از نماز اقدام به تطهیر مسجد نماید و احتیاط آن است كه نماز خود را طولانی نكند.

مسأله 1044

در مواردی كه شكستن نماز واجب است چنانچه ادامه دهد معصیت كرده و نماز او نیز اشكال دارد.

مسأله 1045 اگر پیش از ركوع متوجّه شود اذان و اقامه را فراموش كرده چنانچه وقت وسعت داشته باشد بهتر است نماز را بشكند و اذان و اقامه را بگوید و دوباره شروع كند.

شكّیات نماز

شکهای 23 گانه

مسأله 1046 شكیات نماز 23 قسم است:

1 شكهایی كه نماز را باطل می كند و آن 8 قسم است.

2 شكهایی كه نباید به آن اعتنا كرد و آن 6 قسم است.

3 شكهای صحیح و آن 9 قسم است كه شرح همه آنها در مسائل آینده به خواست خدا می آید.

1 شكهای باطل

مسأله 1047 شكهای هشتگانه ای كه نماز را باطل می كند به شرح زیر است:

1 شك در ركعتهای نماز دو ركعتی مانند نماز صبح و نماز مسافر، ولی شك در نمازهای مستحب دو ركعتی نماز را باطل نمی كند.

2 شك در ركعتهای نماز سه ركعتی (مغرب).

3 شك در نماز چهار ركعتی هرگاه یك طرف شك، یك باشد، مثل این كه شك كند یك ركعت خوانده یا سه ركعت.

4 شك در نمازهای چهار ركعتی پیش از تمام شدن سجده دوم در حالی كه یك طرف شك دو باشد (مانند شك دو و سه قبل از اتمام دو سجده).

5 شك بین دو و پنج یا بیشتر از پنج.

6 شك بین سه و شش یا بیشتر (البتّه این شكها كمتر اتّفاق می افتد ولی در عین حال باید حكم آن روشن شود).

7 شك بین چهار و شش یا بیشتر، ولی در اینجا احتیاط واجب آن است كه مانند شك چهار و پنج عمل كند، یعنی بنا را بر چهار بگذارد و نماز را تمام كند و بعد از نماز دو سجده سهو به جا آورد و سپس نماز را دوباره بخواند.

8 شك در عدد ركعتهای نماز كه اصلاً نداند چند ركعت خوانده است.

مسأله 1048 اگر یكی از شكهای باطل در اثناء نماز برای انسان پیش

آید نمی تواند نماز را بشكند، بلكه باید اوّل مقداری فكر كند اگر شك پابرجا شود، نماز را رها كند.

2 شكهایی كه اعتبار ندارد

مسأله 1049 شكهایی كه نباید به آنها اعتنا كرد به شرح زیر است:

1 شكّ بعد از محل

2 شكّ بعد از سلام

3 شكّ بعد از گذشتن وقت نماز

4 شكّ كثیرالشّك یعنی كسی كه زیاد شك می كند.

5 شكّ امام و ماموم

6 شكّ در نمازهای مستحبّی و شرح هر یك از اینها در مسائل آینده می آید.

اوّل: شكّ بعد از محل

مسأله 1050 هرگاه در اثناء نماز بعد از گذشتن محل چیزی، شك كند آن را به جا آورده یا نه مثل این كه بعد از داخل شدن در ركوع، شك در حمد و سوره كند و یا بعد از ورود در سجده شك در ركوع كند، در هیچ یك از این موارد نباید به شكّ خود اعتنا كند، خواه جزء بعدی ركن باشد یا غیر ركن.

مسأله 1051 هرگاه در آیات حمد یا سوره شك كند، مثلاً موقعی كه وارد آیه دوم شده شك كند آیه اوّل را خوانده یا نه یا وارد كلمه ای از یك آیه شده، شك كند كلمه قبل را خوانده باید بنابر احتیاط برگردد و آن را به قصد قربت به جا آورد و بعد دنبال آن را ادامه دهد.

مسأله 1052 هرگاه بعد از ركوع یا سجود بداند ذكر واجب را گفته امّا نمی داند با شرایط و بطور صحیح انجام داده یا نه، به شكّ خود اعتنا نكند.

مسأله 1053 اگر در حال برخاستن شك كند تشهّد را به جا آورده یا نه یا در حالی كه به سجده می رود شك

كند ركوع را به جا آورده یا نه احتیاط واجب آن است كه برگردد و به جا آورد.

مسأله 1054 كسی كه نشسته یا خوابیده نماز می خواند هرگاه موقعی كه حمد و تسبیحات می خواند شك كند سجده یا تشهّد را به جا آورده یانه، باید اعتنا نكند، امّا اگر پیش از آن كه مشغول حمد و تسبیحات شود شك كند باید به جا آورد.

مسأله 1055 هرگاه قبل از گذشتن محل، شك كند و برگردد و به جا آورد، بعد معلوم شود آن جزء را انجام داده بود و بار دوم اضافه بوده، اگر ركن باشد نمازش باطل می شود و اگر ركن نباشد صحیح است.

مسأله 1056 هرگاه بعد از گذشتن محل، شك كند و طبق دستور، اعتنا نكرده و بگذرد، بعد متوجّه شود كه آن عمل مشكوك را انجام نداده، هرگاه وارد ركن بعد نشده باید برگردد و به جا آورد و اگر وارد ركن بعد شده نمازش صحیح است، مگر آن كه آن جزء مشكوكی كه ترك شده ركن باشد.

مسأله 1057 هرگاه شك كند كه « سلام » نماز را گفته یا نه یا شك كند درست گفته یا نه چنانچه وارد نماز دیگری شده، یا مشغول كاری است كه نماز را به هم می زند، و از حال نمازگزار بیرون رفته باید به شكّ خود اعتنا نكند و اگر پیش از اینهاست باید برگردد و سلام را بگوید. دوم: شكّ بعد از سلام

مسأله 1058 هرگاه بعد از سلام نماز شك كند كه نمازش صحیح بود یا نه خواه شك مربوط به عدد ركعتهای نماز باشد یا شرایط نماز، مانند قبله و طهارت

و یا اجزای نماز مانند ركوع و سجود، به شكّ خود اعتنا نمی كند.

سوم: شكّ بعد از وقت

مسأله 1059 هرگاه بعد از گذشتن وقت نماز شك كند كه نماز را خوانده یا نه یا حتّی گمان كند نخوانده است، به شك اعتنا نكند، ولی هرگاه پیش از گذشتن وقت نماز شك كند، باید نماز را به جا آورد، حتّی اگر گمان دارد نماز را خوانده كافی نیست.

مسأله 1060 هرگاه بعد از گذشتن وقت نمازظهر و عصر بداند فقط چهار ركعت نماز خوانده، ولی نداند به نیت ظهر بوده یا عصر باید چهار ركعت نماز قضا به نیت ما فی الذّمّه (یعنی نمازی كه بر او واجب است) خواه ظهر یا عصر به جا آورد، امّا اگر بعد از گذشتن وقت نماز مغرب و عشا بداند یكی از آن دو نماز را به جا آورده ولی نداند مغرب بوده یا عشا بایدهم نماز مغرب را قضا كند و هم عشا را.

چهارم: شكّ كثیرالشّك

مسأله 1061 « كثیرالشّك » یعنی كسی كه زیاد شك می كند نباید به شكّ خود اعتنا كند، خواه در عدد ركعات نماز باشد، یا در اجزای نماز، یا شرایط نماز.

مسأله 1062 كثیرالشّك كسی است كه بگویند زیاد شك می كند و اگر كسی در یك نماز سه مرتبه شك كند یا در سه نماز پشت سرهم شك كند كثیرالشّك است.

مسأله 1063 هرگاه به خاطر یك حالت فوق العاده مانند بیماری، غضب یا مصیبت موقّتاً گرفتار حالت كثرت شك شود باید به شكّ خود اعتنا كرده و مطابق احكام آن رفتار كند.

مسأله 1064 منظور از اعتنا نكردن به شك این است كه آن طرف

را كه به نفع اوست بگیرد، مثلاً اگر شك كند سجده یا ركوع را به جا آورده، بنا بگذارد كه به جا آورده است، هرچند از محل آن نگذشته است، یا اگر شك كند نماز صبح را دو ركعت خوانده یا سه ركعت، بنا بگذارد كه دو ركعت خوانده است.

مسأله 1065 كسی كه فقط در یك مورد نماز زیاد شك می كند (مثلاً در حمد و سوره) چنانچه در چیزهای دیگر شك كند باید به دستور شك عمل نماید، تنها درموردی كه زیاد شك می كند اعتنا نخواهد كرد، همچنین اگر كسی در نماز معینی مانند نماز صبح زیاد شك می كند، فقط در آن باید اعتنا نكند و نیز اگر كسی در مكان مخصوصی (مثلاً وقتی در میان جمع نماز می خواند) زیاد شك می كند فقط در همان جا اعتنا به شكّ خود نمی كند.

مسأله 1066 هرگاه انسان شك كند كثیرالشّك شده یا نه بنا می گذارد بر این كه كثیرالشّك نشده و بعكس اگر كثیرالشّك بوده، تا یقین نكند به حال معمولی برگشته، باید به شكّ خود اعتنا نكند.

مسأله 1067 كسی كه زیاد شك می كند اگر شك كند ركنی را به جا آورده یا نه (مانند ركوع) و به آن اعتنا نكند بعد یادش بیاید كه آن را به جا نیاورده است، چنانچه وارد ركن بعد نشده باید آن را به جا آورد و اگر مشغول ركن بعد شده نمازش باطل است، ولی اگر غیر ركن باشد و بعد یادش بیاید كه به جا نیاورده، چنانچه وارد ركن بعد نشده به جا می آورد و اگر وارد ركن بعد شده بر

نمی گردد و نمازش صحیح است.

مسأله 1068 اشخاص وسواسی باید به یقین و شكّ خود عمل نكنند بلكه مطابق اشخاص معمولی عمل كنند خواه یقین برای آنها حاصل شود یا نه، و الاّ در بسیاری از موارد نمازشان باطل خواهد بود.

پنجم: شكّ امام و مأموم

مسأله 1069 اگر امام جماعت در عدد ركعتهای نماز شك كند، مثلاً نداند سه ركعت خوانده یا چهارركعت هرگاه مأموم بداند چهار ركعت خوانده با علامتی به امام می فهماند و امام باید مطابق آن عمل كند و بعكس اگر امام می داند چند ركعت خوانده، ولی مأموم شك می كند، باید از امام پیروی كند و به شكّ خود اعتنا نكند.

مسأله 1070 برای آگاه كردن امام ممكن است به عدد ركعات نماز دست بر زانو بزند، یا « اللّه اكبر » بگوید و یا به هر ترتیب دیگر كه سخن گفتن و كاری بر خلاف نماز انجام دادن در آن نباشد، ولی نباید قبل از امام برخیزد و نماز خود را ادامه دهد.

ششم: شكّ در نماز مستحبّی

مسأله 1071 هرگاه در عدد ركعتهای نماز مستحبّی شك كند مخیر است بنا را بر كمتر بگذارد یا بیشتر، مگر این كه طرف بیشتر، نماز را باطل كند كه در این صورت بنا را بر كمتر می گذارد، مثلاً اگر شك میان یك و دو كند مخیر است بنا را بر یك یا دو بگذارد، امّا اگر شك در میان دو و سه كند حتماً بنا را بر دو، می گذارد.

مسأله 1072 كم و زیاد شدن ركن در نافله نیز اشكال دارد.

مسأله 1073 شك در افعال نماز مستحب با نماز واجب فرق ندارد، مثلاً

اگر شك در حمد یا ركوع كند چنانچه محل آن نگذشته است باید به جا آورد و اگر محلّ آن گذشته است اعتنا نكند.

مسأله 1074 در نمازهای مستحبّی بنابر احتیاط واجب باید به ظنّ و گمان خود عمل كند، تا آنجا كه نماز را باطل نمی كند، مثلاً اگر گمانش به دو ركعت می رود بنا بر آن بگذارد و اگر گمانش به سه ركعت می رود باید بنا بر همان دو بگذارد.

مسأله 1075 نمازهای مستحب سجده سهو ندارد، یعنی اگر كاری كند كه در نمازهای واجب سجده سهو دارد، در نمازهای مستحب سجده سهو لازم نیست، همچنین سجده و تشهّد فراموش شده در نمازهای مستحب قضا ندارد.

مسأله 1076 هرگاه بعد از گذشتن وقت نماز نافله شك كند آن را به جا آورده یا نه، اعتنا نكند و اگر وقت باقی است به جا آورد.

3 شكهای صحیح

مسأله 1077 چنانچه گفته شد شك در عدد ركعتهای نمازهای چهار ركعتی در نُه صورت صحیح است:

اوّل شك میان « دو و سه » بعد از سر برداشتن از سجده دوم: باید بنابگذارد كه سه ركعت خوانده و یك ركعت دیگر بخواند و نماز را تمام كند و بعد از نماز، یك ركعت نماز احتیاط ایستاده به دستوری كه بعداً گفته می شود به جا آورد و اگر در سجده دوم بعد از ذكر واجب شك كند بنا بر احتیاط واجب همین دستور را عمل كند، بعداً نماز را هم اعاده نماید (این حكم در تمام مواردی كه شك باید بعد از تمام كردن سجده دوم باشد جاری است).

دوّم شك میان « سه و چهار »: كه در هر

جای نماز باشد بنابر چهار می گذارد و نماز را تمام كرده و بعداًزآن یك ركعت نماز احتیاط ایستاده، یا دو ركعت نشسته، به جا می آورد.

سوم شك میان « دو و چهار » بعد از سر برداشتن از سجده دوم: كه باید بنا را بر چهار بگذارد و نماز را تمام كند و بعد دو ركعت نماز احتیاط ایستاده بخواند.

چهارم شك میان « دو و سه و چهار » بعد از سر برداشتن از سجده دوم: باید بنا را بر چهار بگذارد و بعد از نماز، دو ركعت نماز احتیاط ایستاده، سپس دو ركعت نشسته به جا آورد.

پنجم شك میان « چهار و پنج » بعد از سر برداشتن از سجده دوم: بنا را بر چهار می گذارد و نماز را تمام می كند و بعد از آن دو سجده سهو به جا می آورد.

ششم شك میان « چهار و پنج » در حال ایستاده: باید بنشیند تا شك او تبدیل به سه و چهار شود و بنا را بر چهار می گذارد و نماز را تمام می كند بعد یك ركعت نماز احتیاط ایستاده، یا دو ركعت نشسته به جا می آورد و احتیاط واجب آن است كه نماز را نیز اعاده كند.

هفتم شك بین « سه و پنج » در حال ایستاده: باید بنشیند و شك او به دو و چهار برمی گردد، بنا را بر چهار می گذارد و نماز را تمام می كند، سپس دو ركعت نماز احتیاط ایستاده به جا می آورد و بنابر احتیاط واجب اصل نماز را نیز اعاده می كند.

هشتم شك بین « سه و چهار

و پنج » در حال ایستاده: باید بنشیند و شك او به دو و سه و چهار برمی گردد، بنا را بر چهار می گذارد و نماز را تكمیل كرده، سپس دو ركعت نماز احتیاط ایستاده و بعد دوركعت نشسته به جا می آورد و احتیاطاً اصل نماز را اعاده می كند.

نهم شك میان « پنج و شش » در حال ایستاده: باید بنشیند و شك او به چهار و پنج بر می گردد، نماز را تمام كرده و دو سجده سهو به جا می آورد و بنابر احتیاط اصل نماز را اعاده می كند.

مسائل متفرّقه شكّیات

مسأله 1078 هرگاه یكی از شكهای صحیح برای انسان پیش آید نمی تواند نماز را بشكند، بلكه باید به دستورهای بالا عمل كند و در مورد تمام شكها باید قبلاً كمی فكر كند اگر یقین به هیچ طرف حاصل نشد و یا گمان در مواردی كه معتبر است بر هیچ طرف قرار نگرفت، چنانچه از شكهای باطل باشد نماز را رها می كند و اگر از شكهای صحیح باشد به دستور آن عمل می نماید.

مسأله 1079 ظن و گمان در ركعات نماز در حكم یقین است، یعنی باید بنابر گمان بگذارد و نماز را ادامه دهد، ولی اگر در ركعت اوّل و دوم باشد احتیاط واجب این است كه نماز را بعداً نیز اعاده كند.

مسأله 1080 هرگاه در ابتدا گمانش به یك طرف قرار گرفت و بعد هر دو مساوی شد و حالت شك پیدا كرد، باید به دستور شك عمل كند و بعكس اگر نخست حالت شك داشت و بعد گمانش بیشتر به یك طرف شد، باید مطابق گمان

عمل كند، ولی اگر شك از شكهایی است كه نماز را باطل می كند و پا برجا شد باید نماز را از سر گیرد و مبدّل شدن آن به ظن اثری ندارد.

مسأله 1081 كسی كه نمی داند حالتی كه برای او پیدا شده است شك است یا ظن باید به احكام شك عمل كند.

مسأله 1082 هرگاه مشغول تشهّد است، یا وارد ركعت بعد شده و شك كند آیا دو سجده را به جا آورده یا نه و در همان موقع یكی از شكهایی كه اگر بعد از تمام شدن دو سجده اتّفاق بیفتد صحیح است برای او پیش آید (مثلاً شك میان دو و سه) باید بنا بگذارد كه سجده ها را به جا آورده و به دستور شك عمل كند و نمازش صحیح است، ولی اگر قبل از گذشتن از محلّ سجده شك كند نمازش باطل است.

مسأله 1083 هرگاه شكّ او از بین برود و شكّ دیگری به جای آن پیدا شود، باید به شكّ دوم عمل كند، مثلاً اگر شك در میان دو و سه بود، بعد یقین كرد سه ركعت را خوانده و شكّ میان سه و چهار كرد، باید به دستور شكّ سه و چهار عمل كند.

مسأله 1084 هرگاه می داند در وسط نماز شكّ كرده، امّا نمی داند مثلاً شكّ دو و سه بوده، یا دو و چهار، احتیاط واجب آن است كه به دستور هر دو عمل كند و نماز را نیز اعاده نماید.

مسأله 1085 كسی كه نشسته نماز می خواند اگر شكّی كند كه باید برای آن یك ركعت نماز احتیاط ایستاده، یا دوركعت نشسته بخواند، باید یك

ركعت نماز نشسته به جا آورد و اگر شكّی كند كه باید برای آن دو ركعت نماز احتیاط ایستاده بخواند باید دو ركعت نشسته به جا آورد، همچنین در سایر شكها.

مسأله 1086 كسی كه نماز ایستاده می خواند اگر موقع خواندن نماز احتیاط از ایستادن عاجز شود، باید مثل كسی كه نماز را نشسته می خواند و حكم آن در مسأله قبل گذشت نماز احتیاط را به جا آورد و بعكس كسی كه نماز نشسته می خواند اگر موقع خواندن نماز احتیاط بتواند بایستد باید به وظیفه كسی كه نماز را ایستاده می خواند عمل كند.

طریقه نماز احتیاط

مسأله 1087 نماز احتیاط كه برای شك در ركعتهای نماز به جا آورده می شود به این ترتیب است كه بعد از سلام نماز باید فورا نیت نماز احتیاط كند و اللّه اكبر بگوید و حمد را بخواند (و سوره را ترك كند) بعد به ركوع رود و مانند نمازهای معمولی سجده نماید، اگرنماز احتیاط او یك ركعت است بعد از دو سجده تشهّد بخواند و سلام دهد و اگر دو ركعت است بعد از دو سجده یك ركعت دیگر را مثل ركعت اوّل به جا آورد و بعد از تشهّد سلام دهد.

مسأله 1088 نماز احتیاط اذان و اقامه و سوره و قنوت ندارد و حمد را باید آهسته بخواند، حتّی احتیاط واجب آن است كه « بسم اللّه » را نیز آهسته بگوید ودر میان اصل نماز و نماز احتیاط كاری كه نماز را باطل می كند انجام ندهد.

مسأله 1089 هرگاه قبل از خواندن نماز احتیاط متوجّه شود نمازی را كه خوانده است درست بوده، نماز احتیاط لازم

نیست و اگر در وسط نماز احتیاط بفهمد می تواند آن را رها كند.

مسأله 1090 هرگاه پیش از خواندن نماز احتیاط متوجّه شود كه ركعتهای نمازش كم بوده، مثلاً به جای چهار ركعت سه ركعت خوانده، چنانچه كاری كه نماز را باطل كند انجام نداده باید آن مقدار را كه كم خوانده است انجام دهد و برای سلام بی جا احتیاطاً دو سجده سهو به جا می آورد و اگر كاری كه نماز را باطل می كند انجام داده باید نماز را اعاده كند.

مسأله 1091 هرگاه بعد از نماز احتیاط بفهمد كسری نمازش درست به اندازه نماز احتیاط بوده (مثلاً در شك میان سه و چهار یك ركعت نماز احتیاط بخواند و بعد بفهمد نماز راسه ركعت خوانده) نمازش صحیح است و اگر بفهمد كسری نماز كمتر از نماز احتیاط بوده بنابر احتیاط واجب باید كسری نماز را بلافاصله به جا آورد و اصل نماز را هم اعاده كند و اگر بفهمد كسری نماز بیشتر از نماز احتیاط بوده، چنانچه بعد از نماز احتیاط كاری كه نماز را باطل كند انجام نداده، احتیاط واجب این است كسری نماز را به جا آورد و اصل نماز را هم اعاده كند.

مسأله 1092 اگر كسی شك كند نماز احتیاطی كه بر او واجب بوده به جا آورده است یا نه، چنانچه بعد از وقت نماز باشد به شكّ خود اعتنا نكند و اگر هنوز وقت نماز باقی است در صورتی كه مشغول كار دیگری نشده باید نماز احتیاط را بخواند و اگر كاری كه نماز را باطل می كند به جا آورده است احتیاط واجب آن است كه

نماز احتیاط را بخواند و نماز را هم اعاده كند.

مسأله 1093 دستور نماز احتیاط از نظر كم و زیاد كردن ركن و اجزای غیر ركن و شك در به جا آوردن اجزا مانند سایر نمازهای واجب است.

مسأله 1094 اگر در عدد ركعتهای نماز احتیاط نیز شك كند باید بنا را بر بیشتر بگذارد، امّا اگر طرف بیشتر نماز را باطل می كند، بنا را بر كمتر می گذارد و نمازش صحیح است.

مسأله 1095 برای كم و زیاد كردن اجزاء نماز احتیاط از روی سهو، سجده سهو واجب نیست.

مسأله 1096 اگر در نماز احتیاط تشهّد یا سجده را فراموش كند احتیاط واجب آن است كه بعد از سلام، قضای آن را به جا آورد.

مسأله 1097 هرگاه قضای سجده یا قضای تشهّد یا سجده سهو بر او واجب شده و در عین حال نماز احتیاط نیز بر او واجب است باید اوّل نماز احتیاط را به جا آورد، بعد قضای سجده یا تشهّد را و بعد سجده سهو را.

مسأله 1098 احكامی كه درباره شكّ و سهو و ظنّ در نمازهای واجب روزانه گفته شد، در سایر نمازهای واجب نیز عیناً وجود دارد، مثلاً اگر در نماز آیات شك كند كه یك ركعت خوانده یا دوركعت چون شك او در نماز دو ركعتی است نماز باطل می شود، همچنین سایر احكام شكّ و سهو و ظنّ.

مواردی كه سجده سهو واجب است

مسأله 1099 برای چند چیز بنابر احتیاط واجب باید بعد از نماز دو سجده سهو به دستوری كه گفته می شود به جا آورد:

1 كلام بی جا، یعنی سهواً به گمان این كه نماز تمام شده حرف

بزند.

2 سلام بی جا، یعنی مثلاً در ركعت دوم نماز چهار ركعتی سلام بدهد.

3 سجده فراموش شده.

4 تشهّد فراموش شده.

5 به جای ایستادن سهواً بنشیند، یا به جای نشستن برخیزد.

6 در شكّ میان چهار و پنج بعد از سجده دوم واجب است نماز را تمام كند، بعداً دو سجده سهو بجا آورد و برای كم و زیاد كردن غیر اینها سجده سهو مستحبّ است.

احكام سجده سهو

مسأله 1100 اگر چیزی را غلط خوانده و دوباره بطور صحیح بخواند سجده سهو ندارد.

مسأله 1101 اگر در نماز چند كلمه یا چند جمله بگوید بطوری كه از صورت نمازگزار خارج نشود وهمه آن یكی حساب شود، دوسجده سهو برای همه كافی است.

مسأله 1102 هرگاه اشتباهاً « اَلسَّلامُ عَلَیكَ اَیهَا النَّبِی وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَكاتُهُ » رابگوید سجده سهو واجب نیست، بلكه مستحبّ است، ولی اگر مقداری از دو سلام دیگر را بگوید احتیاط واجب انجام سجده سهو است و هرگاه هر سه سلام رادر جایی كه نباید سلام دهد از روی اشتباه بگوید دو سجده سهو برای همهكفایت می كند.

مسأله 1103 اگر سجده سهو واجب را بعد از سلام نماز عمداً به جا نیاورده معصیت كرده و باید هرچه زودتر به جا آورد، ولی نمازش باطل نیست.

مسأله 1104 اگر شك دارد كاری كه موجب سجده سهو می شود انجام داده یا نه، چیزی بر او نیست و اگر شك كند دو سجده سهو بر او واجب شده یا چهار سجده سهو، همان دو سجده كافی است.

دستور سجده سهو

مسأله 1105 سجده سهو به ترتیب زیر است بعد از نماز بلافاصله نیت سجده سهو می كند و بعد به سجده می

رود و می گوید: « بِسْمِ اللّهِ وَ بِاللّهِ اَلسَّلامُ عَلَیكَ اَیهَا النَّبِی وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَكاتُهُ » سپس سر از سجده بر می دارد و می نشیند، دوباره به سجده می رود و همان ذكر را می گوید و بعد از آن كه سر از سجده برداشت تشهّد می خواند و سلام می دهد و احتیاط آن است كه در تشهّد به مقدار واجب اكتفا كند و تنها به سلام آخر قناعت نماید.

مسأله 1106 سجده سهو باید رو به قبله و با حالت وضو و طهارت باشد و پیشانی را نیز بر چیزی گذارد كه سجده نماز بر آن جایز است.

قضای سجده و تشهّد فراموش شده

مسأله 1107 هرگاه كسی یك یا چند سجده نماز را فراموش كرد باید قضای آن را بعد از نماز به جا آورد (البته اگر دو سجده از یك ركعت فراموش شود نماز باطل است) همچنین اگر تشهّد را فراموش نماید باید بلافاصله بعد از نماز آن را قضا كند و علاوه بر قضای سجده و تشهّد باید برای هر كدام بنابر احتیاط واجب دو سجده سهو به جا آورد (ولی چنان كه قبلاً نیز گفته شد تشهّد سجده سهو، كفایت از تشهّد فراموش شده می كند).

مسأله 1108 در قضای سجده و تشهّد فراموش شده تمام شرایط نماز مانند طهارت و قبله و شرطهای دیگر لازم است و باید بلافاصله بعد از نماز انجام دهد.

مسأله 1109 اگر یك سجده و تشهّد را فراموش كند احتیاط واجب آن است كه هر كدام را اوّل فراموش كرده اوّل قضا كند و اگر نداند كدام یك را اوّل فراموش كرده

احتیاطاً یك سجده

و بعد یك تشهّد و بار دیگر یك سجده به جا می آورد، تا یقین كند سجده و تشهّد رابه ترتیبی كه فراموش كرده قضا كرده است.

مسأله 1110 هرگاه بعد از نماز كاری كند كه صورت نماز را به هم می زند یا نماز را باطل می كند (مثل این كه پشت به قبله كند) باید قضای سجده و تشهّد را به جا آورد و نماز را بنابر احتیاط واجب اعاده كند و اگر كاری كند كه سجده سهو می آورد، بعد از قضای سجده یا تشهّد احتیاط آن است كه سجده سهو به جا آورد.

مسأله 1111 اگر شك دارد كه سجده یا تشهّد را فراموش كرده یا نه واجب نیست قضا كند و اگر می داند یكی را فراموش كرده، امّا نمی داند كدام یك بوده، هر دو را قضا كند و هر كدام را اوّل به جا آورد مانعی ندارد.

مسأله 1112 هرگاه علاوه بر قضای سجده یا تشهّد، سجده سهو نیز بر ذمّه او باشد، باید بعد از نماز اوّل سجده یا تشهّد را قضا كند و بعد سجده سهو را به جا آورد.

مسأله 1113 هرگاه شك كند كه آیا قضای سجده یا تشهّد فراموش شده كه بر عهده او بود بعد از نماز به جا آورده یا نه، چنانچه وقت نماز نگذشته سجده یا تشهّد را قضا نماید و اگر گذشته نیز بنابر احتیاط واجب باید قضای آن را به جا آورد و نماز او صحیح است.

مسأله 1114 برای قضای سجده یا تشهّد، بعد از نماز نیت می كند، سپس همان سجده یا تشهّد را بدون اللّه اكبر و چیز اضافی دیگر

قضا می كند و بعد بنابر احتیاط سجده سهو به جا می آورد.

خلل در اجزاء و شرایط نماز

مسأله 1115 اگر چیزی از واجبات نماز را عمداً كم و زیاد كند نماز او باطل است، امّا اگر به واسطه ندانستن مسأله باشد اگر آن جزء از اركان نماز است، نماز باطل می شود و اگر غیر اركان است، نمازش صحیح است به شرط این كه جاهل قاصر باشد، یعنی دسترسی برای یادگرفتن مسأله نداشته باشد.

مسأله 1116 هرگاه سهواً چیزی از اجزای نماز را كم و زیاد كند اگر از اركان نماز باشدنماز باطل است واگر از غیراركان باشد نماز صحیح است و در صورتیكه شرایطی مثل وضو یا غسل انجام نشده باشد نماز باطل است، خواه عمداً باشد یا سهواً.

مسأله 1117 اگر پیش از سلام نماز یادش بیاید كه یك ركعت یا بیشتر از آخر نماز را نخوانده، باید آن را به جا آورد و نمازش صحیح است، ولی اگر بعد از سلام متوجّه شود چنانچه كاری كه نماز را عمداً و سهواً باطل می كند (مانند پشت به قبله كردن) انجام داده نماز باطل است و اگر انجام نداده باید بلافاصله ركعت های فراموش شده را به جا آورد و نمازش صحیح است و احتیاط واجب آن است كه سجده سهو برای سلام بی جا انجام دهد.

مسأله 1118 هرگاه بفهمد نماز را پیش از وقت خوانده، یا پشت به قبله به جا آورده، باید آن را اعاده كند و اگر وقت گذشته قضا نماید، امّا اگر سهواً نماز را به طرف راست یا چپ خوانده نماز باطل نیست.

نماز مسافر

مسأله 1119 مسافر با « هشت شرط

» باید نمازهای چهار ركعتی را دو ركعت به جا آورد:

شرط اوّل سفر او كمتر از هشت فرسخ شرعی نباشد

مسأله 1120 كسی كه رفتن و برگشتن او هشت فرسخ (حدود 43 كیلومتر) است باید نماز را شكسته بخواند، خواه رفتنش چهار فرسخ (5/21 كیلومتر تقریباً) باشد یا كمتر یا بیشتر، همین اندازه كه رفتن و برگشتن او هشت فرسخ باشد نماز شكسته است و خواه در همان روز و شب برگردد یا فاصله ای بیفتد، مگر این كه در بین این مسافت، ده روز قصد اقامه كند.

مسأله 1121 اگر شك دارد سفر او هشت فرسخ است یا نه، نباید نماز را شكسته بخواند، ولی در صورت شك باید از كسانی كه به آن راه آشنا هستند تحقیق كند، مگر این كه مشقّت زیادی داشته باشد.

مسأله 1122 مقدار مسافت را از راههای مختلف می توان دریافت نخست این كه خودش اندازه گیری كرده و یقین حاصل كند، دوم این كه در میان مردم معروف باشد، سوم این كه شخص مورد اعتمادی خبر دهد.

مسأله 1123 هرگاه یقین دارد سفر او هشت فرسخ است و نماز را شكسته بخواند، بعد بفهمد هشت فرسخ نبوده، نمازش باطل است و باید آن را اعاده كند و چهار ركعت بخواند و اگر وقت گذشته قضا نماید، امّا اگر یقین داشت مسافت مورد نظر هشت فرسخ نیست و در اثناء راه فهمید كه هشت فرسخ بوده باید نماز را شكسته بخواند و اگر تمام خوانده اعاده كند.

مسأله 1124 اگر میان دو محلّی كه فاصله آن كمتر از چهار فرسخ است چند مرتبه رفت و آمد كند نماز او شكسته نخواهد بود،

هرچند روی هم رفته هشت فرسخ و بیشتر شود مگر این كه عرفاً به او مسافر بگویند و در این صورت بنا بر احتیاط هم نماز را تمام و هم شكسته بخواند.

مسأله 1125 هرگاه محلّی دو راه دارد كه یكی كمتر از هشت فرسخ و دیگری هشت فرسخ یا بیشتر است، اگر از راه اوّل برود باید تمام بخواند و اگر از راه دوم برود نمازش شكسته است.

مسأله 1126 برای حساب مسافت هشت فرسخ باید از آخرین خانه های شهر حساب كرد.

شرط دوم از اوّل، قصد هشت فرسخ را داشته باشد

مسأله 1127 اگر اوّل می خواهد به محلّی كه كمتر از هشت فرسخ است برود ودر وسط راه یا پس از رسیدن به آن مقصد قصد كند مسافرت خود را ادامه دهد بطوری كه مجموع مسافرت او هشت فرسخ باشد، چون از اوّل قصد نداشته باید نماز را تمام بخواند، ولی اگر در اثنا، یا پس از رسیدن به مقصد قصد كند از آنجا هشت فرسخ یا بیشتر برود، نماز او شكسته است.

مسأله 1128 كسی كه به دنبال گمشده ای می رود و نمی داند چه مقدار باید برود تا مقصود خود را پیدا كند، باید نماز را تمام بخواند، ولی در برگشتن چنانچه تا وطن یا محل اقامتش هشت فرسخ یا بیشتر باشد نماز او شكسته است.

مسأله 1129 كسی كه قصد هشت فرسخ دارد باید نمازش را شكستهبخواند، هرچند هر روز مقدار كمی راه برود ولی به اندازه ای باشد كه به اومسافر گویند.

مسأله 1130 كسی كه اختیارش در سفر با دیگری است مانند پسری كه با پدر خود مسافرت می كند، چنانچه بداند

سفر پدرش هشت فرسخ است باید نماز را شكسته بخواند، حتّی اگر كسی را به اجبار به جایی می برند (مانند زندانی) و بداند مسافت او هشت فرسخ یا بیشتر است همین حكم را دارد، مگر این كه احتمال عقلایی بدهد كه پیش از رسیدن به چهار فرسخ از آنها جدا می شود و برمی گردد.

شرط سوم در بین راه از قصدش برنگردد

مسأله 1131 اگر پیش از رسیدن به چهار فرسخ از قصد خود برگردد، یا مردّد شود باید نماز را تمام بخواند، امّا اگر بعد از رسیدن به چهار فرسخ از مسافرت خود منصرف شود، باید نماز را شكسته بخواند، مگر این كه مردّد درماندن و برگشتن باشد و یا بخواهد همان جا ده روز بماند.

مسأله 1132 هرگاه بخواهد به محلّی كه هشت فرسخ یا بیشتر است برود، اگر پیش از آن كه به هشت فرسخ برسد مردّد شود كه بقیه راه را برود یا نه و در آنجا مقداری متوقّف شود و بعد تصمیم بگیرد بقیه راه را ادامه دهد باید نماز را شكسته بخواند و اگر در حال تردید مقداری از مسافت را طی كند سپس تصمیمش بر ادامه راه شود، چنانچه باقیمانده راه با آنچه قبلاً با قصد طی كرده هشت فرسخ یا بیشتر باشد نماز را شكسته می خواند.

شرط چهارم قبل از رسیدن به هشت فرسخ از وطن خود عبور نكند و نخواهد ده روز یا بیشتر در اثناء راه توقف كند.

مسأله 1133 اگر مسافر به وطن خود وارد شود سفر او قطع می گردد و همچنین اگر به محلّ اقامه ده روز برسد، حتّی اگر تردید دارد كه از

وطنش بگذرد یا در جایی ده روز اقامه كند باز هم نماز او تمام است.

شرط پنجم سفر او برای كار حرامی نباشد

مسأله 1134 اگر به قصد دزدی، خیانت، یا كار حرام دیگری سفر كند، باید نماز را تمام بخواند، همچنین اگر خود سفر حرام باشد مثل این كه چنان مسافرتی برای بدن او ضرر قابل ملاحظه ای دارد، یا زن بدون اجازه شوهر سفر كند (بنا بر احتیاط واجب) یا فرزند با نهی پدر و مادر سفر نماید بطوری كه مایه اذیت آنها شود، باید نماز را تمام بخواند; ولی اگر سفر واجبی مانند حجّ واجب بوده باشد رضایت شوهر و پدر ومادر شرط نیست و نماز شكسته است.

مسأله 1135 هرگاه خود سفر حرام نباشد و به منظور كار حرامی نیز سفر نمی كند، ولی در اثناء سفر، معصیت یا معصیتهایی انجام می دهد، مثل این كه در سفر شراب بخورد، یا غیبت كند و به مردم ظلم نماید، نماز او شكسته است.

مسأله 1136 هرگاه برای فرار از انجام كار واجبی مسافرت نماید، مثل این كه بدهكار است و می تواند بدهی خود را بدهد و طلبكار هم مطالبه می كند، امّا او برای فرار از پرداخت بدهی مسافرت نماید، باید نماز را تمام به جا آورد، ولی اگر چنین قصدی را ندارد باید نماز را شكسته بخواند.

مسأله 1137 اگر سفر حرام نیست، ولی سوار بر مركب غصبی شود، یا در زمین غصبی مسافرت می كند، بنابر احتیاط جمع میان نماز شكسته و تمام كند، یعنی هم نماز دو ركعتی هم چهارركعتی به جاآورد.

مسأله 1138 هرگاه كسی همراه ظالمی سفر كند و مسافرت او كمك

به ظالم محسوب شود سفر او حرام است و نمازش را باید تمام بخواند، مگر آن كه مجبور باشد یا برای انجام وظیفه مهمتری مانند نجات جان مظلومی با او سفر كند كه در این صورت نمازش شكسته است.

مسأله 1139 مسافرت به قصد تفریح و گردش و استفاده از آب و هوا و مانند آن تا آنجا كه موجب اسراف و كار حرام دیگری نباشد جایز است و نماز را باید شكسته بخواند.

مسأله 1140 كسی كه برای امرار معاش به شكار می رود سفرش حلال و نمازش شكسته است، همچنین اگر برای فراهم كردن درآمد بیشتر باشد، امّا كسی كه برای لهو و تفریح و خوشگذرانی به شكار می رود، سفرش حرام ونمازش را باید تمام بخواند.

مسأله 1141 كسی كه از سفر معصیت بر می گردد اگر توبه كرده و تا محلّی كه می خواهد بر گردد هشت فرسخ یا بیشتر باشد، باید نماز را شكسته بخواند، همچنین اگر توبه نكرده ولی در بازگشت آلوده به معصیت نیست.

مسأله 1142 هرگاه كسی كه سفرش سفر معصیت است در اثناء راه از قصدخود برگردد، چنانچه باقیمانده راه هشت فرسخ یا بیشتر باشد و یا مجموعرفتن و برگشتن هشت فرسخ است باید نماز را شكسته بخواند، ولی بعكس اگر به قصد معصیت سفر نكرده، ولی در بین راه قصدش تغییر كند و بقیه راه را برای معصیت برود، باید نماز را تمام بخواند، امّا آنچه را قبلاً شكسته خوانده اشكالی ندارد.

شرط ششم از صحرانشین های خانه بدوش نباشد

مسأله 1143 « صحرانشینهای خانه بدوش » كه وطن خاصی ندارند و هرجا آب و خوراك برای خود و حیواناتشان فراهم

باشد توقّف می كنند، باید در این مسافرتها نمازشان را تمام بخوانند و روزه را بگیرند.

مسأله 1144 هرگاه صحرانشین خانه به دوش مانند مردم دیگر برای زیارت خانه خدا، یا تجارت، یا مسافرت دیگری غیر از آن مسافرت كه جزء زندگی اوست برود باید نماز را شكسته بخواند.

شرط هفتم شغل و كار او مسافرت نباشد

مسأله 1145 راننده ها، خلبان ها، كشتیبان ها و ساربان ها و مانند آنها كه سفر، شغل آنهاست باید نماز را تمام بخوانند هرچند در سفر اوّل باشد.

مسأله 1146 كسی كه شغلش مسافرت نیست، ولی مسافرت مقدّمه شغل اوست، مانند معلّم و كارگر و كارمندی كه خودش ساكن شهری است و همه روز برای انجام كار به نقطه دیگری می رود كه رفت و آمد او هشت فرسخ یا بیشتر است، باید نماز را تمام بخواند و روزه را بگیرد.

مسأله 1147 كسی كه شغلش مسافرت است اگر برای كار دیگری غیر از شغل خود (مثلاً برای حج یا زیارت یا مقصد دیگری) مسافرت كند، باید مانند سایر مسافران نماز را شكسته بخواند، ولی اگر راننده ای اتومبیل خود را برای زیارت كرایه دهد و در ضمن خودش هم زیارت كند باید نماز را تمام بخواند.

مسأله 1148 كسانی كه راهنمای حج و مدیر كاروان حجّاج و مانند آن می باشند، در صورتی كه مسافرت جزء یا مقدّمه شغل آنها محسوب شود و این كار مدّت قابل ملاحظه ای (حدود چند ماه) به طول انجامد باید نماز را تمام بخوانند.

مسأله 1149 كسی كه در مقداری از سال شغلش مسافرت است مثل راننده ای كه فقط در تابستان یا زمستان كار رانندگی می كند،

باید در سفری كه مشغول به كارش هست نماز را تمام بخواند.

مسأله 1150 كسی كه شغلش رانندگی داخل شهرهاست اگر اتّفاقاً به سفر خارج از شهر برود و هشت فرسخ و بیشتر باشد نمازش شكسته است، امّا كسی كه هم رانندگی داخل شهر می كند و هم راننده بیابانی است وقتی به خارج شهر می رود نماز را باید تمام بخواند.

مسأله 1151 كسی كه شغلش مسافرت است اگر ده روز یا بیشتر در محلّی بماند، خواه وطن او باشد یا نه، و خواه از اوّل، قصد ده روز را داشته یا نه، باید در سفر اوّل نماز را شكسته بخواند و اگر شك كند كه ده روز مانده یا نه، باید نمازش را تمام بخواند.

مسأله 1152 كسانی كه برای خود وطنی اختیار نكرده اند و به سیاحت و جهانگردی مشغولند باید نماز را تمام بخوانند.

مسأله 1153 كسی كه شغلش مسافرت نیست، ولی در شهر یا دهی جنسی دارد كه برای حمل آن مسافرتهای پی در پی می كند باید نماز را شكسته بخواند.

مسأله 1154 كسی كه از وطنش صرف نظر كرده و می خواهد وطن دیگری برای خود انتخاب كند باید در مسافرت نماز را شكسته بخواند، مگر آن كه سفرش طولانی شود و جزء افراد خانه بدوش حساب شود.

شرط هشتم به حدّ ترخّص برسد

مسأله 1155 « حدّ ترخّص » یعنی از وطن یا محلّ اقامتش به اندازه ای دور شود كه صدای اذان شهر را نشنود و مردم شهر او را نبینند، امّا دیدن و ندیدن دیوارهای شهر اثری ندارد، ولی باید در هوا گرد و غبار یا مه یا چیز دیگری كه مانع

دیدن است یا سرو صدایی كه مانع شنیدن است وجود نداشته باشد و اگر یكی از این دو علامت حاصل شود كافی است، به شرط اینكه یقین به نبودن دیگری نداشته باشد، و الاّ احتیاط جمع میان نماز شكسته و تمام است.

مسأله 1156 معیار در شهرها شهرهای معمولی است و اگر شهری زیاد در گودی یا در بلندی قرار گرفته باشد باید مطابق شهرهای معمولی با آن رفتار كرد، یعنی ببینیم چه اندازه مسافت سبب می شود كه در شهرهای معمولی انسان صدای اذان شهر را نشنود و اهالی شهر او را نبینند.

مسأله 1157 هرگاه شك كند به حدّ ترخّص رسیده یا نه، یا نداند صدایی را كه می شنود صدای اذان است یا صدای دیگر، باید نماز را تمام بخواند، امّا اگر بفهمد صدای اذان است ولی كلمات آن قابل تشخیص نباشد احتیاط جمع است.

مسأله 1158 هرگاه به جایی برسد كه اذان شهر را كه معمولاً در جای بلند می گویند نشنود نمازش شكسته است، هر چند اذانی را كه با بلند گوهای قوی می گویند بشنود و اگر كسی گوش و چشمش از معمول ضعیف تر یا بسیار قوی تر است اعتباری به آن نیست بلكه اعتبار به گوش و چشمهای معمولی است.

مسأله 1159 هرگاه كسی در اثناء مسافرت به وطنش برسد نمازش در آنجا تمام است، ولی اگر می خواهد سفر خود را از آنجا هشت فرسخ یا بیشتر ادامه دهد وقتی به حدّ ترخّص رسید باید نماز را شكسته بخواند.

چیزهایی كه سفر را قطع می كند

مسأله 1160 چند چیز است كه سفر را قطع می كند و باید نماز را تمام

خواند:

اوّل رسیدن به « وطن »

منظور از وطن محلّی است كه انسان آن را برای اقامت و زندگی خود انتخاب كرده، خواه در آنجا متولّد شده باشد یا نه و خواه وطن پدر و مادرش باشد یا خودش آنجا را انتخاب كرده است.

مسأله 1161 هرگاه انسان جایی را برای « محلّ اقامت » خود انتخاب كند بطوری كه وقتی در آنجاست او را مسافر نمی گویند، خواه قصد اقامت دائم داشته باشد یا موقّت، مثلاً می خواهد دو سال یا بیشتر در آنجا بماند این محل در حكم وطن می باشد و همین گونه است حال مأموران ادارات كه ممكن است هر چند سال در محلّی باشند و آنجا حكم وطنشان را دارد.

مسأله 1162 ممكن است كسی در دو محل زندگی كند، مثلاً شش ماه در شهری و شش ماه دیگر در شهر دیگر، هردو وطن او محسوب می شود و حتّی ممكن است انسان دارای سه وطن باشد.

مسأله 1163 هرگاه انسان در محلّی زندگی می كرده و وطن او بوده، چنانچه از آنجا اعراض كند، یعنی دیگر قصد نداشته باشد در آنجا زندگی كند، هر چند گاهی به عنوان مسافرت و دیدار بستگان و دوستان به آنجا برود، نمازش در آنجا شكسته است، خواه در آنجا ملكی داشته باشد یا نه و خواه اقوام و بستگانش در آنجا زندگی كنند یا نكنند، مگر این كه قصد كند در آنجا ده روز بماند، همچنین اگر انسان غیر از وطن اصلی خود جای دیگری را برای زندگی انتخاب كند و شش ماه یا كمتر و بیشتر در آنجا بماند بعد، از آنجا اعراض نماید

نمازش در آنجا شكسته است، خواه ملكی در آنجا داشته باشد یا نه.

دوم قصد اقامت ده روز

مسأله 1164 هرگاه مسافری می خواهد ده روز پشت سر هم در محلّی بماند، یا می داند اجباراً باید در آنجا توقّف كند باید نماز را تمام بخواند.

مسأله 1165 آنچه برای قصد اقامه كه در مسأله پیش گفته شد لازم است ماندن ده روز است و امّا شب قبل از آن و شب بعد از آن لزومی ندارد، بنابراین اگر از اذان صبح روز اوّل تا غروب روز دهم بماند (یعنی ده روز و نُه شب) باید نماز را تمام بخواند، همچنین اگر مثلاً قصدش این باشد كه از ظهر روز اوّل تا ظهر روز یازدهم توقف كند.

مسأله 1166 مسافری كه قصد دارد ده روز در محلّی بماند می تواند قصد كند در چند جا توقّف كند به شرط این كه فاصله آنها كم باشد (مثلاً یكی دو كیلومتر و یا بیشتر) بطوری كه بگویند او مسافر نیست، همچنین هیچ تفاوتی میان شهرهای بزرگ و كوچك نیست یعنی « بلاد كبیره » و « صغیره » تفاوتی در احكام مسافر ندارد.

مسأله 1167 مسافری كه قصد اقامه ده روز در محلّی كرده، اگر از اوّل قصد داشته باشد كه در بین ده روز به اطراف برود چنانچه جایی كه می خواهد برود به اندازه ای دور نیست كه جزء مسافرت محسوب شود باید نماز را تمام بخواند، امّا اگر طوری است كه جزء مسافرت محسوب می شود باید تمام ده روز را شكسته بخواند.

مسأله 1168 هرگاه كسی قصد دارد ده روز در جایی بماند امّا احتمال می دهد در اثنا

مانعی پیدا شود درصورتی كه مردم به این گونه احتمالات اعتنا نكنند باید نماز را تمام بخواند، امّا اگر احتمال وجود مانع قوی باشد نمازش شكسته است.

مسأله 1169 هرگاه مسافری قصد ندارد ده روز در جایی توقف كند ولی قصدش این است كه مثلاً اگر رفیقش بیاید یا منزل خوبی پیدا كند ده روز بماند باید نماز را شكسته بخواند.

مسأله 1170 هرگاه مسافری بداند مثلاً ده روز یا بیشتر به آخر ماه مانده و قصد كند كه تا آخر ماه در محلّی بماند، باید نماز را تمام بخواند، همچنین اگر نداند آن روز چندم ماه است و تا آخر ماه چقدر مانده، ولی قصدش این است كه به هر حال تا آخر ماه بماند، چنانچه در واقع تا آخر ماه ده روز یا بیشتر باشد، باید نماز را تمام بخواند.

مسأله 1171 هرگاه كسی قصد اقامه ده روز كند و بعداً منصرف یا مردّد شود، اگر پیش از خواندن یك نماز چهار ركعتی باشد نمازش شكسته است، ولی اگر بعد از خواندن یك نماز چهار ركعتی منصرف یا مردّد شود، باید تا وقتی در آنجاست نماز را تمام بخواند.

مسأله 1172 هرگاه كسی قصد ده روز كند و روزه بگیرد و بعد از ظهر از ماندن درآنجا منصرف شود چنانچه یك نماز چهار ركعتی خوانده باشد روزه اش صحیح است و باید تا آنجا هست نمازها را تمام بخواند و روزه ماه رمضان را بگیرد امّا اگر نماز چهار ركعتی نخوانده روزه اش صحیح نیست و نمازها را نیز باید شكسته بخواند.

مسأله 1173 هرگاه شك كند كه آیا نماز چهار ركعتی خوانده و بعد منصرف یا مردّد

شده یا نه، باید نمازهای خود را شكسته بخواند.

مسأله 1174 هرگاه مسافر به نیت نماز شكسته مشغول نماز شود و در بین نماز تصمیم بگیرد ده روز یا بیشتر در آنجا بماند باید نماز را چهار ركعتی تمام كند و اگر بعكس قصد ده روز كرده بوده و مشغول نماز چهار ركعتی شده بود ولی در وسط نماز از قصد خود برگشت، چنانچه مشغول ركعت سوم نشده باید نماز را دو ركعتی تمام كند و بقیه نمازها را نیز شكسته بخواند و اگر به ركوع ركعت سوم رفته نمازش باطل است و تا وقتی كه آنجاست باید شكسته بخواند.

مسأله 1175 كسی كه قصد كرده ده روز در محلّی بماند هرگاه بیشتر از ده روز بماند تا وقتی مسافرت نكرده باید نمازش را تمام بخواند و لازم نیست دوباره قصد ده روز كند.

مسأله 1176 مسافری كه قصد ده روز كرده باید روزه واجب را بگیرد و می تواند روزه مستحبّی به جاآورد و نافله های ظهر و عصر و عشا را هم بخواند.

مسأله 1177 مسافری كه قصد كرده ده روز در جایی توقّف كند، چنانچه بعد از گذشتن ده روز یا بعد از خواندن یك نماز چهار ركعتی به جایی كه كمتر از چهار فرسخ است برود و به محلّ اقامه خود بازگردد، باید نماز را تمام بخواند و هرگاه بخواهد از محلّ اقامت به جای دیگری برود كه كمتر از هشت فرسخ است و در محلّ دوم ده روز بماند باید نماز خود را در مسیر راه و در جای دوم تمام بخواند، امّا اگر هشت فرسخ یا بیشتر باشد در مسیر راه شكسته می

خواند و در محلّ دوم كه قصد اقامه كرده تمام می خواند.

مسأله 1178 هرگاه كسی به خیال این كه دوستانش می خواهند ده روز در محلّی بمانند قصد ده روز كند و بعد از خواندن یك نماز چهار ركعتی بفهمد كه آنها قصد نكرده اند و منصرف شود تا مدّتی كه او در آنجاست باید نماز را تمام بخواند.

سوم توقّف یك ماه بدون قصد

مسأله 1179 هرگاه مسافر در محلّی توقّف كند ولی نمی داند مدّت توقّف او چند روز است باید نماز را شكسته بخواند، امّا بعد از گذشتن سی روز باید نماز را تمام بخواند، اگر چه مقدار كمی بعد از آن در آنجا بماند (اگر یك ماه از ماههای قمری بماند كه كمتر از سی روز باشد نیز كافی است مثلاً از دهم این ماه تا دهم ماه دیگر).

مسأله 1180 هرگاه كسی می خواهد نه روز یا كمتر در محلّی بماند بعد از گذشتن این مدّت باز تصمیم می گیرد نه روز یا كمتر بماند، تا سی روز، باید نماز را شكسته بخواند، از روز سی و یكم باید نماز را تمام بخواند.

مسأله 1181 هرگاه توقّف سی روز در یك محل نباشد كافی نیست، بنابراین اگر در جایی مثلاً بیست روز بدون قصد بماند سپس از آنجا چند فرسخ دورتر رود و بیست روز دیگر بماند نماز او شكسته است.

مسائل متفرّقه نماز مسافر

مسأله 1182 در چهار محل مسافر مخیر است نماز را تمام یا شكسته بخواند: « مسجدالحرام »، « مسجد پیغمبر اكرم (صلی الله علیه وآله) »، « مسجد كوفه » و « حرم حضرت سید الشّهداء (علیه السلام) » و افضل در این

موارد نماز تمام است و فرقی میان مسجدالحرام در عصر پیامبر (صلی الله علیه وآله) و ائمّه هدی (علیهم السلام) و اضافاتی كه بعداً بر آن افزوده شده، یا در آینده افزوده می شود نیست، همچنین در مورد مسجد پیامبر (صلی الله علیه وآله) و كوفه و حرم حسینی.

مسأله 1183 كسی كه می داند مسافر است و نماز را باید شكسته بخواند اگر عمداً تمام بخواند باطل است، همچنین اگر فراموش كند كه نماز مسافر شكسته است و تمام بخواند باید اعاده كند و نیز اگر حكم نماز مسافر را می دانست امّا توجّه نداشت كه در حال سفر است و نمازش را تمام بخواند، امّا اگر اصلاً این حكم را نمی دانست كه وظیفه مسافر نماز شكسته است و هنوز این مسأله را نشنیده بود اگر به جای نماز شكسته نماز را تمام بخواند نمازش صحیح است.

مسأله 1184 مسافری كه اجمالاً می داند باید نماز را شكسته بخواند اگر بعضی از جزئیات آن را نداند (مثلاً نداند كه شرط این مسأله سفر هشت فرسخی است) چنانچه تمام بخواند احتیاط آن است كه بطور شكسته اعاده كند.

مسأله 1185 هرگاه فراموش كند كه مسافر است و نماز را تمام بخواند چنانچه در وقت یادش بیاید باید شكسته به جا آورد و اگر بعد از وقت متوجّه شود قضا ندارد.

مسأله 1186 كسی كه وظیفه اش نماز تمام است اگر عمداً یا از روی اشتباه یا فراموشی شكسته بخواند نمازش باطل است، حتّی اگر قصد اقامه ده روز كرده و نمی دانسته كه باید در این حال تمام بخواند و نماز خود را شكسته خوانده، احتیاط واجب آن

است كه به صورت تمام اعاده كند.

مسأله 1187 هرگاه مشغول نماز چهار ركعتی است و در بین نماز یادش بیاید كه مسافر است، یا متوجّه شود كه سفر او هشت فرسخ است، اگر به ركوع ركعت سوم نرفته، باید نماز را دو ركعتی تمام كند و اگر به ركوع ركعت سوم رفته نمازش باطل است و باید شكسته بخواند.

مسأله 1188 هرگاه كسی مشغول نماز شكسته شود و در بین نماز یادش بیاید كه مسافر نیست و یا سفرش سفری نیست كه نماز در آن شكسته باشد، باید نماز را چهار ركعتی تمام كند و نمازش صحیح است.

مسأله 1189 هرگاه كسی اوّل وقت مسافر بوده و نماز را نخوانده و بعد به وطن یا جایی كه قصد دارد ده روز بماند وارد شود باید نماز را تمام بخواند و بعكس، اگر كسی اوّل وقت در وطن یا محلّ اقامت بوده و نماز را نخوانده، مسافرت كرد، باید نمازش را در سفر شكسته بخواند.

مسأله 1190 هرگاه نماز انسان در سفر قضا شود باید قضای آن را شكسته بخواند (خواه در سفر قضا كند یا در وطن) و بعكس اگر در وطن نمازش قضا شود باید قضای آن را تمام بخواند (خواه در سفر قضا كند یا در وطن).

مسأله 1191 مستحبّ است مسافر به امید ثواب الهی بعد از هر نماز شكسته سی مرتبه سُبْحانَ اللّهِ وَ الْحَمْدُ لِلّهِ وَ لا اِلهَ إلاَّ اللّهُ وَ اللّهُ اَكْبَرُ بگوید.

مسأله 1192 حكم نماز مسافر مربوط به آسان بودن و سخت بودن سفر نیست، بلكه در مسافرتهای راحت امروز نیز با شرایطی كه گفته شد باید نماز را شكسته خواند.

نماز قضا

مسأله

1193 هركس نماز واجب را در وقت آن ترك كند باید قضای آن را به جا آورد، هر چند در تمام وقت نماز خواب بوده، یا به واسطه بیماری، یا مستی، نماز را نخوانده باشد، امّا كسی كه در تمام وقت بی هوش بوده، قضا بر او واجب نیست، همچنین كافری كه مسلمان شده و زنی كه در حال حیض یا نفاس بوده.

مسأله 1194 هرگاه بعد از وقت نماز بفهمد نمازی را كه خوانده باطل بوده باید آن را قضا كند.

مسأله 1195 كسی كه نماز قضا برعهده دارد باید درخواندن آن كوتاهی نكند، ولی واجب نیست آن را فوراً به جا آورد، مگر آنكه یك یا دو نماز قبل از آن قضا شده باشد كه احتیاط واجب این است كه پیش از نماز همان روز آن را قضا كند.

مسأله 1196 كسی كه نماز قضا بر ذمّه دارد می تواند نماز مستحبّی بخواند و خواندن نماز قضا قبل از نماز یومیه یا بعد از آن مانعی ندارد.

مسأله 1197 اگر كسی گمان دارد بعضی از نمازهای گذشته او صحیح نبوده، یا فراموش كرده است، احتیاط مستحب آن است كه قضای آن را به جا آورد.

مسأله 1198 در نماز قضا ترتیب واجب نیست، جز در میان قضای ظهر و عصر و مغرب و عشاء از یك روز.

مسألǠ1199 كسی كه چند نماز از او قضا شده و شماره آنها را نمی داند، مثلاً نمی داند دو نماز بوده یا سه نماز، كافی است مقدار كمتر را بخواند، امّا اگر قبلاً شماره آنها را می دانسته، ولی به واسطه سهل انگاری فراموش كرده، احتیاط واجب آن است كه مقدار بʘԘʘѠرا

بخواند.

مسأله 1200 كسی كه نماز قضا از روزهای پیش بر ذمّه دارد می تواند قبل از خواندن نماز قضا به نمازادای روزانه مشغول شود، مگر آنكه یك یا دو نماز قبل از آن باشد كه بنابر احتیاط واجب باید قبلاً بجا آورد.

مسأله 1201 كسی كه می داند یك نماز چهار ركعتی بر ذمّه دارد، امّا نمی داند قضای ظهر بوده یا عصر یا عشاء اگر یك نماز چهار ركعتی به نیت ما فی الذّمّه یعنی قضایی كه بر عهده اوست بخواند كافی است و در بلند خواندن و آهسته خواندن حمد و سوره مخیر است.

مسأله 1202 هیچ كس نمی تواند نماز قضای دیگری را كه در حال حیات استبه جا آورد، هر چند او از خواندن نماز قضا عاجز باشد، امّا بعد از مردنمانعی ندارد.

مسأله 1203 نماز قضا را می توان با جماعت خواند، خواه نماز امام جماعت ادا باشد یا قضا، ولی احتیاط این است كه هر دو یك نماز را بخوانند، مثلاً نماز قضای ظهر را با نماز ظهر بخواند و نماز قضای عصر را با نماز عصر.

مسأله 1204 مستحبّ است كودكی كه خوب و بد را تمیز می دهد به نماز خواندن و سایر عبادتها عادت دهند، بلكه مستحبّ است او را به قضای نماز تشویق كنند (البتّه نباید این كار به صورتی انجام گیرد كه موجب ناراحتی و بیزاری او از نماز گردد).

نماز قضای پدر و مادر

مسأله 1205 بر پسر بزرگتر (یعنی بزرگترین پسری كه بعد از مرگ آنها در حال حیات است) واجب است كه نماز و روزه هایی كه از پدر یا مادرش فوت شده و از روی نافرمانی نبوده و توانایی

بر قضا داشته، بعد از مرگ آنها به جا آورد، بلكه اگر از روی نافرمانی هم ترك كرده باشد بنابر احتیاط مستحب باید به همین طور عمل كند، همچنین روزه ای را كه در سفر نگرفته هرچند توانایی قضای آن را پیدا نكرده احتیاط آن است كه پسر بزرگتر قضا نماید.

مواردی كه نماز قضای پدر و مادر بر پسر بزرگتر واجب نیست

مسأله 1206 هرگاه شخص دیگری آن نماز و روزه را قضا نماید از پسر بزرگتر ساقط می شود.

مسأله 1207 اگر پسر بزرگتر نمی داند كه از پدر یا مادرش نماز و روزه ای قضا شده یا نه، چیزی بر او واجب نیست و تفحّص و جستجو نیز لازم نمی باشد.

مسأله 1208 اگر پسر بزرگتر از دنیا برود بر سایر پسران تكلیفی نیست.

مسأله 1209 اگر معلوم نباشد پسر بزرگتر كدام است یعنی تاریخ تولّد پسرها درست روشن نباشد، قضای نماز و روزه پدر و مادر بر هیچ كدام واجب نیست، ولی احتیاط مستحب آن است كه بین خودشان قسمت كنند.

مسأله 1210 پسر بزرگتر هنگام قضای نماز و روزه پدر و مادر باید به تكلیف خود عمل كند، یعنی دستورات نماز و روزه را مطابق حكم مرجع تقلید خود به جا آورد.

مسأله 1211 كسی كه خودش نماز و روزه قضا دارد و نماز و روزه پدر و مادر نیز بر او واجب شده، هركدام را اوّل به جا آورد صحیح است.

مسأله 1212 هرگاه پسر بزرگتر در موقع مرگ پدر یا مادر نابالغ یا دیوانه بوده، هروقت بالغ و عاقل شود باید نماز و روزه پدر یا مادر را قضا نماید.

نماز استیجاری

مسأله 1213 اجیر گرفتن برای قضای

نماز و عبادتهای دیگر از طرف اموات خالی از اشكال نیست، مگر در حج و اگر كسی بخواهد در عبادتهای دیگر اجیر بگیرد قصد رجاء كند، امّا به جا آوردن نماز و روزه قضا و همچنین نماز و روزه مستحبّی به قصد قربت و بدون گرفتن اجرت اشكالی ندارد.

مسأله 1214 انسان می تواند برای بعضی از كارهای مستحب مانند زیارت قبر پیغمبر (صلی الله علیه وآله) و امامان (علیهم السلام) از طرف زندگان اجیر شود، ولی احتیاط واجب آن است كه پول را برای مقدّمات كار بگیرد و نیز می تواند اعمال مستحبّی را انجام دهد و ثواب آن را به اموات یا زنده ها هدیه نماید.

مسأله 1215 كسی كه برای نماز قضای میت اجیر شده، باید مسائل نماز را بخوبی بداند و قرائت او صحیح باشد.

مسأله 1216 شخصی كه می خواهد از طرف دیگری نماز یا روزه، یا عبادت دیگری، به جا آورد باید در موقع نیت، میت را معین كند، لازم نیست اسم او را بداند، همین اندازه كه علامت و نشانه ای برای او در قصد و نیت خود قرار دهد كافی است.

مسأله 1217 شخص نایب باید خود را به جای میت فرض كند و عبادتی را كه بر ذمّه اوست قضا نماید و اگر عملی را انجام دهد و ثواب آن را برای او هدیه كند دین او ادا نمی شود.

مسأله 1218 در صورتی ذمّه میت ادا خواهد شد كه اطمینان پیدا شود كه نایب نماز را خوانده است و اگر شك كند كافی نیست، ولی اگر یقین داشته باشد نماز را خوانده امّا نداند صحیح انجام داده یا نه اشكال

ندارد.

مسأله 1219 اگر نایب بگوید نماز را خوانده ام تنها به گفته او نمی توان قناعت كرد مگر این كه فرد مورد اطمینانی باشد.

مسأله 1220 شخصی كه از میت نیابت می كند باید كسی باشد كه در انجام اجزاء و شرایط نماز معذور نباشد، مثلاً كسی كه نشسته نماز می خواند نمی تواند نایب شود، حتّی بنابر احتیاط واجب كسی كه با تیمّم یا جبیره نماز می خواند نیابت نكند.

مسأله 1221 مرد می تواند برای زن و زن برای مرد نیابت كند و در بلند خواندن و آهسته خواندن نماز بایدبه وظیفه خودش عمل نماید، نه وظیفه میت و لازم نیست قضای نمازهای میت به ترتیب خوانده شود، خواه ترتیب آن را بداند یا نداند، مگر در مورد ظهر و عصر، یا مغرب و عشا از یك روز كه رعایت ترتیب در آن لازم است.

مسأله 1222 كسی كه اجیر برای قضای نماز و روزه می شود اگر طرز مخصوصی را با او شرط كنند (مثلاً بگویند نماز را باید در مسجد یا در فلان ساعت بخواند) باید به شرط عمل كند، امّا اگر شرط خاصّی با او نكنند مطابق تكلیف خود و طبق معمول انجام دهد و در مستحبّات نیز آنچه معمول است به جا می آورد و بیش از آن لازم نیست مگر شرط كنند، خواندن نماز آیات نیز تا شرط نكنند لازم نیست.

مسأله 1223 هرگاه اشخاص متعدّدی را برای قضای نماز میت اجیر كند لازم نیست برای هر كدام وقت معینی را تعیین نماید، بلكه آنها می توانند در هر وقت كه بخواهند نماز را به جا آورند، ولی برای رعایت ترتیب بین

نمازهای قضا احتیاط مستحب آن است كه برای هر كدام از آنها وقتی را معین نماید، مثلاً با یكی قرار می گذارد كه در فاصله صبح تا ظهر نماز قضا به جا آورد و با دیگری از ظهر تا شب و نیز بهتر است هریك از آنها مقدار نمازی را كه می خواند با دیگری شبیه باشد، مثلاً اگر از نماز ظهر شروع می كند و تا نماز صبح پایان می دهد (خواه یك شبانه روز بخواند یا چند شبانه روز) دیگری نیز از ظهر شروع كند و به صبح خاتمه دهد.

مسأله 1224 هرگاه شخص اجیر پیش از تمام كردن نماز و روزه ای كه اجیر شده بود از دنیا برود درحالیكه اجرت همه آنها را گرفته، اگر شرط كرده باشند تمام نمازها را خودش به جا آورد باید اجرت مقداری را كه نخوانده از مال او برگردانند و اگر چنین شرطی نكرده اند باید ورثه از مال او كسی را اجیر كنند تا باقیمانده را بجا آورد و اگر مالی ندارد چیزی بر ورثه واجب نیست، ولی بهتر است دین میت را ادا كنند.

مسأله 1225 هرگاه اجیر پیش از تمام كردن عمل از دنیا برود و خودش نیز نماز قضا بر ذمّه داشته باشد، باید از مال او برای نمازهایی كه اجیر بوده دیگری را اجیر كنند و یا اگر شرط كرده اند خودش به جا آورد باقیمانده را برگردانند، امّا برای نمازهای خودش نمی توانند از مال او بردارند مگر با رضایت ورثه و یا در صورتی كه وصیت كرده از ثلث مالش به مصرف نماز برسانند.

نماز جماعت

مسأله 1226 نمازجماعت از مهمترین مستحبّات

و از بزرگترین شعائر اسلامی است و در روایات، فوق العاده روی آن تكیه شده است، مخصوصاً برای همسایه مسجد یا كسی كه صدای اذان مسجد را می شنود بیشتر سفارش شده و سزاوار است انسان تا می تواند نمازش را با جماعت بخواند. در روایتی آمده است كه اگر یك نفر به امام جماعت اقتدا كند هر ركعت آن ثواب 150 نماز دارد و اگر دو نفر اقتدا كند هر ركعت ثواب 600 نماز و هر قدر عدد نمازگزاران بیشتر شود ثواب نمازشان بیشتر خواهدشد و اگر عدد آنان از ده نفر بگذرد اگر تمام آسمانها كاغذ و دریاها مركّب و درختها قلم و ملائكه و انس و جن نویسنده شوند، نمی توانند ثواب یك ركعت آن را بنویسند.

مسأله 1227 حاضر نشدن به نماز جماعت اگر از روی بی اعتنایی و سبك شمردن باشد حرام است.

مسأله 1228 مستحبّ است انسان صبر كند كه نماز را به جماعت بخواند و نماز جماعت از نماز اوّل وقت كه فرادی (تنها) باشد بهتر است و نیز جماعتی كه مختصر بخوانند از نماز فرادی كه آن را طول دهند برتر است.

مسأله 1229 هرگاه جماعت برپا شود مستحبّ است كسی كه نمازش را فرادی خوانده دوباره باجماعت بخواند و اگر بعداً بفهمد كه نماز اوّلش باطل بوده نماز دوم كافی است.

مسأله 1230 جایز است « امام جماعت » كه یك بار نماز خود را با جماعتخوانده آن را با جماعت دیگری دوباره بخواند، امّا بیش از دوبار اشكال دارد، بنابراین یك امام جماعت می تواند در دو مسجد اقامه جماعت كرده و نماز را دوباره بخواند.

مسأله 1231 كسی كه

در نماز وسواس دارد و وسواس او اسباب اشكال نماز می شود، چنانچه بداند در صورتی كه نماز را با جماعت بخواند از وسواس راحت می شود باید نماز را به جماعت بخواند.

مسأله 1232 هیچ نماز مستحبّی را نمی توان با جماعت خواند، مگر نماز استسقاء، یعنی نمازی كه برای آمدن باران می خوانند و نماز عید فطر و قربان كه در زمان غیبت امام (علیه السلام) مستحبّ است.

مسأله 1233 در نمازهای یومیه هر نمازی را می توان با هر نماز امام اقتدا كرد، مثلاً اگر امام نماز ظهر را می خواند و او نماز ظهر را قبلاً خوانده می تواند نماز عصرش را با نماز ظهر امام بخواند، ولی اگر امام برای احتیاط نمازش را اعاده كرده، نمی تواند نماز خود را با او بخواند، مگر این كه هر دو از جهت احتیاط مثل هم باشند.

مسأله 1234 اگر امام جماعت نماز قضا می خواند می شود به او اقتدا كرد ولی اگر نمازش را احتیاطاً قضا كند اقتدا به او اشكال دارد.

مسأله 1235 اگر انسان نداند نمازی را كه امام می خواند نماز نافله است یا نماز واجب نمی تواند به او اقتدا كند.

شرایط نماز جماعت

مسأله 1236 در جماعت چند چیز باید رعایت شود:

اوّل نبودن حایل

میان امام و مأموم و همچنین میان مأمومین نسبت به یكدیگر باید چیزی كه مانع دیدن است نباشد، بلكه حایل شیشه ای نیز اشكال دارد، امّا اگر مأموم زن باشد حایل میان او و مردان مانعی ندارد.

مسأله 1237 اگر امام در محراب باشد و كسی پشت سر او اقتدا نكرده باشد كسانی كه در دو طرف محراب ایستاده اند

و به واسطه دیوار محراب امام را نمی بینند نمی توانند به او اقتدا كنند، بلكه اگر كسی هم پشت سر امام اقتدا كرده باشد كسانی كه دو طرف او ایستاده اند و به واسطه دیوار محراب امام را نمی بینند جماعت آنها اشكال دارد، ولی صفهایی كه پشت سر آنها قرار دارد نمازشان صحیح است، همچنین اگر صفها به در مسجد برسد و از آن خارج گردد.

مسأله 1238 هرگاه به واسطه طولانی شدن صفها كسانی كه دو طرف صف ایستاده اند امام را نمی بینند مانعی ندارد، همچنین اگر به واسطه طولانی شدن یكی از صفها كسانی كه در دو طرف آن ایستاده اند صف جلو خود را نبینند جماعتشان صحیح است.

مسأله 1239 كسی كه پشت ستون ایستاده اگر از طرف راست یا چپ به واسطه مأموم دیگر به امام متصل باشد كافی است.

شرط دوم بلندتر نبودن جای ایستادن امام از مأموم

مسأله 1240 جای ایستادن امام از جای مأموم بلندتر نباشد; مگر به مقدار بسیار كم، و اگر زمین سراشیبی باشد و امام در طرفی كه بلندتر است بایستد در صورتی كه سراشیبی آن زیاد نباشد و به آن زمین مسطّح گویند مانعی ندارد.

مسأله 1241 بلندتر بودن جای مأموم از جای امام اشكال ندارد، ولی اگر امام در صحن مسجد بایستد و عدّه ای از مأمومین در بالكن و پشت بام، و طوری باشد كه به آن جماعت نگویند، صحیح نیست. مثل این كه امام در طبقه اوّل بایستد و مأمومین در بعضی از طبقات بالا كه از جماعت دور است.

شرط سوّم نبودن فاصله میان امام و مأموم

مسأله 1242 اگر یك یا چند قدم

میان امام و مأموم یا مأمومین با یكدیگر فاصله باشد، بطوریكه به آن جماعت گویند مانعی ندارد، بنابراین فاصله شدن یك یا دو نفر كه نماز نمی خوانند مانعی ندارد، ولی مستحبّ است صفوف كاملاً به هم متّصل باشد.

مسأله 1243 هنگامی كه امام تكبیر می گوید و وارد نماز می شود در صورتی كه صفهای جلوتر آماده نماز باشند همه می توانند تكبیر بگویند و وارد نماز شوند و لازم نیست انتظار بكشند تا صفهای جلو وارد نماز شوند بلكه انتظار كشیدن بر خلاف احتیاط است.

مسأله 1244 هرگاه بداند یكی از صفهای جلو، نمازشان باطل است اگر صف جلو حایل شود، صفهای بعد نمی توانند اقتدا كنند.

شرط چهارم مأموم جلوتر از امام نایستد

مسأله 1245 اگر مأموم در ابتدای جماعت یا در اثناء، جلوتر بایستد جماعت او باطل می شود، احتیاط این است كه مساوی هم نایستد، بلكه كمی عقب تر قرار گیرد و این عقب تر بودن در تمام حالات نماز مراعات گردد حتّی در حالت ركوع و سجود.

احكام جماعت

مسأله 1246 هرگاه مأموم بداند نماز امام قطعاً باطل است، مثلاً بداند امام وضو ندارد نمی تواند به او اقتدا كند هر چند امام متوجّه نباشد، امّا اگر مأموم بعد از نماز

بفهمد كه امام عادل نبوده و یا خدای نكرده كافر بوده است یا نمازش باطل بوده، نماز مأموم صحیح است.

مسأله 1247 اگر مأموم در اثناء نماز شك كند كه نیت اقتدا كرده یا نه، چنانچه در حالی باشد كه اطمینان پیدا كند مشغول جماعت است نماز را به جماعت تمام می كند، ولی اگر اطمینان پیدا نكند باید نماز را به نیت فرادی انجام دهد.

مسأله

1248 بدون عذر نمی توان از جماعت جدا شد و نیت فرادی كرد، خواه از اوّل تصمیم بر این كار داشته باشد، یا در اثناء نماز.

مسأله 1249 هرگاه مأموم به واسطه عذری بعد از حمد و سوره امام از او جدا شد و نیت فرادی كرد لازم نیست حمد و سوره را بخواند، ولی اگر پیش از تمام شدن حمد و سوره نیت فرادی كند باید آن مقدار را كه امام نخوانده بخواند.

مسأله 1250 اگر در اثناء نماز به خاطر عذری نیت فرادی كند نمی تواند دوباره به جماعت برگردد و نیز اگر مردّد شود كه نیت فرادی كند یا نكند و بعد تصمیم بگیرد نماز را به جماعت تمام كند جماعت او اشكال دارد، امّا هرگاه شك كند كه نیت فرادی كرده یا نه، بنا می گذارد بر این كه نیت فرادی نكرده است.

مسأله 1251 اگر موقعی كه امام در ركوع است به او اقتدا كند و به ركوع رود و به ركوع امام برسد نماز او صحیح است، خواه امام ذكر ركوع را گفته باشد یا نه و ركعت اوّل او حساب می شود، امّا اگر به ركوع امام نرسد نمازش را بطور فرادی تمام كند و بنابر احتیاط واجب اعاده نماید، همچنین اگر شك كند به ركوع امام رسیده یا نه.

مسأله 1252 در ركعتهای دیگر نماز (غیر از ركعت اوّل) نیز باید خود را به ركوع امام برساند و گرنه جماعت او اشكال دارد.

مسأله 1253 اگر موقعی كه امام در ركوع است اقتدا كند و پیش از آن كه به اندازه ركوع خم شود امام سر از ركوع بردارد، نیت فرادی می

كند و نمازش صحیح است و اعاده ندارد.

مسأله 1254 هرگاه در اوّل نماز یا در بین حمد و سوره اقتدا كند و خود را به ركوع امام نرساند جماعت او صحیح نیست، مگر این كه عذری داشته باشد.

مسأله 1255 اگر موقعی به جماعت رسد كه امام مشغول خواندن تشهّد آخر نماز است چنانچه بخواهد به ثواب نماز جماعت برسد باید نیت كند و تكبیره الاحرام بگوید و بعد بنشیند و تشهّد نماز را با امام بخواند، ولی سلام نگوید و كمی صبر كند تا امام سلام نماز را بگوید، بعد بایستد و نماز را ادامه دهد، یعنی حمد و سوره را بخواند و آن را ركعت اوّل نماز خود حساب كند.

مسأله 1256 اگر در ركعت دوم اقتدا كند قنوت و تشهّد را با امام می خواند و احتیاط آن است كه موقع خواندن تشهّد زانوها را از زمین بلند كند و تنها انگشتان دست و سینه پا را بر زمین بگذارد (و به صورت نیمه خیز بنشیند) و بعد از تشهّد امام برخیزد و حمد و سوره بخواند و اگر برای سوره وقت ندارد، حمد را تمام كند و در ركوع، خود را به امام برساند.

مسأله 1257 كسی كه در ركعت دوم امام اقتدا می كند، باید در ركعت دوم نماز خودش كه ركعت سوم امام است بعد از دو سجده بنشیند و تشهّد را به مقدار واجب بخواند و برخیزد و خود را به امام برساند و چنانچه برای گفتن سه مرتبه تسبیحات وقت ندارد یك مرتبه بگوید و در ركوع خود را به امام برساند.

مسأله 1258 اگر امام در ركعت سوم یا چهارم

باشد و مأموم بداند كه اگر اقتدا كند و حمد را بخواند به ركوع امام نمی رسد، بنابر احتیاط واجب باید صبر كند تا امام به ركوع برود بعد اقتدا كند.

مسأله 1259 هرگاه در ركعت سوّم یا چهارم به امام اقتدا كند، باید حمد و سوره را بخواند و اگر برای سوره وقت ندارد فقط حمد را بخواند و خود را در ركوع به امام برساند.

مسأله 1260 كسی كه اطمینان دارد اگر سوره را بخواند به ركوع امام می رسد، احتیاط واجب آن است كه سوره را بخواند و در این حال اگر سوره را بخواند و اتفاقا به ركوع امام نرسد جماعتش صحیح است.

مسأله 1261 اگر امام ایستاده باشد و مأموم نداند در كدام ركعت است می تواند اقتدا كند و حمد و سوره را به قصد قربت بخواند و نمازش صحیح است، خواه معلوم شود امام در ركعت سوم و چهارم بوده، یا در ركعت اوّل و دوم، به شرط این كه نماز ظهر و عصر باشد كه حمد و سوره را امام آهسته می خواند.

مسأله 1262 اگر خیال می كرد امام در ركعت اوّل یا دوم است و حمد و سوره را نخواند و بعد از ركوع فهمید كه ركعت سوم و چهارم بوده، نمازش صحیح است، ولی اگر پیش از ركوع بفهمد باید حمد و سوره را بخواند و اگر وقت ندارد فقط حمد را بخواند و در ركوع، خود را به امام برساند.

مسأله 1263 هرگاه مشغول نماز مستحبّی باشد و جماعت برپا شود چنانچه می ترسد اگر نماز خود را تمام كند به جماعت نرسد مستحبّ است آن نماز را

رها كند و مشغول جماعت شود.

مسأله 1264 هرگاه مشغول نماز واجب است و جماعت برپا شود، چنانچه وارد ركعت سوم نشده و می ترسد اگر نماز را تمام كند به جماعت نرسد مستحبّ است نیت خود را به نماز مستحبّی برگرداند و آن را دو ركعتی تمام كرده، خود را به جماعت برساند.

مسأله 1265 اگر نماز امام تمام شود و مأموم هنوز مشغول تشهّد یا سلام است لازم نیست نیت فرادی كند.

مسأله 1266 كسی كه یك ركعت از امام عقب مانده، وقتی امام تشهّد را می خواند احتیاط آن است كه زانوها را از زمین بلند كند و انگشتان دست و سینه پا را بر زمین بگذارد و همراه او تشهّد بخواند، یا ذكر بگوید و اگر تشهّد آخر است صبر كند تا امام سلام نماز را بگوید و بعد برخیزد و ادامه دهد.

شرایط امام جماعت

مسأله 1267 امام جماعت باید « بالغ » و « عاقل » و « عادل » و « حلال زاده » و « شیعه دوازده امامی » باشد و قرائت را صحیح بخواند و اگر مأموم مرد است امام هم باید مرد باشد، ولی امامت زن برای زن مانعی ندارد و هر انسانی حلال زاده است خواه مسلمان یا غیر مسلمان، مگر این كه خلاف آن ثابت شود.

مسأله 1268 « عدالت » یك حالت خداترسی باطنی است كه انسان را از انجام گناه كبیره و تكرار گناه صغیره باز می دارد و همین اندازه كه با كسی معاشرت داشته باشیم و گناهی از او نبینیم نشانه وجود عدالت است و این را حسن ظاهر كه حاكی از ملكه باطن است می

گویند.

مسأله 1269 كسی كه سابقاً عادل بوده هرگاه شك شود كه بر عدالت باقی مانده است یا نه باید گفت عادل است، مگر این كه یقین به خلاف پیدا شود.

مسأله 1270 كسی كه ایستاده نماز می خواند نمی تواند به كسی كه نشسته یا خوابیده نماز می خواند اقتداكند و كسی كه نشسته نماز می خواند نمی تواند به كسی كه خوابیده نماز می خواند اقتدا كند.

مسأله 1271 اگر امام جماعت با تیمّم یا وضوی جبیره ای نماز می خواند می توان به او اقتدا كرد، ولی اگر به واسطه عذری با لباس نجس از روی ناچاری نماز می خواند بنابر احتیاط واجب نباید به او اقتدا كرد، همچنین كسی كه نمی تواند از بیرون آمدن بول و غائط خودداری كند و همچنین زن مستحاضه و بطور كلّی هر كس نماز خود را به سبب عذری ناقص می خواند حق ندارد امام جماعت برای دیگران شود (بنابر احتیاط واجب) مگر آنچه در بالا درباره تیمّم یا وضوی جبیره ای گفته شد.

مسأله 1272 كسی كه بیماری جذام (خوره) یا برص (پیسی) دارد بنابر احتیاط نمی تواند امام جماعت شود حتّی برای مثل خودش.

ادامه احكام جماعت

مسأله 1273 مأموم باید امام را در نیت خود معین كند، ولی دانستن اسم او لازم نیست، مثلاً همین اندازه كه نیت كند اقتدا به امام حاضر می كنم و عدالت و سایر جهات در او جمع باشد كافی است.

مسأله 1274 ماموم باید غیر از حمد و سوره همه چیز نماز را خودش بخواند و حمد و سوره در صورتی از او ساقط است كه در ركعت اوّل و دوم با امام

نماز بخواند، امّا اگر در ركعت سوم و چهارم در حال قیام امام، اقتدا كند باید حمد و سوره را خودش بخواند.

مسأله 1275 اگر مأموم صدای قرائت امام را در نمازهای صبح و مغرب و عشاء بشنود باید حمد و سوره را ترك كند و اگر صدای امام را نشنود جایز است حمد و سوره را بخواند، ولی باید آهسته بخواند، امّا در نمازهای ظهر و عصر احتیاط واجب آن است كه همیشه حمد و سوره را ترك نماید، امّا ذكر گفتن بطور آهسته جایز، بلكه مستحبّ است.

مسأله 1276 هرگاه مأموم بعضی از كلمات حمد و سوره امام، یا صدای همهمه او را بشنود احتیاط واجب ترك حمد و سوره است.

مسأله 1277 اگر مأموم سهواً حمد و سوره را بخواند، یا گمان كند صدایی را كه می شنود صدای امام نیست و حمد و سوره را بخواند و بعد بفهمد صدای امام بوده نمازش صحیح است و هرگاه شك كند صدای امام است یا صدای كس دیگر بنابر احتیاط حمد و سوره را نخواند.

مسأله 1278 مأموم نباید تكبیرة الاحرام را پیش از امام بگوید، ولی در ذكرهای دیگر مانع ندارد، هرچند احتیاط مستحب آن است كه اگر صدای امام را بشنود پیش از او نگوید.

مسأله 1279 مأموم باید كارهای نماز را مانند ركوع و سجود جلوتر از امام انجام ندهد، بلكه همراه امام یا كمی بعد از او به جا آورد و اگر سهوا پیش از امام سر از ركوع بردارد باید دوباره به ركوع برود و با امام سربردارد و زیادی ركوع در اینجا نماز را باطل نمی كند، ولی اگر به ركوع برگردد

و پیش از آن كه به ركوع برسد امام سر بردارد نمازش باطل است.

مسأله 1280 هرگاه مأموم خیال می كرد امام سر از سجده برداشته، او هم سر از سجده برداشت، باید دوباره به سجده برود و اگر این كار در هر دو سجده واقع شود زیادی دو سجده كه ركن است نماز را در اینجا باطل نمی كند، امّا اگر به سجده برگردد در حالی كه در همان لحظه امام سر از سجده برداشته است، اگر در یك سجده چنین اتفاق افتد نمازش صحیح است و اگر در دو سجده باهم باشد نمازش باطل می شود.

مسأله 1281 اگر اشتباهاً سر از ركوع یا سجده بردارد و سهواً یا به خیال این كه به امام نمی رسد به ركوع یا سجده نرود نمازش صحیح است.

مسأله 1282 هرگاه مأموم سهواً قبل از امام به ركوع رود و طوری باشد كه اگر سر بردارد به مقداری از قرائت امام می رسد باید برگردد و قرائت امام را درك كند و با او به ركوع رود و هرگاه می داند به چیزی از قرائت امام نمی رسد احتیاط واجب آن است كه سر بردارد و با امام نماز را تمام كند و نماز را دوباره بخواند.

مسأله 1283 در تمام مواردی كه مأموم باید برگردد اگر عمداً برنگردد نمازش اشكال دارد.

مسأله 1284 اگر امام در ركعتی كه تشهّد ندارد اشتباهاً تشهّد بخواند، یا در ركعتی كه قنوت ندارد اشتباهاً قنوت بخواند، مأموم نباید تشهّد و قنوت را بخواند، ولی نمی تواند پیش از امام برخیزد، یا پیش از امام به ركوع رود، بلكه باید مطلب را با علامت و

اشاره ای به او حالی كند، و اگر نشد صبر كند تا امام تشهّد و قنوت را تمام كند و بقیه نماز را با او بخواند.

اموری كه در نماز جماعت مستحبّ است

مسأله 1285 مستحبّ است امور زیربه امید ثواب الهی در جماعت رعایت شود: 1 اگر مأموم یك مرد است در طرف راست امام، كمی عقب تر از او بایستد و اگر یك زن است در طرف راست امام طوری بایستد كه جای سجده اش مساوی زانو یا قدم امام باشد و اگر یك مرد و یك زن یا یك مرد و چند زن باشند مرد طرف راست امام و باقی پشت سر امام می ایستند و اگر چند مرد یا چند زن باشند همه پشت سر امام می ایستند و اگر چند مرد و چند زن باشند مردها پشت سر امام و زنها پشت سر مردها بایستند. 2 اگر امام و مأموم هر دو زن باشند در یك صف می ایستند، ولی امام كمی جلوتر می ایستد. 3 امام در وسط صف بایستد و اهل علم و فضیلت و تقوا در صف اوّل بایستند. 4 صفهای جماعت منظم باشد آنچنان كه شانه های آنان ردیف یكدیگر قرار گیرد و میان كسانی كه در یك صف ایستاده اند فاصله ای نباشد.

5 بعد از گفتن « قَدْ قامَتِ الصَّلاة » مأمومین همگی برخیزند و آماده جماعت شوند. 6 امام جماعت حال مأمومی را كه از دیگران ضعیف تر است رعایت كند و عجله نكند تا افراد ضعیف به او برسند، همچنین ركوع و سجود و قنوت را زیاد طولانی نكند، مگر این كه بداند همه كسانی

كه به او اقتدا كرده اند آمادگی دارند.7 امام جماعت هنگام قرائت حمد و سوره صدای خود را بلند كند تا مأمومین بشنوند ولی نه بیش از اندازه. 8 اگر امام در ركوع بفهمد شخص یا اشخاصی تازه رسیده اند و می خواهند اقتدا كنند ركوع را كمی طول بدهد تا به او برسند، ولی بیش از دو برابر ركوع معمولی طول ندهد، هرچند بداند شخص یا اشخاص دیگری نیز می خواهند اقتدا كنند.

اموری كه در نماز جماعت مكروه است

مسأله 1286 شایسته است به امید ثواب از امور زیر بپرهیزند:

1 اگر در صفهای جماعت جا باشد نمازگزار تنها نایستد. 2 مأموم ذكرهای نماز را طوری نگوید كه امام بشنود. 3 مسافری كه نماز ظهر و عصر و عشا را شكسته می خواند برای كسانی كه مسافر نیستند امامت نكند، همچنین كسی كه مسافر است به شخص حاضر اقتدا نكند (البته منظور از كراهت در اینجا كمتر بودن ثواب است وگرنه نماز جماعت در هر صورت ثواب دارد).

احكام نماز آیات

مسأله 1287 نماز آیات در چهار صورت واجب می شوداوّل و دوم گرفتن خورشید و ماه هرچند مقدار كمی از آنها بگیرد، خواه كسی بترسد یا نه. سوم زلزله، خواه كسی بترسد یا نه. چهارم صاعقه و بادهای سیاه و سرخ و هرگونه حوادث خوفناك آسمانی در صورتی كه بیشتر مردم بترسند، بلكه برای حوادث خوفناك زمینی نیز اگر موجب وحشت بیشتر مردم شود احتیاط واجب آن است كه نماز آیات بخوانند.

مسأله 1288 هرگاه اموری كه نماز آیات برای آنها واجب است مكرّر اتّفاق بیفتد واجب است برای هریك از آنها یك نماز آیات بخواند، مثل این

كه چند بار زلزله شود، یا گرفتن خورشید با زلزله همراه گردد، امّا اگر در بین نماز آیات این امور واقع شود همان یك نماز آیات كافی است.

مسأله 1289 لازم نیست تعیین كند نمازی كه می خواند برای كدام یك از این حوادث است كه رخ داده، همین اندازه كه نیت آنچه بر او واجب است بكند كافی است.

مسأله 1290 در صورتی نماز آیات واجب است كه این امور در همان محل رخ دهد و اگر در شهرها و نقاط دیگر رخ دهد بر او واجب نیست.

مسأله 1291 در موقع گرفتن خورشید یا ماه وقت نماز آیات از موقعی است كه شروع به گرفتن كرده و تازمانی كه كاملاً باز نشده ادامه دارد، ولی احتیاط مستحب آن است قبل از شروع به باز شدن نمازرابخواند.

مسأله 1292 هنگامی كه زلزله یا صاعقه و مانند آن اتّفاق می افتد باید بلافاصله نماز آیات را بخواند و اگر نخواند معصیت كرده و احتیاط مستحب آن است كه تا آخر عمر هر وقت توانست بخواند.

مسأله 1293 اگر بعد از گذشتن وقت بفهمد تمام خورشید یا ماه گرفته بوده، باید قضای نماز آیات را به جا آورد، امّا اگر تمام آن نگرفته باشد قضا واجب نیست.

مسأله 1294 اگر به او خبر دهند خورشید یا ماه گرفته است ولی برای او یقین حاصل نشود و نماز نخواند بعداً معلوم شود كه راست گفته اند، اگر تمام خورشید یا ماه گرفته باشد باید نماز آیات را بخواند وگرنه واجب نیست.

مسأله 1295 اگر از گفته منجّمین و اشخاصی كه از این امور اطّلاع دارند اطمینان پیدا كند كه خورشید یا ماه گرفته، باید

نماز آیات را بخواند و نیز اگر بگویند فلان وقت خورشید یا ماه می گیرد و فلان مقدار طول می كشد و به گفته آنها اطمینان پیدا كند، باید وقت را رعایت كند.

مسأله 1296 اگر در وقتی كه نماز روزانه واجب است نماز آیات بر او واجب شود، هرگاه برای هر دو وقت دارد، هر كدام را اوّل بخواند اشكالی ندارد و اگر وقت یكی از آن دو تنگ شود، باید اوّل آن را بخواند و اگر وقت هر دو تنگ باشد، باید اوّل نماز روزانه را بخواند.

مسأله 1297اگر در وسط نماز روزانه بفهمد كه وقت نماز آیات تنگ است و وقت نماز روزانه هم تنگ باشد، باید نماز روزانه را ادامه دهد بعد نماز آیات را بخواند و اگر وقت نماز روزانه تنگ نیست باید آن را بشكند اوّل نماز آیات را بخواند، بعد نماز روزانه را و اگر در بین نماز آیات بفهمد وقت نماز روزانه تنگ است باید نماز آیات را بشكند و مشغول نماز روزانه شود و بعد از آن كه نماز را تمام كرد باید پیش از انجام كاری كه نماز را به هم می زند، بقیه نماز آیات را از همان جا كه رها كرده به جا آورد.

مسأله 1298 اگر در حال عادت ماهانه یا نفاس، آفتاب یا ماه بگیرد و تا آخر مدّتی كه خورشید یا ماه بازمی شود از خون حیض و نفاس پاك نشده باشد، نماز آیات بر او واجب نیست و قضا هم ندارد.

دستور نماز آیات

مسأله 1299 نماز آیات دو ركعت است و هر ركعت پنج ركوع دارد و می توان آن را دو گونه

به جا آورد:

1 بعد از نیت، تكبیر بگوید و یك حمد و سوره تمام بخواند و به ركوع رود و سر از ركوع بردارد، دوباره یك حمد و یك سوره تمام بخواند، باز به ركوع رود، تا پنج بار این كار را انجام دهد، بعد از بلند شدن از ركوع پنجم دو سجده نماید و برخیزد و ركعت دوم را مانند ركعت اوّل به جا آورد و تشهّد بخواند و سلام دهد. 2 بعد از نیت و تكبیر و خواندن حمد، آیه های یك سوره را پنج قسمت كند و یك قسمت از آن را بخواند و به ركوع رود، بعد سر بردارد و قسمت دوم از همان سوره را (بدون حمد) بخواند و به ركوع رود و همین طور تا پیش از ركوع پنجم سوره را تمام نماید و بعد به ركوع رود و ركعت دوم را هم به همین صورت به جا آورد، مثلاً سوره « قُلْ هُوَ اللّهُ اَحَدٌ » را به ترتیب زیر تقسیم كند: قبل از ركوع اوّل: « بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ » بگوید و به ركوع رود بعد بایستد و بگوید: « قُلْ هُوَ اللّهُ اَحَدٌ » باز به ركوع رود و سربردارد و بگوید: « اَللّهُ الصَّمَدُ »، باز به ركوع رود و سر بردارد و بگوید: « لَمْ یلِدْ وَ لَمْ یولَدْ » و به ركوع رود و سر بردارد و بگوید: « وَ لَمْ یكُنْ لَهُ كُفُوَاً اَحَدٌ »، بعد به ركوع رود و بعد از سر برداشتن دو سجده كند و ركعت دوم را نیز مانند ركعت اوّل به جا آورد و در

آخر تشهّد بخواند و سلام گوید.

مسأله 1300 مانعی ندارد كه در نماز آیات ركعت اوّل را مطابق یكی از این دو روش به جا آورد و ركعت دوم را مطابق روش دیگر.

مسأله 1301 تمام كارهایی كه در نماز روزانه واجب و مستحبّ است در نماز آیات هم واجب و مستحبّ است، فقط در نماز آیات اذان و اقامه نیست و به جای آن سه مرتبه به امید ثواب « الصَّلاة » می گوید.

مسأله 1302 مستحبّ است در هر ركعت قبل از خم شدن برای سجده « سَمِعَ اللّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ » وَ « اللّهُ اَكْبَرُ » بگوید و نیز قبل از هر ركوع و بعد از آن تكبیر بگوید.

مسأله 1303 مستحبّ است قبل از ركوع دهم قنوت بخواند.

مسأله 1304 اگر در عدد ركعات شك كند و نداند چند ركعت خوانده و فكرش به جایی نرسد، نماز باطل است، ولی اگر در عدد ركوعها شك كند بنابر كمتر می گذارد و اگر از محل گذشته یعنی وارد سجده شده باشد اعتنا نمی كند.

مسأله 1305 هر یك از ركوعهای نماز آیات ركن است و اگر عمداً یا سهواً كم و زیاد شود نماز باطل است.

نماز عید فطر و قربان

مسأله 1306 این نماز در زمان حضور امام (علیه السلام) واجب است و باید به جماعت خوانده شود، ولی در زمان ما كه امام (علیه السلام) غایب است مستحب می باشد و می توان آن را به جماعت یا فرادی خواند.

مسأله 1307 وقت نماز عید فطر و قربان از اوّل آفتاب است تا ظهر، ولی مستحبّ است نماز عید قربان را بعد از بلند شدن آفتاب بخواند و در عید فطر مستحبّ

است بعد از بلند شدن آفتاب افطار كند و زكات فطره را بدهد و بعد نماز عید را بجا آورد.

دستور نماز عید فطر و قربان

مسأله 1308 نماز عید فطر و قربان دو ركعت است، در ركعت اوّل بعد از خواندن حمد و سوره باید پنج تكبیر بگوید و بعد از هر تكبیر یك قنوت بخواند و بعد از قنوت پنجم تكبیر دیگری بگوید و به ركوع رود، بعد دو سجده به جا آورد و برخیزد و در ركعت دوم چهار تكبیر بگوید و بعد از هر تكبیر قنوت بخواند و تكبیر پنجم را بگوید و به ركوع رود و بعد از ركوع دو سجده به جا آورد و تشهّد بخواند و سلام گوید.

مسأله 1309 در قنوت این نماز هر دعایی كافی است، ولی مناسب است این دعا را به قصد ثواب بخواند: « اَللّهُمَّ اَهْلَ الْكِبْرِیاءِ وَ الْعَظِمَة وَ اَهْلَ الْجُودِ وَ الْجَبَرُوتِ وَ اَهْلَ الْعَفْوِ وَ الرَّحْمَةِ وَ اَهْلَ التَّقْوی وَ الْمَغْفِرَةِ اَسْئَلُكَ بِحَقِّ هذَا الْیوْمِ الَّذِی جَعَلْتَهُ لِلْمُسْلِمینَ عیداً وَ لِمحَمَّد صَلَّی اللّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ ذُخْراً وَ شَرَفاً وَ كِرامَةً وَ مَزیداً اَنْ تُصَلِّی عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ اَنْ تُدْخِلَنِی فی كُلِّ خَیر اَدْخَلْتَ فیهِ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّد وَ اَنْ تُخْرِجَنی مِنْ كُلِّ سُوء اَخْرَجْتَ مِنْهُ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّد صَلَواتُكَ عَلَیهِ وَ عَلَیهِمْ اَللّهُمَّ اِنّی اَسْئَلُكَ خَیرَ ما سَئَلَكَ بِهِ عِبادُكَ الصّالِحُونَ وَ اَعُوذُ بِكَ مِمّا اسْتَعاذَ مِنْهُ عِبادُكَ الْمخْلَصُونَ ».

مستحبّات نماز عید فطر و قربان

مسأله 1310 مستحبّ است در نماز عید فطر و قربان امور زیر را به امید ثواب پروردگار رعایت كند:

1 قرائت نماز عید

را بلند بخواند. 2 بعد از نماز دو خطبه بخواند مانند خطبه های نماز جمعه با این تفاوت كه در نماز جمعه قبل از نماز و در نماز عید بعد از نماز خوانده می شود (و این خطبه در صورتی است كه نماز را با جماعت بخواند). 3 در این نماز سوره مخصوص شرط نیست، ولی بهتر است در ركعت اوّل سوره « سَبِّحِ اسْمِ رَبِّكَ الاْعْلی » و در ركعت دوم سوره « وَ الشَّمْس » بخواند. 4 در روز عید فطر قبل از نماز عید با خرما افطار كند و در عید قربان بعد از نماز قدری از گوشت قربانی بخورد. 5 پیش از نماز عید غسل كند و دعاهایی كه قبل از نماز و بعد از آن در كتب دعا آمده بخواند. 6 در نماز عید بر زمین سجده كند و در موقع گفتن تكبیرها دستها را بلند كند. 7 بعد از نماز مغرب و عشا در شب عید فطر و بعد از نماز صبح و ظهر و عصر روز عید و نیز بعد از نماز عید فطر این تكبیرها را بگوید: « اَللّهُ اَكْبَرُ، اَللّهُ اَكْبَرُ، لا إلهَ إلاّ اللّهُ وَ اَللّهُ اَكْبَرُ، اللّهُ اَكْبَرُ وَ لِلّهِ الْحَمْدُ، اَللّهُ اَكْبَرُ عَلی ما هَدانا ». 8 در عید قربان بعد از ده نماز كه اوّل آنها نماز ظهر روز عید و آخر آنها نماز صبح روز دوازدهم است، همان تكبیرها را بگوید و بعد از آن اضافه كند: « اَللّهُ اَكْبَرُ عَلی ما رَزَقَنا مِنْ بَهِیمَةِ الاْنْعامِ وَ الْحَمْدُ لِلّهِ عَلی ما اَبْلانَا »، ولی اگر روز عید قربان در منی باشد

این تكبیرات را بعد از پانزده نماز می گوید كه اوّل آن نماز ظهر روز عید و آخر آن نماز صبح روز سیزدهم ذی الحجّه است. 9 نماز عید را در فضای باز بخواند نه زیر سقف.

احكام نماز عید فطر و قربان

مسأله 1311 اگر در تكبیرهای نماز و قنوتهای آن شك كند چنانچه از محل نگذشته بنابر كمتر بگذارد و اگر بعد معلوم شود كه گفته بود اشكال ندارد.

مسأله 1312 اگر از روی سهو، قرائت، یا تكبیرها، یا قنوتها را فراموش كند و بعد از رفتن به ركوع یادش بیاید نمازش صحیح است.

مسأله 1313 اگر در نماز عید یك سجده یا تشهّد را فراموش كند احتیاط واجب آن است كه بعد از نماز آن را به جا آورد و اگر كاری كند كه در نمازهای روزانه سجده سهو دارد احتیاط واجب آن است كه سجده سهو را بعد از نماز به جا آورد.

روزه

وجوب روزه

مسأله 1314 در هر سال واجب است همه افراد مكلّف یك ماه مبارك رمضان را به شرحی كه در مسائل آینده گفته می شود روزه بدارند.

مسأله 1315 روزه آن است كه انسان برای اطاعت فرمان خدا، از اذان صبح تا مغرب، از چیزهایی كه روزه را باطل می كند و شرح آن در مسائل بعد می آید خودداری كند.

نیت

مسأله 1316 روزه از عبادات است و لازم است با نیت به جا آورده شود، در موقع نیت لازم نیست به زبان بگوید، یا از قلب خود بگذراند همین اندازه كه در نظرش این باشد كه برای اطاعت فرمان خدا از اذان صبح تا مغرب كارهایی كه روزه را باطل می كند ترك نماید كافی است.

مسأله 1317 باید احتیاطاً كمی قبل از اذان صبح و كمی هم بعد از مغرب، از انجام این كارها خودداری كند تا یقین حاصل كند كه تمام این مدّت را روزه داشته است.

مسأله 1318 كافی است كه در هر شب از ماه مبارك رمضان برای روزه فردا نیت كند، ولی بهتر است كه در شب اوّل ماه، علاوه براین، نیت روزه همه ماه را نیز بنماید.

مسأله 1319 نیت وقت معینی ندارد، بلكه هر موقعی تا قبل از اذان صبح نیت كند كافی است و همین كه برای خوردن سحری برمی خیزد و اگر از او سؤال شود منظورت چیست؟ بگوید: « قصد روزه دارم » كافی است.

مسأله 1320 وقت نیت برای روزه مستحبّی در تمام روز نیز ادامه دارد حتّی اگر مختصری به مغرب باقی مانده باشد و تا آن موقع كارهایی كه روزه را باطل می كند انجام نداده است

می تواند نیت روزه مستحبّی كند و روزه او صحیح است.

مسأله 1321 اگر در ماه رمضان نیت را فراموش كند چنانچه تا قبل از اذان ظهر یادش بیاید و فوراً نیت كند و كاری كه روزه را باطل می كند انجام نداده باشد روزه اش صحیح است، امّا اگر بعد از ظهر نیت كند صحیح نیست.

مسأله 1322 هرگاه كسی بخواهد روزه ای غیر از روزه ماه رمضان به جا آورد باید آن را معین كند، مثلاً نیت كند روزه قضا می گیرم، یا روزه نذر به جا می آورم ولی در ماه مبارك رمضان همین اندازه كه نیت كند فردا را روزه می گیرم كافی است، بلكه اگر نداند ماه رمضان است یا بداند و فراموش كند و روزه دیگری را قصد كند روزه ماه رمضان حساب می شود، ولی اگر عمداً در ماه مبارك رمضان نیت روزه غیر ماه رمضان را كند (در حالی كه می داند در ماه رمضان روزه غیر ماه رمضان صحیح نیست) روزه او باطل است، یعنی نه از رمضان حساب می شود و نه از غیر آن.

مسأله 1323 لازم نیست در موقع نیت، معین كند كه روز اوّل ماه است یا دوم یا غیر آن، حتّی اگر روزی را تعیین كند مثلاً بگوید به نیت روز دوم ماه روزه می گیرم بعد معلوم شود سوم بوده، روزه او صحیح است.

مسأله 1324 اگر پیش از اذان صبح نیت روزه كند و بعد بیهوش یا مست شود و در بین روز به هوش آید در حالی كه هیچ كار خلافی به جا نیاورده، احتیاط واجب آن است روزه آن روز را

تمام كند و قضای آن را هم به جا آورد.

مسأله 1325 اگر نداند یا فراموش كند ماه رمضان است و روزه نگیرد و بعد از ظهر ملتفت شود و یا قبل از ظهر در حالی كه افطار كرده باشد، باید به احترام ماه رمضان تا مغرب كارهایی كه روزه را باطل می كند ترك نماید و بعد از ماه رمضان آن روز را قضا كند.

مسأله 1326 اگر كودكی پیش از اذان صبح بالغ شود باید روزه بگیرد و اگر بعد از اذان بالغ شود و كاری كه روزه را باطل كند انجام نداده باشد احتیاط واجب آن است كه روزه را بگیرد و بعد هم قضا كند.

مسأله 1327كسی كه روزه قضای ماه رمضان یا روزه واجب دیگری بر ذمّه دارد جایز نیست روزه مستحبّی بگیرد و اگر فراموش كند و روزه مستحبّی بگیرد چنانچه قبل از ظهر یادش بیاید می تواند نیت خود را به روزه واجب برگرداند، ولی اگر بعد از ظهر باشد روزه او باطل است.

مسأله 1328 كسی كه برای روزه شخص مرده ای اجیر شده می تواند روزه مستحبّی برای خودش بگیرد.

مسأله 1329 اگر غیر از روزه ماه مبارك روزه دیگری بر انسان واجب باشد، مثلاً نذر كرده كه روز معینی را روزه بگیرد، چنانچه عمداً تا اذان صبح نیت نكند روزه اش باطل است، ولی اگر یادش برود و پیش از ظهر یادش بیاید می تواند نیت كند.

مسأله 1330 هرگاه روزه واجب غیر معین بر ذمّه دارد (مانند روزه قضای ماه رمضان یا روزه كفّاره) وقت نیت آن تا ظهر باقی است، یعنی چنانچه چیزی كه روزه را باطل می كند

انجام نداده باشد وقبل از ظهر نیت كند روزه او صحیح است.

مسأله 1331 هرگاه كافری در ماه رمضان پیش از ظهر مسلمان شود چنانچه تا آن وقت كاری كه روزه را باطل می كند انجام نداده، بنابر احتیاط واجب روزه بگیرد و قضا هم ندارد، همچنین اگر مریض پیش از ظهر خوب شود و كاری كه روزه را باطل می كند انجام نداده باشد باید نیت روزه كند و احتیاطاً قضا هم نماید، ولی اگر بعد از ظهر خوب شود روزه آن روز واجب نیست فقط باید قضای آن را به جا آورد.

مسأله 1332 یوم الشّك یعنی روزی كه انسان شك دارد آخر ماه شعبان است یا اوّل ماه رمضان، روزه آن واجب نیست و اگر بخواهد روزه بگیرد باید نیت ماه شعبان كند، یا اگر روزه قضا به ذمه دارد نیت قضا كند و چنانچه بعداً معلوم شود ماه رمضان بوده از رمضان حساب می شود، ولی اگر در اثناء روز بفهمد باید فوراً نیت خود را به روزه ماه رمضان برگرداند.

مسأله 1333 هرگاه در ماه رمضان یا هر روزه واجب معین دیگر، از نیت روزه برگردد، یا مردّد شود كه روزه بگیرد یا نه، روزه اش باطل می شود، همچنین اگر نیت كند چیزی كه روزه را باطل می كند به جا آورد، مثلاً تصمیم بر خوردن غذا بگیرد، روزه اش باطل می شود، هرچند اصلاً غذا هم نخورد، مگر این كه در آن حال توجّه نداشته باشد كه فلان عمل روزه را باطل می كند.

مسأله 1334 در روزه مستحب و روزه واجبی كه وقت آن معین نیست (مانند روزه قضا) اگر قصد

كند یكی از مبطلات روزه را انجام دهد یا مردّد شود كه به جا آورد یا نه، چنانچه به جا نیاورد و پیش از ظهر دوباره نیت كند روزه اش صحیح است.

كارهایی كه روزه را باطل می كند

مبطلات روزه

مسأله 1335 كارهایی كه روزه را باطل می كند بنابر احتیاط نُه چیز است:

1 خوردن و آشامیدن، 2 جماع، 3 استمناء، 4 دروغ بستن به خدا و پیغمبر (صلی الله علیه وآله) و ائمّه (علیهم السلام)، 5 رساندن غبار غلیظ به حلق، 6 فرو بردن سر در آب، 7 باقی ماندن بر جنابت یا حیض یا نفاس تا اذان صبح، 8 اماله كردن با مایعات، 9 قی كردن عمدی.

احكام كارهایی كه روزه را باطل می كند

1 خوردن و آشامیدن

مسأله 1336 خوردن و آشامیدن از روی عمد روزه را باطل می كند، خواه از چیزهای معمولی باشد مانند نان و آب و یا غیر معمولی مانند برگ درختان، كم باشد

یا زیاد، حتّی اگر مسواك را از دهان بیرون آورده، دوباره داخل دهان كند و رطوبت آن را فرو برد روزه اش باطل می شود، مگر آن كه رطوبت مسواك كم باشد و در آب دهان از بین برود.

مسأله 1337 اگر هنگامی كه مشغول خوردن غذا یا نوشیدن آب است بفهمد صبح شده، باید آنچه را در دهان است بیرون آورد و اگر عمداً فرو برد روزه اش باطل است و كفّاره نیز دارد.

مسأله 1338 خوردن و آشامیدن از روی سهو و فراموشی روزه را باطل نمی كند.

مسأله 1339 احتیاط واجب آن است كه روزه دار از تزریق آمپولهاو سرمهایی كه به جای غذا یا دوا به كار می رود خود داری كند، ولی تزریق آمپول هایی كه عضو را بی حس می كند اشكال ندارد.

مسأله 1340 كسی كه می خواهد روزه بگیرد بهتر است پیش از اذان صبح دندانهایش را بشوید و خلال كند و اگر بداند

غذایی كه لای دندان مانده در روز فرو می رود احتیاط واجب آن است كه قبلاً آن را بشوید و خلال كند و اگر نكند و غذا فرو رود روزه را تمام كند و بعد قضا نماید.

مسأله 1341 فرو بردن آب دهان، هر چند به واسطه خیال كردن ترشی و مانند آن در دهان جمع شده باشد، روزه را باطل نمی كند، و فرو بردن اخلاط سر و سینه تا به فضای دهان نرسیده اشكال ندارد، امّا اگر داخل فضای دهان شود احتیاط واجب آن است كه آن را فرو نبرد.

مسأله 1342 جویدن غذا برای بچّه و همچنین چشیدن غذا و مانند آن و شست و شوی دهان با آب یا داروها اگر چیزی از آن فرو نرود روزه را باطل نمی كند و اگر بدون اراده به حلق برسد اشكالی ندارد، ولی اگر از اوّل بداند بی اختیار به حلق می رسد روزه اش باطل است و قضا و كفّاره دارد.

مسأله 1343 اگر روزه دار به اندازه ای تشنه شود كه طاقت تحمّل آن را ندارد و یا ترس بیماری و تلف داشته باشد، می تواند به اندازه ضرورت آب بنوشد، ولی روزه او

باطل می شود و اگر ماه رمضان باشد باید بقیه روز را امساك كند.

مسأله 1344 انسان نمی تواند به خاطر ضعف، روزه را بخورد، ولی اگر بقدری ضعف پیدا كند كه تحمّل آن بسیار مشكل شود، می تواند روزه را بخورد و همچنین اگر خوف بیماری داشته باشد.

2 جماع

مسأله 1345 « جماع » (نزدیكی با زن) روزه هر دو طرف را باطل می كند، هرچند فقط به مقدار ختنه گاه داخل

شود و منی هم بیرون نیاید و اگر كمتر از آن باشد و منی هم بیرون نیاید باطل نمی شود و هرگاه شك كند كه این مقدار داخل شده یا نه روزه اش صحیح است.

مسأله 1346 هرگاه از روی فراموشی جماع كند و یا از روی اجبار بطوری كه هیچ اختیاری نداشته باشد، روزه باطل نمی شود، ولی چنانچه در بین جماع یادش بیاید، یا اجبار برطرف شود، باید فورا ترك كند و الاّ روزه او باطل است.

3 استمناء

مسأله 1347 اگر روزه دار با خود كاری كند كه منی از او بیرون آید روزه اش باطل می شود، امّا اگر بی اختیار در حال خواب یا بیداری بیرون آید، روزه باطل نمی شود.

مسأله 1348 هرگاه روزه دار می داند كه اگر در روز بخوابد محتلم می شود، یعنی در خواب منی از او بیرون می آید، جایز است بخوابد و چنانچه محتلم شود برای روزه او اشكالی ندارد.

مسأله 1349 هرگاه روزه دار در حال بیرون آمدن منی از خواب بیدار شود واجب نیست از بیرون آمدن آن جلوگیری كند.

مسأله 1350 شخص روزه داری كه محتلم شده می تواند بول و استبراء از بول كند هر چند می داند به واسطه آن باقیمانده منی از مجرا بیرون می آید، حتّی اگر غسل كرده باشد این كار برای روزه اش ضرری ندارد هر چند با خارج شدن باقیمانده منی از مجرا باید مجدّداً غسل كند.

مسأله 1351 روزه داری كه محتلم شده اگر بداند منی در مجرا باقی مانده و در صورتی كه پیش از غسل بول نكند بعد از غسل منی بیرون می آید بهتر است قبلاً

بول كند ولی واجب نیست.

مسأله 1352 اگر روزه دار به قصد بیرون آمدن منی استمناء كند روزه اش باطل می شود هر چند منی از او بیرون نیاید.

مسأله 1353 اگر روزه دار بدون قصد بیرون آمدن منی مثلاً با همسر خود بازی و شوخی كند در صورتی كه عادت نداشته باشد كه به این مقدار بازی و شوخی منی از او خارج شود روزه اش صحیح است، ولی اگر اتّفاقاً منی بیرون آید روزه اش اشكال دارد، مگر این كه قبلاً مطمئن بوده كه منی از او خارج نمی شود.

4 دروغ بستن به خدا و پیامبر (صلی الله علیه وآله) و امامان (علیهم السلام)

مسأله 1354 هرگاه روزه دار دروغی به خدا و پیغمبر اكرم (صلی الله علیه وآله) و جانشینان معصوم او (علیهم السلام) نسبت دهد خواه با گفتن باشد، یا نوشتن، یا اشاره و مانند آن، بنابراحتیاط واجب روزه اش باطل می شود، هر چند بلافاصله توبه كند. دروغ بستن به سایر انبیا و فاطمه زهرا (علیها السلام) نیز همین حكم را دارد.

مسأله 1355 هرگاه بخواهد خبری را نقل كند كه از راست یا دروغ بودن آن اطّلاعی ندارد، باید از كسی كه آن خبر را گفته، یا از كتابی كه در آن نوشته شده نقل نماید، مثلاً بگوید: فلان راوی چنین می گوید و یا در فلان كتاب چنان نوشته شده است كه پیامبر (صلی الله علیه وآله) فرمود...

مسأله 1356 اگر چیزی را به اعتقاد این كه راست است از قول خدا یا پیغمبر (صلی الله علیه وآله) نقل كند و بعد بفهمد دروغ بوده روزه اش صحیح است، ولی بعكس اگر چیزی را دروغ می دانست و به خدا و پیغمبر نسبت داد و بعداً

معلوم شد صحیح بوده، روزه اش اشكال دارد.

مسأله 1357 اگر دروغی را كه دیگری ساخته عمداً به خدا و پیغمبر نسبت دهد روزه اش اشكال دارد.

مسأله 1358 اگر از شخص روزه دار سؤال كنند كه آیا پیغمبر اكرم (صلی الله علیه وآله) چنین مطلبی را فرموده، و او عمداً بگوید: آری، در حالی كه پیغمبر (صلی الله علیه وآله) نگفته باشد، یا بگوید: نه، درحالی كه پیغمبر (صلی الله علیه وآله) گفته باشد، روزه اش اشكال دارد.

مسأله 1359 اگر در نقل احكام شرعیه عمداً دروغ گوید، مثلاً واجبی را غیر واجب و حرامی را حلال ذكر كند، اگر منظورش نسبت دادن آن حكم به خدا یا پیغمبر (صلی الله علیه وآله) باشد، روزه اش اشكال دارد و اگر قصدش نسبت دادن فتوا به مجتهد است كار حرامی كرده، امّا روزه اش باطل نمی شود و كسی كه بدون اطّلاع، حكم مشكوكی را نقل می كند، نیز همین حكم را دارد.

5 رساندن غبار غلیظ به حلق

مسأله 1360 رساندن غبار غلیظ به حلق هرگاه در حلق تبدیل به گِل شود و فرو رود روزه را باطل می كند، در غیر این صورت روزه صحیح است، خواه غبار چیزی باشد كه خوردن آن حلال است مانند آرد، یا غبار چیزی كه خوردن آن حرام است.

مسأله 1361 هرگاه به واسطه باد یا جارو كردن زمین، غبار غلیظی برخیزد و بر اثر عدم مواظبت به حلق برسد، روزه اش باطل می شود (همانطور كه در مسأله قبل آمد)

مسأله 1362 احتیاط واجب آن است كه روزه دار از كشیدن سیگار و تنباكو و سایر دخانیات پرهیز كند و بخار غلیظ نیز به حلق نرساند،

ولی رفتن به حمّام اشكال ندارد، هرچند فضای حمّام را بخار گرفته باشد.

مسأله 1363 اگر فراموش كند كه روزه است و مواظبت نكند، یا بی اختیار و بدون اراده، غبار و مانند آن به حلق او رسد، روزه اش باطل نمی شود.

مسأله 1364 درجایی كه احتمال می دهدغبار یا دود به حلق برسدباید احتیاط كند، ولی اگر یقین یا گمان داشته باشد به حلق نمی رسد روزه اش صحیح است.

6 فرو بردن سر در آب (ارتماس)

مسأله 1365 روزه دار بنابر احتیاط واجب تمام سر را عمداً در آب فرونبرد، حتّی اگر بقیه بدن بیرون ازآب باشد، امّا اگر تمام بدن و قسمتی از سر زیر آب برود ولی مقداری از سر بیرون باشد روزه باطل نمی شود، فرو بردن سر در مایعاتی مانند گلاب و آبهای مضاف دیگر حكم آب مطلق را دارد.

مسأله 1366 اگر نصف سر را یك دفعه و نصف دیگر را دفعه دیگر، در آب فرو برد، روزه اش صحیح است، ولی اگر تمام سر را زیر آب ببرد امّا مقداری از موها بیرون بماند روزه اش اشكال دارد.

مسأله 1367 كسی كه برای نجات غریق مجبور است سر را در آب فرو ببرد روزه اش اشكال دارد، ولی به عنوان نجات جان مسلمانی این كار واجب است و بعداً قضا كند.

مسأله 1368 غوّاصان اگر سر خود را در كلاهك پنهان كنند و با آن زیر آب روند روزه آنها صحیح است.

مسأله 1369 اگر روزه دار بی اختیار در آب بیفتد، یا او را در آب بیندازند و سر او زیر آب رود، یا فراموش كند كه روزه است سر در آب فرو برد، روزه او باطل نمی

شود، ولی اگر یادش بیاید بنابر احتیاط واجب باید فوراً سر را از آب بیرون آورد.

مسأله 1370 اگر فراموش كند كه روزه است و به نیت غسل سر را زیر آب كند روزه و غسل او هر دو صحیح است، ولی اگر بداند روزه واجب معین است و عمداً چنین كند بنابر احتیاط واجب هم روزه را باید قضا كند و هم غسل را دوباره انجام دهد.

7 باقی ماندن بر جنابت تا اذان صبح

مسأله 1371 اگر شخص جنب عمداً تا صبح غسل نكند بنابر احتیاط واجب روزه اش باطل است ولی اگر توانایی برغسل ندارد یا وقت تنگ است تیمّم نماید، امّا اگر از روی عمد نباشد روزه اش صحیح است و زنی كه از حیض یا نفاس پاك شده و تا اذان صبح غسل نكرده در حكم كسی است كه باقی بر جنابت مانده است.

مسأله 1372 باطل شدن روزه به خاطر بقاء بر جنابت مخصوص روزه ماه رمضان و قضای آن است و در روزه های دیگر موجب بطلان نمی شود.

مسأله 1373 اگر جنب در ماه رمضان غسل را فراموش كند و بعد از یك یا چند روز یادش بیاید، باید روزه هر چند روزی را كه یقین دارد جنب بوده قضا نماید، مثلاً اگر نمی داند سه روز جنب بوده یا چهارروز، باید سه روز را قضا كند و قضای روز چهارم احتیاط مستحبّ است.

مسأله 1374 كسی كه در شب ماه رمضان وقت برای غسل و تیمّم ندارد اگر خود را جنب كند روزه اش اشكال دارد و احتیاطاً قضا و كفّاره به جا آورد، همچنین اگر برای غسل وقت ندارد و فقط برای تیمّم وقت دارد.

مسأله 1375 اگر

گمان كند به اندازه غسل وقت دارد و خود را جنب كند و بعد بفهمد وقت تنگ بوده و تیمّم كند روزه اش صحیح است.

مسأله 1376 كسی كه در شب ماه رمضان جنب است و می داند اگر بخوابد تا صبح بیدار نمی شود نباید بخوابد و چنانچه بخوابد و بیدار نشود روزه اش اشكال دارد و بنابر احتیاط واجب باید قضا و كفّاره به جا آورد، امّا اگر احتمال دهد كه بیدار می شود، می تواند بخوابد، و احتیاط این است كه در دفعه دوم كه بیدار شد نخوابد تا غسل كند.

مسأله 1377 كسی كه در شب ماه رمضان جنب است و می داند یا احتمال می دهد كه اگر بخوابد پیش از اذان صبح بیدار می شود، چنانچه تصمیم داشته باشد كه بعد از بیدار شدن غسل كند و با این تصمیم بخوابد و تا اذان بیدار نشود روزه اش صحیح است، ولی اگر تصمیم بر غسل نداشته باشد یا مردّد باشد كه غسل بكند یا نه، در این صورت اگر بیدار نشود روزه اش اشكال دارد.

مسأله 1378 هرگاه چنین كسی بخوابد و بیدار شود و بداند یا احتمال دهد كه اگر دوباره بخوابد پیش از اذان صبح برای غسل كردن بیدار می شود چنانچه بخوابد و بیدار نشود احتیاطاً باید روزه آن روز را قضا كند، هم چنین است اگر برای دفعه سوم بخوابد و بیدار نشود، ولی در هیچ یك از اینها كفّاره بر او واجب نمی شود.

مسأله 1379 خوابی كه در آن محتلم شده خواب اوّل حساب نمی شود ولی اگر از آن خواب بیدار شود و دوباره بخوابد خواب

اوّل حساب می شود.

مسأله 1380 هرگاه روزه دار در روز محتلم شود بهتر است فوراً غسل كند امّا اگر نكند برای روزه اش اشكالی ندارد.

مسأله 1381 هرگاه در ماه رمضان بعد از اذان صبح بیدار شود و ببیند محتلم شده روزه اش صحیح است، خواه بداند پیش از اذان محتلم شده، یا بعد از آن و یا شك داشته باشد.

مسأله 1382 كسی كه می خواهد قضای روزه ماه رمضان را بگیرد اگر بعد از اذان صبح بیدار شود و ببیند محتلم شده و بداند پیش از اذان صبح محتلم شده، اگر وقت قضای روزه تنگ نیست بنابر احتیاط واجب روز دیگری را روزه بگیرد، اگر وقت قضای روزه تنگ است مثلاً پنج روز قضا به ذمّه دارد پنج روز هم بیشتر به ماه رمضان باقی نمانده، همان روز را روزه بگیرد و روزه اش صحیح است.

مسأله 1383 اگر در ماه مبارك رمضان پیش از اذان صبح از حیض یا نفاس پاك شود و برای غسل وقت ندارد تیمّم كند و روزه اش صحیح است، امّا اگر برای هیچ كدام از غسل و تیمّم وقت ندارد باید بعداً غسل كند و روزه او نیز صحیح است.

مسأله 1384 اگر زن بعد از اذان صبح از خون حیض یا نفاس پاك شود نمی تواند روزه بگیرد، همچنین اگر در اثناء روز خون حیض یا نفاس ببیند اگر چه نزدیك مغرب باشد.

مسأله 1385 اگر زن پیش از اذان صبح از حیض یا نفاس پاك شود و در غسل كردن كوتاهی كند، بنابراحتیاط واجب روزه اش باطل است، ولی چنانچه كوتاهی نكند، مثلاً منتظر باشد كه حمّام باز شود یا

آب حمّام گرم شود و تا اذان غسل نكند در صورتی كه تیمّم كرده باشد روزه او صحیح است.

مسأله 1386 زنی كه در حال استحاضه است باید غسل خود را به تفصیلی كه در احكام استحاضه گفته شد به جا آورد و روزه او صحیح است.

مسأله 1387 كسی كه مسّ میت كرده و غسل مسّ میت بر او واجب شده، می تواند بدون غسل مسّ میت روزه بگیرد و اگر در حال روزه هم مسّ میت كند روزه اش باطل نمی شود، ولی برای نماز باید غسل كند.

8 اماله كردن با مایعات

مسأله 1388 تنقیه (اماله كردن) با مایعات روزه را باطل می كند هر چند برای معالجه بیماری و از روی ناچاری باشد، ولی استعمال شیافها برای معالجه اشكال ندارد و احتیاط واجب آن است كه از استعمال شیافهایی كه برای تغذیه است خودداری شود.

9 قی كردن

مسأله 1389 قی كردن از روی عمد روزه را باطل می كند، هرچند برای نجات از مسمومیت و درمان بیماری و مانند آن باشد، ولی قی كردن بدون اختیار یا از روی سهو روزه را باطل نمی كند.

مسأله 1390 اگر در شب چیزی بخورد كه می داند در روز بی اختیار قی می كند روزه باطل نمی شود، ولی احتیاط مستحب این است كه چنین كاری نكند و اگر كرد، روزه را قضا نماید.

مسأله 1391 واجب نیست روزه دار با فشار آوردن به خود از قی كردن خودداری كند، ولی اگر ضرر و مشقّتی نداشته باشد بهتر است جلوگیری كند.

مسأله 1392 اگر خرده های غذا یا حشره ای مانند مگس بی اختیار در گلوی روزه دار برود چنانچه بقدری پایین برود كه نمی توان آن را بیرون آورد روزه اش صحیح است و اگر بتواند آن را بیرون آورد باید چنین كند و بیرون آوردنش ضرری برای روزه ندارد، بلكه اگر در این حال فرو برد روزه اش باطل است.

مسأله 1393 هرگاه یقین دارد كه به واسطه آروغ زدن چیزی از گلو بیرون می آید كه به آن قی كردن می گویند نباید عمداً آروغ بزند، ولی اگر یقین نداشته باشد اشكال ندارد و هر گاه بر اثر آروغ زدن بدون اختیار چیزی در گلو یا دهانش بیاید باید آن را

بیرون بریزد و اگر عمداً فرو ببرد روزه اش باطل است، ولی اگر بی اختیار فرو رود اشكالی ندارد.

مسأله 1394 هرگاه یكی از امور نه گانه ای كه قبلاً گفته شد سهواً یا بدون اختیار به جا آورد روزه اش صحیح است، ولی جنب اگر بخوابد و تا اذان صبح غسل نكند روزه اش به شرحی كه قبلاً گفته شد اشكال دارد.

مسأله 1395 اگر روزه دار سهواً یكی از كارهایی كه روزه را باطل می كند انجام دهد و بعد به گمان این كه روزه اش باطل شده دوباره یكی از آنها را عمداً به جا آورد روزه اش باطل نمی شود، ولی احتیاط مستحب قضای آن است.

مسأله 1396 اگر چیزی را به زور در گلوی روزه دار بریزند، یا سر او را در آب فرو برند، روزه اش باطل نمی شود، ولی اگر مجبورش كنند كه خودش افطار كند، مثلاً به او بگویند اگر غذا نخوری ضرر جانی یا مالی به تو می زنیم و او برای جلوگیری از ضرر، غذا بخورد روزه اش باطل می شود.

مسأله 1397 احتیاط واجب آن است كه روزه دار به جایی نرود كه می داند چیزی در گلویش می ریزند یا مجبورش می كنند كه روزه را افطار كند، امّا اگر قصد رفتن كند و نرود یا بعد از رفتن چیزی به خوردش ندهند روزه اش صحیح است.

كارهایی كه برای روزه دار مكروه است

مسأله 1398 چند كار برای روزه دار مكروه است از جمله:

1 ریختن دوا در چشم

2 سرمه كشیدن در صورتی كه مزه یا بوی آن به حلق برسد.

3 انجام كارهایی كه باعث ضعف می شود، مانند خون گرفتن و حمّام

رفتن.

4 انفیه كشیدن اگر نداند به حلق می رسد، ولی اگر بداند به حلق می رسد جایز نیست.

5 بو كردن گیاههای معطّر

6 نشستن زن در آب، بنابر احتیاط

7 استعمال شیاف بنابر احتیاط

8 تر كردن لباس بر بدن

9 كشیدن دندان و هر كاری كه سبب خون آمدن از دهان و موجب ضعف شود.

10 مسواك كردن با چوب تازه

11 بوسیدن همسر بدون قصد بیرون آمدن منی و هر كاری كه شهوت را به حركت در آورد، امّا اگر به قصد بیرون آمدن منی باشد روزه او باطل می شود.

مواردی كه قضا و كفّاره واجب است

مسأله 1399 كارهایی كه روزه را باطل می كند اگر عمداً و با علم و اطّلاع انجام دهد، علاوه بر این كه روزه او باطل می شود و قضا دارد، كفّاره نیز دارد; ولی اگر به خاطر ندانستن مسأله باشد كفّاره ندارد، ولی احتیاط آن است كه قضا كند. همچنین هرگاه انسان شك دارد مغرب شده یا نه.

مسأله 1400 هرگاه به واسطه بی اطّلاعی و ندانستن مسأله، كاری را انجام دهد كه می داند حرام است، ولی نمی دانسته است كه روزه را باطل می كند بنابر احتیاط كفّاره بر او واجب است.

كفّاره روزه

مسأله 1401 كفّاره روزه یكی از سه چیز است: آزاد كردن یك بنده، یا دو ماه روزه گرفتن، یا شصت فقیر را سیر كردن (و اگر به هر كدام یك « مُد » كه تقریباً 750 گرم است گندم یا جو یا مانند آنها بدهد كافی است). و در زمان ما كه بنده آزاد كردن موضوع ندارد در میان دو چیز دیگر مخیر است و به جای گندم می تواند مقدار نانی بدهد كه گندم آن به اندازه یك « مُد » است.

مسأله 1402 هرگاه هیچ یك از این سه كار ممكن نشود هر چند « مُد » كه می تواند به فقرا اطعام كند و اگر نتواند باید 18 روز روزه بگیرد و اگر نتواند هر چند روز كه می تواند به جا آورد و اگر نتواند استغفار كند و همین اندازه كه در قلب بگوید: « استغفراللّه » كافی است و واجب نیست بعداً كه قدرت پیدا كرد كفّاره رابدهد.

احكام كفّاره روزه

مسأله 1403 كسی كه شصت روزه را برای كفّاره انتخاب كرده، احتیاط واجب آن است كه 31 روز آن را پی در پی به جا آورد، ولی در 18 روز كه در بالا گفته شد پی در پی به جا آوردن لازم نیست.

مسأله 1404 در جایی كه باید پی در پی روزه بگیرد اگر در وسط یك روز را عمداً روزه نگیرد باید همه را از نو به جا آورد، ولی اگر مانعی پیش آید مانند عادت ماهانه و نفاس و سفری كه ناچار از انجام آن است می تواند بعد از رفع مانع ادامه دهد و لازم نیست از سر بگیرد.

مسأله 1405

اگر روزه دار به چیز حرامی روزه خود را باطل كند، بنابر احتیاط واجب باید كفّاره جمع بدهد، یعنی هم یك بنده آزاد كند و هم دو ماه روزه بگیرد و هم شصت فقیر را سیر كند (یا به هر كدام از آنها یك مد طعام كه تقریبا 750 گرم است بدهد) و چنانچه هر سه برایش ممكن نباشد هر كدام كه ممكن است باید انجام دهد (خواه آن چیز حرام، مانند شراب و زنا باشد یا مانند نزدیكی كردن با همسر خود در عادت ماهانه).

مسأله 1406 هرگاه روزه دار نسبت دروغ به خدا و پیغمبر (صلی الله علیه وآله) دهد یك كفّاره كافی است و كفّاره جمع لازم نیست.

مسأله 1407 اگر روزه دار در یك روز ماه رمضان چند مرتبه جماع كند یك كفّاره بر او واجب است و در صورتی كه جماع او حرام باشد یك كفّاره جمع و همچنین اگر در یك روز چند مرتبه كارهای دیگری كه روزه را باطل می كند انجام دهد.

مسأله 1408 اگر روزه دار روزه خود را به چیز حلالی باطل كند، بعد كار حرامی كه روزه را باطل می كند انجام دهد احتیاط واجب آن است برای هر كدام یك كفّاره بدهد.

مسأله 1409 هرگاه روزه دار آروغ بزند و چیزی در دهانش بیاید نباید آن را فرو ببرد، و الاّ روزه او باطل می شود و قضا و كفّاره دارد، ولی كفّاره جمع لازم نیست.

مسأله 1410 اگر نذر كند كه روز معینی را برای خدا روزه بگیرد چنانچه عمداً روزه نگیرد یا روزه خود را باطل كند باید كفّاره بدهد (و كفّاره آن مانند كفّاره ماه

رمضان است).

مسأله 1411 هرگاه به گفته كسی كه سخنش قابل اعتماد نیست و می گوید مغرب شده افطار كند، بعد بفهمد مغرب نبوده، قضا و كفّاره بر او واجب است.

مسأله 1412 هرگاه روزه خود را عمداً باطل كند، بعد به مسافرت برود، كفّاره از او ساقط نمی شود، ولی اگر عمداً روزه خود را باطل كند بعد عذری مانند حیض یا نفاس یا بیماری برای او پیدا شود كفّاره بر او واجب نیست.

مسأله 1413 هرگاه یقین كند كه آن روز اوّل ماه رمضان است و عمداً روزه خود را باطل كند، بعد معلوم شود كه آخر شعبان بوده، كفّاره بر او واجب نیست.

مسأله 1414 همچنین اگر شك كند آخر رمضان است یا اوّل شوال و عمداً روزه را باطل كند بعد معلوم شود روز عید بوده كفّاره ندارد.

مسأله 1415 هرگاه روزه دار در ماه رمضان با همسر خود كه روزه دار است جماع كند چنانچه او را مجبور كرده باشد باید كفّاره روزه خود و زنش را هر دو بدهد و اگر او به جماع راضی بوده، بر هر كدام یك كفّاره واجب می شود، ولی اگر اجبار به مفطرات دیگر كند گناه كرده، امّا كفّاره بر هیچ كدام واجب نیست، امّا آن كسی كه روزه اش را خورده باید قضا كند.

مسأله 1416 هرگاه زن روزه دار شوهر روزه دار خود را مجبور به جماع نماید فقط یك كفّاره بر او واجب است و لازم نیست كفّاره شوهر را بدهد.

مسأله 1417 هرگاه زن در آغاز، مجبور بوده و در اثناء راضی شده احتیاط واجب آن است كه مرد دو كفّاره بدهد و بر زن چیزی

جز قضا لازم نیست.

مسأله 1418 هرگاه كسی به واسطه مسافرت یا بیماری روزه نگیرد نمی تواند همسر خود را مجبور به جماع نماید و اگر او را مجبور كند گناه كرده، ولی لازم نیست كفّاره او را هم بدهد.

مسأله 1419 به جا آوردن كفّاره واجب فوری نیست ولی نباید طوری باشد كه بگویند كوتاهی می كند.

مسأله 1420 اگر چند سال بگذرد و كفّاره را به جا نیاورد چیزی بر آن اضافه نمی شود.

مسأله 1421 كسی كه برای كفّاره روزه، اطعام شصت فقیر را انتخاب كرده باید به هر كدام یك مد طعام (تقریبا 750 گرم) بدهد و نمی تواند چند مد را به یك نفر بدهد، مگر این كه دسترسی به شصت فقیر پیدانكند، ولی اگر اطمینان داشته باشد كه فقیر طعام را به عیالات خود می دهد و با آنها می خورد، می تواند برای هر یك از عیالات او، هر چند صغیر باشند، یك مد به آن فقیر بدهد.

مسأله 1422 كسی كه قضای روزه ماه رمضان را گرفته جایز نیست بعد از ظهر روزه را باطل كند و اگر عمداً چنین كاری كند باید به ده نفر فقیر هر كدام یك مد طعام بدهد و اگر نمی تواند باید سه روز پی در پی روزه بگیرد.

مواردی كه فقط قضا لازم است

مسأله 1423 در چند صورت فقط قضای روزه لازم است و كفّاره واجب نیست:

1 در صورتی كه در شب ماه رمضان جُنُب باشد و بخوابد و بیدار شود و برای بار دوم یا سوم بخوابد و بیدار نشود، در این صورت احتیاط واجب قضای روزه است. امّا اگر در خواب اوّل بیدار نشود، قضا ندارد و

روزه اش صحیح است.

2 هرگاه كاری كه روزه را باطل می كند انجام ندهد، ولی نیت روزه نكرده باشد یا قصد كند كه روزه خود را بخورد، یا با ریا روزه را باطل نماید.

3 هرگاه در ماه رمضان غسل جنابت را فراموش كند و با همان حال یك یا چند روز روزه بگیرد بنابراحتیاط واجب.

4 در ماه رمضان بدون آن كه تحقیق كند صبح شده یا نه، كاری كه روزه را باطل می كند انجام دهد، بعد معلوم شود صبح بوده، همچنین اگر بعد از تحقیق شك یا گمان كند كه صبح شده است; ولی اگر بعد از تحقیق یقین كند صبح نشده، و چیزی بخورد، بعد معلوم شود كه صبح بوده، قضا واجب نیست.

5 هرگاه كسی بگوید صبح نشده و هنوز وقت باقی است و انسان به گفته او كاری كه روزه را باطل می كند انجام دهد و بعد معلوم شود صبح بوده، در اینجا نیز قضا لازم است، ولی اگر بعد از تحقیق یقین كند صبح نشده و چیزی بخورد بعد معلوم شود صبح بوده قضا واجب نیست.

6 كسی بگوید صبح شده و انسان به گفته او یقین نكند یا خیال كند شوخی می كند و كاری كه روزه را باطل می كند انجام دهد بعد معلوم شود صبح بوده.

7 هرگاه شخص عادلی خبر دهد مغرب شده و او افطار كند بعد معلوم شود مغرب نبوده است.

8 هرگاه در هوای صاف به واسطه تاریكی یقین كند مغرب شده و افطار كند بعد معلوم شود مغرب نبوده.

9 هرگاه برای خنك شدن، یا بدون هدف، آب در دهان بگرداند و بی اختیار فرو رود

باید قضا كند، امّا اگر فراموش كرده كه روزه است و آب را فرو برد قضا ندارد، همچنین اگر برای وضو آب در دهان كند و بی اختیار فرو رود قضا بر او واجب نیست.

10 كسی كه با همسر خود بازی كند بدون این كه قصد استمناء داشته باشد و منی از او خارج شود، ولی اگر اطمینان داشت كه با این كار منی خارج نمی شود و تصادفا خارج شد روزه اش صحیح است و قضا ندارد.

مواردی كه قضا واجب نیست

در چند صورت قضای روزه لازم نیست:

مسأله 1424 الف: هرگاه چیز دیگری غیراز مایعات را در دهان ببرد و بی اختیار فرو رود یا آب داخل بینی كند و بی اختیار فرو رود.

ب: در ماه رمضان اگر بعد از تحقیق یقین كند صبح نشده و چیزی بخورد و بعد معلوم شود صبح بوده است.

ج: اگر فراموش كرده كه روزه است و آب را فرو برد.

د: اگر برای وضو آب در دهان كند و بی اختیار فرو رود.

ه: كسی با همسر خود بازی كند و اطمینان داشته باشد كه با این كار منی خارج نمی شود و تصادفاً خارج شود.

و: در صورتی كه در شب ماه رمضان جنب باشد و بخوابد ولی در خواب اوّل بیدار نشود.

مسأله 1425 مضمضه كردن زیاد برای روزه دار مكروه است و بعد از مضمضه باید آب خارجی را از دهان بیرون بریزد و بهتر است سه مرتبه آب دهان را بیندازد و اگر بداند به واسطه مضمضه بی اختیار آب وارد گلویش می شود نباید مضمضه كند.

مسأله 1426 هرگاه انسان شك دارد مغرب شده یا نه نمی تواند افطار كند و

اگر افطار كند هم قضا دارد و هم كفّاره، ولی اگر شك كند كه صبح شده یا نه می تواند كارهایی كه روزه را باطل می كند انجام دهد و تحقیق كردن نیز واجب نیست.

احكام روزه قضا

مسأله 1427 روزه هایی كه در حال جنون به جا نیاورده بعد از عاقل شدن لازم نیست قضا كند، همچنین اگر كافری مسلمان شود قضای روزه های گذشته واجب نیست، امّا اگر مسلمانی مرتد شود و دوباره برگردد و مسلمان شود روزه های دوران مرتد بودن را باید قضا نماید.

مسأله 1428 هرگاه به واسطه مستی روزه او ترك شده باید قضا كند، هرچند مادّه مست كننده را از روی اشتباه و یا برای معالجه خورده باشد، بلكه اگر نیت روزه را قبلاً كرده بعد در حال مستی روزه را تمام كند بنابر احتیاط واجب باید قضا نماید.

مسأله 1429 روزه هایی كه به خاطر مسافرت یا بیماری و مانند آن ترك شده باید قضا كند، امّا اگر نداند تعداد روزه های فوت شده چه اندازه بوده، كافی است مقداری كه یقین دارد قضا كند و اضافه بر آن واجب نیست، هرچند احتیاط مستحبّ است.

مسأله 1430 اگر از چند ماه رمضان روزه قضا بر ذمّه دارد قضای هر كدام را اوّل بگیرد مانعی ندارد، ولی اگر وقت برای قضای رمضان آخر تنگ شده باشد باید بنابر احتیاط اوّل قضای رمضان آخر را بگیرد.

مسأله 1431 كسی كه روزه قضای ماه رمضان را به جا می آورد می تواند پیش از ظهر روزه را افطار كند، به شرط این كه وقت برای قضای روزه تنگ نباشد، ولی بعد از ظهر جایز نیست، همچنین اگر

قضای روزه غیر معینی (مانند قضای روزه نذر) را گرفته باشد احتیاط واجب آن است كه بعد از ظهر روزه را باطل نكند.

مسأله 1432 كسی كه به واسطه بیماری یا حیض و نفاس روزه ماه رمضان را نگیرد و پیش از پایان ماه رمضان از دنیا برود لازم نیست روزه هایی را كه نگرفته برای او قضا نمایند.

مسأله 1433 هرگاه به واسطه بیماری، روزه ماه رمضان را نگیرد و بیماری او تا ماه رمضان سال بعد طولانی شود، قضای روزه هایی را كه نگرفته واجب نیست، فقط باید برای هر روز یك مد (تقریبا 750 گرم) گندم یا جو و مانند آن به فقیر بدهد، ولی اگر به واسطه عذر دیگری (مثلاً بخاطر مسافرت) روزه نگرفته باشد و عذر او تا رمضان بعد باقی بماند احتیاط واجب آن است كه روزه هایی را كه نگرفته بعد از ماه رمضان قضا كند و برای هر روز یك مد طعام به فقیر دهد، همچنین اگر ترك روزه بخاطر بیماری بوده، بعد بیماری رفع شده و عذر دیگری مانند مسافرت پیش آمده است.

مسأله 1434 هرگاه روزه ماه رمضان را به واسطه عذری نگیرد و تا رمضان آینده عمداً قضای آن را به جانیاورد در حالی كه عذرش برطرف شده، باید بعداً روزه را قضا كند و برای هر روز یك مد طعام كفّاره بدهد، همچنین اگر در قضای روزه كوتاهی كند تا وقت تنگ شود و در تنگی وقت عذری پیدا كند، باید بعداً هم قضا به جا آورد و هم كفّاره دهد، امّا اگر كوتاهی نكرده و اتّفاقاً در تنگی وقت عذری پیدا شده فقط قضا لازم

است.

مسأله 1435 هرگاه بیماری انسان چند سال طول كشد و بعداً خوب شود اگر تا رمضان آینده به مقدار قضا وقت باقی است باید فقط قضای رمضان آخر را بگیرد و برای هر روز از سالهای پیش یك مد طعام بدهد.

مسأله 1436 هرگاه قضای روزه ماه رمضان را چند سال به تأخیر اندازد باید قضا را به جا آورد و برای هر روز یك مد طعام به فقیر دهد و با گذشت سالها كفّاره متعدّد نمی شود.

مسأله 1437 لازم نیست كفّاره هر روز را به یك فقیر بدهد، بلكه می تواند كفّاره چندین روز را به یك نفر بدهد و اگر مقداری نان دهد كه گندم آن به اندازه یك مد باشد كافی است، ولی پول آن را نمی تواند بدهد مگر این كه اطمینان داشته باشد آن را برای خرید نان مصرف می كند.

مسأله 1438 بعد از مرگ پدر باید پسر بزرگتر قضای نماز و روزه او را به شرحی كه در مسائل قضای نماز گفته شد به جا آورد و احتیاط این است كه قضای نماز و روزه مادر را نیز انجام دهد.

مسأله 1439 اگر ولی میت نداند كه میت قضای روزه بر ذمّه دارد یا نه، واجب نیست برای او قضا بگیرد و اگر اجمالاً بداند مقداری قضای روزه بر ذمّه اوست باید به اندازه ای كه یقین دارد به جا آورد و بیش از آن لازم نیست.

احكام روزه شخص مسافر

مسأله 1440 شخص مسافر (با شرایطی كه در مسأله نماز مسافر گفته شد) نباید روزه بگیرد، و بطور كلّی در هر موردی نماز شكسته است روزه را باید ترك كرد و در جایی كه

نماز را باید تمام بخواند (مانند كسی كه شغلش مسافرت است و یا در محلّی قصد ماندن ده روز كرده) باید روزه را بگیرد.

مسأله 1441 مسافرت در ماه رمضان حرام نیست، ولی اگر برای فرار از روزه باشد مكروه است.

مسأله 1442 هرگاه روزه روز معینی غیر از ماه رمضان بر انسان واجب باشد (مثل این كه نذر كرده نیمه شعبان را روزه بگیرد) بنابر احتیاط واجب نباید در آن روز مسافرت كند، حتّی اگر در سفر است باید در جایی قصد توقّف ده روز كند و آن روز را روزه بگیرد.

مسأله 1443 اگر نذر روزه كند ولی روز آن رامعین نسازد نمی تواند آن را در سفر به جا آورد، ولی اگر نذر كند روز معینی را در سفر روزه بگیرد یا نذر كند روز معینی را چه مسافر باشد چه نباشد روزه بگیرد، احتیاط واجب آن است كه آن روز را اگرچه مسافر باشد روزه بگیرد.

مسأله 1444 مسافر می تواند برای گرفتن حاجت، سه روز در مدینه روزه مستحبّی بگیرد (هر چند قصد ده روز نكند) ولی احتیاط آن است كه روز چهارشنبه و پنجشنبه و جمعه را اختیار كند.

مسأله 1445 كسی كه اصلاً نمی داند روزه مسافر باطل است اگر در سفر روزه بگیرد روزه اش صحیح است، ولی اگر در بین روز مسأله را بفهمد روزه اش باطل می شود.

مسأله 1446 هر گاه فراموش كندمسافر است، یا فراموش كند كه روزه مسافر باطل است و در این حال روزه بگیرد، بنابر احتیاط واجب باید روزه را قضا كند.

مسأله 1447 هرگاه روزه دار بعد از ظهر مسافرت نماید باید روزه خود را تمام

كند، امّا اگر پیش از ظهر مسافرت نماید روزه اش باطل است، ولی قبل از آن كه به حدّ ترخص برسد نمی تواند روزه را افطار كند و اگر پیش از آن افطار كند كفّاره بر او واجب است (منظور از حدّ ترخص جایی است كه صدای اذان شهر را نشنود، یا به جایی برسد كه از نظر مردم شهر پنهان گردد).

مسأله 1448 هرگاه مسافر پیش از ظهر وارد وطن شود، یا به جایی برسد كه قصد ده روز توقّف دارد، چنانچه كاری كه روزه را باطل می كند انجام نداده باشد باید روزه بگیرد و اگر انجام داده باید بعداً قضا كند و مستحبّ است باقیمانده آن روز را امساك نماید، ولی اگر بعد از ظهر وارد شود نمی تواند روزه بگیرد.

مسأله 1449 مسافر و كسی كه از روزه گرفتن معذور است مكروه است در روز ماه رمضان در خوردن و آشامیدن، خود را كاملاً سیر كنند، همچنین جماع برای آنها مكروه است.

كسانی كه روزه بر آنها واجب نیست

مسأله 1450 مرد و زن پیر كه روزه گرفتن برای آنها مشكل است می توانند روزه را ترك كنند، ولی باید برای هر روز یك مد (تقریباً 750 گرم) گندم یا جو و مانند اینها به فقیر دهند و بهتر آن است به جای گندم و جو نان را انتخاب كنند و در این صورت احتیاط واجب این است به اندازه ای باشد كه گندم خالص آن مقدار یك مد شود.

مسأله 1451 كسانی كه به خاطر پیری روزه نگرفته اند اگر در فصل مناسبی كه هوا ملایم و روزها كوتاه است بتوانند قضای آن را به جا آورند احتیاط آن است

كه آن را قضا كنند.

مسأله 1452 روزه بر كسانی كه مبتلا به بیماری استسقاء هستند، یعنی زیاد تشنه می شوند و توانایی روزه گرفتن را ندارند و یا برای آنها بسیار مشكل است واجب نیست، ولی باید برای هر روز یك مدّ طعام كه در مسأله قبل به آن اشاره شد كفّاره بدهند و بهتر است كه بیش از مقدار ضرورت آب نیاشامند و اگر بعداً بتوانند قضا كنند احتیاط واجب قضا كردن است.

مسأله 1453 زنان بارداری كه وضع حمل آنها نزدیك است و روزه برای حمل آنها ضرر دارد روزه گرفتن بر آنها واجب نیست، ولی كفّاره ای را كه در مسأله قبل گفته شد باید بدهند، امّا اگر روزه برای خودش ضرر دارد روزه بر او واجب نیست كفّاره هم ندارد، ولی بعداً قضا می كند.

مسأله 1454 زنانی كه بچّه شیر می دهند خواه مادر بچّه باشند یا دایه، اگر روزه گرفتن باعث كمی شیر آنها و ناراحتی بچّه شود روزه بر آنها واجب نیست، ولی برای هر روز همان كفّاره (یك مدّ طعام) واجب است، بعداً نیز باید روزه را قضا كنند، امّا اگر روزه برای خودشان ضرر داشته باشد، نه روزه واجب است و نه كفّاره، ولی باید بعداً روزه هایی را كه نگرفته اند قضا نمایند.

مسأله 1455 اگر كسی پیدا شود كه بدون اجرت، بچّه را شیر دهد یا شخصی پیدا شود كه اجرت دایه را بی منّت بپردازد، در این صورت روزه گرفتن واجب است.

راه ثابت شدن اوّل ماه

مسأله 1456 اوّل ماه از پنج طریق ثابت می شود:

1 دیدن ماه با چشم، امّا دیدن با دوربین و وسایل دیگری از این

قبیل كافی نیست.

2 شهادت عدّه ای كه از گفته آنها یقین پیدا شود (هر چند عادل نباشند، همچنین هر چیزی كه مایه یقین گردد).

3 شهادت دو مرد عادل، ولی اگر این دو شاهد صفت ماه را بر خلاف یكدیگر بگویند، یا نشانه هایی بدهند كه دلیل بر اشتباه آنهاست به گفته آنها اوّل ماه ثابت نمی شود.

4 گذشتن سی روز تمام از اوّل ماه شعبان كه اوّل ماه رمضان با آن ثابت می شود، یا گذشتن سی روز تمام از اوّل ماه رمضان كه اوّل ماه شوال ثابت می شود (البتّه این در صورتی است كه اوّل ماه قبل مطابق همین طریق ثابت شده باشد).

5 حكم حاكم شرع، به این صورت كه برای مجتهد عادلی اوّل ماه ثابت شود و سپس حكم كند كه آن روز اوّل ماه است، در این صورت پیروی از او بر همه لازم است، مگر كسی كه یقین به اشتباه او دارد.

مسأله 1457 اوّل ماه به وسیله تقویمها و محاسبات منجّمین ثابت نمی شود، هرچند آنها اهل اطّلاع و دقّت باشند، مگر این كه از گفته آنها یقین حاصل گردد، همچنین بلند بودن ماه و دیر غروب كردن آن دلیل بر این نمی شود كه شب قبل شب اوّل ماه بوده است.

مسأله 1458 اگر در شهری اوّل ماه ثابت شود برای شهرهای دیگر كه با آن نزدیك است كافی است و همچنین شهرهای دور دستی كه افق آنها باهم متّحد است، همچنین اگر در بلاد شرقی ماه دیده شود برای كسانی كه در بلاد غربی نسبت به آنها باشند كافی است (مثل این كه اوّل ماه در مشهد ثابت شود

مسلّماً برای كسانی كه در تهران هستند كافی است ولی عكس آن كفایت نمی كند).

مسأله 1459 اگر اوّل ماه رمضان ثابت نشود روزه واجب نیست، ولی اگر بعداً ثابت شود كه آن روزی را كه روزه نگرفته اوّل ماه بوده باید آن را قضا كند.

مسأله 1460 روزی را كه انسان شك دارد آخر رمضان است یا اوّل شوّال باید روزه بگیرد، امّا اگر در اثناء روز ثابت شود كه اوّل شوّال است باید افطار كند هر چند نزدیك مغرب باشد.

مسأله 1461 هرگاه شخص زندانی نتواند به ماه رمضان یقین پیدا كند باید به گمان خود عمل نماید و آن ماه را كه بیشتر احتمال می دهد كه ماه رمضان است روزه بگیرد و اگر گمان برای او حاصل نشود هر ماهی را كه روزه بگیرد صحیح است، ولی احتیاط واجب آن است كه اگر زندان او ادامه یابد در سال آینده نیز همان ماه را روزه بگیرد.

روزه های حرام

مسأله 1462 دو روز از سال روزه اش حرام است: عید فطر (اوّل ماه شوّال) و عید قربان (دهم ماه ذی الحجّه).

مسأله 1463 روزه گرفتن زن (روزه مستحبّی) در صورتی كه حقّ شوهرش از بین برود بدون اجازه او جایز نیست، و اگر حقّ او از بین نرود نیز، بنابر احتیاط واجب باید با اجازه شوهر باشد، همچنین روزه مستحبّی اولاد اگر اسباب اذیت پدر و مادر شود جایز نیست، ولی اجازه گرفتن از آنها لازم نمی باشد.

مسأله 1464 كسی كه می داند روزه برای او ضرر دارد باید روزه را ترك كند و اگر روزه بگیرد صحیح نیست، همچنین اگر یقین ندارد امّا احتمال قابل توجّهی می

دهد كه روزه برای او ضرر دارد، خواه این احتمال از تجربه شخصی حاصل شده باشد یا از گفته طبیب.

مسأله 1465 اگر طبیب بگوید روزه ضرر دارد امّا او با تجربه دریافته است كه ضرر ندارد، باید روزه بگیرد و در صورت معلوم نبودن ضرر، می تواند یكی دو روز تجربه كند و بعد طبق دستور بالا عمل نماید.

مسأله 1466 هرگاه عقیده اش این بود كه روزه برای او ضرر ندارد و روزه گرفت و بعد از مغرب فهمید روزه برای او ضرر داشته، احتیاط آن است كه قضای آن را به جا آورد.

مسأله 1467 روزی كه انسان شك دارد كه آخر ماه شعبان است یا اوّل ماه رمضان، اگر می خواهد روزه بگیرد باید به قصد آخر شعبان باشد و اگر به نیت اوّل ماه رمضان روزه بگیرد حرام و باطل است.

مسأله 1468 غیر از روزه هایی كه گفته شد روزه های حرام دیگری نیز هست كه در كتابهای مفصّل گفته شده است.

روزه های مكروه

مسأله 1469 روزه روز عاشورا مكروه است، همچنین روزی كه انسان شك دارد روز عرفه است یا عید قربان و روزه میهمان بدون اجازه میزبان نیز كراهت دارد.

روزه های مستحب

مسأله 1470 روزه تمام روزهای سال، غیر از روزه های حرام و مكروه كه دربالا گفته شد، مستحبّ است، ولی بعضی از روزها تأكید بیشتری دارد از جمله:

1 پنجشنبه اوّل و آخر هر ماه و اوّلین چهارشنبه بعد از روز دهم ماه، حتّی اگر كسی اینها را به جا نیاورد مستحبّ است قضا كند.

2 سیزدهم و چهاردهم و پانزدهم هر ماه.

3 تمام ماه رجب و شعبان و اگر نتواند قسمتی از آن را روزه بگیرد، هر چند یك روز باشد.

4 روز بیست و چهارم ذی الحجّه و بیست و نهم ذی القعده.

5 روز اوّل ذی الحجّه تا روز نهم، ولی اگر به واسطه ضعف روزه نتواند دعاهای روز عرفه را بخواند روزه آن روز مكروه است.

6 عید سعید غدیر (هیجده ذی الحجّه).

7 روز اوّل و سوم و هفتم محرم.

8 روز تولّد پیغمبر اكرم (صلی الله علیه وآله) (17 ربیع الاول).

9 روز مبعث رسول خدا (صلی الله علیه وآله) (27 رجب).

10 روز عید نوروز.

مسأله 1471 هرگاه كسی روزه مستحبّی بگیرد واجب نیست آن را به آخر برساند و هر موقع بخواهد می تواند روزه خود را بخورد، بلكه اگر برادر مؤمنی او را به غذا دعوت كند مستحبّ است دعوت او را قبول كرده در اثناء روز افطار نماید.

كسانی كه نمی توانند روزه بگیرند

مسأله 1472 برای شش گروه روزه گرفتن ممكن (صحیح) نیست هرچند مستحبّ است اعمالی كه روزه را باطل می كند ترك كنند:

1 مسافرانی كه در سفر روزه خود را خورده اند و پیش از ظهر به وطن یا جایی كه می خواهند ده روز اقامت كنند وارد شوند.

2 مسافرانی كه بعد از ظهر به وطن

یا محلّ اقامت می رسند.

3 بیمارانی كه قبل از ظهر بهبودی یابند، ولی كاری كه روزه را باطل می كند قبلاً انجام داده اند و نمی توانند روزه بگیرند.

4 بیمارانی كه بعد از ظهر خوب شوند هرچند تا آن ساعت چیزی نخورده اند.

5 زنانی كه در بین روز از عادت ماهانه، یا نفاس پاك شوند.

6 افراد غیر مسلمانی كه در روز ماه رمضان بعد از ظهر مسلمان شوند، ولی اگر قبل از ظهر باشد و چیزی نخورده باشند احتیاط واجب آن است كه روزه بگیرند.

مسأله 1473 مستحبّ است روزه دار نماز مغرب و عشا را پیش از افطار بخواند، ولی اگر حضور قلب ندارد، یا كسی منتظر اوست، بهتر است اوّل افطار كند، امّا بقدری كه بتواند نماز را در وقت فضیلت به جا آورد.

خمس

موارد هفتگانه خمس

مسأله 1474 خمس در هفت چیز واجب است:

1 منافع كسب و كار 2 معدن 3 گنج 4 مال حلال مخلوط به حرام 5 جواهراتی كه با غوّاصی از دریا به دست می آید. 6 غنیمت جنگی 7 زمینی كه كافر ذمّی از مسلمان می خرد (بنابر احتیاط واجب).

احكام و موارد هفتگانه خمس

1 منافع كسب و كار

مسأله 1475 هرگاه انسان از طریق زراعت یا صنعت یا تجارت یا از طریق كارگری و كارمندی در مؤسّسات مختلف درآمدی به دست آورد، چنانچه از مخارج سال او و همسر و فرزندان و سایر كسانی كه نفقه آنها را می دهد زیاد آید، باید خمس (پنج یك) آن را به شرحی كه بعداً گفته می شود بپردازد.

مسأله 1476 هیچ گونه تفاوتی میان كسب ها و درآمدهای كسب نیست، ولی اگر انسان چیزی را به عنوان وام از دیگری بگیرد خمس ندارد، همچنین اموالی كه به عنوان ارث به او می رسد مشمول خمس نیست، مگر این كه بداند شخص میت خمس آن را نداده است و یا این كه به خاطر سایر اموالش بدهكار خمس است.

مسأله 1477 اگر كسی چیزی را به او ببخشد و از مخارج سالش زیاد آید احتیاط واجب آن است كه خمس آن را بپردازد، همچنین اگر از كسی ارثی به او رسد كه خویشاوندی دوری با او دارد و اطّلاعی از چنین خویشاوندی و انتظاری درباره چنین ارثی نداشته، در اینجا نیز احتیاط واجب آن است كه خمس آن را بپردازد.

مسأله 1478 هرگاه ملكی را برافراد معینی، مثلاً اولاد خود وقف نماید، چنانچه آن ملك درآمدی داشته باشد و از مخارج سال آنها زیاد بیاید باید

خمس آن را بدهند.

مسأله 1479 چیزی را كه افراد مستحق از باب خمس یا زكات می گیرند خمس ندارد، هر چند از مخارج سالشان به عللی زیاد بیاید، ولی اگر از مالی كه از این طریق به او رسیده منفعتی ببرد، مثلاً از درختی كه از باب خمس به او داده شده میوه ای به دست آورد باید خمس آن مقداری كه از مخارج سالش زیاد آمده بپردازد.

مسأله 1480 اگر با عین پولی كه خمس آن را نداده اند جنسی بخرد، معامله نسبت به مقدار خمس باطل است، مگر این كه حاكم شرع آن را اجازه دهد، در این صورت باید پنج یك جنسی را كه خریده به حاكم شرع دهد.

مسأله 1481 اگر جنسی را به ذمّه بخرد ولی بعد از معامله قیمت آن را از پولی كه خمس آن را نداده بپردازد معامله او صحیح و تصرّفاتش در آن جنس جایزاست، ولی چون از پولی كه خمس در آن است به فروشنده داده به مقدار خمس آن پول به او مدیون است و در صورتی كه آن مقدار در دست فروشنده موجود باشد حاكم شرع همان را می گیرد و اگر از بین برود عوض آن را از خریدار یا فروشنده مطالبه می كند.

مسأله 1482 هرگاه كسی مالی را كه خمسش را نداده اند خریداری كند، معامله او نسبت به خمس باطل است، مگر آن كه حاكم شرع اجازه دهد كه در این صورت خمس پول معامله را باید به او داد و اگر به فروشنده داده باشد باید از او بگیرد و به حاكم شرع دهد.

مسأله 1483 اگر چیزی را كه خمس آن

را نداده به دیگری ببخشد مقدار خمس آن ملك او نمی شود.

مسأله 1484 هرگاه مالی به دست انسان از شخص كافر، یا كسی كه عقیده به خمس ندارد از طریق تجارت یا غیر آن بیاید، دادن خمس آن واجب نیست، امّا اگر عقیده به خمس دارد ولی خمس آن را نداده، دادن خمس آن واجب است.

مسأله 1485 اگر اجمالاً می دانیم كسی عقیده به خمس دارد و خمس نمی دهد ولی نمی دانیم خصوص مالی را كه به ما داده خمس به آن تعلّق گرفته یا نه، مثل این كه احتمالاً اموالی از طریق ارث به او رسیده، یا وام گرفته و احتمال می دهیم این مال از آنها باشد، تصرّف در چنین مالی اشكال ندارد و خمس آن لازم نیست، همچنین قبول دعوت این گونه اشخاص و یا نماز خواندن در خانه آنها جایز است، مگر این كه بدانیم غذایی را كه تهیه كرده و یا خانه او از پولهایی است كه خمس آن را نداده.

مسأله 1486 آغاز سال برای حساب خمس هر كسی اوّلین درآمد اوست، یعنی اگر كسی شروع به تجارت و كسب و صنعت و زراعت و غیر اینها كند، اوّلین زمانی كه درآمد برای او حاصل می شود اوّل سال خمس اوست و نمی توان با قصد و نیت آن را جلو یا عقب انداخت و اگر بخواهد اوّل سال را جلو بیندازد راهش این است كه حساب سال خود را زودتر از موعد معین برسد و خمس خود را بپردازد، همان وقت اوّل سال او خواهد شد.

مسأله 1487 انسان می تواند در وسط سال هر وقت منفعتی به دستش

آمد خمس آن را بدهد، ولی می تواند آن را تا آخر سال تأخیر بیندازد تا مخارج احتمالی اش را از آن بردارد.

مسأله 1488 برای دادن خمس می توان معیار را سال شمسی یا قمری قرار داد.

مسأله 1489 كسی كه درآمد اضافی ندارد نیاز به قرار دادن سال خمسی ندارد.

مسأله 1490 كسی كه سال خمس دارد اگر در وسط سال بمیرد باید مخارج او را تا موقع مرگش از منافع او كم كنند و خمس باقیمانده را بدهند.

مسأله 1491 اگر قیمت جنسی كه برای تجارت خریده بالا رود و روی ملاحظات تجارتی و كسبوكار آن را نفروشد و در بین سال قیمتش پایین آید، خمس مقداری

كه بالا رفته بر او واجب نیست، ولی اگر قیمت آن تا آخر سال همچنان بالا باشد باید سر سال خمس آن را بدهد، هر چند قیمت آن بعد از گذشتن سال پایین آید، این در صورتی است كه آخر سال وقت فروش آن باشد و به میل خود آن را نگه دارد.

مسأله 1492 هرگاه غیر مال التّجاره مالی دارد كه خمس آن را داده یا اصلاً خمس ندارد (مانند ارث) چنانچه قیمتش بالا رود، اگر آن را بفروشد باید خمس اضافه قیمت را بدهد، همچنین اگر گوسفندی را كه خمسش داده چاق شود باید خمس آنچه زیاد شده بعد از فروش بدهد.

مسأله 1493 اگر باغی احداث كند برای آن كه بعد از بالا رفتن قیمتش بفروشد چنانچه وقت فروش آن رسیده باشد باید خمس آن را بدهد، ولی اگر قصدش این باشد كه از میوه آن استفاده كند باید خمس میوه ها را بدهد و خمس خود باغ را

هنگام فروش می دهد.

مسأله 1494 درختانی را كه برای استفاده از چوبشان پرورش می دهند وقتی موقع فروش چوب آنها رسید باید خمس آن را بدهند، هر چند نخواهند آنها را بفروشند، ولی اگر موقع فروش آنها نرسیده خمس ندارد هر چند سالها بگذرد.

مسأله 1495 كسی كه دارای چند رشته كسب و كار است، مثلاً هم زراعت دارد و هم صنعت و هم درآمد كارگری، باید منافع همه را در آخر سال یكجا حساب كند، چنانچه چیزی زاید بر مخارج داشت خمس آن را بدهد.

مسأله 1496 مخارجی را كه برای به دست آوردن فایده می كند، مانند خرج باربری و دلالی و غیر آن جزء مخارج كسب حساب می شود.

مسأله 1497 هزینه زندگی خمس ندارد، یعنی آنچه را انسان از درآمدش در بین سال مصرف خوراك و پوشاك و مسكن و اثاث خانه و ازدواج و جهیزیه دختر و زیارت واجب یا مستحب و بذل و بخشش و میهمانی و مانند آن می كند، چنانچه در آن زیاده روی نكرده باشد خمس ندارد و تنها آنچه در آخر سال اضافه می ماند خمس دارد; ولی هرگاه چیزی جزء مؤونه سال گردد، مانند خانه و فرش و وسایل دیگر، اگر بعداً آن را بفروشند به قیمت آن خمس تعلّق نمی گیرد مخصوصاً اگر بخواهند آن را تبدیل به مثل كنند.

مسأله 1498 اموالی را كه انسان به مصرف نذر و كفّاره و مانند آن می رساند جزء مخارج سالیانه اوست، همچنین اموالی را كه به دیگران می بخشد یا جایزه می دهد اگر از شأن او زیاد نباشد جزء مخارج سالانه حساب می شود.

مسأله 1499 كسی كه

نیاز به خانه ملكی دارد آنچه را صرف خرید خانه می كند خمس ندارد، ولی اگر درآمد سالش برای خرید خانه كفایت نكند و مجبور باشد چند سال پس انداز كند تا قادر به تهیه خانه شود پولهایی كه سال بر آنها گذشته خمس دارد، امّا اگر فی المثل زمین خانه را در اثناء سال اوّل بخرد و مصالح ساختمانی را در اثناء سال بعد و اجرت بنا را در سال سوم بدهد هیچ كدام خمس ندارد.

مسأله 1500 در میان بسیاری از خانواده ها معمول است كه جهیزیه دختران را تدریجاً تهیه می كنند، چنانچه سال بر آن جهیزیه بگذرد خمس آن واجب است ولی در مناطقی كه اگر جهیزیه را قبلاً تهیه نكنند عیب است و یا این كه تهیه آن جز به صورت تدریجی مشكل است، خمس ندارد.

مسأله 1501 كسانی كه قبر یا كفن از قبل برای خود تهیه می كنند چنانچه سال بر آن بگذرد خمس دارد.

مسأله 1502 هر مالی را كه یك بار خمس آن را بدهند دیگر خمس به آن تعلق نمی گیرد، مگر این كه نمو كند یا قیمت آن اضافه شود.

مسأله 1503 همان گونه كه اشاره شد هزینه سفر حج یا زیارتهای مستحبّی اگر از درآمد همان سال باشد خمس ندارد و اگر ناچار باشد از چند سال قبل اسم نویسی كند و هزینه را بدهد، جزء مخارج همان سالش محسوب می شود و خمس ندارد، نه در آن سال و نه در سالهای بعد.

مسأله 1504 كسی كه درآمدی از كسب و كار به دست آورده اگر مال دیگری هم دارد كه خمس آن واجب نیست یا خمس

آن را داده، می تواند آن دو را از هم جدا كند و مخارج سال خود را فقط از فایده كسب آن سال بردارد، امّا اگر مخارج خود را از پولی كه خمس ندارد یا خمسش را قبلاً داده است بردارد، نمی تواند این مخارج را از درآمد آن سال كم كند.

مسأله 1505 اگر از درآمد كسب و كار آذوقه ای برای مصرف سالش خریده، چنانچه چیزی در آخرسال از آن زیاد بماند باید خمس آن را بدهد احتیاط این است كه حتّی اشیاء كم اهمّیت را مانند مختصر مواد غذایی اضافی و امثال آن را هرچه هست حساب كند و باید توجّه داشت كه اگر می خواهد قیمت آنها را بدهد باید قیمت همان آخر سال را در نظر بگیرد خواه كمتر از خرید باشد یا بیشتر.

مسأله 1506 اگر در اثناء سال وسایل مورد نیاز خود را بخرد خمس ندارد و اگر بعداً از آن وسائل بی نیاز شود خمس دادن آن لازم نیست، همچنین زیور آلات زنانه اگر بعد از گذشتن سنّ و سالی از زن، مورد نیازش نباشد خمس به آن تعلق نمی گیرد، ولی احتیاط مستحب آن است كه خمس این وسایل یا زیورآلات را بدهد.

مسأله 1507 كتابهایی را كه طلاّب علوم دینی یا غیر آنها از درآمد كسب و كار می خرند چنانچه مورد نیازشان باشد خمس ندارد، ولی اگر فعلاً نیازی به آن ندارند و مقصودشان استفاده در آینده است خمس به آن تعلّق می گیرد (اگر در تمام طول سال نیز از آن استفاده نكند، ولی وجود آن كتاب برای مواقع ضروری در كتابخانه لازم است، نیاز محسوب

می شود) همچنین وسایلی مانند اسباب آتش نشانی در جاهایی كه بیم آتش سوزی است یا داروهای ضروری و كمكهای اوّلیه در خانه جزء هزینه های زندگی محسوب می شود و خمس ندارد هر چند اتّفاقاً در تمام سال از آنها استفاده نشود.

مسأله 1508 اگر در یك سال منفعتی نبرد، بنا بر احتیاط نمی تواند مخارج آن سال را از منافع سال بعد كم كند.

مسأله 1509 هرگاه در ابتدای سال منافعی نداشته باشد و از سرمایه خرج كند، امّا پیش از تمام شدن سال منفعتی ببرد، در این صورت می تواند آنچه را از سرمایه برداشته از منافع كم كند.

مسأله 1510 سرمایه ای كه مورد نیاز است و با كمتر از آن زندگی او در حدّ آبرو و شؤونش اداره نمی شود خمس ندارد، یعنی می تواند از درآمد همان سال و سالهای بعد بردارد و جزء سرمایه كند، ولی اگر با پرداختن خمس آن، لطمه ای به كار او نمی خورد، باید خمس آن را بدهد، خواه این سرمایه سرمایه تجارت باشد یا زمین و آب و ملك برای زراعت، یا ابزار كار.

مسأله 1511 اگر چیزی ازسرمایه به خاطر كسب و كار از بین برود بطوری كه جزء ضرر معامله حساب شود، می تواند مقدار آن را از منافع بردارد، ولی اگر به واسطه حوادث دیگری از بین برود (مانند سرقت وامثال آن) نمی تواند آن را از منافع كم كند، مگر این كه با سرمایه باقیمانده نتواند كسبی كه سزاوار شأن اوست انجام دهد.

مسأله 1512 هرگاه غیر از سرمایه چیز دیگری از اموال او به خاطر شكستن و سوختن و سرقت و غیر

آن از بین برود اگر در همان سال به آن احتیاج دارد می تواند آن را از منافع همان سال تهیه كند.

مسأله 1513 هرگاه در ابتدای سال برای مخارج خود قرض كند و قبل از تمام شدن سال منفعتی ببرد می تواند مقدار قرض خود را از آن منفعت كسر نماید و اگر در تمام سال منفعتی نبرد و برای مخارج خود قرض نماید می تواند قرض خود را از منافع سالهای بعد ادا كند.

مسأله 1514 قرضهایی كه بر ذمّه انسان آمده خواه برای هزینه زندگی باشد یا خسارت و غرامت و یا غیر اینها، می تواند از درآمد سال آنها را ادا كند، ولی قرضهایی را كه به اقساط می پردازد فقط قسطهایی را كه در آن سال باید بپردازد جزء مخارج آن سال محسوب می شود.

مسأله 1515 اگر برای زیاد كردن مال یا خریدن ملكی كه به آن احتیاج ندارد قرض كند نمی تواند آن قرض را از منافع سال كم كند، ولی اگر مالی را كه قرض كرده یا چیزی را كه از قرض خریده به علّتی از بین برود و ناچار شود قرض خود را بدهد می تواند از منافع و درآمدهای آن سال، قرض خود را ادا كند.

مسأله 1516 انسان تا خمس مال را ندهد نمی تواند در آن تصرّف كند و نیت دادن خمس به تنهایی كافی نیست، همچنین نمی تواند خمس را به ذمّه بگیرد و در مال تصرّف كند و چنانچه تصرّف كند كار حرامی كرده و اگر آن مال تلف شود باید خمس آن را بدهد.

مسأله 1517 كسی كه بدهكار خمس است اگر با حاكم شرع

(با در نظر گرفتن مصلحت مستحقّین) مصالحه و دستگردان كند می تواند در تمام مال تصرّف نماید و اگر بعد از آن منافعی از آن مال به دست آید مال خود اوست.

مسأله 1518 كسی كه با دیگری شریك است و می داند شریكش خمس درآمد خود را نمی دهد، ادامه شركت برای او جایز نیست و تصرّف در مال شركت بعد از تعلّق خمس برای هر دو حرام است.

مسأله 1519 انسان نمی تواند در مالی كه یقین دارد خمسش را نداده اند تصرّف كند، ولی در مال كسی كه شك دارد خمس آن داده شده یا نه، تصرّف جایز است و قبول بخشش و معامله یا شركت در میهمانی چنین كسی اشكال ندارد و تفحّص و جستجو لازم نیست.

مسأله 1520 كسی كه از اوّل تكلیف، خمس نداده و درآمدهایی پیدا كرده و وسایلی برای زندگی خود خریده است و الآن متوجّه وظیفه خمس شده و می خواهد تكلیف خود را درباره آن ادا كند و زندگی خود را پاك نماید اگر از منافع كسب، چیزی را كه به آن احتیاج ندارد خریده و یك سال از خرید آن گذشته باید خمس آن را بدهد و اگر اثاث خانه و چیزهای دیگری كه به آنها نیاز دارد مطابق شأن خود خریده، پس اگر بداند در بین سالی كه در آن سال فایده برده آنها را خریده است لازم نیست خمس آن را بدهد و اگر نداند كه در بین سال یا بعد از تمام شدن سال بوده بنابر احتیاط واجب باید با حاكم شرع یا نماینده او مصالحه كند، یعنی تمام اموال مشكوك خود را حساب

كرده و حاكم شرع بدهی او را از جهت خمس به مقداری تخمین می زند و با او مصالحه می كند و با پرداخت آن تمام اموالش پاك می شود.

مسأله 1521 هرگاه بچّه صغیر درآمدی داشته باشد و از هزینه سال او اضافه بماند بنابر احتیاط واجب باید بعد از آن كه بالغ شد خمس آن را بدهد.

مسأله 1522 لباسهای متعدّد و همچنین انگشتر و زیور آلات و وسایل مختلف زندگی، اگر همه آنها مورد نیاز و در حدّ شأن او باشد و از درآمد همان سال تهیه شده باشد خمس ندارد، ولی اگر زاید بر نیاز و شأن باشد، مقدار زیادی، خمس دارد.

مسأله 1523 پولی را كه خرج خریدن وسایل حرام می كند (مانند انگشتر طلا برای مرد و وسایل لهو و لعب) خمس دارد.

مسأله 1524 حقوق بازنشستگی و یا مبلغی كه به عنوان بازخرید كار داده می شود جزء درآمد همان سال محسوب می گردد و اگر چیزی تا آخر سال از آن باقی نماند خمس ندارد، امّا اگر اضافه بماند خمس دارد.

مسأله 1525 جوایزی كه به پس اندازها تعلّق می گیرد اگر قراردادی میان پس انداز كننده و پس انداز گیرنده نباشد حلال است و بنابر احتیاط واجب با گذشتن سال خمس آن واجب می شود، این در صورتی است كه پس انداز كننده خود را طلبكار جایزه نداند، بلكه پس انداز گیرنده شخصاً برای تشویق پس انداز كنندگان جوایزی می دهد.

2 معدن

مسأله 1526 واجب است خمس چیزی را كه از معادن طلا، نقره، سرب، آهن، مس، زغال سنگ، نفت، گوگرد، فیروزه، نمك و معدنهای دیگر و انواع فلزات به دست می

آورند بدهند و احتیاط واجب آن است كه نصاب معینی در آن نیست، یعنی آنچه را از معدن استخراج می كنند كم باشدیا زیاد خمس دارد.

مسأله 1527 گچ و آهك و گل سرخ و مانند آن اگر به آنها معدن گفته شود باید خمس آن را بدهد، همچنین انواع سنگها.

مسأله 1528 معدن، خواه روی زمین باشد یا زیر زمین، در زمین ملكی باشد یا در جایی كه مالك ندارد، استخراج كننده آن مسلمان باشد یا غیر مسلمان، بالغ باشد یا غیر بالغ، در تمام این صورتها باید خمس آن پرداخته شود و در صورتی كه كودك باشد، ولی او می پردازد.

مسأله 1529 مخارج و هزینه استخراج معدن و تصفیه آن (در صورتی كه احتیاج به تصفیه دارد) و همچنین اجاره ای را كه جهت معدن می پردازد از آن كم می شود و باقیمانده خمس دارد، ولی مخارج سال از درآمد معدن كسر نمی شود.

مسأله 1530 اگر چند نفر چیزی را از معدن استخراج كنند باید بعد از كم كردن مخارج، خمس آن را بدهند، خواه كم باشد یا زیاد (بنابر احتیاط واجب).

مسأله 1531 اگر معدنی را كه در ملك دیگری است استخراج كند، آنچه از آن به دست می آید مال صاحب آن زمین است و چون صاحب ملك برای بیرون آوردن آن خرجی نكرده، باید خمس تمام آنچه از معدن استخراج شده بدهد، ولی اگر این كار به دستور او انجام گرفته هزینه آن بر عهده اوست و از درآمد معدن كم می شود.

مسأله 1532 هرگاه معدن از معادن عظیمه و در اراضی مباح یا ملكی باشد، حاكم شرع (مجتهد عادل) حق دارد

بر اخراج و صرف آن در مصارف مسلمین نظارت كند در این صورت استخراج كنندگان باید نظر حاكم شرع را رعایت كنند.

مسأله 1533 اگر حكومت اسلامی معدنی را استخراج كند خمس به آن تعلّق نمی گیرد.

3 گنج

مسأله 1534 « گنج » مالی است كه در زیر زمین، یا كوه، یا دیوار، یا درون درخت پنهان كرده باشند و در عرف به آن گنج گویند.

مسأله 1535 اگر انسان در زمینی كه ملك كسی نیست گنجی پیدا كند و مالك آن گنج به هیچ وجه شناخته نیست مال خود اوست و باید خمس آن را بدهد و نیز اگر در زمینی كه از دیگری خریده گنجی پیدا كند و بداند مال كسانی كه قبلاً مالك آن زمین بوده اند نیست، مال خود او می شود و باید خمس آن را بدهد، ولی اگر احتمال می دهد كه مال یكی از آنان است، بنابر احتیاط واجب باید به مالك قبلی اطّلاع دهد چنانچه معلوم شود مال او نیست به كسی كه پیش از او، مالك آن زمین بوده اطّلاع می دهد و به همین ترتیب به تمام كسانی كه پیش از او مالك زمین بوده اند و آنها را می شناسد خبر می دهد، اگر معلوم شود مال هیچ یك از آنان نیست مال خود او می شود و باید خمس آن را بدهد.

مسأله 1536 گنج دارای نصاب است و نصاب آن صد و پنج مثقال نقره یا پانزده مثقال طلا است، یعنی اگر قیمت چیزی را كه از گنج به دست آمده به این مقدار برسد خمس آن واجب است، امّا اگر كمتر از آن باشد خمس

آن واجب نیست و اگر قیمت آن به پانزده مثقال طلا نرسد ولی به صدو پنج مثقال نقره برسد باز خمس آن واجب است و همچنین عكس آن.

مسأله 1537 اگر در ظرفهای متعدّدی كه در یك جا دفن شده مالی پیدا كند كه قیمت آن روی هم رفته به حدّ نصاب برسد، باید خمس آن را داد، ولی اگر گنجهای متعدّدی در جاهای مختلف پیدا كند هر كدام از آنها كه قیمتش به حدّ نصاب برسد خمس دارد و لازم نیست آنها را روی هم حساب كند.

مسأله 1538 هرگاه برای استخراج گنج، مخارجی كرده، مقدار آن را كم می كند و خمس بقیه را می دهد.

مسأله 1539 اگر دو یا چند نفر گنجی پیدا كنند همه در آن شریكند و طبق قراردادی كه دارند عمل می كنند و سهم هر یك به حدّ نصاب برسد خمس دارد.

مسأله 1540 هرگاه كسی حیوانی را بخرد و در شكم آن مالی پیدا شود، چنانچه احتمال دهد مال فروشنده است بنابر احتیاط واجب باید به او خبر دهد و اگر معلوم شود مال او نیست باید به ترتیب از صاحبان قبلی سؤال كند، چنانچه معلوم شود مال هیچ یك از آنان نیست مال خود او می شود و احتیاط مستحب آن است كه خمس آن را شبیه خمس معدن بدهد خواه به اندازه نصاب باشد یا نه.

مسأله 1541 هرگاه كسی ماهی خریداری كند و گوهری در دل آن بیابد مال خود اوست، نه مال صیادی كه قبلاً آن را صید كرده و به دیگری فروخته و نه مال فروشندگان قبل از او و احتیاط مستحب آن است كه خمس

آن را بدهد.

4 مال حلال مخلوط به حرام

مسأله 1542 هرگاه مال حلال با حرام مخلوط شود بطوری كه انسان نتواند آنها را از هم تشخیص دهد و مقدار مال حرام و همچنین صاحب آن، هیچ كدام معلوم نباشد، باید خمس تمام آن مال را بدهد و بقیه برای او حلال است.

مسأله 1543 هرگاه مال حلال با حرام مخلوط گردد اگر مقدار آن را بداند (مثلاً بداند یك سوم آن حرام است) ولی صاحب آن را نشناسد باید آن مقدار را بنابر احتیاط واجب به مصرفی برساند كه هم مصرف خمس باشد و هم صدقه (مانند سادات فقیر)

مسأله 1544 هرگاه مال حلال با حرام مخلوط شود و مقدار حرام را نداند، ولی صاحبش را بشناسد، باید یكدیگر را راضی كنند و چنانچه صاحب مال راضی نشود در صورتی كه بداند مقدار معینی قطعا مال اوست (مثلاً یك چهارم مال) و در بیشتر از آن شك داشته باشد باید مقداری را كه یقین دارد به او بدهد و مقدار بیشتر را كه احتمال می دهد مال اوست با او نصف كند.

مسأله 1545 هرگاه خمس مال حلال مخلوط به حرام را بدهد و بعد بفهمد مقدار حرام بیشتر از خمس بوده، بنابر احتیاط واجب باید مقداری را كه می داند از خمس بیشتر بوده به مصرفی برساند كه هم مصرف خمس باشد و هم صدقه.

مسأله 1546 هرگاه خمس مال حلال مخلوط به حرام را بدهد، بعد صاحبش پیدا شود، بنابراحتیاط واجب باید عوض آن را به او بدهد، همچنین اگر مالی كه صاحبش را نمی شناسد به نیت صدقه از جانب صاحبش بدهد و بعد صاحبش پیدا شود و راضی نشود.

مسأله

1547 هرگاه انسان بداند مال او با اموال دیگران مخلوط شده و مقدار آن معلوم باشد و بداند كه مالك آن از چند نفر معین بیرون نیست، ولی نتواند مالك را بطور معین تشخیص دهد، باید در بین همه آنها بطور مساوی تقسیم كند.

5 جواهراتی كه با غوّاصی به دست می آید

مسأله 1548 هرگاه انسان به واسطه فرو رفتن در دریا جواهراتی مانند لؤلؤ و مرجان و مانند آن از دریا بیرون آورد باید خمس آن را بدهد، به شرط آن كه قیمت آن بعد از كم كردن مخارج بیرون آوردن كمتر از یك مثقال شرعی طلای سكه دار نباشد (مثقال شرعی 18 نخود است) خواه آن جواهرات معدنی باشد یا روییدنی و خواه در یك مرتبه از دریا بیرون آورد یا در چند دفعه پشت سر هم و با فاصله كه عرفاً یك مرتبه حساب شود، از یك جنس باشد یا از چند جنس.

مسأله 1549 هرگاه چند نفر جواهراتی را از دریا بیرون آورند بنابر احتیاط لازم نیست سهم هر كدام به اندازه نصاب برسد، بلكه اگر مجموعاً به اندازه نصاب باشد باید خمس آن را بدهد.

مسأله 1550 هرگاه بدون فرو رفتن در دریا جواهرات را با اسبابی بیرون آورند و یا از روی آب دریا و یا از كنار دریا بگیرند، چنانچه قیمت آن بعد از كم كردن مخارج به حدّ نصاب برسد احتیاط واجب آن است خمس آن را بدهند.

مسأله 1551 ماهی و حیوانات دیگری را كه از دریا می گیرند خمس ندارد، ولی جزء درآمد كسب حساب می شود كه اگر در آخر سال چیزی از آن یا قیمت آن اضافه بماند خمس دارد.

مسأله 1552 لازم نیست انسان

به قصد صید جواهرات در دریا فرو برود بلكه اگر به قصد دیگری برود و جواهراتی به دستش آید باید خمس آن را بدهد.

مسأله 1553 هرگاه انسان در دریا فرو رود و حیوانی را بیرون آورد كه در شكم آن جواهری باشد كه قیمتش بعد از كم كردن مخارج به حدّ نصاب برسد، چنانچه آن حیوان مانند صدف باشد كه نوعاً در شكمش جواهر است باید خمس آن را بدهد و اگر اتّفاقاً آن جواهر را بلعیده باشد باز احتیاط واجب پرداختن خمس آن است.

مسأله 1554 جواهراتی كه از رودخانه های بزرگی كه محل پرورش جواهر و صید صدف است بیرون می آورند نیز خمس دارد.

مسأله 1555 عنبر مادّه خوش بویی كه از دریا می گیرند، هرگاه به وسیله غوّاصی بیرون آورند خمس دارد و اگر از روی آب، یا كنار دریا به دست آورند باز هم بنابر احتیاط واجب باید خمسش را بدهند.

مسأله 1556 كسانی كه كارشان غوّاصی یا بیرون آوردن معادن است هرگاه خمس آنها را بدهند و در آخر سال چیزی از مخارج سالشان زیاد بیاید لازم نیست دوباره خمس بدهند.

6 غنائم جنگی

مسأله 1557 هرگاه مسلمانان به دستور امام معصوم با كفّار جنگ كنند و چیزهایی در جنگ به دست آورند باید خمس آن را بدهند، امّا مخارجی را كه برای حفظ غنیمت و حمل و نقل آن كرده اند از آن كم می شود.

مسأله 1558 هرگاه مسلمانان به اذن نایب خاص، یا نائب عامّ امام (علیه السلام) اقدام به جنگ بر ضدّ كفّار كنند و غنائمی به دست آورند احتیاط واجب آن است كه خمس آن را بپردازند.

مسأله 1559 سلاحهای بزرگی كه

در جنگهای امروز در غنائم به دست می آید و مصرف شخصی ندارد، مانند تانكها و توپها، حاكم شرع و ولی امر مسلمین می تواند آن را منحصراً در اختیار ارتش اسلام قرار دهد.

مسأله 1560 مسلمانان حق دارند اموال كفّاری را كه با آنها در حال جنگ هستند تملّك كنند و باید خمس آن را بدهند.

مسأله 1561 غنائم جنگی كه خمس آن را باید داد منحصر به غنائم منقول است كه با دادن خمس ملك جنگجویان است، امّا زمینهایی كه از كفّار با جنگ به دست می آید خمس ندارد و ملك همه مسلمین است.

مسأله 1562 هرگاه گروهی از مسلمانان بر ضدّ گروه دیگری تجاوز كنند باید جلو متجاوز را گرفت تا به حكم خدا گردن نهد و اگر مسلمانان در این میان غنائمی به دست آورند نمی توانند آن را ملك خود سازند، بلكه باید نگهداری كنند و بموقع به آنها بازگردانند، مگر چیزهایی كه اگر در دست آنها باشد منشأ فساد و ادامه تجاوز می شود كه با اجازه حاكم شرع از آن استفاده صحیح می شود.

7 زمینی كه كافر ذمّی از مسلمان می خرد

مسأله 1563 هرگاه كافر ذمّی، یعنی كافری كه به صورت یك اقلّیت سالم در كنار مسلمانان زندگی می كند و شرائط ذمّه را پذیرفته است، زمینی را از مسلمان بخرد باید یك پنجم عواید را به جای یك دهم زكات معمولی بپردازد.

مسأله 1564 هرگاه كافر ذمّی زمینی را كه از مسلمانی خریده به مسلمان دیگری بفروشد خمس ساقط نمی شود، همچنین اگر بمیرد مسلمانی آن زمین را از او به ارث ببرد احتیاط آن است كه خمس آن را بپردازد، اگر كافر ذمّی در موقع خرید

زمین شرط كند كه خمس آن را ندهد، یا شرط كند كه فروشنده خمس آن را بدهد، شرط او باطل است و باید خمس آن را خودش بپردازد، ولی اگر شرط كند فروشنده به جای او مقدار خمس را بدهد عمل به این شرط لازم است.

مسأله 1565 هرگاه مسلمان زمینی را بدون خرید و فروش ملك كافر كند و عوض آن را بگیرد، مثلاً به او صلح نماید، بنابر احتیاط واجب باید كافر ذمّی خمس آن را بدهد.

مصرف خمس

مسأله 1566 خمس را باید دو قسمت كرد: یك قسمت آن سهم مبارك امام (علیه السلام) است و نیم دیگر سهم سادات. سهم سادات را باید به سادات فقیر یا یتیم نیازمند، یا ساداتی كه در سفر وامانده اند و نیازمند هستند، داد (هرچند در محلّ خود فقیر نباشند) ولی سهم امام (علیه السلام) را در زمان ما باید به مجتهد عادل یا نماینده او داد، تا در مصارفی كه مورد رضای امام (علیه السلام) است از مصالح مسلمین و مخصوصاً اداره حوزه های علمیه و مانند آن مصرف كند.

مسأله 1567 صرف كردن قسمتی از سهم مبارك امام (علیه السلام) برای ساختن مساجد یا حسینیه ها یا بیمارستان و درمانگاه و مدارس، تنها در صورتی مجاز است كه با اجازه مجتهد عادل و رعایت اولویت باشد، ولی سهم سادات را جز در مورد ساداتی كه گفته شد نمی توان مصرف كرد.

مسأله 1568 بدهكار می تواند اگر مجتهد صلاح ببیند با او یا نماینده او مقدار بدهی خود را دست گردان كند و به ذمّه بگیرد و به اقساط بپردازد.

مسأله 1569 سهم سادات را بدون اجازه مجتهد نمی

توان به ساداتی كه در بالا گفته شد پرداخت (بنابر احتیاط واجب)، و سهم امام (علیه السلام) را نیز اگر بدون اجازه مجتهد بپردازد قبول نیست، مگر این كه مجتهد بعداً بپذیرد و اجازه دهد.

مسأله 1570 كسی كه بدهی زیادی از خمس دارد و قادر به ادای آن نیست اگر مجتهد مصلحت ببیند ممكن است مقداری از سهم امام (علیه السلام) را به خودش ببخشد.

مسأله 1571 اگر كسی بخواهد سهم امام (علیه السلام) را به مجتهدی كه از او تقلید نمی كند بدهد در صورتی مجاز است كه بداند آن مجتهد و مجتهدی كه از او تقلید می كند سهم امام را یك طور مصرف می كنند.

مسأله 1572 به سیدی كه عادل نیست می توان خمس داد، ولی احتیاط واجب آن است به كسی بدهند كه آشكارا گناه نكند و اگر در سفر مانده است در صورتی می توان به او خمس داد كه سفرش سفر معصیت نباشد، مگر این كه توبه كند و باقیمانده سفر را در طریق معصیت انجام ندهد.

مسأله 1573 به سیدی كه دوازده امامی نیست نمی توان خمس داد و همچنین به كسی كه واجب النّفقه است، مثلاً انسان نمی تواند به زنش كه سیده است خمس خود را بدهد، مگر این كه آن زن ناچار باشد مخارج اشخاص دیگری را كه واجب النّفقه مرد نیستند بپردازد.

مسأله 1574 سید بودن سادات از راههای زیر ثابت می شود:

1 دو نفر عادل سید بودن او را تصدیق كند (یك نفر نیز كافی است).

2 در شهر و منطقه خود مشهور باشد كه سید است، خواه این شهرت سبب یقین شود یا گمان.

مسأله 1575

سادات فقیری كه مخارج آنها بر دیگری واجب است اگر آن شخص نتواند خرج او را بدهد می توان به او خمس داد، مثلاً زن سیده ای كه شوهرش قادر به اداره زندگی او نیست می تواند خمس بگیرد.

مسأله 1576 بنابر احتیاط واجب سادات نمی توانند بیش از مخارج یك سال خود را از خمس بگیرند.

مسأله 1577 بردن خمس از شهری به شهر دیگر مانعی ندارد، خواه در شهر خودش مستحقّی باشد یا نه، ولی در هر صورت اگر تلف شود احتیاط واجب آن است كه از اموال دیگرش بپردازد مخارج حمل و نقل نیز بر عهده اوست، امّا اگر به نماینده حاكم شرع دهد و او از شهری به شهری دیگر ببرد و تلف شود چیزی بر او نیست.

مسأله 1578 در صورتی كه سادات فقیر نیاز به سرمایه ای برای كسب و كار داشته باشند می توان از باب خمس به آنها داد (البتّه به مقداری كه نیاز زندگی آنها را تأمین كند).

مسأله 1579 هرگاه سهم سادات بیش از نیاز سادات باشد باید آن را به مجتهد عادل داد تا در مصارف دیگری كه صلاح می داند صرف كند و اگر كمتر از نیاز سادات باشد می توان از سهم امام (علیه السلام) به آنها داد، بنابراین كم و زیاد بودن سهم سادات مشكلی ایجاد نمی كند.

مسأله 1580 احتیاط واجب آن است كه سهم سادات را از خود آن مال و یا از پول رایج بدهند، نه از جنس دیگر، مگر این كه جنس دیگر را به مستحق بفروشد سپس بدهی او را از باب خمس حساب كند.

مسأله 1581 كسی كه از سید نیازمندی

طلبكار است می تواند طلب خود را از باب خمس حساب كند، ولی در مورد سهم امام باید به اجازه حاكم شرع باشد.

مسأله 1582 لازم نیست به سید گفته شود كه این پول خمس است، بلكه می تواند به عنوان هدیه به او بدهد و نیت خمس كند، همچنین در مورد سهم امام كه به اذن حاكم شرع به اشخاص مستحقّی می دهد.

مسأله 1583 مستحق نمی تواند خمس را بگیرد و به مالك ببخشد، مگر آن مقدار كه در خور شأن اوست كه اگر خودش مالی داشت به آن شخص ممكن بود ببخشد.

مسأله 1584 اگر خمس را با حاكم شرع یا وكیل او دستگردان كند و بخواهد در سال بعد بپردازد نمی تواند از منافع آن سال كسر كند، مثلاً اگر دو هزار تومان خمس بدهكار است و از منافع سال بعد بیست هزار تومان بیشتر از مخارجش دارد باید خمس بیست هزار تومان را بدهد و دو هزار تومانی كه از باب خمس بدهكار است از بقیه بپردازد.

مسأله 1585 دادن سهم سادات به سادات به خاطر آن است كه آنها از گرفتن زكات محرومند بنابراین تبعیضی محسوب نمی شود و محروم بودن آنها از زكات دلایلی دارد كه در جای خود گفته شده.

زكات

احكام زكات مال

مسأله 1586 زكات بر نُه چیز واجب است: گندم، جو، خرما، انگور (كشمش) طلا، نقره، گوسفند، گاو و شتر و اگر كسی مالك یكی از این نُه چیز باشد با شرایطی كه بعداً گفته می شود باید مقدار معینی را كه در مسائل آینده خواهد آمد در مصارفی كه گفته می شود صرف كند، ولی مستحبّ است از سرمایه كسب و

كار و تجارت نیز همه سال زكات بدهد، همچنین سایر غلاّت (غیر از گندم و جو و خرما و كشمش) نیز زكات آن مستحبّ است.

شرایط واجب شدن زكات

مسأله 1587 زكات با چند شرط واجب می شود:

1 مال به مقدار نصابی كه بعداً گفته می شود برسد.

2 مالك آن بالغ و عاقل باشد.

3 بتواند در آن مال تصرّف كند.

4 در مورد گاو و گوسفند و شتر و طلا و نقره باید دوازده ماه بر آن بگذرد، ولی احتیاط واجب آن است كه از اوّل ماه دوازدهم زكات تعلّق می گیرد، و اگر بعضی از شرایط در اثناء ماه دوازدهم از بین برود زكات را باید بپردازد.

مسأله 1588 اگر مالك گاو و گوسفند و شتر و طلا و نقره در بین سال بالغ شود زكات بر او واجب نیست.

مسأله 1589 زكات گندم و جو وقتی واجب می شود كه دانه آن بسته شود و به آن گندم و جو گویند و زكات انگور و كشمش موقعی است كه میوه برسد و به آن انگور گویند و همچنین در مورد خرما زمانی است كه خرما برسد و قابل خوردن شود، ولی وقت دادن زكات در گندم و جو زمانی است كه آن را خرمن كنند و كاه را جدا نمایند و در خرما و كشمش موقعی است كه خشك شود، مگر این كه بخواهند آن را به صورت تر مصرف كنند كه باید زكات آن را بدهند به شرط این كه خشك شده آن به حدّ نصاب برسد.

مسأله 1590 در مورد گندم و جو و كشمش و خرما زكات در صورتی واجب است كه هنگام واجب شدن

زكات صاحب آنها بالغ باشد.

مسأله 1591 مالی را كه از انسان غصب كرده اند و نمی تواند در آن تصرّف كند زكات ندارد و همچنین هرگاه زراعتی غصب شده و موقعی كه زكات آن واجب می شود در دست غاصب باشد، اگر بعداً به مالكش برگردد زكات ندارد.

مسأله 1592 هرگاه طلا و نقره یا چیز دیگری را كه در آن زكات است قرض كند و یك سال نزد او بماند، باید زكات آن را بدهد و بر كسی كه قرض داده چیزی واجب نیست.

زكات غلاّت

مسأله 1593 زكات گندم و جو و خرما و كشمش وقتی واجب است كه به حدّ نصاب برسد و نصاب آنها « 288 من تبریز، 45 مثقال كمتر » است كه حدود « 847 كیلوگرم » برآورد شده (كمی كمتر ازسه خروار).

مسأله 1594 اگر قبل از دادن زكات مقداری از انگور و خرما و جو وگندم را مصرف كندیا به دیگری بدهد باید زكات آن را بپردازد.

مسأله 1595 اگر مالك بعد از واجب شدن زكات بمیرد باید زكات را از مال او بدهند، ولی اگر قبل از واجب شدن زكات بمیرد زكات بر عهده ورثه است، یعنی سهم هر كدام به اندازه نصاب رسد باید زكات خود را بدهد.

مسأله 1596 حاكم شرع می تواند مأموری برای جمع آوری زكات تعیین كند تا بعد از جدا كردن گندم و جو از كاه، یا خشك شدن خرما و انگور، زكات را جمع آوری كند و اگر از پرداختن زكات كه حقّ محرومان است خودداری نمایند می تواند به زور از آنها بگیرد.

مسأله 1597 هرگاه زراعت یا باغی را قبل از واجب شدن زكات

خریداری كند زكات بر عهده مالك جدید است و اگر بعد از آن كه زكات واجب شده بخرد، زكات بر عهده فروشنده یعنی مالك قدیم است.

مسأله 1598 هرگاه انسان گندم و جو، یا خرما، یا انگور را بخرد و بداند فروشنده زكات آن را داده زكات بر او واجب نیست و اگر شك كند باز چیزی بر او لازم نیست، ولی اگر بداند زكات آن را نداده است، معامله نسبت به مقدار زكات باطل است مگر این كه حاكم شرع اجازه دهد، در این صورت قیمت مقدار زكات را از فروشنده می گیرد و اگر اجازه ندهد زكات را از خریدار خواهد گرفت و در صورتی كه خریدار قیمت آن را به فروشنده داده می تواند از او پس بگیرد.

مسأله 1599 اگر وزن گندم و جو و خرما و كشمش موقعی كه هنوز تر است به حدّ نصاب برسد و بعد از خشك شدن كمتر از این مقدار شود زكات آن واجب نیست.

مسأله 1600 اگر رطب و انگور را پیش از خشك شدن مصرف كند یا به فروش رساند، در صورتی زكات آن واجب است كه خشك شده آنها به اندازه نصاب باشد.

مسأله 1601 غلاّتی كه زكات آنها را داده، اگر چند سال هم نزد او بماند زكات ندارد.

مسأله 1602 مقدار زكات گندم و جو و خرما و انگور در صورتی كه از آب باران، یا قنات و نهر و سد و یا رطوبت زمین مشروب شود، ده یك است و اگر با آب چاههای عمیق و نیمه عمیق و كم عمق، یا بهوسیله دلو و دست و حیوان از چاه یا رودخانه آب بكشد

و آن را مشروب سازد زكات آن بیست یك است.

مسأله 1603 اگر زراعتی با آب باران و آب چاه آبیاری شود، چنانچه یكی از آنها بقدری كم باشد كه به حساب نیاید، باید مطابق آن كه غالباً مشروب شده زكات بدهد، ولی اگر از هر دو به مقدار قابل توجهی مشروب شده است، مثلاً نصف یا ثلث مدّت با آب باران و بقیه با آب چاه مشروب شده باید زكات آن را نیمی به حساب ده یك و نیمی به حساب بیست یك بدهد.

مسأله 1604 اگر نداند كه آبیاری با آب باران بوده یا با آب چاه و مانند آن، فقط بیست یك بر او واجب است.

مسأله 1605 هرگاه زراعت با آب باران و نهر مشروب شود و احتیاجی به آب چاه نداشته باشد امّا با آن نیز آبیاری گردد و این كار تاثیری در محصول نداشته باشد زكات آن ده یك است و اگر بعكس با آب چاه آبیاری شود و آب باران بر آن ببارد امّا تأثیری نگذارد زكات آن بیست یك است.

مسأله 1606 هرگاه زراعتی را با آب چاه آبیاری كنند و در زمین مجاور آن زراعتی باشد كه از رطوبت آن زمین استفاده كند و محتاج به آبیاری نشود زكات زراعتی كه با آب چاه آبیاری شده، بیست یك و زكات زراعتی كه مجاور آن است ده یك می باشد.

مسأله 1607 بنابر احتیاط واجب مخارجی را كه برای زراعت كرده از حاصل كسر نكند، همچنین قیمت تخمی را كه برای زراعت پاشیده است.

مسأله 1608 هرگاه درخت انگور یا خرما را بخرد قیمت آن مسلّماً جزءِ مخارج نیست و اگر خرما یا

انگور را پیش از رسیدن بخرد احتیاط واجب آن است كه پول آن را نیز از محصول كم نكند، همچنین پولی را كه برای خرید زمین می دهد جزءِ مخارج نیست.

مسأله 1609 اگر انسان در چند شهر كه فصل آنها با یكدیگر اختلاف دارد، یعنی زراعت و میوه آنها در یك وقت به دست نمی آید، گندم یا جو یا خرما و انگور داشته باشد، همه آنها محصول یك سال حساب می شود و چنانچه چیزی كه اوّل می رسد به اندازه نصاب باشد باید زكات آن را بدهد و زكات بقیه را هر وقت به دست آید می پردازد و اگر آنچه اوّل می رسد به اندازه نصاب نباشد، صبر می كند تا بقیه آن برسد، اگر روی هم رفته به مقدار نصاب شود زكات آن واجب است.

مسأله 1610 اگر درخت خرما یا انگور در یك سال دو مرتبه میوه دهد چنانچه روی هم به مقدار نصاب باشد، زكات آن را بنابر احتیاط واجب باید بدهد.

مسأله 1611 اگر زكات خرما یا كشمش بر او واجب باشد نمی تواند زكات را از رطب تازه یا انگور بدهد (ولی می تواند رطب تازه یا انگور را به مستحق بفروشد بعد بدهی او را از باب زكات حساب كند) امّا اگر بخواهد رطب یا انگور را قبل از خشك شدن بفروشد می تواند زكات آن را از خودش بدهد.

مسأله 1612 هرگاه كسی از دنیا برود در حالی كه زكات واجب بر ذمّه اوست و هم بدهی به مردم دارد، اوّل باید تمام زكات را از مالی كه زكات آن واجب شده بدهند بعد دین او را ادا

كنند و این در صورتی است كه مالی كه زكات به آن تعلّق گرفته موجود باشد.

مسأله 1613 هرگاه كسی كه بدهكار است و زراعتی نیز دارد فوت كند و ورثه پیش از آن كه زكات زراعت واجب شود دین او را از اموال دیگری بدهند، هركدام از ورثه سهمش به اندازه زكات برسد باید زكات را بدهد امّا اگر دین او را قبل از واجب شدن زكات نپردازند، چنانچه مال میت فقط به اندازه دین است زكات واجب نمی شود.

مسأله 1614 اگر محصول زراعت او خوب و بد دارد باید زكات هر كدام را از خود آن بدهد و یا قیمتش را حساب كند و نمی تواند زكات همه را از جنس بد بدهد و اگر همه را از خوب بدهد بهتر است.

نصاب طلا و نقره

مسأله 1615 طلا دارای دو نصاب است:

نصاب اوّل آن 20 مثقال شرعی است كه معادل 15 مثقال معمولی می باشد، هرگاه به این مقدار برسد و شرایط دیگر نیز در آن جمع باشد باید چهل یك آن را (دو و نیم درصد) به عنوان زكات بپردازد و اگر به این مقدار نرسد زكات ندارد.

نصاب دوم 4 مثقال شرعی است كه 3 مثقال معمولی می شود، یعنی اگر 3 مثقال به 15 مثقال اضافه شود باید زكات تمام 18 مثقال را از قرار دو و نیم درصد بدهد و اگر كمتر از 3 مثقال اضافه شود فقط زكات 15 مثقال واجب است و زیادی آن زكات ندارد، همچنین هر چه بالا رود، یعنی اگر 3 مثقال اضافه شود باید زكات تمام آن را بدهد و اگر كمتر اضافه شود مقدار اضافه زكات

ندارد.

مسأله 1616 نقره نیز دو نصاب دارد:

نصاب اوّل 105 مثقال معمولی است كه اگر به آن مقدار برسد و شرایط دیگر در آن جمع باشد باید چهل یك آن را (دو و نیم درصد) به عنوان زكات بپردازد و اگر به این مقدار نرسد زكات آن واجب نیست.

نصاب دوم 21 مثقال است، یعنی اگر 21 مثقال به 105 مثقال اضافه شود باید زكات تمام 126 مثقال را بدهد و هرگاه كمتر از 21 مثقال اضافه شود فقط زكات 105 مثقال واجب است و زیادی زكات ندارد، همچنین هر قدر بالا رود، ولی برای آسان شدن حساب اگر انسان دو و نیم درصد از طلا و نقره كه دارد بدهد زكاتی را كه بر او واجب بوده داده، گاهی هم بیشتر از مقدار واجب داده است.

مسأله 1617 به طلا و نقره همه سال زكات تعلّق می گیرد، یعنی اگر انسان زكات مقدار طلا یا نقره را بدهد و سال بعد نیز شرایط در او جمع باشد باید دوباره زكات آن را بدهد، تا زمانی كه از حد نصاب بیفتد، ولی در خمس چنین نیست، یعنی اگر مال را یك بار خمس دادند دیگر خمس به آن تعلّق نمی گیرد، مگراین كه اضافه شود، همچنین گندم وجو و كشمش و خرما یك بار بیشتر زكات ندارد.

مسأله 1618 یكی دیگر از شرایط واجب شدن زكات طلا و نقره این است كه « دارای سكّه » باشد و معامله با آن رواج داشته باشد، بنابر این سكّه هایی كه رواج معامله ندارد زكات به آن تعلّق نمی گیرد.

مسأله 1619 احتیاط مستحب آن است كه از سایر پولهای رایج

مانند اسكناس اگر شرایط دیگر در آن جمع باشد زكات بدهند.

مسأله 1620 هرگاه طلا و نقره سكّه دار رایج را زنها به صورت زینت آلات درآورند و برای زینت از آن استفاده كنند زكات ندارد و هر گاه كسی دارای مقداری طلا و نقره است، امّا هیچ كدام از آن دو به اندازه نصاب نیست زكات بر او واجب نمی باشد، هر چند قیمت مجموع آن به حدّ نصاب برسد.

مسأله 1621 شرط دیگر آن است كه انسان یك سال تمام مالك مقدار نصاب باشد و اگر وارد ماه دوازدهم شود احتیاط آن است كه زكات آن را بدهد، امّا اگر قبل از گذشتن یازده ماه آن رابفروشد، یا از نصاب بیفتد، یا در اختیار او نباشد، زكات به آن تعلّق نمی گیرد، همچنین اگر آن را با چیز دیگری عوض نماید، یا آنها را آب كند و از صورت سكّه خارج سازد، امّا اگر سكّه های طلا و نقره را به سكّه های طلا و نقره دیگری عوض كند احتیاط واجب آن است كه زكات آن را بپردازد.

مسأله 1622 اگر كسی به قصد فرار از زكات، طلا و نقره را تبدیل نماید، یا آنها را آب كند، زكات به او تعلّق نمی گیرد، ولی از خیر و سعادتی محروم شده و احتیاط مستحب آن است كه زكات آن را بدهد.

مسأله 1623 هرگاه طلا و نقره ای كه دارد جنس خوب و بد یا عیار كم و زیاد داشته باشد، زكات هركدام را از همان می دهد، ولی بهتر آن است كه زكات همه را از نوع مرغوب بدهد.

مسأله 1624 هرگاه طلا و نقره بیش از

اندازه معمول فلزّ دیگری مخلوط دارد بطوری كه به آن طلا و نقره نگویند، اگر خالص آن به اندازه نصاب برسد باید زكات آن را بدهد و چنانچه شك دارد كه به اندازه نصاب هست یا نیست زكات واجب نیست، ولی اگر می تواند آن را امتحان كند احتیاط واجب آن است كه امتحان كند.

زكات حیوانات

مسأله 1625 در زكات گوسفند و گاو و شتر علاوه بر شرایطی كه قبلاً گفته شد لازم است كه این حیوانات بیكار باشد اگر در تمام طول سال روزهای پراكنده ای كار كرده بطوری كه حیوان كارگر محسوب نشود زكات آن واجب است.

مسأله 1626 احتیاط واجب آن است كه زكات گاو و گوسفند و شتر را اگر به حدّ نصاب برسد بدهد، خواه از علف بیابان بخورد یا علف دستی به آن بدهد و یا گاهی از این و گاه از آن.

مسأله 1627 اگر برای این حیوانات چراگاهی را كه كسی نكاشته بخرد یا اجاره كند یا برای چراندن در آن متحمّل مخارجی شود باید زكات را بدهد.

نصاب گوسفند

مسأله 1628 گوسفند 5 نصاب دارد:

1 (40) گوسفند و زكات آن یك گوسفند است، و كمتر از آن زكات ندارد.

2 (121) گوسفند و زكات آن دو گوسفند است.

3 (201) گوسفند و زكات آن سه گوسفند است.

4 (301) گوسفند و زكات آن چهار گوسفند است.

5 (400) گوسفند و بالاتر، كه باید برای هر صد تای آنها یك گوسفند بدهد و مقداری كه از صد تا كمتر است زكات ندارد و میان دو نصاب نیز زكات نیست، یعنی اگر گوسفندان به (40) رسیده است تا به نصاب دوم كه (121) گوسفند است نرسد،

فقط یك گوسفند می دهد و همچنین در نصابهای بعد.

مسأله 1629 لازم نیست زكات را از خود گوسفندان بدهد، بلكه اگر گوسفند دیگری بدهد جایز است و همچنین می تواند به جای گوسفند و گاو و شتر پول آنها را بدهد، مگر آن كه دادن خود حیوان برای مستحق مفیدتر باشد در این صورت احتیاط آن است كه خود آن را بدهد.

نصاب گاو

مسأله 1630 گاو دارای دو نصاب است:

نصاب اوّل 30 رأس است، یعنی وقتی شماره گاوها به 30 رسد اگر شرایطی را كه قبلاً گفته شد دارا باشد، باید یك گوساله نر یا ماده كه لااقل داخل سال دوم شده باشد زكات دهد.

نصاب دوم 40 رأس است و زكات آن یك گوساله ماده است كه لااقل داخل سال سوم شده باشد و آنچه در بین 30 و 40 باشد زكات ندارد، مثلاً كسی كه (35) گاو دارد فقط زكات 30 رأس آن را می دهد و همچنین اگر از (40) گاو زیادتر شود تا به 60 نرسیده، فقط زكات همان 40 گاو را می دهد، و هرگاه به 60 رسید باید دو گوساله كه لااقل داخل سال دوم شده بدهد، همین طور هرچه افزایش یابد آنها را سی سی، یا چهل چهل، و یا اگر ممكن است با 30 و 40 حساب كند و مطابق دستور بالا عمل نماید، امّا باید طوری حساب كند كه چیزی باقی نماند، یا اگر می ماند از 9 بیشتر نباشد، مثلاً كسی كه 70 رأس گاو دارد باید به حساب 30 و 40 حساب كند و هر كدام را مطابق دستور بالا زكات بدهد و كسی كه

80 رأس گاو دارد با حساب چهل چهل حساب كند.

نصاب شتر

مسأله 1631 برای شتر 12 نصاب است:

اوّل: 5 شتر و زكات آن یك گوسفند است و كمتر از مقدار، زكات ندارد.

دوم: 10 شتر و زكات آن دو گوسفند است.

سوم: 15 شتر و زكات آن سه گوسفند است.

چهارم: 20 شتر و زكات آن چهار گوسفند است.

پنجم: 25 شتر و زكات آن پنج گوسفند است.

ششم: 26 شتر و زكات آن یك شتر است كه داخل سال دوم شده باشد.

هفتم: 36 شتر و زكات آن یك شتر است كه داخل سال سوم شده باشد.

هشتم: 46 شتر و زكات آن یك شتر است كه داخل سال چهارم شده باشد.

نهم: 61 شتر و زكات آن یك شتر است كه داخل سال پنجم شده باشد.

دهم: 76 شتر و زكات آن دو شتر است كه داخل سال سوم شده باشد.

یازدهم: 91 شتر و زكات آن دو شتر است كه داخل سال چهارم شده باشد.

دوازدهم: 121 شتر و بالاتر از آن است كه باید یا چهل چهل حساب كند و برای هر 40 شتر یك شتر بدهد كه داخل سال سșŠشده باشد، یا پنجاه پنجاه حساب كند و برای هرپنجاه شتر یك شتر بدهد كه داخل سال چهارم شده باشد و یا با چهل و پنجاه حساب كند، ولی در این جا نیزباید طوری حساب كند كه چیزی باقی نماند و یا اگر باقی می ماند از 9 شتر بیشتر نباشد و شتر زكات باید حتماً ماده باشد.

مسأله 1632 مابین دو نصاب زكات ندارد، یعنی اگر از نصاب اوّل كه 5 شتر است بگذرد تا به نصاب دوم كه 10 شتر است

نرسیده، فقط زكات 5 شتر را می دهد، همچنین در نصابهای بعد.

مسأله 1633 هرگاه گوسفند و گاو و شتر به مقدار نصاب برسد زكات آن واجب است خواه همه آنها نر باشد یا ماده یا بعضی نر و بعضی ماده.

مسأله 1634 بز و میش و شیشك در زكات با هم فرق ندارد و همچنین انواع شتر، گاو و گاومیش نیز یك جنس حساب می شود.

مسأله 1635 گوسفندی را كه برای زكات می دهد احتیاط واجب آن است كه حدّاقل سال اوّل آن تمام شده باشد اگر بز می دهد دوسال آن تمام شده باشد.

مسأله 1636 گوسفندی را كه برای زكات می دهد اگر قیمتش از گوسفندهای دیگر او كمتر باشد اشكال ندارد، ولی مستحبّ است گوسفندی كه قیمتش بیشتر است بدهد، یا لااقل حدّ وسط را در نظر بگیرد و همچنین در گاو و شتر.

مسأله 1637 اگر چند نفر باهم شریك باشند هر كدام سهمش به حدّ نصاب برسد باید زكات را بدهد.

مسأله 1638 اگر یك نفر در چند جا گوسفند یا گاو و شتر دارد و روی هم رفته به حدّ نصاب برسد، باید زكات آن را بدهد و اگر گاو و گوسفند و شتر مریض و معیوب هم باشند زكاتشان واجب است.

مسأله 1639 اگر همه گوسفندان و گاو و شترها سالم و بی عیب و جوان باشد نمی تواند زكات آنها را از مریض یا معیوب و پیر بدهد، بلكه اگر بعضی سالم و بعضی مریض، دسته ای معیوب و دسته ای بی عیب، مقداری پیر و مقداری جوان باشد، احتیاط واجب آن است كه برای زكات، سالم و بی عیب و جوان

را انتخاب كند، ولی اگر همه آنها مریض یا معیوب یا پیر باشند می تواند زكات را از خود آنها بدهد.

مسأله 1640 كسی كه زكات حیوان بر او واجب است اگر زكات را از مال دیگرش بدهد تا وقتی كه شماره آنها از نصاب كم نشده همه سال باید زكات بدهد و هرگاه از نصاب افتاد دیگر زكات واجب نیست و اگر پیش از تمام شدن ماه یازدهم حیوان را با چیز دیگر عوض كند، زكات بر او واجب نیست، ولی اگر آن حیوانات را با گاو و گوسفند و شتر دیگری عوض كند، مثلاً 40 گوسفند بدهد و 40 گوسفند دیگر بگیرد احتیاط واجب آن است كه زكات آن را بپردازد.

مصرف زكات

مسأله 1641 زكات را در یكی از هشت مورد زیر باید صرف كرد:

1 و 2 « فقرا » و « مساكین » و آنها كسانی هستند كه مخارج سال خود و عیالاتشان را ندارند. تفاوت فقیر و مسكین در این است كه فقیر روی سؤال از كسی ندارد، امّا مسكین نیازمندی است كه روی سؤال دارد، كسانی كه صنعت و ملك و سرمایه و كسبی دارند كه زندگی آنها را اداره نمی كند فقیر محسوب می شوند و كمبود زندگی خود را می توانند از زكات بگیرند.

3 كسی كه از طرف امام یا نایب او مأمور جمع آوری زكات یا نگهداری یا رسیدگی به حساب آن و یا رساندن آن به امام و نایب او، یا رساندن به مصارف لازم هستند می توانند به اندازه زحمتی كه می كشند از زكات استفاده كنند.

4 افراد ضعیف الایمانی كه با گرفتن زكات تقویت می

شوند و تمایل به اسلام پیدا می كنند.

5 خریدن برده ها و آزاد كردن آنها.

6 اشخاص بدهكاری كه نمی توانند قرض خود را ادا كنند.

7 « سبیل اللّه » یعنی كارهایی مانند ساختن مسجد كه منفعت دینی عمومی دارد و همچنین مدارس علوم دینی، مراكز تبلیغاتی، اعزام مبلّغین، نشر كتابهای مفید اسلامی و خلاصه آنچه برای اسلام نفع داشته باشد به هر نحو كه باشد، مخصوصاً جهاد در راه خدا.

8 « ابن السّبیل » یعنی مسافری كه در سفر مانده و محتاج شده كه به مقدار نیازش می تواند از زكات استفاده كند، هر چند در محلّ خود غنی و بی نیاز باشد.

مسأله 1642 فقیر یا مسكین بنابر احتیاط واجب نمی تواند بیش از مخارج سال خود و عیالاتش را از زكات بگیرد و اگر كسری دارد تنها به اندازه كسری خود می تواند بگیرد.

مسأله 1643 صنعتگر یا كارگری كه درآمد او از مخارج سالش كمتر است می تواند كسری مخارجش را از زكات بگیرد و لازم نیست ابزار كار یا سرمایه و ملك خود را به مصرف مخارج برساند.

مسأله 1644 شخص نیازمند می تواند مركب سواری مورد نیاز و همچنین خانه ای كه به آن احتیاج دارد وسرمایه لازم برای كسب و كار را از زكات تهیه كند و در این قسمت باید به آن مقدار كه برای نیاز و حفظ آبروی او لازم است قناعت كند.

مسأله 1645 كسی كه می تواند با یاد گرفتن صنعت یا كارهای دیگر زندگی خود را اداره كند، باید یادگیرد تا نیازی به زكات نداشته باشد، ولی تا زمانی كه مشغول یاد گرفتن است می تواند زكات بگیرد.

مسأله

1646كسانی كه مشغول فراگرفتن علم واجب هستند می توانند از زكات استفاده كنند، همچنین قضّات و مجریان حدود و مانند آنها.

مسأله 1647 كسی كه زكات بر ذمّه دارد و از فقیری طلبكار است، می تواند طلب خود را از باب زكات حساب كند، حتّی اگر فقیر بدهكار از دنیا برود می تواند بدهی او را از زكات محسوب دارد، امّا اگر چیزی از خود گذاشته كه به اندازه بدهی اوست بنابر احتیاط واجب نمی توان بدهی او را از زكات حساب كرد.

مسأله 1648 كسی كه فقیر بودنش معلوم نیست نمی توان به او زكات داد، ولی اگر از ظاهر حالش گمان پیدا شود كه فقیر است، زكات دادن به او جایز است، همچنین اگر افراد مورد اعتماد خبر دهند كه او فقیر می باشد.

مسأله 1649 لازم نیست به فقیر بگویند كه این مال زكات است، بلكه می توان زكات را به صورت هدیه به او داد (البته بطوری كه دروغ نشود) ولی در هر حال باید قصد زكات كند.

مسأله 1650 اگر به گمان این كه كسی فقیر است زكات به او دهد بعد بفهمد فقیر نبوده، یا از روی ندانستن مسأله به كسی كه فقیر نیست زكات بدهد، چنانچه چیزی را كه به او داده باقی باشد می تواند پس بگیرد و به مستحق بدهد و اگر از بین رفته هرگاه كسی كه آن چیز را گرفته می دانسته یا احتمال می داده كه زكات است باید عوض آن را بدهد و او نیز به مستحق برساند، ولی اگر به غیر عنوان زكات داده نمی تواند چیزی از او بگیرد و در هر حال چنانچه

در تشخیص مستحق كوتاهی نكرده باشد لازم نیست دوباره از مال خود بپردازد.

مسأله 1651 كسی كه بدهكار است و نمی تواند بدهی خود را بدهد، می تواند برای دادن قرض خود زكات بگیرد، هر چند مخارج سال خود را داشته باشد، به شرط این كه مالی را كه قرض كرده در معصیت خرج نكرده باشد.

مسأله 1652 مسافری كه خرجی او تمام شده، یا اموالش به سرقت رفته، یا مركبش از كار افتاده، چنانچه سفر او سفر معصیت نباشد و نتواند با فروختن چیزی یا قرض كردن مالی خود را به مقصد برساند، می تواند زكات بگیرد، هر چند در وطن خود فقیر نباشد و لازم نیست بعد از رسیدن به وطن مقداری را كه از باب زكات گرفته برگرداند، ولی اگر بعد از رسیدن به وطن چیزی از زكات زیاد آمده باشد باید آن را به حاكم شرع بدهد و بگوید زكات است.

مستحقّین زكات

مسأله 1653 مستحقّین زكات باید شرایط زیر را داشته باشند:

اوّل، ایمان به خدا و پیغمبر اكرم (صلی الله علیه وآله) و ائمّه دوازده گانه (علیهم السلام)، به اطفال یا دیوانگانی كه از مسلمانان شیعه فقیر باشند می توان زكات داد، منتهی باید زكات را به دست ولی آنها بدهند، خواه به نیت تملیك به طفل یا دیوانه باشد یا به قصد مصرف كردن درباره آنها و اگر به ولی دسترسی ندارد می تواند خودش یا به وسیله یك نفر امین زكات را برای احتیاجات آنها صرف كند.

مسأله 1654 دوم، دادن زكات باید مایه كمك به گناه نشود، بنابراین زكات را به كسی كه آن را در معصیت صرف می كند نمی

توان داد و احتیاط واجب آن است به شرابخوار نیز زكات ندهند.

مسأله 1655 در زكات عدالت شرط نیست، همچنین عدم ارتكاب گناهان كبیره.

مسأله 1656 سوم، واجب النّفقه نبودن، یعنی زكات را نمی توان به فرزند و همسر و پدر و مادر داد، ولی اگر آنها بدهكار باشند و نتوانند بدهی خود را بپردازند زكات را به مقدار اداء دین می توان به آنها داد.

مسأله 1657 اگر كسی نمی تواند مخارج افراد واجب النّفقه خود را بپردازد، مثلاً قادر نیست خرج زن و بچّه خود را بدهد، یا توانایی دارد و نمی دهد، دیگران می توانند به آنها زكات دهند.

مسأله 1658 هرگاه فرزندی به كتابهای علمی دینی احتیاج دارد پدر می تواند برای خریدن آنها به او زكات دهد.

مسأله 1659 هرگاه شوهر مخارج همسرش را نمی پردازد، ولی زن می تواند از طریق حاكم شرع یا غیر او حقّ خود را بگیرد، چنین زنی نمی تواند از زكات استفاده كند.

مسأله 1660 زن می تواند به شوهر فقیر خود زكات دهد، هر چند شوهر زكات را بگیرد و صرف مخارج آن زن و اولادش كند.

مسأله 1661 چهارم زكات گیرنده از سادات نباشد، مگر این كه زكات دهنده هم از سادات باشد، ولی اگر خمس و سایر وجوهات كفایت مخارج آنها را نكند و ناچار به گرفتن زكات باشند، می توانند از غیر سید زكات بگیرند، امّا احتیاط واجب آن است كه فقط به مقدار مخارج روزانه بگیرند.

نیت زكات

مسأله 1662 در زكات قصد قربت شرط است، یعنی باید برای اطاعت فرمان خداوند

متعال زكات بدهد و باید در نیت خود معین كند كه زكات مال است یا زكات فطره،

ولی اگر زكات گندم و جو و اموال دیگری بر او باشد لازم نیست معین كند چیزی را كه می دهد زكات كدام است.

مسأله 1663 كسی كه زكات چند مال بر او واجب است اگر مقداری زكات بدهد و نیت هیچ كدام را نكند، چنانچه چیزی را كه داده همجنس یكی از آنها باشد، زكات همان جنس حساب می شود و اگر همجنس هیچ كدام نباشد به همه آنها قسمت می شود، بنابراین اگر مثلاً یك گوسفند از باب زكات بدهد زكات گوسفند حساب می شود، ولی اگر مقداری پول نقره بدهد در حالی كه بدهكار زكات گوسفند و گاو است در میان هر دو تقسیم می گردد.

مسأله 1664 هرگاه كسی را وكیل كند كه زكات مال او را بدهد همین اندازه كه مالك نیت داشته باشد كافی است، خواه وكیل نیت كند یا نه، ولی اگر مالك نیت زكات را نكرده بلكه وكالت در همه چیز به او داده باید وكیل نیت كند.

مسأله 1665 اگر مالك یا وكیل او بدون قصد قربت، زكات را به فقیر دهد و پیش از آن كه مال ازبین برود خود مالك نیت قربت كند، زكات حساب می شود.

مسأله 1666 هرگاه زكات را به میل خود نپردازد حاكم شرع می تواند به اجبار از او دریافت دارد و زكات محسوب می شود و نیت قربت در اینجا ساقط است، ولی احتیاط آن است كه حاكم شرع قصد قربت كند.

مسائل متفرّقه زكات

مسأله 1667 در ادای زكات نباید كوتاهی كرد یعنی موقعی كه زكات واجب می شود باید آن را به فقیر یا حاكم شرع برساند، ولی اگر منتظر فقیر معینی باشد

یا بخواهد به فقیری بدهد كه از جهتی برتری دارد می تواند انتظار او را بكشد، ولی احتیاط واجب آن است كه در این صورت زكات را از مال جدا كند.

مسأله 1668 كسی كه می تواند زكات را به مستحق برساند اگر كوتاهی كند و مال از بین برود ضامن است و باید عوض آن را بدهد ولی اگر كوتاهی نكرده باشد چیزی بر او نیست.

مسأله 1669 اگر زكات را از خود مال جدا كند می تواند در بقیه آن تصرّف نماید و اگر از مال دیگری كنار بگذارد می تواند در تمام آن مال تصرّف كند.

مسأله 1670 انسان نمی تواند زكاتی را كه جدا كرده و كنار گذاشته بردارد و چیز دیگری به جای آن بگذارد.

مسأله 1671 اگر از زكاتی كه كنار گذاشته منفعتی حاصل شود، مثلاً گوسفندی باشد كه برّه بیاورد، آن نیز جزء مال زكات است.

مسأله 1672 اگر موقعی كه زكات را كنار گذارده مستحقّی حاضر باشد بهتر است زكات را به او بدهد، مگر این كه كسی را در نظر داشته باشد كه از او اولی باشد.

مسأله 1673 هنگامی كه حاكم شرع مبسوط الید است یعنی می تواند احكام اسلام را اجرا نماید احتیاط واجب آن است كه زكات را به او دهند، یا به اجازه او مصرف كنند و اقدام اشخاص به تقسیم آن بدون اذن حاكم شرع در این صورت اشكال دارد.

مسأله 1674 اگر با عین مالی كه برای زكات كنار گذاشته، برای خودش تجارت كند صحیح نیست، ولی اگر با اجازه حاكم شرع باشد صحیح است ومنافع آن مال زكات است.

مسأله 1675 قبل از آن كه زكات بر

انسان واجب شود نمی تواند چیزی از باب زكات به فقیر دهد، ولی می تواند به او قرض دهد و بعد از آن كه زكات بر او واجب شد حساب كند.

مسأله 1676 فقیری كه می داند زكات بر شخصی واجب نشده، نمی تواند چیزی از باب زكات از او بگیرد و اگر بگیرد و پیش او تلف شود ضامن است، امّا اگر آن فقیر به فقر خود باقی باشد می توان بدهی او را بعداً جهت زكات حساب كرد.

مسأله 1677 مستحبّ است زكات گوسفند و گاو و شتر را به نیازمندان آبرومند بدهند و نیز مستحبّ است در دادن زكات خویشاوندان را بر دیگران و اهل كمال و علم را برغیر آنان و كسانی را كه اهل سؤال نیستند بر اهل سؤال مقدّم دارند.

مسأله 1678 بهتر است زكات واجب را آشكارا و صدقه مستحبّی را مخفی بدهند.

مسأله 1679 هرگاه زكات بر كسی واجب شود، ولی در آن محل مستحقّی نباشد، چنانچه امید نداشته باشد كه بعداً در آنجا مستحقّی پیدا كند باید زكات را به محلّ دیگری ببرد و به مصرف برساند و بنابراحتیاط واجب مخارج حمل و نقل به محلّ دیگر به عهده خود او است، ولی اگر زكات تلف شود، ضامن نیست.

مسأله 1680 اگر در محلّ خودش مستحق پیدا شود، با این حال می تواند زكات را به محلّ دیگری ببرد; ولی مخارج آن بر عهده خود اوست و اگر زكات تلف شود بنابر احتیاط واجب ضامن است، هرچند با اجازه حاكم شرع باشد.

مسأله 1681 اجرت وزن كردن گندم و جو و مانند آن، كه برای زكات می دهد بر خود اوست.

مسأله 1682

احتیاط واجب آن است كه به هر فقیر از زكات نصاب اوّل نقره (یعنی به اندازه دومثقال و 15 نخود) كمتر ندهد و اگر از چیز دیگر مانند گندم و جو زكات می دهد نیز قیمت آن كمتر از این مقدار نباشد.

مسأله 1683 مكروه است انسان از مستحق بخواهد كه زكاتی را كه به او داده به خودش بفروشد، ولی اگر مستحق بخواهد زكاتی را كه گرفته تبدیل به پول كند، كسی كه زكات را به او داده بر دیگران مقدّم است.

مسأله 1684 هرگاه شك كند كه زكات واجب را پرداخته یا نه، باید بدهد، هر چند شكّ او مربوط به زكات سالهای گذشته است.

مسأله 1685 فقیر حق ندارد زكات را به كمتر از مقدار آن صلح كند، یا چیزی را گرانتر از قیمت آن به عنوان زكات بپذیرد، یا زكات را از مالك گرفته و به خودش ببخشد، حتّی اگر كسی زكات زیادی بدهكار است و فقیر شده و نمی تواند زكات را ادا كند بر ذمّه او می ماند، مانند بدهی های دیگرش و گرفتن و بخشیدن به او اشكال دارد.

مسأله 1686 انسان می تواند از زكات، كتابهای دینی و علمی و قرآن و دعا و سایر كتبی كه در پیشرفت هدفهای اسلامی مؤثّر است بخرد و وقف نماید، خواه وقف عموم كند، یا وقف اشخاص خاص، حتّی می تواند بر اولاد خود و كسانی كه واجب النّفقه او هستند وقف كند، ولی نمی تواند از زكات املاكی بخرد و بر اولاد خود وقف نماید.

مسأله 1687 شخص فقیر می تواند برای رفتن به حج و زیارت و مانند آن، زكات بگیرد، ولی اگر

به مقدار خرج سالش زكات گرفته باشد گرفتن زكات برای زیارت و مانند آن اشكال دارد.

مسأله 1688 اگر مالك كسی را وكیل كند كه زكات مال او را بدهد چنانچه ظاهر عبارتش این باشد كه به دیگران بدهد، خود وكیل نمی تواند چیزی از آن را بردارد، هرچند مستحق باشد، ولی اگر ظاهر عبارت عام است، خودش نیز می تواند استفاده كند.

مسأله 1689 هرگاه كسی گوسفند و گاو و شتر یا طلا و نقره را از باب زكات به اندازه نیازش بگیرد، اگر به مقدار نصاب باشد و اتّفاقاً سال بر آن بگذرد باید زكات آن را بدهد.

مسأله 1690 هرگاه دو نفر در مالی كه زكات آن واجب شده باهم شریك باشند و یكی از آنان سهم زكات خود را بدهد و بعد مال را تقسیم كند، تصرّف او در سهم خودش اشكال ندارد، هر چند دیگری سهم زكاتش را نداده است.

مسأله 1691 هرگاه كسی بدهكار خمس یا زكات است و قرض هم دارد و اموالی از باب كفّاره و نذر و مانند آن بر او نیز واجب شده، چنانچه نتواند همه آنها را بپردازد، اگر عین مالی كه خمس یا زكات بر آن واجب شده از بین نرفته است باید خمس و زكات را مقدم دارد و اگر از بین رفته، احتیاط این است كه حقّ مردم را مقدّم دارد و اگر چنین كسی از دنیا برود و مال او برای همه اینها كافی نباشد به همین ترتیب عمل كنند.

زكات فطره

مسأله 1692 زكات فطره بر تمام كسانی كه قبل از غروب شب عید فطر بالغ و عاقل و غنی باشند واجب است، یعنی باید

برای خودش و كسانی كه نانخور او هستند، هر نفر به اندازه یك صاع (تقریباً سه كیلو) از آنچه غذای نوع مردم آن محل است، اعم از گندم و جو یا خرما یا برنج یا ذرّت و مانند اینها به مستحق بدهد و اگر پول یكی از اینها را بدهد كافی است.

مسأله 1693 غنی كسی است كه مخارج سال خود و عیالاتش را دارد، یا ازطریق كسب و كار به دست می آورد و اگر كسی چنین نباشد فقیر است، زكات فطره بر او واجب نیست و می تواند زكات فطره بگیرد.

مسأله 1694 انسان باید فطره كسانی را كه قبل از غروب شب عید فطر نانخور او حساب می شوند بدهد، خواه بزرگ باشند یا كوچك، مسلمان باشند یا كافر، واجب النّفقه باشند یا غیر واجب النّفقه، نزد او زندگی كنند یا در جای دیگر.

مسأله 1695 اگر كسی را كه نانخور اوست و در شهر دیگر زندگی می كند وكیل نماید كه از مال او فطره خودش را بپردازد، چنانچه اطمینان و وثوق داشته باشد كه فطره را می دهد كافی است.

مسأله 1696 میهمانی كه پیش از غروب شب عید فطر با رضایت صاحب خانه وارد شده و نانخور او محسوب می شود (یعنی تصمیم دارد مدّتی نزد او بماند) دادن زكات فطره او نیز واجب است، امّا اگر فقط برای شب عید دعوت شده فطره او بر میزبان واجب نیست و در صورتی كه بدون رضایت صاحب خانه باشد نیز بنابر احتیاط واجب فطره او را بدهد، همچنین فطره كسی كه انسان را مجبور كرده است كه خرجی او را بپردازد.

مسأله 1697 اگر پیش

از غروب، بچّه بالغ شود، یا دیوانه عاقل گردد، یا فقیر غنی شود، باید زكات فطره را بدهد، ولی اگر بعد از غروب باشد زكات فطره بر او واجب نیست، هر چند مستحبّ است اگر تا پیش از ظهر روز عید شرایط حاصل شود زكات فطره را بدهد.

مسأله 1698 مستحبّ است شخص فقیری كه فقط به اندازه یك صاع (تقریباً سه كیلو) گندم یا مانند آن دارد زكات فطره را بدهد و چنانچه عیالاتی داشته باشد و بخواهد فطره آنها را بپردازد، می تواند آن یك صاع را به قصد فطره به یكی از آنان بدهد و او هم با همین قصد به دیگری می دهد، تا نفر آخر و بهتر است بعداً آن را به كسی بدهند كه از خودشان نباشد و اگر یكی از آنها صغیر است ولی او به جای او بگیرد و بعد به شخص دیگری دهد.

مسأله 1699 هرگاه بعد از غروب شب عید فطر بچّه دار شود، یا كسی نانخور او گردد مستحبّ است فطره او را بپردازد، ولی واجب نیست.

مسأله 1700 اگر انسان نانخور كسی باشد، ولی قبل از غروب نانخور دیگری شود، زكات فطره او بر عهده شخص دوم است، مثل این كه دختر پیش از غروب به خانه شوهر رود كه شوهرش باید فطره او را بدهد.

مسأله 1701 اگر زكات فطره انسان بر دیگری واجب باشد، بر خود او واجب نیست، ولی اگر كسی كه بر او واجب است نپردازد احتیاط واجب آن است كه اگر می تواند خودش بدهد.

مسأله 1702 هرگاه فطره انسان بر دیگری واجب باشد اگر خودش آن را بپردازد از او ساقط نمی

شود، مگر این كه با اذن و اجازه طرف باشد.

مسأله 1703 زنی كه شوهرش مخارج او را نمی دهد و نانخور دیگری است فطره اش بر عهده كسی است كه نانخور او می باشد و اگر زن غنی است و از مال خود خرج می كند باید شخصاً فطره را بدهد.

مسأله 1704 كسی كه سید است نمی تواند زكات فطره از غیر سید بگیرد.

مسأله 1705 طفل شیر خواری كه از مادر یا دایه شیر می خورد، فطره او بر كسی است كه مخارج مادر یا دایه را می پردازد و اگر از اموال خود آن طفل خرجش را بردارند فطره او بر كسی واجب نیست، نه بر خودش و نه بر دیگری.

مسأله 1706 هرگاه كسی مخارج عیالاتش را از مال حرام بدهد واجب است فطره آنها را از مال حلال بدهد.

مسأله 1707 هرگاه انسان كسی را اجیر كند و شرط نماید كه مخارج او را نیز بدهد (مانند خدمتكار) باید فطره او را هم بدهد، ولی در مورد كارگرانی كه مخارج آنها بر عهده صاحب كار است و این مخارج جزئی از مزد آنها محسوب می شود، فطره آنها بر صاحب كار واجب نیست، همچنین در میهمانخانه ها و مانند آن، كه معمول است كاركنان غذای خود را در همان جا می خورند و این در حقیقت جزء حقوق آنها محسوب می شود، فطره آنها بر خودشان است، نه بر صاحب كار.

مسأله 1708 مخارج سربازها در سربازخانه ها یا میدان جنگ بر عهده دولت است، ولی فطره آنها بر دولت واجب نیست و اگر شرایط در خودشان جمع است باید زكات فطره خود را بدهند.

مسأله

1709 هرگاه كسی بعد از غروب روز آخر ماه از دنیا برود، باید فطره او و عیالاتش را از مالش بدهند، ولی اگر پیش از غروب بمیرد واجب نیست و در صورتی كه عیالاتش دارای شرایط وجوب فطره هستند خودشان باید زكات فطره را بپردازند.

مصرف زكات فطره

مسأله 1710 زكات فطره را بنابر احتیاط واجب باید فقط به فقرا و مساكین بدهند مشروط بر این كه مسلمان و شیعه دوازده امامی باشند و به اطفال شیعه كه نیازمند هستند نیز می توان فطره داد، خواه به مصرف آنها برسانند یا از طریق ولی طفل به آنها تملیك كنند.

مسأله 1711 فقیری كه فطره می گیرد لازم نیست عادل باشد، ولی احتیاط واجب آن است كه به شرابخوار و كسی كه آشكارا معصیت كبیره می كند فطره ندهند و همچنین به كسانی كه فطره را در معصیت خداوند مصرف می كنند.

احكام زكات فطره

مسأله 1712 احتیاط واجب آن است كه به فقیر بیشتر از مخارج سالش و كمتر از یك صاع (تقریباً سه كیلو) داده نشود.

مسأله 1713 هرگاه به جای یك صاع، نصف صاع از جنس خوب بدهد بطوری كه قیمتش به اندازه یك صاع جنس معمولی باشد، كافی نیست و اگر آن را به قصد قیمت فطره هم بدهد اشكال دارد.

مسأله 1714 انسان نمی تواند نصف صاع را از یك جنس (مثلاً گندم) و نصف صاع را از جنس دیگر (مثلاً جو) بدهد، مگر این كه مخلوط آن دو غذای معمول آن محل باشد.

مسأله 1715 مستحبّ است در دادن زكات فطره خویشاوندان محتاج را بر دیگران مقدّم دارد و بعد همسایگان نیازمند را و مستحبّ است اهل علم و فضل را اگر نیازی داشته باشند بر غیر آنها مقدّم بشمرد.

مسأله 1716 هرگاه به گمان این كه كسی فقیر است به او فطره دهند و بعد معلوم شود فقیر نبوده، می تواند آن مال را پس بگیرد و به مستحق بدهد و اگر پس نگیرد باید

از مال خودش فطره را بدهد و اگر از بین رفته باشد، در صورتی كه گیرنده فطره می دانسته آنچه را گرفته زكات فطره است، باید عوض آن را بدهد و در غیر این صورت عوض بر او واجب نیست و اگر دهنده فطره در تحقیق حال فقیر كوتاهی نكرده باشد بر او هم چیزی نیست.

مسأله 1717 به كسی كه ادّعای احتیاج می كند نمی توان زكات فطره داد، مگر آن كه اطمینان حاصل گردد كه او فقیر است، یا لااقل از ظاهر حالش گمان پیدا شود و یا بداند سابقاً فقیر بوده و رفع فقر او ثابت نشده باشد.

مسائل متفرّقه زكات فطره

مسأله 1718 در زكات فطره مانند زكات مال قصد قربت لازم است، یعنی باید برای اطاعت فرمان خدا زكات فطره بدهد و نیت فطره نیز شرط است.

مسأله 1719 زكات فطره را نمی توان قبل از ماه رمضان داد و اگر بدهد باید روز عید فطر اعاده كند، همچنین احتیاط واجب آن است كه در ماه مبارك رمضان هم ندهد، ولی اگر پیش از ماه رمضان یا در ماه رمضان چیزی را به فقیر قرض دهد و بعد از آن كه فطره بر او واجب شد طلب خود را به جای فطره حساب كند مانعی ندارد.

مسأله 1720 در زكات فطره خوراك شخصی خود انسان ملاك نیست بلكه خوراك معمولی اهل شهر و یا محل ملاك است; بنابراین، كسی كه همیشه برنج می خورد می تواند زكات فطره را از گندم بدهد.

مسأله 1721 در زكات فطره می توان به جای جنس، پول داد، مثلاً حساب می كند قیمت یك من گندم چه اندازه است; پول آن را

به همین عنوان به فقیر می دهد، ولی باید توجّه داشت ملاك، قیمت خرده فروشی در بازار آزاد است نه قیمت عمده فروشی و نرخ رسمی و به تعبیر دیگر باید پولی بدهد كه فقیر اگر بخواهد بتواند با آن همان جنس را از بازار بخرد.

مسأله 1722 گندم یا چیز دیگری را كه برای فطره می دهند باید مخلوط با خاك و اشیاء دیگر نباشد، مگر این كه بقدری كم باشد كه به حساب نیاید.

مسأله 1723 زكات فطره را از جنس معیوب نمی توان داد، ولی اگر جایی باشد كه آن جنس خوراك غالب آنها محسوب می شود اشكال ندارد.

مسأله 1724 كسی كه زكات فطره چند نفر را می دهد لازم نیست همه را از یك جنس بدهد و می تواند (مثلاً) برای بعضی گندم و برای بعضی جو بدهد.

مسأله 1725 وقت ادای زكات فطره، روز عید فطر قبل از انجام نماز است; بنابراین، كسی كه نماز عیدفطر را می خواند باید فطره را پیش از نماز عید بدهد، ولی اگر نماز عید را نمی خواند می تواند تا ظهر روز عید تأخیر بیندازد.

مسأله 1726 اگر دسترسی به فقیر ندارد می تواند مقداری از مال خود را به نیت فطره جدا كرده و برای مستحقّی كه در نظر دارد یا برای هر مستحق كنار بگذارد و باید هر وقت كه آن را می دهد نیت فطره نماید.

مسأله 1727 اگر موقعی كه دادن زكات فطره واجب است فطره را ندهد و كنار هم نگذارد احتیاط آن است كه بعداً به نیت « ما فی الذّمّه » یعنی بدون این كه قصد ادا و قضا كند فطره

را بدهد.

مسأله 1728 مالی را كه به قصد فطره كنار گذارده، نمی تواند آن را با مال دیگری عوض كند، بلكه باید همان را برای فطره بدهد.

مسأله 1729 هرگاه مالی را كه برای فطره كنار گذاشته از بین برود، چنانچه دسترسی به فقیر داشته و كوتاهی كرده باید عوض آن را بدهد و اگر دسترسی نداشته و در حفظ آن نیز كوتاهی نكرده چیزی بر او نیست.

مسأله 1730 هرگاه انسان مالی دارد كه قیمتش از فطره بیشتر است چنانچه نیت كند كه مقداری از آن مال برای فطره است اشكال دارد.

مسأله 1731 احتیاط واجب آن است كه زكات فطره را در همان محل مصرف كند، مثلاً نمی تواند برای بستگانش كه در شهر دیگری هستند بفرستد، مگر این كه در آن محل مستحقّی پیدا نشود و هرگاه با وجود مستحق فطره را به جای دیگری ببرد و تلف شود ضامن است، ولی حاكم شرع می تواند با توجّه به مصالح نیازمندان اجازه دهد آن را به محلّ دیگری ببرند.

مسأله 1732 همانطور كه قبلاً هم اشاره شد زكات فطره را بنابر احتیاط واجب در غیر مورد فقرا و مساكین نمی توان مصرف كرد، همچنین نمی توان از آن كارخانه هایی تأسیس كرد و منافع آن را در خدمت نیازمندان گذارد، ولی تهیه سرمایه از آن برای افراد نیازمند به مقداری كه زندگانی آنها را اداره كند جایزاست.

حج

حج و شرایط آن

مسأله 1733 « حج » یعنی زیارت خانه خدا و انجام اعمالی كه آنها را مناسك حج می نامند ودر تمام عمر یك بار برهمه كسانی كه دارای شرایط زیر باشند واجب است:

1 بالغ بودن 2 عاقل بودن

3 با انجام حج، عمل واجب دیگری كه مهمتر از حج است ترك نشود یاكار حرامی كه اهمّیتش درشرع بیشتراست بجانیاورد. 4 استطاعت و آن بچند چیز حاصل می شود: 1 داشتن زادوتوشه راه و آنچه در سفرش به آن محتاج است و مركب سواری مورد نیاز، یا مالی كه بتواند به وسیله آن، اینها را به دست آورد. 2 نبودن مانعی در راه و عدم وجود ترس از خطرو ضرر بر جان و عرض و مال خویش، كه اگر راه بسته است یا ترس از خطریوجود دارد حج بر او واجب نیست، ولی اگر راه دیگری دارد هر چند دورتراست لازم است از آن راه به حج رود. 3 توانایی جسمانی بر انجام مناسك حج 4 داشتن وقت كافی برای رسیدن به مكّه و انجام مناسك 5 داشتن مخارج كسانی كه خرج آنها بر او شرعاً یا عرفاً لازم است. 6 داشتن مال یا كسب و كاری كه بعد از بازگشت بتواند با آن زندگی كند.

احكام استطاعت

مسأله 1734 كسی كه بدون خانه ملكی رفع احتیاجش نمی شود هنگامی حج بر او واجب است كه پول خانه را هم داشته باشد، ولی اگر با خانه اجاره ای یا وقفی و مانند آن می تواند زندگی كند مستطیع است.

مسأله 1735 هرگاه زن مالی دارد كه می تواند با آن حج برود ولی بعد از بازگشت نه شوهرش قادر بر تأمین زندگی اوست و نه خودش، حج بر او واجب نمی شود.

مسأله 1736 هرگاه كسی مخارج رفتن به مكّه را ندارد، ولی دیگری مالی به او می بخشد یا در اختیار او می گذارد كه با آن

حج برود و مخارج زن و فرزند او را در این مدّت نیز می پردازد بر چنین كسی حج واجب است، هر چند بدهكار باشد و در موقع بازگشت نیز وسیله كافی برای امرار معاش نداشته باشد و قبول كردن چنین هدیه ای واجب است، مگر این كه در آن منّت یا ضرر یا مشقّت غیر قابل تحمّلی باشد و این حج كفایت از حجّ واجب او می كند.

مسأله 1737 شخص بدهكار هرگاه مخارج حج را داشته باشد ولی با پرداخت بدهی خود توانایی بر حج ندارد چنین كسی مستطیع نیست، مگر این كه طلبكار عجله ای نداشته باشد و او هم مطمئن باشد كه بعداً قادر به اداء دین است.

مسأله 1738 هرگاه كسی را اجیر كنند كه در سفر حج خدمت شخص یا كاروانی را كند و به این صورت حجّ خود را به جا آورد حجّ واجب او حساب می شود; ولی قبول چنین كاری واجب نیست.

مسأله 1739 كسی كه می تواند با قرض كردن حج به جا آورد، مستطیع نمی باشد و حج بر او واجب نیست; ولی اگر چند نفر مخارج حجّ كسی و نفقه عیال او را بپردازند حج بر او واجب می شود.

مسأله 1740 هركس می تواند از طرف دیگری برای انجام حج اجیر شود، به شرط این كه از مسائل حج آگاه باشد، خواه قبلاً حج به جا آورده باشد یا نه، ولی اگر خودش نتواند حج را به جا آورد نمی تواند آن را به دیگری واگذار كند مگر به اجازه صاحب پول.

مسأله 1741 با اجیر كردن كسی برای حج از طرف میت ذمّه او ادا نمی

شود، مگر زمانی كه اطمینان حاصل شود او حج را به جا آورده است.

مسأله 1742 جایز است از مال زكات یا سهم امام بگیرند و حج به جا آورند، و این حج، حج واجب محسوب می شود.

مسأله 1743 كسی كه نیاز به ازدواج دارد و بیش از مخارج آن، پولی برای حج ندارد، مستطیع نیست و حج بر او واجب نمی شود.

مسأله 1744 هرگاه حج بر كسی واجب شود و انجام ندهد و استطاعتش از دست برود باید به هر طریق كه می تواند حج را به جا آورد، ولو با قرض گرفتن یا اجیر شدن باشد.

مسأله 1745 هرگاه شخص مستطیع حج به جا نیاورد سپس توانایی جسمانی را از دست بدهد، بطوری كه نا امید باشد از این كه خودش حج را به جا آورد، باید شخص دیگری را از طرف خود به حج بفرستد، امّا هرگاه كسی قدرت مالی پیدا كند ولی بر اثر پیری یا بیماری، توانایی نداشته باشد، حج بر او واجب نیست، ولی احتیاط مستحب این است كه اجیر بگیرد.

مسأله 1746 كسی كه حجّ واجب را به جا آورده مستحبّ است دوباره حج به جا آورد، ولی اگر ازدحام بیش از حدّ حجّاج برای كسانی كه هنوز حج به جا نیاورده اند تولید مزاحمت شدید كند بهتر است موقّتاً از انجام حجّ مستحبّی خودداری نمایند، همچنین در مقام نوبت بندی بهتر است نوبت را به كسانی دهند كه حجّ واجب را به جا می آورند و اگر خانه خدا فرضاً یك سال از زوّار خالی بماند بر حاكم شرع واجب است عدّه ای را به حج بفرستد هرچند حجّ واجب

خود را انجام داده باشند.

احكام خرید و فروش

خرید و فروش

مسأله 1820 هرگاه فروشنده قیمت خرید جنس را به مشتری بگوید و براساس آن معامله كند باید تمام چیزهایی را كه به واسطه آنها قیمت كم و زیاد می شود بیان كند، مثلاً بگوید كه آن را نقد به این قیمت خریده یا نسیه (خواه به همان قیمت بفروشد یا كمتر یا بیشتر).

مسأله 1821 هرگاه جنسی را به كسی دهد و بگوید این جنس را به این قیمت برای من بفروش و هر چه زیادتر فروختی مال خودت باشد معامله صحیح است و مقدار زیادی مال دلاّل می باشد، همچنین اگر بگوید این جنس را به این قیمت به تو فروختم و او بگوید قبول كردم، هرچه زیادتر از آن قیمت بفروشد مال خود اوست.

مسأله 1822 هرگاه قصّاب گوشت ماده را به اسم گوشت نر بفروشد چنانچه آن گوشت را معین كرده و گفته است این گوشت نر را می فروشم مشتری می تواند معامله را فسخ كند و اگر معین نكرده مشتری حق دارد آن را برگرداند و گوشت نر بگیرد.

مسأله 1823 هرگاه مشتری به پارچه فروش بگوید: پارچه ای می خواهم كه رنگ آن ثابت باشد و او پارچه ای بدهد كه رنگ آن ثابت نیست، مشتری می تواند معامله را فسخ كند.

مسأله 1824 قسم خوردن در معامله اگر راست باشد مكروه است و اگر دروغ باشد حرام.

احكام معاملات

خرید و فروش

مسأله 1747 بر هر مسلمانی واجب است احكام معاملات را به مقداری كه معمولاً مورد احتیاج او است یاد بگیرد و بر علما واجب است این احكام را به مردم بیاموزند.

معاملات واجب و مستحب

مسأله 1748 كسب و كار و تلاش برای زندگی از طریق تجارت و زراعت و صنعت و مانند آن برای كسانی كه مخارج همسر و فرزند خود را ندارند واجب است، همچنین برای حفظ نظام و تأمین احتیاجات جامعه اسلامی، و در غیر این صورت، مستحبّ مؤكّد است، مخصوصاً برای كمك به فقرا و یا وسعت بخشیدن به زندگی خانواده.

احكام معاملات

مسأله 1749 مستحبّ است فروشنده میان مشتریها در قیمت جنس فرق نگذارد و سخت گیری نكند، قسم نخورد و اگر مشتری پشیمان شده و از او تقاضای فسخ معامله را كند بپذیرد.

مسأله 1750 هرگاه انسان نداند معامله ای را كه انجام داده صحیح است یا باطل، نمی تواند در مالی كه گرفته تصرّف نماید، ولی می تواند معامله را انجام دهد و قبل از تصرّف در مال، حكم آن را سؤال كرده، مطابق آن عمل كند، ولی اگر در موقع معامله احكام آن را می دانسته و بعد از معامله شك كند صحیح انجام داده یا نه، معامله او صحیح است.

معاملات مكروه

مسأله 1751 بسیاری از فقها معاملات زیر را مكروه شمرده اند و بهتر است از آنها اجتناب شود:

1 صرّافی و هر كاری كه ممكن است انسان را به رباخواری یا سایر اعمال حرام بكشاند. 2 كفن فروشی هرگاه به صورت شغل و حرفه درآید. 3 معامله با افراد پست و كسانی كه اموالشان مشكوك است، هر چند ظاهراً اموالشان حلال باشد. 4 معامله بین اذان صبح و اوّل آفتاب. 5 هرگاه كسی اقدام به خریدن چیزی كرده و هنوز معامله او تمام نشده دیگری داخل معامله او شود.

معاملات حرام و باطل

مسأله 1752 در موارد زیر معامله باطل است:

1 خرید و فروش عین نجس یعنی چیزهایی كه ذاتاً نجس است بنابر احتیاط واجب (مانند بول و غائط و خون) بنابراین، خرید و فروش كودهای نجس اشكال دارد، ولی استفاده از آنها بی مانع است، امّا خرید و فروش خون در عصر و زمان ما كه برای نجات مجروحین و بیماران مورد استفاده قرار می گیرد جایز است و همچنین خرید و فروش سگ شكاری و نگهبان. 2 خرید و فروش اموال غصبی، مگر آن كه صاحبش معامله را اجازه دهد. 3 خرید و فروش چیزهایی كه منافع معمولی آن حرام است، مانند آلات موسیقی و قمار. 4 خرید و فروش چیزهایی كه در بین مردم مال محسوب نمی شود هرچند برای شخص خاصّی ارزش داشته باشد مانند بسیاری از حشرات. 5 معاملاتی كه در آن ربا باشد. 6 فروختن اجناس تقلّبی كه خریدار از وضع آن خبر ندارد، مانند فروختن شیر مخلوط با آب یا روغنی كه آن را با پیه یا چیز دیگری مخلوط كرده

اند، این عمل را « غشّ » می گویند و یكی از گناهان كبیره است; از پیغمبر اكرم (صلی الله علیه وآله) نقل شده است كه فرمود: « كسی كه در معامله با مسلمانان غِش كند، یا به آنها ضرر برساند، یا تقلّب و حیله نماید از ما نیست و هر كس با برادر مسلمانش غِش كند خداوند بركت را از روزی او می برد و راه معاش او را می بندد و او را به خودش وامی گذارد. 7 خرید و فروش اعضای بدن مانند كلیه و امثال آن; ولی احتیاط آن است كه اگر پولی می خواهند بگیرند در مقابل اجازه برداشتن عضو از بدن شخص دهنده بوده باشد، نه در مقابل خود عضو و اصل این كار در صورتی جایز است كه برای دهنده تولید خطر نكند. 8 اراضی موات با ثبت دادن ملك كسی نمی شود، و خرید و فروش آن جایز نیست، بلكه باید آن را احیاء كند یعنی آماده برای كشت و زرع نماید.

مسأله 1753 فروختن متنجّس، یعنی چیز پاكی كه نجس شده و آب كشیدن آن ممكن است، مانند میوه و پارچه و فرش اشكال ندارد، ولی اگر مشتری بخواهد آن را برای خوردن یا كارهای دیگری كه پاك بودن در آن شرط است مصرف كند باید به او بگوید.

مسأله 1754 هرگاه چیز پاكی مانند روغن كه آب كشیدن آن ممكن نیست نجس شود اگر مصرف آن فقط خوردن است فروختن آن باطل و حرام است، ولی اگر مصرفی دارد كه شرط آن پاك بودن نیست معامله آن صحیح است (مانند نفت نجس).

مسأله 1755 موادّ غذایی و دارویی

و امثال آن، كه از كشورهای غیر اسلامی می آورند اگر نجس بودن آنها قطعی نباشد معامله آنها اشكالی ندارد، مثل این كه احتمال دهیم شیر و پنیر و روغن را به وسیله دستگاه می گیرند.

مسأله 1756 خرید و فروش گوشت و پیه كه از ممالك غیر اسلامی می آورند یا از دست كافر گرفته می شود باطل است، همچنین چرم بنابر احتیاط، ولی اگر بداند كه آنها از حیوانی است كه مطابق دستور شرع یا بانظارت مسلمان ذبح شده اشكال ندارد.

مسأله 1757 گوشت و پیه كه از دست مسلمان گرفته شود خرید و فروشش اشكال ندارد، ولی اگر بداند مسلمانی كه آن را از دست كافر گرفته یا از بلاد كفّار آورده تحقیق نكرده كه حیوانش مطابق دستور شرع ذبح شده یا نه، خرید و فروش آن باطل و حرام است (چرم نیز بنابر احتیاط همین حكم را دارد)، ولی اگر از مسلمانی گرفته كه ظاهراً پایبند شرع است و احتمال می دهد تحقیق كرده باشد معامله اش صحیح است.

مسأله 1758 خرید و فروش تمام انواع مسكرات حرام و باطل است.

مسأله 1759 خرید و فروش مال غصبی نیز حرام و باطل است و فروشنده باید پول را به خریدار برگرداند، ولی خریدار حق ندارد آن مال غصبی را به غیر صاحبش بدهد و اگر صاحب آن را نمی شناسد باید به نظر حاكم شرع عمل كند.

مسأله 1760 هرگاه خریدار از اوّل قصدش این باشد كه پول جنس را ندهد معامله اشكال دارد، همچنین اگر قصدش این باشد كه از پول حرام بدهد، ولی اگر از اوّل قصدش این نباشد بعداً از حرام بدهد معامله

صحیح است، ولی پول حرامی را كه داده است كفایت نمی كند، باید مجدّداً از پول حلال بدهد.

مسأله 1761 خرید و فروش آلات لهو و لعب مانند تار و ساز حتّی سازهای كوچك حرام است، مگراین كه از آلات مشترك باشد یا بازیچه باشد و از آلات لهو حساب نشود.

مسأله 1762 خرید و فروش رادیو و تلویزیون و سایر وسایلی كه دارای منافع مباح و مشروع قابل ملاحظه است، جایز است، ولی هرگاه چیزی را كه منافع حلال دارد به كسی بفروشند كه آن را قطعاً در حرام مصرف می كند (مثلاً انگور را به كارخانه شراب سازی بفروشند)، معامله آن حرام است.

مسأله 1763 ساختن و خرید و فروش مجسّمه اشكال دارد، ولی خرید و فروش صابون ومانند آن كه روی آنها شكل مجسّمه یا نقشهای برجسته است اشكالی ندارد.

مسأله 1764 خرید و فروش چیزهایی كه از قمار یا دزدی یا معاملات باطل به دست آمده، حرام و باطل است و تصرّف در آنها جایز نیست و اگر كسی آن را بخرد باید به صاحب اصلی اش بازگرداند و اگر صاحب اصلی اش را نمی شناسد به دستور حاكم شرع عمل كند.

مسأله 1765 هرگاه جنس تقلّبی مانند روغنی را كه با پیه مخلوط كرده است بفروشد، چنانچه آن را معین كرده، مثلاً بگوید این روغن را می فروشم مشتری هر زمان متوجّه شد می تواند معامله را فسخ كند، ولی اگر آن را معین نكند، بلكه بگوید فلان مقدار روغن را می فروشم امّا هنگام تحویل دادن جنس تقلّبی تحویل دهد، مشتری می تواند آن را پس بدهد و جنس سالم بگیرد.

ربا

مسأله 1766 رباخواری

حرام است و آن بر دوگونه است: نخست ربای در قرض كه در بحث قرض به خواست خدا خواهد آمد، دوم ربای در معامله است و آن این است كه مقداری از جنسی را كه با وزن یا پیمانه می فروشند به زیادتر از همان جنس بفروشد، مثلاً یك من گندم را به یك من و نیم بفروشد، در روایات اسلامی مذمّت از ربا بسیار شده است و از گناهان بسیار بزرگ محسوب می شود.

احكام ربا

مسأله 1767 هرگاه یكی از آن دو جنس، معیوب و دیگری سالم، یا یكی مرغوب و دیگری نامرغوب باشد، یا به خاطر جهات دیگر تفاوت قیمت داشته باشد، مثل

این كه ده كیلو گندم مرغوب یا سالم را بدهد، و پانزده كیلو نامرغوب یا ناسالم را بگیرد آن هم ربا و حرام است; بنابراین، اگر طلای ساخته را بدهد و بیشتر از آن طلای نساخته بگیرد، یا مس ساخته را بدهد و بیشتر از آن مسهای شكسته را بگیرد، یا برنج درجه یك بدهد و بیشتر از آن درجه دو و سه بگیرد همه ربا و حرام است و همچنین اگر اضافه ای از غیر جنس آن بگیرد مثل این كه ده كیلو گندم مرغوب را بدهد و ده كیلو گندم نامرغوب به اضافه ده تومان پول بگیرد آن هم ربا و حرام است، بلكه اگر چیزی زیادتر نگیرد ولی شرط كند خریدار كاری برای او انجام دهد آن نیز ربا و حرام است.

مسأله 1768 هرگاه كسی كه مقدار كمتر را می دهد جنس دیگری به آن اضافه كند مثلاً ده كیلو گندم به اضافه یك متر پارچه را به پانزده

كیلو گندم بفروشد اشكال ندارد، همچنین اگر به هر دو طرف چیز دیگری اضافه كنند. ولی حیله های ربا كه قصد جدّی در آن نیست، مثل آنچه در میان بعضی معمول است كه وامی را به كسی می دهند و بعد سود آن را كه مبلغ هنگفتی است با یك سیر نبات مصالحه می كنند باطل و بی اساس است و مبلغ اضافی ربا محسوب می شود.

مسأله 1769 جنس هایی را كه با وزن و پیمانه نمی فروشند بلكه با عدد و متر می فروشند مانند تخم مرغ و پارچه و بسیاری از ظروف و یا با مشاهده می فروشند مانند بسیاری از حیوانات، اگر تعداد كمتر را به تعداد بیشتر بفروشند اشكال ندارد.

مسأله 1770 جنسهایی كه در بعضی از شهرها با وزن یا پیمانه فروخته می شود و در بعضی از شهرها با شماره (مانند تخم مرغ كه امروز در بعضی از مناطق با وزن و در بعضی با شماره می فروشند) هرگاه در شهری كه با وزن یا پیمانه می فروشند زیادتر بگیرند ربا و حرام است و در شهر دیگر اشكال ندارد.

مسأله 1771 خرید و فروش چیزهایی كه از یك جنس نیست به هر صورت كه باشد مانعی ندارد، مثل این كه ده كیلو برنج را به بیست كیلو گندم بفروشند.

مسأله 1772 معامله جنسهای مختلفی كه از یك ریشه گرفته شده است با تفاوت اشكال دارد، مثل این كه ده كیلو روغن را به بیست كیلو پنیر بفروشند، یا به پنجاه كیلو شیر، یا پانزده كیلو كره.

مسأله 1773 جو و گندم در ربا یك جنس حساب می شود، بنابراین نمی توان ده

كیلو گندم را با دوازده كیلو جو یا بالعكس معامله كرد، حتّی اگر ده كیلو جو بخرد كه در مقابل آن هنگام خرمن ده كیلو گندم بدهد آن نیز حرام است، زیرا جو را نقد گرفته و بعد از مدّتی گندم را می دهد و این مانند آن است كه زیادی گرفته باشد.

مسأله 1774 در چند مورد ربا گرفتن حرام نیست:

1 ربا گرفتن مسلمانان از كفّاری كه در پناه اسلام نیستند.

2 ربا گرفتن پدر و فرزند از یكدیگر.

3 ربا گرفتن زن و شوهر از یكدیگر.

شرایط خریدار و فروشنده

مسأله 1775 برای خریدار و فروشنده چند چیز شرط است: 1 بالغ بودن 2 عاقل بودن 3 ممنوع التّصرّف در اموال نبودن (مانند كسانی كه به خاطر ورشكستگی از طرف حاكم شرع از تصرّف در اموالشان جلوگیری شده اند). 4 طرفین قصد جدّی برای معامله داشته باشند، پس اگر به شوخی بگوید مالم را فروختم اثری ندارد.

5 كسی آنها را مجبور نكرده باشد. 6 جنسی را كه خرید و فروش می كنند ملك آنها باشد یا از طرف مالك وكیل بوده، یا ولی صغیر باشند.

مسأله 1776 معامله با بچّه نابالغ باطل است حتّی اگر ولی به او اجازه داده باشد، مگر این كه طرف معامله ولی طفل باشد و طفل وسیله رساندن پول به فروشنده یا جنس به خریدار است، در این صورت اشكال ندارد، امّا باید خریدار و فروشنده یقین داشته باشند كه بچّه جنس یا پول را به صاحب آن می رساند.

مسأله 1777 هرگاه از بچّه نابالغ چیزی بخرد یا چیزی به او بفروشد معامله او باطل است و باید آن جنس یا پول را كه از

بچّه گرفته به صاحب آن بدهد، نه به خود طفل و اگر صاحب آن را نمی شناسد و راهی برای شناختن او ندارد باید آن را با اجازه حاكم شرع به فقیری بدهد و اگر مال خود كودك باشد باید به ولیش برساند، البتّه پول یا جنسی را كه او به صغیر داده می تواند از او بگیرد ولی اگر تلف شده عوض آن را نمی تواند بگیرد.

مسأله 1778 هرگاه خریدار یا فروشنده را كه مجبور به معامله كرده اند بعداً رضایت دهد صحیح است و احتیاط مستحب آن است كه صیغه معامله را دوباره بخوانند.

مسأله 1779 هرگاه مال كسی را بدون اجازه او بفروشند اگر بعداً راضی شود و اجازه دهد معامله صحیح است.

مسأله 1780 پدر و جدّ پدری طفل (بنابر احتیاط واجب) در صورتی حقّ تصرّف و خرید و فروش در اموال طفل را دارند كه برای او مصلحتی داشته باشد، همچنین وصی و حاكم شرع.

مسأله 1781 هرگاه مالی را كه غصب كرده بفروشد و صاحب مال بعداً آن را برای خودش اجازه دهد معامله او صحیح است.

شرایط جنس و عوض آن

مسأله 1782 جنسی را كه می فروشند و چیزی را كه عوض آن می گیرند چند شرط دارد: 1 باید مقدار آن معلوم باشد، به وسیله وزن، یا پیمانه، یا شماره و عدد. 2 توانایی بر تحویل آن را داشته باشند، بنابراین فروختن حیوانی كه فرار كرده، صحیح نیست، حتّی اگر چیزی را به آن ضمیمه كنند (بنابر احتیاط). 3 صفات و خصوصیاتی را كه در آنهاست و در ارزش جنس و میل مردم به معامله اثر دارد معین نمایند. 4 شخص دیگری در جنس

یا عوض آن حقّی نداشته باشد، بنابر این مالی را كه نزد كسی گرو گذاشته اند بدون اجازه او نمی توان فروخت و نیز خریدار می تواند به جای پول، منفعت ملك خود را بدهد، مثلاً فرشی از كسی بخرد و در عوض آن منافع یك ساله خانه خود را به او واگذار كند. خریدار و فروشنده در تعیین نرخ كالا آزادند، ولی اگر این آزادی در مواردی سبب فساد و اختلال نظام اقتصادی جامعه اسلامی گردد، حاكم شرع در چنین مواردی می تواند تعیین نرخ كند و مردم را به آن ملزم سازد.

مسأله 1783 جنسی را كه با دیدن معامله می كنند، مانند خانه و اتومبیل و بسیاری از انواع فرشها، معامله آن بدون مشاهده صحیح نیست.

مسأله 1784 هرگاه جنسی را در شهری با وزن یا پیمانه معامله می كنند و در شهر دیگر با شماره یا مشاهده، باید در هر كدام طبق عرف آن محل رفتار نمایند.

مسأله 1785 هرگاه یكی از شروط بالا حاصل نباشد معامله باطل است، ولی اگر خریدار و فروشنده راضی باشند كه در عین باطل بودن معامله در مال یكدیگر تصرّف كنند مانعی ندارد.

مسأله 1786 معامله اموال موقوفه باطل است، ولی هرگاه طوری خراب شود كه نتوانند استفاده ای را كه برای آن وقف شده ببرند، مثلاً فرش مسجد طوری پاره شود كه نتوان از آن برای نماز در مسجد استفاده كرد فروش آن اشكالی ندارد، همچنین مصالح كهنه ای كه بعد از تعمیر و نوسازی مسجد زیاد می آید، ولی پس از فروختن باید پول آن را در همان مسجد به همان مصرف برسانند و اگر ممكن نشود

به مصرفی كه به مقصود واقف نزدیكتر است و اگر نیازی نباشد در مساجد دیگر مصرف كنند.

مسأله 1787 در وقف خاص هرگاه بین كسانی كه مال برای آنان وقف شده چنان اختلافی پیدا شود كه اگر مال وقف را نفروشند بیم آن می رود كه فسادی به بار آید، خونی بریزد یا اموالی تلف شود، در این صورت می توانند آن مال را بفروشند و در مصرفی كه به مقصود وقف كننده نزدیكتر است صرف نمایند.

مسأله 1788 مالك می تواند ملكی را كه به دیگری اجاره داده بفروشد و اجاره آن باطل نمی شود و استفاده از آن ملك در مدّت اجاره مال مستأجر است، امّا اگرخریدار نمی دانسته كه آن ملك را اجاره داده اند، یا گمان می كرده مدّت اجاره كم است، پس از اطّلاع می تواند معامله را فسخ كند.

صیغه معامله

مسأله 1789 طرفین معامله به هر زبانی آشنا باشند می توانند صیغه بخوانند، بنابراین اگر فروشنده به فارسی بگوید: « این جنس را به فلان قیمت فروختم » و مشتری بگوید: « قبول كردم » معامله صحیح است، همچنین با عبارات دیگری كه این معنی را به روشنی بیان كند و اگر صیغه نخوانند امّا فروشنده جنس را به قصد فروختن به دیگری دهد و او هم به قصد خریدن بگیرد كافی است (به شرط این كه تمام شرایط معامله در آن جمع باشد).

مسأله 1790 نوشتن و امضاء اسناد در تمام معاملات خواه در دفاتر رسمی باشد یا غیر آن، می تواند جانشین خواندن صیغه لفظی گردد، جز در ازدواج و طلاق كه احتیاط واجب آن است كه صیغه لفظی خوانده شود.

مسأله

1791 هنگام خواندن صیغه معامله باید دو طرف قصد انشاء داشته باشند یعنی مقصودشان از گفتن این دو جمله خرید و فروش باشد، همچنین در جایی كه داد و ستد عملی جانشین صیغه لفظی می شود باید قصد انشاء وجود داشته باشد. همچنین شخصیتهای حقیقی و حقوقی هر دو مالك می شوند و می توانند طرف معامله واقع گردند، بنابراین هر موسّسه خیریه یا انتفاعی كه تأسیس گردد و دارای شخصیت حقوقی شود، با اشخاص حقیقی از این نظر تفاوت نمی كند.

خرید و فروش میوه ها بر درخت

مسأله 1792 خرید و فروش خرمایی كه زرد یا سرخ شده، یا میوه ای كه گل آن ریخته و دانه آن بسته، به طوری كه معمولاً از آفت گذشته باشد صحیح است و همچنین فروختن غوره بر درخت اشكال ندارد، البتّه مقدار آنها باید به وسیله تخمین كارشناس معلوم شود.

مسأله 1793 اگر بخواهند میوه ای را كه بر درخت است پیش از آن كه گلش بریزد بفروشند احتیاط آن است كه چیزی از حاصل زمین مانند سبزیهای موجود را با آن بفروشند.

مسأله 1794 خرید و فروش خیار و بادنجان و انواع سبزیها و مانند آن كه سالی چند مرتبه چیده می شود در صورتی كه ظاهر و نمایان شده باشد اشكال ندارد، ولی باید معین كنند كه مشتری در سال چند دفعه آن را می چیند.

مسأله 1795 خرید و فروش خوشه گندم و جو بعد از آن كه دانه آن بسته شده است اشكال ندارد، امّا فروختن آن به گندم و جو مشكل است، همچنین خود زراعت را می توان قبل از ظاهر شدن خوشه ها خریداری كرد، خواه شرط كند باقی بماند

تا برسد، یا فقط از علف آن استفاده كند.

معامله نقد و نسیه

مسأله 1796 هرگاه جنسی را نقد بفروشند هر كدام از خریدار و فروشنده بعد از معامله می تواند جنس یا پول خود را مطالبه كند و آن را تحویل بگیرد، تحویل دادن خانه و زمین و مانند اینها به این است كه آن را طوری دراختیار خریدار بگذارند كه بتواند در آن تصرّف كند و تحویل دادن اشیاء منقول مانند فرش و لباس به این است كه آن را طوری در اختیار خریدار بگذارند كه اگر بخواهد به جای دیگری ببرد مانعی نباشد.

مسأله 1797 در معامله نسیه باید مدّت كاملاً معین باشد و اگر تاریخی برای آن معین نكنند معامله باطل است.

مسأله 1798 هرگاه جنسی را نسیه بفروشد قبل از فرا رسیدن مدّت نمی تواند عوض آن را مطالبه كند، ولی اگر مشتری از دنیا برود فروشنده می تواند طلب خود را از اموال میت مطالبه نماید، هر چند وقت آن نرسیده باشد.

مسأله 1799 هرگاه بعد از فرا رسیدن مدّت، مشتری نتواند پول را بپردازد باید او را مهلت داد.

مسأله 1800 هرگاه جنسی را بطور نقد با قیمتی معامله كنند و بطور نسیه با قیمتی گرانتر، مثلاً بگوید: این جنس را نقداً به فلان مقدار می دهم بطور نسیه ده درصد گرانتر حساب می كنم و مشتری قبول كند مانعی ندارد و ربا حساب نمی شود.

مسأله 1801 هرگاه كسی جنسی را نسیه بفروشد ولی بعداً مقداری از طلب خود را كم كند و بقیه را نقد بگیرد اشكال ندارد.

معامله سلف و شرایط آن

مسأله 1802 معامله سلف (یا پیش خرید) آن است كه مشتری پول را بدهد كه بعد از مدّتی جنس را تحویل بگیرد و همین اندازه كه

بگوید این پول را می دهم كه مثلاً بعد از شش ماه فلان مقدار جنس را بگیرم و فروشنده بگوید قبول كردم كافی است، حتّی اگر صیغه ای نخوانند و خریدار به این قصد پول را بدهد و فروشنده بگیرد صحیح است.

مسأله 1803 هرگاه خود پول را سلف بفروشد و عوض آن را پول بگیرد معامله باطل است، ولی اگر جنسی را سلف بفروشد و عوض آن را پول یا جنس دیگر بگیرد صحیح است، هر چند احتیاط مستحب آن است كه همیشه در عوض جنس پول بگیرد نه جنس دیگر.

مسأله 1804 معامله سلف شش شرط دارد: 1 صفات و خصوصیات جنس را كه در قیمت تأثیر دارد باید معین كنند، ولی البتّه دقت زیاد لازم نیست، همین قدر كه گفته شود خصوصیات آن معلوم شده كفایت می كند; به همین جهت، معامله سلف در اجناسی كه نمی توان خصوصیات آن را معین كرد (مانند بعضی از انواع پوست و گوشت و فرش باطل است). 2 پیش از آن كه خریدار و فروشنده از هم جدا شوند، تمام قیمت باید پرداخته شود و اگر مقداری از قیمت را بدهد معامله به همان مقدار صحیح است، ولی فروشنده می تواند معامله را فسخ كند. 3 باید مدّت را كاملاً معین كند، مثلاً اگر بگوید اوّل خرمن جنس را تحویل می دهم (و اوّل خرمن دقیقاً معین نباشد)، معامله باطل است. 4 زمانی را برای تحویل جنس معین كنند كه در آن وقت معمولاً جنس وجود دارد. 5 بنابر احتیاط واجب محلّ تحویل جنس را تعیین كنند كه در كدام شهر و كدام منطقه تحویل می دهند،

مگر این كه از سخنان آنها جای آن معلوم باشد. 6 باید وزن یا پیمانه آن را تعیین كنند، امّا جنسی را كه معمولاً با دیدن معامله می كنند (مانند بسیاری از انواع فرش) اگر با ذكر صفات، سلف بفروشند اشكال ندارد، ولی باید تفاوت افراد آن بقدری كم باشد كه مردم به آن اهمّیت ندهند.

احكام معامله سلف

مسأله 1805 جنسی را كه سلف خریده اند نمی توانند پیش از فرا رسیدن مدّت به دیگری بفروشند، ولی بعد از رسیدن مدّت هرچند آن را تحویل نگرفته باشد فروختن آن بی مانع است.

مسأله 1806 هرگاه در معامله سلف، فروشنده جنس بهتری را تحویل دهد (یعنی جنسی كه تمام آن اوصاف مورد قرارداد را به اضافه صفات دیگری داراست) مشتری باید قبول كند، ولی اگر بعضی از آن صفات را نداشته باشد می تواند قبول نكند.

مسأله 1807 اگر فروشنده به جای جنسی كه قرارداد كرده جنس دیگری بدهد و یا همان جنس را با صفات پست تری تحویل دهد در صورتی كه مشتری راضی شود اشكال ندارد.

مسأله 1808 هرگاه جنسی كه سلف فروخته شده، در موقع تحویل نایاب شود و نتواند آن را تهیه كند، مشتری می تواند صبر كند و نیز حق دارد معامله را به هم بزند و قیمتی را كه داده پس بگیرد.

خرید و فروش طلا و نقره

مسأله 1809 هرگاه طلا را به طلا، یا نقره را به نقره بفروشند (خواه سكّه دار باشد یا بی سكّه) در صورتی كه وزن یكی از آنها زیادتر باشد معامله حرام و باطل است هرچند یكی طلای ساخته شده باشد و دیگری نساخته، یا ساخت آنها از نظر مرغوبیت تفاوت داشته باشد، یا عیار آنها مختلف باشد، مثلاً یك گرم طلای 18 عیار را به یك گرم و نیم طلای 14 عیار بدهد، همه اینها حرام و باطل است، ولی فروختن طلا به نقره اشكالی ندارد، چه وزن آنها مساوی باشد یا غیر مساوی.

مسأله 1810 در معامله طلا با طلا یا نقره با نقره، باید فروشنده و خریدار پیش

از آن كه از هم جدا شوند جنس و عوض آن را به یكدیگر تحویل دهند، اگر تحویل ندهند معامله باطل است و اگر فقط مقداری از آن را تحویل دهند معامله فقط به همان مقدار صحیح است و طرف مقابل می تواند معامله را فسخ كند.

مواردی كه می توان معامله را فسخ كرد

مسأله 1811 حقّ به هم زدن معامله را « خیار فسخ » می گویند و خریدار و فروشنده در یازده صورت می توانند معامله را فسخ كنند:

1 خیار مجلس: در صورتی كه از مجلس معامله متفرّق نشده باشند.

2 خیار غبن: در صورتی كه یكی از دو طرف مغبون شده باشد.

3 خیار شرط: در صورتی كه شرط كنند كه هر دو یا یكی از آن دو تا مدّت معینی حقّ فسخ دارد.

4 خیار تدلیس: در صورتی كه خریدار یا فروشنده تقلّب كند و مال خود را بهتر از آنچه هست نشان دهد.

5 خیار تخلّف از شرط: در صورتی كه فروشنده یا خریدار شرط كند كاری را برای طرف مقابل انجام دهد، یا جنس طرز مخصوصی باشد، سپس به آن شرط عمل نكند، در این صورت طرف مقابل می تواند معامله را فسخ كند.

6 خیار عیب: در صورتی كه یكی از دو جنس یا هر دو معیوب باشد و قبلاً اطّلاع نداشته باشند.

7 خیار شركت یا خیار تبعّض صفقه: در صورتی كه معلوم شود مقداری از جنسی را كه فروخته اند مال دیگری است كه اگر صاحب آن راضی به معامله نشود خریدار می تواند معامله را به هم بزند، یا معامله را در مقداری كه مال فروشنده بوده قبول كند و پول

بقیه را پس بگیرد.

8 خیار رؤیت: در صورتی كه فروشنده جنس معینی را كه مشتری ندیده با بیان صفات بفروشد بعد معلوم شود آن طور كه گفته نبوده است، در این صورت مشتری می تواند معامله را به هم بزند، همین حكم در مورد عوض نیز وجود دارد.

9 خیار تأخیر: در صورتی كه مشتری پول جنسی را كه نقداً خریده تا « سه روز » ندهد و فروشنده هم جنس را تحویل نداده باشد، فروشنده می تواند معامله را به هم بزند (مگر اینكه مشتری شرط كرده باشد دادن پول را تا مدّت معینی تأخیر بیندازد) و اگر جنسی كه فروخته شده مثل بعضی از میوه ها و سبزیها باشد كه اگر یك روز بر آن بگذرد ضایع می شود چنانچه تا شب پول آن را ندهد فروشنده می تواند معامله را به هم بزند.

10 خیار حیوان: در صورتی كه حیوانی را خریده باشد خریدار می تواند تا سه روز معامله را به هم بزند.

11 خیار تعذّر تسلیم: در صورتی كه فروشنده نتواند جنسی را كه فروخته تحویل دهد مشتری می تواند معامله را فسخ كند.

احكام خیارات

مسأله 1812 هرگاه خریدار قیمت جنس را نداند و یا غفلت كند و جنس را گرانتر از قیمت معمولی بخرد، چنانچه بقدری گران خریده باشد كه مردم او را مغبون بدانند می تواند معامله را فسخ كند، این حكم در صورتی كه فروشنده قیمت جنس را نداند و مغبون شود نیز جاری است.

مسأله 1813 در معامله بیع شرط كه مثلاً خانه صدهزار تومانی را با علم و آگاهی به پنجاه هزار تومان می فروشند و قرار می گذارند اگر

فروشنده در موعد مقرّر پول را بدهد می تواند معامله را فسخ كند، معامله اشكالی ندارد، به شرط این كه طرفین واقعاً قصد خرید و فروش داشته باشند و اگر در موعد مقرّر پول را ندهد جنس از آن خریدار خواهد بود.

مسأله 1814 هرگاه در جنس تقلّب كند و مثلاً چای اعلا را با چای پست مخلوط نماید و به اسم چای اعلا بفروشد مشتری می تواند معامله را به هم بزند.

مسأله 1815 هرگاه خریدار بفهمد جنسی را كه گرفته معیوب است، مثلاً پارچه یا فرشی را كه خریده پوسیدگی یا پارگی دارد، چنانچه آن عیب پیش از معامله در مال بوده و او نمی دانسته، می تواند معامله را فسخ كند، یا تفاوت قیمت سالم و معیوب را معین كند و به همان نسبت از پولی كه به فروشنده داده پس بگیرد، مثلاً جنسی را به صد تومان خریده، هرگاه بفهمند معیوب است و تفاوت سالم و معیوب آن در بازار یك چهارم است، می تواند یك چهارم پولی را كه داده یعنی بیست و پنج تومان از فروشنده بگیرد، ولی احتیاط واجب آن است كه این كار با رضایت طرف مقابل انجام گیرد، همین حكم در صورتی كه عیبی در عوض باشد نیز جاری است.

مسأله 1816 هرگاه بعد از معامله و پیش از تحویل گرفتن جنس، عیبی در آن پیدا شود، مشتری می تواند معامله را فسخ كند، همچنین اگر در عوض آن جنس بعد از معاملهوپیش از تحویل گرفتن عیبی پیدا شود فروشنده می تواند معامله را به هم زند.

مسأله 1817 هرگاه بعد از معامله عیب جنس را بفهمد و فورا معامله

را فسخ نكند بنابر احتیاط حقّ او ساقط می شود، ولی مقداری تأخیر برای فكر كردن مانعی ندارد و شرط نیست كه فروشنده موقع فسخ حاضر باشد.

مسأله 1818 در چند صورت با وجود عیب نمی تواند معامله را فسخ كند یا تفاوت قیمت را بگیرد: 1 در صورتی كه موقع خریدن عیب مال را بداند. 2 درصورتی كه بعداً راضی شود. 3 فروشنده موقع معامله بگوید این مال را با هر عیبی كه دارد می فروشم، ولی اگر عیب معینی را ذكر كند و بگوید با این عیب می فروشم بعد معلوم شود عیب دیگری دارد خریدار می تواند معامله را فسخ كند. 4 خریدار در موقع معامله بگوید اگر مال عیبی داشته باشد فسخ نمی كنم و تفاوت قیمت هم نمی گیرم.

مسأله 1819 در چند صورت اگر خریدار بفهمد مال عیبی دارد نمی تواند معامله را به هم بزند ولی می تواند تفاوت قیمت را بگیرد: 1 در صورتی كه بعد از معامله تغییری در جنس بدهد بطوری كه مردم بگویند جنس خریداری شده به صورت خود باقی نمانده است. 2 در صورتی كه بعد از معامله بفهمد مال عیب دارد ولی حقّ فسخ را ساقط كرده باشد. 3 بعد از تحویل گرفتن مال عیب دیگری در آن پیدا شود، ولی اگر حیوان معیوبی را بخرد و قبل از گذشتن سه روز عیب دیگری پیدا كند باز هم می تواند آن را پس دهد، همچنین اگر فقط برای خریدار تا مدّتی حقّ فسخ قرار داده شده باشد و در آن مدّت مال عیب دیگری پیدا كند در این صورت نیز می تواند معامله را

فسخ كند هر چند آن را تحویل گرفته باشد.

شركت

شرکت

مسأله 1825 هرگاه دو مال طوری به هم آمیخته شود كه از یكدیگر تشخیص داده نشود و جدا كردن آن دو از یكدیگر ممكن نباشد در آن مال شركت حاصل می شود، خواه این كار از روی قصد انجام شده باشد، یا نه. همچنین اگر صیغه شركت را به عربی، یا فارسی، یا هر زبان دیگر بخوانند، یا كاری كنند كه معلوم شود می خواهند با هم شركت كنند، شركت آنها در اموالی كه صیغه خوانده اند صحیح است و نیازی به آمیختن دو مال به یكدیگر نیست.

احكام شركت

مسأله 1826 اگر چند نفر با هم قرارداد كنند كه در مزدی كه می گیرند شریك باشند، مثلاً چند نفر دلاّل قرار بگذارند كه هر قدر درآمد پیدا كردند با هم قسمت كنند، شركت آنها صحیح نیست.

مسأله 1827 هرگاه دو نفر قرار بگذارند كه هر كدام جنسی را جداگانه به اعتبارخود بخرد قیمت آن را خودش بدهكار شود، ولی در جنس و استفاده آن هر دو شریك باشند صحیح نیست، امّا مانعی ندارد كه هر كدام دیگری را وكیل كند كه جنس را برای او بطور مشترك بخرد در این صورت شركت آنها صحیح است.

مسأله 1828 كسانی كه می خواهند باهم قرارداد شركت ببندند باید بالغ و عاقل باشند و از روی قصد و اختیار اقدام كنند و نیز باید ممنوع التّصرّف در اموال خود نباشند (مانند آدم سفیهی كه مال خود را نمی تواند سرپرستی كند و بیهوده مصرف می نماید).

مسأله 1829 مانعی ندارد كه در قرارداد شركت شرط كنند كسی كه كار می كند بیشتر منفعت ببرد، یا بعكس شرط كنند كسی كه كار نمی

كند یا كمتر كار می كند بیشتر منفعت ببرد (به خاطر ارفاق یا علّت دیگر) امّا اگر قرار بگذارند تمام منافع را یك نفر ببرد صحیح نیست، ولی اگر قرار بگذارند تمام ضرر یا قسمت بیشتر آن را یكی بدهد صحیح است.

مسأله 1830 شریك ها هر كدام به نسبت سرمایه خود سود و زیان می برند، مگر این كه شرط خاصی در قرارداد شركت ذكر كنند، بنابراین كسی كه سرمایه اش دوبرابر سرمایه دیگری است سهم او از سود و زیان نیز دوبرابر سهم دیگری خواهد بود امّا اگر قرارداد كنند سهمشان مساوی باشد مانعی ندارد.

مسأله 1831 در قرارداد شركت می توانند شرط كنند كه هر دوباهم خرید و فروش نمایند، یاهر كدام به تنهایی، یا فقط یكی از آنان معامله كند، در هر صورت باید مطابق قرارداد عمل كنند و اگر این مطلب را معین نكنند هیچ كدام بدون اجازه دیگری نمی تواند با آن سرمایه معامله كند.

مسأله 1832 كسی كه اختیار سرمایه شركت برای معامله به او داده شده باید دقیقاً مطابق قرارداد و شرایط عمل كند، مثلاً اگر با او قرار گذاشته اند كه نسیه ندهد، یا از فلان مؤسّسه و شركت خریداری نكند، یا در برابر نسیه ها وثیقه بگیرد باید به همان قرارداد رفتار نماید، ولی اگر با او قراری نگذاشته اند، معاملات خود را مطابق معمول و متعارف انجام می دهد.

مسأله 1833 كسی كه با سرمایه شركت معامله می كند اگر برخلاف قراردادی كه با او كرده اند خرید و فروش كند و خسارتی پیش آید ضامن است، همچنین اگر قرارداد خاصّی با او نگذاشته باشند و برخلاف معمول

عمل كند ضامن می باشد.

مسأله 1834 كسی كه با سرمایه شركت معامله می كند اگر در نگهداری سرمایه كوتاهی یا زیاده روی نكند و بر اثر پیش آمدی تمام سرمایه یا مقداری از آن از دست برود ضامن نیست.

مسأله 1835 كسی كه با سرمایه شركت معامله می كند اگر ادّعا كند سرمایه بدون سهل انگاری و زیاده روی تلف شده و طرف مقابل ادّعا كند خیانت كرده ولی دلیلی برای اثبات گفتار خود نداشته باشد، چنانچه معامله كننده نزد حاكم شرع قسم بخورد باید حرف او را قبول كرد.

مسأله 1836 شركت از معاملات لازم است یعنی هیچ یك از طرفین نمی تواند پیش خود این قرارداد را برهم زند و نیز قبل از پایان مدّت شركت حق ندارد تقاضای تقسیم سرمایه كند، مگر این كه چنین حقّی در قرارداد برای او پیش بینی شده باشد.

مسأله 1837 هرگاه یكی از شریك ها بمیرد یا دیوانه یا سفیه شود شریك های دیگر نمی توانند در مال شركت تصرّف كنند، ولی بیهوشی موقّت تأثیری ندارد.

مسأله 1838 هرگاه شریك، چیزی را به صورت نسیه برای خود بخرد نفع و ضررش مال خود اوست و اگر مطابق قرارداد به قصد شركت بخرد مال هر دو است.

مسأله 1839 هرگاه با سرمایه شركت معامله ای انجام دهند بعد معلوم شود شركت باطل بوده، چنانچه همه شركا آن معامله را اجازه دهند صحیح است و درآمدش مال همه آنهاست و كسانی كه در این میان كاری برای شركت كرده اند می توانند مزد زحمتهای خود را به اندازه معمولی بگیرند.

صلح

صلح

مسأله 1840 « صلح » آن است كه انسان با دیگری در امری

كه مورد اختلاف است یا امكان دارد مورد اختلاف و نزاع واقع شود سازش كند كه مقداری از مال یا منفعت یا حقّ خود را به دیگری واگذار نماید، یا از طلب یا حقّ خود بگذرد كه او هم در عوض مقداری از مال یا منافع خود را به او واگذار نماید، یا از طلب یا حقّ خود بگذرد و این را « صلح معوّض » می نامند و اگر این واگذاری بدون عوض باشد « صلح غیرمعوّض » نام دارد و هر دو صحیح است.

احكام و شرایط صلح

مسأله 1841 كسی كه چیزی را به دیگری صلح می كند باید بالغ و عاقل باشد و كسی او را مجبور نكرده و در قصد صلح جدّی باشد; سفیه نباشد، (اموال خود را بیهوده مصرف نكند) و نیز حاكم شرع او را از تصرّف دراموالش جلوگیری نكرده باشد.

مسأله 1842 صلح را می توان با صیغه عربی یا فارسی یا هر زبان دیگری خواند، بلكه هر اقدام عملی كه به وضوح نشان دهد طرفین می خواهند به وسیله آن صلح و سازش كنند كافی است.

مسأله 1843 اگر كسی بخواهد طلب خود را در برابر چیزی یا بدون عوض، به دیگری صلح كند، درصورتی صحیح است كه طرف قبول نماید، ولی اگر بخواهد از طلب یا حقّ خود بگذرد قبول كردن طرف لازم نیست و این نیز نوعی از صلح است.

مسأله 1844 اگر انسان با این كه مقدار بدهی خود را می داند اظهار بی اطّلاعی كند و طلبكار او نداند و طلب خود را به كمتر از مقداری كه هست صلح كند صحیح نیست و بدهكار نسبت به مقدار اضافی

مدیون است، مگر این كه چنان باشد كه اگر مقدار طلب خود را هم می دانست باز به این صلح راضی بود.

مسأله 1845 اگر بخواهند دو چیز از یك جنس را كه وزن آنها معلوم است به یكدیگر صلح كنند در صورتی صحیح است كه ربا لازم نیاید. یعنی وزن هردو یكی باشد و اگر وزن آنها معلوم نباشد و احتمال كم و زیاد بدهند صلح كردن اشكال دارد.

مسأله 1846 هرگاه كسی از دیگری طلبی دارد كه وقت آن نرسیده است چنانچه طلب خود را به مقدار كمتری صلح كند و مقصودش این باشد كه از مقداری از طلب خود بگذرد و بقیه را نقداً بگیرد اشكال ندارد، مثل این كه ده هزار تومان طلب دارد كه بعد از شش ماه دیگر بگیرد، از هزار تومان آن صرف نظر می كند و بقیه را با رضایت طرف مقابل بطور نقد می گیرد.

مسأله 1847 قرارداد صلح را با رضایت طرفین می توان فسخ كرد، همچنین اگر در ضمن قرارداد برای یكی از آن دو، یا برای هر دو، حقّ فسخ قرار داده باشند آن شخص می تواند صلح را به هم بزند.

مسأله 1848 در احكام خرید و فروش گفته شد كه در یازده مورد می توان معامله را فسخ كرد در تمام این یازده مورد صلح را نیز می توان فسخ كرد، مگر در مورد خیار مجلس و خیار حیوان و خیار تأخیر، یعنی اگر در مجلس مصالحه بعد از تمام شدن صلح یكی از دو طرف پشیمان شود حقِّ فسخ ندارد، همچنین در مصالحه حیوان حقِّ فسخ در سه روز اوّل ثابت نیست و نیز

اگر جنسی را نقداً مصالحه كند چنانچه در پرداختن عوض تأخیر نماید در همان روز اوّل حقّ فسخ برای طرف دیگر ثابت است و احتیاج به گذشتن سه روز ندارد.

مسأله 1849 هرگاه چیزی را كه به صلح گرفته معیوب باشد و از آن اطلاعی نداشته می تواند صلح را به هم زند، ولی گرفتن تفاوت قیمت صحیح و معیوب بستگی به رضایت طرفین دارد.

اجاره

اجاره

مسأله 1850 واگذار كردن منافع ملك یا منافع شخص خود را به دیگری « اجاره » گویند و اجاره دهنده و اجاره كننده باید بالغ و عاقل باشند و با قصد و اراده خودشان اجاره را انجام دهند و نیز باید حقّ تصرّف در اموال خود داشته باشند، بنابراین سفیهی كه توانایی بر اداره صحیح اموال خود ندارد و آن را بیهوده مصرف می كند اجاره اش باطل است.

احكام اجاره

مسأله 1851 انسان می تواند از طرف دیگری وكیل شود و مال او را اجاره دهد، همچنین ولی یا قیم صغیر می تواند مال او را اجاره دهد به شرط این كه مصلحت او رعایت شود و احتیاط این است كه زمان بعد از بلوغ او را در اجاره داخل نكند مگر این كه بدون آن، مصلحت صغیر حاصل نشود و در صورتی كه ولی و قیم ندارد باید از حاكم شرع اجازه گرفت و هرگاه دسترسی به مجتهد عادل و نماینده او نباشد از یك نفر مومن عادل كه مصلحت صغیر را مراعات كند می توان اجازه گرفت.

مسأله 1852 در اجاره می توان با زبان عربی یا فارسی یا هر زبان دیگر صیغه خواند (مثلاً مالك به شخصی بگوید فلان ملك خودم را به فلان مبلغ در فلان مدّت به تو اجاره دادم، او هم بگوید: قبول كردم) و نیز كافی است كه ملك خود را به قصد اجاره در اختیار مستأجر بگذارد و او هم تحویل بگیرد.

مسأله 1853 هرگاه كسی بدون خواندن صیغه برای انجام دادن كاری اجیر شود همین كه با درخواست طرف معامله، مشغول كار شود اجاره صحیح است.

مسأله 1854 كسی كه

توانایی بر حرف زدن ندارد اگر با اشاره بفهماند كه ملك خود را برای مدّت معین به مبلغ معین اجاره داده یا اجاره كرده صحیح است.

مسأله 1855 خانه یا دكّان یا چیز دیگری را كه اجاره كرده نمی تواند به دیگری اجاره دهد، مگر این كه چنین حقّی به مستأجر داده شده باشد.

مسأله 1856 كسی كه خانه یا مغازه یا اطاقی را اجاره كرده و حق دارد به دیگری واگذار كند نمی تواند به زیادتر از آن مبلغ اجاره دهد مگر این كه كاری (مانند تعمیر و سفید كردن یا گذاردن قفسه و فرش) در آن انجام داده باشد تا مقدار اضافی در برابر آن قرار گیرد.

مسأله 1857 هرگاه كارگر یا كارمندی خود را در استخدام و اجاره دیگری قرار دهد نمی تواند او را به استخدام و اجاره دیگری درآورد، مگر این كه ظاهر كلام یا عملش این باشد كه مستأجر از این جهت آزاد است، در این صورت چنانچه او را به زیادتر از آن مبلغ واگذار كند اشكال دارد ولی در غیر خانه و مغازه و اجیر اشكال ندارد.

شرایط اجاره

مسأله 1858 مالی را كه اجاره می دهند چند شرط دارد: 1 باید معین باشد، بنابراین اگر بگوید: یكی از خانه ها یا یكی از اتومبیلهای خود را اجاره می دهم صحیح نیست. 2 مستأجر باید آن را ببیند یا مالك اوصاف آن را كاملاً بیان كند. 3 تحویل آن ممكن باشد، پس اجاره دادن اسبی كه فرار كرده و مستأجر قادر بر گرفتن آن نیست باطل است. 4 آن مال به واسطه استفاده كردن از بین نرود، بنابراین اجاره دادن نان و

میوه صحیح نیست. 5 استفاده ای كه مال را برای آن اجاره داده اند ممكن باشد، پس اجاره دادن زمین برای زراعت، در صورتی كه قابل زراعت نباشد یا آب كافی نداشته باشد باطل است. 6 چیزی را كه اجاره می دهد ملك او باشد، یا وكیل و ولی در اجاره آن باشد.

مسأله 1859 اجاره درخت یا باغ یا مرتع برای استفاده از میوه یا علف آن صحیح است.

مسأله 1860 زن می تواند برای این كه از شیرش استفاده كنند اجیر شود و لازم نیست از شوهر خود اجازه بگیرد، ولی اگر به واسطه شیر دادن حقّ شوهر از بین برود، بدون اجازه او جایز نیست.

مسأله 1861 منافعی كه مال را برای آن اجاره می دهند چند شرط دارد: 1 حلال بودن، بنابراین اجاره دادن مغازه یا ماشین برای شراب فروشی یا حمل شراب باطل است. 2 پول دادن در مقابل چنان منفعتی در نظر مردم بیهوده نباشد. 3 اگر آن مال فایده های مختلفی دارد باید معین كنند برای كدام فایده آن را اجاره می دهند، مثلاً حیوانی كه به درد سواری و باربری هر دو می خورد باید معین كنند كه اجاره آن برای كدام یك از این دو است، و اگر هر دو در نظر باشد باز باید روشن سازند. 4 باید مدّت اجاره را نیز معین كنند.

مسائل متفرّقه اجاره

مسأله 1862 هرگاه ابتدای اجاره را معین نكنند ابتدای آن بعد از خواندن صیغه یا تحویل گرفتن مال است.

مسأله 1863 اگر خانه یا ملكی را مثلاً یك ساله اجاره دهند و ابتدای آن را یك ماه بعد از خواندن صیغه معین كنند اجاره صحیح

است، اگر چه در موقع خواندن صیغه آن خانه در اجاره دیگری باشد.

مسأله 1864 اگر به مستأجر بگوید: خانه را یك ماهه به هزار تومان به تو اجاره می دهم و هر قدر بیشتر بمانی به همین قیمت است، فقط در ماه اوّل اجاره صحیح است چون بقیه را معین نكرده، ولی اگر ماه اوّل را هم معین نكند فقط بگوید هر ماه یك هزار تومان است، اجاره بكلّی باطل است.

مسأله 1865 مسافرخانه ها و هتل هایی كه معلوم نیست انسان در آن چقدر می ماند اگر قرار بگذارند كه مثلاً شبی یكصد تومان بدهد و طرفین راضی باشند اشكال ندارد، ولی چون مدّت اجاره را معلوم نكرده اند اجاره صحیح نیست، بنابراین مادام كه رضایت صاحب آن حاصل است می تواند بماند وگرنه حقّی ندارد، امّا اگرتعداد شبها را از اوّل معین كنند، حق دارد تا آخر مدّت بماند.

مسأله 1866 هرگاه زمین را برای زراعت گندم یا جو اجاره دهد و مال الاجاره را گندم یا جو همان زمین قرار دهد اجاره صحیح نیست، همچنین در مقابل محصولات دیگر زمین.

مسأله 1867 كسی كه چیزی را اجاره داده تا آن را تحویل ندهد حق ندارد مال الاجاره آن را مطالبه كند، همچنین اگر برای انجام كاری اجیر شده پیش از انجام كار حقّ مطالبه اُجرت ندارد.

مسأله 1868 مستحبّ است اجرت كارگر را قبل از آن كه عرق او بخشكد به او بدهند، مگر این كه خود كارگر مایل نباشد و مثلاً می خواهد حقوق خود را ماه به ماه بگیرد.

مسأله 1869 هرگاه چیزی را كه اجاره داده تحویل مستأجر دهد، امّا او تحویل نگیرد، یا

تحویل بگیرد و از آن استفاده ای نكند، باید مال الاجاره را بپردازد.

مسأله 1870 اگر كسی اجیر شود كه در روز معینی كاری را انجام دهد و در آن روز برای انجام كار حاضر شود، ولی صاحب كار، كاری به او ندهد، باید اُجرت او را بدهد، مثلاً اگر بنایی را برای ساختن بنایی در روز معینی اجیر كند و بنّا در آن روز آماده كار باشد ولی صاحب كار طفره برود و بنّا در آن روز بیكار بماند، باید اجرتش را بدهد; امّا اگر برای خودش یا دیگری كار كند احتیاط آن است كه فقط تفاوت را از صاحب كار اوّل بگیرد (در صورتی كه مزد دوم كمتر باشد).

مسأله 1871 هرگاه بعد از تمام شدن مدّت اجاره یا در اثناء بفهمد اجاره باطل بوده، مستأجر باید مال الاجاره را به مقدار ارزش معمولی به صاحب ملك بدهد (خواه كمتر از مقدار قرارداد باشد یا بیشتر) پس اگر ارزش معمولی ماهی یك هزار تومان است، ولی او به پانصد تومان یا دو هزار تومان اجاره كرده باید همان یك هزار تومان را بدهد.

مسأله 1872 اگر چیزی را كه اجاره كرده تلف شود، یا معیوب گردد چنانچه درنگهداری آن كوتاهی نكرده و در استفاده از آن زیاده روی ننموده باشد ضامن نیست، مثلاً اگر پارچه ای كه به خیاط داده دزد ببرد یا در آتش سوزی از بین برود، در صورتی كه در حفظ آن كوتاهی نكرده باشد، مسؤول نیست، ولی اگر بر اثر اشتباه یا هر علّت دیگر آن را با دست خود ضایع یا معیوب كرده باشد ضامن است، مگر این كه عیب از

خود جنس باشد، مثلاً جنس پارچه طوری است كه با اطو زدن خراب می شود در این صورت ضامن نیست.

مسأله 1873 هرگاه قصّاب سر حیوانی را ببرد و آن را حرام كند، باید قیمت آن را به صاحبش بدهد، خواه مجّانی سر بریده باشد یا در برابر مزد، و مزدی هم طلبكار نیست.

مسأله 1874 هرگاه حیوانی را برای بردن بار شكستنی اجاره دهد چنانچه آن حیوان بلغزد یا رم كند و بار را بشكند صاحب حیوان ضامن نیست، ولی اگر به واسطه زدن و مانند آن یا كوتاهی در هدایت حیوان از راه مورد اطمینان، حیوان به زمین خورد و بار را بشكند ضامن است، همچنین در مورد چپ شدن اتومبیلها و تلف شدن بارها اگر تخلّفات یا كوتاهی او، سبب تلف گردد ضامن است، امّا اگر اتومبیل سالم، به علّتی بعضی از قسمتهایش بشكند و چپ شود و بار تلف گردد ضامن نیست.سهل انگاری ضرری به بیمار یا كودك برساند، یا سبب مرگ او گردد ضامن است و همچنین اگر خطا كند و سبب زیانی شود، ولی اگر كوتاهی نكرده و مرتكب خطا نشده است، بلكه بر اثر عوامل دیگری، بیمار معیوب گردد یا بمیرد ضامن نیست به شرط این كه در مورد كودك با اجازه ولی اقدام كرده باشد.

مسأله 1876 هرگاه طبیب نسخه ای برای بیمار بنویسد یا دستوری به او بدهد و یا شخصاً دوا را به او بخوراند یا تزریق كند، چنانچه در معالجه خطا كند و به مریض ضرری برسد یا بمیرد ضامن است.

مسأله 1877 طبیب و جرّاح برای این كه در مقابل خطا و اشتباهی كه مرتكب می شوند

ضامن نباشند می توانند به مریض یا ولی او بگویند كه اگر ضرری بدون توجّه به مریض برسد ضامن نیستند و آنها قبول كنند، در چنین صورتی اگر دقّت و احتیاط لازم را بكند و به مریض ضرری برسد، یا بمیرد طبیب و جرّاح ضامن نیستند.

مسأله 1878 مستأجر و مالك می توانند اجاره را با رضایت یكدیگر به هم بزنند و همچنین اگر در اجاره حقّ فسخ برای یكی از آن دو، یا برای هر دو، قرار داده شده باشد می تواند مطابق آن اجاره را فسخ كند.

مسأله 1879 اگر اجاره دهنده یا مستأجر بفهمد كه مغبون شده است و قبلاً از قیمت باخبر نبوده می تواند اجاره را فسخ كند، ولی اگر در موقع اجاره شرط كنند كه اگر مغبون هم باشند حقّ فسخ ندارند در این صورت نمی توانند اجاره را به هم زنند.

مسأله 1880 هرگاه چیزی را به كسی اجاره دهد و پیش از تحویل دادن به مستأجر كسی آن را غصب كند مستأجر حق دارد اجاره را به هم بزند ونیز می تواند صبر كند و اجاره مدّتی را كه در تصرّف غاصب بوده به میزان معمول از او بگیرد، امّا اگر بعد از تحویل كسی آن را غصب كند نمی تواند اجاره را فسخ كند.

مسأله 1881 هرگاه پیش از تمام شدن مدّت اجاره، ملك را به مستأجر بفروشد اجاره به هم نمی خورد و مستأجر باید مال الاجاره را بپردازد، همچنین اگر به دیگری بفروشد باز اجاره به حال خود باقی است.

مسأله 1882 هرگاه پیش از شروع مدّت اجاره ملك بطوری خراب شود كه قابل استفاده نباشد، یا قابل استفاده

ای كه در قرارداد گفته اند، نباشد، اجاره باطل می شود و پولی كه مستأجر به صاحب ملك داده به او برمی گردد، ولی اگر بعد از گذشتن مقداری از مدّت كه در آن قابل استفاده بوده خراب شود، اجاره مدّتی كه باقی مانده است باطل می شود.

مسأله 1883 اگر خانه ای را كه مثلاً دو اطاق دارد اجاره دهد و یك اطاق آن خراب شود، چنانچه فوراً آن را بسازد و هیچ مقدار از استفاده آن از بین نرود اجاره باطل نمی شود و مستأجر هم حقّ فسخ ندارد، ولی اگر ساختن آن به اندازه ای طول بكشد كه مقداری از استفاده مستأجر از بین برود اجاره نسبت به آن اطاق باطل می شود، و در بقیه نیز حقّ فسخ دارد.

مسأله 1884 اجاره با مرگ صاحب ملك یا مستأجر باطل نمی شود و آن حق تا آخر مدّت برای ورثه آنها باقی می ماند، ولی اگر شرط كرده اند كه مستأجر شخصاً از آن ملك استفاده كند نه دیگری، صاحب ملك حق دارد باقیمانده مدّت را فسخ كند.

مسأله 1885 هرگاه صاحب كار، بنّایی را وكیل كند كه برای او كارگر ساختمانی بگیرد چنانچه بیش از آنچه به كارگر مزد می دهد از صاحب كار بگیرد حرام است، ولی اگر قبول كند كه ساختمان را با مبلغ معینی تمام نماید و بیش از آنچه خرج كرده است باشد اشكالی ندارد، امّا احتیاط این است كه خودش هم كاری را انجام داده باشد، خواه بنّایی باشد، یا نظارت بر آن، یا تهیه مصالح.

مسأله 1886 هرگاه رنگرز قرار بگذارد كه مثلاً پارچه را فلان طور رنگ كند

چنانچه طور دیگری رنگ كند حق ندارد مزدی بگیرد، بلكه اگر سبب خرابی یا كمی ارزش پارچه شود ضامن است، همین مسأله در مورد خیاط و كفّاش و غیر آنها ثابت است.

جعاله

جعاله

مسأله 1928 جُعاله آن است كه انسان قرار بگذارد كه در مقابل كاری كه برای او انجام می دهند مال معینی بدهد، مثلاً بگوید « هر كس گمشده مرا پیدا كند هزار تومان به او می دهم » به شخصی كه این قرار را می گذارد « جاعل » و به شخصی كه كار را انجام می دهد « عامل » می گویند و فرق میان « جعاله » و « اجیر كردن كسی برای انجام كاری » این است كه در اجاره بعد از خواندن صیغه اجیر باید عمل را انجام دهد و كسی هم كه او را اجیر كرده اجرت را به او بدهكار است، ولی در جعاله عامل می تواند مشغول كار نشود، یا در وسط كار از آن دست بكشد و نیز تا كار را انجام نداده جاعل بدهكار نیست.

مسأله 1929 جعاله ممكن است با شخص غیر معین یا با شخص معین صورت گیرد مثلاً، بگوید: اگر طبیبی بیماری فرزندم را علاج كند، فلان مقدار خواهم داد; و یا به غوّاصی بگوید: اگر فلان جنس غرق شده مرا از دریا بیرون آوری، هزار تومان به تو می دهم در هر دو صورت صحیح است.

شرایط جعاله

مسأله 1930 جاعل باید بالغ و عاقل باشد و از روی اراده و اختیار قرارداد ببندد و شرعاً بتواند در مال خود تصرّف كند، بنابراین جعاله آدم سفیهی كه مال خود را بیهوده مصرف می كند صحیح نیست.

مسأله 1931 كار مورد قرارداد باید حرام نباشد و نیز باید نتیجه عقلایی داشته باشد، بنابراین اگر بگوید هر كسی شراب بخورد، یا هر كس در شب به جای تاریكی

برود فلان مبلغ را به او می دهم این جعاله صحیح نیست.

احكام جعاله

مسأله 1932 هرگاه مالی را معین كند و مثلاً بگوید هر كس اسب مرا پیدا كند این گندم را به او می دهم احتیاط آن است كه مقدار و خصوصیات آن را كه در ارزش آن تأثیر دارد معین كند و اگرمال را معین نكند و مثلاً بگوید كسی كه اسب مرا پیدا كند صد كیلوگندم به او می دهم باید خصوصیات گندم را كه در قیمت دخالت دارد معین نماید، ولی اگر جاعل مزد معینی را برای این كار قرار ندهد و بگوید هر كسی گمشده مرا پیدا كند پولی به او می دهم یا مژدگانی دریافت خواهد كرد جعاله باطل است و چنانچه كسی آن عمل را انجام دهد باید مزد او را به مقداری كه كار او در نظرمردم ارزش دارد بدهد، مگر این كه ظاهر گفتار جاعل این باشدكه مبلغ مورد نظر او كمتر از آن است، در این صورت باید همان را بدهد.

مسأله 1933 اگر عامل پیش از قرارداد آن كار را انجام داده باشد حقّی نسبت به مزد ندارد، همچنین اگر بعد از قرارداد كار را به قصد این كه پول نگیرد انجام دهد.

مسأله 1934 هرگاه كسی بگوید هر كس گمشده مرا پیدا كند نیمی از آن را به او می دهم، در صورتی كه عامل از خصوصیات و قیمت آن گمشده باخبر نباشد جعاله اشكال دارد.

مسأله 1935 « جاعل » و « عامل » می توانند قبل از شروع به كار، جعاله را فسخ كنند، بعد از شروع نیز می توانند جعاله را به هم بزنند،

ولی اگر جاعل به هم زند باید مزد مقدار عملی را كه انجام داده به او بدهد. گذاردن عمل سبب ضرر و زیان جاعل شود باید آن را تمام كند و در صورتی كه تمام نكند ضامن است، مثلاً اگر به طبیب بگوید اگر چشم مرا عمل كنی فلان مقدار به تو می دهم و او جراحی را شروع كند، چنانچه ناتمام گذاردن آن باعث معیوب شدن چشم گردد حقّی بر جاعل ندارد و ضامن ضرر و زیان او نیز هست.

مسأله 1937 هرگاه عامل كاری را كه تا تمام نشود فایده ندارد نیمه كاره رها كند، مثلاً مقداری دنبال گمشده بگردد و بعد رها كند هیچ گونه حقّی بر جاعل ندارد، همچنین اگر انجام دادن قسمتی از كار مفید باشد (مثل این كه قسمتی از لباس را بدوزد) در صورتی كه مزد را برای اتمام كار قرار داده باز هیچ گونه حقّی ندارد، ولی اگر مقصودش این باشد كه هر مقدار عمل كند به همان مقدار مزد دریافت نماید باید مزد مقداری را كه انجام داده به خیاط بدهد.

مزارعه

مزارعه

مسأله 1887 « مزارعه » آن است كه صاحب زمین، زمین خود را در اختیار زارع بگذارد تا زراعت كند و سهم معینی از حاصل را به مالك دهد. قرارداد مزارعه ممكن است با صیغه لفظی باشد، مثلاً بگوید: « من این زمین را در برابر یك سوم حاصل آن برای مدّت دو سال در اختیار تو می گذارم و زارع بگوید: قبول كردم »، یا بدون آن كه صیغه ای بخواند زمین را برای زراعت در اختیار او بگذارد و او تحویل بگیرد (البتّه گفتگوهای

لازم درباره مدّت و مقدار حصّه و مانند آن باید قبلاً شده باشد).

شرایط مزارعه

مسأله 1888 در مزارعه چند چیز شرط است: 1 صاحب زمین و زارع هر دو باید بالغ و عاقل باشند و با قصد و اختیار خود مزارعه را انجام دهند و حاكم شرع آنها را از تصرّف در اموالشان جلوگیری نكرده باشد و سفیه نباشند، 2 همه حاصل زمین به یكی از آن دو اختصاص داده نشود. 3 سهم هر كدام بطورمشاع باشد، مانند نصف یا ثلث حاصل و مثل اینها، بنابراین اگر شرط كنندكه نوعی از حاصل مخصوص به یكی و نوع دیگر مخصوص به دیگری باشد، یا شرط كنند حاصل فلان قسمت از زمین مال یكی و حاصل قسمت دیگر مال دومی باشد صحیح نیست و نیز اگر صاحب زمین بگوید این زمین را زراعت كن و هرچه می خواهی به من بده باطل است.

4 باید مدّتی را كه زمین در اختیار زارع است معین كنند و به اندازه ای باشد كه به دست آمدن حاصل در آن مدّت ممكن شود. 5 زمین باید قابل زراعت باشد ولی اگر زمین آماده نیست امّا می توان كاری كرد كه آماده زراعت شود مزارعه صحیح است. 6 نوع زراعت را باید معین كند، مگر این كه زراعت هر چه باشد تفاوتی در نظر آنها و نظر توده مردم نداشته باشد و یا این كه معلوم باشد كه این زمین برای چه زراعتی مناسب است. 7 باید زمین معین باشد، بنابراین اگر كسی چند قطعه زمین دارد و بگوید یكی از آنها را به مزارعه دادم در صورتی كه زمینها در مرغوبیت متفاوت

باشد مزارعه باطل است، ولی اگر آن زمینها یكسان است و مثلاً بگوید مقدار پنج هكتار از این زمین را به تو واگذار می كنم مانعی ندارد و نیز ممكن است زمین را بدون این كه زارع دیده باشد با اوصاف برای او بیان كند. 8 مخارج زراعت و همچنین بذر و مانند آن را باید معین كنند كه بر عهده چه كسی است; ولی اگر مخارجی را كه هر كدام باید بكنند میان مردم آن محل معلوم باشد كافی است.

احكام مزارعه

مسأله 1889 اگر مالك یا زارع قرار بگذارد كه مقدار معینی از حاصل (مثلاً یك خروار) مال او باشد و بقیه را میان هر دو تقسیم كنند اشكال دارد.

مسأله 1890 هرگاه مدّت مزارعه تمام شود و حاصل به دست نیاید، چنانچه بر اثر كوتاهی زارع باشد صاحب زمین می تواند زارع را وادار كند كه زراعت را بچیند، ولی اگر به خاطر عقب افتادن سال باشد (طبق آنچه متعارف است) مالك باید صبر كند و اگر هیچ كدام نباشد و چیدن زراعت باعث ضرر و زیان زارع شود و مالك ضرری نبیند نیز باید صبر كند، امّا در صورتی كه ضرر متوجّه او شود حق دارد زارع را وادار به چیدن زراعت كند.

مسأله 1891 هرگاه به واسطه پیش آمدی زراعت در زمین ممكن نشود، مثلاً قناتها خراب شود و آب قطع گردد، در صورتی كه مقداری از زراعت به دست آمده حتّی مثل قصیل (علف) كه می توان آن را به حیوانات داد آن مقدار مطابق قرارداد مال هر دوی آنهاست و در بقیه، مزارعه باطل است.

مسأله 1892 هرگاه زارع زراعت نكند چنانچه زمین

در تصرّف او بوده باید اجاره آن مدّت را مطابق معمول به مالك بدهد و اگر نقصی در زمین پیدا شده آن را نیز ضامن است.

مسأله 1893 صاحب زمین و زارع بدون رضایت یكدیگر نمی توانند مزارعه را به هم بزنند، ولی اگر به هنگام قرارداد، حقّ فسخ برای هر دو، یا یكی از آن دو معین كرده باشند، می تواند مطابق قرارداد، معامله را به هم زند.

مسأله 1894 اگر بعد از قرارداد، صاحب زمین یا زارع بمیرد مزارعه به هم نمی خورد و ورثه آنها به جای آنان خواهند بود، ولی اگر زارع بمیرد و شرط كرده باشند كه شخصاً زراعت كند مزارعه به هم می خورد و اگر زراعت نمایان شده باشد باید سهم او را به ورثه اش بدهند، ولی ورثه نمی توانند صاحب زمین را مجبور كنند كه زراعت در زمین باقی بماند، مگر این كه چیدن آن موجب ضرر و زیان آنها شود.

مسأله 1895 هرگاه بعد از زراعت و قبل از پایان محصول بفهمند مزارعه باطل بوده اگر بذر از صاحب زمین است زراعت متعلّق به اوست و باید اجرت زارع را مطابق معمول بپردازد و اگر بذر از زارع باشد زراعت مال اوست و باید مال الاجاره زمین را مطابق معمول به صاحب زمین بدهد و چنانچه رضایت به باقی ماندن زراعت تا پایان مدّت در زمین خود ندهد زارع باید آن را بچیند، مگر این كه این كار موجب ضرر و زیان او گردد و باقی ماندن در زمین و پرداختن مال الاجاره موجب ضرر و زیانی برای مالك نباشد.

مسأله 1896 اگر بعد از جمع كردن حاصل و

تمام شدن مدّت مزارعه، ریشه زراعت در زمین بماند و سال بعد دو مرتبه حاصل دهد چنانچه صاحب زمین و زارع از آن صرف نظر نكرده باشند حاصل سال دوم مطابق سال اوّل باید تقسیم شود.

مساقات

مساقات

مسأله 1897 هرگاه كسی درختان میوه خود را تا مدّت معینی به دیگری واگذار كند كه در مقابل دریافت سهمی از میوه، باغ او را آبیاری و رسیدگی نماید این معامله را « مساقات » گویند.

مسأله 1898 معامله مساقات علاوه بر درختان میوه در مورد درختانی مانند درخت گل كه از گل آن برای گلاب گیری و مانند آن استفاده می كنند و یا درختانی مثل درخت حنا و سدر كه از برگ آنها بهره می گیرند، یا بعضی از درختان كه از شیره و صمغ آن استفاده می كنند صحیح است، ولی در مورد درختانی كه هیچ یك از اینها را ندارد مساقات صحیح نیست.

مسأله 1899 در معامله مساقات می توانند صیغه بخوانند، همچنین اگر صاحب درخت به قصد مساقات آن را دراختیار كسی كه كار می كند بگذارد و او نیز به همین قصد تحویل گیرد بی آن كه صیغه ای بخواند، باز معامله صحیح است (ولی گفتگوی لازم برای مدّت و شرایط باید قبلاً شده باشد).

شرایط مساقات

مسأله 1900 مساقات چند شرط دارد: 1 مالك و باغدار باید بالغ و عاقل باشند. 2 كسی آنها را مجبور به این كار نكرده باشد. 3 ممنوع از تصرّف در مال خود نباشند. 4 مدّت مساقات باید معلوم باشد و اگر ابتدای آن را معین كنند و آخر آن را موقعی

قرار دهند كه حاصل آن سال بدست می آید صحیح است. 5 باید سهم هر كدام به صورت نصف یا ثلث حاصل و مانند آن باشد، بنابراین اگر قرار بگذارند كه مثلاً یك تن از میوه، مال صاحب باغ و بقیه مال كسی است كه كار

می كند معامله باطل است. 6 باید قرار داد معامله را پیش از ظاهر شدن میوه بگذارند و اگر بعد از ظاهر شدن میوه و پیش از رسیدن آن بگذارند چنانچه كارهایی مانند آبیاری و سمپاشی كه برای پرورش میوه لازم است باقی مانده باشد مساقات صحیح است وگرنه اشكال دارد و اگر فقط احتیاج به كارهایی مانند چیدن میوه و نگهداری آن باشد قرارداد آنها صحیح است، ولی مساقات نیست.

احكام مساقات

مسأله 1901 در مورد بوته خربزه و خیار و مانند آن اگر قرارداد روشنی بگذارند و تعداد چیدن و سهم هر كدام را مشخص كنند صحیح است، هر چند مساقات نامیده نمی شود.

مسأله 1902 درختانی كه احتیاج به آبیاری ندارند و از آب باران یا رطوبت زمین استفاده می كنند، اگر به كارهای دیگری مانند بیل زدن و كود دادن و سمپاشی كه موجب زیاد شدن یا مرغوبیت میوه می شود احتیاج داشته باشد معامله مساقات در آن صحیح است.

مسأله 1903 طرفین معامله می توانند با رضایت یكدیگر معامله مساقات را فسخ كنند و نیز اگر در ضمن قرارداد، حقّ فسخ برای هر دو یا برای یكی قرارداده باشند می توانند معامله را به هم زنند واگر در قرارداد مساقات شرطی ذكر كرده باشند و آن شرط عملی نشود و كسی كه شرط به نفع اوست نتواند طرف را وادار به انجام آن كند، می تواند معامله را به هم زند.

مسأله 1904 معامله مساقات با مرگ صاحب باغ به هم نمی خورد و ورثه او به جای او هستند، امّا اگر كسی كه تربیت درختها به او واگذار شده بمیرد در صورتی كه شرط

كرده باشند خودش باغداری كند معامله به هم می خورد، ولی اگر چنین شرطی نكرده باشند ورثه او جانشین او می شوند.

مسأله 1905 باید اعمالی را كه بر عهده هر كدام از دو طرف می باشد قبلاً معین كنند، مانند تعمیر قنات، یا موتور چاه و همچنین تهیه كود و وسیله سمپاشی و غیر اینها و اگر عرف و قاعده ای در محل باشد همان كافی است.

مسأله 1906 اگرمعلوم شودمعامله مساقات باطل بوده میوه های باغ مال صاحب باغ است، ولی باید اجرت آبیاری و كارهای دیگر را مطابق معمول به كسی كه درختان را سرپرستی كرده بدهد.

مسأله 1907 اگر زمین را به دیگری واگذار كنند كه در آن درخت بكارد و آنچه عمل می آید مال هردو باشد در صورتی كه تمام جهات را روشن كنند معامله صحیح است، هر چند مساقات نامیده نمی شود.

مسأله 1908 ممكن است طرف قرارداد در مساقات متعدّد باشد یعنی صاحب باغ آن را در اختیار چند نفر بگذارد و با آنها قرارداد مساقات ببندد.

حجر

محجورین

محجورین كسانی هستند كه حقّ تصرّف در مال خود را ندارند.

مسأله 1909 بچّه نابالغ حقّ تصرّف در مال خود را ندارد و نشانه بلوغ یكی از سه چیز است: « اوّل » پانزده سال قمری تمام در مرد و نه سال قمری تمام در زن « دوم » بیرون آمدن منی « سوم » روییدن موی درشت بالای عورت.

مسأله 1910 درشت شدن صدا و روییدن موی درشت در صورت و پشت لب و مانند آن، دلیل بر بلوغ نیست، مگر این كه از این راه یقین به بالغ شدن حاصل شود.

مسأله 1911 « دیوانه

» و « سفیه » یعنی كسی كه مال خود را بیهوده مصرف می كند و توانایی بر نگهداری و معامله ندارد، حق ندارند در مال خود تصرّف كنند بلكه باید زیر نظر ولی آنها باشد.

مسأله 1912 كسی كه ورشكست شده یعنی بدهكاری او بیش از سرمایه موجود اوست و طلبكاران از حاكم شرع خواسته اند كه او را از تصرّف در اموالش ممنوع كند بعد از حكم حاكم حقّ تصرّف در اموال خود ندارد.

مسأله 1913 كسی كه گاهی عاقل و گاهی دیوانه است تصرّفی كه در موقع دیوانگی در اموال خود می كند صحیح نیست.

مسأله 1914 انسان می تواند قبل از مرگ خود خواه صحیح و سالم باشد یا بیمار هر قدر از مال خود را بخواهد، به دیگری ببخشد، یا جنسی را ارزانتر از قیمت بفروشد، یا به مصرف خود و عیال و میهمان برساند، ولی احتیاط آن است كه در مرضی كه با آن از دنیا می رود (یعنی در آستانه مرگ) در بیش از ثلث مال خود چنین تصرّفاتی نكند، مگر با اجازه ورثه.

وكالت

مسأله 1915 « وكالت » آن است كه انسان كاری كه شرعاً می تواند در آن دخالت و تصرّف كند به دیگری واگذار نماید تا از طرف او انجام دهد، مثلاً كسی را وكیل كند كه خانه او را بفروشد، یا همسری را برای او عقد كند و در صورتی كه شرایط در آن جمع باشد صحیح است.

مسأله 1916 وكیل و موكّل هر دو باید عاقل و بالغ و رشید (كسی كه اموال خود را بیهوده مصرف نكند) باشند و وكالت را از روی قصد و اختیار

انجام دهند.

مسأله 1917 قرارداد وكالت را می توان به وسیله خواندن صیغه فارسی یا عربی یا هر زبان دیگر انجام داد، همچنین اگر عملاً به دیگری بفهماند كه او را وكیل كرده و او هم عملاً بفهماند كه قبول نموده است (مثلاً مال خود را برای فروختن به او بسپارد و او هم قبول كند) آن نیز صحیح است.

مسأله 1918 هرگاه انسان كسی را كه در شهر دیگر است وكیل نماید و برای او وكالتنامه بفرستد و او قبول كند، وكالت صحیح است، هرچند وكالتنامه بعد از مدّتی بدست او برسد وكارهای وكیل بعد ازرسیدن وكالتنامه و قبول آن صحیح خواهد بود.

مسأله 1919 وكالت در كارهای حرام، یا در اموری كه وكیل قدرت انجام آن را عقلاً یا شرعاً ندارد باطل است، مثلاً شخصی كه در حال احرام است چون نباید صیغه عقد ازدواج را بخواند نمی تواند برای خواندن صیغه از طرف دیگری وكیل شود.

مسأله 1920 هرگاه انسان كسی را برای انجام تمام كارهای خودش یا قسمت معینی از كارها (مثلاً آنچه مربوط به اموال اوست) وكیل كند جایز است، ولی اگر برای یكی از كارها بدون این كه آن كار را معین نماید، وكیل كند صحیح نیست.

مسأله 1921 هرگاه كسی وكیل خود راعزل كند، بعد از رسیدن این خبر به او بركنار می شود، ولی اگر پیش از رسیدن این خبر به او كاری را انجام داده باشد صحیح است، امّا وكیل هرموقع بخواهد می تواند از وكالت كنار برود هرچند موكّل غایب باشد.

مسأله 1922 وكیل نمی تواند برای انجام كاری كه به او واگذار شده دیگری را وكیل كند، مگر این كه

موكّل به او اجازه داده باشد كه از طرف خودش یا از طرف او وكیل بگیرد، در این صورت می تواند هر طور كه به او اجازه داده است عمل نماید.

مسأله 1923 هرگاه انسان با اجازه موكّل كسی را از طرف او وكیل نماید نمی تواند آن وكیل را عزل كند و اگر وكیل اوّل بمیرد یا از وكالت كناره گیری كند وكالت دومی باطل نمی شود، ولی اگر با اجازه موكّل كسی را از طرف خودش (از طرف وكیل) وكیل نماید هم موكّل می تواند او را عزل كند و هم وكیل اوّل و اگر وكیل اوّل بمیرد یا عزل شود وكالت دومی هم از بین می رود.

مسأله 1924 هرگاه چند نفر را برای انجام كاری وكیل كند و به آنها بگوید هر كدام از شما وكیل من هستید، در این صورت هر یك از آنان كار را انجام دهد صحیح است و چنانچه یكی از آنها بمیرد، وكالت دیگران باطل نمی شود و اگر بگوید همه باهم وكیل من هستید هیچ كدام به تنهایی نمی تواند كاری انجام دهد و اگر یكی از آنان بمیرد وكالت دیگران هم باطل می شود.

مسأله 1925 هرگاه وكیل یا موكّل از دنیا برود یا دیوانه شود وكالت باطل می شود، هر چند دیوانه بعداً عاقل گردد، دیوانگی موقّت نیز بنابر احتیاط باعث باطل شدن وكالت است، ولی بی هوشی موقّت موجب باطل شدن وكالت نیست.

مسأله 1926 هرگاه كسی را برای انجام كاری وكیل كند و حقّی برای او قرار دهد باید بعد از انجام كار، آن را بپردازد.

مسأله 1927 اگر وكیل در نگهداری اموالی كه در اختیار

اوست كوتاهی كند، یا غیر از آن تصرفی كه به او اجازه داده شده تصرّف دیگری بنماید و آن مال از بین برود یا ناقص شود، ضامن است، ولی اگر بعد از آن تصرّف، مال باقی باشد و در آن تصرّفاتی را كه اجازه داده بكند آن تصرّف صحیح است.

قرض

مسأله 1938 قرض دادن از كارهای بسیار مستحبّ است و در آیات قرآن مجید و اخبار معصومین (علیهم السلام) درباره آن زیاد سفارش شده، از پیغمبراكرم (صلی الله علیه وآله) روایت شده كه « هركس به برادر مسلمان خود قرض دهد مال او زیاد می شود و ملائكه بر او رحمت می فرستند و اگر با بدهكار خود مدارا كند بدون حساب و به سرعت از صراط می گذرد و كسی كه برادر مسلمانش از او قرض بخواهد و ندهد بهشت بر او حرام می شود » و نیز در روایتی آمده است كه « ثواب صدقه ده برابر است و ثواب قرض هیجده برابر! »

شرایط قرض

مسأله 1939 قرارداد قرض را می توان با صیغه لفظی انجام داد و نیز با عمل، به این گونه كه چیزی را به نیت قرض به كسی بدهد و او هم به همین نیت بگیرد، در هر دو صورت صحیح است.

مسأله 1940 در قرض باید « مقدار » و « مدّت » و جنس روشن باشد و نیز « قرض دهنده » و « گیرنده » هر دو بالغ و عاقل باشند و سفیه و ممنوع از تصرّف در اموال خود نباشند و این كار را از روی اراده و قصد انجام دهند، نه اجبار و اكراه یا

شوخی.

احكام قرض

مسأله 1941 اگر در قرارداد قرض برای پرداخت آن مدّتی قرار دهند طلبكار پیش از رسیدن آن مدّت نمی تواند طلب خود را بخواهد، ولی اگر مدّت نداشته باشد هر وقت بخواهد می تواند طلب خود را مطالبه كند.

مسأله 1942 در صورتی كه قرض مدّت دار باشد و بدهكار بخواهد قبل از رسیدن مدّت بدهی خود را بپردازد، طلبكار مجبور به قبول آن نیست، ولی اگر تعیین مدّت فقط برای همراهی با بدهكار باشد چنانچه پیش از وقت بدهی را بدهد طلبكار باید قبول كند.

مسأله 1943 هرگاه طلبكار طلب خود را در موقعی كه حق دارد مطالبه كند بدهكار باید فوراً آن را بپردازد، و تأخیر آن گناه است، ولی اگر بدهكار غیر از خانه ای كه در آن نشسته و اثاث و لوازم منزل و چیزهای دیگری كه به آن احتیاج دارد چیزی نداشته باشد، طلبكار باید صبر كند و نمی تواند او را مجبور كند كه چیزهای مورد احتیاجش را بفروشد، امّا بدهكار باید برای پرداخت بدهی خود تلاش كند و از طریق كسب و كار یا راههای مشروع دیگر چیزی به دست آورده و بدهی خود را بپردازد.

مسأله 1944 كسی كه دسترسی به طلبكار خود ندارد، چنانچه امید نداشته باشد او را پیدا كند، احتیاط واجب آن است كه مقدار طلب او را با اجازه حاكم شرع به فقیر دهد، خواه آن فقیر غیر سید باشد یا سید.

مسأله 1945 اگر مال میت بیش از مخارج واجب كفن و دفن و بدهی او نباشد باید مال او را در همین راه مصرف كرد و به وارث چیزی نمی رسد.

مسأله 1946 هرگاه كسی

مقداری پول طلا و نقره رایج یا غیر آن را قرض كند و بعداً ارزش آن كم شود، یا چند برابر گردد، باید همان مقدار را كه گرفته پس بدهد، خواه قیمت آن كم شده باشد یا زیاد.

مسأله 1947 اگر مدّت فرا رسد و چیزی را كه قرض كرده عیناً موجود باشد و طلبكار همان را مطالبه كند، لازم نیست آن را به او بدهد، هر چند احتیاط مستحب دادن همان مال است.

مسأله 1948 هرگاه قرض دهنده شرط كند كه زیادتر از مقداری كه داده بگیرد، ربا و حرام است، خواه جنسی باشد كه با وزن و پیمانه خرید و فروش می شود یا با عدد، بلكه اگر قرار بگذارد كه بدهكار عملی برای او انجام دهد یا جنس دیگری اضافه كند، مثلاً شرط كند علاوه بر پولی كه قرض كرده مقداری گندم هم به او بدهد، یا این كه مقداری طلای نساخته را قرض دهد و شرط كند كه همان مقدار را ساخته پس بگیرد، همه اینها ربا و حرام است، ولی مانعی ندارد خود بدهكار بدون این كه شرطی در كار باشد مقداری اضافه كند بلكه این كار مستحبّ است.

مسأله 1949 ربا دادن مثل ربا گرفتن حرام است و كسی كه قرض ربایی گرفته مالك آن نمی شود و تصرّف در آن جایز نیست، ولی هرگاه طوری باشد كه اگر قرار ربا را هم نداده بود صاحب پول راضی بود كه گیرنده قرض در آن تصرّف كند در این صورت قرض گیرنده می تواند در آن تصرّف نماید.

مسأله 1950 هرگاه گندم یا بذر دیگری را بطور قرض ربایی بگیرد و با آن زراعت

كند حاصلی كه از آن بدست می آید مال قرض دهنده است نه قرض گیرنده.

مسأله 1951 هرگاه لباسی را بخرد و بعداً با پولی كه از راه قرض ربایی به دست آورده، یا از پول حلالی كه مخلوط به ربا است، به صاحب لباس بدهد، چنانچه موقع خرید قصدش این بوده كه از چنین پولی آن را بپردازد پوشیدن آن لباس و نماز خواندن با آن اشكال دارد و اگر موقع خرید قصدش این نبوده بعداً این قصد برای او پیدا شده، اشكال ندارد، ولی ذمّه او با مال حرام ادا نمی شود.

مسأله 1952 انسان می تواند مقداری پول را به كسی بدهد كه در شهر دیگر از كسی كه طرف اوست كمتر بگیرد و این را صرف برات گویند و به این می ماند كه از قسمتی از طلب خود صرف نظر كرده است ولی اگر مقداری پول بدهد كه بعد از مدّتی در شهر دیگر زیادتر بگیرد مثلاً هزارتومان بدهد و در شهر دیگر یك هزار و صد تومان بگیرد ربا و حرام است.

مسأله 1953 هرگاه بدهكار از دنیا برود تمام بدهیهای او (هر چند مدّت آن نرسیده باشد) باید پرداخت شود و طلبكاران می توانند آن را مطالبه نمایند.

حواله

احكام حواله

مسأله 1954 هرگاه بدهكار، طلبكار خود را حواله بدهد كه طلبش را از شخص دیگری بگیرد و طلبكار قبول كند، بدهی بر ذمّه آن شخص می شود و بدهكار از بدهی خلاص می شود.

مسأله 1955 حواله دهنده و طلبكار و كسی كه سر او حواله داده شده هر سه باید بالغ و عاقل باشند و كسی آنها را مجبور نكرده باشد، و سفیه

و ممنوع از تصرّف در اموالشان نباشند، ولی حواله دادن شخص ممنوع التّصرّف سر كسی كه به او بدهكار نیست اشكال ندارد.

مسأله 1956 هرگاه سر كسی حواله بدهند كه بدهكار است لازم است قبول كند، ولی اگر سر كسی حواله دهند كه بدهكار نمی باشد لازم نیست قبول كند و در صورتی حواله صحیح است كه او قبول كند، همچنین اگر انسان بخواهد به كسی كه طلبكار است جنس دیگری را حواله دهد مثلاً یكصد كیلوگندم طلبكار است به او حواله دهد یكصد كیلو جو در عوض آن بگیرد، در صورتی صحیح است كه طلبكار این حواله را قبول كند.

مسأله 1957 حواله در صورتی صحیح است كه انسان بدهكار باشد، پس اگر به كسی بگوید قرضهایی را كه از تو بعداً می گیرم از همین حالا حواله می كنم صحیح نیست.

مسأله 1958 حواله دهنده و طلبكار باید مقدار حواله و جنس آن را بدانند و اگر ندانند حواله باطل است، پس اگر بگوید یكی از دو طلبی كه داری از فلان كس بگیر، درست نیست.

مسأله 1959 اگر بدهی واقعا معین باشد، ولی طلبكار و بدهكار در موقع حواله دادن مقدار یا جنس آن را نداند حواله صحیح است، مثلاً اگر طلب كسی را در دفتر نوشته باشد و پیش از دیدن دفتر حواله بدهد بعد دفتر را ببیند و به طلبكار مقدار طلبش را بگوید حواله صحیح است، به شرط این كه حدود بدهی معلوم باشد.

مسأله 1960 طلبكار می تواند حواله را قبول نكند خواه كسی كه حواله سر او داده شده غنی باشد یا فقیر، خوش حساب باشد یا بد حساب.

مسأله 1961 هرگاه سر

كسی حواله دهند كه بدهكار نیست او پیش از پرداختن حواله نمی تواند مقدار آن را از حواله دهنده بگیرد و اگر طلبكار به كمتر از آن مقدار راضی شود فقط همان مقدار را می تواند از حواله دهنده بگیرد.

مسأله 1962 هیچ یك از حواله دهنده و حواله گیرنده نمی توانند قرارداد حواله را به هم بزنند، مگراین كه هر دو راضی باشند، ولی اگر كسی كه سر او حواله داده اند در همان وقت حواله دادن فقیر باشد و طلبكار نداند می تواند حواله را به هم بزند، امّا اگر بعداً فقیر شده یا این كه از اوّل فقیر بوده و طلبكار می دانسته است حقّ فسخ ندارد.

مسأله 1963 اگر بدهكار و طلبكار و كسی كه به او حواله داده شده یا یكی از آنان برای خود حقّ فسخ قرار دهد مطابق آن می تواند حواله را به هم بزند.

رهن

رهن

مسأله 1964 « رهن » یا « گرو گذاردن » آن است كه بدهكار با طلبكار قراردادمی بندد كه مقداری از مال خود را نزد او بگذارد كه اگر طلب او را بموقع ندهد بتواند طلبش را از آن مال بردارد.

مسأله 1965 رهن را می توان با صیغه لفظی خواند، مثلاً بگوید: این مال را در برابر آن طلب نزد تو گرو گذاردم او هم بگوید: « قبول كردم » و یا اینكه عملاً انجام دهند، یعنی بدهكار مال خود را به قصد گرو به طلبكار بدهد و او هم به همین قصد، بگیرد.

شرایط و احكام رهن

مسأله 1966 « گروگذار » و « كسی كه مال را گرو می گیرد » باید بالغ و عاقل باشند و كسی آنها را مجبور نكرده باشد و نیز باید سفیه نباشند همچنین حاكم شرع او را به خاطر ورشكستگی از تصرّف در اموالش جلوگیری نكرده باشد.

مسأله 1967 انسان مالی را می تواند رهن بگذارد كه شرعاً بتواند در آن تصرّف كند و اگر مال شخص دیگری را رهن بگذارد صحیح نیست، مگر این كه صاحب مال اجازه دهد و اگر صاحب مال به طلبكار بگوید: « من این مال را در مقابل بدهی فلان كس رهن گذاردم » و او « قبول كند » صحیح است.

مسأله 1968 چیزی را كه گرو می گذارند باید خرید و فروش آن صحیح باشد، پس شراب و آلات قمار و مانند آن را نمی توان گرو گذارد.

مسأله 1969 منافع چیزی را كه گرو می گذارند مانند شیر حیوان و میوه درخت، مال صاحب مال است.

مسأله 1970 احتیاط واجب آن است كه گرو بدون تحویل

دادن به طلبكار صورت نمی گیرد، ولی اگر گرو گذاری به این حاصل شود كه مثلاً خانه را طبق سند محضری گرو بگذارند و سند را به طلبكار بدهند بطوری كه در صورت لزوم بتواند طلب خود را از فروش آن بردارد مانعی ندارد، هر چند بدهكار در آن خانه ساكن باشد.

مسأله 1971 هرگونه تصرّفی كه با گرو گذاردن مخالف باشد جایز نیست، بنابراین طلبكار و بدهكار هیچ كدام نمی تواند مالی را كه گرو گذاشته شده بدون اذن دیگری ملك كسی كند، مثلاً آن را ببخشد، یا بفروشد، ولی اگر یكی از آنان آن را ببخشد یا بفروشد بعد دیگری اجازه دهد اشكال ندارد و احتیاط آن است كه هیچ كدام بدون اجازه دیگری تصرّفهای دیگر هر چند مزاحم رهن نباشد نكنند.

مسأله 1972 اگر طلبكار چیزی را كه گرو برداشته با اجازه بدهكار بفروشد رهن باطل می شود و پول آن رهن نیست، مگر این كه اجازه فروش با این شرط باشد كه پول آن به جای آن گرو باشد.

مسأله 1973 هرگاه بدهكار سر موعد با مطالبه طلبكار بدهی خود را ندهد، طلبكار می تواند مالی را كه گرو برداشته بفروشد و طلب خود را بردارد و بقیه را به بدهكار بدهد و چنانچه دسترسی به حاكم شرع دارد احتیاط واجب آن است كه برای این كار از او اجازه بگیرد.

مسأله 1974 هرگاه بدهكار گروگانی نپرداخته و غیر از خانه مسكونی اش و وسایل ضروری خانه مال دیگری نداشته باشد، طلبكار نمی تواند طلب خود را از او بخواهد، بلكه باید مهلت بدهد، ولی اگر مالی را كه گرو گذاشته، خانه و اثاث ضروری

خانه نباشد طلبكار می تواند آن را بفروشد و طلب خود را بردارد.

مسأله 1975 در میان بعضی از مردم معمول است كه وامی به صاحب خانه می دهند و خانه او را گرو برمی دارند به شرط این كه قیمت كمتری جهت مال الاجاره بپردازند، یا اصلاً مال الاجاره ای ندهند و آن را خانه رهنی می گویند این كار ربا و حرام است، راه صحیح آن است كه اوّل صاحب خانه، خانه را به او بمبلغی اجاره دهد ولو مقدار كمی باشد و در ضمن اجاره شرط نماید كه باید فلان مقدار وام به او بدهد و خانه را در مقابل آن گرو بگذارد، در این صورت ربا نیست و حلال است.

ضمانت

ضمانت

مسأله 1976 هرگاه انسان بخواهد ضامن شود كه بدهی كسی را بدهد می تواند صیغه لفظی به زبان فارسی یا عربی یا هر زبان دیگر بخواند و مثلاً بگوید: « من ضامنم طلب فلان كس را بدهم » و طلبكار هم بگوید: « قبول كردم » و نیز می تواند قرارداد ضمانت را به و سیله امضا كردن ضمانت نامه، یا هر كار دیگر كه این مطلب را به طلبكار بفهماند و او هم عملاً قبول كند، انجام دهد.

مسأله 1977 بعد از ضامن شدن بدهی بدهكار به ذمّه ضامن منتقل می گردد و ذمّه بدهكار پاك می شود و اگر ضمانت به خواهش بدهكار صورت گرفته باشد هر وقت ضامن بدهی را داد می تواند آن را از بدهكار سابق بگیرد، نوع دیگری از ضمان نیز وجود دارد كه شخصی، ضامن دیگری می شود، به این منظور كه اگر بدهكار در دادن

بدهی كوتاهی كرد، یا نتوانست آن را بپردازد، طلبكار طلب خود را از ضامن بگیرد، این نوع ضمان نیز صحیح است و غالب ضمانتهایی كه در بانكها یا در برابر وامها می گیرند از این قبیل است (اوّلی را نقل ذمّه می گویند و دومی را ضمّ ذمّه به ذمّه و هر دو صحیح است).

شرایط و احكام ضمانت

مسأله 1978 « ضامن » و « طلبكار » باید بالغ و عاقل باشند، و كسی آنها را مجبور نكرده باشد، ونیز سفیه نباشند و طلبكاری كه حاكم شرع به واسطه ورشكستگی او را از تصرّف در اموالش جلوگیری كرده نمی تواند ضامن بگیرد (یعنی بدهی خود را به ذمّه دیگری منتقل كند).

مسأله 1979 كسی كه انسان ضامن بدهی او می شود، باید بدهكار باشد بنابراین اگر كسی بخواهد از دیگری وام بگیرد تا وقتی نگرفته كسی نمی تواند ضامن او بشود ولی اشكالی ندارد كه مثلاً بگوید فلان كارمند یا كارگر را استخدام كن اگر خرابی یا خیانتی به بار آورد من ضامنم، این ضمانت نیز معتبر است.

مسأله 1980 در ضمانت باید « طلبكار » و « بدهكار » و « جنس بدهی » معین باشد، بنابراین اگر دو نفر از كسی طلبكار باشند و انسان بگوید من در برابر یكی از آن دو ضامن هستم، فایده ای ندارد، همچنین اگر دو نفر به كسی بدهكار باشند و كسی بگوید من ضامنم كه بدهی یكی از آن دو نفر را بدهم، چون معین نكرده باطل است و نیز اگر كسی از دیگری یكصد كیلو گندم و یكصد تومان پول طلبكار باشد و كسی بگوید من ضامن یكی از دو

طلب هستم و معین نكند صحیح نیست.

مسأله 1981 هرگاه طلبكار، طلب خود را به ضامن ببخشد، ضامن نمی تواند از بدهكار چیزی بگیرد و اگر مقداری از آن را ببخشد آن مقدار رانمی تواندمطالبه نماید.

مسأله 1982 شخص ضامن نمی تواند ضمانت خود را بدون رضایت طلبكار فسخ كند، ولی اگر ضامن یا طلبكار در قرار داد خود شرط كنند كه هر وقت بخواهند می توانند فسخ كنند مانعی ندارد.

مسأله 1983 هرگاه ضامن در موقع ضمانت توانایی پرداختن بدهی را داشته باشد طلبكار نمی تواند ضمانت او را فسخ كند و طلب خود را از بدهكار اوّل مطالبه نماید، همچنین اگر ضامن در آن موقع فقیر باشد ولی طلبكار این مطلب را بداند و به ضامن شدن او راضی شود حقّ فسخ ندارد، امّا اگر ضامن از همان اوّل فقیر باشد و طلبكار هم نداند و بعد متوجّه شود می تواند ضامن بودن او را فسخ كند.

مسأله 1984 هرگاه كسی بدون اجازه بدهكار ضامن او شود كه بدهی او را بدهد حق ندارد چیزی از او بگیرد، ولی اگر با اجازه او باشد می تواند بعد از پرداخت بدهی به طلبكار، از بدهكار بگیرد.

كفالت

كفالت

مسأله 1985 هرگاه كسی بر دیگری حقّی داشته باشد (مثلاً طلبی یا قصاصی یا دیه ای یا حقّ دیگری) یا ادّعای حقّی كند كه دعوی او قابل قبول باشد چنانچه انسان ضامن شود كه صاحب حق یا مدّعی، شخص متّهم را رها كند و هر وقت او را خواست به دست او بسپارد این قرار داد را « كفالت » و به كسی كه ضامن این كار می شود « كفیل »

گویند.

مسأله 1986 كفالت را می توان با صیغه لفظی ادا كرد، مثلاً كفیل به طلبكار بگوید من ضامنم هر وقت بدهكار را بخواهی به دست تو دهم و طلبكار هم قبول نماید، یا كاری انجام دهند كه معنی این صیغه لفظی را برساند خواه از طریق امضاء سندی باشد یا غیر آن، كفالت صحیح است.

شرایط كفالت و كفیل

مسأله 1987 در كفالت رضایت كسی كه حق بر عهده اوست لازم نیست، بنابراین رضایت بدهكار شرط نمی باشد.

مسأله 1988 كفیل باید بالغ و عاقل باشد و او را در كفالت مجبور نكرده باشند و بتواند كسی را كه كفیل او شده بموقع حاضر نماید.

مسأله 1989 چند چیز كفالت را به هم می زند: 1 طلب طلبكار داده شود.

2 طلبكار از طلب خود بگذرد. 3 بدهكار بمیرد. 4 بدهكار یا شخصی را كه متّهم است به دست طلبكار یا مدّعی بدهند. 5 طلبكار حقّ خود را از كفیل ساقط كند. 6 كفیل بمیرد. 7 صاحب حق طلب خود را به وسیله حواله یا طور دیگر به شخص دیگری واگذار كند.

مسأله 1990 هرگاه كسی به زور بدهكاری را از دست طلبكار رها كند، چنانچه طلبكار توانایی دسترسی به او را نداشته باشد واجب است او را به دست طلبكار برساند یا دین او را ادا نماید و اگر شخص یا اشخاصی قاتلی را از دست صاحبان خون بگیرند و فراری دهند حاكم شرع می تواند آن شخص یا اشخاص را زندانی كند تا قاتل را به وسیله كسان خود تحویل دهند و اگر تحویل قاتل ممكن نشود باید دیه شخص مقتول را بپردازند.

مسأله 1991 هرگاه كفالت به اجازه شخص مدیون

باشد و كفیل ناچار شود طلب طلبكار را بدهد، حق دارد آن را از بدهكار بگیرد، ولی اگر به اجازه او نبوده حق ندارد.

امانت

امانت (ودیعه)

مسأله 1992 « ودیعه » آن است كه انسان مال خود را به دیگری به عنوان امانت و به منظور حفظ و نگهداری بسپارد هر گاه این مطلب را با صیغه لفظی بگوید، یا بدون این كه صیغه ای بخواند به شخص امانتدار بفهماند كه مال را برای نگهداری به او می دهد و او هم به همین قصد بگیرد، باید به احكام ودیعه و امانت كه بعداً گفته می شود عمل نماید.

مسأله 1993 خیانت در امانت حرام است و از گناهان كبیره است و اگر كسی امانتی را بپذیرد باید در نگهداری آن كوتاهی نكند و هر وقت صاحب امانت از او بخواهد به او بدهد، خواه صاحب امانت مسلمان باشد یا غیر مسلمان.

شرایط و احكام امانت

مسأله 1994 امانتدار و كسی كه مال را امانت می گذارد هر دو باید « بالغ » و « عاقل » باشند، بنابراین اگر بچّه نابالغ یا دیوانه مالی را نزد كسی امانت بگذارد صحیح نیست، همچنین نمی توان مالی را نزد بچّه نابالغ یا دیوانه امانت گذارد، ولی اگر ممیز باشد و ولی او اجازه دهد می تواند امانت را قبول كند.

مسأله 1995 هرگاه از بچّه یا دیوانه چیزی را بطور امانت قبول كند اگر آن چیز مال خود آن بچّه یا دیوانه است باید به ولی او برساند و نمی تواند به خود او بازگرداند و اگر مال شخص دیگری است باید به صاحبش بدهد و در هر حال اگر آن مال تلف شود باید عوض آن را بدهد، ولی اگر كسی مالی را دست بچّه یا دیوانه ای ببیند كه ممكن است از بین برود و آن

را بگیرد و در نگهداری آن كوتاهی نكند ضامن نیست.

مسأله 1996 كسی كه توانایی نگهداری امانت را ندارد نباید آن را قبول كند، ولی اگر صاحب مال در نگهداری آن عاجزتر باشد و كسی هم كه بهتر حفظ كند وجود نداشته باشد، قبول كردن آن مانعی ندارد.

مسأله 1997 هرگاه انسان به صاحب مال بفهماند كه برای نگهداری مال او حاضر نیست، چنانچه او مال را بگذارد و برود و این شخص مال را بر ندارد و آن مال تلف شود، كسی كه امانت را قبول نكرده ضامن نیست، ولی بهتر آن است كه اگر می تواند آن را نگهداری كند.

مسأله 1998 كسی كه چیزی را امانت می گذارد هر وقت بخواهد می تواند آن را پس بگیرد و كسی هم كه امانتی قبول كرده هر وقت بخواهد می تواند آن را به صاحبش بازگرداند.

مسأله 1999 هرگاه انسان از نگهداری امانت منصرف شود و ودیعه را فسخ كند باید هرچه زودتر مال را به صاحب آن یا وكیل یا ولی او برساند، یا به آنها خبر دهد كه مالشان را ببرند و اگر بدون عذر مال را به آنها نرساند و خبر هم ندهد چنانچه تلف شود باید عوض آن را بدهد. مسأله 2000 هرگاه كسی امانتی را قبول كند اگر جای مناسبی برای حفظ آن ندارد باید تهیه نماید و طوری آن را نگهداری كند كه مردم بگویند در حفظ امانت كوتاهی نكرده است در غیر این صورت اگر تلف شود ضامن است.

مسأله 2001 كسی كه امانت را قبول نموده اگر در نگهداری آن كوتاهی نكرده باشد و زیاده روی هم ننماید و اتّفاقاً آن

مال تلف شود ضامن نیست، ولی اگر به اختیار خودش آن را در جایی بگذارد كه گمان می رود ظالمی بفهمد و آن را ببرد، چنانچه تلف شود ضامن است، مگر این كه جایی بهتر از آن نداشته باشد و نتواند مال را به صاحبش یا كسی كه بهتر حفظ می كند برساند.

مسأله 2002 هرگاه صاحب مال محلّی را برای نگهداری مال خود معین كند و به امانتدار بگوید كه باید آن را در اینجا حفظ كنی و به جای دیگر نبری، امانتدار حق ندارد آن را به جای دیگر ببرد، مگر آن كه احتمال دهد در آنجا از بین می رود و بداند چون آنجا در نظر صاحب مال برای حفظ بهتر بوده است گفته است بیرون نبر، ولی اگر نداند به چه جهت این سخن را گفته باید به جای دیگر نبرد و اگر ببرد و تلف شود احتیاط واجب آن است كه عوض آن را بدهد.

مسأله 2003 اگر صاحب مال جایی را برای نگهداری مال معین كند، ولی به امانتدار نگوید آن را به جای دیگر نبر، چنانچه امانتدار احتمال دهد كه در آنجا از بین می رود باید آن را به جای دیگری كه محفوظ تر است ببرد و چنانچه مال در جای اوّل بماند و تلف شود ضامن است.

مسأله 2004 هرگاه صاحب مال دیوانه شود امانتدار باید امانت را فوراً به ولی او برساند، یا به او خبر دهد كه مال را ببرد و اگر بدون عذر شرعی این كار را نكند و مال تلف شود ضامن است، مگر این كه ولی او اجازه دهد امانت به حال خود بماند.

مسأله

2005 هرگاه صاحب مال بمیرد امانتدار باید مال را به وارث او برساند، یا به او خبر دهد كه آن را ببرد و چنانچه در این كار كوتاهی كند ضامن است، ولی اگر برای آن كه می خواهد وارث را بشناسد، یا بداند میت وارث دیگری هم دارد یا نه، مال را ندهد و مال تلف شود ضامن نیست.

مسأله 2006 اگر صاحب مال بمیرد و چند وارث داشته باشد، امانتدار باید مال را به همه ورثه بسپارد، یا به كسی كه وكیل همه آنان باشد بنابراین، اگر تمام مال را فقط به یكی از ورثه بدون اجازه دیگران بدهد ضامن سهم دیگران است.

مسأله 2007 هرگاه امانتدار بمیرد، یا دیوانه شود، وارث یا ولی او باید هر چه زودتر به صاحب مال اطّلاع دهد، یا امانت را به او برساند.

مسأله 2008 هرگاه امانتدار نشانه های مرگ را در خود ببیند چنانچه ممكن است باید امانت را به صاحب آن یا وكیل او برساند و اگر ممكن نیست احتیاط آن است به حاكم شرع دهد و اگر دسترسی ندارد باید وصیت كند و شاهد بگیرد و به وصی و شاهد اسم صاحب مال و جنس و خصوصیات و محلّ آن را بگوید.

عاریه

عاریه

مسأله 2009 هرگاه انسان مال خود را در اختیار دیگری بگذارد كه از آن استفاده كند، و چیزی هم از او نگیرد، آن را « عاریه » گویند.

مسأله 2010 « عاریه » را به دو صورت می توان انجام داد نخست این كه برای آن صیغه فارسی یا عربی بخواند، مثلاً بگوید: « من این مال را به تو عاریه می دهم » و او

هم قبول كند; دیگر این كه بدون خواندن صیغه، مال مورد نظر را به قصد عاریه در اختیار دیگری بگذارد، او هم به آن قصد بگیرد.

احكام عاریه

مسأله 2011 عاریه دادن چیز غصبی و چیزی كه مال انسان است ولی منفعت آن به دیگری واگذار شده صحیح نیست، مگر اینكه صاحب حق راضی شود و اجازه دهد مسأله 2012 چیزی را كه منفعتش مال انسان است، مثلاً آن را اجاره كرده، می توان عاریه داد، به شرط این كه حقّ واگذاری به دیگری داشته باشد.

مسأله 2013 دیوانه و بچّه نابالغ نمی توانند مال خود را عاریه دهند امّا اگر ولی اجازه دهد و این كار به نفع آنها باشد مانعی ندارد.

مسأله 2014 هرگاه چیزی را كه به عاریت گرفته تلف شود ضامن نیست، مگر این كه در حفظ آن كوتاهی كرده باشد. همچنین اگر عاریه دهنده شرط ضمان كرده باشد، یا چیزی را كه عاریه كرده طلا و نقره یا زینت آلات ساخته شده از آنها باشد، در این دو صورت نیز اگر تلف شود باید عوض آن را بدهد.

مسأله 2015 هرگاه عاریه دهنده بمیرد باید چیزی را كه عاریه شده به ورثه او بدهند و اگر عاریه دهنده دیوانه شود باید آن را به ولی او داد.

مسأله 2016 كسی كه چیزی را عاریه داده هر وقت بخواهد می تواند آن را پس بگیرد، عاریه گیرنده نیز می تواند آن را پس دهد.

مسأله 2017 جایز نیست چیزی كه فایده حلال و حرام هر دو دارد به قصد فایده حرام عاریه بدهند.

مسأله 2018 عاریه دادن گوسفند برای استفاده از شیر و پشم آن و عاریه دادن حیوانات

دیگر برای منافع مشروع آنها صحیح است.

مسأله 2019 هرگاه ظرف نجسی را برای استعمال خوردن و آشامیدن عاریه دهد، احتیاط واجب آن است كه نجس بودن آن را به كسی كه عاریه می دهد بگوید، همچنین اگر لباسی را برای نماز عاریه دهد.

مسأله 2020 هرگاه چیزی را كه عاریه كرده با اجازه صاحب آن به دیگری عاریه دهد، چنانچه عاریه كننده اوّل بمیرد یا دیوانه شود و صاحب اصلی زنده باشد عاریه دوم باطل نمی شود.

مسأله 2021 هرگاه بعداً معلوم شود چیزی را كه عاریه كرده غصبی است باید آن را به صاحبش برساند و اگر صاحبش را نمی شناسد مطابق دستور مجهول المالك عمل كند و در هر حال نمی تواند آن را به عاریه دهنده بازگرداند.

مسأله 2022 اگر مال غصبی را با اطّلاع از غصب بودن عاریه كند و در دست او از بین برود، مالك می تواند عوض مال را از او بگیرد و اگر به او دسترسی پیدا نكند از كسی كه مال را غصب كرده مطالبه كند و همچنین عوض استفاده هایی را كه عاریه كننده برده باید بدهد و در صورتی كه نمی دانسته است آن مال غصبی است اگر مالك خسارت مال یا منافع آن را بگیرد او می تواند آنچه را به مالك داده از عاریه دهنده غاصب بگیرد، البته این در صورتی است كه عاریه دهنده شرط ضمان نكرده باشد و چیز عاریت شده از جنس طلا و نقره نباشد.

نكاح

ازدواج و زناشوئی

مسأله 2023 ازدواج از مستحبّات است و اگر كسی بترسد كه با ترك ازدواج در حرام بیفتد ازدواج بر او واجب است.

مسأله 2024 به واسطه عقد

ازدواج زن و مرد به هم حلال می شوند و آن بر دو قسم است: ازدواج دائم كه همیشگی است و زنی را كه به این عقد در می آید « دائمه » گویند و ازدواج موقّت كه برای مدّت معینی عقد زناشوئی می بندند، خواه این مدّت كوتاه باشد یا طولانی و آن را « متعه » و « صیغه » نیز می نامند.

مسأله 2025 در عقد ازدواج خواه دائم باشد یا موقّت، خواندن صیغه لازم است و رضایت طرفین به تنهایی كافی نیست و صیغه عقد را طرفین یا وكیل آنها می توانند بخوانند.

مسأله 2026 وكالت مرد از طرف زن، یا زن از طرف مرد، برای خواندن صیغه مانعی ندارد.

مسأله 2027 هرگاه زن و مردی به كسی وكالت داده اند صیغه عقد آنها را بخواند تا یقین نكنند كه وكیل صیغه را خوانده بر یكدیگر حلال نمی شوند، ولی اگر وكیل مورد اعتماد باشد و بگوید خوانده ام كافی است.

مسأله 2028 هرگاه زن، كسی را وكیل كند كه او را مثلاً برای ده روز یا دو ماه به عقد مردی درآورد و ابتدای آن را معین نكند باید آغاز آن را از روز و ساعتی كه عقد می كند قرار دهد.

مسأله 2029 احتیاط مستحب آن است كه یك نفر از سوی دو همسر صیغه عقد نخواند، یعنی دو طرف عقد دو نفر باشند و نیز احتیاط مستحب این است كه انسان نمی تواند از طرف زن وكیل شود تا او را برای خود بطور دائم و یا موقّت عقد كند.

دستور خواندن صیغه عقد دائم

مسأله 2030 برای خواندن صیغه عقد دائم كافی است كه زن بگوید: «

زَوَّجْتُكَ نَفْسِی عَلَی الصَّداقِ الْمَعْلُومِ » (یعنی خود را به همسری تو درآوردم به مهری كه معین شده) و مرد هم بعد از آن بگوید: « قَبِلْتُ التَّزْویجَ » (یعنی قبول كردم این ازدواج را) و اگر دیگری را برای این كار وكیل كنند كافی است كه وكیل زن بگوید: « زَوَّجْتُ مُوَكِّلَتی مُوَكِّلَكَ عَلَی الصَّداقِ الْمَعْلُومِ » (موكّله خودم را به همسری موّكل تو با مهر معلوم درآوردم) وكیل مرد نیز بگوید: « قَبِلْتُ لِمُوَكِّلی هَكَذا » (من نیز همین گونه از طرف موكّل خودم قبول كردم).

دستور خواندن صیغه عقد موقت

مسأله 2031 برای خواندن صیغه عقد موقّت كافی است بعد از آن كه مدّت و مهر معین شد، زن بگوید: « زَوَّجْتُكَ نَفْسِی فِی الْمُدَّةِ الْمَعْلُومَةِ عَلَی الْمَهْرِ الْمَعْلُومِ » (من خودم را به همسری تو در مدّت معین با مهر معین درآوردم) مرد نیز بگوید: « قَبِلْتُ » (قبول كردم) یا این كه وكیل زن بگوید: « مَتَّعْتُ مُوَكِّلَتِی مُوَكِّلَكَ فِی الْمُدَّةِ الْمَعْلُومَةِ عَلَی الْمَهْرِ الْمَعْلُومِ » (موكّله خودم را به ازدواج موكّل تو در مدّت معین با مهر معین درآوردم) وكیل مرد نیز بگوید: « قَبِلْتُ لِمُوَكِّلِی هَكَذا » (قبول كردم برای موكّل خودم همین طور).

شرایط عقد ازدواج

مسأله 2032 عقد ازدواج شرایطی دارد از جمله:

1 احتیاط آن است كه صیغه آن به عربی صحیح خوانده شود، ولی در صورتی كه مرد و زن نتوانند صیغه را به عربی بخوانند می توانند به زبان خود بخوانند و گرفتن وكیل برای خواندن صیغه به زبان عربی واجب نیست، ولی باید لفظی بگویند كه معنی همان صیغه عربی را بفهماند.

2 كسی كه صیغه را می خواند بایدقصد انشاء داشته باشد یعنی قصدشان این باشد كه با گفتن این الفاظ همسری در میان آن دو برقرار گردد، زن خود را همسر مرد قرار دهد و مرد این معنی را قبول كند، وكیل نیز باید چنین قصدی را داشته باشد.

3 كسی كه صیغه عقد را می خواند باید عاقل و احتیاطاً بالغ باشد هر چند از طرف دیگری وكیل باشد.

4 ولی یا وكیل در اجرای صیغه عقد باید زن و شوهر را معین كند، بنابراین اگر كسی چند دختر دارد نمی تواند به مردی بگوید: « زَوَّجْتُكَ

اِحْدی بَناتی » (یكی از دخترانم را به همسری تو درآوردم).

5 زن و مرد باید از روی اختیار به ازدواج راضی باشند ولی اگر یكی از آن دو ظاهراً با كراهت اجازه می دهد، امّا می دانیم قلباً راضی است عقد صحیح است.

6 صیغه عقد باید صحیح خوانده شود و اگر طوری غلط بخوانند كه معنی آن را عوض كند عقد باطل است، امّا اگر معنی عوض نشود اشكالی ندارد.

مسأله 2033 كسی كه دستور زبان عربی را نمی داند ولی كلمات عقد را صحیح ادا می كند و معنی آن را نیز می داند عقد او صحیح است.

مسأله 2034 اگر عقد زنی را برای مردی بدون اجازه آنها بخوانند و بعداً آنها راضی شوند و اجازه دهند عقد صحیح است.

مسأله 2035 اگر زن و مردی یا یكی از آن دو را مجبور به ازدواج نمایند ولی بعد از خواندن عقد راضی شوند و اجازه دهند احتیاط واجب آن است كه صیغه عقد را از نو بخوانند.

مسأله 2036 پدر و جدّ پدری می توانند (در صورت ضرورت) برای فرزند نابالغ یا دیوانه خود ازدواج كنند و بعد از آن كه طفل بالغ شد یا دیوانه عاقل گردید بنابر احتیاط واجب نباید آن را به هم زد.

مسأله 2037 دختری كه به حدّ بلوغ رسیده و رشیده است، یعنی مصلحت خود را تشخیص می دهد چنانچه باكره باشد احتیاط آن است كه با اجازه پدر یا جدّ پدری ازدواج نماید ولی اگر همسر مناسبی برای دختر پیدا شود و پدر مخالفت كند اجازه او شرط نیست، همچنین اگر به پدر یا جدّ پدری دسترسی نباشد و دختر هم

احتیاج به شوهر كردن داشته باشد، یا این كه دختر قبلاً شوهر كرده باشد كه در این دو صورت نیز اجازه پدر و جد در ازدواج جدید لازم نیست.

عیوب فسخ نكاح

مسأله 2038 هرگاه مرد بعد از عقد بفهمد كه زن او یكی از هفت عیب زیر را دارد می تواند عقد را فسخ كند: 1 دیوانگی 2 بیماری خوره 3 بیماری برص (پیسی)

4 كور بودن 5 شل بودن بطوری كه آشكار باشد. 6 افضا شدن (یعنی راه بول و حیض او، یا راه حیض و غائط او، یكی شده باشد و بطور كلّی پارگی طوری باشد كه قابل استفاده برای آمیزش جنسی نباشد). 7 گوشت یا استخوان یا غدّه ای در او باشد كه مانع نزدیكی شود.

مسأله 2039 زن نیز می تواند در چند صورت عقد را به هم زند: 1 دیوانه بودن شوهر 2 نداشتن آلت مردی 3 ناتوانی از نزدیكی جنسی 4 بیضه های او را كشیده باشند (تفصیل این مسأله و مسأله سابق در كتابهای مفصّل فقهی آمده است).

مسأله 2040 هرگاه مرد یا زن به واسطه یكی از عیوبی كه در دو مسأله قبل گفته شد عقد را به هم زنند احتیاجی به طلاق نیست، همان فسخ كافی است.

مسأله 2041 هرگاه به خاطر ناتوانی مرد از نزدیكی، زن عقد را به هم زند، شوهر باید نصف مهر او را بپردازد، ولی اگر به خاطر یكی دیگر از عیبهایی كه گفته شد مرد یا زن عقد را به هم بزند اگر باهم نزدیكی نكرده باشند چیزی بر مرد نیست و اگر كرده باشند بنابر احتیاط واجب باید تمام مهر را بپردازد.

گروهی از زنانی كه ازدواج با آنان حرام است

مسأله 2042 ازدواج با زنانی كه با انسان محرم هستند حرام است، مانند مادر، دختر، خواهر، عمّه، خاله، دختر برادر، دختر خواهر، زن پدر، دختر زن و مادر زن (و شرح

آن در مسائل آینده خواهد آمد).

مسأله 2043 هرگاه كسی زنی را برای خود عقد نماید، هر چند با او نزدیكی نكرده باشد، مادر و مادر مادر آن زن و مادر پدر او هر چه بالا روند به آن مرد محرم می شوند، ولی دختر زن و نوه دختری و پسری آن زن در صورتی به آن مرد حرام می شوند كه با آن زن نزدیكی كرده باشد.

مسأله 2044 عمّه و خاله پدر و عمّه و خاله پدر پدر و عمّه و خاله مادر و عمّه و خاله مادر مادر، هر چه بالا روند به انسان محرمند.

مسأله 2045 پدر شوهر و جدّ او هر چه بالا روند و پسر و نوه پسری و دختری شوهر، هرچه پایین آیند به زن او محرمند، چه قبل از عقد متولد شده باشند یا بعد از عقد.

مسأله 2046 هرگاه زنی را برای خود عقد كند تا وقتی آن زن در عقد اوست نمی تواند با خواهر آن زن ازدواج كند، خواه عقد دائم باشد یا موقّت، حتّی بعد از طلاق مادام كه در عدّه است، در صورتی كه عدّه رجعی باشد (كه شرح آن در كتاب طلاق خواهد آمد)، نمی تواند خواهر او را بگیرد و احتیاط مستحب آن است كه در عدّه طلاق بائن كه شرح آن خواهد آمد با او ازدواج نكند، همچنین در عدّه متعه، خواه بعد از تمام شدن مدّت باشد و یا بخشیدن مدّت.

مسأله 2047 مرد نمی تواند بدون اجازه زن خود، با خواهرزاده یا برادرزاده او ازدواج كند، ولی اگر بدون اجازه آنها را عقد نماید بعد اجازه دهد عقد صحیح است.

مسأله 2048 زن

مسلمان نمی تواند به عقد كافر درآید، همچنین مرد مسلمان نمی تواند بنابر احتیاط با زن كافر ازدواج دائم كند ولی ازدواج موقت با زنان اهل كتاب مانند یهود و نصاری مانعی ندارد.

مسأله 2049 اگر با زن شوهرداری (نعوذ باللّه) زنا كند آن زن برای همیشه بر او حرام می شود، یعنی اگر از شوهرش طلاق بگیرد نمی تواند با او ازدواج نماید.

مسأله 2050 اگر با زنی كه در عدّه دیگری است زنا كند آن زن بر او حرام می شود، خواه طلاق رجعی باشد یا غیر رجعی بنابر احتیاط واجب.

مسأله 2051 اگر با زن بی شوهری كه در عدّه نیست زنا كند بعداً می تواند با او ازدواج نماید، ولی احتیاط مستحب آن است كه صبر كند تا آن زن حیض ببیند بعد او را به عقد خود درآورد.

مسأله 2052 هرگاه زنی را كه در عدّه دیگری است برای خود عقد كند چنانچه مرد و زن یا یكی از آنان بداند زن در عدّه است و نیز بداند عقد كردن زن در عدّه حرام است آن زن بر او حرام ابدی می شود، خواه با او نزدیكی كرده باشد یا نه، ولی اگر هیچ كدام نمی دانسته اند زن در عدّه است، یا نمی دانسته اند عقد كردن زن در عدّه حرام است، اگر باهم نزدیكی كرده باشند زن بر او حرام می شود و اگر نزدیكی نكرده باشند حرام نمی شود.

مسأله 2053 هرگاه كسی بداند زنی شوهر دارد و او را برای خود عقد كند، باید از او جدا شود، بعداً هم بنابر احتیاط واجب نمی تواند با او ازدواج كند هر چند

با او نزدیكی نكرده باشد.

مسأله 2054 زن شوهردار اگر زنا دهد بر شوهر خود حرام نمی شود، ولی چنانچه توبه نكند و بر عمل خود باقی باشد بهتر است شوهر او را طلاق دهد، امّا مهرش را باید بدهد و اگر مشهور به زنا شود احتیاط واجب طلاق دادن اوست.

مسأله 2055 هرگاه كسی با زن شوهرداری (نعوذ باللّه) زنا كند برای توبه كردن لازم نیست به آن مرد بگوید، بلكه باید در پیشگاه خدا توبه حقیقی كند.

مسأله 2056 « مادر » و « خواهر » و « دختر » پسری كه لواط داده بر لواط كننده حرام است، خواه لواط دهنده بالغ باشد یا نابالغ، ولی اگر لواط كننده نابالغ باشد حرام نمی شود، همچنین اگر شك داشته باشد كه دخول حاصل شده یا نه.

مسأله 2057 اگر با « مادر » یا « خواهر » یا « دختر » كسی ازدواج نماید و بعد از ازدواج با آن شخص لواط كند آنها بر او حرام نمی شوند.

مسأله 2058 هرگاه كسی در حال احرام كه یكی از اعمال « حج » یا « عمره » است با زنی ازدواج نماید عقد او باطل است و چنانچه می دانسته كه زن گرفتن در این حال حرام است دیگر نمی تواند آن زن را عقد كند خواه نزدیكی كرده باشد یا نه.

مسأله 2059 اگر مرد طواف نساء را كه یكی از اعمال حجّ است به جا نیاورد، زن كه به واسطه احرام بستن بر او حرام شده بود حلال نمی شود، این حكم درباره زن نیز ثابت است، ولی اگر بعداً طواف نساء را به جا آورند به

یكدیگر حلال می شوند.

مسأله 2060 هرگاه كسی دختر نابالغی را با اجازه ولی او برای خود عقد كند پیش از آن كه نه سال دختر تمام شود نزدیكی كردن با او حرام است و بعد از نه سال نیز اگر استعداد جسمانی ندارد اشكال دارد، ولی در هر حال اگر نزدیكی كند و او را افضا نماید آن زن بر او حرام نمی شود مخصوصاً اگر از طریق جراحی یا درمان خوب شود و به حال اصلی بازگردد، بنابراین در مسأله نزدیكی با زن علاوه بر تمام شدن سنّ نه سال، لازم است رشد جسمانی برای نزدیكی نیز داشته باشد و اگر بیم افضا و ناقص شدن زن باشد نزدیكی با او اشكال دارد هرچند به سنّ بلوغ رسیده باشد.

مسأله 2061 زنی را كه سه مرتبه طلاق داده اند بر شوهرش حرام می شود ولی اگر با شرایطی كه در كتاب طلاق آمده با مرد دیگری ازدواج كند و سپس طلاق بگیرد می تواند با شوهر اوّل دوباره ازدواج كند.

احكام عقد دائم

مسأله 2062 زنی كه عقد دائم شده بنابر احتیاط نباید بدون اجازه شوهر از خانه بیرون رود یا كاری در خارج خانه انتخاب كند (خواه اجازه لفظی باشد و یا از قرائن معلوم شود كه او راضی است) و بدون عذر شرعی از نزدیكی كردن او جلوگیری نكند. بر شوهر نیز واجب است كه غذا و لباس و منزل و لوازم دیگر را مطابق معمول برای او تهیه كند (حتّی هزینه طبیب و دارو و مانند آن) و اگر تهیه نكند بنابر احتیاط بدهكار او خواهد بود، خواه توانایی داشته باشد یا نه.

مسأله 2063 اگر

زن در كارهایی كه در مسأله پیش گفته شد اطاعت شوهر نكند گناهكار است و حقّ غذا و لباس و منزل و همخوابی او از بین می رود ولی مهر او از بین نمی رود.

مسأله 2064 زن وظیفه ندارد خدمت خانه را انجام دهد و غذا تهیه كند و نظافت و مانند آن را انجام دهد، مگر به میل خود و اگر مرد او را مجبور بر این كارها نماید زن می تواند حقّ الزّحمه خود را در برابر این كارها از او بگیرد.

مسأله 2065 هرگاه زن مطالبه خرجی كند و شوهر ندهد می تواند هر روز به اندازه خرجی آن روز بدون اجازه از مال او بردارد و احتیاط واجب آن است كه این كار با اجازه حاكم شرع باشد و اگر مجبور شود كه خودش معاش خود را تهیه كند در موقعی كه مشغول كار است اطاعت شوهر بر او واجب نیست.

مسأله 2066 مرد حق ندارد زن دائمی خود را طوری ترك كند كه نه مانند زن شوهردار باشد نه بی شوهر، ولی واجب نیست هر چهار شب یك شب نزد او بماند، ولی اگر همسرهای متعدد دارد باید در میان آنها از این جهات با عدالت رفتار نماید كه شرح آن در كتابهای مفصّل فقهی آمده است.

مسأله 2067 مرد نمی تواند بیش از چهار ماه، نزدیكی با همسر دائمی خود را ترك كند، بلكه اگر زن جوان باشد و در این مدّت بیم آن می رود كه به گناه بیفتد احتیاط واجب آن است كه طوری رفتار كند كه او به گناه نیفتد.

مسأله 2068 تعیین مهر در عقد دائم واجب نیست و

بدون آن عقد صحیح است، ولی بعداً چنانچه با زن نزدیكی كند باید مهر او را مطابق معمول زنهایی كه مثل او هستند بدهد.

مسأله 2069 در صورتی كه مدّتی برای دادن مهر در عقد تعیین نشده باشد زن حق دارد مهر خود را فوراً مطالبه كند، بلكه می تواند پیش از گرفتن مهر از نزدیكی كردن شوهر جلوگیری كند، چه شوهر توانایی بر دادن مهر را داشته باشد یا نه، مگر این كه عدم توانایی او قرینه بر این باشد كه مهر از اوّل بر ذمّه بوده نه بصورت نقدی.

احكام عقد موقّت

مسأله 2070 در ازدواج موقّت باید مقدار وقت و مقدار مهر تعیین شده باشد و بدون آن باطل است.

مسأله 2071 ازدواج موقّت هر چند برای لذّت بردن هم نباشد بلكه به قصد محرم شدن نزدیكان آن دختر باشد جائز است مشروط بر این كه دختری را كه به ازدواج موقّت در می آورند در حدّی باشد كه قابل لذّت جنسی باشد، مثلاً اگر كوچك است باید وقت را به اندازه ای زیاد كنند كه دوران آمادگی دختر را شامل شود، هرچند بعد از عقد مدّت را ببخشند.

مسأله 2072 احتیاط واجب آن است كه شوهر بیش از چهار ماه نزدیكی با همسر خود را در ازدواج موقّت نیز ترك نكند.

مسأله 2073 زن می تواند در ازدواج موقّت شرط كند كه شوهر با او نزدیكی نكند و تنها لذّتهای دیگر ببرد، ولی اگر بعداً به این امر راضی شود مانعی ندارد.

مسأله 2074 همسر ازدواج موقّت حقّ خرجی ندارد، هرچند باردار شود و از شوهر ارث نمی برد و شوهر هم از او ارث نمی برد و حقّ

واجب همخوابی نیز ندارد.

مسأله 2075 همسر موقّت می تواند بدون اجازه شوهر از خانه بیرون رود یا كاری در خارج خانه برای خود انتخاب كند، مگر این كه به خاطر بیرون رفتنش حقّ شوهر از بین برود.

مسأله 2076 پدر یا جدّ پدری می تواند برای محرم شدن با زنی او را به عقد موقّت پسر نابالغ خود درآورد (به شرط این كه مدّت عقد به اندازه ای باشد كه پسر به حدّ بهره گیری جنسی برسد) و نیز می تواند دختر نابالغی را برای محرم شدن بستگان به عقد كسی درآورد (به همان شرط كه در مورد پسر گفته شد) و در هر دو صورت بنابر احتیاط واجب باید عقد فایده ای برای آن دو داشته باشد و خالی از مفسده باشد.

مسأله 2077 مرد می تواند مدّت ازدواج موقّت را ببخشد و به آن پایان دهد، در این صورت اگر با آن زن نزدیكی كرده باید تمام مهر و اگر نزدیكی نكرده باید نصف آن را بدهد.

مسأله 2078 مرد می تواند زنی را كه صیغه اوست به عقد دائمی درآورد، ولی باید نخست باقیمانده مدّت را ببخشد، سپس او را عقد كند.

مسأله 2079 ازدواج موقّت بعد از تمام شدن مدّت آن، عدّه دارد، به شرحی كه در كتاب طلاق خواهدآمد و فرزندانی كه از آن متولد می شوند تمام حقوق فرزندی را دارند و از پدر و مادر و بستگان خود ارث می برند هرچند آن زن و شوهر از هم ارث نمی برند.

مسأله 2080 نگاه كردن مرد به بدن زن نامحرم، خواه با قصد لذّت باشد یا بدون آن حرام است و همچنین نگاه

كردن زن به بدن مرد نامحرم، ولی نگاه كردن به صورت و دستهای زن نامحرم تا مچ اگر به قصد لذّت نباشد و مایه فساد و گناه نگردد اشكال ندارد، همچنین نگاه كردن به بدن مرد نامحرم به آن مقدار كه معمولاً آن را نمی پوشانند مانند سر و صورت و گردن و مقداری از پا و دست.

مسأله 2081 نگاه كردن به دختر نابالغ اگر به قصد لذّت نباشد و به واسطه نگاه كردن ترس از افتادن در حرام نداشته باشد جایز است، ولی بنابر احتیاط واجب باید به جاهایی مثل ران و شكم كه معمولاً می پوشانند نگاه نكند.

مسأله 2082 واجب است زن بدن و موی خود را از نامحرم بپوشاند و احتیاط مستحب آن است كه از پسر نابالغ كه خوب و بد را می فهمد و به حدّی رسیده كه مورد نظر شهوانی است مستور دارد، ولی پوشانیدن صورت و دستها تا مچ واجب نیست.

مسأله 2083 نگاه كردن به عورت دیگری حرام است هر چند در آئینه یا آب صاف و مانند آن باشد خواه محرم باشد یا نامحرم، مرد باشد یا زن و احتیاط واجب آن است كه به عورت بچّه ممیز نیز نگاه نكند، ولی زن و شوهر می توانند به تمام بدن یكدیگر نگاه كنند.

مسأله 2084 مرد و زنی كه باهم محرمند (مانند خواهر و برادر) می توانند به بدن یكدیگر به آن مقدار كه در میان محارم معمول است نگاه كنند و در غیر آن احتیاط آن است كه نگاه نكنند.

مسأله 2085 مرد نمی تواند با قصد لذّت به بدن مرد دیگر نگاه كند و نگاه كردن زن

به بدن زن دیگر نیز با قصد لذّت حرام است.

مسأله 2086 عكس برداشتن مرد از زن نامحرم حرام نیست، مگر این كه ناچار باشد كه به بدن او غیر از صورت و دستها نگاه كند.

مسأله 2087 در صورتی كه زنی مقید به حفظ حجاب شرعی است نگاه كردن به عكس بدون حجاب او اشكال دارد، مگر این كه او را نشناسد و مفسده دیگری از نگاه كردن حاصل نشود.

مسأله 2088 هرگاه پرستار یا طبیب ناچار باشد دست به عورت بیمار بزند باید دستكش یا مانند آن در دست داشته باشد، همچنین اگر طبیب و پرستار مرد ناچار باشد دست به بدن زن بزند یا طبیب و پرستار زن دست به بدن مرد بزند، ولی در صورت ضرورت و ناچاری اشكالی ندارد.

مسأله 2089 نگاه كردن طبیب مرد به زن نامحرم برای معالجه در صورتی كه ضرورت داشته باشد جایز است.

مسأله 2090 در مورد حجاب واجب، كافی است كه زن بدن خود را جز صورت و دست تا مچ به هر وسیله ای كه می تواند بپوشاند و لباس خاصّی شرط نیست ولی پوشیدن لباسهای تنگ و چسبان و همچنین لباسهای زینتی اشكال دارد.

مسأله 2091 نگاه كردن مرد به زنی كه می خواهد با او ازدواج كند به منظور آگاه شدن از حسن و عیب او جایز است حتّی اگر با یك بار نگاه كردن این منظور حاصل نشود می تواند چند بار در چند مجلس نگاه كند.

مسأله 2092 شنیدن صدای زن نامحرم در صورتی كه به قصد لذّت نباشد و سبب افتادن در گناه نشود اشكالی ندارد، ولی زن نباید لحن صدای خود را طوری كند

كه هوس انگیز باشد.

مسأله 2093 نگاه كردن به زن نامحرم برای شناختن او به منظور شهادت دادن در دادگاه و امور مهم و لازمی از این قبیل جایز است.

مسائل متفرّقه ازدواج

مسأله 2094 هرگاه در عقد شرط كند كه زن باكره باشد و بعد معلوم شود كه باكره نبوده می تواند ازدواج را به هم زند.

مسأله 2095 احتیاط واجب آن است كه مرد و زن نامحرم در محلّ خلوتی كه كسی در آنجا نیست و دیگری هم نمی تواند وارد شود نمانند، حتّی اگر در آنجا نماز بخوانند نماز آنها اشكال دارد.

مسأله 2096 هرگاه مرد از اوّل قصدش این باشد كه مهر زن را نپردازد عقد صحیح است و پرداختن مهر بر او واجب است.

مسأله 2097 مرد مسلمانی كه مسلمان زاده است اگر مرتد شود، یعنی منكر خدا یا پیغمبر (صلی الله علیه وآله) گردد، یا یكی از احكام مسلّم اسلام مانند واجب بودن نماز و روزه را انكار كند بطوری كه انكار كردن آن معنایش انكار خدا یا پیغمبر (صلی الله علیه وآله) باشد، ازدواج او باطل می شود و همسرش باید از او كناره گیری كند و عدّه وفات یعنی عدّه زنی كه شوهرش مرده است بگیرد و بعد می تواند ازدواج كند و اگر زن یائسه باشد، یا هنوز نزدیكی نكرده باشند عده لازم نیست.

مسأله 2098 هرگاه زن در عقد شرط كند كه شوهر او را از فلان شهر بیرون نبرد، مرد نمی تواند او را از آن شهر بیرون ببرد مگر با رضایت او.

مسأله 2099 هرگاه كسی دختری را برای پسر خود عقد كند، خودش می تواند با مادر آن دختر ازدواج نماید،

همچنین اگر اوّل خودش با مادر آن دختر ازدواج كرده می تواند آن دختر را برای پسر خود بگیرد.

مسأله 2100 زنی كه از راه نامشروع باردار شده، جایز نیست بچّه اش را سقط كند و فرزند او حساب می شود فقط ارث از او نمی برد.

مسأله 2101 هرگاه كسی با زنی كه شوهر ندارد و در عدّه كسی نیست زنا كند جایز است او را بعداً به عقد خود درآورد و اگر بچّه ای از آنان متولد شود و ندانند از نطفه حلال است یا حرام آن بچّه حلال زاده است.

مسأله 2102 هرگاه زن بگوید شوهر ندارم می توان حرف او را قبول كرد به شرط آن كه متّهم نباشد، امّا اگر بگوید یائسه ام قبول ادّعای او اشكال دارد.

مسأله 2103 هرگاه با زنی ازدواج كند و كسی بگوید آن زن شوهر داشته ولی خود زن بگوید نداشته ام و شرعاً هم ثابت نشود باید حرف زن را قبول كرد، ولی اگر فرد مورد اعتمادی تصدیق كند كه شوهر داشته احتیاط واجب آن است كه او را طلاق دهد.

مسأله 2104 مستحبّ است در شوهر دادن دختری كه به حدّ بلوغ رسیده تعجیل كنند، همچنین درمورد زن دادن به پسرانی كه نیاز به همسر دارند.

مسأله 2105 كسی كه از زنا متولّد شده هرگاه زن بگیرد و بچّه ای پیدا كند آن بچّه حلال زاده است.

مسأله 2106 هرگاه مردی روز ماه مبارك رمضان یا در حال عادت همسرش، با او نزدیكی كند گناه كرده، ولی بچّه ای كه از آنان به دنیا می آید حلال زاده است.

مسأله 2107 هرگاه زنی یقین پیدا كند كه شوهرش در سفر

فوت كرده و عدّه وفات (به مقداری كه در احكام طلاق گفته خواهد شد) نگه دارد سپس شوهر كند، بعد شوهرش از سفر برگردد باید از شوهر دوم جدا شود و به شوهر اوّل حلال است، ولی اگر شوهر دوم با او نزدیكی كرده باشد زن باید عدّه نگه دارد و احتیاط واجب آن است كه شوهر دوم مهر او را مطابق آنچه با او قرار داده بپردازد و اگر مهرالمثل بیشتر است آن را بپردازد.

شیر دادن (رضاع)

مسأله 2108 هرگاه زنی كودكی را با شرایطی كه در مسائل آینده گفته می شود شیر دهد، آن زن به حكم مادر اوست و آن مرد كه شیر مربوط به اوست به حكم پدر او، پدر آن مرد به حكم جد و مادرش به حكم جدّه و برادرش عمو و خواهرش عمّه و فرزندانش برادر و خواهر او محسوب می شوند، همچنین پدر آن زن به حكم جدّ مادری و مادرش جدّه مادری و برادرش دایی و خواهرش خاله، همچنین دختری را كه زن شیر داده بر شوهر او حرام است (به شرط این كه با آن زن نزدیكی كرده باشد) و نیز انسان نمی تواند با مادر رضاعی زن خود ازدواج كند زیرا به حكم مادر زن اوست.

و به عبارت دیگر هنگامی كه بچّه ای را با شرایطی كه می آید شیر دهد آن بچّه به این عدّه محرم می شود:

1 خود آن زن و او را مادر رضاعی می گویند.

2 شوهر آن زن كه شیر مربوط به اوست و او را پدر رضاعی گویند.

3 پدر و مادر آن زن هر چه بالا روند، اگر چه پدر

و مادر رضاعی او باشند.

4 بچّه هایی كه از آن زن به دنیا آمده اند یا به دنیا می آیند.

5 بچّه های اولاد آن زن هر چه پایین روند چه از اولاد او به دنیا آمده، یا اولاد او آنها را شیر داده باشند.

6 خواهر و برادر آن زن اگر چه رضاعی باشند.

7 عمو و عمّه آن زن اگر چه رضاعی باشند.

8 دایی و خاله آن زن اگر چه رضاعی باشند.

9 اولاد شوهر آن زن كه شیر مربوط به اوست هر چه پایین روند، اگر چه اولاد رضاعی او باشند.

10 پدر و مادر شوهر آن زن كه شیر مربوط به آن شوهر است هر چه بالا روند.

11 خواهر و برادر شوهری كه شیر مربوط به اوست اگر چه خواهر و برادر رضاعی او باشند.

12 عمو و عمّه و دائی وخاله شوهری كه شیر مربوط به اوست هر چه بالا روند اگر چه رضاعی باشند، همچنین عدّه دیگری كه در مسائل بعد گفته می شود به واسطه شیر دادن محرم می شوند.

احكام شیر دادن

مسأله 2109 هرگاه زنی بچّه شیرخواری را با شرایطی كه بعداً می آید شیر دهد پدر آن بچّه نمی تواند با دخترهایی كه از آن زن به دنیا آمده اند ازدواج كند و نیز بنابر احتیاط واجب نمی تواند دختر شوهری را كه شیر مربوط به اوست به ازدواج خود درآورد، بلكه احتیاط واجب آن است كه با دخترهای رضاعی او نیز ازدواج نكند، ولی ازدواج با دخترهای رضاعی آن زن از شوهر دیگر مانعی ندارد.

مسأله 2110 هرگاه زنی بچّه ای را با شرایط آینده شیر دهد شوهر آن زن كه شیر مربوط به

اوست به خواهرهای آن بچّه محرم نمی شود، ولی احتیاط مستحب آن است كه با آنان ازدواج نكند، همچنین خویشان شوهر با خواهر و برادر آن بچّه محرم نمی شوند.

مسأله 2111 هرگاه زنی كودكی را شیر دهد به برادرهای آن بچّه محرم نمی شود و نیز خویشان آن زن به برادر و خواهرهای بچّه ای كه شیر خورده محرم نمی شوند.

مسأله 2112 پسر نمی تواند با دختری كه مادر یا مادر بزرگ او آن دختر را شیر كامل داده ازدواج كند، و نیز اگر زن پدر انسان از شیر مربوط به پدر او دختری را شیر داده باشد پسر نمی تواند با آن دختر ازدواج نماید.

مسأله 2113 انسان با دختری كه خواهر انسان یا زن برادر او از شیر مربوط به برادرش او را شیر كامل داده باشد محرم است و نمی تواند با او ازدواج كند و همچنین اگر خواهرزاده یا برادرزاده یا نوه خواهر یا نوه برادر انسان آن دختر را شیر داده باشد.

مسأله 2114 زن نباید بچّه دختر خود را شیر كامل دهد چرا كه آن دختر به شوهر خود حرام می شود، همچنین اگر بچّه ای را كه شوهر دخترش از زن دیگر دارد شیر دهد، ولی مانعی ندارد كه فرزند پسرش را شیر دهد.

مسأله 2115 هرگاه زن پدر دختری، بچّه شوهر آن دختر را از شیر مربوط به آن پدر شیر دهد آن دختر به شوهر خود حرام می شود، خواه بچّه از همان دختر یا از زن دیگر شوهر او باشد.

شرایط شیر دادنی كه سبب محرم شدن است

مسأله 2116 هرگاه زنی كودكی را شیر دهد با نُه شرط سبب

محرم شدن خواهد بود:

1 شیر از ولادت باشد، بنابراین اگر پستان بدون تولّد فرزندی شیر پیدا كند و كودكی از آن بنوشد سبب محرمیت نمی شود.

2 بچّه از زن زنده شیر بخورد، پس اگر پستان زن مرده ای را به دهان بگیرد و شیر بخورد اثری ندارد.

3 شیر آن زن از حرام نباشد، بنابراین اگر شیر بچّه ای را كه از زنا به دنیا آمده به بچّه ای بدهند به كسی محرم نمی شود.

4 شیر را از پستان بمكد، ولی احتیاط واجب آن است اگر شیر را در گلوی بچّه بریزند با آن زن و محارم او ازدواج نكند.

5 شیر را با چیز دیگر مخلوط نكنند.

6 شیر مربوط به یك شوهر باشد، بنابراین اگر زنی را كه دارای شیر است طلاق دهد بعد شوهر دیگری كند و از او باردار شود و تا موقع وضع حمل شیری كه مربوط به شوهر اوّل داشته باقی بماند و مثلاً كودكی را هشت دفعه از شیر مربوط به شوهر اوّل و هفت دفعه از شیر مربوط به شوهر دوم شیر دهد آن كودك به كسی محرم نمی شود، همچنین اگر زنی از شیر مربوط به شوهر اوّل كودكی را بطور كامل شیر دهد و بعد از شیر مربوط به شوهر دوم كودك دیگری را شیر دهد آن دو به یكدیگر محرم نمی شود.

7 كودك به واسطه بیماری شیر را قی نكند، ولی احتیاط واجب آن است در این صورت كسانی كه به واسطه شیر دادن به آن بچّه محرم می شوند با او ازدواج نكنند و نگاه محرمانه هم به او ننمایند.

8 كودك پانزده مرتبه، یا یك

شبانه روز بطوری كه در مسأله بعد خواهد آمد شیر كامل بخورد، یا آن مقدار شیر به او بدهند كه بگویند از آن شیر استخوانش محكم شده و گوشت در بدنش روییده است و احتیاط مستحب آن است كه اگر ده مرتبه شیر بخورد كسانی كه به واسطه شیر خوردن با او محرم می شوند با او ازدواج نكنند و نگاه محرمانه نیز به او ننمایند.

9 دو سال كودك تمام نشده باشد، بنابراین بعد از تمام شدن دو سال اگر به او شیر دهند به كسی محرم نمی شود، حتّی اگر پیش از تمام شدن دو سال چهارده مرتبه و بعد از آن یك مرتبه شیر بخورد با كسی محرم نمی شود، ولی اگر از موقع زاییدن زن بیش از دو سال گذشته باشد و شیر او باقی باشد و بچّه ای را شیر دهد احتیاط واجب آن است كه با زنانی كه به واسطه شیر خوردن با او محرم می شوند ازدواج نكند و نگاه محرمانه هم ننماید.

مسأله 2117 همانطور كه در مسأله سابق گفته شد اگر كودكی یك شبانه روز شیر زنی را بخورد باعث محرمیت می شود، ولی باید در بین یك شبانه روز غذا یا شیر زن دیگری را نخورد، مگر این كه غذا بقدری كم باشد كه به حساب نیاید، همچنین در بین پانزده مرتبه شیر خوردن باید شیر زن دیگری را نخورد، و در هر مرتبه باید بقدری بخورد كه سیر شود و بنابر احتیاط دو دفعه بطور ناقص، نه دو دفعه حساب می شود و نه یك دفعه.

مسأله 2118 هرگاه زنی از شیر مربوط به یك شوهر چندین

بچّه را شیر دهد همه آنان به یكدیگر و به شوهر و زنی كه آنان را شیر داده محرم می شوند و نیز هرگاه كسی دارای چند همسر است، هر كدام از آنان بچّه ای را شیر كامل دهد، آن بچّه ها به یكدیگر و به آن مرد و به همه آن زنان محرم می شوند.

مسأله 2119 هرگاه زنی از شیر مربوط به یك شوهر پسر و دختری را شیر كامل دهد آنها به هم محرم می شوند، ولی خواهر و برادر آنها به یكدیگر محرم نمی شوند.

مسأله 2120 مرد نمی تواند بدون اذن همسر خود با خواهرزاده یا برادرزاده رضاعی زن خود ازدواج كند و نیز احتیاط واجب آن است كه اگر با پسری (العیاذ باللّه) لواط كرده با دختر و خواهر مادر رضاعی آن پسر ازدواج نكند.

مسأله 2121 اگر زنی برادر كسی را شیر دهد به او محرم نمی شود، اگر چه احتیاط مستحب آن است كه با او ازدواج نكند.

مسأله 2122 مرد نمی تواند با دو خواهر اگرچه رضاعی باشند ازدواج كند و اگر دو زن را عقد كند بعد بفهمد خواهر بوده اند عقد اوّلی صحیح و دومی باطل است و اگر عقد در یك وقت بوده هر دو باطل است.

مسأله 2123 اگر زن از شیر مربوط به شوهر خود كسانی را كه در زیر گفته می شود شیر دهد شوهرش بر او حرام نمی شود، ولی بهتر است این كار را نكند:

1 برادر و خواهر خودش را.

2 عمو و عمّه و دایی و خاله خودش را.

3 عمو زاده و دایی زاده خود را.

4 برادر زاده خود را.

5 برادر شوهر

یا خواهر شوهر خود را.

6 خواهر زاده خود، یا خواهر زاده شوهرش را.

7 عمو و عمّه و دایی و خاله شوهرش را.

8 نوه زن دیگر شوهر را.

مسأله 2124 هرگاه زنی دختر عمّه یا دختر خاله كسی را شیر دهد به او محرم نمی شود، ولی احتیاط مستحب آن است كه با او ازدواج نكند.

مسأله 2125 مردی كه دو همسر دارد اگر یكی از آن دو همسر، فرزند عموی زن دیگر را شیردهد زنی كه فرزند عموی او شیر خورده به شوهر خود حرام نمی شود.

آداب شیر دادن

مسأله 2126 هیچ كس برای شیر دادن فرزند بهتر از مادر و سزاوارتر از او نیست و بهتر است در برابر شیر دادن مزدی از شوهر خود نگیرد، ولی حق دارد بگیرد و اگر مادر بخواهد بیشتر از دایه مزد بگیرد شوهر می تواند بچّه را از او گرفته به دایه دهد.

مسأله 2127 در روایات آمده است دایه ای را باید برای طفل انتخاب كرد كه دارای عقل و ایمان و عفّت و صورت نیكو باشد و از گرفتن دایه كم عقل یا غیرمؤمنه یا بدصورت و كج خلق یا زنازاده خودداری شود و همچنین از انتخاب دایه ای كه بچّه او از زنا به دنیا آمده و شیرش شیر زنازاده است پرهیز شود.

مسائل متفرّقه شیر دادن

مسأله 2128 خوب است زنها هر بچّه ای را شیر ندهند، زیرا ممكن است فراموش

كنند به چه كسانی شیر داده اند و بعداً دو نفر محرم با یكدیگر ازدواج كنند، مخصوصاً در این ایام كه با وجود امكان استفاده از شیر خشك و امثال آن، كمتر ضرورتی برای شیر دادن به بچّه های دیگر وجود دارد.

مسأله 2129 كسانی كه به واسطه شیر خوردن با یكدیگر خویشاوند می شوند مستحبّ است یكدیگر را احترام كنند، ولی حقوق خویشاوندی ندارند و از یكدیگر ارث نمی برند.

مسأله 2130 مستحبّ است درصورتیكه ممكن باشدبچّه رادوسال تمام شیر بدهند.

مسأله 2131 زن می تواند بدون اجازه شوهر بچّه دیگری را شیر دهد، به شرط آن كه حقّ شوهر از بین نرود، ولی جایز نیست بچّه ای را شیر دهد كه به واسطه شیر دادن آن بچّه نسبت به شوهر خود حرام شود.

مسأله 2132 هرگاه مردی بخواهد زن

برادرش به او محرم شود می تواند دختر شیرخواری را با اجازه ولی او به عقد موقت خود درآورد و در همان حال زن برادرش آن دختر را شیر كامل دهد و بنابراحتیاط واجب باید مدّت عقد موقّت بقدری باشد كه دختر به حدّ قابلیت بهره گیری جنسی برسد و چنین عقدی موافق مصلحت دختر نیز باشد.

مسأله 2133 شیر دادنی كه علّت محرم شدن است به دو چیز ثابت می شود:

اوّل: خبر دادن عدّه ای كه انسان از گفته آنها یقین پیدا كند.

دوم: شهادت دو مرد عادل یا چهار زن عادل، بلكه احتیاط واجب آن است كه به شهادت یك مرد با یك زن هم اكتفا كند، ولی شاهدها باید شرایط شیر دادن را هم بگویند، مثلاً بگویند ما دیده ایم كه فلان بچّه پانزده بار از پستان فلان زن شیر كامل با شرایطی كه در مسأله 2116 گفته شده خورده است و اگر بدانیم همه آنها شرایط را می دانند و در آن توافق دارند، شرح دادن آن لازم نیست.

مسأله 2134 هرگاه ندانند آیا كودك به مقداری كه سبب محرم شدن است شیر خورده یا نه، محرم بودن ثابت نمی شود باید یقین حاصل شود.

طلاق

شرایط طلاق

مسأله 2135 مردی كه همسر خود را طلاق می دهد باید عاقل و بنابر احتیاط واجب بالغ باشد و به اختیار خود طلاق دهد بنابراین طلاق از روی اجبار باطل است و نیز باید قصد جدّی داشته باشد، بنابراین اگر صیغه طلاق را به شوخی بگوید صحیح نیست.

مسأله 2136 بنابر احتیاط واجب باید صیغه طلاق به عربی صحیح خوانده شود و واجب است دو مرد عادل آن را

بشنوند، اگر خود شوهر بخواهد صیغه طلاق را بخواند و اسم زن او مثلاً فاطمه است می گوید: « زَوْجَتِی فاطِمَةُ طالِقٌ » (یعنی همسرم فاطمه از همسری رهاست) و اگر دیگری را وكیل كند آن وكیل باید بگوید: « زَوْجَةُ مُوَكِّلِی فاطِمَةُ طالِقٌ » یعنی همسر موكّل من رهاست.

مسأله 2137 زن باید هنگام طلاق از خون حیض و نفاس پاك باشد و نیز شوهرش در آن پاكی با او نزدیكی نكرده باشد و اگر درحال حیض و نفاس كه پیش از این پاك بوده با او نزدیكی نموده باشد بنابراحتیاط، طلاق كافی نیست، بلكه باید دوباره عادت شود و پاك گردد (شرح این دو شرط در مسائل آینده خواهد آمد).

مسأله 2138 طلاق دادن در حال حیض یا نفاس در سه صورت صحیح است:

1 شوهر بعد از ازدواج مطلقاً با او نزدیكی نكرده باشد. 2 باردار باشد. 3 زن غایب باشد و مرد نتواند یا برایش مشكل باشد كه پاك بودن زن را بفهمد.

مسأله 2139 هرگاه زن را از خون حیض پاك می دانسته و طلاقش داده، بعد معلوم شود كه هنگام طلاق در حال حیض بوده طلاق او باطل است و بعكس اگر او را در حال حیض بداند و طلاق دهد، بعد معلوم شود پاك بوده، طلاق او صحیح است.

مسأله 2140 هرگاه كسی می داند همسرش در حال حیض یا نفاس بوده اگر غایب شود، مثلاً مسافرت كند و بخواهد او را طلاق دهد و نتواند از حالش باخبر شود باید تا مدّتی كه معمولاً از حیض یا نفاس پاك می شود صبر كند.

مسأله 2141 هرگاه با همسرش نزدیكی كرده و بخواهد

طلاقش دهد باید صبر كند حیض ببیند و پاك شود، ولی اگر باردار باشد می تواند بعد از نزدیكی كردن بلافاصله او را طلاق دهد، همچنین اگر یائسه باشد یعنی بیشتر از پنجاه سال داشته باشد.

مسأله 2142 هرگاه با همسرش كه از حیض و نفاس پاك بوده نزدیكی كند سپس مسافرت نماید و راهی برای تحقیق از حال زن نباشد چنانچه بخواهد او را طلاق دهد احتیاط واجب آن است كه حدّاقل یك ماه صبر كند و بعد طلاق دهد.

مسأله 2143 زنی كه به واسطه بیماری یا غیر آن عادت ماهانه نمی بیند هرگاه مرد بخواهد او را طلاق دهد باید از زمانی كه با او نزدیكی كرده تا سه ماه از نزدیكی خودداری كند و بعد او را طلاق دهد.

مسأله 2144 ازدواج موقّت طلاق ندارد، هر زمان مدّتش تمام شود یا مرد مدّت را به او ببخشد از قید همسری او رها می شود و پاك بودن از عادت ماهانه و همچنین شاهد گرفتن لازم نیست.

عدّه طلاق

مسأله 2145 زنی كه از شوهرش طلاق گرفته باید عدّه نگه دارد، مگر این كه شوهر با او اصلاً نزدیكی نكرده باشد، یا قبل از نُه سال طلاقش دهد، یا زن یائسه باشد یعنی پنجاه سال از عمر او گذشته باشد، در این سه صورت بعد از طلاق می تواند بلافاصله شوهر كند.

مسأله 2146 مقدار عدّه در مورد زنانی كه عادت می شوند احتیاط آن است كه بقدری صبر كند كه دوبار حیض ببیند و پاك شود هنگامی كه حیض سوم را دید عدّه او تمام است.

مسأله 2147 زنی كه عادت ماهانه نمی بیند اگر در سنّ زنانی

باشد كه عادت می بینند چنانچه شوهرش بعد از نزدیكی كردن او را طلاق دهد باید بعد از طلاق سه ماه عدّه نگه دارد و منظور از سه ماه آن است كه اگر اوّل ماه است سه ماه تمام هلالی و اگر روز دیگری از ماه است مانند پنجم یا دهم هنگامی كه پنجم یا دهم ماه چهارم شود عدّه او تمام است، مثلاً اگر پنجم ماه رجب او را طلاق گفته، پنجم ماه شوّال عدّه او تمام است.

مسأله 2148 پایان عدّه زن باردار، متولّد شدن فرزند یا ساقط شدن آن است، حتّی اگر یك ساعت بعد از طلاق بچّه به دنیا آید، عدّه او تمام می شود و می تواند شوهر كند.

مسأله 2149 عدّه ازدواج موقّت بعد از تمام شدن مدّت، در صورتی كه عادت ماهانه می بیند، به مقدار دوحیض كامل است و اگر عادت نمی بیند چهلوپنج روز تمام است.

مسأله 2150 ابتدای شروع عدّه طلاق از آن موقعی است كه صیغه طلاق خوانده می شود، خواه زن بداند یا نداند، حتّی اگر بعد از تمام شدن مدّت عدّه بفهمد او را طلاق داده اند لازم نیست دوباره عدّه نگه دارد.

عدّه وفات

مسأله 2151 زنی كه همسرش از دنیا رفته باید چهارماه و ده روز عدّه نگه دارد، خواه ازدواج دائم باشد یا موقّت، شوهرش با او نزدیكی كرده باشد یا نه، حتّی زن یائسه نیز باید عدّه وفات نگه دارد و اگر باردار است باید تا هنگام وضع حمل عدّه

نگه دارد، ولی اگر پیش از گذشتن چهارماه و ده روز فرزندش به دنیا آید باید تا چهارماه و ده روز از مرگ شوهر

عدّه را ادامه دهد.

مسأله 2152 زن در مدّت عدّه وفات باید از پوشیدن لباسهای زینتی و كشیدن سرمه در چشم و كارهای دیگری كه زینت حساب می شود خودداری كند.

مسأله 2153 هرگاه زن یقین كند همسرش از دنیا رفته و عدّه وفات نگه دارد و بعداً شوهر كند، چنانچه معلوم شود شوهر او بعد مرده است، باید از شوهر دوم جدا شود و احتیاط واجب آن است كه اگر باردار است به مقداری كه در عدّه طلاق گفته شد برای شوهر دوم عدّه طلاق نگه دارد و بعد از آن برای شوهر اوّل چهار ماه و ده روز عدّه وفات نگه دارد و اگر باردار نیست برای شوهر اوّل عدّه وفات نگه دارد و بعد برای شوهر دوم عدّه طلاق.

مسأله 2154 ابتدای عدّه وفات در صورتی كه شوهر غایب باشد و فوت كند از موقعی است كه زن از مرگ شوهر باخبر می شود.

مسأله 2155 هرگاه زن بگوید عدّه من تمام شده از او قبول می شود، به شرط آن كه مورد اتّهام نباشد، بلكه احتیاط واجب آن است كه مورد وثوق باشد.

طلاق بائن و رجعی

مسأله 2156 طلاق بر دو قسم است: « طلاق بائن » و « طلاق رجعی » طلاق بائن آن است كه مرد در آن حقّ رجوع به زن خود را ندارد، (منظور از رجوع آن است كه مرد بدون عقد با زن آشتی كند و او را مجدّداً به همسری بپذیرد) طلاق بائن بر پنج قسم است: 1 طلاق زنی كه نُه سالش تمام نشده. 2 طلاق زن یائسه، یعنی زنی كه بیشتر از 50 سال دارد. 3 طلاق زنی كه شوهرش

بعد از عقد، با او نزدیكی نكرده باشد. 4 طلاق سوم زنی كه او را سه بار طلاق داده اند. 5 طلاق خلع و مبارات كه شرح آن بعداً خواهد آمد: و غیر اینها را طلاق رجعی گویند كه تا وقتی زن در عدّه است مرد می تواند به او رجوع كند.

احكام رجوع

مسأله 2157 هرگاه مرد همسرش را طلاق رجعی دهد نمی تواند او را از خانه ای كه موقع طلاق در آن بوده بیرون كند (مگر در بعضی از موارد خاص)، همچنین بر خود زن نیز حرام است كه برای كارهای غیر لازم از آن خانه بیرون رود.

مسأله 2158 در طلاق رجعی مرد می تواند به زن خود رجوع كند، بدون آن كه صیغه عقد تازه ای بخواند و رجوع كردن بر دو قسم است: 1 سخنی بگوید كه معنایش این باشد كه آن زن را دوباره به همسری خود پذیرفته است. 2 كاری انجام دهد كه همین معنی را برساند.

مسأله 2159 لازم نیست مرد هنگام رجوع كردن شاهد بگیرد، یا به زن خبر دهد، حتّی اگر بدون این كه كسی بفهمد بگوید: به همسرم رجوع كردم صحیح است.

مسأله 2160 هرگاه مرد از همسرش مالی بگیرد و با او مصالحه كند كه بعد از طلاق به او رجوع نكند، یا حقّ رجوع نداشته باشد، حقّ رجوع از بین نمی رود.

مسأله 2161 هرگاه همسرش را دوبار طلاق دهد بعد عقدش كند و یا به او رجوع كند (و بنابر احتیاط واجب در هر بار نزدیكی نماید و بعد از دیدن حیض و پاك شدن او را طلاق دهد) در مرتبه سوم كه او را طلاق

داد آن زن بر او حرام می شود و تنها در صورتی بر او حلال خواهد شد كه بعد از گذشتن عدّه به عقد دائم شوهر دیگری درآید و با او نزدیكی كند، سپس او را طلاق دهد، بعد از عدّه شوهر اوّل می تواند با او ازدواج كند.

طلاق خُلْع

مسأله 2162 زنی كه مایل نیست با شوهرش زندگی كند، و بیم آن می رود كه ادامه همسری آنها باعث گناه شود می تواند مهر خود یا مال دیگری را به او ببخشد كه طلاقش دهد، این را طلاق خلع گویند.

مسأله 2163 احتیاط واجب آن است كه صیغه طلاق خلع به صورت زیر باشد: اگر خود شوهر می خواهد صیغه طلاق را بخواند و اسم زن مثلاً « فاطمه » است می گوید: « زَوْجَتِی فاطِمَةُ خَلَعْتُها عَلی ما بَذَلَتْ هِی طالِقٌ » یعنی زنم فاطمه را در برابر چیزی كه بخشیده است طلاق دادم، او رهاست و اگر وكیل او بخواهد صیغه را بخواند احتیاط واجب آن است كه یك نفر از طرف زن وكیل شود و دیگری از طرف مرد، چنانچه مثلاً اسم شوهر « محمد » و اسم زن « فاطمه » است، وكیل زن می گوید: « عَنْ مُوَكِّلَتِی فاطِمَةَ بَذَلْتُ مَهْرَها لِمُوَكِّلِكَ مُحَمَّد لِیخْلَعَها عَلَیهِ » پس از آن وكیل مرد بدون فاصله می گوید: « زَوْجَةُ مُوَكِّلِی خَلَعْتُها عَلی ما بَذَلَتْ هِی طالِقٌ » (و اگر زن چیز دیگری غیر از مهر را به شوهر ببخشد باید نام همان را در موقع خواندن صیغه ببرد).

طلاق مبارات

مسأله 2164 هرگاه زن و شوهر یكدیگر را نخواهند و زن مهر خود یا مال دیگری را به مرد ببخشد كه او را طلاق دهد آن را طلاق مبارات گویند.

مسأله 2165 احتیاط واجب آن است كه صیغه طلاق مبارات را به طریق زیر بخوانند، اگر خود شوهر صیغه را می خواند و مثلاً اسم زن « فاطمه » است می گوید: « بَارَأْتُ زَوْجَتی

فاطَمَةَ عَلی ما بَذَلَتْ فَهِی طالِقٌ » یعنی مبارات كردم (1) زنم فاطمه را در مقابل مهر او، پس او رها است (و اگر چیزی غیر مهر را می دهد باید آن را نام ببرد) و در صورتی كه وكیل مرد بخواهد صیغه را بخواند می گوید: « بَارَأْتُ زَوْجَةَ مُوَكِّلی فاطِمَةَ عَلی ما بَذَلَتْ فَهِی طالِقٌ » البته قبلاً باید زن مهر خود بلكه چیزی كمتر از آن را به شوهر در برابر طلاق مبارات بخشیده باشد.

1. یعنی از هم جدا شدیم.

مسأله 2166 احتیاط واجب آن است كه صیغه طلاق خلع و مبارات به عربی صحیح خوانده شود، ولی اگر زن برای بخشیدن مال خود به شوهر به فارسی بگوید: فلان مال را به تو بخشیدم تا مرا طلاق دهی مانعی ندارد.

مسأله 2167 زن می تواند در بین عدّه طلاق خلع یا مبارات از بخشش خود برگردد و اگر بر گردد شوهر می تواند رجوع كند و بدون عقد دوباره او را همسر خود قرار دهد.

مسأله 2168 مالی را كه شوهر برای طلاق مبارات می گیرد باید بیشتر از مهر نباشد بلكه احتیاط واجب آن است كه كمتر باشد، ولی در طلاق خلع هر مقدار باشد اشكال ندارد.

احكام متفرّقه طلاق

مسأله 2169 هرگاه با زن نامحرمی به گمان این كه همسر اوست نزدیكی كند، زن باید عدّه نگه دارد (به مقدار عدّه طلاق) خواه زن بداند كه او شوهرش نیست یا نه و اگر مرد می داند كه آن زن همسرش نیست ولی زن او را شوهر خود می داند در این صورت نیز بنابر احتیاط واجب باید عدّه نگه دارد.

مسأله 2170 اگر مردی زنی را

فریب دهد كه از شوهرش طلاق بگیرد و همسر او شود طلاق و عقد آن زن صحیح است، ولی هر دو معصیت بزرگی انجام داده اند (البتّه این در صورتی است كه قبلاً زنا با آن زن نكرده باشد و الاّ بر او حرام ابدی است).

مسأله 2171 اگر زن در موقع عقد شرط كند كه هرگاه شوهر مثلاً مسافرت نماید، یا معتاد به مواد مخدر گردد، یا خرجی او را ندهد اختیار طلاق با او باشد، این شرط باطل است، ولی هرگاه شرط كند كه او از طرف شوهرش وكیل باشد كه هرگاه این كارها را انجام دهد خود را مطلّقه كند این وكالت صحیح است و در چنین صورتی

حق دارد خود را طلاق دهد.

مسأله 2172 زنی كه شوهرش مفقودالاثر شده و نمی داند زنده است یا نه، اگر بخواهد طلاق بگیرد و شوهر كند باید نزد مجتهد عادل برود و مطابق دستور مخصوصی كه در شرع وارد شده عمل نماید.

مسأله 2173 پدر و جدّ پدری دیوانه می توانند زن او را در صورت مصلحت طلاق دهند، امّا ولی صغیر اگر همسر دائمی برای او عقد كرده است بنابر احتیاط واجب نمی تواند او را طلاق دهد، امّا اگر همسر موقّت برای او عقد كرده می تواند باقیمانده مدّت را در صورت مصلحت ببخشد.

مسأله 2174 هرگاه كسی دو نفر را عادل بداند و زن خود را پیش آنها طلاق دهد، دیگری كه آنان را عادل نمی داند بنابر احتیاط واجب نباید آن زن را برای خود یا دیگری عقد كند، ولی اگر شك در عدالت آنها داشته مانعی ندارد.

غصب

غصب

مسأله 2175 « غصب » آن

است كه انسان بر مال یا حقّ كسی از روی ظلم مسلّط شود، غصب یكی از گناهان كبیره است كه در قیامت مجازات سخت دارد و در دنیا عواقب دردناك، در روایتی از پیغمبر اكرم (صلی الله علیه وآله) آمده است كه هر كس یك وجب زمین دیگری را غصب كند در قیامت آن زمین را از هفت طبقه آن، مثل طوق به گردن او می اندازند.

مسأله 2176 هرگاه كسی نگذارد مردم از مسجد یا مدرسه و پل و جاهای دیگری كه برای عموم ساخته شده استفاده كنند، حقّ آنان را غصب نموده، همچنین اگر كسی در مسجد و مانند آن جایی برای خود می گیرد و دیگری نگذارد از آن استفاده كند.

مسأله 2177 مسلّط شدن بر اموال بیت المال مسلمین بدون حق نیز غصب است و تمام احكام غصب را دارد و مسؤولیتش از جهاتی بیشتر است.

احكام غصب

مسأله 2178 مالی را كه نزد كسی رهن (گرو) گذاشته اند اگر دیگری غصب كند، صاحب مال و طلبكار هر كدام می توانند آن را از او مطالبه كنند و اگر از بین برود و عوض آن را بگیرند، آن عوض به جای آن مال رهن خواهد بود.

مسأله 2179 واجب است شخص غاصب مالی را كه غصب كرده هر چه زودتر به صاحبش برگرداند، و هر قدر تأخیر كند گناه بیشتری برای او نوشته می شود و اگر تلف شود باید عوض آن را بدهد.

مسأله 2180 هرگاه از مالی كه غصب كرده منفعتی به دست آید، مانند این كه برّه ای از گوسفند غصبی متولّد شود، یا میوه ای از باغ غصبی به دست آید، تمام آن

ملك صاحب مال است، هر چند غاصب هم زحمت كشیده باشد و اگر كسی خانه ای را غصب كند باید مال الاجاره آن را در مدّتی كه دست او بوده مطابق معمول بپردازد، هر چند از خانه استفاده نكرده باشد و همچنین اموال دیگر مانند اتومبیل و غیر آن.

مسأله 2181 هرگاه مالی را از بچّه یا دیوانه ای غصب كند، باید آن را به ولی او بازگرداند و اگر به دست آن بچّه یا دیوانه دهد و از بین برود ضامن است.

مسأله 2182 هرگاه دو یا چند نفر به اتّفاق هم مالی را غصب كنند هر كدام آنان ضامن قسمتی از آن مال است (اگر دو نفر باشند هر كدام نصف و اگر سه نفر باشند هر كدام ثلث آن را ضامن است) خواه به تنهایی می توانسته آن را غصب كند یا نه.

مسأله 2183 هرگاه مالی را كه غصب كرده با چیز دیگری مخلوط شود، چنانچه جدا كردن آنها ممكن باشد باید جدا كند و به صاحبش برگرداند، هر چند زحمت داشته باشد و اگر جای دوردستی آن را قرار داده تمام مخارج رساندن آن مال به دست صاحبش بر عهده غاصب است.

مسأله 2184 اگر ظرف یا چیز دیگری را كه غصب كرده خراب نماید باید آن را با تفاوت قیمتی كه حاصل شده به صاحبش بدهد و اگر برای این كه تفاوت را ندهد بگوید آن را مثل اوّلش می سازم مالك مجبور نیست قبول كند و نیز مالك نمی تواند غاصب را مجبور كند كه آن را مثل اوّلش بسازد، فقط می تواند تفاوت قیمت را بگیرد.

مسأله 2185 هرگاه مالی را كه

غصب كرده طوری تغییر دهد كه از اوّلش بهتر شود، مثلاً طلای غصبی را به صورت گوشواره و گردنبند درآورد، چنانچه صاحب مال بگوید آن را به همین صورت به من بده باید بدهد، و نمی تواند برای زحمت خود مزدی بگیرد، حتّی نمی تواند بدون اجازه مالك آن را به صورت اوّل بازگرداند و اگر بدون اجازه او آن را به صورت اوّل باز گرداند احتیاط واجب این است كه تفاوت قیمت را بدهد.

مسأله 2186 هرگاه مال غصبی را طوری تغییر دهد كه از اولش بهتر شود ولی صاحب مال برای منظور خاصّی بگوید باید آن را به صورت اوّل درآوری واجب است چنین كند و اگر عیبی بر آن وارد شود و قیمت آن از اوّل كمتر گردد باید تفاوت آن را به صاحبش بدهد.

مسأله 2187 هرگاه در زمینی كه غصب كرده زراعت كند یا درخت بنشاند، زراعت و درخت و میوه آن مال غاصب است، ولی باید اجاره زمین را در مدّتی كه زراعت و درخت در آن بوده به صاحب زمین بدهد و چنانچه در اثناء كار صاحب زمین راضی نباشد كه زراعت و درخت در آن زمین بماند غاصب باید فورا آن را بكند، هر چند باعث خسارت او شود و اگر نقصی در زمین پیدا شود باید تفاوت قیمت را بدهد و غاصب نمی تواند صاحب زمین را مجبور كند كه زمین را به او بفروشد یا اجاره دهد، همچنین صاحب زمین نمی تواند غاصب را مجبور كند كه زراعت یا درخت را به او بفروشد.

مسأله 2188 هرگاه مالی را كه غصب كرده از بین برود در صورتی كه

از چیزهایی باشد كه مثل و مانند آن معمولاً كمیاب است مانند بسیاری از حیوانات و بسیاری از فرشهای دست بافت، باید قیمت آن را بدهد و اگر قیمت بازار آن فرق كرده باشد باید قیمت روزی را كه تلف كرده بدهد و اگر از چیزهایی است مانند گندم وجو و بسیاری از فرشهای ماشینی، انواع پارچه ها و ظرفهایی كه با كارخانه ها درست می شود كه معمولاً مثل آن فراوان است، باید مثل همان چیز را كه غصب كرده بدهد، ولی باید خصوصیاتش مثل همان مالی باشد كه از بین رفته است.

مسأله 2189 هرگاه حیوانی مانند گوسفند را غصب كند و از بین برود چنانچه در مدّتی كه نزد او بوده چاق شده سپس از بین رفته است، باید افزایش قیمت آن را كه به خاطر چاقی بوده نیز بدهد.

مسأله 2190 هرگاه مالی را كه غصب كرده غاصب دیگری از غاصب اوّل بگیرد و از بین برود احتیاط آن است صاحب مال عوض آن را از هر كدام مطالبه كند بدهد.

مسأله 2191 هرگاه معامله باطلی انجام گیرد، مثلاً جنسی را كه باید با وزن خرید و فروش كند بدون وزن معامله نماید، نه خریدار مالك جنس می شود و نه فروشنده مالك قیمت، ولی اگر هر دو قطع نظر از معامله راضی باشند كه در مال یكدیگر تصرّف كنند اشكالی ندارد وگرنه مثل مال غصبی است و باید آنها را برگردانند و در صورتی كه مال هر یك در دست دیگری تلف شود باید عوض آن را بدهد، چه بداند معامله باطل بوده و چه نداند.

مسأله 2192 اگر مالی را از فروشنده بگیرد

تا آن را درست ببیند و اگر پسندید بخرد، اگر آن مال تلف شود احتیاط واجب آن است كه عوض آن را به صاحبش بدهد.

اموال گمشده (لُقَطِه)

احكام اموال گمشده

مسأله 2193 مال گمشده ای را كه انسان پیدا می كند اگر نشانه ای ندارد كه با آن صاحبش معلوم شود (مانند یك اسكناس صد تومانی یا یك سكه طلا) احتیاط واجب آن است كه از طرف صاحبش آن را صدقه دهد و اگر خود او مستحق است می تواند بردارد اگر مال مهمّی باشد احتیاط آن است كه از حاكم شرع اجازه بگیرد.

مسأله 2194 هرگاه مالی را كه پیدا كرده نشانه دارد ولی قیمت آن كمتر از یك درهم است (1) چنانچه صاحب آن معلوم باشد نمی تواند بدون رضایت او آن را بردارد و اگر صاحب آن معلوم نباشد می تواند بردارد و تملّك كند و از آن استفاده نماید و در صورت تلف شدن لازم نیست عوض آن را بدهد، بلكه اگر قصد تملّك هم نكرده باشد و بدون تقصیر او تلف شود دادن عوض آن واجب نیست.

مسأله 2195 احتیاط واجب آن است كه اگر در حرم مكّه مالی كه قیمت آن به اندازه یك درهم یا بیشتر است پیدا كند آن را برندارد.

مسأله 2196 هرگاه مالی را كه پیدا كرده نشانه دارد و قیمتش به اندازه یك درهم یا بیشتر است، باید آن را تا یك سال اعلام كند (چنانچه از روزی كه پیدا كرده تا یك هفته هر روز اعلام كند، بعد هفته ای یك بار تا آخر سال در محلّ اجتماع مردم كافی است) چه آن مال متعلّق به مسلمانی باشد یا كافری كه

در امان مسلمانان است اعلام كردن واجب است

1. درهم عبارت است از 6/12 نخود نقره سكّه دار.

مسأله 2197 هرگاه به جای اعلام كردن لفظی، اعلان كتبی در محلّی كه مركز رفت و آمد مردم است نصب كند و مردم آنجا غالباً باسواد باشند یا افراد باسواد اعلان را برای بی سوادان بخوانند و تا یك سال اعلان در آنجا بماند كافی است.

مسأله 2198 هرگاه قبل از فرا رسیدن یك سال، از پیدا كردن صاحب آن مأیوس شود و یا از اوّل مأیوس باشد كه صاحب آن را پیدا كند احتیاط واجب آن است كه آن مال را از طرف صاحب اصلی اش به فقیر بدهد.

مسأله 2199 هرگاه در یكی از حرمهای مقدّس، یا مساجد، محلّی برای گمشده ها تعیین شود و مردم بدانند برای پیدا كردن گمشده خود باید به آن محل مراجعه كنند و متصدّیان آن محل مورد اعتماد باشند، كافی است كه گمشده را به محلّ آن تحویل دهد و آنها تا یك سال باید آن را نگهداری كنند و اگر صاحب آن پیدا نشد طبق مسأله بعد عمل نمایند و اگر در بعضی از شهرها چنین محلّی برای گمشده ها در نظر گرفته شود و مردم از آن باخبر باشند وظیفه اعلان كردن با سپردن گمشده به آن محل، از دوش مردم برداشته می شود.

مسأله 2200 هرگاه تا یك سال اعلان كند و یا در محل اعلان شده نگهداری شود و صاحب مال پیدا نشود، پیداكننده مخیر است یكی از چهار كار را انجام دهد: 1 آن را برای خود بردارد به قصد این كه هر وقت صاحبش پیدا شد اگر آن

مال موجود نیست، عوض آن را به او بدهد. 2 به صورت امانت برای او نگهداری كند. 3 از طرف صاحبش صدقه در راه خدا بدهد. 4 آن را به حاكم شرع بسپارد و احتیاط مستحب صدقه دادن یا سپردن به حاكم شرع است.

مسأله 2201 هرگاه بعد از یك سال اعلان كردن، صاحب مال پیدا نشود و مال را به عنوان امانت برای صاحبش نگهداری كند و مال از بین برود چنانچه در نگهداری آن كوتاهی، یا زیاده روی نكرده باشد ضامن نیست، ولی اگر از طرف صاحبش صدقه دهد اگر صاحبش پیدا شد و به صدقه دادن راضی نشد باید عوض آن را به او بدهد.

مسأله 2202 هر كودك نابالغی مالی را پیدا كند احتیاط واجب آن است كه ولی او اعلان نماید و چنانچه تا یك سال صاحب آن پیدا نشد مطابق یكی از دستورهای چهارگانه گذشته، آنچه مطابق مصلحت كودك است عمل می نماید.

مسأله 2203 هرگاه در اثناء سال كه مشغول اعلان كردن است مال از بین برود ضامن نیست، مگر این كه در نگهداری آن كوتاهی یا زیاده روی كرده باشد.

مسأله 2204 هرگاه مالی را پیدا كند و به گمان این كه مال خود اوست بردارد، بعد بفهمد مال او نیست، نمی تواند آن را در همان جا بیندازد، بلكه باید مطابق دستوری كه گذشت تا یك سال اعلان نماید و اگر با پای خود آن را تكان دهد این حكم را ندارد، هر چند خود این كار اشكال دارد.

مسأله 2205 باید درموقع اعلان كردن طوری بگوید كه نشانه های آن روشن نشود و اگر كسی آمد و نشانه های آن

را داد بطوری كه اطمینان حاصل شد مال اوست باید به او بدهد، ولی لازم نیست نشانه هایی را كه بیشتر اوقات صاحب مال هم ملتفت آن نیست بگوید.

مسأله 2206 مالی كه پیدا كرده اگر قیمت آن یك درهم یا بیشتر باشد چنانچه اعلان نكند و آن را در مسجد یا جای دیگری كه محلّ اجتماع مردم است بگذارد و از بین برود، یا دیگری آن را بردارد كسی كه آن را در آغاز پیدا كرده است ضامن است.

مسأله 2207 هرگاه مالی پیدا كند كه اگر بماند فاسد می شود مانند بسیاری از غذاها و میوه ها باید تا مدّتی كه فاسد نمی شود آن را نگه دارد، بعد قیمت كند و خودش آن را مصرف نماید یا بفروشد و پولش را نگه دارد و اگر صاحب آن پیدا نشد از طرف او صدقه دهد و احتیاط مستحب آن است كه اگر دسترسی به حاكم شرع دارد از او اجازه بگیرد.

مسأله 2208 هرگاه مالی را كه پیدا كرده موقع وضو گرفتن و نماز خواندن همراه داشته باشد، در صورتی كه قصدش این است كه آن را به این وسیله حفظ كند تا به دستور شرع درباره آن عمل نماید اشكالی ندارد.

مسأله 2209 هرگاه كفش كسی را ببرند و كفش دیگری به جای آن بگذارند، چنانچه بداند كفشی كه مانده مال كسی است كه كفش او را برده و این كار عمداً انجام شده و دسترسی به آن شخص نیست، می تواند آن را به جای كفش خود بردارد و چنانچه دسترسی به حاكم شرع دارد از او اجازه بگیرد و هرگاه قیمت آن از

كفش خودش بیشتر باشد باید هر وقت صاحب آن پیدا شد زیادی قیمت را به او بدهد و اگر از پیدا شدن او مأیوس شود زیادی را از طرف صاحبش صدقه می دهد، ولی اگر یقین دارد یا احتمال می دهد كفشی كه مانده مال كسی نیست كه كفش او را برده، چنانچه از پیدا كردن صاحب آن مأیوس باشد باید آن را صدقه دهد.

مسأله 2210 اگر مالی را كه پیدا كرده كمتر از یك درهم ارزش دارد در مسجد یا جای دیگر بگذارد و از آن صرف نظر كند اگر كس دیگری آن را بردارد برای او حلال است.

مسأله 2211 در مواردی كه مال را از طرف صاحب اصلی آن در راه خدا صدقه می دهند به سید یا غیرسید می توان داد و اگر خودش مستحق باشد خودش نیز می تواند بردارد.

ذبح و شكار حیوانات

ذبح و شكار حیوانات

مسأله 2212 اگر حیوان حلال گوشتی را با شرایطی كه بعداً گفته می شود سر ببرند خوردن گوشت آن حلال است، خواه اهلی باشد یا وحشی، مگر حیوانی كه انسانی با آن وطی و نزدیكی كرده كه گوشت آن و حتّی گوشت بچه آن حرام است و همچنین حیوانی كه نجاستخوار شده، مگر این كه با دستوری كه در شرع معین گردیده، آن را غذای پاك بدهند و پاك كنند.

مسأله 2213 حیوان حلال گوشت وحشی مانند آهو و بزكوهی و كبك و امثال آن و همچنین حیوان حلال گوشت اهلی كه بعداً وحشی شده مثل گاو و شتر اهلی كه فرار كرده و وحشی شده، اگر به و سیله اسلحه (با دستوری كه بعداً گفته می شود) آن را شكار كنند

حلال است، ولی حیوان حلال گوشت اهلی را اگر شكار كنند حلال نمی شود، همچنین حلال گوشت وحشی كه به وسیله تربیت كردن اهلی شده است.

احكام ذبح و شكار حیوانات

مسأله 2214 حیوان حلال گوشت وحشی در صورتی با شكار كردن حلال می شود كه توانایی بر فرار داشته باشد، بنابراین بچّه آهو یا بچّه كبك كه نمی تواند فرار كند با شكار كردن حلال نمی شود.

مسأله 2215 حیوان حلال گوشتی كه مانند ماهی خون جهنده (روان) ندارد اگر به خودی خود در آب بمیرد پاك است، ولی گوشت آن حرام است.

مسأله 2216 حیوان حرام گوشتی كه خون جهنده ندارد مانند مار با سر بریدن حلال نمی شود ولی مرده آن پاك است.

مسأله 2217 سگ و خوك به واسطه سر بریدن و شكار كردن پاك نمی شود و گوشت آنها نیز حرام است و حیوان حرام گوشتی كه درنده و گوشتخوار است مانند گرگ و پلنگ اگر به دستوری كه گفته می شود سرببرند یا با اسلحه شكار كنند پاك است، ولی گوشت آن حلال نمی شود، همچنین اگر با سگ شكاری آن را شكار كنند.

مسأله 2218 فیل و خرس و بوزینه و موش و حیواناتی كه مانند مار و سوسمار در داخل زمین زندگی می كند، هر كدام خون جهنده دارد اگر به خودی خود بمیرد نجس است، ولی اگر سر آنها را ببرند یا آنها را شكار كنند پاك است.

مسأله 2219 اگر از شكم حیوان زنده بچه مرده ای بیرون آید یا بیرون آورند، گوشت آن حرام است.

دستور ذبح حیوانات

مسأله 2220 برای سر بریدن حیوان اگر حلقوم و دو رگ بزرگ گردن را بطور

كامل ببرند كافی است ولی احتیاط مستحب آن است كه چهار رگ بزرگ یعنی دو رگ بزرگ گردن به اضافه حلقوم و مری از پایین برآمدگی گلو بریده شود.

مسأله 2221 اگر بعضی از این رگها را ببرند و صبر كنند تا حیوان بمیرد بعد بقیه را ببرند فایده ندارد، بلكه اگر به این مقدار هم صبر نكنند ولی بطور معمول رگها را پشت سر هم نبرند اگر چه هنوز حیوان جان داشته باشد اشكال دارد.

مسأله 2222 هرگاه گرگ، گلوی گوسفند را بطوری بكند كه از رگهای گردن كه باید موقع ذبح بریده شود چیزی باقی نماند آن حیوان حرام می شود. ولی اگر آن رگها سالم باشد در صورتی كه گوسفند هنوز زنده است و آن را به دستوری كه گفته شد سر ببرند حلال می باشد. همچنین هرگاه حیوانی به غیر دستور شرعی ذبح شده باشد پاك است، هر چند خوردن گوشت آن حرام می باشد، بنابراین پوست و چرم حیواناتی كه از ممالك غیر اسلامی می آورند در صورتی كه بدانیم از حیوانات ذبح شده است، پاك است.

شرایط ذبح حیوانات

مسأله 2223 سر بریدن حیوان پنج شرط دارد:

1 ذبح كننده بنابر احتیاط واجب باید مسلمان باشد، ناصبی ها یعنی كسانی كه با اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه وآله) دشمنی دارند در حكم كفّارند.

2 باید سر حیوان را با جسم تیزی كه از آهن، یا فلز دیگر باشد ببرند، ولی اگر احتیاج به ذبح باشد و آهن پیدا نشود، یا اگر سر حیوان را نبرند می میرد و دسترسی به آهن نیست، با هر چیز تیزی كه رگها را بتواند جدا كند (مانند شیشه

و سنگ و چوب تیز) می شود آن را ذبح كرد.

3 در موقع سر بریدن باید جلو بدن حیوان رو به قبله باشد و اگر عمداً رو به قبله نكنند حیوان حرام می شود، ولی اگر از روی فراموشی یا ندانستن مسأله یا اشتباه كردن قبله، حیوان را به سمتی غیر از قبله سر ببرند حرام نیست.

4 هنگام سر بریدن باید نام خدا را ببرد همین قدر كه بگوید « بسم اللّه » یا « سُبْحانَ اللّهِ » یا بگوید « لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ » كافی است و به زبان فارسی یا هر زبان دیگر نیز جایز است، ولی اگر بدون قصد سر بریدن نام خدا را ببرد كافی نیست و در صورتی كه از روی فراموشی نام خدا را نبرد اشكال ندارد.

5 باید حیوان بعد از سر بریدن حركتی كند اگر چه مثلاً چشم یا دم خود را حركت دهد یا پای خود را به زمین زند كه معلوم شود زنده بوده و احتیاط واجب آن است كه خون به مقدار كافی از آن بیرون بریزد.

مسأله 2224 كسی كه حیوان را ذبح می كند می تواند مرد باشد یا زن یا بچه نابالغی كه دستورات ذبح را می داند، ولی بهتر است تا دسترسی به مرد باشد زنان و كودكان را معاف دارند.

مسأله 2225 سر بریدن حیوانات با وسایل ماشینی در صورتی كه شرایط شرعی آن مطابق آنچه در بحث ذبح حیوانات گفته شد انجام شود جایز است و چنین حیوانی پاك و حلال است.

مسأله 2226 هرگاه چند مرغ یا چند حیوان را باهم سر ببرند یك بسم اللّه برای همه آنها كافی

است، همچنین هرگاه با ماشین، تعداد زیادی حیوان را در زمان واحد (با وجود شرایط دیگر) سر ببرند یك بسم اللّه كفایت می كند و اگر ماشین مرتّباً كار می كند احتیاط آن است مرتّباً نام خدا را تكرار كنند.

دستور كشتن شتر

مسأله 2227 برای كشتن شتر باید با پنج شرطی كه برای سر بریدن حیوانات گفته شد، كارد یا چیز دیگری را كه از آهن و برنده باشد در گودی پایین گردنش فرو كنند و این عمل را « نحر » می گویند و مطابق بعضی از روایات بهتر است كه شتر ایستاده باشد، ولی اگر در حالی كه زانوها را به زمین زده یا به پهلو خوابیده و جلو بدنش رو به قبله است كارد در گودی گردنش فرو كنند آن هم اشكالی ندارد.

مسأله 2228 هرگاه شتر را به جای نحر كردن سر ببرند، یا گوسفند و گاو را به جای سر بریدن نحر كنند، گوشت آنها حلال نیست، ولی اگر بعد از این كار هنوز حیوان زنده باشد و فورا او را بر طبق دستور شرع بكشند گوشتش حلال است.

مسأله 2229 حیوان سركشی كه نمی توان آن را مطابق دستور شرع كشت و همچنین حیوانی كه در چاه افتاده و امكان كشتن آن مطابق دستور شرع نیست و احتمال دارد در آنجا بمیرد، چنانچه با چیز برنده ای مانند كارد جایی از بدنش را زخم كنند و در اثر آن زخم جان دهد حلال است و رو به قبله بودن آن لازم نیست، ولی باید شرایط دیگری كه برای سر بریدن حیوانات گفته شد دارا باشد.

مستحبّات و مكروهات ذبح

مسأله 2230 چند چیز در ذبح حیوانات طبق بعضی از روایات مستحبّ است:

1 هنگام سربریدن گوسفند دستوپایش را باز بگذارند و موقع سربریدن گاو چهاردستوپایش را ببندند و هنگام كشتن شتر دودست آن را از پایین یا زیربغل به یكدیگر ببندندوپاهایش رابازگذارند و مرغ را بعد از

سر بریدن رها كنندتا پروبال بزند.

2 كسی كه حیوان را می كشد رو به قبله باشد.

3 پیش از كشتن حیوان آب جلو آن بگذارند.

4 كاری كنند كه حیوان كمتر اذیت شود، مثلاً با سرعت سر او را ببرند.

مسأله 2231 احتیاط مستحب آن است كه پیش از بیرون آمدن روح سر حیوان را از بدنش جدا نكنند، بنابراین اگر دستگاه هایی برای ذبح حیوانات تهیه شود كه سر حیوان را بكلّی قطع می كند حیوان حرام نمی شود هر چند بهتر است طوری باشد كه تمام سر را قطع نكند، ولی در هر حال باید تمام شرایط با دستگاه های ماشینی رعایت شود و نیز احتیاط مستحب آن است كه مغز حرام حیوان را كه در وسط تیره پشت است قبل از جان دادن نبرند و پوست حیوان را جدا ننمایند.

مسأله 2232 مطابق بعضی از روایات چند چیز در كشتن حیوانات مكروه است:

1 كارد را پشت حلقوم حیوان فرو كنند و به طرف جلو بیاورند كه حلقوم از پشت بریده شود.

2 در جایی حیوان را بكشند كه حیوان دیگر آن را می بیند.

3 در موقع شب یا پیش از ظهر جمعه سر حیوان را ببرند، ولی در صورت احتیاج عیبی ندارد.

4 حیوانی را كه انسان خودش پرورش داده با دست خود بكشد.

مسأله 2233 در زمان ما گاه برای آسان شدن ذبح حیوانات به حیوان شوك

می دهند، تا كمی بی حس شود و به راحتی یا به و سیله دستگاهها سر آن را ببرند، این كار در صورتی كه حیوان بعد از شوك زنده باشد اشكالی ندارد.

شرایط شكار با اسلحه

مسأله 2234 هرگاه حیوان حلال گوشت وحشی را با

اسلحه شكار كنند با پنج شرط حلال می شود:

1 آن كه با اسلحه برنده ای مانند شمشیر و كارد و خنجر یا تفنگ و مانند آن باشد خواه گلوله آن تیز باشد یا نه، ولی طوری باشد كه بدن حیوان را پاره كند و از آن خون جاری گردد، ولی اگر به و سیله دام یا چوب و سنگ و مانند آن حیوانی را شكار كنند حرام است، مگر این كه موقعی به حیوان برسند كه هنوز زنده باشد و آن را مطابق آداب شرع سر ببرند.

2 بنابر احتیاط واجب شكار كننده، مسلمان باشد یا بچّه مسلمانی كه خوب و بد را می فهمد.

3 اسلحه را به منظور شكار كردن به كار برد، امّا اگر مثلاً جایی را نشانه گیری كند و اتّفاقاً تیر به حیوانی اصابت كند، خوردن گوشت آن حیوان حرام است.

4 هنگام به كار بردن اسلحه نام خدا را ببرد، ولی اگر فراموش كند اشكالی ندارد.

5 وقتی به حیوان برسد كه جان داده باشد، یا اگر زنده است به اندازه سر بریدن آن وقت نباشد، ولی اگر به اندازه سر بریدن وقت داشته باشد و در ذبح حیوان كوتاهی كند تا بمیرد حرام است.

احكام شكار

مسأله 2235 اگر دونفر حیوانی را شكار كنند، یكی مسلمان ودیگری كافر، یا یكی نام خدا را ببرد و دیگری عمداً نبرد، آن حیوان بنابراحتیاط واجب حرام است.

مسأله 2236 اگر حیوانی را با تیر بزند، بعد در آب بیفتد و بداند كه به واسطه تیر و افتادن در آب جان داده است حلال نیست، بلكه اگر شك كند كه فقط به خاطر تیر بوده یا نه حلال

نمی باشد.

مسأله 2237 هرگاه با اسلحه یا سگ غصبی، حیوانی را شكار كند، شكار حلال است و مال او می شود، ولی گذشته از این كه گناه كرده باید اجرت اسلحه یا سگ را به صاحبش بدهد.

مسأله 2238 اگر با شمشیر یا سلاح دیگری كه شكار كردن با آن صحیح است با شرایطی كه قبلاً گفته شد حیوانی را دونیم كند و سر و گردن در یك قسمت باقی بماند اگر وقتی برسد كه حیوان جان داده است، هر دو قسمت حلال است، همچنین اگر زنده باشد ولی وقت برای سر بریدن تنگ باشد امّا اگر وقت برای سر بریدن دارد آن قسمت كه در آن سر نیست حرام است و آن قسمت دیگر كه سر دارد اگر مطابق دستورشرع ببرد حلال است.

مسأله 2239 هرگاه به و سیله دام یا چوب یا سنگ یا چیز دیگری كه شكار كردن با آن صحیح نیست حیوانی را دو قسمت كند قسمتی كه سر و گردن ندارد در هر حال حرام است و امّا قسمتی كه سر و گردن دارد اگر هنوز زنده است و سر آن را مطابق دستور شرع ببرد حلال است.

مسأله 2240 اگر حیوانی را سر ببرند یا شكار كنند و بچّه زنده ای از آن بیرون آید، چنانچه آن بچّه را مطابق دستور شرع سر ببرند حلال وگرنه حرام است، امّا اگر بچّه با شكار كردن یا سر بریدن مادر، در شكم او مرده باشد حلال است به شرط این كه خلقت بچّه كامل شده و مو یا پشم در بدنش روییده باشد.

شرایط شكار با سگهای شكاری

مسأله 2241 هرگاه با سگ شكاری، حیوان وحشی حلال گوشتی را

شكار كند، این حیوان با پنج شرط حلال می شود:

1 سگ طوری تربیت شده باشد كه هر وقت آن را برای گرفتن شكار بفرستند برود و هر وقت از رفتن جلوگیری كنند بایستد، بلكه همین اندازه كه سگ را برای شكار تربیت كرده اند كافی است، ولو این كه وقتی چشمش به شكار افتاد خودش حركت كند و به سوی شكار برود، ولی احتیاط واجب آن است كه اگر عادت دارد پیش از رسیدن صاحبش شكار را می خورد از شكار او اجتناب شود، امّا اگر گاهی شكار را بخورد، یا فقط خون او را بخورد، اشكال ندارد.

2 كسی كه سگ را می فرستد بنابر احتیاط واجب باید مسلمان یا بچّه مسلمانی كه خوب و بد را می فهمد باشد، كسی كه نسبت به اهل بیت پیغمبر اكرم (صلی الله علیه وآله) اظهار دشمنی كند مسلمان نیست و شكار او اشكال دارد.

3 هنگام فرستادن یا حركت كردن سگ باید نام خدا را ببرد، ولی اگر از روی فراموشی آن را ترك كند اشكال ندارد و لازم نیست پیش از فرستادن سگ نام خدا را ببرد، بلكه اگر پیش از آن كه سگ به شكار برسد نام خدا را ببرد حلال است.

4 شكار به واسطه زخمی كه از دندان سگ پیدا كرده بمیرد، بنابراین اگر سگ، شكار خود را خفه كند یا از زیادی دویدن یا ترس بمیرد حلال نیست.

5 كسی كه سگ را فرستاده وقتی برسد كه شكار جان داده باشد، یا اگر زنده است به اندازه سر بریدن وقت نباشد، امّا اگر زمانی برسد كه به اندازه سربریدن وقت دارد مثلاً چشم خود

را حركت می دهد یا پای بر زمین می زند، باید سر حیوان را مطابق دستور شرع ببرد وگرنه حرام است.

احكام شكار با سگهای شكاری

مسأله 2242 كسی كه سگ را فرستاده اگر وقتی برسد كه می تواند سر حیوان را ببرد ولی كارد نداشته باشد، یا برای پیدا كردن كارد مدّتی وقت لازم باشد، چنانچه حیوان بمیرد احتیاط واجب اجتناب از گوشت آن است.

مسأله 2243 هرگاه چند سگ را برای شكار حیوانی بفرستند چنانچه همه آنها دارای شرایط فوق باشد شكار حلال است و اگر بعضی از آنها دارای این شرایط نیست شكار حرام است.

مسأله 2244 هرگاه سگ تربیت شده را برای شكار حیوانی بفرستد ولی آن سگ حیوان حلال دیگری را شكار كند، اشكالی ندارد، همچنین اگر آن حیوان را با حیوان دیگری شكار كند هر دو حلال است.

مسأله 2245 اگر چند نفر باهم سگی را بفرستند ویكی از آنان كافر باشد، یا عمداً نام خدا را نبرد، یا چند سگ بفرستند و یكی از آنها تربیت شده نباشد بنابر احتیاط واجب باید از گوشت آن شكار پرهیز كرد.

مسأله 2246 هرگاه به و سیله باز شكاری یا حیوان دیگر تربیت شده ای غیر از سگ، حیوانی را شكاركند آن شكار حلال نیست، مگر این كه وقتی برسند كه حیوان زنده باشد مطابق دستور شرع آن را ذبح كنند، در این صورت حلال است.

صید ماهی

مسأله 2247 ماهی حلال آن ماهی است كه فلس داشته باشد، خواه فلس آن كم باشد یا زیاد، كوچك باشد یا درشت، حتّی ماهیانی كه فلس آنها سست است و در دام می ریزد حلال است، ولی فلسهای ذرّه بینی

و مانند آن، كه مردم به آن فلس نمی گویند فایده ای ندارد.

مسأله 2248 اگر ماهی را زنده از آب بگیرند و بیرون آب جان دهد، پاك و حلال است، حتّی اگر در دامی كه در آب باشد بمیرد آن نیز حلال است.

مسأله 2249 اگر ماهی از آب بیرون بیفتد، یا موج آن را بیرون بیندازد، یا بر اثر جزر و مَد دریا در خشكی بماند و بمیرد، حرام است، ولی اگر پیش از آن كه بمیرد با دست یا با وسیله دیگری آن را بگیرند و بعد جان دهد حلال است.

مسأله 2250 صید كننده ماهی لازم نیست مسلمان باشد و در موقع صید ماهی نام خدا را ببرد، ولی باید معلوم باشد آن را زنده از آب گرفته یا بعد از افتادن در دام جان داده است.

مسأله 2251 اگر ماهی از بازار مسلمانان یا از دست مسلمانی گرفته شود حلال است، هر چند معلوم نباشد آن را زنده از آب گرفته اند یا نه و جستجو نیز لازم نیست، ولی اگر از كافری گرفته شود و معلوم نباشد ماهی زنده از آب گرفته شده یا زنده به دام افتاده یا نه، حرام است.

مسأله 2252 خوردن ماهی های كوچك زنده اشكال دارد، مگر برای درمان در مقام ضرورت.

مسأله 2253 اگر ماهی را كه هنوز كاملاً جان نداده بریان كنند، یا در بیرون آب پیش از جان دادن بكشند خوردن آن اشكال ندارد.

مسأله 2254 اگر ماهی را بیرون آب دو قسمت كنند و یك قسمت آن در حالی كه زنده است در آب بیفتد و بمیرد خوردن قسمتی كه بیرون آب مانده اشكال دارد.

مسأله 2255 میگو

كه آن را روبیان نیز می گویند از حیوانات آبی حلال است، ولی ماهی سمنقور كه از حشرات خشكی است و نام ماهی بر آن نهاده اند حرام است، مگر برای درمان در مقام ضرورت.

خوردنی ها و آشامیدنی ها

خوردنی ها و آشامیدنی ها

حیوانات حلال و حرام گوشت

مسأله 2256 گوشت گاو و گوسفند و شتر اهلی و همچنین گاو و گوسفند و بز و خر وحشی و آهو حلال است، ولی گوشت اسب و قاطر و الاغ مكروه می باشد، حیوانات درنده عموما، همچنین فیل و خرگوش و حشرات گوشتشان حرام است.

مسأله 2257 گوشت پرندگانی كه دارای چنگال هستند حرام است، همچنین پرندگانی كه موقع پرواز بالهای خود را صاف نگه می دارند، یا اگر بال می زنند بال زدن آنها كمتر و صاف نگه داشتن آنها بیشتر است، امّا پرندگانی كه بال می زنند یا بال زدن آنها از صاف نگه داشتن بیشتر است گوشتشان حلال است از جمله انواع كبوترها و قمری و كبك حلال است، ولی گوشت هدهد مكروه است.

مسأله 2258 اگر از حیوانی كه زنده است قطعه ای جدا كنند خواه دنبه یا گوشت بوده باشد خوردن آن حرام است.

اجزاء حرام حیوانات حلال گوشت

مسأله 2259 چهارده چیز از حیوانات حلال گوشت (بنابر احتیاط واجب در بعضی از آنها) حرام است: 1 خون 2 نری 3 فرج 4 بچّه دان 5 غدد كه آن را دشول می گویند. 6 تخم كه آن را دنبلان می گویند. 7 دانه كوچكی كه در مغز سر است و به شكل نخود می باشد. 8 مغز حرام كه در میان تیره پشت است. 9 پی كه در دو طرف گردن قرار دارد و تا تیره پشت كشیده شده. 10 زهره دان 11 سپرز (طحال) 12 مثانه (محل اجتماع بول) 13 سیاهی چشم 14 چیزی كه در میان سم است و عرب آن را ذات الاشاجع می گوید، این در حیوانات بزرگ است،

امّا در حیوانات كوچكی مانند گنجشك چنانچه بعضی از این امور قابل تشخیص، یا جدا كردن نیست خوردن آن اشكالی ندارد.

خوردنی ها و آشامیدنی های حرام

مسأله 2260 خوردن اشیاء خبیث و پلید كه طبع انسان از آن تنفّر دارد (مانند فضله حیوانات و آب بینی و امثال آن) حرام است هرچند پاك باشد.

مسأله 2261 خوردن خاك و گِل حرام است، ولی خوردن كمی از تربت پاك حضرت سیدالشّهداء امام حسین (علیه السلام) (كمتر از یك نخود) به قصد شفاء اشكال ندارد و همچنین گل داغستان و گل ارمنی كه برای معالجه می خورند در صورتی كه علاج منحصر به آن باشد جایز است.

مسأله 2262 خوردن یا نوشیدن چیزی كه برای انسان ضرر مهمّی دارد حرام است، كشیدن سیگار و سایر انواع دخانیات اگر به تصدیق اهل اطّلاع ضرر مهمّی داشته باشد نیز حرام است، ولی استفاده از مواد مخدّر مطلقاً حرام است خواه به صورت تزریق یا دود كردن یا خوردن و یا به هر طریق دیگری بوده باشد. و همچنین تولید، خرید و فروش و هرگونه كمك به انتشار آن حرام است.

مسأله 2263 اگر با گاو و گوسفند و شتر نزدیكی كنند، علاوه بر این كه گوشت آنها حرام است، بول و مدفوع آنها نیز بنابر احتیاط واجب نجس می باشد و آشامیدن شیر آنها نیز حرام است و باید آن حیوان را ذبح كنند و لاشه آن را بسوزانند و كسی كه با آن نزدیكی كرده باید پول آن را به صاحبش بدهد.

مسأله 2264 آشامیدن شراب حرام و از گناهان كبیره است، بلكه در بعضی از اخبار بزرگترین گناه شمرده شده است و اگر كسی آن را

حلال بداند در صورتی كه متوجّه باشد كه لازمه حلال دانستن آن تكذیب خدا و پیغمبر (صلی الله علیه وآله) می باشد كافر است. از حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) روایت شده است كه فرمود: « شراب ریشه بدیها و منشأ گناهان است و كسی كه شراب می خورد عقل خود را از دست می دهد و در آن موقع خدا را نمی شناسد و از هیچ گناهی باك ندارد، احترام هیچ كس را نگه نمی دارد و حقّ خویشان نزدیك را رعایت نمی كند و از زشتیهای آشكار رو نمی گرداند، روح ایمان و خداشناسی از او بیرون می رود، و روح خبیثی كه از رحمت خدا دور است در او می ماند، خدا و فرشتگان و پیغمبران و مؤمنین او را لعنت می كنند و تا چهل روز نماز او قبول نمی شود و روز قیامت روی او سیاه است! »

مسأله 2265 منظور از شراب هر مایع مست كننده ای است و آبجو نیز جزء مشروبات الكلی است، حتّی نوشیدن یك قطره شراب و كمتر از آن نیز حرام است.

مسأله 2266 سفره ای كه بر سر آن شراب می خورند اگر انسان یكی از آنان حساب شود نشستن كنار آن و خوردن از آن سفره حرام است هرچند غذای حلال باشد.

مسأله 2267 هرگاه جان مسلمانی به خاطر گرسنگی یا تشنگی در خطر باشد بر همه واجب است به او آب و غذا داده و از مرگ نجاتش بخشند.

مستحبّات و مكروهات غذا خوردن

مسأله 2268 چند چیز است كه انجام آن موقع غذا خوردن به امید ثواب مستحبّ است: 1 هر دو دست را قبل از

غذا بشوید. 2 بعد از غذا نیز دست خود را بشوید و با دستمال خشك كند. 3 میزبان قبل از همه شروع به غذا خوردن كند و بعد از همه دست بكشد. 4 در اوّل غذا « بسم اللّه » و آخر غذا « الحمد للّه » بگوید و اگر سر یك سفره چند جور غذا باشد موقع خوردن از هر كدام از آنها « بسم اللّه » بگوید. 5 با دست راست غذا بخورد. 6 اگر چند نفر سر یك سفره غذا می خورند هر كسی از غذای جلو خودش بخورد. 7 لقمه را كوچك بردارد. 8 با عجله غذا نخورد و غذا خوردن را طول دهد و غذا را خوب بجود. 9 بعد از غذا خلال نماید و اجزاء غذا را از لای دندانها بیرون آورده و دهان را بشوید. 10 از دور ریختن مواد غذایی خودداری كند، ولی اگر در بیابان غذا می خورد آنچه از سفره بیرون می ریزد برای پرندگان و حیوانات بگذارد. 11 در شبانه روز دوبار غذا بخورد، اوّل روز و اوّل شب. 12 در اوّل و آخر غذا نمك بخورد. 13 تمام میوه ها را پیش از خوردن با آب تمیز بشوید. 14 تا بتواند بر سفره میهمانی داشته باشد.

مسأله 2269 كارهای زیر را در موقع غذا خوردن از مكروهات شمرده اند: 1 در حال سیری غذا خوردن 2 پرخوردن و در خبر است كه خداوند عالم از شكم پر بیش از هر چیز بدش می آید. 3 نگاه كردن به صورت دیگران در موقع غذا خوردن

4 خوردن غذای داغ 5 فوت كردن به چیزی كه می

خورد یا می آشامد 6 بعد از گذاشتن نان در سفره منتظر چیز دیگری بودن 7 پاره كردن نان با كارد 8 گذاشتن نان زیر ظرف غذا و هرگونه بی احترامی به آن 9 پوست كندن میوه (میوه هایی كه با پوست خورده می شود) 10 دور انداختن میوه پیش از آن كه آن را كاملاً بخورد

مستحبّات و مكروهات آشامیدن آب

مسأله 2270 چند كار در روایات به هنگام آشامیدن آب توصیه شده است: 1 آب را بطور مكیدن بیاشامد 2 در روز ایستاده آب بخورد 3 پیش از نوشیدن آب « بسم اللّه » و بعد آن « الحمد للّه » بگوید. 4 آب را به سه نفس بیاشامد، نه یك نفس. 5 از روی میل آب بیاشامد. 6 بعد از نوشیدن آب حضرت امام حسین (علیه السلام) و اهل او را یاد كند و قاتلان ایشان را لعنت نماید.

مسأله 2271 در روایات از چند چیز در موقع آشامیدن آب نهی شده است: 1 زیاد آشامیدن. 2 آشامیدن آب بعد از غذای چرب 3 ایستاده نوشیدن در شب 4 نوشیدن آب بادست چپ 5 نوشیدن از جای شكسته كوزه یا طرفی كه دسته آن است

نذر و عهد - قسم

نذر و عهد

مسأله 2272 « نذر » آن است كه كار خیری را برای خدا بر عهده خود قراردهد، یا ترك كاری كه نكردن آن بهتر است.

مسأله 2273 نذر دو قسم است: نذری كه به صورت « مشروط » انجام می شود، مثلاً می گوید: چنانچه مریض من خوب شود انجام فلان كار برای خدا بر عهده من است (این را « نذر شكر » گویند) یا اگر مرتكب فلان كار بد شوم فلان كار خیر را برای خدا انجام خواهم داد (و آن را « نذر زجر » گویند)، دوم نذر مطلق است و آن این كه بدون هیچ قید و شرطی بگوید: « من برای خدا نذر می كنم كه نماز شب بخوانم » و همه اینها صحیح است.

شرایط و احكام نذر و عهد

مسأله 2274 نذر در صورتی صحیح است

كه برای آن صیغه خوانده شود، خواه به عربی باشد یا زبانهای دیگر، بنابراین اگر بگوید چنانچه فلان حاجت من روا شود برای خدا بر من است كه فلان مقدار مال را به فقیر بدهم، نذر او صحیح است، بلكه اگر بگوید نذر می كنم برای خدا اگر فلان حاجت من رواشود فلان كار خیر را انجام دهم، كافی است.

مسأله 2275 نذر در صورتی صحیح است كه از انسان بالغ و عاقل انجام شود و از روی اختیار و قصد باشد، بنابراین نذر از روی اجبار، یا به واسطه عصبانی شدن و از دست دادن اختیار، صحیح نیست.

مسأله 2276 آدم سفیهی كه مال خود را در كارهای بیهوده مصرف می كند، همچنین كسی كه حاكم شرع او را به خاطر ورشكست شدن از تصرّف در اموالش جلوگیری كرده، نذرهای مربوط به اموالشان صحیح نیست.

مسأله 2277 نذر زن اگر مزاحم حقوق شوهر باشد بی اجازه او باطل است و اگر مزاحم نباشد احتیاط مستحب آن است كه با اجازه او باشد.

مسأله 2278 اگر زن در جایی كه احتیاج به اجازه شوهر دارد با اجازه او نذر كند، شوهرش بنابراحتیاط واجب نمی تواند نذر او را به هم بزند یا او را از عمل كردن به نذر جلوگیری نماید.

مسأله 2279 نذر فرزند احتیاجی به اجازه پدر ندارد، مگر این كه كار او مایه آزار پدر باشد كه دراین صورت نذر او صحیح نیست.

مسأله 2280 نذر در مورد كارهایی صحیح است كه انجام آن ممكن باشد.

مسأله 2281 كاری را كه انسان نذر می كند باید شرعاً مطلوب باشد، بنابراین نذر كار حرام، یا مكروه، یا ترك واجب و

مستحب، صحیح نیست.

مسأله 2282 لازم نیست جزئیات و خصوصیات عملی كه نذر كرده مطلوب باشد، همین اندازه كه اصل آن شرعاً مطلوب باشد كافی است، مثلاً اگر نذر كند شب اوّل هر ماه نماز شب بخواند صحیح است و باید به آن عمل كند، یا اگر نذر كند در محلّ خاصّی فقرا را اطعام نماید باید مطابق آن عمل نماید.

مسأله 2283 كار مباحی كه انجام و ترك آن از هر جهت مساوی است نذر انجام آن صحیح نیست، ولی اگر انجام یا ترك آن از جهتی بهتر باشد و به همان منظور نذر كند صحیح است، مثلاً نذر كند غذایی بخورد كه برای عبادت قوّت گیرد یا غذایی كه مایه سستی بدن او برای انجام عبادت می شود ترك نماید.

مسأله 2284 هرگاه نذر كند روزه بگیرد ولی وقت و مقدار آن را معین نكند، چنانچه یك روز روزه بگیرد كافی است، همچنین اگر نذر كند نماز بخواند و مقدار و خصوصیات آن را معین نكند یك نماز دو ركعتی كفایت می كند، نذر سایر كارهای خیر نیز همین گونه است.

مسأله 2285 هرگاه نذر كند روز معینی را روزه بگیرد، احتیاط واجب آن است كه آن روز سفر نكند تا بتواند روزه خود را به جا آورد و چنانچه در آن روز مسافرت كند قضای آن روز بر او واجب است و احتیاط واجب آن است كه كفّاره نیز بدهد.

مسأله 2286 اگر كسی از روی اختیار به نذر خود عمل نكند گناه كرده و باید كفّاره بدهد و كفّاره نذر عبارت است از اطعام شصت فقیر، یا دو ماه پی در پی روزه گرفتن، یا یك

بنده آزاد كردن.

مسأله 2287 اگر نذر كند تا وقت معینی عملی را ترك نماید بعد از گذشتن آن وقت می تواند آن كار را به جا آورد و اگر پیش از گذشتن وقت از روی فراموشی یا اجبار انجام دهد چیزی بر او نیست، ولی لازم است تا آخر وقت نذر، آن عمل را به جا نیاورد و اگر بدون عذر آن را به جا آورد باید مطابق آنچه در مسأله پیش گفته شد كفّاره بدهد.

مسأله 2288 كسی كه نذر كرده عملی را مستمرّاً ترك كند و زمانی برای آن معین ننموده، چنانچه از روی اختیار آن را به جا آورد برای دفعه اوّل باید كفّاره بدهد و اگر نذر او چنان بوده كه هر دفعه از آن عمل، مستقلاًّ تحت نذر قرار داشته احتیاط واجب آن است كه برای هر دفعه، كفّاره ای بدهد، امّا اگر چنین قصدی نداشته، یا شك كند قصدش چگونه بوده یك كفّاره بیشتر واجب نیست.

مسأله 2289 اگر نذر كند در هر هفته روز معینی (مثلاً روز جمعه) را روزه بگیرد، چنانچه یكی از جمعه ها مصادف با عید فطر یا قربان شود، یا عذر دیگری مانند حیض برای او پیش آید، باید روزه راترك كند احتیاطاً قضای آن را به جا آورد.

مسأله 2290 هرگاه نذر كند مقدار معینی را صدقه دهد، چنانچه پیش از دادن صدقه بمیرد باید آن مقدار را از مال او صدقه بدهند.

مسأله 2291 هرگاه نذر كند به فقیر معینی صدقه دهد نمی تواند آن را به دیگری دهد و اگر آن فقیر بمیرد بنابر احتیاط به ورثه او بدهد.

مسأله 2292 هرگاه نذر كند به زیارت

یكی از امامان مثلاً به زیارت حضرت امام حسین (علیه السلام) مشرّف شود، اگر به زیارت امام دیگری برود كافی نیست و هرگاه به واسطه عذری نتواند آن امام را زیارت كند چیزی بر او نیست.

مسأله 2293 كسی كه نذر كرده زیارت برود ولی غسل زیارت و نماز آن را نذر نكرده، لازم نیست آنها را به جا آورد.

مسأله 2294 اگر چیزی برای حرم یكی از امامان یا امامزادگان نذر كند باید آن را به مصارف حرم برساند، از قبیل تعمیرات و فرش و روشنایی و خدّامی كه مشغول خدمت هستند و مانند آن، ولی اگر چیزی برای خود امام (علیه السلام) یا امامزاده نذر كرده بی آن كه نام حرم را ببرد، می تواند علاوه بر اموری كه ذكر شد صرف مجالس عزاداری و سوگواری یا نشر آثار آن بزرگواران، یا كمك به زوّار آنها یا هر كار دیگری كه نسبتی با آنها دارد بكند.

مسأله 2295 گوسفندی را كه نذر كرده اند پشم آن و مقداری كه چاق می شود جزء نذر است و اگر پیش از آن كه گوسفند به مصرف نذر برسد بچّه ای بیاورد، یا شیر دهد، احتیاط واجب آن است آن را هم به مصرف نذر برساند.

مسأله 2296 هرگاه نذر كند اگر مریض او خوب شود یا مسافرش سالم بازگردد فلان كار خیر را انجام دهد، چنانچه معلوم شود پیش از نذر كردن مریض او خوب شده، یا مسافر آمده است، عمل كردن به نذر واجب نیست.

مسأله 2297 هرگاه پدر یا مادری نذر كند دختر خود را به سید شوهر دهد نذر آنها اعتباری ندارد و هنگامی كه دختر به

حدّ بلوغ رسید اختیار با خود اوست.

مسأله 2298 عمل كردن به « عهد » مانند نذر واجب است به شرط این كه صیغه عهد را بخواند، مثلاً بگوید: « با خدا عهد كردم كه فلان كار خیر را انجام دهم » امّا اگر صیغه نخواند، یا آن كار شرعاً مطلوب نباشد عهد او اعتباری ندارد.

مسأله 2299 كسی كه به عهد خود با شرایط بالا عمل نكند باید كفّاره بدهد و كفاره عهد مانند كفاره نذر است، یعنی سیر كردن شصت فقیر، یا دوماه روزه پی در پی (یعنی سی و یك روز آن را پشت سر هم به جا آورد) یا آزاد كردن یك بنده.

قسم خوردن

شرایط قسم خوردن

مسأله 2300 هرگاه كسی با شرایط زیر قسم یاد كند باید به قسم خود عمل نماید و گرنه كفّاره دارد:

1 كسی كه قسم یاد می كند باید بالغ و عاقل باشد و اگر درباره مال خود قسم می خورد باید سفیه نباشد، همچنین حاكم شرع او را از تصرّف در اموالش منع نكرده باشد و از روی قصد و اختیار قسم بخورد، بنابراین قسم خوردن بچّه و دیوانه و كسی كه مجبورش كرده اند درست نیست، همچنین اگر در حال عصبانی بودن بدون اراده و قصد قسم بخورد. 2 كاری را كه برای انجام آن قسم می خورد باید حرام و مكروه نباشد و كاری را كه قسم بر ترك آن می خورد واجب و مستحب نباشد و اگر برای انجام كار مباحی قسم می خورد باید ترك آن در نظر مردم بهتر از انجامش نباشد، همچنین اگر قسم برای ترك كار مباحی می خورد باید انجام آن در

نظر مردم بهتر از تركش نباشد. 3 به یكی از نامهای خداوند قسم یاد كند خواه نامی باشد كه به غیر ذات مقدّس او گفته نمی شود، مانند « خدا » و « اللّه » یا نامی كه به غیر او نیز گفته می شود، ولی از قرائن معلوم است كه مقصودش خداست، بلكه اگر به نامهایی قسم یاد كند كه بدون قرینه خدا به نظر نمی آید ولی او قصد خدا را كند بنابر احتیاط واجب باید به آن قسم عمل كند. 4 قسم را باید به زبان بیاورد، بنابراین اگر در قلبش بگذراند كافی نیست و در كتابت و نوشتن احتیاط، عمل به آن است، ولی آدم لال اگر با اشاره قسم بخورد صحیح است. 5 عمل كردن به قسم برای او ممكن باشد و اگر موقعی كه قسم می خورد ممكن باشد ولی بعداً عاجز شود یا مشقّت شدید داشته باشد از همان وقت كه چنین شده قسم او به هم می خورد.

احكام قسم خوردن

مسأله 2301 هرگاه پدر از قسم خوردن فرزند جلوگیری كند یا شوهر از قسم خوردن زن مانع شود قسم آنان صحیح نیست، حتّی اگر فرزند بدون اجازه پدر و زن بدون اجازه شوهر قسم یاد كند قسم آنان صحیح نمی باشد.

مسأله 2302 هرگاه عمداً با قسم خود مخالفت كند باید كفّاره دهد، ده فقیر را سیر كند، یا بر آنها لباس بپوشاند، یا یك بنده را آزاد نماید و اگر توانایی بر اینها نداشته باشد باید سه روز روزه بگیرد.

مسأله 2303 اگر از روی فراموشی یا اجبار و اضطرار به قسم عمل نكند كفّاره ندارد و قسمی كه آدم

وسواسی می خورد مثل این كه می گوید و اللّه الآن مشغول نماز می شوم، ولی وسواس مانع می گردد اگر وسواس او طوری باشد كه بی اختیار به قسم خود عمل نكند كفّاره ندارد.

مسأله 2304 كسانی كه برای اثبات مطلبی قسم می خورند اگر حرف آنها راست باشد قسم خوردن مكروه است و اگر دروغ باشد حرام و از گناهان كبیره است، ولی اگر مجبور شود كه برای نجات خود یا مسلمانان دیگری از شرّ ظالمی قسم دروغ بخورد اشكال ندارد، بلكه گاه واجب می شود و این نوع قسم خوردن كه برای اثبات مطلبی است غیر از قسمی است كه در مسائل پیش گفته شد كه برای انجام كار یا ترك كاری بود.

وقف

احكام و شرایط وقف

مسأله 2305 هرگاه كسی چیزی را وقف كند از ملك او خارج می شود نه او، و نه دیگران نمی توانند آن را بفروشند، یا ببخشند و هیچ كس از آن ارث نمی برد، ولی در بعضی از موارد كه در مسأله 1786 گفته شد فروختن آن جایز است.

مسأله 2306 صیغه وقف را می توان به عربی یا به هر زبان دیگر خواند، مثلاً اگر بگوید: « خانه خود را برای فلان منظور وقف كردم » كافی است و احتیاج به قبول ندارد، خواه وقف عام باشد یا وقف خاص، هرچند احتیاط مستحب آن است كه حاكم شرع در وقف عام و اشخاصی كه برای آنها وقف شده در وقف خاص، صیغه قبول بخوانند.

مسأله 2307 وقف معاطاتی نیز صحیح است یعنی همین كه مثلاً مسجدی را به قصد وقف بر مسلمین بسازد و در اختیار آنها بگذارد كافی است هر

چند صیغه لفظی نخواند.

مسأله 2308 هرگاه ملكی را برای وقف معین كند و پیش از خواندن صیغه یا تحویل به كسانی كه برای آنها وقف شده پشیمان شود یا بمیرد وقف درست نیست.

مسأله 2309 كسی كه مالی را وقف می كند بنابر احتیاط واجب باید از همان موقع خواندن صیغه برای همیشه مال را وقف كند و اگر مثلاً بگوید این مال بعد از وفات من وقف باشد اشكال دارد، یا بگوید از حالا تا ده سال وقف باشد آن نیز اشكال دارد، بلكه باید وقف همیشگی و از موقع خواندن صیغه باشد.

مسأله 2310 وقف در صورتی صحیح است كه مال وقف را به تصرّف كسانی كه برای آنها وقف شده یا وكیل یا ولی آنها بدهد، ولی در اوقاف عامّه مانند مساجد و مدارس و امثال آنها تحویل دادن شرط نیست، هرچند احتیاط مستحب آن است كه پس از خواندن صیغه آن را در اختیار كسانی كه وقف برای آنها شده قراردهند تا وقف كامل گردد.

مسأله 2311 وقف كننده باید بالغ و عاقل و دارای قصد و اختیار باشد و شرعاً حق تصرّف در اموال خود را داشته باشد، بنابراین انسان سفیه یا بدهكاری كه حاكم شرع او را از تصرّف در اموالش منع كرده اگر چیزی از اموال خود را وقف كند صحیح نیست.

مسأله 2312 وقف برای كسانی كه هنوز به دنیا نیامده اند صحیح نمی باشد، ولی وقف برای اشخاصی كه بعضی از آنها به دنیا آمده اند و بعضی هنوز به دنیا نیامده اند صحیح است (مانند وقف بر فرزندان موجود و نسلهای آینده) و آنها كه بعداً به دنیا می

آیند در آن وقف شریك خواهند شد.

مسأله 2313 هرگاه كسی چیزی را برای خودش وقف كند (مثل آن كه ملكی را وقف كند كه عایدی آن صرف خودش شود، یا بعد از مرگ او خرج مقبره اش نمایند). صحیح نیست ولی اگر مثلاً، مدرسه یا مزرعه ای را وقف بر طلاّب كند و خودش طلبه باشد، می تواند مانند سایرین از منافع وقف استفاده نماید.

مسأله 2314 هرگاه برای چیزی كه وقف كرده متولّی معین كند، باید مطابق قرارداد او رفتار نماید و اگر معین نكند اگر از قبیل اوقاف عامّه (مانند مسجد و مدرسه) باشد تعیین متولّی وظیفه حاكم شرع است و اگر وقف خاص باشد (مانند ملكی كه وقف بر اولاد است) در مورد كارهایی كه مربوط به مصلحت وقف و منفعت طبقات بعد می باشد، احتیاط آن است كه نسل موجود و حاكم شرع با موافقت یكدیگر تعیین متولّی كنند و اگر تنها مربوط به منافع طبقه موجود است اختیار آن با خود آنهاست در صورتی كه بالغ باشند و اگر بالغ نباشند اختیار با ولی آنهاست.

مسأله 2315 در وقف خاص (مانند وقف بر اولاد) چنانچه متولّی، آن ملك را اجاره دهد و از دنیا برود در صورتی كه اجاره با مراعات مصلحت وقف و طبقات آینده بوده باشد اجاره باطل نمی شود، ولی اگر متولّی نداشته باشد و طبقه اوّل آن را اجاره دهند و در بین مدّت اجاره بمیرند، ادامه اجاره نسبت به آینده بدون اجازه طبقه بعد اشكال دارد و هرگاه مستأجر، مال الاجاره تمام مدّت را داده باشد آنچه مربوط به بعد از مرگ طبقه اوّل است گرفته می

شود و به طبقه بعد داده خواهد شد (به شرط این كه آنها اجاره را اجازه بدهند).

مسأله 2316 اگر ملك وقف خراب شود از وقف بودن بیرون نمی رود.

مسأله 2317 وقف مشاع جایز است، یعنی می توان مثلاً، دو دانگ از خانه یا مزرعه ای را وقف كرد و در صورت لزوم حاكم شرع یا متولّی می تواند مال موقوفه را با نظر اهل خبره جدا كند.

مسأله 2318 هرگاه در اوقاف عمومی متولّی خیانت كند و عایدات آن را به مصرفی كه معین شده نرساند، حاكم شرع باید متولّی امینی برای آن معین نماید یا در كنار او بگذارد و اگر متولّی وقف خاص خیانت كند، حاكم شرع با موافقت طبقه موجود برای آنها متولّی تعیین، یا ضمیمه می كند.

مسأله 2319 فرشی را كه برای حسینیه وقف كرده اند نمی توان برای نماز به مسجد ببرند و اگر ندانند آن فرش مخصوص حسینیه است یا نه، باز بردن آن به جای دیگر صحیح نیست، همچنین سایر اموال وقف، حتّی مهر نماز مسجدی را به مسجد دیگری نمی توان برد.

مسأله 2320 هرگاه ملكی را برای تعمیر مسجدی وقف كنند چنانچه آن مسجد احتیاج به تعمیر ندارد و احتمال هم نمی رود كه تا مدّتی احتیاج به تعمیر پیدا كند در آمد آن ملك را می توان به مصرف تعمیر مسجد دیگری رساند.

مسأله 2321 هرگاه ملكی را وقف كنند كه عایدی آن خرج تعمیر مسجد و امام جماعت و اذان گو و مانند آن شود، در صورتی كه معلوم باشد برای هر كدام چه مقدار معین كرده باید به همان گونه مصرف كنند و اگر مقداری برای

آن تعیین نشده باید مطابق نظر متولّی آن طور كه صلاح و مصلحت است عمل نمایند.

مسأله 2322 مؤسّسات و جمعیت هایی كه در زمان ما تشكیل می دهند و به ثبت می رسانند و دارای شخصیت حقوقی است می توان چیزی را به آن تملیك كرد و در این صورت باید مطابق اساسنامه مصرف شود، اموال این گونه مؤسّسات در بعضی از جهات شبیه وقف است، ولی وقف نیست، بلكه ملك آن مؤسّسه است و هرگاه كسی از مؤسّسین یا اداره كنندگان از دنیا بروند چیزی به وارث آنها نمی رسد، مگراین كه در اساسنامه ذكر شده باشد. آنچه در بالا گفته شد در مورد مؤسّساتی كه طبق موازین عقلاء تشكیل شده، ولی هنوز به ثبت قانونی نرسیده، نیز جاری است.

وصیت

وصیت

مسأله 2323 « وصیت » آن است كه انسان سفارش كند بعد از مرگش كارهایی را انجام دهند (و آن را وصیت عهدیه گویند) مانند وصیت هایی كه برای كفن و محلّ دفن و مراسم دیگر می كنند، یا بگوید بعد از مرگش چیزی از اموال او ملك كسی باشد (آن را وصیت تملیكیه گویند) یا برای اولاد خود قیم و سرپرستی معین كند.

مسأله 2324 كسی كه می خواهد وصیت كند می تواند با گفتن یا نوشتن مقصود خود را بفهماند و اگر قادر به سخن گفتن و نوشتن نباشد می تواند با اشاره ای كه مقصودش را برساند وصیت كند.

مسأله 2325 علاوه بر وصیت، تمام معاملات را می توان به وسیله نوشتن و امضا كردن مطابق آنچه امروز معمول است كه اسناد را با امضاء تكمیل می كنند انجام داد، ولی در ازدواج

و طلاق اكتفا به نوشتن اشكال دارد.

شرایط وصیت كننده

مسأله 2326 وصیت كننده باید بالغ و عاقل باشد، ولی بچه ده ساله ای كه خوب و بد را تمیز می دهد اگر برای كارهای خیر، مانند ساختن مسجد و مدرسه و بیمارستان، یا برای خویشاوندان خود وصیت مناسب و معقولی كند صحیح است و نیز باید وصیت كننده سفیه نباشد و حاكم شرع او را از تصرّف دراموالش ممنوع نكرده باشد و از روی قصد و اختیار وصیت كند، نه از روی اكراه و اجبار.

احكام وصیت

مسأله 2327 كسی كه به قصد خودكشی، مثلاً زخمی به خود زده یا مادّه سمّی خورده، اگر درباره اموال خود وصیت كند، سپس بمیرد، وصیت او صحیح نیست.

مسأله 2328 هرگاه كسی وصیت كند كه چیزی از اموالش را به كسی دهند آن مال بعد از مرگ او ملك آن شخص می شود قبول هم لازم نیست، ولی اگر در حال حیات او وصیت را رد كند احتیاط آن است كه در آن مال تصرّف مالكانه نكند.

مسأله 2329 هنگامی كه انسان آثار و نشانه های مرگ را در خود دید باید فوراً امانت های مردم را به صاحبانش برگرداند و اگر بدهكار است و موقع آن رسیده باید بدهی خود را بدهد و اگر خودش نمی تواند بدهد یا وقت دادن بدهی نرسیده، باید وصیت كند و اگر اطمینان ندارد كه به وصیت او عمل كنند باید شاهد بگیرد، ولی اگر مطمئن است كه ورثه بدهی او را می پردازند، وصیت لازم نیست.

مسأله 2330 كسی كه آثار و نشانه های مرگ را در خود می بیند اگر خمس و زكات و مظالم بدهكار است باید فوراً بپردازد و اگر نمی

تواند بدهد چنانچه مالی دارد، یا اگر مال ندارد احتمال می دهد دوستان یا بستگانش آن را ادا كنند باید وصیت نماید، همچنین است اگر حج بر او واجب باشد و اگر نماز و روزه قضا دارد بنا بر احتیاط واجب باید وصیت كند (با رعایت آنچه در مسأله نماز و روزه استیجاری گفته شد).

مسأله 2331 كسی كه آثار مرگ را در خود می بیند اگر مالی نزد كسی دارد، یا در جایی پنهان كرده كه ورثه نمی دانند، چنانچه به واسطه ندانستن حقّشان از بین برود باید به آنان اطّلاع دهد و نیز در صورتی كه فرزندان صغیر دارد و اگر قیم و سرپرست معین نكند حقّ آنها از بین می رود یا خودشان ضایع می شوند، باید برای آنان قیم امینی معین نماید.

مسأله 2332 كسی را كه به او وصیت می كنند « وصی » می گویند و بنابر احتیاط واجب باید مسلمان و بالغ و عاقل و مورد اعتماد باشد.

مسأله 2333 هرگاه كسی چند وصی برای خود معین كند چنانچه اجازه داده است هر كدام به تنهایی به وصیت او عمل كنند لازم نیست از یكدیگر اجازه بگیرند و اگر اجازه نداده است (خواه گفته باشد همه باهم عمل كنند یا نگفته باشد) باید با نظر یكدیگر به وصیت او عمل نمایند و اگر حاضر به همكاری نباشند، یا در تشخیص مصلحت اختلاف كنند، در صورتی كه تأخیر، سبب تعطیل عمل به وصیت یا تأخیر آن گردد باید حاكم شرع ترتیبی دهد كه عمل به وصیت، زمین نماند.

مسأله 2334 هرگاه انسان از وصیت خود برگردد (مثلاً اوّل بگوید ثلث مالش را به

كسی دهند و بعد بگوید ندهند) وصیت باطل می شود، همچنین اگر وصیت خود را تغییر دهد مثل آن كه قیمی برای صغیر معین كرده بعد دیگری را به جای او تعیین كند وصیت اوّل باطل می شود و نیز اگر كاری كند كه معلوم شود از وصیت خود برگشته است (مثلاً خانه ای را كه وصیت كرده به كسی بدهند، بفروشد، یا كسی را برای فروش آن وكیل نماید).

مسأله 2335 هرگاه وصیت كند چیز معینی را به كسی دهند بعد وصیت كند نصف آن را به دیگری دهند، باید آن مال را دو قسمت كرده، به هر كدام نصف آن را بدهند.

مسأله 2336 هرگاه كسی در مرضی كه با آن مرض از دنیا برود مقداری از مالش را به كسی ببخشد و نیز وصیت كند كه بعد از مردن او مقداری به شخص دیگر بدهند، چنانچه مجموعاً بیش از ثلث مال او باشد در مقدار اضافی احتیاط آن است كه از ورثه اجازه بگیرند.

مسأله 2337 هرگاه وصیت كند ثلث مال او را نگه دارند و عایدی آن را به مصرفی برسانند باید مطابق آن عمل شود.

مسأله 2338 هرگاه در مرضی كه با آن از دنیا می رود بگوید مقداری به كسی بدهكار است چنانچه متّهم باشد كه برای ضرر زدن به ورثه این اقرار را نموده است باید آن را از ثلث او حساب كنند و اگر متّهم نباشد از اصل مال می دهند.

مسأله 2339 شخصی كه برای او وصیت شده باید وجود داشته باشد، بنابراین اگر مالی را برای بچّه ای كه ممكن است بعداً به وجود آید وصیت كند اشكال دارد و

احتیاط آن است كه با ورثه صلح كنند، ولی اگر برای بچّه ای كه در شكم مادر است وصیتی كند وصیت او صحیح است هر چند هنوز روح نداشته باشد، پس اگر زنده به دنیا آمد باید آنچه را كه وصیت كرده به او دهند و اگر مرده به دنیا آید وصیت باطل می شود و آن مال به ورثه می رسد.

مسأله 2340 هرگاه انسان با خبر شود كسی او را وصی خود كرده، چنانچه به اطّلاع وصیت كننده برساند كه حاضر به قبول وصیت نیست و او بتواند دیگری را وصی خود كند وصیت اوّل باطل می شود، ولی اگر پیش از مردن او باخبر نشود، یا باخبر شود امّا به او اطّلاع ندهد كه حاضر به قبول وصیت نیست، یا اطّلاع دهد و او دسترسی به شخص دیگری نداشته باشد، احتیاط واجب آن است كه به وصیت عمل كند، مگر این كه مشقّت شدیدی داشته باشد.

مسأله 2341 وصی نمی تواند دیگری را برای انجام كارهای میت معین كند و خود كنار برود ولی اگر بداند مقصود میت فقط انجام كار بوده خواه به وسیله او، یا دیگری، می تواند دیگری را از طرف خود وكیل كند.

مسأله 2342 هرگاه كسی دو نفر را وصی قرار دهد كه مشتركاً كارها را انجام دهند، چنانچه یكی از آن دو بمیرد یا دیوانه یا كافر شود حاكم شرع یك فرد دیگر را به جای او معین می كند و اگر هر دو چنین شوند حاكم شرع دو نفر دیگر را معین می كند.

مسأله 2343 هرگاه وصی نتواند به تنهایی كارهای میت را انجام دهد و نتواند كسی

را كمك بگیرد حاكم شرع برای كمك او فردی را تعیین می كند.

مسأله 2344 هرگاه همه یا قسمتی از مال میت در دست وصی تلف شود، چنانچه او در نگهداری آن كوتاهی نكرده و برخلاف دستور میت رفتار ننموده ضامن نیست، و الاّ ضامن است.

مسأله 2345 هرگاه كسی را وصی خود كند و بگوید اگر او بمیرد فلان شخص دیگر وصی من باشد این وصیت صحیح است و اگر وصی اوّل بمیرد وصی دوم جانشین او می شود.

مسأله 2346 بدهكاری و حجّ واجب و خمس و زكات و مانند آن را باید از اصل مال بدهند، اگر چه وصیت نكرده باشد و چنانچه چیزی اضافه بیاید هرگاه وصیتی كرده باشد كه ثلث یا مقداری از ثلث را به مصرفی برسانند باید به وصیت عمل كنند و اگر كسی وصیت نكرده باشد ثلث برای او نیست و آنچه بعد از ادای دین اضافه می ماند مال ورثه است.

مسأله 2347 انسان نمی تواند بیش از مقدار ثلث مال خود را وصیت كند، مگر این كه ورثه اجازه دهند، خواه این اجازه قبل از فوت او باشد یا بعد از فوت و ورثه بعد ǘҠاجازه نمی توانند ǘҠحرف خود برگردند، خواه قبل از فوت اجازه داده باشند یا بعد از آن بنابر احتیاط واجب.

مسأله 2348 هرگاه كسی وصیت های متعدد برای كارهای مختلف كند و ثلث او كفایت نكند، باید به ترتیب آنچه در وصیت ذكر شده عمل كنند تا به اندازه ثلث برسد و بقیه Șՙʙјʠباطل است (مگر این كه ورثه اجازه دهند) امّا اگر در وصیت خود واجبات را هم ذكر كرده باشد مانند حج

و خمس و زكات و مظالم این قسمت از اصل مال برداشته می شود و بقیه از ثلث.

مسأله 2349 اگر كسی بگوید كه میت وصیت كرده فلان مال را به من بدهید چنانچه دو مرد عادل گفته او را تصدیق كنند، یا قسم بخورد و یك مرد عادل هم گفته او را تصدیق نماید، یا یك مرد عادل و دو زن عادله، یا چهار زن عادله گواهی دهند، باید به گفته آن شخص عمل شود و اگر موقع وصیت مرد عادلی حضور نداشته تنها یك زن عادله شهادت دهد باید یك چهارم آن مال را به او دهند و اگر دو زن عادله شهادت دهند نصف آن را و اگر سه زن عادله شهادت دهند باید سه چهارم آن را به او دهند و نیز اگر دو مرد كافر ذمّی كه در دین خود عادل باشند گفته او را تصدیق كنند در صورتی كه میت ناچار بوده كه وصیت كند و مرد و زن مسلمان عادلی هم در آنجا نبوده باید به وصیت عمل شود.

مسأله 2350 هرگاه كسی ادّعا كند من وصی میتم كه اموال او را به مصرفی برسانم، یا قیم بچّه های او هستم فقط در صورتی باید ادّعای او را پذیرفت كه دو مرد عادل گفته او را تصدیق كنند.

مسأله 2351 هرگاه كسی وصیت كند چیزی به شخصی بدهند و آن شخص قبل از آن كه قبول یا رد كند از دنیابرود، ورثه او می توانند آن وصیت را قبول كنند، خواه قبل از وصیت كننده از دنیا رفته باشد و یا بعد از او و این در صورتی است كه وصیت

كننده از وصیت خود برنگردد.

كسانی كه ارث می برند

مسأله 2352 كسانی كه به واسطه خویشاوندی ارث می برند سه گروهند.

گروه اوّل: پدر و مادر و اولاد میت است و با نبودن اولاد، اولاد اولاد او هرچه پایین روند (البته هر كدام از آنان كه به میت نزدیكتر است) و تا یك نفر از این گروه باشد گروه دوم ارث نمی برند.

گروه دوم: پدر بزرگ و پدر او، هر چه بالا روند و مادر بزرگ و مادر او، هر چه بالا روند (پدری باشند یا مادری) و همچنین خواهر و برادر و با نبودن برادر و خواهر اولاد ایشان و اولاد اولاد ایشان، هر كدام به میت نزدیكتر است و تا یك نفر از این گروه وجود دارد گروه سوم ارث نمی برند.

گروه سوم: عمو و عمّه و دایی و خاله هر چه بالا روند و اولاد آنان هر چه پایین روند (البته هر كدام نزدیكترند ارث می برند) و تا یك نفر از عمو و عمّه ها و دایی و خاله ها زنده اند اولاد آنان ارث نمی برند و تا اولاد آنها زنده اند اولاد اولاد آنها ارث نمی برند و تنها یك استثناء دارد و آن این كه: اگر میت عموی پدری و پسر عموی پدری و مادری داشته باشد، عموی پدری ارث نمی برد و مال به پسر عموی پدر و مادری می رسد.

مسأله 2353 اگر عمو و عمّه و دایی و خاله خود میت و اولاد آنان وجود نداشته باشند نوبت به عمو و عمّه و دایی و خاله « پدر و مادر » میت می رسد و اگر اینها نباشند اولادشان ارث

می برند و اگر آنها هم نباشند عمو و عمّه و دایی و خاله « پدر بزرگ و مادر بزرگ » میت ارث می برند و اگر آنها نباشند نوبت به اولادشان می رسد.

مسأله 2354 زن و شوهر از یكدیگر ارث می برند به شرحی كه در بحثهای آینده خواهد آمد.

ارث گروه اوّل

مسأله 2355 هرگاه وارث میت فقط یك نفر از گروه اوّل باشد (مثلاً پدر یا مادر، یا یك پسر یا یك دختر) تمام مال میت به او می رسد و اگر چند پسر یا چند دختر باشند، میان آنها بطور مساوی قسمت می شود و اگر دختر و پسر هر دو باشند مال را طوری قسمت می كنند كه هر پسر دو برابر دختر ببرد.

مسأله 2356 هرگاه وارث میت فقط پدر و مادر او باشند، مال سه قسمت می شود دو قسمت آن را پدر و یك قسمت آن را مادر می برد، ولی اگر میت دو برادر، یا چهار خواهر، یا یك برادر و دو خواهر داشته باشد كه همه آنها پدر و مادری باشند یا پدری فقط (یعنی پدر آنان با پدر میت یكی باشد) مادر شش یك مال را می برد و بقیه به پدر می رسد.

مسأله 2357 هرگاه وارث میت فقط پدر و مادر و یك دختر باشند، مال را پنج قسمت می كنند پدر و مادر هر كدام یك قسمت و دختر سه قسمت آن را می برد، مگر این كه میت دو برادر یا چهار خواهر یا یك برادر و دو خواهر پدری داشته باشد، در این صورت مال را شش قسمت می كنند، پدر و مادر هر

كدام یك قسمت و دختر سه قسمت می برد و یك قسمت باقی مانده را پدر و دختر در میان خود تقسیم می كنند و احتیاط آن است كه آن دو در این تقسیم باهم صلح كنند.

مسأله 2358 هرگاه وارث میت فقط پدر و مادر و یك پسر باشد مال را شش قسمت می كنند، پدر و مادر هر كدام یك قسمت و پسر چهار قسمت آن را می برد و اگر چند پسر یا چند دختر باشند، آن چهار قسمت را بطور مساوی میان خودشان تقسیم می كنند و اگر پسر و دختر باهم باشند طوری تقسیم می كنند كه هر پسر دو برابر دختر ببرد.

مسأله 2359 هرگاه وارث میت فقط پدر و یك پسر، یا مادر و یك پسر باشد مال را شش قسمت می كند، یك قسمت سهم پدر یا مادر است و پنج قسمت سهم پسر.

مسأله 2360 هرگاه وارث میت فقط پدر یا مادر و پسر و دختر باشد مال را شش قسمت می كنند یك سهم آن را پدر یا مادر می برد و پنج سهم باقی مانده را طوری تقسیم می كنند كه هر پسر دو برابر دختر ببرد.

مسأله 2361 هرگاه وارث میت فقط پدر و یك دختر، یا مادر و یك دختر باشد مال را چهار قسمت می كنند، یك قسمت آن را پدر یا مادر و سه قسمت را دختر می برد.

مسأله 2362 هرگاه وارث میت فقط پدر و چند دختر، یا مادر و چند دختر باشد مال را پنج قسمت می كنند، یك قسمت را پدر یا مادر می برد و چهار قسمت دیگر سهم

دخترهاست كه بطور مساوی میان خودشان تقسیم می كنند.

مسأله 2363 هرگاه میت اولاد نداشته باشد نوه پسری او (هرچند دختر باشد) سهم پسر میت را می برد و نوه دختری او (هر چند پسر باشد) سهم دختر میت را می برد.

ارث گروه دوم

مسأله 2364 گروه دوم از كسانی كه به واسطه خویشاوندی ارث می برند « پدر بزرگ » و « مادر بزرگ » و « برادر » و « خواهر » میت است و اگر برادر و خواهر نداشته باشد اولادشان به جای آنها ارث می برند، این گروه در صورتی ارث می برند، كه هیچ كس از گروه اوّل وجود نداشته باشد. مسأله 2365 هرگاه وارث فقط یك برادر یا یك خواهر باشد، همه مال به او می رسد و اگر چند برادر یا چند خواهر پدر و مادری باشند همه مال بطور مساوی در میان آنها تقسیم می شود و اگر برادر و خواهر پدر و مادری باهم باشند سهم هر برادر دو برابر خواهر خواهد بود.

مسأله 2366 با وجود برادر و خواهر پدر و مادری، برادر و خواهر پدری فقط كه از مادر با میت جدا است ارث نمی برد، ولی اگر برادر وخواهر پدر ومادری ندارد چنانچه فقط یك خواهر یا یك برادر پدری دارد تمام مال به او می رسد و اگر چند برادر یا چند خواهر پدری دارد مال بطور مساوی درمیان آنها تقسیم می شود و اگر هم برادر و هم خواهر پدری دارد هر برادر دو برابر خواهر می برد.

مسأله 2367 هرگاه وارث فقط یك خواهر یا یك برادر مادری باشد كه از پدر با میت جداست

تمام مال به او می رسد و اگر چند برادر مادری، یا چند خواهر مادری، یا چند برادر و خواهر مادری باشند، درهرصورت مال بطور مساوی میان آنها تقسیم می شود.

مسأله 2368 اگر وارث، برادر و خواهر پدر و مادری و برادر و خواهر پدری و یك برادر و یك خواهر مادری باشند برادر و خواهر پدری ارث نمی برند و مال را شش قسمت می كنند، یك قسمت آن را به برادر یا خواهر مادری، بقیه را به برادر و خواهر پدر و مادری می دهند و هر برادر دو برابر خواهر می برد امّا اگر بیش از یك برادر یا یك خواهر مادری دارد مال را سه قسمت می كنند، یك قسمت آن را برادر و خواهر مادری بطور مساوی میان خودشان تقسیم می كنند و دو قسمت را به برادر و خواهر پدر و مادری می دهند و سهم هر برادر دو برابر خواهر است.

مسأله 2369 هرگاه وارث فقط برادر و خواهر پدری و یك برادر یا خواهر مادری باشد، مال را شش قسمت می كنند، یك قسمت آن را برادر یا خواهر مادری می برد و پنج قسمت دیگر به برادر و خواهر پدری می رسد و هر برادر دو برابر خواهر می برد.

مسأله 2370 هرگاه وارث فقط برادر و خواهر پدری و دو یا چند برادر و خواهر مادری باشد، مال را سه قسمت می كنند، یك قسمت آن را برادر وخواهر مادری بطور مساوی تقسیم می كنند و دو قسمت به برادر و خواهر پدری می رسد و سهم هر برادر دو برابر خواهر است.

مسأله 2371 هرگاه وارث فقط

برادر وخواهر و همسر او باشند، همسر ارث خود را به تفصیلی كه در مسائل آینده گفته می شود می برد و خواهر و برادر بطوری كه در مسائل گذشته گفته شد ارث خود را می برند، ولی برای آن كه زن یا شوهر ارث می برد از سهم برادر و خواهر مادری چیزی كم نمی شود، ولی از سهم برادر و خواهر پدر و مادری یا پدری كم می شود، مثلاً اگر وارث میت شوهر و برادر و خواهر مادری و برادر و خواهر پدر و مادری او باشند، نصف مال به شوهر می رسد و یك قسمت از سه قسمت اصل مال به برادر و خواهر مادری و باقیمانده سهم برادر و خواهر پدر و مادری است، مثلاً اگر تمام مال شش تومان باشد، سه تومان به شوهر، و دو تومان به برادر و خواهر مادری و یك تومان به برادر و خواهر پدر و مادری می رسد.

مسأله 2372 در صورتی كه میت خواهر و برادر نداشته باشد، سهم آنان به اولادشان می رسد، سهم برادر زاده و خواهرزاده مادری بطور مساوی بین آنها تقسیم می شود و سهم برادرزاده و خواهرزاده پدری یا پدر و مادری چنان تقسیم می شود كه پسر دو برابر دختر می برد، ولی اگر برادرزاده پدری، یا پدر و مادری، همه از یك برادر باشند احتیاط آن است كه در مقدار تفاوت میان پسر و دختر، باهم مصالحه كنند.

مسأله 2373 هرگاه وارث فقط یك جد یا یك جدّه است، چه پدری باشد یا مادری همه مال به او می رسد و با وجود جدّ میت، پدر جدّ

او ارث نمی برد.

مسأله 2374 هرگاه وارث میت فقط جدّ و جدّه پدری باشند، مال سه قسمت می شود دو قسمت را جدّ و یك قسمت را جدّه می برد و اگر جدّ و جدّه مادری باشند مال بطور مساوی میان آنها تقسیم می شود.

مسأله 2375 اگر وارث فقط یك جد یا جدّه پدری و یك جد یا جدّه مادری باشد، مال سه قسمت می شود، دو قسمت سهم جد یا جدّه پدری است و یك قسمت سهم جد یا جدّه مادری.

مسأله 2376 هرگاه وارث جدّ و جدّه پدری و جدّ و جدّه مادری باشد مال سه قسمت می شود یك قسمت آن را جدّ و جدّه مادری، بطور مساوی بین خود تقسیم می كنند و دو قسمت آن را جدّ و جدّه پدری طوری تقسیم می كنند كه سهم جد دوبرابر جدّه باشد.

مسأله 2377 اگر وارث فقط زن یا شوهر و جدّ و جدّه پدری و جدّ و جدّه مادری او باشند، زن یا شوهر، ارث خود را به شرحی كه در مسائل آینده خواهد آمد می برند و یك قسمت از سه قسمت اصل مال را به جدّ و جدّه مادری می دهند كه بطوری مساوی میان خود تقسیم می كنند و بقیه به جدّ و جدّه پدری می رسد و سهم جد دو برابر جدّه است.

مسأله 2378 اگر وارث، جد یا جدّه مادری (یا هر دو) با برادران مادری باشد، جد در حكم یك برادر و جدّه در حكم یك خواهر است و مال را در میان خود بطور مساوی تقسیم می كنند و اگر وارث، جدّ و جدّه پدری (یا پدر

و مادری) با برادران پدری (یا پدری و مادری) باشند جد، حكم یك برادر و جدّه، حكم یك خواهر را دارد و ارث را در میان خود چنان تقسیم می كنند كه سهم هر مرد دو برابر سهم زن شود.

ارث گروه سوم

مسأله 2379 گروه سوم عمو و عمّه و دایی و خاله و اولاد آنان است كه اگر از گروه اوّل و دوم كسی نباشد آنها ارث می برند.

مسأله 2380 هرگاه وارث فقط یك عمو یا یك عمّه است، چه پدر و مادری باشد (یعنی با پدر میت از یك پدر مادر باشد) یا پدری فقط، یا مادری، تمام مال به او می رسد و اگر چند عمو و چند عمّه باشند و همه پدر و مادری یا پدری باشند مال بطور مساوی میان آنها تقسیم می شود، ولی اگر عمو و عمّه هر دو باشند (و همه پدر و مادری یا پدری باشند) عمو دو برابر عمّه می برد.

مسأله 2381 هرگاه وارث فقط چند عمو یا چند عمّه مادری باشد مال بطور مساوی بین آنها تقسیم می شود، ولی اگر فقط چند عمو و عمّه مادری داشته باشد بنابر احتیاط واجب باید در تقسیم مال باهم مصالحه كنند.

مسأله 2382 هرگاه وارث عمو و عمّه باشد و بعضی پدری و بعضی مادری و بعضی پدر و مادری باشند، عمو و عمّه پدری ارث نمی برند، سپس اگر میت تنها یك عمو یا یك عمّه مادری دارد مال را شش قسمت می كنند یك قسمت را به عمو یا عمّه مادری و بقیه را به عمو و عمّه پدر و مادری می دهند (به طوری كه

سهم عمو دو برابر عمّه باشد) و اگر میت عمو و عمّه مادری متعدّد دارد (دو عمو یا دو عمّه یا یك عمو و یك عمّه مادری) مال را سه قسمت می كنند، دو قسمت را عمو و عمّه پدر و مادری می برند (عمو دو برابر عمّه) و یك قسمت را عمو و عمّه مادری و احتیاط واجب آن است كه در تقسیم با یكدیگر مصالحه كنند.

مسأله 2383 هرگاه وارث فقط یك دایی یا یك خاله باشد همه مال به او می رسد، و اگر هم دایی و هم خاله باشد (و همه پدر و مادری یا پدری یا مادری باشند) مال بطور مساوی میان آنها قسمت می شود و احتیاط مستحب آن است كه با یكدیگر مصالحه كنند.

مسأله 2384 هرگاه وارث، فقط یك دایی، یا یك خاله مادری، و دایی و خاله پدر و مادری، دایی و خاله پدری باشد، دایی و خاله پدری ارث نمی برند و مال را شش قسمت می كنند یك سهم به دایی و خاله مادری و بقیه به دایی و خاله پدر و مادری می رسد و آنها بطور مساوی تقسیم می كنند.

مسأله 2385 هرگاه وارث فقط دایی و خاله پدری و دایی و خاله مادری و دایی و خاله پدر و مادری باشد، دایی و خاله پدری ارث نمی برند و باید مال را سه قسمت كنند، یك سهم آن را دایی و خاله مادری به طور مساوی تقسیم می كنند و بقیه به دایی و خاله پدر و مادری می رسد، آنها هم بطور مساوی میان خود تقسیم می كنند.

مسأله 2386 هرگاه وارث یك دایی

یا یك خاله و یك عمو یا یك عمّه باشد، مال را سه قسمت می كنند، یك سهم را دایی یا خاله، دو سهم را عمو یا عمّه می برد.

مسأله 2387 اگر وارث یك دایی یا یك خاله و عمو و عمّه باشد، چنانچه عمو و عمّه پدر و مادری یا پدری، باشند مال را سه قسمت می كنند یك قسمت را دایی یا خاله می برد و از بقیه دو قسمت به عمو و یك قسمت به عمّه می دهند، بنابراین اگر مال را نه سهم كنند سه سهم به دایی یا خاله و چهار سهم به عمو و دو سهم به عمّه می رسد.

مسأله 2388 اگر وارث، یك دایی یا یك خاله و یك عمو یا یك عمّه مادری و عمو و عمّه پدر و مادری یا پدری باشد، مال را سه قسمت می كنند، یك قسمت آن را به دایی یا خاله می دهند و دو قسمت باقیمانده را شش سهم می كنند یك سهم را به عمو یا عمّه مادری و پنج سهم را به عمو و عمّه پدر و مادری یا پدری می دهند و عمو دو برابر عمّه می برد.

مسأله 2389 هرگاه وارث، یك دایی یا یك خاله و عمو و عمّه مادری و عمو و عمّه پدری و مادری یا پدری باشد مال را سه قسمت می كنند، یك قسمت را دایی یا خاله می برد و دو قسمت باقی مانده را سه سهم می كنند، یك سهم آن به عمو و عمّه مادری می رسد (و بنابر احتیاط واجب در تقسیم باهم مصالحه می كنند) و دو

سهم دیگر را میان عمو و عمّه پدر و مادری یا پدری قسمت می نمایند و عمو دو برابر عمّه می برد.

مسأله 2390 هرگاه وارث، چند دایی و چند خاله باشد كه همه پدر و مادری، یا پدری، یا مادری باشند و میت عمو و عمّه هم داشته باشد، مال را سه سهم می كنند، دو سهم آن به دستوری كه در مسأله پیش گفته شد عمو و عمّه بین خودشان تقسیم می كنند و یك سهم آن را دایی ها و خاله ها بطور مساوی میان خود قسمت می نمایند.

مسأله 2391 هرگاه وارث، دایی یا خاله مادری و چند دایی و خاله پدر و مادری یا پدری و عمو و عمّه باشد، مال سه سهم می شود دو سهم آن به دستوری كه قبلاً گفته شد میان عمو و عمّه تقسیم می شود و در مورد یك سهم باقی مانده اگر میت یك دایی یا یك خاله مادری دارد آن را شش قسمت می كنند، یك قسمت را به دایی یا خاله مادری می دهند، و بقیه را به دایی و خاله پدر و مادری یا پدری و آنها بطور مساوی قسمت می كنند و اگر چند دایی مادری یا چند خاله مادری، یا هم دایی مادری و هم خاله مادری دارد، آن یك سهم را سه قسمت می كنند، یك قسمت را دایی ها و خاله های مادری بطور مساوی تقسیم می كنند و بقیه به دایی و خاله پدر و مادری یا پدری می رسد كه آنها نیز بطور مساوی قسمت می كنند.

مسأله 2392 اگر میت عمو و عمّه و دایی و

خاله نداشته باشد، سهم عمو و عمّه به اولاد آنها و سهم دایی و خاله نیز به اولاد آنها می رسد.

مسأله 2393 هرگاه وارث میت عمو و عمّه و دایی و خاله پدر و عمو و عمّه و دایی و خاله مادر او باشد، مال او سه سهم می شود، یك سهم به عمو و عمّه و دایی و خاله مادر میت می رسد (و آنها بنا بر احتیاط واجب در تقسیم آن مصالحه می كنند) و دو سهم دیگر را سه قسمت می كنند، یك قسمت را دایی و خاله پدر میت، بطور مساوی میان خود تقسیم می كنند و دو قسمت دیگر آن به عمو و عمّه پدر میت می رسد (و سهم عمو دو برابر عمّه است).

مسأله 2394 سهم ارث عمو و عمّه و دایی و خاله را (در صورتی كه همه پدر و مادری باشند كه غالباً چنین هستند) می توان چنین خلاصه كرد: به یك عمو یا یك عمّه تمام مال می رسد و اگر وارث چند عمو یا چند عمّه باشند بطور مساوی می برند و اگر هم عمو و هم عمّه باشند عمو دو برابر عمّه می برد و اگر یك دایی یا یك خاله باشد تمام مال به او می رسد و اگر چند دایی یا چند خاله باشد، یا هم دایی و خاله باشند، مال را بطور مساوی تقسیم می كنند و هرگاه عمو و عمّه و دایی و خاله باشند، عمو و عمّه دو سهم می برند و دایی و خاله یك سهم و هر عمو دوبرابر عمّه می برد، امّا سهم دایی و خاله

مساوی است.

ارث زن و شوهر

مسأله 2395 هرگاه زن دائمی از دنیا برود و اولاد نداشته باشد نصف تمام مال او به شوهر می رسد و بقیه را ورثه دیگر می برند و اگر از آن شوهر یا از شوهر دیگری اولاد داشته باشد یك چهارم تمام مال او به شوهرش می رسد و بقیه به وارثان دیگر.

مسأله 2396 هرگاه مردی از دنیا برود و فرزند نداشته باشد، یك چهارم مال او را همسر دائمی او می برد و بقیه را ورثه دیگر و هرگاه از آن زن یا از زن دیگر فرزند داشته باشد، یك هشتم مال به زن او می رسد و بقیه به وارثان دیگر.

مسأله 2397 زن از تمام اموال منقول شوهر ارث می برد، ولی از زمین و قیمت آن ارث نمی برد، خواه زمین خانه باشد یا باغ، یا زمین زراعتی و مانند آن و نیز از خود هوایی ساختمان ارث نمی برد، مثل بنا و درخت، امّا باید هوایی را قیمت كنند و از قیمت آن سهم ارث او را بدهند.

مسأله 2398 هرگاه زن بخواهد در چیزی كه از شوهرش ارث نمی برد (مانند زمین و بنای خانه) تصرّف كند باید از ورثه دیگر اجازه بگیرد، همچنین ورثه دیگر تا سهم زن را از قیمت هوایی نداده اند (مانندبنای خانه) نباید بدون اجازه زن در آن تصرّف كنند و چنانچه پیش از دادن سهم زن، آنها را بفروشند، در صورتی كه زن معامله را اجازه دهد صحیح و گرنه نسبت به سهم او باطل است.

مسأله 2399 اگر بخواهند بنا و درخت و مانند آن را قیمت كنند باید چنین حساب كنند كه

اگر آنها با دادن مال الاجاره در آن زمین باقی بماند چقدر ارزش دارد، پس سهم زن را از قیمت آن بدهند.

مسأله 2400 مجرای آب قنات و مانند آن حكم زمین را دارد و آجر و چیزهایی كه در آن بكار رفته در حكم ساختمان است.

مسأله 2401 اگر میت بیش از یك زن داشته باشد در صورت نداشن فرزند چهار یك اموال او و در صورت داشتن فرزند، هشت یك آن به شرحی كه در بالا گفته شد بطور مساوی میان زنان او تقسیم می شود، خواه شوهر با آنها نزدیكی كرده باشد یا نه، امّا اگر در مرضی كه به آن مرض از دنیا رفته زنی را عقدكرده، در صورتی ارث از او می برد كه با او نزدیكی كرده باشد.

مسأله 2402 هرگاه زن در حال بیماری، شوهر كند و با همان بیماری از دنیا برود شوهرش از او ارث می برد، خواه نزدیكی كرده باشد یا نه.

مسأله 2403 هرگاه زن را به ترتیبی كه در احكام طلاق گفته شد، طلاق رجعی دهد و در بین عدّه بمیرد شوهر از او ارث می برد، همچنین اگر شوهر در بین عدّه زن بمیرد زن از او ارث می برد، ولی در عدّه طلاق بائن هرگاه یكی از آنان بمیرد دیگری از او ارث نمی برد.

مسأله 2404 هرگاه شوهر در حال بیماری، همسرش را طلاق دهد و پیش از گذشتن یك سال (قمری) از دنیا برود، زن با سه شرط از او ارث می برد: « اوّل » این كه شوهر در همان مرض از دنیا برود. « دوم » این كه زن بعد از طلاق

و گذشتن عدّه، شوهر نكند. « سوم » آن كه طلاق به رضایت زن نباشد و اگر با رضایت او باشد، ارث بردنش مشكل است.

مسأله 2405 لباس و زینت آلات و مانند آنها كه مرد برای همسرش می گیرد مال همسر اوست، مگر این كه ثابت شود كه قصد تملیك نكرده بلكه جنبه عاریتی داشته باشد.

مسائل متفرّقه ارث

مسأله 2406 هرگاه مردی از دنیا برود، قرآن، انگشتر و شمشیر و لباسی را كه می پوشیده، یا برای پوشیدن آماده كرده، مال پسر بزرگتر اوست و اگر میت از این چهار چیز بیش از یكی دارد، مثلاً دو قرآن یا دو انگشتر دارد چنانچه از همه آنها استفاده می كرده همه به پسر بزرگترش می رسد.

مسأله 2407 هرگاه میت قرض داشته باشد، چنانچه قرضش به اندازه مال او یا زیادتر از آن باشد، چهار چیزی كه در مسأله قبل گفته شد به پسر بزرگترش نمی رسد و باید به قرض او بدهند، ولی اگر اموالش بیشتر باشد و بتوان قرض او را داد و مقدار قابل توجّهی هم برای ورثه باقی می ماند، باید آن چهار چیز را به پسر بزرگترش داد.

مسأله 2408 مسلمان از كافر ارث می برد، ولی كافر اگر چه پدر یا پسر میت باشد از مسلمان ارث نمی برد.

مسأله 2409 هرگاه كسی یكی از خویشاوندان خود را عمداً و به ناحق بكشد از او ارث نمی برد، ولی اگر از روی خطا باشد ارث می برد (مثل این كه سنگی به هوا پرتاب كند و اتّفاقاً به یكی از خویشان او بخورد و او را به قتل برساند) و در این صورت از

دیه قتل بنابر احتیاط ارث نمی برد.

مسأله 2410 هرگاه از میت فرزندی در شكم مادر باشد و در طبقه او وارث دیگری نیز مانند اولاد و پدر و مادر وجود داشته باشد، باید هنگام تقسیم برای بچّه ای كه در شكم مادر است سهم دو پسر را كنار بگذارند، هرگاه زنده به دنیا آمد ارث می برد و چنانچه مثلاً یك پسر یا یك دختربه دنیا آید زیادی را ورثه بین خودشان تقسیم می كنند و اگر در طبقه او وارث دیگری نباشد هرگاه حمل زنده متولد شود تمام مال به او می رسد و الاّ میان سایر ورثه تقسیم می گردد.

دفاع

احكام دفاع

مسأله 2411 دفاع بر همه مسلمانان در برابر هجوم دشمنان به كشورهای اسلامی و مرزهای آن واجب است و منحصر به كشوری نیست كه انسان در آن زندگی می كند، بلكه همه مسلمین دنیا باید در برابر هجوم اجانب به كشورهای اسلامی یا مقدّسات مسلمانان مدافع یكدیگر باشند، خواه از طریق بذل مال یا جان یا هر وسیله دیگر، و در این امر احتیاج به اذن حاكم شرع نیست، ولی برای نظم و هماهنگی برنامه های دفاعی باید در صورت امكان فرمانده یا فرماندهان آگاه و مورد اعتمادی را با نظر حاكم شرع تعیین كنند.

مسأله 2412 هرگاه مسلمانان از این بیم داشته باشند كه اجانب نقشه استیلا بر ممالك اسلامی را كشیده و بدون واسطه یا به واسطه عمّال خود از داخل یا خارج آن را عملی كنند بر همه مكلّفین واجب است به هر وسیله ای كه امكان دارد در برابر آن بایستند و از ممالك اسلامی دفاع كنند.

مسأله 2413 اگر به

واسطه توسعه نفوذ سیاسی یا اقتصادی و تجاری بیگانگان، خوف آن باشد كه آنها بر ممالك اسلامی تسلّط پیدا كنند، بر همه واجب است كه از نفوذ آنان جلوگیری نموده، ایادی آنها را قطع كنند، همچنین در مورد برقرار ساختن روابط سیاسی با دولتهای غیر اسلامی باید طوری باشد كه موجب ضعف و ناتوانی مسلمین یا اسارت آنها در چنگال بیگانگان یا وابستگی اقتصادی و تجاری نگردد.

امر به معروف و نهی از منکر

امر به معروف و نهی از منكر

مسأله 2414 امر به معروف و نهی از منكر بر تمام افراد عاقل و بالغ با شرایط زیر واجب است: 1 كسی كه می خواهد امر و نهی كند باید یقین داشته باشد كه طرف مقابل مشغول انجام حرام یا ترك واجبی است. 2 احتمال دهد كه امر و نهی او اثردارد، خواه اثر فوری داشته باشد یا غیر فوری، كامل یا ناقص، بنابراین اگر بداند هیچ اثر نمی كند واجب نیست. 3 در امر و نهی او مفسده و ضرری نباشد، پس اگر بداند یا خوف این باشد كه امر یا نهی او، ضرر جانی یا عرضی و آبرویی یا مالی قابل توجّه نسبت به او یا بعضی از مؤمنین می رساند واجب نیست، ولی اگر معروف و منكر از اموری باشد كه شارع مقدّس اسلام اهمّیت زیادی به آن می دهد (مانند حفظ اسلام و قرآن و استقلال ممالك اسلامی، یا حفظ احكام ضروری اسلام)، باید اعتنا به ضرر نكند و با بذل جان و مال در حفظ آنها بكوشد.

مسأله 2415 هرگاه بدعتی در اسلام واقع شود (مانند منكراتی كه دولتهای ناصالح به نام اسلام انجام می دهند) بر همه، مخصوصاً علمای دین واجب است حق

را اظهار و باطل را انكار كنند و اگر سكوت علمای دین موجب هتك مقام علم، یا سوء ظنّ به علمای اسلام شود، اظهار حق به هر نحوی كه ممكن باشد واجب است، هرچند بدانند تاثیر نمی كند.

مسأله 2416 هرگاه احتمال صحیح داده شود كه سكوت، سبب می شود كه عمل منكری معروف، یا عمل معروفی منكر شود، بر همه مخصوصاً علمای اسلام واجب است كه حق را اظهار و اعلام كنند و سكوت جایز نیست.

مسأله 2417 هرگاه سكوت علمای اسلام یا غیر آنها موجب تقویت ظالم یا تأیید او شود، یا سبب جرأت او بر سایر محرّمات گردد، واجب است اظهار حق و انكار باطل كنند، هر چند تأثیر فوری نداشته باشد.

مسأله 2418 اگر داخل شدن بعضی از مؤمنین یا علمای اسلام در دستگاههای ظلمه سبب جلوگیری از مفاسد یا منكراتی شود واجب است قبول این كار، مگر آن كه مفسده مهمتری در آن باشد، مثل این كه باعث سستی عقاید مردم، یا سلب اعتماد آنها از علمای دین گردد كه در این صورت جایز نیست.

مسأله 2419 امر به معروف و نهی از منكر مراتبی دارد كه بعضی از این مراتب، احتیاج به اجازه حاكم شرع ندارد و بعضی دارد، آنچه احتیاج به اجازه حاكم شرع ندارد همان امر به معروف با زبان و دل و نصیحت كردن یا اعراض و بی اعتنایی و ترك مراوده نمودن است و اگر تأثیر نكرد جایز است با كلمات تند و خشن كه خالی از گناه باشد یا با توسّل به زور، به این طریق كه جلو فرد گنهكار را بگیرد، یا وسایل گناه را از دسترس

او خارج سازد، اقدام نماید ولی اگر برای امر به معروف و نهی از منكر لازم شود كه متوسّل به ضرب و جرح یا اتلاف اموال و بالاتر از آن گردد در این صورت هیچ كس بدون اجازه حاكم شرع حقّ اقدام ندارد، بلكه باید اصل كار و مقدار و اندازه آن طبق ضوابط اسلامی با نظر حاكم شرع تعیین گردد.

مسائل جدید مورد نیاز

معاملات بانكی و صندوقهای قرض الحسنه

مسأله 2420 پولهایی را كه مردم به عنوان حساب جاری به بانك ها می سپارند صورت قرض الحسنه به بانك دارد كه هر وقت بخواهند، می توانند آن را بگیرند و اگر سودی در مقابل آن قرار دهند حرام است و قرض هم باطل است و بانك نمی تواند در آن تصرّف كند.

مسأله 2421 سپرده های كوتاه مدّت و درازمدّت مردم، نزد بانكها و سودی كه بانك به آن می دهد، در صورتی حلال است كه طبق موازین شرعی و از طریق قراردادها و عقود اسلامی (از قبیل مضاربه و شركت و امثال آن) باشد و دهنده پول یقین داشته باشد یا احتمال قابل ملاحظه دهد كه بانك بعنوان وكالت از طرف مشتری این قراردادها را به صورت شرعی انجام می دهد، امّا اگر یقین دارد كه این امور جنبه ظاهری و صوری دارد و فقط روی كاغذ است، آن سود حرام است.

مسأله 2422 آنچه اشخاص از بانكها به عنوان قرض الحسنه یا غیر آن می گیرند و اضافه ای می پردازند در صورتی حلال است كه معامله به صورت شرعی انجام گیرد و جنبه ربا نداشته باشد.

مسأله 2423 اگر انسان بداند در بانك پول حلال و حرام هر دو وجود دارد ولی نداند

پولی را كه از بانك می گیرد از پولهای حرام است یا نه، گرفتن آن اشكالی ندارد، ولی اگر مطمئن باشد از پول حرام است تصرّف در آن جایز نیست و حكم مجهول المالك را دارد كه باید بنابر احتیاط واجب به اجازه حاكم شرع از طرف صاحب اصلی اش در راه خدا صدقه دهد و در این مسأله فرقی میان بانكهای داخلی و خارجی دولتی و غیر دولتی نیست.

مسأله 2424 گرفتن سود از بانك های خارجی و غیرمسلمان اشكال ندارد، ولی از بانكهای مسلمان، حرام است.

مسأله 2425 حواله های بانكی یا تجاری كه به آنها « صرف برات » گفته می شود مانعی ندارد، یعنی بانك یا تاجر پولی را از كسی در محلّی می گیرد و حواله می دهد كه از بانك یا طرفش در محلّ دیگر به آن شخص بپردازند و در مقابل این حواله از صاحب پول چیزی می گیرد، این معامله حلال است خواه حقّ حواله را از خود آن پول كم كند، یا جداگانه بگیرد، همچنین اگر بانك یا موسّسه دیگر، پولی را به شخص دهد و حواله كند كه این شخص پول را در محلّ دیگر به شعبه بانك یا شخص معینی بپردازد و اگر مقداری به عنوان حق ّزحمت در این حواله بگیرد نیز، اشكال ندارد.

مسأله 2426 بانكهای رهنی و غیر آنها اگر قرض بدهند به شرط سود و چیزی را رهن بگیرند، هم قرض باطل و حرام است و هم رهن و بانك حق ندارد مالی را كه رهن گذارده اند برای گرفتن حق خود بفروشد و نیز اگر كسی آن را بخرد مالك نمی شود.

مسأله

2427 چیزی را كه صندوقهای قرض الحسنه به عنوان كارمزد و حقّ الزّحمه در برابر خدماتی كه برای نگهداری حساب اقساط و امثال این امور می گیرند اشكال ندارد، ولی احتیاط واجب آن است كه این مبلغ متناسب با زحمات هزینه های بانك باشد، نه این كه همان سود پول را به نام كارمزد بگیرند. صندوقهای قرض الحسنه نمی توانند هیچ گونه شرطی در برابر دادن وام بكنند، مثلاً بگویند شرط وام آن است كه كارمزدی بدهند، بنابراین باید كارمزدی را كه می گیرند چیزی جداگانه از وام باشد.

مسأله 2428 بعضی از صندوق های قرض الحسنه مقداری از سرمایه خود را در كارهای تجاری یا تولیدی به كار می گیرند، تا از درآمد آن هزینه های صندوق یا سوخت و سوز وامها را تأمین كنند، این كار در صورتی جایز است كه صاحبان پول از این جریان باخبر بوده و اجازه داده باشند و درآمد حاصل شده نیز تنها صرف هزینه های بانك شود.

سفته و چك

مسأله 2429 « سفته » به ورقه ای می گویند كه پول نیست بلكه سند بدهكاری است، به همین جهت معامله به خود آن واقع نمی شود و آن بر دو قسم است:

1 سفته حقیقی كه شخص بدهكار در مقابل بدهی خود به طلبكار می دهد.

2 سفته دوستانه كه شخص به دیگری می دهد بی آن كه در مقابلش بدهكاری داشته باشد و مقصود آن است كه این سفته را به شخص سومی بدهد و مقداری از مبلغ آن را كم كرده پول نقد بگیرد. « چك » نیز مانند « سفته » بر دو قسم است: 1 چك حقیقی

و مدّت دار كه نشانه طلب كسی از دیگری است (مثلاً در برابر خرید جنس از دیگری به او چك داده است) در این صورت، چك مدّت دار را می توان به مقداری كمتر از آن با شخص طلبكار نقداً معامله كرد، یا به شخص ثالثی به مبلغی كمتر فروخت. 2 چك دوستانه كه چك در مقابل طلب نبوده باشد. در اینصورت معامله آن اشكال دارد.

مسأله 2430 سفته حقیقی را اگر كسی با دیگری به مبلغی كمتر معامله كند مثل این كه سفته هزار تومانی را كه سه ماه مدّت دارد به نهصد تومان پول نقد معامله نماید و در حقیقت یك هزار تومان اسكناسی را كه در ذمّه بدهكار، طلب دارد، به نهصد تومان پول نقد می فروشد، این گونه معامله سفته اشكال ندارد (و آن را تنزیل سفته گویند) ولی معامله روی سفته دوستانه خالی از اشكال نیست، چون بدهی واقعی در آنجا وجود ندارد و راههایی كه برای حلّ مشكل آن ذكر شده هیچ كدام خالی از اشكال نمی باشد.

مسأله 2431 هر كسی امضاء او در سفته باشد حقّ رجوع به او هست، یعنی اگر سفته دهنده بدهكاری خود را بموقع ندهد طلبكار حق دارد طلب خود را از كسانی كه امضاء آنها در سفته است بگیرد و در واقع كسانی كه سفته را امضاء می كنند ضامن بدهكار می شوند كه اگر او نپرداخت آنها بپردازند (این نوع ضمان را ضمّ ذمّه به ذمّه می گویند و چنان كه در احكام ضمان گفتیم صحیح است).

مسأله 2432 معاملات ارزی جایز است، یعنی می توان اسكناس ایرانی را به لیره سوری یا ریال

سعودی یا مارك یا دلار معامله كرد و كم و زیاد در آن اشكالی ندارد، ولی اگر كسی پولی را به دیگری قرض بدهد خواه پول ایرانی باشد یا پول خارجی فقط همان مقداررا می تواند از او بگیرد و زیادتر از آن ربا و حرام است و اگر كسی مقداری پول خارجی مثلاً یكصد مارك به دیگری وام بدهد، بعد ناچار شود در مقابل آن ریال ایرانی تحویل دهد باید به نرخ بازار متعارف و معمول حساب كند، مگر این كه طلبكار به كمتر از آن راضی شود.

معاملات سرقفلی

مسأله 2433 سرقفلی عبارت است از حقّ اولویتی كه مستأجر بر ملك پیدا می كند در مقابل پولی كه به مالك در اوّل كار می پردازد و مطابق آن، مستأجری كه سرقفلی پرداخته در اجاره كردن آن ملك، اولی از دیگران است. سرقفلی در سابق وجود نداشت و امروز در میان عقلای اهل عرف وجود دارد و با شرایط زیر صحیح است:

مقدار سرقفلی باید معلوم باشد و طرفین با میل و رضایت خود معامله را انجام دهند و بالغ و عاقل و رشید باشند و معنی سرقفلی و لوازم آن را بدانند.

مسأله 2434 صاحب ملك می تواند ملك خود را به دیگری اجاره دهد و علاوه بر مال الاجاره از او سرقفلی بگیرد، در این صورت ملكی را كه اجاره داده نمی تواند به دیگری اجاره دهد، هرچند مدّت اجاره تمام شده باشد، ولی اگر مستأجر اوّل كه سرقفلی پرداخته موافقت كند می تواند به دیگری اجاره دهد، مستأجر اوّل نیز حق دارد سرقفلی آن ملك را به دیگری واگذار كند، خواه به قیمتی بیشتر

یا كمتر باشد.

مسأله 2435 هرگاه مدّت اجاره ملكی كه سرقفلی آن گرفته شده تمام شود مالك موظّف است آن را به همان مستأجر یا شخص دیگری كه او موافقت كند اجاره دهد و مقدار مال الاجاره به قیمت عادلانه روز با نظر كارشناس مورد اطمینان خواهد بود.

مسأله 2436 كسی كه ملكی را اجاره كرده و سرقفلی نپرداخته هنگامی كه مدّت اجاره به سر رسید حق ندارد بدون اذن صاحب ملك در آنجا اقامت كند و اگر آن را تخلیه نكند غاصب و ضامن ملك و ضامن مثل مال الاجاره است، خواه اجاره اوّل كوتاه باشد یا طولانی و خواه در مدّت اجاره ارزش ملك بالا رفته باشد یا نه و اگر كسی ملك را از چنین شخصی اجاره كند اجاره اش صحیح نیست، مگر این كه صاحب ملك رضایت دهد.

مسأله 2437 هرگاه كسی ملكی را با دادن سرقفلی به صاحب آن برای مدّتی اجاره كند مادام كه وقت اجاره او تمام نشده است می تواند ملك را به دیگری با همان مبلغ اجاره دهد، ولی حقّ سرقفلی را به هر مقداری كه با یكدیگر توافق كنند می تواند بگیرد و موافقت صاحب ملك نیز در انتقال اجاره شرط است، مگر این كه از اوّل، این حق به مستأجر واگذار شده باشد.

بیمه

مسأله 2438 بیمه قراردادی است بین بیمه كننده و شركت یا شخص بیمه گر و بر این اساس است كه در برابر پولی كه به آن شركت یا آن شخص می دهد خسارتهای وارده بر انسان یا چیزی را جبران كند و این معامله و قرارداد مستقلّی است كه با شرایطی كه در مسائل

آینده می آید صحیح است، چه بیمه كالاهای تجارتی باشد، یا ساختمانها و اتومبیلها و كشتیها و هواپیماها، یا بیمه كارمندان و كارگران، یا بیمه عمر و مانند آن كه در عرف عقلاء معمول است.

مسأله 2439 طرفین بیمه، باید بالغ و عاقل باشند و قرارداد بیمه را از روی اراده و اختیار انجام دهند و هیچ كدام سفیه نباشند، علاوه بر این باید تمام خصوصیات را معین كنند از جمله: 1 تعیین مورد بیمه كه فلان وسیله نقلیه یا فلان ساختمان و فلان شخص است. 2 تعیین دو طرف قرارداد. 3 تعیین اقساط و مبلغی را كه بیمه كننده باید بپردازد. 4 تعیین زمان بیمه كه مثلاً از فلان روز تا یك سال است. 5 تعیین خطرهایی كه موجب خسارت می شود، مانند خطر آتش سوزی یا بمباران یا غرق شدن یا سرقت یا وفات یا بیماری، یا هرگونه خطر دیگر. 6 تعیین سقف قیمت چیزی كه بیمه شده مثلاً فلان خانه به مبلغ دومیلیون تومان یا كمتر و بیشتر بیمه شده است، یا به قیمت عادلانه روز و مانند آن و به هر حال باید اصول كلی كه در بیمه در میان عرف عقلا رایج است رعایت شود.

مسأله 2440 صیغه عقد بیمه را می توان با هر زبانی اجرا كرد و یا قرارداد بیمه را روی كاغذ آورد و آن را امضاء نمود.

تلقیح (بارور نمودن زن)

مسأله 2441 جایز است نطفه مرد را در رحم همسر او با سرنگ یا وسایل دیگر وارد كنند، لكن باید مقدّمات آن مشروع و حلال باشد و از مقدّمات حرام پرهیز شود.

مسأله 2442 هرگاه نطفه مرد را در رحم همسرش وارد

كنند (خواه با استفاده از مقدّمات حلال یا حرام) فرزندی كه از او متولّد می شود حلال زاده است و متعلّق به آن مرد و زن می باشد و تمام احكام فرزند را دارد (مانند ارث و نفقه و غیر آن).

مسأله 2443 جایز نیست نطفه مرد بیگانه را در رحم زنی وارد كنند، خواه با اجازه آن زن باشد یا نه و خواه شوهر داشته باشد یا نه و خواه شوهرش اجازه بدهد یا نه و هرگاه چنین كنند و بچّه ای از آن متولد شود اگر این عمل بطور شبهه انجام شده مثل این كه گمان می كرد زن خود اوست و زن نیز گمان می كرد نطفه شوهر اوست و بعد از آن معلوم شد چنین نبوده است، در این صورت بچّه متعلّق به آن مرد و زن است و تمام احكام فرزند را دارد، ولی اگر این كار از روی علم و عمد انجام گیرد بچّه ای كه از آن متولّد می شود فرزند آنها حساب نمی شود و احكام ارث و مانند آن را ندارد; ولی احكام محرمیت با صاحب نطفه، زن و بستگانشان جاری می شود.

پیوند اعضاء و تشریح

مسأله 2444 پیوند قلب، یا كلیه، یا اعضای دیگر جایز است، خواه آن عضو از انسان زنده ای گرفته شده باشد یا از میت و خواه آن میت، میت مسلمان باشد یا غیر مسلمان، ولی در صورتی می توان آن عضو را از بدن « میت مسلمان » قطع كرد و به بدن دیگری پیوند زد كه حفظ جان آن مسلمان موقوف بر این پیوند باشد، همچنین اگر حفظ عضو مهمّی مانند چشم موقوف

بر این كار باشد و در هر صورت احتیاط آن است كه قطع كننده عضو میت مسلمان، دیه قطع عضو را مطابق آنچه در كتابهای فقهی مفصّل آمده است، بپردازد.

مسأله 2445 هرگاه خود میت در حال حیات اجازه داده باشد كه اعضای او را برای پیوند در اختیار دیگران بگذارند یا اولیاء میت بعد از وفات او اجازه دهند، حكم دیه و سایر احكام تغییر نمی كند و احتیاط آن است كه دیه را در هر حال بپردازند.

مسأله 2446 قطع عضوی از بدن یك انسان زنده و پیوند آن به انسان دیگر مانند آنچه در پیوند كلیه معمول است كه یك كلیه از دو كلیه یك انسان زنده را برداشته و به كسی كه هر دو كلیه اش فاسد شده است پیوند می زنند در صورتی جایز است كه با رضایت صاحب آن باشد و جان او به خطر نیفتد و احتیاط آن است اگر پولی در برابر آن می گیرد، در مقابل اجازه اقدام به گرفتن عضو از او بگیرد نه خود عضو.

مسأله 2447 تزریق خون انسانی به انسان دیگر برای درمان بیماری یا جرّاحی یا نجات جان او جایز است، خواه خون مسلمان باشد یا كافر، مرد باشد یا زن و خرید و فروش خون برای این منظور مانعی ندارد.

مسأله 2448 هرگاه عضوی از مرده یا زنده جدا كنند و به دیگری پیوند زنند بطوری كه جزء بدن انسان دوم شود، در این صورت نجس و میته نیست و برای نماز هم اشكال ندارد.

مسأله 2449 تشریح مرده مسلمان برای مقاصد طبّی به چند شرط جایز است:

1 مقصود یاد گرفتن و تكمیل اطّلاعات

طبّی برای نجات جان مسلمانان بوده باشد و بدون تشریح این مقصود حاصل نشود. 2 دسترسی به مرده غیر مسلمان نباشد.

3 به مقدار ضرورت و احتیاج قناعت كند و اضافه بر آن جایز نیست، با چنین شرایطی تشریح جایز بلكه واجب است، امّا در مورد مرده غیر مسلمان این شرایط لازم نیست.

مسأله 2450 دست زدن به مرده هایی كه مورد تشریح قرار می گیرند در صورتیكه مسلمان باشد و آن را غسل داده باشند موجب غسل نمی گردد و در غیراین صورت باید هربار دست می زنند غسل مس میت كنند و اگر موجب عسر و حرج گردد می توانند به جای غسل، تیمّم نمایند، ولی اگر تشریح فقط روی استخوانهای بدون گوشت، یا قسمتهای گوشتی جدا شده، مانند قلب و عروق و مغز و امثال آن صورت گیرد، غسل ندارد و اگر بتوانند از دستكش استفاده كنند در هیچ صورتی غسل ندارد.

مسأله 2451 تشریح بدن انسان در آنجا كه شرعاً جایز است دیه ای ندارد.

مضاربه

مسأله 2452 « مضاربه » آن است كه فرد یا افرادی سرمایه گذاری كنند و فرد یا افراد دیگری با آن سرمایه كار كنند و درآمد آن را مطابق قراردادی میان خود تقسیم كنند، و هر كدام سهمی از آن را ببرند.

مسأله 2453 لازم نیست مضاربه حتماً با سكّه های طلا و نقره باشد بلكه با هر گونه مالی مضاربه صحیح است، همچنین شرط نیست سرمایه گذاری حتماً برای امور تجاری باشد، بلكه سرمایه گذاری در امور تولید (صنعتی، كشاورزی و دامداری و مانند اینها) را شامل می شود، بنابراین خرید سهام كارخانه ها و استفاده از منافع آنها

نیز صحیح است.

مسأله 2454 در مضاربه لازم نیست سهم دو طرف حتما به صورت درصدی از منافع (مانند نصف و ثلث و مانند آن) باشد، بلكه می توان سهم یكی از دو طرف را در مقدار معینی قرار داد، مثلاً گفت در برابر فلان مقدار سرمایه، ده هزار تومان از منافع سهم او می شود، به شرط این كه مضاربه مزبور سودی بیش از این مقدار داشته باشد وگرنه صحیح نیست.

مسأله 2455 مضاربه ای كه بانكها با پول افراد انجام می دهند چنانچه شرایط شرعیه بالا در آن رعایت شود و تنها صورت كاغذ بازی نداشته باشد صحیح است و سود حاصل از آن مشروع می باشد.

مسأله 2456 در مضاربه هرگاه خسارتی بدون تقصیر از سوی « كاركننده » حاصل شود مربوط به سرمایه است و نمی توان خسارت را بر عهده عامل (كار كننده) قرار داد، یا در میان هر دو تقسیم كرد.

مسائل عمومی مورد ابتلاء

1 بقآء بر تقلید میت: بقاء بر تقلید میت در مسائلی كه عمل كرده جایز است و اگر میت اعلم باشد واجب می باشد.

2 كف زدن: كف زدن مانعی ندارد امّا در مساجد و حسینیه ها ترك شود.

3 رقصیدن: تنها رقص زن برای شوهرش جایز است و بقیه اشكال دارد.

4 شطرنج: اگر شطرنج در عرف عام از صورت قمار خارج شده باشد و به عنوان ورزش شناخته شود، مانعی ندارد.

5 پاسور بدون برد و باخت: بازی با پاسور بدون برد و باخت نیز اشكال دارد.

6 تراشیدن ریش: احتیاط در ترك آن است.

7 موسیقی: كلیه صداها و آهنگ هایی كه مناسب مجالس لهو و فساد است حرام و غیر آن حلال است

و تشخیص آن با مراجعه به اهل عرف خواهد بود.

8 مادر جانشین: این امر ذاتاً جایز است; ولی چون غالباً مستلزم نگاه و لمس حرام است، جز در موارد ضرورت جایز نیست.

9 جلوگیری از انعقاد نطفه: برای جلوگیری از انعقاد نطفه هر وسیله مشروعی كه بی ضرر باشد و باعث نقص مرد یا زن نشود یعنی مرد یا زن برای همیشه از قابلیت تولید مثل ساقط نگردند، ذاتاً مجاز است; ولی اگر مستلزم نظر و لمس نامشروع می باشد، تنها در صورت ضرورت فردی یا اجتماعی جایز است.

10 سقط جنین: در صورتی كه یقین یا خوف خطر یا ضرر مهمّی برای مادر داشته باشد در مراحل اولیه جایز است.

[486]

11 تغییر جنسیت: تغییر جنسیت و ظاهر ساختن جنسیت واقعی ذاتاً خلاف شرع نیست; ولی باید از مقدّمات مشروع استفاده شود یعنی نظر و لمس حرام در آن نباشد، مگر اینكه به حدّ ضرورت همچون ضرورت مراجعه بیمار به طبیب، رسیده باشد كه جایز است.

12 حكم سپرده بانك ها: چنانچه رعایت عقود شرعیه را بنمایند یا اینكه وكالت مطلقه به مسؤولین بانك داده شود كه رعایت این عقود را بنمایند حلال است.

13 سهام فروشگاه های زنجیره ای: هرگاه به مسئولین آنها وكالت داده شود كه عقود شرعیه را در آن رعایت كنند، مانعی ندارد.

14 نگاه كردن به زنان نامحرم در تلویزیون: چنانچه موجب فساد و انحراف نشود جایز است.

15 حكم تخریب بنای مسجد: چنانچه برای تعمیر و توسعه لازم باشد، مانعی ندارد.

16 حكم ظروف و اشیاء دیگر غیرقابل استفاده مساجد: اگر به هیچ وجه در آن مسجد و مساجد دیگر قابل استفاده نیست، می توانند آن را

بفروشند و اشیاء مشابه قابل استفاده ای خریداری كنند.

17 حكم انتقال لوازم ساختمان مسجد مخروبه: چنانچه در مساجد دیگر قابل استفاده باشد به آنها بدهند و اگر قابل استفاده نیست، بفروشند و وجه آن را در همان مسجد و اگر احتیاج نباشد، در مساجد دیگر مصرف كنند.

18 نماز در شبهای مهتابی: فرقی میان شبهای مهتابی و غیرمهتابی نیست.

19 نماز و روزه در بلاد كبیره: فرقی میان بلاد كبیره و غیركبیره نیست. بلاد كبیره شهرهایی است كه هر محلّه آن برای خود شهر مستقلی باشد، امّا مثل تهران و مانند آن جزء بلاد كبیره نیست و تمام آن از نظر قصد اقامه یا وطن بودن یك محل محسوب می شود.

20 كیفیت تطهیر موكت چسبیده به زمین: به وسیله آب لوله كشی پاك می شود و مقداری فشار باید داده شود و بهتر این است كه غسّاله آن را با چیزی جمع كنند.

21 تكلیف كسی كه مقلّد مرجعی بوده و بعد از فوت او به مجتهد حی رجوع كرده است: مسائلی را كه از مرجع اوّل تقلید كرده بر تقلید او باقی بماند و همچنین مسائلی كه از مرجع دوّم تقلید كرده و بقیه را به فتوای مجتهدی حی عمل كند.

22 ثبوت هلال: در شهرهایی كه از نظر افق با شهری كه هلال در آن رؤیت شده هم افق و یا قریب الافق است و همچنین اگر در مناطق شرقی دیده شود برای مناطق غربی حجّت است.

23 شبیه خوانی: اگر امر خلاف شرعی در آن نباشد و موجب هتك مقدّسات نشود اشكالی ندارند.

24 كارمزد: منظور از كارمزد حق الزّحمه ای است كه به كارمندان بانك یا صندوق

قرض الحسنه و مانند آن به عنوان حقوق در مقابل زحماتی كه جهت حفظ حسابها و سایر خدمات انجام می دهند داده می شود و چنانچه مبلغ اضافی به همین نیت گرفته شود و به عنوان حقوق صرف كارمندان و هزینه های دیگر شود مانعی ندارد.

25 وام گرفتن: وام گرفتن از بانكها مانعی ندارد و در صورتی كه طبق عقود شرعیه باشد مبلغ اضافی را كه می پردازد ربا نیست.

26 وضو گرفتن و نماز خواندن و استفاده از غذا در خانه كسی كه خمس نمی دهد: اگر یقین ندارید خانه یا غذای او از پول غیر مخمّس تهیه شده، تصرّف در آن مانعی ندارد و اگر یقین دارید ما به شما اجازه می دهیم تصرّف كنید و معادل خمس آن را كه تصرّف كرده اید به سادات نیازمندی بپردازید و اگر تمكّن ندارید بر ذمّه بگیرید و هر موقع كه توانستید بپردازید

27 نیت نماز صبح برای كسی كه شك دارد آفتاب زده یا نه: می تواند به قصد ما فی الذّمّه بخواند یا به نیت ادا.

28 خمس جهیزیه: در موردی كه تهیه جهیزیه معمول و مورد نیاز است (مثلاً دختر در معرض ازدواج است یا تهیه آن جز به صورت تدریجی میسّر نیست) خمس ندارد و در غیر این صورت خمس آن واجب است.

29 كسانی كه مادر آنها سید است: از جهاتی حكم سید دارند و از جهاتی ندارند. خمس نمی توانند بگیرند و از لباس مخصوص سادات نمی توانند استفاده كنند امّا از جهاتی شرافت سیادت دارند.

30 آب مضاف اگر بقدری زیاد باشد كه افتادن نجاست در یك سوی آن عرفاً سبب سرایت به

سوی دیگر نشود (مانند یك حوض بزرگ از آب مضاف تمام آن با ملاقات نجاست، نجس نمی شود).

31 هرگاه حیوانی به غیر دستور شرعی ذبح شده باشد پاك است، هر چند خوردن گوشت آن حرام می باشد، بنابراین پوست و چرم حیواناتی كه از ممالك غیر اسلامی می آورند در صورتی كه بدانیم از حیوانات ذبح شده است، پاك است.

32 كسانی كه می خواهند مدّت قابل توجهی در یك محل بمانند (مانند طلاّبی كه قصد اقامت چند سال در حوزه علمیه دارند یا مأموران ادارات كه مثلاً دو سه سال در یك محل اقامت می كنند در آنجا مسافر محسوب نمی شوند، اقامتگاه آنها حكم وطن دارد و نمازشان در آنجا تمام است، هرچند قصد ده روز نداشته باشند.

33 كسانی كه شغلشان سفر است (مانند راننده بیابانی) یا سفر مقدمه شغل آنهاست (مانند كسانی كه در یك شهر اقامت دارند و همه روزه برای تدریس یا كار دیگر به شهرهای مجاور می روند) و مجموع رفت و برگشت آنها هشت فرسخ یا بیشتر است، نمازشان تمام و روزه ماه رمضان بر آنها واجب است.

34 هرگاه چیزی جزء مؤونه سال گردد، مانند خانه و فرش و وسایل دیگر، اگر بعداً آن را بفروشند به قیمت آن خمس تعلق نمی گیرد مخصوصاً اگر بخواهند آن را تبدیل به مثل كنند.

35 ذبح حیوانات با وسایل ماشینی در صورتی كه شرایط شرعی آن مطابق آنچه در بحث ذبح حیوانات گفته شد انجام شود جایز است و چنان حیوانی پاك و حلال است.

36 خرید و فروش رادیو و تلویزیون و سایر وسایلی كه دارای منافع مباح ومشروع قابل ملاحظه است،

جایز است.

37 هرگاه ماهی بعد از افتادن در دام در داخل آب بمیرد، حلال است.

38 حیله های ربا كه قصد جدّی در آن نیست، مثل آنچه در میان بعضی معمول است كه وامی را به كسی می دهند و بعد سود آن را كه چند هزار تومان است با یك سیر نبات مصالحه می كنند باطل و بی اساس است و مبلغ اضافی ربا محسوب می شود.

39 بسیاری از مردم پولی می دهند و خانه ای را رهن می كنند و مال الاجاره خانه تخفیف داده می شود، این كار به یك صورت صحیح است و به یك صورت باطل، هرگاه خانه را اجاره كند ودر ضمن عقد اجاره شرط كندكه فلان مبلغ را به عنوان وام به او بدهد و خانه را رهن كند صحیح است، ولی اگر قبلاً وام و رهن انجام گیرد و ضمن آن شرط شود مال الاجاره تقلیل داده شود حرام و باطل است.

40 ضمانت دیگری خواه به صورت نقل ذمّه باشد (یعنی بدهی طرف را به عهده گیرد كه بپردازد) یا به صورت ضمّ ذمّه به ذمّه باشد (یعنی اگر بدهكار نپرداخت او بپردازد) هر دو صورت، صحیح و مشروع است.

41 اراضی موات با ثبت دادن ملك كسی نمی شود، بلكه باید آن را احیاء كند یعنی آماده برای كشت و زرع نماید.

42 تعزیر منحصر به شلاّق زدن نیست، بلكه جریمه های مالی و زندان و حتّی معرفی خطا كار در وسایل ارتباط جمعی و یا انواع مختلف توبیخ را نیز شامل می شود (البتّه انتخاب هر یك از این امور بسته به نظر حاكم شرع و چگونگی

جرم و خصوصیات مجرم و سایر امور مربوطه است).

43 در حجاب اسلامی نوع لباس و رنگ آن تفاوت نمی كند بلكه واجب است پوشاندن تمام بدن غیر از صورت و دستها تا مچ، ولی پوشیدن لباسهای زینتی هر چند بدن آشكار نباشد جایز نیست.

44 شخصیتهای حقیقی و حقوقی هر دو مالك می شوند و می توانند طرف معامله واقع گردند، بنابراین هر مؤسّسه خیریه یا انتفاعی كه تأسیس گردد و دارای شخصیت حقوقی شود، با اشخاص حقیقی از این نظر تفاوت نمی كند.

45 نوشتن و امضاء كردن اسناد در تمام معاملات می تواند جانشین خواندن صیغه لفظی گردد، جز در ازدواج و طلاق كه احتیاط واجب آن است كه صیغه لفظی خوانده شود.

46 كشیدن سیگار و انواع دخانیات اگر به تصدیق اهل اطّلاع ضرر مهمّی داشته باشد حرام است، ولی مواد مخدّر مطلقاً حرام است.

47 خرید و فروش خون برای نجات جان بیمار جایز است، ولی در مورد خرید و فروش اعضای بدن مانند كلیه و امثال آن، احتیاط آن است كه اگر پولی می خواهند بگیرند در مقابل اجازه برداشتن عضو از بدن شخص دهنده بوده باشد، نه در مقابل خود عضو و اصل این كار در صورتی جایز است كه برای دهنده تولید خطر نكند.

48 خریدار و فروشنده در تعیین نرخ كالا آزادند، ولی اگر این آزادی در مواردی سبب فساد و اختلال نظام اقتصادی جامعه اسلامی گردد، حاكم شرع در چنین مواردی می تواند تعیین نرخ كند و مردم را به آن ملزم سازد.

49 دفاع از كشورهای اسلامی واجب است و منحصر به كشوری نیست كه انسان در آن زندگی می كند

بلكه همه مسلمین دنیا در برابر هجوم اجانب به كشورهای اسلامی یا مقدّسات مسلمین باید مدافع یكدیگر باشند.

50 وقت اذان صبح (برای نماز و روزه) در شبهای مهتابی و غیر مهتابی یكسان است و معیار، ظاهر شدن نور شفق در افق است، هرچند بر اثر تابش مهتاب نمایان نباشد. شروع: صفرالمظفّر 1408 ه ق پایان: محرّم الحرام 1409 ه ق

وحشت و نومیدی و اقتدار نوكران اجنبی، حوزه های علمی، بعنوان چشم و چراغ و كانون امید مردم باقی بماند و چهره های برجستة علمی، اخلاقی و سیاسی، را تحویل اجتماع بدهد.

در سرآغاز دفتر ایام این شخصیت بزرگ، پدر دانشمندی را می بینیم كه شهر را رها می كند و به روستا كوچ می كند. تا رسالتش را در آنجا به انجام رساند: چه، محیط شهر برای دین داران بویژه روحانیون تابة گداخته بود و درنگ در آنجا ممكن نبود. در این شرایط است كه حضرت استاد، حیات علمی خود را می آغازد و در محضر پدر نخستین، دانش خود را پی ریزی می كند: گامهای نخستین را به گونه ای استوار بر میدارد كه دیری نمی پاید در حوزة علمیه همدان و پس از آن در حوزه علمیه قم می درخشد و در نزد استادان بزرگوارش، منزلتی والا می یابد. حضرت استاد در سال 1322 شمسی برای پیمودن مدارج علمی راهی قم می شود.

حضرت آیت الله حسین نوری، محصول این مقطع زمانی حوزه علمیه قم است كه در این مصاحبه كه بخش اول آن را در پیش رو دارید، با چگونگی تحصیل، روش فراگیری دانش، روشهای درسی حوزه علمیه و استادان بزرگواری كه بیشترین نقش در شخصیت ایشان داشته اند همجون آیت الله العضمی آخوند همدانی، آیت الله العظمی خوانساری، آیت الله العظمی داماد، آیت الله العظمی بروجردی، آیت الله العظمی امام خمینی، آیت الله العظمی رفیعی قزوینی و آیت الله العظمی حاج میر سید علی یثربی كاشانی « قدس الله اسرارهم » آشنا خواهید شد.

دوران زندگی و دوران تحصیلی

حوزه: با سپاس از فرصتی كه در اختیاز

ما گذاشتید خواهشمندیم طبق معمول از شرح زندگی و دوران تحصیلی خود آغاز فرمائید.

استاد: بنده در سال 1304 شمسی در یك خانوادة روحانی، در شهر همدان بدنیا آمدم و در سن هفت سالگی، در پیش پدرم كه یكی از علماء همدان و معاصر با آیت الله العظمی آقای آخوند ملا علی همدانی و هم حجره با ایشان بوده، درس خواندم را شروع كردم. ادبیات فارسی، كتاب گلستان، انشاء، ترسّل نصاب و... تا معالم را پیش ایشان خواندم. بعد از آن، همراه پدر بقصد تحصیل در مدرسة آخوند به همدان آمدم. باید اضافه كنم كه من درس كلاسیك، اصلا نخواندم از الفبا، پیش پدرم خواندم و هیج به دبستان و دبیرستان نرفتم.

مرحوم پدرم، برای درس خواندن بنده اهتمام زیاد داشت و یكی از موضوعاتی كه خیلی به آن اهتمام داشت، موضوع اِتقان در درس خواندن بود، كه باید خیلی پاكیزه درس بخوانم و می گفت هرچه پایه محكمتر باشد ترقی انسان بهتر و زودتر انجام خواهد گرفت. امروز درس میگفت، از همان صرف میر و مقدمات فرداگوش می كرد و تحویل می گرفت. اگر خوب خوانده بودم، تشویق می كرد و اگز خوب نخوانده بودم، تذكر میداد.

من، از همان درس عوامل به آن طرف، ملزم بودم هر درسی را سه مرتبه مطالعه كنم. یك دفعه از اول تا آخر درس، از لحاظ صرفی، كلمه به كلمه صیغه ها را از من می گرفت. دفعه دوم، همان درس را از لحاظ نحوی، از لحاظ اعراب و جمله بندی، تجزیه و تركیب، از من تحویل می گرفت. سوم از لحاظ محتوا و مطالب، كه باید كتاب را روی

هم بگذارم، از اول تا آخر درس، مطلبش هرچه بوده بگویم. بطوری بود وقتی كه سیوطی می خواندم، صیغه ای نبود كه ریشه اش را ندانم. حتی قرآن را باز می كرد، از اول صفحه، تا آخر صفحه، صیغه ها را باید من كلمه به كلمه بگویم، این باعث شد كه در صرف و نحو، خیلی كامل پیشرفت كردم. در سال 1321 شمسی بود كه ایشان من را پیش آیت الله آقای آوردند كه در مدرسه آخوند، درس بخوانم. در حدود یك سال و نیم هم در مدرسه آخوند درس خواندم.

خصوصیات مرحوم پدر

حوزه: از خصوصیات مرحوم والدتان نیز مطالبی را بیان دارید.

استاد: از خصوصیات مرحوم والدم، یكی این بود كه از مصرف وجوه شرعیه امتناع داشت. زمان رضاخان كه برای آخوندها سخت گیری می شد، ایشان ناجار شد برای حفظ لباسش، چون عمامه ها را بر می داشتند، به یك روستائی در دوازده فرسخی همدان، به نام « پاینده » برود. ایشان، با این كه امام جماعت بود و به وعظ و ارشاد مردم مشغول بود، در عین حال از گرفتن و مصرف كردن وجوه برای خود امتناع میكرد و لذا دكّانی برای كسب دائر كرد و از درآمد آن، هم خود امرار معاش می كرد و هم به مردم كمك می كرد.

یكی از مزایای دیگر ایشان این بود كه خطش بسیار عالی بود. ما را ملزم می كرد كه علاوه بر درس خواندن، روزی سی، چهل سطر اقلاً مشق بنویسیم. با آن قلمهایی كه قدیم مشق مینوشتند. من و اخوی را در نوشتن، خیلی تشویق می كرد. ایشان، خطش بسیار زیبا بود و الان

نمونه هایی از آن را داریم.

یكی از مزایای ایشان، این بود كه اخلاص زیادی به حضرت ابی عبدالله (ع) داشت. كه من یادم نیست اسم امام حسین (ع) برده باشیم و اشك در چشمش حلقه نزده باشد. بارها می گفت: بنده همیشه از خدا خواسته ام كه در دودمان من دو چیز باقی بماند. یكی، عزاداری سید الشهداء (ع)، یكی هم فقه. بله این خصوصیات ایشان بود.

حوزه علمیه همدان

حوزه: نسبت به حوزه علمیه همدان و ویژگیهای تحصیلی و مدیریتی آن، بویژه شیوه های تربیتی مرحوم آخوند سخن بگوئید.

استاد: بنده از آن وقتی كه به همدان آمدم و شروع به تحصیل كردم، درس هم می گفتم. در اوائل پائیز سال 1322 شمسی، مطابق 1362 قمری، برای تحصیل به قم آمدم. در اینجا لازم است از آیت الله العظمی آخوند علی همدانی « رحمه الله علیه » مطلبی بگویم:

آیت الله لعظمی آقای آخوند، مرد بسیار بزرگی بودند و علت آمدن ایشان به همدان این بود كه از آیت الله العظمی حاج شیخ عبد الكریم حائری « رحمه الله علیه » اهالی همدان خاسته بودند یك نفر برای اداره امور علمی و تبلیغی همدان و اطراف همدان به آن شهر بفرستند، آن بزرگوار هم آقای آخوند را فرستاده بودند، ایشان رضوان لله علیه، دارای فضائل بسیاری بود، یكی این كه: مرد جامعی بود. یعنی معلومات ایشان، در فقه و اصول فقه، منحصرنمی شد. در تاریخ تفسیر و انساب و ادبیات عرب هم بسیار بسیار خِبره بود.

جامعیتش كم نظیر بود. دوم این كه خیلی خوش معاشرت و خوش مجلس بود و به همین وسیله، در اعماق دلها،

نفوذ می كرد و تربیت و موعظه اش بسیار مؤسر می شد. خیلی هم خوش بیان بود. لذا منبرش هم بسیار خوب بود. ماه رمضان و محرم، در پای منبرش غوغا می شد. مطالبش در منبر، چون از دل برمی خاست، بسیار مؤثر بود و انسان رامنقلب می كرد و تحولی بوجود می آورد. یكی دیگر از مزایای آخوند، رحمه الله علیه، این بود كه: خیلی قدر اوقات را می دانست. و جدّی بود. از پنج دقیقه وقت هم استفاده می كرد. معمولاً هر كجا می رفت، كتابی زیر بغلش بود.

آقای آخوند، رحمه الله علیه، خیلی به من عنایت داشتند. همیشه نصیحت می كردند، برای نمونه یكی از نصیحتهایش را عرض می كنم:

سال 1345 بنده در نتیجه فعالیتهای سیاسی و مبارزه با رژیم منفور گذشته، كه امام خمینی زضوان الله علیه آغاز كرده و پرچم آن را بدوش می كشید و ما در زیر آن پرچم و پشت سر معظم له گام به گام جلو می رفتیم در زندان قزل قلعه، مدتی زندانی بودم، بعد كه آزاد شدم، چون تابستان بود و حوزه قم تعطیل، به مشهد آمده و به منزل آیت الله العظمی میلانی وارد شده بودند. رفقا در مدرسه نواب، برای بنده جلوسی ترتیب داده بودند.

علماء برای ملاقات بنده آمدند. آقای میلانی و آقای آخوند نیز تشریف آوردند. بعد از آن بنده برای بازدیدشان به منزل آقای میلانی رفتم. پس از انجام ملاقات، آقای آخوند به من فرمودند: چند دقیقه ای باشید. خلوت شود، با شما كار دارم. صبر كردم خلوت شد، بنده را به اطاق خودشان بردند. این را باید بگویم،

بنده آن وقت كه به همدان رفتم و در مدرسه آخوند درس می خواندم، چون طبع شعر داشتم، گاهی شعر می گفتم. ایشان این موضوع را شنیده بودند و به حجرة بنده تشریف آوردند و فرمودند: آمدم نصیحتی بكنم و آن این است كه شما مشغول درس خواندن باشید و وقت خود را با شعر تلف نكنید. من از آن تاریخ از گفتن شعر و صرف وقت در آن، خودداری كردم. تا این كه در مشهد، در منزل آقای میلانی، وقتی خلوت شد، به من فرمودند: یادتان هست كه آن سال كه آمدید همدان، به شما یك نصیحتی كردم، حالا هم چون به شما خیلی علاقه مندم، می خواهم یك نصیحتی به شما بكنم. آن نصیحت این است كه شما به مور و ملخ كار نداشته باشید. بعداً توضیح دادند كه من می بینم شما مقابه هائی می نویسید در باره زنبور عسل و موریانه و مورچه و... این نه از این جهت است كه كار خوبی نباشد. خود است، داشتن قلم خوب است. ولی ما باید سعی كنیم در آینده یك فقیه كامل، مفسر و عالم جامع باشیم. از شما انتظار داریم چنین باشید. اینها كه شما در باره مور و موریانه و زنبور عسل می نویسید، دانشگاه رفته هم می تواند بنویسد. امااز شما كه استعداد رسیدن به مقام فقاهت را دارید، حیف است. بنا بر این از این به بعد دور مور و ملخ را خط بكش. در این موقع بنده از ایشان نیز تقاضا كردم كه مرا نصیحت و موعظت بفرمایند.

در پاسخ حقیر فرمودند: تا میتوانی به طلاب علوم دینیه خدمت

كن، اینها بالا خره منسوب امام عصر « عجل الله تعالی فرجه » به شمار میروند.یكی از شیوه های مرحوم آخوند، رحمه الله علیه، این بود كه با طلاب خیلی گرم می گرفت. این عجیب بود كه شهریه آنها را خود می داد. مقسّمداشت، ولی بیشتر خودش شهریه می داد. چرا ؟ برای این كه هر طلبه كه می آمد شهریه بگیرد، از درس و بحثش سؤال می كردند. از مشكلاتش و وضع زندگیش می پرسیدند و وقتی می دیدند طلبه ای نیازمند است و احتیاج بیشتری دارد، بیشتر شهریه می دادند. یا اینكه خوب درس خوانده بود شایسته ترین را تشویق می كردند.

یكی دیگر از خصایص آخوند رحمه الله علیه این بود كه به غربا توجه بیشتر داشت. خیلی عجیب، بعضی از طلبه ها در قم بودند، در سال دو سه مرتبه می رفتند و از ایشان برای كمك زندگی خود پول می گرفتند و می آمدند ! علی ای حال، خیلی با طلبه ها گرم می گرفت. به حجره ها می رفت، می نشست، صحبت می كرد. كمتر كسی است كه انطور باشد. ملاقات ایشان وقت معینی نداشت، صبح كه می شد، ساعت 7 و 8 در حیاط باز بود. هر كس، هر وقت می آمد، وارد می شد می نشست، اگر سؤالی داشت می پرسید و ایشان پاسخ می داد و اگر مشكلی داشت بیان می كرد و ایشان رفع مشكل می كرد. این نشست تا ظهر ادامه داشت. بعد، نماز می خواند و نهار می خورد و با ز از ساعت 3 بعد از ظهر، در را باز می گذاشت،

تا هر كس هر كاری دارد، مراجعه كند. این اهتمام و حوصله خیلی عجیب است. كمتر شخصیتی است كه اینچنین مردم دار باشد. تلفن می كردند، كار داشتند یا مثلاً استخاره می خواستند، ایشان شخصاً جواب می داد. خلاصه، ایشان از لحاظ اخلاقی و اخلاصی و توجه به خدا و ائمه اطهار ممتاز بود. وقتی حوزه را اداره می كرد، همیشه قبل از درس فقه و اصول نیم ساعت تفسیر می گفت. از ساعت 9 تا 12 هر سه بحث را تمام می كرد، سیره اش، اینجوری بود.البته آخر درسش هم به بعضی از شاگردهایش، می فرمود: مصیبت می خواندند. « یكی ز آقایان می فرمود: آیت الله العظمی حاج شیخ عبد الكریم، در اول درسهایش می فرمود: مصیبت می خواندند ».

مدرسه مرحوم آخوند، كوچك بود. آن مرحوم آنرا وسعت داد و كتابخانه مهمی هم برای آن دایر كرد. كتابخانه ایشان، الان هم هست و یكی از كتابخانه های عالی و مهم ایران است.

در آخرین ملاقاتی كه با آیت الله العظمی آقای آخوند داشتم، چون گاهی تابستان ها به همدان می رفتم و به محضرشان شرفیاب می شدم، به ایشان عرض كردم به بنده نصیحتی بفرمائید، باز همان نصیحت قبل را تكرار كردند و فرمودند، نصیحت من به شما این است كه تا می توانید به كار طلبه ها برسید. به آنها كمك كنید و مضایقه نكنید. چون آنها به منسوب امام عصر « عجل الله تعالی فرجه » می با شند.

اساتید

حوضه: خصوصیات اخلاقی و برخی خاطرات گفتنی استادانتان را بیان دارید.

استاد: بنده كه در اوایل شهریور 1332 شمسی و 1362 قمری

به قم آمدم، در نزد حضرت آیت الله سید محمد باقر سلطانی طباطبایی، رسائل و مقداری از مكاسب را خواندم و در محضر حضرت آیت الله العظمی آقای داماد، مقداری از سطح، مكاسب، و كفایتین را خواندم و مقداری از رسائل را پیش آیت الله شیخ محمد مجاهدی، كه مرد ملایی بود خواندم.یكی دیگر از اساتیدم، آیت الله میرزا مهدی تبریزی بود كه پیش این مرد محقق قسمتی از سطح و كفایه را خواندم. این مرد بزرگ در عبارت فهمی ممتاز بود.

آنزمان كه من به قم آمده بودم زمان آیات ثلاث، آیت الله العظمی حجت، آیت الله العظمی سید محمد تقی خوانساری و آیت الله العظمی صدر « رحمه الله علیه » بود. یكی از خاطرات من مربوط به سال 63 قمری و 23 شمسی است كه نماز باران به امامت آیت الله العظمی خوانساری برگزار شد. آنسال باران كم آمده بود و مردم قم در مضیقه بودند و ایشان نماز مغرب و عشاء را در مدرسه فیضیه می خواند. نماز تقریبا یكساعت طول می كشید. خیلی با حال نماز می خواندند و ایشان از لحاظ عبادت خیلی ممتاز بودند. عده ای از مردم قم كه اكثراً كشاورز بودند، آمدند و گفتند: باران نیامده و زراعت ما دارد می سوزد. ایشان دستور فرمودن كه اعلام شود اعلامیه هایی توی بازار بزنند كه مردم سه روز روزه بگیرند. و روز جمعه برای خواندن نماز باران، پا برهنه و پوشیدن لباسهای وارونه حاضر شوند. ما هم با مردم حركت كردیم و رفتیم طرف خیابان خاك فرج كه آنوقتها بیابان بود و نماز خواندیم. همه مردم قم

بودن، و همه طلاب و روحانیون عبا ها را وارونه پوشیده و پاها را هم برهنه كرده بودند. انجا قبل از نماز، خطیب بسیار مبرّز، مرحوم حاج شیخ محمد تقی اشراقی « رحمه الله علیه » منبر رفتند و صحبت كردن، در ضمن به مردم گفتند: ما وظیفه داریم نماز بخوانیم، حالا باران آمد یا نیامد، آن دیگر با خداست. ما میخواهیم به وظیفه عمل كنیم. به هر حال نماز باران خوانده شد و وقت برگشتن چون از باران خبری نشد عده ای مارا مسخره می كردند كه، عباها یتان را جمع كنید كه گل آلود نشود.

روزهای جمعه آیت الله خوانساری نماز جمعه می خواندند. و لزا تشریف آوردند مسجد امام و نشستند. ما هم نشستیم و قبل از اینكه خطبه بخوانند، با آنها كه نشسته بودند صحبت و موعظه می كردند كه بله ما عوض شده ایم، خدا عوض نشده است، ما بد شده ایم و...

خلاصه آن روز گذشت. دو روز بعدش چون از آمدن باران خبری نشده بود، ایشان اعلام كردند كه فقط طلبه ها روزه بگیرند و فقط طلبه ها بیایند. دفعه دوم، پشت قبرستان حاج شیخ عبد الكریم، قبل از قم نو، دست راست در جاده اراك، كه آن موقع بیابان بود , نماز برگزار شد. این دفعه آقای خوانساری خیلی منقلب بودند. نماز ایشان كه داشت تمام می شد، ابر ها پیدا شدند. خلاصه قبل از اینكه برگردیم و وارد قم بشویم، باران شروع شد. و بالاخره بارانی آمد كه دوباره همان كشاورزها آمدند و گفتند بس است. ممكن است سیل بیاید، دعا كنید كه بارا ن متوقف شود.

در اینجا به دو قضیه، در ارتباط با حضرت ایت الله خوانساری اشاره می كنم:

در موقعی كه حضرت آیت الله العظمی حاج سید محمد تقی خوانساری « رضوان الله علیه » تصمیم به خواندن نماز باران، به شرحی كه گفته شد. گرفتند، از قراری در آن هنگام مسموع گردید: آیت الله العظمی سید محمد حجت و آیت الله العظمی صدر به ایشان پیغام دادند كه ما هم حاضریم در نماز باران شركت كنیم. ایشان در پاسخ به آن پیغام فرمودند: نه شما شركت نكنید.من نماز باران را میخوانم. اگر خداوند دعای ما را مستجاب كرد و باران آمد، مردم آنرا به حساب همه روحانیت میگزارند و موجب عزت و عظمت روحانیت می شود ولی اگر باران نیامد مردم اینرا به حساب من می گزارند و عزت و عظمت شما محفوظ می ماند. از جمله موضوعاتی كه از آیت الله خوانساری با چشم خودم دیدم این بود كه ما چند نفر می خواستیم شرفیاب شویم. نزدیك منزل ایشان كه رسیدیم، دیدیم ایشان از جایی دارند به طرف منزل می آیند. به درب منزل كه رسیدند سائلی سررسید و به ایشان عرض كرد كه من پیراهن ندارم. آقا وارد اتاق شدند و ما هم پشت سر ایشان وارد اتاق شدیم. دیدیم قبای خود را از تن بیرون آوردند و بعد پیراهن را از بدن درآوردند و به آن سائل دادند و سپس قبای خود را پوشیدند و همانطور بدون پیراهن نشستند و به كار مردم رسیدگی می كردند و به سؤالات ما پاسخ می دادند.

بعد از ان یكی دیگر از اساتید مهم ما مرحوم آیت

الله العظمی سید محمد داماد می باشد كه حدود 12 سال در درس فقه و اصول معظم له شركت نمودم. چند نفر بودیم در حوضه كه به شاگردان داماد معروف بودیم. ایشان مرد بسیار دقیقی بود و دقت نظر ایشان انصافاً خیلی خوب بود. در تربیت شاگرد و عنایت به شاگرد هم ممتاز بود. نوشته هایی از درس آن مرحوم را بنده دارم. من درسهای ایشان را می نوشتم و بعداً خدمت ایشان میدادم. مطالعه می كردند و با دقت در حاشیه اش چیزهایی می نوشتند كه اكنون وقتی نگاه میكنم برای من یك یادگار آموزنده و مهمی است.

در تواضع، اخلاص و ساده اندیشی كم نظیر بود. این را فراموش نمی كنم. یك روز درس میگفتند، در مسئله وضو به اینجا رسیدند كه در موقع گرفتن وضو باید انسان خودش آب بریزد و خودش وضو بگیرد و كسی كمك نكند. البته كمك هم مراتب دارد. بعضی مراتبش باطل میكند و بعضی مراتبش مكروه است. روایتی خواندم از « وسائل » كه حضرت امام رضا (ع) زمانی كه به مجلس مأمون وارد شدند و مأمون در حال وضو گرفتن بود، بدین نحو كه یك نفر آب میریخت در مشت او و او وضو میگرفت. حضرت امام رضا (ع) به مأمون فرمودند: « لا تشرك بالله یا امیرالمؤمنین ». این كلمه را كه ایشان خواندند، كه حضرت رضا به مأمون، امیر المؤمنین گفته باشد، فرمود: این حدیث ممكن است سنداً مخدوش باشد، مخدوش هم هست. چون ما نداریم در روایط صحیح كه ائمه علیهم السلام، به خلفای جور، امیرالمؤمنین گفته باشد. در كتاب (الامام الصادق و

المذاهب الاربعه) تألیف اسد حیدر، این بحث است كه هیچ وقت ائمه علیهم السلام به بنی عباس و خلفای جور امیر المؤمنین نگفته اند و اگر در یك جا داشته باشیم سند ظعیف است. امام صادق علیه السلام هم هرگز به منصور امیرالمؤمنین نگفته است. بر اثنای بحث این كلمه (امیرالمؤمنین) ایشان را منقلب كرد به طوری كه به شدت گریه كرد و نتوانست آنروز درس بگوید. متأسف شد كه وضع طوری باشد كه امام صادق علیه السلام بگوید امیر المؤمنین !

اخلاصش را دارم، میگویم كه آنروز با گریه اش همه را منقلب كرد و نتوانست درس بگوید. عبایش را بر سرش گرفت و جلسه را ترك كرد.خلاصه 12 سال هم بنده پیش ایشان خواندم.از جمله کسانی که باز پیش آنها درس خواندم آیت الله آقای علامه طباطبایی بود که پنج سال بنده به درس اسفار ایشان رفتم. البته عظمت و بزرگواری آیت الله علامه طباطبایی از لحاظ اخلاق، کمال و معلومات و تربیت شاگرد، معلوم است و نیاز به توضیح ندارد.یکی دیگر از اساتید بزرگ ما حضرت آیت الله العظمی آقای سید محمد حجت کوهکمری بود. من در درس ایشان مدتی شرکت می کردم. درس معظم له، در آن زمان در قم ممتاز بود. استادی بسیار بزرگ و خیلی خوش بیان بودند. در درس گفتن سلیقه خوبی داشتند. مطالب را دسته بندی می کردند. دسته بندی مطالب بگونه ای بود که نوشتنش خیلی را حت بود. روش آن مرحوم باید برای ما درس باشد که مطالب را تنظیم کنیم. مثلاً بیع فضولی که می گفت، در بیع فضولی جند تا مبناست: مبنای مرحوم

شیخ انصاری، مبنای مرحوم آخوند خراسانی که از حاشیه آخوند بر مکاسب استفاده می شود _ مبنای مرحوم سید محمد کاظم یزدی، مبنای مرحوم شیخ محمد حسین کمپانی اصفهانی و مبنای خودش، پنج شش تا مبنا بود.از اول بیع فضولی تا آخر، هر روز مطلب هرکس را روی مبنای خودش، بطوری تنظیم می کرد که انسان از این بیان و دسته بندی تعجب می کرد. درس را به این ترتیب می گفت و مقتضای مبنای هر کس را در مسأله، بیان می کرد، یا در صحت و نفوذ بیع فضولی و در بحث احازه مثلا در نقل و اقسام کشف و... تقسیم بندی بسیار جالبی داشت.نکته دیگری که در رابطه با ایشان بنظرم رسید، آن است که روزی که در آستانه احتضار قرار گرفته بود، رفتم منزل ایشان، نزدیک مدرسه حجتیه. من توی حیاط بودم و اشخاص دیگری هم بودند. همه ناراحت و متأثر بودیم. یک نفر آمد و گفت: برای ایشان، مقداری تربت سید الشهدا (ع) آوردند، تربت را با آب قاطی کردند. تا ایشان بخورند. ایشان هم برداشت و نزدیک لبش آورد و گفت: (آخر زادی من الدنیا تربه الحسین).

و آنگاه نوشید و اشهد ان لا اله الا الله را گفت و روبه قبله، به جوار حق پیوست.آقایان ثلاث، آیات عظام حجت و خوانساری و صدر، این سه بزرگوار، آن موقعی که بنده به قم آمدم حوزه را اداره می کردند.آیت الله العظمی آقای بروجردی هم از علماء و فقهای بزرگ و معروف بود و در بروجرد زندگی می کرد.

روزی برای معالجه نقاهتی که داشتند به تهران تشریف آوردند و در بیمارستان

فیروزآبادی بستری شدند.

علماء اطلاع پیدا کردند و عیادت کردند و نامه هایی نوشتند و رفت و آمدهایی انجام شد.آنوقت از ایشان تقاضا شد به حوزه علمیه قم تشریف بیاورند و ایشان هم پذیرفتند. یادم هست که با استقبال شایانی که آقایان ثلاث هم بودند، ایشان وارد قک شدند. بعد از ورود، درس شروع کردند. اولین کتابی که شروع کردند (اجاره) بود.

مناسب است اینجا دوتا نکته را حرض کنم. یکی: اهمیت فقه، که بدیهی است علماء و فقهای بزرگی در عالم تشیع بوده اند که اینان، همیشه وزنه بزرگی در عالم اسلام بوده اند. این برای خاطر این است که به فقه، در اسلام، اهمیت زیادی داده شده است. پیغمبر اکرم (ص) فرمودند: « فقیه واحد أشد علی ابلیس من الف عابد ».یک فقه، وجودش بر شیطان هزار عابد سنگین تر است. و این به خاطر این است که وجودش در اجتماع مؤثر است.حضرت کاظم (ع) فرمودند: « ان المؤمنین الفقهاء حصون الاسلام کحصن سور المدینه لها ».مؤمنین فقهاء دژهای اسلامند. همجنان که دیوارهای یک شهر، آن شهر را حفاظت می کند، آنان نیز اسلام را حفاظت می کنند.

و نیز حضرت کاظم (ع)، فرمودند: « تفقهو فی دین الله و فضل الفقیه علی العابد کفضل الشمس علی الکواکب ».یعنی در دین اسلام تفقه کنید و فضیلت و برتری فقیه بر عابد مانند برتری خورشید است بر ستارگان.و بالاخره حضرت رسول اکرم (ص) فرمودند:

« اذا اراد الله بعبدِ خیراً، فقهه فی الدین و زهده فی الدنیا » هنگامی که خداوند می خواهد نسبت به بنده ای خیر پیش بیاورد، (آن بنده را منشأ خیر قرار

بدهد) او را در احکام دین فقیه و نسبت به دنیا زاهد و بی اعتنا می گرداند.این قبیل احادیث که فراوان است، اهمیت فقه را می رساند.

نکته دوم این که: با کمال تأسف، حوزه های ما طوری شده اند که دیگر مثل سابق، فقهای بزرگ را نمی پرورند. شاهدش این است که می بینیم در شهرهای ایران فقهای بزرگی بوده اند که از دنیا رفته اند، و با از دنیا رفتن آنها خلا بوجود آمده و جایگزین نداشته و ندارد. مثلا آیات عظام شیخ بهاء الدین محلاتی در شیراز، آخوند ملا علی در همدان، که در غرب وزنه ای بودند. در تهران آیات الله سید احمد خوانساری، آیت الله سیخ محمد تقی آملی. در مشهد آیت الله سید محمد هادی میلانی. در اهواز آیت الله حاج سید علی بهبهانی. در اصفهان آیت الله خراسانی و آیت الله آقای خادمی. باید در این مورد فکری بشود. اساساً باید در حوزه طبقه بندی کاملی بر اساس رشته های مختلف علوم بوجود بیاید. مثلاً 50 نفر، 100 نفر، از افرادی که مستعدند از لحاظ ذوق، قریحه، استعداد، و صلاحیت اخلاقی و شناخته شده تحت نظر مربیان صالحی داره بشوند و هیج مسافرتی و اشتغالات دیگری نداشته باشند. از لحاظ وضع اقتصادی هم صد در صد تأمین باشند تا بعد از بیست سال، هر کدامشان یک فقیهی بشوند.

اینحا به یاد دو سه تا بیت شعر از علامه بحر العلوم که از همان خانوادهه آیت الله بروچردی است افتادم در اول « دره » ایشان می گویند:

و بعد فالعلم طویل سلمه

سامكه اعلامه و انجمه

وان علم الفقه فی العلوم

كالقمرالبازغ فی

النجوم

بنور من بعد علم المعرفه

معالم الدین غدت منكشفه

علم، راهش و نردبانش، طولانی است. علامت ها و ستارگانش، در افق خیلی بالا واقع شده اند. علم فقه در میان علوم دیگر مانند ماه تابان است در میان ستارگان، به نور علم فقه بعد از علم معرفت خدا، معالم و آثار دین منكشف و روشن می شود.

البته علم فقه، بسیار بسیار شریف و عزیز است. مرحوم آیت الله العظمی بروجردی، آن موقع در قم، خارج فقه و اصول را میفرمودند. از خصوصیات و مزایای درس فقه ایشان، این بود كه: هر مسئله فقهی را كه میخواستند عنوان كنند، حشو و زواید را حذف می كردند. مثلا برای یك مسئله فقهی، در جواهر و غیر آن هفت دلیل، هشت دلیل، ده دلیل، اقامه شده است. ولی ایشان سعی می كرد وقت را صرف بعض مطالبی كه زائد به نظر می رسد نكند، حشو و زوائد را حذف میكرد. كلام را متمركز می كرد، در یك یا دو دلیلی كه دلیل اصلی مسئله بود و بیشتر در آن بحث میكرد. گاهی هم ممكن بود اشاره مختصری هم بكند و آن حشو و زوائد، ولی وقت زیادی صرف آنها نمی كرد. دوم اینكه: احادیثی را كه پایه و ریشه مباحث فقهی است و میخواست در درس فقه بخواند به طرز خاصی می نوشت و می آورد.

اولاً: دقیقا دسته بندی شده بود.

ثانیاً: از حیث سند و متن مورد بررسی قرار میگرفت.

از لحاظ سند كه حدیث مورد بحث قرار می گرفت، طبقات روات را مطرح می كرد، و چون خودش در طبقات روات خیلی كار كرده بود آنها را از لحاظ

طبقات، بطور كامل بررسی میكرد، تعداد راویان احادیث ما، آنطور كه به ظبط آمده، در حدود چهارده هزار نفر است كه در تنقیح المقال ما مقانی كه شاید مبسوط ترین كتاب رجال باشد، در حدود چهارده هزار راوی را روی هم رفته نامبرده و مورد بررسی قرار داده است. آیت الله بروجردی، اعلی الله مقامه، به اندازه ای محیط به تراجم راویان احادیث بود كه مثل اینكه اینان را بزرگ كرده. هر كدامش كه نام برده میشد، متولد شده كجاست، در كجا زندگی كرده است، از كبار كدام طبقه و از صغار كدام طبقه، چند امام را درك كرده، چه تالیف كرده است.

خلاصه، به قول بعضی از آقایان « یعد الرجال بأنامِلِه » با انگشت هایش، رجال را می شمرد. به این ترتیب، احادیث را مورد بحث و بررسی قرار میداد و تا ممكن بود، حكم فقهی را از متن احادیث در می آورد. كمتر دیدیم در این چند سال، ایشان با اصل با استصحاب و برائت مثلاً یك مسئله ای را بخواهد درست كند. بیشتر سعی میكرد روی همان متن حدیث، حكم فقهی مورد بحث را دربیاورد.

سوم: سیر تاریخی مساله: هرمساله فقهی را كه عنوان می كردند، سیر تاریخی آن مساله را هم بیان می كردند كه درطول زمان، این مساله فقهی، چه نشیب و فرازهایی راپیموده و مبدا پیدایش این مساله فقهی، در چه زمانی بوده، درطول ازمنه و اعصار، در كتب عامه و خاصه، این مساله چه مراحلی را پیموده تا امروز نوبت تحقیق درباره آن به ما رسیده است.

چهارم: نقل اقوال: در نقل اقوال. در ابتدا معمولاً اقوال علمای عامه را

با ذكر كتبشان نقل می كرد، گاهی اقوالشان را ازكتب خودمان نقل می كرد. مثلاً گاهی ازكتب آنان، مثل (بدایه المجهتد ونهایه المقتصد) ابن رشید اندلسی و امثال آن و گاهی هم از (خلاف) شیخ طوسی، یا از (تذكره) علامه (منتهی) علامه نقل می كرد و بعد از آن اقوال فقهای شیعه را نقل می كرد. معمولاً بدون واسطه، ازكتبشان می گرفت و به ما هم گاهی می فرمود: (من به كتاب (مفتاح الكرامه)، تا فرصت داشته باشم، مراجعه نمی كنم). (مفتاح الكرامه فی شرح قواعد العلامه) كه از سید عاملی، شاگرد بحرالعلوم میباشد، برای اینكه مراجعه كننده را از مراجعه به كتب دیگر مستغنی كند سعی كرده است اقوال را با ذكر نام صاحبان كتابها نقل كند. ایشان فرمودند (من تا فرصت دارم، خودم مراجعه می كنم به مآخذ ومدارك، شما هم خودتان اقوال را از مآخذ و مدارك، بلا واسطه بگیرید.)

بعد می پرداخت به تاریخ صدور اقوال، كه درچه تاریخی از صاحبانشان صادرشده؛ حتی اگر یكی از فقهاء، كتب متعدد دارد و در آنها فتاوی مختلف دارد، چون محیط بود می دانست، كدام كتاب مقدم وكدام موخر است. در چه تاریخی، علامه (تذكره) را و درچه تاریخی (منتهی) را تحریر كرده است. بطوری كه روشن می كردند این شخص، كه دارای اقوال متعددی است، نسبت به تعدد تالیفاتش، متقدم و متاخر، كدام است، این اقوال، مثلاً نسبت به هم، چه ترتیبی دارند ؟

پنجم: بعد از نقل اقوال عامه و خاصه، به مدارك اقوال توجه می كردند و بالنتیجه، مساله، بسیار بسیار روشن می شد. بطوریكه هر كسی كه در درس ایشان بود،

مساله كه تمام می شد، اصلاً خودش صاحب نظر می شد، این را هم باید اضافه كنم، در بحث بطوری بی طرفانه بحث می كردند كه تا بحث به آخر نرسیده، كسی نمی دانست نظر ایشان چیست ؟ و كدامیك از این اقوال را اختیار خواهند كرد ؟

دسته بندی دروس

حوزه: دسته بندی بر چه اساسی بود ؟ طبقات سند یا محتوی...

استاد: براساس محتوی؛ مثلاً در كتاب (قضا) كه یك عینی، مورد تداعی و دعوا قرار گرفته، این می گوید مال من است، آن یكی می گوید مال من است؛ آن وقت هر دو بینه اقامه كرده اند، هر دو مدعی اند. اینجا بحث این است كه بینه داخل، مقدم است یا بینه خارج، مقدم است ؟داخل (داخل الید)، كسی است كه تسلط بر این مال دارد، خارج، آن كسی است كه تسلط براین مال ندارد. اینجا بحث از مرجحات میان دو بینه است. مرجحاتی كه هست یكی داخل بودن و یكی خارج بودن ا ست. یكی دیگر اكثر واقل است. یكی دیگر، اعدل و عادل بودن است. مرجحات دیگری نیز هست كه به شاهدها برمی گردد. خلاصه، اینجا روایات زیاد است و باید دسته بندی بشود مثلاً دوتا خبر، دالند كه بینه داخل مقدم است. دوتا سه تا خبر، دلالت دارند كه بنیه خارج، مقدم است و هكذا.

خوب باید اینها را دسته بندی كنیم، بعد بررسی كنیم كه رجحان با كدام دسته است. البته دسته بندی، همیشه از لحاظ دسته بندی است. یك دسته بندی هم گاهی از لحاظ سند است. یكی از مهارتهای آیت الله بروجردی این بود كه گاهی از اوقات می دید در

(وسائل)، در یك بابی پنج خبر است سه یا چند خبر را به یك خبر برمی گرداند؛ یك خبر می افتاد یك طرف و آن چهار تای دیگر می شد یك خبر در مقابل آن یكی. این چهار خبر را كه صاحب وسائل گفته، از فلان كتاب و فلان كتاب و فلان راوی و فلان راوی، ایشان می فرمودند: برای ما ثابت است كه امام صادق (ع) یك دفعه این حكم را بیان فرموده اند؛ منتهی هر كدام از راوی ها یك جور نقل كرده اند. حدیث یكی است؛ چون معصوم، یك دفعه بیشتر نفرموده اند؛ لذا پنچ تا خبر را می كرد دوتا؛ چون چهارتایش در واقع یكی بود. و اما از نظر رجال، كارشان به این ترتیب بود كه می فرمودند: من طبقه بندی رواه را از كافی شروع كردم. یعنی: كافی را گذاشتم جلو؛ اصولاً و فروعاً – الآن در هشت جلد كافی چاپ شده است: دو اصول و پنج جلد فروع و یك جلد هم، روضه كافی است – و اساتید كلینی را جمع كردم كه روی هم سی و شش نفر بودند كه یكی از آنان، علی بن ابراهیم، یكی دیگر ابو جعفر محمد بن یحیی عطار، یكی دیگر احمد بن ادریس، كه كنیه اش ابو علی اشعری و هكذا...، بعد برای هر كدام، یك جزوه قرار دادم؛ مثلاً از اول كافی تا آخر كافی، آنچه كه كلینی از علی بن ابراهیم نقل كرده در یك جزوه نوشتم. (البته متون را حذف كرده ولی اسناد را نوشتم).

این جزوه مال علی بن ابراهیم. بعد یك جزوه دیگر برای محمد بن یحیی

ابو جعفر عطار قمی، این هم خیلی خبر دارد. شاید بیشتر از علی بن ابراهیم، خبر داشته باشد. یكی دیگر از اینان، احمد بن ادریس ابو علی اشعری، است، كه برای ایشان هم جزوه ای ترتیب دادم، بعد رفتم سراغ اساتید بالاتر؛ مثلاً علی بن ابراهیم، از كی نقل كرده، بیشتر از پدرش، گاهی هم از غیر پدرش. این را هم در همان جزوه علی بن ابراهیم نوشتم. بعد جزوه محمد بن یحیی، كه از كی نقل كرده، باز در جزوه مخصوص وی نوشتم.

بعد رفتم سراغ اساتید آن سی وشش تا وهمین طور تا برسیم به امام معصوم (ع)، ادامه دادم وهمه را در جزوه هایشان نوشتم. در حدود پانزده هزار حدیث در اصول و فروع كافی هست. این كار كه تمام شد، همین كار را درباره تهذیب انجام دادم. در استبصار لازم نیست چون هر چه در استبصار هست، در تهذیب هم هست. در (من لا یحضره الفقیه)، هم این كار لازم نیست. چون مرحوم صدوق در نقل احادیث، نوعاً آن آخرین راوی را ذكر می كند؛ زراره مثلاً. بعد یك مشیخه دارد (مشیخه یعنی محل ذكر اساتید وشیوخ) در آخر كتاب (من لا یحضره الفقیه) است كه در آنجا می گوید: مثلاً هر چه از زراره نقل كرده ام، طریق من به او از این راه است و بوسیله این اشخاص. و مهم در اینجا همان كافی وتهذیب است. و كافی از تهذیب مهم تر است چون با هم فرق دارند. كلینی رسمش این بوده كه در تمام روایات، از خودش تا معصوم، اسناد را ذكر كرده است، ولی شیخ طوسی این

كار را نكرده حدیث را ك ه از كتب می گرفته اسناد را از خودش تا آن كتاب، نقل نمی كرده و در آخر كتاب، در مشیخه اسناد خود به آن كتاب را ذكركرده است. آن وقت چون اصول اربع ماه در آن زمان نوعاً در دسترس اینان بوده؛ مثلاً كتاب احمد بن محمد بن خالد در پیش شیخ طوسی بوده، حدیث را از كتاب او نقل كرده، دیگر از خودش تا او، سه چهارتا واسطه می خورد، آنان را ذكر نمی كرد آخرش در مشیخه، گفته هر وقت اسم فلانی را بردم، واسطه میان من و او فلان فلان است. وكار حضرت آیت الله بروجردی، اول در كافی بوده، بعد در تهذیب و كسی كه بخواهد كار او را انجام بدهد، می فهمد كه چند بار باید این كتاب را ورق زده باشد.

نتیجه: ایشان در این كار چند نتیجه گرفته بود. یكی این كه: تعداد روایات نقل شده از هر یك از این راویان را بدست آورده بود؛ بعد تقسیم كرده بود به ابواب فقه. در (صلوه) چند حدیث، در (زكوه) چند حدیث. تعداد روایت از راویان هر یك كه بدست آمد، شخصیت راوی هم بدست می آید. یكی دو حدیث، یكی ده حدیث، یكی پانصد حدیث، یكی هزار حدیث دارد. معلوم است آن كه هزار حدیث داشته معمولاً یكی از علماء بزرگ بوده است آن كه دو تا حدیث داشته، بطور معمول شخص عادی بوده است؛ یك وقت راهش افتاده خدمت امام و یك حدیث پرسیده است.دوم: بدست آوردن واسطه هایی كه گاهی حذف می شد. برای اینكه ببینیم این راوی، از فلان

كس، صد جا با واسطه نقل كرده، یك جا بدون واسطه، معلوم می شد اینجا واسطه افتاده است. آن زمان، عنایت زیاد بود كه سند عالی باشد. علوّ سند، آن است كه واسطه كمتر باشد اگر راوی دستش می رسید به آن شخص، از او نقل می كرد؛ ولی می بینیم همه جا با واسطه، و یكجا بدون واسطه نقل كرده است؛ در اینجاست كه تقریباً ظن و اطمینان حاصل می شو دكه واسطه افتاده است.

سوم: تمیز مشتركات. برای اینكه می بینیم فلان كس از حسن نقل می كند و گاهی می گوید حسن بن یحیی، معلوم می شود آنجا كه حسن گفته، حسن بن یحیی مرادش هست، حسن بن عیسی، مراد نیست، برای اینكه پنجاه جا گفته حسن و پنجاه جا گفته حسن بن عیسی. البته در رجال حسن بن عیسی هم داریم؛ ولی معلوم می شود كه استادش، حسن بن یحیی بوده، نه حسن بن عیسی.

چهارم: تعریف و تصحیف هم بدست می آید.این كه همه جا می گویند عاصم بن حمید، در یك جا نوشته، قاسم بن حمید، معلوم می شود، اینجا غلط است. و صحیح عاصم با عین است.خلاصه، فوائد زیادی ایشان از این كار گرفنه بودند. بعد طبقه بندی كرده بودند. اصحاب پیامیر (ص) مثل ابوذر و سلمان، طبقه اول تا اینكه زراره و محمد بن مسلم، طبقه چهارم و اساتید كلینی، طبقه هشتم هستند. خود كلینی طبقه نهم است. صدوق طبقه دهم. شیخ مفید وسید مرتضی، یازده اند. شیخ طوسی، طیقه دوازده. بعداً تا خودش آمده بود خودش طبقه سی و ششم بود.

شیخ آقا بزرگ، در كتاب « مصفی

المقال فی علم الرجال »، طبقه بندی را ذكركرده؛ نوشته است در روش طبقه بندی، اختلافاتی هست. مثلاً محمد تقی مجلسی هم طبقه بندی كرده ولی ایشان به عكس آیت الله بروجردی، از خودشان شروع كرده وتا حضرت پیغمبر « ص » رسانده است.

دیگر از خصوصیات آیت الله بروجردی، این بود كه ایشان، اهمیت زیادی به بزرگان وزنده كردن آثارعلمی بزرگان می دادƘϠو سعی می كردند كه آثار علمی، احیا شود؛ لذا در زمان ایشان، و با ارده ایشان، كتابهای زیادی به چاپ رسید. از جمله اینها، همان كتاب « جامع الرواه » بود كه ملا محمد اردبیلی، كه از شاگردان علامه مجلسی است، نوشته است. این كتاب زمان مرحوم مجلسی نوشته شده است ودر « الذریعه » هم یك چیز جالبی درȘǘљǠآن هست؛ می گوید « وقتی ایشان این كتاب را نوشت وتمام كرد، از علماء اصفهان دعوت كرد – مثل مجلسی و آ قا جمال خوانساری و عده ای را نام برد - كتاب را به آنان نشان داد و گفت كه شما یك خطبه ای برآن بنویسید. علامه مجلسی نوشتند: « بسم الله الرحمن الرحیم »؛ بعد یكی دیگر از علماء بزرگ كه نام می برد نوشت « الحمدلله »؛ آن یكی نوشت « زین قلوبنا بمعرفه الرجال »؛ آن یكی نوشت « الثقاه العدول »؛ همینطور هر كدام از این علماء كه بودند و زیاد هم بودند، یك جمله دو جمله نوشتند تا خطبه كتاب تمام شد. »

چون ایشان اهمیت زیادی به احیاء كتاب می دادند. در زمان معظمه له، كتاب « خلاف » شیخ طوسی كه تا آن زمان چاپ

نشده بود، چاپ شد. ایشان، آثار خودشان را چاپ نمی كردند. فكر می كردند كه آثار علماء دیگر را چاپ كنندكه نام آنان، زنده باشد و در درسشان هم وقتی نام هر عالمی را می بردند، خیلی با احترام یاد می كردند، در ضمن بحث هم اگر مثلاً كلام یكی را رد می كرد، خیلی با احترام و تجلیل از او نام می برد.ایشان احترام زیادی برای كتب علمی و دینی قائل بود. خودشان می گفتند: من در اتاقی كه كتب حدیثی باشد، حتی یك حدیث داشته باشد - قرآن كه مقامش بالاتر است - در عمرم نخوابیده ام و این خیلی عجیب است.

البته بعضی از علماء اینطور بودند؛ مثلاً در حالات « ملا آقای دربندی » هست كه بی وضو دست به كتاب حدیث نمی زد؛ در اطاق حدیث، پایش را دراز نمی كرد. كتاب حدیث را اول می بوسید. بعد مطالعه می كرد. ایشان هم در اتاقی كه كتاب حدیث بود، پایش را دراز نمی كرد، گاهی از اوقات در ضمن بحثشان كه طلاب را به جدیت و اهمیت دادن به درس و بحث تشویق می كردند می فرمودند: من گاهی به قدری غرق مطالعه می شدم كه یكمرتبه می شنیدم صدای اذان صبح می آید. یا شام كه آورده بودند، هنوز مانده بود و مؤذن اذان صبح می گفت.

درباره اصول و استنباط احکام فقهی

حوزه: نظر ایشان درباره اصول چه بود و در استنباط احكام فقهی، چقدر به اصول فقه، متكی بود ؟

استاد: دو مطلب هست: یكی اینكه در فقه، ما، چه اندازه از مسائل فقهی را بر اصول استوار كنیم، این یك مساله. مساله دیگر

اینكه خواندن و دانستن علم اصول و ارزش علم اصول تا چه اندازه است. باید عرض كنم كه ایشان، علم اصول را خیلی خوب بلد بود و اهمیت می داد و در مورد علم اصول هم یك مجتهد كاملی بود. ارزش زیاد برای اصول قائل بود، منتهی در بحث اصول هم مانند فقه مسائل اصلی را اهمیت میدادند. خلاصه، ایشان به علم اصول اهمیت می داد؛ اما ایشان فروع فقهیه را نوعاً از متن احادیث در می آورد كه حتی الامكان، نوبت به این نرسدكه بخواهد براساس اصول وقوائد مطلب را استواركند.این دلیل نمی شو دكه ما بگوئیم علم اصول، علم زائدی است و این را هیچ وقت نباید بگوئیم. حضرت امام خمینی « رضوان الله علیه » هم نظرشان به فقه سنتی است كه اینها، باید محفوظ باشد. خوب این یك مهارتی بود در ایشان كه سعی می كردند مسائل فقهی را از همان متن خبر در بیاورند، مثل شیخ طوسی.

شیخ طوسی در اول « مبسوط » نوشته اند: « فقهای عامه بر ما طعن می زنند كه شما چون به قیاس استحسان عمل نمی كنید. » در تفریع فروع مثل ما نیستند و به همان احادیث اكتفا می كنند و لذا فروع فقهی كمتر دارید. من خواستم به آنها نشان بدهم كه از همین احادیثی كه در دست ما هست، ما چقدر مسائل فقهی می توانیم استخراج كنیم و برای همین جهت این « مبسوط » را نوشتم تا معلوم شود كه ما به قیاس و استحسان عمل نمی كنیم، می توانیم از متن همین احادیث، بیش از فروع فقهی شما فروع بدست

بیاوریم.

نكته دیگری كه لازم می دانم عرض كنم، این است كه: آیت الله العظمی بروجردی خیلی به اقوال قدماء و شهرت قدماء، اهمیت می دادند، ایشان می گفتند: اینان در زمانی بوده اندكه كتب بیش از آنچه كه الآن در دست ما هست، وجود داشته و در دسترس آنها بوده است.

بعلاوه به زمان معصوم، « ع » نزدیكتر بوده اند، از این جهت اگر ببینیم آنان به یك مطلبی، فتوا داده اند ولو اینكه ما مدركی درباره آن فتوا و آن مسئله در دست نداشته باشیم؛ نمی توانیم به این آسانی برخلاف آنان فتوا دهیم. فقها و بزرگانی امثال شیخ مفید، سید مرتضی و شیخ طوسی « رحمه الله علیهم » مسلماً بدون مدرك، فتوا نمی داده ند و در مقام دادن فتوا دقیق بوده اند؛ از این جهت ما نمی توانیم بر خلاف شهره القدماء فتوا بدهیم و چون ایشان، قائل نبودند به اینكه حجیت اخبار آحاد، از جهت بناء عقلاء است؛ بناء عقلاء هم بر اساس اطمینان است. از اینجاست كه اگر خبری ضعیف باشد ولی قدماء به آن خبر اعتماد كرده باشند و بر طبق آن فتوا داده باشند، اطمینان حاصل میكنیم كه قرائنی در بین بوده است كه دلالت بر صدور آن خبر داشته است و همین موضوع موجب اطمینان به صدور آن خبر می شود و باید به آن عمل كنیم. و به عكس، اگر خبری در اعلی درجه صحت باشد، ببینیم كه فقهای بزرگ، از آن اعراض كرده اند و بر طبق آن فتوا نداده اند. در اینجا، اطمینان به صدور آن نداریم كه از معصوم صادر شده

باشد. ممكن است معارض بوده به اقوی از خود و یا ادلّ از خود؛ از این جهت دیگر آن برای ما حجت نیست. خلاصه اهمیت زیادی ایشان برای شهرت متقدمین قائل بودند.

مرحوم آیت الله بروجردی، در نتیجه سبك تدریسی كه گفته شد، تحولی بر طرز درس فقه در حوزه مقدسه قم بوجود آوردند. زیرا افكار و انظار را به كتب عامه و اقوال عامّه و ادلّه ای كه آنان دارند توجه دادند و سیر تاریخی مسأله را در طی قرون و اعصار، بیان كردند، و توجه دادند به این نكته كه ائمه علیهم السلام در تمام روایاتشان، روی اقوال عامّه و ادلّه آنها نظر داشته اند؛ زیرا این اقوال از ائمه علیهم السلام، در زمانی صادر شده كه فتاوای فقهاء عامه بدون توجه به مكتب اهل بیت علیهم السلام و فقط بر اساس كتاب و سنت پیغمبر (ص)، آن هم آن اندازه كه آنها در دست دارند و بر اساس قیاص و استحسان صورت میگرفته است. در آن زمان، ائمه علیهم السلام، آن اخبار را در برابر آنان صادر فرمودند. اكنون باید ببینیم در دسترس آنان چه بوده، چه میگفتند كه امام علیهم السلام این روایت را در برابر آنان فرموده است، معظم له میفرمودند: بدون توجه به فقه عامه و روایات عامه، اگر كسی بخواهد استنباط كند، آن فقه، فقه كاملی نخواهد بود. موقعی استنباط ما كامل خواهد بود كه تسلط و توجهی به فقه عامه داشته باشیم، بنا بر این تحولی در حوزه قم بوجود آوردند، و تا كنون الحمد لله با قی است.

حوزه: كتابهای فقه كه ایشان تدریس كردند، چه

بوده است ؟

استاد: حدوداً آنجه بنده یادم هست، ایشان اجاره و صلوات را كه فرمودند بعد یك مقداری قضا گفتند، سپس فرمودند: « فكر میكنم كه ازاین درس ما سوء استفاده بشود ». چون در آن زمان، ممكن بود افرادی در قضاوت از دیدگاه فقهی مهارت پیدا كرده، قاضی زمان طاغوت بشوند. این بود كه قضا را یكی دو ماه گفتند و تعطیل كردند و كتاب دیگر را كه كتاب خمس است شروع كردند، و كتاب خمس آن استاد بزرگوار بطور مختصر به نام (زبدة المقال فی خمس الرسول و الال) توسط یكی از علماء بزرگ قزوین نوشته و چاپ شده است.

بنده از روزی كه آیت الله العظمی بروجردی به قم تشریف آوردند تا روزی كه از دنیا رحلت كردند، یعنی: در حدود 15 سال در تمام درسهای ایشان افتخار شركت كردن راد اشتم و مقدار زیادی از درسهای فقه و اصول آن استاد بزرگ (اعلی الله مقامه) ران وشته ام و در ضمن شركت در درس گاهی مطالبی در رابطه با درس می نوشتم و در درس به محضر مباركشان تقدیم می كردم، معظم له آن را می خواندند و گاهی هم با بزرگواری خاصی كه داشتند مودر تشویق قرار می دادند.در این میان مدتی آیت الله العظمی آقای رفیعی قزوینی (رحمه الله علیه) به قم تشریف آورده و به تدریس فلسفه و اصول پرداختند، بنده نیز افتخار شركت در درس ایشان را پیدا كرده بهره فراوان بردم.

چنان كه در عصر مرجعیت آیت الله العضمی بروجردی، آیت الله العظمی حاج میر سیدعلی یثربی كاشانی « قدس الله نفسه » از كاشان به

قم تشریف آورده، با فكر وقّاد و بیان فوق العاده ای كه داشته اند به تدریس فقه و اصول مشغول شدند، بنده از درس آن فقیه بزرگوار نیز شركت می كردم و از آن خرمن پرفیض خوشه چینی می كردم.

ویژگیهای حضرت آیت الله بروجردی

حوزه: اكنون لطفا چند نمونه از برجستگی ها و ویژگی های حضرت آیت الله بروجردی را بیان كنید.

استاد: از ویژگیهای آیت الله بروجردی چند نمونه فعلا به خاطر دارم:

آیت الله بروجردی، از لحاظ سخاوت و كرم دارای امتیاز خاصی بودند. برای نمونه، نوعاً آقایان طلاب وجوه را كه نزد ایشان می بردند؛ غالبا نصف آن یا گاهی همه آن را به خودشان برمی گرداند. خلاصه از نظر كرم و بزرگواری خیلی بلند نظر بود، یكی وقت ایشان در بیرونی نشسته بودند، زنی وارد شد و آقا آن زن راد ید. به پیش خدمت خود فرمودند: ببینید این زن چه میخواهد. پیشخدمت گفت: این زن علویه است، پول یك چادری می خواست، پنجاه تومان به ایشان داده شد. آقا تا اسم علویه را شنیدند، فرمودند: علویه و پنجاه تومان ؟ گویی ایشان، پنجاه تومان را برای علویه توهین دانستند. در حالی كه در آن زمان، پنجاه تومان كم پولی نبود. فرمودند: اقلاً چهارصد پانصد تومان به آن زن بدهید. به طور كلی، همیشه اشخاصی كه نزد ایشان می آمدند، ایشان بیش از آن مقداری كه اشخاص توقع داشتند به آنان عنایت می كردند.

مسئله ولایت فقه: آقای بروجردی در مسئله ولایت فقیه خیلی وسعت نظر داشتند آن موقعی كه بعضی از مقبره های صحن حضرت معصومه « سلام الله علیها » را برای ساختن

مسجد اعظم می خریدند، برخورد می شد با مقبره هائی كه می بایست خراب بشوند و زمیمه صحن مسجد شو دكه اینها، خریدنی نبود، یا ورثه مشخص نبود؛ آقای بروجردی، دستور دادند كه همه را خراب كنند. آیت الله العضمی آقا مرتضی حاج شیخ (آقای شیخ مرتضی حائری)، خدمت ایشان رسیدند و پرسیدند كه شما برای فقیه چه سمتی قائل هستید كه دستور بهم زندن این ساختمان را میدهید (البته بعضی از صاحبانش را می شد پیدا كرد و پول داد و رضایت گرفت. كه همین كار را هم كردند؛ ولی بعضی از مقبره ها ممكن نبو دكه از صاحبانش رضایت گرفت) ایشان در جواب فرمودند: « ما فقیه را در قدرت و اختیار، تالی تلو مقام امام معصوم علیه السلام می دانیم ».

عبادت وتهجّد: توجه ایشان، به عبادت و تهجّد خیلی زیاد بود. در ماه رمضان، مثلا دعای ابی حمزه ثمالی را با آن تأنی كه ایشان در زبان داشتند، هر شب می خواندند؛ ولو اینكه دو ساعت یا سه ساعت به طول می انجامید. آن سال كه ایشان از دنیا رفت (سال هزار و سیصد و هشتاد قمری سیزده شوال) قبل از ماه رمضان، پزشك به ایشان توصیه كرد كه امسال ماه رمضان روضه نگیرد. ایشان فرمودند: « من از آن وقتی كه خودم را شناختم، حتی یك روز، روزه ام را نخورده ام و نمیخورم؛ چون نه مریض شده ام و نه به مسافرت رفته ام » (واقعا این توفیق است كه انسان، یك روز، روزه اش را نخورد ه باشد) و آن سال هم ایشان روزه گرفتند.

اهمیت به اجازه نقل حدیث:

آیت الله العضمی بروجردی تازه به قم آمده بودند كه آیت الله العضمی آقا شیخ آقا بزرگ تهرانی، به قم تشریف آوردند. آیت الله العضمی بروجردی به ایشان خیلی احترام كردند. برای ملا قات ایشان كه ر فتند، سه ساعت به طول انجامید، از ایشان، اجازه نقل حدیث گرفتند با آنكه معظم له، در حدیث استاد بود و اجازه از علماء دیگر هم داشت ولی برای اهمیت اجازه نقل حدیث، از ایشان هم اجازه نقل حدیث گرفت؛ زیرا ایشان (شیخ آقا بزرگ تهرانی)، شاگرد حاج میرزا حسین نوری بودند و آقای بروجردی، از این طریق اجازه نداشتند؛ بلكه از طریق دیگر داشتند. برای اینك از این طریق هم اجازه داشته باشند از ایشان هم اجازه گرفتند.

تسلط بر منابع روائی اهل سنت: یك وقتی، هیئتی به سرپرستی یكی از علماء عربستان سعودی به خدمت آیت الله بروجردی آمده بودند و هدایایی از قبیل یك دست لباس و یك جلد كلام الله مجید و... از طرف حكومت آن كشور برای ایشان آورده بودند كه آن مرحوم هدایا را به جز قرآن قبول نفرمودند. در ضمن گفتگوی این هیئت با حضرت آیت الله بروجردی، عالمی كه عهده دار سرپرستی هیئت بود به آیت الله بروجردی گفت شما شیعیان، چرا در مسئله كیفیت حج باما اینقدر فرق دارید كه عمره شما از حج جداست ؟ اول عمره به جای می آورید و بعد از انجام آن از احرام بیرون می آیید و از آن پس برای حج احرام می بندید؛ ولی ما با یك احرام حج و عمره را به جا می آوریم. این چه اختلافی است كه بین

ما و شما وجود دارد با این كه هردو گروه مسلمان هستیم ؟ حضرت آیت الله بروجردی فرمودند: ما همانگونه كه حضرت رسول اكرم (ص) عمره و حج را به جا می آورد، به جا می آوریم. این شما هستید كه طریقه پیغمبر را مراعات نمی كنید. شما برای روشن شدن مطلب به سنن ابی داوود، ج 2/182 باب حجت النبی (ص) حدیث 1905 كه سند حدیث هم از طریق شما صحیح است مراجعه كنید؛ تا معلوم شو دكه حج ما یا حج شما كدام یك مطابق سیره پیغمبر است ؟

تلاش در راه وحدت بین مسلمانان: ایشان، در مورد اتحاد شیعه و سنی سعی فراوانی داشتند و می فرمودند: لازم است شیعه و سنی، صف واحدی در برابر دشمنان اسلام و استكبار جهانی ترتیب بدهند و به همین جهت سعی كردند در نتیجه ارتباط با شیخ شلتوت، رئیس جامع الازهر، گامهایی در راه وحدت شیعه و سنی برداشته شود و كرسی تدریس فقه جعفری در جامع الازهر برای اولین بار نسب گردد. ولی با كمال تأسف هنگامی كه این جانب قبل از انقلاب به مصر مسافرت كردم به قاهره رفتم و با علمای جامع الازهر تماس گرفتم، در ضمن جلساتی كه با آنان داشتم به من می گفتند: كسی نیست كه فقه جعفری را تدریس كند و لازم است شخصی كه بتواند در این كرسی بر اساس فقه تطبیقی درس بگوید و مزیت فقه جعفری را در برابر فقه ائمه اربعه ثابت كند، به این مركز اعزام شود.

ارادت به مراسم عزاداری اباعبد الله علیه السلام: یك وقت در محضر آیت الله بروجردی در باره دید

چشم بحث شد، ایشان با اینكه سنشان قریب به نود سال بود، هیچ وقت احتیاج به عینك پیدا نكرده بودند و دور و نزدیك را بدون عینك می دیدند و در موقع مطالعه هم هرگز عینك به چشم نمیزدند. فرمودند: « من در بروجرد كه بودم یك وقت در اثر مطالعه زیاد در چشمم احساس ضعف كردم و درد چشم گرفتم. در بروجرد مراسم مخصوصی روز عاشورا اجراء می گردد، بدین ترتیب كه: در نقطه های مختلف شهر گل درست می كنند و مردم خود را در آن روز با گل از سر تا پا اغشته می كنند؛ و دسته دسته به عنوان عزاداری حركت می كنند. من هم یك روز عاشورا، در آن جمع بودم و به قصد استشفاء مقداری از گل بدن یكی از آن افراد را گرفته و بر چشم خود مالیدم؛ چشمم خوب شد. از آن تاریخ درد چشم و ضعف چشم بر من عارض نشده است. ولی تا زمانی كه زنده هستم زاضی نیستم این موضوع بازگو شود. »

موضع حضرت آیت الله بروجردی در مقابل حکومت طاغوت

حوزه: موضع حضرت آیت الله بروجردی در مقابل حكوم طاغوت چگونه بود ؟

استاد: ایشان عظمت داشتند و دستگاه طاغوت، در مقابل قدرت آیت الله بروجردی نمی توانست عرض اندام كند؛ تا ایشان ناچار شود خودش را با آن قدرت، هماهنگ كند و یا بخواهد صلح و سازشی بكند.

شاه آن زمان تصمیم داشت كارهایی انجام دهد از جمله تساوی حقوق زنان در انتخابات، تقسیم اراضی با آن كیفیتی كه منظور آن رژیم بود.... دكتر اقبال نزد ایشان آمد و پیغامی از طرف شاه آورده بود كه این كارها می خواهد بشود.

آقای بروجردی فرموده بودند كه این خلاف اسلام است. دكتر اقبال گفت مخالف اسلام است، چرا در بعضی از كشورهای اسلامی این امور پیاده شده است ؟ آقای بروجردی فرموده بودند: كدام كشور ؟ دكتر اقبال گفته بود: مصر. آقای بروجردی فرموده بودند كه: در مصر اول رژیم سلطنتی را عوض كردند و آنگاه دست به این كارها زدند. این جواب در آن موقعیت محكم بود كه دكتر اقبال نتوانسته بود چیزی بگوید و از حاضر جوابی حضرت آیت الله بروجردی مبهوت گردیده بود. یكی از اساتید بزرگ ما، حضرت امام (دام ظله العالی) بود. راجع به حضرت امام، باید عرض كنم، اولین وسیله آشنایی من با ایشان، در ابتدای ورودم به قم، سال هزار و سیصد و شست و دو قمری، در درس اخلاق ایشان بود، كه روزهای جمعه عصرها تقریبا یك ساعت به مغرب مانده در مدرسه فیضیه، زیر كتابخانه درس اخلاق می فرمودند. بعد توسط حضرت آیت الله العضمی خوانساری، نماز جماعت اقامه می شد. بنده هم در درس اخلاقی، عرفانی و علمی ایشان، شركت می كردم. این درس، بسیار سازنده و كامل بود. آیات و احادیث آمیخته با برداشت علمی، اخلاقی با بیان بسیار رسا و كافی از دل برمیخواست و بر دل می نشست. تحولی عمیق در شنونده ایجاد می كرد.

مدرسه مملو از جمعیت میشد. صفا و معنویت اعضای مجلس را فرا میگرفت.در همان موقع هم ایشان یكی از علمای بزرگ و مشهور بودند و در تیز بینی و ژرف اندیشی و واقع بینی و وسعت نظر ممتاز بودند. یكی از چیزهایی كه در معرفی فكر ایشان، خیلی مؤثر

بود كتاب (كشف الاسرار) ایشان بود. كه آن موقع این كتاب چاپ شده بود و در دسترس بود. البته هنوز هم این كتاب بسیار ارزشمند و عالی است.

شخصیت ایشان، دارای ابعاد مختلفی است. یكی از جهت بعد فلسفی كه شاید الآن مثل ایشان، كسی را سراغ نداریم. اگر چه در آن زمان در تهران مرحوم آشتیانی را داشتیم، علامه طباطبائی آن موقع در نجف بودند.

همچنین، استاد معقولی حضرت امام، مرحوم آیة اللَّه العظمی آقا سید ابو الحسن قزوینی، معروف به علامه رفیعی بودن كه چند ماهی قم تشریف آوردند و درس معقول می فرمودند و بنده هم دسر ایشان می رفتم.

اما اكنون در سطح مملكت، كسی مانند ایشان در این فن نداریم. از لحاظ بعد فلسفی، شخصیت امام، تاكنون شناخته نشده است، شخصیت بسیار كاملی است از این جهت. و در بعد عرفانی هم ایشان منحصر به فرد هستند و از لحاظ قلم، چه فارسی و چه عرفی، به آن قدرت، ممتاز هستند. در همین انقلاب عظیم اسلامی، یكی از چیزهائی كه موثر بوده است، به هر كجا كه رفت، تحول ایجاد كرد و موج عظیمی برپا ساخت، حالا هم همین قلم در پیشرفت انقلاب خیلی موثر است. حالا هم همین قلم در پیشرفت انقلاب خیلی مؤثر است. همین پیام بعد از پذیرش قطعنامه 895. كه اگر نبود این پیام مهم، پذیرش قطعنامه، به این ترتیب جا نمی افتد. بیان ایشان هم، خیلی عالی و ممتاز است، بعضی ها، اهل بیان بوده اند و اهل قلم نبوده اند و یا بالعكس؛ ولی در حضرت امام » دام ظله «، هر دو جمع شده است. هم قلم قوی است و

هم بیان، عالی و نیرومند.

امام سبك درس ایشان در فقه و اصول. كه بنده چند سالی افتخار شركت در آن را پیدا كردم، با یك وسعت نظری بحث می کردند؛ یعنی تمام ابعاد مسأله را مورد بحث، قرار می دادند كه این یكی از امتیازات درس ایشان بود. كتابهائی كه خودشان در این زمینه نوشته اند، یا دیگران بحثهای ایشان را نوشته اند، نشان می دهد كه آنچه پیرامون یك مطلب به ذهن علماء آمده یا می آید، فروگذار نشده است، دقت نظر ایشان، خیلی خیلی زیاد است؛ مثلا حاشیه ایشان بر عروه، از حواشی دیگر مفصل تر است؛ زیرا ایشان در اكثر مسائل حاشیه دارند. این حاكی از دقت نظر ایشان است كه یك یك مسائل را هر چه دقیق تر بررسی می كنند. دقت نظر و وسعت نظر، دو چیز است و هر دو در حضرت ایشان جمع است.

درباره شخصیت ایشان، از جهات مختلفی می شود صحبت كرد، كه از نظر بنده، آنچه مهم است، مسأله » شناخت زمان « است. در متون دینی ما هست كه عالم، باید عارف به زمان باشد. ایشان، از لحاظ شناخت جریانات و مقتضیات زمان، دارای امتیاز خاصی است و در میان علماء بزرگ، هر یك از آنان كه فكر و فعالیتشان، با زمان هماهنگ بوده است، توانسته است تحولی ایجاد كند.

برای نمونه: شیخ مفید، در زمانی می زیسته است كه خلفاء بنی عباسی، هر چند مانند اسلاف خود، تقویت كنند ه مذهت تسنن بوده اند و كتابها و بحثهای همه آنان، متوجه كوبیدن شیعه بوده است، ولی شیخ مفید چون ملاحظه كرد كه آل بویه، كه از ایران حركت خود را آغاز كرده بودند،

شیعه هستند، احساس كرد زمان خیلی جوابگوی سؤالاتی باشد كه پیرامون تشیع وجود دارد، لذا حوزه علمیه شیعه در بغداد را تأسیس كردند و مباحثات و مجالس و تألیفات زیادی در این زمینه داشتند، شاگردان زیادی نیز تربیت كردند، مانند: مرحوم سید مرتضی، سید رضی، شیخ طوسی و امثال اینان كه خودش خیلی مهم است. مرحوم شیخ صدوق نیز بر اساس مقتضیات زمان خود، به تأسیس حوزه در قم دست زدند. همین مكتب شیخ مفید است و همین حوزه است كه شیخ طوسی را تربیت می كند و ایشان، مؤسس حوزه نجف می شود و دنباله كار شیخ مفید ادامه پیدا كرد. از آن پس در دنباله همین موضوع، مدرسه ای در حله تأسیس می گردد كه تربیت كننده محقق و علامه حلی سید مرتضی، كتاب شافی را نوشت كه ابن ابی الحدید، مباحثات سید مرتضی را كه با علماء اهل سنت داشته، در شرح نهج البلاغه ذكر كرده است. همین كار بزرگ است كه سید مرتضی شافی می نویسد و شیخ طوسی، تلخیص شافی می نویسد. از آن به بعد، سلاجقه می آیند و مذهب تسنن را تقویت و ایجاد اختلاف و تحریكات می كنند در نتیجه، كتابخانه شیخ طوسی را آتش می زنند و در محله كرخ بغداد تعداد زیادی از شیعیان، قربانی این تفرقه افكنی می شوند و كرسی درس ایشان را آتش می زنند و نزدیك بود شیخ طوسی را به شهادت برسانند

اینجاست كه شیخ به نجف می رود و حوزه نجف را تأسیس می كند. اینها، همه همراه مقتضیات زمان حركت كردن است. اگر این آقایان در همان حوزه خودشان فقط مشغول درس و بحث بودند و به دفاع از حریم تشیع

و موضعگیری در برابر طاغوتهای آن زمان نمی پرداختند، كسی به ایشان، كاری نداشت و این مسائل، پیش نمی آمد؛ و این همه تحول نیز پیش نمی آید. بوجود آمدن این تحول و پیشرفت تشیع، كه همان اسلام حقیقی است، در نتیجه همین عارف به زمان بودن است كه پیش آمده است. شیخ طوسی، پایه گذار رشته حقوق تطبیقی است. كتاب » خلاف « ایشان، مجموعه ای از حقوق تطبیقی است، یك عبارتی در آغاز كتاب » تلخیص الشافی « است كه در اینجا بیان می كنیم:

» كان شیوخنا، رحمهم اللَّه، المتقدمون منهم و المتاخرون، بلغوا الی النهایة القصوی فی استقصاء ما اقتضت از منتهم من الادلة والكلام علی المخالفین «.

شیوخ و اساتید ما كه خداوند همه آنان را رحمت كند به نهایت درجه رسیدند در این كه آن چیزی كه زمانشان اقتضا می كرد، از ادله كلام در برابر مخالفین، اعمال كردند. از اینجا معلوم می شود كه اساتید شیخ طوسی كه تحولی در شناساندن مكتب اهل بیت ایجاد كردند، به جریانات زمان، كاملا آشنا بودند. امام هم در یك زمانی واقع شده بودند كه حس كردند اسلام واقعی، دارد منزوی می شود و قدرتهای بزرگ، اسلام واقعی را منزوی می كنند. در چنین زمانی، لازم بود به هر وسیله ای كه ممكن است، برای معرفی اسلام واقعی، گام برداشته شود. اگر چه منتهی به این شود كه درگیری هایی بوجود بیاید. برای این كه اسلام واقعی با منافع قدرتهای بزرگ منافات دارد. آنان در مقابل خود نمائی اسلام واقعی، ساكت نمی نشینند.

آن اسلام كه آنان می دیدند، منافاتی با منافع آنان نداشت؛ زیرا منافاتی نمی دیدند كه كشوری اسلامی باشد ولی دست نشاندگان بیگانگان

و كفار در آنجا حاكم باشند و مشروبات الكلی، فساد و فحشاء، رواج داشته باشد و منافاتی نمی دیدند كشوری اسلامی باشد و مستشاران خارجی، در آنجا تاخت و تاز هم بكنند. منافاتی نمی دیدند كه در كشوری اسلام باشد و منابع ثروت و فرهنگ و اقتصادش، در دست ابرقدرتها باشد؛ اسلامی باشد ولی مصرف كنند فكر و فرهنگ و صنعت بیگانگان باشد. در چنین زمانی كه می رفت فرهنگ غنی اسلامی، روح غیرت و سلحشوری اسلامی و روحیات عالی اسلامی، بدست فراموشی سپرده شود وارد میدان شدند و روح تازه ای در كالبد مسلمانان دمیدند.

در مشروطیت، علماء قیام كردند ولی كم كم، علماء كنار زده شدند و امور افتاد دست آنانی كه ضد اسلام بودند، هر كسی كه توانسته است در برابر قدرتهای استكباری و ضد اسلام تحولی ایجاد كند، عارف به زمان بوده است؛ مثلا مرحوم میرزای شیرازی، كه در جریان تحریم تنباكو گام مهمی برداشت، عارف به زمان بود.

شاگردان مرحوم میرزای شیرازی نیز، این درس را از استاد خود فرا گرفتند. شیخ فضل اللَّه نوری، یكی از شاگردان میرزای شیرازی، در سال 2131 قمری وفات كرد و شیخ فضل اللَّه در سال 6231 در نتیجه مبارزات ضد اسلام، بدار زده شد. سید عبد اللَّه بهبهانی، كه از رهبران مشروطیت بود. از شاگردان مرحوم میرزا بود در سال 8231 وفات كردند. سید محمد طباطبایی، یكی دیگر از رهبران مشروطیت، او هم از شاگردان مرحوم میرزا بود كه در سال 1431 در گذشت. آخوند خراسانی، كه طرفدار مشروطیت بود. از شاگردان میرزای شیرازی است. وفات ایشان، 6231 است. میرزا محمد تقی شیرازی نیز، كه علیه استعمار

در عراق مبارزه كرد، از شاگردان ایشان بود كه در سال 8331 درگذشت، از اینجا معلوم می شود كه استاد وقتی مبارز باشد. در شاگردان چقدر اثر می گذارد. امام هم با یك واسطه. شاگرد میرزای شیرازی است؛ زیرا ایشان، شاگرد آقا شیخ عبد الكریم هستند و شیخ عبد الكریم هم شاگرد میرزای شیرازی است. بالاخره، عظمت كار حضرت امام، در این است كه تحولی بر اساس جریانات زمان ایجاد كرد كه روز بروز طنین اندازتر می گردد. هر عالمی كه توانسته است با احتیاجات و جریانات زمان گام بردارد، منشأ خدمات بزرگتری گردیده است.

نمونه دیگری در رابطه با موضوع زمان، سه نفر از علماء بزرگ: سید حسن صدر، حاج شیخ آقا بزرگ تهرانی و محمد حسین كاشف الغطاء، بگونه ای دیگر به مقتضای زمان كار كردند؛ زیرا در آن تاریخ، جرجی زیدان، كتابی نوشته بود به نام » آداب اللغه الغربیة «، كه در آن، شیعه را طائفه ای كوچك شمرده بود و نوشته بود كه: شیعه، كاری نكرده و اكنون در شرف انقراض است.

این سه بزرگوار، تصمیم گرفتند در برابر آن فكر، شیعه را معرفی كنند، هر كدام از این طریق. سید حسن صدر، متوفای 4531 است و شیخ محمد حسین كاشف الغطاء متوفای 3731 و آقا شیخ آقا بزرگ تهرانی 0931 آقا شیخ بزرگ، » الذریعة « را نوشت كه در آن حدود 06 هزار از مؤلفان شیعه را معرفی كرده است، این كار، بسیار كار مشكلی است؛ چون باید انسان راه بیفتد تمام كتابخانه ها را زیرورو كند؛ با مؤلفین و علماء شهرها آشنا بشود؛ تا چنین كتابی را بنویسد و نام مؤلف و خصوصیات

كتاب و عصر مؤلف را ثبت كند. كاشف الغطاء هم تاریخ » آداب اللغة العربیة « را رد كرد و اشتباهات ادبی و تارخی اش را گرفت و كتاب » اصل الشیعة و اصولها « را هم نوشت.

سید حسن صدر هم كتاب » تأسیس الشیعة لعلوم الاسلام « را نوشت و ثابت كرد كه شیعیان در تمام علوم اسلام، پیشتاز، موسس و مبتكر بوده اند. ولی شخصیت حضرت امام بسیار بزرگ و كار معظم له، آنقدر بزرگ است كه من بیش از این نمی توانم درباره ایشان صحبت كنم.

حوزه چه باید بکند

حوزه: جناب عالی مسافرتهایی به خارج كشور، داشته اید و از نزدیك با نارساییها و نیازهای تبلیغی، بر خورد كرده اید؛ اكنون حوزه های علمیه اگر طبق اقتضای زمان، حركت كنند چه باید بكنند ؟

استاد: من در سال 85 و 95 كه نماینده حضرت امام در اروپا بودم و به آن دیار رفت و آمد داشتم در ظرف این دو سال در موقع تحصیل در قم اشتغال به تدریس داشمت ولی در موقع تعطیلی حوزه به كشورهای اروپا از قبیل: انگلستان، فرانسه، آلمان، اطریش، ایتالیا، سوئد، بلژیك، هلند، دانمارك، سوئیس، نروژ، فنلاند، اسپانیا، یونان، و تركیه مسافرت می كردم، و در طی ملاقاتها و مصاحبه و تشكیل مجالس حقایق اسلام و عظمت انقلاب اسلامی را بیان می كردم، و به سؤالات علمی و مذهبی با توفیق خداوند پاسخ می دام، و سفرهائی به پاكستان و یك سفر هم به تایلند، بنگلادش و هندوستان رفته ام و جریانات زیادی دیدم، یكی از این جریانات این است كه: در كشورهای اروپائی از من سؤال می کردند: یكی كتابی در اقتصاد اسلامی، در مقابل اقتصاد

كمونیستی و سرمایه داری، به ما معرفی كنید. من چنین كتابی سراغ نداشتم. كتاب آقای صدر در رد آن دو نظام است كه آنان جنبه های مثبت و وسیع اقتصادی اسلامی را می خواستند، و جلد دوم هم كه خیلی مختصر است و نمی شود بر اساس آن اقتصاد جامعه را بنا كرد پس هماهنگ با زمان، حركت كردن اقتضاء می كند كه چنین كاری انجام بشود یعنی در قم لجنه ای باید باشد كه در بعد اقتصاد اسلامی كتابی كه وسیع و پاسخگوی كامل نیازها باشد تنظیم كنند و باز در رابطه با زمان، عرض كردم بخاطر ارتباط آیة اللَّه العظمی بروجردی با شیخ شلتوت رئیس جامع الأزهر مصر، كرسی درسی برای تدریس فقه جعفری در جامع الأزهر برقرار شد؛ ولی از همان زمان تاكنون این كرسی خالی است و كسی نیست كه فقه جعفری را تدریس كند. باید برای این امر مهم فردی تربیت شود و به آنجا اعزام شود تا فقه جعفری را تدریس كند. اینها مسائلی است كه اقتضای زمان آنها را ایجاب می كند.

حوزه: در ارتباط با فرمایشات حضرت عالی كه فرمودید: باید طبق نیازهای زمان كتاب نوشته شود و بر همین اساس افراد تربیت شوند این سؤال را مطرح می كنیم: با توجه به مسایل و شبهات جدیدی كه در پیرامون دین و دنیا مطرح است و دین باید به آنها پاسخ مناسب را بدهد آیا كلام قدیم كارساز است ؟ زمان چه اقتضا می كند؟ و باید در این ارتباط چه كارهایی انجام شود. استاد: بعضی از مسائل كلامی كه در شرح تجرید مطرح است امروزه مطرح نمی شود. و مورد ابتلاء نیست. ولی بعضی از بحثها

كه مورد ابتلاء هست لازم است با بیان روز مطرح شود. مخصوصا برخی از مسائل مهم كه ارتباط با سیاست و اقتصاد و فرهنگ اسلامی دارد لازم است با منطق و استدلال مورد توجه قرار گیرد و درباره آنها كتابها و مقاله ها نوشته شود تا دنیای امروز به عظمت و حقانیت مبانی و معارف اسلامی پی ببرد.

فصل دوم: خاطرات

سوابق مبارزاتی و مطلب دیگری كه استاد در پاسخ سؤالات بیان فرمودند.

حوزه: حضرت عالی یكی از چهره های مبارز ایران اسلامی هستید، كه در دوران ستم شاهی علیه استبداد مبارزه كرده اید. خواهش می كنیم مقداری از خاطرات آن دوران و چگونگی فعالیت های خود را برای ما بیان بفرمایید.

استاد: من از جمله كسانی هستم كه توفیق داشتم چند سالی در مكتب پرفیض حضرت آیت آللَّه العظمی امام خمینی، درس بخوانم و علاوه بر مطلب علمی، از سجایای اخلاقی ایشان نیز، بهره ببرم. در طول این سالیان با توجه به متون و موازین اسلامی در یافته بودم كه مسؤلیت روحانیت، خلاصه در درس خواندن و درس گفتن نمی شود. به این جهت از آن روز كه حضرت ایشان انقلاب و تحول را آغاز كردند. من سعی كردم كه پشت سر ایشان بقدر توانم گام بردارم.

در آن زمان، جلسات مرتبی به رفقای همفكر خود داشتیم كه پیشبرد امور تصمیماتی اتخاذ می گردید. گاهی اعلامیه هائی علیه رژیم و شاه امضاء می كردیم. البته متن بعضی از آن اعلامیه ها را نیز گاهی من تنظیم می كردم.

در نشر و توزیع آنها نیز، همكاری نزدیك داشتم. افرادی را به این منظور به نقاط مختلف كشور می فرستادیم.

بعد از این كه حضرت امام را به تركیه تبعید كردند؛ اعلامیه هایی

كه علیه رژیم از قم صادر می شد امضای من را نیز داشت. به همین جهت در آن زمان چند نفر مأمور از طرف ساواك به منزل ما ریختند بطور دقیق همه جا را گشتند. حتی یادم هست كه كتابها را نیز، ورق می زدند. مقدای از كتابها را برداشتند بردند و مرا نیز، دستگیر كردند و به ساواك قم، كه در خیابان راه آهن بود، بردند. شبی را آنجا بسر بردیم؛ بعد منتقل شدم به تهران، زندان قرل قلعه. قزل قلعه یكی از زندانهای رژیم شاه بود كه افراد را در آن زمان به آنجا می بردند، در زندان، متوجه شدم كه آقایان دیگری نیز آنجا هستند؛ البته همگی ما در سلولهای انفرادی بودیم و فقط روزی سه مرتبه صبح، ظهر و شام درب سلول را باز می کردند و ما حق داشتیم برای تجدید وضو از آن خارج بشویم. هنگامی كه مرا برای دستشویی می بردند از دور این آقایان را دیدم و فهمیدم كه این آقایان هم آنجا هستند.

داخل سلول لامپ نبود؛ تنها از روزنه كوچكی كه بالای درها وجود داشت شعاع كم و سوئی از روشنائی داخل سالن به درون سلول می تابید. این سلولها به اندازه ای كوچك بود كه اگر دست هایمان را باز می كردیم به دیوارهای دو طرف می رسید. كف سلولها را با آجرهای ناهموار فرش كرده بودند به گونه ای كه موقع خوابیدن پشت و كمر انسان را به سختی می آزرد.

حدود سه ماه بدون محاكمه و ممنوع الملاقات با این وضع، در این سلولها بودم و بجز هنگام تجدید وضو از آن نمی توانستم خارج شوم. بعد از محاكمه، روزی فقط ده دقیقه ما را

به عنوان هواخوری داخل حیاط زندان می بردند كه قدم بزنیم. هنگامی كه مرا برای بازجویی بردند، مهم ترین حرف آنان این بود كه شما طرفدار حضرت امام هستید و به پشتیبانی از ایشان اعلامیه می نویسید و امضاء می كنید. نزدیك دو ماه كه از تاریخ محاكم گذشت من آزاد شدم.

چند ماه از آزادی من نگذشته بود كه مسافرتی به همدان داشتم. در همدان علماء و غیرعلماء به دیدن بنده آمدند. تابستان بود، من در مدرسه همدان، درسی شروع كردم كه مورد استقبال واقع شد. ساواك همدان از این موضع كه جوانهای شهر و مردم با من رابطه داشتند و به درس و بحث می آمدند نگران بود؛ به این جهت مرا به بهانه ای گرفتند وبه تهران فرستادند. دوباره روانه زندان قزل قلعه شدم و چندین ماه دیگر در آنجا زندانی گشتم.

بعد از آزادی از زندان، مدت زیادی به اصطلاح ممنوع المنبر بودم و حق نداشتم به وعظ و خطابه بپردازم به رفسنجان رفتم. بعد از دو سه منبر، ساواك كرمان مطلع شد و از ادامه جلسات سخرانی، جلوگیری كرد.

از آن تاریخ به قم برگشتم و مشغول درس بحث شدم و در فرصت های مناسب و موقعیت های گوناگون هدف خود را تعقیب می كردم تا این كه جریان 91 دی 55 بوجود آمد، و آن به این شرح است:

در روزنامه اطلاعات 71 دی 55مقاله توهین آمیز و تندی علیه حضرت امام، كه آن زمان در نجف تشریف داشتند، چاپ شد. انتشار این مقاله، خشم آقایان اساتید و فضلای حوزه قم را برانگیخت. به همین مناسبت جلسه ای در منزل این جانب برگزار شد كه در آن آقایان: مشكینی، وحید خراسانی

نیز حضور یافتند. در آن جلسه تصمیم گرفته شد كه به عنوان اعتراض به انتشار چنین مقاله ای در اولین گام حوزه و بازار قم تعطیل شود. حوزه قم و بازار تعطیل شد. فضلای حوزه و آقایان بازاریها به منزل مراجع و اساتید بزرگ می رفتند كه در آنجا جلسات سخنرانی در اعتراض به رژیم بگزار می شد. روز 91 دی، كه قبل از ظهر آقایان به منزل بعضی از اساتید رفته بودند، قرار گذاشته بودند كه بعد از ظهر در منزل ما اجتماع كنند. این قرار در نماز جماعات هم اعلام گردیده بود. از حدود ساعت یك بعد از ظهر عده ای آمدند و چندین بلندگو داخل منزل و كوچه نصب كردند. رفته رفته جمعیت می آمد داخل حیاط و پشت بامها؛ و كوچه از جمعیت متراكم شده بود به گونه ای كه جمعیت به خیابان رسیده بود. نخست داماد اینجانب آقای سید حسین موسوی تبریزی سخنرانی كردند، سپس بنده وظیفه خود دانستم كه صحبت كنم و جنایات رژیم ستمشاهی را به صراحت بیان كنم، لذا سخنرانی جامع و تندی علیه جنایتهای رژیم شاه، انجام دادم.

در آن سخنرانی من لازم دانستم كه انگشت روی مركز و منبع اصلی جنایتها بگذارم؛ از این رو مركزیت را هدف قرار داده و در مقایسه حركت نجات بخش حضرت امام كه از اسلام و قرآن و روش اهل بیت عصمت نشأت می گرفت با عكس العملی كه از استكبار جهانی و دست نشاندگان آن صادر شد این اشعار را خواندم:

مه فشاند نور و سگ عو عو كند

هر كسی بر طینت خود می تند

چون تو خفاشان بسی بینند خواب

كاین جهان ماند یتیم از آفتاب

كی شود

دریا زپوز سگ نجس

كی شود خورشید از پف منطمس

در شب مهتاب مه را بر سماك

از سگان و عوعو ایشان چه باك

كارك خود می گذارد هر كسی

آب نگدارد صفا بهر خسی

ای بریده آن لب حلق دهان

كه كند تف سوی ماه آسمان

خس خسانه می رود بر روی آب

آب صافی می رود بی اضطراب

مصطفی مه می شكافد نیمه شب

ژاژ میخاید ز كینه بو لهب

آن مسیحا مرده زنده می كند

آن جهود از خشم سبلت می كند

مردم از این صحبت جامع و منطقی و كوبنده شارژ شدند و با شعارهای تند از منزل حركت كردند. من خود نیز، لازم دانستم كه با مردم حرت كنم. آمدیم بیرون، از كوچه كه گذشتیم وارد خیابان شدیم. ابتدای جمعیت به چهاراه مقابل كلانتری رسیده بود. در اینجامزدوران رژیم، مردم را به گلوله بستند و به سلاح گرم به مردمی كه هیچگونه وسیله دفاعی نداشتند حمله كردند. عده ای از مردم شهید شدند؛ عده ای مجروح و زخمی و عده ای هم توانستند جان سالم بدر برند. همین جریان، موجب حركت وقیان مردم در دیگر شهرهای مختل ایران شد. به مناسب بزرگداشت شهدای این روز، قیام فراگیر ملت ایران از تبریز آغاز و رفته رفته تمام ایران را فرار گرفت.

به همین مناسب كوچه ما كوچه قیام نام گذاری شد. و وقتی حضرت امام » دام ظله « به قم مشرف شدند به منزل ما نیز تشریف آوردند، و به محضر ایشان عرض شد كه انقلاب اسلامی از این خانه آغاز شده است.

بعد از جریان این سخنرانی در روز 91 دی، در انتظار این بودم كه ساواك دنبالم بیاید و دستگیرم كند؛ به این جهت در تهران كاری داشتم رفتم كه آن را

انجام دهم. وقتی به تهران رفته بودم. شبانه به منزل ما ریخته و همه جا را گشته بودند. وقتی از تهران برگشتم و جریان را به من گفتند. خودم را بیشتر آماده كردم و بعد از خداحافظی و آماده شدن، به ساواك تلفن زدم و گفتم: اگر با من كاری دارید از تهران برگشته ام. حدود نیم ساعت بعد آمدند و مرا به شهربانی قم بردند، و از آنجا مرا به خلخال تبعید كردند.

تبعیدی من در خلخال چندین ماه به طول انجامید. در این مدت نسبت به من سخت گیری فراوان میشد. هر روز لازم بود به شهربانی رفته و دفتری را امضا كنم. منزل ما را شدیدا كنترل می کردند؛ حتی رفت و آمدهای عادی را زیر نظر داشتند.

تهیه ارزاق عمومی را برای ما مشكل كرده بودند و به كسبه سفارش می کردند كه از فروش اجناس مورد لزوم به ما خودداری كنند.

یك روز صبح كه برای امضا دفتر رفته بودم؛ به من گفته شد كه دیگر به منزل برنگردم؛ چون می خواستند مرا به سقز ببرند. هر چه اصرار كردم كه بروم و حداقل خبر بدهم پذیرفته نشد. مرا به همراه چند مأمور به سقز منتقل كردند.

در سقز چند نفر دیگر از آقایان نیز تبعید بودند.

دوران تبعید را با مشكلات فراوان سپری می كردیم. دولت شریف امامی كه روی كار آمد برای كسب و جاهت - به اصطلاح - زندانی های سیاسی را آزاد می كرد و تبعیدیها را برمی گرداند. در این زمان نیز من از تبعید گاه آزاد شدم.

از آخرین تبعیدگاه خود یعنی سقز كردستان كه آزاد شدم امام خمینی » رضوان اللَّه علیه «

در پاریس » نوفل لوشاتو « بودند، پس از چند روز در قم به پاریس رفته، در نوفل لوشاتو به محضر مقدس امام » رضوان اللَّه علیه « شرفیاب و چند روز در جلساتی كه در محضر آن پرچمدار نهضت اسلامی و استاد بزرگ تشكیل می شد شركت می نمودم و چند دفعه با معظم له ملاقات خصوصی داشتم.

و در هنگام هجرت برای ایران به بنده ورقه ای كه با خط مبارك خود نوشته و مطالبی كه درباره حكومت اسلامی بعد از سقوط رژیم ستم شاهی در آن مرقوم داشته بودند دادند كه بنده آنرا با آقایان دكتر بهشتی و استاد مطهری مورد مذاكره قرار بدهم و نتیجه را به نوفل لوشاتو گزارش بدهم كه انجام دادم.

حوزه: آیا دفعه دوم كه شما زندان رفتید، مانند دفعه اول در سلول بودید ؟

استاد: بله، این دفعه هم در سلول زندانی شدم. سولهایی بود شبیه حمامهای نمره كه دو ردیف سلول در یك سالن مسقف بنا شده بود. مدتی كه ما در آنجا بودیم رنگ آسمان و خورشید را ندیدم؛ مگر همان چند لحظه ای كه در اواخر، ما را برای هواخوری بیرون می آوردند

تنها دو تا پتوی خشك و خشن به ما داده بودند. داخل سلول را هم به گونه ای ساخته بودند كه بقدر امكان بتواند انسان را ناراحت كند. ردون سلول تاریك و رنج آور بود. تا مدت زیادی هیچ چیز برای مطالعه در اختیار ما نمی گذاشتند. تنها بعد از محاكمه بود كه تا حدودی از آن مشكل كاسته شد و بعضی از كتابها را می گذاشتند مطالعه كنیم، كه متأسفانه به علت كمبود نور، فقط در روز، آن

هم با مشكل فراوان، می توانستیم مقداری مطالعه بكنیم.

غذای آنجا نیز بسیار نامناسب بود. همچنین از نظر بهداشت، حمام و غیره هم مشكلات فراوان داشتیم. علاوه بر این، افراد را در آنجا شكنجه می کردند كه صدایشان می آمد؛ بسیار دردناك و ناراحت كنند بود، مجموعه این امور، نوعی شكنجه روحی بود كه عمدا برای زندانیان فراهم شده بود.

حوزه: یكی از فعالیتهای مهم علماء قم، اعلام مرجعیت وا علمیت امام خمینی بود؛ لطفا در این باره توضیح دهید.

استاد: از جمله جریانهایی كه در آن دوران پیش آمد، جریان در گذشت آیة اللَّه العظمی حكیم) ره (بود. ما به لحاظ خصوصیات علمی و دیگر خصائص روشن و بارزی كه در حضرت امام، سراغ داشتیم، تصمیم گرفتیم كاری كنیم كه چهره ایشان، خارج از حوزه های علمیه نیز برای مردم بهتر و كاملتر شناخته شود. از این جهت تصمیم گرفتیم اعلامیه ای بدهیم كه: بعد از مرحوم آقای حكیم، مردم به حضرت امام مراجعه كنند.

دوازده نفر از مدرسین حوزه علمیه قم، كه اینجانب نیز جزء ایشان بودم این اعلامیه را در تأیید مرجعیت حضرت امام بعد از مرحوم آقای حكیم امضاء كرده و پخش كردیم. علمای شهرستانها از این اعلامیه استقبال خوبی كردند و در بعضی از مراكز، آقایان اعلامیه را روی منبر برای مردم خوانده بودند كه تأثیری گذاشته بود.

بعد از صدور این اعلامیه، منتظر بودم كه دنبالم بیایند؛ چرا كه می دانستم صدور چنین اعلامیه ای بی عاقبت نیست. همین طور هم شد، یك روز ظهر مأمورین ساواك به منزل ما ریختند، و ما در این جریانات نیز به وظیفه خود عمل كردیم.

نكته دیگری كه تذكرش مناسب

است، این است كه: آیت اللَّه حكیم با سال شهادت مرحوم آقای سعیدی در ساواك شاه، مقارن بود. مرحوم سعیدی در همان سال بر اثر شكنجه بسیار به شهادت رسید. امیدواریم خداوند متعال او را با اجداد طاهرینش محشور كند.

حوزه: لطفا مقداری هم از خاطرات دوران تبعید در خلخال و سقزبیان بفرمایید.

استاد: در آن دوران رسم بود كه به دیدار آقایان تبعیدی ها می رفتند، كه این خود یك نوع مبارزه با رژیم به حساب می آمد. به دیدن من هم می آمدند؛ بخصوص آن زمان كه در سقز بودم، دوستان زیادی تشریف می آوردند. عموما سعی من این بود كه در این مجالس دیدار، نوعی تبلیغ و روشنگری نیز باشد. تا حد امكان سعی می كردم مطالبی را برای آقایان داشته باشم. گاهی از آیات قرآن كریم و بعضی از احادیث، در رابطه با فرجام ظلم و ستم و عاقبت صبر و استقامت، كمك گرفته ونسبت به روحیه مقاوت و امید ورزیدن مطالبی بیان می كردم. و چون طبع شعری هم دارم در خلخال كه بودم قطعه شعر نسبتا بلندی گفته بودم كه در آن، نمایی از ظلم و جنایت های رژیم منفور پهلوی و قیام مردم شهرهای ایران و چگونگی سركوب این قیامها بیان شده بود. علاوه بر این، با تكرار كردن » امید به پیروزی « سعی شده بود نمونه ای از روحیه قوی و خستگی ناپذیر مردم انقلابی ما در مقابل وحشی گریهای رژیم عرضه شود.

این اشعار كه در یك قصیده بلندی مندرج گردیده بود و در ضمن نام كلیه شهرهائی كه در تلاطم انقلاب سهم داشتند ذكر شده بود به این ترتیب آغاز گردیده بود:

زهر

سو انفجار آید

صدای انزجار آید

خزان رفت و بهار آید

هدف نزدیك می گردد

نماند این نظام آخر

ند ملت قیام آخر

ببگیرد انتقام اخر

هدف نزدیك می گردد

روان شد جوی خون در قم

بناحق كشته شد مردم

ولی خونها نگردد گم

هدف نزدیك می گردد

خیابان ارم پر خون

صفائیه شده جیحون

تمام چهره ها گلگون

هدف نزدیك می گردد

چه جالب نهضت شوشتر

زده بر قلب شه نشتر

به امید دل خوشتر

هدف نزدیك می گردد

دوستانی كه به دیدن بنده می آمدند بسیار مایل بودن كه آن اشعار را بشنوند؛ و عموما آن را یادداشت كرده و به عنوان نوعی ارمغن با خود می بردند.

آثار و تحقیقات علمی

آثار و تحقیقات علمی معظم له: از حضور حضرت عالی تقاضا می كنیم نسبت به تحقیقاتی كه داشته اید چه آن مقدار كه منتشر شده یا د ردست تحقیق و به صورت فیش و یادداشت است توضیحاتی بفرمایید.

استاد: مقدمتا یكی از موضوعاتی كه لازم است به آن توجه داشته باشیم موضوع نویسندگی و داشتن قلم است. افراد زیادی بودند كه سالیان درازی زحمت كشیدند و درس خواندند؛ ولی چون قلم نداشتند زحمات آنها در سینه هایشان باقی مانده و از دنیا رفته اند و از آنها آثاری باقی نمانده است، می بینیم بسیاری از علماء اسمشان برده می شود، ولی آثاری از آنها باقی نیست. ولی آنها كه اهل قلم بودند و در فن نویسندگی مهارت داشتند، توانسته اند دست به تألیف بزنند و آثار علمی خودشان را بنویسند، قرنهاست كه از دنیا رفته اند؛ امام آثارشان هست. از آنها استفاده می شود و نامشان جاودان است.

در كلام حضرت امیر مؤمنان چنانكه در نهج ابلاغه آمده است فرموند:

» یا

كمیل معرفة العلم دین یدان به، به یكسب الانسان الطاعة فی حیاته، و جمیل الأحدوثة بعد و فاته و العلم حاكم، والمال محكوم علیه... هلك خزان الأموال و هم احیاء و العلماء باقون ما بقی الدهر أعیانهم و مفقودة و امثالهم فی القلوب موجودة «.

مروحوم والد ما از ابتدای تحصیل بنده، عنایت زیادی داشتند كه با فن نویسندگی آشنایی پیدا كنم. خدمت آن بزرگوار بود كه با قلم آشنا شدم.

نمونه آثار و تألیفات معظم له

راجع به كتابهایی كه بنده نوشتم آنچه چاپ و منتشر شده است عبات است از:

1. كتاب انسان و جهان، موضوع این كتاب نوعی خداشناسی است با توجه به شگفتیهای آفرینش جهان و انسان.

2. شگفتیهای آفرینش، كه مربوط به عالم گیاهان و جانوران است.

3. جهان آفرین، كه مربوط است به عجایب منظومه شمسی.

4. كتاب دانش عصر فضا، كه موضوع آن ستارگان ثابت است با مقدماتی جامع.

5. كتاب داستان باستان.

6. كتاب ما و مسائل روز.

قبل از انقلاب چند سالی در حوزه علمیه قم پنجشنبه ها در مدرس مدرسه فیضیه درسی داشتیم به نام » جلسات علمی پرسش و پاسخ « در آن جلسات سؤالات زیادی مطرح می شد، كتبی و شفاهی، كه به آنها پاسخ می گفتم. مجموع این پرسش و پاسخ ها موضوع این كتاب را شكل می دهد. عده ای از فضلای حاضر در آن جلسه، كه نامشان نیز در پشت جلد كتاب هست، با نظارت بنده این كتاب را تنظیم كردند. دو نفر از تنظیم كنندگان آن كتاب به شهادت نائل گشتند » رحمة اللَّه علیهما «. البته سه جلد كتاب كوچك هم به نام جلسات علمی پرسش و پاسخ، بعد چاپ

شد كه این هم محصول همان جلسه روزهای پنجشنبه چندین ساله است.

7. خوارج از دیگاه نهج البلاغه، در این كتاب چهره خوارج ترسیم شده است.

8. آغاز یك حركت انقلابی در مصر، مربوطه به عهدنامه مالك اشتر است.

9. بیت المال از دیدگاه نهج البلاغه.

در این سه كتاب، برخی از مطالب درس نهج البلاغه چاپ شده است. این درس، در مسجد اعظم قم با شركت صدها نفر از فضلای محترم حوزه علمیه قم برگزار می شد. كه متأسفانه ساواك مانع ادامه این درس شد.

01. اقتصاد اسلامی،) در دو جلد (این كتاب مجموع سلسه مقالات مختلف و متنوعی است كه قبلا در مجله پاسدار اسلام به چاپ رسیده بود.

11. منطق خداشناسی، این كتاب محصول درسهایی است كه در حوزه مقدسه قم، پیرامون مسائل خداشناسی داشتیم.

21. جمهوری اسلامی، وقتی كه انقلاب پیروز شد، بعضی شبهاتی پیرامون آن مطرح می کردند: كه چه می شود و چه خواهد شد ؟ روزنامه ها هم مطرح می کردند. من این كتاب را نوشتم كه پاسخ گوی بعضی از شبهات آن روز باشد.

31. جهاد) عربی به فارسی (.

41. آمادگی رزمی و مرزداری در اسلام.

51. امر به معروف و نهی از منكر) به عربی و فارسی (.

61. اسلام مجسم شرح و حال علمای بزرگ اسلام.

71. جایگاه بانوان در اسلام.

81. رساله توضیح المسائل.

91. هزار و یك مسأله فقهی استفثائات ج 1 و 2.

02. مناسك حج) عربی - فارسی (.

12. منتخب المسائل) عربی (.

22. كتاب الخمس.

32. مسائل من اجتهاد و التقلید.

42. استفتائات در رابطه با ربا.

این كتاب درس خارج فقه بنده، در حدود سال 1350 است كه پس از تنظیم

و ترتیب خواستم چاپ كنم، ولی ساواك مانع شد و نگذاشت؛ تا این كه مسافرتی برای من به كشور پاكستان پیش آمد. در ضمن سفر، چون كتاب را همراه داشتم، به بعضی از علمای بزرگ پاكستان دادم، كه در لاهور پاكستان چاپ شد. و بعدا آن كتاب را برادر محترم آقای محمدی اشتهاردی، به فارسی ترجمه كرده و اكنون منتشر گردیده است.

حوزه: اگر ممكن است انگیزه مسافرت به پاكستان را بیان فرمائید.

استاد: انگیزه مسافرتم به پاكستان این گونه بود كه: حدود پانزده نفر از علماء و فضلای پاكستان با چند نفر از مشاهیر آن كشور به قم آمده بودند. در ضمن به منزل ما هم آمدند و گفتند: ما آمده ایم كه یك نفر از مجتهدین حوزه قم را به پاكستان ببریم؛ چون در آنجا حدود سی میلیون شیعه هستند كه رهبر و سرپرستی ندارند، كه از لحاظ علمی و آگاهی های لازم وزنه ای باشد و بتواند شیعه را در مقابل و هابیت و انحرافها و كمونیستها حفظ و تقویت كند. به من نیز برای رفتن به پاكستان پیشنهاد كردند. من گفتم: شما با آقایان دیگر نیز صحبت كنید. من نظرم را روز آخر به شما می گویم. این افراد، حدود پانزده روز اینجا بودند و در درس آقایان شركت می کردند. جلسه درس ما هم چند دفعه آمدند. اواخر آمدند و گفتند: نظر شما چیست ؟ گفتم: آقایان چه گفتند ؟ گفتند: افراد مورد نظر ما غذرهائی داشتند؛ و هیچ كس تاكنون جواب مثبت نداده است.

من گفتم: حال من می آیم پاكستان، تا اوضاع آنجا را ببینم.

گفتند: همین هم برای ما مغتنم است.

آنجا

احساس كردم كه ما طلبه ها و حوزه های علمیه، در رابطه با پاكستان، كه در حدود سی میلیون شیعه دارد، مسؤلیت شدید داشته و داریم؛ چرا كه سی میلیون شیعه در مقابل سیل انبوه شبهاتی كه از طرف وهابیان، بهائیان و كمونیستها القاء می شود؛ و تقویتهای بی اندازه ای كه اجانب و مستكبرین از آنان در مقابل شیعیان به عمل می آورند قرار گرفته اند، مخصوصا كمك های مادی عربستان سعودی.

من حدود بیست و پنج روز آنجا ماندم و در جلسات آنان شركت كردم. شیعیان پاكستان، مردمی باصفا و صمیمی و خوش عقیده هستند.

متأسفانه، آب و هوای پاكستان با وضعیت مزاجی من سازگار نبود؛ لذا بنده هم به آنان با كمال تأسف جواب منفی دادم.

کتابهای در دست چاپ

حوزه: حضرت استاد، اكنون اسامی كتابهایی را كه هنوز چاپ نشده است، بفرمایید.

استاد، اما كتابهایی كه چاپ نشده عبارتند از:

1. راهنمای نهج البلاغه و شروح آن. موقعی كه نهج البلاغه را بحث می كردم، چهار شرح مورد نظرم بود: شرح ابن ابی الحدید، شرح خوئی، شرح ابن میثم بحرانی و شرح فی ظلال، تألیف محمد جواد مغنیه. در این شروح مطلب بگونه متفرقه آمده است. مطالب این شروح را طبق حروف تهجی دسته بندی كردم؛ و مشخص كردم هر كدام از این شروح، موضوعات را) اعم از مطالب یا اعلام (، در كجا بحث كرده اند.

اگر این كتاب كه به نظر من كتابی جامع و جالب است چاپ شود، راهنمای خوبی خواهد بود برای بهره برداری از نهج البلاغه و شروح آن.

2. طبقات الرجال و ثقاتهم و فقهائهم.

3. قضاء و شهادات، در 2 جلد.

4. ارث.

5. خمس و انفال، در

3 جلد.

6. مضاربه.

7. صلاة المسافر.

8. دیات، در 2 جلد.

9. مكاسب محرمه.

01. أحكام النساء.

11. یك دوره كامل اصول فقه.

21. تراجم و احوال علمای اسلام در 6 جلد.

31. اخلاق و عرفان.

41. سیاست و حكومنت و بیت المال در نهج البلاغه.

حوزه: آیا حضرت عالی غیر از تدریس در حوزه علمیه قم، فعلا اشتغال دیگری هم دارید ؟

استاد: كار عمده بنده اكنون، تدریس فقه و اصول در حوزه علمیه قم است. مقداری از اوقاتن خود را نیز صرف نوشتن مطالبی، كه از نظر بنده مهم است، می نمایم.

این نوشته ها كم كم بصورت كتاب درمی آید، كه هم اكنون بسیاری از آنها بطبع رسیده و مقداری هم بطبع نرسیده است.

یكی دیگر از كارهای بنده، اداره مدرسه مهدی موعوع علیه السلام است، كه در حدود دویست نفر از طلاب محترم با برنامه مخصوص در آنجا مشغول درس خواندن می باشند. تأسیس مدرسه، به این شرح است كه: بنده، با آیت اللَّه شهید حاج شیخ محمد مفتح همدانی، كه از آغاز طلبگی مدتی هم حجره و تا هنگامی كه آن مجاهد برزگ به شهادت رسیدند، با هم در ارتباط بودیم؛ تصمیم داشتیم كه یك مدرسه، كه پایگاه تعلیم و تربیت باشد، با هم بوجود بیاوریم. آن شهید بزرگوار، در این رابطه پولی، در حدود یك میلیون و دویست هزار تومان، فراهم كرده بودند، كه بعد از شهادت ایشان، فرزندان و خانواده آن شهید مجاهد به محضر مبارك حضرت امام، دام ظله العال، شرفیاب شدند و جریان آن پول، در اختیار اینجانب قرار بگیرد، تا اقدام مقتضی بعمل بیاید.

اینجانب نیز، با بعضی افراد خیر اندیش، مطلب را در میان گذاشتم؛ تا بالاخره

پس از فراهم شدن مقدار قابل توجه دیگر، یك نفر خیر اندیش، حاضر شد هشتصد متر زمین در اختیار گذاشته و پانصد هزار تومان نیز كمك نماید.

بالأخره، این مدرسه در چهار طبقه، با یك سرداب بزرگ و چندین مدرس و كتابخانه تأسیس گردید. در این چند سال، كه دفاع مقدس بر پا بود، همیشه یك سوم از طلاب محترم آن حوزه، به نوبت در جبهه بودند. از این آقایان ده نفر شهید شدند؛ و چهل - پنجاه نفر زخمی و معلول را به اسلام تحویل دادند و هم اكنون با جدیت تمام مشغول تحصیل می باشند.

فصل سوم: نظم - سحرخیزی و تهجد

سؤال: كسانی كه با جناب عالی آشنائی بیشتری دارند از نظر جناب عالی در كارها و اینكه برای هر یك از كارهای زندگی خود برنامه دقیقی تنظیم كرده اید، سخن می گویند لطفا مقداری درباره نظم و برنامه ریزی در زندگی توضیح بدهید ؟

جواب: بلی بنده از آغاز زندگی به لزوم داشتن برنامه و رعایت نظم در زندگی ایمان داشتم و دارم اعتقادم بر این است كه رمز موفقیت و پیشرفت در زندگی در سه مقوله خلاصه می شود:

1- نظم 2- جدیت 3- استقامت

در رابطه با » نظم « همین اندازه كافی است كه در وصیت نامه حضرت امیر مؤمنان علیه السلام كه آنرا در آستانه شهادت خود فرمودند) نظم (را سرلوحه برنامه زندگی معرفی كردند:

» اوصیكا و جمیع ولدی و من بلغه كتابی بتقوی اللَّه و نظم اموركم «

یعنی شما فرزندانم » حضرت مجتبی و حضرت سید الشهدا علیه السلام « و همه فرزندانم و هر كسی كه این نوشته باو برسد را به دو

امر مهم، داشتن تقوا و رعایت نظم، توصیه می كنم. بر این اساس بنده اوقات خود را همیشه تقسیم میكنم و برای هر كاری اعم از درس، بحث، مذاكرات علمی، مطالعه، نوشتن، كارهای اجتماعی، حتی خواب، استراحت و غذا خوردن وقت معینی را به طور دقیق تنظیم می كنم و موفقیت خود را در این موضوع می دانم.

اگر شما سرگذشت بزرگان را كه بنده از آنها سرمشق گرفته ام مورد مطالعه قرار دهید خواهید دید، كلیه كسانی كه در عرصه زندگی موفق بوده اند، نظم در زندگی را سرلوحه تمام اعمال خود قرار داده اند. این موضوع مخصوصا برای سرپرست یك خانواده و یك اداره و بالاخره یك مجتمع خیلی مهم است. افراد نامنظم كه حتی در مطالعه خود امروز كتابی را برگزیده و مطالعه می كنند و بجائی نرسانده فردا كتاب دیگری را دست می گیرند، موفق نیستند.

جدیت در كارها و در راه رسیدن به هدف نیز، یكی از كلیدهای موفقیت است شما نمونه های فراوانی از موفقیت را در زندگی بزرگان می بینید مثلا شیخ مفید) ره (002 كتاب تألیف كرده است كه با مطالعه تعدادی از آنها كه در دست است به اهمیت بقیه پی می بریم، و شیخ بزرگوار صدوق) ره (003 كتاب به رشته تألیف درآورده است كه فقط 42 تا از آنها دست دست است، همچنین علامه حلی) ره (در حدود 005 كتاب تألیف كرده است كه تذكره و تحریر و منتهی و قواعد نمونه ای از آنها است، با علامه مجلسی با ین همه تألیفات از جمله كتاب جواهر با آن عظمت و دقت، و شاه كارهای عظیم و چشمگیر و موفقیت بارش فقط و فقط در گرو

جدیت است.

اهمیت استقامت نیز روشن است؛ زیرا افراد بی اراده و سست اراده و كسانی كه زود خسته و وامانده می شوند و عقب نشینی می كنند هرگز در زندگی موفق نخواهند شد و نمی توانند گامی بجلو بردارند.

آخرین سؤال این كه: چه در مسافرتها و چه در وطن بسیار اتفاق افتاده است كه شبها نیز در محضرتان باشم، دیده م كه به سحر خیزی و تهجد خیلی مقید هستید مقداری هم در این باره توضیح بدهید.

در پاسخ باید عرض كنم كه سحر لحظات بسیار مباركی است، وقت تهجد و عبادت است، وقت انس گرفتن با محبوب حقیقی در خلوت شب است وقتی است كه ائمه اهل بیت علیه السلام همواره مردم را به بیداری و تهجد در آن ترغیب می فرمودند: در این هنگامه كه علمای بزرگ و صالحان روزگا همیشه در آن وقت بیدار بودند و این عبارت را نیز در حالات آنها می خوانیم: » ما طلع الفجر علیه و هو نائم « یعنی هرگز اتفاق نیفتاد كه فجر طلوع كند و آنها در خواب باشند. آنان در این لحظات نورانی در پیشگاه حق تعالی خاضع بودند، به خواندن نماز و تلاوت قرآن و استغفار می پرداختند، و حل مشكلات و برآوردن حوائج مهم خود را در این ساعات از آن ذات مقدس می خواستند و به مقصود هم می رسیدند. همچنین خداوند ریم در دو جای قرآن كسانی كه در سحرگاهان به راز و نیاز می پردازند و از خداوند كریم و رحیم بخشایش گناهان خود را می خواهند مورد تمجید قرار داده است:

» الصابرین و الصادقین و القانتین و المنفقین و المستغفرین بالأسحار « و یا در » و

بالأسحار هم یستغفرون «

وره آل عمران آیه 71.

وره الذاریات آیه 81.

وقت سحر، بنابر اظهر آخرین قسمت از یك ششم شب كه منتهی به طلوع فجر می شود می باشد.

هر چند وقت نماز شب از نصف شب آغاز می شود و تاطلوع فجر ادامه پیدا می كند؛ ولی هر چه به طلوع فجرنزدیكتر باشد ثواب بیشتری دارد.

برای نماز شب فضیلت های فراوانی وارد شده و تأكید بسیاری از اهل بیت عصمت و طهارت - سلام اللَّه علیهم برای بجا آوردن آن به عمل آمده است، و خواص و فوائد زیادی برای آن ذكر شده است كه نمونه ای از آنها به این شرح است:

1. نماز شب، شرافت مؤمن است.

2. نماز شب، گناهانی را كه انسان در روز ممكن است انجام دهد ریشه كن می سازد.

3. نماز شب، چهره انسان را نورانی و شاداب می كند.

4. نماز شب، موجب سلامت بدن می گردد و درد و مرض را از انسان دور می گرداند.

5. نماز شب، بوی انسان را دلپذیر می كند.

6. نماز شب، بازع فراوانی روزی می گردد.

7. نماز شب، زینت انسان در عالم آخرت است كه حضرت صادق علیه السلام فرمودند: مال و فرزندان زینت دنیا و هشت ركعت نماز شب) به استثنای نماز شفع وتر (زینت انسان در جهان آخرت است.

8. نماز شب، موجب بخشودگی گناهان می گردد.

9. نماز شب، غصه و اندوه های را كه در روز ممكن است دامنگیر انسان بشود، برطرف می سازد.

01. نماز شب، موجب افزایش دامنه دید و روشنایی چشم می گردد.

11. نماز شب، خلق و خوی انسان را نیكو می گرداند.

21. نماز شب، موجب ادای دین و قرض انسان می شود.

31.

نماز شب، فرح و نشاط مخصوصی به روح انسان می بخشد.

41. نماز شب، كفاره گناهان می شود.

51. نماز شب، ارمغن بهشت می گردد.

61. نماز شب، در هر خانه ای كه خوانده شود آن خانه به اهل آسمان روشنائی می دهد. چنانكه ستارگان آسمان به اهل زمین روشنائی می دهند.

71. نماز شب، درجه و مقام انسان را نزد خداوند بالا می برد.

81. نماز شب، انسان را از عذاب قبر ایمن میدارد.

91. نماز شب، موجب افزایش عمر انسان می گردد.

02. نماز شب، چون سدی در مقابل از ارتكاب گناه ایستادگی می كند.

12. بیدار كردن اعضای خانواده برای خواندن نماز شب موجب جلب رحمت پروردگار می گردد.

حضرت امام صادق علیه السلام فرمودند:

افتخار، سربلندی، زینت دنیا و آخرت برای مؤمنین در سه چیز است.

1. نماز و عبادت خداوند، در آخر شب.

2. داشتن خودكفائی، استقلال و چشم نداشتن به آنچه كه در دست دیگران است.

3. رشته ولایت و محبت را با امام معصومی كه از اهل بیت پیغمبر - است امام زمان ارواحنا فداه - مستحكم گرداندن.

پیام و کلام آخر

آخرین سؤال: اگر پیغامی و كلامی دارد بیان فرمائید:

جواب: بنده خود را كمتر و كوچكتر از آن می دانم كه پیغمی داشته باشم؛ وی این مطلب را به عرض می رسانم كه در عصر ما جریانی پیش آمد كه در طول تاریخ هزار و چند صد ساله اسلام سابقه نداشته است، آن هم سقوط حكومت جباران و فرمانروایان و پدید آمدن حكومت اسلامی است، این موضوع نعمتی است بزرگ كه به دست یك مرد الهی، مجتهد وارسته، فقیه شجاع، با شهامت، مدیر، مدبر و آگاه به اوضاع زمان با توفیق خداوند

متعال توانست پرچم نهضت اسلامی را به دوش گرفته و مردم مسلمان ایران و علمای بزرگ حوزه ها و شهرها پشت سر او به راه افتادند. با تحمل زحمات، زندآنها، تبعیدها، شهادت شهداء و تحمل خسارتهای فراوان مالی با داد خون هزاران شهید این نهضت را به ثمر رساندند و حكومت اسلامی كه منتهای آرزوی علمای بزرگ اسلام در طول قرنها بود بوجود آوردند، اكنون لازم است، پس این نعمت یعنی نعمت، قدرت پیاده كردن احكام اسلام را بدانیم، و همه و همه همت كنیم كه این انقلاب را حفظ كنیم و در برابر نقشه های استعمارگران بیدار باشیم.

مقدمه

یاد گرفتن احكام خدا واجب است »

یكی از فرایض مهم اسلامی، یاد گرفتن احكام دین است قرآن مجید و احادیث اهلبیت عصمت و طهارت (سلام الله علیهم) با تاكید فراوان، مسلمانان به فرا گرفتن احكام اسلام ترغیب می كند و از عواقب زیانبار جهل و ترك تعلم، بر حذر می دارد:

حضرت صادق (علیه السلام) فرمودند: « احكام دین را یاد بگیرید و مانند اعراب زمان جاهلیت، از احكام خدا بی خبر نمانید، سپس افزودند كسی كه احكام الهی را یاد نگیرد خداوند در روز قیامت هرگز به او نظر لطف نمی افكند و بر پاكیزگی اعمالش صّحه نمی گذارد

و نیز حضرتش فرمودند: « كسی كه احكام خداوند را یاد نگیرد، از خیر و سعادت محروم است

و همچنین فرمود كه: « حضرت رسول اكرم (صلی الله علیه و آله) می فرمایند: من از مسلمانی كه در برنامة زندگی خود ترتیبی نمی دهد كه هر هفته ای یك روز برای مورد

1- توّجه قرار دادن احكام اسلام و یاد گرفتن آنچه كه

نمیداند فراغت داشته باشد، منزجر و بیزارم »

نكته مهّم این است كه در احادیث اسلامی موضوع « تفقه در دین » یعنی داشتن شناخت كامل دربارة دین و نسبت به احكام آن بصیر و بینا بودن، مورد اهتمام و عنایت اهلبیت (علیهم السلام) قرار گرفته و توصیه و تاكید فراوان بر این مطلب دارند كه لازم است همة مسلمانان « تفقه در دین » به معنایی كه گفته شد، داشته باشند و در دسته ای از احادیث خیر و سعادت و موفقیت فرد و اجتماع، چه جامعة بزرگ اسلامی و چه جامعة خانوادگی، در گرو تفقه در دین معرفی شده است:

حضرت رسول اكرم (صلی الله علیه و آله) فرمودند: « اذا اَرادَ الله بِعَبدٍ خیراً فَقّهَهُ فی الدّینٍ » یعنی: « هنگامی كه خداوند خیر و سعادت بنده ای از بندگان خود را بخواهد او را نسبت به احكام دین بصیر و بینا می گرداند »

حضرت صادق (علیه السلام) فرمودند: « اٍذا اَرادَ اللهُ بقَومٍ خیراً فَقّهُهم فی الدّینِ » یعنی: « هنگامی كه مشیت الهی بر این تعلق می گیرد كه جامعه ای را به خیر و صلاح و موفقیت برساند، آن جامعه را در شناخت دین، بصیر و بینا می سازد »

و حضرت پیغمبر اكرم (صلی الله علیه و آله) می فرمایند: « اذا اراد الله باهلبیت خیرا فقههم فی الدین و رزقهم الرفق فی معیشتهم و وقر صغیرهم كبیرهم »

یعنی: « وقتی كه خداوند متعال خیر و سعادت یك خانواده را بخواهد این سه موضوع را در آن خانواده پدید می آورد:

1-اعضای آن خانواده را در

احكام دین بصیر و بینا می گرداند

2-با حساب و تدبّر گام برداشتن در راه زندگی اقتصادی را نصیب آنها می كند تا هرگز در راه اسراف و تبذیر اموال خود گام نگذارند و نیز مخارج خود را با در آمد حلال خود تنظیم كنند تا از حدّ اعتدال تجاوز نكنند و به ورطة حرام نیفتند

1-كوچكترهای آنها، بزرگترهاشان را احترام كنند » در اینجا در رابطه با شناخت دین، قبل از هر چیز باید به این موضوع توجّه داشت كه دین مقدّس اسلام، قانونگزاری را تنها در شان خدا می داند، چه اینكه آن ذات مقدّس است كه انسان ها را آفریده و به مصالح و مفاسد زندگی آنها و خواسته های فطرش آنان كاملا آگاه است، چنان كه قانونگزار قوانین زندگی و بقای موجودات دیگر نیز، آن ذات مقدس است و بس و او كه هم، مقنّن قوانین و هم، هدایتگر راه زندگی است، قوانین زندگی انسانها را بعنوان وظایف فرهنگی، عبادی، سیاسی، اقتصادی، اخلاقی، جسمی، روانی فردی و اجتماعی به وسیلة پیغمبران عالیمقام و جانشینان والاقدر آنها به انسان ها ابلاغ نموده است و بطور كلی این احكام و قوانین بر 3 دسته است:

1-احكام اعتقادی

2-احكام اخلاقی

3-احكام عملی

دستة اول: شامل توحید و عدل و دیگر صفات ثبوتیه و سلبیة آن ذات ذوالجلال، كه صفات جمال و جلال نیز نامیده میشود میگردد ونیز شامل موضوع نبوت كه بالزوم بعثت پیامبران خدا و صفات و خصوصیات آنها ارتباط دارد و همچنین شامل موضوع امامت كه با مساله

ولایت و امامت ائمة دوازده گانه (سلام الله علیهم) مرتبط میشود، میگردد

چنانكه شامل

موضوع معاد كه با مساله شناخت حقیقت مرگ و عالم برزخ و بازگشت روح به بدن در روز قیامت و خصوصیات حشر و نشر و حساب و میزان و صراط و بهشت و جهنم ارتباط پیدا می كند، می شود

این 5 موضوع كه از آن به اصول دین تعبیر می شود، قسمت اول احكام دین مقدس اسلام است و یاد گرفتن آنها برای هر كسی به فراخور درك او و بر اساس منطق و برهان لازم است

دسته دوم: كه احكام اخلاقی است بطور خلاصه این است كه: روحیات انسانها چون در اعمال آنها تاثیر مستقیم دارد، لذا تنها راه اصلاح و تكامل آنها پس از تكمیل عقاید اسلامی تهذیب اخلاق است كه در نتیجة آن روحیات پست مانند: بخل، حسد، تكبر، خودپسندی غرور و امثال اینها از مزرعة روح آنها زدوده شود و در این مزرعة پر استعداد و شایسته بذرهای صقات نیك از قبیل تواضع، كرم، شجاعت، سخاوت، صبر و صدق كشته شود و هدف مقدّس پیغمبر بزرگوار اسلام (صلی الله علیه وآله) كه فرمودند:

« بُعثِتُ لاتمم مَكارمَ الاخلاقِ » یعنی: انگیزة بعثت من، تكمیل اخلاق نیك انسانها است تامین گردد و عهده دار این طایفه از احكام اسلامی، علم اخلاق است و بر ما لازم است كه در راه فرا گرفتن آن نیز كوشا باشیم

دسته سوم: احكام عملی است كه گستردگی بیشتری دارد، زیرا احكام و قوانینی است كه كلیة اعمال انسان ها را: سیاسی، عبادی، قضایی، جزایی، اقتصادی، فردی و اجتماعی زیر پوشش خود قرار میدهد و رساله های عملیه با این دسته از احكام خداوند ارتباط دارد

در

رابطه با این طایفه از احكام الهی توجه به این دو مطلب لازم است:

1- قوانین و احكام خداوند بطور عمده، منبع، و مدركی جز قرآن مجید و احادیثی كه از پیغمبر بزرگوار اسلام و اهلبیت عالیمقامشان (صلوات الله علیهم اجمعین) (كه ثقلین نامیده می شوند) صادر گردیده است، ندارد

2-فهمیدن و بدست آوردن مطالب و معارفی كه در قرآن مجید و احادیث اهلبیت مندرج است، كار آسانی نیست و احتیاج به تخصص و مهارت دارد و تا یك فرد در ادبیات عرب و علوم مختلف اسلامی از قبیل تفسیر قرآن و حدیث شناسی و شناخت راویان احادیث و اصول فقه و شناخت آرا و انظار فقهای اسلام، تخصص و مهارت نداشته و به اصطلاح –با توفیق الهی – به درجة اجتهاد و فقاهت نرسیده باشد، هرگز نمی تواند احكام خداوند را از منابع خود استخراج كند و در اختیار جامعة اسلامی بگذارد اكنون با توجه به آنچه كه ذكر گردید، لزوم رجوع به فقیهی كه راه اجتهاد را با گستردگی مخصوصی كه دارد پیموده، واضح و مساله تقلید از مجتهد به حكم عقل و منطق، ثابت می گردد بعلاوه در مثل زمان ما، كه ساكنان همة مناطق روی زمین با هم ارتباط نزدیك پیدا كرده اند و مسائل جدید فراوانی در زندگی انسانها رخ داده و می دهد و پدیده های جدیدی پدید می آید، كسی می تواند مرجع احكام الهی باشد كه عالم به اوضاع زمان و واقف به نقشه های دشمنان اسلام نیز باشد تا بر اساس منابع غنی و كامل و فقه پویای اسلامی، وظایف مسلمانان را با توجه به مقتضیات

زمانها و مكانها، استنباط كند و بالاخرة معیاری كه حضرت صادق (علیه السلام) در این مورد ارائه فرموده است، این است:

« فَامّا مَن كانَ منَ الفُقها ءِ، صائناً لنفِسهِ، حافظِاً لدِینه، مخُالفاً علی هواهُ، مُطیعاً لامرِ مولاهُ فللِعوامّ اَن یقلدوهُ »

یعنی: « در هر عصر و زمان در میان فقهای اعصار و ادوار، بر مردم مسلمانان لازم است از كسی تقلید كنند كه:

1 – دارای صیانت نفس باشد تا در سایة آن بتواند خود را در برابر هر گونه عوامل انحراف از صراط مستقیم اسلام، مصون نگاه بدارد

2 – حافظ دین باشد

3 – مخالف هواهای نفسانی خود باشد

4 – مطیع امر خداوند متعال باشد »

تقلید

احكام تقلید

(مساله 1) مسلمانان باید به اصول دین ایمان و یقین داشته باشد و این ایمان باید برای هر مسلمانی به اندازه فكر و درك او بر پایة دلیل و برهان استوار باشد، و در احكام غیر ضروری دین باید یا مجتهد باشد كه بتواند احكام را از روی دلیل بدست آورد، یا از مجتهد تقلید كند، یعنی به دستور او رفتار نماید یا از راه احتیاط طوری به وظیفة خود عمل نماید كه یقین كند تكلیف خود را انجام داده است، مثلا اگر عده ای از مجتهدین عملی را حرام میدانند و عده دیگر می گویند حرام نیست، آن عمل را انجام ندهد و اگر عملی را بعضی واجب و بعضی مستحب میدانند آن را بجا آورد، پس كسانی كه مجتهد نیستند و نمی توانند

به احتیاط عمل كنند، واجب است از مجتهد تقلید نمایند به این مطلب نیز باید توجه كرد كه

در بسیاری از موارد در خود عمل به احتیاط نیز باید یا مجتهد بود و یا تقلید كرد

(مساله 2) تقلید در احكام، عمل كردن به دستور مجتهد است و از مجتهدی باید قلید كرد كه مرد و بالغ و عاقل و شیعه دوازده امامی و حلال زاده و زنده و عادل باشد و نیز بنابر احتیاط واجب باید از مجتهدی تقلید كرد كه حریص به دنیا نباشد، و بنابر اقوی در صورت علم به مخالفت فتوای او با فتوای غیر اعلم موافق با احتیاط باشد و اعلم یعنی در

فهمیدن حكم خدا از تمام مجتهد های زمان خود، استاد تر باشد

(مساله 3) مجتهد و اعلم را از سه راه می توان شناخت:

اول: آنكه خود انسان یقین كند، مثل آنكه از اهل علم باشد و بتواند مجتهد و اعلم را بشناسد

دوم: آنكه دو نفر عالم عادل، كه می توانند مجتهد و اعلم را تشخیص دهند، مجتهد بودن یا اعلم بودن كسی را تصدیق كنند، به شرط آنكه دو نفر عالم عادل دیگر با گفتة آنان مخالفت ننمایند

سوم: آنكه عده ای از اهل علم كه می توانند مجتهد و اعلم را تشخیص دهند، و از گفتة آنان اطمینان پیدا می شود مجتهد بودن یا اعلم بودن كسی را تصدیق كنند

(مساله4) اگر شناختن اعلم مشكل باشد باید از كسی تقلید كند كه گمان به اعلم بودن او دارد، بلكه اگر احتمال ضعیفی هم بدهد كه كسی اعلم است وبداند دیگری از او اعلم نیست بنابر احتیاط واجب باید از او تقلید نمایدواگر چند نفردر نظر او اعلم از دیگران و با یكدیگر

مساوی باشند باید از یكی از آنان تقلید كند

(مساله 5) بدست آوردن فتوی یعنی دستور مجتهد چهار راه دارد:

اول: شنیدن از خود مجتهد

دوم: شنیدن از دو نفر عادل كه فتوای مجتهد را نقل كنند

سوم: شنیدن از كسی كه مورد اطمینان و راستگوست

چهارم: دیدن در رسالة مجتهد در صورتی كه انسان به درستی آن رساله اطمینان داشته باشد

(مساله 6) تا انسان یقین نكند كه فتوای مجتهد عوض شده است، می تواند به آنچه در رساله نوشته شده عمل نماید، و اگر احتمال دهد كه فتوای او عوض شده جستجو لازم نیست

(مساله 7) اگر مجتهد اعلم در مساله ای فتوی دهد، مقلد آن مجتهد، یعنی كسی كه از او تقلید میكند، نمی تواند در آن مساله به فتوای مجتهد دیگر عمل كند، ولی اگر فتوی ندهد و بفرماید احتیاط آن است كه فلان طور عمل شود، مثلا بفرماید احتیاط آن است كه در ركعت سوم و چهارم نماز سه مرتبه تسبیحات اربعه، یعنی سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اكبر بگویند، مقلد باید یا به این احتیاط كه احتیاط واجبش می گویند عمل كند و سه مرتبه بگوید، یا به فتوای مجتهد دیگری عمل كند و بنابر احتیاط واجب به فتوای مجتهدی كه علم او از مجتهد اعلم كمتر و از مجتهد های دیگر بیشتر است عمل نماید

پس اگر او یك مرتبه گفتن را كافی بداند، می تواند یك مرتبه بگوید و همچنین است اگر مجتهد اعلم بفرماید مساله محل تامل یا محل اشكال است

(مساله 8) اگر مجتهد اعلم بعد از آنكه

در مساله ای فتوی داده، احتیاط كند، مثلا بفرماید ظرف نجس را كه یك مرتبه در آب كُر بشویند پاك می شود، اگر چه احتیاط آن است كه سه مرتبه بشویند، مقلّد او نمیتواند درآن مساله به فتوای مجتهد دیگر رفتار كند، بلكه باید یا به فتوی عمل كند، یا به احتیاط بعد از فتوی، كه آن را احتیاط مستحبّ می گویند عمل نماید مگر آنكه فتوای آن مجتهد نزدیك تر به احتیاط باشد

(مساله 9) اگر مجتهدی كه انسان از او تقلید میكند، از دنیا برود باید از مجتهد زنده تقلید كندولی كسی كه در بعضی از مسائل به فتوای مجتهدی عمل كرده، بعد از مردن آن مجتهدمی تواند در همه مسائل از او تقلید كند، مگر اینكه مجتهد زنده اعلم از میت باشد، كه در این صورت رجوع به آن زنده واجب است

(مسائل10) اگر در مساله ای به فتوای مجتهدی عمل كند و بعد از مردن او در همان مساله به فتوای مجتهد زنده رفتار نماید، دوباره نمی تواند آن را مطابق فتوای مجتهدی كه از دنیا رفته است انجام دهدولی اگر مجتهد زنده در مساله ای فتوی ندهد، و احتیاط نماید و مقلد مدتی به آن احتیاط عمل كند، دوباره می تواند به فتوای مجتهدی كه از دنیا رفته عمل نماید مثلا اگر مجتهدی گفتن یك مرتبه سُبحانَ اللهِ والحَمدُ للهِ ولااِله اِلا اللهُ واللهُ اَكبرُرادر ركعت سوم و چهارم نماز كافی بداند و مقلد مدتی به این دستور عمل نماید و یك مرتبه بگوید، چنانچه آن مجتهد از دنیا برود و مجتهد زنده احتیاط واجب را در سه مرتبه گفتن

بداند و مقلد مدتی به این احتیاط عمل كند و سه مرتبه بگوید، دوباره می تواند به فتوای مجتهدی كه از دنیا رفته برگردد و یك مرتبه بگوید

(مساله 11) مسایلی را كه انسان غالبا به آنها احتیاج دارد واجب است یلد بگیرد

(مساله 12) اگر برای انسان مساله ای پیش آید كه حكم آن را نمی داند، می تواند صبر كند تا فتوای مجتهد اعلم را به دست آورد یا اگر احتیاط ممكن است، به احتیاط عمل نماید بلكه اگر احتیاط ممكن نباشد، چنانچه از انجام عمل، محذوری لازم نباید بنابر یك طرف بگذارد تا استعلام نماید پس اگر معلوم شد كه مخالف واقع یا گفتار مجتهد بوده، دوباره باید انجام دهد

(مساله 13) اگر كسی فتوای مجتهدی را به دیگری بگوید، چنانچه فتوای آن مجتهد عوض شود، لازم نیست به او خبر دهد كه فتوی عوض شده، ولی اگر بعد از گفتن فتوی بفهد اشتباه كرده، در صورتی كه ممكن باشد، باید اشتباه را بر طرف كند

(مساله 14) اگر مكلف مدتی اعمال خود را بدون تقلید انجام دهد، در صورتی اعمال او صحیح است كه بفهد به وظیفة واقعی خود رفتار كرده است، یا عمل او با فتوای مجتهدی كه فعلا باید از او تقلید كند، مطابق باشد، مگر عمل را طوری انجام داده باشد كه از گفته آنان به احتیاط نزدیك تر باشد كه در این صورت هم صحیح است

احكام طهارت

آب مطلق و مضاف

آب مطلق

(مساله 15) آب یا مطلق است یا مضاف، آب مضاف آبی است كه آن را از چیزی بگیرند، مثل آب هندوانه و گلاب، یا با چیزی مخلوط باشد، مثل آبی

كه به قدری با گل و مانند آن مخلوط شود، كه دیگر به آن آب نگویند و غیر اینها آب مطلق است و آن بر پنج قسم است اول آب كُر، دوم آب قلیل، سوم آب جاری، چهارم آب باران، پنجم آب چاه

1-آب كُر

(مساله 16) آب كُر، مقدارآبی است كه اگر در ظرفی كه درازا و پهنا و گودی آن هر یك سه وجب ونیم است بریزند، آن ظرف را پر كندو وزن آن از صد و بیست و هشت منِ تبریز بیست مثقال كمتر است و احتیاط این است كه مقدار419 / 377 كیلوگرم را در نظر بگیرند

(مساله 17) اگر عین نجس، مانند بول و خون به آب كُر برسد، چنانچه به واسطة آن بو یا رنگ یا مزه آب تغییر كند آب نجس می شود و اگر تغییر نكند، نجس نمی شود

(مساله 18) اگر بوی آب كُر به واسطة غیر نجاست تغییر كند، نجس نمی شود

(مساله 19) اگر عین نجس مانند خون به آبی كه بیشتر ازكُر است برسد و بو یا رنگ یا مزهقسمتی از آن را تغییر دهد، چنانچه مقداری كه تغییر نكرده كمتر ازكُر باشد، تمام آب نجس می شودو اگر به اندازة كُر یا بیشتر باشد، فقط مقداری كه بو یا رنگ یا مزة آن تغییر كردهنجس است

(مساله 20) آب فواره اگر متصل بكر باشد، آب نجس را در صورتی كه مخلوط به آن بشود پاك كمی كند، ولی اگر قطره قطره روی آب نجس بریزد، آن را پاك نمی كند، مگر آنكه چیزی روی فواره بگیرند، تا آب آن قبل از قطره قطره شدن

به آب نجس متصل شود و با آن مخلوط گردد

(مساله 22) اگر مقداری از آب كُر یخ ببندد و باقی آن بقدر كُر نباشد، چنانچه نجاست به آن برسد نجس می شود، و هر قدر از یخ هم آب شود نجس است

(مساله 23) آبی كه به اندازة كُر بوده، اگر انسان شك كند از كُر كمتر شده یا نه، مثل آب كُر است، یعنی چیز نجس شده را پاك می كند و اگر نجاستی هم به آن برسد نجس نمی شود و آبی كه كمتر از كرُ بوده و انسان شك دارد به مقدار كرُ شده یا نه، حكم آب كُر ندارد

(مساله 24) كُربودن آب، به دو راه ثابت می شود:

اول: آنكه خود انسان تشخیص دهد

دوم: آنكه دو مرد عادل خبر دهند

2-آب قلیل

(مساله 25) آب قلیل آبی است كه از زمین نجوشد و از كرُ كمتر باشد

(مساله26) اگر آب قلیل روی چیز نجس بریزد، یا چیز نجس به آن برسد، نجس می شود

ولی اگر از بالا با فشار روی چیز نجس بریزد، مقداری كه به آن چیز می رسد، نجس و هر چه بالاتر از آن است پاك می باشد ونیز اگر مثل فواره با فشار از پائین به بالا رود در صورتی كه نجاست به بالا برسد، پائین نجس نمی شود و اگر نجاست به پائین برسد، بالا نجس می شود

(مساله 27) آب قلیلی كه برای بر طرف كردن عین نجاست روی چیز نجس ریخته شود و از آن جدا گردد، نجس است و باید ازآب قلیلی هم كه بعد ازبرطرف شدن عین نجاست، برای

آب كشیدن چیز نجس روی آن می ریزد و از ان جدا می شود، اجتناب كنند ولی آبی كه با آن مخرج بول و غائط را می شویند با پنج شرط پاك است:

اول – آنكه بو یا رنگ یا مزه آب به واسطه نجاست تغییر نكرده باشد

دوم – نجاستی از خارج به آن نرسیده باشد

سوم – نجاست دیگری مثل خون یا بول یا غائط بیرون نیامده باشد

چهارم – ذره های غائط در آب پیدا نباشد

پنجم – بیشتر از مقدار معمول، نجاست به اطراف مخرج نرسیده باشد

3-آب جاری

(مساله 28) آب جاری آبی است كه از زمین بجوشد و جریان داشته باشد، مانند آب چشمه و قنات

(مساله 29) آب جاری اگر كمتر از كر باشد، چناچه نجاست به برسد تا وقتی بو یا رنگ یامزة آن به واسطة نجاست تغییر نكرده، پاك است

(مساله 30) اگر نجاستی به آب جاری برسد، مقداری از آن، كه بو یا رنگ یا مزه اش واسطة نجاست تغییر كرده نجس است و طرفی كه متصل به چشمه است اگر چه كمتر از كر باشد پاك است و آبهای دیگر نهر اگر به اندازة كر باشد یا به واسطة آبی كه تغییر نكرده به آب چشمه متصل باشد، پاك و گرنه نجس است

(مساله 31) آب چشمه ای كه جاری نیست ولی طوری است كه اگر از آن بردارند باز می جوشد، حكم آب جاری دارد یعنی اگر نجاست به آن برسد، تا وقتی بو یا رنگ یا مزة آن به واسطة نجاست تغییر نكرده، پاك است

(مساله 32) آبی كه كنار نهر، ایستاده و

متصل به آب جاری است، حكم آب جاری دارد

(مساله 33) چشمه ای كه مثلا در زمستان می جوشد و در زمستان می جوشد و در تابستان از جوشش می افتد، فقط وقتی كه می جوشد حكم آب جاری دارد

(مساله 34) آب حوض حمام اگر چه كمتر از كر باشد، مثل آب جاری است، ولی بنابراحتیاط واجب باید به خزینه ای كه آب آن به تنهائی یا با آب حوضچه به اندازه كر، متصل باشد

(مساله 35) آب لوله های حمام كه از شیر ها و دوشها می ریزد، اگر متصل به كر باشد، مثل آب جاری است و آب لوله های عمارات اگر متصل به كر باشد، در حكم آب كر است

(مساله 36) آبی كه روی زمین جریان دارد ولی از زمین نمی جوشد، چنانچه كمتر از كر باشد و نجاست به آن برسد نجس میشود امااگر از بالا با فشار به پائین بریزد، چنانچه به نجاست به پائین آن برسد بالای آن نجس نمی شود

4-آب باران

(مساله 37) اگر به چیز نجسی كه عین نجاست درآن نیست یك مرتبه باران ببارد، جائی كه باران به آن برسد پاك می شود و در فرش و لباس و مانند اینها فشار لازم نیست

ولی باریدن دو سه قطره فائده

ندارد، بلكه باید طوری باشد كه بگویند باران می آید

(مساله 38) اگر باران، به عین نجس ببارد و به جای دیگر ترشح كند، چنانچه عین نجاست همراه آن نباشد، و بو یا رنگ یا مزة نجاست نگرفته باشد پاك استپس اگر باران بر خون ببارد و ترشح كند، چنانچه ذرهّ ای خون در آن

باشد یا آنكه بو یا رنگ یا مزة خون گرفته باشد، نجس می باشد

(مساله 39) اگر بر سقف عمارت یا روی بام آن عین نجاست، تا وقتی باران به بام می بارد، آبی كه به چیز نجس رسیده و از سقف یا ناودان می ریزد پاك است و بعد از قطع شدن باران اگر معلوم باشد آبی كه می ریزد، به چیز نجس رسیده است نجس می باشد

(مساله 40) زمین نجسی كه باران بر آن ببارد پاك می شود و اگر باران بر زمین جاری شود و به جای نجسی كه زیر سقف است برسد، آن را نیز پاك می كند

(مساله 41) خاك نجسی كه به واسطة باران گل شود و آب آن را فرا گیرد پاك است، اما اگر فقط رطوبت به آن برسد پاك نمی شود

(مساله 42) هر گاه آب باران در جائی جمع شود، اگر چه كمتر از كر باشد چنانچه موقعی كه باران می آید، چیز نجسی را در آن بشویند و آب، بو یا رنگ یا مزة نجاست نگیرد، آن چیز نجس پاك می شود

(مساله 43) اگر بر فرش پاكی كه روی زمین نجس است باران ببارد و بر زمین نجس جاری شود، فرش، نجس نمی شود و زمین هم پاك می گردد

5 – آب چاه

(مساله 44) آب چاهی كه از زمین می جوشد، اگر چه كمتر از كر باشد چنانچه نجاست به آن برسد، تا وقتی بو یا رنگ یا مزة آن به واسطة نجاست تغییر نكرده پاك است، ولی مستحب است پس از رسیدن بعضی از نجاستها، مقداری كه دركتابهای مفصل گفته شده از

آب آن، بكشند

(مساله 45) اگر نجاستی در چاه بریزد و بو یا رنگ یا مزة آب آن را تغییر دهد، چنانچه تغییر آب چاه از بین برود، موقعی پاك می شود كه با آبی كه از چاه می جوشد مخلوط گردد

(مساله 46) اگر آب باران یا آب دیگر، در گودالی جمع شود و كمتر از كُر باشد، چنانچه بعد از قطع شدن باران، نجاست به آن برسد نجس می شود

احكام آبها

(مساله 47) آب مضاف كه معنی آن گفته شد، چیز نجس را پاك نمی كند، وضو و غسل هم با آن باطل است

(مساله48) اگر ذره ای نجاست به آب مضاف برسد نجس می شود، ولی چنانچه از بالابافشار روی چیز نجس بریزد، مقداری كه به چیز نجس رسیده نجس و مقداری كه بالاتر از آن رسیده نجس و مقداری كه بالاتر از آن است پاك میباشد مثلا اگر گلاب را از گلابدان روی دست نجس بریزند، آنچه به دست رسیده نجس، و آنچه به دست نرسیده پاك است و نیز اگر مثل فواره با فشار از پائین به بالا برود، اگر نجاست به بالا برسد پائین نجس نمی شود

(مساله 49) اگر آب مضاف نجس، طوری با آب كُر یا جاری مخلوط شود، كه دیگر آب مضاف به آن نگویند پاك می شود

(مساله50) آبی كه مطلق بوده و معلوم نیست مضاف شده یا نه، مثل آب مطلق است، یعنی چیز نجس را پاك می كند، وضو و غسل هم با آن صحیح است و آبی كه مضاف بوده و معلوم نیست مطلق شده یا نه مثل آب مضاف است، یعنی

چیز نجس را پاك نمیكند، وضوو غسل هم با آن باطل است

(مساله 51) آبی كه معلوم نیست مطلق یا مضاف و معلوم نیست كه قبلا مطلق یا مضاف بوده، نجاست را پاك نمی كند، وضو و غسل ه با آن باطل است

(مساله 51) آبی كه معلوم نیست مطلق است یا مضاف و معلوم نیست كه قبلا مطلق یا مضاف بوده، نجاست را پاك نمی كند، وضو و غسل هم با آن باطل است

ولی اگر به اندازة كُر یابیشتر باشد ونجاست به آن برسد حكم به نجس بودن آن نمی شود

(مساله 52) آبی كه عین نجاست مثل خون و بول به آن برسد و بو یا رنگ یا مزة آن را تغییر دهد، اگر چه كُر یا جاری باشد نجس می شود ولی اگر بو یا رنگ یا مزة آب به واسطة نجاستی كه بیرون آب است عوض شود، مثلا مرداری كه پهلوی آب است بوی آن را تغییر دهد نجس نمی شود

(مساله 53) آبی كه عین نجاست مثل خون و بول در آن ریخته و بو یا رنگ یا مزة آن را تغییر داده، چنانچه به كر یا جاری متصل شود، یا باران بر آن ببارد یا باد باران را در آن بریزد، یا آب باران درموقع باریدن از ناودان درآن جاری شود، وتغییر آن از بین برود پاك می شود ولی باید آب باران یا كر یا جاری با آن مخلوط گردد

(مساله 54) آبی كه برای پاك كردن شئ نجس شده استعمال می شود و آن را غساله می نامند اگر تطهیر با آب قلیل باشد، نجس است،

ولی اگر در آب كر یا جاری تطهیر نمایند، آبی كه بعد از بیرون آوردن از آن می ریزد، پاك است

(مساله 55) آبی كه پاك بوده و معلوم نیست نجس شده یا نه پاك است و آبی كه نجس بوده و معلوم نیست پاك شده یا نه، نجس است

(مساله 56) نیم خوردة سگ و خوك و كافر، نجس و خوردن آن حرام است و نیم خوردة حیوانات حرام گوشت، پاك و خوردن آن مكروه می باشد

(مساله 57) واجب است انسان وقت تخلی و مواقع دیگر، عورت خود را از كسانی كه مكلفند اگر چه مثل خواهر و مادر با او محرم باشند و همچنین از دیوانة ممیز كه خوب و بدرا می فهمند، بپوشاند، ولی زن و شوهر لازم نیست عورت خود را از یكدیگر بپوشانند

(مساله 58) لازم نیست یا چیز مخصوصی عورت خود را بپوشاند، و اگر مثلا با دست هم آن را بپوشاند، كافی است

(مساله 59) موقع تخلی باید طرف جلوی بدن، یعنی شكم و سینه، رو به قبله و پشت به قبله نباشد

(مساله 60) اگر موقع تخلی طرف جلوی بدن كسی رو به قبله یا پشت به قبله باشد و عورت را از قبله بگرداند كفایت نمی كند، و اگر جلوی بدن او رو به قبله یا پشت به قبله نباشد، احتیاط واجب آن است كه عورت را رو به قبله یا پشت به قبله ننماید

(مساله 61) در موقع تطهیر مخرج بول و غائط، رو به قبله و پشت به قبله بودن اشكال ندارد، ولی اگر در موقع استبراء بول از مخرج بیرون آید، در

این حال رو به قبله و پشت به قبله بودن، حرام است

(مساله 62) اگر برای آنكه نا محرم او را نبیند مجبور شود رو به قبله یا پشت به قبله بنشیند، مانعی ندارد و نیز اگر از راه دیگر ناچار باشد كه رو به قبله یا پشت به قبله بنشیند مانعی ندارد

(مساله 63) احتیاط واجب آن است كه بچه را در وقت تخلی رو به قبله یا پشت به قبله ننشانند، ولی اگر خود بچه بنشیند، جلوگیری از او واجبی نیست

(مساله 64) درچهار جا تخلی حرام است:

اول: در كوچه های بن بست در صورتی كه صاحبانش اجازه نداده باشند

دوم: در ملك كسی كه اجازه تخلی نداده است

سوم: در جائی كه برای عدّ ة مخصوصی وقف شده است، مثل بعضی از مدرسه ها

چهارم: روی قبر مؤمنین در صورتی كه بی احترامی به آنان باشد

(مساله 65) در سه صورت مخرج غائط فقط با آب پاك می شود:

اول: آنكه با غائط نجاست دیگری مثل خون بیرون آمده باشد

دوم: آنكه نجاستی از خارج به مخرج غائط رسیده باشد

سوم: آنكه اطراف مخرج بیشتر از مقدار معمول آلوده شده باشد و در غیر این سه صورت می شود مخرج را آب شست و یا به دستوری كه بعداً گفته می شود با پارچه و سنگ و مانند اینها پاك كرد، اگرچه شستن با آب بهتر است

(مساله 66) مخرج بول با غیر آب پاك نمی شود و اگر بعد از بر طرف شدن بول یك مرتبه بشویند كافی است، ولی كسانی كه بولشان از غیر مجرای طبیعی می آید، احتیاط

واجب آن است كه دو مرتبه بشویند و نیز زن حكم مرد را دارد و این در صورتی است كه با آب قلیل بشویند، ولی با آب جاری و كّر یك مرتبه شستن كفایت می كند

(مساله 67) اگر مخرج غائط را با آب بشویند، اید چیزی از غائط در آن نماند، ولی باقی ماندن رنگ و بوی آن مانعی ندارد، و اگر در دفعة اول طوری شسته شود كه ذرهّ ای از غائط در آن نماند، دوباره شستن لازم نیست

(مساله 68) هر گاه با سنگ و كلوخ Ƞمانند اینها غائط را از مخرج بر طرف كنند، پاك می شود و نماز خواندن مانعی ندارد و چنانچه چیزی هم به آن برسد نجس نمی شود

(مساله 69) لازم است با سنگ یا سه سنگ یا سه پارچه مخرج را پاك كنند، با اطراف یك سنگ یا یك پارچه كافی نیست و با استخوان و سر گین پاك نمی شود و پاك كردن با چیز هائی كه احترام آنها لازم است، مانند كاغذی كه اسم خدا بر آن نوشته شده حرام است و آگر محل را باآن پاك كند، پاك نمی شود و نماز با آن نمی تواند بخواند

(مساله 70) اگر شك كند كه مخرج را تطهیر كرده یا نه، لازم است تطهیر نماید اگر چه همیشه بعد از بول یا غائط فورا تطهیر می كرده

(مساله 71) اگر بعد از نماز شك كند كه قبل از نماز، مخرج را تطهیر كرده یا نه، نمازی كه خوانده صحیح است، ولی برای نماز های بعد، باید تطهیر كند

استبرا

(مساله 72) استبرا، عمل مستحبی است

كه مردها بعد از بیرون آمدن بول انجام می دهند، و آن دارای اقسامی است و بهترین آنها این است كه: بعد از قطع شدن بول، اگرمخرج غائط نجس شده، اول آن را تطهیر كنند، بعد سه دفعه با انگشت میانة دست چپ از مخرج غائط تا بیخ آلت بكشند و بعد شست را روی آلت و انگشت پهلوی شست را زیر آن بگذارند و سه مرتبه تا ختنه گاه بكشند و پس از آن سه مرتبه سر آلت را فشار دهند

(مساله 73) آبی كه گاهی بعد از ملاعبه و بازی كردن، از انسان خارج می شود و به آن مذی می گویند پاك است و نیز آبی كه بعد از منی بیرون می آید و به آن وذی گفته می شود و آبی كه گاهی بعد از بول بیرون می آید و به آن ودی می گویند، اگر بول به آن نرسیده باشد پاك است و چنانچه انسان بعد از بول استبرا كند و بعد آبی از او خارج شود

و شك كند كه بول است یا یكی از اینها، پاك می باشد

(مساله74) اگر انسان شك كند استبراء كرده یا نه و رطوبتی از او بیرون آید كه نداند پاك است یا نه، نجس می باشد و چنانچه وضو گرفته باشد، باطل می شود ولی اگر شك كند استبرائی كه كرده درست بوده یا نه و رطوبتی از او بیرون آید كه نداند پاك است یا نه، پاك می باشد، وضو را هم باطل نمی كند

(مساله 75) كسی كه استبراء نكرده اگر به واسطه آنكه مدّتی ازبول كردن او گذاشته، یقین

كند بول در مجری نمانده است و رطوبتی ببیند و شك كند پاك است یا نه، آن رطوبت پاك می باشد وضو را هم باطل نمی كند

(مساله 76) اگر انسان بعد از بول استبراء كند و وضو بگیرد، چنانچه بعد از وضو رطوبتی ببیند كه بداند یا بول است یا منی، واجب است احتیاطا غسل كند، وضو هم بگیرد

ولی اگر وضو نگرفته باشد، فقط گرفتن وضو كافی است

(مساله 77) برای زن استبرا از بول نیست و اگر رطوبتی ببیند و شك كند پاك است یا نه پاك می باشد، وضو و غسل او را هم باطل نمی كند

مستحبات و مكروهات تخلی

(مساله 78) مستحب است در موقع تخلی جائی بنشیند كه كسی او را نبیند و موقع واردشدن به مكان تخلی، اول پای چپ و موقع بیرون آمدن، اول پای راست را بگذارد

و همچنین مستحب است در حال تخلی سر را بپوشاند و سنگینی بدن را بر پای چپ بیندازد

(مساله 79) نشستن روبروی خورشید و ماه در موقع تخلی مكروه است، ولی اگر عورت خود را به وسیله ای بپوشاند مكروه نیست و نیز در موقع تخلی نشستن روبروی باد و در جاده و خیابان و كوچه و درب خانه و زیر درختی كه میوه می دهد و چیز خوردن و توقف زیاد و تطهیر كردن با دست راست مكروه می باشد و همچنین است حرف زدن در حال

تخلی، ولی اگر ناچار باشد یا ذكر خدا بگوید اشكال ندارد

(مساله80) ایستاده بول كردن و بول كردن در زمین سخت و سوراخ جانوران و در آب، خصوصاً آب ایستاده، مكروه است

(مساله81)

خودداری كردن از بول و غائط مكروه است و اگر ضرر برساند باید خودارینكند

(مساله 82) مستحب است انسان پیش از نماز و پیش از خواب و پبش از جماع و بعد از بیرون آمدن منی، بول كند

نجاسات

انواع نجاسات

(مساله 83) نجاسات یازده چیز است: اول بول، دوم غائط، سوم منی، چهارم مردار، پنجم خون، ششم و هفتم سگ و خوك، هشتم كافر، نهم شراب، دهم فقاع، یازدهم عرق شتر نجاستخوار

1 -2 بول و غائط

(مساله84) بول و غائط انسان و هر حیوان حرام گوشتی كه خون جهنده دارد كه اگر آن را ببرند، خون از آن جستن می كند، نجس است، ولی فضلة حیوانات كوچك مثل پشه و مگس كه گوشت ندارند، پاك است

(مساله 85) فضلة پرندگان حرام گوشت، نجس است

(مساله 86) بول و غائط حیوان نجاستخوار نجس است و همچنین است بول و غائط حیوانی كه انسان آن را وَطی كرده، یعنی با آن نزدیكی نموده، و گوسفندی كه گوشت آن از خوردن شیر خوك، محكم شده است

3-منی

(مساله87) منی حیوانی كه خون جهنده دارد، نجس است

4-مردار

(مساله88) مردار حیوانی كه خون جهنده دارد نجس است، چه خودش مرده باشد، یا بغیر دستوری كه در شرع معین شده، آن را كشته باشند و ماهی چون خون جهنده ندارد، اگر چه در آب هم بمیرد پاك است

(مساله 89) چیزهائی از مردار، مثل پشم و مو و كرك و استخون و دندان كه روح در آن حلول نمی كند از غیر حیوان نجس العین (حیوانی كه ذاتاً نجس است مثل خوك و سگ) پاك می باشد

(مساله 90) اگر از بدن انسان

یا حیوانی كه خون جهنده دارد، در حالی كه زنده است گوشت یا چیز دیگری را كه روح دارد جدا كنند، نجس است

(مساله 91) پوستهای مختصر لب و جاهای دیگر بدن كه موقع افتادنشان رسیده، اگر چه آنها را بكنند، پاك است، ولی بنابر احتیاط واجب باید از پوستی كه موقع افتادنش نرسیده و آن را كنده اند، اجتناب نمایند

(مساله 92) تخم مرغی كه از شكم مرده بیرون می آید، اگر پوست روی آن سفت شده باشد پاك است، ولی ظاهر آن را باید آب كشید

(مساله 93) اگر بره و بزغاله، پیش از آنكه علفخوار شوند بمیرند، پنیر مایه ای كه در شیر دان آنها می باشد پاك است، ولی ظاهر آن را باید آب كشید

(مساله 94) دواجات روان و عطر و روغن و واكس و صابون كه از خارجه می آورند اگر انسان یقین به نجاست آنها نداشته باشد، پاك است

(مساله 95) گوشت و پیه چرمی كه در بازار مسلمانان فروخته شود پاك است، و همچنین است اگر یكی از اینها در دست مسلمانان باشد و بدانند آن مسلمانان از كافر گرفته و احتمال بدهند آن مسلمان رسیدگی كرده كه از حیوانی است كه به دستور شرع كشته شده است و نیز بداند مسلمان با آن معامله پاكی نموده، پاك است، ولی اگر بداند رسیدگی

نكرده، نجس می باشد

5 – خون

(مساله 96) خون انسان و هر حیوانی كه ون جهنده دارد، یعنی حیوانی كه اگر رگ آن را ببرند خون از آن جستن می كند نجس است، پس خون حیوانی كه مانند ماهی و پشه خون جهنده ندارد،

پاك می باشد

(مساله 7 9) اگر حیوان حلال گوشت را به دستوری كه در شرع معین شده بكشند و خون آن به مقدار معمول بیرون آید، خونی كه در بدنش می ماند پاك است، ولی اگر به علت نفس كشیدن یا به واسطة اینكه سر حیوان در جای بلندی بوده، خون به بدن حیوان برگردد، آن خون نجس است

(مساله 98) خونی كه در تخم مرغ می باشد، بنابر احتیاط واجب نجس است، ولی اگر در میان پردة رقیقی است و آن پرده پاره نشده است، اجزاء تخم مرغ را نجس نمی كند

(مساله 99) خونی كه گاهی موقع دوشیدن شیر دیده می شود نجس است و شیر را نجس می كند

(مساله 100) خونی كه از لای دندانها می آید نجس و خوردن آن حرام است، ولی اگر به واسطه مخلوط شدن با آب دهان از ین برود پاك است، ولی فرو بردن آب دهان در این صورت اشكال دارد

(مساله 101) خونی كه به واسطة كوبیده شدن، زیر ناخن یا پوست می میرد، اگر طوری شود كه دیگر به آن خون نگویند پاك است، و اگر به آن خون بگویند در صورتی كه ناخن یا پوست سوراخ شود، اگر مشقت ندارد باید برای وضو و غسل خون را بیرون آورند و اگر مشقت دارد باید اطراف آن را به طوری كه نجاست زیاد نشود بشویند و پارچه یا چیزی

مثل پارچه بر آن بگذارند و روی پارچه دست تر بكشند و تیمم هم بكنند

(مساله 102) اگر انسان نداند كه خون زیر پوست مرده یا گوشت به واسطه كوبیده شدن به آن

حالت در آمده، پاك است

(مساله 103) اگر موقع جوشیدن غذا، ذره ای خون در آن بیفتد، تمام غذا و ظرف آن نجس می شود و جوشیدن و حرارت و آتش، پاك كننده نیست

(مساله104) زردابه ای كه در حال بهبودی زخم در اطراف آن پیدا می شود، اگر معلوم نباشد كه با خون مخلوط است، پاك می باشد

6و7 –سگ و خوك

(مساله 105) سگ و خوكی كه در خشكی زندگی می كنند، حتی مو و استخوان و پنجه و ناخن و رطوبتهای آنها نجس است، ولی سگ و خوك دریائی پاك است

8-كافر

(مساله 106) كافر، یعنی كسی كه منكر خدا است یا برای خدا شریك قرار می دهد یا رسالت حضرت خاتم الانبیاء، محمّد بن عبدالله (صلی الله علیه و آله) را قبول ندارد مگر اهل كتاب كه درآخر مساله ذكر میشود و هخمچنین است اگر در یكی از اینها شك داشته باشد و نیز كسی كه ضروری دین، یعنی چیزی را كه مسلمانان جزء دین اسلام می دانند

منكر شود، چنانچه بداند آن چیز ضروری دین است و انكار آن چیزبرگردد به انكار خدا، یا توحید، یا نبوت، نجس می باشد و اگر ضروری دین بودن آن را نداند، به طوری كه انكار آن به انكار خدا یا توحید یا نبوت برنگردد، بهتر آن است كه از او اجتناب كنند

كفاری كه مانند یهود و نصاری اهل كتاب می باشند و تا هنگامی كه علم به ملاقات بدن آنها با یكی از نجاسات كه ذكر شد و می شود حاصل نشده است، اجتناب لازم نیست

(مساله 107) تمام بدن كافر غیر اهل كتاب

حتی مو و ناخن و رطوبتهای او نجس است

(مساله108) اگر پدر و مادر و جد و جدة بچة ناالغ كافر غیر اهل كتاب باشند، آن بچه هم نجس است، و اگر یكی از اینها مسلمان باشد بچه پاك است

(مساله 109) كسی كه معلوم نیست مسلمان است یا نه، پاك می باشد ولی احكام دیگر مسلمانان را ندارد، مثلاً نمی تواند زن مسلمان بگیرد و نباید در قبرستان مسلمانان دفن شود

(مساله110) اگر مسلمانی به یكی از دوازده امام دشنام دهد، یا با آنان دشمنی داشته باشد، نجس است وهمچنین است غلاة، یعنی كسانی كه یكی از ائمه (علیهم السلام) را خدا می خوانند یا می گویند خدا در حلول كرده است

9-شراب

(مساله 111) شراب و هر چیزی كه انسان را مست می كند، چنانچه به خودی خود روان باشد، نجس است واگر مثل بنگ و حشیش روان نباشد، اگرچه چیزی در آن بریزند كه روان شود، پاك است

(مساله 112) الكل صنعتی كه برای رنگ كردن درب و میز و صندلی و مانند اینها به كار می برند، اگر انسان نداند از چیزی كه مست كننده و روان است درست كرده اند، پاك می باشد

(مساله113) اگر آب انگور بخودی خود جوش بیاید نجس است و اگر به واسطه پختن جوش بیاید، خوردنش حرام است ولی نجس نیست و اگر به واسطة جوشاندن به آتش، دو سوم آن كم شود حرام بودن آن نیز برطرف میشود

(مساله 114) خرما و مویز و كشمش و آب آنها اگر جوش بیایند، پاك و خوردن آنها حلال است، اگر چه احتیاط مستحب آن است كه از

آنها اجتناب كنند

10 –فقاع

(مساله 115) فقاع كه از جو گرفته می شود و به آن آبجو می گویند نجس است، ولی آبی كه به دستور طبیب از جو می گیرند و به آن ماء الشعیر می گویند، پاك می باشد

11 - عرق جنب از حرام

(مساله 116) عرق جنب از حرام نج نیست، ولی احتیاط واجب آن است كه با بدن یا لباسی كه به آن آلوده شده، نماز نخوانند

(مساله 117) اگرانسان درموقعی كه نزدیكی با زن حرام است، مثلا در روزة ماه مضان، با زن خود نزدیكی كند، بنابر احتیاط واجب نباید با بدن و لباسی كه آلوده به آن عرق است، نماز بخواند

(مساله 118) اگر جنب از حرام به واسطة تنگی وقت، عوض غسل تیمم نماید و بعد از تیمم عرق كند بنابر احتیاط واجب باید ا ز عرق خود در نماز اجتناب نماید، ولی اگر به واسطة عذر دیگر تیمم كند، اجتناب لازم نیست

(مساله 119) اگر كسی از حرام جنب شود و بعد با حلال خود نزدیكی كند، بنابر احتیاط واجب باید از عرق خود در نماز اجتناب كند، ولی اگر اول با حلال خود نزدیكی كند و بعد از حرام جنب شود، می تواند با آن عرق نماز بخواند

12-عرق شتر نجاستخوار

(مساله120) عرق شتر نجاستخوار نجس است و احتیاط واجب آن است كه از عرق حیوانات نجاستخوار دیگر نیز، اجتناب كنند

راه ثابت شدن نجاست

(مساله 121) نجاست هر چیز از سه راه ثابت می شود:

اول: آنكه خود انسان یقین كند چیزی نجس است، و اگر گمان داشته باشد چیزی نجس است، لازم نیست از آن اجتناب

نماید بنابرین غذا خوردن در قهوه خانه ها و مهمانخانه هائی كه مردمان لاابالی و كسانی كه پاكی و نجسی را مراعات نمی كنند در انها غذا میخوردند، اگر انسان یقین نداشته باشد، غذائی را كه برای او آوردند، نجس است اشكال ندارد

دوم: آنكه كسی كه چیزی در اختیار او است بگوید آن چیز نجس است، مثلاً همسر انسان یا نوكر یا كلفت بگوید، ظرف یا چیزی دیگری كه در اختیار او است نجس می باشد

سوم: آنكه دو مرد عادل بگویند چیزی نجس است، و نیز اگر یك نفر عادل هم بگوید چیزی نجس است، بنابراحتیاط واجب باید از آن چیز اجتناب كرد

(مساله 122) اگر به واسطة ندانستن مساله، نجس بودن و پاك بودن چیزی را نداند، مثلاً نداند عرق جنب از حرام پاك است یا نه، باید مساله را بپرسد، ولی اگر با اینكه مساله رابپرسد، ولی اگر با اینكه مساله را می داند چیزی را شك كند پاك است یا نه، مثلاً شك كند آن چیز خون است یا نه یا نداند كه خون پشه است یا خون انسان، پاك می باشد

(مساله 123) چیز نجسی كه انسان شك دارد پاك شده یا نه، نجس است و چیز پاك را اگر شك كند نجس شده یا نه، پاك است و اگر هم بتواند نجس بودن یا پاك بودن آن را بفهمد، لازم نیست وارسی كند

(مساله124) اگر بداند یكی ازیا دو ظرف یادو لباسی كه ازهردوی آنها استفاده میكند نجس شده و نداند كدام است، باید از هر دو اجتناب كند، ولی اگر مثلاً نمی داند لباس خودش نجس شده یا

لباسی كه هیچ از آن استفاده نمی كند و مال دیگری است، لباس خودش هم لازم نیست اجتناب نماید

راه نجس شدن چیزهای پاك

(مساله125) اگر چیز پاك به چیز نجس برسد و هر دو یا یكی از آنها بطوری تر باشد كه تری یكی به دیگری برسد چیز پاك نجس می شود و اگر تری به قدری كم باشد كه به دیگری نرسد، چیزی كه پاك بوده، نجس نمی شود

(مساله126) اگر چیزی پاكی به چیزی نجس برسد و انسان شك كند كه هر دو یا یكی از آنها تر بوده یا نه، آن چیز پاك، نجس نمی شود

(مساله127) دو چیزی كه انسان نمی داند كدام پاك و كدام نجس است، اگر چیز پاكی با رطوبت به یكی از آنها برسد نجس نمی شود، ولی اگر یكی از آنها قبلاً نجس بوده و انسان نداند پاك شده یا نه، چنانچه چیز پاكی به آن برسد نجس می شود

(مساله128) زمین و پارچه و مانند اینها اگر رطوبت داشته باشد، هر قسمتی كه نجاست به آن برسد، نجس می شود و جاهای دیگر آن پاك است و همچنین است خیار و خربزه و مانند اینها

(مساله129) هرگاه شیره و روغن روان باشد، همین كه یك نقطه از آن نجس شد تمام آن نجس میشود، ولی اگر روان نباشد همان نقطه ای كه نجس یا متنجس به آن اصابت كرده، نجس است و اگر آن را با مقداری از اطرفش بردارند، بقیه پاك است

(مساله 130) اگر مگس یا حیوانی مانند آن روی چیز نجسی كه تر است بنشیند و بعد روی چیز پاكی كه آن هم تر است

بنشیند، چنانچه انسان بداند نجاست همراه آن حیوان بوده چیز پاك نجس می شود و اگر نداند پاك است

(مساله131) اگر جائی از بدن كه عرق دارد نجس شود و عرق از انجا به جای دیگر برود، هر جا كه عرق به آن برسد نجس می شود، و اگر عرق به جای دیگر نرود جاهای دیگر بدن، پاك است

(مساله132) اخلاطی كه از بینی یا گلو می آید، اگر خون داشته باشد، جائی كه خون دارد نجس و بقیه آن پاك است، پس اگر به بیرون دهان یا بینی برسد، مقداری را كه انسان یقین دارد جای نجس اخلاط به آن رسیده نجس است و محلی را كه شك دارد جای نجس به آن رسیده یا نه، پاك می باشد

(مساله133) اگر آفتابه ای را كه ته آن سوراخ است، روی زمین نجس بگذارند چنانچه آب طوری زیر آن جمع گردد كه با آب آفتابه یكی حساب شود، آب آفتابه نجس می شود، بلكه اگر آب بر زمین جاری شود یا فرو رود، در صورتی كه سوراخ آفتابه به زمین نجس متصل باشد، باز هم بنابر احتیاط واجب باید از آب آفتابه اجتناب كرد، ولی اگر سوراخ آن به زمین نجس متصل نباشد و آب زیر آفتابه هم با آب داخل آن یكی حساب نشود، آب آفتابه نجس نمی شود

(مساله134) اگر چیزی داخل بدن شود و به نجاست برسد، در صورتی كه بعد از بیرون آمدن، آلوده به نجاست نباشد پاك است، پس اگر اسباب اماله یا آب آن در مخرج غائط وارد شود، یا سوزن و چاقو و مانند اینها در بدن فرو

رود و بعد از بیرون آمدن، به نجاست آلوده نباشد نجس نیست و همچنین آب دهان و بینی اگر در داخل بدن برسد و بعد از بیرون آمدن به خون آلوده نباشد، پاك است

احكام نجاسات

(مساله135) نجس كردن خط و ورق قرآن حرام است، و اگر نجس شود باید فوراً آن را آب بكشند

(مساله 136) اگر جلد قرآن نجس شود در صورتی كه بی احترامی به قرآن باشد، باید آن را آب بكشند

(مساله137) گذاشتن قرآن روی عین نجس مانند خون و مردار، اگر چه آن عین نجس خشك باشد حرام است و برداشتن قرآن از روی آن واجب می باشد

(مساله138) نوشتن قرآن با مركب نجس، اگر چه یك حرف آن باشد حرام است و اگر نوشته شود باید آن را آب بكشند، یا به واسطه تراشیدن و مانند آن كاری كنند كه از بین برود

(مساله139) احتیاط واجب آن است كه از دادن قرآن به كافر خودداری كنند و اگر قرآن دست اوست، در صورت امكان از او بگیرند

(مساله140) اگر ورق قرآن یا چیزی كه احترام آن لازم است، مثل كاغذی كه اسم خدا یاپیغمبر یا امام بر آن نوشته شده، در مستراح بیفتد بیرون آوردن و آب كشیدن آن اگر چه خرج داشته باشد، واجب است و اگر بیرون آوردن آن ممكن نباشد، باید به آن مستراح نروند تا یقین كنند ان ورق پوسیده است و نیز اگر تربت در مستراح بیفتد و بیرون آوردن آن ممكن نباشد باید تا وقتی كه یقین نكرده اند، بكلی از بین رفته به آن مستراح نروند

(مساله141) خوردن و آشامیدن نجس و چیز

متنجس حرام است و نیز خورانیدن عین نجس به اطفال در صورتی كه ضرر داشته باشد، حرام می باشد، بلكه اگر ضرر هم نداشته باشد باید از ان خودداری كنند، ولی خوراندن غذاهائی كه نجس شده است به طفل، حرام نیست

(مساله142) فروختن و عاریه دادن چیز نجسی كه می شود آن را آب كشید، اگر نجس بودن آن را به طرف نگویند، اشكال ندارد، ولی چنانچه انسان بداند كه عاریه گیرنده و خریدار آن را در خوردن و آشامیدن استعمال می كنند باید نجاستش را به آنها بنابراحتیاط واجب بگوید

(مساله143) اگر انسان ببیند كسی چیز نجسی را می خورد یا لباس نجس نماز می خواند، لازم نیست به او بگوید

(مساله144) اگر جائی از خانه یا فرش كسی نجس باشد و ببیند بدن یا لباس یا چیز دیگر كسانی كه وارد خانه او می شوند با رطوبت به جای نجس رسیده است، لازم نیست به آنان بگوید

(مساله145) اگر صاحب خانه در بین غذا خوردن بفهمد غذا نجس است، باید به مهمانها بگوید، اما اگر یكی از مهمانها بفهمد، لازم نیست به دیگران خبر دهد، ولی چنانچه طوری با انان معاشرت دارد كه می داند كه به واسطة گفتن خود او هم نجس می شود، باید بعد از غذا به آنان بگوید

(مساله146) اگر چیزی را كه عاریه كرده نجس شود، اگر بداند كه صاحبش آن چیز را در خوردن و آشامیدن استعمال می كند، واجب است به او بگوید

(مساله147) بچة ممیزی كه خوب و بد را می فهمد اگر چه تكلیفش هم نزدیك است، اگربگوید چیزی را آب كشیدم دوباره باید

ان را آب كشید، ولی اگر بگوید چیزی كه در دست اوست نجس است، احتیاط واجب آن است كه از آن اجتناب كنند

مُطهّرات

مطهرات

(مساله148) ده چیز نجاست را پاك می كند و آنها را مطهرات گویند: اول آب، دوم زمین، سوم آفتاب، چهارم استحاله، پنجم انتقال، ششم اسلام، هفتم تبعیت، هشتم برطرف شدن عین نجاست، نهم استبراء حیوان نجاستخوار، دهم غایب شدن مسلمان و احكاماینها به طور تفصیل در مسائل آینده گفته می شود

1-آب

(مساله149) آب با چهار شرط چیز نجس را پاك می كند:

اول: آنكه مطلق باشد، پس آب مضاف مانند گلاب و عرقِ بید چیز نجس را پاك نمی كند

دوم: آنكه پاك باشد

سوم: آنكه وقتی چیز نجس را میشویند آب مضاف نشود و بو یا رنگ یا مزه آن به واسطه نجاست تغییر نكند

چهارم: انكه بعد از آب كشیدن چیز نجس نجس، عین نجاست در آن نباشد، و پاك شدن چیز نجس با آب قلیل یعنی آب كمتر از كُر شرطهای دیگری هم دارد كه بعداً گفته می شود

(مساله150) ظرف نجس را با آب باید سه مرتبه شست، بلكه در كُر و جاری هم احتیاط سه مرتبه است، گرچه اقوی كفایت یك مرتبه است، ولی ظرفی را كه سگ لیسیده یا از آن ظرف آب یا چیز روان دیگر خورده، باید اول با خاك پاك، خاك مال كرد و بعد بنابر احتیاط واجب دو مرتبه در كّر یا جاری یا با آب قلیل شست، و همچنین ظرفی را كه آب دهان سگ در آن ریخته بنابر احتیاط واجب باید پیش از شستن خاك مال كرد

(مساله151) اگر دهانه ظرفی كه سگ دهن زده، تنگ باشد و نشود آن را خاك مال كرد، چنانچه ممكن است باید پارچه ای را به

چوبی بپیچند و به توسط آن خاك را به آن ظرف بمالند، و در غیر این صورت پاك شدن ظرف اشكال دارد

(مساله 152) ظرفی را كه خوك از آن چیز روانی بخورد، با آب قلیل باید هفت مرتبه شست و در كُر و جاری نیز هفت مرتبه باید شست به احتیاط واجب، و لازم نیست آن را خاك مال كنند، اگر چه احتیاط آن است كه خاك مال شود و نیز لیسیدن خوك ملحق است به آب خوردن آن به احتیاط واجب

(مساله153) اگر بخواهند ظرفی را كه به شراب نجس شده با آب قلیل آب بكشند باید سه مرتبه بشویند و بهتر است هفت مرتبه شسته شود

(مساله154) كوزه ای كه از گل نجس ساخته شده و یا آب نجس در آن فرورفته، اگر در آب كُر یا جاری بگذارند، به هر جای آن كه آب برسد پاك می شود و اگر بخواهند باطن آن هم پاك شود، باید به قدری در آب كُر یا جاری بماند كه آب به تمام آن فرو رود و فرو رفتن رطوبت كافی نیست

(مساله155) ظرف نجس را با آب دو جور می شود آب كشید:

یكی آنكه سه مرتبه پر كنند و خالی كنند دیگر آنكه سه دفعه قدری آب در آن بریزند و در هر دفعه آب را طوری در آن بگردانند كه به جاهای نجس آن برسد و بیرون بریزند

(مساله 156) اگر ظزف بزرگی مثل پاتیل وخمره نجس شود، چنانچه سه مرتبه آن را از آب پر كنند و خالی كنند، پاك میشود و همچنین است اگر سه مرتبه از بالا آب در

آن بریزند، به طوری كه تمام اطراف آن را بگیرد و در هر دفعه آبی كه ته آن جمع می شود بیرون آوردند و احتیاط واجب آن است كه در هردفعه ظرفی را كه با آن آبها را بیرون می آوردند، آب بكشند

(مساله157) اگر مِسِ نجس و مانند آن را آب كنند و آب بكشند ظاهرش پاك می شود

(مساله158) تنوری كه به بول نجس شده است اگر دو مرتبه از بالا آب در آن بریزند به طوری كه تمام اطراف آن را بگیرند، پاك می شود و در غیر بول اگر بعد از برطرف شدن نجاست یك مرتبه به دستوری كه گفته شد آب در آن بریزند، كافی است و بهتر است كه گودالی ته آن بكنند تا آبها درآن جمع شود و بیرون بیاورند، بعد آن گودال را با خاك پاك، پر كنند

(مساله159) اگر چیز نجس را بعد از بر طرف كردن عین نجاست یك مرتبه در آب كُر یا جاری فرو برند كه تمام جاهای نجس آن برسد، پاك می شود و احتیاط واجب آن است كه فرش و لباس و مانند اینها را طوری فشار یا حركت دهند كه داخل آن خارج شود

(مساله 160) اگر بخواهند چیزی را كه به بول نجس شده با آب قلیل آب بكشند، چنانچه یك مرتبة دیگر كه آب روی آن بریزند پاك می شود، ولی در لباس و فرش و مانند اینها باید بعد از هر دفعه فشار دهند تا غُساله آن بیرون آید (و غساله آبی است كه معمولاً در وقت شستن و بعد از آن از چیزی كه شسته می

شود، خود به خود یا به وسیلة فشار می ریزد)

(مساله 161) ا گر چیزی به بول پسر شیرخواری كه غذا خور نشده و شیر خوك نخورده نجس شود، چنانچه یك مرتبه آب روی آن بریزند كه تمام جاهای نجس آن برسد پاك می شود ولی احتیاط مستحب آن است كه یك مرتبه دیگر هم آب روی آن بریزند و در لباس و فرش و مانند اینها فشار لازم نیست

(مساله162) اگر چیزی به غیر بول نجس شود، چنانچه بعد از برطرف كردن نجاست یك مرتبه آب روی آن بریزند و از آن جدا شود پاك می گرددو نیز اگر در دفعة اول كه آب روی آن می ریزند نجاست آن برطرف شود و بعد از برطرف شدن نجاست هم آب روی آن بیاید پاك می شود ولی در هر صورت لباس و مانند آن را باید فشار دهند تا غساله آن بیرون

آید

(مساله163) اگر حصیر نجس را كه با نخ بافته شده و در آب كر یا جاری فرو برند، بعد از برطرف شدن عین نجاست پاك می شود

(مساله164) اگر ظاهر گندم و برنج و صابون و مانند اینها نجس شود، به فرو بردن در آب كُر و جاری پاك می گردد و اگر باطن آنها نجس شود، پاك نمی گردد

(مساله 165) اگر انسان شك كند كه آب نجس به باطن صابون رسیده یا نه، باطن آن پاك است

(مساله166) اگر ظاهر برنج و گوشت یا چیزی مانند اینها نجس شده باشد، چنانچه آن را در ظرفی بگذارند و سه مرتبه آب روی آن بریزند و خالی كنند پاك می شود،

و ظرف آن سهم پاك می گردد ولی اگر بخواهند لباس یا چیزی را كه فشار لازم دارد در ظرفی بگذارند و آب بكشند باید در هر مرتبه كه آب روی آن می ریزند آن را فشار دهند و ظرف را كج كنند، تا غساله ای كه در آن جمع شده بیرون بریزد

(مساله167) لباس نجسی را كه به نیل و مانند آن رنگ شده، اگر در آب كر یا جاری فرو برند و آب پیش از آنكه به واسطة رنگ پارچه مضاف شود به تمام آن برسد آن لباس پاك می شود، اگر چه موقع فشار دادن، آب مضاف یا رنگین از ان بیرون آید

(مساله168) اگر لباسی را در آب كُر یا جاری آب بكشند، و بعد مثلاً لجن آب در آن ببینند چنانچه احتمال ندهند كه جلوگیری از رسیدن آب كرده آن لباس، پاك است

(مساله169) اگر بعد از آب كشیدن لباس و مانند آن خوردة گل یا اشنان در آن دیده شود، پاك است ولی اگر آب نجس به باطن گل یا اشنان رسیده باشد ظاهر گل و اشنان پاك و باطن آنها نجس است

(مساله170) هر چیز نجس، تا عین نجاست را از آن برطرف نكنند، پاك نمی شود، ولی اگر بو یا رنگ نجاست در آن مانده باشد، اشكال ندارد پس اگر خون را از لباس بر طرف كننئ و لباس را آب بكشند و رنگ خون در آن بماند پاك می باشد، اما چنانچه به واسطة بو یا رنگ یقین كنند یا احتمال دهند كه ذره های نجاست در آن چیز مانده نجس است

(مساله171) اگر نجاست بدن

ر ا در آب كُر یا جاری برطرف كنند، بدن پاك می شود و بیرون آمدن و دوباره در آب رفتن، لازم نیست

(مساله172) غذای نجسی كه لای دندانها مانده اگر آب در دهان بگردانند و به تمام غذای نجس برسد، پاك می شود

(مساله 173) اگر موی سر و صورت را كه زیاد است، با آب قلیل آب بكشند، باید

فشاردهند كه غساله آن جدا شود

(مساله 174) اگر جائی از بدن یا لباس را با آب قلیل آب بكشند، اطرف آنجا كه متصل به آن است و معمولاً موقع آب كشیدن آنجا نجس می شود، با پاك شدن جای نجس پاك می شود و هم چنین است اگر چیز پاكی را پهلوی چیز نجس بگذارند و روی هر دو آب بریزند پس اگر برای آب كشیدن یك انگشت نجس، روی همه انگشتها آب بریزند و آب

نجس به همه آنها برسد، بعد از پاك شدن انگشت نجس تمام انگشتها پاك می شود

(مساله175) گوشت و دنبه ای كه نجس شده، مثل چیزهای دیگر آب كشیده می شود و همچنین است اگر بدن یا لباسی، چربی كمی داشته باشد كه از رسیدن آب به آنها جلوگیری نكند

(مساله176) اگرظرف یا بدن نجس باشد، وبعد به طوری چرب شود كه جلوگیری از رسیدن آب به آنها چنانچه بخواهند ظرف و بدن را آب بكشند باید چربی را بر طرف كنند تا آب به آنها برسد

(مساله177) چیز نجسی كه عین نجاست درآن نیست، اگر زیر شیری كه متصل به كرُ است یك دفعه بشویند، پاك می شود ونیز اگر عین نجاست در آن باشد، چنانچه

عین نجاست آن، زیر شیر یا به وسیلة دیگر برطرف شود و آبی كه از آن چیز می ریزد بو یا رنگ یا مزة دیگری به واسطه نجاست به خود نگرفته باشد، با آب شیر پاك می گردد، اما اگر آبی كه

از آن میریزد بو یا رنگ یا مزه دیگری بواسطة نجاست به خود گرفته باشد، باید به قدری آب شیر روی آن بریزند تا در آبی كه از آن جدا می شود بو یا رنگ یا مزة دیگری به واسطه نجاست نباشد

(مساله178) اگر چیزی را آب بكشد و یقین كند پاك شده و بعد شك كند كه عین نجاست را از آن بر طرف كرده یا نه، چنانچه موقع آب كشیدن، متوجه برطرف كردن عین نجاست بوده آن چیز پاك است و اگر متوجه برطرف كردن عین نجاست نبوده بنابراحتیاط واجب باید دوباره آن را آب بكشد

(مساله179) زمینی كه آب روی آن جاری نمی شود، اگر نجس شود با آب قلیل پاك نمی گردد ولی زمینی كه روی آن شن یا ریگ باشد، چون آبی كه روی آن می ریزند از آن جدا شده و در شن و ریگ فرو می رود، با آب قلیل پاك می شود، اما زیر ریگها نجس می ماند

(مساله180) زمین سنگ فرش و آجر فرش و زمین سختی كه اب در ان فرو نمی رود، اگر نجس شود با آب قلیل پاك می گردد، ولی باید بقدری آب روی آن بریزند كه جاری شود و چنانچه آبی كه روی آن ریخته اند از سوراخی بیرون رود همة زمین پاك می شود، و اگر بیرون نرود

جائی كه آبها جمع می شود نجس می ماند و برای پاك شدن آنجا باید گودالی بكنند كه آب در آن جمع شود ، بعد آب را بیرون بیاورند و گودال را با خاك پاك، پر كنند

(مساله181) اگر ظاهر نمك سنگ و مانند آن نجس شود، با آب كمتر از كُر هم پاك می شود

(مساله 182) اگر شكر آب شده نجس را قند بسازند و در آب كُر یا جاری بگذرند، پاك نمی شود

2-زمین

(مساله183) زمین با سه شرط، كف پا و ته كفش نجس را، پاك می كند

اول: آنكه زمین پاك باشد

دوم: آنكه خشك باشد

سوم: آنكه اگر عین نجس مثل خون و بول یا متنجس مثل گلی كه نجس شده در كف پا و ته كفش باشد، به واسطة راه رفتن یا مالیدن پا به زمین برطرف شود و نیز زمین باید خاك یا سنگ یا آجر فرش و مانند اینها باشد و با راه رفتن روی فرش و حصیر و سبزه، كف پا وته كفش نجس، پاك نمی شود و اگر به واسطة غیر راه رفتن نجس شده باشد،

پاك شدنش به واسطه راه رفتن اشكال دارد

(مساله184) كف پا و ته نجس، به واسطه راه رفتن روی اسفالت و روی زمینی كه با چوب فرش شده، پاك نمی شود

(مساله 185) برای پاك شدن كف پا و ته كفش بهتر است پانزده ذراع (تقریباً ده گام می شود) یا بیشتر راه بروند، اگر چه به كمتر از پانزده ذراع یا مالیدن پا به زمین، نجاست بر

(مساله186) لازم نیست كف پا و ته كفش نجس، تر باشد، بلكه

اگر خشك هم باشد به راه رفتن پاك می شود

(مساله187) بعد از آنكه كف پا یا ته كفش نجس به راه رفتن پاك شد، مقداری از اطراف آن هم كه معمولاً به گل آلوده می شود اگر زمین با خاك به آن اطراف برسد، پاك میگردد

(مساله188) كسی كه با دست و زانو راه می رود، اگر كف دست یا زانو به وسیله تماس با زمین و حركت برروی زمین نجس شود، دست وزانوی به وسیله راه رفتن پاك می شود

و اما پاك شدن ته عصا و ته پای مصنوعی و نعل چهار پایان و چرخ اتومبیل ودرشگه و مانند اینها، محل اشكال است

(مساله189) اگر بعد از راه رفتن، ذره های كوچكی از نجاست كه دیده نمی شود، در كف پا و ته كفش بماند باید آن ذره ها را هم به ترتیبی كه ذكر شد برطرف كرد، ولی باقی بودن بو و رنگ اشكال ندارد

(مساله 190) توی كفش و مقداری از كف پا كه به زمین نمی رسد به واسطة راه رفتن پاك نمی شود و پاك شدن كف جوراب به واسطة راه رفتن محل اشكال است، مگر اینكه راه رفتن با آن به جای كفش معمول و متعارف باشد و اگر كف جوراب از پوست باشد به وسیلة راه رفتن پاك می شود

3-آفتاب

(مساله191) آفتاب زمین وساختمان و چیزهائی كه مانند درب و پنجره در ساختمان بكار برده شده، و همچنین میخی را كه به دیوار كوبیده اند وجزء ساختمان حساب میشود، با شش شرط پاك میكند:

اول: آنكه چیز نجس بطوری تر باشد، كه اگر چیز دیگری

به آن برسد تر می شود، پس اگر خشك باشد باید به وسیله ای آن را تر كنند تا آفتاب خشك كند

دوم: آنكه اگر عین نجاست در آن چیز باشد، پیش از تابیدن آفتاب آن را بر طرف كنند

سوم: آنكه چیزی از تابیدن آفتاب جلوگیری نكند، پس اگر آفتاب از پشت پرده یا ابر و مانند اینها بتابد و چیز نجس را خشك كند، آن چیز پاك نمی شود، ولی اگر ابر بقدری نازك باشد كه از تابیدن آفتاب جلوگیری نكند، اشكال ندارد

چهارم: آنكه آفتاب به تنهائی چیز نجس را خشك كند، پس اگر مثلاً چیز نجس به واسطة باد و آفتاب خشك شود پاك نمی گردد، ولی اگر باد بقدری كم باشد كه نگویند به خشك شدن چیز نجس كمك كرده، اشكال ندارد

پنجم: آنكه آفتاب مقداری از بنا و ساختمان را كه نجاست به آن فرورفته یك مرتبه خشك كند، پس اگر یك مرتبه بر زمین و ساختمان نجس بتابد و روی آن را خشك كند و دفعة دیگر زیر آن را خشك نماید، فقط روی آن پاك می شود و زیر آن نجس می ماند

ششم: آنكه ما بین روی زمین یا ساختمان كه آفتاب به آن می تابد، جسم پاك دیگری فاصله نباشد

(مساله 192) اگر، حصیر نجس را پاك می كند وهمچنین درخت و گیاه به واسطة آفتاب پاك می شود

(مساله 193) اگرآ فتاب به زمین نجس بتابد، بعد انسان شك كند كه زمین موقع تابیدن آفتاب تر بوده یا نه، آن به واسطة آفتاب خشك شده یا نه، آن زمین نجس است و همچنین است

اگر شك كند كه پیش از آفتاب عین نجاست از آن بر طرف شده یا نه، یا شك كند كه چیزی مانع تابش آفتاب بوده یا نه

(مساله 194) اگر آفتاب به یك طرف دیوار نجس بتابد، طرفی كه آفتاب به آن نتابیده پاك نمی شود، ولی اگر دیوار بقدری نازك باشد كه به واسطة تابش به یك طرف، طرف دیگرش هم خشك شود پاك می گردد

4– استحاله

(مساله 195) اگر جنس چیز نجس بطوری عوض شود كه به صورت چیز پاكی در آید پاك می شود و می گویند استحاله شده است، مثل آنكه چوب نجس بسوزد و خاكستر گردد، یا سگ در نمكزار فرو رود و نمك شود، ولی اگر جنس آن عوض نشود مثل آنكه گندم نجس را آرد كنند یا نان بپزند پاك نمی شود

(مساله 196) كوزة گلی و مانند آن كه از گل نجس ساخته شده، نجس است و باید از ذغالی كه از چوب نجس درست شده نیز، اجتناب نمایند

(مساله197) چیز نجسی كه معلوم نیست استحاله شده یا نه، نجس است

(مساله198) اگر شراب بخودی خود یا به واسطة آنكه چیزی مثل سركه و نمك در آن ریخته اند سركه شود، پاك می گردد

(مساله199) شرابی كه از انگور نجس درست كنند، به سركه شدن پاك نمی شود، بلكه اگر نجاستی هم از خارج به شراب بر سد احتیاط واجب ان است كه بعد از سركه شدن از آن اجتناب نمایند

(مساله200) سركه ای كه از انگور و كشمش و خرمای نجس درست كنند، نجس است

(مساله201) اگر پوشال ریز انگور یا خرما داخل آنها باشد و

سركه بریزند، ضرر ندارد و نیز اگر پیش از آنكه خرما و كشمش و انگور سركه شود، خیار و بادنجان و مانند اینهادر آن بریزند، اشكال ندارد

5 - كم شدن دو سوم آب انگور

(مساله 202) آب انگوری كه خود بخود جوش آمده نجس است و فقط به سركه شدن پاك و حلال میشود، ولی اگر به واسطة آتش جوش آمده است، پیش از آنكه ثلثان شود یعنی دو قسمت آن كم شود، نجس نیست و لی حرام است و به ثلثان شدن به وسیلة آتش، حلال می شود

(مساله203) اگر مثلاً در یك خوشة غوری یك دانه یا دو دانه انگور باشد چنانكه به آبی كه از آن خوشه گرفته می شود آبغوره می گویند و اثری از شیرینی در آن نباشد و بجوشد، پاك وخوردن آن حلال است

(مساله204) چیزی كه معلوم نیست غوره است یا انگور، اگرجوش بیاید نجس نمیشود

6-انتقال

(مساله205) ا گر خون بدن انسان یا خون حیوا نی كه خون جهنده دارد، یعنی حیوانی كه وقتی رگ آن را ببرند خون از آن جستن می كند، به بدن حیوانی كه خون جهنده ندارد برود و خون آن حیوان حساب شود پاك می گردد و این را انتقال گویند پس خونی كه زالو از انسان می مكد چون خون زالو به آن گفته نمی شود و می گویند خون انسان است، نجس

می باشد

(مساله206) اگر كسی پشه ای ر ا كه به بدنش نشسته، بكشد و نداند خونی كه از پشه بیرون آمده از او مكیده یا از خود پشه می باشد، پاك است و همچنین است اگر بداند از او مكیده ولی جز و بدن پشه حساب شود، اما اگر فاصله بین مكیدن خون و كشتن پشه بقدری كم باشد، كه بگویند خون انسان است، یا معلوم نباشد كه می گویند خون

پشه است یا خون انسان، نجس می باشد

7- اسلام

(مساله207) اگر كافر شهادتین بگوید یعنی بگوید: اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمداً رسول الله مسلمان می شود و بعد از مسلمانان شدن، بدن و آب دهان و بینی و عرق او پاك است و اگر موقع مسلمان شدن، عین نجاست به بدن او بوده، باید بر طرف كند و جای آن را آب بكشد، ولی اگر پیش از مسلمان شدن عین نجاست بر طرف شده باشد، لازم نیست جای آن را آب بكشد

(مساله 208) اگرموقعی كه كافر بوده لباس او با رطوبت به بدنش رسیده باشد وآن لباس در موقع مسلمان شدن در بدن او نباشد، نجس است، ولی لباسی كه در موقع مسلمان شدن در بدن او بوده است، پاك می شود هر چند با عرق بدن او ملاقات كرده باشد

(مساله 209) اگركافر شهادتین بگوید، و انسان نداند قلبا مسلمان شده، یا نه، پاك است، بلكه اگر انسان بداند كه قلبا مسلمان نشده است هنگامی كه در ظاهر اسلام را مراعات می كند، پاك است

8 – تبعیت

(مساله 210) تبعیت آن است كه چیز نجسی به واسطة پاك شدن چیز نجس دیگر پاك شود

(مساله 211) اگر شراب سركه شود، ظرف آن هم تا جائی كه شراب موقع جوش آمدن به آنجا رسیده پاك می شود و كهنه و چیزی هم كه معمولا روی آن می گذارند اگر به آن رطوبت نجس شود، پاك می گردد بلكه اگر موقع جوشیدن سر برود و پشت ظرف به آن آلوده شود، بعد از سركه شدن پشت ظرف هم پاك می شود

(مساله 212) تخته یا سنگی كه روی آن، میت

را غسل می دهند و پارچه ای كه با آن عورت میت را می پوشانند و دست كسی كه او را غسل می دهد، بعد از تمام شدن غسل، پاك می شود

(مساله 213) كسی كه چیزی را با دست خود آب می كشد، اگر دست و آن چیز با هم آب كشیده شود، بعد از پاك شدن آن چیز، دست او هم پاك می شود

(مساله 214) اگر لباس و مانند آن را با آب قلیل آب كشند و به اندازة معمول فشار دهند تا آبی كه روی آن ریخته اند جدا شود، آبی كه در آن می ماند، پاك است

(مساله 215) ظرف نجس را كه با آب قلیل آب می كشند، بعد از جدا شدن آبی كه برای پاك شدن، روی آن ریخته اند، قطرهای آبی كه در آن می ماند، پاك است

9 – بر طرف شدن عین نجاست

(مساله 216) اگر بدن حیوان به عین نجس مثل خون، یا متنجس مثل آب نجس، آلوده شود، چنانچه آنها بر طرف شوند بدن آن حیوان پاك می شود و همچنین است باطن بدن انسان، مثل توی دهان و بینی، مثلا اگر خونی از لای دندان بیرون آید و در آب دهان از بین برود، آب كشیدن توی دهان لازم نیست ولی اگر دندان عاریه در دهان نجس شود، باید آن را آب كشید به احتیاط واجب

(مساله 217) اگر غذا لای دندان مانده باشد و داخل دهان خون بیاید، چنانچه انسان نداند كه خون به غذا رسیده، آن غذا پاك است و اگر خون به آن برسد بنابر احتیاط واجب، نجس می شود

(مساله 218) جائی را كه

انسان نمی داند از ظاهر بدن است یا بادطن است آن، اگرنجس شود لازم نیست آب بكشد، اگر چه آب كشیدن احوط است

(مساله 219) اگر گرد و خاك نجس به لباس و فرش و مانند اینها بنشیند، چنانچه هر دو خشك باشند، نجس نمی شود و اگر طوری آنها را تكان دهند كه گرد خاك نجس از آنها بریزد، پاك می شود

10- ا ستبراءحیوان نجاستخوار

(مساله 220) بول و غائط حیوانی كه به خوردن نجاست انسان عادت كرده نجس است، و اگربخواهند پاك شود، باید آن را استبراء كنند، یعنی تا مدتی كه بعد از ان مدت دیگر نجاستخوار به آن نگویند، نگذارند نجاست بخورد و غذای پاك به ان بدهند و باید شتر نجاستخوار را چهل روز و گاو را بیست روز و گوسفند را ده روز و مرغابی را هفت یا پنج روز و مرغ خانگی را سه روز از خوردن نجاست جلوگیری كنند و غذای پاك به آنها بدهند

11 - غائب شدن مسلمان

(مساله221) اگر بدن یا لباس مسلمان یا چیزدیگری كه مانند ظرف و فرش در اختیار او است، نجاست شود و آن مسلمان غائب گردد اگر انسان احتمال بدهد كه آن چیز را آب كشیده یا به واسطة ان كه مثلاً آن چیز در آب جاری افتاده، پاك شده است، اجتناب از آن لازم نیست

(مساله222) اگر خود انسان یقین كند كه چیزی كه نجس بوده پاك شده است، یا دو عادل به پاك شدن آن خبر دهند، آن چیز پاك است و همچنین است اگر كسی كه چیز نجس در اختیار او است بگوید آن چیز پاك شده، یا مسلمانی چیز نجس را آب كشیده باشد، اگر چه معلوم نباشد درست آب كشیده یا نه

(مساله223) كسی كه وكیل شده است لباس انسان را آب بكشد و لباس هم در تصرف او باشد، اگر بگوید آب كشیدم و انسان از گفتة او اطمینان پیدا كند، آن لباس پاك است

(مساله224) اگر انسان حالی دارد كه در آب كشیدن چیز نجس یقین پیدا نمیكند، میتواند به گمان اكتفا

نماید

ظرفها

احکام ظرفها

(مساله225) ظرفی كه از پوست سگ یا خوك یا مردار ساخته شده، خوردن و آشامیدن از آن ظرف حرام است و نباید آن ظرف را در وضو و غسل و كارهائی كه باید با چیز پاك انجام داد، استعمال كنند ولی به كار بردن و استعمال آنها در غیر آنچه كه مشروط به طهارت است، اشكالی ندارد

(مساله226) خوردن و آشامیدن از ظرف طلا و نقره و استعمال آنها حتی در زینت اتاق و نگاهداشتن آنها حرام است و بر صاحب ظرف واجب است كه آن را بشكند و از وضع ظرف بودن خارج كند

(مساله227) ساختن ظرف طلا و نقره و مزدی كه برای آن می گیرند، حرام است

(مساله228) خرید و فروش ظرف طلا و نقره و پول و عوضی كه فروشنده می گیرد، حرام است

(مساله229) گیرة استكان كه از طلا یا نقره می سازند، اگر بعد از برداشتن استكان، ظرف به آن گفته شود، استعمال آن، چه به تنهائی و چه با استكان حرام است و اگر ظرف به آن گفته نشود استعمال آن مانعی ندارد

(مساله 230) استعمال ظرفی كه روی آن را آب طلا یا آب نقره داده اند، اشكال ندارد

(مساله231) اگر فلزی را با طلا یا نقره مخلوط كنند و ظرف بسازند، چنانچه مقدار آن فلز بقدری زیاد باشد كه ظرف طلا یا نقره به آن ظرف نگویند، استعمال آن مانعی ندارد

(مساله232) اگر انسان غذائی كه در ظرف طلا یا نقره است به این منظور كه غذا خوردن در ظرف طلا ونقره حرام است در ظرف دیگر بریزد، این استعمال جایز است، ولی اگر

بخواهد از ظرف دوم غذا بخورد و خالی كردن ظرف برای آن نباشد كه غذا خوردن از ظرف طلا یا نقره جایز نیست، این استعمال حرام می باشد، ولی خوردن غذا از ظرف دو م مانعی ندارد

(مساله 233) استعمال بادگیر قلیان و غلاف شمشیر و كارد و قاب قرآن، اگر از طلا یا نقره باشد، اشكال ندارد و همچنین عطر دان و سرمه دان و مثل اینها

(مساله 234) استعمال ظرف طلا یا نقره در حال ناچاری اشكال ندارد و برای وضو و غسل هم در حال تقیه می شود ظرف طلا و نقره را استعمال كرد، بلكه گاهی واجب است

(مساله 235) استعمال ظرفی كه معلوم نیست از طلا یا نقره است یا از چیز دیگر، اشكال ندارد

(مساله236) همانطور كه استعمال ظرف طلا و نقره و ساختن و خریدن و فروختن و نگاه داشتن و هر گونه استفاده از آ ن و اجرت برای ساختن و اصلاح آن حرام است، ساختن اشیائی از قبیل تخت و زین اسب ولوح وامثال آن از طلا و نقره، هر چند كه ظرف نیست نیز حرام است و راكد نگهداشتن این قبیل منابع ثروت جائز نیست واسراف است وآنچه كه در روایات حكم به جواز آن شده است، ساختن و استعمال اشیائی است كه حقیر یا تابع چیز دیگری مانند حلقة شمشیر وقاب قرآن است

وضو

وضو

(مساله237) در وضو واجب است صورت ودستها را بشویند و جلوی سرو روی پاها را مسح كنند

(مساله 238) درازای صورت را باید ازبالای پیشانی جائی كه موی سر بیرون می آید تا آخر چانه شست و پهنای آن به

مقداری كه بین انگشت وسط وشست قرار میگیرد باید شسته شود، و اگر مختصری از این مقدار را نشوید، وضو باطل است وبرای آنكه یقین كند این مقدار كاملاً شسته شده باید كمی اطراف آن را هم بشوید

(مساله239) اگرصورت یا دست كسی كوچكتر یا بزرگتر از معمول مردم باشد باید ملاحظه كند كه مردمان معمولی تا كجای صورت خود را می شویند، او هم تا همانجا را بشوید واگر دست و صورتش هر دو برخلاف معمول باشد، ولی با هم متناسب باشند، لازم نیست

ملاحظة معمول را بكند، بلكه به دستوری كه در مساله پیش گفته شد وضو بگیرد و نیز اگر در پیشانی او مو روئیده یا جلوی سرش مو ندارد باید به اندازةمعمول، پیشانی را بشوید

(مساله240) اگر احتمال دهد چرك یا چیز دیگری در ابروها و گوشه های چشم و لب او هست كه نمی گذارد آب به آنها برسد چنانچه احتمال او در نظر مردم بجا باشد، باید پیش از وضو، وارسی كند كه اگر هست برطرف نماید

(مساله241) اگر پوست صورت از لای مو پیدا باشد، باید آب را به پوست برساند و اگر پیدا نباشد، شستن مو كافی است و ساندن آب به زیر آن لازم نیست

(مساله242) اگر شك كند كه پوست صورت از لای مو پیدا است یا نه، بنابر احتیاط واجب باید مو را بشوید و آب را به پوست هم برساند

(مساله243) شستن توی بینی و مقداری از لب و چشم كه در وقت بستن، دیده نمی شود واجب نیست، ولی برای آنكه یقین كند از جاهائی كه باید شسته شود چیزی باقی نمانده، واجب

است مقداری از آنها را هم بشوید وكسی كه نمی دانسته باید این مقدار را بشوید، اگر نداند در وضو هائی كه گرفته این مقدار را شسته یا نه، نمازهائی كه خوانده صحیح است

(مساله244) باید صورت و دست ها را از بالا به پائین شست و اگر از پائین به بالا بشوید، باطل است

(مساله245) اگر دست را تر كند و به صورت و دستها بكشد، چنانچه تری دست بقدری باشد كه به واسطة كشیدن دست، آب كمی بر آنها جاری شود، كافی است

(مساله246) بعدازشستن صورت باید دست وبعد ازآن دست چپ را از آرنج تا سر انگشتها بشوید

(مساله247) برای آنكه یقین كند آرنج را كاملاً شسته، باید مقداری بالاتر از آرنج را هم بشوید

(مساله 248) كسی كه پیش از شستن صورت دستهای خود را تا مچ شسته، در موقع وضو باید تا سر انگشتان را بشوید واگر فقط تا مچ را بشوید وضوی او باطل است

(مساله249) در وضو شستن صورت و دستها مرتبة اول واجب و مرتبة دوم جایز و مرتبة سوم و بیشتر از آن حرام می باشد و اینكه كدام شستن اول یا دوم یا سوم است بستگی به قصد گیرندةْ وضو دارد، نه به تعداد دفعاتی كه آب به صورت می ریزد

(مساله 250) بعد از شستن هر دو دست باید جلوی سر را با تری آب وضو كه در دست مانده، مسح كند و احتیاط واجب آن است كه با دست راست باشد هر چند لازم نیست كه از بالا به پائین مسح نماید

(مساله 251) یك قسمت از چهار قسمت سر كه مقابل پیشانی

است جای مسح می باشد و هر جای این قسمت را به هر اندازه مسح كند كافی است، اگر چه احتیاط مستحب آن است كه از درازا به اندازة درازای یك انگشت و از پهنا به اندازة پهنای سه انگشت بسته، مسح نماید

(مساله 252) لازم نیست مسح سر بر پوست آن باشد، بلكه بر موی جلوی سر هم صحیح است، ولی كسی كه موی جلوی سر او به اندازه ای بلند است كه اگر مثلا شانه كند به صورتش می ریزد، یا به جاهای دیگر سر، كه خارج از جلو سر است می رسد، باید بیخ موها را مسح كند، یا فرق سر را باز كرده، پوست سر را مسح نماید و اگر موهائی را كه به صورت می ریزد یا به جاهای دیگر سر می رسد، جلوی سر جمع كند و بر آنها مسح نماید یا بر موی جاهای دیگѠسر، كه جلوی آن آمده مسح كند، باطل است

(مساله 253) بعد از مسح سر باید با تری آب وضو كه در دست مانده، روی پاها را از سر یكی از انگشتها تا بر آمدگی روی پا، مسح كند

(مساله 254) پهنای مسح پا به هر اندازه باشد كافی است، ولی بهتر آن است كه به اندازة پهنای سه انگشت بسته مسح نماید، و بهتر از مسح تمام روی پا است

(مساله 255) اگر در مسح پا همة را روی پا بگذارد و كمی بكشد، صحیح است

(مساله 256) در مسح سر و روی پا باید دست را روی آنها بكشد و اگر دست را نگهدارد و سر یا پا را به آن بكشد

وضو باطل است، ولی اگر موقعی كه دست را می كشد سر یا پا مختصری حركت كند، اشكال ندارد

(مساله 257) جای مسح باید خشك باشد و اگر بقدری تر باشد كه رطوبت كف دست به آن اثر نكند، مسح باطل است ولی اگر تری آن بقدری كم باشد كه رطوبتی كه بعد از مسح در آن دیده می شود بگویند فقط از تری كف دست است اشكال ندارد

(مساله 258) اگر برای مسح رطوبتی در كف دست نمانده باشد، نمی تواند دست را با آب خارج تر كند، بلكه باید از اعضاء دیگر وضو رطوبت بگیرد و با آن مسح نماید

(مساله 259) اگر رطوبت كف دست فقط به اندازة مسح سر باشد، می تواند سر را با همان رطوبت مسح كند و برای مسح پاها از اعضاء دیگر وضو رطوبت بگیرد

(مساله 260) مسح كردن از روی جوراب و كفش باطل است، ولی اگر به واسطة سرمای شدید یا ترس از دزد و درنده و مانند اینها نتواند كفش یا جوراب را بیرون آورد، مسح كردن بر آن اشكال ندارد و اگر روی كفش نجس باشد باید چیز پاكی بر آن بیندازد و

بر آن چیز مسح كند

(مساله 261) اگر روی پا نجس باشد و نتواند برای مسح، آن را آب بكشد، باید تیمم نماید

وضوی ارتماسی

(مساله262) وضوی ارتماسی آن است كه انسان صورت و دستها را به قصد وضو در آب فرو برد یا آنها را در آب فرو برد و به قصد وضو بیرون آورده، ولی مسح با تری آن دست اشكال دارد، بنابراین دست چپ را نباید ارتماسی شست

(مساله263) در وضوی ارتماسی هم باید صورت و دستها از بالا به پائین شسته شود، پس اگر و قتی كه صورت و دستها را در آب فرو می برد قصد وضو كند، باید صورت را از طرف پیشانی و دستها را از طرف آرنج در آب فرو برد و اگر موقع بیرون آوردن ازآب قصد وضو

كند، باید صورت را از طرف پیشانی و دستها را زا طرف آرنج بیرون آورد

(مساله264) اگر وضوی بعضی از اعضاء را ارتماسی و بعضی را غیر ارتماسی انجام دهد، اشكال ندارد

دعاهائی كه موقع وضو گرفتن مستحب است

(مساله265) كسی كه وضو می گیرد مستحب است موقعی كه نگاهش به آب می افتاد بگوید: بسمِ اللهِ و باللهِ و الحمدلِله الذی جَعل الماءَ طهُوراً وَ لم یجَعلهُ نَجِساً و موقعی كه پیش از وضو دست خود را می شوید بگوید: اللهّم اجعلنی منَ التوابینَ و اجعلنی مِن المُتطهرینَ و در وقت مضمضه كردن یعنی آب در دهان گردانیدن بگوید: اللهمّ لقنِی حُجتی یومَ القاكَ وَ اطلِق لسانی بذكركَ و در وقت استنشاق یعنی آب در بینی كردن بگوید: اللُهّم لاتُحرم عَلی ریحَ الجنهِ و اجعلنی ممّن یشُم ریحَها و رو حَها و طیبَها و موقع

شستن رو بگوید: اللّهُم بّیض وجهی یومَ تسودُ فیه الوجوهُ و لاتُسَود وَجهی یومَ تبیضُ فیه الوُجوهُ ودر وقت شستن دست راست بخواند: اللهّم اعطنی كتِابی بیمینی و الخُلد فی الجنانِ بیساری و حَاسبنی حساباً یسیراً و موقع شستن دست چپ بگوید: اللهُم لاتُعطنی مغلولهً الی عنُقی و اعوذُ بك مِن مقطعاتِ النیرانِ و موقعی كه سر را مسح می كند بگوید:

اللّهم غَشنی بِرحمتكَ و برَكاتك و عفوكَ و

در وقت مسح پا بخواند: اللّهُم ثبَتنی علی الصراط یومَ تزلُ فیه الاقدامُ و اجعَل سعیی فیما یرضیكَ عَنی یا ذالجلالِ و الاكرامِ

شرائط وضو

شرائط صحیح بودن وضو سیزده چیز است:

شرط آول –آن كه آب وضو پاك با شد

شرط دوم – آنكه مطلق باشد و معنای مطلق و مضاف در فصل آبها گذشت

شرط سوم – آنكه آب وضو مباح باشد

(مساله266) وضو با آب نجس و آب مضاف باطل است، اگر چه انسان نجس بودن یا مضاف بودن آن را نداند یا فراموش كرده باشد، و اگر با آن وضو نمازی هم خوانده باشد، باید آن نماز را دوباره با وضوی صحیح بخواند

(مساله267) اگر غیر از آب گل آلود و مضاف، آب دیگری برای وضو ندارد، چنانچه وقت نماز تنگ است باید تیمم كند و اگر وقت دارد، احتیاط واجب آن است كه آب را بگذارد تا صاف و ته نشین شود و وضو بگیرد

(مساله268) وضو با آب غصبی و یا آبی كه معلوم نیست صاحب آن راضی است یا نه، حرام و باطل است، ولی اگر سابقاً راضی بوده و انسان نمی داند كه از رضایتش برگشته یا نه، وضو صحیح است و نیز اگر آب وضو از صورت و دستها در جای غصبی بریزد

وضوی او صحیح است

(مساله 269) وضو گرفتن از حوض مدرسه ای كه انسان نمی داند آن حوض را برای همة مردم وقف كرده اند یا برای محصلین همان مدرسه، در صورتی كه معمولا مردم از آب آن وضو بگیرند، اشكال ندارد

(مساله 270) كسی كه نمی خواهد در مسجدی نماز بخواند، اگر نداند حوض

آن را برای همة مردم وقف كرده اند یا برای كسانی كه در آنجا نماز می خوانند نمی تواند از حوض آن وضو بگیرد، ولی اگر معمولا كسانی هم كه نمی خواهند در آنجا نماز بخوانند از حوض آن

وضو می گیرند، می تواند از حوض آن، وضو بگیرد

(مساله 271) وضو گرفتن از حوض تیمچه ها و مسافر خانه ها و مانند اینها برای كسانی كه ساكن آنجا ها نیستند، در صورتی صحیح است كه معمولا كسانی هم كه ساكن آنجا ها نیستند با آب آنها وضو بگیرند

(مساله 272) وضو گرفتن در نهرهای بزرگ اگر چه انسان نداند كه صاحب آن ها راضی است، اشكال ندارد ولی اگر صاحب آنها از وضو گرفتن نهی كند، احتیاط واجب آن است كه با آب آنها وضو نگیرند

(مساله 273) اگر فراموش كند آب غصبی است و با آن وضو بگیرد، صحیح است، اگر چه خودش آب را غصب كرده باشد

شرط چهارم – آنكه ظرف آب وضو، مباح باشد

شرط پنجم – آنكه ظرف آب وضو، طلا و نقره نباشد

(مساله 274) اگر آب وضو در ظرف غصبی یا طلا یا نقره باشد و غیر از آن، آب دیگری ندارد باید تیمم كند و اگر وضو بگیرد در ظرف غصبی باطل است و در ظرف طلا یا نقره بنابر احتیاط واجب باید تیمم كند و اگر آب دیگری دارد چنانچه در ظرف غصبی یا طلا و

نقره وضوی ارتماسی بگیرد یا با آنها آب را به صورت و دستها بریزد، وضوی او به احتیاط واجب باطل است و در صورتی كه با مشت یا چیز

دیگر، آب را از آنها بردارد و به صورت و دستها بریزد، وضوی او صحیح است هر چند به وسیلة آب برداشتن، مرتكب معصیت

شده است

(مساله 275) اگر در حوضی كه مثلا یك آجر یا سنگ آند غصبی است، وضو بگیرد صحیح است، ولی اگر وضوی او تصرف در غصب حساب شود گناهكار است

(مساله 276) اگر در صحن یكی از امامان یا امامزادگان كه سابقا قبرستان بوده، حوض یا نهری بسازند، چنانچه انسان نداند كه زمین صحن را برای قبرستان وقف كرده اند، وضو گرفتن در آن حوض و نهر اشكال ندارد

(مساله 277) اگر پیش از تمام شدن وضو، جائی را كه شسته یا مسح كرده نجس شود، وضو صحیح است

(مساله 278) اگر غیر از اعضاء وضو جائی از بدن نجس باشد، وضو صحیح است ولی اگر مخرج را از بول یا غائط تطهیر نكرده باشد، احتیاط مستحب آن است كه اول آن را تطهیر نكرده باشد، احتیاط مستحب آن است كه اول آن تطهیر كند بعد وضو بگیرد

(مساله 279) اگر یكی از اعضاءوضو نجس باشد و بعد از وضو شك كند كه پیش از وضو آنجا را آب كشیده یا نه چنانچه در موقع وضو ملتفت پاك بودن و نجس بودن آنجا نبوده وضو باطل است و اگر می داند ملتفت بوده، یا شك دارد كه ملتفت بوده یا نه وضو صحیح

است، و در هر صورت جائی را كه نجس بوده باید آب كشید

(مساله 280) اگر در صورت یا دستها بریدگی یا زخمی است كه خون آن بند نمی آید، و آب برای آن ضرر ندارد، باید

در آب كر یا جاری فرو برد و قدری فشار دهد كه خون بند بیاید، و انگشت خود را روی زخم یا بریدگی در زیر آب از بالا به پائین بكشد تا آب بر آن

جاری شود

شرط هفتم – آنكه وقت برای وضو و نماز كافی باشد

(مساله 281) هر گاه وقت بقدری تنگ باشد كه اگر وضو بگیرد تمام نماز یا مقداری از آن بعد از وقت خوانده می شود، باید تیمم كند ولی اگر برای وضو و تیمم یك اندازه وقت لازم باشد باید وضو بگیرد

(مساله282) كسی كه د ر تنگی وقت نماز باید تیمم كند، اگر به جای تیمم وضو بگیرد صحیح است چه برای آن نماز وضو بگیرد یا برای كار دیگر

شرط هشتم –آ نكه به قصد قربت یعنی برای انجام فرمان خداوند عالم وضو بگیرد، و اگر برای خنك شدن یا به قصد دیگری وضو بگیرد، باطل است

(مساله 283) لازم نیست نیت وضو را به زبان بگوید یا از قلب خود بگذراند ولی باید در تمام وضو متوجه باشد كه وضو می گیرد، بطوری كه اگر از او بپرسند چه می كنی ؟ بگوید وضو می گیرم

شرط نهم-آنكه وضو را به ترتیبی كه گفته شد بجا آورد، یعنی اول صورت و بعد دست راست و بعد دست چپ را بشوید و بعد از آن سر و بعد پاها را مسح نماید و باید پای راست را پیش از پای چپ مسح كند و اگر به این ترتیب وضو نگیرد باطل است

شرط دهم-آنكه كارهای وضو را پشت سر هم انجام دهد

(مساله284) اگر بین وضو بقدری

فاصله شود كه وقتی می خواهد جائی را بشوید یا مسح كند، رطوبت جاهائی كه پیش از آن شسته یا مسح كرده خشك شده باشد، وضو باطل است و اگر فقط رطوبت جائی كه جلوتر از محلی است كه می خواهد بشوید یا مسح كند، خشك شده باشد مثلاً موقعی كه می خواهد دست چپ را بشوید رطوبت دست راست

خشك شده باشد و صورت تر باشد، وضو صحیح است

(مساله285) اگر كارهای وضو را پشت سر هم به جا آورد ولی به واسطه گرمای هوا یا حرارت زیاد بدن و مانند اینها رطوبت خشك شود، وضوی او صحیح است

(مساله286) راه رفتن در بین وضو اشكال ندارد، پس اگر بعد از شستن صورت و دستها چند قدم راه برود و بعد سر و پا را مسح كند، وضوی او صحیح است

شرط یازدهم- آنكه شستن صورت و دستها و مسح سر و پاها را خود انسان انجام دهد و اگر دیگری او را وضو دهد، یا در رساندن آب به صورت و دستها و مسح سر و پاها به او كمك نماید، وضو باطل است

(مساله287) كسی كه نمی تواند وضو بگیرد باید نائب بگیرد كه او را وضو دهد و چنانچه مزد هم بخواهد، در صورتی كه بتواند باید بدهد، ولی خود او نیت وضو كند و با دست خود مسح نماید و اگر نمی تواند باید نائبش دست او را بگیرد و به جای مسح او بكشد، و اگر این هم ممكن نیست باید از دست او رطوبت بگیرد و با آن رطوبت، سر و پای او را مسح بكند

(مساله 288)

هر كدام از كارهای وضو را كه می تواند به تنهائی انجام دهد، نباید در آن كمك بگیرد

شرط دوازدهم – آنكه استعمال آب برای او مانعی نداشته باشد

(مساله 289) كسی كه می ترسد كه اگر وضو بگیرد، مریض شود یا اگر آب را به مصرف وضو برساند تشنه بماند نباید وضو بگیرد بلكه اگر نداند كه آب برای او ضرر دارد و وضو بگیرد و بعد بفهمد ضرر داشته، احتیاط واجب آن است كه تیمم كند و با آن وضو نماز

نخواند و اگر با آن وضو نمازی بجاآورده، دوباره آن را انجام دهد

(مساله 290) اگر رساندن آب به صورت و دستها به مقدار كمی وضو با آن صحیح است ضرر ندارد و بیشتر از آن ضرر داشته باشد، باید با همان مقدار، وضو بگیرد

شرط سیزدهم – آنكه در اعضاء وضو مانعی از رسیدن آب نباشد

(مساله 291) اگر می داند چیزی به اعضاء وضو چسبیده ولی شك دارد كه از رسیدن آب جلوگیری می كند یا نه، باید آن را برطرف كند یا آب را به زیر آن برساند

(مساله 292) اگر زیر ناخن چرك باشد، وضو اشكال ندارد ولی اگر ناخن را بگیرند باید برای وضو آن چرك را بر طرف كنند، و نیز اگر ناخن بیشتر از معمول بلند باشد، باید چرك زیر مقداری را كه از معمول بلندتر است برطرف نمایند

(مساله 293) اگر درصورت ودستها وجلوی سر وروی پاها به واسطة سوختن یا چیز دیگر برآمدگی پیدا شود، شستن و مسح روی آن كافی است و چنانچه سوراخ شود رساندن آب به زیر پوست لازم نیست،

بلكه اگر پوست یك قسمت آن كنده شود، لازم نیست آب را

به زیر قسمتی كه كنده نشده برساند، ولی چنانچه پوستی كه كنده شده گاهی به بدن می چسبد و گاهی بلند می شود، باید آن را قطع یا آب را به زیر آن برساند

(مساله 294) اگر انسان شك كند كه به اعضای وضوی او چیزی چسبیده یا نه چنانچه احتمال او درنظر مردم بجا باشد مثل آنكه بعد ازگل كاری، شك كند گل به دست او چسبیده یا نه، باید وارسی كند یا بقدری دست بمالد كه اطمینان پیدا كند كه اگر بوده بر طرف شده یا آب به زیر آن رسیده است

(مساله 295) جائی را كه باید شست و مسح كرد هر قدر چرك باشد، اگر چرك آن مانع از رسیدن آب به بدن نباشد اشكال ندارد، و همچنین است اگر بعد از گچ كاری و مانند آن چیز سفیدی كه جلوگیری از رسیدن آب به پوست نمی نماید بر دست بماند، ولی اگر شك

كند كه با بودن آنها آب به بدن می رسد یا نه، باید آنها را بر طرف كند

(مساله 296) اگر پیش از وضو بداند كه در بعضی از اعضاء وضو مانعی از رسیدن آب هست و بعد از وضو شك كند كه در موقع وضو آب را به آنجا رسانده یا نه وضوی او صحیح است، ولی اگر بداند كه موقع وضو ملتفت آن مانع نبوده، باید دوباره وضو بگیرد

(مساله 297) اگر در بعضی از اعضاء وضو مانعی باشد كه گاهی آب به خودی خود زیر آن می رسد و گاهی نمی رسد

و انسان بعد از وضو شك كند كه آب زیر آن رسیده یا نه، چنانچه بداند موقع وضو ملتفت رسیدن آب به زیر آن نبوده، واجب است، دوباره وضو

بگیرد

(مساله 298) اگر بعد از وضو چیزی كه مانع از رسیدن آب است در اعضاء وضو ببیند و نداند موقع وضو بوده یا بعد پیدا شده، وضوی او صحیح است، ولی اگر بداند كه در وقت وضو ملتفت آن مانع نبوده، احتیاط واجب آن است كه دوباره وضو بگیرد

(مساله 299) اگر بعد از وضو شك كند چیزی كه مانع رسیدن آب است در اعضاء وضو بوده یا نه، وضو صحیح است

احكام وضو

(مساله 300) كسی كه در كارهای وضو و شرائط آن مثل پاك بودن آب و غصبی نبودن آن خیلی شك می كند، باید به شك خود اعتنا نكند

(مساله 301) اگر شك كند كه وضوی او باطل شده یا نه بنا می گذارد كه وضوی او باقی است، ولی اگر بعد از بول استبراء نكرده و وضو گرفته باشد و بعد از وضو رطوبتی از او بیرون آید كه نداند بول است یا چیز دیگر، وضوی او باطل است

(مساله 302) كسی كه شك دارد وضو گرفته یا نه، باید وضو بگیرد

(مساله 303) كسی كه شك میداند وضو گرفته و حدثی هم از او سر زده، مثلاً بول كرده، اگر نداند كدام جلوتر بوده، چنانچه پیش از نماز است باید وضو بگیرد، و اگر در بین نماز است، باید نماز را بشكند و وضو بگیرد و اگر بعد از نماز است باید وضو بگیرد و بنابر

احتیاط واجب نمازی را كه

خوانده دوباره بخواند

(مساله304) اگر بعد از نماز شك كند كه وضو گرفته یا نه نماز او صحیح است، ولی باید برای نماز های بعد وضو بگیرد

(مساله 305) اگر در بین نماز شك كند كه وضو گرفته یا نه، نماز او باطل است و باید وضو بگیرد و نماز را بخواند

(مساله 306) اگر بعد از نماز شك كند، كه قبل از نماز وضوی او باطل شده یا بعد از نماز نمازی كه خوانده صحیح است

(مساله307) اگر انسان مرضی دارد كه بول او قطره قطره می ریزد یا نمی تواند از بیرون آمدن غائط خودداری كند، چنانچه یقین دارد كه از اول وقت نماز تا آخر آن به مقدار وضو گرفتن و نماز خواندن مهلت پیدا می كند، باید نماز را در وقتی كه مهلت پیدا می كند

بخواند و اگر مهلت او به مقداركارهای واجب نماز است، باید در وقتی كه مهلت داردفقط كارهای واجب نماز را بجا آورد و كارهای مستحب آن مانند اذان و اقامه را ترك نماید

(مساله308) اگر به مقدار وضو و نماز مهلت پیدا نمی كند و در بین نماز چند دفعه بول از او خارج می شود، وضوی اول كافی است ولی چنانچه مرضی دارد كه در بین نماز چند مرتبه غائط از او خارج می شود كه اگر بخواهد بعد از هر دفعه وضو بگیرد سخت نیست، باید ظرف آبی پهلوی خود بگذارد و هر وقت غائط از او خارج شد، وضو بگیرد و بقیة نماز را

بخواند

(مساله309) كسی كه غائط پی در پی از او خارج می شود كه وضو گرفتن بعد از

هر دفعه برای سخت است، اگر بتواند مقداری از نماز را با وضو بخواند، باید برای هر نماز یك وضو بگیرد

(مساله310) كسی كه بول پی در پی از او خارج می شود، اگر بین دو نماز قطرة بولی از او خارج نشود می تواند با یك وضو هر دو نماز را بخواند و قطره هایی كه بین تنماز خارج می شود، اشكال ندارد

(مساله 311) كسی كه بول یا غائط پی در پی از او خارج می شود اگر نتواند هیچ مقدار از نماز را با وضو بخواند، می تواند چند نماز را با یك وضو بخواند، مگر اختیاراً بول یا غائط كند یا چیز دیگری كه وضو را باطل می كند، پیش آید

(مساله312) اگر مرضی دارد كه نمی تواند از خارج شدن باد جلوگیری كند، باید به وظیفة كسانی كه نمی توانند از بیرون آمدن غائط خودداری كنند، عمل نماید

(مساله313) كسی كه غائط پی در پی ا ز او خارج می شود، باید برای هر نمازی وضو بگیرد و فوراً مشغول نماز شود، ولی برای بجا آوردن سجده و تشهد فراموش شده و نماز احتیاط كه باید بعد از نماز انجام داد، در صورتی كه آنها را بعد از نماز فوراً بجا بیاورد،

وضو گرفتن لازم نیست

(مساله 314) كسی كه بول او قطره قطره می ریزد باید برای نماز به وسیلة كیسه ای كه در آن، پنبه یا چیز دیگری است كه از رسیدن بول به جاهای دیگر جلوگیری می كند، خود را حفظ نماید واحتیاط واجب آن است كه پیش از هر نماز مخرج بول را كه نجس شده

آب

بكشد، و نیز كسی كه نمی تواند از بیرون آمدن غائط خودداری كند، چنانچه ممكن باشد باید به مقداری نماز از رسیدن غائط به جاهای دیگر جلوگیری نماید و احتیاط واجب آن است كه اگر مشقت ندارد، برای هر نماز مخرج غائط را آب بكشد

(مساله315) كسی كه نمی تواند از بیرون آمدن بول و غائط خودداری كند، در صورتی كه ممكن باشد و مشقت و زحمت و خوف ضرر نداشته باشد، باید به مقدار نماز از خارج شدن بول و غائط جلوگیری نماید، اگر چه خرج داشته باشد بلكه اگر مرض او به آسانی معالجه شود، احتیاط واجب آن است كه خودرا معالجه نماید

(مساله316) كسی كه نمی تواند ازبیرون آمدن بول وغائط خودداری كند، بعد از آنكه مرض او خوب شد، لازم نیست نمازهائی را كه در وقت مرض مطابق وظیفه اش خوانده قضا نماید ولی اگر در بین وقت نماز، مرض او خوب شود، باید نمازی را كه در آن وقت

خوانده، دوباره بخواند

چیزهائی كه باید برای آنها وضو گرفت

(مساله317) برای شش چیز باید وضو گرفت:

اول: برای نمازهای واجب غیر از نماز میت

دوم: برای سجده و تشهد فراموش شده، اگر بین آنها و نماز حدثی از او سر زده مثلاً بول كرده باشد، ولی برای سجده سهو واجب نیست وضو بگیرد

سوم: برای طواف واجب خانه كعبه

چهارم: اگر نذر یا عهد كرده یا قسم خورده باشد كه وضو بگیرد

پنجم: اگر نذر كرده باشد كه جائی از بدن خود را به خط قرآن برساند

ششم: برای آب كشیدن قرآنی كه نجس شده یا بیرون آوردن آن از مستراح و مانند آن، درصورتی

كه مجبور باشد دست یاجای دیگر بدن خود رابه خط قرآن برساند، ولی چنانچه معطل شدن به مقدار وضو بی احترامی به قرآن باشد، باید بدون اینكه وضو بگیرد، قرآن را از مستراح و مانند آن بیرون آورد، یا اگر نجس شده آب بكشد و تا ممكن است از دست گذاشتن به خط قرآن خودداری كند

(مساله318) مّس نمودن خط قرآن، یعنی رساندن جائی از بدن به خط قرآن برای كسی كه وضو ندارد حرام است ولی اگر قرآن را به زبان فارسی یا به زبان دیگر ترجمه كنند، مس آن اشكال ندارد

(مساله319) جلوگیری بچه و دیوانه از مس خط قرآن واجب نیست، ولی اگر مس نمودن آنان بی احترامی به قرآن باشد، باید از آنان جلوگیری كنند

(مساله320) كسی كه وضو ندارد، حرام است اسم خداوند متعال را به هر زبانی نوشته شده باشد مس نماید و مس اسم مبارك پیغمبر و امام و حضرت زهرا (علیهم السلام) هم اگر هتك و بی احترامی باشد، حرام است و بنابر احتیاط مستحب چنانچه بی احترامی هم نباشد، مّس ننماید

(مساله 322) كسی كه یقین دارد وقت داخل شده، اگر نیت وضوی واجب كند و بعد از وضو بفهد وقت داخل نشده، وضوی او صحیح است

(مساله323) مستحب است انسان برای نماز میت و زیارت اهل قبور و رفتن به مسجد و حرم امامان (علیهم السلام) وضو بگیرد، و همجچنین برای همراه داشتن قرآ ن و خواندن و نوشتن آن و نیز برای مس حاشیة قرآن و برای خوابیدن، وضو گرفتن مستحب است و

نیز مستحب است كسی كه وضو دارد دوباره وضو بگیرد و اگر

برای یكی از این كارها وضو بگیرد، هر كاری را كه باید با وضو انجام داد، می تواند بجا آورد مثلاً می تواند با آن وضو نماز بخواند

چیزهائی كه وضو را باطل می كند

(مساله324) هفت چیز وضو را باطل می كند:

اول: بول

دوم: غائط

سوم: باد معده و روده كه از مخرج غائط خارج می شود

چهارم: خوابی كه به واسطة آن چشم نبیند و گوش نشنود ولی اگر چشم نبیند و چشم گوش بشنود وضو باطل نمی شود

پنجم: چیزهائی كه عقل را از بین می برد مانند دیوانگی و مستی و بیهوشی

ششم: اسستحاضه زنان كه بعداً گفته می شود

هفتم: كاری كه برای آن باید غسل كرد، مانند جنابت

احكام وضوی جبیره

چیزی كه با آن زخم و شكسته را می بندند و دوائی كه روی زخم و مانند آن می گذارند، جبیره نامیده می شود

(مساله 325) اگر در یكی از جاهای وضو، زخم یا دمل یا شكستگی باشد چنانچه روی آن باز است و برای آن ضرر ندارد، باید بطور معمول وضو گرفت

(مساله 326) اگر زخم یا دمل یا شكستگی در صورت و دستها باشد و روی آن باز باشد و آب ریختن روی آن ضرر داشته باشد اگر اطراف آن را بشوید كافی است ولی چنانچه كشیدن دست تر بر آن ضرر ندارد، بهتر آن است كه دست تر بر آن بكشد و بعد پارچة

پاكی روی آن بگذارد و دست تر را روی پارچه هم بكشد و اگر این مقدار هم ضرر دارد یا زخم نجس است و نمی شود آب كشید، باید اطراف زخم را بطوری كه در وضو گفته شد، از بالا به پائین بشوید و بنابر احتیاط مستحب پارچة پاكی روی زخم بگذارد و دست تر

روی آن بكشد، و اگر گذاشتن پارچه ممكن نیست، شستن اطراف زخم

كافی است و در هر صورت تیمم لازم نیست

(مساله 327) اگر زخم یا دمل یا شكستگی در جلوی سر یا روی پاها باشد و روی آن باز باشد، چنانچه نتواند آن را مسح كند، باید پارچه پاكی روی آن بگذارد و روی پارچه را با تری آب وضو كه در دست مانده مسح كند، بنابر احتیاط مستحب تیمم هم بنماید و اگر

گذاشتن پارچه ممكن نباشد، باید به جای وضو تیمم كند و بهتر است یك وضو و بدون مسح هم بگیرد

(مساله 328) اگر روی دمل یا زخم یا شكستگی بسته باشد، چنانچه باز كردن آن ممكن است و زحمت و مشقت هم ندارد و آب هم برای آن ضرر ندارد، باید روی آن را باز كند و وضو بگیرد، چه زخم و مانند آن در صورت و دستها باشد، یا جلوی سر و روی پاها

(مساله 329) اگر زخم یا دمل یا شكستگی در صورت یا دستها و بشود روی آن را باز كرد، چنانچه ریختن آب روی آن ضرر داردو كشیدن تر ضرر ندارد، واجب است كه دست تر روی آن بكشد

(مساله 330) اگر نمی شود روی زخم را باز كرد ولی زخم و چیزی كه روی آن گذاشته پاك است و رسانیدن آب به زخم ممكن است و ضرر و زحمت و مشقت هم ندارد، باید آب را به روی زخم برساند، و اگر زخم یا چیزی كه روی آن گذاشته نجس است، چنانچه آب

كشیدن آن و رساندن آب به روی زخم بدون زحمت و مشقت ممكن باشد، باید آن را آب بكشد و موقع وضو آب را

به زخم برساند، و در صورتی كه آب برای زخم ضرر دارد، یا آنكه رساندن آب به روی زخم ممكن نیست، یا زخم نجس است و نمی شود، آن را آب

كشید، باید اطراف زخم را بشوید و اگر جبیره پاك است روی آن را مسح كند، و اگر جبیره نجس است یا نمی شود روی آن را دست تر كشید، مثلاً دوائی است كه به دست می چسبد، پارچة پاكی را بطوری كه جزء جبیره حساب شود، روی آن بگذارد و دست تر آن بكشد، و اگر این هم ممكن نیست احتیاط واجب آن است كه وضو بگیرد و تیمم هم بنماید

(مساله331) اگر جبیره تمام صورت یا تمام یكی از دستها یا تمام هر دو دست را گرفته باشد، باید وضوی جبیره ای بگیرد

(مساله332) اگر جبیره تمام یا بیشتر اعضاء وضو را گرفته باشد نیز باید وضوی جبیره ای بگیرد

(مساله333) كسی كه در كف دست و انگشتها جبیره دارد و در موقع وضو دست تر روی آن كشیده است، باید سر و پا را با همان رطوبت مسح كند

(مساله334) اگرجبیره تمام پهنای روی پا را گرفته، ولی مقداری از طرف انگشتان و مقداری از طرف بالای پا باز است، باید جاهائی كه باز است روی پا را و جائی كه جبیره است روی جبیره را مسح كند

(مساله335) اگر در صورت یا دستها چند جبیره باشد، باید بین آنها را بشوید و اگر جبیره ها در سر یا روی پاها باشد باید بین آنها را مسح كند و در جاهائی كه جبیره است باید به دستور جبیره عمل نماید

(مساله336)

اگر جبیره بیشتر از معمول اطراف زخم را گرفته و برداشتن آن ممكن نیست، باید به دستور جبیره عمل كند و بنابر احتیاط واجب تیمم هم بنماید، و اگر برداشتن جبیره ممكن است باید جبیره را بردارد، پس اگر زخم در صورت و دستها است اطراف آن را

بشوید و اگر در سر یا روی پاها است اطراف ان را مسح كند و برای جای زخم به دستور جبیره عمل نماید

(مساله337) اگر در جای وضو زخم و جراحت و شكستگی نیست، ولی به جهت دیگری آب برای تمام دست و صورت ضرر دارد، باید تیمم كند و احتیاط واجب آن است كه وضوی جبیره ای هم بگیرد، ولی اگر برای مقداری از دست و صورت ضرر دارد، تنها تیمم كافی

است

(مساله338) اگر جائی از اعضاء وضو را رگ زده است و نمی تواند آن را آب بكشد یا آب برای آن ضرر دارد اگر روی آن بسته است، باید به دستور جبیره عمل كند، و اگر معمولا باز است شستن اطراف آن كافی است

(مساله 339) اگر درجای وضو یا غسل چیزی چسبیده است كه برداشتن آن ممكن نیست، یا بقدری مشقت دارد كه نمی شود تحمل كرد باید به دستور جبیره عمل كند

(مساله 340) غسل جبیره ای مثل وضوی جبیره ای است، ولی باید آن را ترتیبی بجاآورند و اگر ارتماسی انجام دهند باطل است

(مساله 341) كسی كه وظیفة او تیمم است اگر در بعضی از جاهای تیمم او زخم یا دمل یا شكستگی باشد باید به دستور وضوی جبیره ای تیمم جبیره ای نماید

(مساله 342) كسی كه باید

با وضو یا غسل جبیره ای نماز بخواند، چنانچه بداند كه تا آخر وقت عذر او بر طرف نمی شود، می تواند در اول وقت نماز بخواند، ولی اگر امید دارد كه تا آخر وقت نشد در آخر وقت نماز را با وضو یا غسل جبیره ای بجا آورد

(مساله 343) اگر انسان برای مرضی كه در چشم او است موی چشم خود را بچسباند، باید تیمم نماید و احتیاط مستحب آن است كه وضوی جبیره ای هم بگیرد

(مساله 344) كسی كه نمی داند وظیفه اش تیمم است یا وضوی جبیره ای، بنابر احتیاط واجب باید هر دو را بجا آورد

(مساله 345) نمازهائی را كه انسان با وضوی جبیره ای خوانده صحیح است، و بعد از آنكه عذرش بر طرف شد، برای نمازهای بعد هم در صورتی كه وضوی او باطل نشده است نباید وضو بگیرد، ولی اگر برای آنكه نمی دانسته تكلیفش جبیره است یا تیمم، هر دو را انجام داده باشد، باید برای نمازهای بعد وضو بگیرد

غسلهای واجب

احكام جنابت

(مساله 346) به دو چیز انسان جنب می شود: اول – جماع، دوم – بیرون آمدن منی، چه در خواب باشد یا بیداری، كم باشد یا زیاد با شهوت یا بی شهوت، با اختیار باشد یا بی اختیار

(مساله347) اگر رطوبتی از انسان خارج شود و نداند منی است یا بول یا غیر اینها، چنانچه با شهوت و جستن بیرون آورده و بعد از بیرون آمدن آن، بدن سست شده، آن رطوبت حكم منی دارد و اگر هیچ یك از این سه نشانه یا بعضی از اینها را نداشته باشد،

حكم منی ندارد

ولی در زن و مریض لازم نیست آن آب، با جستن بیرو ن آمده باشد، بلكه اگر با شهوت بیرون آمده باشد و بدن سست شود در حكم منی است

(مساله348) اگر از مردی كه مریض نیست آبی بیرون آید كه یكی از سه نشانة را كه در مساله پیش گفته شد داشته باشد و نداند نشانه های دیگری را داشته یا نه، چنانكه پیش از بیرون آمدن آن آب وضو نداشته، باید وضو بگیرد

(مساله349) مستحب است انسان بعد از بیرون آمدن منی بول كند، و اگر بول نكند و بعد از غسل رطوبتی از او بیرون آید، كه نداند منی است یا رطوبت دیگر، حكم منی دارد

(مساله350) اگر انسان جماع كند و به اندازة ختنه گاه یا بیشتر داخل شود، در زن باشد یا در مرد، در قُبل باشد یا در دُبُر، بالغ باشد یا نابالغ اگر چه منی بیرون نیاید، هر دو جنب می شوند و در صورتی كه تا كمتر از خختنه گاه داخل شده و بطوری كه داخل شدن صدق می كند، احتیاط به غسل كردن ترك نشود

(مساله351) اگر شك كند كه به مقدار ختنه گاه داخل شده یا نه، بطوری كه شك در صدق داخل شدن دارد، غسل بر او واجب نیست

(مساله352) اگر نعوذ بالله حیوانی را وطی كند، یعنی با او نزدیكی نماید و منی از او بیرون آید، غسل تنها كافی است و اگر منی بیرون نیاید، چنانچه پیش از وطی وضو داشته باز هم غسل تنها كافی است و اگر وضو نداشته احتیاط واجب آن است كه غسل كند، وضو هم بگیرد

(مساله353)

اگر منی از جای خود حركت كند و بیرون نیاید، یا انسان شك كند كه منی از او بیرون آمده یا نه، غسل بر او واجب نیست

(مساله 354) كسی كه نمی تواند غسل كند ولی تیمم برایش ممكن است، بعد از داخل شدن وقت نماز هم می تواند با عیال خود نزدیكی كند

(مساله 355) اگر در لباس خود منی ببیند و بداند كه از خود اواست و برای آن غسل نكرده، باید غسل كند و نمازهائی را كه یقین دارد، بعد از بیرون آمدن منی خوانده قضا كند، ولی نمازهائی را كه احتمال می دهد، بعد از بیرون آمدن آن منی خوانده، لازم نیست قضا نماید

چیزهائی كه بر جنب حرام است

(مساله 356) پنج چیز بر جنب حرام است:

اول: رساندن جائی از بدن به خط قرآن یا به اسم خدا و اسم پیامبران و امامان (علیهم السلام) بطوری كه در وضو گفته شد

دوم: رفتن در مسجد الحرام و مسجد پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اگر چه از یك در داخل، و از در دیگری خارج شود

سوم: توقف در مساجد دیگر، ولی اگر از یك در داخل و از در دیگری خارج شود، یا برای برداشتن چیزی برود مانعی ندارد و احتیاط واجب آن است كه در حرم امامان هم توقف نكند

چهارم: گذاشتن چیزی در مسجد

پنجم: خواندن سوره ای كه سجده واجب دارد و آن چهار سوره است: اول، سورة سی و دوم قرآن (الم تنزیل) دوم، سورة چهل و یكم (حم سجده) سوم، سورة پنجاه و سوم (و النجم) چهارم، سورة نود و ششم (اقرء) و اگر یك حرف

ر ا به قصد یكی از این چهار سوره هم بخواند حرام است

چیزهائی كه بر جنب مكروه است

(مساله 357) نه چیز بر جنب مكروه است:

اول و دوم: خوردن و آشامیدن ولی اگر وضو بگیرد مكروه نیست

سوم: خواندن بیشتر از هفت آیه از سوره هائی كه سجدة واجب ندارد

چهارم: رساندن جائی از بدن به جلد و حاشیه و بین خطهای قرآن

پنجم: همراه داشتن قرآن

ششم: خوابیدن ولی اگر وضو بگیرد یا به واسطة نداشتن آب، بدل از غسل تیمم كند مكروه نیست

هفتم: خضاب كردن به حنا و مانند آن

هشتم: مالیدن روغن به بدن

نهم: جماع كردن بعد از آنكه محتلم شده، یعنی در خواب منی از او بیرون آمده است

غسل جنابت

(مساله 358) غسل جنابت بخودی خود مستحب است و برای خواندن نماز واجب و مانند آن واجب می شود، ولی برای نماز میت و سجده شكر و سجده های واجب قرآن و سجده سهو، غسل جنابت لازم نیست

(مساله 359) لازم نیست در وقت غسل نیت كند كه غسل واجب یا مستحب می كنم و اگر فقط به قصد قربت یعنی برای انجام فرمان خداوند عالم غسل كند كافی است

(مساله 360) اگر یقین كند وقت نماز شده ونیت غسل واجب كندبعد معلوم شود كه پیش از وقت غسل كرده، غسل او صحیح است

(مساله 361) غسل را چه واجب باشد و چه مستحب به دو قسم می شود انجام داد: ترتیبی و ارتماسی

غسل ترتیبی

(مساله 362) در غسل ترتیبی باید به نیت غسل، اول سر و گردن بعد طرف راست، بعد طرف چپ بدن را بشوید، و اگر عمدا یا از روی فراموشی یا به واسطة نداستن مساله به این ترتیب عمل نكند، غسل او

باطل است

(مساله363) نصف ناف و نصف عورت را باید با طرف راست بدن و نصف دیگر را باید با طرف چپ بشوید، بلكه بهتر است تمام ناف وعورت با هر دو طرف شسته شود

(مساله 364) برای آنكه یقین كند هر سه قسمت یعنی سر و گردن و طرف راست و طرف چپ را كاملا غسل داده، باید هر قسمتی را كه می شوید مقداری از قسمتهای دیگر را هم با آن قسمت بشوید

(مساله 365) اگر بعد از غسل بفهمد جائی از بدن را نشسته و نداند كجای بدن است، باید دوباره غسل كند

(مساله 366) اگر بعد از غسل بفهمد مقداری از بدن را نشسته، چنانچه از طرف چپ باشد شستن همان مقدار كافی است و اگر از طرف راست باشد باید بعد از شستن آن مقدا ر دوباره طرف چپ را بشوید و اگر از سر و گردن باشد باید بعد از شستن آن مقدار، دوباره طرف راست و بعد طرف چپ را بشوید

(مساله 367) اگر پیش از تمام شدن غسل، در شستن مقداری از طرف چپ شك كند، شستن همان مقدار كافی است ولی اگر بعد از اشتغال به شستن طرف چپ، در شستن طرف راست یا مقداری از آن شك كند یا بعد از اشتغال به شستن طرف راست در شستن سر وگردن یا مقداری از آن شك نماید، نباید اعتنا كند

غسل ارتماسی

(مساله 368) در غسل ارتماسی اگر به نیت غسل ارتماسی به تدریج در آب فرورود تا تمام بدن زیر آب رود، غسل صحیح است و احتیاط آن است كه یك دفعه زیر آب رود

(مساله

369) در غسل ارتماسی اگر همة بدن زیر آب باشد و بعد از نیت غسل، بدن را حركت دهد، غسل او صحیح است

(مساله 370) اگر بعد از غسل ارتماسی بفهد به مقداری از بدن آب نرسیده، چه جای آن را بداند یا نداند، باید دوباره غسل نماید

(مساله371) اگر برای غسل ترتیبی وقت ندارد و برای ارتماسی وقت دارد، باید غسل ارتماسی كند

(مساله372) كسی كه روزة واجب گرفته یا برای حج یا عمره احرام بسته، نمی تواند غسل

ارتماسی كند، ولی اگر از روی فراموشی غسل ارتماسی كند، صحیح است

احكام غسل كردن

(مساله373) در غسل ارتماسی باید تمام بدن پاك باشد، ولی در غسل ترتیبی پاك بودن تمام بدن نجس باشد و هر قسمتی را پیش از غسل دادن آن قسمت آب بكشد، كافی است

(مساله 374) عرق جنب از حرام نجس نیست و كسی كه از حرام جنب شده اگر با آب گرم هم غسل كند، صحیح است

(مساله 375) اگر در غسل به اندازة سر موئی از بدن نشسته بماند، غسل باطل است، ولی شستن جاهائی از بدن كه دیده نمی شود مثل توی گوش و بینی، واجب نیست

(مساله 376) جائی را كه شك دارد از ظاهر بدن است یا از باطن آن، شستن آن لازم نیست، ولی احتیاط در شستن است

(مساله 377) اگر سوراخ جای گوشواره و مانند آن بقدری گشاد باشد كه داخل آن دیده شود، باید آن را شست و اگر دیده نشود، شستن داخل آن لازم نیست

(مساله 378) چیزی را كه مانع رسیدن آب به بدن است، باید برطرف كند و اگر پیش از آنكه

یقین كند، برطرف شده غسل نماید، غسل او باطل است

(مساله 379) اگر موقع غسل شك كند چیزی كه مانع از رسیدن آب باشد، در بدن او هست یا نه، چنانچه احتمال او در نظر مردم بجا باشد باید وارسی كند تا مطمئن شود كه مانعی نیست

(مساله 380) در غسل باید موهای كوتاهی را كه جزء بدن حساب می شود، بشوید و بنابر احتیاط شستن موهای بلند هم لازم می باشد

(مساله 381) تمام شرط هائی كه برای صحیح بودن وضو گفته شد، مثل پاك بودن آب و غصبی نبودن آن، در صحیح بودن غسل هم شرط است ولی در غسل لازم نیست بدن را از بالا به پائین بشوید و نیز در غسل ترتیبی لازم نیست بعد از شستن هر قسمت فوراً قسمت دیگر را بشوید، بلكه اگر بعد از شستن سر و گردن مقداری صبر كند و بعد طرف راست را بشوید و بعد از مدتی طرف چپ را بشوید، اشكال ندارد ولی كسی كه نمی تواند ازبیرون آمدن بول و غائط خودداری كند، اگر به اندازه ای كه غسل و نماز بخواند بول و غائط از او بیرون نمی آید چنانچه وقت تنگ باشد، باید هر قسمت را فورا بعد از قسمت دیگر غسل دهد و بعد از غسل هم فورا نما ز بخواند و همچنین است حكم زن مستحاضه كه بعدا گفته می شود

(مساله 382) كسی كه قصد دارد پول حمامی را ندهد یا بدون این كه بداند حمامی راضی است بخواهد نسیه بگذارد، اگر چه بعد حمامی را راضی كند، غسل او باطل است ولی اگر از راضی

نبودن حمامی غافل باشد و قربه الی الله غسل كند، در این صورت غسل او صحیح است و ضامن اجره المثل برای حمامی است

(مساله 383) اگر حمامی راضی باشد كه پول حمام نسیه بماند، ولی كسی كه غسل می كند قصدش این باشد كه طلب او را ندهد، یا از مال حرام بدهد، غسل او اشكال دارد

(مساله 384) اگر بخواهد پول حرام یا پولی كه خمس آن را نداده به حمامی بدهد، غسل او باطل است

(مساله 385) اگر مخرج غائط را در آب خزینه تطهیر كند و پیش از غسل شك كند كه چون در خزینه تطهیر كرده حمامی به غسل كردن او راضی است یا نه، غسل او باطل است، مگر اینكه پیش از غسل حمامی را راضی كند

(مساله 386) اگر شك كند كه غسل كرده یا نه باید غسل كند، ولی اگر بعد از غسل شك كند، كه غسل او درست بوده یا نه، لازم نیست دوباره غسل نماید

(مساله 387) اگر در بین غسل، حدث اصغر از او سر زند مثلا بول كند، غسل باطل نمی شود ولی بعد از غسل برای نماز وضو بگیرد

(مساله 388) هر گاه به خیال اینكه به اندازة غسل و نماز وقت دارد برای نماز غسل كند اگر چه بعد از غسل بفهمد كه به اندازة غسل وقت نداشته، غسل او صحیح است

(مساله389) كسی كه جنب شده اگر شده اگر شك كند غسل كرده یا نه، نمازهائی را كه خوانده است صحیح است، ولی برای نمازهای بعد باید غسل كند

(مساله 390) كسی كه چند غسل بر او واجب است می

تواند به نیت همة آنها یك غسل بجا آورد، یا آنها را جدا جدا انجام دهد، ولی اگر در بین آنها غسل جنابت باشد و به قصد آن غسل كند، غسلهای دیگر ساقط می شود

(مساله 391) كسی كه جنب است اگر بر جائی از بدن او آیه قرآن یا اسم خداوند متعال نوشته شده باشد، حرام است دست به آن نوشته بگذارد و اگر بخواهد غسل كند باید آب را طوری به بدن برساند كه دست او به نوشته نرسد

(مساله 392) كسی كه غسل جنابت كرده نباید برای نماز وضو بگیرد، بلكه با غسلهای دیگر واجب غیر از غسل استحاضة متوسطه و همچنین با غسلهای مستحب كه در ضمن مسالة 645 تا بند 9 ذكر شده است نیز می تواند بدون وضو نماز بخواند، اگرچه احتیاط مستحب آن است كه وضو هم بگیرد

استحاضه

یكی از خونهائی كه از زن خارج می شود، خون استحاضه است و زن را در موقع دیدن خون استحاضه، مستحاضه می گویند

(مساله 393) خون استحاضه در بیشتر اوقات زرد رنگ و سرد است و بدون فشار و سوزش بیرون می آید و غلیظ هم نیست، ولی ممكن است گاهی سیاه یا سرخ و گرم و غلیظ باشد و با فشار و سوزش بیرون آید

(مساله 394) استحاضه سه قسم است: قلیله، متوسطه و كثیره، استحاضه قلیله آن است كه خون در پنبه ای كه زن داخل فرج می نماید، نفوذ نكند و از طرف دیگر ظاهر نشود، استحاضه متوسطه آن است كه خون در پنبه فرو رود و از طرف دیگر ظاهر شود ولی به دستمالی كه

معمولا زنها برای جلوگیری از خون می بندند جاری نشود، استحاضه كثیره آن است كه خون از پنبه به دستمال، جاری شود

احكام استحاضه

(مساله395) در استحاضة قلیله باید زن برای هرنماز یك وضو بگیرد و پنبه را عوض كند یا آب بكشد و ظاهر فرج را هم اگر خون به آن رسیده، آب بكشد

(مساله396) در استحاضة متوسطه باید زن برای نماز صبح غسل كند و تا صبح دیگر برای نمازهای خود كارهای استحاضة قلیله را كه در مسالة پیش گفته شد انجام دهد و این در صورتی است كه استحاضة متوسطه پیش از نماز ظهر یا بین آن حاصل شود باید برای نماز

ظهر غسل كند و به همین طور پیش از هر نماز یا بین هر نمازی كه استحاضه متوسطه شد، باید برای آن غسل كند و اگر عمداً یا از روی فراموشی برای نماز صبح غسل نكند باید برای نماز ظهر و عصر غسل كند و اگر برای ظهر و عصر غسل نكند باید پیش از نماز

مغرب و عشاء غسل نماید چه آنكه خون بیاید یا قطع شده باشد

(مساله397) در استحاضةكثیره علاوه بر كارهای استحاضة متوسطه كه در مساله پیش گفته شد باید هر نماز دستمال را عوض كند، یا آب بكشد و یك غسل برای ظهر و عصر و یكی برای نماز مغرب و عشاء بجا آورد و بین نماز ظهر و عصر فاصله بیندازد، باید برای نماز عصر دوباره غسل كند و نیز اگر بین نماز مغرب و عشا فاصله بیندازد باید برای نماز عشادوباره غسل نماید، واقوی این است كه دراستحاضةكثیره غسل ازوضوكفایت میكند

(مساله398) اگر خون

استحاضه پیش از وقت نماز هم بیاید اگر چه زن برای آن خون وضو و غسل را انجام داده باشد بنابر احتیاط واجب، باید در موقع نماز وضو و غسل را بجا آورد

(مساله 399) مستحاضة متوسط كه باید وضو بگیرد و غسل كند هر كدام را اول بجا آورد صحیح است، ولی بهتر آن است كه اول وضو بگیرد و مستحاضة كثیره اگر بخواهد وضو بگیرد باید قبل از غسل، وضو بگیرد

(مساله400) اگر استحاضة قلیلة زن بعد از نماز صبح متو سطه شود، باید برای نماز ظهر و عصر غسل كند و اگر بعد از نماز ظهر و عصر متوسطه شود باید نماز مغرب و عشا غسل نماید

(مساله401) اگر استحاضة قلیله یا متوسطة زن بعد از نماز صبح كثیره شود باید برای ظهر و عصر یكغسل و برای نماز مغرب و عشا غسل دیگری بجا آورد و اگر بعد از نماز ظهر و عصر كثیره شود، باید برای نماز مغرب و عشا غسل نماید

(مساله 402) مستحاضه كثیره یا متوسطه اگر پیش ا ز داخل شدن وقت نماز برای نماز غسل كند، غسل او باطل است، بلكه اگر نزدیك اذان صبح برای نماز شب غسل كند و نماز شب را بخواند احتیاط واجب آن است كه بعد از داخل شدن، دوباره غسل و وضو را

بجا آورد

(مساله 403) زن مستحاضه برای هر نمازی غیر از نماز یومیه كه حكم آن گذشت كه واجب باشد چه مستحب، باید وضو یگیرد و نیز اگر بخواهد نمازی را كه خوانده احتیاطاً دوباره بخواند، یا بخواهد نمازی را كه تنها خوانده است دوباره با جماعت

بخواند باید تمام كارهائی را كه برای استحاضه گفته شد انجام دهد، ولی برای خواندن نماز احتیاط وسجدة فراموش شده و تشهد فراموش شده و سجدة سهو، اگر آنها را بعد از نماز فوراً بجا آورد، لازم نیست كارهای استحاضه را انجام دهد

(مساله 404) زن مستحاضه بعد از آنكه خونش قطع شد، فقط برای نماز اولی كه می خواند، باید كارهای استحاضه را انجام دهد و برای نمازهای بعد لازم نیست

(مساله 405) اگر زن نداند استحاضه او چه قسم است، موقعی كه می خواهد نماز بخواند، بنابر احتیاط واجب، مقداری پنبه داخل فرج نماید و كمی صبر كند و بیرون آورد و بعد از آنكه فهمید استحاضه او كدام یك از آن سه قسم است كارهائی را كه برای آن قسم دستور داده شده انجام دهد، ولی اگر بداند تا وقتی كه می خواهد نماز بخواند استحاضة او تغییر نمی كند، پیش از داخل شدن وقت هم می تواند خود јǠوارسی نماید

(مساله 406) زن مستحاضه اگر پیش از آنكه خود را وارسی كند، مشغول نماز شود، چنانچه قصد قربت داشته باشد و به وظیفة خود عمل كرده مثلا استحاضه اش قلیله بوده و به وظیفة استحاضه قلیله عمل نموده، نماز او صحیح است و اگر قصد و به وظیفة قلیله رفتار كرده، نماز او باطل است

(مساله 407) زن مستحاضه اگر نتواند خود را وارسی نماید، باید به آنچه مسلماً وظیفة اوست عمل كند، مثلاً اگر نمی داند استحاضة او قلیله است یا متوسطه، باید، كارهای استحاضه قلیله را انجام دهد و اگر نمی داند متوسطه است یا كثیره، باید كارهای استحاضة

متوسطه را انجام دهد، ولی اگر بداند سابقاً كدام یك از آن سه قسم بوده، باید به وظیفة همان قسم رفتار نماید

(مساله 408) اگر خون استحاضه در باطن باشد و بیرون نیاید، وضو و غسل باطل نمی شود و اگر بیرون بیاید هر چند كم باشد وضو و غسل را به تفصیلی كه گذشت، باطل می كند

(مساله 409) زن مستحاضه اگر بعد از نماز خود را وارسی كند و خون نبیند اگر چه بداند دوباره خون می آید، با وضوئی كه دارد می تواند نماز بخواند

(مساله 410) زن مستحاضه اگر بداند از وقتی كه مشغول وضو یا غسل شده خونی از او بیرون نیامده و تا بعد از نماز هم خون در داخل فرج نیست و بیرون نمی آید، می تواند 1خواندن نماز را تاخیر بیندازد

(مساله 411) اگر مستحاضه بداند كه پیش از گذشتن وقت نماز بكلی پاك می شود، یا به اندازة خواندن نماز خون بند می آید، باید صبر كند و نماز را در وقتی كه پاك است بخواند

(مساله 412) اگر بعد از وضو و غسل، خون در ظاهر قطع شود و مستحاضه بداند كه اگر نماز را تاخیر بیندازد به مقداری كه وضو و غسل و نماز را بجا آورد بكلی پاك می شود، باید نماز را تاخیر بیندازد و موقعی كه بكلی پاك شد دوباره وضو و غسل را بجا آورد و نماز را بخواند و اگر وقت نماز تنگ شد لازم نیست وضو و غسل را دوباره بجا آورد، بلكه با و ضو و غسلی كه دارد می تواند نماز بخواند

(مساله 413) مستحاضة كثیره

و متوسطه وقتی بكلی از خون پاك شد باید غسل كند، ولی اگر بداند از وقتی كه برای نماز پیش مشغول غسل شده، دیگر خون نیامده، لازم نیست دوباره غسل نماید

(مساله 414) مستحاضة قلیله بعد از وضو و مستحاضة متوسطه بعد از غسل و وضو و مستحاضة كثیره بعد از غسل باید فوراً مشغول نماز شود، ولی گفتن اذان و اقامه و خواندن دعا های قبل از نماز اشكال ندارد، و در نماز هم می تواند كارهای مستحب مثل قنوت و غیر آن را بجا آورد

(مساله 415) زن مستحاضه اگر بین غسل و نماز فاصله بیندازد، باید دوباره غسل كند و بلافاصله مشغول نماز شود، ولی اگر خون در داخل فضای فرج نیاید غسل لازم نیست

(مساله 416) اگر خون استحاضة زن جریان داشته باشد و قطع نشود، چنائچه برای او ضرر ندارد، باید پیش از غسل و بعد از آن به و سیلة پنبه از بیرون آمدن خون جلوگیری كند، ولی اگر همیشه جریان ندارد فقط باید بعد از وضو و غسل از بیرون آمدن خون

جلوگیری نماید و چنانچه كوتاهی كند و خون بیرون آید، باید دوباره غسل كند و وضو هم بگیرد و اگر نماز هم خوانده باید دوباره بخواند

(مساله417) اگر در موقع غسل، خون قطع نشود غسل صحیح است، ولی اگر در بین غسل، استحاضه متوسطه كثیره شود واجب است چنانچه مشغول غسل ترتیبی بوده همان را از سر بگیرد و اگر مشغغول غسل ارتماسی بوده، بهتر آن است كه همان را دوباره انجام دهد

(مساله418) احتیاط واجب آن است كه زن مستحاضه در تمام روزی كه روزه

است به مقداری كه می تواند، از بیرون آمدن خون جلوگیری كند

(مساله419) روزة زن مستحاضه ای كه غسل بر او واجب می باشد، در صورتی صحیح است كه غسلهائی را كه برای نمازهای روزش، واجب است انجام دهد و نیز بنابر احتیاط واجب غسل نماز مغرب و عشای شبی را كه می خواهد فردای آن را روزه بگیرد بجا آورد، ولی اگر برای نماز مغرب و عشا غسل نكند و برای خواندن نماز شب پیش از اذان صبح غسل نماید و در روز هم غسلهائی را كه برای نمازهای روزش واجب است بجا آورد، روزةاو صحیح است

(مساله420) اگر بعد از نماز عصر، مستحاضه شود وتا غروب غسل نكند روزة او صحیح است

(مساله421) اگر استحاضة قلیلة زن پیش از نماز، متوسطه یا كثیره شود باید كارهای متوسطه یا كثیره را گفته شد انجام دهد و اگر استحاضة متوسطه كثیره شود باید كارهای استحاضة كثیره را انجام دهد و چنانچه برای استحاضه متوسطه غسل كرده باشد فایده ندارد و باید دوباره برای غسل كند

(مساله422) اگر دربین نماز، استحاضة متوسطه زن كثیره شود، باید نماز را بشكند و برای استحاضة كثیره غسل كند و كارهای دیگر آن را انجام دهد و همان نماز را بخواند و بنابر احتیاط استحبابی، قبل از غسل وضو بگیرد و اگر برای غسل وقت ندارد باید عوض آن

تیمم كند، اگر برای تیمم نیز وقت ندارد نمی تواند نماز را بشكند و باید نماز را تمام كند و بنابر احتیاط واجب قضا نماید و همچنین است اگر دربین نماز استحاضة قلیلة او متوسطه یا كثیره شود، مگر اینكه غسل

استحاضة متوسطه باشد كه كفایت از او وضو نمی كند، چنانچه گذشت

(مساله423) اگر در بین نماز خون بند بیاید و استحاضه نداند كه در باطن هم قطع شده یا نه، چنانچه بعد از نماز بفهمد قطع شده بوده، باید وضو و غسل و نماز را دوباره بجا آورد

(مساله424) اگر استحاضة كثیره زن متوسطه شود، باید برای نماز اول عمل كثیره و برای نمازهای بعد عمل متوسطه را بجا آورد مثلاً اگر پیش از نماز ظهر استحاضة كثیره متوسطه شود، باید برای نماز ظهر وضو گرفته و غسل كند و برای نماز عصر ومغرب و عشا فقط وضو بگیرد، ولی اگر بر ای نماز ظهر غسل نكند و فقط به مقدار نماز عصر وقت داشته باشد باید برای نماز عصر غسل نماید و اگر برای عصر هم غسل نكند باید برای نماز مغرب غسل كند و اگر برای آن هم غسل نكند و فقط به مقدار نماز عشا وقت داشته

باشد، باید برای عشا غسل نماید

(مساله425) اگر پیش از هر نماز، خون مستحاضة كثیره قطع شود و دوباره بیاید، برای هر نماز باید یك غسل بجا آورد، ولی اگر بعد از غسل و پیش از نماز قطع شود چنانچه وقت تنگ باشد كه نتواند غسل كند و نماز را در وقت بخواند با همان غسل می تواند نماز را بخواند و همین طور است حكم وضو

(مساله426) اگر استحاضة كثیره قلیله شود، باید برای نماز اول عمل كثیره و برای نمازهای بعد عمل قلیله را انجام دهد و نیز اگر استحاضة متوسطه قلیله شود باید برای نماز اول، عمل متوسطه و برای نمازهایبعد

عمل قلیله را بجا آورد

(مساله427) اگر مستحاضه یكی از كارهائی را كه بر او واجب می باشد حتی عوض كردن پنبه را ترك كند، نمازش باطل است

(مساله428) مستحاضة قلیله اگر بخواهد غیر از نماز كاری انجام دهد كه شرط آن وضو داشتن است مثلاً بخواهد از بدن خود را به خط قرآن برساند باید وضو بگیرد و وضوئی كه قبلاً برای نماز گرفته بنابر احتیاط واجب، كافی نیست

(مساله429) رفتن در مسجد مكه و مدینه و توقف در سایر مساجد و خواندن سوره ای كه جدة واجب دارد برای زن مستحاضه اشكال ندارد، ولی نزدیكی شوهر با او در صورتی حلال می شود كه غسل كند، اگر چه كارهای دیگری را كه برای نماز واجب است، مثل

وضو و عوض كردن پنبه و دستمال انجام نداده باشد و بنابر احتیاط واجب زن مستحاضة متوسطه و كثیره تا هنگامی كه بكلی پاك نشده اند، خط قرآن را مس نكنند

(مساله430) اگر زن در استحاضة كثیره یا متوسطه بخواهد پیش از وقت نماز جائی از بدن خود را به خط قرآن برساند، باید در متوسطه غسل كند و وضو هم بگیرد ودر كثیره تنها غسل كافی است

(مساله431) نماز آیات بر مستحاضه واجب است و باید برای نماز آیات هم كارهائی را كه برای نماز یومیه گفته شد، انجام دهد

(مساله432) هر گاه در وقت نماز یومیه نماز آیات بر مستحاضه واجب شود اگرچه بخواهد هر دو را پشت سر هم بجا آورد، باید برای نماز آیات هم تمام كارهائی را كه برای نماز یومیه او واجب است انجام دهد و احتیاط واجب آن است

كه هر دو را با یك غسل و وضو بجا نیاورد

(مساله433) اگر زن مستحاضه بخواهد نماز قضا بخواند، باید برای هر نماز كارهائی را كه برای نماز ادا بر او واجب است بجا آورد و بنابر احتیاط واجب هر دو را با یك غسل و وضو بجا نیاورد

(مساله434) اگر زن بداند خئنی كه از او خارج می شود خون نیست و شرعاً حكم حیض و نفاس را نداند، بنابر احتیاط واجب، باید به دستور استحاضه عمل كند، بلكه اگر شك داشته باشد كه خون استحاضه است با خونهای دیگر، چنانچه نشانة آنها را نداشته باشد، بنابر احتیاط واجب، باید كارهای استحاضه را انجام دهد

حیض

(مساله 435) حیض خونی است كه غالباً در هر ماه چند روزی از رحم زنها خارج می شود وزن را در موقع دیدن خون حیض، حائض می گویند

(مساله436) خون حیض در بیشتر اوقات، غلیظ و گرم و رنگ آن سرخ مائل به سیاهی یا سرخ است و با فشار و كمی سوزش بیرون می آید

(مساله437) مشهورآن است كه زنهای سیده بعد از تمام شدن شصت سال یائسه میشوند یعنی خون حیض نمی بینند و زنهائی كه سیده نیستند بعد از تمام شدن پنجاه سال یائسه میشوند ولی این مطلب محل تامل است و برای حقیر ثابت نیست و لذا احتیاط واجب، آن است كه زنهای سیده در صورتی كه پس از گذشتن از سن پنجاه سالگی در ایام عادت خود، یا با نشانه های حیض، خون ببینند، میان اعمالی كه زن مستحاضه انجام می دهد از قبیل خواندن نماز با كیفیتی كه ذكر می شود و

چیزهائی كه حائض باید ترك كند از قبیل داخل شدن در مسجد الحرام و مسجد مدینه و مكث در مساجد دیگر تا سن 60 سالگی، جمع كنند

(مساله438) خونی كه دختر پیش از تمام شدن نه سال و زن بعد ازیائسه شدن می بیند، حیض نیست

(مساله 439) زن حامله و زنی كه بچه شیر می دهد، ممكن است حیض ییبنند

(مساله440) دختری كه نمی داند نه سالش تمام شده یا نه، اگر خونی ببیند كه نشانه های حیض را نداشته باشد، حیض نیست و اگر نشانه های حیض را داشته باشد و اطمینان به حیض بودنش پیدا كند حیض است و معلوم می شود نه سال او تمام شده است

(مساله441) زنی كه شك دارد یائسه شده یا نه، اگر خونی ببیند و نداند حیض است یا نه، باید بنا بگذارد كه یائسه نشده است

(مساله 442) مدت حیض كمتر از سه روز و بیشتر از ده روز نمی شود، واگر مختصری هم از سه روز كمتر باشد، حیض نیست

(مساله443) باید سه روز اول حیض، پشت سر هم باشد، مثلاً دو زن خون ببیند و یك روز پاك شود و دوباره یك روز خون ببیند، حیض نیست

(مساله444) لازم نیست در تمام سه روز خون بیرون بیاید، بلكه اگر در فرج خون باشد كافی است، و چنانچه د ر بین سه روز مختصریپاك شود ومدت پاك شدن بقدری كم باشد كه بگویند در تمام سه روز در فرج خون بوده، چنانچه در بین زنها متعارف است، باز

هم حیض است

(مساله445) لازم نیست شب اول و شب چهارم را خون ببیند، ولی باید

در شب دوم و سوم خون قطع نشود، پس اگر از اذان صبح روز اول تا غروب روز سوم پشت سر هم خون بیاید، یا در وسطهای روز اول شروع شود ودر همان موقع از روز چهارم قطع شود و

در شب دوم و سوم هم هیچ خون قطع نشود، حیض است

(مساله446) اگر سه روز پشت سر هم خون ببیند و پاك شود، چنانچه دوباره خون ببیند و روزهائی كه خون دیده و در وسط پاك بوده، روی هم از ده روز بیشتر نشود، روزهائی هم كه در وسط پاك بوده، حیض است

(مساله447) اگر خونی ببیند كه از سه روز بیشتر و از ده روز كمتر باشد و نداند خون دمل است یا خون حیض، چنانچه نداند دمل در طرف چپ است یا طرف راست، در صورتی كه ممكن باشد مقداری پنبه داخل كند و بیرون آورد، پس اگر خون از طرف چپ بیرون آید

خون حیض است و اگر از طرف راست بیرون آید خون دمل است و اگر ممكن نباشد كه وارسی كند در صورتی كه می داند سابق حیض بوده حیض قرار دهد و اگر دمل بوده خون دمل قرار دهد و اگر نمی داند خون حیض بوده یا دمل باید همة چیزهائی را كه بر حائض

حرام است ترك كند و همه عبادتهائی را كه زن غیر حائض انجام می دهد، بجا آورد

(مساله448) اگر خونی ببیند كه از سه روز بیشتر و از ده روز كمتر باشد و نداند خون حیض است یا زخم اگر قبلاً حیض بوده حیض و اگر پاك بوده، پاك قرار دهد و چنانچه

نمی داند پاك بوده یا حیض، همه چیزهائی را كه بر حائض حرام است ترك كند و همة عبادتهائی

زن غیر حائض انجام می دهد بجا آورد

(مساله449) اگر خونی ببیند و شك كند كه خون حیض است یا نفاس، چنانچه شرائط حیض را داشته باشد، باید حیض قرار دهد

(مساله450) اگر خونی ببیند كه نداند خون حیض است یا بكارت، باید خود را وارسی كند، یعنی مقداری پنبه داخل فرج نماید و كمی صبر كند، بعد بیرون آورد، پس اگر اطراف آن آلوده باشد، خون بكارت است و اگر به همه آن رسیده، حیض می باشد

(مساله451) اگر كمتر از سه روز خون ببیند و پاك شود و بعد سه روز خون ببیند، خون دوم حیض است و خون اول اگر چه در روزهای عادتش باشد، حیض نیست

احكام حائض

(مساله452) چند چیز بر حائض حرام است:

اول: عبادتهائی كه مانند نماز باید با وضو یا غسل یا تیمم بجا آورد شود، ولی بجا آوردن عبادتهائی كه وضو و غسل و تیمم برای آنها لازم نیست، مانند نماز میت، مانعی ندارد

دوم: تمام چیزهائی كه بر جنب حرام است و در احكام جنابت گفته شد

سوم: جماع كردن در فرج، كه هم برای مرد حرام است و هم برای زن، اگرچه به مقدار ختنه گاه داخل شود و منی هم بیرون نیاید، بلكه احتیاط واجب آن است كه مقدار كمتر از ختنه گاه را هم داخل نكند و در دبر رن حائض هم وطی نكن، چون كراهت شدیده دارد

(مساله453) جماع كردن در روزهائی هم كه حیض زن قطعی نیست ولی شرعاً باید برای خود

حیض قرار دهد، حرام است پس زنی كه بیشتر از ده روز خون می بیند و باید به دستوری كه بعداً گفته می شود روزهای عادت خویشان خود را حیض قرار دهد، شوهرش نمی تواند در آن روز ها با او نزدیكی نماید

(مساله 454) برمرد لازم است چنانچه گفته شد با زن خود در حال حیض در قبل نزدیكی نكند و اگر نزدیكی كرد مرتكب گناه شده است باید استغفار كند، ولی دادن كفاره كه ذكر می شود بنابر احتیاط مستحبی است

(مساله 455) اگر شمارة روزهای حیض زن به سه قسمت تقسیم شود و مرد در قسمت اول آن با زن خود در قبل جماع كند، بنابر احتیاط مستحب، باید هیجده نخود طلا، كفاره به فقیر بدهد و اگر در قسمت دوم جماع كند، نه نخود و اگر در قسمت سوم جماع كند، باید چهار نخود و نیم بدهد، مثلاً زنی كه شش روز خون حیض می بیند، اگر شوهرش در شب یا رو ز اول ودوم با او جماع كند باید هیجده نخود طلا بدهد و در شب یا روز سوم و چهارم نه نخود و در شب یا روز پنجم و ششم بید چهار نخود ونیم بدهد

(مساله 456) لازم نیست طلای كفاره را سكه دار بدهد، ولی اگر بخواهد قیمت آن را بدهد باید قیمت سكه دار بدهد

(مساله 457) اگر قیمت طلا در وقتی كه جماع كرده با وقتی كه می خواهد به فقیر بدهد فرق كرده باشد، باید قیمت وقتی را كه می خواهد به فقیر بدهد، حساب كند

(مساله 458) اگر كسی هم در قسمت اول و

هم در قسمت دوم و هم در قسمت سوم حیض با زن خود جماع كند، بهتر است هر سه كفاره را كه روی هم سی و یك نخود و نیم می شود، بدهد

(مساله 459) اگر انسان بعد از آنكه در حال حیض، جماع كرده و كفاره آن را داده دوباره جماع كند بهتر است باز هم كفاره بدهد

(مساله 460) اگر با زن حائض چند مرتبه جماع كند دربین آنها كفاره ندهد بهتر آن است كه برای هر جماع، یك كفاره بدهد

(مساله 461) اگر مرد در حال جماع بفهمد زن حائض شده، باید فوراً از او جدا شود و اگر جدا نشود بنابر احتیاط مستحب باید كفاره بدهد

(مساله 462) اگر مرد با زن حائض زنا كند یا با زن حائض نامحرمی به گمان اینكه عیال خوداو است جماع نماید، احتیاطاً كفاره بدهد

(مساله 463) طلاق دادن زن در حال حیض، بطوری كه در كتاب طلاق گفته می شود، باطل است

(مساله 464) اگر زن بگوید حائضم یا از حیض پاك شده ام، باید حرف او را قبول كرد

(مساله 465) اگر زن در بین نماز حائض شود، نماز او باطل است

(مساله 466) اگر زن در بین نماز شك كند كه حائض شده یا نه، نماز او صحیح است، ولی اگر بعد از نماز بفهمد كه در بین نماز حائض شده، نمازی كه خوانده باطل است

(مساله 467) بعد از آنكه زن از خون حیض پاك شد، واجب است برای نماز و عبادتهای دیگری كه باید با وضو یا غسل یا تیمم بجا آورده شود غسل كند و دستور آن مثل غسل

جنابت است و بهتر آن است كه پیش از غسل، وضو بگیرد

(مساله 468) بعد از آنكه زن از خون حیض پاك شد، اگر چه غسل نكرده باشد، طلاق او صحیح است و شوهرش هم می تواند با او جماع كند، ولی احتیاط مستحب آن است كه پیش از غسل از جماع از جماع با او خود داری نماید، اما كارهای دیگری كه در وقت حیض بر او حرام بوده مانند توقف در مسجد و مس خط قرآن تا غسل نكند بر او حلال

نمی شود

(مساله 469) اگر آب برای وضو و غسل كافی نباشد و به انداز ای باشد كه بتواند غسل كند، باید غسل كند و بدل از وضو تیمم نماید و اگر فقط برای وضو كافی باشد و به اندازه غسل نباشد، باید وضو بگیرد و عوض غسل تیمم نماید و اگر برای هیچ یك از آنها آب ندارد، باید دو تیمم كند، یكی بدل از غسل و دیگری بدل از وضو

(مساله470) نمازهای یومیه كه زن در حای حیض نخوانده، قضا ندارد، ولی روزه های واجب را باید قضا نماید

(مساله471) هر گاه وقت نماز داخل شود و بداند و یا احتمال دهد كه اگر نماز را تاخیر بیندازد حائض می شود، باید فوراً نماز بخواند

(مساله472) اگر زن نماز را تاخیر بیندازد و از اول وقت به اندازة انجام واجبات یك نماز بگذارد و حائض شود، قضای آن نماز بر او واجب است، ولی در تندخواندن و كند خواندن و چیزهای دیگر، باید ملا حظة حال خود را بكند مثلاً زنی كه مسافر نیست اگر در اول ظهر نماز

نخواند، قضای آن در صورتی واجب می شود كه به مقدار خواندن چهار ركعت نماز به دستوری كه گفته شد از اول ظهر بگذرد و حائض شود، و برای كسی كه مسافر است گذاشتن وقت به مقدار خواندن دو ركعت كافی است و نیز باید ملاحظة تهیة شرائطی را كه دارا نیست بنماید، پسر اگر به مقدار فراهم آوردن آن مقدمات و خواندن یك نماز بگذرد و حائض شود قضا واجب است و گرنه واجب نیست

(مساله473) اگر زن در آخر وقت نماز از خون پاك شود و به اندازة غسل و وضو ومقدمات دیگر نماز مانند تهیه كردن لباس یا آب كشیدن آن و خواندن یك ركعت نماز یا بیشتر از یك ركعت وقت داشته باشد، باید نماز را بخواند و اگر نخواند، باید قضای آن را بجا آورد

(مساله474) اگر زن حائض به اندازة غسل و وضو وقت ندارد، ولی می تواند با تیمم نماز را در وقت بخواند آن نماز بر او واجب نیست، اما اگر گذاشته از تنگی وقت تكلیفش تیمم است، مثل آنكه آب برایش ضرر دارد، باد تیمم كند و آن نماز را بخواند

(مساله475) اگر زن حائض بعد از پاك شدن، شك كند كه برای نماز وقت دارد یا نه، باید نمازش را بخواند

(مساله476) اگر به خیال اینكه به اندازة تهیة مقدمات نماز و خواندن یك ركعت وقت ندارد، نماز نخواند و بعد بفهمد وقت داشته، باید قضای آن نماز را بجا آورد

(مساله477) مستحب است زن حائض در وقت نماز، خود را از پاك نماید و پنبه و دستمال را عوض كند و وضو بگیرد و اگر

نمی تواند وضو بگیرد، تیمم نماید و در جای نماز رو به قبله بنشیند و مشغول ذكر و دعا و صلوات شود

(مساله478) خواندن وهمراه داشتن قرآن ورساندن جائی از بدن به حاشیه و مابین خطهای ققرآن و نیز خضاب كردن به حنا و مانند آن برای حائض مكروه است

اقسام زنهای حائض

(مساله 479) زنهای حائض بر شش قسمند:

اول: صاحب عادت وقتیه و عددیه، وان زنی است كه دو ماه پشت سر هم در وقت معین خون حیض ببیند و شمارة روزهای حیض او هم در هر دو ماه یك اندازه باشد، مثل آنكه دو ماه پشت سر هم از اول ماه تا هفتم خون ببیند

دوم: صاحب عادت وقتیه و آن زنی است كه د و ماه پشت سر هم در وقت معین، خون حیض ببیند، ولی شماره روزهای حیض او در هر دو ماه یك اندازه نباشد، مثلاً دو ماه پشت سر هم از روزاول ماه خون ببیند ولی ماه اول، روز هفتم و ماه دوم، روز هشتم از

خون پاك شود

سوم: صاحب عادت عددیه و آن زنی است كه شمارة روزهای حیض او در دو ماه پشت سر هم به یك اندازه باشد، ولی وقت دیدن آن دو خون یكی نباشد، مثل آنكه ماه اول از پنجم تا دهم و ماه دوم از دوازدهم تا هفدهم خون ببیند

چهارم: مضطربه و آن زنی است كه چند ماه خون دیده، ولی عادت معینی پیدا نكرده یا عادتش به هم خورده و عادت تازه ای پیدا نكرده است

پنجم: مبتدئه و آن رنی است كه دفعة اول خون دیدن او است

ششم: ناسیه

وآن زنی است كه عادت خود را فراموش كرده است و هر كدام اینها احكامی دارند كه در مسائل آینده گفته می شود

1-صاحب عادت وقتیه و عددیه

(مساله 480) زنهائی كه عادت وقتیه و عددیه دارند سه دسته اند:

اول: زنی كه دو ماه پشت سر هم در وقت معین خون حیض ببیند ودر وقت معین هم پاك شود، مثلاً دو ماه پشت سر هم از روز اول ماه خون ببیند و روز هفتم پاك شود كه عادت حیض این زن از اول ماه تا هفتم است

دوم: زنی كه از خون پاك نمی شود ولی دو ماه پشت سر هم چند روز معین مثلاً از اول ماه تا هشتم خونی كه می بیند نشانه های حیض را دارد، یعنی غلیظ و سیاه و گرم است و با فشار و سوزش بیرون می آید، و بقیه خونهای او نشانه های استحاضه را دارد، كه عادت او از اول ماه تا هشتم می شود

سوم: زنی كه دو ماه پشت سر هم در وقت معین خون حیض ببیند و بعد از آنكه سه روزیا بیشترخون دیدیك روز یا بیشتر پاك شود ودوباره خون ببیند و تمام روزهائی كه خون دیده باروزهائی كه دروسط پاك بوده از ده روز بیشتر نشود و در هر دو ماه همة روزهائی كه خون دیده و در وسط پاك بوده روی هم یك اندازه باشد، كه عادت او به اندازة تمام روزهائی است كه خون دیده و دروسط پاك بوده است، ولازم نیست روزهائی كه در وسط پاك بوده د ر هر دو ماه به یك اندازه باشد، مثلاً اگر در ماه اول از

روز اول ماه تا سوم خون ببیند و سه روز پاك شود و دوباره سه روز خون ببیند و در ماه دوم بعد از آنكه سه روز خون دید، سه روز یا كمتر یا بیشتر پاك شود و دوباره خون ببیند و روی هم از نه روز بیشتر نشود، همه حیض است و عادت این زن نه روز می شود

(مساله481) زنی كه عادت وقتیه و عددیه دارد، اگر در وقت عادت یا دو سه روز جلوتر یا دو سه روز عقب تر خون ببیند، به طوری كه بگویند حیض را جلو یا عقب انداخته اگر چه آن خون، نشانه های حیض را نداشته باشد، باید به احكامی كه برای زن حائض گفته شد عمل كند و چنانچه بعد بفهمد حیض نبوده مثل اینكه پیش از سه روز پاك شود، باید عبادتهائی را كه بجا نیاورده، قضا نماید

(مساله482) زنی كه عادت وقتیه و عددیه دارد اگرر چند روز پیش از عادت و همه روزهای عادت و چند روز بعد از عادت خون ببیند و روی هم از ده روز بیشتر نشود، همه حیض است و اگر از ده روز بیشتر شود، فقط خونی را كه در روزهای عادت خود دیده، حیض

است و خونی كه پیش از آن و بعد از آن دیده، استحاضه می باشد و باید عبادتهائی را كه در روزهای عادت را با چند روز پیش از عادت خون ببیند و روی هم از ده روز بیشتر نشود همه حیض است و اگر از ده روز بیشتر شو د، فقط روزهای عادت او حیض است و خونی

كه جلوتر ا ز

آن دیده استحاضه می باشد و چنانچه در آن روزها عبادت نكرده باید قضا نماید و اگر همة روزهای عادت را با چند روز بعد از عادت خون ببیند و روی هم از ده روز بیشترنشود، همه حیض است و اگر بیشتر شود فقط روزهای عادت حیض و باقی استحاضه است

(مساله483) زنی كه عادت وقتیه و عددیه دارد، اگر مقداری از روزهای عادت را با چند روز پیش از عادت خون ببیند و روی هم از ده روز بیشتر نشود، همه حیض است و اگر از ده روز بیشتر شود روزهائی كه در عادت، خون دیده با چند روز پیش از آن كه روی هم به

مقدارعادت او شود، حیض و روزهای اول را استحاضه قرار می دهد واگر مقداری از روزهای عادت را با چند روز بعد از عادت خون ببیند و روی هم ازده روز بیشتر نشود، همه حیض است و اگر بیشتر شود، باید روزهائی كه در عادت، خون دیده با چند روز بعد از آنكه روی هم به مقدار عادت او شود، حیض و بقیه را استحاضه قرار دهد

(مساله484) زنی كه عادت دارد، اگر بعد از آنكه سه روز یا بیشتر خون دید پاك شود و دوباره خون ببیند و فاصلة بین دو خون كمتر از ده روز باشد وهمة روزهائی كه خون دیده با روزهائی كه در وسط پاك بوده از ده روز بیشتر باشد، مثل آنكه پنج روز خون ببیند و پنج روز پاك شود و دوباره پنج روز خون ببیند، چند صورت دارد:

1-آنكه تمام خونی كه دفعة اول دیده یا مقداری از آن در روزهای

عادت باشد و خون دوم كه بعد از پاك شدن می بیند در روزهای عادت نباشد، كه باید همة خون اول را حیض، و خون دوم را استحاضه قرار دهد

2-آنكه خون اول در روزهای عادت نباشد، وتمام خون دوم یا مقداری از آن در روزهای عادت باشد كه باید همة خون دوم را حیض، و خون اول را استحاضه، قرار دهد

3-آنكه مقداری ازخون اول و دوم در روزهای عادت باشد و خون اولی كه در روزهای عادت بوده ازسه روز كمتر نباشد و با پاكی وسط و مقداری ا ز خون دوم كه آن هم در روزهای عادت بوده از ده روز بیشتر نباشد، كه در این صورت همة آنها حیض است و مقداری از خون اول كه پیش از روزهای عادت بوده و مقداری از خون دوم كه بعد از روز های عادت بوده استحاضه است، مثلاً اگر عادتش از سوم ماه تا دهم بوده، در صورتی كه یك ماه از اول تا ششم خون ببیند و دو روز پاك شود و بعد تا پانزدهم خون ببیند، از سوم تا دهم

حیض است و از اول تا سوم و همچنین از دهم تا پانزدهم استحاضه می باشد

4-آنكه مقداری از خون اول و دوم در روزهای عادت باشد، ولی خون اولی كه در روزهای عادت بوده، از سه روز كمتر باشد، كه باید در تمام دو خون و پاكی وسط كارهائی را كه بر حائض حرام است و سابقاً گفته شد ترك كند و كارهای استحاضه را بجا آورد، یعنی به دستوری كه برای زن مستحاضه گفته شد عبادتهای خود را انجام

دهد

(مساله 485) زنی كه عادت وقتیه و عددیه دارد، اگر در وقت عادت، خون نبیند و در غیر آن وقت به شمارة روزهای حیضش خون ببیند، باید همان را حیض قرار دهد، چه پیش از وقت عادت دیده باشد، چه بعد از آن

(مساله486) زنی كه عادت وقتیه و عددیه دارد، اگر در وقت عادت خود خون ببیند، ولی شمارة روزهای آن كمتر یا بیشتر از روزهای عادت او باشد و بعد از پاك شدن، دوباره به شمارة روزهای عادتی كه داشته خون ببیند، باید در هر دو خون، كارهائی را كه بر حائض حرام است ترك كند و كارهای استحاضه را بجا آورد

(مساله 487) ز نی كه عادت وقتیه و عددیه دارد، اگر بیشتر از ده روز خون ببیند، خونی كه در روزهای عادت دیده اگر چه نشانه های حیض را نداشته باشد، حیض است و خونی كه بعد از روزهای عادت دیده اگر چه نشانه های حیض را داشته باشد استحاضه است مثلاً زنی كه عادت او از اول ماه تا هفتم است، اگر از اول تا دوازدهم خون ببیند، هفت روز اول آن حیض و پنج روز بعد استحاضه می باشد

2-صاحب عادت وقتیه

(مساله488) زنهائی كه عادت وقتیه دارند سه دسته اند:

اول: زنی كه دو ماه پشت سر هم در وقت معین خون حیض ببیند و بعد از چند روز پاك شود، ولی شمارة روزهای آن در هر دو ماه یك اندازه نباشد، مثلاً دو ماه پشت سر هم روز اول ماه خون ببیند، ولی ماه اول روز هفتم و ماه دوم روز هشتم از خون پاك شود، كه این

زن باید روز اول را عادت حیض خود قرار دهد

دوم: زنی كه از خون پاك نمی شود ولی دو ماه پشت سرهم در وقت معین خون اونشانه های حیض را دارد، یعنی غلیظ و سیاه و گرم است و با فشار و سوزش بیرون می آید و بقیه خونهای او نشانة استحاضه را دارد و شمارة روزهائی كه خون او نشانة حیض دارد، در هردو ماه یك اندازه نیست، مثلاً در ماه اول از اول ماه تا هفتم و در ماه دوم از اول ماه تا هشتم، خون او نشانه های حیض و بقیه نشانة استحاضه را داشته باشد، كه این زن هم باید روز اول ماه را روز اول عادت حیض خود قرار دهد

سوم: زنی كه دو ماه پشت سر هم در وقت معین سه روز یا بیشتر خون حیض ببیند و بعد پاك شود و دومرتبه خون ببیند و تمام روزهائی كه خون دیده با روزهائی كه در وسط پاك بوده از ده روز بیشتر نشود، ولی ماه دوم كمتر یا بیشتر از ماه اول باشد، مثلاً در ماه اول هشت روز و در ماه دوم نه روز باشد كه این زن هم باید روز اول ماه را روز اول عادت حیض خود قرار دهد

(مساله 489) زنی كه عادت وقتیه دارد، اگر در وقت عادت خود یا دو سه روز پیش از عادت یا دو سه روز بعد از عادت خون ببیند، بطوری كه بگویند حیض را جلو یا عقب انداخته، اگر چه آن خون نشانه های حیض را نداشته باشد، باید به احكامی كه برای زنهای حائض گفته شد،

رفتار نماید و اگر بعد بفهمد حیض نبوده، مثل آنكه پیش از سه روز پاك شود، باید عبادتهائی را كه بجا نیاورده، قضا نماید

(مساله 490) زنی كه عادت وقتیه دارد اگر بیشتر از ده روز خون ببیند و نتواند حیض را به واسطة نشانه های آن تشخیص دهد، باید شمارة عادت خویشان خود را حیض قرار دهد، چه پدری باشند چه مادری، زنده یا مرده، ولی در صورتی كه می تواند عادت آنان را حیض خود قرار دهد كه شمارة روزهای حیض همة آنان یك اندازه باشد و اگر شمارة روزهای حیض آنان یك اندازه نباشد، مثلاً عادت بعضی پنج روز و عادت بعض دیگر هفت روز باشد نمی تواند عادت آنان را حیض خود قرار دهد، مگر كسانی كه عادتشان با

دیگران فرق دارد، بقدری كم باشند كه در مقابل آنان به حساب نمی آیند كه در صورت باید عادت بیشتر آنان را حیض خود قرار دهد

(مساله 491) زنی كه عادت وقتیه دارد و شمارة عادت خویشان خود را حیض قرار میدهد، باید روزی را كه در هر ماه اول عادت او بوده، اول حیض خود قرار دهد، مثلاً زنی كه هرماه، روز اول ماه خون می دیده وگاهی روز هفتم وگاهی روز هشتم پاك می شده، چنانچه یك ماه دوازده روز خون ببیند و عادت خویشانش هفت روز باشد، باید هفت روز اول ماه را حیض و باقی را استحاضه، قرار دهد

(مساله 492) زنی كه عادت و قتیه دارد و باید شمارة عادت خویشان خود را حیض قرار دهد، چنانچه خویش نداشته باشد، یا شمارة عادت آنان مثل هم نباشد،

باید در هر ماه از روزی كه خون می بیند تا هفت روز را حیض و بقیه را استحاضه قرار دهد

3 – صاحب عادت عددیه

(مساله 493) زنها كه عادت عددیه دارند سه دسته اند:

اول: زنی كه شمارة روزهای حیض او در دو ماه پشت سر هم یك اندازه باشد، ولی وقت خون دیدن او یكی نباشد كه در این صورت هر چند روزی كه خون دیده عادت او می باشد مثلاً اگر ماه اول از روز اول تا پنجم و ماه دوم از یازدهم تا پانزدهم خون ببیند، عادت او

پنج روز می شود

دوم: زنی كه از خون پاك نمی شود، ولی دو ماه پشت سر هم چند روز از خونی كه می بیند نشانة حیض و بقیه نشانة استحاضه را دارد و شمارة روزهائی كه خون نشانة حیض دارد در هر دو ماه یك اندازه است، اما وقت آن یكی نیست، كه در این صورت هر چند روزی كه خون او نشانة حیض را دارد، عادت او می شود مثلاً اگر یك ماه از اول ماه تا پنجم و ماه بعد از یازدهم تا پانزدهم خون او نشانة حیض و بقیه نشانه استحاضه را داشته باشد، شمارة روزهای عادت او پنج روز می شود

سوم: زنی كه دو ماه پشت سر هم سه روز یا بیشتر خون ببیند ویك روز یا بیشتر پاك شود و دو مرتبه خون ببیند و وقت دیدن خون، در ماه اول با ماه دوم فرق داشته باشد، كه اگر اگر تمام روزهائی كه خون دیده و روزهائی كه در وسط پاك بوده از ده روز بیشتر نشود

و شمارة

روزهای آن هم به یك اندازه باشد، تمام روزهائی كه خون دیده با روزهای وسط كه پاك بوده عادت حیض او می شود و لازم نیست روزهائی كه در وسط پاك بوده در هر دو ماه به یك اندازه باشد مثلاً اگر ماه اول از روز اول ماه تا سوم خون ببیند و دو روز پاك

شود و دوباره سه روز خون ببیند و ماه دوم از یازدهم تا سیزدهم خون ببیند و دو روزیا بیشتر كمتر پاك می شود و دوباره خون ببیند و روی هم از هشت روز بیشتر نشود، عادت او هشت روز می شود

(مساله 494) زنی كه عادت عددیه دارد، اگر بیشتر از شمارة عادت خود خون ببیند و از ده روز بیشتر شود، چنانچه همة خونهائی كه دیده یك جور باشد باید از موقع دیدن خون به شمارة روزهای عادتش حیض و بقیه را استحاضه قرار دهد و اگر همة خونهائی كه دیده

یك جور نباشد، بلكه چند روز از آن، نشانة حیض را دارد با شمارة روزهای عادت او یك اندازه است، باید همان روز ها را حیض و بقیه را استحاضه قرار دهد و اگر روزهائی كه خون نشانة حیض دارد، از روزهای عادت او بیشتر است، فقط به اندازة روزهای عادت او

حیض، و بقیه استحاضه است و اگر روزهائی كه خون نشانة حیض، و بقیه استحاضه است و اگر روزهائی كه خون نشانة حیض دارد از روزهای عادت او كمتر است، باید آن روزها را با چند روز دیگر كه روی هم به اندازة روزهای عادتش شود، حیض و بقیه را استحاضه قرار دهد

4 - مضطربه

(مساله495) مضطربه یعنی زنی كه چند ماه خون دیده، ولی عادت معینی پیدا نكرده، اگر بیشتر از ده روز خون ببیند و همه خونهائی كه دیده یك جور باشد چنانچه عادت خویشان او هفت روز است باید هفت روز را حیض و بقیه را استحاضه قرار دهد و اگر كمتر است مثلاً روز است باید همان را حیض قرار دهد و بنابر احتیاط واجب، در تفاوت بین شماره عادت آنان و هفت روز، كه دو روز است كارهائی را كه بر حائض حرام است ترك نماید و كارهای استحاضه را بجا آورد، یعنی به دستوری كه برای زن مستحاضه گفته شد عبادتهای خود را انجام دهد، و اگر عادت خویشانش بیشتر از هفت روز در تفاوت بین هفت روز و عادت آنان كه دو روز است، كارهای استحاضه را بجا آورد و كارهائی را كه بر حائض حرام است، ترك نماید

(مساله 496) مضطربه اگر بیشتر از ده روز خونی ببیند كه چند روز آن نشانة حیض و چند روز دیگر نشانة استحاضه دارد، چنانچه خونی كه نشانه حیض دارد كمتر از سه روز یا بیشتر از ده روز نباشد، همة آن حیض است و اگر خونی كه نشانة حیض را دارد كمتر از سه روز باشد باید همان را حیض قرار دهد و تا هفت روز بقیه به دستوری كه در مساله قبل گفته شد رفتار نماید، و همچنین است اگر پیش ا ز گذشتن ده روز از خونی كه نشانة حیض دارد دوباره خونی ببیند كه آن هم نشانة حیض را داشته باشد، مثل آنكه پنج روز خون سیاه و نه روز خون

زرد و دوباره پنج روز خون سیاه ببیند، باید خون اول را حیض قرار دهد و بقیه آن را تا هفت روز به دستوری كه در مساله قبل گفته شد، رفتار نماید

5-مبتدئه

(مساله 497) مبتدئه یعنی زنی كه دفعة اول خون دیدن او ست، اگر بیشتر از ده روز خون ببیند و همة خونهائی كه دیده یك جور باشد، باید عادت خویشان خود را به طوری كه در وقتیه گفته شد حیض و بقیه را استحاضه قرار دهد

(مساله 498) مبتدئه اگر بیشتر از ده روز خونی ببیند كه چند روز آن نشانة حیض و چند روز دیگر نشانة استحاضه را داشته باشد، چنانچه خونی كه نشانة حیض دارد كمتر از سه روز و بیشتر از ده روز نباشد، همة آن حیض است ولی اگر پیش از گذشتن ده روز از خونی كه نشانة حیض دارد دوباره خونی ببیند كه آن هم نشانة خون حیض داشته باشد، مثل آنكه پنج روز خون سیاه و نه روز خون زرد و دوباره پنج روز خون سیاه ببیند، باید از اول خون اول كه نشانة حیض دارد، حیض قرار دهد و در عدد رجوع به خویشاوندان خود كند و

بقیه را استحاضه قرار دهد

(مساله 499) مبتدئه اگر بیشتر از ده روز خونی ببیند كه چند روز آن نشانة حیض و چند روز دیگر آن نشانة استحاضه داشته باشد، چنانچه خونی كه نشانة حیض دارد از سه روز كمتر یا ده روز بیشتر باشد، باید از اولی كه خون نشانه حیض دارد، حیض قرار دهد و در

عدد به خویشاوندان رجوع كند و بقیه را استحاضه قرار

دهد

6 – ناسیه

(مساله 500) ناسیه یعنی زنی كه عادت را فراموش كرده است اگر بیشتر از ده روز خون ببیند، باید روزهائی كه خون او نشانه حیض را دارد تا ده روز، حیض قرار دهد و بقیه را استحاضه قرار دهد و اگر نتواند حیض را به واسطة نشانه های آن تشخیص دهد، بنا بر

احتیاط واجب باید هفت روز اول را حیض و بقیه را استحاضه قرار دهد

مسائل متفرقة حیض

(مساله 501) مبتدئه و مضطر به و ناسیه و زنی كه عادت عددیه دارد، اگر خونی ببیند كه نشانه های حیض داشته باشد، یا یقین كنند كه سه روز طول می كشد، باید عبادت را ترك كنند و چنانچه بعد بفهمند حیض نبوده باید عبادتهائی را كه بجا نیاورده اند قضا

نماید، ولی اگر یقین نكنند كه سه روز طول می كشد و نشانه های حیض را هم نداشته باشد، بنا بر احتیاط واجب باید تا سه روزطول می كشد و نشانه های حیض را هم نداشته باشد، بنابر احتیاط واجب باید تا سه روز كارهای استحاضه را بجا آورند و كارهائی را كه بر حائض حرام است ترك نمایند و چنانچه پیش از سه روز پاك نشدند، باید آن را حیض قرار دهند

(مساله 502) زنی كه در حیض عادت دارد، چه در وقت حیض عادت داشته باشد چه در عدد حیض، یا هم در وقت و هم در عدد آن، اگر دو ماه پشت سر هم بر خلاف عادت خود خونی ببیند كه وقت آن یا شمارة روزهای آن، یا هم وقت و هم شمارة روزهای آن یكی

باشد عادتش بر می گردد به آنچه

در این دو ماه دیده است، مثلاً اگر از روز اول ماه تا هفتم خون می دیده و پاك می شده چنانچه دو ماه از دهم تا هفدهم ماه خون ببیند و پاك شود از دهم تا هفدهم عادت او می شود

(مساله 503) مقصود از یك ماه، ابتدای خون دیدن است تا سی روز، نه از روز اول ماه تا آخر ماه

(مساله 504) زنی كه معمولاً ماهی یك مرتبه خون می بیند، اگر چه در یك ماه دو مرتبه خون ببیند و آن خون نشانه های حیض را داشته باشد، چنانچه وزهائی كه در وسط پاك بوده از ده روز كمتر نباشد، باید هر دو را حیض قرار دهد

(مساله 505) اگر سه روز یا بیشتر خونی ببیند كه نشانة حیض را دارد، بعد ده روز یا بیشتر خونی ببیند كه نشانة استحاضه را دارد و دوباره سه روز خونی به نشانه های حیض ببیند، باید خون اول و خون آخر را كه نشانه های حیض داشته، حیض قرار دهند

(مساله 506) اگر زن پیش از ده روز پاك شود و بداند كه در باطن خون نیست، باید برای عبادتهای خود غسل كند، اگر چه گمان داشته باشد كه پیش از تمام شدن ده روز دوباره خون می بیند، ولی اگر قین داشته باشد كه پیش از تمام شدن ده روز دوباره خون می بیند نباید غسل كند و نمی تواند نماز بخواند و باید به احكام حائض رفتار نماید

(مساله 507) اگر زن پیش از ده روز پاك شود، واحتمال دهد كه در باطن خون هست، باید قدری پنبه داخل فرج نماید

و كمی صبر كند و بیرون آورد، پس اگر پاك بود، غسل كند و عبادتهای خود را بجا آورد و اگر پاك نبود اگر چه به آب زرد رنگی هم آلوده باشد، چنانچه در حیض عادت ندارد یا عادت او ده روز است، باید صبر كند كه اگر پیش از ده روز پاك شد، غسل نماید و اگر سر ده روز پاك شد، یا خون او از ده روز گذشت سر ده روز غسل نماید و اگر عادتش كمتر از ده روز است در صورتی كه بداند پیش از تمام شدن ده روز، یا سر ده روز پاك می شود نباید غسل كند و اگر احتمال دهد خون او از ده روز می گذرد احتیاط واجب آن است كه تا یك روز عبادت را ترك كند و بعد از آن تا ده روز می تواند عبادت را ترك نماید ولی بهتر است كه تا ده روز كارهائی را كه بر حائض حرام است ترك كند و كارهای استحاضه را انجام دهد، پس گر پیش از تمام شدن ده روز یا سر ده، از خون پاك شد تمامش حیض است و اگر از ده روز گذشت باید عادت خود را حیض و بقیه را استحاضه قرار دهد و عبادت هائی را كه بعد از روزهای عادت بجا نیاورده،

قضا نماید

(مساله 508) اگر چند روز را حیض قرار دهد و عبادت نكند، بعد بفهمد حیض نبوده است، باید نماز وروزه ای را كه در آن روز ها بجا نیاورده قضا نماید و اگر چند روز را به گمان اینكه حیض نیست عبادت كند، بعد بفهمد حیض

بوده، چنانچه آ ن روز ها را روزهگرفته، باید قضا نماید

نفاس

(مساله 509) از وقتی كه اولین جزء بچه از شكم مادر بیرون می آید، هر خونی كه زن می بیند اگر پیش از ده روز یا سر ده روز قطع شود، خون نفاس است و زن را در حال نفاس، نفساء می گویند

(مساله 510) خونی كه زن پیش از بیرون آمدن اولین جزء بچه می بیند، نفاس نیست

(مساله511) لازم نیست كه خلقت بچه تمام باشد، بلكه اگر خون بسته ای هم از رحم زن خارج شود و خود زن بداند، یا چهار نفر قابله بگویند كه اگر در رحم می ماند انسان می شد، خونی كه تا ده روز ببیند خون نفاس است

(مساله512) ممكن است خون نفاس یك آن، بیشتر نیاید، ولی بیشتر از ده روز نمی شود

(مساله513) هرگاه شك كند كه چیزی سقط شده یا نه، یا چیزی كه سقط شده اگر می ماند انسان می شد یا نه، لازم نیست وارسی كند، و خونی كه از او خارج می شود، شرعاً خون نفاس نیست

(مساله514) توقف در مسجد و رساندن جائی از بدن به خط قرآن و كارهای دیگری كه بر حائض حرام است، برنفساء هم حرام است و آنچه بر حائض واجب و مستحب و مكروه است، بر نفساء هم واجب و مستحب و مكروه می باشد

(مساله515) طلاق دادن زنی كه در حال نفاس می باشد باطل است و نزدیكی كردن با او حرام می باشد و اگر شوهرش با او نزدیكی كند، احتیاط مستحب آن است به دستوری كه در احكام حیض كفته شد، كفاره بدهد

(مساله516) وقتی زن از خون نفاس پاك شد، باید غسل كند و عبادتهای خود را بجا آورد و اگر دوباره خون ببیند، چنانچه روزهائی كه خون دیده با روزهائی كه در وسط پاك بوده، روی هم ده روز یا كمتر از ده روز باشد، تمام آن نفاس است و اگر روزهائی كه پاك بوده روزه گرفته باشد باید قضا نماید

(مساله517) اگر زن از خود نفاس پاك شود و احتمال دهد كه در باطن خون هست، باید مقداری پنبه داخل فرج نماید و كمی صبر كند كه اگر پاك است، برای عبادتهای خود، غسل كند

(مساله518) اگر خون نفاس زن از ده روز بگذرد، چنانچه در حیض عادت دارد به اندازة روزهای عادت او نفاس و بقیه استحاضه است و اگر عادت ندارد تا ده روز نفاس و بقیه استحاضه می باشد و احتیاط مستحب آن است كسی كه عادت دارد از روز عادت و كسی كه عادت ندارد بعد از روز دهم تا روز هیجدهم زایمان، كارهای اسثحاضه را بجا آورد و

كارهائی را كه بر نفساء حرام است، ترك كند

(مساله 519) زنی كه عادت حیضش كمتر از ده روز است، اگر بیشتر از روزهای عادتش خون نفاس ببیند، باید به اندازة روزهای عادت خود نفاس قرار دهد و بعد از آن تا روز دهم می تواند عبادت را ترك نماید یا كارهای مستحاضه را انجام دهد، ولی ترك عبادت یك روز یا دو روز خیلی خوب است پس اگر از ده روز بگذرد، به اندازة عادتش نفاس و بقیه استحاضه است و اگر عبادت را ترك كرده، باید قضا كند

(مساله520) زنی

كه در حیض عادت دارد، اگر بعد از زائیدن تا یك ماه یا بیشتر از یك ماه پی در پی خون به اندازة روزهای عادت او نفاس است و ده روز از خونی كه بعد از نفاس می بیند، اگر چه در روزهای عادت ماهانه اش باشد استحاضه است، مثلاً زنی كه عادت حیض او از بیستم هر ماه تا بیست و هفتم آن است، اگر روز دهم ماهزائید و تا یك ماه یا بیشتر پی در پی خون دید، تا روز هفدهم نفاس و از روز هفدهم تا ده روز حتی خونی كه در روزهای عادت خود كه از بیستم تا بیست و هفتم است می بیند، استحاضه می باشد وبعد از گذشتن ده روز، اگر خونی را كه می بیند در روزهای عادتش باشد، حیض است چه نشانهای حیض را داشته باشد یا نداشته باشد و اگر در روزهای عادتش نباشد اگر چه

نشانه های حیض را داشته باشد، باید آن را استحاضه قرار دهد

(مساله 521) زنی كه در حیض عادت ندارد، اگر بعد از زایمان تا یك ماه یا بیشتر از یك ماه خون ببیند، ده روز اول آن نفاس و ده روز دوم آن استحاضه است و خونی كه بعد از آن می بیند، اگر نشانة حیض را داشته باشد حیض و گرنه آن هم استحاضه می باشد

غسل مّس میت

(مساله 522) اگر كسی بدن انسان مرده ای را أه سرد شده و غسلش تضاده أتند مس كند، یعنی حائی ازو بدن جود را به آن بساند بأید غسل مس میت نحاید، چه در خواب مس كند چه در بیداری، با

اختیا ر مس كند یا بی اختیار، حتی اگر ناخن و استخوان او به ناخن و استخوان میت برسد باید بنابر احتیاط واجب غسل كند، ولی اگر حیوان مرده ای را مس كند، عسل بر او واجب نیست

(مساله523) برای مس مردهای كه تمام بدن او سرد نشده، غسل واجب نیست، اگر چه جائی را كه سرد شده مس نماید

(مساله524) اگر موی خود را به بدن میت برساند یا بدن خود را به موی میت یا موی خود را به موی میت برساند، احتیاط واجب آن است كه غسل كند

(مساله525) برای مس بچه مرده، حتی بچه سقط شده ای كه چهار ماه او تمام شده، غسل مس میت واجب است بلكه بهتر است برای مس بچه سقط شده ای كه از چهار ماه كمتر دارد غسل كرد، بنابر این اگر بچه چهار ماهه ای مرده به دنیا بیاید مادر او باید غسل مس میت كند، بلكه اگر از چهار ماه كمتر هم داشته باشد بهتر است مادر او غسل نماید

(مساله 526) بچه ای كه بعد از مردن مادر به دنیا می آید، وقتی بالغ شد واجب است، غسل مس میت كند

(مساله 527) اگر انسان، میتی را كه سه غسل او كاملاً تمام شده مس نماید، غسل بر او واجب نمی شود ولی اگر پیش از آنكه غسل سوم تمام شود، جائی از بدن او را مس كند اگر چه غسل سوم آنجا تمام شده باشد، باید غسل مس میت نماید

(مساله528) اگر دیوانه یا بچه نا بالغی میت را مس كند، بعد از آنكه دیوانه عاقل یا بچه بالغ شد، باید

غسل مس میت نماید

(مساله529) اگر از بدن زنده یا مرده ای كه غسلش نداده اند، قسمتی كه دارای استخوان است جدا شود و پیش از آنكه قسمت جدا شده را غسل دهند، انسان آن را مس نماید، باید غسل مس میت كند، ولی قسمتی كه از زنده جداشده اگر قطعه ای مشتمل بر استخوان باشد برای مس آن عل واجب است، اما اگر تنها استخوان باشد، برای مس آن غسل واجب نیست

(مساله530) برای مس استخوان و دندان و هر چیزی كه از مرده جدا شده و آن را غسل نداده اند هر چند قطعه گوشتی بدون استخوان هم باشد به جز مو باید غسل كرد، ولی برای مس استخوان و دندانی كه از زنده جدا شده و گوشت ندارد، غسل واجب نیست

(مساله531) غسل مس میت را باید مثل غسل جنابت انجام دهند، كسی أه غسل مس میت كرده اگر بخواهد نماز بخواند، وضو برای او لازم نیست هر چند احتیاط مستحب در گرفتن وضو نیز هست

(مساله532) اگر چند میت را مس كند یا یك میت را چند بار مس نحاید، یك غسل كافی است

(مساله533) برای كسی أه بعد ازو مس میت غسل نكرده است، توقف در مسجد و جماع و خواندن سوره هائی أه سجده واجب دارد، مانعی ندارد، ولی برای نماز و مانند آن بأید غسل كند

احكام مُحتضَر

(مساله534) مسلمانی را أه محتضر است یعنی درحال جان دادن می باشد مرد باشد یا زن بزرگ باشد یا كوچك، باید به پشت بخوابانند به طوری أه كف پاهایش به طرف قبله باشد و اگر خواباندن او كاملاً به این طور

ممكن نیست بنابر احتیاط واجب تا اندازه ای أه ممكن است بأید به این دستور عمل كنن، و چنانچه خواباندن او به هیچ قسم ممكن نباشد به قصد احتیاط او را رو به قبله بنشانند و اگر آن هم نشود باز به قصد احتیاط او را به پهلوی راست یا به پهلوی چپ رو به قبله بخوابانند

(مساله535) احتیاط واجب آن است أه تا وقتی، او را ازو محل احتضار حركت تضاده أتند رو به قبله باشد و بعد ازو حركت دادن این احتیاط واجب نیست

(مساله536) رو به قبله كردن محتضر بر هر مسلمان واجب است و اجازه گرفتن ازو ولی او لازم نیست، هر چند أه اولی است

(مساله537) مستحب است شهادتین و اقرار به دوازده امام (علیهم السلام) و سایر عقائد حقه را، به كسی أه در حال جان دادن است، طوری تلقین كنند أه بفهمد و نیز مستحب است چیزهائی را أه گفته شد، تا وقت مرگ تكرار كنند

(مساله 538) مستحب است این دعا ها را به محتضر تلقین كنند: اَللهُمّ اغفِرلی الكثیرَ مِن معاصیكَ و اقَبل منِی الیسیرَ مِن طاعتَك یا مَن یقبلُ الیسیرَ و یعفُو عنِ الكثیرِ اِقبل منِی الیسیرَ و اعفُ عنَی الكثیرَ انكَ انتَ العفُوُ الغفُورُ اللّهمّ ارحمَنی فِانكَ رَحیمٌ

(مساله539) مستحب است كسی را أه سخت جان می دهد، اگر ناراحت نمی شود بجائی أه نماز می خوتنده، ببرند

(مساله 540) مستحب است برای راحت شدن محتضر بر بالین او سوره مباركة یس و الصافات و آیه الكرسی و آیه پنجاه و چهارم ازو سورة اعراف و سه آیه آخر سوره بقره بلكه هر چه

ازو قرآن ممكن بخوانند

(مساله541) تنها گذاشتن محتضر و گذاشتن چیز سنگین روی شكم او و بودن جنب و حائض نزد او و همچنین حرف زدن زیاد و گریه كردن و تنها گذاشتن زنها نزد او مكروه است

احكام بعد از مرگ

(مساله542) بعهد ازو مرگ مستحب است، دهان میت را، هم بگذارند أه باز نماند و چشمها و چانه میت را ببندند و دست و پای او را دراز كنند و پارچه ای روی او بیندازند و اگر شب مرده است در حائی أه مرده، چراغ روشن كنند و برای تشییع جنازة او مومنین را خبر كنند و در دفن او عجله نمایند، ولی اگر یقین به مردن او ندارند، باید صبر كنند تا معلوم شود و نیز اگر میت حامله باشد و بجه در شكم او زنده باشد، باید بقدری دفن را عقب بیندازند، كه پهلوی چپ او را بشكافند و طفل را بیرون آورندو پهلو را بدوزند

احكام غسل و كفن و نماز و دفن میت

(مساله 543) غسل و كفن و نماز و دفن مسلمان بر هر مكلفی واجب است و اگر بعضی انجام دهند، از دیگران ساقط می شود و چنانچه هیچكس انجام ندهد، همه معصیت كرده أتند

(مساله544) اگر كسی مشغول كارهای میت شود بر دیگران واجب نیست اقدام نمایند، ولی اگر او عمل را نیمه كاره بگذارد، باید دیگران تمام كنند

(مساله545) اگر انسان یقین كند أه دیگری مشغول كارهای میت شده، واجب نیست به كارهای میت اقدام كند ولی اگر شك یا گمان دارد، باید اقدام نحاید

(مساله546) اگر كسی بداند غسل یا كفن یا نماز یا دفن میت را باطل انجام داده أتند، بأید دوباره انجام دهد ولی اگر گمان دارد أه باطل بوده، یا شك دارد أه درست بوده یا نه، لازم نیست اقدام نحاید

(مساله547) برای غسل و كفن و نماز و دفن میت، بأید ازو ولی او اجازه بگیرند

(مساله548) ولی زن، أه

در غسل و كفن و دفن او دخالت می كند شوهر او است و بعد ازو او، مردهائی أه ازو میت ارث می برند، مقدم بر زنهای ایشانند و هر كدام أه در ارث بردن مقدم هستند، در این امر نیز مقدمند

(مساله549) اگر كسی بگوید من وصی یا ولی میتم، یا ولی میت به من اجازه داده أه غسل و كفن و دفن میت را انجام دهم، چنانچه دیگری نمی گوید من ولی با وصی میتم یا ولی به من اجازه داده است، انجام كارهای میت با اوست

(مساله 550) اگر میت برای غسل و كفن و دفن و نماز جود غیر ازو ولی، كس دیگری را معین كند، ولایت این امور با اوست و مستحب است ازو ولی، هم اجازه بگیرد و لازم نیست كسی أه میت، او را برای انجام این كار ها معین كرده، این وصیت را قبول كند، ولی اگر قبول كرد، بأید به آن عمل نحاید

احكام غسل میت

(مساله551) واجب است میت را سه غسل بدهند:

اول: به آبی أه با سدر مخلوط باشد

دوم: به آبی أه با كافور مخلوط باشد

سوم: با آب خالص

(مساله 552) سدر و كافور بأید به اندازه ای زیاد نباشد أه آب را مضاف كند و به اندازه ای هم كم نباشد، كه نگویند سدر و كافور با آب مخلوط شده است

(مساله553) اگر سدر و كافور به اندازهای أه لازم است پیدا نشود، بنابر احتیاط واجب بأید مقداری أه به آن دسترسی دارند، در آب بریزند

(مساله 554) كسی أه برای حج احرام بسته است، اگر پیش ازو تمام كردن سعی، بین

صفا و مروه بمیرد، نباید او را با آب كافور غسل دهند و بجای آن بأید با آب خالص غسلش بدهند و همچنین اگر در احرام عمره پیش ازو كوتاه كردن مو، بمیرد

(مساله555) اگر سدر و كافو ر با یكی ازو اینها پیدا نشود، با استعمال آن جایز نباشد مثل آنكه غصبی باشد، بأید بجای هر كدام أه ممكن نیست میت را با آب خالص، غسل بدهند

(مساله556) كسی أه میت را غسل می دهد، در حال اختیار بأید مسلمان دوازده امامی و نیز عاقل و مسائل غسل را بداند و بنابر احتیاط واجب بالغ هم باشد، ولی اگر میت مسلمان غیر اثنی عشری را هم مذهب خودش بر طبق مذهبش غسل بدهد، تكلیف ازو مؤمن اثنی عشری ساقط می شود

(مساله557) كسی أه میت را غسل می دهد، بأید قصد قربت داشته باشد، یعنی غسل را برای انجام فرمان خداوند عالم بجا آورد واگر به همین نیت تا آخر غسل سوم باقی باشد، كافی است و تجدید لازم نیست

(مساله558) غسل بچه مسلمان، اگر چه ازو زنا باشد، واجب است و غسل و كفن و دغن كافر و اولاد او، جایز نیست و كسی أه ازو بچگی دیوانه بوده و به حا ل دیوانگی بالغ شده چناتچه پدر و مادر او با یكی ازو آنان مسلمان باشند، باید او را غسل داد و اگر هیچ كدام آنان مسلمان نباشند، غسل دادن او جایز نیست

(مساله559) بچه سقط شده را اگر چهار ماه یا بیشتر دارد، باید غسل بدهند و اگر چهار ماه ندارد، باید در پارچه ای بپیچند و بدون غسل، دفن كنند

(مساله560) اگر مرد، زن را و زن، مرد را غسل بدهد باطل است، ولی زن می تواند شوهر جود را غسل دهد و شوهر هم می تواند زن جود را غسل دهد، اگر چه احتیاط مستحب آن است أه زن، شوهر جود و شوهر، زن جود را غسل ندهد

(مساله561) مرد می تواند دختر بچه ای ا أه سن او ازو سه سال بیشتر نیست، غسل دهد، زن هم می تواند پسر بچه ای را أه سه سال بیشتر ندارد، غسل دهد

(مساله562) اگر برای غسل دادن میتی أه مرد است مرد پیدا نشود، زنانی أه با او نسبت دارند و محرمند مثل مادر و خواهر و عمه و خاله، یا به واسطه شیر خوردن با او محرم شده أتند، می توانند غسلش بدهند و نیز اگر برای غسل میت زن، زن دیگری نباشد، مردهائی أه با او نسبت دارند و محرمند، یا به واسطه شیر خوردن با او محرم شده أتند، می توانند او را غسل دهند ولی در هر دو صورت، بأید عورت مرده پوشانده شود

(مساله 563) اگر میت و كسی أه او را غسل می دهد هر دو مرد یا هر دو زن باشند، جائز است أه غیر ازو عورت جاهای دیگر میت برهنه باشد و همینطور اگر محرم باشند

(مساله564) نگاه كردن به عورت میت حرام است، وكسی أه او را غسل می دهد اگر نگاه كند معصیت كرده، ولی غسل باطل نمی شود

(مساله565) اگر حائی ازو بدن میت نجس باشد، باید پیش ازو آنكه را غسل بدهند، آب بكشند واحتیاط مستحب آن است أه تمام بدن میت، پیش

ازو شروع به غسل پاك باشد

(مساله566) غسل میت مثل غسل جنابت است، و احتیاط واجب آن است أه تا غسل ترتیبی ممكن است، میت را غسل ارتماسی ندهند و احتیاط مستحب آن است أه در غسل ترتیبی هر یك ازو سه قسمت بدن را در آب فرو نبرند، بلكه آب را روی آن بریزند

(مساله567) كسی را أه در حال حیض یا در حال جنابت مرده لازم نیست غسل حیض یا غسل جنابت بدهند، بلكه همان غسل میت برای او كافی است

(مساله568) واجب آن است أه برای غسل دادن میت، مزد نگیرند، ولی مزد گرفتن برای كارهای مقدماتی غسل، حرام نیست

(مساله569) اگر آب پیدا نشود، یا استعمال آن مانعی داشته باشد بأید عوض هر غسل، میت را یك تیمم بدهند

(مساله 570) كسی أه میت را تیمم می دهد، باید دست جود را به زمین بزند و به صورت و پشت دستهای میت بكشد و اگر ممكن باشد احتیاط واجب آن است أه با دست میت هم او را تیمم بدهد

احكام كفن میت

(مساله571) میت مسلمان را بأید با سه پارچه أه آنها را لُنگ و پیراهن و سر تاسری می گویند، كفن نمایند

(مساله572) لنگ بأید اطراف بدن را ازو ناف تا زانو، بپوشاند و بهتر آن است أه ازو سینه تا روی پا برسد و بنابر احتیاط واجب پیراهن بأید ازو سر شانه تا نصف ساق پا، تمام بدن را بپوشاند و درازی سرتاسری بأید بیشتر ازو طول جسد به اندازه ای أه بستن دو سر آن ممكن شود، باشد و پهنای آن بأید به اندازه ای باشد أه یك طرف

آن روی طرف دیگر بیاید

(مساله573) مقداری ازو لنگ، أه ازو ناف تا زانو را می پوشاند و مقداری ازو پیراهن أه ازو شانه تا نصف ساق را می پوشاند، مقدار واجب كفن است و آنچه بیشتر ازو این مقدار در مساله قبل گفته شد، مقدار مستحب كفن می باشد

(مساله 574) اگر ورثه بالغ باشند و اجازه دهند كه بیشتر از مقدار واجب كفن را، كه در مسالة قبل گفته شد از سهم آنان بر دارند، اشكال ندارد و احتیاط آن است كه بیشتر از مقدار واجب كفن و همچنین مقداری را كه احتیاطاً لازم است از سهم وارثی كه بالغ نشده بر ندارند گرچه بعید نیست جواز برداشتن به مقدار عمل به استحاب –مطابق شان میت – از جمیع تركه هر چند وارث غیر بالغ باشد

(مساله575) اگر كسی وصیت كرده باشد كه مقدار مستحب كفن را كه در دو مسالة قبل گفته شد، از ثلث مال او بردارند، یا وصیت كرده باشد ثلث مال را به مصرف خود او برسانند ولی مصرف آن را معین نكرده باشد یا فقط مصرف مقداری از آن را معین كرده

باشد، می توانند مقدار مستحب كفن را از ثلث سال مال او بردارند

(مساله576) اگر میت وصیت نكرده باشد كه كفن را از ثلث مال او بردارند می توانند به طور متعارف كه لایق شان میت باشد، كفن و چیزهای دیگری را كه از واجبات دفن است و مقدار مستحب كفن را از اصل مال بردارند

(مساله577) كفن زن بر شوهر است، اگر چه زن از خود مال داشته باشد و همچنین اگر زن را به

شرحی كه در كتاب طلاق گفته می شود، طلاق رجعی بدهند و پیششش از تمام شدن عده بمیرد، شوهرش باید كفن او را بدهد و چنانچه شوهر بالغ نباشد یا دیوانه باشد، ولی شوهر باید از مال او كفن زن را بدهد

(مساله578) كفن میت بر خویشان او واجب نیست، اگر چه مخارج او در حال زندگیبر آنان واجب باشد

(مساله579) احتیاط واجب آن است كه هر یك از سه پارچة كفن بقدری نازك نباشد، كه بدن میت اززیر آن پیدا باشد

(مساله580) كفن كردن با چیز غصبی، اگر چیز دیگری هم پیدا نشود، جایز نیست و چنانچه كفن میت غصبی باشد و صاحب آن راضی نباشد، باید از تنش بیرون آوردند، اگر چه او را دفن كرده باشند، و واجب آن است كه در حال اختیار با پوست مردار هم او را كفن

نكنند

(مساله581) كفن كردن میت با چیز نجس و با پارچة ابریشمی خالص، جایز نیست، ولی در حال ناچاری اشكال ندارد و احتیاط واجب آن است كه باید پارچه طلا باف هم میت را كفن نكنند، مگر در حال ناچاری

(مساله582) كفن كردن با پارچه ای كه از پشم یا موی حیوان حرام گوشت تهیهشده، در حال اختیا ر جایز نیست، ولی اگر پوست حیوان حلال گوشت را طوری در ست كنند كه به آن جامه گفته شود می شود با آن، میت را كفن كنند و همچنین اگر كفن از مو و پشم حیوان حلال گوشت باشد اشكال ندارد، اگر چه احتیاط مستحب آن است كه با این دو هم كفن ننمایند

(مساله583) اگر كفن میت به نجاست خود او،

یا به نجاست دیگر نجس شود، چنانچه كفن ضایع نمی شود، باید مقدار نجس را بشویند یا ببرند، ولی اگر در قبر گذاشته باشند بهتر است كه ببرند بلكه اگر بیرون آوردن میت توهین به او باشد بریدن واجب می شود و اگر شستن با بریدن آن ممكن نیست، در صورتی كه عوض كردن آن ممكن باشد، باید عوض نمایند

(مساله584) كسی كه برای حج یا عمره احرام بسته اگر بمیرد، باید مثل دیگران كفن شود و پوشاندن سر و صورتش اشكال ندارد

(مساله585) مستحب است در حال سلامتی، كفن و سدر و كافور خود را تهیه كند

احكام حُنوط

(مساله586) بعد از غسل واجب است میت را حنوط كنند، یعنی به پیشانی و كف دستها و سر زانوها و سر دو انگشت بزرگ پاهای او كافور بمالند و مستحب است به سر بینی میت هم كافور بمالند و باید كافور، سائید و تازه باشد و اگر به واسطة كهنه بودن، عطر او از بین رفته باشد، كافی نیست

(مساله587) مستحب آن است كه اول كافور را به پیشانی میت بمالند، و در جاهای دیگر هم ترتیب لازم نیست

(مساله588) بهتر آن است كه میت را پیش از كفن كردن، حنوط نمایند اگرچه در بین كفن كردن و بعد از آن هم متنعی ندارد

(مساله589) كسی كه برا ی احرام بسته است، اگر پیش از تمام كردن سعی بین صفا و مروه بمیرد، حنوط كردن او جایز نیست و نیز اگر در احرام عمره پیش از آنكه موی خود را كوتاه كند بمیرد، نباید او را حنوط كنند

(مساله590) زنی كه شوهر او مرده و هنوز

عده اش تمام نشده، اگر چه حرام است خود را خوشبو كند، ولی چنانچه بمیرد حنوط او واجب است

(مساله591) مكروه است میت را با مشك و عنبر و عود و عطرهای دیگر خوشبو كنند یا برای حنوط اینها را با كافور مخلوط نمایند

(مساله592) مستحب است قدری تربت حضرت سیدالشهداء (علیه السلام) با كافور مخلوط كنند، ولی باید از آن كافور بجاهائی كه بی احترامی می شود، ترسانند و نیز باید تربت بقدری زیاد نباشد، كه وقتی با كافور مخلوط شد، آن را كافور نگویند

(مساله593) اگر كافور به اندازه غسل و حنوط نباشد، بنابر احتیاط واجب غسل را مقدم دارند و اگر برای هفت عضو نرسد نایر احتیاط واجب پیشانی را مقدم دارند

(مساله594) مستحب است دو چوب تر و تازه در قبر همراه میت بگذارند

احكام نماز میت

(مساله595) نماز خواندن بر میت مسلمان، اگر چه بچه باشد واجب است ولی باید پدر و مادر آن یا یكی از آنان مسلمان باشند و شش سال بچه تمام شده باشد

(مساله596) نماز میت باید بعد از غسل و حنوط وكفن كردن او خوانده شود، و اگر پیش از اینها، یا در بین اینها بخوانند، اگر چه از روی فراموشی یا ندانستن مساله باشد، كافی نیست

(مساله597) كسی كه می خواهد نماز بخواند، لازم نیست با وضو با غسل یا تیمم باشد و بدن و لباسش پاك باشد و اگر لباس او غصبی هم باشد، اشكال ندارد، اگر چه احتیاط مستحب آن است كه تمام چیزهائی را كه در نمازهای دیگر لازم است، رعایت كند

(مساله598) كسی كه به میت نماز می خواند، باید رو به

قبله باشد و نیز واجب است میت را مقابل او به پشت بخوابانند، بطوری كه سر به طرف راست نماز گزار و پای او به طرف چپ نماز گزار باشد

(مساله599) مكان نماز گزار باید از جای میت پست تر یا بلندتر نباشد، ولی پستی و بلندی مختصر، اشكال ندارد

(مساله600) نماز گزار باید از میت دور نباشد، ولی كسی كه نماز میت را به جماعت می خواند، اگر از میت دور باشد، چنانچه صفها به یكدیگر متصل باشند، اشكال ندارد

(مساله601) نماز گزار باید مقابل میت بایستد، ولی اگر نماز به جماعت خوانده شود وصف جماعت از دو طرف میت بگذرد، نماز كسانی كه مقابل میت نیستند، اشكال ندارد

(مساله602) بین میت و نماز گزار، باید پرده و دیوار یا چیز مانند اینها نباشد، ولی اگر میت در تابوت و مانند آن باشد، اشكال ندارد

(مساله603) در وقت خواندن نماز، باید عورت میت پوشیده باشد و اگر كفن كردن او ممكن نیست، باید عورتش را اگر چه با تخته و آجر و مانند اینها باشد، بپوشانند

(مساله604) نماز میت را باید ایشتاده و با قصد قربت بخواند و در موقع نیت، میت را معین كند، مثلاً نیت كند نماز می خوانم بر این میت، قُربهً الی الله

(مساله605) اگر كسی نباشد كه بتواند نماز میت را ایستاده بخواند، می شود نشسته بر او نماز خواند

(مساله 606) اگر میت وصیت كرده باشد كه شخصی معینی بر او نماز بخواند، احتیاط مستحب آن است كه آن شخص از ولی میت، اجازه بگیرد

(مساله 607) مكروه است بر میت چند مرتبه نماز بخوانند، ولی اگر میت

اهل علم و تقوی باشد، مكروه نیست

(مساله608) اگر میت را عمداً یا از روی فراموشی یا به جهت عذری بدون نماز دفن كنند، یا بعد از دفن معلوم شود، نمازی كه بر او خوانده شده باطل بوده است، تا وقتی جسد او از هم نپاشیده، واجب است با شرطهائی كه برای نماز میت گفته شد، به قبرش نماز بخوانند

دستور نماز میت

(مساله609) نماز میت پنج تكبیر دارد و اگر نماز گزار پنج تكبیر به این ترتیب بگوید كافی است: بعد از نیت و گفتن تكبیر اول بگوید: اَشَهدُ اَن لا اِلهَ الله وانّ مُحمّداً رسُولُ اللهِو بعد از تكبیر دوم بگوید: اَللهّم صلّ علی محّمدٍ و آلِ محُمّدٍ و بعد از تكبیر سوم بگوید:

اَللّهّم اغفِرللمُؤمنینَ وَ المُومِناتِ و بعد از تكبیر چهارم اگر میت مرد است بگوید: اللُهمّ اغِفر لِهذا المیتِ و بعد تكبیر پنجم را بگوید و بهتر است بعد از تكبیر اول بگوید: اَشهدُ اَن لِا لهَ الاّ اللهُ وحدهُ لا شریكَ لهُ و اَشهدُ انّ محمّداً عبدُهُ و رُسولُهُ ارسلهُ بالحقّ بشیراً و نذیراً بینَ

یدی الساعَهِ و بعد از تكبیر دوم بگوید: اللُهّم صل علی مُحمّدٍ و آلِ محّمدٍ و بارِك علی محّمدٍ و بارِك علی محمّدٍ وآل محّمدٍ و ارحَم مُحمداً و آلَ محمداً كافضلِ ما صلیتَ و باركتَ و تَرحمتَ علی اِبراهیمَ و آل ابراهیمَ انكَ حمیدٌ مجیدٌ و صل علی جمیعِ الانبیاءِ و المرسلینَ

و الشهداءِ و الصدیقینَ و جمیع عبادِ اللهِ الصالحینَ و بعد از تكبیر سوم بگوید: اللهمّ اغفِر للمؤمنینَ و المومناتِ و المُسلمینَ و المسلماتِ الاحیاءِ منهُم و الامواتِ تابع بیننا و بینُهم بالخیراتِ

انكَ مجیبُ الدعواتِ انكَ علی كُل شی ء قدیرٌ و بعد از تكبیر چهارم اگر میت مرد

است بگوید: اللهمّ اِن هذا عبدكَ و ابنُ عبدكَ و ابنُ اَمتكَ نزلَ بِك و انتَ خیرُ منزولٍ بهِ اللهمّ اِنا لانعلمُ منهُ اِلا خیراً و انتَ اعلمُ بِه منِا اللّهمّ اِن كانَ مثحسناً فَزد فی احسانِهِ و اِن كانَ مسیئئاً فتجاوَز عنهُ و اغفرلهُ اللهمّ اجعلهُ عندكَ فی اعلی علیینَ و اخلُف علی اهلهِ فی الغابرینَ و ارحمهُ برحمتكَ یا ارحَمَ الراحمینَ و بعد تكبیر پنجم را بگوید ولی اگر میت زن است بعد از تكبیر چهارم بگوید: اللهّم اِن هذهِ امتكَ و ابنهُ عبدكَ و ابنهُ امتكَ نَزلت بكَ و انتَ خیرُ منزولٍ بهِ اللهُمّ اِنا لانعلمُ منها الاخیراً و انتً اعلمُ بِها منا اللهّم اِن كانَت

مُحسنهً فَزد فی اِحسانها و اِن كانَت مُسیئهً فتجاوَز عنها و اغفرلَها اللهّم اجعَلها عندكَ فی اعلی علیینَ و اخلُف علی اَهلها فی الغابرینَ و ارحَمها برحمتكَ یا ارحمَ اراحمینَ

(مساله610) باید تكبیرها و دعاها را بطوری پشت سر هم بخواند، كه نماز از صورت خود خارج نشود

(مساله611) كسی كه نماز میت را به جماعت می خواند باید تكبیرها و دعاهای آن را هم بخواند

مستحبات نماز میت

(مساله612) چند چیز در نماز میت مستحب است:

اول: كسی كه نماز میت می خواند با وضو یا غسل یا تیمم باشد، احتیاط مستحب آن است، د ر صورتی تیمم كند كه وضو و غسل ممكن نباشد، یا بترسد كه اگر وضو بگیرد یا غسل كند به نماز میت نرسد

دوم: اگر میت مرد است، امام جماعت یا كسی كه فرادی به نماز می

خواند مقابل وسط قامت بایستد و اگر میت زن است مقابل سینه اش بایستد

سوم: پابرهنه نماز بخواند

چهارم: در هر تكبیر دستها را بلند كند

پنجم: فاصله او با میت بقدری كم باشد كه باد لباسش را حركت دهد به جنازه برسد

ششم: نماز میت را به جماعت بخواند

هفتم: امام جماعت تكبیر و دعاها را بلند بخواند و كسانی كه با او نماز می خوانند، آهسته بخوانند

هشتم: در جماعت اگر چه ماموم یك نفر باشد عقب بایستد

نهم: نماز گزار به میت و مؤمنین زیاد دعا كند

دهم: پیش از نماز سه مرتبه بگوید: الصّلاه

یازدهم: نماز را در جایی بخوانند، كه مردم برای نماز میت بیشتر به آنجا می روند

دوازدهم: زن حائض اگر نماز میت را به جماعت می خواند، در صفی تنها بایستد

(مساله613) خواندن نماز میت در مساجد مكروه است، ولی در مسجد الحرام مكروه نیست

احكام دفن

(مساله614) احتیاط واجب آن است كه میت را طوری در زمین دفن كنند، كه بوی او بیرون نیاید و درندگان هم نتوانند بدنش را بیرون آورند و اگر ترس آن باشد كه جانور بدن او را بیرون آورد، باید قبر را با آجر و مانند آن محكم كنند

(مساله615) اگر دفن میت در زمین ممكن نباشد، می توانند بجای دفن، او را در بنا یا تابوت بگذارند

(مساله616) میت را باید در قبر به پهلوی راست طوری بخوابانند كه جلوی بدن او رو به قبله باشد

(مساله617) ا گر كسی در كشتی بمیرد، چنانچه جسد او فاسد نمی شود و بودن او در كشتی مانعی ندارد، باید صبر كنند تا به

خشكی برسند و او را در زمین دفن كنند، و گرنه باید در كشتی غسلش بدهند و حنوط و كفن كنند و پس از خواندن نماز میت چیز سنگینی به پایش ببندند و به دریا بیندازند، یا او را در خمره بگذارند و درش را ببندند و به دریا بیندازند و اگر ممكن است باید او را در جائی بندازند كه فوراً طمعه حیوانات نشود

(مساله618) اگر بترسند كه دشمن قبر میت را بشكافد و بدن او را بیرون آورد و گوش یا بینی یا اعضای دیگر او را ببرد، چنانچه ممكن باشد باید بطوری كه در مساله پیش گفته شد او را به دریا بیندازند

(مساله619) مخارج انداختن در دریا و مخارج محكم كردن قبر میت را در صورتی كه لازم باشد، باید از اصل مال میت بردارند

(مساله620) اگر زن كافره بمیرد و بچه در شكم او مرده باشد، چنانچه پدر بچه مسلمان باشد، باید زن را در قبر به پهلوی چپ پشت به قبله بخوابانند كه روی بچه به طرف قبله باشد بلكه اگر هنوز روح هم به بدن او داخل نشده باشد، بنابر احتیاط واجب باید به همین دستور عمل كنند

(مساله621) دفن مسلمان، در قبرستان كفار و دفن كافر، در قبرستان مسلمانان، جایز نیست

(مساله622) دفن مسلمان در جائی كه بی احترامی به او باشد، مانند جائی كه خاكروبه و كثافت می ریزند، جایز نیست

(مساله623) میت را نباید در جای غصبی دفن كنند و دفن كردن در جائی كه برای غیر دفن كردن وقف شده، ودر مسجد اگر ضرر به مسلمانان باشد یا مزاحم نمازشان باشد، جایز نیست بلكه

واجب آن است كه اصلاً در مسجد دفن نكنند و در زمینی كه مثل مسجد برای غیر دفن كردن وقف شده، جایز نیست

(مساله624) لازم نیست كه میت را در قبر مرده دیگر پیش ا زآنكه پوسیده شود، دفن ننمایند

(مساله625) چیزی كه از میت جدا می شود، اگر چه مو و ناخن و دندانش باشد، باید با او دفن شود و اگر موجب نبش شود احتیاط آ ن است كه جدا دفن شود و دفن ناخن و دندانی از انسان جدا می شود مستحب است

(مساله 626) اگر كسی در چاه بمیرد و بیرون آوردنش ممكن نباشد، باید در چاه را ببندند و همان چاه را قبر او قرار دهند و در صورتی كه چاه مال غیر باشد، باید به نحوی او را راضی كنند

(مساله 627) اگر بچه در رحم مادر بمیرد و ماندنش در رحم برای مادر خطر داشته باشد، باید به آسانترین راه او را بیرون آورند و چنانچه ناچار شوند كه او را قطعه قطعه كنند اشكال ندارد د، ولی باید به وسیلة شوهر اگر اهل فن است یا زنی كه اهل فن باشد او را بیرون بیاورند و اگر ممكن نیست، مرد نامحرمی كه اهل فن باشد او را بیرون بیاورند و اگر ممكن نیست، مرد محرمی كه اهل فن باشد، واگر آن ممكن نشود مرد نامحرمی كه اهل فن باشد بچه را بیرون بیاورد و در صورتی كه آن هم پیدا نشود كسی كه اهل فن نباشد می تواند بچه را بیرون آورد

(مساله628) هرگاه مادر بمیرد و بچه در شكمش زنده باشد اگر چه امید زنده ماندن

طفل را نداشته باشند باید به وسیلة كسانی كه در مسالة پیش گفته شد از هر طرفی كه بچه سالم بیرون می آید، بچه را بیرون آورند و دوباره بدوزند، ولی اگر بین پهلوی چپ وراست در سالم بودن بچه فرقی نباشد احتیاط واجب آن است كه از پهلوی چپ بیرون آورند

مستحبات دفن

(مساله629) مستحب است، قبر را به اندازة قد انسان متوسط، گود كنند و میت را در نزدیك ترین قبرستان دفن نمایند، مگر آنكه قبرستان دورتر، از جهتی بهتر باشد، مثل آنكه مردمان خوب در آنجا می روند و نیز جنازه را در چند ذرعی قبر، زمین بگذارند و تا

سه مرتبه كم كم نزدیك ببرند و در هر مرتبه زمین بگذارند و بردارند و در نوبت چهارم وارد قبر كنند و اگر میت مرد است در دفعة سوم طوری زمین بگذارند كه سر او طرف پائین قبر باشد و در دفعة چهارم از طرف سر قبر نمایند و اگر زن است در دفعة سوم طرف قبله

قبر بگذارند و به پهنا وارد قبر كنند و در موقع وارد كردن پارچه ای روی قبر بگیرند و نیز جنازه را به آدمی از تابوت بگیرند ووارد قبر كنند و دعاهائی كه دستور داده شده، پیش از دفن بخوابانند و بعد از آنكه میت را در لحد گذاشتند، گره های كفن را باز كنند و صورت

میت را روی خاك بگذارند و بالشی از خاك زیر سر او بسازند وپشت میت خشت خام یا كلوخی بگذارند كه میت به پشت برنگردد و پیش از آنكه لحد را بپوشانند دست راست را به شانة راست میت

بزنند و دست چپ را به قوت بر شانة چپ میت بگذارند و دهان را

نزدیك گوش او ببرند و به شدت حركتش دهند و سه مرتبه بگویند: اِسمع اِفهم یا فُلانَ بنَ فُلانِ و بجای فلان بن فلان اسم میت و پدرش را بگویند مثلاً اگر اسم او محمد و اسم پدرش علی است سه مرتبه بگویند: اِسمَع اِفهم یا مُحّمدَ بنَ علی پس از آن بگویند: هَل انتَ علی العهدِ الذی فارقتَنا علیهِ مِن شهادهِ اَن لا الهَ الا اللُه وحدهَ لا شریكَ لهَ و انّ محمداً صَلی اللُه علیهِ و آلهِ عبدهُ و رسولهُ و

سیدُ النببینَ وخاتمُ المرسلینَ و انّ علیاً امیرالمؤمنینَ و سید الوصیینَ و امامٌ افترضَ الُله طاعتهُ عَلی العالَمین و انّ الحسنَ و الحسینَ و علی بن الحُسین و محمدَ بن علی و جعفرَ بن محمدٍ ومُوسی بن جعفرٍ و علی بن مُوسی و محمدَ بن علی و علی بن مُحمدٍ و الحسنَ بن علی و القائمَ الحُجهَ المهدی صلواتُ اللِه علیهِم ائمهُ المؤمنینَ و حججُ الِله علَی الخلقِ اجمَعین و ائمتكَ ائمهُ هدی بكً ابرارٌ یا فُلان بن فُلانٍ و بجای فلان بن فلان اسم میت و پدرش رابگوید و بعد بگوید: اِذا اتاكَ الملكانِ المُقربانِ رسولینِ مِن عندالِله تباركَ و تَعالی و سئلاكَ عَن ربكَ و عَن نبِیكَ و عن دینك و عن كتابكَ و عن قبلتكَ و عن ائمتكَ فلا تخَف و لا تحزَن و قُل فی جَوابهما اللُه ربی و محُمدٌ صلی اللُه علیهِ و آله نبِیی و الاسلامُ دینی و القُرآنُ كتابی و الكعبهُ قبلتی و امیرُالمؤمنینَ علی بنُ ابی طالبٍ اِمامی و

الحسنُ بنُ علی المُجتبی اِمامی و الحُسینُ بنُ علی الشهیدُ بِكربلا اِمامی و علی زینُ العابدینَ امامی و مُحمد االباقرُامامی وجعفرٌ الصادقُ امامی و مُوسی الكاظمُ امامی و علی الرضا اِمامی و محمدٌ الجوا دُ امامی و علی الهادی اِمامی و الحسنُ العسكری اِمامی و الحجهُ المنتظرُ امامی هُولاء صلواتُ الِله علیهِم اجمعینَ ائمّتی و سادتی وقادَتی و شُفعائی بهِم اتَولی و مِن اَعدائهم اتبراءُ فی الدّنیا و الاخرهِ ثُم اعلَم یا فُلان بن فُلان و بجای فلان بن فلان اسم میت و پدرش را بگوید بعد بگوید: اِن اللَه تباركَ و تعالی نعمَ الربُ و انّ مُحمداً صَلی اللُه علیه و آلهِ نعمَ الرسولُ و انّ علی بن ابی طالبٍ و اولادهُ المعُصومینَ الائمهَ الاثنی عشَر نعمَ الائمهُ و ان ما جاءَ بهِ محمدٌ صلی الُله علیهِ و آلهِ حقٌ و انّ الموتَ حقٌ و سُوال منكرٍ و نكیرٍ فی القبرِ حقٌ و البعثَ حقٌ و النُشور حقٌ و الصراطَ حقٌ و المیزانَ حقٌ و تطایر الكتُب حقٌ و انّ الجنهَ حقٌ و النارَ حقٌ و انّ الساعهَ آتیهٌ لاریبَ فیها و انّ اللَه یبعثُ مَن فی القُبور پس بگوید:

افهمتَ یا فُلانُ و بجای فلان اسم میت را بگوید پس از آن بگوید: ثبتكَ اللهُ بالقولِ الثابتِ و هداكَ اللهُ الی صراطٍ مُستقیم عَرف اللُه بینكَ و بینَ اولیائكَ فی مُستقرً من رحمتهِ پس بگوید اللهُم جافِ الارضَ عن جنبیهِ و اصعَد بروُحهِ الیكَ و لقنهُ منكَ بُرهاناً اللهُم عفوكً عفوكً

(مساله630) مستحب است كسی كه میت را در قبر می گذارد، با طهارت و سر برهنه و پا برهنه باشد و از

طرف پای میت از قبر بیرون بیاید و غیر از خویشان میت كسانی كه حاضرند، با پشت دست، خاك بر قبر بریزند و بگویند: اِنا للِه و اِنا الیهِ راجعُونَ

اگر میت زن است كسی كه با او محرم می باشد او را در قبر بگذارد و اگر محرمی نباشد خویشان او را در قبر بگذارند

(مساله631) مستحب است قبر را مربع یا مربع مستطیل بسازند و به اندازة چهار انگشت از زمین بلند كنند و نشانه ای روی آن بگذارند كه اشتباه نشود و روی قبر آب بپاشند و بعد از پاشیدن آب كسانی كه حاضرند، دستها را بر قبر بگذارند و انگشتها را باز كرده در خاك فرو برند و هفت مرتبه سورة مباركه انا انزلناه بخوانند و برای میت طلب آمرزش كنند و این دعا ر ا بخوانند:

اللهّم جافِ الارضَ عن جنبیهِ و اصعَد الیكَ روحهَ ولقهِ منكَ رضواناً و اسكِن قبرهُ من رَحمتكَ ما تُغنیهِ به عنَ رحمَهِ مَن سواكَ

(مساله 632) پس از رفتن كسانی كه تشیع جنازه كرده اند، مستحب است ولی میت یا كسی كه از طرف ولی اجازه دارد، دعاهائی را كه دستور داده شده، به میت تلقین كند

(مساله633) بعد از دفن مستحب است صاحبان عزا را سر سلامتی دهند، ولی اگر مدتی گذشته است كه به واسطة سر سلامتی دادن، مصیبت یادشان می آید، ترك آن بهتر است و نیز مستحب است تا سه روز برای اهل خانة میت غذا بفرستند و غدا خوردن نزد آنان و در منزلشان مكروه است

(مساله634) مستحب است انسان در مرگ خویشان، مخصوصاً در مرگ فرزند صبر كند

و هر وقت میت را یا د می كند اِنا للِه و اِنا الَیهِ راجعُونَ بگوید، و برای میت قرآن بخواند و سر قبر پدر و مادر از خداوند حاجت بخواهد و قبر را محكم بسازد كه زود خراب نشود

(مساله635) جایز نیست، انسان در مرگ كسی صورت و بدن را بخراشد و به خود لطمه بزند

(مساله636) پاره كردن یقه در مرگ، غیر پدر و برادر جایز نیست

(مساله637) اگر مرد در مرگ زن یا فرزند یقه یا لباس خود را پاره كند یا اگر زن در عزای میت صورت خود را بخراشد بطوری كه خون بیاید یا موی خود را بكند، باید یك بنده آزاد كند، یا ده فقیر را اطعام دهد، و یا آنها را بپوشاند و اگر نتواند باید سه روز روزه بگیرد، بلكه اگر خون هم نیاید بنابر احتیاط واجب، به این دستور عمل نماید

(مساله 638) احتیاط واجب آن است كه بر میت صدا را خیلی بلند نكنند

نماز وحشت

(مساله639) مستحب است در شب اول قبر، دو ركعت نماز وحشت برای میت بخوانند و دستور آن این است كه، در ركعت اول بعد از حمد یك مرتبه آیه الكرسی و در ركعت دومبعد از حمد ده مرتبه سوره اِنا انزلناهُ بخوانند و بعد از سلام نماز بگویند: اللهّم صلّ علی

محّمدٍ و آل محّمدٍ و ابعَث ثوابها الی قبرِ فلانٍ و بجای كلمه فلان، اسم میت را بگویند

(مساله 640) نماز وحشت را در هر موقع از شب اول قبر می شود خواند، ولی بهتر است در اول شب، بعد از نماز عشا خوانده شود

(مساله641) اگر بخواهند میت

را به شهر دوری ببرند، یا به جهت دیگر دفن او تاخیر بیفتد، باید نماز وحشت را تا شب اول قبر او تاخیر بیندازند

نبش قبر

(مساله642) نبش قبر مسلمان، یعنی شكافتن قبر او اگر چه طفل یا دیوانه باشد حرام است، ولی اگر بدنش از بین رفته و خاك شده باشد، اشكال ندارد

(مساله 643) نبش قبر امامزاده ها و شهداء و علماء و صلحاء اگر چه سالها بر آن گذشته باشد در صورتی كه زیارتگاه باشد حرام است، بلكه اگر زیارتگاه هم نباشد بنابر احتیاط واجب، نباید آن را نبش كرد

(مساله 644) شكافتن قبر در چند مورد حرام نیست:

اول: آنكه میت در زمین غصبی دفن شده باشد و مالك زمین راضی نشود كه در آنجا بماند

دوم: آنكه كفن یا چیز دیگری كه با میت دفن شده، غصبی باشد و صاحب آن راضی نشود كه در قبر بماند و اگر چیزی از مال خود میت كه به ورثه رسیده با او دفن شود، احتیاط واجب آن است كه از نبش قبر خودداری نمایند، ولی اگر وصیت كرده باشد كه دعا

یا قرآن یا انگشتری را با او دفن كنند، در صورتی كه وصیتش بیشتر از یك سوم مال او نباشد، برای بیرون آوردن اینها، نمی توانند قبر را بشكافند

سوم: آنكه میت بی غسل یا بی كفن دفن شده باشد یا بفهمند غسلش باطل بوده یا به غیر دستور شرع كفن شده یا در قبر او را رو به قبله نگذاشته اند، در تمام این موارد در صورتی شكافتن قبر جایز است كه موجب هتك احترام میت نشود

چهارم: آنكه برای ثابت

شدن حقی بخواهند بدن میت را ببینند

پنجم: آنكه میت را در جائی كه بی احترامی به اوست مثل قبرستان كفار یا جائی كه كثافت و خاكروبه می ریزند، دفن كرده باشند

ششم: آنكه برای یك مطلب شرعی كه اهمیت آن از شكافتن قبر بیشتر است، قبر را بشكافند مثلاً بخواهند بچه زنده را از شكم زن حامله ای كه دفنش كرده اند بیرون آورند

هفتم: آنكه بترسند درنده ای بدن میت را پاره كند، یا سیل او را ببرد، یا دشمن بیرون

آورد

هشتم: آنكه قسمتی از بدن میت را كه با او دفن نشده بخواهند دفن كنند، ولی احتیاط واجب آن است كه آن قسمت از بدن را طوری در قبر بگذارند كه بدن میت دیده نشود

غسلهای مستحب

(مساله 645) غسلهای مستحب در شرع مقدس اسلام بسیار است و از آن جمله است:

1 – غسل جمعه، و وقت آن از اذان صبح است تا ظهر و بهتر است نزدیك ظهر بجا آورده شود و اگر تا ظهر انجام ندهد بهتر است كه بدون نیت ادا و قضا تا عصر جمعه بجا آورد و اگر در روز جمعه غسل نكند مستحب است از صبح شنبه تا غروب، قضای آن بجا آورد و

كسی كه می ترسد در روز جمعه آب پیدا نكند یا موفق نشود، می تواند روز پنجشنبه غسل را انجام دهد، بلكه اگر در شب جمعه غسل را به امید آنكه مطلوب خداوند عالم است بجاآورد، صحیح است و مستحب است انسان در موقع غسل جمعه بگوید:

اَشهدُ اَن لا اِلهَ الا الُله وحدهُ لا شریكَ له وانّ محمّداً عبدهُ و

رسولهُ اللهّم صل عَلی مُحمدٍ و آل محمدٍ و اجعَلنی منَ التوابینَ و اجعلنِی منَ المتُطهرینَ

2 – غسل شب اول ماه رمضان و تمام شبهای طاق مثل شب سوم و پنجم و هفتم، ولی از شب بیست و یكم مستحب است همه شب غسل كند و برای غسل شب اول و پانزدهم و هفدهم و نوزدهم و بیست و یكم و بیست و سوم و بیست پنجم و بیست هفتم و بیست و نهم رمضان، بیشتر سفارش شده است و وقت غسلهای شبهای ماه رمضان تمام شب است و بهتر است نزدیك غروب آفتاب بجا آورده شود، ولی از شب بیست ویكم تا آخر ماه بهتر است غسل را بین نماز مغرب و عشاء بجا آورد و نیز مستحب است در شب بیست و سوم غیر از غسل اول شب، یك غسل هم در آخر شب انجام دهد

3 – غسل روز عید فطر و عید قربان و وقت آن اذان صبح است تا غروب و بهتر است آن پیش از نماز عید بجا آورد و اگر از ظهر تا غروب بجا آورد، احتیاط واجب آن است كه به قصد رجاء انجام دهد

4 – غسل شب عید فطر و وقت آن از اول مغرب است تا اذان صبح و بهتر است در اول شب، بجا آورده شود

5 – غسل روز هشتم و نهم ذی الحجه و در روز نهم بهتر است آن را نزدیك ظهر بجا آورد

6 – غسل روز اول و پانزدهم و بیست و هفتم و آخر ماه رجب

7 – غسل روز عید غدیر و بهتر است بعد از

طلوع آفتاب، اول روز آن را انجام دهد

8 – غسل روز بیست و چهارم ذی الحجه

9 – غسل روز عید نوروز و پانزدهم شعبان و نهم و هفدهم ربیع الاول و روز بیست و پنجم ذیقعده، ولی غسل روز پانزدهم شعبان و غسلهای دیگری كه تا آخر این بند ذكر شده رجاء انجام دهد

10 – غسل دادن بچه ای كه تازه به دنیا آمده

11 – غسل زنی كه برای غیر شوهرش بوی خوش استعمال كرده است

12 – غسل كسی كه در حال مستی خوابیده

13 – غسل كسی كه جائی از بدنش را به بدن میتی كه غسل داده اند رسانده

14 – غسل كسی كه در موقع گرفتن خورشید و ماه نماز آیات را عمداً نخوانده، در صورتی كه تمام ماه و خورشید گرفته باشد

15 – غسل كسی كه برای تماشای دار آویخته، رفته و آن را دیده باشد، ولی اگر اتفاقاً یا از روی نا چاری نگاهش بیفتد یا مثلاً برای شهادت دادن رفته باشد، غسل مستحب نیست

(مساله 646) پیش از داخل شدن در حرم مكه، شهر مكه، مسجد الحرام، خانة كعبه، حرم مدینه، شهر مدینه مسجد پیغمبر (صلی الله علیه و آله) مستحب است انسان غسل كند و برای داخل شدن در حرم امامان (علیهم السلام) رجاءً غسل نماید و اگر در یك روز چند مرتبه مشرف شود یك غسل كافی است و كسی كه می خواهد در یك روز داخل حرم مكه و مسجد الحرام و خانه كعبه شود اگر به نیت همه، یك غسل كند كافی است و نیز اگر در یك روز

بخواهد داخل حرم مدینه و شهر مدینه و مسجد پیغمبر (صلی الله علیه و آله) شود، یك غسل برای همه كفایت می كند و برای زیارت پیغمبر و امامان از دور یا نزدیك و برای حاجت خواستن از خداوند عالم و همچنین برای توبه و نشاط به جهت عبادت و برای سفر رفتن خصوصاً سفر زیارت حضرت سید الشهداء (علیه السلام) مستحب است انسان غسل كند و اگر یكی از غسل هائی را كه در این مساله گفته شد بجا آورد و بعد كاری كند كه وضو را باطل می نماید مثلاً بخوابد، غسل او باطل می شود و مستحب است دوباره غسل را بجاآورد

(مساله 647) انسان می تواند با غسل های مستحبی كه در مساله 645 ذكر شد یعنی غسلهائی كه استحباب آنها به خصوص ثابت است كاری كه مانند نماز، وضو لازم دارد را، انجام دهد

(مساله 648) اگر چند غسل بر كسی مستحب باشد و به نیت همه یك غسل بجا آورد، كافی است

تیمم

در هفت مورد بجای وضو و غسل باید تیمم كرد:

اول: آنكه تهیة آب به قدر وضو یا غسل ممكن نباشد

(مساله 649) اگر انسان در آبادی باشد، باید برای تهیة آب وضو و غسل، به قدری جستجو كند كه از پیدا شدن آن ناامید شود و اگر در بیابان باشد، چنانچه زمین آن پست و بلند است و یا به واسطة درخت و مانند آن عبور در آن زمین مشكل است باید در هر یك از

چهار طرف به اندازة پرتاب یك تیر قدیمی كه با كمان پرتاب می كردند در جستجوی آب برود و اگر زمین آن این طور نیست، باید در هر طرف

به اندازة پرتاب دو تیر، جستجو نماید

(مساله 650) اگر بعضی از چهار طرف هموار و بعضی دیگر پست و بلند یا عبور در آن مشكل باشد، باید در طرفی كه هموار است به اندازة پرتاب دو تیر و در طرفی كه اینطور نیست به اندازة پرتاب یك تیر، جستجو كند

(مساله 651) در هر طرفی كه یقین دارد آب نیست، در آن طرف جستجو لازم نیست

(مساله 652) كسی كه وقت نماز او تنگ نیست و برای تهیة آب وقت دارد، اگر یقین دارد در محلی دورتر از مقداری كه باید جستجو كند آب هست، در صورتی كه مانعی نباشد و مشقت هم نداشته باشد، برای تهیة آب برود و اگر گمان دارد آب هست، رفتن به آن محل لازم نیست ولی اگر اطمینان داشته باشد، بنابر احتیاط واجب باید برای تهیة آب به آن محل برود

(مساله 653) لازم نیست خود انسان در جستجوی آب برود، بلكه می تواند كسی را كه به گفتة او اطمینان دارد بفرستد و در این صورت اگر یك نفر از طرف چند نفر برود، كافی است

(مساله 654) اگر احتمال دهد كه داخل بار سفر خود، یا در منزل یا در قافله آب هست، باید بقدری جستجو نماید كه به نبودن آب یقین كند، یا از پیدا كردن آن نا امید شود

(مساله 655) اگر پیش از وقت نماز جستجو نماید و آب پیدا نكند و تا وقت نماز همان جا بماند، لازم نیست كه دوباره در جستجوی آب برود

(مساله 656) اگر بعد از داخل شدن وقت نماز جستجو نماید و آب پیدا نكند و تا

وقت نماز دیگر در همان جا بماند، لازم نیست كه دوباره در جستجوی آب برود

(مساله 657) اگر از درنده بترسد، یا جستجوی آب بقدری سخت باشد كه نتواند تحمل كند یا وقت نماز بقدری تنگ باشد كه هیچ نتواند جستجو كند، جستجو لازم نیست، ولی اگر بتواند مقداری جستجو كند به همان مقدار جستجو لازم است و اگر از دزد بر جان و مال خودش بترسد، نباید در جستجوی آب برود ولی اگر مالی كه احتمال می دهد از بین برود به حسب حال او قابل اعتنا نباشد و ترس دیگری هم نداشته باشد، جستجوی آب واجب است

(مساله 658) اگر درجستجوی آب نرود تا وقت نماز تنگ شود، معصیت كرده ولی نمازش با تیمم صحیح است

(مساله 659) كسی كه یقین دارد آب پیدا نمی كند، چنانچه دنبال آب نرود و با تیمم نماز بخواند و بعد از نماز بفهمد كه اگر جستجو می كرد آب پیدا می شد، بنابر احتیاط واجب نمازش را اعاده یا قضا نماید

(مساله 660) اگر بعد از جستجو آب پیدا نكند و با تیمم نماز بخواند و بعد از نماز بفهمد در جائی كه جستجو كرده آب بوده، نماز صحیح است

(مساله 661) اگر بعد از داخل شدن وقت نماز، وضو داشته باشد و بداند كه اگر وضوی خود را باطل كند نمی تواند وضو بگیرد چنانچه بتواند بدون ضرر و مشقت وضوی خود را نگهدارد، نباید آن را باطل نماید و همچنین است اگر بداند یا دو شاهد عادل یا یك عادل، كه قول او مفید اطمینان باشد، خبر دهند كه تهیة آب برای او ممكن

نیست بلكه اگر احتمال صحیح عقلائی هم بدهد احتیاط واجب آن است كه وضوی خود را باطل نكند

(مساله662) اگر پیش ا ز وقت نماز وضو داشته باشد و بداند یا دو شاهد عادل یا یك عادل كه گفتار او اطمینان آور باشد كه خبر دهند اگر وضوی خود را باطل كند، تهیة آب برای او ممكن نیست، چنانچه بتتواند بدون ضرر و مشقت وضوی خود را نگه دارد واجب

آن است كه آن را باطل نكند و نیز اگر احتمال عقلانی دهد احتیاط واجب آن است كه وضو را باطل نكند

(مساله663) كسی كه فقط به مقدار وضو یا به مقدار غسل آب دارد اگر بداند یا دو شاهد عادل یا یك عادل كه قول او مفید اطمینان باشد خبر دهند كه اگر آن را بریزد آب پیدا نمی كند، چنانچه وقت نماز داخل باشد، ریختن آن حرام است و احتیاط واجب آن است كه

پیش از وقت ننماز هم آن را نریزد بلكه هرگاه احتمال عقلانی هم بدهد كه اگر آب را بریزد دیگر آب پیدا نمیكند، واجب آن است كه پیش از وقت نماز هم، آب را نریزد و نگاه بدارد

(مساله664) كسی كه می داند یا دو شاهد عادل یا یك نفر عادل كه قول او اطمینان بخش باشد، خبر دهد كه آب پیدا نمی كند، اگر بعد از داخل شدن وقت نماز، وضوی خود را باطل كند یا آبی كه دارد بریزد معصیت كرده ولی نمازش با تیمم صحیح است، اگر چه احتیاط مستحب آن است كه قضای آن نماز را بخواند

دوم: عدم امكان دسترسی به آب موجود

(مساله665) اگر

به واسطة پیری، یا ترس از دزد و جانور و مانند اینها، یا نداشتن وسیله ای كه آب از چاه بكشد، دسترسی به آب نداشته باشد، باید تیمم كند و همچنین است اگر تهیه كردن آب یا استعمال آن بقدری مشقت داشته باشد كه مردم تحمل آن را نكنند

(مساله666) اگر برای كشیدن آب از چاه، دلو و ریسمان و مانند اینها لازم دارد و مجبور است بخرد، یا كرایه نماید اگر چه قیمت آن چند برابر معمول باشد، باید تعیه كند، و همچنین است اگر آب را به چندین برابر قیمتش بفروشند، ولی اگر تهیه آنها بقدری پول

می خواهد كه نسبت به حال او آن مقدار ضرر واجب نیست تهیه نماید

(مساله667) اگر ناچار شود كه برای تهیه آب قرض كند، باید قرض نماید ولی كسی كه می داند یا گمان دارد كه نمی تواند قرض خود را بدهد، واجب نیست قرض كند

(مساله668) اگر كƘϙƠچاه مشقت ندارد احتیاط واجب آن است برای تهیة آب چاه بكند

(مساله669) اگر كسی مقداری آب بی منت به او ببخشد، باید قبول كند

سوم، خوف از استعمال آب

(مساله670) اگر از استعمال آب بر جان خود بترسد یا بترسد كه به واسطة استعمال آن مرض یا عیبی در او پیدا شود، یا مرضش طول بكԘϠ، یا شدت كند، یا به سختی معالجه شود، باید تیمم نماید، ولی اگر آب گرم برای او ضرر ندارد، باید یا آ‘ گرم وضو بگیرد یا غسل كند

(مساله671) لازم نیت یقین كند كه آب برای او ضرر دارد بلكه اگر احتمال ضرر بدهد، چنانچه احتمال او در نظر مردم بجا باشد

و از آن احتمال ترس برای ا و پیدا شود، باید تیمم كند

(مساله672) كسی كه مبتلا به درد چشم است و آب برای او ضرر دارد، باید تیمم نماید

(مساله673) اگر به واسطة یقین یا ترس ضرر، تیمم كند و پیش از نماز بفهمد كه آب برایش ضرر ندارد، تیمم او باطل است و اگر بعد از نماز بفهمد، نمازش صحیح است

(مساله674) كسی كه می داند آب برایش ضرر ندارد، چنانچه غسل كند یا وضو بگیرد و بعد بفهمد كه آب برای او ضرر داشته، وضو و غسل او صحیح است

چهارم، خوف از عواقبی كه بر وضو یا غسل مترتب می گردد

(مساله675) هر گاه بترسد كه اگر آب را به مصرف وضو یا غسل برساند، خود او یا عیال و اولاد او، یا رفیقش و كسانی كه با او مربوطند، مانند نوكر و كلفت از تشنگی بمیرد یا مریض شوند، یا بقدری تشنه شوند كه تحمل آن مشقت دارد، باید بجای وضو و غسل تیمم نماید، و نیز اگر بترسد حیوانی كه مانند اسب و قاطر كه معمات برای خوردن گوشت آن سرش را نمی برند از تشنگی تلف شود، باید آب را به آن بدهد و تیمم نماید اگر چه حیوان مال خودش نباشد، و همچنین است اگر كسی كه حفظ جان او واب است بطوری تشنه باشد كه اگر انسان آب را به او ندهد، تلف می شود

(مساله 676) اگر غیر از آب پاكی كه برای وضو یا غسل دارد، آب نجسی هم به مقدار آشامیدن خود و كسانی كه با او مربوطند داشته باشد، بای آب پاك

را برایآشامیدن بگذارد و یا تیمم نماز بخواند، ولی چنانچه آب را برای حیوانش بخواهد باید آب نجس را به آن

بدهد و با آب پاك وضو و غسل را انجام دهد

پنجم، معارضة وضو یا غسل با ازالة خبث

(مساله 677) كسی كه بدن یا لباسش نجس است وكمی آب دارد كه اگر با آن وضو بگیرد یا غسل كند، برای آب كشیدن بدن یا لباس او نمی ماند، باید بدن یا لباس را آب بكشد و با تیمم نماز بخواند ولی اگر چیزی نداشته باشد كه بر آن تیمم كند، باید آب را به مصرف

وضو یا غسل برساند و یا لباس نجس نماز بخواند

ششم، وضو یا غسل مستلزم ارتكاب حرام باشد

(مساله 678) اگر غیر از آب یا ظرفی كه استعمال آن حرام است، آب یا ظرف دیگری ندارد، مثلاً آب یا ظرفش غصبی است و غیر از آن، آب و ظرف دیگری ندارد، باید بجای وضو و غسل تیمم كند

هفتم، تنگی وقت

(مساله 679) هرگاه وقت بقدری تنگ باشد كه اگر وضو بگیرد، یا غسل كند تمام نماز، یا مقداری از آن بعد از وقت خوانده می شود، باید تیمم كند

(مساله 680) اگر عمداً نماز بقدری تاخیر بیندازد كه وقت وضو یا غسل نداشته باشد، معصیت كرده ولی نماز او با تیمم صحیح است، اگرچه احتیاط مستحب آن است كه قضای آن نماز را بخواند

(مساله681) كسی كه شك دارد كه اگر وضو بگیرد، یاغسل كند وقت برای نماز او می ماند یا نه، باید تیمم كند

(مساله 682) كسی كه به واسطة تنگی وقت تیمم كرده، چنانچه بعد از نماز

آبی كه داشته از دستش برود، اگر چه تیمم خود را نشكسته باشد، در صورتی كه وظیفه اش تیمم باشد، باید دوباره تیمم نماید

(مساله 683) كسی كه آب دارد، اگر به واسطةتنگی وقت با تیمم مشغول نماز شود و در بین نماز آبی كه داشته برود، برای نمازهای بعد می تواند با همان تیمم نماز بخواند

(مساله684) اگر انسان بقدری وقت دارد كه می تواند وضو بگیرد، یا غسل كند و نماز را بدون كارهای مستحبی آن مثل اقامه و قنوت بخواند، باید غسل كند یا وضو بگیرد، و نماز را بدون كارهای مستحبی آن بجا آورد، بلكه اگربه اندازة سوره هم وقت ندارد،

باید غسل كند یا وضو بگیرد و نماز را بدون سوره بخواند

چیزهائی كه تیمم به آنها صحیح است

(مساله685) تیمم به خاك و ریگ و كلوخ و سنگ اگر پاك باشند صحیح است، و به گل پخته مثل آجر و كوزه و همچنین به گچ و آهك پخته، صحیح نیست

(مساله686) تیمم بر سنگ گچ و سنگ آهك و سنگ مرمر و سنگ سیاه و سایر اقسام سنگها صحیح است، ولی تیمم به جواهر مثل سنگ عقیق و فیروزه، باطل می باشد

(مساله687) اگر خاك و ریگ و كلوخ و سنگ پیدا نشود، باید به گرد و غباری كه فرش و لباس و مانند اینها است تیمم نماید و اگر غبار در لای لباس و فرش باشد تیمم به آن صحیح نیست، مگر آنكه اول دست بزند تا روی آن غبار آلود شود، بعد تیمم كند و چنانچه

گرد پیدا نشود، باید به گل تیمم كند، و اگر گل هم پیدا نشود، احتیاط مستحب آن است

كه نماز را بدون تیمم بخواند و بمابر احتیاط واجب بعداً قضای آن را بجا آورد

(مساله 688) اگر بتواند با تكاندن فرش و مانند آن خاك تهیه كند تیمم به گرد باطل است اگر بتواند گل را خشك كند و از آن خاك تهیه نماید، تیمم به گل باطل می باشد

(مساله689) كسی كه آب ندارد اگر برف یا یخ داشته باشد، چنانچه ممكن است باید آن را آب كند وباآن وضو بگیردیا غسل نماید، و اگر ممكن نیست و چیزی هم تیمم به آن صحیح است ندارد، احتیاط مستحب آن است كه نكماز را بدون وضو و تیمم بخواند و بنابر احتیاط

واجب بعداً قضا كند

(مساله690) اگر با خاك و ریگ چیزی مانند كاه كه تیمم به آن باطل است مخلوط شود، نمی تواند به آن تیمم كند، ولی آن چیز بقدری كم باشد كه در خاك یا ریگ، از بین رفته حساب شود، تیمم به آن خاك و ریگ صحیح است

(مساله 691) اگر چیزی ندارد كه بر آن تیمم كند چنانچه ممكن است، باید به خریدن و مانند آن تهیه نماید

(مساله692) تیمم به دیوار گلی صحیح است و احتیاط مستحب آن است كه با بودن زمین با خاك خشك، به زمین یا خاك نمناك تیمم نكند

(مساله693) چیزی كه بر آن تیمم می كند باید پاك باشد و اگر پاكی كه تیمم به آن صحیح است ندارد، نماز بر او واجب نیست ولی باید قضای آن رابجا آورد

(مساله694) اگر یقین داشته باشد كه تیمم به چیزی صحیح است و به آن تیمم نماید، بعد بفهمد تیمم به آن

باطل بوده، نمازهائی را كه با آن تیمم خوانده باید دوباره بخواند

(مساله695) چیزی كه بر تیمم می كند، باید غصبی نباشد

(مساله696) تیمم در فضای غصبی باطل نیست، پس اگر در ملك خود، دستها را به زمین بزند و بی اجازه داخل ملك داخل ملك دیگری شود و دستها را به پیشانی بكشد، تیمم او باطل نمی شود

(مساله697) اگر نداند محل تیمم غصبی است، و یا فراموش كرده باشد، تیمم او صحیح است، اگر چه فراموش كننده، خود غاصب باشد

(مساله698) كسی كه در جای غصبی حبس است، اگر آب و خاك او غصبی است، باید با تیمم نماز بخواند

(مساله699) مستحب است چیزی كه بر آن تیمم می كند، گردی داشته باشد كه به دست بماند و بعد از زدن دست بر آن، مستحب است دست را بتكاند كه گرد آن بریزد

(مساله700) تیمم به زمین گود و خاك جاده و زمین شوره زار كه نمك روی آن را نگرفته، مكروه است و اگر نمك روی آن را گرفته باشد، باطل است

دستور تیمم

(مساله 701) در تیمم چهار چیز واجب است:

اول: نیت

دوم: زدن كف دو دست با هم بر چیزی كه تیمم به آن صحیح است

سوم: كشیدن كف هر دو دست به تمام پیشانی و دو طرف آن، از جائی كه موی سر می روید، تا ابروها و بالای بینی و بنابراحتیاط مستحب دستها روی ابروها هم، كشیده شود

چهارم: كشیدن كف دست چپ به تمام پشت دست راست و بعد از آن كشیدن كف دست راست به تمام دست چپ

(مساله702) تیمم بدل از غسل و بدل از وضو

با هم فرقی ندارند

احكام تیمم

(مساله703) اگر مختصری از پیشانی و پشت دستها را هم مسح نكند، تیمم باطل است، چه عمداً مسح نكند یا مساله را نداند، یا فراموش كرده باشد، ولی دقت زیاد هم لازم نیست و همین قدر كه بگویند تمام پیشانی و پشت دست مسح شده، كافی است

(مساله704) برای آنكه یقین كند تمام پشت دست را مسح كرده، باید مقداری بالاتر از مچ را هم مسح نماید، ولی مسح بین انگشتان لازم نیست

(مساله705) پیشانی و پشت دستها را باید از بالا به پائین مسح نماید و كارهای آن را باید پشت سر هم بجا آورد و اگر بین آنها بقدری فاصله دهد، كه نگویند تیمم می كند، باطل است

(مساله706) در موقع نیت باید معین كند كه تیمم او بدل از غسل است یا بدل از وضو و اگر بدل از غسل باشد، باید آن غسل را معین نماید، و چنانچه اشتباهاً بجا بدل از وضو، بدل از غسل یا بجای بدل از غسل، بدل از وضو نیت كند، یا مثلاً در تیمم بدل از غسل جنابت، نیت تیمم بدل از غسل مس میت نماید، تیمم او باطل است

(مساله707) در تیمم باید پیشانی و كف دستها و پشت دستها پاك باشد و اگر كف دست نجس باشد و نتواند آن را آب بكشد، باید با همان كف دست نجس تیمم كند

(مساله708) انسان باید برای تیمم انگشتر را از دست بیرون آورد و اگر در پیشانی یا پشت دستها یا در كف دستها مانعی باشد، مثلاً چیزی به آنها چسبیده باشد باید برطرف نماید

(مساله709) اگر پیشانی یا

پشت دستها زخم است و پارچه یا چیز دیگری را كه برآن بسته نمی تواند باز كند، باید دست را روی آن بكشد و نیز اگر كف دست زخم باشد و پارچه یا چیز دیگری را كه بر آن بسته نتواند باز كند، باید دست را یا همان پارچه به چیزی كه

تیمم به آن صحیح است بزند و به پیشانی و پشت دستها بكشد

(مساله710) اگر پیشانی و پشت دستها مو داشته باشد، اشكال ندارد ولی اگر موی سر روی پیشانی آمده باشد، باید آن را عقب بزند

(مساله711) اگر احتمال دهد كه در پیشانی و كف دستها یا پشت دستها، مانعی هست، چنانچه احتمال او درنظر مردم بجا باشد باید جستجو نماید تا یقین یا اطمینان پیدا كند، كه مانعی نیست

(مساله712) اگر وظیفة او تیمم است و نمی تواند تیمم كند، باید نائب بگیرد و كسی كه نائب می شود، باید او را با دست خود او تیمم دهد و اگر ممكن نباشد باید نائب، دست خود را به چیزی كه تیمم به آن صحیح است بزند و به پیشانی و پشت دستهای او بكشد

(مساله713) اگر بعد از آنكه وارد قسمتی از تیمم شد شك كند كه قسمت پیش از آن را فراموش كرده یا نه، اعتنا نكند و تیمم او صحیح است و نیز اگر بعد از بجا آوردن هر جزء شك كند كه درست بجا آورده یا نه اعتنا نكند و تیمم او صحیح است

(مساله 714) اگر بعد از مسح دست چپ شك كند كه درست تیمم كرده یا نه، تیمم او صحیح است

(مساله715) كسی كه وظیفه

اش تیمم است بنابر احتیاط واجب نباید پیش از وقت نماز تیمم كند، ولی اگر برای كار واجب دیگر یا مستحبی تیمم كند و تا وقت نماز عذر او باقی باشد، می تواند با همان تیمم نماز بخواند

(مساله716) كسی كه وظیفه اش تیمم است، اگر بداند تا آخر وقت عذر او باقی می ماند، در وسعت وقت می تواند با تیمم نماز بخواند ولی اگر بداند كه تا آخر وقت عذر او برطرف می شود، باید صبر كند و با وضو یا غسل نماز بخواند، یا در تنگی وقت با تیمم نماز را بجا آورد و اگر امید دارد كه عذرش برطرف شود، احتیاط واجب آن است كه صبر كند و با وضو یا غسل نماز بخواند یا در تنگی وقت با تیمم نماز را بجا بیاورد

(مساله717) كسی كه نمی تواند وضو بگیرد، یا غسل كند، می تواند نمازهای قضای خود را با تیمم بخواند، هر چند احتمال بدهد كه به زودی عذر او بر طرف می شود

(مساله718) كسی كه نمی تواند وضو بگیرد یا غسل كند، جایز است نمازهای مستحبی را كه مثل نافله های شبانه روز وقت معین دارد با تیمم بخواند، حتی در اول وقت

(مساله 719) كسی كه احتیاطاً باید غسل جبیره ای و تیمم نماید مثلاً جراحتی در پشت او است، اگر بعد از غسل و تیمم نماز بخواند و بعد از نماز حدث اصغری از او سر بزند مثلاً بول كند، برای نمازهای بعد باید وضو بگیرد

(مساله720) اگر به واسطة نداشتن آب یا عذر دیگری تیمم كند، بعد از برطرف شدن عذر، تیمم او باطل

می شود

(مساله721) چیزهائی كه وضو را باطل می كند، تیمم بدل از وضو را هم باطل می كند و چیزهائی كه غسل را باطل می نماید، تیمم بدل از غسل را هم باطل می نماید

(مساله722) كسی كه نمی تواند غسل كند، اگر چند غسل بر او واجب باشد، جائز است یك تیمم بدل از آنها بنماید و احتیاط مستحب آن است كه بدل هر یك از آنها یك تیمم نماید

(مساله723) كسی كه نمی تواند غسل كند، اگر بخواهد عملی را كه برای آن غسل واجب است انجام دهد، باید بدل از غسل تیمم نماید و اگر نتواند وضو بگیرد و بخواهد عملی را كه برای آن وضو واجب است انجام دهد، باید بدل از وضو تیمم نماید

(مساله724) اگر بدل از غسل جنابت تیمم كند، لازم نیست برای نماز وضو بگیرد و اگر بدل از غسلهای دیگر تیمم كند، و نیز لازم نیست وضو بگیرد مگر اینكه تیمم او بدل از غسل استحاضة متوسطه باشد كه در این صورت باید یك تیمم دیگر، بدل از وضو بجا

بیاورد

(مساله725) اگر بدل از غسل تیمم كند و بعد كاری كه وضو را باطل می كند برای او پیش آید، چنانچه برای نمازهای بعد نتواند غسل كند باید وضو بگیرد و اگر نمی تواند وضو بگیرد، باید بدل از وضو تیمم نماید

(مساله726) كسی كه وظیفه اش آن است كه بدل از وضو و بدل از غسل تیمم كند، همین دو تیمم كفایت می كند و تیمم دیگری لازم نیست

(مساله727) كسی كه وظیفه اش تیمم است ا گر برای كاری تیمم كند، تا

تیمم وعذر او باقی است، كارهائی را كه باید با وضو یا غسل انجام داد، می تواند بجا آورد ولی اگر با داشتن آب برای نماز میت یا خوابیدن تیمم كرده فقط كاری را كه برای آن تیمم نموده می تواند انجام دهد و همچنین است بنابر احتیاط واجب اگر عذرش تنگی وقت بوده

(مساله728) درچند موردمستحب است نمازهائی راكه انسان یاتیمم خوانده دوباره بخواند:

اول: آنكه از استعمال آب ترس داشته و عمداً خود را جنب كرده و با تیمم نماز خوانده است

دوم: آنكه می دانسته یا گمان داشته كه آب پیدا نمی كند و عمداً خود را جنب كرده و با تیمم نماز خوانده است

سوم: آنكه تا آخر وقت، عمداً در جستجوی آب نرودئ و با تیمم نماز بخواند و بعد بفهمد كه اگر جستجو می كرد، آب پیدا می شد

چهارم: آنكه عمداً نماز را تاخیر انداخته و در آخر وقت با تیمم نماز خواند، است

پنجم: آنكه می دانسته یا گمان داشته كه آب پیدا نمی شود وآبی را كه داشته ریخته است

نماز

فضلیت نماز جماعت

نماز یكی از عبادات بزرگ اسلامی و ستون دین است مظهر كامل خشوع و خضوع در برابر ذات اقدس الهی است عبادتی است كه در ضمن آن، انسان در پیشگاه مقدس حق می ایستد و به بندگی خویش در مقابل خالق بزرگوار و مالك خود اعتراف می كند و حرف دلش را با او می گوید و از در گاه مقدس آن ذات ذوالجلال، كمك می خواهد و پیشانی در آستانة پاك او به خاك می ساید و حوائج خود را از او می طلبد

حضرت

رسول اكرم (صلی الله علیه و آله) فرمودند: « هر چیزی را چیزی را چهره ای است و چهرة دین شما نماز است و سعی كنید كمال و زیبایی این چهره را حفظظ كنید » و نیز فرمودند: « نماز ستون دین است »

و همینطور كه در راه بر پا ساختن یك خیمه، دیوار و سقف طناب و میخ در صورتی به درد می خورد و در تشكیل خیمه نقش دارد كه، ستون آن خیمه بر پا باشد، نماز هم نقش ستون را در خانه و خیمه دین دارد كه بدون آن، اعمال دیگر بی اثر و بی نتیجه است

معاویه بن وهب، كه یكی از راویان احادیث است از حضرت صادق (علیه السلام) پرسید: « با فضلیت ترین عملی كه بندگان خدا با انجام آن به خداوند تقرب پیدا می كنند كدام است ؟ حضرتش در پاسخ فرمودند: « بعد از خداشناسی هیچ عملی را كه با فضلیت تر از نماز

باشد، سراغ ندارم » و نیز حضرت صادق (علیه السلام) فرمودند: « محبوب ترین اعمال در نزد خداوند نماز است و آن آخرین وصایای پیغمبران خدا است یعنی آخر ین موضوعی كه به مردم دربارة آن وصیت می نموده اند، نماز است »

حضرت رسول اكرم (صلی الله علیه و آله) نیز فرمودند: « احبُّ الاعمالِ الَی اللِه عزوجلّ الصلوهُ و البِرُ و الجهادُ » یعنی: محبوب ترین اعمال در پیشگاه خداوند متعال سه چیز است:

1-نماز

2-نیكی و احسان به مردم

3-جهاد در راه خداوند

در نهج البلاغه، از حضرت امیر مؤمنان (علیه السلام) نقل می كند كه حضرتش اصحاب خود

را به مواظبت دربارة نماز توصیه می كردند و می فرمودند: « به وسیلة نماز خواندن به خداوند تقرب پیدا كنید، كه نماز به طور فرض و وجوب بر همة مؤمنان نوشته شده است و در اهمیت آن همین اندازه كافی است كه هنگامی كه از اهل جهنم پرسیده می شود: ما سَلككُم فی سَقرَ (1) ارتكاب چه عملی شما را به جهنم كشانده است ؟ در جواب می گویند: لم نكُ منَ المُصلینَ (2) یعنی: ما چون جزء نماز گذاران نبودیم سر انجام به جهنم افكنده

1-سوره مدثر، آیه 42

2-سوره مدثر، آیه 43

شدیم سپس افزودند كه در جلو خانة انسان واقع شده است و انسان روزی پنج مرتبه خود را در آن شستشو می دهد تشبیه كردند و روشن است كسی كه روزی پنج مرتبه در نهر آبی خود راشستشو دهد چیزی از آلودگی در وجود او نمی ماند

بعد از آن فرمودند: حق نماز را افرادی شناختند كه هرگز اشتغالات و سرگرمیها و زینت ها وزیورهای دنیا آنان را از نماز غافل نمی كند كه خداونددربارة آنان فرمودند: رجالٌ لاتُلهیهِم تِجارَهٌ و لا بیعٌ عَن ذكر اللهِ و اقامِ الصّلوهِ (1) یعنی مردانی كه، تجارت و خرید و فرش

آنان را از یاد خداوند و نماز خواندن مشغول و غافل نمی سازد » نماز را باید بطور كامل، یعنی باید سعی كرد نماز را مطابق موازین اسلامی بجا آورد كه این موضوع یكی از علایم كمال یك مسلمان است

هارون بن خارجه كه یكی از رجال حدیث است میگوید: در محضر حضرت صادق (علیه السلام) نام مردی از دوستان خود را بردم و

ا ز او به عنوان داشتن كمالات انسانی و اسلامی، ستایش كردم، حضرتش در این مورد از من پرسیدند:

« كیف صَلوتُهُ ؟ » یعنی نماز او چگونه است ؟ أه ازو این بیان این مطلب به دست می آید أه شخص در صورتی قابل ستایش و تمجید است أه نمازش كامل باشد و نیز حضرت صادق (علیه السلام) فرمود: « نخستین عملی أه در روز قیامت مورد محاسبة

1-سورة نور، آیه 37

الهی قرا ر می گیرد نماز است كه اگر آن مورد قبول واقع شد و با موازین اسلامی مطابق گردید سایر اعمال نیز مورد قبول می شود و اگر آن مردود شد، اعمال دیگر نیز مردود می گردد »

حضرت پیغمبر (صلی الله علیه و آله) نیزفرمودند: « در روز قیامت كه بندة خداوند به پیشگاه خداوند خوانده می شود نخستین چیزی كه در رابطه با آن، آن بنده مورد مورد سؤال قرار می گیرد نماز است كه اگر آن را درست و كامل به جا آورده است نجات پیدا می كند و گرنه

در آتش دوزخ افكنده می شود »

محافظت بر نمازها

از جمله موضوعاتی كه در احادیث اهل بیت عصمت (علیهم السلام) مورد تاكید قرار گرفته است محافظت بر نمازها است كه بر هر مسلمانی لازم است بر نمازهای خود چه از جهت وقت و چه از جهات دیگر مواظبت كند كه حضرت صادق (علیه السلام) فرمود: حضرت پیغمبر (صلی علیه و آله) فرمودند: « شیطان تا هنگامی كه یك فرد مسلمان به نماز های پنجگانه خود اهمیت كافی می دهد و هر یك از آنها را در وقت خود می خواند،

گریزان است، ولی همین كه محافظت به نمازهای خود را از دست داد، شیطان بر او جرات پیدا می كند و او را به ارتكاب گناهان بزرگ می كشاند »

هرگز نباید نماز را سبك شمرد

در احادیث بسیاری اهل بیت عصمت و طهارت – علیهم السلام – مسلمانان را از سبك شمردن نماز، بر حذر داشته اند

حضرت پیغمبر (صلی علیه و آله) فرمودند: « كسی كه به نماز اهمیت ندهد و آن را سبك بشمارد، سزاوار عذاب آخرت است »

حضرت صادق (علیه السلام) فرمودند: « هنگامی كه شخص نماز خود را سبك می شمارد و آن را با عجله انجام می دهد تا به كارهای خود برسد، خداوند به ملائكه می فرماید: این شخص چنین گمان می كند كه بر آورده شدن احتیاجاتش در دست من نیست آیا نمی داند كه برآورده شدن تمام احتیاجاتش در دست من است ؟ »

حضرت باقر (علیه السلام) فرمود كه حضرت پیغمبر (صلی الله علیه و آله) روزی در مسجد تشریف داشتند مردی وارد و مشغول نماز شد و ركوع و سجودش را بطور كامل نیاورد و مانند كلاغی كه منقار خود را زود زود به زمین می زند و از زمین بر می دارد، با عجله به

ركوع و سجده می رفت و بر می خاست حضرتش فرمودند: « اگر این مرد در حالی كه نمازش اینطور است از دنیا برود به دین من از دنیا نرفته است » و نیز حضرت رسول اكرم (صلی علیه و آله) در آن لحظه ای كه چشم از این جهان می بسست فرمودند: « كسی كه نماز خود را سبك می شمارد

از امت من نیست، و در روز قیامت در كنار حوض كوثر، بر من وارد نخواهد شد »

حضرت صادق (علیه السلام) نیز در هنگام ار تحال به جهان آخرت فرمودند: « شفاعت ما در روز قیامت، به كسی كه نماز خود را سبك می شمارد، نخواهد رسید »

عواقب ترك نماز

تعدا د بسیاری از احادیث اهل بیت عصمت (سلام الله علیهم) ترك نماز را، یكی از گناهان كبیره كه موجب عذاب سخت جهنم است، شمرده و بلكه آن را گناهی معادل كفر معرفی نموده اند و دوبارة عواقب زیانبار، آن مطالبی گفته اند:

حضرت پیغمبر (صلی الله علیه و آله) فرمودند: « میان ایمان وكفر فاصله ای جز ترك نماز وجود ندارد » حضرت صدیقة كبری (سلام الله علیها) از پدر بزرگوارش پرسید: « مجازات كسی كه به نماز اهمیت نمی دهد، چیست ؟ » حضرتش در پاسخ فرمودند: « خداوند كسی را أه به نماز جود اهمیت نمی هد به 15 خصلت مجازات می كند، كه 6تا از آنها در دنیا و 3تا هنگام مرگ و 3تا در قبر و 3تا در روز قیامت است

و آن شش تا كه در دنیا است این است: بركت از عمر او و همچنین از مال او برداشته می شود و آثار صالحان از قیافه و سیمای او محو می گردد، به اعمال نیك دیگر او نیز اجر كامل داده نمی شود، دعاهای او مستجاب نمی شود و از دعاهای صالحان بهره ای به او نمی رسدو آن سه تا كه با هنگام مرگ او ارتباط دارد این است: با ذلت و گرسنگی و تشنگی مورد قبض

روح واقع می شود

و آن سه تا كه در قبر او است این است: خداوند فرشته ای را می گمارد كه در قبر او را عذاب كند و به تنگی و تاریكی قبر نیز محكوم می گردد و آن سه تا كه در قیامت است این است: كه هنگام خروج قبر فرشته ای او را به رو، در روی زمین می كشد و به این ترتیب محشور می شود و با شدت به حساب او رسیدگی می شود و خداوند هرگز نظر لطف بر او نمی افكند و سر انجام به عذاب جهنم گرفتار می گردد

عادت دادن كودكان به نماز

برای اینكه كودكان، درموقع بلوغ كه نمازبرآنها مانند سایر وظایف اسلامی، واجب میشود آن را مرتب بخوانند، مستحب است پدر و مادر فرزندان خود را در دوران قبل از بلوغ به خواندن نماز وادار نمایند كه از حضرت پیغمبر (صلی الله علیه و آله) و حضرت صادق (علیه السلام) نقل شده است كه فرموده اند: « فرزندان خود را در سن هقت سالگی، به نماز خواندن وادار نمایید » د ر انجام این تمرین علاوه بر اینكه پدر و مادر گوشة ازز مسئولیت خود را در رابطه با تربیت فرزند خودعملی می نمایند، بر پایة روایات اسلامی، ثواب و پاداش بسیاری نیز به دست می آورند، زیرا باعث می شوند كه فرزندانشان به خواندن نماز عادت كند تا پس از بلوغ آمادگی كاملی برای خواندن نماز بطور مرتب داشته باشند بعلاوه در تمرین نماز لازم است مقدمه مسائل وضو و كیفیت وضو گرفتن را نیز به او یاد

داده باشند

موانع قبول نماز

بر اساس احادیثی كه از اهل بیت عصمت (سلام الله علیهم) رسیده است اخلاق پست و بعضی از اعمال زشت انسان مانع قبول شدن نماز در درگاه حق تعالی می گردد كسانی كه دارای خوی حسد، تكبر، عجب، غرور و امثال اینها باشند یا مرتكب اعمال

زشتی مانند، غیبت كردن، خوردن حرام، آشامیدن مسكرات، دادن خمس و زكات باشد، نمازشان قبول درگاه خداوند نیست

مسلمانان باید از اینها نیز اجتناب كنند تا این عبادت مهم مورد قبول قرار بگیرد و همچنین كارهای ثواب نماز را كم می كند بجا نیاورد، مثلاً در حال خواب آلودگی و خودداری از بول به نماز نایستد و در

موقع نماز به آسمان نگاه نكند و نیز كارهایی كه ثواب نماز را زیاد می

كند بجا آورد، مثلاً انگشتر عقیقی به دست كند و لباسی پاكیزه بپوشد و شانه و مسواك كند و خود را خوشبو نماید

نماز های واجب

نمازهای واجب شش است:

اول: نماز یومیه

دوم: نماز آیات،

سوم: نماز میت،

چهارم: نماز طواف واجب خانة كعبه،

پنجم: نماز قضای پدر، و مادر كه بر پسر بزرگتر واجب است ششم: نمازی كه به واسطة اجاره و نذر و قسم و عهد واجب می شود

نمازهای واجب یومیه

نمازهای واجب یومیه پنج است: ظهر و عصر هر كدام چهار ركعت، مغرب سه ركعت، عشاء چهار ركعت، صبح دو ركعت

وقت نماز ظهر و عصر

(مساله 730) اگر چوب یا چیزی مانند آن را، راست در زمین هموار فرو برند صبح كه خورشید بیرون می آید، سایة آن به طرف مغرب می افتد و هر چه آفتاب بالا می آید این سایه كم می شود و در شهر های ما در اول ظهر شرعی به آخرین درجة كمی می رسد و ظهر كه گذشت، سایة آن به طرف مشرق بر می گردد و هر چه خورشید رو به مغرب می رود، سایه زیادتر می شود، بنابراین وقتی سایه به آخرین درجةْ كمی رسید و دو مرتبه رو به زیاد شدن گذاشت معلوم می شود ظهر شرعی شده است، ولی در بعضی شهر ها مثل مكه كه گاهی موقع ظهر سایه به كلی از بین می رود، بعد از آنكه سایه دوباره پیدا شد، معلوم می شود ظهر شده است

(مساله 731) چوب یا چیز دیگری را كه برای معین كردن ظهر به زمین فرو می برند، شاخص گویند

(مساله 732) نماز ظهر و عصر هر كدام وقت مخصوص و مشتركی دارند، وقت مخصوص نماز ظهر، از اول ظهر است تا وقتی كه از ظهر به اندازة خواندن نماز ظهر بگذرد

و وقت مخصوص نماز عصر موقعی است كه به اندازة خواندن نماز عصر، وقت به

مغرب مانده باشد، كه اگر كسی تا این موقع نماز ظهر را عمداً نخواند، نماز ظهر او قضا شده و باید نماز عصر بخواند ولی اگر سهواً نماز عصر را جلوتر بخواند، نماز ظهر را در وقت اختصاصی عصر، به نیت ادا بخواند وما بین وقت مخصوص نماز ظهرو وقت مخصوص

نماز عصر، وقت مشترك نماز ظهر و نماز عصر است و اگر كسی در این وقت اشتباهاً نماز ظهر یا عصر را در وقت مخصوص دیگری بخواند، نمازش صحیح است

(مساله 733) اگر پیش از خواندن نماز ظهر سهواً مشغول نماز عصر شود، و در بین نماز بفهمد اشتباه كرده است، چنانچه در وقت مشترك باشد، باید نیت را به نماز ظهر بر گرداند، یعنی نیت كند كه آنچه تا حال خوانده ام و آنچه را مشغولم و آنچه بعد می خوانم، همه نماز ظهر باشد و بعد از آنكه نماز را تمام كرد، نماز عصر را بخواند و اگر در وقت مخصوص به ظهر باشد، و اگر تمام نماز عصر را در وقت اختصاصی ظهر بخواند و از وقت مشترك چیزی درك نكند، نماز باطل است و از آن صرف نظر كند و نماز ظهر و عصر را به

ترتیب بجا بیآورد

(مساله 734) در روز جمعه انسان می تواند بجای نماز ظهر دو ركعت نماز جمعه بخواند، ولی بهتر آن است كه نماز جمعه بخواند و احتیاط مستحب آن است كه اگر نماز جمعه خواند نماز ظهر را هم بخواند و این احتیاط خیلی مطلوب است

(مساله

735) احتیاط واجب آن است كه نما زجمعه را از موقعی كه عرفاً اول ظهر می گویند تاخیر نیندازد و اگر از اوائل ظهر تاخیر ا فتاد، بجای نماز جمعه نماز ظهر بخواند

وقت نماز مغرب و عشاء

(مساله 736) مغرب موقعی است كه سرخی مشرق كه بعد از غروب آفتاب پیدا می شود، از بین برود

(مساله 737) نماز مغرب وعشاءهركدام وقت مخصوص ومشتركی دارند، وقت مخصوص نمازمغرب از اول مغرب است، تا وقتی كه از مغرب به اندازة خواندن سه ركعت نماز بگذرد كه اگر كسی مثلاً مسافر باشد و تمام نماز عشاء را سهواً در این وقت بخواند صحیح است

احتیاط مستحب آن است كه بعد از نماز مغرب و عشا را دوباره بخواند، و وقت مخصوص نماز عشا موقعی است كه به اندازة خواندن نماز عشا به نصف شب مانده باشد كه اگر كسی تا این موقع نماز مغرب را عمداً نخواند، باید اول نماز عشا و بعد از آن نماز مغرب را

بخواند، ولی اگر نماز عشا را در صورتی كه مسافر نیست در وقت مخصوص نماز مغرب سهواً بخواند و تا آخر نماز متوجه نشود تاعدول به نماز مغرب كند، نماز عشا صحیح است و باید نماز مغرب را بعد از آن بخواند و بین وقت مخصوص نماز مغرب و وقت مخصوص

نماز عشا وقت مشترك نماز مغرب و عشا است، كه اگر كسی در این وقت اشتباهاً نماز عشا را پیش از نماز مغرب بخواند و بعد از نماز ملتفت شود، نمازش صحیح است و باید نماز مغرب را بعد از آن بجا آورد

(مساله 738) وقت مخصوص و مشترك كه معنی

آن در مساله پیش گفته شد، برای اشخاص فرق می كند، مثلاً اگر به اندازة خواندن دو ركعت نماز از اول ظهر بگذرد، وقت مخصوص نماز ظهر كسی كه مسافر است تمام شده و داخل وقت مشترك می شود، و برای كسی كه مسافر نیست، باید به اندازه خواندن چهار ركعت نماز بگذرد

(مساله 739) اگر پیش از خواندن نماز مغرب، سهواً مشغول نماز و عشا شود و در بین نمازبفهمدكه اشتباه كرده، چنانچه تمام آنچه راخوانده یا مقداری از آن را، در وقت مشترك خوانده و به ركوع ركعت چهارم نرفته است، باید نیت را به نماز مغرب بر گرداند و نماز را

تمام كند و بعد نماز عشا را بخواند و اگر به ركوع ركعت چهارم رفته نماز عشا او صحیح است و باید نماز مغرب را بعد از آن بخواند

(مساله 740) آخر وقت نماز عشا نصف شب است و شب را باید از اول غروب تا اذان صبح حساب كرد نه تا اول آفتاب

(مساله 741) اگر از روی معصیت، یا به واسطة عذری نماز مغرب یا نماز عشا را تا نصف شب نخواند، بنابر احتیاط واجب باید تا قبل از اذان صبح، بدون اینكه نیت ادا و قضا كند، بجا آورد

وقت نماز صبح

(مساله 742) نزدیك اذان صبح از طرف مشرق، سفیده ای رو به بالا حركت می كند كه آن رافجر اول گویند، موقعی كه آن سفیده پهن شد، فجر دوم و اول و قت نماز صبح است و آخر وقت نماز صبح موقعی است كه آفتاب بیرون می آید

احكام وقت نماز

(مساله743) موقعی انسان میتواند مشغول نماز شود، كه یقین كند وقت داخل شده است، یا دو مرد عادلبه داخل شدن وقت خبر دهند، و اقوی این است كه اخبار یك مرد عادل نیز كفایت می كند

(مساله 744) نابینا وكسی كه در زندان است و مانند اینها بنابر احتیاط واجب باید تا یقین به د اخل شدن وقت نكنند، مشغول نماز نشوند، ولی اگر انسان به واسطة ابر یا غبار و مانند اینها كه برای همه مانع از یقین كردن است، نتواند در اول وقت نماز، به داخل شدن

وقت یقین كند، چنانچه گمان داشته باشد كه وقت داخل شده، می تواند مشغول نمازشود

(مساله 745) اگر دو یا یك مرد عادل به داخل شدن وقت خبر دهند، یا انسان یقین كند كه وقت نماز شده و مشغول نماز شود و در بین نماز بفهمد كه هنوز وقت داخل نشده، نماز او باطل است و همچنین است اگر بعد از نماز بفهمد كه تمام نماز را پیش از وقت خوانده، ولی اگر در بین نماز بفهمد وقت داخل شده، یا بعد از نماز بفهمد كه در بین نماز وقت داخل شده، نماز او صحیح است

(مساله 746) اگر انسان ملتفت نباشد كه باید با یقین به داخل شدن وقت مشغول نماز شود، چنانچه بعد از نماز بفهمد

كه تمام نماز را در وقت خوانده، نماز او صحیح است و اگر بفهمد تمام نماز را پیش از وقت خوانده یا بفهمد كه در بین نماز وقت داخل شده است، نمازش باطل است

(مساله 747) اگر یقین كند وقت داخل شده و مشغول نماز شود و در بین نماز شك كند كه وقت داخل شده یا نه، نماز باطل است ولی اگر در بین نماز یقین داشته باشد كه وقت شد ه، و شك كند كه آنچه از نماز خوانده در وقت بوده یا نه، نمازش صحیح است ولی اگر بداند جزئی از نماز در خارج وقت بوده، نماز او باطل است

(مساله 748) اگر وقت نماز بقدری تنگ است كه به واسطة بجا آوردن بعضی از كارهای مستحب نماز مقداری از آن بعد از وقت خوانده می شود، باید آن مستحب را بجا نیاورد، مثلاً اگر به واسطه خواندن قنوت مقداری از نماز بعد از وقت خوانده می شود، باید قنوت نخواند و اگر بخواند معصیت كرده، ولی نماز او صحیح است

(مساله 749) كسی كه به اندازة خواندن یك ركعت نماز وقت دارد، باید نماز را به نیت اداء بخواند، ولی نباید عمداً نماز را تا این وقت تاخیر بیندازد

(مساله 750) كسی كه مسافر نیست، اگر تا مغرب به اندازة خواندن پنج ركعت نماز وقت دارد، باید نماز ظهر و عصر هر دو را بخواند و اگر كمتر وقت دارد باید فقط نماز عصر را بخواند و بعداً نماز ظهر را قضا كند و اگر تا نصف شب به اندازة خواندن چهار ركعت نماز

وقت دارد، باید نماز مغرب و عشا

را بخواند و اگر كمتر وقت دارد، باید فقط عشا را بخواند و بعداً باید نماز مغرب را بخواند و به احتیاط واجب نیت ادا و قضا ننماید

(مساله 751) كسی كه مسافر است اگر تا مغرب به اندازة خواندن سه ركعت نماز وقت دارد، باید نماز ظهر و عصر را بخواند واگر كمتر وقت دارد، باید فقط عصر را بخواند و بعداً نماز ظهر را قضا كند وارگ تا نصف شب به ادازةخواندن چهار ركعت نماز وقت دارد، باید

نماز مغرب و عشا را بخواند و اگر كمتر وقت دارد باید فقط عشا را بخواند و بعداً مغرب را بدون نیت ادا و قضا بجا آورد و چنانچه بعد از خواندن عشا، معلوم شود كه به مقدار یك ركعت یا بیشتر وقت به نصف شب مانده است باید فوراً نماز مغرب را به نیت ادا بجا آورد

(مساله752) مستحب است انسان نماز را د ر اول وقت آن بخواند و راجع به آن خیلی سفارش شده است و هر چه به اول وقت نزدیكتر باشد بهتر است، مگر آنكه تاخیر آن از جهتی بهتر باشد، مثلاً صبر كند كه نماز را به جماعت بخواند

(مساله753) هر گاه انسان عذری دارد كه اگر بخواهند در اول وقت نماز بخواند، ناچار است با تیمم نماز بخواند، چنانچه بداند كه عذر او تا آخر وقت باقی است می تواند در اول وقت، نماز بخواند، ولی اگر مثلاً لباسش نجس باشد یا عذر دیگری داشته باشد و احتمال دهد كه عذر او از بین می رود بنابر احتیاط واجب باید صبر كند تا عذرش برطرف شود و چنانچه

عذر او برطرف نشد، در آخر وقت نماز بخواند، و لازم نیست به قدری صبر كند كه فقط بتواند كارهای واجب نماز را انجام دهد بلكه اگر برای مستحبات نماز مانند اذان و اقامه و قنوت هم وقت دارد می تواند با لباس نجس مثلاً نماز را با آن مستحبات بجا آورد

(مساله 754) كسی كه مسائل نماز و شكیات و سهویات را نمی داند اگر مطمئن است كه در نماز پیش می آید، واجب است آنها را یاد بگیرد، ولی اگر اطمینان دارد كه نماز را به طور صحیح تمام میكند، می تواند دراول وقت مشغول نماز شود، پس اگر در نماز مساله ای كه حكم آن را نمی داند پیش نیاید، نماز او صحیح است و اگر مساله ای كه حكم آن را نمی داند پیش آید، می تواند به یكی از دو طرفی كه احتمال می دهد، عمل نماید و نماز را تمام كند ولی بعد از نماز باید مساله را بپرسد كه اگر نمازش باطل بوده، دوباره بخواند

(مساله755) اگر وقت نماز وسعت دارد و طلبكار هم طلب خود را مطالبه می كند در صورتی كه ممكن است، باید اول قرض خود را بدهد، بعد نماز بخواند، و همچنین است اگر كار واجب دیگری كه باید فوراً آن را بجا آورد پیش آمد كند، مثلاً ببیند مسجد نجس است كه باید اول مسجد را تطهیر كند، بعد نماز بخواند و در هر دو صورت اگر اول نماز بخواند،

معصیت كرده، ولی نماز او صحیح است

نمازهائی كه باید به ترتیب خوانده شود

(مساله 756) انسان باید نماز عصر رابعد از نماز ظهر و نماز عشا را بعد

از نماز بخواند و اگر عمداً نماز را پیش از نماز ظهر و نماز عشا را پیش از نماز عشا راپیش از نماز مغرب بخواند، باطل است

(مساله757) اگر به نیت نماز ظهر مشغول نماز شود و در بین نماز یادش بیاید كه نماز ظهر را خوانده است، نمی تواند نیت را به نماز عصر برگرداند بلكه باید نماز رابشكند و نماز عصر را بخواند و همینطور است در نماز مغرب و عشا و این مطلب بر این اساس است

كه عدول از سابق بلا حق جائز نیست، ولی عكس آن جائز است

(مساله758) اگر در بین نماز عصر یقین كند كه نماز ظهر را نخوانده است و نیت را به نماز ظهر برگرداند وداخل ركن شود و بعد یادش بیاید كه نماز ظهر را خوانده بوده نمازش باطل است و باید نماز عصر را بخواند ولی اگر پیش از داخل شدن در ركن یادش بیاید باید نیت

را به نماز عصر برگرداند و آلانچه به نیت ظهر خوانده دوباره به نیت عصر بخواند و نمازش صحیح است

(مساله759) اگر در بین نماز عصر شك كند كه نماز ظهر را خوانده یا نه، باید نیت را به نماز ظهر برگرداند ولی اگر وقت به قدری كم است كه بعد از تمام شدن نماز، مغرب می شود باید به نیت نماز عصر، نماز را تمام كند و نماز ظهرش قضا ندارد

(مساله760) اگردر نماز عشا، پیش از ركوع ركعت چهارم شك كند كه نماز مغرب را خواند یانه، چنانچه وقت به قدری كم است كه بعد از تمام شدن نماز، نصف شب می شود، باید به

نیت عشا نماز را تمام كند و بنا بگذرد كه نماز مغرب را خوانده است و اگر بیشتر وقت

دارد، باید نیت را به نماز مغرب بر گرداند و نماز را سه ركعتی تمام كند بعد نماز عشا را بخواند

(مساله 761) اگردرنماز عشا بعد از رسیدن به ركوع ركعت چهارم شك كند كه نماز مغرب را خوانده یا نه، باید نماز را تمام كند، بعد نماز مغرب را بخواند، ولی اگر این شك در وقت مخصوص به نماز عشا باشد، خواندن نماز مغرب لازم نیست

(مساله762) اگرانسان نمازی را كه خوانده احتیاطاً دوباره بخواند و در بین نماز یادش بیاید نمازی را كه باید پیش از آن بخواند نخوانده است، نمی تواند نیت را به آن نماز برگرداند، مثلاً موقعی كه نماز عصر را احتیاطاً می خواند اگر یادش بیاید نمكاز ظهر را نخوانده است،

نمی تواند نیت را به نماز ظهر برگرداند

(مساله763) بر گرداندن نیت از نماز قضا به نماز ادا و از نماز مستحب به نماز واجب جایز نیست

(مساله764) اگر وقت نماز ادا وسعت داشته باشد، انسان می تواند در بین نماز نیت را به نماز قضا برگرداند، ولی باید بگرداندن نیت، به نماز قضا ممكن باشد، مثلاً اگر مشغول نماز ظهر است، در صورتی می تواند نیت را به قضای صبح برگرداند كه داخل ركعت سوم نشده باشد

نمازهای مستحب

(مساله765) نمكاز های مستحبی زیاد است و آنها را نافله گویند و بین نماز های مستحبی، به خواندن نافله های شبانه روز بیشتر سفارش شده و آنها در غیر روز جمعه سی و چهار ركعتند، كه هشت ركعت آن نافله

ظهر و هشت ركعت نافله عصر و چهار ركعت نافله مغرب و دو ركعت نافلة عشا و یازده ركعت نافلة شب و دو ركعت نافلة صبح می باشد و چون دو ركعت نافلة عشا را بنابر احتیاط واجب باید نشسته خواند، یبك ركعت حساب می شود ولی در روز جمعه بر شانزده ركعت نافله ظهر و عصر، چهار ركعت اضافه می شود

(مساله766) از یازده ركعت نافلة شب، هشت ركعت آن باید به نیت نافلة شب و دو ركعت آن به نیت نماز شفع و یك ركعت آن، به نیت نماز وتر خوانده شود و دستور كامل نافلة شب در صفحة 165 خواهد آمد

(مساله767) نمازهای نافله را می شود نشسته خواند، ولی بهتر است دو ركعت نماز نافلة نشسته را یك ركعت حساب كند، مثلاً كسی كه می خواهد نافله ظهر را كه هشت ركعت است نشسته بخواند، بهتر است شانزده ركعت بخواند و اگر می خواهد نماز وتر را نشسته بخواند، دو نماز یك ركعتی نشسته، بخواند

(مساله768) نافلة ظهر و عصر را در سفر نباید خواند، ئلی ولی نافله عشا را كه نماز وُتیره نامیده می شود به نیت اینكه شاید مطلوب خداوند باشد، می تواند بجا آورد

فضلیت سحر خیزی ونماز شب

باید توجه داشت كه وقت سحر، وقت بسیار مباركی است، وقت تهجد و عبادت خدا است وقت انس گرفتن با محبوب حقیقی در خلوت شب است، وقتی است كه پیشوایان معصوم اسلام (سلام الله علیهم) مسلمانان را به بیداری و تهجد د ر آن ترغیب می نمودند، وقتی است كه وقتی است كه علمای بزرگ و صلحای روزگار همیشه در آن وقت از

خواب بر می خاستند و در پیشگاه حضرت حق به نماز خواندن و تلاوت قرآن و استغفار می پرداختند و حل كمشكلات و قضای حوایج مهم خود را در این ساعت از آن ذات مقدس می خواستند و به مقصود می رسیدند خداوند در دو جای قرآن، كسانی را كه در سحرگاهان به استغفار می پردازند و از خداوند كریم و رحیم بخشایش گناهان خود را می خواهند مورد تمجید قرار داده است وقت سحربنابر اظهر، آخرین قسمت از یك ششم شب میباشد هر چند وقت نماز شب از نصف شب به بعد آغاز می شود و تا طلوع فجر ادامه پیدا می كند، ولی هر چه به طلوع فجر نزدیكتر باشد، ثواب بیشتری دارد برای نماز شب فضلیت های فراوانی و تاكید بسیاری در احادیث اهل بیت عصمت (علیهم السلام) ذكر شده استحضرت رسول اكرم (صلی الله غلیه وآله وسلم) در ضمن وصیتهای خود به حضرت امیر المؤمنان (علیه السلام) فرمودند: « عَلیكَ بِصَلوهِ اللّیلِ، بِصلوهِ الّلیلِ، بِصلوهِ اللّیلِ » یعنی سه مرتبه فرمودند: نماز شب خواندن را بر خود لازم بشمار

حضرت صاذق (علیه السلام) فرمودند: « شرافت مؤ من در نماز شب خواندن و عزت مؤ من در این است كه متعرض اعراض مردم چیزهایی كه مردم عنایت به پنهان ماندن آن دارند، نشود، به این معنا كه تفحص در امور مردم نداشته باشد و غیبت آنان را نكند »

و نیز حضرت صادق (علیه السلام) فرمودند: « مال دنیا و فرزندان، زینت زندگی این دنیا و نماز شب، زینت آخرت است »

در احادیث اسلامی برای نماز شب علاوه بر اینكه

ثواب و فضیلت فراوان اخروی ذكر شده است، فواید دنیوی بسیاری نیز برای آن بیان شده است كه حضرت صادق (علیه السلام) فرمود: « نماز شب بخوانید كه آن سنت پیغمبر و رسم صلحایی است كه پیش از شما می زیستند و آن درد و مرض را از بدن شما دور می كند » و نیز فرمودند: « نماز شب خواندن روی انسان را سفید و نورانی وخلق انسان را نیكو و بوی وی را پاكیزه می كند و روزی را فراوان می سازد و موجب ادای قرض انسان می گردد و غم و اندوه را بر طرف می نماید و به چشم انسان جلوه و روشنی می بخشد » حضرت رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: « خانه هایی كه در آنها نماز شب و قرآن خوانده می شود، برای اهل آسمان روشنایی می دهند به همان طوری كه ستارگان آسمان برای مردم زمین، روشنایی می دهند » حضرت رضا (علیه السلام) فرمودند: « نماز شب خواندن را بر خود لازم بدانید زیرا هر بندة مؤ منی كه هشت ركعت نماز شب و دو ركعت نماز شفع و یك ركعت نماز وتر بخواند و در قنوت وتر 70مرتبه استغفار كند خداوند او را از عذاب قبر و از عذاب آتش نجات می دهد وعمرش را در دنیا طولانی میكند و در زندگی اقتصادی خداوند به او وسعت و گشایش میدهد وهر خانه ای كه در آن نماز شب خوانده شود آن خانه برای مردم آسمان روشنایی می دهد همانطوركه ستارگان آسمان برای مردم روی زمین روشنایی می بخشند » برای

د ستیابی به این توفیق لازم است از اول شب تصمیم بگیرند و مخصوصاً با كم غذا خوردن در شب خود را برای بیداری آماده سازند كه حضرت امیر المؤمنین (علیه السلام) فرمودند: « در سه چیز با سه چیز طمع مكن: 1-در بیداری شب با پرخوردن 2-در نور صورت با خوابیدن در جمیع شب 3-در امان ماندن در دنیا با همنشینی با فاسقان و فاجران »

كیفیت نماز شب

و اما كیفیت نماز شب به این ترتیب است كه:

هشت ركعت كه هر دو ركعت به یك سلام انجام بگیرد به قصد نماز نافلة شب خوانده شود و بعد از آن دو ركعت نماز به قصد نماز شفع می خواند و از آن پس یك ركعت به نیت نماز وتر بجا می آورد و بهتر این است كه قنوت نماز وتر را به این ترتیب بجا بیاورد:

1- دعای فرج را كه عبارت از این دعا است: لا اله الله الحلیم الكریم لا اله الا الله العلی العظیم سبحان الله رب السموات السبع و سبحان الله رب الارضین السبع و ما فیهن و ما بینهن و رب العرش العظیم و سلام علی المرسلین بخواند

2-هفت مرتبه بگوید: استغفر الله الذی لا اله الا هو الحی القیوم ذوالجلال و الاكرام من جمیع ظلمی و جرمی و اسرافی علی نفسی و اتوب الیه بعد از آن 70مرتبه بگوید: استغفرالله ربی و اتوب الیه پس از آن 300مرتبه بگوید: العفو سپس برای چهل مؤمن دعا كند (به زبان غیر عربی هم اشكال ندارد، مثلاً بگوید: خداوندا! فلانی را بیامرز) از آن پس برای خود و پدر و مادر خود دعا

كند و در خاتمة قنوت 7مرتبه بگوید: هذا مقامُ الغائذِ بكَ مِنَ النارِ

فضیلت نماز جعفر طیار

نماز جعفر طیار، دارای ثواب و فضیلت بسیار است و بر اساس روایاتی كه از اهل بیت عصمت (سلام الله علیهم) رسیده است تاثیر زیادی در بخشیده شدن گناهان انسان دارد

حضرت صادق (علیه السلام) فرمودند: « روزی كه قلعة خیبر، دژ محكم یهودانی كه در برابر پیشرفت اسلام جوان، سنگ اندازی می كردند و هر روز نقشه ای می كشیدند و تر فندهایی برای متوقف ساختن، بلكه بر انداختن نظام اسلامی، طرح می كردند به دست سپاه اسلام فتح شد، جعفر از كشور حبشه كه به سر پرستی جمعی از مسلمانان كه در نتیجة فشار سردمداران كفر به آنجا مسافرت كرده بودند كه تا در محیطی آزاد به اقامه مراسم دین قیام كنند و هم به تبلیغ اسلام پرداخته، درخت دین را در آن سر زمین بنشانند، مسافرت كرده بود مراجعت كرد حضرت رسول اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از شنیدن این جریان بسیار خرسند گردید و فرمود: « والله ما ادری بایهما انا اشد سروراً بقدوم جعفر ام بفتح خیبر » قسم به خداوند از این دو جریانی كه امروز برای ما پیش آمده است نمی دانم برای كدام یك بیشتر خشنود باشم، آیا برای فتح خیبر یا برای بازگشت جعفر ؟ و از جای خود برخاست و جعفر را به آغوش كشید و میان دو چشم وی را بوسید و فرمود هدیه ای به تو بدهم چون این كلام را مسلمانان شنیدند افراد بسیاری در میان جمع گرد آمدند و چنین فكر می كردندكه این

هدیه طلا ونقرة قابل توجهی خواهد بود حضرتش به جعفر فرمودند: « چهار ركعت نماز به تو تعلیم می دهم اگر بتوانی در هر روز و اگر نه در دو روز و گرنه در هر جمعه و اگر نتوانستی در هر ماه یك مرتبه و اگر نتوانستی در هر سال یك مرتبه بخوان، خداوند متعال گناهانی را كه ما بین آن دو نماز انجام گرفته باشد می آمرزد سپس آن را بیان فرمود و توضیح آن به این ترتیب است: چهار ركعت است به تشهد و دو سلام در ركعت اول بعد از سوره حمد سورة « اذا زلزلت » و در ركعت دوم بعد از سورة « و العادیات » و در ركعت سوم پس از حمد، سورة « اذا جاء نصرالله » و در ركعت چهارم بعد از حمد سورة « قل هو الله احد » و در هر رعت بعد از فراغ از قرائت پانزده مرتبه می گوید سبحان الله و الحمد الله و لا اله الا الله و الله اكبر و در ركوع همین تسبیحات را ده مرتبه می گوید و چون سر از ركوع بر می دارد ده مرتبه و در سجدة دوم ده مرتبه و بعد از سر بر داشتن پیش از اینكه برخیزد، ده مرتبه می گوید و هر چهار ركعت را به همین تر تیب می خواند كه مجموعاً 300مرتبه می شود اگر نتواند این سوره ها را بخواند بجای آنها هم سورة قل هو الله احد را بخواند، ثواب و فضیلت این نماز را بدست می آورد خواندن نماز جعفر در هر موقع مستحب است، ولی

بهترین اوقات آن در روز جمعه هنگامی است كه آفتاب در سطح زمین گسترش یافته باشد علمای بزرگ اسلام و صلحای روزگار در این وقت برخواندن آن مواظبت داشته اند نماز های مستحبی غیر از اینها نیز بسیار است به كتاب مفاتیح الجنان و غیر آن مراجعه بفرمایید

وقت نافله های یومیه

(مساله769) نافلة نماز ظهر پیش از نماز ظهر خوانده می شود و وقت آن از اول ظهر است تا موقعی كه آن مقدرا از سایة شاخص كه بعد از ظهر پیدا می شود، به اندازة دو هفتم آن شود، مثلاً اگر درازی شاخص هفت وجب باشد، هر وقت مقدار سایه ای كه بعد الظهر پیدا می شود به دو وجب رسید، آخر وقت نافلة ظهر است

(مساله 770) نافلة عصر پیش از نماز عصر خوانده می شود و وقت آن تا موقعی است كه آن مقدار از سایه شاخص كه بعد از ظهر پیدا می شود، به چهار هفتم آن برسد و چنانچه بخواهد نافلة ظهر و نافلة عصر را بعد از وقت آنها بخواند، بهتر است نافلة ظهر را بعد از نماز ظهر و نافلة عصر را بعد از نماز عصر بخواند و بنابر احتیاط واجب، نیت ادا و قضا نكند

(مساله 771) وقت نافلةْ مغرب بعد از تمام شدن نماز مغرب است تا وقتی كه سرخی طرف مغرب كه بعد از غروب كردن آفتاب در آسمان پیدا می شود از بین برود

(مساله 772) و قت نافلة عشا بعد از تمام شدن نماز عشا تا نصف شب است و بهتر است بعد از نماز عشا بلافاصله خوانده شود

(مساله773) نافلة صبح پیش از نماز

صبح خوانده می شود و وقت آن بعد از گذاشتن از نصف شب به مقدار خواندن یازده ركعت نماز شب است، ولی احتیاط آن است كه قبل از فجر اول نخوانند مگر آنكه بعد از نافلة شب بلافاصله بخوانند، كه در این صورت مانعی

ندارد

(مساله 774) وقت نافلة شب از نصف شب است تا اذان صبح و بهتر است نزدیك اذان صبح خوانده شود

(مساله775) مسافر و كسی كه برای او سخت است نافلة شب را بعد از نصف شب بخواند، می تواند آن را در اول شب بجا آورد

نماز غفیله

(مساله 776) یكی از نماز های مستحبی نماز غفیله است كه بین نماز مغرب و عشا خوانده می شود و وقت آن بعد از نماز مغرب است تا وقتی كه سرخی طرف مغرب از بین برود ودر ركعت اول آن، بعد از حمد باید بجای سوره این آیه را بخوانند:

و ذاالنون اذ ذهب مغاصباً ان لن نقدر علیه فنادی فی الظلمات ان لا اله الا انت سبحانك انی كنت من الظالمین فاستجبنا له و نجیناه من الغم و كذلك ننجی المؤ منین ودر ركعت دوم بعد از حمد بجای سوره این آیه را بخوانند: و عنده مفاتح الفیب لا یعلمه الا هو و یعلم

ما فی البر و البحر و ما تسقط من ورقه الا یعلمها و لا حبه فی ظلمات الارض و لا رطب و لا رطب و لا یابس الا فی كتاب مبین و در قنوت آن بگوید: اللهم انی اسالك بمفاتح الغیب التی لا یعلمها الا انت ان تصلی علی محّمدٍ و آل محّمدٍ و ان تفعل بی كذا

و كذا، و بجای كلمه كذا و كذا حاجتهای خود را بگوید و بعد بگوید: اللهم انت ولی نعمتی و القادر علی طلبتی تعلم حاجتی فاسالك بحق محمّدٍ و آل محمّدٍ علیه و علیهم السلام لما قضیتها لی

احكام قبله

(مساله 777) خانة كعبه در مكة معظمه می باشد قبله است، و باید روبروی آن نماز خواند، ولی كسی كه دور است اگر طوری بایستد كه بگویند رو به قبله نماز می خواند، كافی است و همچنین است كارهای دیگری كه مانند سر بریدن حیوانات، باید رو به قبله انجام گیرد

(مساله 778) كسی كه نماز واجب را ایستاده می خواند، باید طوری بایستد كه بگویند رو به قبله ایستاده و لازم نیست زانو های او و نوك پای او هم رو به قبله باشد

(مساله 779) كسی كه باید نشسته نماز بخواند، اگر نمی تواند به طور معمول بنشیند و در موقع نشستن، كف پاها را به زمین می گذرد، باید در موقع نماز صورت و سینه و شكم او رو به قبله باشد و لازم نیست ساق پای او رو به قبله باشد

(مساله780) كسی كه نمی تواند نشسته نماز بخواند، باید در حال نماز به پهلوی راست طوری بخوابد كه جلوی بدن او رو به قبله باشد و اگر ممكن نیست باید به پهلوی چپ طوری بخوابد كه جلوی بدن او رو به قبله باشد و اگر ممكن نیست باید به پهلوی چپ طوری بخوابد كه جلوی بدن او رو به قبله باشد و اگر این را هم نتواند باید به پشت بخوابد به طوری كه كف پای او رو به قبله باشد

(مساله781) نماز احتیاط و سجده و تشهد فراموش شده را باید رو به قبله بجا آورده و در سجدة سهو هم احتیاط واجب، همین است

(مساله 782) نماز مستحبی را می شود در حال راه رفتن و سواری خواند و اگر انسان در این دو حال، نماز مستحبی بخواند، لازم نیست رو به قبله باشد

(مساله 783) كسی كه می خواهد نماز بخواند، باید برای پیدا كردن قبله كوشش نماید تا یقین كند كه قبله كدام طرف است، و می تواند به گفته دو شاهد عادل یا یك عادل كه از روی نشانه های حسی شهادت می دهند یا به قول كسی كه از روی قاعدة عملی قبله را می شناسد و محل اطمینان است عمل كند و اگر اینها ممكن نشد باید به گمانی كه از محراب مسجد مسلمانان یا قبرهای آنان یا از راههای دیگر پیدا می شود عمل نماید، حتی اگر از گفتة فاسق یا كافری كه به واسطة قواعد علمی قله را می شناسد گمان به قبله پیدا كند، كافی است

(مساله784) كسی كه گمان به قبله دارد، اگر بتواند گمان قوی تری پیدا كند نمی تواند به گمان ضعیف عمل نماید، مثلاً اگر میهمان از گفتة صاحب خانه، گمان به قبله پیدا كند ولی بتواند از راه دیگر گمان قوی تری پیدا كند نباید به حرف او، عمل نماید

(مساله 785) اگر برای پیدا كردن قبله وسیله ای ندارد، یا با اینكه كوشش كرده، گمانش به طرفی نمی رود، چنانچه وقت نماز وسعت دارد باید چهار نماز به چهار طرف بخواند و اگر به اندازة چهار نماز وقت ندارد، باید

به اندازه ای كه وقت دارد، نماز بخواند مثلاً اگر

فقط به اندازة یك نماز وقت دارد، باید یك نماز به هر طرفی كه می خواهد بخواند و باید نماز ها را طوری بخواند كه یقین كند یكی از آنها رو به قبله بوده یا اگر از قبله كج بوده به طرف دست راست و دست چپ قبله، نرسیده است

(مساله 786) اگر یقین یا گمان كند كه قبله در یكی از دو طرف است، باید به هر دو طرف نماز بخواند، ولی احتیاط مستحب آن است كه در صورت گمان، به چهار طرف نماز بخواند

(مساله 787) كسی كه باید به چند طرف نماز بخواند، اگر بخواهد نماز ظهر و عصر یا مغرب وعشا را بخواند بهتر آن است كه نماز اول را به هر چند طرف كه واجب است بخواند، بعد نماز دوم را شروع كند

(مساله 788) كسی كه یقین به قبله ندارد، اگر بخواهد غیر از نماز كاری كند كه باید رو به قبله انجام داد، مثلاً بخواهد سر حیوانی را ببرد، باید به گمان عمل نماید و اگر گمان ممكن نیست به هر طرف كه انجام دهد، صحیح است

پوشانیدن بدن در نماز

(مساله 789) مرد باید در حال نماز، اگر چه كسی او را نبیند عورتین خود را بپوشاند و بهتر است از ناف تا زانو را هم بپوشاند

(مساله 790) زن باید در موقع نماز، تمام بدن حتی سر و موی خود را بپوشاند ولی پوشاندن صورت به مقداری كه در وضو شسته می شود و دستها تا مچ و پاها تا مچ پا لازم نیست اما برای آنكه یقین كند

كه مقدار واجب را پوشانده است، باید مقداری از طرف صورت و قدری پائین تر از مچ را هم بپوشاند

(مساله 791) موقعی كه انسان قضای سجدة فراموش شده یا تشهد فراموش شده را بجا می آورد، بلكه بنابر احتیاط واجب در موقع سجدة سهو هم، باید خود را مثل موقع نماز بپوشاند

(مساله 792) اگرانسان عمداً، یاازروی ندانستن مساله درنماز عورتش را نپوشاند، نمازش باطل است

(مساله 793) اگر در بین نماز بفهمد كه عورتش پیدا است، باید آن را بپوشاند و چنانچه پوشاندن عورت زیاد طول بكشد، احتیاط واجب آن است كه نماز را تمام كند و دوباره بخواند، ولی اگر بعد از نماز بفهمد كه در نماز عورت او پیدا بوده، نمازش صحیح است

(مساله 794) اگر در حال ایستاده لباسش عورت او را می پوشاند ولی ممكن است در حال دیگر، مثلاً در حال ركوع و سجود نپوشاند، چنانچه موقعی كه عورت او پیدا می شود، به وسیله ای آن را بپوشاند، نماز او صحیح است ولی احتیاط مستحب آن است كه با آن لباس نخواند

(مساله 795) انسان می تواند در نماز خود را به علف و برگ درختان بپوشاند، ولی احتیاط مستحب آن است موقعی خود را با اینها بپوشاند كه چیز دیگری نداشته باشد

(مساله796) اگر غیر از گل هیچ چیز ندارد كه در نماز خود را بپوشاند، گل ساتر نیست و می تواند برهنه نماز بخواند

(مساله797) اگر چیزی ندارد كه در نماز خود را با آن بپوشاند چنانچه احتمال دهد كه پیدا می كند، بنابر احتیاط واجب باید نماز را تاخیر بیندازد، و اگر چیزی پیدا

نكرد در آخر وقت مطابق وظیفه ای كه گفته میشود نماز بخواند

(مساله798) كسی كه می خواهد نماز خواند، اگر برای پوشاندن خو حتی برگ درخت و علف نداشته باشد و احتمال ندهد، كه تا آخر وقت چیزی پیدا كند كه خود را آن بپوشاند، در صورتی كه نامحرم او را می بیند باید نشسته نماز بخواند و عورت خود را باران خود

بپوشاند و اگر كسی او را نمی بیند ایستاده نماز بخواند و جلو خود را با دست بپوشاند و در هر صورت ركوع و سجود را با اشاره انجام می دهد و برای سجود سر را قدری پائین ترمی آورد

لباس نمازگزار

(مساله 799) لباس نماز گزار شش شرط دارد: اول آنكه پاك باشد، دوم آنكه مباح باشد، سوم آنكه از اجزا ء مردار نباشد، چهارم آنكه از حیوان حرام گوشت نباشد، پنجم و ششم آنكه نمازگزار مرد است، لباس او ابریشم خالص و طلا باف نباشد و تفصیل اینها در مسائل

آینده گفته می شود

شرط اول

(مساله800) لباس نمازگزار باید پاك باشد و اگر كسی عمداً با بدن یا لباس نجس نماز بخواند، نمازش باطل است

(مساله 801) كسی كه نمی داند با بدن و لباس نجس، نماز باطل است اگر با بدن یا لباس نجس یا لباس نجس نماز بخواند، نمازش باطل می باشد

(مساله 802) اگر به واسطة ندانستن مساله، چیز نجسی را نداند نجس است، مثلاً نداند عرق شتر نجاستخوار نجس است و با آن نماز بخواند نمازش باطل است

(مساله 803) اگر نداند كه بدن یا لباسش نجس است وبعد از نماز بفهمد نجس بوده نماز اوصحیح است،

ولی احتیاط مستحب آن است كه اگر وقت دارد، دوباره آن نماز را بخواند

(مساله 804) اگر فراموش كند كه بدن یا لباسش نجس است و در بین نماز یا بعد از آن یادش بیاید، باید نماز را دوباره بخواند و اگر وقت گذشته، قضا نماید

(مساله 805) كسی كه در وسعت وقت مشغول نماز است، اگر در بین نماز، بدن یا لباس او نجس شود و پیش از آنكه چیزی از نماز را با نجاست بخواند، ملتفت شود كه نجس شده، یا بفهمد بدن یا لباس او نجس است و شك كند كه همان وقت نجس شده یا از پیش نجس بوده، در صورتی كه آب كشیدن بدن یا لباس یا عوض كردن لباس یا بیرون آوردن آن، نماز را به هم نمی زند، باید در بین نماز، بدن یا لباس را آب بكشد، یا لباس را عوض نماید، یا اگر چیز عورت او را پوشانده، لباس را بیرون آورد، ولی چنانچه

طوری باشد كه اگر بدن یا لباس را آب بكشد یا لباس را عوض كند یا بیرون آورد، نماز به هم می خورد و اگر لباس را بیرون آورد برهنه می ماند، باید نماز را بشكند و با بدن و لباس پاك نماز بخواند

(مساله 806) كسی كه در تنگی وقت مشغول نماز است، اگر در بین نماز لباس او نجس شود و پیش از آنكه چیزی از نماز را با نجاست بخواند بفهمد كه نجس شده، یا بفهمد كه لباس او نجس است و شك كند كه همان وقت نجس شده یا از پیش نجس بوده در صورتی كه آب كشیدن

یا عوض كردن یا بیرون آوردن لباس، نماز را به هم نمی زند و می تواند لباس را بیرون آورد، باید لباس را آب بكشد یا عوض كند، یا اگر چیز دیگری عورت او را پوشانده، لباس ر ا بیرون آورد و نماز را تمام كند، اما اگر چیز دیگری عورت او را

نپوشانده و لباس را هم نمی تواند آب بكشد یا عوض كند باید لباس را بیرون آورد و به دستوری كه برای برهنگان گفته شد، نماز را تمام كند ولی چنانچه طوری است كه اگر لباس را آب بكشد یا عوض كند، نماز به هم می خورد و به واسطة سرما و مانند آن نمی

تواند لباس را بیرون آورد، باید با همان حال نماز را تمام كند و نمازش صحیح است

(مساله 807) كسی كه در تنگی وقت مشغول نماز است، اگر در بین نماز بدن او نجس شود و پیش از آنكه چیزی از نماز را با نجاست بخواند ملتفت شود كه نجس شده، یا بفهمد بدن او نجس است و شك كند كه همان وقت نجس شده یا از پیش نجس بوده،

در صورتی كه آب كشیدن بدن نماز را به هم نمی زند، باید آب بكشد و اگر نماز را به هم می زند، و وقت به طوری تنگ است كه اگر نماز را به هم بزند و بدن را تطهیر كند یك ركعت هم از وقت درك نمی كند باید با همان حال نماز را تمام كند و نماز او صحیح است

(مساله 808) كسی كه در پاك بودن بدن یا لباس خود شك دارد، چنانچه نماز

بخواند و بعد از نماز بفهمد كه بدن یا لباسش نجس بوده، نمازش صحیح است

(مساله 809) اگر لباس را آب بكشد و یقین كند كه پاك شده است و با آن نماز بخواند و بعد از نماز بفهمد پاك نشده، نمازش باطل است و آن را دوباره بخواند

(مساله 810) اگر خونی د ر بدن یا لباس خود ببیند و یقین كند كه از خونهای نجس نیست، مثلاً یقین كند كه خون پشه است، چنانچه بعد از نماز بفهمد از خونهائی بوده كه نمی شود با آن نماز خواند، نماز او صحیح است

(مساله 811) هر گاه یقین كند خونی كه در بدن یا لباس اوست، خون نجسی است كه نماز با آن صحیح است، مثلاً یقین كند خون زخم و دمل است، چنانچه بعد از نماز بفهمد خونی بوده كه نماز با آن باطل است، نمازش صحیح است

(مساله 812) اگر نجس بودن چیزی ر ا فراموش كند و بدن یا لباسش با رطوبت به آن برسد و در حال فراموشی نماز بخواند و بعد از نماز یادش بیاید، نماز او صحیح است ولی اگر بدنش با رطوبت به چیزی كه نجس بودن آن را فراموش كرده برسد و بدون اینكه

خود را آب بكشد، غسل كند و نماز بخواند، غسل و نمازش باطل است ونیز اگر جائی از اعضاء وضو با رطوبت به چیزی كه نجس بودن آن را فراموش كرده برسد و پیش از آنكه را آب بكشد، وضو بگیرد و نماز بخواند، وضو و نمازش باطل می باشد

(مساله 813) كسی كه یك لباس دارد، اگر بدن و لباسش نجس

شود و به اندازة آب كشیدن یكی از آنها آب داشته باشد، چنانچه بتواند لباسش را بیرون آورد، باید بدن را آب بكشد و نماز را به دستوری كه برای هنگان گفته شد بجا آورد و اگر به واسطة سرما یا عذر دیگر نتواند لباس را بیرون آورد، در صورتی كه نجاست هر دو مساوی باشد، مثلاً هر دو بول یا خون باشد یا نجاست بدن شدیدتر باشد، مثلاً نجاستش بول باشد كه باید دو مرتبه آن را آب كشید، احتیاط واجب آن است كه بدن را آب بكشد، و اگر نجاست لباس بیشتر یا شدیدتر باشد هر كدام از بدن یا لباس را بخواهد می تواند آب بكشد

(مساله814) كسی كه غیر از لاس نجس، لباس دیگری ندارد و وقت تنگ است یا احتمال نمی دهد كه لباس پاك پیدا كند، باید نماز را به دستوری كه برای بر هنگان گفته شد بجا آورد

(مساله815) كسی كه دو لباس دارد، اگر بداند یكی از آنها نجس است و نتواند آنها را آب بكشد و نداند كدام یك آنهاست، چنانچه وقت دارد، باید با هر دو لباس نماز بخواند مثلاً اگر میخواهد نماز ظهر وعصر بخواند باید با هر كدام یك نماز ظهر و یك نماز عصر بخواند

، ولی اگر وقت تنگ است، باید نماز را به دستوری كه برای برهنگان گفته شد بجا آورد، و به احتیاط واجب آن نماز را با لباس پاك قضا نماید

شرط دوم

(مساله 816) لباس نماز گزار باید مباح باشد و كسی كه می داند پوشیدن لباس غصبی حرام است، اگر عمداً در لباس غصبی نماز بخواند باطل

است و همچنین در لباسی كه نخ یا تكمه یا چیز دیگر آن غصبی است نماز بخواند بنابر احتیاط واجب باید آن نماز را

دوباره با لباس غیر غصبی بخواند

(مساله 817) كسی كه می داند پوشیدن لباس غصبی حرام است، ولی نمی داند نماز را باطل می كند، اگر عمداً با لباس غیر غصبی بخواند

(مساله 818) اگر نداند یا فراموش كند كه لباس او غصبی است اگر خودش آن لباس را غضب كرده باشد و با آن نماز بخواند، بنابر احتیاط واجب باید دوباره آن نماز را بخواند

(مساله819) اگر نداند یا فراموش كند كه لباس او غصبی است و در بین نماز بفهمد، چنانچه چیز دیگری عورت او را پوشانده است و می تواند فوراً یا بدون اینكه موالات یعنی پی در پی بودن نماز به هم بخورد، لباس غصبی را بیرون آورد، باید آن را بیرون آورد و

نمازش صحیح است و اگر چیز دیگر عورت او را نپوشانده یا نمی تواند لباس غصبی را فوراً بیرون آورد، یا اگر بیرون آورد پی در پی بودن نماز به هم می خورد در صورتی كه به مقدار یك ركعت هم وقت داشته باشد، باید نماز را بشكند و با لباس غیر غصبی نماز

بخواند و اگر به این مقدار وقت ندارد، باید در حال نماز لباس را بیرون آورد و به دستور نماز برهنگان نماز را تمام نماید

(مساله820) اگر كسی برای حفظ جانش با لباس غصبی نماز بخواند، یا مثلاً برای اینكه دزد لباس غصبی را نبرد با آن نماز بخواند، نمازش صحیح است

(مساله821) اگر با عین پولی كه خمس

یا زكات آن را نداده لباس بخرد، نماز خواندن در آن لباس باطل است

شرط سوم

(مساله822) لباس نماز گزار باید از اجزاء حیوان مرده ای كه خون جهنده دارد، یعنی حیوانی كه اگر رگش را ببرند خون از آن جستن می كند نباشد بلكه اگراز حیوان مرده ای كه مانند ماهی و مار خون جهنده ندارد لباس تهیه كند احتیاط واجب آن است كه با آن نماز نخواند

(مساله823) باید چیزی از مردار حلال گوشت مانند مو و پشم كه روح ندارد همراه نمازگزار باشد، یا با لباسی كه از آنها تهیه كرده اند، نماز بخواند نمازش صحیح است

شرط چهارم

(مساله 825) لباس نماز گزار باید از حیوان حرام گوشت نباشد و اگر موئی از آن هم همراه نماز گزار باشد، نماز او باطل است

(مساله826) اگر آب دهان یا بینی یا رطوبت دیگری از حیوان حرام گوشت مانند گربه بر بدن یا لباس نماز گزار باشد، چنانچه تر باشد نماز باطل و اگر خشك شده و عین آن بر طرف شده باشد، نماز صحیح است

(مساله827) اگر مو و عرق و آب دهان كسی بر بدن یا لباس نماز گزار باشد اشكال ندارد و همچنین است اگر مروارید و موم و عسل همراه او باشد

(مساله828) اگر شك داشته باشد كه لباسی از حیوان حلال گوشت است یا حرام گوشت، چه در داخله تهیه شده باشد چه در خارجه، نماز خواندن با آن مانعی ندارد

(مساله829) اگر انسان احتمال دهد تكمة صدفی و مانند آن از حیوان است، نماز خواندن با آن مانعی ندارد و اگر بداند صدف است و احتمال بدهد صدف گوشت

نداشته باشد، نماز خواندن با آن مانع ندارد

(مساله830) با پوست سنجاب و خز، نماز خواندن اشكال ندارد

(مساله831) اگر با لباسی كه نمی داند كه از حیوان حرام گوشت است، نماز بخواند نمازش صحیح است، ولی اگر فراموش كرده باشد، بنابر احتیاط واجب باید آن نماز را دوباره بخواند

شرط پنجم

(مساله832) پوشیدن لباس طلا باف برای مرد حرام و نماز با آن باطل است، ولی برای زن در نماز و غیر نماز اشكال ندارد

(مساله833) زینت كردن به طلا مثل آویختن زنجیر طلا به سینه و انگشتر طلا به دست كردن و بستن ساعت مچی طلا به دست برای مرد حرام و نماز خواندن با آنها باطل است و احتیاط واجب آن است كه از استعمال عینك طلا هم خود داری كند، ولی زینت كردن به طلا، برای زن در نماز و غیر نماز اشكال ندارد

(مساله834) اگر مردی نداند یا فراموش كند كه انگشتری یا لباسش از طلا است و با آن نماز بخواند، نمازش صحیح است

شرط ششم

(مساله 835) لباس مرد نماز گزار باید ابریشم خالص نباشد و همچنین بنابر احتیاط واجب چیزهائی مانند عرقچین و بند شلوار كه به تنهایی ساتر عورتین نیستند در غیر نماز هم پوشبدن آن برای مرد حرام است

(مساله836) اگر آستر تمام لباس یا آستر مقداری از آن ابریشم خالص باشد، پوشیدن آن برای مرد حرام و نماز در آن باطل است

(مساله837) لباسی را كه نمی داند از ابریشم خالص است یا جیز دیگر، پوشیدن آن اشكال ندارد، و نماز با آن صحیح است

(مساله 838) دستمال ابریشمی و مانند آن اگر در جیب مرد

باشد، اشكال ندارد و نماز را باطل نمی كند

(مساله839) پوشیدن لباس ابریشمی برای زن در نماز و غیر نماز اشكال ندارد

(مساله840) پوشیدن لباس غصبی و ابریشمی خالص و طلا باف و لباسی كه از مردار تهیه شده، در حال ناچاری مانعی ندارد و نیز كسی كه نا چار است لباس بپوشد و لباس دیگری غیر از اینها ندارد و تا آخر وقت هم ناچاری او از بین نمی رود، می تواند با این لباسها نماز بخواند

(مساله841) اگر غیر از لباس غصبی و لباسی كه از مردار تهیه شده، لباس دیگری ندارد و ناچار نیست لباس بپوشد، باید به دستوری كه برای برهنگان گفته شد، نماز بخواند

(مساله842) اگر غیر از لباسی كه از حیوان حرام گوشت تهیه شده لباس دیگری ندارد، چنانچه در پوشیدن لباس ناچار باشد، می تواند با همان لباس نماز بخواند و اگر ناچار نباشد، باید به دستوری كه برای برهنگان گفته شد نماز را بجا آورد و بنابر احتیاط واجب

یك نماز دیگر هم با همان لباس بخواند

(مساله 843) اگر مرد غیر از لباس ابریشمی خالص یا طلا باف، لباس دیگری نداشته باشد چنانچه در پوشیدن لباس ناچار نباشد، باید به دستوری كه برای برهنگان گفته شد، نماز بخواند

(مساله844) اگر چیزی ندارد كه در نماز عورت خود را با آن بپووشاند، واجب است اگر چه به كرایه یا خریداری باشد، تهیه نماید ولی اگر تهیه آن به قدری پول لازم دارد كه نسبت به دارائی او زیاد است، یا طوری است كه اگر پول را به مصرف لباس برساند، به

حال او ضرر دارد، باید به

دستوری كه برای برهنگان گفته شد، نماز بخواند

(مساله 845) كسی كه لباس ندارد، اگر دیگری لباس به او ببخشد یا عاریه دهد، چنانچه قبول كردن آن برای او مشقت نداشته باشد، باید قبول كند بلكه اگر عاریه كردن یا طلب بخشش برای او سخت نیست، باید از كسی كه لباس دارد، طلب بخشش یا عاریه نماید

(مساله846) بنابر احتیاط واجب باید انسان از پوشیدن لباس شهرت كه پارچه یا رنگ یا دوخت آن برای كسی كه می خواهد آن را بپوشد معمول نیست، و موجب هتك و موهون بودن است خودداری كند، ولی اگر با لباس نماز بخواند اشكال ندارد

(مساله847) احتیاط واجب آن است كه مرد لباس زنانه و زن لباس مردانه جز در موردی كه داعی عقلانی و مصلحت مهمتری د ر بین باشد نپوشد، ولی اگر با آن لباس نماز بخواند، اشكال ندارد

(مساله 848) كسی كه باید خوابیده نماز بخواند، اگر برهنه باشد و لحاف یا تشك او نجس یا ابریشم خالص یا از اجزاء حیوان حرام گوشت باشد، احتیاط واجب آن است كه در نماز خود را با آنها نپوشاند مواردی كه لازم نیست بدن و لباس نماز گزار پاك باشد

(مساله849) در سه صورت كه تفصیل آنها بعداً گفته می شود، اگر بدن یا لباس نماز گزار نجس باشد، نماز او صحیح است

اول: آنكه به واسطة زخم یا جراحت یا دملی كه در بدن او است لباس یا بدنش به خون آلوده شده باشد

دوم: آنكه بدن یا لباس او به مقدار كمتر از درهم (كه تقریباً به اندازه یك اشرافی می شود) به خون آلوده باشد

سوم: آنكه ناچار باشد یا بدن یا لباس نجس نماز بخواند و در دو صورت اگر فقط لباس نماز گزار نجس باشد، نماز او صحیح است:

اول: آنكه لباسهای كوچك او مانند جوراب و عرقچین نجس باشد

دوم: آنكه لباس زنی كه پرستار بچه است نجس شده باشد و احكام این پنج صورت مفصلاً در مسائل بعد گفته می شود

(مساله850) اگر بدن یا لباس نماز گزار، خون زخم یا جراحت یا دمل باشد، چنانچه طوری است كه آب كشیدن بدن یا لباس یا عوض كردن لباس برای بیشتر مردم یا برای خصوص او سخت است، تنا وقتی كه زخم یا جراحت یا دمل خوب نشده است، می تواند با آن خون نماز بخواند و همچنین است اگر چركی كه با خون بیرون آمده یا دوائی كه روی زخم گذاشته اند و نجس شده، در بدن یا لباس او باشد

(مساله851) اگر خون بریدگی و زخمی كه به زودی خوب می شود و شستن آسان است، در بدن یا لباس نماز گزار باشد، نماز او باطل است

(مساله852) اگر جائی از بدن یا لباس كه با زخم فاصله دارد، به رطوبت زخم نجس شود، جایز نیست با آن نماز بخواند ولی اگر مقداری از بدن یا لباس كه معمولاً به رطوبت زخم آلوده می شود، به رطوبت آن نجس شود، نماز خواندن با آن مانعی ندارد

(مساله853) اگر زخمی كه از توی دهان و بینی و مانند اینها باشد، خونی به بدن یا لباس برسد احتیاط واجب آن است كه با آن نماز نخواند، ولی با خون بواسیر می شود نماز خواند، اگرچه دانه هایش

در داخل باشد

(مساله854) كسی كه بدنش زخم است، اگر در بدن یا لباس خود خونی ببیند و نداند از زخم است یا خون دیگر، با آن نماز خواندن مانعی ندارد

(مساله855) اگر چند زخم در بدن باشد و به طوری نزدیك هم باشند كه یك زخم حساب شود، تا وقتی همه خوب نشده اند، نماز خواندن با خون آنها اشكال ندارد، ولی اگر به قدری از هم دور باشند كه هر كدام یك زخم حساب شود، هر كدام كه خوب شد، باید برای نماز، بدن و لباس را از خون آن آب بكشد

(مساله856) اگر سر سوزنی خون حیض، در بدن یا لباس نماز گزار باشد، نماز او باطل است و بنابر احتیاط خون نفاس و استحاضه و خون سگ و خوك و كافر و مردار و حیوان حرام گوشت در بدن، یا لباس نماز گزار نباشد، ولی خون های دیگر مثل خون بدن انسان یا خون حیوان حلال گوشت اگر چه در چند جای بدن و لباس باشد در صورتی كه ر وی هم كمتر از درهم باشد (كه تقریباً به اندازة یك اشرافی می شود) نماز خواندن با آن، اشكال ندارد

(مساله857) خونی كه به لباس بی آستر بریزد و به پشت آن برسد، یك خون حساب می شود، ولی اگر پشت آن، جدا خونی شود، بنابر احتیاط واجب باید هر كدام را جدا حساب نمود، پس، پس اگر خونی كه در پشت و روی لباس است روی هم كمتر درهم باشد، نماز با آن صحیح و اگر بیشتر باشد، نماز با آن باطل است

(مساله 858) اگر خون، روی لباسی كه

آستر دارد بریزد و به آستر آن برسد و یا به آستر بریزد و روی لباس خونی شود، باید هر كدام را جدا حساب نمود، پس اگر خون روی لباس و آستر، كمتر از درهم باشد نماز با آن صحیح و اگر بیشتر باشد نماز با آن باطل است

(مساله 859) اگر خون بدن یا لباس كمتر از درهم باشد و رطوبتی به آن برسد در صورتی كه خون و رطوبتی كه به آن رسیده به اندازة درهم یابیشتر شود و اطراف را آلوده كند، نماز با آن باطل است بلكه اگر رطوبت و خون به اندازة درهم نشود و اطراف را هم آلوده نكند،

نماز خواندن با آن اشكال دارد ولی اگر رطوبت مخلوط به خون شود و از بین برود نماز صحیح است و الا باطل است، بنابر احتیاط واجب

(مساله860) اگر بدن یا لباس خونی نشود، ولی به واسطة رسیدن به خون نجس شود اگر چه مقداری كه نجس شده كمتر از درهم باشد، نمی شود با آن نماز خواند

(مساله861) اگر خونی كه در بدن یا لباس است كمتر از درهم باشد و نجاست دیگری به آن برسد، مثلاً یك قطره بول روی آن بریزد، نماز خواندن با آن جایز نیست

(مساله862) اگر لباسهای كوچك نماز گزار مثل عرقچین و جوراب كه نمی شود با آنها عورت را پوشانیدد نجس باشد، چنانچه از مردار و حیوان حرام گوشت درست نشده باشد، نماز با آنها صحیح است و نیز اگر با انگشتری نجس نماز بخواند، اشكال ندارد

(مساله 863) چیز نجس مانند دستمال و كلید و چاقوی نجس جائز است همراه نماز

گزار باشد و بعید نیست مطلق لباس نجس حتی پیراهن هم اگر همراه او باشد، مثلاً در جیب او باشد و آن را نپوشیده باشد، ضرری به نماز نرساند

(مساله 864) زنی كه پرستار بچه است و بیشتر از یك لباس ندارد، هرگاه شبانه روزی یك مرتبه لباس خود را آب بكشد، اگر چه تا روز دیگر لباس به بول بچه نجس شود، می تواند با آن لباس نماز بخواند ولی احتیاط واجب آن است كه لباس خود را در شبانه روز یك مرتبه برای اولین نمازی كه لباسش پیش از آن نجس شده آب بكشد، و نیز اگر بیشتر از یك لباس دارد ولی ناچار است كه همة آنها را بپوشد، چنانچه شبانه روزی یك مرتبه به دستوری كه گفته شده همه آنها را آب بكشد، كافی است

چیزهائی كه در لباس نماز گزار مستحب است

(مساله 865) چند چیز در لباس نماز گزار مستحب است كه از آن جمله است: عمامه با تحت الحتك، پوشبدن عبا و لباس سفید و پاكیزه ترین لباسها و استعمال بوی خوش و دست كردن انگشتری عقیق

چیزهائی كه در لباس نماز گزار مكروه است

(مساله 866) چند چیز در لباس نماز گزار مكروه است و از آن جمله است: پوشیدن لباس سیاه و چرك و تنگ و لباس شرابخوار كه نجس بودن آن معلوم نباشد و لباس كسی كه از نجاست پرهیز نمی كند و لباسی كه نقش صورت دارد و نیز باز بودن تكمه های لباس و دست كردن انگشتری كه نقش صورت دارد، مكروه می باشد

مكان نماز گزار

مكان نماز گزار چند شرط دارد:

شرط اول آنكه مباح باشد

(مساله867) كسی كه در ملك غصبی نماز می خواند اگر چه روی فرش و تخت و مانند اینها باشد، نمازش باطل است، حتی نماز خواندن غاصب در زیر سقف غصبی و خیمة غصبی، باطل است

(مساله868) نماز خواندن در ملكی كه منفعت آن مال دیگری است، بدون اجازة كسی كه منفعت ملك او می باشد، باطل است، مثلاً در خانه اجاره ای اگر صاحب خانه یا دیگری بدون اجازه كسی كه آن خانه را اجاره كرده نماز بخواند، نمازش باطل است و همچنین است اگر در ملكی كه دیگری در آن حقی دارد نماز بخواند، مثلاً اگر میت وصیت كرده باشد كه ثلث مال او را به مصرفی برسانند، تا وقتی ثلث را جدا نكنند، نمی شود در ملك او نماز خواند

(مساله869) كسی كه در مسجد نشسته، اگر دیگری جای او را غصب كند و در آنجا نماز بخواند گناه كرده است ولی نمازش صحیح است

(مساله870) اگر در جائی كه نمی داند غصبی است نماز بخواند و بعد از نماز بفهمد، یا در جائی كه غصبی بودن آن را فراموش كرده نماز بخواند و بعد از نماز

یادش بیاید، نماز او صحیح است مگر آنكه خودش غصب كرده باشد

(مساله 871) اگر بداند جائی غصبی است، ولی نداند كه در جای غصبی نماز باطل است و در آنجا نماز بخواند، ماز او باطل می باشد

(مساله872) كسی كه ناچار است نماز واجب را سواره بخواند، چنانچه حیوان سواری یا زین آن غصبی باشد، نماز باطل است و همچنین است اگر بخواهد سواره نماز مستحبی بخواند

(مساله873) كسی كه در ملكی با دیگری شریك است اگر سهم او جدا نباشد، بدون اجازه شریكش نمی تواند در آن ملك تصرف كند و نماز بخواند

(مساله874) اگر با عین پولی كه خمس و زكات آن را نداده ملكی بخرد، تصرف او در آن ملك حرام و نمازش هم در آن باطل است

(مساله875) اگر صاحب ملك به زبان، اجازة خواندن بدهد و انسان بداند كه قلباً راضی نیست، نماز خخواندن در ملك او باطل است و اگر اجازه ندهد و انسان یقین كند كه قلباً راضی است، نماز صحیح است

(مساله 876) تصرف در ملك میتی كه خمس یا زكات بدهكار است، حرام و نماز در آن باطل است، ولی اگر بدهی او را بدهند یا ضامن شوند كه ادا نمایند به نحوی كه از عهدة میت ساقط شود جائز است و اگر عین مالی كه خمس یا زكوت به آن تعلق گرفته معلوم باشد، فقط تصرف و نماز در آن عین قبل از اداء جائز نیست ولی تصرف و نماز در غیر آن با رضایت ورثه یا ولی آنها در صورتی كه صغیر باشند، اشكال ندارد

(مساله877) تصرف در ملك میتی كه به مردم

بدهكار است، حرام و نماز در آن باطل است ولی تصرفات جزئی كه برای برداشتن میت معمول است اشكال ندارد و نیز اگر بدهكاری او كمتر از مالش باشد و ورثه هم تصمیم داشته باشند كه بدهی او را بدون مسامحه بدهند، تصرفی كه غیر فروختن و از بین بردن مال باشد، اشكال ندارد

(مساله878) اگر میت فرض نداشته باشد ولی بعضی از ورثة او صغیر یا دیوانه یا غائب باشند، تصرف در ملك او حرام و نماز در آن باطل است ولی تصرفات جزئی كه برای برداشتن میت معمول است، اشكال ندارد

(مساله879) نماز خواندن در مسافر خانه و حمام و مانند اینها كه برای واردین آماده است با اطمینان به رضایت صاحبان آنها اشكال ندارد، ولی در غیر این قبیل جاها، در صورتی میشود نماز خواند كه مالك آن اجازه بدهد، یا حرفی بزند كه معلوم شود، برای نماز خواندن اذن داده است، مثل اینكه به كسی اجازه دهد در ملك او بنشیند و بخوابد، كه از اینها فهمیده می شود برای نماز خواندن هم اذن داده است

(مساله880) در زمین بسیار وسیعی كه برای بیشتر مردم مشكل است موقع نماز از آنجا بجای دیگر بروند، بدون اجازه مالك نماز خواندن و نشستن و خوابیدن در آن، اشكال ندارد

شرط دوم

(مساله881) مكان نماز گزار باید بی حركت باشد، و اگر به واسطة تنگی وقت یا جهت دیگر ناچار باشد در جائی كه حركت دارد، مانند اتومبیل و كشتی و ترن نماز بخواند، به قدری كه ممكن است باید در حال حركت چیزی نخواند و اگر آنها از قبله به طرف دیگر حركت كنند،

به طرف قبله برگردد

(مساله 882) نماز خواندن در اتومبیل و كشتی و ترن و مانند اینها، وقتی ایستاده اند مانعی ندارد

(مساله883) روی خرمن گندم و جو و ماننداینها كه نمی شود بی حركت ماند، نماز باطل است

شرط سوم

(مساله884) آنكه در جایی نماز بخواند كه اطمینان به تمام كردن نماز داشته باشد در جائی كه به واسطة احتمال باد و باران و زیادی جمعیت و مانند اینها، اطمینان ندارد كه بتواند نماز راتمام كند، احتیاط واجب آن است كه نماز نخواند

شرط چهارم

آنكه در جائی كه ماندن در آن حرام است، مثلاً زیر سقفی كه نزدیك است خراب شود باید نماز نخواند باطل است

شرط پنجم

آنكه روی چیزی كه ایستادن و نشستن روی آن حرام است، مثل فرشی كه اسم خدا بر آن نوشته شده، نباید بخواند اگر خواند باطل است

شرط ششم

آنكه در جائی كه سقف آن كوتاه است و نمی تواند در آنجا راست بایستد یا به اندازه ای كوچك است كه جای ركوع و سجود ندارد، نماز نخواند و اگر ناچار شود در چنین جائی نماز بخواند، باید به قدری كه ممكن است قیام و ركوع و سجود را بجا آورد

(مساله885) برای رعایت ادب جلوتر از قبر پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و امام (علیه السلام) نماز نخواند و چنانچه نماز خواندن بی احترامی و مستلزم هتك باشد، حرام است و نماز بنابر احتیاط واجب صحیح نیست

(مساله886) اگر در نماز چیزی مانند دیوار بین او و قبر مطهر باشد كه بی احترامی نشود اشكال ندار د، ولی فاصله شدن صندوق شریف و

ضریح و پارچه ای كه روی آن افتاده، كافی نیست

شرط هفتم

آنكه مكان نماز گزار اگر نجس است به طوری تر نباشد كه رطوبت آن به بدن یا لباس او برسد، ولی جائی كه پیشانی را بر آن می گذارد اگر نجس باشد در صوررتی كه خشك هم باشد نماز باطل است، و احتیاط مستحب آن است كه مكان نماز گزار اصلاً نجس نباشد

(مساله 887) بنابر احتیاط مستحب باید زن عقب تر از مرد بایستد و جای سجدة او از جای ایستادن مرد كمی عقب تر باشد

(مساله 888) اگر زن برابر مرد یا جلوتر بایستد و با هم وارد نماز شوند، بهتر آن است كه نماز را دوباره بخوانند

(مساله889) اگر بین مرد و زن، دیوار یا پرده، یا چیز دیگری باشد نمازشان صحیح است و احتیاط مستحب هم در دوباره خواندن نیست

شرط هشتم آنكه جا ی پیشانی نماز گزار از جای زانوهای او، پیش از چهار انگشت بسته پست تر یا بلند تر نباشد، و احتیاط واجب آن است كه از سر انگشتان پا هم بیشتر از این پست تر و بلند تر نباشد

(مساله890) بودن مرد و زن نا محرم در جائی كه كسی در آنجا نیست و كسی هم نمی تواند وارد شود در صورتی كه احتمال وقوع معصیت را بدهند، حرام است و احتیاط مستحب آن است كه در آنجا نماز نخوانند

(مساله891) نماز خواندن در جائی كه تار و مانند آن استعمال می كنند، باطل نیست، ولی گوش دادن به آنها حرام است

(مساله892) در خانة كعبه و بر بام آن نماز واجب خواندن مكروه است،

ولی در حال ناچاری مانع ندارد

(مساله893) خواندن نماز مستحب در خانة كعبه و بر بام آن اشكال ندارد، بلكه مستجب است در داخل خانه، مقابل هر ركنی، دو ركعت بخوانند

جاهائی كه نماز خواندن در آنها مستحب است

(مساله 894) در شرع مقدس اسلام بسیار سفارش شده است، كه نماز را در مسجد بخوانند و بهتر از همة مسجد ها مسجد الحرام است و بعد از آن مسجد پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و بعد مسجد كوفه و بعد از آن مسجد بیت المقدس و بعداز مسجد بیت المقدس، مسجد جامع هر شهر و بعد از آن مسجد محله و بعد از محله، مسجد بازار است

(مساله895) برای زنها نماز خواندن در خانه، بلكه در صندوقخانه و اطاق عقب بهتر است، ولی اگر بتوانند كاملاً خود را از نا محرم حفظ كننند، بهتر است در مسجد نماز بخوانند

(مساله896) نماز در حرم امامان (علیهم السلام) مستحب، بلكه بهتر از مسجد است و نماز در حرم مطهر حضرت امیر المؤمنین (علیه السلام) برابر دویست هزار نماز است

(مساله897) زیاد رفتن به مسجد و رفتن در مسجدی كه نماز گزار ندارد مستحب است و همسایة مسجد اگر عذری نداشته باشد، مكروه است در غیر مسجد، نماز بخواند

(مساله898) مستحب است انسان با كسی كه در مسجد حاضر نمیشود، غذا نخورد و در كارها با او مشورت نكند و همسایة او نشود، و از او زن نگیرد و به او زن ندهد

جاهای كه نماز خواندن در آنها مكروه است

(مساله899) نماز خواندن در چند جا مكروه است و از جمله است: حمام، زمین شوره نمكزار، مقابل انسان، مقابل دری كه باز است، در جاده و خیابان و كوچه اگر برای كسانی كه عبور می كنند زحمت نباشد و چنانچه زحمت باشد حرام، ولی نماز باطل نیست، مقابل آتش و چراغ، در آشپزخانه و هر جا كه كوزة آتش باشد، مقابل

چاه و چاله ای كه محل بول باشد، روبروی عكس و مجسمة چیزی كه روح دارد، مگر آنكه روی آن پرده بكشند، در اطاقی كه جنب در ان باشد، در جائی كه عكس باشد اگر چه روبروی نماز گزار نباشد،

مقابل قبر، روی قبر، بین دو قبر، در قبرستان

(مساله 900) كسی كه در محل عبور مردم نماز می خواند، یا كسی روبروی اوست، مستحب است جلوی خود چیزی بگذارد و اگر چوب یا ریسمانی هم باشد كافی است

احكام مسجد

(مساله 901) نجس كردن زمین و سقف و بام و طرف داخل دیوار مسجد حرام است و هر كس بفهمد كه نجس شده است باید فوراً نجاست آن را بر طرف كند و احتیاط واجب آن است كه طرف بیرون دیوار مسجد را هم نجس نكنند، واگر نجس شود نجاستش را بر

طرف نمایند، مگر آنگه واقف آن را جزء مسجد قرار نداده باشد

(مساله902) اگر نتواند مسجد را تطهیر نماید، یا كمك لازم داشته باشد و پیدا نكند، تطهیر مسجد بر او واجب نیت ولی اگر بی احترامی به مسجد باشد بنابر احتیاط واجب، باید به كسی كه می تواند تطهیر كند، اطلاع دهد

(مساله903) اگر جائی از مسجد نجس شود كه تطهیر آن بدو ن كندن یا خراب كردن ممكن نیست، باید آنجا ر ا بكنند یا اگر خرابی زیاد لازم نمی لآید، خراب نمایند و پر كردن جائی كه كنده اند، و ساختن جائی كه خراب كرده اند، واجب نیست ولی اگر آن

كس كه نجس كرده، بكند یا خراب كرده اند، واجب نیست ولی اگر آن كس كه نجس كرده، بكند

یا خراب كند در صورتی امكان باید پر كند و تعمیر نماید

(مساله 904) اگر مسجدی را غصب كنند و بجای آن خانه و مانند آن بسازند، كه دیگر به آن مسجد نگویند باز هم بنابر احتیاط واجب نجس كردن آن حرام و تطهیر آن واجب است

(مساله 905) نجس كردن حرم امامان (علیهم السلام) حرام است و اگر یكی از آنها نجس شود، چنانچه نجس ماندن آن بی احترامی باشد، تطهیر آن واجب است، بلكه احتیاط واجب آن است كه اگر بی احترامی هم نباشد آن را تطهیر كنند

(مساله906) اگر حصیر مسجد نجس شود، بنابر احتیاط واجب باید آن را آب بكشند، ولی چنانچه به واسطة آب كشیدن، خراب می شود و بریدن جای نجس بهتر است، باید آنرا بُبرند و اگر كسی كه نجس كرده ببُرد، باید خودش اصلاح كند

(مساله 907) بردن عین نجاست مانند خون در مسجد اگر بی احترامی به مسجد باشد، حرام است و همچنین بردن چیزی كه نجس شده، در صورتی كه بی احترامی به مسجد باشد، حرام است

(مساله908) اگر مسجد رابرای روضه خوانی چادر بزنند و فرش كنند و سیاهی بكوبند و اسباب چای در آن ببرند، در صورتی كه این كارها به مسجد ضرر نرساند و مانع نماز واندن نشود، اشكال ندارد

(مساله909) بنابر احتیاط واجب مسجد را به طلا نباید زینت نمایند و همچنین نباید صورت یزهائی كه مثل انسان و حیوان روح در مسجد نقش كنند و نقاشی چیزهائی كه روح ندارد، مثل گل و بوته مكروه است

(مساله910) اگر مسجد خراب هم شود نمی توانند آن را بفروشند، یا داخل ملك

و جاده نمایند مگر اینكه ولی فقیه بر اساس مصالح مهمتری اجازه بدهد

(مساله911) فروختن در و پنجره و چیزهای دیگر مسجد حرام است و اگر مسجد خراب شود، باد اینها را صرف تعمیر همان مسجد كنند، و چنانچه به درد آن مسجد نخورد، باید در مسجد دیگر مصرف شود، ولی اگر به درد مسجدهای دیگر هم نخورد، می توانند آن را

بفروشند و پول آن را، اگر ممكن است صرف تعمیر همان مسجد و گرنه صرف تعمیر مسجد دیگر نمایند

(مساله912) ساختن مسجد و تعمیر مسجدی كه نزدیك به خرابی می باشد مستحب است و اگر مسجد طوری خراب شود كه تعمیر آن ممكن نباشد، می توانند آن را خراب كنند و دوباره بسازند، بلكه می تواننند مسجدی ر ا كه خراب نشده، برای احتیاج مردم خراب كنند و بزرگتر بسازند

(مساله913) تمیز كردن مسجد و روشن كردن چراغ آن مستحب است و كسی كه می خواهد مسجد برود، مستحب برود، مستحب است خود را خوشبو كند و لباس پاكیزه و قیمتی بپوشد و ته كفش خود را وارسی كند كه نجاستی به آن نباشد و موقع داخل شدن به مسجد اول پای راست و موقع بیرون آمدن، اول پای چپ را بگذارد و همچنین مستحب است از همه زودتر به مسجد آید و از همه دیرتر از مسجد بیرون رود

(مساله 914) وقتی انسان وارد مسجد می شود، مستحب است دو ركعت نماز به قصد تحیت و احترام مسجد بخواند و اگر نماز واجب یا مستحب دیگری هم بخواند، كافی است

(مساله915) خوابیدن در مسجد، اگر انسان ناچار نباشد و صحبت كردن راجع

به كارهای دنیا و مشغول صنعت شدن و خواندن شعری كه نصیحت و مانند آن نباشد، مكروه است و نیز مكروه است و نیز مكروه است آب دهان و بینی و اخلاط سینه را در مسجد بیندازد و

گمشده ای را طلب كند و صدای خود را بلند كند، ولی بلند كردن صدا برای اذان مانعی ندارد

(مساله916) راه دادن بچه و دیوانه به مسجد مكروه است و كسی كه پیاز و سیر و مانند اینها خورده كه بوی دهانش مردم را اذیت می كند، مكروه است به مسجد برود

اذان و اقامه

(مساله 917) برای مرد و زن مستحب است پیش از نمازهای یومیه اذان و اقامه بگویند، ولی پیش از نماز عید فطر و قربان، مستحب است سه مرتبه بگویند الصّلوهُ و در نماز های واجب دیگر سه مرتبه الصّلوهُ را به قصد رجاء بگویند

(مساله918) مستحب است در روز اولی كه بچه به دنیا می آید، یا پیش از آنكه بند نافش بیفتد، در گوش راست او اذان و در گوش چپش اقامه بگویند

(مساله919) اذان هیجده جمله است: اللهً اكبرُ چهار مرتبه اشهدً ان لا الهَ الا اللهً، اشهدً انّ محّمداً رسولً اللهِ، حی علی الصلاهِ، حی علی الفلاحِ، حی علی خیرِ العملِ، الله اكبرُ، لا الهَ الا اللهً هر یك دو مرتبه، و اقامه هفده جمله است یعنی دو ŘјʘșǠالله اكبرُ از اوĠاذان و یك مرتبه لا اِلَه الّا اللهً از آخر آن كم می شود و بعد از گفتن حی علی خیرِ العملِ باید دو مرتبه قد قامتِ الصلاهً اضافه نمود

(مساله920) اشهدً انّ علیاً ولی اللهِ جزء اذان و اقامه

نیست ولی خوب است بعد از اشهدً انّ محمداً رسولُ اللهِ، به قصد قربت گفته شود و چون در امثال زمان ما، شعا ر تشیع محسوب می شود در هر جا كه اظهار این شعار مستحسن و لازم باشد، گفتن آن هم مستحسن و لازم است

ترجمه اذان و اقامه

اللهَ اكبرً یعنی خدای تعالی بزرگتر از آن است كه او را وصف كنند اشهدً ان لا الهَ الاّ اللهً یعنی شهادت می دهم كه غیر خدائی كه یكتا و بی همتا است خدای دیگر سزاوار پرستش نیست اشَهدً انّ محمداً رسولُ اللهِ یعنی شهادت می دهم كه حضرت محمد بن عبدالله

صلی علیه و آله و سلم پیغمبر و فرستادة خداست اشهدً ان علیاً امیر المؤمنینَ ولی الله یعنی شهادت می دهم كه حضرت علی (علیه الصلاهَ و السلام) امیر المؤمنین ولی خدا بر همة خلق است حی علی الصلاهِ یعنی بشتاب برای نماز حی علی الفلاحِ یعنی بشتاب برای رستگاری حی علی خیرِ العملِ یعنی بشتاب برای بهترین كارها كه نماز است قَد قامتِ الصلاهُ یعنی بتحقیق نماز بر پا شد لا الهَ الاّ اللهُ یعنی خدائی سزاوار پرستش نیست مگر خدائی كه یكتا و بی همتا است

(مساله 921) بین جمله های اذان و اقامه باید خیلی فاصله نشود و اگر بین آنها بیشتر از معمول فاصله بیندازد، باید دوباره آن را از سر بگیرد

(مساله922) اگر در اذان و اقامه صدا را در گلو بیندازد چنانچه غنا شود، یعنی به طور آواز خوانی كه در مجالس لهو و بازیگری معمول است، اذان و اقامه را بگوید، حرام است و اگر غنا نشود، مكروه می

باشد

(مساله923) در پنج نماز اذان ساقط می شود:

اول: نماز عصر روز جمعه

دوم: نماز عصر روز عرفه كه روز نهم ذی الحجه است

سوم: نماز عشا ء شب عید قربان، برای كسی كه در مشعر الحرام باشد

چهارم: نماز عصر و عشاء زن مستحاضه

پنجم: نماز عصر كسی كه نمی تواند از بیرون آمدن بول و غائط خود داری كند و در این پنج نماز در صورتی ادان ساقط می شود، كه با نماز قبلی فاصله نشود، یا فاصلة كمی بین آنها باشد، ولی فاصله شدن نافله و تعقیب ضرر ندارد

(مساله924) اگر برای نماز جماعتی اذان و اقامه گفته باشند، كسی كه با آن جماعت نماز می خواند نباید برای خود اذان و اقامه بگوید

(مساله925) اگر برای خواندن نماز جماعت به مسجد رود و بیند جماعت تمام شده، تا وقتی كه صفها بهم نخورده و جمعیت متفرق نشده، نمی تواند برای نماز خود اذان و اقامه بگوید در صورتی كه برای جماعت اذان و اقامه گفته شده باشد

(مساله 926) در جایی كه عده ای مشغول نماز جماعتند، یا نماز آنان تازه تمام شده و صف ها بهم نخورده است، اگر انسان بخواهد فرادی یسا با جماعت دیگری كه بر پا می شود نماز بخواند، یا سه شرط اذان و اقامه از او ساقط می شود:

اول: آنكه برای آن نماز، اذان گفته باشند

دوم: آنكه نماز او و نماز جماعت در یك مكان باشد، پس اگر نماز جماعت، داخل مسجد باشد و او بخواهد در بام مسجد نماز بخواند، مستحب است اذان و اقامه بگوید

(مساله927) اگر در شرط دوم

از شرطهایی كه در مساله پیش گفته شد شك كند، یعنی شك كند كه نماز جماعت صحیح بوده یا نه، اذان و اقامه از او ساقط است، ولی اگر در یكی از دو شرط دیگر شك كند، مستحب است اذان و اقامه بگوید

(مساله 928) كسی كه اذان و اقامة دیگری را شنید، چه با او گفته باشد یا نه، در صورتی كه بین آن اذان و اقامه و نمازی كه می خواهد بخواند، زیاد فاصله نشده باشد، می تواند برای نماز خود اذان و اقامه نگوید

(مساله930) اگر مرد اذان ر با قصد لذت بشنود، اذان از او ساقط نمی شود بلكه اگر قصد لذت هم نداشته باشد، ساقط شدن ادان اشكال دارد

(مساله 931) اذان و اقامه نماز جماعت را باید مرد بگوید، ولی در جماعت زنان اگر زن اذان و اقامه بگوید، كافی است

(مساله932) اقامه باید بعد از اذان گفته شود و اگر قبل از اذان بگویند، صحیح نیست

(مساله933) اگر كلمات اذان و اقامه را بدون ترتیب بگوید مثلاً حی علی الفلاحِ را پیش از حی علی الصلاهِ بگوید، از جایی كه ترتیب به هم خورده، دوباره بگوید

(مساله 934) باید بین اذان و اقامه ندهد و اگر بین آنها بقدری فاصله دهد كه اذانی را گفته اذان این اقامه حساب نشود، مستحب است دوباره اذان و اقامه را بگوید و نیز اگر بین اذان و اقامه و نماز بقدری فاصله دهد فاصله دهد كه اذان و اقامه آن نماز حساب نشود،

مستحب است دوباره برای آن نماز، اذان و اقامه بگوید

(مساله 935) اذان واقامه باید به عربی صحیح

گفته شود، پس اگر به عربی غلط بگوید، یا بجای حرفی حرف دیگر بگوید یا مثلاً ترجمة آنها را به فارسی بگوید صحیح نیست

(مساله936) اذان و اقامه باید بعد از داخل شدن وقت نماز گفته شود و اگر عمداً یا از روی فراموشی پیش او وقت بگوید، باطل است

(مساله937) اگر پیش از گفتن اقامه شك كند كه اذان گفته یا نه، باید ادان را بگوید، ولی اگر مشغول اقامه شود و شك كند كه اذان گفته یا نه، گفتن اذان لازم نیست

(مساله 938) اگر در بین اذان یا اقامه، پیش از آنكه قسمتی را بگوید شك كند كه قسمت پیش از آن را گفته یا نه، باید قسمتی را كه در گفتن آن شك كرده بگید، ولی اگر در حال گفتن قسمتی از اذان یا اقامه شك كند كه آنچه پیش از آن است گفته یا نه، گفتن آن لازم نیست

(مساله939) مستحب است انسان در موقع گفتن اذان، رو به قبله بایستد و با وضو یا غسل باشد و دستها را به گوش بگذرد و صدا را بلند نماید و بكشد و بین جمله های اذان كمی فاصله دهد و بین آنها حرف نزند

(مساله 940) مستحب است بدن انسان در موقع گفتن اقامه آرام باشد و آن را از اذان آهسته تر بگوید و جمله های آن را به هم نچسباند ولی به اندازه ای كه بین جمله های اذان فاصله می دهد، بین جمله های اقامه فاصله ندهد

(مساله 941) مستحب است بین اذان و اقامه یك قدم بر دارد یا قدری بنشیند یا سجده كند یا ذكر بگوید

یا قدری ساكت باشد یا حرفی بزند یا دو ركعت نماز بخواند ولی حرف زدن بین اذان و اقامه نماز صبح مستحب نیست، نماز خواندن بین اذان و اقامة مغرب را به امید ثواب بجا بیاورد

(مساله 942) مستحب است كسی را كه برای گفتن اذان معین می كنند، عادل و وقت شناس و صدایش بلند باشد و اذان را در جای بلند بگوید

واجبات نماز

واجبات نماز یازده چیز است: اول نیت، دوم قیام یعنی (ایستادن)، سوم تكبیره الاحرام یعنی گفتن الله اكبرً در اول نماز، چهارم ركوع، پنجم سجود، ششم قرائت، هفتم ذكر، هشتم تشهد، نهم سلام، دهم ترتیب، یازدهم موالات یعنی پی در پی بودن اجزاء نماز (مساله 943) بعضی از واجبات نماز ركن است، یعنی اگر انسان آنها را بجا نیاورد، یا در نماز اضافه كند، عمداً باشد یا اشتباهاً نماز باطل می شود و بعضی دیگر ركن نیست، یعنی اگر عمداً كم یا زیاد شود نما ز باطل می شود و چنانچه اشتباهاً كم یا زیاد گردد نماز باطل نمی شود و ركن نماز پنج چیز است: اول نیت، دوم تكبیره الاحرام، سوم قیام در موقع

گفتن تكبیره الاحرام و قیام متصل به ركوع یعنی ایستادن پیش از ركوع، چهارم ركوع، پنجم دو سجده از یك ركعت

نیت

(مساله 944) انسان باید نماز را به نیت قربت، یعنی برای انجام فرمان خداوند عالم بجا آورد و لازم نیست نیت ا از قلب خود بگذراند یا مثلاً به زبان بگوید كه چهار ركعت نماز ظهر می خوانم، قربهً الی الله

(مساله945) اگر در نماز طهر یا د ر نماز عصر نیت كند كه چهار ركعت نماز می خوانم و معین نكند ظهر است یا عصر نماز او باطل است و نیز كسی كه مثلاً قضای نماز ظهر بر او واجب است، اگر در وقت نماز ظهر بخواهد آن نماز قضا یا نماز ظهر آن روز را بخواند باید

نمازی را كه می خواند، در نیت معین كند

(مساله 946) انسان باید از اول تا آخر نماز به

نیت خود باقی باشد، پس اگر در بین نماز بطوری غافل شود كه بپرسند چه می كنی ؟ نداند چه بگوید، نمازش باطل است

(مساله 947) انسان باید فقط برای انجام امر خداوند عالم نماز بخواند، پس كسی كه ریا كند، یعنی برای نشان دادن به مردم نماز بخواند، نمازش باطل است خواه فقط برای مردم باشد یا خدا و مردم هر دو را در نظر بگیرد

(مساله 948) اگر قسمتی از نماز را هم برای غیر خدا بجا آورد، نماز باطل است، چه آن قسمت واجب باشد مثل حمد و سوره، چه مستحب باشد مانند قنوت، بلكه اگر تمام نماز رابرای خدا بجا آورد ولی برای نشان دادن به مردم در جای مخصوصی مثل مسجد یا در وقت مخصوصی مثل اول وقت یا به طر ز مخصوصی مثلاً با جماعت نماز بخواند، نمازش باطل است

تكبیره الاحرام

(مساله 949) گفتن اللهُ اكبَر در اول هر نماز واجب و ركن است و باید حروف (الله) و حروف (اكبر) و دو كلمة (اللهُ اكبر) را پشت سر هم بگوید و نیز باید این دو كلمه به عربی صحیح گفته شود و اگر به عربی غلط بگوید یا مثلاً ترجمة آن به فارسی بگوید، صحیح نیست

(مساله950) احتیاط واجب آن است كه تكبیره الاحرام نماز را بهئچیزی كه پیش از آن می خواند، مثلاً به اقامه یا به دعایی كه پیش از تكبیر می خواند، نچسباند

(مساله 951) اگر انسان بخواهد (اللهُ اكبر) را به چیزی كه بعد از آن می خواند مثلاً به بسم الله الرحمن الرحیم) بچسباند باید (ر) اكبر را با پیش بخواند

(مساله 952)

موقع گفتن تكبیره الاحرام باید بدن آرام باشد و اگر عمداً حالی كه بدنش حركت دارد، تكبیره الاحرام را بگوید، باطل است

(مساله 953) تكبیر و حمد و سوره و ذكر و دعا را باید طوری بخواند كه خودش بشنود و اگر به واسطة سنگینی یا كری گوش یا سرو صدای زیاد نمی شنود، باید طوری بگوید كه اگر مانعی نباشد، بشنود

(مساله 954) كسی كه لال است یا زبان او مرضی دارد كه نمی تواند (اللهُ اكبر) را درست بگوید، باید به هر طور كه می تواند بگوید و اگر هیچ نمی تواند بگوید باید در قلب خود بگذراند و برای تكبیر اشاره كند و زبانش را هم اگر می تواند حركت دهد

(مساله955) مستحب است بعد از تكبیره الاحرام بگوید: یا مُحسنُ قداتاكَ المسیءُ و قد امَرتَ المحسنَ ان یتجاوَز عنِ المسی ءِ انتَ المحسنُ و انا المُسی ءُ بحقّ محمّدٍ و آلِ محّمدٍ صل عَلی محّمدِ و ال محّمدِ و تجاوَز عن قبیحِ ما تعلمُ منّی یعنی ای خدائی كه به بندگان احسان می كنی بندة گنهكار به در خانة تو آمده و تو امر كرده ای كه نییكوكار از گنهكار بگذرد، تو نیكو كاری و من گناهكار بحقّ محّمدٍ و آل محّمدٍ صلی اللهُ علیه و آله و سّلم رحمت خود را بر محمد و آل محمد بفرست و از بدیها یی كه می دانی از من سر زده بگذر

(مساله 956) مستحب ا ست موقع گفتن تكبیر اول نماز و تكبیر های بین نماز، دستها را تا مقابل گوشها بالا ببرد

(مساله 957) اگر شك كند كه تكبیره الاحرام را

گفته یا نه، چنانچه مشغول خواندن چیزی شده، به شك خود اعتنا نكند و اگر چیزی نخوانده باید تكبیر را بگوید

(مساله958) اگر بعد از گفتن تكبیره الاحرام شك كند كه آن را صحیح گفته یا نه، باید به شك خود اعتنا نكند

قیام (ایستادن)

(مساله 959) قیام در موقع گفتن تكبیره الاحرام وقیام پیش از ركوع كه آن را قیام متصل به ركوع می گویند ركن است، ولی قیام در موقع خواندن حمد و سوره و قیام بعد از ركوع ركن نیست و اگر كسی آن را از روی فراموشی ترك كند، نمازش صحیح است

(مساله 960) واجب است پیش از گفتن تكبیر و بعد از آن مقداری بایستد تا یقین كند كه در حال ایستادن، تكبیر گفته است

(مساله961) اگر ركوع را فراموش كند و بعد از حمد و سوره بنشیند و یادش بیاید كه ركوع نكرده، باید بایستد و به ركوع رود و اگر بدون اینكه بایستد به حال خمیدگی به ركوع برگردد، چون قیام متصل به ركوع را بجا نیاود، نماز او باطل است

(مساله 962) موقعی كه ایستاده است باید بدن را حركت ندهد و به طرفی خم نشود و بجایی تكیه نكند، ولی اگر از روی ناچاری باشد، یا در حال خم شدن برای ركوع پاها را حركت دهد، اشكال ندارد

(مساله963) اگر موقعی كه ایستاده از روی فراموشی بدن را حركت دهد یا به طرفی خم شود یا بجایی تكیه كند، اشكال ندارد، ولی در قیام موقع گفتن تكبیره الاحرام و قیام متصل به ركوع اگر از روی فراموشی هم باشد، بنابر احتیاط واجب باید نماز را تمام كند

و

دوباره بخواند

(مساله 964) احتیاط واجب آن است كه در موقع ایستادن هر دو پا روی زمین باشد، ولی لازم نیست سنگینی بدن روی هر دو پا باشد و اگر روی یك پا هم باشد اشكال ندارد

(مساله 965) كسی كه می تواند بایستد اگر پاها را خیلی گشاد بگذرد كه به حال ایستادن معمولی نباشد، نمازش باطل است

(مساله966) موقعی كه انسان در نماز می خواهد كمی جلو یا عقب رود یا كمی بدن را به طرف راست یا چپ حركت دهد، باید چیزی نگوید، ولی بِحول اللهِ و قوتهِ اقومُ اقعدُ را باید در حال برخاستن بگوید و در موقع گفتن ذكرهای واجب هم، بدن بی حركت باشد، بلكه باید احتیاط واجب آن است كه در موقع گفتن ذكر های مستحبی نماز، باید بدنش آرام باشد

(مساله 967) اگر در حال حركت بدن ذكر بگوید، مثلاً موقع رفتن به ركوع یا رفتن به سجده تكبیر بگوید، چنانچه آن را به قصد ذكری كه در نماز دستور داده اند بگوید، باید احتیاطاً نماز را دوباره بخواند و اگر به این قصد نگوید، بلكه بخواهد ذكری گفته باشد،

نماز صحیح است

(مساله 968) حركت دادن دست و انگشتان در موقع خواندن حمد اشكال ندارد، اگر چه احتیاط مستحب آن است كه آنها را هم حركت ندهد

(مساله 969) اگر موقع خواندن حمد و سوره یا خواندن تسبیحات، بی اختیار به قدری حركت كند كه از حال آرام بودن بدن خارج شود، احتیاط واجب آن است كه بعد از آرام گرفتن بدن، آنچه را در حال خوانده، دوباره بخواند

(مساله 970) اگر در بین نماز

از ایستادن عاجز شود، باید بنشیند و اگر از نشستن هم عاجز شود باید بخوابد، ولی تا بدنش آرام نگرفته باید چیزی نخواند

(مساله 971) تا انسان می تواند ایستاده نماز بخواند، نباید بنشیند، مثلاً كسی كه در موقع ایستادن بدنش حركت می كند، یا مجبور است به چیزی تكیه دهد یا بدنش را كج كند یا خم شود یا پاها را بیشتر از معمول گشاد بگذارد كند، باید به هر طور كه می تواند ایستاده نماز بخواند، ولی اگر به هیچ قسم حتی مثل حال ركوع هم نتواند بایستد، باید راست بنشیند و نشسته نماز بخواند

(مساله 972) تا انسان می تواند بنشیند نباید خوابیده نماز بخواند و اگر نتواند راست بنشیند، باید هر طور كه می تواند بنشیند و اگر به هیچ قسم نمی تواند بنشیند باید بطوری كه در احكام قبله گفته شد، به پهلوی راست بخوابد و اگر نمی تواند به پهلوی چپ و اگر آن هم ممكن نیست به پشت بخوابد به طوری كه كف پاهای او رو به قبله باشد

(مساله 973) كسی كه نشسته نماز می خواند، اگر بعد از خواندن حمد و سوره بتواند بایستد و ركوع را ایستاده بجا آورد، باید بایستد و از حال ایستاده به ركوع رود و اگر نتواند باید ركوع را هم نشسته بجا آورد

(مساله 974) كسی كه خوابیده نماز می خواند، اگر در بین نماز بتواند بنشیند باید مقداری ر ا كه می تواند نشسته بخواند و نیز اگر می تواند بایستد باید مقداری را كه می تواند، ایستاده بخواند، ولی تا بدنش آرام نگرفته باید چیزی نخواند

(مساله975) كسی

كه نشسته نماز می خواند اگر در بین نماز بتواند بایستد، باید مقداری را كه می تواند، ایستاده بخواند، ولی تا بدنش آرام نگرفته، باید چیزی نخواند

(مساله 976) كسی كه می تواند بایستد اگر بترسد كه به واسطة ایستادن، مریض شود یا ضرری به او برسد، میتواند نشسته نماز بخواند و اگر از نشستن هم بترسد می تواند خوابیده نماز بخواند

(مساله 977) اگر انسان احتمال بدهد كه تا آخر وقت بتواند ایستاده نماز بخواند، بنابر احتیاط لازم نماز را تاخیر بیاندا زد، پس اگر نتوانست بایستد مطابق وظیفه اش، نماز بجا آورد

(مساله 976) مستحب است د ر حال ایستادن بدن را راست نگهدارد، شانه ها را پایین بیندازد، دستها را روی رانها بگذارد، انگشتها را به هم بچسباند، جای سجده را نگاه كند، سنگینی بدن را به طور مساوی روی دو پا بیندازد، با خضوعع و خشوع باشد، پاها را پس و پیش نگذارد، اگر مرد است پاها را از سه انگشت باز تا یك وج فاصله دهد و اگر زن است پاها را به هم بچسباند

قرائت

(مساله 979) در ركعت اول ودوم نمازهای واجب یومیه، انسان باید اول حمد و بعد از آن یك سورة تمام، بخواند

(مساله 980) ا گر وقت نماز تنگ باشد، یا انسان ناچار شود كه سوره را نخواند، مثلاً بترسد كه اگر سوره ها را بخواند، دزد یا درنده، یا چیزدیگری به او صدمه بزند، نباید سوره را بخواند و اگر در كاری عجله داشته باشد، می تواند سوره را نخواند

(مساله 981) اگر عمداً سوره را پیش از حمد بخواند، نمازش باطل است و

اگر اشتباهاً سوره را پیش از حمد بخواند و در بین آن یادش بیاید، باید سوره را رها كند و بعد از خواندن حمد سوره را از اول بخواند

(مساله 982) اگر حمد و سوره با یكی از آنها را فراموش كند و بعد از رسیدن به ركوع بفهمد، نمازش صحیح است

(مساله 983) اگر پیش از آنكه برای ركوع خم شود، بفهمد كه حمد و سوره را نخوانده، باید بخواند و اگر بفهمد سوره را نخوانده، باید فقط سوره را بخواند، ولی اگر بفهمد حمد تنها را نخوانده، باید اول حمد و بعد از آن دوباره سوره را بخواند، و نیز اگر خم شود و

پیش از آنكه به ركوع برسد، بفهمد حمد و سوره، یا سورة تنها، یا حمد تنها را نخوانده، باید بایستد و به همین دستور عمل نماید

(مساله 984) اگر در نماز یكی از چهار سوره ای را كه آیة سجده دارد و در مساله 356گفته شد، عمداً بخواند نمازش باطل است

(مساله 985) اگر اشتباهاً، مشغول خواندن سوره ای شود كه سجدة واجب دارد، چنانچه پیش از رسیدن به آیة سجده بفهمد، باید آن سوره را رها كند و سورة دیگر بخواند و اگر بعد از خواندن آیة سجده بفهمد، به همان سوره كه خواند، اكتفا نماید و بعد از نماز،

سجدة آن را به جا آورد

(مساله 986) اگر در نماز آیة سجده را بشنود، نماز خود را تمام كند و بعد از نماز، سجده را به جا آورد

(مساله 987) در نماز مستحبی خواندن سوره لازم نیست، اگر چه آن نماز به واسطة نذر كردن واجب شده

باشد، ولی در بعضی از نمازهای مستحبی مثل نماز وحشت كه سورة مخصوصی دارد، اگر بخواهد به دستور آن نماز رفتار كرده باشد، باید همان سوره را بخواند

(مساله 988) در نماز جمعه و در نماز ظهر روز جمعه مستحب است در ركعت اول بعد از حمد، سورة جمعه و در ركعت دوم بعد از حمد، سورة منافقین بخواند و اگر مشغول یكی از اینها شود، بنابر احتیاط واجب نمی تواند آن را رها كند و سورة دیگر بخواند

(مساله989) اگر بعد از حمد مشغول خواندن سورة قُل هوَ اللهُ احدٌ یا سورة قُل یا ایها الكافرینَ شود، نمی تواند آن را رها كند و سورة دیگر بخواند ولی در نماز جمعه و نماز ظهر روز جمعه اگر از روی فراموشی بجای سورة جمعه و منافقین یكی از این دو سوره را بخواند، تا به نصف نر سیده می تواند آن را رها كند و سورة جمعه و منافقین را بخواند

(مساله 990) اگر در نماز جمعه یا نماز ظهر روز جمعه عمداً سوره قُل هُو اللهُ احدٌ یا سورة قُل یا ایها الكافرونَ بخواند، اگر چه به نصف نرسیده باشد، بنابر احتیاط واجب نمی تواند رها كند و سورة جمعه و منافقین را بخواند

(مساله 991) اگر در نماز، غیر سوره قُل هُو اللهُ احدٌ و قُل یا ایها الكافرونَ سورة دیگری بخواند، تا به نصف نرسیده می تواند رها كند و سوره دیگر بخواند

(مساله 992) اگر مقداری از سوره را فراموش كند یا از روی ناچاری، مثلاً به واسطة تنگی وقت یا جهت دیگر نشود آن را تمام نماید، می تواند آن

سوره را رها كند و سورة دیگر بخواند، اگر چه از نصف گذشته باشد، یا سوره ای را كه می خواند، قُل هُو اللهُ احدٌ یا قُل یا ایها الكافرونَ باشد

(مساله 993) برمرد واجب است حمد و سورة نماز صبح ومغرب و عشا را بلند بخواند و بر مرد و زن واجب است حمد و سورهنماز ظهر و عصر را آهسته بخوانند

(مساله 994) مرد باید در نماز صبح و مغرب و عشا مواظب باشد كه تمام كلمات حمد و سوره، حتی حرف آخر آنها را بلند بخواند

(مساله 995) زن می تواند حمد و سورة نماز صبح و مغرب عشا را بلند یا آهسته بخواند، ولی اگر نا محرم صدایش را بشنود، بنابراحتیاط واجب باید آهسته بخواند

(مساله996) اگر در جائی كه باید نماز را بلند خواند، عمداً بلند بخواند، نمازش باطل است ولی اگر از روی فراموشی یا ندانستن مساله باشد صحیح است و اگر در بین خواندن حمد و سوره هم بفهمد اشتباه كرده، لازم نیست مقداری را كه خوانده دوباره بخواند

(مساله997) اگر كسی در خواندن حمد و سوره بیشتر از معمول صدایش را بلند كند، مثل آنكه آنها را با فریاد بخواند، نمازش باطل است

(مساله 998) انسان باید بگیرد كه غلط نخواند و كسی كه به هیچ قسم نمی تواند صحیح آن را یاد بگیرد، باید هر طور كه می تواند بخواند و احتیاط مستحب آن است كه نماز را به جماعت به جا آورد

(مساله999) كسی كه حمد و سوره و چیزهای دیگر نماز را به خوبی نمی داند و می تواند یاد بگیرد، چنانچه وقت نماز

وسعت دارد، باید بگیرد و اگر وقت تنگ است، بنابر احتیاط واجب باید نمازش را به جماعت بخواند، مگر اینكه بر او خرج و مشقت باشد

(مساله1000) بهتر آن است كه برای یاد دادن واجبات نماز مزد نگیرند، ولی برای یاد دادن مستحبات آن مزد گرفتن بدون اشكال است

(مساله 1001) اگر یكی از كلمات حمد یا سوره را نداند، یا عمداً آن را نگوید یا به جای حرفی حرف دیگر بگوید، مثلاً به جای (ض) (ظ) بگوید یا جائی كه باید بدون زیر و زبر خوانده شود، زیر وزبر بدهد، یا تشدید را نگوید، نماز او باطل است

(مساله 1002) اگر انسان كامه ای را صحیح بداند و در نماز همانطور بخواند و بعد بفهمد غلط خوانده، احتیاط واجب آن است كه دوباره بخواند و اگر وقت گذشته، قضا نماید

(مساله 1003) اگر زیر وزبر كلمه ای را نداند، باید یاد بگیرد، ولی اگر كلمه ای را كه وقف كردن آخر آن جائز است همیشه وقف كند، یادگرفتن زیر و زبر آن لازم نیست و نیز ا گر نداند مثلاً كلمه ای به (س) است یا به (ص) باید یاد بگیرد و چنانچه دو جور یا بیشتر بخواند، مثل آنكه در اهدنا الصراط المستقیم، مستقیم را یك مرتبه با سین و یك مرتبه با صاد بخواند نمازش باطل است، مگر انكه هر دو جور قرائت شده باشد و به امید رسیدن به واقع بخواند

(مساله 1004) اگر در كلمه ای (واو) باشد و حرف قبل از (واو) در آن كلمه پیش داشته باشد و حرف بعد از (واو) در آن كلمه همزه (ء) باشد،

مثل كلمة سوء باید آن (واو) را مد بدهد، یعنی آن ر ا بكشدو همچنین اگر در كلمه ای (الف) باشد و حرف قبل از (الف) در آن كلمه زبرداشته باشد و حرف بعد از (الف) درآن كلمه همزه باشد، مل (جاء) باید (الف) آن را بكشد

و نیز اگر در كلمهای (ی) باشد و حرف پیش از (ی) در آن كلمه زیرداشته باشد و حرف بعد از (ی) در آن كلمه همزه باشد، مثل (جی ء) باید (ی) را با مد بخواند و اگر بعد از این (و او) و (الف) و (ی) به جای همزه (ء) حرفی باشد كه ساكن است یعنی زیر وزبر و پیش ندارد باز هم باید این سه حرف را با مد بخواند، مثلاً در ولا الضالین كه بعد از (الف) حرف (لام) ساكن است باید (الف) آن را با مد بخواند و چنانچه به دستوری كه گفته شد رفتار نكند احتیاط واجب آن است كه نماز را تمام كند و دوباره بخواند

(مساله 1005) احتیاط واجب آن است كه در نماز، وقف به حركت و وصل به سكون ننماید و معنی وقف به حركت آن است كه زیر یا زبر یا پیش آخر كلمه ای را بگوید و بین آن كلمه و كلمة بعدش فاصله دهد مثلاً بگوید الرحمن الرحیم و میم الرحیم را زیر بدهد و بعد قدری فاصله دهد و بگوید مالك یوم الدین و معنی وصل به سكون آن است كه زیر یا زبر یل پیش كلمه ای را نگوید و آن كلمه را به كلمة بعد بچسباند مثل آنكه بگوید الرحمن الرحیم و میم

الرحیم را زیر ندهد و فوراً مالك یوم الدین را بگوید

(مساله 1006) در ركعت سوم و چهارم نماز می تواند فقط یك حمد بخواند یا سه مرتبه تسبیحات اربعه بگوید سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اكبر و اگر یك مرتبه هم تسبیحات اربعه بگوید كافی است و می تواند در یك ركعت حمد و در ركعت دیگر تسبیحات بگوید و بهتر است در هر دو ركعت تسبیحات بخواند

(مساله 1007) در تنگی وقت باید تسبیحات اربعه را یك مرتبه بگوید

(مساله 1008) بر مرد و زن واجب است كه در ركعت سوم و چهارم نماز، حمد یا تسبیحات را آهسته بخواند

(مساله 1009) اگر در ركعت سوم یا چهارم حمد خواند، بنابر احتیاط واجب بسم الله آن را آهسته بگوید

(مساله 1010) كسی كه نمی تواند تسبیحات را یاد بگیرد یا درست بخواند باید در ركعت سوم و چهارم حمد بخواند

(مساله 1011) اگر در دو ركعت اول نماز به خیال اینكه دو ركعت آخر است تسبیحات بگوید، چنانچه پیش از ركوع بفهمد، باید حمد و سوره را بخواند و اگر در ركوع بفهمد، نمازش صحیح است

(مساله 1012) اگر در دو ركعت آخر نماز به خیال اینكه در دو ركعت اول است حمد بخواند، یا در دو ركعت اول نماز با اینكه گمان می كرده در دو كعت آخر است حمد بخواند چه پیش از ركوع بفهمد چه بعد از آن، نمازش صحیح است

(مساله 1013) اگر در ركعت سوم یا چهارم می خواست حمد بخواند تسبیحات به زبانش آمد، یا می خواست تسبیحات بخواند حمد به

زبانش آمد، باید آن را رها كند و دوباره حمد یا تسبیحات را بخواند ولی اگر دعادتش خواندن چیزی بوده ه به زبانش آمده و در خزانة قلبش آن را قصد داشته، می تواند همان را تمام كند و نمازش صحیح است

(مساله 1014) كسی كه عادت دارد در ركعت سوم وچهارم تسبیحات بخواند اگر بدون قصد مشغول خواندن حمد شود باید آن را رها كند و دوباره حمد یا تسبیحات را بخواند

(مساله 1015) در ركعت سوم و چهارم مستحب است بعد از تسبیحات استغفار كند، مثلاً بگوید استغفر الله ربی و اتوب الیه یا بگوید: اللهم اغفرلی، و اگر به گمان آنكه حمد یا تسبیحات را گفته مشغول گفتن استغفار شود و شك كند كه حمد یا تسبیحات را خوانده یا نه، باید به شك خود اعتنا ننماید ولی اگر نمازگزار پیش از خم شدن برای ركوع در حالی كه مشغول گفتن استغفار نیست، شك كند حمد یا تسبیحات را خوانده یا نه، باید حمد یا تسبیحات را بخواند

(مساله 1016) اگر در ركوع ركعت سوم یا چهارم یا در حال رفتن به ركوع شك كند كه حمد یا تسبیحات را خوانده یا نه، باید به شك خود اعتنا نكند

(مساله 1017) هر گاه شك كند كه آیه یا كلمه ای را درست گفته یا نه، اگر به چیز ی كه بعد از آن است مشغول نشده، باید آن آیه یا كلمه را به طور صحیح بگوید و اگر به چیزی كه بعد از آن است مشغول شده، چنانچه آن چیز ركن باشد مثل آنكه در ركوع شك كند كه فلان كلمه از

سوره را درست گفته یا نه، باید به شك خود اعتنا نكند، واگر ركن نباشد، مثلاً موقع گفتن (الله الصمد) شك كند كه (قل هو الله احد) را درست گفته یا نه، باز هم می تواند به شك خود اعتنا نكند، ولی اگر احتیاطا آن آیه یا كلمه را به طور صحیح بگوید اشكال ندارد، و اگر چند مرتبه هم شك كند، می تواند چند بار بگوید اما اگر به وسواس برسد و باز هم بگوید، بنابر احتیاط واجب باید نمازش را دوباره بخواند

(مساله 1018) مستحب است در ركعت اول، پیش از خواندن حمد بگوید اعوذ بالله من الشیطان الرجیم و در ركعت اول و دوم نماز ظهر و عصر (بسم الله) را بلند بگوید و حمد و سوره را شمرده بخواند و در آخر هر آیه وقفكند، یعنی آن را به آیة بعد بچسباند، و در حال خواندن حمد و سوره به معنای آیه توجه داشته باشد اگر نماز را به جماعت می خواند، بعد از تمام شدن حمد امام و اگر فرادی می خواند، بعد از آنكه حمد خودش تمام شد، بگوید الحمدلله رب العالمین بعد از خواندن سورة قل هو الله احد یك یا دو سه مرتبه كذلك الله ربی یا سه مرتبه كذلك الله ربنا بگوید، بعد از خواندن سوره كمی صبر كند بعد تكبیر پیش از ركوع را بگوید یا قنوت را بخواند

(مساله 1019) مستحب است در تمام نمازها در ركعت اول، سورة انا انزلناه و در ركعت دوم، سوره قل هو الله احد را بخواند

(مساله 1020) مكروه است انسان در تمام نماز های یك شبانه روز

سورة قل هو الله احد را نخواند

(مساله 1021) خواندن سوره قل هو الله به یك نفس مكروه است

(مساله 1022) سوره ای را كه در ركعت اول خوانده مكروه است در ركعت دوم بخواند ولی اگر سورة قل قل هو الله احد را در هر دو ركعت بخواند، مكروه نیست

ركوع

(مساله 1023) در هر ركعت بعد از قرائت باید به اندازه ای خم شود كه بتواند دست را به زانو بگذارد و این عمل را ركوع می گویند

(مساله 1024) اگر به اندازه ركوع خم ود، ولی دستها را به زانو نگذارد اشكال ندارد

(مساله 1025) هرگاه ركوع بطور غیر معمولبه جا آوردمثلاً به چپ یا راست خم شوداگر چه دستهای او به زانو برسد، صحیح نیست

(مساله 1026) خم شدن باید به قصد ركوع باشد، پس اگر به قصد كار دیگر برای كشتن جانور خم شود، نمی تواند آن را ركوع حساب كند، بلكه باید بایستد دوباره برای ركوع خم شود و به واسطة این عمل، ركن زیاد نشده و نماز باطل نمی شود

(مسال1027) كسی كه دست یا زانوی او با دست و زانوی دیگران فرق دارد، مثلاً دستش خیلی بلند است كه اگر كمی خم شود به زانو می رسد، یا زانوی او پائین تر از مردم دیگر است كه باید خیلی خم شود تا دستش به زانو برسد، باید به اندازة معمول خم شود

(مساله1028) كسی كه نشسته ركوع می كند، باید بقدری خم شود كه صورتش مقابل زانو ها برسد و بهتر است بقدری خم شود كه صورت، نزدیك جای سجده برسد

(مساله1029) انسان هر ذكری در ركوع

بگوید كافی است، ولی احتیاط واجب آن است كه بقدر سه مرتبه سبحانَ اللهِ یا یك مرتبه سبحانَ ربی العظیمِ و بحمدهِ كمتر نباشد

(مساله1030) ذكر ركوع باید دنبال هم و به عربی صحیح گفته شود و مستحب است آن را سه یا پنج یا هفت مرتبه بلكه بیشتر بگویند

(مساله 1031) در ركوع باید به مقدار ذكر واجب، بدن آرام باشد و در ذكر مستحب هم اگر آن را به قصد ذكری كه برای ركوع دستور داده اند بگوید، بنابر احتیاط واجب، آرام بودن لازم است

(مساله1032) اگر موقعی كه ذكر ركوع را می گوید، بی اختیار بقدری حركت كند كه از حال آرام بودن خارج شود، بنابر احتیاط واجب باید بعد از آرام گرفتن بدن، دوباره ذكر رابگوید، ولی اگر كمی حركت كند كه از حال آرام بودن بدن خارج نشود، یا انگشتان را حركت دهد، اشكال ندارد

(مساله1033) اگر پیش از آنكه به مقدار ركوع خم شود و بدن آرام گیرد، عمداً ذكر ركوع را بگوید، نمازش باطل است

(مساله1034) اگر پیش از تمام شدن ذكر واجب، عمداً سر از ركوع بردارد نمازش باطل است و اگر سهواً سر بردارد، چنانچه پیش از آنكه از حال ركوع خارج شود، یادش بیاید كه ذكر ركوع را تمام نكرده باید در حال آرامی بدن دوباره ذكر را بگوید و اگر بعد از آنكه از حال ركوع خارج شد، یادش بیاید نماز او صحیح است

(مساله 1035) اگر نتواند به مققدار ذكر در ركوع بماند، در صورتی كه بتواند پیش از آنكه از حد ركوع بیرون رود ذكر ر ا بگوید، باید در آن حال

تمام كند و اگر نتواند در حال برخاستن ذكر را به قصد رجاء بگوید

(مساله 1036) اگر به واسطة مرض و مانند آن در ركوع آرام نگیرد، نماز صحیح است ولی باید پیش از آنكه از حال ركوع خارج شود، ذكر واجب یعنی سبحانَ ربی العظیمِ و بحمدهِ یا سه مرتبه سبحان اللهِ را بگوید

(مساله1037) هر گاه نتواند به اندازه ركوع خم شود، باید به چیزی تكیه دهد و ركوع كند و اگر موقعی هم كه تكیه داده نتواند به طور معمول ركوع كند، باید به هر اندازه می تواند، خم شود و اگر هیچ نتواند خم شود، باید موقع ركوع بنشیند و نشسته ركوع كند و احتیاط واجب آن است كه نماز دیگری هم بخواند و برای ركوع آن سر اشاره نماید

(مساله1038) كسی كه می تواند ایستاده یا نشسته نتواند ركوع كند، باید ایستاده نماز بخواند و برای ركوع با سر اشاره كند و اگر نتواند اشاره كند، باید به نیت ركوع چشم ها را هم بگذارد و ذكر آن را بگوید و به نیت برخاستن از ركوع، چشمها را باز كند و اگر از این هم عاجز است باید در قلب، نیت ركوع كند و ذكر آن را بگوید

(مساله 1039) كسی كه نمی تواند ایستاده یا نشسته ركوع كند و برای ركوع فقط می تواند در حالی كه ایستاده نماز بخواند و برای ركوع باسر اشاره نماید و احتیاط مستحب آن است كه نماز دیگری هم بخواند و موقع ركوع آن بنشیند و هر قدر می تواند برای ركوع خم شود

(مساله 1040) اگر بعد از رسیدن به حد ركوع

و آرام گرفتن بدن، سر بردارد و دو مرتبه به قصد ركوع به اندازة ركوع خم شود، نمازش باطل است و نیز اگر بعد از آنكه به اندازة ركوع بگذرد و دوباره به ركوع برگردد، بنابراحتیاط واجب نمازش باطل است و بهتر آن است كه نماز را تمام كند و از سر بخواند

(مساله 1041) اگر ركوع را فراموش كند و پیش از ایستادن، یا پیش از آرام گرفتن بدن به سجده رود نمازش باطل است

(مساله1042) اگر ركوع را فراموش كند و پیش از آنكه به سجده برسد، یادش بیاید باید بایستد بعد به ركوع رود و چنانچه به حالت خمیدگی به ركوع برگردد، نمازش باطل است

(مساله 1043) اگر بعد از آنكه پیشانی به زمین برسد یادش بیاید كه ركوع نكرده بنابر احتیاط واجب باید بایستد و ركوع را به جا آورد و نماز را تمام كند و دوباره بخواند

(مساله 1044) مستحب است پیش از رفتن به ركوع در حالی كه راست ایستاده تكبیر بگوید و در ركوع زانوها را به عقب دهد و پشت را صاف نگهدارد و گردن را بكشد و مساوی پشت نگهدارد و بین دو قدم را نگاه كند و پیش از ذكر یا بعد از آن صلوات بفرستد و بعد ازآنكه از ركوع برخاست و راست ایستاد، در حال آرامی بدن بگوید: سمَع اللهُ لمَن حَمدهُ

(مساله 1045) مستحب است در ركوع زنها دست را از زانو بالاتر بگذارند و زانو ها را به عقب ندهند

سجود

(مساله 1046) نمازگزار باید در هر ركعت از نماز های واجب و مستحب، بعد از ركوع، دو سجده كند و

سجده آن است كه پیشانی و كف دو دست و سر دو زانو و سر دو انگشت بزرگ پاها را بر زمین بگذارد

(مساله 1047) دو سجده از یك ركعت با هم ركن است كه اگر كسی در نماز واجب عمداً یا از روی فراموشی هر دو را ترك كند، یا دو سجدة دیگر به آنها اضافه نماید نمازش باطل است

(مساله1048) اگر عمدا یك سجده كم یا زیاد كند، نماز باطل میشود و اگر سهواً یك سجده كم كند، حكم ان بعداً گفته خواهد شد

(مساله 1049) اگر پیشانی را عمداً یا سهواً به زمین نگذارد، سجده نكرده است، اگر چه جاهای دیگر به زمین برسد، ولی اگر پیشانی را به زمین بگذارد و سهواً جاهای دیگر به زمین نرساند، یا سهواً ذكر نگوید سجده صحیح است

(مساله 1050) در سجده هر ذكری بگوید كافی است، ولی احتیاط واجب آن است كه مقدار ذكر از سه مرتبه سبحان الله یا یك مرتبه سبحان ربی الاعلی و بحمده كمتر نباشد و مستحب است سبحان ربی الاعلی و بحمده را سه یا پنج یا هفت مرتبه بگوید

(مساله 1051) در سجود باید به مقدار ذكر واجب، بدن آرام باشد و موقع گفتن ذكر مستحب هم اگر آن را به قصد ذكری كه برای سجده دستور داده اند بگوید، آرام بودن بدن لازم است

(مساله 1052) اگر پیش از آنكه پیبشانی به زمین برسد و بدن آرام بگیرد، عمداً ذكر سجده را بگوید، یا پیش از تمام شدن ذكر، عمداً سر از سجده بردارد نماز باطل است

(مساله 1053) اگر پیش از آنكه پیشانی به زمین برسد

و بدن آرام گیرد، سهواً ذكر سجده را بگوید و پیش از آنكه سر از سجده بردارد، بفهمد اشتباه كرده باید دوباره در حال آرام بودن، ذكر را بگوید

(مساله 1054) اگر بعد از انكه سراز سجده برداشت، بفهمد كه پیش از آرام گرفتن بدن ذكر را گفته یا پیش از آنكه ذكر سجده تمام شود سربرداشته، نمازش صحیح است

(مساله 1055) اگر موقعی كه ذكر سجده را می گوید، یكی از هفت عضو را عمداً از زمین بر دارد، نماز باطل می شود ولی موقعی كه مشغول گفتن ذكر نیست، اگر غیر پیشانی جاهای دیگر را از زمین بردارد و دوباره اشكال ندارد

(مساله 1056) اگر پیش از تمام شدن ذكر سجده سهواً پیشانی را از زمین بردارد نمی تواند دوباره به زمین بگذارد و باید آن را یك سجده حساب كند ولی اگر جاهای دیگر را سهواً از زمین بر دارد، باید دو مرتبه به زمین بگذارد و ذكر را بگوید

(مساله 1057) بعد از تمام شدن ذكر سجدة اول باید بنشیند تا بدن آرام گیرد و دوباره به سجده رود

(مساله 1058) جای پیشانی نماز گزار باید از جاهای زانوهایش پست تر و بلند تر از چهار انگشت بسته نباشد بلكه احتیاط واجب آن است كه جای پیشانی او از جای انگشتانش نیز پست وبلند تر از چهار انگشت بسته نباشد

(مساله 1059) در زمین سراشیب كه سراشیبی آن درست معلوم نیست، احتیاط واجب آن است كه جای پیشانی نماز گزار از جای انگشت های پا و سر زانو های او نیز بیش از چهار انگشت بسته بلندتر نباشد

(مساله 1060) اگر

پیشانی را سهواً به چیزی بگذارد كه از لای انگشت های پا و سر زانوهای او بلندتر از چهار انگشت بسته، چنانچه بلندی آن بقدری است كه نمی گویند در حال سجده است، می تواند سرر ا بر دارد و به چیزی كه بلندی آن به چهار انگشت بسته یا كمتر است بگذارد و می تواند سر را به روی آنچه به اندازة چهار انگشت یا كمتر است بكشد و اگر بلندی آن بقدری است كه می گویند در حال سجده است احتیاط واجب آن است كه پیشانی را از روی آن به روی چیزی كه بلندی آن به اندازة چهار انگشت بسته یا كمتر است بكشد و اگر كشیدن پیشانی ممكن نیست، بنابر احتیاط واجب باید نماز را تمام كند و دوباره بخواند

(مساله 1061) باید بین پیشانی و آنچه بر آن سجده می كند چیزی نباشد، پس اگر مهری بقدری چرك باشد كه پیشانی به خود مهر نرسد، سجده باطل است، ولی اگر مثلاً رنگ مهر تغییر كرده باشد، اشكال ندارد

(مساله 1062) در سجده باید كف دست را بر زمین بگذارد ولی در حال ناچاری پشت دست هم مانعی ندارد و اگر پشت دست ممكن نباشد، باید مچ دست را بگذارد و چنانچه آن را هم نتواند، باید تا آرنج هر جا كه می تواند بر زمین بگذارد و اگر آن هم ممكن نیست، گذاشتن بازو كافی است

(مساله 1063) در سجده باید بنابر احتیاط واجب سر دو انگشت پاها را به زمین بگذارد و اگر انگشتهای دیگر پا، یا روی پا را به زمین بگذارد، یا به واسطة بلند بودن ناخن،

سرشت به زمین نرسد نماز باطل است و كسی كه به واسطة ندانستن مساله نماز های خود را اینطور خوانده بنابر احتیاط واجب باید دوباره بخواند

(مساله 1064) كسی كه مقداری از شست پایش بریده، باید بقیه آن را به زمین بگذارد، واگر چیزی از آن نمانده، یا اگر مانده، خیلی كوتاه است باید بقیة انگشتان را بگذارد و اگر هیچ انگش ندارد، باید هر مقداری از پا باقی مانده به زمین بگذارد

(مساله 1065) اگر به طور غیر معمول سجده كند، مثلاً سینه وشكم را به زمین بچسباند، بنابر احتیاط واجب باید نماز را دوباره بخواند و اگر پاها را دراز كند، اگر چه هفت عضوی كه گفته شد به زمین برسد، باید نماز را دوباره بخواند

(مساله 1066) مهر یا چیز دیگری كه بر آن سجده می كند، باید پاك باشد، ولی اگر مثلاً نهر را روی فرش نجس بگذرد، یا یك طرف مُهر را روی فرش نجس بگذرد، یا یك طرف مهر نجس باشد وپیشانی را به طرف پاك آن بگذارد، اشكال ندارد

(مساله 1067) اگر در پیشانی دمل ومانند آن باشد، چنانچه ممكن است باید با جای سالم پیشانی سجده كند واگر ممكن نیست باید زمین را گود كند ودمل را در گودال وجای سالم را به مقداری كه برای سجده كافی باشدبر زمین بگذارد

(مساله 1068) اگر دمل یازخم تمام پیشانی راگرفته باشد باید به یكی از دو طرف پیشانی سجده كند و اگر ممكن نیست به چانه واگربه چانه هم ممكن نیست باید به هر جای از صورت كه ممكن است سجده كند واگر به هیج جای از صورت ممكن

نیست بایدبا جلوسر، سجده نماید

(مساله1069) كسی كه نمی تواند پیشانی را به زمین برساند باید به مقداری كه می تواند خم شود و مهر یا چیز دیگری را كه سجده بر آن صحیح است روی چیز بلندی گذاشته وطوری پیشانی رابر آن بگذارد كه بگویند سجده كرده است، ولی باید كف دستها وزانوهاوانگشتان پا را به طور معمول به زمین بگذارد

(مساله1070) كسی كه هیچ نمی تواند خم شود باید برای سجده بنشیند و با سر اشاره كند و اگر نتواند باید با چشمها اشاره نماید و در هر دو صورت احتیاط واجب آن است كه اگر می تواند بقدری مُهر را بلند كند كه پیشانی را بر آن بگذارد و اگر نمی تواند احتیاط مستحب آن است كه مهر را بلند كند و به پیشانی بگذارد و اگر با سر یا چشمها هم نمی تواند اشاره كند، باید در قلب نیت سجده كند و بنابر احتیاط واجب با دست و مانند آن برای سجده، اشاره نماید

(مساله1071) كسی كه نمی تواند بنشیند، باید ایستاده نیت سجده كند و چنانچه می تواند برای سجده با سر اشاره كند و اگر نمی تواند، با چشمها اشاره نماید و اگر این را هم نمی تواند، در قلب نیت سجده كند، و بنابر احتیاط واجب با دست و مانند آن برای سجده اشاره نماید

(مساله 1072) اگر پیششانی بی اختیار از جای سجده بلند شود، چنانچه ممكن باشد باید نگذارد دوباره به جای سجده برسد، و این یك سجده برسد، و این یك سجده حساب می شود، چه ذكر سجده را گفته باشد یا نه و اگر

نتواند سر را نگهدارد و بی اختیار دوباره به جای سجده برسد، روی هم یك سجده حساب می شود و اگر ذكر نگفته باشد، باید بگوید

(مساله1073) جائی كه انسان باید تقیه كند می تواند بر فرش و مانند آن سجده نماید و لازم نیست برای نماز به جای دیگر برود

(مساله 1074) اگر روی چیزی كه بدن روی آن آرام نمی گیرد سجده كند، باطل است ولی روی تشك پر یا چیز دیگری كه بعد از سر گذاشتن و مقداری پائین رفتن آرام می گیرد، سجده كند، اشكال ندارد

(مساله 1075) اگر انسان ناچار شود كه در زمین گل نماز بخواند اگر آلوده شدن بدن و لباس برای او مشقت ندارد سجده و تشهد را بطور معمول بجا آورد، و اگر مشقت دارد می تواند در حالی كه ایستاده است، برای سجده با سر اشاره كند و تشهد را ایستاده بخواند و اگر سجده و تشهد را به طور معمول هم به جا آورد، نمازش صحیح است

(مساله1076) در ركعت اول و ركعت سومی كه تشهد ندارد، مثل ركعت سوم نماز و عصر و عشا، بنابر احتیاط واجب باید بعد از سجدة دوم قدری بی حركت بنشیند و بعد برخیزد

چیزهائی كه سجده بر آنها صحیح است

(مساله1077) باید بر زمین و چیزهای غیر خوراكی كه از زمین می روید، مانند چوب و برگ درخت سجده كرد و سجده بر چیزهای خوراكی و پوشاكی صحیح نیست و نیز سجده كردن بر چیزهای معدنی مانند طلا و نقره و عقیق و فیروزه باطل است، اما سجده كردن بر سنگهای سیاه اشكال ندارد

(مساله 1078) احتیاط واجب آن است كه بر برگ

درخت مو، اگر تازه باشد سجده نكنند

(مساله1079) سجده بر چیزهائی كه از زمین می روید و خوراك حیوان است مثل علف و كاه صحیح است

(مساله 1080) سجده برگلهائی كه خوراكی نیستند، صحیح است، ولی سجده بر دواهای خوراكی كه از زمین می رویند، مانند گل بنفشه و گل گاو زبان صحیح نیست

(مساله1081) سجده بر گیاهی كه خوردن آن در بعضی از شهرها معمول است و در شهر های دیگر معمول نیست ونیز سجده بر میوة نارس صحیح نیست، ولی سجده بر توتون جائز است

(مساله1082) سجده بر سنگ آهك و سنگ گچ صحیح است، بلكه به گچ و آهك پخته و آجر و كوزه گلی و مانند آن هم می شود سجده كرد

(مساله1083) سجده بر كاغذ صحیح است

(مساله 1084) برای سجده بهتر از هر چیز تربت حضرت سیدالشهداء (علیه السلام) می باشد، بعد از آن خاك، بعد از خاك، سنگ و بعد از سنگ، گیاه است

(مساله1085) اگر چیزی كه سجده بر آن صحیح است ندارد، یا اگر دارد به واسطة سرما یا گرمای زیاد و مانند اینها نمی تواند بر آن سجده كند، باید به لباسش اگر از كتان یا پنبه است، سجده كند و اگر از چیز دیگر است، باید بر پشت دست و چنانچه آن هم ممكن نباشد به چیز معدنی مانند انگشتر عقیق، سجده نماید

(مساله 1086) سجده بر گل و خاك سستی كه پیشانی روی آن آرام نمی گیرد اگر بعد از آنكه مقداری فرو رفت آرام بگیرد، اشكال ندارد

(مساله1087) اگر در سجدة اول، مهر به پیشانی بچسبد و بدون اینكه مهر را بردارد، دوباره

به سجده رود، اشكال دارد

(مساله 1088) اگر در بین نماز چیزی كه بر آن سجده می كند گم شود و چیزی كه سجده برآن صحیح است نداشته باشد چنانچه وقت وسعت دارد، باید نماز را بشكند و اگر وقت تنگ است، باید به لباسش اگر از پنبه یا كتان است سجده كند و اگر از چیز دیگر است بر پشت دست، و اگر آن هم نمی شود به چیز معدنی مانند انگشتر عقیق، سجده نماید

(مساله1089) هرگاه در حال سجده بفهمد پیشانی رابر چیزی گذاشته كه سجده بر آن باطل است، اگر ممكن باشد، باید پیشانی را از روی آن به روی چیزی كه سجده بر آن صحیح است بكشد و اگر وقت تنگ است، به دستوری كه در مسالة پیش گفته شد، عمل كند

(مساله 1090) گر بعد از سجده بفهمد پیشانی را روی چیزی گذاشته كه سجده بر آن باطل است، اشكال ندارد

(مساله1091) سجده كردن برای غیر خداوند متعال حرام می باشد و بعضی از مردم كه مقابل قبر امامان – علیهم السلام – پیشانی را به زمین می گذارند، اگر برای شكر خداوند متعال باشد، اشكال ندارد، و گرنه حرام است

مستحبات و مكروهات سجده

(مساله1092) در سجده چند چیز مستحب است:

1- كسی كه ایستاده نماز می خواند بعد از آنكه سر از ركوع بر داشت و كاملاً ایستاد و كسی كه نشسته نماز می خواند، بعد از آنكه كاملاً نشست، برای رفتن به سجده تكبیر بگوید

2-موقعی كه مرد می خواهد به سجده برود، اول دستها را و زن اول زانوها را به زمین بگذارد

3-بینی را به مهر یا چیزی كه

سجده بر آن صحیح است بگذارد

4-در حال سجده انگشتان دست را به هم بچسباند و برابر گوش بگذرد، به طوری كه سر آنها رو به قبله باشد

5-در سجده دعا كند و از خدا حاجت بخواهد و این دعا را بخواند: یا خیرَ المسؤولینَ و یا خیرَ المعطینَ اُرزُقنی و ارُزق عیالی من فضلكَ فانكَ ذُو الفصلِ العظیم یعنی: ای بهترین كسی كه از او سؤال می كنند و ای بهترین عطا كنندگان، روزی بده به من و عیال من از فضل خودت، پس به درستی كه تو دارای فضل بزرگی

6-بعد از سجده بر ران چپ بنشیند و روی پای راست را بركف پای چپ بگذرد

7-بعد از هر سجده وقتی نشست و بدنش آرام گرفت، تكبیر بگوید

8-بعد از سجدة اول بدنش كه آرام گرفت استغفراللهَ رَبی و اتوبُ الیهِ بگوید

9-سجده را طول بدهد و در موقع نشستن دستها را روی رانها بگذارد

10-برای رفتن به سجد ة دوم، در حال آرامی بدن (اللهُ اكبرُ) بگوید

11-در سجده ها صلوات بفرستد و اگر آن را به قصد ذكری كه در سجد ه ها دستور داده اند بگوید، اشكال ندارد

12-در موقع بلند شدن، دستها را بعد از زانوها از زمین بر دارد

13-مردها آرنجها و شكم را به زمین نچسبانند و بازو ها را از پهلو جدا نگاه دارند و زنها آرنجها و شكم را بر زمین بگذارند و اعضاء بدن را به یكدیگر بچسبانند و مستحبات دیگر سجده در كتابهای مفصل گفته شده است

(مساله1093) قرآن خواندن در سجده مكروه است و نیز مكروه است برای بر طرف كردن گرد

و غبار، جای سجده را فوت كند و اگر در اثر فوت كردن، دو حرف از دهان بیرون آید، نماز باطل است و غیر از اینها مكروهات دیگری هم در كتابهای مفصل گفته شده است

سجدة واجب قرآن

(مساله 1094) در هر یك از چهار سورة والنجم (53) و اقر ء (96) و الم تنزیل (32) وحم سجده (41) یك آیه سجده است، كه اگر انسان بخواند و یاگوش به آن دهد، بعد از تمام شدن آن آیه، باید فوراً سجده كند و اگر فراموش كرد، هر وقت یادش آمد باید سجده نماید

(مساله 1095) اگر انسان موقعی كه آیة سجده را می خواند، از دیگری هم بشنود چنانچه گوش داده دو سجده نماید و اگر به گوشش خورده یك سجده كافی است

(مساله 1096) در غیر نماز، اگر در حال سجده، آیة سجده را بخواند یا به آن گوش بدهد باید سر از سجده بردارد و دوباره سجده كند

(مساله 1097) اگر آیة سجده را كسی كه قصد خواندن قرآن ندارد بشنود یا از مثل گرامافون آیة سجده را بشنود لازم نیست سجده نماید، ولی اگر از آلتی كه صدای خود انسان را می رساند در حال خواندن آیة سجده و یا ضبط كرده است، بشنود واجب است سجده كند

(مساله 1098) در سجدة واجب قرآن نمی شود بر چیزهای خوراكی و پوشاكی سجده كرد، ولی سایر شرایط سجده را كه در نماز است، لازم نیست مراعات كنند

(مساله 1099) در سجدة واجب قرآن باید طوری عمل كند كه بگویند سجده كرد

(مساله 1100) هر گاه در سجدة واجب قرآ ن پیشانی را به قصد سجده به

زمین بگذارد اگر چه ذكر نگوید كافی است و گفتن ذكر مستحب است و بهتر است بگوید: لا الهَ الا اللُه حقاً حقاً لا اِله اِلا اللُه ایماناً و تصدیقاً لا اِله الا اللُه عُبودیهً و رقاً سجدتُ لكَ یا ربّ تعبداً ورقاً لا مُستنكفا و لا مُستكبرا بل اَنا عبدٌ ذلیلٌ ضعیفٌ خائفٌ مستجیرٌ

تشهد

(مساله 1101) در ركعت دوم تمام نماز های واجب و ركعت سوم نماز مغرب و ركعت چهارم نماز ظهر و عصر و عشا باید انسان بعد از سجده دوم بنشیند ودر حال آرام بودن بدن تشهد بخواند، یعنی بگوید: اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریك له و اشهد ان محمداً عبده و رسوله اللهم صل علی محمد و آل محمد

(مساله 1102) كلمات تشهد باید به عربی صحیحو به طوری كه معمول است پشت سر هم گفته شود

(مساله 1103) اگر تشهد را فراموش كند و بایستد و پیش از ركوع یادش بیاید كه تشهد را نخوانده، باید بنشیند و تشهد را بخواند و دوباره بایستد و آنچه باید در آن ركعت خوانده، باید بنشیند و تشهد را بخواند و دوباره بایستد و آنچه باید در آن ركعت خوانده شود بخواند و نماز را تمام كند و اگر در ركوع یا بعد از آن یادش بیاید، باید نماز را تمام كند و بعد از سلام نماز، تشهد را قضا كند و بنابر احتیاط واجب برای تشهد فراموش شده دو سجده سهو به جا آورد

(مساله 1104) مستحب است در حال تشهد بر ران چپ بنشیند و روی پای راست به كف پای چپ بگذارد و پیش

از تشهد بگوید: الحمدلله یا بگوید: بسم الله و بالله و الحمدلله و خیر الاسماء لله و نیز مستحب است دستها را بر رانها بگذارد و انگشتها را به یكدیگر بچسباند و به دامان خود نگاه كند و بعد از تمام شدن تشهد بگوید: و تقبل شفاعته وارفع درجته

(مساله 1105) مستحب است زنها در وقت خواندن تشهد، رانها را به هم بچسباند

سلام نماز

(مساله 1106) بعد از تشهد ركعت آخر نماز، مستحب است در حالی كه نشسته و بدن آرام است بگوید: السلامُ علیكَ ایها النبی و رحřǙϠاللِه و بركاتهُ و بعد از آن باید بگوید: السلامُ علیكُم و بنابر احتیاط واجب اضافه كند و رَحمهُ الِله و بركاتهُ یا بگوید: السلامُ علینَا و عَلی عبادالِله الصالحینَ

(مساله 1107) اگر سلام نماز را فراموش كند و موقعی یادش بیاید كه صورت نماز به هم نخورده و كاری هم كه عمدی و سهوی آن نماز را باطل می كند مثل پشت به قبله كردن انجام نداده، باید سلام را بگوید و نمازش صحیح است

(مساله 1108) اگر سلام نماز را فراموش كند و موقعی یادش بیاید كه صورت نماز بهم خورده است، چنانچه پیش از آنكه صورت نماز به هم بخورد كاری كه عمدی و سهوی آن نماز را باطل می كند، مثل پشت به قبله كردن انجام نداده باشد نمازش صحیح است و اگر پیش از آنكه صورت نماز به هم بخورد، كاری كه عمدی و سهوی آن نماز را باطل می كند انجام داده باشد، نمازش باطل است

ترتیب

(مساله 1109) اگر عمداً ترتیب نماز را بهم بزند، مثلاً سوره را پیش از حمد بخواند، یا سجود را پیش از ركوع به جا آورد، نماز باطل می شود

(مساله1110) اگر ركنی از نماز را فراموش كند و ركن بعد از آن را به جا آورد، مثلاً پیش از آنكه ركوع كند دو سجده نماید، نماز باطل است

(مساله1111) اگر ركنی از نماز را فراموش كند و چیزی را كه بعد از آن است و ركن نیست به

جا آورد، مثلاً پیش از آنكه دو سجده كند تشهد بخواند، باید ركن را (دو سجده را) به جا آورد و آنچه را اشتباهاً پیش از آن خوانده دوباره بخواند

(مساله 1112) اگر چیزی را كه ركن نیست فراموش كند و ركن بعد از آن را بجا آورد، مثلاً حمد را فراموش كند و مشغول ركوع شود، نمازش صحیح است

(مساله 1113) اگر چیزی را كه ركن نیست فراموش كند و چیزی را كه بعد از آن است و آن هم ركن نیست به جا آورد، مثلاً حمد را فراموش كند و سوره را بخواند چنانچه مشغول ركن بعد شده باشد مثلاً در ركوع یادش بیاید كه حمد را نخوانده، باید بگذرد و نماز او صحیح است، و اگر مشغول ركن بعد نشده باشد، باید آنچه را فراموش كرده به جا آورد و بعد از آن، چیزی را كه اشتباهاً جلوتر خوانده دوباره بخواند

(مساله1114) اگر سجدة اول را به خیال اینكه سجدة دوم است، یا سجدة دو به خیال اینكه سجدة اول است به جا آورد، نماز صحیح است و سجدة اول او سجدة و سجدة دوم او، سجدة دوم حساب می شود، ولی اگر بعد از نماز متوجه شد در صورت اول یك سجده جا مانده است قضای آن را به جا بیاورد و دو سجدة سهو نیز بجا بیاورد و در صورت دوم چون یك سجده اضافه شده است دو سجدة سهو برای آن لازم است

موالات

(مساله 1115) انسان باید نماز را باموالات بخواند، یعنی كارهای نماز مانند ركوع و سجود و تشهد پشت سر هم بجا آورد و چیزهایی را

كه در نماز می خواند بطوری كه معمول است پشت سر هم بخواند و اگر بقدری بین آنها فاصله بیندازد كه نگویند نماز می خواند

، نمازش باطل است، گرچه بطوری سهوی باشد

(مساله1116) اگر در نماز عمداً بین حرفها یا كلمات فاصله بیندازد و فاصله بقدری نباشد كه صورت نماز از بین برو د، بنابر احتیاط واجب نماز ش باطل می شود واگر سهواً باشد چنانچه مشغول ركن بعد نشده باشد، باید آن حرفها یا كلمات را بطور معمول بخواند و اگر مشغول ركن بعد شده باشد نمازش صحیح است

(مساله 1117) طول دادن ركوع و سجود و خواندن سوره های موالات را به هم نمی زند

قنوت

(مساله1118) در تمام نمازهای واجب ومستحب، پیش از ركوع ركعت دوم مستحب است قنوت بخواند و در نماز وتر با آنكه یك ركعت می باشد خواندن قنوت پیش از ركوع مستحب است و نماز جمعه در هر ركعت یك قنوت دارد در ركعت اول پیش از ركوع، و در ركعت بعد از ركوع و نماز آیات پنج قنوت و نماز عید فطر و قربان در ركعت اول پنج قنوت و در ركعت دوم چهار قنوت دارد

(مساله1119) اگر بخواهد قنوت بگیرد باید احتیاطاً دستها را مقابل صورت بلند كند و به قصد رجاء كف آنها را رو به آسمان و پهلوی هم نگه دارد و غیر شست، انگشتهای دیگر را به هم بچسباند و به كف دستها نگاه كند

(مساله 1120) در قنوت هر ذكری بگوید، اگر چه یك سبحان الله باشد، كافی است و بهتر است بگوید: « لا اله الا الله ا لحلیم الكریم

لا اله الاالعلی العظیم سبحان الله رب السموات السبع و رب الارضین السبع و ما فیهن وما بینهن و رب العرش العظیم و الحمد لله رب العالمین

(مساله1121) مستحب است انسان قنوت را بلند بخواند، ولی برای كسی كه نماز را به جماعت می خواند اگر امام جمااعت صدای او را بشنود، بلند خواندن قنوت مستحب نیست

(مساله 1122) اگر عمداً قنوت نخواند قضا ندارد و اگر فراموش كند و پیش از آنكه به اندازة ركوع خم شود یادش بیاید، مستحب است بایستد و بخواند و اگر در ركوع یادش بیاید، مستحب است بعد از ركوع قضا كند و اگر در سجده یادش بیاید، مستحب است بعد از سلام نماز قضا نماید

ترجمة نماز

1- ترجمة سورة حمد

بسم الله الرحمن الرحیم، یعنی: ابتدا می كنم به نام خداوندی كه در دنیا بر مومن و كافر رحم میكند و در آخرت بر مومن رحم می نماید الحمدلله رب العالمین یعنی: ثنا مخصوص خداوندی است كه پرورش دهندة همه موجودات است الرحمن الرحیم یعنی: در دنیا بر مومن و كافر و در آخرت بر مومن رحم می كند مالك یوم الدین یعنی: پادشاه وصاحب اختیار روز قیامت است ایاك نعبد و ایاك نستعین یعنی: فقط تو را عبادت می كنیم و فقط از تو كمك می خواهیم اهدنا الصراط المستقیم یعنی: هدایت كن ما را به راه راست در جزئیات زندگی تا طوری گام بر داریم كه از دین اسلام منحرف نشویم صراط الذین انعمت علیهم یعنی: به راه كسانی كه به آنان نعمت دادی كه آنان پیغمبران و جانشینان پیغمبران هستند غیر المغضوب علیهم و لاالضالین یعنی:

نه به راه كسانی كه غضب كرده ای برایشان و نه آن كسانی كه گمراهند

2 – ترجمة سورة قل هو الله احد

بسم الله الرحمن الرحیم قل هو الله احد یعنی: بگو ای محمد (ص) كه خداوند، خدائی است یگانه الله الصمد یعنی: خدائی كه از تمام موجودات بی نیاز است لم یلد و لم یولد، فرزند ندارد و فرزند كسی نیست ولم یكن له كفوا احد یعنی: هیچ كس از مخلوقات، مثل او نیست

3 – ترجمة ذكر ركوع و سجود و ذكرهائی كه بعد از آنها مستحب است

سبحان ربی العظیم و بحمده یعنی: پروردگار بزرگ من از هر عیب و نقصی پاك و منزه است و من مشغول ستایش او هستم، سبحان ربی الاعلی و بحمده یعنی: پروردگار من كه از همه كس بالاتر می باشد از هر عیب و نقصی پاك و منزه است و من مشغول ستایش او هستم، سمع الله لمن حمده یعنی: خدا بشنود و بپذیرد ثنای كسی كه او را ستایش می كند، استغفر الله ربی و اتوب الیه یعنی: طلب آمرزش و مغفرت می كنم از خداوندی كه پرورش دهندة من است و من به طرف او بازگشت می نمایم بحول الله و قوته اقوم و اقعد یعنی: به یاری خدای متعال و قوة او بر می خیزم و می نشینم

4 –ترجمة قنوت

لا اله الا الله الحلیم الكریم یعنی: نیست خدائی سزاورتر پرستش مگر خدای یكتای بی همتائی كه صاحب حلم و كرم است، لا اله الا الله العلی العظیم یعنی: نیست خدائی سزاوار پرستش مگر خدای یكتای بی همتائی كه بلند مرتبه و بزرگ

است سبحان الله رب السموات السبع و رب الارضین السبع یعنی: پاك و منزه است خداوندی كه پروردگار هفت آسمان و پروردگار هفت زمین است و ما فیهن و ما بینهن و رب العرش العظیم یعنی: پروردگار هر چیزی است كه در آسمانها و زمینها و مابین آنها است و پروردگار عرش بزرگ است و الحمد لله رب العالمین، یعنی: حمد وثنا مخصوص خداوندی است كه پرورش دهندة تمام موجودات است

5 – ترجمة تسبیحات اربعه

سبحان الله و الحمدلله و لا اله الله و الله اكبر، یعنی: پاك و منزه است خداوند تعالی و ثنا مخصوص اوست و نیست خدائی سزاوار پرستش، مگر خدای بی همتا و بزرگتر است از اینكه او را وصف كنند

6 – ترجمة تشهد و سلام

الحمدلله اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریك له ة یعنی: ستایش مخصوص پروردگار است و شهادت می دهم كه خدائی سزاوار پرستش نیست مگر خدائی كه یگانه است و شریك ندارد واشهد ان محمداً عبده و رسوله، یعنی: شهادت می دهم كه محمد – صلی الله علیه و آله – بندة خدا و فرستادة اوست اللهم صل علی محمد و آل محمد، یعنی: خدایا رحمت بفرست بر محمد و آل محمد و تقبل شفاعته وارفع درجته یعنی: قبول كن شفاعت پیغمبر را و درجة آن حضرت را نزد خود بلند كن اسلام علیك ایها النبی و رحمه الله و بركاته، یعنی: سلام بر تو ای پیغمبر و رحمت و بركات خدا بر تو باد اسلام علینا و علی عبادالله الصالحین، یعنی سلام از خداوند عالم بر ما نمازگزاران و نمام بندگان خوب

او السلام علیكم و رحمه الله و بركاته، یعنی: سلام و رحمت و بركات خداوند بر شما مومنین باد

تعقیب نماز

(مساله 1123) مستحب است انسان بعد از نماز مقداری مشغول تعقیب، یعنی خواندن ذكر و دعا و قرآن شود و بهتر است پیش از آنكه از جای خود حركت كند و وضو و غسل و تیمم او باطل شود، رو به قبله تعقیب را بخواند لازم نیست تعقیب به عربی باشد ولی بهتر است چیزهائی را كه در كتابهای دعا دستور داده اند بخواند و از تعقیبهائی كه خیلی سفارش شده است، تسبیح حضرت زهرا – سلام الله علیها – است كه باید به این ترتیب گفته شود: 34 مرتبه الله اكبر، بعد 33 مرتبه الحمدلله، بعد از آن 33 مرتبه سبحان الله و می شود سبحان الله را پیش از الحمدلله، ولی بهتر است بعد از الحمد لله گفته شود

(مساله 1124) مستحب است بعد از نماز، سجدة شكر نماید و همین قدر كه پیشانی را به قصد شكر بر زمین بگذارد كافی است ولی یهتر است صد مرتبه، یا سه مرتبه یا یك مرتبه، شكراً لله یا شكراً یا عفواً بگوید و نیز مستحب است هر وقت نعمتی به انسان می رسد یا بلائی از او دور می شود، سجدة شكر به جا آورد

صلوات بر پیغمبر

(مساله 1125) هر وقت انسان اسم مبارك حضرت رسول – صلی الله علیه و آله و سلم – مانند محمد و احمد، یا لقب و كنیة آن جناب را مثل مصطفی و ابوالقاسم، بگوید یا بشنود، اگر چه در نماز باشد، مستحب است صلوات بفرست

(مساله 1126) موقع نوشتن اسم مبارك حضرت رسول – صلی الله علیه و آله و سلم – مستحب است صلوات را هم بنویسد

و نیز بهتر است هر وقت آن حضرت را یاد می كند، صلوات بفرستد

مبطلات نماز

(مساله 1127) دوازده چیز نماز را باطل می كند و آنها را مبطلات می گویند

اول: آنكه در بین نماز یكی از شرطهای آن از بین برود، مثلاً در بین نماز بفهمد مكانش غصبی است

دوم: آنكه در بین نماز عمداً یا سهواً یا از روی ناچاری، چیزی كه وضو یا غسل را باطل می كند پیش آید، مثلاً بول از او بیرون آید ولی كسی كه نمی تواند از بیرون آمدن بول و غائط خودداری كند، اگر در بین نماز بول یا غائط از او خارج شود چنانچه به دستوری كه در

احكام وضو گفته شد (1)

1-مساله 307صفحه 66

رفتارنماید نمازش باطل نمیشود و نیز اگردر بین نماز از زن مستحاضه خون خارج شود، در صورتی كه به دستور استحاضه رفتار كرده باشد، نمازش صحیح است

(مساله 1128) كسی كه بی اختیار خوابش برده، اگر نداند كه در بین نماز خوابش بره یا بعد از آن، باید بنابر احتیاط واجب نمازش را دوباره بخواند، ولی اگر تمام شدن نماز را بداند و شك كند كه خواب در بین نماز بوده یا بعد نمازش صحیح است

(مساله 1129) اگر بداند به اختیار خودش خوابیده و شك كند كه بعد از هر نماز بوده، یا در بین نماز یادش رفته كه مشغول نماز است و خوابیده نمازش صحیح است

(مساله1130) اگر در حال سجده از خواب بیدار شود و شك كند كه در سجدة آخر نماز است، یا در سجدة شكر، باید آن نماز را دوباره بخواند

سوم: از مبطلات نماز آن

است كه دستها را روی هم بگذارد

(مساله1131) هرگاه برای ادب دستها را روی هم بگذارد، بنابر احتیاط واجب بابد نماز را دوباره بخواند، ولی اگر از روی فراموشی یا ناچاری یا برای كار دیگر مثل خاراندن دست و مانند آن، دستها را روی هم بگذارد، اشكال ندارد

چهارم: از مبطلات نماز آن است كه بعد از خواندن حمد، آمین بگوید ولی اگر اشتباهاً یا از روی تقیه بگوید، نمازش باطل نمی شود

پنجم: از مبطلات نماز آن است كه عمداً یا از روی فراموشی پشت به قبله كند، یا به طرف راست یا چپ قبله برگرددد، بلكه اگر عمداً بقدری برگردد كه نگویند رو به قبله است، اگر چه به طرف راست یا چپ نرسد، نمازش باطل است

(مساله1132) اگر عمداً همه صورت را به طرف راست یا چپ قبله برگرداند، نمازش باطل است، بلكه اگر سهواً هم صورت را به این مقدار بر گرداند، احتیاط واجب آن است كه نماز را دوباره بخواند و لازم نیست كه نماز اول را تمام نماید، ولی اگر سر را كمی بگرداند عنداً

باشد یا اشتباهاً، نمازش باطل نمی شود

ششم: از مبطلات نماز آن است كه عمداً كلمه ای بگوید كه از آن كلمه قصد معنی كند، اگر چه معنی هم نداشته باشد و یك حرف هم باشد، بلكه اگر قصد هم نكند بنابر احتیاط واجب باید نماز را دوباره بخواند در صورتی كه دو حرف یا بیشتر باشد، ولی اگر سهواً بگوید نماز باطل نمی شود

(مساله 1133) اگر كلمه ای بگوید كه یك حرف دارد، چنانچه آ كلمه معنی داشته باشد مثل (ق) كه

در زبان عرب به معنای این است كه نگهداری كن، چنانچه معنای آ“ را بداند و قصد آن را نماید، نمازش باطل می شود، بلكه ای اگر قصد معنای آن را نكند ولی ملتفت معنای آن باشد، احتیاط واجب ان است كه نماز را دوبره بخواند

(مساله 1134) سرفه كردن و آروغ زدن و آهكشیدن در نماز اشكال ندارد، ولی گفتن آخ و آه و مانند اینها كه دو حرف است، اگر عمدی باشد نماز باطل می كند

(مساله1135) اگر كلمه ای را به قصد ذكر بگوید: (اللهُ اكبرُ) و در موقع گفتن آن، صدا را بلند كند كه چیزی را به دیگری بفهماند اشكال ندارد، ولی چنانچه به قصد اینكه چیزی به كسی بفهماند بگوید، اگر چه قصد ذكر هم نداشته باشد، نماز باطل می شود

(مساله1136) خواندن قرآن در نماز، غیر از چهار سوره ای كه سجدة واجب دارد و در احكام جنابت گفته شد (1)، و نیز دعا كردن در نماز اشكال ندارد اگر چه به فارسی یا زبان دیگر باشد

(مساله1137) اگر چیزی از حمد و سوره و ذكر های نماز را عمداً یا احتیاطاً چند مرتبه بگوید، اشكال ندارد

(مساله1138) در حال نماز، انسان نباید به دیگری سلام كند واگر دیگری به ا و سلام كند، باید طوری جواب دهد كه سلام مقدم باشد مثلاً بگوید (السلامُ علیكُم) یا (سلام علیكُم) و نباید (علیكمِ السلامُ) بگوید

(مساله1139) انسان باید جواب سلام را چه در نماز یا در غیر نماز فوراً بگوید، و اگر عمداً یا ا ز روی فراموشی جواب سلام را بقدری طول دهد، كه اگر جواب بگوید جواب

آن سلام حساب نشود، چنانچه در نماز باشد نباید جواب بدهد و اگر در نماز نباشد، جواب دادن واجب نیست

1-به مساله356صفحة 75رجوع شود

(مساله 1140) باید جواب سلام را طوری بگوید كه سلام كننده بشنود، ولی اگر سلام كننده كر باشد، چنانچه انسان به طور معمول جواب او را بدهد، كافی است

(مساله1141) باید نماز گزار جواب سلام را به قصد جواب بگوید نه به قصد دعا

(مساله 1142) اگر زن یا مرد نا محرم یا بچه ممیز یعنی بچه ای كه خوب یا بد را می قهمد به نماز گزار سلام كند، نماز گزار باید جواب او را بدهد

(مساله 1143) اگر نماز گزار جواب سلام را ندهد معصبت كرده، ولی نمازش صحیح است

(مساله 1144) اگر كسی به نماز گزار غلط سلام كند، به طوری كه سلام حساب نشود جواب او جائز نیست

(مساله 1145) جواب سلام كسی كه از روی مسخره یا شوخی سلام می كند واجب نیست و احتیاط واجب آن است كه در جواب سلام مرد و زن غیر مسلمان بگوید سلام یا فقط، علیك

(مساله 1146) اگر كسی به عده ای سلام كند، جواب سلام او بر همة آنان واجب است، ولی اگر یكی از آنان جواب بدهد كافی است

(مساله 1147) اگر كسی به عده ای سلام كند و كسی كه سلام كننده، قصد سلام دادن به او را نداشته جواب دهد، باز هم جواب سلام او بر آن عده واجب است

(مساله 1148) اگر به عده ای سلام كند و كسی كه بین آنها مشغول نماز است شك كند كه سلام كننده قصد سلام كردن به

او را هم داشته یا نه، نباید جواب بدهد و همچنین است اگر بداند كه قصد او را هم داشته ولی دیگری جواب سلام را بدهد اما اگر بداند كه قصد او را هم داشته ولی دیگری جواب ندهد، باید جواب او را بگوید

(مساله 1149) سلام كردن مستحب است و خیلی سفارش شده است كه سواره به پیاده و ایستاده به نشسته و كوچكتر به بزرگتر سلام كند

(مساله1150) اگر دو نفر با هم به یكدیگر سلام كند، بر هر یك واجب است جواب سلام دیگری را بدهد

(مساله1151) در غیر نماز مستحب است جواب سلام را بهتر از سلام بگوید، مثلاً اگر كسی گفت: سلام علیكم در جواب بگوید: سلامٌ علیكُم و رحمهُ اللهِ

هفتم: از مبطلات نماز خندة با صدا و ترجیع و بنابر احتیاط واجب خندة با صدا اگر چه تر جیع نداشته باشد و عمدی است و چنانچه سهواً با صدا بخندد اگر به هم زنندة صورت نماز نباشد یا لبخند بزند، نمازش باطل نمی شود

(مساله1152) اگر برای جلوگیری از صدای خنده حالش تغییر كند، مثلاً رنگش سرخ شود چنانچه از صورت نمازگزار بیرون رود، باید نمازش را دوباره بخواند

هشتم: از مبطلات نماز آن است كهبر ای كار دنیا عمداً گریه كند، احتیاط واجب آن است كه برای كار دنیا بی صدا هم گریه نكند و اگر از ترس خدا یا برای آخرت گریه كند، آهسته باشد یا بلند اشكال ندارد، بلكه از بهترین اعمال است

نهم: ا ز مبطلات نماز كاری است كه صور ت نماز را به هم بزند، مثل دست زدن و به هوا پریدن

ومانند اینها كم باشد یازیاد، عمداً باشد یا از روی فراموشی، ولش كاری كه صورت نماز را به هم نزند مثل اشاره كردن با دست، اشكال ندارد

(مساله1153) اگر در بین نماز بقدری ساكت بماند كه نگویند نماز می خواند، نمازش باطل می شود

(مساله 1154) اگر در بین نماز كاری انجام دهد، یا مدتی ساكت شود و شك كند كه نماز به هم خورده یا نه، نمازش صحیح است

دهم: از مبطلات نماز، خوردن و آشامیدن است، اگر در نماز طوری بخورد یا بیاشامد كه نگویند نماز می خواند

(مساله1155) احتیاط واجب آن است كه در نماز هیچ چیز نخورد و نیاشامد چه موالات نماز به هم بخورد یا نخود و چه بگویند نماز می خواند یا نگویند

(مساله1156) احتیاط واجب آن است كه در بین نماز، غذائی را كه لای دندانها ماند ه فرو نبرد، ولی اگر قند یا شكر و مانند اینها دهان مانده باشد و در حال نماز كم كم آب شود و فرو رود، نمازش اشكال پیدا نمی كند

یازدهم: از مبطلات نماز شك در ركعتهای نماز دو ركعتی یا سه ركعتی، یا در دو ركعت اول نماز های چهار ركعتی است

دوازدهم: از مبطلات نماز آن است كه ركن نماز را عمداً یا سهواً كم یا زیاد كند، یا چیزی را كه ركن نیست، عمداً ككم یا زیاد نماید

(مساله1157) اگر بعد از نماز شك كند كه در بین نماز كاری كه نماز را باطل می كند انجام داده یا نه، نمازش صحیح است

چیزهائی كه در نماز مكروه است

(مساله1158) مكروه است در نماز صورت را كمی به طرف راست یا چپ بگرداند

و چشمها را هم بگذارد، یا به طرف راست و چپ بگرداند و با ریش و دست خود بازی كند و انگشتها راداخل هم نماید و آب دهان بیندازد و به خط قرآن یا كتاب یا خط انگشتری نگاه كند و نیز مكروه است، موقع خواندن حمد و سوره و گفتن ذكر، برای شنیدن حرف كسی ساكت شود، بلكه هر كاری كه خضوع و خشوع از بین ببرد، مكروه میباشد

(مساله 1159) موقعی كه انسان خوابش می آید و نیز موقع خودداری كردن از بول و غائط، مكروه است نماز بخواند و همچنین پوشیدن جوراب تنگ كه پا را فشار دهد در نماز مكروه می باشد و غیر اینها مكروهات دیگری هم در كتابهای مفصل گفته شده است

مواردی كه می شود نماز واجب را شكست

(مساله1160) شكستن نماز از روی اختیار حرام است، ولی برای حفظ مال و جلوگیری از ضرر مالی یا بدنی مانعی ندارد (مساله1161) اگر حفظ جان خود انسان یا كسی كه حقظ جان او واجب است یا حفظ مالی كه نگهداری آن واجب می باشد، بدون شكستن نماز ممكن نباشد باید نماز را بشكند، ولی شكستن نماز برای مالی كه اهمیت ندارد، مكروه است

(مساله1162) اگر در وسعت وقت مشغول نماز باشد و طلبكار طلب خود را از او مطالبه كند چنانچه بتواند د بین نماز طلب او را بدهد، باید در همان حال بپردازئد و اگر بدون شكستن نماز، دادن طلب او ممكن نیست، باید نماز را بشكند و طلبب او را بدهد، بعد نماز را بخواند

(مساله 1163) اگر در بین نماز بفهمد كه مسجد نجس است، چنانچه وقت تنگ باشد باید نماز را تمام

كند و اگر وقت وسعت دارد و تطهیر مسجد نماز را به هم نی زند باید در بین نماز تطهیر كند، بعد بقیه نماز را بخواند و اگر نماز را به هم می زند، باید نماز را بشكند و مسجد را تطهیر نماید بعد نماز را بخواند

(مساله 1164) كسی كه باید نماز رابشكند، اگر نماز را تمام كند معصیت كرده ولی نماز او صحیح است اگر چه احتیاط مستحب آن است كه دوباره بخواند

(مساله1165) اگر پیش از آنكه به اندازة ركوع خم شود یادش بیاید كه اذانت و اقامه را فراموش كرده، چنانچه وقت نماز وسععت دارد، مستحب است برای گفتن آنها نماز را بشكند

شكیات

شكیات نماز 23قسم است: هشت قسم آن كه شكهائی است كه نماز را باطل می كند و به شش قسم آن نباید اعتنا كرد و نه قسم دیگر آن صحیح است

شكهای مُبطل

مساله1166) شكهائی كه نماز را باطل می كند از این قرار است:

اول: شك در شمارة ركعتهای نماز دو ر كعتی مثل نماز صبح و نماز مسافر، ولی شك در شمارة ركعتهای نماز مستحب دو ركعتی و بعضی از نماز های احتیاط نماز را باطل نمی كند

دوم: شك در شماره ركعتهای نماز سه ركعتی

سوم: آنكه در نماز چهار ركعتی شك كند كه یك ركعت خوانده یابیشتر

چهارم: آنكه در نماز چهار ركعتی پیش از تمام شدن سجدة دوم، شك كند كه دو ركعت خوانده یا ببیشتر، در این صورت نمازشباطل و باید اعاده كند، و بهتر آن است كه عمل به حكم شك نماید و نماز را اعاده كند

پنجم: شك بین دو و پنج یا دو و بیشتر از پنج

ششم: شك بین سه و شش یا سه و بیشتر از شش

هفتم: شك بین چهار و شش یا چهار و بیشتر از شش، چه پیش از تمام شدن سجدة دوم باشد یا بعد از آن ولی اگر بعد از سجدة دوم شك بین چهار و شش یا چهار و بیشتر از شش برای اوپیش آید، احتیاط واجب آن است كه بنابر چهار بگذرد و نماز را تمام كند و بعد از نماز دو سجدة سهو بجا آورد و نماز را هم دوباره بخواند

(مساله1167) اگریكی از شكهای باطل كننده برای انسان پیش آید، نمی تواند نماز را به هم بزند،

ولی اگر به قدری فكر كند كه شك پابر جا شود به هم زدن نماز مانعی ندارد

شكهائی كه نباید به آنها اعتنا كرد

(مساله 1168) شكهائی كه نباید به آنها اعتنا كرد از این قرار است:

اول: شك در چیزی كه محل بجا آوردن آن گذشته است: مثل آنكه در ركوع شك كند كه حمد را خوانده یا نه

دوم: شك بعد از سلام نماز

سوم: شك بعد از گذشتن وقت نماز

چهارم: شك كثیر الشك، یعنی كسی كه زیاد شك می كند

پنجم: شك امام در شمارة ركعتها ی نماز، در صورتی كه ماموم شمارة آنها را بداند و همچنین شك ماموم در صورتی كه امام شمارة ركعتهای نماز را بداند

ششم: شك در نماز مستحبی

1-شك در چیزی كه محل آن گذشته است

(مساله1169) اگر در بین نماز شك كند كه یكی از كارهای واجب آن را انجام داده یا نه، مثلاً شك كند كه حمد خوانده یا نه، چنانچه مشغول كاری كه باید بعد از آن انجام دهد نشده، مثلاً به ركوع نرفته است باید آنچه را كه در انجام آن شك كرده بجا آورد یعنی حمد را بخواند و اگر مشغول كاری كه باید بعد از آن انجام دهد شده، مثلاً به ركوع رفته است به شك خود اعتنا نكند

(مساله1170) اگر در بین خواندن آیه ای شك كند كه آیة پیش را خوانده یا نه، یا وقتی آخر آیه را می خواند شك كند كه اول آن را خوانده یا نه، باید به شك خود اعتنا نكند

(مساله 1171) اگر بعد از ركوع یا سجود شك كند كه كارهای واجب آن، مانند ذكر و آرام بودن

بدن را انجام داده یا نه، باید به شك خود اعتنا نكند

(مساله1172) اگر درحالی كه به سجده می رود شك كند كه ركوع كرده یا نه، لازم است برگردد و ركوع را بجا بیاورد و اگر شك كند كه بعد از ركوع ایستاده یا نه، به شك خود اعتنا نكند

(مساله1173) اگر در حال برخاستن شك كند كه تشهد را بجا آورده یا نه، و همچنین در حال برخاستن اگر شك كند كه سجده را بجا آورده یا نه، باید برگردد و بجا آورد

(مساله 1174) كسی كه نشسته یا خوابیده نماز می خواند، اگر موقعی كه حمد یا تسبیحات می خواند، شك كند كه سجده یا تشهد را بجا آورده یا نه، باید به شك خود اعتنا نكند و اگر پیش از آنكه مشغول حمد یا تسبیحات شود، شك كند كه سجده یا تشهد را بجا آورده یا نه، باید بجا آورد

(مساله 1175) اگر شك كند كه یكی از ركنهای نماز را بجا آورده یانه، چنانچه مشغول كاری بعد از آن است نشده، باید آن را بجا آورد، مثلاً اگر پیش از خواندن تشهد شك كند

كه دوسجده را بجا آورده یا نه، باید بجا آورد و چنانچه بعد یادش بیاید كه آن ركن را بجا آورده بوده، چون زیاد شده، نمازش باطل است

(مساله 1176) اگر شك كند عملی را ركن نیست بجا آورده یا نه، چنانچه مشغول كاری كه بعد از آن است نشده، باید آن را بجا آورد، مثلاً اگر پیش از خواندن سوره شك كند كه حمد را خوانده یا نه، باید حمد را بخواند و اگر بعد

از انجام آن یادش بیاید كه آن را بجا آورده بوده، چون ركن زیاد نشده نماز صحیح است

(مساله 1177) اگر شك كند كه ركنی را بجا آورده یا نه، چنانچه مشغول تشهد است اگر شك كند كه دو سجده را بجا آورده یا نه، باید به شك خود اعتنا نكند و اگر یادش بیاید كه آن ركن را بجا نیاورده، در صورتی كه مشغول ركن بعد نشده، باید آن را بجا آورد و اگر مشغول ركن بعد شده نمازش باطل است، مثلاً اگر پیش از ركوع ركعت بعد یادش بیاید كه دو سجده را بجا نیاورده، باید بجا آورد و اگر در ركوع یا بعد از آمن یادش بیاید، نمازش باطل است

(مساله 1178) اگر شك كند عملی را كه ركن نیست بجا آورد ه یا نه، چنانچه مشغول كاری كه بعد از آن است شده، باید به شك خود اعتنا نكند، مثلاً موقعی كه مشغول خواندن سوره است، اگر شك كند كه حمد را خوانده یا نه، باید به شك خود اعتنا نكند و اگر بعد یادش بیاید كه آن را بجا نیاورده، در صورتی كه مشغول ركن بعد نشده، باید بجا آورد و اگر مشغول ركن بعد شده، نمازش صحیح است، بنابر این اگر مثلاً در قنوت یادبیاید كه حمد را نخوانده باید بخواند و اگر در ركوع یادش بیاید نماز او صحیح است

(مساله 1179) اگر شك كند كه سلام نماز را گفته یا نه، یا شك كند درست گفته یا نه، چنانچه مشغول تعقیب نماز یا مشغول نماز دیگر شده، یا به واسطة انجام كاری كه نماز را به هم

می زند، از حال نمازگزار بیرون رفته، باید به خود اعتنا نكند و اگر پیش از اینها شك كند، باید سلام را بگوید، اما اگر در صحیح گفتن سلام شك كند در هر صورت یانه شد به شك خود اعتنا ننماید چه مشغول كار دیگر شده بأید

2-شك بعد ا زسلام

(مساله 1180) اگر بعد از سلام نماز شك كند كه نماز ش صحیح بوده یا نه، شك كند ركوع كرده یا نه، یا بعد از سلام چهار ركعتی شك كند كه چهار ركعت خوانده یا پنج ركعت، به شك خود اعتنا نكند ولی اگر هر دو طرف شك او باطل باشد، مثلاً بعد از سلام نماز چهار ركعتی شك كند كه سه ركعت خوانده یا پنج ركعت، نمازش باطل است

3-شك بعد از وقت

(مساله1181) اگر بعد از گد شتن وقت نماز شك كند كه نماز خوانده یا نه، یا گمان كند كه نخوانده، خواندن آن لازم نیست، ولی اگر پیش از گذشتن وقت، شك كند كه نماز خوانده یا نه، یا گمان كند كه نخوانده، باید آن نماز را بخواند بلكه اگر گمان كند كه خوانده، باید آن را بجا آورد

(مساله1182) اگر بعد از گذشتن وقت شك كند كه نماز را درست خوانده یا نه به شك خود اعتنا نكند

 (مساله1183) اگر بعد از گذشتن وقت نماز ظهر و عصر بداند چهار ركعت نماز خوانده ولی نداند به نیت ظهر خوانده یا به نیت عصر باید چهار ركعت نماز قضا به نیت نمازی كه بر او واجب است بخواند

(مساله1184) اگر بعد از گذشتن وقت نماز مغرب و عشا ء بداند یك نماز

خوانده ولی نداند سه ركعتی خوانده یا چهار ركعتی باید قضای نماز مغرب و عشا را بخواند

4 -كثیر الشك (كسی كه زیاد شك میكند)

(مساله1185) اگر كسی در یك نماز سه مرتبه شك كند، یا در سه نماز پشت سر هم مثلاً در نماز صبح و ظهر و عصر شك كند، كثیرالشك است و چنانچه زیاد شك كردن او از

غضب یا ترس یا پریشانی حواس نباشد، به شك خود اعتنا نكند

(مساله 1186) كثیر الشك اگر در بجا آوردن چیزی شك كند، چنانچه بجا آوردن آن نماز را باطل نمی كند، باید بنا بگذرد كه آن را بجا آورد، مثلاً اگر شك كند كه ركوع كرده یا نه، باید بنا بگذرد كه ركوع كرده است، و اگر بجا آوردن آن نماز راباطل می كند باید بگذرد كه

آن را انجام نداده، مثلاً اگر شك كند كه یك ركوع كرده یا بیشتر، چون زیاد شدن ركوع نماز را باطل می كند، بنا بگذرد كه بیشتر از یك ركوع نكرده است

(مساله1187) كسی كه در یك چیز نماز شك می كند، چنانچه در چیزهای دیگر نماز بطور معمول شك كند باید به دستور آن عمل نماید، مثلاً كسی كه زیاد شك می كند سجده كرده یا نه اگر در بجا آوردن ركوع شك كند باید به دستور آن رفتار نماید یعنی اگر ایستاده است ركوع را بجا آورد و اگر به سجده رفته اعتنا نكند

(مساله1188) كسی كه در نماز مخصوصی مثلاً در نماز ظهر زیاد شك می كند اگر در نماز دیگر مثلاً عصر شك كند، باید به دستور شك رفتار نماید

(مساله 1189) كسی

كه وقتی د ر جای مخصوصی نماز می خواند، زیاد شك می كند، اگر در غیر آنجا نماز بخواند و شكی برای او پیش آید، باید به دستور شك عمل نماید

(مساله1190) اگر انسان شك كند كه كثیر الشك شده یانه، باید به دستور شك عمل نماید و كثیر الشك تا وقتی یقین نكند كه به حال معمولی مردم برگشته، باید به شك خود اعتنا نكند

(مساله1191) كسی كه زیاد شك می كند، اگر شك كند ركنی را بجا آورده یا نه، و اعتنا نكند بعد یادش بیاید كه آن را بجا نیاورده، چنانچه مشغول ركن بعد نشده، باید آن را بجا آورد و اگر مشغول ركن بعد شده نمازش باطل است، مثلاً اگر شك كند ركوع كرده یا نه و اعتنا نكند، چنانچه پیش از سجده یادش بیاید كه ركوع نكرده، باید ركوع كند و اگر در سجده یادش بیاید، نمازش باطل است

(مساله1192) كسی كه زیاد شك می كند، اگر شك كند چیزی را كه ركن نیست بجا آورد یا نه و اعتنا نككند و بعد یادش بیاید كه آن را بجا نیاورد ه، چنانچه از محل بجا آوردن آن نگذشته، باید آن را بجا آورد و اگر از محل آن گذشته نمازش صحیح است، مثلاً اگر شك كند كه حمد خوانده یا نه و اعتنا نكند، چنانچه در قنوت یادش بیاید كه حمد نخوانده، باید بخواند و اگر در ركوع یادش بیاید نماز او صحیح است

5-شك امام و ماموم

(مساله1193) اگر امام جماعت در شمارة ركعتهای نماز شك كند، مثلاً شك كند كه سه ركعت خوانده یا چهار ركعت، چنانچه ماموم یقین

یا گمان داشته باشد كه چهار ركعت خوانده و به امام بفهماند كه چهار ركعت خوانده است، امام باید نماز را تمام كند و خواندن نماز احتیاط لازم نیست و نیز اگر امام یقین یا گمان داشته باشد كه چند ركعت خوانده است و ماموم در شمارة ركعتهای نماز شك كند، باید به شك خود اعتنا ننماید و به آنچه كه امام یقین دارد، عمل نماید

6-شك در نماز مستحبی

(مساله1194) اگر در شمارة ركعتهای نماز مستحبی شك كند، چنانچه طرف بیشتر، شك نماز را باطل می كند، باید بنا را بر كمتر بگذارد، مثلاً اگر در نافلة صبح شك كند كه دو ركعت خوانده یا سه ركعت، باید بنا بگذارد كه دو ركعت خوانده است و اگر طرف بیشتر شك نماز ر ا باطل نمی كند، مثلاً شك كند كه دو ركعت خوانده یا یك ركعت، به هر طرف شك عمل كند، نمازش صحیح است

(مساله1195) كم شدن ركن، نافله را باطل می كند بنابر احتیاط واجب، ولی زیاد شدن ركن، آن را باطل نمی كند، پس اگر یكی از كارهای نافله را فراموش كند و موقعی یادش بیاید كه مشغول ركن بعد از آن شده باید آن كار را انجام دهد و دوباره آن ركن را بجا آورد، مثلاً اگر در بین ركوع یادش بیاید كه سوره را نخوانده، باید برگردد و سوره را بخواند و دوباره به ركوع رود

(مساله 1196) اگر در یكی از كارهای نافله شك كند، خواه ركن باشد یا غیر ركن، چنانچه محل آن نگذشته، باید بجا آورد و اگر محل آن گذشته، به شك خود اعتنا نكند

(مساله1197)

اگر د ر نماز مستحبی دو ركعتی، گمانش به سه ركعت یا بیشتر برود یا گمانش به دو ركعت یا كمتر برود، باید به همان گمان عمل كند، مثلاً اگر گمانش به یك ركعت می رود احتیاطاً باید یك ركعت دیگر بخواند

(مساله1198) اگر در نماز نافله كاری كند كه برای آن سجده سهو واجب می شود، یا یك سجده یا تشهد را فراموش نماید، لازم نیست بعد از نماز، سجدة سهو یا قضای سجده و تشهد را بجا آورد

(مساله1199) اگر شك كند كه نماز مستحبی را خوانده یا نه، چنانچه آن نماز مثل جعفر طیار وقت معین نداشته باشد، بنا بگذارد كه نخوانده است و همچنین است اگر مثل نافلة یومیه، وقت معین داشته باشد و پیش از گذشتن وقت شك كند كه آن را بجا آورده یا نه، ولی اگر بعد از گذشتن وقت شك كند كه خوانده است یا نه، به شك خود اعتنا نكند

شكهای صحیح

(مساله1200) در نه صورت، اگر در شمارة ركعتهای نماز چهار ركعتی شك كند باید فوراً فكر نماید، پس اگر یقین یا گمان به یك طرف شك پیدا كرد، همان طرف را بگیرد و نماز را تمام كند و گرنه به دستورهائی كه گفته می شود عمل نماید و آن نه صورت از این قرار است:

اول: آنكه بعد از سر برداشتن از سجدة دوم، شك كند دو ركعت خوانده یا سه ركعت، كه باید بنا بگذارد سه ركعت خوانده و یك ركعت دیگر بخواند و نماز را تمام كند و بعد از نماز یك ركعت نماز احتیاط ایستاده به دستوری كه بعداً گفته می شود

بجا آورد

دوم: شك بین دوو چهار بعد از سر برداشتن از سجدة دوم، كه باید بنا بگذارد چهار ركعت خوانده و نماز را تمام كند و بعد از نماز دو ركعت نماز احتیاط ایستاده بخواند

سوم: شك بین دو و سه و چهار بعد از سر برداشتن از سجدة دوم، كه باید بنابر چهار بگذارد و بعد از نماز دو ركعت نماز احتیاط ایستاده و بعد دو ركعت نشسته بجا آورد ولی اگر بعد از سجدة اول یا پیش از سر برداشتن از سجدة دوم یكی از این سه شك برایش پیش آید، نماز را رها كند و دوباره بخواند

چهارم: شك بین چهار و پنج بعد از سر برداشتن از سجدة دوم كه باید بنابر چهار بگذار د و نماز را تمام كند و بعد از نماز دو سجدة، این شك برای او پیش آید، نماز باطل است

پنجم: شك بین سه و چهار، كه در هر جای نماز باشد، باید بنابر چهار بگذارد و نماز را تمام كند و بعد از نماز یك ركعت نماز احتیاط ایستاده یا دو ركعت نشسته بجا آورد

ششم: شك بین چهار و پنج در حال ایستاده كه باید بنشیند و تشهد بخواند و نماز را سلام دهد و یك ركعت نماز احتیاط ایستاده یا دو ركعت نشسته بجا آورد

هفتم: شك بین سه و پنج در حال ایستاده، كه باید بنشیند و تشهد بخواند و نماز را سلام دهد و دو ركعت نماز احتیاط ایستاده بجا آورد

هشتم: شك بین سه و چهار و پنج در حال ایستاده، كه باید بنشیند و تشهد بخواند و بعد

از سلام نماز احتیاط ایستاده و بعد دو ركعت نشسته بجا آورد

نهم: شك بین پنج و شش در حال ایستاده كه باید بنشیند و تشهد بخواند و نماز را سلام دهد و دو سجدة سهو بجا آورد

(مساله 1201) اگر یكی از شكهای صحیح برای انسان پیش آید، نباید نماز را بشكند و چنانچه نماز را بشكند معصیت كرده است پس اگر پیش از انجام كاری كه نماز را باطل می كند مثل رو گرداندن از قبله، نماز را از سر گیرد نماز دومش هم باطل است و اگر بعد از انجام كاری كه نماز را باطل می كند، مشغول نماز شود نماز دومش صحیح است

(مساله1202) اگر یكی از شكهائی كه نماز احتیاط برای آنها واجب است در نماز پیش آید، چنانچه انسان نماز را تمام كند و بدون خواندن نماز احتیاط، نماز را از سر بگیرد معصیت كرده است پس اگر پیش از انجام كاری كه نماز را باطل می كند مانند پشت كردن به قبله نماز را از سر گرفته، نماز دومش هم باطل است و اگر بعد از انجام كاری كه نماز را باطل می كند، مشغول نماز دومش صحیح است

(مساله1203) وقتی یكی از شكهای صحیح برای انسان پیش آید، چنانچه گفته شد، باید فوراً فكر كند ولی اگر چیزهائی كه به واسطة ممكن است یقین یا گمان به یك طرف شك پیدا شود، از بین نمی رود، چنانچه كمی بعد فكر كند اشكال ندارد، مثلاً اگر در سجده شك كند می تواند تا بعد از سجده فكر كردن را تاخیر بیندازد

(مساله 1204) اگر اول گمانش به یك

طرف بیشتر باشد، بعد دو طرف در نظر او مساوی شود، باید به دستور شك عمل نماید و اگر اول دو طرف در نظر او مساوی باشد و به طرفی كه وطیفة اوست بنا بگذارد، بعد گمانش به طرف دیگر برود، باید همان طرف رابگیرد و نماز را تمام كند

(مساله 1205) كسی كه نمی داند گمانش به یك طرف بیشتر است یا هر دو طرف در نظر او مساوی است باید احتیاط كند و در هر مورد احتیاط، به طور مخصوصی است كه در كتابهای مفصل گفته شده است

(مساله 1206) اگر بعد از نماز بداند كه در بین نماز حال تردیدی داشته كه مثلاً دو ركعت خوانده یا سه ركعت و بنا را بر سه گذاشته ولی نداند كه گمانش به خواندن سه ركعت بوده یا هر دو طرف در نظر او مساوی بوده، باید نماز احتیاط را بخواند

(مساله1207) اگر موقعی كه تشهد می خواند، یا بعد از ایستادن شك كند كه دو سجده را بجا آورده یا نه و در همان موقع یكی از شكهائی كه اگر بعد از تمام شدن دو سجده اتفاق بیفتد صحیح می باشد، برای او پیش آید مثلاً شك كند كه دو ركعت خوانده یا سه ركعت، باید به دستور آن شك عمل كند و بنابر احتیاط واجب نمازش را هم دوباره بخواند

(مساله1208) اگر پیش از آنكه مشغول تشهد شود، یا در ركعتهائی كه تشهد ندارد پیش از ایستادن، شك كه دو سجده صحیح است، برایش پیش آید نمازش باطل است

(مساله1209) اگر موقعی كه ایستاده، بین سه و چهار یا بین سه و چهار

و پنج شك كند و یادش بیاید كه دو سجده از ركعت پیش بجا نیاورده، نمازش باطل است

(مساله 1210) اكر شك او از بین برود وشك دیگری برایش پیش آید، مثلاً اول شك كند كه دو ركعت خوانده یا سه ركعت، بعد شك كند كه سه ركعت خوانده یا چهار ركعت، باید به دستور شك دوم عمل نماید

(مساله1211) اگر بعد ازنماز شك كند كه در نماز مثلاً بین دو و چهار شك كرده یا بین سه و چهار، احتیاط واجب آن است كه به دستور هر دو عمل كند و نماز را هم دوباره بخواند

(مساله1212) اگر بعد از نماز بفهمد كه در نماز شكی برای او پیش امده، ولی نداند از شكهای باطل بوده یا از شكهای صحیح و اگر از شكهای صحیح بوده كدام قسم آن بوده است بنابر احتیاط واجب، باید به دستور شكهائی كه صحیح بوده و احتمال می داده عمل كند و نماز را هم دوباره بخواند

(مساله 1213) كسی كه نشسته نماز می خواند اگر شكی كند كه باید برای آن یك ركعت نماز احتیاط ایستاده یا دو ركعت نشسته بخواند، باید دو ركعت نشسته بجا آورد بلكه اگر شكی كند كه باید برای آن دو ركعت نماز احتیاط ایستاده بخواند، باید دو ركعت نشسته بجا آورد

(مساله 1214) كسی كه ایستاده نماز می خواند، اگر موقع خواندن نماز احتیاط از ایستادن عاجز شود، باید مثل كسی كه نماز را نشسته می خواند و حكم آن در مسالة پیش گفته شد، نماز احتیاط را بجا آورد

(مساله1215) كسی كه نشسته نما ز می خواند، اگر موقع خواندن

نماز احتیاط بتواند بایستد باید به وظیفة كسی كه نماز را ایستاده می خواند، عمل كند

نمǘҠاحتیاط

(مساله1216) كәʠكه نماز احتیاط بر او واجب است بعد از سلام نماز باید فوراً نیت نماز احتیاط كند و تكبیر بگوید و حمد را بخواند و به ركوع رود و دو سجده نماید، پس اگر یك ركعت نماز احتیاط بر او واجب است، بعد از دو سجده تشهد بخواند و سلام دهد و اگر دو ركعت نماز احتیاط بر او واجب است بعد از دو سجده، یك ركعت دیگر مثل ركعت اول بجا آورد و بعد از تشهد سلام دهد

(مساله 1217) نماز احتیاط سوره و قنوت ندارد، و باید آن را آهسته بخوانند و نیت آن را به زبان نیاورند و احتیاط واجب آن است كه بِسمِ اللهِ ان را هم آهسته بگویند

(مساله1218) اگر پیش ازخواندن نمازاحتیاط بفهمد، نمازی كه خواند، درست بوده، لازم نیست آن را تمام نماید

(مساله 1219) اگر پیش از خواندن نمازاحتیاط بفهمد كه ركعت های نمازش كم بوده، چنانچه كاری كه نماز را باطل می كند انجام نداده، باید آنچه از نماز نخوانده بخواند و برای سلام بیجا دو سهو بنماید و اگر كاری كه نماز را باطل می كند، انجام داده مثلاً پشت به قبله كرده، باید نماز را دوباره بجا آورد

(مساله1220) اگر بعد از نماز احتیاط بفهمد كسری نمازش به مقدار نماز احتیاط بوده، مثلاً د ر شك بین سه و چهار، یك ركعت نماز احتیاط بخواند بعد بفهمد نماز را سه ركعت خوانده، نمازش صحیح است

(مساله1221) اگر بعد از خواندن نماز احتیاط بفهمد كسری نماز كمتر

از نماز احتیاط بوده، مثلاً در شك بین دو و چهار، در ركعت نماز احتیاط بخواند بعد بفهمد نماز را سه ركعت خوانده، بنابر احتیاط واجب باید كسری نماز را به نماز، متصل نموده و نماز را هم دوباره بخواند

(مساله1222) اگر بعد از خواندن نماز احتیاط بفهمد كسری نماز بیشتر از نماز احتیاط بوده مثلاً در شك بین سه و چهار یك ركعت نماز احتیاط بخواند، بعد بفهمد نماز را دو ركعت خوانده، چنانچه بعد از نماز احتیاط، كاری كه نماز را باطل می كند انجام داده، مثلاً پشت به قبله كرده، باید نماز را دوباره بخواند و اگر كاری كه نماز را باطل می كند انجام نداده باید دو ركعت كسری نمازش را بجا آورد و نماز را هم دوباره بخواند

(مساله 1223) اگر بین دو و سه و چهار شك كند و بعد از خواندن دو ركعت نماز احتیاط ایستاده، یادش بیید كه نماز را دو ركعت خوانده لازم نیست دو ركعت نماز احتیاط نشسته را بخواند

(مساله 1224) اگر بین سه و چهار شك كند و موقعی كه دو ركعت نماز احتیاط نشسته یا یك ركعت ایستاده را می خواند، یادش بیاید كه نماز را سه ركعت خوانده باید نماز احتیاط را تمام كند و نمازش صحیح است

(مساله1225) اگر بین دو و سه و چهار شك كند و موقعی كه دو ركعت نما ز احتیاط ایستاده را می خواند پیش از ركوع ركعت دوم یادش بیاید كه نماز را سه ركعت خواند ه، باید بنشیند و نماز احتیاط را یك ركعتی تمام كند و بنابر احتیاط واجب نماز را دوباره

بخواند

(مساله1226) اگر در بین نماز احتیاط بفهمد كسری نمازش بیشتر یا كمتر از نماز احتیاط بوده، چنانچه نتواند نماز احتیاط را مطابق كسری نمازش تمام كند، باید آن را رها كند و كسری نماز را بجا آورد و بنابر احتیاط واجب، نماز را دوباره بخواند، مثلاً در شك بین سه و چهار اگر موقعی كه دو ركعت نماز احتیاط نشسته را می خواند، یادش بیاید كه نماز را دو ركعت نماز خوانده، چون نمی تواند دو ركعت نشسته را بجای دو ركعت ایستاده حساب كند، باید نماز احتیاط نشسته را رها كند و دو ركعت كسری نمازش را بخواند و احتیاطاً نماز را هم دوباره به جا آورد

(مساله 1227) اگر شك كند نماز احتیاطی را كه بر او واجب بوده بجا آورده یا نه، چنانچه وقت نما ز گذشته به شك خود اعتنا نكند و اگر وقت دارد، در صورتی كه مشغول كار دیگری نشده و از جای نماز برنخاسته و كاری هم مثل رو گرداندن از قبله كه نماز را باطل می كند انجام نداده باید نماز احتیاط را بخواند و اگر مشغول كار دیگری شده یا كاری كه نماز را باطل می كند بجا آورده، یا بین نماز و شك او زیاد طول كشیده، احتیاط آن است كه نماز احتیاط را بجا آورد و نماز را هم دوباره بخواند

(مساله1228) اگر د ر نماز احتیاط، ركنی را زیاد كند، یا مثلاً بجای یك ركعت دو ركعت بخواند، نماز احتیاط باطل می شود، و باید دوباره نماز احتیاط و اصل نماز را بخواند

(مساله1229) موقعی كه مشغول نماز احتیاط است اگر در

یكی از كارهای آن شك كند، چنانچه محل آن نگذشته، باید بجا آورد و اگر محلش گذشته، باید به شك خود اعتنا نكند، مثلاً اگر شك كند كه حمد خوانده یا نه، چنانچه به ركوع نرفته باید بخواند، واگر به ركوع رفته باید به شك خود اعتنا نكند

(مساله1230) اگر در شمارة ركعتهای نماز احتیاط شك كند، باید بنا را بر بیشتر بگذارد ولی چنانچه طرف بیشتر شك نماز را باطل می كند، باید نماز را از سر بخواند و خواندن نماز احتیاط لازم نیست

(مساله 1231) اگر در نماز احتیاط چیزی كه ركن نیست سهواً كم یا زیاد شود، سجدة سهوندارد

(مساله 1232) اگر بعد از سلام نماز احتیاط، شك كند كه یكی از اجزاء یا شرائط آن را بجا آورده یا نه، به شك خود اعتنا نكند

(مساله1233) اگر در نماز احتیاط، تشهد یا یك سجده را فراموش كند، احتیاط مستحب آن است كه بعد از سلام آن را قضا نماید

(مساله1234) اگر نماز احتیاط یا قضای یك تشهد یا دو سجدة سهو بر او واجب شود، باید اول نماز احتیاط را بجا آورد

(مساله1235) حكم گمان در ركعتهای نماز حكم یقین است، مثلاً اگر در نماز چهار ركعتی انسان گمان دارد كه نماز را چهار ركعت خوانده، نباید نماز احتیاط بخواند، ولی اگر در غیر ركعتها گمان كند باید به احتیاط عمل نماید و دستور در هر موردی، طور مخصوصی است كه در كتابهای مفصل گفته شده

(مساله1236) حكم شك و سهو و گمان در نماز های واجب یومیه و نماز های واجب دیگر فرق ندارد، مثلاً اگر در نماز آیات شك

كند كه یك ركعت خوانده یا دو ركعت چون شك او در نماز دو ركعتی است، نمازش باطل می شود

سجدة سهو

(مساله 1237) برای سه چیز بعد از سلام نماز، انسان باید دو سجدة سهو به دستوری كه بعداً گفته می شود بجا آورد:

اول: آنكه در بین نماز، سهواً حرف بزند

دوم: انكه یك سجده را فراموش كند

سوم: آنكه در نماز چهار ركعتی بعد از سجدة دوم شك كند كه چهار ركعت خوانده یا پنج ركعت و در سه مورد دیگر هم احتیاط واجب آن است كه سجده سهو بنماید:

اول: در جائی كه نباید نماز را سللام دهد مثلاً در ركعت اول سهواً سلام بدهد

دوم: آنكه تشهد را فراموش كند

سوم: در جائی كه باید بایستد اشتباهاً بنشیند یا در جائی كه باید بنشیند اشتباهاً بایستد

(مساله 1238) اگر انسان اشتباهاً یا به خیال اینكه نمازش تمام شده حرف بزند باید دو سجدة سهو بجا آورد

(مساله1239) برای حرفی كه از آه كشیدن و سرفه پیدا می شود، سجدة سهو واجب نیست، ولی اگر مثلاً سهواً آخ یا اه بگوید، باید سجدة سهو نماید

(مساله1240) اگر چیزی را غلط خوانده دوباره به طور صحیح بخواند برای دوباره خواندن آن سجدة سهو واجب نیست

(مساله1241) اگر در نماز سهواً مدتی حرف بزند و تمام آنها یك مرتبه حساب می شود، دو سجدة سهو بعد از سلام نماز كافی است

(مساله 1242) اگر سهواً تسبیحات اربعه را نگوید یا بیشتر یا كمتر از سه مرتبه بگوید، احتیاط مستحب آن است كه بعد از نماز دو سجدة سهو بجا آورد

(مساله 1243) اگر در

جائی كه نباید سلام نماز را بگوید سهواً بگوید: السلام علیناً و علی عبادالله الصالحین یا بگوید: السلام علیكم و رحمه الله و بركاته باید دو سجدة سهو بنماید، ولی اگر اشتباهاً مقداری از این دو سلام را بگوید، یا بگوید: السلام علیك ایها النبی و رحمه الله و بركاته احتیاط مستحب آن است كه دو سجدة سهو بجا آورد

(مساله 1244) اگر در جائی كه نباید سلام دهد اشتباهاً هر سه سلام را بگوید، دو سجدة سهو كافی است

(مسله 1245) اگر یك سجده یا تشهد را فراموش كند و پیش از ركوع ركعت بعد، یادش بیاید، باید برگردد و بجا آورد

(مساله 1246) اگر در ركوع یا بعد از آن یادش بیاید كه یك سجده یا تشهد را از ركعت پیش فراموش كرده، باید بعد از سلام نماز سجده یا تشهد را قضا نماید و بعد از آن دو سجدة سهو بجا آورد

(مساله 1247) اگر سجدة سهو را بعد از سلام نماز عمداً بجا نیاورد، معصیت كرده و واجب است هر چه زودتر آن را انجام دهد و چنانچه سهواً بجا نیاورد هر وقت یادش آمد باید فوراً انجام دهد و لازم نیست نماز را دوباره بخواند

(مساله1248) اگر شك دارد كه سجدة سهو بر او واجب شده یا نه، لارم نیست بجا آورد

(مساله1249) كسی كه شك دارد مثلاً دو سجدة سهو بر او واجب شده یا چهار تا، اگر دو سجدة بنماید كافی است

(مساله 1250) اگر بداند یكی از دو سجدة سهو را بجا نیاورده، باید دو سجدة سهو بجا آورد و اگر بداند سهواً سه سجده كرده، باید

دوباره دو سجدة سهو بنماید

دستور سجدة سهو

(مساله1251) دستور سجدة سهو این است كه عد از سلام نماز فوراً نیت سجدة سهو كند و پیشانی را به چیزی كه سجده بر آن صحیح است بگذارد و احوط این است كه بگوید: بسمِ اللِه و باللِه السلامُ علیك ایها النبُی وَ رحمهُ اللهِ و بَركاتُهُ، بعد باید بنشیند و دوباره به سجده رود و ذكری را كه گفته شد بگوید و بنشیند و بعد از خواندن تشهد، سلام دهد

قضای سجده و تشهد فراموش شده

(مساله 1252) سجده و تشهدی را كه انسان فراموش كرده و بعد از نماز قضای آن را بجا می آورد، باید تمام شرائط نماز: پاك بودن و لباس و رو به قبله بودن و شرطهای دیگر را داشته باشد

(مساله 1253) اگر سجده یا تشهد را چند دفعه فراموش كند، مثلاً یك سجده از ركعت اول و یك سجده از ركعت دوم فراموش نماید، باید بعد از نماز، قضای هر دو را با سجده های سهوی كه برای انها لازم نیست معین كند كه قضای كدام یك آنها است

(مساله 1254) اگر یك سجده و تشهد را فراموش كند، می تواند هر یكی را كه بخواهد اول قضا نماید اگر چه بداند كدام اول فراموش شده است و ترتیب لازم نیست

(مساله 1255) اگر بین سلام نماز و قضای سجده یا تشهد كاری كند كه اگر عمداً یا سهواً در نماز اتفاق بیفتد نماز باطل می شود، مثلاً پشت به قبله نماید باید قضای سجده و تشهد را بجا آورد و نمازش صحیح است

(مساله1256) اگر بعد از سلام نماز، یادش بیاید كه یك سجده از ركعت آخر را فراموش كرده، چنانچه كای

كه عمداً یا سهواً نماز را باطل می كند مثل روی گرداندن از قبله اتجام نداده است، احتیاط واجب آن است سجدة فراموش شده را بجا بیاورد و بعد از آن تشهد و سلام را بجا بیاورد و دو سجدة سهو نیز انجام بدهد و نیز اگر یادش بیاید كه تشهد ركعت آخر را فراموش كرده احتیاطاً تشهد را بخواند و بعد از آن سلام دهد و دو سجدة سهو نیز بجا بیاورد

(مساله1257) اگر بین سلام نماز و قضای سجده یا تشهد كاری كند كه برای آن سجدة سهو واجب می شود، مثل آنكه سهواً حرف بزند، باید سجده یا تشهد را قضا كند

(مساله1258) اگر نداند كه سجده را فراموش كرده یا تشهد را، باید هر دو را قضا نماید و هر كدام را اول بجا آورد اشكال ندارد

(مساله1259) اگر شك دارد كه سجده یا تشهد را فراموش كرده یا نه، واجب نیست قضا نماید

(مساله1260) اگر بداند سجده یا تشهد را فراموش كرده و شك كند كه پیش از ركوع ركعت بعد بجا آورده یا نه، احتیاط واجب آن است كه آن را قضا نماید

(مساله1261) كسی كه باید سجده یا تشهد را قضا نماید، اگر برای كار دیگر ی هم سجدة سهو بر او واجب شود، باید بعد از نماز سجده یا تشهد را قضا نماید، بعد سجدة سهو را بجا آورد

(مساله1262) اگر شك دارد كه بعد از نماز، قضای سجده یا تشهد فراموش شده رابجا آورده یا نه، چنانچه وقت نماز نگذشته، باید سجده یا تشهد را قضا نماید و اگر وقت نماز هم گذشته، بنابر احتیاط واجب

باید سجده یا تشهد را قضا نماید

كم یا زیاد كردن اجزاء و شرائط نماز

(مساله 1263) هر گاه چیزی از واجبات نماز را عمداً كم یا زیاد كند، اگر چه یك حرف آن باشد، نماز باطل است

(مساله1264) اگر به واسطة ندانستن مساله، چیزی از اجزاء نماز را كم یازیاد كند، اگر آن جز ء ركن نباشد، نمازش صحیح است اگر جاهل قاصر باشد و الا به احتیاط واجب، نماز باطل است

(مساله1265) اگر در بین نماز بفهمد وضو یا غسلش باطل بوده، یا بدون وضو یا غسل مشغول نماز شده، باید نماز را به هم بزند و دوباره با وضو یا غسل بخواند و اگر بعد از نماز بفهمد باید دوباره نماز را با وضو یا غسل بجا آورد و اگر ئقت گذشته قضا نماید

(مساله1266) اگر بعد از رسیدن به ركوع یاد ش بیاید كه دو سجده از ركعت پیش فراموش كرده، نمازش باطل است و اگر پیش از رسیدن به ركوع یادش بیاید، باید برگردد و دو سجده را بجا آورد و بر خیزد و حمد و سوره یا تسبیحات را بخواند و نماز را تمام كند

(مساله1267) اگر پیش از گفتن (السلامُ علَینا) و (السلامُ علیكُم) یادش بیاید كه دو سجدة ركعت آخر را بجا نیاورده، باید دو سجده را بجا آورد و دوباره تشهد بخواند و نماز را سلام دهد

(مساله1268) اگر پیش از سلام نماز یادش بیاید كه یك ركعت یا بیشتر از آخر نماز نخوانده باید مقداری را كه فراموش كرده بجا آورد

(مساله1269) اگر بعد از سلام نماز یادش بیاید كه یك ركعت یا بیشتر از آخر نماز را نخوانده، چنانچه كاری انجام

داده كه اگر در نماز عمداً یا سهواً اتفاق بیفتد نماز را باطل می كند، مثلاً پشت به قبله كرده نمازش باطل است، و اگر كاری كه عمدی و سهوی آن، نماز را باطل می كند انجام نداده، باید فوراً مقداری كه فراموش كرده بجا آورد

(مساله1270) هر گاه بعد از سلام نماز عملی انجام دهد كه اگر در نما ز عمداً یا سهواً اتفاق بیفتد نماز را باطل می كند، مثلاً پشت به قبله نماید و بعد یادش بیاید كه دو سجدة آخر را بجا نیاورده نمازش باطل است و اگر پیش از انجام كاری كه نماز را باطل می كند یادش بیاید، دو سجده ای را كه فراموش كرده بجا آورد و دوباره تشهد بخواند و نماز را سلام دهد و دو سجدة سهو برای سلامی كه اول گفته است بنماید و احتیاط مستحب آن است كه نماز را هم دوباره بخواند

(مساله1271) اگر بفهمد نماز را پیش از وقت خوانده، یا پشت به قبله یا به طرف راست یا به طرف چپ بجا آورده، باید دوباره بخواند و اگر وقت گذشته قضا نماید

نماز مسافر

مسافر باید نماز ظهر و عصر و عشا را با هشت شرط شكسته بجا آورد، یعنی دو ركعت بخواند:

شرط اول: آنكه سفر او كمتر از هشت فرسخ شرعی نباشد و فرسخ شرعی تقریباً پنج كیلومتر و نیم است

(مساله1272) كسی كه رفتن و برگشتن او هشت فرسخ است در صورتی نماز او شكسته است كه هر یك از رفتن و برگشتن او كمتر از از چهار فرسخ نباشد بنابر این اگر رفتن سه فرسخ و برگشتن پنج

فرسخ یا بعكس باشد، باید نماز را تمام یعنی چهار ركعت بخواند

(مساله 1273) اگر رفتن و برگشتن هشت فرسخ باشد باید نماز را شكسته بخواند چه همان روز و شب بخواهد برگردد یا غیر آن روز و شب

(مساله 1274) اگر سفر، مختصری از هشت فرسخ كمتر باشد، یا انسان نداند كه سفر او هشت فرسخ است یا نه، نباید نماز را شكسته بخواند و چنانچه شك كند كه سفر او هشت فرسخ است یا نه، در صورتی كه تحقیق كردن برایش مشقت دارد، باید نمازش را تمام بخواند و اگر مشقت ندارد، بنابر احتیاط واجب باید تحقیق كند كه اگر دو عادل بگویند یا بین مردم معروف باشد كه سفر او هشت فرسخ است، نماز را شكسته بخواند

(مساله 1275) اگر یك عادل یا شخصی موثقی خبر دهد كه سفر انسان هشت فرسخ است، باید نماز را شكسته بخواند

(مساله 1276) كسی كه یقین دارد سفر او هشت فرسخ است، اگر نماز را شكسته خواند و بعد بفهمد كه هشت فرسخ نبوده، باید آن را چهار ركعتی بجا آورد و اگر وقت گذشته بنابر احتیاط واجب قضا نماید

(مساله 1277) كسی كه یقین دارد سفرش هشت فرسخ نیست، یا شك دارد كه هشت فرسخ هست یا نه، چنانچه در بین راه بفهمد كه سفر او هشت فرسخ بوده، اگر چه كمی از راه باقی باشد، نماز را شكسته بخواند و اگر تمام خوانده دوباره شكسته بجا آورد

(مساله 1278) اگر بین دو محلی كه فاصلة آنها كمتر از چهار فرسخ است، چند مرتبه رفت و آمد كند، اگر چه روی هم رفته هشت فرسخ

شود، باید نماز را تمام بخواند

(مساله 1279) اگر محلی دو راه داشته باشد، یك راه آن كمتر از هشت فرسخ و راه دیگر هشت فرسخ یا بیشتر باشد، چنانچه انسان از راهی كه هشت فرسخ است به آنجا برود، باید نماز راشكسته بخواند و اگر از راهی كه هشت فرسخ نیست برود باید تمام بخواند

(مساله 1280) اگر شهر دیوار دارد، باید ابتدای هشت فرسخ را از دیوار شهر حساب كند و اگر دیوار ندارد، باید از خانه های آخر شهر حساب نماید و در این موضوع فرقی میان شهر های نسبتاً بزرگ مانند تهران امروز یا شهر های متوسط و كوچكتر نیست ولی در صورتی كه شهر به اندازه ای بزرگ و وسیع باشد كه رفتن از یك قسمت آن به قسمت دیگر آن، مسافرت و دور شدن از وطن محسوب شود بعید نیست در این صورت كه لازم باشد ابتدای هشت فرسخ را از منزل خود حساب نماید

شرط دوم: آنكه از اول مسافرت قصد هشت فرسخ را داشته باشد، پس اگر بجائی كه كمتر از هشت فرسخ است مسافرت كند و بعد از رسیدن به آنجا قصد كند جائی برود كه با مقداری كه آمده هشت فرسخ شود چون از اول قصد هشت فرسخ را نداشته، باید نماز تمام بخواند ولی اگر بخواهد از آنجا هشت فرسخ برود یا چهار فرسخ برود و چهار فرسخ دیگر به وطنش یا بجائی كه می خواهد ده روز بماند بر گردد باید نماز را شكسته بخواند

(مساله 1281) كسی كه نمی داند سفرش چند فرسخ است، مثلاً برای پیدا كردن گمشده ای مسافرت می

كند و نمی داند كه چه مقدار باید برود تا آن را پیدا كند، باید نماز را تمام بخواند ولی در برگشتن، چنانچه تا وطنش یا جائی كه می خواهد ده روز در آنجا بماند، هشت فرسخ یا بیشتر باشد، باید نماز را شكسته بخواند ونیز اگر در بین رفتن قصد كند كه چهار فرسخ برود و چهار فرسخ بر گردد، باید نماز را شكسته بخواند

(مساله 1282) مسافر در صورتی باید باید نماز را شكسته بخواند كه تصمیم داشته باشد هشت فرسخ برود، پس كسی كه از شهر بیرون می رود و مثلاً قصدش این است كه اگر رفیق پیدا كند، سفر هشت فرسخی برود چنانچه اطمینان دارد كه رفیق پیدا می كند، باید نماز را شكسته بخواند و اگر اطمینان ندارد، باید تمام بخواند

(مساله 1283) كسی كه قصد هشت فرسخ دارد، اگر چه در هر روز مقدار كمی راه برود وقتی بجائی برسد كه شهر را نبیند و اذان آن را نشود باید نماز را شكسته بخواند ولی اگر در هر روز مقدار خیلی كمی راه برود كه نگویند مسافر است، باید نمازش را تمام بخواند و احتیاط مستحب آن است كه هم شكسته و هم تمام بخواند

(مساله 1284) كسی كه در سفر به اختیار دیگری است: مانند نوكری كه با آقای خود مسافرت می كند چنانچه بداند سفر او هشت فرسخ است، باید نماز را شكسته بخواند

(مساله 1285) كسی كه در سفر به اختیار دیگری است، اگر بداند یا گمان داشته باشد كه پیش از رسیدن به چهار فرسخ از او جدا می شود، نماز را تمام بخواند

(مساله

1286) كسی كه در سفر به اختیار دیگری است، اگر شك دارد كه پیش از رسیدن به چهار فرسخ از او جدا می شود یا نه، باید نماز را شكسته بخواند و نیز اگر شك او از این جهت است كه احتمال می دهد مانعی برای سفر او پیش آید، چنانچه احتمال او در نظر مردم بجا نباشد باید نمازش را شكسته بخواند

شرط سوم: آنكه دربین راه از قصد خود بر نگردد، پس اگر پیش از رسیدن به چهار فرسخ از قصد خود بر گرد، یا مردد شود، باید نماز را تمام بخواند

(مساله 1287) اگر بعد از رسیدن به چهار فرسخ از مسافرت منصرف شود چنانچه تصمیم داشته باشد كه همانجا بماند یا بعد از ده روز برگردد، یا در برگشتن و ماندن مردد باشد، باید نماز را تمام بخواند

(مساله 1288) اگر بعد از رسیدن به چهار فرسخ از مسافرت منصرف شود و تصمیم داشته باشد كه بر گردد، باید نماز را شكسته بخواند

(مساله 1289) اگر برای رفتن به محلی حركت كند و بعد از رفتن مقداری از راه بخواهد جای دیگری برود، چنانچه از محل اولی كه حركت كرده تا جائی كه می خواهد برود، هشت فرسخ باشد، باید نماز را شكسته بخواند

(مساله 1290) اگر پیش از آنكه به هشت فرسخ برسد، مردد شود كه بقیه راه را برود یا نه، و در موقعی كه مردد است راه نرود و بعد تصمیم بگیرد كه بقیه راه را برود، باید تا آخر مسافرت نماز را شكسته بخواند

(مساله 1291) اگر پیش ازآنكه به هشت فرسخ برسد مردد شود كه بقیه

راه را برود یا نه ودر موقعی كه مردد است مقداری راه برود و بعد تصمیم بگیرد كه بقیة راه را برود، چنانچه باقیماندة سفر او هشت فرسخ باشد یا چهار فرسخ باشد ولی بخواهد برود و برگردد، باید نماز را شكسته بخواند و اگر راهی كه پیش از مردد شدن و راهی كه بعد از آن می رود، روی هم هشت فرسخ باشد، و نیز، نماز راشكسته بخواند

شرط چهارم: آنكه پیش از رسیدن به هشت فرسخ از وطن خود بگذرد، یا ده روز یا بیشتر در جائی بماند، پس كسی كه می خواهد پیش از رسیدن به هشت فرسخ از وطنش بگذرد، یا ده روز در محلی بماند، باید نماز را تمام بخواند

(مساله1292) كسی كه نمی داند پیش از رسیدن به هشت فرسخ از وطنش می گذرد یا نه، یا ده روز در محلی می ماند یا نه، باید نماز را تمام بخواند

(مساله1293) كسی كه می خواهد پیش از رسیدن به هشت فرسخ از وطنش بگذرد، یا ده روز در محلی بماند، و نیز كسی كه مردد است كه از وطنش بگذرد، یا ده روز در محلی بماند، اگر از ماندن ده روز یا گذشتن از وطن منصرف شود، باز هم باید نماز را تمام بخواند ولی اگر باقی ماندة راه هشت فرسخ باشد، یا چهار فرسخ باشد و بخواهد برود و برگردد، باید نماز را شكسته بخواند

شرط پنجم: آنكه برای كار حرام سفر نكند و اگر برای كار حرامی مانند دزدی سفر كند، باید نماز را تمام بخواند و همچنین است اگر خود سفر حرام باشد، مثل آنكه برای

او ضرر داشته باشد، یا زن بدون اجازة شوهر و فرزند با نهی پدر و مادر سفری بروند كه بر آنان واجب نباشد، ولی اگر مثل سفر حج واجب باشد، باید نماز را شكسته بخوانند

(مساله 1294) سفری كه اسباب اذیت پدر ومادر باشد حرام است و انسان باید در آن سفر نماز را تمام بخواند و روزه بگیرد

(مساله1295) كسی كه سفر او حرام نیست و برای كار حرام هم سفر نمی كند، اگر چه در سفر، معصیتی انجام دهد، مثلاً غیبت كند یا شراب بخورد، باید نماز را شكسته بخواند

(مساله1296) اگر مخصوصاً برای آنكه كار واجبی را ترك كند، مسافرت نماید نمازش تمام است، پس كسی كه بدهكار است، اگر بتواند بدهی خود را بدهد و طلبكار هم مطالبه كند، جنانچه در سفر نتواند بدهی خود را بدهد و مخصوصاً برای ترك واجب مسافرت نكند، باید نماز را شكسته بخواند و احتیاط مستحب آن است كه هم شكسته و هم تمام بخواند

(مساله1297) اگر سفر او سفر حرام نباشد ولی حیوان سواری یا مركب دیگری كه سوار است غصبی باشد، نمازش شكسته است ولی اگر در زمین غصبی مسافرت كند، بنابر احتیاط واجب باید نماز را هم شكسته و هم تمام بخواند

(مساله 1298) كسی كه با ظالم مسافرت می كند اگر ناچار نباشد و مسافرت او كمك به ظالم یا موجب شكوه و افزایش یافتن عظمت ظالم باشد باید نماز را تمام بخواند و اگر ناچار باشد یا مثلاً برای نجات دادن مظلومی با او مسافرت كند، نمازش شكسته است

(مساله1299) اگر به قصد تفریح و گردش مسافرت كند حرام نیست و

باید نماز را شكسته بخواند

(مساله 1300) اگر برای لهو و خوشی گذرانی به شكار رود، نمازش تمام است و چنانچه برای تهیه معاش به شكار رود، و همچنین اگر برا ی كسب و زیاد كردن مال برود، نمازش شكسته است و روزه را نیز نباید بگیرد

(مساله1301) كسی كه برای معصیت سفر كرده، موقعی كه از سفر بر می گردد اگر توبه كرده، باید نماز را شكسته بخواند و اگر توبه نكرده، و در بازگشت فقط قصد عودَ به وطن را دارد نماز را باید تمام بخواند، و احتیاط مستحب آن است كه هم شكسته و هم تمام بخواند

(مساله1302) شخصی كه از سفر معصیت بر می گردد، چنانچه انگیزة رجوعش مقصد مستقلی غیر از رجوع به وطن باشد نماز او شكسته است

(مساله 1303) كسی كه سفر او سفر معصیت است، اگر در بین راه از قصد كند معصیت بر می گردد، چنانچه باقی ماندة راه هشت فرسخ باشد، یا چهار فرسخ باشد و بخواهد برود و بر گردد، باید نماز راشكسته بخواند

(مساله 1304) كسی كه برای معصیت سفر نكرده، اگر در بین راه قصد كند كه بقیة راه را برای معصیت برود، باید نماز را تمام بخواند ولی نماز هائی را كه شكسته خوانده صحیح است

شرط ششم: آنكه از صحرا نشینهائی نباشد كه در بیابانها گردش می كنند و هر جا آب و خوراك برای خود و حشمشان پیدا كنند می مانند و بعد از چندی بجای دیگر می روند، و صحرا نشینها در این مسافرتها باید نماز را تمام بخوانند

(مساله1305) اگر یكی از صحرا نشینها بر ای پیدا

كردن منزل و چراگاه حیواناتشان سفر كند چنانچه سفر او هشت فرسخ باشد، و چادر و اثاثیة او همراهش نباشد نمازش را شكسته بخواند

(مساله1306) اگر صحرانشین برای زیارت یا حج یا تجارت و مانند اینها مسافرت كند، باید نماز را شكسته بخواند

شرط هفتم: آنكه شغل او مسافرت نباشد، بنابر این شتردار و راننده و چوبدار و كشتیبان و مانند اینها، اگر چه برای بردن اثاثیة منزل خود مسافرت كنند، در غیر سفر اول باید نماز را تمام بخوانند ولی در سفر اول نمازشان شكسته است مگر اینكه سفر اول نیز طولانی باشد كه در این صورت پس از این كه شغل او مسافرت شده نمازش نمام است

(مساله 1307) كسی كه شغلش مسافرت است اگر برای كار دیگری مثلاً برای زیارت یا حج مسافرت كند، باید نماز را شكسته بخواند ولی اگر مثلاً شوفر، اتومبیل خود را برای خود را برای زیارت كرایه بدهد و در ضمن خودش هم زیارت كند، باید نماز را تمام بخواند

(مساله1308) حمله دار یعنی كسی كه فقط در ماههای حج به مسافرت اشتغال می ورزد نماز راباید شكسته بخواند

(مساله 1309) كسی كه شغل او حمله داری است و حاجیها را از راه دور به مكه می برد، چنانچه تمام سال یل بیشتر سال را در راه باشد، باید نماز را تمام بخواند

(مساله1310) كسی كه در مقداری از سال شغلش مسافرت است، مثل شوفری كه فقط در تابستان یا زمستان اتو مبیل خود را كرایه می دهد، باید در سفری كه مشغول به كارش هست نماز را تمام بخواند و احتیاط مستحب آن است كه هم

شكسته و هم تمام بخواند

(مساله1311) راننده و دوره گردی كه در دو سه فرسخی شهر رفت و آمد می كند، چنانچه اتفاقاً سفر فرسخی برود، نماز را شكسته بخواند

(مساله1312) كسی كه شغلش مسافرت است اگر ده روز یا بیشتر در وطن خود بماند، چه از اول قصد ماندن ده روز را داشته باشد، چه بدون قصد بماند، باید در سفر اولی كه بعد از ده روز می رود، نماز را شكسته بخواند

(مساله 1313) كسی كه شغلش مسافرت است، اگر در غیر وطن خود ده روز با قصد اقامه بماند در سفر اولی كه بعد از ده روز می رود، باید نماز را شكسته بخواند

(مساله 1314) كسی كه شغلش مسافرت است، اگر شك كند كه در وطن خود یا جای دیگر ده روز مانده یا نه باید نماز را تمام بخواند

(مساله 1315) كسی كه در شهرها سیاحت می كند و برای خود وطنی اختیار نكرده، باید نماز را تمام بخواند

(مساله 1316) كسی كه شغلش مسافرت نیست، اگر مثلاً در شهری یا در دهی جنسی دارد كه برای حمل آن مسافرتهای پی در پی می كند، باید نماز را شكسته بخواند ولی كسی كه كارش این است كه هفته ای یك مرتبه مثلاً از تهران به كرج برای تدریس یا انجام اداری یا برای كسب و تجارت می رود همین كه به مقداری سفر كند كه عرفاً این

كار توام با سفر را شغل او بگویند نماز را تمام بخواند

(مساله1317) كسی كه از وطنش صرف نظر كرده و می خواهد وطن دیگری برای خود اختیار كند، اگر شغلش مسافرت نباشد

باید در مسافرت نماز را شكسته بخواند

شرط هشتم: آنكه به حد ترخص برسد یعنی از وطنش به قدری دور شود كه دیوار شهر را نبیند و صدای اذان آن را نشنود ولی باید در هوا غبار و یا چیز دیگری نباشد كه از دیدن دیوار و شنیدن اذان جلوگیری كند و لازم نیست به قدری دور شود كه مناره ها و گنبد ها را نبیند یا دیوار ها هیچ پیدا نباشد، بلكه همین قدر كه دیوار كاملاً تشخیص داده نشود كافی است و كسی كه از جائی كه قصد كرده ده روز در آنجا بماند به قصد هشت فرسخ خارج شود تا حد ترخص نرسیده بنابر احتیاط واجب باید نماز را هم شكسته و هم تمام بخواند

(مساله 1318) كسی كه به سفر می رود اگر بجائی برسد كه اذان را نشنود ولی دیوار شهر را ببیند، یا دیوارها را نبیند و صدای اذان را بشنود، چنانچه بخواهد در آنجا نماز بخواند، بنابر احتیاط واجب باید هم شكسته و هم تمام بخواند

(مساله1319) مسافری كه به وطنش بر می گردد وقتی دیوار وطن خود راببیند و صدای اذان آن را بشنود، باید نماز را تمام بخواند ولی مسافری كه میخواهد ده روز در محلی بماند وقتی دیوار آنجا راببیند و صدای اذانش را بشنود، بنابر احتیاط واجب باید نماز را تاخیر بیندازد تا به منزل برسد یا نماز را هم شكسته و هم تمام بخواند

(مساله 1320) هر گاه شهر در بلندی باشد كه از دور دیده شود، یا به قدری گود باشد كه اگر انسان كمی دور شود دیوار آن را نبیند، كسی

كه از آن شهر مسافرت می كند، وقتی به اندازه ای دور شود كه اگر آن شهر در زمین هموار بود، دیوارش از آنجا دیده نمی شد، باید نماز خود را شكسته بخواند و نیز اگر پستی و بلندی خانه ها بیشتر از معمول باشد، باید ملاحظة معمول را بنماید

(مساله1321) اگر از محلی مسافرت كند كه خانه و دیوار ندارد، وقتی بجائی برسد كه اگر آن محل دیوار داشت از آنجا دیده نمی شد، باید نماز را شكسته بخواند

(مساله 1322) اگر به قدری دور شود كه نداند صدائی را كه می شنود صدای اذان است یا صدای دیگر، باید نماز را شكسته بخواند ولی اگر بفهمد اذان می گویند و كلمات آن را تشخیص ندهد، باید تمام بخواند

(مساله1323) اگر به قدری دور شود كه اذان خانه ها را نشنود ولی اذان شهر را كه معمولاً در جای بلند می گویند بشنود نباید نماز را شكسته بخواند

(مساله1324) اگر بجائی برسد كه اذان شهر را كه معمولاً در جای بلند می گویند نشنود ولی اذانی را كه در جای خیلی بلند می گویند بشنود، باید نماز را شكسته بخواند

(مساله1325) اگر چشم یا گوش او یا صدای اذا ن غیر معمولی باشد، در محلی باید را شكسته بخواند كه چشم متوسط دیوا ر خانه ها را نبیند و گوش متوسط صدای اذان معمولی را نشنود

(مساله 1326) اگر بخواهد در محلی نماز بخواند كه شك دارد به حد تر خص یعنی جائی كه اذان ذا نشنود و دیوار را نبیند رسیده یا نه، باید نماز را تمام بخواند و در موقع برگشتن اگر

شك كند كه به حد ترخص رسیده یا نه، باید شكسته بخواند وچون در بعضی، موارد اشكال پیدا می كند، مانند آنكه در فرض مساله موقع رفتن نماز ظهر را تمام بخواند و موقع برگشتن همانجا نماز عصر را شكسته بخواند باید یا آنجا نماز نخواند و در صورت رفتن پس از علم به رسیدن به حد تر خص نماز را شكسته بخواند و در بر گشتن پس از رسیدن به خانه نماز را تمام بخواند یا هم شكسته و هم تمام بخواند

(مساله1327) مسافری كه در سفر ا ز وطن خود عبور می كند، وقتی بجائی برسد كه دیوار وطن خود را ببیند و صدای اذان آن را بشنود باید نماز را تمام بخواند

(مساله1328) مسافری كه در بین مسافرت به وطنش رسیده، تا وقتی در آنجا هست باید نماز را تمام بخواند ولی اگر بخواهد از آنجا هشت فرسخ برود، یا چهار فرسخ برود و برگردد، وقتی بجائی برسد كه دیوار وطن را نبیند و صدای اذان آن را نشنود، باید نماز راشكسته بخواند

(مساله1329) محلی را كه انسان برای اقامت و زندگی خود اختیار كرده وطن او است، چه در آنجا به دنیا آمده و وطن پدر و مادرش باشد، یا خودش آنجا را برای زندگی اختیار كرده باشد

(مساله 1330) اگر قصد دارد در محلی كه وطن اصلیش نیست مدتی بمان و بعد بجای دیگر رود، آنجا وطن او حساب نمی شود

(مساله 1331) جائی را كه انسان محل زندگی خود قرار داده و ماندن خود را در آنجا محدود به مقدار معین نكرده آنجا وطن او حساب می شود و

در صدق وطن بودن قصد همیشه مماندن معتبر نیست بلی لازم است كه ماندن خود را محدود به مقدار معین نكند و گرنه وطن مصدق نمی كند

(مساله1332) كسی كه در دو محل زندگی می كند، مثلاً شش ماه در شهری و شش ماه در شهر دیگر میماند، هر دو وطن او است و نیز اگر بیشتر از دو محل را برای زندگی خود اختیار كرده باشد تا سه و چهار تا همه وطن او حسا ب می شود

(مساله 1333) در غیر وطن اصلی و وطن غیر اصلی كه ذكر شد در جاهای دیگر اگر قصد اقامه نكند نمازش شكسته است چه ملكی در آنجا داشته باشد یا نداشه باشد و چه در آنجا شش ماه مانده باشد یانه

(مساله1334) اگر بجائی برسد كه وطن او بوده و عملاً از آنجا صرف نظر كرده نباید نماز را تمام بخواند، اگر چه وطن دیگری هم برای خود اختیار نكرده باشد

(مساله 1335) مسافری كه قصد دارد، ده روز پشت سر هم در محلی بماند، یا می داند كه بدون اختیار ده روز در محلی می ماند، در آن محل باید نماز را تمام بخواند

(مساله 1336) مسافری كه می خواهد ده روز در محلی بماند، لازم نیست قصد ماندن شب اول یا شب یازدهم را داشته باشد، و همین كه قصد كند از اذان صبح روز اول تا غروب روز دهم بماند، باید نماز را تمام بخواند و همچنین اگر مثلاً قصدش این باشد كه از ظهر روز اول تا ظهر روز یازدهم بماند، باید نماز را تمام بخواند

(مساله 1337) مسافری كه می خواهد

ده روز در محلی بماند، در صورتی باید نماز را تمام بخواند كه بخواهد تمام ده روز را در یك جا بماند پس اگر بخواهد مثلاً ده روز در نجف و كوفه یا در تهران و شمیران بماند باید نماز را شكسته بخواند

(مساله 1338) مسافری كه می خواهد ده روز در محلی بماند، اگر از اول قصد داشته باشد كه در بین ده روز به اطراف آنجا از قبیل مزارع و باغستانهائی كه از توابع آن محل محسوب می شود هر چند خارج از حد ترخص آنجا باشد برود، باید در همة ده روز نماز را تمام بخواند و اگر از توابع آنجا نباشد باید در تمام ده روز نماز را شكسته بخواند ولی چنانچه بخواهد در تمام ده روز فقط یك ساعت یا دو ساعت برود و برگردد در همة ده روز باید نمازش را تمام بخواند

(مساله 1339) مسافری كه تصمیم ندارد ده روز در جائی بماند مثلاً قصدش این است كه اگر رفیقش بیاید، یا منزل خوبی پیدا كند، ده روز بماند، باید نماز را شكسته بخواند

(مساله 1340) كسی كه تصمیم دارد، ده روزدر محلی بماند، اگر چه احتمال بدهد كه برای ماندن او مانعی برسد، در صورتی كه مردم به این قبیل احتمالات اعتنائی نكنند، باید نماز را تمام بخواند

(مساله 1341) اگر مسافر بداند كه مثلاً ده روز یا بیشتر به آخر ماه مانده و قصد كند تا آخر ما ه در جائی بماند، باید نماز را تمام بخواند ولی اگر نداند تا آخر ماه چقدر مانده و قصد كند كه تا آخر ماه بماند باید نماز را

شكسته بخواند اگر چه از موقعی كه قصد كرده تا آخر ماه ده روز یا بیشتر باشد

(مساله 1342) اگر مسافر قصد كند ده روز در محلی بماند، چنانچه پیش از خواندن یك نماز چهار ركعتی از ماندن منصرف شود یا مردد شود كه در آنجا بماند یا بجای دیگر برود، باید نماز را شكسته بخواند و اگر بعد از خواندن یك نماز چهار ركعتی از ماندن منصرف شود، یا مردد شود، تا وقتی در آنجا هست، باید نماز را تمام بخواند

(مساله 1343) مسافری كه قصد كرده ده روز در محلی بماند، اگر روزه بگیرد و بعد از ظهر از ماندن در آنجا منصرف شود، چنانچه یك نماز چهار ركعتی خوانده باشد، روزه اش صحیح است و تا وقتی در آنجا هست باید نماز های خود را تمام بخواند و اگر یك نماز را چهارركعتی نخوانده باشد، روزة آن روزش صحیح است، اما نماز های خود را باید شكسته بخواند و روزهای بعد هم نمی تواند روزه بگیرد

(مساله 1344) مسافری كه قصدكرده ده روز در محلی بماند، اگر از ماندن منصرف شود و شك كند پیش از آنكه از قصد ماندن بر گردد، یك نماز چهار ركعتی خوانده، یا نه، باید نمازهای خود را شكسته بخواند

(مساله 1345) اگر مسافر به نیت اینكه نماز را شكسته بخواند، مشغول نماز شود و در بین نماز تصمیم بگیرد كه ده روز یا بیشتر بماند، باید نماز را چهار ركعتی تمام نماید

(مساله 1346) مسافری كه قصد كرده ده روز در جائی بماند، اگر در بین نماز چهار ركعتی از قصد خود برگردد، چنانچه مشغول ركعت

سوم نشده، باید نماز را دو ركعتی تمام نماید و بقیه نمازهای خود را شكسته بخواند و اگر مشغول ركعت سوم شده نمازش باطل است، و تا وقتی در آنجا هست باید نماز را شكسته بخواند اگر چه داخل در ركوع ركعت سوم شده باشد

(مساله 1347) مسافری كه قصد كرده ده روز در محلی بماند، اگر بیشتر از ده روز در آنجا بماند، تا وقتی مسافرت نكرده، باید نمازش را تمام بخواند و لازم نیست دوباره قصد ماندن ده روز كند

(مساله 1348) مسافری كه قصد كرده ده روز در محلی بماند، باید روزة واجب را بگیرد و می تواند روزة مستحبی را هم بجا آورد و نماز جمعه و نافلة ظهر و عصر و عشا را هم بخواند

(مساله 1349) مسافری كه قصد كرده ده روز در جائی بماند اگر بعد از خواندن یك نماز چهار ركعتی بخواهد بجائی كه كمتر از چهار فرسخ است برود و برگردد به محل اقامه خود باید نماز را تمام بخواند

(مساله1350) مسافری كه قصد كرده ده روز در جائی بماند، اگر بعد از خواندن یك نماز چهار ركعتی بخواهد بجای دیگری كه كمتر از هشت فرسخ است برود و ده روز در آنجا بماند، باید در رفتن و در جائی كه قصد ماندن ده روز كرده، نماز های خود را تمام بخواند ولی اگر جائی كه می خواهد برود هشت فرسخ یا بیشتر باشد باید موقع رفتن نماز های خود را شكسته بخواند و چنانچه در آنجا قصد ماندن ده روز كرد نمازش را تمام بخواند

(مساله1351) مسافری كه قصد كرده ده روز در محلی بماند

اگر بعد از خواندن یك نماز چهار ركعتی بخواهد بجائی كه كمتر از چهار فرسخ است برود، چنانچه مردد باشد كه به محل اولش برگردد یا نه، یا به كلی از برگشتنن به آن جا غافل باشد، یا بخواهد برگردد ولی مردد باشد كه ده روز در آنجا بماند یا نه، یا آنكه از ده روز ماندن در آنجا و مسافرت از آنجا غافل باشد، باید از وقتی كه می رود و بر می گردد و بعد از برگشتن، نمازهای خود را تمام بخواند

(مساله1352) اگر به خیال اینكه رفقایش می خواهند ده روز در محلی بمانند، قصد كند كه ده روز در آنجا بماند و بعد از خواندن یك نماز چهار ركعتی بفهمد كه آنها قصد نكرده اند، اگر چه خودش هم از ماندن منصرف شود، تا مدتی كه در آنجا هست باید نماز را تمام بخواند

(مساله1353) اگر مسافر بعد از رسیدن به هشت فرسخ سی روز در محلی بماند و در تمام سی روز در رفتن و ماندن مردد باشد، بعد از گذشتن سی روز اگر چه مقدار كمی در آنجا بماند، باید نماز را تمام بخواند ولی اگر پیش از رسیدن به هشت فرسخ در رفتن بقیة راه مرد د شود، اگر به مقدار چهار فرسخ آمده باشد، باید شكسته بخواند و اگر بقدر چهار فرسخ نباشد تمام بخواند

(مساله1354) مسافری كه می خواهد نه روز یا كمتر در محلی بماند اگر بعد از آنكه نه روز یا كمتر در آنجا ماند، بخواهد دوباره نه رو ز دیگر یا كمتر بمماند همینطور تا سی روز، روز سی و یكم باید نماز

را تمام بخواند

(مساله 1355) مسافری كه سی روز مردد بوده، در صورتی باید نماز ررا تمام بخواند كه سی روز در یك جا بماند، پس اگر مقداری از آن را در جائی و مقداری را در جای دیگر بماند، بعد از سی روز هم باید نماز را شكسته بخواند

مسائل متفرقه

(مساله1356) مسافر می تواند در مسجد الحرام و مسجد پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بلكه در تمام شهر مكه و مدینه و مسجد كوفه نمازش را تمام بخواند ولی اگر بخواهد در جائی كه اول جزء مسجد كوفه نبوده و بعد به این مسجد ا ضافه شده نماز بخواند، احتیاط واجب آن است كه شكسته بخواند و نیز مسافر می تواند در حائز حضرت سیدالشهداء (علیه السلام) نماز را تمام بخواند ولی احتیاط واجب آن است كه اگر دورتر از اطراف ضریح مقدس نماز بخواند شكسته بجا آورد

(مساله1357) كسی كه می داند مسافر است و باید نماز راشكسته بخواند، اگر در غیر چهار مكانی كه در مساله پیش گفته شد عمداً تمام بخواند، نمازش باطل است و نیز اگر فراموش كند كه نماز مسافر شكسته است و تمام بخواند اگر وقت هم گذشته قضا نماید

(مساله1358) كسی كه میداند مسافر است و باید نماز را شكسسته بخواند، اگر بدون توجه و بطور عادت تمام بخواند نمازش باطل است، و نیز اگر حكم مسافر و سفر خود را فراموش كرده باشد در صورتی كه وقت داشته باشد نمازش را دوباره بخواند و اگر وقت گذشته باشد باید قضا نماید

(مساله 1359) مسافری كه نمی داند باید نماز را شكسته بخواند، اگر

تمام بخواند نمازش صحیح است

(مساله1360) مسافری كه می داند باید نماز را شكسته بخواند اگر بعضی از خصوصیات آن را نداند مثلاً نداند كه در سفر هشت فرسخی باید شكسته بخواند، چنانچه تمام بخواند در صورتی كه وقت باقی است باید نماز را شكسته بخواند و اگر وقت گذشته بطور شكسته قضا نماید

(مساله1361) مسافری كه می داند باید نماز را شكسته بخواند، اگر به گمان اینكه سفر او كمتر از هشت فرسخ است تمام بخواند، وقتی بفهمد كه سفرش هشت فرسخ بوده، نمازی را كه تمام خوانده باید دوباره شكسته بخواند و اگر وقت گذشته بطور شكسته قضا نماید

(مساله1362) اگر فراموش كند كه مسافر است و نماز را تمام بخواند، چنانچه در وقت یادش بیاید، باید شكسته بجا آورد و اگر بعد از وقت یادش بیاید، قضاهای آن نماز بر او واجب نیست

(مساله 1363) كسی كه باید نماز را تمام بخواند، اگر شكسته بجا آورد در هر صورت نمازش باطل است

(مساله1364) اگر مشغول نماز چهار ركعتی شود و در بین نماز یادش بیاید كه مسافر است، یا ملتفت شود كه سفر او هشت فرسخ است، چنانچه به ركوع ركعت سوم نرفته، باید نماز را دو ركعتی تمام كند و اگر به ركوع ركعت سوم رفته نمازش باطل است ودر صورتی كه به مقدار خواندن یك ركعت هم وقت داشته باشد، باید نماز را شكسته بخواند

(مساله 1365) اگر مسافر بعضی از خصوصیات نماز مسافر را نداند، مثلاً نداند كه اگر چهار فرسخ برود و همان روز یا شب آن بر گردد باید شكسته بخواند چنانچه به نیت نماز چهار ركعتی مشغول

نماز شود، و پیش از ركوع ركعت سوم مساله را بفهمد باید نماز را دو ركعتی تمام كند و اگر در ركوع ملتفت شود نمازش باطل است و در صورتی كه به مقدار یك ركعت از وقت هم مانده باشد باید نماز را شكسته بخواند

(مساله 1366) مسافری كه باید نماز را تمام بخواند اگر به واسطة ندانستن مساله به نیت نماز دو ركعتی مشغول نماز شود و در بین نماز مساله را بفهمد، باید نماز را چهار ركعتی تمام كند و احتیاط مستحب آن است كه بعد از تمام شدن نماز دوباره آن نماز را چهار ركعتی بخواند

(مساله1367) مسافری كه نماز نخوانده، اگر پیش از تمام شدن وقت به وطنش برسد، یا بجائی برسد كه می خواهد ده روز در آنجا بماند، باید نماز را تمام بخواند و كسی كه مسافر نیست، اگر در اول وقت نماز نخواند و مسافرت كند، در سفر باید نماز را شكسته بخواند

(مساله1368) اگر از مسافری كه باید نماز را شكسته بخواند نماز ظهر یا عصر یا عشا قضا شود، باید آن را دو ركعتی قضا نماید اگر چه در غیر سفر بخواهد قضای آن را بجا آورد و اگر كسی كه مسافر نیست یكی از این سه نماز قصا سود، باید چهار ركعتی قضا نماید اگر چه در سفر بخواهد آن را قضا نماید

(مساله 1369) مستحب مسافر بعد از هر نمازی كه شكسته می خواند سی مرتبه بگوید سُبحان للهِ و الحمدُلِله و لا اِله اِلا اللهُ و اللُه اكبرُ و در تعقیب نماز ظهر و عصر و عشاء بیشتر سفارش شده است، بلكه بهتر

است در تعقیب این سه نماز شصت مرتبه بگوید

نماز قضا

(مساله 1370) كسی كه نماز واجب خود را در وقت آن نخوانده باید قضای آن را بجا آورد، اگر چه در تمام وقت نماز خواب مانده یا به واسطة مستی نماز نخوانه باشد، ولی نمازهای یومیه ای را كه زن در حال حیض یا نفاس نخوانده قضا ندارد

(مساله1371) اگر بعد از وقت نماز بفهمد نمازی را كه خوانده باطل بوده، باید قضای آن را بخواند

(مساله1372) كسی كه نماز قضا دارد، باید در خواندن آن كوتاهی نكند ولی واجب نیست فوراً آن را بجا آورد

(مساله1373) كسی كه نماز قضا دارد می تواند نماز مستحبی بخواند

(مساله1374) اگر انسان احتمال دهد كه نماز قضائی دارد یا نمازهائی را كه خوانده صحیح نبوده، مستحب است احتیاطاً قضای آنها را بجا آورد

(مساله 1375) در قضای نمازهای یومیه ترتیب لازم نیست مگر در نمازهائی كه د ر ادای آنها ترتیب هست

(مساله1376) اگر بخواهد قضای جند نماز غیر یومیه مانند نماز آیات را بخواند یا مثلاً بخواهد قضای یك نماز یومیه و چند نماز غیر یومیه را بخواند، لازم نیست آنها را به ترتیب بجا آورد

(مساله1377) اگر كسی نداند كه نمازهائی كه از قضا شده كدامیك جلوتر بوده لازم نیست بطوری بخواند كه ترتیب حاصل شود و هر یك را می تواند مقدم بدارد

(مساله 1378) اگر كسی كه نمازهائی از او قضا شده می داند كدام یك جلوتر قضا شده بهتر آن است كه به ترتیب قضا كند هر چند رعایت ترتیب واجب نیست

(مساله 1379) اگر برای میتی می خواهند نماز قضا بدهند

و می دانند آن میت ترتیب قضا شدن را می دانسته بهتر آن است طوری قضا را بجا آورند كه ترتیب حاصل شود هر چند لازم نیست

(مساله 1380) اگر برای میتی كه در مسالة پیش گفته شد بخواهند چند نفر را اجیر كنند كه نماز را بخوانند لازم نیست برای آنها وقت مرتب معین كنند كه با هم شروع نكنند در عمل

(مساله 1381) اگر بدانند كه میت ترتیب قضا شدن را نمی دانسته یا بدانند كه می دانسته یا نه یا بدانند در هر صورت لازم نیست به ترتیب برای او قضا بجا بیآورند

(مساله 1382) كسی كه چند نماز از او قضا شده و شمارة آنها را نمی داند مثلاً نمی داند چهار تا بوده یا پنج تا چنانچه مقدار كمتر را بخواند كافی است و همچنین اگر شمارة آنها را می دانسته و فراموش كرده اگر مقدار كمتر را بخواند كفایت می كند

(مساله 1383) كسی كه نماز قضا از همین روز یا روزهای پیش دارد می تواند قبل از خواندن نمازی كه قضا شده نماز ادائی را بخواند و لازم نیست نماز قضا را جلو بیندازد

(مساله 1384) كسی كه میداند یك نمازچهار ركعتی نخوانده و نمی داند نماز ظهر است یا عصر است یا عشاء اگر نماز چهار ركعتی بخواند به نیت قضای نمازی كه نخوانده كافی است

(مساله 1385) اگر از روزهای گذشته نماز های قضا دارد و یك نماز یا بیشتر هم از همان روز از او قضا شده، چنانچه برای قضای تمام آنها وقت ندارد، یا نمی خواهد همه را در آن روز بخواند، مستحب است

نماز قضای آن روز بیش از نماز ادا بخواند اگر چه ترتیب بین قضاها را می داند

(مساله 1386) تا انسان زنده است اگر چه از خواندن نماز قضاهای خود عاجز باشد، دیگری نمی تواند نمازهای او را قضا نماید

(مساله 1387) نماز قضا را با جماعت می شود خواند چه نماز امام جماعت ادا باشد یا قضا و لازم نیست هر دو یك نماز را بخوانند مثلاً اگر نماز قضای صبح را با نماز ظهر یا عصر امام بخواند اشكال ندارد

(مساله 1388) مستحب است بچه ممیز را یعنی بچه ای كه خوب وبد را می فهمد به نماز خواندن و عبادت های دیگر عادت دهند، بلكه مستحب است او را به قضای نماز هم وادار نمایند

نماز قضای پدر ومادر كه بر پسر بزرگتر واجب است

(مساله 1389) اگر پدر ومادر نماز و روزة خود را بجا نیاورده باشند، و چنانچه می توانسته اند قضا كنند، بر پسر بزرگتر واجب است كه بعد از مرگ آنها بجا آورد، یا برای آنها اجیر بگیرد و نیز روزه ای كه در سفر نگرفته اند، اگر چه نمی توانسته اند قضا كنند، احتیاط واجب آن است كه پسر بزرگتر قضا نماید، یا برای آنها اجیر بگیرد و قضای نماز و روزه ای كه پدر و مادر از روی طغیان و تمرد بجا نیاورده اند بر پسر بزرگتر واجب نیست این حكم دربارة پدر ثابت است و نسبت به مادر نیز احتیاط واجب آن است كه مراعات شود

(مساله 1390) اگر پسر بزرگتر شك دارد كه پدر ومادر نماز و روزة قضا داشته اند یا نه، چیزی بر او واجب نیست

(مساله 1391) اگر پسر بزرگتر

بداند كه پدر ومادرش نماز قضا داشته اند و شك كند كه بجا آورده اند یا نه، بنابر احتیاط واجب باید قضا نماید

(مساله 1392) اگر معلوم نباشد كه پسر بزرگتر كدام است، قضای نماز روزة پدر ومادر بر هیچ كدام از پسرها واجب نیست ولی احتیاط مستحب آن است كه نماز و روزة او را بین خودشان قسمت كنند، یا برای نجام آن قرعه بزنند

(مساله 1393) اگر میت وصیت كرده باشد كه برای نماز و روزة او اجیر بگیرند بعد از آنكه اجیر، نماز و روزة او را بطور صحیح بجا آورد، بر پسر بزرگتر چیزی واجب نیست

(مساله 1394) اگر پسر بزرگتر بخواهد نماز پدر یا مادر را بخواند، باید به تكلیف خود عمل كند مثلاً قضای نماز ها را باید ایستاده بخواند هر چند پدر یا مادر قدرت ایستادن را نداشته اند

(مساله 1395) كسی كه خودش نماز و روزة قضا دارد، اگر نماز و روزة پدر و مادر هم بر او واجب شود، هر كدام را اول بجا آورد صحیح است

(مساله 1396) اگر پسر بزرگتر موقع مرگ پدر یا مادر نابالغ یا دیوانه باشد وقتی كه بالغ شد یا عاقل گردید، باید نماز و روزة پدر را قضا نماید و چنانچه پیش از بالغ شدن یا عاقل شدن بمیرد، بر پسر دوم چیزی واجب نیست

(مساله 1397) اگر پسر بزرگتر پیش از آنكه نماز و روزة پدر ومادر را قضا كند بمیرد، بر پسر دوم چیزی واجب نیست

فضیلت نماز جماعت

نماز جماعت از دیدگاه اسللام كه یك از دیدگاه اسلام كه یك دین اجتماعی است و برایاجتماعات دینی و حضور

مردم در صحنة اجتماعات اسلامی اهمیت فراوان قائل است بسیار با اهمیت است و لذا مستحب موكد است كه مسلمانان نمازهای واجب مخصوصاً نمازهای مخصوصاً نمازهای یومیه را به جماعت بخوانند

حضرت باقر (علیهما السلام) فرمودند: « نماز جماعت نسبت به نمازی كه فرادی خوانده شود، 24درجه برتری و مزیت دارد »

در حدیثی، زراره از حضرت صادق (علیه السلام) می پرسند: « اینكه می گویند یك نماز با جماعت، از 25نمازی كه به تنهایی خوانده شود با فضیلت تر است درست ؟ » حضرتش فرمودند: « بلی درست گفته اند »

پرسید: « آیا دو نفر كه یكی از آنها امام و دیگری ماموم باشد نیز جماعت است ؟ » حضرت فرمود: « بلی و ماموم در این صورت در طرف راست امام بایستد » و بطور كلی در احادیث اسلامی به منظور تشویق و ترغیب مردم برای حضور در مساجد و مراكز نماز جماعت، حتی برای هر گامی كه در این راه برداشته شود فضیلت و ثواب ذكر شده است كه از جمله در وصایای حضرت پیغمبر اكرم (صلی الله علیه و آله سلم) به حضرت علی (علیه السلام) آمده است، سه چیز باعث بالا رفتن درجه و مقام انسان در پیشگاه خداوند است:

1-در هوای سرد وضو گرفتن

2-پس از هر نماز، انتظار نما ز بعد را كشیدن (كه علامت اشتیاق انسان به عبادت پروردگار است)

3-شب وروز به سوی اجتماعات مسلمانان گام برداشتن »

حضرت رسول اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: جبرئیل با 70هزار فرشته از جانب پروردگار پس از نماز ظهر به سوی من آمد و

گفت: « یا محمد پروردگار تو به تو سلام می رساند و دو هدیه برای تو فرستاده است »

گفتم: « آن دو هدیه كدم است ؟ »

كفت: « یكی نماز « وتر » كه سه ركعت است (منظور نماز شفع و وتر كه جزء نما ز شب و دارای ثواب و فضیلت بسیار است) و یكی دیگر خواندن نماز پنجگانه به جماعت است » گفتم: « اگر یك نفر به امام جماعت اقتدا كند، هر ركعت از نماز آنها ثواب صدو پنجاه ركعت نماز را دارد و اگر دو نفر اقتدا كنند، هر ركعت ثواب ششصد نماز دارد و اگر سه نفر

اقتدا كنند، هر ركعت از نماز آنان ثواب یك هزار و دویست ركعت و اگر 4نفر اقتدا نمایند، هر ركعت ثواب دو هزار و چهارصد نماز را دارد و هر چه بیشتر شوند ثواب نمازشان به همین ترتیب بیشتر می شود تا به ده نفر برسند و تعداد آنها كه از 10گذشت اگر تمام آسمانها كاغذ و همة دریاها مركب و درختها قلم و جن و انس و ملائكه بخواهند بنویسند،

نمی توانند ثواب یك ركعت آن را بنویسند » براساس احادیث اسلامی، ثئاب نماز جماعت با افزوده شدن مزایای دیگری از قبیل عالم بودن امام جمماعت یا از سادات بودن او كه حضرت صادق (علیه السلام) فرمودند: « یك ركعت نماز پشت سر عالم، دارای ثواب هزار ركعت است و پشت سر سید دارای ثواب یك صد ركعت است » و همچنین هر چه امام جماعت با فضیلت تر باشد ثواب نماز جماعت نیز زیادتر خواهد بود و نیز با

توجه به تفاوت مسجدها در فضیلت كه ثواب نماز در مسجد بازار، دوازده برابر و در مسجد محل 25برابر و در مسجد جامع 100برابر است واجتماع هر یك از آنها با جماعت موجب افزایش ثواب می گردد و هر اندازه كه امام جماعت با تعهد تر و پرهیزكارتر و با فضیلت تر و مامومین نیز هر چه با فضیلت تر و از لحاظ تعداد همانطور كه گفته شد بیشتر باشند، ثواب آن بیشتر خواهد گشت

نماز جماعت

(مساله 1398) حاضر نشدن به نماز جماعت از روی بی اعتنائی جایز نیست و سزاوارنیست كه انسان بدون عذر نماز جماعت را ترك كند

(مساله1399) مستحب است انسان صبر كند كه نماز را به جماعت بخواند و نماز جماعت از نماز اول وقت كه فرادی یعنی تنها خوانده شود بهتر است و نیز نماز جماعتی را كه مختصر بخوانند از نماز فرادی كه آن را طول بدهند بهتر می باشد

(مساله1400) وقتی كه جماعت برپا می شود، مستحب است كسی كه نمازش را فرادی خوانده دوباره با جماعت بخواند و اگر بعد بفهمد كه نماز اولش باطل بوده، نماز دوم او كافی است

(مساله1401) اگر امام یا ماموم بخواهد نمازی را كه به جماعتخوانده دوباره با جماعت بخواند، در صورتی كه جماعت دوم و اشخاص آن غیر از اول باشد اشكال ندارد

(مساله1402) كسی كه در نماز وسواس دارد و فقط در صورتی كه نماز جماعت بخواند، از وسواس راحت می شود، باید نماز را با جماعت بخواند

(مساله 1403) اگر پدر یا مادر به فرزند خود امر كند كه نماز را به جماعت بخواند، در صورتی كه ترك

آن موجب اذیت و ناراحتی آنها شود نماز جماعت بر او واجب می شود

(مساله 1404) نمازهای مستحبی را نمی شود به جماعت خواند، مگر نماز استسقاء كه برای آمدن باران می خوانند و نمازی كه واجب بوده و به جهتی مستحب شده است مانند نماز عید فطر و قربان كه در زمان امام واجب بوده و به واسطة غائب شدن ایشان مستحب می باشد

(مساله1405) موقعی كه امام جماعت نماز یومیه می خواند، هر كدام از نماز های یومیه را می شود به او اقتدا كرد

(مساله1406) اگر امام جماعت قضای نماز یومیة را می خواند، می شود به او اقتدا كرد ولی اگر نمازش را احتیاطاً قضا می كند یا قضای نماز كس دیگر را می خواند، اگر چه برای آن پول نگرفته باشد، اقتدای به او اشكال دارد مگر انسان بداند كه از آن كس كه برای او قضا می خواند نماز فوت شده كه در این صورت اقتدای به او اشكال ندارد

(مساله1407) اگر انسان نداند نمازی را كه امام می خواند نماز واجب یومیه است یا نماز مستحب، نمی تواند به ا و اقتدا كند

(مساله1408) اگر امام در محراب باشد و كسی پشت سر او اقتدا نكرده باشد كسانی كه دو طرف محراب ایستاده اند و به واسطة دیوار محراب امام را نمی بیند نمی توانند اقتدا كنند، بلی اگر كسی پشت سر امام اقتدا كرده باشد اقتدا كردن كسانی كه دو طرف او ایستاده اند و اتصال دارندو به واسطة دیوار محراب امام را نمی بینند اشكال ندارد

(مساله1409) اگر به واسطة درازی صف اول ؤ كسانی كه

دو طرف صف ایستاده اند امام را نبینند می توانند اقتدا كنند و نیز اگر به واسطة درازی یكی از صفهای دیگر كسانی كه دو طرف آن ایستاده اند، صف جلوی خود را نبینند می توانند اقتدا نمایند

(مساله 1410) اگر صفهای جماعت تا درب مسجد برسد، كسی كه مقابل درب پشت صف ایستاده نمازش صحیح است و نیز نماز كسانی كه پشت سر او اقتدا می كنند صحیح می باشد، و همچنین نماز كسانی كه دو طرف او ایستاده اند و به او اتصال دارند صحیح است اگر چه صف جلو را نبینند

(مساله1411) كسی كه پشت ستون ایستاده، اگر از طرف راست یا چپ به واسطة ماموم دیگر به امام متصل نباشد، نمی تواند اقتدا كند

(مساله1412) جای ایستادن امام باید از جای ماموم بلندتر نباشد، ولی اگر مكان امام مقدار خیلی كمی بلندتر باشد اشكال ندارد ونیز اگر زمین سراشیب باشد و امام در طرفی كه بلندتراست بایستد درصورتی كه سراشیبی آن زیاد نباشد و طوری باشد كه به آن زمین مسطح بگویند مانعی ندارد

(مساله 1413) اگر جای ماموم بلندتر از جای امام باشد در صورتی كه بلندی به مقدار متعارف زمان قدیم باشد مثل آنكه امام در صحن مسجد و ماموم در پشت بام بایستد اشكال ندارد ولی اگر مثل ساختمانهای چند طبقة این زمان باشد، جماعت اشكال دارد

(مساله1414) اگر بین كسانی كه در یك صف ایستاده اند بچه ممیز یعنی بچه ای كه خوب و بد را می فهمد فاصله شود، چنانچه ندانند نماز او باطل است می توانند اقتدا كنند

(مساله 1415) بععد از تكبیر امام اگر

صف جلو آمادة نماز و تكبیر گفتن آنان نزدیك باشد كسی كه در صف بعد ایستاده، می تواند تكبیر بگوید ولی احتیاط مستحب آن است كه صبر كند تا تكبیر صف جلو تمام شود

(مساله 1416) اگر بداند نماز یك صف از صفهای جلو باطل است، در صفهای بعد نمی تواند اقتدا كند، ولی اگر نداند نماز آنان صحیح است یا نه، می تواند اقتدا نماید

(مساله1417) هر گاه بداند نماز امام باطل ا ست مثلاً بداند امام وضو ندارد، اگر چه خود امام ماتفت نباشد، نمی تواند به او اقتدا كند

(مساله 1418) اگر ماموم بعد از نماز بفهمد كه امام عادل نبوده یا كافر بوده یا به جهتی نمازش باطل بوده، مثلاً بی وضو نماز خوانده نمازش صحیح است

(مساله 1419) اگر در بین نماز شك كند كه اقتدا كرده یا نه، چنانچه در حالی باشد كه وظیفة ماموم است مثلاً به حمد و سورة امام گوش می دهد، می تواند نماز را به جماعت تمام كند و اگر مشغول كاری باشد كه هم وظیفة امام و هم وظیفة ماموم است مثلاً در

ركوع یا سجده باشد، باید نماز را به نیت فردای تمام نماید

(مساله 1420) انساان در بین نماز جماعت می تواند نیت فرادی كند

(مساله1421) اگر ماموم به واسطة عذری بعد از حمد و سورة امم نیت فردای كند لازم نیست حود و سوره را بخواند، ولی اگر پیش از تمام شدن حمد و سوره نیت فرادی نماید، باید مقداری را كه امام نخوانده بخواند

(مساله 1422) اگر در بین نماز جماعت نیت فرادی نماید، بنابر احتیاط واجب نباید دوباره

نیت جماعت كند همچنین اگر مردد شود كه نیت فرادی كند یا نه و بعد تصمیم بگیرد نماز را با جماعت تمام كند، نمازش خالی از اشكال نیست

(مساله1423) اگر شك كند كه نیت فرادی كرده یا نه، باید بنا بگذارد كه نیت فرادی نكرده است

(مساله 1424) اگر موقعی كه امام در ركوع است اقتدا كند و به ركوع امام برسد، اگرچه ذكر امام تمام شده باشد، نمازش بطور جماعت صحیح است و یك ركعت حساب می شود اما اگر به مقدار ركوع خم شود و به ركوع امام نرسد نمازش بطور فرادی صحیح می باشد و باید آن را تمام نماید

(مساله1425) اگر موقعی كه امام در ركوع است اقتدا كند و به مقدار ركوع خم شود و شك كند كه به ركوع امام رسیده یا نه، نمازش صحیح است و فرادی می شود

(مساله1426) اگر موقعی كه امام در ركوع است اقتدا كند و پیش از آنكه به اندازة ركوع خم شود، امام سر از ركوع بردارد، می تواند نیت فرادی كند یا صبر كند تا امام برای ركعت بعد برخیزد و آن را ركعت اول نماز خود حساب كند ولی اگر برخاستن امام بقدری طول بكشد كه نگویند این شخص نماز جماعت می خواند باید نیت فادی نماید

(مساله1427) اگر اول نماز یا بین حمد و سوره اقتدا كند و پیش از ان كه به ركوع رود، امام سر از ركوع بردارد نماز او بطور جماعت صحیح است و باید ركوع كند و خود را به امام برساند

(مساله 1428) اگر موقعی برسد كه امام مشغول خواندن تشهد آخر نماز است

چنانچه بخواهد به ثواب جماعت برسد، باید بعد از نیت و گفتن تكبیره الاحرام بنشیند و تشهد را باامام بخواند ولی سلام را نگوید و صبر كند تا امام سلام نماز را بدهد، بعد بایستد وبدون آنكه دوباره نیت كند و تكبیر بگوید، حمد و سوره را بخواند و آن را ركعت اول نماز خود حساب كند

(مساله1429) ماموم نباید جلوتر از امام بایستد و بنابر احتیاط واجب قدری عفب تر از امام بایستد و چنانچه قد او بلند تر از امام باشد بنابر احتیاط واجب باید طوری بایستد كه در ركوع و سجود نیز جلوتر از امام نباشد

(مساله1430) در نماز جماعت باید بین ماموم و امام پرده و مانند آن كه پشت آن دیده نمی شود فاصله نباشد بلكه شیشه و مانند آن نیز نباید فاصله باشد و همچنین است بین انسان و ماموم دیگری كه انسان به واسطة او به امام متصل شده است، ولی اگر امام مرد

و ماموم زن باشد، چنانچه بین آن زن و امام یا بین آن زن و ماموم دیگری كه مرد است و زن به واسطة او به امام متصل شده است پرده و مانند آن باشد اشكال ندارد

(مساله1431) اگر بعد از شروع به نماز بین ماموم و امام، یا بین ماموم و كسی كه ماموم به واسطة او متصل به امام است، پرده یا چیز دیگری كه پشت آن را نمی توان دید فاصله شود، نمازش فرادی می شود و صحیح است

(مساله1432) اگر بین جای سجدة ماموم و جای ایستادن امام بقدر گشادی بین دو قدم فاصله باشد اشكال ندارد، و نیز اگر

بین انسان و مامومی كه جلوی او ایستاده و به وسیلة او به امام متصل است به همین فاصله باشد نمازش اشكال ندارد و احتیاط مستحب آن است كه جای سجدة ماموم با جای كسی كه جلوی او ایستاده، هیچ فاصله نداشه باشد

(مساله1433) اگر ماموم به واسطة كسی كه طرف راست یا چپ او اقتدا كرده به امام متصل باشد و از جلو به امام متصل نباشد، چنانچه به اندازة گشادی بین دو قدم هم فاصله داشته باشد نمازش صحیح است

(مساله 1434) اگر در نماز، بین ماموم و امام یا بین ماموم و كسی كه ماموم به واسطة او به امام متصل است بیشتر از یك قدم بزرگ فاصله پیدا شود نمازش فرادی می شود و صحیح است و قصد فرادی هم لازم نیست

(مساله1435) اگر نماز همة كسانی كه در صف جلو هستند تمام شود، یا همه نیت فرادی نمایند، اگر فاصله به اندازة یك قدم بزرگ نباشد نماز صف بعد بطور جماعت صحیح و اگر بیشتر از این مقدار باشد فرادی می شود و صحیح است

(مساله1436) اگر در ركعت دوم اقتدا كند، قنوت و تشهد را با امام می خواند و احتیاط آن است كه موقع خواندن تشهد انگشتان دست و سینة پا را به زمین بگذارد و زانوها رابلند كند، و باید بعد از تشهد با امام برخیزد و حمد و سوره را بخواند، و اگر برای سوره وقت ندارد، حمد را تمام كند ودر ركوع یا سجده خود را به امام برساند، یا نیت فرادی كند و نمازش صحیح است ولی اگر در سجده به امام برسد بهتر

است كه احتیاطاً نماز را دوباره بخواند

(مساله1437) اگر موقعی كه امام در ركعت دوم نماز چهار ركعتی است اقتدا كند، باید در ركعت دوم نمازش كه ركعت سوم امام است بعد از دو سجده بنشیند و تشهد را به مقدار وا جب بخواند و برخیزد و چنانچه برای گفتن سه مرتبه تسبیحات وقت ندارد، یك مرتبه بگوید و در ركوع با سجده خود را به امام برساند

(مساله 1438) اگر امام در كعت سوم یا چهارم باشد و ماموم بداند كه اگر اقتدا كند و حمد را بخواند به ركوع امام نمی رسد، بنابر احتیاط واجب باید صبر كند تا امام به ركوع رود، بعد اقتدا نماید

(مساله1439) اگر در ركعت سوم یا چهارم امام اقتدا كند، باید حمد و سوره را بخواند و اگر برای سوره وقت ندارد، باید حمد راتمام كند ودر ركوع یاسجده خود را به امام برساند، ولی اگر در سجده به امام برسد بهتر است كه احتیاطاً نماز را دوباره بخواند

(مساله1440) كسی كه میداند اگر سوره را بخواند در ركوع به امام نمی رسد، باید سوره را نخواند ولی اگر خواند نمازش صحیح است

(مساله1441) كسی كه اطمینان دارد كه اگر سوره راشروع كند یا تمام نماید به ركوع امام می رسد، احتیاط واجب آن است كه سوره را شروع كند، یا اگر شروع كرده تمام نماید

(مساله1442) كسی كه یقین دارد، اگر سوره را بخواند به ركوع امام می رسد، چنانچه سوره راد بخواند و به ركوع نرسد نمازش صحیح است

(مساله1443) اگر امام ایستاده باشد و ماموم نداند كه در كدام ركعت است می تواند اقتدا

كند، ولی باید حمد وسوره را به قصد قربت بخواند و اگر چه بعد بفهمد كه امام در ركعت اول یا دوم بوده، نمازش صحیح است

(مساله1444) اگر به خیال اینكه امام در كعت اول یا دوم است، حمد و سوره نخواند و بعد از ركوع بفهمد كه در ركعت سوم یا چهارم بوده، نمازش صحیح است ولی اگر پیش از ركوع بفهمد، باید حمد و سوره را بخواند و اگر وقت ندارد، فقط حمد را بخواند و در ركوع یا سجده خود را به امام برساند

(مساله 1445) اگر به خیال اینكه امام در ركعت سوم یا چهارم است حمد و سوره بخواند و پیش از ركوع یا بعد از آن بفهمد كه در ركعت اول یا دوم بوده، نمازش صحیح است

(مساله 1446) اگر موقعی كه مشغول نماز مستحبی است جماعت بر پا شود، چنانچه اطمینان ندارد كه اگر نماز را تمام كند به جماعت برسد، مستحب است نماز را رها كند و مشغول نماز جماعت شود بلكه اگر اطمینان نداشته باشد كه به نماز اول برسد مستحب است به همین دستور رفتار نماید

(مساله 1447) اگر موقعی كه مشغول نماز سه ركعتی یا چهار ركعتی است جماعت بر پا شود، چنانچه به ركوع ركعت سو م نرفته و اطمینان ندارد كه اگر نماز را تمام كند به جماعت برسد مستحب است به نیت نماز مستحبی نماز را دو ركعتی تمام كند و خود را به جماعت برساند

(مساله 1448) اگر نماز امام تمام شود و ماموم مشغول تشهد یا سلام اول باشد، لازم نیست نیت فرادی كند

(مساله 1449) كسی كه یك

ركعت از امام عقب مانده وقتی امام تشهد ركعت آخر را می تواند برخیزد و نماز را تمام كند و یا انگشتان دست و سینة پا را به زمین بگذارد و زانو ها را بلند نگهدارد و صبر كند تا امام سلام نماز بگوید و بعد برخیزد

شرائط امام جماعت

(مساله 1450) امام جماعت باید بالغ و عاقل و شیعه دوازده امامی و عادل حلال زاده باشد و نماز را بطور صحیح بخواند و نیز اگر ماموم مرد است امام اوهم باید مرد باشد و اقتدا كردن بچة ممیز كه خوب وبد را می فهمد به بچة ممیز دیگر مانعی ندارد اگر چه آثار جماعت بر او مترتب نمی شود

(مساله 1451) امامی را كه عادل می دانسته، اگر شك كند به عدالت خود باقی است یا نه، می تواند به او اقتدا نماید

(مساله 1452) كسی كه ایستاده نماز می خواند، نمی تواند به كسی كه نشسته یا خوابیده نماز می خواند اقتدا كند و كسی كه نشسته نماز می خواند، نمی تواند به كسی كه خوابیده نماز می خواند اقتدا نماید

(مساله 1453) كسی كه نشسته نماز می خواند، می تواند به كسی نشسته نماز می خواند اقتدا كند و كسی كه خوابیده است می تواند به كسی كه نشسته و یا خوابیده نماز می خواند اقتدا نماید

(مساله 1454) اگر امام جماعت به واسطة عذری با لباس نجس یا با تیمم یا با وضوی جبیره ای نماز بخواند، می شود به اقتدا كرد

(مساله 1455) اگر امام مرضی دارد كه نمی تواند از بیرون آمدن بول وغائط خودداری كند می شود به اقتدا كرد

و نیز زنی كه مستحاضه نیست می تواند به زن مستحاضه اقتدا نماید

(مساله 1456) بنابر احتیاط واجب كسی كه مرض خورده یا پیسی دارد، نباید امام جماعت شود

احكام جماعت

(مساله 1457) موقعی كه ماموم نیت می كند، باید امام را معین نماید ولی دانستن اسم او لازم نیست، مثلاً اگر نیت كند اقتدا می كنم به امام حاضر نمازش صحیح است

(مساله 1459) اگر ماموم در ركعت اول ودوم نماز صبح و مغرب و عشا صدای حمد و سورة امام را بشنود، اگر چه كلمات را تشخیص ندهد، باید حمد وسوره را نخواند و اگر صدای امام را نشنود مستحب است حمد وسوره بخواند ولی باید آهسته بخواند وچنانچه سهواً بلند بخواند اشكال ندارد

(مساله 1460) اگر ماموم بعضی از كلمات حمد وسورة امام رابشنود، احتیاط واجب آن است حمد و سوره را نخواند

(مساله 1461) اگر ماموم سهواً حمد و سوره بخواند، یا خیال كند صضدائی را كه می شنود صدای امام نیست و حمد و سوره بخواند و بعد بفهمد صدای امام بوده، نمازش صحیح است

(مساله 1462) اگر شك كند كه صدای امام را می شنود یا نه، یا صدائی بشنود و نداند صدای امام است یا صدای كس دیگر، می تواند حمد و سوره بخواند

(مساله 1463) ماموم باید در ركعت اول و دوم نماز ظهر و عصر حمد و سوره نخواند و مستحب است بجای آن ذكر بگوید

(مساله 1464) ماموم نباید تكبیره الاحرام را پیش از امام بگوید بلكه احتیاط واجب آن است كه تا تكبیر امام تمام نشده تكبیر نگوید

(مساله 1465) اگر ماموم پیش از امام

سهواً هم سلام دهد نمازش صحیح است

(مساله 1466) اگر ماموم غیر از تكبیره الاحرام و سلام چیزهای دیگر نماز را پیش از امام بگوید اشكال ندارد ولی اگر آنها را بشنود، یا بداند امام چه وقت می گوید، احتیاط مستحب آن است كه پیش از امام نگوید

(مساله 1467) ماموم باید به غیر از آنچه در نماز خوانده می شود، كارهای ریگر ان مانند ركوع و سجود را با امام یا كمی بعد از امام بجا آورد و اگر عمداً پیش از امام یا مدتی بعد از امام انجام دهد معصیت كرده ولی نمازش صحیح است اما اگر در حال قرائت امام به ركوع رود، نمازش باطل می شود و نیز اگر در دو ركن پشت سر هم از امام جلو یا عقب بیافتد بنابر احتیاط واجب باید نماز را تمام بكند و دوباره بخواند اگر چه بعید نیست نمازش صحیح باشد و فرادی شود

(مساله 1468) اگر سهواً پیش از امام سر از ركوع بردارد، چنانچه امام در ركوع باشد، باید به ركوع برگردد و با امام سربردارد و در این صورت زیاد شدن ركوع كه ركن است نماز را باطل نمی كند ولی اگر به ركوع برگردد و پیش از آنكه به ركوع برسد، امام سربردارد نمازش باطل است

(مساله 1469) اگر اشتباهاً سربردارد و ببیند امام در سجده است باید به سجده برگردد و چنانچه در هر دو سجده این اتفاق بیفتد برای زیاد شدن دوسجده كه ركن است نماز باطل نمی شود

(مساله1470) كسی كه اشتباهاً پیش از امام سر از سجده برداشته هر گاه به سجده برگردد، و هنوز

به سجده نرسیده امام سر بردارد، نمازش صحیح است ولی اگر در هر دو سجده این اتفاق بیفتد، نماز باطل است

(مساله1471) اگر اشتباهاً سر از ركوع یا سجده بردارد و سهواً یا به خیال اینكه به امام نمی رسد، به ركوع یا سجده نرود، نمازش صحیح است

(مساله 1472) اگر سر از سجده بردارد و ببیند امام در سجده است، چنانچه به خیال اینكه سجدة اول امام است، به قصد اینكه با امام سجده كند به سجده رود و بفهمد سجدة دوم امام بوده، سجدة دوم او حساب می شود و اگر به خیال اینكه سجده دوم امام است به سجده رود و بفهمد سجده اول امام بوده باید به قصد اینكه یا امام سجده كند تمام كند و دوباره با امام به سجده رود و در هر دو صورت بهتر آن است كه نماز را به جماعت تمام كند و دوباره بخواند

(مساله 1473) اگر سهواً پیش ار امام به ركوع رود و طور باشد كه اگر سر بردارد به مقداری از قرائت امام می رسد، چنانچه سر بردارد و با امام به ركوع رود وطوری باشد كه اگر برگرد د به چیزی از قرائت امام نمی رسد، احتیاط واجب آن است كه سر بردارد و با امام نماز را تمام كند و نمازش صحیح است و اگر سر برندارد تا امام برسد باز هم نمازش صحیح است

(مساله1475) اگر پیش از امام به سجده رود، احتیاط واجب آن است كه سر بردارد و با امام به سجده رود و اگر برنداشت نمازش صحیح است

(مساله 1476) اگر امام در ركعتی كه قنوت

ندارد اشتباهاً قنوت بخواند، یا در ركعتی كه تشهد ندارد اشتباهاً مشغول خواندن تشهد شود ماموم نباید قنوت و تشهد را بخواند ولی نمی تواند پیش از امام به ركوع رود، یا پیش از ایستادن امام بایستد بلكه باید صبر كند تا قنوت و تشهد امام تمام شود و بقیة نماز را با او بخواند

چیزهائی كه در نماز جماعت مستحب است

(مساله1477) اگر ماموم یك مرد باشد، مستحب است طرف راست امام بایستد و اگر زن باشد، مستحب است در طرف راست امام طوری بایستد كه جای سجده اش مساوی زانو یا قدم امام باشد و اگر یك مرد و یك زنیا یك مرد و چند زن باشند مستحب است مرد طرف راست امام و باقی پشت سر امام بایستد و اگر چند مرد یا چند زن باشند، مستحب است پشت سر امام بایستد و اگر چند مرد و چند زن باشند، مستحب است مردها عقب امام و زنها پشت مردها بایستد

(مساله1478) اگر امام و ماموم هر دو زن باشند احتیاط آن است كه امام كمی جلوتر بایستد

(مساله 1479) مستحب است امام در وسط صف بایستد و اهل علم و كمال و تقوی در صف اول بایستد

(مساله 1480) مستحب است صفهای جماعت منظم باشد و بین كسانی یك صف ایستاده اند فاصله نباشد و شانة آنان ردیف یكدیگر باشد

(مساله1481) مستحب است بعد از گفتن قد قامتِ الصلاهُ مامومین برخیزند

(مساله1482) مستحب است امام جماعت حال مامومی را كه از دیگران ضعیف تر است رعایت كند و عجله نكند تا افراد ضعیف به او برسند و نیز مستحب است قنوت و ركوع و سجود را طول ندهد،

مگر بداند همة كسانی كه به او اقتدا كرده اند مایلند

(مساله1483) مستحب است امام جماعت در حمد و سوره و ذكرهائی كه بلند می خواند صدای خود را بقدری بلند كند كه دیگران بشنوند، ولی باید پیش از اندازه صدا رابلند نكند

(مساله1484) اگر امام در ركوع بفهمد كسی تازه رسیده و می خواهد اقتداكند مستحب است ركوع را دو برابر همیشه طول بدهد و بعد برخیزد، اگر چه بفهمد كس دیگری هم برای اقتدا وارد شده است

چیزهائی كه در نماز جماعت مكروه است

(مساله1485) اگر د ر صفهای جماعت جا باشد، مكروه است انسان تنها بایستد

(مساله 1486) مكروه است ماموم ذكرهای نماز را طوری بگوید كه امام بشنود

(مساله1487) مسافری كه نماز ظهر و عصر و عشا را دو ركعت می خواند مكروه است در این نمازها به كسی كه مسافر نیست اقتدا كند و كسی كه مسافر نیست در این نمازها به مسافر اقتدا نماید

نماز آیات

(مساله 1488) نماز آیات كه دستور آن بعداً گفته خواهد شد بهواسطة چهار چیز واجب می شود:

اول: گرفتن خورشید

دوم: گرفتن ماه اگر چه مقدار كمی از آنها گرفته شود و كسی هم از آن نترسد

سوم: زلزله اگر چه كسی هم نترسد

چهارم: رعد و برق و بادهای سیاه و سرخ ومانند اینها در صورتی كه بیشتر مردم بترسنند و نیز بنابر احتیاط واجب در حوادث وحشتناك زمینی مانند شكاافتن و فرو رفتن زمین در صورتی كه بیشتر مردم بترسند، باید نماز آیات بخوانند

(مساله 1489) اگر از چیزهائی كه نماز آیات برای آنها واجب است بیشتر از یكی اتفاق بیفتد، انسان باید برای هر یك از آنها یك نماز آیات بخواند، مثلاً اگر خورشید بگیرد و زلزله هم بشود، بایددو نمناز آیات بخواند

(مساله1490) كسی كه چند نماز آیات بر او واجب است، اگر چه همة آنها برای یك چیز بر او واجب شده باشد، مثلاً سه مرتبه خورشید گرفته و نماز آنها را نخوانده است یا برای چند چیز باشد مثلاً برای آفتاب گرفتن و ماه گرفتن و زلزله، نمازهائی بر او واجب شده باشد موقعی كه قضای آنها ر ا می خواند لازم نیست معین

كند كه برای كدام یك آنها باشد

(مساله1491) چیزهائی كه نماز آیات برای آنها واجب است، در هر شهری یا نقطة دیگری كه اتفاق بیفتد مردم همان شهر و آن نقطه باید نماز آیات بخوانند و بر مردم جاهای دیگر واجب نیست

(مساله1492) از وقتی كه خورشید یا ماه شروع به گرفتن می كند، انسان باید نماز آیات را بخواند و بنابر احتیاط واجب، باید از وقتی كه شروع به بتز شدن می كند به تالخیر نیندازد

(مساله1493) اگر خواندن نماز آیات را بقدری تاخیر بیندازد كه آفتاب یا ماه شروع به باز شدن كند، بنابر احتیاط واجب باید نیت ادا و قضا نكند ولی اگر بعد از باز شدن تمام آن، نماز بخواند باید نیت قضا نماید

(مساله1494) اگر مدت گرفتن خورشید یا ماه بیشتر از خواندن یك ركعت باشد ولی انسان نماز را نخواند، تابه اندازة خواندن یك ركعت به آخر وقت آن مانده باشد باید نیت ادا كند بلكه اگر مدت گرفتن آنها به اندازة خواندن یك ركعت هم باشد بنابر احتیاط واجب باید نماز آیات را بخواند و ادا است

(مساله1495) موقعی كه زلزله و رعد و برق و مانند اینها اتفاق می افتد، انسان باید فوراً نماز آیات را بخواند و اگر نخواند معصیت كرده و تا آخر عمر بر او واجب است و هر وقت بخواند ادا است

(مساله1496) اگر بعد از باز شدن آفتاب یا ماه بفهمد كه تمام آن گرفته بوده، باید قضای نماز آیات را بخواند ولی اگر بفهمد مقداری از آن گرفته بوده قضا بر او واجب نیست

(مساله1497) اگر عده ای بگویند كه خورشید یا

ماه گرفته است، چنانچه انسان از گفتة انان یقین پیدا نكند و نماز آیات نخواند و بعد معلوم شود راست گفته اند، در صورتی كه تمام خورشید یا ماه گرفته باشد، باید نماز آیات را بخواند ولی اگر مقداری از آن گرفته باشد خواندن نماز آیات بر او واجب نیست و همچنین است اگر دوو نفر كه عادل بودن آنان معلوم نیست بگویند خورشید یا ماه گرفته، بعد معلوم شود كه عادل بوده اند

(مساله1498) اگر انسان به گفته كسانی كه از روی قاعدة علمی وقت گرفتن خورشید و ماه را میدانند، اطمینان پیدا كند كه خورشید یا ماه گرفته، بنابر احتیاط واجب باید نماز آیات را بخواند و نیز اگر بگویند فلان وقت خورشید یا ماه می گیرد و فلان مقدار طول میكشد و انسان به گفتة آنان اطمینان پیدا كند، بنابر احتیاط واجب باید به حرف آنان عمل نماید، مثلاً اگر بگویند آفتاب فلان ساعت شروع به باز شدن می كند، احتیاطا باید نماز را از آن وقت تاخیر نیندازد

(مساله1499) اگ ربفهمد نماز آیاتی كه خوانده باطل بوده، باید دوباره بخواند و اگر وقت گذشته قضا نماید

(مساله1500) اگر در وقت نماز یومیه نماز آیات هم بر انسان واجب شود چنانچه برای هر دو نماز وقت دارد، هر كدام را اول بخواند اشكال ندارد و اگر وقت یكی از آن دو تنگ باشد، باید اول آن را بخواند و اگر وقت هر دو تنگ باشد، باید اول نماز یومیه را بخواند

(مساله1501) اگر در بین نماز یومیه بفهمد كه وقت نماز آیات تنگ است چنانچه وقت نماز یومیه هم تنگ باشد، باید

آن را تمام كند بعد نماز آیات را بخواند و اگر وقت نماز یومیه تنگ نباشد، باید آن را بشكند و اول نماز آیات، بعد نماز یومیه را بجا آورد

(مساله1502) اگر در بین نماز آیات بفهمد كه وقت نماز یومیه تنگ است، باید نماز آیات را رها كند و مشغول نماز یومیه شود وبعد از آن كه نماز را تمام كرد پیش از انجام كاری كه نماز را به بزند، بقیة نماز آیات را از همانجا كه رها كرده بخواند

(مساله1503) اگر در حال حیض یا نفاس زن آفتاب یا ماه بگیرد و تا آخر مدتی ه خورشید یا ماه باز می شوند در حال حیض یا نفاس باشد، نماز آیات بر او واجب نیست و قضا هم ندارد

دستور نماز آیات

(مساله 1504) نماز آیات دو ركعت است و در هر ركعت پنجركوع دارد ودستور آن این است كه انسان بعد از نیت، تكبیر بگوید و یك حمد و یك سورة تمام بخواند و به ركوع رود و سر از ركوع بردارد، دوباره یك حمد و یك سوره بخواند، باز به ركوع رود تا پنج مرتبه و بعد از بلند شدن از ركوع پنجم دو سجده ننمایید و برخیزدو ركعت دوم را هم مثل ركعت او ل بجا آورد و تشهد بخواند و سلام دهد

(مساله1505) در نماز آیات ممكن است انسان بعد از نیت و تكبیر و خواندن حمد آیه های یك سوره را پنج قسمت كند و یك آیه یا بیشتر از آن را بخواند و به ركوع رود و سر بردارد و بدون اینكه حمد بخواند، قسمت دوم از همان سوره را

بخواند و به ركوع رود و همینطور تا پیش از ركوع رود و همینطور تا پیش از ركوع پنجم سوره را تمام نماید، مثلاً به قصد سورة قُل هواللهُ احدٌ، بسم اللهِ الرحمنِ الرحیمِ بگوید و به ركوع رود، بعدبایستد و بگوید: قُل هُواللهُ احدٌ، بسم الله الرحمنِ الرحیمِ بگوید و به ركوع رود، بعد بایستد و بگوید: قُل هُو الله احدٌ دوباره به ركوع رود به ر كوع رود و بعد از ركوع بایستد و بگوید اللهُ الصمدُ باز به ركوع رود و بایستد و بگوید: لم یلد و لم یولد و برود به ركوع باز هم سر برداردو بگوید: و لم یكن له كفواً احدٌ و بعد از آن به ركوع پنجم رود و بعد از سر برداشتن، دوسجده كند، و ركعت دوم را هم مثل ركعت اول بجا آورد و بعد از سجدةدوم تشهد بخواند و نماز را سلام دهد و نیز جائز است كه به كمتر از پنجم قسمت نماید لكن هر وقت سوره را تمام كرد لازم است حمد را قبل از ركوع بعدی بخواند

(مساله1506) اگر در یك ركعت از نماز آیات، پنج مرتبه حمد و سوره بخواند و در ركعت دیگر یك حمد بخواند و سوره را پنج قسمت كند مانعی ندارد

(مساله1507) چیزهائی كه در نماز یومیه واجب و مستحب است، در نماز آیات هم واجب و مستحب می باشد ولی در نما ز آیات مستحب است بجای اذان و اقامه سه مرتبه به قصد امید ثواب بگویند الصلاهُ

(مساله1508) مستحب است بعد از ركوع پنجم و دهم بگوید: سمع اللهُ لمَن حمدهُ و نیز پیش ازهرركوع

و بعد از آن تكبیر بگوید ولی بعد از ركوع پنجم و دهم گفتن تكبیر مستحب نیست

(مساله1509) مستحب است پیش از ركوع دوم و چهارم و ششم و هشتم و دهم قنوت بخواند و اگر فقط یك قنوت پیش از ركوع دهم بخواند كافی است

(مساله1510) اگر در نماز آیات شك كند كه چند ركعت خوانده و فكرش بجائی نرسد نماز باطل است

(مساله1511) اگر شك كند كه در ركوع آخر ركعت اول است یا در ركوع اول ركعت دوم و فكرش بجائی نرسد، نماز باطل است ولی اگر مثلاً شك كند كه چهار ركوع كرده یا پنج ركوع، چنانچه برای رفتن به سجده خم نشده، باید ركوعی را كه شك دارد بجا آورده یا

نه، بجا آورد و اگر برای رفتن به سجده خم شده، باید به شك خود اعتنا نكند

(مساله1512) هر یك از ركوع های نماز آیات ركن است كه اگر عمداص یا اشتباهاً كم یا زیاد شود نماز باطل است

نماز عید فطر و قربان

(مساله1513) نماز عید فطر و قربان در زمان حضور امام علیهدالسلام واجب است و باید به جماعت خوانده شود و در زمان ما كه امام علیه السلام غائب است مستحب می باشد و می توانند آن را به جماعت یا فرادی بخوانند

(مساله 1514) وقت نماز عید فطر و قربان از اول آفتاب روز عید است تا ظهر

(مساله1515) مستحب است نماز عید قربان را بعد از بلند شدن آفتاب بخوانند و در عید فطر مستحب است، بعد از بلند شدن آفتاب افطار كنند و زكات فطره را هم بدهند، بعد نماز عید را بخوانند

(مساله1516) نماز عید فطر

و قربان دو ركعت است كه در ركعت اول بعد از خواندن حمد و سوره، باید پنج تكبیر بگوید، وبعداز هر تكبیر یك قنوت بخواند و بعد از قنوت پنجم تكبیر دیگری بگوید و به ركوع رود و دو سجده بجا آورد و بر خیزد و در ركعت دوم چهار تكبیر بگوید و بعد از هر تكبیر قنوت بخواند و تكبیر پنجم را بگوید و به ركوع رود و بعد از ركوع دو سجده كند و تشهد بخواند و نماز راسلام دهد

(مساله1517) در قنوت نماز عید فطر و قربان هر دعا و ذكری بخوانند كافی است ولی بهتر است این دعا را به امید ثواب بخوانند:

اللهم اهل الكبریاء والعظمهِ و اهلَ الجودِ و الجبوتِ و اهل العفوِ و الرحمهِ و اهل التقوی والمغفرهِ اسئلكَ بحق هذا الیوم ِ الذی جعلتهُ للمسلمین عیداً ولمحمدٍ صلی الله علیه و آله ذخراً و شرفاً و كرامهً و مزیداً ان تصلی علی محمدٍ و آل محمدٍ و ان تدخلنی فی كُل خیرٍ ادخلت َ فیه محمداً و آل محمدٍ و ان تُخرجنی من كُل سُوء اخرجتَ منهُ محمداً و آل محمدٍ صلواتك علیه و علیهم اللهُم انی اسئلكَ خیرما سئلك به عبادكَ الصالحونَ و اعوذُ بك مما استعاذ َ منهُ عبادكَ المخلصونَ

(مساله1518) مستحب است در نماز عید فطر و قربان قرائت رابلند بخواند

(مساله1519) نماز عید سورة مخصوصی ندارد ولی بهتر است كه در ركعت اول آن سورة شمس (سوره 91) و در ركعت دوم سورة غاشیه (سورة88) را بخوانند یا در ركعت اول سورة سبح اسم (سوره 87) و در ركعت دوم سوره شمس (91)

را بخوانند

(مساله1520) مستحب است روز عید فطر قبل از نماز عید، به خرما افطار كند و در عید ربان از گوشت قربانی بعد از نماز قدری بخورد

(مساله1521) مستحب است پیش از نماز عید غسل كند و دعاهائی كه پیش از نماز و بعدئ از آن در كتابهای دعا ذكر شده به امید ثواب بخواند در زمان غائب بودن امام (ع) مستحب است بعد از نماز عیدفطر و قربان دو خطبه بخوانند و در خطبه عید فطر احكام

زكات فطره و در خطبة عید قربان احكام قربانی را بگویند و مستحب است نماز عید را در صحرا بخوانند ولی در مكه مستحب است در مسجد الحرام خوانده شود و مستحب است پیاده و پا برهنه و با وقار به نماز عید بوند و عمامه سفید بر سر بگذارند

(مساله1522) مستحب است در نماز عید بر زمین سجده كنند و در حال گفتن تكبیرها دستها رابلند كنند و نماز را بلند بخوانند

(مساله1523) بعد از نماز مغرب و عشا شب عید فطر و بعد از نماز صبح و ظهر و عصر روز عید و نیز بعد از نمازعید فطر مستحب است این تكبیرها را بگوید: الله اكبرُ الله اكبرُ لا اله الا الله و اله اكبرُ الله اكبرُ و لله الحمدُ الله اكبر علی ما هدانا

(مساله1524) مستحب است انسان در عید قربان بعد از ده نماز كه اول آنها نماز ظهر روز عید و آخر آنها نماز صبح روز دوازدهم است تكبیرهائی را كه در مساله پیش گفته شد بگوید و بعد از آن بگوید: الله اكبر علی ما رزقَنا من بهیمهِ الانعامِ و الحمدلله

علی ما اَبلانا ولی اگر عید قربان را در منی باشد، مستحب است بعد از پانزده نماز كه اول آنها نماز ظهر روز عید و آخر آنها صبح روز سیزدهم ذی حجه است، این تكبیرها را بگوید

(مساله1525) كراهت دارد نماز عید را زیر سقف بخوانند

(مساله1526) اگر شك كند در تكبیرهای نماز و قنوت های آن اگر از محل آن تجاوز نكرده است بنابر اقل بگذارد و اگر بعد معلوم شد كهگفته بوده اشكال ندارد

(مساله1527) اگر قرائت یا تكبیرات یا قنوت ها را فراموش كند نمازش باطل می شود

(مساله1528) اگر ركوع یا سجده یا تكبیر الاحرام را فراموش كند نمازش باطل می شود

(مساله1529) اگر در نماز عید یك سجده یا تشهد را فراموش كند، احتیاط واجب آن است كه بعد از نماز آن رابجا آورد و اگر كاری كند كه برای آن سجدة سهو در نمازهای یومیه لازم است احتیاط واجب آن است كه بعد از نماز دو سجدة سهو برای آن بنماید

اجیر گرفتن برای نماز

(مساله1530) بعد از مرگ انسان می شود، برای نماز و عبادتهای دیگر در زندگی بجا نیاورده، دیگری را اجیر كنند یعنی به او مزد دهند كه آنها را بجا آورد و اگر كسی بدون مزد هم آنها را انجامدهد صحیح است

(مساله1531) انسان می تواند برای بعضی از كارهای مستحبی مثل زیارت قبر پیغمبر و امامان علیهم السلام، از طرف زندگان اجیر شود، و نیز می تواند كار مستحبی را انجام دهد و ثواب آن را برای مردگان یا زندگان هدیه نماید

(مساله1532) كسی كه برای نماز قضای میت اجیر شده، باید یا مجتهد باشد یا مسائل نماز

راروی تقلید صحیح بداند واگر عالم به كیفیت احتیاط باشد و احتیاط كند اشكال ندارد

(مساله1533) اجیر باید موقع نیت، میت را معین نماید و لازم نیست اسم او را بداند، پس اگر نیت كند از طرف كسی نماز می خوانم كه برای او اجیر شده ام كافی است

(مساله 1534) اجیر باید خود را بجای میت فرض كند و عبادتهای او را قضا نماید و اگر عملی را انجام دهد و ثواب آن را برای او هدیه كند كافی نیست

(مساله1535) باید كسی را اجیر كنند كه اطمینان داشته باشند كه نماز را می خواند و اگر شك داشته باشند كه صحیح انجام می دهد یا نه اشكال ندارد

(مساله1536) كسی كه دیگری رابرای نمازهای میت اجیر كرده، اگر بفهمد كه عمل را بجا نیاورده، یا باطل انجام داد، باید دوباره اجیر بگیرد

(مساله1537) هرگاه شك كند كه اجیر عمل را انجام داده یا نه همینكه بگوید انجام داده ام كافی است ولی اگر شك كند كه عمل او صحیح بوده یا نه، گرفتن اجیر لازم نیست

(مساله 1538) كسی را كه عذری دارد و مثلاً نشسته نماز می خواند نمیشود برای نمازهای میت اجیر كرد، بلكه بنابر احتیاط واجب باید كسی را هم با تیمم یا جبیره نماز می خواند اجیر نكنند اگرچه نماز میت هم همانطور قضا شد، باشد

(مساله 1539) مرد برای زن و زن برای مرد می تواند اجیر شود و در بلند خواندن و آهسته خواندن نماز باید به تكلیف خود عمل نماید

(مساله1540) لازم نیت قضای نمازهای میت به ترتیب خوانده شود، اگر چه بدانند كه میت ترتیب نمازهای

خود را می دانسته است بلی نمازهائی كه اداء آنها ترتیب دارد مثل نماز ظهر و عصر یا مغربو عشاء از یك روز باید به ترتیب قضا شود

(مساله1541) اگر با اجیر شرط كنند كه عمل را بطور مخصوصی انجام دهد، باید همانطور بجا آوردو اگر با او شرط نكنند باید در آن عمل به تكلیف خود رفتار نماید و احتیاط مستحب آن است كه از وظیفة خودش و میت هر كدام كه به احتیاط نزدیكتر است به آن عمل كند مثلاً اگر وظیفة میت گفتن سه مرتبه تسبیحات اربعه بوده و تكلیف او یك مرتبه، سه مرتبه بگوید

(مساله 1542) اگر با اجیر شرط نكنند كه نماز را با چه مقدار از مستحبات آن بخواند، باید مقداری از مستحبات نماز را كه معمول است بجا آورد

(مساله1543) اگر میت ترتیب نمازهائی را كه قضا شده می دانسته و انسان بخواهد برای آن نمازها اجیر بگیرد لازم نیست برای هر كدام آنها وقتی را معین نماید

(مساله1544) اگركسی اجیر شود كه مثلاُ در مدت یك سال نمازهای میت را بخواند و پیش ازتمام شدن سال بمیرد، باید برای نمازهائی كه می دانند بجا نیاورده دیگری را اجیر نمایند بلكه برای نمازهائی هم كه احتمال میدهند بجا نیاورده باید بنابر احتیاط واجب اجیر بگیرند

(مساله1545) كسی را كه برای نمازهای میت اجیر كرده اند، اگر پیش از تمام كردن نمازها بمیرد و اجرت همة آنها را گرفته باشد، انچه شرط كرده باشند كه تمام نمازها را خودش بخواند، باید اجرت مقداری را كه نخوانده از مال او به ولی میت بدهند مثلاً اگر نصف آنها را

نخوانده، باید نصف پولی را كه گرفته از مال او به ولی میت بدهند و اگر شرط نكرده باشند، باید ورثه اش از مال او اجیر بگیرند اما اگر مال نداشته باشد بر ورقة او چیزی واجب نیست

(مساله1546) اگر اجیر پیش از تمام كردن نمازǘǙʠمیت بمیرد و خودش هم ƙŘǘҠقضا داشته باشد، باید از مال او برای نماازهائی كه اجیر بوده دیگری را اجیر نمایند واگر چیزی زیاد آمد، در صورتی كه وصیت كرده باشد و ورثه اجازه بدهند برای تمام نمازهای او اجیر بگیرند و اگر اجازه ندهند ثلث آن را به مصرف نماز خودش برسانند

روزه

فضیلت روزه

یكی از عبادات مهم اسلامی، بلكه كلیة ادیان الهی روزه است و در فضیلت و اهمیت و فلسفة آن، احادیث بسیاری از اهل بیت عصمت و طهارت (سلام الله علیهم) صادر گردیده است حضرت صادق (علیه السلام) فرمود كه حضرت رسول اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به اصحاب خود فرمودند: « آیا به شما خبر بدهم از اعمالی كه هرگاه به انجام قیام كنید شیطان به اندازة فاصله مشرق از مغرب از شما دور می شود ؟ » اصحاب در پاسخ گفتند: بفرمایید

حضرتش فرمودند: ط روزه گرفتن شیطان را رو سیاه و ناامید می كند و دادن صدقه در راه خدا، پشت او را میشكند و دوست داشتن مسلمانان یكدیگر را در راه خدا و كمك كردن به یكدیگر در راه انجام كارهای نیك، ترفندها و نقشه های او را ریشه كن می سازد و توبه كردن گردنش را قطع می كند و برای هر نعمتی أه خداوند به انسان عنایت فرموده است

زكوتی هست و زكوت بدنها (ی سالم) روزه گرفتن است » و نیز حضرت صادق (علیه السلام) فرمودند: « هركس در روزهائی أه هوا گرم است وزه بگیرد و تشنه شود، خداوند به تعداد زیادی ازو فرشتگان امر می كند أه به او بشارت به پاداش الهی بدهند و هنگامی أه او به امید پاداش و ثواب، این تشنگی را تا وقت افطار تحمل میكند خداوند اورا مورد لطف و عنایت خویش قرار داده به او می كوید: به خوشبویی وپاكیزگی نایل گردیدی، ازو آن پس به فرشتگان می فرماید: شما گواه باشید أه من گناهان او را بخشیدم » حضرت رسول اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: « خواب روزه دار عبادت و نقس كشیدن او ثواب تسبیح دارد » و نیز حضرتش فرمود: « برای روزه دار دو خشنودی وجود دارد:

1-خشنودی در موقع افطار (مسرت احساس عمل به وظیفة اسلامی)

2-خشنودی در روز قیامت (موقع گرفتن پاداش خداوندی) »

حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) فرمودند: « دعای روزه دار در موقع افطار در درگاه حضرت حق مستجاب می شود »

حضرت رضا (علیه السلام) فرمودند: « فلسفة روزه داشتن این است كه انسان گرسنگی و تشنگی را لمس كند و حالت خضوع و خشوع در او پدید بیاید و به ضعف خود پی ببرد و غرور وی در هم شكسته شود و برای تحصیل صبر، تمرین و ممارست كند و متذكر سختیهای روز قیامت گردد و ناراحتی فقرا را كه در مضیقة اقتصادی می باشند درك نماید و به فكر كمك و مساعدت نسبت بهآنها بیفتد »

علی

بن عبدالعزیز كه یكی از محدثان است می گوید حضرت صادق (علیه السلام) به من فرمودند: « به توخبر بدهم كه اصل اسلام وفرع آن واوج عظمت وقله شكوه آن چیست ؟ » عرض كردم: بفرمایید

فرمودند: اصل اسلام نماز و فرع آن زكات است و اوج عظمت و قلة شكوه اسلام، جهاد در راه خدا است

سپس فرمودند: « به تو بگویم كه درهای خیر از كدام راه به روی انسان گشوده می شود ؟ روزه گرفتن، سپر آتش جهنم است »

حضرت پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: « خداوند فرموده است: روزه برای من است و پاداشآن را من خودم می دهم »

احكام روزه

روزه آن است كه انسان برای انجام فرمان خداوند عالم از اذان صبح تا مغرب از چیزهائی كه روزه را باطل می كند و شرح آنها بعداً گفته می شود خودداری نماید

نیت

(مساله 1547) لازم نیست انسان نیت روزه راقلب خود بگذارند، مثلاً بگوید فردا را روزه می گیرم، بلكه همین قدر كه برای انجام فرمان خداوند عالم از اذان صبح تا مغرب كاری كه روزه را باطل می كند انجام ندهد كافی است و برای آنكه یقین كند تمام این مدت را روزه بوده، باید مقداری پیش ازاذان صبح و مقدار ی هم بعد از مغرب از انجت ام كاری كه روزه را باطل می كند خودداری نماید

(مساله1548) انسان می تواند در هر شب از ماه رمضان رای روزة فرادی آننیت كند و بهتر است كه شب اول ماه هم نیت روزة همة ماه را بنماید

(مساله 1549) نیت روزة ماه رمضان وقت معین ندارد تا اذان صبح هر وقت نیت روزة فردا بكند اشكال ندارد

(مساله1550) وقت نیت روزة مستحبی از اول شب است تا موقعی كه به اندازة نیت كردن به مغرب وقت مانده باشد كه اگر تا این وقت كار ی كه روزهراباطل می كند انجام نداده باشد و نیت روزة مستحبی كند روزة او صحیح است

(مساله1551) كسی كه پیش از اذان صبح بدون نیت روزه خوابیده است، اگر پیش از ظهر بیدار شود و نیت كند، روزة او صحیح است چه روزة او واجب باشد چه مستحب و اگر بعد از ظهر بیدار شود، نمی تواند نیت روزة نیت روزة واجب نماید

(مساله 1552) اگر بخواهد غیر

روزة رمضان روزة دیگری بگیرد، باید آن را معین نماید، مثلاً نیت كند كه روزة قضا یا روزة نذر می گیریم ولی در ماه رمضان لازم نیست نیت كند كه روزة ماه رمضان می گیرم و همچنین در روزة مستحبی كه زمان خاص ندارد روزه ای كه زمانش معین است مانند روزة روز عید غدیر مثلاً تعیین لازم نیست، بلكه اگر نداند ماه رمضان است یا فراموش نماید، و روزه دیگری را نیت كند، روزه ماه رمضان حساب می شود

(مساله 1553) اگر بداند ماه رمضان است و عمداً نیت روزة غیر رمضان كند، نه روزة رمضان حساب می شود و نه روزه ای كه قصد كرده است

(مساله 1554) اگر مثلاً به نیت روز اول ماه روزه بگیرد، بعد دوم یا سوم بوده، روزة او صحیح است

(مساله 1555) اگر پیش از اذان صبح نیت كند و بیهوش شود و در بین روز به هوش آید، بنابر احتیاط واجب باید روزة آن روز را تمام نماید نكرد قضای آن را بجا آورد

(مساله 1556) اگر پیش از اذان صبح نیت كند و مست شود و در بین روز به هوش، آید احتیاط واجب آن است كه روزة آن را تمام كند و قضای آن را هم بجا آورد

(مساله 1557) اگر پیش از اذان صبح نیت كند و بخوابد و بعد از مغرب بیدار شود، روزه اش صحیح است

(مساله 1558) اگر نداند یا فراموش كند كه ماه رمضان است و پیش از ظهر ملتفت شود، چنائچه كاری كه روزه را باطل می كند انجام نداده باشد، باید نیت كند و روزة او صحیح

است و اگر كاری كه روزه را باطل می كند انجام داده باشد، یا بعد از ظهر ملتفت شود كه ماه رمضان است روزة او باطل می باشد، ولی باید تا مغرب كاری كه روزه را باطل می كند انجام ندهد و بعد از رمضان هم آن روزه را قضا نماید

(مساله 1559) اگر بچه پیش از اذان صبح ماه رمضان بالغ شود، باید روزه بگیرد و اگر بعد از اذان بالغ شود روزة آن روز بر او واجب نیست

(مساله 1560) كسی كه برای بجا آوردن روزة میتی اجیر شده، اگر روزه مستحبی بگیرد اشكال ندارد ولی كسی كه روزة قضا یا روزة واجب دیگری دارد، نمی تواند روزة مستحبی بگیرد و چنانچه فراموش كند و روزة مستحبی بگیرد، در صورتی كه پیش از ظهر یادش بیاید، روزة مستحبی او به هم می خورد و می تواند نیت خود را به روزة واجب بر گرداند و اگر بعد از ظهر ملتفت شود، روزة او باطل است و اگر بعد از مغرب یادش بیاید، روزه اش صحیح است گر چه بی اشكال نیست

(مساله 1561) اگر غیر از روزة ماه رمضان روزة معین دیگری بر انسان واجب باشد، مثلاً نذر كرده باشد كه روز معینی را روزه بگیرد، چنانچه عمداً تا اذان صبح نیت نكند، روزه اش باطل است و اگر نداند كه روزة آن روز بر او واجب است یا فراموش كند و پیش از ظهر یادش بیاید، چنانچه كاری كه روزه را باطل می كند، انجام نداده باشد و نیت كند روزة او صحیح و گرنه باطل می باشد

(مساله 1562) اگر برای

روزة واجب غیر معینی مثل روزة كفاره عمداً تا نزدیك ظهر نیت نكند اشكال ندارد، بلكه اگر پیش از نیت تصمیم داشته باشد كه روزه نگیرد یا تردید داشته باشد كه بگیرد یا نه، چنانچه كاری كه روزه را باطل می كند انجام نداده باشد و پیش از ظهر نیت كند، روزة او صحیح است

(مساله 1563) اگر در ماه رمضان، پیش از ظهر كافر مسلمان شود و از اذان صبح تا آن وقت كاری كه روزه را باطل می كند انجام نداده باشد نمی تواند روزه بگیرد و قضا هم ندارد

(مساله 1564) اگر مریض پیش از ظهر ماه رمضان خوب شود و از اذان صبح تا آن وقت كاری كه روزه را باطل می كند انجام می كند نداده باشد باید نیت روزه كند و آن روز را روزه بگیرد و چنانچه بعد از ظهر خوب شود، روزة آن روز بر او واجب نیست

(مساله 1565) روزی را كه انسان شك دارد آخر شعبان است یا اول رمضان واجب نیست روزه بگیرد و اگر بخواهد روزه بگیرد، نمی تواند نیت روزة رمضان كندولی اگر نیت روزة قضا و مانند آن بنماید و چنانچه بعد معلوم شود رمضان بوده، از رمضان حساب می شود

(مساله 1566) اگر روزی را كه شك دارد آخر شعبان است یا اول رمضان، به نیت روزة قضا یا روزة مستحبی و مانند آن روزه بگیرد و در بین روز بفهمد كه ماه رمضان است، باید نیت روزة رمضان كند

(مساله 1567) اگر در روزة واجب معینی مثل روزة رمضان روزه گرفتن بر گردد و یا مردد شود كه روزة

خود را باطل كند یا نه یا قصد كند كه روزه را باطل كند مثلاً چیزی بخورد روزه اش باطل می شود اگر چه از قصدی كه كرده بر گردد و توبه نماید و كاری هم كه روزه را باطل می كند انجام ندهد

(مساله 1568) در روزة مستحب و روزة واجبی كه وقت آن معین نیست مثل روزة كفاره، اگر قصد كند كاری كه روزه را باطل می كند انجام دهد، یا مردد شود كه بجا آورد یا نه چنانچه بجا نیاورد و پیش از ظهر دوباره نیت روزه كند، روزة او صحیح است

چیزهائی كه روزه را باطل می كند

(مساله 1569) نه چیز روزه را باطل می كند:

اول: خوردن و آشامیدن

دوم: جماع

سوم: استمناء و استمناء آن است كه انسان با خود كاری كند كه منی از او بیرون آید

چهارم: دروغ بستن به خدا و پیغمبر و جانشینان پیغمبر (علیهم السلام)

پنجم: رساندن غبار غلیظ به حلق

ششم: فرو بردن تمام سر در آب

هفتم: باقی ماندن بر جنابت و حیض و نفاس تا اذان صبح

هشتم: اماله كردن با چیزهای روان

نهم: قی كردن و احكام اینها در مسائل آینده گفته می شود

1 – خوردن و آشامیدن

(مساله 1570) اگر روزه دار عمداً چیزی بخورد یا بیاشامد، روزة او باطل می شود، چه خوردن و آشامیدن آن چیز معمول باشد مثل نان و آب چه معمول نباشد مثل خاك و شیرة درخت و چه كم باشد یا زیاد، حتی اگر مسواك را از دهان بیرون آورد و دوباره به دهان

ببرد و رطوبت آن را فرو ببرد روزة او باطل می شود، بلكه اگر رطوبت مسواك در آب دهان به طوری از بین برود كه رطوبت خارج به آن گفته نشود ولی بداند كه در دهان باقی است و با آب دهان مخلوط شده است بنابر احتیاط لازم نباید آن را فرو برد

(مساله 1571) اگر موقعی كه مشغول غذا خوردن است بفهمد صبح شده، باید لقمه را از دهان بیرون آور د و چنانچه عمداً فرو برد روزه اش باطل است و به دستوری كه بعداً گفته خواهد شد كفاره هم بر او واجب می شود

(مساله 1572) اگر روزه دار سهواً چیزی بخورد یا بیاشامد، روزه اش باطل نمی شود

(مساله

1573) احتیاط مستحب آن است كه روزهدار از استعمال آمپولی كه بجای غذا به كار می رود خودداری كند، ولی تزریق آمپولی كه عضو را بی حس می كند یا بجای دوا استعمال می شود اشكال ندارد و تزریق هیچ نوع از آمپولها روزه را باطل نمی كند

(مساله 1574) اگر روزه دار چیزی را كه لای دندان مانده است عمداً فرو ببرد روزه اش باطل می شود

(مساله 1575) كسی كه می خواهد روزه بگیرد، لازم نیست پیش از اذان دندانهایش را خلال كند، ولی اگر بداند غذایی كه لای دندان مانده درروز فرو می رود، چنانچه خلال نكند و چیزی از آن فرو رود، روزه اش باطل میشود بلكه اگر هم فرو هم نرود بنابر احتیاط واجب بایدقضای ان روز را بگیرد

(مساله1576) فرو بردن اب دهان، اگر چه به واسطه خیال ترشی ومانند آن در دهان جمع شده باشد، روزه را باطل نمی كند

(مساله 1577) فرو بردن اخلاط سر وسینه، تا به فضای دهان نرسیده اشكال ندارد، ولی اگر داخل فضای دهان شود، احتیاط واجب آن است كه آن را فرو نبرید

(مساله 1578) اگر روزه دار بقدری تشنه شود كه بترسد از تشنگی بمیرد می تواند به اندازه ای كه از مدن نجات پیدا كندآب بیاشامد ولی روزة او باطل می شود و اگر ماه رمضان باشد باید در بقیه روزه از بجا آوردن كاری كه روز را باطل می كند خودداری نماید

(مساله 1579) جویدن غذا برای بچه یا پرنده و چشیدن غذا و مانند اینها كه معمولاً به حلق نمی رسد، اگر چه اتفاقاً به حلق برسد، روزه را باطل

نمی كند ولی اگر انسان از اول بداند كه به حلق می رسد چنانچه فرو رود، روزه اش باطل می شود و باید قضای آن را

بگیرد و كفاره هم بر او واجب است

(مساله 1580) انسان نمی تواند برای ضعف، روزه را بخورد، ولی اگر ضعف او بقدری است كه معمولاً نمی شود آن را تحمل كرد، خوردن روزه اشكال ندارد

2- جماع

(مساله 1581) جماع روزه را باطل می كند، اگر چه فقط به مقدار ختنه گاه داخل شود و منی هم بیرون نیاید

(مساله 1582) اگر كمتر از مقدار ختنه گاه داخل شود و منی هم بیرون نیاید روزه باطل نمی شود

(مساله 1583) اگر شك كند كه به اندازة ختنه گاه داخل شده یا نه، اگر قصد دخول نداشته روزة او صحیح ا ست ولی اگر قصد دخول داشته است چه اینكه علم پیدا كند كه دخول واقع نشده یا شك در آن كند روزه اش باطل است و قضا آن واجب است و كسی هم كه آلتش را بریده اند اگر شك كند كه دخول شده یا نه روزه صحیح است

(مساله 1584) اگر فراموش كند كه روزه است و جماع نماید، یا او را به جماع مجبور نمایند، به طوری كه از خود اختیاری نداشته باشد روزة او باطل نمی شود ولی چنانچه در بین جماع یادش بیاید یا دیگر مجبور نباشد باید فوراً از حال جماع خارج شود و اگر نشود روزة او باطل است

3- استمناء

(مساله 1585) اگر روزه دار استمناء كند یعنی با خود كاری كند كه منی از او بیرون آید، روزه اش باطل می شود

(مساله 1586) اگر بی اختیار منی از او بیرون آید، روزه اش باطل نیست، ولی اگر كاری كند كه بر حسب عادت او بی اختیار منی بیرون آید، روزه اش باطل می شود

(مساله 1587) هر گاه روزه دار بداند كه اگر در روز بخوابد محُتلم می شود یعنی در خواب منی از او بیرون می آید، می تواند در روز بخوابد و

چنانچه بخوابد و محتلم هم بشود روزه اش صحیح است

(مساله 1588) اگر روزه دار در حال بیرون آمدن منی از خواب بیدار شو د، واجب نیست از بیرون آمدن آن جلوگیری كند

(مساله1589) روزه داری كه محتلم شده، می تواند بول كند و به دستوری كه در مساله 72گفته شد، استبراء نماید، ولی، اگر بداند به واسطة بول یا استبراء كردن باقی ماندة منی از مجری بیرون می آید در صورتی كه غسل كرده باشد نمی تواند استبراء كند

(مساله1590) روزه دار ی كه محتلم شده اگر بداند منی در مجری مانده و در صورتی كه پیش از غسل بول نكند بعد از غسل منی بیرون می آید، بنابراحتیاط واجب باید پیش از غسل بول كند

(مساله1591) اگر به قصد بیرون آمدن منی كاری بكند چه منی از او بیرون بیاید یا نیاید روزه اش باطل است

(مساله1592) اگر روزه دار بدون قصد بیرون آمد منی با كسی بازی و شوخی كند در صورتی كه عادت نداشته باشد كه بعد از بازی و شوخی منی از او خارج شود اگر چه اتفاقاً منی بیرون آید روزة او صحیح است ولی اگر شوخی را ادامه دهد تا آنجا كه نزدیك است منی خارج شود و خودداری نكند تا خارج گردد روزه اش باطل است

4-دروغ بستن به خدا و پیغمبر (ص)

(مساله 1593) اگر روزه دار به گفتن یا به نوشتن یا به اشاره و مانند اینها به خدا و پیغمبر (ص) و جانشینان آن حضرت (ع) عمداً نسبت دروغ بدهد اگر چه فوراً بگوید دروغ گفتم یا توبه كند، روزة او باطل است و احتیاط اجب آن است كه حضرت

زهراسلام الله علیها و سایر پیغمبران و جانشینان آنان هم در این حكم فرقی ندارند

(مساله1594) اگر بخواهد خبری را كه نمی داند راست است یا دروغ نقل كند، بنابر احتیاط واجب باید از كسی كه آن خبر را گفته، یا از كتابی كه آن خبر در آن نوشته شده نقل نماید

(مساله1595) اگر چیزی را به اعتقاد این كه راست است از قول خدا یا پیغمبر نقل كند و بعد بفهمد دروغ بوده، روزه اش باطل نمی شود

(مساله1596) اگر بداند دروغ بستن به خدا و پیغمبر روزه را باطل و چیزی را كه می داند دروغ است به آنان نسبت دهد و بعداً بفهمد آنچه را كه گفته راست بوده، روزه اش باطل است و در ماه رمضان تا مغرب از آنچه روزه را باطل می كند خودداری نماید

(مساله 1597) اگر دروغی را كه دیگری ساخته عمداً به خدا و پیغمبر و جانشینان پیغمبر نسبت دهد روزه اش باطل می شود، ولی اگر از قول كسی كه آن دروغ را ساخته نقل كند اشكال ندارد

(مساله 1598) اگر از روزه دار بپرسند كه آیا پیغمبر 0صلی الله علیه و آله و سلم) چنین مطلبی فرموده اند و او جائی كه در جواب باید بگوید نه، عمداً بگوید بلی یا جائی كه باید بگوید بلی عمداً بگوید نه، روزه اش باطل می شود

(مساله1599) اگر از قول خدا یا پیغمبر حرف راستی را بگوید بعد بگوید دروغ گفتم، یا در شب دروغی را به آنان نسبت دهد و فردای آن كه روزه می باشد بگوید آنچه دیشب گفتم راست است، روزه اش باطل می

شود

5-رساندن غبار غلیظ به حلق

(مساله 1600) رساندن غبار غلیظ به حلق روزه را باطل می كند، چه غبار چیزی باشد كه خوردن آن حلال است مثل آرد، یا غبار چیزی باشد كه خوردن آن حرام است و بنابر احتیاط واجب غباری را هم كه غلیظ نیست به حلق نرساند

(مساله1601) اگر به واسطة باد غبار غلیظی پیدا شود وانسان با اینكه متوجه است مواظبت نكند وبه حلق برسد، روزه اش باطل می شود

(مساله 1602) روزه دار باید بخار غلیظی كه در دهان مبدل به آب می شود و نیز بنابر احتیاط واجب دود سیگار و تنباكو و مانن اینها را به حلق نرساند

(مساله1603) اگر مواظبت نكند و غبار یا بخار یا دود و مانند اینها داخل حلق شود، چنانچه اطمینان داشته كه به حلق نمی رسد روزه اش صحیح است

(مساله 1604) اگر فراموش كند كه روزه است و مواظبت نكند، یا بی اختیار غبار و مانند آن به حلق اوبرسد روزه اش باطل نمی شود، و چنانچه ممكن است باید آن را بیرون آورد

6-فرو بردن سر در آب

(مساله1605) اگر روزهدار عمداً تمام سر را در آ‘ فرو برد، اگر چه باقی بدن او از آب بیرون باشد، بنابر احتیاط واجب باید قضای آن روزه را بگیرد ولی اگر تمام بدن را آب بگیرد و مقداری از سر بیرون باشد، روزه باطل نمی شود

(مساله1606) اگر نصف سر رایك دفعه و نصف دیگر آن را دفعة دیگر در آب فرو برد، روزه اش باطل نمی شود

(مساله1607) اگر شك كند كه تمام سر زیر آب رفته یانه، روزه اش صحیح است

(مساله1608) اگر تمام سر زیر آب برود ولی

مقداری از موها بیرون بماند روزه باطل می شود

(مساله1609) احتیاط واجب آن است كه سررا در گلاب و در آبهای مضاف دیگر فرو نبرد ولی د رچیزهای دیگری كه روان است اشكال ندارد

(مساله1610) اگر روزه دار بی اختیار در آب بیفتد و تمام سر او را آب بگیرد یا فراموش كند كه روزه است و سر در آ ب فرو برد، روزة او باطل نمی شود

(مساله1611) اگرعادتاً با افتادن در آب سرش زیر آب می رود، چنانچه با توجه به این مطلب خود را در آب بیندازد و سرش زیر آب برود روزه اش باطل میشو د

(مساله1612) اگر فراموش كند كه روزه است و سر را در آب فرو برد یا دیگری به زور سر او را در آب فرو برد، چنانچه در زیر آب یادش بیاید كه روزه است، یا آنكس دست خود را بردارد، باید فوراً سر را بیرون آورد و چنانچه بیرون نیاورد، روزه اش باطل می شود

(مساله1613) اگر فراموش كند كه روزه است و به نیت غسل سر را در آب فرو برد، روزه وغسل او صحیح است

(مساله 1614) اگر بداند كه روزه است و عمداً برای غسل سر را در آب فرو برد، چنانچه روزة او مثل روزة رمضان واجب معین باشد، بنابر احتیاط واجب باید دوباره غسل كند و روزه را هم قضا نماید و اگر روزة مستحب، یا روزة واجبی باشد كخ مثل روزة كفاره وقت معینی ندارد، غسل صحیح و روزه باطل می باشد

(مساله 1615) اگر برای آنكه كسی را از غرق شدن نجات دهد، سر را در آب قفرو

برد، اگر چه نجات دادن او واجب باشد، روزه اش باطل می شود

7-باقیماندن بر جنابت و حیض ونفاس تا اذان صبح

(مساله1616) اگر جنب عمداً تا اذان غسل نكند، یا اگر وظیفة او تیمم است عمداً تیمم ننماید، روزه اش باطل است

(مساله 1617) اگر در روزة واجبی كه مثل روزه ماه رمضان وقت آن معین است تا اذان صبح غسل نكند و تیمم هم ننماید ولی از روی عمد نباشد، مثل آنكه دیگری نگذارد غسل و تیمم كند روزه اش صحیح است

(مساله1618) كسی كه جنُب است و می خواد روزه واجی بگیرد كه مثل روزه رمضان وقت آن معین است، چنانچه عمداً غسل نكند تا وقت تنگ شود، می تواند با تیمم روزه بگیرد و صحیح است ولی معصیت كار است

(مساله1619) اگر جنُب در ماه رمضان غسل را فراموش كند و بعد از یك روز یادش بیاید، باید روزه آن روز را قضا نماید و اگر بعد از چند روز یادش بیاید، باید روزه هر چند روزی را كه یقین دارد جنب بوده قضا نماید مثلاً اگر نمی داند سه روز جنب بوده یا چهار روز، باید روزه سه روز را قضا كند

(مساله 1620) كسی كه در شب ماه رمضان برای هیچ كدام از غسل و تیمم وقت ندارد، اگر خود را جنب كند، روزه اش باطل است و قضا و كفاره بر او واجب می شود ولی اگر برای تیمم وقت دارد، چنانچه خود را جنب كند، باتیمم روزه او صحیح است ولی گناهكار است

(مساله1621) اگر گمان كند به اندازة غسل وقت دارد و خود را جنب كند و بعد بفهمد وقت تنگ بوده، چنانچه تیمم

كند، روزه اش صحیح است

(مساله1622) كسی كه در شب ماه رمضان جنب است و میداند كه اگر بخوابد تا صبح بیدار نمی شود، نباید بخوابد و چنانچه بخوابد و تا صبح بیدار نشود، روزه اش باطل است و قضا و كفاره بر او واجب می شود

(مساله1623) هرگاه جنب در شب ماه رمضان بخوابد و بیدار شود اگر احتمال بدهد كه اگر دوباره بخوابد بیدار می شود برای غسل، می تواند بخوابد

(مساله 1624) كسی كه در شب ماه رمضان جنب است و میداند یا احتمال می دهد كه اگر بخوابد پیش از اذان صبح بیدار می شود چنانچه تصمیم داشته باشد كه بعد از بیدار شدن غسل كند و بااین تصمیم بخوابد و تا اذان خواب بماند روزه اش صحیح است

(مساله 1625) كسی كه در شب ماه رمضان جنب است و می داند یا احتمال می دهد كه اگر بخوابد پیش ا ز اذان صبح بیدار می شود، چنانچه غفلت داشته باشد كه بعد از بیدار شدن باید غسل كند در صورتی كه بخوابد وتا اذان صبح خواب بماند روزه اش صحیح است

(مساله1626) كسی كه در شب ماه رمضان جنب است و می داند یا احتمال می دهد كه اگر بخوابد پیش از اذان صبح بیدار می شود، چنانچه نخواهد بعد از بیدار شدن غسل كند، یا تردید داشته باشد كه غسل كند یا نه بی تفاوت باشد در صورتیكه بخوابد و بیدار نشود روزه اش باطل است

(مساله1627) اگر جنب در شب ماه رمضان بخوابد و بیدار شود و بداند یا احتمال دهد كه اگر دوباره بخوابد پیش از اذان

صبح بیدار می شود و تصمیم هم داشته باشد كه بعد از بیدار شدن غسل كند، چنانچه دوباره بخوابد و تا اذان بیدار نشود، باید روزة ان را قضا كند و همچنین است اگر از خواب دوم بیدار شود و برای مرتبة سوم بخوابد، و كفاره بر او واجب نمی شود

(مساله1628) خوابی را كه در آن محتلم شده نباید خواب اول حساب كرد بلكه اگر از آن خواب بیدار شود و دوباره بخوابد خواب اول حساب می شود

(مساله1629) اگر روزه دار در روز محتلم شود، واجب نیست فوراً غسل كند

(مساله 1630) هر گاه در ماه رمضان بعد از اذان صبح بیدار شود و ببیند محتلم شده، اگرچه بداند پیش از اذان محتلم شده، روزة او صحیح است

(مساله1631) كسی كه می خواهد قضای روزة رمضان را بگیرد، هر گاه تا اذان صبح جنب بماند، اگر چه از روی عمد نباشد روزة او باطل است

(مساله1632) كسی كه می خواهد قضای روزة رمضان را بگیرد، اگر بعد ااز اذان صبح بیدار شود و ببیند محتلم شده و بداند پیش از اذان محتلم شده است، چنانچه وقت قضای روزه تنگ است، مثلاً پنج روز روزة قضای رمضان دارد و پنج روز هم به رمضان مانده است عد از رمضان عوض آن را بجا آورد و اگر وقت قضای روزه تنگ نیست باید روز دیگر روزه بگیرد و در هر صورت این روز رالازم نیست روزه بگیرد

(مساله1633) اگر در روزة واجبی غیر روزة رمضان و قضای آن، تا اذان صبح جنب بماند گر چه از روی عمد هم باشد روزه اش صحیح است چه

وقت آن معین باشد و چه نباشد

(مساله1634) اگر زن پیش از اذان صبح از حیض یا نفاس پاك شود و عمداً غسل نكند، یا اگر وظیفة او تیمم است عمداً تیمم نكند روزه اش باطل است

(مساله 1635) اگر زن پیش از اذان صبح از حیض یا نفاس پاك شود و برای غسل وقت نداشته باشد چنانچه بخواهد روزه واجبی بگیرد كه مثل روزه رمضان وقت آن معین است با تیمم روزه اش صحیح است ولازم نیست تا صبح بیدار بماند و اگر بخواهد روزة مستحب یا روزة واجبی بگیرد كه مثل روزة كفاره وقت آن معین نیست، نمی تواند با تیمم روزه بگیرد

(مساله1636) اگر زن نزدیك اذان صبح از حیض یا نفاس پاك شود و برای هیچ كدام از غسل و تیمم وقت نداشته باشد، یا بعد از اذان بفهمد كه پیش از اذان پاك شده روزة او صحیح است ولی اگر روزة مستحب یا روز ه ای كه وقت آن معین نیست باشد، صحیح بودن آن اشكال دارد

(مساله 1637) اگر زن بعد از اذان صبح از خون حیض یانفاس پاك شود، یا در بین روز خون حیض یا نفاس ببیند اگر چه نزدیك مغرب باشد، روزة او باطل است

(مساله 1638) اگر زن غسل حیض یا نفاس را فراموش كند و بعد از یك روز یا یا چند روز یادش بیاید، روزه هائی كه گرفته صحیح است

(مساله 1639) اگر زن پیش از اذان صبح از حیض یا نفاس پاك شود و در غسل كردن كوتاهی كند و تا اذان غسلل نكند و در تنگی وقت تیمم هم نكند، روزه

اش باطل است

ولی چنانچه كوتاهی نكند و در تنگی وقت تیمم هم نكند، روزه اش باطل است ولی چنانچه كوتاهی نكند مثلاً منتظر باشد كه حمام زنانه شود، اگر چه سه مرتبه بخوابد و تا اذان غسل نكند، در صورتی كه تیمم كند روزة او صحیح است

(مساله 1640) اگر زنی كه در حال استحاضه است، غسل های خود را به تفضیلی كه در احكام استحاضه گفته شد بجا آورد، روزة او صحیح است

(مساله 1641) كسی كه مس میت كرده یعنی جایی از بدن خود را به بدن میت رسانده می تواند بدون غسل مس میت روزه بگیرد، و اگر در حال روزه هم میت را مس نماید روزة او باطل نمی شود

8-اماله كردن

(مساله 1642) اماله كردن با چیز روان اگر چه از روی ناچاری و برای معالجه باشد روزه را باطل میكند ولی استعمال شیاف هائی كه برای معالجه است اشكال ندارد

9- قی كردن

(مساله1643) هر گاه روزه دار عمداً قی كند، اگر چه به واسطة مرض و مانند آن ناچار باشد، روزه اش باطل می شود ولی اگر سهواً یا بی اختیار قی كند اشكال ندارد

(مساله1644) اگر در شب چیزی بخورد كه می داند به واسطة خوردن آن، در روز بی اختیار قی می كند، احتیاط واجب آن است كه روزة آن روز را قضا نماید

(مساله1645) اگر روزه دار بتواند از قی كردن خود داری كند، چنانچه برای او ضرر و مشقت نداشته باشد، باید خودداری نماید

(مساله 1646) اگر مگس در گلوی روزه دار برود، چنانچه بقدری پائین رود كه به فرو بردن آن خوردن نمی گویند لازم نیست آن را بیرون آورد و روزة او صحیح است و اگر به این مقدار پائین نرود و بداند كه به واسطة آوردن آن قی میكند واجب نیست بیرون آوردن و روزه اش صحیح است

(مساله1647) اگر سهواً چیزی را فرو ببرد و پیش از رسیدن به شكم یادش بیاید كه روزه است، چنانچه بقدری پائین رفته باشد كه اگر آن را داخل شكم كند خوردن نمی گویند لازم نیست آن را بیرون آورد و روزة او صحیح است

(مساله1648) اگر یقین داشته باشد كه به واسطة آروغ زدن چیزی از گلو بیرون می آید، نباید عمداً آروغ بزند ولی اگر یقین نداشته باشد اشكال ندارد

(مساله1649) اگر آروغ بزند و بدون اختیار چیزی در گلو

یا دهانش بیاید، باید آن را بیرون بریزد و اگر بی اختیار فرو رود، روزه اش صحیح است

احكام چیزهائی كه روزه را باطل می كند

(مساله1650) اگر انسان عمداً و از روی اختیار كاری كه روزه را باطل می كند انجام دهد، روزة ا و باطل می شو د چه عالم باشد چه جاهل حتی بنابر احتیاط واجب در مورد جاهل قاصر و چنانچه از روی عمد نباشد اشكال ندارد ولی جنب اگر بخوابد و به تفصیلی كه در مساله 1630گفته شد تا اذان صبح غسل نكند روزة باطل است

(مساله1651) اگر روزه دار سهواً یكی از كارهائی كه روزه را باطل می كند انجام دهد و به خیال اینكه روزه اش باطل شده، عمداً دوباره یكی از آنها را بجا آورد، روزة او باطل می شود

(مساله1652) اگر چیزی به زور د ر گلوی روزه دار بریزند، یا سر او را به زور در آب فرو برند، روزة او باطل نمی شود ولی اگر مجبورش كنند كه روزة خود را باطل كند مثلاً به او بگویند اگر غذا نخوری ضرر مالی یا جانی به تو می زنیم و خودش برای جلوگیری از ضرر چیزی بخورد، روزة او باطل می شود

(مساله1653) روزه دارنباید جائی برود كه می داند چیزی در گلویش می ریزند یا مجبورش می كنند كه خودش روزة خود را باطل كند و اگر برود و چیزی در گلویش بریزند یا از روی ناچاری كاری كه روزه را باطل می كند انجام دهد روزه اش باطل می شود بلكه اگر قصد رفتن كند اگر چه نرود روزه اش باطل است

آنچه برای روزه دار مكروه است

(مساله 1654) چند چیز برای روزه دار مكروه است و از آن جمله است دوا ریختن به چشم و سرمه كشیدن در صورتی كه مزه یا

بوی آن به حلق نرسد، انجام دادن هر كاری كه مانند خون گرفتن و حمام رفتن باعث ضعف می شود جایز نیست، بو كردن گیاه های معطر، نشستن زن در آب، استعمال شیاف، تر كردن لباسی كه در بدن است، كشیدن دندان و هر كاری كه به واسطة آن از دهان خون بیاید، مسواك كردن به چوب تر، و نیز مكروه است انسان بدون قصد بیرون آمدن منی زن خود را ببوسد، یا كاری كند كه شهوت خود را به حركت آورد و اگر به قصد بیرون آمدن منی باشد، روزة او باطل می شود

جاهائی كه قضا و كفاره واجب است

(مساله1655) اگر در روزة رمضان عمداً قی كند یا در شب جنب شود و به تفصیلی كه در (مساله 1630) گفته شد سه مرتبه بیدار شود و بخوابد و تا اذان صبح بیدار نشود فقط باید قضای آن روز را بگیرد و چنانچه عمداً اماله كند یا سر زیر آب ببرد بنابر احتیاط واجب باید كفاره هم بدهد و اگر كار دیگری كه روزه را باطل می كند عمداً انجام دهد قضا و كفاره بر

او واجب می شود

(مساله1656) اگر به واسطة ندانستن مساله كاری انجام دهد كه روزه را باطل میكند، چنانچه می توانسته مساله را یاد بگیرد بنابر احتیاط كفاره بر او واجب می شود و اگر نمی توانسته مسئله را یاد بگیرد یا اصلاً ملتفت مساله نبوده یا یقین داشته كه فلان چیز روزه را باطل نمی كند، كفاره بر او واجب نیست

كفاره روزه

(مساله1657) كسی كه كفارة روزة رمضان بر او واجب است، باید به دستوری كه بعداً گفته میشود دو ماه روزه بگیرد، یا شصت فقیر را سیر كند یا به هر كدام یك مُد كه تقریباً ده سیر است طعام یعنی گندم یا جو و مانند اینها بدهد، و چنانچه اینها برایش ممكن نباشد، هر چند مُد كه می تواند به فقراء طعام بدهد و اگر نتواند طعام بدهد، باید استغفار كند، اگر چه مثلاً یك مرتبه بگوید استغفراللهَ و احتیاط واجب آن ایت كه هر وقت بتواند كفاره را بدهد

(مساله 1658) كسی كه می خواهد دو ماه كفارة روزة رمضان رابگیرد، باید سی و یك روز آن را پی در پی بگیرد و اگر بقیة آن

پی در پی نباشد اشكال ندارد

(مساله 1659) كسی كه می خواهد دو ماه كفارة روزة رمضان را بگیرد، نباید موقعی شروع كند كه در بین سی و یك روز، روزی باشد كه مانند عید قربان، روزة ان حرام است

(مساله1660) كسی كه باید پی در پی روزه بگیرد، اگر در بین آن بدون عذر یك روز روزه نگیرد، باید روز ها از سر بگیرد و همچنین اگر وقتی شروع كند كه در بین آن به روزی برسد كه روزة آن واجب است، مثلاً به روزی برسد كه نذر كردهآن روز را روزه بگیرد، باید روزه ها را از سر بگیرد در صورتی كه از اول متوجه این موضوع بوده و یا شك داشته است

(مساله1661) اگر در بین روز هائی كه باید پی در پی روزه بگیردد عذری مثل حیض، یا نفاس، یا سفری كه در رفتن آن مجبور است، برای او پیش آید، بعد از برطرف شدن عذر واجب نیست روزه ها را از بگیرد بلكه بیة را بعد از برطرف شدن عذر بجا می آورد

(مساله 1662) اگر به چیز حرامی روزة خود را باطل كند، چه آن چیز اصلاً حرام باشد مثل شراب و زناء، یا به جهتی حرام شده باشد، مثل نزدیكی كردن با عیال خود در حال حیض، بنابر احتیاط كفارة جمع بر او واجب می شود یعنی باید یك بنده آزاد كند و دو ماه روزه بگیرد و شصت فقیر را سیر كند، یا به هر كدام آنها یك مد كه تقریباً ده سیر است، گندم یا جو یا نان و مانند اینها بدهد و چنانچه هر سه

برایش ممكن نباشد، هر كدام آنها كه ممكن است باید انجام دهد

(مساله 1663) اگر روزه دار دروغی را به خدا وپیغمبر (صلی الله علیه و آله وسلم) نسبت دهد، كفارة جمع كه تفصیل آن در مساله پیش گفته شد بنابر احتیاط بر او واجب است

(مساله 1664) اگر روزه دار در یك روز ماه رمضان چند مرتبه جماع كند، بنابر احتیاط واجب برای هر دفعه یك كفاره بر او واجب است و اگر جماع حرام باشد مثل نزدیكی با زن خود در حال حیض یا زنا و تعدد پیدا كند برای هر دفعه یك كفارة جمع واجب می شود

(مساله 1665) اگر روزه دار در یك روز ماه رمضان چند مرتبه غیر جماع كار دیگری كه روزه را باطل می كند انجام دهد، برای همة آنها یك كفاره كافی است

(مساله 1666) اگر روزه دار جماع حرام كند و بعد با حلال خود جماع نماید یك كفارة جمع و یك كفارة غیر جمع كه یكی از سه چیز است را باید بجابیآورد

(مساله 1667) اگر روزه دار كاری كه حلال است و روزه را باطل می كند، انجام دهد، مثلاً آب بیاشامد و بعد كار دیگری كه حرام است و روزه را باطل می كند انجام دهد، مثلاً غذای حرامی بخورد دو ماه روزه بگیرد یا شصت فقیر را سیر كند كافی است

(مساله 1668) اگر روزه دار آروغ بزند و چیزی در دهانش بیاید چنانچه عمداً آن را فرو ببرد روزه اش باطل است و باید قضای آن را بگیرد و كفاره هم بر او واجب می شود و اگر خوردن آن چیز

حرام باشد، مثلاً موقع آروغ زدن خون یا غذائی كه از غذا بودن خارج شده، به دهان او بیاید و عمداًُ آن را فرو برد، باید قضای آن روز را بگیرد و بنابر احتیاط كفارة جمع هم بر او واجب می شود

(مساله 1669) اگر نذر كند كه روز معینی را روزه بگیرد، چنانچه در آن روز عمداً روزة خود را باطل كند، باید یك بنده آزاد نماید یا دو ماه پی در پی روزه بگیرد یا به شصت فقیر طعام دهد

(مساله 1670) كسی كه می تواند وقت را تشخیص دهد، اگر به گفتة كسی كه می گوید مغرب شده افطار كند و بعد بفهمد مغرب نبوده است، قضا و كفاره بر او واجب می شود

(مساله 1671) كسی كه عمداً روزة خود را باطل كرده، اگر بعد از ظهر مسافرت كند، یا پیش از ظهر برای فرار از كفاره سفر نماید، كفارة او ساقط نمی شود بلكه اگر قبل از ظهر مسافرتی برای او پیش آمد كند، بنابر احتیاط كفاره بر او واجب است

(مساله 1672) اگر عمداً روزة خود را باطل كند و بعد عذری مانند حیض یا نفاس یا مرض برای او پیدا شود كفاره بر او واجب نیست

(مساله 1673) اگر یقین كند كه روز اول ماه رمضان است و عمداً روزة خود را باطل كند بعد معلوم شود كه آخر شعبان بوده كفاره بر او واجب نیست

(مساله 1674) اگر انسان شك كند كه آخر رمضان است یا اول شوال و عمداً روزه خود را باطل كند، بعد معلوم شود اول شوال بوده كفاره بر او واجب نیست

(مساله

1675) اگر روزه دار در ماه رمضان با زن خود كه روزه دار است جماع كند چنانچه زن را مجبور كرده باشد، كفارة روزة خود ش و روزة زن را باید بدهد

(مساله 1676) اگر زنی شوهر روزه دار خود را مجبور كند كه جماع نماید، یا كار دیگری كه روزه را باطل می كند، انجام دهد واجب نیست كفارة روزة شوهر را بدهد

(مساله 1677) اگر روزه دار در ماه رمضان، با زن خود كه روزه دار است جماع كند چنانچه به طوری زن را مجبور كرده باشد كه از خود اختیاری نداشته باشد و در بین جماع زن راضی شود، باید مرد دو كفاره بدهد و اگر با اراده و اختیار عمل را انجام دهد اگر چه مجبورش كرده باشد مرد باید كفارة خودش و زن را بدهد

(مساله 1678) اگر روزه دار در ماه رمضان با زن خود كه خواب است جماع نماید، یك كفاره بر او واجب می شود و روزة زن صحیح است و كفاره هم بر او واجب نیست

(مساله 1679) اگر مرد زن خود را مجبور كند كه غیر جماع كار دیگری كه روزه را باطل می كند بجا آورد، كفارة زن را نباید بدهد و بر خود زن كفاره واجب نیست

(مساله 1680) كسی كه به واسطة مسافرت یا مرض روزه نمی گیرد، نمی تواند زن روزه دار خود را مجبور به جماع كند، ولی اگر او را مجبور نماید كفاره بر مرد نیز واجب نیست

(مساله 1681) انسان نباید در بجا آوردن كفاره كوتاهی كند، ولی لازم نیست فوراً آن را انجام دهد

(مساله 1682) اگر

كفاره بر انسان واجب شود و چند سال آن را بجا نیاورد، چیزی بر آن اضافه نمی شود

(مساله 1683) كسی كه باید برای كفارة یك روز شصت فقیر را طعام بدهد، اگر به شصت فقیر دسترسی دار د، نباید به هر كدام از آنها بیشتر از یك مد كه تقریباً ده سیر است طعام بدهد، یا یك فقیر را بیشتر ا ز یك مرتبه سیر نماید، ولی چنانچه انسان اطمینان داشته باشد كه فقیر طعام را به عیالات خود می دهد یا به آنها می خوراند می تواند برای هر یك از عیالات فقیر اگر چه صغیر باشند، یك مد به آن فقیر بدهد

(مساله 1684) كسی كه قضای روزة رمضان را گرفته، اگر بعد از ظهر عمداً كاری كه روزه را باطل می كند انجام دهد، باید به ده فقیر هر كدام یك مد كه تقریباً ده سیر است بدهد و اگر نمی تواند بنابر احتیاط واجب باید سه روز پی در پی روزه بگیرد

جاهائی كه فقط قضای روزه واجب است

(مساله 1685) در چند صورت فقط قضای روزه بر انسان واجب است و كفاره واجب نیست، اول آنكه روزه دار در روز ماه رمضان عمداً قی كند دوم آنكه در شب ماه رمضان جنب باشد و به تفصیلی كه در مساله 1630 گفته شد تا اذان صبح از خواب سوم بیدار نشود سوم عملی كه روزه را باطل می كند بجا نیاورد ولی نیت روزه نكند، یا ریا كند، یا قصد كند كه روزه نباشد، یا قصد كند كاری كه روزه را باطل می كند انجام دهد چهارم آنكه در ماه رمضان غسل جنابت را فراموش كند

و با حال جنابت یك روز یا چند روزه بگیرد پنجم آنكه در ماه رمضان بدون اینكه تحقیق كند صبح شده یا نه، كاری كه روزه را باطل می كند انجام دهد، بعد معلوم شود صبح بوده و نیز اگر بعد از تحقیق با اینكه گمان دارد صبح شده، كاری كه روزه را باطل می كند انجام دهد بعد معلوم شود صبح بوده قضای آن روز بر او واجب است، ولی اگر بعد از تحقیق گمان یا یقین كند كه صبح نشده و چیزی بخورد و بعد معلوم شود صبح بوده قضا واجب نیست بلكه اگر بعد از تحقیق شك كند كه صبح شده یا نه و كاری كه روزه را باطل می كند انجام دهد، بعد معلوم شود صبح بوده، قضا واجب نیست ششم آنكه كسی بگوید صبح نشده و انسان به گفتة او كاری كه روزه را باطل می كند انجام دهد بعد معلوم شود صبح بوده است هشتم آنكه كور و مانند به گفتة كس دیگر افطار كند بعد معلوم شود مغرب نبوده است نهم آنكه در هوای صاف به واسطة تاریكی یقین كند كه مغرب شده وافطار كند، بعد معلوم شود مغرب نبوده است، ولی اگر در هوای ابر به گمان اینكه مغرب شده افطار كند، بعد معلوم شود مغرب نبوده قضا لازم نیست دهم آنكه برای خنك شدن، یا بی جهت مضمضه كند یعنی آب در دهان بگرداند و بی اختیار فرو برد ولی اگر فراموش كند كه روزه است و آب را فرو دهد، یا برای وضو مضمضه كند و بی اختیار فرو رود، قضا بر او واجب نیست

(مساله 1686) اگر غیر آب چیزی دیگری را در دهان ببرد و بی اختیار فرو رود یا آب داخل بینی كند و بی اختیار فرو رود، قضا بر او واجب نیست

(مساله 1687) مضمضه زیاد برای روزه دار مكروه است واگر بعد از مضمضه بخواهد آب دهان را فرو برد، بهتر است سه مرتبه آب دهان را بیرون بریزد

(مساله 1688) اگر انسان بداند كه به واسطة مضمضه بی اختیار، یا از روی فراموشی آب وارد گلویش می شود، نباید مضمضه كند

(مساله 1689) اگر در ماه رمضان، بعد از تحقیق یقین كند كه صبح نشده و كاری كه روزه را باطل می كند انجام دهد، بعد معلوم شود صبح بوده قضا لازم نیست

(مساله 1990) اگر انسان شك كند كه مغرب شده یا نه، نمی تواند افطار كند ولی اگر شك كند كه صبح شده یا نه، پیش از تحقیق هم می تواند كاری كه روزه را باطل می كند انجام دهد

احكام روزة قضا

(مساله 1691) اگر دیوانه عاقل شود، واجب نیست روزه های وقتی را كه دیوانه بوده قضا نماید

(مساله 1692) اگر كافر مسلمان شود، واجب نیست روزه های وقتی كافر بوده قضا نماید

(مساله 1693) روزه ای كه از انسان به واسطة مستی فوت شده، باید قضا نماید، اگر چه چیزی را كه به واسطة آن مست شده، برای معالجه خورده باشد بلكه اگر نیت روزه كرده و مست شده اگر در اثناء روز از مستی بیرون آید بنابر احتیاط واجب باید روزه را تمام و نیز قضا نماید و اگر در حال مستی روزه را تمام كرده باشد قضا نماید

(مساله

1694) اگر برای عذری چند روز روزه نگیرد و بعد شك كند كه چه وقت عذر او بر طرف شده می تواند مقدار كمتر را كه احتمال می دهد روزه نگرفته قضا نماید، مثلاً كسی كه پیش از ماه رمضان مسافرت كرده و نمی داند پنجم رمضان از سفر برگشته یا ششم، می تواند پنج روزه بگیرد و نیز كسی هم كه نمی داند چه وقت عذر برایش پیدا شده، می تواند مقدا ر كمتر را قضا نماید، مثلاً اگر در آخر های ماه رمضان مسافرت كند و بعد از رمضان برگردد و نداند كه بیست و پنجم رمضان مسافرت كرده، یا بیست وششم، می تواند مقدار كمتر یعنی پنج روز را قضا كند

(مساله 1695) اگر از چند ماه رمضان روزة قضا داشته باشد، قضای هر كدام را كه اول بگیرد مانعی ندارد ولی اگر وقت قضای رمضان آخر تنگ باشد، مثلاً پنج روز از رمضان آخر قضا داشته باشد و پنج روز هم به رمضان مانده باشد احتیاط مستحب آن است كه اول قضای رمضان آخر را بگیرد

(مساله 1696) اگر قضای روزة چند رمضان بر او واجب باشد و در نیت معین نكند، روزه ای را كه می گیرد قضای كدام رمضان است، قضای سال اول حساب می شود

(مساله 1697) كسی كه قضای روزة رمضان را گرفته، اگر وقت قضای روزة او تنگ نباشد، می تواند پیش از ظهر روزة خود را باطل نماید

(مساله 1698) اگر قضای روزة معینی را گرفته باشد، احتیاط واجب آن است كه بعد از ظهر روزه را باطل نكند

(مساله 1699) اگر به واسطة مرض،

یا حیض، یا نفاس، روزه رمضان را نگیرد و پیش از تمام شدن رمضان بمیرد، لازم نیست روزه هائی را كه نگرفته برای او قضا كنند

(مساله1700) اگر به واسطة مرضی روزة رمضان را نگیرد و مرض او تا رمضان سال بعد طول بكشد، قضای روزه هائی را كه نگرفته بر او واجب نیست و باید برای هر روز یك مد كه تقریباً ده سیر است طعام یعنی گندم یا جو و مانند اینها به فقیر بدهد، ولی اگر به واسطة عذر دیگری مثلاً برای مسافرت روزه نگرفته باشد و عذر او تا رمضان بعد باقی بماند، روزهائی را كه نگرفته باید قضا كند و احتیاط مستحب آن است كه برای هر روز یك مد طعام هم به فقیر بدهد

(مساله1701) اگر به واسطة مرضی روزة رمضان مرض او بر طرف شود ولی عذر دیگری پیدا كند كه نتواند تا رمضان بعد قضای روزه را بگیرد باید روزه هائی را كه نگرفته قضا نماید و نیز اگر در ماه رمضان، غیر مرض عذر دیگری داشته باشد و بعد از رمضان آن عذر بر طرف شود و تا رمضان سال بعد به واسطه مرض نتواند روزه بگیرد، روزه هائی را كه نگرفته باید قضا كند

(مساله1702) اگر در ماه رمضان به واسطة عذری روزه نگیرد و بعد از رمضان عذر او بر طرف شود و تا رمضان آینده عمداً قضای روزه را نگیرد، باید روزه را قضا كند و برای هر روز یك مد گندم یا جو و مانند اینها هم بهفقیر بدهد

(مساله1703) اگر در قضای روزه كوتاهی كند تا وقت تنگ شود و در

تنگی وقت عذری پیدا كند، باید قضا را بگیرد و برای هر روز یك مد گندم یا جو و مانند اینها به فقیر بدهد بلكه اگر موقعی كه عذر دارد، تصمیم داشته باشد كه بعد از بر طرف شدن عذر روزه های خود را قضا كند و پیش از آنكه قضا نماید در تنگی وقت عذر روز ه های خود را قضا كند و پیش از آنكه قضا نماید در تنگی وقت عذر روز های خود را قضا كند و پیش از آنكه قضا نماید در تنگی وقت عذر پیدا كند باید قضای آن را بگیرد، و احتیاط واجب آن است كه برای هر روز یك مد غذا به فقیر بدهد

(مساله1704) اگر مرض انسان چند سال طول بكشد، بعد از آنكه خوب شد اگر تا رمضان آینده به مقدار قضا وقت داشته باشد باید قضای رمضان آخر را بگیرد و برای هر روز از ساللهای پیش یك مد كه تقریباً ده سیر است، طعام یعنی گندم یا جو و مانند اینها به فقیر بدهد

(مساله1705) كسی كه باید برای هر روز یك مد طعام به فقیر بدهد، می تواند كفارة چند روز را به یك فقیر بدهد

(مساله 1706) اگر قضای روزة رمضان را چند سال تاخیر بیندازد باید قضا را بگیرد بگیرد و برای هر روز یك مد طعام به فقیر بدهد

(مساله 1707) اگر روزة رمضان را عمداً نگیرد، باید قضای آن را بجا آورد و برای هر روز دو ماه روزه بگیرد یا به شصت فقیر طعام بدهد، یا بنده آزاد كند و چنانچه تا رمضان آینده قضای آن روزه را

بجا نیاورد، برای هر روز نیز دادن یك مد طعام لازم است

(مساله 1708) اگر روزة رمضان را عمداً نگیرد و در روز مكرر جماع كند كفاره هم مكرر می شود ولی اگر چند مرتبه كار دیگری كه روزه را باطل می كند انجام دهد مثلاً چند مرتبه غذا بخورد یك كفاره كافی است

(مساله 1709) بعد از مرگ پدر ومادر پسر بزرگتر باید قضای نماز و روزه آنها را به تفصیلی كه در مساله 1390 گفته شد بجا آورد

(مساله 1710) اگر پدر و مادر غیر از روزة رمضان، روزة واجب دیگری را مانند روزة نذر نگرفته باشد بنابر احتیاط واجب باید پسر بزرگتر قضا نماید ولی اگر برای روزه اجیر شده و نگرفته باشند بر پسر بزرگ لازم نیست

احكام روزة مسافر

(مساله 1711) مسافری كه باید نمازهای چهار ركعتی را در سفر دو ركعت بخواند، نباید روزه بگیرد و مسافری كه نمازش را تمام می خواند مثل كسی كه شغلش مسافرت یا سفر او معصیت است، باید در سفر روزه بگیرد

(مساله 1712) مسافرت در ماه رمضان اشكال ندارد ولی اگر برای فرار از روزه باشد مكروه است

(مساله 1713) اگر غیر روزة رمضان روزة معین دیگری بر انسان واجب باشد مثلاً نذر كرده باشد روز معینی را روزه بگیرد بنابر احتیاط واجب تا ناچار نشود نمی تواند در آن روز مسافرت كند وا گر در سفر باشد چنانچه ممكن است باید بنابر احتیاط لازم قصد كند كه ده روز در جائی بماند و آن روز را روزه بگیرد

(مساله 1714) اگر نذر كند روزه بگیرد و روز آن را معین نكند، نمی تواند

آن را در سفر بجا آورد ولی چنانچه نذر كند روز معینی را در سفر روزه بگیرد باید آن را در سفر بجا آورد و نیز اگر نذر كند روز معینی را چه مسافر یا نباشد، روزه بگیرد باید آن روز را اگر چه مسافر باشد روزه بگیرد

(مساله 1715) مسافر می تواند برای خواستن حاجت سه روز در مدینه طیبه روز مستحبی بگیرد

(مساله 1716) كسی كه نمی داند روزة مسافر باطل است اگر در سفر روزه بگیرد و در بین روز مساله را بفهمد روزه اش باطل می شود و اگر تا مغرب نفهمد روزه اش صحیح است

(مسافر 1717) اگر فراموش كند كه مسافر است، یا فراموش كند كه روزة مسافر باطل می باشد و در سفر روزه بگیرد روزة او باطل است

(مساله 1718) اگر روزه دار بعد از ظهر مسافرت نماید، باید روزة خود را تمام كند و اگر پیش از ظهر مسافرت كند، وقتی به حد ترخص برسد یعنی بجائی برسد كه دیوار شهر را نبیند و صدای اذان آن را نشنود، باید نیت روزه نداشته باشد و اگر پیش از آن روزه را باطل كند بنابر احتیاط كفاره نیز بر او واجب است

(مساله 1719) اگر مسافر پیش از ظهر به وطنش برسد، یا بجائی برسد كه می خواهد ده روز در آنجا بماند، چنانچه كاری كه روزه را باطل می كند انجام نداده، باید آن روز را روزه بگیرد و اگر انجام داده، نمی تواند آن روز را روزه بگیرد

(مساله 1720) اگر مسافر بعد از ظهر به وطنش برسد، یا بجائی برسد كه می خواهد ده

روز در آنجا بماند، نباید آن روز را روزه بگیرد

(مساله 1721) مسافر و كسی كه از روزه گرفتن عذر دارد، مكروه است در روز ماه رمضان جماع نماید و در خوردن و آشامیدن كاملاً خود را سیر كند

كسانی كه روزه بر آنها واجب نیست

(مساله 1722) كسی كه به واسطة پیری نمی تواند روزه بگیرد، یا برای او مشقت دارد، روزه بر او واجب نیست ولی در صورت دوم باید برای هر روز یك مد كه تقریباً ده سیر است گندم یا جو و مانند اینها به فقیر بدهد

(مساله 1723) كسی كه به واسطة پیری روزه نگرفته، اگر بعد از ماه رمضان بتواند روزه بگیرد، بنابر احتیاط مستحب باید قضای روزه هائی را كه نگرفته بجا آورد

(مساله 1724) اگر انسان مرضی دارد كه زیاد تشنه می شود و نمی تواند تشنگی را تحمل كند، یا برای او مشقت دار د، روزه بر او واجب نیست ولی در صورت دوم باید برای هر روزه یك مد گندم یا جو و مانند اینها به فقیر بدهد و احتیاط واجب آن است كه بیشتر از مقداری كه ناچار است آب نیاشامد و چنانچه بعد بتواند روزه بگیرد، بنابر احتیاط مستحب باید روزه هائی كه نگرفته قضا نماید

(مساله 1725) زنی كه زائیدن او نزدیك است و روزه برای حملش ضرر دارد روزه بر او واجب نیست و باید برای هر روز یك مد طعام یعنی گندم یا جو و مانند اینها به فقیر بدهد و نیز اگر روزه برای خودش ضرر دارد، روزه بر او واجب نیست و بنابر احتیاط واجب باید برای هر روز یك مد طعام به فقیر

بدهد و در هر دو صورت روزه هائی را كه نگرفته باید قضا نماید

(مساله 1726) زنی كه بچه شیر می دهد و شیر او كم است چه مادر بچه، یا دایة او باشد، یا بی اجرت شیر می دهد، اگر روزه برای بچه ای كه شیر می دهد ضرر دارد روزه بر او واجب نیست و باید برای هر روز یك مد طعام یعنی گندم یا جو و مانند اینها به فقیر بدهد و نیز اگر برای خودش ضرر دارد، روزه بر او واجب نیست، و بنابر احتیاط واجب باید برای هر روز یك مد طعام به فقیر بدهد و در هر دو صورت روزه هائی را كه نگرفته باید قضا نماید، و اگر كسی پیدا شود كه بی اجرت بچه را شیر دهد، یا برای شیر دادن بچه از پدر یا مادر بچه یا از كس دیگری كه اجرت او را بدهد اجرت بگیرد، احتیاط واجب آن است كه بچه را به او بدهد وروزه بگیرد

راه ثابت شدن اول ماه

(مساله 1727) اول ماه به پنج چیز ثابت می شود:

اول: آنكه خود انسان ماه را ببیند

دوم: عده ای كه از گفتة آنان یقین پیدا می شود، بگویند ماه را دیده ایم و همچنین است هر چیزی كه به واسطة آن یقین پیدا شود

سوم: دو مرد عادل بگویند كه در شب ماه را دیده ایم، ولی اگر صفت ماه را برخلاف یكدیگر بگویند و یا آسمان صاف باشد و جمعیت زیادی با دقت تمام برای دیدن ماه اجتماع كنند و نبینند در این صورت كه احتمال عقلانی برای اشتباه آن دو نفر هست بگویند،

اول ماه ثابت نمی شود اما اگر در تشخیص بعض خصوصیات اختلاف داشته باشند مثل

آنكه یكی بگویدماه بلند بود و دیگری بگوید نبود به گفتة آنان اول ماه ثابت می شود

چهارم: سی روز از اول ماه شعبان بگذرد كه به واسطة آن، اول ماه رمضان ثابت می شود و سی روز از اول رمضان بگذرد كه به واسطة آن، اول ماه شوال ثابت می شود

پنجم: حاكم شرع حكم كند كه اول ماه است

(مساله 1728) اگر حاكم شرع حكم كند كه اول ماه است، كسی هم تقلید او را نمی كند، باید به حكم او عمل نماید ولی كسی كه می داند حاكم شرع اشتباه كرده، نمی تواند به حكم او عمل نماید

(مساله 1729) اول ماه با پیشگوئی منجمین ثابت نمی شود ولی اگر انسان از گفتة آنان یقین پیدا كند، باید به آن عمل نماید

(مساله 1730) بلند بودن ماه یا دیر غروب كردن آن، دلیل نمی شود كه شب پیش شب اول ماه بوده است

(مساله 1731) اگر اول ماه رمضان برای كسی ثابت نشود و روزه نگیرد، چنانچه دو مرد عادل بگویند كه شب پیش ماه را دیده ایم، باید روزه آن روز را قضا نماید

(مساله 1732) اگر در شهری اول ماه ثابت شود، در شهرهای دیگر چه دور باشند چه نزدیك در افق متحد باشند یا نه همین قدر كه در شب بودن آن شب متل مكه و كراچی یا لندن و كابل نه مثل تهران و واشنگتن اشتراك داشته باشند ثابت می شود

(مساله 1733) اول ماه به تلگراف ثابت نمی شود، مگر انسان بداند

كه تلگراف از روی حكم حاكم شرع یا شهادت دو مرد عادل بوده است

(مساله 1734) روزی را كه انسان نمی آخر رمضان است یا اول شوال، باید روزه بگیرد ولی اگر پیش از مغرب بفهمد كه اول شوال است باید افطاركند

(مساله 1735) اگر زندانی نتواند بǠماه رمضان یقین كند، باید به گمان عمل نماید و اگر آن هم ممكن نباشد، هر ماهی را كه روزه بگیرد صحیح است، و بنابر احتیاط واجب باید بعد از گذشتن یازده ماه از ماهی كه روزه گرفته، دوباره یك ماه روزه بگیرد ولی اگر بعد گمان پیدا كرد باید به آن عمل نماید

روزه های حرام و مكروه

(مساله 1736) روزة عید فطر و قربان، حرام است و نیز روزی را كه انسان نمی داند آخر شعبان است، یا اول رمضان، اگر به نیت اول رمضان روزه بگیرد حرام می باشد

(مساله 1737) اگر زن به واسطة گرفتن روزة مستحبی حق شوهرش از بین برود، جایز نیست روزه بگیرد بلكه اگر حق شوهر هم از بین نرود، احتیاط واجب آن است كه بدون اجازة او روزه مستحبی نگیرد

(مساله 1738) اولاد با نهی پدر ومادر مخصوصاً در صورتی كه روزه گرفتن آنها موجب اذیت پدر ومادر باشد از گرفتن روزه مستحبی خودداری كنند

(مساله 1739) كسی كه می داند روزه برای او ضرر ندارد، اگر چه دكتر بگوید ضرر دارد، باید روزه بگیرد و كسی كه یقین یا گمان دارد كه روزه برایش ضرر دارد اگر چه دكتر بگوید ضرر ندارد، باید روزه نگیرد و اگر روزه بگیرد صحیح نیست

(مساله 1740) اگر انسان احتمال بدهد كه روزه برایش ضرر دارد،

و از آن احتمال ترس برای او پیدا شود چنانچه احتمال او در نظر مردم بجا باشد، نباید روزه بگیرد و اگر روزه بگیرد صحیح نیست

(مساله 1741) كسی كه عقیده اش این است كه روزه برای او ضرر ندارد، اگر روزه بگیرد و بعد از مغرب بفهمد روزه برای او ضرر داشته، باید قضای آن را بجا آورد

(مساله 1742) غیر از روزه هائی كه گفته شد، روزه های حرام دیگری هم هست كه در كتابهای مفصل گفته شده است

(مساله 1743) روزة روز عاشورا و روزی كه انسان شك دارد روز عرفه است یا عید قربان مكروه است

روزه های مستحب

(مساله 1744) روزةْ تمام روزهای سال غیر از روزه های حرام و مكروه كه گفته شد مستحب است و برای بعضی از روزها بیشتر سفارش شده است كه از آن جمله است:

1– پنجشنبه اول و پنجشنبه آخر هر ماه و چهارشنبه اولی كه بعد از روز دهم ماه است و اگر كسی اینها را بجا نیاورد، مستحب است قضا نماید و چنانچه اصلاً نتواند روزه بگیرد، مستحب است برای هر روز یك مد طعام یا 6 / 12 نخود نقره به فقیر بدهد

2 – سیزدهم و چهاردهم و پانزدهم هر ماه

3 – تمام ماه رجب و شعبان و بعضی از این دو ماه اگر چه یك روز باشد

4 – روز عید نوروز، بیست و پنجم و بیست ونهم ذی قعده روز اول تا روز نهم ذی حجه (روز عرفه)، ولی اگر به واسطة ضعف روزه نتواند دعاهای روز عرفه را بخواند، روزة آن روز مكروه است، عید سعید غدیر (18

ذی حجه)، روز اول و سوم محرم، میلاد مسعود پیغمبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) (17 ربیع الاول) روز مبعث حضرت رسول اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) (27 رجب)، و اگر كسی روزة مستحبی بگیرد واجب نیست آن را به آخر رساند، بلكه اگر برادر مومنش او را به غذا دعوت كند، مستحب است دعوت او را قبول كند و در بین روز افطار نماید

مواردی كه مستحب است انسان از كارهائی كه روزه را باطل می كند خودداری نماید

(مساله 1745) برای شش نفر مستحب است در ماه رمضان اگر چه روزه نیستند از كاری كه روزه را باطل می كند خودداری نمایند

اول: مسافری كه در سفر كاری كه روزه را باطل می كند انجام داده باشد و پیش از ظهر به وطنش یا بجائی كه می خواهد ده روز بماند برسد

دوم: مسافری كه بعد از ظهر به وطنش یا بجائی كه می خواهد ده روز در آنجا بماند برسد

سوم: مریضی كه پیش از ظهر خوب شود و كاری كه روزه را باطل می كند، انجام داده باشد

چهارم: مریضی كه بعد از ظهر خوب شود

پنجم: زنی كه در بین روز از خون حیض یا نفاس پاك شود

ششم: كافری كه در روز ماه رمضان مسلمان شود

(مساله 1746) مستحب است روزه دار نماز مغرب و عشا را پیش از افطار كردن بخواند ولی اگر كسی منتظر ا و است یا میل زیادی به غذا دارد كه نمی تواند با حضور قلب نماز بخواند، بهتر است اول افطار كند ولی بقدری كه ممكن است نماز را در وقت فضیلت آن بجا آورد

خمس

فضیلت خُمس

خمس یكی از فرایض اسلامی كه خداوند متعال آن را برای پیغمبر اسلام حضرت محمّد بن عبد الله (صلّی الله علیه و آله) و ذرّیه مكرّم او (سلام اللّه علیهم) از نظر اكرام و احترام قرار داده است و كسی كه از پرداخت آن امتناع كند، هر چند به مقدار كمی هم باشد، در ردیف ستمكاران خواهد بود

ابو بصیر یكی از محدّثین بزرگ است، از حضرت باقر (علیه السّلام) پرسید: « كمترین چیزی كه باعث دخول

در آتش جهنم می گردد، كدام است ؟ »

حضرتش در پاسخ فرمودند: « خوردن یك درهم از مال یتیم »، سپس افزودند: « آن یتیم ما هستیم »

مجلسی اوّل (رحمه اللّه علیه) در « روضه المتقّین » در شرح این حدیث می گویند: منظور از یتیم در كلام امام (علیه السّلام) یگانة خلقت و یگانة روزگار مثل « درّ یتیم » می باشد

و نیز حضرت باقر (علیه السّلام) فرمود: « برای هیچ كس جائز نیست از مالی كه به آن خمس تعلّق گرفته است چیزی بخرد، مگر اینكه حق ما را به ما برساند »

در حدیث دیگری ابو بصیر از حضرت باقر (علیه السّلام) نقل می كند كه آن حضرت فرمودند: « كسی از مالی كه خمس به آن تعلّق گرفته است چیزی بخرد، خداوند هر گز او را معذور نمی دارد، زیرا چیزی را كه حلال نیست، خریداری كرده است »

حضرت صادق (علیه السّلام) نیز فرمودند: « بنده ای كه از خمس چیزی را بخرد معذور نیست و تا صاحبان خمس اجازه ندهند، هرگز نمی تواند بگوید به مال خود خریده ام »

احكام خُمس

(مسأله 1747) در هفت چیز خمس واجب می شود: اوّل: منفعت كسب دوّم: معدن سوّم: گنج چهارم: مال حلال مخلوط به حرام پنجم: جواهری كه به واسطة غواّصی یعنی فرو رفتن در دریا بدست می آید ششم: غنیمت جنگ هفتم: زمینی كه كافرِ ذِمّی از مسلمان بخرد و احكام اینها مفصّلاً گفته خواهد شد

1 منفعت كسب

(مسأله 1748) هرگاه انسان از تجارت یا صنعت؛ یا كسبهای دیگر مالی بدست آورد، اگر چه مثلاً نماز و روزة میتی را بجا آورد و از اجرت آن، مالی تهیه كند، چنانچه از مخارج سال خود او و عیالاتش زیاد بیاید، باید خمس یعنی پنج یك آن را به دستوری كه بعداً گفته می شود بدهد

(مسأله 1749) اگر از غیر كسب مالی بدست آورد؛ مثلاً چیزی به او ببخشند واجب نیست خمس آن را بدهد، اگر چه احتیاط مستحّب آن است كه اگر از مخارج سالش زیاد بیاید، خمس آن را هم بدهد

(مسأله 1750) مِهری را كه زن می گیرد خمس ندارد و همچنین است ارثی كه به انسان می رسد ولی اگر مثلاً با كسی خویشاوندی دوری داشته باشد و نداند چنین خویشی دارد، احتیاط مستحّب آن است خمس ارثی را كه از او می برد، اگر از مخارج سالش زیاد بیاید، بدهد

(مسأله 1751) اگر مالی به ارث به او برسد و بداند كسی كه این مال از او به ارث رسیده خمس آن را نداده؛ باید خمس آن را بدهد و نیز اگر در خود آن مال خمسی نباشد ولی انسان بداند كسی كه آن مال از او به ارث رسیده، خمس بدهكار است، باید

خمس را از مال او بدهد

(مسأله 1752) اگر به واسطة قناعت كردن، چیزی از مخارج سال انسان زیاد بیاید، باید خمس آن را بدهد

(مسأله 1753) كسی كه دیگری مخارج او را می دهد، باید خمس تمامی مالی را كه بدست می آورد بدهد ولی اگر مقداری از آن را خرج زیارت و مانند آن را كرده باشد فقط باید خمس باقیمانده را بدهد

(مسأله 1754) اگر ملكی را بر افراد معینی مثلاً براولاد خود وقف نماید، چنانچه در آن ملك زراعت و درختكاری كنند و از آن چیزی بدست آورند و از مخارج سال آنان زیاد بیاید، باید خمس آن را بدهند و نیز اگر به نحو دیگری از آن ملك منفعت می برند مثلاً اجارة آن را می گیرند باید خمس مقداری را كه از مخارج سالشان زیاد می آید بدهند

(مسأله 1755) اگر مالی را كه فقیر بابت خمس و زكات و صدقة مستحّبی گرفته از مخارج سالش زیاد بیاید، واجب نیست خمس آن را بدهد ولی اگر از مالی كه به او داده اند منفعتی ببرد مثلاً از درختی كه بابت خمس به او داده اند میوه ای بدست آورد چنانچه درخت را برای منفعت بردن و كسب نگهداشته باشد، باید خمس مقداری كه از مخارج سالش زیاد می آید بدهد

(مسأله 1756) اگر با عین پول خمس نداده جنسی را بخرد یعنی به فروشنده بگوید این جنس را به این پول می خرم، چنانچه حاكم شرع معاملة پنج یك آن را اجازه بدهد، معاملة آن مقدار هم صحیح است و انسان باید پنج یك جنسی را كه خریده به

حاكم شرع بدهد و اگر اجازه ندهد؛ معاملة آن مقدار باطل است پس اگر پولی را كه فروشنده گرفته از بین نرفته حاكم شرع خمس همان پول را می گیرد و اگر از بین رفته عوض خمس را از فروشنده یا خریدار مطالبه می كند

(مسأله 1757) اگر جنسی را بخرد و بعد از معامله قیمت آن را از پول خمس نداده بدهد؛ معامله ای كه كرده صحیح است ولی چون از پولی كه خمس در آن است به فروشنده داده به مقدار پنج یك آن پول به او مدیون می باشد و پولی را كه به فروشنده داده اگر از بین نرفته حاكم شرع پنج یك همان را می گیرد، و اگر از بین رفته عوض آن را از خریدار یا فروشنده مطالبه می كند

(مسأله 1758) اگر مالی را كه خمس آن داده نشده، بخرد؛ چنانچه حاكم شرع معامله پنج یك آن را اجازه ندهد معاملة آن مقدار باطل است و حاكم شرع می تواند پنج یك آن مال را بگیرد و اگر اجازه بدهد معامله صحیح است و خریدار باید مقدار پنج یك پول آن را به حاكم شرع بدهد و اگر به فروشنده داده می تواند از او پس بگیرد

(مسأله 1759) اگر چیزی را كه خمس آن داده نشده به كسی ببخشد پنج یك آ“ چیز مال او نمی شود

(مسأله 1760) اگر از كافر یا كسی كه به دادن خمس عقیده ندارد؛ مالی بدست انسان بیاید؛ واجب نیست خمس آن را بدهد

(مسأله 1761) تاجر و كاسب و صنعتگر و مانند اینها از وقتی شروع به كاسبی می كنند

یك سال كه بگذرد، باید خمس آن چه را كه از خرج سالش زیاد می آیند بدهند و كسی كه شغلش كاسبی نیست، اگر اتفاقاً معامله ای بكند و منفعتی ببرد، بعد از آنكه یك سال از موقعی كه فایده برده بگذرد، باید خمس مقداری را كه از خرج سالش زیاد آمده بدهد

(مسأله 1762) انسان می تواند در بین سال هر وقت منفعتی به دستش آید خمس آن را بدهد و جائز است دادن خمس را تا آخر سال تأ خیر بیندازد و اگر برای دادن خمس؛ سال شمسی قرار دهد، مانعی ندارد

(مسأله 1763) كسی كه مانند تاجر و كاسب باید برای دادن خمس، سال قرار دهد، اگر منفعتی بدست آورد در بین سال بمیرد، باید مخارج تا موقع مرگش را از آن منفعت كسر كنند و خمس باقیمانده را بدهند

(مسأله 1764) اگر قیمت جنسی را كه برای تجارت خریده بالا رود، و آن را نفروشد و در بین سال قیمتش پائین آید، خمس مقداری كه بالا رفته بر او واجب نیست

(مسأله 1765) اگر قیمت جنسی را كه برای تجارت خریده بالا رود و به امید این كه قیمت آن بالاتر رود، تا بعد از تمام شدن سال آن را نفروشد و قیمتش پائین آید خمس مقداری را كه بالا رفته براو واجب است؛ بلكه اگر به اندازه ای هم نگهداشته كه تُجّار معمولاً برای گران شدن جنس، آن را نگه میدارند، خمس مقداری كه بالا رفته باید بدهد

(مسأله 1766) اگر غیر مال التجاره مالی داشته باشد كه خمسش را داده یا خمس ندارد مثلاً به او بخشیده اند، چنانچه

قیمتش بالا رود، و آن را بفروشد مقداری كه بر قیمتش اضافه شده، خمس دارد ولی اگر مثلاً درختی كه خریده میوه بیاورد، یا گوسفند چاق شود، در صورتی كه مقصود او از نگهداری آنها این بوده كه منفعتی از آنها ببرد، باید خمس آنچه زیاد شده بدهد

(مسأله 1767) اگر باغی احداث كند برای آنكه بعد از بالا رفتن قیمتش بفروشد، باید خمس میوه و نمّو درختها و زیادی قیمت باغ را بدهد ولی اگر باغ را فقط برای میوه خوردن خود و عائله خود احداث كند و یا به این قصد بخرد و جزء مؤنه محسوب شود آن باغ و نمو آن خمس ندارد ولی اگر برای اینكه میوة آن را بفروشد و از قیمت آن استفاده كند آن را احداث كرده است حكم سرمایه را پیدا می كند كه باید خمس میوه و نمّو درختها را بدهد

(مسأله 1768) اگر درخت بید و چنار و مانند اینها را بكارد، سالی كه موقع فروش آنها است اگر چه آنها را نفروشد، باید خمس آنها را بدهد ولی اگر مثلاً از شاخه های آن كه معمولاً هر سال می برند، استفاده ببرد و به تنهائی یا با منفعتهای دیگر كسبش از مخارج سال او زیاد بیاید، در آخر هر سال باید خمس آن را بدهد

(مسأله 1769) كسی كه چند رشته كسب دارد مثلاً اجره ملك می گیرد و خرید و فروش و زراعت هم می كند باید عائدات خود را روی هم رفته كلاً در نظر بگیرد و مخارج سالانة خود را در نظر بگیرد و خمس آنچه را كه در آخر سال

از مخارج او زیاد می آید بدهد و اگر در یك رشته ضرر كند از رشتة دیگر جبران می شود

(مسأله 1770) خرجهائی را كه انسان برای بدست آوردن فایده می كند و مانند دلّالی و حمّالی می تواند جزء مخارج سالیانه حساب نماید و نسبت به مقدار آن خمس واجب نیست

(مسأله1771) آتچه از منافع كسب دربین سال به مصرف خوراك وپوشاك واثاثیه وخرید منزل وعروسی وجهیزیة دختر به شرط اینكه تهیة آن در موقعی است كه كه بر حسب رسوم عرفی مورد حاجت است و زیارت و مانند اینها می رساند، در صورتی كه از شأ ن او زیاد نباشد و زیاده روی هم نكرده باشد، خمس ندارد

(مسأله 1772) مالی را كه انسان به مصرف نذر و كفاره می رساند؛ جزء مخارج سالیانه است و نیز مالی را كه به كسی می بخشد یا جایزه می دهد، در صورتی كه از شأن او زیاد نباشد، از مخارج سالیانه حساب می شود

(مسأله 1773) اگر انسان در منطقه ای باشد كه معمولاً جهیزیة دختر را به تدریج تهیه می كنند به این معنا هر سال مقداری از آن را تهیه می كنند چنانچه در بین سال از منافع آن جهیزیه ای بخرد و از شأنش زیاد نباشد لازم نیست خمس آن را بدهد ولی اگر از شأنش زیاد باشد یا از منافع آن سال در سال بعد جهیزیه تهیه كند، لازم است خمس آن را بدهد

(مسأله 1774) مالی را كه خرج سفر حج و زیارتهای دیگر می كند، از مخارج سالی حساب می شود كه در آن سال شروع به مسافرت كرده

اگر چه سفر او تا مقداری از سال بعد طول بكشد

(مسأله 1775) كسی كه از كسب و تجارت فائده ای برده، اگر مال دیگری هم دارد كه خمس آن واجب نیست مانند مالی كه به او هبه كرده اند یا آن را از راه ارث بردن بدست آورده است می تواند مخارج سال خود را فقط از فائدة كسب حساب كند

(مسأله 1776) اگر از منفعت كسب آذوقه ای كه برای مصرف سالش خریده، در آخر سال زیاد بیاید، باید خمس آن را بدهد و چنانچه بخواهد قیمت آن را بدهد در صورتی كه قیمتش از وقتی كه خریده زیاد شده باشد، باید قیمت آخر سال را حساب كند

(مسأله 1777) اگر از منفعت كسب، پیش از دادن خمس اثاثیه ای را كه مرد احتیاجش باشد برای منزل بخرد، چنانچه در بین همان سال احتیاجش از آن برطرف شود بطوری كه در آخر سال زائد بر مخارج سال محسوب شود باید خمس آن را بدهد و مثل آن است زیور آلات زنانه، ولی اگر بعد از انقضای سال احتیاجش از آن رفع شود خمس آن واجب نیست

(مسأله 1778) اگر در یك سال منفعتی نبرد، نمی تواند مخارج آن سال را از منفعتی كه در سال بعد می برد كسر نماید

(مسأله 1779) اگر در سال اوّل منفعتی نبرد و از سرمایه خرج كند، و پیش از تمام شدن سال منفعتی بدستش آید، می توان مقداری را كه از سرمایه برداشته از منافع كسر نماید

(مسأله 1780) اگر مقداری از سرمایه از بین رود و از باقیماندة آن منافعی ببرد كه از خرج سالش زیاد

بیاید می واند مقداری را كه از سرمایه كم شده از منافع بردارد

(مسأله 1781) اگر غیر از سرمایهچیز دیگری از مالهای او از بین برود، نمی تواند از منفعتی كه بدستش می آید آن چیز را تهیه كند، ولی اگر در همان سال به آن چیز احتیاج داشته باشد، می تواند در بین سال از منافع كسب آن را تهیه نماید

(مسأله 1782) اگر در اوّل سال برای مخارج خود قرض كند و پیش از تمام شدن سال منفعتی ببرد می تواند مقدار قرض خود را از آن منفعت كسر نماید

(مسأله 1783) اگر در تمام سال منفعتی نبرد و برای مخارج خود قرض كند می تواند از منافع سالهای بعد قرض خود را اداء نماید

(مسأله 1784) اگر برای زیاد كردن مال یا خریدن ملكی كه به آن احتیاج ندارد قرض كند نمی تواند از منافع كسب آن قرض را بدهد ولی اگر مالی را كه قرض كرده و چیزی را كه از قرض خریده از بین برود و ناچار شود كه قرض خود را بدهد، می تواند از منافع كسب قرض را ادا ء نماید

(مسأله 1785) بنابر احتیاط واجب باید خمس مال حلال مخلوط به حرام را از عین همان مال بدهد ولی خمس های دیگر را می تواند از همان چیز بدهد یا به مقدار قیمت خمس كه بدهكار است پول بدهد

(مسأله 1786) تا خمس مال را ندهد نمی تواند در آن مال تصرّف كند اگر چه قصد دادن خمس را داشته باشد

(مسأله 1787) كسی كه خمس بدهكار است نمی تواند آن را به ذمّه بگیرد یعنی خود

را بدهكار اهل خمس بداند و در تمام مال تصّرف كند و چنانچه تصرّف كند و آن مال تَلَف شود، باید خمس آن را بدهد

(مسأله 1788) كسی كه خمس بدهكار است، اگر با حاكم شرع مصالحه كند، می تواند در تمام مال تصرّف نماید و بعد از مصالحه منافعی كه از آن بدست می آید مال خود او است

(مسأله 1789) كسی كه با دیگری شریك است، اگر خمس منافع خود را بدهد و شریك او ندهد و در سال بعد از مالی كه خمسش را نداده برای سرمایة شركت بگذارد هیچكدام نمی توانند در آن تصرّف كنند

(مسأله 1790) اگر بچّة صغیر سرمایه ای داشته باشد و از آن منافعی بدست آید ولی او می تواند پیش از بلوغ او خمس آن را بدهد واگر بعد از تمام شدن سال خمس را ندهد تصرّف در آن مال برای او جائز نیست ودر این صورت بر خود صغیر واجب است كه پس از بلوغ خمس آنرا بدهد

(مسأله1791) انسان نمی تواند در مالی كه یقین دارد خمسش را نداده اند تصرّف كند ولی در مالی كه شك دارد خمس آن را داده اند یا نه می تواند تصرّف نماید

(مسأله1792) كسی كه از اوّلِ زمانِ بلوغش خمس نداده اگر ملكی را بخرد وقیمت آن بالا برود اگر آن ملك را به این قصد نخریده كه قیمتش بالا برود و بفروشد مثلاً زمینی را برای زراعت خریده است چنانچه آن را به ذمّه خریده ولی از پول خمس نداده قیمت آن را به فروشنده پرداخته باید خمس قیمتی را كه خریده بدهد وچنانچه آن رابه

عین خریده مثلاً پول خمس نداده رابه فروشنده داده وگفته است كه این ملك را به این پول عیناً می خرم درصورتی كه حاكم شرع معامله پنج یك آن را اجازه بدهد، خریدار باید خمس مقداری راكه آن ملك فعلاص ارزش دارد بدهد

(مسأله1793) كسی كه از اوّل تكلیف خمس نداده، اگر از منافع كسب چیزی كه به آن احتیاج ندارد خریده ویك سال از خرید آن گذشته باید خمس آن رابدهد واگر اثاث خانه وچیزهای دیگری كه به آنها احتیاج دارد مطابق شأن خود خریده پس اگر بداند دربین سالی كه در آن سال فائده برده آنها را خریده لازم نیست خمس آن را بدهد واكر نداند كه در بین سال خریده یا بعد از تمام شدن سال، بنابر احتیاط مستحبّ باید با حاكم شرع مصالحه كند

2 معدن

(مسأله 1794) اگر از معدن طلا، نقره، سرب، مس، آهن، ذغال سنگ، فیروزه، عقیق، زاج، نمك و معدنهای دیگر چیزی بدست آورد، در صورتی كه به مقدار نصاب باشد، باید خمس آن را بدهد

(مسأله 1795) نصاب معدن بنابر احتیاط 105 مثقال معمولی نقرة سكّه دار یا 15 مثقال معمولی طلای سكّه دار است، یعنی اگر قیمت چیزی را كه از معدن بیرون آورده، بعد از كم كردن مخارجی كه برای آن كرده به 105 مثقال نقرة سكّه ار یا 15 مثقال طلای سكّه دار برسد بنابر احتیاط واجب باید خمس آن را بدهد

(مسأله 1796) استفاده ای كه از معدن برده، اگر قیمت آن به 105 مثقال نقرة سكّه دار یا 15 مثقال طلای سكّه دار نرسد، خمس آن در صورتی لازم است كه به

تنهائی یا با منفعت های دیگر كسب او از مخارج سالش زیاد بیاید

(مسأله 1797) در گچو آهك و گل سر شور و گل سرخ احتیاط واجب آن است كه مانند معادن در نظر گرفته شود و اگر قیمت هر یك از آنها به حدّنصاب رسید خمس آن را بدهد و اگر نرسد حكم منافع كسب را دارد

(مسأله 1798) كسی كه از معدن چیزی بدست می آورد، باید خمس آن را بدهد چه معدن روی زمین باشد، یا زیر آن، در زمینی باشد كه ملك است، یا در جائی باشد كه مالك ندارد

(مسأله 1799) اگر نداند چیزی را كه از معدن بیرون آورده به 105 مثقال نقرة سكّه دار یا 15 مثقال طلای سكّه دار می رسد یا نه، بنا بر احتاط واجب باید به وزن كردن یا از راه دیگر قیمت آن را معلوم كرد

(مسأله 1800) اگر چند نفر چیزی از معدن بیرون آورند، چنانچه بعد از كم كردن مخارجی كه برای آن كرده اند، اگر سهم هر كدام آنها به 105 مثقال نقرة سكّه دار یا 15 مثقال طلای سكّه دار برسد، باید خمس آن را بدهند

(مسأله 1801) معادن بطور كلّی جزء اَنفال است و استخراج آنها در زمان كنونی ما بدون اجازة فقیه جامع الشرائط و برنامه ای كه از طرف وی مقرّر می گردد جائز نیست و لازم است در این مورد با نظر او برنامه ای تنظیم و بر اساس آن عمل شود

3 گنج

(مسأله 1802) گنج، مالی است كه در زمین یا درخت یا كوه یا دیوار پنهان باشد و كسی آن را پیدا كند

و طوری باشد كه به آن، گنج بگویند

(مسأله 1803) اگر انسان در زمینی كه ملك كسی نیست گنجی پیدا كند مال خود او است و باید خمس آن را بدهد

(مسأله 1804) نصابِ گنج بنابر احتیاط 105 مثقال نقره یا 15 مثقال طلا است یعنی اگر قیمت چیزی را كه از گنج بدست می آورد، بعد از كم كردن مخارجی كه برای آن كرده به 105 مثقال نقرة سكّه دار یا 15 مثقال طلای سكّه دار برسد، بنا بر احتیاط واجب باید خمس آن را بدهد

(مسأله 1805) اگر در زمینی كه از دیگری خریده گنجی پیدا كند و بداند مال كسانی كه قبلاً مالك آن زمین بوده اند نیست، مال خود او می شود و باید خمس آن را بدهد ولی اگر احتمال دهد كه مال یكی از آنان است؛ باید به او اطلّاع دهد و چنانچه معلوم شود مال او نیست، باید به كسی كه پیش از او مالك زمین بوده اطلّاع دهد و به همین ترتیب به تمام كسانیكه پیش از او مالك زمین بوده اند خبر دهد، و اگر معلوم شود مال هیچ یك آنان نیست مال خود او می شود و باید خمس آن را بدهد

(مسأله 1806) اگر در ظرفهای متعدّدی كه در یك جا دفن شده مالی پیدا كند كه قیمت آنها رویهم 105 مثقال نقرة سكّه دار یا 15 مثقال طلای سكّه دار باشد، بنا بر احتیاط واجب باید خمس آن را بدهد ولی چنانچه چند گنج پیدا كند، هر كدام آنها كه قیمتش به این مقدار برسد، بنا بر احتیاط خمس آن واجب است و

گنجی كه قیمت آن به این مقدار نرسیده خمس ندارد

(مسأله 1807) اگر دو نفر گنجی را پیدا كنند در صورتی بر هر یك از آنها خمس آن واجب است كه قیمت سهم هر یك آنان به 105 مثقال نقره یا 15 مثقال طلای سكّه دار برسد

(مسأله 1808) اگر كسی حیوانی را بخرد و در شكم آن مالی پیدا كند چنانچه احتمال دهد كه مال فروشنده است، بنابر احتیاط واجب باید به او خبر دهد، و اگر معلوم شود مال او نیست، باید به ترتیب، صاحبان قبلی آن را خبر كند و چنانچه معلوم شود كه مال هیچ یك آنان نیست، حكم منافع كسب را دارد

4 مال حلال مخلوط به حرام

(مسأله 1809) اگر مال حلال با مال حرام بطوری مخلوط شودكه انسان نتواند آنها را از یكدیگر تشخیص دهد و صاحب مال حرام و مقدار آن، هیچیك معلوم نباشد؛ باید خمس تمام مال را بدهد و بعد از دادن خمس، بقیة مال حلال می شود

(مسأله 1810) اگر مال حلال با حرام مخلوط شود و انسان مقدار حرام را بداند ولی صاحب آن را نشناسد، باید آن مقدار را به نیت صاحبش صدقه بدهد و احتیاط واجب آن است كه از حاكم شرع هم اذن بگیرد

(مسأله1811) اگر مال حلال با حرام مخلوط شود و انسان مقدار حرام را نداند ولی صاحبش را بشناسد، باید یكدیگر را راضی نمایند و چنانچه صاحب مال راضی نشود، در صورتی كه انسان بداند چیز معینی مال او است و شك كند كه بیشتر از آن هم مال او است یا نه؛ باید چیزی راكه یقین دارد مال او است به

او بدهد، و احتیاط مستحّب آن است مقدار بیشتری را كه احتمال می دهد مال او است به او بدهد

(مسأله 1812) اگر خمس مال حلال مخلوط به حرام را بدهد و بعد بفهمد كه مقدار حرام بیشتر از خمس بوده، لازم است مقداری را كه می داند از خمس بیشتر بوده، از طرف صاحب آن صدقه بدهد

(مسأله 1813) اگر خمس مال حلالمخلوط به حرام را بدهد، یا مالی كه صاحبش را نمی شناسد به نیت او صدقه بدهد، بعد از آنكه صاحبش پیدا شد، بنا بر احتیاط واجب باید به مقدار مالش به او بدهد

(مسأله 1814) اگر مال حلالی با حرام مخلوط شود و مقدار حرام معلوم باشد و انسان بداند كه صاحب آن از چند نفرِ معین بیرون نیست ولی نتواند بفهمد كیست، باید قرعه بیندازد و به نام هر كس افتاد مال را به او بدهند

5 جواهری كه به واسطة فرو رفتن در دریا بدست می آید

(مسأله 1815) اگر به واسطة غواصّی یعنی فرو رفتن در دریا، لؤلؤ و مرجان یا جواهر دیگری كه با فرو رفتن در دریا بیرون می آید بیرون آورند، روئیدنی باشد یا معدنی، چنانچه بعد از كم كردن مخارجی كه برای بیرون آوردن آن كرده اند، قیمت آن به 18 نخود طلا برسد، باید خمس آن را بدهند، چه در یك دفعه آن را از دریا بیرون آورده باشند یا در چند دفعه، آنچه بیرون آمده از یك جنس باشد، یا از چند جنس، ولی اگر چند نفر، آن را بیرون آورده باشند هر كدام آنان كه قیمت سهمش به 18 نخود طلا برسد فقط او باید خمس بدهد

(مسأله 1816) اگر بدون فرو

رفتن در دریا به وسیلة اسبابی جواهر بیرون آورد و بعد از كم كردن مخارجی كه برای آن كرده قیمت آن به 18 نخود طلا برسد بنا بر احتیاط خمس آن واجب است ولی اگر از روی آب دریا یا از كنار دریا جواهر بگیرد؛ در صورتی باید خمس آن را بدهد كه این كار شغلش باشد و از مخارج سالش به تنهائی یا با منفعت های دیگر زیاد بیاید

(مسأله 1817) خمس ماهی و حیوانات دیگری كه انسان بدون فرو رفتن در دریا می گیرد در صورتی واجب است كه برای كسب بگیرد و به تنهائی یا منفعتهای دیگر، كسب او از مخارج سالش زیاد تر باشد

(مسأله 1818) اگر انسان بدون قصد اینكه چیزی از دریا بیرون آورد در دریا فرو رود و اتفاقاً جواهری بدستش آید، باید خمس آن را بدهد

(مسأله 1819) اگر انسان در دریا فرو رود و حیوانی را بیرون آورد و در شكم آن جواهری پیدا كند كه قیمتش 18 نخود طلا یا بیشتر باشد، چنانچه آن حیوان مانند صدف باشد كه نوعاً در شكمش جواهر است، باید خمس آن را بدهد، و اگر اتفاقاً جواهر بلعیده باشد، در صورتی خمس آن لازم است كه به تنهائی یا با منافع دیگر كسب او، از مخارج سالش زیاد باشد

(مسأله 1820) اگر در رودخانه های بزرگ مانند دجله و فرات فرو رود و جواهری بیرون آورد، چنانچه در آن رودخانه جواهر عمل می آید، باید خمس آن را بدهد

(مسأله 1821) اگر در آب فرو رور و مقداری عنبر بیرون آورد كه قیمت آن 18 نخود طلا یا بیشتر

باشد، باید خمس آن را بدهد و چنانچه از روی آب یا از كنار دریا بدست آورد، اگر قیمت آن به مقدار 18 نخود طلا هم نرسد در صورتی كه این كار كسبش باشد و به تنهائی یا با منفعتهای دیگر او از مخارج سالش زیاد بیاید، باید خمس آن را بدهد

(مسأله 1822) كسی كه كسبش غوّاصی یا بیرون آوردن معدن است؛ اگر خمس آنها را بدهد و چیزی از مخارج سالش زیاد بیاید، لازم نیست دوباره خمس آن را بدهد

(مسأله 1823) اگر بچّه ای معدنی را بیرون آورد؛ یا مال حلال مخلوط به حرام داشته باشد، یا گنجی پیدا كند؛ یا به واسطة فرو رفتن در دریا جواهری بیرون آورد ولی او باید خمس آن را بدهد

6 غنیمت

(مسأله 1824) اگر مسلمانان به امر امام (علیه السّلام) با كفار جنگ كنند و چیزهائی در جنگ بدست آورند به آنها غنیمت گفته می شود و مخارجی را كه برای غنیمت كرده اند، مانند مخارج نگهداری و حمل و نقل آن و نیز مقداری را كه امام (علیه السّلام) صلاح می داند به مصرفی برساند و چیزهائی كه مخصوص به امام است، باید از غنیمت كنار بگذارند و خمس بقیة آن را بدهند

7 زمینی كه كافر ذمّی از مسلمان بخرد

(مسأله 1825) اگر كافر ذمی زمینی را از مسلمان بخرد، باید خمس آراازهمان زمین بدهد و اگر پول آن را هم بدهد اشكال ندارد، ولی اگر غیر از پول چیز دیگر بدهد باید به اذن حاكم شرع باشد، و نیز اگر خانه و دكّان و مانند اینها را از مسلمان بخرد، باید خمس زمین آن را بدهد، و در دادن این خمس قصد قربت لازم نیست بلكه حاكم شرع هم كه خمس را از او می گیرد، لازم نیست قصد قربت نماید

(مسأله 1826) اگر كافر ذمّی زمینی را كه از مسلمان خریده به مسلمان دیگری هم بفروشد، باید خمس آن را بدهد و نیز اگر بمیرد و مسلمانی آن زمین را از او ارث ببرد، باید خمس آن را از همان زمین یا از مال دیگرش بدهند

(مسأله 1827) اگر كافر ذمّی موقع خرید زمین شرط كند كه خمس ندهد، یا شرط كند كه فروشنده خمس آن را بدهد، شرط او صحیح نیست و باید خمس را بدهد ولی اگر شرط كند كه فروشنده مقدار خمس را از طرف او به صاحبان خمس بدهد، اشكال ندارد

(مسأله 1828) اگر مسلمان

زمینی را به غیر خرید و فروش ملك كافر كند و عوض آن را بگیرد مثلاً به او صلح نماید؛ كافر ذمّی باید خمس آن را بدهد

(مسأله 1829) اگر كافر ذمّی صغیر باشد و ولّی او برایش زمینی بخرد، باید خمس زمین را از او بگیرند

مصرف خمس

(مسأله 1830) خمس را باید دو قسمت كنند: یك قسمت آن سهم سادات است، بنابر احتیاط واجب باید با اذن مجتهد جامع الشرائط به سید فقیر، یا سید یتیم، یا به سیدی كه در سفر درمانده شده، بدهند و نصف دیگر آن سهم امام (علیه السّلام) است كه در این زمان باید به مجتهد جامع الشّرائط بدهند، یا به مصرفی كه او اجازه می دهد برسانند ولی اگرانسان بخواهد سهم امام را به مجتهدی كه از او تقلید نمی كند بدهد، در صورتی به او اذن داده می شود كه بداند آن مجتهد و مجتهدی كه از او تقلید می كند، سهم امام را به یك طور مصرف می كنند

(مسأله 1831) سیدّی كه به او خمس می دهند، باید فقیر باشد، ولی به سیدّی كه در سفردر مانده شده، اگر در وطنش فقیر هم نباشد، می شود خمس داد

(مسأله 1832) به سیدّی كه در سفر درمانده شده، اگر سفر او سفر معصیت باشد؛ نباید خمس بدهند

(مسأله 1833) به سیدّی كه عادل نیست می شود خمس داد ولی به سیدّی كه دوازده امامی نیست، نباید خمس بدهند

(مسأله 1834) به سیدّی كه معصیت كار است، اگر خمس دادن كمك به معصیت او باشد؛ نمی شود خمس داد و به سیدّی هم كه آشكارا معصیت می

كند، اگر چه خمس كمك به معصیت او نباشد؛ نباید خمس بدهند

(مسأله 1835) اگر كسی بگوید سیدّم، نمی شود به او خمس داد، مگر آنكه دو نفر عادل، سید بودن او را تصدیق كنند یا در بین مردم بطوری معروف باشد كه انسان یقین یا اطمینان پیدا كند كه سید است

(مسأله 1836) به كسی كه در شهر خودش معروف باشد كه سید است، اگر چه انسان به سید بودن او یقین نداشته باشد، می شود خمس داد

(مسأله 1837) كسی كه زنش سیدّه است بنابر احتیاط واجب نباید به او خمس بدهد كه به مصرف مخارج خودش برساند، ولی اگر مخارج دیگران بر آن زن واجب باشد و نتواند مخارج آنان را بدهد، جائز است انسان خمس به آن زن بدهد كه به مصرف آنان برساند

(مسأله 1838) اگر مخارج سیدی كه زوجة انسان نیست بر انسان واجب باشد بنا بر احتیاط واجب، نمی تواند از خمس خوراك و پوشاك او را بدهد، ولی اگر مقداری خمس ملك او كند كه به مصرف دیگری غیر مخارج خودش كه بر خمس دهنده واجب است برساند، مانعی ندارد

(مسأله 1839) به سید فقیری كه مخارجش بر دیگری واجب است و او نمی تواند مخارج آن سید را بدهد، می شود خمس داد

(مسأله 1840) احتیاط واجب آن است كه بیشتر از مخارج یك سال به یك سید فقیر خمس ندهند

(مسأله 1841) اگر در شهر انسان سید مستحقّی نباشد و احتمال هم ندهد كه پیدا شود، یا نگهداری خمس تا پیدا شدن مستحّق ممكن نباشد، باید خمس را به شهردیگریببردو به مستحّق برساند و احتیاط

واجب آن است كه مخارج بردن آن را از خمس بر ندارد و اگر خمس از بین برود چنانچه در نگهداری آن كوتاهی كرده باید عوض آن را بدهد و اگر كوتاهی نكرده چیزی بر او واجب نیست

(مسأله 1842) هرگاه در شهر خودش مستحّقی نباشد ولی احتمال دهد كه پیدا شود اگر چه نگهداری خمس تا پیدا شدن مستحّق ممكن باشد؛ می تواند خمس را به شهر دیگر ببرد و چنانچه در نگهداری آن كوتاهی نكند و تَلَف شود، نباید چیزی بدهد، ولی نمی تواند مخارج بردن آن را از خمس بردارد

(مسأله 1843) اگر در شهر خودش مستحّق پیدا شود، باز هم می تواند خمس را به شهر دیگر ببرد و به مستحّق برساند، ولی مخارج بردن آن را باید از خودش بدهد و در صورتی كه خمس از بین برود، اگر چه در نگهداری آن كوتاهی نكرده باشد، ضامن است

(مسأله 1844) اگر با اذن حاكم شرع خمس را به شهر دیگر ببرد، و از بین برود لازم نیست دوباره خمس بدهد و همچنین است اگر به كسی بدهد كه از طرف حاكم شرع وكیل بوده كه خمس را بگیرد و از آن شهر به شهر دیگر ببرد

(مسأله 1845) اگر خمس را از خودِ مال ندهد و بااذن حاكم شرع از جنس دیگری بدهد باید به قیمت واقعی آن جنس حساب كند و چنانچه گرانتر از قیمت حساب كند؛ اگر چه مستحّق به آن قیمت راضی شده باشد، بأید مقداری را أه زیاد حساب كرده بدهد

(مسأله 1846) كسی أه ازو مستحّق طلبكار است و می خواهد طلب جود را بابت

خمس حساب كند بنابر احتیاط مستحّب بأید خمس را به او بدهد و بعد مستحّق بابت بدهی خود به او برگرداند و می تواند ذمّة بدهكار را بدون این كار بابت خمس بریء نماید

(مسأله 1847) مستحّق نمی تواند خمس را بگیرد و به مالك ببخشد، ولی كسی كه مقدار زیادی خمس بدهكار است و فقیر شده و امید چیز دار شدنش هم نمی رود و می خواهد مدیون اهل خمس نباشد، اگر مستحق راضی شود كه خمس را از او بگیرد و به او ببخشد اشكال ندارد

(مسأله 1848) اگر خمس را با حاكم شرع یا وكیل او یا با سید دستگردان كند و بخواهد در سال بعد بپردازد، نمی تواند از منافع آن سال كسر نماید؛ پس اگر مثلاً هزار تومان دستگردان كرده و از منافع سال بعد دو هزار تومان بیشتر از مخارجش داشته باشد باید خمس دو هزار تومان را بدهد و هزار تومانی را كه بابت خمس بدهكار است از بقیه بپردازد

زکات

اهمیت زكات

یكی از فرایض مهّم اسلامی، بلكه از ضروریات اسلام، زكات است خداوند متعال در قرآن كریم در 30 مورد زكوء را تذكر داده است و در بسیاری از این موارد آن را در ردیفنماز ذكر كرده است: (اَقیمُو اَلْصَلوه و اتُو اَلْزَكاتْ) نماز را بجا آورید و زكات را بپردازید بنابر این كسی كه نماز می خواند ولی از دادن زكوه امتناع می ورزد مثل این است كه اصلاً نماز را نیز بجا نیاورده است » حضرت رضا (علیه السلام) فرمودند: « خداوند سه چیز را توأ مان با سه چیز دیگر مورد امر خود قرار داده

است »: به نماز و زكوه با هم امر فرموده است بنابر این كسی كه نماز می خواند ولی زكوه نمی دهد، نماز او مورد قبول در گاه خداوند نخواهد شد و به سپاسگزاری خود با سپاسگزاری از پدر و مادر با هم امر نموده است و كسی كه نسبت به پدر و مادر خود شكر گزار نباشد نسبت به خداوند نیز شاكر و سپاسگزار نخواهد بود و به رعایت تقوا و صله رحم (داشتن ارتباط با خویشاوندان) با هم امر كرده است: بنابر این كسی كه ارتباط را با خویشاوندان خود قطع كند، نسبت به خداوند تقوا را مراعات نكرده است

حضرت صادق (علیه السلام) فرمودند: « كسی كه به اندازه یك قیراط (مقدار بسیار كمی است) از زكوه مال خود نپردازد، دارای یمان و اسلام كامل نیست »

و بالاخره تعدادی از احادیث اهل بیت عصمت و طهارت (سلام الله علیهم اجمعین) دادن زكوه را موجب آثار و عواقب نیك و فضیلت های بسیار از قبیل بخشیده شدن گناهان، آسانی حساب در روز قیامت، نمّو و افزایش ثروت و مال و وسعت امكانات اقتصادی و خاموش دن آتش غضب خداوند و افزایش عمر معّرفی می كنند و گروه دیگری از عواقب زیانباری كه بر ترك زكوه مترّتب می گردد، سخن می گویند

حضرت امام صادق (علیه السلام) از پدران خود نقل می كند كه حضرت رسول اكرم (صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمودند: « جریان اوضاع و امور امّت من تا هنگامی كه به یكدیگر خیانت نمی كنند و امانت را مراعات می نمایند و به یكدیگر در كارهای خیر كمك

می كنند و زكوه اموال خود را می پردازند بر اساس خیر و بركت خواهد بود: ولی موقعی كه از این وظائف خطیر اسلامی، سر باز زند به قحطی و سختی زندگی و پدید آمدن مضیقه های اقتصادی، گرفتار خواهد شد »

حضرت باقر (علیه السلام) فرمودند: « در كتاب حضرت علی (علیه السلام) از حضرت رسول اكرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل شده است كه آن حضرت فرمودند: هنگامی كه مردم از دادن زكوه امتناع بورزند، زمین نیز بركات خود را از مردم منع می كند و از زراعت ها و میوه ها و معادن، استفاده های مطلوب بدست نمی آ ید »

حضرت صادق (علیه السلام) از پدران بزرگوار خود نقل می كند كه حضرت پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمودند: « هیچ بنده ای نیست كه از دادن زكوه مال خود خودداری و مال او افزایش پیدا كند »

احكام زكات

(مسأله 1849) زكوه نه چیز واجب است: اوّل گندم، دوّم جو، سوّم خرما، چهارم كشكش، پنجم طلا، ششم نقره، هفتم شتر، هشتم گاو، نهم گوسفند و اگر كسی مالك یكی از این نه چیز باشد، با شرایطی كه بعداً گفته می شود باید مقداری كه معّین شده به یكی از مصرفهایی كه دستور داده اند، برساند

(مسأله 1850) سلت كه دانه ای است به نرمی گندم و خاصیت جو دارد و علس كه مثل گندم است و خوراك مردم صنعǠمی باشد، زكوه هر دو بنǘȘѠاحتیاط واجب باید داده شود

شرایط واجب شدن زكات

(مسأله 1851) زكوه در صورتی واجب می شود كه مال به مقدار نصاب، كه بعداً گفته می شود برسد و مالك آن، بالغ و عاقل و آ زاد باشد و بتواند در آ ن مال، تصّرف كند

(مسأله 1852) بعد از آنكه انسان دوازده ماه مالك گاو و گوسفند Ƞشتر و طلا ونقره بود باید زكوه آن را بدهد ولی از ا وّل ماه دوازدهم نمی تواند طوری در مال تص رّ ف كند كه مال از بین برود و اگر تصرّف كند ضامن است و چنانچه در ماه دوازدهم بدون اختیار او بعضی از شرطهای زكوه از بین برود زكوه بر او واجب نیست

(مسأله 1853) اگر مالك گاو و گوسفند و شتر و طلا و نقره در بین سال بالغ شود زكوه بر او واجب نبست

(مسأله 1854) زكوه گندم و جو وقتی واجب می شود گه به آنها گندم و جو گفته شود و زكوه كشكش بنابر احتاط وقتی واجب می شود كه قوره است و موقعی هم كه خرما قدری خشك

شد، كه به او تمر می گویند، زكوه آن واجب می شود، ولی وقت دادن زكوه در گنده و جو موقع خرمن شدن و جدا كردن كاه آنها ودر خرما و كشمش موقعی است كه خشك شده باشند

(مسأله 1855) اگر موقع واجب شدن زكوه گندم و جو و كشمش و خرما كه در مسأله پیش گفته شد، صاحب آنها بالغ باشد باید زكوه آنها را بدهد

(مسأله 1856) اگر صاحب گاو و گوسفند و شتر و طلا و نقره در تمام سال دیوانه باشد، زكوه بر او واجب نیست ولی اگر در مقداری از سال دیوانه باشد و در آخر سال عاقل گردد چنانچه دیوانگی او بقدری كم باشد كه مردم بگویند در تمام سال عاقل بوده، بنابر احتیاط زكوه بر او واجب است

(مسأله 1857) اگر صاحب گاو و گوسفند و شتر و طلا و نقره در مقداری از سال مست یا بیهوش شود، زكوه از او ساقط نمی شود و همچنین است اگر موقع واجب شدن زكوه گندم و جو و خرما و كشمش، مست یا بیهوش باشد

(مسأله 1858) مالی را كه انسان غصب كرده اند و نمی تواند در آن تصّرف كند زكوه ندارد و نیز اگر زراعتی را از او غصب كنند و موقعی كه زكوه آن واجب می شود در دست غصب كننده باشد، موقعی كه به صاحبش بر می گردد زكوه ندارد

(مسأله 1859) اگر طلا و نقره و چیز دیگری را كه زكوه آن واجب است قرض كند و یكسال نزد او بماند، باید زكوه آن را بدهد و بر كسی كه قرض داده چیزی واجب

نیست

زكوه گندم و جوئ و خرما و كشمش

(مسأله 1860) زكوه گندم و جو و خرما و كشمش وقتی واجب می شود كه به مقدار نصاب برسند و نصاب آنها 288 من تبریز و 45 مثقال كم است كه 207/847 كیلو گرم می شود

(مسأله 1861) اگر پیش از دادن زكوه از انگور و خرما و غوره آنها و جو و گندمی كه زكوه آنها واجب شده خود و عیالاتش به مقدار متعارف بخورند یا مثلاً به فقیر بدهد، زكوه مقداری كه مصرف كرده واجب نیست

(مسأله 1862) اگر بعد از آنكه زكوه گندم و جو و خرما و انگور واجب شد مالك آن بمیرد باید مقدار زكوه را از مال او برهند ولی اگر پیش از واجب شذن زكوه بمیرد: هر یك از ورثه كه سهم او به اندازهً نصاب است: باید زكوه سهم خود را بدهد

(مسأله 1863) كسی كه از طرف حاكم شرع مأمور جمع آوری زكوه است؛ موقع خرمن كه گندم و جو را از از كاه جدا می كنند و بعد از خشك شدن خرما و انگور، می تواند زكوه را مطالبه كند و اگر مالك ندهد و چیزی كه زكوه آن واجب شده، از بین برود باید عوض آن را بدهد

(مسأله 1864) اگر بعد از مالك شدن درخت خرما و انگور یا زراعت گندم و جو زكوه آنها واجب شود؛ مثلأ خرما در ملك او زرد یا سرخ شود، باید زكوه آن را بدهد

(مسأله 1865) اگر بعد از آنكه زكوه گندم و جو و خرما و انگور واجب شد، زراعت و درخت را بفروشد، باید زكوه آنها رابدهد

(مسأله 1866) اگر انسان گندم

یا جو یا خرما یا انگور را بخرد و بداند كه فروشنده زكوه آن را داده، یا شك كند كه داده یا نه، چیزی بر او واجب نیست واگر بداند كه زكوه آن را نداده، چنانچه حاكم شرع معاملة مقداری را كه باید از بابت زكوه داده شود اجازه ندهد معاملة ان مقدار باطل است وحاكم شرع می تواند مقدار زكوه را از خریدار بگیرد و اگر معاملة مقدار زكوه را اجازه دهد، معامله صحیح است و خریدار باید آن مقدار را به حاكم شرع بدهد ودر صورتی كه قیمت آن مقدار را به فروشنده داده باشد، می تواند از او پس بگیرد

(مسأله 1867) اگر وزن گندم و جو و خرما و كشمش موقعی كه تر است به 288 من 45 مثقال كم برسد و بعد از خشك شدن كمتر از این مقدار شود، زكوه آن واجب نیست

(مسأله 1868) اگر گندم و جو و خرما را پیش از خشك شدن در غیر آنچه كه در مسأله1863 ذكر شد مصرف كند چنانچه خشك آنها به اندازة نصاب باشد، زكوه آنها واجب است

(مسأله 1869) خرمائی كه تازةآن را می خورند و اگر بماند خیلی كم می شود چنانچه مقداری باشد كه خشك آن به 288 من و 45 مثقال كم برسد، زكوه آن واجب است

(مسآله 1870) گندم و جو و خرما و كشمشی كه زكوه آنها را داده، اگر چند سال هم نزد او بماند زكوه ندارد

(مسأله 1871) اگر گندم و جو و خرما و انگور از آب باران یا نهر مشروب شود یا مثل زراعتهای مصر از رطوبت زمین استفاده كند،

زكات آن ده یك است، واگر با دلو و مانند آن آبیاری شود، زكات آن بیست یك است و اگر مقداری از باران یا نهر یا رطوبت زمین استفاده كند و به همان مقدار از آبیاری بادلو و مانند آن استفاده نماید، زكات نصف آن، ده یك و زكات نصف دیگر آن، بیست یك می باشد یعنی از چهل قسمت سه قسمت آن را بابت زكات بدهند

(مسأله 1872) اگر گندم و جو و خرما و انگور، هم از آب باران یا مانند آن مشروب شود و هم از آب دل و یا مانند آن استفاده كند، چنانچه طوری باشد كه بگویند با دلو مثلأ آبیاری شده نه باران، زكات آن بیست یك است، واگر بگویند با آب باران آبیاری شده نه دلو، مثلأ زكات آن ده یك است

(مسأله 1873) اگر گندم و جو و خرما و انگور، هم از آب باران مشروب شود و هم از آب دلو و مانند آن استفاده كند، چنانچه طوری باشد كه بگویند آبیاریبا دلو و مانند آن غلبه داشته، زكوه آن بیست یك است و اگر بگویند آبیاری با آب نهر و باران غلبه داشته، زكوه آن ده یك است؛ بلكه اگر نگویند آب باران و نهر غلبه داشته ولی آبیاری با آب باران و نهر بیشتر از آب دلو و مانند آب باشد، بنابر احتیاط واجب زكوه آن ده یك می باشد و اگر عرفأ بگویند با هر دو آبیاری شده، زكوه آن سه چهلم است

(مسأله 1874) اگر شك كند كه آبیاری با آب باران شده یا آبیاری به دلو، بیست یك بر او واجب

می

(مسأله 1875) اگر گندم و جو و خرما و انگور با آب باران و نهر مشروب شود و به آب دلو مانندآنمحتاج نباشد ولی با آب دلو هم آبیاری شود، و آب دلو به زیاد شدن محصول كمك نكند، زكوه آن ده یك است و اگر با دلو و مانند آن آبیاری شود و به آب نهر و باران محتاج نباشد، ولی با آب نهر و باران هم مشروب شود و آنها به زیاد شدن محصول كمك نكنند، زكوه آن بیست یك است

(مسأله 1876) اگر زراعتی را با دلو و مانند آن آبیاری كنند و در زمینی كه پهلوی آن است زراعتی كنند كه از رطوبت آن زمین استفاده نمایند و محتاج به آبیاری نشود زكوه زراعتی كه با دلو آبیاری شده، بیست یك و زكوه زراعتی كه پهلوی آن است، ده یك می باشد

(مسأله 1877) مخارجی را كه برای گندم و جو و خرما و انگور كرده است حتّی مقداری از قیمت اسباب و لباس را كه به واسطة زراعت كم شده، می تواند از حاصل كسر كند و چنانچه پس از كم كردن اینها به 288 من و 45 مثقال كم برسد، باید زكات باقیماندة آن را بدهد

(مسأله 1878) قیمت وقتی كه تخم را برای زراعت پاشیده می تواند جزء مخارج حساب نماید

(مسأله 1879) اگر زمین و اسباب زراعت یا یكی از این دو ملك خود او باشد، نباید كرایة آنها را جزء مخارج حساب كند و نیز برای كارهائی كه خودش كرده یا دیگری بی اجرت انجام داده، چیزی از حاصل كسر نمی شود

(مسأله 1880) اگر

درخت انگور یا خرما را بخرد، قیمت آن جزء مخارج نیست، ولی اگر خرمایا انگور را پیش ازچیدن بخرد، پولی راكه برای آن داده جزء مخارج حساب می شود

(مسأله 1881) اگر زمینی را بخرد و در ان زمین گندم یا جو بكارد، پولی راكه برای خریدزمین داده جزء مخارج حساب نمی شود، ولی اگر زراعت را بخرد، پولی را كه برای خرید آن داده می تواند جزء مخارج حساب نماید واز حاصل كم كند، اما باید قیمت كاهی را كه از آن بدست می آید از پولی كه برای خرید زراعت داده كسر نماید مثلاً اگر زراعتی را پانصد تومان بخرد وقیمت كاه آن صدتومان باشد، فقط چهارصد تومان آن رامیتواند جزء مخارج حساب نماید (مسأل1882) كسی كه بدون گاو وچیز های یگركه برای زراعت لازم است میتواندزراعت كند، اگرآنهارا بخرد؛ نباید پولی راكه برای خریداینها داده جزء مخارج حساب نماید

(مسأله1883) كسی كه بدون گاووچیز های دیگری كه برای زراعت لازم است نمی تواند زراعت كند، اگر آنها رابخرد و به واسطه زراعت به كلی از بین بروند، می تواند تمام قیمت آنها راجزء مخارج حساب نماید و اگر مقداری از قیمت كم شود می تواند آن مقدار را جزء مخارج حساب كند، ولی اگر بعد از راعت چیزی ازقیمتشان كم نشود، بنابر احتیاط واجب چیزی ازقیمت انهارا جزء مخارج حساب ننماید

(مسأله1884) اگر دریك زمین جو وگندم وچیزی مثل برنج ولوبیا زكوه آن واجب نیست كارد، خرجهائی كه برای هرمدام انها كرده فقط پای همان حساب می شود، ولی اگر برای هردو مخارجی كرده بایدبه هردو قسمت نماید، مثلاً اگرهردو به یك اندازه

بوده، می تواند نصف مخارج را از جنسی كه زكوه دارد كسر نماید

(مسأله 1885) اگر برای سال اوعملی مانند شخم زدن انجام دهد اگر چه برای سالهای بعد هم فائده داشته باشد، بایدمخارج آن را از سال اوَل كسر كند ولی اگر برای چند سال عمل كند باید بین آنها تقسیم نماید

(مسأله 1886) اگر انسان در چند شهر كه فصل آنها با یكدیگر اختلاف دارد و زراعت و میوة آنها در یك وقت بدست نمی آید، گندم یا جو یا خرما یا انگور داشته باشد و همة آنها محصول یك سال حساب شود؛ چنانچه چیزی كه اوَل می رسد به اندازة نصاب یعنی 288 من و 45 مثقال كم، باشد، باید زكوه آن را موقعی كه می رسد بدهد و زكوه بقیه را هر وقت بدست می آید ادا نماید و اگر آنچه اوَل می رسد به اندازة نصاب نباشد، در این صورت اگر یقین دارد اینكه اكنون بدست آمده است با آنچه كه بعدأ بدست می آید به اندازة نصاب می شود باز هم بعد از تعلَق زكوه به بقیه واجب است زكوه آنچه را كه رسیده همان وقت و زكوه بقیه را مقعی كه می رسد بدهد و اگر یقین ندارد كه همة آنها به اندازة نصاب شود، صبر می كند تا بقیة آن برسد؛ پس اگر روی هم به مقدار نصاب شود، زكات آن واجب است و اگر به مقدار نصاب نشود، زكوه آن واجب نیست

(مسأله 1887) اگر درخت خرما یا انگور در یك سال دو مرتبه میوه دهد، اگر در هر مرتبه به مقدار نصاب نباشد، زكوه آن

واجب نیست، برای اینكه زراعت در هر فصلی مستقلأ مورد حساب قرار می گیرد و زراعت در دو فصل مثل زراعت دو سال است

(مسأله 1888) اگرمقداری خرما یا انگورتازه دارد كه خشك آن به اندازة نصاب می شود، چنانچه به قصد زكوه از تازة آن به قدری به مستحق بدهد كه اگر خشك شود به اندازة زكوتی 0 باشد كه بر او واجب است، اشكال ندارد

(مسأله 1889) اگر زكوه خرمای خشك یا كشمش بر او واجب باشد نمی تواند زكوه آن را خرمای تازه یا انگور بدهد و نیز اگر زكوه خرمای تازه یا انگور بر او واجب باشد، نمی تواند زكوه آن را خرمای خشك یا كشمش بدهد، اما اگر یكی از اینها یا چیز دیگری را به قصد قیمت زكوه بدهد، مانعی ندارد

(مسأله 1890) كسی كه بدهكار است و مالی هم دارد كه زكوه آن واجب شده اگر بمیرد، باید اوَل تمام زكوه آن واجب شده بدهند، بعد قرض او را اداء نمایند

(مسأله 1891) كسی كه بدهكار است و گندم یا جو یا خرما یا انگور هم دارد، اگر بمیرد و پیش از آنكه زكوه اینها واجب شود، ورثه قرض او از مال دیگر بدهند، هر كدام كه سهمشان به 288 من و 45 مثقال كم برسد، باید زكوه بدهد و اگر پیش از آنكه زكوه اینها واجب شود، قرض او را ندهند، چنانچه مال میت فقط به اندازة بدهی او باشد واجب نیست زكوه اینها رابدهند و اگر مال میت بیشتر از بدهی او باشد، در صورتی كه بدهی او به قدری است كه اگر بخواهند اداء نمایند

باید مقداری از گندم و جو و خرما و انگور را هم به طلبكار بدهند، آنچه را به طلبكار می دهند زكوه ندارد و بقیه مال ورثه است و هر كدام آنان كه سهمش به اندازة نصاب شود؛ باید آن را بدهد

(مسأله 1892) اگر گندم و جو و خرما و كشمشی كه زكوه آنها واجب شده خوب و بد دارد باید زكوه هر كدام از خوب و بد را از خود آنها بدهد و زكوه همه را از بد نمی تواند بدهد

نصاب طلا

(مسأله 1893) طلا دو نصاب دارد:

نصاب اوّل آن بیست مثقال شرعی است كه هر مثقال آن 18 نخود است: پس وقتی طلا به بیست مثقال شرعی كه پانزده مثقال معمولی است برسد اگر شرائط دیگر را هم كه گفته شد داشته باشد، انسان باید چهل یك آن را كه نه نخود میشود (هر مثقال معمولی 24 نخود است) از بابت زكوه بدهد و اگر به این مقدار نرسد زكوه آن واجب نیست

و نصاب دوّم آن چهار مثقال شرعی است كه سه مثقال معمول میشود یعنی اگر سه مثقال به پانزده مثقال اضافه شود، باید زكات تمام 18 مثقال را از قرار چهل یك بدهد و اگر كمتر از سه مثقال اضافه شود، فقط باید زكوه 15 مثقال آن را بدهد و زیادی آن زكوه ندارد و همچنین است هر چه بالا رود، یعنی اگر سه مثقال اضافه شود، باید زكوه تمام آنها را بدهد و اگر كمتر اضافه شود، مقداری كه اضافه شده زكوه ندارد

نصاب نقره

(مسأله 1894) نقره دو نصاب دارد:

نصاب اوّل آن 105 مثقال معمولی است كه اگر نقره به 105 مثقال برسد و شرائط دیگر را هم كه گفته شد داشته باشد، انسان باید چهل یك آن را كه 2 مثقال و 15 نخود است از بابت زكوه بدهد و اگر به این مقدار نرسد زكوه آن واجب نیست

و نصاب دوّم آن 21 15 مثقال آن را بدهد و زیادی آن زكوه ندارد و همچنین است هر چه بالا رود، یعنی اگر سه مثقال اضافه شود، باید زكوه تمام آنها را بدهد و اگر كمتر اضافه شود، مقداری

كه اضافه شده زكوه ندارد

نصاب نقره

(مسأله 1894) نقره دو نصاب دارد:

نصاب اوّل آن 105 مثقال معمولی است كه اگر نقره به 105 مثقال برسد و شرائط دیگر را هم كه گفته شد داشته باشد، انسان باید چهل یك آن را كه 2 مثقال و 15 نخود است از بابت زكوه بدهد و اگر به این مقدار نرسد زكوه آن واجب نیست

و نصاب دوّم آن 21 ال است، یعنی اگر 21 مثقال به 105 مثقال اضافه شود، باید زكوه تمام 126 مثقال را بطوری كه گفته شد بدهد و اگر كمتر از 21 مثقال اضافه شود، فقط باید زكوه 105 مثقال آن را بدهد و زیادی آن زكوه ندارد و همچنین است هر چه بالا رود، یعنی اگر 21 مثقال اضافه شود، باید زكوه تمام آنها را بدهد و اگر كمتر اضافه شود مقداری كه اضافه شده و كمتر از 21 مثقال است زكوه ندارد بنابر این اگر انسان چهل یك هر چه طلا و نقره دارد بدهد، زكوتی را كه بر او واجب بوده داده و گاهی هم بیشتر از مقدار واجب داده است مثلاً كسی كه 110 مثقال نقره دارد، اگر چهل یك آن را بدهد، زكوه 105 مثقال آن را كه واجب بوده داده و مقداری هم برای 5 مثقال آن داده كه واجب نبوده است

(مسأله 1895) كسی كه طلا یا نقره او به اندازه نصاب است، اگر چه زكوه آن را داده باشد، تا وقتی از نصاب اوّل كم نشده، همه ساله باید زكوه آن را بدهد

(مسأله 1896) زكوه طلا و نقره در صورتی واجب میشود كه

آن را سكّه زده باشد و معامله با آن رواج باشد و اگر سكّه آن از بین رفته باشد، باید زكوه آن را بدهد

(مسأله 1897) طلا و نقره سكّه داری كه زنها برای زینت بكار میروند، در صورتی كه معامله با آن رایج باشد بنا بر احتیاط زكوه آن واجب است و اگر معامله با آن رایج نباشد زكوه آن واجب نیست هر چند به آن پول طلا و نقره بگویند

(مسأله 1898) كسی كه طلا و نقره دارد، اگر هیچ كدام آنها به اندازه نصاب اوّل نباشد مثلاً 104 مثقال نقره و 14 مثقال طلا داشته باشد، زكوه بر آن واجب نیست

(مسأله 1899) چنانكه سابقاً گفته شد زكوه طلا و نقره در صورتی واجب میشود كه انسان یازده ماه مالك مقدار نصاب باشد و اگر در بین یازده ماه، طلا و نقره او كمتر شود، زكوه بر آن واجب نیست

(مسأله 1900) اگر در بین یازده ماه طلا و نقره ای را كه دارد با طلا یا نقره یا چیز دیگری عوض نماید یا آنها را آب كند، زكوه بر او واجب نیست ولی اگر برای فرار از دادن زكوه این كارها را بكند؛ احتیاط مستحبّ آن است كه زكوه را بدهد

(مسأله 1901) اگر در ماه دوازدهم پول طلا و نقره را آب كند، باید زكوه آنها را بدهد و چنانچه به واسطة آب كردن، وزن یا قیمت آنها كم شود، باید زكوتی را كه پیش از آب كردن بر او واجب بوده بدهد

(مسأله 1902) اگر طلا و نقره ای كه دارد خوب و بد داشته باشد، می تواند زكوه

هر كدام از خوب و بد را از خود آن بدهد، ولی بهتر است زكوه همه آنهارا از طلا و نقره خوب بدهد

(مسأله 1903) طلا و نقره ای كه بیشتر از اندازه معمول فلز دیگر دارد، اگر خالص آن به اندازة نصاب كه مقدار آن گفته شد برسد، انسان باید زكات آن را بدهد و چنانچه شك دارد كه خالص آن به اندازة نصاب هست یا نه، زكوه آن واجب نیست

(مسأله 1904) اگر طلا و نقره ای كه دارد به مقدار معمول فلز دیگر با آن مخلوط باشد؛ نمی تواند زكوه آن را از طلا و نقره ای بدهد كه بیشتر از معمول فلز دیگر دارد ولی اگر به قدری بدهد كه یقین كند طلا و نقرة خالصی كه در آن هست، به اندازه زكوتی می باشد كه بر او واجب است اشكال ندارد

زكوه شتر وگاو وگوسفند

(مسأله 1905) زكوه شتر و گاو و گوسفند غیر از شرطهائی كه گفته شد دو شرط دیگر دارد:

اوّل: آنكه حیوان در تمام سال بیكار باشد ولی اگر در تمام سال یك هفته هم كار كرده باشد، بنابر احتیاط زكوه آن واجب است

دوّم: آنكه در تمام سال از علف بیابان بچرد، پس اگر تمام سال یا مقداری از آن را از علف چیده شده، یا از زراعتی كه ملك مالك یا ملك كس دیگر است بچرد زكوه بدارد ولی اگردرتمام سال یك هفته هم ازعلف مالك بخورد، بنابراحتیاط زكوه آن واجب می باشد و اگر انسان برای شتر و گاو و گوسفند خود چراگاهی را كه كسی نكاشته بخرد؛ یا اجاره كند، یا برای چراندن در ان

باج بدهد، باید زكوه را بدهد

نصاب شتر

(مسأله 1906) شتر دوازده نصاب دارد:

اوّل: پنج شتر و زكوه آن یك گوسفنداست و تا شمارة شتر به این مقدار نرسد زكوه ندارد

دوّم: ده شتر و زكوه آن دو گوسفند است

سوّم: پانزده شتر و زكوه آن سه گوسفند است

چهارم: بیست شتر و زكوه آن چهار گوسفند است

پنجم: بیست و پنج شتر و زكوه آن پنج گوسفند است

ششم: بیست و شش شتر و زكوه آن یك شتر است كه داخل سال دوّم شده باشد

هفتم: سی و شش شتر و زكوه آن یك ستر است كه داخل سال سوّم شده باشد

هشتم: چهل و شش شتر و زكوه آن یك شتر است كه داخل سال چهارم شده باشد

نهم: شصت و یك شتر و زكوه آن یك شتر است كه داخل سال پنجم شده باشد

دهم: هفتاد و شش شتر و زكوه آن دو شتر است كه داخل سال سوّم شده باشد

یازدهم: نود و یك شتر و زكوه آن دو شتر است كه داخل سال چهارم شده باشد

دوازدهم: صد و بیست و یك شتر و بالاتر از آن است كه باید یا چهل تا چهل تا حساب كند و برای هر چهل تا یك شتری بدهد كه داخل سال سوَم شده باشد، یا پنجاه تا پنجاه تا حساب كند و برای هر پنجاه تا یك شتر ی بدهد كه داخل سال چهارم شده باشد و یا با چهل و پنجاه حساب كند ولی در هر صورت باید طوری حساب كند كه چیزی باقی نماند، یااگر چیزی باقی می ماند، از نه

تا بیشتر نباشد، مثلأ اگر 140 شتر دارد؛ باید برای صد تا دو شتری كه داخل سال چهارم شده و برای چهل تا یك شتر ماده ای كه داخل سال سوم شده باشد

(مسأله 1907) زكوه ما بین دو نصاب واجب نیست پس اگر شماره ی شترهایی كه دارد از نصاب اوّل كه پنج است بگذرد، تا به نصاب دوّم كه ده تا است نرسیده، فقط باید زكوه پنج تای آن را بدهد و همچنین است در نصابهای بعد

نصاب گاو

(مسأله 1908) گاو دو نصاب دارد:

نصاب اوّل آن سی تا است كه وقتی شمارة گاو به سی رسید، اگر شرائطی را كه گفته شد داشته باشد، انسان باید یك گوساله ای كه داخل سال دوَم شده از بابت زكوه بدهد

ونصاب دوّم آن چهل است وزكوه آن، یك گوساله مادهای كه داخل سال سوَم شده باشد و زكوه ما بین سی و چهل واجب نیست، مثلاً كسی كه سی و نه گاو دارد، فقط باید زكوه سی تای آنها را بدهد و نیز اگر از چهل گاو زیادتر داشته باشد تا به شصت نرسیده؛ فقط باید زكوه چهلتای آن را بدهد و بعد از آن كه به شصت رسید؛ چون دو برابر نصاب اوّل را دبرد، باید دو گوساله ای كه داخل سال دوّم شده بدهد و همچنین هر چه بالا رود، باید یا سی تا سی تا حساب كند یا چهل تا چهل تا یا با سی و چهل حساب نماید و زكوه آن را به دستوری كه گفته شد بدهد ولی باید طوری حساب كند كه چیزی باقی نماند؛ یا بگر چیزی

باقی می ماند از نه تا بیشتر نباشد، مثلاً اگر هفتاد گاو دارد، باید به حساب سی و چهل حساب كند و برای سی تای آن زكوه سی تا و برای چهل تای آن زكوه چهل تا را بدهد، چون اگر به حساب سی تا حساب كند، ده تا زكوه نداده می ماند

نصاب گوسفند

(مسأله 1909) گوسفند پنج نصاب دارد:

اوّل: چهل و زكوه آن یك گوسفند است و تا گوسفند به چهل نرسد زكوه ندارد

دوّم: صد و بیست و یك زكوه آن دو گوسفند است

سوّم: دویست و یك و زكوه آن سه گوسفند است

چهارم: سیصد و یك و زكوه آن چهار گوسفند است

پنجم: چهارصد و بالا تر از آن است كه باید آنها را صد تاصد تا حساب كند و برای هر صدتای آنها یك گوسفند بدهد و لازم نیست زكوه را از خود گوسفندها بدهد بلكه اگر گوسفند دیگری هم بدهد یا مطابق قیمت گوسفند، پول بدهد كافی است

(مسأله 1910) زكوه ما بین دو نصاب واجب نیست پس اگر شمارة گوسفندهای كسی از نصاب اوَل كه چهل است بیشترباشد تا به نصاب دوّم كه صدو بیست و یك است نرسیده، فقط باید زكوه چهل تای ان را بدهد و زیادی آن زكوه بدارد و همچنین است در نصابهای بعد

(مسأله 1911) زكوه شتر و گاو و گوسفندی كه كقدار نصاب برسد، واجب است چه همه آنها نر باشند یا ماده، یا بعضی نر باشند و بعضی ماده

(مسأله 1912) در زكوه، گاو و گاومیش یك جنس حساب می شود و شتر عَرَبی و غیر عَرَبی یك جنس است،

و همچنین بز و میش و شیشَك در زكوه با هم فرق ندارند

(مسأله 1913) اگر گوسفند برای زكوه بدهد، باید اقّلاً داخل سال دوّم شده باشد و اگر بز بدهد باید داخل سال سوّم شده باشد

(مسأله 1914) گوسفندی را كه بابت زكوه می دهد؛ اگر قیمتش مختصری از گوسفندهای دیگر او كمتر باشد اشكال ندارد ولی بهتر است گوسفندی را كه قیمت آن از تمام گوسفندهایش بیشتر است بدهد، و همچنین است بدهد، و همچنین است در گاو و شتر

(مسأله 1915) اگر چند نفر با هم شریك باشند هر كدام آنان كه سهمش به نصاب اوّل رسیده، باید زكوه بدهد و بر كسی كه سهم او كمتر از نصاب اوّل است زكوه واجب نیست

(مسأله 1916) اگر یك نفر در چند جا گاو یا شتر یا گوسفند داشته باشد و روی هم به اندازة نصاب باشند، باید زكوه آنها را بده

(مسأله 1917) اگر گاو و گوسفندو شتری كه دارد مریض و معیوب هم باشند، باید زكوه آنها را بدهد

(مسأله 1918) اگر گاو و گوسفند و شتری كه دارد همه مریض یا معیوب یا پیر باشند، می تواند زكوه را از خود آنها بدهد ولی اگر همه سالم و بی عیب و جوان باشند نمی تواند زكوه آنها را مریض، معیوب، یا پیر بدهد بلكه اگر بعضی از آنها سالم و بعضی مریض و دسته ای معیوب و دستة دیگر بی عیب و مقداری پیر و مقداری جوان باشند، احتیاط واجب آن است كه برای زكوه آنها سالم و بی عیب و جوان بدهد

(مسأله 1919) اگر پیش از تمام شدن

ماه یازدهم، گاو و گوسفند و شتری را كه دارد با چیز دیكر عوض كند، یا نصابی را كه دارد با مقدار نصاب از همان جنس عوض نماید، مثلاً چهل گوسفند بدهد و چهل گوسفند دیگر بگیرد، زكوه بر او واجب نیست

(مسأله 1920) كسی كه باید زكوه گاو و گوسفند و شتر را بدهد، اگر زكوه آنها را از مال دیگرش بدهد؛ تا وقتی شمارة آنها از نصاب كم نشده، همه سال باید زكوه را بدهد و اگر از خود آنها بدهد و از نصاب اوّل كمتر شوند؛ زكوه بر او واجب نیست مثلاً كسی كه چهل گوسفند دارد، اگر از مال دیكرش زكوه آنها را بدهد تا وقتی كه گوسفند های او از چهل كم نشده، همه ساله باید یك گوسفند بدهد و اگر ازخود آنها بدهد، تا وقتی به چهل نرسیده، زكوه براو واجب نیست

مصرف زكوه

(مسأله 1921) انسان می تواند زكوه را در هشت مورد مصرف كند:

اوّل: فقیر و آن كسی است كه مخارج سال خود و عیالاتش را ندارد و كسی كه صنعت یا ملك یا سرمایه ای داردكه می تواند مخارج سال خود را بگذراندفقیر نیست

دوّم: مسكین و آن كسی است كه از فقیر سخت تر می گذراند

سوّم: كسی كه از طرف امام (علیه السّلام) یا نائب امام مأمور است كه زكوه را جمع و نگهداری نماید و به حساب آن رسیدگی كند و آن را به امام (علیه السّلام) یا نائب امام یا فقرا برساند

چهارم: كافرهائی كه اگر زكوه به آنان بدهند به دین اسلام مایل می شوند، یا در جنگ به مسلمانان كمك

می كنند

پنجم: خریداری بنده ها و آزاد كردن آنها

ششم: بدهكاری كه نمیتواند قرض خود را بدهد

هفتم: فی سبیل الله یعنی كاری كه مانند ساختن مسجد منفعت عمومی دینی دارد، یا مثل ساختن پل و اصلاح راه كه منفعتش به عموم مسلمانان می رسد و آنچه برای اسلام نفع داشته باشد به هر نحو كه باشد

هشتم: ابن السّبیل یعنی مسافری كه در سفر در مانده شده و احكام اینها در مسائل اینده گفته خواهد شد

(مسأله 1922) احتیاط واجب آنست كه فقیر و مسكین بیشتر از مخارج سال خود و عیالاتش را از زكوه نگیرد و اگر مقداری پول یا جنس دارد فقط به اندازه كسری مخارج یك سالش زكوه بگیرد

(مسأله 1923) كسی كه مخارج سالش را داشته اگر مقداری از آن مصرف كند و بعد

شك كند كه آنچه باقی مانده به اندازه مخارج سال او هست یا نه، نمی تواند زكوه بگیرد

(مسأله 1924) صنعتگر یا مالك یا تاجری كه در آمد او از مخارج سالش كمتر است، می تواند برای كسری مخارجش زكوه بگیرد، و لازم نیست ابزار كار یا ملك یا سرمایه خود را به مصرف مخارج برساند

(مسأله 1925) فقیری كه خرج سال خود و عیالالتش را ندارد، اگر خانه ای دارد كه ملك او است و در آن نشسته، یا مال سواری دارد چنانچه بدون اینها نتواند زندگی كند، اگر چه برای حفظ آبرویش باشد، می تواند زكوه بگیرد و همچنین است اثاث خانه و ظرف و لباس تابستانی و زمستانی و چیز هایی كه به آنها احتیاج دارد و فقیری كه اینها را ندارد

اگر به اینها احتیاج داشته باشد، می تواند از زكوه خریداری نماید

(مسأله 1926) فقیری كه یاد گرفتن صنعت برای او مشكل نیست، بنابر احتیاط واجب باید یاد بگیرد و با گرفتن زكوه زندگی نكند ولی تا وقتی مشغول یاد گرفتن است، می تواند زكوه بگیرد

(مسأله 1927) به كسی كه قبلاً فقیر بوده و می گوید فقیرم، اگر چه انسان از گفته او اطمینان پیدا نكند، می شود زكوه داد

(مسأله 1928) كسی كه می گوید فقیرم و قبلاً فقیر نبوده، یا معلوم نیست فقیر بوده یا نه، اگر از ظاهر حالش اطمینان پیدا شود كه فقیر است می شود به او زكوه داد

(مسأله 1929) كسی كه باید زكوه بدهد، اگر از فقیری طلبكار باشد، میتواند طلبی را كه از او دارد، بابت زكوه حساب كند

(مسأله 1930) اگر فقیر بمیرد، انسان می تواند طلبی را كه از او دارد بابت زكوه حساب كند

(مسأله 1931) چیزی را كه انسان بابت زكوه به فقیر می دهد لازم نیست به او بگوید كه زكوه است، بلكه اگر فقیر خجالت بكشد، مستحب است بطوری كه دروغ نشود به اسم پیشكش بدهد ولی باید قصد زكوه نماید

(مسأله 1932) اگر به خیال اینكه كسی فقیر است به او زكوه بدهد، بعد بفهمد فقیر نبوده یا از روی دانستن مسأله به كسی كه میداند فقیر نیست زكوه بدهد، چنانچه چیزی را كه به او داده باقی باشد باید از او بگیرد و به مستحق بدهد و اگر از بین رفته باشد، پس اگر كسی كه آن چیز را گرفته می دانسته یا احتمال می داده كه زكوه

است، انسان باید عوض آن را از او بگیرد وبه مستحق بدهد ولی اگر به غیر عنوان زكوه داده نمی تواند چیزی از او بگیرد و باید از مال خودش زكوه را به مستحق بدهد و در همه صور می تواند از مال خودش زكوه را بدهد و از كسی كه گرفته مطالبه نكند

(مسأله 1933) كسی كه بدهكار است و نمی تواند بدهی خود را بدهد، اگر چه مخارج سال خود را داشته باشد، می تواند برای دادن قرض خود زكوه بگیرد، ولی باید مالی را كه قرض كرده در معصیت خرج نكرده باشد، یا اگر در معصیت خرج كرده، از آن معصیت توبه كرده باشد، كه در این صورت از هم فقرا می شود به او داد

(مسأله 1934) اگر به كسی كه بدهكار است و نمی تواند بدهی خود را بدهد زكوه بدهد، بعد بفهمد قرض را در معصیت مصرف كرده، چنانچه آن بدهكار فقیر باشد می تواند آنچه را به او داده بابت زكوه حساب كند، ولی اگر چیزی را كه گرفته در شرابخواری یا بطور آشكارا در معصیت صرف كرده و از معصیت خود توبه نكرده، بنابر احتیاط واجب باید چیزی را كه به او داده بابت زكوه حساب نكند

(مسأله 1935) كسی كه بدهكار است و نمیتواند بدهی خودرا بدهد، اگر چه فقیر نباشد، انسان می تواند طلبی را كه از او دارد، بابت زكوه حساب كند

(مسأله 1936) مسافری كه خرجی او تمام شده، یا مركبش از كار افتاده، چنانچه سفر او سفر معصیت نباشد و نتواند با قرض كردن یا فروختن چیزی خود را به مقصد برساند،

اگر چه در وطن خود فقیر نباشد، میتواند زكوه بگیرد ولی اگر بتواند در جای دیگر با قرض كردن یا فروختن چیزی مخارج سفر خود را فراهم كند، فقط به مقداری كه به آنجا برسد، می تواند زكوه بگیرد

(مسأله 1937) مسافری كه در سفر رمانده شده و زكوه گرفته بعد از آنكه به وطنش رسید، اگر چیزی از زكوه زیاد مانده باشد، در صورتی كه بدون مشقّت نتواند بقّیه را به صاحب مال یا نائب او برساند، باید آن را به حاكم شرع بدهد و بگوید آن چیز زكوه است

شرایط كسانی كه مستّحق زكاتند

(مسأله 1938) كسی كه زكوه می گیرد باید شیعه دوازده امامی باشد و اگر از راه شرعی شیعه بودن كسی ثابت شود و به او زكوه بدهد، و زكوه تلف شود بعد معلوم شود شیعه نبوده باید دوباره زكوه بدهد

(مسأله 1939) اگر طفل یا دیوانه ای از شیعه فقیر باشد، انسان می تواند به ولی او زكوه بدهد، به قصد اینكه انچه رامی دهد ملك طفل یا دیوانه باشد

(مسأله1940) اگر به ولی طفل یا دیوانه دسترسی ندارد، می تواند خودش یا به وسیلةیك نفر امین، زكوه را به مصرف طفل یا دیوانه برساند وباید موقعی كه زكوه را به مصرف انان می رساند، نیت زكوه كند

(مسأله1941) به فقیری كه گدایی میكند، می شود زكوه داد، ولی به كسی كه زكوه را در معصیت مصر ف می كند نمی شود زكوه داد

(مسأله1942) به كسی كه معصیت كبیره را اشكارا بجا می اورد، احتیاط واجب ان است كه زكوه ندهند

(مسأله1493) به كسی كه بدهكار است ونمی تواند بدهی خود را بدهد، اگر

چه مخارج او بر انسان واجب باشد، می شود زكوه داد ولی اگر زن برای خرجی خودش قرض كرده باشد شوهر نمیتواند بدهی اورا زكوه بدهد، بلكه اگر كس دیگری همكه مخارج او بر انسان واجب است برای خرجی خود قرض كند احتیاط واجب ان است كه بدهی اورااززكوه ندهد

(مسأله1944) انسان نمی تواند مخارج كسانی را كه مثل اولاد خرجشان بر او واجب است از زكوه بدهد، ولی اگر مخارج انان را ندهد، دیگران میتوانند به انان زكوه بدهند

(مسأله1945) اگر انسان زكاه به پسرش بدهد كه خرج زن ونوكر وكلفت خود نماید، اشكال ندارد

(مسأله1946) اگر پسر به كتابهای علمی دینی احتیاج داشته باشد پدر میتواند برای خریدن انها زكوه بدهد

(مسأله1947) پدر میتواند به پسرش زكوه بدهد كه برای خود زن بگیرد، پسر هم میتواند برای انكه پدرش زن بگیرد، زكوه خود رابه او بدهد

(مسأله1948) به زنی كه شوهرش مخارج اورا می دهد، یا خرجی نمی دهد ولی زن بتواند اورا به داد خرجی مجبور كند، نمی شود زكوه داد

(مسأله1949) زنی كه صیغه شده اگر فقیر باشد، شوهرش ودیگران می توانندبه او زكوه بدهند ولی اگر شوهر ش در ضمن عقد شرط كند كه مخارج اورا بدهد، یا به جهت دیگری دادن مخارجش بر اوواجب باشد، درصورتی كه بتواند مخارج ان زن را بدهد یا زن بتواند اورا مجبور كند، نمی شود به ان زن زكوه داد

(مسأله1950) زن میتواند به شوهر فقیر خود زكوه بدهد، اگر چه شوهر زكاه را صرف مخارج خود ان زن نماید

(مسأله1951) سید نمی تواند از غیر سید زكوه بگیرد ولی اگر خمس وسایر وجوهات كفایت

مخارج او را نكند واز گرفتن زكوه ناچار باشد، می تواند ا زغیر سید زكوه نگیرد، ولی احتیاط واجب ان است كه اگر ممكن باشد فقط به مقداری كه برای مخارج روزانه اش ناچار است بگیرد

(مسأله1952) به كسی كه معلوم نیست سید است یا نه، می شود زكوه داد

نیت زكوه

(مسأله1953) انسان باید زكوه را به قصد قربت یعنی برای انجام فرمان خداوند عالم بدهد ودرنیت معین كند كه انچه را می دهد زكوه مال است، یا زكوه فطره ولی اگر مثلا زكوه گندم وجو براو واجب باشد، لازم نیست معین كندچیزی راكه می دهد زكوه گندم است یا جو

(مسأله1954) كسی كه زكات چند مال بر اوواجب شده، اگر مقداری زكوه بدهد ونیت هیچكدام انها را نكند، چنانچه چیزی را كه داده هم جنس یكی از انها باشد، زكوه همان جنس حساب می شود واگر هم جنس هیچكدام انها نباشد، به همة انها قسمت میشود پس كسی كه زكوه چهل گوسفند وزكوه پانزده مثقال طلابر او واجب است، اگر مثلا یك گوسفند از بابت زكوه بدهد ونیت هیكدام انها را نكند، زكوه گوسفند حساب میشود، ولی اگرمقداری نقره بدهد به زكوتی كه برای گوسفند وطلا بدهكار است، تقسیم می شود

(مسأله1955) اگر كسی را وكیل كند زكوه مال اورا بدهد، چنانچه وكیل وقتی كه زكوه را به فقیر میدهد، از طرف مالك نیت زكوه كند، كافی است

(مسأله1956) اگر مالك یا وكیل او بدون قصد قربت زكوه رابه فقیر بدهد وپیش از انكه مال از بین برود، خود مالك نیت زكوه كند زكات حساب میشود

مسائل متفرقه زكوه

(مسأله1957) موقعی كه گندم وجورا از كاه جدا می كنند وموقع خشك شدن خرما وانگور انسان باید زكوه را به فقیربدهد، یا از مال خود جدا كند وزكوه طلاونقره وگاو گوسفند وشتر را بعد از تمام شدن ماه دوازدهم باید به فقیر بدهد، یا از مال خود جدا كند ولی اگر منتظر فقیر معینی باشد، یا بخواهد به فقیری بدهد

كه از جهتی برتری دارد، میتواند زكوه راجداكند

(مسأله1958) بعد از جدا كردن زكوه لازم نیست فوراان را به مستحق بدهد ولی اگر به كسی كه می شود زكوه داد؛ دسترسی دارد احتیاط مستحب ان است كه دادن زكوه را تاخیر نیندازد

(مسأله1959) كسی كه میتواند زكوه را به مستحق برساند، اگر ندهد وبه واسطةكوتاهی اوازبین برود، باید عوض ان رابدهد

(مسأله 1960) كسی كه می تواند زكوه را به مستحق برساند، اگر زكات را ندهد و بدون آنكه در نگهداری آن كوتاهی كند از بین برود، چنانچه دادن زكوه را به قدری تأخیر انداخته كه نمی گویند فوراً داده است، باید عوض آن را بدهد و اگر به این مقدار تأخیر نینداخته مثلاً دو سه ساعت تأخیر انداخته و در همان دو سه ساعت تلف شده، در صورتی كه مستحق حاضر نبوده چیزی بر او واجب نیست و اگر مستحق حاضر بوده، بنابر احتیاط واجب باید عوض آن را بدهد

(مسأله 1961) اگر زكوه را از مال كنار بگذارد، می تواند در بقّیة آن تصّرف كند و اگر از مال دیگرش كنار بگذارد، می تواند در تمام مال تصّرف نماید

(مسأله 1962) انسان نمی تواند زكوتی را كه كنار گذاشته برای خود بردارد و چیز دیگری بجای آن بگذارد

(مسأله 1963) اگر از زكاتی كه كنار گذاشته منفعتی بوجود بیاید، مثلاً گوسفندی كه برای زكوه گذاشته برّه بیاورد، مال فقیر است

(مسأله 1964) اگر موقعی كه زكوه را كنار می گذارد مستحقی حاضر باشد؛ بهتر است زكوه را به او بدهد، مگر كسی را در نظر داشته باشد كه دادن زكوه به او از جهتی بهتر

باشد

(مسأله 1965) اگر با عین مالی كه برای زكوه كنار گذاشته برای خودش تجارت كند صحیح نیست و اگر با اجازة حاكم شرع برای مصلحت زكوه تجارت كند، تجارت صحیح و نفعش مال زكوه است

(مسأله 1966) اگر پیش از آنكه زكوه بر او واجب شود، چیزی بابت زكوه به فقیر بدهد، زكوه حساب نمی شود و بعد از آنكه زكوه بر او واجب شد، اگر چیزی را كه به فقیر داده از بین نرفته باشد و آن فقیر هم به فقر خود باقی باشد می تواند چیزی را كه به او داده بابت زكوه حساب كند

(مسأله 1967) فقیری كه می تواند زكوه بر انسان واجب نشده، اگر چیزی بابت زكوه بگیرد و پیش او تلف شود ضامن است پس موقعی كه زكوه بر انسان واجب می شود، اگر آن فقیر خود باقی باشد، می تواند چیزی را كه به او داده بابت زكوه حساب كند

(مسأله 1968) فقیری كه نمی تواند زكوه بر انسان واجب نشده، اگر چیزی بابت زكوه بگیرد و پیش او تلف شود، ضامن نیست و انسان نمی تواند آن را بابت زكات حساب كند

(مسأله 1969) مستحبّ است زكوه گاو و گوسفندو شتر را به فقیر های آبرومند بدهد و در دادن زكوه، خویشان خود را بر دیگران، و اهل علم و كمال را بر غیر آنان و كسانی را كه اهل سؤال مقّدم بدارد ولی اگر دادن زكوه به فقیری از جهت دیگری بهتر باشد، مستحبّ است زكوه را به او بدهد

(مسأله 1970) بهتر است زكوه را آشكار و صدقة مستحبّی را مخفی بدهند

(مسأله 1971)

اگر در شهر كسی كه می خواهد زكوه بدهد مستحقّی نباشد و نتواند زكوه را به مصرف دیگری هم كه برای آن معین شده برساند، چنانچه امید نداشته باشد كه بعداً مستحق پیداكند باید زكوه را به شهر دیگر ببرد و به مصرف زكوه برساند ولی مخارج بردن به آن شهر به عهدة خود او است و اگر زكوه تلف شود ضامن نیست

(مسأله 1972) اگر در شهر خودش مستحق پیداشود؛ می تواند زكوه را به شهر دیگر ببرد ولی مخارج بردن به آن شهر را باید از خودش بدهد و اگر زكوه تلف شود ضامن است، مگر آنكه با اجازة حاكم شرع برده باشد

(مسأله 1973) اجرت وزن كردن و پیمانه نمودن گندم و جو و كشمش و خرمائی را كه برای زكوه می دهد با خود او است

(مسأله 1974) كسی كه 2 مثقال و 15 نخود نقره یا بیشتر از بابت زكوه بدهكار است، می تواند كمتر از 2 مثقال و 15 نخود نقره هم به یك فقیر بدهد و نیز اگر غیر نقره چیز دیگی مثل گندم و جو بدهكار باشد و قیمت آن به 2 مثقال و 15 نخود نقره هم برسد می تواند به یك فقیر كمتر از آن بدهد، ولی مستحبّ است در هر دو صورت مذكوره، كمتر از آن ندهد

(مسأله 1975) مكروه است انسان از مستحق در خواست كند زكوتی را كه از او گرفته به او فروشد، ولی اگر مستحق بخواهد چیزی را كه گرفته بفروشد بعد از آنكه به قیمت رساند، كسی كه زكوه را به او داده در خریدن آن بر دیگران مقّدم

است

(مسأله 1976) اگر شك كند زكوتی را كه بر او واجب بوده داده یا نه؛ باید زكوه را بدهد، هر چند شك او برای زكوه سالهای پیش باشد

(مسأله 1977) فقیر نمی تواند زكوه را به كمتر از مقدار آن صلح كند؛ یا چیزی را گران تر از قیمت آن بابت زكوه قبول نماید، یا زكوه را از مالك بگیرد و به او ببخشد ولی كسی كه زكوه زیادی بدهكار است و فقیر شده و نمی تواند زكوه را بدهد و امید هم ندارد كه دارا شود؛ چنانچه بخواهد توبه كند، فقیر می تواند زكوه را از او بگیرد و به او ببخشد

(مسأله 1978) انسان می تواند از زكوه، قرآن یا كتاب دینی یا كتاب دعا بخرد و وقف نماید، اگر چه بر اولاد خود و بر كسانی وقف كند كه خرج آنان بر او واجب است و نیز می تواند تولیت وقف را برای خود یا اولاد خود قرار دهد

(مسأله 1979) انسان نمی تواند از زكوه ملك بخرد و بر اولاد خود یا بر كسانی كه مخارج آنان بر او واجب است و قف نماید كه عایدی آن را به مصرف مخارج خود برسانند

(مسأله 1980) فقیر می تواند برای رفتن به حج و زیارت و مانند اینها زكوه بگیرد، ولی اگر به مقدار خرج سالش زكوه گرفته باشد، برای زیارت و مانند آن نمی توانند زكوه بگیرند

(مسأله 1981) اگر مالك، فقیری را وكیل كند كه زكوه مال او را بدهد چنانچه از لفظ مالك غیر او فهمیده نشود فقیری كه وكیل است می تواند برای خود نیز بردارد

(مسأله

1982) اگر فقیر شتر و گاو و گوسفند و طلا و نقره را بابت زكوه بگیرد، چنانچه شرطهایی كه برای واجب شدن زكوه گفته شد در آنها جمع شود، باید زكوه آنها را بدهد

(مسأله 1983) اگر دو نفر در مالی كه زكوه آنها واجب شده با هم شریك باشند و یكی از آنان زكوه قسمت خود را بدهد و بعد مال را تقسیم كنند، چنانچه بداند شریكش زكوه سهم خود را نداده، تصرّف او در سهم خودش هم اشكال دارد

(مسأله 1984) كسی كه خمس یا زكوه بدهكار است و كفّاره و نذر و مانند اینها هم بر او واجب است و قرض هم دارد، چنانچه نتواند همه آنها را بدهد، اگر مالی كه خمس یا زكوه آن واجب شده، از بین نرفته باشد، باید خمس و زكوه را بدهد و اگر از بین رفته باشد، می تواند خمس یا زكوه را بدهد، یا كفّاره و نذر و قرض و مانند اینها را ادا نماید

(مسأله 1985) كسی كه خمس یا زكوه بدهكار است و نذر و مانند اینها هم بر او واجب است و قرض هم دارد، اگر بمیرد و مال او برای همه آنها كافی نباشد چنانچه مالی كه خمس و زكوه آن واجب شده از بین نرفته باشد، باید خمس یا زكوه را بدهند و بقیه مال او را به چیزهای دیگری كه بر او واجب است قسمت كنند و اگر مالی كه خمس و زكوه آن واجب شده از بین رفته باشد، باید مال او را به خمس و زكوه و قرض و نذر و مانند اینها قسمت نمایند، مثلاً

اگر چهل تومان خمس بر او واجب است و بیست تومان به كسی بدهكار است و همه مال او سی تومان است، باید بیست تومان بابت خمس و ده تومان به دین او بدهند

(مسأله 1986) كسی كه مشغول تحصیل علم است و اگر تحصیل نكند می تواند برای معاش خود كسب كند، چنانچه تحصیل آن علم، واجب یا مستحب باشد می شود به او زكوه داد و اگر تحصیل آن علم واجب یا مستحب نباشد، زكوه دادن به او اشكال دارد

زكات فطره

(مسأله 1987) كسی كه موقع غروب یعنی قبل از غروب شب عید فطر گرچه به چند لحظه باشد بالغ و عاقل و هوشیار است و فقیر و بنده كس دیگر نیست، باید برای خودش و كسانی كه نان خور او هستند، هر نفری یك صاع كه تقریباً سه كیلو است گندم یا جو یا خرما یا كشمش یا برنج یا ذرّت و مانند اینها به مستحق بدهد و اگر پول یكی از اینها را هم بدهد كافی است

(مسأله 1988) كسی كه مخارج سال خود و عیالاتش را ندارد و كسبی هم ندارد كه بتواند مخارج سال خود و عیالاتش را بگذارند فقیر است و دادن زكوه فطره براو واجب نیست

(مسأله 1989) انسان باید فطره كسانی را كه در غروب شب عید فطر نان خور او حساب می شوند بدهد، كوچك باشند یا بزرگ، مسلمان باشند یا كافر، دادن خرج آنان بر او واجب باشد یا نه، در شهر خود او باشند یا در شهر دیگر

(مسأله 1990) اگر كسی را كه نان خور او است و در شهر دیگر است

وكیل كند كه از مال او فطره خود را بدهد، چنانچه اطمینان داشته باشد كه فطره او را می دهد، لازم نیست خودش فطره او را بدهد

(مسأله 1991) فطره مهمانی كه پیش از غروب شب عید فطر با رضایت صاحبخانه وارد شده و نان خور او حساب می شود، بر او واجب است

(مسأله 1992) فطره مهمانی كه پیش از غروب شب عید فطر بدون رضایت صاحبخانه وارد می شود و در صورتی كه نان خور او حساب شود واجب است و همچنین است فطره كسی كه انسان را مجبور كرده اند كه خرجی او را بدهد

(مسأله 1993) فطره مهمانی كه بعد از غروب شب عید فطر وارد می شود، بر صاحبخانه واجب نیست، اگر چه پیش از غروب او را دعوت كرده باشد و در خانه او هم افطار كند

(مسأله 1994) اگر كسی موقع غروب شب عید فطر دیوانه یا بیهوش باشد، زكوه فطره بر او واجب نیست

(مسأله 1995) اگر پیش از غروب بچّه بالغ شود، یا دیوانه بالغ گردد، یا فقیر غنی شود، در صورتی كه شرائط واجب شدن فطره را دارا باشد، باید زكوه فطره را بدهد

(مسأله 1996) كسی كه موقع غروب شب عید فطر، زكوه فطره بر او واجب نیست، اگر تا پیش از عید روز عید فطر شرطهای واجب شدن فطره در او پیدا شود، مستّحب است زكوه فطره را بدهد

(مسأله 1997) كافری كه بعد از غروب شب عید فطر مسلمان شده، فطره بر اوواجب نیست ولی مسلمانی كه شیعه نبوده، اگر بعد از دیدن ماه شیعه شود، باید زكات فطره را بدهد

(مسأله

1998) كسی كه فقط به اندازه یك صاع كه تقریباً سه كیلو است گندم و مانند آنها را دارد، مستحب است زكوه فطره را بدهد، وچنانچه عیالاتی داشته باشد و بخواهد فطره آنها را هم بدهد می تواند به قصد فطره، آن یك صاع را به یكی از عیالاتش بدهد و او هم به همین قصد به دیگری بدهد و همچنین تا به نفر آخر برسد و بهتر است نفر آخر چیزی را كه می گیرد به كسی بدهد كه از خودشان نباشد و اگر كه یكی از آنها صغیر باشد، ولّی او بجای او می گیرد و احتیاط آنست چیزی را كه برای صغیر گرفته به كسی ندهد

(مسأله 1999) اگر بعد از غروب شب عید فطر بچّه دار شود، یا كسی نان خور او حساب شود، واجب نیست فطره او را بدهد اگر چه مستحب است فطره كسانی را كه بعد از غروب تا پیش از ظهر روز عید نان خور او حساب می شوند بدهد

(مسأله 2000) اگر انسان نان خور كسی باشد و پیش از غروب نان خور كس دیگر شود، فطره او بر كسی كه نان خور او شده واجب است، مثلاً اگر دختر پیش از غروب به خانه شوهر رود، شوهرش باید فطره او را بدهد

(مسأله 2001) كسی كه دیگری باید فطره او را بدهد، واجب نیست فطره خود را بدهد

(مسأله 2002) اگر فطره انسان بر كسی واجب باشد و او فطره را ندهد، بر خود انسان واجب نمی شود

(مسأله 2003) اگر كسی كه فطره او بر دیگری واجب است خودش فطره را بدهد، از كسی

كه فطره بر او واجب شده ساقط نمی شود

(مسأله 2004) زنی كه شوهرش مخارج او را نمی دهد، چنانچه نان خور كس دیگر باشد، فطره اش بر آن كس واجب است و اگر نان خور كس دیگر نیست، در صورتی كه فقیر نباشد، باید فطره خود را بدهد

(مسأله 2005) كسی كه سید نیست نمی تواند به سید فطره بدهد حتّی اگر سیدی نان خور او باشد، نمی تواند فطره او را به سید دیگر بدهد

(مسأله 2006) فطره طفلی كه از مادر یا دایه شیر می خورد، بر كسی است كه مخارج مادر یا دایه را می دهد ولی اگر مادر یا دایه مخارج خود را از مال طفل بر می دارد فطره طفل بر كسی واجب نیست

(مسأله 2007) انسان اگر چه مخارج عیالاتش را از مال حرام بدهد، باید فطره آنان را از مال حلال بدهد

(مسأله 2008) اگر انسان كسی را اجیر نماید و شرط كند كه مخارج او را بدهد در صورتی كه بشرط خود عمل كند و نان خور او حساب شود باید فطره او را هم بدهد ولی چنانچه شرط كند كه مقدار مخارج او را بدهد و مثلاً پولی برای مخارجش بدهد دادن فطره او واجب نیست

(مسأله 2009) اگر كسی بعد از غروب شب عید فطر بمیرد، باید فطره او و عیالاتش را از مال او بدهند ولی اگر پیش از غروب بمیرد، واجب نیست فطره او و عیالاتش را از مال او بدهند

مصرف زكوه فطره

(مسأله 2010) اگر زكوه فطره را به یكی از هشت مصرفی كه سابقاً برای زكوه یال گفته شد برسانند كافی

است ولی احتیاط مستحبّ آن است كه فقط به فقرای شیعه بدهند

(مسأله 2011) اگر طفل شیعه ای فقیر باشد، انسان می تواند فطره را به مصرف او برساند، یا به واسطة دادن به ولی طفل، ملك طفل نماید

(مسأله 2012) فقیری كه فطره به او می دهند، لازم نیست عادل باشد ولی احتیاط واجب آن است كه به شرابخور و كسی كه آشكارا معصیت كبیره می كند فطره ندهند

(مسأله 2013) به كسی كه فطره را در معصیت مصرف می كند نباید فطره بدهند

(مسأله 2014) احتیاط واجب آن است كه به یك فقیر بیشتر از مخارج سالش و كمتر از یك صاع كه تقریباً سه كیلو است فطره ندهند

(مسأله 2015) اگر از جنسی كه قیمتش دو برابر قیمت معمولی آن است مثلاً از گندمی كه قیمت آن دو برابر قیمت گندم معمولی است، نصف صاع كه معنای آن در مسألة پیش گفته شد بدهد، كافی نیست و اگر آن را به قصد قیمت فطره هم بدهد، اشكال دارد

(مسأله 2016) انسان نمی تواند نصف صاع را از یك جنس مثلاً گندم و نصف دیگر آن را از جنس دیگر مثلاً جو بدهد و اگر آن را به قصد قیمت فطره هم بدهد اشكال دارد

(مسأله 2017) مستحبّ است در دادن زكوه فطره، خویشان فقیرخود را به دیگران مقدم دارد و بعد همسایگان فقیر را؛ بعد اهل علم فقیر را، ولی اگر دیگران از جهتی برتری داشته باشند، مستحبّ است آنها را مقدم بدارد

(مسأله2018) اگر انسان به خیال اینكه كسی فقیر است به او فطره بدهد و بعد بفهمد فقیر نبوده چنانچه مالی

را كه به او داده از بین نرفته باشد، می تواند پس بگیرد و به مستحق بدهد و اگر نتواند بگیرد، باید از مال خودش فطره را بدهد و اگر از بین رفته باشد، در صورتی كه گیرندة فطره می دانسته یا احتمال می داده آنچه را گرفته فطره است، باید عوض آن را بدهد والاّ، دادن عوض بر او واجب نیست و انسان باید دوباره فطره را بدهد

(مسأله 2019) اگر كسی بگوید فقیرم، نمی شود به او فطره داد مگر آنكه اطمینان پیداكند یا انسان بداند كه قبلاً فقیر بوده است

مسائل متفرّقه زكوه فطره

(مسأله 2020) انسان باید زكوه فطره را به قصد قربت یعنی برای انجام فرمان خداوند عالم بدهد و موقعی كه آن را می دهد، نیت دادن فطره نماید

(مسأله2021) اگر پیش از ماه رمضان فطره را بدهد صحیح نیست و احتیاط واجب آن است كه در ماه رمضان هم فطره را ندهد ولی اگر پیش از رمضان یا در ماه رمضان به فقیر قرض بدهد و بعد از آنكه فطره بر او واجب شد، طلب خود را بابت فطره حساب كند مانعی ندارد

(مسأله 2022) گندم یا چیز دیگری را كه برای فطره می دهد، باید به جنس دیگر یا خاك مخلوط نباشد یا اگر مخلوط است چیزی كه مخاوط شده به قدری كم باشد كه قابل اعتنا نباشد و اگر بیشاز این مقدار باشد در صورتی صحیح است كه خاص آن به یك صاع برسد، ولی اگر مثلاً یك صاع گندم به چندین من خاك، مخلوط باشدكه خاص كردن آن خرج یا كار بیشتر از متعارف دارد، دادن آن كافی

نیست

(مسأله 2023) اگر فطره را از چیز معیوب بدهد كافی نیست ولی اگر جائی باشد كه خوراك غالب آنها معیوب است اشكال ندارد

(مسأله 2024) كسی كه فطرة چند نفر را می دهد، لازم نیست همه را از یك جنس بدهد و اگر مثلاً فطرة بعضی را گندم و فطرة بعض دیگر را جو بدهد، كافی است

(مسأله 2025) كسی كه نماز عید فطر می خواند، بنابر احتیاط واجب باید فطره را پیش از نماز عید بدهد ولی اگر نماز عید نمی خواند می تواند دادند فطره را تا ظهر تأخیر بیندازد

(مسأله 2026) اگر به نیت فطره مقداری از مال خود را كنار بگذارد و تا ظهر روز عید به مستحق ندهد، احتیاط واجب آن است كه هر وقت آن را می دهد نیت فطره نماید

(مسأله 2027) اگر موقعی كه دادن زكوه فطره واجب است فطره را ندهد و كنار هم نگذارد، احتیاط واجب آن است كه بعداً بدون اینكه ادا و قضا كند فطره را بدهد

(مسأله 2028) اگر فطره را كنار بگذارد، نمی تواند آن را برای خودش بردارد و مالی دیگر را برای فطره بگذارد

(مسأله 2029) اگر انسان مالی داشته باشد كه قیمتش از فطره بیشتر است، چنانچه فطره را ندهد و نیت كند كه مقداری از آن مال برای فطره باشد اشكال دارد

(مسأله 2030) اگر مالی را كه برای فطره كنار گذاشته از بین برود، چنانچه دسترسی به فقیر داشته و دادن فطره را تأخیر انداخته، باید عوض آن را بدهد و اگر دسترسی به فقیر نداشته ضامن نیست، مگر آنكه در نگهداری آن كوتاهی كرده

باشد

(مسأله 2031) اگر در محلّ خودش مستحق پیدا شود، احتیاط واجب آن است كه فطره را بجای دیگر نبرد و اگر بجای دیگر ببرد و تلف شود، باید عوض آن را بدهد

حج

فضیلت حجّ

حجّ یكی از اركان دین مقدس اسلام و از فرائض مهمّ الهی است و دارای فضیلت فراوان و پاداش بسیار مهمّی است و در میان عبادات اسلامی از لحاظ جامعیت، جایگاه والایی دارد

عبادتی است هم بدنی، هم مالی، هم جسمی، هم روانی، هم فكری و فرهنگی و هم سیاسی و اجتماعی و موجب پدید آمدن ارتباط و وحدت و الفت و هم آهنگی میان همة مسلمانان روی زمین است و اذا هیچ عَمَلی جای آن را نمی گیرد بر ما مسلمانان لازم است به فلسفة این فریضة اسلامی، توجّه كنیم ودر راه تأمین هدف مقدس اسلام گام برداریم

در زمان حضرت رسول اكرم (صلّی اللّه علیه و آله وسلّم) شخصی كه نسبت به انجام حجّ كوتاهی كرده و از انجام آن محروم گردیده بود، از آن حضرت تقاضا كرد كه او را به انجام عمل نیكی كه جایگزین حجّ باشد راهنمایی نماید حضرتش در پاسخ فرمودند: « اگر انبوهی از طلا به اندازة كوه ابو قبیس را هم در راه خدا انفاق كنی باز هم به ثواب و فضیلتی كه حجّاج در راه خدا نادل گدیده اند، نائل نخواهی شد »

در عظمت و فضیلت این فریضة الهی و این عبادت بزرگ اسلامی همین اندازه كافی است وسیلة باریافتن بندگان به پیشگاه با عظمت پروردگار جهان و نزول بر درِ خانة ذات ذوالجلال و مهمان او گردیدن است، پروردگار كریمی

كه مهمانان خود را گرامی می دارد و نظر لطف بر آنها می افكند

حضرت صادق (علیه السّلام) فرمودند: « رهسپاران حجّ و عمره، باریابندگان به پیشگاه با عظمت خداوند می باشند، هر گاه سؤال كنند خداوند به آنها عطا می كند، دعا كنند خداوند اجابت می نماید، شفاعت نمایند خداوند شفاعت آنها را می پذیرد و اگر سكوت كنند و چیزی هم نگویند خداوند به آنها ثواب می دهد و بجای هر درهمی كه در این راه خرج كرده اند هزار هزار درهم به آنها عنایت می كند

حضرت رسول اكرم (صلّی الله علیه و آله وسلّم) فرمودند: « سه دسته به پیشگاه خداوند بار می یابند:

1- بجا آورندگان حجّ

2- كسانی كه برای انجام عمره رهسپار مكّه می گردند

3- جهادگرانی كه به منظور انجام جهاد در راه خدا به حركت در می آیند

خداوند آنها را دعوت نموده و اجابت نموده اند اینها از خداوند مسألت كردند خداوند نیز آنچه را كه اینها عنایت فرمود »

از آنجا كه این عمل به این درجه از اهمیت است، خداونϠعظیم در قرآن كریم با تعبیری كه از جهاتی مشتمل بر تأكید است، فرمودند: « وَ ِللهِ عَلَی النّاسِ حِجُّ الْبَیتِ مَنِ اسْتَطاعَ اِلَیهِ سَبیلاً ( آیه 97 ورة آل عمران) یعنی: بر كسانی كه استطاعت زیارت خانة خدا را دارند از جانب خداوند لازم گردیداست كه به انجام این وظیفه قیام كنند؛ بعد ازآن فرمود:

وَ مَنْ كَفَرَ فَاِنَّ الله غَنِی عَنِ الْعالَمینَ كسانی كه كفر ورزیده، از انجام این وظیفة مهمّ سرباز زنند، خداوند از جهانیان بی نیاز است

حضرت صادق (علیه السّلام) د رتفسیر

آیة 72 از سورة اسراء « وَ مَنْ كان فی هذِهِ اَعْمی فَهُوَ فی اْلأخِرَهِ اَعْمی وَ اَضَلُّ سَبیلاً » یعنی كسی كه در این دنیا نابینا است درآخرت نیز نابینا و گمراه ترین مردم خواهد بود، فرمودند: « منظور كسانی است كه با داشتن قدرت و استطاعت ادای حجّ، آن را به تأخیر می اندازند تا مرگ آنها فرا می رسد

و نیز حضرتش فرمود: « كسی كه از دنیا می رود و حجّ خانةخدا را با داشتن استطاعت مالی با اینكه مانعی از قبیل كار بسیار ضروری ویا مرض شدید یا جلوگیری حكومت وقت … در میان نیست، بجا نیاورد درهنگام مرگ درزمرة یهود یا نصارا از دنیا می رود »

در احادیث متعدّدی كه از پیشوایان معصوم (سلام الله علیهم) صادر گردیده است، امده است كه: « دین اسلام بر 5پایه استوار شده است نماز، زكوه، حجّ، روزه ولایت اهلبیت (علیهم السّلام)

همانطور كه گروهی از احادیث، كسانی كه با داشتن استطاعت وامكانات در انجام این فریضةالهی مسامحه میكنند را، مورد انتقاد قرار میدهد، گروه دیگری از اثار نیك وپادشها وفضیلت های عمل به این وظیفه سخن می گویند مفاد ومضمون انها این است:

« افرادی كه برای انجام حجّ رهسپار مكّه وتوفیق انجام ان را یافته اند به این چند فضیلت نائل می گردند:

1-گناهان انها امرزیده شده مانند روزی كه از مادر متولد شده اند، پاكیزه می گردند

2-بهشت بر انها واجب می شود

3-انها چون گذشته های خودرا اصلاح نموده اند، پس از بازگشت اعمال خود را از سر بگیرند

4- خانواده واموال انها در كَنَفِ عنایت خداوند محفوظ است

بسیار شایسته ومستحبّ است كه مسلمانان مخصوصاًاشنایان، مسافر حجّ را با تكریم بدرقه كنند ودرموقع مراجعت از حجّ نیز با توقیر واحترم انان را مورد استقبال قرار دهند كه حضرت باقر (علیه السّلام) فرمودند: « در توقیر واحترام كسانی كه اعمال حجّ یا عمره را انجام داده اند، بكوشید »

حضرت سجّاد (علیه السّلام) می فرمودند: « ای كسانی كه به حجّ رهسپار نشده اید، به افرادی كه به حجّ مشرف شده اند بشارت بدهید وبا انها مصافحه كنید وانان را مورد تعظیم وتكریم قرار بدهید تا در اجر وثواب با انها شریك باشید »

حضرت رسول اكرم (صلّی الله علیه واله وسلّم) در بارةكسانی كه از مكّه بازگشته بودند با این عبارات دعا می كردند: « قَبِلَ اللهُ مِنْكَ وَ اَخْلَفَ عَلَیكَ نَفَقَتَكَ وَ غَفَرَ ذَنْبَكَ » یعنی: خداوند اعمال تورا قبول بفرماید وعوض انچه را كه خرج كردی به تو عنایت كند و گناهانت را بیامرزد

احكام حجّ

(مسأله 2032) حجّ؛زیارت كردن خانةخدا وانجام اعمالی است كه دستور داده اند ودرانجا بجااورده شودودرتمام عمر بر كسی كه این شرایط را دارا باشد، یك مرتبه واجب می شود:

اوّل: انكه بالغ باشد

دوّم: انكه عاقل وازاد باشد

سوّم: به واسطةرفتن به حجّ مجبور نشود كه كار حرامی را كه اهمیتش در شرع از حجّ بیشتر است انجام دهد؛یا عمل واجبی را كه از حجّ مهم تر است ترك نماید

چهارم: انكه مستطیع باشد و مستطیع بودن چند چیزاست:

اوّل: انكه راه وچیزهایی راكه بر حسب حالش در سفر به ان محتاج است ودر كتابهای مفّصل گفته شده دارا باشد ونیز مركب سواری یا مالی كه

بتواند انها را تهیه كند داشته باشد

دوّم: سلامت مزاج وتوانایی آن را داشته باشد كه بتواند مكّه رود وحجّ را بجا آورد

سوّم: در راه مانعی ا ز رفتن نباشد واگر باشند، یا انسان بترسد كه در راه از راه دیگری بتواند برود، اگر چه دورتر باشد درصورتی كه مشقّت نداشته باشد وخیلی غیر متعارف نباشد، باید از آن راه برود

چهارم: بقدر بجا آوردن اعمال حجّ وقت داشته باشد

پنجم: مخارج كسانی را كه خرجی انان بر اوواجب است مثل زن وبچّه ومخارج كسانی را كه مردم خرجی دادن به آنها را لازم می دانند داشته باشد

ششم: بعد از برگشتن، كسب، یا زراعت، یا عایدی ملك، یا راه دیگری برای معاش خود داشته باشد كه مجبور نشود به زحمت زندگی كند

(مسأله2033) كسی كه بدون خانةملكی رفع احتیاجش نمی شود، وقتی حجّ بر اوواجب است كه پول خانه راهم داشته باشد

(مسأله2034) زنی كه میتواند مكّه برود، اگر بعد از برگشتن ازخود مالی نداشته باشد وشوهرش هم مثلاًفقیر باشد وخرجی اورا ندهد، وناچار شود كه به سختی زندگی كند، حجّ بر او واجب نیست

(مسأله2035) اگر كسی توشةراه ومَركب سواری نداشته باشد ودیگری به او بگوید حجّ برو ومن خرج تو وعیالات تورا در موقعی كه در سفر حجّ هستی می دهم در صورتی كه اطمینان داشته باشد كه خرج اورا می دهد واز طرفی تعطیل كردن شغل خود ومتوقف شدن كارش در مدّت رفتن به حجّ و برگشتن موجب به زحمت افتادن وبه هم خوردن وضع زندگی او نشود حجّ براوواجب میشود

(مسأله2036) اگرخرجی رفتن وبرگشتن وخرجی عیالات كسی را درمدّتی

كه مكّه می رود

(مسأله2037) اگرمخارج رفتن وبرگشتن ومخارج عیالات كسی رادرمدّتی كه مكّه می رود وبرمی گرددبه اوبدهندوبگویندحجّ برو ولی ملك اونكنند، در صورتی كه اطمینان داشته باشد كه از او پس نمیگیرند، حجّ بر اوواجب میشود

(مسأاه2038) اگر مقداری مال كه برای حجّ كافی است به كسی بدهند وبا او شرط كنند كه در راه مكّه خدمت كسی كه مال را داده بنمایند، حجّ بر او واجب نمی شود

(مسأله2039) اگر برای مقداری مال به كسی بدهند وحجّ بر او واجب شود، چنانچه حجّ نماید؛ هر چند بعداً مالی از خود پیدا كند، دیگرحجّ بر او واجب نیست

(مسأله2040) اگر برای تجارت مثلاً تا جدّه برود ومالی به دست اورد كه اگر بخواهد ازانجا به مكّه رود مستطیع باشد، باید حجّ كند ودر صورتی كه حجّ نماید، اگر چه بعداً مالی پیدا كند كه بتواند از وطن خود به مكّه برود، دیگر حجّ بر او واجب نیست

(مسأله2041) اگر انسان اجیر شود كه ازطرف كس دیگر حجّ كند چنانچه خودش نتواند برود وبخواهد دیگری رااز طرف خودش بفرستد، باید از كسی كه او را اجیر كرده اجازه بگیرد

(مسأله2042) اگر كسی مستطیع شود ومكّه نرود وفقیر شود، باید اگر چه به زحمت باشد بعداً حجّ كند واگر به هیچ قسم نتواند حجّ برود؛ چنانچه كسی اورا برای حجّ اجیر كند، بایدبه مكّه رود وحجّ كسی را كه برای او اجیر شده بجا آورد وتا سال بعد در مكّه بماند وبرای خود حجّ نماید ملی اگر ممكن باشد كه اجیر شود واجرت رانقد بگیرد وكسی كه اورااجیر كرده راضی شود كه حجّ اورا در

سال بعد بجا آورد، باید سال اوّل برای خود وسال بعد برای كسی كه اجیر شده حجّ نماید

(مسأله2043) اگر در سال اوّلی كه مستطیع شده به مكّه رود ودروقت معینی كه دستور داده اند به عرفات ومشعر الحرام نرسد، چنانچه در سالهای بعد مستطیع نباشد، حجّ بر او واجب نیست ولی اگر از سالهای پیش مستطیع، اگر چه به زحمت باشد بایدحجّ كند

(مسأله 2004) اگر در سال اوّلی كه مستطیع شده حج نكند و بعد به واسطه پیری یا مرض و ناتوانی نتواند حج نماید و ناامید باشد از اینكه بعداً خودش حج كند، باید دیگری را از طرف خود بفرستد، بلكه اگر در سال اوّلی كه به قدر رفتن حج مال پیدا كرده، به واسطه پیری یا مرض یا ناتوانی نتواند حج كند، احتیاط مستحب آن است كسی را از طرف خود بفرستد كه حج نماید

(مسأله 2045) كسی كه از طرف دیگری برای حج اجیر شده، باید طواف نساء را از طرف او بجا آورد و اگر بجا نیاورد، زن بر آن اجیر حرام می شود

(مسأله 2046) اگر طواف نساء را در ست بجا نیاورد یا فراموش كند، چنانچه بعد از چند روز یادش بیاید و از بین راه برگردد و بجا آورد صحیح است ودر صورت فراموشی چنانچه برگشتن برای او مشّقت و زحمت است می تواند نائب بگیرد و تا هنگامی كه بوسیله خود یا نائب او طواف نساء انجام نشده است، زن بر او حرام است

خرید و فروش

اقتصاد و معاملات

دین اسلام كار و كسب و تحصیل مال و ثروت و بطور كلّی فعالیتّهای اقتصادی ای كه بر اساس موازین

اسلامی صورت می گیرد را، یك نوع عبادت و موجب اجر و ثواب می داند كه حضرت پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) فرمودند: « عبادت، هفتاد جزء است و با فضیلت ترین آن كوشش در راه تحصیل مال از راه حلال است »

و بطور كلّی احادیث فراوانی كه در این رابطه از پیغمبر بزرگ اسلام و اهل البیت گرامش (سلام الله علیهم) نقل گردیده است بر این مطلب دلالت دارند كه نظر اسلام اینست كه مسلمانان دارای اقتصاد مستقل و خود كفا و فعّال باشند و افرادی كه قدرت كار و ابتكار دارند، هرگز به بطالت و كسالت نباید تن در بدهند و بطور منظّم و جدّی در راه ایجاد كار و اشتغال و كار و بكار بردن ابتكار بكوشند و كسانی كه امكانات مالی دارند هرگز ثروت خود را راكت نگذارند و آن را در راه مضاربه، و مزارعه و مساقاه و تأسیس و اداره مراكز تولیدی و ایجاد اشتغال بكار بیندازند تا در نتیجه این بسیج اقتصادی همگانی علاوه بر از بین بردن فقر دارای اقتصاد مستقل باشند و تا علاوه بر اینكه سنگینی زندگی خود را بر دوش دیگران نیفكند، منشأ خدمات و كمك به دیگران باشند

حضرت امیر مؤمنان (علیه السلام) فرمودند: « مردمی كه با داشتن آب و خاك، محتاج هستند از رحمت خداوند بدور می باشند »

حضرت صادق (علیه السلام) به شخصی درمقام تشویق و ترغیب به كار فرمودند: « بار بر سر خود حمل كن و این زحمت را تحمّل كن و از دیگران بی نیاز باش »

حضرت پیغمبر (صلّی الله علیه و آله)

فرمودند: « كسی كه شب را در حالی به صبح می آورد كه در نتیجة در پیش گرفتن راه كسب حلال خسته شده است، خداوند گناه او را می آمرزد »

حضرت صادق (علیه السّلام) به مردی 700 دینار به عنوان مضاربه دادند و فرمودند:

« این پول را از این نظر در اختیار تو گذاشتم كه دوست می دارم خداوند مرا در حالی كه پول را راكد نگذاشته و در جریان كار و تحصیل فائده قرار داده ام، ببیند »

مطلب مهمّ د راینجا این است كه پیشوایان بزرگ اسلام تأكید بسیار زیادی بر این موضوع داشته اند كه مسلمانان مسائل و احكام مربوط به اقتصاد اسلامی را یاد بگیرند تا هرگز دچار تخلّف از موازین اسلامی نشوند

حضرت امیرمؤمنان (علیه السّلام) تاجران و كَسَبه را مخاطب ساخته سه مرتبه به آنها فرمودند: « اَلْفِقهُ ثُمَّ الْمَتْجَرُ » یعنی نخست احكام و مسائل شرعی را یاد بگیرید سپس به تجارت مشغول شوید

حضرت باقر (علیه السّلام) فرمودند كه حضرت امیرمؤمنان (علیه السّلام) هر روز صبح در یك یك بازارهای كوفه د رحالی كه تازیانة خود را بر دوش نهاده بود گردش می كرد و به هر یك از آن بازارها كه می رسید می ایستاد و به آنها می فرمود: « خیرو بركت را از خداوند بخواهید و سختگیری را كنار گذاشته معاملات را با سُهُولت انجام بدهید ومیان خریداران فرق مگذارید و خود را با حِلْم و حوصله آراسته كنید از دروغگویی و قسم خودداری كنید و از ظلم و اِجْحاف جدّاً بپرهیزید و یار و یاور مظاومان باشید و هرگز به ربا

خواری نزدیك مشوید و پیمانه و میزان را مراعات كنید و از حقّ مردم كم نگذارید و در راه فساد و تباهی هرگز گام مگذارید »

به این ترتیب همه بازارهای شهر را گردش می كرد و در هر یك احكامی را كه ستون فقرات اقتصاد اسلا می است بیان می كردند

دراسلام هر نوع كار و كسب مشروع، مقدّس و اشتغال به آن یك نوع عبادت است و فقط تأكید اسلام بر این است كه كار، مشروع و انجام دهندة كار امین و درستكار باشد كه حضرت امیر مؤمنان (علیه السّلام) فرمودند: « خداوند متعال كسی را كه صاحب حِرْفه و امین باشد دوست می دارد »

حضرت باقر (علیه السّلام) فرمودند: « كسی كه به این منظور به فعالیت های اقتصادی می پردازد كه خود كفا باشد و از مردم بی نیاز بگردد و علاوه بر ادارة خانوادة خود به امور اقتصادی همسایگان خود نیز رسیدگی كند، در روز قیامت درحالی كه چهره اش مانند ماه شب چهارده می درخشد خداوند را ملاقات می كند » ولی برای برخی از كارها فضیلت بیشتری ذكر شده است:

1- زراعت

حضرت صادق (علیه السّلام) ذفرمودند: « كشاورزان گنجهای خدا در روی زمین می باشند و در میان كارهای اقتصادی هیچ كاری درنزد خدا محبوب تر از زراعت نیست و خداوند هیچ پیغمبری را برنیانگیخت مگر اینكه به كشاورزی اشتغال داشت داشت جز ادریس (علیه السّلام) كه خیاط بود »

و نیز فرمود: « زراعت كنید و درخت بكارید، سوگند به خدا عملی حلال تر و پاكیزه تر از آنها را مردم انجام نداده اند »

حضرت

كاظم (علیه السّلام) د رموقعی كه مشغول زراعت بودند فرمودند: « پیغمبر و امیر مؤمنان و پدران من همه با دست خودكار می كردند و بعد افزودند همة پیغمبران و جانشینان آنان و صالحان با دست خود كار می كرده اند »

2- تجارت

حضرت پیغمبر (صلّی الله علیه وآله) فرمودند: بركت ده قسمت است و نُه قسمت آن در تجارت است حضرت صادق (علیه السّلام) فرمودند: تجارت موجب افزایش عقل است

چیزهایی كه در خرید و فروش مستحبّ است

(مسأله 2047) یادگرفتن احكام معاملات به قدری كه مورد احتیاج است كه اگر یاد نگیرد ممكن است به حرام بیفتد و معالة اطلی انجام بدهد لازم است و مستحبّ است فروشنده بین مشتریها در قیمت جنس فرق نگذارد مگر به لحاظ علم و تقوا و در قیمت جنس سختگیری نكند و كسی كه با او معامله كرده، اگر پشیمان شود و از او تقاضا كند كه معامله را بهم بزند بپذیرد

(مسأله 2048) اگر انسان نداند معامله ای كه كرده صحیح است یا باطل، نمی تواند د رمالی كه گرفته تصرّف نماید ولی چنانچه د رموقع معامله احكام آن را می دانسته و بعد از معامله شك كند، تصرّف او اشكال ندارد و معامله صحیح است

(مسأله 2049) كسی كه مال ندارد و مخارجی بر او واجب است مثل خرج زن و بچّه، بایدكسب كند و برای كارهای مستحبّ مانند وسعت دادن به عیالات و دستگیری از فقراء كسب كردن مستحبّ است

معاملات مكروه

(مسأله 2050) عمدة معاملات مكروه از این قرار است: اوّل ملك فروشی دوّم قصّابی سوّم كفن فروشی چهارم معاملة بامردمان پست پنجم معامله بین اذان صبح و اوّل آفتاب ششم آنكه كار خود را خرید و فروش گندم و جو و مانند اینها قرار دهد هفتم آنكه برای خریدن جنس كه دیگری می خواهد بخرد داخل معاملة او شود

معاملات باطل

(مسأله 2051) در چند مورد معامله باطل است:

اوّل: خرید و فروش عین نجاست مثل بول و مُسكِرات، ولی در صورتی كه بشود از آن استفاده حلال ببرند مثل اینكه غائط را كُود نمایند یا خون را در معالجة بیماران مصرف كنند خرید و فروش آن جائز است دوّم: خرید و فروش مال غصبی مگر آنكه صاحبش معامله را اجازه كند

سوّم: خرید و فروش چیزهائی كه مال نیست مثل حیوانات درنده

چهارم: معامله چیزی كه منافع معمولی آن حرام باشد، مثل آلات قمار

پنجم: معامله ای كه در آن ربا باشد و حرام است، غَشّ د رمعامله یعنی فروختن جنسی كه با چیز دیگر مخلوط است، در صورتی كه آن چیز معلوم نباشد و فروشنده هم به خریدار نگوید مثل فروختن روغنی كه آن را با پیه مخلوط كرده است و این عمل را غَشّمی گویند از پیغمبر اكرم (صَلَّی الله عَلَیهِ وَ آلِهِ وَسَلَّمَ) منقول است كه فرمود: « از ما نیست كسی كه در معاملة با مسلمانان غَشّ كند یا به آنان ضرر بزند یا تقلّب و حیله نماید و هركه با برادر مسلمان خود غَشّ كند، خداوند بركت روزی او را می برد و راه معاش او را می بندد و

او را به خودش واگذار می كند »

(مسأله 2052) فروختن چیز پاكی كه نجس شده و آب كشیدن آن ممكن است اشكال ندارد، ولی اگر مشتری بخواهد آن چیز را بخورد باید فروشنده نجس بودن آن را به او بگوید

(مسأله 2053) اگر چیز پاكی مانند روغن و نفت كه آب كشیدن آن ممكن نیست نجس شود؛ چنانچه مثلاً روغن نجس را برای خوردن به خریدار بدهند معامله باطل و عمل حرام است و اگر برای كاری بخواهند كه شرط آن پاك بودن نیست مثلاً بخواهند نفت نجس را بسوزانند، فروش آن اشكال ندارد

(مسأله 2054) باید دوائی را كه مثل شراب عین آن نجس است معامله نكنند ولی معامله دوائی كه عینش نجس نیست، اگر به آن احتیاج داشته باشند اشكال ندارد و در داروئی كه از عین نجس اخته شده است اگر پول را در مقابل ظرف آن یا در مقابل زحمتی كه دوا فروش متحّمل آن شده است بدهند اشكال ندارد

(مسأله 2055) خرید و فروش روغن و دواهای روان و عطرهائی كه از ممالك غیر اسلامی می آورند؛ اگر نجس بودن آنها معلوم نباشد اشكال ندارد، ولی روغنی را كه از حیوان بعد از جان دادن آن می گیرند، چنانچه درشهر كفار از دست كافر بگیرند و از حیوانی باشدكه اگر رگ آن را ببرند خون از آن جستن می كند، نجس است و معامله آن باطل می باشد بلكه اگر در شهر مسلمان هم معلوم باشد كه از بلاد كفر آورده شده است بگیرند معامله آن باطل است مگر آنكه بدانند كه آن كافر از مسلمان خریده است

(مسأله

2056) اگر روباه را به غیر دستوری كه در شرع معین شده كشته باشند، یا خودش مرده باشد، خرید و فروش پوست آن حرام و معامله آن باطل است

(مسأله 2057) خرید و فروش گوشت و پیه و چرمی كه از ممالك غیر اسلامی می آورند، یا از دست كافر گرفته می شود باطل است، ولی اگر انسان بداند، كه آنها از حیوانی است كه به دستور شرع كشته شده، خرید و فروش آنها اشكال ندارد

(مسأله 2058) خرید و فروش گوشت و پیه و چرمی كه از دست مسلمان در بازار اسلام گرفته شود اشكال ندارد ولی اگر انسان بداند كه آن مسلمان آن را از دست كافر گرفته و تحقیق نكرده كه از حیوانی است كه به دستور شرع كشته شده یا نه معامله آن باطل یا حرام و محكوم به نجاست است و اگر از دست مسلمان در بازار كفاّر گرفته شود بنابر احتیاط لازم معامله آن باطل است مگر آنكه مسلمان با آن معامله پاك بودن كند و احتمال بدهیم كه پاك بودن آن را بدست آورده است

(مسأله 2059) خرید و فروش مُسكرات حرام و معاملة آن باطل است

(مسأله 2060) فروختن مال غصبی باطل است و فروشنده باید پولی را كه از خریدار گرفته به او برگرداند، مگر آنكه مالك آن مال، این معامله را امضاء و قبول كند كه در این صورت معامله صحیح است

(مسأله 2061) اگر مشتری در حقیقت قصد معامله دارد ولی قصدش اینست كه پول جنسی را كه می خرد ندهد این قصد به صحّت معامله ضرری نمی رساند و لازم است پول آن

را به فروشنده بدهد و همچنین اگر قصد داشته باشد كه پول جنسی را كه به ذمّه خریدار بعداً از حرام بدهد، معامله صحیح است؛ ولی باید مقداری را كه بدهكار است از مال حلال بدهد

(مسأله 2062) خرید و فروش آلات لهو مثل تار و ساز حتی سازهای كوچك حرام است

(مسأله 2063) اگر چیزی را كه می شود استفاده حلال از آن ببرند به قصد این بفروشد كه آن را در حرام مصرف كنند مثلاً انگور را به این قصد بفروشد كه از آن شراب تهیه نمایند، معاملة آن حرام و باطل است

(مسأله 2064) ساختن مجسمه حرام است ولی خرید و فروش آن و صابون و چیزهای دیگری كه روی آن مجسّمه دارد، اشكال ندارد

(مسأله 2065) خریدن چیزی كه از اقمار، یا دزدی، یا از معاملة باطل تهیه شده باطل و تصّرف در آن مال حرام است و اگر كسی آن را بخرد، باید به صاحب اصلیش برگرداند

(مسأله 2066) اگر روغنی را كه با پیه مخلوط است بفروشد، چنانچه آن را معین كند مثلاً بگوید این یك من روغن را می فروشم، معامل به مقدار پیهی كه در آن است باطل می شود و مشتری می تواند نسبت به روغن خالصی هم كه در آن ا ست معامله را بهم بزند ولی اگر آنرا معین نكند بلكه یك من روغن بفروشد بعد روغنی كه پیه دارد بدهد مشتری می تواند آن روغن را پس بدهد و روغن خالص مطالبه نماید

(مسأله 2067) اگر مقدار جنسی را كه با وزن یا پیمانه می فروشند به زیاد تر از همان جنس بفروشد،

مثلاً یك من گندم را به یك من و نیم گندم بفروشد، ربا و حرام است و گناه یك درهم ربا بزرگتر از آنست كه انسان هفتاد مرتبه با محرم خود زنا كند، بلكه اگر یكی از دو جنس، سالم و دیگری معیوب، یا جنس یكی خوب و جنس دیگری بد باشد، یا با یكدیگر تفاوت قیمت داشته باشند، چنانچه بیشتر از مقداری كه می دهد بگیرد، باز هم ربا و حرام است، پس اگر مس درست را بدهد و بیشتر از آن مس شكسته بگیرد یا برنج صدری را بدهد و بیشتر از آن برنج ِگرده بگیرد، یا طلای ساخته را بدهد و بیشتر از آن طلای نساخته بگیرد، ربا و حرام می باشد

(مسأله 2068) اگر چیزی را كه اضافه می گیرد غیر از جنسی باشد كه می فروشد، مثلاً یك من گندم به یك من گندم و یك قران پول بفروشد باز هم ربا و حرام است بلكه اگر چیز زیادتر نگیرد ولی شرط كند كه خریدار عملی برای او انجام دهد ربا و حرام می باشد

(مسأله 20 69) اگر چیزی را كه مثل پارچه با متر و ذرع می فروشد، یا چیزی راكه مثل گردو و تخم مرغ كه با شماره معامله می كنند، بفروشد و زیاد تر بگیرد، مثلاً ده تا تخم مرغ بدهد و یازده تا بگیرد، اشكال ندارد

(مسأله 2070) جنسی را كه در بعضی از شهرها با وزن یا پیمانه می فروشند ودر بعضی از شهرها با شماره معامله می كنند، اگر در شهری كه آن را با وزن یا پیمانه می فروشند زیادتر بگیرد ربا

و حرام است ودر شهر دیگر ربا نیست

(مسأله 2071) اگر چیزی را كه می فروشد و عوضی را كه می گیرد از یك جنس نباشد، زیادی گرفتن اشكالی ندارد، پس اگر یك من برنج بفروشد و دو من گندم بگیرد معامله صحیح است

(مسأله2072) اگر جنسی را كه می فروشد و عوضی راكه می گیرد ؤ از یك چیز عمل آمده باشد، باید د رمعامله زیادی نگیرد، پس اگر یك من روغن بفروشد و در عوض آن یك من و نیم پنیر بگیرد، ربا و حرام است و احتیاط واجب آن است كه اگر میوه رسیده را با میوة نارس معامله كند زیادی نگیرد

(مسأله 2073) جو و گندم در ربا یك جنس حساب می شود، پس اگر یك من گندم بدهد و یك من و پنج سیر جو بگیرد، ربا و حرام است و نیز اگر مثلاً ده من جو بخرد كه سر خرمن ده من گندم بدهد، چون جو، را نقد گرفته و بعد از مدّتی گندم را می دهد، مثل آن است كه زیادی گرفته و حرام می باشد

(مسأله 2074) اگر مسلمان از كافری كه در پناه اسلام نیست ربا بگیرد اشكال ندارد و نیز پدر و فرزند و زن و شوهر می توانند از یكدیگر ربا بگیرند

شرائط فروشنده و خریدار

(مسأله 2075) برای فروشنده و خریدار شش چیز شرط است:

اوّل: آنكه بالغ باشند

دوّم: آنكه عاقل باشند

سوّم: آنكه حاكم شرع آنان را از تصّف در اموالشان جلوگیری نكرده باشد یا در حال بلوغ، سفیه نباشند

چهام: آنكه قصد خرید و فروش داشته باشند پس اگرمثلاً به شوخی بگوید مال

خود را فروختم، معامله باطل است

پنجم: آنكه كسی آنها را مجبور نكرده باشد

ششم: آنكه جنس و عوضی را كه می دهند مالك باشند یا مقل پدر و جدّ صغیر اختیار مال دردست آنان باشد و احكام اینها د رمسائل آینده گفته خواهد شد

(مسأله 20 76) معامله با بچّه نابالغ باطل است، اگر چه پدر یا جدّ آن بچّه به او اجازه داده باشند كه معامله كند، ولی اگر بچّه ممیز باشد و چیز كم قیمتی را كه معاملة آن برای بچّه ها متعارف است معامله كند اشكال ندارد و نیز اگر طفل وكیل د راجرای صیغه معامله یا وسیله باشد كه پول را به فروشنده بدهد و جنس را به خریدار برساند، یا جنس را به خریدار بدهد و پول را به فروشنده برساند چون واقعاً دو نفر بالغ بایكدیگر معامله كرده اند معامله صحیح است، ولی باید فروشنده و خریدار یقین داشته باشند كه طل جنس و پول را به صاحب آن می رساند

(مسأله 2077) اگر از بچّة نابالغ چیزی بخرد، یا چیزی به او بفروشد؛ باید جنس یا پول را كه از او گرفته به صاحب آن بدهد، یا از صاحبش رضایت بخواهد و اگر صاحب آن را نمی شناسد و برای شناختن او هم وسیله ای ندارد؛ باید چیزی را كه از بچّه گرفته، از طرف صاحب آن صدقه بدهد ولی اگر چیزی را كه گرفته مال خود صغیر باشد باید به ولیش برساند و اگر او را پیدا نكرد به حاكم شرع بدهد

(مسأله 20 78) اگر كسی با بچّة ممیز د رصورتیكه معامله با آن صحیح

نیست معامله كند و جنس یا پولی كه به بچّه داده از بین برود می واند از بچّه بعد از بلوغ یا ولی او مطالبه نماید ولی اگر بچّه ممیز نباشد نمی تواند از بچّه یا ولی او مطالبه نماید

(مسأله 2079) اگر خریدار یا فروشنده را به معالمه مجبور كنند چنانچه بعد از معامله راضی شود و بگوید راضی هستم، معامله صحیح است ولی احتیاط مستحبّ آن است كه دوباره صیغة معامله را بخوانند

(مسأله 2080) اگر انسان مال كسی را بدون اجازه او بفروشد چنانچه صاحب مال به فروش آن راضی نشود و اجازه نكند معامله باطل است

(مسأله 2081) پدر و جدّ پدری طفل د رصورتی می توانند مال طفل را بفروشد كه برای او مفسده نداشته باشد بلكه بهتر آن است كه تا مصلحت نباشد نفروشند امّا وصی پدر و وصی جدّ پدری و حاكم شرع فقط در صورتی می توانند مال طفل را بفروشد كه مصلحت طفل درآن باشد

(مسأله 2082) اگر كسی مالی را غصب كند و بفروشد و بعد از فروش صاحب مال معامله را برای خودش اجازه دهد، معامله صحیح است

(مسأله 2083) اگر كسی مالی را غصب كند و بفروشد به قصد اینكه پول آن، مال خودش باشد، چنانچه صاحب مال معامله را اجازه بكند، معامله صحیح است ولی پول مالك مشود نه مال غاصب

شرائط جنس و عوض آن

(مسأله 2084) جنسی كه می فروشد و چیزی كه عوض آن می گیرند پنج شرط دارد:

اوّل: آنكه مقدار آن وزن یا پیمانه یا شماره و مانند اینها معلوم باشد

دوّم: آنكه بتوانند آن را تحویل دهند، بنابراین فروختن اسبی

كه فرار كرده صحیح نیست

سوّم: خصوصیاتی را كه در جنس و عوض هست و به واسطة آنها میل مردم به معامله فرق می كند معین نماید

چهارم: كسی درجنس، یا در عوض آن حقّی نداشته باشد؛ پس مالی را كه انسان پیش كسی گرو گذاشته، بدون اجازة او نمی تواند بفروشد

پنجم: آنكه خود جنس را بفروشد به منفعت آن را، پس اگر مثلاً منفعت یك سالة خانه را بفروشد صحیح نیست ولی چنانچه خریدار بجای پول منفعت ملك خود را بدهد، مثلاً فرشی را از كسی بخرد و عوض آن یك سالة خانة خود را به او واگذار كند اشكال ندارد و احكام اینها د رمسائل آینده گفته خواهد شد

(مسأله 2085) جنسی را كه در شهری با وزن یاپیمانه معامله می كنند؛ در آن شهر انسان باید با وزن یاپیمانه بخرد؛ می تواند همان جنس را در شهری كه با دیدن معامله می كنند، با دیدن خریداری نماید

(مسأله 2086) چیزی را كه با وزن خرید و فروش می كنند با پیمانه هم می شود معامله كرد، به اینطور كه اگر مثلاً می خواهد ده من گندم بفروشد؛ با پیمانه ای كه یك من گندم می گیرد ده پیمانه بدهد

(مسأله 2087) اگر یكی از شرائط هائی كه گفته شد باطل است، معامله باطل است، ولی اگر خریدار و فروشنده راضی باشند كه در مال یكدیگر تصّرف كنند تصّرف آنها اشكال ندارد

(مسأله 2088) معاملة چیزی كه وقف شده باطل است، ولی اگر بطوری خراب شود كه نتواند استفاده ای را كه مال برای آن وقف شده از آن ببرند، مثلاً حصیر

مسجد بطوری پاره شودكه نتوانند روی آن نماز بخوانند، فروش آن اشكال ندارد و درصورتی كه ممكن باشد

باید پول آن را د رهمان مسجد به مصرفی برسانندكه به مقصود وقف كننده نزدیكتر باشد

(مسأله 2089) هرگاه بین كسانی كه مال را برای آنان وقف كرده اند بطوری اختلاف پیدا شود كه اگر مال وقف را نفروشند، گمان آن برود كه مال یا جانی تلف شود؛ می توانند آن مال را بفروشد و به مصرفی كه به مقصود وقف كننده نزدیكتر است برسانند

(مسأله 2090) خریدو فروش ملكی كه آن را به دیگری اجاره داده اند اشكال ندارد، ولی استفادة آن ملك د رمدّت اجاره مال مستأجر است و اگر خریدار نداند كه آن ملك را اجاره داده اند، یا به گمان اینكه مدّت اجاره كم است ملك راخریده باشد، پس ازاطلاع می تواند معاملة خودش را بهم بزند

صیغه خرید و فروش

(مسأله 2091) در خرید وفروش لازم نیست صیغة عربی بخوانند، مثلاً اگر فروشنده به فارسی بگوید این مال را در عوض این پول فروختم و مشتری بگوید قبول كردم معامله صحیح است، ولی خریدار و فروشنده باید قصد انشاء داشته باشند، یعنی به گفتن این دو جمله مقصودشان خرید و فروش باشد

(مسأله 2092) اگر در موقع معامله صیغه نخوانند، ولی فروشنده در مقابل مالی كه از خریدار می گیرد، مال خود را ملك او كند و او بگیرد معامله صحیح است و هر دو مالك می شوند

خرید و فروش میوه ها

(مسأله 2093) فروش میوه ای كه گل آن ریخته و دانه بسته بطوری كه معمولاً دیگر از آفت گذشته باشد، پیش از چیدن صحیح است و نیز فروختن غوره بر درخت اشكال ندارد

(مسأله 2094) اگر بخواهند میوهای را كه بر درخت است، پیش از آنكه گلش بریزد بفروشند باید چیزی از حاصل زمین كه به تنهایی قابل فروختن است، مانند سبزیها را با آن بفروشند یا میوة بیش از یك سال را بفروشند

(مسأله 2095) اگر خرمائی را كه زرد یا سرخ شده، بر درخت بفروشند اشكال ندارد، ولی نباید عوض آن را خرما بگیرند، امّا اگر كسی یك درخت خرما را خانه یا باغ كس دیگر داشته باشد؛ در صورتی كه مقدار آن را تخمین كنند و صاحب درخت خرمای آنرا به صاحبخانه یا باغ بفروشد و عوض آن، خرما بگیرد، چنانچه خرمائی را كه می گیرد كمتر یا

(مسأله 2096) فروختن خیار و بادنجان و سبزیها و مانند اینها كه سالی چند مرتبه چیده می شود، در صورتی كه ظاهر و نمایان شده

باشد و معین كنند كه مشتری در سال چند دفعه آن را بچیند، اشكال ندارد

(مسأله 2097) اگر خوشة گندم و جو را بعد از آنكه دانه بسته، به چیز دیگری غیر از گندم و جو بفروشد اشكال ندارد

نقد و نسیه

(مسأله 2098) اگر جنسی را نقد بفروشند، خریدار و فروشنده، بعد از معامله می توانند جنس و پول را از یكدیگر مطالبه نموده و تحویل بگیرند و تحویل دادن خانه و زمین و مانند اینها به این است كه آن را در اختیار خریدار بگذارند كه بتواند در آن تصرّف كند و تحویل دادن فرش و لباس و مانند اینها به این است كه آن را طوری در اختیار خریدار بگذارند كه اگر بخواهد آن را بجای دیگر ببرد فروشنده جلوگیری نكند

(مسأله 2099) در معاملة نسیه باید مدّت كاملاً معلوم باشد، پس اگر جنسی را بفروشد كه سر خرمن پول آنرا بگیرد، چون مدّت كاملاً معّین نشده معامله باطل است

(مسأله 2100) اگر جنسی رانسیه بفروشد پیش از اتمام شدن مدّتی كه قرار گذاشته اند؛ نمی تواند عوض آنرا از خریدار مطالبه نماید، ولی اگر خریدار بمیرد و از خودش مال داشته باشد؛ فروشنده می تواند پیش از اتمام شدن مدّت، طلبی را كه دارد از ورثة او طلب نماید

(مسأله 2101) اگر جنسی را نسیه بفروشد، بعد ازاتمام شدن مدتی كه قرارگذاشته اند، می تواند عوض آنرا از خریدار مطالبه نماید، ولی اگر خریدار نتواند بپردازد، باید او را مهلت دهد

(مسأله 2102) اگر به كسی كه قیمت جنس را نمی داند، مقداری نسیه بدهد و قیمت آنرا به او نگوید معامله باطل

است ولی اگر به كسی كه قیمت نقدی جنس را می داند نسیه بدهد و گرانتر حساب می كند مثلاً بگوید جنسی را كه به تو نسیه می دهم تومانی یك ریال از قیمتی كه نقد می فروشند گرانتر حساب می كنم و او قبول كند، اشكال ندارد

(مسأله 2103) كسی كه جنسی را نسیه فروخته و برای گرفتن پول آن مدّتی قرار داده، اگر مثلاً بهد از گذاشتن نصف مدّت، مقداری از طلب خود را كم كند و بقیه را نقد بگیرد، اشكال ندارد

معاملة سَلَفْ

(مسأله 2104) معاملة سلف آن است كه مشتری پول را بدهد كه بعد از مدّتی جنس را تحویل بگیرد و اگر بگوید این پول را می دهم كه مثلاً بعد از شش ماه فلان جنس را بگیرم و فروشنده بگوید قبول كردم، یا فروشنده پول را بگیرد و بگوید فلان جنس را فروختم كه بعد از شش ماه تحویل بدهم معامله صحیح است

(مسأله 2105) اگر پول طلا و نقره یا طلا و نقره را سلف بفروشد به پول طلا و نقره یا به طلا و نقره معامله باطل است ولی اگر جنسی را سلف بفروشد و عوض آنرا جنس دیگر یا پول بگیرد معامله صحیح است و احتیاط مستحّب آن است در عوض جنسی كه می فروشد پول بگیرد و جنس دیگر نگیرد

شرائط معاملة سلف

(مسأله 2106) معاملة سلف شش شرط دارد:

اوّل: خصوصیاتی را كه قیمت جنس به واسطة آنها فرق می كند معین نمایند ولی دقّت زیاد هم لازم نیست، همین قدر كه مردم بگویند خصوصیات آن معلوم شده كافی است، پس معاملة سلف در نان و گوشت و پوست حیوان و مانند اینها در صورتی كه نشود خصوصّیاتشان را بطوری معّین كنند كه برای مشتری مجهول نباشد و معامله غَرَری باشد، باطل است

دوّم: پیش از انكه خریدار وفروشنده از هم جدا شوند، خریدارتمام قیمت را به فروشنده بدهد، یا به مقدار پول ان از فروشنده طلبكار باشد كه در این صورت بهتر آن است كه فروشنده پول جنس را به ذمّه مشتری قرار دهد پس از آن مشتری طلبی را كه فروشنده دارد بابت پول جنسی كه به ذمّه او است

حساب كند وچنانچه مقداری از قیمت ان را بدهد اگر چه معامله به آن مقدار صحیح است، ولی فروشنده میتواند معاملة همان مقدار را به هم بزند

سوّم: مدّت را كاملاً معین كنند، ولی اگر مثلاً بگوید تا اوّل خرمن جنس را تحویل می دهم چون مدّت كاملاً معلوم نشده معامله باطل است

چهارم: وقتی را برای تحویل جنس معین كنند كه در آن وقت، به قدری از آن جنس وجود داشته باشد كه اطمینان داشته باشند كه نایاب نخواهد بود

پنجم: بنابر احتیاط واجب جای تحویل جنس را معین نماید، ولی اگر از حرفهای آنان جای آن معلوم باشد؛ لازم نیست اسم آنجا را ببرند

ششم: وزن یا پیمانة آن را معّین كنند وجنسی را هم كه معمولاً با دیدن معامله می كنند اگر سلف بفروشند اشكال ندارد، ولی باید مثل بعضی از اقسام گردو وتخم مرغ تفاوت افراد ان به قدری كم باشد كه مردم به آن اهمیت ندهند

احكام معاملة سلف

(مسأله2107) انسان نمی تواند جنسی را كه سلف خریده پیش از تمام شدن مدّت بفروشد و بعد از تمام شدن مدّت، اگر چه ان را تحویل نگرفته باشد، فروختن ان اشكال ندارد

(مسأله2108) در معاملة سلف اگر فروشنده جنسی را كه قرار داد كرده بدهد؛مشتری باید قبول كند ونیز اگر بهتر از آنچه قرار گذاشته بدهد یعنی همان اوصاف را با زیادتی كمال دارا باشد، مشتری باید قبول داشته نماید

(مسأله2109) اگر جنسی را كه فروشنده میدهد، پست تر از جنسی باشد كه قرار داد كرده، مشتری می تواند قبول نكند

(مسأله2110) اگر فروشنده بجای جنسی كه قرار داد كرده، جنس دیگری بدهد، در

صورتی كه مشتری راضی شود اشكال ندارد

(مسأله2111) اگر جنسی را كه سلف فروخته در موقعی كه باید ان را تحویل دهد نایاب شود ونتواند ان را تهیه كند، مشتری می تواند صبر كند تا تهیه نماید، یا معامله ر ا به هم بزند وچیزی را داده پس بگیرد

(مسأله2112) اگر جنسی ر بفروشدوقرار بگذارد كه بعد از مدّتی تحویل دهد وپول ان را هم بعد از مدّتی بگیرد، معامله باطل است

فروش طلا ونقره به طلا ونقره

(مسأله2113) اگر طلا را به طلا یا نقره را به نقره بفروشد، سكّه دار باشد یا بی سكّه، در صورتی كه وزن یكی ازانها زیادتر از دیگری باشد، معامله باطل است

(مسأله2114) اگر طلا را به نقره، یا نقره را به طلا بفروشند معامله صحیح است ولازم نیست وزن انها مساوی باشد

(مسأله2115) اگر طلا یا نقره را به طلا، یا نقره بفروشد، باید فروشنده وخریدار پیش از انكه از یكدیگر جدا شوند، جنس وعوض آن را به یكدیگر تحویل دهند واگر هیچ مقدار از چیزی را كه قرار گذاشته اند تحویل ندهند، معامله باطل است

(مسأله2116) اگر فروشنده یا خریدار تمام چیزم را كه قرار گذاشته تحویل دهد ودیگری مقداری ا زان را تحویل دهد واز یكدیگر جدا شوند، اگر چه معامله به ان مقدار صحیح است ولی كسی كه تمام مال به دست او نرسیده میتواند معامله را به هم بزند

(مسأله2117) اگر مقداری خاك نقرة معدن را به همان مقدار نقرة خالص وبا مقداری خاك طلای معدن ر به همان مقدار طلای خالص بفروشد، معامله باطل است؛ ولی فروختن نقره وخاك طل به نقره به هر صورت اشكال ندارد

مواردی كه انسان می تواند معامله را بهم بزند

(مسأله2118) حقّ بهم زدن معامله را خیار می گویند وخریدار وفروشنده در یازده صورت می توانند معامله را بهم بزنند:

اوّل: انكه از مجلس معامله، متفرّق نشده باشند واین خیار را خیار مجلس می گویند

دوّم: انكه مشتری یا فروشنده در بیع یا یكی از دو طرف معامله در معاملات دیگر مغبون شده باشند كه آن را خیار غَبْن می گویند

سوّم: در معامله قرار داد كنند كه تا مدّت معینّی هردو یا یكی از انان معامله را بهم بزنند (خیار شرط)

چهارم: فروشنده یا خریدار؛ مال خود را بهتر از انچه هست نشان دهد وطوری وانمود كند كه قیمت مال د رنظر مردم زیاد شود (خیار تدلیس)

پنجم: فروشنده یا خریدار شرط كند كه كاری انجام دهد، یا شرط كند مالی را كه میدهد طوری مخصوص ی باشد، وبه ان شرط عمل نكند كه دراین صورت دیگری می تواند معامله را بهم بزند (خیارتخلّف شرط)

ششم: در جنس یا عوض آن عیبی باشد (خیار عیب)

هفتم: معلوم شود جنسی كه فروخته شده میان فروشنده ودیگری بطور مشاع مشترك بوده خواه فروشنده مال غیر را هم فروخته باشد یا فقط مال خودش را فروخته باشد ونگفته باشد با دیگری مشاع است كه در این صورت خریدار اگر به معامله راضی نشد می تواند معامله را به هم بزند (خیار شركت)

هشتم: فروشنده خصوصیات جنس معینی را كه مشتری ندیده به او بگوید، بعد معلوم شود طوری كه گفته نبوده است كه در این صورت مشتری می تواند معامله را به هم بزند ونیز اگر مشتری خصوصیات عوض معینی می دهد بگوید، بعد معلوم شود

طوری كه گفته نبوده است، فروشنده می تواند معامله را بهم بزند (خیار رؤیت)

نهم: مشتری پول جنسی را كه نقد خریده تا سه روز ندهد وفروشنده هم جنس را تحویل ندهد كه اگر مشتری شرط نكرده باشد كه دادن پول را تأخیر بیندازد و شرط تأخیر جنس هم نشده باشد فروشنده می تواند معامله را بهم بزند ولی اگر جنسی را كه خریده مثل بعضی از میوه ها باشد كه اگر یك روز بماند ضایع می شود، چنانچه تا شب پول آن را ندهد و شرط نكرده باشد كه دادن پول را تأخیر بیندازد و شرط تأخیر جنس هم نشده باشد، فروشنده می تواند معامله را بهم بزند (خیار تأخیر)

دهم: حیوانی را خریده باشد كه خریدارتاسه روزمی تواند معامله را بهم بزند (خیار حیوان)

یازدهم: فروشنده نتواند جنسی را كه فروخته تحویل دهد؛ مثلاً اسبی را كه فروخته فرار نماید كه در این صورت مشتری می تواند معامله را بهم بزند (خیار تعذّر تسلیم) و احكام اینها در مسائل آینده گفته خواهد شد

(مسأله 2119) اگر خریدار قیمت جنس را نداند، یا در موقع معامله غفلت كند و جنس را گرانتر از قیمت معمولی آن بخرد، چنانچه به قدری گران خریده كه مردم او را مغبون می دانند و به كمی و زیادی آن اهمیت می دهند، می تواند معامله را بهم بزند و نیز اگر فروشنده قیمت جنس را نداند، یاموقع معامله غفلت كند و جنس را ارزانتر از قیمت آن بفروشد درصورتی كه مردم به مقداری كه ارزان فروخته اهمیت بدهندو او را مغبون بدانند، می تواند معامله را بهم بزند

(مسأله 2120) در معاملة بیع شرط كه مثلاً خانة هزار تومانی را به دویست تومان می فروشند و قرار می گذارند كه اگر فروشنده سرمدّت پول را بدهد بتواند معامله را بهم بزند در صورتی كه خریدار و فروشنده قصد خرید و فروش داشته باشند، معامله صحیح است

(مسأله 2121) در معاملة بیع شرط اگر چه فروشنده اطمینان داشته باشد كه هرگاه سر مدّت پول را ندهد؛ خریدار ملك را به او می دهد معامله صحیح است ولی اگر سر مدّت پول را ندهد، حق ندارد ملك را از خریدار مطالبه كند و اگر خریدار بمیرد؛ نمی تواند ملك را از ورثة او مطالبه نماید

(مسأله 21 22) اگر چای اعلا را با چای پست مخلوط كند و به اسم چای اعلا بفروشد؛ مشتری میتواند معامله را بهم بزند

(مسأله 2123) اگر خریدار بفهمد مالی را كه گرفته عیبی دارد مثلاً حیوانی را بخرد و بفهمد كه یك چشم آن كور است، چنانچه آن عیب پیش از معامله در مال بوده و او نمی دانسته، می تواند معامله را بهم بزند، یا فرق قیمت سالم و معیوب آن را معین كند و به نسبت تفاوت قیمت سالم و معیوب از پولی كه به فروشنده داده پس بگیرد مثلاً مالی راكه به چهار تومان خریده؛ اگر بفهمد معیوب است، در صورتی كه قیمت سالم آن تومان قیمت معیوب آن شش تومان باشد، چون فرق قیمت سالم و معیوب یك چهارم می باشد می تواند یك چهارم پولی را كه داده یعنی یك تومان از فروشنده بگیرد

(مسأله 2124) اگر فروشنده بفهمد در عوضی كه گرفته عیبی

هست؛ چنانچه آن عیب پیش از معامله در عوض بوده و او نمی دانسته می تواند معامله را بهم بزند، یا تفاوت قیمت سالم و معیوب را به دستوری كه در مسألة پیش گفته شد بگیرد

(مسأله 2125) اگر بعد از معامله وپیش از تحویل گرفتن مال عیبی در آن پیدا شود، خریدار می تواند معامله را بهم بزند و نیز اگر در عوض مال بعد از معامله و پیش از تحویل گرفتن، عیبی پیدا شود، فروشنده می تواند معامله را بهم بزند، ولی اگر بخواهند تفاوت قیمت بگیرند اشكال دارد

(مسأله 2126) اگر بعد از معامله عیب مال را بفهمد و فوراً معامله را بهم نزند، دیگر حقّ بهم زدن معامله را ندارد مگر اینكه جاهل به مسأله باشد كه در این صورت وقتی فهمید می تواند معامله را بهم بزند

(مسأله 2127) هرگاه بعد از خریدن جنس عیب آن را بفهمد؛ اگر چه فروشنده حاضر نباشد؛ می تواند معامله را بهم بزند

(مسأله 2128) در چهار صورت اگر خریدار بفهمد مال عیبی دارد، نمی تواند معامله را بهم بزند؛ یا تفاوت قیمت بگیرد:

اوّل: آنكه موقع خریدن، عیب مال را بداند

دوّم: به عیب مال راضی شود

سوّم: در وقت معامله بگوید: اگر مال عیبی داشته باشد، پس نمی دهم و تفاوت قیمت هم نمی گیرم

چهارم: فروشنده در وقت معامله بگوید این مال را با هر عیبی كه دارد می فروشم ولی اگر عیبی را معّین كند و بگوید مال را با این عیب می فروشم و معلوم شود عیب دیگری هم دارد، خریدار می تواند برای عیبی كه فروشنده معّین نكرده

مال را پس دهد؛ یا تفاوت بگیرد

(مسأله 2129) در سه صورت اگر خریدار بفهمد مال عیبی دارد؛ نمی تواند معامله را بهم بزند ولی می تواند تفاوت قیمت بگیرد:

اوّل: آنكه بعد از معامله تغییری در مال بدهد كه مردم بگویند بطوری كه خریداری و تحویل داده شده باقی نمانده است

دوّم: بعد از معامله بفهمد مال عیب دارد و فقط حق برگرداندن آن را ساقط كند

سوّم: بعد از تحویل گرفتن مال، عیب دیگری در آن پیدا شود، ولی اگر حیوان معیوبی را بخرد و پیش از گذشتن سه روز عیب دیگری پیدا كند اگر چه آن را تحویل گرفته باشد، باز هم می تواند آن را پس دهد و نیز اگر فقط خریدار تا مدّتی حق بهم زدن معامله را داشته باشد، و در آن مدّت مال عیب دیگری پیدا كند، اگر چه آن را تحویل گرفته باشد می تواند معامله را بهم بزند

(مسأله 2130) اگر انسان مالی داشته باشد كه خودش آن را ندیده و دیگری خصوصیات آن را برای او گفته باشد، چنانچه او همان خصوصّیات را به مشتری بگوید و آن را بفروشد و بعد از فروش بفهمد كه بهتر از آن بوده می تواند معامله را بهم بزند

مسائل متفرقه

(مسأله 2131) اگر فروشنده قیمت خرید جنس را به مشتری بگوید، باید تمام چیزهایی را كه به واسطةآنها قیمت مال كم یا زیاد میشود بگوید، اگر چه به همان قیمت یا به كمتر ارآن بفروشد مثلاً باید بگوید كه نقد خریده است یا نسیه

(مسأله 2132) اگر انسان جنسی را كه به كسی بدهد وقیمت ان را معین

كند وبگوید این جنس را به این قیمت بفروش و هرچه زیادتر فروختی مال خودت باشد، اگر مفاد این گفتار عرفاً این باشد این باشد كه شرط كرده است كه زیادی، مالِ دلاّل باشد یعنی شرط كرده كه ان را به او هبه كند زیادی هم مال صاحب مال است ولی باید به شرط خود عمل كند ونیز اگر بگوید این جنس را به این قیمت به تو فروختم واو بگوید قبول كردم یا به قصد فروختن، جنس را به او بدهد واو هم به قصد خریدن بگیرد، هر چه زیادتر از ان قیمت بفروشد مال خود او است ولی اگر بطور جعاله باشد وبه اوبگوید این جنس رااگربه زیادترازآن قیمت فروختنی زیادی مال خودت باشد كه در این صورت زیادت مال او است نه مال صاحب مال

(مسأله 2133) اگر قصاب گوشت نر بفروشد و بجای آن؛ گوشت ماده بدهد معصیت كرده است، پس اگر آن گوشت را معین كرده و گفته این گوشت نر را می فروشم مشتری می تواند معامله را بهم بزند و اگر آنرا معین نكرده؛ در صورتی كه مشتری به گوشتی كه گرفته راضی نشود، قصّاب باید گوشت نر به او بدهد

(مسأله 2134) اگر مشتری به بزاّز بگوید پارچه ای می خواهم كه رنگ آ ن نرود و بزاّز پارچه ای به او بفروشد كه رنگ آن برود، مشتری می تواند معامله را بهم بزند

(مسأله 2135) قسم خوردن در معامله اگر راست باشد مكروه است و اگر دروغ باشد حرام است

شرکت

احكام شركت

(مسأله 2136) اگر دو نفر بخواهند با هم شركت كنند، چنانچه هر كدام مقداری از مال

خود را با مال دیگری بطور ی مخلوط كند كه از یكدیگر تشخیص داده نشود و به عربی یا به زبان دیگر صیغه شركت را بخوانند، یا كاری كنند كه معلوم باشد می خواهند با یكدیگر شریك باشند، شركت آنان صحیح است

(مسأله 2137) اگر چند نفر در مزدی كه از كار خودشان می گیرند با یكدیگر شریك باشند، مثلا دلاّله كه قرار می گذارند هر قدر مزد گرفتند روی هم بگذارند و بعداً با هم قسمت كنند شركت آنان صحیح نیست و هر یك از آنان مزد كار خود را مالك است

(مسأله 2138) اگر دو نفر با یكدیگر شركت كنند كه هر كدام با اعتبار خود جنسی بخرد و قیمت آنان را خودش بدهكار شود ولی در جنسی كه هر كدام خریده اند و در استفادة آن با یكدیگر شریك باشند صحیح نیست؛ اگر هر كدام دیگری را وكیل كند كه جنس را برای او نسیه بخرد بعد هر شریكی جنس را برای خودش و شریكش بخرد كه هر دو بدهكار شوند شركت صحیح است و اگر از كسی كه جنسی را برای خود خریده دیگری خواهش كند كه او را شریك كند و آن كس به قصد شریك بودن او بگوید تو را شریك كردم و او هم بگوید قبول كردم این شركت نیز صحیح است و باید نصف پول را كسی كه شریك شده به او بدهد و همچنین اگر هر كدام دیگری را وكیل كند كه جنس را برای او نسیه بخرد بعد هر شریكی جنس را برای خودش و شریكش بخرد كه هر دو بدهكار شوند شركت صحیح است

(مسأله 2139) كسانی كه به واسطه عقد شركت با هم شریك می شوند، باید مكلّف و عاقل باشند و از روی قصد و اختیار شركت كنند و نیز باید بتوانند در مال خود تصّرف نمایند، پس آدم سفیهی كه مال خود را در كارهای بیهوده مصرف می كند، اگر حاكم شرع او را از تصرّف در اموالش جلوگیری كرده باشد یا در حال بلوغ سفیه باشد، اگر شركت كند صحیح نیست

(مسأله 2140) اگر در عقد شركت شرط كنند كسی كه كار می كند، یا بیشتر از شریك دیگر كار می كند بیشتر منفعت ببرد باید آنچه را شرط كرده اند عمل كنند ولی اگر شرط كنند كسی كه كار نمی كند، یا كمتر كار می كند بیشتر منفعت ببرد، این شرط باطل است ولی شركت آنان صحیح است ومنفعت بدست آمده به نسبت مال بین آنها تقسیم می شود

(مساله 2141) اگر قرار بگذارند كه همة استفاده را یك نفر ببرد، و یا تمام ضرر یا بیشتر آن را از یكی از آنان باشد شركت صحیح است ولی منفعت و ضرر بین آنها به نسبت مال تقسیم می شود

(مسأله 2142) اگر شرط نكنند كه یكی از شریكها بیشتر منفعت ببرد چنانچه سرمایة آنان یك اندازه باشد منفعت و ضرر را هم به یك اندازه می برند و اگر سرمایة آنان به یك اندازه نباشد، باید منفعت و ضرر را به نسبت سرمایه قسمت نمایند، مثلاً اگر دو نفر شركت كنند و سرمایة یكی از آنان دو برابر سرمایةْ دیگری باشد سهم او از منفعت و ضرر دو برابر سهم دیگری است چه هر دو

به یك اندازه كار كنند یا یكی كمتر كار كند، یا هیچ كار نكند

(مسأله 2143) اگر در عقد شركت شرط كنند كه هر دو با هم خرید و فروش نمایند یا هر كدام به تنهایی معامله كنند، یا فقط یكی از آنان معامله كند، باید به قرار داد عمل نمایند

(مسأله 2144) اگر معین نكنند كه كدام یك آنان با سرمایه خرید و فروش نماید، هیچ یك آنان بدون اجازة دیگری نمی توانند با آن سرمایه كند

(مسأله 2145) شریكی كه اختیار سرمایة شركت با او است باید به قرارداد شركت عمل كند، مثلاً اگر با او قرار گذاشته اند كه نسیه بخرد، یا نقد بفروشد، یا جنس را از محلّ مخصوصی بخرد، باید به همان قرارداد رفتار نماید و اگر با او قراری نگذاشته باشند، باید داد و ستدی نماید كه برای شركت ضرر نداشته باشد و معاملات را بطوری كه متعارف است انجام دهد پس اگر مثلاً معمول است كه نقد بفروشد یا مال شركت را در مسافرت همراه خود نبرد باید به همینطور عمل نماید و اگر معمول است كه نسیه بدهد یا مال را به سفر ببرد می تواند همینطور عمل كند

(مسأله 2146) شریكی كه با سرمایة شركت معامله می كند؛ اگر بر خلاف قراردادی كه با او كرده اند خرید و فروش كند معامله نسبت به حصّة شریك فضولی است اگر اجازه نكند می تواند عین مالش را و در صورت تلف عین، عوض مالش را از شریك خود بگیرد و همچنین است اگر بر خلاف معمول و متعارف معامله ای را انجام بدهد

(مسأله 2147) شریكی كه

با سرمایة شركت معامله می كند اگر زیاده روی ننماید و در نگهداری سرمایه كوتاهی نكند و اتفاقاً مقداری ازآن یا تمام آن تلف شود، ضامن نیست

(مسأله 2148) شریكی كه با سرمایة شركت معامله می كند اگر بگوید سرمایه تلف شده و پیش حاكم شرع قَسَم بخورد، باید حرف او را قبول كرد

(مسأله 2149) اگر تمام شریكها از اجازه ای كه به تصرّف د رمال یكدیگر داده اند برگردند؛ هیچكدام نمی توانند در مال شركت تصرّف كنند، و اگر یكی از آنان از اجازة خود برگردد؛ شریكهای دیگر حق تصرّف ندارند ولی كسی كه از اجازة خود برگشته می تواند در مال شركت تصرّف كند

(مسأله 2150) هر وقت یكی از شریكها تقاضا كند كه سرمایه شركت را قسمت كنند، اگر چه شركت مدّت داشته باشد، باید دیگران قبول نمایند

(مسأله 2151) اگر یكی از شریكها بمیرد، یا دیوانه، یا بیهوش شود یا سفیه شود و حاكم شرع او را از تصّرف در اموالش جلوگیری كند شریكهای دیگر نمی توانند در مال شركت تصّرف كنند

(مسأله 2152) اگر شریك، چیزی را نسیه برای خود بخرد، نفع و ضررش مال خود او است ولی اگر برای شركت بخرد و شریك دیگر بگوید به آن معامله راضی هستم، نفع و ضررش مال هر دوی آنان است

(مسأله 2153) اگر با سرمایة شركت معامله ای كنند؛ بعد بفهمند شركت باطل بوده، چنانچه طوری باشد كه اگر می دانستند شركت درست نیست، به تصررّف در مال یكدیگر راضی بودند، معامله صحیح است و هر چه از آن معامله پیدا شود، مال همة آنان است، و اگر اینطور

نباشد، در صورتی كه كسانی كه به تصّرف دیگران راضی نبوده اند، بگویند به آن معامله راضی هستیم، معامله صحیح و گرنه باطل می باشد و در هر صورت هر كدام آنان كه برای شركت كاری كرده است، اگر به قصد مجاّنی كار نكرده باشد؛ می تواند مزد زحمتهای خود را به اندازة معمول از شریكهای دیگر بگیرند و سود آن به نسبت سرمایه تقسیم می شود بلی در صورتی كه معامله فضولی بوده مزد ندارد، هر چند صاحب مال معامله را امضاء نماید

صلح

احكام صلح

(مسأله 2154) صلح آنست كه انسان با دیگری سازش كند كه مقداری از مال یا منفعت خور را ملك او كند یا حق خور را به او واگذار كند، یا از طلب؛ یا حق خود بگذرد كه او هم در عوض، مقداری از مال، یا منفعت مال یا حق خود را به او واگذار نماید؛ یا از طلب، یا حقی كه دارد بگذرد بلكه اگر بدون آنكه عوض بگیرد مقداری از مال یا منفعت مال یا حق خود را به كسی واگذار كند یا از ططلب یا حق خود بگذرد باز هم صلح صحیح است

(مسأله 2155) دو نفری كه چیزی را به یكدیگر صلح می كنند، باید بالغ و عاقل باشند وكسی آنها را مجبور نكرده باشد و قصد صلح داشته باشند و حاكم شرع هم آنان را از تصّرف در اموالشان جلوگیری نكرده باشد و در حال بلوغ سفیه نباشد

(مسأله 2156) لازم نیست صیغة صلح به عربی خوانده شود، بلكه با هر لفظی كه بفهماند با هم صلح و سازش كرده اند صحیح است

(مسأله 2157) اگر

كسی گوسفندهای خود را به چوپان بدهد كه مثلاً یك سال نگهداری كند و از شیر آن استفاده نماید و مقداری روغن بدهد، چنانچه شیر گوسفند را در مقابل زحمت های چوپان و آن روغن صلح كند صحیح است ولی اگر گوسفند را یك ساله به چوپان اجاره دهد كه از شیر آن استفاده نماید و در عوض، مقداری روغن بدهد اشكال دارد

(مسأله 2158) اگر كسی بخواهد طلب یا حق خود را به دیگری صلح كند در صورتی صحیح است كه او قبول نماید

(مسأله 2159) اگر انسان مقدار بدهی خو را بداند و طلبكار او نداند، چنانچه طلبكار طلب خود را به كمتر از مقداری كه هست صلح كند، مثلاً پنجاه تومان طلبكار باشد و طلب خور را به ده تومان صلح نماید، زیاد برای بدهكار حلال نیست، مگر آنكه مقدار بدهی خور را به او بگوید و او را راضی كند یا طوری باشد كه اگر مقدار طلب خود را می دانست، باز هم به آن مقدار صلح می كرد

(مسأله 2160) اگر بخواهند دو چیزی را كه از یك جنس و وزن آنها معلوم است به یكدیگر صلح كنند، در صورتی صحیح است كه وزن یكی بیشتر از دیگری نباشد، ولی اگر وزن آنها معلوم نباشد، اگر چه احتمال دهند كه وزن یكی بیشتر از دیگری است، صلح صحیح است

(مسأله 2161) اگر دو نفر از یك نفر طلبكار باشند، یا دو نفر از دو نفر دیگر طلبكار باشند و بخواهند طلبهای خود را به یكدیگر صلح كنند، چنانچه طلب آنان از یك جنس و وزن آنها یكی باشد مثلاً هر

دو ده من گندم طلبكار باشند؛ مصالحة آنان صحیح است و همچنین است اگر جنس طلب آنان یكی نباشد، مثلاً یكی ده من برنج و دیگری دوازده من گندم طلبكار باشد ولی اگر طلب آنان از یك جنس و چیزی باشد كه معمولاً با وزن یا پیمانه آن را معامله می كنند، در صورتی كه وزن یا پیمانة آنها مساوی نباشد، مصالحة آنان اشكال دارد

(مسأله 2162) اگر از كسی طلب دارد كه باید بعد از مدتّی بگیرد، چنانچه طلب خود را به مقدار كمتری صلح كند و مقصودش این باشد كه از مقداری از طلب خود گذشت كند و بقیه را نقد بگیرد اشكال ندارد

(مسأله 2163) اگر دو نفر چیزی را با هم صلح كنند، با رضایت یكدیگر می توانند صلح را بهم بزنند و نیز اگر در ضمن مصالحه برای هر دو، یا یكی از آنان، حقّ بهم زدن مصالحه را قرار داده باشند، كسی كه آن حق را دارد می تواند صلح را بهم بزند

(مسأله 2164) تا وقتی خریدار و فروشنده از مجلس معامله متفّرق نشده اند می توانند معامله را بهم بزنند و نیز اگر مشتری حیوانی را بخرد، تا سه روز حقّ بهم زدن معامله را دارد و همچنین اگر پول جنسی را كه نقد خریده تا سه روز ندهد و جنس را تحویل نگیرد، فروشنده می تواند معامله را بهم بزند، ولی كسی كه مالی را صلح می كند در این سه صورت حقّ بهم زدن صلح را ندارد و در هشت صورت دیگر كه در احكام خرید و فروش گفته شد می تواند صلح را بهم

بزند

(مسأله 2165) اگر چیزی را كه به صلح گرفته معیوب باشد، می تواند صلح را بهم بزند، ولی نمی تواند تفاوت قیمت صحیح و معیوب را بگیرد

(مسأله 2166) هر گاه مال خود را به كسی صلح نماید و با او شرط كند كه اگر بعد از مرگ وارثی نداشتیم باید چیزی را كه به تو صلح كردم وقف كنی و او هم این شرط را قبول كند؛ باید به شرط عمل نماید

اجاره

احكام اجاره

(مسأله 2167) اجاره دهنده و كسی كه چیزی را اجاره می كند باید مكلّف و عاقل باشند و به اختیار خودشان اجاره را انجام دهند و نیز باید در مال خود حقّ تصرّف داشته باشند، پس سفیهی كه مال خود را در كارهای بیهوده مصرف می كند چنانچه حاكم شرع او را از تصرّف در اموالش جلوگیری كرده باشد یا در حال بلوغ سفیه باشد اگر چیزی را اجاره كند، یا اجاره دهد، صحیح نیست

(مسأله 2168) انسان می تواند از طرف دیگری وكیل شود و مال او را اجاره دهد

(مسأله 2169) اگر ولی، یا قیم بچّه مال او را اجاره دهد، یا خود او را اجیر دیگری نماید اشكال ندارد و اگر مدّتی از زمان بالغ شدن او را جزء مدّت اجاره قرار دهد، بعد از آنكه بچّه بالغ شد، می تواند بقیة اجاره را بهم بزند، ولی هرگاه طری بوده كه اگر مقداری از زمان بالغ بودن بچّه را جزء مدّت اجاره نمی كرد؛ بر خلاف مصلحت بچّه بود، نمی تواند اجاره را بهم بزند

(مسأله 2170) بچّه صغیری را كه ولی ندارد بدون اجازة مجتهد نمی

شود اجیر كرد و كسی كه به مجتهد دسترسی ندارد، می تواند از یك نفر مؤمن كه عادل باشد؛ اجازه بگیرد و او را اجیر نماید

(مسأله 2171) اجاره دهنده و مستأجر لازم نیست صیغة عربی بخوانند، بلكه اگر مالك به كسی بگوید، ملك خود را به تو اجاره دادم و او بگوید قبول كردم، اجاره صحیح است و نیز اگر حرفی نزنند و مالك به قصد اینكه ملك را اجاره دهد، آن را به مستأجر واگذار كند و او هم به قصد اجاره كردن بگیرد اجاره صحیح می باشد

(مسأله 2172) اگر انسان بدون صیغه خواندن بخواهد برای انجام عملی اجیر شود؛ همین كه با رضایت طرف معامله مشغول آن عمل شد اجاره صحیح است

(مسأله 2173) كسی كه نمی تواند حرف بزند، اگر با اشاره حرف بزند، اگر با اشاره حرف بزند، اگر با اشاره بفهماند كه ملك را اجاره داده، یا اجاره كرده، صحیح است

(مسأله 2174) اگر خانه یا دكان یا اطاقی را اجاره كند و صاحب ملك با او شرط كند كه فقط خود او از آنها استفاده نماید، مستأجر نمی تواند آن را به دیگری اجاره دهد و اگر شرط نكند می تواند آن را به دیگری اجاره دهد ولی اگر بخواهد به زیادتر از مقداری كه اجاره كرده آن را اجاره دهد، باید در آن، كاری مانند تعمیر و سفیدكاری انجام داده باشد خواه به غیر جنسی كه اجاره كرده آن را اجاره دهد یا به همان جنس

(مسأله 2175) اگر اجیر با انسان شرط كند كه فقط برای انسان كار كند، نمی شود او را به دیگری

اجاره داد و اگر شرط نكند، باید به زیادتر از آنچه كه او را اجاره كرده اجاره ندهد، خواهد به همان جنس اجاره دهد یا بغیر جنسی كه اجاره كرده

(مسأله 2176) اگر غیر خانه و دكان و اطاق و اجیر، چیز دیگر مثلاً زمین را اجاره كند و مالك با او شرط نكند كه فقط خودش از آن استفاده نماید، اگر چه بیشتر از مقداری كه اجاره كرده آن را اجاره دهد اشكال ندارد

(مسأله 2177) اگر خانه یا دكانی را مثلاً یك ساله به صد تومان اجاره كند و از نصف آن خودش استفاده نماید، می تواند نصف دیگر آن را به صد تومان اجاره دهد، ولی اگر بخواهد نصف آن را به زیادتر از مقداری كه اجاره كرده مثلاً به صد و بیست تومان اجاره دهد، باید در آن، كاری مانند تعمیر انجام داده باشد

شرائط مالی كه آن را اجاره می دهند

(مسأله 2178) مالی را كه اجاره می دهند چند شرط دارد:

اوّل: آنكه معین باشد، پس اگر بگوید یكی از خانه های خود را اجاره دادم درست نیست

دوم: مستأجرآن را ببیند، یا كسی كه ان را اجاره میدهد طوری خصوصیات آن را بگوید كه كاملاً معلوم باشد

سوّم: تحویل دادن آن ممكن باشد، پس اجاره دادن اسبی كه فراركرده باطل است

چهارم: آن مال به واسطة استفاده كردن از بین نرود، پس اجاره دادن نان ومیوه وخوردنیهای دیگر صحیح نیست

پنجم: استفاده ای كه مال را برای آ ن اجاره داده اند ممكن باشد، پس اجاره دادن زمین برای زراعت د رصورتی كه اب باران كفایت آن را نكند واز آب نهر هم مشروب نشود

صحیح است

ششم: چیزی را كه اجاره میدهد مال خود اوباشد واگر مال كس دیگر را اجاره دهد، در صورتی صحیح است كه صاحبش رضایت دهد

(مسأله2179) اجاره دادن درخت برای انكه ازمیوه اش استفاده كننددرصورتیكه میوه اش موجود نباشد، صحیح است؛ امّا اگر میوة ان فعلاً موجود است ومثل چاهی است كه فعلاً اب دارد اجارة ان صحیح نیست ولی به عنوان صلح باشد اشكال ندارد وبعید نیست كه فروش میوه بر درخت با تعیین مقدار ان به وسیله مشاهدة اهل خبره صحیح باشد چنانچه نیز بعید نیست كه معاملة میوة بر درخت از باب فروش واجاره نباشد وخود یك معاملة مستقل باشد

(مسأله2180) زن میتواند برای انكه از شیرش استفاده كند اجیر شود ولازم نیست از شوهر خود اجازه بگیرد، ولی اگر به واسطة شیر دادن، حقّ شوهر از بین برود، بدون اجازه اونمی تواند اجیر شود

شرائط استفاده ای كه مال رابری ان اجاره میدهند

(مسأله2181) استفاده كه مال را برای ان اجاره میدهند چهار شرط دارد:

اوّل: انكه حلال باشد، بنابر این اجاره دادن دكان برای شراب فروشی یا نگهداری شراب وكرایه دادن حیوان برای حمل ونقل شراب باطل است

دوّم: پول دادن برای ان استفاده در نظر مردم بیهوده نباشد وهمچنین معتبر است كه ان عمل شرعاً بطور مجّان ورایگان واجب نباشد بنابر این اجیر شدن برای انجام نماز های پنج گانه وتجهیز اموات جائز نیست

سوّم: اگر چیزی را كه اجاره می دهند چند استفاده دارد، استفاده ای را كه مستأ جر باید از ان ببرد معین نمایند، مثلاً اگر حیوانی را كه سواری می دهد وبار می برد، اجاره دهند؛ بایددرموقع اجاره معین كنندكه سواری

یاباربری ان، مال مستأجراست یا همة استفاده های آن

چهارم: مدّت استفاده را معین نمایند واگر مدّت معلوم نباشد ولی عمل را معین كنند مثلاً با خیاط قرار بگذارند كه لباس معینی را بطور مخصوصی بدوزد، كافی است

(مسأله2182) اگر ابتدای مدّت اجاره را معین نكنند، ابتدای آن بعد از خواندن صیغه اجاره است

(مسأله2183) اگر خانه ای را مثلاً یك سال اجاره دهند وابتدای آن را یك ماه بعد از خواندن صیغه قرار دهند اجاره صحیح است، اگر چه موقعی كه صیغه می خوانند خانه دراجاره دیگری باشد

(مسأله 2184) اگر مدّت اجاره را معلوم نكند وبگوید هر وقت د رخانه نشستی اجارة ان، ماهی ده تومان است، اجاره صحیح نیست

(مسأله 2185) اگر به مستأجر بگوید خانه را یك ماهه به ده تومان اجاره دادم و بعد از ان از ان هم هر قدر بنشینی اجارة ان ماهی ده تومان است واو هم بگوید قبول كردم، در صورتی كه ابتدای مدّت اجاره را معین كنند یا ابتدای ان معلوم باشد، اجارة ما اوّل صحیح است

(مسأله 2186) خانه ای را كه غریب و زوّار د رآن منزل می كنند ومعلوم نیست چقدردر

آن می مانند، اگر قرار بگذارندكه مثلاً شبی یك تومان بدهند وصاحب خانه راضی شود استفادة از آن خانه اشكال ندارد ولی چون مدّت اجاره را معلوم نكرده اند اجاره نسبت به غیر از شب اوّل صحیح نیست وصاحب خانه هر وقت بخواهد می تواند انان را (د رغیر ازشب اوّل) بیرون كند

مسائل متفرقة اجاره

(مسأله2187) مالی را كه مستأجر بابت اجاره میدهد باید معلوم باشد، پس اگر از چیزهائی است كه مثل گندم

با وزن معامله میكنند، باید وزن ان معلوم باشد واگر ازچیزهائی است كه مثل پول با شماره معامله می كنند باید شماره معین باشد واگر مثل اسب وگوسفند است، باید اجاره دهنده ان را ببیند، یا مستأجر خصوصیات ان را به او بگوید

(مسأله 2188) اگر زمینی را برای زراعت جو یاگندم یا محصول دیگر اجاره دهد ومال الاجاره یا گندم همان زمین قرار دهد، اجاره صحیح نیست

(مسأله 2189) كسی كه چیزی را اجاره داده، تا آن چیز را تحویل ندهد، حقّ ندارد اجارة آن را مطالبه كند و نیز اگر برای انجام عملی اجیر شده باشد، پیش از انجام عمل حقّ مطالبة اجرت را ندارد

(مسأله 2190) هرگاه چیزی راكه اجاره داده تحویل دهد، اگر چه مستأجر تحویل نگیرد، یا تحت اختیار او قرار گرفته و یا تحویل گرفته ولی تا آخر مدّت اجاره از آن استفاده نكند، باید مال الاجارة آن را بدهد

(مسأله 2191) اگر انسان اجیر شود كه در روز معینی كاری را انجام دهد و در آن روز برای انجام آن كار حاضر شود، كسی كه او را اجیر كرده اگر چه آن كار را به او مراجعه نكند: باید اجرت او را بدهد، مثلاً اگر خیاطی را در روز معینی برای دوختن لباسی اجیر نماید و خیاط در آن روز آمادة كار او باشد، اگر چه پارچه را به او ندهد كه بدوزد، باید اجرتش را بدهد چه خیاط بیكار باشد، چه برای خودش یا دیگری كار كند

(مسأله 2192) اگر بعد از تمام شدن مدّت اجاره معلوم شود كه اجاره باطل بوده، مستأجر باید مال الاجاره را

به مقدار معمول به صاحب ملك بدهد، مثلاً اگر خانه ای را یك ساله به صد تومان اجاره كند بعد بفهمد اجاره باطل بوده: چنانچه اجارة آن خانه معمولاً پنجاه تومان است؛ باید پنجاه تومان را بدهد و اگر دویست تومان است، باید دویست تومان را بپردازد و نیز اگر بعد از گذاشتن مقداری از مدّت اجاره معلوم شود كه اجاره باطل بوده، باید اجاره آن مدّت را به مقدار معمول به صاحب ملك بدهد

(مسأله 2193) اگر چیزی را كه اجاره كرده از بین برود، مثلاً ماشینی را برای رفتن از قم به تهران كرایه كرده بود از بین برود چنانچه در نگهداری آن كوتاهی نكرده و در استفاده بردن از آن هم زیاده روی ننموده ضامن نیست، و نیز اگر مثلاً پارچه ای را كه به خیاط داده از بین برود در صورتی كه خیاط زیاده روی نكرده و در نگهداری آن هم كوتاهی نكرده باشد، نباید عوض آن را بدهد

(مسأله 2194) هرگاه صنعتگری چیزیرا كه گرفته ضایع كند، مثلاً پارچه ای را گرفته كه لباس بدوزد خراب كند و ناقص بدوزد ضامن است

(مسأله 2195) اگر قصّاب سر حیوانی را ببرد و آن را حرام كند چه مزد گرفته باشد، چه مجّانی سر بریده باشد، باید قیمت آن را به صاحبش بدهد

(مسأله 2196) اگرحیوانی را اجاره كند و معین نماید كه چقدر بار بر آن بگذارد، چنانچه بیشتر از آن مقدار بار كند و آن حیوان بمیرد یا معیوب شود ضامن شود ضامن است و نیز اگر مقدار بار را معین نكرده باشند و بیشتر از معمول بار كند و

حیوان تلف شود، یا معیوب گردد ضامن می باشد

(مسأله 2197) اگر حیوانی را برای بردن بار شكستنی اجاره دهد؛ چنانچه آن حیوان بلغزد، یا رم كند و بار را بشكند، صاحب حیوان ضامن نیست ولی اگر به واسطة زدن و مانند آن كاری كند كه حیوان زمین بخورد و بار را بشكند ضامن است

(مسأله 2198) اگر كسی بچّه ای را ختنه كند و ضرری به آن بچّه برسد؛ یا بمیرد چنانچه بیشتر از معمول بریده باشد ضامن است و اگر بیشتر از معمول نبریده باشد، ضامن نیست

(مسأله 2199) اگر دكتر به دست خود به مریض دوا بدهد، یا درد و دوای مریض را به او بگوید و مریض دوا را بخورد؛ چنانچه در معالجه خطا كند و به مرض ضرری برسد یا بمیرد، دكتر ضامن است و همچنین اگر پس از مراجعه به او بگوید فلان دوا برای فلان مرض فائده دارد و به واسطة خوردن دوا ضرری به مریض برسد، یا بمیرد در صورتی كه در فنّ خود مهارت و حذاقت لازم را نداشته باشد و یا مسامحه كند و عملاً اهمیت لازم را ندهد، ضامن است

(مسأله 2200) هرگاه دكتر به مریض یا ولی او بگوید كه اگر ضرری به مریض برسد ضامن نباشد؛ در صورتی كه دقّت و احتیاط خود را بكند و در فنّ خود حذاقت لازم را داشته باشد و به مریض ضرری برسد، یا بمیرد، دكتر ضامن نیست

(مسأله 2201) مستأجر و كسی كه چیزی را اجاره داده، با رضایت یكدیگر می توانند معامله را بهم بزنند و نیز اگر در اجاره شرط كنند كه هر

دو یا یكی از آنان حقّ بهم زدن معامله را داشته باشند، می توانند مطابق قرار داد، اجاره را بهم بزنند

(مسأله 2202) اگر اجاره دهند، یا مستأجر بفهمد كه مغبون شده است، چنانچه در موقع خواندن صیغه مُلتَفِت نباشد كه مغبون است، می تواند اجاره را بهم بزند ولی اگر در صیغة اجاره شرط كنند كه اگر مغبون هم باشند حقّبهم زدن معامله را نداشته باشند؛ نمی توانند اجاره را بهم بزنند

(مسأله 2203) اگر چیزی را اجاره دهد و پیش از آنكه تحویل دهد كسی آن را غصب نماید، مستأجر می تواند اجاره را بهم بزند و چیزی را كه به اجاره دهنده داده پس بگیرد، یا اجاره را بهم نزنند و اجارة مدّتی را كه در تصّرف غصب كننده بوده به میزان معمول از او بگیرد، پس اگر حیوانی را یك ماهه به ده تومان اجاره نماید و كسی آن را ده روز غصب كند و اجارة معمولی ده روز آن پانزده تومان باشد، می تواند پانزده تومان را از غصب كننده بگیرد

(مسأله 2204) اگر چیزی را كه اجاره كرده تحویل بگیرد؛ و بعد از دیگری آن را غصب كند؛ نمی تواند اجاره را بهم بزند و فقط حقپ دراد كرایة آن چیز را به مقدار معمول از غصب كننده بگیرد

(مسأله 2205) اگر پیش از آنكه مدّت اجاره تمام شود، ملك را به مستأجر بفروشد اجاره بهم نمی خورد و مستأجر باید مال الاجاره را به فروشند ه بدهد، و همچنین است اگر آن را به دیگری بفروشد

(مسأله 2206) اگر پیش از ابتدای مدّت اجاره، ملك بطوری خراب شود

كه هیچ قابل استفاده نباشد، یا قابل استفاده ای كه شرط كرده اند نباشد، اجاره باطل می شود، و پولی كه مستأجر به صاحب ملك داده به او برگردد، بلكه اگر طری باشد كه بتواند استفادة مختصری هم از آن ببرد، می تواند اجاره را بهم بزند

(مسأله 2207) اگر ملكی را اجاره كند و بعد از گذشتن مقداری از مدّت اجاره بطوری خراب شود كه هیچ قابل استفاده نباشد، یا قابل استفاده ای كه شرط كرده ان نباشد، اجاره مدّتی كه باقیمانده باطل می شود و اگر استفادة مختصری هم بتواند از آن ببرد، می تواند اجاره مدّت باقیمانده را بهم بزند

(مسأله 2208) اگر خانه ای راكه مثلاً دواطاق دارد اجاره دهد و یك اطاق آن خراب شود، چنانچه فوراً آن را بسازد و هیچ مقدار از استفادة آن از بین نرود اجاره باطل نمی شود و مستأجر هم نمی تواند اجاره را بهم بزند، ولی اگر ساختن آن بقدری طول بكشد كه مقداری از استفادة مستأجر از بین برود اجاره به آن مقدار باطل می شود و مستأجر می تواند اجارة باقی مانده را بهم بزند

(مسأله 2209) اگر اجاره دهنده یا مستأجر بمیرد، اجاره باطل نمی شود ولی اگر خانه مال اجاره دهنده نباشد مثلاً دیگری وصیت كرده كه تا او زنده است منفعت خانه مال او باشد، چنانچه آن خانه را اجاره دهد و پیش از تمام شدن مدّت اجاره بمیرد، از وقتی كه مرده، اجاره باطل است

(مسأله 2210) اگر صاحب كار بنّا را وكیل كند كه او عمله بگیرد، چنانچه بنّا كمتر از مقداری كه از صاحب كار

می گیرد به عمله بدهد، زیادی بر او حرام است و باید آن را به صااحب كار بدهد، ولی اگر اجیر شود كه ساختمان را تمام كند و برای خود اختیار بگذارد كه خودش بسازد، یا به دیگری بدهد در صورتی كه كمتر از مقداری كه اجیر شده به دیگری بدهد، زیادی آن بر او حلال می باشد

(مسأله 2211) اگر رنگرز قرار بگذارد كه مثلاً پارچه را با نیل رنگ كند، چنانچه با رنگ دیگر رنگ نماید، حقّ ندارد چیزی بگیرد

جعاله

احكام جعاله

(مسأله 2212) جُعالَه آن است كه انسان قرار بگذارد د رمقابل كاری كه برای او انجام می دهند مال معینی بدهد، مثلاً بگوید هركس گمشدة مرا پیدا كند، ده تومان به او می دهم و كسی كه كه این قرار را می گذارد جاعل و به كسی كه كار را انجام می دهد عامل می گویند، و فرق بین جُعاله و اینكه كسی را برای كاری اجیر كنند، این است كه در اجاره بعد از خواندن صیغه؛ اجیر باید عمل را انجام دهد و حقّ ندارد كه از آن سر باز زند و عمل نكند و كسی هم كه او را اجیر كرده بعد از انعقاد اجاره اجرت را به او بدهكار می شود، ولی درجُعاله پس از انعقاد جُعاله عامل می تواند مشغول عمل نشود و تا عمل او را انجام نداده است، جاعل بدهكار نیست و پس از انجام عمل بدهكار می شود

(مسأله 2213) جاعل باید بالغ و عاقل باشد و از روی قصد و اختیار قرار داد كند و شرعاً بتواند در مال خود تصّرف نماید، بنابر این

جُعاله آدم سفیهی كه مال خود را در كارهای بیهوده مصرف می كند اگر حاكم شرع او را از عمل منع كرده باشد یا در حال بالغ شدن سفیه باشد، صحیح نیست

(مسأله 2214) كاری راكه جاعل می گوید برای او انجام دهند، باید حرام نباشد و نیز باید بی فائده نباشد كه غرض عقلائی به آن تعلّق نگرفته باشد، پس اگر بگوید هر كس شراب بخورد، یا در شب بجای تاریكی برود ده تومان به او می دهم جُعاله صحیح نیست

(مسأله 2215) مالی را كه قرار می گذارد به عامل بدهد معتبر نیست كه مثل باب اجاره از همه جهت معین باشد، ولی باید این اندازه معین باشد كه بعداً موجب غَرَر و مشاجره میان جاعل و عامل نشود مثلاً اگر بگوید هر كس كیف مرا كه محتوی پول بوده است و گم شده است پیدا كند یك چهارم آن پول را به او می دهم، صحیح است

(مسأله 2216) اگر جاعل مزد معینی برای كار قرار ندهد، مثلاً بگوید هر كس بچّه مرا پیدا كند به او می دهم و مقدار آن را معین نكند، چنانچه كسی آن عمل را انجام دهد باید مزد او را به مقداری كه كار او د رنظر مردم ارزش دارد، بدهد

(مسأله 2217) اگر عامل یا شخص دیگر پیش از قرار داد كار را انجام داده باشد یا بعد از قرار داد، به قصد اینكه پول نگیرد انجام دهد، حقّی به مزد ندارد

(مسأله 2218) پیش از آنكه عامل شروع به كار كند، جاعل و عامل می توانند جعاله را بهم بزند

(مسأله 2219) بعد از انكه

عامل شروع به كار كند، اگر جاعل بخواهد جعاله را بهم بزند اشكال دارد

(مسأله 2220) عامل عمل را ناتمام بگذارد، ولی اگر تمام نكردن عمل اسباب ضرر جاعل شود؛ باید آ ن را تمام نماید مثلاً اگر كسی بگوید هر كس چشم مرا عمل نماید فلان مقدار به او می دهم ودكتر جرّاحی شروع به عمل كند، چنانچه طوری باشد كه اگر عمل را تمام نكند، چشم معیوب می شود؛ باید آن ر ا تمام نماید ودر صورتی كه ناتمام بگذارد حقّی به جاعل ندارد وضامن عیبی كه حاصل می شود وضرری نیز كه به وجود امده است می باشد

(مسأله2221) اگر عامل كار را ناتمام بگذارد، چنانچه آن كار مثل پیدا كردن اسب است كه تا تمام نشود، برای جاعل فائده ندارد، عامل نمی تواند چیزی مطالبه كند وهمچنین است اگر جاعل مزد را برای تمام كردن عمل قرار بگذارد مثلاً بگوید هر كس لباس مرا بدوزد ده تومان به او می دهم، ولی اگر مقصودش این باشد كه هر مقدار از عمل انجام گیرد، برای آن مقدار مزد بدهد، جاعل باید مزد مقداری كه انجام شده به عامل بدهد، اگر چه احتیاط آ ن است كه بطور مصالحه، یكدیگر را راضی نمایند

مزارعه

احكام مُزارَعَه

(مسأله2222) مُزارَعَه آن است كه مالك زمین یا كسی كه زمین دراختیاراواست با زارع به این قسم معامله كند كه زمین را در اختیار او بگذارد، تا زراعت كند ومقداری از حاصل آن را به مالك بدهد

(مسأله 2223) مزارعه چند شرط دارد:

اوّل: آنكه چون عقد است باید به لفظ انشاء معامله تحقّق پیدا كند به اینكه صاحب

زمین به زارع بگوید زمین را به تو واگذار كردم برای مزارعه و زارع هم بگوید قبول كردم، یا بدون اینكه حرف بزنند عملاُ انشاء معامله را تحقّق ببخشند به اینكه مالك؛ زمین را واگذار كند برای مزارعه و زارع هم به این منظور تحویل بگیرد

دوّم: صاحب زمین و زارع هر دو مكلّف و عاقل باشند و با قصد و اختیار خود مزارَعَه را انجام دهند و حاكم شرع آنان را از تصّرف در اموالشان جلوگیری نكرده باشد بلكه اگر در حال بالغ شدن سفیه باشند اگر چه حاكم شرع جلوگیری نكرده باشد نمی توانند مُزارَعَه را انجام دهند و این حكم در همه معاملات جاری است

سوّم: همة حاصل زمین به یكی اختصاص داده نشود

چهارم: سهم هر كدام بطور مشاع باشد، مثل نصف یا ثلث حاصل و مانند اینها و باید تعیین شده باشد، پس اگر قرار دهنده حاصل یك قطعه مال یكی و قطعه دیگر مال دیگری صحیح نیست و نیز اگر مالك بگوید در این زمین زراعت كن و هر چه می خواهی به من بده صحیح نیست

پنجم: مدّتی راكه باید زمین در اختیار زارع باشد معین كنند و باید مدّت بقدری باشد كه در آن مدّت به دست آمدن حاصل ممكن باشد

ششم: زمین قابل زراعت باشد و اگر زراعت در آن ممكن نباشد، امّا بتوانند كاری كنند كه زراعت ممكن شود، مُزارَعَه صحیح است

هفتم: اگر در محلی هستند كه مثلاً یك نوع زراعت می كنند چنانچه اسم هم نبرند همان زراعت معین می شود واگر چند نوع زراعت می كنند باید زراعتی را كه می خواهد

انجام دهد معین نمایند مگر آنكه معمولی داشته باشد كه به همان نحو باید عمل شود

هشتم: مالك؛ زمین رامعین كند، پس كسی كه چند قطعه زمین داردو باهم تفاوت دارند، اگر به زارع بگوید در یكی از این زمینها زراعت كن و آن را معین نكند مُزارَعَه باطل است

نهم: خرجی را كه هر كدام آنان باید بكنند معین نمایند ولی اگر خرجی را كه هر كدام باید بكنند معلوم باشد، لازم نیست آن را معین نمایند

(مسأله 2224) اگر مالك با زارع قرار بگذارد كه مقداری از حاصل برای او باشد و بقیه را بین خودشان قسمت كنند، اگر بدانند كه بعد از برداشتن آن مقدار، چیزی باقی می ماند مُزارَعَه صحیح است

(مسأله 2225) اگر مدّت مُزارَعَه تمام شود و حاصل به دست نیاید، چنانچه مالك راضی شود كه با اجاره یا بدون اجاره زراعت در زمین او بماند و زارع هم راضی باشد مانعی ندارد و اگر مالك راضی نشود، می تواند زارع را وادر كند كه زراعت را بچیند و اگر برای چیدن زراعت ضرری به زارع برسد، لازم نیست عوض آن را به او بدهد، ولی زارع اگر چه راضی شود كه به مالك چیزی بدهد، نمی تواند مالك را مجبور كند كه زراعت در زمین بماند

(مسأله 2226) اگر به واسطة پیش آمدی زراعت در زمین ممكن نباشد مثلاً آب از زمین قطع شود در صورتی كه مقداری از زراعت به دست آمده باشد حتی مثل قصیل كه می تواند به حیوانات داد، ان مقدار مطابق قرارداد مال هر دوی آنها است و در بقیه مُزارَعَه باطل است

و اگر زارع زراعت نكند، چنانچه زمین در تصّرف او بوده و مالك در آن تصّرفی نداشته است، باید اجارة آن مدّت را به مقدار معمول به مالك بدهد

(مسأله 2227) پس از اینكه عقد مُزارَعَه به نحوی كه گفته شد تحقیق پیدا كرد مالك و زارع نمی توانند بدون رضایت یكدیگر مُزارَعَه را بهم بزنند ولی اگر در ضمن خواندن صیغة مُزارَعَه شرط كرده باشند كه هر دو یا یكی از آنان حقّ بهم زدن معامله را داشته باشند می توانند مطابق قراری كه گذاشته اند معامله را بهم بزنند

(مسأله 2228) اگر بعد از قرارداد مُزارَعَه، مالك یا زارع بمیرد، مُزارَعَه بهم نمی خورد و وارثشان بجای آنان است، ولی اگر زارع بمیرد و شرط كرده باشند كه خود زارع زراعت را انجام دهد، مُزارَعَه به هم می خورد و چنانچه زراعت نمایان شده باشد، باید سهم او را به ورثه اش بدهند و حقوق دیگری هم كه زارع داشته، ورثة او وارث می برند، و چون مُزارَعَه بهم خورده است نمی توانند مالك را مجبور كنند كه زراعت در زمین باقی بماند

(مسأله 2229) اگر بعد از زراعت بفهمند كه مُزارَعضه باطل بوده، چنانچه تخم، مال مالك بوده حاصلی هم كه به دست می آید مال او است و باید مزد زارع و مخارجی راكه و كرایة گاو یا حیوان دیگری را كه مال زارع بوده و در آن زمین كار كرده به او بدهد مگر در صورتی كه باطل شدن مُزارَعَه به جهت آن باشد كه قرارداد كرده باشند همه حاصل مال مالك باشد؛ در این فرض لازم نیست مالك چیزی

به زارع بدهد و اگر تخم مال زارع بوده زراعت هم مال او است و باید اجارة زمین و خرج هایی كه مالك كرده و كرایة گاو یا حیوان دیگری كه مال او بوده ودر آن زراعت، كار كرده به مالك بدهد، مگر در صورتیكه باطل شدن مزارعه بجهت آن باشد كه قرارداد كرد ه باشند همة حاصل مال زارع باشد، در این فرض لازم نیست زارع چیزی به مالك بدهد

(مسأله 2230) اگر بذر مال زارع باشد و بعد از زراعت بفهمد كه مزارَعَه باطل بوده، چنانچه مالك و زارع راضی شوند كه با اجرت یا بی اجرت زراعت در زمین بماند اشكال ندارد و اگر مالك راضی نشود، پیش از رسیدن زراعت هم می تواند زارع را وادار كند كه زراعت را بچیند، و زارع اگر چه راضی شود چیزی به مالك بدهد، نمی تواند او رامجبور كند كه زراعت در زمین بماند و نیز مالك نمی تواند زارع را مجبور كند كه اجاره بدهد و زراعت را در زمین باقی بگذارد

(مسأله 2231) اگر بعد از جمع كردن حاصل و تمام شدن مدّت مزارَعَه، ریشة زراعت در زمین بماند و سال بعد دو مرتبه حاصل دهد، حاصل سال دوّم را هم باید مثل سال اوّل قسمت كنند

مساقات

احكام مُساقات

(مسأله 2232) اگر انسان با كسی به این قِسم معامله كند كه درختهای میوه ای را كه میوة آن مال خود او است، یا اختیار میوه های آن با او است، تا مدّت معینی به آن كس واگذار كند كه تربیت نماید و آب دهد و به مقداری كه قرار می گذارند از میوة

آن بردارد، این معامله را مساقات گویند

(مسأله 2233) معاملة مساقات در درختهایی كه مثل بید و چنار میوه نمی دهد صحیح نیست ولی در مثل درخت حنا كه از برگ آن استفاده می كنند یا درختی كه از گل آن استفاده می كنند، اشكال ندارد

(مسأله 2234) در معاملة مساقات لازم نیست صیغه بخوانند، بلكه اگر صاحب درخت به قصد مساقات آن را واگذار كند و كسی كه كار می كند به همین قصد تحویل بگیرد، معامله صحیح است

(مسأله 2235) مالك و كسی كه تربیت درختها را به عهده میگیرد، باید مكلّف و عاقل باشند و كسی آنها را مجبور نكرده باشد و نیز باید حاكم شرع آنان را از تصّرف در مال خودشان منع نكرده باشد، بلكه اگر در حال بالغ شدن سفیه باشد، اگر چه حاكم شرع منع نكرده باشد معامله ایشان صحیح نیست

(مسأله 2236) مدّت مساقات باید معلوم باشد و اگر اوّل آن را معّین كنند و آخر آن را موقعی قرار دهند كه میوة آن سال بدست می آید، صحیح است

(مسأله 2237) باید سهم هر كدام نصف یل ثلث حاصل وماننداینها باشد و اگر قرار بگذارند كه مثلاً صد من از میوه ها مال مالك و بقیه مال كسی باشد كه كارمیكند، معامله باطل است

(مسأله 2238) باید قرار معاملة مساقات را پیش از ظاهر شدن میوه بگذارند و اگر بعد از ظاهر شدن میوه و پیش از رسیدن آن قرار بگذارند، پس اگر كاری مانند آبیاری كه برای تربیت درخت لازم است باقی مانده باشد، معامله صحیح است و گرنه اشكال دارد، اگر چه احتیاج به

كاری مانند چیدن میوه و نگهداری آن داشته باشد

(مسأله 2239) معاملة مساقات در بوتة خربزه و خیار و مانند اینها بنابر اقوی صحیح است

(مسأله 2240) درختی كه از باران یا رطوبت زمین استفاده می كند و به آبیاری احتیاج ندارد، اگر به كارهای دیگر مانند بیل زدن و كود دادن محتاج باشد، معاملة مُساقات در آن صحیح است ولی چنانچه آن كارها در زیاد شدن یا خوب شدن میوه اثری نداشته باشد، معاملة مساقات اشكال دارد

(مسأله 2241) دو نفری كه مساقات كرده اند، با رضایت یكدیگر می توانند معامله را بهم بزنند، و نیز اگر در ضمن خواندن صیغة مساقات شرط كنند كه هر دو، یا یكی از آنان حقّ بهم زدن معامله را داشته باشند، مطابق قراری كه گذاشته اند، بهم زدن معامله اشكال ندارد بلكه اگر در معامله شرطی كنند و عملی نشود، كسی كه برای نفع او شرط كرده اند، می تواند معامله را بهم بزند

(مسأله 2242) اگر مالك بمیرد، معاملة مساقات بهم نمی خورد و ورثه اش بجای او هستند

(مسأله 2243) اگر كسی كه تربیت درختها به او واگذار شده بمیرد، چنانچه در عقد شرط نكرده باشند كه خودش آنها را تربیت كند، ورثه اش بجای او هستند و چنانچه خودشان عمل را انجام ندهند و اجیر هم نگیرند، حاكم شرع از مال میت اجیر می گیرد و حاصل را بین ورثة میت و مالك قسمت می كند و چنانچه میت مالی نداشته باشد مساقات بهم می خورد و اگر شرط كرده باشند كه خود او درختها را تربیت نماید، پس اگر قرار گذاشته اند كه

به دیگری واگذار نكند، با مردن او نیز معامله بهم می خورد و اگر قرار نگذاشته اند مالك می تواند عقد را بهم بزند، یا راضی شود كه ورثة او یا كسی كه آنها اجیرش می كنند، درختها را تربیت نماید

(مسأله 2244) اگر شرط كند كه تمام حاصل برای مالك باشد، مساقات باطل است و میوه مال مالك می باشد و كسی كه كار می كند نمی تواند مطالبة اجرت نماید ولی اگر باطل بودن مساقات به جهت دیگرباشد، مالك باید مزد آبیاری و كارهای دیگر را به مقدار معمول به كسی كه درختها را تربیت كرده بدهد

(مسأله 2245) اگر زمینی را به دیگری واگذار كند كه در آن درخت بكارد و آنچه عمل می آید مال هر دو باشد؛ بنابر اقوی صحیح است

كسانی كه نمی توانند در مال خود تصّرف كنند

كسانی كه نمی توانند در مال خود تصّرف كنند

(مسأله 2246) بچّه ای كه بالغ نشده شرعاً نمی تواند در مال خود تصّرف كند و نشانة بالغ شدن یكی از سه چیز است:

اوّل: روئیدن موی درشت، زیر شكم بالای عورت

دوّم: بیرون آمدن منی

سوّم: تمام شدن پانزده سال قمری در مرد و تمام شدن نه سال قمری در زن

(مسأله 2247) روئیدن موی درشت در صورت و پشت لب و در سینه و زیر بغل و درشت شدن صدا و مانند اینها نشانة بالغ شدن نیست، مگر انسان به واسطة اینها به بالغ شدن یقین كند

(مسأله 2248) دیوانه و سفیه یعنی كسی كه مال خود را در كارهای بیهوده مصرف می كند، اگر در حال بالغ شدن سفیه باشد یا حاكم شرع او را از تصّرف در اموالش جلوگیری كرده باشد، نمی توانند در

مال خود تصّرف نمایند و همچنین مُفلَّس یعنی كسی كه از جهت مطالبة طلبكاران از طرف حاكم شرع از تصّرف در مال خود ممنوع شده است، نمی تواند در مال خود تصّرف كند

(مسأله 2249) كسی كه گاهی عاقل و گاهی دیوانه است، تصّرفی كه موقع دیوانگی در مال خود میكند صحیح نیست

(مسأله 2250) انسان می تواند در مرضی كه به آن مرض از دنیا می رود، هر قدر از مال خود را به مصرف خود و عیال و مهمان و كارهائی كه اسراف شمرده نمی شود برساند و نیز اگر مال خود را به كسی ببخشد یا ارزانتر از قیمت بفروشد یا اجاره دهد، اگر چه بیشتر از ثلث باشد ورثه هم اجازه ننمایند تصّرف او صحیح است و به اصطلاح مُنَجَّزات مریض از اصل مال محسوب می شود نه از ثلث آن

وکالت

اَحكام وكالت

وكالت آن است كه انسان كاری را كه می تواند در آن دخالت كند، به دیگری واگذار نماید تا از طرف او انجام دهد، مثلاً كسی را وكیل كند كه خانة او را بفروشد یا زنی را برای او عقد نماید، پس آدم سفیهی كه مال خود را در كارهای بیهوده مصرف می كند؛ اگر حاكم شرع او را از تصّرف منع كرده یا در حالی كه بالغ شده سفیه بوده، نمی تواند برای فروش مال خودش كسی را وكیل نماید

(مسأله 2251) در وكالت لازم نیست صیغه بخوانند و اگر انسان به دیگری بفهماند كه او را وكیل كرده و او هم بفهماند قبول نموده، مثلاً مال خود را به كسی بدهد كه برای او بفروشد واو مال

را بگیرد، وكالت صحیح است

(مسأله 2252) اگر انسان كسی را كه در شهر دیگر است وكیل نماید و برای او وكالت نامه بفرستد و او قبول كند، اگر چه وكالت نامه بعد از مدّتی برسد، وكالت صحیح است

(مسأله 2253) مُوَكِّل، یعنی كسی كه دیگری را وكیل می كند و نیز كسی كه وكیل می شود، باید بالغ و عاقل باشند و از روی قصد و اختیار اقدام كنند و بچّة ممیز هم اگر فقط در خواندن صیغه وكیل شده باشد و صیغه را با شرائطش بخواند، صیغه ای كه خوانده صحیح است

(مسأله 2254) كاری را كه انسان نمی تواند انجام دهد، یا شرعاً نباید انجام دهد نمی تواند برای انجام آن از طرف دیگری وكیل شود، مثلاً كسی كه در احرام حج است چون نباید صیغة عقد زناشوئی را بخواند، نمی تواند برای خواندن صیغه از طرف دیگری وكیل شود

(مسأله 2255) اگر انسان كسی را برای انجام تمام كارهای خودش وكیل كند صحیح است، ولی اگر برای یكی از كارهای خود وكیل نماید و آن كار را معین نكند وكالت صحیح نیست

(مسأله 2256) اگر وكیل را عزل كند یعنی از كار بركنار نماید، بعد از آنكه خبر به او رسید نمی تواند آن كار را انجام دهد، ولی اگر پیش از رسیدن خبر آن كار را انجام داده باشد، صحیح است

(مسأله 2257) وكیل می تواند از وكالت كناره گیری كند و اگر مُوكِّل غائب هم باشد اشكال ندارد

(مسأله 2258) وكیل نمی تواند برای انجام كاری كه به او واگذار شده دیگری را وكیل نماید، ولی اگر مُوكِّل به

او اجازه داده باشد كه وكیل بگیرد، به هر طوری كه به او دستور داده، می تواند رفتار نماید، پس اگر گفته باشد برای من وكیل بگیر، باید از طرف او وكیل او بگیرد و نمی تواند كسی را از طرف خودش وكیل كند

(مسأله 2259) اگر انسان بااجازة مُوكِّل، خودش كسی را از طرف او وكیل كند، نمی تواند آن وكیل را عزل نماید واگر وكیل اوّل بمیرد یا مُوكِّل، او را عزل كند وكالت دوّم باطل نمی شود

(مسأله 2260) اگر وكیل با اجازه مُوكِّل، كسی را از طرف خودش وكیل كند مُوكِّل و وكیل می توانند آن وكیل را عزل كنند و اگر وكیل اوّل بمیرد، یا عزل شود وكالت دوّمی باطل می شود

(مسأله 2261) اگر چند نفر را برای انجام كاری وكیل كنند و به آنها اجازه دهد كه هر كدام به تنهائی در آن كار اقدام كنند، هر یك از آنان می توانند آن كار را انجام دهد و چنانچه یكی از آنان بمیرد، وكالت دیگران باطل نمی شود ولی اگر نگفته باشد كه با هم یا به تنهائی وكیل است كه انجام دهد و از حرفش هم معلوم نباشد كه می توانند به تنهائی انجام دهند؛ یاگفته باشدكه با هم انجام دهند؛ نمی توانند به تنهائی اقدام نمایند و در صورتی كه یكی از آنان بمیرد، وكالت دیگران باطل می شود، اگر با هم وكیل شده باشند

(مسأله 2262) اگر وكیل یا مُوكِّل بمیرد، یا دیوانة همیشگی شود، وكالت باطل می شود و نیز اگر چیزی كه برای تصرّف درآن وكیل شده است از بین برود مثلاً گوسقندی

كه برای فروش آن وكیل شده بمیرد، وكالت باطل می شود

(مسأله 2263) اگر انسان كسی را برای كاری وكیل كند و چیزی برای او قرار بگذارد، بعد از انجام آن كار، چیزی را كه قرارگذاشته باید به او بدهد

(مسأله 2264) اگر وكیل در نگهداری مالی كه در اختیار اوست كوتاهی نكند و غیر از تصرّفی كه به او اجازه داده اند، تصرّف دیگری در آن ننماید و اتفاقاً آن مال از بین برود، نباید عوض آن را بدهد

(مسأله 2265) اگر وكیل د رنگهداری مالی كه در اختیار او است كوتاهی كند، یا غیر ازتصرّفی كه به او اجازه داده اند تصرّف دیگری در آن بنماید و آن مال از بین برود، ضامن است پس اگر لباسی را كه گفته اند بفروش، بپوشد و آن لباس تلف شود، باید عوض آن را بدهد

(مسأله 2266) اگر وكیل غیر از تصرّفی كه به او اجازه داده اند، تصرّف دیگری د رمال بكند، مثلاً لباسی را كه گفته اند بفروش، بپوشد و بعداً تصرّفی را كه به او اجازه داده اند بنماید، آن تصرّف صحیح است

قرض

اَحكام قَرض

قرض دادن از كاهای مستحبّی است كه د رآیات قرآن و اخبار، راجع به ان زیاد سفارش شده است، از پیغمبر اكرم (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَسَلَّمَ) روایت شده كه هر كس به برادر مسلمان خود قرض بدهد مال او زیاد می شود و ملائكه بر او رحمت می فرستند و اگر با بدهكار خود مدارا كند، بدون حساب و به سرعت از صراط می گذرد و كسی كه برادر مسلمانش از او قرض بخواهد و ندهد،

بهشت بر او حرام می شود

(مسأله 2267) در قرض لازم نیست صیغه بخوانند بلكه اگر چیزی را به نیت قرض به كسی بدهد و اوهم به همین قصد بگیرد، صحیح است ولی مقدارآن بایدكاملاً معلوم باشد

(مسذله 2268) اگر در قرض شرط كنند كه در وقت معیپن آن را بپردازد پیش از رسیدن آن وقت، لازم نیسʠطلبكار قبول كند، ولی اگر تعیین وقت فقط برای همراهی با بدهكار باشد چنانچه پیش از ان وقت هم قرض را بدهند، باید قبول نماید

(مسأله 2269) اگر درصیغة قرض برای پرداخت ان مدّتی قرار دهند، طلبكار پیش از تمام شدن مدّت نمی تواند طلب خود را مطالبه نماید ولی اگر مدّت نداشته باشد، طلبكار هر وقت بخواهد؛ میتواند طلب خود را مطالبه نماید

(مسأله 2270) اگر طلبكار طلب خود را مطالبه كند، چنانچه بدهكار بتواند بدهی خود رابدهد، باید فوراً آن را بپردازد واگرتأ خیر بیندازد، گناهكار است

(مسأله 2271) اگر بدهكار غیر از خانه ای كه در آن نشسته واثاثیة منزل وچیزهای دیگری كه به آن احتیاج دارد، چیزی نداشته باشد، طلبكار نمی تواند طلب خود را از او مطالبه نماید، بلكه باید صبر كند تا بتواند بدهی خود را بدهد

(مسأله 2272) كسی كه بدهكار است و نمی تواند بدهی خود را بدهد، اگر كاسب است باید برای پرداخت بدهی خودش كسب كند وكسی هم كه كاسب نیست چنانچه بتواند كاسبی كند، احتیاط واجب آن است كه كسب كند وبدهی خود را بدهد

(مسأله2273) كسی كه دسترسی به طلبكار خود ندارد، چنانچه امید نداشته باشد كه او را پیدا كند، باید با اجازه حاكم شرع

طلب اورا به فقیر بدهد وشرط نیست در فقیر كه سید نباشد

(مسأله 2274) اگر مال میت بیشتر از خرج واجب كفن ودفن و بدهی او نباشد؛ باید مالش را به همین مصرفها برسانند وبه وارث او چیزی نمیرسد

(مسأله 2275) اگر كسی مقداری پول طلا یا نقره قرض كند وقیمت آن كم شود، یا چند برابر گردد، چنانچه همان مقدار را كه گرفته پس بدهد كافی است ولی اگر هر دو به غیر آن راضی شود اشكال ندارد

(مسأله2276) اگر مالی را كه قرض كرده ازبین نرفته باشد وصاحب مال، آن را مطالبه كند، احتیاط مستحبّ آن است كه بدهكار همان مال را به او بدهد

(مسأله 2277) اگر مسی كه قرض می دهد شرط كند كه یك من وپنج سیر بگیرد، یا ده تخم مرغ بدهد كه یازده تا بگیرد، ربا وحرام است بلكه اگر قرار بگذارد كه بدهكار، كاری برای او انجام دهد، یا چیزی را كه قرض كرده با مقداری جنس دیگر پس دهد، مثلاً شرط كند یك تومانی را قرض كرده با یك كبریت پس دهد، ربا وحرام است ونیز اگر با شرط كند كه چیزی راكه قرض می گیرد بطور مخصوصی پس دهد، مثلاً مقداری طلای نساخته به او بدهد وشرط كند كه ساخته پس بگیرد، باز هم ربا وحرم می باشد ولی اگر بدون اینكه شرط كند؛ خود بدهكار زیادتر از آنچه كرده پس بدهد اشكال ندارد بلكه مستحبّ است

(مسأله 2278) ربا دادن مثل ربا گرفتن حرام است و كسی كه قرض ربائی گرفته مالك آن نمی شود ونمی تواند در آن تصرّف كند ولی چنانچه طوری

باشد كه اگر قرار ربا را هم نداده بودند، صاحب پول راضی بود كه گیرندة قرض در آن پول تصرّف كند، قرض گیرنده، می تواند در آن تصرّف نماید

(مسأله 2279) گندم، یا چیزی مانند آن را بطور قرض ربائی بگیرد وبا آن زراعت كند، حاصلی كه از آن بدست می آید مال قرض دهند ه است

(مسأله 2280) اگر لباسی را به ذمّه بخرد وبعداً از پولی كه ربا گرفته، یا از پول حلالی كه كه مخلوط با ربا است به صاحب لباس بدهد پوشیدن آن لباس ونماز خواندن با آن اشكالی ندارد ولی اگر به فروشنده بگوید كه این لباس را با این پول یعنی پول ربائی یا حلال مخلوط به حرام می خرم، پوشیدن آن لباس حرام است واگر بداند پوشیدن آن حرام است، نماز هم با آن باطل می باشد

(مسأله2281) اگر انسان مقداری پول به تاجر بدهد كه در شهر دیگر از او كمتر بگیرد، اشكال ندارد واین را صَرف برات می گویند

(مسأله 2282) اگر مقداری پول به كسی بدهد كه بعد از چند روز در شهر دیگر زیادتر بگیرد، مثلاً نهصد و نود تومان بدهد كه بعد از ده روز در شهر دیگر هزار تومان بگیرد ربا وحرام است، ولی چناچه كسی كه زیادی را می گیرد در مقابل زیادی جنس بدهد یا عملی انجام دهد اگر آن جنس ویا عمل از لحاظ ارزش با آن زیادی تقریباً مساوی باشد ونیز این كار راهی و حیله ای برای فرار از ربا نباشد، اشكال ندارد

(مسأله 2283) اگر كسی بخواهد پولی قرض كند وربا بدهد وربا بگیرد وبه یكی

از راه هائی كه دربعض رساله های عملیه ذكر شده بخواهد ازربا فرار كند جایز نیست، وزیاده ای كه می گیرد بر او حلال نمی شود، پس ربای قرضی به وجهی از وجوه حلال نیست

(مسأله2284) اگر پولی به بانك یا غیر از آن بدهد، جائز نیست بگیرند، اگر چه قرار هم نگذاشته باشند، بلی اگر قرض گیرنده مجّاناًچیزی بدهد حرام نیست، وجائز است گرفتن آن

حواله دادن

اَحكامِ حواله دادن

(مسأله2285) اگر انسان طلبكار خودرا حواله بدهد كه طلب خود را از دیگری بگیرد وطلبكار قبول نماید، بعد ازآنكه حواله درست شد كه به او حواله شده بدهكار می شود، ودیگر طلبكار نمی تواند طلبی را كه دارد از بدهكار اوّلی مطالبه نماید

(مسأله2286) بدهكار وطلبكار وكسی كه سر او حواله شده، باید مكلّف وعاقل باشند وكسی آنها را مجبور نكرده باشد و نیز باید سفیه نباشند، یعنی مال خودرا در كارهای بیهوده مصرف نكنند ولی اگر بعد از بالغ شدن سفیه شده باشند تا حاكم شرع آنان را از تصرّف در اموالشان جلوگیری نكرده معامله ایشان اشكال ندارد ونیز اگر حاكم شرع كسی را به واسطة ور شكستگی از تصرّف در اموالش جلوگیری كرده باشد، نمی شود اورا حواله بدهند كه طلبش از دیگری بگیرد وخودش هم نمی تواند به كسی حواله بدهد ولی اگر حواله بر كسی مدیون نیست داده شود در حواله دهنده وكسی كه به او حواله شده، مجبور نبودن شرط نیست

(مسأله2287) اگر سر كسی حواله بدهند كه بدهكار است، احتیاط واجب آن است كه قبول كند ولی حواله دادن سر كسی كه بدهكار نیست، در صورتی صحیح است كه او قبول كند،

ونیز اگر انسان بخواهد به كسی كه جنسی بدهكار است؛جنس دیگر حواله دهد مثلاً به كسی كه جو بدهكار است گندم حواله دهد؛ تا او قبول نكند حواله صحیح نیست

(مسأله 2288) موقعی كه انسان حواله می دهد باید بدهكار باشد، پس اگر بخواهد ازكسی قرض كند، تا وقتی از او قرض نكرده نمی تواند او را به كسی حواله دهد كه آنچه را بعداً قرض می دهد واز آن كس بگیرد

(مسأله2289) حواله دهنده وطلبكار باید مقدار حواله وجنس آن را بدانند، پس اگر مثلاّ ده من گندم وده تومان پول به یك نفر بدهكار باشد وبه او بگوید یكی از دو طلب خود را از فلانی بگیر؛ وآن را معین نكند، حواله درست نیست

(مسأله 2290) اگر بدهی واقعاً معین باشد ولی بدهكار وطلبكار در موقع حواله دادن، مقدار آن یا جنس آن را ندانند، حواله صحیح است؛ مثلاً اگر طلب كسی را در دفتر نوشته باشد وپیش از دیدن دفتر حواله بدهد وبعد دفتر را ببیند وبه طلبكار مقدار طلبش را بگوید، حواله صحیح است

(مسأله2291) طلبكار می تواند حواله را قبول نكند؛ اگر چه كسی كه به او حواله شده فقیر نباشد ودر پرداختن حواله هم كوتاهی ننماید

(مسأله2292) اگر كسی حواله بدهد كه بدهكار نیست، چنانچه او حواله را قبول كند، پیش از پرداختن حواله نمی تواند مقدار حواله را از حواله دهنده بگیرد ولی اگر طلبكار طلب خود را به مقدار كمتری صلح كند، كسی كه حواله را قبول كرده می تواند تمام مقدار حواله شده را از حواله دهنده مطالبه نماید

(مسأله 2293) بعد از آنكه حواله درست

شد، حواله دهنده وكسی كه به او حوال شده، نمی توانند حواله را بهم بزنند، وهر گاه كسی كه به او حواله شده در موقع حواله فقیر نباشد یعنی غیر از چیزهائی كه در دَین مستثنی است مالی داشته باشد كه بتواند حواله را بپردازد اگر چه بعداَ فقیر شود، طلبكار هم نمی تواند حواله را بهم بزند وهمچنین است اگر موقع حواله فقیر باشد وطلبكار بداند فقیر است ولی اگر نداند فقیر است وبعد بفهمد، اگر چه در آن وقت مالدار شده باشد؛ طلبكار می تواند حواله را بهم بزند وطلب خودرا از حواله دهنده بگیرد

(مسأله 2294) اگر بدهكار وطلبكار وكسی ككه به او حواله شده؛ یا یكی از آنان برای خود حقّ بهم زدن حواله را قرار دهند، مطابق قراری كه گذاشته اند، می توانند حواله را بهم بزنند

(مسأله 2295) اگر حواله دهنده خودش طلب طلبكار را بدهد، چنانچه به خواهش كسی كه به او حواله شده داده است ذمّة او بری می شود ومی توانند چیزی را كه داده از او بگیرد واگر بدون خواهش او داده وقصدش این بوده كه عوض آن را نگیرد، نمی تواند چیزی را كه داده از او مطالبه نماید

رهن

اَحكام رَهْن

(مسأله2296) رهن آن است كه بدهكار مقداری از مال خود را نزد طلبكار بگذارد كه اگر طلب او را ندهد طلبش رااز آن مال به دست آورد

(مسأله2297) در رهن لازم نیست صیغه بخوانند وهمین قدر كه بدهكار مال خود را به قصد گرو، به طلبكار بدهد وطلبكار هم به همین قصد بگیرد، رهن صحیح است

(مسأله 2298) گرودهنده وكسی كه مال را گرو

می گیرد باید مكلّف وعاقل باشند وكسی انها را مجبور نكرده باشد ونیز گرودنده در حال بالغ شدن باید سفیه نباشد یعنی مال خود را در كارهای بیهوده مصرف نكند بلكه اگر به واسطة ورشكستگی یا برای آنكه بعد از بالغ شدن سفیه شده حاكم شرع اورا از تصرّف در اموالش جلوگیری كرده باشد نمی تواند مال خود را گرو بگذارد

(مسأله2299) انسان مالی را می تواند گرو بگذارد كه شرعاً بتواند در آن تصرّف كند واگر مال كس دیگر را گرو بگذارد، در صورتی صحیح است كه صاحب مال بگوید به گرو گذاشتن راضی هستم

(مسأله2300) چیزی را كه گرو می گذارند، باید خرید وفروش آن صحیح باشد، پس اگر شراب ومانند آ نرا گرو بگذارند، درست نیست

(مسأله2301) استفادة چیزی را كه گرو می گذارند، مال كسی است كه آن را گرو گذاشته

(مسأله2302) طلبكار وبدهكار نمی توانند مالی را كه گرو گذاشته، بدون اجازة یكدیگر ملك كسی كنند، مثلاً ببخشند یا بفروشند؛ ولی اگر یكی از آنان آن را ببخشد یا بفروشد، بعد دیگری بگوید راضی هستم اشكال ندارد

(مسأله2304) اگر موقعی كه باید بدهی خود را بدهد طلبكار مطالبه كند واو ندهد، طلبكار

می تواند مالی را كه گرو برداشته بفروشد وطلب خود را بردارد وباید بقیه را به بدهكار بدهد؛ ولی اگر به حاكم شرع دسترسی دارد، باید برای فروش آن از حاكم شرع اجازه بگیرد

(مسأله2305) اگر بدهكار غیراز خانه ای كه در آن نشسته وچیزهائی مانند اثاثیة خانه محلّ اواست، چیز دیگری نداشته باشد، طلبكار نمیتواند طلب خود را از مطالبه كند ولی اگر مالی را گرو گذاشته

خانه واثاثیه هم باشد، طلبكار می تواند بفروشد وطلب خود را بردارد

ضامن شدن

اَحكام ضامن شدن

(مسأله 2306) اگر انسان بخواهد ضامن شود كه بدهی كسی را یدهد، ضامن شدن او در صورتی صحیح است كه به هر لفظی اگرچه عربی نباشد به طلبكار بگوید كه من ضامن شده ام طلب تورا بدهم وطلبكار هم رضایت خودرا بفهمانده ولی راضی بودن بدهكار شرط نیست

(مسأله2307) ضامن وطلبكار، باید مكلّف وعاقل باشند وكسی هم انها را مجبور نكرده باشد ونیز باید سفیه نباشند كه مال خودرا در كارهای بیهوده مصرف كنند، وگسی كه به واسطة ورشكستگی حاكم شرع اورااز تصرّف در اموالش جلوگیری كرده بابت طلبی كه دارد دیگری نمی تواند ضامن او شود

(مسأله2308) هر گاه برای ضامن شدن خودش شرطی قراردهد، مثلاً بگوید اگر بدهكار قرض تورانداد من می دهم، احتیاط واجب آن است كه به ضامن شدن او ترتیب اثر ندهند

(مسأله2309) كسی كه انسان ضامن بدهی او می شود باید بدهكار باشد، پس اگركسی بخواهد ازدیگری قرض كند؛ تا وقتی قرض نكرده، انسان نمی تواند ضامن او شود

(مسأله 2310) در صورتی انسان می تواند ضامن شودكه طلبكار و بدهكار وجنس بدهی، همه معین باشد، پس اگر دو نفر از كسی طلبكار باشند و انسان بگوید من ضامن هستم كه طلب یكی از شماها را بدهم، چون معین نكرده كه طلب كدام را می دهد، ضامن شدن او باطل است و نیز اگر كسی از دو نفر طلبكار باشد و انسان بگوید من ضامن هستم كه بدهی یكی از آن دو نفر را به تو بدهم، چون معین نكرده كه بدهی كدام را می دهد،

ضامن شدن او باطل می باشد و همچنین اگر كسی از دیگری مثلاً ده من گندم و ده تومان پول طلبكار باشد و انسان بگوید من ضامن یكی از دو طلب تو هستم و معین نكند كه ضامن گندم است یا ضامن پول، صحیح نیست

(مسأله 2311) اگر طلبكار طلب خود را به ضامنببخشد، ضامن نمی تواند از بدهكار چیزی بگیرد و اگر مقداری از آن را ببخشد، نمی تواند آن مقدار را مطالبه نماید

(مسأله 2312) اگر انسان ضامن شود كه بدهی كسی را بدهد؛ نمی تواند از ضامن شدن خود برگردد

(مسأله 2313) ضامن و طلبكار می توانند شرط كنند كه هر وقت بخواهند ضامن بودن ضامن را بهم بزنند

(مسأله 2314) هر گاه انسان در موقع ضامن شدن، بتواند طلب طلبكار را بدهد اگر چه بعد فقیر شود، طلبكار نمی تواند ضامن بودن او را بهم بزند و طلب خود را از بدهكار اوّل مطالبه نماید و همچنین است اگر در آن موقع نتواند طلب او را بدهد ولی طلبكار بداند و به ضامن شدن او راضی شود

(مسأله 2315) اگر انسان در موقعی كه ضامن می شود، نتواند طلب طلبكار را بدهد و طلبكار در آن وقت نداند و بعد مُلتَفِت شود؛ می تواند ضامن بودن او را بهم بزند

(مسأله 2316) اگر كسی با اجازة بدهكار ضامن شود كه بدهی او را بدهد؛ نمی تواند چیزی از او بگیرد

(مسأله 2317) اگر كسی با اجازة بدهكار ضامن شود كه بدهی او را بدهد؛ می تواند مقداری را كه ضامن شده از او مطالبه نماید، ولی اگر بجام جنسی كه بدهكار

بوده جنس دیگری به طلبكار او بدهد، نمی تواند چیزی را كه داده از او مطالبه نماید، مثلاً اگر ده من گندم بدهكار باشد و ضامن ده برنج بدهد، نمی تواند برنج را از او مطالبه نماید، اما اگر خودش راضی شود كه برنج بدهد، اشكال ندارد

کفالت

اَحكام كَفالت

(مسأله 2318) كفالت آن است كه انسان ضامن شود كه هر وقت طلبكار بدهكار را خواست، به دست او بدهد و همچنین اگر كسی بردیگری حقّی داشته باشد یا ادّعای حقّی كند كه دعوای او قابل قبول باشد چنانچه انسان ضامن شود كه هر وقت صاحب حقّ یا مدّعی طرف را خواست به دست او بدهد عملش را كفایت و به كسی كه اینطور ضامن می شود كفیل می گویند

(مسأله 2319) كفایت در صورتی صحیح است كه كفیل به هر لفظی اگر چه عربی نباشد به طلبكار بگوید كه من ضامنم هر وقت بدهكار خود را بخواهی به دست تو بدهم و طلبكار هم قبول نماید

(مسأله 2320) كفیل باید مُكلَّف باشد و او را در كفالت مجبور نكرده باشند و بتواند كسی را كه كفیل او شده حاضر نماید

(مسأله 2321) یكی از هفت چیز؛ كفالت را بهم می زند:

اوّل: كفیل، بدهكار به دست طلبكار بدهد

دوّم: طلب طلبكار داده شود

سوّم: طلبكار از طلب خود بگذرد

چهارم: بدهكار بمیرد

پنجم: طلبكار كفیل را از كفالت آزاد كند

ششم: كفیل بمیرد

هفتم: كسی كه صاحب حقّ است به وسیله حواله یا طور دیگری حقّ خود را به دیگری واگذار نماید

(مسأله 2322) اگر كسی به زور بدهكار را از دست طلبكار رها كند؛ چنانچه

طلبكار دسترسی به او نداشته باشد، كسی كه بدهكار را رها كرده؛ باید او را به دست طلبكاربدهد و یا طلب طلبكار را بپردازد

امانت

اَحكام وَدیعه (امانت)

(مسأله 2323) اگر انسان مال خود را به كسی بدهد و بگوید نزد تو امانت باشد و او هم قبول كند، یا بدون اینكه حرفی بزنند صاحب مال بفهماند كه مال را برای نگهداری به او می دهد و او هم به قصد نگهداری كردن بگیرد، باید به احكام ودیعه و امانت داری كه بعداً گفته می شود، عمل نماید

(مسأله 2324) امانت دار و كسی كه مال را امانت می گذارد، باید هر دو بالغ و عاقل باشند، پس اگر انسان مالی را پیش بچّه یا دیوانه امانت بگذارد، یا دیوانه و بچّه مالی را پیش كسی امانت بگذارند، صحیح نیست

(مسأله 2325) اگر از بچّه یا دیوانه چیزی را به طور امانت قبول كند، باید آن را به صاحبش بدهد و اگر آن چیز مال خود بچّه یا دیوانه است، باید به ولّی او برساند و چنانچه مال تلف شود، باید عوض آن را بدهد، ولی اگر برای اینكه مال ا زبین نرود آن را از بچّه گرفته چنانچه در نگهداری آن كوتاهی نكرده باشد، ضامن نیست

(مسأله 2326) كسی كه نمی تواند امانت را نگهداری نماید، بنابر احتیاط واجب باید قبول نكند، ولی اگر صاحب مال در نگهداری آن عاجز تر باشد و كسی هم كه بهتر حفظ كند نباشد، این احتیاط واجب نیست

(مسأله 2327) اگر انسان به صاحب مال بفهماند كه برای نگهداری مال او حاضر نیست، چنانچه او مال را بگذارد و برود و

این شخص مال را برندارد وآن مال تلف شود؛ كسی كه امانت را قبول نكرده ضامن نیست، ولی احتیاط مستحبّ آن است كه اگر ممكن باشد آن را نگهداری نماید

(مساله 2328) كسی كه چیزی را امانت می گذارد، هر وقت بخواهد می تواند آن را پس بگیرد و كسی هم كه امانت را قبول می كند، هر وقت بخواهد می تواند آن را به صاحبش برگرداند

(مسأله 2329) اگر انسان از نگهداری امانت منصرف شود و ودیعه ر بهم بزند باید هر چه زودتر مال را به صاحب ان یا وكیل یا ولّی صاحبش برساند، یا به آنان خبر دهد كه به نگهداری حاضر نیست، واگر بدون عذر؛ مال را به آنان نرساند و خبر هم ندهد، چنانجه مال تلف شود، باید عوض آن را بدهد

(مسأله 2330) كسی كه امانت را قبول می كند، اگر برای آن جای مناسبی ندارد، باید جای مناسب تهیه نماید و طوری ان را نگهداری كند كه مردم نگویند در امانت خیانت كرده در نگهداری ان كوتاهی نموده است و اگر در جائی كه مناسب نیست بگذارد و تلف شود، باید عوض ان را بدهد

(مسأله 2331) كسی كه امانت را قبول می كند، اگر در نگهداری ان كوتاهی نكند و تعدّی یعنی زیاده روی هم ننماید و اتفاقاص آن مال تلف شود، ضامن نیست ولی اگر به اختیار خودش ان را در جائی بگذارد كه گمان می رود ظالمی بفهمد و آن را ببرد، چنانچه تلف شود باید عوض آن را به صاحبش بدهد، مگر انكه جائی محفوظ از آن نداشته باشد و نتواند مال را به

صاحبش یا به كسی كه بهتر حفظ كند برساند كه در این صورت ضامن نیست

(مسأله 2332) اگر صاحب مال برای نگهداری مال خود جائی را معین كند و به كسی كه امانت را قبول كرده بگوید كه باید مال را در اینجا حفظ كنی و اگر احتمال هم بدهی كه از بین برود، نباید آن را جای دیگر ببری، چنانچه امانت دار احتمال دهد كه در انجا از بین برود و بداند چون آنجا در نظر صاحب مال برای حفظ بهتر بوده گفته است كه نباید از آنجا بیرون ببری، می تواند آن را به ای دیگر ببرد، واگر در آنجا ببرد و تلف شود ضامن نیست ولی اگر نداند به چه جهت گفته كه به جای دیگر نَبَرَدْ، چنانچه به جای دیگر ببرد و تلف شود، احتیاط واجب آن است كه عوض آن را بدهد

(مسأله 2333) اگر صاحب مال برای نگهدار ی مال خود جائی را معین كند ولی به كسی كه امانت را قبول كرده نگوید كه ان را به جای دیگر نبر، چنانچه امانت دار احتمال دهد كه در آنجا از بین می رود باید آن را به جای دیگری كه مال در آنجا محفوظ تر است ببرد و چنانچه مال در انجا تلف شود ضامن نیست مگر آنكه صاحب مال هم احتمال تلف شدن مال را درآنجا بدهد در این صورت لازم نیست از انجا ببرد

(مسأله 2334) اگر صاحب مال دیوانه شود كسی كه امانت را قبول كرده باید فوراً امانت ر ابه ولی او برساند و یا به ولی او خبر دهد، واگر بدون عذر شرعی مال

را به ملی او ندهد و از خبر دادن هم كوتاهی كند و مال تلف شود، باید عوض آن را بدهد

(مسأله 2335) اگر صاحب مال بمیرد، امانت دار باید مال را به وارث او برساند یا به وارث او خبر دهد و چنانچه مال ر ابه وارث او ندهد و از خبر دادن هم اوتاهی كند و مال تلف شود ضامن است، ولی اگر برای آنكه می خواهد بفهمد كسی كه می گوید من وارث میتم راست می گوید یا نه، یا میت وارث دیگری دارد یا نه؛ مال را ندهد و عجالتاً خبر هم ندهد و مال تلف شود، ضامن نیست

(مسأله 2336) اگر صاحب مال بمیرد و چند وارث داشته باشد؛ كسی كه امانت را قبول كرده باید مال را به همة ورثه بدهد، یا به كسی بدهد كه همه آنان گرفتن مال را به او واگذار كرده اند پس اگر بدون اجازة دیگران تمام مال را به یكی از ورثه بدهد، ضامن سهم دیگران است

(مسأله 2337) اگر كسی كه امانت را قبول كرده بمیرد، یا دیوانه شود، وارث یا ولی او باید هر چه زودتر به صاحب مال اطلاع دهد، یا امانت را به او برساند

(مسأله 2338) اگر امانت دار نشانه های مرگ را در خود ببیند، چنانچه ممكن است، باید امانت را به صاحب آن یا وكیل او برساند و اگر ممكن نیست باید آن را به حاكم شرع بدهد وچنانچه به حاكم شرعدسترسی ندارد، در صورتی كه وارث او امین است و از امانت اطّلاع دارد، لازم نیست وصیت كند وگرنه باید وصیت كند و شاهد بگیرد

و به وصی و شاهد، اسم صاحب مال و جنس و خصوصیات مال و محلّ آن را بگوید

(مسأله 2339) اگر امانت دار نشانه های مرگ را در خود ببیند و به وظیفه ای كه در مسأله پیش گفته شد عمل نكند، چنانچه آن امانت از بین برود باید عوضش را بدهد، اگر چه در نگهداری آن كوتاهی نكرده باشد و مرض او خوب شود، یا بعد از مدّتی پشیمان شود و وصیت كند

عاریه

اَحكام عارِیه

(مسأله 2340) عاریه آن است كه انسان مال خود را به دیگری بدهد كه از آن استفاده كند و در عوض، چیزی هم از او نگیرد

(مسأله 2341) لازم نیست در عاریه صیغه بخوانند، واگر مثلاً لباس را به قصد عاریه به كسی بدهد و او به همین قصد بگیرد، عاریه صحیح است

(مسأله 2342) عاریه دادن چیز غصبی و چیزی كه مال انسان است ولی منفعت آن را به دیگران واگذار كرده، مثلاً آن را اجاره داده؛ در صورتی صحیح است كه مالك چیز غصبی یا كسی كه آن چیز را اجاره كرده بگوید به عاریه دادن راضی هستم

(مسأله 2343) چیزی را كه منفعتش مال انسان است مثلاً آن را اجاره كرده می تواند عاریه بدهد ولی اگر در اجاره شرط كرده باشند كه خودش از آن استفاده كند؛ نمی تواند آن را به دیگری عاریه دهد

(مسأله 2344) اگردیوانه و بچّه، مال خود راعاریه بدهند صحیح نیست، امّا اگر ولی بچّه بنابر مصلحت عاریه دهد و نیز بچّه با اذن ولی عاریه دهد، اشكال ندارد

(مسأله 2345) اگر در نگهداری چیزی كه عاریه كرده كوتاهی نكند و

در استفادة از ان هم زیاده روی ننماید و اتفاقاً آن چیز تلف شود ضامن نیست؛ ولی چنانچه شرط كنند كه اگر تلف شود عاریه كننده ضامن باشد؛یا چیزی را كه عاریه كرده طلا و نقره باشد، باید آن را بدهد

(مسأله 2346) اگر طلا و نقره را عاریه نماید و شرط كند كه اگر تلف شود ضامن نباشد؛ چنانچه تلف شود ضامن نیست

(مسأله 2347) اگر عاریه دهنده بمیرد، عاریه گیرنده باید چیزی را كه عاریه كرده به ورثة او بدهد

(مسأله 2348) اگر عاریه دهنده طوری شود كه شرعاً نتواند در مال خود تصّرف كند مثلاً دیوانه شود؛ عاریه كننده باید مالی را كه عاریه كرده به ولی او بدهد

(مسأله 2349) كسی كه چیزی عاریه داده هر وقت بخواهد می تواند آن را پس بگیرد و كسی هم كه عاریه كرده هر وقت بخواهد می تواند آن را پس دهد

(مسأله 2350) عاریه دادن چیزی كه استفادة حلال ندارد، مثل ظرف طلا و نقره، باطل است

(مسأله 2351) عاریه دادن گوسفند برای استفاده از شیر و پشم آن و عاریه دادن حیواند نر برای كشیدن بر ماده صحیح است

(مسأله 2352) اگر چیزی را كه عاریه كرده به مالك، یا وكیل یا ولی او بدهد و بعد ان چیز تلف شود عاریه كننده ضامن نیست ولی اگر بدون اجازة صاحب مال یا وكیل یا ولی او به جائی ببرد كه صاحبش معمولاً به آنجا می برده، مثلاً اسب را در اصطبلی كه صاحبش برای آن درست كرده ببندد و بعد تلف شود یا كسی آن را تلف كند، ضامن است

(مسأله 2353)

اگر چیز نجس را برای كاری كه شرط آن پاكی است عاریه دهد مثلاً لباس را عاریه دهد كه با آن نماز بخوانند، باید نجس بودن آن را به كسی كه عاریه می كند، بگوید

(مسأله 2354) چیزی را كه عاریه كرده، بدون اجازة صاحب آن نمی تواند به دیگری اجاره یا در عاریه دهد

(مسأله 2355) اگر چیزی را كه عاریه كرده با اجازة صاحب آن به دیگری عاریه دهد، چنانچه كسی كه اوّل آن چیز را عاریه كرده بمیرد یا دیوانه شود، عاریه دوّمی باطل نمی شود

(مسأله 2356) اگر بداند مالی را كه عاریه كرده غصبی است، باید آن را به صاحبش برساند و نمی تواند به عاریه دهنده بدهد

(مسأله 2357) اگر مالی را كه می داند غصبی است عاریه كند و از آن استفاده ای ببرد و در دست او از بین برود، مالك می تواند عوض مال و عوض استفاده ای را كه عاریه كننده برده از او یا از كسی كه مال را غصب كرده مطالبه كند و اگر عوض مال یا استفادة آن را از عاریه بگیرد او نمی تواند چیزی را كه به مالك می دهد از عاریه دهنده مطالبه نماید

(مسأله 2358) اگر نداند مالی را كه عاریه كرده غصبی است و در دست او از بین برود، چنانچه صاحب مال عوض آن را از او بگیرد، او هم می تواند آنچه را به صاحب مال داده از عاریه دهنده مطالبه نماید، ولی اگر چیزی را كه عاریه كرده طلا و نقره باشد، عاریه دهنده با او شرط كرده باشد كه اگر آن چیز از

بین برود عوضش را بدهد، نمی تواند چیزی را كه به صاحب مال می دهد، از عاریه دهنده مطالبه نماید

ازدواج

اهمیت ازدواج در اسلام

ازدواج یكی از مستحبّات بسیار موكّد اسلام است و احادیث بسیاری از حضرت رسول اكرم و اهل بیت مكرّم آن حضرت (سلام الله علیهم) در رابطه با ترغیب و تشویق به ازدواج و انتقاد و مذمّت از ترك ازدواج صادر شده است

حضرت رسول اكرم (صلّی الله علیه و آله) فرمودند: « هیچ خانه ای در نزد خداوند، بهتر از خانه ای كه به وسیلة ازدواج برپا می شود و آباد می گردد، نیست »

و نیز آن حضرت فرمودند: « كسی كه ازدواج كرد نصف دین خود را حفظ كرده است و مراقب نصف دیگر دین خود باشد »

حضرت صادق (علیه السّلام) فرمودند: « دو ركعت نماز یك انسان متأهّل از 70 ركعت نمازی كه شخص عَزَبْ بجا می آورد، با فضیلّت تر است »

حضرت رسول اكرم (صلّی الله علیه و آله) فرمودند: « پست ترین مُردگان شما افرادی هستند كه از از دواج كردن خودداری كرده و عَزَب مانده اند »

و اگر كسی بترسد كه اگر ازدواج نكند در حرام می افتد، ازدواج بر او واجب می شود

بر اساس احادیث اهل بیت (علیهم السّلام) مخصوصاً ترك ازدواج بخاطر ترس از فقر و عدم امكانات اقتصادی، مذموم است

حضرت پیغمبر (صلی الله علیه و آله) فرمودند: « كسی كه به واسطة ترس از فقر ترك ازدواج می كند نسبت به خداوند سوءظنّ (گمان بد) بكار برده است و خداوند متعال فرموده است: ان یكونوا فقراء یغنهم الله من فضله

یعنی اگر ازدواج كنندگان در فقر و مضیقة اقتصادی باشند خداوند آنها را از فضل و كرم خود بی نیاز خواهد كرد »

طبق احادیث اسلامی و این آیه از قرآن كریم، ازدواج موجب از بین رفتن فقر و بوجود آمدن وسعت اقتصادی است شخصی در محضر مبارك حضرت پیغمبر (صلی الله علیه وآله) از مضیقة اقتصادی شكایت كرد، حضرتش فرمودند: « ازدواج كن تا مشكلات اقتصادی تو بر طرف شود » و این جریانات تا سه مرتبه تكرار شد و در هر دفعه آن حضرت وی را امر به ازدواج كرد و نیز آن حضرت فرمودند: « ازدواج كنید تا روزی شما وسعت پیدا بكند »

حضرت صادق (علیه السّلام) فرمودند: « افزایش روزی با ازدواج و داشتن اهل و عیال تَوأم است »

در امر ازدواج باید قبل از هر چیز و بیش از همه به ایمان و تقوا و تعهّد اسلامی توجّه داشت

رسول اكرم (صلی الله علیه و آله) فرمودند: « هنگامی كه افرادی كه از جهت اخلاق و تعهّد اسلامی و تدّین شایستگی دارند برای خواستگاری آمدند در ازدواج و وصلت با آنها جواب منفی ندهید و به ازدواج با آنها اقدام كنید و گرنه فتنه و فساد بزرگی دامنگیر جامعه خواهد شد »

اَحكام نِكاح یا ازدواج

به واسطة عقد ازدواج، زن به مرد حلال می شود و آن بر دو قسم است: دائم و غیر دائم، عقد دائم آنست كه مدّت زناشویی در آن معین نشود و زنی را كه به این قسم عقد می كنند دائمه گویند و عقد غیر دائم آن است كه مدّت زناشویی در آن معین شود،

مثلاً زن را به مدّت یك ساعت یا یك روز یا یك ماه یا یك سال یا بیشتر عقد نمایند و زنی را كه به این قسم عقد كنند مُتْعَه و صیغه نامند

احكام عقد

(مسأله 2359) در زناشوئی چه دائم و چه غیر دائم باید صیغه خوانده شود و تنها راضی بودن زن و مرد كافی نیست و صیغة عقد را یا خود زن و مرد می خوانند یا دیگری را وكیل می كنند كه از طرف آنان بخوانند

(مسأله 2360) وكیل لازم نیست مرد باشد، زن می تواند برای خواندن صیغة عقد از طرف دیگری وكیل شود

(مسأله 2361) زن و مرد تا یقین نكنند كه وكیل آنها، صیغه را خوانده است نمی توانند به یكدیگر نگاه محرمانه نمایند و گمان به اینكه وكیل صیغه را خوانده است كفایت نمی كند، ولی اگر وكیل بگوید صیغه را خوانده ام كافی است

(مسأله 2362) اگر زنی كسی را وكیل كند كه مثلاً ده روز او را به عقد مردی در آورد و ابتدای ده روز را معین نكند در صورتی كه از گفتة زن معلوم شود كه به وكیل اختیار كامل داده آن وكیل می تواند هر وقت كه بخواهد او را ده روز به عقد آن مرد در آورد و اگر معلوم باشد كه زن، روز یا ساعت معینی را قصد كرده، باید صیغه را مطابق قصد او بخواند

(مسأله 2363) یك نفر می تواند برای خواندن صیغه عقد دائم یا غیر دائم از طرف زن و مرد وكیل شود و نیز مرد می تواند از طرف زن وكیل شود و او را برای

خود به طور دائم یا غیر دائم عقد كند و همچنین زن می تواند از طرف مرد وكیل شود كه خود را به عقد او در آورد ولی احتیاط مستحب آن است كه عقد را دو نفر بخوانند

دستور خواندن عقد دائم

(مسأله 2364) اگر صیغة عقد دائم را خود زن و مرد بخوانند و اوّل زن بگوید: زَوَّجْتُكَ نَفْسی عَلَی الصَّداقٍ الْمَعْلُومٍ (یعنی خود را زن تو نمودم به مهری كه معین شده) پس از آن بدون فاصله مرد بگوید: قَبٍلْتُ التَّز ْوٍیجَ (یعنی قبول كردم این ازدواج را) عقد صحیح است و اگر دیگری را وكیل كنند كه از طرف آنها صیغة عقد را بخواند، چنانچه مثلاً اسم مرد احمد و اسم زن فاطمه باشد و وكیل زن بگوید: زَوَّجْتُ مُوَكِلَّتی فاطٍمَهَ مُوَكٍلَّكَ اَحْمَدَ عَلَی الصٍداقٍ الْمَعْلُومٍ، پس بدون فاصله وكیل مرد بگوید: قَبٍلْتُ لٍمُوَكٍلی اَحْمَدْ عَلَی الصٍداقٍ صحیح می باشد و بهتر آنست لفظی كه مرد می گوید با لفظی كه زن می گوید مطابق باشد، مثلاً اگر زن زَوَجْتُ می گوید مرد هم قَبٍلْتُ التًّزْویجَ بگوید

دستور خواندن عقد غیر دائم

(مسأله 2365) اگر خود زن و مرد بخواهند صیغة عقد غیر دائم را بخوانند، بعد از آنكه مدّت و مَهر را معین كردند، چنانچه زن بگوید: زَوَجْتُكَ نَفْسی فٍی الْمُدَّهٍ الْمَعْلُومَهٍ عَلَی الْمَهْرٍ الْمَعْلُومٍ ، بعد بدون فاصله مرد بگوید قَبٍلْتُ صحیح است و اگر دیگری را وكیل كنند و اوّل وكیل زن به وكیل مرد بگوید: مَتَّعْتُ مُوَكِلَّتی مُوَكِلَّكَ فِی الْمُدَّهِ الْمَعْلُومَهِ عَلَی الْمَهْرِ الْمَعْلُومِ، پس بدون فاصله وكیل مرد بگوید: قَبِلْتُ لِمُوَكِلی هكَذا صحیح میباشد

شرائط عقد

(مسأله 2366) عقد ازدواج چند شرط دارد:

اوّل: آنكه اگر مرد و زن قدرت خواندن صیغة عقد بعربی را داشته باشند،، بعربی بخوانند؛ ولی اگر مرد و زن نتوانند صیغه را بعربی صحیح بخوانند؛ به هر لفظی كه صیغه را بخوانند صحیح است و لازم هم نیست كه وكیل بگیرند امّا باید لفظی بگویند كه معنی

« زَوَّجْتُ (تاآخر) وقَبِلْتُ » را بفهماند

دوّم: مرد و زن یا وكیل آنها كه صیغه را می خوانند، قصد انشاء داشته باشند، یعنی اگر خود مرد و زن صیغه را می خوانند، زن به گفتن « زَوَّجْتُكَ نَفْسی » قصدش این باشد كه خود را زن او قرار دهد و با گفتن این لفظ پیمان زناشوئی میان خود و آن مرد ببندد و مرد به گفتن « قَبِلْتُ التَّزْویجَ » این پیمان و زن بودن او را برای خود قبول نماید، و اگر وكیل مرد و زن صیغه را می خوانند، به گفتن « زَوَّجْتُ (تا آخر) و قَبِلْتُ » قصدشان این باشد كه مرد و زنی كه آنان را وكیل كرده اند، زن و شوهر شوند و میان آنها زناشوئی

برقرار شود

سوّم: كسی كه صیغه را می خواند عاقل باشد، و بنابر احتیاط مستحّب بالغ باشد چه برای خود بخواند و چه از طرف دیگری وكیل شده باشد؛ ولی اگر نا بالغ ممیز، با قصد انشاء صیغة عقد را برای دیگری وكالتاً یا فضولتاً اجرا كند و او اجازه دهد یا برای خود با اذن یا اجازه ولّی عقد كند یا بعد از بلوغ، عقد قبل از بلوغ را، برای خود قبول كند، صحیح می باشد

چهارم: اگر وكیل زن و شوهر یا ولّی آنها صیغه را می خوانند، در عقد، زن و شوهر را معین كنند، مثلاً اسم آنها را ببرند یا به آنها اشاره نمایند، پس كسی كه چند دختر دارد، اگر به مردی بگوید زَوَجْتُكَ اِحْدی بَناتی (یعنی زن تو نمودم یكی از دخترانم را) و او بگوید قَبِلْتُ یعنی قبول كردم، چون در موقع عقد، دختر معین نبوده عقد باطل است

پنجم: زن و مرد با ازدواج راضی باشند، ولی اگر زن ظاهراً به كراهت اذن دهد و معلوم باشد قلباً راضی است، عقد صحیح است

(مسأله 2367) اگر در عقد یك حرف غلط خوانده شود كه معنی آن را عوض كند، عقد باطل است

(مسأله 2368) كسی كه دستور زبان عربی را نمی داند، اگر قرائتش صحیح باشد و معنای هر كلمه از عقد را جداگانه بداند واز هرلفظی معنای آن را قصد نماید می تواند عقد را بخواند

(مسأله 2369) اگر زنی را برای مردی بدون اجازة آنان عقد كنند وبعداً زن و مرد بگویند به آن عقد راضی هستیم، عقد صحیح است

(مسأله2370) اگر زن ومرد یا

یكی از آن دو را بازدواج مجبور نمایند وبعد از خواندن عقد راضی شوند وبگویند بآن عقد راضی هستیم، عقد صحیح است

(مسأله 2371) پدر وجدّ پدری می توانند برای فرزند نابالغ یا دیوانة خود كه به حال دیوانگی بالغ شده است وهمچنین اگر دیوانگی بعداز بلوغ بوده، ازدواج كنند وبعد از آنكه آن طفل بالغ شد یا دیوانه عاقل گردید، اگر ازدواجی كه برای او كرده اند مفسده ای نداشته، نمی تواند آن را بهم بزند واگر مفسده ای داشته، می تواند آن را بهم بزند

(مسأله2372) دختری كه به حدّبلوغ رسیده ورشیده است، یعنی مصلحت خود را تشخیص می دهد؛ اگر بخواهد شوهر كند؛ بنابر اقوی اجازة پدر یا جدّ پدری لازم نیست، هر چند كه بهتر آن است كه بدون نظر واجازة آنها اقدام به ازدواج نكند، ولی ازدواج با كره ای كه به حدّ رشد وتشخیص مصلحت نرسیده است، بدون اجازة پدر یا جدّ صحیح نیست

(مسأله2373) اگر پدر وجدّ پدری غائب باشند به طوری كه نشود ازآنان اذن گرفت ودختر هم احتیاج به شوهر كردن داشته باشد لازم نیست از پدر وجدّ پدری اجازه بگیرند وهمچنین اگر از ازدواج با كسی كه با دختر كفو است، را شرعاً و عرفاً منع كنند و دختر احتیاج به شوهر كردن داشته باشد و نیز اگر دختر باكره نباشد، در صورتی كه بكارتش به واسطة شوهر كردن از بین رفته باشد، اجازه پدر و جدّ لازم نیست

(مسأله 2374) اگر پدر، یا جدّ پدری برای پسر نابالغ خود زن بگیرد، پسر باید بعد از بالغ شدن، خرج آن زن را بدهد

(مسأله 2375)

اگر پدر یا جدّ پدری برای پسر نابالغ خود زن بگیرد، چنانچه پسر در موقع عقد مالی داشته، مدیون مهر زن است و اگر در موقع عقد مالی نداشته، پدر یا جدّ او باید مهر زن را بدهند

عیبهائی كه بواسطة آنها می شود عقد را بهم زد

(مسأله 2376) اگر مرد بعد از عقد بفهمد كه زن یكی از این هفت عیب را دارϠمی تواند عقد را بهم بزنϠ:

اوّل: دیوانگی

دوّم: مرض خوره

سوّم: مرض برص (پیسی)

چهارم: كوری

پنجم: شل بودن به طوری كه معلوم باشد

ششم: آنكه افضا شده، یعنی راه بول و حیض یا راه حیض و غائط او یكی شده باشد، ولی اگر راه حیض و غائط او یكی شده باشد بهم زدن عقد اشكال دارد و باید احتیاط شود

هفتم: آنكه گوشت، یا استخوانی یا غدّه ای در فَرْج او باشد كه مانع نزدیكی شود

(مسأله 2377) اگر زن بعد از عقد بفهمد كه شوهر او قبل از عقد دیوانه بوده یا بعداً دیوانه شده است یا قبل از عقد آلتِ مردی نداشته یا قبل از عقد عِنِین بوده است و نمی تواند وطی و نزدیكی نماید یا بعد از عقد بدون آنكه نزدیكی كرده باشد، عِنِّین شده یا تخم های او را قبل از عقد كشیده اند می تواند عقد را بهم بزند

(مسأله 2378) اگر مرد یا زن، به واسطة یكی از عیبهائی كه در دو مسأله پیش گفته شد، عقد را بهم بزند، باید بدون طلاق از هم جدا شوند

(مسأله 2379) اگر به واسطة آنكه مرد عِنِّین است و نمی تواند وطی و نزدیكی كند؛ زن عقد را بهم بزند، شوهر باید نصف

همر را بدهد ولی اگربه واسطة یكی از عیبهای دیگری كه گفته شد مرد یا زن عقد را بهم بزند، چنانچه مرد با زن نزدیكی نكرده باشد، چیزی بر او نیست و اگر نزدیكی كرده، باید تمام مِهر را بدهد

عدّه ای از زنها كه ازدواج با آنان حرام است

(مسأله 2380) ازدواج با زنهائی كه مثل مادر و خواهر و مادر زن با انسان محرم هستند، حرام است

(مسأله 2381) اگر كسی زنی را برای خود عقد نماید، اگر چه با او نزدیكی نكند، مادر و مادرِ آن زن و مادر پدر او هرچه بالا روند به آن مرد محرم می شوند

(مسأله2382) اگر زنی را عقد كند و با نزدیكی نماید، دختر و نوة دختری و پسری آن زن هر چه پائین روند، چه در وقت عقد باشند یا بعداً به دنیا بیایند، به آن مرد محرم می شوند

(مسأله 2383) اگر با زنی كه برای خود عقد كرده نزدیكی هم نكرده باشد، تا وقتی كه آن زن در عقد او است نمی تواند با دختر او ازدواج كند

(مسأله 2384) عمّه و خالة پدر و عمّه و خالة پدر ِ پدر و عمّه و خالة مادر و عمّه و خالة مادرِ مادر هر چه بالا روند، به انسان محرمند

(مسأله 2385) پدر و جّد شوهر، هر چه بالا روند و پسر و نوة پسری و دختری او هر چه

پائین آیند چه در موقع عقد باشند، یا بعداً به دنیا بیایند به زن او محرم هستند

(مسأله 2386) اگر زنی را برای خود عقد كند، دائمه باشد یا صیغه، تا وقتی كه آن زن در عقد او است، نمی تواند با

خواهر آن زن ازدواج نماید

(مسأله 2387) اگر زن خود را به ترتیبی كه در كتاب طلاق گفته می شود، طلاق رجعی دهد، در بین عدّه نمی تواند خواهر او را عقد نماید، بلكه در عدّة طلاق بائن هم كه بعداً بیان می شود، احتیاط مستحب آنست كه از ازدواج با خواهر او خودداری نماید و اگر زنی را متعه كرده باشد و مدّت او را بخشیده یا تمام شده باشد، بنابر اقوی در عدّة او می تواند با خواهر او به طور دائم یا موّقت ازدواج كند

(مسأله 2388) انسان نمی تواند بدون اجازة زنِ خود با خواهر زاده و برادر زادة او ازدواج كند ولی اگر بدون اجازة زنش آنان را عقد نماید و بعداً زن راضی شود و بگوید به آن عقد راضی هستم آن عقد صحیح و نافذ می شود

(مسأله 2389) اگر زن بفهمد شوهرش برادر زاده و خواهر زادة او را عقد كرده و حرفی نزند؛ چنانچه بعداً رضایت ندهد عقد آنان باطل است

(مسأله 2390) اگر انسان پیش از آنكه دختر عمّه یا دختر خاله خود را بگیرد با مادر آنان زنا كند، دیگر نمی تواند با آنان ازدواج نماید

(مسأله 2391) اگر با دختر عمّه یا دختر خالة خود ازدواج نماید و پیش از آنكه با آنان نزدیكی كند با مادرشان زنا نماید عقد آنان اشكال ندارد

(مسأله 2392) اگر با زنی غیر از عمّه و خالة خود زنا كند، احتیاط واجب آن است كه با دختر او ازدواج نكند، ولی اگر زنی را عقد نماید و با او نزدیكی كند، بعد با مادر او زنا كند،

آن زن بر او حرام نمی شود، و همچنین است اگر بعد از عقد پیش از آنكه با او نزدیكی كند با مادر او زنا نماید، ولی در این صورت احتیاط مستحّب آن است كه از آن زن جدا شود

(مسأله 2393) زن مسلمان نمی تواند به عقد كافر در آید، مرد مسلمان هم نمی تواند با زنهای كافره غیر اهل كتاب ازدواج نماید، ولی متعه كردن زن اهل كتاب مانند یهود و نصاری مانعی ندارد، بلكه ازدواج آنها به طور دوام نیز بنابر اقوی جائز است ولی این احتیاط ترك نشود كه در صورتی اقدام به ازدواج به طور دوام به آنها بكند كه متمّكن از ازدواج با زن مسلمان نباشد

(مسأله 2394) اگر با زنی كه در عدّة طلاق رجعی است زنا كند، آن زن بر او حرام می شود و اگر با زنی كه در عدّة متعه، یا طلاق بائن، یا عدّة وفات است، زنا كند بعداً می تواند او را عقد نماید، اگر چه احتیاط مستحّب آن است كه با او ازدواج نكند و معنای طلاق رجعی و طلاق بائن و عدّة متعه و عدّة وفات در احكام طلاق گفته خواهد شد

(مسأله 2395) اگر با زن بی شوهری كه در عدّه نیست زنا كند، بعداً می تواند آن زن را برای خود عقد نماید، ولی احتیاط مستحّب آن است كه صبر كند تا آن زن حیض ببیند بعد او را عقد نماید، و همچنین است اگر دیگری بخواهد آن زن را عقد كند

(مسأله 2396) اگر زنی را كه در عدّة دیگری است برای خود عقد كند، چنانچه مرد و

زن، یا یكی از آنان بدانند كه عدّة زن تمام نشده و بدانند عقد كردن زن در عدّه حرام است آن زن بر او محرم می شود، اگر چه مرد بعد از عقد كردن با آن زن نزدیكی نكرده باشد

(مسأله 2367) اگر زنی را برای خود عقد كند و بعد معلوم شود كه در عدّه بوده چنانچه هیچكدام نمی دانسته اند زن در عدّه است و نمی دانسته اند كه عقد كردن زن در عدّه حرام است، در صورتی كه مرد با او نزدیكی كرده باشد، آن زن بر او حرام ابدی می شود

(مسأله 2398) اگر انسان بداند زنی شوهر دارد و با او ازدواج كند باید از او جدا شود و بعداً هم نمی تواند او را برای خود عقد كند و همچنین است اگر نداند كه آن زن شوهر دارد ولی بعد از ازدواج با او نزدیكی كرده باشد

(مسأله 2399) زن شوهر دار اگر زنا بدهد بر مرد زنا كننده حرام ابدی می شود ولی بر شوهر خود حرام نمی شود و چنانچه توبه نكند و بر عمل خود باقی باشد، بهتر است كه شوهر، او را طلاق دهد ولی باید مهرش را بدهد

(مسأله 2400) زنی را كه طلاق داده اند و زنی كه صیغه بوده و شوهرش مدّت او را بخشیده یا مدّتش تمام شده، چنانچه بعد از مدّتی شوهر كند و بعد شك كند كه موقع عقدِ شوهر دوّم، عدّة شوهر اوّل تمام بوده یا نه، باید به شك خود اعتنا نكند

(مسأله 2401) مادر و خواهر و دختر پسری كه لواط داده بر لواط كننده حرام است

اگر چه لواط كننده و لواط دهنده بالغ نباشند ولی اگر گمان كند كه دخول شده؛ یا شك كند كه دخول شده یا نه، بر او حرام نمی شوند

(مسأله 2402) اگر با مادر یا خواهر یا دختر كسی ازدواج نماید وبعد از ازدواج با آن كس لواط كند آنها بر او حرام نمی شود هر چند بعد ازازدواج، دخول بر زوجه صورت نگرفته باشد

(مسأله 2403) اگر كسی در حال احرام كه یكی از كارهای حجّ است، با زنی ازدواج نماید عقد او باطل است، وچنانچه می دانسته كه زن گرفتن بر او حرام است، دیگر نمی تواند آن زن را عقد كند

(مسأله 2404) اگر زنی كه در حال احرام است با مردی كه در حال احرام نیست ازدواج كند، عقد او باطل است، واگر زن می دانسته كه ازدواج كردن در حال احرام حرام است، واجب است بعداً با آن مرد ازدواج نكند

(مسأله2405) اگر مرد طواف نساء را كه یكی از كارهای حجّ است، بجا نیاورد، زنش كه به واسطة مُحْرِم شدن بر او حرام شده بود حلال نمی شود، ونیز اگر زن طواف نسا ء نكند شوهرش بر او حلال نمی شود، ولی اگر بعداً طواف نساءرا انجام دهند به یكدیگر حلال می شوند

(مسأله 2406) اگر كسی دختر نابالغی را برای خود عقد كند وپیش از آنكه نُه سال دختر تمام شود، با او نزدیكی و دخول كند، چنانچه او را اِفضا نماید، هیچ وقت نباید با او نزدیكی كند

(مسأله2407) زنی را كه سه مرتبه طلاق داده اند بر شوهرش حرام میشود، ولی اگر با شرایطی كه در

كتاب طلاق گفته می شود با مرد دیگری ازدواج كند، شوهر اوّل می تواند دوباره اورا برای خود عقد نماید

اَحكامِ عقد دائم

(مسأله 2408) زنی كه عقد دائمی شده نباید ندون اجازة شوهر از خانه بیرون رود وباید خود را برای هر كامیابی جنسی كه او می خواهد تسلیم نماید وبدون عذر شرعی از نزدیكی او جلوگیری نكند واگر در اینها از شوهر اطاعت كند، تهیة غذا ولباس ومنزل او ولوازم دیگری كه در كُتُب دیگر تفصیلاً ذكر شده بر شوهر واجب است واگر تهیه نكند چه توانائی داشته با شد، مدیون زن است

(مسأله2409) اگر زن در كارهائی كه در مسأله پیش كفته شد اطاعت شوهر را نكند گناهكار است وحقّ غذا ولباس ومنزل وهمخوابی ندارد، ولی مهر او از بین نمی رود

(مسأله2410) مرد حق ندارد زن خود را به خدمت خانه مجبور كند

(مسأله 2411) مخارج سفر زن اگر بیشتر از مخارج وطن باشد با شوهر نیست ولی اگر شوهر مایل باشد كه زن را سفر را ببرد باید خرج سفر اورا بدهد

(مسأله 2412) زنی كه از شوهر اطاعت می كند اگر مطالبة خرجی كند وشوهر ندهد می تواند در هر روز به اندازة خرجی آن روز بدون اجازه از مال او بردارد واگر ممكن نیست چنانچه ناچار باشد كه معاش خود را تهیه كند، د رموقعی كه مشغول تهیه معاش است اطاعت شوهر بر او واجب نیست

(مسأله2413) مرد نمی تواند زن دائمی خود را به طوری ترك كند كه نه مثل زن شوهر دار با شد نه مثل زن بی شوهر، لكن واجب نیست هر چهار شب یك شب نزد

او بماند

(مسأله 2414) شوهر نمی تواند بیش از چهار ماه نزدیكی با عیال دائمی خود را ترك كند

(مسأله2415) اگر در عقد دائمی مهر را معین نكنند، عقد صحیح است و چنانچه مرد با زن نزدیكی كند، باید مهر او را مطابق مهر زنهائی كه مثل او هستند بدهد

(مسأله 2416) اگر موقع خواندن عقد دائمی برای دادن مهر مدّتی معین نكرده باشند، زن می تواند پیش از گرفتن مهر از نزدیكی كردن شوهر جلوگیری كند، چه شوهر توانائی دادن مهر را داشته با شد، چه نداشته باشد ولی اگر پیش از گرفتن مهر به نزدیكی راضی كود وشوهر با او نزدیكی كند دیگر نمی تواند بدون عذر شرعی از نزدیكی شوهر جلو گیری نماید

مُتْعه یا صیغه

(مسأله 2417) صیغه كردن زن اگر چه برای لذّت بردن هم نبا شد صحیح است

(مسأله 2418) شوهر بیش از چهار ماه نباید نزدیكی با متعةخود را ترك كند

(مسأله 2419) زنی كه صیغه می شود اگر در عقد شرط كند كه شوهر با او نزدیكی نكند عقد وشرط او صحیح است وشوهر فقط می تواند لذّتهای دیگر از او ببرد، ولی اگر بعداً به نزدیكی راضی شود، شوهر می تواند با او نزدیكی نماید

(مسأله 2420) زنی كه صیغه شده اگر چه آبستن شود، حق خرجی ندارد

(مسأله 2421) زنی كه صیغه شده حق همخوابی ندارد واز شوهر ارث نمی برد، وشوهر هم از او ارث نمی برد

(مسأله 2422) زنی كه صیغه شده اگر نداند كه حق خرجی وهم خوابی ندارد عقد او صحیح است، وبرای آنكه نمی دانسته حقّی به شوهر پیدا نمی كند

(مسأله 2423) زنی

كه صیغه شده، می تواند بدون اجازة شوهر از خانه بیرون برود، ولی اگر به واسطه بیرون رفتن، حقّ شوهر از بین می رود، بیرون رفتن او حرام است

(مسأله 2424) اگر زنی مردی را وكیل كند كه به مدّت ومبلغ معین اورا برای خود صیغه نماید، چنانچه مرد او را برای عقد دائم خود در آورد یا به غیر از مدّت یا مبلغی كه معین شده اورا صیغه كند، وقتی آن زن فهمید، اگر بگوید راضی هستم عقد صحیح وگرنه باطل است

(مسأله 2425) پدر وجدّ پدری می توانند برای محرم شدن، یك ساعت یا دو ساعت زنی را به عقد پسر نابا لغ خود در آورند، ونیز می توانند دختر نابالغ خود را برای محرم شدن، به عقد كسی در آورند، ولی باید آن عقد برای دختر مفسده نداشته با شد

(مسأله 2426) اگر پدر یا جدّپدری، طفل خود را كه در محلّ دیگری است و نمی داند زنده است یا مرده، برای محرم شدن به عقد كسی در آورد، بر حسب ظاهر محرم بودن حاصل می شود وچنانچه بعداًمعلوم شود كه در موقع عقد آن دختر زنده نبوده، عقد باطل است وكسانی كه به واسطة عقد ظا هراً محرم شده بودند، نا محرمند

(مسأله2427) اگر مرد مدّت صیغه را ببخشد چنانچه با او نزدیكی كرده، با ید تمام چیزی را كه قرار گذاشته به او بدهد واگر نزدیكی نكرده، باید نصف آن را بدهد

(مسأله 2428) مرد می تواند زنی را كه صیغة او بوده و هنوز عدّه اش تمام نشده به عقد دائم خود در آورد یا اینكه دوباره صیغه نماید، ولی

در موقعی كه هنوز صیغة او است و مدّت تمام نشده است اگر بخواهد او را به عقد دائم خود در بیاورد باید اوّل مدّت او را ببخشد و سپس او را به عقد دائم خود در بیاورد

احكام نگاه كردن

(مسأله 2429) نگاه كردن مرد به بدن زن نا محرم و همچنین نگاه كردن به موی آنان، چه با قصد لذّت و چه بدون آن، حرام است و نگاه كردن به صورت و دستها اگر به قصد لذّت باشد، حرام است، ولی بدون قصد لذّت حرام نیست و نیز نگاه كردن زن به بدن مرد به جز صورت و دستها حرام می باشد و نگاه كردن به صورت و بدن و موی دختر نا بالغ اگر به قصد لذّت نباشد و به واسطة نگاه كردن هم انسان نترسد كه به حرام بیفتد اشكال ندارد، ولی بنا بر احتیاط باید جاهائی را كه مثل ران و شكم معمولاً می پوشانند، نگاه نكند

(مسأله 2430) اگر انسان بدون قصد لذّت به آن قسمت از بدن زنهای كافر كه معمولاً نمی پوشانند نگاه كند در صورتی كه نترسد به حرام بیفتد، اشكال ندارد

(مسأله 2431) زن باید بدن و موی خود را از مرد نامحرم بپوشاند؛ بلكه احتیاط واجب آن است كه بدن و موی خود را پسری هم كه بالغ نشده ولی خوب و بد را می فهمد و به حدّی رسیده كه مورد نظر شهوانی است، بپوشاند

(مسأله 2432) نگاه كردن به عورت دیگری حرام است، اگر چه از پشت شیشه یا در آئینه یا آب صاف و مانند اینها باشد و احتیاط واجب آنست كه به

عورت بچّه ممیز هم نگاه نكنند ولی زن و شوهر می توانند به تمام بدن یكدیگر نگاه كنند

(مسأله 2433) مردو زنی كه بایكدیگر محرمند، اگر قصد لذّت نداشته باشند می توانند غیر از عورت به تمام بدن بدن یكدیگر نگاه كنند

(مسأله 2434) مرد نباید باقصد لذّت به بدن مرد دیگر نگاه كند و نگاه كردن زن هم به بدن زن دیگر با قصد لذّت حرام است

(مسأله 2435) عكس برداشتن مرد از زن نامحرم حرام نیست ولی اگر برای عكس برداشتن مجبور شود كه حرام دیگری انجام دهد مثلاً دست به بدن او بزند نباید عكس او را بردارد و اگر زن نامحرمی را بشناسد در صورتی كه آن زن مُتَهَتَّك نباشد، به عكس او نگاه كند

(مسأله 2436) اگر در حال ناچاری، زن بخواهد زن دیگر یا مردی غیر از شوهر خود را تنقیه كند؛ یا عورت او را او را آب بكشد، باید چیزی در دست كند كه دست او به عورت آنها نرسد و همچنین است اگر مرد بخواهد مرد دیگر، یا زنی غیر از زن خود را تنقیه كند، یا عورت او را آب بكشد

(مسأله 2437) اگر مرد برای معالجة زن نامحرم ناچار باشد كه او را نگاه كند و دست به بدن او بزند اشكال ندارد، ولی اگر با نگاه كردن بتواند معالجه كند نباید دست به بدن او بزند و اگر با دست زدن بتواند معالجه كند، نباید او او را نگاه كند

(مسأله 2438) اگر انسان برای معالجة كسی ناچار شود كه به عورت او نگاه كند چنانچه ضرورت با نگاه كردن در آئینه مرتفع

می شود آئینه را در مقابل گذاشته و دران نگاه كند ولی اگر چاره ای جز نگاه كردن به عورت نباشد اشكال ندارد

مسائل متفرّقه زناشوئی

(مسأله 2439) كسی كه به واسطة نداشتن زن به حرام می اففتد، واجب است زن بگیرد و همچنین زنی كه به واسطة نداشتن شوهر به حرام می افتد واجب است اقدام به شوهر كردن نماید

(مسأله 2440) اگر شوهر در عقد شرط كند كه زن باكره باشد و بعد از عقد معلوم شود كه باكره نبوده، می تواند عقد را بهم بزند (مسأله 2441) اگر مرد و زن نامحرم در محلّ خلوتی باشند كه كسی در آنجا نباشد و دیگری هم نمی تواند وارد شود، چنانچه بترسند كه به حرام بیفتند باید از آنجا بیرون بروند و نمازشان درآنجا صحیح نیست ولی اگر طوری باشد كه كس دیگر بتواند وارد شود یا بچّه ای كه خوب و بد را می فهمد درآنجا باشد، اشكال ندارد

(مسأله 2442) اگر مرد مهر زن را در عقد معین كند و قصدش این باشد كه آن را ندهد، عقد صحیح است ولی مهر را باید بدهد

(مسأله 2443) مسلمانی كه منكر خدا یا معاد یا پیغمبر شود، یا حكم ضروری دین، یعنی حكمی را كه مسلمانان جزء دین اسلام می دانند، مثل واجب بودن نماز و روزه انكار كند، در صورتی كه بداند آن حكم ضروری دین است و انكار آن، انكار نبوّت پیغمبر (صلّی الله علیه وآله) است، مرتّد است

(مسأله 2444) اگر زن پیش از آنكه شوهرش با او نزدیكی كند به طوری كه در مسأله پیش گفته شد مرتد شود؛ عقد او

باطل می گردد و همچنین است اگر بعد از نزدیكی مرتد شود ولی یائسه باشد، امّا اگر یائسه نباشد، باید به دستوری كه در احكام طلاق گفته خواهد شد عدّه نگهدارد؛ پس اگر در بین عدّه مسلمان شود عقد باقی و اگر تا آخر عدّه مرتدّ بماند، عقد باطل است و معنای یائسه در مسأله 437 گذشت

(مسأله 2445) كسی كه مسلمان زاده است چنانچه بعد از بالغ شدن اظهار اسلام كند، اگر مرتد شود زنش بر او حرام می شود و باید به مقداری كه در احكام طلاق گفته می شود عدّة وفات نگهدارد ودر اصطلاح به چنین شخصی مُرْتَدّ فطری می گویند

(مسأله 2446) مردی كه از پدر و مادر غیر مسلمان به دنیا امده و مسلمان شده اگر پیش از نزدیكی با عیالش مُرتدّ شود، عقد او باطل می گردد و اگر بعد از نزدیكی مرتّد شود، چنانچه زن او درسن زنهائی باشد كه حیض می بینند باید آن زن به مقداری كه در احكام طلاق گفته می شود عدّه نگهدارد، پس اگر پیش از تمام شدن عدّه، شوهر او مسلمان شود عقد باقی وگرنه باطل است

(مسأله 2447) اگر زن در عقد با مرد شرط كند كه او را از شهر بیرون نبرد و مرد هم قبول كند؛ نباید زن را از آن شهر بیرون ببرد

(مسأله 2448) اگر زن انسان، از شوهر سابقش دختری داشته باشد؛ انسان می تواند آن دختر را برای پسر خود كه از آن زن نیست، عقد كند و همچنین اگر زن انسان از شوهر سابقش پسری داشته باشد انسان می تواند دختر خود را كه

از آن زن نیست به ازدواج آن پسر در بیاورد و نیز اگر دختری را برای پسر خود عقد كند می تواند با مادر آن دختر ازدواج نماید

(مسأله 2449) اگر زنی از زنا آبستن شود، جایز نیست بچّه اش را سقط كند

(مسأله 2450) اگر كسی با زنی كه شوهر ندارد و در عدّة كسی هم نیست، زنا كند، چنانچه بعد او را عقد كند و بچّه ای از آنان پیدا شود، در صورتی كه ندانند از نطفةحلال است یا حرام، آن بچّه حلال زاده است

(مسأله 2451) اگر مرد نداند كه زن در عدّه است و با او ازدواج كند، چنانچه زن هم نداند و بچّه ای از آنان به دنیا بیاید، حلال زاده است و شرعاً فرزند هر دو می باشد؛ ولی اگر زن می دانسته كه در عدّه است و می دانسته كه در عقد عدّه حرام است شرعاً بچّه؛ فرزند پدر است و در هر دو صورت عقد آنان باطل است و به یكدیگر حرام می باشند

(مسأله 2452) اگر زن بگوید یائسه ام نباید حرف او را قبول كرد، ولی اگر بگوید شوهر ندارم با در عدّه نیستم حرف او قبول می شود

(مسأله 2453) اگر بعد از انكه انسان با زنی ازدواج كرد، كسی بگوید آن زن شوهر داشته و زن بگوید نداشتم، چنانچه شرعاً ثابت نشود كه زن شوهر داشته، باید حرف زن را قبول كرد

(مسأله 2454) اگر زنی كه آزاد و مسلمان و عاقل است دختری داشته باشد، تا هفت سال دختر تمام نشده پدر نمی تواند او را از مادرش جدا كند

(مسأله 2455)

مستحبّ است در شوهر دادن دختری كه بالغه است یعنی مكلّف شده عجله كنند، حضرت صادق (علیه السّلام) فرمودند: « یكی از سعادتهای مرد آن است كه دخترش در خانة او حیض نبیند »

(مسأله 2456) اگر زن مهر خود را به شوهر صلح كند كه زن دیگر نگیرد، احتیاط واجب آن است كه زن مهر را نگیرد و شوهر هم با زن دیگر ازدواج نكند

(مسأله 2457) كسی كه از زنا به دنیا آمده، اگر زن بگیرد و بچّه ای پیدا كند آن بچّه حلال زاده است

(مسأله 2458) هر گاه مرد در روزة ماه رمضان یا در حال حیض زن با او نزدیكی كند معصیت كرده، ولی اگر بچپه ای از انان به دنیا بیاید حلال زاده است

(مسأله 2459) زنی كه یقین دارد شوهرش در یفر مرده اگر بعد از عدّة وفات كه مقدار آن در احكام طلاق گفته خواهد شد؛ شوهر كند و شوهر اوّل از سفر برگردد باید از شوهر دوّم جدا شود و به شوهر اوّل حلال است ولی اگر شوهر دوّم با او نزدیكی كرده باشد؛ زن باید عدّه نگهدارد و شوهر دوّم باید مهر او را مطابق زنهائی كه مثل او هستند بدهد ولی خرج عدّه ندارد

احكام شیر دادن

(مسأله 2460) اگر زنی بچّه ای را با شرائطی كه در مسأله 2470 گفته خواهد شد، شیر دهد، آن بچّه به این عدّه محرم می شود:

اوّل: خود زن و آن را مادر رضاعی می گویند

دوّم: شوهر زن كه شیر مال او است و او را پدر رضاعی می گویند

سوّم: پدر و مادر آن زن هر چه

بالا روند: اگر چه پدر و مادر رضاعی او باشند

چهارم: بچّه هائی كه از آن زن بدنیا آمده اند، یا بدنیا می آیند

پنجم: بچّه های اولاد آن زن هر چه پائین روند، چه از اولاد او بدنیا آمده، یا اولاد و آن بچّه ها را شیر داده باشند

ششم: خواهر و برادر آن زن اگر چه رضاعی باشند یعنی به واسطة شیر خوردن، با آن زن خواهر و برادر شده باشند

هفتم: عمو و عمّة آن زن اگر چه رضاعی باشند

هشتم: دائی و خالة آن زن اگر چه رضاعی باشند

نهم: اولاد شوهر آن زن كه شیر مال آن شوهر است، هر چه پائین روند اگر چه اولاد رضاعی او باشند

دهم: پدر و مادر شوهر آن زن كه شیر مال آن شوهر است، هر چه بالا روند

یازدهم: خواهر و برادر شوهری كه شیر مال او است اگر چه خواهر و برادر رضاعی او باشند

دوازدهم: عمو و عمّه و دائی و خاله شوهری كه شیر مال او است هر چه بالا روند؛ اگر چه رضاعی باشند و نیز عدّة دیگری هم كه در مسائل بعد گفته می شود، به واسطة شیر دادن محرم می شوند

(مسأله 2461) اگر زنی بچّه ای را با شرایطی كه در مسأله 2470 گفته می شود شیر دهد، پدر آن بچّه نمی تواند با دختر هائی كه از آن زن به دنیا آمده اند ازدواج كند و نیز نمی تواند دختر های شوهری را كه شیر مال او است برای خود عقد نماید بلكه احتیاط واجب آن است كه دختر های رضاعی او را هم

برای خود عقد ننماید ولی جایز است با دختر های رضاعی آن زن ازدواج كند، اگر چه احتیاط مستحّب آن است كه با آنان هم ازدواج نكند، و نگاه محرمانه یعنی نگاهی كه انسان می تواند به محرمهای خود كند به آنان ننماید

(مسأله 2462) اگر زنی بچّه ای را با شرایطی كه در مسأله 2477 گفته می شود شیر دهد، شوهر آن زن كه صاحب شیر است به خواهر های آن بچّه محرم نمی شود، ولی احتیاط مستحّب آن است كه با آنان ازدواج ننماید و نیز خویشان شوهر به خواهر و برادر

آن بچّه محرم نمی شوند

(مسأله 2463) اگر زنی بچّه ای را شیر دهد؛ به برادر های آن بچّه محرم نمی شود و نیز خویشان آن زن به برادر و خواهر بچّه ای كه شیر خورده، محرم نمی شوند

(مسأله 2464) اگر انسان با زنی كه دختری را شیر كامل داده ازدواج كند و با آن زن نزدیكی نماید، دیگر نمی توان آن دختر را برای خود عقد كند

(مسأله 2465) اگر انسان با دختری ازدواج كند، دیگر نمی تواند با زنی كه آن دختر را شیر كامل داده ازداج نماید

(مسأله 2466) انسان نمی تواند با دختری كه مادر، یا مادر بزرگ انسان او را شیر كامل داده ازدواج كند و نیز اگر زن پدر انسان از شیر پدر او دختری را شیر داده باشد؛ انسان نمی تواند با آن دختر ازداج نماید و چنانچه دختر شیر خواری را برای خود عقد كند، بعد مادر یا مادر بزرگ، یا زن پدر او از شیر همان پدر آن دختر را شیر

دهد، عقد باطل می شود

(مسأله 2467) با دختری كه خواهر، یا زن برادر انسان از شیر برادرش او را شیر كامل داده، نمی شود ازدواج كرد و همچنین است اگر خواهر زاده؛ یا برادر زاده، یا نوة خواهر، یا نوة برادر انسان آن دختر را شیر داده باشد

(مسأله 2468) اگر زنی بچّه دختر خود را شیر دهد، آن دختر به شوهر خود حرام می شود و همچنین است اگر بچّه ای را كه شوهر دخترش از زن دیگر دارد شیر دهد ولی اگر بچّه پسر خود را شیر دهد، زن پسرش كه مادر آن طفل شیر خوار است بر شوهر خود حرام نمی شود

(مسأله 2469) اگر زن پدر دختری، بچّة شوهر آن دختر را از شیر آن پدر شیر دهد، آن دختر به شوهر خود حرام می، چه بچّه از همان دختر یا از زن دیگر شوهر او باشد

شرائط شیر دادنی كه علّت محرم شدن است

(مسأله 2470) شیز دادنی كه علّت محرم شدن است هشت شرط دارد:

اوّل: بچّه شیر زن زنده را بخورد، پس اگر از پستان زنی كه مرده است شیر بخورد تأثیر ندارد

دوّم: شیر آن زن از حرام نباشد، پس اگر شیر بچّه ای را كه از زنا بدنیا آمده به بچّه دیگر بدهند، به واسطة آن شیر، بچّه به كسی محرم نمی شود

سوّم: بچّه شیر را از پستان بمكد، پس اگر شیر را در گلوی او بریزند لازم است كسانی كه به واسطة شیر خوردن به آن بچّه محرم می شوند با او ازدواج نكنند و نگاه محرمانه هم به او ننمایند

چهارم: شیر، خالص و با چیز دیگر مخلوط نباشد

پنجم: شیر از یك شوهر باشد پس اگر زن شیر دهی را طلاق دهند، بعد شوهر دیگری

كند و از او آبستن شود و تا موقع زائیدن شیری كه از شوهر اوّل داشته باقی باشد و مثلاً هشت دفعه پیش از زائیدن از شیر شوهر اوّل و هفت دفعه بعد از زائیدن از شوهر دوّم به بچّه ای بدهد، آن بچّه به كسی محرم نمی شود

ششم: بچّه به واسطة مرض شیر را قی نكند، بنا بر احتیاط واجب كسانی كه به واسطة شیر خوردن به آن بچّه محرم می شوند، باید با او ازدواج نكنند و نگاه محرمانه هم به او ننمایند

هفتم: پانزده مرتبه، یا یك شبانه روز به طوری كه در مسألة بعد گفته میشود شیر سیر بخورد، یا مقداری شیر به او بدهند كه بگویند از آن شیر استخوانش محكم شده و گوشت در بدنش روئیده است، بلكه اگر ده مرتبه هم به او شیر دهند، احتیاط مستحّب آن است كسانی كه به واسطة شیر خوردن او به او محرم می شوند، با او ازدواج نكنند و نگاه محرمانه هم به او ننمایند

هشتم: دو سال بچّه تمام نشده باشد و اگر بعد از تمام شدن دو سال، او را شیر دهند به كسی محرم نمی شود، بلكه اگر مثلاً پیش از تمام شدن دو سال، چهارده مرتبه و بعد از آن، یك مرتبه شیر بخورند، به كسی محرم نمی شود، ولی چنانچه از موقع زائیدن زن شیر ده بیشتر از دو سال گذشته باشد و شیر او باقی باشد و بچّه ای را شیر دهد آن بچه به كسانی كه

گفته شد، محرم می شود

(مسأله 2471) باید بچّه در بین یك شبانه روز غذا یا شیر كی دیگر را نخورد ولی اگر كمی غذا بخورد كه نگویند در بین، غذا خورده اشكال ندارد و نیز باید پانزده مرتبه را از شیر یك زن بخورد و در بین پانزده مرتبه، شیر كسِ دیگر را نخورد و در هر دفعه بدون فاصله شیر بخورد، ولی اگر در بین شیر خوردن نفس تازه كند، یا كمی صبر كند، كه از اوّلی كه پستان در دهان می گیرد تا وقتی سیر می شود، یك دفعه حساب شود، اشكال ندارد

(مسأله 2472) اگر زن از شیر شوهر خود بچّه ای را شیز دهد، بعد شوهر دیگر كند و از شیر آن شوهر هم بچّة دیگر را شیر دهد آن دو بچّه به یكدیگر محرم نمی شوند، اگر چه بهتر است با هم ازدواج نكنند و نگاه محرمانه به یكدیگر ننمایند

(مسأله 2473) اگر زن از شیر یك شوهر چندین بچّه را شیر دهد، همة آنان به یكدیگر و به شوهر و به زنی كه آنان را شیر داده، محرم می شوند

(مسأله 2474) اگر كسی چند زن داشته باشد و هر كدام آنان با شرایطی كه گفتیم بچّه را شیر دهد، همة آن بچّه ها به یكدیگر و به آن مرد و به همة آن زنها محرم می شوند

(مسأله 2475) اگر كسی دو زن شیر ده داشته باشد و یكی از آنان بچّه ای را مثلاّهشت مرتبه و دیگری هفت مرتبه شیر بدهد آن بچّه به كسی محرم نمی شود

(مسأله 2476) اگر زنی از شیر یك شوهر

پسر و دختری را شیر كامل بدهد خواهر و برادر آن دختر به خواهر و برادر آن پسر محرم نمی شوند

(مسأله 2477) انسان نمی تواند بدون اذن زن خود، با زنهائی كه به واسطة شیر خوردن، خواهر زاده و برادر زادة زن او شده اند ازدواج كند و نیز اگر با پسری لواط كند، نمی تواند با دختر و خواهر و مادر و مادر بزرگ آن پسر كه رضاعی هستند یعنی به واسطة شیر خوردن، دختر و خواهر و مادر او شده اند ازدواج نماید

(مسأله 2478) زنی كه برادر انسان را شیر داده به انسان محرم نمی شود، اگر چه احتیاط مستحّب آن است كه با او ازدواج نكند

(مسأله 2479) انسان نمی تواند با دو خواهر، اگر چه رضاعی باشند یعنی به واسطة شیر خوردن، خواهر یكدیگر شده باشند ازدواج كند؛ و چنانچه دو زن را عقد كند و بعد بفهمد خواهر بوده اند، در صورتی كه عقد آنان در یك وقت بوده، هر دو باطل است و اگر در یك وقت نبوده عقد اوّلی صحیح و عقد دوّمی باطل می باشد

(مسأله 2480) اگر زن از شیر شوهر خود كسانی را كه گفته می شود شیر دهد، شوهرش بر او حرام نمی شود، اگر چه بهتر است احتیاط كنند:

اوّل: برادر و خواهر خود را

دوّم: عمو و عمّه و دائی و خالة خود را

سوّم: اولاد عمو و اولاد دائی خود را

چهارم: برادر زادة خود را

پنجم: برادر شوهر، یا خواهر شوهر خود را

ششم: خواهر زادة خود، با خواهر زادة شوهرش را

هفتم: عمو و عمّه و دائی

و خالة شوهرش را

هشتم: نوة زن دیگر شوهر خود را

(مسأله 2481) اگر كسی دختر عمّه یا دختر خالة انسان را شیر دهد به انسان محرم نمی شود ولی احتیاط مستحّب آن است كه از ازدواج با او خودداری نماید

آداب شیر دادن

(مسأله 2482) برای شیر دادن بچّه بهتر از هر كس مادر او است و سزاوار است كه مادر برای شیردادن از شوهر خود مزد نگیرد و خوب است كه شوهر مزد بدهد و اگر مادر بخواهد بیشتر از دایه مزد بگیرد، شوهر می تواند بچّه را از او گرفته و به دایه بدهد

(مسأله 2483) مستحّب است دایه ای كه برای طفل می گیرند، دارای عقل و عفّت و صورت نیكو باشد و مكروه است كم عقل یا بد صورت، یا بد خُلق، یا زنازاده باشد و نیز مكروه است زنی را دایه بگیرند كه شیرش از بچّه ای است كه از زنا به دنیا آمده است

مسائل متفرقه شیر دادن

(مسأله 2484) مستحّب است از زنها جلوگیری كنند كه هر بچّه ای را شیر ندهند، زیرا ممكن است فراموش شود كه به چه كسانی شیر داده اند و بعداً دو نفر محرم با یكدیگر ازدواج نمایند

(مسأله 2485) كسانی كه به واسطة شیر خوردن، خویشی پیدا می كنند مستحّب است یكدیگر را احترام نمایند، ولی از یكدیگر ارث نمی برند و حقّهای خویشی، كه انسان با خویشان خود دارد برای آنان نیست

(مسأله 2486) در صورتی كه ممكن باشد، مستحّب است بچّه را دو سال تمام شیر بدهند

(مسأله 2487) اگر به واسطة شیر دادن، حقِّ شوهر از بین نرود، زن می تواند بدون اجازة شوهر؛ بچة كسِ دیگر را شیر دهد، ولی جایز نیست بچّه ای را شیر دهد كه به واسطة شیر دادن به آن بچّه به شوهر خود حرام شود مثلاً اگر شوهر او دختر شیر خواری را برای خود عقد كرده باشد، زن

نباید آن دختر را شیر دهد، چون اگر آن دختر را شیر دهد، خودش مادر زن شوهر می شود و بر او حرام می گردد

(مسأله 2488) اگر كسی بخواهد زن برادرش به او محرم شود؛ باید دختر شیر خواری را مثلاً دو روزه برای خود صیغه كند و در آن دو روز با شرائطی كه در مسأله 2470 گفته شد زن برادرشآن دختر را شیر دهد

(مسأله 2489) اگر مرد پیش از آنكه زنی را برای خود عقد كند، بگوید به واسطة شیر خوردن، آن زن براو حرام شده: مثلاً بگوید شیر مادر او را خورده؛ چنانچه تصدیق او ممكن باشد، نمی تواند با آن زن ازدواج كند و اگر بعد از عقد بگوید و خود زن هم حرف او را قبول نماید، عقد باطل است پس اگر مرد با او نزدیكی نكرده باشد، یا نزدیكی كرده باشد، ولی در وقت نزدیكی كردن، زن بداند بر آن مرد حرام است، مهر ندارد و اگر بعد از نزدیكی بفهمد كه بر آن مرد حرام بوده، شوهر باید مهر او را مطابق زنهائی كه مثل او هستند، بدهد

(مسأله 2490) اگر زن پیش از عقد بگوید به واسطه شیر خوردن بر مردی حرام شده، چنانچه تصدیق او ممكن باشد نمی تواند با آن مرد ازدواج كند و اگر بعد از عقد بگوید، مثل صورتی است كه مرد بعد از عقد بگوید كه زن براو حرام است و حكم آن در مسألة پیش گفته شد

(مسأله 2491) شیر دادنی كه علّت محرم شدن است به دو چیز ثابت می شود:

اوّل: خبر دادن عدّه ای كه انسان

از گفتة آنان یقین پیدا كند

دوّم: شهادت دو مرد عادل یا چهار زن كه عادل باشند، ولی باید شرائط شیر دادن را هم بگویند مثلاً بگویند ما دیده ایم كه فلان بچّه بیست و چهار ساعت از پستان فلان زن شیر خورده و چیزی هم در بین نخورده و همچنین سائر شرطها را كه در مسأله 2470 در صفحة 488 گفته شد شرح دهند، ولی اگر معلوم باشد كه شرائط را می دانند و در عقیده با هم مخالف نیستند و با مرد و زن هم در عقیده مخالفت ندارند لازم نیست شرائط را شرح دهند

(مسأله 2492) اگر شك كنند بچّه به مقداری كه علّت محرم شدن است، شیر خورده یا نه، یا گمان داشته باشند كه به آن مقدار شیر خورده بچّه به كسی محرم نمی شود ولی بهتر آن است كه احتیاط كنند

طلاق

اَحكامِ طَلاق

(مسأله 2493) مردی كه زن خود را طلاق می دهد؛ باید عاقل و بالغ باشد و به اختیار خود طلاق دهد و اگر او را مجبور كنند كه زنش را طلاق دهد طلاق باطل است و نیز باید قصد طلاق داشته باشد؛ پس اگر صیغة طلاق را به شوخی بگوید، صحیح نیست

(مسأله 2494) زن باید در وقت طلاق از خون حیض و نفاس پاك باشد و شوهرش در آن پاكی یا در حال نفاس یا حیض كه پیش از این پاكی بود با او نزدیكی نكرده باشد و تفصیل این دو شرط در مسائل آینده گفته می شود

(مسأله 2495) طلاق دادن زن در حال حیض یا نفاس در سه صورت صحیح است:

اوّل: آنكه شوهرش

بعد از ازدواج با او نزدیكی نكرده باشد

دوّم: آبستن باشد و اگر معلوم نباشد كه آبستن است و شوهرش در حال حیض طلاقش بدهد، بعد بفهمد آبستن بوده، اشكال ندارد

سوّم ك مرد به واسطة غائب بودن یا مشقّت داشتن تحقیق نتواند یا برایش مشكل باشد كه پاك بودن زن را بفهمد

(مسأله 2496) اگر زن را از خون حیض پاك بداند و طلاقش دهد بعد معلوم شود كه موقع طلاق در حال حیض بوده طلاق او باطل است و اگر او را در حیض بداند و طلاقش دهد بعد معلوم شود پاك بوده، طلاق او صحیح است

(مسأله2497) كسی كه میداند زنش در حال حیض یا نفاس است، اگر غائب شود مثلاً مسافرت كند و بخواهد او را طلاق دهد، باید تا مدّتی كه معمولاّ زنها از حیض یا نِفاس پاك می شوند، صبر كند

(مسأله 2498) اگر مردی كه غائب است بخواهد زن خور را طلاق دهد، چنانچه بتواند اطلّاع پیدا كند كه زن او در حال حیض یا نفاس است یا نه، اگر چه اطلاع او از روی عادت حیض زن؛ یا نشانه های دیگری باشد كه در شرع معّین شده باید تا مدّتی كه معمولاً زنها از حیض یا نفاس پاك می شوند صبر كند

(مسأله 2499) اگر با عیالش كه از خون حیض و نفاس پاك است نزدیكی كند و بخواهد طلاق دهد باید صبر كند تا دوباره حیض ببیند و پاك شود، ولی زنی را كه نُه سالش تمام نشده، یا آبستن است؛ اگر بعد از نزدیكی طلاق دهند، اشكال ندارد و همچنین است اگر یائسه باشد و

مراد از یائسه در مسأله 437 كذشت

(مسأله 2500) هر گاه با زنی كه از خون حیض و نفاس پاك است نزدیكی كند و در همان پاكی طلاقش دهد اگر بعد معلوم شود كه موقع طلاق آبستن بوده، اشكال ندارد

(مسأله 2501) اگر با زنی كه از خون حیض و نفاس پاك است نزدیكی كند و مسافرت نماید، چنانچه بخواهد در سفر طلاقش دهد، باید به قدری كه زن معمولاً بعد از آن پاكی خون می بیند و دوباره پاك می شود، صبر كند

(مسأله 2502) اگر مرد بخواهد زن خود را كه به واسطة مرضی حیض نمی بیند طلاق دهد، باید از وقتی كه با او نزدیكی كرده تا سه ماه از اجماع با او خودداری نماید و بعد او را طلاق دهد

(مسأله 2503) طلاق باید به صیغة عربی صحیح خوانده شود و دو مرد عادل آن را بشنوند و اگر خود شوهر بخواهد صیغة طلاق را بخواند و اسم زن او مثلاً فاطمه باشد باید بگوید: زَوْجَتی فاطِمَهُ طالِقٌ یعنی زن من فاطمه رها است و اگر دیگری را وكیل كند كه آن وكیل باید بگوید: زَوْجَهُ مُوَكِلی فاطِمَهُ طالِقٌ

(مسأله 2504) زنی كه صیغه شده، مثلاً یك ماهه یا یك ساله او را عقد كرده اند طلاق ندارد و رها شدن او به این است كه مدّتش تمام شود، یا مرد مدّت را به او ببخشد به این ترتیب كه بگوید: مدّت را به تو بخشیدم و شاهد گرفتن و پاك بودن زن از حیض لازم نیست

عدّة طلاق

(مسأله 2505) زنی كه نُه سالش تمام نشده و زن یائِسه عدّه ندارد؛

یعنی اگر چه شوهرش با او نزدیكی كرده باشد، بعد از طلاق می تواند فوراً شوهر كند

(مسأله 2506) زنی كه نُه سالش تمام شده و یائسه نیست اگر شوهرش با او نزدیكی كند و طلاقش دهد، بعد از طلاق باید عدّه نگهدارد، یعنی بعد از آنكه در پاكی طلاقش داد، به قدری صبر كند كه دوباره حیض ببیند و پاك شود و همین كه حیض سوّم را دید عدّه او تمام می شود و می تواند شوهر كند ولی اگر پیش از نزدیكی كردن با او طلاقش بدهد عدّه ندارد، یعنی می تواند بعد از طلاق فوراً شوهر كند

(مسأله 2507) زنی كه حیض نمی بیند اگر در سن زنهائی باشد كه حیض می بینند، چنانچه شوهرش بعد از نزدیكی كردن او را طلاق دهد، باید بعد از طلاق تا سه ماه عدّه نگهدارد

(مسأله 2508) زنی كه عدّه او سه ماه است، اگر اوّل ماه طلاقش بدهند باید سه ماه هلالی یعنی از موقعی كه ماه دیده می شود تا سه ماه عدّه نگهدارد و اگر در بین ماه طلاقش بدهند، باید باقی ماه را با دو ماه بعد از آن و نیز كسری ماه اوّل را از ماه چهارم عدّه نگهدارد تا سه ماه تمام شود، مثلاً اگر غروب روز بیستم ماه طلاقش بدهند و آن ماه بیست و نه روز باشد باید نُه روز باقی ماه را با دو ماه بعد از آن و بیست روز از ماه چهارم عدّه نگهدارد و احتیاط مستحّب آن است كه از ماه چهارم بیست و یك روز عدّه نگهدارد؛ تا با مقداری كه از

ماه اوّل عدّه نگهداشته سی روز شود

(مسأله 2509) اگر زن آبستن را طلاق دهند؛ عدّه اش تا دنیا آمدن، یا سقط شدن بچّة او است، بنابر این اگر مثلاً یك ساعت بعد از طلاق بچّة او بدنیا آید، عدّه اش تمام می شود

(مسأله 2510) زنی كه نه سالش تمام شده و یائسه نیست اگر صیغه شود، مثلاً یك ماهه، یا یك ساله چنانچه شوهرش با او نزدیكی نماید و مدّت آن زن تمام شود یا شوهر مدّت را به او ببخشد در صورتی كه حیض می بیند باید به مقدار دو حیض و اگر حیض نمی بیند، چهل و پنج روز باید از شوهر كردن خودداری نماید

(مسأله 2511) ابتدای عدّة طلاق از موقعی است كه خواندن صیغة طلاق تمام می شود، چه زن بداند طلاقش داده اند، یا نداند پس اگر بعد از تمام شدن عدّه بفهمد كه او را طلاق داده اند؛ لازم نیست دوباره عدّه نگهدارد

عدّة زنی كه شوهرش مُرده

(مسأله 2512) زنی كه شوهرش مرده اگر آبستن نباشد، باید تا چهار ماه و ده روز عدّه نگهدارد، یعنی از شوهر كردن خودداری نماید اگر چه یائسه یا صیغه باشد، یا شوهرش با او نزدیكی نكرده باشد و اگر آبستن باشد، باید تا موقع زائیدن عدّه نگهدارد، ولی اگر پیش ازگذشتن چهار ماه و ده روز، بچّه اش بدنیا بیاید باید تا چهار ماه و ده روز از مرگ شوهرش صبر كند و این عدّه را عدة وفات می گویند

(مسأله 2513) زنی كه در عدّة وفات می باشد، حرام است لباس اَلوان بپوشد و سُرمه بكشد و همچنین كارهای دیگری كه زینت

حساب شود بر او حرام می باشد

(مسأله 2514) اگر زن یقین كند كه شوهرش مُرده و بعد از تمام شدن عّة وفات، شوهر كند، چنانچه معلوم شود شوهر او بعداً مرده است، باید از شوهر دوّم جدا شود و در صورتی كه آبستن باشد، به مقداری كه در عدّة طلاق گفته شد، برای شوهر دوّم عدّه طلاق و بعد برای شوهر اوّل عدّة وفات نگهدارد؛ و اگر آبستن نباشد، برای شوهر اوّل عدّة وفات و بعد برای شوهر دوّم عدّة طلاق نگهدارد و ابتدای عدّة وفات را از موقعی كه خبر صحیح وفات شوهر به او رسیده قرار دهد

(مسأله 2515) و ابتدای عدّة وفات از موقعی است كه زن از مرگ شوهر مُطَّلع شود

(مسأله 2516) اگر زن بگوید عدّه ام تمام شده، با دو شرط از او قبول می شود:

اوّل: آنكه مورد تهمت نباشد

دوّم: از طلاق یا مُردن شوهرش به قدری گذشته باشد كه در آن مدّت تمام شدن عدّه ممكن باشد

طلاق بائِن و طلاق رِجعی

(مسأله 2517) طلاق بائن آن است كه بعد از طلاق، مرد حقّندارد به زن خود رجوع كند، یعنی بدون عقد او را به زنی قبول نماید و آن بر پنج قِسم است:

اوّل: طلاق زنی كه نُه سالش تمام نشده باشد

دوّم: طلاق زنی كه یائسه باشد و مراد از یائسه در مسأله 463 گذشت

سوّم: طلاق زنی كه شوهرش بعد از عقد با او نزدیكی نكرده باشد

چهارم: طلاق زنی كه او را سه دفعه طلاق داده اند

پنجم: طلاق خُلع و مُبارات و احكام اینها بعداً گفته خواهد شد و غیر اینها طلاق رجعی است

كه بعد از طلاق تا وقتی زن در عدّه است مرد می تواند به او رجوع نماید

(مسأله 2518) كسی كه زنش را طلاق رِجعی داده، حرام است او را از خانه ای كه موقع طلاق در آن خانه بوده بیرون كند، ولی در بعضی از مواقع كه در كتابهای مفصّل گفته شده، و از جمله آنها فحّاشی و رفت و آمد با اجانب است بیرون كردن او اشكال ندارد و نیز حرام است زن برای كارهای غیر لازم از آن خانه بیرون رود

اَحكام رجوع كردن

(مسأله 2519) در طلاق رجعی مرد به دو قِسم می تواند به زن خود رجوع كند:

اوّل: حرفی بزند كه معنایش این باشد كه او را دوباره زن خود قرار داده است

دوّم: كاری كند كه از آن بفهمند رجوع كرده است

(مسأله 2520) برای رجوع كردن لازم نیست مرد شاهد بگیرد، یا به زن خبر دهد، بلكه اگر بدون اینكه كسی بفهمد، بگوید به زنم رجوع كردم صحیح است ولی اگر بعد از تمام شدن عدّه مرد بگوید كه در عدّه رجوع نموده ام لازم است اثبات نماید

(مسأله 2521) مردی كه زن خود را طلاق رجعی داده اگر مالی از او بگیرد و با او صُلح كند كه دیگر به او رجوع نكند، حق رجوع از بین نمی رود

(مسأله 2522) اگر زنی را دو بار طلاق دهد و به او رجوع كند یا دوبار اورا طلاق دهد و بعد از هر طلاق عقدش كند، بعد از طلاق سوّم آن زن بر او حرام است، ولی اگر بعد از طلاق سوّم به دیگری شوهر كند، با چهار شرط

به شوهر اوّل حلال می شود، یعنی می تواند آن زن را دوباره عقد نماید:

اوّل: آنكه عقد شوهر دوّم عقد دائم باشد و اگر مثلاً یك ماهه یا یك ساله او را صیغه كند، بعد از آنكه از او جدا شد، شوهر اوّل نمی تواند او را عقد كند

دوّم: شوهر دوّم بالغ و با او نزدیكی و دخول كند و بنا بر اقوی باید نزدیكی از جلوی زن صورت بگیرد ولی انزال لازم نیست

سوّم: شوهر دوّم طلاقش دهد یا بمیرد

چهارم: عدّة طلاق یا عدّة وفات شوهر دوّم تمام شود

طلاق خُلع

(مسأله 2523) طلاق زنی را كه به شوهرش مایل نیست و مِهر یا مال دیگر خود را به او می بخشد كه طلاقش دهد، طلاق خُلع گویند

(مسأله 2524) اگر شوهر بخواهد صیغة طلاق خُلع را بخواند چنانچه اسم زن مثلاً فاطمه باشد، پس از آنكه مِهر خود را به شوهر بخشید بدون فاصله شوهر می گوید: زَوْجَتی فاطِمَهُ خالَعْتُها عَلی ما بَذَلَتْ ، هِی طالِقٌ ‹یعنی زنم فاطمه را طلاق خُلع دادم، او رها است

(مسأله 2525) اگر زنی كسی را وكیل كند كه مهر اورا به شوهرش ببخشد و شوهر همان كَس را وكیل كند كه زن را طلاق دهد، چنانچه اسم شوهر محمّد و اسم زن فاطمه باشد وكیل، صیغة طلاق را اینطور می خواند:

عَنْ مُوَكِلَتی فاطِمَهَ بَذَلْتُ مَهْرَها لِمُوَكِلی مُحَمَدٍ لِیخْلَعَها عَلَیهِ پس از آن بدون فاصله می گوید: زَوْجَهُ مُوَكِلی خالَعْتُها عَلی ما بَذَلَتْ، هِی طالِقٌ و اگر زنی كسی را وكیل كند كه غیر از مهر چیز دیگری را به شوهر او ببخشد كه او

را طلاق دهد وكیل باید ب جای كلمه (مهرها) آن چیز را بگوید، مثلاً اگر صد تومان داده بگوید، بَذَلْتُ مِأَهَ تُومان در صورتی كه زن معّین باشد بردن نامش در اینجا و در طلاق مبارات لازم نیست و همین قدر كه او را در نظر بگیرد، كافی است

طلاق مُبارات

(مسأله 2526) اگر زن و شوهر یكدیگر را نخواهند و زن مالی به مرد بدهد كه او را طلاق

دهد، آن طلاق را مُبارات گویند

(مسأله 2527) اگر شوهر بخواهد صیغة مبارات را بخواند، چنانچه مثلاً اسم زن فاطم باشد، باید بگوید: بارَأْتُ زَوْجَتی فاطِمَهَ عَلی مَهْرِها فَهِی طالِقٌ یعنی مبارات كردم زنم فاطمه را در مقابل همر او پس او رها است، و اگر دیگری را وكیل كند، وكیل باید بگوید: بارأْتُ زَوْجَهَ مُوَكِلی فاطِمَهَ عَلی مَهْرِها فَهِی طالِقٌ و در هر دو صورت به جای دو كلمه

(عَلی مَهْرِها) (بِمَهْرِها) بگوید، اشكال ندارد

(مسأله 2528) صیغةطلاق خُلع و مبارات باید بعربی صحیح خوانده شود ولی اگر زن برای آنكه مال خود را به شوهر ببخشد مثلاً به فارسی بگوید برای طلاق، فلان مال را به تو بخشیدم اشكال ندارد

(مسأله 2529) اگر زن در بین عدّة طلاق خُلع یا مبارات از بخشش خود برگرددشوهر می تواند رجوع كند و بدون عقد دوباره او را زن خود قرار دهد

(مسأله 2530) مالی را كه شوهر برای طلاق مبارات می گیرد، باید بیشتر از مهر نباشد ولی در طلاق خُلع اگر بیشتر باشد اشكال ندارد

احكام مُتفرّقه طلاق

(مسأله 2531) اگر با زن نامحرمی به گمان اینكه عیال خود او است نزدیكی كند چه زن بداند كه او شوهرش نیست، یا گمان كند شوهرش می باشد، باید عدّه نگهدارد

(مسأله 2532) اگر با زنی كه می داند عیالش نیست، زنا كند، چنانچه زن نداند كه آن مرد شوهر او نیست بنابر احتیاط واجب باید عدّه نگهدارد

(مسأله 2533) اگر مرد زنی را گول بزند كه از شوهرش طلاق

بگیرد و زن او شود، طلاق وعقد آن زن صحیح است ولی هر دو معصیت بزرگی كرده اند

(مسأله2534) هرگاه زن در ضمن عقد با شوهر شرط كند كه اگر شوهر مسافرت نماید، یا مثلاً شش ماه به او خرجی ندهد اختیار طلاق با او باشد، این شرط باطل است ولی چنانچه شرط كند كه اگر مرد مسافرت كند یامثلاً تا شش ماه خرجی ندهد، از طرف او برای طلاق خود وكیل باشد، چنانچه پس از مسافرت مرد، یا خرجی ندادن شش ماه، خود را طلاق دهد صحیح است

(مسأله 2535) زنی كه شوهرش گُم شده؛ اگر بخواهد به دیگری شوهر كند، باید نزد مجتهد عادل برود و به دستور او عمل نماید

(مسأله 2536) پدر و جّد پدری دیوانه اگر مصلحت باشد می توانند زن او را طلاق بدهند

(مسأله 2537) اگر پدر یا جّد پدری برای طفل خود زنی را صیغه كند؛ اگر چه مقداری از زمان تكلیف بچّه جزء مدّت صیغه باشد، مثلاً برای پسر چهارده سالة خودش زنی را دو ساله صیغه كند، چنانچه صلاح بچّه باشد، می تواند مدّت آن زن را ببخشد ولی زن دائمی او را نمی تواند طلاق دهد

(مسأله 2538) اگر از روی علاماتی كه در شرع معین شده، مرد دو نفر را عادل بداند و زن خود را پیش آنان طلاق دهد، دیگری كه آنان را عادل نمی داند بنابر احتیاط واجب نباید آن زن را برای خود یا برای كس دیگر عقد كند

(مسأله 2539) اگر كسی زن خود را بدون اینكه او بفهمد طلاق دهد چنانچه مخارج او را مثل وقتی كه زنش بوده

بدهد و مثلاً بعد از یك سال بگوید یك مال پیش، تو را طلاق دادم و شرعاً هم ثابت كند، می تواند چیزهائی را كه در آن مدّت برای زن تهیه نموده و او مصرف نكرده است از او پس بگیرد، ولی چیزهائی را كه مصرف كرده نمی تواند از او مطالبه نماید

غصب

اَحكام غَصب

غضصب آن است كه انسان از روی ظلم بر مال، یا حقّ كسی مسلّط شود و این یكی از گناهان بزرگ است كه اگر انجام دهد، در قیامت بعذاب سخت گرفتار می شود از حضرت اكرم (صلی الله علیه و آله وسلّم) روایت شده است كه هر كس یك وجب زمین از دیگری غصب كند در قیامت آن زمین را از هفت طبقة آن مثل طوق به گردن او می اندازند

(مسأله 2540) اگر انسان نگذارد مردم از مسجد و مدرسه و پل و جاهای دیگری كه برای عموم ساخته شده استفاده كنند، حقّ آنان را غصب نموده و همچنین است اگر كسی در مسجد جائی برای خود بگیرد و دیگری را نگذارد كه از ژآنجا استفاده نماید

(مسأله 2541) چیزی را كه انسان پیش طلبكار گرو می گذارد، باید بپیش او بماند كه اگر طلب او را ندهد طلب خود را از آن بدست آورد، پس اگر پیش از آنكه طلب او را بدهد آنچیز را از او بگیرد، حقّ او را غصب كرده است

(مسأله 2542) مالی را كه نزد كسی گرو گذاشته اند، اگر دیگری غصب كند صاحب مال و طلبكار می تواننند چیزی را كه غصب كرده از او مطالبه نمایند و چنانچه آن چیز را از

او بگیرد باز هم در گرو است و اگر آن چیز از بین برود و عوض آن را بگیرند آن عوض هم مثل خود آن چیز گرو می باشد

(مسأله 2543) اگر انسان چیزی را غصب كند، باید به صاحبش برگرداند و اگر ان چیز از بین برود، باید عوض آن را به او بدهد

(مسأله 2544) اگر از چیزی كه غصب كرده منفعتی بدست آید، مثلاً از گوسفندی كه غصب كرده برّه ای پیدا شود، مال صاحب مال است و نیز كسی كه مثلاً خانه ای را غصب كرده، اگر چه در آن ننشیند باید اجارة آن را بدهد

(مسأله 2545) اگر از بچّه یا دیوانه چیزی را غصب كند، باید آن را به ولی او بدهد واگر از بین رفته، باید عوض آن را بدهد

(مسأله 2546) هرگاه دو نفر با هم چیزی را غصب كنند، اگر چه هر یك به تنهائی می توانسته اند آن را غصب نمایند، هر كدام از آنان ضامن نصف آن می باشند

(مسأله 2547) اگر چیزی را كه غصب كرده با چیزی دیگری مخلوط كند، مثلاً گندمی را كه غصب كرده با جو مخلوط نماید، چنانچه جداكردن آنها ممكن است اگر چه زحمت داشته باشد، باید جداكند و به صاحبش برگرداند

(مسأله 2548) اگر ظرف طلا و نقره یا چیز دیگری را كه ساختنش حرام و نگاه داشتنش جائز است، غصب كند و خراب نماید، لازم نیست مزد ساختن ان را به صاحبش بدهد ولی اگر مثلاً گوشواره ای را كه غصب كرده خراب نماید باید آن را با مزد ساختنش به صاحب ان بدهد و چنانچه برای

اینكه مزد ندهد، بگوید آن را مثل اولّش می سازم مالك مجبور نیست قبول نماید و نیز مالك نمی تواند او را مجبور كند كه آن را مثل اوّلش بسازد

(مسأله 2549) اگر چیزی را كه غصب كرده بطوری تغییر دهد كه از اوّلش بهتر شود، مثلاً طلائی را كه غصب كرده گوشواره بسازد، چنانچه صاحب مال بگوید مال را به همین صورت بده، باید به او بدهد و نمی تواند برای زحمتی كه كشیده، مزد بگیرد؛ بلكه بدون اجازه مالك حقپ ندارد آن را بصورت اوّلش درآورد واگر بدون اجازة او آن چیز را مثل اوّلش كند، باید مزد ساختن آن را هم به صاحبش بدهد و در صورتی كه مزد ساختن كمتر از تفاوت ساخته و نساخته باشد، تفاوت قیمت را هم باید بدهد

(مسأله 2550) اگر چیزی را كه غصب كرده بطوری تغییر دهد كه از اوپلش بهتر شود، و صاحب مال بگوید باید آن را بصورت اوّل در اوری، واجب است آن را بصورت اوّلش درآورد و چنانچه قیمت آن به واسطة تغییر دادن از اوّلش كمتر شود، باید تفاوت آن را به صاحبش بدهد، پس طلائی را كه غصب كرده اگر گوشواره بسازد و صاحب آن بگوید باید بصورت اوّلش درآوری، در صورتی كه بعد از اب كردن قیمت آن از پیش از گوشواره ساختن كمتر شود، باید تفاوت ان را بدهد

(مسأله 2551) اگر در زمینی كه غصب كرده زراعت كند یا درخت بنشاند، زراعت و درخت و میوة آن مال خود اوست چنانچه صاحب زمین راضی نباشد كه زراعت و درخت در زمین بماند، كسی كه غصب كرده

باید فوراً زراعت یا درخت خود را اگر چه ضرر نماید از زمین بكَند و نیز باید اجارة زمین را در مدّتی كه زراعت و درخت در آن بوده به صاحب زمین بدهد و خرابیهائی را كه در زمین پیدا شده، درست كند مثلاً جای درختها را پر نماید، و اگر بواسطة اینها قیمت زمین از اوّلش كمتر شود، باید تفوت آن را هم بدهد و نمی تواند صاحب زمین را مجبور كند كه زمین را به او بفروشد؛ یا اجاره دهد و نیز صاحب زمین نمی تواند او را مجبور كند كه درخت یا زراعت را به او بفروشد

(مسأله 2552) اگر صاحب زمین راضی شود كه زراعت و درخت در زمین او بماند، كسی كه آن را غصب كرده، لازم نیست درخت و زراعت را بكَند، ولی باید اجارة آن زمین را از وقتی كه غصب كرده تا وقتی كه صاحب زمین راضی شده بدهد

(مسأله 2553) اگر چیزی را كه غصب كرده از بین برود، در صورتی كه مثل گاو و گوسفند باشد كه از جهت خصوصّیات شخصی قیمت آن در نظر عقلاء و اهل عرف با قیمت فرد دیگر ی فرق دارد باید قیمت آن را بدهد و چنانچه قیمت بازار آن فرف كرده باشد، باید قیمت روزی را كه ادا می كند و غرامت می پردازد بدهد و احتیاط مستحّب آن است كه بالاترین قیمت را از روی غصب تا روزی كه غرامت می پردازد حساب كند و رضایت همدیگر را بدست آورند

(مسأله 2554) اگر چیزی را كه غصب كرده و از بین رفته مانند گندم و جو باشد

كه قیمت افرادش از جهت خصوصّیات شخصّیه با هم فرق ندارد، باید مثل همان چیزی را كه غصب كرده بدهد، ولی چیزی را كه میدهد باید خصوصّیاتش مثل چیزی باشد كه آن را غصب كرده و از بین رفته است باشد، مثلاً اگر قِسم اعلای برنج غصب كرده، نمی تواند از قِسم پست تر بدهد

(مسأله 2555) اگر چیزی را كه مثل گوسفند است غصب نماید واز بین برود، چنانچه قیمت بازار آن فرق نكرده باشد ولی در مدّتی كه پیش او بوده مثلاً چاق شده باشد؛ باید قیمت چاقی را كه از بین رفته بدهد

(مسأله 2556) اگر چیزی را كه غصب كرده دیگری از او غصب نماید و از بین برود صاحب مال می تواند عوض آن را از هر كدام آنان بگیرد یا از هر كدام آنان مقداری از عوض آن را مطالبه نماید و چنانچه عوض مال را از اوّلی بگیرد می تواند اوّلی از دوّمی آن چه راكه داده مطالبه كند ولی اگر از دوّمی بگیرد او نمی تواند آنچه را داده از اوّلی مطالبه نماید و استقرار ضمان بر عهدة كسی است كه مال در دست او تلف شده است

(مسأله 2557) اگر چیزی را كه مس فروشند یكی از شرطهای معامله در آن نباشد مثلاً چیزی را كه باید با وزن خرید و فروش كنند بدون وزن معامله نمایند، معامله باطل است و چنانچه فروشنده و خریدار با قطع نظر از معامله راضی باشند كه در مال یكدیگر تصّرف كنند اشكال ندارد و گرنه چیزی را كه از یكدیگر گرفته اند مثل مال غصبی است و باید آن

را بهم بگردانند و در صورتی كه مال هر یك در دست دیگری تلف شود چه بداند معامله باطل است چه نداند؛ باید عوض آن را بدهد

(مسأله 2558) هر گاه مالی را از فروشنده بگیرد كه آن را ببیند یا مدّتی نزد خود نگهدارد تا اگر پسندید بخرد، در صورتی كه آن مال تلف شود، باید عوض آن را به صاحبش بدهد

مال پیدا شده

اَحكام مالی كه انسان آن را پیدا می كند

(مسأله 2559) مالی را كه انسان پیدا می كند اگر نشانه ای نداشته باشد كه به واسطة آن، صاحبش معلوم شود؛ احتیاط واجب آن است كه از طرف صاحبش صدقه بدهد

(مسأله 2560) اگر مالی پیدا كند كه نشانه دارد و قیمت آن از6/12 نخود نقرة سكّه دار كمتر است، چنانچه صاحب آن معلوم باشد و انسان نداند راضی است یا نه، نمی تواند

بدون اجازة او بردارد و اگر صاحب آن معلوم نباشد، می توان به قصد اینكه ملك خودش شود بردارد و احتیاط واجب آن است كه اگر صاحبش پیدا شود در صورتی كه تلف نشده خود مال را و در صورتی كه تلف شده عوض آن را به او بدهد

(مسأله 2561) هر گاه چیزی را كه پیدا كرده نشانه ای دارد كه به واسطة آن می تواند صاحبش را پیدا كند، اگر چه بداند صاحب آن كافر است كه در اَمانِ مسلمانان است، در صورتی كه قیمت آن چیز به 6/12 نخود نقرة سكّه دار برسد باید اعلان كند، و لازم نیست كه هر روز اعلان كند بلكه اگر تا یك سال طوری اعلان كند كه گفته می شود یك سال اعلان كرد، كافی است

(مسأله 2562)

اگر انسان خودش نخواهد اعلان كند می تواند به كسی كه اطمینان دارد بگوید از طرف او اعلان نماید

(مسأله 2563) اگر تا یك سال اعلان كند و صاحب مال پیدا نشود اگر در محدودة حَرَم پیدا كرده می تواند آن را صدقه دهد و اگر صاحبش پیدا شد ضامن او خواهد بود و یا آن را حفظ كند تا صاحبش پیدا شود امّا اگر در غیر حَرَم پیدا كرده می تواند آن را برا̠خود بردارد، به قصد اینكه هر وقت صاحبش پیدا شد عوض آن را به او بدهد یا برای او نگهداری كند كه هر وقت پیدا شد به او بدهد، ولی احتیاط مستحّب آن است كه از طرف صاحبش صدقه بدهد

(مسأله 2564) اگر بعد از آنكه یكسال اعلان كرد و صاحب مال پیدا نشد مال را برای صاحبش نگهداری كند و از بین برود، چنانچه در نگهداری آن كوتاهی نكرده و تعّدی یعنی زیاده روی هم ننموده، ضامن نیست؛ ولی اگر از طرف صاحبش صدقه داده باشد؛ یا برای خود برداشته باشد، در هر صورت ضامن است

(مسأله 2565) كسی كه مالی را پیدا كرده، اگر عمداً به دستوری كه گفته شده اعلان نكند، گذشته از اینكه معصیت كرده، باز هم واجب است اعلان كند

(مسأله 2566) اگر بچّة نابالغ چیزی پیدا كند، ولّی او باید اعلان نماید

(مسأله 2567) اگر انسان در بین سالی كه اعلان می كند، از پیدا شدن صاحب مال نا امید شود احتیاط واجب آن است كه آن را صدقه دهد یا نگهداری كند تا صاحبش پیدا شود

(مسأله 2568) اگر در بین سالی كه اعلان

می كند مال از بین رود، چنانچه در نگهداری آن كوتاهی كرده، یا تعّدی یعنی زیاده روی كرده باشد، باید عوض آن را به صاحبش بدهد، و اگر كوتاهی نكرده و زیاده روی هم ننموده چیزی بر او واجب نیست

(مسأله 2569) اگر مالی را كه نشانه دارد و قیمت آن به 6/12 نخود نقرة سكّه دار می رسد در جائی پیدا كند كه معلوم است به واسطة اعلان، صاحب آن پیدا نمی شود می توان در روز اوّل آن را از طرف صاحبش صدقه بدهد و چنانچه صاحبش پیدا شود و به صدقه دادن راضی نشود باید عوض آن را به او بدهد و ثواب صدقه ای كه داده مال خود او است

(مسأله 2570) اگر چیزی را پیدا كند و به خیال اینكه مال خود او است بردارد بعد بفهمد مال خودش نبوده، باید تا یك سال اعلان نماید

(مسأله 2571) لازم نیست موقع اعلان، جنس چیزی را كه پیدا كرده بگوید بلكه همینقدر كه بگوید چیزی پیدا كرده ام كافی است

(مسأله 2572) اگر كسی چیزی را پیدا كند و دیگری بگوید مال من است، در صورتی باید به او بدهد كه نشانه های آن را بگوید، ولی لازم نیست نشانه هائی را كه بیشتر اوقات صاحب مال هم ملتفت آنها نیست بگوید

(مسأله 2573) اگر قیمت چیزی كه پیدا كرده به 6/12 نخود نقرة سكّه دار برسد چنانچه اعلان نكند و در مسجد؛ یا جای دیگر كه محّل اجتماع مردم است بگذارد و آن چیز از بین برود، یا دیگری آن را بردارد كسی كه آن را پیدا كرده، ضامن است

(مسأله 2574) هر گاه چیزی پیدا كند كه اگر بماند فاسد می شود، باید تا مقداری كه ممكن است آن را نگهدارد بعد قیمت كند و خودش بردارد یا بفروشد و پولش را نگهدارد و اگر صاحب آن پیدا نشد از طرف او صدقه بدهد و احتیاط مستحّب آن است كه برای صدقه دادن از حاكم شرع اجازه بگیرد

(مسأله 2575) اگر چیزی را كه پیدا كرده موقع وضو گرفتن و نماز خواندن همراه او باشد، در صورتی كه قصدش این باشد كه صاحب آن را پیدا كند، اشكال ندارد

(مسأله 2576) اگر كفش او را ببرند و كفش دیگری به جای آن بگذارند چنانچه بداند كفشی كه مانده مال كسی است كه كفش او را برده در صورتی كه از پیدا شدن صاحبش مأیوس و یا برایش مشقّت داشته باشد می تواند بجای كفش خود ش بردارد ولی اگر قیمت آن را از كفش خودش بیشتر باشد، باید هر وقت صاحب آن پیدا شد زیادی قیمت را به او بدهد، و چنانچه از پیدا شدن او نا امید شود، باید با اجازة حاكم شرع زیادی قیمت را از طرف صاحبش صدقه بدهد و اگر احتمال دهد كفشی كه مانده مال كسی نیست كه كفش او را برده در صورتی كه قیمت آن 6/12 نخود نقرة سكّه دار كمتر باشد؛ می تواند برای خود بردارد و اگر بیشتر باشد، باید تا یك سال اعلان كند و بعد از یك سال احتیاطاً از طرف صاحبش صدقه بدهد

(مسأله 2577) اگر مالی را كه كمتر از 6/12 نخود نقرة سكّه دار ارزش دارد پیدا كند و از

آن صرفه نظر نماید و در مسجد یا جای دیگر بگذارد، چنانچه كسی آن را بردارد، برای او حلال است

شکار

اَحكام سربریدن و شكار كردن حیوانات

(مسأله 2578) اگر حیوان حلال گوشت را به دستوری كه بعداً گفته می شود سر ببرند، چه وحشی باشد و چه اهلی، بعد از جان دادن، گوشت آن حلال و بدن آن پاك است ولی حیوانی كه نجاستخوار شده، اگر به دستوری كه در شرع معین نموده اند آن را اِسْتِبراء نكرده باشند؛ و حیوانی كه انسان با آن وطی (نزدیكی) كرده بعد از سر بریدن، گوشت آن حلال نیست

(مسأله 2579) حیوان حلال گوشت وحشی مانند آهو و كبك و بز كوهی و حیوان حلال گوشتی كه اهلی بوده و بعداً وحشی شده مثل گاو شتر اهلی كه فرار كرده و وحشش شده است، اگر به دستوری كه بعداًگفته میشود آنها را شكار كنند پاك و حلال است ولی حیوان حلال گوشت اهلی مانند گوسفند و مرغ خانگی و حیوان حلال گوشت وحشی كه به واسطة تربیت كردن اهلی شده است؛ با شكار كردن پاك و حلال نمی شود

(مسأله 2580) حیوان حلال گوشت وحشی در صورتی با شكار كردن پاك و حلال می شود كه بتواند فرار كند یا پرواز نماید بنابر این بچّة آهو كه نمی تواند فرار كند و بچّة كبك كه نمی تواند پرواز نماید، با شكار كردن پاك و حلال نمی شود و اگر آهو و بچّه اش را كه نمی تواند فرار كند، با یك تیر شكار نمایند، آهو حلال و بچّه اش حرام است

(مسأله 2581) حیوان حلال گوشتی كه مانند ماهی كه خون جهنده ندارد،

اگر به خودی خود بمیرد پاك است، ولی گوشت آن را نمی شود خورد

(مسأله 2582) حیوان حرام گوشتی كه خون جهنده ندارد، مانند مار با سر بریدن حلال نمی شود ولی مردة آن پاك است، چه خودش بمیرد و یا سرش را ببرند

(مسأله 2583) سگ و خوك به واسطة سر بریدن و شكار كردن پاك نمی شوند و خوردن گوشت آنها حرام است و حیوان حرام گوشتی را كه درّنده و گوشتخوار است مانند گرگ و پلنگ اگر به دستوری كه گفته می شود سر ببرند؛ یا با تیر و مانند آن شكار كنند پاك است، ولی گوشت آن حلال نمی شود و اگر با سگ شكاری آن را شكار كنند، پاك شدن بدنش هم اشكال دارد

(مسأله 2584) فیل و خرس و بوزینه و موش و حیواناتی كه مانند مار و سوسمار در داخل زمین زندگی می كنند، اگر خون جهنده داشته باشند و به خودی خود بمیرند نجسند، بلكه اگر سر آنها را هم ببرند؛ یا آنها را شكار نمایند، پاك شدن بدنشان اشكال دارد و احتیاط واجب اجتناب از آنها است

(مسأله 2585) اگر از شكم حیوان زنده، بچّة مرده ای بیرون آید یا آن را بیرون آورند، خوردن گوشت آن حرام است

دستور سر بریدن حیوانات

(مسأله 2586) دستور سر بریدن حیوان آن است كه حُلقوم (مجرای تنّفس) و مَری

(مجرای غذا) و دو شاهرگ را كه در دو طرف حُلقوم است كه به این مجموع اَوْداج اَربعه

(چهار رگ) گفته می شود از پائین بر آمدگی زیر گلو به طور كامل ببرند اگر آنها را بشكافند كافی نیست

(مسأله 2587) اگر بعضی از

چهار رگ را ببرند و صبر كنند تا حیوان بمیرد، بعد بقّیه را ببرند فائده ندارد، بلكه اگر به این مقدار هم صبر نكنند ولی بطور معمول چهار رگ را پشت سر هم نبرند كه یك كار شمرده شود اگر چه پیش از جان دادن حیوان، بقّیة رگها را ببرند، اشكال دارد

(مسأله 2588) اگر گلوی گوسفند را بطوری بكَند كه از چهار رگی كه در گردن است و باید بریده شود چیزی نماند آن حیوان حرام می شود، ولی اگر مقداری از گردن را بكَند و چهار رگ باقی باشد، یا جای دیگر بدن را بكَند، در صورتی كه گوسفند زنده باشد و به دستوری كه گفته می شود سر آن را ببرند، حلال و پاك می باشد

شرائط سربریدن حیوانات

(مسأله 2589) سر بریدن حیوان پنج شرط دارد:

اوّل: كسی كه یر حیوان را می برد چه مرد باشد، چه زن، باید مسلمان باشد و اظهار دشمنی با اهل بیت پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نكند و بچّه مسلمان هم اگر ممیز باشد یعنی خوب و بد را بفهمد می تواند سر آن را ببرد

دوّم: سر حیوان را با چیزی ببرند كه از آهن باشد، ولی چنانچه آهن پیدا نشود و طوری باشد كه اگر سر حیوان را نبرند می میرد، با چیز تیزی كه چهار رگ آن را جدا كند، مانند شیشه و سنگ تیز، می شود سر آن را برید

سوّم: در موقع سر بریدن، گلو و دست و پا و شكم حیوان رو به قبله باشد و كسی كه میداند باید رو به قبله سر ببرد، اگر عمداً

حیوان را رو به قبله نكند، حیوان حرام می شود، و همچنین در صورتی كه مسأله را نداند و حیوان را رو به قبله نكند، ولی اگر فراموش كند یا قبله را اشتباه كند، یا نداند قبله كدام طرف است، یا نتواند حیوان را رو به قبله كند، اشكال ندارد و احتیاط واجب آن است كه كسی كه سر حیوان را می بُرد نیز رو به قبله باشد

چهارم: وقتی می خواهد سر حیوان را ببرد، یل كارد به گلویش بگذارد؛ به نیت سر بریدن، نام خدا را ببرد و همینقدر كه بگوید بِسْمِ اللهِ یا اَلْحَمْدُلِلهِ یا اَللهُ اَكْبَرُ كافی است و اگر بدون قصد سر بریدن نام خدا را ببرد، آن حیوان پاك نمی شود و گوشت آن هم حرام است، ولی اگر از روی فراموشی نام خدا را نبرد اشكال ندارد

پنجم: حیوان بعد از سر بریدن حركتی بكند اگر چه مثلاً چشم یا دُم خود را حركت دهد، یا پای خود را به زمین زند یا خون به طوری كه در موقع سر بریدن حیوان متعارف است بیرون بیاید كه معلوم شود زنده بوده است

دستور كشتن شتر

(مسأله 2590) اگر بخواهند شتر را بكشند كه بعد از جان دادن پاك و حلال باشد، باید به پنج شرطی كه برای سر بریدن حیوانات گفته شد، كارد یا چیز دیگری را كه از آهن و برنده باشد در گودی بین گردن و سینه اش فرو كنند

(مسأله 2591) وقتی می خواهند كارد را به گردن شتر فرو ببرند، بهتر است كه شتر ایستاده باشد، ولی اگر در حالی كه زانوها را به زمین زده،

یا به پهلو خوابیده و جِلُوِ بدَنش رو به قبله است، كارد را در گودی گردنش فرو كنند، اشكال ندارد

(مسأله 2592) اگر به جای اینكه كارد در گودی گردن شتر فرو كنند سر آن را ببرند، یا گوسفند و گاو و ماننداینها را مثل شتر كارد درگودی گردنشان فرو كنند، گوشت آنها حرام و بدن آنها نجس است ولی اگر چهار رگ شتر را ببرند و تا زنده است به دستوری كه گفته شد كارد در گودی گردنش فرو كنند، گوشت آن حلال و بدن آن پاك است و نیز اگر كارد در گودی گردن گاو یا گوسفند یا مانند اینها فرو كنند و تا زنده است سر آن را ببرند، حلال و پاك می باشد

(مسأله 2593) اگر حیوانی سر كش شود و نتوانند آنرا به دستوری كه در شرع معپین شده بكشند، یا مثلاً در چاه بیفتد و احتمال بدهند كه در آنجا بمیرد و كشتن آن به دستور شرع ممكن نباشد، چنانچه با چیزی مثل شمشیر كه به واسطة تیزی آن بدن زخم می شود به بدن حیوان زخم بزنند و در اثر زخم جان دهد، حلال می شود و رو به قبله بودن آن لازم نیست، ولی باید شرطهای دیگری كه برای سر بریدن حیوانات گفته شد، مراعات شود

(مسأله 2594) گوسفند یا حیوانات دیگر را اگر با كارخانه ها و مكینه هائی كه اخیراً در بعض بلاد متعارف شده است، ذبح كنند در صورتی كه تمام شرائطی كه برای سر بریدن از قبیل بریدن (اَوْداجِ اَربَعه) كه مذكور گردید (كه علّت مرگ حیوان این باشد نه قطع تخاع به

وسیله برق مثلاً) و رو به قبله بودن حیوان به نحوی كه ذكر شد و رو به قبله بودن ذابح و بردن نام خدا مراعات شود حلال است و گرنه آن حیوان حرام و نجس است و گوشتهائی كه در بازار مسلمانان فروش می رود و احتمال داده می شود كه بطور شرعی ذبح شده باشد، حلال و خرید و فروش آن جائز است

(مسأله 2595) گوشتها یا مرغهای سر بریده ای كه از بِلاد كفر می آورند، محكوم به نجاست و حرمت و مردار بودن است و خرید و فروش آنها جائز نیست مگر آنكه ذبح شرعی آنها ثابت شود

(مسأله 2596) گوشتهائی كه از ممالك غیر اسلامی می آورند حرام و معاملة آنها باطل است

چیزهائی كه موقع سر بریدن حیوانات مستحّب است

(مسأله 2597) چند چیز در سر بریدن حیوانات مستحّب است:

اوّل: موقع سر بریدن گوسفند، دو دست و یك پای آن را ببندند و پای دیگرش را باز بگذارند و موقع سر بریدن گاو چهار دست و پایش را ببندند و دم آن را باز بگذارند و موقع كشتن شتر دو دست آن را از پائین تا زانو، یا تا زیر بغل به یكدیگر ببندند و پاهایش را باز بگذارند و مستحّب است مرغ را بعد از سر بریدن رها كنند تا پر و بال بزند

دوّم: پیش از كشتن حیوان، آب جلوی آن بگذارند

سوّم: كاری كنند كه حیوان كمتر اذیت شود، مثلاً كارد را خوب تیز كنند و با عجله سر حیوان را ببرند

چیزهائی كه در كشتن حیوانات مكروه است

(مسأله 2598) چند چیز در كشتن حیوانات مكروه است:

اوّل: آنكه كارد را پشت حلقوم فرو كنند و به طرف جلو بیاورند كه حلقوم از پشت بریده شود

دوّم: در جائی حیوان را بكشند كه حیوانِ دیگر آن را ببیند

سوّم: در شب یا پیش از ظهر روز جمعه سر حیوان را ببرند، ولی در صورت احتیاج عیبی ندارد

چهارم: خود انسان چهار پائی را كه پرورش داده است بكشد و احتیاط آن است كه پیش از بیرون آمدن روح پوست حیوان را نكَنَند و مغز حرام را كه در تیرة پشت است نَبُرَنْد و حرام است كه پیش از بیرون آمدن روح سر حیوان را از بدنش جدا كنند، ولی با این عمل حیوان حرام نمی شود

احكام شكار كردن با اسلحه

(مسأله 2599) اگر حیوان حلل گوشت وحشی را با اسلحه شكار كنند، با پنج شرط حلال و بدنش پاك است:

اوّل: آنكه اسلحة شكار مثل كارد و شمشیر برنده باشد؛ یا مثل نیزه و تیر، تیز باشد كه به واسطة تیز بودن، بدن حیوان را پاره كند و اگر به وسیلة دام یا چوب و سنگ و مانند اینها حیوانی را شكار كنند پاك نمی شود و خوردن آن هم حرام است و اگر حیوانی را با تفنگ شكار كنند، چنانچه گلوله آن تیز باشد كه در بدن حیوان فرو رود و آن را پاره كند پاك و حلال است و اگر گلوله تیز نباشد بلكه با فشار در بدن حیوان فرو رود و حیوان را بكشد، یا به واسطة حرارتش بدن حیوان را بسوزاند و در اثر سوزاندن، حیوان بمیرد پاك و حلال بودنش اشكال

دارد

دوّم: كسی كه شكار می كند باید مسلمان باشد یا بچّة مسلمان باشد كه خوب و بد را بفهمد و اگر كافر یا كسی كه اظهاردشمنی با اهل بیت پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) میكند، حیوانی را شكار نماید، آن شكار حلال نیست

سوّم: اسلحه را برای شكار كردن حیوان به كار برد و اگر مثلاً جائی را نشان كند و اتفاقاًحیوانی را بكشد، آن حیوان پاك نیست و خوردن آن هم حرام است

چهارم: در وقت بكار بردن اسلحه نام خدا را ببرد و چنانچه عمداً نام خدا را نبرد شكار

حلال نم شود، ولی اگر فراموش كند اشكال ندارد

پنجم: وقتی به حیوان برسد كه مرده باشد، یا اگر زنده است به اندازة سر بریدن آن وقت نباشد و چنانچه به اندازة سر بریدن وقت باشد و سر حیوان را نبرد تا بمیرد، حرام است

(مسأله 2600) اگر دو نفر حیوانی را شكار كنند، ویكی از آنان مسلمان و دیگری كافر باشد یا یكی از آن دو نام خدا را نبرد، آن حیوان حلال نیست

(مسأله 2601) اگر بعد از آن كه حیوانی را تیر زدند مثلاً در آب بیفتد، و انسان بداند كه حیوان بواسطة تیر و افتادن در آب جان داده، حلال نیست بلكه اگر شك كند كه فقط با تیر بوده یا نه، حلال نمی باشد

(مسأله 2602) اگر با سگ غصبی یا اسلحة غصبی حیوانی را شكار كند، شكار حلال است و مال خود او می شود ولی گذشته از اینكه گناه كرده، باید اجرت اسلحه یا سگ را به صاحبش بدهد

(مسأله 2603) اگر

با شمشیر یا چیز دیگری كه شكار كردن با آن صحیح است با شرطهائی كه در مسأله 2606 گفته شد حیوانی را دو قسمت كنند، وسر و گردن در یك قسمت بماند و انسان وقتی برسد كه حیوان جان داده باشد، هر دو قسمت خلال است به شرطی كه به همین قطع كردن جان داده باشد ولی اگر حیوان زنده باشد و وقت تنگ باشد برای سر بریدن به آداب شرع قسمتی كه سر و گردن ندارد حرام و قسمتی كه سر و گردن دارد حلال است و اگر وقت باشد برای سر بریدن، آن قسمت كه در آن سر نیست حرام است و آن قسمت دیگر اگر سر آن را به دستوری كه در شرع معین شده ببرند حلال است و گرنه آن هم حرام است

(مسأله 2604) اگر با چوب یا سنگ یا چیز دیگری كه شكار كردن با آن صحیح نیست حیوانی را دو قسمت كنند، قسمتی كه سر و گردن ندارد حرام است و قسمتی كه سر و گردن دارد، اگر زنده باشد و ممكن باشد كه مقداری زنده بماند و سر آن را بدستوری كه در شرع معّین شده ببرند حلال و گرنه آن قسمت هم حرام می باشد

(مسأله 2605) اگر حیوانی را شكار كنند، یا سر ببرند، و بچّة زنده ای از آن بیرون آید چنانچه آن بچّه را به دستوری كه در شرع معین شده سر ببرند حلال و گرنه حرام می باشد

(مسأله 2606) اگر حیوانی را شكار كنند یا سر ببرند و بچّة مرده ای از شكمش بیرون آورند، چنانچه خلقت آن بچّه كامل باشد

و مو یا پشم در بدنش روئیده باشد، پاك و حلال است

شكار كردن با سگ شكاری

(مسأله 2607) اگر سگ شكاری، حیوان وحشی حلال گوشتی را شكار كند، پاك بودن و حلال بودن آن حیوان شش شرط دارد:

اوّل: سگ بطوری تربیت شده باشد كه هر وقت آن را برای گرفتن شكار بفرستند برود و هر وقت از رفتن جلوگیری كنند بایستد، ولی اگر در وقت نزدیك شدن به شكار با جلوگیری نایستد مانع ندارد و احتیاط واجب آن است كه اگر عادت دارد كه پیش از رسیدن صاحبش شكار را می خورد از شكار او اجتناب كنند، ولی اگر اتفاقاً شكار را بخورد، اشكال ندارد

دوّم: صاحبش آن را بفرستد و اگراز پیش خود دنبال شكار رود و حیوانی را شكار كند خوردن آن حیوان حرام است، بلكه اگر از پیش خود دنبال شكار رود و بعداً صاحبش بانگ بزند كه زودتر آن را به شكار برساند؛ اگر چه به واسطة صدای صاحبش شتاب كند، بنا بر احتیاط واجب باید از خوردن آن شكار خودداری نماید

سوّم: كسی كه سگ را می فرستد باید مسلمان باشد یا بچّة مسلمان باشد كه خوب و بد را بفهمد و اگر كافر یا كسی كه اظهار دشمنی با اهل بیت پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) می كند سگ را بفرستد، شكار آن سگ حرام است

چهارم: وقت فرستادن سگ نام خدا را ببرد و اگر عمداً نام خدا را نبرد؛ آن شكار حرام است ولی اگر از روی فراموشی باشد اشكال ندارد و اگر وقت فرستادن سگ نام خدا را عمداً نبرد و پیش از آنكه سگ

به شكار برسد نام خدا را ببرد بنابر احتیاط واجب باید از آن شكار اجتناب نمود

پنجم: شكار به واسطة زخمی كه از دندان سگ پیدا كرده بمیرد پس اگر سگ، شكار را خفه كند، یا شكار از دویدن یا ترس بمیرد حلال نیست

ششم: كسی كه سگ را فرستاده؛ وفتی برسد كه حیوان مرده باشد، یا اگر زنده است به اندازة سر بریدن آن وقت نباشد و چنانچه وقتی برسد كه به اندازة سر بریدن وقت باشد مثلاً حیوان چشم یا دم خود را حركت دهد، یا پای خود را به زمین بزند، چنانچه سر حیوان را نبرد تا بمیرد، حلال نیست

(مسأله 2608) كسی كه سگ را فرستاده اگر وقتی برسد كه بتواند سر حیوان را ببرد، چنانچه به طور معمول و با شتاب مثلاً كارد را بیرون آورد و وقت سر بریدن بگذرد و آن حیوان بمیرد حلال است؛ ولی اگر مثلاً به واسطة زیاد تنگ بودن غلاف یا چسبیدگی آن، بیرون آوردن كارد طول بكشد و وقت بگذرد حلال نمی شود به احتیاط واجب و نیز اگر چیزی همراه او نباشد كه با آن، سر حیوان را ببرد و حیوان بمیرد، احتیاط واجب آن است كه از خوردن آن خودداری كند

(مسأله 2609) اگر چند سگ را بفرستد و با هم حیوانی را شكار كنند، چنانچه همة آنها دارای شرطهائی كه در مسأله 2607 گفته شد بوده اند، شكار حلال است و اگر یكی از آنها دارای آن شرطها نبوده، شكار حرام است

(مسأله 2610) اگر سگ را برای شكار حیوانی بفرستد و آن سگ حیوان دیگری را شكار كند، آن

شكار حلال و پاك است و نیز اگر آن حیوان را با حیوان دیگری شكار كند، هر دوی آنها حلال و پاك می باشند

(مسأله 2611) اگر چند نفر با هم سگ را بفرستند و یكی از آنها كافر باشد؛ یا عمداً نام خدا را نبرد، آن شكار حرام است و نیز اگر یكی از سگهائی را كه فرستاده اند بطوری كه در مسألة 2607 گفته شد تربیت شده نباشد، آن شكار حرام می باشد

(مسأله 2612) اگر باز یا حیوان دیگری غیر سگ شكاری، حیوانی را شكار كند؛ آن شكار حلال نیست ولی اگر وقتی برسند كه حیوان زنده باشد و به دستوری كه در شرع معین شده سر آن را ببرند حلال است

صید ماهی

(مسأله 2613) اگر ماهی فَلْسْ دار را زنده از آب بگیرند و بیرون آب جان دهد، پاك و خوردن آن حلال است و چنانچه در آب خود به خود بمیرد پاك است ولی خوردن آن حرام می باشد ولی اگر دامی در آب برای صید ماهی نصب كنند و ماهی بعد از اینكه به دام افتاد در آب در داخل دام بمیرد حلال بودن آن خالی از قوّت نیست هر چند احوط ترك خوردن آن ماهی است و ماهی بی فلس را اگر چه زنده از آب بگیرند و بیرون آب جان دهد حرام است

(مسأله 2614) اگر ماهی از آب بیرون بیفتد، یا موج آن را بیرون بیندازد، یا آب فرو رود و ماهی در خشكی بماند، چنانچه پیش از آنكه بمیرد، با دست یا به وسیلة دیگر كسی آن را بگیرد، بعد از جان دادن حلال است

(مسأله 2615) كسی كه ماهی را صید می كند، لازم نیست مسلمان باشد و در موقع گرفتن، نام خدا را ببرد، ولی مسلمان باید بداند شرائطی كه برای حلال بودن در مسأله 2613 گفته شد دربارة آن مراعات شده است تا بتواند از آن استفاده كند

(مسأله 2616) ماهی مرده ای كه معلوم نیست آن را زنده از آب گرفته اند یا مرده، چنانچه در دست مسلمان باشد، حلال است و اگر در دست كافر باشد؛ اگر چه بگوید آن را زنده گرفته ام حرام می باشد، مگر اینكه دو شاهد عادل گواهی دهند كه راست می گوید یا یقین حاصل شود كه راست می گوید

(مسأله 2617) خوردن ماهی زنده اشكال ندارد

(مسأله 2618) اگر ماهی زنده را بریان كنند، یا در بیرون آب پیش از جان دادن بكشند، خوردن آن اشكال ندارد

(مسأله 2619) اگر ماهی را بیرون آب دو قسمت كنند و یك قسمت آن را در حالی كه زنده است در آب بیفتد، خوردن قسمتی را كه بیرون آب مانده اشكال ندارد

صید مَلَخ

(مسأله 2620) اگر ملخ را با دست یا وسیلة دیگری زنده بگیرند، بعد از جان دادن خوردن آن حلال است و لازم نیست كسی كه آن را می گیرد مسلمان باشد و در موقع گرفتن؛ نام خدا را ببرد ولی اگر ملخ مرده ای در دست كافر باشد و معلوم نباشد كه آن را زنده گرفته یا نه، اگر چه بگوید زنده گرفته ام حلال نیست مگر اینكه یقین حاصل شود یا دو شاهد عادل شهادت دهند كه راست می گوید

(مسأله 2621) خوردن ملخی كه بال درنیاورده

و نمی تواند پرواز كند حرام است

خوردن و آشامیدن

احكام خوردنیها و آشامیدنیها

(مسأله 2622) خوردن گوشت مرغی كه مثل شاهین چنگال دارد، حرام است و پرستو حلال می باشد، و خوردن گوشت هد هد مكروه می باشد

(مسأله2623) اگر چیزی را كه روح دارد از حیوان زنده جدا نمایند، مثلاً دنبه یا مقداری گوشت از گوسفند زنده ببرند، نجس و حرام می باشد

(مسأله 2624) پانزده چیز از حیوانات حلال گوشت حرام است:

1: خون

2: فَضله

3: نَری

4: فَرج

5: بچّه دان و بنابر احتیاط واجب جُفت

6: غُدَد كه آن را دشول می گویند

7: تخم كه آن را دنبلان می گویند

8: چیزی كه در مغز كلّه است و به شكل نخود می باشد

9: مغز حرام كه در میان تیرة پشت است

10: پی كه در دو طرف تیرة پشت است

11: زهردان

12: سپرز (طحال)

13: بول دان (مثانه)

14: حَدَقَة چشم (مردمك)

15: چیزی كه در میان سُم است و به آن ذات الا شا جع می گویند

(مسأله 2625) خوردن سرگین و آب دماغ و به طور كلّی چیزهای خبیث كه طبیعت انسان از آن متنفّر است حرام است ولی اگر پاك باشد و مقداری از آن بطوری با چیز حلال مخلوط شود كه در نظر مردم نابود حساب شود؛ خوردن آن اشكال ندارد

(مسأله 2626) خوردن خاك و گِل حرام است ولی خوردن كمی از تربت حضرت سید الشّهدا (علیه السّلام) برای شفا، و خوردن گل داغستان و گل ارمنی برای معالجه اگر علاج منحصر به خوردن اینها باشد اشكال ندارد

(مسأله 2627) فرو بردن آب بینی و خلط سینه

كه در فضای دهان نیامده حرام نیست ولی اخلاط بینی و سینه كه در فضای دهن وارد شده است از فرو بردن آن در صورت توجّه و التفات اجتناب شود و نیز فرو بردن غذائی كه موقع خلال كردن، از لای دندان بیرون می آید اگر طبیعت انسان از آن متنفّر نباشد اشكال ندارد

خوردن چیزی كه برای انسان ضرردارد حرام است ولی اگر ضرر كم باشد كه عقلاء به آن اعتنا نكنند، حرام نیست

(مسأله 2629) خوردن گوشت اسب و قاطر و الاغ مكروه است و اگر كسی با آنها وطی یعنی نزدیكی نماید، خود و نسلشان حرام می شوند و بول و سرگین آنها نجس می شود و باید آنها را از شهر بیرون ببرند و در جائی دیگر بفروشند و بر وطی كننده لازم است قیمت آن را به صاحبش بدهد

(مسأله 2630) اگر با گاو و گوسفند و شتر نزدیكی كنند، بول و سرگین و نسل آنها نجس می شود و آشامیدن شیر و خوردن گوشت آنها و نسل آنها نیز حرام است و باید بدون آنكه تأخیر بیفتد آن حیوان را بكشد و بسوزانند و كسی كه با آن وطی كرده پول آن را به صاحبش بدهد و در این حكم فرقی میان صغیر و كبیر، عالم به حُكم و جاهل نیست

(مسأله 2631) آشامیدن شراب حرام و در بعضی از اخبار بزرگنرین گناه شمرده شده است و اگر كسی آن را حلال بداند در صورتی كه ملتفت باشد كه لازمة حلال دانستن آن تكذیب خدا و پیغمبر می باشد كافر است از حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) روایت

شده است كه فرمودند، شراب ریشة بدیها و منشأ گناهان است و كسی كه شراب می خورد، عقل خود را از دست می دهد و در آن موقع خدا را نمی شناسد و از هیچ گناهی باك ندارد و احترام هیچ كس را نگه نمی دارد و حقّ خویشان نزدیك را رعایت نمی كند و از زشتیهای آشكار رو نمی گرداند و روح ایمان و خدا شناسی از بدن او بیرون می رود و روح ناقص خبیثی كه از رحمت خدا دور است در او می ماند و خدا و فرشتگان و پیغمبران و مؤمنین او را لعنت می كنند و تا چهل روز نماز او قبول نمی شود و روز قیامت روی او سیاه است و زبان از دهانش بیرون می آید و آب دهان او به سینه اش می ریزد و فریاد تشنگی او بلند است

(مسأله 2632) سر سفره ای كه در آن شراب می خورند، اگر انسان یكی از آنان حساب شود، نباید نشست و از چیز خوردن از آن سفره هم باید اجتناب كرد

(مسأله 2633) بر هر مسلمان واجب است مسلمان دیگری را كه نزدیك است ازگرسنگی یا تشنگی بمیرد، نان و آب داده و او را از مرگ نجات دهد

چیزهائی كه موقع غذا خوردن مستحّب است

(مسأله 2634) چند چیز در غذا خوردن مستحّب است:

اوّل: هر دو دست را پیش از غذا بشوید

دوّم: بعد از غذا دست خود را بشوید و با دستمال خشك كند

سوّم: میزبان پیش از همه شروع به غذا خوردن كند و بعد از همه دست بكشد و پیش از غذا اوّل میزبان دست خود را بشوید،

بعد كسی كه طرف راست او نشسته و همینطور تا برسد به كسی كه طرف چپ او نشسته و بعد از غذا اوّل كسی كه طرف چپ میزبان نشسته دست خود را بشوید و همینطور تا به طرف راست میزبان برسد

چهارم: در اوّلِ غذا بِسْمِ اَللهِ بگوید ولی اگر سر یك سفره چند جور غذا باشد، در وقت خوردن هر كدام آنها گفتن بِسْمِ اَللهِ مستحّب است

پنجم: با دست راست غذا بخورد

ششم: با سه انگشت یا بیشتر غذا بخورد و با دو انگشت نخورد

هفتم: اگر چند نفر سر یك سفره نشسته اند هر كسی از غذای جلوی خودش بخورد

هشتم: لقمه را كوچك بردارد

نهم: سر سفره زیاد بنشیند و غذا خوردن را طول بدهد

دهم: غذا را خوب بجود

یازدهم: بعد از غذا خداوند عالم را حمد كند

دوازدهم: انگشتها را بلیسد

سیزدهم: بعد از غذا خلال نماید، ولی با چوب انار یا چوب ریحان و نی برگ درخت خرما خلال نكند

چهاردهم: آنچه بیرون سفره می ریزد جمع كند و بخورد، ولی اگر در بیابان غذا بخورد، مستحّب است آنچه میریزد، برای پرندگان و حیوانات بگذارد

پانزدهم: در اوّل روز و اوّل شب غذا بخورد و در بین روز و در بین شب غذا نخورد

شانزدهم: بعد از خوردن غذا به پشت بخوابد و پای راست را روی پای چپ بیندازد

هفدهم: در اوّل غذا و آخر آن نمك بخورد

هیجدهم: میوه را پیش از خوردن با آب بشوید

چیزهائی كه در غذا خوردن مكروه است

(مسأله 2635) چند چیز در غذا خوردن مكروه است:

اوّل: در حال سیری غذا خوردن

دوّم: پر خوردن و

در خبر است كه خداوند عالم بیشتر از هر چیز از شكم پر بدش می آید

سوّم: نگاه كردن به صورت دیگران در موقع غذا خوردن

چهارم: خوردن غذای داغ

پنجم: فوت كردن چیزی كه می خورد یا می آشامد

ششم: بعد از گذاشتن نان در سفره، منتظر چیز دیگر شدن

هفتم: پاره كردن نان با كارد

هشتم: گذاشتن نان زیر ظرف غذا

نهم: پاك كردن گوشتی كه به استخوان چسبیده بطوری كه چیزی در آن نماند

دهم: پوست كندن میوه

یازدهم: دور انداختن میوه پیش از آنكه كاملاً آن را بخورد

مستحّبات آب آشامیدن

(مسأله 2636) در آشامیدن آب چند چیز مستحّب است:

اوّل: آب را بطور مكیدن بیاشامد

دوّم: در روز ایستاده آب بخورد

سوّم: پیش از آشامیدن آب بِسْمِ اللهِ و بعد از آن اَلْحَمْدُ لِلهِ بگوید

چهارم: به سه نفس آب بیاشامد

پنجم: بعد از آشامیدن آب حضرت اَبا عَبْدِ اَللهِ (علیه السّلام) و اهل بیت ایشان را یاد كند و قاتلان آن حضرت را لعن نماید

مكروهات آب آشامیدن

(مسأله 2637) زیاد آشامیدن آب و آب آشامیدن آن بعد از غذای چرب و در شب به حال ایستاده مكروه است و نیز آشامیدن آب با دست چپ و همچنین از جای شكستة كوزه و جائی كه دستة آن است مكروه می باشد

نذر و عهد

احكام نَذْر و عَهْد

(مسأله 2638) نذر آن است كه انسان بر خود واجب كند كه كار خیری را برای خدا بجا آورد، یا كاری را كه نكردن آن بهتر است برای خدا ترك نماید

(مسأله2639) در نذر باید صیغه خوانده شود ولازم نیست آن رابه عربی بخوانند، پس اگر بگوید چنانچه مریض من خوب شود، برای خدا بر من است كه ده تومان به فقیر بدهم نذر او صحیح است

(مسأله 2640) نذز كننده باید مُكَلّف وعاقل باشد وبه اختیار وقصد خود نذر كند، بنابراین نذر كردن كسی كه او را مجبور كرده اند، یا به واسطة عصبانی شدن بی اختیار نذر كرده صحیح نیست

(مسأله 2641) آدم سفهیی كه مال خود را در كارهای بیهوده مصرف می كند، چنانچه با حال سفاهت بالغ شده باشد یا حاكم شرع او را از تصرّف در اموالش جلوگیری كرده باشد نذرهای مربوط به مالش صحیح نیست

(مسأله2642) نذر زن بی اجازة شوهرش باطل است

(مسأله 2643) اگر زن با اجازة شوهر نذر كند شوهرش نمی تواند نذر او را بهم بزند، یا او را از عمل كردن به نذر جلوگیری نماید

(مسأله 2644) اگر فرزند بدون اجازة پدر یا اجازة او نذر كند باید به آن نذر عمل نماید

ولی اگر پدر از عملی كه نذر كرده تو را منع كند نذرش مُنْحلّ می شود

(مسأله 2645)

انسان كاری را می تواند نذر كند كه انجام آن برایش ممكن باشد بنابراین كسی كه نمی تواند پیاده به كربلا برود، اگر نذر كند كه پیاده برود، نذر او صحیح نیست

(مسأله 2646) اگر نذر كند كه كار حرام یا مكروهی را انجام دهد، یا كار واجب یا مستحبّی را ترك كند، نذر او صحیح نیست

(مسأله 2647) اگر نذر كند كه كار مُباحی را انجام دهد یا ترك نماید، چنانچه بجا آوردن آن وتركش از هر جهت مساوی با شد نذر او صحیح نیست واگر انجام آن از جهتی بهتر باشد وانسان به همان جهت نذر كند، مثلاً نذر كند غذائی را بخورد كه برای عبادت قوّت بگیرد، نذر او صحیح است ونیز اگر ترك آن از جهتی بهتر باشد وانسان برای همان جهت نذر كند كه آن را ترك نماید مثلاً برای اینكه دود مُضرّ است نذر كند كه آن را استعمال نكند نذر او صحیح می باشد

(مسأله 2648) اگر نذر كند نماز واجب خود را در جائی بخواند كه به خودی خود ثواب نماز در آنجا زیاد نیست مثلاً نذر كند نماز را در اتاق بخواند، چنانچه نماز خواندن در آنجا از جهتی بهتر باشد مثلاً به واسطة اینكه خلوت است انسان حضور قلب پیدا می كند، صحیح است

(مسأله2649) اگر نذر كند عملی را انجام دهد؛ باید همانطور كه نذر كرده بجا آورد پس اگر نذر كند كه روز اوّل ماه صدقه بدهد، یا روزه بگیرد، یا نماز اوّل ماه بخواند چنانچه قبل از آن روز یا بعد از آن بجا آورد كفایت نمی كند و نیز اگر نذر

كند كه وقتی مریض او خوب شود صدقه بدهد، چنانچه پیش از آن كه خوب شود صدقه بدهد كافی نیست

(مسأله 2650) اگر نذر كند روزه بگیرد ولی وقت ومقدار آن را معین نكند چنانچه یك روز روزه بگیرد كافی است واگر نذر كند نماز بخواند ومقدار وخصوصیات آن را معین نكند؛ اگر یك نماز دو ركعتی بخواند كفایت می كند واگر نذر كند صدقه بدهد وجنس ومقدار آن را معین نكند اگر چیزی بدهد كه بگویند صدقه داده، به نذر عمل كرده است واگر نذر كند كاری برای خدا بجا آورد، در صورتی كه یك نماز بخواند یا یك روزه بگیرد، یا چیزی صدقه بدهد، نذر خود را انجام داده

(مسأله 2651) اگر نذر كند روز را روزه بگیرد، باید همان روز را روزه بگیرد وچنانچه در آن روز مسافرت كند، قضای آن روز بر او واجب است

(مسأله 2652) اگر انسان از روی اختیار به نذر خود عمل نكند، باید كفّاره بدهد، یعنی یك بنده آزاد كند یا به شصت فقیر طعام دهد یا دو ماه پی در پی روزه بگیرد

(مسأله 2653) اگر نذر كند كه تا وقت معینی عملی را ترك كند، بعد از گذشتن آن وقت می تواند آن عمل را بجا آورد و اگر پیش از گذشتن وقت از روی فراموشی یا ناچاری انجام دهد، چیزی بر او واجب نیست ولی باز هم لازم است كه تا آن وقت آن عمل را بجا نیاوردچنانچه دوباره پیش از رسیدن آن وقت بدون عذرآن عمل را انجام دهد، باید به مقداری كه در مسألة پیش گفته شد، كفّاره بدهد

(مسأله 2654)

كسی كه نذر كرده عملی را ترك كند ووقتی را برای آن معین نكرده است؛ اگر از روی فراموشی، یا ناچاری، یا ندانستن، آن عمل را انجام دهد كفّاره بر او واجب نیست ولی چنانچه از روی اختیارآن را بجا آورد برای دفعة اوّل باید كفّاره بدهد

(مسأله2655) اگر نذر كند كه در هر هفتة روز معینی مثلاً روز جمعه را روزه بگیرد چنانچه یكی از جمعه ها عید فطر یا قربان باشد یا در روز جمعه عذر دیگری مانند حیض برای او پیدا شود، باید آن روز را روزه نگیرد و قضای آن را بجا آورد

(مسأله 2656) اگر نذر كند كه مقدار معینی صدقه بدهد، چنانچه پیش از دادن صدقه بمیرد؛ باید آن را از مال او صدقه بدهند

(مسأله 2657) اگر نذر كند كه به فقیر معینی صدقه بدهد نمی تواند آن را به فقیر دیگر بدهد واگر آن فقیر بمیرد؛ بنابر احتیاط باید به ور˘ɠاو بدهد

(مسأله 2658) اگر نذر كند كه به زیارت یكی ازامامان مثلاً به زیارت حضرتِ اَبا عَبْدِاللهِ

(علیه السّلام) مشرف شود، چنانچه به زیارت امام دیگر برود كافی نیست واگر به واسطة عذری نتواند آن امام را زیارت كند چیزی بر او واجب نیست

(مسأله 2659) كسی كه نذركرده زیارت برود و غسل زیارت وƙŘǘҠآن نذر را نكرده، لازم نیست آن را بجا آورد

(مسأله 2660) اگر برای حرم یكی از امامان یا امامزادگان چیزی نذر كند باید آن را به مصارف حرم برساند ا زقبیل فرش وپرده و روشنائی واگر برای امام علیه السّلام یا امامزاده نذر كند می تواند به خُدّامی كه مشغول خدمت هستند

بدهد چنانچه می تواند به مصارف حرم برساند

(مسأله 2661) اگر برای خود امام علیه السّلام چیزی نذر كند، چنانچه مصرف معینی را قصد كرده، باید به همان مصرف برساند واگر مصرف معینی را قصد نكرده، احتیاط واجب آن است كه در صورت امكان آن را به مصرفی برساند كه نسبتی به امام علیه السّلام داشته باشد مانند زوّار فقیر یا به مصارف حرم از قبیل تعمیر وخدّام حرم یا عزاداری برای آن امام ومانند آن برساند وهمچنین است اگر چیزی برای امامزادة نذر كند واگر این امر ممكن نشد به فقرا به عنوان صدقه بدهد یا مسجد وامثال آن بسازد وثواب آن را هدیه آن امام نماید

(مسأله 2662) گوسفندی را كه برای صدقه؛ یا برای یكی از امامان نذر كرده اند پشم آن ومقداری كه چاق می شود جزء نذراست واگر پیش از آن كه به مصرف نذر برسد شیر بدهد یا بچه بیا ورد بنابر احتیاط واجب باید به مصرف نذر برسانند

(مسأله 2663) هر گاه نذر كند كه اگر مریض او خوب شود، یا مسافر او بیاید عملی را انجام دهد، چنانچه معلوم شود كه پیش از نذر كردن مریض خوب شده؛ یا مسافر آمده است، عمل كردن به نذر لازم نیست

(مسأله 2664) اگر پدر یا مادر نذر كند كه دختر خود به سید شوهر دهد بعد از آن كه به دختر به تكلیف رسید اختیار با خود او است ونذ رآنان اعتبار ندارد

(مسأله 2665) هرگاه با خدا عهد كند كه اگر به حاجت شرعی خود برسد كار خیری را انجام دهد، بعد از آنكه حاجتش برآورده شد، باید

آن كار را انجام دهد و نیز اگر بدون آنكه حاجتی داشته باشد؛ عهد كند كه عمل خیری را انجام دهد، آن عمل بر او واجب می شود

(مسأله 2666) در عهد هم مثل نذر باید صیغه خوانده شود، و نیز كاری را كه عهد می كند انجام دهد، باید انجام آن، بهتر از تركش باشد

(مسأله 2667) اگر به عهد خود عمل نكند، باید كفّاره بدهد یعنی شصت فقیر را سیر كند یا دو ماه، روزه بگیرد، یا یك بنده آزاد كند

قسم خوردن

اَحكام قَسَم خوردن

(مسأله 2668) اگر قَسَم بخورد كه كاری را انجام دهد یا ترك كند مثلاً قَسَم بخورد كه روزه بگیرد یا دود استعمال نكند، چنانچه عمداً مخالفت كند؛ باید كفّاره بدهد، یعنی یك بنده آزاد كند، یا دو فقیر را سیر كند، یا آنان را بپوشاند و اگر اینها را نتواند باید سه روز روزه بگیرد

(مسأله 2669) قَسَم چند شرط دارد:

اوّل: كسی كه قَسَم می خورد باید بالغ و عاقل باشد و اگر می خواهد راجع به مال خودش قَسَم بخورد باید در حال بالغ شدن سفیه نباشد و حاكم شرع او را از تصّرف در اموالش منع نكرده باشد و از روی قصد و اختیار قَسَم بخورد پس قَسَم خوردن بچّه و دیوانه و مست و كسی كه مجبورش كرده اند، درست نیست و همچنین است اگر در حال عصبانی بودن بی قصد قَسَم بخورد

دوّم: كاری را كه قَسَم می خورد انجام دهد، باید حرام و مكروه نباشد و كاری را كه قَسَم می خورد ترك كند، باید واجب و مستحبّ نباشد و اگر قَسَم بخورد كه كار

مباحی را بجا آورد، باید ترك آن را نظر مردم بهتر از انجامش نباشد و نیز اگر قَسَم بخورد كار مباحی را ترك كند باید انجام آن در نظر مردم بهتر از تركش نباشد

سوّم: به یكی از اسمهای خداوند عالم قَسَم بخورد كه به غیر ذات مقدّس او گفته نمی شود مانند « خدا » و « اَلله » و نیز اگر به اسمی قَسَم بخورد كه به غیر خدا هم می گویند ولی به قدری به خدا گفته می شود كه هر وقت كسی آن اسم را بگوید؛ ذات مقدّس حقّ در نظر می آید، مثل آنكه به خالق و رازق قَسَم بخورد صحیح است بلكه اگر به لفظی قَسَم بخورد كه بدون قرینه، خدا به نظر نم آید ولی او قصد خدا را كند بنابر احتیاط باید به آن قَسَم نماید

چهارم: قَسَم را به زبان بیاورد و اگر بنویسد یا در قلبش آن را قصد كند صحیح نیست ولی آدم لال اگر با اشاره قَسَم بخورد است

پنجم: عمل كردن به قَسَم برای او ممكن باشد و اگر موقعی كه قَسَم می خورد ممكن باشد و بعد تا آخر وقتی كه برای قَسَم معین كرده عاجز شود یا برایش مشقّت داشته باشد قَسَم او از وقتی كه عاجز شده بهم مس خورد

(مسأله 2670) اگر پدر از قَسَم خوردن فرزند جلوگیری كند؛ یا شوهر از قَسَم خوردن زن جلوگیری نماید، قَسَم آنان صحیح نیست

(مسأله 2671) اگر فرزند بدون اجازة پدر و زن بدون اجازة شوهر قَسَم بخورد پدر و شوهر می توانند قَسَم را بهم بزنند

(مسأله 2672) اگر انسان

از روی فراموشی، یا ناچاری به قَسَم عمل نكند، كفّاره بر او واجب نیست، و همچنین است اگر مجبورش كنند كه به قَسَم عمل ننماید و قسمی كه آدم وسواسی می خورد، مثل اینكه می گوید وَالله الان مشغول نماز می شوم و به واسطة وسواس مشغول نمی شود، اگر وسواس او طوری باشد كه بی اختیار به قَسَم عمل نكند كفّاره ندارد

(مسأله 2673) كسی كه قَسَم می خورد اگر حرف او راست باشد قَسَم خوردن او مكروه

است و اگر دروغ باشد حرام و از گناهان بزرگ می باشد، ولی اگر برای اینكه خودش یا مسلمان دیگری را از شرّ ظالمی نجات دهد، قَسَم دروغ بخورد اشكال ندارد بلكه گاهی واجب می شود و این جور قَسَم خوردن غیر از قَسَمی است كه در مسائل پیش گفته شد

وقف

اهمیت وقف در اسلام

وقف كه در بسیاری از روایات اسلامی از ان به « صدقه جاریه » تعبیر شده است دارای ثواب و فضیلت های فراوانی است

حضرت صادق (علیه السّلام) فرمودند: « هنگامی كه انسان می میرد، پروندة عمل او بسته می شود مگر اینكه یكی از این سه چیز از او باقی باشد كه در این صورت پروندة اعمال او مفتوح و تا هنگامی كه یكی از این سه چیز وجود دارد اجر و ثواب در آن پرونده ثبت می گردد:

1- صدقة جاریه (هر چیزی كه مصدور و منبع عایدات و درآمدهایی است كه در راه خیر صرف می شود)

2- سنّت و رسم نیكی كه در زمان حیات خود به تأسیس آن اقدام و پس از مرگ همچنان

مورد عمل است

3-فرزند صالحی كه پس ازمرگ

پدر و مادرش به یاد آنها است و برای آنان دعا می كند » حضرتش در حدیث دیگر فرمودند: « شش چیز است كه پس از مرگ آثار نیك آنها به انسان مُلحق می شود:

1- فرزندی كه برای انسان استغفار می كند

2- كتاب علمی كه از او به یادگار مانده است

3- درختی كه انسان آن را نشانده است

4- چاه آبی كه بوجود اورده است

5- صدقة جاریه

6- رسم و رَوِش نیكی كه انسان آن را بوجود آورده و پس از مرگ او مورد عمل قرار گرفته است »

و نیز آن حضرت فرمودند: « بهترین چیزی كه از انسان می ماند، سه چیز است:

1- فرزند شایسته ای كه برای او از خداوند طلب مغفرت می كند

2- سنّت و رویة نیكی كه دیگران از آن پیروی كنند

3- صدقه جاریه (كه همان وقف است)

4- بطور كلّی نظر اسلام این است كه مسلمانان علاوه بر اینكه باید وجودشان در زندگی منشأ خیر و بركت باشد بكوشند كه پس از مرگ خود نیز آثار نیكی كه در یكی از ابعاد زندگی انسانها بدرد می خورد و موجب رفاه و سعادت زندگی آنها می گردد به یادگار بگذارند كه این موضوع در حساب خداوند بسیار پر ارزش است و به حساب خواهد آمد

5- كه فرمود: وَ تكْتُبُ ما قَدّموُا وَ آثارَ هُمْ و كُلُّ شَی ءٍ اَحْصَیناهُ فی اِمامٍ مُبینٍ (سوره یس آیة 12) یعنی آنچه را كه انسانها در حال حیات خود انجام دادند و هم چنین آثاری را كه از آنها مانده است همه را می نویسیم و هر چیزی در كتاب

روشن الهی ثبت و ضبط است

اَحكام وَقْف

(مسأله 2674) اگر كسی چیزی را وَقْف كند، از ملك او خارج می شود و خود او و دیگران نمی توانند آن را ببخشند، یا بفروشند و كسی هم از ان ملك ارث نمی برد ولی در بعضی از موارد كه در مسألة 2090 و 2091 گفته شد، فروختن آن اشكال ندارد

(مسأله 2675) لازم نیست صیغة وقف را به عربی بخوانند، بلكه اگر مثلاً بگوید خانة خود را وقف كردم وقف صحیح است و محتاج به قبول هم نیست حتّی در وقف خاص

(مسأله 2676) اگر ملكی را برای وقف معین كند و پیش از خواندن صیغة وقف پشیمان شود؛ یا بمیرد؛ وقف درست نیست

(مسأله 2677) كسی كه مالی را وقف می كند؛ باید بنابر احتیاط واجب از موقع خواندن صیغه، مال را برای همیشه وقف كند و اگر مثلاً بگوید این مال بعد از مردن من وقف باشد، چون از موقع خواندن صیغه تا مردنش وقف نبوده اشكال دارد و نیز اگر بگوید تا ده سال وقف باشد و بعد از آن نباشد، یا بگوید تا ده سال وقف باشد، بعد پنج مال وقف نباشد و دوباره وقف باشد؛ وقف بودنش اشكال دارد

(مسأله 2678) وقف در صورتی صحیح است كه مال وقف را به تصّرف كسی كه برای او وقف شده یا وكیل، یا ولی او بدهند ولی اگر چیزی را بر اولاد صغیر خود وقف كند و به قصد اینكه آن چیز ملك آنان شود، از طرف آنان نگهداری نماید وقف صحیح است

(مسأله 2679) اگر مسجد را وقف كنند، بعد از آنكه

واقف به قصد واگذار كردن اجازه دهد كه در آن مسجد نماز بخوانند همین كه یك نفر در آن مسجد نماز خواند، وقف درست می شود

(مسأله 2680) وقف كننده باید مكلّف و عاقل و با قصد و اختیار باشد و شرعاً بتواند در مال خود تصّرف كند، بنابر این سفیهی كه در حال بالغ بودن سفیه بوده یا حاكم شرع او را از تصّرف در اموالش جلوگیری كرده، چون حقّ ندارد در مال خود تصّرف نماید، اگر چیزی را وقف كند صحیح نیست

(مسأله 2681) اگر مالی را برای كسانی كه به دنیا نیامده اند وقف كند درست نیست ولی وقفبرای اشخاص كه بعضی از آنهابه دنیا آمده اند صحیح و آنها كه به دنیا نیامده اند بعد از آمدن به دنیا با دیگران شریك می شوند

(مسأله 2682) اگر چیزی را بر خودش وقف كند، مثل آنكه دُكّانی را وقف كند كه عایدی آن را بعد از مرگ او خرج مَقْبَرَه اش نمایند صحیح نیست ولی اگر مثلاً مالی را بر فقرا وقف كند و خودش فقیر شود، می تواند از منافع وقف استفاده نماید

(مسأله 2683) اگر برای چیزی كه وقف كرده متولّی معین كند، باید مطابق قار داد او رفتار نمایند و اگر معین نكند، چنانچه بر افراد مخصوصی مثلاً بر اولاد خود وقف كرده باشد راجع به چیزهائی كه مربوط به مصلحت وقف است كه در نفع بردن طبقات بعد نیز دخالت دارد اختیار با حاكم شرع است و راجع به چیزهائی كه مربوط به نفع بردن طبقة موجود است اگر آنها بالغ باشند، اختیار با خود آنان است و

اگر بالغ نباشند، اختیار با ولی ایشان است و برای استفادة از وقف اجازة حاكم شرع لازم نیست

(مسأله 2684) اگر ملكی را مثلاً بر فقرا یا سادات وقف كند یا وقف كند كه منافع آن به مصرف خیرات برسد، در صورتی كه برای آن ملك متولّی معین نكرده باشد اختیار آن با حاكم شرع است

(مسأله 2685) اگر ملكی را بر افراد مخصوصی مثلاً بر اولاد خود وقف كند كه هر طبقه ای بعد از طبقة دیگر از آن استفاده كنند، چنانچه متولّی ملك آن را اجاره دهد و بمیرد در صورتی كه مراعات مصلحت وقف یامصلحت طبقة بعد را كرده باشد اجاره باطل نمی شود ولی اگر متولّی نداشته باشد و یك طبقه از كسانی كه ملك بر آنها وقف شده آن را اجاره دهند و در بین مدّت اجاره بمیرد در صورتی كه طبقته بعد اجازه نكنند، اجاره باطل می شود و در صورتی كه مستأجر مال الاجارة تمام مدّت را داده باشد مال الاجارة از زمان مردنشان تا آخر مدّت اجاره را از مال آنان می گیرد

(مسأله 2686) اگر ملك وقف خراب شود، از وقف بودن بیرون نمی رود

(مسأله 2687) ملكی كه مقداری از آن وقف است و مقداری از آن وقف نیست اگر تقسیم نشده باشد؛ حاكم شرع یا متولّی وقف می تواند با نظر خبره سهم وقف را جدا كند

(مسأله 2688) اگر متولّی وقف خیانت كند و عایدات آن را به مصرفی كه معین شده نرساند چنانچه برای عموم وقف شده باشد در صورت امكان حاكم شرع باید بجای او متولّی امینی معین نماید

(مسأله 2689)

فرشی را كه برای حسینیه وقف كرده اند، نمی شود برای نماز به مسجد ببرند، اگر چه آن مسجد نزدیك حسینیه باشد

(مسأله 2690) اگر ملكی را برای تعمیر مسجدی وقف نمایند، چنانچه آن مسجد احتیاج به تعمیر ندارد و احتمال هم نمی رود كه تا مدّتی احتیاج به تعمیر پیدا كند می توانند عایدات آن ملك را به مصرف مسجدی كه احتیاج به تعمیر دارد برسانند

(مسأله 2691) اگر ملكی را وقف كنند كه عیدی آن را خرج تعمیر مسجد نمایند و به امام جماعت و به كسی كه در آن مسجد اذان می گوید بدهند در صورتی كه بدانند كه برای هر یك چه مقدار معین كرده، باید همانطور مصرف كنند و اگر یقین نداشته باشند، باید اوّل مسجد را تعمیر كنند و اگر چیزی زیاد آمد بین امام جماعت و كسی كه اذان می گوید بطور مساوی قسمت نمایند و بهتر آن است كه این دو نفر در تقسیم با یكدیگر صلح كنند

وصیت

اهمیت وصیت در اسلام

پیشوایان بزرگ اسلام تأكید زیادی بر انجام وصیت برای مسلمانان، بعمل آورده اند

حضرت رسول اكرم و حضرت باقر و حضرت صادق (علیهم السّلام) فرمودند: « وصیت بر هر مسلمانی حقّ است »

حضرت باقر (علیه السّلام) فرمودند: « وصیت حق است و پیغمبر خدا (صلّی الله علیه وآله) وصیت كرد و شایسته است كه هر مسلمانی وصیت كند »

حضرت پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) فرمودند: « شایسته نیست برای مسلمان كه شبی را به صبح برساند مگر اینكه وصیت نامه اش زیر سرش باشد »

و مطلب مهمّ این است كه باید كوشش و دقّت

كرد كه وصیت بر اساس موازین شرع و كامل انجام بگیرد كه حضرت صادق (علیه السّلام) فرمود كه حضرت پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) فرمودند: « وصیت كامل و درست انجام ندادن، نشانة نقصان مروّت و عق انسان است »

حضرت صادق (علیه السّلام) به یكی از راویان احادیث كه مسعده بن صَدَقه نام داشته فرمود: « اگر خداوند به تو فقط دو روز برای ماندن در دنیا مهلت داده باشد یكی از آن دو روز را برای یاد گرفتن مسائل و احكامی كه برد روز مرگ تو می خورد و به آن روز كمك می كند، صرف كن تا دربارة آنچه كه بعد از مرگ از تو باقی می ماند نقشه و تدبیر نیكو و صحیح انجام داده باشی »

و نیز آن حضرت از پدر بزرگوار خود (علیهما السّلام) نقل كردند كه فرموده است: « ثواب كسی كه در وصیت خود راه عدل و حقّ را پیش بگیرد، ثواب كسی است كه مال خود را در حال حیات خود به عنوان تصدّق در راه خداوند داده باشد و كسی كه را ه حق را در نظر نگرفته باشد در روز قیامت خداوند را در حالی ملاقات می كند كه خداوند از او روی گردان است

احكام وصیت

(مسأله 2692) وصیت آن است كه انسان سفارش كند بعد از مرگش برای او كارهائی انجام دهند، یا بگوید بعد از مرگش چیزی از مال او ملك كسی باشد؛ یا برای اولاد خود و كسانی كه اختیار آنان با او است قَیم و سرپرست معین كند و كسی را كه به او وصیت می كنند وصّی

می گویند

(مسأله 2693) كسی كه می خواهد وصیت كند با اشاره ای كه مقصودش را بفهماند می تواند وصیت كند، اگر چه لال نباشد

(مسأله 2694) اگر نوشته ای به امضاء یاا مهر میت ببینند چنانچه مقصود او را بفهماند و معلوم باشد كه برای وصیت كردن نوشته، باید مطابق آن عمل كنند

(مسأله 2695) كسی كه وصیت می كند باید عاقل و بالغ باشد، ولی بچّة ده ساله ای كه خوب و بد را تمیز می دهد اگر برای كار خوبی مثل ساختن مسجد و آب انبار و پل وصیت كند صحیح می باشد و از روی اختیار وصیت كند، و نیز وصیت كننده باید در حال بالغ شدن سفیه نباشد و حاكم شرع هم او را از تصّرف در اموالش جلوگیری نكرده باشد

(مسأله 2696) كسی كه از روی عمد مثلاً زخمی به خود زده یا سمّی خورده است كه به واسطة آن، یقین یا گمان به مردن او پیدا می شود، اگر وصیت كند كه مقداری از مال او را به مصرفی برسانند، صحیح نیست

(مسأله 2697) وصیت بنا بر اقوی از ایقا عات است و قبول در آن معتبر نیست و ردّ كردن آن مانع است و لذا اگر انسان وصیت كند كه چیزی به كسی بدهند چنانچه آن شخص ردّ نكند كالك آن چیز می شود

(مسأله 2698) وقتی انسان نشانه های مرگ را در خود دید، باید فوراً امانتهای مردم را به صاحبانش برگرداند و اگر به مردم بدهكار است و موقع دادن آن بدهی رسیده باید بدهد، و اگر خودش نمی تواند بدهد، یا موقع دادن بدهی

او نرسیده، باید وصیت كند و بر وصیت شاهد بگیرد، ولی اگر بدهی او معلوم باشد و اطمینان دارد كه ورثه می پردازند، وصیت كردن لازم نیست

(مسأله 2699) كسی كه نشانه های مرگ را در خود می بیند، اگر خمس و زكات و مظالم بدهكار است، باید فوراً بدهد و اگر نمی تواند چنانچه از خودش مال دارد، یا احتمال می دهد كسی آنها را ادا نماید، باید وصیت كند و همچنین است اگر حجّ بر او واجب باشد

(مسأله 2700) كسی كه نشان های مرگ را در خود می بیند اگر نماز و روزة قضا، دارد باید وصیت كند كه از مال خودش برای آنها اجیر بگیرند، بلكه اگر مال نداشته باشد ولی احتمال بدهد كسی بدون آنكه چیزی بگیرد آنها را انجام می دهد، باز هم واجب است وصیت نماید، و اگر قضای نماز و روزه او به تفصیلی كه در مسأله 1389 گفته شد، بر پسر بزرگترش واجب باشد، باید به او اطّلاع دهد، یا وصیت كند كه برای او بجا آورند

(مسأله 2701) كسی كه نشانه های مرگ را در خود می بیند، اگر مال پیش كسی دارد یا در جائی پنهان كرده است كه ورثه نمی دانند، چنانچه به واسطة ندانستن حقّشان از بین برود به آنان اطلّاع دهد و لازم نیست برای بچّه های صغیر خود قیم و سرپرست معین كند ولی در صورتی كه بدون قیم مالشان از بین می رود، یا خودشان ضایع می شوند؛ باید برای آنان قیم امینی معین نماید

(مسأله 2702) وصی باید مسلمان و بالغ و عاقل و مورد اطمینان باشد

(مسأله

2703) اگر كسی چند وصی برای خود معین كند، چنانچه اجازه داده باشد كه هر كدام به تنهائی به وصیت عمل كنند؛ لازم نیست در انجام وصیت از یكدیگر اجازه بگیرند و اگر اجازه نداده باشد، چه گفته باشد كه همه با هم به وصیت عمل كنند، یا نگفته باشد، باشد با نظر یكدیگر به وصیت عمل نماید، و اگر حاضر نشوند كه با یكدیگر به وصیت عمل كنند، و در تشخیص مصلحت اختلاف داشته باشند در صورتی كه تأخیر و مهلت دادن علت شود كه عمل به وصیت معطّل بماند، حاكم شرع آنها را مجبور می كند كه تسلیم نظر كسی شوند كه صلاح را تشخیص دهد و اگر اطاعت نكنند، بجای آنان دیگران را معین می نماید و اگر یكی از آنان قبول نكرد یك نفر دیگر را بجای او تعیین می نماید

(مسأله 2704) اگرانسان از وصیت خود برگردد مثلاً بگوید ثلث مالش را به كسی بدهند، بعد بگوید به او ندهند وصیت باطل می شود، و اگر وصیت خود را تغییر دهد، مثل آنكه قیمتی برای بچه های خود معین كند بعد دیگری را بجای او قیم نماید، وصیت اوّلش باطل می شود و باید به وصیت دوّم او عمل نمایند

(مسأله 2705) اگر كاری كند كه معلوم شود از وصیت خود برگشته مثلاً خانه ای را كه وصیت كرده به كسی بدهند بفروشد؛ یا دیگری را برای فروش آن وكیل نماید، وصیت باطل می شود

(مسأله 2706) اگر وصیت كند چیز معینی را به كسی بدهند، بعد وصیپت كند كه نصف همان را به دیگری بدهند باید آن چیز را

دو قسمت كنند و به هر كدام از آن دو نفر یك قسمت آن را بدهند

(مسأله 2707) اگر كسی در مرضی كه به آن مرض می میرد، مقداری از مالش را به كسی ببخشد و وصیت كند كه بعد از مردن او هم مقداری به كس دیگر بدهند آنچه را كه در حال زندگی بخشیده از اصل مال است و احتیاج به اذن ورثه ندارد چنانچه در مسأله 2250 گذشت كه منجَّزات مریض از اصل مال است و چیزی را كه وصیت كرده اگر زیادتر از ثلث باشد زیادی آن محتاج به اذن ورثه است

(مسأله 2708) اگر وصیت كند كه ثلث مال او را نفروشد و عایدی آن را هب مصرفی برسانند، باید مطابق گفتة او عمل نماید

(مسأله 2709) اگر در مرضی كه به آن مرض می میرد، بگوید مقداری به كسی بدهكار است، چنانچه متّهم باشد كه برای ضرر زدن به ورثه گفته است باید مقداری را كه معین كرده از ثلث او بدهند و اگر متّهم نباشد و كسی هم منكر گفتة او نشود، باید از اصل ماش بدهند

(مسأله 2710) كسی كه انسان وصیت می كند كه چیزی به او بدهند باید وجود داشته باشد، پس اگر وصیت كند به بچّه ای كه ممكن است قلان زن حامله شود چیزی بدهند باطل است ولی اگ روصیت كند به بچّه ای كه در شكم مادر است چیزی بدهند، اگر چه هنوز روح نداشته باشد، وصیت صحیح است، پس اگر زنده به دنیا آمد، باید آنچه را كه وصیت كرده به او بدهند، و اگر مرده به دنیا آمد، وصیت باطل

می شود و آنچه را كه برای او وصیت كرده، ورثه میان خودشان قسمت می كنند

(مسأله 2711) اگرانسان بفهمد كسی او را وصی كرده، چنانچه به اطّلاع وصیت كننده برساند كه برای انجام وصیت او حاضر نیست، لازم نیست بعد از مردن او به وصیت عمل كند ول اگر پیش از مردن او نفهمد كه او را وصی كرده، یا بفهمد و به او اطّلاع ندهد كه برای عمل كردن به وصیت حاضر نیست، در صورتی كه مشقّت نداشته باشد، باید وصیت او را انجام دهد و نیز اگر وصی پیش از مرگ، موقعی ملتفت شود كه مریض به واسطة شدّت مرض نتواند به دیگری وصیت كند، باید وصیت را قبول نماید

(مسأله 2712) اگركسی كه وصیت كرده بمیرد، وصی نمی تواند دیگر یرا برای انجام كارهای میت معین كند و خود از كار كناره نماید، ولی اگر بداند مقصود میت این نبوده كه خود وصی آن كار را انجام دهد، بلكه مقصودش فقط انجام كار بوده، می تواند دیگری را از طرف خود وكیل نماید

(مسأله 2713) اگركسی دو نفر را وصی كند، چنانچه یكی از آن دو بمیرد، یا دیوانه یا كافر شود، حاكم شرع یك نفر دیگر را بجای او معین می كند و اگر هر دو بمیرند، یا دیوانه یا كافر شوند، حاكم شرع دو نفر دیگر را معیپن می كند ولی اگر یك نفر بتواند وصیت را عملی كند، معین كردن دو نفر لازم نیست

(مسأله 2714) اگر وصی نتواند به تنهائی كارهای میت را انجام دهد، حاكم شرع برای كمك او یك نفر دیگر را معین می كند

(مسأله

2715) اگر مقداری از مال میت در دست وصی تلف شود، چنانچه در نگهداری آن كوتاهی كرده و یا تعدّی نموده؛ مثلاً میت وصیت كرده است كه فلان مقدار به فقرای فلان شهر بده و او مال را به شهر دیگر برده و در راه از بین رفته ضامن است و اگر كوتاهی نكرده و تعدّی هم ننموده، ضامن نیست

(مسأله 2716) هر گاه انسان كسی را وصی كند و بگوید كه اگر آن كس بمیرد فلانی وصی باشد؛ بعد از آنكه وصی او مرد، وصی دوّم باید كارهای میت را انجام دهد

(مسأله 2717) حجّی كه بر میت واجب است و بدهكار و حقوقی را كه مثل خمس و زكوه و مظالم، ادا كردن آنها واجب می باشد؛ باید از اصل مال میت بدهند، اگر چه میت برای آنها وصیت نكرده باشد

(مسأله 2718) اگر مال میت از بدهی و حجّ واجب و حقوقی كه مثل خمس و زكوه و مظالم بر او واجب است زیاد بیاید، نانچه وصیت كرده باشد كه ثلث یا مقداری از ثلث را به مصرفی برسانند، باید به وصیت او عمل كنند و اگر وصیت نكرده باشد، آنچه می ماند مال ورثه است

(مسأله 2719) اگر مصرفی را كه میت معین كرده، از ثلث مال او بیشتر باشد وصیت او در بیشتر از ثلث در صورتی صحیح است كه ورثه حرفی بزنند، یا كاری كنند كه معلوم شود عملی شدن وصیت را اجازه داده اند و تنها راضی بودن آنان كافی نیست اگر مدّتی بعد از مردن او هم اجازه بدهند صحیح است و اگر بعضی از ورثه اجازه

و بعضی ردّ نمایند وصیت در حِصّه آنهائی كه اجازه نموده اند صحیح و نافذ است

(مسأله 2720) اگر مصرفی را كه میت معین كرده، از ثلث مال او بیشتر باشد، و پیش از مردن او ورثه اجازه بدهند كه وصیت او عملی شود، بعد از مردن او نمی توانند از اجازة خود برگردند

(مسأله 2721) اگر وصیت كند كه از ثلث او خمس و زكات یا بدهی دیگر او را بدهند و برای نماز و روزة او اجیر بگیرند و كار مستحّبی هم مثل اطعام به فقراء انجام دهند، چنانچه وصیت او به ترتیب باشد باید آنچه مقدّم است اگر چه مستحّب باشد عمل كنند، و در صورتی كه ثلث زیاد آمد دوّمی را اگر چه مانند نماز و روزه، واجب بدنی باشد بدهند و اگر از آن زیاد آمد به مصرف واجب مالی برسانند و چنانچه ثلث زیاد نیامد واجب مالی را از اصل مال بدهند، ولی اگر ثلث فقط به اندازة عمل به مستحّب اباشد واجب بدنی را باید با اجازة ورثه بپردازند و واجب مالی را از اصل مال بپردازند و در صورتی كه وصیت او به ترتیب نباشد باید ثلث را به نسبت بین آن سه وصیت تقسیم كنند و اگر كم آمد كسری واجب مالی را از اصل مال بدون اجازه و كسری واجب بدنی و عمل مستحّب را با اجازة ورثه انجام دهند

(مسأله 2722) اگر وصیت كند كه بدهی او را بدهند و برای نماز و روزة او اجیر بگیرند و كار مستحّبی هم انجام دهند چنانچه وصیت نكرده باشد كه اینها را از ثلث بدهند، باید

بدهی او را از اصل مال بدهند و اگر چیزی زیاد آمد، ثلث آن را به مصرف نماز و روزه و كارهای مستحّبی كه معین كرده برسلنند و در صورتی كه ثلث كافی نباشد، پس اگر ورثه اجازه بدهند باید وصیت او عملی شود و اگر اجازهندهند، باید نماز و روزه را از ثلث بدهند و اگر چیزی زیاد آمد به مصرف كار مستحّبی كه معین كرده برسانند

(مسأله 2723) اگر كسی بگوید كه میت وصیت كرده فلان مبلغ به من بدهند، چنانچه دو مرد عادل گفتة او را تصدیق كنند، یا قسم بخورد و یك مرد عادل هم گفتة او را تصدیق نماید، یا یك مرد عادل و دو زن عادله یا چهار زن عادله به گفتة او شهادت دهند، باید مقداری را كه می گوید به او بدهند، و اگر یك زن عادله شهادت دهد باید یك چهارم چیزی را كه مطالبه می كند به او بدهند، و اگر دو زن عادله شهادت بدهند، نصف آن را و اگر سه زن عادله شهادت دهند، باید سه چهارم آن را به او بدهند و نیز اگر دو مرد كافر ذمّی كه در دین خود عادل باشند گفتة او را تصدیق كنند، در صورتی كه میت ناچار بوده است كه وصیت كند و مرد و زن عالی هم در موقع وصیت نبوده، باید چیزی را كه مطالبه می كند به او بدهند

(مسأله 2724) اگر كسی بگوید كه من وصّی میتم كه مال او را به مصرفی برسانم، یا میت را قیم بچّه های خود قرار داده، در صورتی كه باید حرف او را قبول

كرد كه دو مرد عادل گفتة او را تصدیق نمایند

(مسأله 2725) اگر وصیت كند چیزی به كسی بدهند و آن كس پیش از آنكه قبول كند یا رد نماید بمیرد، تا وقتی ورثة او وصیت را رد نكرده اند می توانند آن چیز را قبول نمایند ولی این در صورتی است كه وصیت كننده از وصیت خود بر نگردد، و گرنه حقّ به آن چیز ندارد

ارث

اَحكام اِرث

(مسأله 2726) كسانی كه به واسطة خویشی ارث می برند سه دسته هستند:

دسته اوّل: پدر و مادر و اولاد میت و با نبودن اولاد، اولاد اولاد هرچه پائین روند هر كدام آنان كه به میت نزدیكتر است ارث می برد و تا یك نفر از این دسته هست دستة دوّم ارث نمی برد

دستة دوّم: جد یعنی پدر بزرگ و پدراو هر چه بالا روند و جدّه یعنی مادر بزرگ و مادر او هر چه بالا رود پدری باشند یا مادری و خواهر و برادر و با نبودن برادر و خواهر، اولاد ایشان هر كدام آنان كه به میت نزدیكتر است ارث می برد و تا یك نفر از این دسته هست دستة سوّم ارث نمی برند

دستة سوّم: عمو و عمّه و دائی و خاله و اولاد آنان هر چه پائین روند وتا یك نفر از عموها وعمّه ها ودائی ها وخاله های میت زنده اند، اولاد آنان ارث نمی برند ولی اگر میت عموی پدری وپسر عموی پدر ومادری داشته باشد، وغیر ازاینها وارثی نداشته باشد، ارث به پسر عمو ی پدر ومادری می رسد وعموی پدری ارث نمی برد

(مسأله2727) اگر عمو وعمّه ودائی

وخاله خود میت واولاد آنان واولاد اولاد آنان نباشد، عمو وعمّه ودائی وخالة پدر ومادر میت ارث می برند واگر اینها نباشند اولادشان ارث می برد واگر اینها هم نباشند عمو وعمّه ودائی وخاله جدّوجدّه میت واگر اینها هم نباشند، اولادشان ارث می برند

(مسأله 2728) زن وشوهر به تفصیلی كه در مسائل 2775 و2784 گفته می شود از یكدیگر ارث می برند

ارث دستةاوّل

(مسأله 2729) اگر وارث میت فقط یك نفر از دستة اوّل باشد، مثلاً پدر یا مادر یا یك پسر یا یك دختر باشد، همة مال میت به او می رشد واگر چند پسر یا چند دختر با شند، همة مال بطور مساوی بین آنان قسمت می شود، واگر یك پسر ویك دختر باشند مال را سه قسمت می كنند، در قسمت را پسر ویك قسمت را دختر می برد واگر چند پسر وچند دختر باشند، مال را طوری قسمت می كنند كه هر پسری دو برابر دختر ببرد

(مسأله2730) اگر وارث میت فقط پدر ومادر او باششند، مال سه قسمت می شود، دو قسمت آن را پدر ویك قسمت را مادر می برد، ولی اگر میت دو برادر یا چهار خواهر، یا یك برادر ودو خواهر داشته با شد كه همة آنان پدری با شند یعنی پدر آنان با پدر میت یكی با شد، خواه مادرشان هم با مادر میت یكی با شد یا نه، اگر چه تا میت پد رومادر دارد اینه ارث نمی برند، امّا آنان حاجب مادر می شوند، یعنی مانع می شوند كه مادر بیش از شش یك ببرد ولذا مادر شش یك مال را می برد

وبقیه را به پدر می دهند

(مسأله 2731) اگر وارث میت فقط پدر ومادر ویك دختر با شد، چنانچه میت دو برادر یا چهار خواهر یا یك برادر ودو خواهر پدری نداشته با شد، مال را پنج قسمت می كنند، پدر ومادر، هركدام یك قسمت ودختر سه قسمت آن را می برد واگر دو برادریا چهار خواهر یا یك برادر و دوخواهر پدری داشته باشد، در اینجا نیز برادران و خواهران حاجب مادر می شوند ومانع از بردن مادر بیش از شش یك مال می گردند و لذا مال را شش قسمت می كنئد، پدر ومادر، هركدام یك قسمت ودختر سه قسمت می برد و یك قسمت باقی مانده را چهار قسمت می كنند، یك قسمت را به پدر و سه قسمت را به دختر می دهند، مثلاً اگر مال میت را 24 قسمت كنند 15 قسمت آن را به دختر و 5 قسمت آن را به پدر و 4 قسمت آن را به مادر می دهند

(مسأله 2732) اگر وارث میت فقط پدر و مادر و یك پسر باشد، مال را شش قسمت می كنند، پدر و مادر هر كدام یك قسمت و پسر چهار قسمت آن را می برند و اگر چند پسر یا دختر باشند، آن چهار قسمت را بطور مساوی بین خودشان قسمت می كنند و اگر پسر و دختر باشند، آن چهار قسمت را طوری تقسیم می كنند كه هر پسری دو برابر دختر ببرد

(مسأله 2733) اگر وارث میت فقط پدر و یك پسر یا مادر و یك پسر باشد، مال را شش قسمت می كنند یك قسمت آن را

پدر یا مادر و پنج قسمت را پسر می برد

(مسأله 2734) اگر وارث میت فقط پدر، یا مادر، یا پسر و دختر باشد، مال را شش قسمت می كنند، یك قسمت آن را پدر، یا مادر می برد، وبقّیه را طوری قسمت می كنند كه هر پسری دو برابر دختر ببرد

(مسأله 2735) اگر وارث میت فقط پدر و یك دختر یا مادر و یك دختر باشد، مال را چهار قسمت می كنند، یك قسمت آن را پدر یا مادر، و بقّیه را دختر می برد

(مسأله 2736) اگر وارث میت فقط پدر و جند دختر یا مادر و چند دختر باشد، مال را پنج قسمت می كنند، یك قسمت را پدر یا مادر می برد، و چهار قسمت را دخترها بطور مساوی بین خودشان قسمت می كنند

(مسأله 2737) اگر میت اولاد نداشته باشد، نوة پسری او اگر چه دختر باشد، سهم پسر میت را می برد و نوة دختری او اگر چه پسر باشد، سهم دختر میت را می برد، مثلاً اگر میت یك پسر از دختر خود و یك دختر از پسرش داشته باشد، مال را سه قسمت می كنند، یك قسمت را به پسر دختر، و دو قسمت را به دختر پسر، می دهند

ارث دستة دوّم

(مسأله 2738) دستة دوّم از كسانی كه به واسطة خویشی ارث می برند، جدّ یعنی پدر بزرگ و جدّه یعنی مادر بزرگ چه از طرف پدر و چه از طرف مادر و برادر و خواهر میت است و اگر برادر و خواهر نداشته باشد، اولادشان ارث می برند

(مسأله 2739) اگر وارث میت فقط یك

برادر یا یك خواهر باشد، همة مال به او می رسد و اگر چند برادر پدر و مادری، یا چند خواهر پدر و مادری باشند مال بطور مساوی بین آنان قسمت می شود و اگر برادر و خواهر پدر ومادری با هم باشند، هر برادری دو برابر خواهر می برد، مثلاً اگر دو برادر و یك خواهر پدر و مادری دارد، مال را پنج قسمت می كنند، هر یك از برادرها دو قسمت و خواهر یك قسمت آن را می برد

(مسأله 2740) اگرمیت برادر و خواهر پدر و مادری دارد، برادر و خواهر پدری كه از مادر با میت جدا است، ارث نمی برد و اگر برادر و خواهر پدر و مادری ندارد چنانچه فقط یك خواهر یا یك برادر پدر و مادری ندارد چنانچه فقط یك خواهر یا یك برادر پدری داشته باشد همة مال به او می رسد و اگر چند برادر یا چند خواهر پدری داشته باشد، مال بطور مساوی بین آنان قسمت می شود و اگر هم برادر و هم خواهر پدری داشته باشد، هر برادری دو برابر خواهر می برد

(مسأله 2741) اگر وارث میت فقط یك خواهر یا یك برادر مادری باشد كه از پدر با میت جدا است، همة مال به او می رسد و اگر چند برادر مادری یا چند خواهر مادری یا چند برادر و خواهر مادری باشند، مال بطور مساوی بین آنان قسمت می شود

(مسأله 2742) اگر میت برادر و خواهر پدری و مادری و برادر و خواهر پدری و یك برادر یا خواهر مادری داشته باشد، برادر و خواهر پدری ارث نمی

برد و مال را شش قسمت می كنند، یك قسمت آن را به برادر یا خواهر مادری و بقیه را به برادر و خواهر پدر ومادری می دهند و هر برادری دو برابر خواهر می برد

(مسأله 2743) اگ رمیت برادر و خواهر پدر و مادری و برادر و خواهر پدری و برادر و خواهر مادری داشته باشد، برادر و خواهر پدری ارث ارث نمی برد و مال را سه قسمت می كنند، یك قسمت آن را برادر و خواهر مادری بطور مساوی بین خودشان قسمت می كنند و بقیه را به برادر و خواهر پدر و مادری می دهند و هر برادری دو برابر خواهر می برد

(مسأله 2744) اگر وارث میت فقط برادر و خواهر پدری و یك برادر مادری یا یك خواهر مادری باشد، مال را شش قسمت می كنند، یك قسمت آن ر ابرادر یا خواهر مادری می برد و بقیه ر ابه برادر و خواهر پدری می دهند و هر برادری دو برابر خواهر می برد

(مسأله 2745) اگ روارث میت فقط برادر و خواهر پدری و چند برادر و خواهر مادری باشد، مال را سه قسمت می كنند یك قسمت آن ر برادر و خواهر مادری بطور مساوی بین خودشان قسمت می كنند و بقیه را به برادر و خواهر پدری می دهند و هر برادری دو برابر خواهر می برد

(مسأله 2746) اگر وارث میت فقط برادر و خواهر و زن او باشد، زن ارث خود را به تفصیلی كه گفته می شود می برد و خواهر و برادر بطوری كه در مسائل گذشته گفته شد، ارث خود

را می برند و نیز اگر زنی بمیرد و وارث او فقط خواهر و برادر و شوهر او باشد، شوهر نصف مال را می برد و خواهر و برادر بطوری كه در مسائل پیش گفته شد ارث خود را می برند، ولی برای آنكه زن یا شوهر ارث می برد از سهم برادر و خواهر مادری چیزی كم نمی شود و از سهم برادر و خواهر پدر و مادری یا پدری كم می شود، مثلاً اگر وارث میت شوهر و برادر و خواهر مادری و برادر و خواهر پدر و مادری او باشد، نصف مال به شوهر می رسد و یك قسمت از سه قسمت اصل مال را به برادر و خواهر مادری می دهند و آنچه می ماند مال برادر و خواهر پدر و مادری است، پس اگر همة مال او شش تومان باشد، سه بومان به شوهر و دو تومان به برادر و خواهر مادری و یك تومان به برادر و خواهر پدر و مادری می دهند

(مسأله 2747) اگر میت خواهر و برادر نداشته باشد، سهم ارث آنان را به اولادشان می دهند و سهم برادرزاده و خوارزادة مادری بطور مساوی بین آنان قسمت می شود و از سهمی كه به برادرزاده و خواهرزادة پدری یا پدر و مادری می رسد هر پسری دو برابر دختر می برد

(مسأله 2748) اگر وارث میت فقط یك جدّ یا یك جدّه است، چه پدری باشد یا مادری همة مال به او می رسد و با بودن جدّ میت، پدر جدّ او ارث نمی برد

(مسأله 2749) اگر وارث میت فقط جدّ و جدّه پدری

باشد، مال سه قسمت می شود، دو قسمت را جدّ و یك قسمت راجدّه می برد و اگر جدّ و جدّة مادری باشد، مال را بطور مساوی بین خودشان قسمت می كنند

(مسأله 2750) اگر وارث میت فقط یك جدّ یا جدّة پدری و یك جدّ یا جدّة مادری باشد مال سه قسمت می شود دو قسمت را جدّ یا جدّه و یك قسمت را جدّ یا جدّة مادری می برد

(مسأله 2751) اگر وارث میت جدّ و جدّة پدری و جدّ و جدّة مادری باشد مال سه قسمت می شود، یك قسمت آن را جدّ و جدّة مادری بطور مساوی بین خودشان قسمت می كنند و دو قسمت آن را به جدّو جدّة پدری می دهند و جدّ دو برابر جدّة می برد (مسأله 2752) اگر وارث میت فقط زن و جدّ وجدّة پدری و جدّة مادری او باشد، زن ارث خود را به تفصیلی كه گقته می شود می برد و یك قسمت از سه قسمت اصل مال را به جدّو جدّة مادری می دهند كه بطور مساوی بین خودشان قسمت می كنند و بقیه را جدّ و جدّة پدری می دهند و جدّ دو برابر جدّه می برد و اگر وارث میت شوهر و جدّ و جدّة باشد، شوهر نصف مال را می برد و جدّ و جدّه به دستوری كه درمسائل گذشته گفته شد، ارث را می برند

ارث دستة سوّم

(مسأله 2753) دستة سوّم عمو و عمّه و دائی و خاله و اولاد آنان است به تفصیلی كه گفته شد، كه اگر از طبقة اوّل و دوّم كسی نباشد، اینها ارث می

برند

(مسأله 2754) اگ وارث میت فقط یك عمو یا یك عمّه است، چه پدر و مادری باشد، یعنی با پدر میت از یك پدر و مادر باشد، یا پدری باشد یا مادری، همة مال به او می رسد و اگر چند عمو یا چند عمّه باشند و همه پدر و مادری، یا همه پدری باشند؛ مال بطور مساوی بین آنان قسمت می شود و اگر عمو و عمّه هر دو باشند و همه پدر و مادری یا همه پدری باشند، عمو دو برابر عمّه می برد، مثلاً اگر وارث میت دو عمو و یك عمّه باشد، مال را پنج قسمت می كنند، یك قسمت را به عمّه می دهند و چهار قسمت را عموها بطور مساوی بین خودشان قسمت می كنند

(مسأله 2755) اگ روارث میت فقط چند عموی مادری یا چند عمّه مادری باشد مال بطور مساویبین آنان قسمت می شود، ولی اگر فقط چند عمو و عمّه مادری داشته باشد چون مسأله از لحاظ اینكه آیا باسد بطور مساوی میان خود قسمت كنند یا اینكه عمو دو برابر عمّه می برد مورد تردید است بنابر احتیاط واجب، باهم صلح كنند

(مسأله 2756) اگر وارث میت عمو و عمّه باشد و بعضی پدری و بعضی مادری و بعضی پدر و مادری باشند، عمو و عمّه پدری ارث نمی برند، پس اگر میت یك عمو یا یك عمّه مادری دارد، مال را شش قسمت می كنند، یك قسمت را به عمو یا عمّه مادری و بقیه را به عمو و عمّه پدر و مادری می دهند و در اینجا نیز در اینكه یك سوّم

مال به عمو، یا عمّه مادری می رسد یا یك ششم آن مسأله مورد تردید است احتیاط واجب آن است عمو و عمّه پدر و مادری (در فقدان آنها عمو و عمّه پدری) با عمو یا عمّه مادری صلح كنند و عموی پدر و مادری دو برابر عمّه پدر و مادری می برد و اگر هم عمو و هم عمّه مادری دارد، مال را سه قسمت می كنند، دو قسمت را به عمو و عمّه پدر و مادری می دهند و عمو دو برابر عمّه می برد و یك قسمت را به عمو و عمّه مادری می دهند و اختیاط واجب لان است كه در تقسیم با یكدیگر صلح كنند

(مسأله 2757) اگر وارث میت فقط یك دائی یا یك خاله باشد، همة مال به او می رسد و اگر هم دائی و هم خاله باشد و همه پدر و مادری، یا پدری، یا مادری باشند، مال بطور مساوی بین آنان قسمت می شود و احتیاط واجب آن است كه در تقسیم با یكدیگر صلح كنند

(مسأله 2758) اگر وارث میت فقط یك دائی یا یك خالة مادری و دائی و خالة پدر و مادری و دائی و خالة پدری باشد، دائی و خالة پدری ارث نمی برد، و مال را شش قسمت می كنند، یك قسمت را به دائی یا خالة مادری و بقیه را به دائی و خالة پدر و مادری می دهند كه بطور مساوی بین خودشان قسمت كنند و احتیاط واجب آن است كه دادن یك ششم به دائی و خاله مادری و همچنین تقسیم بطور مساوی میان دائی و خالة

پدر و مادری با تَصالُحْ انجام بگیرد

(مسأله 2759) اگر وارث میت فقط دائی و خالة پدری و دائی و خالة مادری و دائی و خالة پدر و مادری باشد، دائی و خالة پدری ارث نمی برد و باید مال را سه قسمت كنند، یك قسمت آن را دائی و خالة مادری بطور مساوی بین خودشان قسمت نمایند و بقیه را به دائی و خالة پدر و مادری بدهند كه بطور مساوی بین خودشان قسمت كنند و در اینجا نیز تقسیم میان دائی و خاله پدر و مادری بین بطور مساوی انجام می گیرد باید با احتیاط به تَصالُحْ انجام بگیرد

(مسأله 2760) اگر وارث میت یك دائی یا یك خاله و یك عمو یا یك عمّه باشد مال را یسه قسمت می كنند، یك قسمت را دائی یا خاله و بقیه را عمو یا عمّه می برد

(مسأله 2761) اگر وارث میت یك دائی یا یك خاله و عمو و عمّه باشد، چنانچه عمو و عمّه پدر و مادری یا پدری باشند، مال را سه قسمت می كنند، یك قسمت را دائی یا خاله می برد و از بقیه دو قسمت به عمو و یك قسمت به عمّه می دهند، بنابر این اگ رمال را نُه قسمت كنند سه قسمت را به دائی یا خاله و چهار قسمت را به عمو و دو قسمت را به عمّه می دهند

(مسأله 2762) اگر وارث میت یك دائی یا یك خاله و یك عمو ی ایك عمّه مادری و عمو و عمّه پدر و مادری یا پدری باشد، مال را سه قسمت می كنند، یك قسمت

آن را به دائی یا خاله می دهند و دو قسمت باقیمانده را شش قسمت می كنند، یك قسمت را به عمو یا عمّه مادری و بقیه را به عمو و عمّه پدر و مادری یا پدری می دهند و عمو دو برابر عمّه می برد بنابر این اگر مال را نُه قسمت كنند، سه قسمت را به دائی یا خاله و یك قسمت را به عمو یا عمّه مادری و پنج قسمت دیگر با به عمو و عمّه پدر و مادری یا پدری می دهند

(مسأله 2763) اگ وارث میت یك دائی ی ایك خاله و عمو و عمّة مادری و عمو و عمّة پدر و مادری یا پدری باشند، مال را سه قسمت می كنند یك قسمت را دائی یا خاله می برد و دو قسمت باقیمانده را سه سهم می كنند: یك سهم آن را به عمو و عمّه مادری می دهند كه بنابر احتیاط واجب با هم مصالحه می كنند و دو سهم دیگر را بین عمو و عمّه پدر و مادری یا پدری قسمت می نمایند و عمو دو برابر عمّه می برد بنابر این مال را نه قسمت می كنند، سه قسمت آن، سهم خاله یا دائی و دو قسمت سهم عمو و عمّه مادری و چهار قسمت سهم عمو و عمّه پدر و مادری یا پدری می باشد

(مسأله 2764) اگر وارث میت چند دائی و چند خاله باشد كه همه پدر و مادری یا پدری یا مادری باشند و عمو و عمّه هم داشته باشد، مال سه سهم می شود، دو سهم آن را به دستوری كه

در مسأله پیش گفته شد، عمو و عمّه بین خودشان قسمت می كنند و یك سهم آن را دائی ها و خاله ها بطور مساوی بین خودشان قسمت و احتیاط واجب آن است كه این تقسیم با تصالح توأم باشد

(مسأله 2765) اگر وارث میت دائی یا خالة مادری و چند دائی و خاله پدر و مادری یا پدری و عمو و عمّه باشد، مال سه سهم می شود، دو سهم آن را به دستوری كه سابقاً گفته شد عمو و عمّه بین خودشان قسمت می كنند، پس اگر میت یك دائی یا یك خالة مادری دارد، یك سهم دیگر آن را شش قسمت می كنند، در این مورد نیز در اینكه آیا یك سوّم مال را به دائی یا خاله مادری باید داد یا یك ششم آن را تردید وجود دارد، احتیاط واجب آن است كه دائی و خاله پدر و مادری (و با فقدان آنها پدری) یا دائی یا خالة مادری مصالحه نمایند یك قسمت را به دائی یا خالة مادری می دهند و بقیه را به دائی و خالة پدر و مادری یا پدری می دهند و بطور تساوی قسمت می كنند و اگر چند دائی مادری یا چند خالة مادری یا هم دائی مادری و هم خالة مادری دارد آن یك سهم را سه قسمت می كنند، یك قسمت را دائی ها و خاله های مادری بطور مساوی بین خودشان قسمت می كنند وبقیه را به دائی و خالة پدر و مادری یا پدری می دهند كه بطور مساوی قسمت كنند

(مسأله 2766) اگرمیت عمو و عمّه و دائی و خاله

نداشته باشد، مقداری كه به عمو و عمّه می رسد، به اولاد آنان و مقداری كه به دائی و خاله می رسد، به اولاد آنان داده می شود

(مسأله 2767) اگر وارث میت عمو و عمّه و دائی و خالة پدر و عمو و عمّه و دائی و خالة مادری او باشند، مال سه سهم می شود، یك سهم آن مال همو و عمّه و دائی و خالة مادر میت است بطور مساوی، ولی احتیاط واجب ددر عمو و عمّه مادر میت آن است كه با هم صلح كنند، و دو سهم دیگر آن را سه قسمت می كنند یك قسمت را دائی و خالة پدر میت بطور مساوی بین خودشان قسمت می نمایند و دوم قسمت دیگر آن را به عمو و عمّه پدر میت می دهند و عمو دو برابر عمّه می برد

ارث زن و شوهر

(مسأله 2768) اگر زنی بمیرد و اولاد نداشت نباشد، نصف همة مال را شوهر او و بقیه را ورثة دیگری می برند و اگر از آن شوهر یا از شوهر دیگر اولاد داشته باشد، چهار یك همة مال را شوهر و بقیه را ورثه دیگر می برند

(مسأله 2769) اگر مردی بمیرد و اولاد نداشته باشد، چهار یك مال او را زن و بقیه را ورثه دیگر می برند و اگر از آن زن یا از زن دیگر اولاد داشته باشد، هست یك مال را زن و بقیه را ورثه دیگر می برند، و زن از همه اموال منقول ارث می برد ولی از زمین و قیمت آن ارث نمی برد چه زمین خانة مسكونی چه زمین باغ و

زراعت و زمینهای دیگر و نیز از خودِ هوائی ارث نمی برد، مثل بنا و درخت و فقط از قیمت هوائی ارث می برد

(مسأله 2770) اگر زن بخواهد در چیزی كه از آن ارث نمی برد تصرّف كند، باید از ورثة دیگر اجازه بگیرد و نیز ورثه تا سهم زن را نداده اند؛ نباید در بناء و چیزهائی كه زن زا قیمت آنها ارث می برد بدون اجازة او تصرّف كنند و چنانچه پیش از دادن سهم زن، اینها را بفروشد، در صورتی كه زن معامله را اجازه دهد، صحیح وگرنه نسبت به سهم او باطل است

(مسأله 2771) اگر بخواهد بنا و درخت و مانند آن را قیمت نمایند، باید حساب كنند كه اگر آنها بدون اجازه در زمین بمانند تا از بین بروند، چقدر ارزش دارند و سهم زن را از آن قیمت بدهند

(مسأله 2772) مجرای آب قنات و مانند آن حكم زمین را دارد و آجر و چیزهائی كه در آن بكار رفته، در حكم ساختمان است

(مسأله 2773) اگر میت بیش از یك زن داشته باشد، چنانچه اولاد نداشته باشد؛ چهار یك مال، و اگر اولاد داشته باشد؛ هست یك مال به شرحی كه گفته شد، بطور مساوی بین زن هائ عقدی او قسمت می شود، اگر چه شوهر با هیچ یك از آنان یا بعض آنان نزدیكی نكرده باشد؛ ولی اگر در مرضی كه به آن مرض از دنیا رفته؛ زنی را عقد كرده و با او نزدیكی نكرده است، آن زن از او ارث نمی برد و حق مهر هم ندارد

(مسأله 2774) اگر زن در حال

مرض شوهر كند و به همان مرض بمیرد، شوهرش اگر چه با او نزدیكی نكرده باشد، از او ارث می برد

(مسأله 2775) اگر زن را به ترتیبی كه در احكام طلاق گفته شد، طلاق رجعی بدهند و در بین عدّه بمیرد، شوهر از او ارث می برد و نیز اگر شوهر در بین عدّة زن بمیرد، زن از او ارث می برد ولی اگربعد از گذشتن عدّة رجعی یا در عدّة طلاق بائن یكی از آنان بمیرد، دیگری از او ارث نمی برد

(مسأله 2776) اگر شوهر در حال مرض عیالش را طلاق دهد و پیش از گذشتن دوازده ماه هلالی بمیرد، زن با سه شرط از او ارث می برد:

اوّل: آنكه در این مدّت شوهر دیگر نكرده باشد

دوّم: به واسطه بی میلی به شوهر، مالی به او نداده باشد كه به طلاق دادن راضی شود بلكه اگر چیزی هم به شوهر ندهد ولی به تقاضای زن باشد، باز هم ارث بردنش اشكال دارد

سوّم: شوهر در مرضی كه در آن مرض زن را طلاق داده، به واسطة آن مرض یا به جهت دیگری بمیرد، پس اگر از آن مرض خوب شود و به جهت دیگری از دنیا برود، زن از او ارث نمی برد

(مسأله 2777) لباسی كه مرد برای پوشیدن زن خود گرفته اگر چه زن آن را پوشیده باشد، بعد از مردن شوهر، جزء مال شوهر است

مسائل متفرقه ارث

(مسأله 2778) قرآن و انگشتر و شمشیر میت و لباسی را كه پوشیده یا برای پوشیدن گرفته و دوخته است اگر چه نپوشیده باشد مال پسر بزرگتر است و اگر میت

از این چهار چیز بیشتر از یكی دارد، مثلاً دو قرآن یا دو انگشتر دارد چنانچه مورد استعمال است یا برای استعمال مهیا شده، مال پسر بزرگتر است

(مسأله 2779) اگر پسر بزرگ میت بیش از یكی باشد، مثلاً از دو زن او در یك وقت دو پس به دنیا آمده باشد، باید لباس و قرآن و انگشتر و شمشیر میت را بطور مساوی بین خودشان قسمت كنند

(مسأله 2780) اگر میت قرض داشته باشد، چنانچه قرضش به اندازة مال او یا زیادتر باشد؛ باید چهار چیزی هم كه مملا پسر بزركتر است و در مسأله پیش گفته شد، به قرض او بدهند و اگر قرضش كمتر از مال او باشد چهار چیزی كه ذكر گردید به پسر بزرگتر به عنوان حَبْوَه داده می شود و قرض میت را از اموال دیگرش باید بپردازند

(مسأله2781) مسلمان از كافر ارث می برد، ولی كافر اگر چه پدر یا پسر میت باشد از او ارث نمی برد

(مسأله 2782) اگر كسی یكی از خویشان خود را عمداً و بناحق بكشد، از او ارث نمی برد، ولی اگر از روی خطا باشد مثل آنكه سنگ به هوا بیندازد و اتفاقاً به یكی از خویشان او بخورد و او رابكشد از او ارث می برد و حتی در این صورت از دیة او نیز كه عاقلة قاتل

(مسأله 2783) هر گاه بخواهند ارث را تقسیم كنند، در صورتی كه میت بچه ای داشته باشد كه در شكم مادر است و در طبقة او وارث دیگری هم مانند اولاد و پدر و مادر باشد، برای بچه ای كه شكم است

كه اگر زنده به دنیا بیاید ارث می برد؛ سهم دو پسر را كنار می گذارند، ولی اگر احتمال بدهند بیشتر است؛ مثلاً احتمال بدهند كه زن به سه بچّه حامله باشد، سهم سه پسر را كنار می گذارند، و چنانچه مثلاً یك پسر یا یك دختر به دنیا آمده؛ زیادی را ورثه بین خودشان تقسیم می كنند

امر به معروف و نهی از منکر

اهمیت امر به معروف ونهی ازمنكر

امر به معروف ونهی از منكر در میان فرائض اسلام، از جهت مو قعیت و اهمیت دارای امتیاز مخصوصی می باشد

وجوب امر به معروف ونهی از منكر در اسلام، مانند وجوب نماز و روزه و زكوه از ضروریات دین است كسی كه از روی توجّه به لوازم آن وجوب آن را انكار كند، جزء كفّار محسوب می گردد

در این را بطه قرآن مجید م یفرماید: « وَ لْتَكُنْ مِنْكُمْ اُمَّهٌ یدْعثونَاِلَی الْخَیرِ وَ یأْمُرُونَ بِالْمَعْروُفِ وَینْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَاُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُون »

یعنی: لازم است در میان شما مسلمانان، جماعتی به دعوت مردم به كارهای نیك و امر

كردن مردم به معروف و نهی آنان از منكر قیام كنند و تنها راه فلاح و سعادت این است

و نیز می فرماید: « كُنْتُمْ خَیرَ اُمَّهٍ اُخْرِجَتْ لِلنّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللهِ »

یعنی: شما مسلمانان به جهت اینكه به وظیفة امر به معروف و نهی از منكر قیام می كنید و ایمان به خداوند دارید، بهترین امّت های جهان می باشید

حضرت پیغمبر اكرم (صلّی الله علیه و آله) می فرمودند: « تا هنگامی كه امّت من امر به معروف و نهی از منكر می كنند و به یكدیگر

در كارهای نیك كمك می نمایند در خیر و صلاح و خوبی خواهند زیست، ولی همینكه این وظیفه های مهمّ را ترك كنند، بركت از زندگی آنها رخت برمی بندد و بعضی بر بعض دیگر (بدان بر نیكان) مسلّط می شوند و دیگر یار و یاوری در آسمان و زمین پیدا نمی كنند »

و نیز فرمودند: « هنگامی كه امّتِ من انجام وظیفة امر به معروف ونهی از منكر را به یكدیگر حواله كنند (یعنی هر یك از ادای این وظیفة مهمّ شانه خالی كرده بگوید كه این وظیفه را دیگری باید انجام بدهد) باید منتظر حوادث ناگوار و عذاب الهی باشند »

و نیز حضرتش فرممودند: « خداوند مؤمن ضعیفی را كه دین ندارد، دشمن می دارد » از آن حضرت پرسیدند: « مِؤمن ضعیفی كه دین ندارد، كیست ؟ » در پاسخ فرمودند: « كسی است كه نهی از منكر نم یكند »

حضرت امیرمِؤمنان (علیه السّلام) دریكی ازخطبه هایی كه خواندند فرمود: « علّت هلاكت ملّت های پیشین و نزول عقوبت های خداوند برآنها، این بودكه به انجام معصیت ها اقدام می كردند و علما و متدینین آنها، نهی از منكر نمی نمودند بنابر این شما ملّت مسلمان از این جریانها عبرت بگیرید و یكدیگر را به انجام كارهای نیك وادار كنید و جلو انجام منكرات را بگیرید

حضرت صادق (علیه السّلام) فرمودند: مردی از قبیلة ختعم به محضر حضرت رسول (صلّی الله علیه وآله) شرفیات گردید و پرسید: « با فضیلت ترین اعمال در اسلام كدام است ؟ »

حضرتش پاسخ داد كه: « ایمان به خداوتد متعال »

پرسید:

« بعد از آن چه عملی بافضیلت تر است ؟ »

فرمود: « صِلَة ارحام » (ارتباط با خویشاوندان)

سؤال كرد: « از آن پس چه عملی افضل است ؟ »

فرمود: « امر به معروف ونهی از منكر »

سپس پرسید: « كدام عمل در پیشگاه خداوند مبغوض ترین اعمال است ؟ »

حضرتش در پاسخ فرمود: « برای خداوند شریك قرار دادن »

سؤال كرد: « بعد از آن كدام عمل مبغوض تر است ؟ »

فرمود: « امر به معروف و نهی از منكر »

حضرت امیر مؤمنان (علیه السّلام) مردم را در رابطه با نجام این با انجام این دو وظیفه بر چهار دسته تقسیم نموده فرمودند:

1- برخی از افراد منكَر را با دست و زبان و دل خود انكار می كنند

این قبیل افراد خصلت های خیر و نیكو را بسرحدّ كمال رسانیده اند

2- بعضی از اشخاص منكر را با زبان و دل خود انكار می كنند ولی در عمل برای جلوگیری از آن به فعالیت نمی پردازند

این نوع اشخاص دو خصلت از خصلت های خیر را انجام داده، ولی یكی از آنها را (كه فعالیت عملی برای جلوگیری از منكر است) ضایع گذشته اند

3- بعضی از افراد فقدر دل خود از منكرات بیزارند، ولی با زبان و دست خود برای جلوگیری از منكر اقدام نمی كنند

این قبیل افراد دو خصلت شرافتمند را ضایع گذاشته و تنها به یك خصلت اكتفا می كنند

4- دسته ای از افراد بطوركلّی دربرابر منكرات و معاصی كه می بینند بی تفاوت می باشند،

نه با دل و نه با زبان و

نه با دست خود به جلوگیری از منكر نمی پردازند، اینها هر چند در ظاهر به نام انسانهای زنده نَفَسْ می كشند، ولی در حقیقت مردگانی هستند

بعد از آن فرمود: « تمام اعمال نیك، حتّی جهاد در راه خدا در مقایسه با امر به معروف ونهی از منكر، مانند قطره ای در برابر دریای خروشان می باشند » (در این مورد باید

بدانیم كه رجحان وفضیلت امر به معروف و نهی از منكر حتّی از جهاد، از این نظر است كه ریشة واساس جهاد نیز امر به معروف ویهی از منكر است زیرا اگر حركت امر به معروف ونهی از منكر درمیان ملّت اسلامی خاموش شود جهاد كه اساس عزّت وعظمت اسلا م است نیز تعطیل خواهد شد)

بعد از آن افزودند كه: « با فضیلت ترین امر به معروف ونهی از منكر آن است كه یك فرد با ایمان رویا روی سلطان جبّار وستمگر با كمال شهامت بایستد واین وظیفه را به انجام برساند »

حضرت باقر (علیه السّلام) فرمودند: « امر به معروف ونهی از منكر، راه پیغمبران وصالحان روی زمین است، این فریضه، فریضة بزرگی اسن كه فرائض دیگر تنها در سایة آن برپا می گردند، تنها این فریضه است كه امنیت بخش راهها و رَوِشهای زندگش است، حِلِیپت كسبها و كارها و ادای حقوق فردی و اجتماعی در پرتو آن صورت می گیرد و در سایة این فریضه، زمین ها آباد می شود و از دشمنان اسلام انتقام گرفته می شود و از رشد لآنها جلوگیری به عمل می آید و در راستای این فریضة الهی تمام كارها براساس عدل

انجام و روبراه می شود و تا این چراغ در جامعْ اسلامی روشن است ظلمی د رهیچ بُعدی نمی تواند عَرْضِ اندام كند »

معنای معروف و منكر

« معروف » یعنی كار نیكی كه عقل خوبی آن ر ادرك می كند و یا شرع مقدّس ما را ب هخوب بودن آن راهنمایی كرده است و « منكر » یعنی كار بد و ناپسند كه عقل بد بودن آن را درك می كند و یا شارع اقدس ما را از ناپسند بودن آن آگاه نموده است

بنابراین هر دو (معروف و منكر) دارای مفهوم گسترده ای می باشند بطوری كه در صحنة زندگی انسانها، كلیة آنچه كه نیك و مستحسن است اعم از امور فرهنگی، اعتقادی، اقتصادی، عبادی، اخلاقی، سیاسی، جسمی، روانی، فردی و اجتماعی، مشمول معروف و كلیة آنچه كه ناپسند و دارای عواقب و آثار نامطلوب است، چه فرهنگی و چه اقتصادی، چه سیاسی، چه روانی، و چه جسمی و چه فردی و چه اجتماعی همه و همه، مشمول منكر می باشند

امر و نهی درای مراتبی است

امر به معروف به معنای وادار ساختن افراد به هر وسیله ای كه باشد، گفتار یا عمل (به اشكالی كه از موازین اسلام بدست می آید) به كارهای نیك اعمّ از اینكه آن معروف در حال فعلی انجام بگیرد یا فعلاً مقدّماتی را فراهم نمایند و زمینه هایی را بوجود بیاورند كه موجب تحقّق معروف در آینده شود، بطوریكه اگر این مقدّمات امروز انجام نمی شود، در آینده آن معروف بوجود نمی آید

و نهی از منكر یعنی جلوگیری از كارهای بد به هر شكلی كه باید اعمّ از اینكه جلو ادامة آن منكری كه هم اكنون واقع شده است را بگیرد و مانع ادامة آن گردند یا جلو آن منكری كه فعلاً در شُرُف وقوع است گرفته

شود یا زمینه ای بوجود بیاورد و مقدّماتی را ترتیب بدهند كه مانع وجود منكر در آینده شود بطریكه این مقدّمات اگر فعلاً انجام نم گرفت و این زمینه سازیها نبود آن منكر در آینده تحقق پیدا می كرد

گستردگی امر به معروف و نه̠از منكر

بنابر توضیحی كه دربارة معنای معروف و منكر داده شد و همچنین توضیحی كه در رابطه با معنای امر به معروف ونهی از منكر دادیم، وسعت و گستردگی این دو فریضة الهی روشن می شود، یعنی: آموزش بی سوادان و نادانان، آگاه كردن غافلان، راهنمایی گمراهان، پاكسازی و تهذیب اخلاق انسانها، موعظه، ارشاد، پند و تذكّر، تأسیس مدارس اسلامی، ساختن و تعمیر مساجد و مراكز تعلیم و ترتیب با برنامه های منظّم دینی، ایجاد محیط مساعد و جَوّ خوب اقدام به ترتیب كودكان و نوجوانان تأسیس مراكز اداره و تبیت سالم برای كارهای یتیمان، تألیف كتابهای سودمند در سطوح مختلف، نوشتن مقالات مفید و چاپ و نشر آنها، بیدار ساختن ملّت ها و توضیح نقشه ها و ترفندهای استعمار برای آنها و راهنمایی آنها ب راههای نجات از این دامها، تشكیل سمینارها و كنفرانسها ی مفید و آگاهی بخش، آماده كردن علمی و عملی نیروها برای تبلیغ و نشر معارف اسلامی، صرف اموال و اوقات و تحمّل رنجها و زیانها و در راه اهداف مذكوره، همه و همه از شاخه های امر به معروف است (هر چند در بعضی از این موارد وجوب و در برخی مستحبّ است)

چنانچه منع و جلوگیری از تأسیس مراكز فحشاء و فساد از هر راه ممكن و تخریب و بهم زدن آن مراكز پس از تشكیل شدن، جلوگیری از

بوجود آمدن جَوّ ومحیط ناسالم، پاسخ صحیح به مكتب های باطل وبی اساس وهمچنین پاسخ به تبلیغات وسیعی كه استعمار برای جلوگیری از نشر اسلام بوجود می آورد، ردّ كتابها ومقالات گمراه كننده ومنع از انتشار آنها و رو در رویی با جبّاران وطاغوتها در هر عصر وزمان ومبارزه برای جلوگیری از نفوذ ظلم وستم آنها ومجهّز ساختن نیروهای مادّی ومعنوی در راه نابود ساختن هرگونه عوامل استعمار واستثمار وجلوگیری از گسترش آنها وتأسیس مراكز آموزشی واجتماعی اسلامی به منظور جلوگیری از توجّه انسانها به مراكز آموزشی واجتماعی دشمنان اسلام همه وهمه از شاخه های نهی از منكر است (هر چند در برخی از این موارد وجوب و در بعضی استحباب حكمفرما است)

اكنون مطالبی را كه ذكر شد با ذكر مثالی توضیح می دهیم:

وادار ساختن افراد به قرائت قرآن 2 مرحله دارد:

1- افراد را فعلاً وادار به قرائت قرآن نماییم

2- مقدّماتی ترتیب بدهیم و مسائلی بوجود بیاوریم كه همه را با سواد كنیم تا قرآن را

قرائت كنند

معلوم است كه در مرحلة اوّل فقط با سوادهای فعلی قرآن خواهند خواند، ولی در مرحلة دوّم همة افراد جامعة اسلامی قرائت قرآن خواهند كرد

منظور ما این نیست كه امر به معروف با معنای وسیعی كه (برای امر وهمچنین معروف) گفته شد در كلیة معروف ها شامل هر دو مرحله است ونباید آن را در مرحلة اوّل محصور بدانیم

دربارة نهی از منكر نیز همین دو مرحله وجود دارد:

1- جلو افرادی كه فعلاً اشتغال به انجام منكری دارند را بگیریم

2- مقدّماتی ترتیب بدهیم و وسائل وتجهیزاتی بوجود بیاوریم كه اصلاً زمینه وامكانی

برای انجام منكربوجود نیاید

روشن است كه هر دو مرحله باید مورد نظر باشد وهرگز محصور در مرحلة اوّل نباید باشد واظهر آن است كه هر یك از این دو فریضة امر به معروف ونهی از منكر نسبت به مرحلة اوّل واجب كفایی است كه در صورت اقدام عدّه ای كه با قیام آنها آن معروف انجام می گیرد وآن منكر رایج ترك می شود از بقیه افراد ساقط می شود و امّا نسبت به مرحلة دوّم با آن گستردگی كه ذكر گردید، واجب عینی است وبر همة افراد لازم است كه در محدودة قدرت و امكانات خود در این راه گام بردارند وبه وظیفة خود عمل نمایند

آثار وعواقبی كه در احادیث اهلبیت عصمت (علیهم السّلام) برای امر به معروف ونهی از منكر ذكر شده است، از قبیل اینكه این فریضة امنیت بخش راها و روشهای زندگی وموجب حلال شدن همة كسبها وكارها و ادای حقوق فردی واجتماعی وآباد شدن زمینها وجلوگیری از رشد قدرت دشمنان اسلام وانجام یافتن كلیه كارها بر اساس عدل ورو براه شده همة كارها بر اساس موازین اسلامی است؛ بهترین گواه است كه فریضة امر به معروف ونهی از منكر با همان گستردگی كه ذكر گردید، مورد نظر حضرت رسول اكرم (صلّی الله علیه واله) وائمه اطهار (علیهم السّلام) است ونباید آنرا در قالب محدودی محصور نمود، از خداوند متعال توفیق عمل به این وظیفه را مسألت می نماییم

امر به معروف ونهی از منكَر

(مسأله 2784) امر به معروف و نهی از منكر با شرائطی كه ذكر خواهد شد واجب است، و ترك آن معصیت است، و در مستحبّات و مكروهات امر و

نهی، مستحبّ است

(مسأله 2785) امر به معروف و نهی از منكر واجب كفائی می باشد و در صورتی كه بعضی از مكلًّفین قیام به آن بكنند از دیگران ساقط است، و اگر اقامة معروف و جلوگیری از منكر موقوف بر اجتماع جمعی از مكلَّ باشد، واجب است اجتماع كنند

(مسأله 2786) اگر بعضی امر ئ نهی كنند و مؤثر نشود و بعض دیگر احتمال بدهند كه امر آنها یا نهی آنها مؤثر است واجب است امر و نهی كنند

(مسأله 2787) بیان مسأله شرعیه كفایت نمی كند در امر به معروف و نهی از منكر بلكه باید مكلّف امر و نهی كند

(مسأله 2788) در امر به معروف و نهی از منكر قصد قربت معتبر نیست، بلكه مقصود اقامة واجب و جلوگیری از حرام است

شرایط امر به معروف ونهی از منكر

(مسأله 2789) چند چیز شرط است در واجب بودن امر به معروف و نهی از منكر:

اوّل: آنكه كسی كه می خواهد امر و نهی كند، بداند كه آنچه شخص مكلّف بجا نمی آورد واجب است بجا آورد، و آنچه بجا می آورد باید ترك كند و بر كسی كه معروف و منكر را نمی داند واجب نیست

دوّم: آنكه احتمال بدهد امر و نهی او تأثیر می كند، پس اگر بداند اثر نمی كند واجب نیست

سوّم: آنكه بداند شخص معصیت خود را تكرار كند، پس اگر بداند یا گمان كند یا احنمال صحیح بدهد كه تكرار نمی كند، واجب نیست

چهارم: آنكه در امر و نهی مفسده ای نباشد، پس اگر بداند یا گمان كند كه اگر امر یا نهی كند، ضرر جانی یا عشرضی و

آبروئی یا مالی قابل توجّه به او می رسد واجب نیست، بلكه اگر احتمال صحیح بدهد كه از آن ترس ضررهای مذكور را پیدا كند واجب نیست، بلكه اگر بترسد كه ضرری متوجّه متعلِّقان او می شود واجب نیست، بلكه با احتمال وقوع ضرر جانی یا عِرضی و آبروئی یا مالی موجب حَرَج بر بعضی مؤمنین، واجب نمی شود بلكه در بسیاری از موارد حرام است

(مسأله 2790) اگر معروف یا منكر از اموری باشد كه شارع مقدس به آن اهمیت زیاد می دهد مثل اصول دین یامذهب و حفظ قرآن مجید وحفظ عقاید مسلمانان یا احكام ضروریه، باید ملاحظه اهمیت شود، و مجردّ ضرر، موجب واجب نبودن نمی شود، پس اگر توقّف داشته باشد، حفظ عقائد مسلمانان یا حفظ احكام ضروریه اسلام بر بذل جان و مال، واجب است بذل آن

(مسأله 2791) اگر بدعتی در اسلام واقع شود، مثل منكراتی كه دولتهای جائر انجام

می دهند به اسم دین مبین اسلام، واجب است خصوصاً بر علماء اسلام اظهار حق وانكار باطل، واگر سكوت علماء اعلام موجب هتك مقام علم وموجب اسائة ظنّ به علماء اسلام شود واجب است اظهار حق به هر نحوی كه ممكن است اگر چه بدانند تأثیر نمی كند

(مسأله 2792) اگر احتمال صحیح داده شود كه سكوت موجب آن می شود منكری معروف شود یا معروفی منكر شود بر علماء اعلام اظهار حق واعلام آن، وجایز نیست سكوت

(مسأله2793) اگر سكوت علماء اعلام موجب تقویت ظالم شود یا موجب تأیید او گردد یا موجب جرأت او شود بر سایر محرّمات، واجب است اظهار حق وانكار با طل، اگر چه

تأثیر فعلی نداشته باشد

(مسأله 2794) اگر سكوت علماء اعلام باشد كه مردم به آنها بدگمان شوند وآنها را متهم كنند به سازش با دستگاه ظلم، واجب است اظهار حق وانكار باطل، اگر چه بدانند جلوگیری از محرّم نمی شود واظهار آنها اثری برای رفع ظلم ندارد

مراتب امربه معروف ونهی ازمنكر

(مسأله 2795) برای امر به معروف ونهی از منكر مراتبی است، وجایز نیست با احتمال حاصل شدن مقصود از مرتبة پائین، به مراتب دیگر عمل شود

(مسأله 2796) مرتبة اوّل آنكه با شخص معصیت كار طوری عمل شود كه بفهمد برای ارتكاب او به معصیت این نحو عمل با او شده است، مثل اینكه از او رو برگرداند، یا با

چهرة عبوس با او ملاقات كند، یا ترك مراوده با او كند واز او اعراض كند به نحوی كه معلوم شود این امور برای آن است كه او ترك معصیت كند

(مسأله 2797) اگر در این مرتبه درجاتی باشد لازم است با احتمال تأثیر درجه خفیف تر، به همان اكتفا كند مثلاًاگراحتمال میدهد كه با تكلّم با او، مقصود حاصل می شود، به همان اكتفا كند وبه درجة بالاتر، عمل نكند، خصوصاً اگر طرف شخصی است كه این نحو عمل موجب هتك او می شود

(مسأله 2798) اگر اعراض نمودن وترك معاشرت با معصیت كار موجب تخفیف معصیت می شود با احتمال بدهد كه موجب تخفیف می شود، واجب است اگر چه بداند موجب ترك بكلّی نمی شود، واین امر در صورتی است كه با مراتب دیگر، نتواند از معصیت جلوگیری كند

(مسأله 2799) اگر علماء اعلام احتمال بدهند كه اعراض از ظلمه وسلاطین جور، موجب تخفیف

ظلم آنها می شود، واجب است اعراض كنند از آنها وبه ملت مسلمان بفهمانند اعراض خود را

(مسأله2800) مرتبة دوّم از امر به معروف ونهی از منكر، امر ونهی به زبان است، پس با احتمال تأثیر وحصول سایر شرایط گذشته، واجب است اهل معصیت را نهی كنند، وتارك واجب را امر كنند به آوردن واجب

(مسأله 2801) اگر احتمال بدهد كه با موعظه ونصیحت، معصیت كار ترك می كند معصیت را، لازم است اكتفا به آن، ونباید از آن تجاوز كند

(مسأله 2802) اگر می داند كه نصیحت تأثیر ندارد، واجب است با احتمال تأثیر امر ونهی الزامی كند، اگر تأثیر نمی كند مگر با تشدید در گفتار وتهدید بر مخالفت، لازم است لكن باید از دروغ ومعصیت دیگر احتراز شود

(مسأله 2803) جایز نیست برای جلوگیری از معصیت، ارتكاب معصیت مثل فحش ودروغ واهانت، مگر آنكه معصیت، از چیزهائی باشد كه مورد اهتمام شارع مقدّس باشد وراضی نباشد به آن به هیچ وجه، قتل نفس محترمه، در این صورت باید جلوگیری كند به هر نحو ممكن است

(مسأله 2804) اگر عاصی ترك معصیت نمی كند مگر به جمع مابین مرتبة اوّلی وثانیه از انكار، واجب است جمع به اینكه هم از او اعراض كند، وترك معاشرت نماید وبا چهرة عبوس با او ملاقات كند، وهم او را امر به معروف كند لفظاً ونهی كند لفظاً

(مسأله2805) مرتبة سوّم توّسل به زور وجبر است، پس اگر بداند یا اطمینان داشته باشد كه ترك منكر نمی كند یا واجب را بجا نمی آورد مگر با اعمال زور وجبر، واجب است لكن باید تجاوز از قدر لازم

نكند

(مسأله 2806) اگر ممكن شود جلوگیری از معصیت، به اینكه بین شخص و معصیت حائل شود وبا این نحو مانع از معصیت شود، لازم است اقتصار به آن اگر محذور آن كمتر از چیزهای دیگر باشد

(مسأله 2807) اگر جلوگیری از معصیت توقّف داشته باشد بر اینكه دست معصیت كار را بگیرد یا اورا از محلّ معصیت بیرون كند یا در آلتی كه به آن معصیت می كند تصرّف كند جایز است، بلكه واجب است عمل كند

(مسأله 2808) جایز نیست اموال محترمة معصیت كار را تلف كند، مگر آنكه لازمة جلوگیری از معصیت باشد، در این صورت اگر تلف كند ضامن نیست ظاهراً، ودر غیر این صورت، ضامن ومعصیت كار است

(مسأله 2809) اگر جلوگیری از معصیت توقّف داشته باشد بر حبس نمودن معصیت كار، در محلّی یا مانع نمودن ازآنكه به محلّی وارد شود، واجب است، با مراعات مقدار لازم وتجاوز ننمودن از آن

(مسأله 2810) اگر توتقّف داشته باشد جلوگیری از معصیت، بر كتك زدن وسخت گرفتن بر شخص معصیت كار، ودر مضیقه قرار دادن او جایز است، لكن لازم است مراعات شود كه زیاده روی نشود، وبهتر آن است كه در این امر ونظیر آن اجازه از مجتهد جامع الشرایط گرفه شود

(مسأله2811) اگر جلوگیری از منكرات واقامة واجبات موقوف باشد بر جرح و قتل، جائز نیست مگر به اذان جامع الشرایط با حصول وشرائط آن

(مسأله2812) اگر منكر از اموری است كه شارع اقدّس به آن اهتمام می دهد وراضی نیست به وقوع آن به هیچ وجه، جایز است دفع آن به هر نحو ممكن باشد، مثلاً اگر كسی

خواست یك شخص را كه جایز القتل نیست بكشد باید از او جلوگیری كرد، واگر ممكن نیست دفاع از قتل مظلوم مگر به قتل ظالم، جائز است بلكه واجب است، ولازم نیست از مجتهد اذن حاصل نماید لكن باید مراعات شود كه در صورت امكان جلوگیری به نحو دیگری كه به قتل منجر نشود به آن نحو عمل كند، واگر از حدّ لازم تجاوز كند معصیت كار واحكام متعدی بر او جاری خواهد بود

دفاع

مسائل دفاع

(مسأله 2813) اگر دشمن بر بلاد مسلمانان وسر حدّات آن هجوم نماید، واجب است بر جمیع مسلمانان دفاع ازآن به هر وسیله ای كه امكان داشته باشد ازبذل جان ومال ودراین امر احتیاج به اذن حاكم شرع نیست

(مسأله2814) اگر مسلمانان بترسند كه اجانب نقشة استیلاء بر بلاد مسلمانان را كشیده اند چه بدون واسطه یا به واسطة عمال خود از خارج یا داخل، واجب است دفاع از ممالك اسلامی كنند به هر وسیله ای كه امكان داشته باشد

(مسأله 2815) اگر در داخل ممالك اسلامی نقشه هائی از طرف اجانب كشیده شده باشد كه خوف آن باشد كه تسلّط بر ممالك پیداكنند، واجب است بر مسلمانان كه با هر وسیله ای كه ممكن است، نقشة آنان را بهم بزنند، وجلوگیری از توسعة نفوذ آنها كنند

(مسأله 2816) اگر به واسطة توسعة نفوذ سیاسی یا اقتصادی وتجاری اجانب خوف آن باشد كه تسلّط بر بلاد مسلمین پیداكنند، واجب است بر مسلمانان، دفاع به هر نحوكه ممكن است، وقطع ایادی اجانب چه عمّال داخلی باشند یا خارجی

(مسأله2817) اگر در روابط سیاسی بین دولتها ی اسلامی ودُوَل اجانب، خوف آن باشد كه

اجانب بر ممالك اسلامی، تسلّط پیدا كنند اگر چه تسلّط سیاسی واقتصادی باشد لازم است بر مسلمانان كه با این نحو روابط مخالفت كنند، و دوَل اسلامی را الزام كنند به قطع این گونه روابط

(مسأله 2818) اگر در روابط تجاری با اجانب خوف آن است كه به بازار مسلمین صدمة اقتصادی وارد شود و موجب اسارت تجاری و اقتصلدی شود، واجب است قطع این گونه روابط و حرام است این نحو تجارت

(مسأله 2819) اگر عقد روابط چه سیاسی و چه تجاری بین یكی از دوَل اسلامی و اجانب، مخالف مصلحت اسلام و مسلمانان باشد، جایز نیست این گونه روابط، و اگر دولتی اقدام به آن نمود، بر سایر دوَل اسلامی واجب است آن را الزام كنند به قطع روابط به هر نحو ممكن است

(مسأله 2820) اگر بعض رؤسای ممالك اسلامی یا بعض وكلای مجلس موجب بسط نفوذ اجانب شود چه نفوذ سیاسی یا اقتصادی یا نظامی كه مخالف مصالح اسلام و مسلمانان است، به واسطة این خیانت، از مقامی كه دارد هر مقامی باشد منعزل استاگر فرض شود كه احراز آن مقام به حق بوه، و بر مسلمانان لازم است او را مجازات كنند به هر نحو كه ممكن باشد

(مسأله 2821) روابط تجاری و سیاسی با بعضی دوَل كه آلت دست دوَل بزرگ جائر هستند از قبیل دولت اسرائیل، جائز نیست، و بر مسلمانان لازم است كه به هر نحو ممكن با این نحو روابط مخالفت كنند، و بازرگانانی كه با اسرائیل و عمّال اسرائیل روابط تجاری دارند، خائن به اسلام و مسلمانان و كمك كار به هدم احكام اسلام هستند،

و بر مسلمانان لازم است با این خیانت كاران چه دولتها و چه تجّار قطع رابطه كنند، و آنها را ملزم كنند به توب و ترك روابط با این نحو دولتها

نماز جمعه

ناز جمعه

(مسأله 1) در زمان غیبت ولی عصر (عج) نماز جمعه واجب تَخییری است (یعنی مُكَلَّفْ می تواند روز جمعه بجای نماز ظهر نماز جمعه بخواند) ولی جمعه اَفْضَلْ است وظهر اَحْوَط واحتیاط بیشتر در آن است كه هر دو را بجا آورند

(مسأله 2) كسی كه نماز جمعه را بجا آورد واجب نیست نماز ظهر ر هم بخواند، ولی احتیاط مستحّب آن است كه آن را نیز بجا آورد

شرائط نمازِ جمعه

(مسأله3) نماز جمعه تنها توسّط مردان مُنعَقد می شود، ولی زنان هم می تواند در آن شركت كنند

(مسأله4) نماز جمعه باید به جماعت برگزار شود ونمی توان آن را بطورفرادی بجا آورد

(مسأله5) همة شرائطی كه در نماز جمعه معتبر است در نماز جمعه نیز لازم است، مانند

نبودن حائل، بالاتر نبودن جای امام، فاصله بیش از حد نداشتن و غیر اینها

(مسأله 6) همة شرائطی كه در امام جماعت لازم است باید در امام جمعه هم باشد مانند عقل، ایمان حلال زادگی و عدالت ولی امامت كودكان و زنان در نماز جمعه جائز نیست اگر چه در نمازهای دیگر برای خودشان جائز است

(مسأله 7) بر هر مرد مكلَّف آزاد غیر مسافری كه نابینا، بیمار و پیر فرتوت نباشد، نماز جمعه واجب است اَلْبَتَّه درصورتی كه فاصلة او تا محلّ اقامة جمعه بیش ازدو فرسخ نباشد بنابراین بر كسانی كه فاقِدْ یكی از این شروط باشند حركت بسوی نماز جمعه بفرض اینكه وجوب تَعْیینی هم داشته باشد، واجب نیست گرچه حضور در آن برایشان هیچ مَشَقَّتی نداشته باشد

(مسأله 8) كمترین فاصله لازم بین دو نماز جمعه، یك فرسخ است

(مسأله 9) كمترین

عدد لازم برای انعقاد نماز جمعه - 5 نفر – است كه باید یكی از آنها امام باشد س نماز جمعه با كمتر از - 5 - نفر واجب نیست و منعقد نمی شود ولی اگر - 7 نفر – و بیشتر باشند فضیلت جمعه بیشتر خواهد بود

(مسأله 10) در صورت وجود شرائط لازم، نماز جمعه بر سَكنة شهراها و شهركها و حاشیه نشینان آنها و روستائیان، چادر نشینان و بیابان گردهائی كه روش زندگی آنها چنین است واجب است

(مسأله 11) فاقدین شرائط وجوب نماز جمعه اگر اِتّفاقاً در نماز حاضر شوند یا با مَشقّت خود را به آن برسانند نمازشان صحیح است و نماز ظهر بر آنها واجب نیست همچنین كسانی كه با وجودِ باران یا سرمای شدید یا ندشتن پا یا عضو دیگر كه موجب مَشقّت و اِسْقاطِ تكلیف نماز جمعه است در نماز جمعه شركت كرده اند، نمازشان صحیح است اَمّا اگر دیوانه به نماز جمعه بپردازد نمازش صحیح نیست ولی نماز جمعه پسران نابالغ صحیح است گرچه نمی توانند مُكَمَّل عدد لازم - 5 نفر - باشند، همانگونه كه نمی توانند به تنهائی تشكیل نماز جمعه بدهند

(مسأله 12) مسافر می تواند در نماز جمعه شركت كند و دراین صورت نماز ظهر از او ساقط است لكِنْ مسافرین به تنهائی (بدون شركت حاضرین) نمی توانند نماز جمعه تشكیل دهند و در این صورت نماز ظهر بر آنها واجب است و نیز مسافر نمی تواند مكمّل عدد لازم – 5 نفر – باشد، ولی اگر مسافرین قصد اقامة (ده روز یا بیشتر) بنمایند، می توانند نماز جمعه تشكیل دهند

(مسأله

13) زنان می توانند در نماز جمعه شركت كنند و نمازشان صحیح است و مُجْزی ازنماز ظهراست اَمّا به تنهائی (بدون شركت مردان) نمی توانند نماز جمعه تشكیل دهند، چنانچه نمی توانند مكمّل عدد لازم -5 نفر – باشند، زیرا نماز جمعه تنها با شركت مردان منعقد می شود

(مسأله 14) خُنْثی مُشْكله می تواند در نماز جمعه شركت كند، ولی نمی تواند مُكَمِّلِ عدد لازم – 5 نفر – یا امام جمعه باشد، پس اگر غیر از او فقط چهار نفر جمع شده باشند، نماز جمعه برگزار نمی شود و باید نماز ظهر بخوانند

وقت نماز جمعه

(مسأله15) وقت نماز جمعه با زَوال خورشید شروع می شود و تا وقتی كه سایة شاخِص به اندازة دو قدم مُتَعارَفْ برسد، امتداد دارد ولی احتیاط واجب آن است كه از اوائل عرفی زوال ظهر تأخیر نیاندازند و اگر تأخیر افتاد احتیاط مستحبّ آن است كه نماز ظهر را بخوانند

(مسأله 16) اگر امام خطبه ها را قبلاً شروع كرده و هنگام روال به پایان برساند و نماز جمعه را شروع كند، صحیح است

(مسأله 17) جائز نیست امام جمعه خطبه ها را آنقدر طلانی كند كه وقت نماز بگذرد، وَاِلاّ باید نماز ظهر را بخواند، زیرا نماز جمعه در خارج وقت آن قضا ندارد

(مسأله 18) اگر در بین نماز جمعه وقت آن تمام شود در صورتی كه یك رَكْعَتْ آن در وقت واقع شده باشد صحیح است؛ ولی احتیاط مستحبّ آن است كه پس از اِتْمام آن، نماز ظهر را به جا آورد و اگر یك ركعت آن در وقت واقع باشد باطل است ولی احتیاط مستحبّ

آن است كه آن را تمام كند و سپس نماز ظهر را بخواند

(مسأله 19) اگر عمداً نماز جمعه را طوری به تأخیربیا ندازند كه تنها برای یك ركعت آن وقت باقی باشد، احتیاط واجب آن است كه نماز ظهر را بجا آورند

(مسأله 20) اگر یقین دارد وقت به اندازه ای است كه می تواند حَدِّاَقَلْ واجب آن را در تَحَقُّقِ دو خطبه ودو ركعت نماز بجا آورد، بین نماز جمعه وظهر مُخَیرْ است واگر یقین دارد كه به این اندازه وقت نیست باید نماز ظهر را بخواند واگر شك دارد، نماز جمعه صحیح است؛ ولی در صورتی كه پس از نماز معلوم شود كه حتّی برای یك ركعت هم وقت باقی نبوده، باید نماز ظهر را بجا آورد، گر چه احتیاط مستحبّ آن است كه اگر تنها یك ركعت آن هم در وقت واقع شده، نماز ظهر را بخواند

(مسأله21) اگر مقدار وقت را می داند ولی شك دارد كه در این مقدار می تواند نماز جمعه را بجا آورد یا نه ؟ جایز است نماز جمعه را شروع كند، پس اگر وقت برای همه نمازكافی بود نمازش صحیح است، وَاِلاّ باید نماز ظهر را بجا آورد، ولی احتیاط مستحبّ آن است كه در این صورت اساساً نماز ظهر را اختیار كند

(مسأله22) در صورتی كه نماز جمعه با عدد كامل ودر وقت دامنه دار شروع شده، ولی مأمومی به ركعت اوّل نرسیده باشد، اگر به ركعت دوّم و لو به ركوع آن، برسد و اقتداءكند نمازش صحیح است (به شرط آنكه بداند وقت به اندازه ای هست كه ركعت دوّم او هم

در وقت واقع می شود) در این صورت دوّمین ركعت نماز خود را به طور فرادی بجا می آورد ولی برای كسی كه تَكْبیر ركوع ركعت دوّم امام را درك نكرده، بهتر آن است كه نیت خود را به ظهر برگرداند ونماز ظهر را بجا آورد

كیفیت نماز جمعه

(مسأله 23) نماز جمعه دو ركعت است وكیفیت آن مانند نماز صبح است و مستحبّ است كه حمد وسوره با صدای بلند خوانده شود و در ركعت اوّل بعد از حمد، سوره جمعه و در ركعت دوّم، سوره منافقون را قرائت نمایند

(مسأله 24) نماز جمعه دارای دو قنوت است، قنوت اوّل قبل از ركوع ركعت اوّل و قنوت دوّم پس از ركوع ركعت دوّم است

(مسأله 25) نماز جمعه دارای دو خُطْبه است كه مانند اصل نماز واجب بوده و باید توسّط امام جمعه ایراد شود، بدون این دو خطبه نماز جمعه محقق نمی شود

(مسأله 26) واجب است دو خطبه را قبل از نماز جمعه بخواند و اگر اوّل، نماز جمعه را بجا آورد، باطل است و در صورتی كه وقت باقی است باید پس از ایراد خطبه ها مُجَدَّداً نماز جمعه را بخواند، ولی اگر نسبت به حكم مسأله جاهل بوده یا اشتباه كرده، اعادة خطبه ها لازم نیست، بلكه اعادة نماز هم لازم نیست

(مسأله 25) جائز است دو خطبة نماز جمعه قبل از شرعی ایراد شود بطوری كه پایان خطبه ها با ظهر شرعی مصادف باشد، ولی احتیاط مستحبّ آن است كه آنها را در وقت ظهر بخواند

(مسأله 28) در خطبة اوّل واجب است حَمْدِ الهی، گرچه به هر لفظی كه حمد

الهی محسوب شود جائز است، ولی احتیاط مستحبّ آن است كه به لفظ جَلاله (الله) باشد و احتیاط واجب آن است كه پس از آن به ثنای الهی بپردازد و سپس به پیغمبر اسلام درود فرستد و واجب است مردم را به تقوی سفارش كند و یك سورة كوچك از قرآن را بخواند و در خطبة دوّم نیز حمد و ثنای الهی (به صورتی كه ذكر شد) و درود بر پیغمبر اسلام واجب است و احتیاط واجب آن است كه در این خطبه نیز به تقوی سفارش كند و سورة كوچكی از قرآن تلاوت نماید و احتیاط مستحبّ و مُؤَكَّدْ آن است كه در خطبة دوّم پس از درود بر پیغمبر (صلّی الله علیه وآله) به اَئِمَّة معصومین (علیه السّلام) نیز درود فرستد و برای مؤمنین استغفار كند

و بهتر است از خطبه های منسوب به امیر المؤمنین (علیه السّلام) یا آنچه از ائمه معصومین (علیه السّلام) وارد شده، انتخاب كند

(مسأله 29) شایسته است امام خطیب، بلیغ باشد و به تناسب اوضاع و احوال سخن گوید و عبارات فصیح و روان به كار برد، به حوادثی كه در سراسر عالم بر مسلمین می گذرد بخصوص حوادث منطقه خود، آشنا باشد مصالح اسلام و مسلمین را تشخیص دهد چنان شجاع باشد كه در راه خدا از مَلامت و نكوهش احدی بیم به خود راه ندهد، در اظهارحق و اِبْطال باطل بر حسب شرایط زمان ومكان صراحت داشته باشد، اموری از قبیل مواظبت در اوقات نماز وعمل به روش صُلَحاو اولیاء خد ا را كه موجب تأثیر كلام او در مردم است رعایت كند، كارهای او

با مَواعِظْ و وعد وعیدهایش تطبیق نماید، از آنچه كه موجب سَبُكی او و كلامش می شود حتّی از قبیل پر گوئی، شوخی و بیهوده گوئی بپرهیزد وهمة امور را تنها برای خداوند رعایت كند وهدفش اِعْراض از دنیا پرستی و ریاست طلبی باشد كه سرسلسة همة گناهان است تا كلامش در جان مردم، مُؤَثِّرْ افتد

(مسأله30) شایسته است امام خطیب در خطبة نماز جمعه مصالح دین و دنیای مسلمین را تَذكّر دهد ومردم را در جریان مسائل زیانبار و سودمند كشورهای اسلامی وغیر اسلامی قرار دهد ونیازهای مسلمین را در اَمر معاد ومعاش تذكر دهد و از امور سیاسی واقتصادی آنچه را كه در استقلال وكیان مسلمین نقش مُهِمّی دارد گوشزد كند وكیفیت روابط آنان را با سائر مِلَل بیان نماید ومردم را از دخالتهای دُوَل ستمگر و اِسْتعمارگر در امور سیاسی واقتصادی مسلمین كه مُنْجَرْ به استعمارو استثمار آنها می شود بر حَذَرْ دارد

خلاصه نماز جمعه ودو خطبة آن، نظیر حجّ ومراكز تجمّع آن ونماز های عید فطر وقربان وغیره، از سنگرهای بزرگی است كه مُتأسِّفانه مسلمانان از وظائف مُهمّ سیاسی خود در آن غافل مانده اند، چنانچه از سایر پایگاه های عظیم سیاست اسلامی هم غافلند اسلام دین سیاست، آن هم در همة شئون آن است وكسی كه در احكام قضائی، سیاسی، اجتماعی واقتصادی اسلام اندكی تَأمّل كند مُتوجّه این معنی می شود هر كس گمان كند دین از سیاست جدا است، جاهلی است كه نه اسلام را می شناسد ونه سیاست را

(مسأله31) مستحبّ است امام خطیب در زمستان وتا بستان عِمامه داشته باشد ورِدائی از بُرْد یمَنی یا (عَدَنی) بپوشد

وخود را بیاراید، تمیزترین لباسهای خود را بپوشد وبوی خوش بكار برد بطوری كه با وقار وسَكینه باشد وقبل از خطا به هنگامی كه مُؤذّن اذان می گوید او بر منبر نشسته باشد تا اذان به پایان رسد وخطبه را آغاز كند وهنگام صُعود بر منبر خطا به روبه روی مردم بایستد وسلام كند ومردم نیز باچهره های خود از او استقبال كنند وبه چیزی از قبیل كَمان وشمشیر (اسلحه) وعصا تكیه كند ومردم نیز خود راروبه روی او قرار دهند

(مسأله32) واجب است امام جمعه شخصاً ودر حال ایستاده به ایراد خطبه بپردازد واگر نتواند خطبه هارا در حال ایستاده بخواند، باید دیگری به ایراد خطبه بپردازد وامامت نماز را هم به عُهْده گیرد واگرهیچ كس برای ایراد خطبه ها درحال ایستاده پیدا نشود، نماز جمعه ساقط ونماز ظهر واجب است

(مسأله33) جائز نیست امام جمعه خطبه ها وبخصوص موعظه وتوصیه به تقوی را به آهستگی ادا كند واحتیاط واجب آن است كه با صدای بلند به ایراد خطبه ها بپردازد، بطوری كه حداقل عدد لازم –4 نفر – صدای او را بشنوند، بلكه احتیاط مستحبّ آن است كه در هنگام موعظه وسفارش به تقوی صدای خود را چنان بلند نماید كه همه حاضرین مواعظ او را بشنوند ودر مجامع بزرگ به توسّط بلندگوها به خطبه بپردازد تا تشویق وتحذیر ومسائل مُهمّه را به گوش همگان برساند

(مسأله34) احتیاط مستحبّ آن است كه امام درحال خطبه، سخنی غیرمربوط به خطبه ها نگوید، اَلْبَتَّه در فاصلة بین خطبه ها ونماز، سخن گفتن بلامانع است

(مسأله35) واجب است امام پس از خطبة اوّل مقدار كمی بنشیند

وسپس به خطبه دوّم بپردازد

(مسأله36) احتیاط مستحبّ آن است كه مأمومین در حال خطبه روبه روی امام بوده وبیش از مقداری كه در نماز می تواند خود را از قبله منحرف كنند، رو بر نگردانند

(مسأله37) احتیاط مستحبّآن است كه امام ومُسْتَمِعین در حال خطبه واجد طهارت كامل (كه برای نماز معتبر است) باشند

(مسأله38) واجب آن است مأمومین به خطبه های امام گوش را دهند واحتیاط مستحبّ آن است كه ساكت باشند واز حرف زدن بپرهیزند كه صحبت كردن در وقت خطبه مكروه است، بلكه اگر سخن گفتن مأمومین موجب نشنیدن خطبه واز بین رفتن فائدة آن می شوند، سكوت لازم است

(مسأله39) احتیاط واجب آن است كه امام جمعه در خطبة حمد الهی ودرود بر پیغمبر واَئِمَّه (عَلَیهِمُ الْسَّلامُ) را به زبان عربی ایراد نماید، گر چه او ومُسْتَمِعین او عرب نباشند امّا می تواند در مقام وَعْظ وتوصیه به تقوی به زبا ن دیگری تَكَلُّمْ نماید و احتیاط مستحبّ آن است كه موعظه وآنچه را به مصالح مسلمین مربوط می شود به زبان مستمعین ادا نماید، واگر مستمعین مختلفند آنها را به زبان های مختلف تكرار كند، گرچه در صورتی كه مأمومین بیش از حدّ نصاب –4 نفر – باشند به زبان حدّ نصاب –4 نفر – اكتفا نماید، ولی احتیاط در آن كه آنها را به زبان خدشان موعظه كند

(مسأله40) اذان دوّم در روز جمعه بِدْعَتْ وحرام است

احكام نمازجمعه

(مسأله 41) كسی كه نماز جمعه را به امامی اقتداء كرده می تواند نماز عصر را نیز به همان امام اقتداء كند، ولی اگر بخواهد احتیاطاً نماز ظهر را هم بخواند

باید پس ازپایان نماز جماعت مجدداً نماز ظهر وعصر را بطور فُرادی بجا آورد مگر اینكه امام هم بعد از خواندن نماز جمعه احتیاطاً نماز ظهر را بجا آورده باشد كه در این صورت اگرمأموم نیز همینطور عمل كرده لازم نیست نماز عصر را تكرار كند

(مسأله42) اگر امام و مأموم بخواهند پس از نماز جمعه نماز ظهر را احتیاطاً بجا آورند، می توانند آن را به جماعت برگزار كنند، ولی مأمومی كه در نماز جمعه شركت نكرده اگر به این نماز احتیاطی اقتداء كند از نماز ظهر او مُجْزی نیست وباید آن را اعاده نماید

(مسأله43) اگر مأمومی كه ركوع ركعت اوّل امام جمعه را را درك كرده به عِلَّتْ كثرت جمعیت یا غیر آن نتواند در سجده ها با امام همراهی كند در این صورت اگر بتواند (پس از قیام امام برای ركعت دوّم) سجده ها را خود بجا آورده وقبل از ركوع یا در حین آن به امام ملحق شود، نمازش صحیح است، وَاِلاّ باید به حال خود باقی بماند تاامام به سجده های ركعت دوّم برسد، آنگاه دو سجده را به نیت سجده های ركعت اوّل نماز خود همراه امام بجا آورد وسپس ركعت دوّم را فرادی بخواند ونمازش صحیح است، ولی اگر آنها را به نیت سجده های ركعت دوّم ویا به نیت متابعت امام انجام دهد، احتیاط واجب آن است كه از آن دو سجده صرف نظر كرده ودو سجده دیگر به نیت سجده های ركعت اوّل بجا آورد وسپس به ركعت دوّم بپردازد وپس از اتمام نماز، نماز ظهر را بجا آورد

(مسأله 44) اگر مأموم به قصد

اِتِّصال به نماز، در ركوع ركعت دوّم تكبیر بگوید و به ركوع برود ولی شك كند كه ركوع امام را درك كرده یا نه، نماز جمعة او مُحَقَّقْ نمی شودواحتیاط واجب آن است كه آن نماز را به نیت نماز ظهر به پایان برساند وسپس نماز ظهر را اعاده كند

(مسأله45) اگر مأمومین پس از اتمام خطبه ها وشروع نماز امام، از اقتداء به او خودداری كنند وامام را تنها بگذارند نماز جمعه مُنْعَقِدْ نشده وباطل است وامام می تواند آن نماز را رها نموده وبه نماز ظهر بپردازد، ولی احتیاط مستحبّ آن است كه نیت خود را به ظهر برگرداند وپس از اتمام آن مُجَدَّداً نماز ظهر را بخواند واحتیاط بیشتر در آن است كه نماز را با همان نیت نماز جمعه تمام كند وسپس نماز ظهر را بجا آورد

(مسأله 46) اگر نماز جمعه با عدد كامل (حدّاقل 4 نفر به اضافة امام) منعقد شود ولو اینكه فقط تكبیر آن را گفته باشند وسپس متفرق شوند، نماز باطل می شود چه همة مأمومین یا بعضی از آنها متفرّق شوند وامام باقی بماند وچه برعكس چه یك ركعت كامل نماز را خوانده باشند وچه كمتر، ولی احتیاط مستحبّ آن است كه باقیمانده ها نماز جمعه را تمام كنند وسپس نماز ظهر را هم بجا آورند، اما اگر بعضی از آنها در اواخر ركعت دوّم بلكه بعد از ركوع ركعت دوّم متفرق شوند نماز جمعه صحیح است واحتیاط مستحبّ آن است كه پس از آن نماز ظهر را هم بجا آورند

(مسأله47) اگر عدد مأمومین بیش ار حد لازم –4نفر- برای نماز جمعه باشد پراكندگی

عدّه ای از آنها مطلقاً ضررندارد بشرط آنكه افراد باقیماند از –4نفر- كمتر نباشد

(مسأله48) اگر –5نفر – (یا بیشتر)، برای نماز جمعه مهّیا شوند ولی در اَثْناء خطبه ها یا بعد از آنها وقبل از اقامة نماز متفرق شوند وبر نگردند بطوری كه كمتر از –5 نفر- باقی مانده باشند، وظیفة افراد باقیمانده نماز ظهر است

(مسأله 49) در صورتی كه قبل از انجام مسمّای واجب در خطبه (یعنی حدّاَقَلّی از واجبات خطبه ها كه بتوان آنها را خطبه نامیϠ) عدّه ای از مأمومین متفرّق شوند وكمتر از –4 نفر- بماند وپس از مدّت كوتاهی برگردند (بطوریكه عدد لازم –5نفر- كامل شود) اگرامام در این فاصله سكوت كرده باشد، پس ازمراجعت مأمومین باید از نقطه ای كه خطبه ها را قطع نموده، ادامه دهد ولی اگر (با وجود تقلیل مأمومین از حدّ نصاب لازم) خطبه را ادǙřǠداده وجریان امر بصورتی بوده كه افراد پراكنده صدای او را نشنیده اند، باید پس از مراجعت آنها وتكمیل عددلازم، آن قسمت را كه در غیاب آنها خوانده، اعاده كند واگر زمان بازگشت مأمومین طولانی باشد بطوری كه عرفاً به یك پارچگی خطبه لَطْمه بزندباید امام خطبه را اعاده كند چنانچه اگربا ورود مأمومین جدید هم عدد لازم –5نفر – كامل بشود، اعادة خطبه ضروری است

(مسأله50) اگر مأمومین بعد از خطبه یا در اَثْنای آن متفرّق شوند (بطوری كه كمتر از 5 نفر باقی بمانند) وسپس برگردند تا عدد لازم كامل شود د رصورتی كه مسمّای خطبه مُحَقَّقْ شده باشد اعادة خطبه واجب نیست، گر چه مدّت تَفَرُّقْ طولانی باشد ودر صورتی كه مُسَمّای خطبه مُحَقَّقْ نشده

باشد، اگر علّت تفرّق، انصراف مأمومین از نماز جمعه بوده احتیاط واجب آن است كه پس از بازگشت آنها، امام خطبه ها ا از نو بخواند (ولو اینكه مدّت تفرّق كم باشد) واگر علّت تفرّق وپراكندگی امری نظیر باران وغیره بوده، در این صورت اگر مدّت آ ن بقدری طولانی شود كه عُرفاَ به یك پارچگی خطبه لطمه بزند واجب است خطبه هارا از نو بخواند وَاِلاّ خطبة قبلی را ادامه می دهد وصحیح است

(مسأله51) اگر در جائی نماز جمعه برگزار شد نباید در فاصله ای كمتر از یك فرسخی آن نماز جمعة دیگری منعقد شود، پس اكر با فاصلة یك فرسخ دو نماز جمعه اقامه شود هر دو صحیح است، لازم به تذكّر است میزان در مسافت مَحلِّ نماز جمعه است نه شهری كه در آن نماز جمعه تشكیل شده است بنابراین در شهرهای بزرگی كه طول آن چند فرسخ است می توان چند نماز جمعه تشكیل داد

(مسأله 52) احتیاط مستحّب آن است كه قبل از اقامه نماز جمعه مطمئن شوید كه در كمتر از حَدِّ مقرَر نماز جمعة دیگری قبل از آنها و یا مقارن آنها برگزار نشده و نمی شود

(مسأله 53) اگر دو نماز جمعه در یك زمان و با فاصلة كمتر از حدّ معین (یك فرسخ) تشكیل شود هر دو باطل است ولی اگر یكی از آنها قبلاً شروع شده و لو فقط تَكْبیره اَلْاِحْرام را گفته باشد، دیگری باطل است چه نماز گزاران بدانند كه قبل از آنها یا بعد از آنها نماز جمعة دیگری در فاصلة كمتر برقرار شده و یا می شود و چه نداند و

میزان در صِحَّت، تقدّم در نماز است نه در خطبه ها بنابر این اگر یكی از دو نماز جمعه در خطبه ها مقدّم بوده امّا نماز دوّم در شروع نماز تَقَدُّم داشته نماز دوّم صحیح و اًوَّلی باطل خواهد بود

(مسأله 54) اگر یقین دارند كه در فاصله كمتر از حدّ لازم (یك فرسخ) نماز جمعه بر پا شده ولی شك دارند آن نماز قبلاً برگزار شده یا نه، و یا شك دارند كه آن نماز مُقارن با آنها برگزار می شود یا نه، در هر دو صورت می توانند خود نماز جمعه ای تشكیل دهند و همچنین است در صورتی كه نسبت به اصل انعقاد نماز جمعة دیگر اطْمینان نداشته باشند

(مسأله 55) اگر پس از پایان نماز جمعه مُتوجّه شوند كه نماز جمة دیگری در كمتر از حدّ مُقَرَّر تشكیل شده و هر یك از دو گروه احتمال دهد كه قبل از دیگری به اقامة جمعه پرداخته، بر هیچ یك اعاده جمعه و نیز نماز ظهر واجب نیست گرچه قول به وجوب اعاده، مطابق احتیاط است ولی اگرگروه سوّمی خواسته باشند در همان محدوده اقامه جمعه دیگری بنمایند، باید یقین داشته باشند كه آن دو نماز جمعه باطل است و اگر احتمال صحّت یكی از آن دو را بدهند نمی توانند اقامة جمعة دیگری بنمایند

(مسأله 56) در زمان غیبت ولّی عَصْر (عج) كه نماز جمعه واجب تَعْیینی نیست، خرید و فروش و سایر معاملات، پس از اذان جمعه حرام نیست

مسائل مستحدثه

بیمه

مسأله – بیمه هر چند در سابق به شكل فعلی وجود نداشته است ولی مشمول كلیه و قوانین پویای اسلام و

یكی از عقود است كه میان كسی كه بیمه را میپذیرد و بیمه كننده چه شخص باشد یا شركت و مؤسّسه بوجود میآید و در آن علاوه بر شرائطی كه در سائر عقود است از قبیل: بلوغ و عقل و اختیار چند شرط دیگر نیز اعتبار دارد:

1- تعیین طرفین عقد كه اشخاص هستند یا دولت یا شركت یا مؤسّسه

2- تعیین مورد بیمه، انسان، مغازه، كشتی، هواپیما و اتومیبل و غیر آن

3- تعیین مبلغی كه باید پرداخته شود

4- تعیین اقساط و تعیین زمان اقساط

5- تعیین زمان بیمه از فلان روز تا فلان ماه یا سال

6- تعیین خطرهای خسارت آور مثل حریق یا سرقت یا وفات یا مرض یا غرق شدن و خطرهای دیگر

ایجاب را میتواند هم كسی كه بیمه را میپذیرد بخواند و بگوید من متعهّد میشوم كه فلان مقدار را در فلان زمان بدهم در مقابل فلان خسارت كه جبران نمائی و طرف یعنی بیمه كننده قبول بخواند و بعكس هم اشكالی ندارد

بیمه هر چند مستقلّی است ولی به عنوان صلح هم میتوان آنرا اجرا كرد

احكام سرقت

سؤال – میدانیم حكم جزائی اسلام بریدن دست دزد است (با شرائطی كه مقرّر است) حال، آیا دزد میتواند پس از اینكه دست او را بحكم شارع اسلام بریدند انگشتان خود را بدیگری برای پیوند بفروشد ؟

جواب – ظاهراًاین قبیل جریانها با نظر فقیه است و پس از بریده شدن انگشتها دزد، در آنها حقی ندارد

سؤال – میدانیم كه حدّ بریدن دست دزد اختصاص به اُمور مالی دارد كه اگر مالی كه دزد بسرقت برده است بحدّ نصاب برسد

یعنی باندازة ربع دینار یا بیشتر باشد باید (با شرائطی كه در باب حدود ذكر شده است) دست دزد بریده شود اكنون، حكم سرقت در غیر اُمور مالی مثلاً مطالب علمی چیست ؟

مثلاً شخصی با كشیدن زحمتهای فراوان و خوردن خون دل یكی موضوع علمی را مورد برّرسی قرار داده و یك مشكل علمی را بر طرف و یك معضل علمی را كشف كرده و یا بر اثر تحقیقات خود كتابی یا مقاله ای نوشته است، یك شخص دیگر اگر آن مطلب را بخود نسبت بدهد و بحساب خود بگذارد (بدون اینكه نام آن مكتشف و یا مخترع را ببرد) یا كتاب و مقاله و اشعار او را بنام خود چاپ كند مجازات این سارق علمی چیست ؟

جواب – مجازات این قبیل كارها نیز با نظر فقیه است و مسلّماً نباید بدون و مجازات باشد

دیه

مسأله – در مواردی كه جنایت و آسیب رساندن به بدن شخص موجب ثبوت دیه می شود در صورتی كه بهبود یافتن آن شخص به معالجه و مداوا احتیاج داشته باشد لازم است كه جانی علاوه بر پرداخت دیه ای كه شرعاً مقرّر گردیده است، مخارج معالجه را نیز بپردازد بلكه اگر بواسطة آسیب و زخم، ضرر مالی نیز بر آن شخص وارد شده است مثل - اینكه چند روز از انجام كاری كه اشتغال به آن داشته است بواسطة آن زخم و یا شكستگی بازمانده است – را نیز جبران كند

نماز در مناطقی كه شب و روز آنها بیش از 24 ساعت است

مسأله – در مناطقی از روی زمین كه شب و روزشان مجموعاً 24 ماعت است در روز اعمال روزانه را از قبیل نماز صبح و ظهر و عصر و همچنین روز گرفتن را انجام می دهند و در شب اعمال شبانه از قبیل نماز مغرب و عشا را بجا میآورند – هر چند در مدّتی از سال روزهای آنها بسیار كوتاه و شبهای آنها بسیار بلند و در مدّت دیگری از سال بعكس آن، میشود – ولی در مناطق كه شب و روز 24 ساعته ندارند مانند قطب شمال و جنوب كه 6 ماه در آنجا روز و 6 ماه شب است و مناطق نزدیك به قطبین كه مجموع شب و روزشان 24 ساعت نیست لازم است اوقات خود را به 12 ساعت تقسیم كنند و 12 ساعت را برای خودشان روز و 12 ساعت را شب قرار بدهند و در دوازده ساعتی كه آنرا روز قرار داده اند اعمال روزانه ای را كه شرح داده شد انجام بدهند و در دوازده

ساعتی ر اكه شب قرار داده اند اعمال شب را به انجام برسانند، و اگر این تقسیم را بطور اجتماعی انجام بدهند تا همگان برنامه ای منظّم و منسجم داشته باشند بهتر است

نماز

كسانی كه شغلشان سفر كردن است مانند خلبانها و كشتیبانها و رانندگان ماشین در صورتی كه حركت آنها در مسافرت شرعی (رفت و برگشت هشت فرسخ و بیشتر) انجام بگیرد تمازشان را تمام بخوانند و باید در ماه رمضان روزه بگیرند و هر گاه در وطن خود ده روز بمانند یا در نقطه ای – در ضمن مسافرت خود – قصد اقامة دو روز بكنند در سفر اول نمازشان شكسته میشود و روزة خود را باید بخورند و از سفر دوم ببعد نمازشان تمام است و روزه میگیرند و مثل این است احكام كسانی كه شغل خود را در ضمن مسافرت انجام میدهند مانند تاجری كه در ضمن مسافرت كردن متاع خود میفروشد و میخرد و مثلاً طبیبی كه برای طبابت و معلّمی كه برای تعلیم هر روز یا هر هفته ای یك روز یا دو روز از تهران به كرج میرود و بر میگردد

مسأله 2 – كسانی كه در حوزه های علمیه یا دانشگاهها مشغول تحصیل هستند در صورتی كه اقامت خود را در شهری كه آن حوزه و یا آن دانشگاه در آن واقع شده است محدود به مدّت معینی مثل 2 سال و 5 آن نقطه بر اساس ضوابطی كه دارند محدود به حدّی نیست و خودشان نیز محدود نكنند نمازشان را در آن محلّ تمام بخوانند و روزه شان را نیز بگیرند یعنی آن محلّ برای

آنها وطن محسوب می شود ولی اگر ماندن خود را در آن محل محدود كنند – هر چند به مدّت طلانی مثل 20 سال – و برای كار مخصوصی در آنجا توقف دارند و خود را در آنجا موقّت میدانند – اگر قصد اقامه نكنند – نمازشان شكسته و روزة خود را میخورند و بعداً قضای آنرا بجا میآورد

مسأله 3 – فرقی میان بلاد كبیره (شهرهای بزرگ) مانند تهران و غیر كبیره، نیست مگر اینكه باندازه ای بزرگ نو محلاّت آن جدا از هم باشد كه رفتن از یك محلّة آن به محلّة آن به محلّة دیگر، مسافرت و دور شدن از وطن محسوب شود ك هدر این صورت احكام مسافرت بر آن جاری میشود

خمس

مسأله 1 – چیزی كه مؤنة سال بوده است مانند خانه و فرش و كتاب و وسائل دیگر و بهمین جهت در سر سال خود در موقع دادن خمس آنرا بحساب نیاورده است چنانچه بعد از گذاشتن سال آنرا بفروشد خمس بر آن تعلّق نمیگیرد مخصوصاً اگر منظور از فروختن آن تهیة مؤنة زندگی باشد مثل اینكه خانة خود را میفروشد تا خانة دیگری را بخرد

ربا

حیله هائی كه برای فرار از ربا بكار میبرند و قصد جدّی در آن مجود ندارد مثل اینكه ده هزار تومان بكسی میخواهد بدهد و پس از دو ماه مثلاً ده هزار و دویست تومان بگیرد و لذا ده هزار تومان را با صد گرم نبات بعنوان مصالحه و غیر آن میدهد و ده هزار و دویست تومان میگیرد اینطور معاملات كه كقصد اصلی در آنها رباخواری است حرام و باطل است

سودهائی كه بانك می دهد

سودهائی كه بانك به اشخاص می دهد – چه در سپرده های دراز مدّت و چه كوتاه مدّت – با این شرایط حلال است كه افرلد به این منظور پول خود را به بانك بدهند و قرارشان بر این باشد كه بانك را و كیل خود بگردانند تا متصدّیان بانك پولهائی را كه از اشخاص می گیرند در جریانهای اقتصادی از قبیل مضاربه، مساقات، تأسیس كار خانه، و ساختن و فروختن خانه ها بكار بیندازند و سودی را كه از این را هها بدست می آورند میان خود و صاحبان پول تقسیم كنند – در این رابطه هر چند متصدّیان بانكها در حین تحویل گرفتن پول بعنوان وكالت (نمیدانند كه در ضمن جریانهای اقتصادی چه اندازه سود بدست خواهند آورد، ولی چون از طرفی در شناخت نبض جریانهای اقتصادی نبض بیشتری دارند و از طرف دیگر تمر كز پول به آنها قدرت بیشتری می دهد اطمینان دارند كه سود بدست خواهد آمد لذا بصاحبان پول وعده میدهند كه صدی چند، نسبت به پول شما به شما سود میدهیم و بقیه را برای خودمان و تشكیلات خود بر میداریم و این موضوع در

حقیقت یك تعهّد و وعده ای بیش نیست و چون در ضمن عقد لازم انجام نگرفته است (چه اینكه و كالت از عقود جائزه است) الزامی برای عملی ساختن آن نیز وجود ندارد امّا تعهّد اخلاقی است و به آن عمل می كنند و راهی برای حلال بودن آن سود غیر از این، نیست و در صورت گرفتن وام از بانك در صورتی كه آنچه كه در پشت ورقه های بانكی نوشته شده است مراعات شود و بر آن اساس وام گرفته شود جائز است و سود آن نیز حلال خواهد بود

رهن خانه

مسأله 1- افرادی پولی را مثلاّ به مبلغ سیصد هزار تومان به مالك خانه ای می دهند و خانه ای را كه اجارة آن معمولاً بیست هزار تومان است به ده هزار تومان اجاره می كنند در حقیقت با دادن این پول تخفیفی در مال الاجاره می گیرند این كار، در این صورت صحیح است كه نخست خانه را اجاره كند به ده هزار تومان (مال الاجاره كمتر از معمول) و در ضمن عقد اجاره شرط كند كه مستأ جر سیصد هزار تومان مثلاً بصاحب خانه قرض بدهد ولی اگر سیصد هزار تومان را بعنوان قرض بمالك خانه بدهد و در ضمن عقد شرط كند كه خانه را با مال الا جارة كمتر به صاحب پول اجاره بدهد، چون قرض رَبَوی بوجود می آید حرام و باطل است

فروختن چك

سؤال – آیا فروختن چك نقدی به چك مدّت دار مثلاً فروختن یك چك هزار تومانی نقد به یك چك یكهزار و دویست تومانی یك ماهه چگونه است ؟

جواب – باطل است

قولنامه

سؤال – اینكه در قولنامه ها معمولاً می نویسند كه هر یك از طرفین كه پشیمان شد باید فلان مبلغ بدیگری بدهدآیا به این قول وقرار عمل كردن لازم است

جواب – اگر آنچه كه ما بین خردیدار وفروشند ه واقع شده است گفتگوی مقدّماتی است وهنوز معامله ای صورت نگرفته است وبنای طرفین بر این است كه معامله رابعداً – مثلاً در محضر – انجام بدهند ولذا صیغه معامله خوانده نشده است وداد وستدی هم به قصد انشای معامله انجام نگرفته است در این صورت عمل كردن بآن قول وقرار لازم نیست – چون این شرط درضمن عقد لازم نبوده است

ولی اگر معامله واقع شده است ودر ضمن عقد آن معامله شرط كرده اند كه هر یك از طرفین اگر پشیمان شود وحق فسخ وخیار داشته باشد وبخواهد از حق فسخ خود استفاده كند ویا از طرف دیگر بخواهد كه معامله را اقاله نماید (از انجام معامله صرف نظر كند) در این صورت طرف دیگر میتواند او را الزام به دادن آن پول كند وآن پول را بگیرد

لقاح مصنوعی

سؤال:

1- لقاح مصنوعی ما بین زن وشوهر چه حكمی دارد ؟

2- لقاح مصنوعی ما بین غیر زن و شوهر چه حكمی دارد ؟ وبچّه ای كه از این راه بوجود می آید ملحق به كیست ؟ واز جهت ارث چه وضعی دارد ؟

الف- با علم مرد وزن

ب- با جهل هر دو

ج- با علم یكی از آنها وجهل دیگری

جواب:

در فرض اوّل اگر تلقیح (رساندن نطفة مرد به رحم زن) به این صورت باشد كه زن وشوهر مابین خودشان نطفه را از

شوهر گرفته در رحم آن زن داخل كنند و واسطه ای در بین نباشد بدون اشكال جائز است وبچّهای كه از این را ه بوجود می آید، متعلّق بآنها است وتمام احكام فرزند از قبیل ارث وغیره بر آن مترتّب میشود

و درصورتی كه واسطه ای در این تلقیح (تلقیح نطفة شوهر به همسرش) دخالت داشته باشد هر چند آن واسطه بجهت نگاه كردن به عضوی كه نگاه اجنبی بر آن جائز نیست یا لمس كردن آن مرتكب گناه شده باشد ولی چون فرزند از نطفة شوهر آن زن بوجود آمده

است باز احكام فرزند بودن، بطور كلّی بر او مترتّب میگردد

ودر فرض دوّم (تلقیح نطفة مرد اجنبی به زن) باید توّجه داشت كه این نوع تلقیح شرعاً از جهت حكم تكلیفی جائز نیست واگر محقّق شد در صورت علم مرد به این كار فرزندی كه بوجود میآید به آن مرد ارتباط ندارد ولی اگر زن جاهل باشد وچنین تصوّر كند كه این نطفه از شوهر او است حكم وطی شبهه (آمیزش بر اساس اشتباه) پیدا می كند وفرزند به مادر ملحق می شود واحكام وطی شبهه از قبیل ارث وغیره بر آن مترتّب میشود

وچنانچه از طرف صاحب نطفه نیز شبهه ای باشد یعنی اوهم تصوّر كند كه آن زنی كه این نطفه بر او تلقیح می شود همسر او است فرزند به او نیز ملحق میشود واحكام وطی شبهه بر او جاری میگردد وامّا در صورت علم مرد وزن دراحكام مربوط به نكاح وغیر آن احتیاط لازم است

تشریح و پیوند

از آنجا كه مسلمان چه زنده و چه مرده دارای احترام بسیاری است، تشریح

جسد مسلمان (پاره پاره كردن) برای یاد گرفتن مطالب تشریحی و طبّی جائز نیست ولی اگر حفظ جان مسلمانی یا جمعی از مسلمانان توقّف بر تشریح و پاره كردن بدن انسان داشته باشد لازم است این كار در صورت امكان روی بدن غیر مسلمان انجام بگیرد و در صورتی كه تشریح بدن غیر مسلمان ممكن نباشد تشریح بدنِ مسلمان جائز است

و چون انجام این گونه اعمال باید با نظر فقیه و با برنامه صورت بگیرد لازم است دیة آن میت از بیت المال پرداخته شود

در تشریح جسد مسلمان در صورتی كه ذكر گردید لازم است از بی احترامی به بدن مسلمان – مثل اینكه بعضی از قسمتهای بدن را زیر دست و پا بریزند یا اینكه جسد میت مسلمان را مورد استخفاف قرار بدهند – خودداری كنند و بعد از انجام تشریح لازم در خاكسپاری آن جسد بر اساس موازین اسلامی كوتاهی نكنند

و اگر حفظ جان مسلمانی بر پیوند عضوی از اعضای میت مسلمانی موقوف باشد قطع آن عضو و پیوند آن جائز است و دیة آن هر چند بر طبیب كه آن عضو را قطع كرده است تعلّق میگیرد ولی میتواند با مریض قرار بگذارد كه آنرا از مریض گرفته به ورثة میت بدهد

واگر حفظ و یا سلامت عضوی از اعضای مسلمان موقوف بر قطع عضو میت باشد در این صورت اگر آن میت در حال حیات خود این اجازه را داده كه پس از مرگ آن عضو را از بدن او قطع كرده به آن مریض پیوند بزنند بعید نیست كه دیه نداشته باشد و برای او هم حال

حیات دادن چنین اجازه ای جائز باشد

ولی اگر در حال حیات چنین اجازه ای نداده است اولیای او نمیتوانند بعد از مرگش اجازه بدهند امّا بعید نیست كه فقیه بحكم ولایتی كه دارد بتواند این اجازه را بدهد البتّه باید انجام این قبیل كارها – چنانكه گفته شد – با نظر فقیه و با ضوابطی كه از طرف او تنظیم

میشود صورت بگیرد و دیه هم باید از مریض گرفته شده به ورثه داده شود

و اگر عضو بدن میت غیر مسلمان به بدن مسلمان پیوند زده شد و جزء بدن مسلمان گردید بطوریكه حیات پیدا كرد، در این صورت دیگر بهتنها نجس و میته نیست بلكه پاك است و نماز خواندن با آن هم اشكال ندارد و همچنین اگر عضو حیوان نجس العین (مانند سگ و خوك) نیز پیوند شود از عضویت حیوان خارج میشود و به عضویت بدن انسان در میآید

در مواردی كه قطع عضو بمنظور پیوند زدن جائز است، فروش آن عضو نیز جائز است و ظاهر این است كه شخص میتواند در حال حیات عضو بدن خود را بفروشد كه پس از مرگ او از آن برای پیوند زدن استفاده كنند بلكه جواز فروش تمام جسم برای تشریح – در موردی كه تشریح جائز است – بعید نیست چنانكه گرفتن مبلغی برای دادن اجازة این موضوع نیز مانعی ندارد

فروختن خون

مسأله: فروختن خون برای انتفاع از آن مانند استفادة مجروحین و مریضها جائز است ولی در موردی كه برای صاحب آن ضرر مخصوصاً ضرر فاحش داشته باشد جائز نیست

موسیقی

س: موسیقی چه حكمی دارد ؟

ج: نظر دین مقدّس اسلام در بر نامه های تربیتی خود اینست كه مسلما نان بر اساس زندگی اجتماعی و اخلاقی و فرهنگی و اقتصادی خود همیشه هدفهائی در رابطه با خود سازی و تحصیل كمالات انسانی و حفظ عزّت و اقتدار و استقلال اسلامی داشته باشند و همواره در فكر تحصیل و تأمین آنها باشند بنا بر این هر عاملی كه افراد مسلمان را از خداوند غافل و از این اهداف دور و بی خبر نگاه می دارد و افكار آنها را در مسیر شهوت حیوانی به كار می اندازد و آنان را به جرگة مترفین و افراد عیاش و جِلْف و بی درد می كشاند مخالف است

و لذا هر آهنگی كه طرب انگیز و شهوت پرور باشد و افكار انسانها را از مسیر هدفهای مقدّسی كه مذكور گردید تغییر داده در خلاف آن جهت به حركت در بیاورد و مناسب مجالس عیاشی و گناه باشد حرام است

و منظور از « غناء » كه در احادیث اهل بیت عصمت (علیه السّلام) حكم به تحریم آن شده است و آیاتی از سوره های مباركه حجّ و فرقان و لقمان به آن تفسیر شده است همین است كه مذكور گردید

و در تحقیق غناء به این معنا كه ذكر گردید و گفته شد حرام است، گاهی كلمات نیز تأثیر دارد مانند آهنگهائی كه با بعضی از تصنیف ها

و غزلها توأم باشد و گاهی آن آهنگ ذاتاً همین نقش دارد هر چند با خواندن قر آن و مراثی و دعا باشد و بالا خره لازم است صحنة زندگی مسلمانان از این قبیل آهنگ ها پاك و منزّه باشد

به این نكته نیز باید توجّه داشته باشیم آنچه كه در فرهنگ اسلامی كه از قر آن مجید و احادیث اهل بیت (علیه السّلام) گرفته شده آمده است كلمة غناء است كه ذكر گردید و امّا موسیقی كلمة لاتینی است و از كلمة « موزیك » گرفته شده است و با مسأله آلات لهو ارتباط دارد كه حكم آن در فرصت دیگر ان شاء اللّه تعالی بیان خواهد شد

کف زدن

س: كف زدن چه حكمی دارد ؟

ج: كف زدن به تنهائی حرام نیست ولی از دیدگاه اسلام مسلمانان باید وقار و متانت خود و مجالس و مجامع خود را همیشه حفظ كنند و اعمال و حركاتی كه نشانگر جِلْف و سبك بودن است و وقار و عظمت و متانت آنها را خدشه دار می سازد را كنار بگذارند

و پس از پایان تحصیلات سطح عالیه، در درس خارج فقه و اصول اعاظم حوزه علمیه قم شركت جسته و در كنار آن به فراگیری دروس فلسفه، همانند اسفار و شفا و نیز تفسیر و كلام پرداختند. معظّم له در طی این سال ها، از تدریس دروس حوزوی نیز غافل نمانده و از آغاز تحصیل، دورس فراگرفته را تدریس می کردند.ایشان، عوامل كامیابی خود در زمینه های علمی را انتخاب استادان و هم مباحثه های خوب، تلاش برای مانع نشدن امور دنیوی در تحصیل، منظم بودن و تقویت دروس پایه می دانند.

اساتید

آیة الله العظمی مظاهری، با ورود به حوزه علمیه اصفهان دروس ادبیات را خدمت دو عالم ادیب، مرحوم حاج آقا جمال خوانساری و حاج آقا احمد مقدس فراگرفته و دروس سطح را نزد حضرات آیات خادمی، فیاض، طیب، ادیب ومدرس و منظومه حاجی سبزواری را در محضر مرحوم آیة الله حاج شیخ محمود مفید آموختند.با ورود به حوزه علمیه قم، كتاب مكاسب و كفایة الاصول را نزد مرحوم آیة الله حاج شیخ عبدالجواد جبل عاملی و مرحوم آیة الله العظمی مرعشی نجفی و مرحوم آیة الله مجاهدی و مرحوم آیة الله حاج شیخ مرتضی حائری و مرحوم آیة الله سید محمد باقر سلطانی « قدّس سرّهم » خواندند و آنگاه پیش از هشت سال در دروس خارج فقه حضرت آیة الله العظمی بروجردی و ده سال در دروس خارج فقه و اصول حضرت امام خمینی « قدّس سرّه » و بیش از دوازده سال در دروس خارج فقه و اصول آیة الله العظمی محقق داماد حاضر گشتند.همچنین اسفار ملا صدرا، شفای بوعلی سینا و دروس

تفسیری و اعتقادی را نزد علامه طباطبائی فراگرفتند.

فعالیتهای علمی وفرهنگی

حضرت آیة الله العظمی مظاهری، در سال های زندگی پر بركت خود خدمات علمی، فرهنگی و اجتماعی فراوانی را به انجام رسانیده اند كه تا هم اكنون نیز ادامه دارد.از جمله خدمات معظّم له كه تحوّل بزرگی در حوزه های علمیه ایجاد كرد، اهتمام ویژه به درس اخلاق و پرورش روحیه معنوی فضلاء و طلاب جوان بود.ایشان پیش از انقلاب با اصرار واستقبال فضلاء وطلاب، درس اخلاق خود را ابتدا در مدرسه فیضیه قم آغاز كردند.واكنون متجاوز از چهل سال است كه این دروس به طور مداوم تشكیل می گردد واز این رهگذر، شاگردان و طلاب فاضلی به مكتب شیعه تقدیم شده است.آیة الله العظمی مظاهری در امر سامان دادن به حوزه های علمیه نیز در پیش وپس از انقلاب خدمات شایانی داشته اند.از جمله، در پیش از انقلاب، به همراه بزرگانی چون آیة الله مصباح یزدی و آیة الله خرازی در تنظیم و تدوین برنامه های علمی و آموزشی موسسه در راه حق شركت جستند كه بركات بسیار عظیمی را به همراه داشت.در سال 1374 هجری شمسی نیز با هجرت ایشان از حوزه علمیه قم به شهر اصفهان، حوزه علمیه اصفهان استقلال یافت. در دوره حضور معظّم له در اصفهان نیز خدمات فراوانی به آن حوزه كهن ارزانی گشته كه از جمله می توان به تاسیس « مركز مدیریت حوزه علمیه اصفهان »، « مركز آموزشهای تخصصی حوزه علمیه اصفهان »، « مركز مشاوره حوزه علمیه اصفهان »، « مركز خدمات حوزه علمیه اصفهان با بخش های مختلف بیمه، مسكن، قرض الحسنه، دفتر تعاون و... »، « مركز تحقیقات

رایانه ای حوزه علمیه اصفهان » و نیز « مركز رسیدگی به امور مساجد استان اصفهان » اشاره كرد.

تدریس وتألیف

آیة الله العظمی مظاهری سالیان بسیاری در حوزه های علمیه علاوه بر دروس اخلاق به تدریس دروس مختلف فقهی، اصولی، فلسفی، اقتصادی و... پرداخته اند.ایشان چندین بار، شرح منظومه، نهایةالحكمة و بخش هائی از اسفار اربعه را تدریس نموده واز سال 1356 تا كنون به تدریس دروس خارج فقه و اصول اشتغال داشته اند.معظّم له طی این سالها بسیاری از ابواب فقهی همانند طهارة، صلوة، صوم، خمس، زكوة، حجّ، امر به معروف و نهی از منكر، بیع، اجاره، مضاربه، شركت، ضمان، حواله، كفالت، صلح، حجر، قرض، فلس، قضا، شهادات، حدود ودیات، ولایت فقیه و... و همچنین بیش از پنج دوره كامل مباحث علم اصول فقه و یك دوره مبحث قواعد فقهیه را در حوزه علمیه قم و اصفهان تدریس فرموده اند. معظّم له در ضمن تدریس از تألیف و پژوهش نیز غافل نبوده و كتاب های فراوانی را به میراث مكتوب شیعه افزوده اند.فهرست آثار و تألیفات منتشر شده آیة الله العظمی مظاهری، بدین شرح است:

قرآن كریم

1- معارف اسلام در سوره یس

2- معاد در قرآ ن

3- الحاشیة علی العروة الوثقی

4- رساله توضیح المسائل (احكام، اخلاق، عقائد)

5- فقهالولایة و الحكومة الاسلامیه

6- مناسك حج

7- احكام عمرة مفرده

8- استفتائات حجّ و عمره

9- نكتههایی پیرامون ولایت فقیه و حكومت دینی

10- 70نكته فقهی و اخلاقی مورد احتیاج در حجّ و عمره

رجال

11- الثقاة الاخیار من رواة الاخبار

اعتقادات

12- الیوم الآخر

13- الامامة و الولایة فی القرآن (با همكاری حضرات آیات: محمدی گیلانی، محمد یزدی، مصباح، موسوی)

14- برنامه زندگی

15-اسلام، آئین رستگاری

اخلاق

16-

دراسات فی الاخلاق و شئون الحكمة العلمیة

17- عوامل كنترل غرائز در زندگی انسان

18- جهاد با نفس (4 جلد)

19- فرماندهی در اسلام

20- اخلاق در خانه

21- فضائل و رذائل اخلاقی

22- تربیت فرزند در اسلام

23- جبهه و جهاد اكبر

24- خانواده در اسلام

25- به سوی حق

26- ویژگی های معلّم خوب

27- در ساحل سپیده اخلاص

28- اخلاق و خودسازی

29- آفتاب پرهیزكاری

30- اخلاقیات العلاقة الزوجیة

31- اخلاق و جوان (2 جلد)

32- اخلاق در اداره

33- كاوشی نو در اخلاق اسلامی (2 جلد)

34- اخلاق و خودسازی در مكتب اهل بیت (علیهم السّلام)

35- حدیث اهل نظر

36- اخلاق در توحید

37- اسرار حج

38- راز عروج

39- اخلاق فرماندهی

40- اعتكاف، سلوك منتظران

41- روزه، سلوك پرهیزكاران

42- اسرار حج

43- راهكارهای عملی درمان وسواس

44- حریمهای اخلاق در آئینه احكام

حدیث

45- شرح و تفسیر دعای كمیل (3 جلد)

46- شرح و تفسیر دعای سحر (2 جلد)

47- شرح و تفسیر مناجات شعبانیه (2 جلد)

48- الحكومة الاسلامیة فی احادیث الشیعة الامامیة (با همكاری حضرات آیات: خرازی، مصلحی، شهید سلطانی و استادی)

اقتصاد اسلامی

49- احكام اقتصادی در مورد زمین

50- مقایسه بین سیستم اقتصادی (3 جلد)

51- التوازن الاسلامی بین الدنیا و الآخرة (با همكاری حضرات آیات: خرازی، مصلحی، شهید سلطانی و استادی)

تاریخ و سیره

52-زندگانی چهارده معصوم

53-مظهر حق

نرم افزارهای منتشر شده (به ترتیب انتشار)

1- نرم افزار خورشید معرفت (حاوی 120 ساعت صوت از دروس اخلاق معظّم له)

2- نرم افزار صفای دل، دفتر اول (حاوی 100 ساعت صوت از دروس اخلاق معظّم له)

3- نرم افزار صفای دل، دفتر دوم (حاوی 70 ساعت صوت از دروس اخلاق معظّم له ومتن برخی از كتب اخلاق)

4- نرم افزار تجلّی

حقّ (حاوی 60 جلسه صوتی وتصویری از سخنرانی های معظّم له پیرامون شخصیت و سیر ?پیامبراعظم « ص) »

5- نرم افزار تهذیب نفس، شامل دروس اخلاق معظم له به صورت صوتی

6- نرم افزار انسان در قرآن، شامل دروس تفسیری قرآن كریم معظم له با موضوعات: هدف از خلقت، كرامت، سعادت و شقاوت و...، به صورت صوتی

7- نرم افزار مهر پنهان، شامل دفتر اول از سلسله مباحث مهدویت معظم له و به صورت صوتی

8- نرم افزار مهر پنهان، دفتر دوم (حاوی 41 جلسه صوت از مباحث مهدویت معظم له و متن برخی از كتب اخلاقی)

9- نرم افزار شهادات، دفتر اول و دوم از سلسله دروس خارج فقه معظم له با موضوع شهادات

10- نرم افزار ازدواج و خانواده شامل سلسله مباحث اخلاقی معظم له در زمینه ازدواج و خانواده (حاوی 120 سخنرانی صوتی)

11- نرمافزارهای دروس خارج فقه با موضوعات مختلف از جمله: قرض، فلس، حجر و...

همچنین آیة الله العظمی مظاهری « مدّظلّهالعالی » در زمینههای دیگر اسلامی نیز تحقیقات و كتب فراوانی نگاشتهاند كه تاكنون به چاپ نرسیده است كه از آن جمله میتوان به تقریرات فقه و اصول اساتیدشان، كتب و رسالههای متعدّد فقهی و اصولی، كتاب ولایة الفقیه، دوره كامل اصول فقه، رسالةٌ فی العرفان، رسالة فی المعاد، المالكیه فی الاسلام و... اشاره كرد.

پیشگفتار ناشر

« دین » چیست؟

« دین »، مجموعه « عقاید » و « دستورات » و « قوانینی » است كه هم « اصول فكری انسان را مورد نظر قرار می دهد » و هم « اصول گرایشی وی را تعیین می كند » و هم « شئون زندگی فردی و اجتماعی او را

تحت پوشش قرار می دهد ».

به دیگر سخن، دینِ مبتنی بر « وحی إلهی » كه برای « تربیت و پرورش انسان » و « تنظیم و اداره جامعه انسانی »، بوسیله پیامبران عظیم الشأن علیهم السلام، آمده است، از سه بخش اصلی تشكیل می گردد.

« بخشهای اصلی » تشكیل دهنده دین

بخش اوّل: عقاید و اصول اعتقادی، كه در برگیرنده حقایق و واقعیاتی است كه باورِ قلبی و اعتقادِ یقینی به آنها، از هر شخص مسلمان خواسته شده است.

بخش دوّم: اخلاق و اخلاقیات، كه در بردارنده تعالیمی است كه فضائل و رذائل انسانی و همچنین شیوه های آراستن و تزكیه نفس به فضیلتها و راههای پیراستن و تهذیبِ نفس از رذیلتها را ارائه می كند.

بخش سوّم: فقه و احكام عملی، كه در حقیقت، قوانین و مقرّراتی است كه چگونگی سلوك فردی و اجتماعی و كیفیت خطوط كلّی تنظیم روابط مدنی و حقوقی و اقتصادی و سیاسی انسان و جامعه انسانی را تبیین و تعیین می نماید.

« معرفت دینی »، هدف آفرینش انسان

اساساً باید گفت، دركِ صحیحِ مسئله آفرینش و خلقت انسان نیز از رهگذر فهمِ درستِ ساختار دین در همین سه بخش، امكان پذیر خواهد شد، زیرا انسان - چنانكه آفریدگار او فرموده است - برای نیل به » كمال توحیدی «، آفریده شده است:

« ما خَلَقْتُ الجِنَّ وَ الْاِنْسَ إلاّ لِیعْبُدُون ». (1)

« ما جنّ و انسان را نیافریدیم مگر برای آنكه عبادت كنند ».

و مفسران قرآن، منظور از « بندگی » در این آیه شریفه را « معرفت » دانسته اند، چرا كه « كمال توحیدی » همان « خدایی شدن » است و « خدایی شدن »، گوهر گرانبهایی است كه جُز در صدف « معرفت » یافت نمی شود.

بنابراین زیر بنای آفرینش انسان، رسیدن به كمالات توحیدی و به عبارت دیگر پیمودن و طی كردن وادی « معرفت دینی » است.

از سوی دیگر برای دستیابی به كمالات توحیدی و در نتیجه الهی شدن، باید مُطالبات و خواسته های خداوند متعال

از انسان یعنی فرامین و تكلیفات او كه همان « واجبات، محرّمات، مستحبّات، مكروهات و مباحات » است، مورد عمل و اقدام، واقع شود.

از سوی سوّم، عمل به این احكام و فرامین و مؤدّب شدن به این آدابِ تكلیفی نیز بدون « اخلاق » و تزكیه و تهذیب نفس، به صورت حقیقی، ممكن نیست، چرا كه اگر در ظاهر نیز ممكن باشد، تنها یك ادب ظاهری و قشری است و در حقیقت، « پوسته ای بدون مغز » و « ظاهری خالی از باطن » خواهد بود و طبعاً آنچنان ارزشمند و قدرتمند نیست كه بتوان با گذر از آن به مقام بلند « كمالات توحیدی »، نائل گشت.

« انسجام ذاتی » و « فرهنگ سازی » دین

بنابراین، دین، به منزله یك مجموعه به هم پیوسته و یك كلِّ تفكیك ناپذیر است كه هیچ جزیی از آن را نمی توان و نباید جدا از اجزاء دیگر به نظاره و تحلیل نشست. این سخن، بدین معنی است كه دین، دارای یك، « انسجام ذاتی » است و تمام قسمتهای آن همانند یك سیستمِ هماهنگ عمل می كند.

دقیقاً به همین علّت است كه دین، سازنده یك « فرهنگ » ویژه و خاصّ است و به بیان دیگر، « دین »، روح و جوهره « فرهنگِ » است، چرا كه فرهنگ، « شخصیتِ جمعی » و « هویت اجتماعی » یك ملّت است و بنابراین شخصیت اجتماعی و هویت جمعی ملّتِ دیندار و ایمان مدار نیز از سرچشمه همان دین و ایمان سیراب می شود.

« فطرت » زبان فراگیرِ « دین »

از آنجا كه « فطرت » هم - كه در واقع، وجهِ « مایه داری » آدمی است - همان هویت اوست، دین نیز به زبانِ فطرت سخن می گوید و در حقیقت، زبانِ فراگیر و همیشگی و یا به تعبیر دیگر زبانِ بین المللی دین، « فطرت » است:

« فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدّینِ حَنیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیها لا تَبْدیلَ لَخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدّینُ القَیمُ وَلكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا یعْلَمُونَ ». (2)

« پس جانبِ خود را با حقّ گرایی تمام، به سوی این دین كن، با همان سرشتی كه خداوند متعال، آدمیان را بر آن سرشت، آفریده است. آفرینش خداوند، تغییر ناپذیر است، این است، همان دین پایدار، ولی بیشتر مردمان نمی دانند ».

این است كه باید گفت: « تدّین » و « دینداری » و « دین باوری »، عینِ «

تمدّن » و « فرهیختگی » و « فطرتمندی » است و تهاجم به « تدّین » و « دین »، نیز عینِ تهاجم به « تمدّن » و « فرهنگ » و « فطرت » و « هویت » آدمی است.

« ضرورت شناخت » بخشهای سه گانه دین

از آنچه گذشت، روشن می شود كه هر انسان دیندار و دین باوری باید به اندازه وسعت علمی و فراخور وجودی خود، در جستجوی « معرفت دینی » و شناخت صحیح دین باشد و دستِ كم، با اصولِ كلّی بخشهای سه گانه دین، آشنا گردد و از آن آگاهی یابد. به هر میزان كه این آشنایی و آگاهی، در « ذهن » و « جان » و « عمل » آدمی، گسترش و ارتقاء پیدا كند، به همان میزان، « فرهنگ » و « فطرت » و « هویت » او، شكوفا و پویا و بالنده و شكوهنده خواهد شد، تا آنجا كه به مقام والای « كمالات توحیدی » دست خواهد یافت و آنگاه « خداگونه » خواهد شد و به بیانِ سعدی شیرین سخن:

رسد آدمی به جایی كه به جز خدا نبیند

بنگر كه تا چه حدّ است مقام آدمیت

« رساله توضیح المسائل »، در بردارنده یك بخش دین

در طول سالیان درازی كه « رساله توضیح المسائل » به شكل معمول، بر طبق فتاوای مراجع عظامِ تقلید « اعلی اللَّه كلمتهم »، منتشر می شده است، این رساله ها، تنها مشتمل بر احكام فقهی - و آن هم معمولاً نه به صورت كامل، بلكه بیشتر در محدوده مسائل فردی و احكام شخصیه - بوده و به این لحاظ، مسائل فراوانِ دیگری، چه در بخش فقهی، از قبیل مسائل اجتماعی و حكومتی و مسائل مستحدثه، و چه در دو بخش دیگر دین یعنی اعتقادات و اخلاقیات، در رساله های عملیه نمی آمده است، در حالی كه « رساله توضیح المسائل »، جلوه آشكار دینداری در صحنه اندیشه و عمل مؤمنان است و از این جهت، دارای اهمیت

شایان توجّه است، چرا كه مؤمنین از یك سو بر حسب ایمان و دین باوری خود، خویشتن را موظّف به انجام فرائض و ترك نواهی الهی می دانند و از سوی دیگر قدرت علمی « اجتهاد » و دانش فنّی « استنباطِ » مسائل و تكالیف شرعی، اعتقادی، و اخلاقی خود را از منابع اصیل اسلامی ندارند و از این رو برای شناخت این وظایف سه گانه، به دین شناسان و خبرگان در امر معرفت دینی، یعنی به مجتهدانِ جامع الشرایط و مراجع تقلید، مراجعه می كنند و از آنان، پاسخ سئوالات و راه حلّ مشكلات دینی خود را طلب می نمایند.

بنابراین، حقّ، آن است كه رساله های عملیه، علاوه بر دارا بودن احكام شرعی مكلّفین - چه در قسمت احكام فردی و چه در جانب روابط اجتماعی - در بر گیرنده اصول كلّی دو بخشِ دیگر دین یعنی اعتقادات و اخلاقیات نیز باشند.

ویژگیهای « رساله حاضر »

با عنایت به این نكته مهمّ، فقیه بزرگوار و مرجع عالیقدر، حضرت آیة اللَّه العظمی مظاهری « مدظله العالی »، در تنظیم « رساله عملیه » خود، در صدد رفع این مشكل برآمده و بدین لحاظ، اقدامات ذیل را انجام دادند:

1) از ابتدای تدوین این رساله، معظّم له، مباحث مهمّی از فقه - كه در رساله های دیگر نیامده و مشتمل بر مسائل مورد نیاز مكلّفین در امور شخصی (مانند احكام خوردنیها و آشامیدنیها، شكار، نذر، قسم و.....) و تنظیم روابط اجتماعی (مانند احكام معاملات، وكالت، شفعه، كفالت و....) و همچنین مسائل مربوط به سیاسیات فقه (مانند احكام قضاء و شهادات، حدود، قصاص و دیات، انفال و....) و نیز مسائل مستحدثه (مانند احكام بانك،

بیمه، سرقفلی، تشریح و پیوند اعضاء، تلقیح و...) است - را به آن افزودند و به این ترتیب، رساله عملیه معظّم له، در اوّلین طبع (سال 1373)، با اضافات بسیاری نسبت به دیگر رساله های عملیه، منتشر شد.

2) در طبع چهارم این رساله (سال 1375)، معظّم له، ملحقات مفصّلی را - كه مشتمل بر سی و هفت عنوان از اهمّ مسائل مربوط به واجبات و محرّمات اخلاقی است - در طی دویست و چهارده مسئله، تنظیم فرمودند و به این ترتیب، رساله توضیح المسائل، به یك سلسله از مهم ترین مسائل اخلاقی مورد ابتلاء و نیاز جامعه اسلامی برای تزكیه و تهذیب نفس، نیز مزّین گردید. این مسائل، همانا، مسائلی است كه در حقیقت، باید آن را « فقهِ فقه » یا « فقه اكبر » نامید، چنانكه مسائلی كه در مورد احكام و مناسك شرعی است را « فقه » یا « فقه اصغر » نامیده اند و واقع آن است كه احكام و مسائل « فقه اكبر » از حیث رتبه و شأن، نه تنها از احكام و مسائل « فقه اصغر » كمتر نیست، بلكه از آن رو كه مكلّفین در زندگی فردی و اجتماعی خود به این مسائل، نیاز دائمی تر و بیشتری از اكثر احكام فقهی و حقوقی دارند و نیز از حیث تأثیر و تأثر عمیق و قابل توجّهی كه از ناحیه این دسته از دستورات الهی بر فرد مسلمان و اجتماع اسلامی می رود و همچنین از جهت وظایف سنگین و تكالیف خطیری كه بر عهده حكومت و نظام اسلامی، در راستای تأمین هر چه بهتر زمینه های رشد و گسترش فضائل و پاكیها

و جلوگیری از پیدایش و توسعه رذائل و پلیدیها، در جامعه دینی وجود دارد، به مراتب، مهمّ تر از احكام فقهی و حقوقی صِرف است.

3) در طبع طبع هفتم (سال 1379) نیز، معظّم له، بخش سوّمی به كتاب، افزوده اند كه طی آن یك دوره كامل از اصول عقاید اسلامی را، به صورت قابل فهم برای عموم خوانندگان تألیف و تدوین فرموده اند.

اگر چه نگارش اصول عقاید اسلامی در آغاز رساله ها و كتب فقهی در میان فقهاء پیشین « رضوان اللَّه علیهم » روش نیكو و شیوه مرسومی بوده است و بدان اهتمام نیز داشته اند، امّا در دوره های اخیر، در ابتدای كتب فقهی و رساله های عملی، این بخشِ مهمّ از معارف دینی حذف شده، با اینكه بر طبق نظر همه مراجع عالیقدر، « مسلمان باید به اصول دین، اطمینان داشته باشد و از این جهت نمی تواند در اصول دین تقلید نماید بلكه باید آن اصول را از روی دلیل - به فراخور حال خویش و به انداره دانش و آگاهی خود ج بداند » و بر این مطلب در اوّلین مسئله از رساله های عملیه، تصریح شده است.

از سوی دیگر، عمل مؤمنانه و باورمندانه به احكام شریعت و مقید شدن به قوانین و مقرّرات الهی، وابستگی تمام به ایمان عقلی به مبدأ و معاد و نبوّت و امامت دارد و چنانكه در ابتدای سخن نیز آوردیم، اساساً هدف آفرینش انسان نیز، رسیدن به كمالات توحیدی است.

ناگفته روشن است كه در هنگام بحث از اصول دین، نمی توان به روش فتوایی و مسئله ای عمل كرد، چرا كه فتوا، تنها، عَرضه حكم و عَرضه حاصلِ استنباط و اجتهاد، بدون استدلال و نقد

و انتقاد است ولی در اصول دین، باید استدلال كرد و نقدها و شبهه ها را طرح و پاسخ داد، زیرا مقصود اصلی، استحكام عقاید است و این جز با استدلال، صورت نمی پذیرد.

از این رو در بخش سوّم این رساله، یك دوره از « اصول دین »، به همین شیوه، ولی در عین حال با رعایت اختصار و با صرف نظر از مطالب فنّی كلامی، فلسفی و عرفانی، مورد بحث قرار گرفته است و از اینرو در هر فصل، برخی از براهین و ادلّه مربوطه، به گونه ای برگزیده شده كه این برهانها، اوّلاً نیاز كمتری به مقدّمات علمی و توضیحات فنّی فراوان داشته باشد تا برای عموم خوانندگان قابل درك باشد و ثانیاً دارای شواهد قرآنی نیز باشد.

به این ترتیب رساله حاضر، مشتمل بر شمّه ای از همه علم دین (3) در سه بخش (احكام، اخلاق، اعتقادات) است و تنظیم رساله توضیح المسائل، با چنین روش و شیوه ای - تا جایی كه ما اطلاع داریم - برای اوّلین بار صورت پذیرفته است. البته واضح است كه آنچه در بخشهای سه گانه این رساله آمده است، در حقیقت صورتهای مسائل است و نه شرح و تفصیل آن و اگر خواننده ای به دانستن دلایل و تفصیل هر مسئله و هر مطلب، علاقمند باشد، طبعاً باید با ارتقاء سطح دانش و آگاهی خود، به كتب استدلالی و تفصیلی مراجعه نماید.

از درگاه خداوند متعال و در سایه عنایات ویژه حضرت ولی اللَّه الاعظم « ارواحنا و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء » توفیقِ « معرفت و شناخت هر چه بهتر » و « عمل و اقدام هر چه خالصانه تر » به

« دین و معارف دینی » را برای همه خوانندگان محترم و آحاد جامعه اسلامی بویژه جوانان عزیز و آینده ساز، مسئلت می كنیم. بمنّه و كرمه و ما توفیقنا الاّ باللَّه. (4) مؤسسه فرهنگی مطالعاتی الزّهراء علیها السلام

بخش اوّل: « احكام فقهی »

احكام تقلید

مسئله 1 مسلمان باید به اصول دین اطمینان داشته باشد (5)، و در احكام غیر ضروری یا باید مجتهد باشد كه بتواند احكام را از روی دلیل به دست آورد، یا از مجتهد تقلید كند، یا از راه احتیاط طوری به وظیفه خود عمل نماید كه اطمینان پیدا كند تكلیف خود را انجام داده است.

مسئله 2 از مجتهدی باید تقلید كرد كه اعلم باشد یعنی در فهمیدن حكم خدا از تمام مجتهدهای زمان خود استادتر باشد، و همچنین باید مرد، بالغ، عاقل، شیعه دوازده امامی، حلال زاده و عادل باشد؛ و همچنین باید حریص به دنیا نباشد.

عادل كسی است كه دارای ملكه عدالت و خداترسی باطنی باشد به صورتی كه او را از گناهان باز دارد و نشانه آن این است كه اگر از كسانی كه با او معاشرت دارند حال او را بپرسند تقوای او را تصدیق نمایند.

مسئله 3 همین مقدار كه مكلّف التزام به تقلید از مجتهد پیدا كند. مقلّدِ او محسوب می شود و برای تحقّق تقلید، لازم نیست رساله مجتهد را داشته باشد یا به فتوای او عمل كرده باشد.

مسئله 4 مجتهد و اعلم را از سه راه می توان شناخت:

اوّل: خود انسان اهل علم باشد و بتواند مجتهد و اعلم را بشناسد.

دوّم: یك نفر عالم ثقه كه می تواند مجتهد و اعلم را تشخیص دهد مجتهد بودن یا اعلم بودن كسی را تصدیق كند.

سوّم: عدّه ای از

اهل علم كه می توانند مجتهد و اعلم را تشخیص دهند و از گفته آنان اطمینان پیدا می شود، مجتهد و اعلم بودن كسی را تصدیق كنند.

مسئله 5 در صورتی كه شناخت اعلم مشكل باشد، یا آنكه اهل تشخیص در شناخت اعلم اختلاف داشته باشند اعلم بودن شرط نیست، و اگر چند نفر در نظر او اعلم از دیگران و با یكدیگر مساوی باشند، از هر كدام كه بخواهد می تواند تقلید كند، بلكه می تواند در بعضی مسائل از كسی و در بعضی دیگر از دیگری تقلید نماید.

مسئله 6 به دست آوردن فتوای مجتهد سه راه دارد:

اوّل: شنیدن از خود مجتهد.

دوّم: شنیدن از كسی كه مورد اطمینان است.

سوّم: دیدن در رساله مجتهد.

مسئله 7 تا انسان اطمینان نكند كه فتوای مجتهد عوض شده است می تواند به آنچه در رساله نوشته شده عمل نماید، و اگر احتمال دهد كه فتوای او عوض شده جستجو لازم نیست.

مسئله 8 اگر مجتهد اعلم در مسئله ای فتوی دهد مقلّد آن مجتهد نمی تواند در آن مسئله به فتوای مجتهد دیگر عمل كند، ولی اگر فتوی ندهد و بفرماید احتیاط آن است كه فلان طور عمل شود، مقلّد باید یا به این احتیاط كه احتیاط واجبش می گویند عمل كند، یا به فتوای مجتهدی كه علم او از مجتهد اعلم كمتر و از مجتهدهای دیگر بیشتر است عمل نماید، و همچنین است اگر مجتهد اعلم بفرماید مسئله محل تأمّل یا محل اشكال است

مسئله 9 اگر مجتهد اعلم بعد از آنكه در مسئله ای فتوی داده احتیاط كند، مقلّد او نمی تواند در آن مسئله به فتوای مجتهد دیگر رفتار كند، بلكه باید یا به فتوی عمل كند، یا

به احتیاط بعد از فتوی كه آن را احتیاط مستحبّ می گویند.

مسئله 10 انسان باید از مجتهد زنده تقلید كند و اگر مجتهدی كه انسان از او تقلید می كند از دنیا برود، می توان در همه مسائل بر تقلید او باقی بود، گرچه به هیچ یك از فتواهای او عمل نكرده باشد.

مسئله 11 اگر مجتهدی كه انسان از او تقلید می كند از دنیا برود، بقاء بر تقلید از او جایز است نه واجب. گرچه مجتهدِ میت، اعلم از مجتهدینِ زنده باشد.

مسئله 12 اگر در مسئله ای به فتوای مجتهدی عمل كند و بعد از او در همان مسئله به فتوای مجتهد زنده رفتار نماید، دوباره نمی تواند آن را مطابق فتوای مجتهدی كه از دنیا رفته است انجام دهد، ولی اگر مجتهد زنده در مسئله ای فتوی ندهد و احتیاط نماید و مقلّد مدّتی به آن احتیاط عمل كند، می تواند دوباره به فتوای مجتهدی كه از دنیا رفته عمل نماید.

مسئله 13 مسائلی را كه انسان غالباً به آنها احتیاج دارد واجب است یاد بگیرد.

مسئله 14 اگر برای انسان مسئله ای پیش آید كه حكم آن را نمی داند، اگر می تواند باید صبر كند تا فتوای مجتهد اعلم را به دست آورد، یا اگر احتیاط ممكن است به احتیاط عمل نماید و اگر نمی تواند صبر كند باید از غیر اعلم تقلید كند و اگر دسترسی به غیر اعلم نیز ندارد باید بنا را بر یك طرف بگذارد تا استعلام نماید، پس اگر معلوم شد كه مخالف واقع یا گفتار مجتهد بوده باید دوباره انجام دهد.

مسئله 15 اگر كسی فتوای مجتهدی را به دیگری بگوید، چنانچه فتوای آن مجتهد عوض شود لازم نیست به

او خبر دهد كه فتوی عوض شده، ولی اگر بعد از گفتن فتوای مجتهد بفهمد اشتباه كرده، در صورتی كه ممكن باشد باید اشتباه را برطرف كند.

مسئله 16 اگر مكلّف مدّتی اعمال خود را بدون تقلید انجام می داده است، باید از آن به بعد، از یك مجتهدِ جامع الشرایطِ زنده تقلید كند و اعمال گذشته را حمل بر صحّت كند.

مسئله 17 اگر مجتهد اعلم فتوی نداشته باشد یا دسترسی به فتوای او ممكن نباشد باید به فتوای مجتهدی كه علم او از مجتهد اعلم كمتر و از مجتهدهای دیگر بیشتر است عمل نماید.

مسئله 18 در زمانی كه در اعلمیتِ مجتهدین اختلاف باشد یا مجتهدِ اعلم وجود نداشته باشد، مكلّف می تواند از هر مجتهدِ جامع الشرایطی تقلید كند. همچنین در چنین شرایطی از دو مرجع و یا بیشتر می شود تقلید كرد و رجوع از مرجعی به مرجع دیگر نیز جایز است.

مسئله 19 در غیر فروعات فقهیه مانند پرداخت وجوهات شرعیه و تعیین قیم یا سرپرست برای اوقاف و یا تعیین وصی برای كسی كه وصی ندارد، رجوع به اعلم یا رجوع به مرجع تقلید شخص، لازم نیست و رجوع به مجتهد جامع الشرایط كفایت می كند.

احكام آبها

آب مضاف

مسئله 20 آب مضاف آبی است كه آن را از چیزی بگیرند مثل آب هندوانه و گلاب، یا با چیزی مخلوط باشد مثل آبی كه به قدری با گل و مانند آن مخلوط شود كه دیگر به آن آب نگویند.

مسئله 21 آب مضاف چیز نجس را پاك نمی كند و وضو و غسل هم با آن باطل است.

مسئله 22 اگر ذرّه ای نجاست به آب مضاف برسد چنانچه مقدار آب زیاد باشد مانند نهر و رودخانه

نجس نمی شود، و در غیر این صورت نجس می شود، ولی اگر از بالا روی چیز نجس بریزد مقداری كه به چیز نجس رسیده نجس و مقداری كه بالاتر از آن است پاك می باشد، مثلاً اگر گلاب را از گلابدان روی دست نجس بریزند آنچه به دست رسیده نجس و آنچه به دست نرسیده پاك است، و نیز اگر مثل فوّاره با فشار از پایین به بالا برود اگر نجاست به بالا برسد پایین نجس نمی شود.

مسئله 23 اگر آب مضاف نجس طوری با آب عاصم مخلوط شود كه دیگر به آن، آب مضاف نگویند پاك می شود.

مسئله 24 آبی كه مطلق بوده و معلوم نیست مضاف شده یا نه، مثل آب مطلق است یعنی چیز نجس را پاك می كند و وضو و غسل هم با آن صحیح است، و آبی كه مضاف بوده و معلوم نیست مطلق شده یا نه، مثل آب مضاف است یعنی چیز نجس را پاك نمی كند و وضو و غسل هم با آن باطل است.

مسئله 25 آبی كه معلوم نیست مطلق است یا مضاف و معلوم نیست كه قبلاً مطلق بوده یا مضاف، نجاست را پاك نمی كند و وضو و غسل هم با آن باطل است ولی اگر به اندازه كر یا بیشتر باشد و نجاست به آن برسد حكم به نجس بودن آن نمی شود.

آب قلیل

مسئله 26 آب قلیل آبی است كه از زمین نجوشد و از كر كمتر باشد.

مسئله 27 اگر آب قلیل روی چیز نجس بریزد یا چیز نجس به آن برسد نجس می شود ولی اگر از بالا روی چیز نجس بریزد مقداری كه به آن چیز می رسد نجس و هر

چه بالاتر از آن است پاك می باشد و نیز اگر مثل فوّاره با فشار از پایین به بالا رود در صورتی كه نجاست به بالا برسد پایین نجس نمی شود و اگر نجاست به پایین برسد بالا هم نجس می شود.

مسئله 28 آب قلیلی كه نجس شود اگر متّصل به آب عاصم شود پاك می شود و مخلوط شدن هم لازم نیست.

مسئله 29 آب قلیلی كه برای برطرف كردن عین نجاست روی چیز نجس ریخته شود و از آن جدا گردد نجس است، ولی از آب قلیلی كه بعد از برطرف شدن عین نجاست برای آب كشیدن چیز نجس روی آن می ریزند و از آن جدا می شود و آن را غساله می نامند پاك است مگر در بول) یعنی چیزی كه به واسطه بول نجس شده است (كه غساله مرتبه دوّم پاك است ولی آب قلیلی كه با آن مخرج بول و غائط را می شویند اگر ترشّح كند اجتناب از آن لازم نیست.

آب كر

مسئله 30 آب كر مقدار آبی است كه اگر در ظرفی كه طول و عرض و عمق آن هر یك سه وجب است بریزند آن ظرف را پر كند و وزن آن 384 كیلوگرم می باشد.

آب جاری

مسئله 31 آب جاری آبی است كه یا از زمین بجوشد و جریان داشته باشد مانند آب چشمه و قنات، و یا از برفهای متراكم در كوهها سرچشمه بگیرد و جریان داشته باشد.

آب بارا

مسئله 32 آب باران آبی است كه در وقت باریدن بگویند باران می آید و مثلاً اگر بر سنگی ببارد جریان پیدا كند و باریدن چند قطره فایده ندارد.

آب چشمه و چاه

مسئله 33 آبی كه از زمین بجوشد و جریان نداشته باشد اگر روی زمین باشد به آن آب چشمه گفته می شود و اگر در زیر زمین باشد به آن آب چاه گفته می شود.

(احكام آب عاصم) كر، جاری، باران، چشمه و چاه

مسئله 34 اگر نجاستی به آب عاصم برسد آن آب نجس نمی شود مگر اینكه بو یا رنگ یا مزه آن به واسطه نجاست تغییر كند.

مسئله 35 اگر بو یا رنگ یا مزه آب عاصم به واسطه غیر نجاست و یا به واسطه نجاستی كه بیرون آن است عوض شود مثلاً مرداری كه پهلوی آب است بوی آن را تغییر دهد نجس نمی شود.

مسئله 36 اگر نجاستی به آب عاصم برسد مقداری از آن كه بو، رنگ و یا مزه اش به واسطه نجاست تغییر كرده نجس است و مابقی اگر به مقدار كر باشد پاك، و در غیر این صورت نجس است مگر آبی كه متّصل به چشمه و چاه است كه گرچه كمتر از كر باشد پاك است.

مسئله 37 آبی كه عاصم بوده اگر انسان شك كند هنوز عاصم است یا نه، حكم آب عاصم را دارد مثلاً آبی كه به اندازه كر بوده اگر انسان شك كند از كر كمتر شده یا نه، مثل آب كر است. و آبی كه عاصم نبوده اگر انسان شك كند عاصم شده یا نه، حكم آب عاصم را ندارد، مثلاً آبی كه كمتر از كر بوده و انسان شك دارد به مقدار كر شده یا نه، حكم آب كر را ندارد.

مسئله 38 كر بودن آب به سه راه ثابت می شود:

اوّل: خود انسان اطمینان پیدا كند.

دوّم: یك نفر ثقه خبر دهد.

سوّم: كسی كه آب در

اختیار اوست به كر بودن آن خبر دهد، مثلاً حمّامی بگوید آب حوض حمّام كر است.

مسئله 39 آب چشمه ای كه جاری نیست ولی طوری است كه اگر از آن بردارند باز می جوشد، حكم آب عاصم را دارد گرچه آن آب بسیار كم باشد

مسئله 40 آبی كه كنار نهر ایستاده و متّصل به آب جاری است حكم آب جاری را دارد.

مسئله 41 آب لوله های حمّام یا عمارات كه متّصل به آب عاصم است حكم آب عاصم را دارد.

مسئله 42 اگر آب عاصم به عین نجس برسد و به جای دیگر ترشح كند پاك است مثلاً اگر آب لوله در وقت تطهیر به نجاست برسد و به بدن برگردد بدن نجس نمی شود.

مسئله 43 اگر در جایی عین نجاست باشد و آب عاصم به آن برسد تا وقتی كه آب عاصم موجود باشد آبی كه به چیز نجس رسیده پاك است. مثلاً اگر روی بام عین نجاست باشد تا وقتی باران به بام می بارد آبی كه به چیز نجس رسیده و از ناودان می ریزد پاك است.

مسئله 44 اگر باران بر زمین جاری شود و در حال باریدن به چیز نجسی كه زیر سقف است برسد آن را نیز پاك می كند.

مسئله 45 خاك نجسی كه به واسطه آب عاصم گِل شود و آب، آن را فرا گیرد پاك است امّا اگر فقط رطوبت به آن برسد پاك نمی شود.

مسئله 46 اگر به فرش پاكی كه روی زمین نجس است آب عاصم برسد و بر زمین جاری شود فرش نجس نمی شود و زمین هم پاك می گردد.

مسئله 47 آب قلیلی كه متّصل به آب عاصم است حكم آب عاصم را دارد مثلاً

حوضچه یا طشتی كه آب لوله به آن متّصل است حكم آب لوله را دارد.

مسئله 48 آب كر اگر به واسطه نجاست، بو یا رنگ و یا مزه آن تغییر كند، چنانچه تغییرِ آن از بین برود و به آبِ عاصمِ دیگری متصل شود پاك می گردد.

احكام تخلّی

تخلی

مسئله 49 واجب است مكلّف وقت تخلّی و مواقع دیگر عورت خود را از كسانی كه مكلّفند، گرچه مثل خواهر و مادر با او محرم باشند، و همچنین از دیوانه ممیز و بچه های ممیز كه خوب و بد را می فهمند، بپوشاند ولی زن و شوهر لازم نیست عورت خود را از یكدیگر بپوشانند.

مسئله 50 لازم نیست با چیز مخصوصی عورت خود را بپوشاند و اگر مثلاً با دست هم آن را بپوشاند كافی است.

مسئله 51 موقع تخلّی باید طرف جلوی بدن یعنی سینه و شكم رو به قبله و پشت به قبله نباشد.

مسئله 52 در موقع تطهیر مخرج بول و غائط و استبراء رو به قبله یا پشت به قبله بودن اشكال ندارد.

مسئله 53 اگر برای آنكه نامحرم او را نبیند یا به علّت دیگری مجبور شود رو به قبله یا پشت به قبله بنشیند اشكال ندارد.

مسئله 54 اگر قبله را نمی داند جستجو لازم نیست، و به هر طرف بنشیند مانعی ندارد، بنابراین در هواپیما و قطار و اتومبیل كه قبله را نمی داند، تخلّی كردن اشكال ندارد.

مسئله 55 بهتر است كه بچّه را در وقت تخلّی رو به قبله یا پشت به قبله ننشانند، و اگر خود بچّه هم بنشیند بهتر است جلوگیری نمایند.

مسئله 56 در چهار جا تخلّی حرام است:

اوّل: در كوچه ها و خیابانها كه مسیر مردم

است.

دوّم: در ملك كسی كه اجازه تخلّی نداده است.

سوّم: در جایی كه برای عدّه مخصوصی وقف شده است مثل بعضی از مدرسه ها.

چهارم: روی قبر مؤمنین در صورتی كه بی احترامی به آنان باشد.

مسئله 57 مخرج غائط را می توان با آب شست یا با هر چیز دیگری كه عین نجاست را برطرف می كند مانند: كاغذ، پارچه، سنگ و مانند اینها تمیز كرد، گرچه نجاست دیگری مانند خون بیرون آمده یا نجاستی از خارج به آن رسیده و یا اطراف مخرج بیشتر از مقدار معمول آلوده شده باشد ولی در تمام موارد شستن با آب بهتر است.

مسئله 58 مخرج بول با غیر آب پاك نمی شود، و اگر بعد از برطرف شدن بول یك مرتبه بشویند كافی است، بلكه اگر بعد از بر طرف شدن بول باز هم آب روی آن بیاید كفایت می كند و لازم نیست قطع كنند و دوباره بریزند.

مسئله 59 اگر مخرج غائط را با آب بشویند باید چیزی از غائط به آن نماند، ولی باقی ماندن رنگ و بوی آن مانعی ندارد و دو بار شستن هم لازم نیست.

مسئله 60 هرگاه با سنگ و كلوخ و مانند اینها غائط را از مخرج بر طرف كنند، اگرچه پاك نمی شود ولی نماز خواندن با آن مانعی ندارد و چنانچه چیزی هم به آن برسد نجس نمی شود و باقی ماندن ذرّه های كوچك هم اشكال ندارد.

مسئله 61 اگر شك كند مخرج را تطهیر كرده یا نه، اگر همیشه بعد از بول یا غائط فوراً تطهیر می كرده لازم نیست خود را تطهیر نماید.

مسئله 62 استبراء عمل مستحبّی است كه مردها بعد از بیرون آمدن بول انجام می دهند و آن دارای اقسامی

است، و بهترین آنها این است كه بعد از قطع شدن بول اگر مخرج غائط نجس شده اوّل آن را تطهیر كنند، بعد سه دفعه با انگشت میانه دست چپ از مخرج غائط تا بیخ آلت بكشند و بعد شَست را روی آلت و انگشت پهلوی شَست را زیر آن بگذارند و سه مرتبه تا ختنه گاه بكشند و پس از آن سه مرتبه سر آلت را فشار دهند.

مسئله 63 آبهایی كه از انسان خارج می شود اگر بداند بول است یا منی نجس است ولی آبهای دیگر مانند آبی كه بعد از ملاعبه و بازی كردن بیرون می آید چنانچه استبراء كرده یا مدتی) حدود ده دقیقه (از بول كردن او گذاشته باشد پاك است و وضو و غسل را باطل نمی كند.

مسئله 64 اگر انسان شك كند استبراء كرده یا نه و رطوبتی از او بیرون آید كه نداند پاك است یا نه، اگر همیشه بعد از بول استبراء می كرده اجتناب لازم نیست و چنانچه وضو گرفته باشد باطل نمی شود، و نیز اگر شك كند استبرایی كه كرده درست بوده یا نه و رطوبتی از او بیرون آید كه نداند پاك است یا نه، پاك می باشد و وضو را هم باطل نمی كند.

مسئله 65 برای زن استبراء از بول نیست و اگر رطوبتی ببیند و شك كند پاك است یا نه، پاك می باشد، وضو و غسل او را هم باطل نمی كند.

مستحبّات و مكروهات تخلّی

مسئله 66 در موقع تخلّی پنج چیز مستحب است:

1 - نشستن در جایی كه كسی انسان را نبیند.

2 - با پای چپ به محل تخلّی وارد شدن.

3 - با پای راست از محل تخلّی خارج شدن.

4

- در حال تخلّی سر را پوشاندن.

5 - سنگینی بدن را بر پای چپ انداختن.

مسئله 67 در موقع تخلّی یازده چیز مكروه است:

1 - نشستن در مقابل خورشید یا ماه، ولی اگر عورت خود را با وسیله ای بپوشاند مكروه نیست.

2 - نشستن در مقابل باد.

3 - نشستن زیر درختی كه میوه می دهد.

4 - خوردن و آشامیدن.

5 - توقّف زیاد.

6 - تطهیر با دست راست.

7 - حرف زدن، ولی اگر ناچار باشد یا ذكر خدا بگوید اشكال ندارد.

8 - در حال ایستادن.

9 - در زمین سخت.

10 - در سوراخ جانوران.

11 - در آب خصوصاً آب راكد.

مسئله 68 خودداری كردن از بول و غائط مكروه است و اگر ضرر برساند باید خودداری نكند.

مسئله 69 مستحبّ است انسان پیش از نماز و پیش از خواب و پیش از جماع و بعد از بیرون آمدن منی بول كند.

نجاسات

1 و 2 - بول و غائط

مسئله 70 بول و غائط انسان و هر حیوان حرام گوشتی كه خون جهنده دارد یعنی اگر رگ آن را ببرند خون از آن جستن می كند، نجس است، ولی فضله حیوانات كوچك مثل پشه و مگس كه گوشت ندارند پاك است.

مسئله 71 فضله پرندگان حرام گوشت پاك است.

مسئله 72 بول و غائط حیوان نجاستخوار نجس است و همچنین است بول و غائط حیوانی كه انسان با آن نزدیكی نموده، و گوسفندی كه گوشت آن از خوردن شیر خوك محكم شده است.

3 - منی

مسئله 73 منی انسان و هر حیوانی كه خون جهنده دارد نجس است.

4 - مردار

مسئله 74 مردار انسان و هر حیوانی كه خون جهنده دارد نجس است، چه خودش مرده باشد یا به غیر دستوری كه در شرع معین شده آن را كشته باشند، و ماهی چون خون جهنده ندارد اگرچه در آب بمیرد پاك است.

مسئله 75 چیزهایی از مردار مثل: پشم، مو، كرك، استخوان و دندان كه روح ندارد اگر از غیر حیوانی باشد كه مثل سگ نجس است، پاك می باشد.

مسئله 76 اگر از بدن انسان یا حیوانی كه خون جهنده دارد در حالی كه زنده است گوشت یا چیز دیگری را كه روح دارد جدا كنند نجس است.

مسئله 77 اگر پوستهای مختصر لب و جاهای دیگر بدن را بكنند پاك است گرچه موقع افتادنشان نرسیده باشد.

مسئله 78 - تخم مرغی كه از شكم مرغ مرده بیرون می آید اگر پوست روی آن سفت شده باشد پاك است، ولی ظاهر آن را باید آب كشید.

مسئله 79 اگر برّه و بزغاله پیش از آنكه علف خوار شوند بمیرند پنیرمایه ای كه در شیردان آنها می باشد پاك است، ولی ظاهر آن را باید آب كشید.

مسئله 80 داروهای روان، عطر، روغن، واكس و مثل اینها كه از بلاد كفر می آورند پاك است، و خوردن آنها و نماز خواندن با آنها اشكال ندارد.

مسئله 81 گوشت، پیه و چرمی كه در بازار مسلمانان فروخته شود پاك است، همچنین اگر یكی از اینها در دست مسلمان باشد و بدانیم آن مسلمان از كافر گرفته و احتمال بدهیم آن مسلمان رسیدگی كرده است باز هم پاك است، امّا اگر بدانیم رسیدگی نكرده و یقین

به مردار بودن آن هم نداشته باشیم پاك است ولی خوردن آن و نماز خواندن با آن جایز نیست.

5 - خون

مسئله 82 خون انسان و هر حیوانی كه خون جهنده دارد نجس است، پس خون حیوانی كه مانند ماهی و پشه خون جهنده ندارد پاك می باشد.

مسئله 83 اگر حیوان حلال گوشت را به دستوری كه در شرع معین شده بكشند و خون آن به مقدار معمول بیرون آید خونی كه در بدنش می ماند پاك است، ولی اگر به علّت نفس كشیدن یا به واسطه اینكه سر حیوان در جای بلندی بوده خون به بدن حیوان برگردد آن خون نجس است.

مسئله 84 - خونی كه در تخم مرغ می باشد نجس نیست و خوردن آن هم مانعی ندارد.

مسئله 85 خونی كه موقع دوشیدن شیر دیده می شود نجس است و شیر را نجس می كند.

مسئله 86 خونی كه از لای دندانها می آید، نجس و خوردن آن حرام است ولی اگر به واسطه مخلوط شدن با آب دهان از بین برود پاك است، و فرو بردن آب دهان در این صورت اشكالی ندارد.

مسئله 87 خونی كه به واسطه كوبیده شدن زیر ناخن یا زیر پوست می میرد اگر طوری شود كه دیگر به آن خون نگویند پاك است و اگر به آن خون بگویند نجس است و در صورتی كه ناخن یا پوست سوراخ شود، اگر مشقّت ندارد باید برای وضو و غسل خون را بیرون آورند و اگر مشقّت دارد باید وضوی ارتماسی یا جبیره ای بگیرد و اگر مشقّت دارد باید تیمّم كند.

مسئله 88 اگر انسان نداند كه خون زیر پوست مرده یا گوشت به واسطه كوبیده شدن به آن حالت

در آمده پاك است.

مسئله 89 چیز سرخ رنگ و زردابه ای كه در حال بهبودی زخم در اطراف زخم یا روی آن پیدا می شود پاك است.

6 و 7 - سگ و خوك

مسئله 90 سگ و خوكی كه در خشكی زندگی می كنند حتّی مو و استخوان و پنجه و ناخن و رطوبتهای آنهانجس است ولی سگ و خوك دریایی پاك است.

8 - كافر

مسئله 91 كافر (كسی كه منكر خدا یا معاد است، یا برای خدا شریك قرار می دهد، یا پیامبری حضرت خاتم الانبیا محمد بن عبداللَّه صلی الله علیه وآله وسلم را قبول ندارد، یا در یكی از اینها شك داشته باشد، یا ضروری دین یعنی چیزی را كه مثل نماز و روزه مسلمانان جزو دین اسلام می دانند منكر شود، در صورتی كه بداند انكار آن چیز به انكار خدا یا توحید یا نبوت برمی گردد) احكام مسلمانان را ندارد، مثلاً نمی تواند زن مسلمان بگیرد، و نباید در قبرستان مسلمانان دفن شود.

مسئله 92 هرگاه كسی به خدا یا پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم یا یكی از ائمّه معصومین علیهم السلام یا فاطمه زهراعلیها السلام ناسزا گوید یا با یكی از اینها دشمنی داشته باشد و یا یكی از ائمه علیهم السلام یا غیر آنها را خدا بداند كافر است.

مسئله 93 اگر پدر و مادر و جد و جدّه بچّه نابالغ كافر باشند آن بچّه در حكم كافر و اگر یكی از اینها مسلمان باشد در حكم مسلمان است.

مسئله 94 اگر مسلمانی كافر شود) زن باشد یا مرد (همسرش بر او حرام و مالش به ورثه مسلمان او منتقل می شود و اگر توبه كند توبه اش قبول است و عبادتش صحیح می باشد و می تواند همسر مسلمان بگیرد و یا همسر سابق را به عقد جدید اختیار كند، ولی مالش به او بر نمی گردد، و در این مسئله فرقی نیست بین كسی كه مسلمان

زاده باشد) مرتدّ فطری (یا نباشد) مرتدّ ملّی (، و مرتدّ احكام دیگری دارد كه در احكام حدود می آید.

مسئله 95 اهل كتاب پاك می باشند.

9 - مایعات مست كننده

مسئله 96 شراب و هر چیزی كه انسان را مست می كند، چنانچه به خودی خود روان باشد نجس است. و اگر مثل بنگ و حشیش روان نباشد گرچه چیزی در آن بریزند كه روان شود پاك است.

مسئله 97 الكل صنعتی، عطرها، ادكلنها و داروهایی كه با آن مخلوط است، پاك می باشد.

مسئله 98 اگر انگور و آب انگور به خودی خود یا به واسطه پختن جوش بیاید حرام است ولی نجس نیست.

مسئله 99 خرما و مویز و كشمش و آب آنها گرچه جوش بیایند پاك و خوردن آنها حلال است.

مسئله 100 فقاع كه از جو گرفته می شود و به آن آب جو می گویند نجس است ولی آبی كه به دستور طبیب از جو می گیرند و به آن ماء الشعیر می گویند پاك می باشد.

10 و11 - حیوان نجاستخوار و حیوانی كه انسان با آن نزدیكی نموده

مسئله 101 حیوان نجاستخوار و حیوانی كه انسان با آن نزدیكی نموده حتّی عرق و شیر و سرگین آنها نجس است و نیز تخم اینگونه پرندگان نجس می باشد، ولی اجزای بی روح آنها مانند پر و مو و پشم پاك است.

عرق جنب از حرام

مسئله 102 عرق جنب از حرام نجس نیست ولی با بدن یا لباسی كه عرق در آن موجود باشد نباید نماز خواند.

مسئله 103 اگر انسان در موقعی كه نزدیكی با زن حرام است - مثلاً در روزه ماه رمضان - با زن خود نزدیكی كند باید از عرق خود در نماز اجتناب نماید.

مسئله 104 اگر جنب از حرام به واسطه تنگی وقت عوض غسل تیمّم نماید و بعد از تیمّم عرق كند باید از عرق خود در نماز اجتناب نماید ولی اگر به واسطه عذر دیگر تیمّم كند اجتناب لازم نیست.

مسئله 105 اگر كسی از حرام جنب شود و بعد با حلال خود نزدیكی كند باید از عرق خود در نماز اجتناب كند، ولی اگر اوّل با حلال خود نزدیكی كند و بعد از حرام جنب شود می تواند با آن عرق نماز بخواند.

راههای ثابت شدن نجاست

مسئله 106 نجاست هر چیز از سه راه ثابت می شود:

اوّل: خود انسان اطمینان كند چیزی نجس است، و اگر گمان داشته باشد چیزی نجس است لازم نیست از آن اجتناب نماید. بنابراین غذا خوردن در قهوه خانه و مهمانخانه ها اشكال ندارد.

دوّم: كسی كه چیزی در اختیار اوست بگوید آن چیز نجس است، مثلاً همسر انسان یا نوكر بگوید ظرف یا چیز دیگری كه در اختیار اوست نجس می باشد.

سوّم: یك نفر ثقه بگوید چیزی نجس است.

احكام نجاسات

مسئله 107 اگر به واسطه ندانستن مسئله، نجس بودن و پاك بودن چیزی را نداند مثلاً نداند عرق جنب از حرام پاك است یا نه، باید مسئله را بپرسد، ولی اگر با اینكه مسئله را می داند، چیزی را شك كند پاك است یا نه، مثلاً

شك كند آن چیز خون است یا نه، یا نداند كه خون پشه است یا خون انسان، پاك می باشد. و جستجو كردن یا پرسیدن هم لازم نیست.

مسئله 108 چیز نجسی كه انسان شك دارد پاك شده یا نه نجس است، و چیز پاك را اگر شك كند نجس شده یا نه، پاك است. و اگر هم بتواند نجس بودن یا پاك بودن آن را بفهمد لازم نیست جستجو كند.

مسئله 109 اگر بداند یكی از دو ظرف یا دو لباسی كه از هر دوی آنها استفاده می كند نجس شده و نداند كدام است باید از هر دو اجتناب كند، بلكه اگر مثلاً نمی داند لباس خودش نجس شده یا لباسی كه بعد از این علم، از مورد ابتلای او خارج شده و از آن استفاده نمی كند و مال دیگری است باز هم واجب است كه از لباس خودش اجتناب كند. ولی اگر مثلاً نداند لباس خودش نجس شده یا لباس شخص دیگر كه مورد استفاده او نیست اجتناب لازم نمی باشد.

مسئله 110 اگر چیز پاك به چیز نجس برسد و هر دو یا یكی از آنها به طوری تر باشد كه تری یكی به دیگری برسد چیز پاك نجس می شود. و اگر تری به قدری كم باشد كه به دیگری نرسد چیزی كه پاك بوده نجس نمی شود.

مسئله 111 اگر چیز پاكی به چیز نجس برسد و انسان شك كند كه هر دو یا یكی از آنها تر بوده یا نه، آن چیز پاك نجس نمی شود.

مسئله 112 دو چیزی كه انسان نمی داند كدام پاك و كدام نجس است اگر چیز پاكی با رطوبت به یكی از آنها برسد نجس

نمی شود.

مسئله 113 زمین و پارچه و مانند اینها اگر رطوبت داشته باشد هر قسمتی كه نجاست به آن برسد نجس می شود و جاهای دیگر آن پاك است و همچنین است خیار و خربزه و مانند اینها.

مسئله 114 هرگاه شیره و روغن روان باشد همین كه یك نقطه از آن نجس شد تمام آن نجس می شود. ولی اگر روان نباشد فقط محل ملاقات نجس می شود.

مسئله 115 اگر مگس یا حیوانی مانند آن روی چیز نجسی كه تر است بنشیند و بعد روی چیز پاكی كه آن هم تر است بنشیند، آن چیز پاك نجس نمی شود.

مسئله 116 اگر جایی از بدن كه عرق دارد نجس شود و عرق از آنجا به جای دیگر برود هرجا كه عرق به آن برسد نجس می شود.

مسئله 117 اخلاطی كه از بینی یا گلو می آید اگر خون داشته باشد، جایی كه خون دارد نجس و بقیه آن پاك است.

مسئله 118 هرگاه ظرفی را كه ته آن سوراخ است روی زمین نجسی بگذارند چنانچه آب با فشار از آن خارج شود داخل ظرف نجس نمی شود.

مسئله 119 اگر چیزی داخل بدن شود و به نجاست برسد، در صورتی كه بعد از بیرون آمدن آلوده به نجاست نباشد پاك است، پس اگر اسباب اماله یا آب آن در مخرج غائط وارد شود، یا سوزن و چاقو و مانند اینها در بدن فرو رود و بعد از بیرون آمدن به نجاست آلوده نباشد نجس نیست و همچنین است آب دهان و بینی اگر در داخل به خون برسد و بعد از بیرون آمدن به خون آلوده نباشد.

مسئله 120 چیزی كه نجس شده (متنجّس) اگر به چیز

دیگری كه رطوبت دارد برسد باید از آن اجتناب شود و فرقی میان واسطه اوّل و واسطه های دیگر نیست.

مسئله 121 نجس كردن خط و ورق قرآن حرام است و اگر نجس شود باید فوراً آن را آب بكشند.

مسئله 122 اگر جلد قرآن نجس شود در صورتی كه بی احترامی به قرآن باشد باید آن را آب بكشند.

مسئله 123 گذاشتن قرآن روی عین نجسی كه خشك باشد مانند میت مانعی ندارد مگر آنكه بی احترامی به قرآن باشد.

مسئله 124 نوشتن قرآن با مركّب نجس، گرچه یك حرف آن باشد حرام است و اگر عمداً یا سهواً نوشته شود باید آن را محو كنند.

مسئله 125 دادن قرآن به كافر مانعی ندارد مگر آنكه بی احترامی به قرآن یا اسلام باشد.

مسئله 126 اگر ورق قرآن یا چیزی كه احترام آن لازم است - مثل كاغذی كه اسم خدا یا پیامبر یا امام بر آن نوشته شده یا تربت - در مستراح بیفتد بیرون آوردن و آب كشیدن آن گرچه خرج داشته باشد واجب است، و اگر بیرون آوردن آن ممكن نباشد رفتن به آن مستراح مانعی ندارد و نیز انداختن آنها در سطل زباله و یا نهادن چیزی مثل گوشت و مانند آن در آنها جایز نیست.

مسئله 127 خوردن و آشامیدن چیز نجس حرام است و خورانیدن عین نجس به اطفال یا دیوانه ها اگر ضرر داشته باشد مانند مسكرات نیز جایز نیست ولی خورانیدن غذاهایی كه نجس شده به آنها اشكال ندارد.

مسئله 128 فروختن و عاریه دادن چیز نجس اشكال ندارد و اطلاع دادن نیز لازم نیست ولی اگر انسان بداند كه عاریه گیرنده و خریدار آن را در خوردن

و آشامیدن استعمال می كند یا آنكه نزد عاریه گیرنده نجس شود، باید اطلاع دهد.

مسئله 129 اگر انسان ببیند كسی چیز نجسی را می خورد یا با لباس نجس نماز می خواند لازم نیست به او بگوید.

مسئله 130 اگر جایی از خانه یا فرش كسی نجس باشد و ببیند بدن یا لباس یا چیز دیگر كسانی كه وارد خانه او می شوند با رطوبت به جای نجس رسیده است لازم نیست به آنان بگوید.

مسئله 131 اگر صاحب خانه یا یكی از مهمانها در بین غذا خوردن بفهمد غذا نجس است لازم نیست به دیگران بگوید ولی چنانچه طوری با آنان معاشرت دارد كه می داند به واسطه نگفتن، خود او هم نجس می شود باید بعد از غذا به آنان بگوید.

مسئله 132 بچه ای كه خوب و بد را می فهمد اگر بگوید چیزی را آب كشیدم لازم نیست دوباره آن را آب بكشند و اگر بگوید چیزی كه در دست اوست نجس است باید از آن اجتناب كنند.

مطهّرات

1 - آب

مسئله 133 ظرف نجس را با آب قلیل باید سه مرتبه شست و در كر و جاری یك مرتبه كافی است، ولی ظرفی را كه سگ لیسیده یا از آن ظرف آب یا چیز روان دیگر خورده یا آب دهانش در آن ریخته، باید اوّل با خاك پاك، خاك مال كرد و بعد یك مرتبه با آب كر یا جاری و یا دو مرتبه با آب قلیل شست.

مسئله 134 اگر دهانه ظرفی را كه سگ دهن زده تنگ باشد و نشود آن را خاك مال كرد، باید كهنه به چوبی بپیچند و با آن خاك را به آن ظرف بمالند.

مسئله 135 ظرفی را كه

خوك بلیسد یا از آن چیز روانی بخورد، با آب قلیل باید هفت مرتبه شست ولی در كر و جاری یك مرتبه كافی است و لازم نیست آن را خاك مال كنند.

مسئله 136 ظرفی را كه به شراب نجس شده با آب قلیل باید سه مرتبه شست ولی بهتر است هفت مرتبه شسته شود.

مسئله 137 كوزه ای كه از گل نجس ساخته شده و یا آب نجس در آن فرو رفته اگر در آب كر یا جاری بگذارند به هر جای آنكه آب برسد پاك می شود و اگر بخواهند باطن آن هم پاك شود باید بقدری در آب كر یا جاری بماند كه آب به تمام آن فرو رود و فرو رفتن رطوبت كافی نیست.

مسئله 138 ظرف نجس را با آب قلیل دو جور می شود آب كشید یكی آنكه سه مرتبه پر كنند و خالی كنند، دیگر آنكه سه دفعه قدری آب در آن بریزند و در هر دفعه آب را طوری در آن بگردانند كه به جاهای نجس آن برسد و بیرون بریزند.

مسئله 139 اگر ساختمانی را با مصالح نجس بسازند یا اطاقی را با رنگ نجس رنگ كنند و بعد آب بكشند ظاهرش پاك می شود و همچنین اگر فلز نجسی را آب كنند و با آن چیزی بسازند بعد آن را آب بكشند، ظاهرش پاك می شود.

مسئله 140 اگر چیز نجس را بعد از برطرف كردن عین نجاست یك مرتبه در آب كر یا جاری فرو برند كه آب به تمام جاهای نجس آن برسد پاك می شود و در فرش و لباس و مانند اینها فشار لازم نیست.

مسئله 141 اگر چیزی به غیر بول نجس

شود چنانچه بعد از برطرف كردن نجاست یك مرتبه آب قلیل روی آن بریزند پاك می گردد. و نیز اگر در دفعه اوّلی كه آب روی آن می ریزند نجاست آن برطرف شود و بعد از برطرف شدن نجاست هم آب روی آن بیاید پاك می شود و اگر به بول نجس شده باشد دو مرتبه آب قلیل روی آن بریزند پاك می شود ولی در هر صورت لباس و مانند آن را باید بعد از شستن اوّل فشار دهند تا غساله آن بیرون آید.

مسئله 142 اگر ظاهر گندم و برنج و صابون و مانند اینها نجس شود با فرو بردن در كُر و جاری پاك می گردد و نیز اگر باطن آنها نجس شود با نفوذ آب به باطن آنها پاك می گردد.

مسئله 143 اگر انسان شك كند كه آب نجس به باطن چیزی رسیده یا نه، باطن آن پاك است.

مسئله 144 اگر ظاهر برنج و گوشت یا چیزی مانند اینها به غیر بول نجس شده باشد چنانچه آن را در ظرفی بگذارند و بعد از زوال عین نجس یك مرتبه آب قلیل روی آن بریزند و خالی كنند پاك می شود، و ظرف آن هم پاك می گردد. و اگر به بول نجس شده بعد از زوال عین نجاست، دو مرتبه آب قلیل روی آن بریزند و خالی كنند پاك می شود و ظرف آن هم پاك می گردد ولی اگر بخواهند لباس یا چیزی را كه فشار لازم دارد در ظرفی بگذارند و آب بكشند باید در هر مرتبه كه آب روی آن می ریزند آن را فشار دهند و ظرف را كج كنند تا غساله ای كه در آن جمع شده بیرون بریزد.

مسئله

145 لباسی كه رنگ پس می دهد چنانچه نجس شود اگر در آب كُر یا جاری فرو برند پاك می شود، گرچه موقع فشار دادن آب مضاف از آن بیرون آید.

مسئله 146 اگر بعد از آب كشیدن لباس و مانند آن ذرّات گل یا صابون و مانند آنها در آن دیده شود پاك است.

مسئله 147 هر چیز نجس تا عین نجاست را از آن بر طرف نكنند پاك نمی شود ولی اگر بو یا رنگ نجاست در آن مانده باشد اشكال ندارد، پس اگر خون را از لباس بر طرف كنند و لباس را آب بكشند و رنگ خون در آن بماند پاك می باشد.

مسئله 148 غذای نجسی كه لای دندانها مانده اگر آب در دهان بگردانند و به تمام غذای نجس برسد پاك می شود.

مسئله 149 اگر موی سر و صورت را كه زیاد است با آب قلیل آب بكشند لازم نیست فشار دهند تا غساله آن جدا شود.

مسئله 150 - گوشت و دنبه ای كه نجس شده مثل چیزهای دیگر آب كشیده می شود.

مسئله 151 اگر ظرف یا بدن نجس باشد و بعد به طوری چرب شود كه جلوگیری از رسیدن آب به آنها كند، چنانچه بخواهند ظرف و بدن را آب بكشند باید چربی را بر طرف كنند تا آب به آنها برسد ولی اگر چربی به اندازه ای باشد كه از رسیدن آب به آنها جلوگیری نكند مانعی ندارد.

مسئله 152 اگر چیزی را آب بكشند و یقین كنند پاك شده و بعد شك كنند كه آن را درست آب كشیده اند یا نه، پاك است.

مسئله 153 زمینی كه آب روی آن جاری نمی شود اگر به غیر بول نجس شود بعد از برطرف

كردن عین نجاست با آب قلیل پاك می شود، امّا اگر نجاست بول بوده آبی كه مرتبه اوّل روی آن می ریزند نجس است كه اگر به وسیله چیزی مانند پارچه گرفته شود و یك بار دیگر آب روی آن بریزند پاك می شود ولی زمینی كه روی آن شن یا ریگ باشد - چون آبی كه روی آن می ریزند از آن جدا شده و در شن و ریگ فرو می رود - با آب قلیل پاك می شود، امّا زیر ریگها نجس می ماند.

مسئله 154 اگر ظاهر سنگ نمك و قند و مانند آن نجس شود قابل تطهیر است ولی اگر نجاست در آنها نفوذ كرده باشد قابل تطهیر نیست.

مسئله 155 اگر با شكر آب شده نجس، قند بسازند و یا با خمیر نجس نان بپزند و هر چیزی كه مانند اینهاست قابل تطهیر نیست.

2 - زمین

مسئله 156 زمین با چند شرط كف پا و ته كفش را پاك می كند:

اوّل: خشك باشد.

دوّم: اگر عین نجس مثل خون و بول، یا متنجّس مثل گلی كه نجس شده، در كف پا و ته كفش باشد به واسطه راه رفتن یا مالیدن پا به زمین بر طرف شود.

سوّم: زمین از خاك یا سنگ یا آجر و مانند اینها فرش شده باشد و با راه رفتن روی فرش و حصیر و سبزه، كف پا و ته كفش نجس پاك نمی شود، و فرقی نیست در اینكه ته پا یا كفش به واسطه راه رفتن نجس شده باشد یا غیر آن.

مسئله 157 كف پا و ته كفش نجس با راه رفتن روی اسفالت و روی زمینی كه با موزائیك فرش شده پاك می شود.

مسئله 158 برای پاك

شدن كف پا و ته كفش بهتر است پانزده قدم یا بیشتر راه بروند، گرچه به كمتر از پانزده قدم یا مالیدن پا به زمین نجاست برطرف شود.

مسئله 159 لازم نیست كف پا و ته كفش نجس، تر باشد بلكه اگر خشك هم باشد به راه رفتن پاك می شود.

مسئله 160 بعد از آنكه كف پا یا ته كفش نجس به واسظه راه رفتن پاك شد مقداری از اطراف آن هم كه معمولاً به گل آلوده می شود اگر زمین یا خاك به آن برسد پاك می گردد.

مسئله 161 كسی كه با دست و زانو راه می رود، اگر كف دست و زانوی او نجس شود به واسطه راه رفتن روی زمین پاك می شود و همچنین است ته عصا و پای مصنوعی و نعل چهار پایان و چرخ اتومبیل و دوچرخه و مانند اینها.

مسئله 162 اگر بعد از راه رفتن ذرّه های كوچكی از نجاست كه دیده می شود در كف پا یا ته كفش بماند باید آن ذرّه ها را هم بر طرف كرد ولی باقی بودن بو و رنگ اشكال ندارد.

مسئله 163 مقداری از كف پا كه به زمین نمی رسد به واسطه راه رفتن پاك می شود ولی توی كفش و كف جوراب به واسطه راه رفتن پاك نمی شود، امّا اگر جوراب به جای كفش استفاده شود به واسطه راه رفتن پاك می شود.

3 - آفتاب

مسئله 164 آفتاب، زمین و ساختمان و چیزهایی كه مانند درب و پنجره در ساختمان به كار برده شده و همچنین میخی را كه به دیوار كوبیده اند با چند شرط پاك می كند:

اوّل: چیز نجس به طوری تر باشد كه اگر چیز دیگری به آن برسد تر شود

پس اگر خشك باشد باید به وسیله ای آن را تر كنند تا آفتاب خشك كند.

دوّم: اگر عین نجاست در آن چیزباشد پیش از تابیدن آفتاب آن را برطرف كنند.

سوّم: چیزی از تابیدن آفتاب جلوگیری نكند پس اگر آفتاب از پشت پرده یا ابر و مانند اینها بتابد و چیز نجس را خشك كند آن چیز پاك نمی شود ولی اگر ابر به قدری نازك باشد كه از تابیدن آفتاب جلوگیری نكند اشكال ندارد.

چهارم: آفتاب به تنهایی چیز نجس را خشك كند پس اگر مثلاً چیز نجس به واسطه باد و آفتاب خشك شود پاك نمی گردد ولی اگر باد به قدری كم باشد كه نگویند به خشك شدن چیز نجس كمك كرده اشكال ندارد.

پنجم: آفتاب مقداری از بنا و ساختمان را كه نجاست به آن فرو رفته یك مرتبه خشك كند پس اگر یك مرتبه بر زمین و ساختمان نجس بتابد و روی آنرا خشك كند و دفعه دیگر زیر آن را خشك نماید فقط روی آن پاك می شود و زیر آن نجس می ماند.

مسئله 165 آفتاب حصیر نجس كه بافته شده در روی زمین است را پاك می كند و همچنین درخت و گیاه و مانند اینها به واسطه آفتاب پاك می شود.

مسئله 166 اگر آفتاب به زمین نجس بتابد، بعد انسان شك كند كه زمین موقع تابیدن آفتاب تر بوده یا نه، یا تری آن به واسطه آفتاب خشك شده یا نه، آن زمین نجس است و همچنین است اگر شك كند كه پیش از تابش آفتاب عین نجاست از آن برطرف شده یا نه، یا شك كند كه چیزی مانع تابش آفتاب بوده یا نه.

4 - استحاله

مسئله 167 اگر

جنس چیز نجس به طوری عوض شود كه به صورت چیز پاكی درآید پاك می شود و می گویند استحاله شده است، مثل آنكه چوب نجس بسوزد و خاكستر گردد، یا سگ در نمك زار فرو رود و نمك شود، ولی اگر جنس آن عوض نشود مثل آنكه گندم نجس را آرد كنند یا نان بپزند پاك نمی شود.

مسئله 168 كوزه گلی و مانند آن، كه از گل نجس ساخته شده نجس است، ولی اجتناب از ذغالی كه از چوبِ نجس درست شده و نظیر آن، لازم نیست.

مسئله 169 چیز نجسی كه معلوم نیست استحاله شده یا نه، نجس است.

5 - انقلاب

مسئله 170 اگر شراب به خودی خود یا به واسطه ریختن چیزی مثل سركه و نمك در آن، سركه شود پاك می گردد، و این را انقلاب می نامند.

مسئله 171 شرابی كه از انگور نجس و مانند آن درست كنند با سركه شدن پاك می شود حتّی اگر نجاستی هم از خارج به شراب برسد بعد از سركه شدن پاك می شود.

?مسئله 172 سركه ای كه از انگور و كشمش و خرمای نجس درست كنند نجس است.

مسئله 173 اگر انگور یا خرما همراه با پوشال باشند و با آنها سركه درست كنند اشكال ندارد و نیز اگر پیش از آنكه خرما و كشمش و انگور سركه شود خیار و بادمجان و مانند اینها در آن بریزند اشكال ندارد.

مسئله 174 آب انگوری كه جوش آمده پیش از آنكه ثلثان شود، یعنی دو قسمت آن كم شود و یك قسمت آن بماند نجس نیست، ولی خوردن آن حرام است.

مسئله 175 اگر مثلاً در یك خوشه غوره مقداری انگور باشد چنانچه به آبی كه از آن

خوشه گرفته می شود آبغوره بگویند و بجوشدپاك و خوردن آن حلال است.

مسئله 176 چیزی كه معلوم نیست غوره است یا انگور اگر جوش بیاید خوردن آن حرام نیست.

مسئله 177 اگر بخواهند در چند دیگ شیره بپزند جایز است كفگیری را كه در دیگ جوش آمده زده اند در دیگی كه جوش نیامده بزنند.

6 - انتقال

مسئله 178 اگر خون بدن انسان یا خون حیوانی كه خون جهنده دارد) حیوانی كه وقتی رگ آن را ببرند خون از آن جستن می كند (به بدن حیوانی كه خون جهنده ندارد برود و خون آن حیوان حساب شود پاك می گردد، و این را انتقال گویند. پس خونی كه زالو از انسان می مكد چون خون زالو به آن گفته نمی شود و می گویند خون انسان است نجس می باشد.

مسئله 179 اگر كسی پشه ای را كه به بدنش نشسته بكشد، خونی كه از پشه بیرون می آید پاك است.

7 - اسلام

مسئله 180 اگر كافر به هر لغتی شهادتین بگوید مسلمان می شود و بعد از مسلمان شدن احكام اسلام بر او بار می شود گرچه ندانیم قلباً مسلمان شده یا نه، ولی اگر بدانیم قلباً مسلمان نشده است مسلمان نیست و احكام اسلام را ندارد و همچنین است هرگاه شهادتین نگوید ولی قلباً به معنای او ایمان داشته باشد.

8 - تبعیت

مسئله 181 اگر شراب سركه شود، ظرف آن و پارچه و چیزی هم كه معمولاً روی آن می گذارند پاك می گردد، بلكه اگر موقع جوشیدن سر برود و پشت ظرف به آن آلوده شود، بعد از سركه شدن پشت ظرف هم پاك می شود.

مسئله 182 تخته یا سنگی كه روی آن میت را غسل می دهند و پارچه ای كه با آن عورت میت را می پوشانند و دست كسی كه او را غسل می دهد بعد از تمام شدن غسل پاك می شود.

مسئله 183 اگر لباس و مانند آن را با آب قلیل آب بكشند و به اندازه معمول فشار دهند تا آبی كه روی آن ریخته اند جدا شود، آبی كه در آن می ماند پاك است.

مسئله 184 ظرف نجس را كه با آب قلیل آب می كشند، بعد از جدا شدن آبی كه برای پاك شدن روی آن ریخته اند، قطره های آبی كه در آن می ماند پاك است.

مسئله 185 كافری كه مسلمان شود اطفال نابالغ او در احكام اسلام تابع او می باشند و همچنین است اگر جد طفل نابالغ یا مادر یا جده او مسلمان شود گرچه پدر او كافر باشد و همچنین است طفل كافری كه به دست مسلمان اسیر شود.

9 - بر طرف شدن عین نجاست

مسئله 186 اگر بدن حیوان به عین نجس مثل خون، یا متنجّس مثل آب نجس آلوده شود، چنانچه آنها برطرف شود بدن آن حیوان پاك می شود و همچنین است باطن بدن انسان مثل توی دهان و بینی، مثلاً اگر خونی از لای دندان بیرون آید و در آب دهان از بین برود، آب كشیدن توی دهان لازم نیست و نیز اگر دندان عاریه در دهان نجس شود، آب كشیدن آن لازم

نیست.

مسئله 187 اگر غذا لای دندان مانده باشد و داخل دهان خون بیاید چه انسان بداند كه خون به غذا رسیده یا نداند آن غذا پاك است.

مسئله 188 جایی را كه انسان نمی داند از ظاهر بدن است یا باطن آن، اگر نجس شود لازم نیست آب بكشد.

مسئله 189 اگر گرد و خاك نجس به لباس و فرش و مانند اینها بنشیند چنانچه طوری آنها را تكان دهند كه گرد و خاك نجس از آنها بریزد پاك می گردد و اگر چیزی با رطوبت با آنها ملاقات كند نجس نمی شود.

10 - استبراء حیوان نجاست خوار

مسئله 190 حیواناتی كه به خوردن نجاست انسان عادت كرده اند نجس می شوند و اگر آنها را استبراء كنند یعنی تا مدتی به حیوان غذای پاك بدهند كه دیگر به آنها نجاست خوار نگویند پاك می گردند.

احكام مطهّرات

مسئله 191 اگر خود انسان اطمینان كند چیزی كه نجس بوده پاك شده، یا یك نفر ثقه به پاك شدن آن خبر دهد، یا كسی كه چیز نجس در اختیار اوست بگوید آن چیز پاك شده، یا مسلمانی چیز نجس را آب كشیده باشد، گرچه معلوم نباشد درست آب كشیده یا نه، آن چیز پاك است.

مسئله 192 كسی كه وكیل شده است لباس یا چیز دیگری را آب بكشد اگر بگوید آب كشیدم قول او قبول است.

مسئله 193 اگر بدن یا لباس مسلمان یا چیز دیگری كه مانند ظرف و فرش در اختیار اوست نجس شود و بعد احتمال دهیم آن مسلمان چیزی را كه نجس شده آب كشیده پاك است و اجتناب از آن لازم نیست.

مسئله 194 افراد وسواسی كه زود اطمینان به نجاست چیزی پیدا می كنند، یا هنگام آب كشیدن چیزی به آسانی اطمینان پیدانمی كنند نباید به اطمینان خود اعتنا كنند بلكه باید به طور متعارف عمل كنند و اعتنای اینگونه افراد به گمان بلكه به اطمینان خود حرام است و اعمال غیر متعارف آنها موجب خسران دنیا و آخرت است.

مسئله 195 چیزی كه از دست مسلمان یا بازار مسلمین گرفته می شود پاك و خوردن آن حلال است، گرچه آن مسلمان لاابالی باشد و تفحّص هم لازم نیست.

احكام ظرفها

ظرفها

مسئله 196 چرم مردار و سگ و خوك، چه ظرف باشند و چه غیر آن، مانند زین دوچرخه و كمربند و كفش و مانند اینها، گرچه نجس می باشند، ولی استعمال آنها اشكال ندارد و چیزهایی كه از بلاد كفر می آورند نظیر همان زین دوچرخه و كفش و كمربند و مانند اینها اگر شك كنیم كه چرم است

یا نه و در صورتی كه بدانیم چرم است شك كنیم از مردار است یا نه علاوه بر اینكه استعمال آنها مانعی ندارد پاك نیز می باشند.

مسئله 197 خوردن و آشامیدن از ظرف طلا و نقره حرام است ولی استعمال آنها در مثل زینت اطاق حرام نیست و نگاه داشتن آن نیز حرام نمی باشد.

مسئله 198 ساختن ظرف طلا یا نقره و مزدی كه برای آن می گیرند و خرید و فروش آنها حرام نیست.

مسئله 199 گیره استكان كه از طلا یا نقره می سازند اگر بعد از برداشتن استكان ظرف به آن گفته شود، استعمال آن چه به تنهایی و چه با استكان حرام است و اگر ظرف به آن گفته نشود استعمال آن مانعی ندارد.

مسئله 200 استعمال ظرفی كه روی آن را آب طلا یا آب نقره داده اند اشكال ندارد.

مسئله 201 اگر فلزی را با طلا یا نقره مخلوط كنند و ظرف بسازند چنانچه مقدار آن فلز به قدری زیاد باشد كه ظرف طلا یا نقره به آن ظرف نگویند استعمال آن مانعی ندارد.

مسئله 202 اگر انسان غذایɠرا كه در ظرف طلا یا نقره است به قصد اینكه چون غذا خوردن در ظرف طلا و نقره حرام می باشد در ظرف دیگر بریزد اشكال ندارد، و اگر به این قصد نباشد ریختن غذا از ظرف طلا یا نقره در ظرف دیگر حرام است، ولی در هر دو صورت خوردن غذا از ظرف دوّم مانعی ندارد.

مسئله 203 استعمال بادگیر قلیان و غلاف شمشیر و كارد و قاب قرآن اگر از طلا یا نقره باشد اشكال ندارد و همچنین عطردان و سرمه دان و مثل اینها.

مسئله 204 خوردن و آشامیدن از

ظرف طلا و نقره در حال ناچاری اشكال ندارد.

مسئله 205 استعمال ظرفی كه معلوم نیست از طلا یا نقره است یا از چیز دیگر اشكال ندارد.

وضو

وضو

مسئله 206 در وضو واجب است صورت و دستها را بشویند و جلوی سر و روی پاها را مسح كنند.

مسئله 207 در ازای صورت را باید از بالای پیشانی - جایی كه موی سر بیرون می آید - تا آخر چانه شست، و پهنای آن به مقداری كه بین انگشت وسط و شَست قرار می گیرد باید شسته شود، و اگر مختصری از این مقدار را نشوید وضو باطل است، و برای آنكه یقین كند این مقدار كاملاً شسته شده باید كمی اطراف آن را هم بشوید.

مسئله 208 اگر صورت یا دست كسی كوچك تر یا بزرگ تر از معمول مردم باشد باید ملاحظه كند كه مردمان معمولی تا كجای صورت خود را می شویند، او هم تا همانجا را بشوید و اگر دست و صورتش هر دو بر خلاف معمول باشد ولی با هم متناسب باشند لازم نیست ملاحظه معمول را بكند بلكه به دستوری كه در مسئله پیش گفته شد وضو بگیرد، و نیز اگر در پیشانی او مو روئیده یا جلوی سرش مو ندارد باید به اندازه معمول پیشانی را بشوید.

مسئله 209 اگر احتمال دهد چرك یا چیز دیگری در ابروها و گوشه های چشم و لب او هست كه نمی گذارد آب به آنها برسد. چنانچه احتمال او در نظر مردم به جا باشد، باید پیش از وضو وارسی كند كه اگر هست برطرف نماید.

مسئله 210 اگر پوست صورت از لای مو پیدا باشد باید آب را به پوست برساند و اگر

پیدا نباشد شستن مو كافی است، و رساندن آب به زیر آن لازم نیست.

مسئله 211 اگر شك كند كه پوست صورت از لای مو پیداست یا نه، باید مو را بشوید و آب را به پوست هم برساند.

مسئله 212 شستن توی بینی و مقداری از لب و چشم كه در وقت بستن دیده نمی شود واجب نیست، ولی برای آنكه یقین كند از جاهایی كه باید شسته شود چیزی باقی نمانده، واجب است مقداری از آنها را هم بشوید، و كسی كه نمی دانسته باید این مقدار را بشوید اگر نداند در وضوهایی كه گرفته این مقدار را شسته یا نه، نمازهایی كه خوانده صحیح است.

مسئله 213 باید صورت و دستها را از بالا به پایین شست و اگر از پایین به بالا بشوید وضو باطل است.

مسئله 214 اگر دست را تر كند و به صورت و دستها بكشد، چنانچه تری دست به قدری باشد كه به واسطه كشیدن دست، آب كمی بر آنها جاری شود كافی است.

مسئله 215 بعد از شستن صورت باید دست راست و بعد از آن دست چپ را از آرنج تا سر انگشتها بشوید.

مسئله 216 برای آنكه یقین كند آرنج را كاملاً شسته باید مقداری بالاتر از آرنج را هم بشوید.

مسئله 217 كسی كه پیش از شستن صورت دستهای خود را تا مچ شسته، در موقع وضوباید تا سر انگشتان رابشوید و اگرفقط تا مچ را بشوید وضوی او باطل است.

مسئله 218 در وضو شستن صورت و دستها مرتبه اوّل واجب و مرتبه دوّم جایز و مرتبه سوّم و بیشتر از آن حرام می باشد، ولی در غیر دست چپ وضو باطل نیست. و اینكه

كدام شستن، اوّل یا دوّم یا سوّم است مربوط به قصد كسی است كه وضو می گیرد، پس اگر به قصد شستن مرتبه اوّل مثلاً ده مرتبه آب بریزد، اشكال ندارد و همه آنها شستن اوّل حساب می شود.

مسئله 219 بعد از شستن هر دو دست باید جلوی سر را با تری آب وضو كه در دست راست مانده از بالا به پایین مسح نماید.

مسئله 220 یك قسمت از چهار قسمت سر كه مقابل پیشانی است جای مسح می باشد، و هر جای این قسمت را به هر اندازه مسح كند كافی است، گرچه بهتر آن است كه از درازا به اندازه در ازای یك انگشت و از پهنا به اندازه پهنای سه انگشت بسته مسح نماید.

مسئله 221 لازم نیست مسح سر بر پوست آن باشد بلكه بر موی جلوی سر هم صحیح است. ولی كسی كه موی جلوی سر او به اندازه ای بلند است كه اگر مثلاً شانه كند به صورتش می ریزد، یا به جاهای دیگر سر می رسد، باید بیخ موها را مسح كند یا فرق سر را باز كرده پوست سر را مسح نماید، و اگر موهایی را كه به صورت می ریزد یا به جاهای دیگر سر می رسد جلوی سر جمع كند و بر آنها مسح نماید، یا بر موی جاهای دیگر سر، كه جلوی آن آمده مسح كند باطل است.

مسئله 222 بعد از مسح سر باید با تری آب وضو كه در دست مانده روی پاها را از سر یكی از انگشتها تا برآمدگی روی پا مسح كند و بهتر آن است كه تا آخر پا را مسح نماید.

مسئله 223 پهنای مسح پا به هر اندازه

باشد كافی است، ولی بهتر آن است كه به اندازه پهنای سه انگشت بسته مسح نماید، و بهتر از آن، مسح تمام روی پا می باشد.

مسئله 224 اگر در مسح پا همه دست را روی پا بگذارند و كمی بكشند صحیح است.

مسئله 225 در مسح سر و روی پا باید دست را روی آنها بكشند و اگر دست را نگه دارد و سر یا پا را به آن بكشد وضو باطل است، ولی اگر موقعی كه دست را می كشد سر یا پا مختصری حركت كند اشكال ندارد.

مسئله 226 جای مسح باید خشك باشد، و اگر به قدری تر باشد كه رطوبت كف دست به آن اثر نكند مسح باطل است. ولی اگر تری آن به قدری كم باشد، كه به رطوبتی كه بعد از مسح در آن دیده می شود بگویند فقط از تری كف دست است اشكال ندارد.

مسئله 227 اگر برای مسح رطوبتی در كف دست نمانده باشد نمی تواند دست را با آب خارج تر كند بلكه باید از اعضای دیگر وضو رطوبت بگیرد و با آن مسح نماید.

مسئله 228 اگر رطوبت كف دست فقط به اندازه مسح سر باشد باید سر را با همان رطوبت مسح كند و برای مسح پاها از اعضای دیگر وضو رطوبت بگیرد.

مسئله 229 مسح كردن از روی جوراب و كفش باطل است، ولی اگر به واسطه سرمای شدید یا ترس از دزد و درنده و مانند اینها نتواند كفش یا جوراب را بیرون آورد، مسح كردن بر آنها اشكال ندارد، و اگر روی كفش نجس باشد باید چیز پاكی بر آن بیندازد و بر آن چیز مسح كند.

مسئله 230 اگر روی پا نجس باشد

و نتواند برای مسح، آن را آب بكشد باید تیمّم نماید.

مسئله 231 انسان می تواند صورت و دستها را به قصد وضو در آب فرو برد، یا آنها را در آب فرو برد و به قصد وضو بیرون آورد.

احكام وضوی ارتماسی

مسئله 232 در وضوی ارتماسی هم باید صورت و دستها از بالا به پایین شسته شود پس اگر وقتی كه صورت و دستها را در آب فرو می برد قصد وضو كند باید صورت را از طرف پیشانی و دستها را از طرف آرنج در آب فرو برد و اگر موقع بیرون آوردن از آب قصد وضو كند، باید صورت را از طرف پیشانی و دستها را از طرف آرنج بیرون آورد.

مسئله 233 اگر وضوی بعضی از اعضا را ارتماسی و بعضی را غیر ارتماسی انجام دهد اشكال ندارد، و همچنین می تواند قسمتی از یك عضو را ارتماسی و قسمتی را غیر ارتماسی انجام دهد.

دعاهایی كه موقع وضو گرفتن مستحب است

مسئله 234 كسی كه وضو می گیرد مستحبّ است موقعی كه نگاهش به آب می افتد بگوید:

« بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ الْحَمْدُللَّهِ ِ الَّذی جَعَلَ الْماءَ طَهُورَاً وَ لَمْ یجْعَلْهُ نَجِساً ». (6)

و موقعی كه پیش از وضو دست خود را می شوید بگوید:

« اَللَّهُمَّ اجْعَلْنی مِنَ التَّوَّابینَ وَاجْعَلْنی مِنَ المُتطَهِّرین ». (7)

و در وقت مضمضه كردن یعنی آب در دهان گردانیدن بگوید:

« اَللَّهُمَّ لَقِّنی حُجَّتی یوْمَ اَلْقاكَ وَ اَطْلِقْ لِسانِی بِذِكْرِكَ ». (8)

و در وقت استنشاق یعنی آب در بینی كردن بگوید:

« اَللَّهُمَّ لاتُحَرِّمْ عَلَی ریحَ الْجَنَّة وَاجْعَلْنی مِمَّنْ یشُمُّ رِیحَها وَ رَوْحَها و طیبَها ». (9)

و موقع شستن صورت بگوید:

« اَللَّهُمَّ بَیضْ وَجْهی یوْمَ تَسْوَدُّ فیه الْوُجُوهُ وَ لا تُسَوِّدْ وَجْهی یوْمَ تَبْیضُّ فیه الْوُجُوه ». (10)

و در وقت شستن دست راست بخواند:

« اَللَّهُمَّ اَعْطِنی كِتابی بِیمنی وَ الْخُلْدَ فی الْجَنانِ بِیساری وَ حاسِبْنی حِساباً یسیراً ». (11)

و موقع شستن

دست چپ بگوید:

« اَللَّهُمَّ لا تُعْطِنی كِتابی بِشِمالی وَ لا مِنْ وَراءِ ظَهْری وَ لا تَجْعَلْها مَغْلُولَةً اِلی عُنُقی وَ اَعُوذُ بِكَ مِنْ مُقَطَّعاتِ النّیرانِ ». (12)

و موقعی كه سر را مسح می كند بگوید:

« اَللَّهُمَّ غَشِّنی بِرَحْمَتِكَ وَ بَرَكاتِكَ و عَفْوِكَ ». (13)

و در وقت مسح پا بخواند:

« اَللَّهُمَّ ثَبِّتْنی علی الصِّراطِ یوْمَ تَزِلُّ فیهِ الأَقْدامُ وَ اجْعَلْ سَعْیی فی ما یرْضیكَ عَنّی یا ذَاالجَلالِ وَالْاِكْرام ». (14)

شرایط وضو

شرط اوّل: آب وضو پاك باشد.

شرط دوّم: مطلق باشد.

مسئله 235 وضو با آب نجس و آب مضاف باطل است، گرچه انسان نجس بودن یا مضاف بودن آن را نداند یا فراموش كرده باشد، و اگر با آن وضو نمازی هم خوانده باشد، باید آن نماز را دوباره با وضوی صحیح بخواند.

مسئله 236 اگر غیر از آب گل آلود و مضاف آب دیگری برای وضو ندارد، چنانچه وقت نماز تنگ است باید تیمّم كند و اگر وقت دارد باید صبر كند تا آب صاف شود بعد وضو بگیرد.

شرط سوّم: آب وضو باید مباح باشد.

مسئله 237 وضو با آب غصبی و آبی كه معلوم نیست صاحب آن راضی است یا نه حرام است، امّا اگر سابقاً راضی بوده و انسان نمی داند از رضایتش برگشته یا نه، حرام نیست، و اگر آب وضو در جای غصبی بریزد، وضو اشكال ندارد.

مسئله 238 وضو گرفتن از آب مسجدی كه انسان نمی خواهد در آن نماز بخواند و آب تیمچه ها و مسافرخانه ها و مدرسه ها برای كسانی كه ساكن آنجا نیستند، اگر معمولاً سایر افراد هم از آب آنها استفاده می كنند اشكال ندارد و در غیر این صورت حرام

است و موجب ضمان آب می باشد.

مسئله 239 وضو گرفتن و تصرّفات جزیی در نهرهای بزرگ یا كوچك اشكال ندارد گرچه صاحبان آنها راضی نباشند یا صغیر و مجنون باشند.

مسئله 240 اگر فراموش كند آب غصبی است و با آن وضو بگیرد صحیح است گرچه خودش آب را غصب كرده باشد.

شرط چهارم و پنجم: ظرف آب وضو باید مباح بوده و از طلا یا نقره نباشد.

مسئله 241 اگر آب وضو در ظرف غصبی یا طلا یا نقره باشد و غیر از آن آبی نداشته باشد باید تیمّم كند، و اگر وضو بگیرد وضوی او صحیح است گرچه معصیت كرده است.

مسئله 242 اگر در حوضی كه مثلاً یك آجر یا یك سنگ آن غصبی است وضو بگیرد صحیح است ولی اگر وضوی او تصرّف در غصب حساب شود گناهكار است.

مسئله 243 اگر در صحن یكی از امامان یا امامزادگان كه سابقاً قبرستان بوده حوض یا نهری بسازند، چنانچه انسان نداند كه زمین صحن را برای قبرستان وقف كرده اند، وضو گرفتن در آن حوض و نهر اشكال ندارد.

شرط ششم: اعضای وضو موقع شستن و مسح كردن پاك باشد.

مسئله 244 اگر پیش از تمام شدن وضو جایی را كه شسته یا مسح كرده نجس شود وضو صحیح است.

مسئله 245 اگر غیر از اعضای وضو جایی از بدن نجس باشد وضو صحیح است ولی اگر مخرج را از بول یا غائط تطهیر نكرده باشد بهتر آن است كه اوّل آن را تطهیر كند بعد وضو بگیرد.

مسئله 246 اگر یكی از اعضای وضو نجس باشد و بعد از وضو شك كند كه پیش از وضو آنجا را آب كشیده یا نه، چه

در موقع وضو ملتفت پاك بودن و نجس بودن آنجا بوده یا نبوده، یا شك دارد كه ملتفت بوده یا نبوده، وضوی او صحیح است و در هر صورت جایی را كه نجس بوده باید آب بكشد.

مسئله 247 اگر در صورت یا دستها بریدگی یا زخمی است كه خون آن بند نمی آید و آب برای آن ضرر ندارد، باید در آب كر یا جاری فرو برد و قدری فشار دهد كه خون بند بیاید بعد به نیت وضوی ارتماسی بیرون بیاورد.

شرط هفتم: وقت برای وضو و نماز كافی باشد.

مسئله 248 هرگاه وقت به قدری تنگ باشد كه اگر وضو بگیرد تمام نماز یا مقداری از آن بعد از وقت خوانده می شود، باید تیمّم كند، ولی اگر برای وضو و تیمّم یك اندازه وقت لازم باشد باید وضو بگیرد.

مسئله 249 كسی كه در تنگی وقت نماز باید تیمّم كند اگر وضو بگیرد صحیح است چه برای آن نماز وضو بگیرد یا برای كار دیگر، گرچه معصیت كرده است.

شرط هشتم: به قصد قربت یعنی برای انجام فرمان خداوند عالم وضو بگیرد و اگر برای خنك شدن یا به قصد دیگری وضو بگیرد باطل است.

مسئله 250 لازم نیست نیت وضو را به زبان بگوید یا از قلب خود بگذراند ولی باید در تمام وضو متوجّه باشد كه وضو می گیرد، به طوری كه اگر از او بپرسند چه می كنی بگوید وضو می گیرم.

شرط نهم: وضو را به ترتیبی كه گفته شد به جا آورد یعنی اوّل صورت و بعد دست راست و بعد دست چپ را بشوید و بعد از آن سر و بعد پاها را مسح نماید، و باید پای

راست را پیش از پای چپ مسح كند، و اگر به این ترتیب وضو نگیرد باطل است.

شرط دهم: كارهای وضو را پشت سر هم انجام دهد.

مسئله 251 اگر بین كارهای وضو به قدری فاصله شود كه وقتی می خواهد جایی را بشوید یا مسح كند رطوبت جاهایی كه پیش از آن شسته یا مسح كرده خشك شده باشد وضو باطل است.

مسئله 252 اگر كارهای وضو را پشت سر هم به جا آورد ولی به واسطه گرمای هوا یاحرارت زیاد بدن و مانند اینها رطوبت خشك شود وضوی او صحیح است.

مسئله 253 راه رفتن در بین وضو اشكال ندارد، پس اگر بعد از شستن صورت و دستها چند قدم راه برود و بعد سر و پا را مسح كند وضوی او صحیح است.

شرط یازدهم: شستن صورت و دستها و مسح سر و پاها را خود انسان انجام دهد، و اگر دیگری او را وضو دهد، یا در رساندن آب به صورت و دستها و مسح سر و پاها به او كمك نماید، وضو باطل است.

مسئله 254 كسی كه نمی تواند وضو بگیرد باید نایب بگیرد كه او را وضو دهد و چنانچه مزد هم بخواهد، در صورتی كه بتواند باید بدهد، ولی باید خود او نیت وضو كند و با دست خود مسح نماید و اگر نمی تواند باید نایبش دست او را بگیرد و به جای مسح او بكشد، و اگر این هم ممكن نیست باید از دست او رطوبت بگیرند و با آن رطوبت، سر و پای او را مسح كنند.

مسئله 255 هر كدام از كارهای وضو را كه می تواند به تنهایی انجام دهد، نباید در آن

كمك بگیرد.

شرط دوازدهم: استعمال آب برای او مانعی نداشته باشد.

مسئله 256 كسی كه می ترسد اگر وضو بگیرد مریض شود یا اگر آب را به مصرف وضو برساند تشنه بماند نباید وضو بگیرد، ولی اگر وضو بگیرد وضوی او صحیح است، گرچه احتمال دهد یا یقین داشته باشد كه برای او ضرر دارد.

شرط سیزدهم: در اعضای وضو مانعی از رسیدن آب نباشد.

مسئله 257 اگر می داندچیزی به اعضای وضوچسبیده ولی شك دارد كه از رسیدن آب جلوگیری می كند یا نه، باید آن را بر طرف كند یا آب را به زیر آن برساند.

مسئله 258 اگر زیر ناخن چرك باشد، وضو اشكال ندارد، ولی اگر ناخن را بگیرند باید برای وضو آن چرك را بر طرف كنند و نیز اگر ناخن بیشتر از معمول بلند باشد، باید چرك زیر مقداری را كه از معمول بلندتر است بر طرف نمایند.

مسئله 259 اگر در صورت و دستها و جلوی سر و روی پاها به واسطه سوختن یا چیز دیگر برآمدگی پیدا شود، شستن و مسح روی آن كافی است. و چنانچه سوراخ شود رساندن آب، به زیر پوست لازم نیست، بلكه اگر پوست یك قسمت آن كنده شود، لازم نیست آب را به زیر قسمتی كه كنده نشده برساند ولی چنانچه پوستی كه كنده شده گاهی به بدن می چسبد و گاهی بلند می شود باید آن را قطع كند یا آب را به زیر آن برساند.

مسئله 260 اگر انسان شك كند كه به اعضای وضوی او چیزی چسبیده یا نه، چنانچه احتمال او در نظر مردم به جا باشد مثل آنكه بعد از گل كاری شك كند گل به دست او

چسبیده یا نه، باید وارسی كند یا به قدری دست بمالد كه اطمینان پیدا كند كه اگر بوده بر طرف شده یا آب به زیر آن رسیده است.

مسئله 261 جایی را كه باید شست و مسح كرد هر قدر چرك باشد اگر چرك آن مانع از رسیدن آب به بدن نباشد اشكال ندارد. و همچنین است اگر بعد از گچ كاری و مانند آن چیز سفیدی كه جلوگیری از رسیدن آب به پوست نمی نماید بر دست بماند، ولی اگر شك كند كه با بودن آنها آب به بدن می رسد یا نه، باید آنها را برطرف كند.

مسئله 262 اگر پیش از وضو بداند كه در بعضی از اعضای وضو مانعی از رسیدن آب هست و بعد از وضو شك كند كه در موقع وضو آب را به آنجا رسانده یا نه، گرچه بداند در موقع وضو ملتفت آن مانع نبوده وضوی او صحیح است.

مسئله 263 اگر در بعضی از اعضای وضو مانعی باشد كه گاهی آب به خودی خود زیر آن می رسد و گاهی نمی رسد و انسان بعد از وضو شك كند كه آب زیر آن رسیده یا نه، گرچه بداند موقع وضو ملتفت رسیدن آب به زیر آن نبوده لازم نیست دوباره وضو بگیرد.

مسئله 264 اگر بعد از وضو چیزی كه مانع از رسیدن آب است در اعضای وضو ببیند و نداند موقع وضو بوده یا بعد پیدا شده گرچه بداند كه در وقت وضو ملتفت آن مانع نبوده، وضوی او صحیح است.

احكام وضو

مسئله 265 كسی كه در كارهای وضو و شرایط آن مثل پاك بودن آب و غصبی نبودن آن خیلی شك می كند باید به

شك خود اعتنا نكند.

مسئله 266 اگر شك كند كه وضوی او باطل شده یا نه، بنا می گذارد كه وضوی او باقی است.

مسئله 267 كسی كه شك دارد وضو گرفته یا نه، باید وضو بگیرد.

مسئله 268 كسی كه می داند وضو گرفته و حدثی هم از او سر زده، مثلاً بول كرده، اگر نداند كدام جلوتر بوده، چنانچه پیش از نماز است باید وضو بگیرد، و اگر در بین نماز یا بعد از نماز است لازم نیست نمازی را كه خوانده دوباره بخواند ولی باید برای نمازهای بعد وضو بگیرد.

مسئله 269 اگر بعد از نماز شك كند كه وضو گرفته یا نه، نماز او صحیح است، ولی باید برای نمازهای بعد وضو بگیرد.

مسئله 270 اگر در بین نماز شك كند وضو گرفته یا نه، نماز او صحیح است.

مسئله 271 اگر انسان مرضی دارد كه بول او قطره قطره می ریزد یا نمی تواند از بیرون آمدن باد یا غائط خودداری كند چنانچه یقین دارد كه از اوّل وقت نماز تا آخر آن به مقدار وضو گرفتن و نماز خواندن مهلت پیدا می كند باید نماز را در وقتی كه مهلت پیدا می كند بخواند و اگر مهلت او به مقدار كارهای واجب نماز است، باید در وقتی كه مهلت دارد فقط كارهای واجب نماز را به جا آورد و كارهای مستحب آن مانند اذان و اقامه را ترك نماید.

مسئله 272 اگر به مقدار وضو و نماز مهلت پیدا نمی كند و در بین نماز چند دفعه بول یا باد یا غائط از او خارج می شود، وضوی اوّل كافی است.

مسئله 273 كسی كه بول یا غائط پی در پی از او خارج می شود

اگر نتواند هیچ مقدار از نماز را با وضو بخواند، می تواند چند نماز را با یك وضو بخواند، مگر اختیاراً بول یا غائط كند یا چیز دیگری كه وضو را باطل می كند پیش آید.

مسئله 274 كسی كه بول او قطره قطره می ریزد یا نمی تواند از بیرون آمدن غائط خودداری كند باید برای نماز به وسیله كیسه ای كه در آن پنبه یا چیز دیگری است كه از رسیدن بول یا غائط به جاهای دیگر جلوگیری می كند، خود را حفظ نماید، و لازم نیست كه پیش از هر نماز مخرج بول یا غائط را كه نجس شده آب بكشد و همچنین واجب نیست خود را معالجه نماید.

مسئله 275 كسی كه نمی تواند از بیرون آمدن بول و غائط خودداری كند، بعد از آنكه مرض او خوب شد، لازم نیست نمازهایی را كه در وقت مرض مطابق وظیفه اش خوانده قضا نماید. و نیز اگر در بین وقت نماز مرض او خوب شود، لازم نیست نمازی را كه در آن وقت خوانده دوباره بخواند.

چیزهایی كه باید برای آنها وضو گرفت

مسئله 276 برای شش چیز باید وضو گرفت:

اوّل: برای نمازهای واجب غیر از نماز میت.

دوّم: برای سجده و تشهّد فراموش شده، اگر بین آنها و نماز حدثی از او سر زده مثلاً بول كرده باشد.

سوّم: برای طواف واجب كعبه.

چهارم: اگر نذر یا عهد كرده یا قسم خورده باشد كه وضو بگیرد.

پنجم: اگر نذر كرده باشد كه جایی از بدن خود را به خط قرآن برساند.

ششم: برای آب كشیدن قرآنی كه نجس شده یا بیرون آوردن آن از مستراح و مانند آن، در صورتی كه مجبور باشد دست یا جای دیگر بدن خود را به

خط قرآن برساند، ولی چنانچه معطل شدن به مقدار وضو بی احترامی به قرآن باشد باید بدون اینكه وضو بگیرد، قرآن را از مستراح و مانند آن بیرون آورد، یا اگر نجس شده آب بكشد و تا ممكن است از دست گذاشتن به خط قرآن خودداری كند.

مسئله 277 مس نمودن خط قرآن، یعنی رساندن جایی از بدن به خط قرآن برای كسی كه وضو ندارد حرام است، ولی اگر قرآن را به زبان فارسی یا به زبان دیگر ترجمه كنند مسّ آن اشكال ندارد.

مسئله 278 جلوگیری بچّه و دیوانه از مسّ خط قرآن واجب نیست، ولی اگر مس نمودن آنان بی احترامی به قرآن باشد، باید از آنان جلوگیری كنند.

مسئله 279 كسی كه وضو ندارد، حرام است اسم خداوند متعال و اسم مبارك پیامبراكرم صلی الله علیه وآله وسلم و ائمّه طاهرین علیهم السلام و حضرت زهراعلیها السلام را به هر زبانی كه نوشته شده باشد اگر هتك و بی احترامی باشد مس نماید.

مسئله 280 وضو گرفتن مانند غسل خود به خود مستحب است و لازم نیست برای كاری باشد. پس اگر پیش از وقت نماز وضو بگیرد یا غسل كند صحیح است.

موارد استحباب گرفتن وضو

مسئله 281 مستحب است انسان برای این امور وضو بگیرد:

1 - نماز میت.

2 - زیارت اهل قبور.

3 - رفتن به مسجد.

4 - رفتن به حرم امامان علیهم السلام.

5 - همراه داشتن قرآن.

6 - خواندن و نوشتن قرآن.

7 - مسّ حاشیه قرآن.

8 - خوابیدن.

همچنین مستحب است انسان همیشه با وضو باشد بلكه مستحب است كسی كه وضو دارد دوباره وضو بگیرد، و اگر برای یكی از جهاتی كه گفته شد وضو

بگیرد، هر كاری را كه باید با وضو انجام داد، می تواند به جا آورد مثلاً می تواند با آن وضو نماز بخواند.

چیزهایی كه وضو را باطل می كند

مسئله 282 هفت چیز وضو را باطل می كند:

اوّل: بول.

دوّم: غائط.

سوّم: باد معده و روده كه از مخرج غائط خارج می شود.

چهارم: خوابی كه به واسطه آن چشم نبیند و گوش نشنود ولی اگر چشم نبیند و گوش بشنود وضو باطل نمی شود.

پنجم: چیزهایی كه عقل را از بین می برد، مانند دیوانگی و مستی و بیهوشی.

ششم: استحاضه زنان (كه بعداً توضیح داده می شود).

هفتم: كاری كه برای آن باید غسل كرد، مانند جنابت و مسّ میت.

احكام وضوی جبیره

مسئله 283 اگر زخم یا دمل یا شكستگی در مواضع وضو یا غسل باشد و آب برای آنها ضرر داشته باشد، در صورتی كه ممكن باشد باید روی آنها را مسح نماید، و اگر ممكن نباشد باید چیز پاكی روی آنها نهاده و روی آن را مسح نماید، و اگر گذاشتن آن هم ممكن نباشد مسح ساقط است و شستن اطراف آنها كفایت می كند و در هر صورت تیمّم لازم نیست.

مسئله 284 اگر زخم یا دمل یا شكستگی در جلوی سر یا روی پاها باشد، چنانچه نتواند آن را مسح كند باید چیز پاكی روی آن بگذارد و روی آن را با تری آب وضو كه در دست مانده مسح كند و اگر گذاشتن پارچه ممكن نباشد، باید به جای وضو تیمّم كند.

مسئله 285 اگر جبیره تمام یا بیشتر اعضای وضو را بگیرد اگر می تواند باید وضوی جبیره ای بگیرد.

مسئله 286 كسی كه در كف دست جبیره دارد و در موقع وضو دست تر روی آن كشیده است، اگر می تواند باید سر و پا را با همان رطوبت مسح كند و اگر نمی تواند باید از جاهای دیگر وضو رطوبت بگیرد، و اگر نمی تواند

باید تیمّم كند.

مسئله 287 اگر جبیره بیشتر از معمول اطراف زخم را گرفته و برداشتن آن ممكن نیست، باید به دستور جبیره عمل كند، و تیمّم لازم نیست.

مسئله 288 اگر در جای وضو زخم و جراحت و شكستگی نیست ولی به جهت دیگری آب برای آن ضرر دارد باید تیمّم كند.

مسئله 289 اگر در جای وضو یا غسل چیزی چسبیده است كه برداشتن آن ممكن نیست یا مشقّت دارد باید به دستور جبیره عمل كند، یعنی وضو یا غسل به طور معمول بگیرد و موقع شستن آن جا به عنوان جبیره دست روی آن بكشد.

مسئله 290 غسل جبیره ای را باید ترتیبی به جا آورند و اگر ارتماسی انجام دهند باطل است.

مسئله 291 كسی كه وظیفه او تیمّم است اگر در بعضی از جاهای تیمّم او زخم یا دمل یا شكستگی باشد باید به دستور وضوی جبیره ای تیمّم جبیره ای نماید.

مسئله 292 كسی كه باید با وضو یا غسل جبیره ای نماز بخواند چنانچه بداند كه تا آخر وقت عذر او برطرف نمی شود، می تواند در اوّل وقت نماز بخواند، ولی اگر امید دارد كه تا آخر وقت عذر او برطرف شود، بهتر است صبر كند و اگر اوّل وقت نماز خواند و آخر وقت عذرش برطرف شد لازم نیست نماز را اعاده كند.

مسئله 293 نمازهایی را كه انسان با وضوی جبیره ای خوانده صحیح است و بعد از آنكه عذرش برطرف شد، برای نمازهای بعد باید وضو بگیرد.

غسل

احكام غسل

مسئله 294 غسل را به دو صورت می توان انجام داد:

اوّل: غسل ترتیبی و آن غسلی است كه اوّل سر و گردن، بعد طرف راست و بعد طرف چپ بدن را

بشوید. و اگر عمداً یا از روی فراموشی یا به واسطه ندانستنِ مسئله به این ترتیب عمل نكند غسل او باطل است.

دوّم: غسل ارتماسی و آن غسلی است كه در یك لحظه، آب، تمام بدن را فرا بگیرد، بلكه اگر به نیت غسل ارتماسی، به تدریج در آب فرو رود، غسل او صحیح است. چنانكه اگر بعضی از بدن غسل كننده، در آب و بعضی قسمتهای دیگر، بیرون از آب باشد و به نیت غسل، بقیه بدن را در آب فرو برد، غسل او صحیح است. چنانكه اگر همه بدن زیر آب باشد و بعد از نیت غسل، بدن را حركت دهد یا از آب بیرون آید غسل او صحیح است.

مسئله 295 در غسل ترتیبی می تواند در زیر آب به نیت سر و گردن و بعد به نیت طرف راست و بعد به نیت طرف چپ، خود را حركت دهد.

مسئله 296 در غسل ترتیبی نصف عورتین را باید با طرف راست بدن و نصف دیگر را باید با طرف چپ بشوید بلكه بهتر است تمام عورتین با هر دو طرف شسته شود.

مسئله 297 برای آنكه یقین كند هر سه قسمت یعنی سر و گردن و طرف راست و طرف چپ را كاملاً غسل داده باید هر قسمتی را كه می شوید مقداری از قسمتهای دیگر را هم با آن قسمت بشوید.

مسئله 298 اگر بعد از غسل بفهمد مقداری از بدن را نشسته، چنانچه از طرف چپ باشد شستن همان مقدار كافی است و اگر از طرف راست باشد باید بعد از شستن آن مقدار دوباره طرف چپ را بشوید و اگر از سر و گردن

باشد باید بعد از شستن آن مقدار، دوباره طرف راست و بعد طرف چپ را بشوید.

مسئله 299 اگر پیش از تمام شدن غسل، در شستن مقداری از طرف چپ شك كند شستن همان مقدار كافی است ولی اگر بعد از تمام شدن غسل در شستن مقداری از طرف چپ شك كند یا اگر بعد از اشتغال به شستن طرف چپ در شستن طرف راست یا مقداری از آن شك كند یا بعد از اشتغال به شستن طرف راست در شستن سر و گردن یا مقداری از آن شك كند لازم نیست اعتنا كند.

مسئله 300 - اگر بعد از غسل ارتماسی بفهمد به مقداری از بدن آب نرسیده، چه جای آن را بداند یا نداند، باید دوباره غسل كند.

مسئله 301 كسی كه روزه واجب گرفته یا برای حجّ یا عمره احرام بسته بهتر است غسل ارتماسی نكند.

مسئله 302 در غسل ارتماسی باید تمام بدن پاك باشد ولی در غسل ترتیبی پاك بودن تمام بدن لازم نیست. و اگر تمام بدن نجس باشد و هر قسمتی را پیش از غسل دادن آن قسمت آب بكشد كافی است.

مسئله 303 جایی را كه شك دارد از ظاهر بدن است یا از باطن، شستن آن لازم نیست.

مسئله 304 چیزی را كه مانع رسیدن آب به بدن است باید برطرف كند و اگر پیش از آنكه یقین كند برطرف شده غسل نماید، غسل او باطل است.

مسئله 305 اگر موقع غسل شك كند چیزی كه مانع از رسیدن آب باشد در بدن او هست یا نه، چنانچه احتمال او در نظر مردم به جا باشد باید وارسی كند تا مطمئن شود كه

مانعی نیست.

مسئله 306 تمام شرطهایی كه برای صحیح بودن وضو گفته شد، مثل پاك بودن آب و مضاف نبودن آن در صحیح بودن غسل هم شرط است ولی در غسل لازم نیست بدن را از بالا به پایین بشوید و نیز در غسل ترتیبی لازم نیست بعد از شستن هر قسمت فوراً قسمت دیگر را بشوید، و نیز لازم نیست آب جریان داشته باشد بلكه همین مقدار كه بدن خوب تر شود گرچه جریان نداشته باشد كفایت می كند.

مسئله 307 كسی كه قصد دارد پول حمامی را ندهد یا از حرام بدهد كار حرامی كرده ولی غسل باطل نیست و همچنین كسی كه زیادتر از معمول در حمام آب می ریزد، غسلش صحیح است، ولی كار او حرام و ضامن حمامی است و باید او را راضی كند.

مسئله 308 اگر شك كند كه غسل كرده یا نه، باید غسل كند ولی اگر بعد از غسل شك كند كه غسل او درست بوده یا نه، لازم نیست دوباره غسل نماید.

مسئله 309 اگر در بین غسل حدث اصغر از او سر زند مثلاً بول كند، غسل باطل نمی شود ولی بعد از غسل برای نماز باید وضو بگیرد.

مسئله 310 هرگاه به خیال اینكه به اندازه غسل و نماز وقت دارد برای نماز غسل كند، گرچه بعد از غسل بفهمد كه به اندازه غسل وقت نداشته غسل او صحیح است. بلكه اگر یقین دارد كه به اندازه غسل و نماز وقت ندارد و غسل كند گرچه غسل او برای نماز باشدغسل او صحیح است گرچه معصیت كرده است.

مسئله 311 كسی كه غسل واجب بر گردن اوست اگر شك كند غسل كرده یا نه

نمازهایی را كه خوانده صحیح است، ولی برای نمازهای بعد باید غسل كند.

مسئله 312 چند غسل واجب یا مستحب، یا واجب و مستحب را می توان با یك غسل انجام داد در صورتی كه همه را نیت كند و اگر یكی از آنها را نیت كند كفایت از بقیه نمی كند.

مسئله 313 كسی كه می خواهد غسل كند، اگر بر جایی از بدن او آیه قرآن یا اسم خداوند متعال نوشته شده باشد، حرام است دست به آن نوشته بگذارد و اگر بخواهد غسل كند باید آب را طوری به بدن برساند كه دست او به نوشته نرسد.

مسئله 314 كسی كه غسل جنابت به جا آورده، لازم نیست وضو بگیرد. بلكه كسی كه هر غسلی چه واجب و چه مستحبّ - غیر از غسل استحاضه - انجام داده، لازم نیست وضو بگیرد و می تواند نماز بخواند.

احكام جنابت

مسئله 315 به دو چیز انسان جنب می شود:

اوّل: جماع.

دوّم: بیرون آمدن منی، چه در خواب باشد یا بیداری، كم باشد یا زیاد، همراه با شهوت باشد یا بدون شهوت، با اختیار باشد یا بدون اختیار.

مسئله 316 اگر چیزی از انسان خارج شود و نداند منی است یا نه، چنانچه با شهوت و جستن بیرون آمده و بعد از بیرون آمدن آن بدن سست شده آن رطوبت حكم منی را دارد، و اگر هیچ یك از این سه نشانه یا بعضی از اینها را نداشته باشد، حكم منی را ندارد. ولی در زن و مریض لازم نیست آن آب با جستن بیرون آمده باشد، و آنچه كه مسلّم است خروج منی از زن بسیار نادر است و آنچه در موقع شهوت

از او بیرون می آید ترشحاتی بیش نیست و غسل واجب نمی شود.

مسئله 317 مستحب است انسان بعد از بیرون آمدن منی بول كند، و اگر بول نكند و بعد از غسل چیزی از او بیرون آید كه نداند منی است یا نه حكم منی را دارد مگر آنكه مدّتی گذشته باشد كه اطمینان پیدا كند منی در مجری نمانده است.

مسئله 318 اگر انسان جماع كند و به اندازه ختنه گاه یا بیشتر داخل شود در زن باشد یا در مرد، در قبل باشد یا در دبر، بالغ باشند یا نابالغ، گرچه منی بیرون نیاید هر دو جنب می شوند ولی اگر داخل در الیتین قبل یا دبر باشد غسل بر هیچ كدام واجب نمی شود.

مسئله 319 اگر شك كندكه به مقدار ختنه گاه داخل شده یا نه، غسل بر او واجب نیست.

مسئله 320 اگر با حیوانی نزدیكی نماید چه منی از او بیرون آید یا نیاید جنب می شود.

مسئله 321 اگر منی از جای خود حركت كند و بیرون نیاید، یا انسان شك كند كه منی از او بیرون آمده یا نه، غسل بر او واجب نیست.

مسئله 322 كسی كه نمی تواند غسل كند ولی تیمّم برایش ممكن است، بعد از داخل شدن وقت نماز هم می تواند با عیال خود نزدیكی كند.

مسئله 323 اگر در لباس خود منی ببیند و بداند كه از خود اوست و برای آن غسل نكرده، باید غسل كند و نمازهایی را كه یقین دارد بعد از بیرون آمدن منی خوانده قضا كند ولی نمازهایی را كه احتمال می دهد بعد از بیرون آمدن آن منی خوانده، لازم نیست قضا نماید.

چیزهایی كه بر جنب حرام است

مسئله 324 سه چیز بر جنب حرام است:

اوّل: رساندن جایی از بدن به

خط قرآن یا به اسم خدا و اسم پیغمبران و امامان و حضرت زهراعلیهم السلام.

دوّم: گذاشتن چیزی یا توقف در مساجد و حرم ائمّه طاهرین علیهم السلام، ولی اگر از یك در مسجد یا حرم داخل شود و از در دیگر خارج شود مانعی ندارد مگر مسجدالحرام و مسجد پیغمبراكرم صلی الله علیه وآله وسلم، ولی توقف در جاهایی كه مربوط به مسجد است ولی مسجد نیست و توقف در صحنها و رواقهای پیامبران و ائمه علیهم السلام و حرمهای امامزاده ها مانعی ندارد.

سوّم: خواندن هر یك از آیاتی كه سجده واجب دارد و آن آیات در چهار سوره است:

1 - آیه پانزده، سوره سجده

2 - آیه سی و هفت، سوره فصّلت.

3 - آیه شصت و دو، سوره النّجم.

4 - آیه نوزده، سوره علق.

چیزهایی كه بر جنب مكروه است

مسئله 325 نه چیز بر جنب مكروه است:

اوّل و دوّم: خوردن و آشامیدن، ولی اگر وضو بگیرد مكروه نیست.

سوّم: خواندن بیشتر از هفت آیه از سوره هایی كه سجده واجب ندارد.

چهارم: رساندن جایی از بدن به جلد و حاشیه و بین خطهای قرآن.

پنجم: همراه داشتن قرآن.

ششم: خوابیدن، ولی اگر وضو بگیرد یا به واسطه نداشتن آب، به جای غسل، تیمّم كند، مكروه نیست.

هفتم: خضاب كردن به حنا و مانند آن.

هشتم: مالیدن روغن به بدن.

نهم: جماع كردن بعد از آنكه محتلم شده، یعنی در خواب منی از او بیرون آمده.

مسئله 326 غسل جنابت به خودی خود مستحب است و لازم نیست برای انجام كاری مثل نماز یا خواندن قرآن باشد چنانكه لازم نیست در وقت غسل، نیت كند كه غسل واجب یا مستحب می كنم و اگر فقط به قصد قربت غسل كند، كافی است.

مسئله 327 از

آنجا كه عرق جنب از حرام نجس نیست، بنابراین كسی كه از حرام جنب شده، چنانچه با آب گرم، غسل كند، اگر عرق هم بكند، غسل او صحیح است.

احكام استحاضه

غیر از خون حیض و نفاس و زخم و دُمَل و بكارت، هر خونی از زن خارج شود، خون استحاضه است و زن را در حال استحاضه، « مستحاضه » می نامند.

مسئله 328 استحاضه سه قسم است:

اوّل: قلیله.

دوّم: متوسّطه.

سوّم: كثیره.

قلیله آن است كه اگر زن به خود پنبه ای بگیرد فقط ظاهر آن آلوده شود، و در متوسّطه خون به درون پنبه نفوذ كند ولی از طرف دیگر آن خارج نشود، و در كثیره خون پنبه را فرا گرفته و از طرف دیگر خارج شود.

مسئله 329 در استحاضه قلیله زن باید برای هر نماز یك وضو بگیرد و خود را تطهیر كند، و در استحاضه متوسّطه باید برای نماز صبح غسل كند و وضو بگیرد و تا صبح دیگر برای نمازهای خود كارهای استحاضه قلیله را انجام دهد، و در استحاضه كثیره علاوه بر كارهای استحاضه متوسّطه باید یك غسل برای نماز ظهر و عصر و یكی برای نماز مغرب و عشا به جا آورد، و بین نمازهای ظهر و عصر یا مغرب و عشا فاصله نیندازد، و اگر فاصله بیندازد باید دوباره غسل كند، و اگر بین هر نماز واجب یا مستحب فاصله نیندازد یك غسل كافی است. بنابراین اگر نماز ظهر و عصر را نزدیك غروب بخواند می تواند با یك غسل، نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا را بخواند. و این احكام در صورتی است كه خون خارج شود ولی اگر خون خارج

نشود گرچه بداند دوباره خون می آید یا خون در باطن وجود دارد، با وضو و غسلی كه دارد می تواند نماز بخواند.

مسئله 330 مستحاضه متوسّطه و كثیره كه باید وضو بگیرد و غسل كند هر كدام را اوّل به جا آورد صحیح است ولی بهتر آن است كه اوّل وضو بگیرد.

مسئله 331 اگر استحاضه زن بعد از نماز تغییر كند مثلاً از قلیله، متوسّطه یا كثیره و یا از متوسّطه، كثیره شود باید برای نمازهای بعد به تكلیف فعلی خود عمل نماید مثلاً اگر استحاضه قلیله بعد از نماز صبح متوسّطه شود باید برای نماز ظهر و عصر غسل كند و اگر كثیره شود باید برای نماز مغرب و عشا هم غسل نماید.

مسئله 332 مستحاضه كثیره یا متوسّطه اگر پیش از داخل شدن وقت نماز برای نماز غسل كند، چنانچه فاصله زیاد باشد، غسل او باطل است ولی اگر قبل از اذان صبح برای نماز شب غسل كند لازم نیست برای نماز صبح دوباره غسل و وضو را به جا آورد.

مسئله 333 زن مستحاضه برای خواندن نماز قضا و آیات و احتیاط و سجده فراموش شده و تشهّد فراموش شده، اگر آنها را بعد از نماز فوراً به جا آورد لازم نیست كارهای استحاضه را انجام دهد.

مسئله 334 زن مستحاضه بعد از آنكه خونش قطع شد فقط برای نماز اوّلی كه می خواند باید كارهای مستحاضه را انجام دهد ولی اگر بداند از وقتی كه برای نماز پیش مشغول غسل شده دیگر خون نیامده لازم نیست دوباره غسل نماید.

مسئله 335 اگر زن نداند استحاضه او چه قسم است، لازم نیست خود را وارسی نماید. پس اگر بداند

سابقاً كدامیك از سه قسم بوده، به وظیفه همان قسم رفتار نماید، والاّ اگر شك دارد بنا را بر اقل بگذارد، مثلاً اگر نداند استحاضه اش قلیله است یا غیر آن، به وظیفه قلیله عمل كند. و عباداتش صحیح است گرچه بعد بفهمد وظیفه واقعیش غیر آن بوده است.

مسئله 336 زن مستحاضه اگر بداند از وقتی كه مشغول وضو یا غسل شده خونی از او بیرون نیامده و تا بعد از نماز هم خون در داخل فرج نیست و بیرون نمی آید، می تواند خواندن نماز را تأخیر بیندازد.

مسئله 337 اگر مستحاضه بداند كه پیش از گذشتن وقت نماز به كلی پاك می شود، یا به اندازه خواندن نماز، خون بند می آید، باید صبر كند و نماز را در وقتی كه پاك است بخواند.

مسئله 338 مستحاضه قلیله بعد از وضو و مستحاضه كثیره و متوسّطه بعد از غسل و وضو باید فوراً مشغول نماز شود، ولی گفتن اذان و اقامه و خواندن دعاهای قبل از نماز اشكال ندارد، و در نماز هم می تواند كارهای مستحب مثل قنوت و غیر آن را به جا آورد. و همچنین انجام تعقیبات متعارفه برای نمازهای بعد اشكال ندارد.

مسئله 339 اگر در موقع غسل، خون قطع نشود، غسل صحیح است ولی اگر موجب سرایت نجاست به جاهای دیگر بدن شود و نتواند از جریان خون جلوگیری كند، باید تیمّم نماید.

مسئله 340 زن مستحاضه اگر بخواهد روزه بگیرد لازم نیست از بیرون آمدن خون جلوگیری نماید.

مسئله 341 روزه مستحاضه مطلقاً صحیح است، گرچه غسلهای خود را انجام ندهد.

مسئله 342 اگر در بین نماز، استحاضه قلیله، متوسّطه یا متوسّطه، كثیره شود باید نماز را بشكند و

برای آن غسل كند و وضو بگیرد.

مسئله 343 اگر آب برای مستحاضه ضرر دارد یا برای هیچ كدام از وضو و غسل وقت ندارد باید دو تیمّم كند یكی بدل از غسل و دیگری بدل از وضو و اگر برای یكی از آنها وقت ندارد یا برای او ضرر دارد باید بدل آن تیمّم كند و دیگری را به جا آورد.

مسئله 344 مستحاضه اگر بخواهد غیر از نماز كاری انجام دهد كه شرط آن طهارت است، مثلاً بخواهد جایی از بدن خود را به خط قرآن برساند باید كارهای استحاضه را انجام دهد.

مسئله 345 رفتن در مسجد الحرام و مسجد النبی صلی الله علیه وآله وسلم و توقف در سایر مساجد و حرمهای ائمّه طاهرین علیهم السلام و خواندن سوره ای كه سجده واجب دارد، برای مستحاضه اشكال ندارد، و نزدیكی شوهر با او نیز حلال است، گرچه غسل استحاضه نكرده باشد.

مسئله 346 اگر زن شك داشته باشد خونی كه از او خارج می شود خون استحاضه است یا خونهای دیگر، چنانچه نشانه آنها را نداشته باشد، باید كارهای استحاضه را انجام دهد.

احكام حیض

حیض خونی است كه غالباً در هر ماه چند روزی از رحم زنها خارج می شود و زن را در حال حیض، » حائض « می گویند.

مسئله 347 خون حیض در بیشتر اوقات، غلیظ و گرم و رنگ آن سرخ مایل به سیاهی است و با فشار و كمی سوزش بیرون می آید.

مسئله 348 زنهای سیده بعد از تمام شدن شصت سال قمری یائسه می شوند یعنی خون حیض نمی بینند، و زنهایی كه سیده نیستند، بعد از تمام شدن پنجاه سال قمری یائسه می شوند.

مسئله 349 خونی كه دختر پیش از تمام شدن نه سال

قمری و زن بعد از یائسه شدن می بیند، حیض نیست.

مسئله 350 زن حامله و زنی كه بچّه شیر می دهد، ممكن است حیض ببیند.

مسئله 351 دختری كه نمی داند نه سالش تمام شده یا نه اگر خونی ببیند كه نشانه های حیض را نداشته باشد، حیض نیست. و اگر نشانه های حیض را داشته باشد، حیض است و معلوم می شود نه سال او تمام شده است.

مسئله 352 زنی كه شك دارد یائسه شده یا نه، اگر خونی ببیند و نداند حیض است یا نه، باید بنا بگذارد كه یائسه نشده است.

مسئله 353 مدّت حیض كمتر از سه روز و بیشتر از ده روز نمی شود و اگر مختصری هم از سه روز كمتر باشد حیض نیست.

مسئله 354 باید سه روز اوّل حیض پشت سر هم باشد، پس اگر مثلاً دو روز خون ببیند و یك روز پاك شود و دوباره یك روز خون ببیند، حیض نیست.

مسئله 355 لازم نیست در تمام سه روز خون بیرون بیاید، بلكه اگر خون در فرج باشد، كافی است و چنانچه در بین سه روز، به مقدار كمی پاك شود و مدّت پاك شدن به قدری كم باشد كه بگویند در تمام سه روز در فرج خون بوده، باز هم حیض است.

مسئله 356 اگر سه روز پشت سر هم خون ببیند و پاك شود، چنانچه دوباره خون ببیند و روزهایی كه خون دیده و در وسط پاك بوده روی هم از ده روز بیشتر نشود، روزهایی هم كه در وسط پاك بوده حیض است.

مسئله 357 اگر در ایام عادت خونی ببیند كه از سه روز بیشتر و از ده روز كمتر باشد و نداند خون

حیض است یا نه، باید آن را حیض قرار دهد.

مسئله 358 اگر خونی ببیند و شك كند كه خون حیض است یا استحاضه، چنانچه شرایط حیض را داشته باشد باید حیض قرار دهد.

مسئله 359 اگر خونی ببیند كه نداند خون حیض است یا بكارت، باید خود را وارسی كند، یعنی مقداری پنبه داخل فرج نماید و كمی صبر كند، بعد بیرون آورد پس اگر اطراف آن آلوده باشد، خون بكارت است و اگر به همه آن رسیده، حیض می باشد.

مسئله 360 اگر كمتر از سه روز خون ببیند و پاك شود و بعد سه روز خون ببیند، خون دوّم حیض است و خون اوّل گرچه در روزهای عادتش باشد حیض نیست.

مسئله 361 سه چیز بر حائض حرام است:

اوّل: عبادتهایی كه مانند نماز باید با وضو یا غسل یا تیمّم به جا آورده شود، ولی به جا آوردن عبادتهایی كه نیاز به آنها ندارد مانند نماز میت، مانعی ندارد.

دوّم: تمام چیزهایی كه بر جنب حرام است و در احكام جنابت گفته شد.

سوّم: جماع كردن در فرج، كه هم برای مرد حرام است و هم برای زن، و در پشت زن حائض، دخول كردن كراهت شدید دارد.

مسئله 362 اگر شماره روزهای حیض به سه قسمت تقسیم شود و مرد در قسمت اوّل آن با زن خود در قبل جماع كند، مستحب است هیجده نخود طلا كفّاره به فقیر بدهد، و اگر در قسمت دوّم جماع كند، نه نخود، و اگر در قسمت سوّم جماع كند، چهار و نیم نخود بدهد.

مسئله 363 اگر كسی در هر سه قسمت حیض با زن خود جماع كند، بهتر است كه هر سه

كفّاره را كه روی هم سی و یك نخود و نیم می شود بدهد.

مسئله 364 اگر انسان بعد از آنكه در حال حیض جماع كرده و كفّاره آن را داده دوباره جماع كند، مستحب است باز هم كفّاره بدهد. و اگر كفّاره نداده، بهتر است برای هر جماع یك كفّاره بدهد.

مسئله 365 كسی كه نمی تواند كفّاره بدهد، خوب است صدقه ای به فقیر بدهد، و اگر نمی تواند استغفار كند.

مسئله 366 طلاق دادن زن در حال حیض باطل است.

مسئله 367 اگر زن بگوید حائضم یا از حیض پاك شده ام، باید حرف او را قبول كرد، مگر آنكه متهم باشد.

مسئله 368 اگر زن در بین نماز حائض شود، نمازش باطل است.

مسئله 369 بعد از آنكه زن از خون حیض پاك شد واجب است برای نماز و عبادتهای دیگری كه باید با وضو یا غسل یا تیمّم به جا آورده شود، غسل كند و لازم نیست برای نماز وضو بگیرد، گرچه بهتر است وضو هم بگیرد.

مسئله 370 بعد از آنكه زن از خون حیض پاك شد، اگرچه غسل نكرده باشد، طلاق او صحیح است، و شوهرش هم می تواند با او جماع كند، امّا كارهای دیگری كه در وقت حیض بر او حرام بوده مانند توقف در مسجد و مسّ خط قرآن، تا غسل نكند حلال نمی شود.

مسئله 371 نمازهای یومیه ای كه زن در حال حیض نخوانده، قضا ندارد ولی روزه های واجب را باید قضا كند.

مسئله 372 هرگاه وقت نماز داخل شود و بداند كه اگر نماز را تأخیر بیندازد حائض می شود، باید فوراً نماز بخواند.

مسئله 373 اگر زن نماز را تأخیر بیندازد و از اوّل وقت به اندازه انجام واجبات یك

نماز بگذرد و حائض شود، قضای آن نماز بر او واجب است.

مسئله 374 اگر زن در آخر وقت نماز از خون پاك شود و به اندازه غسل یا تیمّم و خواندن یك ركعت نماز یا بیشتر وقت داشته باشد، باید نماز را بخواند و اگر نخواند باید قضای آن را به جا آورد.

مسئله 375 اگر زن حائض بعد از پاك شدن شك كند كه برای نماز وقت دارد یا نه، باید نمازش را بخواند.

مسئله 376 مستحب است زن حائض در وقت نماز، خود را از خون پاك نماید و پنبه و دستمال را عوض كند و وضو بگیرد و اگر نمی تواند خود را پاك نماید، با همان حال وضو بگیرد و اگر نمی تواند وضو بگیرد تیمّم نماید و در سجاده خود رو به قبله بنشیند و مشغول ذكر و دعا و صلوات شود.

مسئله 377 همراه داشتن قرآن و رساندن جایی از بدن به جلد و حاشیه قرآن برای حائض مكروه است.

مسئله 378 زن در حال حیض می تواند غسلهای واجب یا مستحب مانند غسل جنابت و جمعه را به جا آورد.

اقسام زنهای حائض

مسئله 379 زنهای حائض شش دسته اند:

اوّل: صاحب عادت وقتیه و عددیه، و آن زنی است كه دو ماه پشت سر هم در وقت معین خون حیض ببیند و شماره روزهای حیض او هم در هر دو ماه یك اندازه باشد، مثل آنكه دو ماه پشت سر هم از اوّل تا هفتم خون ببیند.

دوّم: صاحب عادت وقتیه، و آن زنی است كه دو ماه پشت سر هم در وقت معین خون حیض ببیند ولی شماره روزهای عادت او در هر دو ماه یك اندازه نباشد،

مثلاً دو ماه پشت سر هم از روز اوّل ماه خون ببیند ولی ماه اوّل روز هفتم و ماه دوّم روز هشتم از خون پاك شود.

سوّم: صاحب عادت عددیه و آن زنی است كه شماره روزهای حیض او در دو ماه پشت سر هم به یك اندازه باشد، ولی وقت دیدن آن دو خون یكی نباشد، مثل آنكه ماه اوّل از پنجم تا دهم و ماه دوّم از دوازدهم تا هفدهم خون ببیند.

چهارم: مضطربه و آن زنی است كه چند ماه خون دیده، ولی عادت معینی پیدا نكرده یا عادتش بهم خورده و عادت تازه ای پیدا نكرده است.

پنجم: مبتدئه و آن زنی است كه دفعه اوّل خون دیدن اوست.

ششم: ناسیه و آن زنی است كه عادت خود را فراموش كرده است. و هر كدام اینها احكامی دارند كه در مسائل آینده گفته می شود.

احكام زنهای حائض

مسئله 380 زنی كه عادت وقتیه و عددیه، یا وقتیه دارد، اگر چند روز جلوتر یا عقبتر از وقت عادت خود خون ببیند به طوری كه بگویند حیض را جلو یا عقب انداخته گرچه آن خون، نشانه های حیض را نداشته باشد باید به احكامی كه برای زن حائض گفته شد عمل كند.

مسئله 381 زنی كه عادت وقتیه و عددیه دارد، اگر چند روز پیش از عادت یا چند روز بعد از عادت و همه روزهای عادت، خون ببیند و روی هم از ده روز بیشتر نشود، همه حیض است. و اگر از ده روز بیشتر شود، فقط خونی را كه در روزهای عادت خود دیده، حیض است و خونی كه پیش از آن یا بعد از آن دیده استحاضه می باشد، و باید عبادتهایی را كه

در روزهای پیش از عادت یا بعد از عادت به جا نیاورده قضا نماید.

مسئله 382 زنی كه همیشه خون می بیند اگر عادت دارد باید ایام عادتش را حیض و بقیه را استحاضه قرار دهد، و اگر عادت ندارد باید خونی را كه نشانه حیض دارد حیض و بقیه را استحاضه قرار دهد، و اگر همه خونها یك جور باشد باید در هر ماه به اندازه عادت خویشان خود، حیض قرار دهد، و اگر خویش ندارد یا ایام عادتشان یكسان نیست یا دسترسی به آنان ندارد، باید در هر ماه ده روز را حیض قرار دهد. و از نظر وقت مخیر است در قرار دادن اوّل ماه یا وسط ماه یا آخر آن.

مسئله 383 زنی كه عادت دارد اگر بعد از آنكه سه روز یا بیشتر خون دید پاك شود بعد دوباره خون ببیند و فاصله بین دو خون كمتر از ده روز باشد و همه روزهایی كه خون دیده با روزهایی كه در وسط پاك بوده از ده روز بیشتر باشد، مثل آنكه پنج روز خون ببیند و پنج روز پاك شود و دوباره پنج روز خون ببیند، باید هر كدام از دو خون را كه تمام یا بعض آن در ایام عادت بوده، حیض و خون دیگر را استحاضه قرار دهد، و اگر مقداری از خون اوّل و مقداری از خون دوّم در ایام عادت باشد، باید خون اوّل را حیض قرار دهد.

مسئله 384 زنی كه عادت وقتیه و عددیه دارد، اگر بیشتر از ده روز خون ببیند، خونی كه در روزهای عادت دیده گرچه نشانه های حیض را نداشته باشد، حیض است، و خونی

كه بعد از روزهای عادت دیده گرچه نشانه های حیض را داشته باشد استحاضه است.

مسئله 385 زنی كه عادت عددیه دارد، اگر بیشتر از شماره عادت خود خون ببیند و از ده روز بیشتر شود، چنانچه همه خونهایی كه دیده یك جور باشد، باید از موقع دیدن خون به شماره روزهای عادتش حیض و بقیه را استحاضه قرار دهد، و اگر همه خونهایی كه دیده یك جور نباشد، بلكه چند روز آن نشانه حیض را داشته باشد، باید از روزی كه نشانه حیض را دارد به اندازه عادت خود حیض و بقیه را استحاضه قرار دهد.

مسئله 386 وقتیه یا مضطربه یا مبتدئه اگر بیشتر از ده روز خونی ببیند كه چند روز آن نشانه حیض را دارد، چنانچه خونی كه نشانه حیض دارد كمتر از سه روز و بیشتر از ده روز نباشد، باید تمام آن را حیض و بقیه را استحاضه قرار دهد، و اگر خونی كه نشانه حیض دارد كمتر از سه روز یا بیشتر از ده روز باشد، یا همه خونها یك جور باشد، باید به اندازه عادت خویشان خون حیض قرار دهد، و چنانچه خویش ندارد، یا شماره عادت آنان یك جور نیست، یا دسترسی به آنان ندارد، باید تا هفت روز را حیض قرار دهد.

مسئله 387 ناسیه یعنی زنی كه عادت خود را فراموش كرده، اگر بیشتر از ده روز خون ببیند، باید روزهایی كه خون او نشانه حیض را دارد تا ده روز، حیض و بقیه را استحاضه قرار دهد، و اگر نتواند حیض را به واسطه نشانه های آن تشخیص دهد، باید تا هفت روز را حیض و بقیه را استحاضه قرار

دهد.

مسئله 388 مبتدئه و مضطربه و ناسیه و زنی كه عادت عددیه دارد، اگر خونی ببینند كه نشانه های حیض داشته باشد، یا اطمینان كنند كه سه روز طول می كشد، باید عبادت را ترك كنند، و چنانچه بعد بفهمند حیض نبوده باید عبادتهایی را كه به جا نیاورده اند قضا نمایند. ولی اگر اطمینان نكنند كه تا سه روز طول می كشد و نشانه های حیض را هم نداشته باشد، بهتر است تا سه روز كارهای استحاضه را به جا آورند و كارهایی را كه بر حائض حرام است ترك نمایند و چنانچه پیش از سه روز پاك نشدند باید آن را حیض قرار دهند.

مسئله 389 زنی كه در حیض عادت دارد، چه در وقت آن یا عدد آن یا هم در وقت و هم در عدد آن، اگر دو ماه پشت سر هم برخلاف عادت خود خونی ببیند كه وقت آن یا شماره روزهای آن یا هم وقت و هم شماره روزهای آن یكی باشد، عادتش بر می گردد به آنچه در این دو ماه دیده است.

مسئله 390 زنی كه معمولاً ماهی یك مرتبه خون می بیند، اگر در یك ماه دو مرتبه خون ببیند و آن خون نشانه های حیض را داشته باشد، چنانچه روزهایی كه در وسط پاك بوده از ده روز كمتر نباشد، باید هر دو را حیض قرار دهد.

مسئله 391 اگر سه روز یا بیشتر خونی ببیند كه نشانه حیض را دارد، بعد ده روز یا بیشتر خونی ببیند كه نشانه آن را ندارد، و دوباره سه روز یا بیشتر خونی به نشانه های حیض ببیند، باید خون اوّل و آخر را كه نشانه حیض داشته حیض

قرار دهد.

مسئله 392 اگر زن پیش از ده روز پاك شود و بداند كه در باطن خون نیست، باید برای عبادتهای خود غسل كند، گرچه گمان داشته باشد كه پیش از تمام شدن ده روز دوباره خون می بیند، ولی اگر اطمینان داشته باشد كه پیش از تمام شدن ده روز دوباره خون می بیند نباید غسل كند بلكه باید به احكام حائض رفتار نماید.

مسئله 393 اگر خون زن پیش از ده روز قطع شود و احتمال دهد كه در باطن خون باشد، باید خود را وارسی كند، پس اگر پاك بود غسل كند و اگر پاك نبود تا ده روز را حیض قرار دهد ولی بهتر است كارهایی را كه بر حائض حرام است ترك كند و كارهای مستحاضه را انجام دهد.

مسئله 394 خونی را كه نمی داند حیض است یا استحاضه، مثلاً زنی كه عادتش هفت روز است اگر خونی ببیند كه بیشتر از ایام عادت باشد و نداند كه از ده روز تجاوز می كند تا آن را استحاضه قرار دهد یا قبل از ده روز قطع می شود تا آن را حیض قرار دهد، می تواند حیض قرار دهد، ولی بهتر است تا ده روز كارهایی را كه بر حائض حرام است ترك، و كارهای استحاضه را انجام دهد.

مسئله 395 اگر چند روز را حیض قرار دهد و عبادت نكند، بعد بفهمد حیض نبوده است باید عبادتهایی را كه به جا نیاورده قضا نماید. و اگر چند روز را به گمان این كه حیض نیست عبادت كند، بعد بفهمد حیض بوده، چنانچه آن روزها را روزه گرفته باید قضا نماید.

مسئله 396 استظهار عمل مستحبّی است كه زن

در ایامی كه نمی داند خونی كه از او خارج می شود حیض است یا استحاضه، انجام می دهد. و آن این است كه كارهای استحاضه را انجام داده، و كارهایی را كه بر حائض حرام است ترك می نماید.

مسئله 397 جلوگیری از عادت شدن یا قطع نمودن عادت، قبل از سه روز با خوردن قرص یا استعمال آمپول و مانند اینها اشكال ندارد، و خونهایی كه كمتر از سه روز دیده است، حكم استحاضه را دارد.

مسئله 398 زنهایی كه برای جلوگیری از عادت قرص می خورند، اگر آلودگیهایی مشاهده كنند كه نشانه حیض را ندارد، باید آن را استحاضه قرار دهند گرچه در ایام عادتشان باشد.

مسئله 399 دیدن آلودگی قبل از ایام عادت در صورتی كه رحم پاك باشد و نشانه حیض را نداشته باشد، استحاضه است.

احكام نفاس

مسئله 400 از وقتی كه اوّلین جزء بچّه از شكم مادر بیرون می آید چه زایمان طبیعی باشد یا غیر طبیعی) سزارین (، خونی كه زن می بیند، اگر پیش از ده روز یا سر ده روز قطع شود، خون نفاس است. و زن را در حال نفاس، » نُفَساء « می گویند.

مسئله 401 خونی كه زن پیش از بیرون آمدن اوّلین جزء بچّه می بیند، نفاس نیست.

مسئله 402 لازم نیست كه خلقت بچّه تمام باشد، بلكه اگر خون بسته ای هم از رحم زن خارج شود و خود زن بداند، یا یك نفر قابله بگوید كه اگر در رحم می ماند انسان می شد، خونی كه می بیند نفاس است.

مسئله 403 ممكن است خون نفاس یك آن بیشتر نیاید، ولی بیشتر از ده روز نمی شود.

مسئله 404 هرگاه شك كند كه چیزی سقط شده یا نه، یا چیزی كه سقط شده

اگر می ماند انسان می شد یا نه، لازم نیست وارسی كند، و خونی كه از او خارج می شود شرعاً نفاس نیست.

مسئله 405 كارهایی كه بر حائض حرام است، بر نُفَساء هم حرام است، و آنچه بر حائض، واجب و مستحب و مكروه است، بر نُفَساء نیز چنین است.

مسئله 406 وقتی زن از خون نفاس پاك شد، باید غسل كند و عبادتهای خود را به جا آورد. واگر دوباره خون ببیند چنانچه روزهایی كه خون دیده با روزهایی كه در وسط پاك بوده، روی هم ده روز یا كمتر باشد، تمام آن نفاس است.

مسئله 407 اگر زن از خون نفاس پاك شود و احتمال دهد كه در باطن خون هست باید خود را وارسی كند كه اگر پاك است برای عبادتهای خود غسل نماید.

مسئله 408 خون نفاس زن، چنانچه در حیض عادت دارد به اندازه روزهای عادت او نفاس و بقیه استحاضه است و اگر عادت ندارد تا ده روز نفاس و بقیه استحاضه می باشد، و بهتر است كسی كه عادت دارد از روز بعد از عادت و كسی كه عادت ندارد بعد از روز دهم تا روز هیجدهم زایمان، كارهای استحاضه را به جا آورد و كارهایی را كه بر نفساء حرام است ترك كند.

مسئله 409 نفسایی كه عادت حیضش كمتر از ده روز است، اگر بیشتر از روزهای عادتش خون ببیند، باید به اندازه روزهای عادت خود را نفاس قرار دهد، و غسل كند و عبادتهایش را به جا آورد و بهتر است بعد از روزهای عادت تا ده روز كارهایی را كه بر نفساء حرام است ترك، و كارهای استحاضه را انجام دهد، پس اگر

از ده روز گذشت، به اندازه روزهای عادتش نفاس و بقیه استحاضه است، و اگر از ده روز كمتر باشد، تمام آن نفاس است.

مسئله 410 زنی كه در حیض عادت دارد، اگر بعد از زاییدن تا یك ماه یا بیشتر خون ببیند به اندازه روزهای عادت او نفاس است و ده روز از خونی كه بعد از نفاس می بیند گرچه در روزهای عادت ماهانه اش باشد، استحاضه است، و بعد از گذشتن ده روز، اگر خونی را كه می بیند در روزهای عادتش باشد، حیض است چه نشانه حیض را داشته باشد یا نداشته باشد و اگر در روزهای عادتش نباشد، باید آن را استحاضه قرار دهد.

مسئله 411 زنی كه در حیض عادت ندارد، اگر بعد از زایمان تا یك ماه یا بیشتر خون ببیند، ده روز اوّل آن نفاس و ده روز دوّم آن استحاضه است، و خونی كه بعد از آن می بیند، اگر نشانه حیض را داشته باشد حیض و گرنه آن هم استحاضه است.

مسئله 412 خون حیض یا نفاس اگر از مجرای غیر طبیعی خارج شود، حكم حیض و نفاس را دارد، ولی اگر شك داشته باشد كه خون حیض یا نفاس است، حكم آنها را ندارد.

مسئله 413 اگر كسی بدن انسان مرده ای را كه سرد شده و غسلش نداده اند، مس كند یعنی جایی از بدن خود را به آن برساند، واجب است » غسلِ مسِّ میت « انجام دهد. چه در خواب مس كند چه در بیداری، با اختیار مس كند یا بی اختیار، حتّی اگر ناخن و استخوان و موی او به ناخن و استخوان و موی میت برسد باید غسل كند، ولی

اگر حیوان مرده ای را مس كند غسل بر او واجب نیست.

مسئله 414 برای مسّ مرده ای كه تمام بدن او سرد نشده، غسل واجب نیست اگرچه جایی را كه سرد شده مس نماید.

مسئله 415 برای مسّ بچّه مرده، حتّی بچّه سقط شده ای كه چهار ماه او تمام شده غسل مسّ میت واجب است، بلكه بهتراست برای مسّ بچّه سقط شده ای كه از چهار ماه كمتر دارد غسل كرد، بنابراین اگر بچّه چهار ماهه ای مرده به دنیا بیاید، مادر او باید غسل مسّ میت كند، بلكه اگر از چهار ماه كمتر هم داشته باشد بهتر است مادر او غسل نماید.

مسئله 416 بچه ای كه بعد از مردن مادر به دنیا می آید، وقتی بالغ شد واجب است غسل مسّ میت كند.

مسئله 417 اگر انسان، میتی را كه سه غسل او كاملاً تمام شده مس نماید، غسل بر او واجب نمی شود، ولی اگر پیش از آنكه غسل سوّم تمام شود جایی از بدن او را مس كند، گرچه غسل سوّم آنجا تمام شده باشد باید غسل مسّ میت نماید.

مسئله 418 اگر دیوانه یا بچّه نابالغی میت را مس كند بعد از آنكه آن دیوانه عاقل یا بچّه بالغ شد باید غسل مسّ میت نماید، چنانچه قبل از بلوغ هم می تواند غسل كند.

مسئله 419 اگر از بدن زنده یا مرده ای كه غسلش نداده اند، قسمتی كه دارای استخوان است جدا شود و پیش از آنكه قسمت جدا شده را غسل دهند انسان آن را مس نماید، باید غسل مسّ میت كند، ولی اگر قسمتی كه از زنده جدا شده استخوان نداشته باشد، برای مسّ آن غسل واجب نیست.

مسئله 420 برای مسّ استخوان و دندان

و هر چیزی كه از مرده جدا شده و آن را غسل نداده اند حتّی مو باید غسل كرد، ولی برای مسّ استخوان و دنϘǙƛ̠كه از زنده جدا شده و گوشت ندارد، غسل واجب نیست.

مسئله 421 غسل مسّ میت را باید مثل غسل جنابت انجام دهند و لازم نیست كسی كه غسل مسّ میت كرده برای نماز وضو بگیرد گرچه بهتر است وضو هم بگیرد.

مسئله 422 اگر چند میت را مس كند یا یك میت را چند بار مس نماید، یك غسل كافی است.

مسئله 423 برای كسی كه بعد از مسّ میت غسل نكرده است روزه گرفتن و توقف در مسجد و جماع و خواندن سوره هایی كه سجده واجب دارد، مانعی ندارد ولی برای نماز و مانند آن باید غسل كند.

غسلهای مستحب

مسئله 424 غسلهای مستحب در شرع مقدّس اسلام بسیار است و از آن جمله است:

1 - غسل جمعه، و وقت آن از اذان صبح جمعه است تا مغرب و اگر در روز جمعه غسل نكند مستحب است تا روز شنبه قضای آن را به جا آورد، بلكه تا آخر هفته به عنوان رجاء می توان انجام داد. و نیز می توان از اذان صبح پنج شنبه تا اذان صبح جمعه به عنوان تهیأ انجام داد. و مستحب است انسان در موقع غسل جمعه بگوید:

« اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ إلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَریكَ لَهُ وَ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَاجْعَلْنی مِنَ التَّوَّابینَ وَ اجْعَلنی مِنَ الْمُتَطَهِّرینَ ». (15)

2 - غسل شب اوّل ماه رمضان و تمام شبهای طاق مثل شب سوّم و پنجم و هفتم، ولی

از شب بیست و یكم مستحب است هر شب غسل كند و برای شبهای اوّل، پانزدهم، هفدهم، نوزدهم، بیست و یكم، بیست و سوم، بیست و پنجم، بیست و هفتم و بیست و نهم بیشتر سفارش شده است و وقت غسل شبهای ماه رمضان تمام شب است، و بهتر است هنگام مغرب به جا آورده شود ولی از شب بیست و یكم تا آخر ماه بهتر است غسل را بین نماز مغرب و عشا به جا آورد. و نیز مستحب است در شب بیست و سوّم غیر از غسل اوّل شب، یك غسل هم در آخر شب انجام دهد.

3 - غسل شب عید فطر و وقت آن از اوّل مغرب است تا اذان صبح و بهتر است در اوّل شب به جا آورده شود.

4 - غسل روز عید فطر و عید قربان و وقت آن از اذان صبح است تا مغرب و بهتر است آن را پیش از نماز عید به جا آورد.

5 - غسل روز هشتم و نهم ذی الحجّه و در روز نهم بهتر است آن را نزدیك ظهر به جا آورد.

6 - غسل روز اوّل، پانزدهم، بیست و هفتم و آخر ماه رجب.

7 - غسل روز عید غدیر و بهتر است بعد از طلوع آفتاب اوّل روز آن را انجام دهند.

8 - غسل روز بیست و چهارم ذی الحجّه.

9 - غسل روز عید نوروز، پانزدهم شعبان، نهم و هفدهم ربیع الاول و روز بیست و پنجم ذی قعده.

10 - غسل دادن بچه ای كه تازه به دنیا آمده است.

11 - غسل زنی كه برای غیر شوهرش بوی خوش استعمال كرده است.

12 - غسل كسی كه

در حال مستی خوابیده است.

13 - غسل كسی كه جایی از بدنش را به بدن میتّی كه غسل داده اند رسانده است.

14 - غسل كسی كه در موقع گرفتن خورشید یا ماه نماز آیات را عمداً نخوانده، در صورتی كه تمام ماه یا خورشید گرفته باشد.

15 - غسل كسی كه برای تماشای دار آویخته رفته و آن را دیده باشد ولی اگر اتفاقاً یا از روی ناچاری نگاهش بیفتد یا مثلاً برای شهادت دادن رفته باشد غسل مستحب نیست.

مسئله 425 پیش از داخل شدن در حرم مكّه، شهر مكّه، مسجد الحرام، كعبه، حرم مدینه، شهر مدینه، مسجد پیغمبرصلی الله علیه وآله وسلم و حرم امامان علیهم السلام، مستحب است انسان غسل كند، و اگر در یك روز چند مرتبه مشرف شود یك غسل كافی است، و كسی كه می خواهد در یك روز داخل حرم مكّه و مسجدالحرام و كعبه شود، اگر به نیت همه یك غسل كند كافی است. و نیز اگر در یك روز بخواهد داخل حرم مدینه و شهر مدینه و مسجد پیغمبرصلی الله علیه وآله وسلم شود، یك غسل برای همه كفایت می كند و برای زیارت پیغمبر و امامان از دور یا نزدیك و برای حاجت خواستن از خداوند عالم و همچنین برای توبه و نشاط به جهت عبادت و برای سفر رفتن خصوصاً سفر زیارت حضرت سید الشهداءعلیه السلام مستحب است انسان غسل كند و اگر یكی از غسلهایی را كه در این مسئله گفته شد به جا آورد و بعد كاری كند كه وضو را باطل می نماید مثلاً بخوابد، غسل او تا یك شبانه روز باطل نمی شود ولی برای نماز و مانند

آن باید وضو بگیرد.

احكام اموات

احكام محتضر

مسئله 426 مسلمانی را كه محتضر است یعنی در حال جان دادن می باشد مرد باشد یا زن، بزرگ باشد یا كوچك، باید به پشت بخوابانند به طوری كه كف پاهایش به طرف قبله باشد، و اگر خواباندن او كاملاً به این صورت ممكن نباشد لازم نیست به این دستور عمل كنند.

مسئله 427 بهتر آن است كه تا وقتی او را از محل احتضار حركت نداده اند رو به قبله باشد.

مسئله 428 رو به قبله كردن محتضر بر هر مسلمان واجب است و اجازه گرفتن از ولی او لازم نیست.

مسئله 429 مستحب است شهادتین و اقرار به دوازده امام علیهم السلام و سایر عقاید حقّه را به كسی كه در حال جان دادن است طوری تلقین كنند كه بفهمد، و نیز مستحب است چیزهایی را كه گفته شد تا وقت مرگ تكرار كنند.

مسئله 430 مستحب است این دعاها را به محتضر تلقین كنند:

« اَللَّهُمَّ اغْفِرْ لِی الْكَثیرَ مِنْ مَعاصیكَ وَاقْبَلْ مِنِّی الْیسیرَ مِنْ طاعَتِكَ یا مَنْ یقْبَلُ الْیسیرَ وَ یعْفُو عَنِ الْكَثیرَ اِقْبَلْ مِنِّی الْیسیرَ وَاعْفُ عَنِّی اَلْكَثیرَ اِنَّكَ اَنْتَ الْعَفُوُّ الْغَفُورُ اَللَّهُمَّ ارْحَمْنی فَاِنَّكَ رَحیمٌ ». (16)

مسئله 431 مستحب است كسی را كه سخت جان می دهد، اگر ناراحت نمی شود به جایی كه نماز می خوانده ببرند.

مسئله 432 مستحب است برای راحت شدن محتضر بر بالین او سوره مباركه یس و الصافات و احزاب و آیة الكرسی و آیه پنجاه و چهارم از سوره اعراف و سه آیه آخر سوره بقره بلكه هر چه از قرآن ممكن است بخوانند.

مسئله 433 تنها گذاشتن محتضر و گذاشتن چیز سنگین روی شكم او و بودن جنب

و حائض نزد او و همچنین حرف زدن زیاد و گریه كردن و تنها گذاشتن زنها نزد او مكروه است.

احكام بعد از مرگ

مسئله 434 بعد از مرگ مستحب است دهان و چشمهای میت را ببندند و دست و پای او را دراز كنند و پارچه ای روی او بیندازند و اگر شب مرده است در جایی كه مرده، چراغ روشن كنند، و برای تشییع جنازه او مؤمنین را خبر كنند، و در دفن او عجله نمایند، ولی اگر یقین به مردن او ندارند، باید صبر كنند تا معلوم شود و نیز اگر میت حامله باشد و بچّه در شكم او زنده باشد، باید بچّه را از شكم او بیرون بیاورند و او را دفن كنند.

مسئله 435 غسل و كفن و نماز و دفن مسلمان چه دوازده امامی باشد یا نباشد، بر هر مكلّفی واجب است و اگر بعضی انجام دهند از دیگران ساقط می شود و چنانچه هیچ كس انجام ندهد همه معصیت كرده اند.

مسئله 436 اگر كسی مشغول كارهای میت شود بر دیگران واجب نیست اقدام نمایند، ولی اگر او عمل را نیمه كاره بگذارد باید دیگران تمام كنند.

مسئله 437 اگر انسان یقین كند كه دیگری مشغول كارهای میت شده، واجب نیست به كارهای میت اقدام كند، ولی اگر شك یا گمان دارد، باید اقدام نماید.

مسئله 438 اگر كسی بداند غسل یا كفن یا نماز یا دفن میت را باطل انجام داده اند باید دوباره انجام دهد ولی اگر گمان دارد كه باطل بوده یا شك دارد كه درست بوده یا نه، لازم نیست اقدام نماید.

مسئله 439 برای غسل و كفن و نماز و دفن میت، باید از ولی او اجازه

بگیرند، گرچه صحّت آنها توقّف بر اذن ولی ندارد، و شاهد حال كفایت از اجازه می نماید.

مسئله 440 ولی زن كه در غسل و كفن و دفن او دخالت می كند شوهر اوست و بعد از او، مردهایی كه از میت ارث می برند مقدم بر زنهای ایشانند و هر كدام كه در ارث بردن مقدم هستند در این امر نیز مقدمند.

مسئله 441 اگر كسی بگوید من وصی یا ولی میتم یا ولی میت به من اجازه داده كه غسل و كفن و دفن میت را انجام دهم، چنانچه دیگری نمی گوید من ولی یا وصی میتم یا ولی میت به من اجازه داده است، انجام كارهای میت با اوست.

مسئله 442 اگر میت برای غسل و كفن و دفن و نماز خود غیر از ولی كس دیگری را معین كند، باید طبق وصیت عمل شود و او اجازه دهد گرچه لازم نیست آن شخص این وصیت را قبول كند، ولی اگر قبول كرد باید به آن عمل كند.

احكام غسل میت

مسئله 443 واجب است میت را سه غسل بدهند:

اوّل: با آبی كه با سدر مخلوط باشد.

دوّم: با آبی كه با كافور مخلوط باشد.

سوّم: با آب خالص.

مسئله 444 سدر و كافور باید به اندازه ای زیاد نباشد كه آب را مضاف كند و به اندازه ای هم كم نباشد كه نگویند سدر و كافور با آب مخلوط شده است.

مسئله 445 اگر سدر و كافور به اندازه ای كه لازم است پیدا نشود باید مقداری كه به آن دسترسی دارند در آب بریزند.

مسئله 446 كسی كه برای حجّ احرام بسته است اگر پیش از تمام كردن سعی بین صفا و مروه بمیرد، نباید او را

با آب كافور غسل دهند و به جای آن باید با آب خالص غسلش بدهند، و همچنین اگر در احرام عمره پیش از كوتاه كردن مو بمیرد.

مسئله 447 اگر سدر و كافور یا یكی از اینها پیدا نشود یا استعمال آن جایز نباشد مثل آنكه غصبی باشد، باید به جای هر كدام كه ممكن نیست میت را با آب خالص غسل بدهند.

مسئله 448 كسی كه میت را غسل می دهد، در حال اختیار باید مسلمان دوازده امامی و عاقل و آشنا به مسائل غسل باشد، گرچه بالغ نباشد.

مسئله 449 كسی كه میت را غسل می دهد باید قصد قربت داشته باشد یعنی غسل را برای انجام فرمان خداوند عالم به جا آورد.

مسئله 450 غسل بچّه مسلمان گرچه از زنا باشد، واجب است. و غسل و كفن و دفن كافر و اولاد او لازم نیست. و كسی كه از بچگی دیوانه بوده و به حال دیوانگی بالغ شده، چنانچه پدر و مادر او یا یكی از آنان مسلمان باشند، باید او را غسل داد و اگر هیچ كدام از آنان مسلمان نباشند غسل دادن او لازم نیست.

مسئله 451 بچّه سقط شده را اگر چهار ماه یا بیشتر دارد، باید غسل بدهند، و اگر چهار ماه ندارد، باید در پارچه ای بپیچند و بدون غسل دفن كنند.

مسئله 452 اگر مرد، زن را و زن، مرد را غسل بدهد باطل است، گرچه محرم باشند. ولی زن می تواند شوهر خود را غسل دهد و شوهر هم می تواند زن را غسل دهد.

مسئله 453 مرد می تواند دختر بچه ای را كه سن او از سه سال بیشتر نیست غسل دهد، زن هم می تواند پسر بچه ای را

كه سه سال بیشتر ندارد، غسل دهد.

مسئله 454 اگر برای غسل میتّی كه مرد است، مرد پیدا نشود زنانی كه با او محرمند می توانند غسلش بدهند. و نیز اگر برای غسل میت زن، زن دیگری نباشد مردهایی كه با او محرمند، می توانند او را غسل دهند. ولی در هر صورت باید عورت میت پوشانده شود و اگر محرم هم پیدا نشود، غسل و تیمّم ساقط است.

مسئله 455 اگر میت و كسی كه او را غسل می دهد هر دو مرد یا هر دو زن باشند جایز است كه غیر از عورت، جاهای دیگر میت برهنه باشد و همینطور اگر محرم باشند.

مسئله 456 نگاه كردن به عورت میت در غیر زن و شوهر حرام است و كسی كه او را غسل می دهد اگر نگاه كند معصیت كرده، ولی غسل باطل نمی شود.

مسئله 457 اگر جایی از بدن میت نجس باشد، باید پیش از آنكه آنجا را غسل بدهند آب بكشند.

مسئله 458 غسل میت مثل غسل جنابت است و می شود آن را ترتیبی یا ارتماسی انجام داد.

مسئله 459 كسی كه در حال حیض یا جنابت مرده، همان غسل میت برای او كافی است.

مسئله 460 جایز نیست برای غسل دادن میت مزد بگیرد مگر در صورتی كه بتواند قصد قربت نماید، ولی مزد گرفتن برای كارهای مقدماتی غسل حرام نیست.

مسئله 461 اگر آب پیدا نشود، یا استعمال آن مانعی داشته باشد، باید عوض هر غسل، میت را یك تیمّم بدهند.

مسئله 462 كسی كه میت را تیمّم می دهد، باید دست میت را به زمین بزند و به صورت و پشت دستهایش بكشد، و اگر به این صورت ممكن باشد، جایز نیست با دست دیگری

او را تیمّم دهد.

مسئله 463 كسانی كه به حكم حاكم شرع محكوم به اعدام می شوند و قبل از اجرای حكم به دستور حاكم شرع خودشان غسل میت و كفن و حنوط را انجام می دهند، تكرار آنها لازم نیست، (مگر آنكه قبل از اجرای حكم خودشان بمیرند). و بعد از اجرای حكم، نماز بر آنها می خوانند و به همان حال آنها را دفن می كنند، و لازم نیست خون را از بدن و كفن آنها بشویند حتّی اگر بر اثر ترس و وحشت خود را نجس كنند، تكرار غسل لازم نیست، گرچه كفن را باید تطهیر نمایند.

احكام كفن كردن میت

مسئله 464 میت مسلمان را باید با سه پارچه كه آنها را لنگ و پیراهن و سرتاسری می گویند كفن نمایند.

مسئله 465 لنگ باید از ناف تا زانو، اطراف بدن را بپوشاند و بهتر آن است كه از سینه تا روی پا برسد. و پیراهن باید به اندازه ای باشد كه صدق پیراهن كند و سرتاسری باید بیشتر از طول جسد باشد كه بستن دو سر آن ممكن باشد و پهنای آن باید به اندازه ای باشد كه یك طرف آن روی طرف دیگر بیاید، گرچه صدق آن كفایت می كند.

مسئله 466 مخارج غسل و كفن و دفن میت را به طور متعارف و متناسب با شأن او، می توان از اصل مالش برداشت گرچه وصیت نكرده باشد یا صغیر داشته باشد، و مخارج تجهیز زن به عهده شوهر است گرچه زن مال داشته باشد.

مسئله 467 هر یك از سه پارچه كفن نباید به قدری نازك باشد كه بدن میت از زیر آن پیدا باشد.

مسئله 468 كفن كردن میت با چیز نجس و پارچه ابریشمی

یا طلاباف و پوست حیوان حلال گوشت، در حال ناچاری اشكال ندارد، ولی با چیز غصبی یا پوست مردار و یا پارچه ای كه از پشم یا موی حیوان حرام گوشت تهیه شود، در حال ناچاری هم جایز نیست و باید میت را بدون كفن دفن نمود.

مسئله 469 اگر كفن میت به نجاست خود او، یا به نجاست دیگری نجس شود، چنانچه كفن ضایع نمی شود، باید مقدار نجس را بشویند یا ببرند ولی اگر در قبر گذاشته باشند بهتر است كه ببرند بلكه اگر بیرون آوردن میت توهین به او باشد بریدن واجب می شود و اگر شستن یا بریدن آن ممكن نیست، در صورتی كه عوض كردن آن ممكن باشد باید عوض نمایند.

مسئله 470 كسی كه برای حجّ یا عمره احرام بسته اگر بمیرد باید مثل دیگران كفن شود و پوشاندن سر و صورتش اشكال ندارد.

مسئله 471 مستحب است انسان در حال سلامتی، كفن و سدر و كافور خود راتهیه كند.

احكام حنوط كردن میت

مسئله 472 بعد از غسل واجب است میت را حنوط كنند، یعنی به پیشانی و كف دستها و سر زانوها و سر دو انگشت بزرگ پاهای او كافور بمالند و مستحب است به سر بینی میت هم كافور بمالند و باید كافور سائیده و تازه باشد و اگر به واسطه كهنه بودن، عطر او از بین رفته باشد كافی نیست.

مسئله 473 مستحب آن است كه اوّل، كافور را به پیشانی میت بمالند، و در جاهای دیگر هم ترتیب لازم نیست.

مسئله 474 بهتر آن است كه میت را پیش از كفن كردن، حنوط نمایند گرچه در بین كفن كردن و بعد از آن هم مانعی ندارد.

مسئله

475 كسی كه برای حجّ احرام بسته است، اگر پیش از تمام كردن سعی بین صفا و مروه بمیرد، حنوط كردن او جایز نیست و نیز اگر در احرام عمره پیش از آنكه موی خود را كوتاه كند بمیرد نباید او را حنوط كنند.

مسئله 476 زنی كه شوهر او مرده و هنوز عده اش تمام نشده گرچه حرام است خود را خوشبو كند، ولی چنانچه بمیرد حنوط او واجب است.

مسئله 477 مكروه است میت را با مشك و عنبر و عود و عطرهای دیگر خوشبو كنند یا برای حنوط اینها را با كافور مخلوط نمایند.

مسئله 478 مستحب است قدری تربت حضرت سید الشهداءعلیه السلام با كافور مخلوط كنند، ولی باید از آن كافور به جاهایی كه بی احترامی می شود نرسانند و نیز باید تربت به قدری زیاد نباشد، كه وقتی با كافور مخلوط شد، آن را كافور نگویند.

مسئله 479 اگر كافور به اندازه غسل و حنوط نباشد باید غسل را مقدّم دارند و اگر برای هفت عضو كفایت نكند باید پیشانی را مقدم دارند.

مسئله 480 مستحب است دو چوب تر و تازه در قبر همراه میت بگذارند.

احكام نماز میت

مسئله 481 نماز خواندن بر میت مسلمان، گرچه بچّه باشد واجب است ولی باید پدر و مادر آن بچّه یا یكی از آنان مسلمان باشد و شش سال بچّه تمام شده باشد.

مسئله 482 نماز میت باید بعد از غسل و حنوط و كفن كردن او خوانده شود. و اگر پیش از اینها، یا در بین اینها بخوانند، گرچه از روی فراموشی یا ندانستن مسئله باشد كافی نیست.

مسئله 483 كسی كه می خواهد نماز میت بخواند، لازم نیست با وضو یا

غسل یا تیمّم باشد و بدن و لباسش پاك باشد، و اگر لباس او غصبی هم باشد اشكال ندارد، گرچه مستحب است كه تمام چیزهایی را كه در نمازهای دیگر لازم است رعایت كند.

مسئله 484 كسی كه به میت نماز می خواند باید رو به قبله باشد، و نیز واجب است میت را مقابل او به پشت بخوابانند، به طوری كه سر او به طرف راست نمازگزار و پای او به طرف چپ نمازگزار باشد.

مسئله 485 مكان نمازگزار نباید از جای میت پست تر یا بلندتر باشد ولی پستی و بلندی مختصر، اشكال ندارد.

مسئله 486 نمازگزار نباید از میت دور باشد ولی اگر كسی به واسطه صفهای نماز جماعت از میت دور باشد، اشكال ندارد گرچه بخواهد فرادی نماز بخواند.

مسئله 487 نمازگزار باید مقابل میت بایستد، ولی اگر نماز به جماعت خوانده شود و صف جماعت از دو طرف میت بگذرد، نماز كسانی كه مقابل میت نیستند اشكال ندارد.

مسئله 488 بین میت و نمازگزار، باید پرده و دیوار یا چیزی مانند اینها نباشد ولی اگر میت در تابوت و مانند آن باشد اشكال ندارد.

مسئله 489 در وقت خواندن نماز، باید عورت میت پوشیده باشد و اگر كفن كردن او ممكن نیست، باید عورتش را گرچه با تخته و آجر و مانند اینها باشد بپوشانند.

مسئله 490 نماز میت را باید ایستاده و با قصد قربت بخواند، و در موقع نیت میت را معین كند، مثلاً نیت كند نماز می خوانم بر این میت قربة الی اللَّه.

مسئله 491 اگر كسی نباشد كه بتواند نماز میت را ایستاده بخواند، می شود نشسته بر او نماز خواند.

مسئله 492 اگر میت وصیت كرده باشد

شخص معینی بر او نماز بخواند، لازم نیست كه از ولی میت اجازه بگیرد.

مسئله 493 بر چندمیت می شود یك نماز خواند، گرچه بعضی مرد و بعضی زن باشند.

مسئله 494 مكروه است بر میت چند مرتبه نماز بخوانند، ولی اگر میت اهل علم و تقوی باشد مكروه نیست.

مسئله 495 اگر میت را عمداً یا از روی فراموشی یا به جهت عذری بدون نماز دفن كنند، یا بعد از دفن معلوم شود نمازی كه بر او خوانده شده باطل بوده است تا وقتی جسد او از هم نپاشیده واجب است با شرطهایی كه برای نماز میت گفته شد به قبرش نماز بخوانند.

دستور نماز میت

مسئله 496 نماز میت پنج تكبیر دارد و اگر نمازگزار پنج تكبیر به این ترتیب بگوید كافی است: بعد از نیت و گفتن تكبیر اوّل بگوید:

« اَشْهَدُ اَنْ لا إلهَ اِلّاَ اللَّهُ وَ اَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ ». (17)

و بعد از تكبیر دوّم بگوید:

« اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ ». (18)

و بعد از تكبیر سوّم بگوید:

« اَللَّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤْمِنینَ و الْمُؤْمِناتِ ». (19)

و بعد از تكبیر چهارم اگر میت مرد است بگوید:

« اَللَّهُمَّ اغْفِر لِهذَا الْمَیتِ ». (20)

و اگر زن است بگوید:

« اَللُّهمَّ اغْفِرْ لِهذِهِ الْمَیت ». (21)

و بعد تكبیر پنجم را بگوید و بهتر است بعد از تكبیر اوّل بگوید:

« اَشهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلّاَ اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَریكَ لَهُ وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ اَرْسَلَهُ بِالْحَقِّ بَشیراً وَ نَذیراً بَینَ یدَی السَّاعَةِ ». (22)

و بعد از تكبیر دوّم بگوید:

« اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و الِ مُحَمَّدٍ وَ بارِكْ عَلی

مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَ ارْحَمْ مُحَمَّداً و الَ مُحَمَّدٍ كَاَفْضَلِ ما صَلَّیتَ وَ بارَكْتَ وَ تَرَحَّمْتَ عَلی اِبراهیمَ وَ الِ اِبْراهیمَ اِنّكَ حَمیدٌ مَجیدٌ وَ صَلِّ عَلی جَمیعِ الْاَنْبِیاءِ وَ الْمُرْسَلینَ وَ الشُّهَداءِ وَالصِّدّیقینَ وَ جَمیعِ عِبادِ اللَّهِ الصَّالِحینَ ». (23)

و بعد از تكبیر سوّم بگوید:

« اَللَّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ المُسْلِمینَ وَالْمُسْلِماتِ اَلْاَحیاءِ مِنْهُمْ وَ الْاَمْواتِ تابِعْ بَینَنا وَ بَینَهُمْ بِالْخَیراتِ اِنَّكَ مُجیبُ الدَّعَواتِ اِنَّكَ عَلی كُلِّ شَی ءٍ قَدیرٌ ». (24)

و بعد از تكبیر چهارم اگر میت مرد است بگوید:

« اَللَّهُمَّ اِنَّ هذا عَبْدُكَ وَابْنُ عَبْدِكَ وَابْنُ اَمَتِكَ نَزَلَ بِكَ وَ اَنْتَ خَیرُ مَنزُولٍ بِهِ اَللَّهُمَّ اِنَّا لا نَعْلَمُ مِنْهُ اِلّا خَیراً وَ اَنْتَ اَعْلَمُ بِهِ مِنَّا اَللَّهُمَّ اِنْ كانَ مُحْسِناً فَزِدْ فِی اِحْسانِهِ وَ اِنْ كانَ مُسیئاً فَتَجاوَزْ عَنْهُ وَاغْفِرْ لَهُ اَللَّهُمَّ اجْعَلْهُ عِنْدَكَ فی اَعْلی عِلّیینَ وَاخْلُفْ عَلی اَهْلِهِ فِی الْغابِرینَ وَ ارْحَمْهُ بِرَحْمَتِكَ یا اَرْحَمَ الرَّاحِمینَ ». (25)

و بعد تكبیر پنجم را بگوید ولی اگر میت زن است بعد از تكبیر چهارم بگوید:

« اَللَّهُمَّ اِنَّ هذِهِ اَمَتُكَ وَابْنَةُ عَبْدِكَ وَ ابْنَةُ اَمَتِكَ نَزَلَتْ بِكَ وَ اَنْتَ خَیرُ مَنزُولٍ بِه اَللَّهُمَّ اِنَّا لا نَعْلَمُ مِنْها اِلّا خَیراً وَ اَنْتَ اَعْلَمُ بِها مِنَّا اَللَّهُمَّ اِنْ كانَتْ مُحْسِنَةً فَزِدْ فِی اِحْسانِها وَ اِنْ كانَتْ مُسیئَةً فَتَجاوَزْ عَنْها وَ اغْفِرْ لَها اَللَّهُمَّ اجْعَلْها عِنْدَكَ فی اَعْلی عِلّیینَ وَاخْلُفْ عَلی اَهْلِها فِی الْغابِرینَ وَ ارْحَمْها بِرَحْمَتِكَ یا اَرْحَمَ الرَّاحِمینَ ». (26)

مسئله 497 باید تكبیرها و دعاها را طوری پشت سر هم بخواند كه نماز از صورت خود خارج نشود.

مسئله 498 كسی كه نماز میت را به جماعت

می خواند باید تكبیرها و دعاهای آن را هم بخواند.

مستحبّات نماز میت

مسئله 499 دوازده چیز در نماز میت مستحب است:

اوّل: كسی كه نماز میت می خواند با وضو یا غسل یا تیمّم باشد.

دوّم: اگر میت مرد است، امام جماعت یا كسی كه فرادی به او نماز می خواند مقابل وسط قامت او بایستد و اگر میت زن است مقابل سینه اش بایستد.

سوّم: پا برهنه نماز بخواند.

چهارم: در هر تكبیر دستها را بلند كند.

پنجم: فاصله او با میت به قدری كم باشد كه اگر باد لباسش را حركت دهد به جنازه برسد.

ششم: نماز میت را به جماعت بخواند.

هفتم: امام جماعت تكبیر و دعاها را بلند بخواند و كسانی كه با او نماز می خوانند، آهسته بخوانند.

هشتم: در جماعت گرچه مأموم یك نفر باشد، عقب امام بایستد.

نهم: نمازگزار به میت و مؤمنین زیاد دعا كند.

دهم: پیش از نماز سه مرتبه بگوید اَلصَّلوة.

یازدهم: نماز را در جایی بخوانند كه مردم برای نماز میت بیشتر به آنجامی روند.

دوازدهم: زن حائض اگر نماز میت را به جماعت می خواند در صفی تنها بایستد.

مسئله 500 خواندن نماز میت در مساجد مكروه است ولی در مسجد الحرام مكروه نیست.

احكام دفن میت

مسئله 501 واجب است میت را طوری دفن كنند كه بوی او بیرون نیاید و درندگان هم نتوانند بدنش را بیرون آورند و اگر ترس آن باشد كه جانور بدن او را بیرون آورد، باید قبر را محكم كنند.

مسئله 502 میت را می توان به جای دفن در بنا یا تابوت گذاشت گرچه دفن او در زمین بهتر است.

مسئله 503 میت را باید در قبر به پهلوی راست طوری بخوابانند كه جلوی بدن او رو به قبله باشد.

مسئله 504 اگر كسی در كشتی بمیرد، چنانچه جسد او فاسد نمی شود و

بودن او در كشتی مانعی ندارد، می توانند صبر كنند تا به خشكی برسند و او را در زمین دفن كنند وگرنه، باید در كشتی غسلش بدهند و حنوط و كفن كنند و پس از خواندن نماز میت چیز سنگینی به پایش ببندند و به دریا بیندازند یا او را در خمره و مانند آن بگذارند و درش را ببندند و به دریا بیندازند و اگر ممكن است باید او را در جایی بیندازند كه فوراً طعمه حیوانات نشود.

مسئله 505 اگر بترسند كه دشمن قبر میت را بشكافد و بدن او را بیرون آورد و گوش یا بینی یا اعضای دیگر او را ببرد چنانچه ممكن باشد، باید به طوری كه در مسئله پیش گفته شد او را به دریا بیندازند.

مسئله 506 دفن مسلمان در قبرستان كفّار و دفن كافر در قبرستان مسلمانان جایز نیست.

مسئله 507 دفن مسلمان در جایی كه بی احترامی به او باشد، مانند جایی كه خاكروبه و كثافت می ریزند، جایز نیست.

مسئله 508 میت را نباید در جای غصبی دفن كنند و دفن كردن در جایی كه برای دفن كردن وقف نشده مانند مسجد و مدرسه، جایز نیست.

مسئله 509 دفن میت در قبر مرده دیگر جایز نیست، مگر آنكه قبر كهنه شده و میت اوّل به كلی پوسیده شده باشد.

مسئله 510 چیزی كه از میت جدا می شود، گرچه مو و ناخن و دندانش باشد باید با او دفن شود، و اگر موجب نبش شود، باید جدا دفن شود. و دفن ناخن و دندانی كه از انسان زنده جدا می شود مستحب است.

مسئله 511 اگر كسی در چاه بمیرد و بیرون آوردنش ممكن نباشد باید در

چاه را ببندند و همان جا را قبر او قرار دهند، و در صورتی كه چاه مال غیر باشد باید به نحوی او را راضی كنند.

مسئله 512 اگر بچّه در رحم مادر بمیرد باید به آسانترین راه او را بیرون آورند و چنانچه ناچار شوند كه او را قطعه قطعه كنند اشكال ندارد.

مسئله 513 هرگاه مادر بمیرد و بچّه در شكمش زنده باشد، گرچه امید زنده ماندن طفل را نداشته باشند باید او را بیرون آورند و دوباره شكم را بدوزند.

مسئله 514 خوب است قبر را به اندازه قد انسان متوسّط گود كنند و میت را در نزدیكترین قبرستان دفن نمایند مگر آنكه قبرستان دورتر از جهتی بهتر باشد مثل آنكه مردمان خوب در آنجا دفن شده باشند یا مردم برای فاتحه اهل قبور بیشتر به آنجا می روند و نیز جنازه را در چند ذرعی قبر زمین بگذارند و تا سه مرتبه كم كم نزدیك ببرند و در هر مرتبه زمین بگذارند و بردارند و در نوبت چهارم وارد قبر كنند و اگر میت مرد است در دفعه سوّم طوری زمین بگذارند كه سر او طرف پایین قبر باشد و در دفعه چهارم از طرف سر وارد قبر نمایند و اگر زن است در دفعه سوّم طرف قبله قبر بگذارند و به پهنا وارد قبر كنند و در موقع وارد كردن پارچه ای روی قبر بگیرند و نیز جنازه را به آرامی از تابوت بگیرند و وارد قبر كنند و دعاهایی كه دستور داده شده پیش از دفن و موقع دفن بخوانند و بعد از آنكه میت را در لحد گذاشتند گره های كفن را باز كنند و

صورت میت را روی خاك بگذارند و بالشی از خاك، زیر سر او بسازند و پشت میت خشت خام یا كلوخی بگذارند كه میت به پشت برنگردد و پیش از آنكه لحد را بپوشانند دست راست را به شانه راست میت بزنند و دست چپ را به قوت بر شانه چپ میت بگذارند و دهان را نزدیك گوش او ببرند و بشدت حركتش دهند و سه مرتبه بگویند:

« اِسْمَعْ اِفْهَمْ یا فُلانَ بْنَ فُلان ».

یعنی « بشنو و بفهم ای فلان فرزند فلان » و به جای فلان اسم میت و پدرش را بگویند مثلاً اگر اسم او محمد و اسم پدرش علی است سه مرتبه بگویند:

« اِسْمَعْ اِفْهَمْ یا مُحَمَّدَبْنَ عَلِی ».

پس از آن بگویند:

« هَلْ اَنْتَ عَلَی الْعَهْدِ الَّذی فارَقْتَنا عَلَیهِ مِنْ شَهادَةِ اَنْ لا اِلهَ اِلّا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَریكَ لَهُ وَ اَنَّ مُحَمَّداًصلی الله علیه وآله وسلم عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ سَیدُ النَّبیینَ وَ خاتَمُ المُرْسَلینَ وَ اَنَّ عَلِیاً اَمیرُالْمُؤْمِنینَ وَ سَیدُ الْوَصِیینَ وَ اِمامٌ اِفْتَرَضَ اللَّهُ طاعَتَهُ عَلَی الْعالَمینَ وَ اَنَّ الْحَسَنَ وَ الْحُسَینَ وَ عَلِی بْنَ الْحُسَینِ وَ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِی وَ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ وَ مُوسَی بْنَ جَعْفَرٍ وَ عَلِی بْنَ مُوسی وَ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِی وَ عَلی بْنَ مُحَمَّدٍ وَ الْحَسَنَ بْنَ عَلِی وَ الْقائِمَ الحُجَّةَ الْمَهْدِی صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیهِمْ اَئِمَّةُ الْمُؤْمِنینَ و حُجَجُ اللَّهِ عَلَی الْخَلْقِ اَجْمَعین وَ اَئِمَّتُكَ اَئِمَّةُ هُدی بِكَ اَبْرارٌ یا فُلانَ بْنَ فُلانٍ ». (27)

و به جای فلان بن فلان، اسم میت و پدرش را بگوید و بعد بگوید:

« اِذا اَتاكَ الْمَلَكانِ المُقَرَّبانِ رَسُولَینِ مِنْ

عِنْدِاللَّهِ تَبارَكَ وَ تَعالی وَ سَئَلاكَ عَنْ رَبِّكَ و عَنْ نَبِیكَ وَ عَنْ دینِكَ وَ عَنْ كِتابِكَ وَ عَنْ قِبْلَتِكَ وَ عَنْ اَئِمَّتِكَ فَلا تَخَفْ وَ لا تَحْزَنْ وَ قُلْ فی جَوابِهِما اَللَّهُ رَبّی وَ مُحَمَّدٌ 6 نَبِیی وَ الْاِسلامُ دینی وَ الْقُرانُ كِتابی وَ الْكَعْبَةُ قِبْلَتی وَ أَمیرُالمُؤْمِنینَ عَلِی بْنُ اَبیطالِبٍ اِمامی وَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِی الْمُجْتَبی اِمامی وَ الحُسَینُ بْنُ عَلِی الشَّهِیدُ بِكَرْبَلا اِمامی وَ عَلِی زَینُ الْعابِدینَ اِمامی و مُحَمَّدٌ الْباقِرُ اِمامی وَ جَعْفَرٌ الصَّادِقُ اِمامی، وَ مُوسَی الكاظِمُ اِمامی، وَ عَلِی الرِّضا اِمامی، وَ مُحَمَّدٌ الْجَوادُ اِمامی، وَ عَلِی الْهادی اِمامی وَ الْحَسَنُ الْعَسْكَری اِمامی وَ الْحُجَّةُ الْمُنْتَظَرُ اِمامی هؤُلاءِ صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیهِمْ اَجْمَعین اَئِمَّتی وَ سادَتی وَ قادَتی وَ شُفَعائی بِهِمْ اَتَوَلّی وَ مِنْ اَعْدائِهِمْ اَتَبَرَّءُ فِی الدُّنْیا وَ الْاخِرَةِ ثُمَّ اعْلَمْ یا فُلانَ بْنَ فَلانٍ ». (28)

و به جای فلان بن فُلان اسم میت و پدرش را بگوید بعد بگوید:

« اَنَّ اللَّهَ تَبارَكَ وَ تَعالی نِعْمَ الرَّبُّ وَ اَنَّ مُحَمَّداً صلی الله علیه وآله وسلم نِعْمَ الرَّسُولُ وَ اَنَّ أمیرَالْمُؤْمِنینَ عَلِی بْنَ اَبیطالِبٍ وَ اَوْلادَهُ الْمَعْصُومینَ الْاَئمَّةَ الاِثْنی عَشَرَ نِعْمَ اَلْاَئِمَّةُ وَ اَنَّ ما جاءَ بِهِ مُحَمَّدٌصلی الله علیه وآله وسلم حَقٌّ وَ اَنَّ الْمَوْتَ حَقٌّ وَ سُؤالَ مُنْكَرٍ وَ نَكیرٍ فِی الْقَبْرِ حَقٌّ وَالْبَعْثَ حَقٌّ وَ النُّشُورَ حَقٌّ وَ الصِّراطَ حَقٌّ وَالْمیزانَ حَقٌّ وَ تَطائُرَ الْكُتُبِ حَقٌّ وَ اَنَّ الْجَنَّةَ حَقٌّ وَ النّارَ حَقٌّ وَ اَنَّ السّاعَةَ اتِیةٌ لا رَیبَ فیها وَ اَنَّ اللَّهَ یبْعَثُ مَنْ فِی الْقُبُورِ ». (29)

پس بگوید:

« اَفَهِمْتَ یا فُلانُ ».

یعنی « آیا فهمیدی ای فلان؟ » و به جای

فلان اسم میت را بگوید، پس از آن بگوید:

« ثَبَّتَكَ اللَّهُ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ وَ هَداكَ اللَّهُ اِلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ عَرَّفَ اللَّهُ بَینَكَ وَ بَینَ اَوْلِیائِكَ فِی مُسْتَقَرٍّ مِنْ رَحْمَتِهِ ». (30)

پس بگوید:

« اَللَّهُمَّ جافِ الْاَرْضَ عَنْ جَنْبَیهِ وَ اصْعَدْ بِرُوحِهِ اِلَیكَ وَ لَقِّهِ مِنْكَ بُرْهاناً اَللَّهُمَّ عَفْوَكَ عَفْوَكَ ». (31)

مسئله 515 خوب است كسی كه میت را در قبر می گذارد، با طهارت و سر برهنه و پا برهنه باشد و از طرف پای میت از قبر بیرون بیاید و غیر از خویشان میت كسانی كه حاضرند، با پشت دست خاك بر قبر بریزند و بگویند:

« اِنَّا للَّهِ وَ اِنَّا اِلَیهِ راجِعُونَ ».

اگر میت زن است كسی كه با او محرم می باشد او را در قبر بگذارد و اگر محرمی نباشد خویشانش او را در قبر بگذارند.

مسئله 516 خوب است قبر јǠمربع یا مربع مستطیل بسازند و به اندازه چهار انگشت از زمین بلند كنند و نشانه ای روی آن بگذارند كه اشتباه نشود و روی قبر آب بپاشند و بعد از پاشیدن آب كسانی كه حاضرند دستها را بر قبر بگذارند و انگشتها را باز كرده در خاك فرو برند و هفت مرتبه سوره مباركه قدر را بخوانند و برای میت طلب آمرزش كنند و این دعا را بخوانند:

« اَللَّهُمَّ جافِ الْاَرْضَ عَنْ جَنْبَیهِ وَ أَصْعِدْ اِلَیكَ رُوحَهُ وَ لَقِّهِ مِنْكَ رِضْواناً وَ اَسْكِنْ قَبْرَهُ مِنْ رَحْمَتِكَ ما تُغْنیهِ بِهِ عَنْ رَحْمَةِ مَنْ سِواكَ ». (32)

مسئله 517 پس از رفتن كسانی كه تشییع جنازه كرده اند مستحب است ولی میت یا كسی كه از طرف ولی اجازه دارد دعاهایی را

كه دستور داده شده به میت تلقین كند.

مسئله 518 بعد از دفن مستحب است صاحبان عزا را سر سلامتی دهند ولی اگر مدّتی گذشته است كه به واسطه سر سلامتی دادن مصیبت یادشان می آید ترك آن بهتر است و نیز مستحب است تا سه روز برای اهل خانه میت غذا بفرستند و غذا خوردن نزد آنان و در منزلشان مكروه است.

مسئله 519 مستحب است انسان در مرگ خویشان، مخصوصاً در مرگ فرزند صبر كند و هر وقت میت را یاد می كند بگوید:

« اِنَّا للَّهِ ِ وَ اِنَّا اِلَیهِ راجِعُونَ ».

یعنی « به تحقیق ما از خدائیم و به تحقیق ما بسوی او در حال بازگشت هستیم ».

و برای میت قرآن بخواند و سر قبر پدر و مادر از خداوند حاجت بخواهد و قبر را محكم بسازد كه زود خراب نشود.

مسئله 520 جایز نیست انسان در مرگ كسی صورت و بدن را بخراشد و به خود لطمه بزند.

مسئله 521 پاره كردن یقه در مرگ غیر پدر و برادر جایز نیست.

مسئله 522 اگر مرد در مرگ زن یا فرزند یقه یا لباس خود را پاره كند یا اگر زن در عزای میت صورت خود را بخراشد به طوری كه خون بیاید یا موی خود را بكند، باید ده فقیر را طعام دهد و یا آنها را بپوشاند و اگر نتواند باید سه روز روزه بگیرد.

مسئله 523 مكروه است كه در گریه بر میت صدا را خیلی بلند كنند.

نماز وحشت

مسئله 524 مستحب است در شب اوّل قبر، دو ركعت نماز وحشت برای میت بخوانند و دستور آن این است كه در ركعت اوّل بعد از حمد

یك مرتبه آیة الكرسی و در ركعت دوّم بعد از حمد ده مرتبه سوره قدر بخوانند.

مسئله 525 نماز وحشت را در هر موقع از شب اوّل قبر می شود خواند ولی بهتر است در اوّل شب بعد از نماز عشا خوانده شود.

مسئله 526 اگر بخواهند میت را به شهر دوری ببرند یا به جهت دیگر دفن او تأخیر بیفتد، باید نماز وحشت را تا شب اوّل قبر او تأخیر بیندازند.

احكام نبش قبر

مسئله 527 نبش قبر مسلمان، یعنی شكافتن قبر او گرچه طفل یا دیوانه باشد حرام است ولی اگر بدنش از بین رفته و خاك شده باشد اشكال ندارد.

مسئله 528 نبش قبر امامزاده ها و شهدا و علما و صلحا گرچه سالها بر آن گذشته باشد در صورتی كه زیارتگاه باشد یا نبش قبر آنان موجب هتك حرمت شود، حرام است.

مسئله 529 شكافتن قبر در هفت مورد حرام نیست:

اوّل: میت در زمین غصبی دفن شده باشد و مالك زمین راضی نشود كه در آنجا بماند.

دوّم: كفن یا چیز دیگری كه با میت دفن شده غصبی باشد و صاحب آن راضی نشود كه در قبر بماند، و همچنین است اگر چیزی از مال خود میت كه به ورثه او رسیده با او دفن شده باشد و ورثه راضی نشوند كه آن چیز در قبر بماند ولی اگر وصیت كرده باشد كه دعا یا قرآن یا انگشتری را با او دفن كنند در صورتی كه وصیتش بیشتر از یك سوّم مال او نباشد برای بیرون آوردن اینها نمی توانند قبر را بشكافند.

سوّم: میت بی غسل یا بی كفن دفن شده باشد یا بفهمند غسلش باطل بوده یا به غیر دستور

شرع كفن شده یا در قبر او را رو به قبله نگذاشته اند، در صورتی كه موجب هتك احترام میت نشود.

چهارم: برای ثابت شدن حقّی بخواهند بدن میت را ببینند.

پنجم: میت را در جایی كه بی احترامی به اوست مثل قبرستان كفّار یا جایی كه كثافت و خاكروبه می ریزند دفن كرده باشند.

ششم: برای یك مطلب شرعی كه اهمیت آن از شكافتن قبر بیشتر است قبر را بشكافند مثلاً بخواهند بچّه زنده را از شكم زن حامله ای كه دفنش كرده اند بیرون آورند.

هفتم: بترسند درنده ای بدن میت را پاره كند یا سیل او را ببرد یا دشمن بیرون آورد.

احكام شهید

مسئله 530 كسانی كه به دستور پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم یا امام معصوم علیه السلام یا نایب خاص یا عام او در میدانهای جهاد شركت نموده و به شهادت می رسند، غسل و كفن و حنوط آنها واجب نیست بلكه باید با همان لباسهایشان بعد از خواندن نماز، دفن شوند.

مسئله 531 كسانی كه برای دفاع در برابر هجوم دشمنان اسلام كشته می شوند، خواه مرد باشند یا زن، بزرگ باشند یا كودك، گرچه دفاع بدون اجازه حاكم شرع باشد، غسل و كفن و حنوط آنها لازم نیست.

مسئله 532 هرگاه به علّتی شهید برهنه شده باشد باید او را كفن كنند، و بدون غسل دفن نمایند.

مسئله 533 كسی كه در میدان جنگ مجروح شود و بعد از انتقال به پشت جبهه از دنیا برود، گرچه شهید است ولی غسل و كفن ساقط نمی شود.

تیمّم

موارد و شرایط تیمّم

در سه مورد به جای وضو و غسل باید تیمّم نمود:

اوّل - تهیه آب به قدر وضو یا غسل ممكن نباشد

مسئله 534 هرگاه انسان آب نداشته باشد، باید خود یا دیگری به قدری جستجو كند كه از پیدا كردن آب مأیوس شود ولی اگر در بیابان است و زمین هموار و بی مانع است در هر یك از چهار طرف دویست قدم و اگر زمین ناهموار است در هر طرف صد قدم كفایت می كند ولی اگر اطمینان دارد در محلّی دورتر از مقداری كه باید جستجو كند آب هست باید برای تهیه آب برود و در هر طرفی كه اطمینان دارد آب نیست، جستجو در آن طرف لازم نیست.

مسئله 535 اگر از درنده و دزد بترسد یا جستجوی آب به قدری سخت باشد كه نتواند

تحمّل كند یا وقت نماز به قدری تنگ باشد كه هیچ نتواند جستجو كند، جستجو لازم نیست.

مسئله 536 اگر در جستجوی آب نرود تا وقت نماز تنگ شود معصیت كرده ولی نمازش با تیمّم صحیح است.

مسئله 537 كسی كه اطمینان دارد آب پیدا نمی كند، چنانچه دنبال آب نرود و با تیمّم نماز بخواند و بعد از نماز بفهمد كه اگر جستجو می كرد آب پیدا می شد نمازش صحیح است.

مسئله 538 اگر بعد از داخل شدن وقت نماز یا پیش از داخل شدن وقت نماز، وضو داشته باشد و بداند كه اگر وضوی خود را باطل كند نمی تواند وضو بگیرد چنانچه بتواند بدون ضرر و مشقّت وضوی خود را نگهدارد، نباید آن را باطل نماید، و همچنین است اگر بداند یا یك نفر ثقه خبر دهد كه تهیه آب برای او ممكن نیست بلكه اگر احتمال عقلایی هم بدهد نباید وضوی خود را باطل كند.

مسئله 539 كسی كه به مقدار وضو یا غسل آب دارد اگر بداند یا یك نفر ثقه خبر دهد كه اگر آن را بریزد آب پیدا نمی كند، چنانچه وقت نماز داخل شده ریختن آن حرام است، و واجب است پیش از وقت نماز هم آن را نریزد، بلكه هر گاه احتمال عقلایی بدهد كه اگر آن را بریزد دیگر آب پیدا نمی كند باید پیش از وقت نماز هم آن را نریزد.

مسئله 540 كسی كه بداند یا ثقه ای خبر دهد كه آب پیدا نمی كند، اگر بعد از داخل شدن وقت نماز وضوی خود را باطل كند یا آبی كه دارد بریزد معصیت كرده ولی نمازش با تیمّم صحیح است.

مسئله 541 اگر به واسطه پیری

یا ترس از دزد و جانور و مانند اینها یا نداشتن وسیله ای كه آب از چاه بكشد، دسترسی به آب نداشته باشد، باید تیمّم كند و همچنین است اگر تهیه كردن آب یا استعمال آن به قدری مشقّت داشته باشد كه مردم آن را تحمّل نكنند.

مسئله 542 اگر برای كشیدن آب از چاه، دلو و ریسمان و مانند اینها لازم دارد و مجبور است بخرد یا كرایه نماید، گرچه قیمت آن چند برابر معمول باشد، باید تهیه كند، و همچنین است اگر آب را به چندین برابر قیمتش بفروشند، ولی اگر تهیه آنها به قدری پول می خواهد كه نسبت به حال او آن مقدار ضرر دارد، واجب نیست تهیه نماید.

مسئله 543 اگر ناچار شود كه برای تهیه آب قرض كند، باید قرض نماید ولی كسی كه می داند یا گمان دارد كه نمی تواند قرض خود را بدهد واجب نیست قرض كند.

مسئله 544 اگر كندن چاه مشقّت ندارد باید برای تهیه آب چاه بكند.

مسئله 545 اگر كسی مقداری آب بی منّت به او ببخشد باید قبول كند.

مسئله 546 هرگاه بترسد كه اگر آب را به مصرف وضو یا غسل برساند خود او یا نفس محترمی از انسان یا حیوان از تشنگی بمیرند یا مریض شوند یا به قدری تشنه شوند كه تحمّل آن مشقّت دارد باید به جای وضو یا غسل تیمّم نماید.

مسئله 547 اگر غیر از آب پاكی كه برای وضو یا غسل دارد آب نجسی هم به مقدار آشامیدن خود و كسانی كه با او مربوطند داشته باشد، باید آب پاك را برای آشامیدن بگذارد و با تیمّم نماز بخواند ولی چنانچه آب را برای حیوانش بخواهد

باید آب نجس را به آن بدهد و با آب پاك وضو و غسل را انجام دهد.

مسئله 548 كسی كه بدن یا لباسش نجس است و كمی آب دارد كه اگر با آن وضو بگیرد یا غسل كند، برای آب كشیدن بدن یا لباس او نمی ماند باید بدن یا لباس را آب بكشد و با تیمّم نماز بخواند. ولی اگر چیزی نداشته باشد كه بر آن تیمّم كند باید آب را به مصرف وضو یا غسل برساند و با بدن یا لباس نجس نماز بخواند.

مسئله 549 اگر غیر از آب یا ظرفی كه استعمال آن حرام است آب یا ظرف دیگری ندارد، مثلاً آب یا ظرفش غصبی است و غیر از آن، آب و ظرف دیگری ندارد، باید به جای وضو و غسل تیمّم كند.

دوّم - آب برای او ضرر داشته باشد

مسئله 550 اگر از استعمال آب بر جان خود بترسد، یا بترسد كه به واسطه استعمال آن مرض یا عیبی در او پیدا شود یا مرضش طول بكشد یا شدّت یابد، یا به سختی معالجه شود، می تواند تیمّم نماید ولی اگر وضو بگیرد یا غسل كند، وضو و غسل او صحیح است.

مسئله 551 لازم نیست یقین كند كه آب برای او ضرر دارد، بلكه اگر احتمال ضرر بدهد، چنانچه احتمال او در نظر مردم به جا باشد و از آن احتمال ترس برای او پیدا شود می تواند تیمّم كند.

مسئله 552 اگر به واسطه یقین یا ترس ضرر تیمّم كند و پیش از نماز بفهمد كه آب برایش ضرر ندارد تیمّم او باطل است و اگر بعد از نماز بفهمد نمازش صحیح است.

مسئله 553 كسی كه

می داند آب برایش ضرر ندارد چنانچه غسل كند یا وضو بگیرد و بعد بفهمد كه آب برای او ضرر داشته وضو و غسل او صحیح است، بلكه اگر در صورت علم به ضرر وضو بگیرد یا غسل كند وضو و غسلش صحیح است.

سوّم - وقت برای وضو یا غسل نداشته باشد

مسئله 554 هرگاه وقت به قدری تنگ باشد كه اگر وضو بگیرد یا غسل كند تمام نماز یا مقداری از آن بعد از وقت خوانده می شود، باید تیمّم كند.

مسئله 555 اگر عمداً نماز را به قدری تأخیر بیندازد كه وقت وضو یا غسل نداشته باشد معصیت كرده ولی نماز او با تیمّم صحیح است.

مسئله 556 كسی كه شك دارد اگر وضو بگیرد یا غسل كند وقت برای نماز او می ماند یا نه، باید وضو بگیرد یا غسل نماید.

مسئله 557 كسی كه به واسطه تنگی وقت تیمّم كرده، چنانچه بعد از نماز آبی كه داشته از دستش برود گرچه تیمّم خود را نشكسته باشد در صورتی كه وظیفه اش تیمّم باشد باید دوباره تیمّم كند.

مسئله 558 كسی كه آب دارد، اگر به واسطه تنگی وقت با تیمّم مشغول نماز شود و در بین نماز آبی كه داشته از دستش برود برای نمازهای بعد می تواند با همان تیمّم نماز بخواند.

مسئله 559 اگر انسان به قدری وقت دارد كه می تواند وضو بگیرد یا غسل كند و نماز را بدون كارهای مستحبّی آن مثل اقامه و قنوت بخواند باید غسل كند یا وضو بگیرد و نماز را بدون كارهای مستحبّی آن به جا آورد بلكه اگر به اندازه سوره هم وقت ندارد باید غسل كند یا وضو بگیرد و نماز

را بدون سوره بخواند.

چیزهایی كه تیمّم بر آنها صحیح است

مسئله 560 تیمّم بر خاك، سنگ، ریگ، كلوخ، شن، موزائیك و دیوار گِلی صحیح است، همچنین تیمّم بر چیزهای پخته مثل گچ، آجر، كوزه و سیمان صحیح است ولی خوب است اگر نپخته اینها در دسترس باشد بر پخته اینها تیمّم نكند، چنانكه خوب است اگر خاك دارد آن را بر همه چیز مقدّم بدارد.

مسئله 561 تیمّم بر انواع سنگها مثل سنگ گچ، سنگ آهك، سنگ مرمر، سنگ سیاه و مانند اینها جایز است ولی تیمّم بر جواهرات مانند عقیق و فیروزه و مانند آنها باطل است.

مسئله 562 هرگاه چیزهایی كه در مسئله سابق گفته شد پیدا نشود می تواند به فرش و لباس و مانند اینها كه غباردار باشند تیمّم كند.

مسئله 563 چنانچه غبار پیدا نشود باید بر گِل تیمّم كند و باید بعد از زدن دست بر گِل، گِل را از دست پاك كند و بعد به صورت بكشد.

مسئله 564 اگر چیزی كه تیمّم بر آن صحیح است پیدا نشود باید نماز را بدون تیمّم بخواند.

مسئله 565 اگر با خاك و ریگ چیزی مانند كاه كه تیمّم به آن باطل است مخلوط شود نمی تواند به آن تیمّم كند ولی اگر آن چیز به قدری كم باشد كه در خاك یا ریگ، از بین رفته حساب شود، تیمّم به آن خاك و ریگ صحیح است.

مسئله 566 اگر چیزی ندارد كه بر آن تیمّم كند چنانچه ممكن است باید به خریدن و مانند آن تهیه نماید.

مسئله 567 چیزی كه بر آن تیمّم می كند باید پاك باشد و اگر چیز پاكی كه تیمّم به آن صحیح است ندارد،

باید بر چیز نجس تیمّم كند و نماز بخواند.

مسئله 568 اگر یقین داشته باشد كه تیمّم به چیزی صحیح است و به آن تیمّم نماید بعد بفهمد تیمّم به آن باطل بوده نمازهایی را كه با آن تیمّم خوانده باید دوباره بخواند.

مسئله 569 چیزی كه بر آن تیمّم می كند و یا مكانی كه در آن تیمّم می كند باید غصبی نباشد.

مسئله 570 كسی كه در جای غصبی حبس است، هرگونه تصرّفاتی كه زیان آور نباشد برای او جایز است، بنابراین وضو و غسل و تیمّم او صحیح است.

مسئله 571 مستحب است چیزی كه بر آن تیمّم می كند، گردی داشته باشد كه به دست بماند و بعد از زدن دست بر آن، مستحب است دست را بتكاند كه گرد آن بریزد.

مسئله 572 تیمّم به زمین گود و خاك جاده و زمین شوره زار كه نمك روی آن را نگرفته مكروه است، و اگر نمك روی آن را گرفته باشد باطل است.

دستور تیمّم

مسئله 573 در تیمّم چهار چیز واجب است:

اوّل: نیت.

دوّم: زدن كف دو دست بر چیزی كه تیمّم به آن صحیح است.

سوّم: كشیدن كف هر دو دست به تمام پیشانی از جایی كه موی سر می روید تا ابروها.

چهارم: كشیدن كف دست چپ به تمام پشت دست راست و بعد از آن كشیدن كف دست راست به تمام پشت دست چپ.

مسئله 574 تیمّم بدل از غسل و بدل از وضو با هم فرقی ندارند.

مسئله 575 اگر مختصری از پیشانی و پشت دستها را هم مسح نكند تیمّم باطل است چه عمداً مسح نكند، یا مسئله را نداند، یا فراموش كرده باشد، ولی دقّت زیاد هم لازم نیست و همین

قدر كه بگویند تمام پیشانی و پشت دست مسح شده كافی است.

مسئله 576 برای آنكه یقین كند تمام پیشانی و تمام پشت دست را مسح كرده باید مقداری از دو طرف پیشانی و مقداری از بالای پشت دست را هم مسح نماید، ولی مسح بین انگشتان لازم نیست.

مسئله 577 پیشانی و پشت دستها را باید از بالا به پایین مسح نماید و كارهای آن را باید پشت سر هم به جا آورد و اگر بین آنها به قدری فاصله دهد كه نگویند تیمّم می كند باطل است.

مسئله 578 در موقع نیت لازم نیست معین كند كه تیمّم او بدل از غسل است یا بدل از وضو، یا بدل از چه غسلی است.

مسئله 579 در تیمّم باید پیشانی و كف دستها و پشت دستها پاك باشد و اگر نجس باشد و نتواند آن را آب بكشد، باید با همان وضع تیمّم كند.

مسئله 580 انسان باید برای تیمّم انگشتر را از دست بیرون آورد و اگر در پیشانی یا پشت دستها یا در كف دستها مانعی باشد، مثلاً چیزی به آنها چسبیده باشد، باید بر طرف نماید. و اگر نتواند باید با همان وضع تیمّم كند.

مسئله 581 اگر پیشانی یا پشت دستها زخم است و پارچه یا چیز دیگری را كه بر آن بسته نمی تواند باز كند، باید دست را روی آن بكشد و نیز اگر كف دست زخم باشد و پارچه یا چیز دیگری را كه بر آن بسته نتواند باز كند، باید دست را با همان پارچه به چیزی كه تیمّم به آن صحیح است بزند و به پیشانی و پشت دستها بكشد.

مسئله 582 اگر پیشانی

و پشت دستها مو داشته باشد اشكال ندارد ولی اگر موی سر روی پیشانی آمده باشد، باید آن را عقب بزند.

مسئله 583 اگر احتمال دهد كه در پیشانی و كف دستها یا پشت دستها مانعی هست چنانچه احتمال او در نظر مردم به جا باشد باید جستجو نماید تا اطمینان پیدا كند كه مانعی نیست.

مسئله 584 اگر وظیفه او تیمّم است و نمی تواند تیمّم كند، باید نایب بگیرد و كسی كه نایب می شود باید او را با دست خود او تیمّم دهد و اگر ممكن نباشد باید نایب، دست خود را به چیزی كه تیمّم به آن صحیح است بزند و به پیشانی و پشت دستهای او بكشد.

مسئله 585 اگر بعد از آنكه وارد تیمّم شد شك كند كه قسمت پیش از آن را فراموش كرده یا نه، اعتنا نكند و تیمّم او صحیح است، و نیز اگر بعد از به جا آوردن هر جزء شك كند كه درست به جا آورده یا نه اعتنا نكند و تیمّم او صحیح است.

مسئله 586 اگر بعد از مسح دست چپ شك كند كه درست تیمّم كرده یا نه، تیمّم او صحیح است.

مسئله 587 كسی كه وظیفه اش تیمّم است نباید پیش از وقت نماز برای نماز تیمّم كند ولی اگر برای كار واجب دیگر یا مستحبّ، تیمّم كند و تا وقت نماز عذر او باقی باشد، می تواند با همان تیمّم نماز بخواند.

مسئله 588 كسی كه وظیفه اش تیمّم است، اگر بداند تا آخر وقت عذر او باقی می ماند، در وسعت وقت می تواند با تیمّم نماز بخواند، و اگر امید دارد كه عذر او بر طرف شود یا بداند كه

تا آخر وقت عذر او بر طرف می شود نمی تواند در وسعت وقت با تیمّم نماز بخواند.

مسئله 589 كسی كه نمی تواند وضو بگیرد، یا غسل كند، می تواند نمازهای قضای خود را باتیمّم بخواند هر چند احتمال بدهد كه بزودی عذر او برطرف می شود.

مسئله 590 كسی كه نمی تواند وضو بگیرد یا غسل كند، جایز است نمازهای مستحبّی را كه مثل نافله های شبانه روز وقت معین دارد با تیمّم بخواند، حتّی در اوّل وقت.

مسئله 591 اگر به واسطه نداشتن آب یا عذر دیگری تیمّم كند، بعد از برطرف شدن عذر، تیمّم او باطل می شود.

مسئله 592 چیزهایی كه وضو را باطل می كند، تیمّم را هم باطل می كند.

مسئله 593 كسی كه نمی تواند غسل كند، اگر چند غسل بر او واجب باشد، یك تیمّم به قصد همه آنها كافیست.

مسئله 594 اگر بدل از غسل جنابت یا غسلهای دیگر تیمّم كند، لازم نیست وضو بگیرد یا تیمّم دیگری بدل از وضو كند.

مسئله 595 اگر بدل از غسل تیمّم كند و بعد كاری كه وضو را باطل می كند برای او پیش آید، چنانچه برای نمازهای بعد نمی تواند غسل كند باید وضو بگیرد، و اگر نمی تواند وضو بگیرد باید بدل از وضو تیمّم نماید.

مسئله 596 كسی كه وظیفه اش تیمّم است اگر برای كاری تیمّم كند، تا تیمّم و عذر او باقی است، كارهایی را كه باید با وضو یا غسل انجام داد، می تواند به جا آورد، ولی اگر عذرش تنگی وقت بوده یا با داشتن آب برای نماز میت یا خوابیدن تیمّم كرده فقط كاری را كه برای آن تیمّم نموده می تواند انجام دهد.

مسئله 597 اگر انسان عمداً كاری انجام دهد كه مجبور شود برای نماز تیمّم

كند نظیر اینكه عمداً نماز را تأخیر بیندازد تا وقت تنگ شود یا استعمال آب برایش ضرر داشته یا می دانسته آب پیدا نمی كند و خود را جُنب كرده مستحب است نمازهایی را كه با تیمّم خوانده دوباره بخواند.

نماز

نماز

نماز مهمترین اعمال دینی است كه اگر قبول درگاه خداوند عالم شود، عبادتهای دیگر هم قبول می شود و اگر پذیرفته نشود اعمال دیگر هم قبول نمی شود. و همانطور كه اگر انسان شبانه روز پنج نوبت در نهر آبی شستشو كند چرك بر بدنش نمی ماند، نمازهای پنجگانه هم انسان را از گناهان پاك می كند. و سزاوار است كه انسان نماز را در اوّل وقت بخواند و كسی كه نماز را پست و سبك شمارد، مانند كسی است كه نماز نمی خواند، پیغمبر اكرم صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: كسی كه به نماز اهمیت ندهد و آن را سبك شمارد سزاوار عذاب آخرت است. روزی حضرت در مسجد تشریف داشتند مردی وارد و مشغول نماز شد و ركوع و سجودش را كامل به جا نیاورد، حضرت فرمودند اگر این مرد در حالی كه نمازش اینطور است از دنیا برود، به دین من از دنیا نرفته است، پس انسان باید مواظب باشد كه به عجله و شتابزدگی نماز نخواند و در حال نماز به یاد خدا و با خضوع و خشوع و وقار باشد، و متوجّه باشد كه با چه كسی سخن می گوید و خود را در مقابل عظمت و بزرگی خداوند عالم بسیار پست و ناچیز ببیند و اگر انسان در موقع نماز كاملاً به این مطلب توجّه كند، از خود بی خبر می شود. و نیز باید نمازگزار توبه و استغفار

نماید و گناهانی كه مانع قبول شدن نماز است، مانند حسد، كبر، غیبت، خوردن حرام، آشامیدن مسكرات و ندادن خمس و زكات بلكه هر معصیتی را ترك كند، و همچنین سزاوار است كارهایی كه ثواب نماز را كم می كند به جا نیاورد، مثلاً در حال خواب آلودگی و خودداری از بول به نماز نایستد، و نیز كارهایی كه ثواب نماز را زیاد می كند به جا آورد، مثلاً انگشتری عقیق به دست كند و لباس پاكیزه بپوشد و شانه و مسواك كند و خود را خوشبو نماید.

نمازهای واجب

مسئله 598 نمازهای واجب، پنج نماز است:

اوّل: نمازهای یومیه.

دوّم: نماز آیات.

سوم: نماز میت.

چهارم: نماز طواف واجب كعبه.

پنجم: نماز قضای پدر و مادر كه بر پسر بزرگتر واجب است.

نمازهای واجب یومیه

مسئله 599 نمازهای واجب یومیه، نیز پنج نماز است:

1 و 2 - ظهر و عصر، هر كدام چهار ركعت.

3 - مغرب، سه ركعت.

4 - عشا، چهار ركعت.

5 - صبح، دو ركعت، و در سفر باید نمازهای چهار ركعتی را با شرایطی كه گفته می شود دو ركعت خواند.

وقت نمازهای یومیه

مسئله 600 اگر چوب یا چیزی مانند آن را كه شاخص می گویند، راست در زمین هموار فرو برند صبح كه آفتاب بیرون می آید سایه آن به طرف مغرب می افتد و هر چه آفتاب بالا می آید این سایه كم می شود و در شهرهای ایران در اوّل ظهر شرعی به حدّاقلّ می رسد و سپس سایه آن به طرف مشرق برمی گردد و هر چه خورشید رو به مغرب می رود سایه زیادتر می گردد بنابراین وقتی سایه به حدّاقلّ رسید و دو مرتبه رو به زیاد شدن كرد معلوم می شود ظهر شرعی شده است ولی در بعضی شهرها مثل مكّه مكّرمه كه گاهی موقع ظهر سایه به كلّی از بین می رود بعد از آنكه سایه دوباره پیدا شد معلوم می شود ظهر شده است.

مسئله 601 مغرب موقعی است كه سرخی طرف مشرق كه بعد از غروب آفتاب پیدا می شود، از بین برود.

مسئله 602 نزدیك اذان صبح از طرف مشرق سپیده ای رو به بالا حركت می كند كه آن را فجر اوّل گویند موقعی كه آن سپیده پهن شد فجر دوم، و اوّل وقت نماز صبح است.

مسئله 603 وقت نماز ظهر و عصر بعد از زوال تا مغرب) تقریباً یك ربع بعد از غروب آفتاب (ولی وقت فضیلت آنها از اوّل زوال است تا موقعی كه سایه شاخص به اندازه دو هفتم

آن شود) تقریباً یك ساعت و نیم بعد از ظهر (و وقت فضیلت عصر ادامه دارد تا موقعی كه سایه شاخص به چهار هفتم آن برسد (تقریباً سه ساعت بعد از ظهر) و وقت نماز مغرب و عشا بعد از مغرب است تا اوّل اذان صبح ولی وقت فضیلت آنها از مغرب است تا وقتی كه سرخی طرف مغرب از بین برود (یك ساعت و نیم بعد از غروب آفتاب) و وقت فضیلت عشا ادامه دارد تا ثلث شب (تقریباً ساعت نه و نیم) و وقت نماز صبح از اوّل طلوع فجر است تا طلوع آفتاب و وقت فضیلت آن از طلوع فجر است تا وقتی كه سرخی طرف مشرق پیدا شود (تقریباً یك ساعت بعد از طلوع فجر).

مسئله 604 آخر وقت نماز مغرب و عشا طلوع فجر است ولی اگر نماز مغرب یا عشا را تا نصف شب نخواند بهتر آن است كه تا قبل از اذان صبح بدون اینكه نیت ادا یا قضا كند به جا آورد و باید شب را برای نماز مغرب و عشا و نماز شب و مانند اینها از اوّل غروب تا اذان صبح حساب كرد، بنابراین تقریباً یازده ساعت و یك ربع بعد از ظهر شرعی نصف شب است.

مسئله 605 اگر كسی نماز عصر را عمداً قبل از نماز ظهر بخواند نمازش باطل است مگر اینكه تا مغرب بیشتر از به جا آوردن یك نماز وقت نباشد كه در این فرض اگر كسی تا این موقع نماز ظهر را نخواند نماز ظهر او قضا شده و باید نماز عصر را بخواند، و اگر كسی پیش از این وقت

اشتباهاً تمام نماز عصر را پیش از نماز ظهر بخواندنمازش صحیح است و احوط آن است كه آن را نماز ظهر قرار داده و چهار ركعت دیگر به قصد ما فی الذّمّه به جا آورد و همینطور است در نماز مغرب و عشا.

مسئله 606 اگر پیش از خواندن نماز ظهر سهواً مشغول نماز عصر شود و در بین نماز بفهمد اشتباه كرده است، باید نیت را به نماز ظهر برگرداند و بعد از آنكه نماز را تمام كرد نماز عصر را بخواند و همینطور است در نماز مغرب و عشا.

مسئله 607 اگر به نیت نماز ظهر مشغول نماز شود و در بین نماز یادش بیاید كه نماز ظهر را خوانده است، نمی تواند نیت را به نماز عصر برگرداند بلكه باید نماز را بشكند و نماز عصر را بخواند و همینطور است در نماز مغرب و عشا.

مسئله 608 موقعی انسان می تواند مشغول نماز شود كه اطمینان كند وقت داخل شده است یا یك نفر ثقه به داخل شدن وقت خبر دهد. بنابراین اذان انسان وقت شناس و مورد اطمینان كافی است چنانكه به گفته منجّم ثقه هم می توان اكتفا نمود.

مسئله 609 اگر یك نفر ثقه به داخل شدن وقت خبر دهد، یا انسان اطمینان پیدا كند كه وقت نماز شده و مشغول نماز شود و در بین نماز بفهمد كه هنوز وقت داخل نشده نماز او باطل است و همچنین است اگر بعد از نماز بفهمد كه تمام نماز را پیش از وقت خوانده، ولی اگر در بین نماز بفهمد وقت داخل شده یا بعد از نماز بفهمد كه در بین نماز وقت داخل شده نماز

او صحیح است.

مسئله 610 اگر وقت نماز به قدری تنگ است كه به واسطه به جا آوردن بعضی از كارهای مستحب نماز، مقداری از آن بعد از وقت خوانده می شود باید آن مستحب را به جا نیاورد. مثلاً اگر به واسطه خواندن قنوت و تسبیحات مستحبّی مقداری از نماز بعد از وقت خوانده می شود باید آنها را نخواند و اگر بخواند معصیت كرده ولی نماز او صحیح است.

مسئله 611 كسی كه به اندازه خواندن یك ركعت نماز وقت دارد، باید نماز را به نیت ادا بخواند ولی نباید عمداً نماز را تا این وقت تأخیر بیندازد.

مسئله 612 مستحب است انسان نماز را در اوّل وقت آن بخواند و راجع به آن خیلی سفارش شده است و هرچه به اوّل وقت نزدیكتر باشد بهتر است مگر آنكه تأخیر آن از جهتی بهتر باشد مثلاً صبر كند كه نماز را به جماعت بخواند.

مسئله 613 اگر در بین نماز عصر شك كند كه نماز ظهر را خوانده یا نه، باید نیت را به نماز ظهر برگرداند، ولی اگر وقت به قدری كم است كه بعد از تمام شدن نماز، مغرب می شود باید به نیت نماز عصر نماز را تمام كند و نماز ظهرش قضا ندارد و همچنین است در نماز مغرب و عشا.

مسئله 614 اگر انسان نمازی را كه خوانده احتیاطاً دوباره بخواند و در بین نماز یادش بیاید نمازی را كه باید پیش از آن بخواند نخوانده است می تواند نیت را به آن نماز برگرداند، مثلاً موقعی كه نماز عصر را احتیاطاً می خواند اگر یادش بیاید نماز ظهر را نخوانده است می تواند نیت را به نماز ظهر

برگرداند.

مسئله 615 برگرداندن نیت از نماز قضا به نماز ادا و از نماز مستحب به نماز واجب جایز نیست.

مسئله 616 - اگر وقت نماز ادا وسعت داشته باشد، انسان می تواند در بین نماز نیت را به نماز قضا برگرداند.

نمازهای مستحبّ

مسئله 617 نمازهای مستحبّی زیاد است و آنها را نافله گویند و بین نمازهای مستحبّی به خواندن نافله های شبانه روز بیشتر سفارش شده و آنها در غیر روز جمعه سی و چهار ركعت است كه هشت ركعت آن نافله ظهر و هشت ركعت نافله عصر و چهار ركعت نافله مغرب و دو ركعت نافله عشا و یازده ركعت نافله شب و دو ركعت نافله صبح می باشد، و چون دو ركعت نافله عشا را باید نشسته خواند، یك ركعت حساب می شود. ولی در روز جمعه بر شانزده ركعت نافله ظهر و عصر، چهار ركعت اضافه می شود.

مسئله 618 از یازده ركعت نافله شب، هشت ركعت آن باید به نیت نافله شب و دو ركعت آن به نیت نماز شفع و یك ركعت آن به نیت وتر خوانده شود.

مسئله 619 كلیه نوافل را باید دو ركعت دو ركعت نظیر نماز صبح خواند مگر نماز وتر را كه یك ركعت است و باید بعد از به جا آوردن دو سجده تشهّد خواند و سلام داد.

مسئله 620 نمازهای نافله را می شود نشسته خواند، بلكه می تواند در حال خوابیدن یا راه رفتن و سواری بخواند ولی اگر نشسته بخواند مستحب است دو برابر بخواند، مثلاً كسی كه نافله ظهر را كه هشت ركعت است نشسته می خواند مستحب است شانزده ركعت بخواند و اگر در حال راه رفتن و سواره خواند لازم نیست

رو به قبله باشد چنانكه لازم نیست ركوع و سجده داشته باشد و گفتن ذكر ركوع و سجده كفایت می كند.

مسئله 621 نمازهای نافله را حتّی نافله عشا را در سفر می توان خواند بجز نافله نماز ظهر و عصر كه نباید خوانده شود.

وقت نمازهای مستحبّ

مسئله 622 نافله ظهر پیش از نماز ظهر خوانده می شود و وقت فضیلت آن از اوّل ظهر است تا موقعی كه سایه شاخص به اندازه دو هفتم آن شود) تقریباً یك ساعت و نیم بعد از ظهر (.

مسئله 623 نافله عصر پیش از نماز عصر خوانده می شود و وقت فضیلت آن تا موقعی است كه آن مقدار از سایه شاخص كه بعد از ظهر پیدا می شود به چهار هفتم آن برسد (تقریباً سه ساعت بعد از ظهر).

مسئله 624 وقت فضیلت نافله مغرب بعد از تمام شدن نماز مغرب است تا وقتی كه سرخی طرف مغرب كه بعد از غروب كردن آفتاب در آسمان پیدا می شود از بین برود (تقریباً یك ساعت و نیم بعد از غروب آفتاب).

مسئله 625 وقت فضیلت نافله عشا بعد از تمام شدن نماز عشا تا ثلث شب است (تقریباً ساعت ده) و بهتر است بعد از نماز عشا بلافاصله خوانده شود.

مسئله 626 نافله صبح پیش از نماز صبح خوانده می شود و وقت فضیلت آن بعد از طلوع فجر است تا وقتی كه سرخی طرف مشرق پیدا شود (تقریباً یك ساعت بعد از طلوع فجر).

مسئله 627 وقت فضیلت نافله شب از نصف شب است تا اذان صبح و هر چه نزدیك به اذان صبح خوانده شود فضیلتش بیشتر است.

مسئله 628 اوقات ذكر شده برای نوافل چنانكه گفته شد وقت فضیلت

آنهاست، بنابراین نوافل یومیه مانند نافله های ظهر و عصر را هر وقتی از روز بخواند اداست و نوافل لیلیه را هم هر وقتی از شب بخواند در وقت خوانده است مثلاً كسی كه برای او سخت است نافله شب را بعد از نصف شب بخواند می تواند آن را در اوّل شب به جا آورد. و همچنین كسی كه نماز ظهر و عصر را نزدیك غروب می خواند می تواند نوافل آنها را هم همان وقت به نیت ادا بخواند و همچنین اگر كسی نوافلی را كه باید قبل از نماز واجب بخواند نظیر نافله ظهر و عصر بعد از آنها بخواند، یا نوافلی كه باید بعد از نماز واجبی بخواند نظیر نافله مغرب قبل از آن بخواند نیز اداست.

احكام نماز غفیله

مسئله 629 یكی از نمازهای مستحبّی، نماز غفیله است كه بین نماز مغرب و عشا خوانده می شود و وقت فضیلت آن بعد از نماز مغرب است تا وقتی كه سرخی طرف مغرب از بین برود و تا طلوع فجر هر وقت بخوانند اداست. و در ركعت اوّل بعد از حمد باید به جای سوره این آیه را بخوانند:

« وَ ذَاالنُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیهِ فَنادی فِی الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنّی كُنْتُ مِنَ الظَّالِمینَ فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّیناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِی الْمُؤْمِنینَ ». (33)

و در ركعت دوّم بعد از حمد به جای سوره این آیه را بخوانند:

« وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیبِ لا یعْلَمُها إِلّا هُوَ وَ یعْلَمُ ما فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلّا یعْلَمُها وَ لا حَبَّةٍ فی ظُلُماتِ الْأَرْضِ وَ

لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلّا فی كِتابٍ مُبینٍ ». (34)

و در قنوت بگویند:

« أَللَّهُمَّ إِنّی أَسْأَلُكَ بِمَفاتِحِ الْغَیبِ الَّتی لا یعْلَمُها إِلّا أَنْتَ أَنْ تُصَلِّی عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تَفْعَلَ بی كَذا وَ كَذا » (35)،

و به جای كذا و كذا حاجتهای خود را بگویند، و بعد بگویند:

« أَللَّهُمَّ أَنْتَ وَلِی نِعْمَتی وَ الْقادِرُ عَلی طَلِبَتی تَعْلَمُ حاجَتی فَأَسْأَلُكَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ عَلَیهِ وَ عَلَیهِمُ السَّلامُ لَمَّا قَضَیتَها لی ». (36)

مسئله 630 دو ركعت از نافله مغرب را می توان به صورت نماز غفیله به جا آورد.

احكام قبله

مسئله 631 كعبه كه در مكّه معظّمه می باشد قبله است، و باید به سمت آن نماز خواند، ولی كسی كه دور است اگر طوری بایستد كه بگویند رو به قبله نماز می خواند كافی است و همچنین است كارهای دیگری مانند سر بریدن حیوانات، كه باید رو به قبله انجام گیرد.

مسئله 632 كسی كه نماز را نشسته یا ایستاده می خواند باید صورت و سینه و شكم او رو به قبله باشد و بقیه بدن او لازم نیست رو به قبله باشد.

مسئله 633 كسی كه نمی تواند نشسته نماز بخواند باید در حال نماز به پهلوی راست طوری بخوابد كه جلوی بدن او رو به قبله باشد، و اگر ممكن نیست باید به پهلوی چپ طوری بخوابد كه جلوی بدن او رو به قبله باشد، و اگر این را هم نتواند باید به پشت بخوابد طوری كه كف پای او رو به قبله باشد.

مسئله 634 - نماز احتیاط و سجده و تشهّد فراموش شده را باید رو به قبله به جا

آورد و در سجده سهو هم بهتر همین است.

مسئله 635 كسی كه می خواهد نماز بخواند، باید برای پیدا كردن قبله كوشش نماید تا اطمینان پیدا كند قبله كدام طرف است، و می تواند به گفته یك نفر ثقه یا به قول كسی كه از روی قاعده علمی قبله را می شناسد گرچه فاسق یا كافر باشد و گمان هم پیدا نشود عمل كند و همچنین است محراب مسجد مسلمانان یا قبرهای آنان یا گفته صاحب خانه و رستوران و مانند آن.

مسئله 636 اگر برای پیدا كردن قبله وسیله ای ندارد یا با اینكه كوشش كرده گمانش به طرفی نمی رود خواندن نماز به یك طرف كافی است.

مسئله 637 كسی كه می خواهد به چند طرف نماز بخواند، اگر بخواهد نماز ظهر و عصر یا مغرب و عشا را بخواند بهتر آن است كه نماز اوّل را به هر چند طرف كه می خواهد، بخواند، بعد نماز دوّم را شروع كند.

مسئله 638 كسی كه اطمینان به قبله ندارد، اگر بخواهد غیر از نماز كاری كند كه باید رو به قبله انجام داد، مثلاً بخواهد سر حیوانی را ببرد یا مسلمانی را دفن كند، باید به گمان عمل كند، و اگر گمان ممكن نیست به هر طرف كه انجام دهد صحیح است.

مسئله 639 اگر كسی در بین نماز بفهمد رو به قبله نیست، اگر انحرافش به سمت راست یا سمت چپ قبله نرسیده نماز او صحیح است و اگر به سمت راست یا سمت چپ قبله رسیده یا پشت به قبله بوده باید نماز را بشكند و دوباره رو به قبله بخواند و اگر وقت ندارد، در بین نماز به قبله برمی گردد و نماز را تمام می كند

و نمازش صحیح است.

مسئله 640 اگر بعد از نماز فهمید كه نماز او رو به قبله نبوده است اگر انحراف به سمت راست یا سمت چپ قبله نرسیده نماز صحیح است و اگر به سمت راست یا سمت چپ قبله رسیده و یا پشت به قبله بوده، اگر در وقت است باید نماز را دوباره بخواند ولی اگر خارج وقت است قضا لازم نیست.

مسئله 641 اگر فهمید حیوانی را رو به قبله ذبح نكرده است آن حیوان حلال است.

مسئله 642 اگر بعد از دفن میت معلوم شد كه رو به قبله دفن نشده است، اگر ممكن است و موجب هتك او هم نباشد، باید نبش قبر كنند و او را رو به قبله دفن كنند.

احكام پوشانیدن بدن در نماز

مسئله 643 مرد باید در حال نماز، گرچه كسی او را نمی بیند عورتین خود را بپوشاند و بهتر است از ناف تا زانو را هم بپوشاند.

مسئله 644 زن باید در موقع نماز، تمام بدن حتّی سر و موی خود را بپوشاند ولی پوشاندن صورت به مقداری كه در وضو شسته می شود و دستها تا مچ و پاها تا مچ لازم نیست، امّا برای آنكه اطمینان كند كه مقدار واجب را پوشانده است باید مقداری از اطراف صورت و قدری پایین تر از مچ را هم بپوشاند.

مسئله 645 موقعی كه انسان قضای سجده یا تشهّد فراموش شده را به جا می آورد، بلكه در موقع سجده سهو هم باید خود را مثل موقع نماز بپوشاند.

مسئله 646 اگر انسان عمداً جایی را كه در نماز باید بپوشاند، نپوشاند نمازش باطل است ولی اگر از روی ندانستن مسئله باشد لازم نیست نمازش را دوباره بخواند.

مسئله

647 اگر در بین نماز بفهمد جایی كه باید بپوشاند، پیداست باید آن را بپوشاند و چنانچه پوشاندن آن ممكن نباشد نماز او باطل است ولی اگر بعد از نماز بفهمد نمازش اشكال ندارد.

مسئله 648 انسان باید در نماز بدن خود را بپوشاند گرچه با برگ درختان باشد، ولی گِل ساتر نیست.

مسئله 649 اگر چیزی ندارد كه در نماز خود را با آن بپوشاند چنانچه احتمال دهد كه پیدا می كند، باید نماز را تأخیر بیندازد.

مسئله 650 اگر برای پوشاندن خود چیزی نداشته باشد، در صورتی كه نامحرم او را می بیند باید نشسته نماز بخواند و عورت خود را با ران خود بپوشاند، و اگر كسی او را نمی بیند ایستاده نماز بخواند و جلوی خود را با دست بپوشاند و در هر دو حال ركوع و سجود را با اشاره انجام دهد.

لباس نمازگزار

مسئله 651 لباس نمازگزار شش شرط دارد:

شرط اوّل: لباس و بدن نمازگزار پاك باشد و اگر كسی عمداً و در حال اختیار و با علم، با بدن و لباس نجس نماز بخواند نمازش باطل است، ولی اگر در حال ناچاری یا ندانستن اینكه لباس یا بدن او نجس است یا ندانستن مسئله باشد، مانعی ندارد.

مسئله 652 اگر فراموش كند كه بدن یا لباسش نجس است و در بین نماز یا بعد از آن یادش بیاید، باید نماز را دوباره بخواند و اگر وقت گذشته قضا نماید.

مسئله 653 كسی كه در وسعت وقت مشغول نماز است اگر در بین نماز بدن یا لباس او نجس شود باید در بین نماز، اگر می تواند بدن یا لباس را آب بكشد یا اگر چیز دیگری عورت او

را پوشانده لباس را بیرون آورد و اگر نمی تواند باید نماز را بشكند و با بدن و لباس پاك نماز بخواند و كسی كه در تنگی وقت نماز می خواند اگر می تواند باید بدن یا لباس را تطهیر كند و اگر نمی تواند باید اگر ممكن است لباس را بیرون آورد و به دستوری كه برای برهنگان گفته شد نماز را تمام كند و اگر ممكن نیست باید با همان حال نماز را تمام كند و نمازش صحیح است.

مسئله 654 كسی كه در پاك بودن بدن یا لباس خود شك دارد، چنانچه نماز بخواند و بعد از نماز بفهمد كه بدن یا لباسش نجس بوده، نماز او صحیح است.

مسئله 655 اگر لباس را آب بكشد و اطمینان كند كه پاك شده است و با آن نماز بخواند و بعد از نماز بفهمد پاك نشده نمازش صحیح است.

مسئله 656 هرگاه اطمینان كند خونی كه در بدن یا لباس اوست خون نجسی است كه نماز با آن صحیح است، مثلاً اطمینان كند خون زخم و دمل است، چنانچه بعد از نماز بفهمد خونی بوده كه نماز با آن باطل است، نمازش صحیح است.

مسئله 657 كسی كه یك لباس دارد اگر بدن و لباسش نجس شود و به اندازه آب كشیدن یكی از آنها آب داشته باشد چنانچه بتواند لباسش را بیرون آورد باید بدن را آب بكشد و نماز را به دستوری كه برای برهنگان گفته شد به جا آورد و اگر به واسطه سرما یا عذر دیگر نتواند لباس را بیرون آورد هر یك از بدن یا لباس را می تواند آب بكشد چه نجاست هر دو مساوی باشد

یا نباشد.

مسئله 658 كسی كه دو لباس دارد، اگر بداند یكی از آنها نجس است و نتواند آنها را آب بكشد و نداند كدامیك از آنهاست، چنانچه وقت دارد باید با هر یك، یك نماز بخواند، ولی اگر وقت تنگ است باید نماز را به دستوری كه برای برهنگان گفته شد به جا آورد و لازم نیست آن نماز را با لباس پاك قضا نماید.

مسئله 659 شرط دوّم: لباس نمازگزار باید مباح باشد.

مسئله 660 اگر فراموش كند كه لباس او غصبی است و با آن نماز بخواند، اگر خودش غصب كرده باشد، بهتر است آن نماز را دوباره بخواند.

مسئله 661 اگر نداند یا فراموش كند كه لباس او غصبی است و در بین نماز بفهمد، اگر می تواند آن را بیرون بیاورد و اگر نمی تواند، باید نماز را بشكند و با لباس غیر غصبی نماز بخواند.

مسئله 662 اگر با پولی كه خمس یا زكات آن را نداده لباس بخرد، نباید با آن لباس نماز بخواند.

مسئله 663 شرط سوّم: باید لباس نمازگزار از اجزای حیوان مرده ای كه خون جهنده دارد نباشد و اگر كسی عمداً و در حال اختیار و با دانستن اینكه لباس او از مردار است و با علم به مسئله، در آن نماز بخواند نماز او باطل است ولی اگر سهواً یا در حال ناچاری یا ندانستن اینكه لباس او از مردار است یا ندانستن مسئله باشد اشكال ندارد.

مسئله 664 اگر از چیزی مانند مو و پشم حیوان مرده كه روح ندارد لباس تهیه كرده باشند نماز خواندن در آن اشكال ندارد و همچنین اگر چیزی از آن مانند گوشت و پوست و مو

و پشم و استخوان همراه نمازگزار باشد مانعی ندارد.

مسئله 665 با لباسهای چرمی كه از بازار مسلمین تهیه می شود اگر شك داشته باشد كه از حیوانی است كه ذبح شرعی شده یا نه، می توان نماز خواند امّا با لباسهای چرمی كه از ممالك غیر اسلامی آورده می شودنماز با آن جایزنیست ولی اگر شكّ داشته باشد كه چرم مصنوعی است یا چرم واقعی نماز خواندن با آن اشكال ندارد.

مسئله 666 شرط چهارم: لباس نمازگزار باید از حیوان حرام گوشت نباشد و اگر كسی عمداً و در حال اختیار و با دانستن اینكه لباس او از حیوان حرام گوشت است و با علم به مسئله در آن نماز بخواند نماز او باطل است ولی اگر سهواً یا در حال ناچاری یا ندانستن اینكه لباس او از حیوان حرام گوشت است یا ندانستن مسئله باشد اشكال ندارد.

مسئله 667 اگر چیزهایی از حیوان حرام گوشت همراه نمازگزار باشد نظیر موی گربه و مروارید و تكمه صدف و مانند اینها اشكال ندارد.

مسئله 668 اگر شك داشته باشد كه لباسی از حیوان حلال گوشت است یا حرام گوشت، اگر در مملكت اسلامی تهیه شده باشد نماز خواندن با آن مانعی ندارد ولی اگر در مملكت غیر اسلامی تهیه شده باشد، در مثل پوست نماز باطل است و در مثل پشم و مو اشكال ندارد.

مسئله 669 با پوست سنجاب و خز نماز خواندن اشكال ندارد.

مسئله 670 شرط پنجم و ششم: پوشیدن لباس طلاباف و ابریشم خالص برای مرد حرام و نماز با آن باطل است و اگر كسی عمداً و در حال اختیار و با دانستن اینكه لباس او طلاباف یا ابریشم خالص است و با علم به مسئله، نماز

در آن بخواند نماز او باطل است ولی اگر سهواً یا در حال ناچاری یا ندانستن اینكه لباس او طلاباف یا ابریشم خالص است یاندانستن مسئله باشد اشكال ندارد.

مسئله 671 زینت كردن به طلا مثل آویختن زنجیر طلا به سینه و انگشتر طلا به دست كردن و بستن ساعت مچی طلا و مانند اینها برای مرد حرام و نماز خواندن با آنها باطل است.

مسئله 672 چیزهایی از ابریشم خالص و طلا كه صدق لباس و زینت نمی كند و همچنین لباسهای طلاباف و ابریشم كه ساتر عورت نیستند نظیر عرقچین و جوراب كوتاه و دستمال در نماز و غیر نماز برای مرد اشكال ندارد.

مسئله 673 پوشیدن لباس طلاباف و ابریشم خالص و زینت نمودن به طلا برای زنان در نماز و غیر نماز اشكال ندارد بلكه استحباب زینت نمودن آنها به طلا در نماز خالی از وجه نیست.

احكام لباس نمازگزار

مسئله 674 نماز خواندن در زیر لحاف یا روی تشك نجس یا ابریشم خالص و مانند اینها اشكال ندارد مگر آنكه صدق لباس كند و مجرد روی خود كشیدن یا روی آن خوابیدن و نماز خواندن مانعی ندارد.

مسئله 675 كسی كه لباس ندارد یا لباس دارد و جایز نیست در آن نماز بخواند، اگر ممكن باشد باید تهیه نماید گرچه به خریدن یا عاریه نمودن باشد ولی اگر تهیه نمودن برای او مشقّت داشته باشد باید به دستوری كه برای برهنگان گفته شد نماز بخواند.

مسئله 676 اگر مرد لباس زنانه و زن لباس مردانه بپوشد در صورتی كه زی و روش خود قرار دهد حرام است، بنابراین پوشیدن آن به طور موقّت نظیر تعزیه ها و یا پوشیدن زن

لباس مرد را برای دفع سرما مانعی ندارد و در هر صورت اگر با آن لباس نماز بخواند نماز صحیح است.

مسئله 677 پوشیدن لباسی كه پارچه یا رنگ یا دوخت آن برای كسی كه می خواهد آن را بپوشد معمول نیست در صورتی كه زی خود قرار دهد حرام است بنابراین پوشیدن به طور موقّت نظیر فیلمها مانعی ندارد و در هر صورت اگر با آن لباس نماز بخواند نمازش صحیح است.

مسئله 678 پوشیدن لباس اعداء دین نظیر كراوات و پاپیون در صورتی كه زی و روش خود قرار دهد حرام است ولی اگر با آن لباس نماز بخواند نمازش صحیح است.

مسئله 679 اگر در بدن یا لباس نمازگزار خون زخم یا جراحت یا دمل باشد، چنانچه طوری است كه آب كشیدن بدن یا لباس یا عوض كردن لباس برای بیشتر مردم یا برای خصوص او سخت است، تا وقتی كه زخم یا جراحت یا دمل خوب نشده است، می تواند با آن خون نماز بخواند و همچنین است اگر چركی كه با خون بیرون آمده یا دوایی كه روی زخم گذاشته اند و نجس شده، در بدن یا لباس او باشد.

مسئله 680 اگر جایی از بدن یا لباس كه با زخم فاصله دارد به واسطه زخم نجس شود، جایز نیست با آن نماز بخواند. ولی اگر مقداری از بدن یا لباس كه معمولاً به واسطه زخم آلوده می شود، به آن زخم نجس شود، نماز خواندن با آن مانعی ندارد.

مسئله 681 اگر از توی دهان و بینی و مانند اینها خونی به بدن یا لباس برسد، نباید با آن نماز بخواند. ولی با خون بواسیر می شود نماز خواند گرچه دانه هایش در

داخل باشد.

مسئله 682 اگر چند زخم در بدن باشد و به طوری نزدیك هم باشند كه یك زخم حساب شود، تا وقتی همه خوب نشده اند، نماز خواندن با خون آنها اشكال ندارد، ولی اگر به قدری از هم دور باشند كه هر كدام یك زخم حساب شود، هر كدام كه خوب شد باید برای نماز بدن و لباس را از خون آن آب بكشد.

مسئله 683 اگر بدن یا لباس به مقدار كمتر از درهم) تقریباً به اندازه ناخن بزرگ (به خون آلوده باشد نماز خواندن با آن جایز است، گرچه آن خون نجس می باشد.

مسئله 684 هرگاه خون در چند جای بدن یا لباس باشد در صورتی كه روی هم كمتر از درهم باشد نماز خواندن با آن اشكال ندارد.

مسئله 685 خونی كه به لباس بی آستر بریزد و به پشت آن برسد، یك خون حساب می شود همینطور اگر خون روی لباسی كه آستر دارد بریزد و به آستر آن برسد نیز یك خون حساب می شود.

مسئله 686 اگر خون بدن یا لباس كمتر از درهم باشد و رطوبتی به آن برسد در صورتی كه خون و رطوبتی كه به آن رسیده به اندازه درهم یا بیشتر شود و اطراف را آلوده كند، نماز با آن باطل است.

مسئله 687 اگر بدن یا لباس خونی نباشد ولی به واسطه رسیدن به خون نجس شود اگر مقداری كه نجس شده كمتر از درهم باشد، می شود با آن نماز خواند.

مسئله 688 اگر لباسهای كوچك نمازگزار مثل عرقچین و جوراب كه نمی شود با آنها عورت را پوشاند نجس باشد چنانچه از مردار یا حیوان حرام گوشت درست نشده باشد، نماز با

آنها صحیح است و نیز اگر با انگشتری نجس نماز بخواند اشكال ندارد.

مسئله 689 اگر چیز نجسی نظیر لباس و دستمال گرچه بشود با آن عورت را پوشاند همراه نمازگزار باشد اشكال ندارد.

مسئله 690 زنی كه پرستار بچّه است و بیشتر از یك لباس ندارد، هرگاه شبانه روزی یك مرتبه لباس خود را آب بكشد، گرچه تا روز دیگر لباس به بول بچّه نجس شود، می تواند با آن لباس نماز بخواند. و نیز اگر بیشتر از یك لباس دارد ولی ناچار است كه همه آنها را بپوشد، چنانچه شبانه روزی یك مرتبه همه آنها را آب بكشد كافی است.

مستحبّات و مكروهات لباس نمازگزار

مسئله 691 شش چیز در لباس نمازگزار مستحب است كه از آن جمله است:

1 - عمامه با تحت الحنك.

2 - پوشیدن عبا.

3 - پوشیدن لباس سفید.

4 - پوشیدن پاكیزه ترین لباسها.

5 - استعمال بوی خوش.

6 - دست كردن انگشتری عقیق.

مسئله 692 هشت چیز در لباس نمازگزار مكروه است و از آن جمله است:

1 - پوشیدن لباس سیاه.

2 - پوشیدن لباس كثیف.

3 - پوشیدن لباس تنگ.

4 - پوشیدن لباس شرابخوار.

5 - پوشیدن لباس كسی كه از نجاست پرهیز نمی كند.

6 - پوشیدن لباسی كه نقش صورت دارد.

7 - باز بودن دكمه های لباس.

8 - دست كردن انگشتری كه نقش صورت دارد.

مكان نمازگزار

مسئله 693 مكان نمازگزار سه شرط دارد:

شرط اوّل: باید مكان نمازگزار مباح باشد، و در ملك غصبی یا روی فرش و تخت غصبی و مانند اینها نماز نخوانند ولی نماز خواندن در زیر سقف و خیمه غصبی مانعی ندارد، همینطور اگر سهواً یا در حال ناچاری یا ندانستن اینكه مكان او غصبی است یا ندانستن مسئله باشد اشكال ندارد.

مسئله 694 باید در ملكی كه منفعت آن مال دیگری است یا دیگری در آن حقّی دارد بدون اجازه او نماز نخوانند مثلاً اگر میت وصیت كرده باشد كه ثلث مال او را به مصرفی برسانند تا وقتی ثلث را جدا نكرده اند باید در ملك او نماز نخوانند، مگر از حاكم شرع اجازه بگیرند.

مسئله 695 كسی كه در مسجد نشسته، دیگری نمی تواند جای او را غصب كند و در آنجا نماز بخواند.

مسئله 696 كسی كه در ملكی با دیگری شریك است اگر سهم او جدا نباشد، بدون اجازه شریكش نمی تواند در

آن ملك تصرّف كند یا نماز بخواند. مگر شریك حاضر به تفكیك نباشد یا پیدا كردن او مشكل باشد كه در این صورت باید از حاكم شرع اجازه بگیرد.

مسئله 697 اگر با پولی كه خمس و زكات آن را نداده ملكی بخرد، تصرّف و نماز خواندنِ او در آن ملك حرام است.

مسئله 698 هرگاه رضایت صاحب ملك از قرائن روشن باشد نظیر رستوران ها، تصرّف و نماز خواندن در آن اشكال ندارد هر چند به زبان نگوید و بالعكس اگر با زبان اجازه دهد امّا بداند قلباً راضی نیست تصرّف و نماز خواندن در آن مكان جایز نیست.

مسئله 699 تصرّف و نماز خواندن در ملكِ میتی كه خمس یا زكات یا چیزی به مردم بدهكار است حرام است.

مسئله 700 اگر بعضی از ورثه میت، صغیر یا دیوانه یا غایب باشند تصرّف و نماز خواندن در ملك او بدون اذن ولی شرعی حرام است، ولی تصرّفاتی كه برای برداشتن میت معمول است اشكال ندارد.

مسئله 701 در زمینهای بزرگ زراعتی یا غیرزراعتی كه دیوار ندارد نماز خواندن و نشستن و خوابیدن و قضای حاجت نمودن و مانند اینها اشكال ندارد.

مسئله 702 شرط دوّم: مكان نمازگزار باید بی حركت باشد ولی اگر سهواً یا در حال ناچاری یا ندانستن اینكه مكان او متحرّك است یا ندانستن مسئله باشد اشكال ندارد.

مسئله 703 شرط سوّم: جای پیشانی نمازگزار از جای زانوها و سر انگشتان پا و دو كف دست او بیش از چهار انگشت بسته پست تر یا بلندتر نباشد ولی اگر سهواً یا در حال ناچاری یا ندانستن اینكه جای پیشانی او بلندتر یا پست تر است یا ندانستن مسئله باشد، اشكال

ندارد.

احكام مكان نمازگزار

مسئله 704 در جایی كه به واسطه احتمال باد و باران و زیادی جمعیت و مانند اینها اطمینان ندارد كه بتواند نماز را تمام كند، اگر شروع كرد و به مانعی بر نخورد، نمازش صحیح است.

مسئله 705 در جایی كه ماندن در آن حرام است مانند مجلسی كه در آن معصیت می شود و زیر سقفی كه نزدیك است خراب شود و بودن مرد و زن نامحرم در جایی كه كسی آنجا نیست، باید نماز نخواند ولی اگر خواند باطل نیست.

مسئله 706 در جایی كه سقف آن كوتاه است و نمی توان در آنجا راست ایستاد یا به اندازه ای كوچك است كه جای ركوع و سجود نیست نمی شود نماز خواند ولی اگر ناچار شود در چنین جایی نماز بخواند، باید به قدری كه ممكن است قیام و ركوع و سجود را به جا آورد.

مسئله 707 انسان باید رعایت ادب را بكند و جلوتر از قبر پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم و امام علیه السلام نماز نخواند و چنانچه نماز خواندن بی احترامی باشد حرام است ولی نماز باطل نیست.

مسئله 708 مكان نمازگزار اگر نجس است باید طوری تَر نباشد كه رطوبت آن به بدن یا لباس او برسد ولی جایی كه پیشانی را بر آن می گذارد اگر نجس باشد گرچه خشك هم باشد نماز باطل است ولی اگر مهر پاك را در جایی كه نجس است بگذارند و بر آن سجده كنند اشكال ندارد، و مستحب است كه مكان نمازگزار اصلاً نجس نباشد.

مسئله 709 اگر در نماز، زن هم ردیف مرد یا جلوتر از او باشد اشكال ندارد گرچه بین آنها فاصله ای نظیر پرده نباشد ولی مستحب است

زن عقب تر از مرد بایستد و جای سجده او از جای ایستادن مرد كمی عقب تر باشد و اگر برابر هم باشند ده ذرع) تقریباً پنج متر (میان آنها فاصله باشد.

مسئله 710 خواندن نماز واجب در كعبه و بر بام آن اشكال ندارد گرچه مكروه است ولی خواندن نماز مستحب در كعبه و بر بام آن مكروه هم نیست بلكه مستحب است داخل كعبه مقابل هر ركنی دو ركعت نماز بخوانند.

مسئله 711 در شرع مقدّس اسلام خصوصاً برای همسایگان مسجد بسیار سفارش شده است كه نماز را در مسجد بخوانند و بهتر از همه مسجدها مسجد الحرام است كه نماز در آن برابر با یك میلیون نماز است و مسجد پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم كه برابر با ده هزار نماز است.

مسئله 712 معاشرت با افرادی كه با مسجد سر و كار ندارند و خرید و فروش با آنها و زن گرفتن و زن دادن به آنها مكروه است.

مستحبّات و مكروهات مكان نماز گزار

مسئله 713 نماز در حرم مطهر پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله وسلم و حرم و رواق و صحن امامان علیهم السلام مستحب بلكه بهتر از مسجد است و برابر با دویست هزار نماز است.

مسئله 714 برای زنها نماز خواندن در خانه بلكه در اطاق عقب بهتر است ولی اگر بتوانند كاملاً خود را از نامحرم حفظ كنند بهتر است در مسجد نماز بخوانند.

مسئله 715 زیاد رفتن به مسجد و رفتن در مسجدی كه نمازگزار ندارد مستحب است و همسایه مسجد اگر عذری نداشته باشد، مكروه است در غیر مسجد نماز بخواند.

مسئله 716 نماز خواندن در دوازده جا مكروه است:

1 - حمام.

2 - زمین نمكزار.

3 - مقابل انسان.

4 - مقابل دری كه باز است.

5 - جاده، خیابان و كوچه.

6 - مقابل آتش و چراغ.

7 - آشپزخانه.

8 - مقابل چاه و چاله ای كه محلّ بول باشد.

9 - مقابل عكس و مجسمه چیزی كه روح دارد، مگر آنكه روی آن پرده بكشند.

10 - اطاقی كه جُنُب در آن باشد.

11 - جایی كه عكس در آنجا باشد گرچه روبروی نمازگزار نباشد.

12 - قبرستان.

احكام مسجد

مسئله 717 نجس كردن هر جایی از مسجد و حرم امامان علیهم السلام و فرش آنها حرام و تطهیر كردن آنها فوراً واجب است و اگر نتواند ولو با كمك گرفتن، باید به كسی كه می تواند اطلاع دهد و اگر برای تطهیر احتیاج به خراب كردن باشد باید خراب كند و دوباره بسازد.

مسئله 718 اگر مسجدی را غصب كنند و به جای آن خانه و مانند آن بسازند كه دیگر به آن مسجد نگویند باز هم نجس كردن آن حرام و تطهیر آن واجب است.

مسئله 719 بردن عین نجس و متنجّس در مسجد اشكال ندارد مگر آنكه بی احترامی به مسجد باشد.

مسئله 720 تشكیل مراسم مذهبی نظیر سوگواریها و جشنها در مسجد اشكال ندارد.

مسئله 721 زینت كردن مسجد به طلا و صورت چیزهایی كه روح دارد، مكروه است.

مسئله 722 اگر مسجد خراب شود فروختن آن و درب و پنجره و چیزهای دیگر آن بدون اذن حاكم شرع جایز نیست و اگر مسجد طوری خراب شود كه تعمیر آن ممكن نباشد می توانند آن را خراب كنند و دوباره بسازند بلكه می توانند مسجدی را كه خراب نشده برای احتیاج مردم خراب كنند و بزرگتر بسازند.

مسئله 723 ساختن مسجد و تعمیر و تمیز كردن و روشن

كردن چراغ در آن و مانند اینها مستحب است.

مسئله 724 - برای كسی كه می خواهد به مسجد برود، شش امر مستحب است:

1 - خود را خوشبو كند.

2 - لباس پاكیزه بپوشد.

3 - ته كفش خود را وارسی كند كه نجاستی به آن نباشد.

4 - موقع داخل شدن، اوّل پای راست را، و موقع بیرون آمدن، اوّل پای چپ را بگذارد.

5 - زودتر از دیگران به مسجد برود و دیرتر از دیگران از مسجد بیرون بیاید.

6 - دو ركعت نماز به قصد تحیت و احترام مسجد بخواند.

مسئله 725 در مسجد و حرم امامان علیهم السلام شش امر مكروه است:

1 - خوابیدن.

2 - انجام كاری یا صحبتی درباره دنیا.

3 - كثیف نمودن آنجا.

4 - بلند كردن صدا.

5 - راه دادن بچّه و دیوانه (در صورت ایجاد مزاحمت).

6 - وارد شدن كسی كه بوی دهان یا لباس یا بدن او مردم را اذیت می كند.

احكام اذان و اقامه

مسئله 726 برای مرد و زن مستحب است پیش از نمازهای واجب یومیه اذان و اقامه بگویند و راجع به آن خصوصاً برای نماز صبح و مغرب زیاد سفارش شده است و روایت است اگر كسی اذان و اقامه بگوید دو صف از ملائكه به او اقتدا می كنند و اگر فقط اقامه بگوید یك صف از ملائكه به او اقتدا می كنند، و برای نمازهای دیگر چه واجب و چه مستحب، جایز نیست و مستحب است پیش از نمازهای واجب غیر یومیه نظیر نماز آیات و نماز میت سه مرتبه « اَلصَّلوة » بگویند.

مسئله 727 مستحب است از روزی كه بچّه به دنیا می آید تا پیش از آنكه بند

نافش بیفتد، در گوش راست او اذان و در گوش چپ او اقامه بگویند.

مسئله 728 اذان هیجده جمله است:

چهار مرتبه: « اَللَّهُ أَكْبَرُ ».

دو مرتبه: « أَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ ».

دو مرتبه: « أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ ».

دو مرتبه: « حَی عَلَی الصَّلوةِ ».

دو مرتبه: » حَی عَلَی الْفَلاحِ «.

دو مرتبه: « حَی عَلی خَیرِالْعَمَلِ ».

دو مرتبه: « اَللَّهُ أَكْبَرُ ».

دو مرتبه: « لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ ».

و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه « اَللَّهُ أَكْبَرُ » از اوّل اذان، و یك مرتبه « لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ » از آخر آن كم می شود و بعد از گفتن « حَی عَلی خَیرِ الْعَمَلِ » باید دو مرتبه « قَدْ قامَتِ الصَّلوةُ » اضافه نمود.

مسئله 729 (أَشْهَدُ أَنَّ عَلِیاً وَلِی اللَّهِ » جزو اذان و اقامه نیست ولی مستحب است بعد از « أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَداً رَسُولُ اللَّهِ »، دو مرتبه گفته شود (مستحب در مستحب)، لكن چون فعلاً شعار شیعه است، باید گفته شود.

ترجمه اذان و اقامه

« اَللَّهُ أَكْبَرُ » یعنی خدای تعالی بزرگ تر از آن است كه او را وصف كنند.

« أَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ » یعنی شهادت می دهم كه غیر خدایی كه یكتا و بی همتا است خدای دیگری نیست.

« أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ » یعنی شهادت می دهم كه حضرت محمّد بن عبداللَّه صلی الله علیه وآله وسلم پیامبر و فرستاده خدای تعالی است.

« أَشْهَدُ أَنَّ عَلِیاً اَمیرُالمُؤْمِنینَ وَ وَلِی اللَّهِ » یعنی شهادت می دهم كه حضرت علی علیه السلام امیرالمؤمنین و ولی خدا بر همه خلق است.

« حَی عَلَی الصَّلاةِ

» یعنی بشتاب برای نماز.

« حَی عَلَی الْفَلاحِ » یعنی بشتاب برای رستگاری.

« حَی عَلی خَیرِ الْعَمَلِ » یعنی بشتاب برای بهترین كارها كه نماز است.

« قَدْ قامَتِ الصَّلاةُ » یعنی به تحقیق نماز بر پا شد.

« لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ » یعنی خدایی سزاوار پرستش نیست مگر خدایی كه یكتا و بی همتا است.

مسئله 730 بین جمله های اذان و اقامه باید خیلی فاصله نشود و اگر بین آنها بیشتر از معمول فاصله بیندازد، باید دوباره آن را از سر بگیرد.

مسئله 731 اگر در اذان و اقامه صدا را در گلو بیندازد چنانچه غنا شود، حرام و اگر غنا نشود مكروه است.

مسئله 732 در هر موردی كه بین نماز ظهر و عصر یا مغرب و عشا فاصله نیندازد، اذانی كه برای نماز اوّل گفته، كافی است.

مسئله 733 اگر برای نماز جماعتی اذان و اقامه گفته باشند، كسی كه با آن جماعت نماز می خواند نباید برای نماز خود اذان و اقامه بگوید.

مسئله 734 در جایی كه عده ای مشغول نماز جماعتند، یا نماز آنان تازه تمام شده و صَفها به هم نخورده است، اگر انسان بخواهد فرادی یا با جماعت دیگری كه بر پا می شود نماز بخواند می تواند اذان و اقامه را نگوید.

مسƙęǠ735 كسی كه اذان و اقامه دیگری را شنیده، چه با او گفته باشد یا نه، در صورتی كه بین آن اذان و اقامه و نمازی كه می خواهد بخواند زیاد فاصله نشده باشد، می تواند برای نماز خود اذان و اقامه نگوید.

مسئله 736 اگر مرد اذان زن نامحرم را با قصد لذّت بشنود، اذان از او ساقط می شود گرچه گناه نموده است.

مسئله 737 اذان و

اقامه نماز جماعت را لازم نیست مرد بگوید.

مسئله 738 اقامه باید بعد از اذان گفته شود و اگر قبل از اذان بگویند صحیح نیست.

مسئله 739 اگر كلمات اذان و اقامه را بدون ترتیب بگوید، مثلاً حی علی الفلاح را پیش از حی علی الصّلاة بگوید باید از جایی كه ترتیب به هم خورده، دوباره بگوید.

مسئله 740 باید بین اذان و اقامه فاصله ندهد و اگر بین آنها به قدری فاصله دهد كه اذانی را كه گفته اذان این اقامه حساب نشود مستحب است دوباره اذان و اقامه را بگوید و نیز اگر بین اذان و اقامه و نماز به قدری فاصله دهد كه اذان و اقامه آن نماز حساب نشود، مستحب است دوباره برای آن نماز، اذان و اقامه بگوید.

مسئله 741 اذان و اقامه باید به عربی صحیح گفته شود، پس اگر به عربی غلط مغیر معنی بگوید، یا ترجمه آنها را بگوید صحیح نیست.

مسئله 742 اذان و اقامه باید بعد از داخل شدن وقت نماز گفته شود و اگر عمداً یا از روی فراموشی پیش از وقت بگوید باطل است.

مسئله 743 اگر پیش از گفتن اقامه شك كند كه اذان گفته یا نه باید اذان را بگوید، ولی اگرمشغول اقامه شود و شك كند كه اذان گفته یا نه، گفتن اذان لازم نیست.

مسئله 744 اگر در بین اذان یا اقامه پیش از آنكه قسمتی را بگوید شك كند كه قسمت پیش از آن را گفته یا نه، باید قسمتی را كه در گفتن آن شك كرده، بگوید ولی اگر در حال گفتن قسمتی از اذان یا اقامه شك كند كه آنچه پیش از آن است

گفته یا نه، گفتن آن لازم نیست.

مسئله 745 در اذان و اقامه چند چیز مستحب است:

1 - رو به قبله بایستد و اذان بگوید.

2 - با وضو یا غسل اذان بگوید.

3 - بین جمله های اذان كمی فاصله دهد.

4 - بین اذان حرف نزند.

5 - بین اذان و اقامه یك قدم بردارد یا قدری بنشیند یا سجده كند یا ذكر بگوید.

6 - بدن انسان در موقع گفتن اذان و اقامه آرام باشد.

7 - اقامه را آهسته تر از اذان بگوید.

8 - جمله های اقامه را به هم نچسباند، ولی به اندازه ای كه بین جمله های اذان فاصله می دهد، بین جمله های اقامه فاصله ندهد.

مسئله 746 مستحب است موقعی كه وقت داخل می شود برای اعلام وقت اذان گفته شود و در این اذان چند چیز مستحب است:

1 - همه اذان بگویند، ولی با این اذان، اذان نماز ساقط نمی شود.

2 - كسی كه اذان می گوید وقت شناس و ثِقه باشد.

3 - كسی كه اذان می گوید رو به قبله باشد.

4 - با وضو یا غسل باشد.

5 - دستها را به گوش بگذارد و صدا را بلند نماید و بكشد.

6 - بین جمله های آن كمی فاصله دهد.

7 - در بین اذان حرف نزند.

مسئله 747 مستحب است كسی را برای گفتن اذان معین كنند و علاوه بر شرایطی كه گفته شد باید خوش صدا باشد و صدایش بلند باشد و اذان را در جای بلندی بگوید.

مسئله 748 مستحب است كسی كه اذان یا اقامه دیگری را می شنود، به قصد حكایت آنها را بگوید.

واجبات نماز

واجبات نماز یازده مورد است:

1 - نیت.

2 - قیام، یعنی ایستادن.

3 - تكبیرة الاحرام یعنی گفتن

اللَّه اكبر در اوّل نماز.

4 - قرائت.

5 - قیام متّصل به ركوع.

6 - ركوع.

7 - سجود.

8 - تشهّد.

9 - سلام.

10 - ترتیب.

11 - موالات، یعنی پی در پی بودن اجزای نماز.

مسئله 749 بعضی از واجبات نماز ركن است یعنی اگر انسان آنها را به جا نیاورد، یا در نماز اضافه كند عمداً باشد یا سهواً یا جهلاً، نماز باطل می شود، و بعضی دیگر ركن نیست یعنی اگر عمداً كم یا زیاد شود نماز باطل می شود و چنانچه اشتباهاً یا جهلاً كم یا زیاد گردد نماز باطل نمی شود.

اركان نماز پنج مورد است:

اوّل: نیت.

دوّم: تكبیرة الاحرام.

سوّم: قیام متّصل به ركوع.

چهارم: ركوع.

پنجم: دو سجده.

مسئله 750 كم شدن ركن در نمازهای مستحبّی نماز را باطل می كند ولی زیاد شدن آن در نمازهای مستحبّی نماز را باطل نمی كند مثلاً اگر قنوت نماز وتر را فراموش كند و به ركوع رود، می تواند برگردد و قنوت را به جا آورد و دوباره ركوع كند.

1 - نیت

مسئله 751 نیت یعنی توجّه به عمل برای انجام فرمان خداوند عالم، و لازم نیست نیت را از قلب خود بگذراند یا به زبان بگوید و همین مقدار كه توجّه داشته باشد كه نماز می خواند برای خدا، كفایت می كند.

مسئله 752 اگر در نماز ظهر یا عصر نیت كند كه چهار ركعت نماز می خوانم و معین نكند ظهر است یا عصر، نماز او صحیح است و اگر ظهر را نخوانده، ظهر و الّا عصر حساب می شود ولی اگر كسی كه مثلاً قضای نماز ظهر بر او واجب است، بخواهد در وقت نماز ظهر نماز قضا یا نماز ظهر را بخواند، باید نمازی را كه می خواند در

نیت معین كند.

مسئله 753 انسان باید از اوّل تا آخر نماز به نیت خود باقی باشد، پس اگر در بین نماز به طوری غافل شود كه اگر بپرسند چه می كنی، نداند چه بگوید نمازش باطل است.

مسئله 754 انسان باید فقط برای انجام امر خداوند عالم نماز بخواند، پس كسی كه ریا كند یعنی برای نشان دادن به مردم نماز بخواند، نمازش باطل است خواه فقط برای مردم باشد یا خدا و مردم هر دو را در نظر بگیرد.

مسئله 755 اگر قسمتی از نماز را هم برای غیر خدا به جا آورد، نماز باطل است، چه آن قسمت واجب باشد مثل حمد و سوره و چه مستحب مانند قنوت، بلكه اگر تمام نماز را برای خدا به جا آورد ولی برای نشان دادن به مردم در جای مخصوصی مثل مسجد، یا در وقت مخصوصی مثل اوّل وقت، یا به طرز مخصوصی مثلاً با جماعت نماز بخواند، نمازش باطل است.

2 - تكبیرة الاحرام

مسئله 756 گفتن اللَّه اكبر در اوّل هر نماز، واجب و ركن است و باید حروف » اللَّه « و حروف » اكبر « و دو كلمه » اللَّه اكبر « را پشت سر هم بگوید.

مسئله 757 مستحب است بعد از تكبیرة الاحرام بگوید:

« یا مُحْسِنُ قَد أَتاكَ الْمُسیئُ وَ قَدْ أَمَرْتَ الُْمحْسِنَ أَنْ یتَجاوَزَ عَنِ الْمُسی ءِ أَنْتَ الْمُحْسِنُ وَ أَنَا الْمُسیئُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَ تَجاوَزْ عَنْ قَبیحِ ما تَعْلَمُ مِنّی »

« ای خدایی كه به بندگان احسان می كنی بنده گنهكار به در خانه تو آمده و تو امر كرده ای كه نیكوكار از گنهكار بگذرد، تو

نیكوكاری و من گنهكار به حقّ محمّد و آل محمّدصلی الله علیه وآله وسلم رحمت خود را بر محمّد و آل محمّد بفرست و از بدیهایی كه می دانی از من سر زده بگذر ».

مسئله 758 مستحب است موقع گفتن تكبیر اوّل نماز و تكبیرهای بین نماز، دستها را تا مقابل گوشها بالا ببرد.

مسئله 759 اگر شك كند كه تكبیرة الاحرام را گفته یا نه، چنانچه مشغول خواندن چیزی شده به شك خود اعتنانكند، و اگر چیزی نخوانده باید تكبیر را بگوید.

مسئله 760 اگر بعد از گفتن تكبیرة الاحرام شك كند كه آن را صحیح گفته یا نه، باید به شك خود اعتنا نكند.

3 - قیام

مسئله 761 قیام در موقع گفتن تكبیرة الاحرام و خواندن حمد و سوره و بعد از ركوع و در حال خواندن تسبیحات واجب است و اگر عمداً كسی آن را نیاورد نمازش باطل است.

مسئله 762 موقعی كه ایستاده است باید بدن را حركت ندهد و به طرفی خم نشود و به جایی تكیه نكند ولی اگر از روی ناچاری باشد یا در حال خم شدن برای ركوع پاها را حركت دهد اشكال ندارد.

مسئله 763 اگر موقعی كه ایستاده از روی فراموشی یا جهل بدن را حركت دهد یا به طرفی خم شود یا به جایی تكیه كند اشكال ندارد.

مسئله 764 لازم نیست سنگینی بدن روی هر دو پا باشد بلكه اگر روی یك پا هم بایستد اشكال ندارد.

مسئله 765 كسی كه می تواند درست بایستد، اگر پاها را خیلی گشاد بگذارد كه به حال ایستادن معمولی نباشد نمازش باطل است.

مسئله 766 اگر در بین نماز از ایستادن عاجز شود باید بنشیند و اگر

از نشستن هم عاجز شود باید بخوابد.

مسئله 767 تا انسان می تواند ایستاده نماز بخواند، نباید بنشیند مثلاً كسی كه در موقع ایستادن بدنش حركت می كند یا مجبور است به چیزی تكیه دهد، یا بدنش را كج كند یا خم شود یا پاها را بیشتر از معمول گشاد بگذارد، باید به هر طور كه می تواند ایستاده نماز بخواند ولی اگر به هیچ قسم حتّی مثل حال ركوع هم نتواند بایستد، باید راست بنشیند و نشسته نماز بخواند.

مسئله 768 تا انسان می تواند بنشیند نباید خوابیده نماز بخواند و اگر نتواند راست بنشیند، باید هر طوری كه می تواند بنشیند و اگر به هیچ قسم نمی تواند بنشیند، باید به پهلوی راست رو به قبله بخوابد و اگر نمی تواند به پهلوی چپ و اگر آن هم ممكن نیست به پشت بخوابد به طوری كه كف پاهای او رو به قبله باشد.

مسئله 769 كسی كه نشسته نماز می خواند اگر در بین نماز بتواند بایستد باید مقداری را كه می تواند ایستاده بخواند. مثلاً اگر بعد از خواندن حمد و سوره بتواند بایستد و ركوع را ایستاده به جا آورد باید بایستد و از حال ایستاده به ركوع رود.

مسئله 770 كسی كه خوابیده نماز می خواند، اگر در بین نماز بتواند بنشیند باید مقداری را كه می تواند، نشسته بخواند، و نیز اگر می تواند بایستد، باید مقداری را كه می تواند، ایستاده بخواند.

مسئله 771 كسی كه می تواند بایستد اگر بترسد كه به واسطه ایستادن مریض شود یا ضرری به او برسد می تواند نشسته نماز بخواند و اگر از نشستن هم بترسد می تواند خوابیده نماز بخواند.

مسئله 772 اگر انسان احتمال بدهد كه تاآخر وقت بتواند ایستاده نماز

بخواند نمی تواند اوّل وقت نماز را نشسته بخواند.

مسئله 773 مستحب است در حال ایستادن بدن را راست نگه دارد، شانه ها را پایین بیندازد، دستها را روی رانها بگذارد، انگشتها را به هم بچسباند، جای سجده را نگاه كند، سنگینی بدن را به طور مساوی روی دو پا بیندازد با خضوع و خشوع باشد، پاها را پس و پیش نگذارد، اگر مرد است پاها را از سه انگشت باز تا یك وجب فاصله دهد و اگر زن است پاها را به هم بچسباند، و سر و دستها و پاها را حركت ندهد.

4 - قرائت

مسئله 774 در ركعت اوّل و دوّم نمازهای واجب یومیه، انسان باید اوّل حمد و بعد از آن یك سوره تمام بخواند.

مسئله 775 اگر وقت نماز تنگ باشد یا انسان ناچار شود كه سوره را نخواند مثلاً بترسد كه اگر سوره را بخواند دزد یا درنده یا چیز دیگری به او صدمه بزند، نباید سوره را بخواند ولی اگر در كاری عجله داشته باشد نمی تواند سوره را نخواند.

مسئله 776 اگر عمداً سوره را پیش از حمد بخواند نمازش باطل است و اگر اشتباهاً سوره را پیش از حمد بخواند و در بین آن یادش بیاید، باید سوره را رها كند و بعد از خواندن حمد سوره را از اوّل بخواند.

مسئله 777 اگر حمد و سوره یا یكی از آنها را فراموش كند و بعد از رسیدن به ركوع بفهمد نمازش صحیح است.

مسئله 778 اگر پیش از آنكه برای ركوع خم شود بفهمد كه حمد و سوره را نخوانده باید بخواند و نیز اگر خم شود و پیش از آنكه به ركوع برسد بفهمد آنها

را نخوانده باید بایستد و بخواند.

مسئله 779 اگر در نماز یكی از چهار سوره ای را كه سجده واجب دارد عمداً بخواند نمازش باطل است.

مسئله 780 اگر اشتباهاً مشغول خواندن سوره ای شود كه سجده واجب دارد، چنانچه پیش از رسیدن به آیه سجده بفهمد باید آن سوره را رها كند و سوره دیگری بخواند و اگر بعد از خواندن آیه سجده بفهمد باید در بین نماز با اشاره سجده آن را به جا آورده و به همان سوره كه خوانده اكتفا نماید.

مسئله 781 اگر در نماز آیه سجده را بشنود و با اشاره سجده كند نمازش صحیح است.

مسئله 782 در نماز مستحبّی خواندن سوره لازم نیست، گرچه آن نماز به واسطه نذر كردن واجب شده باشد، ولی در بعضی از نمازهای مستحبّی مثل نماز وحشت كه سوره مخصوصی دارد، اگر بخواهد به دستور آن نماز رفتار كرده باشد، باید همان سوره را بخواند.

مسئله 783 در نماز جمعه و در نماز ظهر روز جمعه مستحب است در ركعت اوّل بعد از حمد، سوره جمعه و در ركعت دوّم بعد از حمد، سوره منافقین را بخواند.

مسئله 784 اگر بعد از حمد مشغول خواندن سوره توحید یا كافرون شود، نمی تواند آن را رها كند و سوره دیگر بخواند.

مسئله 785 اگر در نماز، غیر سوره توحید و كافرون سوره دیگری بخواند، تا به نصف نرسیده می تواند رها كند و سوره دیگر بخواند.

مسئله 786 اگر مقداری از سوره را فراموش كند یا از روی ناچاری، مثلاً به واسطه تنگی وقت یا جهت دیگر نشود آن را تمام نماید می تواند آن سوره را رها كند و سوره دیگر بخواند گرچه از نصف گذشته باشد یا سوره ای را

كه می خواند توحید یا كافرون باشد.

مسئله 787 بر مرد واجب است حمد و سوره نماز صبح و مغرب و عشا را بلند بخواند و بر مرد و زن واجب است حمد و سوره نماز ظهر و عصر را آهسته بخوانند ولی اگر بعضی از حروف آن بلند یا آهسته شود مانعی ندارد.

مسئله 788 زن می تواند حمد و سوره نماز صبح و مغرب و عشا را بلند یا آهسته بخواند ولی اگر نامحرم صدایش را بشنود در صورتی كه مفسده داشته باشد باید آهسته بخواند ولی اگر بلند خواند نمازش صحیح است.

مسئله 789 بر مرد و زن واجب است كه در ركعت سوّم و چهارم نماز حمد یا تسبیحات را آهسته بخوانند.

مسئله 790 اگر در ركعت سوّم و چهارم حمد بخواند باید بسم اللَّه آن را هم آهسته بگوید.

مسئله 791 ذكر ركوع و سجده و تشهّد و سلام و قنوت را در همه نمازها مرد و زن می توانند بلند یا آهسته بخوانند.

مسئله 792 اگر در جایی كه باید نماز را بلند بخواند عمداً آهسته بخواند یا در جایی كه باید آهسته بخواند عمداً بلند بخواند نمازش باطل است ولی اگر از روی فراموشی یا ندانستن مسئله باشد صحیح است و اگر در بین خواندن حمد و سوره هم بفهمد اشتباه كرده لازم نیست مقداری را كه خوانده دوباره بخواند.

مسئله 793 اگر كسی در خواندن نماز بیشتر از معمول صدایش را بلند كند، مثل اینكه آن را با فریاد بخواند نمازش باطل است.

مسئله 794 در ركعت سوّم و چهارم نماز می تواند فقط یك حمد بخواند یا یك مرتبه بگوید:

« سُبْحانَ اللَّهِ وَالْحَمْدُ للَّهِ ِ وَ لا اِلهَ

اِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ اَكْبَرُ ».

و بهتر آن است كه سه مرتبه بگوید و می تواند در یك ركعت حمد و در ركعت دیگر تسبیحات بگوید و بهتر است در هر دو ركعت تسبیحات بخواند.

مسئله 795 اگر در دو ركعت اوّل نماز به خیال اینكه دو ركعت آخر است تسبیحات بگوید، چنانچه پیش از ركوع بفهمد باید حمد و سوره را بخواند و اگر در ركوع بفهمد نمازش صحیح است.

مسئله 796 اگر در دو ركعت آخر نماز به خیال اینكه در دو ركعت اوّل است حمد بخواند یا در دو ركعت اوّل نماز با اینكه خیال می كرده در دو ركعت آخر است حمد بخواند، چه پیش از ركوع بفهمد چه بعد از آن، نمازش صحیح است.

مسئله 797 اگر در ركعت سوّم یا چهارم می خواست حمد بخواند تسبیحات به زبانش آمد یا می خواست تسبیحات بخواند حمد به زبانش آمد و یا عادتش خواندن چیزی بوده كه به زبانش آمده همان را تمام كند و نمازش صحیح است.

مسئله 798 در ركعت سوّم و چهارم مستحب است بعد از تسبیحات استغفار كند مثلاً بگوید:

« اَسْتَغْفِرُ اللَّهَ رَبّی وَ اَتُوبُ اِلَیهِ ».

یا بگوید:

« اَللَّهُمَ اغْفِرلی ».

مسئله 799 مستحب است در ركعت اوّل، پیش از خواندن حمد بگوید:

« أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیمِ ».

و در ركعت اوّل و دوّم نماز ظهر و عصر » بِسْمِ اللَّهِ « را بلند بگوید و حمد و سوره را شمرده بخواند و در آخر هر آیه وقف كند یعنی آن را به آیه بعد نچسباند، و در حال خواندن حمد و سوره به معنای آیه توجّه داشته باشد و اگر

نماز را به جماعت می خواند، بعد از تمام شدن حمد امام و اگر فرادی می خواند، بعد از آنكه حمد خودش تمام شد بگوید:

« اَلْحَمْدُ للَّهِ ِ رَبِّ الْعالَمینَ ».

و بعد از خواندن سوره توحید، یك یا دو یا سه مرتبه بگوید:

« كَذلِكَ اللَّهُ رَبّی ».

و یا بگوید:

« كَذلِكَ اللَّهُ رَبُّنا ».

و بعد از خواندن سوره كمی صبر كند بعد تكبیر پیش از ركوع را بگوید یا قنوت را بخواند.

مسئله 800 مستحب است در تمام نمازها در ركعت اوّل، سوره قدر و در ركعت دوم، سوره توحید را بخواند.

مسئله 801 مكروه است انسان در تمام نمازهای یك شبانه روز سوره توحید را نخواند.

مسئله 802 خواندن سوره توحید به یك نفس مكروه است.

مسئله 803 سوره ای را كه در ركعت اوّل خوانده، مكروه است در ركعت دوّم بخواند ولی اگر سوره توحید را در هر دو ركعت بخواند مكروه نیست.

5 - قیام متّصل به ركوع

مسئله 804 باید ایستادن نمازگزار و ركوع او متّصل به هم باشد. یعنی در حال ایستادن به ركوع رود چنانچه بعد از ركوع باید بایستد و به سجده رود و ركوع متحقق نمی شود مگر به این دو قیام كه به آن قیام متّصل به ركوع می گویند و آن یك امر قهری است، و گفتنی یا به جا آوردنی بلكه متوقف بر نیت هم نیست، و آن ركن است كه اگر عمداً یا سهواً یا جهلاً به جا آورده نشود، نماز باطل است زیرا ركوع متحقق نشده است.

مسئله 805 اگر ركوع را فراموش كند و بعد از قرائت بنشیند و یادش بیاید كه ركوع نكرده، باید بایستد و به ركوع رود و اگر بدون اینكه

بایستد به حال خمیدگی به ركوع برگردد، چون قیام متّصل به ركوع به جا نیاورده، نماز او باطل است.

مسئله 806 اگر بعد از قرائت و قبل از ركوع به قصد كاری بنشیند، باید بایستد و به ركوع رود و اگر بدون اینكه بایستد به همان حالت خمیدگی به ركوع برگردد، چون قیام متّصل به ركوع به جا نیاورده، نماز او باطل است.

مسئله 807 اگر بعد از قرائت و قبل از ركوع اضطراراً بیفتد، باید بایستد و به ركوع رود و اگر بدون اینكه بایستد به همان حالت خمیدگی به ركوع برگردد، چون قیام متّصل به ركوع به جا نیاورده نماز او باطل است.

6 - ركوع

مسئله 808 در هر ركعت بعد از قرائت باید به اندازه ای خم شود كه بتواند دست را به زانو بگذارد و این عمل را ركوع می گویند و آن واجب و ركن است.

مسئله 809 اگر به اندازه ركوع خم شود ولی دستها را به زانو نگذارد اشكال ندارد.

مسئله 810 خم شدن باید به قصد ركوع باشد، پس اگر به قصد كار دیگر مثلاً برای كشتن جانور خم شود، نمی تواند آن را ركوع حساب كند بلكه باید بایستد و دوباره برای ركوع خم شود و به واسطه این عمل ركن زیاد نشده و نماز باطل نمی شود.

مسئله 811 كسی كه دست یا زانوی او با دست و زانوی دیگران فرق دارد، مثلاً دستش خیلی بلند است كه اگر كمی خم شود به زانو می رسد یا زانوی او پایین تر از مردم دیگر است كه باید خیلی خم شود تا دستش به زانو برسد، باید به اندازه معمول خم شود.

مسئله 812 كسی كه نشسته ركوع می كند، باید

به قدری خم شود كه صورتش مقابل زانوهابرسد و بهتر است به قدری خم شود كه صورت نزدیك جای سجده برسد.

مسئله 813 هر ذكری در ركوع گفته شود كافی است ولی مستحب است سه مرتبه

« سُبْحانَ اللَّهِ »

یا یك مرتبه

« سُبْحانَ رَبِّی الْعَظیمِ وَ بِحَمْدِهِ »

گفته شود و اگر ذكر دیگری گفته شود باید از سه مرتبه

« سُبْحانَ اللَّهِ »

یا یك مرتبه

« سُبْحانَ رَبِّی الْعَظیمِ وَ بِحَمْدِهِ »

كمتر نباشد.

مسئله 814 ذكر ركوع را مستحب است سه یا پنج یا هفت مرتبه بلكه بیشتر بگوید.

مسئله 815 اگر پیش از آنكه به مقدار ركوع خم شود و بدن آرام گیرد عمداً ذكر ركوع را بگوید، نمازش باطل است.

مسئله 816 اگر پیش از تمام شدن ذكر واجب، عمداً سر از ركوع بردارد نمازش باطل است و اگر سهواً سر بردارد، چنانچه پیش از آنكه از حال ركوع خارج شود، یادش بیاید كه ذكر ركوع را تمام نكرده باید در حال آرامی بدن دوباره ذكر را بگوید و اگر بعد از آنكه از حال ركوع خارج شد یادش بیاید، نماز او صحیح است.

مسئله 817 اگر نتواند به مقدار ذكر در ركوع بماند، در صورتی كه بتواند پیش از آنكه از حدّ ركوع بیرون رود ذكر را بگوید، باید در آن حال تمام كند و اگر نتواند، در حال برخاستن ذكر را بگوید.

مسئله 818 اگر به واسطه مرض و مانند آن در ركوع آرام نگیرد نماز صحیح است ولی باید پیش از آنكه از حال ركوع خارج شود، ذكر واجب را بگوید.

مسئله 819 هرگاه نتواند به اندازه ركوع خم شود باید به چیزی تكیه نموده و ركوع

كند و اگر موقعی هم كه تكیه داده نتواند به طور معمول ركوع كند، باید به هر اندازه كه می تواند خم شود واگر هیچ نتواند خم شود باید موقع ركوع بنشیند و نشسته ركوع كند و اگر نشسته هم نتواند ركوع كند، باید ایستاده نماز بخواند و به قصد ركوع ذكر ركوع را بگوید و مستحب است برای ركوع با سر یا چشم هم اشاره كند.

مسئله 820 اگر كسی بر اثر پیری یا بیماری به حالتی شبیه به ركوع در آمده، باید برای ركوع قدری كمر را خم كند و اگر ممكن نیست، باید به همان صورت قصد ركوع كند و ذكر ركوع را بگوید.

مسئله 821 بعد از تمام شدن ذكر ركوع باید راست بایستد و بعد از آنكه بدن آرام گرفت به سجده رود و اگر عمداً پیش از ایستادن یا پیش از آرام گرفتن بدن به سجده رود، نمازش باطل است.

مسئله 822 اگر بعد از آنكه پیشانی به زمین رسید یادش بیاید كه ركوع نكرده نمازش باطل است ولی اگر پیش از آنكه پیشانی به زمین برسد یادش بیاید كه ركوع نكرده، باید بایستد و بعد از ایستادن ركوع را به جا آورد و نمازش صحیح است.

مسئله 823 مستحب است پیش از رفتن به ركوع در حالی كه راست ایستاده تكبیر بگوید و در ركوع زانوها را به عقب دهد و پشت را صاف نگه دارد و گردن را بكشد و مساوی پشت نگه دارد و بین دو قدم را نگاه كند و پیش از ذكر یا بعد از آن صلوات بفرستد و بعد از آنكه از ركوع برخاست و راست ایستاد، در

حال آرامی بدن بگوید:

« سَمِعَ اللَّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ »

مسئله 824 مستحب است در ركوع، زنها دست را از زانو بالاتر بگذارند و زانوها را به عقب ندهند.

7 - سجود

مسئله 825 نمازگزار باید در هر ركعت از نمازهای واجب و مستحب، بعد از ركوع دو سجده كند و سجده آن است كه پیشانی و كف دو دست و سر دو زانو و سر دو انگشت بزرگ پاها را بر زمین بگذارد. و دو سجده روی هم یك ركن است.

مسئله 826 اگر عمداً یك سجده كم یا زیاد كند، نماز باطل می شود، ولی اگر سهواً یك سجده كم یا زیاد كند، نماز باطل نمی شود.

مسئله 827 اگر پیشانی را عمداً یا سهواً بر زمین نگذارد سجده نكرده است، گرچه جاهای دیگر به زمین برسد ولی اگر پیشانی را بر زمین بگذارد و سهواً جاهای دیگر را به زمین نرساند، یا سهواً ذكر نگوید، سجده صحیح است.

مسئله 828 هر ذكری در سجده گفته شود كافی است ولی مستحب است سه مرتبه

« سُبْحانَ اللَّهِ »

یا یك مرتبه

« سُبْحانَ رَبِّی الْاَعْلی وَ بِحَمْدِهِ »

گفته شود و اگر ذكر دیگر گفته شود، باید از سه مرتبه

« سُبْحانَ اللَّهِ »

یا یك مرتبه

« سُبْحانَ رَبِّی الْاَعْلی و بِحَمْدِهِ »

كمتر نباشد و مستحب است ذكر سجده سه یا پنج یا هفت مرتبه گفته شود.

مسئله 829 اگر پیش از آنكه پیشانی به زمین برسد عمداً ذكر سجده را بگوید، یا پیش از تمام شدن ذكر عمداً سر از سجده بردارد، نماز باطل است.

مسئله 830 اگر پیش از آنكه پیشانی به زمین برسد سهواً ذكر سجده را بگوید و

پیش از آنكه سر از سجده بردارد بفهمد اشتباه كرده، باید دوباره در حال آرام بودن ذكر را بگوید.

مسئله 831 اگر بعد از آنكه سر از سجده برداشت بفهمد كه پیش از آرام گرفتن بدن ذكر را گفته یا پیش از آنكه ذكر سجده تمام شود سر برداشته، نمازش صحیح است.

مسئله 832 اگر موقعی كه ذكر سجده را می گوید، یكی از هفت عضو را عمداً از زمین بردارد، نماز باطل می شود ولی موقعی كه مشغول گفتن ذكر نیست اگر غیر پیشانی جاهای دیگر را از زمین بردارد و دوباره بگذارد اشكال ندارد.

مسئله 833 اگر پیش از تمام شدن ذكر سجده سهواً پیشانی را از زمین بردارد نمی تواند دوباره به زمین بگذارد و باید آن را یك سجده حساب كند، ولی اگر جاهای دیگر را سهواً از زمین برداردباید دو مرتبه بر زمین بگذارد و ذكر را بگوید.

مسئله 834 بعد از تمام شدن ذكر سجده اوّل باید بنشیند تا بدن آرام گیرد و دوباره به سجده رود.

مسئله 835 جای پیشانی نمازگزار باید از جای دو كف دست و دو سر زانوها و دو سر انگشتان پای او پست تر و بلندتر از چهار انگشت بسته نباشد.

مسئله 836 در زمین سراشیب كه سراشیبی آن درست معلوم نیست اگر جای پیشانی بیش از چهار انگشت بسته پست تر یا بلندتر باشد اشكال ندارد.

مسئله 837 اگر پیشانی را سهواً به چیزی بگذارد كه از چهار انگشت بسته بلندتر است، چنانچه بلندی آن به قدری است كه نمی گویند در حال سجده است، باید سر را بردارد و اگر بلندی آن به قدری است كه می گویند در حال سجده است، باید پیشانی را از روی آن به روی چیزی

كه بلندی آن به اندازه چهار انگشت بسته یا كمتر است بكشد، و اگر كشیدن پیشانی ممكن نیست نماز او باطل است.

مسئله 838 در سجده باید كف دست را بر زمین بگذارد ولی در حال ناچاری پشت دست هم مانعی ندارد و اگر پشت دست ممكن نباشد خوب است مچ دست را بگذارد و چنانچه آن را هم نتواند خوب است تا آرنج هر جای دست را كه می تواند، بر زمین بگذارد.

مسئله 839 در سجده باید سر دو انگشت بزرگ پاها را بر زمین بگذارد، و اگر انگشت های دیگر پا، یا روی پا را بر زمین بگذارد، یا به واسطه بلند بودن ناخن، سر شست به زمین نرسد نماز باطل است و كسی كه به واسطه ندانستن مسئله نمازهای خود را اینطور خوانده بهتر است دوباره بخواند ولی اگر علاوه بر سرِ دو انگشتِ بزرگِ پاها انگشتانِ دیگر را هم بر زمین بگذارد مانعی ندارد.

مسئله 840 كسی كه مقداری از شست پایش بریده شده، باید بقیه آن را بر زمین بگذارد، و اگر چیزی از آن نمانده یا اگر مانده خیلی كوتاه است، خوب است بقیه انگشتان را بگذارد، و اگر هیچ انگشت ندارد، خوب است هر مقداری از پا كه باقی مانده، بر زمین بگذارد.

مسئله 841 اگر به طور غیر معمول سجده كند مثلاً به رو بخوابد و مواضع سجده را بر زمین بگذارد، سجده او باطل است.

مسئله 842 اگر در پیشانی دمل و مانند آن باشد، چنانچه ممكن است باید با جای سالم پیشانی سجده كند.

مسئله 843 اگر دمل یا زخم تمام پیشانی را گرفته باشد باید به یكی از دو طرف پیشانی

سجده كند و اگر ممكن نیست، به چانه و اگر به چانه هم ممكن نیست باید به هر جایی از صورت كه ممكن است سجده كند و اگر به هیچ جای از صورت ممكن نیست، باید با جلوی سر سجده نماید.

مسئله 844 كسی كه نمی تواند پیشانی را به زمین برساند، باید به قدری كه می تواند خم شود و مُهر یا چیز دیگری را كه سجده بر آن صحیح است روی چیز بلندی گذاشته و طوری پیشانی را بر آن بگذارد كه بگویند سجده كرده است و اگر اصلاً نمی تواند خم شود باید به نیت سجده ذكر سجده را بگوید و مستحب است برای سجده با سر یا چشم هم اشاره كند چنانكه خوب است مُهر را بر پیشانی هم بگذارد.

مسئله 845 اگر پیشانی بی اختیار از جای سجده بلند شود، چنانچه ممكن باشد باید نگذارد دوباره به جای سجده برسد، و این یك سجده حساب می شود چه ذكر سجده را گفته باشد یا نه و اگر نتواند سر را نگه دارد و بی اختیار دوباره به جای سجده برسد، روی هم یك سجده حساب می شود و اگر ذكر نگفته باشد باید بگوید.

مسئله 846 جایی كه انسان باید تقیه كند می تواند بر فرش و مانند آن سجده نماید، و چنانچه می تواند، لازم است برای نماز به جای دیگر برود.

مسئله 847 اگر روی تشك پر یا چیز دیگری كه بعد از سر گذاشتن و مقداری پایین رفتن آرام می گیرد سجده كند اشكال ندارد.

مسئله 848 اگر انسان ناچار شود كه در زمین گل نماز بخواند می تواند سجده و تشهّد را ایستاده بخواند و اگر سجده و تشهّد را به طور

معمول هم به جا آورد، نمازش صحیح است.

مسئله 849 در ركعت اوّل و ركعت سوّمی كه تشهّد ندارد، باید جلسه استراحت به جا آورد یعنی بعد از سجده دوّم مقداری آرام بنشیند و بعد برخیزد و اگر بدون نشستن برخیزد، نماز باطل است.

چیزهایی كه سجده بر آنها صحیح است

مسئله 850 باید بر زمین یا چیزهایی كه مربوط به زمین است مانند سنگ و چوب و علف سجده كرد ولی سجده بر چیزهای خوراكی مانند گندم و پوشیدنی مانند پنبه و معدنی مانند طلا و نقره صحیح نیست، امّا سجده كردن بر سنگهای معدنی مانند سنگ مرمر و سنگهای سیاه اشكال ندارد.

مسئله 851 سجده بر چیزهایی كه از زمین می روید و خوراك حیوان است مثل علف و كاه صحیح است بلكه بر مثل برگ درخت مو و داروهای خوراكی و بر گیاهی كه خوردن آن در بعضی از شهرها معمول است و بر میوه نارس نیز صحیح است.

مسئله 852 سجده بر گچ، آهك، آجر، سیمان، موزائیك و ظروف سفالین و مانند اینها جایز است.

مسئله 853 سجده بر انواع كاغذها نظیر دستمال كاغذی و كاغذ دیواری و كاغذی كه روی آن نوشته شده است صحیح است.

مسئله 854 برای سجده بهتر از هر چیز تربت حضرت سید الشّهداعلیه السلام می باشد كه موجب قبولی نماز است و روایت شده كه حجابها را پاره می كند و در محضر ربوبی می رسد یعنی چیزهایی كه مانع از قبولی نماز است به واسطه سجده كردن بر تربت حضرت ابی عبداللَّه الحسین علیه السلام رفع می شود، بعد از آن، خاك و بعد از خاك، سنگ و بعد از سنگ، گیاه است.

مسئله 855 اگر چیزی كه

سجده بر آن صحیح است ندارد، یا اگر دارد به واسطه سرما یا گرمای زیاد و مانند اینها نمی تواند بر آن سجده كند، بر هر چیزی كه می تواند باید سجده كند.

مسئله 856 اگر در سجده اوّل مهر به پیشانی بچسبد و بدون اینكه مهر را بردارد دوباره به سجده برود، اشكال ندارد.

مسئله 857 اگر در بین نماز چیزی كه بر آن سجده می كند گُم شود و چیزی كه سجده بر آن صحیح است نداشته باشد، چنانچه وقت وسعت دارد باید نماز را بشكند، و اگر وقت تنگ است باید به هر چیزی كه می تواند سجده نماید.

مسئله 858 مهر یا چیز دیگری كه بر آن سجده می كند باید پاك باشد ولی اگر مثلاً مهر را روی فرش نجس بگذارد یا یك طرف مهر نجس باشد و پیشانی را به طرف پاك آن بگذارد اشكال ندارد.

مسئله 859 مهر یا چیز دیگری كه بر آن سجده می كند باید تمیز باشد پس اگر مهر به قدری چرك باشد كه پیشانی به خود مهر نرسد سجده باطل است ولی اگر مثلاً رنگ مهر تغییر كرده باشد اشكال ندارد.

مسئله 860 هرگاه در حال سجده بفهمد پیشانی را بر چیزی گذاشته كه سجده بر آن باطل است، اگر ممكن باشد باید پیشانی را از روی آن به روی چیزی كه سجده بر آن صحیح است بكشد و اگر ممكن نیست چنانچه و˜ʠوسعت دارد باید نماز را بشكند، و اگر وقت تنگ است نماز را تمام كند و نماز او صحیح است.

مسئله 861 اگر بعد از سجده بفهمد پیشانی را روی چیزی گذاشته كه سجده بر آن باطل است، اشكال ندارد.

مسئله 862 سجده

كردن برای غیر خداوند متعال به قصد عبادت حرام است، و بعضی از مردم كه مقابل قبر امامان علیهم السلام پیشانی را بر زمین می گذارند، چون برای تعظیم است نه عبادت، اشكال ندارد.

مستحبّات سجده

مسئله 863 در سجده سیزده مورد مستحب است:

1 - كسی كه ایستاده نماز می خواند بعد از آنكه سر از ركوع برداشت و كاملاً ایستاد و كسی كه نشسته نماز می خواند بعد از آنكه كاملاً نشست، برای رفتن به سجده تكبیر بگوید.

2 - موقعی كه مرد می خواهد به سجده برود، اوّل دستها را و زن اوّل زانوها را به زمین بگذارد.

3 - بینی را به مهر یا چیزی كه سجده بر آن صحیح است بگذارد.

4 - در حال سجده انگشتان دست را به هم بچسباند و برابر گوش بگذارد به طوری كه سر آنها رو به قبله باشد.

5 - در سجده دعا كند و از خدا حاجت بخواهد و این دعا را بخواند:

« یا خَیرَ الْمَسْؤُولینَ وَ یا خَیرَ الْمُعْطینَ اُرْزُقْنی وَ ارْزُقْ عِیالی مِنْ فَضْلِكَ فَاِنَّكَ ذُوالْفَضْلِ الْعَظیمِ ».

« یعنی ای بهترین كسی كه از او سؤال می كنند و ای بهترین عطا كنندگان، روزی بده به من و عیال من از فضل خودت پس به درستی كه تو دارای فضل بزرگی هستی ».

6 - بعد از سجده، بر ران چپ بنشیند و روی پای راست را بر كف پای چپ بگذارد.

7 - بعد از هر سجده وقتی نشست و بدنش آرام گرفت تكبیر بگوید.

8 - بعد از سجده اوّل بدنش كه آرام گرفت بگوید:

« اَسْتَغْفِرُاللَّهَ رَبّی وَ اَتُوبُ اِلَیهِ ».

9 - سجده را طول بدهد و در موقع نشستن

دستها را روی رانها بگذارد.

10 - برای رفتن به سجده دوم، در حال آرامی بدن » اَللَّهُ اَكْبَرُ « بگوید.

11 - در سجده صلوات بفرستد و اگر آن را به قصد ذكری كه در سجده ها دستور داده اند بگوید، اشكال ندارد.

12 - در موقع بلند شدن، دستها را بعد از زانوها از زمین بردارد.

13 - مردها آرنجها را به زمین نچسبانند و بازوها را از پهلو جدا نگاه دارند و زنها آرنجها را بر زمین بگذارند و اعضای بدن را به یكدیگر بچسبانند.

احكام سجده واجب قرآن

مسئله 864 در هر یك از چهار سوره والنّجم، اقرء، الم تنزیل و حم سجده یك آیه سجده وجود دارد، كه اگر انسان بخواند یا به آن گوش دهد، بعد از تمام شدن آن آیه، باید فوراً سجده كند و اگر فراموش كرد، هر وقت یادش آمد باید سجده كند.

مسئله 865 اگر انسان موقعی كه آیه سجده را می خواند، از دیگری هم بشنود باید دو سجده نماید.

مسئله 866 در غیر نماز اگر در حال سجده آیه سجده را بخواند یا به آن گوش دهد، باید سر از سجده بردارد و دوباره سجده كند.

مسئله 867 اگر آیه سجده را از كسی كه قصد خواندن قرآن ندارد بشنود یا از رادیو و ضبط صوت و مانند اینها آیه سجده را بشنود، واجب است سجده كند.

مسئله 868 در سجده واجب قرآن می شود بر چیزهای خوراكی و پوشاكی سجده كرد، و نیز سایر شرایط سجده را كه در نماز است، لازم نیست مراعات كند، بلكه فقط باید پیشانی روی زمین قرار گیرد.

مسئله 869 در سجده واجب قرآن باید طوری عمل كند كه بگویند سجده كرد.

مسئله

870 هرگاه در سجده قرآن پیشانی را به قصد سجده به زمین بگذارد، گرچه ذكر نگوید كافی است و گفتن ذكر، مستحب است و بهتر است بگوید:

« لا اِلهَ اِلَّا اللَّهُ حَقّاً حَقّاً لا اِلهَ اِلَّا اللَّهُ ایماناً وَ تَصْدیقاً لا اِلهَ اِلَّا اللَّهُ عُبُودِیةً وَ رِقّاً سَجَدْتُ لَكَ یا رَبِّ تَعَبُّداً وَ رِقّاً لا مُسْتَنْكِفاً وَ لا مُسْتَكْبِراً بَلْ اَنَا عَبْدٌ ذَلیلٌ ضَعیفٌ خائِفٌ مُسْتَجیرٌ ».

8 - تشهّد

مسئله 871 در ركعت دوّم تمام نمازها و ركعت سوّم نماز مغرب و ركعت چهارم نماز ظهر و عصر و عشا و ركعت اوّل نماز وتر باید انسان بعد از سجده دوّم بنشیند و در حال آرام بودن بدن تشهّد بخواند یعنی بگوید:

« أَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَریكَ لَهُ وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ ».

مسئله 872 اگر تشهّد را فراموش كند و بایستد و پیش از ركوع یادش بیاید كه تشهّد را نخوانده، باید بنشیند و تشهّد را بخواند و دوباره بایستد و حمد یا تسبیحات را بخواند و نماز را تمام كند، و اگر در ركوع یا بعد از آن یادش بیاید باید نماز را تمام كند و بعد از سلام نماز، تشهّد را قضا كند و برای تشهّد فراموش شده دو سجده سهو به جا آورد.

مسئله 873 در تشهّد شش مورد مستحب است:

1 - بر ران چپ بنشیند.

2 - روی پای راست را به كف پای چپ بگذارد.

3 - پیش از تشهّد بگوید:

« اَلْحَمْدُ للَّهِ ».

یا بگوید:

« بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ الْحَمْدُ للَّهِ وَ خَیرُ

الْاَسْماءِ للَّهِ ».

4 - دستها را بر رانها بگذارد و انگشتها را به یكدیگر بچسباند.

5 - به دامان خود نگاه كند.

6 - بعد از تمام شدن تشهّد بگوید:

« وَ تَقَبَّلْ شَفاعَتَهُ وَ ارْفَعْ دَرَجَتَهُ ».

مسئله 874 مستحب است زنها در وقت خواندن تشهّد، رانها را به هم بچسبانند.

9 - سلام نماز

مسئله 875 بعد از تشهّد ركعت آخر نماز واجب است سلام بگوید و سلام دارای سه جمله است:

« اَلسَّلامُ عَلَیكَ اَیهَا النّبِی وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكاتُهُ، اَلسَّلامُ عَلَینا وَ عَلی عِبادِ اللَّه الصَّالِحین، اَلسَّلامُ عَلَیكُم وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكاتُهُ ».

و سلام واجب، سلام سوّم است كه می تواند به آن اكتفا كند.

مسئله 876 اگر سلام نماز را فراموش كند و موقعی یادش بیاید كه صورت نماز به هم نخورده باید سلام را بگوید و نمازش صحیح است و اگر موقعی یادش بیاید كه صورت نماز به هم خورده است نمازش صحیح است و لازم نیست سلام را بگوید. ولی مستحب است دو سجده سهو به جا آورد.

10 - ترتیب

مسئله 877 نمازگزار باید كارهای نماز را به ترتیبی كه در مسائل گذشته گفته شد انجام دهد و اگر عمداً بر خلاف آن انجام دهد مثلاً سجود را قبل از ركوع یا تشهّد را قبل از سجده انجام دهد نمازش باطل است و اگر از روی فراموشی باشد باید تا داخل ركن بعد نشده برگردد و انجام دهد به طوری كه ترتیب حاصل شود. و اگر وارد ركن بعد شده نمازش صحیح است مگر آنكه جزء فراموش شده از اركان نماز باشد مثل اینكه ركوع را فراموش كند تا وارد سجده اوّل شود كه در این صورت نمازش باطل است.

11 - مُوالات

مسئله 878 انسان باید نماز را با موالات بخواند، یعنی كارهای نماز مانند ركوع و سجود و تشهّد را پشت سر هم به جا آورد و چیزهایی را كه در نماز می خواند به طوری كه معمول است پشت سر هم بخواند و اگر به قدری بین آنها فاصله بیندازد كه نگویند نماز می خواند نمازش باطل است گرچه به طور سهوی باشد.

مسئله 879 اگر در نماز عمداً بین حرفها یا كلمات فاصله بیندازد گرچه فاصله به قدری نباشد كه صورت نماز از بین برود نمازش باطل است و اگر سهواً باشد چنانچه مشغول ركن بعد نشده باشد، باید آن حرفها یا كلمات را به طور معمول بخواند و اگر مشغول ركن بعد شده باشد، نمازش صحیح است.

مسئله 880 طول دادن ركوع و سجود و قیام و قنوت و تشهّد در صورتی كه موالات را به هم بزند نماز را باطل می كند مثل آنكه سوره بقره را بعد از حمد و یا دعای ابوحمزه را در قنوت

بخواند.

قنوت

مسئله 881 در تمام نمازهای واجب و مستحب پیش از ركوع ركعت دوّم مستحب است قنوت بخواند، و در نماز وتر با آنكه یك ركعت می باشد، خواندن قنوت پیش از ركوع مستحب است، و نماز جمعه در هر ركعت یك قنوت دارد ولی قنوت ركعت دوّم بعد از ركوع است و نماز آیات پنج قنوت و نماز عید فطر و قربان در ركعت اوّل پنج قنوت و در ركعت دوّم چهار قنوت دارند.

مسئله 882 مستحب است در قنوت دستها را مقابل صورت بگیرد و كف آنها را رو به آسمان و پهلوی هم نگه دارد و غیر شَست، انگشتهای دیگر را به هم بچسباند و به كف دستها نگاه كند.

مسئله 883 در قنوت هر ذكری بگوید گرچه یك » سُبْحانَ اللَّهِ « باشد، كافی است و بهتر است بگوید:

« لا اِلهَ اِلَّا اللَّهُ الْحَلیمُ الْكَریمُ لا اِلهَ اِلَّا اللَّهُ الْعَلِی الْعَظیمُ سُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ السَّمواتِ السَّبْعِ وَ رَبِّ الْاَرَضینَ السَّبْعِ وَ ما فیهِنَّ وَ ما بَینَهُنَّ وَ رَبِّ الْعَرْشِ الْعَظیمِ وَ الْحَمْدُ للَّهِ ِ رَبِّ الْعالَمینَ ». (37)

مسئله 884 مستحب است انسان قنوت را بلند بخواند ولی برای كسی كه نماز را به جماعت می خواند، اگر امام جماعت صدای او را بشنود، بلند خواندن قنوت مستحب نیست.

مسئله 885 اگر عمداً قنوت نخواند قضا ندارد و اگر فراموش كند و پیش از آنكه به اندازه ركوع خم شود یادش بیاید، مستحب است بایستد و بخواند، و اگر در ركوع یادش بیاید مستحب است بعد از ركوع قضا كند و اگر در سجده یادش بیاید مستحب است بعد از سلام نماز قضا نماید.

احكام واجبات نماز

مسئله 886 واجبات

نماز باید به عربی صحیح گفته شود پس اگر طوری به عربی غلط بگوید كه معنی عوض شود یا ترجمه آنها را بگوید صحیح نیست.

مسئله 887 در موقع خواندن چیزهای واجب نماز باید بدن بی حركت باشد و مستحب است در موقع گفتن ذكرهای مستحب نماز نظیر

« سَمِعَ اللَّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ ».

نیز بدن آرام باشد ولی حركت دادن سر یا دست یا پا اشكال ندارد، امّا

« بِحَوْلِ اللَّهِ وَ قُوَّتِهِ اَقُومُ وَ اَقْعُدُ ».

را باید در حال برخاستن بگوید.

مسئله 888 اگر موقع خواندن چیزی از نماز بی اختیار به قدری حركت كند كه از حال آرام بودن خارج شود لازم نیست كه بعد از آرام گرفتن بدن آنچه را كه در حال حركت خوانده دوباره بخواند.

مسئله 889 نماز را باید طوری بخواند كه لااقل خودش بشنود و اگر به واسطه سنگینی یا كری گوش یا سر و صدای زیاد نمی شنود باید طوری بگوید كه اگر مانعی نباشد بشنود.

مسئله 890 كسی كه لال است یا زبان او مرضی دارد كه نمی تواند نماز را درست بگوید باید به هر طور كه می تواند بگوید و اگر هیچ نمی تواند بگوید باید در قلب خود بگذراند.

مسئله 891 كسی كه نمی تواند نماز را درست بخواند باید هر طور كه می تواند بخواند و نمازش صحیح است و اعاده و قضا هم ندارد.

مسئله 892 انسان باید نماز را یاد بگیرد كه غلط نخواند و كسی كه به هیچ قسم نمی تواند صحیح آن را یاد بگیرد، باید هر طور كه می تواند بخواند و بهتر است كه نماز را به جماعت به جا آورد.

مسئله 893 كسی كه نماز را به خوبی نمی داند ولی می تواند

یاد بگیرد چنانچه وقت نماز وسعت دارد باید یاد بگیرد.

مسئله 894 مزد گرفتن برای یاد دادن نماز اشكال ندارد.

مسئله 895 اگر انسان كلمه ای را صحیح بداند و در نماز همانطور بخواند و بعد بفهمد غلط خوانده، لازم نیست نماز را دوباره بخواند.

مسئله 896 اگر كلمه ای را نداند باید یاد بگیرد و چنانچه دو جور یا بیشتر بخواند نمازش باطل است.

مسئله 897 رعایت كردن آنچه را كه علمای تجوید می گویند نظیر مدّهای واجب، مراعات مخارج حروف، وقف به حركت، وصل به سكون و مانند اینها واجب نیست بلكه اگر طوری بخواند كه بگویند عربی صحیح است، كفایت می كند.

مسئله 898 اختلاف در قرائت كه قرّاء گفته اند صحیح نیست و نماز باید بر طبق قرآن خوانده شود.

تعقیب نماز

مسئله 899 مستحب است انسان بعد از نماز مقداری مشغول تعقیب یعنی خواندن ذكر و دعا و قرآن شود. و بهتر است پیش از آنكه از جای خود حركت كند رو به قبله تعقیب را بخواند و لازم نیست تعقیب به عربی باشد ولی بهتر است چیزهایی را كه در كتابهای دعا دستور داده اند بخواند، و از تعقیبهایی كه سفارش بسیار شده است، تسبیح حضرت زهراعلیها السلام است كه باید به این ترتیب گفته شود: 34 مرتبه اللَّه اكبر، بعد 33 مرتبه الحمدللَّه، و بعد از آن 33 مرتبه سبحان اللَّه، و امام صادق علیه السلام فرموده است: تسبیح مادرم حضرت زهراعلیها السلام نزد من بهتر از هزار ركعت نماز است.

مسئله 900 مستحب است بعد از نماز، سجده شكر نماید و همین قدر كه پیشانی را به قصد شكر بر زمین بگذارد كافی است، ولی بهتر است صد مرتبه یا سه مرتبه

یا یك مرتبه، شُكْراً للَّهِ ِ یا شُكْراً یا عَفْواً بگوید و نیز مستحب است هر وقت نعمتی به انسان می رسد یا بلایی از او دور می شود سجده شكر به جا آورد.

صلوات بر پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله وسلم در نماز

مسئله 901 هر وقت انسان اسم مبارك حضرت رسول صلی الله علیه وآله وسلم مانند محمّد و احمد، یا لقب و كنیه آن جناب مثل مصطفی و ابوالقاسم را بگوید یا بشنود، گرچه در نماز باشد، مستحب است صلوات بفرستد.

مسئله 902 موقع نوشتن اسم مبارك حضرت رسول صلی الله علیه وآله وسلم مستحب است صلوات را هم بنویسد و نیز بهتر است هر وقت آن حضرت را یاد می كند صلوات بفرستد.

ترجمه نماز

1 - ترجمه سوره حمد

« بِسْم اللَّه الرَّحمنِ الرَّحیم » یعنی ابتدا می كنم به نام خداوندی كه در دنیا بر مؤمن و كافر رحم می كند و در آخرت بر مؤمن رحم می نماید.

« الحَمدُللَّهِ ربِّ العالَمین » یعنی ثنا مخصوص خداوندی است كه پرورش دهنده همه موجودات است.

« الرَّحمنِ الرَّحیم » یعنی در دنیابر مؤمن و كافر و در آخرت بر مؤمن رحم می كند.

« مالِكِ یومِ الدّین » یعنی مالك و صاحب اختیار روز قیامت است.

« ایاكَ نَعْبدُ وَ ایاكَ نَسْتَعین » یعنی فقط تو را عبادت می كنم و فقط از تو كمك می خواهم.

« اِهْدِنَا الصِّراطَ المُستَقیم » یعنی ما را هدایت كن به راه راست كه آن دین اسلام است.

« صِراطَ الَّذینَ اَنْعَمْتَ عَلَیهِم » یعنی راه كسانی كه به آنان نعمت دادی كه آنان پیغمبران و جانشینان پیغمبران هستند.

« غَیرِ المَغْضُوبِ عَلَیهِم وَ لا الضّالّین » یعنی نه به راه كسانی كه

بر آنها غضب كرده ای و نه آن كسانی كه گمراهند.

2 - ترجمه سوره توحید

« بِسْم اللَّه الرَّحمن الرَّحیم

قُلْ هُوَ اللَّه اَحَد » یعنی بگو ای محمّدصلی الله علیه وآله وسلم، خداوند خدایی است یگانه.

« اللَّهُ الصَّمَد » یعنی خدایی كه از تمام موجودات بی نیاز است.

« لَمْ یلِد وَ لَمْ یولَد » فرزند ندارد و فرزند كسی نیست.

« وَ لَمْ یكُنْ لَهُ كُفواً اَحَد » یعنی هیچ كس از مخلوقات مثل او نیست.

3 - ترجمه ذكر ركوع و سجود و ذكرهایی كه بعد از آنها مستحب است

« سُبْحانَ رَبِّی الْعَظیمِ وَ بِحَمْدِهِ » یعنی پروردگار بزرگ من از هر عیب و نقصی پاك و منزّه است و من مشغول ستایش او هستم.

« سُبْحانَ رَبِّی الْاَعْلی وَ بِحَمْدِهِ » یعنی پروردگار من كه از همه كس بالاتر می باشد از هر عیب و نقصی پاك و منزّه است و من مشغول ستایش او هستم.

« سَمِعَ اللَّهُ لِمَنْ حَمِدَه » یعنی خدا بشنود و بپذیرد ثنای كسی كه او را ستایش می كند.

« أَسْتَغْفِر اللَّه رَبِّی وَ أَتُوبُ إِلَیه » یعنی طلب آمرزش و مغفرت می كنم از خداوندی كه پرورش دهنده من است و من به طرف او بازگشت می نمایم.

« بِحَولِ اللَّه وَ قُوَّتِهِ اَقُومُ وَ اَقْعُد » یعنی به یاری خدای متعال و قوّه او برمی خیزم و می نشینم.

4 - ترجمه قنوت

« لا اِلهَ اِلّا اللَّه الحَلَیم الكَریم » یعنی نیست خدایی سزاوار پرستش مگر خدای یكتای بی همتایی كه صاحب حلم و كرم است.

« لا اِلهَ اِلّا اللَّه العَلی العَظیم « یعنی نیست خدایی سزاوار پرستش مگر خدای یكتای بی همتایی كه

بلند مرتبه و بزرگ است.

« سُبْحانَ اللَّه رَبِّ السَّمواتِ السَّبْع وَ رَبِّ الأرَضینِ السَّبْع » یعنی پاك و منزّه است خداوندی كه پروردگار هفت آسمان و پروردگار هفت زمین است.

« وَ ما فیهنَّ وَ ما بَینَهُنَّ وَ رَبِّ العَرْشِ العَظیم » یعنی پروردگار هر چیزی است كه در آسمانها و زمینها و ما بین آنها است و پروردگار عرش بزرگ است.

« وَ الحَمْدُللَّهِ رَبِّ العالَمین » یعنی حمد و ثنا مخصوص خداوندی است كه پرورش دهنده تمام موجودات است.

5 - ترجمه تسبیحات اربعه

« سُبْحانَ اللَّهِ وَالْحَمْدُ للَّهِ ِ وَ لا اِلهَ اِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ اَكْبَرُ ».

یعنی پاك و منزّه است خداوند تعالی و ثنا مخصوص اوست و نیست خدایی سزاوار پرستش مگر خدای بی همتا و بزرگتر است از این كه او را وصف كنند.

6 - ترجمه تشهّد و سلام

« أَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَریكَ لَهُ » یعنی ستایش مخصوص پروردگار است، شهادت می دهم كه خدایی سزاوار پرستش نیست مگر خدایی كه یگانه است و شریك ندارد.

« وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ » یعنی شهادت می دهم كه محمّدصلی الله علیه وآله وسلم بنده خدا و فرستاده اوست.

« اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ » یعنی خدایا رحمت بفرست بر محمّد و آل محمّد.

« وَ تَقَبَّلْ شَفاعَتَهُ وَ ارْفَعْ دَرَجَتَهُ » یعنی قبول كن شفاعت پیغمبر را و درجه آن حضرت را نزد خود بلند كن.

« اَلسَّلامُ عَلَیكَ اَیهَا النّبِی وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكاتُهُ » یعنی سلام بر تو ای پیغمبر و رحمت و بركات خداوند بر تو باد.

« اَلسَّلامُ عَلَینا وَ عَلی

عِبادِ اللَّه الصَّالِحین » یعنی سلام خداوند بر ما نمازگزاران و تمام بندگان خوب او.

« اَلسَّلامُ عَلَیكُم وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكاتُهُ » یعنی سلام و رحمت و بركات خداوند بر شما مؤمنین باد.

احكام مبطلات نماز

مسئله 903 دوازده چیز نماز را باطل می كند و آنها را مبطلات می گویند:

اوّل آنكه در بین نماز یكی از شرطها یا اجزای آن از بین برود.

دوّم از مبطلات آن است كه در بین نماز عمداً یا سهواً یا از روی ناچاری كاری كه وضو یا غسل را باطل می كند انجام دهد.

سوّم از مبطلات آن است كه دست بسته نماز بخواند آنگونه كه اهل تسنن انجام می دهند ولی اگر از روی فراموشی یا تقیه یا نه به قصد جزئیت بلكه برای خاراندن بدن باشد اشكال ندارد.

چهارم از مبطلات آن است كه بعد از حمد آمین بگوید آنگونه كه اهل تسنن انجام می دهند ولی اگر از روی فراموشی یا تقیه یا نه به قصد جزئیت بلكه به قصد دعا بگوید اشكال ندارد.

پنجم از مبطلات نماز آن است كه عمداً یا سهواً پشت به قبله كند، یا به طرف راست یا چپ قبله برگردد بلكه اگر صورت را به تنهایی به طرف راست یا چپ قبله برگرداند نیز نماز باطل می شود ولی اگر بدن یا صورت را كمی برگرداند به طوری كه از قبله خارج نشود، عمداً باشد یا سهواً، نماز باطل نمی شود.

ششم از مبطلات نماز آن است كه عمداً جمله یا كلمه ای بگوید و از آن جمله یا كلمه قصد معنی كند گرچه معنی هم نداشته باشد.

مسئله 904 سرفه كردن و آروغ زدن و آه كشیدن در نماز اشكال ندارد ولی

گفتن آخ و آه و مانند اینها، اگر عمدی باشد نماز را باطل می كند.

مسئله 905 اگر كلمه ای را به قصد ذكر بگوید مثلاً به قصد ذكر بگوید « اللَّه اكبر » و در موقع گفتن آن، صدا را بلند كند كه چیزی را به دیگری بفهماند اشكال ندارد بلكه اگر به قصد این كه چیزی به كسی بفهماند كلمه ای را به قصد ذكر بگوید اشكال ندارد.

>مسئله 906 خواندن قرآن در نماز، غیر از چهار سوره ای كه سجده واجب دارد و نیز دعا كردن در نماز اشكال ندارد گرچه به فارسی یا زبان دیگر باشد.

>مسئله 907 اگر چیزی از حمد و سوره و ذكرهای نماز را عمداً یا احتیاطاً چند مرتبه بگوید اشكال ندارد ولی اگر به خاطر وسوسه باشد جایز نیست.

مسئله 908 در حال نماز، انسان نباید به دیگری سلام كند ولی اگر دیگری به او سلام كند باید جواب او را بدهد.

مسئله 909 انسان باید جواب سلام را چه در نماز یا غیر نماز فوراً بگوید، و اگر عمداً یا از روی فراموشی جواب سلام را به قدری طول دهد كه اگر جواب بگوید جواب آن سلام حساب نشود، چنانچه در نماز باشد نباید جواب بدهد و اگر در نماز نباشد، جواب دادن واجب نیست.

مسئله 910 باید جواب سلام را طوری بگوید كه سلام كننده بشنود ولی اگر سلام كننده كر باشد یا سلام كند و تند رد شود چنانچه انسان به طور معمول جواب او را بدهد كافی است.

مسئله 911 اگرنمازگزار جواب سلام را ندهدمعصیت كرده ولی نمازش صحیح است.

مسئله 912 اگر كسی به نمازگزار غلط سلام كند، به طوری كه سلام حساب نشود، جواب او واجب

نیست.

مسئله 913 جواب سلام كسی كه از روی مسخره یا شوخی سلام می كند واجب نیست و خوب است در جواب سلام غیر مسلمان گفته شود علیك.

مسئله 914 اگر كسی به عده ای سلام كند، جواب سلام او بر همه آنان واجب است ولی اگر یكی از آنان جواب دهد كافی است.

مسئله 915 سلام كردن مستحب است و خیلی سفارش شده است كه سواره به پیاده و ایستاده به نشسته و كوچكتر به بزرگتر سلام كند.

مسئله 916 اگر دو نفر با هم به یكدیگر سلام كنند، بر هر یك واجب است جواب سلام دیگری را بدهد.

مسئله 917 در غیر نماز، مستحب است جواب سلام را بهتر از سلام بگوید مثلاً اگر كسی گفت سلام علیكم در جواب بگوید سلام علیكم و رحمة اللَّه.

هفتم از مبطلات نماز خنده با صداست ولی اگر سهواً باشد به این معنی كه فراموش كرده است در نماز است، و یا اضطراراً باشد به این معنی كه نتواند جلوی خنده خود را بگیرد، و یا جهل به مسئله باشد، نماز باطل نمی شود گرچه در هر سه صورت بهتر است نماز را دوباره بخواند، امّا تبسّم و لبخند نماز را باطل نمی كند.

مسئله 918 اگر برای جلوگیری از صدای خنده حالش تغییر كند، مثلاً رنگش سرخ شود، نماز باطل نمی شود ولی بهتر است كه نماز را دوباره بخواند.

هشتم از مبطلات نماز آن است كه برای دنیا با صدا گریه كند ولی اگر برای دنیا بی صدا یا سهواً یا بی اختیار یا از روی ندانستن مسئله گریه كند اشكال ندارد و همچنین اگر از ترس خدا یا برای آخرت یا مصائب ائمّه علیهم السلام گریه كند، آهسته

باشد یا بلند، اشكال ندارد بلكه از بهترین اعمال است.

نهم از مبطلات نماز كاری است كه صورت نماز را به هم زند مثل به هوا پریدن یا ساكت ماندن به مقداری كه نگویند نماز می خواند عمداً باشد یا سهواً، با اختیار باشد یا بدون اختیار، از روی جهل به مسئله باشد یا نه، ولی كاری كه صورت نماز را به هم نزند مثل اشاره كردن به وسیله دست اشكال ندارد.

مسئله 919 اگر در بین نماز كاری انجام دهد یا مدّتی ساكت شود و شك كند كه نماز به هم خورده یا نه، نمازش صحیح است.

دهم از مبطلات نماز خوردن و آشامیدن است در صورتی كه عمداً و با علم به مسئله باشد، مانند آب خوردن، حتّی اگر قند یا شكر و مانند اینها را در دهان بگذارد و در حال نماز كم كم آب شود و فرو ببرد نمازش باطل می شود ولی اگر در بین نماز غذایی را كه لای دندانها مانده فرو ببرد اشكال ندارد.

یازدهم از مبطلات نماز شك در ركعتهای نماز دو ركعتی و سه ركعتی یا در دو ركعت اوّل نمازهای چهار ركعتی است.

دوازدهم از مبطلات نماز آن است كه ركن نماز را عمداً یا سهواً كم یا زیاد كند، یا چیزی را كه ركن نیست عمداً كم یا زیاد نماید.

مسئله 920 اگر بعد از نماز شك كند كه در بین نماز كاری كه نماز را باطل می كند انجام داده یا نه، نمازش صحیح است.

مكروهات نماز

مسئله 921 در نماز، یازده عمل، مكروه است:

1 - صورت را كمی به طرف راست یا چپ بگرداند.

2 - چشمها را ببندد یا به طرف راست

و چپ بگرداند.

3 - با ریش و دست خود بازی كند.

4 - انگشتها را داخل هم نماید.

5 - آب دهان بیندازد.

6 - به خط قرآن یا كتاب یا خط انگشتری نگاه كند.

7 - موقع خواندن حمد و سوره و گفتن ذكر، برای شنیدن حرف كسی ساكت شود.

8 - انجام هر كاری كه خضوع و خشوع را از بین ببرد.

9 - نماز خواندن در موقعی كه انسان خوابش می آید.

10 - نماز خواندن موقع خودداری كردن از بول.

11 - نماز خواندن در لباس تنگ كه بدن را فشار دهد.

مواردی كه می شود نماز واجب را شكست

مسئله 922 شكستن نماز واجب از روی اختیار حرام است ولی برای جلوگیری از ضرر مالی یا بدنی یا عرضی مانعی ندارد بلكه واجب است، ولی شكستن نماز برای مالی كه اهمیت ندارد واجب نیست بلكه مكروه است.

مسئله 923 اگر در بین نماز بفهمد كه مسجد نجس است، چنانچه وقت تنگ باشد باید نماز را تمام كند و اگر وقت وسعت دارد می تواند نماز را بشكند و مسجد را تطهیر نماید.

مسئله 924 اگر قبل از نماز بفهمد كه مسجد نجس است، اگر وقت وسعت دارد باید مسجد را تطهیر كند و بعد نماز بخواند ولی اگر اوّل نماز بخواند نماز او صحیح است گرچه معصیت كرده است.

مسئله 925 در جاهایی كه باید نماز را بشكند، اگر نماز را تمام كند معصیت كرده، ولی نماز او صحیح است.

مسئله 926 اگر پیش از آنكه به اندازه ركوع خم شود، یادش بیاید كه اذان یا اقامه را فراموش كرده، چنانچه وقت نماز وسعت دارد، مستحب است برای گفتن آنها نماز را بشكند.

ظنّیات نماز

مسئله 927 ظنّ و گمان در نمازهای واجب و مستحب حكم یقین را دارد و باید بر طبق گمان عمل كند چه در ركعات نماز باشد و چه در اجزای نماز، مثلاً اگر شك كند كه یك ركعت خوانده است یا دو ركعت، و گمان او بر دو ركعت است باید بنا را بر دو بگذارد، چه در نمازهای دو ركعتی باشد و چه در نمازهای سه ركعتی و چهار ركعتی، و نیز اگر شك كند ركوع كرده یا نه و گمان دارد كه ركوع كرده است باید سجده رود.

مسئله 928 هرگاه در ابتدا گمانش به

یك طرف قرار گرفت و بعد حالت شك برایش پیدا شد باید به دستور شك عمل كند ولی اگر حالت شك داشت و بعد حالت گمان برای او پیدا شد باید مطابق گمان عمل كند.

مسئله 929 كسی كه نمی داند حالتی كه برایش پیدا شده شك است یا ظن، باید به احكام شك عمل كند.

شكیات نماز

شكیات نماز 21 قسم است، شش قسم آن شكهایی است كه نماز را باطل می كند و به شش قسم آن نباید اعتنا كرد و نه قسم دیگر آن صحیح است.

شكهای مُبْطِل (باطل كننده)

مسئله 930 شكهایی كه نماز را باطل می كند، شش مورد است:

اوّل: شك در شماره ركعتهای نماز دو ركعتی واجب مثل نمازصبح ونمازمسافر.

دوّم: شك در شماره ركعتهای نماز سه ركعتی.

سوّم: آنكه در نماز چهار ركعتی شك كند كه یك ركعت خوانده یا بیشتر.

چهارم: آنكه در نماز چهار ركعتی پیش از تمام شدن سجده دوّم شك كند كه دو ركعت خوانده یا بیشتر.

پنجم: شك در ركعات نماز در حال ركوع و سجود یا در حال رفتن به سجده یا برخاستن از سجده.

ششم: شك در ركعتهای نماز كه نداند چند ركعت خوانده است.

مسئله 931 اگر یكی از شكهای باطل كننده برای انسان پیش آید، نمی تواند نماز را به هم بزند، بلكه باید به قدری فكر كند تا شك مستقر شود به این معنی كه از پیدا شدن یقین یا گمان ناامید شود.

شكهای غیر قابل اعتناء

شش مورد است:

1 - شك در چیزی كه محلّ آن گذشته است

مسئله 932 اگر در بین نماز شك كند كه یكی از كارهای واجب آن را انجام داده یا نه، مثلاً شك كند كه حمد خوانده یا

نه، چنانچه مشغول كاری كه باید بعد از آن انجام دهد نشده، باید آنچه را كه در انجام آن شك كرده به جا آورد، و اگر مشغول كاری كه باید بعد از آن انجام دهد شده، به شك خود اعتنا نكند.

مسئله 933 اگر در بین خواندن آیه ای شك كند كه آیه پیش را خوانده یا نه، یا وقتی آخر آیه را می خواندشك كند كه اوّل آن راخوانده یا نه، بایدبه شك خود اعتنانكند.

مسئله 934 اگر در حالی كه به سجده می رود شك كند كه ركوع كرده یا نه، یا شك كند كه بعد از ركوع ایستاده یا نه، به شك خود اعتنا نكند.

مسئله 935 اگر در حال برخاستن شك كند كه تشهّد یا سجده را به جا آورده یا نه، باید اعتنا نكند.

مسئله 936 اگر شك كند كه سلام نماز را گفته یا نه، یا شك كند درست گفته یا نه، چنانچه مشغول كاری شده باشد نظیر گفتن اللَّه اكبر بعد از سلام، باید به شك خود اعتنا نكند و همچنین اگر در صحیح گفتن سلام شك كند باید به شك خود اعتنا ننماید چه مشغول كار دیگری شده باشد یا نه.

2 - شك بعد از سلام

مسئله 937 هرگاه بعد از سلام نماز شك كند كه نمازش صحیح بوده یا نه، خواه شك مربوط به عدد ركعتهای نماز باشد، یا شرایط نماز مانند قبله و طهارت یا اجزای نماز مانند ركوع و سجود، به شك خود اعتنا نكند.

3 - شك بعد از وقت

مسئله 938 اگر بعد از گذشتن وقت نماز شك كند كه نماز خوانده یا نه، یا گمان كند كه نخوانده، خواندن آن لازم نیست، ولی اگر

پیش از گذشتن وقت شك كند كه نماز خوانده یا نه، یا گمان كند كه نخوانده، باید آن نماز را بخواند بلكه اگر گمان كند كه خوانده، باید آن را به جا آورد.

مسئله 939 اگر بعد از گذشتن وقت نماز ظهر و عصر بداند چهار ركعت نماز خوانده ولی نداند به نیت ظهر خوانده یا به نیت عصر، باید چهار ركعت نماز قضا به نیت نمازی كه بر او واجب است بخواند.

مسئله 940 اگر بعد از گذشتن وقت نماز مغرب و عشا بداند یك نماز خوانده ولی نداند سه ركعتی خوانده یا چهار ركعتی، باید قضای نماز مغرب و عشا را بخواند.

4 - شكّ كسی كه زیاد شكّ می كند) كثیر الشكّ (

مسئله 941 اگر كسی در یك نماز سه مرتبه شك كند، یا در سه نماز پشت سر هم مثلاً در نمازصبح و ظهر و عصر شك كند، كثیرالشك است و چنانچه زیاد شك كردن او از غضب یا ترس یا پریشانی حواس نباشد، به شك خود اعتنا نكند.

مسئله 942 كثیر الشّك اگر در به جا آوردن چیزی شك كند، چنانچه به جا آوردن آن نماز را باطل نمی كند، باید بنا بگذارد كه آن را به جا آورده، مثلاً اگر شك كند كه ركوع كرده یا نه، باید بنا بگذارد كه ركوع كرده است، و اگر به جا آوردن آن نماز را باطل می كند باید بنا بگذارد كه آن را انجام نداده مثلاً اگر شك كند كه یك ركوع كرده یا بیشتر چون زیاد شدن ركوع نماز را باطل می كند باید بنا بگذارد كه بیشتر از یك ركوع نكرده است.

مسئله 943 كسی كه در یك چیز نماز

زیاد شك می كند، چنانچه در چیزهای دیگر نماز شك كند باید به دستور شك عمل نماید، مثلاً كسی كه زیاد شك می كند سجده كرده یا نه، اگر در به جا آوردن ركوع شك كند باید به دستور شك رفتار نماید.

مسئله 944 كسی كه در نماز مخصوصی مثلاً در نماز ظهر زیاد شك می كند اگر در نماز دیگر مثلاً در نماز عصر شك كند، باید به دستور شك رفتار نماید.

مسئله 945 كسی كه وقتی در جای مخصوصی نماز می خواند زیاد شك می كند، اگر در غیر آنجا نماز بخواند و شكی برای او پیش آید، باید به دستور شك عمل نماید.

مسئله 946 اگر انسان شك كند كه كثیر الشّك شده یا نه، باید به دستور شك عمل كند. و كثیر الشّك تا وقتی یقین نكند كه به حال معمولی مردم برگشته، باید به شك خود اعتنا نكند.

مسئله 947 كسانی كه بسیار شك می كنند یا زود یقین به چیزی پیدا می كنند كه به آنها وسواسی می گویند، یقین و گمان و شك آنها اعتبار ندارد و باید طبق متعارف مردم عمل كنند بلكه باید بر آنچه كه به نفع آنهاست بنا بگذارند مثلاً كسی كه وسواسی در طهارت و نجاست است، اگر شك كرد بلكه اگر یقین كرد كه نجاست به او ترشّح كرده است باید اعتنا نكند و همین مقدار كه یك مرتبه مثلاً چیز نجسی را زیر شیر آب گرفت، پاك بداند. و وسواسی اگر به شك بلكه به یقین خود اعتنا كند، حرام و موجب خسران دنیا و آخرت اوست.

5 - شك امام و مأموم

مسئله 948 اگر امام جماعت در نماز شك كند كه مثلاً سه

ركعت خوانده یا چهار ركعت، یا دو سجده كرده یا یك سجده، باید به گفته مأموم عمل كند و همچنین اگر مأموم شك كند باید از امام پیروی كند و به شك خود اعتنا ننماید.

مسئله 949 مأموم برای آگاه كردن امام می تواند ذكری نظیر اللَّه اكبر بگوید.

6 - شك در نماز مستحبّی

مسئله 950 اگر در شماره ركعتهای نماز مستحبّی شك كند، چنانچه طرف بیشتر شك نماز را باطل می كند باید بنا را بر كمتر بگذارد مثلاً اگر در نافله صبح شك كند كه دو ركعت خوانده یا سه ركعت، باید بنا بگذارد كه دو ركعت خوانده است و اگر طرف بیشتر شك نماز را باطل نمی كند، مثلاً شك كند كه دو ركعت خوانده یا یك ركعت، به هر طرف شك عمل كند نمازش صحیح است.

مسئله 951 اگر در نماز نافله كاری كند كه برای آن سجده سهو واجب می شود، یا یك سجده یا تشهّد را فراموش نماید، لازم نیست بعد از نماز، سجده سهو یا قضای سجده و تشهّد را به جا آورد.

شكهای صحیح

مسئله 952 در نُه صورت اگر در شماره ركعتهای نماز چهار ركعتی شك كند، باید كمی فكر نماید پس اگر یقین یا گمان به یك طرف شك پیدا كرد، همان طرف را بگیرد و نماز را تمام كند و در غیر این صورت به دستورهایی كه گفته می شود عمل نماید و آن نُه صورت از این قرار است:

اوّل: آنكه بعد از سر برداشتن از سجده دوّم شك كند دو ركعت خوانده یا سه ركعت، كه باید بنا بگذارد سه ركعت خوانده و یك ركعت دیگر بخواند و نماز را تمام كند و

بعد از نماز یك ركعت نماز احتیاط ایستاده به جا آورد.

دوّم: شك بین دو و چهار بعد از سر برداشتن از سجده دوّم كه باید بنا بگذارد چهار ركعت خوانده و نماز را تمام كند و بعد از نماز دو ركعت نماز احتیاط ایستاده بخواند.

سوّم: شك بین دو و سه و چهار بعد از سر برداشتن از سجده دوّم كه باید بنا بر چهار بگذارد و بعد از نماز دو ركعت نماز احتیاط ایستاده و بعد دو ركعت نشسته به جا آورد.

چهارم: شك بین چهار و پنج بعد از سر برداشتن از سجده دوّم كه باید بنا بر چهار بگذارد و نماز را تمام كند و بعد از نماز دو سجده سهو به جا آورد.

پنجم: شك بین سه و چهار كه در هر جای نماز باشد باید بنا بر چهار بگذارد و نماز را تمام كند و بعد از نماز یك ركعت نماز احتیاط ایستاده یا دو ركعت نشسته به جا آورد.

ششم: شك بین چهار و پنج در حال ایستاده كه باید بنشیند و تشهّد بخواند و نماز را سلام دهد و یك ركعت نماز احتیاط ایستاده یا دو ركعت نشسته به جا آورد.

هفتم: شك بین سه و پنج در حال ایستاده كه باید بنشیند و تشهّد بخواند و نماز را سلام دهد و دو ركعت نماز احتیاط ایستاده به جا آورد.

هشتم: شك بین سه و چهار و پنج در حال ایستاده كه باید بنشیند و تشهّد بخواند و بعد از سلام نماز دو ركعت نماز احتیاط ایستاده و بعد دو ركعت نشسته به جا آورد.

نهم: شك بین پنج و شش در حال ایستاده كه

باید بنشیند و تشهّد بخواند و نماز را سلام دهد و دو سجده سهو به جا آورد.

مسئله 953 اگر یكی از شكهای صحیح برای انسان پیش آید نباید نماز را بشكند و اگر پیش از انجام كاری كه نماز را باطل می كند مثل رو گرداندن از قبله، نماز را از سر گیرد نماز دومش هم باطل است، و اگر بعد از انجام كاری كه نماز را باطل می كند مشغول نماز شود نماز دومش صحیح است.

مسئله 954 اگر شك او از بین برود و شك دیگری برایش پیش آید، مثلاً اوّل شك كند كه دو ركعت خوانده یا سه ركعت، بعد شك كند كه سه ركعت خوانده یا چهار ركعت باید به دستور شك دوّم عمل نماید.

مسئله 955 اگر بعد از نماز شك كند كه در نماز مثلاً بین دو و چهار شك كرده یا بین سه و چهار، باید دوباره نماز را بخواند.

مسئله 956 اگر بعد از نماز بفهمد كه در نماز شكّی برای او پیش آمده ولی نداند از شكهای باطل كننده بوده یا صحیح، و اگر از شكهای صحیح بوده كدام قسم آن بوده است، باید دوباره نماز را بخواند.

مسئله 957 كسی كه نشسته نماز می خواند اگر شكّی كند كه باید برای آن یك ركعت نماز احتیاط ایستاده یا دو ركعت نشسته بخواند، باید دو ركعت نشسته به جا آورد بلكه اگر شكّی كند كه باید برای آن دو ركعت نماز احتیاط ایستاده بخواند، باید دو ركعت نشسته به جا آورد.

مسئله 958 كسی كه ایستاده نماز می خواند، اگر موقع خواندن نماز احتیاط از ایستادن عاجز شود، باید نماز احتیاط را نشسته به جا

آورد.

مسئله 959 كسی كه نشسته نماز می خواند، اگر موقع خواندن نماز احتیاط بتواند بایستد باید نماز احتیاط را ایستاده بخواند.

احكام نماز احتیاط

مسئله 960 كسی كه نماز احتیاط بر او واجب است، باید بعد از سلام نماز بدون این كه كار دیگری انجام دهد نیت نماز احتیاط كند و تكبیر بگوید و حمد را بخواند و به ركوع رود و دو سجده نماید پس اگر یك ركعت نماز احتیاط بر او واجب است، بعد از دو سجده تشهّد بخواند و سلام دهد و اگر دو ركعت نماز احتیاط بر او واجب است، بعد از دو سجده یك ركعت دیگر مثل ركعت اوّل به جا آورد و بعد از تشهّد سلام دهد.

مسئله 961 نماز احتیاط اذان و اقامه و سوره و قنوت ندارد و باید حمد و حتّی بسم اللَّه آن را آهسته بخواند.

مسئله 962 اگر پیش از خواندن نماز احتیاط بفهمد كه ركعتهای نمازش كم بوده، چنانچه كاری كه نماز را باطل می كند انجام نداده، باید آنچه از نماز نخوانده، بخواند و برای سلام بی جا دو سجده سهو بنماید. و اگر كاری كه نماز را باطل می كند انجام داده، مثلاً پشت به قبله كرده، باید نماز را دوباره به جا آورد.

مسئله 963 اگر بعد از نماز احتیاط بفهمد كسری نمازش به مقدار نماز احتیاط بوده مثلاً در شك بین سه و چهار، یك ركعت نماز احتیاط بخواند بعد بفهمد نماز را سه ركعت خوانده، نمازش صحیح است، ولی اگر بفهمد كسری نماز كمتر یا بیشتر از نماز احتیاط بوده باید نماز را دوباره بخواند.

مسئله 964 اگر شك كند نماز احتیاطی را كه بر او واجب بوده به جا

آورده یا نه، در صورتی كه مشغول كار دیگری نشده باشد باید نماز احتیاط را بخواند و اگر مشغول كار دیگری شده است به شك خود اعتنا نكند.

مسئله 965 اگر در نماز احتیاط ركنی را زیاد كند یا مثلاً به جای یك ركعت دو ركعت بخواند نماز احتیاط باطل می شود و باید اصل نماز را بخواند.

مسئله 966 اگر در نماز احتیاط چیزی كه ركن نیست سهواً كم یا زیاد شود سجده سهو ندارد.

مسئله 967 اگر نماز احتیاط و قضای یك سجده یا قضای یك تشهّد یا دو سجده سهو بر او واجب شود باید اوّل نماز احتیاط را به جا آورد.

احكام سهویات نماز

مسئله 968 برای پنج مورد، بعد از سلام نماز، باید دو سجده سهو به جا آورده شود:

اوّل: در بین نماز سهواً حرف بزند.

دوّم: در جایی كه نباید نماز را سلام دهد، مثلاً در ركعت اوّل سهواً سلام بدهد.

سوّم: یك سجده را فراموش كند.

چهارم: تشهّد را فراموش كند.

پنجم: در نماز چهار ركعتی بعد از سجده دوّم شك كند كه چهار ركعت خوانده یا پنج ركعت.

مسئله 969 اگر انسان اشتباهاً یا به خیال اینكه نمازش تمام شده، حرف بزند باید دو سجده سهو به جا آورد.

مسئله 970 اگر چیزی را كه غلط خوانده دوباره به طور صحیح بخواند برای دوباره خواندن آن سجده سهو واجب نیست.

مسئله 971 اگر در نماز سهواً مدّتی حرف بزند و تمام آنها یك مرتبه حساب شود، دو سجده سهو بعد از سلام نماز كافی است.

مسئله 972 اگر سهواً تسبیحات اربعه را نگوید یا بیشتر از سه مرتبه بگوید، مستحب است كه بعد از نماز دو سجده سهو به جا آورد.

مسئله 973 اگر

در جایی كه نباید سلام نماز را بگوید سهواً بگوید:

« السّلام علیكم و رحمة اللَّه و بركاته ».

باید دو سجده سهو بنماید، ولی اگر اشتباهاً مقداری از این سلام را بگوید، یا بگوید:

« السّلام علیك ایها النّبی و رحمة اللَّه و بركاته ».

یا بگوید:

« السّلام علینا و علی عباد اللَّه الصّالحین ».

مستحب است كه دو سجده سهو به جا آورد.

مسئله 974 اگر در جایی كه نباید سلام دهد اشتباهاً هر سه سلام را بگوید، دو سجده سهو كافی است.

مسئله 975 اگر در ركوع یا بعد از آن یادش بیاید كه یك سجده یا تشهّد را از ركعت پیش فراموش كرده، باید بعد از سلام نماز سجده یا تشهّد را قضا نماید و بعد از آن، دو سجده سهو به جا آورد.

مسئله 976 اگر سجده سهو را بعد از سلام نماز عمداً به جا نیاورد، معصیت كرده و واجب است هر چه زودتر آن را انجام دهد و چنانچه سهواً به جا نیاورد، هر وقت یادش آمد باید فوراً انجام دهد و لازم نیست نماز را دوباره بخواند.

مسئله 977 اگر شك دارد كه سجده سهو بر او واجب شده یا نه، لازم نیست به جا آورد.

مسئله 978 كسی كه شك دارد مثلاً دو سجده سهو بر او واجب شده یا چهار تا، اگر دو سجده بنماید كافی است.

مسئله 979 سجده و تشهّدی را كه انسان فراموش كرده و بعد از نماز قضای آن را به جا می آورد، باید تمام شرایط نماز مانند پاك بودن بدن و لباس و رو به قبله بودن و شرطهای دیگر را داشته باشد.

مسئله 980 اگر سجده یا

تشهّد را چند دفعه فراموش كند، مثلاً یك سجده از ركعت اوّل و یك سجده از ركعت دوّم فراموش نماید، باید بعد از نماز، قضای هر دو را با سجده های سهوی كه برای آنها لازم است، به جا آورد و لازم نیست معین كند كه قضای كدامیك از آنهاست.

مسئله 981 اگر یك سجده و تشهّد را فراموش كند، هر كدام را اوّل قضا كند صحیح است و ترتیب در قضای آنها شرط نیست.

مسئله 982 اگر بین سلام نماز و قضای سجده یا تشهّد كاری كند كه اگر عمداً یا سهواً در نماز اتّفاق بیفتد نماز باطل می شود، مثلاً پشت به قبله نماید، باید قضای سجده و تشهّد را به جا آورد و نمازش صحیح است.

مسئله 983 كسی كه باید سجده یا تشهّد را قضا نماید، اگر برای كار دیگری هم سجده سهو بر او واجب شود، باید بعد از نماز سجده یا تشهّد را قضا نماید، بعد سجده سهو را به جا آورد.

مسئله 984 اگر شك دارد كه بعد از نماز قضای سجده یا تشهّد فراموش شده را به جا آورده یا نه، باید سجده یا تشهّد را قضا نماید. چه وقت نماز گذشته باشد و چه نگذشته باشد.

دستور سجده سهو

مسئله 985 سجده سهو این است كه بعد از سلام نماز نیت سجده سهو كند و پیشانی را به چیزی كه سجده بر آن صحیح است بگذارد و بگوید:

« بِسْمِ اللَّهِ و بِاللَّهِ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ».

یا:

« بِسْمِ اللَّهِ و بِاللَّهِ اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدْ ».

ولی بهتر است بگوید:

« بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ السلام

عَلَیكَ اَیهَا النَّبِی وَ رَحْمَةُاللَّهِ وَ بَرَكاتُه ».

بعد بنشیند و دوباره به سجده رود و یكی از ذكرهایی را كه گفته شد بگوید و بنشیند و بعد از خواندن تشهّد سلام دهد.

نماز مسافر

مسافر باید نماز ظهر و عصر و عشا را با چهار شرط دو ركعت بخواند:

شرط اوّل: سفر او هشت فرسخ شرعی باشد) تقریباً 43 كیلومتر (.

مسئله 986 كسی كه رفتن و برگشتن او هشت فرسخ است باید نماز را شكسته بخواند، خواه رفتنش چهار فرسخ باشد و خواه كمتر یا بیشتر، همین اندازه كه رفتن و برگشتن او هشت فرسخ باشد نماز شكسته است و خواه در همان روز و شب برگردد یا فاصله ای بیفتد، مگر اینكه در وسط این مسافت ده روز قصد اقامت كند.

مسئله 987 اگر شك دارد كه سفر او هشت فرسخ است یا نه، باید تحقیق كند و اگر یك نفر مورد اعتماد بگوید یا بین مردم معروف باشد كه سفر او هشت فرسخ است كفایت می كند ولی اگر تحقیق ممكن نیست باید نماز را تمام بخواند.

مسئله 988 كسی كه یقین دارد سفر او هشت فرسخ است اگر نماز را شكسته بخواند و بعد بفهمد كه هشت فرسخ نبوده باید آن را اعاده كند و اگر وقت گذشته قضا نماید. ولی اگر یقین دارد سفرش هشت فرسخ نیست و نمازش را تمام بخواند و بعد بفهمد هشت فرسخ بوده است لازم نیست نماز را اعاده یا قضا كند.

مسئله 989 اگر بین دو محلی كه فاصله آنها كمتر از چهار فرسخ است چند مرتبه رفت و آمد كند، گرچه روی هم رفته هشت فرسخ شود، باید نماز را تمام

بخواند.

مسئله 990 اگر محلی دو راه داشته باشد یك راه آن كمتر از هشت فرسخ و راه دیگر آن هشت فرسخ یا بیشتر باشد، چنانچه انسان از راهی كه هشت فرسخ است به آنجا برود باید نماز را شكسته بخواند و اگر از راهی كه هشت فرسخ نیست برود، باید تمام بخواند.

مسئله 991 باید ابتدا و انتهای هشت فرسخ را از ساختمانهای آخر شهر كه متّصل به شهر است حساب نماید نه از خانه یا محلّه خود یا محل كار، و فرقی در این مسئله میان شهرهای بزرگ و كوچك نیست.

مسئله 992 مسافر در صورتی باید نماز را شكسته بخواند كه تصمیم داشته باشد هشت فرسخ برود، پس اگر به جایی كه كمتر از هشت فرسخ است مسافرت كند و بعد از رسیدن به آنجا قصد كند جایی برود كه با مقداری كه آمده هشت فرسخ شود، چون از اوّل قصدهشت فرسخ را نداشته باید نماز را تمام بخواند.

مسئله 993 كسی كه برای پیدا كردن گمشده ای مسافرت می كند و نمی داند كه چه مقدار باید برود تا آن را پیدا كند، باید نماز را تمام بخواند. ولی در برگشتن چنانچه هشت فرسخ باشد باید نماز را شكسته بخواند.

مسئله 994 كسی كه قصد هشت فرسخ دارد، گرچه در هر روز مقدار خیلی كمی راه برود باید نماز را شكسته بخواند.

مسئله 995 كسی كه در سفر به اختیار دیگری است مانند زندانی و نمی داند كه چند فرسخ می رود باید نماز را تمام بخواند، ولی اگر بداند هشت فرسخ یا بیشتر او را می برند باید نماز را شكسته بخواند.

مسئله 996 اگر پیش از رسیدن به چهار فرسخ از قصد خود

برگردد یا مردّد شود باید نماز را تمام بخواند، امّا اگر بعد از رسیدن به چهار فرسخ از مسافرت منصرف شود یا مردّد شود باید نماز را شكسته بخواند.

مسئله 997 اگر برای رفتن به محلی كه هشت فرسخ است حركت كند و بعد از رفتن مقداری از راه بخواهد جای دیگری كه هشت فرسخ است برود باید نماز را شكسته بخواند.

مسئله 998 اگر پیش از آنكه به هشت فرسخ برسد مردّد شود كه بقیه راه را برود یا نه، و در موقعی كه مردّد است راه نرود و بعد تصمیم بگیرد كه بقیه راه را برود باید تا آخر مسافرت نماز را شكسته بخواند و اگر در موقعی كه مردّد است مقداری راه برود و بعد تصمیم بگیرد كه بقیه راه را برود چنانچه راهی كه پیش از مردّد شدن پیموده و راهی كه بعد از آن می رود روی هم هشت فرسخ باشد باید نماز را شكسته بخواند.

مسئله 999 كسی كه می خواهد پیش از رسیدن به هشت فرسخ از وطنش بگذرد یا ده روز در محلی بماند باید نماز را تمام بخواند چون از اوّل قصد هشت فرسخ را نداشته است.

مسئله 1000 كسی كه نمی داند پیش از رسیدن به هشت فرسخ از وطنش می گذرد یا نه، یا ده روز در محلّی می ماند یا نه، باید نماز را تمام بخواند.

شرط دوّم: برای كار حرام سفر نكند و اگر برای كار حرامی مانند دزدی سفر كند باید نماز را تمام بخواند، و همچنین است اگر خود سفر حرام باشد مثل آنكه زن بدون اجازه شوهر سفری برود كه بر آن واجب نباشد، ولی اگر مثل سفر حجّ

واجب باشد باید نماز را شكسته بخواند.

مسئله 1001 كسی كه سفر او حرام نیست و برای كار حرام هم سفر نمی كند، گرچه در سفر معصیتی انجام دهد مثلاً غیبت كند یا شراب بخورد باید نماز را شكسته بخواند.

مسئله 1002 اگر برای آنكه كار واجبی را ترك كند مسافرت نماید مثلاً برای فرار از دادن قرض مسافرت نماید باید نماز را شكسته بخواند.

مسئله 1003 اگر سفر او سفر حرام نباشد ولی مركبی كه سوار است غصبی باشد یا در زمین غصبی مسافرت كند باید نماز را شكسته بخواند.

مسئله 1004 كسی كه با ظالم مسافرت می كند اگر ناچار نباشد و مسافرت او كمك به ظالم باشد، باید نماز را تمام بخواند و اگر ناچار باشد یا مثلاً برای نجات دادن مظلومی با او مسافرت كند نمازش شكسته است.

مسئله 1005 اگر به قصد تفریح و گردش مسافرت كند حرام نیست و باید نماز را شكسته بخواند.

مسئله 1006 اگر برای تهیه معاش و یا برای كسب و زیاد كردن مال به شكار یا صید ماهی برود، حرام نیست و باید نماز را شكسته بخواند. ولی اگر برای لهو و خوش گذرانی باشد، فعل حرام انجام داده امّا نماز شكسته است.

مسئله 1007 كسی كه برای معصیت سفر كرده در موقع برگشتن اگر توبه كرده باید نماز را شكسته بخواند، و اگر توبه نكرده باید تمام بخواند.

مسئله 1008 كسی كه سفر او سفر معصیت است اگر در بین راه از قصد معصیت برگردد، چنانچه باقیمانده راه هشت فرسخ باشد، یا چهار فرسخ باشد و بخواهد برود و برگردد، باید نماز را شكسته بخواند.

مسئله 1009 كسی كه برای معصیت سفر نكرده، اگر

در بین راه قصد كند كه بقیه راه را برای معصیت برود، باید نماز را تمام بخواند ولی نمازهایی را كه شكسته خوانده صحیح است.

شرط سوّم: كثیر السفر نباشد (كثیر السفر به كسی گفته می شود كه ده روز در یك محل نماند) بنابراین كسانی كه شغلشان مسافرت است مانند راننده، یا شغلشان در مسافرت است مانند معلم كه ساكن جایی است و هر روز برای انجام كار خود چهار فرسخ یا بیشتر می رود و برمی گردد، یا كسی كه به علّت دیگری مسافرتهای پی در پی می كند مثلاً همه هفته به زیارتی می رود یا در شهری جنسی دارد كه برای حمل آن مسافرتهای پی در پی می كند باید نماز را تمام بخواند.

مسئله 1010 كسی كه كثیر السفر است گرچه برای كار دیگری مثلاً برای زیارت یا حجّ مسافرت كند باید نماز را تمام بخواند.

مسئله 1011 كسی كه در مقداری از سال كثیر السفر است مثل راننده ای كه فقط در تابستان یا زمستان رانندگی می كند باید در ایامی كه مشغول به كارش هست نماز را تمام بخواند.

مسئله 1012 راننده و دوره گردی كه در دو سه فرسخی شهر رفت و آمد می كند چنانچه اتفاقاً سفر هشت فرسخی برود باید نماز را شكسته بخواند.

مسئله 1013 كسی كه كثیر السفر است گرچه ده روز یا بیشتر در جایی بماند چه از اوّل قصد ماندن ده روز را داشته باشد چه بدون قصد بماند باید در سفر اوّلی كه بعد از ده روز می رود نماز را تمام بخواند.

مسئله 1014 كسی كه تصمیم گرفته است كثیر السفر شود باید در همان سفر اوّل نمازش را تمام بخواند.

مسئله 1015 صحرا نشینهایی كه در

بیابانها گردش می كنند و هر جا آب و خوراك برای خود و حیواناتشان پیدا كنند می مانند و بعد از چندی به جای دیگر می روند باید نماز را تمام بخوانند.

مسئله 1016 اگر یكی از صحرانشینها برای پیدا كردن منزل و چراگاه حیواناتشان یا برای زیارت یا حجّ یا تجارت و مانند اینها مسافرت كند باید نماز را تمام بخواند.

شرط چهارم: به حدّ ترخّص (تقریباً یك كیلومتر) برسد. یعنی از وطنش یا محل اقامتش به قدری دور شود كه دیوار ساختمانهای شهر را تشخیص ندهد یا صدای اذان معمولی آخر شهر را نشنود، ولی باید در هوا غبار یا چیز دیگری نباشد كه از تشخیص دیوار یا شنیدن اذان جلوگیری كند، و لازم نیست به قدری دور شود كه مناره ها و گنبدها را نبیند، یا دیوارها هیچ پیدا نباشد بلكه همین قدر كه دیوار كاملاً تشخیص داده نشود كافی است. و در این حكم فرقی میان شهرهای بزرگ مثل تهران و شهرهای كوچك نیست.

مسئله 1017 مسافری كه به وطنش برمی گردد یا به جایی كه می خواهد ده روز در آنجا بماند می رود وقتی به حدّ ترخّص برسد باید نماز را تمام بخواند.

مسئله 1018 هرگاه شهر در بلندی باشد كه از دور دیده شود، یا به قدری گود باشد كه اگر انسان كمی دور شود دیوار آن را نبیند كسی كه از آن شهر مسافرت می كند وقتی به اندازه ای دور شود كه اگر آن شهر در زمین همواره بود دیوارش از آنجا دیده نمی شد باید نماز خود را شكسته بخواند، و نیز اگر پستی و بلندی خانه ها بیشتر از معمول باشد باید ملاحظه معمول را بنماید.

مسئله 1019 اگر به قدری دور شود كه

نداند صدایی را كه می شنود صدای اذان است یا صدای دیگر، باید نماز را شكسته بخواند، ولی اگر بفهمد اذان می گویند و كلمات آن را تشخیص ندهد، باید تمام بخواند.

احكام نماز مسافر

مسئله 1020 محلی را كه انسان برای اقامت و زندگی خود اختیار كرده وطن اوست چه در آنجا به دنیا آمده و وطن پدر و مادرش باشد، یا خودش آنجا را برای زندگی اختیار كرده باشد.

مسئله 1021 جایی را كه انسان محل زندگی خود قرار داده و مثل كسی كه آنجا وطن اوست در آنجا زندگی می كند گرچه قصد نداشته باشد كه همیشه در آنجا بماند وطن او حساب می شود، مثل طلاب و دانشجویانی كه بیش از چند سال قصد ندارند در آنجا بمانند.

مسئله 1022 زن در تمام یا شكسته خواندن نماز تابع شوهر است، اگر وظیفه او تمام است وظیفه زن نیز تمام، و اگر وظیفه او شكسته است وظیفه زن نیز شكسته است، و همچنین است حكم هر كسی كه تابع دیگری باشد مثل فرزندی كه سرپرستی او با پدر اوست و پدر و مادری كه سرپرستی آنها با فرزند آنهاست. ولی اگر مرد كثیرالسّفر است و تابع او كثیرالسّفر نیست، آن تابع باید به وظیفه خود عمل كند.

مسئله 1023 كسی كه در دو محل یا بیشتر زندگی می كند مثلاً در هر شهری سه ماه می ماند همه آنها وطن او حساب می شود.

مسئله 1024 كسی كه در محلی ملك دارد ولی در آنجا زندگی نمی كند، هر وقت در مسافرت به آنجا برسد باید نماز را شكسته بخواند.

مسئله 1025 هرگاه انسان در محلی زندگی می كرده كه وطن او بوده چنانچه از آنجا اعراض كند یعنی

دیگر قصد نداشته باشد در آنجا زندگی كند، هر چند گاهی به عنوان مسافرت و دیدار بستگان و دوستان به آنجا برود نمازش در آنجا شكسته است خواه در آنجا ملكی داشته باشد یا نداشته باشد.

مسئله 1026 مسافری كه قصد دارد ده روز پشت سر هم در محلی بماند یا می داند كه بدون اختیار ده روز در محلّی می ماند، در آن محل باید نماز را تمام بخواند.

مسئله 1027 مسافری كه قصد دارد ده روز در جایی بماند، لازم نیست قصد ماندن شب اوّل یا شب یازدهم را داشته باشد و همین كه قصد كند از اذان صبح روز اوّل تا غروب روز دهم بماند، باید نماز را تمام بخواند و همچنین اگر مثلاً قصدش این باشد كه از ظهر روز اوّل تا ظهر روز یازدهم بماند باید نماز را تمام بخواند.

مسئله 1028 مسافری كه می خواهد ده روز در جایی بماند در صورتی باید نماز را تمام بخواند كه بخواهد تمام ده روز را در یكجا بماند گرچه مثل تهران از شهرهای بزرگ بوده باشد. امّا اگر بخواهد مثلاً ده روز در نجف و كوفه بماند باید نماز را شكسته بخواند.

مسئله 1029 مسافری كه می خواهد ده روز در محلّی بماند گرچه از اوّل قصد داشته باشد كه در بین ده روز به اطراف آنجا برود، باید نماز را تمام بخواند گرچه هر روز برود یا تمام روز یا شب را در آنجا بماند.

مسئله 1030 كسی كه تصمیم دارد ده روز در محلّی بماند گرچه احتمال بدهد كه برای او مانعی برسد در صورتی كه احتمال او، او را مردّد نكند باید نماز را تمام بخواند.

مسئله 1031 اگر

مسافر قصد كند ده روز در محلّی بماند، چنانچه پیش از خواندن یك نماز چهار ركعتی از ماندن منصرف شود یا مردّد شود كه در آنجا بماند یا به جای دیگر برود، باید نماز را شكسته بخواند و اگر بعد از خواندن یك نماز چهار ركعتی از ماندن منصرف شود یا مردّد شود، تا وقتی در آنجاست باید نماز را تمام بخواند.

مسئله 1032 مسافری كه قصد كرده ده روز در محلّی بماند، اگر روزه بگیرد و بعد از ظهر از ماندن در آنجا منصرف شود روزه آن روز صحیح است.

مسئله 1033 اگر مسافر به نیت این كه نماز را شكسته بخواند مشغول نماز شود و در بین نماز تصمیم بگیرد كه ده روز یا بیشتر بماند باید نماز را چهار ركعتی تمام نماید.

مسئله 1034 مسافری كه قصد كرده ده روز در جایی بماند، اگر در بین نماز چهار ركعتی از قصد خود برگردد، چنانچه مشغول ركعت سوّم نشده باید نماز را دو ركعتی تمام نماید و بقیه نمازهای خود را هم شكسته بخواند، و اگر مشغول ركعت سوّم شده نمازش باطل است.

مسئله 1035 مسافری كه قصد كرده ده روز در محلّی بماند، اگر بیشتر از ده روز در آنجا بماند تا وقتی مسافرت نكرده باید نمازش را تمام بخواند و لازم نیست دوباره قصد ماندن ده روز كند.

مسئله 1036 مسافری كه قصد كرده ده روز در محلی بماند باید روزه واجب را بگیرد و می تواند روزه مستحبّی را هم به جا آورد و نافله ظهر و عصر را هم بخواند.

مسئله 1037 مسافری كه قصد كرده ده روز در جایی بماند، اگر بعد از خواندن یك

نماز چهار ركعتی بخواهد به جایی كه كمتر از چهار فرسخ است برود گرچه چند روزی هم آنجا بماند باید نمازهای خود را تمام بخواند.

مسئله 1038 اگر به خیال اینكه رفقایش می خواهند ده روز در محلّی بمانند یا به خیال اینكه تا آخر ماه ده روز است قصد كند كه ده روز در آنجا بماند و بعد از خواندن یك نماز چهار ركعتی بفهمد كه آنها قصد نكرده اند یا تا آخر ماه ده روز نیست، تا مدتی كه در آنجا هست باید نماز را تمام بخواند.

مسئله 1039 اگر مسافر سی روز در محلّی بماند و در تمام سی روز در رفتن و ماندن مردّد باشد، بعد از گذشتن سی روز گرچه مقدار كمی در آنجا بماند باید نماز را تمام بخواند.

مسئله 1040 مسافری كه می خواهد مثلاً نُه روز در محلّی بماند اگر بعد از آنكه نُه روز ماند بخواهد دوباره یك روز یا بیشتر بماند باید نماز را شكسته بخواند.

مسئله 1041 مسافری كه سی روز مردّد بوده در صورتی باید نماز را تمام بخواند كه سی روز را در یك جا بماند، پس اگر مقداری از آن را در جایی و مقداری را در جای دیگر بماند بعد از سی روز هم باید نماز را شكسته بخواند.

مسئله 1042 مسافر می تواند در تمام شهر مكّه و شهر مدینه و شهر كربلا و شهر كوفه نماز را تمام بخواند. و جایی كه اوّل جزو این شهرها نبوده و بعد افزوده شده یا در آینده می شود نیز همین حكم را دارد.

مسئله 1043 كسی كه می داند مسافر است و باید نماز را شكسته بخواند اگر فراموش كند و تمام

بخواند باید اعاده كند ولی اگر وقت گذشته قضا ندارد.

مسئله 1044 مسافری كه نمی داند باید نماز را شكسته بخواند و یا می داند ولی بعضی از خصوصیات آن را نمی داند، مثلاً نمی داند كه در سفر هشت فرسخی باید شكسته بخواند چنانچه نماز را تمام بخواند نمازش صحیح است، و همچنین اگر به خیال این كه سفر او كمتر از هشت فرسخ است نماز را تمام بخواند نمازش صحیح است.

مسئله 1045 مسافری كه نماز نخوانده، اگر پیش از تمام شدن وقت به وطنش یا به جایی برسد كه می خواهد ده روز در آنجا بماند، باید نماز را تمام بخواند، و كسی كه مسافر نیست اگر در اوّل وقت نماز نخواند و مسافرت كند، در سفر باید نماز را شكسته بخواند.

مسئله 1046 اگر از مسافری كه باید نماز را شكسته بخواند نماز ظهر یا عصر یا عشا قضا شود، باید آن را دو ركعتی قضا نماید گرچه در غیر سفر بخواهد قضای آن را به جا آورد. و اگر از كسی كه مسافر نیست یكی از این سه نماز قضا شود باید چهار ركعتی قضا نماید گرچه در سفر بخواهد آن را قضا نماید.

مسئله 1047 مستحب است مسافر بعد از هر نمازی كه شكسته می خواند سی مرتبه بگوید:

« سُبْحانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ للَّهِ ِ وَ لا اِلهَ اِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ اَكْبَرُ ».

نماز قضا

مسئله 1048 كسی كه نماز واجب خود را در وقت آن نخوانده، باید قضای آن را به جا آورد گرچه در تمام وقت نماز خواب مانده یا به واسطه مستی نماز نخوانده باشد، ولی نمازهای یومیه ای را كه زن در حال حیض یا نفاس نخوانده

قضا ندارد و همچنین نمازهایی را كه به واسطه جنون یا بیهوشی یا حواس پرتی در اثر كهولت سن و مانند اینها نخوانده قضا ندارد.

مسئله 1049 كسی كه نماز قضا دارد، باید در خواندن آن كوتاهی نكند ولی واجب نیست فوراً آن را به جا آورد.

مسئله 1050 كسی كه نماز قضا دارد می تواند نماز مستحبّی و یا نماز استیجاری بخواند، و همچنین است كسی كه روزه قضا دارد.

مسئله 1051 اگر انسان احتمال دهد كه نماز قضایی دارد یا نمازهایی را كه خوانده صحیح نبوده، مستحب است قضای آن را به جا آورد.

مسئله 1052 قضای نمازها لازم نیست به ترتیب خوانده شود مگر آنكه ترتیب در ادای آنها لازم باشد مثل نماز ظهر و عصر یا مغرب و عشا.

مسئله 1053 اگر كسی كه نمازهایی از او قضا شده می داند كدامیك جلوتر قضا شده، بهتر آن است كه به ترتیب قضا كند.

مسئله 1054 اگر بخواهند چند نفر را برای به جا آوردن نماز میت اجیر كنند، لازم نیست وقت معین كنند و می توانند همه با هم شروع كنند.

مسئله 1055 كسی كه چند نماز از او قضا شده و تعداد آنها را نمی داند، مثلاً نمی داند چهار تا بوده یا پنج تا، چنانچه مقدار كمتر را بخواند كافی است.

مسئله 1056 كسی كه نماز قضا از همین روز یا روزهای پیش دارد می تواند قبل از خواندن نمازی كه قضا شده نماز ادایی را بخواند و لازم نیست نماز قضا را جلو بیندازد.

مسئله 1057 كسی كه می داند یك نماز چهار ركعتی نخوانده و نمی داند نماز ظهر است یا عصر است یا عشا، اگر یك نماز چهار ركعتی بخواند به نیت قضای

نمازی كه نخوانده كافی است.

مسئله 1058 تا انسان زنده است گرچه از خواندن نماز قضاهای خود عاجز باشد، دیگری نمی تواند نمازهای او را قضا نماید.

مسئله 1059 نماز قضا را چه یقینی باشد و چه احتیاطی، با جماعت می شوϠخواند چه نماز امام ادا باشد یا قضا و چه قضا یقینی باشد یا احتیاطی، و لازم نیست هر دو یك نماز را بخوانند مثلاً اگر قضای صبح را با نماز ظهر یا عصر امام بخواند اشكال ندارد.

مسئله 1060 مستحب است بچّه ممیز را یعنی بچّه ای كه خوب و بد را می فهمد به نماز خواندن و عبادتهای دیگر عادت دهند، بلكه مستحب است او را به قضای نمازها هم وادار نمایند.

نماز قضای پدر و مادر كه بر پسر بزرگتر واجب است

مسئله 1061 اگر پدر یا مادر نماز یا روزه خود را به جا نیاورده باشند، چنانچه از روی نافرمانی ترك نكرده و نمی توانستند قضا كنند، بر پسر بزرگتر واجب است كه بعد از مرگشان به جا آورد یا برای آنها اجیر بگیرد ولی اگر از روی نافرمانی بوده و یا می توانسته اند قضا كنند و نكرده اند، بر پسر بزرگتر چیزی لازم نیست.

مسئله 1062 اگر پسر بزرگتر شك دارد كه پدر یا مادر نماز یا روزه قضا داشته یا نه، چیزی بر او واجب نیست.

مسئله 1063 اگر پسر بزرگتر بداند كه پدر یا مادرش نماز قضا داشته و شك كند كه به جا آورده اند یا نه، واجب نیست آن را قضا نماید.

مسئله 1064 اگر معلوم نباشد كه پسر بزرگ تر كدام است، قضای نماز و روزه پدر و مادر بر هیچ كدام واجب نیست. ولی مستحب است كه نماز و روزه

آنها را بین خودشان قسمت كنند، یا برای انجام آن قرعه بزنند.

مسئله 1065 اگر میت وصیت كرده باشد كه برای نماز و روزه او اجیر بگیرند بعد از آنكه اجیر، نماز و روزه او را به جا آورد بر پسر بزرگتر چیزی واجب نیست.

مسئله 1066 كسی كه خودش نماز و روزه قضا دارد، اگر نماز و روزه پدر و مادر هم بر او واجب شود، هر كدام را اوّل به جا آورد صحیح است.

مسئله 1067 اگر پسر بزرگتر موقع مرگ پدر یا مادر نابالغ یا دیوانه باشد، وقتی كه بالغ شد یا عاقل گردید باید نماز و روزه آنها را قضا نماید و چنانچه پیش از بالغ یا عاقل شدن بمیرد، بر پسر دوّم چیزی واجب نیست.

مسئله 1068 اگر پسر بزرگ تر پیش از آنكه نماز و روزه پدر و مادر را قضا كند بمیرد، بر پسر دوّم چیزی واجب نیست.

نماز جماعت

مسئله 1069 مستحب است نمازهای واجب خصوصاً نمازهای یومیه را به جماعت بخوانند و در نماز صبح و مغرب و عشا، خصوصاً برای همسایه مسجد و كسی كه صدای اذان مسجد را می شنود بیشتر سفارش شده است.

مسئله 1070 در روایتی وارد شده است كه اگر یك نفر به امام جماعت اقتدا كند هر ركعت از نماز آنان ثواب صد و پنجاه نماز دارد، و اگر دو نفر اقتدا كنند هر ركعتی ثواب ششصد نماز دارد، و هر چه بیشتر شوند ثواب نمازشان بیشتر می شود تا به ده نفر برسند، و تعداد آنان كه از ده نفر گذشت اگر تمام آسمانها كاغذ و دریاها مركب و درختها قلم و جن و انس و ملائكه نویسنده شوند،

نمی توانند ثواب یك ركعت آن را بنویسند.

مسئله 1071 حاضر نشدن به نماز جماعت از روی بی اعتنایی جایز نیست و سزاوار نیست انسان بدون عذر نماز جماعت را ترك كند.

مسئله 1072 مستحب است انسان صبر كند كه نماز را به جماعت بخواند و نماز جماعت از نماز اوّل وقت كه فرادی خوانده شود بهتر است، و نیز نماز جماعتی را كه مختصربخوانند از نماز فرادی كه آن را طول بدهندبهتر می باشد.

مسئله 1073 مستحب است كسی كه نمازش را فرادی خوانده دوباره به جماعت بخواند، خواه امام شود یا مأموم، و اگر بعد بفهمد كه نماز اوّلش باطل بوده نماز دوّم او كافی است.

مسئله 1074 اگر امام یا مأموم بخواهد نمازی را كه به جماعت خوانده دوباره به جماعت بخواند، در صورتی كه جماعت دوّم غیر از اوّل باشد اشكال ندارد، و لازم نیست همه اشخاص جماعت دوّم غیر از جماعت اوّل باشند. بنابراین یك امام جماعت می تواند در دو مسجد نماز جماعت بخواند.

مسئله 1075 كسی كه در نماز وسواس دارد و فقط در صورتی كه نماز را با جماعت بخواند از وسواس راحت می شود، باید نماز را با جماعت بخواند.

مسئله 1076 هیچ نماز مستحبّی را نمی شود با جماعت خواند مگر نماز استسقاء و نماز جمعه و نماز عید فطر و قربان.

مسئله 1077 موقعی كه امام جماعت نماز یومیه می خواند، هر كدام از نمازهای یومیه را می شود به او اقتدا كرد، و نیز اگر نماز یومیه اش را احتیاطاً دوباره می خواند - هر چند این احتیاط مستحبّی باشد - مأموم می تواند به او اقتدا كند گرچه نماز او نیز احتیاطی باشد.

مسئله 1078 اگر امام جماعت قضای نماز یومیه

خود یا كس دیگر را می خواند گرچه برای آن پول گرفته باشد می شود به او اقتدا كرد و لازم نیست بداند كه از آن كس كه برای او قضا می خواند نماز فوت شده یا نه.

مسئله 1079 امام و مأمومین باید متّصل به یكدیگر باشند و لازم نیست اتّصال از جلو باشد بلكه اگر از طرف راست یا چپ به امام یا مأموم دیگر متّصل باشد نمازش صحیح است، پس كسی كه پشت ستون ایستاده است اگر از طرفی به امام یا مأموم دیگر متّصل باشد نمازش صحیح است هرچند امام یا مأموم دیگر را نبیند و همچنین اگر صفهای جماعت تا درب مسجد برسد نماز كسانی كه دو طرف درب ایستاده اند و صف جلو را نمی بینند اشكال ندارد.

مسئله 1080 جای ایستادن امام باید از جای مأموم بلندتر نباشد ولی اگر مكان امام مقدار كمی) تقریباً چهار انگشت بسته (بلندتر باشد اشكال ندارد و نیز اگر زمین سراشیب باشد و امام در طرفی كه بلندتر است بایستد در صورتی كه سراشیبی آن زیاد نباشد مانعی ندارد.

مسئله 1081 اگر جای مأموم بلندتر از جای امام باشد در صورتی كه بلندی به مقدار متعارف باشد مثل اینكه امام در صحن مسجد و مأموم در پشت بام بایستد اشكال ندارد.

مسئله 1082 به واسطه بچه ای كه نماز او صحیح است مأمومین می توانند به یكدیگر متّصل شوند.

مسئله 1083 بعد از تكبیر امام اگر صف جلو آماده نماز، و تكبیر گفتن آنان نزدیك باشد كسی كه در صف بعد ایستاده، می تواند تكبیر بگوید ولی مستحب است كه صبر كند تا تكبیر صف جلو تمام شود.

مسئله 1084 اگر بداند نماز افرادی كه او

به واسطه آنها اتّصال دارد باطل است نمی تواند اقتدا كند، ولی اگر شك داشته باشد می تواند اقتدا نماید.

مسئله 1085 هرگاه بداند نماز امام باطل است مثلاً بداند امام وضو ندارد، گرچه خود امام ملتفت نباشد، نمی تواند به او اقتدا كند ولی اگر اختلاف فتوا با یكدیگر داشته باشند گرچه از نظر او نماز امام باطل باشد می تواند اقتدا كند.

مسئله 1086 اگر مأموم بعد از نماز بفهمد كه امام عادل نبوده یا به جهتی نمازش باطل بوده، مثلاً بی وضو نماز خوانده، نمازش صحیح است.

مسئله 1087 اگر در بین نماز شك كند كه اقتدا كرده یا نه، اگر بنایش بر جماعت خواندن بوده و احتمال دهد كه از روی فراموشی نیت جماعت نكرده است نماز را به نیت جماعت تمام كند.

مسئله 1088 انسان در بین نماز جماعت می تواند نیت فرادی كند، خواه از اوّل نیت داشته باشد یا نه و یا عذری برایش پیش بیاید یا نه.

مسئله 1089 اگر مأموم بعد از حمد و سوره امام نیت فرادی كند لازم نیست حمد و سوره را بخواند، ولی اگر پیش از تمام شدن حمد و سوره نیت فرادی نماید، باید مقداری را كه امام نخوانده بخواند.

مسئله 1090 اگر در بین نماز جماعت نیت فرادی نماید نمی تواند دوباره نیت جماعت كند ولی اگر مردّد شود كه نیت فرادی كند یا نه، و بعد تصمیم بگیرد نماز را با جماعت تمام كند، اشكال ندارد.

مسئله 1091 اگر شك كند كه نیت فرادی كرده یا نه، بنا بگذارد كه نیت فرادی نكرده است.

مسئله 1092 اگر موقعی كه امام در ركوع است اقتدا كند و به ركوع امام برسد، گرچه ذكر امام تمام

شده باشد نمازش به طور جماعت صحیح است و یك ركعت حساب می شود، امّا اگر به مقدار ركوع خم شود و به ركوع امام نرسد یا شك كند كه به ركوع امام رسیده یا نه، نمازش به طور فرادی صحیح می باشد و یك ركعت حساب می شود ولی می تواند آن را بشكند و در ركعت بعد اقتدا كند.

مسئله 1093 اگر موقعی كه امام در ركوع است اقتدا كند و پیش از آنكه به ركوع رود امام سر از ركوع بردارد، باید نماز را فرادی تمام كند ولی می تواند نماز را بشكند و در ركعت بعد اقتدا كند.

مسئله 1094 اگر اوّل نماز یا بین حمد و سوره اقتدا كند و پیش از آنكه به ركوع رود، امام سر از ركوع بردارد نماز او به طور جماعت صحیح است و باید ركوع كند و خود را به امام برساند.

مسئله 1095 اگر موقعی برسد كه امام مشغول خواندن تشهّد آخر نماز است چنانچه بخواهد به ثواب جماعت برسد، باید بعد از نیت و گفتن تكبیرة الاحرام بنشیند و تشهّد را با امام بخواند ولی سلام را نگوید و صبر كند تا امام سلام نماز را بدهد، بعد بایستد و بدون آنكه دوباره تكبیر بگوید، حمد و سوره را بخواند و آن را ركعت اوّل نماز خود حساب كند.

مسئله 1096 مأموم نباید جلوتر از امام بایستد بلكه باید مساوی یا قدری عقب تر از امام بایستد، و چنانچه قد او بلندتر از امام باشد به طوری كه در ركوع و سجودش جلوتر از امام قرار می گیرد اشكال ندارد.

مسئله 1097 در نماز جماعت باید بین مأموم و امام پرده و شیشه و

مانند آنها فاصله نباشد و همچنین است بین انسان و مأموم دیگری كه انسان به واسطه او به امام متّصل شده است، ولی اگر امام مرد و مأموم زن باشد چنانچه بین آن زن و امام یا بین آن زن و مأموم دیگری كه مرد است و زن به واسطه او به امام متّصل شده است پرده و مانند آن باشد اشكال ندارد.

مسئله 1098 اگر بعد از شروع به نماز، بین مأموم و امام یا بین مأموم و كسی كه مأموم به واسطه او متّصل به امام است، پرده یا چیز دیگری فاصله شود، نمازش فرادی می شود و صحیح است.

مسئله 1099 اگر بین مأموم و امام و یا كسی كه مأموم به واسطه او به امام متّصل است یك قدم بزرگ (تقریباً یك متر و نیم) فاصله باشد اشكال ندارد و اگر سهواً یا جهلاً فاصله بیشتر شود نمازش به طور فرادی صحیح است. (در اتّصال از جلو، فاصله را باید از جای سجده مأموم تا جای ایستادن امام و یا كسی كه مأموم به واسطه او به امام متّصل است حساب كرد).

مسئله 1100 اگر نماز همه كسانی كه در صف جلو هستند تمام شود نماز صف بعد فرادی می شود و صحیح است.

مسئله 1101 اگر در ركعت دوّم اقتدا كند در قنوت و تشهّد از امام متابعت می كند و بهتر است موقعی كه امام تشهّد را می خواند نیم خیز بنشیند و تشهّد را نیز بخواند و بعد از تشهّد با امام برخیزد و حمد و سوره را بخواند و اگر برای سوره وقت ندارد حمد را تمام كند و در ركوع یا سجده خود را به

امام برساند.

مسئله 1102 اگر موقعی كه امام در ركعت دوّم نماز چهار ركعتی است اقتدا كند، باید در ركعت دوّم نمازش كه ركعت سوّم امام است بعد از دو سجده بنشیند و تشهّد را بخواند و برخیزد، و چنانچه برای گفتن سه مرتبه تسبیحات وقت ندارد، یك مرتبه بگوید و در ركوع یا سجده خود را به امام برساند.

مسئله 1103 اگر امام در ركعت سوّم یا چهارم باشد و مأموم بداند كه اگر اقتدا كند و حمد را بخواند به ركوع امام نمی رسد می تواند صبر كند تا امام به ركوع رود بعد اقتدا نماید، و می تواند هم اقتدا كند و حمد را بخواند و در ركوع یا سجده خود را به امام برساند.

مسئله 1104 اگر در ركعت سوّم یا چهارم امام اقتدا كند، باید حمد و سوره را بخواند و اگر برای سوره وقت ندارد، باید حمد را تمام كند و در ركوع یا سجده خود را به امام برساند.

مسئله 1105 كسی كه می داند اگر سوره را بخواند در ركوع به امام نمی رسد، سوره را نخواند ولی اگر خواند نمازش صحیح است.

مسئله 1106 اگر امام ایستاده باشد و مأموم نداند كه در كدام ركعت است، نمی تواند اقتدا كند.

مسئله 1107 اگر به خیال این كه امام در ركعت اوّل یا دوّم است حمد و سوره نخواند و بعد از ركوع بفهمد كه در ركعت سوّم یا چهارم بوده نمازش صحیح است، ولی اگر پیش از ركوع بفهمد باید حمد و سوره را بخواند، و اگر وقت ندارد، فقط حمد را بخواند و در ركوع یا سجده خود را به امام برساند.

مسئله 1108 اگر به خیال این

كه امام در ركعت سوّم یا چهارم است حمد و سوره بخواند و پیش از ركوع یا بعد از آن بفهمد كه در ركعت اوّل یا دوّم بوده، نمازش صحیح است.

مسئله 1109 اگر موقعی كه مشغول نماز واجب یا مستحب است جماعت برپا شود، چنانچه اطمینان ندارد كه اگر نماز را تمام كند به جماعت برسد، مستحب است نماز را رها كند و مشغول نماز جماعت شود.

مسئله 1110 اگر نماز امام تمام شود و مأموم مشغول تشهّد یا سلام باشد، لازم نیست نیت فرادی كند.

مسئله 1111 كسی كه یك ركعت از امام عقب مانده وقتی امام تشهّد ركعت آخر را می خواند می تواند برخیزد و نماز را تمام كند و مستحب است نیم خیز بنشیند تا امام سلام نماز را بگوید و بعد برخیزد.

شرایط امام جماعت

مسئله 1112 امام جماعت باید بالغ و عاقل و شیعه دوازده امامی و عادل و حلال زاده باشد و نماز را به طور صحیح بخواند و امامت زن برای زنها و بچّه ممیز برای بچّه ممیز اشكال ندارد.

مسئله 1113 عادل كسی است كه دارای ملكه عدالت و خداترسی باطنی است كه او را از گناهان باز می دارد و نشانه آن این است كه اگر از كسانی كه با او معاشرت دارند حال او را بپرسند تقوای او را تصدیق نمایند.

مسئله 1114 امامی را كه عادل می دانسته، اگر شك كند به عدالت خود باقی است یا نه، می تواند به او اقتدا نماید.

مسئله 1115 كسی كه ایستاده نماز می خواند، نمی تواند به كسی كه نشسته یا خوابیده نماز می خواند اقتدا كند، و كسی كه نشسته نماز می خواند نمی تواند به كسی كه خوابیده نماز می خواند اقتدا نماید، ولی

كسی كه نشسته نماز می خواند می تواند به كسی كه نشسته نماز می خواند اقتدا كند و نیز كسی كه خوابیده است می تواند به كسی كه نشسته و یا خوابیده نماز می خواند اقتدا نماید.

مسئله 1116 به كسی كه نقص عضو دارد و نمی تواند سجده یا ركوع یا تشهّد را خوب انجام دهد و همچنین كسی كه عذر دارد مثلاً با لباس نجس یا تیمّم نماز می خواند یا مرضی دارد كه نمی تواند از بیرون آمدن بول یا غائط خودداری كند می شود اقتدا كرد و نیز زنی كه مستحاضه نیست می تواند به زن مستحاضه اقتدا كند.

مسئله 1117 بهتر است كسی كه مرض خوره یا پیسی دارد و یا حدّ شرعی بر او جاری شده است و صحرانشین برای خانه نشین امام جماعت نشود.

حكام نماز جماعت

مسئله 1118 امام لازم نیست نیت جماعت كند ولی مأموم باید نیت جماعت كند امّا دانستن اسم امام جماعت لازم نیست، مثلاً اگر نیت كند اقتدا می كنم به امام حاضر كفایت می كند.

مسئله 1119 مأموم باید غیر از حمد و سوره همه چیز نماز را خودش بخواند، ولی اگر ركعت اوّل یا دوّم او ركعت سوّم یا چهارم امام باشد، باید حمد و سوره را بخواند.

مسئله 1120 اگر مأموم در ركعت اوّل و دوّم نماز صبح و مغرب و عشا صدای حمد و سوره امام را بشنود، گرچه كلمات را تشخیص ندهد، نباید حمد و سوره را بخواند، و اگر صدای امام را نشنود مستحب است حمد و سوره را بخواند ولی باید آهسته بخواند و چنانچه سهواً بلند بخواند اشكال ندارد.

مسئله 1121 اگر مأموم بعضی از كلمات حمد و سوره امام را بشنود، نباید حمد و سوره را بخواند.

مسئله 1122 اگر

مأموم سهواً حمد و سوره بخواند، یا خیال كند صدایی را كه می شنود صدای امام نیست و حمد و سوره بخواند و بعد بفهمد صدای امام بوده، نمازش صحیح است.

مسئله 1123 مأموم نباید در ركعت اوّل و دوّم نماز ظهر و عصر حمد و سوره بخواند و مستحب است به جای آن ذكر بگوید.

مسئله 1124 اگر مأموم غیر از تكبیرة الاحرام چیزهای دیگر نماز حتّی سلام را پیش از امام بگوید اشكال ندارد، ولی اگر آنها را بشنود مستحب است پیش از امام نگوید.

مسئله 1125 مأموم باید غیر از آنچه در نماز خوانده می شود كارهای دیگر آن مانند ركوع و سجود را با امام یا كمی بعد از امام به جا آورد و اگر عمداً پیش از امام یا مدّتی بعد از امام انجام دهد معصیت كرده ولی نمازش صحیح است.

مسئله 1126 اگر سهواً پیش از امام سر از ركوع یا سجده بردارد، چنانچه امام در ركوع یا سجده باشد باید به ركوع یا سجده برگردد و با امام سر بردارد و در این صورت زیاد شدن ركن نماز را باطل نمی كند، و نیز اگر به ركوع یا سجده برگردد و پیش از آنكه به ركوع یا سجده برسد امام سر بردارد نمازش صحیح است.

مسئله 1127 اگر سر از ركوع یا سجده بردارد و عمداً به ركوع یا سجده برنگردد نمازش صحیح است گرچه معصیت كرده است.

مسئله 1128 اگر سهواً پیش از امام به ركوع یا سجده رود باید برگردد و با امام به ركوع یا سجده رود و اگر برنگردد و صبر كند تا امام به او برسد نمازش صحیح است گرچه معصیت كرده است.

مسئله

1129 اگر امام در ركعتی كه قنوت ندارد اشتباهاً قنوت بخواند، یا در ركعتی كه تشهّد ندارد اشتباهاً مشغول خواندن تشهّد شود مأموم نباید قنوت و تشهّد را بخواند ولی پیش از امام نمی تواند به ركوع رود یا بایستد، بلكه باید صبر كند تا قنوت و تشهّد امام تمام شود و بقیه نماز را با او بخواند.

مستحبّات و مكروهات نماز جماعت

مسئله 1130 اگر مأموم یك مرد باشد مستحب است طرف راست امام بایستد، و اگر زن باشد مستحب است در طرف راست امام طوری بایستد كه جای سجده اش مساوی زانو یا قدم امام باشد، و اگر یك مرد و یك زن یا یك مرد و چند زن باشند مستحب است مرد طرف راست امام و باقی پشت سر امام بایستند، و اگر چند مرد و چند زن باشند مستحب است مردها عقب امام و زنها پشت مردها بایستند.

مسئله 1131 مستحب است امام در وسط صف بایستد و اهل علم و كمال و تقوی در صف اوّل بایستند.

مسئله 1132 مستحب است صفهای جماعت منظّم باشد و بین كسانی كه در یك صف ایستاده اند فاصله نباشد و شانه آنان در ردیف یكدیگر باشد.

مسئله 1133 مستحب است بعد از گفتن قَدْ قامَتِ الصَّلاةُ مأمومین برخیزند.

مسئله 1134 مستحب است امام جماعت حال مأمومی را كه از دیگران ضعیف تر است رعایت كند و عجله نكند تا افراد ضعیف به او برسند و نیز مستحب است قنوت و ركوع و سجود را طول ندهد، مگر بداند همه كسانی كه به او اقتدا كرده اند مایلند.

مسئله 1135 مستحب است امام جماعت در حمد و سوره و ذكرهایی كه بلند می خواند صدای خود را به قدری بلند

كند كه دیگران بشنوند، ولی باید بیش از اندازه صدا را بلند نكند.

مسئله 1136 اگر امام در ركوع بفهمد كسی تازه رسیده و می خواهد اقتدا كند مستحب است ركوع را دو برابر همیشه طول بدهد و بعد برخیزد، گرچه بفهمد كس دیگری هم برای اقتدا وارد شده است.

مسئله 1137 اگر در صفهای جماعت جا باشد مكروه است انسان تنها بایستد.

مسئله 1138 مكروه است مأموم ذكرهای نماز را طوری بگوید كه امام یا دیگران بشنوند.

نماز آیات

مسئله 1139 نماز آیات در هنگام چهار اتفاق واجب می شود:

اوّل: گرفتن خورشید.

دوّم: گرفتن ماه گرچه مقدار كمی از آنها گرفته شود.

سوّم: زلزله.

چهارم: حوادث خوفناك مثل رعد و برق و شكافتن و فرو رفتن زمین در صورتی كه بیشتر مردم بترسند.

مسئله 1140 اگر از چیزهایی كه نماز آیات برای آنها واجب است بیشتر از یكی اتفاق بیفتد، انسان باید برای هر یك از آنها یك نماز آیات بخواند.

مسئله 1141 چیزهایی كه نماز آیات برای آنها واجب است، در هر شهری اتفاق بیفتد فقط مردم همان شهر باید نماز آیات بخوانند و بر مردم جاهای دیگر واجب نیست.

مسئله 1142 از وقتی كه خورشید یا ماه شروع به گرفتن می كند انسان باید نماز آیات را بخواند و تا وقت باز شدن تمام آن باید نیت ادا كند ولی بعد از باز شدن باید نیت قضا نماید.

مسئله 1143 موقعی كه زلزله و رعد و برق و مانند اینها اتّفاق می افتد، انسان باید فوراً نماز آیات را بخواند و اگر نخواند معصیت كرده و تا آخر عمر بر او واجب است و هر وقت بخواند اداست.

مسئله 1144 اگر بعد از باز شدن آفتاب یا ماه بفهمد كه تمام آن گرفته

بوده، باید قضای نماز آیات را بخواند ولی اگر بفهمد مقداری از آن گرفته بوده، قضا بر او واجب نیست.

مسئله 1145 گفته اشخاصی كه از گرفتن خورشید یا ماه و زلزله و مانند اینها اطلاع دارندحجّت است و بایدطبق گفته آنها عمل شود گرچه اطمینان هم حاصل نشود.

مسئله 1146 اگر در وقت نماز یومیه نماز آیات هم بر انسان واجب شود، چنانچه برای هر دو نماز وقت دارد هر كدام را اوّل بخواند اشكال ندارد، و اگر وقت یكی از آن دو تنگ باشد باید اوّل آن را بخواند، و اگر وقت هر دو تنگ باشد باید اوّل نماز یومیه را بخواند.

مسئله 1147 اگر در حال حیض یا نفاس زن یكی از موجبات نماز آیات پیش آید بعد از پاك شدن از حیض یا نفاس، نماز آیات بر او واجب نیست و همچنین اگر مجنون و بی هوش و مانند اینها باشد.

مسئله 1148 نماز آیات دو ركعت است و در هر ركعت پنج ركوع دارد و دستور آن این است كه انسان بعد از نیت، تكبیر بگوید و یك حمد و یك سوره تمام بخواند و به ركوع رود و سر از ركوع بردارد، دوباره یك حمد و یك سوره بخواند، باز به ركوع رود تا پنج مرتبه و بعد از بلند شدن از ركوع پنجم دو سجده نماید و برخیزد و ركعت دوّم نماز را هم مثل ركعت اوّل به جا آورد و تشهّد بخواند و سلام دهد.

مسئله 1149 در نماز آیات، انسان می تواند بعد از نیت و تكبیر و خواندن حمد، آیه های یك سوره را پنج قسمت كند و یك آیه یا بیشتر از آن

را بخواند و به ركوع رود و سر بردارد و بدون اینكه حمد بخواند، قسمت دوّم از همان سوره را بخواند و به ركوع رود و همینطور تا پیش از ركوع پنجم سوره را تمام نماید، مثلاً به قصد سوره توحید بگوید:

« بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ ».

و به ركوع رود، بعد بایستد و بگوید:

« قُلْ هُوَ اللَّهُ اَحَدٌ ».

و دوباره به ركوع رود و بعد از ركوع بایستد و بگوید:

« اللَّهُ الصَّمَدُ ».

باز به ركوع رود و بایستد و بگوید:

« لَمْ یلِدْ وَ لَمْ یولَدْ ».

و برود به ركوع و سر بردارد و بگوید:

« وَ لَمْ یكُنْ لَهُ كُفُواً اَحَدٌ ».

و بعد از آن به ركوع پنجم رود و بعد از سر برداشتن، دو سجده كند و ركعت دوّم را هم مثل ركعت اوّل به جا آورد و بعد از سجده دوّم تشهّد بخواند و نماز را سلام دهد.

مسئله 1150 اگر در یك ركعت از نماز آیات، پنج مرتبه حمد و سوره بخواند و در ركعت دیگر یك حمد بخواند و سوره را پنج قسمت كند مانعی ندارد.

مسئله 1151 چیزهایی كه در نماز یومیه واجب و مستحب است در نماز آیات هم واجب و مستحب می باشد ولی در نماز آیات به جای اذان و اقامه سه مرتبه به قصد امید ثواب بگوید: الصّلاة.

مسئله 1152 مستحب است بعد از ركوع پنجم و دهم بگوید: « سَمِعَ اللَّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ » و نیز پیش از هر ركوع و بعد از آن تكبیر بگوید حتّی بعد از ركوع پنجم و دهم تكبیر مستحب است.

مسئله 1153 مستحب است پیش

از ركوع دوّم و چهارم و ششم و هشتم و دهم قنوت بخواند و اگر فقط یك قنوت پیش از ركوع دهم بخواند كافی است.

مسئله 1154 اگر در نماز آیات شك كند كه چند ركعت خوانده و فكرش به جایی نرسد نماز باطل است.

مسئله 1155 اگر شك كند كه در ركوع آخر ركعت اوّل است یا در ركوع اوّل ركعت دوّم و فكرش به جایی نرسد نماز باطل است، ولی اگر مثلاً شك كند كه چهار ركوع كرده یا پنج ركوع، چنانچه برای رفتن به سجده خم نشده، باید ركوعی را كه شك دارد به جا آورده یا نه، به جا آورد و اگر برای رفتن به سجده خم شده، باید به شك خود اعتنا نكند.

مسئله 1156 هر یك از ركوعهای نماز آیات ركن است كه اگر عمداً یا اشتباهاً كم یا زیاد شود نماز باطل است.

نماز جمعه

كیفیت نماز جمعه

مسئله 1157 نماز جمعه در زمان حضور و در زمان غیبت امام علیه السلام واجب تخییری است كه به جای نماز ظهر خوانده می شود و آن دو ركعت است مثل نماز صبح و تمام شرایط عمومی نماز صبح را دارد حتّی حمد و سوره آن باید بلند خوانده شود ولی در آن دو قنوت مستحب است یكی قبل از ركوع ركعت اوّل و دیگری بعد از ركوع ركعت دوّم و نیز مستحب است در ركعت اوّل سوره جمعه و در ركعت دوّم سوره منافقین خوانده شود. و ظن و سهو و شك در آن، حكم ظن و سهو و شك در نماز صبح را دارد.

شرایط نماز جمعه

مسئله 1158 نماز جمعه علاوه بر شرایط عمومی نماز شش شرط

دیگر هم دارد:

اوّل: وقت آن، و آن از اوّل ظهر شرعی است تا وقتی كه سایه شاخص دوهفتم شاخص شود (تقریباً یك ساعت و نیم بعد از ظهر) و اگر از این مقدار گذشت باید نماز ظهر خوانده شود.

دوّم: خواندن دو خطبه پیش از نماز و آن دو خطبه باید مشتمل بر حمد و ثنای خدا و صلوات بر پیامبر و آل پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم و دعوت مردم به تقوا و پرهیزكاری و یك سوره كامل و استغفار برای مؤمنین باشد و لازم نیست دو خطبه به عربی خوانده شود بلكه اگر مستمعین اهل زبانهای مختلف باشند خوب است به همه آن زبانها خوانده شود چنانكه خوب است حمد و ثنای خدا و صلوات بر پیامبر و آل پیامبر به عربی و با ذكر نام آنها باشد و خوب است دعوت به تقوا با لفظ تقوا و استغفار برای مؤمنین با لفظ استغفار باشد و باید خطبه ها را خود امام و ایستاده بخواند و میان دو خطبه به نشستن مختصری فاصله شود و باید خطبه ها را بلند بخواند و خوب است به نحوی بلند خوانده شود كه همه حاضرین بشنوند و خوب است خطبه ها بعد از ظهر شرعی خوانده شود و اگر هر دو خطبه قبل از ظهر خوانده شود به طوری كه بین دو خطبه و نماز فاصله نشود مانعی ندارد و مستحب است امام جمعه در حال خطبه با طهارت باشد و عمامه بر سر داشته باشد و بر عصا یا سلاحی تكیه كند و خوب است در خطبه ها مسائل اجتماعی و سیاسی و مصالح مسلمین مطرح شود، و مستحب

مؤكّد است كه حاضرین مثل حالِ نماز باشند و خطبه ها را گوش دهند و صحبت نكنند حتّی نافله نخوانند و به طرف خطیب بنشینند و به راست و چپ نگاه نكنند و جابه جا نشوند.

سوّم: به جماعت خوانده شود پس فرادی صحیح نیست. ولی اگر در ركوع ركعت دوّم نماز جمعه به امام برسد مجزی خواهد بود و ركعت دوّم را خودش می خواند بنابراین اگر كسی به ركعت اوّل یا به خطبه ها نرسد گرچه بدون عذر باشد نمازش صحیح است.

چهارم: امام و مأموم حدّاقلّ پنج نفر باشند و حتّی اگر چهار نفر مأموم غیربالغ یا مسافر و یا زن باشند كفایت می كند.

پنجم: امام جمعه علاوه بر دارا بودن شرایطی كه امام جماعت باید داشته باشد، باید یا مجتهد جامع الشرایط و یا منصوب از طرف او باشد و اگر مجتهدی متصدّی شؤون اداری و سیاسی مسلمین است باید منصوب از طرف او باشد. و باید قادر به خواندن خطبه در حال قیام باشد و شایسته است امام جمعه مردی با ورع، شجاع، قاطع، سخنگو و دارای فصاحت و بلاغت و با وقار و آشنا به مصالح اسلام باشد.

ششم: بین دو نماز جمعه حدّاقلّ یك فرسخ شرعی (تقریباً 5/5 كیلومتر) فاصله باشد.

مسئله 1159 مسافر گرچه قصد ده روز نكرده باشد چنانكه می تواند در نماز جمعه شركت كند می تواند امام جمعه نیز باشد.

مسئله 1160 اگر شك كند وقت نماز جمعه باقی است یا نه، نماز جمعه صحیح است و نیز اگر یك ركعت از نماز جمعه در وقت واقع شود نماز جمعه صحیح است.

مسئله 1161 كسی كه در نماز جمعه شركت نمی كند می تواند در اوّل وقت

و در حین نماز جمعه نماز ظهر را به جماعت یا فرادی بخواند.

مسئله 1162 نماز جمعه بر زنها و پیران سالخورده و مریضها و نابینایان و مسافران و بچه ها و كسانی كه بیش از دو فرسخ از محل اقامه نماز جمعه دور هستند و كسانی كه حضور آنان موجب مشقّت و سختی است مستحب مؤكّد نیست ولی اگر حاضر شدند نماز جمعه آنان به جای نماز ظهر محسوب می شود.

مسئله 1163 خرید و فروش از اوّل ظهر روز جمعه تا پایان نماز جمعه مكروه است و اگر هتك به نماز جمعه و جماعت مسلمین و مصالح اسلام باشد حرام است.

مسئله 1164 هرگاه در بلد انسان نماز جمعه جامع الشرایط برپا می شود در روز جمعه تا پایان نماز جمعه مسافرت نمودن مكروه است.

نماز عید فطر و قربان

مسئله 1165 نماز عید فطر و قربان در زمان حضور امام علیه السلام و در زمان غیبت ایشان از مستحبّات مؤكّد است و می توان آن را به جماعت یا فرادی خواند.

مسئله 1166 وقت نماز عید فطر و قربان از اوّل آفتاب روز عید است تا ظهرهمان روز.

مسئله 1167 نماز عید فطر و قربان دو ركعت است كه در ركعت اوّل بعد از خواندن حمد و سوره، باید پنج تكبیر بگوید، و بعد از هر تكبیر یك قنوت بخواند و بعد از قنوت پنجم تكبیر دیگری بگوید و به ركوع رود و دو سجده به جا آورد و برخیزد و در ركعت دوّم چهار تكبیر بگوید و بعد از هر تكبیر قنوت بخواند و تكبیر پنجم را بگوید و به ركوع رود و بعد از ركوع دو سجده كند و تشهّد بخواند و نماز را سلام دهد.

مسئله

1168 در قنوت نماز عید فطر و قربان هر دعا و ذكری بخوانند كافی است ولی بهتر است این دعا را بخوانند:

« اَللَّهُمَّ اَهْلَ الْكِبْرِیاءِ وَالْعَظَمَةِ وَ اَهْلَ الْجُودِ وَالْجَبَرُوتِ وَ اَهْلَ الْعَفْوِ وَالرَّحْمَةِ وَ اَهْلَ التَّقْوی وَ الْمَغْفِرَةِ اَسْأَلُكَ بِحَقِّ هذَا الْیومِ الَّذی جَعَلْتَهُ لِلْمُسْلِمینَ عیداً وَ لِمُحَمَّدٍ صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ الِهِ ذُخْراً وَ شَرَفاً وَ كَرامَةً وَ مَزیداً اَنْ تُصَلِّی عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَ اَنْ تُدْخِلَنی فی كُلِّ خَیرٍ اَدْخَلْتَ فیهِ مُحَمَّداً وَ الَ مُحَمَّدٍ وَ اَنْ تُخْرِجَنی مِنْ كُلِّ سُوءٍ اَخْرَجْتَ مِنْهُ مُحَمَّداً وَ الَ مُحَمَّدٍ صَلَواتُكَ عَلَیهِ وَ عَلَیهِمْ اَللَّهُمَّ اِنّی اَسْأَلُكَ خَیرَ ما سَأَلَكَ بِهِ عِبادُكَ الصَّالِحُونَ وَ اَعُوذُ بِكَ مِمَّا اسْتَعاذَ مِنْهُ عِبادُكَ الُْمخْلَصُونَ ». (38)

مسئله 1169 باید بعد از نماز عید فطر و قربان، اگر به جماعت خوانده می شود، دو خطبه نظیر خطبه های نماز جمعه خوانده شود.

مسئله 1170 نماز عید سوره مخصوصی ندارد ولی بهتر است كه در ركعت اوّل آن سوره شمس (سوره 91) و در ركعت دوّم سوره غاشیه (سوره 88) را بخوانند یا در ركعت اوّل سوره اعلی (سوره 87) و در ركعت دوّم سوره شمس را بخوانند.

مسئله 1171 بعد از نماز مغرب و عشاء شب عید فطر و بعد از نماز صبح و ظهر و عصر روز عید و نیز بعد از نماز عید فطر مستحب است این تكبیرها را بگوید:

« اَللَّهُ اَكْبَرُ اَللљΙǙϠاَكْبَرُ لا اِلهَ اِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ اَكْبَرُ اَللَّهُ اَكْبَرُ وَللَّهِِالْحَمْدُ اَللَّهُ اَكْبَرُ عَلی ما هَدانا ».

مسئله 1172 مستحب است انسان در عید قربان بعد از ده نماز كه اوّل آنها نماز ظهر روز عید

و آخر آنها نماز صبح روز دوازدهم است تكبیرهایی را كه در مسئله پیش گفته شد بگوید و بعد از آن بگوید:

« اَللَّهُ اَكْبَرُ عَلی ما رَزَقَنا مِنْ بَهیمَةِ الْاَنْعامِ وَالْحَمْدُللَّهِ ِ عَلی ما اَبْلانا ».

ولی اگر عید قربان را در منی باشد، مستحب است بعد از پانزده نماز كه اوّل آنها نماز ظهر روز عید و آخر آنها نماز صبح روز سیزدهم ذی حجّه است، این تكبیرها را بگوید.

مسئله 1173 در نماز عید فطر و قربان، دوازده مورد مستحب است:

1 - نماز را بعد از بلند شدن آفتاب بخوانند.

2 - پیش از نماز غسل كنند.

3 - عمامه سفیدی بر سر بگذارند.

4 - دعاهایی كه پیش از نماز و بعد از آن در كتابهای دعا ذكر شده، بخوانند.

5 - در مكّه، نماز را در مسجد الحرام و در غیر مكّه، در صحرا بخوانند و اگر صحرا نمی روند، زیر آسمان بخوانند.

6 - نماز را روی زمین بدون فرش بخوانند.

7 - پیاده و پابرهنه و با وقار به نماز عید بروند.

8 - از غیر آن راهی كه رفته اند، برگردند.

9 - برای قبولی اعمال برادران و خواهران دینی خود دعا كنند.

10 - در حال گفتن تكبیرها دستها را بلند كنند.

11 - نماز را بلند بخوانند.

12 - تناول كردن مقدار كمی از تربت حضرت سید الشهداءعلیه السلام - كه برای هر دردی شفاست -.

البته در نماز عید فطر، یك مورد دیگر نیز مستحبّ است و آن اینكه پیش از نماز، « زكات فطره » را بدهند و افطار كنند و بهتر است افطار با خرما یا شیرینی دیگری باشد.

مسئله 1174 ظن و شك و

سهو در نماز عید فطر و قربان حكم ظن و شك و سهو در نمازهای مستحبّی را دارد.

مسئله 1175 در نماز عید هم مثل نمازهای دیگر مأموم باید غیر از حمد و سوره چیزهای دیگر نماز را خودش بخواند.

مسئله 1176 اگر مأموم موقعی برسد كه امام مقداری از تكبیرها را گفته، بعد از آنكه امام به ركوع رفت باید آنچه از تكبیرها و قنوتها را كه با امام نگفته خودش بگوید، و اگر در هر قنوت یك « سبحان اللَّه » یا یك « الحمدللَّه » بگوید كافیست.

مسئله 1177 اگر در نماز عید موقعی برسد كه امام در ركوع است می تواند نیت كند و تكبیر اوّل نماز را بگوید و به ركوع رود.

نماز استیجاری

مسئله 1178 بعد از مرگ انسان، می شود برای نماز و عبادتهای دیگر او كه در حال زنده بودن به جا نیاورده، دیگری را اجیر كرد كه آنها را به جا آورد. و اگر كسی بدون مزد هم آنها را انجام دهد صحیح است.

مسئله 1179 انسان می تواند برای بعضی از كارهای مستحبّی مثل زیارت قبر پیغمبر و امامان علیهم السلام، از طرف زندگان اجیر شود و نیز می تواند كار مستحبّی را انجام دهد به نیابت زندگان یا مردگان و یا ثواب آن را برای مردگان یا زندگان هدیه نماید.

مسئله 1180 اجیر باید عمل را به قصد آنچه كه در ذمّه میت است به جا آورد و اگر ثواب آن را برای او هدیه كند كافی نیست.

مسئله 1181 هرگاه شك كند كه اجیر عمل را انجام داده یا نه، یا صحیح انجام داده یا نه، اگر مورد وثوق باشد و بگوید انجام داده ام یا بگوید صحیح

انجام داده ام كفایت می كند.

مسئله 1182 كسی را كه عذری دارد و نشسته یا با تیمّم یا جبیره نماز می خواند نمی شود برای نمازهای میت اجیر كرد امّا اگر نقص عضو داشته باشد می توان او را اجیر نمود.

مسئله 1183 مرد برای زن و زن برای مرد می تواند اجیر شود و در احكام نماز، اجیر باید به تكلیف خود عمل كند.

مسئله 1184 لازم نیست قضای نمازهای میت به ترتیب خوانده شود، هر چند بدانند كه میت ترتیب نمازهای خود را می دانسته است.

مسئله 1185 اگر با اجیر شرط كنند كه عمل را به طور مخصوصی انجام دهد، اجیر باید همانطور به جا آورد و اگر طبق شرط عمل نكند ذمّه میت بری می شود امّا اجیر حقّ گرفتن اجرت را ندارد.

مسئله 1186 اگر با اجیر شرط نكنند كه نماز را با چه مقدار از مستحبّات آن بخواند، باید مقداری از مستحبّات نماز را كه معمول است به جا آورد.

مسئله 1187 اگر كسی اجیر شود كه مثلاً در مدّت یك سال نمازهای میت را بخواند و پیش از تمام شدن سال بمیرد، باید برای نمازهایی كه می دانند به جا نیاورده دیگری را اجیر نمایند بلكه برای نمازهایی هم كه احتمال می دهند به جا نیاورده، باید اجیر بگیرند.

مسئله 1188 كسی را كه برای انجام عملی مثلاً نمازهای میت اجیر كرده اند اگر پیش از تمام كردن نماز بمیرد، اجاره باطل می شود و باید به مقداری كه آن عمل را انجام نداده است، ورثه از اصل مال اجیر به موجر بدهند و اگر مال نداشته باشد چیزی بر ورثه نیست و همچنین است اگر اجیر خودش هم نماز قضا داشته باشد.

مسئله 1189 كسی كه

اجیر شده عملی را انجام دهد، نمی تواند دیگری را برای انجام آن عمل اجیر كند مگر این كه از طرف موجر وكالت داشته باشد.

روزه

روزه

روزه آن است كه انسان با نیت از اذان صبح تا مغرب از چیزهایی كه روزه را باطل می كند خودداری نماید.

مسئله 1190 نیت یعنی توجّه به عمل برای اطاعت فرمان خدا، و لازم نیست انسان نیت را به زبان بگوید یا از قلب خود بگذارند، بلكه همین قدر كه برای انجام فرمان خداوند عالم از اذان صبح تا مغرب كاری كه روزه را باطل می كند انجام ندهد كافی است و برای آنكه یقین كند تمام این مدّت را روزه بوده، باید مقداری پیش از اذان صبح و مقداری هم بعد از مغرب از انجام كاری كه روزه را باطل می كند خودداری نماید.

مسئله 1191 انسان می تواند در هر شب از ماه رمضان تا اذان صبح برای روزه فردا نیت كند و بهتر است كه شب اوّل ماه هم نیت روزه همه ماه را بنماید.

مسئله 1192 در هر روزه واجب اگر به واسطه عذری مثل خواب یا مرض یا مسافرت یا غفلت تا پیش از ظهر نیت نكند و كاری كه روزه را باطل می كند انجام نداده باشد باید نیت روزه كند.

مسئله 1193 وقت نیت روزه مستحبّی از قبل از اذان صبح است تا موقعی كه به اندازه نیت كردن به مغرب وقت مانده باشد كه اگر تا این وقت كاری كه روزه را باطل می كند انجام نداده باشد و نیت روزه مستحبّی كند روزه او صحیح است.

مسئله 1194 اگر بخواهد غیر روزه رمضان روزه دیگری بگیرد و تعیینِ واقعی نداشته باشد، باید

آن را معین نماید. مثلاً نیت كند كه روزه قضا یا روزه نذر می گیرم. ولی در ماه رمضان لازم نیست نیت كند كه روزه ماه رمضان می گیرم. بلكه اگر نداند ماه رمضان است یا فراموش نماید و روزه دیگری را نیت كند، روزه ماه رمضان حساب می شود.

مسئله 1195 اگر بداند ماه رمضان است و عمداً نیت روزه غیر رمضان كند روزه ماه رمضان حساب می شود.

مسئله 1196 اگر مثلاً به نیت روز اوّل ماه روزه بگیرد، بعد بفهمد دوّم یا سوّم بوده، روزه او صحیح است.

مسئله 1197 اگر پیش از اذان صبح نیت كند و بخوابد و بعد از مغرب بیدار شود روزه اش صحیح است.

مسئله 1198 اگر نداند یا فراموش كند كه ماه رمضان است و پیش از ظهر ملتفت شود، چنانچه كاری كه روزه را باطل می كند انجام نداده باشد باید نیت كند و روزه او صحیح است و اگر كاری كه روزه را باطل می كند انجام داده باشد یا بعد از ظهر ملتفت شود كه ماه رمضان است روزه او باطل می باشد، ولی باید تا مغرب كاری كه روزه را باطل می كند انجام ندهد و بعد از رمضان هم آن روزه را قضا نماید.

مسئله 1199 اگر بچّه پیش از اذان صبح ماه رمضان بالغ شود باید روزه بگیرد و اگر بعد از اذان بالغ شود، روزه آن روز بر او واجب نیست.

مسئله 1200 كسی كه روزه قضا یا روزه واجب دیگری دارد می تواند روزه مستحبّی یا روزه استیجاری بگیرد.

مسئله 1201 اگر كسی در روزه واجب یا مستحب مردّد شود كه روزه را باطل كند یا نه، یا قصد كند كاری كه روزه را باطل

می كند انجام دهد، روزه اش باطل نمی شود.

مسئله 1202 اگر در ماه رمضان، پیش از ظهر كافر مسلمان شود و از اذان صبح تا آن وقت كاری كه روزه را باطل می كند انجام نداده باشد باید نیت روزه كند و روزه او صحیح است و قضا هم ندارد.

مسئله 1203 روزی را كه انسان شك دارد آخر شعبان است یا اوّل رمضان واجب نیست روزه بگیرد و اگر بخواهد روزه بگیرد نمی تواند نیت روزه رمضان كند ولی اگر نیت روزه رمضان یا روزه قضا و مانند آن بنماید چنانچه بعد معلوم شود رمضان بوده روزه او صحیح است و از ماه رمضان حساب می شود.

مسئله 1204 كسی كه در ماه رمضان روزه نیست مستحب است از كارهایی كه روزه را باطل می كند خودداری نماید، و مستحب است اگر غذا یا آب خورد سیر نخورد.

كارهایی كه روزه را باطل می كند

1 - خوردن و آشامیدن

مسئله 1205 اگر روزه دار عمداً چیزی بخورد یا بیاشامد، روزه او باطل می شود چه خوردن و آشامیدن آن چیز معمول باشد مثل نان و آب، چه معمول نباشد مثل خاك و شیره درخت، و چه كم باشد یا زیاد، حتّی اگر مسواك را از دهان بیرون آورد و دوباره به دهان ببرد و رطوبت آن را فرو برد روزه او باطل می شود مگر آنكه رطوبت مسواك در آب دهان به طوری از بین برود كه رطوبت خارج به آن گفته نشود.

مسئله 1206 اگر موقعی كه مشغول غذا خوردن است بفهمد صبح شده، باید لقمه را از دهان بیرون آورد و چنانچه عمداً فرو برد روزه اش باطل است و كفّاره هم بر او واجب می شود.

مسئله 1207 اگر روزه دار سهواً یا جهلاً چیزی

بخورد یا بیاشامد روزه اش باطل نمی شود.

مسئله 1208 تزریق آمپولی كه عضو را بی حسّ می كند یا به جای دارو استعمال می شود اشكال ندارد، ولی بهتر است كه روزه دار از استعمال آمپول یا سُرُمی كه به جای غذا به كار می رود خودداری كند.

مسئله 1209 - اگر روزه دار چیزی را كه لای دندان مانده است عمداً فرو ببرد روزه اش باطل می شود.

مسئله 1210 كسی كه می خواهد روزه بگیرد، لازم نیست پیش از اذان دندانهایش را خلال كند، ولی اگر بداند غذایی كه لای دندان مانده در روز فرو می رود چنانچه خلال نكند و چیزی از آن فرو رود روزه اش باطل می شود.

مسئله 1211 فرو بردن آب دهان گرچه به واسطه خیال كردن ترشی و مانند آن در دهان جمع شده باشد، روزه را باطل نمی كند.

مسئله 1212 فرو بردن اخلاط سر و سینه، تا به فضای دهان نرسیده اشكال ندارد، ولی اگر داخل فضای دهان شود بهتر است آن را فرو نبرد.

مسئله 1213 اگر چیزی نظیر مگس در گلوی روزه دار برود اگر ممكن باشد باید آن را بیرون آورد و روزه او باطل نمی شود و اگر ممكن نباشد فرو بردن آن مانعی ندارد و روزه او هم صحیح است.

مسئله 1214 اشخاصی كه به تنگی نفس مبتلا می باشند و به دستور پزشك هنگام تنگی شدید نفس توسّط وسیله ای كه حاوی مواد اكسیژنی است از راه دهان اكسیژن به ریه خودشان می رسانند روزه آنها صحیح است.

مسئله 1215 اگر روزه دار به قدری تشنه شود كه تحمّل آن طاقت فرسا باشد و یا خوف ضرر بدهد می تواند به اندازه رفع ضرورت آب بیاشامد ولی روزه او باطل می شود و اگر ماه رمضان باشد باید

در بقیه روز از به جا آوردن كاری كه روزه را باطل می كند خودداری نماید.

مسئله 1216 جویدن و چشیدن غذا كه معمولاً به حلق نمی رسد گرچه اتفاقاً به حلق برسد روزه را باطل نمی كند ولی اگر انسان از اوّل بداند كه به حلق می رسد چنانچه فرو رود روزه اش باطل می شود و باید قضای آن را بگیرد و كفّاره هم بر او واجب است.

مسئله 1217 انسان نمی تواند برای ضعف روزه را بخورد ولی اگر ضعف او به قدری است كه معمولاً نمی شود آن را تحمّل كرد خوردن روزه اشكال ندارد.

2 - رساندن غبار غلیظ به حلق

مسئله 1218 اگر به واسطه باد یا جاروب كردن و مانند اینها غبار برخیزد و بر اثر عدم مواظبت به حلق برسد روزه اش باطل می شود و همچنین اگر دود و بخار در اثر عدم مواظبت به حلق برسد روزه را باطل می كند و امّا اگر سهواً یا جهلاً یا بی اختیار غبار و دود و مانند آن به حلق برسد مانعی ندارد.

مسئله 1219 استعمال سیگار و تریاك و هرویین و سایر دخانیات روزه را باطل می كند.

3 - اماله كردن

مسئله 1220 اماله كردن با چیز روان، گرچه از روی ناچاری و برای معالجه باشد روزه را باطل می كند امّا اگر از روی فراموشی یا ندانستن مسئله باشد روزه باطل نمی شود، و استعمال شیافهایی كه برای معالجه است مطلقاً اشكال ندارد.

4 - جماع

مسئله 1221 جماع (نزدیكی با زن یا مرد یا حیوان) روزه را باطل می كند گرچه فقط به مقدار ختنه گاه داخل شود و منی هم بیرون نیاید.

مسئله 1222 اگر كمتر از مقدار ختنه گاه داخل شود و منی هم بیرون نیاید و یا شك

كند كه به اندازه ختنه گاه داخل شده یا نه، روزه او صحیح است.

مسئله 1223 اگر فراموش كند كه روزه است و جماع نماید یا مسئله را نداند یا او را به جماع مجبور نمایند، به طوری كه از خود اختیاری نداشته باشد روزه او باطل نمی شود ولی چنانچه در بین جماع یادش بیاید، یا دیگر مجبور نباشد باید فوراً از حال جماع خارج شود و اگر خارج نشود روزه او باطل است.

5 - استمناء

مسئله 1224 اگر روزه دار با خود كاری كند كه منی از او بیرون آید روزه اش باطل می شود امّا اگر بی اختیار یا سهواً یا جهلاً یا در خواب منی از او بیرون آید روزه اش باطل نمی شود.

مسئله 1225 هرگاه روزه دار بداند كه اگر در روز بخوابد محتلم می شود یعنی در خواب منی از او بیرون می آید، می تواند در روز بخوابد و چنانچه بخوابد و محتلم هم بشود روزه اش صحیح است.

مسئله 1226 اگر روزه دار در حال بیرون آمدن منی از خواب بیدار شود واجب نیست از بیرون آمدن آن جلوگیری كند.

مسئله 1227 روزه داری كه محتلم شده می تواند بول كند گرچه بداند به واسطه بول باقیمانده منی از مجری بیرون می آید.

مسئله 1228 اگر به قصد بیرون آمدن منی كاری بكند ولی منی از او بیرون نیاید روزه اش باطل نمی شود.

مسئله 1229 اگر روزه دار بدون قصد بیرون آمدن منی با كسی بازی و شوخی كند در صورتی كه عادت نداشته باشد كه بعد از بازی و شوخی منی از او خارج شود گرچه اتفاقاً منی بیرون آید روزه او صحیح است.

6 - باقی ماندن بر جنابت تا اذان صبح

مسئله 1230 اگر جنب عمداً تا اذان صبح غسل نكند

یا اگر وظیفه او تیمّم است عمداً تیمّم ننماید روزه اش باطل است ولی اگر از روی سهو یا جهل یا اجبار غسل یا تیمّم ننماید روزه اش صحیح است.

مسئله 1231 كسی كه جنب است و می خواهد روزه بگیرد گرچه روزه مستحبّی باشد چنانچه عمداً غسل نكند تا وقت تنگ شود می تواند با تیمّم روزه بگیرد و صحیح است و لازم نیست تا اذان صبح بیدار بماند.

مسئله 1232 اگر جنب در ماه رمضان غسل را فراموش كند و بعد از یك یا چند روز یادش بیاید، روزه هایی كه گرفته، صحیح است ولی مستحب است كه آن روزه ها را قضا كند.

مسئله 1233 - كسی كه در شب ماه رمضان برای هیچ كدام از غسل و تیمّم وقت ندارد اگر خود را جنب كند روزه اش باطل است و قضا و كفّاره بر او واجب می شود ولی باید آن روز را روزه بگیرد امّا اگر برای تیمّم وقت دارد چنانچه خود را جنب كند با تیمّم روزه او صحیح است.

مسئله 1234 اگر گمان كند كه به اندازه تیمّم وقت دارد و خود را جنب كند و بعد بفهمد وقت برای تیمّم ندارد روزه اش صحیح است.

مسئله 1235 كسی كه در شب ماه رمضان جنب است و می داند كه اگر بخوابد تا اذان صبح بیدار نمی شود، نباید بخوابد و چنانچه بخوابد و تا صبح بیدار نشود، روزه اش باطل است و قضا و كفّاره بر او واجب می شود مگر اینكه بدون اختیار خوابش ببرد.

مسئله 1236 كسی كه در شب ماه رمضان جنب است و احتمال می دهد كه اگر بخوابد پیش از اذان صبح بیدار می شود در صورتی كه بخوابد و تا اذان صبح

خواب بماند روزه اش صحیح است.

مسئله 1237 اگر جنب در شب ماه رمضان بخوابد و بیدار شود و احتمال دهد كه اگر دوباره بخوابد پیش از اذان صبح بیدار می شود چنانچه دوباره بخوابد و تا اذان بیدار نشود، باید علاوه بر گرفتن روزه آن روز قضای آن را هم بگیرد. و همچنین است اگر برای دفعه سوّم یا بیشتر بخوابد و بیدار نشود ولی در هیچ یك از اینها كفّاره بر او واجب نمی شود.

مسئله 1238 خوابی را كه در آن محتلم شده نباید خواب اوّل حساب كرد بلكه اگر از آن خواب بیدار شود و دوباره بخوابد خواب اوّل حساب می شود.

مسئله 1239 اگر روزه دار در روز محتلم شود، واجب نیست فوراً غسل كند.

مسئله 1240 هرگاه در ماه رمضان بعد از اذان صبح بیدار شود و ببیند محتلم شده، گرچه بداند پیش از اذان محتلم شده، روزه او صحیح است.

مسئله 1241 كسی كه می خواهد در غیر ماه رمضان روزه بگیرد هرگاه تا اذان صبح جنب بماند گرچه از روی عمد نباشد روزه او باطل است، ولی اگر روزه معینی می خواهد بگیرد و یا وقت قضای روزه ماه رمضان تنگ باشد اگر از روی عمد نباشد باید آن روز را روزه بگیرد.

مسئله 1242 زنی كه پیش از اذان صبح از حیض یا نفاس پاك می شود، اگر می تواند باید غسل كند و اگر نمی تواند باید تیمّم نماید و احكام جنابت كه قبلاً گفته شد، در مورد او جاری نمی شود.

مسئله 1243 اگر زن بعد از اذان صبح از خون حیض یا نفاس پاك شود، یا در بین روز خون حیض یا نفاس ببیند گرچه نزدیك مغرب باشد روزه او باطل

است.

مسئله 1244 اگر زنی كه در حال استحاضه است غسلهای خود را به تفصیلی كه در احكام استحاضه گفته شد به جا نیاورد نمازهای او باطل ولی روزه او صحیح است.

مسئله 1245 كسی كه مسّ میت كرده یعنی جایی از بدن خود را به بدن میت رسانده می تواند بدون غسل مسّ میت روزه بگیرد، و اگر در حال روزه هم میت را مس نماید، روزه او باطل نمی شود.

مسئله 1246 كسی كه جنب است یا از حیض یا نفاس پاك شده است و آب ندارد كه غسل كند و چیزی هم نیست كه بر آن تیمّم كند باید روزه بگیرد و روزه او صحیح است و قضا هم ندارد.

مسئله 1247 كسی كه در شب جنب شده یا در روز محتلم شده است و به واسطه عذری می خواهد قبل از ظهر نیت كند باید غسل كند و اگر نمی تواند باید تیمّم كند و نیت روزه كند.

7 - قی كردن

مسئله 1248 هرگاه روزه دار عمداً قی كند، گرچه به واسطه مرض و مانند آن ناچار باشد، روزه اش باطل می شود ولی كفّاره ندارد و قضای تنها كافی است امّا اگر جهلاً یا سهواً یا بی اختیار قی كند روزه اش باطل نمی شود.

مسئله 1249 اگر در شب چیزی بخورد كه می داند به واسطه خوردن آن در روز بی اختیار قی می كند، خوب است اگر در روز قی كرد روزه آن روز را قضا نماید.

مسئله 1250 اگر روزه دار بتواند از قی كردن خودداری كند چنانچه برای او ضرر و مشقّت نداشته باشد باید خودداری نماید.

مسئله 1251 اگر آروغ بزند و بدون اختیار چیزی در گلو یا دهانش بیاید، باید آن را بیرون بریزد، و اگر بی اختیار

فرو رود روزه اش صحیح است.

احكام مبطلات روزه

مسئله 1252 فرو بردن سر در آب گرچه از روی عمد باشد روزه را باطل نمی كند، گرچه مستحب است كه تمام سر را در حال روزه در آب فرو نبرد.

مسئله 1253 اگر انسان از روی ندانستن مسئله كاری كه روزه را باطل می كند انجام دهد گرچه در یاد گرفتن مسئله كوتاهی كرده باشد روزه او صحیح است ولی معصیت كرده است.

مسئله 1254 اگر روزه دار سهواً یكی از كارهایی را كه روزه را باطل می كند انجام دهد و به خیال اینكه روزه اش باطل شده عمداً دوباره یكی از آنها را به جا آورد، روزه او باطل می شود.

مسئله 1255 اگر چیزی به زور در گلوی روزه دار بریزند روزه او باطل نمی شود، ولی اگر مجبورش كنند كه روزه خود را باطل كند مثلاً به او بگویند اگر غذا نخوری ضرر مالی یا جانی به تو می زنیم و خودش برای جلوگیری از ضرر چیزی بخورد روزه او باطل می شود.

مسئله 1256 روزه دار نباید جایی برود كه می داند چیزی در گلویش می ریزند یا مجبورش می كنند كه خودش روزه خود را باطل كند، امّا اگر قصد رفتن كند ولی نرود یا بعد از رفتن چیزی به خوردش ندهند روزه او صحیح است و چنانچه برود و از روی ناچاری كاری كه روزه را باطل می كند انجام دهد روزه او باطل می شود ولی اگر چیزی در گلویش بریزند روزه او صحیح است گرچه معصیت نموده است.

مسئله 1257 اگر روزه دار به گفتن یا به نوشتن یا به اشاره و مانند اینها به خدا و پیغمبر و جانشینان آن حضرت عمداً نسبت دروغ بدهد روزه او باطل نمی شود گرچه گناه

بزرگی نموده است.

كفاره روزه

مسئله 1258 كسی كه كفّاره روزه رمضان بر او واجب است باید دو ماه روزه بگیرد یا شصت فقیر را سیر نماید یا به هر كدام 750 گرم طعام یعنی گندم یا جو و مانند اینها، یا قیمت آنها را بدهد و چنانچه اینها برایش ممكن نباشد، هر چند مد كه می تواند به فقرا طعام بدهد و اگر نتواند طعام بدهد باید استغفار كند و چنانچه دادن كفّاره بعداً برای او ممكن شود واجب نیست كفّاره بدهد.

مسئله 1259 كسی كه می خواهد دو ماه كفّاره روزه رمضان را بگیرد باید سی و یك روز آن را پی در پی بگیرد و اگر بقیه آن پی در پی نباشد اشكال ندارد.

مسئله 1260 كسی كه می خواهد دو ماه كفّاره روزه رمضان را بگیرد، نباید موقعی شروع كند كه در بین سی و یك روز روزی باشد كه مانند عید قربان روزه آن حرام است.

مسئله 1261 اگر در بین روزهایی كه باید پی در پی روزه بگیرد عذری مثل حیض یا نفاس یا سفری كه در رفتن آن مجبور است، برای او پیش آید، بعد از بر طرف شدن عذر واجب نیست روزه ها را از سر بگیرد بلكه بقیه را بعد از بر طرف شدن عذر به جا می آورد.

مسئله 1262 اگر به چیز حرامی روزه خود را باطل كند اگر آن چیز ذاتاً حرام باشد مثل شراب و زنا، كفّاره جمع) گرفتن دو ماه روزه كه سی و یك روزِ آن پی در پی باشد و اطعام شصت فقیر (بر او واجب می شود و چنانچه كفّاره جمع برایش ممكن نباشد هر كدام را كه ممكن

است باید انجام دهد و اگر ذاتاً حرام نباشد بلكه به جهتی حرام شده باشد مثل نزدیكی كردن با عیال خود در حال حیض، كفّاره جمع ندارد.

مسئله 1263 اگر روزه دار در یك روز ماه رمضان چند مرتبه كاری كه روزه را باطل می كند انجام دهد گرچه آن كار جماع باشد برای همه آنهایك كفّاره كافی است.

مسئله 1264 اگر روزه دار زنا كند و بعد با حلال خود جماع نماید یك كفّاره جمع كافی است.

مسئله 1265 اگر روزه دار كاری كه حلال است و روزه را باطل می كند انجام دهد مثلاً آب بیاشامد و بعد كار دیگری كه حرام است و روزه را باطل می كند انجام دهد مثلاً غذای حرامی بخورد یك كفّاره كافی است.

مسئله 1266 اگر نذر كند كه روز معینی را روزه بگیرد، چنانچه در آن روز عمداً روزه خود را باطل كند باید كفّاره نذر بدهد و كفّاره آن این است كه ده فقیر را سیر نماید یا سه روز روزه بگیرد.

مسئله 1267 كسی كه می تواند وقت را تشخیص دهد اگر به گفته كسی كه می گوید مغرب شده افطار كند و بعد بفهمد مغرب نبوده است اگر گفته او حجّت بوده است نظیر ثقه و اذان وقت شناس، قضا و كفّاره ندارد و اگر حجّت نبوده باید قضای آنرا بگیرد ولی كفّاره ندارد.

مسئله 1268 كسی كه عمداً روزه خود را باطل كرده، اگر بعد از ظهر مسافرت كند، یا پیش از ظهر برای فرار از كفّاره سفر نماید، كفّاره او ساقط نمی شود بلكه اگر قبل از ظهر مسافرتی برای او پیش بیاید باز هم كفّاره بر او واجب است.

مسئله 1269 اگر عمداً روزه خود را باطل كند

و بعد عذری مانند حیض یا نفاس یا مرض برای او پیدا شود، كفّاره بر او واجب است.

مسئله 1270 اگر یقین كند كه روز اوّل ماه رمضان است و عمداً روزه خود را باطل كند بعد معلوم شود كه آخر شعبان بوده كفّاره بر او واجب نیست.

مسئله 1271 اگر انسان شك كند كه آخر رمضان است یا اوّل شوال و عمداً روزه خود را باطل كند، بعد معلوم شود اوّل شوال بوده كفّاره بر او واجب نیست.

مسئله 1272 هر كسی كه دیگری را مجبور كند به انجام دادن كاری كه روزه را باطل می كند باید كفّاره او را بدهد.

مسئله 1273 اگر روزه دار در ماه رمضان زن خود را مجبور به جماع كند مرد باید دو كفّاره بدهد و بر زن كفّاره واجب نیست، حتّی اگر زن در بین جماع راضی شود، ولی روزه او باطل می شود مگر اینكه به طوری مجبور شده باشد كه از خود اختیاری نداشته باشد.

مسئله 1274 اگر كفّاره بر انسان واجب شود و چند سال آن را به جا نیاورد، چیزی بر آن اضافه نمی شود.

مسئله 1275 كسی كه می خواهد برای كفّاره یك روز شصت فقیر را سیر نماید نمی تواند یك فقیر را بیشتر از یك مرتبه سیر نماید ولی می تواند هر یك از عیالات فقیر را گرچه صغیر باشند سیر نماید.

مسئله 1276 كسی كه قضای روزه رمضان را گرفته، اگر بعد از ظهر عمداً كاری كه روزه را باطل می كند انجام دهد باید به ده فقیر هر كدام 750 گرم طعام بدهد و اگر نمی تواند باید سه روز روزه بگیرد و پی در پی بودن لازم نیست، و اگر نمی تواند باید

استغفار كند.

مسئله 1277 كفّاره برای روزه منحصر است به اینكه انسان یكی از مفطرات سه گانه (خوردن و آشامیدن - جماع - باقی ماندن بر جنابت، یا حیض یا نفاس تا اذان صبح) را انجام دهد و هر عملی غیر از این سه مفطر به جا بیاورد قضا دارد امّا كفّاره ندارد.

احكام قضای روزه

مسئله 1278 اگر انسان شك كند كه مغرب شده یا نه، نمی تواند افطار كند، ولی اگر شك كند كه صبح شده یا نه، پیش از تحقیق هم می تواند كاری كه روزه را باطل می كند انجام دهد. ولی در چهار صورت باید روزه آن روز را قضا كند:

اوّل: در ماه رمضان بدون این كه تحقیق كند صبح شده یا نه، كاری كه روزه را باطل می كند انجام دهد بعد معلوم شود كه صبح بوده است.

دوّم: شخص غیر ثقه بگوید صبح نشده یا بگوید صبح شده و انسان خیال كند شوخی می كند و كاری كه روزه را باطل می كند انجام دهد، بعد معلوم شود صبح بوده است.

سوّم: كسی كه نمی تواند تحقیق كند مثل كور و زندانی و مانند اینها به گفته شخص غیر ثقه افطار كند بعد معلوم شود مغرب نبوده است.

چهارم: در هوای صاف به واسطه تاریكی یقین كند كه مغرب شده و افطار كند بعد معلوم شود مغرب نبوده است، ولی اگر در هوای ابری به گمان اینكه مغرب شده افطار كند بعد معلوم شود مغرب نبوده قضا لازم نیست.

مسئله 1279 اگر غیر آب چیز دیگری را در دهان ببرد و بی اختیار فرو رود یا آب داخل بینی كند و بی اختیار فرو رود قضا بر او واجب نیست.

مسئله 1280 اگر

دیوانه عاقل شود، واجب نیست روزه های وقتی را كه دیوانه بوده قضا نماید.

مسئله 1281 اگر كافر مسلمان شود واجب نیست روزه های وقتی را كه كافر بوده قضا نماید، و همچنین است اگر مسلمانی كافر شود و دوباره مسلمان گردد روزه های وقتی را كه كافر بوده واجب نیست قضا نماید.

مسئله 1282 انسان باید روزه ای را كه به واسطه بیهوشی یا مستی از او فوت شده، قضا نماید ولی اگر قبل از اذان صبح نیت كند و بعد بی هوش یا مست شود و یا در روز از بیهوشی یا مستی بیرون آید و قبل از ظهر نیت روزه كند روزه او صحیح است و قضا ندارد.

مسئله 1283 اگر برای عذری چند روز روزه نگیرد و بعد شك كند كه چه وقت عذر او برطرف شده، می تواند مقدار كمتر را كه احتمال می دهد روزه نگرفته قضا نماید.

مسئله 1284 اگر از چند ماه رمضان روزه قضا داشته باشد قضای هر كدام را كه اوّل بگیرد مانعی ندارد، ولی اگر وقت قضای رمضان آخر تنگ باشد، مثلاً پنج روز از رمضان آخر قضا داشته باشد و پنج روز هم به رمضان مانده باشد باید اوّل قضای رمضان آخر را بگیرد.

مسئله 1285 اگر قضای روزه چند رمضان بر او واجب باشد و در نیت معین نكند روزه ای را كه می گیرد قضای كدام رمضان است، قضای سال اوّل حساب می شود.

مسئله 1286 اگر قضای روزه رمضان را یك سال یا چند سال تأخیر بیندازد باید قضا را بگیرد و در صورتی كه متمكن باشد برای هر روز 750 گرم طعام به فقیر بدهد، و از جهت تأخیر یك سال یا چند سال چیزی بر

او واجب نمی شود.

مسئله 1287 كسی كه قضای روزه رمضان را گرفته، اگر وقت قضای روزه او تنگ نباشد می تواند پیش از ظهر روزه خود را باطل نماید.

مسئله 1288 اگر به واسطه مرض، حیض یا نفاس روزه رمضان را نگیرد و پیش از تمام شدن رمضان بمیرد، لازم نیست روزه هایی را كه نگرفته برای او قضا نمایند.

مسئله 1289 اگر به واسطه عذری نظیر مرض، نداشتن قدرت، مسافرت یا شیر دادن و مانند اینها، روزه رمضان را نگیرد و تا رمضان سال بعد به واسطه هر عذری نتواند قضا كند، قضای روزه هایی را كه نگرفته است بر او واجب نیست و باید برای هر روز معادل 750 گرم گندم یا جو و مانند اینها یا قیمت اینها را در صورت تمكّن به فقیر بدهد.

مسئله 1290 اگر در ماه رمضان به واسطه عذری روزه نگیرد و بعد از رمضان عذر او برطرف شود و تا رمضان آینده عمداً قضای روزه را نگیرد باید روزه را قضا كند و برای هر روز 750 گرم گندم یا جو و مانند اینها یا قیمت اینها را به فقیر بدهد.

مسئله 1291 كسی كه باید برای هر روز 750 گرم طعام به فقیر بدهد می تواند كفّاره چند روز را به یك فقیر بدهد.

مسئله 1292 كسی كه به واسطه پیری یا مرض دیگر) مثل تشنگی زیاد (نمی تواند روزه بگیرد یا برای او مشقّت دارد، روزه بر او واجب نیست ولی در صورتی كه روزه برای او مشقّت دارد باید برای هر روز 750 گرم گندم یا جو و مانند اینها یا قیمت آنها را به فقیر بدهد، و چنانچه بعد بتواند روزه بگیرد

بهتر است روزه هایی را كه نگرفته قضا نماید.

مسئله 1293 زنی كه باردار است و یا زنی كه بچّه شیر می دهد، اگر روزه برای او یا بچه اش ضرر دارد، روزه بر او واجب نیست و چنانچه تا ماه مبارك رمضانِ بعدی قدرت بر گرفتن روزه ها نداشته باشد، قضا هم ندارد. ولی در صورت استطاعتِ مالی باید برای هر روز معادل 750 گرم گندم یا جو و مانند اینها یا قیمت آنها را به فقیر بدهد.

كارهایی كه برای روزه دار مكروه است

مسئله 1294 برای روزه دار سیزده مورد، مكروه است:

1 - مسافرت برای فرار از روزه.

2 - ریختن دارو به چشم.

3 - سرمه كشیدن در صورتی كه مزه یا بوی آن به حلق برسد.

4 - انجام هر كاری كه باعث ضعف می شود، مانندخون گرفتن و حمام رفتن.

5 - اَنفیه كشیدن در صورتی كه نداند كه به حلق می رسد) ولی اگر بداند به حلق می رسد جایز نیست (.

6 - بو كردن گیاههای معطر.

7 - نشستن زن در آب.

8 - استعمال شیاف.

9 - تر كردن لباسی كه در بدن است.

10 - دندان كشیدن.

11 - هر كاری كه به واسطه آن از دهان خون بیاید.

12 - با چوب تر مسواك كردن.

13 - هر كاری كه شهوت را تحریك كند.

احكام روزه مسافر

مسئله 1295 مسافری كه باید نمازهای چهار ركعتی را در سفر دو ركعت بخواند نباید روزه ماه مبارك رمضان را بگیرد و مسافری كه نمازش را تمام می خواند مثل كسی كه شغلش مسافرت یا سفرِ او معصیت است، باید در سفر روزه بگیرد.

مسئله 1296 اگر غیر روزه رمضان روزه معینِ دیگری بر انسان واجب باشد مثلاً به واسطه نذر یا غیر آن،

بهتر است در آن روز مسافرت نكند، و اگر در سفر باشد لازم نیست قصد كند كه ده روز در جایی بماند و آن روز را روزه بگیرد.

مسئله 1297 اگر نذر كند روزه بگیرد و روز آن را معین نكند، نمی تواند آن را در سفر به جا آورد. ولی اگر نذر كند روزِ معینی را چه مسافر باشد یا نباشد روزه بگیرد باید آن روز را - گرچه مسافر باشد - روزه بگیرد.

مسئله 1298 مسافر می تواند در سفر روزه مستحبّی بگیرد و نیازی به قصدِ ده روز یا نذر هم ندارد.

مسئله 1299 كسی كه نمی داند روزه ماه مبارك رمضانِ مسافر باطل است اگر در سفر روزه بگیرد و در بین روز مسئله را بفهمد روزه اش باطل می شود، و اگر تا مغرب نفهمد روزه اش صحیح است.

مسئله 1300 اگر فراموش كند كه مسافر است یا فراموش كند كه روزه مسافر باطل می باشد و در سفر روزه بگیرد روزه او باطل است.

مسئله 1301 اگر روزه دار بعد از ظهر مسافرت نماید باید روزه خود را تمام كند، و اگر پیش از ظهر مسافرت كند وقتی به حدّ ترخّص برسد یعنی دیوار شهر را نبیند یا صدای اذان آن را نشنود می تواند روزه خود را باطل كند.

مسئله 1302 اگر مسافر پیش از ظهر به وطنش برسد یا به جایی كه می خواهد ده روز در آنجا بماند، چنانچه پیش از ظهر به حدّ ترخّص برسد و كاری كه روزه را باطل می كند انجام نداده باشد باید آن روز را روزه بگیرد.

روزه های حرام و مكروه

مسئله 1303 روزه عید فطر و قربان حرام است.

مسئله 1304 اگر زن به واسطه گرفتن روزه مستحبّی حقّ شوهرش از

بین برود جایز نیست روزه بگیرد، بلكه اگر حقّ شوهر هم از بین نرود ولی شوهر او را از گرفتن روزه مستحبّی باز دارد بهتر است خودداری كند.

مسئله 1305 روزه مستحبّی اولاد اگر سبب اذیت پدر و مادر شود جایز نیست بلكه اگر اسباب اذیت آنان نشود ولی او را از گرفتن روزه مستحبّی جلوگیری كنند بهتر آن است كه روزه نگیرد.

مسئله 1306 اگر اولاد بدون اجازه پدر یا مادر روزه مستحبّی بگیرد و در بین روز پدر یا مادر او را نهی كند، در صورتی كه روزه سبب اذیت آنها شود، باید افطار نماید.

مسئله 1307 كسی كه می داند روزه برای او ضرر ندارد گرچه دكتر بگوید ضرر دارد باید روزه بگیرد و كسی كه اطمینان یا گمان دارد كه روزه برایش ضرر دارد و دكتر بگوید ضرر ندارد جایز نیست روزه بگیرد و در هر صورت اگر روزه بگیرد روزه او صحیح است.

مسئله 1308 اگر انسان احتمال بدهد كه روزه برایش ضرر دارد و از آن احتمال ترس برای او پیدا شود چنانچه احتمال او در نظر مردم به جا باشد نباید روزه بگیرد ولی اگر روزه بگیرد روزه او صحیح است.

مسئله 1309 روزه روز عاشورا و روزی كه انسان شك دارد روز عرفه است یا عید قربان، مكروه است.

روزه های مستحب

مسئله 1310 روزه تمام روزهای سال، غیر از روزه های حرام و مكروه كه گفته شد، مستحب است و برای بعضی از روزها بیشتر سفارش شده است كه از آن جمله است:

1 - پنجشنبه اوّل و پنجشنبه آخر هر ماه و چهارشنبه اوّلی كه بعد از روز دهم ماه است و اگر كسی اینها

را به جا نیاورد مستحب است قضا نماید و چنانچه اصلاً نتواند روزه بگیرد مستحب است برای هر روز 750 گرم طعام به فقیر بدهد.

2 - سیزدهم و چهاردهم و پانزدهم هر ماه.

3 - تمام ماه رجب و شعبان و بعضی از این دو ماه گرچه یك روز باشد.

4 - روز نوروز.

5 - روز بیست و پنجم و بیست و نهم ذی قعده.

6 - روز اوّل تا روز نهم ذی حجّه) روز عرفه (، ولی اگر به واسطه ضعف روزه نتواند دعاهای روز عرفه را بخواند روزه آن روز مكروه است.

7 - عید سعید غدیر (18 ذی حجّه).

8 - روز اوّل و سوّم محرم.

9 - میلاد مسعود پیغمبر اكرم صلی الله علیه وآله وسلم (17 ربیع الاوّل).

10 - روز مبعث حضرت رسول اكرم صلی الله علیه وآله وسلم (27 رجب).

مسئله 1311 اگر كسی روزه مستحبّی بگیرد واجب نیست آن را به آخر رساند، بلكه اگر برادر مؤمنش او را به غذا دعوت كند مستحب است دعوت او را قبول كند و در بین روز افطار نماید.

مسئله 1312 مستحب است روزه دار نماز مغرب و عشا را پیش از افطار كردن بخواند، ولی اگر كسی منتظر اوست یا میل زیادی به غذا دارد كه نمی تواند با حضور قلب نماز بخواند، بهتر است اوّل افطار كند ولی به قدری كه ممكن است نماز را در وقت فضیلت آن به جا آورد.

راه ثابت شدن اوّل ماه

مسئله 1313 اوّل ماه به پنج چیز ثابت می شود:

اوّل: خود انسان ماه را ببیند.

دوّم: عدّه ای كه از گفته آنان اطمینان پیدا شود بگویند ماه را دیده ایم و همچنین است هر چیزی كه به واسطه آن اطمینان پیدا شود.

سوّم:

دو مرد عادل بگویند كه در شب ماه را دیده ایم ولی اگر صفت ماه را بر خلاف یكدیگر بگویند، یا شهادتشان خلاف واقع باشد مثل اینكه بگویند داخل دایره ماه طرف افق بود، اوّل ماه ثابت نمی شود، امّا اگر در تشخیص بعض خصوصیات اختلاف داشته باشند مثل آنكه یكی بگوید ماه بلند بود و دیگری بگوید نبود، به گفته آنان اوّل ماه ثابت می شود.

چهارم: سی روز از اوّل ماه شعبان بگذرد كه به واسطه آن اوّل ماه رمضان ثابت می شود و سی روز از اوّل ماه رمضان بگذرد كه به واسطه آن اوّل ماه شوال ثابت می شود.

پنجم: حاكم شرع حكم كند كه اوّل ماه است.

مسئله 1314 اگر حاكم شرع حكم كند كه اوّل ماه است كسی هم كه از او تقلید نمی كند، باید به حكم او عمل نماید. ولی كسی كه می داند حاكم شرع اشتباه كرده نمی تواند به حكم او عمل نماید.

مسئله 1315 اوّل ماه با پیشگویی منجمین ثابت نمی شود ولی اگر انسان از گفته آنان اطمینان پیدا كند، باید به آن عمل نماید.

مسئله 1316 بلند بودن ماه یا دیر غروب كردن آن دلیل نمی شود كه شب قبل، شب اوّل ماه بوده است.

مسئله 1317 اگر اوّل ماه رمضان برای كسی ثابت نشود و روزه نگیرد چنانچه بعد معلوم شود كه ماه رمضان بود، باید روزه آن روز را قضا نماید.

مسئله 1318 اگر در شهری اوّل ماه ثابت شود در هر جایی هم كه افقش با آنجا نزدیك باشد نظیر همه شهرهای ایران، اوّل ماه برای همه ثابت می شود.

مسئله 1319 روزی را كه انسان نمی داند آخر رمضان است یا اوّل شوّال، باید روزه بگیرد، ولی

اگر پیش از مغرب بفهمد كه اوّل شوال است باید افطار كند.

مسئله 1320 اگر زندانی و مانند آن نتوانند به ماه رمضان اطمینان كنند باید به گمان عمل نمایند و اگر آن هم ممكن نباشد، هر ماهی را كه روزه بگیرند صحیح است و بهتر آن است كه بعد از گذشتن یازده ماه از ماهی كه روزه گرفته اند دوباره یك ماه روزه بگیرند ولی اگر بعد گمان پیدا كردند باید به گمان عمل نمایند.

اعتكاف

اعتكاف

مسئله 1321 اعتكاف یك امر عبادی است كه ثواب بسیاری برای آن مترتب شده است و پیامبر گرامی صلی الله علیه وآله وسلم و ائمّه طاهرین علیهم السلام بارها به جا می آوردند و سفارش برای آن زیاد شده است مخصوصاً در دهه آخر ماه مبارك رمضان، و آن ماندن با قصد اعتكاف و با قصد قربت، سه روز یا بیشتر در مسجد است و در همه اوقات می توان آن را به جا آورد، مگر در ایامی كه انسان نمی تواند روزه بگیرد و همانطور كه می شود برای خود اعتكاف كرد، می توان نیابت از میت به طور تبرّعی یا استیجاری به جا آورد بلكه نیابت از زنده به طور تبرّعی یا استیجاری جایز است. و این عبادت شرایطی دارد:

اوّل: ایمان.

دوّم: عقل، و كسی كه جنون ادواری دارد اگر مدّت زیادی در اعتكاف جنون او عود كند اعتكاف او باطل می شود، همچنین اگر مدّت زیادی بیهوش شود.

سوّم: چون عمل عبادی مستحبّی است باید با قصد قربت باشد و با قصد استحباب باشد گرچه به واسطه نذر یا استیجار واجب شده باشد و باید قبل از طلوع فجر روز اوّل نیت كند.

چهارم: روزه، و

بدون روزه اعتكاف صحیح نیست، بنابراین زن حائض نمی تواند معتكف شود، همچنین در ایامی كه روزه گرفتن حرام است نظیر عید قربان و عید فطر، اعتكاف صحیح نیست.

پنجم: باید سه روز یا بیشتر باشد و اگر دو روز ماند، ماندن روز سوّم واجب است. و بعد از سه روز هر چند روزی كه بخواهد می تواند بر آن بیفزاید. و ماندن روزهای ششم و نهم و بعد از آن واجب نیست. و روز را باید از طلوع تا مغرب حساب كرد ولی ماندن شبِ اوّل و شبِ چهارم لازم نیست.

ششم: باید در مسجد باشد و در هر مسجدی می توان معتكف شد. ولی اعتكاف در مسجدی كه پُر رفت و آمد باشد، افضل است.

هفتم: در مورد زنان باید با اذن شوهر باشد. و اذن پدر و مادر برای اولاد شرط نیست ولی اگر نهی كنند باید معتكف نشوند.

هشتم: باید به طور مداوم در مسجد بماند و اگر به قصد خروج از اعتكاف، از مسجد بیرون رفت اعتكاف او باطل می شود ولی اگر در حال نسیان یا برای كاری بیرون رود و دو مرتبه برگردد مانعی ندارد، نظیر بیرون رفتن برای تجدید وضو یا غسل یا شركت در نماز جماعت یا نماز جمعه یا خواندن درس و شركت در امتحان یا برآوردن حاجتی از مسلمان یا تهیه غذا برای خود یا زن و بچّه و مانند آن، ولی در هر صورت خارج نشدن معتكف از مسجد بهتر است.

مسئله 1322 معتكف می تواند اعتكاف را به نیت خود و نیابت از یك نفر یا از چند نفر، زنده یا مرده به جا آورد، بلكه می تواند از كسی پول بگیرد و

او را در زمره كسانی كه نایب آنها شده قرار دهد، ولی آن شخص باید نحوه نیابت را بداند.

مسئله 1323 اعتكافِ مسافر در ماه مبارك رمضان صحیح نیست، مگر اینكه قصد ده روز كرده باشد. ولی در غیر ماه مبارك رمضان (به جُز ایامی كه روزه گرفتن حرام است) روزه مستحبّی و اعتكافِ مسافر صحیح است و نیاز به قصدِ ده روز و نذر هم ندارد.

مسئله 1324 روزه اعتكاف لازم نیست برای اعتكاف باشد، و اگر روزه واجب یا نذر یا استیجاری و مانند آنها باشد مانعی ندارد.

مسئله 1325 اعتكاف لازم نیست در خود مسجد باشد و اگر در اطاقی از مسجد یا در صحن یا روی بام آن و مانند اینها باشد اشكال ندارد.

مسئله 1326 چهار چیز برای معتكف حرام است:

1 - هرگونه استمتاع از غریزه جنسی نظیر جماع، لمس، استمناء، نگاه و مانند اینها.

2 - استعمال بوی خوش نظیر عطر و گل و ادكلن و مانند اینها.

3 - خرید و فروش برای استفاده، ولی خرید و فروش برای رفع حوائج اشكال ندارد.

4 - مجادله یعنی گفتگو به عنوان غلبه یا اظهار فضل، امّا گفتگو به عنوان اثبات حقّ یا رفع باطل مانعی ندارد.

مسئله 1327 محرماتی كه گفته شد گرچه ارتكاب آنها گناه است ولی اعتكاف را باطل نمی كند مگر جماع و استمناء اگر در روز واقع شود.

مسئله 1328 اگر كسی در حال اعتكاف جماع كند علاوه بر اینكه گناه كرده است باید كفّاره نیز بدهد یعنی شصت فقیر را غذا بدهد، یا شصت روزه بگیرد.

مسئله 1329 محرّماتی كه گفته شد در صورتی گناه دارد و یا نظیر جماع اعتكاف را باطل می كند

و موجب كفّاره است كه از روی علم و عمد باشد ولی اگر یكی از محرّمات را سهواً یا جهلاً به جا بیاورد علاوه بر اینكه گناه نكرده است موجب بطلان و كفّاره هم نیست.

خُمس

1 - منفعت كسب

مسئله 1330 هرگاه انسان از طریق كاری (تجارت، صنعت، زراعت، كارگری و مانند اینها) مالی به دست آورد، چنانچه از مخارج سال خود او و عیالاتش زیاد بیاید باید خمس (یك پنجم) آن را بدهد.

مسئله 1331 اگر از غیر كار مالی به دست آورد نظیر هبه، ارث، خمس، زكات و مهریه، واجب نیست خمس آن را بدهد گرچه مستحب است كه اگر از مخارج سالش زیاد بیاید خمس آن را بدهد ولی اگر بداند خمس آن داده نشده است باید خمس آن را بدهد.

مسئله 1332 اگر ارزش مادّی هبه یا هدیه بالاتر از شأنِ او باشد و یا غیر متعارف باشد، نظیر اینكه یك خانه هدیه شده باشد، باید خمس آن را بدهد.

مسئله 1333 اگر از مالی كه خمس ندارد نظیر باغی كه از باب خمس به او داده شده یا ملكی كه برای او وقف شده، منفعتی به دست آورد و از مخارج سالش زیاد بیاید باید خمس آن را بدهد.

مسئله 1334 اگر به واسطه قناعت كردن، چیزی از مخارج سال انسان زیاد بیاید، باید خمس آن را بدهد.

مسئله 1335 اگر جنسی را نقد بخرد و قیمت آن را از پولی كه خمس آن را نداده بپردازد آن معامله باطل است. ولی اگر نسیه بخرد و بعداً از پولی كه خمس آن را نداده است بپردازد معامله صحیح است ولی به مقدار خمسِ آن پول، به فروشنده مدیون

است.

مسئله 1336 اگر مالی را كه خمس آن داده نشده بخرد، معامله یك پنجم آن باطل است مگر آنكه از حاكم شرع اجازه بگیرد.

مسئله 1337 اگر از كافر یا كسی كه به دادن خمس عقیده ندارد مالی به دست انسان برسد، واجب نیست خمس آن را بدهد.

مسئله 1338 تاجر و كاسب و صنعتگر و مانند اینها از وقتی كه شروع به كاسبی می كنند یك سال كه بگذرد، باید خمس آنچه را كه از خرج سالشان زیاد می آید بدهند، و كسی كه شغلش كاسبی نیست اگر اتفاقاً منفعتی ببرد، بعد از آنكه یك سال از موقعی كه فایده برده بگذرد، باید خمس مقداری را كه از خرج سالش زیاد آمده بدهد، و اینگونه افراد لازم نیست برای خود سال قرار دهند.

مسئله 1339 انسان می تواند در بین سال هر وقت منفعتی به دست آورد خمس آن را بدهد، و جایز است دادن خمس را تا آخر سال تأخیر بیندازد و اگر برای دادن خمس سال شمسی قرار دهد مانعی ندارد.

مسئله 1340 كسی كه مانند تاجر و كاسب باید برای دادن خمس سال قرار دهد، اگر منفعتی به دست آورد و در بین سال بمیرد، باید مخارج تا موقع مرگش را از منفعت كسر كنند و خمس باقی مانده را بدهند.

مسئله 1341 اگر قیمت جنسی كه برای تجارت خریده بالا رود و آن را نفروشد و در بین سال قیمتش پایین آید خمس مقداری كه بالا رفته بر او واجب نیست ولی اگر بعد از تمام شدن سال خمس آن را ندهد و در سال بعد قیمتش پایین آید خمس مقداری كه بالا رفته بر او واجب است،

حتّی اگر به اندازه ای نگهداری كرد، كه معمولاً نگه می دارند.

مسئله 1342 مغازه و سرقفلی و وسایل كسب و سرمایه خمس دارد. اما لوازم زندگی نظیر خانه و اثاثیه خانه و ماشین سواری به اندازه متعارف خمس ندارد.

مسئله 1343 اگر مالی داشته باشد كه خمسش را داده، یا خمس ندارد مثلاً به او بخشیده اند یا ارث به او رسیده است، اگر قیمتش بالا رود و آن را بفروشد باید خمس مقداری را كه بر قیمتش اضافه شده است بپردازد.

مسئله 1344 درختانی كه برای استفاده از چوبشان پرورش می دهند موقعی كه آنها را می فروشند باید خمس آنها را بدهند و تا آنها را نفروشند خمس ندارد هر چند از موقع فروششان گذشته باشد.

مسئله 1345 كسی كه چند رشته كسب دارد مثلاً اجاره ملك می گیرد و خرید و فروش و زراعت هم می كند، باید خمس آنچه را كه در آخر سال از مخارج او زیاد می آید بدهد گرچه رشته های مختلف در دخل و خرج و حساب صندوق یكی نباشند.

مسئله 1346 خرجهایی را كه انسان برای به دست آوردن فایده می كند مانند دلالی، اجاره مغازه، حقوق منشی ها و مانند اینها، می تواند جزو مخارج كسب حساب نماید و خمس ندارد.

مسئله 1347 اگر انسان نتواند یك جا جهیزیه دختر را تهیه كند و مجبور باشد كه هر سال مقداری از آن را تهیه نماید یا در شهری باشد كه معمولاً هر سال مقداری از جهیزیه دختر را تهیه می كنند گرچه تهیه نكردن آن عیب نباشد چنانچه در بین سال از منافع آن سال جهیزیه بخرد خمس آن را لازم نیست بدهد.

مسئله 1348 كسی كه از كسب و تجارت فایده ای برده، اگر

مال دیگری هم دارد كه خمس آن واجب نیست، می تواند مخارج سال را فقط از فایده كسب بردارد و اگر از آن مالی كه خمس ندارد برداشت باید خمس فایده كسب را بدهد.

مسئله 1349 اگر از منفعت كسب چیزی را كه برای مصرف سالش خریده نظیر برنج و گندم و مانند اینها در آخر سال زیاد بیاید، لازم نیست خمس آن را بدهد.

مسئله 1350 اگر از منفعت كسب پیش از دادن خمس چیزی كه مورد احتیاج اوست بخرد چنانچه احتیاجش از آن برطرف شود و سال هم روی آن بگذرد باید خمس آن را بدهد.

مسئله 1351 اگر در اوّل سال منفعتی نبرد و از سرمایه خرج كند و پیش از تمام شدن سال منفعتی به دستش آید، می تواند مقداری را كه از سرمایه برداشته از منافع كسر كند، و اگر بعد از تمام شدن سال منفعتی به دستش آید نمی تواند مقداری را كه سال قبل از سرمایه برداشته از منافع كسر كند، ولی اگر با سرمایه ای كه برای او مانده نتواند كسبی كند كه سزاوار او باشد یا منافعی كه از آن پیدا می شود برای مخارج سال او كافی نباشد می تواند مقداری را كه از سرمایه كم شده از منافع كسر نماید.

مسئله 1352 اگر در تمام سال منفعتی نبرد و برای مخارج خود قرض كند می تواند از منافع سالهای بعد قرض خود را ادا نماید.

مسئله 1353 اگر برای زیاد كردن مال یا خریدن ملكی كه به آن احتیاج ندارد قرض كند نمی تواند از منافع كسب آن قرض را بدهد، ولی اگر مالی را كه قرض كرده و چیزی را كه از قرض خریده از بین

برود و ناچار شود كه قرض خود را بدهد، می تواند قرض را از منافع كسب ادا نماید.

مسئله 1354 كسی كه خمس بدهكار است نمی تواند آن را به ذمّه بگیرد و در تمام مال تصرّف كند.

مسئله 1355 كسی كه با دیگری شریك است، اگر خمس منافع خود را بدهد و شریك او ندهد و در سال بعد از مالی كه خمسش را نداده برای سرمایه شركت بگذارد هیچ كدام نمی توانند در آن تصرّف كنند امّا اگر خمس منفعت سال را از سرمایه بیرون آورند در صورتی كه شك دارد كه شریكش خمس را داده یا نه، می تواند در آن سرمایه تصرّف كند.

مسئله 1356 اگر بچّه صغیر سرمایه ای داشته باشد و از آن منافعی به دست آید بهتر است بعد از آنكه بالغ شد خمس آن را بدهد.

مسئله 1357 كسانی را كه نمی دانیم خمس می دهند یا نه، معامله با آنها یا رفتن به مهمانی آنها و گرفتن هدیه از آنها جایز است و تفحص و جستجو لازم نیست و همچنین است افرادی كه می دانیم خمس نمی دهند یا معامله حرام می كنند در صورتی كه یقین به حرمت عین مورد تصرّف نداشته باشیم.

مسئله 1358 كسی كه خمس نداده و الآن می خواهد خمس بدهد اگر اثاث خانه و چیزهای دیگری را كه به آنها احتیاج دارد مطابق شأن خود خریده، اگر بداند در بین سالی كه در آن سال فایده برده آنها را خریده، لازم نیست خمس آنها را بدهد و اگر نداند كه در بین سال خریده یا بعد از تمام شدن سال بهتر است كه با حاكم شرع مصالحه كند.

مسئله 1359 همانگونه كه خمس بر اشخاص واجب می شود،

بر شركتها و مؤسّسه ها و بانكها و مانند اینها) شخصیتهای حقوقی (نیز واجب می شود، بنابراین اگر مؤسّسه ای منفعتی بُرد بعد از كسری مخارج سالیانه باید خمس منافع را بدهد.

مسئله 1360 اگر كسی خانه یا دیگر لوازم زندگی ندارد و ناچار است از درآمد چند سال جمع كند تا خانه بخرد، خمس آنچه را كه از سالهای قبل از خرید خانه پس انداز كرده لازم است بدهد و همچنین است اگر آن را به نسیه بخرد و هر سال قسمتی از پول آن را بدهد.

مسئله 1361 هرگاه از در آمد سال چیزی را مانند خانه یا اتومبیل یا سایر وسایل زندگی بخرد و در سالهای بعد آن را بفروشد و تا سال تمام نشده است خانه دیگر یا وسایل دیگر تهیه كند لازم نیست خمس آن را بدهد.

مسئله 1362 اگر خمس را با حاكم شرع دست گردان كرد و بنا دارد بتدریج بدهد، نمی تواند بدهی خود را از در آمد سالهای بعد بدهد مگر اینكه اوّل خمس درآمد را بدهد.

مسئله 1363 پولی را كه صرف خریدن وسایل حرام نظیر خریدن آلات لهو و لعب می كند باید خمس آن را بدهد، همچنین اگر بیشتر از شأنش لوازم زندگی تهیه كند نظیر ماشین گران قیمت برای افراد معمولی و یا در مخارج افراط كند نظیر جهیزیه های تشریفاتی یا خرجهای تشریفاتی در سوگواریها و مهمانیها و عروسیها و عزاها، خمس مقدار زیادی را باید بدهد.

مسئله 1364 كسی كه از درآمد سال خود به مردم قرض داده و در آخر سال از آنان طلبكار است اگر طلب او با مطالبه وصول می شود و مثل نقد محسوب است باید آخر سال

خمس آن را بدهد ولی اگر فعلاً وقت مطالبه آن نیست یا وصول نمی شود و احتمال سوختن هم دارد، باید وقت وصول فوراً خمس آن را بدهد.

مسئله 1365 افرادی كه در ادارات دولتی یا مؤسسات كار می كنند و معمول است كه مقداری از حقوق آنان را پس انداز می كنند كه هنگام بازنشستگی بتدریج به آنان بدهند پس از بازنشستگی هر مقدار را كه در هر سال به آنان بدهند جزو درآمد آن سال محسوب است و لازم نیست خمس آن را فوراً بدهند.

مسئله 1366 اجناسی را كه دولت به كارمندان خود یا غیر كارمندان به قیمت ارزان می دهد در وقت دادن خمس همان قیمت دولتی را حساب كنند كفایت می كند.

مسئله 1367 چیزهایی كه مورد نیاز است نظیر فرش در مهمانخانه، رختخواب برای مهمان، كتاب برای محصّل، و مانند اینها خمس ندارد گرچه در تمام سال اتفاقاً از آنها استفاده نشود، و همین مقدار كه در معرض استفاده باشد مورد نیاز محسوب می شود.

مسئله 1368 پولی را كه انسان جهت ثبت نام حجّ یا عمره و مانند اینها می پردازد، اگر در همان سال برود و سال خمسی هم داشته باشد، خمس ندارد. ولی اگر در همان سال نرود و یا سال خمسی نداشته باشد باید خمس آن را بدهد مگر آن پول خمس نداشته باشد نظیر مهریه یا ارث و مانند اینها.

مسئله 1369 مسافرتهای تجمّلی كه مصداق اسراف و تبذیر باشد و همچنین سوغاتهای تجمّلی كه مصداق اسراف و تبذیر باشد، خمس دارد. نظیر ریخت و پاشها و اسرافها و تبذیرها و میهمانی های آنچنانی كه در شأن او نیست و اگر هم در شأن او باشد، مصداق اسراف و تبذیر

است و علاوه بر اینكه حرام است، خمس دارد.

مسئله 1370 پولی را كه انسان جهت خرید خانه یا تلفن یا ماشین و مانند اینها پرداخت می كند اگر از درآمد همان سال باشد و به آن نیاز متعارف داشته باشد، و سال خمسی هم داشته باشد، خمس ندارد. ولی اگر از درآمد همان سال نباشد، یا سال خمسی نداشته باشد، یا اگر سال خمسی دارد تا سَرِ سال خمسی به او تحویل ندهند و سال بعد تحویل دهند، باید خمس آن را بدهد، مگر آن پول خمس نداشته باشد نظیر مهریه، یا ارث و مانند اینها.

مسئله 1371 اگر كسی برای فرار از خمس منفعت سال خود را ببخشد فایده ندارد و باید خمس آن را بدهد.

مسئله 1372 اگر كسی بخواهد سال خمس خود را تغییر دهد مانعی ندارد به شرط اینكه خمس موجودی را فعلاً بدهد.

2 - معدن

مسئله 1373 اگر از معدن طلا، نقره، آهن، نفت، نمك، گچ، آهك، انواع سنگها و معدنهای دیگر چیزی به دست آورد و قیمت آن بعد از كم كردن مخارجی كه برای به دست آوردن آن مصرف كرده است به 15 مثقال طلای معمولی برسد باید خمس آن را بدهد.

مسئله 1374 معدن خواه روی زمین باشد یا در زیر زمین، در زمین ملكی باشد یا در جایی كه مالك ندارد، استخراج كننده مسلمان باشد یا كافر، شخص باشد یا افراد، شركت و مؤسّسه باشد) شخصیت حقوقی (یا فرد معین، باید خمس آن پرداخته شود.

مسئله 1375 اگر نداند قیمت چیزی را كه از معدن بیرون آورده به 15 مثقال طلا می رسد یا نه، باید قیمت آن را به دست آورد.

مسئله 1376 اگر

چند نفر از معدن چیزی به دست آوردند چنانچه قیمت آن به 15 مثقال طلا برسد گرچه سهم هر كدام آنها این مقدار نباشد باید خمس آن را بدهند.

مسئله 1377 معدن چه از معادن بزرگ نظیر معدن نفت و چه از معادن كوچك و چه در اراضی ملكی یا غیر اراضی ملكی باشد از انفال است و ملك حكومت اسلامی است و استخراج آن باید به اذن حكومت اسلامی باشد.

3 - گنج

مسئله 1378 گنج مالی است كه در زمین، درخت، كوه، یا دیوار و مانند اینها پنهان باشد و كسی آن را پیدا كند و مالك آن معلوم نباشد.

مسئله 1379 اگر كسی در جایی گنجی پیدا كند خواه در ملك او باشد یا نباشد، در اراضی مباح باشد یا در اراضی ملكی، اگر قیمت آن بعد از كم كردن مخارجی كه برای آن نموده است به 15 مثقال طلای معمولی برسد بایدخمس آن را بدهد.

مسئله 1380 اگر چند نفر گنجی پیدا كنند كه قیمت آن به 15 مثقال طلا برسد گرچه سهم هر یك از آنان به این مقدار نباشد باید خمس آن را بدهند.

مسئله 1381 اگر در شكم حیوانی مالی پیدا كند، گنج نیست و لازم نیست خمس آن را بدهد.

4 - مال حلال مخلوط به حرام

مسئله 1382 اگر مال حلال با مال حرام به طوری مخلوط شود كه انسان نتواند آنها را از یكدیگر تشخیص دهد و صاحب مال حرام و مقدار آن هیچ كدام معلوم نباشد، باید خمس تمام مال را بدهد و بعد از دادن خمس، بقیه مال حلال می شود.

مسئله 1383 اگر مال حلال با حرام مخلوط شود و انسان مقدار حرام را بداند ولی صاحب آن را نشناسد باید آن مقدار را به حاكم شرع بدهد.

مسئله 1384 اگر مال حلال با حرام مخلوط شود و انسان مقدار حرام را نداند ولی صاحبش را بشناسد باید او را راضی نماید.

مسئله 1385 اگر خمس مال حلال مخلوط به حرام را بدهد و بعد بفهمد كه مقدار حرام بیشتر از خمس بوده، باید با مجتهد جامع الشرایط یا وكیل او مصالحه نماید.

مسئله 1386 اگر خمس مال حلال مخلوط به حرام را بدهد، یا

مالی كه صاحبش را نمی شناسد به حاكم شرع بدهد و بعد از آن صاحبش پیدا شود خوب است او را راضی نماید.

مسئله 1387 اگر مال حلال با حرام مخلوط شود خواه مقدار حرام معلوم باشد یا نباشد و انسان بداند كه صاحب آن از چند نفر معین بیرون نیست باید همه آنها را راضی نماید.

5 - جواهری كه از آب بیرون آورده شود

مسئله 1388 اگر به واسطه فرو رفتن در دریا یا به وسیله ای دیگر لؤلؤ، مرجان، عنبر یا جواهر دیگری بیرون آورند چنانچه بعد از كم كردن مخارجی كه برای بیرون آوردن آن كرده اند قیمت آن به 18 نخود طلا برسد باید خمس آن را بدهند، چه در یك دفعه آن را از دریا بیرون آورده باشند یا در چند دفعه، آنچه بیرون آمده از یك جنس باشد یا از چند جنس، یك نفر او را بیرون آورده باشد یا چند نفر، با قصد باشد یا بدون قصد.

مسئله 1389 اگر كسی از دریا حیوانی را بیرون آورد و در شكم آن جواهری پیدا كند، چنانچه آن حیوان مانند صدف باشد كه نوعاً در شكمش جواهر است باید خمس آن را بدهد و اگر اتفاقاً جواهر بلعیده باشد لازم نیست خمس آن را بدهد.

مسئله 1390 اگر از رودخانه های بزرگ مانند كارون و فرات جواهری بیرون آورد باید خمس آن را بدهد.

مسئله 1391 اگر خمس معدن و گنج و چیزی كه ازآب بیرون آورده و مال مخلوط به حرام را بدهد چنانچه از مخارج سالش زیاد بیاید باید دوباره خمس آن رابدهد.

6 - غنیمت

مسئله 1392 اگر مسلمانان به امر حكومت اسلامی با كفّار جنگ كنند و چیزهایی در جنگ به دست آورند، به آنها غنیمت گفته می شود و مخارجی را كه برای غنیمت كرده اند مانند مخارج نگهداری و حمل و نقل آن و نیز مقداری را كه امام علیه السلام صلاح می داند به مصرفی برساند و چیزهایی كه مخصوص به امام است باید از غنیمت كنار بگذارند و خمس بقیه آن را بدهند.

7 - زمینی كه كافر ذمّی از مسلمان بخرد

مسئله 1393 اگر كافر ذمّی زمینی را از مسلمان بخرد باید خمس آن را به حكومت اسلامی بدهد و همچنین اگر خانه یا مغازه و مانند اینها را بخرد باید خمس زمین آن را بدهد و اگر خمسش را ندهد و به مسلمان دیگری بفروشد و یا مسلمانی آن زمین را از او ارث ببرد، بر مسلمان واجب است كه خمس آن زمین را بدهد.

مسئله 1394 اگر كافر ذمّی موقع خرید زمین شرط كند كه خمس ندهد یا شرط كند كه فروشنده خمس آن را بدهد، شرط او صحیح نیست و باید خمس را بدهد، ولی اگر شرط كند كه فروشنده مقدار خمس را از طرف او به صاحبان خمس بدهد اشكال ندارد.

مسئله 1395 اگر مسلمان زمینی را به غیر از طریق خرید و فروش ملك كافر كند و عوض آن را بگیرد، مثلاً به او صلح نماید بنا بر اقوی كافر ذمی باید خمس آن را بدهد.

مسئله 1396 - اگر كافر ذمّی صغیر باشد و ولی او برایش زمینی بخرد ولی او همان موقع باید خمس آن را بدهد.

مصرف خمس

مسئله 1397 خمس را باید در این زمان به مجتهد جامع الشرایط یا وكیل او بدهند كه آنها صرف سادات فقیر و تقویت اسلام مخصوصاً اداره حوزه های علمیه بنمایند، و اگر خود بخواهد به سید فقیری بدهد یا به مصرف دیگری برساند باید از مجتهد جامع الشرایط یا وكیل او اجازه بگیرد و بدون اجازه نمی تواند آن را به مصرف برساند.

مسئله 1398 انسان باید خمس را برای انجام فرمان خداوند عالم بدهد، پس اگر ریا كند یعنی برای نشان دادن به مردم خمس بدهد، باید

دوباره خمس را بدهد، خواه فقط برای مردم باشد یا خدا و مردم هر دو را در نظر بگیرد.

مسئله 1399 به سیدی كه در سفر درمانده شده اگر سفر او سفر معصیت باشد نباید خمس بدهند، مگر اینكه توبه كرده باشد و از این به بعد سفر او سفر معصیت نباشد.

مسئله 1400 سید علاوه بر اینكه باید فقیر باشد باید دوازده امامی باشد و آشكارا معصیت نكند.

مسئله 1401 به سیدی كه معصیت كار است، اگر خمس دادن كمك به معصیت او باشد، نمی شود خمس داد و به سیدی هم كه آشكارا معصیت می كند، گرچه دادن خمس كمك به معصیت او نباشد. نباید خمس بدهند.

مسئله 1402 اگر كسی بگوید سید هستم، نمی شود به او خمس داد مگر آنكه ثقه ای سید بودن او را تصدیق كند یا در بین مردم معروف باشد كه سید است.

مسئله 1403 كسی كه زنش سیده است نمی تواند خمس بگیرد ولی اگر او نمی تواند مخارج زن را بدهد، آن زن می تواند خمس را بگیرد تا به مخارج خود و دیگران برساند.

مسئله 1404 زنی كه سرپرستی بچّه های سید را دارد می تواند به عنوان آن بچه ها خمس بگیرد و مصرف كردن خود هم مانعی ندارد.

مسئله 1405 كسی كه واجب النفقه دیگری است) زن، اولاد، پدر، مادر (نمی تواند از او خمس بگیرد مگر اینكه خمس را برای مخارجی كه پرداخت آن بر عهده نفقه دهنده نیست، بگیرد.

مسئله 1406 سید فقیر نمی تواند بیشتر از مخارج یك سالش خمس بگیرد ولی برای چیزی كه احتیاج به آن دارد نظیر خانه می تواند خمس بگیرد.

مسئله 1407 طلبه ای كه متدین است و اشتغال به تحصیل دارد می تواند شهریه بگیرد گرچه

فقیر نباشد و مالك هم می شود.

مسئله 1408 اگر در شهر، حاكم شرع یا وكیل او نباشد باید خمس را به شهر دیگری ببرد و اگر خمس از بین برود چیزی بر او واجب نیست، مگر آنكه در نگهداری آن كوتاهی كرده باشد.

مسئله 1409 اگر خمس را از خود مال ندهد و قیمت او را بدهد باید به زیادتر از قیمت واقعی حساب نكند، چنانكه اهل خمس نمی تواند خمس را بگیرد و به مالك ببخشد مگر اینكه مصلحت مهمی باشد نظیر كسی كه فقیر شده و خمس بدهكار است و چاره ای ندارد، می توان خمس را به او بخشید.

مسئله 1410 كسی كه از مستحق طلبكار است و می خواهد طلب خود را بابت خمس حساب كند بهتر آن است كه خمس را به او بدهد و بعد مستحق بابت بدهی خود به او برگرداند، ولی اگر با اذن حاكم شرع باشد این كار نیاز نیست.

زكات

مواردی كه زكات واجب می شود

3 2 1 و 4 - گندم، جو، خرما و كشمش

مسئله 1411 زكات گندم و جو و خرما و كشمش وقتی واجب می شود كه به مقدار نصاب برسند و نصاب آنها تقریباً 288 من تبریز است و صاحب آنها بالغ و عاقل باشد و بتواند در آنها تصرّف كند.

مسئله 1412 زكات گندم و جو وقتی واجب می شود كه به آنها گندم و جو گفته شود و زكات كشمش و خرما وقتی واجب می شود كه به آنها انگور و خرما گفته شود، ولی وقت دادن زكات در گندم و جو موقع خرمن شدن و جدا كردن كاه آنها و در خرما موقع چیدن آنها و در كشمش موقعی است كه خشك شده باشند.

مسئله 1413

اگر پیش از دادن زكات، مقداری از این چهار چیز را مصرف كند، باید زكات آن را بپردازد.

مسئله 1414 اگر بعد از آنكه زكات این چهار چیز واجب شد مالك آن بمیرد، باید مقدار زكات را از مال او بدهند، ولی اگر پیش از واجب شدن زكات بمیرد هر یك از ورثه كه سهم او به اندازه نصاب است باید زكات سهم خود را بدهد.

مسئله 1415 هرگاه زراعت یا باغی را قبل از واجب شدن زكات خریداری كند زكات بر عهده مالك جدید است، و اگر بعد از آنكه زكات واجب شده بخرد، زكات بر عهده فروشنده یعنی مالك قدیم است.

مسئله 1416 اگر وزن این چهار چیز موقعی كه تر است به اندازه نصاب برسد و بعد از خشك شدن كمتر از مقدار نصاب شود زكات آن واجب نیست.

مسئله 1417 اگر مقداری از این چهار چیز را پیش از واجب شدن زكات مصرف كند، اگر باقی مانده آن به اندازه نصاب باشد باید زكات آن را بدهد.

مسئله 1418 اگر یكی از این چهار چیز كه زكات آنها را داده چند سال نزد او بماند زكات ندارد.

مسئله 1419 اگر این چهار چیز از آب باران یا نهر مشروب شوند یا مثل امروزه به وسیله تلمبه های گوناگون سیراب شوند و یا مثل زراعتهای مصر از رطوبت زمین استفاده كنند، زكات آنها یك دهم است و اگر با دلو و مانند آن آبیاری شوند زكات آنها یك بیستم است و اگر مقداری از باران یا نهر یا رطوبت زمین استفاده كند و به همان مقدار از آبیاری با دلو و مانند آن استفاده نماید، زكات نصف آن یك

دهم و زكات نصف دیگر آن یك بیستم می باشد یعنی سه چهلم (هفت و نیم درصد) آن را بابت زكات بدهند.

مسئله 1420 اگر این چهار چیز، هم از آب باران یا مانند آن مشروب شوند و هم از آب دلو یا مانند آن استفاده كنند، چنانچه طوری باشد كه بگویند مثلاً با دلو آبیاری شده نه باران، زكات آن یك بیستم است و اگر بگویند مثلاً با آب باران آبیاری شده نه دلو، زكات آن یك دهم است.

مسئله 1421 مبالغی را كه برای این چهار چیز خرج كرده است می تواند از حاصل كسر كند، و چنانچه بعد از كم كردن اینها به حدّ نصاب (تقریباً 288 من) برسد زكات آن واجب می شود، ولی اگر استفاده دیگری غیر از این چهار چیز نظیر كاه و علف ببرد نباید مخارج را از زراعت كم كند، بنا بر این اگر هزار تومان خرج زراعت كرده است و هزار تومان برداشت كاه و علف داشته است نمی تواند مخارجی را كه برای آن چهار چیز كرده كم كند.

مسئله 1422 اگر زمین و اسباب زراعت یا یكی از این دو، ملك خود او باشد نباید كرایه آنها را جزو مخارج حساب كند، و نیز برای كارهایی كه خودش كرده یا دیگری بی اجرت انجام داده، چیزی از حاصل كسر نمی شود.

مسئله 1423 اگر انسان در چند شهر كه فصل آنها با یكدیگر اختلاف دارد و زراعت و میوه آنها در یك وقت به دست نمی آید، این چهار چیز را داشته باشد و همه آنها محصول یكسال حساب شود، اگر روی هم به مقدار نصاب شود، زكات آن واجب است.

مسئله 1424 كسی كه بدهكار

است و مالی هم دارد كه زكات آن واجب شده، اگر بمیرد باید اوّل تمام زكات را از مالی كه زكات آن واجب شده بدهند، بعد قرض او را ادا نمایند.

مسئله 1425 اگر این چهار چیز كه زكات آنها واجب شده خوب و بد دارد، می تواند زكات هر كدام از خوب و بد را از خود آنها بدهد ولی زكات همه را از بد نمی تواند بدهد.

5 و 6 - طلا و نقره

مسئله 1426 طلا دو نصاب دارد:

اوّل: 15 مثقال معمولی است كه اگر به این مقدار برسد یك چهلم آن را باید بدهد و تا به این مقدار نرسد زكات آن واجب نیست.

دوّم: سه مثقال معمولی است یعنی اگر سه مثقال به پانزده مثقال اضافه شود باید زكات تمام 18 مثقال را از قرار یك چهلم بدهد و اگر كمتر از سه مثقال اضافه شود فقط باید زكات 15 مثقال آن را بدهد و زیادی آن زكات ندارد، و همچنین است هر چه بالا رود، یعنی اگر سه مثقال اضافه شود، باید زكات تمام آنها را بدهد و اگر كمتر اضافه شود، مقداری كه اضافه شده زكات ندارد.

مسئله 1427 نقره نیز دو نصاب دارد:

اوّل: 105 مثقال معمولی است كه اگر نقره به 105 مثقال برسد باید یك چهلم آن را بدهد و اگر به این مقدار نرسد زكات بر آن واجب نیست.

دوّم: 21 مثقال است یعنی اگر 21 مثقال به 105 مثقال اضافه شود باید زكات تمام 126 مثقال را به طوری كه گفته شد بدهد و اگر كمتر از 21 مثقال اضافه شود فقط باید زكات 105 مثقال آن را بدهد و زیادی آن زكات ندارد

و همچنین است هر چه بالا رود یعنی اگر 21 مثقال اضافه شود باید زكات تمام آنها را بدهد و اگر كمتر اضافه شود مقداری كه اضافه شده و كمتر از 21 مثقال است زكات ندارد، بنابراین اگر انسان یك چهلم از هر مقدار طلا و نقره دارد بدهد، زكاتی را كه بر او واجب بوده داده و گاهی هم بیشتر از مقدار واجب داده است، مثلاً كسی كه 110 مثقال نقره دارد، اگر یك چهلم آن را بدهد زكات 105 مثقال آن را كه واجب بوده داده و مقداری هم برای 5 مثقال آن داده است.

مسئله 1428 كسی كه طلا یا نقره او به اندازه نصاب است گرچه زكات آن را داده باشد، تا وقتی كه از نصاب اوّل كم نشده، همه ساله باید زكات آن را بدهد.

مسئله 1429 زكات طلا و نقره در صورتی واجب می شود كه آن را سكّه زده باشند و معامله با آن رواج داشته باشد گرچه زنها برای زینت به كار برند.

مسئله 1430 زكات طلا و نقره در صورتی واجب می شود كه انسان یازده ماه مالك مقدار نصاب باشد و اگر در بین یازده ماه، طلا و نقره او از نصاب اوّل كمتر شود زكات بر او واجب نیست.

مسئله 1431 اگر در بین یازده ماه طلا و نقره ای را كه دارد با طلا یا نقره یا چیز دیگر عوض نماید یا آنها را آب كند، زكات بر او واجب نیست، ولی اگر برای فرار از دادن زكات این كارها را بكند باید زكات آن را بدهد.

مسئله 1432 اگر طلا و نقره ای كه دارد خوب و بد داشته باشد، می تواند

زكات هر كدام از خوب و بد را از خود آن بدهد.

مسئله 1433 طلا و نقره ای كه بیشتر از اندازه معمول فلز دیگری دارد، باید ببینند اگر به اندازه معمول فلز دیگر می داشت، به اندازه نصاب - كه مقدار آن گفته شد - می رسید یا نه، و در صورتیكه به اندازه نصاب می رسید، باید زكات آن را بدهند، و در صورتیكه شك دارد كه خالص آن به اندازه نصاب هست یا نه، باید بررسی كند.

مسئله 1434 اگر طلا و نقره ای كه دارد نمی داند به اندازه زكات هست یا نه، یا شك دارد كه فلز آن به اندازه معمول است یا نه، باید به وسیله اهل خبره یا راه دیگری مقدار آن را معلوم كند.

7 و 8 و 9 - شتر، گاو و گوسفند

مسئله 1435 زكات شتر، گاو و گوسفند بر كسی واجب است كه بالغ و عاقل باشد و بتواند در مال خود تصرّف كند.

مسئله 1436 زكات شتر، گاو و گوسفند غیر از شرطهایی كه گفته شد دو شرط دیگر دارد:

اوّل: عرفاً به آن بیكار بگویند گرچه بارها از آن كار كشیده باشند.

دوّم: عرفاً بگویند در تمام سال از علف بیابان خورده است گرچه بارها از علف دستی خورده باشد پس اگر تمام سال یا مقداری از آن را از علف چیده شده، یا از زراعتی كه ملك مالك یا ملك شخص دیگر است بچرد زكات ندارد.

مسئله 1437 اگر انسان برای شتر، گاو و گوسفند خود چراگاهی را كه كسی نكاشته بخرد، یا اجاره كند یا برای چراندن در آن باج بدهد، باید زكات آنها را بدهد.

مسئله 1438 شتر دوازده نصاب دارد:

اوّل: پنج

شتر، و زكات آن یك گوسفند است و تا شماره شتر به این مقدار نرسد زكات ندارد.

دوّم: ده شتر، و زكات آن دو گوسفند است.

سوّم: پانزده شتر، و زكات آن سه گوسفند است.

چهارم: بیست شتر، و زكات آن چهار گوسفند است.

پنجم: بیست و پنج شتر، و زكات آن پنج گوسفند است.

ششم: بیست و شش شتر، و زكات آن یك شتر است كه داخل سال دوّم شده باشد.

هفتم: سی و شش شتر، و زكات آن یك شتر است كه داخل سال سوّم شده باشد.

هشتم: چهل و شش شتر، و زكات آن یك شتر است كه داخل سال چهارم شده باشد.

نهم: شصت و یك شتر، و زكات آن یك شتر است كه داخل سال پنجم شده باشد.

دهم: هفتاد و شش شتر، و زكات آن دو شتر است كه داخل سال سوّم شده باشد.

یازدهم: نود و یك شتر، و زكات آن دو شتر است كه داخل سال چهارم شده باشد.

دوازدهم: صد و بیست و یك شتر و بالاتر از آن است كه باید چهل تا چهل تا حساب كند و برای هر چهل تا یك شتری بدهد كه داخل سال سوّم شده باشد یا پنجاه تا پنجاه تا حساب كند و برای هر پنجاه تا یك شتری بدهد كه داخل سال چهارم شده باشد. شتری كه به عنوان زكات داده می شود باید ماده باشد و اگر شتر ماده ندارد می تواند نر بدهد و چنانچه هیچ یك را به سنهای ذكر شده ندارد باید بخرد یا قیمت آن را بدهد.

مسئله 1439 زكات ما بین دو نصاب واجب نیست پس اگر شماره شترهایی كه دارد از نصاب اوّل

كه پنج است بگذرد، تا به نصاب دوّم كه ده تا است نرسیده، فقط باید زكات پنج تای آن را بدهد و هم چنین است در نصابهای بعد.

مسئله 1440 گاو دو نصاب دارد:

اوّل: سی گاو است كه وقتی شماره گاو به سی رسید باید یك گوساله ای كه داخل سال دوّم شده بدهد.

دوّم: چهل گاو است و زكات آن یك گوساله ماده ای است كه داخل سال سوّم شده باشد و زكات ما بین سی و چهل واجب نیست مثلاً كسی كه سی و نه گاو دارد، فقط باید زكات سی گاو آنها را بدهد و نیز اگر از چهل گاو زیادتر داشته باشد تا به شصت نرسیده، فقط باید زكات چهل گاو آن را بدهد و بعد از آن كه به شصت رسید، چون دو برابر نصاب اوّل را دارد، باید دو گوساله ای كه داخل سال دوّم شده بدهد و همچنین هر چه بالا رود، باید یا سی تا سی تا حساب كند یا چهل تا چهل تا.

مسئله 1441 گوسفند پنج نصاب دارد:

اوّل: چهل گوسفند، و زكات آن یك گوسفند است و تا تعداد گوسفندان به چهل نرسد زكات ندارد.

دوّم: صد و بیست و یك گوسفند، و زكات آن دو گوسفند است.

سوّم: دویست و یك گوسفند، و زكات آن سه گوسفند است.

چهارم: سیصد و یك گوسفند، و زكات آن چهار گوسفند است.

پنجم: چهار صد و بالاتر از چهار صد گوسفند، كه باید آنها را صد تا صد تا حساب كند و برای هر صد تای آن یك گوسفند بدهد و لازم نیست زكات را از خود گوسفندها بدهد، بلكه اگر گوسفند دیگری بدهد

یا مطابق قیمت گوسفند پول بدهد كافی است.

مسئله 1442 زكات مابین دو نصاب واجب نیست، پس اگر شماره گوسفندهای كسی از نصاب اوّل كه چهل است بیشتر باشد تا به نصاب دوّم كه صد و بیست و یك است نرسیده، فقط باید زكات چهل گوسفند آن را بدهد و زیادی آن زكات ندارد و همچنین است در نصابهای بعد.

مسئله 1443 زكات شتر، گاو و گوسفندی كه به مقدار نصاب برسد واجب است چه همه آنها نر باشند یا ماده، یا بعضی نر باشند و بعضی ماده.

مسئله 1444 در زكات، گاو و گاومیش یك جنس حساب می شود و شتر عربی و غیر عربی یك جنس است، و همچنین بز و میش و شیشك در زكات با هم فرقی ندارند.

مسئله 1445 اگر گوسفند برای زكات بدهد، باید اقلاً داخل سال دوّم شده باشد و اگر بز بدهد باید داخل سال سوّم شده باشد.

مسئله 1446 گوسفندی را كه بابت زكات می دهد، اگر قیمتش مختصری از گوسفندهای دیگر او كمتر باشد اشكال ندارد، ولی بهتر است گوسفندی را كه قیمت آن از تمام گوسفندهایش بیشتر است بدهد و همچنین است در گاو و شتر.

مسئله 1447 اگر چند نفر با هم شریك باشند هر كدام آنان كه سهمش به نصاب اوّل رسیده، باید زكات بدهد و بر كسی كه سهم او كمتر از نصاب اوّل است زكات واجب نیست.

مسئله 1448 اگر یك نفر در چند جا گاو یا شتر یا گوسفند داشته باشد و روی هم به اندازه نصاب باشند، باید زكات آنها را بدهد.

مسئله 1449 اگر گاو، گوسفند و شتری كه دارد مریض و معیوب هم باشند باید زكات

آنها را بدهد.

مسئله 1450 اگر گاو، گوسفند و شتری كه دارد همه مریض یا معیوب یا پیر باشند، می تواند زكات را از خود آنها بدهد، ولی اگر همه سالم و بی عیب و جوان باشند نمی تواند زكات آنها را مریض، معیوب یا پیر بدهد، بلكه اگر بعضی از آنها سالم و بعضی مریض و دسته ای معیوب و دسته دیگر بی عیب و مقداری پیر و مقداری جوان باشند، باید حدّ متوسّط را مراعات كند.

مسئله 1451 اگر پیش از تمام شدن ماه یازدهم، گاو، گوسفند و شتری را كه دارد با چیز دیگر عوض كند، یا نصابی را كه دارد با مقدار نصاب از همان جنس عوض نماید، مثلاً چهل گوسفند بدهد و چهل گوسفند دیگر بگیرد، زكات بر او واجب نیست، امّا اگر قصد او از این كارها فرار از زكات باشد زكات بر او واجب است.

مسئله 1452 كسی كه باید زكات گاو، گوسفند و شتر را بدهد، اگر زكات آنها را از مال دیگرش بدهد، تا وقتی كه شماره آنها از نصاب كم نشده، همه ساله باید زكات آنها را بدهد.

مصرف زكات

مسئله 1453 زكات را خوب است در این زمان به مجتهد جامع الشرایط یا وكیل او بدهند تا صرف فقرا و تقویت اسلام و مصالح مسلمین بنماید ولی خود زكات دهنده هم می تواند در همان موارد صرف نماید.

مسئله 1454 فقیر نباید بیشتر از مخارج سال خود و عیالاتش را از زكات بگیرد و اگر مقداری پول یا جنس دارد، فقط به اندازه كسری مخارج یك سالش زكات بگیرد ولی می تواند برای چیزی كه قیمتش بیش از مخارج سال اوست نظیر خانه در صورت نیاز

زكات بگیرد.

مسئله 1455 كسی كه درآمد او از مخارج سالش كمتر است می تواند برای كسری مخارجش زكات بگیرد و لازم نیست ابزار كار یا خانه یا سرمایه خود را به صرف مخارج برساند.

مسئله 1456 فقیری كه یاد گرفتن صنعت برای او مشكل نیست باید یاد بگیرد و با گرفتن زكات زندگی نكند، ولی تا وقتی مشغول یاد گرفتن است، می تواند زكات بگیرد.

مسئله 1457 چیزی را كه انسان بابت زكات به فقیر می دهد لازم نیست به او بگوید كه زكات است، بلكه اگر فقیر خجالت بكشد مستحب است به اسم هدیه بدهد ولی باید قصد زكات نماید.

مسئله 1458 اگر زكات را به كسی بدهد و بعد بفهمد فقیر نبوده، می تواند چیزی را كه به او داده پس بگیرد و باید دوباره زكات مالش را به مستحق بدهد.

مسئله 1459 كسی كه بدهكار است و نمی تواند بدهی خود را بدهد گرچه مخارج سال خود را داشته باشد، می تواند برای دادن قرض خود زكات بگیرد.

مسئله 1460 مسافری كه در سفر درمانده شده، چنانچه سفر او سفر معصیت نباشد و یا از معصیت توبه كرده باشد و نتواند با قرض كردن و مانند آن خود را به مقصد برساند گرچه در وطن خود فقیر نباشد، می تواند زكات بگیرد.

مسئله 1461 مسافری كه در سفر درمانده شده و زكات گرفته بعد از آنكه به وطنش رسید، اگر چیزی از زكات زیاد آمده باشد لازم نیست آن را برگرداند.

مسئله 1462 كسی كه زكات می گیرد باید فقیر و شیعه و غیر سید باشد و نفقه او بر زكات دهنده واجب نباشد) پدر زكات دهنده، مادر، زن و فرزند او نباشد (و آشكارا معصیت نكند.

مسئله

1463 اگر طفل یا دیوانه ای فقیر باشد، انسان می تواند خودش یا به واسطه ولی آنها یا یك نفر امین زكات را به مصرف آنها برساند.

مسئله 1464 كسی كه واجب النفقه دیگری است (پدر، مادر، زن، فرزند) نمی تواند از او زكات بگیرد مگر اینكه زكات را برای مخارج غیرضروری نظیر زیارت، خریدن كتاب، گرفتن زن، ادای دین و مانند اینها بگیرد.

مسئله 1465 زن می تواند به شوهر فقیر خود زكات بدهد، گرچه شوهر زكات را صرف مخارج خود آن زن نماید.

مسئله 1466 سید می تواند از سید زكات بگیرد ولی نمی تواند از غیر سید زكات بگیرد، مگر آنكه خمس و سایر وجوهات كفایت مخارج او را نكند و از گرفتن زكات ناچار باشد.

مسئله 1467 به كسی كه معلوم نیست سید است یا نه، می شود زكات داد.

مسئله 1468 اگر كسی بگوید فقیرم نمی شود به او زكات داد مگر اینكه ثقه ای خبر دهد یا طوری در بین مردم مشهور باشد كه اطمینان به فقر او پیدا شود.

مسئله 1469 انسان باید زكات را برای انجام فرمان خداوند عالم بدهد پس اگر ریا كند یعنی برای نشان دادن به مردم زكات بدهد باید دوباره زكات را بدهد، خواه فقط برای مردم باشد و خواه خدا و مردم هر دو را در نظر بگیرد.

مسئله 1470 كسی كه زكات چند مال بر او واجب شده، اگر مقداری زكات بدهد و نیت هیچ كدام آنها را نكند، چنانچه چیزی را كه داده هم جنس یكی از آنها باشد زكات همان جنس حساب می شود، و اگر هم جنس هیچ كدام آنها نباشد به همه آنها قسمت می شود.

مسئله 1471 اگر كسی را وكیل كند كه زكات مال

او را بدهد، وكیل وقتی كه زكات را به فقیر می دهد، باید از طرف مالك نیت زكات كند.

مسئله 1472 اگر مالك یا وكیل او بدون قصد قربت زكات را به فقیر بدهد و پیش از آنكه آن مال از بین برود، خود مالك نیت زكات كند، زكات حساب می شود.

مسئله 1473 انسان می تواند زكات را از مال خود جدا كند و لازم نیست آن را فوراً به مستحق بدهد، پس اگر منتظر فقیر معینی باشد یا بخواهد به فقیری بدهد كه از جهتی برتری دارد می تواند زكات را نگاه دارد، و اگر از بین برود ضامن نیست مگر اینكه در نگهداری آن كوتاهی كرده باشد.

مسئله 1474 اگر زكات را از مال جدا نكند نمی تواند در مال تصرّف كند ولی اگر زكات را از خود مال كنار بگذارد می تواند در بقیه آن تصرّف كند و همچنین اگر پول آن را كنار بگذارد می تواند در تمام مال تصرّف نماید.

مسئله 1475 انسان نمی تواند زكاتی را كه كنار گذاشته برای خود بردارد و چیز دیگری به جای آن بگذارد.

مسئله 1476 اگر از زكاتی كه كنار گذاشته منفعتی ببرد مثلاً گوسفندی كه برای زكات گذاشته بره بیاورد، مال فقیر است.

مسئله 1477 اگر بدون اجازه حاكم شرع با مالی كه برای زكات كنار گذاشته تجارت كند و ضرر نماید، نباید چیزی از زكات كم كند، ولی اگر منفعت ببرد باید آن را به حقّ بدهد.

مسئله 1478 اگر پیش از آنكه زكات بر او واجب شود، چیزی بابت زكات به فقیر بدهد، زكات حساب نمی شود مگر اینكه به عنوان قرض بدهد.

مسئله 1479 انسان نمی تواند زكات مال را از چیز دیگری بدهد مثلاً كسی

كه گندم و جو بدهكار است نمی تواند پارچه یا قند و مانند اینها بدهد ولی اگر پول آنها را بدهد مانعی ندارد.

مسئله 1480 اگر انسان مالی را كه زكات در آن است بخرد و بداند فروشنده زكات آن را نداده است معامله مقداری كه باید از بابت زكات داده شود، باطل است.

مسئله 1481 كسی كه زكات بر او واجب است اگر در مقداری از سال دیوانه، یا بی هوش باشد زكات از او ساقط نمی شود.

مسئله 1482 اگر طلا و نقره یا چیز دیگری را كه زكات آن واجب می شود، بخرد یا قرض كند و یك سال نزد او بماند، باید زكات آن را بدهد و بر كسی كه قرض داده چیزی واجب نیست، ولی اگر آن چیز گندم، جو، خرما یا كشمش باشد، زكات آن واجب نمی شود.

مسئله 1483 گندم یا چیز دیگری را كه به عنوان زكات می دهد، باید به جنس دیگری یا خاك مخلوط نباشد، یا اگر مخلوط است چیزی كه مخلوط شده به قدری كم باشد كه قابل اعتنا نباشد.

مسئله 1484 مستحب است در دادن زكات، خویشان خود را بر دیگران، و اهل علم و كمال را بر غیر آنان و كسانی را كه اهل سؤال نیستند بر اهل سؤال مقدم بدارد.

مسئله 1485 بهتر است زكات را آشكار و صدقه مستحبّی را مخفی بدهند.

مسئله 1486 اگر در شهر مستحقّی نباشد و یا مصرف بهتری در نظر دارد می تواند زكات را به شهر دیگری ببرد و اگر زكات تلف شود ضامن نیست، مگر آنكه در نگهداری آن كوتاهی كرده باشد.

مسئله 1487 مكروه است انسان از مستحق درخواست كند كه زكاتی را كه از او گرفته

به او بفروشد، مگر اینكه خود مستحق درخواست فروش كند.

مسئله 1488 اگر شك كند زكاتی را كه بر او واجب بوده داده یا نه، باید زكات را بدهد.

مسئله 1489 فقیر نمی تواند زكات را به كمتر از مقدار آن صلح كند یا چیزی را گرانتر از قیمت آن بابت زكات قبول نماید، یا زكات را از مالك بگیرد و به او ببخشد، ولی كسی كه زكات زیادی بدهكار است و فقیر شده و نمی تواند زكات را بدهد فقیر می تواند زكات را به او ببخشد.

مسئله 1490 انسان می تواند برای رفتن به حجّ و زیارت و مانند اینها از سهم سبیل اللَّه زكات بگیرد، گرچه فقیر نباشد یا اینكه به مقدار خرج سالش زكات گرفته باشد.

مسئله 1491 اگر مالك، فقیری را وكیل كند كه زكات مال او را بدهد، می تواند برای خود نیز بردارد.

مسئله 1492 اگر فقیر چیزی را بابت زكات بگیرد، گرچه شرطهایی كه برای واجب شدن زكات گفته شد در آنها جمع شود، دادن زكات آنها واجب نیست.

مسئله 1493 اگر دو نفر در مالی كه زكات آن واجب شده با هم شریك باشند، و یكی از آنان زكات قسمت خود را بدهد، چنانچه بداند شریكش زكات سهم خود را نداده تصرّف او در سهم خودش هم جایز نیست، مگر اینكه از اوّل زكات را از آن مال جدا كنند.

مسئله 1494 كسی كه خمس یا زكات بدهكار است و قرض هم دارد، چنانچه نتواند همه آنها را بدهد، اگر مالی كه خمس یا زكات آن واجب شده، از بین نرفته باشد، باید خمس و زكات را بدهد، و اگر از بین رفته باشد باید مال را به

خمس یا زكات و قرض قسمت نماید، و همچنین است اگر بمیرد و مال او برای همه آنها كافی نباشد.

مسئله 1495 كسی كه مشغول تحصیل علم است و اگر تحصیل نكند می تواند برای معاش خود كسب كند گرچه آن علم، علم دینی نباشد، می شود به او زكات داد.

زكات فطره

مسئله 1496 كسی كه قبل از غروب شب عید فطر بالغ و عاقل و هشیار است و فقیر نیست و می تواند در مال خود تصرّف كند باید برای خودش و كسانی كه تحت تكفّل او هستند، هر نفری تقریباً سه كیلو گندم یا جو یا خرما یا برنج و مانند اینها به مستحق بدهد و اگر پول یكی از اینها را هم بدهد كافی است.

مسئله 1497 كسی كه مخارج سال خود و عیالاتش را ندارد و كسبی هم ندارد كه بتواند مخارج سال خود و عیالاتش را بگذراند فقیر است و دادن زكات فطره بر او واجب نیست.

مسئله 1498 انسان باید زكات فطره كسانی را كه قبل از غروب شب عید فطر تحت تكفّل او هستند بدهد، كوچك باشند یا بزرگ، مسلمان باشند یا كافر، دادن خرج آنان بر او واجب باشد یا نه، در شهر خود او باشند یا در شهر دیگر.

مسئله 1499 زكات فطره مهمان بر میزبان واجب نیست، خواه با رضایت میزبان آمده باشد یا بدون رضایت، پیش از غروب آمده باشد یا بعد از غروب.

مسئله 1500 كسی كه قبل از غروب شب عید فطر، زكات فطره بر او واجب نیست، اگر تا پیش از ظهر روز عید شرطهای واجب شدن زكات فطره در او پیدا شود، مستحب است زكات فطره را بدهد.

مسئله 1501

مستحب است فقیر زكات فطره خود را بدهد و چنانچه عیالاتی داشته باشد و بخواهد زكات فطره آنها را هم بدهد، می تواند به قصد فطره، فطره خود را به یكی از عیالاتش بدهد، و او هم به همین قصد به دیگری بدهد و همچنین تا به نفر آخر برسد، و بهتر است نفر آخر چیزی را كه می گیرد به كسی بدهد كه از خودشان نباشد.

مسئله 1502 اگر بعد از غروب شب عید فطر بچه دار شود یا كسی تحت تكفّل او محسوب شود واجب نیست فطره او رابدهد گرچه مستحب است فطره آنها را بدهد.

مسئله 1503 كسی كه دیگری باید فطره او را بدهد واجب نیست فطره خود را بدهد، گرچه بداند آن شخص فطره اش را نمی دهد.

مسئله 1504 اگر كسی كه فطره او بر دیگری واجب است خودش فطره را بدهد از كسی كه فطره بر او واجب شده ساقط نمی شود. مگر آنكه به نیت او بدهد.

مسئله 1505 زنی كه شوهرش مخارج او را نمی دهد، چنانچه نان خور شخص دیگر باشد، فطره اش بر آن شخص واجب است، و اگر نان خور شخص دیگر نیست، در صورتی كه فقیر نباشد باید فطره خود را بدهد.

مسئله 1506 كسی كه سید نیست نمی تواند به سید فطره بدهد، حتّی اگر سیدی تحت تكفّل او باشد نمی تواند فطره او را به سید دیگر بدهد.

مسئله 1507 اگر كسی بعد از غروب شب عید فطر بمیرد، باید فطره او و عیالاتش را از مال او بدهند، ولی اگر پیش از غروب بمیرد واجب نیست فطره او و عیالاتش را از مال او بدهند.

مسئله 1508 فطره كارگران و كارمندان و سربازان بر خود آنها واجب

است گرچه غذای روزانه آنها در محل كار به آنها داده شود.

مصرف زكات فطره

مسئله 1509 مصرف زكات فطره مصرفی است كه برای زكات مال گفته شد و كلیه مسائلی كه در مورد احكام و شرایط زكات مال گفته شد در زكات فطره هم می آید.

مسئله 1510 باید به یك فقیر بیشتر از مخارج سالش و كمتر از سه كیلو فطره ندهد.

مسئله 1511 اگر از جنسی كه قیمتش دو برابر قیمت معمولی آن است مثلاً از گندمی كه قیمت آن دو برابر قیمت گندم معمولی است یك كیلو و نیم بدهد كافی نیست و اگر آن را به قصد قیمت فطره هم بدهد جایز نیست.

مسئله 1512 انسان نمی تواند نصف سه كیلو را از یك جنس مثلاً گندم و نصف دیگر آن را از جنس دیگر مثلاً جو بدهد و اگر آن را به قصد قیمت فطره هم بدهد جایز نیست.

مسئله 1513 اگر پیش از ماه رمضان یا در ماه رمضان فطره را بدهد صحیح نیست ولی اگر به عنوان قرض بدهد و بعد از آنكه فطره بر او واجب شد طلب خود را بابت فطره حساب كند مانعی ندارد.

مسئله 1514 اگر فطره را از چیز معیوب بدهد كافی نیست، ولی اگر جایی باشد كه خوراك غالب آنها معیوب است اشكال ندارد.

مسئله 1515 كسی كه فطره چند نفر را می دهد، لازم نیست همه را از یك جنس بدهد و اگر مثلاً فطره بعضی را گندم و فطره بعضی دیگر را جو بدهد كافی است.

مسئله 1516 كسی كه نماز عید فطر می خواند، مستحب است زكات فطره را پیش از نماز عید بدهد، ولی اگر نماز عید نمی خواند می تواند دادن

زكات فطره را تا ظهر تأخیر بیندازد.

مسئله 1517 انسان می تواند فطره خود را از مال خود قبل از نماز یا قبل از ظهر اگر نماز نمی خواند جدا كند و بعداً بدهد و اگر از بین برود ضامن نیست مگر آنكه در نگهداری آن كوتاهی كرده باشد.

مسئله 1518 اگر موقعی كه دادن زكات فطره واجب است، فطره را ندهد و كنار هم نگذارد، باید بعداً به نیت قضا فطره را بدهد.

مسئله 1519 اگر فطره را كنار بگذارد، نمی تواند آن را برای خودش بردارد و مالی دیگر را برای فطره بگذارد.

مسئله 1520 اگر انسان گندم و مانند آن داشته باشد كه مقدار آن از فطره بیشتر باشد چنانچه فطره را جدا نكند و نیت كند كه مقداری از آن برای فطره باشد مانعی ندارد.

حجّ

حج

مسئله 1521 حجّ در تمام عمر یك مرتبه بر كسی كه علاوه بر دارا بودن شرایط عامّه تكلیف) بلوغ، عقل، قدرت، علم (مستطیع هم باشد واجب می شود، و استطاعت به چند چیز حاصل می گردد:

1 - داشتن مخارج رفتن و برگشتن به حسب نیاز و شأن خود.

2 - داشتن مخارج كسانی كه شرعاً یا عرفاً مخارج آنها بر او واجب است.

3 - داشتن مال یا كسبی كه بعد از بازگشت بتواند به حسب حال و شأن خود زندگی كند.

مسئله 1522 حجّ برای غیر بالغ گرچه بدون اذن ولی باشد، مستحب است و اگر اعمال حجّ را به صورت كامل و صحیح انجام داد، این حجّ كفایت از حجّ واجب او می كند و در صورتی كه پس از بلوغ مستطیع شد، لازم نیست حجّ را اعاده نماید.

مسئله 1523 اگر به گمان اینكه بالغ نشده

قصد حجّ استحبابی كند و بعد معلوم شود بالغ بوده، حجّ او كفایت از حجّ واجب می كند.

مسئله 1524 مستحب است سرپرست طفل غیر ممیز و دیوانه آنها را محرم كند و اگر ممكن است تلبیه را به آنها تلقین نماید و اگر تلقین ممكن نیست خودش به جای آنها بگوید و بعد از احرام باید آنها را از محرّمات احرام بازدارد و اگر باز ندارد كفّاره بر سرپرست است چنانكه قربانی نیز به عهده اوست و تمام اعمال عمره و حجّ را اگر می توانند خود آنها به جا آورند و اگر نمی توانند سرپرست آنها نیابت می كند یا در مثل طواف آنها را طواف دهد.

مسئله 1525 اگر در وقت درك مشعر الحرام نابالغ بالغ شد یا مجنون عاقل گردید حجّ او كفایت از حجّ واجب می كند.

مسئله 1526 حجّ بر دیوانه واجب نیست ولی اگر دیوانه ادواری باشد و در ایام حجّ عاقل باشد و بتواند اعمال را به جا آورد حجّ بر او واجب است، ولی اگر دیوانگی او در موسم حجّ باشد حجّ بر او واجب نیست و لازم نیست سرپرست او قبل یا بعد از مردن او برای او نایب بگیرد.

مسئله 1527 اگر عاقل در حال احرام دیوانه شود یا كسی در حال احرام مریض شود و نتواند اعمال را به جا آورد سرپرست آنها) ولی آنها یا رئیس كاروان و مانند آنها (باید در اعمالی كه قابل نیابت است مانند ذبح و رمی از آنها نیابت كند و در مثل طواف آنها را طواف دهد و در مثل وقوف آنها را به عرفات و مشعر ببرد و در تقصیر آنها را تقصیر كند.

در این صورت حجّ آنها صحیح است و در صورتی كه در سالهای بعد دیوانه عاقل شود یا مریض سالم گردد، اعاده حجّ لازم نیست.

مسئله 1528 اگر عاقل در حال احرام دیوانه شود یا كسی در حال احرام مریض شود و نتواند اعمال را به جا آورد و بردن آنها نیز به عرفات و مشعر ممكن نباشد، حجّ آنها تبدیل به عمره مفرده می شود و اگر ممكن است آنها را طواف و سعی می دهند و اگر ممكن نیست از طرف آنها نیابت می كنند و آنها را تقصیر می نمایند و با این عمل از احرام بیرون می آیند، ولی حجّ آنها كفایت از حجّ واجب نمی كند.

مسئله 1529 حجّ بر كسی واجب می شود كه قدرت برای اعمال حجّ داشته باشد بنابراین اگر كسی مریض است و حجّ رفتن برای او مشقّت دارد یا راه ȘǘҠنیست یا نوبت او نشده است یا امنیت ندارد یعنی در راه یا در آنجا خطری متوجّه جان یا مال اوست و یا با نبودن در وطن امنیت مالی یا ناموسی ندارد حجّ او واجب نیست.

مسئله 1530 اگر بداند حجّ او سبب ترك واجب مهم تر می شود نظیر ترك نماز یا جهاد، یا آنكه حجّش متوقف بر فعل حرامی است كه اجتناب از آن مهمϘʘѠاز حجّ باشد نظیر سلطه اجانب بر او یا ابتلای به زنا و مانند آنها، حجّ بر او واجب نیست.

مسئله 1531 اگر حجّ او متوقف بر ترك واجبی است كه حجّ مهم تر از آن است نظیر مخالفت نهی پدر یا مادر یا شوهر، و یا متوقف است بر گناهی كه حجّ مهم تر از اجتناب از آن گناه است نظیر نگاه نامحرم

به او، یا تزریق آمپول به وسیله نامحرم و مانند اینها، حجّ بر او واجب است.

مسئله 1532 هرگاه با اینكه حجّ خوف خطر داشت یا مستلزم ترك واجب مهم تر یا به جا آوردن فعل حرام بود به حجّ رود و آن خطر به او برسد و یا واجب را ترك و حرام را به جا آورد، گرچه گناه كرده است ولی حجّ او صحیح و كفایت از حجّ واجب او می كند.

مسئله 1533 اگر كسی مریض یا پیر است و قدرت برای رفتن مكه ندارد اگر همان سال مستطیع شده است حجّ بر او واجب نیست و اگر قبلاً مستطیع بوده است و می توانسته به حجّ برود و نرفته است حجّ بر او واجب است و باید در حال حیات نایب بگیرد.

مسئله 1534 اگر كسی نذر كند كه همه ساله روز عرفه مثلاً حضرت رضاعلیه السلام را زیارت كند و بعد از این نذر مستطیع شود، نذر منحل و حجّ بر او واجب می شود و همچنین است اگر نذر كرده باشد كه همه ساله مكه رود و بعد از این نذر مستطیع شود نذرش منحل و باید حجّ واجب به جا آورد.

مسئله 1535 هرگاه حجّ بر كسی واجب شود و در به جا آوردنش اهمال و تأخیر كند تا استطاعتش از بین برود واجب است به هر ترتیبی شده تا به حدّ حرج نرسیده است حجّ را به جا آورد.

مسئله 1536 اگر كسی نمی دانست كه یكی از واجبات، حجّ است یا نمی دانست كه مستطیع شده و حجّ بر او واجب است و حجّ نرفت تا از استطاعت افتاد حجّ بر او واجب نیست.

مسئله 1537 اگر كسی

نمی داند كه قدرت برای حجّ دارد یا نه، نظیر اینكه گذرنامه به او می دهند یا نه، و یا استطاعت مالی دارد یا نه، باید تفحص كند تا معلوم شود حجّ بر او واجب است یا نه.

مسئله 1538 - حجّ بر كسی واجب است كه استطاعت مالی داشته باشد به این معنی كه پول رفت و برگشت و مخارج خود و عیال را داشته باشد و علاوه بر این از نظر زندگی در حدّی كه مناسب با شأن اوست در رفاه باشد.

مسئله 1539 لازم نیست بعد از برگشت از حجّ سرمایه بالفعل نظیر پول یا باغ و مغازه و مانند اینها داشته باشد بلكه اگر سرمایه بالقوه نظیر كسب یا زراعت یا حرفه ای داشته باشد حجّ بر او واجب است، حتّی افرادی كه از راه وجوه شرعیه اداره می شوند نظیر اهل علم، اگر در بازگشت، از وجوه شرعیه به طور متعارف اداره می شوند حجّ بر آنها واجب است، ولی اگر با وجوه شرعیه بخواهند به مكه روند كفایت از حجّ واجب نمی كند، بلكه در بعضی از موارد سفر خالی از اشكال نیست.

مسئله 1540 كسانی كه نیاز به خانه مسكونی یا لوازم زندگی یا ازدواج و مانند اینها دارند و اگر پولی كه دارند در حجّ صرف كنند نمی توانند رفع نیاز كنند حجّ بر آنها واجب نیست ولی اگر نیاز به اینها نداشته باشند حجّ بر آنها واجب است.

مسئله 1541 كسی كه پول رفتن و برگشتن ندارد ولی اگر قرض كند بعداً به آسانی می تواند قرض خود را ادا كند مثل اینكه ملكی دارد كه بعد از برگشت می فروشد یا درآمد سرشاری دارد كه بعد از برگشت، از

آن درآمد قرض را ادا می كند حجّ بر او واجب است، همچنین اگر مخارج حجّ را دارد و در مقابل آن بدهی نیز دارد و مطمئن است كه در برگشت به خوبی می تواند بدهی خود را ادا نماید حجّ بر او واجب است.

مسئله 1542 اگر مخارج حجّ زیادتر از حدّ متعارف باشد و انسان بتواند بدون مشقّت آن را تهیه كند حجّ بر او واجب است.

مسئله 1543 روحانی و پزشك و خدمه كاروانها اگر در برگشت می توانند زندگی خود را به طور مناسب شأن خود اداره كنند حجّ بر آنها واجب است.

مسئله 1544 انسان می تواند قبل از رسیدن وقت حجّ خود را از استطاعت بیندازد نظیر اینكه مال خود را به دیگری ببخشد، همچنین لازم نیست خود را مستطیع كند گرچه برای او آسان باشد، ولی اگر مستطیع بود و حجّ او متوقف بر مقدماتی باشد نظیر اسم نویسی در كاروانها یا گرفتن ویزا و مانند اینها، باید آن مقدمات را تهیه كند و اگر تهیه نكرد و نتوانست مكه برود علاوه بر اینكه گناه كرده است حجّ بر او مستقر می شود و باید بعداً حجّ را به جا آورد گرچه از استطاعت افتاده باشد.

مسئله 1545 اگر زنی مهریه یا خانه او برای رفتن حجّ كافی است ولی شوهر او به آسانی نمی تواند مهریه او را بدهد یا خانه دیگری تهیه كند حجّ برای او واجب نیست و همچنین است اگر مهریه او سفر حجّ باشد وقتی حجّ بر او واجب است كه شوهرش بتواند به طور متعارف مخارج حجّ او را تهیه كند.

مسئله 1546 اگر شخصی پول رفت و برگشت را ندارد یا بعد از

برگشتن نمی تواند زندگی خود را به طور متعارف اداره كند ولی پول حجّ را كسی به او ببخشد یا كسی او را برای بردن به حجّ مهمانی كند كه به آن حجّ بذلی می گویند حجّ بر او واجب می شود و كفایت از حجّ واجب می كند.

مسئله 1547 اگر مستطیع پس از احرام بمیرد هر چند مردنش قبل از دخول حرم باشد، احرام او كفایت از حجّ می كند و لازم نیست ورثه برای او حجّ واجب به جا بیاورند.

مسئله 1548 ثبوت اوّل ماه و روز عرفه و عید قربان نزد عامّه به حكم قاضی آنها یا راه دیگر برای ما كافی است و نباید اعتنا به شك یا گمان نمود و خوب است شیعیان در این امور تحقیق نكنند و به قول آنها اكتفا نمایند ولی اگر بر فرض نادر یقین به خلاف پیدا شد نمی توانند محرم به احرام حجّ شوند، و اگر محرم شدند مبدل به عمره مفرده می شود ولی خیلی خوب است كه حجّ را طبق رفتار عامّه به جا آورد و در سالهای بعد اعاده نماید.

مسئله 1549 حدودی كه عامّه برای عرفات و مشعر و منی و مسلخ و مانند اینها تعیین كرده اند كفایت می كند و لازم نیست شیعیان در این امور تحقیق كنند و نباید به شك یا گمان خود اعتنا نمایند بلكه اگر بر فرض نادر یقین به خلاف كنند همان حدود نیز كفایت می كند.

نیابت

مسئله 1550 نیابت در حجّ نظیر نیابت در بقیه عبادات جایز است و لازم نیست نایب بالغ و عاقل و رشید باشد و اگر كسی كه آنها را نایب كرده است (منوب عنه) اطمینان داشته باشد كه

عمل را به جا می آورند و بعداً هم اطمینان پیدا كند كه عمل را به طور صحیح به جا آورده اند نیابت آنها صحیح است و همچنین لازم نیست ذمّه نایب در سال نیابت مشغول به حجّ واجب نباشد و اگر نایب حجّ واجب خودش به ذمّه اش باشد می تواند نایب شود و حجّ او صحیح است گرچه گناه كرده است.

مسئله 1551 نایب باید شیعه و مورد اطمینان باشد و كسی كه شیعه نیست نمی توان در عبادات او را نایب كرد و همچنین كسی كه نمی دانیم عمل را به جا می آورد یا نه، نمی توان او را نایب قرار داد، ولی اگر اطمینان داشته باشیم كه عمل را به جا می آورد، در صورتی كه آشنایی با مسائل حجّ داشته باشد نیابت او صحیح است.

مسئله 1552 نایب شدن مرد از زن، یا زن از مرد، نظیر بقیه عبادات اشكال ندارد، ولی نایب در اعمال باید به وظیفه خود عمل كند.

مسئله 1553 نیابت از جانب شخص زنده در حجّ مستحبّی اشكال ندارد گرچه خود او حجّ را به جا می آورد، و همچنین در حجّ واجب در صورتی كه خودش معذور از مباشرت عمل باشد.

مسئله 1554 كسی كه در ترك محرّمات حجّ یا در به جا آوردن اعمال حجّ به طور متعارف معذور است نظیر اینكه باید زیر سایه برود یا در طواف و رمی نایب بگیرد یا به ناچار باید بعد از نیمه شب از مشعر به منی رود می تواند نایب شود و حجّی كه مطابق وظیفه خود به جا می آورد كافی از حجّ منوب عنه (كسی كه او را نایب كرده است) می باشد.

مسئله 1555 اگر كسی بعد از احرام بمیرد،

حجّش صحیح است همچنین اگر نایب بعد از احرام بمیرد، از حجّ منوب عنه كفایت می كند و تمام اجرت را هم مستحق می شود.

مسئله 1556 كسی كه اجیر شده حجّ تمتع به جا آورد، می تواند در ضمن اعمال حجّ یا بعد از آن برای طواف یا ذبح یا رمی جمره و مانند اینها بلكه برای عمره مفرده اجیر دیگری شود، چنانكه می تواند برای خود طواف و عمره مفرده به جا آورد.

مسئله 1557 در حجّ نیابتی لازم نیست از بلد نایب بگیرند و همین مقدار كه از میقات كسی را نایب كنند كفایت می كند چنانكه اگر كسی را از بلد نایب كنند لازم نیست از شهر منوب عنه حركت كند.

مسئله 1558 به جا آوردن حجّ واجب برای دو نفر یا بیشتر جایز نیست ولی به جا آوردن عمره مفرده یا طواف استحبابی بلكه حجّ استحبابی به نیابت چند نفر مانعی ندارد.

مسئله 1559 اگر كسی در عمره مفرده یا حجّ مستحبّی برای خود محرم شود گرچه نمی تواند دیگری را در احرام خود شریك كند یا از نیت خود عدول كند ولی اعمال دیگر نظیر طواف را می تواند برای خود و به نیابت از دیگری به جا آورد، همچنین می تواند بعد از اتمام، ثواب آن عمره یا حجّ را گرچه واجب باشد به دیگری چه زنده و چه مرده هدیه كند.

مسئله 1560 كسی كه نایب بوده و عمره تمتع را انجام داده و بعد ناچار شده است كه به وطن برگردد می تواند بقیه اعمال را به دیگری واگذار نماید ولی استحقاق اجرتی را كه گرفته است ندارد گرچه منوب عنه بری الذّمّه می شود، و باید با كسی كه او را اجیر

كرده است تصالح كنند، ولی اگر بعد از وقوف به عرفات ناچار شده است كه به وطن بازگردد می تواند در بقیه اعمال نایب بگیرد و علاوه بر اینكه منوب عنه بری الذّمّه می شود استحقاق كلیه اجرت را هم دارد.

مسئله 1561 هرگاه شخصی را برای عمره مفرده یا حجّ واجب یا مستحب اجیر كنند و اجیر، عمره یا حجّ خود را به جماع فاسد كند گرچه واجب است حجّ یا عمره را به آخر برساند و كفّاره نیز باید بدهد ولی این حجّ یا عمره برای منوب عنه كفایت نمی كند و نایب استحقاق اجرت ندارد، مگر اینكه كسی كه او را اجیر كرده است راضی شود كه در سالهای بعد آن حجّ یا عمره را به جا آورد.

مسئله 1562 كسی كه حجّ واجب بر عهده اش می باشد وقت مرگ واجب است وصیت به آن كند و ورثه باید حجّ او را از اصل تركه ادا كنند گرچه وصیت به حجّ نكرده باشد، ولی اگر میت وصیت به ثلث كرده باشد ورثه می توانند حجّ را از ثلث ادا كند.

مسئله 1563 كسی كه بمیرد و حجّ واجب و واجبات مالی دیگر نظیر خمس و زكات بر ذِمّه او باشد و تركه او كفایت از همه آنها نكند، ادای حجّ بر آنها مقدم است مگر اینكه خمس یا زكات در اصل مال باشد كه در این صورت ادای خمس و زكات مقدم است همچنانكه بر قرض نیز مقدم است.

مسئله 1564 كسی كه فوت كرده و حجّ واجب بر ذِمّه او بوده است ورثه پیش از ادای حجّ نمی توانند در اموال میت تصرّف كنند و همچنین است هر واجب مالی نظیر خمس و

زكات و قرض، ولی اگر وصی میت یا قیم او واجب مالی را از اصل مال بیرون كند ورثه می توانند در اموال میت تصرّف كنند.

مسئله 1565 كسی كه فوت كرده و حجّ واجب بر ذِمّه اوست و مال او به مقدار هزینه حجّ نیست بر ورثه واجب نیست كه حجّ او را ادا كنند، گرچه سزاوار است میت را بری الذمّه كنند.

مسئله 1566 بر ورثه واجب نیست از بلد، نایب بگیرند و از میقات، كفایت می كند حتّی اگر عقیده میت اجتهاداً یا تقلیداً حجّ بلدی باشد، اگرچه سزاوار است از وطن نایب گرفته شود ولی اجرت بیشتر از میقات از وارث صغیر برداشته نمی شود ولی اگر میت وصیت به حجّ بلدی نموده باشد واجب است از بلد نایب گرفته شود و مازاد بر اجرت حجّ میقاتی از ثلث برداشته می شود.

مسئله 1567 كسی كه بمیرد و حجّ واجب بر ذِمّه او باشد بر ورثه واجب است در همان سال نایب بگیرند، گرچه بیشتر از مقدار معمول باشد و گرچه در بین ورثه، صغیر نیز باشد.

مسئله 1568 اگر كسی حجّ واجب میت را تبرّعاً به جا آورد بر ورثه واجب نیست برای او نایب بگیرند و مقدار هزینه حجّ به ورثه می رسد.

مسئله 1569 هرگاه میت وصیت به حجّ بلدی كرده باشد ولی وارث كسی را از میقات اجیر نماید، گرچه گناه كرده است ولی میت بری الذمّه می شود.

مسئله 1570 اگر میتی كه حجّ واجب بر ذِمّه اوست، نزد شخصی مالی داشته باشد و او بداند كه ورثه حجّ میت را به جا نمی آورند او باید به واسطه آن مال، حجّ میت را به جا آورد و فرقی

نیست بین آنكه نایب بگیرد یا خودش حجّ را به جا آورد.

مسئله 1571 اگر میت برای حجّ واجب اجرت تعیین كرده باشد نظیر اینكه بگوید مغازه ام را صرف حجّ واجب كنید، ورثه باید حجّ او را ادا كنند و در صورت كمبود هزینه از اصل مال بردارند و در صورت زیاد بودن از حجّ متعارف، زیادی به ورثه می رسد و اگر وراث بدانند در آن مال خمس و زكات هست باید اوّل خمس و زكات آن را بپردازند و بقیه را صرف حجّ كنند.

مسئله 1572 اگر میت شخص بخصوصی را برای به جا آوردن حجّ تعیین كرده است، عمل به وصیت لازم است، ولی اگر آن شخص قبول نكرد یا بیشتر از مقدار متعارف اجرت خواست ورثه می توانند دیگری را اجیر كنند.

دفاع

دفاع

مسئله 1573 اگر دشمن بر شهرهای مسلمانان و مرزهای آن هجوم آورد، دفاع از آن به هر وسیله ای كه امكان داشته باشد، از بذل جان و مال، بر تمام مسلمانان واجب است. و در صورت امكان در این امر اذن حاكم شرع لازم است و همچنین است در سایر مسائل دفاع كه بعداً ذكر می شود.

مسئله 1574 اگر مسلمانان مطلع شوند كه اجانب می خواهند بر بلاد مسلمین استیلا پیدا كنند، چنانچه قدرت داشته باشند واجب است از نفوذ آنها جلوگیری كنند.

مسئله 1575 اگر به واسطه توسعه نفوذ سیاسی، اقتصادی و تجاری اجانب یا روابط سیاسی با آنها، خوف آن باشد كه تسلّط بر بلاد مسلمین پیدا كنند بر مسلمانان واجب است نقشه آنان را به هم بزنند.

مسئله 1576 اگر در روابط تجاری با اجانب خوف آن است كه به بازار مسلمین صدمه اقتصادی

وارد شود و موجب اسارت تجاری و اقتصادی شود، قطع اینگونه روابط واجب است و اینگونه تجارت حرام می باشد.

مسئله 1577 اگر بعضی از مسؤولین ممالك اسلامی موجب بسط نفوذ سیاسی یا اقتصادی یا نظامی اجانب شود كه مخالف مصالح اسلام و مسلمانان است، یا موجب بسط اشاعه فحشا و گناهان بزرگ یا ترك واجبات شود خود به خود عزل می شود و بر مسلمانان لازم است با او مخالفت كنند و از اسلام و مصالح مسلمین دفاع كنند.

مسئله 1578 اگر كسی به خود انسان، یا ناموس، یا خویشان و بستگان او یا به مسلمانی دیگر به قصد كشتن یا تجاوز هجوم آورد، بر او واجب است به هر نحو كه ممكن است دفاع كند هرچند منجر به كشتن مهاجم شود، ولی باید سعی كند تا وقتی كه راه خفیفتر یا فرار میسر است دست به كار شدید و خشن نزند. و همچنین است اگر دزدی به قصد بردن مال انسان یا بستگان او هجوم آورد.

مسئله 1579 اگر انسان نتواند به تنهایی از جان و ناموس خود دفاع كند واجب است از دیگران كمك بگیرد هرچند از ظلمه باشند.

مسئله 1580 اگر با رعایت مراتب دفاع، به طرف خسارت مالی یا نقص عضو وارد شود یا كشته شود، انسان ضامن نیست.

مسئله 1581 اگر انسان بر دزد یا شخص مهاجم پیروز شد به نحوی كه دیگر نمی تواند كاری انجام دهد حقّ ندارد بی جهت او را بزند یا مجروح كند یا بكشد، و تعزیر او با حاكم شرع است.

مسئله 1582 اگر كسی ببیند مردی با همسر او زنا می كند و دانست كه زن با رضایت خود تسلیم او شده می تواند

هر دو را بكشد و قصاصی بر او نیست، ولی اگر نمی داند كه زن، خودتسلیم او شده یا نه، كشتن مرد جایز و كشتن زن جایز نیست.

مسئله 1583 اگر كسی به منظور اطلاع بر ناموس و اسرار مردم به درون خانه آنان نگاه كند واجب است او را منع كنند و اگر دست برنداشت به هر نحو شده جلوگیری نمایند ولو منجر به كور شدن یا كشته شدن او بشود.

مسئله 1584 اگر انسان احتمال بدهد یا بداند كه دفاع از اسلام و مسلمین یا از جان خود یا بستگان خود منجر به كشته شدن خودش خواهد شد دفاع جایز بلكه گاهی واجب است.

مسئله 1585 اگر حیوان شخصی، به انسان حمله كند او حقّ دارد از خود دفاع كند و اگر به حیوان خسارتی وارد شود ضامن نیست.

مسئله 1586 اگر انسان خیال كرد كسی یا حیوانی، قصد هجوم به جان یا ناموس یا مال او را دارد و در مقام دفاع، خسارت مالی یا جانی به او وارد كرد، ولی بعد معلوم شد كه او چنین قصدی نداشته و انسان اشتباه كرده است در این صورت گناه ندارد ولی ضامن خسارت است.

امربه معروف و نهی از منكر

امر به معروف و نهی از منكر

امر به معروف و نهی از منكر از اهم واجبات است و در قرآن شریف و روایات اهل بیت علیهم السلام سفارش برای آن زیاد شده است و در نهج البلاغه از امیرالمؤمنین علیه السلام روایت شده است كه همه واجبات در مقابل امر به معروف و نهی از منكر، قطره در مقابل دریاست، و در قرآن و روایات فراوانی آمده است افرادی كه راجع به این واجب بزرگ بی تفاوت هستند در كیفر گناهكار در دنیا و آخرت شریك

می باشند، بنابراین بر هر مسلمانی لازم و واجب است كه در این امر مهم حیاتی به هر نحو كه بتواند كوتاهی نكند.

مسئله 1587 امر به معروف و نهی از منكر با شرایطی كه ذكر خواهد شد، واجب، و در مستحبّات و مكروهات مستحب است.

مسئله 1588 امر به معروف و نهی از منكر واجب كفایی می باشد و در صورتی كه بعضی از مكلّفین به آن قیام كنند از دیگران ساقط می شود و اگر اقامه معروف و جلوگیری از منكر موقوف بر اجتماع جمعی از مكلّفین باشد واجب است اجتماع كنند.

مسئله 1589 اگر بعضی امر و نهی كنند و مؤثّر نشود و بعض دیگر احتمال بدهند كه امر یا نهی آنها مؤثّر است واجب است امر و نهی كنند.

مسئله 1590 در امر به معروف و نهی از منكر بیان مسئله شرعیه كفایت می كند و لازم نیست به صورت امر و نهی باشد.

مسئله 1591 در امر به معروف و نهی از منكر قصد قربت معتبر نیست، بلكه مقصود اقامه واجب و جلوگیری از حرام است.

شرایط امر به معروف و نهی از منكر

مسئله 1592 در واجب بودن امر به معروف و نهی از منكر چند چیز شرط است:

اوّل: كسی كه می خواهد امر و نهی كند معروف را از منكر تشخیص بدهد و بر كسی كه معروف و منكر را نمی داند واجب نیست. ولی هر مسلمانی باید معروف و منكر در اسلام را بداند.

دوّم: احتمال بدهد امر و نهی او تأثیر می كند، پس اگر بداند اثر نمی كند واجب نیست.

سوّم: بداند شخص معصیت كار بنا دارد كه معصیت خود را تكرار كند، پس اگر احتمال عقلایی بدهد كه تكرار نمی كند واجب نیست.

چهارم: در امر و

نهی مفسده ای نباشد، پس اگر احتمال عقلایی بدهد كه اگر امر یا نهی كند برای خود یا دیگران ضرر قابل توجّهی دارد واجب نیست.

مسئله 1593 اگر معروف یا منكر از اموری باشد كه شارع مقدس به آن اهمیت زیاد می دهد باید ملاحظه اهمیت شود و مجرّد ضرر قابل توجّه موجب سقوط آن نمی شود.

مسئله 1594 اگر بدعتی در اسلام واقع شود اظهار حقّ و انكار باطل واجب است، گرچه بدانند تأثیر نمی كند.

مسئله 1595 اگر احتمال عقلایی داده شود كه سكوت موجب آن می شود كه منكری معروف شود یا معروفی منكر شود یا موجب تقویت ظالم یا موجب جرأت او و مانند آن شود واجب است خصوصاً بر علمای اعلام اظهار حقّ و اعلام آن گرچه بدانند تأثیر ندارد.

مسئله 1596 اگر ورود كسی در دستگاه دولتی موجب شود كه از مفسده ها و منكراتی جلوگیری شود واجب است تصدی آن امر مگر آنكه مفسده اهمی در آن باشد.

مراتب امر به معروف و نهی از منكر

مسئله 1597 برای امر به معروف و نهی از منكر مراتبی است:

مرتبه اوّل: اهمیت دادن به واجبات و اجتناب از منكرات است به طوری كه دیگران از رفتار او متنبه شوند و واجبات را به جا آورند و گناهان را ترك كنند، و این مرتبه از بهترین مراتب است و تأثیر آن هم زیاد است مخصوصاً پدر و مادر در خانه، و معلم در مدرسه، و بزرگان در اجتماع.

مرتبه دوّم: امر و نهی به زبان است كه واجب است اهل معصیت را نهی كنند و تارك واجب را به آوردن واجب امر كنند.

مرتبه سوّم: با شخص معصیت كار طوری عمل شود كه بفهمد برای ارتكاب او به معصیت، با

او این نحو عمل شده است، مثل اینكه از او رو برگرداند یا با چهره عبوس با او ملاقات كند یا با او ترك مراوده كند.

مرتبه چهارم: توسّل به زور و جبر است، پس اگر اطمینان داشته باشد كه ترك منكر نمی كند یا واجب را به جا نمی آورد مگر با اعمال زور و جبر، واجب است لكن باید تجاوز از قدر لازم نكند.

مرتبه پنجم: اگر توقف داشته باشد جلوگیری از معصیت بر جرح و كتك زدن و سخت گرفتن بر شخص معصیت كار و در مضیقه قرار دادن او، جایز است، لكن لازم است مراعات شود كه زیاده روی نشود و لازم است در این امر و نظیر آن اجازه از مجتهد جامع الشرایط گرفته شود.

مسئله 1598 اگر احتمال بدهد كه با موعظه و نصیحت، معصیت كار ترك معصیت می كند، لازم است اكتفا به آن، و نباید از آن تجاوز كند.

مسئله 1599 اگر می داند كه نصیحت تأثیر ندارد، واجب است امر و نهی الزامی كند، و اگر تأثیر نمی كند مگر با تشدید در گفتار و تهدید بر مخالفت، تشدید و تهدید لازم است.

مسئله 1600 در امر به معروف و نهی از منكر ارتكاب معصیت مثل فحش و دروغ و اهانت جایز نیست مگر آنكه آن معروف یا منكر اهم از آن معصیت باشد نظیر ترك نماز و تجاوز به عرض یا ناموس كسی.

مسئله 1601 اگر جلوگیری از معصیت توقف داشته باشد بر این كه دست معصیت كار را بگیرد یا او را از محل معصیت بیرون كند یا در وسیله ای كه با آن معصیت می كند تصرّف كند، جایز بلكه واجب است.

مسئله 1602 جایز نیست اموال معصیت كار

را تلف كند مگر آنكه لازمه جلوگیری از معصیت باشد نظیر شكستن شیشه شراب و از بین بردن نوار مبتذل و مانند اینها، و در این صورت ضامن نیست.

مسئله 1603 اگر جلوگیری از معصیت توقف داشته باشد بر حبس نمودن معصیت كار در محلی، یا منع نمودن از آنكه به محلی وارد شود و مانند اینها جایز بلكه واجب است.

معاملات

معاملات (كسب و كار)

مسئله 1604 كار (زراعت، صنعت، تجارت و مانند آن) برای تأمین احتیاجات جامعه اسلامی واجب كفایی است، و هر كسی در فراخور حالش باید احتیاجات جامعه اسلامی را تأمین كند.

مسئله 1605 كسب و كار برای تأمین مخارج خود و همسر و فرزند و پدر و مادر واجب عینی است و هر كسی باید به واسطه كار در فراخور حالش، اینگونه احتیاجات را تأمین نماید.

مسئله 1606 بر هر كسی واجب است احكام معاملات را به مقداری كه مورد احتیاج اوست یاد بگیرد، و اگر پیش از یاد گرفتن احكام آن، كسب و كار كند به هلاكت می افتد چنانكه از امام صادق علیه السلام به این مضمون روایت شده است.

مسئله 1607 اگر انسان نداند معامله ای كه كرده صحیح است یا باطل، نمی تواند در مالی كه گرفته تصرّف نماید ولی چنانچه در موقع معامله، احكام آن را می دانسته و بعد از معامله شك كند، تصرّف او اشكال ندارد و معامله صحیح است.

مستحبّات معاملات

مسئله 1608 در كسب و كار ده مورد مستحب است:

1 - برای تقرب به خدا باشد، زیرا كار و كوشش در اسلام از بهترین عبادات است.

2 - داعی و محرّك او در كار رفاه جامعه خصوصاً عیالات خود و فقرا باشد.

3 - به اندازه متعارف سود كند و گرانفروشی نكند.

4 - وقتی به اندازه مخارج روزانه اش منفعت برد، جنس را به همان قیمتی كه خریده است بفروشد.

5 - با اخلاق اسلامی و خوشرویی با مشتری برخورد كند و در قیمت جنس سختگیری نكند.

6 - بیش از متعارف بازار، در بازار نماند.

7 - در وقت نماز كسب و كار را تعطیل

كند.

8 - در قیمت جنس بین مشتریهای مسلمان فرق نگذارد، مگر اینكه مشتری اهل صلاح یا اهل علم یا مستضعف و مانند اینها باشد كه مراعات آنها افضل اعمال است.

9 - چیزی را كه می فروشد زیادتر بدهد و آنچه را كه می خرد كمتر بگیرد.

10 - كسی كه با او معامله كرده، اگر پشیمان شود و از او تقاضا كند كه معامله را به هم بزند، برای به هم زدن معامله حاضر شود.

معاملات مكروه

مسئله 1609 معاملات مكروه ده قسم است:

اوّل: ملك فروشی، مگر آنكه با پول آن ملك دیگری بخرد.

دوّم: قصابی.

سوّم: كفن فروشی، اگر شغل و حرفه او باشد.

چهارم: معامله با مردمان پست.

پنجم: معامله بین اذان صبح و اوّل آفتاب.

ششم: كار خود را خرید و فروش گندم و جو و مانند اینها قرار دهد.

هفتم: برای خریدن جنسی كه دیگری می خواهد بخرد داخل معامله او شود.

هشتم: معامله با كسانی كه اموالشان مشكوك است.

نهم: معامله در وقت نمازهای یومیه مخصوصاً نماز جمعه، اگر بی اعتنایی به نماز نباشد و الّا حرام است.

دهم: قسم خوردن در معامله اگر راست باشد و الّا حرام است.

معاملات حرام و باطل

مسئله 1610 در سه مورد معامله باطل است:

اوّل: خرید و فروش مال غصبی مگر آنكه صاحبش معامله را اجازه دهد.

دوّم: معامله چیزی كه منافع معمولی آن حرام باشد، مثل آلات قمار و موسیقی.

سوّم: معامله ای كه در آن ربا باشد.

مسئله 1611 غش در معامله حرام است، یعنی فروختن جنسی كه با چیز دیگر مخلوط است، در صورتی كه آن چیز معلوم نباشد و فروشنده هم به خریدار نگوید، مثل فروختن روغنی كه آن را با پیه مخلوط كرده است و این

عمل را غش می گویند.

از پیغمبر اكرم صلی الله علیه وآله وسلم منقول است كه فرمود: از ما نیست كسی كه در معامله با مسلمانان غش كند یا به آنان ضرر بزند یا تقلّب و حیله نماید و هر كه با برادر مسلمان خود غش كند خدا بركت روزی او را می برد و راه معاش او را می بندد و او را به خودش واگذار می كند.

مسئله 1612 خرید و فروش عین نجس مثل بول و غائط و مسكرات و خون و مانند آنها اگر منفعت عقلایی داشته باشد جایز است.

مسئله 1613 خرید و فروش چیزهایی كه در میان مردم مال محسوب نمی شود نظیر مار و عقرب و حشرات اگر داعی عقلایی روی آن باشد جایز است.

مسئله 1614 فروختن چیز پاكی كه نجس شده و آب كشیدن آن ممكن است اشكال ندارد ولی اگر مشتری بخواهد آن چیز را بخورد باید فروشنده نجس بودن آن را به او بگوید.

مسئله 1615 اگر چیز پاكی مانند روغن و نفت كه آب كشیدن آن ممكن نیست نجس شود، اگر برای كاری بخواهند كه شرط آن پاك بودن است، مثلاً روغن نجس را برای خوردن به خریدار بدهند، معامله باطل و عمل حرام است، و اگر برای كاری بخواهند كه شرط آن پاك بودن نیست، مثلاً بخواهند نفت نجس را بسوزانند فروش آن اشكال ندارد.

مسئله 1616 خرید و فروش موادّ غذایی و دارویی و امثال آن كه از ممالك غیر اسلامی می آورند اشكال ندارد.

مسئله 1617 خرید و فروش گوشت و پیه و چرمی كه از ممالك غیر اسلامی می آورند صحیح است و استعمال آن در غیر خوردن مانعی ندارد.

مسئله 1618 اگر خریدار قصدش

این باشد كه پول جنس را ندهد معامله صحیح نیست.

مسئله 1619 اگر خریدار بخواهد پول جنس را بعداً از حرام بدهد و از اوّل هم قصدش این باشد، معامله جایز نیست، و اگر از اوّل قصدش این نباشد معامله صحیح است ولی باید مقداری را كه بدهكار است از مال حلال بدهد.

مسئله 1620 اگر چیزی را كه می شود استفاده حلال از آن ببرند به این قصد بفروشند كه آن را در حرام مصرف كنند، مثلاً انگور را با این قصد بفروشند كه از آن شراب تهیه نمایند، معامله آن حرام و باطل است.

مسئله 1621 رادیو و تلویزیون و ویدئو و مانند اینها كه دارای منافع حلال و حرام است، خرید و فروش آنها و انتفاع بردن از منافع حلال آنها جایز است، ولی اگر موجب فساد اخلاقی یا متزلزل شدن عقاید باشد خرید و فروش آنها حرام است، چنانكه خرید و فروش آنها برای انتفاع بردن از آنها به نحو حرام جایز نیست.

مسئله 1622 ساخت، خرید، فروش، نگهداری، دیدن و شنیدن فیلمها و داستانهایی كه از تلویزیون و رادیو و نظایر آن) مثل ویدئو، ماهوار و نرم افزارهای رایانه ای (پخش می شود اگر محرّك باشد حرام است بلكه اگر محرّك هم نباشد ولی موجب فساد اخلاق یا تزلزل عقاید شود نیز حرام است.

مسئله 1623 خرید و فروش و استعمال آلات موسیقی نظیر نی و تار و دایره و تنبك و ویلن و مانند اینها حرام است، و همچنین رقصیدن و غنا) آوازی كه طرب انگیز و تحریك آمیز باشد (و دیدن و شنیدن آنها حرام است.

مسئله 1624 ساختن مجسّمه انسان و حیوانات جایز نیست ولی خرید

و فروش آن مانعی ندارد.

مسئله 1625 خریدن چیزی كه از قمار یا دزدی یا از معامله باطل تهیه شده باطل و تصرّف در آن مال حرام است و اگر كسی آن را بخرد باید به صاحب اصلیش برگرداند و اگر صاحبش را نمی شناسد باید به حاكم شرع بدهد.

مسئله 1626 معاملات هرمی كه هر روزی به شكلی عرضه می شود، حرام است و درآمدهای حاصل از آن مشروع نمی باشد.

احكام ربا

مسئله 1627 ربا خواری حرام است و آن بر دو قسمت است:

اوّل: ربای در قرض كه در بحث قرض به خواست خدا خواهد آمد.

دوّم: ربای در معامله است كه اگر مقداری از جنسی را كه با وزن یا پیمانه می فروشند به زیادتر از همان جنس بفروشد، مثلاً یك من گندم را به یك من و نیم گندم بفروشد، ربا و حرام است، بلكه اگر یكی از دو جنس سالم و دیگری معیوب یا جنس یكی خوب و جنس دیگری بد باشد یا با یكدیگر تفاوت قیمت داشته باشند، چنانچه بیشتر از مقداری كه می دهد بگیرد، باز هم ربا و حرام است، پس اگر مس درست را بدهد و بیشتر از آن مس شكسته بگیرد یا برنج درجه یك را بدهد و بیشتر از آن برنج درجه دو و سه بگیرد، یا طلای ساخته را بدهد و بیشتر از آن طلای نساخته بگیرد، ربا و حرام می باشد.

مسئله 1628 ربا خواری در اسلام از گناهان بسیار بزرگ محسوب شده است و در قرآن شریف رباخوردن را جنگ با خدا دانسته است.

مسئله 1629 اگر چیزی را كه اضافه می گیرد غیر از جنسی باشد كه می فروشد، مثلاً یك من گندم به

یك من گندم و ده تومان پول بفروشد باز هم ربا و حرام است، بلكه اگر چیزی زیادتر نگیرد ولی شرط كند كه خریدار عملی برای او انجام دهد، ربا و حرام است.

مسئله 1630 اگر كسی كه مقدار كمتر را می دهد برای اینكه از بیع مثل به مثل فرار كند چیزی علاوه كند، مثلاً یك من گندم خوب و یك دستمال را به یك من و نیم گندم بفروشد، اشكال ندارد، و همچنین است اگر از هر دوطرف چیزی زیاد كنند مثلاً یك من گندم و یك دستمال را به یك من و نیم گندم و یك كتاب بفروشد.

مسئله 1631 اگر چیزی را كه مثل پارچه با متر و ذرع می فروشند یا چیزی را كه مثل گردو و تخم مرغ با شماره معامله می كنند بفروشد و زیادتر بگیرد، مثلاً ده تا تخم مرغ بدهد و یازده تا بگیرد اشكال ندارد.

مسئله 1632 جنسی را كه در بعضی از شهرها با وزن یا پیمانه می فروشند و در بعضی از شهرها با شماره معامله می كنند اگر در شهری كه آن را با وزن یا پیمانه می فروشند زیادتر بگیرد ربا و حرام است ولی در شهر دیگر ربا نیست.

مسئله 1633 اگر چیزی را كه می فروشد و عوضی را كه می گیرد از یك جنس نباشد زیادی گرفتن اشكال ندارد، پس اگر یك من برنج بفروشد و دو من گندم بگیرد معامله صحیح است.

مسئله 1634 اگر جنسی را كه می فروشد و عوضی را كه می گیرد از یك چیز عمل آمده باشد، می تواند در معامله زیادی بگیرد و ربا نیست، پس اگر یك من روغن بفروشد و در عوض آن یك من و

نیم پنیر بگیرد حلال است.

مسئله 1635 جو و گندم در ربا یك جنس حساب می شود پس اگر یك من گندم بدهد و یك من و پنج سیر جو بگیرد ربا و حرام است، و نیز اگر مثلاً ده من جو بخرد كه سر خرمن ده من گندم بدهد چون جو را نقد گرفته و بعد از مدتی گندم را می دهد مثل آن است كه زیادی گرفته و حرام می باشد.

مسئله 1636 هیچ كس نمی تواند از دیگری ربا بگیرد، خویش باشد یا بیگانه، ولی ربا گرفتن مسلمان از كافر مانعی ندارد.

شرایط فروشنده و خریدار

مسئله 1637 فروشنده و خریدار باید دارای پنج چیز شرط باشند:

اوّل: رشید باشند یعنی سفیه نباشند (سفیه كسی است كه تشخیص نفع و ضرر در معاملات را نمی دهد).

دوّم: حاكم شرع آنان را از تصرّف در اموالشان جلوگیری نكرده باشد.

سوم: قصد خرید و فروش داشته باشند پس اگر مثلاً به شوخی بگوید مال خود را فروختم معامله باطل است.

چهارم: راضی به معامله باشند پس اگر كسی آنها را مجبور كرده باشد یا از جهت دیگری رضایت نداشته باشند معامله باطل است.

پنجم: جنس و عوضی را كه می دهند مالك باشند یا مثل پدر و جدّ صغیر یا وكیل اختیار مال در دست آنان باشد، و احكام اینها در مسایل آینده می آید.

مسئله 1638 معامله با بچّه غیر رشید باطل است گرچه پدر یا جدّ آن بچّه به او اجازه داده باشند كه معامله كند، ولی اگر بدانیم چیزی را كه می گیرد یا می دهد مورد رضایت ولی اوست تصرّف در آن چیز مانعی ندارد.

مسئله 1639 در جایی كه معامله با بچّه صحیح نیست اگر از او چیزی

بخرند یا به او چیزی بفروشند باید از ولی او رضایت بخواهند و اگر ولی او را نمی شناسند باید چیزی را كه از بچّه گرفته اند به اذن حاكم شرع از طرف صاحب آن صدقه بدهند.

مسئله 1640 اگر خریدار یا فروشنده را به معامله مجبور كنند چنانچه بعد از معامله راضی شود و بگوید راضی هستم معامله صحیح است.

مسئله 1641 پدر و جدّ پدری طفل در صورتی می توانند مال طفل را بفروشند كه برای او مفسده نداشته باشد بلكه بهتر آن است كه تا مصلحت نباشد نفروشند، امّا وصی پدر و وصی جدّ پدری و حاكم شرع فقط در صورتی می توانند مال طفل را بفروشند كه مصلحت طفل در آن باشد.

مسئله 1642 اگر كسی مالی را غصب كند و بفروشد و بعد از فروش صاحب مال معامله را برای خودش اجازه دهد معامله صحیح است و منفعت جنس مال مشتری و منفعت عوض مال بایع است.

مسئله 1643 اگر كسی مالی را غصب كند و بفروشد به قصد این كه پول آن برای خودش باشد معامله آن باطل است اگرچه صاحب مال آن معامله را اجازه دهد.

شرایط جنس و عوض آن

مسئله 1644 جنسی را كه می فروشند و چیزی را كه عوض آن می گیرند چهار شرط دارد:

اوّل: مشاهد باشد و لازم نیست مقدار آن با وزن یا پیمانه یا شماره و مانند اینها معلوم باشد.

دوّم: بتوانند آن را تحویل دهند، بنابراین فروختن اسبی كه فرار كرده صحیح نیست.

سوّم: خصوصیاتی را كه در جنس و عوض هست و به واسطه آنها میل مردم به معامله فرق می كند معین نمایند.

چهارم: كسی در جنس یا در عوض آن حقّی نداشته باشد، پس مالی را

كه انسان پیش كسی گرو گذاشته بدون اجازه او نمی تواند بفروشد.

مسئله 1645 اگر یكی از شرطهایی كه گفته شد در معامله نباشد معامله باطل است ولی اگر خریدار و فروشنده راضی باشند كه در مال یكدیگر تصرّف كنند تصرّف آنها اشكال ندارد.

مسئله 1646 هرگاه بین كسانی كه مال را برای آنان وقف كرده اند به طوری اختلاف پیدا شود كه اگر مال وقف را نفروشند خوف آن برود كه مال یا جانی تلف شود می توانند آن مال را بفروشند و به مصرفی كه به مقصود وقف كننده نزدیكتر است برسانند.

مسئله 1647 خرید و فروش ملكی كه آن را به دیگری اجاره داده اند اشكال ندارد ولی استفاده آن ملك در مدّت اجاره مال مستأجر است و اگر خریدار نداند كه آن ملك را اجاره داده اند یا به گمان اینكه مدّت اجاره كم است ملك را خریده باشد پس از اطّلاع می تواند معامله را به هم بزند.

صیغه خرید و فروش

مسئله 1648 در خرید و فروش لازم نیست صیغه عربی بخوانند مثلاً اگر فروشنده به فارسی بگوید این مال را در عوض این پول فروختم و مشتری بگوید قبول كردم معامله صحیح است، ولی خریدار و فروشنده باید قصد انشا داشته باشند یعنی به گفتن این دو جمله مقصودشان خرید و فروش باشد.

مسئله 1649 اگر در موقع معامله صیغه نخوانند ولی فروشنده در مقابل مالی كه از خریدار می گیرد مال خود را ملك او كند و او بگیرد معامله صحیح است و هر دو مالك می شوند.

خرید و فروش میوه بر درخت

مسئله 1650 خرید و فروش خرما و گندم و غوره و میوه ای كه معمولاً از آفت گذشته است پیش از چیدن صحیح است.

مسئله 1651 اگر بخواهند میوه ای را كه بر درخت است پیش از آنكه گُل آن بریزد بفروشند باید چیزی از حاصل زمین كه به تنهایی قابل فروختن است مانند سبزیها را با آن بفروشند یا میوه بیش از یكسال را بفروشند.

مسئله 1652 فروختن خیار و بادمجان و سبزیها و مانند اینها كه سالی چند مرتبه چیده می شود، در صورتی كه ظاهر و نمایان شده باشد و معین كنند كه مشتری در سال چند دفعه آن را بچیند اشكال ندارد.

مسئله 1653 خرید و فروش خوشه گندم و جو، به گندم و جو، و خرمای نرسیده به خرمای رسیده جایز نیست.

خرید و فروش طلا و نقره

مسئله 1654 اگر طلا یا نقره را به طلا یا نقره بفروشند باید فروشنده و خریدار پیش از آنكه از یكدیگر جدا شوند جنس و عوض آن را به یكدیگر تحویل دهند و اگر هیچ مقدار از چیزی را كه قرار گذاشته اند تحویل ندهند

معامله باطل است.

مسئله 1655 اگر فروشنده یا خریدار تمام طلا یا نقره ای را كه قرار گذاشته تحویل دهد و دیگری مقداری از آن را تحویل دهد و از یكدیگر جدا شوند گرچه معامله نسبت به آن مقدار صحیح است ولی كسی كه تمام مال به دست او نرسیده می تواند معامله را به هم بزند.

نقد و نسیه

مسئله 1656 اگر جنسی را نقد بفروشد خریدار و فروشنده بعد از معامله می توانند جنس و پول را از یكدیگر مطالبه نموده و تحویل بگیرند و تحویل دادن خانه و زمین و مانند اینها به این است كه آن را در اختیار بگذارند كه بتواند در آن تصرّف كند و تحویل دادن فرش و لباس و مانند اینها به این است كه آن را طوری در اختیار خریدار بگذارند كه اگر بخواهد آن را به جای دیگر ببرد مانعی نباشد.

مسئله 1657 در معامله نسیه باید مدّت معلوم باشد ولو عرفاً، پس اگر جنسی را بفروشد كه سر خرمن پول آن را بگیرد چون مدّت عرفاً معین شده است معامله صحیح است و اگر مدّت معلوم نباشد در صورتی كه فروشنده راضی باشد كه خریدار در جنس تصرّف كند تصرّف او مانعی ندارد و فروشنده هر وقت كه بخواهد می تواند مطالبه پول كند.

مسئله 1658 اگر جنسی را نسیه بفروشد، پیش از تمام شدن مدّتی كه قرار گذاشته اند نمی تواند عوض آن را از خریدار مطالبه نماید، ولی اگر خریدار بمیرد و از خودش مال داشته باشد فروشنده می تواند پیش از تمام شدن مدّت طلبی را كه دارد از ورثه او مطالبه نماید.

مسئله 1659 اگر جنسی را نسیه بفروشد بعد از تمام شدن مدّتی

كه قرار گذاشته اند می تواند عوض آن را از خریدار مطالبه نماید ولی اگر خریدار نتواند بپردازد باید او را مهلت دهد.

مسئله 1660 اگر به كسی كه قیمت جنس را نمی داند مقداری نسیه بدهد و قیمت آن را به او نگوید معامله صحیح است و نیز اگر به كسی كه قیمت نقدی جنس را می داند نسیه بدهد و گرانتر حساب كند، مثلاً بگوید جنسی را كه به تو نسیه می دهم تومانی یك ریال از قیمتی كه نقد می فروشم گرانتر حساب می كنم و او قبول كند، اشكال ندارد.

مسئله 1661 اگر انسان جنسی را به كسی بدهد و قیمت آن را معین كند و بگوید این جنس را به این قیمت بفروش و هرچه زیادتر فروختی مال خودت باشد معامله صحیح است و هرچه زیادتر از آن قیمت بفروشد مال خود اوست.

مسئله 1662 كسی كه جنسی را نسیه فروخته و برای گرفتن پول آن مدّتی قرار داده، اگر مثلاً بعد از گذشتن نصف مدّت، مقداری از طلب خود را كم كند و بقیه را نقد بگیرد اشكال ندارد.

احكام معامله سَلَف

مسئله 1663 معامله سَلَف آن است كه مشتری پول را بدهد كه بعد از مدّتی جنس را تحویل بگیرد و اگر بگوید این پول را می دهم كه مثلاً بعد از شش ماه فلان جنس را بگیرم و فروشنده بگوید قبول كردم، معامله صحیح است.

مسئله 1664 اگر پولی را كه از جنس طلا و نقره نیست سلف بفروشد و عوض آن را پول بگیرد معامله صحیح است.

مسئله 1665 معامله سلف چند شرط دارد:

اوّل: خصوصیاتی را كه قیمت جنس به واسطه آنها فرق می كند معین نمایند، ولی دقّت زیاد هم

لازم نیست همین قدر كه مردم بگویند خصوصیات آن معلوم شده كافی است.

دوّم: پیش از آنكه خریدار و فروشنده از هم جدا شوند خریدار تمام قیمت را به فروشنده بدهد و چنانچه مقداری از قیمت آن را بدهد گرچه معامله به آن مقدار صحیح است ولی فروشنده می تواند معامله همان مقدار را هم به هم بزند.

سوّم: مدّت را معین كنند ولو عرفاً، مثلاً اگر بگوید تا اوّل خرمن جنس را تحویل می دهم چون مدّت عرفاً معلوم است معامله صحیح است.

چهارم: وقتی را برای تحویل جنس معین كنند كه در آن وقت به قدری از آن جنس وجود داشته باشد كه اطمینان داشته باشند كه نایاب نخواهد بود.

پنجم: وزن یا پیمانه آن را معین كنند و جنسی را هم كه معمولاً با دیدن معامله می كنند اگر سلف بفروشند اشكال ندارد ولی باید مثل بعضی از اقسام گردو و تخم مرغ تفاوت افراد آن به قدری كم باشد كه مردم به آن اهمیت ندهند.

مسئله 1666 انسان نمی تواند جنسی را كه سلف خریده پیش از تمام شدن مدّت بفروشد، و بعد از تمام شدن مدّت گرچه آن را تحویل نگرفته باشد فروختن آن اشكال ندارد.

مسئله 1667 در معامله سلف اگر فروشنده جنسی را كه قرارداد كرده، بدهد مشتری باید قبول كند، ولی اگر بهتر از آن یا پست تر از آن را بدهد مشتری می تواند قبول نكند.

مسئله 1668 اگر فروشنده به جای جنسی كه قرارداد كرده جنس دیگری بدهد، در صورتی كه مشتری راضی شود اشكال ندارد.

مسئله 1669 اگر جنسی را كه سلف فروخته در موقعی كه باید آن را تحویل دهد نایاب شود و نتواند آن را تهیه

كند، مشتری می تواند صبر كند تا تهیه نماید یا معامله را به هم بزند و چیزی را كه داده پس بگیرد.

مسئله 1670 اگر جنسی را كه ندارد، بفروشد و قرار بگذارد كه بعد از مدّتی تحویل دهد و خریدار هم پول نداشته باشد و قرار بگذارد بعد از مدّتی پول آن را بدهد معامله باطل است.

مواردی كه انسان می تواند معامله را به هم بزند

مسئله 1671 حقّ به هم زدن معامله را « خیار » یعنی اختیار، می گویند و خریدار و فروشنده در یازده صورت می توانند معامله را به هم بزنند:

اوّل: از مجلس معامله متفرق نشده باشند (خیار مجلس).

دوّم: مغبون شده باشند (خیار غبن).

سوّم: در معامله قرارداد كنند كه تا مدّت معینی هر دو یا یكی از آنان بتوانند معامله را به هم بزنند (خیار شرط).

چهارم: فروشنده یا خریدار، مال خود را بهتر از آنچه هست نشان دهد و طوری وانمود كند كه قیمت مال در نظر مردم زیاد شود (خیار تدلیس).

پنجم: فروشنده یا خریدار شرط كند كه كاری انجام دهد یا شرط كند مالی را كه می دهد طور مخصوصی باشد و به آن شرط عمل نكند كه در این صورت دیگری می تواند معامله را به هم بزند (خیار تخلّف شرط).

ششم: در جنس یا عوض آن عیبی باشد (خیار عیب).

هفتم: معلوم شود مقداری از جنسی را كه فروخته اند مال دیگری است كه اگر صاحب آن به معامله راضی نشود خریدار می تواند معامله را به هم بزند یا پول آن مقدار را از فروشنده بگیرد و نیز اگر معلوم شود مقداری از چیزی را كه خریدار عوض قرار داده مال دیگری است و صاحب آن راضی نشود، فروشنده می تواند معامله را به هم

بزند یا عوض آن مقدار را از خریدار بگیرد (خیار شركت).

هشتم: فروشنده خصوصیات جنس معینی را كه مشتری ندیده به او بگوید و بعد معلوم شود طوری كه گفته نبوده است كه در این صورت مشتری می تواند معامله را به هم بزند. همچنین اگر مشتری خصوصیات عوض معینی را كه می دهد بگوید بعد معلوم شود طوری كه گفته نبوده است، فروشنده می تواند معامله را به هم بزند (خیار رؤیت).

نهم: چنانچه مشتری پول جنسی را كه نقد خریده تا سه روز ندهد، فروشنده می تواند معامله را به هم بزند و همچنین اگر فروشنده جنس را تا سه روز تحویل ندهد مشتری می تواند معامله را به هم بزند ولی اگر جنسی را كه خریده مثل بعضی از میوه ها باشد كه اگر یك روز بماند ضایع می شود چنانچه مشتری تا شب پول آن را ندهد فروشنده می تواند معامله را به هم بزند و همچنین است در هر معامله ای كه با ندادن پول تا شب ضرر كلّی به فروشنده بخورد، فروشنده می تواند معامله را به هم بزند (خیار تأخیر).

دهم: حیوانی را خریده باشد كه خریدار تا سه روز می تواند معامله را به هم بزند (خیار حیوان).

یازدهم: فروشنده یا خریدار نتوانند جنس یا پول را تحویل دهند (خیار تعذّر تسلیم).

مسئله 1672 اگر خریدار قیمت جنس را نداند یا در موقع معامله غفلت كند و جنس را گرانتر از قیمت معمولی آن بخرد، چنانچه به قدری گران خریده كه مردم او را مغبون می دانند و به كمی و زیادی آن اهمیت می دهند می تواند معامله را به هم بزند و نیز اگر فروشنده قیمت جنس را نداند یا موقع معامله غفلت كند

و جنس را ارزانتر از قیمت آن بفروشد در صورتی كه مردم به مقداری كه ارزان فروخته اهمیت بدهند و او را مغبون بدانند می تواند معامله را به هم بزند.

مسئله 1673 در معامله بیع شرط كه مثلاً خانه هزار تومانی را به دویست تومان می فروشند و قرار می گذارند كه اگر فروشنده سر مدّت پول را بدهد بتواند معامله را به هم بزند در صورتی كه خریدار و فروشنده قصد خرید و فروش داشته باشند معامله صحیح است.

مسئله 1674 در معامله بیع شرط گرچه فروشنده اطمینان داشته باشد كه هر گاه سر مدّت پول را ندهد خریدار ملك را به او می دهد معامله صحیح است ولی اگر سر مدّت پول را ندهد حقّ ندارد ملك را از خریدار مطالبه كند.

مسئله 1675 در معامله بیع شرط، خیار، منتقل به ورثه می شود بنابراین اگر خریدار بمیرد فروشنده می تواند ملك را از ورثه او مطالبه نماید.

مسئله 1676 اگر چای اعلا را با چای پست مخلوط كند و به اسم چای اعلا بفروشد مشتری می تواند معامله را به هم بزند.

مسئله 1677 اگر خریدار بفهمد مالی را كه خریده عیبی دارد خواه آن عیب پیش از معامله در مال بوده و خواه بعد از معامله و پیش از تحویل گرفتن مال عیبی در آن پیدا شده باشد می تواند معامله را به هم بزند یا تفاوت قیمت سالم و معیوب آن را بگیرد، و همین حكم در صورتی كه عیبی در عوض باشد جاری است.

مسئله 1678 اگر بعد از معامله، عیب مال را بفهمد و فوراً معامله را به هم نزند دیگر حقّ به هم زدن معامله را ندارد ولی مقداری تأخیر برای

فكر كردن یا مشورت كردن و مانند آن مانعی ندارد.

مسئله 1679 هرگاه بعد از خریدن جنس عیب آن را بفهمد گرچه فروشنده حاضر نباشد می تواند معامله را به هم بزند.

مسئله 1680 در چهار صورت اگر خریدار بفهمد مال عیبی دارد نمی تواند معامله را به هم بزند یا تفاوت قیمت بگیرد:

اوّل: موقع خریدن عیب مال را بداند.

دوّم: به عیب مال راضی شود.

سوّم: در وقت معامله بگوید اگر مال عیبی داشته باشد پس نمی دهم و تفاوت قیمت هم نمی گیرم.

چهارم: فروشنده در وقت معامله بگوید این مال را با هر عیبی كه دارد می فروشم، ولی اگر عیبی را معین كند و بگوید مال را با این عیب می فروشم و معلوم شود عیب دیگری هم دارد خریدار می تواند برای عیبی كه فروشنده معین نكرده مال را پس دهد یا تفاوت بگیرد.

مسئله 1681 در سه صورت اگر خریدار بفهمد مال عیبی دارد نمی تواند معامله را به هم بزند ولی می تواند تفاوت قیمت بگیرد:

اوّل: بعد از معامله تغییری در مال بدهد به طوری كه مردم بگویند آنچه كه خریداری و تحویل داده شده باقی نمانده است.

دوّم: بعد از معامله بفهمد مال عیب دارد و فقط حقّ برگرداندن آن را ساقط كرده باشد.

سوّم: بعد از تحویل گرفتن مال عیب دیگری در آن پیدا شود. ولی اگر حیوان معیوبی را بخرد و پیش از گذشتن سه روز عیب دیگری پیدا كند گرچه آن را تحویل گرفته باشد باز هم می تواند آن را پس دهد اگر عیب از طرف مشتری نباشد، و نیز اگر فقط خریدار تا مدّتی حقّ به هم زدن معامله را داشته باشد و در آن مدّت مال عیب

دیگری پیدا كند گرچه آن را تحویل گرفته باشد، و عیب از طرف مشتری نباشد، می تواند معامله را به هم بزند، ولی اگر عیب دوّم در هر دو صورت از طرف مشتری باشد فقط می تواند به خاطر عیب اوّل تفاوت قیمت بگیرد.

مسئله 1682 اگر انسان مالی داشته باشد كه خودش آن را ندیده و دیگری خصوصیات آن را برای او گفته باشد، چنانچه او همان خصوصیات را به مشتری بگوید و آن را بفروشد و بعد از فروش بفهمد كه بهتر از آن بوده می تواند معامله را به هم بزند.

مسئله 1683 هرگاه فروشنده قیمت خرید جنس را به مشتری بگوید و براساس آن معامله كند، باید تمام چیزهایی را كه به واسطه آنها قیمت كم و زیاد می شود بیان كند مثلاً بگوید كه آن را نقد به این قیمت خریده است و اگر مشتری بعداً بفهمد نسیه خریده است می تواند معامله را به هم بزند.

مسئله 1684 اگر قصّاب گوشت نر بفروشد و به جای آن گوشت ماده بدهد معصیت كرده است، پس اگر آن گوشت را معین كرده و گفته این گوشت نر را می فروشم مشتری می تواند معامله را به هم بزند و اگر آن گوشت را معین نكرده در صورتی كه مشتری به گوشتی كه گرفته راضی نشود قصّاب باید گوشت نر به او بدهد.

مسئله 1685 اگر مشتری به پارچه فروش بگوید پارچه ای می خواهم كه رنگ آن نرود و بزّاز پارچه ای به او بفروشد كه رنگ آن برود، مشتری می تواند معامله را به هم بزند.

كسانی كه نمی توانند در مال خود تصرّف كنند

مسئله 1686 بچّه ای كه رشید نشده شرعاً نمی تواند در مال خود تصرّف كند. امّا بچّه ای كه رشید باشد می تواند

در مال خود تصرّف كند گرچه بالغ نشده باشد، ولی تا بالغ نشود مكلّف نیست یعنی عبادات بر او واجب نیست. و نشانه بالغ شدن یكی از سه چیز است:

اوّل: روییدن موی درشت در بدن.

دوّم: بیرون آمدن منی.

سوّم: تمام شدن پانزده سال قمری در مرد و تمام شدن نه سال قمری در زن.

مسئله 1687 دیوانه و سفیه یعنی كسی كه مال خود را در كارهای بیهوده مصرف می كند، ولو حاكم شرع او را از تصرّف در اموالش جلوگیری نكرده باشد، نمی توانند در مال خود تصرّف نمایند، و محجور نیز نمی تواند در مال خود تصرّف كند، و محجور كسی است كه حاكم شرع او را به واسطه ورشكستگی از تصرّف در اموالش جلوگیری كرده است.

قمار

قمار یكی از گناهان بزرگ در اسلام است و قرآن شریف شرابخواری و قمار بازی و بت پرستی را كنار یكدیگر قرار داده است،

« اِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیسِرُ وَالْاَنْصابُ و الْاَزْلامُ رِجْسٌ مِن عَمَلِ الشَّیطانِ فَاجْتَنِبُوهُ ». (39)

« شراب و قمار و بتها و تیرهای قرعه، پلید و از عمل شیطانند پس از آنان دوری كنید ».

و از نظر قرآن چه بسا قتلها و هتك آبرو و عِرضها و غارت اموال در پرتو شراب خواری و قماربازی است

« اِنَّما یریدُ الشَّیطانُ اَنْ یوقِعَ بَینَكُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ فِی الْخَمْرِ و الْمَیسِرِ ». (40)

« همانا شیطان می خواهد به وسیله شراب و قمار میان شما دشمنی و كینه ایجاد كند ».

و چه بسا امراض روحی نظیر افسردگی و دلهره و اضطراب خاطر، و امراض جسمی نظیر فشار خون و نارساییهای قلب و ضعف اعصاب عمومی مرهون قماربازی است. بنابراین قماربازی موجب

شقاوت دنیا و آخرت است و مسلمان باید از اینگونه معاصی اجتناب كند.

مسئله 1688 چنانكه قمار بازی كار حرامی است، ساختن آلات قمار و خرید و فروش و نگاه داری آن نیز حرام و معامله آن باطل است.

مسئله 1689 قمار بر پنج قسم است:

اوّل: بازی كردن با آلات قمار از قبیل شطرنج و نرد و پاسور و مانند اینها با قصد برد و باخت.

دوّم: بازی كردن با آن آلات بدون قصد برد و باخت.

سوّم: بازی كردن با چیزی كه از آلات قمار نیست نظیر منچ و گردو و توپ و مانند اینها با قصد برد و باخت.

چهارم: بازی كردن با آنها بدون قصد برد و باخت.

پنجم: رزمایش ها و مسابقات كه در این زمان متداول است كه به آن آمادگی رزمی می گویند نظیر تیر اندازی، مین گذاری، قایقرانی، طرز حمله به دشمن یا فرار از او و مانند اینها، گرچه با برد و باخت باشد.

قسم اوّل و دوّم و سوّم حرام است ولی قسم چهارم و پنجم مانعی ندارد.

مسئله 1690 اسب دوانی كه در این زمان متداول است، چون برای آمادگی رزمی نیست اگر بدون برد و باخت باشد حلال است ولی اگر با برد و باخت باشد علاوه بر اینكه حرام است، برنده مالك آن مبلغ نمی شود.

مسئله 1691 كُشتیهایی كه در این زمان متداول است، چون برای آمادگی رزمی نیست اگر بدون برد و باخت باشد و ضرری هم بر یكدیگر نزنند اشكال ندارد، ولی اگر با برد و باخت باشد یا ضرر داشته باشد جایز نیست علاوه بر اینكه برنده آن مبلغ را مالك نمی شود.

مسئله 1692 مسابقات علمی یا ورزشی و مانند اینها كه

در این زمان متداول است، نظیر اینكه اگر كسی جواب ده سؤال را بدهد جایزه ای به او می دهند، جایز و برنده مسابقه، آن مبلغ را مالك می شود و واجب است برای كسی كه این مسابقه را برگزار نموده است به قرارش عمل نماید و در صورتی كه برد و باخت طرفینی باشد اصل مسابقه حرام و برنده مالك آن مبلغ نمی شود.

مسئله 1693 جایزه هایی كه بانكها یا غیر آنها برای تشویق قرض دهنده می دهند یا مؤسسات دیگر برای تشویق خریدار و مشتری با قرعه كشی می دهند حلال است و همچنین چیزهایی كه فروشنده ها برای جلب مشتری و زیاد شدن خریدار در داخل جنسهای خود می گذارند حلال است.

مسئله 1694 اگر شخص یا مؤسّسه ای مسابقه ای برگزار كند و برای این منظور به عنوان شركت در مسابقه مبلغی به عنوان هبه از افراد دریافت نماید مانعی ندارد، چنانكه جوایزی كه به شركت كنندگان به قید قرعه می دهد هبه است و مانعی ندارد.

مسئله 1695 هرگاه انسان به شخص یا مؤسّسه ای به عنوان هبه پولی بدهد تا او را در قرعه كشی شركت دهد مانعی ندارد چنانكه مبلغی را كه بعداً آن شخص یا مؤسّسه به عنوان جایزه به بعضی افراد می دهد هبه است و مانعی ندارد و فرقی نیست در اینكه بقیه آن پولها را برای خود بردارد یا صرف امور خیریه بنماید و در این صورت بر شخص یا مؤسّسه لازم است كه به قرارداد عمل نماید.

شركت

شركت

مسئله 1696 اگر دو نفر بخواهند با هم شراكت كنند چنانچه هر كدام مقداری از مال خود را با مال دیگری به طوری مخلوط كند كه از یكدیگر تشخیص داده نشود و به

عربی یا به زبان دیگر صیغه شركت را بخوانند یا كاری كنند كه معلوم باشد می خواهند با یكدیگر شریك باشند، شركت آنان صحیح است.

مسئله 1697 اگر چند نفر در مزدی كه از كار خودشان می گیرند با یكدیگر شركت كنند، مثل دلاّكها كه قرار می گذارند هر قدر مزد گرفتند با هم قسمت كنند، شركت آنان صحیح است گرچه احكام شركت را ندارد.

مسئله 1698 اگر دو نفر با یكدیگر شركت كنند كه هر كدام به اعتبار خود جنسی بخرد و قیمت آن را خودش بدهكار شود ولی در جنسی كه هر كدام خریده اند و در سود و زیان آن با یكدیگر شریك باشند، صحیح است ولی احكام شركت را ندارد، امّا اگر هر كدام دیگری را وكیل كند كه جنسی را برای او نسیه بخرد بعد هر شریكی جنس را برای خودش و شریكش بخرد كه هر دو بدهكار شوند، شركت صحیح است و احكام شركت را هم دارد.

مسئله 1699 كسانی كه با هم شریك می شوند باید رشید باشند و از روی قصد و اختیار شركت كنند و نیز باید بتوانند در مال خود تصرّف نمایند، پس آدم محجور یعنی كسی كه حاكم شرع او را از تصرّف در اموالش جلوگیری كرده است اگر شركت كند صحیح نیست.

مسئله 1700 اگر در عقد شركت شرط كنند كه یكی از آنها بیشتر منفعت ببرد یا همه منفعت مال او باشد یا هیچ ضرر ندهد، شركت و شرط هر دو صحیح است.

مسئله 1701 اگر شرط نكنند كه یكی از شریكها بیشتر منفعت ببرد چنانچه سرمایه آنان یك اندازه باشد منفعت و ضرر را هم به یك اندازه می برند، و اگر

سرمایه آنان یك اندازه نباشد باید منفعت و ضرر را به نسبت سرمایه قسمت نمایند.

مسئله 1702 اگر در عقد شركت شرطی كنند باید به آن شرط عمل كنند، مثلاً اگر در عقد شركت شرط كنند كه هر دو با هم خرید و فروش نمایند یا هر كدام به تنهایی معامله كنند یا فقط یكی از آنان معامله كند، باید به قرارداد عمل نمایند.

مسئله 1703 شریكی كه اختیار سرمایه شركت با اوست، باید به قرارداد شركت عمل كند، مثلاً اگر با او قرار گذاشته اند كه نسیه بخرد یا نقد بفروشد یا جنس را از محلّ مخصوصی بخرد باید به همان قرارداد رفتار نماید و اگر با او قراری نگذاشته باشند باید داد و ستدی نماید كه برای شركت ضرر نداشته باشد و معاملات را به طوری كه متعارف است انجام دهد، پس اگر مثلاً معمول است كه نقد بفروشد یا مال شركت را در مسافرت همراه خود نبرد باید همینطور عمل نماید و اگر معمول است كه نسیه بدهد یا مال را به سفر ببرد می تواند همینطور عمل كند.

مسئله 1704 شریكی كه با سرمایه شركت معامله می كند اگر برخلاف قراردادی كه با او كرده اندخرید و فروش كند و خسارتی برای شركت پیش آید ضامن است.

مسئله 1705 شریكی كه با سرمایه شركت معامله می كند اگر زیاده روی ننماید و در نگهداری سرمایه كوتاهی نكند و اتفاقاً مقداری از آن یا تمام آن تلف شود ضامن نیست.

مسئله 1706 شریكی كه با سرمایه شركت معامله می كند اگر بگوید سرمایه تلف شده حرف او قبول نمی شود و می توانندبرای رفع نزاع پیش حاكم شرع بروند.

مسئله 1707 عقد شركت از عقود جایز است یعنی یكی از شریكها

می تواند قرارداد را به هم زند، گرچه مدّت شركت تمام نشده باشد، بنابراین اگر یكی از آنان شركت را به هم بزند شریكهای دیگر حقّ تصرّف در مال را ندارند.

مسئله 1708 هر وقت یكی از شریكها تقاضا كند كه سرمایه شركت را قسمت كنند، گرچه شركت مدّت داشته باشد باید دیگران قبول نمایند.

مسئله 1709 اگر یكی از شریكها بمیرد یا دیوانه یا بیهوش استمراری یا سفیه یا مفلس شود، شریكهای دیگر نمی توانند در مال شركت تصرّف كنند.

مسئله 1710 هرگاه با سرمایه شركت معامله ای انجام دهند بعد معلوم شود شركت باطل بوده چنانچه همه شركا آن معامله را اجازه دهند صحیح است و درآمدش مال همه آنهاست و كسانی كه در این میان كاری برای شركت كرده اند می توانند مزد زحمتهای خود را به اندازه معمول بگیرند.

صلح

احكام صلح

مسئله 1711 صلح آن است كه انسان با دیگری سازش كند كه مقداری از مال یا منفعت مال خود را ملك او كند، یا از طلب یا حقّ خود بگذرد كه او هم در عوض مقداری از مال یا منفعت مال خود را به او واگذار نماید یا از طلب یا حقّی كه دارد بگذرد، بلكه اگر بدون آنكه عوض بگیرند صلح كنند باز هم صلح صحیح است.

مسئله 1712 دو نفری كه چیزی را به یكدیگر صلح می كنند باید رشید باشند و كسی آنها را مجبور نكرده باشد، یعنی راضی به مصالحه باشند و قصد صلح داشته باشند و نیز حاكم شرع آنان را از تصرّف در اموالشان جلوگیری نكرده باشد.

مسئله 1713 لازم نیست صیغه صلح به عربی خوانده شود بلكه با هر لفظی یا كاری كه بفهماند با هم

صلح و سازش كرده اند، صحیح است.

مسئله 1714 اگر كسی گوسفندهای خود را به چوپان بدهد كه مثلاً یك سال نگهداری كند و از شیر آن استفاده نماید و مقداری روغن بدهد چنانچه شیر گوسفند را در مقابل زحمتهای چوپان و آن روغن صلح كند صحیح است، و نیز اگر گوسفند را یك ساله به چوپان اجاره دهد كه از شیر آن استفاده كند و در عوض مقداری روغن بدهد اشكال ندارد.

مسئله 1715 اگر كسی بخواهد طلب یا حقّ خود را به دیگری صلح كند در صورتی صحیح است كه او قبول نماید ولی اگر بخواهد از طلب یا حقّ خود بگذرد قبول كردن لازم نیست.

مسئله 1716 اگر انسان مقدار بدهی خود را بداند و طلبكار او نداند چنانچه طلبكار طلب خود را به كمتر از مقداری كه هست صلح كند، مثلاً پنجاه تومان طلبكار باشد و طلب خود را به ده تومان صلح نماید، صلح صحیح است گرچه كار او حرام است چون او را فریب داده است.

مسئله 1717 اگر بخواهند دو چیزی را كه از یك جنس است و وزن آنها معلوم است به یكدیگر صلح كنند در صورتی صحیح است كه وزن یكی بیشتر از دیگری نباشد، ولی اگر وزن آنها معلوم نباشد گرچه احتمال دهند كه وزن یكی بیشتر از دیگری است صلح صحیح است.

مسئله 1718 اگر كسی طلبی دارد كه باید بعد از مدّتی بگیرد، چنانچه طلب خود را به مقدار كمتری صلح كند اشكال ندارد.

مسئله 1719 صلح از عقود لازم است یعنی بدون رضایت یكدیگر نمی توانند صلح را به هم بزنند.

مسئله 1720 در احكام خرید و فروش گفته شد كه

دریازده مورد می توان معامله را فسخ كرد، در تمام این یازده مورد صلح را نیز می توان فسخ كرد مگر در مورد خیار مجلس و خیار حیوان و خیار تأخیر.

مسئله 1721 اگر یكی از دو طرف در پرداخت مال المصالحه از حدّ متعارف تأخیر كند دیگری می تواند صلح را به هم بزند.

مسئله 1722 اگر چیزی را كه به صلح گرفته معیوب باشد می تواند صلح را به هم بزند ولی نمی تواند تفاوت قیمت صحیح و معیوب را بگیرد.

مسئله 1723 هرگاه مال خود را به كسی صلح نماید و با او شرط كند كه بعد از مرگ یا بعد از مدّتی وقف كند یا به مصرف خاصّی برساند باید به شرط عمل كند، و همچنین است در هر معامله، هر شرطی كه نمودند باید به آن شرط عمل نمایند.

اجاره

احكام اجاره

مسئله 1724 اجاره دهنده و كسی كه چیزی را اجاره می كند باید رشید باشند و به اختیار خودشان اجاره را انجام دهند و نیز باید در مال خود حقّ تصرّف داشته باشند.

مسئله 1725 لازم نیست صیغه اجاره به عربی خوانده شود بلكه با هر لفظی یا كاری كه بفهماند اجاره نموده اند صحیح است.

مسئله 1726 اگر ولی یا قیم بچّه مال او را اجاره دهد، یا خودِ او را اجیر دیگری نماید اشكال ندارد، و اگر مدّتی از زمان رشید شدن او را جزو مدّت اجاره قرار دهد، بعد از آنكه بچّه رشید شد می تواند بقیه اجاره را به هم بزند، ولی هرگاه طوری بوده كه اگر مقداری از زمان رشید بودن بچّه را جزو مدّت اجاره نمی كرد بر خلاف مصلحت بچّه بود، نمی تواند اجاره را به هم بزند.

مسئله 1727

بچه ای را كه ولی ندارد بدون اجازه مجتهد نمی شود اجیر كرد و كسی كه به مجتهد دسترسی ندارد، می تواند از یك نفر مؤمن كه عادل باشد اجازه بگیرد و او را اجیر نماید.

مسئله 1728 اگر چیزی را اجاره كند و صاحب آن با او شرط كند كه فقط خود او از آن استفاده نماید، مستأجر نمی تواند آن را به دیگری اجاره دهد، و اگر شرط نكند می تواند آن را به دیگری اجاره دهد. ولی اگر بخواهد به زیادتر از مقداری كه اجاره كرده آن را اجاره دهد، باید در آن كاری - مانند تعمیر و سفیدكاری - انجام داده باشد.

مسئله 1729 اگر اجیر با انسان شرط كند كه فقط برای خود انسان كار كند، نمی شود او را به دیگری اجاره داد، و اگر شرط نكند می تواند او را به همان مقداری كه اجاره كرده است، به دیگری اجاره دهد.

شرایط اجاره

مسئله 1730 مالی را كه اجاره می دهند، شش شرط دارد:

اوّل: معین باشد. پس اگر بگوید یكی از خانه های خود را اجاره دادم درست نیست.

دوّم: مستأجر آن را ببیند، یا كسی كه آن را اجاره می دهد طوری خصوصیات آن را بگوید كه كاملاً معلوم باشد.

سوّم: تحویل دادن آن ممكن باشد، پس اجاره دادن اسبی كه فرار كرده باطل است.

چهارم: آن مال به واسطه استفاده كردن از بین نرود، پس اجاره دادن نان و میوه و خوردنیهای دیگر صحیح نیست.

پنجم: استفاده ای كه مال را برای آن اجاره داده اند ممكن باشد، پس اجاره دادن زمین برای زراعت در صورتی كه آب باران كفایت آن را نكند و از آب نهر هم مشروب نشود صحیح نیست.

ششم: چیزی را كه

اجاره می دهد مال خود او باشد، و اگر مال شخص دیگری را اجاره دهد، در صورتی صحیح است كه صاحبش رضایت دهد.

مسائل متفرقه اجاره

مسئله 1731 اجاره دادن درخت برای آنكه از میوه اش استفاده كنند اشكال ندارد.

مسئله 1732 زن می تواند برای آنكه از شیرش استفاده كنند اجیر شود و لازم نیست از شوهر خود اجازه بگیرد، ولی اگر به واسطه شیر دادن حقّ شوهر از بین برود بدون اجازه او نمی تواند اجیر شود.

مسئله 1733 استفاده ای كه مال را برای آن اجاره می دهند، چهار شرط دارد:

اوّل: حلال باشد، بنابراین اجاره دادن دكان برای شراب فروشی یا نگه داری شراب و كرایه دادن حیوان برای حمل و نقل شراب باطل است.

دوّم: پول دادن برای آن استفاده در نظر مردم بیهوده نباشد.

سوّم: اگر چیزی را كه اجاره می دهند چند استفاده دارد، استفاده ای را كه مستأجر باید از آن ببرد معین نمایند.

چهارم: مدّت استفاده را معین نمایند و اگر مدّت معلوم نباشد ولی عمل را معین كنند، مثلاً با خیاط قرار بگذارند كه لباس معینی را به طور مخصوصی بدوزد كافی است.

مسئله 1734 ابتدای مدّت اجاره بعد از خواندن عقد است، و اگر شرط كنند كه ابتدای آن مدّتی بعد از خواندن عقد باشد، شرط باطل است ولی اجاره صحیح است.

مسئله 1735 اگر مدّت اجاره را معلوم نكند و بگوید هر وقت در خانه نشستی اجاره آن ماهی ده تومان است اجاره صحیح است.

مسئله 1736 خانه ای را كه غریب و زوّار در آن منزل می كنند و معلوم نیست چقدر در آن می مانند، اگر قرار بگذارند كه مثلاً شبی یك تومان بدهند و صاحب خانه راضی شود، استفاده از آن خانه

اشكال ندارد و اجاره هم صحیح است.

مسئله 1737 مالی را كه مستأجر بابت اجاره می دهد باید معلوم باشد، بنابراین اگر خانه را اجاره نماید و مبلغ مال الاجاره را تعیین نكند اجاره باطل است.

مسئله 1738 اگر زمینی را برای زراعت جو یا گندم یا محصول دیگر اجاره دهد، گرچه مال الاجاره را از محصول همان زمین قرار دهد، اجاره صحیح است.

مسئله 1739 كسی كه چیزی را اجاره داده، تا آن چیز را تحویل ندهد حقّ ندارد اجاره آن را مطالبه كند، و نیز اگر برای انجام عملی اجیر شده باشد، پیش از انجام عمل حقّ مطالبه اجرت ندارد.

مسئله 1740 - هرگاه چیزی را كه اجاره داده تحویل دهد، گرچه مستأجر تحویل نگیرد، یاتحویل بگیرد و تا آخر مدّت اجاره از آن استفاده نكند بایدمال الاجاره آن رابدهد.

مسئله 1741 اگر انسان اجیر شود كه در روز معینی كاری را انجام دهد و در آن روز برای انجام آن كار حاضر شود، كسی كه او را اجیر كرده، گرچه آن كار را به او ارجاع ندهد، باید اجرت او را بدهد.

مسئله 1742 اگر بعد از تمام شدن مدّت اجاره یا در اثناء مدّت، معلوم شود كه اجاره باطل بوده، مستأجر باید مال الاجاره را به مقدار معمول به صاحب ملك بدهد، مثلاً اگر خانه ای را یك ساله به صد هزار تومان اجاره كند بعد بفهمد اجاره باطل بوده، چنانچه اجاره آن معمولاً پنجاه هزار تومان است باید پنجاه هزار تومان را بدهد، و اگر دویست هزار تومان است باید دویست هزار تومان را بپردازد.

مسئله 1743 اگر چیزی را كه اجاره كرده تلف شود، چنانچه در نگهداری آن كوتاهی نكرده و در

استفاده بردن از آن هم زیاده روی ننموده، ضامن نیست. مثلاً خانه ای را كه اجاره كرده به واسطه سیل خراب شود یا ماشینی را كه اجاره كرده دزد ببرد، ضامن نیست.

مسئله 1744 هر گاه صنعتگر متخصّص باشد و در كار خود دقّت و احتیاط لازم را نموده باشد، اگر چیزی را كه گرفته ضایع كند ضامن نیست، و همچنین اگر كسی سربریدن حیوان را بداند و با اینكه دقّت و احتیاط لازم را نموده، حیوان را حرام كند، ضامن نیست.

مسئله 1745 اگر اتومبیل را برای بردن بار اجاره دهد چنانچه آن اتومبیل چپ شود و بار آن تلف شود، در صورتی كه راننده لایق بوده و دقّت و احتیاط لازم را هم نموده باشد، ضامن نیست.

مسئله 1746 اگر كسی بچّه ای را ختنه كند و ضرری به آن بچّه برسد یا بمیرد، چنانچه بیشتر از معمول بریده باشد، ضامن است، و اگر بیشتر از معمول نبریده باشد ضامن نیست.

مسئله 1747 اگر دكتر دقّت و احتیاط لازم را بكند، چنانچه ضرری به مریض برسد و یا بمیرد، ضامن نیست، و چون مراجعه به دكتر اجازه و رفع ضمان است، لازم نیست دكتر به مریض یا ولی او بگوید اگر ضرری به مریض برسد ضامن نباشد، گرچه این اجازه و رفع ضمان كار خوبی است، ولی اگر اشتباه كند ضامن است.

مسئله 1748 اجاره از عقود لازم است، یعنی بدون رضایت یكدیگر نمی توانند اجاره را به هم بزنند.

مسئله 1749 در احكام خرید و فروش گفته شد كه در یازده مورد می توان معامله را فسخ كرد، در تمام آن یازده مورد، اجاره را نیز می توان فسخ كرد مگر در مورد خیار

مجلس و خیار حیوان و خیار تأخیر.

مسئله 1750 اگر مستأجر در پرداخت مال الاجاره از حدّ متعارف تأخیر كند، اجاره دهنده می تواند اجاره را به هم بزند.

مسئله 1751 اگر چیزی را كه اجاره كرده تحویل بگیرد و بعد دیگری آن را غصب كند، نمی تواند اجاره را به هم بزند و فقط حقّ دارد كرایه آن چیز را به مقدار معمول از غصب كننده بگیرد.

مسئله 1752 اگر پیش از آنكه مدّت اجاره تمام شود، ملك را به مستأجر یا به دیگری بفروشد، اجاره به هم نمی خورد و مستأجر باید مال الاجاره را بپردازد.

مسئله 1753 اگر ملكی را اجاره كند و آن ملك خراب شود كه قابل استفاده نباشد اجاره باطل می شود، ولی چنانچه صاحب ملك بتواند آن خرابی را ترمیم كند اجاره باطل نمی شود، ولی اگر ترمیم آن به اندازه ای طول بكشد كه مدّتی استفاده مستأجر از بین برود، اجاره نسبت به آن مدّت باطل می شود و مستأجر می تواند اجاره باقی مانده را به هم بزند.

مسئله 1754 اگر اجاره دهنده یا مستأجر بمیرد اجاره باطل نمی شود و آن حقّ برای ورثه آنها باقی می ماند.

مسئله 1755 اگر صاحب كار بنّا را وكیل كند كه برای او عمله بگیرد، چنانچه بنّا كمتر از مقداری كه از صاحب كار می گیرد به عمله بدهد زیادی آن بر او حرام است و باید آن را به صاحب كار بدهد. ولی اگر اجیر شود كه ساختمان را تمام كند و برای خود اختیار بگذارد كه خودش بسازد یا به دیگری بدهد در صورتی كه كمتر از مقداری كه اجیر شده به دیگری بدهد زیادی آن بر او حلال می باشد.

مسئله 1756 اگر رنگرز قرار

بگذارد كه مثلاً پارچه را به طور مخصوصی رنگ كند چنانچه به طور دیگر رنگ نماید حقّ ندارد چیزی بگیرد.

سرقفلی

مسئله 1757 سرقفلی كه امروز در میان مردم متداول است اقسامی دارد:

1 - كسی ملكی را اجاره كند و هنگامی كه مدّت اجاره به سر رسید بدون اذن صاحب ملك پولی از دیگری بگیرد و آن ملك را واگذار به او كند و اینگونه سرقفلی حرام است و برای دومی توقّف در آن ملك حرام است، خواه ارزش ملك بالا رفته باشد یا نه.

2 - كسی ملكی را با دادن سرقفلی به صاحب آن یا بدون دادن سرقفلی برای مدّتی اجاره كند، می تواند ملك را به دیگری با همان مدّتی كه اجاره كرده است، اجاره دهد و از او سرقفلی بگیرد.

3 - ملكی را از صاحب ملك با دادن سرقفلی اجاره كند و در ضمن عقد شرط كند كه بتواند به دیگری با گرفتن سرقفلی اجاره دهد، و گرفتن اینگونه سرقفلی نیز جایز است.

4 - مستأجر با موجر در ضمن عقد اجاره شرط كند كه مال الاجاره را تا مدّتی زیاد نكند و حقّ اخراج او را از محلّ نداشته باشد، در این صورت می تواند برای واگذاری محل مبلغی از او یا از غیر او بگیرد و اینگونه سرقفلی نیز حلال است.

مضاربه

احكام مضاربه

مسئله 1758 مضاربه آن است كه مالك با عامل به این صورت معامله كند كه مقداری از مال خود را به عنوان رأس المال به او بدهد تا با آن تجارت كرده و به مقداری كه قرار می گذارند از منافع آن بردارد، و همین مقدار كه مالك به قصد مضاربه مال را به عامل بدهد و او هم به همین قصد بگیرد مضاربه صحیح است.

مسئله 1759 مالك و عامل باید رشید باشند و

كسی آنها را مجبور نكرده باشد و مالك شرعاً بتواند در مال خود تصرّف كند.

مسئله 1760 اگر مالك مالی را به عامل بدهد كه با آن كار كند آن مال در دست عامل امانت است و اگر تلف شد عامل ضامن نیست، و اگر شرط ضمان كند معامله صحیح است و شرط، ضمان آور نیست گرچه آن شرط در ضمن عقد دیگری باشد، بنابراین اگر مال تلف شد از مال مالك رفته است و ضمانی بر عامل نیست.

مسئله 1761 اگر عامل زیاده روی یا كوتاهی در حفظ سرمایه كند و یا به شرایط عمل نكند و مال تلف شود، ضامن سرمایه است.

مسئله 1762 لازم نیست پولی را كه صاحب مال می دهد، عین موجود باشد، پس اگر دینی به گردن عامل داشته باشد می تواند آن را رأس المال قرار دهد، و همچنین لازم نیست رأس المال، طلا یا نقره سكّه دار باشد، پس اگر با جنس یا اسكناس مضاربه كند صحیح است.

مسئله 1763 در مضاربه باید مقدار رأس المال و خصوصیات آن معلوم باشد - ولو اجمالاً - پس اگر بگوید با این پولها، كه مقدارش را هیچ كدام نمی دانند، معامله كن، مضاربه صحیح است، و همچنین باید سهم عامل معلوم باشد - و لو اجمالاً - پس اگر بگوید با این مال تجارت كن هرقدر كه (زید) به عامل خود می دهد مال تو باشد، گرچه مقدار آن را ندانند، مضاربه صحیح است.

مسئله 1764 در مضاربه باید سهم عامل مشاع باشد، یعنی نصف یا ثلث و مانند آن تعیین شده باشد پس اگر بگوید با این مال تجارت كن و پنج هزار تومان از منافع را بردار، صحیح

نیست.

مسئله 1765 عامل، باید مال را در تجارت صرف كند، امّا اگر پولی را به عامل بدهد تا آن را در زارعت صرف كند یا استخراج معدن كند و در منافع شریك باشند، معامله صحیح است، و اگر مال تلف شد عامل ضامن نیست، گرچه احكام مضاربه را ندارد.

مسئله 1766 پیش از آنكه عامل شروع به كار كند مالك و عامل می توانند مضاربه را به هم بزنند.

مسئله 1767 بعد از آنكه عامل شروع به كار كرد، اگر مالك بخواهد مضاربه را به هم بزند اشكال ندارد ولی باید مزد مقدار عملی را كه انجام داده به او بدهد.

شفعه

احكام شُفْعِه

مسئله 1768 اگر دو نفر در چیزی شریك باشند، بعد یكی از آنها قسمت خود را به شخص ثالثی بفروشد، شریك می تواند آن را از او گرفته و قیمتش را بدهد و این را « اخذ به شُفعه » می گویند.

مسئله 1769 شفعه، شش شرط دارد:

1 - شریك قسمت خود را به شخص ثالث انتقال دهد، بنابراین اگر قهراً منتقل شود، مثلاً به واسطه ارث منتقل به دیگری شود، شریك حقّ شفعه ندارد.

2 - هر دو، شریك در جنس باشند، پس اگر كسی منزلش را فروخت، همسایه اش نمی تواند اخذ به شفعه كند.

3 - فقط دو نفر باشند، پس اگر سه نفر یا بیشتر در جنسی شریك باشند و یكی از آنها قسمت خود را بفروشد دیگران حقّ شفعه نخواهند داشت.

4 - شخصی كه جنس را از خریدار مسترد می دارد باید بتواند پول آن را بپردازد.

5 - اگر مشتری مسلمان است باید شریكی كه می خواهد اخذ به شفعه كند نیز مسلمان باشد و چنانچه كافر باشد حقّ شفعه

ندارد.

6 - شریك همه قسمتی را كه مشتری خریده از او بگیرد و چنانچه مثلاً بخواهد نصف آن را بگیرد حقّ نخواهد داشت.

مسئله 1770 لازم نیست جنس قابل قسمت باشد، پس اگر كتابی را با دیگری شریك باشد نظیر باغ و خانه است و حقّ شفعه نیز در آن جاری است.

مسئله 1771 اگر شریكی كه می خواهد اخذ به شفعه كند در وقت فروختن حاضر نباشد، هنگامی كه حاضر می شود می تواند اخذ به شفعه كند، هرچند مدّت زیادی بر آن گذشته باشد.

مسئله 1772 سفیه و بچّه نابالغ و دیوانه حقّ شفعه دارند، پس اگر جنس، ملك سفیه و شخص دیگری باشد، بعد آن شخص قسمت خود را بفروشد، قیم سفیه می تواند برای او اخذ به شفعه كند.

مسئله 1773 كسی كه می خواهد قسمت شریك را از خریدار بگیرد باید قیمت آن را به همان مقداری كه او خریده است بپردازد، خواه قیمت حقیقی آن قسمت همان مقدار باشد یا نه.

مسئله 1774 اگر دو شریك مال را تقسیم كنند و بعد یكی از آنها قسمت خود را بفروشد، دیگری نمی تواند اخذ به شفعه كند، زیرا اخذ به شفعه مخصوص صورتی است كه مال تقسیم نشده باشد.

مسئله 1775 حقّ شفعه فوری است و چنانكه شریك بدون عذر آن را تأخیر بیندازد، دیگر نمی تواند اخذ به شفعه كند.

جعاله

احكام جُعاله

مسئله 1776 جعاله آن است كه انسان قرار بگذارد در مقابل كاری كه برای او انجام می دهند مال معینی بدهد. مثلاً بگوید هر كس گمشده مرا پیدا كند ده تومان به او می دهم، و به كسی كه این قرار را می گذارد جاعل، و به كسی كه كار را انجام می دهد عامل می گویند،

و فرق بین جعاله و اینكه كسی را برای كاری اجیر كنند این است كه در اجاره بعد از قرارداد، اجیر باید عمل را انجام دهد و كسی هم كه او را اجیر كرده، اجرت را به او بدهكار می شود ولی در جعاله عامل می تواند مشغول عمل نشود و تا عمل را انجام ندهد، جاعل بدهكار نمی شود.

مسئله 1777 جاعل باید رشید باشد و از روی قصد و اختیار قرارداد كند و شرعاً بتواند در مال خود تصرّف نماید.

مسئله 1778 كاری را كه جاعل می گوید برای او انجام دهند باید حرام نباشد، و نیز باید غرض عقلایی داشته باشد. پس اگر بگوید هر كس شراب بخورد یا در شب به جای تاریكی برود، هزار تومان به او می دهم، جعاله صحیح نیست.

مسئله 1779 اگر مالی را كه قرار می گذارد بدهد معین كند مثلاً بگوید هر كس اسب مرا پیدا كند این گندم را به او می دهم، لازم نیست بگوید آن گندم مال كجاست و قیمت آن چه مقدار است، ولی اگر مال را معین نكند، مثلاً بگوید كسی كه اسب مرا پیدا كند ده من گندم به او می دهم، باید گندمی كه متعارف در بازار است بدهد.

مسئله 1780 اگر جاعل مزد معینی برای كار قرار ندهد، چنانچه كسی آن عمل را انجام دهد، باید مزد او را به مقدار متعارف بدهد.

مسئله 1781 اگر شخصی پیش از قرارداد كار را انجام داده باشد، یا بعد از قرارداد به قصد اینكه پول نگیرد انجام دهد حقّی به مزد ندارد.

مسئله 1782 پیش از آنكه عامل شروع به كار كند، جاعل و عامل می توانند جعاله را به هم بزنند.

مسئله 1783 بعد

از آنكه عامل شروع به كار كرد، اگر جاعل بخواهد جعاله را به هم بزند اشكال ندارد ولی باید مزد مقدار عملی را كه انجام داده به او بدهد.

مسئله 1784 عامل می تواند عمل را ناتمام بگذارد، ولی اگر تمام نكردن عمل اسباب ضرر جاعل شود باید آن را تمام نماید. مثلاً اگر كسی بگوید هر كس چشم مرا عمل كند فلان مقدار به او می دهم و دكتر جرّاحی شروع به عمل كند، چنانچه طوری باشد كه اگر عمل را تمام نكند چشم معیوب می شود، باید آن را تمام نماید، و در صورتی كه ناتمام بگذارد حقّی به جاعل ندارد بلكه ضامن هم هست.

مسئله 1785 اگر عامل كار را ناتمام بگذارد، چنانچه آن كار مثل پیدا كردن اسب است كه تا تمام نشود برای جاعل فایده ندارد، عامل نمی تواند چیزی مطالبه كند، و همچنین است اگر جاعل مزد را برای تمام كردن عمل قرار بگذارد. مثلاً بگوید هر كس لباس مرا بدوزد هزار تومان به او می دهم. ولی اگر مقصودش این باشد كه هر مقدار از عمل كه انجام گیرد برای آن مقدار مزد بدهد، جاعل باید مزد مقداری را كه انجام شده به عامل بدهد.

مزارعه

احكام مزارعه

مسئله 1786 مزارعه آن است كه مالك زمین یا كسی كه زمین در اختیار اوست با زارع به این قصد معامله كند كه زمین را در اختیار او بگذارد تا زراعت كند و مقداری از حاصل آن را به مالك بدهد.

مسئله 1787 مزارعه، هشت شرط دارد:

اوّل: صاحب زمین و زارع هر دو رشید باشند و با قصد و اختیار خود مزارعه را انجام دهند و حاكم شرع آنان را

از تصرّف در اموالشان جلوگیری نكرده باشد.

دوّم: مالك و زارع از تمام حاصل زمین سهم ببرند. پس اگر مثلاً شرط كنند كه آنچه اوّل یا آخر می رسد مال یكی از آنان باشد مزارعه باطل است.

سوّم: سهم هر كدام به طور مشاع باشد مثل نصف یا ثلث حاصل و مانند اینها و باید تعیین شده باشد. پس اگر قرار دهند حاصل یك قطعه مال یكی و قطعه دیگر مال دیگری، صحیح نیست.

چهارم: مدّتی را كه باید زمین در اختیار زارع باشد معین كنند، و باید مدّت به قدری باشد كه در آن مدّت به دست آمدن حاصل ممكن باشد.

پنجم: زمین قابل زراعت باشد، و اگر زراعت در آن ممكن نباشد امّا بتوانند كاری كنند كه زراعت ممكن شود مزارعه صحیح است.

ششم: اگر منظور هر كدام آنان زراعت مخصوصی است، چیزی را كه زارع باید بكارد معین كنند، ولی اگر زراعت معینی را در نظر ندارند یا زراعتی را كه هر دو در نظر دارند معلوم است، لازم نیست آن را معین نمایند.

هفتم: مالك، زمین را معین كند - ولو اجمالاً - پس اگر كسی چند قطعه زمین دارد و با هم تفاوت دارند، اگر به زارع بگوید در یكی از این زمینها زارعت كن و آن را معین نكند، مزارعه صحیح است و زارع می تواند هر قطعه ای از زمین را كه می خواهد، در آن زراعت كند.

هشتم: خرجی را كه هر كدام باید بكنند معین نمایند، ولی اگر خرجی را كه هر كدام باید بكنند معلوم باشد، لازم نیست آن را معین نمایند.

مسئله 1788 اگر مالك با زارع قرار بگذارد كه مقداری از حاصل برای او باشد

و بقیه را بین خودشان قسمت كنند، چنانچه بدانند كه بعد از برداشتن آن مقدار، چیزی باقی می ماند مزارعه صحیح است.

مسئله 1789 اگر مدّت مزارعه تمام شود و حاصل به دست نیاید، مالك باید راضی شود كه زراعت در ملك او بماند تا وقتی كه حاصل به دست بیاید.

مسئله 1790 اگر به واسطه پیشامدی زراعت در زمین ممكن نباشد، مثلاً آب از زمین قطع شود، در صورتی كه مقداری از زراعت به دست آمده باشد، حتّی مثل قصیل كه می توان به حیوانات داد، آن مقدار مطابق قرارداد مال هر دوی آنهاست و مزارعه در بقیه باطل است.

مسئله 1791 اگر زارع زراعت نكند، چنانچه زمین در تصرّف او بوده و مالك در آن تصرّفی نداشته است، باید اجاره آن مدّت را به مقدار معمول به مالك بدهد.

مسئله 1792 مالك و زارع بدون رضایت یكدیگر نمی توانند مزارعه را به هم بزنند، ولی اگر در ضمن معامله شرط كرده باشند كه هر دو یا یكی از آنان حقّ به هم زدن معامله را داشته باشند، می توانند مطابق قراری كه گذاشته اند معامله را به هم بزنند.

مسئله 1793 اگر بعد از قرارداد مزارعه، مالك یا زارع بمیرد مزارعه به هم نمی خورد و به وارث منتقل می شود، ولی اگر زارع بمیرد و شرط كرده باشند كه خود زارع زراعت را انجام دهد، مزارعه به هم می خورد، و چنانچه زراعت نمایان شده باشد، باید سهم او را به ورثه اش بدهند و حقوق دیگری هم كه زارع داشته ورثه او ارث می برند و می توانند مالك را مجبور كنند كه زراعت در زمین باقی بماند.

مسئله 1794 اگر بعد از زراعت بفهمند كه مزارعه باطل

بوده، چنانچه بذر مال مالك بوده حاصلی هم كه به دست می آید مال اوست و باید مزد زارع و مخارجی كه كرده به او بدهد، و اگر بذر مال زارع بوده زراعت هم مال اوست و باید اجاره زمین و خرجهایی را كه مالك كرده به او بدهد.

مسئله 1795 اگر بذر مال زارع باشد و بعد از زراعت بفهمند كه مزارعه باطل بوده، مالك باید راضی شود كه با اجرت یا بی اجرت، زراعت در زمین بماند.

مسئله 1796 اگر بعد از جمع كردن حاصل و تمام شدن مدّت مزارعه، ریشه زراعت در زمین بماند و سال بعد دو مرتبه حاصل دهد، محصول سال دوّم مال صاحب بذر می باشد، ولی اگر صاحب بذر زارع باشد، مالك می تواند زارع را وادار كند كه زراعت را بچیند.

مسئله 1797 زراعت و زمین، امانت در دست زارع است و اگر تلف شود ضامن نیست، ولی اگر كوتاهی در حفظ زمین یا زراعت داشته باشد و یا به شرایطی كه گفته شد عمل نكرده باشد، ضامن است.

مسئله 1798 اگر مالك، زمین را به كسی بدهد تا در آن زراعت كند و بعد حاصل زراعت مال مالك باشد و مبلغ ده هزار تومان - مثلاً - به زارع بدهد، و یا زراعت مال زارع باشد و او ده هزار تومان - مثلاً - به مالك بدهد، معامله صحیح است گرچه مزارعه نیست.

مساقات

احكام مساقات

مسئله 1799 اگر انسان با كسی به این قصد معامله كند كه درختهای او را تا مدّت معینی تربیت نماید و آب دهد و به مقداری كه قرار می گذارند از آن بردارد این معامله را مساقات می گویند.

مسئله 1800 معامله مساقات

در درختهایی كه مثل بید و چنار میوه نمی دهد صحیح است و همچنین در مثل درخت حنا كه از برگ آن استفاده می كنند یا درختی كه از گل آن استفاده می كنند اشكال ندارد.

مسئله 1801 در معامله مساقات لازم نیست صیغه بخوانند بلكه اگر صاحب درخت به قصد مساقات آن را واگذار كند و كسی كه كار می كند به همین قصد تحویل بگیرد معامله صحیح است.

مسئله 1802 مالك و كسی كه تربیت درختها را به عهده می گیرد باید رشید باشند و كسی آنها را مجبور نكرده باشد و شرعاً بتوانند در مال خود تصرّف كنند.

مسئله 1803 مدّت مساقات باید معلوم باشد و اگر اوّل و آخر آن را موقعی قرار دهند كه مثلاً درخت احتیاج به آب دارد معامله صحیح است.

مسئله 1804 باید سهم هر كدام نصف یا ثلث حاصل و مانند اینها باشد و اگر قرار بگذارند كه مثلاً صد من از میوه ها مال مالك و بقیه مال كسی باشد كه كار می كند معامله صحیح است، گرچه احكام مساقات را ندارد.

مسئله 1805 باید قرار معامله مساقات را وقتی بگذارند كه درختها احتیاج به كاری مانند آبیاری كه برای تربیت درخت لازم است داشته باشند و در هنگام چیدن میوه و نگه داری آنها معامله به طور مساقات صحیح نیست.

مسئله 1806 معامله مساقات در بوته خربزه و خیار و مانند اینها بلكه در هر حاصلی نظیر گندم و جو نیز صحیح است.

مسئله 1807 درختی كه از آب باران یا رطوبت زمین استفاده می كند و به آبیاری احتیاج ندارد، اگر به كارهای دیگری مانند بیل زدن و كود دادن محتاج باشد، معامله مساقات در آن صحیح است،

ولی چنانچه آن كارها در زیاد شدن یا خوب شدن میوه و یا رشدبهتر درخت اثری نداشته باشد، معامله مساقات صحیح نیست.

مسئله 1808 دو نفری كه مساقات كرده اند بدون رضایت یكدیگر نمی توانند معامله را به هم بزنند، و نیز اگر در ضمن خواندن صیغه مساقات شرط كنند كه هر دو یا یكی از آنان حقّ به هم زدن معامله را داشته باشند، مطابق قراری كه گذاشته اند به هم زدن معامله اشكال ندارد، بلكه اگر در معامله شرطی كنند و عملی نشود، كسی كه به نفع او شرط كرده اند می تواند معامله را به هم بزند.

مسئله 1809 اگر بعد از قرارداد مساقات، مالك یا كسی كه تربیت درختها به او واگذار شده بمیرد، مساقات به هم نمی خورد و به وارث منتقل می شود، ولی اگر كسی كه تربیت درختها به او واگذار شده بمیرد و شرط كرده باشند كه خودش آنها را تربیت كند، مساقات به هم می خورد و باید سهم او را به ورثه اش بدهند و اگر حقوق دیگری هم داشته، ورثه او ارث می برند.

مسئله 1810 اگر زمینی را به دیگری واگذار كند كه در آن درخت بكارد و آنچه عمل می آید مال هر دو باشد معامله صحیح است، البته نه با عقد مساقات، بلكه یك عقد مستقلّی است كه باید هر دو پای بند به آن باشند.

مسئله 1811 دو نفری كه مساقات كرده اند اگر بفهمند كه معامله مساقات باطل است، پس اگر درختها مال صاحب زمین بوده، بعد از تربیت هم مال اوست و باید مزد كسی كه آنها را تربیت كرده بدهد، و اگر مال كسی بوده كه آنها را تربیت كرده بعد از تربیت هم مال اوست

و می تواند آنها را بكند، ولی باید گودالهایی را كه به واسطه كندن درختها پیدا شده پر كند و اجاره زمین را از روزی كه درختها را كاشته به صاحب زمین بدهد، ولی صاحب زمین نمی تواند او را مجبور نماید كه درختها را بكند و فقط می تواند اجاره زمین را بگیرد.

مسئله 1812 اگر مالك، درختها را به كسی بدهد كه آنها را آب دهد و تربیت كند و مبلغ ده هزار تومان - مثلاً - به او بدهد، یا استفاده درختها مال او باشد و او ده هزار تومان به مالك بدهد، معامله صحیح است گرچه مساقات نیست.

مسئله 1813 درختها در دست كسی كه آنها را آبیاری و تربیت می كند امانت است و اگر تلف شود ضامن نیست، ولی اگر در تربیت و آبیاری آنها كوتاهی كند و یا به شرایطی كه گفته شد عمل نكرده باشد ضامن است.

وكالت

احكام وكالت

وكالت آن است كه انسان كاری را به دیگری واگذار نماید تا از طرف او انجام دهد، مثلاً كسی را وكیل كند كه خانه او را بفروشد یا زنی را برای او عقد نماید.

مسئله 1814 در وكالت لازم نیست صیغه بخوانند و اگر انسان به دیگری بفهماند كه او را وكیل كرده و او هم بفهماند كه قبول نموده، مثلاً مال خود را به كسی بدهد كه برای او بفروشد و او مال را بگیرد، وكالت صحیح است.

مسئله 1815 اگر انسان كسی را كه در شهر دیگر است وكیل نماید و برای او وكالت نامه بفرستد و او قبول كند، گرچه وكالت نامه بعد از مدّتی برسد، وكالت صحیح است.

مسئله 1816 موكّل - یعنی كسی كه

دیگری را وكیل می كند - و نیز كسی كه وكیل می شود باید رشید باشند و از روی قصد و اختیار اقدام كنند، و نیز موكّل باید بتواند شرعاً در اموال خود تصرّف كند.

مسئله 1817 كاری را كه انسان نمی تواند انجام دهد، یا شرعاً نباید انجام دهد، نمی تواند برای انجام آن از طرف دیگری وكیل شود، مثلاً كسی كه در احرام حجّ است، چون نباید صیغه عقد زناشویی را بخواند، نمی تواند برای خواندن صیغه از طرف دیگری وكیل شود.

مسئله 1818 اگر انسان كسی را برای انجام تمام كارهای خودش وكیل كند صحیح است، ولی اگر برای یكی از كارهای خود وكیل نماید و آن كار را معین نكند وكالت صحیح نیست.

مسئله 1819 اگر وكیل را عزل كند، یعنی از كار بركنار نماید، بعد از آنكه خبر به او رسید نمی تواند آن كار را انجام دهد، ولی اگر پیش از رسیدن خبر آن كار را انجام داده باشد صحیح است.

مسئله 1820 وكیل می تواند از وكالت كناره گیری كند حتّی اگر موكّل غایب باشد.

مسئله 1821 وكیل نمی تواند برای انجام كاری كه به او واگذار شده دیگری را وكیل نماید، ولی اگر موكّل به او اجازه داده باشد كه وكیل بگیرد به هر طوری كه به او دستور داده می تواند رفتار نماید، پس اگر گفته باشد برای من وكیل بگیر، باید از طرف او وكیل بگیرد و نمی تواند كسی را از طرف خودش وكیل كند.

مسئله 1822 اگر انسان با اجازه موكّل خودش كسی را از طرف او وكیل كند، نمی تواند آن وكیل را عزل نماید، و اگر وكیل اوّل بمیرد یا موكّل او را عزل كند، وكالت دوّمی باطل نمی شود.

مسئله

1823 اگر وكیل با اجازه موكّل كسی را از طرف خودش وكیل كند، موكّل و وكیل اوّل می توانند آن وكیل را عزل كنند، و اگر وكیل اوّل بمیرد یا عزل شود، وكالت دوّمی باطل می شود.

مسئله 1824 اگر چند نفر را برای انجام كاری وكیل كند و به آنها اجازه دهد كه هر كدام به تنهایی در آن كار اقدام كنند، هر یك از آنان می تواند آن كار را انجام دهد و چنانچه یكی از آنان بمیرد وكالت دیگران باطل نمی شود، ولی اگر گفته باشد كه با هم انجام دهند، نمی توانند به تنهایی اقدام نمایند، و در صورتی كه یكی از آنان بمیرد وكالت دیگران باطل می شود.

مسئله 1825 اگر وكیل یا موكّل بمیرد یا دیوانه شود وكالت باطل می شود، گرچه دیوانگی، موقّت باشد، ولی بیهوشی موجب باطل شدن وكالت ƙʘӘʮ

مسئله 1826 اگر كسی را برای كاری وكیل كنند و چیزی برای او قرار دهند، چنانچه قرار گذاشته باشند كه تا عمل را انجام ندهد چیزی به او ندهند، وكیل حقّی ندارد، گرچه فعالیت خود را نموده باشد، و اگر قرار گذاشته باشند گرچه به نتیجه نرسد چیزی به او بدهند، باید بدهند.

مسئله 1827 اگر وكیل در نگهداری مالی كه در اختیار اوست كوتاهی نكند و غیر از تصرّفی كه به او اجازه داده اند تصرّف دیگری در آن ننماید و اتّفاقاً آن مال از بین برود نباید عوض آن را بدهد.

مسئله 1828 اگر وكیل غیر از تصرّفی كه به او اجازه داده اند تصرّف دیگری در مال بكند، مثلاً لباسی را كه گفته اند بفروش بپوشد، و بعداً تصرّفی را كه به او اجازه داده اند بنماید آن تصرّف صحیح

است و وكالت باطل نمی شود.

مسئله 1829 وكالت عقد جایز است و هر یك از دو طرف می تواند آن را به هم بزند مگر اینكه در ضمن عقد لازمی، شرط شده باشد، مثلاً در ضمن عقد نكاح شرط كنند كه زن وكیل باشد كه اگر مرد نفقه نداد زن از طرف شوهر خود را طلاق دهد، كه در این صورت شوهر حقّ ندارد او را عزل نماید.

قرض

احكام قرض

قرض دادن از كارهای مستحبّی است كه در آیات قرآن و اخبار، راجع به آن زیاد سفارش شده است. از پیغمبراكرم صلی الله علیه وآله وسلم روایت شده كه هركس به برادر مسلمان خود قرض بدهد مال او زیاد می شود و ملائكه بر او رحمت می فرستند و اگر با بدهكار خود مدارا كند، بدون حساب و به سرعت از صراط می گذرد، و كسی كه برادر مسلمانش از او قرض بخواهد و بدون عذر ندهد، بهشت بر او حرام می شود.

مسئله 1830 در قرض لازم نیست صیغه بخوانند بلكه اگر چیزی را به نیت قرض به كسی بدهد و او هم به همین قصد بگیرد، صحیح است.

مسئله 1831 در قرض باید مقدار و مدّت و جنس روشن باشد و نیز قرض دهنده و گیرنده هر دو باید رشید باشند و ممنوع از تصرّف در اموال خود نباشند و این كار رااز روی اراده و قصد انجام دهند.

مسئله 1832 اگر در قرض شرط كنند كه در وقت معین آن را بپردازند، پیش از رسیدن آن وقت لازم نیست طلبكار قبول كند، ولی اگر تعیین وقت فقط برای همراهی با بدهكار باشد چنانچه پیش از آن وقت هم قرض را بدهند باید قبول نماید.

مسئله

1833 اگر در قرض برای پرداخت آن مدّتی قرار دهند، طلبكار پیش از تمام شدن آن مدّت نمی تواند طلب خود را مطالبه نماید، ولی اگر مدّت نداشته باشد، طلبكار هر وقت بخواهد می تواند طلب خود را مطالبه نماید.

مسئله 1834 هرگاه طلبكار طلب خود را در موقعی كه حقّ دارد، مطالبه كند، بدهكار باید فوراً آن را بپردازد و تأخیر آن گناه است، ولی اگر بدهكار غیر از خانه ای كه در آن نشسته و اثاث و لوازم منزل و چیزهای دیگری كه به آن احتیاج دارد و در شأن او نیز هست، چیزی نداشته باشد، طلبكار باید صبر كند و نمی تواند او را مجبور كند كه چیزهای مورد احتیاجش را بفروشد، امّا بدهكار باید برای پرداخت بدهی خود تلاش كند و از طریق كسب و كار یا راههای مشروع دیگر چیزی به دست آورده و بدهی خود را بپردازد.

مسئله 1835 كسی كه دسترسی به طلبكار خود ندارد، چنانچه امید نداشته باشد كه او را پیدا كند، باید با اجازه حاكم شرع طلب او را به فقیر بدهد، و می تواند به سید فقیر بدهد، چنانكه می تواند اگر فقیر باشد خودش بردارد.

مسئله 1836 اگر مال میت بیشتر از خرج واجب كفن و دفن و بدهی او نباشد، باید مالش را به همین مصرفها برسانند و به وارث او چیزی نمی رسد.

مسئله 1837 در قرض باید همان را كه گرفته است پس بدهد، جنس باشد یا پول. بنابراین اگر یك من گندم یا ده مثقال طلا و مانند اینها قرض بگیرد، باید همان یك من گندم یا ده مثقال طلا را بدهد و زیادتر دادن ربا و حرام است. و

همچنین اگر صد هزار تومان قرض گرفت، باید در وقتِ ادا همان یك صد هزار تومان را بدهد و زیادتر دادن ربا و حرام است. گرچه آن صد هزار تومان در وقتِ ادا افت كرده باشد و قدرت خریدِ آن كم شده باشد. ولی در غیر قرض باید قدرت خرید مراعات شود. بنابراین مهریه و نظیر مهریه اگر افت كرده باشد و قدرت خریدِ آن كم شده باشد، باید قدرت خرید مراعات شود و به پولِ روز ادا شود. همچنین است در غصب و نظیر آن. مثلاً اگر ده هزار تومان از كسی نزد او باشد و ندهد و قدرت خرید كم شود، باید در وقتِ ادا، قدرت خرید مراعات شود.

مسئله 1838 اگر مالی را كه قرض كرده از بین نرفته باشد و صاحب مال همان را مطالبه كند، لازم نیست بدهكار همان مال را به او بدهد.

مسئله 1839 اگر كسی كه قرض می دهد شرط كند كه زیادتر از مقداری كه می دهد بگیرد، مثلاً ده من گندم بدهد و شرط كند كه یازده من بگیرد، یا ده هزار تومان بدهد و شرط كند كه یازده هزار تومان بگیرد، ربا و حرام است، بلكه اگر قرار بگذارد كه بدهكار كاری برای او انجام دهد باز هم ربا و حرام می باشد، ولی اگر بدون اینكه شرط كند، خود بدهكار زیادتر از آنچه قرض كرده پس بدهد اشكال ندارد بلكه مستحب است.

مسئله 1840 قرضی كه در آن قرار ربا باشد باطل و حرام است، و ربا از گناهان بسیار بزرگ است و قرآن شریف آن را اعلام جنگ با خدا و موجب نابودی مال می داند و در روایات،

ربا را از زنای با محارم بالاتر دانسته اند، و ربا دادن مثل ربا گرفتن حرام است و كسی كه قرض ربایی گرفته مالك آن نمی شود و نمی تواند در آن تصرّف كند، ولی اگر صاحب پول راضی باشد كه گیرنده قرض در آن تصرّف كند مانعی ندارد.

مسئله 1841 اگر كسی بخواهد پولی قرض كند و ربا بدهد و یا قرض بدهد و ربا بگیرد و با انجام كاری از ربا فرار كند جایز نیست. مثلاً صد هزار تومان قرض الحسنه بدهد و لباسی كه قیمت آن هزار تومان است به ده هزار تومان بفروشد.

مسئله 1842 انسان می تواند مقداری پول به كسی بدهد كه در شهر دیگر كمتر بگیرد ولی عكس آن) یعنی مقداری پول بدهد كه در شهر دیگر زیادتر بگیرد (جایز نیست.

مسئله 1843 اگر در مقابل طلبی كه از كسی دارد سفته یا چك مدّت دار داشته باشد و بخواهد مقداری از طلب خود را پیش از موعد آن گذشت كند و بقیه را از خود بدهكار یا دیگری، نقد دریافت كند مانعی ندارد.

بانك

احكام بانك

مسئله 1844 سپرده های كوتاه مدّت و دراز مدّت در بانكها و سودی كه بانك به آن می دهد اگر مطابق موازین شرعی باشد از قبیل مضاربه و شركت و امثال آن، حلال است، ولی اگر یقین دارد كه این امور جنبه ظاهری و صوری دارد آن سود حرام است.

مسئله 1845 آنچه اشخاص از بانكها می گیرند اگر به عنوان قرض الحسنه باشد مانعی ندارد و اضافه ای كه به بانكها می پردازند اگر مطابق موازین شرعی باشد، از قبیل كارمزد، شركت و یا مضاربه، حلال است و اگر یقین دارد كه این امور جنبه ظاهری و

صوری دارد گرفتن پول از بانك حرام است و سودی كه می دهد نیز حرام است.

مسئله 1846 ربا گرفتن از بانكهای كشورهای غیر اسلامی اشكال ندارد.

مسئله 1847 آنچه را كه بانكها یا صندوقهای قرض الحسنه به عنوان كارمزد و حقّ الزّحمه می گیرند، اگر متناسب با زحمات باشد اشكال ندارد، ولی اگر این همان سود پول است كه به نام كارمزد می گیرند برای گیرنده و دهنده حرام است.

مسئله 1848 بانكها و صندوقهای قرض الحسنه كه مقداری از سرمایه خود را كه از مردم گرفته اند در كارهای تجاری یا تولیدی به كار می گیرند، این كار جایز است ولی سزاوار نیست پولی را كه از مردم به عنوان قرض الحسنه گرفته اند تا به دیگران قرض الحسنه بدهند آن را در كارهای تجاری یا تولیدی به كار گیرند.

مسئله 1849 چون بانك سپرده هایی را به عنوان قرض الحسنه می گیرد می تواند در آنها تصرّف كند و در صورت تلف شدن، بانك ضامن است، چه قبل از تصرفّ تلف شود یا بعد از تصرّف.

مسئله 1850 جایزه هایی كه بانكها یا غیر آنها برای تشویق قرض دهنده می دهند یا مؤسّسات دیگر برای تشویق خریدار می دهند، حلال است، و آنچه را كه فروشنده ها برای جلب مشتری داخل جنسهای خود می گذارند، حلال است.

مسئله 1851 حواله های بانكی یا تجاری كه به آنها صرف برات گفته می شود، مانع ندارد، پس اگر بانك یا تاجر پولی را از كسی در محلّی بگیرد و حواله بدهد كه از بانك یا طرفش در محلّ دیگر، آن پول را بگیرد و در مقابل این حواله از دهنده چیزی بگیرد، مانع ندارد و حلال است.

مسئله 1852 اگر انسان بداند در بانك و مغازه و

مانند آن پول حلال و حرام هر دو وجود دارد ولی نداند پولی را كه می گیرد از پولهای حرام است یا نه، داد و ستد با آنجا مانعی ندارد.

مسئله 1853 اگر كسی مقداری پول از بانك یا غیر بانك به عنوان قرض الحسنه برای مدّت معینی بگیرد و در ضمن عقد شرط كند كه اگر در آن مدّت معین پول را نپرداخت هر روزی هزار تومان مثلاً به عنوان دیركرد بپردازد، آن قرض و آن شرط اشكال ندارد.

مسئله 1854 معاملات ارزی یعنی خریدن دلار یا مارك و مانند آن به اسكناس جایز است، همانگونه كه خریدن اسكناس به اسكناس اگر داعی عقلایی غیر از ربا خوردن در آن باشد جایز است.

مسئله 1855 سفته و چك نظیر سندی است كه به بستانكار می دهند، به همین جهت معامله بر خود آن واقع نمی شود، بنابراین معامله با چك یا سفته بی آنكه بدهكاری در مقابلش داشته باشد، مثل اینكه سفته یا چك یك ماهه را كه به مبلغ هزار تومان است بدهد و نهصد تومان پول نقد بگیرد، صحیح نیست و این همان ربا و حرام است، و همچنین است چك یا سفته دوستانه كه شخص به دیگری می دهد تا آن را به شخص سومی بدهد و مقداری از مبلغ آن را كم كرده و پول نقد بگیرد، ولی اگر ذمّه را، كه چك و سفته كاشف آن است، به كمتر بفروشد، مانعی ندارد.

بیمه

احكام بیمه

مسئله 1856 بیمه عقدی است بین بیمه كننده و بیمه گر (دولت، شركت، شخص) و لازم الاجرا می باشد و با هر لفظی چه عربی و یا غیر عربی یا با هر كاری نظیر كتابت، اجرا می شود،

و آن عقد این است كه بیمه گر در برابر پولی كه می گیرد خسارتهای وارده را جبران می كند و آن اقسامی دارد: بیمه تجارتی، ساختمانی، وسایل نقلیه، كارمندان و كارگران، بیمه عمر و مانند آن، كه همه اقسام آن صحیح و لازم الاجرا است.

مسئله 1857 طرفین بیمه باید رشید باشند و بتوانند در مال خود تصرّف كنند و قرارداد از روی اراده و اختیار انجام شود و باید مجهول نباشد و تمام خصوصیات را معین كنند، مثلاً تعیین كنند مورد بیمه را یا اقساطی كه بیمه كننده باید بپردازد و همچنین تعیین كنند خطرهایی كه موجب خسارت می شود و تعیین كنند قیمت چیزی كه بیمه شده است و مانند آن.

مسئله 1858 اگر دو نفر یا بیشتر، شركتی یا مؤسّسه ای و مانند آن را تأسیس كنند و هر یك از شركاء و یا یكی از آنها شرط كند كه چنانچه ضرر یا حادثه ای واقع شود آن ضرر را جبران كند، در صورت وقوع حادثه واجب است به این شرط عمل شود.

حواله

احكام حواله

مسئله 1859 اگر انسان طلبكار خود را حواله بدهد كه طلب خود را از دیگری بگیرد و طلبكار قبول كند، بعد از آنكه حواله درست شد، كسی كه به او حواله شده بدهكار می شود، و دیگر طلبكار نمی تواند طلبی را كه دارد از بدهكار اوّلی مطالبه نماید.

مسئله 1860 بدهكار و طلبكار و كسی كه سر او حواله شده باید رشید باشند و كسی آنها را مجبور نكرده باشد و ممنوع از تصرّف در اموالشان هم نباشند.

مسئله 1861 اگر سر كسی حواله بدهند كه بدهكار است لازم است كه قبول كند ولی حواله دادن سر كسی كه

بدهكار نیست در صورتی صحیح است كه او قبول كند، و نیز اگر انسان بخواهد به كسی كه جنسی بدهكار است جنس دیگری حواله دهد - مثلاً به كسی كه جو بدهكار است گندم حواله دهد - تا او قبول نكند حواله صحیح نیست.

مسئله 1862 موقعی كه انسان حواله می دهد باید بدهكار باشد ولی حواله هایی كه در عرف مرسوم است كه انسان كسی را كه طلبكار نیست به كسی حواله می دهد صحیح است گرچه احكام حواله را ندارد، و كسی كه به او حواله می شود اگر به حواله دهنده بدهكار باشد باید قبول كند.

مسئله 1863 حواله دهنده و طلبكار باید مقدار حواله و جنس آن را بدانند - ولو اجمالاً - پس اگر به او بگوید یكی از دو طلب خود را از فلانی بگیر، و آن را معین نكند، حواله صحیح است و همچنین اگر بدهی واقعاً معین باشد ولی بدهكار و طلبكار در موقع حواله دادن مقدار آن یا جنس آن را ندانند حواله صحیح است، مثلاً اگر طلب كسی را در دفتر نوشته باشد و پیش از دیدن دفتر حواله بدهد و بعد دفتر را ببیند و به طلبكار مقدار طلبش را بگوید، حواله صحیح می باشد.

مسئله 1864 طلبكار می تواند حواله را قبول نكند، گرچه كسی كه به او حواله شده فقیر نباشد و در پرداختن حواله هم كوتاهی ننماید.

مسئله 1865 اگر سر كسی حواله بدهد كه بدهكار نیست، چنانچه او حواله را قبول كند، پیش از پرداختن حواله نمی تواند مقدار حواله را از حواله دهنده بگیرد، و اگر طلبكار به كمتر از آن راضی شود فقط همان مقدار را می تواند از حواله

دهنده بگیرد.

مسئله 1866 هیچ یك از حواله دهنده و حواله گیرنده نمی توانند قرارداد حواله را به هم بزنند مگر اینكه همه یا یكی از آنان برای خود حقّ فسخ قرار دهد، ولی اگر كسی كه سر او حواله داده اند در همان وقت حواله دادن فقیر باشد و طلبكار نداند، می تواند حواله را به هم بزند، امّا اگر بعداً فقیر شده یا اینكه از اوّل فقیر بوده و طلبكار می دانسته است، حقّ فسخ ندارد.

مسئله 1867 اگر حواله دهنده، خودش طلب طلبكار را بدهد، چنانچه به خواهش كسی كه به او حواله شده، داده است، ذمّه او بری می شود و می تواند چیزی را كه داده از او بگیرد، و اگر بدون خواهش او داده نمی تواند چیزی را كه داده از او مطالبه نماید.

رهن

احكام رهن

مسئله 1868 رهن آن است كه بدهكار مقداری از مال خود را نزد طلبكار بگذارد كه اگر طلب را او ندهد، طلبش را از آن مال به دست آورد.

مسئله 1869 در رهن لازم نیست صیغه بخوانند و همین قدر كه بدهكار مال خود را به قصد گرو به طلبكار بدهد و طلبكار هم به همین قصد بگیرد رهن صحیح است.

مسئله 1870 گرو دهنده و كسی كه مال را گرو می گیرد باید رشید باشند و كسی آنها را مجبور نكرده باشد و كسی كه به واسطه ورشكستگی، حاكم شرع او را از تصرّف در اموالش جلوگیری كرده نمی تواند مال خود را گرو بگذارد.

مسئله 1871 انسان مالی را می تواند گرو بگذارد كه شرعاً بتواند در آن تصرّف كند، پس اگر شراب و مانند آن را گرو بگذارند صحیح نیست و همچنین اگر مال شخص دیگر را

گرو بگذارند صحیح نیست مگر اینكه با اجازه او باشد.

مسئله 1872 استفاده چیزی كه گرو می گذارند، مال كسی است كه آن را گرو گذاشته است.

مسئله 1873 طلبكار و بدهكار نمی توانند در مالی كه گرو گذاشته شده بدون اجازه یكدیگر تصرّف كنند، ولی اگر یكی از آنها بااجازه دیگری تصرّف كند صحیح است، و همچنین اگر یكی از آنان تصرّف كند و بعد دیگری اجازه دهد، صحیح است.

مسئله 1874 اگر طلبكار چیزی را كه گرو برداشته با اجازه بدهكار بفروشد، پول آن هم مثل خود مال گرو می باشد، و همچنین است در صورتی كه بی اجازه او بفروشد و بعد بدهكار امضا كند، یا آنكه خود بدهكار آن چیز را با اجازه طلبكار بفروشد كه عوض آن گرو باشد، و در صورتی كه بی اجازه او باشد آن چیز به گرو بودن خود باقی می ماند.

مسئله 1875 اگر موقعی كه باید بدهی خود را بدهد، طلبكار مطالبه كند و او ندهد، طلبكار می تواند مالی را كه گرو برداشته با اجازه حاكم شرع بفروشد و طلب خود را بردارد.

مسئله 1876 اگر بدهكار غیر از خانه ای كه در آن نشسته و چیزهایی كه مانند اثاثیه خانه محلّ احتیاج اوست، چیز دیگری نداشته باشد، طلبكار نمی تواند طلب خود را از او مطالبه كند، ولی اگر مالی را كه گرو گذاشته خانه و اثاثیه هم باشد، طلبكار می تواند با اجازه حاكم شرع بفروشد و طلب خود را بردارد.

مسئله 1877 گرو بدون تحویل به بدهكار صورت نمی گیرد ولی اگر سند خانه را مثلاً به طلبكار بدهند به طوری كه در صورت لزوم بتواند طلب خود را از فروش آن بردارد مانعی ندارد، هرچند بدهكار

در آن خانه ساكن باشد.

مسئله 1878 اگر خانه ای را مثلاً در مقابل وامی رهن بدهند و در ضمن رهن شرط كنند كه صاحب خانه اجازه تصرّف در آن خانه را با عوض یا بدون عوض، به وام دهنده بدهد، مانعی ندارد.

ضمانت

احكام ضمانت

مسئله 1879 ضمانت بر سه قسم است و هر سه قسم هم صحیح است:

1 - شخصی ضامن دیگری می شود كه بدهی او را بدهد، در این قسم ضمانت بدهی بدهكار به ذمّه ضامن منتقل می شود و بدهكار بری الذّمّه می شود.

2 - شخصی ضامن دیگری می شود كه اگر در دادن بدهی كوتاهی كرد یا نتوانست آن را بپردازد، طلبكار طلب خود را از ضامن بگیرد.

3 - شخصی ضامن كسی شود كه اگر خرابی به بار آورد یا مرتكب خیانتی شود، خسارت آن را بپردازد، مثلاً بگوید این كارگر را استخدام كن و اگر دزدید یا خسارت دیگری رسانید من ضامن هستم.

مسئله 1880 در ضمانت لازم نیست لفظ عربی باشد، بلكه با هر لفظی یا عملی باشد كفایت می كند.

مسئله 1881 ضامن و طلبكار باید رشید باشند و كسی هم آنها را مجبور نكرده باشد و بتوانند در اموال خود تصرّف كنند، ولی این شرطها در بدهكار نیست، پس اگر كسی ضامن شود كه بدهی بچّه یا دیوانه یا سفیه یا محجور را بدهد و طلبكار قبول كند، ضمانت صحیح است، گرچه محجور باز در اموال خود نمی تواند تصرّف كند.

مسئله 1882 در ضمانت باید طلبكار و بدهكار و جنس بدهی معلوم باشد - ولو اجمالاً - مثلاً اگر كسی از دیگری صد من گندم و ده هزار تومان پول طلبكار باشد و شخصی بگوید من ضامن

یكی از دو طلب تو هستم، صحیح است و طلبكار می تواند یكی از دو طلب را از ضامن بگیرد.

مسئله 1883 اگر طلبكار طلب خود را به ضامن ببخشد، ضامن نمی تواند از بدهكار چیزی بگیرد.

مسئله 1884 عقد ضمانت، عقد لازم است و نمی توانند آن را به هم بزنند مگر با رضایت یكدیگر، و یا شرط كرده باشند كه هر وقت بخواهند آن را به هم بزنند، و یا ضامن نتواند طلب طلبكار را بدهد و طلبكار نمی دانسته و بعد ملتفت شده است.

مسئله 1885 هرگاه انسان در موقع ضامن شدن بتواند طلب طلبكار را بدهد گرچه بعد فقیر شود، طلبكار نمی تواند ضامن بودن او را به هم بزند و طلب خود را از بدهكار اوّل مطالبه نماید، و همچنین است اگر در آن موقع نتواند طلب او را بدهد ولی طلبكار بداند و به ضامن شدن او راضی شود.

مسئله 1886 اگر كسی با اجازه بدهكار ضامن شود كه بدهی او را بدهد، می تواند مقداری را كه ضامن شده از او مطالبه نماید، امّا اگر بدون اجازه بدهكار ضامن شود نمی تواند چیزی از او بگیرد.

كفالت

احكام كفالت

مسئله 1887 كفالت آن است كه انسان متعهّد شود كه هر وقت طلبكار یا صاحب حقّ، بدهكار یا متّهم را خواست او را حاضر كند، و به كسی كه اینطور متعهّد شود كفیل می گویند.

مسئله 1888 در كفالت لفظ عربی لازم نیست بلكه به هر لفظی یا عملی كه باشد كفایت می كند.

مسئله 1889 كفیل باید رشید باشد و او را در كفالت مجبور نكرده باشند و بتواند كسی را كه كفیل او شده حاضر نماید.

مسئله 1890 كفالت به وسیله یكی از هفت مورد زیر،

فسخ می شود:

اوّل: كفیل، بدهكار را به دست طلبكار بدهد.

دوّم: طلب طلبكار داده شود.

سوّم: طلبكار از طلب خود بگذرد.

چهارم: بدهكار بمیرد.

پنجم: طلبكار، كفیل را از كفالت آزاد كند.

ششم: كفیل بمیرد.

هفتم: كسی كه صاحب حقّ است به وسیله حواله یا طور دیگری حقّ خود را به دیگری واگذار نماید.

مسئله 1891 اگر كسی به زور بدهكار را از دست طلبكار رها كند، چنانچه طلبكار دسترسی به او نداشته باشد، كسی كه بدهكار را رها كرده باید او را به دست طلبكار بدهد.

مسئله 1892 در كفالت رضایت كسی كه حقّ بر عهده اوست لازم نیست، بنابراین رضایت بدهكار شرط نمی باشد.

مسئله 1893 هرگاه كفالت به اجازه شخص مدیون باشد و كفیل ناچار شود طلب طلبكار را بدهد، حقّ دارد آن را از بدهكار بگیرد، ولی اگر به اجازه او نبوده حقّ ندارد.

امانت

احكام ودیعه (امانت)

مسئله 1894 ودیعه یعنی امانت، و آن این است كه انسان مال خود را به دیگری به عنوان حفظ و نگهداری بسپارد و او هم به همین قصد بگیرد.

مسئله 1895 لازم نیست در امانت لفظ عربی باشد بلكه با هر لفظی یا عملی كه باشد كفایت می كند.

مسئله 1896 امانتدار و كسی كه مال را امانت می گذارد باید هر دو رشید باشند پس اگر مال خود را به بچّه یا دیوانه به طور امانت بدهد و آن مال تلف شود بچّه یا دیوانه یا ولی آنها ضامن نیست.

مسئله 1897 اگر از بچّه یا دیوانه چیزی را به طور امانت قبول كند باید آن را به صاحبش بدهد و اگر آن چیز مال خود بچّه یا دیوانه است باید به ولی او برساند و چنانچه مال تلف شود باید

عوض آن را بدهد.

مسئله 1898 كسی كه توانایی نگهداری امانت را ندارد و صاحب مال هم بداند می تواند آن را قبول كند.

مسئله 1899 اگر انسان به صاحب مال بفهماند كه برای نگهداری مال او حاضر نیست چنانچه او مال را بگذارد و برود و این شخص مال را بر ندارد و آن مال تلف شود كسی كه امانت را قبول نكرده ضامن نیست.

مسئله 1900 امانت از عقود جایز است، بنابراین چیزی را كه به امانت می گذارد هر وقت بخواهد می تواند آن را پس بگیرد و كسی هم كه امانت را قبول می كند هر وقت بخواهد می تواند آن را به صاحبش برگرداند.

مسئله 1901 كسی كه امانت را قبول می كند اگر در نگهداری آن كوتاهی نكند و تعدّی یعنی زیاده روی هم ننماید و اتّفاقاً آن مال تلف شود ضامن نیست.

مسئله 1902 اگر صاحب مال برای نگهداری مال خود جایی را معین كند و به كسی كه امانت را قبول كرده بگوید كه باید مال را در اینجا حفظ كنی و به جای دیگر نبری، امانت دار حقّ ندارد آن را به جای دیگر ببرد و اگر ببرد و تلف شود ضامن است.

مسئله 1903 هرگاه صاحب مال بمیرد یا دیوانه شود امانت دار باید امانت را به وارث یا ولی دیوانه برساند و اگر بدون عذر شرعی این كار را نكند و مال تلف شود ضامن است، مگر اینكه وارث یا ولی دیوانه اجازه دهد امانت به حال خود بماند.

مسئله 1904 اگر كسی كه امانت را قبول كرده بمیرد یا دیوانه شود وارث یا ولی او باید هر چه زودتر به صاحب مال اطّلاع دهد یا امانت را به

او برساند.

مسئله 1905 اگر امانت دار نشانه های مرگ را در خود ببیند، چنانچه ممكن است باید امانت را به صاحب آن یا وكیل او برساند و اگر ممكن نیست باید آن را به حاكم شرع بدهد و چنانچه به حاكم شرع دسترسی ندارد باید وصیت كند و شاهد بگیرد.

عاریه

احكام عاریه

مسئله 1906 عاریه آن است كه انسان مال خود را به دیگری بدهد كه از آن استفاده كند و در عوض چیزی هم از او نگیرد.

مسئله 1907 لازم نیست در عاریه صیغه بخوانند و اگر مثلاً لباس را به قصد عاریه به كسی بدهد و او به همین قصد بگیرد، عاریه صحیح است.

مسئله 1908 چیزی را كه منفعتش مال انسان است، مثلاً آن را اجاره كرده، می تواند عاریه بدهد، ولی اگر آن چیز تلف شود ضامن است، مگر اینكه شرط كرده باشند كه بتواند آن را به دیگری بدهد.

مسئله 1909 اگر دیوانه، بچه، مفلس و یا سفیه مال خود را عاریه بدهند صحیح نیست، امّا اگر ولی، مال كسی را كه بر او ولایت دارد بنابر مصلحت عاریه بدهد اشكال ندارد.

مسئله 1910 اگر در نگهداری چیزی كه عاریه كرده كوتاهی نكند و در استفاده از آن هم زیاده روی ننماید و اتّفاقاً آن چیز تلف یا معیوب شود ضامن نیست، ولی چنانچه شرط كنند كه اگر تلف شود عاریه كننده ضامن باشد یا چیزی را كه عاریه كرده طلا و نقره باشد، باید عوض آن را بدهد.

مسئله 1911 اگر طلا و نقره را عاریه نماید و شرط كند كه اگر تلف شود ضامن نباشد، چنانچه تلف شود ضامن نیست.

مسئله 1912 اگر عاریه دهنده بمیرد، یا دیوانه و یا مفلس شود، عقد

عاریه به هم می خورد و عاریه كننده باید مال را فوراً به ورثه یا ولی او برگرداند.

مسئله 1913 كسی كه چیزی عاریه داده هر وقت بخواهد می تواند آن را پس بگیرد و كسی هم كه عاریه كرده هر وقت بخواهد می تواند آن را پس دهد.

مسئله 1914 عاریه دادن گوسفند برای استفاده از شیر و پشم آن و عاریه دادن حیوان نر برای كشیدن بر ماده صحیح است.

مسئله 1915 اگر چیزی را كه عاریه كرده به مالك ندهد امّا آن را به جایی ببرد كه صاحبش معمولاً به آنجا می برده، مثلاً اتومبیل را در گاراژی كه صاحبش برای آن درست كرده ببرد، اگر تلف شود، گرچه عاریه را رد نكرده است، امّا ضامن هم نیست.

مسئله 1916 اگر چیز نجس را برای استعمال خوردن و آشامیدن عاریه دهد لازم است نجس بودن آن را به كسی كه عاریه می كند بگوید.

مسئله 1917 چیزی را كه عاریه كرده بدون اجازه صاحب آن نمی تواند به دیگری اجاره یا عاریه دهد.

مسئله 1918 اگر چیزی را كه عاریه كرده با اجازه صاحب آن به دیگری عاریه دهد، چنانچه كسی كه اوّل آن چیز را عاریه كرده بمیرد یا دیوانه شود، عاریه دومی باطل نمی شود.

مسئله 1919 اگر بداند مالی را كه عاریه كرده غصبی است باید آن را به صاحبش برساند و نمی تواند به عاریه دهنده بدهد.

مسئله 1920 اگر مالی را كه می داند غصبی است عاریه كند و از آن استفاده ای ببرد و در دست او از بین برود، مالك می تواند عوض مال را از او یا از كسی كه مال را غصب كرده مطالبه كند و نیز عوض استفاده هایی را كه عاریه

گیرنده برده، می تواند از او مطالبه نماید.

ازدواج

احكام ازدواج

عقد ازدواج بر دو نوع است:

نوع اوّل: ازدواج دائم، آن است كه مدّت زناشویی در آن معین نشود.

نوع دوّم: ازدواج موقّت، آن است كه مدّت زناشویی در آن معین شود، خواه این مدّت كوتاه باشد یا طولانی.

مسئله 1921 در زناشویی، چه دائم و چه غیر دائم، باید صیغه خوانده شود، و تنها راضی بودن زن و مرد كافی نیست و صیغه عقد را یا خود زن و مرد می خوانند یا دیگری را وكیل می كنند كه از طرف آنان بخواند.

مسئله 1922 وكیل لازم نیست مرد باشد، زن هم می تواند برای خواندن صیغه عقد از طرف دیگری وكیل شود.

مسئله 1923 زن و مرد تا یقین نكنند كه وكیل آنها صیغه را خوانده است، به یكدیگر حلال نمی شوند و همین كه وكیل بگوید صیغه را خوانده ام كافی است.

مسئله 1924 یك نفر می تواند برای خواندن صیغه عقد دائم یا غیر دائم از طرف دو نفر وكیل شود، و نیز مرد می تواند از طرف زن یا زن از طرف مرد وكیل شود و او را برای خود به طور دائم یا غیر دائم عقد كند.

دستور خواندن عقد دائم

مسئله 1925 اگر صیغه دائم را خود زن و مرد بخوانند و اوّل زن بگوید:

« زَوَّجْتُكَ نَفْسی عَلَی الصَّداقِ الْمَعْلُومِ ».

(یعنی خود را به همسری تو درآوردم با مهریه معین) پس از آن مرد بگوید:

« قَبِلْتُ التَّزْویجَ ».

(یعنی قبول كردم این ازدواج را) عقد صحیح است، و اگر دیگری را وكیل كنند كه از طرف آنها صیغه عقد را بخواند، چنانچه وكیل زن بگوید:

« زَوَّجْتُ مَوكِّلَتی مُوَكِّلَكَ عَلَی الصَّداقِ الْمَعْلُومِ ».

(یعنی وكیل خودم

را به ازدواج وكیل تو درآوردم با مهریه معین)

و وكیل مرد بگوید:

« قَبِلْتُ لِمُوَكِّلی عَلَی الصَّداقِ ».

(یعنی قبول نمودم این ازدواج را برای وكیل خودم با مهریه معین)

صحیح می باشد.

دستور خواندن عقد غیر دائم

مسئله 1926 اگر خود زن و مرد بخواهند صیغه عقد غیر دائم را بخوانند، بعد از آنكه مدّت و مهر را معین كردند، چنانچه زن بگوید:

« زَوَّجْتُكَ نَفْسی فِی الْمُدَّةِ الْمَعْلُومَةِ عَلَی الْمَهْرِ الْمَعْلُومِ ».

(یعنی خود را به همسری تو درآوردم برای مدّت معین، با مهریه معین)

بعد مرد بگوید:

« قَبِلْتُ »

صحیح است، و اگر دیگری را وكیل كنند و وكیل زن به وكیل مرد بگوید:

« زَوَّجْتُ مَوَكِّلَتی مُوَكِّلَكَ فِی الْمُدَّةِ الْمَعْلُومَةِ عَلَی الْمَهْرِ الْمَعْلُومِ ».

(یعنی وكیل خودم را به ازدواج وكیل تو درآوردم در مدّت معین، با مهریه معین)

و وكیل مرد بگوید:

« قَبِلْتُ لِمُوَكِّلی هكَذا ».

صحیح می باشد.

شرایط عقد

مسئله 1927 - عقد ازدواج، شش شرط دارد:

اوّل: صیغه را به عربی صحیح همراه با قصد انشاء بخوانند و در صورتی كه نتوانند به عربی صحیح بخوانند باید برای خواندن صیغه وكیل بگیرند و اگر وكیل گرفتن هم ممكن نباشد و ضرورتی در كار باشد، خواندن صیغه به زبان دیگر اشكال ندارد.

دوّم: كسی كه صیغه را می خواند باید قصد انشا داشته باشد یعنی قصدش این باشد كه با گفتن این الفاظ ازدواج حاصل شود.

سوّم: كسی كه صیغه را می خواند باید رشید باشد.

چهارم: وكیل یا ولی در اجرای صیغه عقد، باید زن و شوهر را معین كنند.

پنجم: زن و مرد به ازدواج راضی باشند.

ششم: صیغه عقد باید صحیح خوانده شود و اگر طوری

غلط بخوانند كه معنای آن را عوض كند، عقد باطل است، امّا اگر معنی عوض نشود اشكال ندارد.

مسئله 1928 كسی كه دستور زبان عربی را نمی داند، اگر قرائتش صحیح باشد و معنای هر كلمه از عقد را جداگانه بداند و از هر لفظی معنای آن را قصد نماید و قصد انشا هم داشته باشد می تواند عقد را بخواند.

مسئله 1929 اگر زنی را برای مردی بدون اجازه آنان عقد كنند و بعد از آن زن و مرد بگویند به آن عقد راضی هستیم، عقد صحیح است.

مسئله 1930 اگر زن و مرد یا یكی از آن دو را به ازدواج مجبور نمایند و بعد از خواندن عقد راضی شوند و بگویند به آن عقد راضی هستیم، عقد صحیح است.

مسئله 1931 پدر و جدّ پدری می توانند برای فرزند غیر رشید خود همسر اختیار كنند و بعد از آنكه آن طفل رشید گردید نباید آن را به هم بزند مگر اینكه مفسده ای داشته باشد، و مخارج و مهریه زن به عهده پسر می باشد، ولی اگر در حال عقد، طفل مالی نداشته باشد، مهر به عهده ولی اوست.

مسئله 1932 دختری كه رشیده است، یعنی مصلحت خود را تشخیص می دهد، چنانچه باكره باشد، باید با اجازه پدر ازدواج نماید، ولی اگر همسر مناسبی برای دختر پیدا شود و پدر مخالفت كند، اجازه او شرط نیست. همچنین اگر به پدر یا جدّ پدری دسترسی نباشد یا دختر قبلاً شوهر كرده و بكارتش از بین رفته باشد، اجازه پدر لازم نیست.

عیوبی كه بخاطر آن می توان عقد را بر هم زد

مسئله 1933 اگر مرد بعد از عقد بفهمد كه زن یكی از این هفت عیب را دارد و این عیبها قبل از

عقد بوده، می تواند عقد را به هم بزند و بدون طلاق از او جدا شود:

اوّل: دیوانگی.

دّوم: مرض خوره.

سوّم: مرض بَرَص.

چهارم: كوری.

پنجم: شل بودن به طوری كه معلوم باشد.

ششم: افضا شده یعنی راه بول و حیض یا راه حیض و غائط او یكی شده باشد.

هفتم: گوشت یا استخوان یا غدّه ای در فرج او باشد كه مانع نزدیكی شود.

مسئله 1934 اگر زن بعد از عقد بفهمد كه شوهر او دیوانه است یا آلت مردی ندارد یا عِنّین است و نمی تواند نزدیكی نماید یا تخمهای او را كشیده اند، در صورتی كه این عیبها قبل از عقد بوده، می تواند عقد را به هم بزند و بدون طلاق از او جدا شود.

مسئله 1935 اگر یكی از عیبهایی كه گفته شد در مرد یا زن بعد از عقد پیدا شود می تواند با طلاق یا مراجعه به حاكم شرع از هم جدا شوند و بدون طلاق نمی توانند از هم جدا شوند.

مسئله 1936 اگر مرد یا زن، به واسطه یكی از عیبهایی كه در مسائل پیش گفته شد، عقد را به هم بزند باید بدون طلاق از هم جدا شوند.

مسئله 1937 اگر به واسطه آنكه مرد عنّین است و نمی تواند وطی و نزدیكی كند، زن عقد را به هم بزند، شوهر باید نصف مهر را بدهد، ولی اگر به واسطه یكی از عیبهای دیگری كه گفته شد، مرد یا زن عقد را به هم بزند، چنانچه مرد با زن نزدیكی نكرده باشد، چیزی بر او نیست، و اگر نزدیكی كرده، باید تمام مهر را بدهد.

كسانی كه ازدواج با آنها حرام است

مسئله 1938 ازدواج با كسانی كه با انسان محرم هستند حرام است.

مسئله

1939 مادر و جدّه پدری و مادری هرچه بالا روند، و دختر و نوه دختری و پسری هرچه پایین آیند، خواهر، دختر خواهر و دختر برادر، هرچه پایین آیند و عمّه و خاله و عمّه و خاله پدر و مادر هرچه بالا روند و زنِ پسر و زن پدر و مادر زن هرچه بالا رود و دختر زن پس از نزدیكی با مادرش، و نوه پسری و دختری آن زن به مرد محرم می باشند.

مسئله 1940 پدر و جدّ هر چه بالا روند، پسر، نوه دختری و پسری هرچه پایین آیند، برادر و پسر برادر و پسر خواهر، هرچه پایین آیند، عمو و دایی و عمو و دایی پدر و مادر هرچه بالا روند و پدر و جدّ شوهر هرچه بالا روند و پسر و نوه پسری و دختری شوهر هرچه پایین آیند و داماد و شوهر مادر بعد از نزدیكی با مادر، به زن محرم می باشند.

مسئله 1941 اگر با زنی كه برای خود عقد كرده نزدیكی نكرده باشد، تا وقتی كه آن زن در عقد اوست نمی تواند با دختر او ازدواج كند، گرچه محرم او نیست.

مسئله 1942 اگر زنی را برای خود عقد كند، تا وقتی كه آن زن در عقد اوست نمی تواند با خواهر آن زن ازدواج نماید.

مسئله 1943 اگر زن را طلاق رجعی دهد، در بین عدّه نمی تواند خواهر او را عقد نماید.

مسئله 1944 انسان نمی تواند بدون اجازه زن خود با خواهرزاده و برادرزاده او ازدواج كند، ولی اگر بدون اجازه زنش آنان را عقد نماید و بعداً زن بگوید به آن عقد راضی هستم اشكال ندارد.

مسئله 1945 اگر انسان پیش از آنكه

دختر عمّه یا دختر خاله خود را بگیرد با مادر آنان زنا كند، دیگر نمی تواند با آنان ازدواج نماید، ولی اگر بعد از ازدواج با آنان با مادرشان زنا كند آنها بر او حرام نمی شوند.

مسئله 1946 اگر با زنی غیر از عمّه و خاله خود زنا كند، مكروه است با دختر یا مادر او ازدواج نماید، امّا اگر او را عقد نماید و بعد با مادر یا دختر او زنا كند آن زن بر او حرام نمی شود.

مسئله 1947 مرد شیعه می تواند با زن سنّی ازدواج كند و همچنین زن شیعه می تواند به عقد سنّی درآید ولی سزاوار نیست كه این كار عملی شود.

مسئله 1948 زن مسلمان نمی تواند به عقد كافر درآید. مرد مسلمان هم نمی تواند با زنهای كافر به طور دائم ازدواج كند، ولی صیغه كردن زنهای اهل كتاب مانند یهود و نصاری و مجوس، مانعی ندارد.

مسئله 1949 اگر با زنی كه در عدّه طلاق رجعی است زنا كند، آن زن بر او حرام ابدی می شود، ولی اگر با زنی كه در عدّه متعه، یا طلاق بائن، یا عدّه وفات است یا شوهر دارد، زنا كند، بعداً می تواند او را عقد نماید، گرچه مطلقاً پرهیز از این ازدواج سزاوار است.

مسئله 1950 اگر با زن بی شوهری كه در عدّه نیست زنا كند بعداً می تواند آن زن را برای خود عقد نماید ولی بهتر است كه صبر كند تا آن زن حیض ببیند، و همچنین است اگر دیگری بخواهد آن زن را عقد كند.

مسئله 1951 اگر زنی را كه شوهر دارد یا در عدّه دیگری است برای خود عقد كند، چنانچه مرد و زن یا یكی از

آنان بدانند كه عدّه زن تمام نشده یا بدانند كه عقد كردن زن در عدّه حرام است، آن زن بر او حرام ابدی می شود، اگرچه مرد بعد از عقد با آن زن نزدیكی نكرده باشد، ولی چنانچه هیچ كدام نمی دانسته اند، در صورتی كه مرد با او نزدیكی كرده باشد، آن زن بر او حرام می شود.

مسئله 1952 زن شوهردار اگر زنا بدهد بر شوهر خود حرام نمی شود، و چنانچه توبه نكند و بر عمل خود باقی باشد بهتر است كه شوهر او را طلاق دهد، ولی باید مهرش را بدهد.

مسئله 1953 زنی را كه طلاق داده اند و زنی كه صیغه بوده و شوهرش مدّت او را بخشیده یا مدّتش تمام شده، چنانچه بعد از مدّتی شوهر كند و بعد شكّ كند كه موقع عقد شوهر دوّم عدّه شوهر اوّل تمام بوده یا نه، باید به شكّ خود اعتنا نكند.

مسئله 1954 مادر و خواهر و دختر پسری كه لواط داده بر لواط كننده حرام است، ولی اگر گمان كند كه دخول شده، یا شكّ كند كه دخول شده یا نه، بر او حرام نمی شوند.

مسئله 1955 اگر با مادر یا خواهر یا دختر كسی ازدواج نماید و بعد از ازدواج با آن كس لواط كند، آنها بر او حرام نمی شوند.

مسئله 1956 اگر كسی در حال احرام - كه یكی از كارهای حجّ است - ازدواج كند عقد او باطل است و چنانچه می دانسته كه ازدواج نمودن در حال احرام حرام است، دیگر نمی تواند با او ازدواج نماید، و فرقی نمی كند كه هر دو در حال احرام باشند یا یكی از آنان.

مسئله 1957 اگر مرد یا زن طواف نساء

را - كه یكی از كارهای حجّ است - به جا نیاورد، همسرش بر او حلال نمی شود، و نیز نمی تواند همسر دیگری هم بگیرد، تا وقتی كه طواف نساء را انجام دهد.

مسئله 1958 اگر كسی دختر نابالغی را برای خود عقد كند و پیش از آنكه نُه سال دختر تمام شود با او نزدیكی و دخول كند، چنانچه او را افضا نماید هیچ وقت نباید با او نزدیكی كند.

مسئله 1959 زنی را كه سه مرتبه طلاق داده اند بر شوهرش حرام می شود. ولی اگر با شرایطی كه در كتاب طلاق گفته می شود با مرد دیگری ازدواج كند، شوهر اوّل می تواند پس از طلاق شوهر دوم، دوباره او را برای خود عقد نماید.

مسئله 1960 اگر زن انسان از شوهر دیگرش دختری داشته باشد، انسان می تواند آن دختر را برای پسر خود كه از آن زن نیست عقد كند، و نیز اگر دختری را برای پسر خود عقد كند می تواند با مادر آن دختر ازدواج كند.

احكام عقد

مسئله 1961 زن باید برای هر لذّت جنسی متعارف تسلیم شوهر باشد مگر اینكه عذری داشته باشد، و اگر عقد دائمی است باید بیرون رفتن او از منزل با اجازه شوهر باشد ولی در كارهای دیگرش كه منافی با لذّت جنسی شوهرش نیست اجازه او لازم نیست.

مسئله 1962 اگر زن در كارهایی كه در مسئله پیش گفته شد از شوهر اطاعت نكند گناهكار است و حقّ غذا و لباس و منزل و همخوابی ندارد ولی مهر او از بین نمی رود.

مسئله 1963 تهیه مخارج زن اگر عقد دائمی باشد مطابق معمول بر شوهر واجب است، و اگر تهیه نكند بدهكار او خواهد بود

مگر اینكه زن راضی به آن زندگی باشد.

مسئله 1964 چون عقد ازدواج معمولاً مبنی بر خانه داری زن و بچه داری و شیردادن او انجام می گیرد، بنابراین خانه داری و بچه داری و شیردادن مطابق معمول به عهده زن می باشد، مگر اینكه در ضمن عقد شرط كند كه چنین وظیفه ای نداشته باشد یا حق الزحمة خود را در برابر این كارها بگیرد.

مسئله 1965 هرگاه شوهر خرجی زن را ندهد، زن می تواند بدون اجازه از مال او بردارد.

مسئله 1966 هرگاه مرد حقوقی را كه زن بر او دارد ترك نماید، رعایت حقوق شوهر بر زن لازم نیست.

مسئله 1967 مرد نمی تواند زن خود را به طوری ترك كند كه نه مثل زن شوهردار باشد و نه مثل زن بی شوهر، لكن واجب نیست هر چهار شب یك شب نزد او بماند، ولی باید اقلاً هر چهار ماه یك مرتبه با او نزدیكی كند.

مسئله 1968 ازدواج موقّت اگرچه برای لذّت بردن هم نباشد مثلاً به قصد محرم شدن با نزدیكان آن دختر باشد صحیح است.

مسئله 1969 اگر زن در ضمن عقد با شوهر شرطی كند نظیر اینكه با او نزدیكی نكند، یا او را از شهر خودش بیرون نبرد، یا زن دیگری نگیرد یا بعد از مرگ او مقدار معینی از سرمایه مرد مال زن باشد و مانند اینها و مرد قبول كند، باید به آن شرط عمل كند.

مسئله 1970 زن و مرد در ازدواج موقّت هیچ حقّی جز لذّت جنسی به یكدیگر پیدا نمی كنند، بنابراین زن بدون اجازه شوهر می تواند از خانه بیرون برود، و از شوهر ارث نمی برد و شوهر هم از او ارث نمی برد و نفقه هم ندارد گرچه آبستن شود.

مسئله

1971 زنی كه صیغه شده اگر نداند كه حقّ خرجی و همخوابی و مانند اینها ندارد عقد او صحیح است و برای آنكه نمی دانسته، حقّی به شوهر پیدا نمی كند.

مسئله 1972 پدر و جدّ پدری و حاكم شرع (اگر پدر و جدّ پدری نباشند) می توانند برای محرم شدن، زنی را به عقد پسر كوچك خود درآورند، و نیز می توانند دختر كوچك خود را برای محرم شدن به عقد كسی در آورند، چه عقد دائم و چه عقد موقّت.

مسئله 1973 مرد در ازدواج موقّت می تواند مدّت را ببخشد و بخشیدن او به منزله طلاق است، ولی شرایط طلاق را ندارد و لازم نیست مثلاً در ایام پاكی باشد.

مسئله 1974 در ازدواج موقّت باید وقت و مقدار آن تعیین شود و اگر وقت یا مقدار آن تعیین نشود عقد باطل است.

مسئله 1975 مرد می تواند زنی را كه متعه او بوده یا طلاقش داده دوباره به عقد دائم یا موقّت خود درآورد اگرچه هنوز عدّه اش تمام نشده باشد، و نیز می تواند زنی را كه با او ازدواج موقّت نموده به عقد دائم خود درآورد گرچه بهتر است اوّل باقیمانده مدّت را ببخشد.

مسئله 1976 كسی كه به واسطه نداشتن زن یا شوهر به حرام می افتد، كه اگر همسر داشت معمولاً آن گناه را انجام نمی داد در صورتی كه قدرت داشته باشد واجب است ازدواج كند.

مسئله 1977 اگر بعد از عقد معلوم شود كه دختر باكره نبوده است نمی تواند عقد را به هم بزند مگر با طلاق، ولی می تواند تفاوت بین باكره و غیرباكره را از مهر كم كند.

مسئله 1978 اگر مرد و زن نامحرم در جایی باشند در صورتی كه در

معرض این باشند كه به حرام بیفتند یا احتمال فساد برود، باید از آنجا بیرون بروند.

مسئله 1979 اگر مرد یا زن مسلمانی كافر شود (مسلمان زاده باشند یا كافرزاده) ازدواج آنها باطل می شود، و اگر مرد كافر شود زن باید عدّه وفات بگیرد، و بعد می تواند با دیگری ازدواج كند، و اگر زن یائسه باشد یا هنوز نزدیكی با او نشده باشد، عدّه هم ندارد.

مسئله 1980 اگر مرد یا زن مسلمانی كافر شود و دوباره مسلمان شود می تواند با همان همسر اوّلی به عقد جدید ازدواج كند گرچه آن زن هنوز در عدّه باشد، چنانكه می توانند همسر جدید انتخاب كنند.

مسئله 1981 فرزندی كه از راه نامشروع منعقد شده باشد (ولدالزنا) جایز نیست او را سقط كنند و فرزند آن زن و مرد حساب می شود ولی از آنها ارث نمی برد و مسلمان است و می تواند زن مسلمان بگیرد و اگر زن بگیرد و بچه ای پیدا كند، آن بچّه حلال زاده است.

مسئله 1982 اگر كسی با زنی به خیال اینكه زن اوست نزدیكی كند و یا با زنی به خیال اینكه در عدّه كسی نیست ازدواج كند یا در روز ماه رمضان یا در حال حیض با زن خود نزدیكی كند بچه ای كه از آنها به دنیا می آید حلال زاده است و همچنین اگر كسی با زنی زنا كند چنانچه بعد او را عقد كند و بچه ای از آنان پیدا شود در صورتی كه ندانند از نطفه حلال است یا حرام، آن بچّه حلال زاده است.

مسئله 1983 اگر زن بگوید یائسه ام، یا شوهر ندارم یا در عدّه نیستم، یا حیض نیستم، یا خواهر رضاعی تو نیستم و مانند اینها، اگر لااُبالی

در دین نباشد، می توان حرف او را قبول كرد.

مسئله 1984 اگر شخص غیرثقه ای بگوید زن شوهر دارد ولی خود زن بگوید شوهر ندارم حرف زن مقدّم است.

مسئله 1985 لازم است مخصوصاً بر پدر و مادر كه برای پسران و دختران خود كه احتیاج به همسر دارند، همسر انتخاب كنند و در روایات ما ثواب فراوانی بر این كار مترتّب شده است.

مسئله 1986 زنی كه یقین دارد شوهرش در سفر مرده، اگر بعد از عدّه وفات شوهر كند و شوهر اوّل از سفر برگردد، باید از شوهر دوّم جدا شود و به شوهر اوّل حلال است، ولی اگر شوهر دوّم با او نزدیكی كرده باشد، زن باید عدّه نگهدارد و شوهر دوّم باید مهر او را مطابق زنهایی كه مثل او هستند بدهد ولی خرج عدّه ندارد.

مسئله 1987 اگر شوهر مفقود الاثر شد، زن او می تواند به حاكم شرع مراجعه كند و اگر حاكم شرع او را طلاق داد و بعد از عدّه شوهر اوّل او آمد حقّی بر زن ندارد، و اگر آن زن ازدواج كرده باشد همسر شوهر دوّم است.

مهریه

مسئله 1988 هر چیزی را كه مالیت داشته باشد می توان مهر قرار داد، كم باشد یا زیاد، عین باشد یا منفعت، حتّی تعلیم قرآن و یا صنعت دیگری را هم می توان مهر قرار داد، و در عقد دائم خوب است بیشتر از مهر السّنه حضرت زهراعلیها السلام) پانصد درهم (نباشد كه تقریباً دویست و شصت مثقال نقره می شود.

مسئله 1989 اگر در عقد مهر را معین نكنند و یا چیز حرامی را مهر قرار دهند نظیر آلات قمار عقد صحیح است و باید مهر او

مطابق مهر زنهایی كه مثل او هستند داده شود.

مسئله 1990 اگر مرد مهر زن را در عقد معین كند و قصدش این باشد كه آن را ندهد عقد صحیح است ولی مهر را باید بدهد.

مسئله 1991 اگر موقع خواندن عقد برای دادن مهر مدتی معین نكرده باشند زن هر وقت بخواهد می تواند مطالبه مهر كند مگر اینكه شوهر توانایی دادن آن را نداشته باشد.

مسئله 1992 اگر در ازدواج دائم طلاق دهد یا در ازدواج موقّت مدّت را ببخشد یا مدّت تمام شود باید تمام مهر، و اگر نزدیكی نكرده نصف آن را بدهد.

مسئله 1993 كسی كه ازدواج می نماید مهریه بر عهده خود اوست نه بر عهده دیگری، مگر اینكه دیگری نظیر پدر ضمانت كرده باشد و آنچه در میان بعضی از مردم معمول است كه مهریه عروس را پدر داماد می دهد از این قبیل است، ولی اگر در حال صغر، پدر یا جدّ، برای او عیال بگیرد و در آن حال صغیر مال نداشته باشد بر عهده پدر یا جدّ است.

مسئله 1994 اگر چیزی نظیر خانه، زمین، فرش و مانند اینها را مهر قرار دادند و بعد از مدّتی قیمت آن بالا رفت یا پایین آمد، قیمت فعلی آن ملاك است و اگر مهر را پول قرار داده باشند ارزش وقت عقد ملاك است مثلاً اگر ده هزار تومان مهر قرار داده باشند كه در زمان عقد قدرت خریدِ او ده مثقال طلا است، در وقت ادای مهر باید قیمت ده مثقال طلا را بدهد و خوب است با یكدیگر مصالحه نمایند. به عبارت دیگر مهریه اگر خانه و زمین و مانند اینها است، همان

باید ادا شود و اگر پول است، باید به پولِ روز ادا شود و قدرت خرید مراعات گردد.

مسئله 1995 زوجه، بیش از آنچه كه در عقد ذكر شده حقّ مطالبه ندارد مگر آنكه به یكی از عقود لازمه زوج متعهد شده باشد چیز دیگری علاوه بر مهر بپردازد.

مسئله 1996 اگر كسی زنی را به عقد خود در آورد و قبل از دخول فوت كند نصف مهر را می برد.

مسئله 1997 اگر زنی به دیگری وكالت دهد كه او را با مهر معینی به عقد شخص دیگری در بیاورد، اگر وكیل مهر را كمتر یا زیادتر كند، این عقد فضولی است و منوط به اجازه زن است، اگر قبول كرد عقد صحیح است و الّا باطل است.

مسئله 1998 اگر زوج به غیر از دخول مثلاً با انگشت بكارت زن را بردارد تمام مهر را بدهكار می شود، چه زن راضی به این كار باشد یا نباشد.

مسئله 1999 هرگاه زوج و زوجه اختلاف در پرداخت، یا نوع، یا مقدار آن و مانند اینها داشته باشند، باید به حاكم شرع مراجعه شود.

مسئله 2000 - شیربها كه در میان بعضی از مردم معمول است دین است كه باید پرداخته شود.

مسئله 2001 آنچه شوهر برای زن تهیه می كند، نظیر طلا، لباس و مانند اینها، چه قبل از عروسی چه بعد از عروسی، چون تملیك نیست مال شوهر است و همچنین چیزهایی كه زن برای شوهر تهیه می كند مال خود اوست، ولی اگر آن چیزها تلف شود هیچ كدام ضامن نیستند.

احكام اولاد

مسئله 2002 حقّ اولاد بر پدر و مادر، چهار حقّ است:

1 - ختنه كردن او.

2 - تربیت صحیح.

3 - آموختن

خواندن و نوشتن و احكام دین به او به اندازه ای كه مورد احتیاج اوست.

4 - همسر دادن به او در موقع احتیاج.

مسئله 2003 بعد از ولادت نوزاد هفت مورد مستحب است:

1 - غسل دادن نوزاد.

2 - پوشاندن جامه سفید به او.

3 - گفتن اذان در گوش راست و اقامه در گوش چپ او.

4 - برداشتن كام او با تربت حضرت ابی عبداللَّه الحسین علیه السلام یا با آب فرات یا آب باران یا خرما.

5 - انتخاب نام خوب برای او، مخصوصاً نام چهارده معصوم علیهم السلام.

6 - دادن ولیمه.

7 - تراشیدن سر او و به وزن موهای سر او طلا یا نقره صدقه دادن.

8 - عقیقه دادن (یعنی كشتن شتر یا گاو یا گوسفند) و آن از مستحبّات مؤكّد است و بهتر است شرایط قربانی (حیوان سالم و بی عیب و چاق و پرگوشت و اقلاً شتر پنج ساله و گاو دو ساله و گوسفند یك ساله باشد) در آن رعایت شود و استخوانهای آن را نشكنند، و خوب است عقیقه برای پسر، نر و برای دختر، ماده باشد، و عقیقه را آب گوشت كنند و عدّه ای را (حدّاقلّ ده نفر) دعوت كنند تا از آن بخورند و خوب است پدر و مادر از آن نخورند.

مسئله 2004 حفظ و پرورش پسر تا دو سال و دختر تا هفت سال حقّ مادر است، به شرط اینكه رشید و مسلمان باشد و به دیگری شوهر نكرده باشد، ولی اگر پدر مرده باشد، مادر هر چند شوهر كرده باشد بر جدّ و دیگران مقدّم است.

احكام شیر دادن

مسئله 2005 هرگاه زنی بچّه ای را شیر دهد آن

بچّه به حكم بچّه حقیقی آن زن و شوهر آن زن است، بنابراین فرزندان آن زن به منزله خواهر و برادر آن بچّه محسوب می شوند، و برادرش دایی و خواهر او خاله و برادر آن مرد عمو و خواهرش عمه او، و به طور كلی هر كس بر فرزندان حقیقی آن مرد و زن محرم می باشد بر این بچّه نیز محرم می شود، بنابراین پدر آن بچّه نمی تواند با دخترهایی كه از زن شیر دهنده و شوهر اوست ازدواج كند، (زیرا خواهرهای دختر او محسوب می شوند).

مسئله 2006 اگر زنی بچه ای را شیر دهد به پدر و برادرهای واقعی آن بچّه محرم نمی شود چنانكه شوهر آن زن كه شیر مال اوست به مادر و خواهرهای واقعی آن بچّه محرم نمی شود، و به طور كلی هیچ یك از محرمهای واقعی آن بچّه به محرمهای رضاعی آن بچّه محرم نمی شوند، بنابراین شوهر آن زن كه صاحب شیر است، می تواند با مادر و خواهرهای واقعی آن بچّه ازدواج كند چنانكه آن زن می تواند با پدر و برادرهای آن بچّه ازدواج كند.

مسئله 2007 اگر زنی بچّه دختر خود را شیر كامل دهد، آن دختر به شوهر خود حرام می شود و همچنین است اگر بچه ای را كه شوهر دخترش از زن دیگر دارد شیر دهد (زیرا زن او خواهر دختر او محسوب می شود)، ولی اگر بچّه پسر خود را شیر كامل دهد زن پسرش بر او حرام نمی شود، چنانكه اگر گاه گاهی بچّه دختر خود را یا بچّه شوهر دخترش را شیر دهد مانعی ندارد.

مسئله 2008 اگر زن پدر دختری، بچّه شوهر آن دختر را از شیر آن پدر شیر دهد، آن

دختر به شوهر خود حرام می شود چه بچّه از همان دختر یا زن دیگر شوهر او باشد.

شرایط شیر دادن

مسئله 2009 شیر دادنی كه علّت محرم شدن است، شش شرط دارد:

اوّل: شیر از ولادت باشد، بنابراین اگر پستان بدون ولادت بچه، شیر پیدا كند و كودكی از او بخورد سبب محرمیت نمی شود.

دوّم: شیر آن زن از حرام نباشد، پس اگر شیر بچه ای را كه از زنا به دنیا آمده به بچّه دیگر بدهند، به واسطه آن شیر بچّه به كسی محرم نمی شود.

سوّم: بچّه شیر را از پستان بمكد، پس اگر شیر را در شیشه بریزند و به بچّه بدهند نتیجه ندارد.

چهارم: بچّه به واسطه مرض شیر را قی نكند.

پنجم: پانزده مرتبه، یا یك شبانه روز شیر سیر بخورد یا مقداری شیر به او بدهند كه بگویند از آن شیر استخوانش محكم شده و گوشت در بدنش روییده است.

ششم: دو سال بچّه تمام نشده باشد و اگر بعد از تمام شدن دو سال او را شیر دهند به كسی محرم نمی شود.

مسئله 2010 باید بچّه در بین یك شبانه روز غذا یا شیر زن دیگری را نخورد ولی اگر كمی غذا بخورد كه نگویند در بین، غذا خورده اشكال ندارد و نیز باید پانزده مرتبه را از شیر یك زن بخورد و در بین پانزده مرتبه شیر زن دیگری را نخورد و نیز در هر دفعه به اندازه ای شیر بخورد كه سیر شود.

مسئله 2011 اگر زن از شیر یك شوهر چندین بچّه را شیر دهد همه آنان به یكدیگر محرم می شوند، ولی اگر از دو شوهر دو بچّه را شیر دهد آن دو بچّه به یكدیگر محرم نمی شوند

امّا اگر چند زن از یك شوهر بچه هایی را شیر دهند، همه آنان به یكدیگر محرم می شوند.

مسئله 2012 اگر كسی دو زن شیرده داشته باشد و یكی از آنان بچه ای را مثلاً هشت مرتبه و دیگری هفت مرتبه شیر بدهد آن بچّه به كسی محرم نمی شود.

مسئله 2013 اگر زنی از شیر یك شوهر پسر و دختری را شیر كامل بدهد خواهر و برادر آن دختر به خواهر و برادر آن پسر محرم نمی شوند.

مسئله 2014 اگر به واسطه شیر دادن، حقّ شوهر از بین نرود، زن می تواند بدون اجازه شوهر، بچه ای را شیر دهد، ولی جایز نیست بچه ای را شیر دهد كه به واسطه شیر دادن به آن بچّه به شوهر خود حرام شود، مثلاً اگر شوهر او دختر شیرخواری را برای خود عقد كرده باشد زن نباید آن دختر را شیر دهد، چون اگر آن دختر را شیر دهد خودش مادر زن شوهر می شود و بر او حرام می گردد.

مسئله 2015 اگر كسی بخواهد زن برادرش به او محرم شود می تواند دختر شیرخواری را برای خود عقد كند و زن برادرش آن دختر را شیر كامل بدهد. كه در این صورت عقد دختر باطل و برای او حرام ابدی می شود (زیرا آن دختر، دختر رضاعی برادر آن مرد می شود) و زن برادرش بر او محرم می شود.

مسئله 2016 شیر دادنی كه علّت محرم شدن است، به دو امر ثابت می شود:

اوّل: خبر دادن عدّه ای كه انسان از گفته آنان اطمینان پیدا كند.

دوّم: شهادت یك مرد یا دو زن ثقه.

مسئله 2017 اگر شك كنند بچّه به مقداری كه علّت محرم شدن است شیر خورده یا نه، یا گمان

داشته باشند كه به آن مقدار شیر خورده، بچّه به كسی محرم نمی شود.

مسئله 2018 برای شیر دادن بچه، بهتر از هر كس مادر اوست و مستحب است بچّه را دو سال تمام شیر بدهد.

مسئله 2019 مستحب است دایه ای كه برای طفل می گیرند شیعه و مؤمن و دارای عقل و عفّت و صورت نیكو باشد.

مسئله 2020 خوب است زنها هر بچه ای را شیر كامل ندهند، زیرا ممكن است فراموش شود كه به چه كسانی شیر داده اند و بعداً دو نفر محرم با یكدیگر ازدواج نمایند، ولی گاهی شیر دادن به بچه ها مانعی ندارد بلكه خوب است زیرا اعانت و كمك به دیگران است.

مسئله 2021 كسانی كه به واسطه شیر خوردن، خویشی پیدا می كنند مستحب است یكدیگر را احترام نمایند، ولی حقوق خویشاوندی را ندارند.

تلقیح

مسئله 2022 وارد نمودن منی مرد در رحم زوجه او با وسیله اشكال ندارد، لكن باید از مقدمات حرام احتراز نمایند، پس اگر مرد با رضایت زن این عمل را خودش انجام دهد، و منی خود را به وجه حلالی به دست بیاورد مانعی ندارد.

مسئله 2023 اگر منی مرد را در رحم زنش وارد نمودند چه به وجه حلال یا حرام، و از آن، كودكی متولد شد، این كودك مال مرد و زن است و همه احكام فرزند را دارد.

مسئله 2024 جایز نیست منی مرد اجنبی را در رحم زن اجنبیه داخل كنند، چه با اجازه زن باشد یا نه، و چه شوهر داشته باشد یا نه، و چه با اجازه شوهر باشد یا نباشد.

مسئله 2025 اگر منی مردی را داخل رحم زن اجنبیه نمودند و معلوم شد بچّه از آن منی

است، پس اگر این عمل به طور شبهه بوده مثل آنكه گمان می كرد زن خودش است و زن نیز گمان می كرد منی شوهر است و بعد از عمل معلوم شد از شوهر نیست، اشكالی نیست كه بچّه شرعاً از این مرد و زن است و تمام احكام فرزندی را دارد و لكن اگر از روی علم و عمد باشد بچّه حرام زاده است و كلیه احكام ولد زنا بر او بار است.

مسئله 2026 اگر نطفه مرد و نطفه زن او را در رحم مصنوعی پرورش دادند و بچّه ای تولید شد این بچّه حلال زاده و ملحق به پدر و مادر است و نیز اگر نطفه مردی را با نطفه زن اجنبیه پرورش دادند و بچّه تولید شد این بچّه ولد شبهه است و ملحق به پدر و مادر است و صورت اوّل و دوّم در احكام با هم فرقی ندارند.

مسئله 2027 قرار دادن نطفه منعقد شده زن و شوهر در رحمِ زنِ بیگانه (رحم اجاره ای)، در صورت ضرورت جایز است و بهتر است صاحب رحم اجاره ای بدون شوهر باشد و به عقدِ صاحبِ نطفه درآید.

مسئله 2028 صاحبِ رحم اجاره ای در احكام محرمیت و ارث و ازدواج و...، مادرِ طفل محسوب نمی شود. ولی اگر آن زن پس از تولّد بچّه، شیر داشته باشد و به او شیر كامل بدهد، مادرِ رضاعی طفل می شود و همه احكام مادرِ رضاعی برای او صدق می كند. همچنین اگر آن زن به عقد صاحب نطفه درآمده باشد، در بدو تولّد به او محرم است.

نگاه كردن

مسئله 2029 نگاه كردن مرد به بدن و موی زن نامحرم و دختر ممیز چه با قصد لذّت و

چه بدون آن حرام است، و نگاه كردن به صورت و دستها تا مچ نیز، اگر به قصد لذّت باشد یا بترسد كه به حرام بیفتد، یا موجب مفسده باشد، یا صورت و دستها جالب باشد، حرام است ولی نگاه كردن بدون اینها جایز است گرچه خالی از اشكال نیست.

مسئله 2030 نگاه كردن زن به بدن مرد نامحرم و پسر ممیز چه با قصد لذّت و چه بدون آن حرام است و نگاه كردن زن به مواردی كه معمولاً مردها نمی پوشانند نظیر صورت و سر و گردن، اگر به قصد لذّت باشد یا بترسد كه به حرام بیفتد و یا موجب مفسده باشد و یا جالب باشد حرام است ولی نگاه كردن بدون اینها جایز است گرچه خالی از اشكال نیست.

مسئله 2031 مردها باید بدن خود را به غیر از جاهایی كه معمولاً نمی پوشانند نظیر صورت و سر و گردن، از نامحرم بپوشانند.

مسئله 2032 زن باید بدن و موی خود را از مرد نامحرم و پسر ممیز بپوشاند و نیز پوشاندن صورت و دستها تا مچ، اگر جالب باشد یا به قصد لذّت باشد یا مفسده ای داشته باشد یا بترسد كه به حرام بیفتد یا دیگران به حرام بیفتند، واجب است، و بدون اینها پوشاندن آنها مستحب مؤكّد است.

مسئله 2033 وقتی كه زن و مرد در آستانه ازدواج هستند، می توانند با رضایت طرفین و در حدّ متعارف به همدیگر نگاه كنند. به شرط آنكه قصدِ آنان صرفاً اطمینان از پسندیدنِ همسرِ آینده باشد و احتمال مفسده هم ندهند. ولی بسیار به جا است كه در صورت نیاز به دیدن بدن مرد یا بدن و موی

زن، این نگاه توسّط نزدیكانِ طرفین كه نگاه آنها اشكال ندارد، صورت پذیرد.

مسئله 2034 نگاه كردن به بدن و موی زنهای غیر مسلمان، یا زنهای مسلمان لاابالی در حجاب و زنهایی كه عادت به حجاب ندارند نظیر زنهای بادیه نشین، اگر جالب نباشد، و به قصد لذّت نیز نباشد و مفسده هم نداشته باشد و نترسد كه به حرام بیفتد جایز است گرچه خالی از اشكال نیست.

مسئله 2035 نگاه كردن به فیلمها و عكسهایی كه در تلویزیونها و مجله ها و مانند اینها دیده می شود، اگر جالب نباشد و به قصد لذّت نیز نباشد و مفسده هم نداشته باشد و نترسد كه به حرام بیفتد جایز است گرچه خالی از اشكال نیست. و همچنین است عكس گرفتن و فیلم برداری كردن مرد و زن نامحرم از یكدیگر.

مسئله 2036 نگاه كردن به عورت دیگری حرام است، گرچه از پشت شیشه یا در آیینه یا آب صاف و مانند اینها باشد، بلكه نگاه كردن به عورت بچّه ممیز نیز حرام است و واجب است عورت خود را نیز از او بپوشاند، ولی زن و شوهر می توانند به تمام بدن یكدیگر نگاه كنند.

مسئله 2037 مرد و زنی كه با یكدیگر محرمند، اگر قصد لذّت نداشته باشند و نترسند كه به حرام بیفتند و مفسده دیگری هم در بین نباشد می توانند غیر از عورت به تمام بدن یكدیگر نگاه كنند.

مسئله 2038 نگاه كردن مرد به بدن مرد دیگری یا نگاه كردن زن به بدن زن دیگری، اگر با قصد لذّت باشد یا بترسند كه به حرام بیفتند یا مفسده دیگری در بین باشد حرام است.

مسئله 2039 حرف زدن زن و

شنیدن آن، برای نامحرم در صورتی كه شهوت انگیز نباشد، و سبب افتادن در گناه نشود و مفسده دیگری هم نداشته باشد و جالب هم نباشد اشكال ندارد.

مسئله 2040 پس از جدا شدن مو از سر زن، نگاه نامحرم به آن مانعی ندارد و همچنین است دست كشیدن مرد نامحرم به آن و خرید و فروش آن، بنابراین ساختن كلاه گیس از موی زن دیگر، و یا وصل موی زنی به سر زن دیگر اشكال ندارد.

مسئله 2041 اگر انسان ناچار شود به عورت دیگری یا بدن نامحرم نگاه كند یا دست بزند، نظیر طبیب و پرستار، اشكال ندارد.

طلاق

احكام طلاق

مسئله 2042 طلاق بر دو قسم است:

1 - طلاق رجعی، و آن طلاقی است كه مرد زنش را نخواهد، مهریه اش را بپردازد و او را طلاق دهد، كه در این قسم، مرد بعد از طلاق، حقّ رجوع مجدد به همسر خود را دارد یعنی می تواند بدون عقد او را به همسری قبول نماید.

2 - طلاق بائن، و آن طلاقی است كه بعد از طلاق، مرد حقّ ندارد به زن خود رجوع كند، یعنی نمی تواند بدون عقد او را به همسری قبول نماید و آن بر شش قسم است:

اوّل: طلاق زنی كه نه سالش تمام نشده باشد.

دوّم: طلاق زنی كه یائسه باشد.

سوّم: طلاق زنی كه شوهرش بعد از عقد با او نزدیكی نكرده باشد.

چهارم: طلاق زنی كه شوهرش او را سه دفعه طلاق داده است.

پنجم: طلاق خُلع، و آن طلاقی است كه زن به شوهرش مایل نیست و مهریه یا مال دیگر خود رابه او می بخشد كه طلاقش دهد.

ششم: طلاق مبارات، و آن طلاقی است كه زن و شوهر،

یكدیگر را نخواهند و زن مهریه یا مال دیگر خود را به او می بخشد تا او را طلاق دهد.

مسئله 2043 مردی كه زن خود را طلاق می دهد باید رشید باشد و به اختیار خود طلاق دهد، و اگر او را مجبور كنند كه زنش را طلاق دهد طلاق باطل است و نیز بایدقصد طلاق داشته باشد، پس اگر صیغه طلاق را به شوخی بگوید صحیح نیست.

مسئله 2044 در تمام اقسام طلاق اگر خود شوهر بخواهد صیغه طلاق را بخواند باید بگوید: » زَوْجَتی طالِق « یعنی زن من رها است، و اگر دیگری را وكیل كند باید بگوید » زَوْجَةُ مَوَكِّلی طالِق «، و كلّیه شرایطی كه در صیغه نكاح گفته شد اینجا هم باید باشد به اضافه اینكه طلاق باید در محضر دو مرد عادل باشد.

مسئله 2045 زن باید در وقت طلاق از خون حیض و نفاس پاك باشد و شوهرش در آن پاكی با او نزدیكی نكرده باشد.

مسئله 2046 طلاق دادن زن در حال حیض یا نفاس در سه صورت صحیح است:

اوّل: شوهرش بعد از ازدواج با او نزدیكی نكرده باشد.

دوّم: آبستن باشد، و اگر معلوم نباشد كه آبستن است و شوهر در حال حیض طلاقش بدهد و بعد بفهمد كه آبستن بوده اشكال ندارد.

سوّم: مرد به واسطه غایب بودن یا مشقّت داشتن تحقیق، نتواند یا برایش مشكل باشد كه پاك بودن زن را بفهمد.

مسئله 2047 اگر زن را از خون حیض پاك بداند و طلاقش دهد و بعد معلوم شود موقع طلاق در حال حیض بوده طلاق او باطل است، و اگر او را در حیض بداند و طلاقش دهد و

بعد معلوم شود پاك بوده طلاق او صحیح است.

مسئله 2048 كسی كه می داند زنش در حال حیض یا نفاس است اگر غایب شود مثلاً مسافرت كند و بخواهد او را طلاق دهد، باید تا مدتی كه معمولاً زنها از حیض یا نفاس پاك می شوند صبر كند.

مسئله 2049 زنی را كه نُه سالش تمام نشده، یا آبستن و یا یائسه است اگر بعد از نزدیكی طلاق دهند اشكال ندارد.

مسئله 2050 هرگاه با زنی كه از خون حیض و نفاس پاك است نزدیكی كند و در همان پاكی طلاقش دهد اگر بعد معلوم شود كه موقع طلاق آبستن بوده اشكال ندارد.

مسئله 2051 اگر با زنی كه از خون حیض و نفاس پاك است نزدیكی كند و مسافرت نماید، چنانچه بخواهد در سفر طلاقش دهد باید به قدری كه زن معمولاً بعد از آن پاكی، خون می بیند و دوباره پاك می شود صبر كند.

مسئله 2052 اگر مرد بخواهد زن خود را كه به واسطه مرضی حیض نمی بیند طلاق دهد، باید از وقتی كه با او نزدیكی كرده تا سه ماه از جماع با او خودداری نماید و بعد او را طلاق دهد.

مسئله 2053 زنی كه صیغه شده طلاق ندارد و رها شدن او به این است كه مدتش تمام شود، یا مرد مدّت را به او ببخشد و شاهد گرفتن و پاك بودن زن از حیض لازم نیست.

مسئله 2054 كسی كه زنش را طلاق رجعی داده حرام است او را از خانه ای كه موقع طلاق در آن خانه بوده بیرون كند، ولی در بعضی از مواقع كه در كتابهای مفصل گفته شده بیرون كردن او اشكال ندارد، و نیز

حرام است زن برای كارهای غیر لازم از آن خانه بیرون رود.

احكام رجوع كردن

مسئله 2055 در طلاق رجعی اگر حرفی بزند یا كاری كند كه از او رجوع فهمیده شود طلاق باطل می شود و برای رجوع رضایت زن و آگاهی او لازم نیست چنانكه شاهد هم لازم نیست.

مسئله 2056 در طلاق رجعی اگر شرط شود كه مرد حقّ رجوع نداشته باشد، طلاق صحیح و شرط فاسد است.

مسئله 2057 اگر زنی را سه مرتبه طلاق دهد آن زن بر او حرام است، ولی اگر بعد از طلاق سوّم به دیگری شوهر كند، با چهار شرط به شوهر اوّل حلال می شود:

اوّل: ازدواج شوهر دوّم دائم باشد.

دوّم: شوهر دوّم با او نزدیكی و دخول در فرج كند، و بنابر اقوی معتبر است انزال نماید.

سوّم: شوهر دوّم طلاقش دهد یا بمیرد.

چهارم: عده طلاق یا عدّه وفات شوهر دوّم تمام شود.

مسئله 2058 در طلاق خلع و مبارات لازم نیست برای بخشیدن مال زن به شوهر، صیغه عربی خوانده شود بلكه به هر نحوی كه زن مال خود را به شوهر ببخشد كفایت می كند.

مسئله 2059 اگر زن در بین عدّه طلاق خلع یا مبارات از بخشش خود برگردد، شوهر می تواند رجوع كند و بدون عقد دوباره او را زن خود قرار دهد.

مسئله 2060 مالی را كه شوهر برای طلاق خلع یا مبارات می گیرد لازم نیست به اندازه مهر یا كمتر باشد، بلكه اگر بیشتر هم باشد مانعی ندارد.

مسئله 2061 اگر مرد، زنی را گول بزند كه از شوهر طلاق بگیرد و زن او شود طلاق و عقد صحیح است، ولی هر دو معصیت بزرگی كرده اند.

مسئله 2062 اگر زن در موقع

عقد شرط كند كه از طرف شوهرش وكیل باشد كه اگر خواست خود را مطلقه كند، این وكالت صحیح است.

مسئله 2063 زنی كه شوهرش گم شده اگر بخواهد به دیگری شوهر كند، باید نزد مجتهد عادل برود و به دستور او عمل نماید.

مسئله 2064 پدر و جد پدری دیوانه اگر مصلحت باشد می توانند زن او را طلاق بدهند امّا اگر همسر دائمی برای صغیر عقد كرده باشند نمی توانند او را طلاق دهند.

مسئله 2065 اگر از روی علاماتی كه در شرع معین شده، مرد دو نفر را عادل بداند و زن خود را پیش آنان طلاق دهد، دیگری كه آنان را عادل نمی داند می تواند آن زن را برای خود یا برای شخص دیگری عقد كند.

احكام عدّه طلاق

مسئله 2066 زنی كه از شوهرش طلاق گرفته باید عدّه نگهدارد مگر اینكه شوهر با او اصلاً نزدیكی نكرده باشد یا قبل از نُه سال طلاقش دهد یا زن یائسه باشد، كه در این سه صورت بعد از طلاق می تواند بلافاصله شوهر كند.

مسئله 2067 مقدار عدّه در ازدواج دائم آن است كه به قدری صبر كند كه دو بار حیض ببیند و پاك شود و هنگامی كه حیض سوّم را دید عدّه او تمام می شود امّا زنی كه در سن زنهایی است كه حیض می بینند ولی عادت نمی شود عدّه او سه ماه است.

مسئله 2068 اگر زن آبستن را طلاق دهند، عده اش تا دنیا آمدن یا سقط شدن بچّه اوست، بنابراین اگر مثلاً یك ساعت بعد از طلاق بچّه او به دنیا آید، عدّه اش تمام می شود.

مسئله 2069 عدّه ازدواج موقّت در صورتی كه عادت ماهانه می بیند به مدّت دو حیض است و

اگر عادت نمی بیند چهل و پنج روز است.

مسئله 2070 لازم نیست زن بداند طلاقش داده اند، پس اگر بعد از تمام شدن عدّه بفهمد كه او را طلاق داده اند لازم نیست دوباره عدّه نگهدارد.

مسئله 2071 اگر با زن نامحرمی به گمان اینكه عیال خود اوست نزدیكی كند چه زن بداند كه شوهرش نیست، یا گمان كند شوهرش می باشد باید عدّه نگهدارد.

مسئله 2072 اگر با زنی كه می داند عیالش نیست زنا كند، چنانچه زن نداند كه آن مرد شوهر او نیست بنابر اقوی باید عدّه نگهدارد.

احكام عدّه وفات (زنی كه شوهرش مرده)

مسئله 2073 زنی كه شوهرش مرده اگر آبستن نباشد، باید تا چهار ماه و ده روز عدّه نگهدارد یعنی از شوهر كردن خودداری نماید، گرچه یائسه یا صیغه باشد، یا شوهرش با او نزدیكی نكرده باشد، و اگر آبستن باشد باید تا موقع زاییدن عدّه نگهدارد، ولی اگر پیش از گذشتن چهار ماه و ده روز، بچه اش به دنیا آید باید تا چهار ماه و ده روز از مرگ شوهرش صبر كند و این عدّه را عدّه وفات می گویند.

مسئله 2074 زنی كه در عدّه وفات می باشد، حرام است لباس رنگی بپوشد و كارهای دیگری كه زینت حساب شود نیز بر او حرام می باشد.

مسئله 2075 اگر زن یقین كند كه شوهرش مُرده و بعد از تمام شدن عدّه وفات شوهر كند، چنانچه معلوم شود شوهر او بعداً مرده است، باید از شوهر دوّم جدا شود و برای شوهر اوّل عدّه وفات و بعد برای شوهر دوّم عدّه طلاق نگهدارد.

مسئله 2076 ابتدای عدّه وفات از موقعی است كه زن از مرگ شوهر مطّلع شود.

هبه

احكام هبه (هدیه)

مسئله 2077 اگر كسی چیزی را به كسی مجانی و بلاعوض بدهد آن را هبه گویند و در هبه لازم نیست صیغه بخوانند، بلكه همین قدر كه هبه دهنده مال خود را به قصدهبه به دیگری بدهد و آن طرف هم به همین قصدبگیرد، هبه صحیح است.

مسئله 2078 كسی كه هبه می دهد باید رشید و هبه او با اختیار باشد و نیز بتواند در مال خود تصرّف كند.

مسئله 2079 كسی كه چیزی به او بخشیده می شود اگر رشید نباشد قبول خود او كافی نیست بلكه باید ولی او از طرف او قبول كند.

مسئله 2080 در هبه

قبول و قبض لازم است، پس تا زمانی كه قبول نكرده یا هبه كننده مال را تحویل طرف نداده مال او نشده است و اگر ولی، مثل پدر و جدّ چیزی را به غیر رشید ببخشد باید خودش قصد تحویل گرفتن برای آنها را بنماید، ولی لازم نیست قبول یا قبض فوراً باشد، و اگر مدتی میان هبه و قبول یا قبض فاصله بیفتد مانعی ندارد.

مسئله 2081 بهتر است چیزی را كه انسان به كسی می بخشد آن مال را نادیده بگیرد و در آن رجوع نكند، ولی در عین حال هر یك از طرفین می تواند هبه را به هم بزند، پس هبه كننده می تواند در مال خود رجوع كند مگر در چند مورد:

اوّل: هبه كننده در عوض هبه چیزی از طرف گرفته باشد.

دوّم: چیزی را قربةً الی اللَّه به كسی هبه كند.

سومّ: هبه به یكی از خویشان نزدیك باشد.

چهارم: مالی را كه هبه كرده به حال خود باقی نمانده باشد، مثل اینكه آن را تلف كرده یا صورت آن را به كلی تغییر داده، مثلاً پارچه را بریده و دوخته است یا اینكه آن را به دیگری منتقل كرده باشد.

پنجم: یكی از طرفین بمیرد، پس اگر هبه كننده بعد از صیغه و قبض بمیرد ورثه او حقّ ندارند هبه را به هم بزنند، و اگر طرف بمیرد مال به ورثه او منتقل می شود.

مسئله 2082 اگر چیزی را كه بخشیده، زیاد شود، مثل آنكه گوسفند فربه شود، یا آنكه بچه بزاید، و بعد بخشنده هبه را به هم بزند، زیادی و بچه، مال كسی است كه به او بخشیده شده است.

مسئله 2083 در موقع

ازدواج یا وضع حمل و مانند آن، هدایایی برای زن و شوهر می آورند، اگر اینگونه هدایا را به حساب زن و برای او آورده اند ملك اوست و اگر به حساب شوهر آورده باشند تعلّق به او دارد و اگر شك كنند كه به حساب كیست، باید مصالحه شود.

مسئله 2084 هدایایی كه شوهر به زن، یا زن به شوهر می دهد، می توانند از یكدیگر پس بگیرند ولی بسیار بد است.

مسئله 2085 صدقه دادن از كارهای مستحب است و در روایات ما راجع به آن زیاد سفارش شده است، و موجب زیادی مال و دفع بلا و شفای مرض است و فرق آن با هبه این است كه در صدقه قصد قربت شرط است، و بعد از آنكه فقیر صدقه را گرفت، صدقه دهنده نمی تواند آن را پس بگیرد.

مسئله 2086 كسی كه سید نیست می تواند به سید صدقه مستحبّی بدهد چنانكه می تواند غیر از زكات مال و زكات فطره صدقات واجب نظیر كفّارات و نذورات را به او بدهد.

مسئله 2087 در مواردی كه نمی توان عقد هبه را به هم زد می توان در ضمن عقد هبه شرط كرد كه اگر بخواهد عقد را فسخ كند (و این شرط مخالف كتاب و سنت نیست).

مسئله 2088 هبه در مرض موت صحیح است گرچه زاید بر ثلث باشد، ولی اگر قصد او این باشد كه بعضی از ورثه را بدون جهت شرعی محروم از ارث كند حرام است.

مسئله 2089 فرقی نیست در هبه میان اینكه عین باشد یا منفعت، موجود باشد یا نه، بنابراین اگر حاصل یك سال باغ را به كسی هبه كند یا طلبی را كه از كسی دارد به

خود او یا دیگری هبه كند مانعی ندارد، ولی اگر به خود او هبه كرد حقّ پس گرفتن ندارد.

مسئله 2090 جهیزیه دختر بعد از آنكه در اختیار او قرار گرفت ملك دختر می شود و نمی شود از او پس گرفت ولی اگر هنوز در اختیار او قرار نگرفته، برداشتن آن مانعی ندارد، و همچنین است چیزهایی كه برای پسر تهیه می شود.

غضب

احكام غَصب

غصب آن است كه انسان از روی ظلم، بر مال یا حقّ كسی مسلط شود و این یكی از گناهان بزرگ است كه اگر كسی انجام دهد، در قیامت به عذاب سخت گرفتار می شود. از حضرت پیغمبر اكرم صلی الله علیه وآله وسلم روایت شده است كه هر كس چیزی را غصب كند در قیامت آن چیز مثل طوق به گردن او آویخته می شود.

مسئله 2091 اگر انسان در اماكن عمومی نظیر مسجد و مدرسه و راه و پل و مانند اینها مزاحم استفاده دیگران از آنجا شود مثل خرید و فروش در پیاده رو و گذاشتن اجناس بیرون مغازه و پارك كردن اتومبیل در جایی كه مزاحم دیگران باشد كار او غصب است، و همچنین است اگر كسی در اینگونه مكانها جایی را برای خود بگیرد و نگذارد دیگری او از آنجا استفاده نماید.

مسئله 2092 چیزی را كه انسان پیش طلبكار گرو می گذارد، باید پیش او بماند كه اگر طلب او را ندهد طلب خود را از آن به دست آورد، پس اگر پیش از آنكه طلب او را بدهد آن چیز را از او بگیرد، حقّ او را غصب كرده است.

مسئله 2093 مالی را كه نزد كسی گرو گذاشته اند، اگر دیگری غصب كند صاحب مال و

طلبكار می توانند چیزی را كه غصب كرده از او مطالبه نمایند و چنانچه آن چیز را از او بگیرند باز هم در گرو است، و اگر آن چیز از بین برود و عوض آن را بگیرند آن عوض هم مثل خود آن چیز گرو می باشد.

مسئله 2094 اگر انسان چیزی را غصب كند باید به صاحبش برگرداند و اگر از بچه یا دیوانه غصب كند باید به ولی آنها بدهد و اگر صاحبش را نمی شناسد مجهول المالك است و باید به حاكم شرع داده شود.

مسئله 2095 اگر از چیزی كه غصب كرده منفعتی به دست آید، مثلاً از گوسفندی كه غصب كرده، برّه ای پیدا شود یا نهالی كه غصب كرده بارور شود، مال صاحب مال است و نیز كسی كه مثلاً خانه ای را غصب كرده، گرچه در آن ننشیند باید اجاره آن را بدهد.

مسئله 2096 هرگاه دو نفر با هم چیزی را غصب كنند، اگرچه هر یك به تنهایی می توانسته اند آن را غصب نمایند، هر كدام آنان ضامن نصف آن هستند.

مسئله 2097 اگر چیزی را كه غصب كرده با چیز دیگری مخلوط كند مثلاً گندمی را كه غصب كرده با جو مخلوط نماید، چنانچه جدا كردن آنها ممكن است گرچه زحمت داشته باشد، باید جدا كند و به صاحبش برگرداند، و اگر ممكن نباشد با یكدیگر شریك می شوند و اگر صاحب مال راضی به شركت نباشد غاصب باید عوض آن مال را به او رد كند.

مسئله 2098 اگر شخصی خانه ای را كه غصب كرده خراب نماید، باید آن را با مزد ساختنش به صاحب آن بدهد و چنانچه بگوید آن را مثل اوّلش می سازم، مالك مجبور

نیست قبول نماید و نیز مالك نمی تواند او را مجبور كند كه آن را مثل اوّلش بسازد.

مسئله 2099 اگر چیزی را كه غصب كرده به طوری تغییر دهد كه از اوّلش بهتر شود مثلاً با طلایی كه غصب كرده گوشواره بسازد، چنانچه صاحب مال بگوید مال را به همین صورت بده، باید به او بدهد و نمی تواند برای زحمتی كه كشیده مزد بگیرد، بلكه بدون اجازه مالك حقّ ندارد آن را به صورت اوّلش در آورد، و اگر بدون اجازه او آن چیز را مثل اوّلش كند، باید مزد ساختن آن را هم به صاحبش بدهد.

مسئله 2100 اگر در زمینی كه غصب كرده زراعت كند یا درخت بنشاند، زراعت و درخت و میوه آن مال خود اوست و چنانچه صاحب زمین راضی نباشد كه زراعت و درخت در زمین بماند، كسی كه غصب كرده باید فوراً زراعت یا درخت خود را گرچه ضرر نماید از زمین بكند، و نیز باید اجاره زمین را در مدّتی كه زراعت و درخت در آن بوده به صاحب زمین بدهد و خرابیهایی را كه در زمین پیدا شده، درست كند، و اگر به واسطه اینها قیمت زمین از اوّلش كمتر شود، باید تفاوت آن را هم بدهد و نمی تواند صاحب زمین را مجبور كند كه زمین را به او بفروشد یا اجاره دهد، و نیز صاحب زمین نمی تواند او را مجبور كند كه درخت یا زراعت را به او بفروشد. و همچنین است اگر با آهن غصبی خانه ساخته باشد، در صورتی كه صاحب آهن همان را طلب كند غاصب باید آن را تحویل دهد گرچه موجب خرابی خانه

شود.

مسئله 2101 اگر چیزی را كه غصب كرده از بین برود، در صورتی كه مثل نداشته باشد نظیر گاو و گوسفند، باید قیمت آن را بدهد، و چنانچه قیمت بازار آن فرق كرده باید قیمت روزی كه غرامت را می دهد بپردازد، و اگر مثل داشته باشد نظیر گندم و جو، باید مثل همان چیز را بدهد.

مسئله 2102 اگر چیزی را كه غصب كرده دیگری از او غصب نماید و از بین برود صاحب مال از هر كدام كه بخواهد می تواند عوض آن را بگیرد.

مسئله 2103 اگر چیزی با معامله باطلی به كسی منتقل شود، اگر صاحب مال راضی است كه در آن تصرّف شود اشكال ندارد، وگرنه حكم غصب را دارد كه باید فوراً به صاحبش رد كند و اگر تلف شده عوض آن را بدهد.

مسئله 2104 هرگاه مال را از فروشنده بگیرد كه آن را ببیند تا اگر پسندید بخرد، در صورتی كه آن مال تلف شود، باید عوض آن را به صاحبش بدهد. ولی اگر بگیرد تا مدتی نزد خود نگه دارد كه اگر پسندید بخرد، در صورتی كه تلف شود چون امانت است ضامن نیست.

مسئله 2105 بعد از تمام شدن مدّت اجاره باید محل را تحویل مالك دهد و اگر بدون اجازه مالك در آن محل بماند غصب است، و همچنین است اگر در مدّت اجاره مال الاجاره را ندهد.

مسئله 2106 كسی كه اجیر شده برای كاری، مثل كارمندان اداره ها و شركتها و كارخانجات، اگر كم كاری كند یا اصلاً كار نكند، حقّ گرفتن تمام حقوق را ندارد و اگر تمام حقوق را بگیرد به همان نسبتی كه كم كاری كرده غصب است.

مسئله 2107

استفاده از مال كسی كه انسان می داند دزد یا رباخوار است یا خمس نمی دهد و مانند اینها، در صورتی كه نداند چیزی كه در آن تصرّف می كند از مال حرام است اشكال ندارد، و اگر بداند چیزی كه در آن تصرّف می كند از مال حرام است تصرّف او جایز نیست، بنابراین زن و اولاد یا مهمان كسی كه لاابالی در مال مردم است می توانند از مال او استفاده كنند، مگر اینكه بدانند آن مال حرام است، و اگر مجبور باشند كه از آن استفاده كنند باید از حاكم شرع اجازه بگیرند.

مسئله 2108 اگر كسی مدّتی مانع از كار كسی شود، گرچه این كار حرام است ولی چیزی به او بدهكار نیست ولی اگر خانه و مغازه و مانند آنها را غصب كند علاوه بر اینكه آنها را پس می دهد باید اجاره آنها را هم بپردازد.

مسئله 2109 اگر كسی پولی را غصب كند یا ربا بگیرد یا دزدی كند یا خمس بدهكار بوده و نداده است، باید در وقت پرداخت، ارزش خرید آن زمان را بپردازد، مثلاً اگر ده سال قبل هزار تومان از كسی دزدی كرده است باید حساب كند كه در آن زمان با هزار تومان چقدر طلا می توانست تهیه كند و همان را بپردازد.

مسئله 2110 هرگاه كسی طعامی را غصب كند و آن را به مالك طعام بخوراند در حالی كه مالك نمی داند مثلاً به عنوان مهمان نمودن آن را جلو مالك بگذارد غاصب ضامن است.

مسئله 2111 هرگاه تسلیم عین مغصوبه به مالك برای غاصب متعذّر باشد، بر غاصب واجب است بدل آن را به مالك بدهد، و این را بدل حیلوله می گویند

و مالك گرچه مالك این بدل نمی شود ولی می تواند تصرّف مالكانه بنماید و اگر بدل را تلف كرد عین مغصوبه ملك غاصب می شود، و هر وقت تسلیم عین مغصوبه برای غاصب ممكن شد باید آن را به مالك بدهد و بدل را پس بگیرد و همه منافع بدل در تمام مدتی كه تسلیم عین مغصوبه متعذّر است مال مالك است.

اموال گمشده

احكام اموال گمشده

مسئله 2112 مالی گمشده ای را كه انسان پیدا می كند، اگر نشانه ای نداشته باشد یا قیمت آن كمتر از 6/12 نخود نقره باشد می تواند برای خود بر دارد.

مسئله 2113 هرگاه چیزی كه پیدا كرده نشانه داشته باشد و قیمت آن به 6/12 نخود نقره برسد باید تا یك سال به واسطه گفتن یا نوشتن در محلی كه ممكن است صاحبش پیدا شود اعلام كند و اگر قبل از یك سال مأیوس از پیدا شدن صاحبش شود یا از اوّل از پیدا شدن صاحبش مأیوس است اعلام لازم نیست و بعد از یأس از پیدا شدن صاحب یا اعلام تا یك سال، می تواند آن را برای خود بردارد.

مسئله 2114 كسی كه مالی را پیدا كرده اگر به اندازه 6/12 نخود نقره باشد و نشانه هم داشته باشد اگر عمداً به دستوری كه گفته شد اعلام نكند معصیت كرده و در صورتی كه امید به پیدا شدن صاحب آن داشته باشد باز هم واجب است اعلام كند.

مسئله 2115 اگر دیوانه یا نابالغ چیزی پیدا كند، اگر كمتر از 6/12 نخود نقره باشد یا نشانه نداشته باشد می تواند برای خود بردارد و اگر به مقدار 6/12 نخود نقره باشد و نشانه هم داشته باشد ولی او باید اعلام نماید و

پس از یك سال اعلام یا مأیوس شدن از صاحبش، دیوانه یا نابالغ می تواند آن را برای خود بردارد.

مسئله 2116 اگر در بین سالی كه اعلام می كند مال از بین برود چنانچه در نگهداری آن كوتاهی نكرده باشد و به دستوری كه گفته شد اعلام نموده باشد، چیزی بر او نیست، و الّا باید عوض آن را به حاكم شرع بدهد.

مسئله 2117 اگر كسی چیزی را پیدا كند و دیگری بگوید مال من است، در صورتی باید به او بدهد كه اطمینان پیدا كند مال اوست و لازم نیست نشانه هایی را كه بیشتر اوقات صاحب مال هم متوجّه آنها نیست بگوید.

مسئله 2118 اگر قیمت چیزی كه پیدا كرده به 6/12 نخود نقره برسد و نشانه هم داشته باشد چنانچه اعلام نكند و در مسجد یا جای دیگری بگذارد و آن چیز از بین برود ضامن است، و اگر به دیگری بدهد یا دیگری آن را بردارد هر دو ضامن هستند و باید هر دو به دستوری كه گفته شد عمل كنند.

مسئله 2119 هرگاه چیزی پیدا كند كه اگر بماند فاسد می شود در صورتی كه نشانه داشته باشد و به مقدار 6/12 نخود نقره باشد باید آن را قیمت كند و آن را مصرف نماید و به دستور مالی كه انسان پیدا می كند عمل نماید، پس اگر صاحبش پیدا شد قیمت آن را به او می دهد و اگر از پیدا شدن صاحبش مأیوس شود یا یك سال بگذرد می تواند برای خود بردارد.

مسئله 2120 اگر چیزی را كه پیدا كرده همراه او باشد در صورتی كه قصدش این باشد كه صاحب آن را پیدا كند اشكال ندارد

و الّا حكم غصب را دارد.

مسئله 2121 اگر كفش او را ببرند و كفش دیگری به جای آن بگذارند چنانچه نشانه ای نداشته باشد یا قیمت آن كمتر از 6/12 نخود نقره باشد می تواند برای خود بردارد، و اگر قیمت آن از 6/12 نخود نقره بیشتر باشد و نشانه هم داشته باشد حكمش حكم مالی است كه انسان آن را پیدا می كند.

مسئله 2122 اگر مالی را كه كمتر از 6/12 نخود نقره ارزش دارد پیدا كند و از آن صرف نظر نماید و در مسجد یا جای دیگر بگذارد چنانچه كسی آن را بردارد برای او حلال است.

مسئله 2123 مالی را كه انسان پیدا می كند، در تمام صوری كه گفته شد می تواند برای خود بردارد، بهتر است از طرف صاحبش به فقیر صدقه دهد مخصوصاً اگر پیدا كننده غنی باشد و اگر بعد از صدقه دادن یا تلف شدن صاحبش پیدا شود باید رضایت او را به دست آورد، و همچنین است مجهول المالك كه اگر بعد از اینكه با اذن حاكم شرع به مصرف رساند صاحبش پیدا شود باید او را راضی نماید.

مسئله 2124 مالی را كه انسان در صندوق شخصی خود پیدا می كند اگر شك داشته باشد كه مال خود اوست یا نه، مال خود اوست و اگر یقین داشته باشد كه مال خود او نیست مجهول المالك است و باید با اذن حاكم شرع به مصرف برسد، و در صندوق بانكها و مانند آن چنانچه مبلغی زیاد بیاید، اگر معلوم باشد كه از غیر بانك است و مالك آن معلوم نباشد نیز مجهول المالك است كه باید با اذن حاكم شرع به مصرف

برسد.

مسئله 2125 اگر چیزی را با پا و یا دست خود به كناری بزند ولی آن را برندارد ضامن نیست و همچنین است اگر به دیگری نشان دهد و او آن را بردارد بر كسی كه آن را نشان داده ضمانی نیست.

مسئله 2126 هرگاه از شخصی كه مال انسان را برده مالی نزد انسان باشد چنانچه از آمدن او مأیوس شد می تواند به قیمت مالی كه از او برده از مال او تقاصّاً بردارد و بقیه آن حكم مجهول المالك را دارد.

مسئله 2127 چیزهایی را كه برای اصلاح نزد ارباب صنایع می آورند و صاحبان آنها نمی آیند ببرند به طوری كه صنعتگر از آمدن آنها مأیوس می شود حكم مجهول المالك را دارد كه باید با اذن حاكم شرع به مصرف برسانند.

مسئله 2128 اگر انسان حیوانی را پیدا كند حكم او حكم مالی است كه انسان پیدا می كند، و چنانچه صاحبش پیدا شود باید حیوان را با منافع او به او بپردازد، ولی می تواند مخارجی را كه نموده از صاحبش بگیرد.

احكام خوردنیها و آشامیدنیها

حیوانات حلال گوشت و حرام گوشت

مسئله 2129 اگر حیوان حلال گوشتی را ذبح شرعی كنند خوردن گوشت آن حلال است، خواه اهلی باشد مانند گاو و گوسفند یا وحشی باشد مانند آهو و بز كوهی، همچنین اگر حیوان حلال گوشتی را كه وحشی است شكار كنند حلال است.

مسئله 2130 از حیوانات دریایی فقط میگو و ماهی فلس دار حلال است و سایر حیوانات آبی از قبیل نهنگ و خرچنگ و قورباغه و امثال اینها حرام می باشد.

مسئله 2131 گوشت شتر، گاو، گوسفند، آهو، گوزن، گاو وحشی، قوچ، بز كوهی و گوره خر حلال است، و همچنین گوشت پرندگانی مانند انواع كبوتر، كبك، تیهوج،

قطا، مرغ خانگی، انواع گنجشك و امثال اینها حلال است، گوشت پرستو حلال ولی كشتن آن مكروه است چنانكه خوردن گوشت اسب، قاطر، الاغ و هدهد كراهت دارد.

مسئله 2132 حیواناتی كه نیش و چنگال دارند مانند شیر، پلنگ، گرگ، روباه و گربه و همچنین حیواناتی نظیر فیل، خرس، بوزینه و خرگوش كه منسوخ نامیده شده اند و همچنین حشرات و خزندگان مانند موش، مار، سوسمار، عقرب، سوسك، مگس و كرم و همچنین پرندگانی كه چنگال دارند مانند باز، عقاب و كلاغ حرام گوشت می باشند.

مسئله 2133 معمولاً پرندگان حلال گوشت از حرام گوشت به دو راه شناخته می شوند:

اوّل: هنگام پرواز، بال زدن آنها بیشتر باشد از نگه داشتن بال، پس پرنده ای كه بال زدنش بیشتر باشد حلال است و پرنده ای كه بیشتر بال را نگه می دارد حرام است.

دوّم: پرنده ای كه سنگدان یا چینه دان یا انگشت جدایی مانند شَست انسان دارد حلال و پرنده ای كه اینها را ندارد حرام است.

مسئله 2134 تخم و شیر از حیوان حلال گوشت حلال است و از حیوان حرام گوشت حرام است، و تخم ماهی كه به آن خاویار می گویند اگر از ماهی فلس دار باشد حلال است.

مسئله 2135 اگر شك داشته باشیم حیوانی حلال گوشت است یا حرام گوشت، خوردن گوشت و شیر و تخم آن حلال است.

مسئله 2136 هر حیوان حرام گوشت چه اهلی باشد مثل گربه و چه وحشی باشد مانند شیر، پلنگ و عقاب، اگر ذبح یا شكار شود گوشت و پوست آن پاك است گرچه خوردن آن حرام است مگر سگ و خوك كه نجس العین هستند و با ذبح یا شكار پاك نمی شوند.

مسئله 2137 حیوانهایی كه خون

جهنده دارند) یعنی حیوانهایی كه اگر رگ آنها را ببرند خون از آن جستن می كند (خواه حلال گوشت باشند یا حرام گوشت اگر به خودی خود بمیرند نجسند ولی حیوانهایی كه خون جهنده ندارند مثل مار و ماهی اگر به خودی خود بمیرند پاك هستند گرچه خوردن آنها حرام است.

مسئله 2138 حیوان حلال گوشت وحشی در صورتی با شكار كردن پاك و حلال می شود كه بتواند فرار كند یا پرواز نماید، بنابراین بچه آهو كه نمی تواند فرار كند و بچه كبك كه نمی تواند پرواز نماید با شكار كردن پاك و حلال نمی شود.

مسئله 2139 اگر از شكم حیوان زنده بچه مرده ای بیرون آید یا آن را بیرون آورند خوردن گوشت آن حرام است.

مسئله 2140 اگر چیزی را كه روح دارد از حیوان زنده جدا نمایند، مثلاً دنبه یا مقداری گوشت از گوسفند زنده ببرند نجس و حرام می باشد.

اجزاء حرام حیوانات حلال گوشت

مسئله 2141 پانزده چیز از حیوانات حلال گوشت حرام است:

1 - خون.

2 - فضله.

3 - نری.

4 - فرج.

5 - بچه دان و جفت.

6 - غدد كه آن را دشول می گویند.

7 - تخم كه آن را دنبلان می گویند.

8 - چیزی كه در مغز كله است و به شكل نخود می باشد.

9 - مغز حرام كه در میان تیره پشت است.

10 - پیی كه در دو طرف تیره پشت است.

11 - زهره دان.

12 - سپرز (طحال).

13 - بول دان (مثانه).

14 - حدقه چشم.

15 - چیزی كه در میان سم است و به آن ذات الاشاجع می گویند.

مسئله 2142 خوردن چیزهای نجس و همچنین خوردن چیزهای خبیث كه طبیعت انسان از

آن متنفر است گرچه پاك باشد نظیر آب دماغ و همچنین چیزی كه ضرر دارد و داعی عقلائی بر آن نیست مثل خاك و گِل و مواد مخدر حرام است، ولی خوردن كمی از تربت حضرت سید الشهداعلیه السلام برای شفا اشكال ندارد بلكه مستحب است.

مسئله 2143 خوردن یا استعمال انواع موادّ مخدّر مانند تریاك، هروئین، حشیش و نظایر آن و همچنین استفاده از قرصهای مخدّر و روانگردان و نظایر آن كه انسان را از حالت عادی خارج می كند، حرام است.

مسئله 2144 استعمال دخانیات نظیر سیگار، قلیان و پیپ، مخصوصاً برای جوانان، سزاوار نیست. و امید است این عیب به طور كلّی از دامن مسلمانان زدوده شود.

مسئله 2145 اگر با حیوانی نزدیكی كنند همه چیز آن نظیر سگ و خوك نجس است، و اگر از حیوانهایی باشد كه از گوشت و شیر آنها استفاده می شود نظیر گاو و گوسفند، باید آن حیوان را ذبح كنند و لاشه آن را بسوزانند، و اگر از حیوانهایی باشد كه از آن استفاده سواری می كنند مثل اسب و الاغ باید از آن شهر بیرون برده شود، و در هر دو صورت باید خسارت آن را كسی كه با آن نزدیكی كرده بپردازد.

مسئله 2146 حیوانی كه خوراك آن بر حسب عادت منحصر به مدفوع انسان شده است همه چیز آن نجس است و در صورتی كه آن را استبراء كنند یعنی تا مدتی آن را از خوردن نجاست باز دارند به نحوی كه دیگر نگویند نجاست خوار است پاك می شود.

مسئله 2147 آشامیدن شراب حرام و در بعضی از اخبار بزرگترین گناه شمرده شده است و اگر كسی آن را حلال بداند

در صورتی كه متوجّه باشد كه لازمه حلال دانستن آن تكذیب خدا و پیغمبر می باشد كافر است. از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام روایت شده است كه فرمودند: شراب ریشه بدیها و منشأ گناهان است و كسی كه شراب بخورد خدا و فرشتگان و پیغمبران و مؤمنین او را لعنت می كنند و تا چهل روز نماز او قبول نمی شود و روز قیامت روی او سیاه است و زبان او از دهانش بیرون می آید و آب دهان او به سینه اش می ریزد و فریاد تشنگی او بلند است.

مسئله 2148 منظور از شراب هر مایع مست كننده ای است نظیر عرق و آبجو و مانند اینها و نوشیدن آن حتّی یك قطره و كمتر از آن نیز حرام است.

مسئله 2149 سر سفره ای كه در آن شراب می خورند، اگر انسان یكی از آنان حساب شود نباید بنشیند و از چیز خوردن از آن سفره هم باید اجتناب كرد هرچند غذای حلالی باشد.

مسئله 2150 اگر كسی بداند مسلمانی حوایج ضروری دارد، مثل اینكه خود او یا زن و بچه او گرسنه یا تشنه اند یا بی لباس یا بی مسكن هستند و بتواند حوایج ضروری او را برآورد رفع آن حوایج بر هر كسی كه بداند واجب است.

مستحبّات و مكروهات غذا خوردن

مسئله 2151 سیزده كار در غذا خوردن مستحب است:

اوّل: هر دو دست را پیش از غذا بشوید.

دوّم: بعد از غذا دست خود را بشوید و با دستمال خشك كند (اگر با قاشق نخورده باشد).

سوّم: میزبان پیش از همه شروع به غذا ΙȘјϙƠكند و بعد از همه دست بØԘϮ

چهارم: در اوّل غذا بسم اللَّه و آخر غذا الحمد للَّه بگوید.

پنجم: با دست راست غذا بخورد.

ششم:

اگر چند نفر سر یك سفره نشسته اند هر كسی از غذای جلوی خودش بخورد.

هفتم: لقمه را كوچك بردارد و با عجله غذا نخورد و غذا را خوب بجود.

هشتم: بعد از غذا خلال نماید.

نهم: آنچه بیرون سفره می ریزد جمع كند و بخورد ولی اگر در بیابان غذا می خورد مستحب است آنچه می ریزد برای پرندگان و حیوانات بگذارد.

دهم: بعد از خوردن غذا به پشت بخوابد و پای راست را روی پای چپ بیندازد.

یازدهم: در اوّل غذا و آخر آن نمك بخورد.

دوازدهم: میوه را پیش از خوردن با آب بشوید.

سیزدهم: باقی نگذاشتن غذا در ظرف، بلكه پاك كردن ظرف غذا.

مسئله 2152 یازده كار در غذا خوردن مكروه است:

اوّل: در حال سیری غذا خوردن.

دوّم: پر خوردن، و در خبر است كه خداوند عالم از شكم پر بدش می آید.

سوّم: نگاه كردن به صورت دیگران در موقع غذا خوردن.

چهارم: خوردن غذای داغ.

پنجم: فوت كردن غذا.

ششم: بعد از گذاشتن نان در سفره، منتظر چیز دیگر شدن.

هفتم: پاره كردن نان با كارد.

هشتم: گذاشتن نان زیر ظرف غذا.

نهم: پاك كردن گوشتی كه به استخوان چسبیده به طوری كه چیزی در آن نماند.

دهم: پوست كندن میوه هایی كه با پوست خورده می شود.

یازدهم: دور انداختن میوه پیش از آنكه كاملاً آن را بخورد.

مستحبّات و مكروهات آشامیدن آب

مسئله 2153 شش كار در آشامیدن آب مستحب است:

اوّل: آب را به طور مكیدن بیاشامد.

دوّم: در روز ایستاده آب بخورد.

سوّم: پیش از آشامیدن آب بسم اللَّه و بعد از آن الحمدللَّه بگوید.

چهارم: به سه نفس آب بیاشامد.

پنجم: از روی میل آب بیاشامد.

ششم: بعد از آشامیدن آب حضرت ابا عبداللَّه علیه السلام و اهل بیت ایشان را یاد كند و قاتلان آن حضرت را لعنت

نماید.

مسئله 2154 هفت كار در آشامیدن آب مكروه است:

اوّل: زیاد آشامیدن آب.

دوّم: آشامیدن آب بعد از غذای چرب.

سوّم: در شب، ایستاده آب آشامیدن.

چهارم: آشامیدن آب با دست چپ.

پنجم: آشامیدن آب از ظرف شكسته.

ششم: آشامیدن آب از جایی كه دسته ظرف است.

هفتم: فوت كردنِ آشامیدنی ها.

احكام كشتن حیوانات و شكار

شرایط سر بریدن و شكار حیوانات

مسئله 2155 سر بریدن حیوان پنج شرط دارد:

اوّل: چهار رگ از پایین برآمدگی زیر گلو به طور كامل ببرند، گرچه بریدن دو رگِ بزرگ كفایت می كند. ولی اگر نشود چهار رگ یا لااقل دو رگِ بزرگ را ببرند، نظیر اینكه گرگ بعضی از چهار رگ را كنده باشد یا حیوان در چاه افتاده باشد یا سركش شده باشد، اگر كارد و مانند آن را بر آن بزنند كه خون متعارف از آن جاری شود، كفایت می كند.

دوّم: كسی كه سر حیوان را می برد باید مسلمان باشد.

سوّم: سر حیوان را با چیزی ببرند كه از آهن باشد. كاردهای استیل و مانند آن چون از جنس آهن است اشكال ندارد. ولی در صورت ضرورت یا نبود آهن با هر چیزی كه رگها را جدا كنند كفایت می كند، بلكه در صورت اختیار هم كفایت می كند، ولی بهتر است كه از آهن باشد.

چهارم: موقع سر بریدن، بدن حیوان رو به قبله باشد (اگر ایستاده است جلوی بدن او و اگر خوابیده یا آویزان است شكم و سینه او رو به قبله باشد) ولی اگر فراموش كند یا مسئله را نداند یا نداند قبله از كدام طرف است یا نتواند حیوان را رو به قبله كند اشكال ندارد.

پنجم: وقتی می خواهد سر حیوان را ببرد نام خدا را ببرد و همین قدر كه بگوید بسم اللَّه،

یا به نام خدا، و مانند اینها كافی است، ولی اگر از روی ندانستن یا فراموشی نام خدا را نبرد اشكال ندارد.

مسئله 2156 شتر را به جای ذبح باید نحر كرد، یعنی كارد را در گودی پایین گردنش فرو كنند و فرق نمی كند كه ایستاده باشد یا زانوها را به زمین زده باشد یا خوابیده باشد ولی بهتر است كه ایستاده باشد و آنچه در ذبح گفته شد در نحر هم باید مراعات شود.

مسئله 2157 اگر به جای اینكه شتر را نحر كنند سر آن را ببرند، و یا به جای اینكه غیر شتر را ذبح كنند آن را نحر كنند فایده ندارد.

مسئله 2158 ذبح باید روی حیوان زنده واقع شود و اگر معلوم نیست زنده است یا مرده باید در موقع سر بریدن حركتی داشته باشد گرچه چشم یا دم خود را حركت دهد، و اگر حركتی نداشت گرچه خون فراوانی هم از او برودحلال نیست.

مسئله 2159 اگر حیوانی را شكار كنند یا سر ببرند و بچه مرده ای از شكمش بیرون آورند چنانچه خلقت آن بچه كامل باشد و مو یا پشم در بدنش روییده باشد پاك و حلال است.

مسئله 2160 سر بریدن حیوانات به وسیله دستگاههای ماشینی، اگر شرایط گذشته در آن رعایت شود جایز است، گرچه سر حیوان را از قفا ببرد و یا یك مرتبه قطع كند و اگر چند مرغ یا حیوان را با هم سر ببرد یك بسم اللَّه برای همه آنها كافی است ولی اگر یك یك سر می برد باید برای هر كدام نام خدا تكرار شود.

مسئله 2161 اگر حیوان را قبل از ذبح شوك دهند تا كمی بی حس شود

و بعد سر او را به واسطه دست یا دستگاه ببرند اشكال ندارد.

مسئله 2162 گوشتها، مرغها و ماهیهایی كه در بازار مسلمانها موجود است اگر شك كنیم كه حلال است یا نه، محكوم به حلّیت است و اگر بدانیم از بلاد كفر آورده اند و احتمال بدهیم كه بررسی كرده اند نیز محكوم به حلّیت است، اگر بدانیم بررسی نكرده اند پاك است ولی خوردن آن حرام است، و چنانچه بدانیم ذبح شرعی نشده است علاوه بر اینكه خوردن آن حرام است نجس هم می باشد.

مسئله 2163 اگر شكارِ حیوان یا صید ماهی صرفاً برای لهو و خوش گذرانی باشد، حرام است و چنانچه برای تهیه معاش و یا برای كسب و زیاد كردن مال باشد، حرام نیست. و در هر صورت اگر رعایتِ سایر موارد شرعی در شكار یا صید ماهی شده باشد، خوردن آن اشكال ندارد.

مستحبّات و مكروهات سر بریدن و شكار حیوانات

مسئله 2164 چهار كار در سر بریدن حیوانات مستحب است:

اوّل: موقع سر بریدن گوسفند دو دست و یك پای آن را ببندند و پای دیگرش را باز بگذارند، و موقع سربریدن گاو چهار دست و پایش را ببندند و دم آن را باز بگذارند، و موقع كشتن شتر دو دست آن را از پایین تا زانو، یا تا زیر بغل به یكدیگر ببندند و پاهایش را باز بگذارند، و مستحب است مرغ را بعد از سر بریدن رها كنند تا پر و بال بزند.

دوّم: كسی كه حیوان را می كشد رو به قبله باشد.

سوّم: پیش از كشتن حیوان آب جلوی آن بگذارد.

چهارم: كاری كنند كه حیوان كمتر اذیت شود مثلاً كارد را خوب تیز كنند و با عجله سر حیوان را

ببرند.

مسئله 2165 هفت كار در كشتن حیوانات مكروه است:

اوّل: آنكه كارد را پشت حلقوم فرو كنند و به طرف جلو بیاورند كه حلقوم از پشت بریده شود، یا سر را از قفا ببرند.

دوّم: در جایی حیوان را بكشند كه حیوان دیگر آن را ببیند.

سوّم: در شب یا پیش از ظهر روز جمعه سر حیوان را ببرند، ولی در صورت احتیاج عیبی ندارد.

چهارم: خود انسان چهارپایی را كه پرورش داده است بكشد.

پنجم: پیش از بیرون آمدن روح پوست حیوان را بكنند.

ششم: پیش از بیرون آمدن روح مغز حرام را كه در تیره پشت است ببرند.

هفتم: پیش از بیرون آمدن روح سر حیوان را از بدنش جدا كنند.

شكار با اسلحه

مسئله 2166 هرگاه حیوان وحشی را با اسلحه شكار كنند با پنج شرط پاك است و اگر حلال گوشت باشد، حلال نیز می شود.

اوّل: آنكه با اسلحه برنده مانند كارد و شمشیر، یا نیزه و تفنگ باشد، به طوری كه بدن حیوان را پاره كند و از او خون جاری گردد.

دوّم: آنكه شكار كننده مسلمان باشد خواه زن باشد یا مرد، بالغ باشد یا غیربالغ، شیعه باشد یا سنی، ولی باید ناصبی نباشد.

سوّم: اسلحه را برای شكار كردن حیوان به كار برد و اگر مثلاً جایی را نشان كند و اتفاقاً حیوانی را بكشد خوردن گوشت آن حرام است.

چهارم: در وقت به كار بردن اسلحه نام خدا را ببرد ولی اگر فراموش كند یا مسئله را نداند اشكال ندارد.

پنجم: وقتی به حیوان برسد كه مرده باشد و چنانچه وقتی برسد كه حیوان جان دارد باید آن را ذبح كند.

مسئله 2167 اگر دو نفر حیوانی را شكار كنند، و یكی

از آنان مسلمان و دیگری كافر باشد، یا یكی از آن دو نام خدا را نبرد آن حیوان حلال نیست.

مسئله 2168 اگر بعد از آنكه حیوانی را تیر زدند، مثلاً از كوه پرت شود یا در آب بیفتد و انسان بداند كه حیوان به واسطه تیر و پرت شدن از كوه یا افتادن در آب جان داده، حلال نیست.

مسئله 2169 اگر به واسطه شكار كردن حیوان دو نیم شود، چنانچه وقتی برسد كه حیوان جان داده است هر دو قسمت حلال است امّا اگر حیوان زنده است چنانچه وقت برای سر بریدن دارد آن قسمتی كه در آن سر نیست حرام است و آن قسمت دیگر حلال است اگر آن را ذبح كند.

شكار با سگ

مسئله 2170 اگر سگ شكاری حیوان وحشی را شكار كند، با شش شرط پاك است و اگر حلال گوشت باشد حلال نیز می شود.

اوّل: سگ را برای شكار تربیت كرده باشند.

دوّم: كسی او را برای شكار بفرستد و اگر از خودش برود فایده ندارد.

سوّم: فرستنده مسلمان باشد خواه زن باشد یا مرد، بالغ باشد یا غیربالغ، شیعه باشد یا سنی، ولی باید ناصبی نباشد.

چهارم: وقت فرستادن سگ، نام خدا را ببرد ولی اگر از روی فراموشی یا ندانستن مسئله آن را ترك كند اشكال ندارد، و اگر وقت فرستادن سگ، نام خدا را نبرد و پیش از آنكه سگ به شكار برسد نام خدا را ببرد حلال است.

پنجم: شكار به واسطه زخمی كه از دندان سگ پیدا كرده بمیرد، پس اگر سگ شكار را خفه كند یا شكار از دویدن یا ترس بمیرد حلال نیست.

ششم: كسی كه سگ را فرستاده وقتی برسد كه

شكار جان داده باشد امّا اگر وقتی برسد كه شكار جان دارد باید آن را ذبح كند.

مسئله 2171 هرگاه چند سگ را برای شكار حیوانی بفرستد، اگر شرایطی كه گفته شد در همه آنها مراعات شود شكار حلال است، و اگر همه را با هم بفرستد یك بسم اللَّه برای همه آنها كافی است، و اگر در بعضی از آنها شرایط مراعات نشود شكار حرام است، و اگر چند نفر یك سگ یا سگهایی را بفرستند باید همه مسلمان باشند و در وقت فرستادن نام خدا را ببرند.

مسئله 2172 اگر سگ را برای شكار حیوانی بفرستد و آن سگ حیوان دیگری را شكار كند آن شكار حلال است، و نیز اگر آن حیوان را با حیوان دیگری شكار كند هر دوی آنها حلال می باشند.

مسئله 2173 اگر با سگ گلّه یا باز یا حیوان دیگری غیر از سگ شكاری، حیوانی را شكار كند آن شكار حلال نیست.

احكام صید ماهی

مسئله 2174 ماهی اگر فلس داشته باشد خواه فلس آن كم باشد یا زیاد، حتّی اگر چند فلس بیشتر نداشته باشد، كوچك باشد یا بزرگ، حتّی فلسهای ذرّه بینی و مانند آن كه به حسب ظاهر دیده نمی شود، محكم باشد یا سست، حتّی ماهیانی كه فلس آنها به اندازه ای سست است كه در دام و مانند آن می ریزد، اگر كسی مسلمان باشد یا غیر مسلمان، آن را از آب بگیرد خوردن آن حلال است، در خارج آب بمیرد یا در داخل آب، بنابراین اگر تور ماهیگیری را در آب بیندازند و بعضی از ماهیها در تور یا هنگام خارج كردن از تور بمیرند حلال است ولی اگر ماهی از

آب بیرون بیفتد یا موج آن را بیرون بیندازد یا آب فرو رود و ماهی در خشكی بماند و بمیرد پاك است ولی خوردن آن حرام است.

مسئله 2175 كنسرو ماهی كه از بلاد كفر می آورند، حلال و خوردن آن مانعی ندارد.

مسئله 2176 خوردن ماهی زنده اشكال ندارد همانگونه كه اگر پیش از جان دادن او را بكشند یا بریان كنند مانعی ندارد.

احكام صید ملخ

مسئله 2177 اگر ملخ را چه بیابانی و چه دریایی با دست یا به وسیله دیگری زنده بگیرند بعد از جان دادن خوردن آن حلال است و لازم نیست كسی كه آن را می گیرد مسلمان باشد و در موقع گرفتن نام خدا را ببرد، ولی اگر ملخ به خودی خود مرده باشد یا هنوز بال در نیاورده باشد و كسی آن را بگیرد خوردن آن حرام است.

نذر و عهد و قسم

احكام نذر و عهد و قسم

مسئله 2178 نذر آن است كه انسان بر خود واجب كند كه كار خیری را برای خدا به جا آورد، یا كاری را كه نكردن آن بهتر است برای خدا ترك نماید.

مسئله 2179 نذر باید با زبان گفته شود و قصد آن در دل كافی نیست و لازم نیست آن را به عربی بگوید، و اگر بگوید چنانچه مریض من خوب شود هزار تومان به فقیر می دهم نذر او صحیح است.

مسئله 2180 نذر كننده باید مكلّف و رشید باشد و آن كار برای او مقدور باشد و به اختیار و قصد خود نذر كند بنابراین نذر كردن كسی كه او را مجبور كرده اند یا به واسطه عصبانی شدن بی اختیار نذر كرده صحیح نیست و همچنین سفیه و كسی كه حاكم شرع او را از تصرّف در اموالش منع كرده است نذرهای مربوط به اموالشان صحیح نیست.

مسئله 2181 نذر زن احتیاج به اجازه شوهر ندارد و همچنین نذر فرزند احتیاج به اجازه پدر و مادر ندارد ولی اگر مزاحم حقوق شوهر شد یا مایه آزار پدر یا مادر شد، نذر آنها باطل می شود حتّی اگر آنها قبلاً اجازه داده باشند.

مسئله 2182 اگر نذر كند كه كار مباحی را انجام

دهد یا ترك نماید، اگر انجام آن از جهتی بهتر باشد مثلاً نذر كند در اطاق خلوتی نماز بخواند چون حضور قلب پیدا می كند، نذر او صحیح است و نیز اگر ترك آن از جهتی بهتر باشد مثلاً برای اینكه دود مضر است نذر كند كه آن را استعمال نكند نذر او صحیح می باشد.

مسئله 2183 اگر نذر كند عملی را انجام دهد، باید همانطور كه نذر كرده به جا آورد پس اگر نذر كند كه وقتی مریض او خوب شد صدقه بدهد، چنانچه پیش از آنكه خوب شود صدقه را بدهد كافی نیست.

مسئله 2184 هرگاه نذر كند كار خیری را انجام دهد ولی وقت و مقدار آن را معین نكند، مثلاً نذر كند كه نماز بخواند و مقدار و خصوصیات آن را معین نكند خواندن یك نماز دو ركعتی كافی است.

مسئله 2185 اگر نذر كند روز معینی را روزه بگیرد و بدون عذر در آن روز مسافرت كند روزه آن روز بر او واجب نیست و قضا و كفّاره نیز ندارد و همچنین است اگر عذری برای او پیدا شود مثل اینكه مریض شود یا زن حیض شود.

مسئله 2186 اگر انسان بدون عذر به نذر خود عمل نكند باید كفّاره بدهد و كفّاره آن كفّاره قسم است) ده فقیر را سیر نماید یا بپوشاند و اگر نتواند باید سه روز روزه بگیرد (مگر آنكه برای تخلّف نذر، كفّاره ای معین كند كه در صورت تخلّف همان چیز بر او واجب می شود.

مسئله 2187 كسی كه نذر كرده عملی را ترك كند، اگر از روی فراموشی یا ناچاری یا اشتباه آن عمل را انجام دهد كفّاره بر او

واجب نیست.

مسئله 2188 اگر به واسطه نذر چیزی بر ذمّه او آمده باشد و بمیرد لازم نیست ورثه آن نذر را ادا كنند گرچه میت را بری الذمّه كردن بسیار شایسته است، ولی اگر چیز معینی را نذر كرده، باید ورثه آن را به مصرف نذر برسانند.

مسئله 2189 هر چیز معینی كه نذر روی آن آمده باشد نماء آن هم جزو نذر است مثلاً گوسفندی را كه برای صدقه یا برای یكی از امامان و مانند اینها نذر كرده اند پشم، شیر، بچه آن و مقداری كه چاق می شود جزو نذر است، مگر آن كه فقط گوشت آن را نذر كرده باشند.

مسئله 2190 اگر برای امام علیه السلام یا امامزاده و مانند آن نذر كند، همانگونه كه می تواند به مصارف حرم برساند، می تواند با قصد اینكه برای آن امام علیه السلام باشد در مطلق كارهای خیر مصرف كند.

مسئله 2191 هرگاه نذر كند كاری را انجام دهد چنانچه معلوم شود كه آن كار مورد نداشته است یا مورد آن از بین رفته است، مثلاً نذر كند كه اگر مریض او خوب شود عملی را انجام دهد بعد معلوم شود كه پیش از نذر كردن مریض خوب شده، یا مالی را نذر جبهه كند ولی جنگ تمام شود، عمل كردن به آن نذر لازم نیست.

مسئله 2192 هرگاه پدر یا مادری نذر كند دختر خود را به سید شوهر دهد نذر آنها اعتباری ندارد، و هنگامی كه دختر به حدّ بلوغ رسید اختیار با خود اوست.

مسئله 2193 هیچ فرقی بین نذر و عهد نیست مگر در تلفّظ، مثلاً اگر بگوید با خدا عهد می كنم كه هر شب نماز شب بخوانم یا

اگر مریض من خوب شد هزار تومان صدقه می دهم، به آن عهد می گویند و اگر بگوید با خدا نذر می كنم كه هر شب نماز شب بخوانم یا با خدا نذر می كنم كه اگر مسافر من سالم برگشت فلان كار خیر را انجام بدهم، به آن نذر می گویند و كلیه مسائلی كه در نذر گفته شد در عهد نیز می آید.

مسئله 2194 قسم آن است كه به یكی از اسمهای خداوند متعال قسم بخورد كه كاری را انجام دهد یا ترك كند گرچه آن كار مباح باشد (یعنی متعلق قسم راجح نباشد).

مسئله 2195 كلیه مسائلی كه در نذر گفته شد در قسم نیز می آید مگر اینكه مورد نذر و عهد باید راجح باشد (فعل واجب یا مستحب و یا ترك حرام و مكروه) ولی مورد قسم لازم نیست راجح باشد ولی باید مرجوح هم نباشد (مثل ترك واجب یا مستحب و یا فعل حرام یا مكروه).

مسئله 2196 قَسَم خوردن بر سه قِسم است:

اوّل: قَسَمی كه نظیر نذر و عهد است و چیزی را بر خود واجب یا حرام می كند كه اگر بر طبق قَسَم عمل نكرد باید كفّاره بدهد.

دوّم: قَسَمی كه منكر پیش قاضی باید بخورد. كه این قَسَم مربوط به باب قضاوت است.

سوّم: برای اثبات یا نفی چیزی نزد مردم قسم بخورد مثلاً فروشنده بگوید این جنس را به خدا قسم به این مبلغ خریده ام كه اگر دروغ بگوید از گناهان بزرگ است ولی كفّاره ندارد و اگر راست باشد مكروه است، ولی اگر برای كار خوبی باشد نظیر اینكه خودش یا دیگری از شرّ ظالمی نجات پیدا كند قسم بخورد مكروه نیست

بلكه گاهی واجب می شود گرچه قسم دروغ هم باشد.

مسئله 2197 قسم خوردن به مقدسات دینی غیر از اسمهای خداوند در صورت اوّل و دوّم (كه در مسئله قبل گفته شد) اثر و فایده ای ندارد و در قسم سوّم اگر راست باشد مكروه و اگر دروغ باشد از گناهان بزرگ است ولی كفّاره ندارد.

وقف

احكام وقف

مسئله 2198 اگر كسی كه رشید است و می تواند در مال خود تصرّف كند (محجور و سفیه نیست) با قصد و اختیار چیزی را در راه خدا وقف كند از ملك او خارج می شود و برای آن كار متعین می شود.

مسئله 2199 لازم نیست صیغه وقف را به عربی بخوانند، بلكه اگر مثلاً بگوید این ملك را مسجد نمودم وقف صحیح است بلكه صیغه وقف هم لازم نیست پس اگر به قصد وقف ملكی را مسجد نماید وقف صحیح است. و محتاج به قبول هم نیست ولی تحویل مورد وقف به كسی كه برای او وقف شده لازم است، و اگر تحویل ندهد گرچه صیغه هم خوانده باشد وقف محقق نمی شود بنابراین تا در آن ملك نماز خوانده نشده آن ملك مسجد نمی شود و اگر چیزی را بر اولاد صغیر خود وقف كند و به قصد اینكه آن چیز ملك آنان شود از طرف آنان نگه داری نماید وقف صحیح است.

مسئله 2200 وقف لازم نیست همیشگی یا از موقع خواندن صیغه باشد بلكه می تواند بگوید این مال تا ده سال وقف باشد یا بعد از مردن من وقف باشد.

مسئله 2201 اگر مالی را برای اشخاصی كه بعضی از آنها به دنیا آمده اند وقف كند وقف صحیح است و آنها كه به دنیا نیامده اند بعد

از آمدن به دنیا با دیگران شریك می شوند و همچنین اگر مالی را فقط برای كسانی كه به دنیا نیامده اند وقف كند نیز صحیح است.

مسئله 2202 اگر چیزی را بر خودش وقف كند مثل آنكه دكانی را وقف كند كه عایدی آن را بعد از مرگ او خرج مقبره اش نمایند صحیح است و نیز اگر مثلاً مالی را بر فقرا وقف كند و خودش فقیر شود می تواند از منافع وقف استفاده نماید.

مسئله 2203 اگر برای چیزی كه وقف كرده متولّی معین كند باید مطابق قرارداد او رفتار نمایند و اگر معین نكند اختیار با حاكم شرع است مگر آن كه بر افراد مخصوصی وقف كرده باشد كه در این صورت در استفاده از وقف اجازه حاكم شرع لازم نیست.

مسئله 2204 اگر متولّی وقف ملك را اجاره داده باشد و بمیرد، اجاره باطل نمی شود، ولی اگر كسانی كه ملك بر آنها وقف شده آن را اجاره دهند و بمیرند در صورتی اجاره صحیح است كه دیگران آن را اجازه دهند.

مسئله 2205 اگر متولّی وقف بمیرد یا خیانت كند و یا از عهده اداره وقف برنیاید باید مراجعه به حاكم شرع شود تا حاكم شرع متولّی یا ناظر معین نماید.

مسئله 2206 فرش یا چیز دیگری را كه برای جایی وقف كرده اند می شود برای آنچه وقف شده در جای دیگر مصرف كنند مگر اینكه وقف مخصوص آنجا باشد.

مسئله 2207 هر جا كه حاكم شرع فروش یا تبدیل وقف را صلاح بداند می تواند وقف را تبدیل نماید و یا بفروشد نظیر اینكه مالی را كه وقف كرده اند بدون استفاده بماند و یا به طوری خراب شود كه نتوانند استفاده ای

را كه مال برای آن وقف شده از آن ببرند، یا بین كسانی كه مال را برای آنان وقف كرده اند اختلاف پیدا شود و خوف آن برود كه مال یا جانی تلف شود.

مسئله 2208 اگر ملكی را مثلاً برای تعمیر مسجدی وقف نمایند، چنانچه آن مسجد احتیاج به تعمیر ندارد با اذن حاكم شرع عایدات آن، در غیر تعمیر، یا تعمیر مسجد دیگر و مانند اینها مصرف می شود.

مسئله 2209 اگر ملكی را وقف كند كه عایدی آن خرج چند چیز شود، در صورتی كه نداند كه برای هر یك چه مقدار معین شده، باید با اذن حاكم شرع تعیین مقدار شود.

مسئله 2210 مؤسّساتی كه دارای شخصیت حقوقی است اگر افرادی كه آن مؤسّسه را تشكیل داده اند آن را از ملك خود بیرون كنند، و یا چیزی را به آن مؤسّسه تملیك كنند، ملك آن مؤسّسه می شود و باید مطابق اساسنامه آن مؤسّسه عمل شود و وقف نیست و احكام وقف را ندارد.

مسئله 2211 متولّی وقف می تواند فرش مسجد یا كتابهای كتابخانه و مانند اینها را كه آن مسجد و آن كتابخانه احتیاج ندارد یا بلا استفاده مانده است تبدیل نماید و یا بفروشد و اگر آن مسجد یا كتابخانه و مانند آنها متولّی ندارد با اجازه حاكم شرع می توانند آن كار را انجام دهند.

مسئله 2212 اگر جایی را وقف كنند زیر زمین به اندازه متعارف و بالای ساختمان به اندازه متعارف خود به خود وقف می شود مگر اینكه تعیین كند كه چه مقدار وقف است بنابراین می تواند زیرزمینی را دستشویی و طبقه اوّل آن را مسجد و طبقات دیگر را ملك شخصی یا كتابخانه یا

غیر اینها قرار دهد.

وصیت

احكام وصیت

مسئله 2213 وصیت آن است كه انسان سفارش كند بعد از مرگش برای او كارهایی انجام دهند، یا بگوید بعد از مرگش چیزی از مال او ملك كسی باشد یا برای اولاد خود و كسانی كه اختیار آنان با اوست قیم و سرپرست معین كند و كسی را كه به او وصیت می كنند وصی می گویند.

مسئله 2214 كسی كه وصیت می كند باید رشید باشد و از روی قصد و اختیار وصیت كند و اگر می خواهد نسبت به اموالش وصیت كند باید حاكم شرع او را از تصرّف در اموالش جلوگیری نكرده باشد.

مسئله 2215 كسی كه اسباب قتل خود را فراهم كرده است مثلاً عمداً سمّی خورده است اگر بعد از آن راجع به اموالش وصیت كند صحیح نیست ولی اگر قبل از خودكشی وصیت كرده صحیح است چنانكه راجع به غیر اموالش چه قبل از آن عمل و چه بعد از آن اگر وصیت كند صحیح است.

مسئله 2216 اگر انسان وصیت كند كه چیزی به كسی بدهند، در صورتی آن كس آن چیز را مالك می شود كه آن را قبول كند.

مسئله 2217 وقتی انسان نشانه های مرگ را در خود دید، باید اگر امانتی نزد او هست به صاحبش برگرداند و اگر به مردم بدهكار است یا واجبی نظیر نماز و حجّ و خمس و زكات و مانند اینها بر ذمّه اوست باید بپردازد یا وصیت كند، و اگر مالی نزد كسی دارد یا در جایی پنهان كرده باید اطلاع دهد و نیز در صورتی كه فرزند صغیر دارد و حقّ آنان در معرض خطر است باید برای آنان قیم معین نماید.

مسئله 2218

وصی باید شیعه و بالغ و عاقل و مورد اطمینان باشد.

مسئله 2219 اگر كسی چند وصی یا چند وصی و ناظر برای خود معین كند باید با نظر یكدیگر به وصیت او عمل نمایند و اگر اختلاف در میان آنها افتاد باید به حاكم شرع مراجعه نمایند.

مسئله 2220 اگر انسان به واسطه گفتن یا انجام دادن كاری از وصیت خود برگردد وصیت باطل می شود، همینطور اگر وصیت خود را تغییر دهد وصیت اوّلش باطل می شود و باید به وصیت دوّم او عمل نمایند.

مسئله 2221 اگر كسی در مرضی كه به آن مرض می میرد مالش را به كسی ببخشد یا بفروشد بخشش و فروش او صحیح است.

مسئله 2222 انسان بیش از ثلث اموالش نمی تواند وصیت كند و چنانچه زیادتر از ثلث وصیت نماید زیادی آن محتاج به اذن ورثه است، خواه قبل از مردن اذن دهند یا بعد از مردن.

مسئله 2223 اگر انسان بعد از مردن كسی بفهمد كه او را وصی خود كرده در صورتی كه مشقّت نداشته باشد باید وصیت او را انجام دهد و می تواند دیگری را از طرف خود وكیل نماید.

مسئله 2224 اگر وصی بمیرد یا دیوانه شود یا كافر شود یا نتواند كارهای میت را انجام دهد حاكم شرع یك نفر را به جای او معین می كند.

مسئله 2225 وصی امین است و اگر بگوید به وصیت عمل كردم قول او پذیرفته می شود و چنانچه مال در دست او تلف شود اگر زیاده روی یا كوتاهی ننموده باشد ضامن نیست.

مسئله 2226 واجبات مالی نظیر بدهكاری و خمس و زكات و حجّ از اصل مال برداشته می شود گرچه میت برای آنها وصیت نكرده

باشد امّا واجبات بدنی نظیر نماز و روزه از اصل مال برداشته نمی شود و سزاوار است كه ورثه میت را بری الذمّه نمایند گرچه مال هم نداشته باشد.

مسئله 2227 هرگاه كسی وصیتهای متعدد برای كارهای مختلف بنماید و نگفته باشد از ثلث بردارند باید واجبات مالی او را نظیر بدهی از اصل مال بردارند و واجبات بدنی او را نظیر نماز و روزه از ثلث مال بردارند و اگر ثلث زیاد آمد به بقیه وصیت عمل نمایند ولی اگر وصیت كرده باشد كه از ثلث بردارند باید اوّل واجبات مالی او را از ثلث بدهند و اگر زیاد آمد واجبات بدنی او را بدهند و اگر زیاد آمد به بقیه وصیت عمل نمایند.

مسئله 2228 اگر كسی بگوید كه میت وصیت كرده فلان مبلغ به من بدهند یا بگوید من وصی میتم كه مال او را به مصرفی برسانم یا میت مرا قیم بچه های خود قرار داده، چنانچه از گفته او اطمینان حاصل شود باید به او بدهند و اگر اطمینان حاصل نشود باید مراجعه به حاكم شرع شود.

مسئله 2229 اگر وصیت كند چیزی به كسی بدهند و آن كس پیش از وصیت كننده بمیرد وصیت باطل می شود، و اگر بعد از وصیت كننده و پیش از آنكه قبول كند یا رد نماید، بمیرد، مال منتقل به ورثه او می شود در صورتی كه ورثه آن وصیت را رد نكنند.

احكام ارث

كسانی كه از میت ارث می برند

ارث دسته اوّل: پدر و مادر و اولاد میت، و با نبودن اولاد، اولاد اولاد هر چه پایین روند.

مسئله 2230 اگر وارث میت یك پسر یا یك دختر باشد، همه مال میت به او می رسد و اگر

چند پسر یا چند دختر باشند مال به طوری بین آنان قسمت می شود كه هر پسری دو برابر دختر ببرد.

مسئله 2231 اگر میت اولاد نداشته باشد، نوه پسری او گرچه دختر باشد سهم پسر میت را می برد و نوه دختری او گرچه پسر باشد سهم دختر میت را می برد بنابراین مال را سه قسمت می كنند یك قسمت را به نوه دختری و دو قسمت را به نوه پسری می دهند و نوه دختری یا پسری اگر متعدد باشند هر كدام سهمی كه به آنها می رسد طوری قسمت می كنند كه هر پسری دو برابر دختر ارث ببرد.

مسئله 2232 اگر شخصی بمیرد و وارث او پدرش باشد همه مال میت به او می رسد و همچنین است اگر وارث او مادرش باشد، و اگر پدر و مادر هر دو باشند یك قسمت مال میت به مادر و دو قسمت آن به پدر می رسد به شرطی كه میت دو برادر پدری یا چهار خواهر یا یك برادر و دو خواهر پدری نداشته باشد چون اگر اینها موجود باشند مادر شش یك مال را می برد و بقیه به پدر می رسد.

مسئله 2233 اگر میت اولاد داشته باشد، هر كدام از پدر و مادر یك ششم مال را می برند مگر در سه صورت:

اوّل: صورتی كه وارث میت پدر و مادر و یك دختر باشد كه در این صورت مال را پنج قسمت می كنند پدر و مادر هر كدام یك قسمت و دختر سه قسمت آن را می برد به شرطی كه میت دو برادر یا چهار خواهر یا یك برادر و دو خواهر نداشته باشد چون اگر اینها موجود باشند مال را شش

قسمت می كنند پدر و مادر هر كدام یك قسمت و دختر سه قسمت می برد، و یك قسمت باقی مانده را چهار قسمت می كنند یك قسمت را پدر و سه قسمت را دختر می برد.

دوّم: صورتی كه وارث میت پدر یا مادر و یك دختر باشند كه در این صورت مال را چهار قسمت می كنند یك قسمت آن را پدر یا مادر و بقیه را دختر می برد.

سوّم: صورتی كه وارث میت فقط پدر یا مادر و چند دختر باشند كه در این صورت مال را پنج قسمت می كنند یك قسمت را پدر یا مادر و چهار قسمت را دخترها به طور مساوی بین خودشان قسمت می كنند.

ارث دسته دوّم: جد یعنی پدر بزرگ و جده یعنی مادر بزرگ و برادر و خواهر میت است و اگر برادر و خواهر نداشته باشد اولادشان ارث می برند، در صورتی كه از دسته اوّل كسی نباشد.

مسئله 2234 اگر وارث میت فقط یك برادر یا یك خواهر باشد همه مال به او می رسد و اگر چند برادر یا چند خواهر پدر و مادری یا پدری تنها، یا مادری تنها باشند مال به طور مساوی بین آنان قسمت می شود و اگر برادر و خواهر با هم باشند هر برادری دو برابر خواهر می برد مگر برادر و خواهر مادری كه فقط اینها به طور مساوی مال را بین خود تقسیم می كنند و با بودن برادر و خواهر پدر و مادری برادر و خواهر پدری ارث نمی برند.

مسئله 2235 اگر میت برادر و خواهر پدر و مادری یا پدری تنها و یك برادر و یا خواهر مادری داشته باشد مال را شش قسمت می كنند یك قسمت آن

را به برادر یا خواهر مادری و بقیه را به برادر و خواهر پدر و مادری یا پدری می دهند و اگر چند برادر و خواهر مادری باشند مال را سه قسمت می كنند یك قسمت آن را برادر و خواهر مادری به طور مساوی بین خودشان قسمت می كنند و بقیه را به برادر و خواهر پدر و مادری یا پدری می دهند و هر برادری دو برابر خواهر می برد.

مسئله 2236 اگر میت خواهر و برادر نداشته باشد سهم ارث آنان را به اولادشان می دهند و سهم برادرزاده و خواهرزاده مادری به طور مساوی بین آنان قسمت می شود و از سهمی كه به برادرزاده و خواهرزاده پدری یا پدر و مادری می رسد هر پسری دو برابر دختر می برد.

مسئله 2237 اگر وارث میت جد یا جده باشد تمام مال به او می رسد، خواه پدری باشد یا مادری، و اگر جد و جده باهم باشند چنانچه هردو مادری باشند مال را به طور مساوی تقسیم می كنند و اگر پدری باشند جد دو برابر جده می برد، و اگر هم پدری و هم مادری باشند یك قسمت به جدّ و جدّه مادری می رسد كه به طور مساوی تقسیم می كنند و دو قسمت دیگر به جدّ و جدّه پدری می رسد كه جد دو برابر جده می برد، و اگر یك جد یا جده پدری و یك جد یا جده مادری باشد دو قسمت را جد یا جده پدری و یك قسمت را جد یا جده مادری می برد.

مسئله 2238 اگر وارث میت جد یا جده، یا هر دو با برادر یا خواهر یا هر دو، یا برادرزاده یا خواهرزاده یا هر دو باشد در همه

این صورتها جد حكم یك برادر و جده حكم یك خواهر را دارد، ولی مانع از ارث برادرزاده و خواهرزاده نمی شود.

ارث دسته سوّم: عمو و عمه و دایی و خاله و اولاد آنان هستند در صورتی كه از طبقه اوّل و دوّم كسی نباشد.

مسئله 2239 اگر وارث میت یك عمو یا یك عمه باشد همه مال به او می رسد و اگر چند عمو یا چند عمه باشند مال به طور مساوی بین آنان قسمت می شود و اگر عمو و عمه هر دو باشند و همه پدر و مادری یا همه پدری باشند عمو دو برابر عمه می برد و اگر همه مادری باشند به طور مساوی بین آنان قسمت می شود. و با بودن عمو و عمه پدر و مادری و دایی و خاله پدر و مادری عمو و عمه پدری و دایی و خاله پدری ارث نمی برند.

مسئله 2240 اگر وارث میت عمو و عمه پدر و مادری و عمو و عمه مادری باشد، اگر از خویشان مادری یك نفر باشد سدس) یك ششم (مال به او تعلق دارد و اگر بیشتر از یك نفر باشد ثلث مال به او تعلق دارد كه به طور مساوی بین خود قسمت می كنند، و بقیه به خویشان پدر و مادری تعلق دارد و مرد دو برابر زن می برد.

مسئله 2241 اگر وارث میت فقط یك دایی یا یك خاله باشد همه مال به او می رسد و اگر هم دایی و هم خاله باشند، خواه پدر و مادری باشند یا مادری یا پدری، مال را به طور مساوی بین خود قسمت می كنند.

مسئله 2242 اگر وارث میت دایی و خاله پدر و مادری

یا خاله و دایی مادری باشند، خویشان مادر یك ششم) سدس (می برند اگر یك نفر باشند، و اگر متعدد باشند ثلث مال را به طور مساوی بین خود قسمت می كنند و بقیه به خویشان پدر و مادری تعلّق دارد كه به طور مساوی بین خود قسمت می كنند.

مسئله 2243 اگر وارث میت عمو و عمه ها با دایی و خاله ها باشند مال سه قسمت شده دو قسمت به عمو و عمه ها و یك قسمت به دایی و خاله ها می رسد كه این یك سهم را به طور مساوی بین خود تقسیم می كنند و عمو و عمه ها اگر پدری یا پدر و مادری باشند آن دو سهم را طوری تقسیم می كنند كه عمو دو برابر عمه ببرد، و اگر مادری باشند به طور مساوی بین خود قسمت می كنند.

مسئله 2244 اگر میت عمو و عمه و دایی و خاله نداشته باشد، مقداری كه به عمو و عمه می رسد به اولاد آنان، و مقداری كه به دایی و خاله می رسد به اولاد آنان داده می شود.

ارث زن و شوهر

مسئله 2245 اگر زن دائم بمیرد و اولاد نداشته باشد نصف همه مال را شوهر او می برد و اگر اولاد داشته باشد یك چهارم مال او را شوهر می برد. و اگر مرد بمیرد و اولاد نداشته باشد زن دائم او یك چهارم مال او را می برد و اگر اولاد داشته باشد یك هشتم مال را می برد. و زن از مطلق ما یملك زوج ارث می برد. ولی از خانه مسكونی قیمت آن را ارث می برد و از عین خانه ارث نمی برد. اما اگر زن از میت بچّه دارد، سزاوار است از عین خانه به او ارث دهند.

مسئله 2246 اگر میت بیش از یك زن دائم داشته باشد یك چهارم مال یا یك هشتم مال به طور مساوی بین آنان قسمت می شود، گرچه شوهر با هیچ یك از آنان یا بعض آنان نزدیكی نكرده باشد، ولی اگر در مرضی كه به آن مرض از دنیا رفته زنی را عقد كرده و با او نزدیكی نكرده است، آن زن از او ارث نمی برد و حقّ مهر هم ندارد، ولی اگر زن در حال مرض شوهر كند و به همان مرض بمیرد شوهرش گرچه با او نزدیكی نكرده باشد از او ارث می برد.

مسئله 2247 اگر زن را طلاق رجعی بدهند و در بین عدّه یكی از زن یا شوهر بمیرد، از یكدیگر ارث می برند.

مسئله 2248 اگر شوهر در حال مرض عیالش را طلاق دهد و پیش از گذشتن یك سال قمری در همان مرض بمیرد، اگر زن شوهر دیگر نكرده باشد و طلاق به تقاضای او نباشد از مرد ارث می برد.

مسئله 2249 آنچه كه مرد برای استفاده زن گرفته است نظیر لباس و زیور آلات و مانند اینها، بعد از مردن شوهر، جزو مال شوهر است.

مسئله 2250 قرآن و انگشتر و سلاح و لباس میت چنانچه مورد استعمال میت باشد مال پسر بزرگتر است.

مسئله 2251 چیزهایی كه از اصل مال برداشته می شود نظیر قرض و مانند آن باید از آن چهار چیز هم به نسبت بردارند.

مسئله 2252 مسلمان از كافر ارث می برد ولی كافر از مسلمان ارث نمی برد ولی اگر كافر بمیرد و وارث مسلمان نداشته باشد كافر از او ارث می برد و اگر همه ورّاث مسلمان كافر باشند ارث او مال حاكم شرع است.

مسئله

2253 اگر كسی یكی از خویشان خود را عمداً یا به شبه عمد بكشد از او ارث نمی برد ولی اگر از روی خطا باشد از او ارث می برد ولی از دیه قتل ارث نمی برد.

مسئله 2254 در صورتی كه میت بچه ای داشته باشد كه در شكم مادر است اگر در طبقه او وارث دیگری نباشد باید صبر كنند، هرگاه زنده به دنیا آمد همه ارث به او می رسد ولی اگر در طبقه او وارث دیگری هم باشد باید هنگام تقسیم، سهم دو پسر را برای او كنار بگذارند و چنانچه مثلاً یك پسر یا یك دختر به دنیا آمد زیادی را ورثه بین خودشان تقسیم می كنند و چنانچه بیشتر از دو پسر به دنیا بیاید سهم او از ورثه دیگر گرفته می شود.

مسئله 2255 حقوقی را كه به خانواده افراد بازنشسته می دهند اگر از زمان خدمتشان پس انداز شده باشد جزو تركه میت است و به همه ورثه می رسد و آنچه را از طرف خود اداره به عنوان اعانت و كمك می دهند به هركس بدهند مال اوست.

مسئله 2256 اگر دو نفر یا چند نفر كه از هم ارث می برند به سبب حادثه ای نظیر غرق یا زلزله یا تصادف اتومبیل و مانند اینها بمیرند و معلوم نباشد كدامیك از آنها جلوتر مرده است هر یك از دیگری نسبت به آنچه كه قبل از مردن داشته اند ارث می برند و آنچه را كه از یكدیگر ارث برده اند به ورثه آنان منتقل می شود.

مسئله 2257 كسی كه مفقود الاثر شده است راجع به ارث بردن او یا تقسیم اموال او باید به حاكم شرع مراجعه شود تا حاكم شرع تعیین وظیفه نماید، همینطور

اگر یكی از خویشان او بمیرد در سهم ارث او باید به حاكم شرع مراجعه شود.

مسئله 2258 اگر زنی بمیرد و وراثی غیر از شوهر نداشته باشد همه مال او به شوهر می رسد و اگر مردی بمیرد و وراثی غیر از زن نداشته باشد یك چهارم مال به زن می رسد، و بقیه مال حاكم شرع است، و اگر كسی بمیرد و اصلاً وارث نداشته باشد همه ارث او مال حاكم شرع است.

انفال

احكام اَنْفال (زمین و آبها)

مسئله 2259 زمینهایی كه صاحب معینی ندارد و آثاری از آبادی در آن نیست چه در اصل بایر باشد مانند بیابانها و كوهها و درّه ها و چه بعد از آباد شدن بایر شده باشد مثل زمینهایی كه صاحبان آنها از آن اعراض كرده باشند ملك حكومت اسلامی است ولی اگر كسی آن را آباد كند مالك می شود مگر در صورتی كه حكومت اسلامی ممانعت نماید.

مسئله 2260 اگر حكومت اسلامی از احیای زمینی جلوگیری نماید، كسی نمی تواند در آن تصرّف نماید و اگر آن را آباد كند مالك آن نمی شود.

مسئله 2261 كسی كه زمین موات را احیا می نماید لازم نیست شیعه باشد بلكه هر كس گرچه كافر باشد با آباد نمودن زمینهای موات مالك آن می شود مگر آنكه محارب) در حال جنگ با مسلمین (باشد.

مسئله 2262 زمینها و بناهایی كه مالك معین دارند تا وقتی كه صاحبان آنها اعراض نكرده باشند یا شك شود كه اعراض كرده اند یا نه، گرچه خراب شود یا آن را رها نموده باشند، كسی نمی تواند آن را آباد نماید و با آباد نمودن مالك آن نمی شود.

مسئله 2263 آنچه كه در زمینهای موات باشد مانند بوته و درخت و سنگ

و معدن و غیره، مانند خود زمین ملك حكومت اسلامی است ولی اگر كسی در آنها تصرّف كند مالك می شود مگر آنكه حكومت اسلامی ممانعت نماید.

مسئله 2264 زمینهایی كه در اصل آباد بوده مانند جنگلها و نیزارها ملك حكومت اسلامی است و هر كس در آن تصرّف و اصلاح نماید مالك می شود مگر آنكه حكومت اسلامی منع نماید.

مسئله 2265 استفاده متعارف از جنگلها مانند استفاده از چوبها برای ساختمان شخصی یا تهیه زغال برای مصرف یا هیزم اشكال ندارد مگر آن كه دولت اسلامی منع كند.

مسئله 2266 آباد نمودن زمین موات به این است كه آن را تصرّف كند و در آن ساختمان، دیوار، درختكاری، كندن چاه و قنات انجام دهد، یا آن را برای كشاورزی و مانند آن آماده نماید.

مسئله 2267 احیا باید به قصد استفاده خود احیا كننده یا بستگان نزدیكش باشد نه سود جویی و فروش زمین، و باید به مقدار متعارف باشد نه مثل شهرك سازی و مانند آن.

مسئله 2268 زمینهای آبادی كه در صدر اسلام با جنگ به دست مسلمین افتاده، قابل خرید و فروش نیست ولی در این زمان كه معلوم نیست آیا این زمینها (در ایران و عراق و...) در صدر اسلام آباد بوده یا نه، ملك كسانی است كه زمین در تصرّف آنهاست و خرید و فروش و سایر تصرّفات در آن جایز است.

مسئله 2269 زمینهایی كه معلوم نیست سابقاً چگونه بوده، ملك كسی است كه زمین در دست اوست و خرید و فروش آن و سایر تصرّفات اشكال ندارد.

مسئله 2270 محدوده خاصی كه برای شهر، ده، مزرعه، چاه، قنات، درخت و مانند آنها برای استفاده اهل

و صاحبان آنها قرار داده می شود حریم آن می باشد و كسی بدون اجازه آنان نمی تواند در آن تصرّف نماید و حریم هر چیزی حدّ معینی است كه با چیزهای دیگر فرق دارد و آن مقداری است كه باعث ضرر نشود مثلاً حریم چاه یا قنات حدّی است كه كندن چاه یا قنات دیگرموجب ضرر به آنها نگردد.

مسئله 2271 چراگاه هر محلی حریم آنجاست و كسی بدون اجازه اهل آنجا حقّ تصرّف و استفاده از آن را ندارد ولی اهل آن محل همانطور كه می توانند از آن چراگاه استفاده نمایند، می توانند آن را اجاره دهند.

مسئله 2272 علامت گذاری به وسیله دیوار یا سیم خاردار یا سنگ چین نمودن و مانند اینها در زمینهای موات به قصد تصرّف و احیا، موجب حقّ برای علامت گذار می شود و دیگری حقّ تصرّف و احیای آن را ندارد كه به آن در اصطلاح تحجیر می گویند.

مسئله 2273 تحجیر باید به مقدار احتیاج تحجیر كننده یا بستگان نزدیك او و نیز باید به مقدار متعارف باشد و بیشتر از آن موجب حقّی نمی شود.

مسئله 2274 اگر علامت تحجیر از بین برود حقّ تحجیر كننده از بین نمی رود چه اینكه كسی با تعدّی و ظلم علامتها را از بین ببرد یا به وسیله زلزله و سیل و مانند اینها از بین برود.

مسئله 2275 معادن گرچه در ملك شخصی كسی پیدا شود ملك حكومت اسلامی است و در صورت ممانعت حكومت اسلامی، كسی حقّ تصرّف در آنها را ندارد.

مسئله 2276 همه آبها چه زیرزمینی باشد یا روی زمین مانند دریاها و رودخانه ها و نهرها و بركه ها و چشمه هایی كه مالك معین ندارند ملك حكومت اسلامی است

و هر كس در آنها تصرّف كند مالك می شود ولی حكومت اسلامی می تواند از آن جلوگیری نماید.

مسئله 2277 اماكن عمومی مانند مساجد و مشاهد مشرّفه و پاركها و خیابانها و مانند اینها، همه مردم به مقدار متعارف حقّ استفاده از آنها را دارند و كسی حقّ ندارد دیگری را از استفاده منع كند و اگر كسی جایی از آنها را تصرّف كرده باشد اگر دیگری به جای او بنشیند غصب و حرام است.

مسئله 2278 استفاده از اماكن عمومی در غیر آن چیزی كه این اماكن برای آن جهت قرار داده شده مانند استفاده از مسجد برای خواب یا درس یا خرید و فروش و استفاده از پیاده رو برای دوچرخه و موتور، و مانند اینها در صورتی كه با جهت مقرره آنها مزاحمت داشته باشد جایز نیست و در غیر این صورت مانعی ندارد.

مسئله 2279 كسی كه جایی را تحجیر كند یا جایی از اماكن عمومی را برای استفاده تصرّف نماید گرچه مالك آن نمی شود ولی نسبت به آن حقّ اولویت پیدا می كند و می تواند آن را به دیگری واگذار كند بلكه می تواند در مقابل گرفتن چیزی از حقّ خود صرفنظر نماید.

مسئله 2280 علفها و بوته های بیابان و ماهیهای دریاها و رودخانه ها و پرندگان هوا و حیوانات صحرا و مانند اینها ملك حكومت اسلامی است ولی اگر كسی آنها را تصرّف كند مالك می شود مگر اینكه حكومت اسلامی جلوگیری نماید.

قضا وشهادت

احكام قضا و شهادات

مسئله 2281 قاضی باید شیعه اثنی عشری، مرد، عاقل، عادل، دارای ملكه قدسیه، فقیه و شجاع باشد و عیبهایی كه موجب تنفّر طبع می شود (ولدالزنا، شهرت به فسق در گذشته و مانند اینها) نداشته باشد و

از عیوبی كه موجب سلب اطمینان می شود (بالغ نبودن، جنون ادواری، سهو و خطای مفرط و مانند اینها) مبرّا باشد.

مسئله 2282 مراد از عقل در اینجا این است كه سفیه، ساده لوح، ساده اندیش و گول خور نباشد، و مراد از عدالت این است كه حالت خداترسی باطنی داشته باشد كه او را از انجام گناهان باز دارد، و مراد از ملكه قدسیه این است كه حالت كج فكری، افراطگری، تفریطگری و صفات رذیله بارز مانند حسد، كبر، حب دنیا و مانند اینها نداشته باشد، و مراد از فقاهت این است كه مجتهد مطلق در فقه باشد، و مراد از شجاعت این است كه جرأت در حكم به حقّ را داشته باشد و هیچ كسی یا چیزی او را از حكم به حقّ و گفتن حقّ و نوشتن حقّ باز ندارد.

مسئله 2283 در صورت تشكیل حكومت اسلامی قاضی باید از طرف حاكم وقت منصوب باشد و اگر منصوب نباشد نباید قضاوت نماید.

مسئله 2284 قضاوت قابل تفویض، نیابت و توكیل نیست بنابراین كسی را كه دارای شرایط قضاوت نیست نمی توان برای قضاوت نصب نمود مگر ضرورتی در كار باشد كه در این صورت حكومت اسلامی می تواند كسانی را كه بعضی از شرایط را ندارند منصوب به قضاوت نماید.

مسئله 2285 اگر قاضی جامع الشرایط حكمی نمود كسی نمی تواند حكم او را نقض كند گرچه اعلم از او باشد یا از نظر اجتهاد قضاوت او را صحیح نداند.

مسئله 2286 نظر دادن قاضی تا انشای حكم نكند حكم نیست بنابراین اگر قاضی در پرونده ای نظر داد قاضی دیگر می تواند آن را نقض نموده و انشای حكم نماید.

مسئله 2287 قاضی نمی تواند در قضاوت،

به علم خود عمل كند بلكه باید بر طبق موازین قضا حكم نماید.

مسئله 2288 قضاوت باید طبق موازین شرع باشد و اگر كسی به غیر موازین شرع حكم كند حكم او باطل و گناه او در حدّ كفر است.

مسئله 2289 رشوه دادن و رشوه گرفتن از گناهان كبیره است و آن این است كه در مقابل گرفتن چیزی، حقّی را باطل یا باطلی را حقّ كند ولی اگر برای گرفتن حقّ خود رشوه بدهد، دادن آن حرام نیست، امّا رشوه گرفتن اگر در كاری باشد كه وظیفه اوست نظیر رشوه گرفتن كارمندان اداره در كار ارباب رجوع، حرام است.

مسئله 2290 اگر شاكی از قاضی بخواهد طرف دعوی را احضار نماید قاضی باید او را احضار كند و بعد از احضار و قبل از حكم اگر احتمال عقلایی بدهد كه در صورت آزاد نمودن او دسترسی به او پیدا نمی شود باید او را زندان یا با ضمانت آزاد نماید.

مسئله 2291 طرح دوباره دعوی بعد از حكم قاضی جایز نیست، بنابراین اگر مدّعی بینه نداشت و با قسم خوردن منكر، فصل خصومت شد، و بعد از فصل خصومت مدّعی بینه پیدا كرد نمی تواند دوباره طرح دعوی كند گرچه نزد قاضی دیگر باشد.

مسئله 2292 موازینی كه قاضی باید طبق آن عمل كند این است كه باید از مدّعی بینه بخواهد، اگر مدّعی بینه آورد فصل خصومت كند و اگر بینه نداشت از منكر می خواهد قسم بخورد، اگر قسم خورد فصل خصومت می نماید و اگر نخورد از مدّعی می خواهد قسم بخورد كه اگر قسم خورد فصل خصومت می كند و اگر نخورد بدون فصل خصومت منكر را رها می نماید.

مسئله 2293 اگر

مدّعی در حق اللَّه نتواند بینه اقامه كند علاوه بر آنكه لازم نیست منكر قسم بخورد، مدّعی نیز تعزیر می شود همانگونه كه اگر بینه تامّ نباشد مثلاً یك شاهد شهادت بدهد آن شاهد نیز تعزیر می گردد.

مسئله 2294 مدّعی به كسی گفته می شود كه اگر دست از شكایت بردارد دعوی پایان می یابد و منكر كسی است كه مدّعی، علیه او شكایت می كند.

مسئله 2295 مدّعی باید بالغ و رشید و مختار باشد و برای خود یا كسی كه او را وكیل كرده یا كسی كه مدّعی بر او ولایت دارد، اقامه دعوی نماید.

مسئله 2296 در صورت تقاضای مدّعی، قاضی باید منكر را احضار نماید، اگر منكر در دادگاه حاضر نشود در صورتی كه مدّعی بینه داشته باشد قاضی حكم غیابی صادر می نماید ولی اگر ادّعای مدّعی مربوط به حقّ اللَّه نظیر حدود باشد، حكم غیابی صادر نمی شود.

مسئله 2297 اگر مدّعی، علیه میت ادعایی داشته باشد، اگر علاوه بر اقامه بینه قسم نیز بخورد ادعایش پذیرفته می شود.

مسئله 2298 مراد از بینه شهادت دو مرد مؤمن، بالغ، رشید، عاقل، عادل، مختار و حلال زاده ای است كه عیوبی كه موجب سلب اطمینان می شود (جنون ادواری، سهو و خطای مفرط و مانند اینها) نداشته باشند و شهادت آنها با قطع و جزم و جدّ بعد از خواستن قاضی باشد.

مسئله 2299 به جای شهادت دو مرد، یك مرد و دو زن كه دارای شرایط بینه باشند می توانند شهادت دهند، ولی شهادت زنها بدون ضمیمه مرد فقط در چهار مورد قبول می شود:

1 - باكره بودن.

2 - عیبهای زنان كه مرد به واسطه آن می تواند عقد را به هم بزند.

3 - وصیت.

4

- زنده بودن طفل هنگام ولادت.

مسئله 2300 در اثبات زنا و لواط باید چهار مرد یا سه مرد و دو زن شهادت دهند ولی در سایر امور شهادت دو مرد یا یك مرد و دو زن كافی است.

مسئله 2301 شهادت پنج دسته پذیرفته نمی شود گرچه دارای شرایط بینه باشند:

1 - شهادت شریك برای شریك در مالی كه شریك هستند.

2 - شهادت وصی در چیزهایی كه در اختیار اوست.

3 - شهادت خویشان مانند پدر و فرزند.

4 - شهادت دشمن علیه دشمن خود.

5 - شهادت مدّعی برای ادعای خود نظیر قذف (شهادت كسی كه به دیگری نسبت زنا بدهد در مورد زنا).

مسئله 2302 اگر شاهد از شهادت خود برگردد یا شاهد دیگری برخلاف او شهادت دهد، اگر قبل از حكم قاضی باشد آن شهادت اوّل پذیرفته نمی شود ولی اگر بعد از حكم باشد حكم نقض نمی شود. ولی در صورتی كه شاهد از شهادت خود برگشته باشد ضامن است و تعزیر می شود، مثلاً اگر كسی به واسطه شهادت او قصاص شده باشد، اگر دروغ گفته باشد ورثه می توانند قصاص كنند و اگر اشتباهی باشد ورثه می توانند دیه بگیرند.

مسئله 2303 تحمّل شهادت و ادای شهادت هر دو واجب است بنابر این اگر كسی را برای شهادت خواستند باید برود همانگونه كه اگر او را برای شهادت دادن نزد قاضی خواستند باید حاضر شود مگر اینكه افراد دیگری برای تحمّل شهادت یا ادای آن، باشند.

مسئله 2304 قسم خوردن باید به یكی از اسمهای خداوند تبارك و تعالی باشد و قسم خوردن به كلمه » اللَّه « بهتر است، و اگر قسم به یكی از مقدسات دین نظیر

قرآن و پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم و ائمّه طاهرین علیهم السلام باشد فایده ای ندارد.

مسئله 2305 كسی كه قسم می خورد باید بالغ، عاقل، رشید، مختار و معتقد به قسم باشد و به طور قطع و جدّ و جزم قسم بخورد و در مجلس قضاوت بعد از خواستن قاضی باشد.

مسئله 2306 قاضی نمی تواند چیزی به یكی از طرفین دعوی یا شاهد یاد بدهد یا آنها را بترساند یا حرف در حرف آنها بیاورد یا آنها را به اشتباه بیندازد چنانكه نمی تواند با تجسّس غیر متعارف یا تهدید یا شكنجه یا زندان و مانند اینها اقرار بگیرد.

مسئله 2307 اگر مال معینی از انسان نزد كسی باشد و او منكر شود، می تواند آن را به هر نحو ممكن بدون اجازه بردارد ولی اگر معین نباشد در صورتی كه دسترسی به حاكم شرع نداشته باشد می تواندتقاص كند) به اندازه طلب خود از مال او بردارد (.

مسئله 2308 اقلیتهای مذهبی در طرح دعوی باید به قاضی اسلامی مراجعه نمایند و قاضی نیز باید طبق موازین اسلامی حكم نماید.

مسئله 2309 مستحب است قاضی با وضو و در وقت قضاوت پشت به قبله باشد و مدعی و منكر رو به قبله باشند و از خداوند تعالی و اهل بیت علیهم السلام در كارش كمك بگیرد و فرقی بین طرفین دعوی در صحبت و نگاه و توجّه و مانند اینها نگذارد و پیش از آنكه قسم بخورند آنها را از قسم خوردن بترساند و ابهت قسم را در دل آنها ایجاد كند.

مسئله 2310 مكروه است قاضی در حالت غیرعادی مانند حال غضب یا ترس یا گرسنگی یا تشنگی یا افسردگی یا كسالت یا بی خوابی یا فشار بول و

غائط و مانند اینها قضاوت نماید.

مسئله 2311 اگر معلوم شود كه قاضی در حكم اشتباه كرده است، اگر در مقدمات كوتاهی نموده باشد، قاضی ضامن است و اگر در مقدمات كوتاهی نكرده باشد، حكومت اسلامی باید جبران كند.

حدود

احكام حدود

در اخبار بسیاری نسبت به اجرای حدود الهی تأكید شده، و وارد شده است كه تخلّف از هر دستور الهی حدّ دارد، و اقامه هر حدّی از حدود نفعش برای مردم بیشتر از باران چهل روز است. و خدای متعال فرمود: « هر كس حدّی از حدود مرا تعطیل كند با من عناد ورزیده و در صدد ضدّیت با من برآمده است ». اجرای حدود الهی باعث می شود مردم از كارهای نامشروع دست بردارند و حقوق الهی و جامعه را رعایت كنند.

مسئله 2312 اجرای حدود الهی وظیفه حاكم شرع است و دیگران حقّ دخالت ندارند. و در باب حدود به اندك شبهه، باید از اجرای حدّ خودداری شود.

مسئله 2313 اگر كسی با یكی از زنهایی كه محرم نسبی او هستند زنا كند حدّ او كشتن است ولی در محرمهای رضاعی و سببی این حكم نیست.

مسئله 2314 اگر كسی به زور و عنف با زنی زنا كند حدّ او كشتن است.

مسئله 2315 اگر كافری با زن مسلمان زنا كند حدّ او كشتن است.

مسئله 2316 اگر مردی كه بالغ و عاقل است با اختیار زنا كند حدّ او صد تازیانه است، و اگر سه مرتبه زنا كند و در هر دفعه تازیانه اش بزنند در مرتبه چهارم حدّ او كشتن است. و همچنین است حكم زن بالغ و عاقلی كه با اختیار زنا دهد، ولی مردی كه زن دائمی در

اختیار دارد و مانعی هم برای نزدیكی مانند حیض ندارد اگر زنا كند باید او را سنگسار نمود و همچنین است زنی كه شوهر دارد و شوهر در اختیار اوست و مانعی هم از نزدیكی با او ندارد.

مسئله 2317 اگر مرد بالغ و عاقل با اختیار خود لواط كند یا لواط دهد حدّ او كشتن است.

مسئله 2318 اگر كسی دو نفر را برای زنا یا لواط به هم برساند، چنانچه آن كس زن باشد حدّ او هفتاد و پنج تازیانه است، و اگر مرد باشد هفتاد و پنج تازیانه می زنند و سرش را می تراشند و در میان مردم می گردانند و او را نیز تبعید می كنند، و كسی كه این عمل شنیع را انجام می دهد اگر سه بار تازیانه بخورد در مرتبه چهارم حدّ او كشتن است.

مسئله 2319 اگر كسی بخواهد با زنی زنا كند یا با پسری لواط نماید و بدون اینكه او را بكشند جلوگیری ممكن نباشد كشتن او جایز است.

مسئله 2320 اگر كسی با حیوانی نزدیكی كند عمل حرامی انجام داده و باید تعزیر شود، و حكم خود حیوان در احكام خوردنیها گذشت.

مسئله 2321 اگر كسی كه بالغ و عاقل است به مرد یا زن مسلمانی كه بالغ و عاقل و عفیف است نسبت زنا یا لواط بدهد حدّش هشتاد تازیانه است كه از روی لباس به او بزنند ولی اگر فحشهای دیگر بدهد یا به او اهانت و اذیت نماید با تقاضای آن شخص از حاكم شرع، تعزیر می شود، یعنی هر طور كه حاكم شرع صلاح بداند او را تأدیب می كند.

مسئله 2322 حرام است انسان استمناء كند یعنی با خود یا

چیزی یا كسی غیر از همسر خود كاری كند كه از او منی خارج شود، و اگر چنین كرد به دستور حاكم شرع تعزیر می شود.

مسئله 2323 اگر شخص بالغ و عاقل با اختیار و توجّه مشروب مست كننده ای را بخورد هرچند كم باشد و به حدّ مستی نرسد حدّ او هشتاد تازیانه است، و اگر سه مرتبه مشروب بخورد و در هر مرتبه او را تازیانه بزنند در مرتبه چهارم حدّش كشتن است.

مسئله 2324 اگر كسی دزدی كند در مرتبه اوّل چهار انگشت دست راستش را از بیخ می برند و در مرتبه دوّم پای چپش را از وسط قدم می برند و در مرتبه سوّم او را حبس می كنند تا بمیرد و اگر باز هم دزدی كند او را می كشند، و در اجرای این حدّ دزد باید بالغ و عاقل باشد و با اختیار دزدی كند و بداند مالی را كه برمی دارد مال مردم است و خودش در مال شریك نباشد و مضطر و ناچار نباشد و پدر صاحب مال نباشد و مخفیانه مال را ببرد و مال نیز در جای محفوظ و در بسته باشد و قیمت آن به چهار و نیم نخود طلا برسد.

مسئله 2325 اگر دزد از جیب كسی یا كیف دستی یا ساك و مانند آن، چیزی را ببرد دستش را نمی برند ولی تعزیر می شود.

مسئله 2326 اگر كسی مثلاً قفل را شكست و داخل شد ولی پیش از اینكه چیزی را ببرد بازداشت شد حدّ جاری نمی شود ولی او را تعزیر می كنند.

مسئله 2327 اگر شخص بالغ و عاقل با سلاح به منظور اخلال در نظم اجتماعی و یا ترور اشخاص و غارت

یا اتلاف اموال مردم به آنان هجوم آورد محارب و مفسد است، مرد باشد یا زن، در شب باشد یا روز، در شهر باشد یا غیر آن. و حاكم شرع به تناسب جرم، او را می كشد یا دست راست و پای چپ او را قطع می كند یا تبعیدش می نماید.

مسئله 2328 اگر مثلاً انگشتان دست دزد را بریدند، او می تواند دوباره آنها را پیوند نماید مگر در صورتی كه حاكم اسلامی اجازه ندهد.

مسئله 2329 اگر مسلمانی كافر شود (مرتد فطری باشد یا ملّی یعنی مسلمان زاده باشد یا كافرزاده) اگر مرد باشد حدّ او كشتن است، و به مجرّد كفر مال او به ورثه مسلمان او منتقل می شود، و زنش از او جدا می گردد و باید عدّه وفات بگیرد و بعد از تمام شدن عدّه می تواند شوهر كند و توبه او گرچه قبول است و احكام اسلام بر او بار می شود ولی مانع از آنچه كه گفته شد نمی گردد. و اگر زن باشد زندانی می شود و در زندان در لباس و خوراك و مسكن به او سختگیری می گردد و در وقت نماز او را تازیانه می زنند تا توبه كند، و اگر توبه نكرد باید در زندان به همین حال بماند تا بمیرد، و به مجرّد كفر از شوهرش جدا می شود و مال او به ورثه مسلمان او منتقل می گردد.

مسئله 2330 اگر كسی ادّعای نبوّت و پیامبری كند یا به پیغمبراكرم صلی الله علیه وآله وسلم یا یكی از ائمّه معصومین علیهم السلام یا حضرت زهراعلیها السلام دشنام دهد، بر هر كس كه بشنود واجب است او را بكشد مگر اینكه بر جان یا مال یا ناموس خود یا مسلمان

دیگری بترسد.

مسئله 2331 اگر كسی یكی از واجبات الهی را با توجّه به واجب بودن آن ترك كند یا یكی از محرّمات الهی را مرتكب شود حاكم شرع به هر اندازه كه صلاح بداند دستور می دهد برای ادب كردن، او را تازیانه بزنند.

مسئله 2332 ولی شرعی یا معلّم با اجازه ولی شرعی می تواند بچه را به اندازه ای كه ادب شود بزند، و در این صورت دیه ندارد گرچه به حدّ دیه برسد.

مسئله 2333 حاكم شرع در اجرای حدود باید طبق موازین شرعی حكم كند و علم او در اثبات جرم معتبر نیست.

مسئله 2334 در صورت تشخیص مصلحت، حاكم اسلامی چنانكه می تواند مجرم را عفو یا تخفیف در جرم دهد، می تواند در اجرای حدّ تخفیف دهد یعنی آن را تبدیل به تعزیر كند یا حدّ را اصلاً اجرا نكند.

مسئله 2335 اگر مجرم قبل از دسترسی حاكم به او توبه كند، یا صاحب مال در سرقت، دزد را عفو كند حدّ از او ساقط می شود، ولی در مردی كه مرتد شود، چنانكه گذشت گرچه توبه او قبول است ولی حدّ ساقط نمی شود.

مسئله 2336 حكومت اسلامی در تعزیرات چنانكه می تواند تأدیب كند، می تواند جریمه مالی یا زندان یا تبعید و مانند اینها بنماید.

مسئله 2337 حدود و تعزیرات به دو راه ثابت می شود:

اوّل: شهادت دو مرد عادل.

دوّم: اقرار خود شخص، ولی زنا یا لواط با شهادت چهار شاهد عادل یا چهار مرتبه اقرار خود شخص در چهار جلسه ثابت می شود. و اقرار باید با اختیار و بدون تهدید یا شكنجه و مانند اینها باشد.

مسئله 2338 شهادت زن در حدود و تعزیرات پذیرفته نمی شود مگر در زنا یا لواط

كه با شهادت سه مرد عادل و دو زن ثابت می گردد.

قصاص و دیات

احكام قصاص و دیات

مسئله 2339 اجرای قصاص و گرفتن دیات وظیفه حاكم شرع است و دیگران حقّ دخالت ندارند.

مسئله 2340 اگر شخص بالغ و عاقل با اختیار و عمد مسلمان بالغ عاقلی را بكشد ورثه مقتول حقّ دارند به عنوان قصاص او را بكشند، ولی اگر دیوانه ای یا نابالغی یا بچه در شكم را بكشد، قصاص نمی شود و باید دیه داده شود و همچنین اگر دیوانه یا نابالغ یا شخص كور، كسی را بكشد قصاص نمی شود و باید دیه داده شود (و حكم آن در احكام دیات می آید).

مسئله 2341 اگر فرزندی پدر یا مادر خود را عمداً بكشد قصاص می شود ولی اگر پدری فرزند خود را عمداً بكشد قصاص نمی شود ولی باید دیه بدهد و علاوه بر دیه تعزیر هم می شود.

مسئله 2342 اگر دو نفر یا بیشتر مسلمانی را بكشند به نحوی كه همه در كشتن او شریك باشند، ورثه مقتول می توانند بعضی را بكشند و از دیگران سهم دیه را بگیرند و می توانند همه را بكشند و در هر حال باید تفاوت دیه كسی را كه می كشند بپردازند.

مسئله 2343 اگر مردی زنی را بكشد می توانند او را بكشند ولی چون دیه زن نصف دیه مرد است باید برای كشتن مرد، نصف دیه او را بدهند. و اگر زنی مردی را بكشد می توانند زن را بكشند ولی باید به كشتن او اكتفا كنند و حقّ مطالبه نصف دیه را ندارند.

مسئله 2344 كشتن بر سه قسم است:

اوّل: كشتن عمدی، یعنی به قصد كشتن كسی، كاری را نسبت به او انجام دهد كه منجر به مردنش شود.

دوّم: كشتن

شبه عمد، یعنی قصد كشتن نداشته باشد ولی با توجّه، كاری را كه معمولاً كشنده نیست نسبت به او انجام دهد، و بر حسب تصادف منجر به مرگ او شود، مثل اینكه برای ادب كردن چند تازیانه به او بزند و بر حسب تصادف به سبب آن بمیرد.

سوّم: كشتن خطایی، یعنی نسبت به شخص نه قصد كشتن داشته و نه می خواسته كاری را نسبت به او انجام دهد. مثل اینكه به قصد كشتن كبوتر، تیری رها كند و بر حسب تصادف به انسانی بخورد و او را بكشد.

مسئله 2345 در قتل عمد ورثه مقتول می توانند قصاص كنند یا دیه بگیرند یا عفو كنند ولی عفو بهتر است، و در قتل شبه عمد حقّ قصاص ندارند فقط می توانند دیه بگیرند یا عفو نمایند، و در قتل خطایی نیز حقّ قصاص ندارند بلكه یا عفو می كنند یا از عاقله یعنی خویشاوندان پدری قاتل، دیه می گیرند.

مسئله 2346 دیه مرد مسلمان هزار مثقال شرعی طلا (هر مثقال هیجده نخود) است و دیه زن نصف مرد است.

مسئله 2347 اگر قتل در یكی از ماههای حرام، یعنی رجب، ذی القعده، ذی الحجّه و محرم واقع شود یك ثلث دیه بر دیه افزوده می شود، و باید دو ماه روزه هم كه سی و یك روز آن پی در پی باشد در ماههای حرام بگیرد.

مسئله 2348 در قتل عمد كه ورثه حقّ قصاص دارند می توانند بیش از دیه از قاتل بگیرند و قصاص نكنند.

مسئله 2349 دیه قتل عمد را باید در ظرف یك سال بدهند، و دیه قتل شبه عمد و قتل خطایی را می توانند در ظرف سه سال به سه قسط بدهند.

مسئله 2350 در

قتل خطا و قتل شبه عمد، قاتل باید علاوه بر دیه، شصت روز روزه بگیرد و اگر نتواند، شصت فقیر را سیر نماید، و در قتل عمد اگر ورثه مقتول عفو كنند یا با قاتل بر دیه توافق نمایند، قاتل باید شصت روز روزه بگیرد و شصت فقیر را هم سیر نماید.

مسئله 2351 در بریدن اعضا قصاص جایز است ولی در ایجاد جراحت چون معمولاً قصاص قابل كنترل نیست یعنی نمی شود درست به اندازه جراحت، جراحت وارد كرد، باید دیه گرفته شود.

مسئله 2352 میزان كلی در دیه اعضای اصلی انسان این است كه هر عضوی كه فرد باشد، مانند زبان یا آلت مردانگی، بریدن و از بین بردن آن موجب دیه قتل (هزار مثقال شرعی طلا) است و هر عضو اصلی كه جفت باشد، مانند دست و پا و گوش و چشم، بریدن یا از بین بردن جفت آن موجب دیه قتل، و بریدن یا از بین بردن یكی از آنها موجب نصف دیه است.

مسئله 2353 اگر تمام دندانهای كسی را از بین ببرند دیه آن دیه قتل است. و دیه هر كدام از دوازده دندان جلوی دهان كه شش عدد در بالا و شش عدد در پایین می باشد پنجاه مثقال شرعی طلا و دیه هر كدام از شانزده دندان عقب دهان بیست و پنج مثقال شرعی طلا می باشد.

مسئله 2354 اگر ده انگشت كسی را از بیخ ببرند دیه آن دیه قتل است، و دیه هر انگشت یك دهم دیه قتل است، و دیه هر بند انگشت یك سوّم دیه انگشت است، و در انگشت شَست دیه هر بند نصف دیه انگشت است.

مسئله 2355 اگر

پشت كسی را طوری بشكنند كه دیگر خوب نشود و به هیچ وجه نتواند بنشیند، یا طوری به كسی آسیب برسانند كه عقل او از بین برود و دیگر برنگردد، و یا دو لب كسی را ببرند، یا بر كسی صدمه ای وارد كنند كه تمام موی ریش یا سر او بریزد و دیگر نروید، یا بر كسی صدمه ای وارد كنند كه انزال نشود یǠبه هیچ وجه نتواند جلوی ادرار یا مدفوع خود را بگیرد، یا مرد اجنبی زنی را افضا نماید یعنی مخرج بول و حیض او را یكی كند، دیه آن دیه قتل است.

مسئله 2356 اگر شوهر به واسطه نزدیكی، زن را افضا نماید، چنانچه بعد از نُه سالگی زن باشد زن می تواند به حاكم شرع مراجعه كند، و اگر پیش از نُه سالگی باشد باید او را طلاق دهد و دیگر با او ازدواج نكند و علاوه بر مهر، دیه افضا كه همان دیه قتل است و همچنین نفقه او را تا آخر عمر او بدهد.

مسئله 2357 اگر ریش كسی را به زور بتراشند و بعد بروید، باید یك سوّم دیه كشتن را بدهند.

مسئله 2358 اگر بیش از یكی از جنایتهایی كه در مسائل گذشته شمرده شد انجام شود دیه تكرار می شود مثلاً اگر كسی بر دیگری صدمه ای وارد كرد كه هم صدای خود را از دست داد و هم كور و كر شد باید سه دیه به او بپردازد.

مسئله 2359 دیه زن با مرد تا یك سوّم دیه كشتن، مساوی است و چنانچه بیشتر از آن شد دیه زن نصف دیه مرد می شود.

مسئله 2360 كسی كه سوار حیوان است اگر كاری كند

كه آن حیوان به كسی آسیب برساند، یا دیگری كاری كند كه حیوان به صاحب خود یا دیگری صدمه بزند ضامن می باشد.

مسئله 2361 سقط جنین از گناهان بزرگ است، و اگر روح در او دمیده شده باشد در حكم آدم كشی است، و كسی كه این كار را می كند، چه خود زن باشد یا شوهر یا دكتر، گرچه با اجازه آنها باشد، باید دیه بپردازد، و دیه آن اگر نطفه باشد بیست مثقال شرعی طلا، و اگر علقه یعنی خون بسته باشد چهل مثقال، و اگر مضغه یعنی مانند یك پاره گوشت باشد شصت مثقال، و اگر استخوان شده باشد هشتاد مثقال، و اگر بر آن گوشت روییده ولی هنوز روح در آن ندمیده صد مثقال، و اگر روح در آن دمیده، برای پسر هزار مثقال و برای دختر پانصد مثقال شرعی طلا است.

مسئله 2362 اگر كسی زن حامله را بكشد به نحوی كه بچه او هم تلف شود، باید دیه هر دو را بدهد.

مسئله 2363 اگر كسی پوست بدن مسلمانی را پاره كند باید پنج مثقال شرعی طلا، و اگر به گوشت برسد ده مثقال، و اگر استخوان او را بشكند پنجاه مثقال طلا به او بدهد، و اگر این جراحتها به سر یا صورت باشد دو برابر می گردد.

مسئله 2364 اگر كسی كاری كند كه بدن دیگری سرخ شود به طوری كه فوراً برطرف نشود باید یك مثقال شرعی طلا، و اگر سبز و كبود شود یك مثقال و نیم شرعی طلا، و اگر سیاه شود سه مثقال طلا به او بدهد، و اگر در سر و صورت باشد دو برابر می شود.

مسئله 2365 در

مواردی كه دستور خاصی برای دیه مشخص نشده، تعیین مقدار آن با حاكم شرع است.

مسئله 2366 مقصود از عاقله كه دیه قتل خطا را باید بدهد خویشان نسبی پدری می باشد، چه مرد باشند یا زن، غیر از بچه ها و دیوانه ها و كفّار، و تقسیم دیه بر آنان با رعایت مراتب ارث است.

مسئله 2367 اگر قاتل بمیرد یا فرار كند و دسترسی به او نباشد، دیه را از مال او برمی دارند، و اگر مال ندارد از عاقله می گیرند.

مسئله 2368 اگر انسان كسی را مجروح كرد یا به او ضربه یا سیلی زد، دیه را باید به خود او بدهد، ولی اگر بچه یا دیوانه ای را بزند، باید دیه را به ولی شرعی او بدهد تا به مصرف او برساند.

مسئله 2369 دیه مقتول از تركه او محسوب می شود، ولی خویشان مادری از آن ارث نمی برند.

مسئله 2370 ولی مقتول كه حقّ قصاص دارد كسی است كه از او ارث می برد، جز زن و شوهر كه در این حقّ شركت ندارند هرچند از دیه ارث می برند. و اگر بعضی از آنها به قصاص راضی نشوند، دیگران نمی توانند قصاص كنند مگر آنكه تفاوت دیه را بپردازند، و اگر بعضی از آنها صغیر باشند، اختیار با ولی آنهاست.

مسئله 2371 اگر ولی مقتول قبل از قصاص بمیرد، حقّ قصاص به ورثه او می رسد.

مسئله 2372 اگر كسی حیوان كسی را بكشد باید قیمتش را به او بدهد، و اگر آن را معیوب كند باید تفاوت قیمت سالم و معیوب را بپردازد.

مسئله 2373 اگر حیوان به جان یا مال یا زراعت كسی خسارت وارد كند، چنانچه صاحب حیوان در نگهداری آن كوتاهی كرده باشد

ضامن خسارت است و الّا ضامن نیست.

مسئله 2374 اگر آتشی روشن كند و مال كسی آتش بگیرد، در صورتی كه مواظبت نكرده باشد ضامن است.

مسئله 2375 اگر در جایی كه احتمال عبور مردم را می دهد گودالی بكند، در صورتی كه كوتاهی كند و باعث افتادن كسی در آن شود ضامن است.

مسئله 2376 اگر كسی با فریاد زدن یا ایجاد صدا باعث كر شدن یا سقط جنین شود ضامن دیه آنهاست.

مسئله 2377 اگر كسی دیگری را از منزل بیرون ببرد و آن شخص برنگردد ضامن است.

مسئله 2378 اگر پلیس در اثر تیراندازی باعث قتل یا جرح كسی شود، در صورتی كه تیراندازی او طبق وظیفه نباشد ضامن است، و اگر طبق وظیفه باشد و به جایی كه باید بزند اصابت كرده باشد چیزی بر كسی نیست ولی اگر به غیر جایی كه باید بزند زده باشد مثل آنكه تصمیم داشته به پا بزند به قلب یا سر اصابت كند، دیه بر بیت المال است.

مسئله 2379 اگر كاری كند كه بكارت دختری از بین برود، یا با او به غیر عنف زنا كند و بكارتش را از بین ببرد، دیه آن مهر المثل است.

مسئله 2380 اگر كاری كند كه زن حیض نبیند یا همیشه خون ببیند دیه آن یك سوّم دیه كشتن است.

مسئله 2381 اگر سر میت را ببرد دیه اش صد مثقال شرعی طلا است ولی اگر اعضای او را قطع كند یا جراحتی بر او وارد كند، تعیین آن با حاكم شرع است. و در هر صورت این دیه به ورثه نمی رسد و صرف خیرات برای میت می گردد و ادای دین میت نیز از آن جایز است.

مسئله 2382 اگر پای

كسی را بشكند دیه اش دویست مثقال شرعی طلا و اگر دست كسی را بشكند صد مثقال است ولی اگر استخوان غیر دست و پا را بشكند یا باعث در رفتن استخوان شود تعیین آن با حاكم شرع است.

مسئله 2383 اگر ناخن كسی را در آورد یا باعث از بین رفتن آن شود دیه اش پنج مثقال شرعی طلا، و اگر نرمه گوش كسی را از بین ببرد دیه اش یك سوّم دیه قتل است.

مسئله 2384 دیه زنازاده مانند دیه حلال زاده است.

مسئله 2385 تعیین دیه كافری كه حربی نیست، ذمّی باشد یا غیر ذمّی، با حاكم شرع است.

مسئله 2386 اگر برای دفاع از جان یا عرض یا مالش كسی را بكشد یا او را مجروح سازد دیه ندارد.

مسئله 2387 قتل یا جنایت به چند راه ثابت می گردد:

1 - اقرار خود قاتل یا جانی.

2 - شهادت دو مرد عادل.

3 - قسامه و آن در صورتی است كه مدّعی قتل شاهدی بر قاتل بودن متهم نداشته باشد با آنكه نشانه هایی كه باعث گمان به قاتل بودن اوست موجود باشد مثل آنكه او را با اسلحه نزد مقتول یافته باشند، و كیفیت آن به این صورت است كه مدّعی به تنهایی یا دیگران، در نزد حاكم شرع پنجاه قسم بخورند و اگر مدّعی از قسامه امتناع نماید قسامه با متهم است.

4 - اگر مدّعی بینه نداشته باشد باید منكر قسم بخورد و اگر منكر قسم نخورد با قسم خوردن مدّعی قتل یا جنایت ثابت می گردد.

تشریح

احكام تشریح و پیوند

مسئله 2388 اگر حفظ جان مسلمانی یا عده ای از مسلمانان بر تشریح انسان متوقف باشد و تشریح غیرمسلمان امكان نداشته باشد تشریح مسلمان جایز است،

بنابراین در این زمان كه طب متوقّف بر تشریح بدن انسان است باید از تشریح میت غیر مسلمان استفاده شود و اگر غیر مسلمان نباشد تشریح مسلمان با اذن ولی یا حاكم شرع جایز است و موجب دیه هم نیست.

مسئله 2389 اگر حفظ جان مسلمانی یا عضوی از او بر پیوند عضوی از اعضای میت مسلمانی متوقف باشد قطع و پیوند آن عضو با اذن آن میت قبل از مردن یا اذن ولی او یا حاكم شرع بعد از مردن او جایز است و دیه هم ندارد و اگر آن میت غیرمسلمان باشد اذن هم لازم نیست.

مسئله 2390 اگر عضو میت بعد از پیوند حیات پیدا كند از عضویت میت در می آید و نجس و میته نیست بلكه اگر عضو حیوان نجس العین نیز پیوند شود حكم چنین است.

مسئله 2391 اگر برای اثبات جرم احتیاج به تشریح بدن میت شود، با اذن ولی او یا حاكم شرع جایز است.

مسئله 2392 انسان می تواند عضوی از اعضای خود، نظیر كلیه یا چشم و مانند اینها را در حال حیات بفروشد، چنانكه می تواند پول بگیرد و اجازه قطع عضوی از اعضای خود را پس از مرگ بدهد.

مسئله 2393 تزریق خون انسانی به انسان دیگر جایز است، خواه خون مسلمان باشد یا كافر، مرد باشد یا زن، و خرید و فروش خون برای این منظور مانعی ندارد.

مسئله 2394 دست زدن به مرده هایی كه تشریح می كنند اگر از مسلمان باشد و آن را غسل داده باشند، غسل ندارد، و در غیر این صورت باید غسل كنند مگر اینكه از دست كش استفاده كرده باشند

مسئله 2395 تغییر جنسیت (برفرض امكان) یعنی

مرد خود را زن، یا زن خود را مرد و یا خنثی خود را مرد یا زن نماید، اگر داعی عقلایی در آن باشد مانعی ندارد و در احكام، حال فعلی او مناط است.

مسئله 2396 عقیم كردن مرد یا زن خود را و همچنین بستن لوله ها، اگر داعی و انگیزه عقلایی بر آن باشد، اشكال ندارد ولی باید زن با رضایت شوهر و شوهر با رضایت زن این كار را انجام دهد.

مسئله 2397 در تشریح نگاه كردن مرد به بدن زن و نگاه كردن زن به بدن مرد و نگاه كردن به عورت دیگری و همچنین دست زدن به بدن نامحرم، اگر پیشرفت علم متوقف بر آن باشد مانعی ندارد، و در صورتی كه بتواند در دست زدن به بدن نامحرم از دست كش استفاده كند، باید استفاده بنماید.

مسئله 2398 تحقیقات روی حیوان در علم پزشكی یا جراحی و مانند اینها، اگر پیشرفت علم متوقف بر آن باشد اشكال ندارد، ولی تحقیقات روی انسان موقعی جایز است كه علاوه بر رضایت او خطر جانی و روحی و جسمی برای او نداشته باشد.

مسئله 2399 كورتاژ یكی از گناهان بزرگ در اسلام است و چنانكه گذشت علاوه بر گناه كفّاره نیز دارد، ولی اگر از نظر دكتر متخصّص و متدین حفظ جان زن متوقف بر آن باشد مانعی ندارد.

بخش دوّم: « مسائل اخلاقی »

تهذیب نفس

یكی از واجبات در اسلام - كه ترك آن موجب خسران دنیا و آخرت است - تهذیب نفس است، و از نظر قرآن شریف باید انسان با صفات رذیله نظیر كبر و عجب و بخل و حرص و طمع و مانند اینها مبارزه كند، و از نظر قرآن كریم

و روایات اهل بیت علیهم السلام و از نظر علماء علم اخلاق از اوجب واجبات است، و از آیات فراوانی استفاده می شود كه طهارت و پاكی دل سرچشمه همه فضیلتهاست، و ناپاكی آن سرچشمه همه رذالتهاست.

مسأله 1 اگر كسی با مبارزه نتوانست صفت رذیله یا صفات رذیله را ریشه كن كند، همین مقدار كه آن را كنترل نماید و مانع طغیان آن شود، كفایت می كند.

مسأله 2 صفت حسادت كه رذیله مهمی است گرچه معصیت است ولی پروردگار عالم تا بر طبق آن عملی انجام نگیرد مؤاخذه نمی كند، بنابراین در خصوص حسد نه سائر رذائل، معصیت و حرمت مربوط به اعمالی است كه از آن سرچشمه می گیرد، و تا عملی بر طبق آن انجام نگیرد، بخشیده شده است و ضرر به عدالت هم نمی زند، و همچنین است سوء ظنّ به دیگران اگر صرف خطور در دل باشد و استقرار نداشته باشد، و نظیر خطور گناه كه همین حكم را دارد.

مسأله 3 رفع صفات رذیله - گرچه عملی بر طبق آن انجام ندهد - اگر قدرت بر رفع داشته باشد، واجب مؤكّد، و ترك این واجب چنانكه گفته شد از محرّمات است، و باید علاوه بر این كه مانع سر زدن عملی از آن شود، با آن مبارزه كند تا ریشه اش را قطع كند، و این كار، گرچه مشكل است ولی از اوجب واجبات است، و ثواب این مبارزه از جهاد بالاتر است و از این رو در روایات اهل بیت علیهم السلام جهاد اكبر نامیده شده است.

مسأله 4 تجرّی بلكه فعلی كه با آن تجرّی می شود یكی از محرّمات در اسلام است، و معنای آن در اصطلاح فقهی این

است كه اگر كسی عملی را كه حرام نیست خیال كند كه حرام است و سپس آن را به جا آورد، نظیر این كه مال خودش را به خیال این كه مال مردم است بخورد، و یا چیز پاكی را به خیال این كه نجس است بخورد، و یا با زن خود به خیال این كه نامحرم است جماع كند و یا كسی را كه قتل او جائز است به عنوان این كه مسلمانی است بكشد و مانند اینها، حرام به جا آورده و اگر توبه نكند عقوبت می شود، و آنچه به جا آورده، گرچه ذاتاً حلال بوده ولی به عنوان تجرّی، آن اعمال نیز حرام محسوب می گردد.

حفظ عفت

حفظ عفت از واجباتی است كه اسلام به طور مؤكّد مخصوصاً از زنان خواسته است، و ترك این واجب در بعضی از موارد گناهش به اندازه ای بزرگ است كه مثل آن در دین اسلام بی نظیر یا كم نظیر است، و این واجب الهی اقسامی دارد:

الف - حفظ عفت چشم

مسأله 5 مسلمانان باید نگاه شهوت انگیز به یكدیگر نداشته باشند غیر از زن به شوهرش یا شوهر به زنش، و فرقی نیست كه آن نگاه به نامحرم باشد یا - العیاذ باللَّه - به محرم نظیر مادر و خواهر و مادر زن و مانند اینها، مرد به زن باشد یا زن به مرد، مرد به مرد باشد، یا زن به زن، و خلاصه كلام این كه هر نگاهی كه محرّك شهوت جنسی باشد در اسلام حرام بلكه تخیلها و وسوسه ها كه محرّك شهوت باشد و مربوط به زن و شوهر نباشد حرام است.

مسأله 6 نگاه مرد به

بدن زن نامحرم - جز صورت و دو دست تا نرسیده به مچ - گرچه شهوت انگیز نباشد، حرام است، و نگاه به صورت و دستها تا نرسیده به مچ، اگر شهوت انگیز یا مفسده انگیز باشد حرام است. و اگر هیچ یك از این موارد نباشد، گرچه حرام نیست ولی ترك آن مگر به اندازه ضرورت، بسیار شایسته است.

مسأله 7 نگاه زن به بدن مرد نامحرم - جز صورت و سر و گردن و دستها تا نرسیده به مچ - گرچه شهوت انگیز نباشد حرام است، و نگاه به صورت و سر و گردن و دستها، اگر شهوت انگیز یا مفسده انگیز و یا جالب باشد، حرام است و در غیر این صورتها گرچه حرام نیست ولی ترك آن مگر به مقدار ضرورت بسیار شایسته است.

مسأله 8 نگاه زن و مردی كه محرم یكدیگرند نظیر مادر و خواهر و خاله و عمه و مادر زن و مانند اینها به بدن یكدیگر - جز عورتین - اگر شهوت انگیز و فتنه انگیز نباشد، جائز است، ولی مرد با عفت و زن با عفت نگاه به مواضع حسّاس محرم خود نظیر بالای زانو و سینه و پشت و مانند اینها نمی كند مگر در موقع ضرورت.

مسأله 9 نگاه مرد به بدن مرد جز عورتین و نگاه زن به بدن زن جز عورتین، اگر شهوت انگیز و مفسده انگیز نباشد جائز است، ولی مرد عفیف و زن با عفت نگاه به مواضع حسّاس همجنس خود نظیر بالای زانو و سینه و مانند اینها نمی كند.

مسأله 10 زن باید تمام بدن خود را از نامحرم بپوشاند، ولی نپوشانیدن صورت و

كف دستها و روی آنها تا نرسیده به مچ، اگر شهوت انگیز یا فتنه انگیز و یا جالب نباشد، جائز است، گرچه پوشانیدن آنها برای یك زن با عفت بسیار خوب است و بخوبی از قرآن و روایات اهل بیت علیهم السلام و سیره آن بزرگواران استفاده می شود كه روگرفتن زن یك شعار اسلامی است، و باید همه ما به شعارهای اسلامی و مذهبی اهمیت خاصی بدهیم.

مسأله 11 مرد باید تمام بدن خود را جز سر و صورت و گردن و زیر گلو، از نامحرم بپوشاند، شهوت انگیز یا مفسده انگیز یا جالب باشد یا نباشد.

ب - حفظ عفت زبان

زن و مرد نباید با یكدیگر حرفهای شهوت انگیز یا مفسده انگیز داشته باشند مگر زن و شوهر با یكدیگر، و فرقی نیست كه آن گفتارها ركیك باشد یا نه، از باب غنا باشد یا نه، زن و مرد محرم باشند نظیر خواهر و برادر یا مادر و پسر و مانند آنها و یا نامحرم.

مسأله 12 اگر حرفهای زن جالب باشد به طوری كه مرد را متوجّه خود كند، آن گفتار در مقابل نامحرم حرام است، همانگونه كه اگر گفتار مرد طوری باشد كه زن لاابالی در عفت را به طمع بیندازد، آن گفتار حرام است.

مسأله 13 صحبت مرد و زن نامحرم با یكدیگر، اگر شهوت انگیز و فتنه انگیز و جالب نباشد، گرچه حرام نیست ولی اكتفا به مقدار ضرورت بسیار خوب است.

ج - حفظ عفت گوش

شنیدن چیزهایی كه شهوت انگیز یا مفسده انگیز است، حرام می باشد، نظیر غنا و آهنگها و دائره و تنبك و مانند اینها و نیز حرفهای محرّك ركیك یا غیر ركیك، گوینده

محرم باشد یا نه.

مسأله 14 غنا و موسیقی و رقص، حتّی زن برای شوهر یا شوهر برای زن، حرام است، ولی گفتن حرفهای شهوت انگیز زن و شوهر برای یكدیگر اشكال ندارد بلكه در بعضی از موارد از مستحبّات نیز شمرده شده است.

د - حفظ عفت در زینت

مسأله 15 زینت زن برای نامحرم و یا نشان دادن به نامحرم حتّی بوی خوش و انگشتر و ساعت و حلقه، حرام است، شهوت انگیز و مفسده انگیز باشد یا نباشد، و همچنین است زینت كردن مرد برای زن نامحرم، ولی نشان دادن زینت نظیر ساعت و انگشتر و مانند اینها، حرام نیست مگر شهوت انگیز باشد و یا مفسده ای در برداشته باشد.

ه - حفظ عفت در لباس

مسأله 16 اگر لباس زن یا مرد شهوت انگیز یا مفسده انگیز باشد و یا جلب نظر كند، پوشیدن آن در مقابل نامحرم حرام است، مانتو باشد یا چادر، جوراب باشد یا شلوار، تنگ باشد یا گشاد.

مسأله 17 لباس زنانه نظیر پیراهن و دامن زنانه كه مختص به زنهاست، برای مردها حرام است، و لباس مردانه نظیر كت و شلوار مردانه كه اختصاص به مردها دارد، برای زنها حرام است، و اصلاح زنانه به گونه ای كه مختص به زنهاست، برای مردها حرام است، و اصلاح مردانه به گونه ای كه اختصاص به مردها دارد، برای زنها حرام می باشد.

مسأله 18 لباس زنانه برای مرد و لباس مردانه برای زن، وقتی حرام است كه زن بخواهد شبیه مرد یا مرد شبیه زن شود، ولی اگر تشبّه نباشد، نظیر این كه زن برای رفع سرما كت و شلوار مرد را بپوشد و یا مرد برای

ستر عورت پیراهن زن را بپوشد اشكال ندارد.

مسأله 19 چادر یك حجاب مذهبی و ملی است، و اگر زنها آن را از دست بدهند و یا - العیاذ باللَّه - در جامعه به صورت ضد ارزش درآید، خسارت فراوانی دارد، و زن ایرانی كه همیشه حتّی قبل از اسلام شهرت به عفت داشته، نباید این حجاب مذهبی و ملی را از دست بدهد، و باید زنهای با عفت و مردهای با غیرت بدانند كه از دست دادن آن مقدّمه برای بدحجابی و بی حجابی است، و اگر چنین شد - - العیاذ باللَّه - گناه آن دامنگیر كسی می شود كه آن مقدّمه را فراهم نموده است، علاوه بر اینها از مسائل قبل معلوم شد كه در بسیاری از موارد زن باید صورت و دستهای خود را از نامحرم بپوشاند و پوشانیدن صورت احتیاج به چادر دارد.

مسأله 20 پوشیدن لباسهایی كه مختصّ به كفّار است نظیر كراوات و پوشیدن لباسهایی كه مختص به اهل معصیت است نظیر لباسهای تنگ و محرّك برای مرد و زن حرام است و اگر بدون توبه از دنیا رود پروردگار عالم او را با كفّار و اهل معصیت محشور می كند.

مسأله 21 اگر لباس انگشت نما باشد و شخصیت كسی را كه آن را پوشیده است مسأله دار كند - كه به آن لباس شهرت می گویند - پوشیدن آن لباس چه برای مرد و چه برای زن، حرام است نظیر پوشیدن لباسهای رنگارنگ و نظیر لباس سرخ برای مرد و پوشیدن چادر سرخ برای زن، و نظیر بیرون آمدن از خانه با یك لنگه كفش و مانند اینها.

و - حفظ عفت به حسب زمان

و مكان

مسأله 22 اختلاط زن و مرد اگر شهوت انگیز و یا موجب مفسده و یا دارای احتمال مفسده باشد حرام است، و اگر چنین نباشد، گرچه حرام نیست ولی جدا بودن از یكدیگر در همه جا بسیار شایسته است.

مسأله 23 نشستن زن و مرد نامحرم بر سر یك سفره، اگر شهوت انگیز یا مفسده زا و یا موجب نگاه حرام می شود حرام است، و اگر چنین نباشد، گرچه حرام نیست ولی جدابودن از یكدیگر بسیار خوب است.

مسأله 24 بودن زن و مرد نامحرم درجای خلوت، اگر شهوت انگیز یا مفسده انگیز و یا دارای احتمال مفسده باشد حرام است، ولی اگر چنین نباشد، نبودن آنها در آنجا بسیار شایسته است و زن با عفت با مرد نامحرم در جای خلوت نمی نشیند.

مسأله 25 باید از ورود بچه های ممیز - كه خوب را از بد تمیز می دهند - به اطاق خواب در وقت خلوت زن با شوهر، ممانعت كنند گرچه مباشرت زن و شوهر نباشد، و در وقت مباشرت علاوه بر وجوب ممانعت از بچه های ممیز، نبودن بچه های غیر ممیز حتّی اطفال شیرخوار بسیار خوب است.

مسأله 26 بیرون رفتن زن از خانه در مواقع خلوت نظیر آخر شب و بعد از طلوع فجر و مانند اینها در صورتی كه احتمال خطر بدهد، حرام است، و اگر احتمال خطر هم ندهد، نرفتن بسیار خوب است، و همچنین است اگر در ورود به جایی نظیر خانه و مغازه و حمام و مانند اینها در معرض خطر باشد، و اگر احتمال خطر هم نباشد نرفتن بسیار خوب است، و چه خوب است كه زن در جهت عرض و ناموس و

عفت خود ترسو و محتاط باشد.

ز - حفظ عفت در معاشرت

مسأله 27 مواجهه و رو به رو شدن زن و مرد نامحرم، اگر شهوت انگیز یا مفسده آور باشد حرام است، و اگر چنین نباشد، رو به رو نشدن مگر به اندازه ضرورت بسیار خوب است و قرآن شریف عدم مواجهه گرچه شهوت انگیز و موجب مفسده نباشد را برای پاكی دل زن و مرد بهتر می داند.

مسأله 28 معاشرت و نشست و برخاست زن و مرد نامحرم، اگر شهوت انگیز و موجب مفسده باشد حرام است، و اگر چنین نباشد، عدم معاشرت مگر به اندازه ضرورت بسیار خوب است.

مسأله 29 دوست یابی زن با مرد نامحرم و مرد با زن نامحرم، حرام است گرچه شهوت انگیز و دارای احتمال مفسده هم نباشد، و قرآن شریف از اینكه زن، مرد نامحرمی را و یا مرد، زن نامحرمی را به عنوان دوست بگیرد، نهی مؤكّد فرموده است.

مسأله 30 معاشقه زن و مرد نامحرم با یكدیگر از گناهان بزرگ در اسلام است مخصوصاً اگر برای یكدیگر نامه نگاری و یا شعر و شاعری هم بنمایند، و باید با فراموش كردن عشق شیطانی خود این مرض خانمانسوز و بر باد دهنده دنیا و آخرت را معالجه كنند، و این معالجه گرچه مشكل است ولی به مرور زمان و با صبر و حوصله ممكن است.

مسأله 31 تبسّم زن در روی مرد نامحرم و بعكس، اگر شهوت انگیز و یا مفسده آور باشد حرام است، و اگر چنین نباشد، گرچه حرام نیست ولی خطر آن بسیار جدی است، و همچنین است خنده زن با مرد نامحرم و بعكس، بلكه حركات نامحرم باید

حساب شده باشد، و هر چه شهوت انگیز و یا موجب مفسده و یا احتمال آن باشد حرام است، و الّا نه گرچه حرام نیست ولی برای زن با عفت و مرد با غیرت، مواظبت از حركات و سكنات خود یك امر بسیار مطلوب و پسندیده است.

مسأله 32 برخورد زن با شوهر و یا شوهر با زن در میان مردم اعم از محرم و نامحرم، اگر شهوت انگیز یا موجب مفسده باشد حرام است، و اگر شهوت انگیز و مفسده زا نباشد ولی عرف پسند نباشد، گرچه حرام نیست ولی زن با عفت و مرد با غیرت چنین كارهایی نمی كنند، امّا اگر خلاف مروت باشد به طوری كه كاشف از لاابالی گری آنها باشد حرام است.

مسأله 33 برخورد زن با شوهر یا شوهر با زن از افرادی كه مردم توقع بیشتری از آنها دارند، نظیر اهل علم، به طوری كه عرف پسند نباشد، حرام است گرچه شهوت انگیز و یا مفسده انگیز نباشد بلكه گرچه خلاف مروت نیز نباشد.

ح - حفظ عفت فرج

مسأله 34 زنا دادن و زنا كردن از گناهان بزرگ در اسلام است و قرآن شریف می فرماید اگر بدون توبه از دنیا بروند در حالی كه سالها در جهنم می باشند، لجام شده و خوار و ذلیل نیز هستند، و كیفر آنها در دنیا اگر نزد حاكم اسلامی اثبات شود صد تازیانه در میان مردم است، و اگر زن زنا كار، شوهر داشته یا مرد زانی، زن داشته باشد و این عمل زشت را انجام دهد، علاوه بر این كه حدّ او سنگسار است - كه نظیر این كیفر در اسلام كم نظیر یا بی نظیر است

- اگر بدون توبه از دنیا برود - مطابق آنچه در روایات آمده - در جهنم بوی بد عورتین او اهل جهنم را آزرده می كند.

مسأله 35 توبه زنا دهنده و زنا كننده گرچه زن شوهردار یا مرد زن دار باشد فقط پشیمانی از گذشته و اصلاح خود در آینده است، و بازگو كردن آن گناه زشت نزد شوهر یا دیگری حتّی نزد حاكم شرع، از گناهان بزرگ است.

مسأله 36 از گناهان بزرگ كه نظیر آن گناه در اسلام كم نظیر است، هم جنس بازی است كه اگر در میان دو مرد واقع شود به آن لواط، و اگر در میان دو زن واقع شود به آن مساحقه می گویند. و در لواط علاوه بر این كه حدّ آن كشتن است، اگر بدون توبه از دنیا رفت با قوم لوط محشور می شود.

مسأله 37 توبه همجنس بازی فقط پشیمانی از گذشته و ترك آن عمل زشت است، و حرام است كه نزد كسی حتّی حاكم شرع خود را رسوا كند.

مسأله 38 دست دادن زن نامحرم با مرد نامحرم و بالعكس و معانقه و در بغل گرفتن یكدیگر و یا خوابیدن در یك رختخواب بلكه در یك اطاق خلوت كه كسی نباشد حرام است و تعزیر شرعی هم دارد گرچه شهوت انگیز و موجب مفسده نباشد و گرچه بدن آنها با هم ملامست پیدا نكند و در زیر لباس و دستكش و مانند اینها باشد.

مسأله 39 خوابیدن دو مرد یا دو زن در یك رختخواب، اگر شهوت انگیز یا مفسده انگیز و یا دارای احتمال مفسده باشد حرام است، و اگر چنین نباشد سزاوار نیست مخصوصاً دو جوان در یك

بستر استراحت كنند.

احتكار

مسأله 40 از گناهان بزرگ در اسلام احتكار است، و در روایات آمده است كه پروردگار عالم از محتكر بیزار است، و گناه آن در حدّ قتل نفس است، و معنای آن این است كه چیزی را كه امت اسلامی به آن احتیاج دارند نگاه دارد و آن را در معرض فروش قرار ندهد، و آن اقسامی دارد:

الف) نگاهداری چیزی برای این كه بازار سیاه درست شود و آن را به قیمت گران بفروشد. و این قسم، فرد بارز احتكار است و قطعاً روایات حرمت، شامل آن می شود.

ب) نگاهداری برای این كه مردم یا حكومت اسلامی را در مضیقه قرار دهد، و یا ضرر به اقتصاد مملكت اسلامی بزند، و معلوم است كه این قسم گناهش خیلی بالاتر از گناه قسم اوّل است و گاهی محتكر مصداق مفسد فی الارض محسوب می شود.

ج) نگاهداشتن چیزی كه بازار آن كساد است - گرچه مردم احتیاج به آن هم دارند - برای این كه آن چیز رونقی پیدا كند، این قسم نیز حرام است گرچه حرمت آن به اندازه قسم اوّل و دوّم نیست.

د) نگاه داشتن چیزی كه به اندازه تقاضای مردم موجود است، و عرضه نكردن آن ضرر اقتصادی یا غیراقتصادی ندارد، این قسم حرام نیست گرچه سزاوار است از این قسم هم پرهیز نماید.

ه) نگاه داشتن چیزی كه خود احتیاج به آن دارد، نظیر نگاه داشتن گندم برای مصرف سال خود، و این قسم نیز حرام نیست گرچه مردم به آن احتیاج داشته باشند، ولی در صورت احتیاج شدید مردم سزاوار نیست كه نگاه دارد زیرا ایثار و فداكاری باید از جمله

سجایای مسلمان باشد.

مسأله 41 احتكار، منحصر به مثل گندم و جو نیست، بلكه چنانكه گفته شد در هر چیزی حتّی پول هم می آید.

مسأله 42 اگر محتكر رفع ید از كار زشت خود نكرد، حكومت اسلامی اولاً اخطار و امر به فروش آن جنس می كند، و اگر به كارش ادامه داد، حكومت اسلامی آن جنس را به قیمت متعارف می فروشد و پول آن را به محتكر می دهد.

مسأله 43 اگر جنسی را به قیمت گران خرید و بعداً آن جنس ارزان شد، نمی تواند برای رسیدن به پول خود آن جنس را احتكار كند، و باید هر چه زودتر اگر مردم به آن احتیاج دارند، آن جنس را به قیمت روز بفروشد.

مسأله 44 اگر به واسطه احتكار، جنس گران شد، می تواند آن را به قیمت روز بفروشد ولی گناه احتكار را دارد گرچه سزاوار است كه آن را به قیمت گران نفروشد.

مسأله 45 توبه محتكر پشیمانی از گذشته و تصمیم بر ترك آن كار زشت است، و جبران خسارت اقتصادی كه به واسطه احتكار به وجود آورده لازم نیست گرچه سزاوار است.

مسأله 46 اگر اموالی را از راه احتكار به دست آورد گرچه مالك می شود، و اگر توبه از آن گناه نمود قبول می شود، ولی مسلمان واقعی آنچه را از این راه قبیح بدست آورده انفاق می كند و بهتر از آن این است كه به حكومت اسلامی بدهد.

ارضای غریزه جنسی از طریق غیر شرعی

مسأله 47 یكی از گناهان در اسلام ارضای غریزه جنسی مرد از غیر زن خود، یا زن از غیر شوهر خود می باشد و قرآن شریف چنین شخصی را متجاوز و ظالم می ϘǙƘϠ:

« فَمَنِ ابْتَغی وَراءَ ذلِكَ فَاُولئِكَ هُمُ الْعادُون

». (41)

« پس هر كه به دنبال فراتر از این (راههای حلال) رود، او از ظالمان است ».

و آن اقسامی دارد:

الف) زنا دادن یا زنا كردن كه عقوبت و كیفر آن بسیار بزرگ است.

ب) لواط كه در روایات آمده است عرش خدای متعال از آن به لرزه درمی آید.

ج) خود ارضایی (استمناء) كه علاوه بر اینكه حرام است مفسده روحی و جسمی بسیاری دارد.

د) نگاه شهوت انگیز یا دیدن عكسها و فیلمهای شهوت انگیز و نوشتن یا خواندن داستانهای شهوت انگیز، و گفتن و یا شنیدن و یا خواندن آهنگها و یا اشعار شهوت انگیز به طور غنا و یا به طور عادی و هر چیزی كه موجب تحریك او شود حتّی خیالهای شهوت انگیز.

مسأله 48 اگر اینگونه چیزها تحریك آمیز نباشد ولی مفسده زا باشد حرام است، بلكه اگر احتمال مفسده باشد نیز حرام است، بلكه مسلمان واقعی از تمام لهویات اعراض می كند و اهل اینگونه چیزها نیست.

مسأله 49 استفاده جنسی زن از شوهرش و شوهر از زنش به هر نحوی كه باشد جایز است ولی استفاده های غیر متعارف باید با اجازه و رضایت یكدیگر باشد بلكه سزاوار است كه اگر ضرورتی نباشد از استفاده های غیر متعارف پرهیز كنند.

مسأله 50 حرف زدن مرد نامحرم با زن نامحرم اگر جالب و محرّك نباشد و ترس مفسده ای هم نباشد جایز است ولی سزاوار نیست كه بیشتر از ضرورت با یكدیگر حرف بزنند.

مسأله 51 نگاه كردن مرد نامحرم به صورت و یا دستهای زن نامحرم از انگشتها و كف دست و روی دست اگر جالب و محرّك نباشد و مفسده بلكه ترس مفسده ای هم نباشد جایز

است، ولی باید دانست كه نگاه نامحرم به یكدیگر تیری از تیرهای شیطان است و همچنین نگاه زن به سر و گردن و دستها تا مچ مرد.

مسأله 52 بودن مرد و زن نامحرم در جای خلوت حرام است، بلكه اگر احتمال مفسده باشد در جای غیر خلوت نیز حرام است.

مسأله 53 دوست شدن مرد و زن نامحرم، از گناهان بزرگ است كه قرآن شریف آنرا در كنار زنا نهاده و از آن نهی نموده است.

مسأله 54 اختلاط مردان و زنان نامحرم اگر موجب گناه و تحریك باشد حرام است، بلكه اگر ترس مفسده باشد نیز حرام است.

مسأله 55 هر چه كه زن را در مقابل نامحرم جالب و محرّك كند، حرام است و فرقی نیست كه زینت باشد یا لباس، گفتن باشد یا عمل، حتّی راه رفتن و نشستن اگر جالب و محرّك باشد حرام است و همچنین است تلفنها و نامه ها و سخنرانیها و امثال اینها، كه اگر جالب و محرّك باشد حرام است.

اسراف، اتراف، تبذیر

مسأله 56 یكی از گناهان بزرگ در اسلام اسراف و تبذیر است و آن اقسامی دارد كه یك قسم از آن حرام نیست.

الف) فرو رفتن در مشتهیات نفس از راه حرام كه قرآن به آن » اتراف « می گوید كه اگر در فردی پیدا شود دنیا و آخرت او را تباه می كند و قرآن او را فرد شومی از اهل جهنم می داند:

« وَ اَصْحابُ الشِّمالِ ما اَصْحابُ الشِّمالِ فی سَمُومٍ وَ حَمیمٍ وَ ظِلٍّ مِنْ یحْمُومٍ لا بارِدٍ وَ لا كَریمٍ اِنَّهُمْ كانُوا قَبْلَ ذلِكَ مُتْرَفین ». (42)

« و یاران چپ، كدامند یاران چپ؟ در میان باد گرم و

آب داغ. و سایه ای از دود تار. نه خنك نه خشك. اینان بودند كه پیش از این ناز پروردگان بودند ».

و اگر در ملتی پیدا شود آن ملت را نابود می داند:

« وَ اِذا اَرَدْنا أَنْ نُهْلِكَ قَرْیةً أَمَرْنا مُتْرَفیها فَفَسَقُوا فیها فَحَقَّ عَلَیهَا الْقَولُ فَدَمَّرْناها تَدْمیراً ». (43)

« و چون بخواهیم شهری را هلاك كنیم، خوش گذرانان آن شهر را وا می داریم تا در آن به انحراف و فساد بپردازند، و در نتیجه عذاب بر آن شهر لازم گردد، پس آن را یكسره زیر و زِبَر كنیم ».

ب) به هدر دادن نعم الهی نظیر نابود كردن مال و عمر و آبرو و مانند اینها كه قرآن به آن » تبذیر « می گوید و مبذر را برادر شیطان می خواند:

« اِنَّ الْمُبَذِّرینَ كانُوا اِخْوانَ الشَّیاطین ». (44)

« همانا اسراف كنندگان برادران شیطانها هستند ».

ج) فرو رفتن در مشتهیات نفس از راه حلال كه به آن « اسراف » گفته می شود و آن گرچه حرام نیست ولی محال است كه مسرف بتواند به كمال انسانی برسد و قرآن او را مورد بی مهری و بی عنایتی از طرف حقّ می داند:

« اِنَّهُ لایحِبُّ الْمُسْرِفین ». (45)

« به درستی كه خداوند اسراف كنندگان را دوست نمی دارد ».

بلكه او را یك مؤمن واقعی نمی داند:

« وَالَّذینَ اِذا أَنْفَقُوا لَمْ یسْرِفُوا ». (46)

« و كسانی كه به هنگام بخشش، زیاده روی نمی كنند ».

مسأله 57 كسیكه خلاف شأنش خانه یا لوازم زندگی و حتّی خوراك و پوشاك تهیه كند مسرف است، و باید خمس آن خانه و لوازم زندگی و مانند آنها را بدهد، و از مؤنه

سال حساب نمی شود، و همچنین مترف و مبذّر باید خمس آنچه را اتراف و تبذیر نموده اند بدهند و نمی توانند از مونه سال حساب كنند.

مسأله 58 وسواسی كه برای تطهیر، زیادتر از متعارف آب استعمال می كند علاوه بر گناه وسواسی كه دارد مبذّر نیز می باشد و گناه آنرا نیز دارد.

مسأله 59 اگر سؤال (ابراز نیاز) بیجا سبب ذلّت شود حرام است، و آن سائل چون آبروی خود را بیجا به هدر داده، مبذّر است، و اگر سبب ذلت نباشد گرچه حرام نیست ولی یك مؤمن واقعی نباید ابراز نیازمندی بیجا داشته باشد و به اندازه مقدور عزت و كرامت خود را باید حفظ كند.

اشاعه فحشا

مسأله 60 اشاعه فحشا « یعنی پراكنده كردن فساد و زشت كاری » از گناهان كبیره در اسلام است و قرآن شریف برای كسی كه این عمل را انجام دهد عذاب دنیا و آخرت را وعده داده است:

« اِنَّ الَّذینَ یحِبُّونَ أَنْ تَشیعَ الْفاحِشَةَ فِی الَّذینَ امَنُوا لَهُمْ عَذابٌ اَلیمٌ فِی الدُّنْیا وَ الْاخِرَة ». (47)

« به تحقیق كسانی كه دوست می دارند كه زشت كاری در میان آنان كه ایمان آورده اند، شیوع پیدا كند، برای آنان در دنیا و آخرت عذابی پر درد خواهد بود ».

و آن اقسامی دارد:

الف) عیبی را به دروغ نسبت دادن به كسی و آنرا درمیان مردم شیوع دادن، و این قسم علاوه بر گناه اشاعه فحشا گناه تهمت را نیز دارد، و افرادی كه دامن به آن شایعه می زنند و آنرا برای دیگران می گویند، اگر بدانند كه تهمت است گناهشان مثل كسی است كه شایعه را اختراع نموده و اگر ندانند حرام است

و گناه اشاعه فحشا را دارد، علاوه بر اینكه آن شایعه تهمت است و گناه از آن را نیز دارد.

ب) پخش كردن عیبی كه در كسی هست در میان مردم، و این صورت علاوه بر گناه اشاعه فحشا گناه غیبت را نیز دارد.

ج) گناهی را علنی و در میان مردم انجام دادن نظیر بیرون آمدن زن با وضع جلف یا بدحجاب و یا بی حجاب و نظیر پخش موسیقیهای شهوت انگیز و پخش غناها و آهنگهای محرّك و یا پخش گفته های جلف و محرّك در میان مردم و نظیر پخش كتابهای عشقی و رمانهای محرّك و امثال اینها، و این صورت علاوه بر گناهی كه مترتب بر اصل كار است گناه اشاعه فحشا را نیز دارد و در بسیاری از موارد گناه دوّم بالاتر از گناه اوّل است.

مسأله 61 اشاعه فحشا دائر مدار قصد نیست، مثلاً خانم بدحجاب گرچه قصد اشاعه فحشا و بدحجابی را نداشته باشد ولی همین مقدار كه با عملش بدحجابی را در اجتماع رایج كند، علاوه بر گناه بد حجابی گناه اشاعه فحشا را نیز انجام داده است.

مسأله 62 اگر در جایی، مثلاً بدحجابی و یا بی حجابی و مانند آن اشاعه فحشاء نباشد گرچه آن عمل گناه و حرام است ولی گناه اشاعه فحشا را ندارد.

مسأله 63 اگر مصلحت اهمّی كه بتواند مقدم بر مفسده نمامی باشد پیش آید، نمامی جایز بلكه گاهی واجب می شود. مثلاً اگر بتواند به واسطه نمامی رابطه بین دو اجنبی را كه تماس نامشروع دارند قطع كند، آن نمامی جایز بلكه از باب نهی از منكر واجب است، و همچنین اگر بتواند به واسطه نمامی، جانی یا

ناموسی را از خطر نجات دهد و یا اگر نمامی نكند جانی یا ناموسی در خطر واقع می شود، آن نمامی جایز بلكه واجب است.

مسأله 64 افرادی كه شایعه ساز و یا شایعه پراكن و یا مروّج كار آنان ولو به واسطه عملشان و حتّی به واسطه سكوت می باشند، در جرم و حرمت شریك هستند و عمل آنها و سكوتشان حرام است.

مسأله 65 توبه اشاعه فحشا فقط ندامت از گذشته و ترك آن كار زشت است، و چه بسیار خوب است كه به واسطه گفتار و اعمال شایسته و نظیر آن جبران گذشته را بنماید.

اعانت بر اثم

مسأله 66 اعانت بر اثم » یعنی كمك به گناه « از گناهان بزرگ در اسلام است و اگر كمك در گناه كبیره نموده باشد گناه او نیز كبیره است، و آن اقسامی دارد:

الف) امر مؤثر كند به گناهی یا نهی موثر كند از واجبی، نظیر كسی كه امر كند و اجیر كند واستقبال كند در كورتاژ، و پزشك آن عمل قبیح را انجام دهد، در این گناه بزرگ پدر بچه اگر آمر باشد وزن كه حاضر به چنین عملی می شود بادكتری كه مباشراین گناه است شریك می باشند، و همچنین است اگر شوهر نهی مؤثر كند از حجاب همسرش.

ب) تسبیب اسباب كند و دیگری بعد از فراهم شدن اسباب، گناه را انجام دهد، نظیر این كه زنی را به خانه ای می آورد و دیگری - العیاذ باللَّه - زنا می كند و یا كسی را در جایی نگاه میدارد تا واجبی از او فوت می شود، در این قسم نیز در گناه زنا و ترك واجب شریك می باشد.

ج) كسی را در انجام گناه ترغیب

و یا در ترك گناه تهدید كند به طوری كه ترغیب و تهدید او محرّك برای گناه نمودن دیگری می شود، نظیر ترغیب كسی بر زنا، به طوری كه محرّك شهوت او باشد و یا تهدید كسی بر ترك قتل دیگری كه آن تهدید محرّك او گردد، در این قسم هم نظیر اقسام قبلی، كسی كه ترغیب یا تهدید نموده شریك در گناه گناهكار است.

د) تبلیغ در گناه و یا ترك واجب به حدّی كه آن تبلیغ مؤثر در به جا آوردن گناه و یا ترك واجب شود، نظیر كسی كه تبلیغ در بی حجابی زنها می كند و آن تبلیغ موجب این امر می شود، و یا تبلیغ برای ترك حجّ می كند و آن تبلیغ مؤثر و موجب ترك آن واجب می گردد، این قسم نیز اعانت بر گناه، و مبلّغ شریك در گناه است.

ه) تسبیب اسباب بعیده كند و قصد دارد كه آن اسباب مؤثر در گناه گنهكار شود، نظیر كسی كه اسلحه می دهد به كسی و می داند كه او اسلحه را برای قتل كسی می خواهد، و نظیر زنی كه با بدحجابی یا بی حجابی به میان مردم می رود و می داند كه موجب گناه دیگران می شود، این قسم نیز اعانت بر گناه و اعانت كننده شریك در گناه است، ولی اگر قصد نداشته باشد، گرچه اعانت بر گناه نیست ولی در بسیاری از موارد شریك در گناه گناهكار است، نظیر زن بدحجاب یا بی حجاب كه موجب فساد جوانها شود.

مسأله 67 اگر كسی به گناه گنهكار یا به ترك واجب از كسی، راضی باشد گرچه اعانت برگناه صادق نیست ولی شریك در گناه گنهكار است، مثلاً كسی كه راضی باشد

بر بی حجابی یا بدحجابی زنها، گرچه مرد باشد درنامه عملش گناه بی حجابی یا بدحجابی كه گناه بزرگی است ثبت می شود.

مسأله 68 توبه از اعانت بر گناه پشیمانی از گذشته و تصمیم بر ترك و اصلاح خود است، واگر ضرری از اعانت او بر كسی یا بر اسلام وارد شده، اگر می تواند باید جبران نماید.

تجسّس و تفحّص

مسأله 69 یكی از گناهان بزرگ در اسلام تجسّس و تفحّص و شنود در كارها و گفتار مسلمانهاست، و در روایات فراوانی گناه آنرا در حدّ كفر می داند و فرقی نیست كه آن تفحّص و شنود در كارهای شخصی و یا خانوادگی باشد و یا در كارهای اجتماعی، و همین مقدار كه كار یا گفته كسی را زیر نظر بگیرد گناه بزرگی را مرتكب شده است، و همچنین است بازرسی از خانه و مغازه و ساك و كیف و مانند اینها، و فرقی نیست كه آن تجسّس و شنود به واسطه شخص باشد و یا تلفن و ضبط و امثال اینها، و همچنین فرقی نیست كه آن تفحّص و شنود از گفتار یا كردار او باشد و یا از نامه ها و كتابتها و ضبطها و امثال اینها، و فرقی نیست كه آن تفحّص از افراد بیگانه باشد یا خودی نظیر زن و شوهر از همدیگر.

مسأله 70 استفاده از خوابهای مغناطیسی و یا احضار روح و جن و رمل و اسطرلاب و سحر و جادو و مانند اینها برای شنود و تفحّص حرام است چنانكه استفاده از مطلق علوم غریبه گرچه برای تجسّس و شنود هم نباشد نیز حرام است و آنچه از این راهها به دست می آید حجّت نیست مگر اینكه

با قرائن دیگر یقین پیدا شود.

مسأله 71 بازجویی و حرف كشیدن از كسی برای تفحّص و شنود و كشف اسرار حرام است حتّی قاضی و بازپرس هم حقّ حرف كشیدن از كسی را ندارند.

مسأله 72 تفحّص و شنود به واسطه خواب كردن یا مست كردن و یا او را از خود بی خود كردن وهمچنین به واسطه شكنجه های روحی وجسمی گناه مضاعف دارد زیرا هم از نظر تفحّص و شنود حرام است و هم از نظر ظلم، و آنچه از این راه ها به دست می آید حجّت نیست مگر اینكه با قرائن دیگر یقین پیدا شود.

مسأله 73 اگر مصلحت اهمّی كه مقدم بر مفسده تحقیق و تجسّس و شنود است پیش بیاید نظیر ازدواج و یا سپردن اموال و مانند آن به كسی، آن تحقیق و تجسّس به اندازه ضرورت جایز است بلكه در بعضی موارد لازم است نظیر احتمال خطر برای نظام و یا احتمال مفسده برای اجتماع و مانند اینها.

مسأله 74 توبه از این گناه بزرگ اگر به كسی كه درباره او تفحّص و شنود شده نرسیده باشد، پشیمانی از گذشته و تصمیم بر ترك و استغفار و دعا برای اوست، ولی اگر به او رسیده باشد، در صورت امكان باید تحصیل رضایت او را نیز بنماید.

تَعرُّب پس از هجرت

مسأله 75 یكی از گناهان بزرگ در اسلام تعرّب پس از هجرت است، و معنای آن این است كه انسان جایی رود كه نتواند دین خود را حفظ كند نظیر این كه جایی رود كه از معنویات و مسائل اسلامی دور بماند و نتواند او و وابستگان به او برخوردار از آشنائی با اسلام و مسائل دینی و معنویات

انسانی شوند، و نظیر این كه جایی رود كه می داند خود او یا وابستگان به او فاسد می شوند، و اگر در چنین جاهایی باشد، خروج از آنجا را قرآن شریف واجب مؤكّد می داند.

مسأله 76 رفتن در بلاد كفر برای تحصیل یا تجارت و مانند اینها، در صورتی جایز است كه بتواند خود و وابستگان را از مفاسد آنجا حفظ كند.

مسأله 77 اگر بداند با رفتن به جایی آلوده به معصیت می شود، رفتن به آنجا حرام، و اگر مسافرت باشد سفر او سفر معصیت است و باید نمازها را تمام بخواند و روزه ها را بگیرد.

مسأله 78 اگر مصلحتی اهم از مفسده تعرّب بعد الهجرة پیش آید، نظیر حفظ مملكت اسلامی از سلطه كفر و نظیر حفظ كرامت و شرافت مملكت اسلامی در جهان و مانند اینها، تعرّب بعد الهجرة جایز بلكه در بعضی موارد واجب است.

مسأله 79 اگر ماندن در بلاد كفر موجب وهن مملكت اسلامی شود حرام است گرچه موجب مفسده دینی و اخلاقی نشود، بلكه اگر مملكت اسلامی احتیاج به او داشته باشد، ماندن در آنجا حرام است گرچه موجب وهن برای مملكت اسلامی نباشد.

مسأله 80 توبه از این گناه بزرگ، علاوه بر پشیمانی از گذشته، خارج شدن از آن محل است.

تعییر و سرزنش

مسأله 81 از گناهان بزرگ در اسلام تعییر و سرزنش است كه قرآن شریف با كلمه) وَیل (سرزنش كننده و غیبت كننده را تهدید فرموده است:

« وَیلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَة ». (48)

« وای بر هر بدگوی عیب جوی ».

و آن اقسامی دارد:

الف) سرزنش به واسطه عیبی كه در او نیست و این صورت علاوه بر اینكه گناه سرزنش را دارد

گناه تهمت را نیز دارد.

ب) سرزنش به واسطه عیبی كه در او می باشد و این صورت همان » لمزه « قرآن است كه با كلمه ویل سرزنش كننده را تهدید كرده است.

ج) سرزنش كه با ضمیمه استهزا یا اهانت و یا فحش باشد، و این صورت علاوه بر اینكه حرام است، گناه آن ضمیمه را نیز دارد، و ممكن است سرزنش به واسطه ضمائمی كه دارد گناهان فراوانی داشته باشد.

د) سرزنش كسی بخاطر معصیت، و آن سرزنش نیز حرام است، مگر اینكه از باب نهی از منكر باشد، و در نهی از منكر و یا امر به معروف، چاره ای جز تعییر و سرزنش نداشته باشد.

مسأله 82 اگر مصلحت اهمّی مقدم بر مفسده سرزنش باشد نظیر ضرورت امر به معروف و نهی از منكر، آن سرزنش جایز بلكه در بعضی از موارد لازم است، مثلاً اگر زن آلوده و یا مرد آلوده را فقط با سرزنش می توان از آلودگی باز داشت، گرچه این سرزنش با ضمیمه اهانت و استهزا و امثال اینها باشد، جایز بلكه واجب است، و همینطور اگر تربیت اولاد متوقف بر سرزنش باشد آن سرزنش جایز است بلكه اگر آن تربیت مربوط به احكام دینی باشد آن سرزنش لازم و واجب است.

مسأله 83 توبه سرزنش كننده متوقف بر رضایت سرزنش شونده است مگر اینكه راضی نشود یا دسترسی به او نباشد كه در این صورت توبه تنها كفایت می كند و بهتر است كه علاوه بر توبه از آن گناه برای او دعا و استغار نماید.

تند خویی و بد خلقی

مسأله 84 یكی از گناهان در اسلام كه موجب فشار قبر می باشد تند خویی است، و این گناه

غالباً گناهان بزرگی را به دنبال دارد نظیر غیبت و زخم زبان، بلكه تهمت و فحش و ناسزا، بلكه تند خویی گاهی موجب قتل نفوس و اتلاف اموال و جرح و كتك می شود و آن اقسامی دارد:

الف) تند خویی كه از صفت رذیله ای نظیر تكبّر و عجب و غضب و مانند اینها سرچشمه می گیرد، و این قسم از تند خویی علاوه بر این كه گناه است، رفع سرچشمه آن یعنی تكبّر و عجب و غضب و مانند اینها نیز از اوجب واجبات است.

ب) تند خویی كه از كمون ذات سرچشمه بگیرد، به این معنی كه تند خویی او از ملكه در نفس او برمی خیزد در حالی كه متكبّر نیست و عجب ندارد و تسلّط بر اعصاب دارد، و این قسم از تند خویی نظیر قسم اوّل است كه علاوه بر گناه تند خویی، رفع آن ملكه و رذیله از اوجب واجبات است.

ج) تند خویی كه از زبان بد شخص سرچشمه می گیرد نه از رذیله ای از رذایل، و این قسم از تند خویی علاوه بر فشار قبر ممكن نیست انفكاك از گناهان بزرگ داشته باشد زیرا مردم از شخص تند خو می ترسند و تعییر و سرزنش و دیگر معاصی لازمه زبان اوست و چه بسا اعمال خوب او به واسطه آن تند خویی حبط و نابود می شود، مثلاً با زحمت و مشقّت همسر و اولاد خود را در رفاه قرار می دهد و در آسایش آنان می كوشد ولی با تند خویی اجر او كه ثواب مجاهد در راه خداست حبط می شود، چنانكه اجر او نزد عیالش نیز حبط می گردد، و خلاصه كلام این كه تندخو مطرود نزد

خداوندمتعال و نزد مردم حتّی عیالش می باشد.

مسأله 85 در توبه تند خویی علاوه بر پشیمانی از گذشته و تصمیم بر ترك در آینده، باید از كسی كه با او تند خویی نموده عذرخواهی كند، و علاوه بر همه اینها باید با این رذیله مبارزه كند تا ریشه كن شود.

مسأله 86 اگر تند خویی از ملكه و یا از زبان بد سرچشمه نگیرد، در صورتی كه ملازم با گناهی باشد نظیر غیبت یا سرزنش یا آزرده خاطر نمودن شخصی و یا سردكردن محیط خانه و مانند اینها، حرام است، و اگر ملازم با هیچ گناهی نباشد نظیر كسی كه اعصاب او ضعیف است و با تندی حرف می زند، گرچه حرام نیست ولی سزاوار نیست مؤمن چنین باشد زیرا خوش رویی و خوش زبانی از علامات مؤمن است.

مسأله 87 اگر مصلحت اهمّی پیش بیاید كه مقدّم بر مفسده تند خویی شود، نظیر تندی با فاسق برای نهی از منكر بعد از آن كه تلطّف و مهربانی سودی نداشت، آن تند خویی جایز بلكه در بعضی از موارد واجب می شود.

تهمت

مسأله 88 از گناهان كبیره در اسلام تهمت است، و معنای آن این است كه عیبی را به كسی نسبت دهد كه آن عیب را نداشته باشد، بلكه اگر عیب هم نباشد ولی او راضی به آن نسبت نباشد باز تهمت و حرام است، و اگر راضی باشد گرچه تهمت نیست ولی دروغ و حرام است نظیر تملّقها و تعریفهای بیجا، و قرآن شریف تهمت را در حدّ كفر می داند:

« اِنَّما یفْتَرِی الْكَذِبَ الَّذینَ لا یؤْمِنُون بِایاتِ اللَّه ». (49)

« تنها كسانی دروغ پردازی می كنند كه به آیات

خدا ایمان ندارند ».

مسأله 89 تهمت اقسام و مراتبی دارد:

الف) افترا بر خدا و پیامبران و اوصیای گرامی صلوات اللَّه علیهم اجمعین و قرآن شریف این قسم افترا و تهمت را بالاترین ظلمها می داند:

« وَ مَنْ اَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَری عَلَی اللَّهِ الْكَذِب ». (50)

« و چه كسی ستمگرتر از آن كس كه به خدا دروغ می بندد؟ ».

ب) افترای زنا به زنها و مردان پاكدامن كه این افترا و تهمت علاوه بر گناه بزرگی كه دارد اگر منجر به دادگاه شود حاكم اسلامی باید او را حدّ قذف كه هشتاد تازیانه است بزند.

ج) افترای و تهمت به افرادی كه تهمت به آنان موجب تضعیف دین می شود نظیر تهمت به علما و افرادی كه وابسته به دین می باشند كه گناه این قسم تهمت مضاعف و نظیر افترا بر خدا و پیامبر و ائمه طاهرین است.

د) افترا و تهمت به افراد معمولی، كه این قسم تهمت گرچه گناه مضاعف ندارد ولی در روایات آمده است كه در روز قیامت آن تهمت زننده را بر روی چركها و خونها نگاه می دارند تا مردم از حساب فارغ شوند سپس او را به جهنم می برند.

مسأله 90 اگر كسی تهمت به كسی زده باشد و او مطلع شده باشد باید او را راضی كند تا توبه او قبول شود و اگر مطلع نشده باشد، در توبه رضایت او شرط نیست ولی علاوه بر لزوم دعا و استغفار برای او باید اگر قدرت دارد رفع آن تهمت بنماید، و اگر قدرت بر این كار ندارد باید به واسطه تعریف او و امثال آن به اندازه ممكن جبران آن خسارت را

بنماید و چنانچه نتوانست او را راضی كند یا دسترسی به او نداشت، دعا و استغفار و جبران خسارت به مقدار میسّر كفایت می كند.

مسأله 91 تهمت به فردی مجهول كه شنونده او را نمی شناسد چون دروغ است حرام است گرچه گناه تهمت را ندارد و همچنین است تهمت به جمعی یا اهل شهری، ولی اگر مراد او همه آن جمعیت باشد تهمت به همه جمعیت است و گناه آن به اندازه آن جمعیت مضاعف می شود.

مسأله 92 اگر مصلحت اهمّی كه مقدّم بر مفسده تهمت باشد پیش آید، آن تهمت جایز بلكه در بعضی موارد واجب می شود، مثلاً اگر كسی مضر برای اسلام است و مردم را از دین منحرف می كند و چاره ای جز تهمت، برای اسكات او نباشد، تهمت به اندازه ای كه او را ساكت كند جایز بلكه واجب است، ولی تشخیص اینگونه موارد بسیار مشكل و كید شیطان درون و برون بسیار قوی است لذا باید با كمال احتیاط و مشورت با اشخاص آگاه و عالم بدون غرض، اقدام نماید.

مسأله 93 شنیدن تهمت مانند تهمت زدن، حرام و از گناهان كبیره است و باید علاوه بر منع تهمت زننده، از كسی كه تهمت به او می زنند دفاع كند و اگر قدرت ندارد یا فایده ندارد باید گوش ندهد و اگر مجبور است كه بشنود باید توجّه به آن نداشته باشد و ترتیب اثر ندهد.

مسأله 94 اگر چیزی را بشنود و نداند كه تهمت است یا نه، شنیدن آن حرام است و باید دفاع از كسی كه آن چیز برای او گفته می شود بنماید زیرا آن كلام یا تهمت است یا غیبت.

خلف وعده

مسأله 95 قرآن

شریف و روایات اهل بیت علیهم السلام مؤمن واقعی را كسی می داند كه وفای به عهد كند و خلف وعده نداشته باشد. و خلف وعده اقسامی دارد.

الف) تخلّف از عقود و شروطی كه در اسلام لازم الوفاست، نظیر بیع و شرا و شروط در ضمن عقد بلكه مطلق شروط، و این قسم تخلّف علاوه بر اینكه حرام است ضمان آور نیز می باشد، مثلاً اگر خانه ای را فروخته باشد و در ضمن عقد شرط كرده باشد كه مثلاً یك ماه پس از فروش در آن خانه بنشیند، اگر مشتری تخلّف از آن شرط نمود و خانه را پیش از اتمام یك ماه تصرّف كرد علاوه بر اینكه كار حرامی انجام داده، تصّرف او نیز غصب و حرام است، و اگر خانه در این مدّت خراب شود یا آسیب ببیند ضامن است، همانگونه كه اگر فروشنده از تسلیم خانه پس از اتمام یك ماه خودداری كند، علاوه بر حرمت، ضامن نیز می باشد و باید مشتری را راضی كند.

ب) تخلّف از وعده هایی كه موجب زیان و ضرر شود، نظیر اینكه وعده بدهد كه مثلاً شام به خانه كسی برود و او غذا تهیه ببیند و افرادی را برای احترام او دعوت نموده باشد. این قسم از تخلّف وعده گرچه ضمان آور نیست ولی علاوه بر اینكه خلاف انسانیت است از نظر شرعی نیز حرام است.

ج) تخلّف از وعده ای كه موجب زیان و ضرر مالی نشود، ولی ضرر آبرویی و نظیر آن داشته باشد، نظیر مثالی كه گذشت در صورتی كه تنها ضرر آبرویی داشته باشد نه ضرر مالی، این قسم از تخلّف وعده گرچه ضمان ندارد ولی حرام است و انسان

واقعی از این كارها نمی كند.

د) تخلّف از وعده ای كه موجب اتلاف عمر می شود، نظیر اینكه وعده كند مثلاً در وقت معینی در كلاس درس حاضر شود ولی تخلّف كند و در آن وقت معین نرود و یا اصلاً نرود. این قسم علاوه بر اینكه خلاف انسانیت است حرام نیز می باشد، ولی برای این كه وقت دیگران را تضییع نموده ضامن نیست.

ه) تخلّف از وعده ای كه موجب ضرر مالی یا ضرر آبرویی و یا تضییع عمر نیست، این قسم تخلّف وعده اگرچه حرام نیست و ضمان آور نیز نمی باشد، ولی كاشف از این است كه مؤمن واقعی نیست:

« اَلْمُؤْمِنُ اِذا وَعَدَ وَفی ». (51)

« انسان با ایمان هنگامی كه وعده كرد، وفا می كند ».

و از نظر كمال نیز نقص دارد و از این جهت مورد ملامت عقلا می باشد.

مسأله 96 اگر تخلّف از وعده با عذر موجّه باشد، گرچه حرام نیست ولی در صورتی كه ضمان آور باشد ضمان رفع نمی شود و باید جبران خسارت كند و لااقل او را راضی نماید.

مسئله 97 اگر در تخلّف وعده مصلحت مهمّی باشد كه بتواند مقدّم بر مفسده خلف وعده گردد، آن خلف وعده جایز بلكه در بعضی از موارد لازم می شود ولی اگر از خلف وعده هایی باشد كه ضمان آور است باید جبران خسارت كند.

مسأله 98 اگر عمداً تخلّف وعده كند در صورتی كه ضرر مالی و یا آبرویی و یا ضرر تضییع وقت داشته باشد، باید كسی را كه ضرر بر او وارد شده راضی كند ولی اگر راضی نشد و یا دسترسی به او نبود، توبه تنها كافی است ولی باید از راه دعا و استغفار و تعریف او

در میان مردم و نظیر اینها جبران آن خسارت را بنماید.

خیانت

مسأله 99 از گناهان بزرگ در اسلام خیانت است كه به مرتكب آن خائن گفته می شود و در روایات سلب اسلام و سلب ولایت از او شده است، و آن اقسامی دارد:

الف) خیانت به خدای متعال و رسول گرامی و ائمّه اطهارعلیهم السلام، و آن مراتب و مصادیقی دارد و از موارد آن كه از گناهان بزرگ شمرده شده است، كشف اسرار نظامی و سیاسی و اقتصادی و اداری حكومت اسلامی است. و بعضی از مصادیق دیگر آن، نظیر مصرف بیجا یا به هدر دادن نعم الهی مانند عقل و اعضا و جوارح و مال و عمر كه در نزد ما امانت است، هر چند گناه نیست ولی یك مسلمان واقعی باید به اندازه قدرتش از آن پرهیز كند.

ب) خیانت در عرض و ناموس مسلمانان كه گناهش در حدّ كفر است.

ج) خیانت در امانت كه آنهم گناهش بزرگ است علاوه بر اینكه حقّ الناس نیز می باشد.

د) خیانت در معاملات نظیر غش در معامله و فریب دادن طرف معامله و نقض عقود لازمه و نقض عهود و بیعتها و شروط و امثال اینها و این قسم نیز گناهش بزرگ و اگر مربوط به اموال و حقوق باشد حقّ الناس و ضمان آور نیز می باشد.

ه) نقض عهد و نذر و قسم با خدای متعال كه این قسم از خیانت علاوه بر اینكه گناه است كفّاره نیز دارد، و اگر مربوط به اموال و حقوق باشد آن مال یا حقّ بر ذمّه او خواهد بود.

و) خیانت در مشورت، و همه مراتب و مصادیق این قسم گناه است

ولی بعضی از موارد آن نظیر خیانت در امر ازدواج و خیانت در مهمّ امور گناهش در حدّ كفر است.

ز) خیانت در اسرار، و این قسم از خیانت نظیر كشف اسرار نظام اسلامی، گناهش بسیار بزرگ است و اگر اشاعه فحشا باشد از نظر قرآن عذاب دردناك در دنیا و آخرت دارد.

« لَهُمْ عَذابٌ اَلیمٌ فِی الدُّنْیا وَ الْاخِرَة ». (52)

« برای آنان عذابی دردناك در دنیا و آخرت است ».

مسأله 100 در بعضی از موارد خیانت، اگر مصلحت اهمّی پیش آید كه مقدّم بر مفسده خیانت باشد، نظیر اینكه اگر امانت را رد كند موجب فساد عظیم شود، و یا اگر معامله ای را رد نكند و امضا نماید موجب فساد عظیم می شود و نظیر اینها، خیانت در اینگونه موارد جایز بلكه در بعضی موارد واجب می شود.

مسأله 101 توبه از این گناه بزرگ علاوه بر پشیمانی و دست برداشتن از آن عمل زشت و شرمندگی از محضر ربوبی، آن است كه اگر مربوط به دیگران است تحصیل رضایت آنان نیز لازم است و اگر ممكن نیست و یا مفسده بالاتری دارد جبران آن گرچه به دعا و استغفار باشد برای او لازم است.

دروغ

مسأله 102 از گناهان بزرگ در اسلام دروغ است و معنای آن فریب دیگران است به چیزی كه در نظر او واقعیت ندارد و قرآن شریف به طور مؤكّد سلب ایمان از دروغگو نموده است:

« اِنَّما یفْتَرِی الكَذِبَ الَّذین لا یؤْمِنُونَ بِ آیاتِ اللَّه ». (53)

« تنها كسانی دروغ پردازی می كنند كه به آیات خدا ایمان ندارند ».

بلكه در روایات آمده است كه دروغگو دشمن خداست و آن اقسامی دارد:

الف)

نسبت دروغ دادن به پیامبران گرامی و ائمّه طاهرین علیهم السلام و این قسم از دروغ كه بدعت به آن می گویند شدیدترین عذاب الهی را دارد و از همه اقسام دروغ بزرگتر و از اكبر كبائر است مخصوصاً اگر سبب گمراهی كسی شود.

ب) دروغ مفسده آمیز نظیر دروغی كه روابط بین دو مسلمان را تیره كند و نظیر دروغی كه آبروی كسی را ببرد و نظیر دروغی كه كسی را در خطر اندازد و مانند اینها.

و قدر متیقن از آیات و روایاتی كه در مذمت دروغ است همین قسم از دروغ می باشد.

ج) نسبت دادن عیبی به كسی كه آن عیب را نداشته باشد نظیر نسبت زنا به زن عفیفه و یا مرد عفیف و نظیر نسبت سرقت به كسی كه سرقت نكرده باشد و نظیر اینها، و به آن تهمت هم می گویند و این قسم علاوه بر اینكه دروغ است غیبت نیز می باشد و در روایات آمده است كسی كه تهمت بزند در روز قیامت او را بر تپه ای از چرك و خون كه صورت برزخی آن تهمت است نگاه می دارند تا مردم از حساب فارغ شوند.

د) دروغی كه مفسده آمیز نباشد نظیر تعریف بیجا از خود یا دیگران و نظیر اظهار محبت و ارادت به كسی كه محبت و ارادت به او ندارد و مانند اینها، و حرمت این قسم دروغ نزد فقها مسلم است و از آیات و روایات نیز به خوبی استفاده حرمت می شود.

ه) دروغی كه علاوه بر اینكه مفسده ندارد فریب كسی هم نیست نظیر قصه ها و داستانهای دروغ آمیز و شوخی های دروغ آمیز و مانند اینها، و این قسم از دروغ

گرچه حرام نیست ولی از روایات به خوبی استفاده می شود كه مسلمان واقعی از مثل این دروغها نیز پرهیز می كند.

و) توریه، و معنای آن این است كه لفظی بگوید و معنایی را اراده كند كه مخاطب توجّه به آن معنی نداشته باشد نظیر اینكه مثلاً بگوید او را دوست دارم و اراده كند خداوند متعال را و مخاطب با قرینه ای كه موجود است گمان كند پسر خودش را، و نظیر اینكه مثلاً بگوید آقا در خانه نیستند و اراده كند امام زمان علیه السلام را و مخاطب با قرینه ای كه موجود است گمان كند صاحب خانه را و مانند اینها، و این قسم از دروغ نیز جایز نیست مگر مصلحت اهمّی در كار باشد، و فرقی میان آن و اقسام دیگر نیست و اینكه مشهور در میان مردم است كه توریه بدون ضرورت جایز است صحّت ندارد.

مسأله 103 اگر مصلحت اهمّی باشد كه مقدّم شود بر مفسده دروغ، آن دروغ جایز است و اگر بتواند توریه كند بهتر است، نظیر حفظ جان یا مال و یا عرض از خودش و یا از دیگران و نظیر دفع ظلم ظالم از خودش یا دیگران و نظیر دفع نزاع یا رفع نزاع میان دو مسلمان و مانند اینها.

مسأله 104 دروغ گفتن مرد به زنش و یا دروغ گفتن زن به شوهر جایز نیست مگر ضرورتی باشد كه آن ضرورت موجب جواز دروغ شود نظیر اینكه اگر دروغ نگوید نزاع خانوادگی بوجود می آید كه در این صورت به اندازه ضرورت و جلوگیری از آن نزاع و مفسده دروغ جایز است.

مسأله 105 دروغ گفتن حرام است ولی راست گفتن واجب نیست، بنابراین اگر چیزی

بپرسند كه نخواهد واقع را بگوید می تواند ساكت بماند بلكه اگر مفسده شخصی یا اجتماعی داشته باشد آن راست گفتن حرام است.

مسأله 106 فرقی نیست در دروغ گفتن در اینكه با لفظ باشد و یا كتابت، با اشاره باشد و یا صراحت، و مانند اینها و همین مقدار كه دیگران را فریب دهد و بداند كه فریب است جایز نیست و دروغ است.

اظهار عداوت و بغض و قهر

مسأله 107 از محرّمات در اسلام دشمنی و كینه توزی و اظهار عداوت و بغض و قهر با مسلمانان است و قرآن شریف یكی از علل حرمت خمر و قمار را عداوت و بغض می داند

« اِنَّما یریدُ الشَّیطانُ اَنْ یوقِعَ بَینَكُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ فِی الْخَمْرِ وَ الْمَیسِر ». (54)

« همانا شیطان می خواهد به وسیله شراب و قمار، میان دشمنی و كینه ایجاد كند ».

و آن اقسامی دارد:

الف) دشمنی با افراد وابسته به دین نظیر علما و متدینین به خاطر دینشان و گناه این قسم در حدّ كفر است، بلكه اگر توجّه به لوازم آن داشته باشد كفر است.

ب) دشمنی با آنان به خاطر اغراض شخصیه و این قسم نیز گناهش بزرگ است.

ج) دشمنی با خویشان نظیر پدر و مادر و اولاد و برادر و خواهر و امثال اینها كه این قسم علاوه بر حرمت دشمنی و قهر، حرمت قطع رحم را نیز دارد و قطع رحم به اندازه ای گناهش بزرگ است كه در قرآن سه مرتبه بر او لعن شده است.

د) دشمنی با افراد دیگر از غیر خویشاوندان و وابستگان و این قسم نیز حرام بلكه از گناهان كبیره است.

مسأله 108 اگر كسی با كسی قهر كند ولی

كینه او را در دل نداشته باشد و دشمنی هم با او نكند اگرچه حرام نیست ولی سزاوار نیست كه بیش از سه روز قهر باشد و بعد از سه روز سزاوار است كه آشتی كند مگر اینكه نتواند، و همچنین است شوهر با زن، ولی اگر زن قهر كند باید یك روز بیشتر نباشد.

مسأله 109 اگر دشمنی یا قهر مصلحت اهمّی داشته باشد كه بر مفسده آن مقدّم باشد آن دشمنی و قهر جایز بلكه در بعضی موارد واجب می شود، نظیر اینكه به واسطه قهر بتواند معروفی را اثبات و یا منكری را از بین ببرد و نظیر اینكه آشتی با كسی موجب گناه یامفسده اخلاقی شود كه در این صورت قهر بلكه دشمنی واجب است.

مسأله 110 دشمنی با اهل معصیت حتّی غیبت آنها در همان معصیت جایز بلكه واجب است در صورتی كه آن دشمنی تأثیر داشته باشد و او به قصد نهی از منكر به جا آورد ولی اگر تأثیر نداشته باشد گرچه قهر جایز است ولی دشمنی جایز نیست بلكه حرام است.

مسأله 111 ترك مراوده بلكه قهر بدون دشمنی و كینه توزی با افراد متجمّل در صورتی كه احتمال سرایت آن حالت در خودش یا خانواده و اولاد او داده شود جایز است، ولی اگر بداند كه سرایت نمی كند جایز نیست.

ربا

مسأله 112 از گناهان بزرگ در اسلام رباخواری است كه قرآن شریف آنرا جنگ با خداوند متعال و رسولش می داند:

« فَاِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَربْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ ». (55)

« و اگر (از ربا پرهیز نكنید)، بدانید به جنگ با خدا و فرستاده او، برخاسته اید ».

و آن اقسامی

دارد:

الف) قرض با بهره، گرچه آن بهره بسیار كم یا شرطی از شروط باشد، و هر چه درباره این قسم از نظر قرآن و روایات مذمت شده است درباره قرض بدون بهره كه به آن قرض الحسنه می گویند سفارش شده است و قرآن شریف آنرا قرض به خدای متعال می داند:

« مَنْ ذَا الَّذی یقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَیضاعِفَهُ لَهُ وَ لَهُ أَجْرٌ كَریم ». (56)

« كیست آن كس كه به خدا وامی نیكو دهد تا نتیجه اش را برای وی دو چندان گرداند و او را پاداشی خوش باشد؟ ».

ب) قرض مثل به مثل با زیادتر یا خرید و فروش مثل به مثل با زیادتر، نظیر اینكه یك سكّه طلا قرض دهد به یك سكّه طلا و هزارتومان و یا بفروشد سكّه ای به سكّه ای با هزار تومان و این قسم نیز در روایات ما ربا و حرام است گرچه واقعاً و بحسب ارزش، سودی و بهره ای نباشد.

ج) بهره و سود بردن به واسطه حیله شرعی نظیر اینكه یك میلیون قرض الحسنه دهد ولی چیز كم ارزشی را بفروشد به یك صد هزار تومان، این قسم نیز حرام است و این همان تقلّب در قانون است كه قرآن شریف آنرا استهزا به آیات الهی می داند.

د) انجام حیله ای نه برای سود و بهره بردن بلكه برای اینكه ارزش واقعی مثل به مثل را یكسان كند نظیر معامله سكّه ای با سكّه دیگر گرچه از نظر وزن مساوی ولی از نظر قیمت یكی گرانتر از دیگری است و شخص سكّه گرانتر را با چیز كم ارزشی می فروشد به سكّه ارزانتر با پولی كه سكّه ارزانتر را مساوی

با سكّه گرانتر كند، و یا سكّه گرانتر را می فروشد به همان سكّه ارزانتر یا قرض می دهد به همان ارزانتر ولی چیز كم ارزشی را می فروشد به قیمتی كه تفاوت آنها را جبران نماید، و این قسم همان حیله ای است كه گفته اند: چه خوب است از حرام به حلال فرار كردن.

مسأله 113 ربا دادن نظیر ربا خوردن حرام است و باید دانست مالی كه در آن ربا باشد یا برای آن ربا داده شده باشد بركت ندارد و قرآن می فرماید كه آن مال نابود می شود.

« یمْحَقُ اللَّهُ الرِّبا وَ یرْبِی الصَّدَقات ». (57)

« خداوند از بركت ربا می كاهد و بر صدقات می افزاید ».

مسأله 114 اگر مصلحتی كه مقدّم بر مفسده ربا دادن باشد پیش بیاید ربا دادن جایز است، نظیر اینكه آبروی او در مخاطره باشد در این صورت می تواند برای حفظ آبرو قرض ربوی بگیرد، ولی مصلحتی كه مقدّم بر مفسده رباگرفتن باشد كه بتواند ربا بگیرد بسیار كم است نظیر اینكه اگر ربا نگیرد از گرسنگی می میرد (اكل در مخمصه)، بنابراین بعضی از موارد ربا دادن جایز است ولی موردی كه ربا خوردن جایز باشد، یا نیست و یا بسیار نادر است.

مسأله 115 در حرمت ربا فرقی نیست كه ربا دهنده راضی باشد یا نه، بلكه اگر برای ربا دهنده سود كلانی هم داشته باز ربا دادن و ربا گرفتن حرام است، و همچنین فرقی نیست كه با هم بیگانه باشند یا خویش، بنابراین پدر و مادر از فرزند و بالعكس، و زن و شوهر از یكدیگر، و دو برادر از یكدیگر و دو خواهر از یكدیگر و خواهر و برادر

از یكدیگر و مانند اینها، نمی توانند ربا بگیرند، ولی رباگرفتن مسلمان از كافر مانعی ندارد.

مسأله 116 مستحب است كسی كه قرض الحسنه می گیرد چیزی به قرض دهنده بدهد و فرقی نیست كه قرض دهنده از اوّل بداند كه قرض گیرنده به او چیزی می دهد یا نداند و همین مقدار كه قرض دهنده خود را بیش از آنچه قرض داده است بستانكار نداند می تواند از قرض گیرنده چیزی بگیرد.

مسأله 117 توبه از ربادادن پشیمانی از گذشته و ترك آن كار زشت و استغفار و انابه به درگاه حقّ تعالی است، و در توبه از ربا خوردن علاوه بر این امور باید آنچه را ربا خورده است پس دهد، بلكه اگر ربا خور بمیرد آنچه از طریق ربا گرفته است به ورثه منتقل نمی شود، و اگر مفلس بود توبه او گرچه قبول است ولی باید تحصیل رضایت از ربادهندگان كند و اگر ممكن نباشد باید تصمیم داشته باشد كه در اوّل زمان ممكن آنرا رد كند، و اگر از دنیا برود امید است خداوند رئوف بستانكاران را در قیامت راضی كند و رباگیرنده مورد عفو و رحمت خدای تعالی واقع شود.

مسأله 118 اگر از روی نسیان و غفلت ربا خورد گرچه گناه نكرده است ولی باید بعد از توجّه آنچه را گرفته است به ربا دهنده رد كند ولی اگر از روی جهل بود، (چه جهل قصوری یا تقصیری و چه جهل به حكم یا به موضوع بود)، بعد از علم لازم نیست آنچه را ربا خورده است رد كند و از آن به بعد باید اطراف آن كار زشت كه دنیا و آخرت ربا گیرنده و ربادهنده

را تباه می كند نگردد.

رشوه

مسأله 119 از گناهانی كه در حدّ كفر است رشوه خواری است. پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم در این زمینه فرمودند:

« اِیاكُمْ وَ الرِّشْوَة فَاِنَّها مَحْضُ الْكُفْرِ وَ لا یشُمُّ صاحِبُ الرِّشْوَةِ ریحَ الْجَنَّة ». (58)

« پرهیز كنید از رشوه چرا كه كفر محض است و رشوه دهنده رایحه بهشت را نخواهد شنید ».

معنای آن این است كه چیزی بگیرد و حقّی را از بین ببرد یا ناحقّی را حقّ كند. و این رشوه مختص به قضاوت نیست بلكه هر كس به ازای اثبات باطل یا نابودی حقّ چیزی بگیرد رشوه و حرام است.

مسأله 120 رشوه دادن و رشوه گرفتن و دلّالی در رشوه و مانند آن حرام است و پیامبر همه آنها را مورد لعن قرار داده است.

« اَلرَّاشی وَ الْمُرْتَشی وَ الْماشی بَینَهُما مَلْعُونُون ». (59)

« رشوه دهنده و رشوه گیرنده و واسطه بین آنان، از نفرین شدگان هستند ».

مسأله 121 اگر برای ترس از كارشكنی به كسی چیزی دهنده رشوه و حرام است ولی برای دهنده رشوه حرام نیست.

مسأله 122 اگر برای تشویق و ترغیب در اثبات حقّی یا از بین بردن باطلی به كسی چیزی دهند رشوه نیست و مانعی ندارد.

مسأله 123 اگر به كسی كه كاری را باید انجام دهد، نظیر كارمندی كه در وقت اداری باید كاری را انجام دهد چیزی بدهند برای گیرنده حرام است ولی دهنده اگر مجبور باشد مانعی ندارد، نظیر اینكه اگر آنرا ندهد كارش انجام نمی شود.

مسأله 124 اگر كارمند اداره ای كاری را كه مربوط به او نیست و یا در وقت غیر اداری انجام دهد و به

ازای آن چیزی دریافت كند برای گیرنده و دهنده مانعی ندارد.

مسأله 125 اگر مصلحتی كه مقدّم بر مفسده رشوه دادن باشد پیش بیاید آن رشوه دادن گرچه بر رشوه گیرنده حرام است ولی برای رشوه دهنده مانعی ندارد، مثلاً برای جلوگیری از اشاعه فحشا چیزی داده شود كه حقّ كسی به او نرسد، و یا برای دفع افساد مفسد فی الارض چیزی داده شود تا او به حقّ خود نرسد آن رشوه حلال بلكه در بعضی از موارد لازم است.

مسأله 126 توبه كسی كه رشوه داده است فقط پشیمانی از گذشته و تصمیم بر ترك و عذر از خدای متعال است ولی توبه كسی كه رشوه خورده است چون حق الناس است علاوه بر آنچه گفته شد رد كردن آنچه تا بحال گرفته است می باشد، ولی اگر قدرت بر آن نداشته باشد باید تحصیل رضایت از رشوه دهنده بنماید، و اگر این هم ممكن نباشد باید تصمیم بگیرد هر وقت قدرت پیدا كرد رد نماید یا رضایت او را تحصیل نماید.

سحر

مسأله 127 یكی از گناهان بزرگ در اسلام كه قرآن آن را در حدّ كفر می داند تعلیم سحر و تحصیل و به كار گیری آن است، و اگر اجرتی برای تعلیم و یا به كارگیری آن بگیرد، در حكم میته و حرام است و مالك نمی شود، و آن اقسامی دارد و كلیه اقسام آن حرام است، چه مضر برای دیگران باشد نظیر تفرقه بین زن و شوهر، یا نافع برای دیگران باشد نظیر ایجاد محبت بین زن و شوهر، و چه تصرّف در جسم یا جان یا مال كسی باشد نظیر ایجاد عداوت بین

دو نفر یا دل سرد نمودن كسی را از كارش، و یا گره انداختن در كسب و كار و امثال اینها، و چه تصرف، نباشد نظیر احضار ارواح یا اجنه و یا خواب مغناطیستی برای تجسّس از كار كسی و یا خواندن افكار به واسطه آنها.

مسأله 128 تعلیم و تحصیل و به كارگیری رمل و اسطرلاب و علم طلسم و احضار ارواح و اجنه و فرشته و خواب مغناطیسی و شعبده و كلیه علوم غریبه حرام است گرچه برای تفحّص و تجسّس نباشد.

مسأله 129 هیچ كدام از علوم غریبه حجّیت ندارد و چیزی به واسطه آن اثبات نمی شود، گرچه به واسطه آنها یقین حاصل شود زیرا یقینی حجّت است كه از راه متعارف پیدا شود.

مسأله 130 اگر مصلحت اهمّی برای تعلیم یا تحصیل و یا به كارگیری سحر و یا یكی از علوم غریبه پیدا شد، نظیر باطل نمودن سحری كه شده است و یا ایجاد سحری برای تفرقه بین دو نفر اجنبی كه عاشق یكدیگر شده اند و یا ایجاد محبت میان زن و شوهری كه در شرف جدایی از یكدیگرند و یا مغلوب نمودن دشمن اسلام و مسلمین و یا باطل نمودن ادعای ساحر و عالم به احضار ارواح یا اجنه، و امثال اینها، تعلیم و تحصیل و به كارگیری سحر جایز بلكه در بسیاری از این موارد واجب است.

مسأله 131 توبه ساحر همان پشیمانی از گذشته و دست برداشتن از این گناه زشت و بزرگ است، و چه بسیار خوب است كه به واسطه بطلان سحر از دیگران و یا از راه دیگر، جبران خسارت كند، ولی اگر آثار سحر او باقی است چنانچه

می تواند خودش یا دیگری باید آن سحر را باطل نماید، همانگونه كه اگر به گوش كسی كه سحر شده، رسیده باشد، باید او را راضی كند و اگر راضی نشد توبه تنها كفایت می كند.

سوء ظن

مسأله 132 از گناهان بزرگ در اسلام سوءظن به دیگران است و این گناه بزرگ علاوه بر اینكه عملی حرام است، در بسیاری از موارد منجر به قتل و جدائی دوستان از یكدیگر و طلاق و بی مهری شوهر با زن یا زن با شوهر، و بغض و كینه و مانند اینها می شود، و آن اقسامی دارد:

الف) سوء ظن مربوط به گناه نظیر اینكه كسی تخیل كند همسر او رابطه نامشروع با دیگری دارد و بعد از آن تجسّس كند و یا عمل دیگری نظیر بی مهری بر آن مترتب كند، این قسم حرام و گناهش بزرگ و مفاسد آن نیز بسیار است.

ب) سوء ظن مربوط به گناه ولی بدون آنكه عملی بر آن مترتب كند، و این قسم نیز نزد علمای علم اخلاق حرام است و مبارزه با آن را از اوجب واجبات می دانند.

ج) سوء ظن مربوط به گناه ولی علاوه بر اینكه عملی مترتب بر آن نمی كند خطوری بیش نباشد و فوراً از آن منصرف شود، و این قسم نیز حرام است امّا پروردگار عالم به جهت منّت بر بندگان از آن عفو نموده است، ولی باید متوجّه باشیم همین خطورات است كه به تدریج منجر به استقرار در نفس و سپس منجر به ملكه می شود، و اگر كسی - العیاذ باللَّه - ملكه سوء ظن پیدا كند مفاسد بزرگی حتّی سوء ظن به خدای متعال و پیامبر و اهل

بیت علیهم السلام پیدا می كند.

د) سوء ظن مربوط به غیرگناه نظیر اینكه زنی تخیل كند شوهرش ازدواج دیگری نموده است، و این قسم اگر عملی كه گناه است بر آن مترتب نشود، و مواظبت كند ملكه نشود، از نظر فقهای عظام گناه نیست، ولی علاوه بر اینكه از نظر علمای علم اخلاق حرام است باید بدانیم كه سوء ظن هر چه باشد مفاسد عظیمی را در بر دارد.

مسأله 133 (اصالة الصحة » اصلی از اصول اسلامی است و معنای آن این است كه اگر عملی را از مسلمانی دیدیم كه از جهت ظاهر خوب نیست، آن را خوب بدانیم و كار او را به صورت صحیح و خوب توجیه كنیم، حتّی امام صادق علیه السلام فرموده اند: هفتاد توجیه برای آن بكن تا سوء ظن برای تو پیدا نشود.

مسأله 134 توبه از این گناه پشیمانی از گذشته و عدم ترتب اثر در آینده، بلكه مبارزه با آن به اندازه قدرت است، و اگر عملی انجام داده باشد و كسی كه سوء ظن مربوط به او بوده، فهمیده است، باید او را راضی نماید، و اگر راضی نشد پشیمانی و عدم ترتب اثر و مبارزه با آن كفایت می كند.

ظلم

مسأله 135 یكی از گناهان بزرگ در اسلام ظلم است و عقلاً و شرعاً گناهی بزرگتر از ظلم نداریم، و از نظر قرآن و روایات اهل بیت علیهم السلام ظلم اقسامی دارد:

الف) ظلم به خداوند متعال، و كفر و شرك و كفران نعمت از مصادیق بارز این قسم است، چنانكه مخالفت با خدای متعال و ظلم به بندگان او از مصادیق خفیه این قسم است.

ب) ظلم به بندگان

خدای متعال بلكه به مخلوقات او، و از مصادیق بارز آن تجاوز به جان و مال دیگران است كه به آن حقّ الناس گفته می شود و پروردگار عالم از ذرّه ای از آن نخواهد گذشت.

ج) ظلم به بندگان در جهت آبروی آنها، و از مصادیق بارز آن غیبت، تهمت، استهزا و سرزنش است و در روایات آن را از رباخواری بدتر دانسته است، در حالی كه رباخواری در اسلام جنگ با خداست.

د) ظلم به دیگران در جهت عرض و ناموس آنها، و در اسلام و نزد متشرعه بلكه نزد همه مردم، این قسم قبیح تر از اقسام گذشته است.

مسأله 136 گرچه گناه قسم اوّل و سوّم و چهارم از گناه قسم دوّم بالاتر است، ولی توبه آنها فقط پشیمانی از گذشته و اصلاح خود در آینده است، مگر اینكه مظلوم توجّه به ظلم پیدا كرده باشد كه در این صورت علاوه بر پشیمانی و اصلاح خود، رضایت مظلوم را نیز باید به دست آورد.امّا در قسم دوّم كه به آن حقّ الناس می گویند، باید مظلوم را راضی كند، توجّه به آن ظلم پیدا كرده باشد یا نه، مگر این كه مظلوم به هیچ وجه راضی نشود یا ظالم قدرت كسب رضایت او را نداشته باشد.

مسأله 137 اگر دسترسی به مظلوم نداشته باشد، باید با اذن حاكم شرع آنچه را بدهكار است به عنوان رد مظالم بدهد، و اگر مظلوم مرده است باید به وارث او بدهد، و اگر قدرت بر این كار ندارد باید با اذن حاكم شرع، از طرف او به عنوان رد مظالم بدهد.

مسأله 138 اگر ظالم بتواند آنچه را كه به مظلوم مدیون است،

به او برساند كفایت می كند، گرچه او متوجّه نشود، و لازم نیست كه از او حلالیت بخواهد یا او را متوجّه كند، و اگر نتواند بدون توجّه به او برساند، باید او را متوجّه كند مگر این كه مفسده ای در كار باشد، كه در این صورت می تواند با حاكم شرع در میان بگذارد و از طرف او رد مظالم بدهد.

مسأله 139 از اقسام ظلم، ظلم به نفس است كه قرآن شریف مكرراً به آن تذكر داده است:

« وَ مَنْ یتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ ». (60)

« و هر كس از حدود الهی تجاوز كند، پس به تحقیق بر خویشتن ظلم كرده است ».

و مراد از آن، مخالفت پروردگار عالم است در ترك واجبات و یا ارتكاب محرمات كه شقاوت را برای خود تهیه می كند، بلكه در ترك مستحبّات كه خود را محروم از فیوضات الهی می كند.

عاقّ والدین

مسأله 140 یكی از گناهان بزرگ در اسلام عاقّ پدر و مادر است، و در روایات فراوانی از گناه كبیره شمرده است، و در بعضی از آیات و روایات گناه آنرا در حدّ كفر دانسته است و آن اقسامی دارد:

الف) ناراحت كردن پدر و مادر در عدم پرداخت نفقه آنها، زیر اداره پدر و مادر در معیشت به طور متعارف اگر فقیر باشند بر اولاد واجب است و ترك آن گناهش خیلی بزرگ است.

ب) غصب مال پدر و مادر و ممنوع نمودن آنها از حقّ خودشان، و این قسم علاوه بر اینكه گناهش خیلی بزرگ است حقّ الناس نیز می باشد، و گناه حقّ الناس بسیار سنگین است.

ج) بردن آبروی پدر و مادر یا غیبت

آنان، یا تهمت زدن به آنها، یا مكر و خدعه و یا دشمنی و امثال اینها با آنان، و این قسم علاوه بر اینكه گناه بزرگ عاق پدر و مادر را دارد گناه آبرو ریزی و تهمت و غیبت و امثال اینها را نیز دارد.

د) تندی و پرخاشگری و یا - العیاذ باللَّه - فحش به آنها، حتّی قهر و داد زدن بر سر آنها، و این قسم همان عاقی است كه در قرآن و روایات از گناهان كبیره شمرده شده است و حتّی قرآن شریف اظهار ناراحتی نسبت به آنها را منع فرموده است:

« وَ لا تَقُلْ لَهُما اُفّ ». (61)

« پس به پدر و مادر (حتّی) اُفّ هم نگویید ».

مسأله 141 - اگر پدر و مادر كافر یا گناه كار باشند فرزند نباید پیروی در كفر آنها یا گناه آنها داشته باشد، بلكه اگر می تواند باید با لطف و مهربانی و با تسلّط بر اعصاب و صبر بر تندی آنها نهی از منكر كند، و اگر نهی از منكر اثر نداشت و یا نهی از منكر موجب غضب و تندی آنها شد، نهی از منكر لازم نیست و واجب است از نظر قرآن شریف رفتار اولاد با آنها كریمانه و با تلطّف و مهربانی باشد:

» وَ صاحِبْهُما فِی الدُّنْیا مَعْرُوفا «. (62)

» و در دنیا به خوبی با پدر و مادر معاشرت كنید «.

مسأله 142 - اگر پدر و مادر مقصّر باشند نظیر اینكه مادر با زن فرزندش ناسازگاری می كند و یا پدر با اولاد تند خویی می كند فرزند نمی تواند با آنها تند خویی كند و باید بر بدی آنها

صبر كند اگرچه طرفداری از آنها لازم نیست بلكه جایز نیست، و اگر می تواند از باب ارشاد جاهل آنانرا ارشاد كند باید ارشاد كند.

مسأله 143 - توبه از گناه عاق پدر و مادر علاوه بر پشیمانی از گذشته و تصمیم بر ترك در آینده و شرمندگی از درگاه خداوند متعال و استغفار و طلب آمرزش از او، تحصیل رضایت آنهاست ولی اگر راضی نشدند و یا دسترسی به آنها نیست نظیر اینكه مرده اند باید با خیرات و مبرّات و دعا و استغفار برای آنها جبران گذشته را بنماید.

مسأله 144 - خدمت به پدر و مادر مخصوصاً پدر و مادری كه تقصیر در حقّ اولاد نموده اند از افضل اعمال و ثواب آن از هر عبادتی بالاتر است و موجب خیر دنیا و آخرت است.

مسأله 145 - اگر پدر و مادر از دنیا رفتند بر اولاد واجب است به فكر آنها باشند و اگر آنها را فراموش كردند و خیرات و مبرّات برای آنها نفرستادند پدر و مادر در عالم برزخ آنها را عاق می كنند و گناه عاق پدر و مادر برایشان نوشته می شود.

غنا

مسأله 146 - یكی از گناهان بزرگ در اسلام كه دنیا و آخرت انسان را تباه می كند غنا و موسیقی است، و قرآن شریف آنرا موجب ضلالت و گمراهی بلكه موجب استهزاء دین می داند.

« وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یشْتَری لَهْوَ الْحَدیثِ لِیضِلَّ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ بِغَیرِ عِلْمٍ وَ یتَّخِذَها هُزُواً اُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ مُهین ». (63)

« و برخی از مردم كسانی هستند كه سخن بیهوده را خریدارند تا مردم را بی هیچ دانشی از راه خدا گمراه كنند، و راه خدا

را به ریشخند گیرند، باری آنان عذابی خوار كننده خواهد بود ».

و مراد از غنا در اینجا آن صوتی است كه شهوت انگیز و طرب انگیز باشد چنانكه مراد از موسیقی در اینجا آن آهنگی است كه شهوت انگیز و طرب انگیز باشد.

مسأله 147 - مراد از شهوت انگیز و طرب انگیز نوعی است نه شخصی، به این معنی كه اگر صوتی یا آهنگی برای عرف مردم شهوت انگیز و طرب انگیز باشد حرام است گرچه برای شخص خاصی شهوت انگیز و طرب انگیز نباشد.

مسأله 148 - لازم نیست موسیقی به واسطه آلاتی كه معدّ برای موسیقی است نظیر دائره و تنبك و نی و تار و امثال اینها باشد، بلكه هر آهنگی كه شهوت انگیز و طرب انگیز باشد حرام است گرچه بوسیله آلات معدّه نباشد، چنانكه آهنگی كه شهوت انگیز و طرب انگیز نباشد و بوسیله آلات معدّه باشد حرام نیست.

مسأله 149 - ساختن آلات موسیقی و فروختن و خریدن آنها بلكه نگاه داری آنها حرام است.

مسأله 150 - نشستن در مجالس غنا و آهنگهای شهوت انگیز حرام، و شنیدن آنها حرام دیگر است، و باید از آنجا خارج شود مگر اینكه مفسده ای در خارج شدن او باشد كه قابل تحمّل نباشد.

مسأله 151 - در حرمت غنا و موسیقی لازم نیست كه محتوی نیز شهوت انگیز و طرب انگیز باشد، بلكه اگر محتوای آن، حتّی اشعار حكمت آمیز و یا قرآن و مانند اینها باشد نیز حرام است.

مسأله 152 - رقصیدن و كف زدن كه شهوت انگیز و طرب انگیز باشد حرام، و فرقی نیست كه زن برای زن و یا مرد برای مرد و یا زن و مرد برای

یكدیگر باشد، و اگر زن و مرد نامحرم باشند حرمت مضاعف می شود.

مسأله 153 - مستحب است كسی كه گوش به غنا یا موسیقی داده است برای توبه از آن، غسل توبه كند و دو ركعت نماز توبه بخواند و بعد از آن توبه و استغفار و عذرخواهی از خدای متعال بنماید، بلكه این غسل و نماز برای توبه از هر گناهی مستحب است.

غیبت

مسأله 154 - غیبت - یعنی عیب كسی را در غیاب او به دیگران منتقل نمودن - از گناهان بزرگ است و قرآن شریف آنرا به منزله خوردن گوشت مردار انسان دانسته است:

« وَ لا یغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً أَیحِبُّ اَحَدُكُمْ اَنْ یأْكُلَ لَحْمَ اَخیهِ مَیتاً فَكَرِهْتُموُه ». (64)

« و بعضی از شما، غیبت بعضی دیگر را نكند، آیا كسی از شما دوست دارد كه گوشت برادر مرده اش را بخورد؟ (در حالی كه) از آن كراهت دارید ».

و فرقی نیست كه آن عیب مستور و پوشیده باشد یا غیر مستور، و همچنین فرقی نیست كسی كه غیبت او می شود راضی باشد یا نه، و همچنین فرقی نیست كه غیبت با گفتار باشد و یا كردار نظیر اشاره و نوشتن و امثال اینها و همین مقدار كه به عنوان تنقیص و ضربه زدن به شخصیت كسی عیب او را در غیاب او به دیگری منتقل كند غیبت و از گناهان كبیره است و اگر كسی كه غیبت او می شود راضی باشد كه از او غیبت شده علاوه بر اینكه غیبت كننده گناه نموده است كسی كه راضی به آن گناه بوده است نیز گناهكار است.

مسأله 155 - اگر عیب كسی را كه گوینده

و شنونده هر دو می دانند، بگویند، غیبت محسوب شده و حرام است زیرا اسلام نخواسته است كه مسلمانی به بدی یاد شود.

مسأله 156 - غیبت از فردی كه شنونده نمی شناسد گرچه غیبت و حرام نیست ولی موجب قساوت قلب است و مسلمان واقعی از اینگونه چیزها پرهیز می كند، مگر اینكه آن فرد مجهول، محصور در چند نفر باشد - كه احتمال شناختن وی می رود - كه در این صورت جایز نیست.

مسأله 157 - غیبت از یك جمعیت نظیر غیبت از طایفه ای یا ملّتی غیبت و حرام نیست در صورتی كه مراد گوینده و شنونده بعضی از آن جمعیت باشد، امّا چون موجب قساوت قلب است بهتر است پرهیز شود، ولی اگر مراد گوینده و شنونده همه جمعیت باشد غیبت و گناه آن نیز مضاعف می شود.

مسأله 158 - اگر انكار فضیلتی از فضائل و خوبیها كند نظیر اینكه بگوید فلانی مجتهد نیست یا عادل نیست یا با انصاف نیست، چنانچه آن انكار فضیلت موجب تنقیص و شكستن شخصیت او شود غیبت و حرام است.

مسأله 159 - توبه و كفّاره غیبت نظیر سایر گناهان است، كه اگر از آن عمل زشت پشیمان شده و خود را اصلاح كند، پروردگار عالم او را می آمرزد، مگر اینكه آن غیبت به گوش كسی كه غیبت از او شده رسیده باشد كه در این صورت باید از او حلیت بطلبد، ولی اگر ممكن نباشد نظیر اینكه دسترسی به او نیست یا حلیت طلبیده ولی راضی نشده، استغفار برای او كفایت می كند و به هر تقدیر دعا و استغفار برای كسی كه از او غیبت شده لازم است، همانگونه كه اگر بتواند جبران

خسارت كند و آن ضربه ای را كه به شخصیت او وارد نموده است جبران نماید، نیز لازم است، نظیر اینكه امتیازها و فضائل او را در میان مردم متذكر شود.

مسأله 160 - اگر مصلحت اهمّی كه بر مفسده غیبت مقدّم باشد مترتب بر غیبت شود، آن غیبت جایز بلكه در بعضی از موارد لازم است، مثلاً شكایت مظلوم از ظالم نزد افرادی كه قدرت بر رفع آن داشته باشند جایز است، چنانكه غیبت افرادی كه ضرر برای دین یا جامعه اسلامی دارند جایز بلكه واجب است، و همچنین اگر كسی بداند ازدواج یا رفاقت كسی موجب ضرر و زیان مالی یا دینی یا اخلاقی برای شخصی است جایز بلكه لازم است كه به آن شخص تذكر دهد زیرا ارشاد جاهل جایز بلكه لازم است، خصوصاً اگر از او مشورت شود و برای تحقیق از او سؤال شود، و همچنین تضعیف گفته های علمی و تضعیف راویان روایات معصومین علیهم السلام به مقداری كه حقّ ظاهر شود جایز است.

مسأله 161 - چنانكه غیبت نمودن حرام و از گناهان بزرگ در اسلام است، شنیدن غیبت نیز حرام و از گناهان بزرگ است، و اگر شنونده می تواند باید دفاع از كسی كه غیبت او می شود بنماید، و اگر نمی تواند باید از مجلس غیبت بیرون رود، و اگر نمی تواند باید توجّه به گفتار غیبت كننده نداشته باشد، و اگر گفتار او را به طور ناخواسته شنید باید ترتیب اثر ندهد.

مسأله 162 - اگر شنونده بتواند وجه صحّتی برای گفته غیبت كننده پیدا كند، گرچه دفاع از كسی كه غیبت او می شود لازم نیست، ولی شنیدن آن غیبت حرام است و باید

مجلس را ترك كند و اگر مقدور نیست باید توجّه نكند و اگر به طور ناخواسته شنید باید ترتیب اثر ندهد.

فحش

مسأله 163 - از گناهان در اسلام فحش دادن به مسلمان است و چون فحش دادن اهانت به مسلمان است باید گفت از این جهت از گناهان كبیره در اسلام است و آن اقسامی دارد:

الف) فحش دادن و استهزاء و توهین و تعریض و لعن و مانند اینها - نعوذ باللَّه - به خداوند متعال یا پیامبر گرامی خاتم الانبیاصلی الله علیه وآله وسلم و ائمّه طاهرین علیهم السلام و حضرت زهرا علیها السلام علاوه بر اینكه فحش دهنده را نجس و كافر می كند، او را واجب القتل می نماید.

ب) فحش دادن به انبیای عظام و علمای دین بلكه همه افرادی كه منتسب به اسلام می باشند، و گناه این قسم فحش در حدّ كفر است، كه در روایات آمده است جنگ با خدای متعال است.

ج) فحش دادن به افراد معمولی و بچه ها و دیوانه هایی كه متوجّه فحش می شوند، نیز حرام بلكه چون ظلم و اهانت است از گناهان كبیره است.

د (فحش دادن به غیر مسلمان یا به حیوانات كه گرچه حرام نیست ولی مسلمان باید مؤدّب باشد.

مسأله 164 - اگر در فحش نسبت ناروایی باشد نظیر اینكه به كسی بگوید ولدالزنا، گرچه حدّ قذف را ندارد زیرا معنای مطابقی و واقعی لفظ را اراده نكرده است، ولی حرمت آن قطعی و از گناهان بزرگ است.

مسأله 165 - ناسزا گفتن برای اثبات مطالب علمی و نظیر آن جایز نیست، و كسانی كه در بحثها و نوشتجات به دیگران ناسزا می گویند حرام است، بلكه اگر آن

ناسزا به علمای دین باشد گناهش در حدّ كفر و جنگ با خدای متعال است.

مسأله 166 - اگر ناچار شود فحش دهد و یا مصلحت اهمّی پیش بیاید نظیر اثبات حقّی یا از بین بردن باطلی، به اندازه آن اضطرار فحش جایز است، و اگر بتواند از فحشهای ركیك پرهیز كند باید پرهیز نموده و اكتفا به فحشهای غیرتند و غیرركیك نماید.

مسأله 167 - شوخیهایی كه گاهی در آن الفاظ توهین آمیز به كار می رود حرام است، ولی اگر توهین نباشد گرچه حرام نیست ولی مسلمان باید مؤدّب باشد و ركاكت در زبان و اعمال خود نداشته باشد.

مسأله 168 - در توبه از فحش علاوه بر پشیمانی و تصمیم بر ترك، باید كسی را كه به او فحش داده است راضی كند، ولی اگر راضی نشد یا دسترسی به او نداشت و یا مفسده ای مترتب بر آن باشد، گرچه لازم نیست، ولی باید جبران آن اهانت را به وسیله تعریف نمودن او در میان مردم و به واسطه دعا و استغفار برای او بنماید.

فرار از جنگ

مسأله 169 - یكی از گناهان بزرگ در اسلام فرار از جنگ است و در نظر قرآن و روایات اهل بیت علیهم السلام گناه آن خیلی بزرگ است، و آن اقسامی دارد:

الف) فرار از جنگ مخصوصاً اگر موجب تضعیف جبهه و یا تقویت دشمن شود، و مخصوصاً اگر فرار از خط مقدم جبهه باشد.

ب) تخلّف از فرمان فرمانده مخصوصاً اگر این تخلّف، موجب سركشی دیگران و یا تضعیف فرمانده و یا تضعیف دیگران و یا تقویت دشمن باشد.

ج (كم كاری یا بیكاری یا تخلّف از وظیفه مخصوصاً اگر موجب تضعیفی در

جبهه یا تقویتی برای دشمن گردد.

د) شركت نكردن در جنگ در صورت احتیاج به او مخصوصاً اگر تخلّف او موجب تضعیف دیگران یا تقویت دشمن باشد.

ه) كمك نكردن به جبهه از جهت مالی و فكری و تبلیغی و مانند اینها مخصوصاً اگرتخلّف او موجب تضعیف دیگران و یا تقویت دشمن باشد.

مسأله 170 - كلیه صوری كه ذكر شد حرام و بعضی از اقسام گناهش خیلی بزرگ است و انسان را در زمره دشمنان اسلام قرار می دهد نظیر تخلّفی كه موجب تقویت دشمن شود.

مسأله 171 - اگر به اندازه احتیاج، نیرو وجود داشته باشد رفتن به جبهه واجب نیست بلكه مستحب مؤكّد است، ولی اگر به او احتیاج باشد واجب كفایی است، و اگر احتیاج به او منحصر باشد واجب عینی است و همچنین است كمك مالی و فكری و تبلیغی و مانند اینها.

مسأله 172 - بر زنها و وامانده ها و بچه ها رفتن به جبهه جنگ واجب نیست و همچنین بر فقرا و ضعفا كمك به جبهه لازم نیست، ولی اگر دشمن به مملكت اسلامی هجوم آورد بر همه افراد حتّی بر زن و بچه و وامانده، در صورتی كه قدرت داشته باشند، دفع آن دشمن لازم است، و همچنین بر همه چه متمكنین و چه فقرا و ضعفا، در حدّ توان و قدرت واجب است كمك نمایند.

مسأله 173 - توبه فرار از جنگ یا كمك نكردن به آن علاوه بر پشیمانی از این گناه بزرگ، شركت و كمك در جنگ است مگر اینكه جنگ تمام شده باشد كه تصمیم بر ترك آن گناه كفایت می كند.

قطع رَحِم

مسأله 174 - قطع رحم « یعنی بریدن از خویشان

» یكی از گناهان كبیره در اسلام است و قرآن شریف كراراً قاطع رحم را لعن فرموده است:

« اُولئِكَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّار ». (65)

« برای آنان لعنت و بدی سرای آخرت می باشد ».

مسأله 175 - معنای صله رحم این است كه باید كاری نكند كه وابستگان و خویشان را ناراحت كند و تا می تواند به آنها خدمت كند ولی رفت و آمد با آنها مخصوصاً اگر موجب مزاحمت برای خود و آنها باشد لازم نیست.

مسأله 176 - رحم یك معنای عرفی است كه عبارت است از خویشان نزدیك نظیر پدر و مادر، جد و جده، اولاد و نوه، برادر و برادرزاده، خواهر و خواهرزاده، عمه و عمه زاده، عمو و عموزاده، خاله و خاله زاده، دایی و دایی زاده، و امّا خویشان سببی نظیر زن و شوهر و داماد و پدر زن و مادر زن و پدر و مادر شوهر گرچه رحم واقعی نیستند و احكام رحم را ندارند، ولی چون عرفاً آنان نیز رحم محسوب می شوند، احكام قطع رحم را شامل آنها نمودند بسیار به جاست و از این جهت به آنان خویشان سببی می گویند چنانكه نظیر خواهر و برادر را خویشان نسبی می گویند.

مسأله 177 - اقسامی كه برای عاق پدر و مادر گفته شد تماماً در قطع رحم نیز می آید بنابراین انفاق بر آنها اگر فقیر باشند لازم است اگرچه آنان واجب النفقه نیستند ولی ترك انفاق در صورت قدرت و فقر آنان قطع رحم محسوب می شود چنانكه تضییع حقّ آنها و بردن آبروی آنان و تندی و پرخاشگری با آنها قطع رحم است علاوه بر اینكه گناه حقّ الناس و اهانت

به دیگران را نیز دارد.

مسأله 178 - اگر خویشان اهل معصیت باشند در صورتی كه صله رحم كمك در معصیت آنها نشود باید قطع رحم نكند و در صورت امكان باید آنها را امر به معروف و نهی از منكر نماید.

مسأله 179 - اگر خویشان قطع رحم كنند انسان نمی تواند قطع رحم كند مگر اینكه در صله رحم مفسده ای نظیر ذلّت او باشد.

مسأله 180 - اگر در قطع رحم مصلحتی كه مقدّم بر مفسده قطع رحم باشد پیش بیاید می تواند قطع رحم كند بلكه در بعضی از موارد لازم است، نظیر مثالی كه گذشت (در صله رحم ذلت باشد) و نظیر اینكه در صله رحم یقین بلكه احتمال عقلایی به فساد اخلاقی داشته باشد.

مسأله 181 - اگر كسی قطع رحم نموده است و بخواهد توبه كند باید علاوه بر توبه و طلب بخشش از خداوند متعال، در صورت امكان رضایت كسی را كه با او قطع رحم نموده است فراهم سازد و از شرائطتوبه قطع رحم، صله رحم است.

قمار

مسأله 182 - یكی از گناهانی كه قرآن شریف آنرا پلید و نظیر شراب خواری می داند قمار است.

« اِنَّما الْخَمْرُ وَ الْمَیسِرُ... رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیطانِ فَاجْتَنِبُوه ». (66)

« همانا شراب و قمار، پلیدی و از عمل شیطان است پس از آن بپرهیزید ».

لذا علاوه بر حرمت موجب تباهی روح و ضعف اعصاب و افسردگی دل نیز می شود، و بدتر از همه اینها موجب تباهی دین و دنیای انسان است، و چنانكه در مسأله 1698 از احكام، نیز گفته شد، قمار بر پنج قسم است:

اوّل: بازی كردن با آلات مُعِدِّه یعنی آلاتی كه برای

قمار كردن ساخته شده است، همراه با قصد برد و باخت.

دوّم: بازی كردن با آلات معدّه، بدون قصد برد و باخت.

سوّم: بازی كردن با آلات غیر معدّه یعنی چیزی كه از آلات قمار نیست، همراه با قصد برد و باخت.

چهارم: بازی كردن با آلات غیر معدّه، بدون قصد برد و باخت.

پنجم: مسابقاتی كه در این زمان متداول است نظیر تیر اندازی، قایق رانی، طریقه حمله به دشمن یا فرار از او، گرچه با قصد برد و باخت باشد.

قسم اوّل و دوّم و سوّم حرام است و قسم چهارم گرچه حرام نیست ولی بسیاری از مفاسد آن اقسام سه گانه را دارد و یك مسلمان واقعی عمر خود را صرف اینگونه كارها نمی كند و قسم پنجم، اشكالی ندارد.

مسأله 183 - شخص قمار كننده آنچه را به وسیله قمار به دست می آید، مالك نمی شود اگرچه بازنده راضی به آن باشد، و باید به صاحبش رد كند، مگر اینكه صاحب مال بعنوان بخشش و مانند آن به او بدهد.

مسأله 184 - ایجاد جلسه برای قمار و نشستن در آن جلسه و یاد دادن قمار و یادگرفتن آن و مانند اینها حرام است، و اگر پولی از این راه به دست آورد مالك نمی شود و باید به صاحبش رد كند.

مسأله 185 - در توبه از قمار چون حقّ الناس است، علاوه بر پشیمانی از آن گناه بزرگ باید همانطور كه گفته شد آنچه را به دست آورده به صاحبش رد كند یا صاحب مال او را بری الذمّه كند، و اگر دسترسی به او ندارد باید رجوع به حاكم شرع كند، و اگر قدرت مالی ندارد باید تصمیم داشته

باشد كه هر وقت توانست خود را بری الذمّه كند.

كوچك شمردن اوامر و نواهی الهی

مسأله 186 - یكی از گناهان بزرگ در اسلام كوچك شمردن اوامر و نواهی الهی است كه به آن استخفاف و بی اعتنایی به دین نیز گفته می شود، و آن اقسامی دارد:

الف) واجبی از واجبات را ضد ارزش بداند، نظیر كسی كه حجاب اسلام را ضد ارزش بداند و یا نماز و مانند آن را بی ارزش و برای عوام مردم بداند، و این قسم از استخفاف اگر ملتزم به لوازم آن باشد كفر است، ولی اگر توجّه به لوازم آن نداشته باشد گرچه كفر نیست ولی گناهش خیلی بزرگ است علاوه بر عذابی كه در اصل گناه است.

ب) واجبی از واجبات و یا حرامی از محرمات را گرچه ضد ارزش نمی داند ولی در عمل به آن اهمیت نمی دهد، نظیر كسی كه با عذر غیر موجهی نماز را ترك می كند، مثلاً در مسافرت چون وضو و نماز برای او مشكل است آن را ترك می نماید، و نظیر زنی كه در میان مردم موی سرش را نمی پوشاند و یا - العیاذ باللَّه - با زینت و آرایش در میان مردم ظاهر می شود، و این قسم نیز از گناهان بزرگ است یعنی علاوه بر گناه اصل عمل، گناه بی اعتنایی به اوامر و نواهی الهی را هم دارد.

ج) تبلیغ علیه واجبی از واجبات یا تبلیغ برای حرامی از محرّمات، نظیر كسی كه علیه نماز یا روزه و یا حجّ و مانند اینها تبلیغ كند و آنها را كوچك و بی ارزش قلمداد نماید، و نظیر كسی كه علیه حجاب تبلیغ و بی حجابی را تمدّن و ارزش وانمود كند

و یا بانك منهای ربا را بی ارزش و بانك ربوی را از نظر اقتصادی با ارزش بداند، و معلوم است این قسم، گناهش از قسم اوّل بالاتر بلكه اگر ملتزم به لوازم آن باشد كفر، و در بعضی موارد مفسد فی الارض است، و اگر ملتزم به لوازم آن نباشد گرچه كفر نیست ولی گناهش خیلی بزرگ بلكه در بعضی موارد حكم مفسد فی الارض را دارد.

مسأله 187 - آنچه در واجبات و محرّمات گفته شد در مستحبّات و مكروهات نیز می آید، زیرا ترك مستحبّات و فعل مكروهات، گرچه اشكال ندارد ولی اگر بر ترك مستحب یا انجام مكروه، استخفاف صدق كند، حرام است، نظیر كسی كه در مسجد نشسته و جماعت مسلمین بر پا می شود و او بدون عذر داخل در جماعت نمی شود، كه اگر آن را ضد ارزش بداند و یا عمل او یا گفته او تبلیغ علیه جماعت مسلمین باشد و ملتزم به لوازم آن نیز باشد كفر، و اگر ملتزم نباشد، گرچه كفر نیست ولی گناهش خیلی بزرگ است، و اگر آن را ضد ارزش نداند و روی لاابالی گری باشد، از گناهان كبیره است، و از این قبیل است كسی كه بدون عذر نماز اوّل وقت نمی خواند، و روایات اهل بیت آن را استخفاف به نماز قلمداد نموده است.

مسأله 188 - اگر كسی گناه صغیره ای نظیر نگاه شهوت آلود به نامحرم را سبك بشمارد و یا واجبی از واجبات را نظیر كمك به كسی كه می بیند در مضیقه است و می تواند به او كمك كند، سبك بشمارد و به او كمك نكند و با بی اعتنایی از او بگذرد، همان گناه كوچك

كبیره می شود، و آن ترك واجب نظیر ترك خمس و زكات از گناهان كبیره می شود، و اگر - العیاذ بالله - آن استخفاف اعتقادی باشد نه عملی، اگر ملتزم به لوازم آن باشد، كفر است.

مسأله 189 - اگر كسی دوست داشته باشد كه واجبی از واجبات بی ارزش یا متروك شود و یا حرامی از محرمات با ارزش و یا جایی در جامعه باز كند، گرچه در این امر قبیح خود عامل نباشد و تبلیغ نیز برای آن نكند، از نظر قرآن شریف كیفر بزرگی در دنیا و عذاب بزرگی در آخرت دارد، مثلاً كسی كه دوست دارد در جامعه اسلامی، چادر جای خود را به بدحجابی و قرض الحسنه جای خود را به قرض ربوی بدهد، و قطعاً اگر توبه نكند عذاب دردناكی در دنیا و آخرت به سراغ او خواهد آمد.

مسأله 190 - كسی كه به گناهكار به خاطر گناهش احترام كند، یا به نیكوكار به خاطر كار نیكش بی اعتنایی كند، نظیر كاسبی كه زنهای بدحجاب را بر زنهای با حجاب مقدّم بدارد، و یا به بدحجابها احترام كند و به زنهای باحجاب بی احترامی نماید، اگر ملتزم به لوازم آن باشد كفر است، و اگر ملتزم نباشد گناهش بسیار بزرگ است، و اگر توبه نكند عذاب دردناكی هم در دنیا و هم در آخرت دارد.

كوتاهی در حقوق فرزندان

مسأله 191 - از گناهان بزرگ در اسلام كوتاهی در حقوق فرزند است، زیرا همانطور كه پدر و مادر در اسلام حقوقی دارند فرزندان نیز چنین هستند، و اگر پدر و مادر آن حقوق را مراعات نكنند از نظر قرآن موجب خسران در قیامت است.

حقوقی كه فرزندان بر پدر

و مادر دارند چند چیز است:

الف) تربیت صحیح اسلامی (آشنا نمودن فرزند با احكام اسلام از اصول و فروع و اخلاق و مقید نمودن او به ظواهر شرع از اهمیت دادن به واجبات و اجتناب از گناهان خصوصاً گناهان بزرگ) و اگر كوتاهی كنند شریك در جرایم فرزند می باشند.

ب) تربیت فرزند به آداب و رسوم اجتماعی و به عبارت دیگر به او ادب آموختن.

ج) آموختن دانش در حدّ خوب خواندن و خوب نوشتن.

د) فراهم نمودن راهی برای زندگی متوسّط و پرهیزدادن او از تنبلی و بیكاری.

ه) فراهم كردن مقدمات ازدواج برای فرزند خصوصاً اگر دختر باشد كه در روایات اهل بیت علیهم السلام برای ازدواج دختر بیشتر سفارش و تأكید شده است.

و) گذاشتن اسم اسلامی كه سفارش در نامهای پیامبر گرامی و اهل بیت اوعلیهم السلام زیاد شده است، و شیعه باید از انتخاب نامهای غیر اسلامی برای فرزندان خود پرهیز كند و سزاوار نیست كه با وجود اسمهای اهل بیت علیهم السلام برای فرزند خود نام دیگری را انتخاب كند.

مسأله 192 - تربیت باید با تلطّف و مهربانی و تسلّط بر اعصاب و با صبر و حوصله باشد، و از پرخاشگری و تندی و كتك پرهیز شود، مگر اینكه چاره ای برای تربیت جز تندی یا كتك نباشد كه در این صورت به اندازه ضرورت جایز است و دیه هم ندارد، ولی اگر كتك بیجا باشد یا برای تشفّی خاطر باشد نه بخاطر تربیت، علاوه بر اینكه حرام است دیه نیز دارد، و دیه آن در باب قصاص و دیات گذشت.

مسأله 193 - اگر پدر یا مادر در حقوق اولاد كوتاهی بنمایند، گرچه ضمان ندارد و اولاد

از آنها چیزی بستانكار نمی شوند، ولی تا رضایت اولاد را فراهم نكنند توبه آنها قبول نمی شود، مگر اینكه تحصیل رضایت آنها مقدور نباشد كه در این صورت با دعا و استغفار و در صورت امكان با دادن مال باید جبران كنند.

كوتاهی در رفع حوائج مسلمانان

مسأله 194 - یكی از گناهان در اسلام كوتاهی در رفع حوائج مسلمین است، و از قرآن و روایات بسیاری استفاده می شود كه هر كسی باید به اندازه وسعش در رفع حوائج مسلمانها كوشا باشد،

« لِینْفِقْ ذُوسَعَةٍ مِنْ سَعَتِهٍ وَ مَنْ قُدِرَ عَلَیهِ رِزْقُهُ فَلْینْفِقْ مِمَّا اتاهُ اللَّه ». (67)

« بر توانگر است كه از دارایی خود هزینه كند، و هر كه روزی او تنگ باشد باید از آنچه خدا به او داده بخشش كند ».

و حوائج مسلمین اقسامی دارد:

الف) حوائج ضروری نظیر آن چیزی از خوراك و پوشاك و مسكن و ازدواج كه اگر رفع حاجت او نشود در خطر واقع می شود. این قسم از حوائج را هر كس كه قدرت دارد باید رفع كند، و قدر متیقن از آیات و روایات همین است، و كوتاهی برای كسی كه قدرت دارد حرام است.

ب) اگر آبروی كسی در خطر باشد بر همه واجب است كه برای حفظ آبروی او كوشا باشند و قطعاً آیات و روایات شامل این قسم نیز می شود، و كوتاهی در این امر نیز از گناهان بزرگ در اسلام است.

ج) حوائج لازم ولی غیر ضروری نظیر آنچه از خوراك و پوشاك و مسكن و ازدواج كه اگر رفع حاجت او نشود گرچه در خطر واقع نمی شود ولی در مشكل و مضیقه است، و این قسم را نیز هر

كس می تواند باید در رفع آن بكوشد، و آیات و روایات شامل این قسم نیز می شود، و از این قسم است ادای دیونی كه وقت آن رسیده باشد و طلبكار مطالبه كند، و از این قسم است اداره جبهه اگر جنگی برای مسلمانها پیش بیاید و نظیر اینها كه فراوان است.

د) حوائج غیر لازم و غیر ضروری كه به آن حوائج رفاهی نیز می گویند نظیر گوشت و میوه و مانند آن در خوراك، و لباس كه حافظ آبرو و كرامت اوست در پوشاك، و خانه ای كه موجب آسایش اوست در مسكن، و همسری كه موجب آسایش اوست در ازدواج، و این قسم از اقسامی است كه می تواند از بابت خمس یا زكات تهیه شود، و رفع اینگونه حوائج گرچه واجب نیست، ولی از مستحبّات مؤكّد است، و ثواب آن از هر عمل مستحبّی بیشتر است، حتّی در بعضی از روایات آمده است كه رفع اینگونه حوائج ثوابش از بیست حجّ و عمره و دو ماه اعتكاف در مسجد الحرام بالاتر است.

مسأله 195 - كوتاهی در رفع حوائجی كه واجب است گرچه گناهش بزرگ است ولی ضمان آور نیست، بخلاف خمس و زكاة كه اگر كوتاهی در ادای آن كند، علاوه بر اینكه گناهش بزرگ است ضمان آور نیز می باشد، حتّی اگر بمیرد باید اوّل از مال او برداشته شود و بعد ورثه مال را بین خود تقسیم كنند.

مسأله 196 - توبه از این گناه بزرگ، پشیمانی از گذشته و كوشابودن در رفع حوائج كسانی است كه كمك به آنها لازم بوده، ولی تحصیل رضایت آنها لازم نیست.

متابعت از شیطان درونی و برونی

مسأله 197 - از گناهان بزرگ متابعت از شیطان

درون » هوای نفس « و از شیطان برون » وسوسه های ابلیس و افراد ناباب « است، و این متابعت دارای اقسامی است كه برخی از آن، گناه نیست:

الف) متابعت از آنها به طور عادت و ملكه نظیر كسی كه گناه عادت او شده باشد، و قرآن شریف این قسم را شرك می داند (شرك عملی نه اعتقادی) چنانكه می فرماید:

« أَفَرَأَیتَ مَنِ اتَّخَذَ اِلهَهُ هَواه ». (68)

« آیا دیدی كسی را كه هوای نفس خویش را به عنوان خدای خود گرفته است؟ ».

یا می فرماید:

« أَلَمْ أَعْهَدْ اِلَیكُمْ یا بَنی ادَمَ اَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیطان ». (69)

« ای فرزندان آدم آیا از شما پیمان نگرفتم كه شیطان را نپرستید؟ ».

ب) متابعت از آنها نه به طور عادت و ملكه نظیر كسی كه گاهی مثلاً دروغ می گوید و یا آلودگی چشم دارد و یا غیبت می كند و مانند اینها، و این قسم همان گناهانی است كه بعضی از آنها در مسائل گذشته و آینده آمده است.

ج) متابعت از آنها به طور عادت و ملكه نه در گناه بلكه در خواسته های آنها كه گناه نیست، و علمای علم اخلاق به آن « مشتهیات نفس » می گویند و پرهیز از آن را به طور جدی خواستارند، نظیر سرگرم شدن به لذّات نفس از خوراك و پوشاك و مسكن و ازدواج و تجمّلات و بازیها و مانند اینها، و این قسم گرچه گناه نیست ولی خطر آن خیلی بالا است، علاوه بر اینكه سد و مانع محكمی در برابر تكامل است، و محال است كه انسان با توغّل در مشتهیات بتواند استكمال پیدا كند.

د) متابعت از

آنها نه به طور عادت و نه در گناه، نظیر ارضای غرایز به طور متوسّط و از راه حلال، و این قسم نه تنها گناه نیست بلكه قرآن شریف سفارش مؤكّدی برای آن نموده است.

« قُلْ مَنْ حَرَّمَ زینَةَ اللَّهِ الَّتی أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّیباتِ مِنَ الرِّزْقِ ». (70)

« ای پیامبر بگو چه كسی زیورهایی را كه خدا برای بندگانش پدید آورده و نیز روزیهای پاكیزه را، حرام كرده است؟ ».

ولی باید مواظب باشد دل بستگی به آن و عادت به آن پیدا نشود.

مسأله 198 - معاشرت با رفیق بد و افراد معصیت كار گرچه از ارحام و خویشان باشد، اگر خوف این باشد كه خود او یا وابستگان او معصیت كار شوند حرام است و باید ترك رابطه كند، ولی اگر بداند كه از بدی او بد نمی شود گرچه حرام نیست مخصوصاً اگر معاشرت او برای شخص معصیت كار سازندگی داشته باشد، امّا باید مواظبت كامل برای خود و وابستگان داشته باشد تا بدی و اثر گناه او را نگیرد، و اگر از ارحام و خویشان باشد و یا با معاشرت بتواند امر به معروف و نهی از منكر كند، آن معاشرت واجب می شود.

مراء و جدال

مسأله 199 - از گناهان بزرگ در اسلام مراء و جلال است و در روایتی از رسول گرامی صلی الله علیه وآله وسلم آمده است كه كراراً جبرئیل از طرف حقّ تعالی نهی از مراء و جدال می نمود و آن اقسامی دارد:

الف) پافشاری در اثبات باطل و یا در نابودی حق، و گناه این قسم در حدّ كفر است و در قرآن اطلاق جبّار بر آن شده است:

« وَ خابَ

كُلُّ جَبَّارٍ عَنید ». (71)

« و زورگوی لجوجی، نا امید شد ».

ب) لجاجت و مشاجره در اینكه غلبه بر دیگری پیدا كند و به عبارت دیگر فخر فروشی و كشتی گرفتن در گفتگوها، و این صورت نیز از گناهان بزرگ است و مفسده فراوانی در بردارد بلكه منشأ گناهان دیگری است و غالب جدالها در بین مردم از این قبیل است.

ج) جدال و مشاجره در اثبات نمودن حقّ یا از بین بردن باطل و یا ارشاد جاهل، نظیر مباحثه ها و گفتارها و برخوردهای علمی، كه اهل علم با یكدیگر دارند، و این قسم گرچه حرام نیست ولی باید توجّه داشت كه در این گفتگوها شیطان و نفس امّاره و هوی در كمین است و چه بسیار (به طور آگاهانه یا ناآگاهانه) منجر به جدالهای حرام می شود البته باید توجّه داشت كه در همین نوع هم از الفاظ غیر مؤدّب پرهیز نمود و این قسم از جدال و مشاجره به اندازه احتیاج بلكه به اندازه ضرورت باشد.

مكر و خدعه

مسأله 200 - یكی از گناهان بزرگ در اسلام مكر و خدعه با مسلمانان است و كراراً در قرآن شریف علاوه بر اینكه آن را حرام می داند گوشزد می كند كه مكر مكركننده، به خودش باز می گردد:

« وَ لا یحیقُ الْمَكْرُ السَّی ءُ اِلّا بِاَهْلِهِ ». (72)

« و نیرنگ زشت جز دامان صاحبش را نگیرد ».

و آن اقسامی دارد:

الف) مكر و خدعه با خداوند تبارك و تعالی نظیر مكر و خدعه در تضعیف دین و افرادی كه وابسته به دین هستند نظیر علما و متقین و نظیر تقلّب در قانون، مثل آنچه در مورد اصحاب سبت كه در

قرآن آمده است، و این قسم مكر در میان مردم زیاد دیده می شود، و حیله هایی كه در حلال كردن حرام نظیر خوردن ربا و فرار نمودن از واجبات نظیر فرار از خمس و از حقوق دیگران و محروم كردن وارث بدون جهت از ارث و محروم نمودن زوجه از مهریه بكار برده می شود كه از مصادیق همین مكر و خدعه و تقلّب در قانون است.

ب) مكر و خدعه برای جلب مال دیگران، یا ضایع نمودن حقوق دیگران نظیر غش در معاملات و فریب دادن مردم در معاملات كه این قسم علاوه بر اینكه حرام است، حقّ الناس نیز می باشد و به حقّ الناس در اسلام زیاد اهمیت داده شده است.

ج) مكر و خدعه در ضایع نمودن عرض و آبروی دیگران و یا ایجاد دشمنی میان مسلمانان و امثال اینها كه این صورت گرچه ضمان آور نیست ولی گناهش از قسم دوّم بزرگتر است.

د) مكر و خدعه در جلب منافع و احراز شخصیت بدون اینكه ضرری برای كسی داشته باشد، و این قسم مكر و خدعه اگر حرامی بر آن مترتّب نباشد نظیر دروغ یا غیبت و امثال آن، جایز است ولی مسلمان از این كارها نمی كند.

مسأله 201 - مكر و خدعه با كفّار غیرحربی (كفّاری كه با مسلمانها در جنگ نیستند) جایز نیست و فرقی در صوری كه ذكر شد بین مسلمان و كافر غیر حربی نیست و چنانكه مكر و خدعه با مسلمانان از جهت اخوت و برادری بدتر از خدعه با كفّار است، مكر و خدعه با كفّار از جهتی دیگر بدتر از خدعه با مسلمانان است و آن جهت، خدشه دار شدن صفا و

پاكی و راستی و درستی اسلام و مسلمانان است، امّا مكر و خدعه با كافر حربی نظیر صهیونیستها در زمان ما كه در حالت جنگ با اسلام و مسلمانها می باشند جایز بلكه مكر و خدعه با آنها یك نوع حربه است كه مسلمان باید داشته باشد.

مسأله 202 - اگر در مكر و خدعه مصلحت اهمّی باشد كه مقدّم بر مفسده مكر و خدعه باشد نظیر حفظ جان یا ناموس یا عرض خود و دیگران، آن مكر و خدعه جایز است و در بعضی از موارد لازم و تفصیل مسئله را از كتابهای اخلاقی باید گرفت.

مسأله 203 - توبه مكر و خدعه اگر مربوط به اموال باشد علاوه بر توبه، باید حقّ دیگران را ادا كند و اگر مربوط به آبروی دیگران باشد و به گوش آنان رسیده باشد باید از آنها رضایت بطلبد، و اگر هیچ یك نباشد، صرف پشیمانی كافی است ولی اگر بتواند جبران خسارت كند مثل تبلیغ دین در جایی كه تضییع دین نموده باشد، و یا تعریف افرادی كه با آنان خدعه و مكر نموده است و دعا و استغفار برای آنها، باید جبران كند.

نفاق

مسأله 204 - از گناهان بزرگ در اسلام نفاق است و در روایات فراوانی فرموده اند كسی كه دارای دو چهره و دو زبان باشد در روز قیامت با دو زبان كه آتش از آنها شعله ور است محشور می شود و این نفاق اقسامی دارد:

الف) كسانی كه ایمان ندارند ولی با زبان یا عمل ایمان نمایی می كنند، و این افراد همان منافقینی هستند كه قرآن جایگاه آنان را پست ترین جاهای جهنم قرار داده است.

ب) افراد ریاكار كه

اعمالشان برای خدا نیست ولی نمایش برای خداست و قرآن علاوه بر اینكه اعمال این افراد را باطل می داند، گناه آنان را در حدّ كفر شمرده است.

ج) افرادی كه در برخورد با مردم دارای دو چهره و دو زبان هستند مثلاً در حالی كه كینه و عداوت دارند و از غیبت و تهمت باك ندارند ولی در ظاهر اظهار محبت و ارادت می كنند.

د) افرادی كه خود را وابسته به دین می كنند ولی در حقیقت آن وابستگی را در عمل ندارند نظیر عالم بی عمل و زاهد بی حقیقت و مقدس و متقی نما، و این افراد گرچه در روایات اطلاق نفاق بر آنها شده است و از نظر اخلاقی منافق می باشند ولی گناه منافق را ندارند و اگر بر طبق وظیفه دینی خود عمل نكنند در روز قیامت با منافقین محشور می شوند.

مسأله 205 - اگر نفاق مصلحتی داشته باشد كه مقدّم بر مفسده آن باشد آن نفاق جایز است نظیر اظهار محبت زن و شوهر به یكدیگر، بلكه اظهار محبت مسلمانان با یكدیگر، كه اگر آن اظهار محبت موجب الفت و محبت شود نه تنها جایز بلكه واجب است، مثلاً اگر مرد بترسد كه چنانچه به همسرش اظهار محبت نكند فاسد شود و یا اگر كسی بترسد كه چنانچه اظهار ارادت به افرادی نكند، آن افراد ضرر دینی یا ناموسی بلكه مالی به وی خواهند زد كه در این صورت نفاق واجب می شود.

مسأله 206 - تعارفهایی كه مردم با یكدیگر دارند نظیر ارادتمندم، نوكر شما هستم، و امثال اینها حرام نیست زیرا از اینگونه الفاظ معنی واقعی اراده نمی شود ولی مسلمان باید از الفاظی كه واقعیت ندارد احتراز كند و در تعارفها

به الفاظی كه واقعیت دارند نظیر متشكرم، الحمدللَّه و امثال اینها اكتفا كند.

نمّامی و سخن چینی

مسأله 207 - نمّامی و فتنه گری از گناهان كبیره ای است كه قرآن آن را بالاتر از قتل دانسته است. خداوند در قرآن شریف می فرماید:

« وَ الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ ». (73)

« و فتنه از قتل شدیدتر است ».

« وَ الْفِتْنَةُ اَكْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ ». (74)

« و فتنه از قتل بزرگتر است ».

و آن اقسامی دارد:

الف) فتنه گری در دین خدا، نظیر افرادی كه با گفتار یا كردار خود مردم را از دین و فضائل اخلاقی منحرف می كنند، و این صورت، گناه مفسد فی الارض را نیز دارد.

ب) كسانی كه با تهمت زدن و دروغ پردازی مردم را به یكدیگر بدبین می كنند، و به رابطه و اخوّت اسلامی مسلمین ضربه می زنند، و این صورت گناه تهمت را نیز دارد.

ج) كسانی كه با سعایت و سخن چینی، غیبت كسی را كه از او غیبت شده به او برسانند، و این قسم گناه غیبت را نیز دارد، زیرا عیب كسی را كه غیبت نموده، نقل كرده است.

د) كسانی كه با نقل گفتاری یا كرداری مردم را به یكدیگر بدبین و دشمنی را میان آنان ایجاد می كنند، مثلاً ازدواج مجدد كسی را برای زنش بگویند یا تماس زنی را با نامحرم برای شوهرش بگویند، و این صورت از مصادیق همان فتنه گری است كه در اسلام از آن منع شدید شده است.

مسأله 208 - اگر مصلحت اهمّی كه بتواند مقدّم بر مفسده نمّامی باشد پیش آید، نمّامی جایز بلكه گاهی واجب می شود، مثلاً اگر بتواند به واسطه نمّامی رابطه بین دو اجنبی را كه تماس

نامشروع دارند قطع كند، آن نمّامی جایز بلكه از باب نهی از منكر واجب است، و همچنین اگر بتواند به واسطه نمّامی، جانی یا ناموسی را از خطر نجات دهد و یا اگر نمّامی نكند جانی یا ناموسی در خطر واقع می شود، آن نمّامی جایز بلكه واجب است.

مسأله 209 - شنیدن نمّامی، همانند خود نمّامی حرام است، و باید نمّام و سخن چین را از كارش منع كند، بلكه اگر نمی داند راست می گوید یا نه، از كسی كه مورد نمّامی و سخن چینی واقع شده دفاع كند، و اگر نمی تواند دفاع كند، و یا نمی تواند گوش نكند، باید توجّه نكند، و بر گفته نمّام و سخن چین ترتیب اثر ندهد.

مسأله 210 - توبه نمّام و سخن چین علاوه بر پشیمانی و اصلاح خود، جلب رضایت كسی است كه علیه او نمّامی شده است در صورتی كه آن نمّامی به گوش او رسیده باشد، و اگر متوجّه نمّامی او نشده، جلب رضایت او لازم نیست و صرف توبه كفایت می كند، ولی لازم است كه علاوه بر دعا و استغفار برای او، اگر می تواند جبران آن نمّامی را به هر نحو كه مقدور است بنماید.

وسواس

مسأله 211 - یكی از مهلكات كه مفاسدی بر آن مترتّب می شود و غالباً گناهانی را در بر دارد، وسواس است، و چون وسوسه برای وسواسی یك رذیله است از نظر ما حرام و مبارزه با آن از اوجب واجبات است، و فرقی نیست كه در طهارت و نجاست باشد یا در عبادات، در اعتقادات باشد یا در اعمال، در حقّ اللَّه باشد یا در حقّ النّاس، در كارهای عبادی باشد یا در

كارهای اجتماعی.

و خلاصه كلام اینكه حالت افراطگری و وسواسی در هر چه باشد، حرام و باید با آن مبارزه شود تا ریشه كن شود، و علامت آن این است كه زیاد شك كند و یا زود یقین كند و از متعارف مردم در شك و یقین بیرون باشد، و همین مقدار كه از حالت متوسّط كه در میان مردم در كارها متعارف است بیرون رفت و حالت افراط یا تفریط در كارها پیدا كرد، وسواسی است و باید دست از آن حالت بر دارد، و برطبق آن حالت عمل نكند.

مسأله 212 - برای رفع این رذیله چاره ای نیست جز بی اعتنایی به شك بلكه به یقین، و عمل كردن به آنچه بر نفع اوست و به آنچه متعارف میان مردم است.

مثلاً وسواسی در طهارت و نجاست اگر شك كرد بلكه یقین كرد كه از زمین متنجّس یا از عین نجس به او ترشح شده است، اعتنا نكند، و وسواسی در نماز اگر شك یا یقین كرد كلمه ای را غلط گفته و یا چیزی را كم یا زیاد كرده است، اعتنا نكند، و وسواسی در حقّ الناس اگر شك كرد كه مدیون كسی است یا دین خود را ادا نكرده است، اعتنا نكند و وسواسی در كارهای اجتماعی اگر نمی تواند تصمیم بگیرد، فوراً یك طرف را انتخاب كند و به شك خود بلكه به یقین خود عمل نكند.

مسأله 213 - متنجّس برای افراد وسواسی متنجّس نیست، بنابراین مثل گِلها و آبهای در كوچه و برفهای چند روز مانده در كوچه ها، گرچه یقین داشته باشد كه برخورد با نجاست نموده است، برای او پاك است و می تواند با همان

گِلها و با همان كفشها كه به مستراح رفته است به مسجϠبرود، و با همان گِلها كه ترشح به لباس یا بدن او كرده است نماز بخواند، و با افراد لاابالی در طهارت و نجاست، گرچه یقین داشته باشد كه آنها نجس هستند، معاشرت كند و از غذاهای آنها بخورد و حرام است كه بعداً دست و دهان خود را آب بكشد.

مسأله 214 - برای وسواسی حرام است در چیزهایی كه وسوسه او مربوط به آنهاست دقت نماید، بلكه لازم است بدون فكر و بدون تجسّس و بدون تفحّص عمل كند، و بعبارت دیگر چنانكه گفته شد با بی اعتنایی كامل برخورد با چیزها كند تا به گفته امام صادق علیه السلام شیطان دست از او بردارد.

1) ذاریات / 56.

2) روم / 30.

3) در روایتی از پیامبر گرامی صلی الله علیه وآله وسلم » علم «، منحصر به سه شاخه، شده است: « اصول دین، اخلاق، فروع دین » و غیر از این سه، فضلیت شمرده شده است « اِنَّمَا الْعِلْمُ ثَلاثَةٌ: آیةٌ مُحْكَمَةٌ اَو فَریضَةٌ عادِلَةٌ اَو سُنَّةٌ قائِمَةٌ وَ ما خَلاهُنَّ فَضْلٌ ») بحار الانوار، ج 1، ص 211، باب 6، ح 5).

4) خوانندگان محترم برای دریافت پاسخ سئوالات شرعی خود با « اصفهان - صندوق پستی 555/81465 - دفتر حضرت آیة اللَّه العظمی مظاهری مدظله العالی، امور استفتائات و پاسخ به مسائل شرعی » مكاتبه فرمایند.

5) در بخش سوّم این رساله، مباحث مربوط به اصول دین تحت عنوان « اصول اعتقادی » آمده است.

6) به نام خداوند و به وسیله او، و حمد برای خداوندی است كه آب را پاكیزه قرار داد و

آن را نجس قرار نداد.

7) خداوندا مرا از توبه كنندگان و پاكیزه گان قرار ده.

8) پروردگارا در روزی كه به حضور تو نائل می شوم مرا با حجّت و دلیل خویش مواجه گردان و زبانم را به ذكر خودت گویا فرما.

9) بار الها رایحه بهشت را بر من حرام مگردان و مرا از كسانی قرار ده كه رایحه بهشت و دلفزایی و عطر آن را درك می كند.

10) خداوندا سفید گردان روی مرا در روزی كه بسیاری از صورتها سیاه می شود و سیاه مگردان روی مرا در روزی كه بسیاری از وجوه سفید می گردد.

11) خداوندا نامه عمل مرا به دست راستم عطا فرما و جاودانگی در بهشت را به دست چپم عطا فرما و محاسبه مرا محاسبه ای آسان مقرر فرما.

12) پروردگارا نامه عمل مرا در دست چپم و از پشت سرم قرار مده و آن را همچون بار گرانی بر گردانم مگذار و من به تو پناه می برم از تكّه پاره های آتش.

13) بار الها مرا به مهربانی خود و به فزونی های خود و به بخشش خود، آغشته فرما.

14) خداوندا در روزی كه در آن روز، قدمها می لغزد، مرا بر صراط ثابت قدم بدار و كوشش مرا در آن راهی قرار ده كه موجب رضایت تو از من می باشد ای صاحب بزرگی و بزرگواری.

15) شهادت می دهم بر اینكه نیست خدایی غیر از خداوند متعال، او كه یكتاست و شریكی برای او نیست، و بر اینكه محمد صلی الله علیه وآله وسلم بنده خداوند و پیامبر اوست. خداوندا درود فرست بر محمد و آل محمد و مرا از توبه كنندگان و پاكان قرار ده.

16) پروردگارا از

گناهان فراوان من در گذر و طاعتهای اندك مرا بپذیر. ای كسی كه كم را می پذیری و از بسیار، چشم می پوشی ! (طاعتهای) اندك را از من بپذیر و (گناهان) بسیار را از من ببخشای، به راستی كه تو بسیار چشم پوشنده و بخشنده ای. پروردگارا بر من رحمت آور، پس به تحقیق تو مهربانی.

17) شهادت می دهم به اینكه نیست خدایی غیر از خداوند متعال و اینكه محمد (ص) پیام آور خداوند است.

18) پروردگارا دورد فرست بر محمد و آل محمد.

19) پروردگارا رحمت آور بر مردان با ایمان و بر زنان با ایمان.

20) خداوندا رحمت آور بر این مرد میت.

21) خداوندا رحمت آور بر این زن میت.

22) شهادت می دهم به اینكه نیست خدایی غیر از خداوند متعال كه یكتاست و هیچ شریكی برای او نیست و شهادت می دهم به اینكه محمدصلی الله علیه وآله وسلم بنده خداوند و پیام آور اوست كه خداوند او را در حالی كه بشارت دهنده و بیم دهنده به حق می باشد، در پیشاپیش قیامت به پیامبری مبعوث فرموده است.

23) پروردگارا درود فرست بر محمد و آل محمد و بركت آور بر محمد و آل محمد و رحمت آور بر محمد و آل محمد، همانند بهترین درود و بركت و رحمت كه بر ابراهیم و آل ابراهیم فرستادی، به درستی كه تو ستایش شده بزرگواری. و درود فرست بر همه پیامبران و شهیدان و صدّیقین و همه بندگان صالح خداوند.

24) خداوندا رحمت آور بر مردان با ایمان و زنان با ایمان و بر مردان مسلمان و زنان مسلمان، آنان كه زنده اند و آنان كه مرده اند، و میان ما و آنان

به وسیله نیكی ها وابستگی ایجاد فرما، به درستی كه تو اجابت كننده همه دعاهایی و به تحقیق كه تو بر هر امری قادری.

25) پروردگارا بدرستی كه این میت، بنده تو و فرزند بنده تو و فرزند خادمه توست كه اینك بر تو وارد شده است و تو بهترین میزبانی. خداوندا بدرستی كه ما به جز نیكی از این میت چیزی نمی دانیم و تو از ما به او آگاه تری. خداوندا اگر او در زمره نیكوكاران است پس بر نیكی او بیافزا و اگر در شمار گناهكاران است پس از او در گذر و او را ببخش. بار الها او را در بالاترین مقامات در نزد خودت قرار ده و برای بازماندگان او در میان خاكیان، جانشین باش و با او مهربانی كن بحقّ رحمتت ای مهربان ترین مهربانان.

26) به پاورقی « 2) مراجعه شود.

27) آیا تو بر پیمانی - كه با آن ما را ترك كردی - وفاداری؟ پیمان بر شهادت به اینكه نیست خدایی غیر از خداوند متعال، او كه یكتاست و شریكی برای او نیست و به اینكه محمد صلی الله علیه وآله وسلم بنده و رسول اوست و سید پیامبران و خاتم آنان است و به اینكه علی علیه السلام امیر مومنان و سید امامان و امامی است كه خداوند متعال، فرمانبرداری از او را بر همه عالمیان واجب فرموده است و به اینكه حسن و حسین و علی بن الحسین و محمد بن علی و جعفر بن محمد و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمد بن علی و علی بن محمد و حسن بن علی و قائم آل محمد

- كه درودهای خداوند بر آنان باد - امامان مومنان و حجّتهای خداوند بر همه خلائق و امامان تو هستند، كه پیشروان هدایت و نیكوكاری هستند.

28) هنگامی كه دو فرشته نزدیك به خداوند (نكیر و منكر) كه فرستادگان از جانب خدای متعالند، به سوی تو آمدند و از تو در مورد خدایت و پیامبرت و دینت و كتابت و قبله ات و امامانت سوال كردند، پس نترس و اندوهگین نشو و در جواب آنان بگو: خداوند، پروردگار من و محمد صلی الله علیه وآله وسلم، پیامبر من و اسلام، دین من و قرآن، كتاب من و كعبه، قبله من و امیر مومنان علی بن ابی طالب، امام من و حسن بن علی، امام من و حسین بن علی، امام من و زین العابدین، امام من و محمد باقر، امام من و جعفر صادق، امام من، و موسی كاظم، امام من و علی رضا، امام من و محمد جواد امام من و علی هادی، امام من و حسن عسكری، امام من و حجّت منتظَر، امام من می باشند، اینان - كه درودهای خداوند بر آنان باد - امامان و سروران و رهبران و شفیعان من می باشند، در دنیا و آخرت به آنان دوستی می ورزم و از دشمنان آنان دوری می جویم، سپس بدان ای فلان فرزند فلان.

29) بدرستی كه خداوند متعال، بهترین پروردگار و محمد صلی الله علیه وآله وسلم، بهترین پیامبر و امیر مومنان علی بن ابی طالب و فرزندان معصوم او یعنی دوازده امام، بهترین امامان هستند و آنچه را محمد صلی الله علیه وآله وسلم آورده است حقّ است و مرگ حقّ است و سوال

منكر و نكیر در قبر حقّ است و برانگیخته شدن (برای روز قیامت)، حقّ است و رستاخیز، حقّ است و صراط، حقّ است و میزان (اعمال)، حقّ است و تطایر كتب، حقّ است و بهشت، حقّ است و جهنم، حقّ است و آن ساعت معهود (روز قیامت)، خواهد آمد و هیچ تردیدی در آن نیست و به تحقیق خداوند متعال كسانی را، كه در قبرها هستند، بر خواهد انگیخت.

30) خداوند تو را بر قول ثابت، پایدار فرماید و به راه مستقیم هدایت فرماید و بین تو و امامان تو در جایگاهی از رحمتش، شناخت ایجاد فرماید.

31) خداوندا زمین را از دو پهلوی او گشاده گردان و روح او را بسوی خودت بالا بر و او را با برهانی از خودت روبرو گردان، خداوندا (درخواست می كنیم) عفو تو را، عفو تو را.

32) خداوندا زمین را از دو پهلوی او گشاده گردان و روح او را بسوی خودت بالا بر و او را از جانب خودت با رضوان روبرو كن و قبر او را از بخشایش خودت آرام فرما، رحمتی كه بوسیله آن از مهربانی هر كس دیگری بی نیاز گردد.

33) و یونس علیه السلام را یاد كن آنگاه كه خشمگین رفت و پنداشت كه ما هرگز بر او قدرتی نداریم، تا در دل تاریكها ندا در داد كه: معبودی جز تو نیست، منزّهی تو، راستی كه من از ستمكاران بودم. پس دعای او را برآورده كردیم و او را از اندوه رهانیدیم، و مؤمنان را نیز چنین نجات می دهیم. (انبیاء / 87 - 88).

34) و كلیدهای غیب، تنها نزد اوست. جز او كسی آن

را نمی داند، و آنچه در خشكی و دریاست می داند، و هیچ برگی فرو نمی افتد مگر اینكه آن را می داند، و هیچ دانه ای در تاریكیهای زمین، و هیچ تَر و خشكی نیست مگر اینكه در كتابی روشن، ثبت است. (انعام / 59).

35) خداوندا به درستی كه من از تو سؤال می كنم به وسیله كلیدهای غیب كه آن را هیچ كس جز تو نمی داند، اینكه درود فرستی بر محمد و آل محمد صلی الله علیه وآله وسلم و اینكه انجام دهی برای من..........

36) پروردگارا تو صاحب نعمت من و توانمند بر خواسته من هستی، حاجت من را می دانی پس از تو سؤال می كنم به حقّ محمد و آل محمد - كه سلام بر آنان باد - اینكه خواسته مرا روا نمایی.

37) نیست خدایی غیر از خداوند بردبارِ بزرگوار. نیست خدایی غیر از خداوند برترِ بزرگ. منزّه است خداوندی كه پرورش دهنده آسمانهای هفت گانه و زمینهای هفت گانه و آنچه درون آنها و میان آنهاست و آفرینده عرش بزرگ است، و تمام حمد، ویژه پرورش دهنده جهانیان است.

38) خداوندا ای اهل بزرگی و بزرگواری و ای اهل بخشش و جبروت و ای اهل چشم پوشی و مهربانی و ای اهل پرهیزگاری و گذشت، از تو سؤال می كنم به حقّ این روز - كه آن را برای مسلمانان عید قرار دادی و برای محمدصلی الله علیه وآله وسلم ذخیره و شرف و بزرگواری و فزونی مقرر داشتی - كه بر محمد و آل محمد درود فرستی و مرا در هر خیری - كه آنان را داخل كرده ای - داخل فرمایی و از هر بدی - كه آنان

را خارج نموده ای - خارج فرمایی. بار الها به تحقیق از تو سؤال می كنم بهترین چیزی را كه بندگان صالح تو در خواست كردند و به تو پناه می برم از آنچه كه آنان به تو پناه بردند.

39) مائده / 90.

40) مائده / 91.

41) مؤمنون / 7.

42) واقعه / 45 - 41.

43) اسراء / 16.

44) اسراء / 27.

45) انعام / 141.

46) فرقان / 67.

47) نور / 19.

48) همزه / 1.

49) نحل / 105.

50) صف / 7.

51) بحار الانوار، ج 64، ص 311.

52) نور / 19.

53) نحل / 105.

54) مائده / 91.

55) بقره / 279.

56) حدید / 11.

57) بقره / 276.

58) بحار الانوار، ج 104، ص 274، باب 7، ح 12.

59) بحار الانوار، ج 104، ص 274، باب 7، ح 9.

60) طلاق / 1.

61) اسراء / 23.

62) لقمان / 15.

63) لقمان / 6.

64) حجرات / 12.

65) رعد / 25.

66) مائده / 90.

67) طلاق / 7.

68) جاثیه / 23.

69) یس / 60.

70) اعراف / 32.

71) ابراهیم / 15.

72) فاطر / 43.

73) بقره / 191.

74) بقره / 217.

بخش سوّم: « اصول اعتقادی »

مقدّمه: « ضرورت بحث در اعتقادات »

بحث از اصول دین و شناخت صحیح آن و مجهّز شدن به سلاح ایمان، از جهات متعدّدی لازم است و ما به دو جهت مهمّ اشاره می كنیم:

اوّل) رفع « ضرر احتمالی »، عقلاً از لازمترین واجبات است، مثلاً اگر كسی احتمال بدهد كه مبتلا به سرطان است و یا بیماری صعب العلاجی او را تهدید می كند، فوراً به بهترین پزشك مراجعه می كند، حتّی حاضر است بهترین سرمایه های خود را صرف كند تا معلوم شود كه آیا آن احتمال واقعیت دارد یا خیر و حتّی حاضر

است برای رفع شك خود دورترین مسافتها را بپیماید راهها را برود و سخت ترین رنجها را تحمّل كند و كوتاهی و اهمال در این امور موجب سرزنش و تقبیح او توسّط دیگران می شود، مخصوصاً اگر در آینده معلوم شود كه آن احتمال، واقعیت داشته است.

وقتی رفع « ضرر احتمالی » در مورد امور مادّی و دنیای انسان چنین است، قطعاً در مورد امور معنوی و آخرت انسان لازمتر است، زیرا این دنیا چند روزی بیش نیست ولی آخرت سرای جاویدان و ابدی است، بنابراین تفحّص از دین و شناخت پایه های اساسی آن یعنی مبدأ، معاد، نبوّت و امامت یك امر عقلی است.

مرحوم ثقةالاسلام كلینی قدس سره در كتاب شریف « كافی » جریان عبرت انگیزی از امام صادق علیه السلام و ابن ابی العوجاء را - كه شخصی نابغه ولی عنود و كور دل بود - نقل می كند، ماجرا چنین است:

امام صادق علیه السلام، ابن ابی العوجاء را در مكّه دیدند و به او فرمودند: تو چرا اینجا آمده ای؟ گفت: برای اینكه تفریح كنم و كارهای جنون آمیز مردم را تماشا نمایم. امام صادق علیه السلام به او فرمودند: ای عبدالكریم تو عنود و كور دل می باشی (از اینرو بر گمراهی خود باقی هستی یعنی حرف حقّ و استدلال در تو تأثیری ندارد)، سپس حضرت به او فرمودند:

« اِنْ یكُنِ الْاَمْرُ كَما تَقُولُ - وَ لَیسَ كَما تَقُولُ - نَجَونا وَ نَجَوتَ وَ اِنْ یكُنِ الْاَمْرُ كَما نَقُولُ - وَ هُوَ كَما نَقُولُ - نَجَونا وَ هَلَكْتَ ».

« اگر مطلب این باشد كه تو می گویی (كه خدا و قیامتی در كار نیست) كه قطعاً چنین نیست، ما

و تو اهل نجات هستیم، ولی اگر مطلب این باشد كه ما می گوییم كه قطعاً چنین است، ما نجات می یابیم و تو هلاك خواهی شد ».

نقل شده است كه ابن ابی العوجاء، ساعتی بعد از این جریان عبرت انگیز از دنیا رفت. (1)

نظیر این جریان از امام رضاعلیه السلام و یكی از غیرمعتقدان به دین نیز نقل شده است. (2)

قرآن شریف نیز به همین مطلب اشاره می كند:

« قُلْ اَرَأَیتُمْ اِنْ كانَ مِنْ عِنْدِاللَّهِ ثُمَّ كَفَرْتُمْ بِهِ مَنْ اَضَلُّ مِمَّنْ هُوَ فی شِقاقٍ بَعیدٍ ». (3)

« به آنها بگو به من خبر دهید اگر قرآن از طرف خدای متعال باشد و شما به آن كافر شوید، چه كسی گمراهتر خواهد بود از كسی كه در مخالفت شدیدی قرار دارد ».

دوّم) انسان به گونه ای آفریده شده كه دارای غرایز و طبیعتها و خُلقیات متعدّدی است و از این جهت می خواهد مانعی بر سر راهش نباشد، همانگونه كه قرآن شریف به این مطلب اشاره می فرماید:

« بَلْ یریدُ الْاِنْسانُ لِیفْجُرَ اَمامَهُ ». (4)

« بلكه انسان می خواهد در تمام عمر گناه كند ».

در این حال اگر آدمی دارای نیروی كنترل كننده ای نباشد، از هر جنبنده ای خطرناكتر می شود:

« اِنَّ شَرَّ الدَّوابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذینَ لا یعْقِلُونَ ». (5)

« بدترین جنبندگان نزد خدا افراد كر و لالی هستند كه اندیشه نمی كنند ».

و در این صورت قطعاً زندگی اجتماعی او به خطر می افتد، پس باید مجهّز به نیروی كنترل كننده ای باشد تا در حالی كه غرایز خود را ارضا و برآورده می كند، آنها را از تجاوز و سركشی نیز باز دارد.

نكته ای كه قابل

دقّت و تفحّص است این است كه این نیروی كنترل كننده چیست؟

به نظر ما برای كنترل غرایز انسان، عوامل هشت گانه ای را می توان برشمرد. این عوامل عبارتند از: « عقل »، « علم »، « وجدان اخلاقی »، « تربیت »، « قانون »، « نظارت ملّی » - امر به معروف و نهی از منكر -، « ایمان عقلی »، « ایمان قلبی » كه توضیح تفصیلی این عوامل را در كتابی جداگانه آورده ام، (6) و در همان كتاب یادآور شده ام كه تمام این موارد برای كنترل غرایز خوب و مناسب است و در قرآن كریم و روایات معصومین علیهم السلام برای محدود كردن غرایز به این عوامل توصیه شده است. امّا این عوامل به غیر از عامل هشتم، فقط سدّ محكمی در برابر تجاوز غرایز هستند از طوفانی شدن غرایز جلوگیری می كنند ولی اگر غرایز آدمی طوفانی شد، قدرت مقاومت این عوامل كاهش خواهد یافت، مثلاً تا زمانی كه غریزه جنسی در حالت عادی است عقل، علم، وجدان، تربیت، قانون، نظارت ملّی و ایمان عقلی برای تعدیل آن كارساز است ولی اگر این غریزه به دلایل مختلف، تحریك گردید و به درجه هیجان و حالت طوفانی رسید، هیچ یك از این عوامل، به غیر از ایمان قلبی، قدرت كنترل آن را ندارد.

از اینرو قرآن كریم نیز در قصه حضرت یوسف علیه السلام، با اشاره به همین عامل اساسی می فرماید:

« وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَولا اَنْ رَأی بُرْهانَ رَبِّهِ ». (7)

« آن زن قصد او كرد، و او نیز اگر برهان پروردگار خویش را نمی دید قصد وی می نمود ».

و در

حقیقت، این عامل ایمان قلبی است كه موجب می شود تا انسانِ پاكدامنی چون حضرت یوسف علیه السلام مشكلاتی مانند زندان و شكنجه و از دست دادن موقعیتهای ظاهری اجتماعی و دنیایی را بر خویش هموار كند امّا به گناه و نافرمانی خداوند متعال آلوده نشود:

« قالَ رَبِّ السِّجْنُ اَحَبُّ اِلَی مِمَّا یدْعُونَنی اِلَیهِ وَ اِلّا تَصْرِفْ عَنّی كَیدَهُنَّ اَصْبُ اِلَیهِنَّ وَ اَكُنْ مِنَ الْجاهِلینَ ». (8)

(« یوسف) گفت: پروردگارا زندان نزد من محبوبتر است از آنچه اینها مرا به سوی آن می خوانند و اگر مكر و نیرنگ آنها را از من باز نگردانی، به سوی آنان متمایل خواهم شد و از جاهلان خواهم بود ».

با این توضیح، معلوم می شود كه لازم است انسان در برابر غرایز و در مبارزه با شیطان درونی و بیرونی و در مقابل شیطان انسی و جنّی مسلّح به سلاح ایمان شود تا بتواند در موقع تحریك غرایز و طوفانی شدن آنها، خود را از سقوط در ورطه هلاكت حفظ نماید.

بنابراین برای دست یافتن به عامل « ایمان قلبی » یا به تعبیر دیگر عنصر « معرفت »، ابتدا باید در جهت تفحّص و شناخت درست دین تلاش كرد تا در نتیجه به سلاح ایمان قلبی مجهّز گردید. به بیان دیگر، راه رسیدن به « ایمان قلبی » از « ایمان عقلی » می گذرد و ایمان عقلی همان اعتقاد علمی و استدلالی به اصول دین یعنی مبدأ و معاد و نبوت و امامت است و در حقیقت ایمان عقلی، آنگاه كاربرد خود را در صحنه زندگی فردی و اجتماعی آدمی، ظاهر خواهد كرد كه در قلب انسان نیز رسوخ

پیدا كند:

« قالَتِ الْاَعْرابُ امَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا اَسْلَمْنا وَ لَمَّا یدْخُلِ الْایمانُ فی قُلُوبِكُمْ ». (9)

« عربهای بادیه نشین گفتند: ایمان آوردیم، بگو شما ایمان نیاورده اید ولی بگویید اسلام آورده ایم، امّا هنوز ایمان وارد قلب شما نشده است ».

اگر، ایمان به قلب انسان رسوخ پیدا كرد، آنگاه » دانستنیها « تبدیل به « یافتنیها » خواهد شد و وی به مرحله یقین نائل خواهد گردید:

« وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتّی یأْتِیكَ الْیقینُ ». (10)

« و پروردگارت را عبادت كن تا یقین، تو را فرا رسد ».

البته « ایمان قلبی »، خود دارای مراحل و درجات سه گانه « علم الیقین »، « عین الیقینن » و « حق الیقین » است كه دستیابی به این درجات، موجب نیل به مرتبه عالیه « لقاء » خواهد شد كه در این صورت، آدمی به برخی از مراحل عصمت نیز خواهد رسید. (توضیح این مسائل در محل خود و از جمله در همان كتاب » عوامل كنترل غرایز « آمده است).

از پیشگاه خداوند متعال، توفیق دست یافتن به این نیروی متعالی را برای خود و دیگران بویژه برای نسل عزیز جوان مسئلت می كنم.

اصل اوّل: توحید

فصل اوّل: اثبات وجود خدا

در كتب كلامی و فلسفی، برای اثبات وجود خداوند متعال، براهین و دلایل فراوانی اقامه شده است كه در اینجا، سه برهان را كه فهم آن آسانتر است می آوریم:

الف) برهان فطرت

كلمه « فطرت » در لغت به معنای « سرشت » است و فطری بودن وجود خداوند به دو معنی است:

یكی اینكه اثبات وجود او احتیاج به استدلال و اكتساب ندارد و مانند همه بدیهیات، امری

ضروری و بسیار روشن است. خداوند می فرماید:

« اَفِی اللَّهِ شَكٌّ فاطِرِ السَّمواتِ وَ الْاَرْض ». (11)

« آیا در وجود خدا كه خالق آسمانها و زمین است تردیدی هست » ؟

یعنی از تصوّر خلقت جهان هستی، تصدیق به وجود خالقی مدبّر، عالم و حكیم لازم می آید. به تعبیر دیگر، هر گاه انسان، آفرینش جهان هستی را با این همه عظمت ویژه، در ذهن و فكر خود تصویر و تصوّر كند، بلافاصله در ذات و فطرت خود به وجود آفریدگاری دانا و تدبیر كننده و عظیم، تصدیق و گواهی خواهد داد.

معنای دیگر فطری بودنِ وجود خداوند این است كه انسان، روحی خداجو دارد و در حقیقت خداجویی و خدایابی در عمق جان وی حاكم است و اگر حجابهای غفلت و مادیت از پیش چشم او برداشته شود خداوند را می یابد همانگونه كه انسان تشنه، تشنگی را در می یابد.

مراد از فطرت در اینجا معنای دوّم است، زیرا وقتی دست انسان در بن بستهای زندگی از همه اسباب ظاهری كوتاه، و به تعبیر دیگر غفلتها و حجابها زایل شد خداوند را با چشم فطرت می بیند و نا خود آگاه نجات و حاجت خود را از او می خواهد. در این حالت، انسان خدای متعال را با علم حضوری می یابد، مانند تشنه ای كه پس از نوشیدن آب، رفع عطش را با علم حضوری در می یابد. رسالت همه پیامبران الهی نیز این بوده است كه این حالت توجّه و حضور را در انسان دائمی كنند تا انسان همیشه و در همه لحظات خداجو باشد. و خود را در محضر خداوند متعال ببیند.

ب) برهان نظم

اوّلاً شكی نیست كه نظمی دقیق بر

عالم وجود حكم فرماست و هیچ عاقلی نیست كه در وجود نظم در موجودات مادّی - از اتم گرفته تا كهكشانها - تردید كند.

ثانیاً وجود نظم و تدبیر نیز بدون ناظم و مدبِّر ممكن نیست و هیچ عاقلی نظم را زاییده تصادف و اتّفاق نمی داند. بنابراین عقل از روی ضرورت حكم می كند كه نظم و تدبیر این جهان، گواه روشنی بر وجود مدبّری حكیم است. (12) خداوند می فرماید:

« سَنُرِیهِمْ ایاتِنا فِی الْافاقِ وَ فی اَنْفُسِهِمْ حَتّی یتَبَی َّنَ لَهُمْ اَنَّهُ الْحَقُّ ». (13)

ما آیات خود را در آفاق جهان و نفوس بندگان هویدا می كنیم تا آشكار شود كه وجود خداوند حقّ است »

ج) برهان امكان

تردیدی نیست كه وجود، عارض بر جهان هستی شده است و به عبارت دیگر وجود برای جهان ضرورت ندارد و به اصطلاح منطقی، عالَم « ممكن الوجود » است. پس باید كسی این وجود و هستی را به جهان، اعطاء كرده باشد. حال این كس:

1) یا خودِ اوست یعنی عالَم به خودش، وجود داده است كه در این صورت، « دور » یعنی توقّف چیزی بر خودش لازم می آید. و در علم منطق اثبات شده است كه « دور » باطل و محال است.

2) یا چیزی غیر از عالَم، به عالَم هستی داده و خود آن هم، هستی را از عالَم گرفته است یعنی با تأثیر در یكدیگر، وجود و هستی را از همدیگر اخذ كرده اند كه در این صورت هم باز « دور » لازم می آید و در نتیجه به سوی باطل و محال می رود.

3) یا چیزی غیر از عالَم است كه خودِ آن هم

دارای علّت دیگری است و آن علّت نیز علّت دیگری دارد كه لازمه این امر، وجودِ سلسله ای از علل غیر متناهی (علّتهای ناشدنی) و در نتیجه « تَسلسُل » است و در علم منطق اثبات شده است كه « تسلسل » نیز باطل است، زیرا معنای آن وجود معلولهای بدون علّت است كه تصوّر آن با حكم به عدم آن همراه است و به عبارت دیگر بطلان آن بدیهی است.

4) و یا اینكه، اعطاء كننده هستی به عالَم، « واجب الوجود » است كه هستی آن، از خودِ اوست و همه هستیها نیز از او سرچشمه می گیرد. در لغت فارسی به این موجود « خدا » و در لغت عربی به او « اللَّه » می گویند. قرآن شریف این برهان را در سخنی رسا و بسیار موجز چنین بیان فرموده است:

« اَمْ خُلِقُوا مِنْ غَیرِ شَی ءٍ اَمْ هُمْ الْخالِقُون » (14)

« آیا خود بخود آفریده شده اند یا خود خالق خویش هستند؟ (هر دو محال است پس خالق شما خداوند است) ».

و نكته ای كه باید به آن توجّه داشته باشیم این است كه: چون در این جهان هستی، حیات، قدرت، علم، شعور، اراده و مانند اینها حكم فرماست پس باید واجب الوجود كه هستی بخش این جهان است نیز دارای كلّیه این فضایل باشد، زیرا:

ذات نایافته از هستی بخش

كِی تواند كه شود هستی بخش؟

بنابراین، اینكه گفته شده كه منشأ این جهان مادّه و انرژی است كه همو واجب الوجود است علاوه بر اینكه دلیلی ندارد و قرآن شریف نیز آن را تخیل و گمانی بیش نمی داند، (15) دلیل بر ردّ آن نیز

وجود دارد و آن اینكه مادّه و انرژی و مانند اینها كه علم، قدرت، شعور، حیات، اراده و.... ندارند چگونه می توانند جهانی سراسر علم، قدرت، شعور، حیات، اراده و.... خلق كنند؟

فصل دوّم: اثبات توحید

« توحید »، اوّلین اصل از اصول دین و به معنای یكتایی خداوند متعال است. در فصل اوّل دلایل وجود خداوند را بیان كردیم و در این فصل به بیان دلایل یكتا بودن خداوند می پردازیم. از میان ادّله فراوان توحید، نیز سه دلیل را برمی گزینیم:

الف) برهان فطرت

انسان همانگونه كه در بن بستها اصلِ وجود خدا را می یابد و او را می خواند، همچنین در می یابد كه او یكی است. شنیده نشده است كسی در حال اضطرار به دو مبدأ فیض دهنده و به دو پناهگاه پناه ببرد و به عبارت دیگر چنانكه خدا را در می یابد، وحدت مطلق آن ذات مقدّس را نیز درمی یابد:

« فَاِذا رَكِبُوا فِی الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ اِلَی الْبَرِّ اِذا هُمْ یشْرِكُون » (16)

« هنگامی كه در كشتی سوار شوند (و با خطرات مواجه گردند) خدا را با اخلاص (و یكتایی) می خوانند و چون خدا ایشان را به ساحل نجات رساند (دوباره در اثر غفلت)، مشرك می شوند ».

ب) برهان نظم

این برهان دارای چندین بیان است، یك بیان این است كه: اگر دو خداوند وجود داشته باشد باید هر یك مستقلاًّ در این جهان تأثیر داشته باشد كه لازمه آن وارد شدن دو علّت بر معلول واحد است و این محال است.

تقریر دیگر چنین است: شكّی نیست كه در جهان هستی نظم واحدی حكم فرما است. به طوری كه اگر ذرّه ای از این جهان

جابجا شود در كلّ نظام آن اختلال پیش خواهد آمد. وقتی وحدت نظم قطعی باشد، شكّی باقی نمی ماند كه نظم دهنده واحدی نیز بر جهان هستی حكم فرما است، زیرا اگر دو نظم دهنده بود، وحدتی در میان نبود و اگر وحدت نظم نبود این عالم نابود می شد، چنانكه قرآن شریف نیز می فرماید:

« لَو كانَ فیهِما الِهَةٌ اِلّا اللَّهُ لَفَسَدَتا ». (17)

« اگر خدایی غیر از اللَّه در آسمان و زمین بود، آسمان و زمین نابود می شدند ».

ج) برهان امكان

اگر دو خدا در این جهان بود هر دو محدود بودند، زیرا لازمه دوتا بودن، محدودیت است و خدای محدود، خدا نیست، زیرا نتیجه محدود بودن، احتیاج و ناتوانی است. به اصطلاح فلسفی از تصوّر دو خدا تصدیق به اینكه هیچ یك خدا نباشند لازم می آید و به اصطلاح منطقی از تصوّر دو خدا، وجود دو ممكن الوجود لازم می آید، زیرا واجب الوجود وجودی است كه محدود نباشد. همانگونه كه قرآن شریف نیز می فرماید:

« وَ ما كانَ مَعَهُ مِنْ اِلهٍ اِذاً لَذَهَبَ كُلُّ اِلهٍ بِما خَلَقَ وَ لَعَلا بَعْضُهُمْ عَلی بَعْضٍ سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یصِفُون ». (18)

« معبود دیگری با خداوند نیست و اگر چنین بود هر معبودی مخلوق خود را تدبیر می كرد و بعضی بر بعضی دیگر برتری می جستند، منزّه است خدا از آنچه (كافران) وصف می كنند ».

بیان و تقریر دیگر این برهان چنین است: خدا موجودی است كه وجود برای آن ضرورت دارد و ازلی، ابدی و غیرمتناهی است. معلوم است كه فرض چنین وجودی، موجب طرد و نفی خدای دیگر است و به عبارت فلسفی، تصوّر آن، وحدت آن

و طرد هر واجب دیگری را لازم دارد، زیرا اگر واجب دیگری وجود داشته باشد، غیر متناهی نیست.

« هُوَ الْاَوَّلُ وَ الْاخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِكُلِّ شَی ءٍ عَلیم » (19)

« اوّل و آخر و پیدا و پنهان، اوست و او به هر چیز آگاه است ».

فصل سوّم: اقسام توحید

توحید اقسام مختلفی دارد. در این نوشتار مهمترین اقسام آن را می آوریم:

الف) توحید ذاتی

ذات خداوند متعال بی همتاست و واجب الوجودی جز او نیست. در فصل دوّم درباره این قسم از توحید سخن گفتیم. قرآن شریف نیز می فرماید:

« وَ لَمْ یكُنْ لَهُ كُفُواً اَحَد ». (20)

« و مانندی برای خدا نیست ».

ب) توحید صفاتی

ذات خداوند متعال بسیط است و هیچ تركیبی در آن راه ندارد و صفات خداوند متعال نظیر علم و قدرت، عین ذات اوست، بر خلاف علم و قدرت ما كه زاید بر ذات ما است. به عبارت دیگر ذات خداوند متعال در عین بساطت، همه كمالات را داراست و اگر مغایرتی هست، مغایرت مفهومی است نه مصداقی و ذاتی، یعنی صفات خدا گرچه از نظر مفهوم با یكدیگر تفاوت دارند ولی از نظر مصداق و خارج، وحدت دارند. همچنانكه نسبت صفات با ذات مقدّس او نیز چنین است مثلاً آنچه از كلمه « عالِم » می فهمیم غیر از آن چیزی است كه از كلمه « قادر » درك می كنیم و آنچه از این دو صفت، برداشت می كنیم غیر از آن چیزی است كه از ذات مقدّس « اللَّه » می فهمیم، لكن از حیث مصداقی و خارجی، مغایرتی بین ذات مقدّس او و علم او و قدرت او وجود

ندارد. دلیل این امر نیز بدیهی است، زیرا اگر ذات خداوند متعال بسیط نباشد و خداوند مركّب از ذات و صفات باشد، لازم می آید كه او محتاج باشد، در حالی كه واجب الوجود، وجودی بی نیاز است و قرآن شریف نیز به این مطلب اشاره دارد:

« قُلْ هُوَ اللَّهُ اَحَدٌ اَللَّهُ الصَّمَدُ ». (21)

» بگو او خدای یكتا و بی نیاز است «.

امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید:

« كَمالُ الْاِخْلاصِ لَهُ نَفْی الصِّفاتِ عَنْهُ لِشَهادَةِ كُلُّ صِفَةٍ اَنَّها غَیرُ الْمَوصُوفِ وَ شَهادَةُ كُلُّ مَوصُوفٍ اَنَّهُ غَیرُ الصِّفَة ». (22)

« كمال اخلاص خدا، آن است كه وی را از صفات ممكنات پیراسته دارند زیرا هر صفتی گواهی می دهد كه غیر از موصوف است و هر موصوفی شهادت می دهد كه غیر از صفت است (و لازمه آن احتیاج موصوف به صفت است و خدای محتاج، خدا نیست) ».

ج) توحید عبادی

عبادت و پرستش، مخصوص خداوند متعال است و هیچ معبودی جز ذات پاك او وجود ندارد. این قسم از توحید از مهمترین اقسام توحید است و همه پیامبران بر آن تأكید كرده اند. كلمه توحید « لا اله الّا اللَّه » كه شعار اسلام است نیز به همین قسم از توحید اشاره دارد:

« وَ ما اُمِرُوا اِلاَّ لِیعْبدُوا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدّین ». (23)

« و مردم مأمور نشده اند مگر اینكه خدا را به اخلاص كامل در دین (اسلام) بپرستند ».

دلیل بر توحید عبادی نیز واضح است چرا كه عبادت و پرستش، یك امر اضافی میان بنده و خداوند است و در جایی كه خداوند، نباشد، این تضایف و امر اضافی هم نخواهد بود و اگر

این تضایف، بیاید ظلم در حقّ عابد و معبود شده است و از این جهت قرآن شریف می فرماید:

« لا تُشْرِكْ بِاللَّهِ اِنّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظیمٌ ». (24)

« به خداوند شرك نورزید چرا كه شرك، هر آینه، ستمی بزرگ است ».

در ذیل این قسم تذكّر دو نكته لازم است:

نكته اوّل) تعظیم بندگان صالح خدا به امر خداوند متعال خلاف توحید و مصداق شرك نیست، بلكه امری مطلوب است. به عبارت رساتر عبادت از نظر مفهوم غیر از تعظیم و تكریم است، زیرا معنای » عبادت « تعظیم خداوند متعال با توجّه به خدایی اوست، ولی معنای تعظیم و تكریم، احترام گذاشتن به عبد صالح به عنوان بنده ای از بندگان خداست. خداوند نیز به این مسأله فرمان داده است، در این باره به دو آیه اشاره می كنیم:

« فَاِذا سَوَّیتُهُ وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ روُحی فَقَعُوا لَهُ ساجِدینَ فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ اَجْمَعُونَ اِلاَّ اِبْلیسَ ». (25)

« وقتی انسان را درست كردم و از روح خود در آن دمیدم همگی برای او سجده كنید، پس همه فرشتگان سجده كردند غیر از ابلیس ».

« وَ رَفَعَ اَبَوَیهِ عَلَی الْعَرْشِ وَ خَرُّوا لَهُ سُجَّداً ». (26)

« پدر و مادر خود را بر تخت نشاند و همگی به خاطر یوسف به سجده افتادند ».

آیه اوّل بیانگر سجده فرشتگان بر آدم و آیه دوّم نیز بیانگر سجده برادران یوسف علیه السلام بر او است كه نشان از تعظیم و تكریم ایشان دارد نه عبادت آنان.

نكته دوّم) توحید در عبادت دارای مراتبی است كه بعضی از آن مراتب مربوط به علم فلسفه و كلام است و آن پرستش خداوند

متعال و شریك نگرفتن در عبادت و پرستش اوست.

مراتب دیگر آن نیز مربوط به علم اخلاق است كه برای سیر و سلوك و پیمودن مراحل كمال لازم است.

قرآن شریف متابعت از شیطان و نفس امّاره را شرك می داند:

« اَلَمْ اَعْهَدْ اِلَیكُمْ یا بَنی ادَمَ اَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیطانَ اِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبینٌ ». (27)

« ای فرزندان آدم، مگر با شما عهد نكرده بودم كه شیطان را نپرستید، زیرا وی دشمن آشكار شما است ».

« اَفَرَأَیتَ مَنِ اتَّخَذَ اِلهَهُ هَواهُ ». (28)

« آیا دیدی كسی را كه هوس خویش را معبود خود قرار داد ».

بلكه از قرآن شریف و روایات اهل بیت علیهم السلام به خوبی استفاده می شود هر چیزی كه دل را مشغول و از خداوند متعال دور كند، همان بت انسان است.

« لا تُلْهِكُمْ اَمْوالُكُمْ وَ لا اَولادُكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ ». (29)

« اموال و فرزندانتان شما را از یاد خدا غافل نكند ».

امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمود:

« كُلَّما شَغَلَكَ عَنِ اللَّهِ فَهُوَ صَنَمُكَ ».

« هر چیزی كه تو را از یاد خدا دور كند، همان بت توست ».

د) توحید افعالی

موثّری در جهان هستی جز خداوند متعال نیست. این مفهوم نیز از معانی كلمه « لا اله الّا اللَّه » است. تحقّق این قسم از توحید بسیار مشكل است، زیرا التزام عملی به این امر مشكل است:

« وَ ما یؤْمِنُ اَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ اِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِكُون ». (30)

« بیشترشان به خداوند ایمان نمی آورند مگر اینكه (با او چیزی را) شریك می گیرند ».

به عبارت دیگر، هر فعلی و هر اثری كه در جهان هستی پدید می آید، همه،

از اراده حقّ تعالی است:

« اَللَّهُ خالِقُ كُلِّ شَی ء ». (31)

« خدا آفریننده هر چیزی است ».

« لَهُ مَقالیدُ السَّمواتِ وَ الْاَرْض ». (32)

« كلیدهای آسمان و زمین از آن اوست ».

« فَسُبْحانَ الَّذی بِیدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَی ءٍ وَ اِلَیهِ تُرْجَعُون ». (33)

« منزّه است خداوندی كه مالكیت و حاكمیت همه چیز در دست اوست و به سوی او بازگردانده می شوید ».

البتّه توحید افعالی به این معنی نیست كه « واسطه فیض » در این جهان نباشد، بلكه عناصر جهان هستی در یكدیگر تأثیر دارند و به اصطلاح فلسفی، نظام جهان بر پایه علّت و معلول استوار است.

ابر و باد و مه و خورشید و فلك در كارند

تا تو نانی به كف آری و به غفلت نخوری

« اِنَّ فی خَلْقِ السَّمواتِ وَ الْاَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیلِ وَ النَّهارِ لَایاتٍ لِاُولِی الْاَلباب ». (34)

« همانا در آفرینش آسمانها و زمین و گردش شب و روز نشانه هایی برای عاقلان است ».

« اَللَّهُ الَّذی یرْسِلُ الرِّیاحَ فَتُثیرُ سَحاباً فَیبْسُطُهُ فِی السَّماءِ كَیفَ یشاء ». (35)

« خداست كسی كه بادها را می فرستد تا ابرهایی را به حركت در آورند سپس آنها را در آسمان آنگونه كه بخواهد می گستراند ».

بلكه توحید افعالی به این معنی است كه همانگونه كه خلقت جهان هستی از ناحیه خداست، تأثیر عناصر جهان هستی در یكدیگر نیز از اوست، و به عبارت دقیق تر « هدایت تكوینی » جهان هستی نیز از خداست:

« رَبُّنا الَّذی اَعْطی كُلَّ شَی ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدی ». (36)

« پروردگار ما كسی است كه همه چیز را آفرید و آنگاه آن را هدایت فرمود

(تأثیر و علیت را به آن عطا نمود ».

همچنین توحید افعالی به این معنی نیست كه انسان در اعمال خود اختیار نداشته باشد، بلكه مختار بودن انسان امری طبیعی و بدیهی است:

« اِنَّا هَدَیناهُ السَّبیلَ اِمَّا شاكِراً وَ اِمَّا كَفُوراً ». (37)

« ما راه را به انسان نشان دادیم، خواه بپذیرد یا نپذیرد ».

بلكه توحید افعالی به این معنی است كه پروردگار عالم همانگونه كه ما را خلق كرده، آزادی ما را نیز آفریده است و به عبارت دیگر خداوند اراده كرده است كه ما در اعمال خود آزاد باشیم و این همان چیزی است كه شیعه امامیه از امام صادق علیه السلام آموخته اند:

احكام فقهی / توحید افعالی در عالم تشریع

« لا جَبْرَ وَ لا تَفْویضَ وَ لكِنْ اَمْرٌ بَینَ اَمْرَینِ ». (38)

« نه جبر است و نه تفویض، امّا چیزی است میان این دو ».

یعنی خداوند اراده كرده است كه ما اعمال خود را با آزادی و اختیار انجام دهیم.

خلاصه سخن اینكه، توحید افعالی این است كه ما پروردگار عالم را بی نیاز از همه كس و همه چیز بدانیم و چیزی و كسی را مستقل در امور نشماریم. اداره جهان هستی فقط به دست اوست و یك معنای « لا اِلهَ اِلَّا اللَّه » همان « لا مُؤَثِّرَ فِی الْوُجُودِ اِلَّا اَللَّه » است، یعنی هیچ تأثیرگذاری در عالَم هستی، چه در خلقت آن و چه در اداره و تدبیر آن غیر از خداوند متعال وجود ندارد.

ادلّه سه گانه ای كه تحت عنوان برهان نظم، برهان امكان و برهان فطرت در فصل دوّم به آن اشاره شد، دلیل بر این است كه مؤثّری

جز خدا در جهان هستی نیست.

فصل چهارم: توحید افعالی در عالم تشریع

در توحید افعالی توجّه به این نكته اساسی ضروری است كه اگر ما، تنها خداوند را مؤثّر در جهان هستی می دانیم و تأثیر دیگران را نیز به اذن خدا می دانیم و با عمق جان خود می گوییم:

« فَسُبْحانَ الَّذی بِیدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَی ء ». (39)

» منزّه است خداوندی كه مالكیت و حاكمیت همه چیز در دست اوست «.

اصول اعتقادی / اللَّه، مستجمع جمیع صفات كمال

باید به توحید افعالی در عالم تشریع نیز معتقد باشیم و بدانیم همانطور كه ربوبیت در دایره تكوین مختصّ به ذات اقدس خداوند است، ربوبیت در عرصه تشریع نیز مختصّ به اوست:

« اِنِ الْحُكْمُ اِلّا ِللَّه ». (40)

« فرمانی نیست مگر از جانب خداوند ».

« قُلِ اللَّهُمَّ مالِكَ الْمُلْك ». (41)

« بگو خدایا مالك حكومتها تویی ».

به عبارت دیگر، جعل قانون و حكومت كه به آن « ربوبیت تشریعی » می گوییم مختصّ به ذات احدیت است، زیرا به ضرورت عقل، هیچ كس حقّ تسلّط بر دیگران را ندارد مگر مالك الملوك یا كسی كه از طرف او حقّ تسلط و جعل قانون داشته باشد، نظیر انبیاء و اوصیاء.

از این جهت قرآن شریف افرادی را كه چنین حقّی برای خود قائل هستند فاسق، ظالم و كافر می شمارد:

« وَ مَنْ لَمْ یحْكُمْ بِما اَنْزَلَ اللَّهُ فَاُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُون ». (42)

« آنها كه به احكامی كه خدا نازل كرده، حكم نمی كنند فاسقند ».

« وَ مَنْ لَمْ یحْكُمْ بِما اَنْزَلَ اللَّهْ فَاُولئِكَ هُمُ الْظَّالِمُون ». (43)

« آنها كه به احكامی كه خدا نازل كرده، حكم نمی كنند ستمگرند ».

« وَ مَنْ

لَمْ یحْكُمْ بِما اَنْزَلَ اللَّهُ فَاُولئِكَ هُمُ الْكافِرُون ». (44)

« آنها كه به احكامی كه خدا نازل كرده، حكم نمی كنند كافرند ».

فصل پنجم: اللَّه، مستجمع جمیع صفات كمال

شكّی نیست كه ذات مقدّس خداوند - عزّ اسمه - « مستجمع جمیع صفات كمالیه » یعنی دارای همه صفات كمال است و هر گونه برتری و حُسن و كمالی كه تصوّر شود به نحو هر چه تمام تر و با عینیت و بساطت، در ذات او موجود است. كلمه « اللَّه » اسمی است برای چنین ذاتی كه مستجمع جمیع صفات كمالیه است. بنابراین او « مطلق كمال » و بلكه « كمال مطلق » است.

دلیل این سخن نیز بدیهی است، زیرا كلیه كمالات در جهان هستی از او سرچشمه می گیرد پس او باید به نحو اتمّ و اكمل و با عینیت و بساطت، « مطلق كمال » و « كمال مطلق » باشد. ذاتی كه خود كمالی نداشته باشد نمی تواند به دیگران آن كمال را اعطاء كند:

ذات نایافته از هستی بخش

كی تواند كه شود هستی بخش

خداوند می فرماید:

« وَلِلّهِ الْاَسْماءُ الْحُسْنی فَادْعُوهُ بِها ». (45)

« برای خدا نامهای نیك است پس خدا را با آن نامها بخوانید ».

فصل ششم: صفات ذات و صفات فعل

صفات پروردگار متعال، از یك جهت به دو قسم تقسیم می شود: « صفات ذات » و « صفات فعل ».

مقصود از صفات ذات، صفاتی است كه در توصیف خداوند به آنها، به چیز دیگری نیاز نیست، مانند قدرت، علم و حیات.

و مقصود از صفات فعل، صفاتی است كه در توصیف خداوند به آنها به چیز دیگری نیاز است، مانند خالقیت و رازقیت، زیرا تا فعلی به نام « خلقت » و « روزی دادن » از خداوند صادر نشود، نمی توان او را « خالق » و « رازق » نامید.

البتّه همه صفات فعل

نیز از ذات و كمالات ذاتی خداوند متعال سرچشمه می گیرد و به عبارت دیگر صفات فعل، افعال پروردگار متعال هستند نه صفات او، ولی آن افعال از « ذات مستجمع جمیع صفات كمالیه » نشأت و سرچشمه می گیرد، بنابراین همه صفات خداوند به طور عینیت و بساطت در ذات او موجود است و كلیه آنها صفات ذاتیه اند ولی افعالی كه از او همانند رحمت، رزق، خلقت، مغفرت و... صادر می شود در اصطلاح، صفات فعل می نامند.

فصل هفتم: صفات جمال و صفات جلال

در اصطلاح علم كلام و اعتقادات، صفات خداوند را در یك تقسیم بندی دیگر به « صفات جمال » و « جلال » یا « صفات ثبوتی » و « صفات سلبی » نیز تقسیم نموده اند.

مراد از صفات جمال، صفاتی است كه در ذات اقدس الهی به عینیت موجود است، مانند علم، قدرت، حیات و مانند آنها.

و مراد از صفات جلال، صفاتی است كه خداوند متعال دارای آن صفات نیست و اجلّ و اقدس و برتر از آن است كه متّصف به آن صفات باشد، مانند تركیب، جسمانیت، بودن در مكان و زمان و مانند آنها.

البته این تقسیم بسیار نارساست، زیرا اطلاق صفت به امور عدمی صحیح نیست یعنی امور عدمی را نمی توان صفت دانست، مثلاً اگر درباره كسی كه علم، قدرت و حیات دارد، بگوییم: « او شش صفت دارد: علم دارد، جهل ندارد، قدرت دارد، عجز ندارد، حیات دارد، ممات ندارد » نه تنها عقل چنین گفتاری را قبول نمی كند و بلكه در محاورات و گفتگوهای عادّی مردم، نیز آن را اشتباه می دانند. بنابراین تقسیم صفات حقّ تعالی به صفات جمال و جلال، تقسیم بندی دقیقی نیست، زیرا

همه صفات الهی، صفات جمال است و پروردگار متعال از هر عیب و نقصی مبرّاست و چون جهل، جسمانیت، تركیب، احتیاج به مكان و زمان و مانند اینها عیب و نقص به شمار می آید، خداوند از اینگونه كاستی ها منزّه است و معنای « سبحان اللَّه » نیز - كه از بهترین ذكرهاست - همین است، ولی این موارد را صفات خداوند دانستن درست نیست.

اصل دوّم: عدل

فصل هشتم: اثبات عدل

عدل را دوّمین اصل از اصول دین شمرده اند. شكّی نیست كه خداوند متعال عادل است و عدل یكی از صفات زیبا و بارز اوست و هر مسلمانی خدا را عادل می داند. در قرآن شریف نیز به صورت مكرّر به صفت عدل الهی اشاره شده است:

« اِنَّ اللَّهَ لا یظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّة ». (46)

« خداوند به اندازه سنگینی ذرّه ای ستم نمی كند ».

« اِنَّ اللَّهَ لا یظْلِمُ النَّاسَ شَیئاً ». (47)

« خداوند، به مردم هیچ ستم نمی كند ».

« فَما كانَ اللَّهُ لِیظْلِمَهُمْ وَ لكِنْ كانُوا اَنْفُسَهُمْ یظْلِمُون ». (48)

« خداوند به آنها ستم نكرد امّا خودشان بر خویشتن ستم می کردند ».

چگونه پروردگار متعال كه در قرآن كریم بیش از صد مورد نهی از ظلم فرموده است - العیاذ باللَّه - خودش ظالم باشد؟ علاوه بر این كسی ظلم می كند كه یا جاهل به قبح و زشتی ظلم باشد و یا از اجرای عدالت عاجز باشد و یا حكیم نباشد و یا سفیه، سنگدل و بی باك باشد و یا محتاج به ظلم باشد، در حالی كه خداوند متعال، عالم و قادر و حكیم و رحیم و غنی است پس در ساحت مقدّس او ظلم راه ندارد. این دلیل، چون

به گونه ای است كه در آن از راه علّت، به معلول پی می بریم - و اصطلاحاً به آن » دلیل لِمِّی « گفته می شود - از بهترین دلیلهاست.

اسرار اعتقاد شیعه به عدل

برای توضیح بیشتر مطالب گذشته، باید بگوییم اگر شیعه، عدل را در شمار اصول دین آورده است، اسراری دارد كه به صورت فشرده به آن اشاره می كنیم:

الف) عدّه ای از اهل سنّت منكر قاعده « حسن و قبح » در افعال خدای متعال شده اند و معتقدند آنچه را خداوند انجام دهد و یا به آن امر كند نیكوست. به عبارت دیگر هر كاری كه خداوند در دایره تكوین و در عرصه تشریع انجام دهد نیكوست، امّا نه اینكه چون « نیكوست » خداوند آن را انجام می دهد، بنابراین اگر نیكو كار را به جهنّم و بدكار را به بهشت ببرد نیكوست، همچنین اگر امر به كاری كند كه مصلحت ندارد بلكه دارای مفسده است، نیكوست، و نیز اگر نهی از كاری كند كه مفسده ندارد بلكه دارای مصلحت است، نیكوست. ولی « عدلیه یعنی شیعه » معتقدند كار خداوند متعال باید مطابق با حكمت و مصلحت باشد و در امور تكوینی، چیزی را كه خدای متعال خلق می كند عبث و بیهوده نیست، بلكه بر وفق حكمت و عنایت است، چنانكه در امور تشریعی هم اگر به چیزی امر فرمود، باید دارای مصلحت باشد و اگر از چیزی نهی كرد باید مفسده ای داشته باشد. به عبارت دیگر خداوند طبق مصالح و مفاسد واقعی، امر و نهی می كند، زیرا « خلق » بدون « حكمت » و « امر و نهی » بدون « مصلحت

»، بیهوده است و از ساحت مقدّس ربوبی دور است، پس همه امور باید طبق حكمت و مصلحت باشد و عادل بودن خداوند نیز به همین معنی است كه او بدون حكمت كاری انجام نمی دهد و بدون مصلحت امر و نهی نمی كند:

« اَفَحَسِبْتُمْ اَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً وَ اَنَّكُمْ اِلَینا لا تُرْجَعُون ». (49)

« آیا گمان كردید شما را بیهوده آفریده ایم و به سوی ما باز گردانده نمی شوید ».

« یا اَیهَا الَّذینَ امَنُوا اسْتَجیبُوا للَّهِ ِ وَ لِلرَّسُولِ اِذا دَعاكُمْ لِما یحْییكُمْ ». (50)

« ای كسانی كه ایمان آورده اید دعوت خدا و پیامبر را اجابت كنید هنگامی كه شما را به سوی چیزی می خوانند كه به شما حیات می بخشد ».

از اینرو به اعتقاد شیعه، « عدل » از اصول دین است.

ب) اشعریان - كه آنان نیز عدّه ای از اهل سنّت هستند - معتقدند كه انسان در گفتار و كردار خود اختیار ندارد. بهترین دلیل آنها این است كه خدای متعال به همه افعال ما آگاه است و در علم الهی خطا راه ندارد، پس افعال ما باید طبق علم ازلی خداوند صادر شود و از این جهت ما دارای اختیار نیستیم.

ردّ این سخن آن است كه علم الهی به افعال ما با وصف اختیاری بودن، تعلّق گرفته است، یعنی پروردگار متعال می داند كه ما با اختیار و اراده « می گوییم » و كاری را « انجام می دهیم »، آری، چون خداوند متعال به ما نیرو عنایت فرموده است و رفع موانع بلكه اراده و اختیار ما در دست قدرت اوست باید به این تعلیم امام صادق علیه السلام معتقد شویم كه:

« لا جَبْرَ وَ

لا تَفْویضَ وَ لكنْ اَمْرٌ بَینَ اَمْرَینِ ». (51)

« نه جبر است و نه تفویض امّا چیزی است میان این دو ».

از اینرو، شیعه معتقد است اگر ما در كارهایمان مجبور باشیم و پروردگار متعال ما را وادار بر انجام كاری كند و سپس ما را به دلیل انجام كارهای بد عقاب نماید، ظلم است و چون پروردگار عالم عادل است پس ما مختاریم.

از این جهت » عدل « در نظر شیعیان از اصول دین محسوب می شود.

ج (بسیاری از مردم گرچه به زبان نمی آورند امّا در دل، نسبت به عدالت خداوند متعال ابهام و مشكل دارند. اشكال از آنجا ناشی می شود كه چرا بلاها، رنجها، دردها، ناكامیها، مرگهای زودرس، شكستها، كمبودها، تبعیضها، ظلمهای اجتماعی، اختلاف طبقاتی، زشتیها، فقرها، بیماریها و مانند آن در جهان فراوان است؟

در مورد مسأله « قضا و قدر » نیز چنین است. قضا و قدر از نظر قرآن شریف مسأله ای قطعی است و به عبارت دیگر تردیدی نیست كه این جهان با اندازه گیری دقیقی كه به آن « قَدَر » می گویند - موجود شده است - كه به آن « قضا » می گویند -:

« اِنَّا كُلَّ شَی ءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ ». (52)

« ما هر چیزی را به اندازه آفریدیم ».

« وَ اِنْ مِنْ شَی ءٍ اِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ اِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ ». (53)

« خزائن همه چیز نزد ماست ولی ما جز به اندازه معین آن را نازل نمی كنیم ».

بنابراین همه خوبیها و بدیها از خزانه علم الهی سرچشمه گرفته است و به دست قدرت او موجود شده است حال با وجود این همه زشتی

چگونه خداوند عادل است؟

این شبهه از شبهاتی است كه بسیاری از مردم حتّی اندیشمندان را در وادی ضلالت و هلاكت انداخته است. از این جهت امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید:

« طَریقٌ مُظْلِمٌ فَلا تَسْلُكُوهُ وَ بَحْرٌ عَمیقٌ فَلا تَلِجُوهُ وَ سِرُّ اللَّهِ فَلا تَتَكَلَّفُوه ». (54)

« راهی است تاریك، آن را نپویید، دریایی است عمیق، وارد آن نشوید و رازی است الهی، خود را به زحمت نیندازید ».

پاسخ اجمالی به این شبهه - كه برهانی است لمّی و نزد فلاسفه از بهترین دلیلهاست - چنین است:

قبلاً اثبات شد كه پروردگار متعال « مستجمع جمیع صفات كمالیه » و از این جهت حكیم و عالم و قادر و جواد است، پس باید همه امور تكوینی و تشریعی از حكمت، علم، قدرت و جود او ناشی شده باشد. به عبارت دیگر تقدیر هر انسانی صد در صد بر وفق حكمت، علم، قدرت و جود الهی است و اگر بهتر از آن تقدیر ممكن بود باید خداوند یا حكیم نباشد، یا علم به بهتر بودن نداشته باشد، یا عاجز از تقدیر بهتر باشد و یا جود و رأفت نداشته باشد، امّا چون حكیم، عالم، قادر و جواد است پس تقدیر بهتری امكان نداشته و صلاح بنده قطعاً در همین تقدیر بوده است.

مقدِّری كه به گُل نكهت و به گِل جان داد

به هر كه آنچه سزا بود حكمتش، آن داد

پاسخ تفصیلی به این شبهه را فلاسفه، متكلّمان و مفسّران بزرگ داده اند كه این نوشتار گنجایش ذكر آن را ندارد، ولی خلاصه كلام چنین است كه غالب این بلاها، رنجها، فقرها، نا امنیها، تبعیضها و.... را خود ما

به واسطه تقصیرها و گناهان فردی و اجتماعی ایجاد كرده ایم.

تو گر اختر خویش را می كنی بد

مدار از فلك چشم نیك اختری را « وَ ما اَصابَكُمْ مِنْ مُصیبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ اَیدیكُمْ وَ یعْفُو عَنْ كَثیرٍ ». (55)

« هر مصیبتی به شما برسد به خاطر اعمالی است كه انجام داده اید و بسیاری را نیز عفو می كند ».

« ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما كَسَبَتْ اَیدِی النَّاس ». (56)

« فساد در خشكی و دریا به خاطر كارهایی كه مردم انجام داده اند آشكار شده است ».

« ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً قَرْیةً كانَتْ امِنَةً مُطْمَئِنَّةً یأْتیها رِزْقُها رَغَداً مِنْ كُلِّ مَكانٍ فَكَفَرَتْ بِاَنْعُمِ اللَّهِ فَاَذاقَهاَ اللَّهُ لِباسَ الْجُوعِ وَ الْخَوفِ بِما كانُوا یصْنَعُون ». (57)

« خداوند منطقه ای را مثل زده است كه امن و امان بود و روزی (اهل) آن منطقه از هر سو می رسید امّا نعمتهای خدا را ناسپاسی كردند و خداوند به خاطر اعمالی كه انجام می دادند لباس گرسنگی و ترس را بر اندامشان پوشانید ».

« وَ لَو اَنَّ اَهْلَ الْقُری امَنُوا وَ اتَّقَوا لَفَتَحْنا عَلَیهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْاَرْضِ وَ لكِنْ كَذَّبُوا فَاَخَذْناهُمْ بِما كانُوا یكْسِبُون ». (58)

« اگر اهل شهرها ایمان می آوردند و تقوا پیشه می کردند، بركات آسمان و زمین را بر آنها می گشودیم ولی (آنها حقّ را) تكذیب كردند، ما هم آنان را به كیفر اعمالشان مجازات كردیم ».

« وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصیبَنَّ الَّذینَ ظَلَمُوا مِنْكُمْ خاصَّةً ». (59)

« از فتنه ای بپرهیزید كه تنها به ستمكاران شما نمی رسد ».

نظیر این آیات در قرآن شریف و نیز روایات اهل بیت علیهم السلام به اندازه ای زیاد است كه جمع آوری

آن كتابی را فراهم خواهد كرد. به راستی اگر مفهوم جمله

« مِمَّا رَزَقْناهُمْ ینْفِقُونَ ». (60)

« از آنچه، به آنان روزی داده ایم انفاق و بخشش می كنند ».

- كه در قرآن شریف به صورت مكرّر آمده است و در روایات به صورت متواتر نقل شده و از علائم مسلمان شمرده شده است - در جامعه اسلامی حكم فرما باشد فقر، شكست، ناامنی، كمبود، بیكاری، عزوبت، رنج، اختلاف، تبعیض و.... از جامعه رخت نمی بندد؟ » تو خود حدیث مفصّل بخوان از این مجمل ».

بنابر آنچه گفته شد « عدل » از نظر شیعه از اصول دین است و به همین جهت است كه شیعه امامیه را « عدلیه » نیز می نامند.

اصل سوّم: نبوّت

فصل نهم: اثبات نبوّت

سوّمین اصل از اصول دین، » نبوّت « است. شكّی نیست كه فرستادن پیامبران و نازل كردن كتابهای آسمانی و نصب اوصیا از طرف حقّ - تبارك و تعالی - دارای فوائد فراوانی است كه به برخی از این فوائد همراه با شاهدی از قرآن كریم اشاره می كنیم:

الف (عدالت اجتماعی

« لَقَدْ اَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیناتِ وَ اَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْمیزانَ لِیقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْط ». (61)

« ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم و با آنها كتاب و میزان (شناسایی حقّ از باطل) نازل كردیم تا مردم به عدالت قیام كنند ».

ب) حكومت اجتماعی

« فَبَعَثَ اللَّهُ النَبِیینَ مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ وَ اَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِیحْكُمَ بَینَ النَّاسِ فیمَا اخْتَلَفُوا فیهِ ». (62)

« خداوند پیامبران را فرستاد تا مردم را بشارت و بیم دهند و كتاب آسمانی كه به سوی حقّ دعوت می كرد با آنها نازل نمود تا در میان مردم،

در آنچه اختلاف داشتند، داوری كند ».

ج) اخلاق و تزكیه نفس

« لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَی الْمُؤْمِنینَ اِذْ بَعَثَ فیهِمْ رَسُولاً مِنْ اَنْفُسِهِمْ یتْلُوا عَلَیهِمْ ایاتِهِ وَ یزَكّیهِمْ ». (63)

« خداوند بر مؤمنان منّت نهاد كه پیامبری در میان آنها از خودشان برانگیخت كه آیات او را بر آنها بخواند و آنها را پاك كند ».

د) تعلیم دین

« وَ یعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ ». (64)

« و كتاب و حكمت به آنها بیاموزد ».

ه) هدایت به سوی كمال

« قَدْ جاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ كِتابٌ مُبینٌ یهْدی بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ وَ یخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ اِلَی النُّورِ بِاِذْنِهِ وَ یهْدیهِمْ اِلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ ». (65)

« از جانب خدا برای شما روشنایی و كتابی روشنگر آمده است خدا هر كس را از خشنودی او پیروی كند، به وسیله آن (كتاب) به راههای سلامت هدایت می كند و به فرمان خود، از تاریكیها به سوی روشنایی می برد و آنها را به سوی راه راست رهبری می نماید ».

تاریخ انبیاء الهی نیز به وجود این فوائد شهادت می دهد. وقتی چنین باشد قاعده حكمت باری تعالی و قاعده لطف آن لطیف - جلّ و علا - اقتضا دارد كه فرستادن پیامبران و نازل كردن كتابهای آسمانی و نصب اوصیاء به دست او انجام شود، بلكه از او كه فیاض علی الاطلاق (فیض دهنده مطلق) است، منع فیض از موجودی كه اقتضای گرفتن فیض را دارد، محال است و چون وجود انبیاء و اوصیاء، عینِ فیض است و انسان نیز اقتضای پذیرش چنین فیضی را دارد پس محال است كه از طرف حقّ - تبارك و تعالی

- چنین فیضی به انسان افاضه نشود.

فصل دهم: ابزار پیامبران برای هدایت انسانها

انبیای عظام و اوصیای كرام برای هدایت مردم و رساندن پیام الهی به ایشان، نیازمند ابزاری هستند. همان دلایلی كه بر لزوم بعثت پیامبران و نازل كردن كتابهای آسمانی و نصب اوصیاء دلالت دارد (قاعده لطف، قاعده حكمت و قاعده لزوم افاضه فیض)، همچنین دلالت می كند كه خداوند متعال ابزار و وسایل هدایت را نیز با آنان فرستاده است. این وسایل و ابزار عبارت است از:

1) هدایت تشریعی « وحی »

مراد از هدایت تشریعی همان « وحی » است كه رابطه شهودی میان خداوند متعال و پیامبران گرامی اوست، به عبارت دیگر همان « علم حضوری » است كه همه انبیاء به اندازه احتیاج و به قدر وُسعت وجودی خود، دارای آن بوده اند و به همین دلیل است كه تفاوت میان پیامبران از نظر علم و سعه وجودی بسیار زیاد است در حالی كه از نظر اصلِ القای وحی به آنان از سوی خداوند، تفاوتی ندارند و لذا قرآن شریف اگرچه می فرماید كه:

« لا نُفَرِّقُ بَینَ اَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ ». (66)

« در میان هیچ یك از پیامبران او فرقی نمی گذاریم ».

ولی در عین حال تصریح می كند كه:

« تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ.... وَ رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجاتٍ ». (67)

« بعضی از آن رسولان را بر بعضی دیگر برتری دادیم.... و درجات بعضی از آنان را بالا برد ».

لذا بسیاری از انبیاء إلهی به اندازه مقام تبلیغی و وظایفی كه داشته اند، دارای این علم حضوری و وسعت وجودی بوده اند و بعضی از آنان نظیر حضرت آدم و پیامبران اولوالعزم علیهم السلام، علاوه بر علم به

كلّیه احكام الهی، به كلّیه موضوعات خارجی تكوینی نیز علم داشته اند و به عبارت قرآن شریف « علم به همه اسماء » و به اصطلاح متكلّمین « علم غیب به موضوعات خارجیه » داشته اند.

« وَ عَلَّمَ ادَمَ الْاَسْماءَ كُلَّها ». (68)

« همه نامها را به آدم آموخت ».

« وَ اُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فی بُیوتِكُمْ ». (69)

« و شما را از آنچه می خورید و آنچه در خانه های خود ذخیره می كنید خبر می دهم ».

ولی در این میان حضرت خاتم الانبیاء محمد بن عبداللَّه صلی الله علیه وآله وسلم و اوصیاء گرامی ایشان علیهم السلام، چون به معنای حقیقی، « انسان كامل » هستند و به عبارت دقیق و عمیق فلسفی و عرفانی، « تجلّی حقّ تعالی با همه اسماء و صفات حتی اسماء و صفات مُسْتَأثِره » می باشند، لذا « علم مطلق حقّ در ماسِوَی اللَّه » می باشند و قرآن شریف از باب نمونه، گاه همه عالم هستی را محضر در اوصیاء گرامی نبی اكرم صلی الله علیه وآله وسلم می داند و اوصیاء گرامی را در محضر پیامبر خاتم صلی الله علیه وآله وسلم:

« وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ اُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَی النَّاسِ وَ یكُونَ الرَّسُولُ عَلَیكُمْ شَهیداً ». (70)

« شما را امّت میانه ای قرار دادیم تا بر مردم گواه باشید و پیامبر هم بر شما گواه می باشد ».

و گاه قرآن شریف را علم ما سوی اللَّه معرّفی می كند و وصی گرامی پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم، یعنی امیرالمؤمنین علیه السلام را عالم به همه این قرآن می داند:

« وَ یقُولُ الَّذینَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ كَفی بِاللَّهِ شَهیداً بَینی وَ بَینَكُمْ وَ

مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ ». (71)

« كسانی كه كافر شدند می گویند: تو پیامبر نیستی، بگو كافی است كه خداوند و كسی كه علم كتاب نزد اوست میان من و شما گواه باشد ».

2) هدایت تكوینی « معجزه »

مراد از هدایت تكوینی، معجزه است كه هر پیامبری باید برای اثبات نبوّت خود داشته باشد، همانگونه كه تمام پیامبران داشته اند:

« لَقَدْ َارْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیناتِ ». (72)

« ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم ».

و مراد از معجزه آن است كه احدی نتواند آن را بیاورد، گرچه از اهل ریاضت یا كرامت باشد، مانند عصای حضرت موسی علیه السلام و زنده كردن مردگان توسّط حضرت عیسی علیه السلام و نزول قرآن كریم كه معجزه جاوید نبی اكرم صلی الله علیه وآله وسلم است.

البته در یك معنای وسیع تر و با یك برداشت دقیق تر، می توان گفت كه: مقصود از این هدایت تكوینی، همان واسطه فیضی است كه فلاسفه بزرگ مانند صدر المتألّهین درباره آن حرفهای شنیدنی و قابل دقّت و تعمّق دارند و از آن به « امامت تكوینی » و یا « امامت در قرآن » یاد كرده اند و هر یك از انبیاء و اوصیاء به مقدار سعه وجودی از این هدایت تكوینی بهره ای داشته اند. غالب آنان به اندازه احتیاج در امر نبوّت از آن واسطه فیض بهره و برخی از آنان به طور مطلق واسطه فیض حقّ تعالی بوده اند، ولی فقط در زمان نبوّت:

« وَ جَعَلْناهُمْ اَئِمَّةً یهْدُونَ بِاَمْرِنا ». (73)

« و ایشان را پیشوایانی قرار دادیم كه به فرمان ما (مردم را) هدایت می کردند ».

امّا پیامبر گرامی صلی الله علیه

وآله وسلم و اوصیای بزرگوار ایشان بر اساس قاعده » امكان اشرف « واسطه فیض بین خداوند و آنچه غیر اوست، از ازل تا ابد هستند:

« اِنَّما وَلِیكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ امَنوُا الَّذینَ یقیمُونَ الصَّلوةَ وَ یؤْتُونَ الزَّكوةَ وَ هُمْ راكِعُونَ ». (74)

« سرپرست و ولی شما تنها خداست و پیامبر او و آنها كه ایمان آورده اند، همانها كه نماز را بر پا می دارند و در حال ركوع زكات می دهند ».

3) عصمت

با كمی دقّت روشن می شود كه انبیای عظام و اوصیای گرامی او از گناه و خطا و سهو و نسیان محفوظ هستند، زیرا:

اوّلاً: قاعده حكمت و لطف و افاضه فیض كه بر لزوم فرستادن پیامبران و نازل كردن كتب آسمانی و نصب اوصیاء دلالت دارد، همچنین دلالت می كند كه آنان باید از معصیت و سهو و نسیان مصون باشند.

ثانیاً: اگر گناه یا سهو و نسیانی در زندگی آنان باشد، اطمینان در وحی و رساندن احكام الهی از آنان سلب می شود و برای حفظ اعتماد مردم به آنان و اینكه آنان را واسطه مطمئنّی بدانند باید از لغزشها مصون باشند.

ثالثاً: عصمت و مصونیت از مراتب ایمان است. همانطور كه ما از بسیاری چیزها مصون هستیم مانند خوردن زهر، رفتن در آتش، اتّصال به برق و.... چون به بدی آنها یقین داریم، انبیاء و اوصیاء نیز چون به آلودگی گناه و زشتی آن علم دارند، از این جهت، از نزدیك شدن به آن و آلوده شدن به آن مصون می باشند، بنابراین باید گفت عصمت از مراتب بالای ایمان به مبدأ و معاد است.

رابعاً: پروردگار عالم سند قرآنی ارائه داده است كه

همه انبیاء و اوصیاء بلكه مقرّبان درگاه او مصونیت دارند:

« قالَ فَبِعِزَّتِكَ لَاُغْوِینَّهُمْ اَجْمَعینَ اِلاَّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الُْمخْلَصین ». (75)

(« شیطان) گفت: به عزّت تو سوگند، همه آنان را گمراه خواهم كرد مگر بندگان خالص تو را ».

همچنین خداوند متعال سند قرآنی ارائه داده است كه ظالم و گناهكار لیاقت مقام نبوّت و وصایت را ندارند:

« لا ینال عَهْدی الظَّالِمینَ ». (76)

« پیمان من به ستمكاران نمی رسد ».

همچنین با تأكید مخصوصی، پیامبر گرامی اسلام و اوصیای گرامی او و دختر شایسته او را از هر گونه آلودگی و خطا و نسیانی محفوظ داشته است:

« اِنَّما یریدُ اللَّهُ لِیذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَیتِ وَ یطَهِّرَكُمْ تَطْهیراً ». (77)

« خدا فقط می خواهد آلودگی را از شما اهل بیت دور كند و شما را پاك سازد ».

پاسخ به یك سئوال

در اینجا ممكن است این سئوال مطرح شود كه اگر انبیاء و اوصیاءعلیهم السلام معصوم هستند پس چرا در قرآن كریم و روایات شریف، مخصوصاً در دعاهایی كه از امامان معصوم علیهم السلام نقل شده است، نسبت معصیت و خطا و نسیان به انبیاء و اوصیاء داده شده است؟ بزرگان دین به این مسأله جوابهایی داده اند. بهترین جواب، جوابی است كه مرحوم حاج مولی هادی سبزواری در آخر كتاب منظومه فرموده است. ایشان می گوید:

مَراتِبُ التَّوبِ كَمَراتِبِ التُّقی

مِنْ حُرمَةٍ اَوْ حِلٍّ اَوْ غَیرِ اللِّقاءِ

یعنی مراتب توبه مانند مراتب تقوا متفاوت است، گاه توبه به جهت انجام گناه است، گاه به دلیل ترك اَولی « ترك امر بهتر » و گاه به خاطر توجّهاتی است كه به غیر حقّ تعالی می شود. به عبارت رساتر از مثل حضرت

آدم علیه السلام انتظار نبود از آن گندم كه از خوردن آن نهی شده بود، بخورد و خود را گرفتار كند و معلوم است كه این ترك اَولی برای او كه در مقام نبوّت است همانند گناه بزرگی است كه استحقاق آن همه رنجها را داشت.

« وَ عَصی ادَمُ رَبَّهُ فَغَوی ». (78)

« آدم به پروردگار خود عصیان ورزید و بیراهه رفت ».

یا مثلاً تماس پیامبر گرامی صلی الله علیه وآله وسلم با غیر خدای متعال نیز كدورت آور است و با این كار، قلب مبارك ایشان زنگار می گیرد و این زنگار رفع نمی شود مگر با استغفار. از این جهت از ایشان نقل شده كه فرمودند:

« اِنَّهُ لَیغانُ عَلی قَلْبی فَاَسْتَغْفِرُ اللَّهَ فِی الْیومِ سَبْعینَ مَرَّةً ». (79)

« به درستی كه كدورت قلبم را می گیرد، پس در هر روز هفتاد مرتبه از خدا طلب مغفرت می كنم ».

توجّه چنین انسانهای بزرگی به این دنیا با آن همه كدورتها و ظلمتهای موجود در عالم فانی، موجب می شود تا آنان به خاطر همین توجّه، خود را گناهكار دیده و استغفار نمایند.

4) تزكیه

تزكیه نیز یكی از وسایل و ابزار پیامبران در امر هدایت بشریت است. از قرآن شریف استفاده می شود كه تمام پیامبران برای تزكیه و تهذیب آمده اند و بخصوص در مورد رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله وسلم قرآن شریف چنین فرموده است:

« هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی الْاُمّیینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یتْلُوا عَلَیهِمْ ایاتِهِ وَ یزَكّیهِمْ وَ یعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ ». (80)

« او كسی است كه در میان جمعیت درس نخوانده فرستاده ای از خودشان برانگیخت كه آیاتش را بر آنها بخواند و آنها

را پاك گرداند و به آنان كتاب و حكمت بیاموزد ».

وقتی چنین باشد، طبعاً خود پیامبران نیز نباید رذیله ای داشته باشند، بلكه عقل حكم می كند كه باید مهذّب و مبرّا از هر رذیله ای باشند. علاوه بر این اگر رذیله ای بر كسی حكم فرما باشد، اندیشه و گفتار و كردار او از همان رذیله تأثیرجدّی خواهد پذیرفت:

« قُلْ كُلٌّ یعْمَلُ عَلی شاكِلَتِهِ ». (81)

« بگو هر كس طبق روش (و خلق و خوی) خود عمل می كند ».

و از این جهت اعتماد از او سلب خواهد شد.

همان دلایلی كه دلالت بر عصمت انبیاء و اوصیاء داشت، بر لزوم تزكیه و بر اینكه پیامبران الهی و اوصیای ایشان باید از هر صفت رذیله ای مبرّا باشند، نیز دلالت دارد.

5) تحلیه

بسیاری از صفات نیكو و فضائل نیز از ابزار كار پیامبران گرامی و اوصیای آنان در امر هدایت بوده است كه بدون آنها موفّق به انجام رسالت خویش نبوده اند. سعه صدر، صبر، استقامت، رأفت، عفو، تواضع و.... از جمله این صفات بوده اند. قرآن كریم خطاب به پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم می فرماید:

اصول اعتقادی / نبوّت حضرت محمد بن عبداللَّه صلی الله علیه وآله وسلم

« وَ لَو كُنْتَ فَظّاً غَلیظَ الْقَلْبَ لَانْفَضُّوا مِنْ حَولِكَ ». (82)

« و اگر خشن و سنگدل بودی، از اطراف تو پراكنده می شدند ».

« و اخْفِضْ جَناحَكَ لِمَن اتّبَعَكَ مِنَ المُؤْمنین ». (83)

« و در مقابل تمام پیروان با ایمانت تواضع كن ».

« و اسْتَقِمْ كَما اُمِرْتَ ». (84)

« و آنچنانكه مأمور گشتی، پایداری كن ».

در پایان این فصل ذكر این نكته لازم است كه: وحی یا همان هدایت تشریعی كه

به عنوان اوّلین ابزار انبیاء برای هدایت بشر پیرامون آن سخن گفتیم، به عنوان مرتبه عالیه ای از ارتباط، نیاز به مقدماتی دارد كه عبارت از طی كردن منازل هفت گانه: « یقظه، توبه، تقوی، تخلیه، تحلیه، تجلیه و لقاء » است و تا این منازل گذرانده نشود، آن ارتباط هرگز بوجود نخواهد آمد، چرا كه « نبوت » مرتبه ای عالیه از مراتب « عبودیت » است و تا این منازل طی نشود، حقیقت « عبودیت » هم حاصل نخواهد شد چه رسد به مقام « نبوّت ».

با این بیان روشن می شود كه وجود شرایط و ابزاری كه پیرامون آن بحث كردیم، برای انبیاء و اوصیاءعلیهم السلام، یك امر عرفانی ضروری است و نزد اهل معرفت، در سرحدّ بداهت است.

فصل یازدهم: نبوّت حضرت محمّد بن عبداللَّه صلی الله علیه وآله وسلم

پیامبر اسلام، حضرت محمّد بن عبداللَّه صلی الله علیه وآله وسلم آخرین پیامبر إلهی است كه طبق عقیده ما مسلمانان از همه انبیاء بالاتر و والاتر و از هر جهت اشرف و افضل پیامبران است، دین او كاملترین دین است و تا روز قیامت قدرت اداره جامعه بشری را خواهد داشت و به این دلیل - به رغم همه موانعی كه بر سر راه داشته و دارد - جهانی خواهد شد:

« هُوَ الَّذی اَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دینِ الْحَقِّ لِیظْهِرَهُ عَلَی الدّینِ كُلِّهِ وَ لَو كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ ». (85)

« او كسی است كه پیامبرش را با هدایت و دین حقّ فرستاد تا آن را بر همه آیینها غالب گرداند هر چند مشركان خوش نداشته باشند ».

در مدّت 23 سال نبوّت پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم بیش از چهار هزار معجزه از ایشان صادر

شده، چنانكه تاریخ نویسان نیز آن را بیان كرده اند. معجزه زنده، جاوید و مهمّ آن حضرت قرآن شریف است. پیامبر گرامی صلی الله علیه وآله وسلم دعوت خود را با قرآن كریم آغاز كردند و با صراحت تمام، همه مردمان از عرب و غیر عرب، دانشمند و غیر دانشمند، فصیح و غیر فصیح، ادیب و غیر ادیب، قانونگذار و غیر قانونگذار را به مقابله به مثل دعوت فرمودند كه در اصطلاح علمی به آن « تحدّی » می گویند:

« قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْاِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلی اَنْ یأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْانِ لا یأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَو كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهیراً ». (86)

« بگو: اگر انس و جنّ گرد آیند كه مانند این قرآن را بیاورند، مانند آن را نخواهند آورد هر چند یكدیگر را (در این كار) كمك كنند ».

حتّی قرآن شریف در آیه دیگر به كمتر از این نیز تنزّل كرده و می فرماید:

« اَمْ یقُولُونَ افْتَریهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَیاتٍ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ اِنْ كُنْتُمْ صادِقینَ فَإِلَّمْ یسْتَجیبوُا لَكُمْ فَاعْلَمُوا اَنَّما اُنْزِلَ بِعِلْمِ اللَّهِ ». (87)

« آنها می گویند: او به دروغ این (قرآن) را (به خدا) نسبت داده، بگو: اگر راست می گویید شما هم ده سوره ساختگی مانند این قرآن بیاورید و تمام كسانی را كه می توانید - غیر از خدا ج (برای این كار) دعوت كنید پس اگر شما را اجابت نكردند، بدانید كه آنچه نازل شده است به علم خداست ».

و در آیه دیگر به یك سوره تنزّل فرموده است:

« وَ اِنْ كُنْتُمْ فی رَیبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلی عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ

مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَدائَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ اِنْ كُنْتُمْ صادِقینَ فَاِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلوُا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتی وَقُودُهاَ النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ اُعِدَّتْ لِلْكافِرینَ ». (88)

« و اگر درباره آنچه بر بنده خود (پیامبر) نازل كرده ایم شكّ و تردید دارید، یك سوره همانند آن بیاورید و گواهان خود را - غیر از خدا ج (برای این كار) فرا خوانید اگر راست می گویید، پس اگر چنین نكنید - كه هرگز نخواهید كرد - از آتشی بترسید كه هیزم آن، مردم (گنهكار) و سنگهاست و برای كافران آماده شده است ».

درخصوص این سه آیه شریفه باید به این نكات توجّه كنیم:

الف) در هر سه آیه، « تحدّی » و مقابله به مثل به صورت كلّی آمده است و این بدین معنی است كه این « تحدّی » فقط در بخش و جانب خاصّی از قرآن شریف نظیر جنبه فصاحت و بلاغت نیست، بلكه در مورد برهانهای علمی قرآن، علوم تاریخ و اجتماعی قرآن، جاذبه خاصّ قرآن، مباحث اخلاقی قرآن، احكام و قوانین قرآن شریف و خلاصه در همه جوانب قرآن شریف نیز جاری است. در این باره در فصل بعد نیز سخن خواهیم گفت.

ب) در هر سه آیه، « تحدّی » عمومی است، یعنی گفته شده اگر همه آدمیان با همه ابزارهای فكری و علمی خود، همفكر شوند نمی توانند حتّی یك آیه مثل قرآن بیاورند.

ج) این « تحدّی » همچنین مربوط به زمان و مكانِ خاصّ نیست و امروز هم اگر كسی یا گروهی بتواند یك آیه مثل قرآن شریف بیاورد (كه نمی تواند)، مسلمانها می پذیرند كه قرآن شریف از طرف حقّ تعالی نیست. دشمنان

اسلام نیز گرچه از هیچ ضربه ای به اسلام فرو گذار نكرده و نمی كنند ولی تاكنون به فكر تحدّی با قرآن كریم نبوده اند، زیرا می دانند چنین كاری تحقّق پذیر نیست، البته بعضی مغروران نادان به طور فردی یا جمعی به فكر چنین كاری افتاده اند ولی غیر از رسوایی، حاصلی برای آنها نداشته است.

فصل دوازدهم: قرآن معجزه جاوید نبی اكرم صلی الله علیه وآله وسلم

قرآن شریف از جهات متعدّدی معجزه جاوید است كه ما تنها به سه جهت اشاره می كنیم:

اوّل: زمان نزول قرآن شریف، در منطقه حجاز، فنّ فصاحت و بلاغت و استفاده از این فنّ، از رونق بسیاری برخوردار بود و بازار عُكاظ در مكّه، محلّی برای گردهمایی شاعران محسوب می شد. همه ساله شاعران در آنجا جمع می شدند و بهترین اشعار را بر دیوار كعبه می آویختند. « معلّقات سبع » كه در تاریخ ادبیات عرب، معروف و از امور مسلّم است، هفت قطعه از بهترین اشعار عرب بوده كه آنها را به كعبه می آویختند. با بعثت پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه وآله وسلم و نزول قرآن شریف نه فقط بازار عكاظ تعطیل شد بلكه آن معلّقات نیز به زیر آمد. طوایفی كه صاحبان این اشعار بودند با كمال شرمندگی اشعار خود را بردند، زیرا نور شمع در مقابل نور خورشید نابود شدنی است. قرآن كریم علاوه بر تعطیل كردن بازار عكاظ، چنان تأثیری بر جای نهاد كه مثلاً ولید بن مغیره كه در میان اعراب » ریحانة العرب « لقب گرفته بود، درباره قرآن شریف گفت:

« اِنَّ لَهُ لَحَلاوَةً وَ اِنَّ عَلَیهِ لَطلاوَةً وَ اِنَّ اَعْلاهُ لَمُثْمِرٌ وَ اِنَّ اَسْفَلَهُ لَمُعْذِقٌ وَ اِنَّهُ لَیعْلُو وَ ما یعْلی ». (89)

« هر آینه، قرآن برخوردار

از شیرینی خاصّی است و دارای زیبایی و سرور ویژه ای است، طبقات فوقانی آن بسی ثمربخش و طبقات زیرین آن بسی خوشبو، و این كتابی است كه از هر چیز برتر است و هیچ چیز بر آن برتری نمی یابد ».

خلاصه كلام اینكه، پیامبر گرامی آنان را به تحدّی دعوت كرد ولی آنان هر كاری كه می توانستند انجام دادند، حتّی به پیامبر گرامی پیرایه جنون، سحر و.... بستند و بیش از هشتاد مرتبه با او جنگ كردند امّا به فكر تحدّی با قرآن شریف نیفتادند چرا كه می دانستند چنین كاری از قدرت آنان خارج است.

دوّم: قرآن شریف در مدّت بیست و سه سال و در حالات مختلف مثل سفر، حضر، صلح، جنگ، آسایش، سختی، فقر، غنا، حبس، رهایی، حصر، آزادی، و.... بر پیامبر گرامی نازل شد و در عین حال هماهنگی خود را حفظ كرد. حوادث و حالات مختلف، موجب پیدایش حالات روانی، هیجان ها، آرامش ها، خوف ها و امیدها، غم ها و شادی ها و.... در انسان می شود و تأثیر فراوانی در گفتار و كردار انسان بر جای می گذارد، امّا قرآن شریف از این امر بر كنار است. هماهنگی مخصوص قرآن كریم از نظر شكل، محتوا، جاذبه، روش، انسجام و عدم دگرگونی از ابتدا تا انتها نشان می دهد كه نمی تواند حاصل تراوش فكری بشر باشد، كتابی كه در مدّت بیست و سه سال جمع شده باشد، علی القاعده باید دارای اختلافهای زیادی باشد. در كتابهای بزرگان - مخصوصاً اگر علمی باشد - دیده ایم كه اختلاف و یا لااقلّ تغییر رأی وجود دارد، ولی در تمام قرآن شریف یك اختلاف یا تغییر رأی دیده نمی شود، پس معلوم می شود كه منشأ

آن علم خداست، نه علم بشر. قرآن كریم از این معجزه بزرگ خبر داده است:

« اَفَلا یتَدَبَّروُنَ الْقُرانَ وَ لَو كانَ مِنْ عِنْدِ غَیرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فیهِ اخْتِلاْفاً كَثیراً ». (90)

« آیا درباره قرآن نمی اندیشید؟ اگر از سوی غیر خدا بود، اختلاف فراوانی در آن می یافتید ».

سوّم: در قرآن شریف زیباترین، دقیقترین و رساترین برهانهای مربوط به اعتقادات و اصول دین دیده می شود، در حالی كه قرآن كریم كتاب فلسفه و كلام نیست، همچنانكه دقیقترین، رساترین و بیشترین بحثهای تاریخی را در خود دارد، گرچه كتاب تاریخ نیست. مسائل علمی درباره علومی مانند نجوم، علوم طبیعی، طبّ و.... در قرآن شریف وجود دارد و در آن علوم از حقایقی مانند قوّه جاذبه، حركت منظومه ها، معلّق بودن آنها در فضا و.... پرده برداشته شده است، در حالی كه قرآن شریف كتاب علوم طبیعی نیست. قرآن كریم در عرفان نظری و عملی نیز بهترین و دقیقترین روشها و شیوه ها همراه با عقلانیت را ارائه فرموده است و عالمان و عارفان بزرگ همانند خواجه نصیر الدین طوسی، صدرالمتألهین شیرازی و ابن عربی افتخار شاگردی در محضر مبارك و متعالی قرآن شریف را دارند در حالی كه قرآن شریف كتاب عرفان نیست. چنانكه قرآن كریم در اخلاق و تهذیب نفس نیز بهترین بیانها و روشها را داراست و با جاذبه مختصّ به خود، انسان را در مسیر سازندگی به پیش می برد، مراتب سیر و سلوك را به او نشان می دهد و سالك را به مقام لقاء و بالاتر می رساند و حتّی باید گفت كه تمام آیات آن رنگ اخلاقی دارد، ولی با این همه، قرآن شریف كتاب

اخلاق نیست.

بنابراین اگر بخواهیم بگوییم كه قرآن، كتاب چیست، باید پاسخ را از خود قرآن شریف دریافت كنیم. قرآن كریم خود را حاوی تمام علوم می داند، گرچه ما قطره ای از آن دریا را بیشتر نمی توانیم برداریم:

« وَ لَقَدْ صَرَّفْنا لِلنَّاسِ فی هذَا الْقُرانِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ فَاَبی اَكْثَرُ النَّاسِ اِلّا كُفُوراً ». (91)

« ما در این قرآن، برای مردم از هر چیز نمونه ای آوردیم امّا بیشتر مردم (در برابر آن، از هر كاری) جز انكار، ابا داشتند ».

« وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ اِلّا فی كِتابٍ مُبینٍ ». (92)

« هیچ تر و خشكی وجود ندارد مگر اینكه در كتابی آشكار ثبت است ».

« ما فَرَّطْنا فِی الْكِتابِ مِنْ شَی ءٍ ». (93)

« ما هیچ چیز را در این كتاب فرو گذار نكرده ایم ».

« وَ نَزَّلْنا عَلَیكَ الْكِتابَ تِبْیاناً لِكُلِّ شَی ءٍ ». (94)

« و ما این كتاب را بر تو نازل كردیم كه بیانگر همه چیز است ».

این مطلب را نیز اضافه كنیم كه قرآن شریف را كسی آورده كه درس نخوانده است و علم او » علم لَدُّنی « و علمی است كه از جانب حقّ تعالی به او اعطاء شده است:

« وَ ما كُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ كِتابٍ وَ لا تَخُطُّهُ بِیمینِكَ اِذاً لَارْتابَ الْمُبْطِلُونَ ». (95)

« تو هرگز پیش از این، كتابی نمی خواندی و با دست خود چیزی نمی نوشتی و گرنه باطل اندیشان قطعاً به شك می افتادند ».

اینك آیا می توان گفت قرآن شریف از طرف خداوند متعال نیست؟!

اهل سیر و سلوك و اصحاب اعداد و افرادی كه از علم طلسم و رموز آگاهند و اهل

دل كه با ادعیه سر و كار دارند و نیز اهل ریاضتهای دینی و... از معجزات قرآن كریم به شهودهای بسیاری رسیده اند و درباره آن سخنها دارند، اثرها دیده اند و به كشفهایی رسیده اند، ولی همگی برآنند كه آنچه به دست آمده است تنها قطره ای از دریای قرآن كریم است.

فصل سیزدهم: عدم تحریف در قرآن

عالمان بزرگ اسلام اعمّ از شیعه و سنّی تصریح كرده اند كه هیچ گونه تحریفی در قرآن كریم واقع نشده است یعنی هیچگونه كاستی یا زیاده ای در قرآن كریم نازل شده به قلب رسول اللَّه صلی الله علیه وآله وسلم، واقع نشده است و این قرآن كریم كه در میان ما مسلمانان است، همان قرآنی است كه كاتبان وحی در زمان پیامبر گرامی صلی الله علیه وآله وسلم نوشته اند و حتّی تاریخ نشان می دهد كه اگر كسی دانسته یا ندانسته تحت تأثیر بعضی روایات مجعول كه دشمن برای مخدوش كردن قرآن شریف و در نتیجه اسلام وضع كرده است، قائل به تحریف قرآن شریف می شد، از حیث اجتماعی به گونه ای مطرود می شد كه چاره ای جز توبه از گفته نادرست و اعتقاد باطل خود نداشت. بنابراین قاطعانه می توان گفت: به اتّفاق عالمان شیعه و سنّی، قرآنی كه در دست ماست، همان قرآنی است كه بر پیامبر گرامی صلی الله علیه وآله وسلم نازل شده است و در حقیقت این مطلب از اعتقادات شیعه محسوب می شود.

سرّ مطلب این است كه در كنار پیامبر گرامی صلی الله علیه وآله وسلم، كاتبان وحی بوده اند كه در تاریخ قرآن شریف تعداد آنان را چهل و سه نفر نوشته اند. امیرالمؤمنین علیه السلام و شانزده نفر دیگر، بیش از دیگران بر این كار ملازمت داشتند و موظّف بودند

قرآن شریف را بدون یك كلمه كم یا زیاد بنویسند و با یكدیگر مقابله كنند. علاوه بر این، همّت مسلمانان بر خواندن و حفظ قرآن كریم و نیز تأكید رسول گرامی صلی الله علیه وآله وسلم بر آن امری قطعی و مسلّم است. در تاریخ می خوانیم كه مسلمانها به دلیل زیاد یا كم شدن یك كلمه بحثها می کردند تا اینكه با مراجعه به قرآنهای مشهور رفع اشكال می شد. نظیر این دلیل برای عدم تحریف در قرآن شریف را بزرگان در كتابهای تفسیری و غیر تفسیری ذكر فرموده اند. (96) دلیلی كه فصل الخطاب و رافع نزاع است این است كه پروردگار عالم وعده داده است حافظ قرآن شریف باشد و هیچ باطل و كم و زیادی تا روز قیامت در آن راه نیابد:

« اِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ اِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ ». (97)

« ما قرآن را نازل كردیم و قطعاً نگهبان آن خواهیم بود ».

« لا یأْتیهِ الْباطِلُ مِنْ بَینِ یدَیهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ ». (98)

« هیچ گونه باطلی از پیش رو و از پشت سر، به سراغ آن نمی آید ».

فصل چهاردهم: خاتمیت پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم

شكّی نیست كه پیامبر گرامی اسلام خاتم پیامبران است و بعد از او تا روز قیامت پیامبری نخواهد آمد. او پیامبری است كه اختصاص به قوم، منطقه و افراد خاصّی ندارد:

« وَ ما اَرْسَلْناكَ اِلّا كافَّةً لِلْنَّاسِ ». (99)

« و ما تو را نفرستادیم مگر برای همه مردم ».

« وَ ما اَرْسَلْناكَ اِلّا رَحْمَةً لِلْعالَمینَ ». (100)

« و ما تو را نفرستادیم مگر رحمتی برای جهانیان ».

همچنین اختصاص به زمان خاصّی ندارد:

« ما كانَ مُحَمَّدٌ اَبا اَحَدٍ

مِنْ رِجالِكُمْ وَ لكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِیینَ ». (101)

« محمّد پدر هیچ یك از مردان شما نیست ولی فرستاده خدا و خاتم پیامبران است ».

« وَ اُوحِی اِلَی هذَا الْقُرانُ لِاُنْذِرَكُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ ». (102)

« این قرآن بر من وحی شده تا شما و تمام كسانی را كه این قرآن به آنها می رسد بیم دهم ».

چنانكه از پیامبر گرامی صلی الله علیه وآله وسلم روایاتی نقل شده است كه علاوه بر متواتر و قطعی بودن از نظر سند، از نظر دلالت بر خاتمیت نیز قطعی است، بلكه در این روایات، مسأله خاتمیت مفروغ عنه و یك امر حتمی دانسته شده است. سه روایت زیر از جمله آن روایات است:

(« یا عَلِی) اَنْتَ مِنّی بِمَنْزِلَةِ هارُونَ مِنْ مُوسی اِلّا اَنَّهُ لا نَبِی بَعْدی ». (103)

(« ای علی)، تو نسبت به من مانند هارون هستی نسبت به موسی، مگر آنكه بعد از من پیامبری نخواهد بود «.

« اِنّی تارِكٌ فیكُمُ الثِّقْلَینِ ما اِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِما لَنْ تَضَلُّوا كِتابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتی وَ اَهْلَ بَیتی فَاِنَّهُما لَنْ یفْتَرِقا حَتّی یرِدا عَلَی الْحَوضَ ». (104)

« به درستی كه من دو چیز گرانبها در بین شما می گذارم، كتاب خدا و عترتم، این دو از هم جدا نمی شوند تا در حوض كوثر بر من وارد شوند ».

« اَیهَا النَّاسُ حَلالی حَلالٌ اِلی یومِ الْقِیامَةِ وَ حَرامی حَرامٌ اِلی یومِ الْقِیامَةِ ». (105)

« ای مردم، حلال من تا روز قیامت حلال است و حرام من تا روز قیامت حرام است ».

سرّ خاتمیت در این است كه بعثت پیامبری بعد از پیامبر دیگر یا

به دلیل نقص دین قبلی است كه پیامبر بعدی باید رفع نقص كند و یا به این دلیل است كه دین قبلی نمی تواند جامعه بعد را اداره كند و یا باید دستورهای پیامبر قبلی دستخوش حوادث و در نتیجه نابود شده باشد و یا تحریفی در آن پدید آمده باشد به طوری كه دیگر قابل اجرا نباشد و چون هیچ یك از موارد یاد شده در مورد دین اسلام و پیامبر خاتم صلی الله علیه وآله وسلم قابل تصوّر نیست پس وجهی برای وجود پیامبر بعدی نیست، بلكه آمدن او بیهوده است و با حكمت باری تعالی منافات دارد.

اسلام دینی فطری است و به همین دلیل هم ابدی است:

« فَاَقِمْ وَجْهَكَ لِلدّینِ حَنیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ». (106)

« پس روی خود را متوجّه به آیین خاصّ پروردگار كن این فطرتی است كه خداوند انسانها را بر آن آفریده است ».

و چون اسلام دین ابدی است پس جوابگوی تمام احتیاجهای بشر نیز خواهد بود.

فصل پانزدهم: جهانی بودن اسلام

چنانكه در فصل قبل گفتیم پیغمبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم خاتم انبیاء خداوند متعال هستند و دین مبین اسلام هم خاتم ادیان الهی و از این جهت دین ابدی است. اكنون باید اضافه كنیم كه از قرآن شریف به خوبی استفاده می شود كه این دین بزرگ، بر خلاف میل دشمنان و مخالفان آن جهانی خواهد شد و با وجود همه كارشكنیها و ایجاد موانع، اسلام شكست نخواهد خورد. و بالاخره آیین مبین اسلام، عالم گیر خواهد شد:

« هُوَ الَّذی اَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دینِ الْحَقِّ لِیظْهِرَهُ عَلَی الدّینِ كُلِّهِ وَ لَو كَرِهَ

الْمُشْرِكُونَ ». (107)

« او كسی است كه پیامبرش را با هدایت و دین درست فرستاد تا آن را بر همه آیینها غالب گرداند هر چند مشركان خوش نداشته باشند ».

ظهور اسلام و حكومت آن بر جهان از نظر قرآن كریم مسلّم است، امّا این كار به دست چه كسی محقّق خواهد شد؟

قرآن شریف، در یكجا این حركت عظیم را به مستضعفان زمین نسبت می دهد:

« وَ نُریدُ اَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْاَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ اَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الوارِثینَ وَ نُمَكِّنَ لَهُمْ فِی الْاَرْضِ ». (108)

« ما می خواهیم بر مستضعفان زمین منّت نهیم و آنان را پیشوایان و وارثان روی زمین قرار دهیم و حكومتشان را در زمین پا بر جا سازیم ».

و در موارد دیگر، این حركت را به صالحان و شایستگان نسبت داده است:

« وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ اَنَّ الْاَرْضَ یرِثُها عِبادِی الصَّالِحُونَ ». (109)

« در زبور بعد از ذكر (تورات) نوشتیم: بندگان شایسته ام وارث زمین خواهند شد ».

« وَعَدَ اللَّهُ الَّذینَ امَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلوُا الصَّالِحاتِ لَیسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْاَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَُیمَكِّنَنَّ لَهُمْ دینَهُمُ الَّذِی ارْتَضی لَهُمْ وَ لَیبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوفِهِمْ اَمْناً ». (110)

« خدا به كسانی از شما كه ایمان آورده و كارهای شایسته كرده اند، وعده داده است كه حتماً آنان را جانشین (خود) روی زمین قرار دهد همانگونه كه پیشینیان را جانشین (خود) قرار داد و دینی را كه برای آنان پسندیده، ریشه دار و پا بر جا خواهد ساخت و ترسشان را به آرامش و امنیت مبدّل خواهد كرد ».

و از روایاتی مثل روایت

ثقلین استفاده می كنیم كه مراد از افراد صالح و شایسته در اینگونه آیات شریفه، شیعیان هستند كه با دو بال قرآن كریم و عترت به سوی واقعیتها پرواز می كنند، چنانكه از تاریخ قطعی نیز استفاده می كنیم كه مستضعف در قرآن كریم همان شیعه است كه از هنگام شكل گیری آن یعنی بعد از رحلت رسول اللَّه صلی الله علیه وآله وسلم در رنج، ترس، تقیه و در زیر فشار ضرب، قتل، طرد از حكومت، بلكه از جامعه و.... زندگی كرده است و هیچ جرمی جز پیروی از پیامبر و عترت علیهم السلام نداشته است. این ادّعا احتیاج به بیان بیشتری دارد كه در اینجا مجال آن نیست، ولی در تفسیر این آیات می توان به روایاتی اكتفا كرد كه از مبین قرآن، یعنی پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم صادر شده است. بیش از ده هزار روایت از پیامبر گرامی و عترت او راجع به حضرت مهدی - روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء - نقل شده است كه این روایات را اهل تشیع و تسنّن در كتابهای معتبر خود آورده اند. در این روایات نام مبارك حضرت مهدی - عجّل اللَّه تعالی فرجه الشریف - امامت او، غیبت او، تسلّط او بر جهان بعد از ظهور، علامات ظهور و.... آمده است و بسیاری از این روایات تواتر لفظی یا معنوی دارد، مثلاً در بیش از سیصد روایت از شیعه و سنّی، این جمله آمده است كه:

« یمْلَأُ اللَّهُ بِهِ الْاَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً كَما مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوراً ». (111)

« بواسطه حضرت مهدی، خداوند زمین را پر از عدالت می كند آنچنانكه از ظلم و جور پر شده

است ».

درباره حضرت مهدی علیه السلام و امامت ایشان در فصلهای بعدی، سخن خواهیم گفت.

اصل چهارم: امامت

فصل شانزدهم: اثبات امامت

در اعتقاد شیعه، چهارمین اصل از اصول دین « امامت » است، زیرا شیعه مدّعی است كه امامت، ادامه نبوّت است و امام باید از طرف خدای متعال تعیین شود و هیچ كس حتّی پیامبر حقّ ندارد كسی را به امامت و ولایت منصوب كند مگر آنكه به اذن خداوند متعال باشد. پیامبر گرامی صلی الله علیه وآله وسلم بارها به این مطلب تصریح فرموده اند، از جمله در جریان غدیر خم فرمودند: « این جبرییل است كه از طرف خدای متعال به من امر řɢكند كه علی بن ابیطالب علیه السلام را به امامت نصب كنم ». (112)

در تاریخ می خوانیم هنگامی كه پیامبر، اسلام را به قبیله بنی كِلاب معرّفی كردند، آنها گفتند: با تو بیعت می كنیم به شرط آنكه حكومت بعد از تو در بین ما باشد، پیامبر در پاسخ فرمودند:

« اَلْاَمْرُ لِلّهِ فَاِنْ شاءَ كانَ فیÙϙřҠاَوْ فی غَیرِكُمْ ». (113)

« امر برای خداست اگر خواست در میان شما خواهد بود و الّا در بین دیگران ».

سرّ مطلب این است كه اختیار انسان با هیچ كس نیست جز خدا یا كسی كه خدا به او اختیار داده است. این مطلب از نظر عقلی بسیار روشن است، به اندازه ای كه می توان گفت بدیهی است.

« وَ َربُّكَ یخْلُقُ ما یشاءُ وَ یخْتارُ ما كانَ لَهُمُ الْخِیرَةُ ». (114)

« و پروردگار تو هر چه بخواهد می آفریند و هر چه بخواهد برمی گزیند، آنان (در برابر او) اختیاری ندارند ».

از اینرو در آیه امامت اوّلاً « امامت » را عهد خداوند متعال

می داند و ثانیاً نصب « امام » را از سوی خود می داند و به عبارت دیگر « امامت »، از آنجا كه عهد خداوند است، باید خداوند متعال هم آن را جعل فرماید:

« وَ اِذِ ابْتَلی اِبْراهیمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَاَتَمَّهُنَّ قالَ اِنّی جاعِلُكَ لِلنَّاسِ اِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّیتی قالَ لا ینالُ عَهْدی الظَّالِمینَ ». (115)

« هنگامی كه خداوند، ابراهیم را با وسایل گوناگونی آزمود و او به خوبی از عهده این آزمایشها برآمد، به او فرمود: من تو را امام و پیشوای مردم قرار دادم، ابراهیم عرض كرد: از دودمان من (نیز امامانی قرار بده) خداوند فرمود: پیمان من به ستمكاران نمی رسد ».

فصل هفدهم: لزوم نصب امام

در بحث نبوّت گفتیم كه چون فرستادن پیامبران و نازل كردن كتابهای آسمانی و نصب امامان فوائد زیادی دارد ج (كه از جمله آنها، این فوائد است: تشكیل حكومت بر اساس دین، اشاعه عدالت در جامعه، تزكیه نفوس، از بین بردن رذائل و احیای فضائل، تعلیم اعتقادات، احكام و اخلاق دینی و هدایت مردم به مقام قرب الهی) - پس بنا به قاعده « لطف » و قاعده « عدم جواز منع فیض »، وجود انبیاء، انزال كتابهای آسمانی و نصب امامان و اوصیاء لازم است، و محال است كه خدای متعال منع فیض كند، بنابراین با بیان این دلیل - كه آن را « دلیل لمّی » (یعنی از علّت پی به معلول بردن) می نامند - به این نتیجه می رسیم كه باید بعد از رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله وسلم امامانی تا روز قیامت منصوب شوند.

در جریان گفتگوی « هشام بن حكم » با « عَمرو

بن عبید » - كه امام صادق علیه السلام از این ماجرا خرسند شده و فرموند: این ماجرا در صُحُف ابراهیم و موسی است -، هشام بعد از پرسش درباره كار هر یك اعضای بدن، از كار قلب پرسید و عمرو جواب داد: « قلب راهنمای اعضای بدن است » و چون از وی اقرار گرفت كه قلب محور اعضای بدن است، به او گفت: « خدای متعال كه برای این بدن كوچك راهنما و محور قرار داده است چگونه برای جامعه انسانی محور و راهنما قرار نداده است و مردم را به حال خود باقی گذاشته است ». (116)

« یا اَیهَا الَّذینَ امَنُوا اَطیعُوا اللَّهَ وَ اَطیعُوا الرَّسُولَ وَ اوُلِی الْاَمْرِ مِنْكُمْ فَاِنْ تَنازَعْتُمْ فی شَی ءٍ فَرُدُّوهُ اِلَی اللَّهِ وَ الرَّسُولِ اِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیومِ الْاخِرِ ذلِكَ خَیرٌ وَ اَحْسَنُ تَأْویلاً ». (117)

« ای كسانی كه ایمان آورده اید اطاعت كنید خدا را و اطاعت كنید پیامبر خدا و اولیای امر خود را و هر گاه در چیزی نزاع داشتید آن را به خدا و پیامبر بازگردانید اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان دارید این (كار) برای شما بهتر، و عاقبت و پایانش نیكوتر است ».

نكته مهمّ این بحث این است كه امامت، مختصّ به تشریع نیست، بلكه جهان هستی از اتم گرفته تا كهكشانها، همه دارای امامت و محور و مركز هستند. هرگز نمی توان تعداد اتمهای یك انگشت را شماره كرد، ولی آن اتمها دارای محوری به نام « پروتون » هستند كه الكترونهای آن اتم دور آن حركت می كنند. می دانیم كه تاكنون بیش از یك میلیارد منظومه شمسی كشف

شده است ولی ناگفته پیداست كه آنچه تاكنون كشف شده، قطره ای از دریای جهان هستی است و همه منظومه ها دارای محور هستند. با این حال آیا یقین نمی كنیم كه جهان هستی دارای مركز و محور است؟ آیا قاعده لطف، قاعده حكمت و قاعده لزوم فیض دلالت نمی كند بر اینكه باید امامی در عالم تكوین باشد تا جهان هستی را هدایت كند؟ به یقین جواب مثبت است:

« وَ جَعَلْناهُمْ اَئِمَّةً یهْدُونَ بِاَمْرِنا ». (118)

« و ایشان را پیشوایانی قرار دادیم كه به فرمان ما (مردم را) هدایت می کردند ».

فصل هجدهم: ابزار امامان برای هدایت انسانها

در بحث نبوّت گفتیم كه انبیاء و اوصیای آنان ابزاری را برای هدایت انسانها لازم دارند و قاعده لطف، قاعده حكمت و قاعده لزوم فیض دلالت می كند بر اینكه خداوند متعال - كه فیاض مطلق است - این ابزارها را به آنان عنایت فرموده است. این ابزارها - همانگونه كه گفتیم - علم، معجزه، عصمت، مقام اعلای تهذیب نفس و مقام والای تحلیه و اتّصاف به مطلق فضائل است.

آنچه در بحث نبوّت گفته شد در امامت نیز گفته می شود، زیرا امامت ادامه و استمرار همان نبوّت است. قرآن شریف تمام این شرایط را در امامت نیز آورده است:

« اِنَّما یریدُ اللَّهُ لِیذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَیتِ وَ یطَهِّرَكُمْ تَطْهیراً ». (119)

« خدا فقط می خواهد آلودگی را از شما اهل بیت دور كند و شما را پاك سازد ».

تفسیر این آیه شریفه به اختصار این است كه: « رجس » كه به معنای اثرات سوء « اندیشه باطل » و یا تأثیرات سوء « عمل باطل » است از وجود مبارك اهل

بیت عصمت و طهارت علیهم السلام دور شده است چرا كه آن وجودهای مقدّس، هیچ اندیشه باطل و هیچ عمل باطلی ندارند و از این جهت آن حضرات از جهل، عجز، معصیت، صفات رذیله و نداشتن فضائل پاك و مبرّا بوده و در نتیجه دارای علم مطلق، قدرت مطلق، عصمت مطلق، تهذیب مطلق و نیز دارای تحلیه مطلق و خلاصه متخلّق به اخلاق الهی هستند.

فصل نوزدهم: امامت دوازده امام علیهم السلام

نزدیك به ده هزار روایت از طریق شیعه و سنّی درباره امامت دوازده نفر از اهل بیت پیامبر گرامی صلی الله علیه وآله وسلم، نقل شده كه این روایات در كتابهای معتبر اهل تشیع و اهل سنّت موجود است. این روایات بر سه گونه تقسیم می شود:

الف) روایاتی كه به طور فشرده دلالت بر مدّعای شیعه دارد، مانند روایت « ثقلین » و روایت « سفینه » و روایت « ائمّه اثنی عشر »:

1) (روایت ثقلین »: « قال رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله وسلم: اِنّی تارِكٌ فیكُمُ الثِّقْلَینِ كِتابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتی اَهْلَ بَیتی وَ اِنَّهُما لَنْ یفْتَرِقا حَتّی یرِدا عَلَی الْحَوضَ ما اِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِما لَنْ تَضِلُّوا ». (120)

« به درستی كه من در بین شما دو چیز گرانبها می گذارم قرآن و اهل بیتم، و آن دو از یكدیگر جدا نمی شوند تا در حوض كوثر بر من وارد شوند، تا زمانی كه به این دو تمسّك كنید گمراه نمی شوید ».

2) (روایت سفینه »: « قالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله وسلم: مَثَلُ اَهْلِ بَیتی فیكُمْ كَمَثَلِ سَفینَةِ نُوحٍ مَنْ رَكِبَها نَجا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْها غَرِقَ ». (121)

« اهل بیت من در بین شما

مانند كشتی نوح است، هر كس سوار آن شد نجات یافت و هر كس از آن تخلّف كرد غرق شد ».

3) (روایت ائمّه اثنی عشر »: « قالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله وسلم: لا یزالُ الدّینُ قائِماً حَتّی تَقُومُ السَّاعَةُ وَ یكُونُ عَلَیكُمْ اِثْنی عَشَرَ خَلیفَةً كُلُّهُمْ مِنْ قُرَیشٍ ». (122)

« تا روز قیامت، دین اسلام پایدار است و دوازده جانشین برای شما هست كه همه آنها از قریش هستند ».

روایت اخیر همچنین با الفاظ دیگری ولی با همین محتوا، به طور متواتر در كتابهای معتبر اهل تشیع و اهل سنّت از رسول گرامی صلی الله علیه وآله وسلم نقل شده است، مانند:

« یكُونُ بَعْدی اِثْنا عَشَرَ خَلیفَةً كُلُّهُمْ مِنْ قُرَیشٍ ». (123)

« بعد از من دوازده نفر جانشین می باشند كه همگی از قریش هستند ».

« اَلْاَئِمَّةُ بَعْدی اِثْنا عَشَرَ كُلُّهُمْ مِنْ قُرَیشٍ ». (124)

« امامان بعد از من دوازده نفرند كه همگی از قریش هستند ».

« لا یزالُ هذَا الدّینُ عَزیزاً مَنیعاً اِلی اِثْنَی عَشَرَ خَلیفَة ». (125)

« پیوسته این دین غالب و محفوظ است تا زمانی كه دوازده نفر جانشین باشند ».

تواتر این روایات از جهت محتوای آن بوده و به آن، تواتر معنوی گفته می شود، ولی روایات « ثقلین » و « سفینه » دارای تواتر لفظی اند.مؤلّف كتاب ارجمند « عبقات الانوار »، روایت ثقلین را با صدها سند معتبر از عالمان شیعی و سنّی نقل كرده و تنها یكصد و هشتاد و هفت سند در خصوص این روایت از علماء اهل سنّت را در طی دو جلد بیان كرده است.

ب) روایاتی كه مقصود را

رساتر و گویاتر از روایات دسته اوّل بیان كرده است، این روایات نیز به تواتر معنوی از پیامبر گرامی صلی الله علیه وآله وسلم در كتابهای معتبر شیعه و سنّی نقل شده است. ار باب نمونه دو روایت را در ذیل می آوریم:

1) (قالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله وسلم: یا حُسَینُ اَنْتَ الْاِمامُ، اِبْنُ اِلْاِمامِ، اَخُو الْاِمامِ، تِسْعَةٌ مِنْ وُلْدِكَ اَئِمَّةٌ اَبْرارٌ ». (126)

« ای حسین تو امام، فرزند امام، برادر امام هستی، نه نفر امام نیز از فرزندان تو هستند ».

یا هنگامی كه از پیامبر در مورد جانشینان آن حضرت سؤال شد، فرمود:

2) (عَلِی اَخی وَ وَزیری وَ وَصیی وَ وارِثی وَ خَلیفَتی فی اُمَّتی وَ وَلِی كُلِّ مُؤْمِنٍ بَعْدی، وَ اَحَدَ عَشَرَ اِماماً مِنْ وُلْدِهِ، اَلْحَسَنُ ثُمَّ الْحُسَینُ ثُمَّ تِسْعَةٌ مِنْ وُلْدِ الْحُسَینِ واحِدٌ بَعْدَ واحِدٍ، اَلْقُرانُ مَعَهُمْ وَ هُمْ مَعَ الْقُرانِ لا یفارِقُونَهُ حَتّی یرِدُوا عَلَی الْحَوضَ ». (127)

« علی برادر و یاور و وصی و وارث و جانشین من در امّت من است او و یازده نفر از فرزندانش ولی و سرپرست هر مؤمنی بعد از من هستند، حسن و سپس حسین، سپس نه نفر از فرزندان حسین یكی پس از دیگری جانشین من هستند قرآن با ایشان است و ایشان با قرآن هستند، ایشان قرآن را رها نمی كنند تا همگی در حوض كوثر بر من وارد شوند ».

ج) روایاتی كه روشن و بدون ابهام، امامان را تعیین می كند و نام آنان را یكی پس از دیگری به وضوح بر می شمارد. این روایات نیز به تواتر معنوی در كتابهای شیعه و سنّی نقل شده است. مانند

سه روایت ذیل:

1) (قالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله وسلم فی تَفْسیرِ « اُولِی الْاَمْرِ » فی قَولِهِ تَعالی « یا اَیهَا الَّذینَ امَنُوا اَطیعُوا اللَّهَ وَ اَطیعُوا الرَّسُولَ وَ اُولِی الْاَمْرِ مِنْكُمْ » اِذا سَأَلَ جابِرُ بْنُ عَبْدِاللَّهِ الْاَنْصاری عَنْهُمْ: هُمْ خُلَفائی یا جابِر وَ اَئِمَّةُ الْمُسْلِمینَ بَعْدی اَوَّلُهُمْ عَلِی بْنُ اَبیطالِب ثُمَّ الْحَسَنُ ثُمَّ الْحُسَینُ ثُمَّ عَلِی بْنُ الْحُسَینِ ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلی الْمَعْرُوفُ فِی التَوراةِ بِالْباقِرِ وَ سَتُدْرِكُهُ یا جابِر فَاِذا لَقیتَهُ فَأَقْرِئْهُ مِنّی السَّلام ثُمَّ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ مُوسَی بْنُ جَعْفَرٍ ثُمَّ عَلِی بْنُ مُوسی ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلی ثُمَّ عَلِی بْنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ الْحَسَنُ بْنُ عَلی ثُمَّ سَمیی وَ كَنیی حُجَّةُ اللَّهِ فی اَرْضِه وَ بَقِیتُهُ فی عِبادِهِ اِبْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِی، ذاكَ الَّذی یفْتَحُ اللَّهُ - تَعالی ذِكْرُهُ - عَلی یدَیهِ مَشارِقَ الْاَرْضِ وَ مَغارِبَها، ذاكَ الَّذی یغیبُ عَنْ شیعَتِه وَ اَولِیائِه غَیبَةً لا یثْبُتُ فیها عَلَی الْقَولِ بِاِمامَتِهِ اِلّا مَنِ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْایمانِ ». (128)

« پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله وسلم درباره « اولی الامر » در پاسخ به سؤال جابربن عبداللَّه انصاری كه سؤال كرد اولی الامر چه كسانی هستند، فرمود: آنها جانشینان من و امامان مسلمانان بعد از من هستند، اوّل آنها علی بن ابیطالب، سپس حسن، سپس حسین، سپس علی بن حسین، سپس محمّد بن علی كه در تورات به باقر معروف است و ای جابر تو او را درك می كنی، هنگامی كه او را ملاقات كردی سلام مرا به او برسان، سپس جعفر بن محمّد صادق، سپس موسی بن جعفر، سپس علی بن موسی، سپس محمّد بن

علی، سپس علی بن محمد، سپس حسن بن علی، سپس هم نام و كنیه ام حجّت خدا در زمین و ذخیره خدا در بین بندگان خدا، فرزند حسن بن علی، اوست كسی كه خدا شرق و غرب زمین را به دست او فتح می كند، اوست كسی كه از شیعیان و دوستانش غایب می شود، غایب شدنی كه بر امامتش ثابت نمی ماند مگر كسی كه خداوند قلب او را برای ایمان امتحان كرده باشد ».

2) (قالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله وسلم لِعَلی علیه السلام فی تَفْسیرِ آیةِ التَّطْهیرِ: یا عَلِی هذِهِ الْایةُ نَزَلَتْ فیكَ وَ فی سِبْطَی وَ الْاَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِكَ، فَقُلْتُ: یا رَسُولَ اللَّهِ، وَ كَمِ الْاَئِمَّةُ بَعْدَكَ، قالَ: اَنْتَ یا عَلِی ثُمَّ اِبْناكَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَینُ وَ بَعْدَ الْحُسَینِ عَلِی اِبْنُهُ، وَ بَعْدَ عَلِی مُحَمَّدٌ اِبْنُهُ، وَ بَعْدَ مُحَمَّدٍّ جَعْفَرٌ اِبْنُهُ، وَ بَعْدَ جَعْفَرٍ مُوسی اِبْنُهُ، وَ بَعْدَ مُوسی عَلِی اِبْنُهُ، وَ بَعْدَ عَلِی مُحَمَّدٌ اِبْنُهُ، وَ بَعْدَ مُحَمَّدٍ عَلِی اِبْنُهُ، وَ بَعْدَ عَلِی اَلْحَسَنُ اِبْنُهُ وَ الْحُجَّةُ مِنْ وُلْدِ الْحَسَنِ، هكَذا وَجَدْتُ اَسامِیهُمْ مَكْتُوبَةً عَلی ساقِ الْعَرْشِ، فَسَأَلْتُ اللَّهَ تَعالی عَنْ ذلِكَ، فَقالَ: یا مُحَمَّد هُمُ الْاَئِمَّةُ بَعْدَكَ مُطَهَّرُونَ مَعْصُومُونَ، وَ اَعْدائُهُمْ مَلْعُونُونَ ». (129)

« پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم درباره آیه تطهیر به حضرت علی علیه السلام فرمود: ای علی این آیه درباره تو و دو فرزندم و امامان از نسل تو نازل شده است، (حضرت علی علیه السلام می فرماید:) عرض كردم: ای پیامبر خدا، چند نفر امام بعد از شما هستند؟ فرمود: ای علی، تو سپس دو فرزندت حسن و حسین و بعد از حسین فرزندش علی، و بعد

از علی فرزندش محمّد و بعد از محمّد فرزندش جعفر و بعد از جعفر فرزندش موسی و بعد از موسی فرزندش علی و بعد از علی فرزندش محمّد و بعد از محمّد فرزندش علی و بعد از علی فرزندش حسن و حجّت فرزند حسن، اینگونه نامهای ایشان بر ساق عرش نوشته بود، از خدا درباره این نامها سؤال كردم، خداوند فرمود: ای محمّد اینها امامان بعد از تو هستند، پاك و معصومند و دشمنان آنها ملعون هستند ».

3) (قالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله وسلم لِلْحُسَینِ علیه السلام: یخْرُجُ مِنْ صُلْبِكَ تِسْعَةُ اَئِمَّةٍ مِنْهُمْ مَهْدِی هذِهِ الْاُمَّة، فَاِذَا اسْتُشْهِدَ اَبُوكَ فَاْلحَسَنُ بَعْدَهُ، فَاِذا سُمَّ الْحَسَنُ فَاَنْتَ، فَاِذا اسْتُشْهِدْتَ فَعَلِی اِبْنُكَ، فَاِذا مَضی عَلِی فَمُحَمَّدٌ اِبْنُهُ، فَاِذا مَضی مُحَمَّدٌ فَجَعْفَرٌ اِبْنُهُ، فَاِذا مَضی جَعْفَرٌ فَمُوسی اِبْنُهُ، فَاِذا مَضی مُوسی فَعَلِی اِبْنُهُ فَاِذا مَضی عَلِی فَمُحَمَّدٌ اِبْنُهُ، فَاِذا مَضی مُحَمَّدٌ فَعَلِی اِبْنُهُ، فَاِذا مَضی عَلِی فَالْحَسَنُ اِبْنُهُ، ثُمَّ الْحُجَّةُ بَعْدَ الْحَسَنِ، یمْلَأُ الْاَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً كَما مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوراً ». (130)

« پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم به امام حسین علیه السلام فرمود: از نسل تو نه امام هستند كه « مهدی » این امّت نیز از ایشان است، هنگامی كه پدرت شهید شد حسن، و هنگامی كه حسن مسموم شد تو و بعد از شهادت تو فرزندت علی، و هنگامی كه علی از دنیا رفت فرزندش محمّد، و هنگامی كه محمّد از دنیا رفت فرزندش جعفر، و هنگامی كه جعفر از دنیا رفت فرزندش موسی، و هنگامی كه موسی از دنیا رفت فرزندش علی، و هنگامی كه علی از دنیا رفت فرزندش

محمد، و هنگامی كه محمّد از دنیا رفت فرزندش علی، و هنگامی كه علی از دنیا رفت فرزندش حسن، و سپس حجّت زمین را از عدل پر می كند همانگونه كه از ظلم پر شده است ».

فصل بیستم: امامت و ولایت امیر المؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام

در خصوص ولایت و خلافت بلافصل امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام بیش از هزار دلیل آورده شده و عالمان بزرگ شیعه و سنّی در این باره كتابها نوشته اند، كتابهایی مانند: عبقات الانوار، المراجعات، الغدیر، احقاق الحقّ از عالمان برجسته شیعه، و ینابیع الموّدة، فصول المهمّة و شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید از عالمان بزرگ اهل سنّت، ما از بین این دلیلها به سه دلیل اشاره می كنیم:

دلیل اوّل: امیرالمؤمنین علیه السلام از هر نظر مخصوصاً از نظر علمی بر همگان مقدّم است و اگر غیر از آیه مباهله - كه امیرالمؤمنین علیه السلام در آن، » نَفْس پیامبر گرامی « صلی الله علیه وآله وسلم نامیده شده است - نشان دیگری برای افضل بودن حضرت علی علیه السلام نبود، همین آیه كافی بود كه او افضل خلق خدا دانسته شود:

« فَمَنْ حاجَّكَ فیهِ مِنْ بَعْدِ ما جائَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوا نَدْعُ اَبْنائَنا وَ اَبْنائَكُمْ وَ نِسائَنا وَ نِسائَكُمْ وَ اَنْفُسَنا وَ اَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللَّهِ عَلَی الْكاذِبینَ ». (131)

« هر گاه بعد از علم و دانشی كه به تو رسیده، كسانی با تو به ستیز برخیزند، به آنها بگو بیایید ما فرزندان خود را دعوت كنیم شما هم فرزندان خود را، ما زنان خویش را دعوت كنیم شما هم زنان خود را، ما از نفوس خود دعوت كنیم، شما هم از نفوس خود،

آنگاه مباهله كنیم و لعنت خدا را بر دروغ گویان قرار دهیم ».

و از نظر عقلی، بدیهی است كه هر كس افضل است باید مقدّم باشد، بویژه در امر مهمّی چون خلافت و ولایت و اگر برای این قاعده كلّی، غیر از « آیه أَحَقّیت » دلیلی نداشتیم، كافی بود كه بدانیم از نظر قرآن شریف و عقل، امیرالمؤمنین علیه السلام خلیفه بلافصل پیامبر گرامی صلی الله علیه وآله وسلم است:

« اَفَمَنْ یهْدی اِلَی الْحَقِّ اَحَقُّ اَنْ یتَّبَعَ اَمَّنْ لا یهِدّی اِلاَّ اَنْ یهْدی فَما لَكُمْ كَیفَ تَحْكُمُونَ ». (132)

« آیا كسی كه هدایت به سوی حقّ می كند برای پیروی شایسته تر است یا آن كسی كه خود هدایت نمی شود مگر آنكه هدایتش كنند؟ شما را چه می شود، چگونه داوری می كنید ».

دلیل دوّم: پیامبر گرامی صلی الله علیه وآله وسلم به اقرار شیعه و سنّی طبق روایات متواتر، هر كجا فرصتی به دست می آوردند خلافت امیرالمؤمنین علیه السلام را گوشزد می کردند.

به طور متواتر از شیعه و سنّی نقل شده است كه وقتی آیه:

« وَ اَنْذِرْ عَشیرَتَكَ الْاَقْرَبینَ ». (133)

« خویشاوندان نزدیك را هشدار ده ».

نازل شد، پیامبر گرامی صلی الله علیه وآله وسلم سران قوم خود را فرا خواندند و دعوت خویش را آغاز فرمودند و در همان جلسه كه در حقیقت، اوّلین دعوت رسمی پیامبر گرامی صلی الله علیه وآله وسلم بود امیرالمؤمنین علیه السلام را به طور علنی به خلافت منصوب كرده و فرمودند:

« اِنَّ هذا اَخی وَ وَصیی وَ وَزیری وَ خَلیفَتی فیكُمْ ». (134)

« بدرستی كه او (علی) برادر و وصی و یاور و جانشین من

است در بین شما ».

بعد از آن نیز در خِلال هر فرصتی، خلافت آن حضرت را به صراحت یادآوری می فرمودند. (135)

پیامبر گرامی صلی الله علیه وآله وسلم همچنین بارها به حدیث منزلت كه تواتر لفظی دارد اشاره كرده و به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند:

« اَنْتَ مِنّی بِمَنْزِلَةِ هارُونَ مِنْ مُوسی اِلّا أَنَّهُ لا نَبِی بَعْدی ». (136)

« تو نسبت به من مانند هارون هستی نسبت به موسی، مگر اینكه بعد از من پیامبری نخواهد آمد ».

نظیر این روایات در كتابهای معتبر شیعه و سنّی به تواتر دیده می شود. (137) برای اهل انصاف و معرفت اینگونه روایات قابل توجیه بر امر دیگر نیست و به خوبی بر خلافت بلافصل امیرالمؤمنین علی علیه السلام دلالت دارد و اگر توجیه نیز بشود، توجیه كننده می داند كه توجیه غلطی است و از لجاجت و عناد سرچشمه می گیرد.

جریان غدیر خم نیز به تواتر از سوی بیش از پانصد نفر از عالمان بزرگ شیعه و سنّی نقل شده است. بهترین كتابهایی كه درباره این ماجرا سخن گفته اند، كتاب شریف « عبقات الانوار » و كتاب ارزشمند « الغدیر » است. (138)

جریان غدیر خم به اختصار چنین است: پیامبر گرامی صلی الله علیه وآله وسلم هنگام مراجعت از حَجَّة الوداع « آخرین مرتبه ای كه به حجّ مشرّف شدند » در محلّی به نام غدیر خم توقّف كرده و دستور فرمودند تا پیش رفتگان بازگردند و صبر نمودند تا كسانی كه نیامده اند به محل غدیر خم برسند و بعد از گرد آمدن بیش از صد هزار نفر در آن بیابان فرمودند: باید پیامی از خداوند را به مردم

برسانم، و در غیر این صورت، هیچ كاری نكرده ام، سپس این آیه را قرائت فرمودند، این آیه ابتدا در مكّه و سپس در غدیر خم نازل شد:

« یا اَیهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَیكَ مِنْ رَبِّكَ وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ ». (139)

« ای پیامبر آنچه را از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است (به مردم) برسان و اگر (چنین) نكنی رسالت او را انجام نداده ای، خداوند تو را از (گزند) مردم حفظ می كند ».

آنگاه نماز ظهر را خواندند و بر فراز یك بلندی رفته و به مردم فرمودند:

« من بزودی از میان شما خواهم رفت »

سپس حدیث ثقلین را خواندند، آنگاه فرمودند:

« أَلَسْتُ اَوْلی بِكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ » ؟ (140)

« آیا من اولی به شما نیستم از خودتان » ؟

معنای این سخن این است كه آیا من بر شما حكومت ندارم؟ زیرا حكومت در اسلام كه از طرف خدای متعال به حاكم داده می شود به این معنی است كه خواست خدا در مال و جان و اولاد و همه متصرّفات، بر خواست دیگران مقدّم است، چنانكه قرآن شریف می فرماید:

« وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ اِذا قَضَی اللَّهُ وَ رَسُولُهُ اَمْرَاً اَنْ یكُونَ لَهُمُ الْخِیرَةُ مِنْ اَمْرِهِمْ ». (141)

« هیچ مرد و زن با ایمانی حقّ ندارد هنگامی كه خدا و پیامبرش امری را لازم بدانند، اختیاری (در برابر فرمان خدا) داشته باشد ».

پس از سئوال پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم، همه گفتند: آری، شما بر ما حكومت دارید و اولی هستید، آنگاه پیامبرصلی الله علیه وآله

وسلم، امیرالمؤمنین علیه السلام را بر سر دست بلند كرده و فرمودند:

« مَنْ كُنْتُ مَولاهُ فَهذا عَلِی مَولاهُ ».

« هر كسی من مولای او هستم این علی مولای اوست ».

و این جمله را سه مرتبه تكرار كردند سپس فرمودند:

« اَللَّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ وَ اَدِرِ الْحَقَّ مَعَهُ حَیثُ دارَ اَلا فَلْیبْلِغُ الشَّاهِدُ الْغائِبَ ».

« خداوندا ! دوست بدار آن كس كه علی علیه السلام را دوست می دارد و دشمنی فرما با آن كس كه با علی علیه السلام دشمنی می ورزد و یاری فرما آن كس كه او را یاری می دهد و خوار فرما آنكه را كه او را خوار می كند. و او را محور حقّ قرار ده. آگاه باشید كه باید شاهدان و حاضران، سخن مرا به غائبان از این جمع برسانند ».

همه مردم با امیرالمؤمنین علیه السلام بیعت كردند. اوّلین كسانی كه با جمله « بَخٍّ بَخٍّ لَكَ یا عَلی اَصْبَحْتَ مَولای وَ مَولی كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ » (142) با حضرت علی علیه السلام بیعت نمودند عمر، ابوبكر، عثمان، طلحه، زبیر و.... بودند. سپس این آیه شریفه نازل شد:

« اَلْیومَ یئِسَ الَّذینَ كَفَروُا مِنْ دینِكُمْ فَلا تَخْشَوهُمْ وَ اخْشَونِ اَلْیومَ اَكْمَلْتُ لَكُمْ دینَكُمْ وَ اَتْمَمْتُ عَلَیكُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَكُمُ الْاِسْلامَ دیناً ». (143)

» امروز كافران از (زوال) دین شما مأیوس شدند، بنابراین از آنها نترسید و از من بترسید امروز دین شما را برایتان كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را برای شما (به عنوان) آیینی برگزیدم ».

دلالت همه روایات مخصوصاً

روایت غدیر برای اثبات ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام بسیار روشن است.

دلیل سوّم: در قرآن شریف آیاتی در شأن امیرالمؤمنین علیه السلام وارد شده است. بهترین و یا لااقلّ از بهترین آیات در این باره، « آیه ولایت » است:

« اِنَّما وَلِیكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ امَنُوا الَّذینَ یقیمُونَ الصَّلوةَ وَ یؤْتُونَ الزَّكوةَ وَ هُمْ راكِعُونَ ». (144)

« سرپرست و ولی شما تنها خداست و پیامبر او و آنها كه ایمان آورده اند، همانها كه نماز را بر پا می دارند، و در حال ركوع زكات می دهند ».

شكّی نیست كه این آیه شریفه در شأن امیرالمؤمنین علیه السلام و در موقعی كه انگشتری خود را در نماز و هنگام ركوع به فقیر اعطاء فرمودند، نازل شده است، زیرا علاوه بر اتّفاق شیعه، مرحوم علّامه امینی در الغدیر آورده است كه بیش از بیست نفر از عالمان بزرگ اهل سنّت و هر یك از طرق متعدّد و مختلف نقل كرده اند كه این آیه شریفه در شأن امیرالمؤمنین علی علیه السلام هنگامی كه آن حضرت انگشتری خود را در ركوع به فقیر دادند، نازل شده است (145) و حتّی برخی از عالمان بزرگ اهل سنّت با آنكه دارای تعصّب خاصّی در اعتقادات خود هستند ولی گفته اند كه مفسّرین اجماع كرده اند این آیه شریفه در شأن امام علی بن ابیطالب علیه السلام نازل شده است.

همچنانكه شكّی نیست كه مراد از « ولایت » در این آیه شریفه، دست كم، ولایت تشریعی است، یعنی حكومت الهیه بر مردم، ولی اینكه گفته شود مراد از ولایت، « محبّت » یا « نصرت » یا مفاهیمی نظیر اینهاست، علاوه بر اینكه، چنین آرایی،

بازی كردن با الفاظ بلكه با وجدان و اندیشه و شعور است، با كلمه « انّما » در ابتداء آیه شریفه منافات دارد. آنچه با نظر دقیق به آیه شریفه استفاده می شود، این است كه خدای متعال ولایت تكوینی و ولایت تشریعی خود را كه به طور ذاتی و استقلالی داراست، به طور تبعی و غیر ذاتی به پیامبر گرامی صلی الله علیه وآله وسلم و امیرالمؤمنین علیه السلام عنایت فرموده است.

در اینجا لازم است تذكری داده شود و آن اینكه شیعه و سنّی باید توجّه كنند كه اهمیت دادن خدای متعال و رسول گرامی صلی الله علیه وآله وسلم به ولایت اهل بیت علیهم السلام مخصوصاً ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام چیزی نیست كه قابل انكار باشد. انكار یا توجیه این امر در حقیقت نفی عقل و بازی با الفاظ است و جز لجاج و عناد و تقلید از گذشتگان منشأ دیگری ندارد.

« اِنَّا وَجَدْنا ابائَنا عَلی اُمَّةٍ وَ اِنَّا عَلی اثارِهِمْ مُقْتَدُونَ ». (146)

« ما پدران خود را بر آیینی یافتیم و به آثار آنان اقتدا می كنیم ».

عقل چگونه می تواند قبول كند كه خدای متعال امر ولایت را - كه بالاتر از هر چیزی است - در قرآن شریف كه عرصه بیان همه امور مهمّ است، ذكر نفرماید؟ و یا رسول اللَّه صلی الله علیه وآله وسلم كه مبین قرآن شریف است آن را بیان نفرماید؟

« وَ نَزَّلْنا عَلَیكَ الْكِتابَ تِبْیاناً لِكُلِّ شَی ءٍ ». (147)

« و ما این كتاب را بر تو نازل كردیم كه بیانگر همه چیز است ».

« وَ اَنْزَلْنا اِلَیكَ الذِّكْرَ لِتُبَینَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ اِلَیهِمْ ». (148)

« و ما این ذكر (قرآن)

را بر تو نازل كردیم تا آنچه به سوی مردم نازل شده است برای آنها روشن سازی ».

پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم نیز از بیان آنچه مربوط به سعادت جامعه اسلامی بود كوتاهی نفرمودند، همانگونه كه در حجّة الوداع فرمودند:

« ما مِنْ شَی ءٍ یقَرِّبُكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ وَ یباعِدُكُمْ مِنَ النَّارِ اِلّا وَ قَدْ اَمَرْتُكُمْ بِهِ وَ ما مِنْ شَی ءٍ یقَرِّبُكُمْ مِنَ النَّارِ وَ یباعِدُكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ اِلّا وَ قَدْ نَهَیتُكُمْ عَنْهُ ». (149)

« هیچ چیزی نیست كه شما را به بهشت نزدیك و از آتش دور كند، مگر آنكه شما را به آن چیز امر كردم و هیچ چیزی نیست كه شما را به آتش نزدیك و از بهشت دور كند، مگر آنكه شما را از آن باز داشتم ».

آیا می توان این خلاف حكمت را به خدای متعال و رسول گرامی صلی الله علیه وآله وسلم نسبت داد كه مردم در سفر، برای مقاصد جزیی - چه رسد در وقت مرگ - برای خود جانشین معین می كنند، یا برای صغار خود در هنگام سفر - چه رسد در وقت مرگ - وصی می گمارند، مخصوصاً اگر آن امور یا صغار را در معرض خطر یا فساد ببینند و اگر در این باره كوتاهی كنند همه آنان را مذمّت می كنند. ولی خدای متعال و رسول گرامی صلی الله علیه وآله وسلم در امر خطیر خلافت با آن همه خطرها كه در اواخر عمر پیامبر گرامی صلی الله علیه وآله وسلم بود كوتاهی كرده اند؟ خطرهایی نظیر هجوم استكبار جهانی آن روز مانند روم و ایران، و بالاتر از آن هجوم منافقان كه با كمال صراحت

می گفتند ما منتظر مرگ كسی هستیم كه اولاد ندارد و نیز خطر كارشكنیهای یهود و مشركانی كه قلباً ایمان نیاورده بودند و در پی فرصتی برای آسیب رساندن به اسلام بودند. چگونه می توان گفت خدای متعال و رسول گرامی او برای رفع این خطرها كاری نكردند؟ قرآن شریف در آیه « اكمال » به همین امر مهمّ گوشزد می كند:

« اَلْیومَ یئِسَ الَّذینَ كَفَرُوا مِنْ دینِكُمْ فَلا تَخْشَوهُمْ وَ اخْشَونِ ». (150)

« امروز كافران از (زوال) دین شما مأیوس شدند، بنابراین از آنها نترسید و از من بترسید ».

قرآن شریف می فرماید با روشن شدن امر خلافت و حكومت، دشمن مأیوس شد، دیگر از او نترسید بلكه از اختلاف كه مخالفت با خدا و موجب از بین رفتن اسلام است بترسید.

پاسخ برخی از شبهات در مورد امامت امیرالمؤمنین علیه السلام:

شبهه اوّل: واگذاری امر ولایت و تعیین ولی به رأی مردم:

از آنچه تاكنون بیان شد پاسخ این ادّعای شبهه انگیز كه گفته شده: نبی اكرم صلی الله علیه وآله وسلم، امر ولایت و تعیین حاكم را به مردم و رأی آنان واگذار فرمودند، روشن می شود، علاوه بر آنكه این ادّعا با روش و سیره آن حضرت و با عقل و درایت ایشان و با حكمت الهی نیز سازگار نیست.

شبهه دوّم: شخصی بودن و غیر وحیانی بودن نصب امیرالمؤمنین علیه السلام

همچنین این شبهه كه گفته اند: نصب امیرالمؤمنین علیه السلام در غدیر خم به ولایت توسّط پیامبر، امری شخصی بود نه برخاسته از وحی الهی، و چون امّت اسلامی تشخیص داد كه ولایت اهل بیت علیهم السلام، صلاح اسلام نیست با ابوبكر بیعت كردند و در اثر بیعت مردم،

وی خلیفه و ولی و حاكم اسلام گردید، این هم، شبهه ای نادرست و ادّعایی بدون دلیل است چرا كه اگر چنین احتمالهایی در اسلام مطرح شود باید گفت كه بنیاد اسلام سُست خواهد شد، زیرا در این صورت راجع به نماز، روزه، خمس، زكات، حجّ، جهاد، امر به معروف و نهی از منكر، تولّا و تبرّا نیز این احتمال مطرح خواهد شد كه پیغمبر اكرم صلی الله علیه وآله وسلم نظرات شخصی خود را فرموده اند در حالی كه آن بزرگوار، هر آنچه فرموده است، وحی الهی است:

« وَ ما ینْطِقُ عَنِ الهَوی إِنْ هُوَ إِلّا وَحْی یوحی ». (151)

« و هرگز از روی هوای نفس سخن نمی گوید، سخن او، هیچ چیز، غیر از وحی خداوند كه بر او نازل می شود نیست ».

و نصب خلافت و ولایت، بدون تردید، از فروع دین، مهمتر و بالاتر است، امام باقرعلیه السلام فرمود:

« بُنِی الْاِسْلامُ عَلی خَمْسٍ، عَلَی الصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ وَ الصَّومِ وَ الْحَجِّ وَ الْوِلایةِ وَ لَمْ ینادَ بِشَی ءٍ كَما نُودِی بِالْوِلایةِ ». (152)

« اسلام بر پنج چیز بنا شده است، نماز و زكات و روزه و حجّ و ولایت، و به (سوی) هیچ كدام (از اینها) دعوت نشده، آنگونه كه به (سوی) ولایت فراخوانده شده است ».

شبهه سوّم: عدم وجود نام امیرالمؤمنین و فرزندانشان علیهم السلام در قرآن شریف:

شبهه دیگری مطرح شده است كه اگر امر ولایت از اهمیت بسیاری برخوردار است و اگر امامت حضرت امام علی علیه السلام و فرزندانشان قطعی است، چرا خدای متعال نام امیرالمؤمنین و سایر امامان علیهم السلام را در قرآن شریف نیاورده است؟ آیا حكمت الهی اقتضا

نداشت كه برای رفع همیشگی نزاع از میان امّت اسلامی نام وصی پیامبر و سایر امامان را در قرآن كریم بیاورد؟ اینكه نام ایشان در قرآن كریم نیامده است دلیلی است بر اینكه امر خلافت به امّت اسلامی واگذار شده است.

در پاسخ به این شبهه، سه جواب را مطرح می كنیم:

جواب اوّل) در قرآن شریف اگر چه نام علی بن ابیطالب علیه السلام به صراحت نیامده است لكن چنانكه گفتیم، از آن بزرگوار، در موارد متعدّد سخن گفته شده است و این ماییم كه باید با تدّبر و دقّت، آن را بیابیم.

توضیح مطلب چنین است كه قرآن شریف مثلاً فرموده است:

« اِنَّما وَلِیكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ امَنُوا الَّذینَ یقیمُونَ الصَّلوةَ وَ یؤْتُونَ الزَّكوةَ وَ هُمْ راكِعُونَ ». (153)

« سرپرست و ولی شما تنها خداست و پیامبر او و آنها كه ایمان آورده اند، همانها كه نماز را بر پا می دارند و در حال ركوع زكات می دهند ».

تدبّر در این آیه شریفه اقتضا می كند كه مصداق آیه را بیابیم. تفحّص در تاریخ معلوم می كند كه مراد از آیه شریفه، علی بن ابیطالب علیه السلام است. به عبارت دیگر قرآن كریم تنها عناوین كلّی را بیان می كند و به جزئیات نمی پردازد و امّت اسلامی باید با تفحّص و تدبّر مصادیق این عناوین كلّی را بیابد. درباره خلافت و ولایت - چنانكه قبلاً گفته شد - لااقلّ سیصد آیه نازل شده است و ما باید شأن نزول و مصادیق این آیات، چگونگی تطبیق كلیات بر موارد، و نتایج آن را با تدبّر در قرآن كریم و تفحّص در روایات و تاریخ به دست آوریم. قرآن

شریف بر این تفحّص علمی تأكید فرموده است:

« اَفَلا یتَدَبَّرُونَ الْقُرانَ اَمْ عَلی قُلُوبٍ اَقْفالُها ». (154)

« آیا قرآن را مورد تدبّر قرار نمی دهید یا آنكه بر قلبهایتان، قفل زده شده است » ؟

جواب دوّم) همه فروع دین نیز مانند ولایت و خلافت است و قرآن شریف آن را به طور كلّی بیان فرموده است و تعیین موارد آن را به رسول گرامی صلی الله علیه وآله وسلم واگذار كرده است:

« وَ اَنْزَلْنا اِلَیكَ الذِّكْرَ لِتُبَینَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ اِلَیهِمْ ». (155)

« و ما این ذكر (قرآن) را بر تو نازل كردیم تا آنچه به سوی مردم نازل شده است برای آنها روشن سازی ».

قرآن درباره نماز، روزه، خمس، زكات، جهاد، امر به معروف و نهی از منكر، تولّا و تبرّا نیز به بیان خصوصیات نپرداخته است و تنها كلّیت وجوب آنها را بیان فرموده است، مثلاً در قرآن شریف می خوانیم:

« اَقِمِ الصَّلوةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ اِلی غَسَقِ اللَّیلِ وَ قُرانَ الْفَجْرِ ». (156)

« نماز را از زوال) هنگام ظهر (تا نهایت تاریكی شب بر پا دار و همچنین قرآن فجر (نماز صبح) را ».

ولی كیفیت نماز، ركعات و خصوصیات آن را پیامبر گرامی صلی الله علیه وآله وسلم - كه مبین قرآن شریف است - باید بیان كند، و همچنین است آیه ولایت، آیه تطهیر، آیه تبلیغ، آیه اولی الامر و... كه پیامبر گرامی صلی الله علیه وآله وسلم مصادیق آن را تعیین می كند.

در كتاب كافی نقل شده است كه ابو بصیر از زبان مردم به امام صادق علیه السلام عرض كرد، چرا نام امیرالمؤمنین و دیگر امامان علیهم السلام در

قرآن شریف نیامده است؟، حضرت صادق علیه السلام، در پاسخ وی، همین مطلب را فرمودند. (157)

جواب سوّم) از تاریخ و روایات فراوان به دست می آید كه مردم آن روز اگر نام امیرالمؤمنین و سایر امامان علیهم السلام را در قرآن شریف می یافتند، از روی عناد و از سرِ لجاجت زیر بار نمی رفتند و از اطراف پیامبرگرامی صلی الله علیه وآله وسلم متفرّق می شدند و قطعاً به اسلام ضربه سختی می خورد. به عبارت دیگر خدای متعال بر اساس مصلحت اهمّ، به طور كلّی و عنوانی نه جزیی و مصداقی، با اشاره و شأن نزول نه با تصریح، نام اهل بیت علیهم السلام را در قرآن شریف آورده است. خدای متعال در « آیه تبلیغ » به همین مطلب اشاره دارد زیرا اوّلاً امر به تبلیغ و بیان ولایت می كند:

« یا اَیهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَیكَ مِنْ رَبِّكَ ». (158)

« ای پیامبر آنچه را از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است (به مردم) برسان ».

و ثانیاً نسبت به جان پیامبر، پیش نیامدن حادثه، عدم شورش و.... تعهّد كرده و آسوده باش می دهد:

« وَ اللَّهُ یعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ ». (159)

« و خدا تو را از (گزند) مردم حفظ می كند ».

در روایات آمده است كه پیامبر گرامی صلی الله علیه وآله وسلم بیم آن داشتند كه مردم مرتدّ شوند و یا ایشان را تكذیب كنند و زیر بار تبلیغ امر ولایت نروند، بنابراین، این تبلیغ برای ایشان مشكل بود و به خدای متعال پناه می برند. عبارات بعضی از این روایات را در اینجا می آوریم:

الف) « قالَ الْباقِرُ علیه السلام:.... فَاَمَرَ اللَّهُ تَعالی مُحَمَّداً صلی الله علیه

وآله وسلم اَنْ یفَسِّرَ لَهُمُ الْوِلایةَ كَما فَسَّرَ لَهُمُ الصَّلوةَ وَ الزَّكوةَ وَ الصَّومَ وَ الحَجَّ فَلَمَّا اَتاهُ ذلِكَ مِنَ اللَّهِ ضاقَ بِذلِكَ صَدْرُ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وآله وسلم وَ تَخَوَّفَ اَنْ یرْتَدُّوا عَنْ دینِهِمْ وَ اَنْ یكَذِّبُوهُ فَصاقَ صَدْرُهُ وَ راجَعَ رَبَّهُ - عَزَّوَجَلَّ - فَاَوحَی اللَّهُ - عَزَّوَجَلَّ - اِلَیهِ: یا اَیهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَیكَ مِنْ رَبِّكَ وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ ». (160)

« امام باقر علیه السلام فرمود:.... خداوند دستور داد به حضرت محمّدصلی الله علیه وآله وسلم كه ولایت را برای مردم تفسیر كند همانگونه كه نماز و زكات و روزه و حجّ را برای آنها تفسیر كرده است، پس هنگامی كه این دستور از جانب خدا رسید سینه پیامبر تنگ شد و ترسید كه مردم از دینشان برگردند و او را تكذیب كنند، پس به خدا مراجعه كرد (و راه چاره خواست) خداوند وحی كرد: ای پیامبر، آنچه از جانب پروردگارت به تو نازل شده است ابلاغ كن و اگر چنین نكنی رسالت او را انجام نداده ای و خدا تو را از (گزند) مردم حفظ می كند ».

ب) « فَقالَ عِنْدَ ذلِكَ - حینَ اَمَرَ اللَّهُ بِتَبْلیغَ الْوِلایةِ - رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله وسلم: اُمَّتی حَدیثُوا عَهْد بِالْجاهِلِیةِ وِ مَتی اَخْبَرْتُهُمْ بِهذا فی اِبْنِ عَمّی یقُولُ قائِلٌ وَ یقُولُ قائِلٌ.... فَنَزَلَتْ: » یا اَیهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَیكَ مِنْ رَبِّكَ وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَةُ وَ اللَّهُ یعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ اِنَّ اللَّهَ لا یهْدِی الْقَومَ الْكافِرینَ ». (161)

« پیامبر (هنگامی كه مأمور به ابلاغ

ولایت شد) عرض كرد: (خدایا) امّت من با دوران جاهلیت فاصله ای ندارند و هر گاه مسأله ولایت پسر عمویم را به آنها بگویم هر كدام چیزی خواهند گفت، آنگاه این آیه نازل شد: » ای پیامبر آنچه را از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است (به مردم) برسان و اگر (چنین) نكنی رسالت او را انجام نداده ای، خداوند ترا از (گزند) مردم حفظ می كند، به درستی كه خداوند قوم كافر را هدایت نمی كند ».

ج) « ثُمَّ اَنْزَلَ اللَّهُ اَنْ اَعْلِنْ فَضْلَ وَصِیكَ فَقالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله وسلم: رَبِّ اِنَّ الْعَرَبَ قَومٌ جُفاةٌ لَمْ یكُنْ فیهِمْ كِتابٌ وَ لَمْ یبْعَثْ اِلَیهِمْ نَبِی وَ لا یعْرِفُونَ فَضْلَ الْاَنْبِیاءِ وَ لا شَرَفَهُمْ وَ لا یؤْمِنُونَ بی اِنْ اَنَا اَخْبَرْتُهُمْ بِفَضْلِ اَهْلِ بَیتی، فَقالَ اللَّهُ - جَلَّ ذِكْرُهُ -: « وَ لا تَحْزَنْ عَلَیهِمْ » « وَ قُلْ سَلامٌ فَسَوفَ یعْلَمُونَ » فَذَكَرَ مِنْ فَضْلِ وَصِیهِ ذِكْراً، فَوَقَعَ النِّفاقُ فی قُلُوبِهِمْ.... وَ لا یزالُ یخْرِجُ لَهُمْ شَیئاً مِنْ فَضْلِ وَصِیهِ.... فَلَمَّا رَجَعَ مِنْ حَجَّةِ الْوِداعِ نَزَلَ جِبْرِئیلُ فَقالَ: « یا اَیهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَیكَ مِنْ رَبِّكَ وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یعْصِمُكَ مِنَ الناسِ اِنَّ اللَّهَ لا یهْدِی الْقَومَ الْكافِرینَ »، فَنادَی النَّاسَ فَاجْتَمَعُوا.... فَقال: مَنْ كُنْتُ مَولاهُ فَهذا عَلِی مَولاهُ،.... فَوَقَعَتْ حَسْكَةُ النِّفاقِ فی قُلُوبِ الْقَومِ وَ قالُوا ما اَنْزَلَ اللَّهُ هذا عَلی مُحَمَّدٍ قَطُّ وَ ما یریدُ اِلّا اَنْ یرْفَعَ اِبْنَ عَمِّهِ ». (162)

« سپس خداوند نازل كرد كه فضیلت جانشین خود را به طور علنی بگو، پیامبر عرض كرد: پروردگارا عرب مردمی جفا كار هستند كتابی

در بین آنها نبوده و پیامبری بر ایشان مبعوث نشده و فضل و شرف پیامبران را نمی دانند و اگر فضیلت اهل بیتم را برای آنها بگویم به من ایمان نمی آورند (و قبول نمی كنند)، خداوند فرمود: « بر آنان غم مخور » « و بگو سلام بر شما، امّا به زودی خواهند دانست » پس پیامبر فضیلت جانشین خود را بیان كرد، آنگاه نفاق در قلوب مردم افتاد.... و پیوسته پیامبر، فضیلتی از فضایل جانشین خود را برای مردم بیان می فرمود:.... زمانی كه پیامبر از حجّة الوداع مراجعت كردند، جبرییل نازل شد و گفت: « ای پیامبر آنچه را از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است (به مردم) برسان و اگر (چنین) نكنی رسالت او را انجام نداده ای، خداوند ترا از (گزند) مردم حفظ می كند، به درستی كه خداوند قوم كافر را هدایت نمی كند » پس پیامبر مردم را فرا خواند و مردم جمع شدند.... آنگاه فرمود: هر كس من مولای او هستم این علی مولای اوست، پس نفاق در قلوب مردم افتاد و گفتند: خداوند چنین چیزی را هرگز بر پیامبر نازل نكرده است و او می خواهد پسر عمویش را بالا ببرد ».

فصل بیست و یكم: امامت حضرت مهدی « عجّل اللَّه تعالی فرجه الشریف »

به اعتقاد شیعه امامیه، آخرین امام معصوم، حضرت مهدی موعود « ارواحنا و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء » هستند.

راجع به حضرت ولی عصر - عجّل اللَّه تعالی فرجه الشریف - اشكالهایی مطرح شده است كه به اختصار به برخی این اشكالها و پاسخ آنها اشاره می كنیم:

الف) از زمان ولادت بلكه از زمان بارداری مادر مكرّمه ایشان تا زمان غیبت آن امام، همراه با خرق عادت و مسائل عجیب است

و این وقایع طوری نقل شده كه عقل آن را باور نمی كند، مثلاً نقل شده است كه نشانه های حمل در مادر گرامی ایشان نبود، یا پس از تولّد شهادتین گفتند، قرآن كریم خواندند و به پدر سلام كردند و....

ب) او در كجای كره زمین است؟ علم فعلاً تسلّط بر كره زمین دارد و وجود چنین كسی را باور ندارد.

ج) چگونه یك نفر بیش از هزار سال عمر می كند؟

د) چگونه بر كره زمین مسلّط می شود؟ اگر آگاهی به سلاح و تكنیك جنگی روز نداشته باشد تسلّط بر كره زمین ممكن نیست و اگر این آگاهی را داشته باشد باید چندین میلیون بی گناه كشته شوند تا او مسلّط شود.

باید توجّه داشت كه این اشكالها در واقع اشكال نیست، استبعاد (یعنی چیزی را بعید دانستن) است، در قرآن شریف نیز با خرق عادت كه با جریانهای طبیعی سازگار نیست روبرو هستیم و این امر شاید وضعیت وجودی حضرت ولی عصر - عجّل اللَّه تعالی فرجه الشریف - را در ذهن ما روشنتر كند. یكی از این موارد ماجرای حضرت عیسی علیه السلام در قرآن شریف است. آیا حضرت عیسی علیه السلام در گهواره سخن نگفت؟ آیا حمل و به دنیا آمدن او خرق عادت بلكه معجزه نبود؟ قرآن شریف در بیان ماجرای عیسی علیه السلام می فرماید:

« فَاَشارَتْ اِلَیهِ قالُوا كَیفَ نُكَلِّمُ مَنْ كانَ فِی الْمَهْدِ صَبِیاً قالَ اِنّی عَبْدُاللَّهِ اتانِی الْكِتابَ وَ جَعَلَنی نَبِیاً ». (163)

(« مریم) به سوی او (عیسی) اشاره كرد، گفتند چگونه با كودكی كه در گهواره است سخن بگوییم، (عیسی) گفت من بنده خدایم او به من كتاب داده و مرا

پیامبر قرار داده است ».

« قالَتْ اَنّی یكُونُ لی غُلامٌ وَ لَمْ یمْسَسْنی بَشَرٌ وَ لَمْ اَكُ بَغِیاً قالَ كَذلِكِ قالَ رَبُّكِ هُوَ عَلَی هَینٌ.... فَحَمَلَتْهُ فَانْتَبَذَتْ بِهِ مَكاناً قَصِیاً فَاَجاءَهَا الَْمخاضُ اِلی جِذْعِ النَّخْلَةِ قْالَتْ یا لَیتَنی مِتُّ قَبْلَ هذا وَ كُنْتُ نَسْیاً مَنْسِیاً ». (164)

(« مریم) گفت: چگونه مرا پسری باشد با آنكه دست بشری به من نرسیده و بد كار نبوده ام، گفت: مطلب همین است، پروردگارت فرموده این كار بر من آسان است..... پس (مریم) به او (عیسی) باردار شد و با او به مكان دور افتاده ای پناه جست، درد زایمان او را كنار درخت خرمایی كشاند، (به اندازه ای ناراحت شد كه) گفت: ای كاش پیش از این مرده بودم و به كلّی فراموش شده بودم ».

آیا حضرت عیسی، حضرت خضر و حضرت الیاس كه از نظر اسلام زنده هستند در كجای این جهان زندگی می كنند؟ چرا علم، آنها را نیافته است و آیا مثلاً حضرت نوح از نظر قرآن كریم حدّاقلّ نهصد و پنجاه سال زندگی نكرده است؟

« فَلَبِثَ فیهِمْ اَلْفَ سَنَةٍ اِلّا خَمْسینَ عاماً ». (165)

« پس در میان آنان نهصد و پنجاه سال درنگ كرد ».

آیا آصف بن برخیا كه قطره ای از علم قرآن را داشت از نظر قرآن شریف نتوانست به یك چشم بر هم زدن تخت بلقیس را از یمن به شام بیاورد؟

« قالَ الَّذی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ اَنَا اتیكَ بِهِ قَبْلَ اَنْ یرْتَدَّ اِلَیكَ طَرْفُكَ ». (166)

« كسی كه دانشی از كتاب داشت گفت: پیش از آنكه چشم بر هم زنی، آن را نزد تو خواهم آورد ».

اینگونه آیات كه در قرآن

شریف فراوان است به ما می گوید آن خدایی كه عیسی علیه السلام را به دنیا آورد و واداشت با مردم سخن بگوید، بلكه او را پیامبر به دنیا آورد و به او سعه صدر، وسعت علم، گستردگی قدرت و بالاخره سعه وجودی عطا فرمود، قدرت دارد كه به ولی خود نیز قدرت تكلّم دهد، او را مخفی كند و تا عمر دارد او را از نظر علم، قدرت، فضیلت و بالاخره از نظر سعه وجودی، مخزن علم و قدرت خود و مظهر همه اسماء و صفات خود و خلاصه كلام، خلیفه خود كند. آن خدایی كه آدم علیه السلام را آفرید و اسماء را به او تعلیم داد قدرت دارد كه ولی خود را - به طوری كه آدم علیه السلام نیز بر او غبطه خورد - در حمایت خود بگیرد. آن خدایی كه حضرت عیسی علیه السلام را زنده نگاه داشت

« وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لكِنْ شُبِّهَ لَهُمْ.... وَ ما قَتَلوُهُ یقیناً بَلْ رَفَعَهُ اللَّهُ اِلَیهِ ». (167) (نه او را كشتند و نه به دار آویختند لكن امر بر آنها مشتبه شد.... و قطعاً او را نكشتند بلكه خدا او را به سوی خود بالا برد ».

می تواند ذخیره خود را در این جهان از چشم همگان مخفی نگاه دارد. آیا خدای آصف بن برخیا قدرت ندارد در یك روز، كمتر یا بیشتر، ولی خود را كه همه علم قرآن كریم را داراست، بر جهان با آن همه اسلحه و علم مسلّط كند بدون اینكه بی گناهی كشته شود؟

ظهور حضرت ولی عصر - عجّل اللَّه تعالی فرجه الشریف - و تسلّط او بر جهان

و احیای جهان و انسان به دست او، خواست خداست و اوست كه به دست شیعیان و به رهبری آن حضرت جهان را حیاتی دوباره می بخشد.

« اَنَّ اللَّهَ یحْیی الْاَرْضَ بَعْدَ مَوتِها ». (168)

« به درستی كه خداوند زمین را بعد از مرگش زنده می كند ».

فصل بیست و دوّم: نیابت

قاعده حكمت، قاعده لطف و قاعده لزوم افاضه فیض، دلالت دارد بر اینكه هرگاه به امام معصوم دسترسی نباشد - خواه به واسطه دوری مسافت یا منع ملاقات از سوی دشمن و یا در زمان غیبت مانند زمان ما - كسی كه دارای نیابت مطلقه از جانب امام معصوم است باید در میان مردم باشد تا مردم در امر حكومت و بیان احكام به او مراجعه كنند. حضرت رضا علیه السلام فرمودند: هیچ فرقه و هیچ ملّتی را نمی یابیم مگر آنكه بقاء زندگی و حیات آنان به واسطه وجود رئیس و رهبر در امور دین و دنیای آنان باشد و اگر خداوند امام و قیم امین و درستكاری را تعیین نفرماید، هر آینه اساس ملّت سست خواهد شد و دین از بین خواهد رفت و سنّت الهی تغییر خواهد كرد. (169)

پس در اصل لزوم نیابت تردیدی نیست، امّا از نظر اینكه چه كسی باید نایب باشد نیز عقل به صورت بدیهی حكم می كند كه كسی باید نایب باشد كه علاوه بر دارا بودن مقام عدالت و همچنین داشتن قدرت تدبیر، بتواند احكام الهی را از قرآن شریف و روایات استخراج كند تا دین از قیاسها و استحسانها و از گرفتن قوانین از بیگانگان و.... محفوظ بماند. چنین فردی در روایات اهل بیت علیهم السلام به »

راوی حدیث « و در اصطلاح فقیهان به « ولی فقیه » مشهور است.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

« ینْظُرانِ اِلی مَنْ كانَ مِنْكُمْ مِمَّنْ قَدْ رَوی حَدیثَنا وَ نَظَرَ فی حَلالِنا وَ حَرامِنا وَ عَرَفَ اَحْكامَنا فَلْیرْضَوا بِه حَكَماً فَاِنّی قَدْ جَعَلْتُهُ عَلَیكُمْ حاكِماً ». (170)

« نظر كنند به كسی كه حدیث ما را روایت كند و دقّت كند در حلال و حرام ما و بشناسد احكام ما را، پس راضی شوید به او به عنوان حاكم، پس به درستی كه من او را حاكم بر شما قرار دادم ».

و نیز امام عصر - عجّل اللَّه تعالی فرجه الشریف - می فرماید:

« وَ اَمَّا الْحَوادِثُ الْواقِعَةُ فَارْجِعُوا فیها اِلی رُواةِ حَدیثِنا فَاِنَّهُمْ حُجَّتی عَلَیكُمْ وَ اَنَا حُجَّةُ اللَّهِ ». (171)

« در حوادث جدید به راویان حدیث ما رجوع كنید، به درستی كه آنها حجّت من بر شما هستند و من حجّت خدا هستم ».

از این جهت بزرگان دین مسأله ولایت فقیه را یك امر ضروری در فقه شیعه می دانند. مؤلّف كتاب شریف « جواهر الكلام » - كه از مهم ترین متون فقهی عالمان اهل تشیع است - می فرماید: « آن كسی كه در مسأله « ولایت فقیه » وسوسه می كند، از طعم فقه چیزی نچشیده است و از لحن گفتار مبارك ائمّه طاهرین علیهم السلام و اسرار آنان چیزی نفهمیده است و در منظور و مراد آنان - كه فقیه را به عنوان حاكم و حجّت قرار داده اند - دقّت و تأمّل نكرده است ». (172) به بیان دیگر، صاحب جواهر می فرماید: اگر كسی منكر ولایت فقیه شود مجتهد نیست، زیرا ذوق فقهی

ندارد. علاوه بر این در كلمات فقیهان دیگر نیز درباره این مسأله بحث شده و ضرورت آن امری روشن، فرض شده است. استاد عظیم الشأن ما حضرت امام خمینی قدس سره كه در حقیقت روشنگر بحث ولایت فقیه در عصر حاضر و بلكه احیاگر آن بودند، حكومت اسلامی خود را بر اساس همین اصل بنیان نهادند. (173)

فصل بیست و سوّم: رَجعَت

یكی از مسایل اعتقادی كه اختصاص به شیعه دارد مسأله رجعت است و اهل سنّت نسبت به آن حسّاسیت عجیبی دارند و همیشه مورد نزاع بین طرفین بوده است.

شیعه برای اثبات آن به آیات قرآن كریم و روایات اهل بیت علیهم السلام تمسّك نموده و اهل سنّت آن را مورد مسخره و استهزاء قرار داده اند.

رجعت یعنی آنكه بعد از ظهور حضرت مهدی « عجل اللَّه تعالی فرجه الشریف » عده ای از پاكان و نیكان، حیاتی دوباره یافته و زنده می شوند و از زندگی شیرین بهره می برند زیرا بعد از ظهور آن حضرت، حكومت جهانی اسلام تا روز قیامت در خاندان نبوّت (كه زنده می شوند) خواهد بود و به اهل بیت علیهم السلام اختصاص دارد.

آنچه گفته شد خلاصه ای است كه مفصّل آن در بیش از صد و پنجاه روایت آمده است. (174)

در میان آن روایات، روایاتی است كه امامان علیهم السلام فرموده اند: « كسی كه رجعت را قبول ندارد شیعه نیست ». (175)

از همین جهت از صدر اسلام تاكنون هیچ یك از علما و بزرگان دین، رجعت را انكار نكرده اند بلكه بسیاری از اصحاب ائمّه علیهم السلام و علما و بزرگان در صدد بوده اند كه با دلیلهای چهار گانه (قرآن كریم - سنّت - اجماع ج عقل) آن را اثبات كنند و این

كار را كرده اند و ما به اختصار به آن دلیلها اشاره می كنیم:

الف) قرآن: در قرآن كریم آیاتی وجود دارد كه ائمّه علیهم السلام آنها را به رجعت تفسیر كرده اند و علّامه مجلسی آن روایات را در كتاب بحار الانوار آورده است. (176)

ب) سنّت: بیش از صد و پنجاه روایت در مورد رجعت از پیامبر گرامی صلی الله علیه وآله وسلم و اهل بیت علیهم السلام صادر شده است. (177)

ج) اجماع: رجعت در نزد شیعه امری مسلّم و حتمی است و هیچ یك از عالمان و اندیشمندان شیعی آن را انكار نكرده است و اگر بگوییم از ضروریات شیعه است، قطعاً اشتباه نكرده ایم. علّامه مجلسی قدس سره اعتقاد به رجعت را از بیش از چهل نفر از بزرگان دین مانند ثقة الاسلام كلینی و شیخ صدوق و شیخ مفید و شیخ طوسی قدس سرهم نقل فرموده است. (178)

د) عقل: در قرآن كریم و روایات اهل بیت علیهم السلام و فلسفه مسلّم است كه این عالم احتیاج به وجود « حجّت » دارد و اگرلحظه ای « حجّت » وجود نداشته نباشداین عالم نابود خواهد شد. امام رضا علیه السلام فرمود:

« لَو خَلَتِ الْاَرْضُ طَرْفَةَ عَینٍ مِنْ حُجَّةٍ لَساخَتْ بِاَهْلِها ». (179)

« اگر به اندازه یك چشم بر هم زدن، زمین از حجّت خالی شود، زمین اهلش را فرو می برد ».

« بِیمْنِهِ رُزِقَ الْوَری وَ بِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الْاَرْضُ وَ السَّماءُ ». (180)

« به بركت او (حجّت) به مردم روزی داده می شود و به خاطر وجود او آسمان و زمین پایدار است ».

از سوی دیگر حضرت مهدی » ارواحنا له الفداء « بعد از استقرار حكومت

جهانی، از دنیا می روند. نتیجه مطب این است كه بعد از آن حضرت باید یكی از امامان زنده شوند و بر این جهان حكومت كنند.

نكته قابل توجّه آن است كه مسأله رجعت، مانند معاد است كه ما تنها دور نمایی از آن در اختیار داریم ولی اصل آن مسلّم و ضروری است و اثبات خصوصیات آن مانند خصوصیات معاد لازم نیست بلكه ممكن نیست.

امامان علیهم السلام و علما بر اصل رجعت تأكید داشته اند كه مایه امید، رجاء، خرسندی و نشاط ماست، یعنی پروردگار بعضی از بندگانش را برای دیدن حكومت جهانی حضرت مهدی » ارواحنا له الفداء « بلكه برای كمك به آن عزیز زنده می كند. همچنین پروردگار متعال، اهل بیت علیهم السلام را برای ادامه آن حكومت عدل شیرین جهانی زنده می كند تا در سایه آنان، تمام مردم جهان یك زندگی انسانی داشته باشند.

امامان علیهم السلام مقید بودند در موارد حسّاس مسأله رجعت را بدون ذكر خصوصیات مطرح كنند، همانگونه كه در زیارت جامعه كبیره، زیارت وارث و زیارت آل یاسین آمده است.

در زیارت جامعه كبیره آمده است:

« وَ جَعَلَنی مِمَّنْ.... یكِرُّ فی رَجْعَتِكُمْ ».

« و (خدا) مرا از كسانی قرار دهد كه.... در رجعت شما بر می گردند ».

« وَ اُشْهِدُكُمْ اَنّی.... مُصَدِّقٌ بِرَجْعَتِكُمْ ».

« و شما را گواه می گیرم كه من.... رجعت شما را تصدیق می كنم ».

و در زیارت وارث عرض می كنیم:

« اَنّی بِكُمْ مُؤْمِنٌ وَ بِاِیابِكُمْ مُوقِنٌ ».

« من به شما ایمان دارم و به بازگشت و رجعت شما یقین دارم ».

و در زیارت آل یاسین می خوانیم:

« وَ اَشْهَدُ..... اَنَّ رَجْعَتَكُمْ حَقٌّ لا رَیبَ فیها ».

« و گواهی می دهم.... كه رجعت

و بازگشت شما حقّ است و هیچ شكّی در آن نیست ».

ابن قولویه در كامل الزیارات به سند صحیح از امام صادق علیه السلام نقل می كند كه آن حضرت به راوی فرمودند: نزد قبر همه امامان بگو:

« اَللَّهُمَّ لا تَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ زِیارَةِ قَبْرِ ابْنِ نَبِیكَ وَ ابْعَثْهُ مَقاماً مَحْمُوداً تَنْتَصِرُ بِهِ لِدینِكَ وَ تَقْتُلُ بِهِ عَدُوَّكَ فَاِنَّكَ وَعَدْتَهُ ذلِكَ وَ اَنْتَ الرَّبُّ الَّذی لا تُخْلِفُ الْمیعاد ». (181)

« خدایا، این زیارت را آخرین زیارت من از قبر پسر پیامبرت قرار مده، و او را به مقام عالی - رجعت - برسان تا دینت را به واسطه او یاری كنی و دشمنانت را به واسطه او نابود نمایی زیرا وعده رجعت وعده توست و هرگز خلف وعده نخواهی كرد ».

فصل بیست و چهارم: توسّل

واسطه آوردن و وسیله قرار دادن كسی را برای برآمدن حاجت، در میان مردم، مشهور و امری عقلی است. اگر مردم مشكلی داشته باشند كه حلّ آن را به دست كسی بدانند، معمولاً به یكی از نزدیكان او متوسّل می شوند و او را واسطه حلّ مشكل خود قرار می دهند. قرآن شریف این امر عقلی و بدیهی را امضا فرموده بلكه به آن امر كرده است:

« وَ لَو اَنَّهُمْ اِذْ ظَلَمُوا اَنْفُسَهُمْ جاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحیماً ». (182)

« و اگر مخالفان هنگامی كه به خود ستم می کردند به نزد تو می آمدند و از خدا طلب آمرزش می کردند و پیامبر (نیز) برای آنان طلب آمرزش می كرد قطعاً خدا را توبه پذیر مهربان می یافتند ».

« یا اَیهَا الَّذینَ امَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا اِلَیهِ الْوَسیلَةَ

». (183)

« ای كسانی كه ایمان آورده اید از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید و وسیله ای برای تقرّب به او بجویید ».

« وَ لِلّهِ الْاَسْماءُ الْحُسْنی فَادْعُوهُ بِها ». (184)

« و برای خدا نامهای نیك است پس خدا را با آن نامها بخوانید »

در روایات معصومین علیهم السلام نقل شده است كه « وسیله » بندگان به سوی خداوند متعال و نیز « نامهای نیكِ » خداوند، همان اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام می باشند، چنانكه نبی اكرم صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند:

« نَحْنُ الوَسیلَةُ إِلی اللَّهِ ». (185)

« ما وسیله به سوی خداوند متعال هستیم ».

و نیز امام صادق علیه السلام فرمودند:

« نَحْنُ وَ اللَّهِ الْاَسْماءُ الْحُسْنی ». (186)

« به خدا سوگند، اسماء حُسنی و نامهای نیك در قرآن، ما هستیم ».

امّا در قرآن كریم آیاتی نیز هست كه بت پرستان را به این دلیل كه بت را وسیله تقرّب به خدا می دانسته و آن را شفیع قرار می دادند مذمّت كرده است:

« وَ یعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یضُرُّهُمْ وَ لا ینْفَعُهُمْ وَ یقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعائُنا عِنْدَ اللَّهِ ». (187)

« آنها غیر از خدا چیزهایی را می پرستند كه نه به آنان زیان می رساند و نه سودی می بخشد، و می گویند اینها شفیعان ما نزد خدا هستند ».

« وَ الَّذینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ اَولِیاءَ ما نَعْبُدُهُمْ اِلّا لِیقَرِّبُونا اِلَی اللَّهِ زُلْفی » (188)

« و آنها كه غیر خدا را اولیای خود قرار دادند) دلیلشان این بود كه (اینها را نمی پرستیم مگر به خاطر اینكه ما را به خدا نزدیك كنند ».

زیرا اوّلاً كار آنها نه واسطه قرار

دادن بُتها، بلكه عبادت آنها بود كه بالاترین ظلم است، همانگونه كه قرآن شریف از قول لقمان به فرزندش، می فرماید:

« لا تُشْرِكْ بِاللَّهِ اِنِّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظیمٌ ». (189)

« شرك به خدا نیاور زیرا شرك، ظلمی بزرگ است ».

و ثانیاً كار آنها خرافی و مخالف با عقل بود، زیرا بتی كه نه شعور و نه نفع ونه ضرر دارد و نه می تواند خود را حفظ كند و نه دیگری را، چگونه می تواند شفیع یا موجب تقرّب به خدای متعال شود؟

اصل پنجم: معاد

فصل بیست و پنجم: اثبات معاد

« معاد » پنجمین اصل از اصول دین است. مسأله معاد در تمام ادیان الهی مسأله ای ضروری است. بیش از یك سوّم از آیات قرآن شریف درباره معاد است و كمتر سوره ای در قرآن كریم یافت می شود كه ذكری از معاد و زندگی پس از مرگ در آن نباشد. فیلسوفان بزرگ نظیر خواجه نصیر الدّین طوسی، شیخ الرّئیس ابو علی سینا و صدر المتألّهین دلیلهای فراوانی برای اثبات اصل معاد و زندگی بعد از مرگ آورده اند. ما از میان این دلائل، سه دلیل متقن و قابل فهم برای عموم را در اینجا می آوریم:

الف) برهان حكمت

آفرینش جهان نمی تواند بدون هدف و باطل باشد. قرآن شریف بارها این نكته را با صراحت مطرح كرده و بلكه دستور داده است كه این مفهوم را به عنوان دعا بخوانیم تا در عمق جانمان رسوخ كند:

« اَلَّذینَ یذْكُرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلی جُنُوبِهِمْ وَ یتَفَكَّروُنَ فی خَلْقِ السَّمواتِ وَ الْاَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَكَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ ». (190)

« همانها كه در حال ایستاده و نشسته و آنگاه كه به پهلو

خوابیده اند خدا را یاد می كنند و در اسرار آفرینش آسمانها و زمین می اندیشند (و می گویند) پروردگارا، اینها را بیهوده نیافریده ای، منزّهی تو، ما را از عذاب آتش نگاه دار ».

پس خلقت جهان هدف دار است، این زندگی دنیایی - كه تكرار مكرّراتی، بیش نیست و برای همه، حتّی برای آنان كه از رفاه بسیار برخوردارند زندگی پر رنجی است - قطعاً هدف خلقت نیست. هر نوش این زندگی دارای نیشها، و هر لذّت آن همراه با دردها است. اگر بناست زندگی دنیایی با آن همه رنجها، بعد از مدّتی نابود شود، پس چرا آمده ایم؟ این جمله كه « اگر آمده ام چرا می روم؟ و اگر می روم چرا آمده ام؟ آیا آمده ام یك عمر رنج را تحمّل كنم؟ » برای ردّ منكران معاد جمله رسایی است. پس باید بعد از مرگ نیز حیاتی وجود داشته باشد تا بتوان ابدیت، لذّت بدون درد، نوش بدون نیش و راحتی بدون رنج را در آن دید وگرنه خلقت جهان هستی، عبث و باطل و بر خلاف حكمت خواهد بود، در حالی كه همه افعال خداوند حكیم، از روی حكمت و دلیل حكیمانه است. قرآن شریف در آیاتی به این برهان تصریح می كند. یكی از آن آیات چنین است:

« اَفَحَسِبْتُمْ اَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً وَ اَنَّكُمْ اِلَینا لا تُرْجَعُونَ ». (191)

« آیا گمان كردید شما را بیهوده آفریده ایم و به سوی ما بازگردانده نمی شوید ».

ب) برهان عدالت

این جهان به گونه ای است كه اعطاء پاداش به خوبان و كیفر بدان در آن، به صورت كامل ممكن نیست، به عنوان مثال آیا می توان پاداش كسی را كه عمری به جامعه بشری و به

همنوعان خود خدمت كرده و عالَمی را احیاء كرده است، در چند روز عمر داد؟ و آیا كسی را كه عمری به خلق خدا خیانت كرده و عالَمی را به آتش فساد كشیده است می توان در این عمر چند روزه كیفر داد؟ آیا كیفر كسی كه هزاران بی گناه را به خاك مذلّت نشانده و یا كشته است، تنها كشتن اوست؟ حقیقت آن است كه این دنیا نمی تواند ظرف كاملی برای پاداش یا كیفر بسیاری از مردم باشد در حالی كه عدالت خداوند اقتضا می كند كه هر كس نتیجه اعمال خود را ببیند. پس باید جهان دیگری - كه ظرف حقیقی و واقعی پاداشها و كیفرها است - وجود داشته باشد. قرآن شریف در آیاتی به این دلیل نیز تصریح كرده كه یكی از آن آیات چنین است:

« اِنَّ السَّاعَةَ اتِیةٌ اَكادُ اُخْفیها لِتُجْزی كُلُّ نَفْسٍ بِما تَسْعی ». (192)

« به طور قطع رستاخیز خواهد آمد، می خواهم آن را پنهان كنم تا هر كس در برابر سعی و كوشش خود جزا داده شود ».

ج) برهان خلقت

نوزاد در رحم مادر، دارای چشم، گوش، زبان، جهاز هاضمه، قلب و بسیاری اعضاء دیگر است ولی این اعضای برونی و درونی برای او در شكم مادر، فایده كاملی ندارند. بنابراین، وجود اعضا و جوارح دلیل روشنی است بر اینكه نوزاد برای رحم مادر خلق نشده است و شكم مادر برای او تنها جای پرورش ابتدایی و رسیدن به كمال برای حضور در ظرفی دیگر است. او را در مكانی تنگ و تاریك و پر رنج قرار داده اند تا برای زندگی در جهانی كه بتواند از این اعضا استفاده

كند، آماده شود. پس از تولّد و استفاده از این ابزار معلوم می شود كه چیزهای دیگری نیز هست كه در این جهان امكان رسیدن به آنها نیست، مثل زندگی ابدی و بدون رنج، شادی های بدون غم، ارضای غریزه های انسانی بدون ملامت و بدون سرخوردگی و بدون تبعات، سلامتی بدون مرض، جوانی بدون پیری، قوّت بدون ضعف، رسیدن به معنویات، رفع جهل و عجز، كنار رفتن حجابهای ظلمانی، یقین مطلق، مدینه فاضله، محیطی كه در آن رذالت، حسد، كینه و تكبّر وجود نداشته نباشد، محیطی بدون ظلم و معصیت كه عدالت و اطاعت الهی در آن حكم فرما باشد و.... آری، این آرزوها و آرمانها و امیدهای واقعی انسان است كه رسیدن به آن در این دنیا ممكن نیست، زیرا این جهان، جهان آلودگی است، جهان اصطكاك و فساد است. وقتی خداوند متعال فرشتگان را از اراده خود بر خلقت آدم آگاه كرد، فرشتگان گفتند: آیا می خواهی كسی را خلق كنی كه خونریزی و فساد لازمه وجود اوست؟:

« اِنّی جاعِلٌ فِی الْاَرْضِ خَلیفَةً قالُوا اَتَجْعَلُ فیها مَنْ یفْسِدُ فیها وَ یسْفِكُ الدِّماءَ ». (193)

« من در روی زمین جǙƘԛ̙ƛ̠قرار خواهم داد، (فرشتگان) گفتند: آیا كسی را در آن قرار می دهی كه فساد و خونریزی كند ».

با این بیان در می یابیم كه انسان همانگونه كه برای رحم مادر خلق نشده، برای این دنیا نیز خلق نشده است، بلكه برای جهانی خلق شده كه هر چه می خواهدهست:

« وَ فیها ما تَشْتَهیهِ الْاَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْاَعْینُ وَ اَنْتُمْ فیها خالِدوُنَ ». (194)

« و در آن (بهشت) آنچه دلها می خواهد و چشمها از آن لذّت می برد موجود است

و شما همیشه در آن خواهید ماند ».

و برای عالَمی خلق شده كه به خواسته های بلند انسانیت و امیدهای ارجمند آدمیت دسترسی پیدا كند، جهانی كه ظرف دستیابی به آن آرزوها و در حقیقت ظرف استكمال نهایی انسان است.

فصل بیست و ششم: خبر دادن « صادقِ مُصدَّق » از معاد

فصلهای بعد از این فصل، مربوط به مسائل و منازلی است كه از لحظه مرگ آغاز می شود، مسائل و منازلی كه انسان پس از سیر و گذراندن آن مسائل و منازل به منزلگاه ابدی (بهشت برای خوبان و جهنّم برای بدان) می رسد. امّا قبل از بحث درباره این مسائل و منازل، از ذكر مقدّمه ای ناگزیریم كه آن مقدّمه را در این فصل و به صورت جداگانه می آوریم.

ما از خصوصیات معاد جز دورنمایی بیش، در ذهن نداریم و عقل نمی تواند به خصوصیات آن پی ببرد، زیرا راهی به آنها ندارد. برای آشنایی با این خصوصیات باید به « صادقِ مصدَّق » مراجعه كنیم. « صادقِ مصدَّق » یعنی راستگویی كه سخنش تأیید شده و پذیرفته شده است. فیلسوفان و متكلّمان بزرگ و از جمله شیخ الرئیس ابو علی سینا، این نكته مهمّ را گوشزد كرده اند كه: برهان، فلسفه و عقل نمی تواند خصوصیات معاد را اثبات كند، ولی چون صادق مصدّق - كه همان قرآن شریف، و رسول گرامی صلی الله علیه وآله وسلم و امامان معصوم علیهم السلام می باشند - از وجود آن خبر داده اند، عقل ما نیز آن را می پذیرد، زیرا بعد از آنكه عقل، آمدن پیامبر و امام را از طرف خداوند متعال پذیرفت، باید گفتار ایشان را نیز بپذیرد، و قبول كند كه هر چه می گویند

با واقع مطابقت دارد و تمام گفتار آنها از جانب خدای متعال است.

اگر بخواهیم آنچه را گفته شد، در مورد قرآن شریف، به صورت گزاره های برهانی « با صغرا و كبرا و در هیئت شكل اوّل منطقی » درآوریم، باید چنین بگوییم: « آنچه را قرآن شریف گفته، وحی است » و « آنچه وحی است از طرف خداست » پس « آنچه در قرآن شریف است از طرف خداست ».

بنابراین، دلیل آنچه را كه در فصلهای بعد می آوریم، همه از قرآن شریف است و قبلاً هم اثبات شد كه قرآن شریف از جانب خداست و عقل باور كرد كه قرآن كریم معجزه الهی است، پس عقل به طور استقلال حكم می كند كه مدّعای ما همراه با دلیل است و اگر این دلیل قرآنی بهتر از برهان فلسفی نباشد - كه هست - لااقلّ برای ادّعای ما دلیلی عقل پسند است.

فصل بیست و هفتم: معاد جسمانی

از قرآن شریف استفاده می شود كه معاد انسانها نه فقط « معاد روحانی » بلكه « معاد جسمانی » نیز هست. یعنی در روز قیامت، روح انسان در حالی كه متعلّق به جسم اوست وارد محشر می شود و در حقیقت انسان، مركّب از روح و جسم وارد محشر خواهد شد، آنگاه اگر در زمره نیكان و پاكان باشد، وارد بهشت، و اگر در صف آلودگان و گنهكاران باشد، وارد جهنّم می گردد.

به عبارت دیگر انسانی كه در قیامت محشور می شود مانند همین انسان دنیایی است و همانگونه كه در این دنیا لذّت و درد روحی و جسمی دارد در آخرت نیز چنین خواهد بود. آتش جهنّم همانطور كه جسم او را در هم می كوبد روح

او را نیز می سوزاند:

« كَلّا لَینْبَذَنَّ فِی الْحُطَمَةِ وَ ما اَدْراكَ مَا الْحُطَمَةُ نارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ اَلَّتی تَطَّلِعُ عَلَی الْاَفْئِدَةِ ». (195)

« چنین نیست كه می پندارد، به زودی كه در آتشی خرد كننده پرتاب می شود تو چه می دانی آتش خرد كننده چیست، آتش برافروخته خدایی است، آتشی كه از دلها سر می زند ».

و همانگونه كه در بهشت از خوردنیها و آشامیدنیها و همسران بهشتی بهره مند است، روح او نیز از معنویات بهشت لذّت می برد:

« لَهُمْ فیها فاكِهَةٌ وَ لَهُمْ ما یدَّعُونَ سَلامٌ قَولاً مِنْ رَبٍّ رَحیمٍ ». (196)

« برای آنها در بهشت (هر گونه) میوه است و هر چه بخواهند در اختیار آنها خواهد بود از جانب پروردگار مهربان (به آنان) سلام گفته می شود ».

خلاصه كلام اینكه معادی كه همه ادیان الهی آن را قبول دارند و بیش از یك سوّم قرآن كریم درباره آن نازل شده است، « معاد جسمانی » است و باید گفت كه معاد جسمانی، یك امر ضروری در اسلام است و در قرآن كریم بیش از هزار آیه، معاد جسمانی را با صراحت بیان كرده است. ما از باب نمونه بعضی از آن آیات را در اینجا می آوریم:

« كُلُوا وَ اشْرَبُوا هَنیئاً بِما اَسْلَفْتُمْ فِی الْاَیامِ الْخالِیةِ ». (197)

« بخورید و بیاشامید گواراتان باد، در برابر اعمالی كه در ایام گذشته انجام داده اید ».

« وَ فاكِهَةٍ مِمَّا یتَخَیروُنَ وَ لَحْمِ طَیرٍ مِمَّا یشْتَهُونَ وَ حُورٌ عینٌ كَاَمْثالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَكْنُونِ ». (198)

« و میوه از هر چه اختیار كنند و از گوشت پرنده هر چه بخواهند و همسرانی از حور العین دارند، همچون مروارید

در صدف پنهان ».

« فَالْیومَ الَّذینَ امَنوُا مِنَ الْكُفَّارِ یضْحَكُونَ عَلَی الْاَرائِكِ ینْظُروُنَ ». (199)

« امروز (قیامت) مؤمنان به كافران می خندند در حالی كه بر تختهای بهشتی نشسته (و به سرنوشت آنها) می نگرند ».

« كُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَیرَها لِیذُوقُوا الْعَذابَ ». (200)

« هر گاه پوستهای بدنشان بریان گردد (و بسوزد) پوستهای دیگری به جای آن قرار می دهیم تا كیفر را بچشند ».

« لَاكِلُونَ مِنْ شَجَرٍ مِنْ زَقُّومٍ فَمالِئُونَ مِنْهَا الْبُطْونَ فَشارِبُونَ عَلَیهِ مِنَ الْحَمیمِ فَشارِبُونَ شُرْبَ الْهیمِ هذا نُزُلُهُمْ یومَ الدّینِ ». (201)

« قطعاً از درخت زقّوم می خورید و شكمها را از آن پر می كنید و روی آن از آب سوزان می نوشید، (مانند) شتران تشنه، این است پذیرایی از آنها در روز قیامت ».

« اَلْیومَ نَخْتِمُ عَلی اَفْواهِهِمْ وَ تُكَلِّمُنا اَیدیهِمْ وَ تَشْهَدُ اَرْجُلُهُمْ بِما كانُوا یكْسِبُونَ ». (202)

« امروز (قیامت) بر دهانشان مُهر می نهیم، و دستهایشان با ما سخن می گویند و پاهایشان كارهایی را كه انجام می دادند، شهادت می دهند ».

« حَتّی اِذا ما جائُوها شَهِدَ عَلَیهِمْ سَمْعُهُمْ وَ اَبْصارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ بِما كانُوا یعْمَلُونَ وَ قالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَینا قالُوا اَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذی اَنْطَقَ كُلَّ شَی ءٍ ». (203)

« وقتی به آن می رسند، گوشها و چشمها و پوستهای بدنشان به آنچه می کردند گواهی می دهند، آنها به پوستهای بدنشان می گویند چرا بر ضدّ ما گواهی دادید؟ آنها می گویند همان خدایی كه هر موجودی را به سخن در آورده، ما را به سخن درآورد ».

« وَ قالُوا أَاِذا كُنَّا عِظاماً وَ رُفاتاً أَإِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقاً جَدیداً اَوَلَمْ یرَوا أنَّ اللَّهَ الَّذی خَلَقَ السَّمواتِ وَ الْاَرْضَ قادِرٌ عَلی اَنْ

یخْلُقَ مِثْلَهُمْ ». (204)

(« كافران) گفتند آیا هنگامی كه ما استخوانهای پوسیده و خاكهای پراكنده شدیم بار دیگر آفرینش تازه ای خواهیم یافت؟ آیا نمی دانند خدایی كه آسمانها و زمین را آفریده، قادر است مثل آنان (انسانها) را بیافریند ».

« وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلاً وَ نَسِی خَلْقَهُ قالَ مَنْ یحْیی الْعِظامَ وَ هِی رَمیمٌ قُلْ یحْییهَا الَّذی اَنْشَأَها اَوَّلَ مَرَّةٍ ». (205)

« و برای ما مثالی زد و آفرینش خود را فراموش كرد، گفت: چه كسی این استخوانها را زنده می كند در حالی كه پوسیده است؟ بگو همان كسی آن را زنده می كند كه نخستین بار آفرید ».

« اَیحْسَبُ الْاِنْسانُ اَلَّنْ نَجْمَعَ عِظامَهُ بَلی قادِرینَ عَلی اَنْ نُسَوِّی بَنانَهُ ». (206)

« آیا انسان می پندارد كه هرگز استخوانهای او را جمع نخواهیم كرد، آری قادریم كه (حتّی خطوط سر) انگشتان او را موزون و مرتّب كنیم ».

فصل بیست و هشتم: شبهه آكل و مأكول

درباره « معاد جسمانی » شبهاتی مطرح شده است كه فیلسوفان، متكلّمان و محدّثان به آنها پاسخ داده اند. ما در كتاب « معاد در قرآن » درباره این شبهه ها بحث كرده ایم كه برای توضیح بیشتر می توان به آن كتاب نیز مراجعه كرد.

یكی از این شبهات، شبهه « آكل و مأكول » است. این شبهه به صورتهای مختلف مطرح شده است و از قبل از اسلام تاكنون در كلمات فیلسوفان و غیر فیلسوفان دیده می شود و مهمترین شبهه در این بحث شمرده شده است. بیان اشكال از این قرار است:

انسان در زندگی دنیایی خود، از لحاظ جسمی و ظاهری، دائماً در حال تغییر و تبدیل است و حتّی هر چند سال یك بار به طور كلّی از

حیث ظاهری و جسمانی عوض می شود، بنابراین كسی كه مثلاً در جوانی مرتكب گناه و معصیت شده و بدین خاطر، استحقاق كیفر و عذاب پیدا كرده اگر در پیری بمیرد و به واسطه عباداتی كه در پیری انجام داده، استحقاق بهشت را داشته باشد، آیا در قیامت، بدن دوران جوانی او زنده می شود یا بدن دوران پیری یا بدن هر دو زمان؟

اگر فقط بدن دوران جوانی یا فقط بدن دوران پیری او زنده شود، « ترجیح بدون مرّجح » است زیرا زنده شدن بدن دوران جوانی فقط، یا زنده شدن بدن دوران پیری فقط، هیچ كدام دارای برتری و ترجیح نخواهد بود و برتر نشاندن و ترجیح دادن امری كه برتر نیست و ترجیح خاصّی ندارد « ترجیح بدون مرجّح » نامیده می شود و امری قبیح است و خداوند متعال و حكیم، هیچگاه مرتكب امر قبیح و زشت نمی شود.

و اگر بدن هر دو زمان زنده شود و به عبارت دیگر اگر بدنهای زمانهای مختلف زندگی دنیایی انسان، در آن عالَم زنده شود، در نتیجه باید هر انسان در قیامت از نظر جسمی به اندازه كوهی باشد.

در كتب فلسفی و كلامی برای شبهه آكل و مأكول چنین مثال می زنند: اگر درنده ای، انسانی را بخورد یا انسانی، انسان دیگری را بخورد و بدن انسان مأكول (خورده شده) جزو بدن آكل (درنده یا انسان) شود، در عالَم قیامت و آخرت كدامیك از آنها زنده می شوند؟ یا اگر بدن انسانی كه مُرده است، تبدیل به خاك شود و به وسیله ریشه درختان، جزء گیاهان و میوه ها گردد و انسان دیگری از آن گیاه و میوه تغذیه

كند و جزء بدن او شود، آنگاه در عالم قیامت و رستاخیز، اجزای خورده شده، جزء كدام یك از دو بدن خواهد گردید؟ اگر جزء بدن اوّل گردد، بدن دوّم ناقص می شود و اگر به عكس جزء بدن دوّم باقی بماند، بدن اوّل ناقص و یا نابود خواهد شد.

پاسخ این شبهه را قرآن كریم با كلمه « مثلهم » در دو آیه مطرح فرموده است:

« اَوَ لَمْ یرَوا اَنَّ اللَّهَ الَّذی خَلَقَ السَّمواتِ وَ الْاَرْضَ قادِرٌ عَلی اَنْ یخْلُقَ مِثْلَهُمْ ». (207)

« آیا نمی دانند خدایی كه آسمانها و زمین را آفرید، قادر است مثل آنان (انسانها) را بیافریند ».

« اَوَ لَیسَ الَّذی خَلَقَ السَّمواتِ وَ الْاَرْضَ بِقادِرٍ عَلی اَنْ یخْلُقَ مِثْلَهُمْ ». (208)

« آیا كسی كه آسمانها و زمین را آفرید، نمی تواند همانند آنان (انسانها) را بیافریند ».

در توضیح كلمه « مثلهم » باید گفت: شكّی نیست كه جهان آخرت غیر از این جهان است، اینجا عَرَض و ظاهر است و آنجا ذات و باطن، اینجا مجاز است و آنجا حقیقت، اینجا فناست و آنجا بقا، اینجا وسیله است و آنجا هدف:

« وَ ما هذِهِ الْحَیوةُ الدُّنْیا اِلّا لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ اِنَّ الدَّارَ الْاخِرَةَ لَهِی الْحَیوانُ ». (209)

« و این زندگی دنیا چیزی غیر از سرگرمی و بازی نیست و زندگی واقعی سرای آخرت است ».

پس آخرتی كه قرآن كریم مجسّم می كند - و بازگشت همه به سوی آنجاست - دارای حیات سرمدی است ولی دنیایی كه ما در آن زندگی می كنیم در ذات آن فنا و مرگ حكم فرما است، بنابراین عالم آخرت به كلّی غیر از عالم دنیاست.

قرآن شریف در آیاتی به این مطلب تصریح كرده است، از جمله:

« یومَ تُبَدَّلُ الْاَرْضُ غَیرَ الْاَرْضِ وَ السَّمواتُ ». (210)

« در آن روز این زمین به زمین دیگر و آسمانها (به آسمانهای دیگری) مبدّل می شود ».

و از اینرو شكّی نیست كه انسان در عالم آخرت باید با همان عالم تناسب داشته باشد نه با این دنیا. به عبارت دیگر جسم انسان در آن عالَم همانند روح او دارای حیات ابدی و شعور سرمدی خواهد بود به گونه ای كه اعضای جسمانی انسان، به انجام اعمال آدمی در این دنیا، گواهی و شهادت می دهند و انسان گنهكار به این شهادت، اعتراض می كند و سپس جواب این اعتراض را از آنها می شنود:

« حَتّی اِذا ما جائُوها شَهِدَ عَلَیهِمْ سَمْعُهُمْ وَ اَبْصارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ بِما كانُوا یعْمَلُونَ وَ قالوُا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَینا قالوُا اَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذی اَنْطَقَ كُلَّ شَی ءٍ ». (211)

« وقتی به آن می رسند، گوشها و چشمها و پوستهای بدنشان به آنچه می کردند گواهی می دهند، آنها به پوستهای بدنشان می گویند چرا بر ضدّ ما گواهی دادید؟ آنها می گویند همان خدایی كه هر موجودی را به سخن درآورده، ما را به سخن درآورد ».

به عبارت دیگر قرآن شریف می فرماید همانطور كه جهان هستی به جهان دیگری تبدیل می شود:

« یومَ تُبَدَّلُ الْاَرْضُ غَیرَ الْاِرْضِ وَ السَّمواتُ » (212)

« روزی كه تبدیل گردد این زمین و آسمان به غیر از آنچه كه هست ».

انسان نیز از نظر جسمی به انسانی متناسب با همان جهان تبدیل می شود:

« نَحْنُ قَدَّرْنا بَینَكُمُ الْمَوتَ وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقینَ عَلی أَنْ نُبَدِّلَ اَمْثالَكُمْ وَ نُنْشِئَكُمْ فیما

لا تَعْلَمُونَ ». (213)

« ما در میان شما مرگ را مقدّر ساختیم و هرگز كسی بر ما پیشی نمی گیرد، تا گروهی را به جای گروه دیگری بیاوریم و شما را در جهانی كه نمی دانید آفرینش تازه ای بخشیم ».

این حقیقت - چنانكه گفتیم - در قرآن شریف با كلمه « مثلهم » بیان شده است، بنابراین لازم نیست كه جسم انسان در آخرت « عینِ » جسم دنیایی او باشد، ولی « مثلِ » جسم دنیایی او و شبیه به آن خواهد بود. حتّی با كمی دقّت درمی یابیم كه برای پاداش و كیفر در همین دنیا هم نه تنها « عینیت » در جسم لازم نیست بلكه چنین چیزی محال است. مثلاً اگر كسی در جوانی انسانی را كشت و فرار كرد و در پیری او را دستگیر كردند، آیا او را قصاص نمی كنند؟ اگر كسی در جوانی برای كسی كار كرد و مزد او داده نشد، اگر در پیری مزد بخواهد آیا به او پرداخت نمی شود؟ در حالی كه جسم انسان در ایام پیری غیر از جوانی است و انسان در سنّ كهنسالی، از نظر جسمی چندین مرتبه، نسبت به سنّ جوانی، مبدّل شده است. به عبارت دیگر در اینجا « مثلیت » محقّق است یعنی انسان در سنّ پیری مثل همان انسان در سنّ جوانی است ولی « عینیت » محال است، امّا همین « مثل » استحقاق ثواب و عقاب دارد.

سرّ مطلب در این است كه تمام لذّتها و دردها مربوط به روح است، و جسم تنها وسیله است برای لذّت بردن یا عذاب كشیدن روح، یعنی اگر جسم نباشد لذّتها و

دردهای روح به لذّتها و دردهای معنوی منحصر می شود. بنابراین « عینیت »، « مثلیت » و حتّی « غیریت » دخالتی در شخصیت انسان و لذّت بردن و درد كشیدن و نیز در استحقاق ثواب و عقاب ندارد و این همان سخن فیلسوفان بزرگوار است كه فرموده اند: « شخصیت انسان، انسانیت اوست و انسانیت مربوط به روح اوست و جسم هیچ دخالتی در تحقّق آن ندارد ».

پس پاسخ شبهه « آكل و مأكول » به طور اختصار این شد كه: جسم انسان كه در عالم آخرت زنده خواهد شد اگر چه « عین » جسم دنیایی او - كه مرتّباً در حال تغییر و تبدیل بوده - نیست امّا « مثل » جسم دنیایی خواهد بود و این « عینیت » و « مثلیت » دخالتی در استحقاق پاداش و كیفر ندارد چرا كه جسم بشر در عالم آخرت متناسب با شرایط و ویژگیهای خاصِّ همان عالم است و همانند روح بشر دارای حیات ابدی و شعور سرمدی می باشد.

فصل بیست و نهم: برزخ

منزل اوّل پس از مرگ، « عالم برزخ » است كه خود نیز دارای منازلی است: منزلی در وقت مرگ، منزلی در قبر و منزلی نیز تا روز قیامت، كه برای آگاهی تفصیلی از این منازل می توان به كتابهایی كه در مورد معاد تألیف شده است، مراجعه كرد. واژه « برزخ » در لغت، به معنای چیزی است كه در میان دو شی قرار می گیرد. به همین جهت به عالَمی كه میان دنیا و آخرت قرار گرفته، « برزخ » گفته می شود. عالم « برزخ » را « عالَم قبر » یا « عالَم

ارواح » نیز می نامند. قرآن شریف در زمینه اصلِ وجود عالم برزخ آیاتی دارد، از جمله:

« حَتّی اِذا جاءَ اَحَدَهُمُ الْمَوتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلّی اَعْمَلُ صالِحاً فیما تَرَكْتُ كَلّا اِنَّها كَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ اِلی یومِ یبْعَثُونَ ». (214)

« زمانی كه مرگ یكی از آنان فرا رسد می گوید ای پروردگار من ! مرا باز گردان، شاید در آنچه ترك كردم عمل صالحی انجام دهم، چنین نیست، این سخنی است كه او به زبان می گوید و پشت سر آنان برزخی است تا روزی كه برانگیخته می شوند ».

همچنین آیاتی كه مربوط به زنده بودن شهیدان پس از شهادت می باشد، نیز اثبات می كند كه جهانی پس از مرگ، غیر از عالَم قیامت وجود دارد. در كلمات معصومین علیهم السلام نیز، روایات متعدّدی در كتب شیعه و سنّی وجود دارد كه با تعبیرات مختلف، از جهان برزخ، سخن گفته شده است، از جمله در حدیث شریفی آمده است كه شخصی از امام صادق علیه السلام سئوال می كند كه » برزخ « چیست؟ امام علیه السلام در پاسخ می فرمایند:

« اَلْقَبْرُ، مُنْذُ حینَ مَوتِهِ إِلی یومِ القِیامَةِ ». (215)

« برزخ همان قبر است كه از زمان مرگ تا روز قیامت ادامه دارد ».

بنابراین در اصل وجود عالم برزخ، بحثی نیست، امّا در اینكه زندگی برزخی چگونه است؟ باید گفت: روشن ترین تصویری كه از زندگی در عالم برزخ وجود دارد این است كه روح انسان، پس از پایان زندگی این دنیا و ویران شدن جسم فعلی، در اجساد لطیفی قرار می گیرد كه از عوارض و خصوصیات جسمِ فعلی و مادّی، بر كنار است ولی چون

شبیه و مثل همین جسم است، به آن « قالب مثالی » یا « بدن مثالی » می گویند كه نه به طور كلّی مجرّد است و نه به طور كلّی مادّی است بلكه دارای نوعی » تجرّد برزخی « و خاصّ است. مرحوم علاّمه مجلسی قدس سره در بحار الانوار تصریح می فرماید كه در برخی از روایات، حالت برزخ به حالت رؤیا و خواب، تشبیه شده است. (216)

قرآن كریم، علاوه بر اثبات اصل وجود » عالَم برزخ «، درباره متنعّم بودن خوبان و معذّب بودن بدكاران در آن عالم نیز آیاتی دارد كه برای نمونه به دو آیه اشاره می كنیم:

1) (قیلَ ادْخُلِ الجَنَّةَ قالَ یا لَیتَ قَومی یعْلَمُونَ بِما غَفَرَ لی رَبّی وَ جَعَلَنی مِنَ الْمُكْرَمینَ ». (217)

« به او « آن مؤمن شهید » گفته شد وارد بهشت شو، گفت: ای كاش قوم من می دانستند كه پروردگارم مرا آمرزیده و از گرامی داشتگان قرار داده است ».

در این آیه پس از شهادتِ شهید به وی خطاب شده است كه وارد بهشت شو، در حالی كه می دانیم كه بهشت جاوید الهی در عالَم قیامت، نصیب مؤمنان و شهیدان خواهد شد. از اینجا روشن می شود كه « بهشت » در عالم برزخ نیز وجود دارد و در آن برزخیان صالح، به نعمتهای الهی متنّعم و پاداش داده خواهند شد.

2) (اَلنَّارُ یعْرَضُونَ عَلَیها غُدُوّاً وَ عَشِیاً وَ یومَ تَقُومُ السَّاعَةُ اَدْخِلوُا الَ فِرْعَونَ اَشَدَّ الْعَذابِ ». (218)

« عذاب آنها آتش است كه هر صبح و شام بر آن عرضه می شوند و روزی كه قیامت بر پا شود آل فرعون را در سخت ترین عذابها وارد كنید ».

در این

آیه نیز خداوند متعال تصریح فرموده است كه: قبل از برپایی قیامت، آل فرعون در هر صبح و شام برعذاب و آتش عرضه می شوند درحالی كه عذاب و آتش جهنم در عالَم قیامت خواهد بود. پس در نتیجه « عذاب و جهنّم » در عالم برزخ نیز وجود دارد.

ابطال « تناسخ »

در پایان این فصل مناسب است كه به طور اجمال، به یك عقیده باطل و ردّ آن اشاره كنیم و آن عقیده، « تناسخ » یا « بازگشت ارواح » نام دارد.

برخی از فرقه ها معتقدند كه روح انسان بعد از مرگ و ویران شدن این بدن، به بدن دیگری در همین عالم دنیا باز می گردد و به عبارت دیگر، روح بلافاصله پس از جدا شدن از بدن انسان در جسم و بدن دیگری حلول كرده و زندگی مجدّدی را در همین دنیا آغاز می كند و این مسأله ممكن است بارها تكرار شود. اگر انسانی كه می میرد، جزء صالحان و خوبان باشد، روح او در بدن یك شخص متنّعم و آسوده و در رفاه ظاهری حلول می كند و اگر انسانی كه می میرد، در زمره انسانهای ناشایست باشد، روح او در بدن یك شخص بلاكش و ناآرام حلول خواهد كرد. متكلّمین و حكمای الهی، این عقیده را از نظر عقل و شرع باطل كرده اند و وجود عالم برزخ و تصریح قرآن كریم به وجود چنین عالمی را نیز دلیل بر ردّ این اعتقاد می دانند. حكیم عارف، ملّاصدرای شیرازی در بحث تناسخ، دلیل محكم دیگری بر ردّ تناسخ آورده اند و آن این است كه تعلّق روح بعد از مرگ به بدن دیگر، مستلزم برگشت از فعل به قوّه است

و چنین بازگشتی محال است كه البتّه توضیح فنّی این مطالب در كتب مفصّله آمده است.

علاوه بر این، لازمه اعتقاد به « تناسخ » آن است كه، مستضعفان و افراد بلاكش و پر رنج و محنت، از نظر روحی، اشخاص ناشایست و بدی باشند و مثلاً روح كسانی مانند معاویه و یزید و شمر در وجود آنها حلول كرده باشد و در حقیقت این قشر از اجتماع، از بدترین انسانها باشند و به عبارت دیگر در این بزم، هر كه بلای او بیشتر است و استضعاف او بالاتر است، از نظر روحی پست تر و شقی تر باشد، در حالی كه اصلاً چنین چیزی نیست و بسیاری از پاكان و صالحان و شایستگان در بین همین مستضعفان و اقشار پر رنج و محنت می باشند. بنابراین « تناسخ یك عقیده باطل است ».

فصل سی ام: قیامت

منزل دوّم بعد از مرگ، « عالَم قیامت » است كه این عالَم نیز دارای منازلی است: منزل نفخ صور، منزل اجتماع تمام انسانها، منزل حسابرسی به اعمال انسانها، منزل تحویل دادن نامه اعمال خوبان و بدكاران، منزل شفاعت، منزل عبور انسانها از روی صراط و سپس جای گرفتن در منزلگاه ابدی (بهشت برای نیكوكاران و جهنّم برای بدكاران).

در قرآن شریف درباره هر یك از این منازل آیات فراوانی وجود دارد. ما اینجا برای اثبات وجود هر یك از این منازل، آیه ای را می آوریم و بحث مختصر درباره برخی از این منازل و مسائل را در فصلهای بعدی پی می گیریم:

نفخ صور: « وَ نُفِخَ فی الصُّورِ فَصَعِقَ مَن فِی السَّمواتِ وَ مَنْ فِی الْاَرْضِ اِلّا مَنْ شاءَ اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فیهِ اُخْری فَاِذا هُمْ قِیامٌ ینْظُرُونَ ».

(219)

« و در صور دمیده می شود پس همه كسانی كه در آسمانها و زمین هستند می میرند مگر كسانی كه خدا بخواهد سپس بار دیگر در صور دمیده می شود ناگهان همگی بپا می خیزند و در انتظار (حساب و جزا) هستند ».

اجتماع تمام آدمیان: « اِنْ كانَتْ اِلّا صَیحَةً واحِدَةً فَاِذا هُمْ جَمیعٌ لَدَینا مُحْضَرُونَ ». (220)

« فریادی بیش نیست ناگهان همگی نزد ما حاضر می شوند ».

حسابرسی اعمال: » وَ نَضَعُ الْمَوازینَ الْقِسْطَ لِیومِ الْقِیامَةِ فَلا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیئاً وَ اِنْ كانَ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ اَتَینا بِها وَ كَفی بِنا حاسِبینَ ». (221)

« ما ترازوی عدل را در روز قیامت بر پا می كنیم پس به هیچ كس كمترین ستمی نمی شود، و اگر به مقدار سنگینی یك دانه خردل باشد ما آن را حاضر می كنیم و كافی است كه ما حساب كننده باشیم ».

اعطاء نامه اعمال: « فَاَمَّا مَنْ اُوتِی كِتابَهُ بِیمینِهِ فَیقُولُ هاؤُمُ اقْرَؤُا كِتابِیه.... وَ اَمَّا مَنْ اُوتِی كِتابَهُ بِشِمالِهِ فَیقُولُ یا لَیتَنی لَمْ اُوتَ كِتابِیه ». (222)

« پس كسی كه نامه عملش را به دست راستش می دهند فریاد می زند: نامه اعمال مرا بگیرید و بخوانید.... امّا كسی كه نǙřǠاعمالش را به دست چپش بدهند می گوید: ای كاش هرگز نامه اعمالم را به من نمی دادند ».

شفاعت: « وَ لَا یشْفَعُونَ إِلاَّ لِمَنِ ارْتَضی ». (223)

« شافعان جز برای كسی كه خداوند متعال رضایت دهد، شفاعت نمی كنند «.

صراط: » وَ اِنْ مِنْكُمْ اِلّا وارِدُها كانَ عَلی رَبِّكَ حَتْماً مَقْضِیاً ثُمَّ نُنَجِّی الَّذینَ اتَّقَوا وَ نَذَرُ الظَّالِمینَ فیها جِثِیاً ». (224)

« و همه شما وارد جهنّم می شوید، این امری است حتمی

و قطعی بر پروردگارت، سپس آنها را كه تقوا پیشه كردند از آن رهایی می بخشیم و ستمگران را كه به زانو درآمده اند در آن رها می سازیم ».

منزلگاه ابدی: « فَاَمَّا مَنْ طَغی وَ اثَرَ الْحَیوةَ الدُّنْیا فَاِنَّ الْجَحیمَ هِی الْمَأْوی وَ اَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَی الْنَّفْسَ عَنِ الْهَوی فَاِنَّ الْجَنَّةَ هِی الْمَأْوی ». (225)

« امّا آن كسی كه طغیان كرده و زندگی دنیا را مقدّم داشته، جایگاه او دوزخ است و آن كس كه از مقام پروردگارش ترسان باشد و نفس را از هوا باز دارد جایگاه او بهشت است ».

فصل سی و یكم: شفاعت

اگر چه بحث « شفاعت » در میان شیعه و سنّی، از بحثهای پر گفتگو بوده است امّا تردیدی نیست كه در عالم قیامت امری با عنوان « شفاعت » وجود دارد، به این معنی كه افرادی مانند پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه وآله وسلم و اهل بیت آن حضرت علیهم السلام، از خداوند متعال، آمرزش بعضی از گناه كاران را می طلبند و خدای متعال دعوت ایشان را اجابت می كند و آن گنهكاران را مورد آمرزش و رحمت خود قرار می دهد. شفاعت به اعتقاد شیعه، یك امر ضروری است و در خصوص آن علاوه بر وجود روایات متواتر و فراوان از پیامبر گرامی صلی الله علیه وآله وسلم و ائمّه طاهرین علیهم السلام، آیات متعدّدی در قرآن شریف وجود دارد و حتّی از برخی آیات شریفه استفاده می شود كه اصلِ وجود شفاعت امری مسلّم و مفروغٌ عنه است، به پاره ای از این آیات اشاره می كنیم:

« مَنْ ذَا الَّذی یشْفَعُ عِنْدَهُ اِلّا بِاِذْنِهِ ». (226)

« كیست كه در نزد او، جز

به فرمان او شفاعت كند ».

« وَ لا یشْفَعُونَ اِلّا لِمَنِ ارْتَضی ». (227)

« و جز برای كسی كه (خدا) رضایت دهد، شفاعت نمی كنند ».

« لا یمْلِكُونَ الشَّفاعَةَ اِلّا مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً ». (228)

« آنان مالك شفاعت نیستند، مگر كسی كه نزد خداوند رحمن عهد و پیمانی دارد ».

« فَما تَنْفَعُهُم شَفاعَةُ الشَّافِعینَ ». (229)

« پس شفاعت شفاعت كنندگان به حال آنها سودی نمی بخشد ».

معانی و مراتب شفاعت

شفاعتی كه شیعه به آن معتقد است دارای مراتبی است كه توجّه به آن لازم و ضروری است:

الف) شفیعی مانند پیامبر گرامی صلی الله علیه وآله وسلم برای آمرزش گناهكار دعا می كند و پروردگار عالم دعای ایشان را مستجاب می فرماید، همانگونه كه خداوند در قرآن شریف به گناهكاران امر كرده كه نزد پیامبر بروند و از او بخواهند تا برای آنها استغفار فرماید:

« وَ لَوْ اَنَّهُمْ اِذْ ظَلَمُوا اَنْفُسَهُمْ جاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحیماً ». (230)

« و اگر مخالفان هنگامی كه به خود ستم می کردند، به نزد تو می آمدند و از خدا طلب آمرزش می کردند و پیامبر (نیز) برای آنان طلب آمرزش می كرد، قطعاً خدا را توبه پذیر مهربان می یافتند ».

ب) پروردگار عالم حكومت آن جهان را به پیامبر و اهل بیت علیهم السلام عنایت می كند، همانگونه كه حكومت این جهان را به آنان عنایت كرده است، بنابراین در عالم آخرت، آنها اختیار كامل دارند كه هر كس را - در صورت امكان - به بهشت ببرند و او را از آتش جهنّم نجات دهند و البته روشن است كه بر خلاف عدالت

عمل نخواهد كرد و نیز روشن است كه با فضل و كرامت و محبّت با انسانها رفتار خواهند فرمود.

ج) چون پیامبر گرامی و اهل بیت علیهم السلام در این دنیا هدایتگر مردم بوده اند، در آخرت نیز این هدایتگری باقی است، از این جهت عالمان دین و كسانی كه موجب هدایت دیگران شده اند نیز می توانند شفاعت كنند. هر كسی در این دنیا هدایتش بیشتر باشد، در آخرت شفاعتش بیشتر خواهد بود، بنابراین افرادی همانند پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله وسلم و معصومین علیهم السلام بیشتر از دیگران شفاعت می كنند. خلاصه كلام اینكه امامت و هدایت در دنیا، امامت و هدایت در آخرت نیز هست:

« یومَ نَدْعُوا كُلَّ اُناسٍ بِاِمامِهِمْ فَمَنْ اُوتِی كِتابَهُ بِیمینِهِ فِاُولئِكَ یقْرَءُونَ كِتابَهُمْ وَ لا یظْلَمُونَ فَتیلاً وَ مَنْ كانَ فی هذِهِ اَعْمی فَهُوَ فِی الْاخِرَةِ اَعْمی وَ اَضَلُّ سَبیلاً ». (231)

« روزی كه هر گروهی را با پیشوایشان می خوانیم، كسانی كه نامه عملشان به دست راستشان داده می شود آن را می خوانند و به اندازه رشته شكاف هسته خرمایی به آنان ستم نمی شود امّا كسی كه در این جهان (از دیدن حقّ) نابیناست در آخرت نیز نابینا و گمراهتر است ».

د) واسطه گری و شفاعت، اگر حقّی را باطل یا باطلی را حقّ نكند، امری عقلایی است و قرآن شریف آن را نیكو شمرده و بلكه در برخی موارد به انجام آن امر فرموده است:

« اِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ اِخْوَةٌ فَاَصْلِحُوا بَینَ اَخَوَیكُمْ ». (232)

« مؤمنان برادر یكدیگرند پس دو (گروه) برادر خود را صلح و آشتی دهید ».

همانگونه كه در آیه فوق مردم به واسطه مصلح عفو می شوند، خدای متعال نیز در روز رستاخیز

به واسطه تقرّب شفیع در نزد او، گناهكار لایق عفوی را كه مورد شفاعت واقع شده است، عفو می فرماید:

« لا یمْلِكُونَ الشَّفاعَةَ اِلّا مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً ». (233)

« آنان مالك شفاعت نیستند، مگر كسی كه نزد خداوند رحمن عهد و پیمانی دارد ».

ه) همانگونه كه در فصل دهم نیز آوردیم، پیامبر گرامی صلی الله علیه وآله وسلم و اهل بیت بزرگوار اوعلیهم السلام واسطه فیض در جهان هستی اند و خدای متعال آنان را هادیان موجودات برای رسیدن به كمال قرار داده است. اینان همانگونه كه هدایت تشریعی دارند، دارای هدایت تكوینی نیز هستند (234) و خواه ناخواه دارای مقام هدایت تكوینی و وساطت فیض در آخرت نیز می باشند پس هر كس كه به مقام قرب الهی می رسد به واسطه آنها است.

شفاعت به این معنی - كه از نظر عرفان اسلامی و روایات اهل بیت علیهم السلام امری مسلّم است - تنها مربوط به گناهكاران نیست، بلكه همه انسانها از افراد معمولی گرفته تا انبیاء و اولیاءعلیهم السلام نیز به شفاعت احتیاج دارند، بلكه از این نظر امامان معصوم علیهم السلام در حالی كه شفیع انسانها هستند، خود به شفاعت پیامبر گرامی صلی الله علیه وآله وسلم نیاز دارند. قرآن كریم می فرماید:

« وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ اُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَی النَّاسِ وَ یكُونَ الرَّسُولُ عَلَیكُمْ شهَیداً ». (235)

« شما را نیز امّت میانه ای قرار دادیم تا بر مردم گواه باشید و پیامبر هم بر شما گواه است ».

رفع یك شبهه

قرآن كریم در آیاتی، شفاعت در روز قیامت را ردّ می كند. این آیات دستاویز كسانی شده است كه به شفاعت در روز قیامت معتقد نیستند.

در اینجا به چهار آیه اشاره می كنیم و در پایان هر آیه پاسخ این شبهه نیز داده می شود:

1) (اِتَّقُوا یوماً لا تَجْزی نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیئاً وَ لا یقْبَلُ مِنْها شَفاعَةٌ وَ لا یؤْخَذُ مِنْها عَدْلٌ وَ لا هُمْ ینْصَروُنَ ». (236)

« از آن روز بترسید كه كسی مجازات دیگری را نمی پذیرد و نه از او شفاعت پذیرفته می شود و نه از او غرامت قبول خواهد شد و نه یاری می شوند ».

معنای آیه شریفه این است كه بترسید از روز قیامت كه در آن روز، به اشتباه، كسی را به جای دیگری گرفتن، كسی را به ناحقّ بهشتی یا جهنّمی كردن، رشوه گرفتن و به ازای آن گناهكاری را از عذاب آتش نجات دادن، ظلم و طرفداری از ظالم وجود ندارد و به عبارت دیگر در روز رستاخیز فریب، پارتی، رشوه و زور وجود نخواهد داشت. بنابراین آیه شریفه، شفاعت به معنای درست و صحیح آن را نفی نكرده است بلكه بحث بر سر برخوردهای ناعادلانه و از جمله شفاعت بر خلاف عدل است.

2) (ما لَكُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِی وَ لا شَفیعٍ اَفَلا تَتَذَكَّرُونَ ». (237)

« هیچ سرپرست و شفاعت كننده ای برای شما جز او نیست، آیا متذكّر نمی شوید ».

این آیه نیز به امری بسیار مهم اشاره كرده است: شفاعت باید به اذن خدای متعال باشد و این سخن كه بت پرستان می گویند « بت ما را شفاعت می كند ». (238) غلط است، زیرا بت حقّ شفاعت ندارد، و خدای متعال اجازه تكوینی و تشریعی به آن نداده است.

3) (ما لِلظَّالِمینَ مِنْ حَمیمٍ وَ لا شَفیعٍ یطاعُ ». (239)

« برای

ستمكاران دوستی وجود ندارد، و نه شفاعت كننده ای كه شفاعتش پذیرفته شود ».

4) (فی جَنَّاتٍ یتَسائَلُونَ عَنِ الُْمجْرِمینَ ما سَلَكَكُمْ فی سَقَرٍ قُالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلّینَ وَ لَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكینَ وَ كُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضینَ وَ كُنَّا نُكَذِّبُ بِیومِ الدّینِ حَتّی اَتینَا الْیقینُ فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَةُ الشَّافِعینَ ». (240)

(« آنها) در باغهای بهشت هستند و سؤال می كنند از مجرمان، چه چیز شما را به دوزخ وارد كرد، می گویند ما از نماز گزاران نبودیم و بینوایان را غذا نمی دادیم و همیشه با اهل باطل همنشین و همصدا بودیم و روز جزا را انكار می كردیم، تا زمانی كه مرگ ما فرا رسید، از این رو شفاعت شفاعت كنندگان به حال آنها سودی نمی بخشد ».

در این دو آیه هم تصریح شده كه در روز رستاخیز، شفاعت شافعان برای كسانی كه همانند ستمگران لیاقتِ لازم را ندارند، وجود نخواهد داشت. بنابراین این آیات در مقام نفی اصلِ شفاعت نیست بلكه شفاعت برای غیر لایقان را نفی فرموده است.

فصل سی و دوّم: شاهدان در قیامت

از بحثهای ارزنده درباره قیامت كه سازنده و كنترل كننده است، بحث شهادت شاهدان است. از قرآن شریف و روایات اهل بیت علیهم السلام استفاده می شود كه در روز قیامت شاهدانی هستند كه به نفع ما یا بر ضرر ما شهادت می دهند، پس معلوم می شود كه این شاهدان در دنیای فِعلی بر اعمال ما نظارت دارند، بلكه باید نحوه اعمال و نیات ما را نیز درك كنند چرا كه شاهد برای ادای شهادت باید حاضر و ناظر بر مطلب مورد شهادت باشد و از چگونگی و كمّ و كیف آن اطلاع كامل داشته باشد.

ما در اینجا شاهدان در

قیامت را ذكر می كنیم و برای هر یك از شاهدان یك آیه از قرآن كریم به عنوان دلیل، ارائه می كنیم، هر چند برای هر كدام، آیات فراوانی یافت می شود:

1) اوّلین شاهد از نظر قرآن شریف « خداوند متعال » است:

« فَاِلَینا مَرْجِعُهُمْ ثُمَّ اللَّهُ شَهیدٌ عَلی ما یفْعَلُونَ ». (241)

« بازگشتشان به سوی ما است، سپس خداوند بر آنچه آنها انجام می دادند گواه است »

2) شاهد دوّم ملائكه الهی هستند. از قرآن شریف استفاده می شود كه ملائكه در قیامت « له » یا « علیه » ما یعنی بر نفع یا ضرر ما شهادت می دهند:

« وَ جائَتْ كُلُّ نَفْسٍ مَعَها سائِقٌ وَ شَهیدٌ ». (242)

« و هر كسی می آید، با او حركت دهنده و گواهی دهنده ای است ».

و در روایات « شهید » به ملائكه تفسیر شده است چنانكه امیرالمؤمنین علیه السلام نیز در دعای كمیل به آن تصریح فرموده اند:

« وَ كُلُّ سَیئَةٍ اَمَرْتَ بِاِثْباتِهَا الْكِرامَ الْكاتِبینَ الَّذینَ وَكَّلْتَهُمْ بِحِفْظِ ما یكُونُ مِنّی وَ جَعَلْتَهُمْ شُهُوداً عَلَی مَعَ جَوارِحی وَ كُنْتَ اَنْتَ الرَّقیبَ عَلَی مِنْ وَرائِهِمْ وَ الشَّاهِدَ لِما خَفِی عَنْهُمْ ».

« و به كرام الكاتبین دستور دادی كه هر گناهی را بنویسند، همانها كه مأمورشان كردی تا هر چه از من صادر شود حفظ كنند و ایشان و اعضای بدنم را گواه بر من قرار دادی در حالی كه بعد از ایشان تو مراقب من بودی و گواه بودی بر آنچه از ایشان پنهان بود ».

ملائكه ای كه از دیدگاه قرآن، جزء شاهدان روز رستاخیز هستند بر سه دسته اند:

اوّل) « ملائكه مقرّب خداوند »، نظیر جبرییل، میكاییل،

اسرافیل، عزراییل و.... می باشند:

« كِتابٌ مَرْقُومٌ یشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ ». (243)

« كتابی است نوشته شده، كه مقرّبان شاهد آن هستند ».

دوّم) ملائكه ای هستند كه برای حفظ ما از شرور انسی و جنّی و آفات، همیشه از ما مواظبت می كنند:

« لَهُ مُعَقَّباتٌ مِنْ بَینِ یدَیهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ یحْفَظُونَهُ مِنْ اَمْرِ اللَّهِ ». (244)

« برای انسان مأمورانی است پی در پی، كه به فرمان خدا او را از پیش رو و از پشت سر پاسداری می كنند ».

سوّم) ملائكه ای كه « رقیب » و « عتید » نامیده می شوند و برای نوشتن اعمال ما گمارده شده اند و در هر روز و شب تغییر می كنند:

« ما یلْفِظُ مِنْ قَولٍ اِلّا لَدَیهِ رَقیبٌ عَتیدٌ ». (245)

« انسان هیچ سخنی را بر زبان نمی آورد مگر اینكه مراقبی آماده نزد اوست (و آن را ضبط می كند) ».

3) (انبیاء الهی » علیهم السلام همانطور كه جلودار امّت خود هستند در قیامت هم شاهد بر امّت خود خواهند بود:

« وَ یومَ نَبْعَثُ فی كُلِّ اُمَّةٍ شَهیداً عَلَیهِمْ مِنْ اَنْفُسِهِمْ وَ جِئْنا بِكَ شَهیداً عَلی هؤُلاءِ ». (246)

« روزی كه در هر امّتی گواهی از خودشان بر ایشان برمی انگیزیم و تو را گواه بر آنان قرار می دهیم ».

4) (امامان معصوم » علیهم السلام نیز در زمره شاهدان روز رستاخیز می باشند:

« وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ اُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَی النَّاسِ وَ یكُونَ الرَّسُولُ عَلَیكُمْ شَهیداً ». (247)

« شما را نیز امّت میانه ای قرار دادیم تا بر مردم گواه باشید و پیامبر هم بر شما گواه است ».

5) (اعضا و جوارح و دل انسان » نیز در

عالم قیامت، جزء شاهدان هستند:

« یومَ تَشْهَدُ عَلَیهِمْ اَلْسِنَتُهُمْ وَ اَیدیهِمْ وَ اَرْجُلُهُمْ بِما كانُوا یعْمَلُونَ ». (248)

« در آن روز زبانها و دستها و پاهایشان بر ضدّ آنها به اعمالی كه انجام می دادند، گواهی می دهد ».

« وَ لا تَقْفُ ما لَیسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ اِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ كُلُّ اُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْئُولاً ». (249)

« از آنچه به آن آگاهی نداری پیروی مكن، زیرا گوش و چشم و قلب، همه مورد پرسش واقع خواهند شد ».

6) (اعمال انسان »، هم شاهد برای انسان در روز جزاست:

« وَ وَجَدُوا ما عَمِلوُا حاضِراً وَ لا یظْلِمُ رَبُّكَ اَحَداً ». (250)

« و آنچه را انجام داده اند حاضر یابند و پروردگار تو به هیچ كس ستم نمی كند ».

7) (هویت انسان »، از دیگر شاهدانی است كه در قیامت وجود خواهد داشت. اعمال خوب بر هویت بشر اثر نهاده و او را به صورت انسان كاملی خواهد آورد، چنانكه اگر انسان در زمره فاجران یا منافقان و یا كافران باشد اعمال دنیایی وی، او را بصورت حیوانی جلوه گر خواهدساخت و هویت او كاشف از شقاوت او خواهد بود:

« وَ كُلَّ اِنْسانٍ اَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فی عُنُقِهِ وَ نُخْرِجُ لَهُ یومَ الْقِیامَةِ كِتاباً یلْقاهُ مَنْشُوراً إِقْرَءْ كِتابَكَ كَفی بِنَفْسِكَ الْیومَ عَلَیكَ حَسیباً ». (251)

« و هر انسانی، اعمالش را به گردنش آویخته ایم و روز قیامت كتابی برای او بیرون بیاوریم كه آن را در برابر خود گشوده می بیند، (به او می گوییم) كتابت را بخوان، كافی است كه امروز، خود حسابگر خویش باشی ».

8) (مكان اعمال »، نیز جزء شاهدان انسان در عالم آخرت، محسوب

می شود مكانی كه انسان در آن عمل نیك یا پلید را انجام داده است، در روز جزا بر نفع یا بر ضرر وی شهادت خواهد داد:

« اِذا زُلْزِلَتِ الْاَرْضُ زِلْزالَها وَ اَخْرَجَتِ الْاَرْضُ اَثْقالَها وَ قالَ الْاِنْسانُ ما لَها یومَئِذٍ تُحَدِّثُ اَخْبارَها بِاَنَّ رَبَّكَ اَوحی لَها ». (252)

« هنگامی كه زمین شدیداً به لرزه در آید و زمین بارهای سنگینش را خارج سازد، و انسان می گوید: زمین را چه می شود؟ در آن روز زمین تمام خبرهایش را بازگو می كند (همانگونه كه) پروردگارت به او وحی كرده است ».

همچنین از روایات فراوانی استفاده می شود كه زمان انجام عمل نیز، له یا علیه انسان شهادت می دهد. علّامه مجلسی - رضوان اللَّه علیه - این روایات را در كتاب بحار الانوار، نقل كرده است از آن جمله:

« قالَ الْصادِقُ علیه السلام: ما مِنْ یومٍ یأْتی عَلَی ابْنِ آدَم اِلّا قالَ ذلِكَ الْیومُ یابْنَ آدَم اَنَا یومٌ جَدیدٌ وَ اَنَا عَلَیكَ شَهیدٌ فَافْعَلْ بِی خَیراً وَ اعْمَلْ فِی خَیراً اَشْهَدُ لَكَ یومَ الْقِیامَةِ ». (253)

« امام صادق علیه السلام فرمود: هیچ روزی بر انسان نمی گذرد مگر آنكه آن روز به انسان می گوید: ای انسان من روزی جدید هستم و بر تو شاهد تو هستم پس در این روز كلام خیر بگو، روز قیامت برای تو شهادت می دهم ».

فصل سی و سوّم: تجسّم عمل

یكی از بحثهای مربوط به معاد كه پاسخگوی بسیاری از شبهه ها و از بهترین مباحث مربوط به معاد است، بحث « تجسّم عمل » است.

تجسّم عمل در قرآن كریم به سه گونه، تصویر شده است كه یك نوع آن مربوط به دنیاست و شكل دیگر آن مربوط

به آخرت و نوع سوّم آن، هم در دنیا و هم در آخرت وجود خواهد داشت:

1) نوع اوّل از تجسّم عمّل كه مربوط به این دنیاست، آن است كه تمام اعمال ما (خوب یا بد)، در زندگی این دنیا تأثیر دارد، كارهای نیك ما موجب پیدایش حیات طیبه یعنی زندگی سالم و با ارزش می شود و كارهای بد ما موجب حیات همراه با خباثت یعنی زندگی ناسالم و بی ارزش می شود:

« مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ اَو اُنْثی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیینَّهُ حَیوةً طَیبَةً وَ لَنَجْزِینَّهُمْ اَجْرَهُمْ بِاَحْسَنِ ما كانُوا یعْمَلُونَ ». (254)

« هر كسی - مرد یا زن - كار شایسته كند و مؤمن باشد، او را با زندگی پاكیزه ای حیات (حقیقی) بخشیم و به آنان بهتر از آنچه انجام می دادند پاداش خواهیم داد ».

« لا یزالُ الَّذینَ كَفَروُا تُصیبُهُمْ بِما صَنَعُوا قارِعةٌ اَو تَحُلُّ قَریباً مِنْ دارِهِمْ ». (255)

« كسانی كه كافر شدند، پیوسته به (سزای) آنچه كرده اند مصیبت كوبنده ای به آنان می رسد یا نزدیك خانه هایشان فرود می آید ».

از قرآن شریف استفاده می شود كه زندگی طیب و زندگی نكبت بار، جزای اعمال نیست، بلكه بروز و ظهور خود اعمال است كه به این صورت در آمده و در حقیقت « تجسّم عمل » انسان در این دنیاست:

« وَ لَو أَنَّ اَهْلَ الْقُری امَنُوا وَ اتَّقَوا لَفَتَحْنا عَلَیهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْاَرْضِ وَ لكِنْ كَذَّبُوا فَاَخَذْناهُمْ بِما كانُوا یكْسِبُونَ ». (256)

« اگر اهل شهرها ایمان می آوردند و تقوا پیشه می کردند بركات آسمان و زمین را بر آنها می گشودیم ولی (آنها حقّ را) تكذیب كردند، ما هم

آنان را به كیفر اعمالشان مجازات كردیم ».

« وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً قَرْیةً كانَتْ امِنَةً مُطْمَئِنَّةً یأْتیها رِزْقُها رَغَداً مِنْ كُلِّ مَكانٍ فَكَفَرَتْ بِاَنْعُمِ اللَّهِ فَاذاقَهَا اللَّهُ لِباسَ الْجُوعِ وَ الْخَوفِ بِما كانُوا یصْنَعُونَ ». (257)

« خداوند منطقه ای را مثل زده است كه امن و امان بود و روزی) اهل (آن منطقه از هر سو می رسید امّا نعمتهای خدا را ناسپاسی كردند و خداوند به خاطر اعمالی كه انجام می دادند لباس گرسنگی و ترس را بر اندامشان پوشانید ».

نظیر این دو آیه كه در آنها بركات و بلایا، همان اعمال انسان معرّفی می شود، بسیار است.

2) شكل دوّم از تجسّم عمل كه تجسّم عمل در آخرت است، به این معنی است كه اعمال ما (خوب یا بد) صورت ملكوتی دارد و همه جا با ما است، اگر خوب است به شكل مونس خوب و اگر بد است به شكل مونس بد، ظاهر و مجسّم خواهد شد، مونسی كه دارای حیات و شعور می باشد:

« یومَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَیرٍ مُحْضَراً وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَو اَنَّ بَینَها وَ بَینَهُ اَمَداً بَعیداً وَ یحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ ». (258)

« روزی كه هر كسی، آنچه را از كار نیك انجام داده، حاضر می بیند، و آرزو می كند میان او و آنچه از اعمال بد انجام داده، فاصله زمانی زیادی باشد خداوند شما را از (نافرمانی) خودش بر حذر می دارد و (در عین حال) خدا نسبت به همه بندگان مهربان است ».

بلكه از قرآن شریف استفاده می شود كه نعمتهای بهشت و نقمتهای جهنّم نیز، همین اعمال ما است:

« كُلوُا

وَ اشُرَبُوا هَنیئاً بِما اَسْلَفْتُمْ فِی الْاَیامِ الْخالِیة ». (259)

« بخورید و بیاشامید، گواراتان باد، در برابر اعمالی كه در ایام گذشته انجام داده اید ».

« وَ ذُوقُوا عَذابَ الْحَریقِ ذلِكَ بِما قَدَّمَتْ اَیدیكُمْ وَ اَنَّ اللَّهَ لَیسَ بِظَلّامٍ لِلْعَبیدِ ». (260)

« و بچشید عذاب سوزنده را، این در مقابل كارهایی است كه از پیش فرستاده اید، و خداوند نسبت به بندگانش هرگز ستم روا نمی دارد ».

« یا اَیهَا الَّذینَ امَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ ». (261)

« ای كسانی كه ایمان آورده اید از (مخالفت) خدا بپرهیزید و هر كس باید بنگرد تا برای فردا، چه چیز از پیش فرستاده است ».

« یومَ ینْظُرُ الْمَرْءُ ما قَدَّمَتْ یداهُ وَ یقُولُ الْكافِرُ یا لَیتَنی كُنْتُ تُرابَاً ». (262)

« روزی كه انسان آنچه را از قبل با دستهادی خود فرستاده می بیند و كافر می گوید ای كاش خاك بودم ».

« وَ جیی ءَ یومَئِذٍ بِجَهَنَّمَ یومَئِذٍ یتَذَكَّرُ الْاِنْسانُ وَ اَنّی لَهُ الذِّكْری یقُولُ یا لَیتَنی قَدَّمْتُ لِحَیاتی ». (263)

« و در آن روز جهنّم را حاضر می كند، در آن روز انسان متذكّر می شود، امّا این تذكّر چه سودی برای او دارد؟ می گوید ای كاش برای زندگیم چیزی از پیش فرستاده بودم ».

مولوی در توصیف همین مسأله با اشاره به نعمتهای بهشتی و نقمتهای جهنّمی چنین سروده است:

آن درختان مر ترا فرمان بَرند

ك آن درختان از صفاتت با بَرند

چون به امر تُست اینجا، این صفات

پس در امر تُست آنجا، آن جَزات

چون ز دستت، زخم بر مظلوم رُست

آن درختی گشت، از او زقّوم رُست

این سخنهای چو مار و كژدُمت

مار و كژدُم گشت و می گیرد

دُمت

3) نوع سوّم از تجسّم عمل كه هم در این دنیا و هم در آخرت، وجود دارد، عبارت است از تكوین هویت برای انسانها. توضیح بیشتر این مطلب آن است كه: از نظر قرآن كریم و روایات بلكه از نظر عقل و مشاهدات عقل و مشاهدات اهل اللَّه، تناسخ دقیقی در انسانها وجود دارد - كه غیر از آن تناسخِ باطل است و ربطی به آن ندارد - و آن این است كه، رفتار و كردار انسانها تأثیر به سزایی در تكوین هویت آنها دارد به این شكل كه افعال و اعمال ما برای ما « ملكه » می سازد، یعنی هر كار و عملی كه خود را به آن عادت دهیم، به تدریج و آرام آرام، همان عمل، شخصیت ما را می سازد و موجب تكوین یك هویت خوب یا بد برای ما می شود. از اینرو اگر افكار، گفتار و كردار انسان شایسته و درست باشد، در نتیجه انسانیتی شكوفا، دارای حیات طیب و با طراوت پدید خواهد آمد، و انسان را تبدیل به یك انسان كامل خواهد كرد، چندانكه در قیامت با شور و شعف به دیگران می گوید:

« هاؤُمُ اقْرَؤُا كِتابِیه ». (264)

« بیایید و كتابم را بخوانید ».

ولی اگر افكار، گفتار و كردار انسان ناشایست و بد باشد، به تناسب آن اعمال، انسان به صورت حیوانی شهوت پرست یا بوزینه ای شكم پرست یا خوكی متكبّر یا پلنگی ظالم یا سگی هار و خلاصه به صورتهایی زشت و پلید جلوه خواهد كرد:

« وَ نَحْشُرُهُمْ یومَ الْقِیامَةِ عَلی وُجُوهِهِمْ عُمْیاً وَ بُكْماً وَ صُمّاً مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ ». (265)

« و روز قیامت آنها

را بر صورتهایشان محشور می كنیم در حالی كه نابینا و گنگ و كر هستند، جایگاهشان دوزخ است ».

« یومَئِذٍ یصْدُرُ النَّاسُ اَشْتاتاً لِیرَوا اَعْمالَهُمْ ». (266)

« آن روز مردم (به حال) پراكنده برآیند تا كارهایشان به آنان نشان داده شود ».

نظیر این آیات در قرآن كریم بسیار است، بلكه آیاتی كه مفسّران عالیقدر آن آیات شریفه را از باب تشبیه و یا از باب سرزنش شمرده اند، به عقیده ما بیان واقعیات و تبیین هویات است.

« وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْاِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ اَعْینٌ لا یبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ اذانٌ لا یسْمَعُونَ بِها اُولئِكَ كَالْاَنْعامِ بَلْ هُمْ اَضَلٌّ اُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ ». (267)

« در حقیقت بسیاری از جنّیان و آدمیان را برای دوزخ آفریده ایم، آنها دلهایی دارند كه با آن نمی فهمند و چشمانی دارند كه با آن نمی بینند و گوشهایی كه با آن نمی شنوند، آنها همچون چهار پایانند بلكه گمراهتر، ایشان همان غافلان هستند ».

« فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ اِنْ تَحْمِلْ عَلَیهِ یلْهَثْ اْو تَتْرُكْهُ یلْهَثْ ». (268)

« مثل او همچون سگ (هار) است كه اگر به او حمله كنی دهانش را باز، و زبانش را بیرون می آورد و اگر او را به حال خود واگذاری باز همین كار را می كند ».

« مَثَلُ الَّذینَ حُمِّلُوا التَوریةَ ثُمَّ لَمْ یحْمِلُوها كَمَثَلِ الْحِمارِ یحْمِلُ اَسْفاراً ». (269)

« كسانی كه مكلّف شدند به تورات عمل كنند ولی حقّ آن را ادا نكردند مانند دراز گوشی هستند كه كتابهایی را حمل می كند ».

خلاصه كلام اینكه تجسّم عمل به این معنی، در نزد اهل كشف و شهود امری قطعی

و شهودی است. علمی نیست بلكه یقینی است، حصولی نیست بلكه حضوری است، نقلی نیست بلكه عینی است و خلاصه غیبی نیست بلكه شهودی است چرا كه اهل معنی و صاحبان چشمهای تیزبین، این هویتها را در همین دنیا نیز ملاحظه می كنند و از این جهت است كه گفتیم قسم سوّم از تجسّم عمل، هم در آخرت و هم در این دنیا وجود دارد، چنانكه این مسأله در روایات نیز امری قطعی است:

ابو بصیر می گوید در مراسم حجّ، خدمت امام باقر علیه السلام بودم، به ایشان گفتم: ای فرزند رسول خدا ! امسال افراد بسیاری به حجّ آمده اند، امام باقر علیه السلام فرمودند:

« ما اَكْثَرَ الضَّجیج وَ أَقَلَّ الحَجیجُ » (270)

« چه بسیارند فریاد كنندگان - و سیاهی لشگر - و چه كم اند حاجیان واقعی ».

ابو بصیر می گوید امام باقر علیه السلام دست به چشمهایم كشیدند و به این وسیله چشمهایم تیزبین شد و من حیوانهای گوناگونی را دیدم كه انسان در میان آنها بسیار كم بود.

فصل سی و چهارم: نامه اعمال

یكی از مسائل قطعی در بحث معاد » نامه عمل « است. آیات فراوانی بر این مطلب دلالت دارد، كه در این آیات، سه گونه » نامه عمل « در روز رستاخیز، ترسیم و تصویر شده است:

1) (پرونده عمر »، كه بهشتیان، آن را به دست راست و اهل جهنّم، آن را به دست چپ خواهند گرفت:

« فَاَمَّا مَنْ اُوتِی كِتابَهُ بِیمینِهِ فَیقُولُ هاؤُمُ اقْرَؤُا كِتابِیه.... فَهُوَ.... فی جَنَّةٍ عالِیةٍ.... وَ اَمَّا مَنْ اُوتِی كِتابَهُ بِشِمْالِهِ فَیقُولُ یا لَیتَنی لَمْ اُوتَ كِتابِیه.... خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ثُمَّ الْجَحیمَ صَلُّوهُ ». (271)

« پس كسی كه نامه اعمالش را به

دست راستش می دهند (با شور و شعف) فریاد می زند نامه اعمال مرا بگیرید و بخوانید.... او.... در بهشتی برین است.... و امّا كسی كه نامه اعمالش را به دست چپش بدهند می گوید ای كاش هرگز نامه اعمالم را دریافت نكرده بودم.... او را بگیرید و در بند و زنجیرش كنید سپس او را در دوزخ بیفكنید ».

این نامه عمل، در حقیقت كتابی است مشتمل بر آنچه كه ملائكه رقیب و عتید (272) از اعمال انسان برداشت كرده و نوشته اند.

2) (حضور همه اعمال بد و خوب « و در حقیقت تجسّم همه اعمال ریز و درشت و شایست و ناشایست انسان بگونه ای كه وی همه آنچه را در این دنیا انجام داده است، در آن سرا حاضر می یابد.

« وَ وُضِعَ الْكِتابُ فَتَرَی الُْمجْرِمینَ مُشْفِقینَ مِمَّا فیهِ وَ یقُولُونَ یا وَیلَتَنا مالِ هذَا اْلكِتابِ لا یغادِرُ صَغیرةً وَ لا كَبیرَةً اِلّا اَحْصیها وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً ». (273)

« و نامه اعمال گذارده می شود پس گناهكاران را می بینی كه از آنچه در آن است ترسان و هراسانند و می گویند وای بر ما این چه كتابی است كه هیچ عمل كوچك و بزرگی را فرو نگذاشته مگر اینكه آن را به شمار آورده است، و آنچه را انجام داده اند حاضر می بیند ».

این ترسیم و تصویر از نامه عمل، آن است كه در روز قیامت، اعمال نیك و بد آدمیان، به صورتی متناسب با قیامت درآمده و آن صورت، در خارج و نزد صاحب آن مجسّم و ظاهر می شود و در حقیقت، عمل بگونه ای ظهور پیدا می كند كه دارای حیات و شعور است. و این همان نوع

دوّم از » تجسّم عمل « است كه در فصل گذشته، گفته شد.

3) (ظهور و بروز هویات » و صفحه نفس انسان كه بالاتر، بهتر، ظاهرتر و گویاتر از هر نامه ای است:

« وَ كُلَّ اِنْسانٍ اَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فی عُنُقِهِ وَ نُخْرِجُ لَهُ یومَ الْقِیامَةِ كِتاباً یلْقاهُ مَنْشُوراً اِقْرَءْ كِتابَكَ كَفی بِنَفْسِكَ الْیومَ عَلَیكَ حَسیباً ». (274)

« و هر انسانی، اعمالش را به گردنش آویخته ایم و روز قیامت كتابی برای او بیرون بیاوریم كه آن را در برابر خود گشوده می بیند، (به او می گوییم) كتابت را بخوان، كافی است كه امروز، خود حسابگر خویش باشی ».

این تصویر از نامه عمل، در حقیقت آن است كه هویت هر شخصی - كه در اثر انجام اعمال صالح و غیر صالح - برای او پدید آمده است، در روز رستاخیز، بروز و ظهور كرده و او را به همان شكل و گونه ای در می آورد كه نتیجه اعمالش اقتضاء می كند و به این ترتیب او خودش از این هویت پدید آمده می تواند حسابگر خویش باشد.

فصل سی و پنجم: پاداش و كیفر، تكوینی است نه قراردادی

از بحثهای قبلی به خوبی استفاده شد كه رابطه دنیا و آخرت، رابطه عینیت و ظاهر و باطن است و این دو در حقیقت دو روی یك سكّه اند، سكّه ای كه یك روی آن دنیا و روی دیگر آن آخرت است. آنچه را ما در اینجا می كاریم در آنجا برداشت می كنیم و نتیجه اعمال دنیایی را در آن سرا می یابیم، اگر خوب است به صورت نعمتهای بهشت و اگر بد است به صورت نقمتهای جهنّم:

« فَمَنْ یعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیراً یرَهُ وَ مَنْ یعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرَّاً یرَهُ ». (275)

« هر كس

به اندازه ذرّه ای كار خیر انجام دهد آن را می بیند و هر كس به اندازه ذرّه ای كار بد كرده آن را می بیند ».

این آیه شریفه كه نظیر آن در قرآن شریف فراوان بوده و از محكمات است و تقدیر و تأویل ندارد، دلالت می كند كه انسان، خودِ آن خیر یا شرّ را می بیند نه جزای آن را، اگر ذرّه ای خوبی كند همان را به صورت پاداش و نعمتهای بهشتی می یابد و اگر ذرّه ای بدی كند، همان را به صورت آتش و نقمتهایی در جهنم می یابد و از طرف حقّ - تبارك و تعالی - به آنها چنین خطاب می شود:

« ذلِكَ بِما قَدَّمَتْ اَیدیكُمْ وَ اَنَّ اللَّهَ لَیسَ بِظَلّامٍ لِلْعَبیدِ ». (276)

« این در مقابل كارهایی است كه از پیش فرستاده اید، خداوند نسبت به بندگانش هرگز ستم روا نمی دارد ».

بنابراین مسأله خلود و جاودانگی پاكان و نیكان در بهشت و خلود و جاودانگی آلودگان و معصیت كاران در جهنّم برای اهل جهنّم امری طبیعی است. همچنین عذابهای دردناك جهنّم نظیر نعمتهای بهشتی امری قرار دادی و به عنوان كیفر یا پاداش نیست تا گفته شود آن كیفرها و پاداشها با آن اعمال موقّت دنیایی تناسب ندارد و خلود در جهنّم با اعمال زشت موقّت - كه حدّ بالای آن مثلاً در یك دوره عُمر صد ساله است - متناسب نیست.

البته « توبه » در این دنیا و « مغفرت » و « شفاعت » در آخرت برای كسانی كه لیاقت دارند و با دست خود این شایستگی ها را از بین نبرده اند، باعث رهایی گناهكاران می شود و به عبارت دیگر میان انسان و آتش فاصله

می اندازد و بلكه از قرآن شریف استفاده می شود كه « توبه » انسان و « مغفرت » خداوند و « شفاعت » اهل بیت علیهم السلام، آتش و نقمتهای آن را نابود می كند:

« اِلّا مَنْ تابَ وَ امَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صالِحاً فَاُولئِكَ یبَدِّلُ اللَّهُ سَیئاتِهِمْ حَسَناتٍ ». (277)

« مگر كسانی كه توبه كنند و ایمان آورند و عمل صالح انجام دهند كه خداوند گناهان آنان را به نیكیها تبدیل می كند ».

همچنانكه از قرآن كریم استفاده می شود كه بعضی اعمال نیز، نعمتهای بهشتی را نابود می كند و در حقیقت حسنه را به سیئه تبدیل می نماید:

« لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَ الْاَذی كالَّذی ینْفِقُ مالَهُ رِئاءَ النَّاسِ وَ لا یؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیومِ الْاخِرِ ». (278)

« بخششهای خود را با منّت و آزار باطل نكنید مانند كسی كه مال خود را برای نشان دادن به مردم انفاق می كند و به خداو روز قیامت ایمان نمی آورد ».

« وَ مَنْ یرْتَدِدْ مِنْكُمْ عَنْ دینِهِ فَیمُتْ وَ هُوَ كافِرٌ فَاُولئِكَ حَبِطَتْ اَعْمالُهُمْ فِی الدُّنْیا وَ الْاخِرَةِ وَ اُولئِكَ اَصْحابُ النَّارِ هُمْ فیها خالِدُونَ ». (279)

« كسی كه از آیینش برگردد و در حال كفر بمیرد تمام اعمال نیك او در دنیا و آخرت بر باد می رود و آنان اهل دوزخ هستند و همیشه در آن خواهند بود ».

این نكته آخر یعنی تبدیل حسنات به سیئات و بالعكس، همان چیزی است كه متكلّمین و علماء علم كلام، از آن با عنوان « حبط و تكفیر » یاد كرده اند كه « حبط » عبارت است از اینكه ثواب اعمال پیشین بر اثر گناهان از بین برود و

« تكفیر » به این معنی است كه كیفر و آثار گناهان پیشین به خاطر اعمال نیكِ بعدی، زائل شود. كلامیون شیعی به تبعیت از قرآن كریم و معصومین علیهم السلام، در این زمینه، كلمات متین و ارزنده ای دارند كه باید به محل تفصیل آن مراجعه كرد.

فصل سی و ششم: خلود در آتش

شیعه به تبعیت از قرآن كریم و روایات اهل بیت علیهم السلام عقیده دارد كه خلود و جاودانگی در جهنّم مربوط به افرادی است كه زمینه نجات آنها به كلّی از بین رفته است، كسانی نظیر كافران و مشركان:

« اِنَّ الَّذینَ كَذَّبُوا بِایاتِنا وَ اسْتَكْبَرُوا عَنْها لا تُفَتَّحُ لَهُمْ اَبْوابُ السَّماءِ وَ لا یدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتّی یلِجَ الْجَمَلُ فی سَمٍّ الْخِیاطِ ». (280)

« كسانی كه آیات ما را تكذیب كردند و در برابر آن تكبّر ورزیدند، درهای آسمان به رویشان گشوده نمی شود و داخل بهشت نخواهند شد مگر اینكه شتر از سوراخ سوزن بگذرد ».

« اِنَّ اللَّهَ لا یغْفِرُ اَنْ یشْرَكَ بِهِ وَ یغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ یشاءُ ». (281)

« خدا، این را كه به او شرك ورزیده شود نمی بخشد و غیر از آن را برای هر كه بخواهد می بخشد ».

ولی آنان كه درّ گرانبهای ایمان را در صدف وجود خود دارند، گرچه به دلیل نافرمانی ها و معصیت هاجهنّمی باشند، امّا به صورت دائمی و همیشگی در جهنّم باقی نخواهند ماند بلكه به اندازه ای در جهنّم می مانند كه آتش و عذاب الهی، كدورتهای آنها را از میان ببرد تا آنگاه پاكیزه و لایق بهشت شوند. از قرآن شریف و روایات معصومین علیهم السلام استفاده می شود مجرمی كه سختیهای دنیا، رنجهای برزخ، عذابهای قیامت و نیز مغفرت خدای

رحمان و شفاعت اهل بیت علیهم السلام، هیچكدام نتوانسته باشد او را از كدورت گناه و صفات رذیله پاك كند، به جهنّم می رود تا از آن كدورتها پاك شده و لیاقت بهشت را پیدا كند. از این جهت فیلسوفانِ حكمتِ متعالیه و عارفانِ دین می گویند آتش جهنّم برای این افراد از الطاف خفیه خدای سبحان است. امّا مجرمانی كه كفر و عناد ورزیده اند یا راه شرك و گمراهی را پیش گرفته اند، در آتش دوزخ، مُخلَّد و همیشگی باقی خواهند ماند در روایتی از امام كاظم علیه السلام چنین آمده است:

« لا یخَلِّدُ اللَّهُ فِی النَّارِ اِلّا اَهْلَ الْكُفْرِ وَ الْجُحُودِ وَ اَهْلَ الضَّلالِ وَ الشِّرْكِ ». (282)

« خداوند كسی را در آتش جاودان نمی كند مگر اهل كفر و انكار و گمراهی و شرك را ». فصل سی و هفتم: جهنّم جایگاه معاندان

از قرآن كریم و روایات اهل بیت علیهم السلام استفاده می شود كه جهنّم جایگاه افراد اهل عناد و لجاجت است و كسانی كه عناد و لجاج و تقصیری نداشته باشند - گرچه حتّی كافر یا مشرك باشند - به عذاب جهنّم دچار نخواهند شد. عقل نیز بر این مطلب حكم می كند، بلكه می توان گفت این مطلب از ضروریات عقلی و شرعی است، زیرا پروردگار رحمان انسان بی تقصیر را عذاب نمی كند. توضیح بیشتر اینكه انسان در كارهای بد خود، گاه، هیچ تقصیری ندارد، چنین كسانی بر چهار دسته اند:

1) مستضعفان فكری كه به آنها « سفیه » گفته می شود.

2) افرادی كه مجبور یا مُكرَه به انجام كاری می شوند.

3) افرادی كه به فكر آنها نیاید كه باید مطالب را درك كنند و حقیقت را به دست آورند، نظیر بسیاری

از مردم، مثلاً بسیاری از كافران در اروپا یا غیر اروپا در این اندیشه نیستند كه باید راجع به اسلام فكر كرد. در اصطلاح به این گروه « غافل » گفته می شود. (غافل غیر مقصّر).

4) افرادی كه فكر كرده اند ولی فكر آنها به واقع نرسیده است بلكه به باطل معتقد شده اند. در اصطلاح به این حالت « جهل مركّب » می گویند و این حالتِ در میان مردم - مخصوصاً عالمان - زیاد است. در این حالت شرط است كه در فكر كردن و نرسیدن به حقّ و منتهی شدن به باطل، عناد، لجاج و نفسیت شخص دخالت نداشته باشد.

بنابراین افراد غیر مقصّر كه چهار دسته فوق می باشند، عذاب نخواهند شد زیرا استحقاق عذاب مختصّ كسی است كه تقصیر داشته باشد:

« اِنَّ الَّذینَ تَوَفّیهُمُ الْمَلائِكَةُ ظالِمی اَنْفُسِهِمْ قالُوا فیمَ كُنْتُمْ قالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفینَ فِی الْاَرْضِ قالُوا اَلَمْ تَكُنْ اَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فیها فَاُولئِكَ مأویهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصیراً اِلّا الْمُسْتَضْعَفینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لا یسْتَطیعُونَ حیلَةً وَ لا یهْتَدُونَ سَبیلاً ». (283)

« كسانی كه فرشتگان (قبض ارواح)، روح آنها را گرفته اند در حالی كه به خویشتن ستم كرده بودند، به آنها گفتند شما در چه حالی بودید؟ گفتند ما در سرزمین خود تحت فشار و مستضعف بودیم، آنها (فرشتگان) گفتند مگر سرزمین خداوند پهناور نبود كه مهاجرت كنید؟ آنها جایگاهشان دوزخ است و سرانجام بدی دارند، مگر آن دسته از مردان و زنان و كودكانی كه به راستی تحت فشار بودند، نه چاره ای دارند و نه راهی می یابند ».

البته توجّه به این مطلب ضروری است كه این افراد

به بهشت موعود هم نخواهند رفت، زیرا آن بهشت، مخصوص متقین است و بهشت، در حقیقت مقام قرب الهی است و آنان از این مقام بی بهره اند، زیرا باید در این دنیا راه آن طی شود و آنان به هر دلیل از این مسیر عقب افتاده اند، امّا رحمت واسعه حقّ آنها را در رفاه خواهد گذاشت و به هر كس به اندازه منزلتی كه دارد، به اندازه اعمال خوبش در دنیا، و به اندازه نیكی هایی كه داشته است پاداش خواهد داد، به عبارت دیگر پروردگار عالَم به هر كس به اندازه لیاقت و اقتضایی كه كسب كرده است پاداش خواهد داد.

« اِنَّ اللَّهَ لا یضیعُ اَجْرَ الُْمحْسِنینَ ». (284)

« خداوند پاداش نیكو كاران را تباه نمی كند ».

فصل سی و هشتم: میزان اعمال

در قرآن شریف و روایات اهل بیت علیهم السلام از میزان اعمال یعنی وسیله سنجش اعمال انسانها در روز قیامت مكرّراً یاد شده است:

« وَ نَضَعُ الْمَوازینَ الْقِسْطَ لِیومِ الْقِیامَةِ فَلا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیئاً ». (285)

« ما ترازوی عدل را در روز قیامت بر پا می كنیم پس به هیچ كس كمترین ستمی نمی شود ».

« فَاَمَّا مَنْ ثَقُلَتْ مَوازینُهُ فَهُوَ فی عیشَةٍ راضِیةٍ وَ اَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوازینُهُ فَاُمُّهُ هاوِیةٌ ». (286)

« امّا كسی كه ترازوی اعمالش سنگین است در یك زندگی خشنود كننده ای خواهد بود امّا كسی كه ترازوهایش سبك است پناهگاهش دوزخ است ».

معلوم است كه « میزان » هر چیزی باید مناسب با آن چیز باشد. « میزان » برای سنجش امور مادّی، ترازوست، « میزان » برای سنجش علوم، منطق و اندیشه است و « میزان » برای سنجش معنویات هم فضائل

است، بنابراین باید میزان در روز قیامت انبیاء و اوصیاعلیهم السلام باشند كه فضائل مجسَّم در میان آدمیان هستند.

مراد از سبكی و سنگینی اعمال نیز باید ایمان، خُلقیات، نیات، خلوص و تقوای افراد باشد همانگونه كه در روایات متعدّد سبكی و سنگینی به همین مضمون، تفسیر شده است.

بنابراین، كسی كه به دستورات خداوند عمل نمی كند و به اندازه قدرت خویش به همنوعان خود كمك و رسیدگی نمی نماید و در هوسهای زودگذر فرو می رود و در حقیقت عملاً آخرت را فراموش و حتّی تكذیب می كند، طبیعی است كه با انبیاء و اوصیاءعلیهم السلام تناسبی ندارد و اعمال وی در ترازوی روز قیامت، وزنی نخواهد داشت.

فصل سی و نهم: صراط

از قرآن شریف استفاده می شود كه راه بهشت از جهنّم می گذرد و همه مردم باید آن راه را طی كنند، اگر بهشتی باشند از جهنّم می گذرند و سپس به بهشت می رسند و اگر جهنّمی باشند همانجا می مانند و نمی توانند از جهنّم خارج شوند:

« وَ اِنْ مِنْكُمْ اِلّا وارِدُها كانَ عَلی رَبِّكَ حَتْماً مَقْضِیاً ثُمَّ نُنَجِّی الَّذینَ اتَّقَوا وَ نَذَرُ الظَّالِمینَ فیها جِثِیاً ». (287)

« و همه شما وارد جهنّم می شوید، این امری است حتمی و قطعی بر پروردگارت، سپس آنها را كه تقوا پیشه كردند از آن رهایی می بخشیم و ستمگران را كه به زانو در آمده اند در آن رها می سازیم ».

و به همین جهت، صراط را « پل صراط »، نامیده اند، گویی پلی است كه از روی جهنّم می گذرد. و از آنجا كه آخرت، باطن همین دنیاست، صراطِ آنجا نیز در حقیقت، باطنِ صراطِ دنیاست و از اینرو صراط در قیامت در دنیا نیز وجود دارد

و آن، همان « صراط مستقیم » است. قرآن كریم در آیات فراوانی صراط مستقیم را « اسلام » می داند:

« وَ اِنَّ هذا صِراطی مُسْتَقیماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبیلِهِ ». (288)

« این راه مستقیم من است از آن پیروی كنید و از راههای پراكنده پیروی نكنید كه شما را از راه حقّ دور می سازد ».

و معلوم است كه « صراط مستقیم » دارای دقّت و ظرافتِ بسیار است با كوچكترین غفلتی، موجب انحراف انسان شده و غفلت از آن انحراف، به كفر و نفاق می انجامد. بنابراین صراط در این دنیا نیز مثل صراط در آخرت، دقیق و باریك و برنده و سوزنده است و از این جهت، باید برای گذشتن از آن، توجّه، تضرّع، تقوا، تخلیه، تحلیه، تجلیه و لقاء و داشتن راهنما را شرط اساسی و رستگاری بدانیم.

از آنچه گفته شد، روشن می شود كه هر كس كه در این دنیا صراط مستقیم را با صحّت و سلامت معنوی، طی كند و بر آن راه درست، معتقد و مقید بماند، در روز رستاخیز نیز صراط در جهنّم را با صحّت و سلامت خواهد پیمود و از آنجا به بهشت الهی خواهد رسید و هر كس در این جهان فانی از صراط مستقیم، منحرف گردد، در سرای باقی هم بر صراط خواهد لغزید و چون نمی تواند آن را طی كند، در جهنّم واقع خواهد شد. و البته طبیعی است كه نوع گذشتن از صراط در قیامت، هم وابسته به مراتب تقید انسانها به صراط در دنیا است. بعضی از آدمیان، صراط در روز رستاخیز را با سرعت بسیار

نظیر سرعت برق یا سرعت لحظه طی می كنند چرا كه حسابِ افرادی كه خود را از قید و بند نفس و اسارت معصیت رها كرده اند، آسان است و بعضی دیگر كه دارای گناهان و نافرمانی هایی هستند، این مسیر را افتان و خیزان می روند چرا كه صراط مستقیم در این جهان را نیز افتان و خیزان پیموده اند و بعضی دیگر كه هیچگونه تقیدی به صراط مستقیم دنیا نداشته اند در روز قیامت هم صراط در جهنّم را طی نخواهد كرد و از همانجا در جهنّم واقع خواهد شد.

فصل چهلم: توبه

این فصل از جهاتی بهترین فصل از این مباحث است.

« توبه » یعنی بازگشت گناهكار و پشیمانی از قصور و تقصیر، بازگشت از نفس امّاره و صفات رذیله به سوی رحمت خدای متعال، بازگشت از طاغوتها مخصوصاً از شیطان جنّی و انسی به سوی اللَّه تباركَ و تعالی و بالاخره بازگشت از هوا و هوس و از هر وسوسه ای به سوی پروردگار مهربان. خداوند نیز وعده داده است چنین توبه ای را قبول كند گرچه گناه گنهكار، بسیار باشد:

« یا عِبادِی الَّذینَ اَسْرَفُوا عَلی اَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ اِنَّ اللَّهَ یغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمیعاً ». (289)

« ای بندگان من كه بر خود اسراف كرده اید از رحمت خداوند نا امید نشوید كه خدا همه گناهان را می آمرزد ».

بلكه خداوند رحمان وعده داده است گناه را، هر چند بزرگ باشد مانند قتل، شرك و زنا، بیامرزد و نامه سیاه اعمال را محو كند:

« وَ الَّذینَ لا یدْعُونَ مَعَ اللَّهِ اِلهاً اخَرَ وَ لا یقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتی حَرَّمَ اللَّهُ اِلاَّ بِالْحَقِّ وَ لا یزْنُونَ وَ مَنْ یفْعَلْ

ذلِكَ یلْقَ اَثاماً یضاعَفْ لَهُ الْعَذابُ یومَ الْقِیامَةِ وَ یخْلُدْ فیهِ مُهاناً اِلاَّ مَنْ تابَ وَ امَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صالِحاً فَاُولئِكَ یبَدِّلُ اللَّهُ سَیئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحیماً ». (290)

« و كسانی كه معبود دیگری را با خداوند نمی خوانند و انسانی را كه خداوند خونش را حرام كرده جز به حقّ نمی كشند و زنا نمی كنند، و هر كس چنین باشد مجازات سختی خواهد دید، عذاب او در قیامت مضاعف می گردد و همیشه با خواری در آن خواهد ماند، مگر كسانی كه توبه كنند و ایمان آورند و عمل صالح انجام دهند كه خداوند گناهان آنان را به نیكیها تبدیل می كند و خداوند همواره آمرزنده و مهربان است ».

در یك كلمه، خدای سبحان بنده ای را كه در پیشگاه الهی حالت تضرّع و سرافكندگی دارد، دوست می دارد و در قرآن شریف علاوه بر اظهار محبّت به او، وی را مطهّر می داند و چنین است كه پروردگار عالَم بهترین درجه را به او داده است:

« اِنَّ اللَّهَ یحِبُّ التَّوَّابینَ وَ یحِبُّ الْمُتَطَهِّرینَ ». (291)

« خداوند توبه كاران و پاكیزگان را دوست می دارد ».

پروردگار مهربان تأكید می كند كه اگر بنده گناهكار توبه را شكست ولی دوباره به سوی خدا بازگشت، خداوند متعال بار دیگر توبه او را قبول می كند و به عبارت قرآن شریف اگر بنده عاصی، توّاب شد، خدای متعال نیز توّاب است:

« اِنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحیمُ ». (292)

« خداوند توبه پذیر مهربان است ».

توبه - كه از الطاف جلیه و بارز خدای متعال است و انسان گاه می تواند به واسطه آن راه صد ساله را در یك لحظه

طی كند - نه فقط امری نَقلی (نقل شده از قرآن كریم و روایات) بلكه امری عقلی است، و لذا آیات و روایات مربوط به آن ارشادی است نه تعبّدی، زیرا قاعده لطف، قاعده حكمت و قاعده لزوم فیض به ما می گوید كه حكمت و لطف الهی اقتضا می كند كه راهنمای انسان سالك باشد و بهترین منزلها در سیر و سلوك همین منزل توبه است، چنانكه قاعده لزوم فیض به ما می گوید منع فیض از كسی كه زمینه گرفتن فیض را داشته باشدمحال است و گناهكار به واسطه توبه بهترین زمینه را پیدا می كند.

توجّه به این نكته مهمّ است كه از نظر قرآن كریم بلكه از نظر عقل، توبه هیچ شرطی ندارد و به صرف پیدا شدن حالت درونی پشیمانی از گناه، توبه حاصل می گردد، امّا باید دانست كه لازمه پشیمانی، تصمیم بر ترك گناه و عمل بر طبق دستورات الهی است، زیرا اگر كسی تصمیم بر ترك گناه نداشت و یا بر اساس فرمان الهی عمل نكرد، در حقیقت از گناه پشیمان نشده است.

حال ممكن است سئوال شود كه پس چگونه در آیه 17 و 18 سوره نساء چهار شرط برای توبه ذكر شده است؟:

« اِنَّمَا التَّوبَةُ عَلَی اللَّهِ لِلَّذینَ یعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهالَةٍ ثُمَّ یتُوبُونَ مِنْ قَریبٍ.... وَ لَیسَتِ التَّوبَةُ لِلَّذینَ یعْمَلُونَ السَّیئاتِ حَتّی ِاذا حَضَرَ اَحَدَهُمُ الْمَوتُ قالَ اِنّی تُبْتُ الْانَ وَ لاَ الَّذینَ یمُوتُونَ وَ هُمْ كُفَّارٌ ». (293)

« توبه نزد خداوند، تنها برای كسانی است كه از روی نادانی مرتكب گناه می شوند سپس به زودی توبه می كنند.... و توبه كسانی كه گناه می كنند تا وقتی كه مرگ یكی از ایشان فرا می رسد می گوید اكنون

توبه كردم، پذیرفته نیست و (نیز توبه) كسانی كه در حال كفر می میرند پذیرفته نخواهد شد ».

همانگونه كه در ظاهر این دو آیه شریفه ملاحظه می شود، چهار شرط برای توبه تعیین شده است:

1) گناه از روی جهالت و به خاطر نادانی باشد.) نه از روی علم و عمد (.

2) توبه را تأخیر نیندازد.

3) توبه قبل از دیدن مرگ باشد.

4) توبه بعد از مرگ نباشد.

پاسخ این سئوال آن است كه: آنچه در ظاهر این دو آیه شریفه ملاحظه می شود، نیازمند توضیح و تفسیر است و این دو آیه شریفه نكات دیگری را در بر دارد، زیرا ظاهر این دو آیه علاوه بر اینكه خلاف عقل است، خلاف روایات اهل بیت علیهم السلام و خلاف سیره آنان در برخورد با گناهكاران نیز هست. نكات مهمّی كه در توضیح و تفسیر این دو آیه شریفه وجود دارد از این قرار است:

الف) گاهی، گناه در اثر طغیان یكی از غرایز است و در نتیجه، تسلّط هوا و هوس و طغیان غریزه یا صفت رذیله موجب می شود كه انسان « معرفت » خود را تقریباً از دست بدهد. قرآن شریف این حالت را « جهالت » نامیده است و معلوم است كه توبه از این نوع گناه پذیرفته است، امّا اگر ارتكاب گناه در اثر عناد و لجاج و از روی طغیانگری و انكار و دشمنی با حقّ و حقیقت باشد، طبیعی است كه چنین گناهی، زمینه ساز عدم آمرزش الهی می شود، گناهی كه از روی لجاجت و دشمنی با حقّ انجام می پذیرد، حكایت از كفر می كند و انسان موفّق به توبه از اینگونه گناهان نمی شود، زیرا حالت عناد

و لجاج مانع از آن است كه از كرده خود پشیمان شود بنابراین، اینكه قرآن شریف « جهالت » را در توبه، شرط فرموده است، حكایت از یك نكته اخلاقی دارد و آن عبارت است از اینكه اگر گناه و نافرمانی از سرِ عناد و لجاج صورت گرفت، توبه از آن ممكن نیست و در حقیقت چنین گناهكاری از روی علم و آگاهی به سوی جهنّم حركت می كند.

ب) گاهی، حالت تلاطم و پشیمانی از گناه در درون انسان هست و به مجرّد ارتكاب گناه، همین حالت او را وادار به توبه می كند، امّا گاهی این حالت وجود ندارد، بلكه « تسویف » در توبه یعنی به آینده واگذار كردن و بی اعتنایی به گناه و فراموشی آن، جای پشیمانی را می گیرد. در چنین وضعی معلوم است كه این انسان، خود را گناهكار نمی داند تا توبه كند. پس اینكه قرآن شریف « فوریت » و « عدم تأخیر » را در توبه، شرط دانسته است، باز هم حاوی یك نكته اخلاقی است و آن اینكه بی اعتنایی به گناه موجب عادتِ انسان به گناه می شود و در اثر عادت، اُبّهت گناه از دل می رود و در نتیجه گناه از ضمیر آگاه انسان به ضمیر ناآگاه وی منتقل شده و موجب می گردد تا انسان خود را، گناهكار نداند و در این صورت طبیعی است كه توبه هم نمی كند.

ج) گاه انسان پس از ارتكاب گناه به دلیل برخوردار بودن از ایمان، پشیمان می شود و از روی ایمان به خداوند و دستورات او، خجالت زده شده و از خدای متعال عذر خواهی می كند ولی گاه پشیمان می شود، امّا نه

در اثر ایمان، بلكه به دلیل كیفری كه در مقابل خود می بیند، نظیر مجرمی كه چوبه دار را در مقابل خود می بیند و از كرده خود پشیمان می شود، امّا ندامت او از سرِ ترس از كیفر است و نه به دلیل آنكه عمل خود را زشت و ناپسند می داند و به تعبیر قرآن شریف چنین كسی اگر رها شود، باز همان است كه قبلاً بود:

« قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلّی اَعْمَلُ صالِحاً فیما تَرَكْتُ كَلّا اِنَّها كَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها ». (294)

« می گوید پروردگارا مرا بازگردان، شاید در آنچه ترك كردم عمل صالحی انجام دهم ».

و توبه هنگام مرگ غالباً از قسم دوّم است بنابراین اگر قرآن شریف در توبه، شرط فرموده است كه قبل از مرگ باشد و نه به هنگام دیدن مرگ، مثل دو شرط پیشین، حاكی از یك نكته اخلاقی است و آن اینكه غالباً پشیمانی در هنگام فرا رسیدن مرگ، توبه از روی ایمان نیست بلكه به دلیل ترس و اضطراب و ناراحتی از كیفر گناه است و اگر آن كیفر، در كار نبود، آن شخص هم از كرده خود پشیمان نبود.

د) و امّا آنچه گفته شده كه آیات شریفه 17 و 18 سوره نساء، در توبه شرط كرده است كه بعد از مرگ نباشد، در این خصوص نیز باید بگوییم كه چنانكه قبلاً در بحث « خلود در آتش » نیز آوردیم، كافران و مشركان زمینه برای عفو و مغفرت و شفاعت و نجات ندارند:

« اِنَّ اللَّهَ لا یغْفِرُ اَنْ یشْرَكَ بِهِ وَ یغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ یشاءُ ». (295)

« خدا، این را كه به او شرك

ورزیده شود نمی بخشد و غیر از آن را برای هر كه بخواهد می بخشد ».

بنابراین در روز قیامت گرچه عفو و مغفرت و شفاعت زمینه ساز برای نجات است ولی برای مؤمن نه برای كافر، زیرا كافر زمینه ای برای نجات ندارد:

« اِنَّكُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ ». (296)

« در حقیقت شما و آنچه غیر خدا می پرستید، هیزم جهنّم خواهید بود ».

از آنچه در این فصل گفته شد معلوم می شود كه توبه - كه همان تلاطم درونی است - هیچ شرطی ندارد و اگر در قرآن كریم و بعضی روایات از « تصمیم بر ترك » و « استغفار » و یا « اصلاح نفس » سخن به میان آمده است، لازمه همان تلاطم درونی و پشیمانی از گناه است و معنی ندارد كسی، به راستی از گناه پشیمان باشد امّا تصمیم بر ترك نداشته باشد و استغفار نكند و به اصلاح نفس خویش نپردازد.

پی نوشتها

قسمت اول

1) اصول كافی، ج 1، ص 78، كتاب توحید، باب 1، ذیل ح 2.

2) اصول كافی، ج 1، ص 78، كتاب توحید، باب 1، ح 3.

3) فصلت / 52.

4) قیامة / 5.

5) انفال / 22.

6) عوامل كنترل غرایز، ص 80 و 81.

7) یوسف / 24.

8) یوسف / 33.

9) حجرات / 14.

10) حجر / 99.

11) ابراهیم / 10.

12) نقل كرده اند كه « نیوتن »، مدلی از منظومه شمسی ساخته و آن را به سقف كارگاه علمی خود آویخته بود و گاه برای رفع خستگی آن را به كار می انداخت و از حركت خاصّ آن لذّت می برد. نیوتن، دوستی داشت كه منكر خداوند بود و بارها درباره وجود

خداوند با او مناظره كرده بود. روزی به دیدار نیوتن آمد. نیوتن دستگاه را به كار انداخت. دوستش شگفت زده پرسید: چه كسی این را ساخته است؟ نیوتن با خونسردی گفت: سازنده ای ندارد و خود بخود به وجود آمده است. دوستش گفت: چنین چیزی ممكن نیست. بعد از گفتگوی بسیار، نیوتن گفت: چگونه این منظومه كوچك سازنده ای دارد ولی جهان گسترده هستی بدون خالق مدبّر است؟

13) فصّلت / 53.

14) طور / 35.

15) وَ قالُوا ما هِی اِلاّ حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا وَ ما یهْلِكُنا اِلّاَ الدَّهْرُ وَ ما لَهُمْ بِذلِكَ مِنْ عِلْمٍ اِنْ هُمْ اِلاّ یظُنُّونَ « كافران گفتند: زندگی ما چیزی جز زندگی همین دنیا نیست كه می میریم و زنده می شویم (گروهی می روند و گروهی می آیند) و جز طبیعت ما را هلاك نمی كند، این سخن نه از روی علم است بلكه گمانی بیش نیست » (جاثیه / 24).

16) عنكبوت / 65.

17) انبیاء / 22.

18) مؤمنون / 91.

19) حدید / 3.

20) اخلاص / 4.

21) اخلاص / 1 - 2.

22) نهج البلاغه / خطبه 1.

23) بینه / 5.

24) لقمان / 13.

25) حجر / 29 - 31.

26) یوسف / 100

27) یس / 60.

28) جاثیه / 23.

29) منافقون / 9.

30) یوسف / 106.

31) رعد / 16.

32) زمر / 63.

33) یس / 83.

34) آل عمران / 190.

35) روم / 48.

36) طه / 50.

37) انسان / 3.

38) الكافی، ج 1، ص 160.

39) یس / 83.

40) یوسف / 40.

41) آل عمران / 26.

42) مائده / 47.

43) مائده / 45.

44) مائده / 44.

45) اعراف / 180.

46) نساء / 40.

47) یونس / 44.

48) توبه / 70.

49) مؤمنون / 115.

50) انفال / 24.

51)

الكافی، ج 1، ص 160.

52) قمر / 49.

53) حجر / 21.

54) نهج البلاغه، كلمات قصار 287.

55) شوری / 30.

56) روم / 41.

57) نحل / 112.

58) اعراف / 96.

59) انفال / 25.

60) بقره / 3.

61) حدید / 25.

62) بقره / 213.

63) آل عمران / 164.

64) آل عمران / 164.

65) مائده / 15 - 16.

66) بقره / 285.

67) بقره / 253.

68) بقره / 31.

69) آل عمران / 49.

70) بقره / 143.

71) رعد / 43.

72) حدید / 25.

73) انبیاء / 73.

74) مائده / 55.

75) ص / 82 - 83.

76) بقره / 124.

77) احزاب / 33.

78) طه / 121.

79) بحار الانوار، ج 60، ص 183.

80) جمعه / 2.

81) اسراء / 84.

82) آل عمران / 159.

83) شعراء / 215.

84) شوری / 15.

85) توبه / 33.

86) اسراء / 88.

87) هود / 13 - 14.

88) بقره / 23 - 24.

89) بحار الانوار، ج 18، ص 168، باب 1.

90) نساء 82.

91) اسراء / 89.

92) انعام / 59.

93) انعام / 38.

94) نحل / 89.

95) عنكبوت / 48.

96) ما در كتاب منتشر نشده « دلایل الفقه » بیست دلیل برای اثبات عدم تحریف در قرآن آورده ایم.

97) حجر / 9.

98) فصّلت / 42.

99) سبأ / 28.

100) انبیاء / 107.

101) احزاب / 40.

102) انعام / 19.

103) الكافی، ج 8 ص 106.

104) وسائل الشیعه، ج 27، ص 34.

105) وسائل الشیعه، ج 27، ص 169.

106) روم / 30.

107) توبه / 33.

108) قصص / 5 - 6.

109) انبیاء / 105.

110) نور / 55.

111) كمال الدّین، ج 2، ص 426؛ اعلام الوری، ص 424؛ الیقین، ص 494؛ كشف الغمّة، ج 2، ص 521؛ بحار الانوار، ج 36، ص 316 و ج

38، باب 61، ص 126 و...

112) الغدیر، ج 1، ص 214.

113) المناقب، ج 1، ص 257.

114) قصص / 68.

115) بقره / 124.

116) الكافی، ج 1، ص 169.

117) نساء / 59.

118) انبیاء / 73.

119) احزاب / 33.

120) مستدرك الوسائل، ج 7، ص 254.

121) بحار الانوار، ج 23، ص 123، باب 7، ح 48.

122) بحار الانوار، ج 36، ص 239، باب 41، ح 38.

123) الخصال، ج 2، ص 472.

124) كفایة الاثر، ص 27.

125) كشف الغمّة، ج 1، ص 57.

126) بحار الانوار، ج 36، ص 291، باب 41، ح 116.

127) بحار الانوار، ج 33، ص 148، باب 16، ح 421.

128) بحار الانوار، ج 36، ص 249، باب 41، ح 67.

129) كفایة الاثر، ص 155.

130) بحار الانوار، ج 36، ص 306، باب 41، ح 145.

131) آل عمران / 61.

132) یونس / 35.

133) شعراء / 214.

134) بحار الانوار، ج 18، ص 191، ح 27.

135) بحار الانوار، ج 22، ص 497، باب 1، ح 44.

136) بحار الانوار، ج 26، ص 3، باب 14، ح 1.

137) ر. ك: الكافی، ج 8، ص 107؛ الامالی الصّدوق، ص 174؛ صحیح مسلم، ج 4، ص 1870؛ فضائل الصحابة، ج 2، ص 633؛ سنن الترمذی، ج 5، ص 641 و...

138) ر. ك: عبدالحسین الامینی، موسوعة الغدیر فی الكتاب و السنّة و الادب، ج 2، صص 510 - 527.

139) مائده / 67.

140) بحار الانوار ج 21، ص 387.

141) احزاب / 36.

142) بحار الانوار، ج 21، ص 388: مبارك باد، مبارك باد بر تو ای علی، تو اینك مولای من و مولای هر مرد و زن با ایمان گردیدی.

143) مائده / 3.

144) مائده / 55.

145) الغدیر، ج 2،

ص 52.

146) زخرف / 23.

147) نحل / 89.

148) نحل / 44.

قسمت دوم

149) الكافی، ج 2، ص 74.

150) مائده / 3.

151) نجم / 4 - 3.

152) الكافی، ج 2، ص 18.

153) مائده / 55.

154) محمّد / 24.

155) نحل / 44.

156) اسراء / 78.

157) اصول كافی، ج 1، ص 286.

158) مائده / 67.

159) مائده / 67.

160) اصول كافی، ج 1، ص 289، ح 4.

161) اصول كافی، ج 1، ص 290، ح 6.

162) اصول كافی، ج 1، ص 293، ح 3.

163) مریم / 29 - 30.

164) مریم 20 - 23.

165) عنكبوت / 14.

166) نمل / 40.

167) نساء / 157 - 158.

168) حدید / 17.

169) بحار الانوار، ج 23، ص 32، باب 1، ح 52.

170) الكافی، ج 1، ص 67.

171) وسائل الشیعة، ج 27، ص 140.

172) جواهر الكلام، ج 21، ص 397.

173) برای توضیح بیشتر در زمینه بحث ولایت فقیه می توانید به كتب تفصیلی در این خصوص و از جمله كتاب مختصر ولایت فقیه و حكومت دینی كه از اینجانب منتشر شده است مراجعه نمایید.

174) بحار الانوار، ج 53، ص 39 الی 149.

175) بحار الانوار، ج 53، ص 67 و 136، باب 29، ح 63 و 161.

176) ر. ك: بحار الانوار، ج 53، ص 39 الی 149.

177) بحار الانوار، ج 53، ص 39 الی 149.

178) بحار الانوار، ج 53، ص 122، باب 29، ذیل ح 161.

179) بصائر الدّرجات، ص 489.

180) مفاتیح الجنان، دعای عدیله.

181) كامل الزیارات، ص 318.

182) نساء / 64.

183) مائده / 35.

184) اعراف / 180.

185) بحار الانوار، ج 25، ص 22، باب 1، ح 38.

186) الكافی، ج 1، ص 143.

187) یونس / 18.

188) زمر / 3.

189) لقمان

/ 13.

190) آل عمران / 191.

191) مؤمنون / 115.

192) طه / 15.

193) بقره / 30.

194) زخرف / 71.

195) همزه / 4 - 7.

196) یس / 57 - 58.

197) حاقّه / 24.

198) واقعه / 20 - 23.

199) مطفّفین / 34 - 35.

200) نساء / 56.

201) واقعه / 52 - 56.

202) یس / 65.

203) فصّلت / 20 - 21.

204) اسراء / 98 - 99.

205) یس / 78 - 79.

206) قیامت / 3 - 4.

207) اسراء / 99.

208) یس / 81.

209) عنكبوت / 64.

210) ابراهیم / 48.

211) فصّلت / 20 - 21.

212) ابراهیم / 48.

213) واقعه / 60 - 61.

214) مؤمنون / 99 - 100.

215) الكافی، ج 3، ص 242.

216) بحار الانوار، ج 6، ص 271.

217) یس / 26 - 27.

218) غافر / 46.

219) زمر / 68.

220) یس / 53.

221) انبیاء / 47.

222) حاقّه / 25 و 19.

223) انبیاء / 28.

224) مریم / 71 - 72.

225) نازعات / 37 - 41.

226) بقره / 255.

227) انبیاء / 28.

228) مریم / 87.

229) مدّثّر / 48.

230) نساء / 64.

231) اسراء / 71 - 72.

232) حجرات / 10.

233) مریم / 87.

234) وَجَعَلْناهُمْ اَئِمَّةً یهْدُونَ بِأمرِنَا « و ایشان راپیشوایانی قرار دادیم كه به فرمان ما (مردم را) هدایت می کردند » (انبیاء /73).

235) بقره / 143.

236) بقره / 48.

237) سجده / 4

238) هؤلاء شفعائناعنداللَّه » (یونس / 18).

239) غافر / 18.

240) مدّثر / 40 - 48.

241) یونس / 46.

242) ق / 21.

243) مطفّفین / 21.

244) رعد / 11.

245) ق / 18.

246) نحل / 89.

247) بقره / 143.

248) نور / 24.

249) اسراء / 36.

250) كهف / 49.

251) اسراء / 13.

252) زلزال / 1 - 5.

253) بحار الانوار، ج 7، ص 325،

باب 16، ح 20.

254) نحل / 97.

255) رعد / 31.

256) اعراف / 96.

257) نحل / 112.

258) آل عمران / 30.

259) حاقّه / 24.

260) انفال / 50 - 51.

261) حشر / 18.

262) نبأ / 40.

263) فجر / 23 - 24.

264) حاقّه / 19.

265) اسراء / 97.

266) زلزال / 6.

267) اعراف / 179.

268) اعراف / 176.

269) جمعه / 5.

270) بحار الانوار، ج 46، ص 261، باب 5، ح 62.

271) حاقّه / 19 - 31.

272) در مورد ملائكه « رقیب و عتید » در فصل سی و دوّم، توضیح داده شد.

273) كهف / 49.

274) اسراء / 13.

275) زلزال / 7 - 8.

276) انفال / 51.

277) فرقان / 70.

278) بقره / 264.

279) بقره / 217.

280) اعراف / 40.

281) نساء / 48.

282) بحار الانوار، ج 8، ص 351، باب 27، ح 1.

283) نساء / 97 - 98.

284) توبه / 120.

285) انبیاء / 47.

286) قارعه / 6 - 9.

287) مریم / 71 - 72.

288) انعام / 153.

289) زمر / 53.

290) فرقان / 68 - 70.

291) بقره / 222.

292) توبه / 104.

293) نساء / 17 - 18.

294) مؤمنون / 99 - 100.

295) نساء / 48.

296) انبیاء / 98.

زندگی این انسانهای وارسته می تواند به عنوان الگویی برای زندگانی، فراروی ما قرارگیرد و نیز در پی اصرار ودرخواستهای مكرری كه از دفتر حضرت آیت اللّه العظمی موسوی اردبیلی مدظلّه جهت ارسال زندگی نامه ایشان وجود داشت، بر آن شدیم تا مختصری از زندگانی علمی ایشان را منتشر سازیم. هرچند كه این مختصر چون قطره ای از دریاست ولی امیدواریم مورد استفاده مؤمنین و عاشقان اهل بیت عصمت و طهارت قرار بگیرد

دوران كودكی

حضرت آیت ا... العظمی موسوی اردبیلی، سحرگاه سیزدهم رجب 1344 ه ق، مقارن با سالروز میلاد امیرالمؤمنین علیه السلام و برابر با 8 بهمن 1304 ه ش در شهر اردبیل، در خانواده ای روحانی وتهی دست متولد شدند. پدر ایشان روحانی بزرگوار مرحوم سید عبدالرحیم و مادرشان، زنی پارسا مرحومه سیده خدیجه بود كه پیش از آن صاحب هشت فرزند دختر شده بودند.

ایشان كه آخرین و تنها فرزند ذكور خانواده بودند، در سال 1346 ه ق، در دو سالگی مادر خود را در اثر بیماری حصبه از دست داده و تحت مراقبت خواهرانشان قرار گرفتند.

یكی از خاطرات ایشان از دوران كودكی، مربوط به خوابی است كه در آن سنین دیده بودند. خود ایشان در این باره می فرمایند: « در كودكی بسیار مشتاق زیارت امام زمان علیه السلام بودم و از این رو، تمامی اعمالی را كه در كتابها جهت ملاقات ولی عصرعلیه السلام ذكر شده بود، انجام می دادم و سعی می كردم كه حتی مستحبات را نیز ترك نكنم؛ تا اینكه شبی آن حضرت را در خواب دیدم و مانند كودكی كه خود را به پدرش می چسباند، دامن ایشان را گرفتم و خود را به پاهای مبارك آن حضرت انداختم

و از آن بزرگوار خواستم چیزی به من عطا فرمایند. آن حضرت نیز انگشتری فیروزه ای را از انگشت مباركشان خارج فرموده و در انگشت من كردند. وقتی این خواب را برای پدرم تعریف كردم، به من گفتند كه از این پس برای تو هیچ نگرانی ندارم چون زیر سایه الطاف امام زمان علیه السلام خواهی بود ».

وضعیت اقتصادی، مذهبی و سیاسی خانواده

پدر معظم له كه یك روحانی متعصب و به شدت مذهبی و مقید بود، می خواست افراد خانواده را معتقد، عارف و عامل به مذهب تربیت نماید و در این خصوص بسیار اصرار می ورزید.

آن روزگار مقارن با ایام سلطنت رضاپهلوی در ایران بود و او به پیروی از اربابان انگلیسی اش، هر روز سیاست جدیدی را با زور و تهدید اعمال می نمود. روزی تحت عنوان اتحاد شكل، لباس و كلاه مردم را تغییر می داد و روز دیگر با اعلام كشف حجاب غائله ای را بر پا می نمود. زمانی مراسم عزاداری و روضه خوانی و مجالس وعظ و خطابه را منع می كرد و زمانی دیگر با ممنوع كردن استفاده از لباس روحانیت، علماء و روحانیون را تحت فشار قرار می داد.

در مقابل این اعمال، بعضی از روحانیون خانه نشین شده سیاست صبر و انتظار را در پیش گرفتند و جمعی با تغییر وضع و لباس، از سلك روحانیت خارج شده شغل دیگری اختیار كردند. گروهی دیگر كه چندان اندك نیز نبودند، تسلیم نشده مقاومت كردند و با تحمل فشار و سختی های فراوان، گاه مخفی و گاه علنی به مبارزه برخاستند. مرحوم میرعبدالرحیم از زمره این افراد بود.

وی همه مظاهر سلطنت پهلوی را نادرست، خلاف شرع و حرام می دانست. این طرҠفكر، همراه با وضعیت سیاسی و

اجتماعی آن روز ایران، باعث شده بود كه او تحت فشار مضاعف قرار بگیرد، بطوری كه گاهی مجبور می شد به مدت چندین ماه در منزل بماند و تنها برای رفع حوائج ضروری به ناچار با استفاده از تاریكی شب با دلهره و اضطراب از خانه خارج شده و به سرعت به منزل بازگردد. اوضاع آن ایام چنان دهشت زا و خفقان آور بود كه به غیر از معدودی از آشنایان و دوستان، كسی جرأت نمی كرد به خانه ایشان رفت و آمد نماید. نتیجه قهری این پیش آمدها، فقر وتهی دستی روزافزون خانواده بود، به طوری كه بسیاری از روزها و شبها را همه افراد خانواده گرسنه و بی غذا می گذراندند.

در شهریور 1320، با هجوم متفقین به ایران و ورود روسها به آذربایجان و فرار رضاپهلوی از ایران، هر چند كه اوضاع اجتماعی ایران آشفته شد، اما مردم از فشار حكومت رهایی یافتند و محدودیتهایی كه در مورد روحانیون اعمال می شد، كاهش یافت و در نتیجه تسهیلاتی برای رفت و آمد آزادانه برای این خانواده فراهم گردید.

شروع تحصیل و آغاز طلبگی

حضرت آیت ا... العظمی موسوی اردبیلی تحصیلات خود را در اوان كودكی و در سن شش سالگی با ورود به مكتب خانه آغاز كردند و قرآن كریم را فرا گرفته آنگاه كتابهایی چون رساله عملیه، گلستان، تنبیه الغافلین، نصاب الصبیان، گلزار بهار، ابواب الجنان، مجالس المتقین، تاریخ معجم، درّه نادری، تاریخ وصاف، حساب فارسی و برخی كتب دیگر را نزد معلمان خود آموختند. در سال 1318 ه ش فراگیری دروس عربی را آغاز كرده و در سال 1319 ه ش به قصد ادامه تحصیل در دروس حوزوی، وارد مدرسه علمیه ملاابراهیم در

شهرستان اردبیل شدند.

در آن زمان در اردبیل سه مدرسه علوم دینی به نامهای مدرسه میرزا علی اكبر، مدرسه صالحیه، و مدرسه ملاابراهیم وجود داشت كه اولی تبدیل به دبستان و دومی محل استقرار مهاجرین ایرانی قفقاز شده بود و تنها مدرسه ملاابراهیم جهت تحصیل طلبه ها باقی مانده بود. در آن ایام رغبتی برای خواندن دروس حوزوی وجود نداشت به نحوی كه این مدرسه تنها دارای چهار طلبه بود. در چنین شرائط سختی، ایشان طلبگی را آغاز نموده و دروس جامع المقدمات، سیوطی، جامی، مطول، حاشیه ملاعبدا...، شمسیه، معالم و شرایع را تا سال 1322 ه ش درهمان مدرسه به اتمام رساندند.

پس از ورود متفقین به ایران، مردم از آزار واذیت دولت رهایی یافتند و در پی آن رغبت جوانان به دروس حوزوی افزایش یافت. لذا تعدادی طلبه جوان جهت تحصیل در دروس حوزوی وارد مدرسه ملاابراهیم شدند. ورود این طلاب جوان و نشاط و جدیت آنان باعث گردید معظم له تدریس دروس مقدماتی علوم حوزوی یعنی صرف، نحو و منطق را آغاز نمایند. افزون بر آن در همان زمان به منظور جبران خلأ فرهنگی ناشی از بیست سال دیكتاتوری رضاخانی، اقدام به برپایی مجالس وعظ و خطابه و سخنرانی در شهرستان اردبیل و مناطق اطراف آن نیز نمودند.

هجرت به قم

حضرت آیت ا... العظمی موسوی اردبیلی در رمضان المبارك 1322 ه ش تصمیم گرفتند به شهر مقدس قم مهاجرت نموده تحصیلات عالیه را در آن شهر مقدس ادامه دهند و در آخر همان ماه از اردبیل خارج و در نهم شوال وارد شهر مقدس قم شدند و در یكی از حجرات فیضیه رحل اقامت افكندند. مدت اقامت ایشان در

شهر مقدس قم، سه سال و اندی به طول انجامید كه در این مدت لمعتین، رسائل، مكاسب، كفایتین، مباحثی از درس خارج اصول و بحثهایی از تفسیر قرآن و فلسفه را فراگرفته همزمان به تدریس معالم، لمعتین و قوانین مشغول شدند. معظم له در این مدت از محضر اساتید بزرگواری استفاده برده و كسب دانش نمودند؛ از جمله مقداری از مكاسب و جلد اول كفایه را نزد آیت ا... العظمی سید محمّد رضا گلپایگانی، بیع مكاسب و جلد دوم كفایه و شرح هدایه میبدی را نزد آیت ا... العظمی حاج سید احمد خونساری، رسائل را نزد آیت ا... حاج شیخ مرتضی حائری و آیت ا... سلطانی، منظومه را نزد آیت ا... حاج میرزا مهدی مازندرانی و اسفار را نزد آیت ا... سید محمد حسین طباطبائی قدس سرهم، به تحصیل پرداختند.

افزون بر این، معظم له هیچگاه از ترویج معارف دین غفلت نكرده در ایام تبلیغ در مناطق مختلف ایران مجالس وعظ و خطابه تشكیل داده با سخنرانی های مذهبی خویش، شور و نشاط معنوی به جامعه تزریق می کردند.

در آن تاریخ زعامت حوزه علمیه قم بر عهده آیات عظام مرحومین حجت كوه كمره ای، سید محمد تقی خونساری و صدرالدین اصفهانی بود و امور مربوط به روحانیت شهر نیز توسط آیت ا... فیض، آیت ا... كبیر و آیت ا... روحانی قدس سرهم اداره می شد. بزرگانی چون آیات عظام امام خمینی، سید محمد رضا گلپایگانی، حاج شیخ محمد علی عراقی (اراكی) و سید محمد دامادقدس سرهم جزء شخصیتهای روحانی طبقه دوم حوزه محسوب می شدند و سطوح عالی دروس حوزوی را تدریس می نمودند. در همان ایام، برخی از فضلاء حوزه علمیه قم تصمیم

گرفتند كه برای اعتلاء حوزه علمیه، مرحوم آیت ا... العظمی بروجردی رحمه الله را به قم دعوت كنند. با فعالیت پی گیر این علماء، ایشان به قم آمده با شروع تدریس، حوزه علمیه را با نشاطتر، پر بارتر و پر جنب و جوش تر ساختند

در آن سالها به واسطه هجوم نیروهای بیگانه به ایران، وضعیت سیاسی كشور و به تبع آن قم، آشفته بود. از طرف دیگر، به دلیل حضور نیروهای روسی در آذربایجان كه منجر به قطع كمكهای ارسالی از طرف خانواده های آذری شده بود، طلاب آذری در مضیقه شدید مالی قرار گرفته بودند. مقارن این ایام، حضرت آیت ا... العظمی سید ابوالحسن اصفهانی رحمه الله در نجف اشرف رحلت فرمودند كه فوت ایشان انعكاس عظیمی در جهان تشیع خصوصا در ایران داشت. حكومت وقت ایران با اهمیت دادن به رحلت ایشان، قصد داشت از یك طرف توده ایها و مخالفین خود را تضعیف نماید و از طرف دیگر حتی الامكان مقدمات انتقال حوزه علمیه از نجف به قم را فراهم نماید تا شاید بتواند با استفاده از وجهه روحانیت، ثبات سیاسی كشور را تضمین نماید. در راستای همین اهداف، محمدرضا پهلوی تلگراف تسلیت رحلت مرحوم آیت ا... العظمی اصفهانی رحمه الله را خطاب به آیت ا... العظمی بروجردی رحمه الله ارسال كرد كه این عمل نشان از قدرت روز افزون حوزه علمیه در آن روزگار داشت؛ هر چند بعدها رژیم پهلوی متوجه خطرات ناشی از چنین اشتباهاتی شد و تمامی توان خودرا به كار گرفت ولی هرگز نتوانست مانع محبوبیت و اقتدار روز افزون روحانیت و حوزه های علمیه شود.

با توجه به شخصیت بارز علمی مرحوم آیت ا... العظمی بروجردی رحمه

الله از یك سو و سیاست بی طرفی حكومت وقت از سوی دیگر، تلاش و كوشش فضلاء حوزه برای تثبیت و تعمیق حوزه علمیه قم موثر افتاد و علماء و روحانیون از هر طرف به قم رو آوردند و جنب و جوش فراوانی در حوزه آغاز شد. در همان ایام حوزه نجف آرامش سابق خود را حفظ كرده محیط علمی آرامی به شمار می رفت

حضرت آیت ا... العظمی موسوی اردبیلی كه آن روزها سخت تشنه تحصیل بودند و محیطی آرام و مناسب را برای تحصیل و تدریس جستجو می کردند، نجف را برای این منظور مناسب تر تشخیص داده عزم سفر به آن دیار نمودند.

مهاجرت به نجف اشرف

حضرت آیت ا... العظمی موسوی اردبیلی به اتفاق سه نفر از فضلای حوزه علمیه قم تصمیم گرفتند به نجف اشرف مهاجرت نمایند. با انصراف دو نفر از همراهان، ایشان با نفر سوم یعنی مرحوم شیخ ابوالفضل حلالزاده اردبیلی در 16 آبان 1324 ه ش برابر با اول ذی الحجه 1364 ه ق، از قم حركت كردند. به دلیل اینكه در آن زمان امكان مسافرت قانونی به عراق وجود نداشت و یا بسیار مشكل بود، به ناچار به شكل مخفیانه توسط یك بَلَم از طریق خرمشهر واروندرود وارد شهر بصره در عراق شده با تحمل مشقات و سختیهای فراوان كه شرح آن بسیار طولانی و در عین حال شنیدنی است، از شهرهای بصره، عباسیه و دیوانیه عبور كرده با عنایت و لطف الهی كه مشكلات را بر آنها هموار می كرد، موفق شدند عصر روز هفتم ذی الحجه همان سال وارد مدرسه سید در نجف اشرف شوند. ورود آنها به نجف اشرف مقارن با شب عرفه بود، لذا

دو همسفر پس از انجام مقدمات مستحبّه، طبق سنت دیرین در حوزه علمیه نجف اشرف، همان شب عازم كربلا شده و دو روز بعد به نجف اشرف مراجعت و فراگیری دروس حوزوی را آغاز نمودند.

معظم له دوران اقامت خویش در نجف اشرف را بهترین ایام تحصیل خود می دانند كه محیطی امن و آرام برای طلاب حاصل شده بود و محصلین غیر از تحصیل و تدریس و تحقیق، فعالیت دیگری نداشتند. ایشان نیز با شور و شوق زائد الوصفی، در دروس اساتید بزرگ حوزه در آن روزگار حاضر شده ضمن خوشه چینی از خرمن آن بزرگان، با علاقه مفرطی به تحقیق و تفحص پیرامون مسائل علمی مطرح در دروس حوزوی پرداخته و قسمتی از دروس آن اساتید را نیز به رشته تحریر درآوردند

فعالیت علمی در نجف

حضرت آیت ا... العظمی موسوی اردبیلی در مدت اقامت در نجف اشرف، در اصول فقه مباحث قطع و ظن، برائت و اشتغال و پاره ای از مباحث الفاظ و در فقه، اعداد صلاة و اوقات، قبله و لباس مصلی و مكان مصلی و خلل صلوة و شروط تا آخر مكاسب را نزد مرحوم آیت ا... العظمی خوئی، بحث طهارة را تا آخر وضو نزد مرحوم آیت ا... العظمی حكیم، مبحث اجتهاد و تقلید را نزد مرحوم آیت ا... العظمی سید عبدالهادی شیرازی، اول كتاب بیع را نزد مرحوم آیت ا... العظمی میلانی، بیع صبی را نزد مرحوم آیت ا... العظمی شیخ محمد كاظم شیرازی، مقداری از عروة را نزد مرحوم آیت ا... العظمی شیخ محمد كاظم آل یاسین و در فلسفه از اول طبیعیات تا آخر منظومه را نزد مرحوم صدرای بادكوبی تحصیل نموده همزمان دروس

آیات عظام خوئی، میلانی و حكیم را نیز تقریر نمودند.

مدت اقامت معظم له در نجف اشرف هر چند نستبا كوتاه بود و تنها قریب دو سال و اندی به طول انجامید، اما همین مدت كوتاه به دلیل اینكه اساتید آن روزگار حوزه نجف از اعاظم فقه و اصول قرون اخیر شیعه بوده اند، از نظر علمی برای ایشان بسیار پرثمر و ارزشمند بوده و دقتها و موشكافیهای آن بزرگان در حوزه های فقه، اصول و فلسفه، تاثیرات شگرفی در شخصیت علمی معظم له گذاشت. مناسب است سخنی را از آیت ا... العظمی خوئی رحمه الله در مورد حضور ایشان در نجف اشرف نقل كنیم. ایشان از حضور كوتاه مدت سه طلبه كه از قم به نجف اشرف رفته و پس از مدت كوتاهی بازگشته بودند ابراز تأسف نموده و فرمودند: « ای كاش اینها در نجف مانده و به قم باز نمی گشتند ». یكی از این سه تن، حضرت آیت ا... العظمی موسوی اردبیلی بود.

بازگشت به ایران

در آن تاریخ از نظر سیاسی جو عراق به تدریج ناآرام و متشنج می شد. مردم بر ضد هیئت حاكمه كه دست نشانده انگلستان بود، شورش نموده خواهان سقوط آن بودند. شورش و آشوب اوج گرفت و در بغداد، نجف و بعضی شهرهای دیگر به خونریزی انجامید. در نتیجه دولت صالح جابر سقوط كرد و مرحوم سید محمد صدر تشكیل دولت داد. پس از چند صباحی دولت مرحوم صدر نیز سقوط كرد ونوری سعید كه یكی دیگر از مهره های اجانب بود نخست وزیر شد.

در این احوال نامه ای كه حاكی از بیماری شدید پدر معظم له بود، به دست ایشان رسید و ایشان را پریشان حال ساخت. اوضاع

نابسامان عراق و نگرانی ناشی از بیماری پدر موجب گردید معظم له، علیرغم میل باطنی ناچار به ترك عراق و عزیمت به ایران شوند.

حضرت آیت ا... العظمی موسوی اردبیلی پس از باگشت از عراق، در سال 1327 ه ش وارد قم شده در مدرسه فیضیه اقامت گزیدند. ایشان هنگام مراجعت از عراق مصمم بودند در اسرع وقت به نجف بازگردند و با همین انگیزه، از به همراه آوردن وسایل و اثاثیه موجودشان در نجف اشرف، خودداری كرده بودند. ولی تقدیر بر خلاف این بود و دیگر امكان مسافرت مجدد جهت تحصیل در عراق برای ایشان فراهم نشد.

هنگامی كه به قم رسیدند، با دریافت خبر سلامتی پدر، برای اطلاع از وضع حوزه و كیفیت و كمیت دروس، چند ماهی در قم ماندند و در همین مدت در جلسات درس خارج فقه مرحوم آیت ا... العظمی بروجردی، فقه و اصول مرحوم آیت ا... داماد و فلسفه مرحوم علامه طباطبایی (منظومه) حاضر شدند، تا اینكه در ماه رجب به اردبیل رفته با پدر بزرگوارشان دیدار كردند. پدر ایشان مایل بود بقیه عمر خود را در نجف یا قم اقامت نماید و چون رفتن به نجف با خانواده ممكن نبود، به اتفاق به قم رفته منزل كوچك و محقری تهیه كردند و در آنجا مشغول تدریس و تحصیل شدند. ادامه اقامت در قم برای پدر معظم له به دلیل شرائط سخت زندگی مقدور نشد؛ لذا به اردبیل بازگشته و در سال 1330 ه ش به رحمت خدا پیوست.

اشتغالات و حوادث مدت اقامت در قم

ادامه تحصیل

چنانكه بیان شد مهمترین اشتغال معظم له در قم، ادامه تحصیل و تحقیق بود و علاوه بر حضور مستمر در

دروس اساتید بزرگوار آن روزگار حوزه یعنی آیات عظام مرحومین بروجردی، سید محمد داماد و علامه طباطبائی، در دروس دیگری مانند درس اخلاق حضرت امام خمینی رحمه الله و دروس فقه خصوصی مرحوم آیت ا... العظمی گلپایگانی و مرحوم آیت ا... حاج شیخ مرتضی حائری و مرحوم آیت ا... العظمی حاج سید احمد خونساری شركت می کردند.

ادامه تدریس

از سنتهای دیرپا و بسیار خوب حوزه های علمیه كه تاثیری ماندگار و شگرف در پرورش روح علمی و تربیتی طلاب دارد، اشتغال به تدریس در كنار تحصیل است. به پیروی از این سنت حسنه، از اشتغالات اساسی ایشان در مدت اقامت در قم، تدریس رسائل، مكاسب، كفایه و منظومه به طلاب خوش فهم و كوشا بود كه اغلب این جلسات به صورت عمومی برگزار می شد. علاوه بر آن تعدادی درس خصوصی خارج فقه و اصول نیز برای برخی مشتاقان و علاقمندان توسط ایشان ارائه می گشت

3 -فعالیت قرآنی

یكی دیگر از فعالیتهای حضرت آیت ا... العظمی موسوی اردبیلی در مدت اقامت در قم، فعالیتهای قرآنی و بحث تفسیر قرآن بود كه دو روز در هفته با حضور برخی از فضلاء حوزه برگزار می شد. این جلسه در تمام مدت اقامت ایشان در قم به طور منظم و مستمر ادامه داشت و پس از مهاجرت معظم له از قم نیز، جلسه مزبور توسط سایر اعضا ادامه یافت و تا به امروز (سال 1379 ه ش) ادامه دارد. معظم له جلسات قرآنی را در مدت اقامت خویش در اردبیل و تهران ادامه داد و اكنون نیز یكی از فعالیتهای اصلی ایشان، قرآن پژوهی و پرداختن به علوم قرآن و تفسیر آن می باشد كه حاصل

این مطالعات، گاهی به صورت مقاله در نشریات مختلف منتشر می شود.

4 -انتشار مجله

در مدت حضور در قم، توسط ایشان و عده ای از فضلاء و روحانیون حوزه علمیه، برای نخستین بار مجله ای به نام مكتب اسلام در قم منتشر شد كه با استقبال كم نظیری روبرو گردید. معظم له كه از بانیان این مجله بودند، مقالاتی در آن به رشته تحریر درآوردند كه از آن جمله می توان به سلسله بحثهای « دین از نظر قرآن » و مقالاتی مانند « قرآن یا آفتابی كه غروب ندارد » و « طوفان نوح » اشاره كرد. همكاری ایشان با این مجله فقط تا 9 شماره ادامه یافت و پس از مهاجرت از قم، همكاری خویش را با مجله قطع نمودند.

5 -سفرهای تبلیغی

از وظایف اصلی روحانیت، ترویج و تبلیغ دین و احكام الهی در جهان است. علیرغم فشارها و تضییقاتی كه حكومت وقت برای روحانیون بخصوص روحانیانی كه دغدغه سیاست نیز داشتند اعمال می كرد، معظم له پرداختن به امور تبلیغی را از اشتغالات اساسی خویش به شمار می آوردند و از این رو در ایام تعطیلی دروس حوزوی، ایشان جهت تبلیغ به نقاط مختلف كشور سفر می کردند. هنوز هم در شهرهای ارومیه، مشهد، بندر انزلی، درگز، همدان، اردبیل، بابل، بهشهر و... مؤمنانی خاطره شیرین سخنرانیهای پرشور و پرجذبه ایشان را به خاطر دارند.

6 -فعالیت سیاسی

بدون تردید اسلام به سعادت دنیا و آخرت انسانها توجّه نموده است و از همین رو دخالت در امور سیاسی و حساسیت نسبت به وضع اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی مسلمانان، از وظایف اصلی روحانیت محسوب می گردد. روحانیت دارای دغدغه سیاسی از همان ابتدا با دخالت

در مسائلی كه سرنوشت مسلمانان و آینده آنان با آن بستگی داشت، تلاش كرده است این وظیفه خود را به نحو احسن انجام دهد. از جمله این حوادث، داستان كنگره جهانی پیمان صلح در زمان نخست وزیری دكتر مصدق بود كه ابتدا گروه زیادی از شخصیتهای دینی و سیاسی ایران پیام آن را تأیید و امضاء كردند، اما پس آن كه معلوم شد سرنخ ماجرا در دست كمونیستها است، بسیاری از آن افراد تأیید خود را پس گرفتند ولی برخی دیگر از جمله سید علی اكبر برقعی و شیخ محمدباقر كمره ای، بر عقیده خود اصرار ورزیده و به محل كنگره در وین نیز رفتند. هنگام بازگشت برقعی، گروههای متمایل به ماركسیسم، مراسم استقبال برگزار كردند. طلاب قم به مخالفت برخاستند و در نتیجه درگیری پیش آمد و در مقابل شهربانی تیراندازی شد كه منجر به كشته شدن یك نفر و مجروح شدن عده ای دیگر كردید. اعتراضات و درگیریها به مدت دو روز ادامه داشت. دربار شاه و برخی گروههای دیگر نیز، هر كدام با اهداف و انگیزه های خاص خود، قضیه را پیگیری می کردند. دكتر مصدق برای بررسی و آرام كردن اوضاع، آقای ملك اسماعیلی را به عنوان نماینده خود خدمت آیت ا... العظمی بروجردی رحمه الله فرستاد. حضرت آیت ا... العظمی موسوی اردبیلی كه در این جریان یكی از دست اندركاران و گردانندگان مبارزه طلاب بودند، از جانب آیت ا... العظمی بروجردی رحمه الله با ملك اسماعیلی دیدار كردند و آنگاه در صحن مطهر حضرت معصومه علیهما السلام برای مردم سخنرانی كرده و پیام حضرت آیت ا... العظمی بروجردی رحمه الله را به مردم ابلاغ نمودند.

مراجعت به اردبیل

كثرت فعالیتهای علمی، تبلیغی، فرهنگی و سیاسی

باعث گردید كه در ماه رمضان سال 1338 ه ش، ضعف و بیماری بر ایشان غلبه یابد كه پس از مراجعات مكرر به پزشكان، تغیر محل سكونت و كاستن از فشار كار به معظم له توصیه گردید و در پی آن ناگزیر در سال 1339 ه ش به منظور گذراندن ایام تعطیلات تابستانی قم را به قصد اردبیل ترك فرمودند.

پس از ورود به اردبیل، در تابستان همان سال در مسجد مرحوم حاج میر صالح، مجالس وعظ و تبلیغ تشكیل داده و نسبت به تجدید بنا و تعمیر مدرسه ملاابراهیم كه در جوار این مسجد قرار داشت، اقدام كردند. با تمام شدن فصل تابستان، علیرغم میل شدید باطنی معظم له جهت بازگشت به قم، اصرار علماء و مردم اردبیل باعث شد كه ایشان تا پایان همان سال به طور موقت در اردبیل بمانند، ولی نیمه كاره ماندن بسیاری از كارهایی كه توسط ایشان آغاز شده بود، باعث شد كه این اقامت موقت به درازا انجامیده تا سال 1347 ه ش ادامه یابد. به جهت طولانی شدن مدت اقامت ایشان در اردبیل، مناسب است شمه ای از فعالیتهای این دوره زمانی را بیان نماییم.

فعالیت در اردبیل

فعالیتهای علمی

با اقامت حضرت آیت ا... العظمی موسوی اردبیلی در اردبیل، جمعی از فضلاء و طلاب اردبیل كه در قم مشغول تحصیل بودند، به اردبیل بازگشتند و نزد معظم له به فراگیری سطوح عالی رسائل، مكاسب و كفایه پرداختند و پس از مدتی، ایشان تدریس خارج اصول و خارج فقه مكاسب و عروة را آغاز نمودند.

علاوه بر تدریس، اداره حوزه علمیه، تجدید بنا یا تعمیر ساختمانهای مدارس، تأمین كمك خرجی طلبه ها به شكل شهریه و

مساعده و اعزام برخی از آنان جهت تبلیغ به روستاها و شهرها و رسیدگی به گرفتاریهای آنان تا حد امكان، بر عهده ایشان بود.

تبلیغ

كارهای تبلیغی ایشان در این مدت هیچگاه تعطیل نشد و به شكل سخنرانی در منابر و تفسیر قرآن پس از نماز مغرب و عشاء و تشكیل جلسات هفتگی در منازل اشخاص، ادامه داشت.

فعالیت اقتصادی

امام موسی صدر، كه از دوستان دیرین و دوران طلبگی حضرت آیت ا... العظمی موسوی اردبیلی بود، در جنوب لبنان اقدام به تأسیس سازمانی جهت مبارزه با فقر و كمك به محرومین كرده بود. ایشان نیز با الهام از این كار، تصمیم به احداث كارخانه ای در شهرستان محروم اردبیل جهت مبارزه با فقر و كمك به فقرا گرفتند. پس از بررسی و تحقیق، اشخاصی جهت جمع آوری انفاقات و صدقات مستحبّه تعیین شدند و مقرر شد مركزی جهت آموزش صنایع دستی به تهی دستان و فروش محصول كار آنان به بازار و تخصیص درآمد حاصله به خودشان ایجاد شود.

آغاز كار از جوراب بافی و تریكو بافی بود كه ساختمانی جهت آن ایجاد گردید و خانواده هایی تحت پوشش قرار گرفتند. این مركز در حال توسعه بود كه رژیم شاه حساس شد و تصمیم گرفت كه مانع این كار شود. رئیس وقت ساواك اردبیل گفته بود: « ما می خواهیم این آخوندها را تحت كنترل درآوریم بلكه حذف كنیم، حال اینها به فكر افتاده اند كاری كنند كه اگر بخواهیم با آنان برخورد كنیم، ناچار شویم با چند صد یا چند هزار نفر درگیر شویم. زحمتهای فراوانی كشیده شده تا اینها از متن زندگی مردم كنار گذاشته شوند و اگر این كارها قوت بگیرد، اینها

مجددا به متن زندگی مردم بازمی گردند.به هر قیمتی كه شده باید جلوی این كار گرفته شود ».

به همین دلیل درست همان روزی كه جهت بازدید مردم از مؤسسه و آشنایی با اهداف آن و كمك به توسعه و گسترش آن تعیین شده بود، مأمورین ساواك به مؤسسه هجوم آورده و آن را بستند. حضرت آیت ا... العظمی موسوی اردبیلی نیز در خانه توقیف شدند و ساواك تهدید كرد كه اشخاصی را كه به این مؤسسه كمك كنند، دستگیر كرده و مورد آزار و اذیت قرار خواهد داد و بدین ترتیب مانع از فعالیت این مركز شد.

فعالیتهای سیاسی

افكار سیاسی معظم له ریشه در دوران صباوت و تربیت خانوادگی ایشان داشت. نگرش و دیدگاه سیاسی معظم له، عمدتا در صحبتها، سخنرانیها و تبلیغها خود را نشان می داد كه از جمله آنها می توان به هفت سال سخنرانیهای پرشور تبلیغی در شهرستان ارومیه اشاره كرد. از تاریخ 1339 ه ش كه ایشان در اردبیل ساكن شدند، مبارزات سیاسی جزء لاینفك فعالیتهای معظم له شد و به همین سبب دائماً از جانب دستگاه، تحت تعقیب قرار می گرفتند.

رژیم پهلوی نسبت به همه فعالیتهای ایشان مانند منبر، تبلیغ، سخنرانی، تدریس، رفت و آمد معمولی، مهمانیها و نامه ها، حساس بود و آنها را كنترل می كرد. حتی وقتی كه مدرسه می ساختند و یا برای محرومین فعالیت می کردند، نه تنها خود ایشان مورد تعقیب قرار می گرفتند بلكه طلبه هایی كه در مدرسه زیر نظر ایشان تحصʙĠمی کردند نیز، از جلب و تبعید و شكنجه در امان نبودند.

یكی از موارد درگیری علنی ایشان با رژیم، در جنگ 6 روزه اعراب و اسرائیل رخ داد. در آن

زمان تمامی دستگاههای تبلیغی رژیم، از اسرائیل طرفداری می کردند و به نفع اسرائیل و علیه اعراب خبر منتشر می نمودند. ایشان در منبر شدیدا به نفع اعراب و مسلمین موضع گیری كردند كه در پی آن رژیم تصمیم گرفت كه ایشان را دستگیر ƙřȘϙǠبه تبریز تبعید كند. در پی این حادثه علماء و ائمه جماعت اردبیل متحد شدند و همه به مسجد ایشان رفته و اعلام كردند كه اگر رژیم به دستگیری و تبعید معظم له اقدام نماید، تمامی مساجد را تعطیل كرده و از شهر خارج خواهند شد. رژیم پهلوی كه با مقاومت روحانیون مواجه شد و از عواقب كار نگران بود، از دستگیری ایشان منصرف گردید. مورد دیگر شایان ذكر در جریان تصویب كاپیتولاسیون بود كه معظم له به آگاه سازی پرداخته و در نتیجه مردم به نشانه اعتراض تصمیم به تعطیل كردن بازار گرفتند ولی عوامل رژیم دست به كار شده و با تهدید مانع از تعطیلی بازار شده و ایشان را تحت تعقیب قرار دادند. این آزار و اذیتها به حدی بود كه ایشان به ناچار تصمیم گرفتند اردبیل را ترك گفته و به محل دیگری مهاجرت نمایند.

تالیف كتاب جمال ابهی

شهرستان اردبیل از سابق به چند دلیل مورد علاقه بهائیها بوده است:

-1یكی از حروف حی (هیجده نفر نخستین پیروان علی محمد باب) مردی بود به نام ملا یوسف اردبیلی كه برای اهالی اردبیل شناخته شده نیست ولی نام او در كتابهای تاریخ بهائیها آمده است. البته روستایی در نزدیكی اردبیل به نام روستای ملایوسف وجود دارد كه به گمان بعضی از بهائیان، این روستا منسوب به همان ملایوسف مذكور در كتب بهائیت است

و به همین دلیل آنان این روستا را مكان مقدس و متبركی می دانند.

مردی به نام امین العلماء در حدود سال 1338 ه ق در اردبیل می زیست كه در میان مردم مشهور به بهائی گری بود. در ماه رمضان شخصی او را در حال روزه خواری دیده و از او پرسیده بود كه چرا به طور علنی در حال روزه خواری است؟ او در جواب گفته بود كه امروز، روز 21 رمضان است، روزی كه علی علیه السلام را كشته اند و دستگاه خداوند در هم ریخته و كسی به كسی نیست. تو هم اگر روزه ات را بخوری اشكالی ندارد. آن مرد عصبانی شده و با چاقو او را كشته بود. بهائیها او را یكی از شهدای بهائیت می دانند.

3 - بهائیها دو یا سه خانه وقفی در اردبیل داشتند كه یكی از آن خانه ها را به طور پنهانی به كتابخانه بهائیت تبدیل كرده بودند.

4 - برخی از ماموران دولتی شهرستان اردبیل مانند سیاح و انصاری بهائی بودند.

همه این عوامل باعث شده بود كه مبلغین بهائی، خصوصاً در فصل تابستان كه هوای شهرستان اردبیل بسیار مطلوب است، رفت وآمد زیادی به آن شهر داشته باشند. بیشتر مخاطبان این مبلغین، جوانان و دانش آموزان بودند و برخی از آنان كه به این محافل رفت و آمد می کردند، با مراجعه به حضرت آیت ا... العظمی موسوی اردبیلی، مطالبی را كه شنیده بودند به ایشان بازگو می کردند و خواهان پاسخ مناسب بودند. راهنمایی ایشان این بود كه سخنان و دلایل آنان را بشنوند ولی پاسخ نگویند بلكه پاسخ را به وقت دیگری موكول نمایند. آنان نیز مطالب فراوانی را یادداشت كرده و پاسخ مناسب

را از ایشان دریافت می کردند. برای اینكه مطالب مورد استناد جهت تنظیم پاسخها، دقیق و اصیل باشد، چاره ای جز مراجعه به منابع اصلی خود بهائیت نبود و این امر با توجه به اینكه بهائیان كتابخانه ای در اردبیل داشتند، توسط فردی به نام انصاری كه خود از زمره بهائیان بود، میسر گردید. مجموع این پرسش و پاسخها و یادداشتهای مفصل در مورد بهائیت، در نهایت منجر به تألیف كتابی به نام « جمال ابهی » توسط معظم له گردید كه ده هزار نسخه از آن چاپ و منتشر گردید و اینك نایاب است.مرحوم امام موسی صدر این كتاب را دیده و دستور ترجمه آن را به زبان عربی داده بود ولی فرصت انجام آن را نیافت.

مهاجرت از اردبیل به تهران

گسترش فعالیتهای سیاسی معظم له در اردبیل، باعث شده بود كه كنترل و نظارت دستگاههای امنیتی رژیم بسیار شدید شود تا جایی كه بر اثر هجوم مكرر مأموران ساواك به منزل ایشان، هرگونه آسایش و امنیت حتّی در منزل نیز از معظم له سلب گردید. در نتیجه ایشان ناچار گردیدند نظر مشورتی حضرت امام رحمه الله را در مورد مهاجرت از اردبیل جویا شوند. امام نیز در پاسخ فرمودند: « ما صلاح نمی دانیم كه آقایان شهرها را ترك كنند و به تهران یا قم بروند، ولی گویا وضع شما به گونه ای است كه ناچارید مسافرت كنید. در عین حال خودتان بهتر می دانید و می توانید تصمیم مناسبتری بگیرید ». پس از دریافت نظر امام كه اتخاذ تصمیم مناسب را به شخص ایشان واگذار نموده بودند، معظم له تصمیم گرفتند كه از اردبیل هجرت كنند، اما ضروری بود كه جهت گمراه كردن مأموران

ساواك و رفع مزاحمتهای احتمالی، زمینه مناسبی برای این كار فراهم شود.

در سال 1347 ه ش كه زلزله منطقه وسیعی از اطراف مشهد را تخریب كرد، حكومت وقت تصمیم گرفت ظاهر مردمی به خود گرفته و كمك مردم را به نام خود جمع آوری كرده و به دست آسیب دیدگان برساند؛ لذا با صدور اعلامیه ها و بیانیه های مكرر و برپا كردن چادرها در میادین شهرها مردم را به كمك فراخواند. ولی هر چه بیشتر سعی كردند كمتر به نتیجه رسیدند. در جهت مقابل، روحانیون و علماء شهرستانها مستقلاً به جمع آوری كمكهای مردمی مبادرت ورزیدند و در همین راستا، معظم له نیز در اردبیل با همراهی برخی دوستان، با صدور اطلاعیه مردم را در مسجد جمع نموده و به جمع آوری اعانه پرداختند. با توجه به اقامت مرحوم آیت ا... العظمی میلانی در مشهد، قرار شد كمكهای جمع آوری شده جهت مصرف در مناطق زلزله زده خدمت ایشان ارسال شود. این واقعه زمینه مناسبی فراهم ساخت كه حضرت آیت ا... العظمی موسوی اردبیلی به عنوان مسئول كمك رسانی و همچنین به بهانه چاپ كتاب جمال ابهی، بدون اینكه كسی را از قصد خود مبنی بر عدم مراجعت به اردبیل مطلع سازند، به سمت تهران حركت كنند.

اقامت و فعالیت در تهران

حضرت آیت ا... العظمی موسوی اردبیلی در تابستان 1347 ه ش وارد تهران شدند و پس از چند روزی، مقدمات لازم جهت اقامه نماز جماعت توسط معظم له در مسجد امیرالمؤمنین علیه السلام واقع در خیابان نصرت فراهم شد و علیرغم مخالفت شدید دوستان و همشهریان با اقامت ایشان در تهران، پس از تهیه مسكن، خانواده ایشان نیز از اردبیل به تهران مهاجرت

كردند.

پس از اقامت در تهران، گذشته از اقامه نماز جماعت و ایراد سخنرانی در مسجد نصرت تدریس خارج فقه (كتاب خمس) و جلد اول اسفار را برای برخی طلاب جوان و مستعد، آغاز نمودند وعلاوه بر آن، حلقه بحث فلسفی را نیز با برخی از دوستان همفكر خویش تشكیل دادند و پس از چند صباحی با همكاری و همفكری بعضی از دوستان دیگر مانند شهید آیت ا... بهشتی، شهید آیت ا... مطهری، شهید حجةالاسلام مفتح و برخی دیگر، تحقیق در علوم قرآن را به صورتی جدی آغاز نمودند. پژوهش عمیق در علوم قرآن نیازمند مكان مناسب و نیز كتابخانه ای غنی بود. برای این منظور محلی در جوار مسجد امیرالمؤمنین علیه السلام تهیه شد و در آنجا، كتابخانه ای اختصاصی جهت استفاده تحقیقاتی تاسیس گردید. علاوه بر آن، جلسات تفسیر قرآن پس از اقامه نماز مغرب و عشاء، به طور مرتب در مسجد امیرالمؤمنین علیه السلام توسط معظم له برگزار می شد.

با توجه به تفكرات الحادی كه در آن زمان در ایران شایع و رایج بود، ضرورت تأسیس مركزی جهت برگزاری جلسات سخنرانی، كلاسهای تبیین و بررسی معارف دینی و مسائل عقیدتی و فرهنگی، روز به روز بیشتر احساس می شد. به همین منظور، مسجد و كانون توحید توسط ایشان در خیابان پرچم احداث گردید كه كلاسهای متعددی توسط سخنرانان و متفكران مذهبی ایران در آنجا برگزار شد. بعلاوه، در راستای همین اهداف، مدارس راهنمایی و دبیرستان مفید را نیز در تهران احداث فرمودند كه هنوز هم تمام این مراكز به فعالیت خود ادامه می دهند. همه این مراكز تحت پوشش موسسه ای به نام موسسه خیریه مكتب امیرالمؤمنین علیه السلام قرار داشت كه

شرح آن در قسمت بعد خواهد آمد.

این فعالیتها تا 1357 ه ش ادامه داشت. در این سال مبارزات ملت مسلمان ایران شكل حادتری به خود گرفت. حضرت آیت ا... العظمی موسوی اردبیلی كه یكی از نزدیكان حضرت امام و از اركان انقلاب اسلامی محسوب می شد، در تمامی صحنه های سیاسی در قبل از انقلاب و در دهه نخست انقلاب نقش اساسی ایفا نمودند كه بیان آنها در این مختصر میسور نیست و از رور ما به اجمال تنها فعالیتهای علمی و فرهنگی ایشان در این دوره زمانی را متذكر می گردیم.

فعالیتهای علمی و فرهنگی

تدریس خارج فقه و اصول، تدریس جلد اول منظومه برای طلاب و روحانیان، تدریس كتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم، سلسله بحثهای تكامل، فلسفه تاریخ، و دیگر مباحث مهم فلسفی ضروری برای دانشجویان، برگزاری جلسات تفسیر برای نمازگزارانی كه به مسجد می آمدند، بحث و گفتگو پیرامون مبانی فلسفی و تحقیق در مسائل علوم قرآنی با گروههای مختلف از متفكران، از جمله اشتغالات علمی و فرهنگی ایشان در مدت اقامت در تهران بود. دامنه این فعالیتها به حدی گسترش یافت كه حساسیت رژیم را برانگیخت و در نهایت با یورش ماموران ساواك به مركز تحقیقات، كلیه وسایل و دستگاههای آنجا به یغما رفت و كتابخانه نیز تاراج شد به گونه ای كه فیشها و یادداشتهای محققین شاغل در مؤسسه را غارت نموده و مركز را به تعطیلی كشاندند.

تأسیس مؤسسه خیریه مكتب امیرالمؤمنین علیه السلام

در سال 1348 ه ش جهت منسجم كردن اقدامات فرهنگی، معظم له به همراه تنی چند از دوستان، مؤسسه خیریه مكتب امیرالمؤمنین علیه السلام را تأسیس كردند كه به لطف خداوند از بدو تأسیس تا كنون، منشاء خدمات زیادی شده است به گونه ای كه 3 باب مسجد، یك مركز فرهنگی، 4 مدرسه راهنمائی و دبیرستان و دانشگاه، تا كنون توسط این موسسه تأسیس شده و در حال فعالیت هستند

در دهه اول انقلاب، یعنی از سال 1357 تا سال 1368 ه ش، به دلیل شرائط خاص كشور، تحولی در زندگی معظم له پیش آمد به گونه ای كه ناچار شدند اوقات فعالیت خود را به دو بخش مستقل و جدا از هم تقسیم نمایند؛ بخش اول آن را اشتغالات علمی و فرهنگی و بخش دوم آن را مسائل سیاسی، حكومتی و

اجرائی تشكیل می داد. چنانكه گفتیم در این نوشتار، تنها به بخش اول می پردازیم چرا كه بخش دوم نیازمند بحث مفصلی است كه از حوصله این مختصر خارج است و فرصت دیگری را می طلبد.

فعالیتهای علمی و فرهنگی در دهه اول انقلاب

در طی یازده سال اول انقلاب، اشتغالات علمی و فرهنگی معظم له روند و وضع دیگری پیدا كرد. از جمله اشتغالات جدید ایشان، تدوین قوانین كیفری، جزائی و حقوقی دادگستری و انطباق آنها با موازین شرع و فقه اسلامی بود. با توجه به اینكه پاره ای از قوانین موضوعه قبل از انقلاب به ویژه قانون مجازات عمومی برگرفته از قوانین اروپائی بود، چنین كار گسترده و وسیعی نیازمند صرف وقت فراوانی بود. برای این منظور كمیسیونی از فقهاء و حقوق دانان تشكیل شد و با همكاری دوستان متفكر و اندیشمند، این مهم به انجام رسید و در نهایت قوانین جدید به صورت مدون و منقح و مطابق با شرع، تنظیم و ارائه گردید. بدیهی است این امر حسب ضرورت و به منظور تدوین قوانین و مقررات منطبق با شرع صورت گرفت و این هرگز بدان معنی نیست كه آن قانون از جامعیت و كمال برخوردار بوده و فاقد هرگونه نقصانی است بلكه ممكن است نیازمند بازنگری مجدد باشد.

از طرف دیگر گاهی مسائلی در محاكم پیش می آمد كه در قوانین مدونه پیش بینی نشده بود و قاضی نیز نمی توانست، حكم مسئله را از قوانین موجود استخراج نماید. وانگهی اصل 167 قانون اساسی، قاضی را موظف نموده است كه كوشش كند حكم هر دعوا را در قوانین مدونه بیابد و اگر نیافت، با استناد به منابع معتبر اسلامی یا فتاوی معتبر، حكم قضیه را صادر نماید و

بدیهی است تمامی قضات به آسانی از عهده این مهم بر نمی آیند، خصوصاً در مسائل مستحدثه و نوپیدا كه در متون و منابع معتبر فقهی نیز حكم روشنی پیرامون آنها وجود ندارد. در چنین مواردی راهنمائی و استخراج احكام شرعی مسائل مستحدثه قضائی، از دیگر اشتغالات مهم ایشان بود.

یكی دیگر از مشكلات قوه قضائیه، جایگزینی قضات بازنشسته و تصفیه شده با قضات جدید بود كه غالبا آشنایی زیادی با كارهای اداری نداشتند. با توجه به اینكه شرط قضاوت از نظر شرع مقدس اسلام، رسیدن به درجه اجتهاد در مبانی فقهی است، ضروری بود كه از فضلاء اهل علم و طلاب حوزه برای قضاوت استفاده شود، ولی با توجه به اینكه در حوزه علمیة قم و نجف، آقایان مدرسین بیشتر كتابهای عبادات مانند كتاب صلاة و كتاب صوم را تدریس می نمودند و تدریس كتاب های قضا، حدود، دیات و قصاص، در حوزه ها چندان معمول نبود، كسانی كه متعهد بودند در قوه قضائیه كار بكنند، اكثرا با مسائل قضا آشنا نبودند. از طرف دیگر آنچه در كتب قضا نوشته شده است، تناسب چندانی با اوضاع اجتماعی جوامع امروزی ندارد. همه این عوامل دست به دست هم داده و مشكلات حادی را برای قوه قضائیه به بار آورده بودند.

برای حل این دو مشكل به طور همزمان، معظم له تدریس یك دوره خارج كتاب قضا را برای قضات آغاز كردند و همزمان، كتاب فقه القضا را به رشته تحریر در آوردند و در آن مسائل جدیدی را كه در متون فقهی سابق وجود نداشت ولی پیدایش آنها در جوامع فعلی اقتضای فهم احكام شرعی آنها را دارد، مورد بحث و

بررسی قرار دادند.

فعالیت علمی دیگر ایشان، بحث و بررسی علمی و فقهی، پیرامون مسائل مهم اقتصادی از قبیل امور بانكی و پولی، معاملات جاری كشور، نظام اقتصادی حاكم بر آن و... بود كه به شدت مورد نیاز جمهوری نوپای اسلامی بود و قبل از آن هیچ كار گسترده اجرائی در زمینه آن انجام نگرفته بود. در این مسیر مطالعات گسترده ای در خصوص نظام اقتصاد آزاد و اقتصاد سوسیالیستی و مقایسه آنها با نظام اقتصاد اسلامی توسط معظم له صورت گرفت و نتایج آنها مكتوب شده است

هجرت مجدد به قم

چهار دهم خرداد 1368 ه ش حضرت امام خمینی رحمه الله رحلت فرمودند. پس از این حادثه، حضرت آیت ا... العظمی موسوی اردبیلی كه در دوران حیات حضرت امام رحمه الله بارها تقاضای كناره گیری از مسئولیتها و پرداختن به اشتغالات علمی را از ایشان نموده و پاسخ منفی شنیده بودند، در شهریور همان سال به قم هجرت نمودند و اشتغالات جدیدی را به شرح زیر آغاز كردند:

تدریس و بحث و تحقیق

ایشان از ابتدای اقامت مجدد در شهر مقدس قم، آغاز به تدریس خارج فقه و اصول نمودند كه در این مدت (تا سال 1379 ه ش) یك دوره خارج اصول و نیز یك دوره فقه جزائی اسلام شامل قضاء، حدود، قصاص، دیات و شهادات را تدریس نموده و آنها را به رشته تحریر در آورده اند كه تا كنون كتابهای فقه القضاء، فقه الحدود و التعزیرات، فقه الدیات و فقه القصاص منتشر شده و كتاب فقه الشهادات آماده طبع می باشد. همچنین در این مدت در ایام تعطیل حوزه علمیه قم، اقدام به تدریس كتاب شركت و مباحث اجتهاد و تقلید و بیمه فرمودند كه از آن میان كتاب فقه الشركة و كتاب التأمین در یك جلد به طبع رسیده است.

پس از پایان بردن مباحث مهم كیفری، تدریس مباحث حقوقی و مدنی اسلام را در دستور كار خویش قرار دادند كه به جهت اهمیت مضاربه و ابتلاء شدید جامعه به آن، آن را در اولویت قرار داده و تدریس آن را به پایان رساندند كه انشاء الله به زودی به زیور طبع آراسته خواهد شد و در حال حاضر نیز مشغول به تدریس كتاب بیع می باشند.

تأسیس و اداره دانشگاه (دارالعلم) مفید

حضرت آیت ا... العظمی موسوی اردبیلی، از دورانی كه در قم مشغول تحصیل بودند، مانند هر طلبه و محصل درد آشنایی در مورد نواقص حوزه می اندیشیدند و آرزو داشتند روزی فرا برسد كه این نواقص از حوزه بر طرف بشود.

یكی از مهمترین نواقص حوزه این است كه برنامه درسی آن همان برنامه سابق بوده و هیچ تحول و تغییری در آن ایجاد نشده است؛ لذا احكام مسائل جدیدی كه در اثر تحولات جوامع

و زندگی انسانها بوجود آمده است، در این كتابها یافت نمی شود و یا بحث كافی در مورد آنها نشده است. مسائل مهم دانش حقوق بویژه حقوق بین الملل همچون احكام مرزها، صلاحیتها، دریاها و مناطق تحت حاكمیت كشورها؛ مقاوله نامه ها و میثاقهای بین المللی؛ تابعیتها؛ همچنین مسائل اقتصادی از قبیل بانك، بانكداری بدون ربا، بیمه، پول، و...؛ و نیز مسائل حكومتی و سیاسی و بحث و بررسی فقهی پیرامون نهادهای اجتماعی جدید چون قوای سه گانه، و همچنین علومی مانند جامعه شناسی، فلسفه و كلام جدید، علوم سیاسی و... به شكل آكادمیك و امروزین آنها، در حوزه ها مورد بحث و بررسی كامل قرار نگرفته و علیرغم نیاز شدید جوامع اسلامی به آنها، هنوز هم خلأهای فراوانی در این زمینه به چشم می خورد. از طرف دیگر طبیعی است كه اداره حكومت اسلامی نیازمند متخصصین متعهدی است كه علاوه بر آشنایی كامل با علوم حوزوی، با علوم جدید نیز آشنایی كامل داشته و از توانایی كافی جهت پاسخگویی به مسائل جدید و بیان دیدگاه اسلام در مسائل مطروحه برخوردار باشند.

برای حل این مشكلات و نواقص و رفع آنها، هنگامی كه ایشان تصمیم به اقامت مجدد در قم گرفتند، اقدام به تأسیس مؤسسه ای به نام دانشگاه علوم انسانی (دارالعلم) مفید نمودند. هدف از تأسیس این دانشگاه این است كه علوم مورد نظر اسلام، یعنی علوم انسانی در آنجا تدریس شود و نظرات اسلام نیز در ردیف نظرات سایر مكاتب مورد بحث و بررسی قرار گیرد.

در حال حاضر رشته های حقوق، اقتصاد، فلسفه، علوم سیاسی و علوم قرآن در این مؤسسه در سطح كارشناسی و كارشناسی ارشد تدریس می گردد و در نظر است مقطع

دكتری نیز در دانشگاه ایجاد شده و افزون بر آن به تعداد رشته های تحصیلی نیز اضافه گردد. اینك قریب به ششصد دانشجو در این دانشگاه مطابق مقررات آموزش عالی كشور به تحصیل اشتغال دارند و همزمان به طور مستقل به تحصیلات و پژوهشهای عالی حوزوی نیز می پردازند. شرط ورود طلاب به این مركز علمی، اتمام شرح لمعه و اصول مظفر و داشتن مدرك دیپلم و قبولی در كنكور سراسری است. بعلاوه دانشجویان ورودی ملزم هستند كه پس از ورود به این مؤسسه علاوه بر تحصیل دانشگاهی، تحصیل دروس حوزوی را نیز ادامه دهند.

فهرست تألیفات

1 - فقه القضاء

2 - فقه الحدود والتعزیرات

3 - فقه الدیات

4 - فقه القصاص

5 - فقه الشركة والتأمین

6 - فقه المضاربة

7 - فقه الشهادات (تحت طبع)

8 - حاشیه بر خیارات مكاسب (مخطوط)

9 - یك دوره كامل اصول فقه (مخطوط)

10 - تقریرات دروس آیات عظام حكیم و خوئی رحمهما الله در فقه و اصول (مخطوط)

11 - الرسائل الفقهیة (مشتمل بر بحثهای: ربا، تلقیح مصنوعی، ذبیحه اهل كتاب،...)، مخطوط

12 - مقالاتی در تفسیر قرآن

13 - اخلاق (تدریس در دانشگاه مفید)، مخطوط

14 - چهار جلد اقتصاد (مخطوط)

15 - یك دوره اقتصاد اسلامی بر اساس كتاب و سنت (مخطوط)

16 - جمال ابهی (در رد بهائیت)

17 - رساله عملیه

18 - مناسك حج

19 - نهج الرشاد (رساله عملیه به زبان عربی)

20 - استفتاآت

دیباچه

رساله توضیح المسائل به شیوه مرسوم، ابتدا بر اساس فتاوای زعیم بزرگوار شیعه حضرت آیة اللَّه العظمی برجرودی قدس سره به دقت و با زبانی ساده تهیه و چاپ گردید و در معرض استفاده مقلدان و اندیشمندان قرار گرفت و به سبب دقت و سلاست و انتساب به آن مرجع بزرگوار و استاد مسلم فقه، سالها توسط فقیهان متأخر حاشیه و تعلیقه زده شد و سپس با مزج حواشی در متن اصلی، رساله های بعدی تدوین گردید. حضرت آیة اللَّه العظمی موسوی اردبیلی نیز ابتدا نظرات و فتاوای خود را به صورت حاشیه ای بر رساله مزبور نگاشتند و پس از رحلت امام خمینی قدس سره به علت این كه رساله معظم له در دست بسیاری از مقلدان و فارسی زبانان موجود بود، حواشی خود را به اختصار به رساله مزبور اضافه نمودند كه چندین

بار مورد چاپ و تجدید نظر قرار گرفت و در اختیار علاقمندان گذاشته شد.

اما بازبینی و بازنگری رساله توضیح المسائل، ظهور مسائل جدید و مورد ابتلا، حذف مسائل غیر مورد ابتلا، تغییر در ساختار شكلی، جملات و ترتیب مسائل و برخی ابواب و توجه به نوآوریها و دقائق و كثرت تغییرات رساله پیشین، باعث گردید كه رساله ای مستقل با ساختار فعلی تدوین شود تا به شیوه ای مناسب تر، در عین حفظ چهارچوب قبلی، پاسخگوی نیاز مراجعین و فرزانگان گردد. لذا در این توضیح المسائل علاوه بر ذكر مسائل و نظرات جدید معظم له، متون مسائل تا اندازه ای روان تر و ترتیب ابواب فقهی و مسائل مناسب تر شده و ابواب و مسائلی كه مورد نیاز بوده، اضافه گردیده است، و نیز مقدمه ای كوتاه و مناسب بر بیشتر ابواب فقهی نوشته شده است. البته بدیهی است كه تدوین رساله ای كه جامع بسیاری از احتیاجات و مسائل باشد، به چندین جلد می انجامد، لذا رعایت اختصار نیز باعث حذف برخی از مسائل و احاله آنان به كتاب ها و رساله های موضوعی و مستقل گردیده است كه امید است در آینده ای نزدیك در حد توان در اختیار علاقمندان قرار گیرد.

در خاتمه لازم است از حضرات حجج اسلام آقایان سعید رهایی، احمد صادقی اردستانی، رضا قبادلو و مجید رضایی كه در ترتیب و تهیه و مقابله این رساله مجدانه تلاش نموده اند سپاسگزاری گردد. امید است این اثر مورد قبول خداوند متعال و اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام به ویژه امام عصر (عجّل اللَّه تعالی فرجه الشریف) قرار گیرد. دفتر حضرت آیة اللَّه العظمی موسوی اردبیلی ربیع الأول 1422 ه ق

تقلید

احكام تقلید

« مسأله

1 » بر هر مكلفی واجب است تكالیف شریعت اسلام را آن چنانكه متوجه او می باشد انجام دهد. شرایط تكلیف چند چیز است:

الف - « بلوغ »؛ نشانه بالغ شدن دختر یا پسر یكی از سه چیز است:

اوّل: روییدن موی زبر و درشت زیر شكم و بالای عورت. دوم: بیرون آمدن منی در خواب یا بیداری. سوم: برای پسر تمام شدن پانزده سال قمری - هر چند وقتی سیزده سال او تمام شد، خوب است بنابر احتیاط مستحب واجبات را بجا آورد و از كارهای حرام اجتناب كند و زنهای نامحرم نیز خودشان را از او بپوشانند - و برای دختر تمام شدن نه سال قمری، و اگر سن دختر معلوم نباشد و آبستن شود یا خونی ببیند كه صفات حیض را داشته باشد، حكم می شود كه قبلاً بالغ شده است.

ب - « عقل »؛ پس دیوانه تكلیفی ندارد.

ج - « توانایی انجام تكلیف و اختیار »؛ پس شخصی كه به طور كلّی از انجام وظایف خود عاجز است، تكلیفی ندارد.

« مسأله 2 » روییدن موی درشت در صورت، پشت لب، سینه و زیر بغل و نیز درشت شدن صدا و مانند اینها نشانه بالغ شدن نیست مگر این كه، انسان به واسطه اینها به بالغ شدن خود اطمینان یابد.

« مسأله 3 » اگر پسری به گمان این كه فقط تمام شدن پانزده سال علامت بلوغ است به تكالیف خود عمل نكرده باشد، و بعد بفهمد كه قبل از پانزده سالگی یكی از علائم بلوغ در او وجود داشته است، باید هر مقدار از نمازها و روزه ها و اعمالی را كه می داند

بر او واجب بوده و بجا نیاورده، قضا نماید و یا بجا آورد؛ ولی مقداری را كه شك دارد لازم نیست قضا كند، هر چند خوب است به مقداری قضا نماید كه اطمینان پیدا كند قضای آنچه را كه ترك شده بجا آورده است.

« مسأله 4 » مسلمان باید به اصول دین یقین حاصل كند و یقین از هر راهی آمده باشد كفایت می كند، ولی در احكام غیر ضروری و غیر یقینی دین باید یا خود مجتهد باشد كه بتواند احكام را از روی دلیل به دست آورد یا از مجتهد تقلید كند - یعنی به دستور او عمل نماید - یا از راه احتیاط به گونه ای به وظیفه خود عمل نماید كه یقین كند تكلیف خود را انجام داده است، مثلاً اگر عده ای از مجتهدین عملی را حرام بدانند و عده ای دیگر بگویند حرام نیست، آن عمل را انجام ندهد، و اگر عملی را بعضی واجب و بعضی مستحب بدانند آن را بجا آورد، پس بر كسانی كه مجتهد نیستند و نمی توانند به احتیاط عمل كنند، واجب است از مجتهد جامع الشرایط تقلید نمایند.

« مسأله 5 » مرد یا زنی كه به درجه اجتهاد رسیده - یعنی می تواند احكام شرعی را از روی ادله آن استنباط نماید - جایز نیست از دیگری تقلید نماید، ولی اگر فقط در بعضی از مسائل مجتهد باشد، باید در بقیه مسائل از مجتهد جامع الشرایط تقلید كند و یا به احتیاط عمل نماید. همچنین كسی كه هنوز به درجه اجتهاد نرسیده، نباید در مسائل شرعی فتوا دهد و چنانچه بدون داشتن قدرت استنباط در مسأله ای فتوا دهد، مسئول اعمال

خود و تمام كسانی است كه ناآگاهانه به گفته او عمل می كنند.

« مسأله 6 » تقلید در احكام، این است كه در حین عمل تصمیم و التزام داشته باشد به احكامی كه مجتهد از ادله شرعی استنباط كرده است عمل نماید و تقلید به این معنا، موضوع جواز یا وجوب بقاء بر تقلید میت وعدم جواز عدول از تقلید مجتهد زنده به مجتهد زنده دیگر است. و از مجتهدی باید تقلید كرد كه بالغ، عاقل، شیعه دوازده امامی، حلال زاده، زنده، عادل و اعلم باشد (یعنی در فهمیدن حكم خدا از ادله شرعی و درك موضوعات از تمام مجتهدین زمان خود استادتر باشد) و دنیا طلب نباشد - به طوری كه منافات با عدالت داشته باشد - و همچنین بنابر مشهور مرد باشد.

« مسأله 7 » با توجه به گستردگی رشته های فقه و تخصصی بودن آنها، اگر در بین چند مجتهد هر كدام در یك یا چند رشته از مسائل فقهی از دیگران اعلم باشند، وجوب تقلید از آنها در همان رشته یا رشته ها، متعین است.

« مسأله 8 » عدالت، ملكه انجام واجبات و ترك محرمات است، و به وسیله حسن ظاهر شناخته می شود، و با شهادت دو مرد عادل یا شیاعی كه موجب وثوق و اطمینان شود و یا هر طریق عقلایی كه اطمینان آور باشد، ثابت می شود.

« مسأله 9 » مجتهد و اعلم را از سه راه می توان شناخت:

اوّل: خود انسان اطمینان كند، مثل آن كه از اهل علم باشد و بتواند مجتهد و اعلم را تشخیص دهد و یا از خبر دادن شخص مورد اعتماد و آگاهی، به اعلم بودن او اطمینان

یابد.

دوم: دو نفر عالم عادل كه می توانند مجتهد اعلم را تشخیص دهند، مجتهد یا اعلم بودن كسی را تصدیق كنند، به شرط آن كه دو نفر عالم عادل دیگر با گفته آنان مخالفت ننمایند.

سوم: عدّه ای از اهل علم كه می توانند مجتهد و اعلم را تشخیص دهند و از گفته آنان اطمینان پیدا می شود، مجتهد یا اعلم بودن كسی را تصدیق كنند.

« مسأله 10 » اگر شناختن اعلم مشكل باشد، باید از كسی تقلید كند كه گمان به اعلم بودن او دارد، بلكه اگر احتمال هم بدهد كه كسی اعلم است و بداند دیگری از او اعلم نیست، باید از او تقلید نماید. و اگر چند نفر در نظر او اعلم از دیگران و با یكدیگر مساوی باشند، باید از یكی از آنان تقلید كند و احتیاط مستحب آن است كه از پرهیزكارترین و با تقواترین آنها تقلید كند.

« مسأله 11 » به دست آوردن فتوا (یعنی حكمی كه مجتهد از ادله استنباط كرده است) به یكی از سه راه ذیل امكان پذیر است:

اوّل: شنیدن از خود مجتهد. دوم: شنیدن از دو نفر عادل كه فتوای مجتهد را نقل می كنند. سوم: دیدن در رساله مجتهد در صورتی كه انسان به درستی آن رساله اطمینان داشته باشد و یا ملاحظه دست خط او و یا هر راه عقلایی دیگر كه انسان به آن اعتماد و اطمینان داشته باشد، مانند شنیدن از كسی كه مورد اطمینان و راستگو است.

« مسأله 12 » تا انسان یقین نكند كه فتوای مجتهد عوض شده است، می تواند به آنچه در رساله او نوشته شده عمل نماید و اگر احتمال دهد كه فتوای او

عوض شده، جستجو لازم نیست.

« مسأله 13 » اگر مجتهد اعلم در مسأله ای فتوا دهد، مُقلّدِ آن مجتهد (یعنی كسی كه از آن مجتهد تقلید می كند) نمی تواند در آن مسأله به فتوای مجتهد دیگر عمل كند، ولی اگر فتوا ندهد و بفرماید: « احتیاط آن است كه فلان طور عمل شود » مثلاً بفرماید: « احتیاط آن است كه در ركعت سوم و چهارم نماز سه مرتبه تسبیحات اربعه (یعنی: سُبْحانَ اللَّهِ وَالْحَمْدُ للَّهِ وَلا إلهَ إلّا اللَّهُ وَاللَّهُ أكْبَرُ) را بگویند »، مقلد باید یا به این احتیاط - كه آن را احتیاط واجب می گویند - عمل كند و سه مرتبه بگوید، یا به فتوای مجتهدی كه علم او از مجتهد اعلم كمتر و از مجتهدهای دیگر بیشتر است عمل نماید؛ پس اگر او یك مرتبه گفتن را كافی بداند می تواند یك مرتبه بگوید، و همچنین است اگر مجتهد اعلم بفرماید: « مسأله محلّ تأمّل » یا « محلّ اشكال است ».

« مسأله 14 » اگر مجتهد اعلم بعد از آن كه در مسأله ای فتوا داده احتیاط كند - مثلاً بفرماید: « اگر ظرف نجس را یك مرتبه در آب كُر بشویند پاك می شود، اگرچه احتیاط آن است كه سه مرتبه بشویند » - مقلد او نمی تواند در آن مسأله به فتوای مجتهد دیگر رفتار كند بلكه، باید یا به فتوا عمل كند یا به احتیاط بعد از فتوا كه آن را احتیاط مستحب می گویند عمل نماید، مگر آن كه فتوای مجتهد دیگر نزدیك تر به احتیاط باشد.

« مسأله 15 » تقلید از میت ابتداءً جایز نیست ولی باقی ماندن بر تقلید میت چنانچه مجتهد

میت اعلم از مجتهد زنده باشد، واجب است. و در صورت تساوی مجتهد زنده و میت در علم، بین بقاء بر تقلید میت و رجوع به زنده مخیر است؛ گرچه رجوع به مجتهد زنده بهتر و مطابق با احتیاط است. و چنانچه مجتهد زنده اعلم از مجتهد میت باشد، رجوع به مجتهد زنده واجب است و بقاء بر تقلید میت جایز نیست. و باید بقاء بر تقلید میت به فتوای مجتهد زنده باشد. و اگر كسی در هنگام عمل التزام و تصمیم به عمل به فتوای مجتهد داشته است، برای بقاء در آن مسأله كافی است.

« مسأله 16 » اگر مقلد در مسأله ای به فتوای مجتهدی عمل كند و بعد از مردن او در همان مسأله به فتوای مجتهد زنده عمل كند، نمی تواند دوباره آن را مطابق فتوای مجتهدی كه از دنیا رفته است انجام دهد؛ مگر این كه مجتهد میت اعلم باشد كه در این صورت رجوع واجب است؛ ولی اگر مجتهد زنده در مسأله ای فتوا ندهد و احتیاط نماید و مقلد مدتی به آن احتیاط عمل نماید و از عزم و تصمیم بر تقلید از مجتهد میت در این مسأله بر نگشته باشد، دوباره می تواند به فتوای مجتهدی كه از دنیا رفته عمل نماید؛ مثلاً اگر مجتهدی گفتن یك مرتبه « سُبْحانَ اللَّه وَالْحَمْدُ للَّهِ وَلا إلهَ إلّا اللَّهُ وَاللَّهُ أَكْبَرُ » را در ركعت سوم و چهارم نماز كافی بداند، چنانچه آن مجتهد از دنیا برود و مجتهد زنده احتیاط واجب را در سه مرتبه گفتن بداند و مقلد مدّتی به این احتیاط عمل كند و سه مرتبه بگوید، در صورتی كه

از عزم و تصمیم بر تقلید از مجتهد میت در این مسأله برنگشته باشد، دوباره می تواند به فتوای مجتهدی كه از دنیا رفته برگردد و یك مرتبه بگوید.

« مسأله 17 » بنابر احتیاط عدول از مجتهد زنده به مجتهد زنده دیگر جایز نیست، مگر این كه مجتهد دوم اعلم باشد كه در این صورت عدول واجب است.

« مسأله 18 » واجب است انسان مسایلی را كه غالباً به آنها احتیاج دارد یاد بگیرد.

« مسأله 19 » اگر برای انسان مسأله ای پیش آید كه حكم آن را نمی داند، اگر می تواند صبر كند تا فتوای مجتهد اعلم را به دست آورد، باید صبر كند و یا این كه به احتیاط عمل نماید و اگر نمی تواند صبر كند، باید یا به احتیاط عمل نماید و یا با مراعات الأعلم فالأعلم از مجتهد دیگر تقلید نماید و در هر حال چنانچه از انجام عمل محذوری لازم نیاید، می تواند عمل را بجا آورد، امّا اگر معلوم شد كه عمل او مخالف واقع یا فتوای مجتهد اعلم بوده، باید دوباره آن را انجام دهد.

« مسأله 20 » اگر كسی فتوای مجتهدی را به دیگری بگوید و بعد از گفتن فتوا بفهمد اشتباه كرده، باید اشتباه را برطرف كند و چنانچه فتوای آن مجتهد تغییر كند نیز بنابر احتیاط باید به او خبر دهد كه فتوا تغییر كرده، خصوصاً اگر كسی كه فتوا برای او نقل شده در اعمال خود به گفته ناقل فتوا اعتماد می نماید.

« مسأله 21 » اگر مكلف مدتی اعمال خود را بدون تقلید انجام دهد، در صورتی اعمال او صحیح است كه بفهمد یا احتمال دهد به وظیفه

واقعی خود رفتار كرده است، یا این كه عمل او با فتوای مجتهدی مطابق باشد كه فعلاً باید از او تقلید كند، یا مطابق با فتوای مجتهدی باشد كه در حین عمل وظیفه اش تقلید از او بوده، و یا عمل او مطابق با احتیاط باشد، وگرنه باید هر مقدار از عباداتی را كه می داند درست به جا نیاورده قضا كند، هرچند احتیاط مستحب این است كه به قدری قضا نماید كه یقین كند چیزی بر عهده اش باقی نمانده است.

« مسأله 22 » در صورتی كه رأی مجتهد تغییر كند، مقلد نمی تواند بر رأی قبلی مجتهد باقی بماند، و اگر شك كند كه رأی مجتهد تغییر كرده است یا نه، می تواند تا مشخص شدن آن بر رأی قبلی باقی بماند.

احكام طهارت

آب مطلق و مضاف

« مسأله 23 » آب یا مطلق است یا مضاف؛ آب مضاف آبی است كه آن را از چیزی بگیرند - مثل آب هندوانه و گلاب - یا با چیزی مخلوط شده باشد كه دیگر به آن آب نگویند - مثل آبی كه با گِل و مانند آن مخلوط شود - و غیر اینها آب مطلق است كه بر پنج قسم است:

اوّل: آب كُر. دوم: آب قلیل. سوم: آب جاری. چهارم: آب باران. پنجم: آب چاه.

1 - آب كُر

« مسأله 24 » آب كُر بنابر احتیاط مقدار آبی است كه اگر در ظرفی كه درازا و پهنا و عمق آن هر یك سه وجب و نیم است بریزند، آن ظرف را پُر كند، گرچه گنجایش ظرفی كه درازا و پهنا و عمق آن هر یك سه وجب باشد كافی است و وزن آن بیست مثقال كمتراز صد و بیست و هشت من تبریز است و به حسب كیلوی متعارف، تقریباً 384 كیلوگرم می شود.

« مسأله 25 » كُر بودن آب به سه طریق ثابت می شود:

اوّل: خود انسان به كر بودن آن اطمینان پیدا كند. دوم: دو مرد عادل به كر بودن آن خبر دهند، گرچه خبر دادن یك نفر نیز چنانچه موجب اطمینان شود، كفایت می كند. سوم: گفتن « ذو الید » (یعنی كسی كه آب در اختیار اوست)، مثلاً اگر صاحب خانه خبر دهد كه آب به قدر كُر است، كُر بودن آن ثابت می شود.

« مسأله 26 » اگر عین نجس مانند ادرار و خون به آب كُر برسد، چنانچه به واسطه آن بو یا رنگ یا مزه آب تغییر كند، آب كُر نجس می شود

و اگر تغییر نكند نجس نمی شود.

« مسأله 27 » اگر بوی آب كُر به واسطه غیر نجاست تغییر كند، نجس نمی شود.

« مسأله 28 » اگر عین نجس مانند ادرار، به آبی كه بیشتر از كُر است برسد و بو یا رنگ یا مزه قسمتی از آن را تغییر دهد، چنانچه مقداری كه تغییر نكرده كمتر از كُر باشد، تمام آب نجس می شود و اگر به اندازه كُر یا بیشتر باشد، فقط مقداری كه بو یا رنگ یا مزه آن تغییر كرده نجس می شود.

« مسأله 29 » آب فوّاره اگر متصل به كُر باشد، بنابر احتیاط آب نجس را در صورتی پاك می كند كه با آن مخلوط شود، ولی اگر قطره قطره روی آب نجس بریزد، آن را پاك نمی كند، مگر این كه فواصل قطرات كم باشد و آب با فشار به گونه ای بریزد كه متصل به حساب آید و با آب نجس مخلوط شود كه در این صورت كفایت می كند.

« مسأله 30 » اگر چیز نجس را زیر شیری كه متصل به كُر است بشویند، آبی كه از آن چیز می ریزد اگر متصل به كُر باشد و بو یا رنگ یا مزه نجاست نگرفته باشد و پس از بستن شیر اجزای نجس در آن نباشد پاك، وگرنه نجس است.

« مسأله 31 » اگر مقداری از آب كُر یخ ببندد و باقی آن بقدر كُر نباشد، چنانچه نجاست به آن برسد، نجس می شود و هر مقدار از یخ كه آب شود نیز نجس است.

« مسأله 32 » آبی كه قبلاً به اندازه كُر بوده و انسان شك دارد كه از كُر كمتر شده یا نه،

مثل آب كُر است، یعنی چیز نجس شده را پاك می كند و اگر نجاستی هم به آن برسد نجس نمی شود، ولی آبی كه كمتر از كر بوده و انسان شك دارد كه به مقدار كُر شده یا نه، حكم آب كُر را ندارد.

« مسأله 33 » اگر انسان نداند كه آبی به اندازه كُر هست یا نه و نیز نداند كه قبلاً كُر بوده یا قلیل، چنانچه به واسطه ملاقات با نجاست، بو یا رنگ و یا مزه آن تغییر نكند، نجس نمی شود و برای پاك كردن چیزی كه نجس شده، حكم آب قلیل را دارد.

2 - آب قلیل

« مسأله 34 » آب قلیل آبی است كه از زمین نجوشد و از مقدار كُر كمتر باشد.

« مسأله 35 » اگر آب قلیل روی چیز نجس بریزد یا چیز نجس به آن برسد، نجس می شود، ولی اگر از بالا با فشار روی چیز نجس بریزد، مقداری كه به آن چیز می رسد نجس و هر چه بالاتر از آن است پاك می باشد، و نیز اگر مثل فوّاره با فشار از پایین به بالا رود، در صورتی كه نجاست به بالا برسد پایین نجس نمی شود، ولی اگر نجاست به پایین برسد بالا نجس می شود.

« مسأله 36 » آب قلیلی كه برای برطرف كردن عین نجاست روی چیز نجسی ریخته شده و از آن جدا می گردد، نجس است. همچنین باید از آب قلیلی هم كه بعد از برطرف شدن عین نجاست برای آب كشیدن چیز نجس روی آن می ریزند و از آن جدا می شود، اجتناب كرد؛ ولی آبی كه با آن مخرج ادرار و مدفوع شسته شده با پنج شرط پاك

است:

اوّل: آن كه بو یا رنگ یا مزه نجاست نگرفته باشد. دوم: نجاستی از خارج به آن نرسیده باشد. سوم: نجاست دیگری مثل خون، همراه ادرار یا مدفوع بیرون نیامده باشد. چهارم: ذرّه های مدفوع در آب پیدا نباشد. پنجم: بیشتر از مقدار معمول، نجاست به اطراف مخرج نرسیده باشد.

3 - آب جاری

« مسأله 37 » آب جاری آبی است كه از زمین بجوشد و جریان داشته باشد - مانند: آب چشمه و قنات - و یا متصل به ماده ای - مانند برف - باشد كه عرفاً باعث استمرار جریان آن شود.

« مسأله 38 » آب جاری اگرچه كمتر از كُر باشد، چنانچه نجاست به آن برسد تا وقتی بو یا رنگ یا مزه آن به واسطه نجاست تغییر نكرده، پاك است.

« مسأله 39 » اگر نجاستی به آب جاری برسد، مقداری از آن كه بو یا رنگ یا مزه اش به واسطه نجاست تغییر كرده، نجس است و طرفی كه متصل به چشمه است، اگرچه كمتر از كُر باشد پاك است و آبهای دیگر نهر، اگر به اندازه كُر بوده یا به واسطه آبی كه تغییر نكرده به آب طرف چشمه متصل باشند، پاك وگرنه نجس اند.

« مسأله 40 » آب چشمه ای كه جاری نیست ولی به گونه ای است كه اگر از آن بردارند باز می جوشد، حكم آب جاری را دارد، یعنی اگر نجاست به آن برسد، تا وقتی كه بو یا رنگ یا مزه آن به واسطه نجاست تغییر نكرده، پاك است؛ ولی اگر جوشش آن ضعیف و غیر محسوس باشد، بنابر احتیاط حكم آب راكد را دارد.

« مسأله 41 » آب راكد كنار نهر كه متصل

به آب جاری است، در نجس نشدن حكم آب جاری را دارد.

« مسأله 42 » چشمه ای كه مثلاً در زمستان می جوشد و در تابستان از جوشش می افتد، فقط وقتی كه می جوشد حكم آب جاری را دارد.

« مسأله 43 » آب حوض حمام و مانند آن اگرچه كمتر از كُر باشد، چنانچه به خزینه ای كه آب آن به اندازه كُر است متصل باشد، مثل آب جاری است.

« مسأله 44 » آب لوله های حمام كه از شیرها و دوشها می ریزد و همچنین آب لوله های ساختمان ها اگر متصل به كُر باشند، در حكم آب كُر است.

« مسأله 45 » آبی كه روی زمین جریان دارد، ولی از زمین نمی جوشد و متصل به ماده ای مانند برف كه عرفاً موجب استمرار جریان آن شود نیز نمی باشد، چنانچه كمتر از كُر باشد و نجاست به آن برسد نجس می شود؛ اما اگر با فشار جریان داشته باشد و قسمتی از آن با نجاست تماس پیدا كند، قسمت های قبل از آن نجس نمی شود.

4 - آب باران

« مسأله 46 » اگر به چیز نجسی كه عین نجاست در آن نیست یك مرتبه باران ببارد، هر جایی كه باران به آن برسد پاك می شود، ولی باریدن دو سه قطره فایده ندارد، بلكه باید به گونه ای باشد كه بگویند باران می آید و در زمین سخت مانند آسفالت آب جاری شود، و در فرش و لباس و مانند اینها باید آب نفوذ كند، ولی فشار دادن لازم نیست.

« مسأله 47 » اگر باران به عین نجس ببارد و به جای دیگر ترشّح كند، چنانچه عین نجاست همراه آن نباشد و بو یا رنگ یا مزه نجاست نگرفته باشد پاك

است. پس اگر باران بر خون ببارد و ترشّح كند، چنانچه ذرّه ای خون در آن باشد یا بو، رنگ یا مزه خون گرفته باشد، نجس می باشد.

« مسأله 48 » اگر بر سقف عمارت یا روی بام آن عین نجاست باشد، تا وقتی باران به بام می بارد، آبی كه به چیز نجس رسیده و از سقف یا ناودان می ریزد پاك است و بعد از قطع شدن باران، اگر معلوم باشد آبی كه می ریزد به چیز نجس رسیده است، نجس می باشد.

« مسأله 49 » اگر بر زمین نجسی باران ببارد پاك می شود و اگر باران بر زمین جاری شود و در حال اتصال به آبی كه باران بر آن می بارد، به جای نجسی كه زیر سقف است برسد، آن را نیز پاك می كند.

« مسأله 50 » خاك نجسی كه به واسطه باران گِل شده و آب آن را فراگرفته است، پاك است، اما اگر فقط رطوبت به آن برسد پاك نمی شود.

« مسأله 51 » اگر آب باران در جایی جمع شود - اگرچه كمتر از كُر باشد - مادامی كه باران بر آن می بارد، چنانچه چیز نجسی را در آن بشویند و آب، بو یا رنگ یا مزه نجاست نگیرد، آن چیز نجس پاك می شود.

« مسأله 52 » اگر بر فرش پاكی كه روی زمین نجس است باران ببارد و آب باران به زمین نجس نیز برسد، فرش نجس نمی شود و زمین هم پاك می گردد، ولی چنانچه فرش با زمین فاصله داشته باشد و آب باران از فرش عبور كرده و بر روی زمین بچكد، بنابر احتیاط زمین پاك نمی شود.

« مسأله 53 » اگر آب باران یا

آب دیگر در گودالی جمع شود و كمتر از كُر باشد، چنانچه بعد از قطع شدن باران نجاست به آن برسد، نجس می شود.

« مسأله 54 » اگر آب حوض نجس باشد و باران بر آن ببارد، بنابر احتیاط به شرطی پاك می شود كه آب حوض با آب باران مخلوط شود

5 - آب چاه

« مسأله 55 » اگر نجاست به آب چاهی كه از زمین می جوشد - اگرچه كمتر از كُر باشد - برسد، تا وقتی بو یا رنگ یا مزه آن به واسطه نجاست تغییر نكرده پاك است، ولی مستحب است پس از رسیدن بعضی از نجاستها، به مقداری كه در كتابهای مفصل نوشته شده، از آن آب بكشند.

« مسأله 56 » اگر نجاستی در چاه بریزد و بو یا رنگ یا مزه آب آن را تغییر دهد، چنانچه تغییر آب چاه از بین برود، بنابر احتیاط وقتی پاك می شود كه با آبی كه از چاه می جوشد مخلوط گردد.

احكام آبها

« مسأله 57 » آب مضاف، چیز نجس را پاك نمی كند و وضو و غسل نیز با آن باطل است.

« مسأله 58 » اگر چیز نجس به آب مضاف برسد آن را نجس می كند، ولی چنانچه آب مضاف از بالا با فشار روی چیز نجس بریزد، مقداری از آن كه به چیز نجس رسیده، نجس و مقداری كه بالاتر از آن است پاك می باشد؛ مثلاً اگر گلاب را از گلابدان روی دست نجس بریزند، آنچه به دست رسیده نجس و آنچه به دست نرسیده پاك است و نیز اگر مثل فوّاره با فشار از پایین به بالا برود، اگر نجاست به بالا برسد، پایین نجس نمی شود.

« مسأله 59 » اگر آب مضاف نجس، به گونه ای با آب كُر یا جاری مخلوط شود كه دیگر به آن آب مضاف نگویند، پاك می شود.

« مسأله 60 » آبهای معدنی و آب برخی دریاچه ها كه با نمك مخلوط شده اند و نیز آب لوله كشی كه در آن كُلر ریخته اند، حكم آب مطلق

را دارند، مگر این كه مقدار چیز مخلوط شده به قدری زیاد باشد كه به آن « آب مطلق » نگویند.

« مسأله 61 » آبی كه مطلق بوده و معلوم نیست مضاف شده یا نه، مثل آب مطلق است، یعنی چیز نجس را پاك می كند و وضو و غسل نیز با آن صحیح است، ولی آبی كه مضاف بوده و معلوم نیست مطلق شده یا نه، مثل آب مضاف است، یعنی چیز نجس را پاك نمی كند و وضو و غسل نیز با آن باطل است.

« مسأله 62 » آبی كه معلوم نیست مطلق است یا مضاف و معلوم نیست كه قبلاً مطلق بوده یا مضاف، نجاست را پاك نمی كند و وضو و غسل نیز با آن باطل است، ولی اگر به اندازه كُر یا بیشتر باشد و نجاست به آن برسد، حكم به نجس بودن آن نمی شود.

« مسأله 63 » اگر نجاست به آب كُر یا جاری و مانند آنها برسد و بو، رنگ یا طعم آن را تغییر ندهد ولی پس از مدتی بو یا رنگ یا طعم آن آب تغییر كند، چنانچه معلوم شود این تغییر به سبب آن نجاست بوده، بنابر احتیاط آن آب نجس می شود.

« مسأله 64 » آبی كه به واسطه نجاست، بو یا رنگ یا طعم آن تغییر كرده، چنانچه به خودی خود و بدون اتصال به آب كُر یا جاری و مانند آنها تغییر آن از بین برود، پاك نمی شود.

« مسأله 65 » آبی كه عین نجاست، مثل خون و ادرار به آن برسد و بو یا رنگ یا مزه آن را تغییر دهد، اگرچه كُر یا جاری

باشد نجس می شود، ولی اگر بو یا رنگ یا مزه آب به واسطه نجاستی كه بیرون آن است عوض شود - مثلاً مرداری كه پهلوی آب است بوی آن را تغییر دهد - نجس نمی شود.

« مسأله 66 » آبی كه عین نجاست مثل خون و ادرار در آن ریخته شده و بو یا رنگ یا مزه آن را تغییر داده، چنانچه به كُر یا جاری متصل شود یا باران بر آن ببارد یا باد باران را در آن بریزد یا آب باران در هنگام باریدن، از ناودان در آن جاری شود و تغییر آن از بین برود، بنابر احتیاط به شرطی پاك می شود كه با آب باران یا كُر یا جاری مخلوط شود.

« مسأله 67 » به آبی كه هنگام برطرف كردن نجاست از چیز نجس جدا می شود « غُساله » می گویند. اگر چیز نجس را در آب كُر یا جاری فرو برند، چنانچه عین نجاست برطرف شده باشد، غساله آن پاك است؛ ولی اگر بخواهند با آب قلیل چیز نجسی را آب بكشند، غساله اوّل آن كه به خودی خود یا به وسیله فشار از آن خارج می شود نجس است و اگر از چیزهایی است كه دو مرتبه باید شسته شود، از غساله دوم نیز باید اجتناب نمایند.

« مسأله 68 » آبی كه پاك بوده و معلوم نیست نجس شده یا نه، پاك است و آبی كه نجس بوده و معلوم نیست پاك شده یا نه، نجس است.

« مسأله 69 » نیم خورده سگ و خوك و كافر غیر كتابی، نجس و خوردن آن حرام است و نیم خورده حیوانات حرام گوشت پاك است،

ولی خوردن آن مكروه می باشد.

نجاسات

نجاسات یازده چیز هستند

« مسأله 70 » نجاسات یازده چیز هستند:

اوّل: ادرار، دوم: مدفوع، سوم: منی، چهارم: مردار، پنچم: خون، ششم و هفتم: سگ و خوك، هشتم: كافر، نهم: شراب، دهم: فقّاع، یازدهم: عرق شتر نجاستخوار.

1 و 2 - ادرار و مدفوع

« مسأله 71 » ادرار و مدفوع انسان و هر حیوان حرام گوشتی كه خون جهنده دارد (یعنی اگر رگ آن را ببرند، خون از آن جستن می كند) نجس است و اگر خون جهنده نداشته باشد نیز بنابر احتیاط واجب باید از ادرار و مدفوع آن اجتناب كرد، ولی فضله حیوانات كوچك مثل پشه و مگس كه گوشت ندارند پاك است.

« مسأله 72 » فضله پرندگان حرام گوشت نجس نیست گرچه احتیاط آن است كه از آن اجتناب شود.

« مسأله 73 » ادرار و مدفوع حیوان نجاستخوار و حیوانی كه انسان آن را وطی كرده (یعنی با آن نزدیكی نموده) و همچنین ادرار و مدفوع گوسفندی كه با خوردن شیر خوك گوشت آن محكم شده باشد، بنابر احتیاط نجس است.

3 - مَنی

« مسأله 74 » منی حیوان حرام گوشتی كه خون جهنده دارد، نجس است و بنابر احتیاط باید از منی حیوان حلال گوشتی كه خون جهنده دارد نیز اجتناب كرد.

4 - مُردار

« مسأله 75 » مردار حیوانی كه خون جهنده دارد نجس است، چه حلال گوشت باشد و چه حرام گوشت، و چه خودش مرده باشد و چه به صورتی كه شرع دستور داده، كشته نشده باشد، و ماهی چون خون جهنده ندارد - اگرچه در آب بمیرد - پاك است.

« مسأله 76 » برخی از اجزاء مردار انسان و حیوان (به غیر از سگ، خوك، و كافر غیر كتابی) كه روح ندارند، یعنی اگر آسیبی به آنها برسد ایجاد ناراحتی نمی كند، مثل پشم، مو، كرك، و قسمتی از دندان، پاك می باشند.

« مسأله 77 » اگر از بدن انسان یا حیوانی كه خون جهنده دارد در حالی كه زنده است، گوشت یا چیز دیگری را كه روح دارد جدا كنند، نجس است، ولی گوشت، پوست یا عضوی كه از انسان جدا و به قسمت دیگر بدن یا به انسان دیگری متصل می گردد، در صورتی كه جزء بدن وی محسوب شود، پاك است.

« مسأله 78 » پوستهای مختصر لب و جاهای دیگر بدن كه هنگام افتادن آنها رسیده، اگرچه آن را بكنند پاك است، ولی بنابر احتیاط مستحب، باید از پوست مختصری كه موقع افتادن آن نرسیده و آن را كنده اند اجتناب نمایند.

« مسأله 79 » تخم مرغی كه از شكم مرغ مرده بیرون می آید، اگر پوست روی آن بسته شده باشد، پاك است ولی، ظاهر آن را باید آب كشید.

« مسأله 80 » اگر بره و

بزغاله و مانند آنها پیش از آن كه علفخوار شوند بمیرند، پنیرمایه ای كه در شیردان آنها می باشد پاك است، ولی ظاهر آن را باید آب كشید.

« مسأله 81 » داروهای روان، عطر، روغن، واكس، صابون، مواد خوراكی و مانند آنها كه از كشورهای غیر اسلامی می آورند، اگر انسان نداند نجس شده اند، پاك هستند.

« مسأله 82 » گوشت، پیه و چرمی كه در بازار مسلمانان فروخته می شود و یا در دست مسلمان می باشد، پاك است، ولی اگر بدانند آن مسلمان آنها را از كافر گرفته و رسیدگی نكرده كه از حیوانی است كه به دستور شرع كشته شده یا نه، نجس می باشد.

5 - خون

« مسأله 83 » خون انسان و هر حیوانی كه خون جهنده دارد (یعنی حیوانی كه اگر رگ آن را ببرند خون از آن جستن می كند) نجس است، پس خون حیواناتی مانند ماهی و پشه كه خون جهنده ندارند، پاك است.

« مسأله 84 » اگر حیوان حلال گوشت را به دستوری كه در شرع معین شده بكشند و خون آن به مقدار معمول بیرون آید، خونی كه در بدنش می ماند پاك است، اما خوردن آن حرام است مگر این كه در عضو مستهلك باشد؛ ولی خونی كه به علت نفس كشیدن یا به واسطه قرار داشتن سر حیوان در جای بلند، به داخل بدن حیوان برمی گردد، نجس است.

« مسأله 85 » بنابر احتیاط واجب باید از خونی كه در تخم مرغ است اجتناب كرد و خوردن آن نیز حرام است، اگرچه خون را با زرده تخم مرغ چنان به هم بزنند كه از بین برود؛ ولی اگر خون را به نحوی از زرده جدا

كنند كه پوست نازك روی آن پاره نشود، خوردن زرده و سفیده اشكال ندارد.

« مسأله 86 » خونی كه گاهی هنگام دوشیدن شیر دیده می شود، نجس است و شیر را نجس می كند.

« مسأله 87 » اگر خونی كه از لای دندانها بیرون می آید به واسطه مخلوط شدن با آب دهان از بین برود، پاك است ولی احتیاطاً نباید آب دهان را فرو ببرد.

« مسأله 88 » خونی كه به واسطه كوبیده شدن، زیر ناخن یا زیر پوست می میرد، اگر به گونه ای شود كه دیگر به آن خون نگویند، پاك است و اگر به آن خون بگویند، در صورتی كه ناخن یا پوست سوراخ شود و خارج كردن آن مشقت نداشته باشد، باید برای وضو و غسل خون را بیرون آورند و اگر مشقت داشته باشد، باید اطراف آن را به گونه ای كه نجاست زیاد نشود، بشویند و بنابر احتیاط مستحب پارچه یا چیزی مثل پارچه، بر آن بگذارند و روی پارچه دست تر بكشند.

« مسأله 89 » اگر انسان نداند كه خون، زیر پوست مرده یا گوشت به واسطه كوبیده شدن به آن حالت در آمده، پاك است.

« مسأله 90 » اگر هنگام جوشیدن غذا ذرّه ای خون در آن بیفتد، تمام غذا و ظرف آن نجس می شود و جوشیدن و حرارت و آتش پاك كننده نیست.

« مسأله 91 » زردابه ای كه در حال بهبودی زخم در اطراف آن پیدا می شود، اگر معلوم نباشد كه با خون مخلوط است یا نه، پاك می باشد.

6 و 7 - سگ و خوك

« مسأله 92 » سگ و خوكی كه در خشكی زندگی می كنند، حتی مو، استخوان، پنجه، ناخن و رطوبت های آنها، نجس است؛ ولی

سگ و خوك دریایی پاك هستند.

8 - كافر

« مسأله 93 » كافر (یعنی كسی كه منكر خدا است و یا برای خدا شریك قرار می دهد یا پیامبری حضرت خاتم الانبیاء محمد بن عبداللَّه صلی الله علیه وآله وسلم را قبول ندارد و همچنین كسی كه در یكی از اینها شك داشته باشد) نجس است ولی بنابر اقوی اهل كتاب (یهودیان، مسیحیان و زرتشتیان) پاك هستند؛ و كسی كه ضروری دین (یعنی چیزی مثل نماز و روزه كه مسلمانان جزء دین اسلام می دانند) را منكر شود، چنانچه بداند آن چیز ضروری دین است و انكار آن چیز به انكار خدا، توحید یا نبوت بازگشت داشته باشد، كافر ونجس می باشد و در غیر این صورت نجس نیست.

« مسأله 94 » تمام بدن كافر، حتی مو و ناخن و رطوبت های او نجس است.

« مسأله 95 » اگر پدر و مادر بچّه غیر ممیز، كافر غیر كتابی باشند، بنابر احتیاط واجب باید از آن بچّه نیز اجتناب شود واگر بچّه ممیز بوده و اظهار كفر كند، نجس می باشد؛ ولی اگر یكی از والدین مسلمان یا اهل كتاب باشند، بچّه نیز پاك است و اگر پدر و مادر كافر بوده ولی پدر بزرگ یا مادر بزرگ او مسلمان باشند، پاك بودن بچّه منوط بر این است كه آنها كفالت وی را بر عهده داشته باشند، امّا بچّه ای كه پدر و مادر او بعد از تولد او مرتد شده اند، پاك است.

« مسأله 96 » كسی كه معلوم نیست مسلمان است یا نه، پاك می باشد ولی احكام دیگر مسلمانان را ندارد، مثلاً نمی تواند زن مسلمان بگیرد و نباید در قبرستان مسلمانان دفن شود، مگر

این كه بچّه باشد و در مناطق اسلامی پیدا شود.

« مسأله 97 » اگر مسلمانی به یكی از چهارده معصوم علیهم السلام در حال اختیار و سلامت عقل دشنام دهد یا با آنان دشمنی داشته باشد، نجس است.

9 - شراب و مایعات مست كننده

« مسأله 98 » شراب و هر چیزی كه انسان را مست می كند، چنانچه بخودی خود روان باشد، نجس است اگرچه به وسایطی جامد شده باشد، و اگر مثل بنگ و حشیش، روان نباشد، اگرچه چیزی در آن بریزند كه روان شود، پاك است.

« مسأله 99 » استفاده از عطرها یا ادكلن ها در صورتی كه انسان نداند از چیز مست كننده روان ساخته شده اند اشكال ندارد.

« مسأله 100 » الكل صنعتی كه برای رنگ كردن در، میز، صندلی و مانند اینها به كار می رود، اگر انسان نداند كه از مایع مست كننده درست كرده اند یا نه، پاك می باشد.

« مسأله 101 » اگر از نفت كه ماده ای مایع و روان است الكل به دست آورند، در صورتی كه مست كننده نباشد پاك است.

« مسأله 102 » اگر انگور و آب انگور به خودی خود جوش بیاید، تا قبل از آن كه سركه شود، چنانچه مست كننده باشد، حرام و نجس است، و اگر معلوم نباشد كه مست كننده است یا نه، حرام بوده و بنابر احتیاط واجب نجس است، و چنانچه به واسطه پختن جوش بیاید، تا قبل از كم شدن دو ثلث آن خوردن آن حرام است ولی نجس نمی باشد، مگر آن كه معلوم شود مست كننده است كه در این صورت نجس هم می باشد.

« مسأله 103 » اگر خرما، مویز، كشمش و آب آنها جوش بیایند، بنابر

احتیاط حكم انگور و آب آن را دارند، خصوصاً در كشمش.

« مسأله 104 » هر مایعی كه مست كننده باشد، مقدار كم آن نیز حرام و نجس است، ولو این كه به جهت كم بودن، مست كننده نباشد.

10 - فُقّاع

« مسأله 105 » فُقّاع كه از جو گرفته می شود و به آن آبجو می گویند، نجس است؛ ولی آبی كه به دستور پزشك از جو می گیرند و مست كننده نیست و به آن « ماءالشعیر » می گویند، پاك است.

11 - عرق شتر نجاستخوار

« مسأله 106 » عرق شتر نجاستخوار (یعنی شتری كه به خوردن مدفوع انسان عادت كرده) بنابر احتیاط نجس است، ولی اگر حیوانات دیگر نجاستخوار شوند، اجتناب از عرق آنها لازم نیست. ادرار و مدفوع هر حیوانی كه به خوردن نجاست انسان عادت كرده نجس است.

« مسأله 107 » گوشت، شیر و تخم حیوان نجاستخوار نجس نیست، ولی خوردن آن حرام می باشد.

عرق جُنُب از حرام

« مسأله 108 » عرق جنب از حرام، خواه جنابت به واسطه زنا، لواط، اِستمناء و یا غیر آن باشد، نجس نیست و می توان با لباس یا بدن آلوده به آن نماز خواند.

راه ثابت شدن نجاست

« مسأله 109 » نجاست هر چیزی از سه راه ثابت می شود:

اوّل: خود انسان از هر راهی وثوق و اطمینان پیدا كند چیزی نجس است، و اگر گمان داشته باشد چیزی نجس است، لازم نیست از آن اجتناب نماید؛ بنابر این غذا خوردن در قهوه خانه ها و مهمانخانه هایی كه مردمان بی پروا و كسانی كه پاكی و نجسی را مراعات نمی كنند در آنها غذا می خورند، اگر انسان اطمینان نداشته باشد غذایی كه برای او آورده اند نجس است، اشكال ندارد. دوم: گفتن « ذو الید » - یعنی كسی كه چیزی در اختیار او است - مثلاً همسر یا خدمتكار انسان بگوید كه ظرف یا چیز دیگری كه در اختیار او است، نجس می باشد، مشروط بر این كه متهم به دروغگویی نباشد. سوم: دو مرد عادل بگویند كه چیزی نجس است.

« مسأله 110 » اگر به واسطه ندانستن مسأله، نجس یا پاك بودن چیزی را نداند، مثلاً نداند عرقِ جنب از حرام پاك است یا نه، باید مسأله را بپرسد، ولی اگر با این كه مسأله را می داند در پاكی چیزی شك كند، مثلاً شك كند كه آن چیز خون است یا نه، یا نداند كه خون پشه است یا خون انسان، آن چیز پاك می باشد، مگر در مورد آب مشكوكی كه بعد از ادرار و قبل از استبراء و یا بعد از خروج منی و قبل از ادرار كردن خارج می شود كه محكوم

به نجاست است.

« مسأله 111 » چیز نجسی كه انسان شك دارد پاك شده یا نه، نجس است و اگر شك كند چیز پاكی نجس شده یا نه، پاك است و حتی اگر بتواند نجس یا پاك بودن آن را بفهمد، لازم نیست وارسی كند.

« مسأله 112 » كسی كه در طهارت و نجاست دچار وسواس است، لازم نیست به برطرف شدن نجاست اطمینان پیدا كند، بلكه باید بدون توجه به وسوسه های نفسانی خود به متعارف مردم نگاه كرده و ببیند آنها در چه مواردی اطمینان به طهارت و نجاست پیدا می كنند و همانند آنان عمل نماید. همچنین اگر در مسائل وضو، غسل و سایر عبادات نیز وسواس داشته باشد، باید به همین ترتیب عمل نماید. اگر چنین شخصی به وسوسه های نفسانی خود اعتنا نماید، شیطان در او طمع كرده و به تدریج در اعتقادات و امور روزمره او نیز شك و تردید ایجاد می نماید.

« مسأله 113 » اگر بداند یكی از دو ظرف یا دو لباسی كه از هر دوی آنها استفاده می كند نجس شده و نداند كدام یك از آنها نجس است، باید از هر دو اجتناب كند؛ ولی اگر مثلاً نمی داند لباس خود او نجس شده یا لباسی كه هیچ از آن استفاده نمی كند و از آنِ دیگری است، اجتناب از آن لازم نیست.

راه نجس شدن چیزهای پاك

« مسأله 114 » اگر چیز پاك به چیز نجس برسد و هر دو یا یكی از آنها به گونه ای تر باشد كه رطوبت یكی به دیگری سرایت كند، چیز پاك نجس می شود و اگر رطوبت به قدری كم باشد كه به دیگری سرایت نكند، چیزی كه پاك

بوده نجس نمی شود.

« مسأله 115 » اگر چیز پاكی به چیز نجس برسد و انسان شك كند كه هر دو یا یكی از آنها تر بوده یا نه و یا شك كند كه رطوبت یكی از آنها به دیگری سرایت كرده یا نه، آن چیز پاك، نجس نمی شود.

« مسأله 116 » اگر عین نجس با چیزی ملاقات كند و آن را نجس نماید، چنانچه آن چیز با چیز دوم ملاقات كند، آن نیز نجس می شود و همچنین اگر آن چیز دوم با چیز سومی ملاقات كند، و اگر آن چیز سوم با چیز چهارمی ملاقات كند نیز بنابر احتیاط واجب حكم به نجاست آن چیز چهارم می شود، ولی اگر چیزی با آن چیز چهارم ملاقات كند، نجس نمی شود. این حكم در جایی است كه عین رطوبت چیز اول به چیزهای بعدی منتقل نشود، وگرنه همه آنها نجس می شوند هر چند تعداد واسطه ها زیاد باشد.

« مسأله 117 » اگر چیز پاكی با رطوبت به یكی از دو چیزی كه انسان نمی داند كدام پاك و كدام نجس است برسد، نجس نمی شود، ولی اگر چیزی قبلاً نجس بوده و انسان نداند پاك شده یا نه، چنانچه چیز پاكی به آن برسد نجس می شود.

« مسأله 118 » اگر زمین، پارچه و مانند آن رطوبت داشته باشد، هر قسمتی كه نجاست به آن برسد نجس می شود و جاهای دیگر آن پاك است؛ و همچنین است خیار و خربزه و مانند آن.

« مسأله 119 » اگر شیره یا روغن و مانند آن روان باشد، به محض این كه یك نقطه از آن نجس شد، تمام آن نجس می شود ولی اگر روان

نباشد، فقط نقطه ای كه نجاست به آن رسیده نجس می شود.

« مسأله 120 » اگر مگس یا حیوانی مانند آن روی چیز نجسی كه تر است بنشیند و بعد روی چیز پاكی كه آن نیز تر است بنشیند، چنانچه انسان بداند نجاست همراه آن حیوان بوده، چیز پاك نجس می شود و اگر نداند، پاك است.

« مسأله 121 » اگر جایی از بدن كه عرق دارد نجس شود و عرق ازآنجا به جای دیگر برود، هر جا كه عرق به آن برسد نجس می شود. و اگر عرق به جای دیگر نرود، جاهای دیگر بدن پاك است.

« مسأله 122 » اخلاطی كه از بینی یا گلو می آید، اگر خون داشته باشد، جایی كه خون دارد نجس و بقیه آن پاك است؛ پس اگر به بیرون دهان یا بینی برسد، مقداری كه انسان یقین دارد جای نجس اخلاط به آن رسیده نجس است، و محلی كه شك دارد جای نجس به آن رسیده یا نه، پاك می باشد.

« مسأله 123 » اگر آفتابه ای را كه زیر آن سوراخ است روی زمین نجس بگذارند، چنانچه آب به گونه ای زیر آن جمع گردد كه با آب آفتابه یكی حساب شود و آب با فشار از آفتابه خارج نشود، آب آفتابه نجس می شود، ولی اگر آبی كه از زیر آفتابه خارج می شود در زمین فرو رود یا جاری شود به نحوی كه با آب داخل آن یكی حساب نشود یا آب با فشار از آفتابه خارج شود، آب آفتابه نجس نمی شود.

« مسأله 124 » اگر چیزی داخل بدن شود و به نجاست برسد، در صورتی كه بعد از بیرون آمدن آلوده به نجاست

نباشد پاك است، پس اگر اسباب اماله یا آب آن در مخرج مدفوع وارد شود یا سوزن و چاقو و مانند اینها در بدن فرو رود و بعد از بیرون آمدن به نجاست آلوده نباشد، نجس نیست.

« مسأله 125 » اگر آب دهان و بینی در داخل دهان یا بینی به خون برسد و بعد از خارج شدن به خون آلوده نباشد پاك است.

احكام چیزهایی كه نجس شده اند

« مسأله 126 » خوردن و آشامیدن چیز نجس، حرام است؛ و نیز خوراندن عین نجس به اطفال در صورتی كه ضرر داشته باشد حرام می باشد، بلكه اگر ضرر نیز نداشته باشد، نباید به آنان خورانده شود؛ ولی غذاهایی را كه نجس شده اند، در صورتی كه به واسطه سرایت نجاست از دست خود طفل نجس شده باشند، می توان به طفل خوراند، وگرنه بنابر احتیاط نباید به او بخورانند.

« مسأله 127 » فروختن و عاریه دادن چیز نجسی كه می شود آن را آب كشید اگرچه نجس بودن آن را به خریدار یا عاریه گیرنده نگویند، اشكال ندارد، ولی چنانچه انسان بداند كه عاریه گیرنده یا خریدار، آن را در خوردن و آشامیدن استعمال می كند، بنابر احتیاط باید نجس بودن آن را به او بگوید.

« مسأله 128 » اگر انسان ببیند كسی چیز نجسی را می خورد یا با لباس نجس نماز می خواند، لازم نیست به او بگوید.

« مسأله 129 » اگر جایی از خانه یا فرش كسی نجس باشد و ببیند بدن یا لباس یا لوازم كسانی كه وارد خانه او می شوند، با رطوبت به جای نجس رسیده و نجس شده است، لازم نیست به آنان بگوید، مگر آن كه صاحب خانه باعث

نجس شدن آنها شده باشد.

« مسأله 130 » اگر صاحب خانه در بین غذا خوردن بفهمد غذا نجس است، باید به مهمان ها بگوید، امّا اگر یكی از مهمان ها بفهمد، لازم نیست به دیگران خبر دهد، ولی چنانچه به گونه ای با آنان معاشرت داشته باشد كه بداند به واسطه نگفتن، خود او نیز نجس می شود، باید بعد از غذا به آنان بگوید.

« مسأله 131 » اگر چیزی كه عاریه كرده نجس شود، چنانچه بداند كه صاحب آن چیز، آن را در خوردن و آشامیدن استعمال می كند، واجب است به او بگوید و اگر نداند نیز بنابر احتیاط واجب باید به او بگوید.

« مسأله 132 » بچه ممیزی كه خوب و بد را می فهمد، اگر بگوید چیزی را آب كشیدم، بنابر احتیاط دوباره باید آن را آب كشید و اگر بگوید چیزی كه در دست اوست نجس است، احتیاط آن است كه از آن اجتناب كنند.

« مسأله 133 » نجس كردن خط و ورق قرآن و زمین، بنا و فرش مسجد، حرام است و اگر نجس شوند باید فوراً آنها را پاك كنند و نجس كردن حرم پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم و امامان علیهم السلام حرام است و اگر نجس شوند، چنانچه جزئی از مسجد باشند و یا بی احترامی محسوب شود باید فوراً تطهیر شوند و چنانچه بی احترامی نیز نباشد احتیاط آن است كه آن را پاك كنند.

« مسأله 134 » اگر جلد قرآن نجس شود، در صورتی كه بی احترامی به قرآن باشد، باید آن را آب بكشند.

« مسأله 135 » گذاشتن قرآن روی عین نجس - مانند خون و مردار - اگرچه آن عین نجس خشك

باشد، حرام است و برداشتن قرآن از روی آن واجب می باشد.

« مسأله 136 » نوشتن قرآن با مُركب نجس - اگرچه یك حرف آن باشد - حرام است و اگر نوشته شود، باید به واسطه تراشیدن و مانند آن، كاری كنند كه نوشته از بین برود.

« مسأله 137 » احتیاط واجب آن است كه از دادن قرآن به كافر خودداری كنند و اگر قرآن در دست اوست، در صورت امكان از او بگیرند.

« مسأله 138 » دادن قرآن به دست كفار و اهل كتاب به امید هدایت آنان و به منظور مطالعه و بررسی و درك آیات آن، در صورتی كه در معرض نجس شدن و هتك و اهانت نباشد و واقعاً بخواهند از آن استفاده كنند، مانعی ندارد.

« مسأله 139 » اگر ورق قرآن یا چیزی كه احترام آن لازم است - مثل كاغذی كه اسم خدا یا پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم یا امام علیه السلام بر آن نوشته شده - در محل نجسی چون مستراح بیفتد، بیرون آوردن و آب كشیدن آن، اگرچه خرج داشته باشد، واجب است، و اگر بیرون آوردن آن ممكن نباشد، باید به آن مستراح نروند تا یقین كنند آن ورق پوسیده است؛ و نیز اگر تربتی كه از قبر پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم یا ائمه علیهم السلام است در مستراح بیفتد و بیرون آوردن آن ممكن نباشد، باید تا وقتی كه یقین نكرده اند آن تربت به كلی از بین رفته، به آن مستراح نروند.

مُطَهِرّات

(پاك كننده ها)

« مسأله 140 » یازده چیز نجاست را پاك می كند و آنها را « مُطَهِرّات » می گویند:

اوّل: آب، دوم: زمین، سوم: آفتاب، چهارم:

استحاله، پنجم: كم شدن دو سوم آب انگوری كه جوش آمده، ششم: انتقال هفتم: اسلام، هشتم: تبعیت، نهم: برطرف شدن عین نجاست، دهم: اِستبراء حیوان نجاستخوار، یازدهم: غائب شدن مسلمان؛ و احكام آنها به تفصیل در مسائل آینده گفته می شود.

1 - آب

« مسأله 141 » آب با چهار شرط چیز نجس را پاك می كند:

اوّل: مطلق باشد، پس آب مضاف مانند گلاب و عرقِ بید، چیز نجس را پاك نمی كند. دوم: پاك باشد. سوم: هنگام شستن چیز نجس آب مضاف نشود و بو یا رنگ یا مزه آن به واسطه نجاست تغییر نكند. چهارم: بعد از آب كشیدن چیز نجس، عین نجاست در آن نباشد. پاك شدن چیز نجس با آب قلیل، شرطهای دیگری نیز دارد كه بعداً گفته می شود.

« مسأله 142 » ظرف نجس را با آب قلیل باید سه مرتبه شست، بلكه در آب كُر و جاری نیز احتیاط سه مرتبه شستن است، اگرچه یك مرتبه شستن در كُر و جاری كافی است، ولی برای تطهیر ظرفی كه سگ از آن ظرف آب یا چیز روان دیگری خورده، باید مقداری آب با خاك پاك مخلوط كنند - به حدّی كه از خاك بودن خارج نشود - و ظرف را با آن خاك مال كنند و بعد آن را با آب قلیل دو مرتبه بشویند و احتیاط واجب آن است كه اگر با آب كُر یا جاری نیز آن را می شویند، دو مرتبه بشویند و ظرفی را كه سگ لیسیده یا آب دهانش در آن ریخته شده، بنابر احتیاط واجب باید ابتدا خاك مال كرد و سپس سه مرتبه با آب قلیل و یا دو مرتبه با

آب كر یا جاری شست.

« مسأله 143 » اگر دهانه ظرفی كه سگ دهن زده تنگ باشد و نتوان آن را خاك مال كرد، باید مقداری آب با خاك مخلوط كنند - به حدّی كه از خاك بودن خارج نشود - و آن را داخل ظرف بریزند و ظرف را به شدت حركت دهند تا خاك به تمام اطراف آن برسد.

« مسأله 144 » ظرفی را كه خوك از آن چیز روانی بخورد، باید هفت مرتبه با آب قلیل شست؛ بلكه بنابر احتیاط واجب در كُر و جاری نیز باید هفت مرتبه شسته شود و احتیاط مستحب آن است كه خاك مال نیز شود. ظرفی كه خوك آن را بلیسد و یا آب دهانش در آن بریزد نیز بنابر احتیاط همین حكم را دارد.

« مسأله 145 » اگر بخواهند ظرفی را كه با شراب نجس شده آب بكشند، بهتر است هفت مرتبه بشویند، اگرچه سه بار شستن با آب قلیل و یا یك بار شستن با آب كُر یا جاری كفایت می كند.

« مسأله 146 » اگر كوزه ای را كه از گِل نجس ساخته شده و یا آب نجس در آن نفوذ كرده، در آب كُر یا جاری بگذارند، به هر جای آن كه آب برسد پاك می شود و اگر بخواهند باطن آن نیز پاك شود، باید به قدری در آب كُر یا جاری بماند كه آب به تمام آن فرو رود و نفوذ رطوبت كافی نیست.

« مسأله 147 » ظرف نجس را به دو نوع می توان با آب قلیل آب كشید: یكی آن كه آن را سه مرتبه پركنند وخالی كنند، دیگر آن كه سه مرتبه ˜Ϙћ̠آب

در آن بریزند و در هر مرتبه آب را به گونه ای در آن بگردانند كه به جاهای نجس آن برسد و بعد بیرون بریزند.

« مسأله 148 » اگر ظرف بزرگی، مثل پاتیل و خمره نجس شود، چنانچه بخواهند با آب قلیل آن را پاك كنند باید سه مرتبه آن را از آب پر و خالی كنند و یا سه مرتبه آب را به گونه ای در آن بریزند كه تمام اطراف آن شسته شود و یا سه مرتبه مقداری آب در آن بریزند و در هر مرتبه آن آب را به گونه ای در آن بگردانند كه آب به تمام اطراف آن برسد، و در هر مرتبه آبی را كه ته آن جمع می شود بیرون آورند، و احتیاط واجب آن است كه در هر مرتبه، ظرفی را كه با آن آبها را بیرون می آورند آب بكشند و اگر ظرف بزرگ را با آب كُر می خواهند آب بكشند، یك بار شستن كافی است.

« مسأله 149 » اگر مِس نجس و مانند آن را ذوب كنند و وسیله ای با آن بسازند و آن را آب بكشند، ظاهر آن پاك می شود.

« مسأله 150 » اگر تنوری با ادرار نجس شود، چنانچه دو مرتبه آب قلیل را از بالا به گونه ای در آن بریزند كه تمام اطراف آن را فرا بگیرد، پاك می شود و اگر به همین صورت آب كُر در آن بریزند، یك مرتبه كافی است و در غیر ادرار، اگر بعد از برطرف شدن نجاست، یك مرتبه به دستوری كه گفته شد آب در آن بریزند، كافی است و بهتر است كه گودالی ته آن بكنند تا آبها در

آن جمع شود و بعد آنها را بیرون بیاورند و سپس آن گودال را با خاكِ پاك پر كنند.

« مسأله 151 » اگر چیز نجسی را بعد از برطرف كردن عین نجاست یك مرتبه در آب كُر یا جاری به گونه ای فرو برند كه آب به تمام جاهای نجس آن برسد، پاك می شود.

« مسأله 152 » اگر بخواهند چیزی غیر از ظروف را كه با ادرار نجس شده با آب قلیل آب بكشند، باید یك مرتبه آب روی آن بریزند و پس از آن كه آب از آن جدا شد و چیزی از ادرار در آن باقی نماند، یك مرتبه دیگر آب روی آن بریزند تا پاك شود، ولی در لباس و فرش و مانند آنها، باید بعد از هر دفعه آن را فشار دهند تا غُساله آن بیرون آید. (غُساله آبی است كه معمولاً در وقت شستن و بعد از آن، از چیزی كه شسته شده خود بخود یا به وسیله فشار خارج می شود.)

« مسأله 153 » اگر چیزی با ادرار بچّه شیرخواری كه غذاخور نشده نجس شود، چنانچه یك مرتبه به گونه ای روی آن آب بریزند كه به تمام جاهای نجس آن برسد، پاك می شود، ولی احتیاط مستحب آن است كه یك مرتبه دیگر نیز آب روی آن بریزند، و در لباس و فرش و مانند آنها، چنانچه با آب قلیل آب كشیده شوند، بنابر احتیاط فشار دادن لازم است.

« مسأله 154 » اگر چیزی غیر از ظروف با غیر ادرار نجس شود، چنانچه بعد از برطرف كردن نجاست یك مرتبه آب روی آن بریزند و از آن جدا شود، پاك می گردد؛

و نیز اگر در مرتبه اوّل كه آب روی آن می ریزند، نجاست آن برطرف شود و بعد از برطرف شدن نجاست نیز آب روی آن بیاید، پاك می شود، ولی در هر صورت، لباس و مانند آن را چنانچه با آب قلیل آب بكشند، باید فشار دهند تا غُساله آن بیرون آید.

« مسأله 155 » اگر حصیر نجس را كه با نخ بافته شده در آب كُر یا جاری فرو برند، بعد از برطرف شدن عین نجاست پاك می شود.

« مسأله 156 » اگر ظاهر گندم، برنج، صابون و مانند آنها نجس شود، با فرو بردن در كُر و جاری پاك می گردد.

« مسأله 157 » اگر گندم، برنج، صابون و مانند آنها مدتی در آب نجس قرار داده شوند و باطن آنها نیز نمنماك شود، نجس شدن باطن آنها مشكل است، زیرا احتمال این كه آب به صورت روان ومایع به داخل آنها نفوذ نكرده بلكه فقط به صورت رطوبت جذب شده باشد، قوی است.

« مسأله 158 » اگر ظاهر برنج، گوشت یا چیزی مانند آنها با ادرار نجس شده باشد و بخواهند با آب قلیل آن را آب بكشند، چنانچه آن را در ظرفی بگذارند و دو مرتبه آب روی آن بریزند و خالی كنند، پاك می شود و ظرف آن نیز پاك می گردد و اگر با غیر ادرار نجس شده باشد، یك مرتبه آب ریختن كفایت می كند مگر این كه خود ظرف نیز قبل از ریختن آب نجس شده باشد كه در این صورت سه مرتبه شستن لازم است، ولی اگر بخواهند لباس و مانند آن را كه برای پاك شدن باید فشار داده شود در

ظرفی بگذارند و آب بكشند، باید هر مرتبه كه آب روی آن می ریزند، آن را فشار دهند و ظرف را كج كنند تا غُساله ای كه در آن جمع شده بیرون بریزد.

« مسأله 159 » لباس نجسی را كه با نیل و مانند آن رنگ شده، اگر در آب كُر یا جاری فرو برند و آب پیش از آن كه به واسطه رنگ پارچه مضاف شود به تمام آن برسد، آن لباس پاك می شود، حتی اگر هنگام فشار دادن، آب مضاف از آن بیرون آید.

« مسأله 160 » ماشین های لباسشویی در صورتی كه اطمینان پیدا شود آب لوله كشی شهر به لباسها متصل و بر همه آنها مسلط شده، پاك كننده اند، اگرچه غُساله آن به تدریج خارج گردد، ولی شستن به وسیله ماشین هایی كه تماس آب به تمام لباس به تدریج و پس از قطع آب و به وسیله دَوَران انجام می شود، حكم شستن با آب قلیل را دارد.

« مسأله 161 » اگر لباسی را در آب كُر یا جاری آب بكشند و بعد مثلاً لجن در آن ببینند، چنانچه احتمال ندهند كه آن لجن از رسیدن آب به لباس جلوگیری كرده، آن لباس پاك است.

« مسأله 162 » اگر بعد از آب كشیدن لباس و مانند آن خورده گِل یا اِشنان یا پودر و صابون لباسشویی در آن دیده شود، در صورتی كه بدانند كه خورده گِل یا اشنان یا پودر و صابون با آب شسته شده، پاك است ولی اگر آب نجس به باطن گِل یا اشنان یا پودر و صابون رسیده باشد، ظاهر گِل و اشنان یا پودر و صابون پاك و باطن آنها

نجس است.

« مسأله 163 » هر چیز نجس تا عین نجاست را از آن برطرف نكنند پاك نمی شود، ولی اگر بو یا رنگ نجاست در آن مانده باشد اشكال ندارد. پس اگر خون را از لباس برطرف كنند و لباس را آب بكشند و رنگ خون در آن بماند، پاك می باشد، اما چنانچه به واسطه بو یا رنگ، احتمال عرفی داده شود كه ذرّه های نجاست در آن چیز باقی مانده، آن چیز پاك نیست.

« مسأله 164 » اگر نجاست بدن را در آب كُر یا جاری برطرف كنند، بدن پاك می شود و بیرون آمدن و دوباره در آب فرو رفتن لازم نیست.

« مسأله 165 » اگر آب را در دهان بگردانند و آن را به تمام غذای نجسی كه بین دندانها مانده برسانند، آن غذا پاك می شود.

« مسأله 166 » اگر موی سر و صورت زیاد باشد و آن را با آب قلیل آب بكشند، پاك می شود و فشار دادن لازم نیست.

« مسأله 167 » اگر جایی از بدن یا لباس را با آب قلیل آب بكشند، اطراف آنجا كه متصل به آن است و معمولاً هنگام آب كشیدن آب به آن جا می رسد، چنانچه آبی كه برای پاك شدن محل نجس می ریزند به آن اطراف جاری شود، با پاك شدن جای نجس آنجا نیز پاك می شود. همچنین اگر چیز پاكی را كنار چیز نجس بگذارند و روی هر دو آب بریزند، هر دو پاك می شوند. پس اگر برای آب كشیدن یك انگشت نجس، روی همه انگشتان آب بریزند، بعد از پاك شدن انگشت نجس، تمام انگشتان پاك می شوند.

« مسأله 168 » گوشت و دنبه ای

كه نجس شده اند و همچنین بدن یا لباسی كه چربی كمی دارند و آن چربی از رسیدن آب به آنها جلوگیری نمی كند، مثل چیزهای دیگر آب كشیده می شوند.

« مسأله 169 » اگر ظرف یا بدن نجس باشد و بعد به گونه ای چرب شود كه از رسیدن آب به آنها جلوگیری كند، چنانچه بخواهند ظرف و بدن را آب بكشند، باید اوّل چربی را برطرف كنند تا آب به آنها برسد.

« مسأله 170 » اگر چیز نجسی را كه عین نجاست در آن نیست یك مرتبه زیر شیری كه متصل به كُر است بشویند، پاك می شود؛ و نیز اگر عین نجاست در آن باشد، چنانچه عین نجاست آن، زیر شیر یا به وسیله دیگر برطرف شود و آبی كه از آن چیز می ریزد، بو یا رنگ یا مزه نجاست به خود نگرفته باشد، با همان مقدار آب شیر پاك می گردد؛ اما اگر آبی كه از آن می ریزد، بو یا رنگ یا مزه نجاست گرفته باشد، باید به قدری آب از شیر روی آن بریزند تا آبی كه از آن جدا می شود، بو یا رنگ یا مزه نجاست نداشته باشد.

« مسأله 171 » اگر چیزی را آب بكشد و یقین كند پاك شده و بعد شك كند كه عین نجاست را از آن برطرف كرده یا نه، چنانچه هنگام آب كشیدن متوجه برطرف كردن عین نجاست بوده باشد، آن چیز پاك است.

« مسأله 172 » زمینی كه آب روی آن جاری نمی شود، اگر نجس شود با آب قلیل پاك نمی گردد، ولی زمینی كه سطح آن از شن یا ریگ است - چون آبی كه روی آن می ریزند

از آن جدا شده و در شن و ریگ فرو می رود - با آب قلیل پاك می شود، امّا زیر ریگها نجس می ماند.

« مسأله 173 » اگر زمین سنگ فرش و آجر فرش و زمین سختی كه آب در آن فرو نمی رود نجس شود، در صورتی با آب قلیل پاك می گردد كه به قدری آب روی آن بریزند كه جاری شود، و چنانچه آبی كه روی آن ریخته اند از سوراخی بیرون رود، همه زمین پاك می شود، و اگر بیرون نرود، جایی كه آبها جمع می شوند نجس می ماند و برای پاك شدن آنجا، باید گودالی بكنند كه آب در آن جمع شود و بعداً آب را بیرون بیاورند و گودال را با خاك پاك پر كنند.

« مسأله 174 » اگر ظاهر سنگ نمك و مانند آن نجس شود، با آب كمتر از كُر نیز پاك می شود.

« مسأله 175 » اگر از شكر آب شده نجس، قند یا نبات بسازند و در آب كُر یا جاری بگذارند، پاك نمی شود.

2 - زمین

« مسأله 176 » كف پا و تهِ كفش نجس با راه رفتن یا مالیدن آن بر روی زمین، با پنج شرط پاك می شود:

اوّل: زمین پاك باشد. دوم: خشك باشد، ولی چنانچه رطوبت كمی داشته باشد كه سرایت نكند، اشكال ندارد. سوم: اگر عین نجس - مثل خون و ادرار - یا چیز متنجس - مثل گِلی كه نجس شده - در كف پا و زیر كفش باشد، به واسطه راه رفتن یا مالیدن پا به زمین و یا عامل دیگری برطرف شود. چهارم: زمین باید خاك، سنگ، آجر فرش و مانند آنها باشد، و با راه رفتن

روی فرش و حصیر، كف پا و زیر كفشِ نجس پاك نمی شود، ولی با راه رفتن روی سبزه پاك می شود. پنجم: نجاست كف پا یا كفش از زمین به پا یا كفش سرایت كرده باشد، هرچند با غیر راه رفتن حاصل شده باشد.

« مسأله 177 » كف پا و زیر كفشِ نجس به واسطه راه رفتن روی آسفالت پاك می شود؛ ولی با راه رفتن روی زمینی كه با چوب فرش شده است، پاك شدن آن محلّ اشكال است.

« مسأله 178 » برای پاك شدن كف پا و زیر كفش، بهتر است پانزده ذراع یا بیشتر راه بروند، اگرچه با كمتر از پانزده ذراع یا با مالیدن پا به زمین نیز نجاست برطرف شود.

« مسأله 179 » لازم نیست كف پا و زیر كفشِ نجس، تر باشد، بلكه اگر خشك نیز باشد با راه رفتن پاك می شود.

« مسأله 180 » هنگامی كه كف پا یا زیر كفش نجس با راه رفتن پاك شد، مقداری از اطراف آن نیز كه معمولاً با گِل آلوده می شود، اگر به زمین برسد یا خاك به آن اطراف برسد، پاك می گردد.

« مسأله 181 » كسی كه با دست و زانو راه می رود، اگر كف دست یا زانوی او نجس شود، به وسیله راه رفتن پاك می شود؛ و همچنین است زیر عصا، زیر پای مصنوعی، نعل چهار پایان، چرخ اتومبیل، درشكه و مانند آنها.

« مسأله 182 » اگر بعد از راه رفتن، عین نجاست از كف پا یا زیر كفش بر طرف شود، پاك می شوند، اگرچه بو یا رنگ آن باقی مانده باشد؛ و بنابر احتیاط باید ذره های كوچك نجاست نیز برطرف

شود، ولی باقی ماندن ذرات ریزی كه معمولاً با راه رفتن برطرف نمی شوند مانعی ندارد.

« مسأله 183 » داخل كفش و مقداری از كف پا كه به زمین نمی رسد، به واسطه راه رفتن پاك نمی شود، و پاك شدن كف جوراب به واسطه راه رفتن محل اشكال است؛ ولی اگر كف جوراب از پوست باشد، به وسیله راه رفتن پاك می شود.

3 - آفتاب

« مسأله 184 » آفتاب، زمین و ساختمان و چیزهایی را كه مانند در و پنجره در ساختمان به كار برده می شوند و همچنین میخی را كه به دیوار كوبیده اند، با چهار شرط پاك می كند:

اوّل: چیز نجس مرطوب باشد، پس اگر خشك باشد باید به وسیله ای آن را مرطوب كنند تا آفتاب آن را خشك كند. دوم: اگر عین نجاست در آن چیز باشد، پیش از تابیدن آفتاب آن را برطرف كنند. سوم: چیزی از تابیدن آفتاب جلوگیری نكند، پس اگر آفتاب از پشت پرده یا ابر و مانند اینها بتابد و چیز نجس را خشك كند، آن چیز پاك نمی شود؛ ولی اگر ابر و مانند آن به قدری نازك باشد كه از تابیدن آفتاب جلوگیری نكند، اشكال ندارد؛ و اگر از پشت شیشه بتابد، پاك شدن آن محل اشكال است؛ و انعكاس آفتاب به وسیله آینه چیز نجس را پاك نمی كند. چهارم: آفتاب به تنهایی چیز نجس را خشك كند، پس اگر چیز نجس به واسطه باد و آفتاب خشك شود، پاك نمی گردد، ولی اگر باد به قدری كم باشد كه نگویند به خشك شدن چیز نجس كمك كرده، اشكال ندارد.

« مسأله 185 » همان گونه كه ظاهر ساختمان، زمین، دیوار و مانند

آنها با تابش آفتاب پاك می شود، باطن آنها كه به آنها متصل است نیز پاك می شود، به شرط آن كه ظاهر و باطن در یك مرتبه تابش آفتاب با هم خشك شوند، پس اگر یك مرتبه آفتاب بر زمین و ساختمان نجس بتابد و روی آن را خشك كند و مرتبه دیگر زیر آن را خشك نماید، فقط روی آن پاك می شود و زیر آن نجس می ماند؛ همچنین باید ما بین سطح زمین یا ساختمان كه آفتاب به آن می تابد با داخل آن، هوا یا جسم پاك دیگری فاصله نباشد، وگرنه قسمت داخل آن پاك نمی شود.

« مسأله 186 » گیاهان و درختان و برگ و میوه آنها مادامی كه قطع نشده اند به واسطه آفتاب پاك می شوند، ولی حصیر نجس بنابر احتیاط به واسطه آفتاب پاك نمی شود.

« مسأله 187 » اگر آفتاب به زمین نجس بتابد سپس انسان شك كند كه زمین هنگام تابیدن آفتاب مرطوب بوده یا نه یا رطوبت آن به واسطه آفتاب خشك شده یا نه و همچنین اگر شك كند كه پیش از تابش آفتاب، عین نجاست از آن برطرف شده یا نه یا شك كند كه چیزی مانع تابش آفتاب بوده یا نه، آن زمین پاك نمی شود.

« مسأله 188 » اگر دو طرف دیوار نجس باشد و آفتاب به یك طرف آن بتابد، طرفی كه آفتاب به آن نتابیده پاك نمی شود.

4 - اِسْتِحاله

« مسأله 189 » اگر جنس چیزی به گونه ای تغییر كند كه تبدیل به جنس دیگری گردد، می گویند « استحاله » شده است و اگر جنس چیز نجس یا متنجسی به گونه ای تغییر كند كه به صورت چیز پاكی در

آید، به سبب استحاله پاك می شود؛ مثل آن كه سگ در نمكزار فرو رود و تبدیل به نمك شود یا چوب نجسی بسوزد و خاكستر گردد؛ ولی اگر جنس آن عوض نشود - مثل آن كه گندم نجس را آرد كنند یا با آرد نجس نان بپزند - پاك نمی شود.

« مسأله 190 » كوزه گِلی و مانند آن كه از گِل نجس ساخته شده، نجس است و باید از ذغالی كه از چوب نجس درست شده اجتناب نمایند.

« مسأله 191 » چیز نجسی كه معلوم نیست استحاله شده یا نه، نجس است.

« مسأله 192 » اگر شراب بخودی خود یا به واسطه آن كه چیزی مثل سركه و نمك در آن ریخته اند سركه شود، پاك می گردد.

« مسأله 193 » شرابی كه از انگور نجس درست می كنند، بنابر احتیاط با سركه شدن پاك نمی شود، بلكه اگر نجاستی نیز از خارج به شراب برسد، احتیاط واجب آن است كه بعد از سركه شدن نیز از آن اجتناب نمایند.

« مسأله 194 » سركه ای كه از انگور و كشمش و خرمای نجس درست می كنند، نجس است و اگر پیش از تبدیل شدن به سركه، به شراب تبدیل شوند نیز بنابر احتیاط با سركه شدن پاك نمی شوند.

« مسأله 195 » اگر پوشال ریز انگور یا خرما داخل آنها باشد و از آنها سركه بریزند، اشكالی ندارد؛ ولی احتیاط آن است كه پیش از آن كه خرما و كشمش و انگور سركه شوند، خیار و بادنجان و مانند آن را در آنها نریزند.

5 - كم شدن دو سوم آب انگور

« مسأله 196 » آب انگوری كه به وسیله آتش و مانند آن - مثل وسایل برقی -

جوشیده، پیش از آن كه ثلثان شود (یعنی دو قسمت آن تبخیر شود و یك قسمت آن باقی بماند) نجس نیست، ولی خوردن آن حرام است و با ثلثان شدن، خوردن آن حلال می شود؛ ولی اگر ثابت شود كه مست كننده است، حرام و نجس می باشد؛ و اگر خود بخود جوش آمده باشد، خوردن آن حرام بوده و بنابر احتیاط واجب نجس است و فقط با سركه شدن پاك و حلال می شود.

« مسأله 197 » اگر در یك خوشه غوره یك یا دو دانه انگور باشد، چنانچه به آبی كه از آن خوشه گرفته می شود آبغوره بگویند و اثری از شیرینی در آن نباشد و بجوشد، پاك و خوردن آن حلال است.

« مسأله 198 » اگر چیزی كه معلوم نیست غوره است یا انگور جوش بیاید، حرام نمی شود.

6 - انتقال

« مسأله 199 » اگر خون بدن انسان یا حیوانی كه خون جهنده دارد (یعنی حیوانی كه وقتی رگ آن را می برند، خون از آن جستن می كند) به بدن حیوانی كه خون جهنده ندارد منتقل شود و خون آن حیوان حساب شود، پاك می گردد، و این را « انتقال » می گویند؛ اما خونی كه زالو از انسان می مكد، چون به آن خون زالو گفته نمی شود و خون انسان محسوب می شود، نجس می باشد.

« مسأله 200 » اگر كسی پشه ای را كه به بدنش نشسته بكشد و نداند خونی كه از پشه بیرون آمده، از او مكیده یا از خود پشه می باشد و همچنین اگر بداند از او مكیده، ولی جزء بدن پشه حساب شود، آن خون پاك است؛ اما اگر فاصله بین مكیدن خون و كشتن پشه به

قدری كم باشد كه بگویند خون انسان است، نجس است.

7 - اسلام

« مسأله 201 » اگر كافر شهادتین، یعنی « أَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ إِلّا اللَّهُ وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ » بگوید، مسلمان می شود و از آن پس، بدن، آب دهان، آب بینی و عرق او پاك است؛ ولی اگر هنگام مسلمان شدن عین نجاست به بدن او بوده باشد، باید آن را برطرف كند و جای آن را آب بكشد و اگر پیش از مسلمان شدن عین نجاست برطرف شده باشد، احتیاط واجب آن است كه جای آن را آب بكشد.

« مسأله 202 » اگر هنگامی كه كافر بوده، لباس او با رطوبت به بدنش رسیده باشد وآن لباس در هنگام مسلمان شدن در بدن او نباشد، آن لباس نجس است، بلكه اگر در بدن او باشد نیز بنابر احتیاط واجب باید از آن اجتناب كند.

« مسأله 203 » اگر كافر شهادتین بگوید و انسان نداند قلباً مسلمان شده یا نه، و یا این كه بداند قلباً مسلمان نشده ولی چیزی كه منافی اظهار شهادتین باشد از او سر نزده باشد، مسلمان و پاك است.

8 - تَبَعیت

« مسأله 204 » تبعیت آن است كه چیز نجسی به واسطه پاك شدن چیز نجس دیگر پاك شود.

« مسأله 205 » اگر شراب سركه شود، ظرف آن نیز تا جایی كه شراب به هنگام جوش آمدن به آنجا رسیده بوده، پاك می شود و پارچه و چیزی هم كه معمولاً روی آن می گذارند، اگر با رطوبت شراب نجس شده باشد، پاك می گردد، بلكه اگر هنگام جوشیدن، سر ریز شده و پشت ظرف به آن آلوده شود، بعد از سركه شدن، پشت ظرف نیز پاك می شود.

« مسأله 206 » تخته یا

سنگی كه روی آن میت را غسل می دهند و پارچه ای كه با آن عورت میت را می پوشانند و دست كسی كه او را غسل می دهد و همینطور كیسه و صابونی كه با آن میت شسته می شود و تا انتهای غسل های سه گانه به كار برده می شوند، بعد از تمام شدن غسل پاك می شوند.

« مسأله 207 » كسی كه چیزی را با دست خود آب می كشد، اگر دست و آن چیز با هم آب كشیده شوند، بعد از پاك شدن آن چیز، دست او هم پاك می شود.

« مسأله 208 » فرزندان نابالغ كفار، پس از اسلام آوردن پدر یا مادر خود، محكوم به اسلام بوده و به تبعیت آنان پاك می شوند، ولی قبل از اسلام آوردن پدر یا مادر حكم كافر را دارند؛ مگر این كه خود آنها ممیز و اهل فكر و تشخیص بوده و در این جهت تابع پدر و مادر نباشند.

« مسأله 209 » اگر لباس و مانند آن را با آب قلیل آب بكشند و به اندازه معمول فشار دهند تا آبی كه روی آن ریخته اند جدا شود، رطوبتی كه در آن می ماند پاك است.

« مسأله 210 » قطره های آبی كه پس از آب كشیدن ظرف نجس با آب قلیل و بعد از جدا شدن آبی كه برای پاك شدن روی آن ریخته اند، در آن باقی می ماند پاك است.

9 - برطرف شدن عین نجاست

« مسأله 211 » اگر بدن حیوان با عین نجس - مثل خون - یا متنجس - مثل آب نجس - آلوده شود، چنانچه آنها برطرف شوند، بدن آن حیوان نیز پاك می شود.

« مسأله 212 » اگر باطن بدن انسان مانند داخل دهان

و بینی با عین نجاست و یا چیز متنجس آلوده شود، بر طرف كردن آن چیز نجس یا متنجّس كافی است و آب كشیدن باطن بدن لازم نیست؛ ولی چنانچه قسمتی از آنها كه معمولاً دیده می شود، آلوده شده باشد، بنابر احتیاط واجب باید پس از بر طرف كردن آن چیز نجس یا متنجّس آن قسمت آب كشیده شود.

« مسأله 213 » اگر چیزی مانند انگشتان دست، دندان مصنوعی، موادی كه دندان را با آن پر می كنند، باقی مانده غذا و یا هر جسم خارجی دیگر، در باطن بدن (مانند داخل دهان یا بینی) با نجاست تماس پیدا كند، چنانچه برخورد با نجاست در قسمت هایی از باطن باشد كه معمولاً دیده می شود، بنابر احتیاط واجب باید آن را آب كشید و چنانچه در قسمت هایی باشد كه معمولاً دیده نمی شود - مانند انتهای دهان - در صورتی كه عین نجاست در آن جسم خارجی نباشد، آب كشیدن آن لازم نیست.

« مسأله 214 » اگر جایی كه انسان نمی داند ظاهر بدن است یا باطن آن با نجاست تماس پیدا كند، بنابر احتیاط واجب باید آن را آب بكشد؛ ولی اگر نداند قسمتی كه جزء باطن بدن است، از قسمت هایی است كه معمولاً دیده نمی شود یا نه، آب كشیدن آن لازم نیست.

« مسأله 215 » اگر گرد و خاك نجس به لباس، فرش و مانند آن بنشیند، چنانچه هر دو خشك باشند نجس نمی شوند و بر طرف كردن گرد و خاك كافی است و شستن لازم نیست؛ ولی اگر گرد و خاك یا لباس، فرش و مانند آن مرطوب باشد، باید محل نشستن گرد و خاك را آب

بكشند.

10 - اِسْتِبْراء حیوان نجاستخوار

« مسأله 216 » ادرار و مدفوع حیوانی كه به خوردن مدفوع انسان عادت كرده نجس است و اگر بخواهند پاك شود، باید آن را استبراء كنند، یعنی تا مدتی كه بعد از آن مدّت دیگر به آن نجاستخوار نمی گویند، نگذارند نجاست بخورد و بنابر احتیاط واجب باید شتر نجاستخوار را چهل روز، گاو را بیست روز، گوسفند را ده روز، مرغابی را پƘ̠روز و مرغ خانگی را سه روز اҠخوردن نجاست باز دارند.

11 - غایب شدن مسلمان

« مسأله 217 » اگر شخصی بداند كه بدن یا لباس مسلمانی یا چیز دیگری مانند ظرف و فرش كه در اختیار آن مسلمان است نجس شده و سپس آن مسلمان غایب گردد و آن شخص احتمال بدهد كه او آن چیز را آب كشیده، آن چیز برای آن شخص پاك است؛ ولی احتیاط واجب این است كه چهار شرط ذیل نیز مراعات شود:

اول: آن كه آن مәęŘǙƠبداند كه آن چیز با چیزی كه در نظر آن شخص نجس است، برخورد كرده است.

دوم: آن كه آن مسلمان نیز آن چیز را نجس بداند.

سوم: آن كه آن مسلمان آن چیز را در موردی كه طهارت شرط آن است به كار ببرد، مثل این كه با آن لباس نماز بخواند و یا در آن ظرف غذا بخورد.

چهارم: آن كه آن مسلمان بداند موردی كه آن چیز را در آن به كار می برد، مشروط به طهارت آن چیز است، مثلاً بداند كه نماز را باید در لباس پاك بخواند.

راه هایی كه پاك شدن چیز نجس با آنها ثابت می شود

« مسأله 218 » پاك شدن چیز نجس با چند راه ثابت می شود:

اول: این كه خود انسان یقین یا اطمینان پیدا كند چیزی كه نجس بوده، پاك شده است.

دوم: این كه دو نفر عادل خبر دهند كه آن را تطهیر كرده اند و یا خبر از امری دهند كه به واسطه آن امر، چیز نجس در نظر انسان پاك می شود، مثل این كه خبر از ریزش باران بر روی چیز نجس بدهند.

سوم: این كه كسی كه آن چیز نجس در دست او بوده، بگوید: « آن چیز را آب كشیدم یا آن چیز پاك شده » و لازم

نیست كه آن شخص عادل باشد، ولی نباید متهم به بی مبالاتی در مورد طهارت و نجاست باشد.

چهارم: این كه مسلمانی آن را آب بكشد، اگرچه معلوم نباشد كه درست آب كشیده یا نه.

پنجم: این كه مسلمانی كه آن چیز متعلّق به او بوده، با شرایطی كه گفته شد، غایب شود.

« مسأله 219 » اگر انسان حالی دارد كه در آب كشیدن چیز نجس یقین پیدا نمی كند، نباید به حال خود اعتنا كند و باید مانند مردم معمولی رفتار نماید؛ یعنی چیزی را كه آنها پاك می دانند، پاك بداند.

احكام ظرفها

احکام ظرفها

« مسأله 220 » خوردن و آشامیدن از ظرفی كه از پوست سگ، خوك یا مردار ساخته شده، حرام است و نباید آن ظرف را در وضو گرفتن و غسل كردن و نیز در كارهایی كه باید با چیز پاك انجام داد به كار برند؛ بلكه احتیاط مستحب آن است كه از چرم سگ، خوك و مردار در هیچ كاری استفاده نكنند.

« مسأله 221 » استفاده كردن از ظرف طلا و نقره در خوردن، آشامیدن، وضو گرفتن، غسل كردن، تطهیر نجاسات و امثال آنها حرام است و احتیاط واجب این است كه از آنها در زینت اطاق نیز استفاده نشود، و نگاه داشتن آنها نیز خالی از اشكال نیست.

« مسأله 222 » ساختن ظرف طلا و نقره و مزدی كه برای آن می گیرند احتیاطاً حرام است.

« مسأله 223 » خرید و فروش ظرف طلا و نقره و پول و عوضی كه فروشنده می گیرد احتیاطاً حرام است.

« مسأله 224 » اگر گیره استكان از طلا یا نقره ساخته شده باشد و بعد از برداشتن استكان به آن ظرف

گفته شود، استعمال آن چه به تنهایی و چه با استكان حرام است و اگر به آن ظرف گفته نشود، استعمال آن مانعی ندارد.

« مسأله 225 » استعمال ظرفی كه روی آن را آب طلا یا آب نقره داده اند، اشكال ندارد؛ اگرچه استعمال ظرفی كه روی آن را آب نقره داده اند، مكروه است؛ بلكه بنابر احتیاط واجب آب خوردن از آن با دهان نهادن بر جایی كه با نقره پوشانده شده، جایز نیست.

« مسأله 226 » اگر فلزّی را با طلا یا نقره مخلوط كنند و ظرف بسازند، چنانچه مقدار آن فلز به قدری زیاد باشد كه به آن ظرف، ظرف طلا یا نقره نگویند، استعمال آن مانعی ندارد.

« مسأله 227 » اگر غذایی را كه در ظرف طلا و نقره است به منظور پرهیز از حرام در ظرف دیگری بریزند، این استعمال اشكال ندارد؛ ولی اگر بخواهند در ظرف دوم غذا بخورند، چنانچه خالی كردن ظرف طلا و نقره به این خاطر نباشد كه غذا خوردن از ظرف طلا و نقره جایز نیست، این استعمال حرام می باشد.

« مسأله 228 » استعمال بادگیر قلیان، غلاف شمشیر و كارد، اگر از طلا یا نقره باشند، اشكال ندارد؛ ولی احتیاط واجب این است كه چیزهایی مثل عطردان، سرمه دان، قاب قرآن و مانند آنها، از طلا و نقره نباشند.

« مسأله 229 » استعمال ظرف طلا یا نقره برای خوردن و آشامدن و یا استعمالات دیگر، در حال ناچاری اشكال ندارد؛ بلكه در صورتی كه ناچار شود كه دست یا صورت یا بدن خود را با آبی كه در ظرف طلا یا نقره است بشوید، می تواند آنها را به

نیت وضو یا غسل بشوید؛ ولی اگر اضطراری به شستن اعضای وضو یا غسل با آن آب نداشته باشد، نمی تواند با آن وضو گرفته و یا غسل كند، بلكه باید تیمّم نماید.

« مسأله 230 » استعمال ظرفی كه معلوم نیست از طلا و نقره است یا از چیز دیگر، اشكال ندارد.

احكام تَخَلّی

(دفع ادرار و مدفوع)

« مسأله 231 » واجب است انسان هنگام تخَلّی و مواقع دیگر، عورت خود را از مردان و زنانی كه مكلّفند، اگرچه مثل خواهر، برادر و یا مادر به او محرم باشند و همچنین از دیوانه ممیز و بچّه های ممیز كه خوب و بد را می فهمند، بپوشاند ولی زن و شوهر لازم نیست عورت خود را از یكدیگر بپوشانند.

« مسأله 232 » لازم نیست با چیز مخصوصی عورت خود را بپوشاند و اگر مثلاً با دست نیز آن را بپوشاند، كافی است.

« مسأله 233 » انسان نباید در حال تخَلّی به گونه ای بنشیند كه بگویند رو یا پشت به قبله نشسته است.

« مسأله 234 » اگر هنگام تخلّی رو به قبله یا پشت به قبله باشد و عورت خود را از قبله برگرداند، بنابر احتیاط كفایت نمی كند؛ و اگر رو به قبله یا پشت به قبله نباشد، احتیاط واجب آن است كه عورت خود را رو یا پشت به قبله ننماید.

« مسأله 235 » در هنگام استبراء و تطهیرِ مخرجِ ادرار و مدفوع، رو یا پشت به قبله بودن اشكالی ندارد، هرچند بهتر است كه در این حالت نیز رو یا پشت به قبله ننشیند.

« مسأله 236 » اگر برای آن كه نامحرم او را نبیند مجبور شود رو یا پشت به قبله بنشیند،

باید رو یا پشت به قبله بنشیند؛ و نیز اگر به دلیل دیگری ناچار باشد كه رو یا پشت به قبله بنشیند مانعی ندارد.

« مسأله 237 » احتیاط مستحب آن است كه بچّه را در وقت تخلّی رو یا پشت به قبله ننشانند و اگر خود بچّه بنشیند نیز جلوگیری از او واجب نیست.

« مسأله 238 » در چهار جا تخلّی حرام است:

اوّل: در كوچه های بن بست و مانند آن در صورتی كه صاحبان آن اجازه نداده باشند. دوم: در ملك كسی كه اجازه تخلّی نداده است. سوم: در جایی كه برای عده مخصوصی وقف شده است، مثل بعضی از مدرسه ها. چهارم: روی قبر مؤمنین در صورتی كه بی احترامی به آنان باشد؛ و یا در هر جایی كه موجب بی احترامی به مقدسات دینی گردد.

« مسأله 239 » در سه صورت، مخرج مدفوع فقط با آب پاك می شود:

اوّل: آن كه همراه مدفوع، نجاست دیگری مثل خون بیرون آمده باشد. دوم: آن كه نجاستی از خارج به مخرج مدفوع رسیده باشد. سوم: آن كه اطراف مخرج بیشتر از مقدار معمول آلوده شده باشد. در غیر این سه صورت می شود مخرج را با آب شست و یا به دستوری كه بعداً گفته می شود، با پارچه و سنگ و مانند آنها پاك كرد، اگرچه شستن با آب بهتر است.

« مسأله 240 » مخرج ادرار با غیر آب پاك نمی شود و اگر با آب جاری یا كُر، یك مرتبه بشویند كافی است؛ ولی احتیاط واجب آن است كه با آب قلیل، دو مرتبه بشویند و چنانچه بول كسی از غیر مجرای طبیعی خارج شود، اگر بخواهد محلّ خروج

ادرار را با آب قلیل بشوید، باید دو مرتبه آن را بشوید.

« مسأله 241 » اگر مخرج مدفوع را با آب بشویند، باید چیزی از مدفوع در آن نماند، ولی باقی ماندن رنگ و بوی آن مانعی ندارد و اگر در مرتبه اوّل به گونه ای شسته شود كه ذرّه ای از مدفوع در آن نماند، دوباره شستن لازم نیست.

« مسأله 242 » هرگاه با سنگ و كلوخ و مانند اینها مدفوع را از مخرج برطرف كنند، محل پاك می شود و باقی ماندن اثری از آن كه معمولاً جز با آب پاك نمی شود، اشكال ندارد.

« مسأله 243 » لازم نیست با سه سنگ یا پارچه مخرج را پاك كنند، بلكه با اطراف یك سنگ یا یك پارچه هم كافی است، امّا مراعات سه مرتبه احتیاطاً لازم است هرچند با كمتر از آن نیز محل پاك شود و اگر با سه مرتبه پاك نشود، باید به قدری ادامه دهد كه محل پاك شود و اگر با استخوان و سرگین محل را پاك كند، پاك شدن آن، محلّ اشكال است؛ و اگر با چیزهایی كه احترام آنها لازم است خود را پاك كند، معصیت كرده است و حتی گاهی موجب كفر می شود، ولی مخرج پاك می گردد.

« مسأله 244 » اگر شك كند كه مخرج را تطهیر كرده یا نه - اگرچه همیشه بعد از ادرار یا مدفوع فوراً تطهیر می كرده - باید خود را تطهیر نماید.

« مسأله 245 » اگر بعد از نماز شك كند كه قبل از نماز مخرج را تطهیر كرده یا نه، نمازی كه خوانده صحیح است، ولی برای نمازهای بعد باید تطهیر كند.

اِسْتِبْراء

« مسأله

246 » استبراء عمل مستحبّی است كه مردها بعد از بیرون آمدن ادرار انجام می دهند و هدف از انجام آن خارج كردن ادرار باقی مانده در مجرای ادرار و اطمینان از پاكی آن می باشد؛ و دارای اقسامی است، بهترین آنها این است كه بعد از قطع شدن ادرار، اگر مخرج مدفوع نجس شده، اوّل آن را تطهیر كنند و بعد سه دفعه با انگشت میانه دست چپ از مخرج مدفوع تا بیخ آلت بكشند و بعد شست را روی آلت و انگشت پهلوی شست را زیر آن بگذارند و سه مرتبه تا ختنه گاه بكشند و پس از آن، سه مرتبه سر آلت را فشار دهند.

« مسأله 247 » آبی كه گاهی بعد از ملاعبه و تحریك شهوت جنسی از انسان خارج می شود و به آن « مَذْی » می گویند، پاك است و نیز آبی كه گاهی بعد از خروج منی بیرون می آید و به آن « وَذْی » گفته می شود و آبی كه گاهی بعد از ادرار بیرون می آید و به آن « وَدْی » می گویند، پاك است و چنانچه انسان بعد از ادرار استبراء كند و بعد از آن آبی از او خارج شود و شك كند كه ادرار است یا یكی از اینها، پاك می باشد.

« مسأله 248 » اگر انسان شك كند استبراء كرده یا نه و رطوبتی از او بیرون آید كه نداند پاك است یا نه، نجس می باشد و چنانچه وضو گرفته باشد، وضویش باطل می شود؛ ولی اگر شك كند استبرایی كه كرده درست بوده یا نه و رطوبتی از او بیرون آید كه نداند پاك است یا نه، پاك می باشد و

وضو را نیز باطل نمی كند.

« مسأله 249 » كسی كه استبراء نكرده، اگر به واسطه آن كه مدتی از ادرار كردن او گذشته، یقین كند كه ادرار در مجرا نمانده است و رطوبتی ببیند و شك كند كه پاك است یا نه، آن رطوبت پاك می باشد و وضو را نیز باطل نمی كند.

« مسأله 250 » اگر انسان بعد از ادرار استبراء كند و وضو بگیرد، چنانچه بعد از وضو رطوبتی ببیند كه بداند یا ادرار است یا منی، واجب است غسل كرده و وضو نیز بگیرد، ولی اگر وضو نگرفته باشد، فقط گرفتن وضو كافی است.

« مسأله 251 » برای زن استبراء از ادرار نیست و اگر رطوبتی ببیند و شك كند كه پاك است یا نه، پاك می باشد و وضو و غسل او نیز باطل نمی شود.

« مسأله 252 » ادرار كردن پس از خارج شدن منی كه به آن استبرای از منی می گویند، موجب پاكسازی مجرای ادرار از منی می شود و اگر كسی بدون استبراء از منی غسل كند و پس از غسل رطوبتی مشكوك در خود بیابد و احتمال دهد كه منی باشد، باید دوباره غسل نماید.

مستحبّات و مكروهات تخلّی

« مسأله 253 » مستحب است در هنگام تخلّی (دفع ادرار و مدفوع) جایی بنشیند كه كسی او را نبیند و هنگام وارد شدن به مكان تخلی، اوّل پای چپ و هنگام بیرون آمدن، اوّل پای راست را بگذارد. همچنین مستحب است در حال تخلی سر را بپوشاند و سنگینی بدن را بر روی پای چپ بیندازد.

« مسأله 254 » نشستن روبروی خورشید و ماه در حال تخلی مكروه است، ولی اگر عورت خود را به

وسیله ای - حتی با دست - بپوشاند مكروه نیست. همچنین در حال تخلّی نشستن روبروی باد و در جاده، خیابان، كوچه، درِ خانه و هر جایی كه محل عبور و مرور باشد مكروه است، بلكه در بعضی از شرایط حرام می باشد. همچنین تخلی در زیر درختی كه میوه می دهد و چیز خوردن و توقف زیاد و تطهیر كردن با دست راست و حرف زدن در حال تخلی، مكروه می باشد، ولی اگر ذكر خدا بگوید یا ناچار باشد كه صحبت كند، اشكال ندارد.

« مسأله 255 » ایستاده ادرار كردن و ادرار كردن در زمین سخت و سوراخ جانوران و در آب، خصوصاً آب راكد و بالاخصّ به هنگام شب، مكروه است.

« مسأله 256 » خودداری كردن از دفع ادرار و مدفوع، مكروه است و اگر ضرر قابل توجهی داشته باشد، حرام است.

« مسأله 257 » مستحب است انسان پیش از نماز و پیش از خواب و پیش از جماع و بعد از بیرون آمدن منی، ادرار كند.

وضو

وضو

« مسألة 258 » وضو عملی است شامل شستن و مسح كردن برخی از اعضای بدن كه انسان به دستور خداوند متعال و برای تقرّب به او انجام می دهد و خود به تنهایی عبادت و مستحب و موجب تطهیر قلب است و طهارت حاصل از وضو از شرایط صحت نماز و طواف است.

« مسأله 259 » در وضو واجب است صورت و دستها را بشویند و جلوی سر و روی پاها را مسح كنند.

« مسألة 260 » وضو را می توان به صورت ترتیبی یا ارتماسی انجام داد. وضوی ترتیبی آن است كه آب را روی صورت و هر یك

از دستها بریزد و به ترتیبی كه گفته خواهد شد از بالا به پایین بشوید؛ ولی وضوی ارتماسی به نحوی كه در مسأله 286 خواهد آمد، انجام می شود.

احكام شستن صورت و دست ها

« مسأله 261 » درازای صورت را باید از بالای پیشانی - جایی كه معمولاً موی سر می روید - تا آخر چانه شست و پهنای آن به مقداری كه بین انگشت وسط و شست قرار می گیرد، باید شسته شود و اگر مختصری از این مقدار را نیز نشوید، وضو باطل است و برای آن كه یقین كند این مقدار كاملاً شسته شده، باید كمی از اطراف آن را نیز بشوید.

« مسأله 262 » اگر صورت یا دست كسی كوچكتر یا بزرگ تر از معمول مردم باشد، به طوری كه فاصله بین انگشت وسط و شست او بیشتر و یا كمتر از مقدار معمول را بر روی صورت او فرا بگیرد، باید ملاحظه كند كه افراد معمولی چه مقدار از صورت خود را می شویند و او نیز همان مقدار را بشوید. همچنین اگر در پیشانی او مو روییده یا جلوی سر او مو نداشته باشد، باید به اندازه معمول پیشانی را بشوید.

« مسأله 263 » اگر احتمال دهد چرك یا چیز دیگری در ابروها و گوشه های چشم و لب او هست كه نمی گذارد آب به آنها برسد، چنانچه احتمال او در نظر مردم بجا باشد، باید پیش از وضو وارسی كند كه اگر مانعی هست برطرف نماید.

« مسأله 264 » اگر پوست صورت از بین مو پیدا باشد، باید آب را به پوست برساند و اگر پیدا نباشد، شستن ظاهر مو كافی است و رساندن آب به زیر آن

لازم نیست.

« مسأله 265 » اگر شك كند كه پوست صورت از بین موها پیدا است یا نه، باید آب را به پوست صورت برساند و بنابر احتیاط واجب مو را هم بشوید.

« مسأله 266 » شستن داخل بینی و مقداری از لب و چشم كه در وقت بستن دیده نمی شوند واجب نیست، ولی برای آن كه یقین كند از جاهایی كه باید شسته شود چیزی باقی نمانده، واجب است مقداری از آنها را نیز بشوید و كسی كه نمی دانسته باید این مقدار را بشوید، اگر نداند در وضوهایی كه گرفته این مقدار را شسته یا نه، چنانچه وقت نماز گذشته باشد، نمازهایی كه خوانده صحیح است، امّا اگر وقت باقی باشد، باید وضو بگیرد و نماز را اعاده كند و نمازهای بعدی را نیز نمی تواند با این وضو بخواند و باید دوباره وضو بگیرد.

« مسأله 267 » برای شستن صورت باید آب را از بالا به سمت پایین بر روی آن جاری كرد و احتیاط واجب آن است كه شستن صورت را از پیشانی شروع و در چانه تمام نماید. برای شستن دست ها نیز باید آنها را از آرنج به سمت سر انگشتان بشوید و اگر صورت یا دست ها را از پایین به بالا بشوید، وضو باطل است.

« مسأله 268 » اگر دست را تر كند و به صورت و دستها بكشد، چنانچه رطوبت دست به قدری باشد كه به واسطه كشیدن دست، آب كمی بر آنها جاری شود و عرفاً بگویند كه دست یا صورت را شسته است، كافی است.

« مسأله 269 » بعد از شستن صورت باید دست راست و بعد از

آن دست چپ را از آرنج تا سر انگشتان بشوید.

« مسأله 270 » برای آن كه یقین كند آرنج را كاملاً شسته، باید مقداری بالاتر از آرنج را نیز بشوید.

« مسأله 271 » كسی كه پیش از شستن صورت دستهای خود را از مچ تا سر انگشتان شسته، در هنگام وضو باید دستها را تا سر انگشتان بشوید و اگر فقط تا مچ بشوید، وضوی او باطل است.

« مسأله 272 » در وضو، شستن صورت و دستها در مرتبه اوّل واجب، در مرتبه دوم جایز و در مرتبه سوم و بیشتر از آن حرام می باشد و مقصود از یك بار شستن این است كه یك بار تمام عضو به قصد وضو شسته شود و اگر با یك مشت آب، تمام عضو شسته شود و آن را به قصد وضو بریزد، یك مرتبه حساب می شود، چه قصد بكند كه با آن آب یك مرتبه عضو را بشوید و چه قصد نكند.

احكام مسح سر و پا

« مسأله 273 » بعد از شستن هر دو دست، باید جلوی سر را با كف دست مسح كند و بنابر احتیاط واجب باید مسح سر با دست راست باشد و بنابر احتیاط مستحب باید دست را از بالا به پایین بكشد.

« مسأله 274 » یك قسمت از چهار قسمت سر كه بالای پیشانی و روی سر است جای مسح می باشد و هر جای این قسمت را به هر اندازه مسح كند كافی است، اگرچه احتیاط مستحب آن است كه از درازا به اندازه درازای یك انگشت و از پهنا به اندازه پهنای سه انگشت بسته، مسح نماید.

« مسأله 275 » لازم نیست مسح سر

بر پوست آن باشد بلكه بر موی جلوی سر نیز صحیح است؛ ولی كسی كه موی جلوی سر او به اندازه ای بلند است كه اگر مثلاً شانه كند به صورتش می ریزد یا به جاهای دیگر سر می رسد، باید بیخ موها را مسح كند یا فرق سر را باز كرده پوست سر را مسح نماید و اگر موهایی را كه به صورت می ریزند یا به جاهای دیگر سر می رسند جلوی سر جمع كند و بر آنها مسح نماید یا بر موی جاهای دیگر سر كه جلوی آن آمده مسح كند، مسح او باطل است.

« مسأله 276 » بعد از مسح سر باید با رطوبت آب وضو كه در دست مانده، روی پاها را از سر انگشتان تا برآمدگی روی پا مسح كند و احتیاط مستحب آن است كه تا مفصل پا را مسح نماید.

« مسأله 277 » پهنای مسح پا بنابر احتیاط باید به اندازه سه انگشت بسته باشد، ولی بهتر آن است كه با تمام كف دست، تمام روی پا را مسح كنند.

« مسأله 278 » اگر برای مسح پا همه دست را روی پا بگذارد و كمی بكشد صحیح است.

« مسأله 279 » در مسح سر و روی پاها باید دست را روی آنها بكشد و اگر دست را نگهداشته و سر یا پا را به آن بكشد، وضوی او باطل است؛ ولی اگر هنگامی كه دست را می كشد سر یا پا مختصری حركت كند، اشكال ندارد.

« مسأله 280 » جای مسح باید خشك باشد و اگر به قدری مرطوب باشد كه رطوبت كف دست به آن اثر نكند، مسح باطل است؛ ولی اگر

رطوبت آن به قدری كم باشد كه رطوبتی كه بعد از مسح در آن دیده می شود را فقط از رطوبت كف دست بدانند، اشكال ندارد.

« مسأله 281 » بعد از تمام شدن شستن دست چپ، نباید آبی از خارج به كف دست ها برسد و مسح باید با رطوبت باقی مانده در كف دست انجام گیرد و احتیاط واجب این است كه از بقیه اعضای وضو نیز رطوبتی به كف دست ها نرسد و اگر برای مسح، رطوبتی در كف دست نمانده باشد، احتیاط واجب آن است كه از ریش و ابرو و مژگانی كه داخل در حدّ صورتند رطوبت گرفته و با آن مسح نماید.

« مسأله 282 » اگر رطوبت كف دست فقط به اندازه مسح سر باشد، می تواند سر را با همان رطوبت مسح كند و برای مسح پاها از ریش و ابرو و مژگانی كه داخل در حدّ صورتند، رطوبت بگیرد.

« مسأله 283 » اگر پس از مسح، شك كند كه مسح را صحیح انجام داده یا نه، می تواند جای مسح را خشك كرده و دوباره مسح نماید.

« مسأله 284 » مسح كردن از روی جوراب و كفش باطل است، ولی اگر به واسطه سرمای شدید یا ترس از دزد و درنده و مانند اینها نتواند كفش یا جوراب را بیرون آورد، مسح كردن بر آنها اشكال ندارد و اگر روی كفش نجس باشد، باید چیز پاكی بر آن بیندازد و بر آن چیز مسح كند.

« مسأله 285 » اگر بر روی پا نجاستی كه از ناحیه جراحت محلّ مسح نیست، وجود داشته باشد و نتواند برای مسح آن را آب بكشد، باید تیمّم

كند.

وضوی ارتماسی

« مسأله 286 » در وضوی ارتماسی، انسان می تواند تنها صورت را به قصد وضو با مراعات شستن از بالا از طرف پیشانی در آب فرو برد، ولی مسح سر و پاها با رطوبت دست در وضوی ارتماسی اشكال دارد، بنابر این می توان در شستن دست راست آن را به قصد وضوی ارتماسی از طرف آرنج در آب فرو برد و در شستن دست چپ، آن را نیز به نحو ارتماسی در آب فرو برد ولی قسمتی از كف دست را باقی گذاشت و آن را با دست راست به صورت ترتیبی شست و در این صورت مسح با رطوبت باقی مانده در دست اشكال ندارد. در وضوی ارتماسی از ابتدای فرو بردن صورت و دست ها در آب تا خروج آنها، باید قصد شستن به نیت وضو داشته باشد و كفایت قصد وضوی ارتماسی در حال بیرون آوردن صورت و دست محلّ اشكال است.

« مسأله 287 » اگر برخی از اعضای وضو را به نحوی كه گفته شد با وضوی ارتماسی و برخی دیگر را با وضوی ترتیبی بشوید، اشكالی ندارد.

دعاهایی كه خواندن آنها هنگام وضو گرفتن مستحب است

« مسأله 288 » كسی كه وضو می گیرد، مستحب است هنگامی كه نگاهش به آب می افتد، بگوید: « بِسْمِ اللَّهِ وَبِاللَّهِ وَالْحَمْدُ للَّهِ الَّذی جَعَلَ الْماءَ طَهُوراً ولَمْ یجْعَلْهُ نَجِساً » یعنی: « با نام خدا آغاز می كنم و با كمك از او وضو می گیرم، همه حمد و سپاس از آنِ خدایی است كه آب را پاكیزه قرار داده و آن را نجس قرار نداده است » و هنگامی كه پیش از وضو دست خود را می شوید، بگوید: « أَللّهُمَّ اجْعَلْنی مِنَ التَّوّابِینَ وَاجعَلْنی

مِنَ المُتَطَهِّرینَ » یعنی: « خدایا مرا از توبه كنندگان و پاك شوندگان قرار بده » و در وقت مضمضه كردن (یعنی آب در دهان گرداندن) بگوید: « أَللّهُمَّ لَقِّنی حُجَّتی یوْمَ أَلْقاكَ وَأَطْلِقْ لِسانی بِذِكْرِكَ » یعنی: « خدایا روزی كه با تو دیدار می كنم، دلیلم را به من تلقین كن و زبانم را به یاد خود بگشا » و در وقت استنشاق (یعنی آب در بینی كردن) بگوید: « أَللّهُمَّ لاتُحَرِّمْ عَلَی ریحَ الجَنَّةِ وَاجْعَلْنی مِمَّنْ یشُمُّ ریحَهَا وَرَوْحَها وَطیبَها » یعنی: « خدایا بوی بهشت را بر من حرام مگردان، و از كسانی قرارم ده كه نسیم و عطر بهشت را می بویند » و در هنگام شستن صورت بگوید: « أَللّهُمَّ بَیضْ وَجْهی یوْمَ تَسْوَدُّ فیهِ الْوُجُوهُ وَلا تُسَوِّدْ وَجْهی یوْمَ تَبْیضُّ فیهِ الْوُجُوهُ » یعنی: « خدایا رویم را در آن روز كه چهره ها سیاه می گردند سپید گردان، و در آن روزی كه چهره ها سپید می شوند، رویم را سیاه مگردان » و در وقت شستن دست راست بخواند: « أَللّهُمَّ أَعْطِنی كِتابی بِیمینی وَالْخُلْدَ فی الْجِنَانِ بِیساری وَحاسِبْنی حِسابَاً یسیراً » یعنی: « خدایا نامه كردارم را به دست راستم بده، و جاودانی در بهشت را به دست چپم، و حساب مرا آسان فرما » و هنگام شستن دست چپ بگوید: « أَللّهُمَّ لاتُعْطِنی كِتابی بِشِمالی وَلا مِنْ وَراءِ ظَهْری ولا تَجْعَلْها مَغْلُولَةً إِلی عُنُقی، وَأَعُوذُ بِكَ مِنْ مُقَطَّعاتِ النّیرانِ » یعنی: « خدایا نامه كردارم را به دست چپ و از پشت سر به من مده، و دستم را به گردنم مبند، و من از پاره های آتش سوزان جهنم به تو پناه

می برم » و هنگامی كه سر را مسح می كند، بگوید: « أَللّهُمَ غَشِّنی بِرَحْمَتِكَ وَبَرَكاتِكَ وَعَفْوِكَ » یعنی: « خدایا مرا با رحمت و بركتها و بخشایش خود در بر گیر » و در وقت مسح پا بخواند: « أَللّهُمَ ثَبِّتْنی عَلَی الصِّراطِ یوْمَ تَزِلُّ فیهِ الأَقْدامُ وَاجْعَلْ سَعْیی فی ما یرْضیكَ عَنّی یا ذَا الْجَلالِ وَالإكْرامِ » یعنی: « خدایا آن روز كه گامها بر صراط می لغزند، گام مرا ثابت و استوار بدار، و كوششم را در آنچه از من خرسند می شوی قرار ده، ای دارنده شكوه و بزرگواری ».

شرایط وضو

شرایط صحیح بودن وضو سیزده چیز است:

* شرط اوّل: آب وضو پاك باشد.

* شرط دوم: آب وضو مطلق باشد.

« مسأله 289 » وضو با آب نجس و آب مضاف باطل است، اگرچه انسان نجس بودن یا مضاف بودن آن را نداند یا فراموش كرده باشد و اگر با آن وضو نمازی نیز خوانده باشد، باید آن نماز را دوباره با وضوی صحیح بخواند.

« مسأله 290 » اگر غیر از آب گِل آلود مضاف، آب دیگری برای وضو در اختیار نداشته باشد، چنانچه وقت نماز تنگ باشد، باید تیمّم كند و اگر وقت داشته باشد، باید صبر كند تا آب صاف شود و وضو بگیرد.

* شرط سوم: آب وضو و همچنین فضایی كه در آن وضو می گیرد، مباح باشد.

« مسأله 291 » وضو با آب غصبی و با آبی كه معلوم نیست صاحب آن راضی است یا نه (مگر از نهرهای بزرگ به ترتیبی كه در مسأله 295 می آید) حرام و باطل است؛ ولی اگر سابقاً راضی بوده و انسان نمی داند كه از رضایت

خود برگشته یا نه، وضو صحیح است و نیز اگر آب وضو از صورت و دستها در جای غصبی بریزد، اگر محل منحصر باشد - یعنی غیر از مكان غصبی مكان دیگری نداشته باشد - و وضو موجب ریزش آب به محل غصبی باشد، وضو باطل و حرام است و باید تیمّم كند و نماز بخواند.

« مسأله 292 » وضو گرفتن از حوض مدرسه ای كه انسان نمی داند آن حوض را برای همه مردم وقف كرده اند یا برای محصلین همان مدرسه، در صورتی كه معمولاً مردم از آب آن وضو بگیرند و وضو گرفتن آنان نشانه رضایت متولّی باشد، اشكال ندارد.

« مسأله 293 » كسی كه نمی خواهد در مسجدی نماز بخواند، اگر نداند حوض آن را برای همه مردم وقف كرده اند یا برای كسانی كه درآنجا نماز می خوانند، نمی تواند از حوض آن وضو بگیرد؛ ولی اگر معمولاً كسانی هم كه نمی خواهند در آنجا نماز بخوانند از حوض آن وضو بگیرند و وضو گرفتن آنان نشانه رضایت متولّی باشد، می تواند از حوض آن وضو بگیرد.

« مسأله 294 » وضو گرفتن از حوض پاساژها و مسافرخانه ها و مانند آنها، برای كسانی كه ساكن آن اماكن نیستند، در صورتی صحیح است كه معمولاً كسانی هم كه ساكن آن جاها نیستند، با آب آنها وضو بگیرند و وضو گرفتن آنان نشانه رضایت صاحبان آن محل باشد.

« مسأله 295 » وضو گرفتن در نهرهای بزرگ اگرچه انسان نداند كه صاحبان آنها راضی هستند یا نه، اشكال ندارد؛ ولی اگر صاحبان آنها از وضو گرفتن نهی كنند، احتیاط واجب آن است كه با آب آنها وضو نگیرد.

« مسأله 296 » اگر فراموش

كند آب غصبی است و با آن وضو بگیرد، وضوی او صحیح است.

* شرط چهارم: ظرف آب وضو مباح باشد.

* شرط پنجم: ظرف آب وضو طلا و نقره نباشد.

« مسأله 297 » اگر آب در ظرف غصبی باشد و غیر از آن، آب دیگری برای وضو نداشته باشد، باید تیمّم كند و چنانچه با آن آب وضو بگیرد، وضوی او باطل است؛ ولی اگر بتواند آب را در ظرف مباح خالی كند و بعد از آب آن ظرف وضو بگیرد، وضوی او صحیح است بلكه اگر آب متعلّق به خود او باشد، باید این كار را انجام دهد و سپس با آن آب وضو بگیرد و اگر آب مباح دیگری در اختیار داشته باشد، چنانچه در آن ظرف غصبی وضوی ارتماسی بگیرد و یا با آن ظرف آب به صورت و دستها بریزد، وضوی او باطل است، ولی اگر با كف دست، آب از آن ظرف بردارد و به صورت و دستها بریزد، وضوی او صحیح است، اگرچه از جهت تصرّف در ظرف غصبی، مرتكب فعل حرام شده است.

« مسأله 298 » اگر آب در ظرف طلا یا نقره باشد و غیر از آن آب دیگری برای وضو نداشته باشد، چنانچه ظرف دیگری كه از طلا و نقره نباشد، در اختیار داشته باشد، باید آب را در آن ظرف ریخته و با آن وضو بگیرد و چنانچه ظرف دیگری در اختیار نداشته باشد، باید تیمّم كند و چنانچه با آب آن ظرف وضو بگیرد، وضویش صحیح نیست و اگر غیر از آبی كه در ظرف طلا یا نقره است، آب دیگری در اختیار داشته باشد،

چنانچه در آن ظرف طلا یا نقره وضوی ارتماسی بگیرد و یا با آن ظرف آب به صورت و دستها بریزد، وضوی او باطل است، ولی اگر با كف دست، آب از آن ظرف بردارد و به صورت و دستها بریزد، وضوی او صحیح است.

« مسأله 299 » اگر در حوضی كه مثلاً یك آجر یا یك سنگ آن غصبی است وضو بگیرد، وضوی او صحیح است، مگر این كه وضوی او تصرّف در غصب حساب شود؛ ولی غالباً با وضو گرفتن از آن حوض، تصرف در آجر یا سنگ غصبی صدق نمی كند.

« مسأله 300 » اگر در صحن یكی از امامان یا امامزادگان كه سابقاً قبرستان بوده حوض یا نهری بسازند، چنانچه انسان نداند كه زمین صحن را برای قبرستان وقف كرده اند، وضو گرفتن در آن حوض و نهر اشكال ندارد.

* شرط ششم: اعضای وضو هنگام شستن و مسح كردن، پاك باشند.

« مسأله 301 » اگر پیش از تمام شدن وضو، جایی كه شسته یا مسح كرده نجس شود، وضو صحیح است.

« مسأله 302 » اگر غیر از اعضای وضو جای دیگری از بدن نجس باشد، وضو صحیح است؛ ولی اگر مخرج ادرار یا مدفوع را تطهیر نكرده باشد، احتیاط مستحب آن است كه اوّل آن را تطهیر كند و بعد وضو بگیرد.

« مسأله 303 » اگر یكی از اعضای وضو نجس باشد و بعد از وضو شك كند كه پیش از وضو آنجا را آب كشیده یا نه، چنانچه در هنگام وضو متوجه پاك بودن و نجس بودن آنجا نبوده، وضوی او باطل است و اگر می داند كه متوجه بوده یا شك دارد

كه متوجه بوده یا نه، وضوی او صحیح است و در هر صورت برای اعمال بعدی باید جایی را كه نجس بوده، آب بكشد.

« مسأله 304 » اگر بریدگی یا زخمی در صورت یا دست باشد كه خون آن بند نمی آید و آب برای آن ضرر نداشته باشد، باید آن را در آب كُر یا جاری فرو برد و قدری فشار دهد كه خون بند بیاید و بعد به دستوری كه گفته شد، وضوی ارتماسی بگیرد.

* شرط هفتم: وقت برای وضو و نماز كافی باشد.

« مسأله 305 » هرگاه وقت به قدری تنگ باشد كه اگر وضو بگیرد، كمتر از یك ركعت از نماز را می تواند در وقت آن بخواند، باید تیمّم كند و اگر یك ركعت یا بیشتر را بتواند داخل وقت بجا آورد، ولی مقداری از آن در خارج وقت واقع شود، ظاهراً بین تیمم و وضو مخیر است، اگرچه بعید نیست كه تیمم موافق با احتیاط باشد؛ ولی اگر برای وضو و تیمّم به یك اندازه وقت لازم باشد، باید وضو بگیرد.

« مسأله 306 » كسی كه در تنگی وقتِ نماز باید تیمّم كند، اگر برای خواندن نمازی كه وقتش تنگ شده وضو بگیرد، وضوی او باطل است و اگر به قصد دیگری مثل دست زدن به قرآن و یا با طهارت بودن وضو بگیرد نیز وضویش خالی از اشكال نیست.

* شرط هشتم: به قصد قربت (یعنی برای انجام فرمان خداوند) وضو بگیرد و اگر برای خنك شدن یا به قصد دیگری وضو بگیرد، باطل است.

« مسأله 307 » لازم نیست نیت وضو را به زبان بگوید یا از قلب خود بگذراند،

ولی باید در تمام مدّت وضو گرفتن، متوجه باشد كه وضو می گیرد، به گونه ای كه اگر از او بپرسند: چه می كنی؟ بگوید: وضو می گیرم.

* شرط نهم: وضو را به ترتیبی كه گفته شد بجا آورد؛ یعنی اوّل صورت و بعد دست راست و بعد دست چپ را بشوید و بعد از آن سر و بعد پاها را مسح نماید و احتیاطاً باید پای راست را پیش از پای چپ مسح كند و اگر به این ترتیب وضو نگیرد، وضوی او باطل است.

* شرط دهم: كارهای وضو را پشت سر هم انجام دهد.

« مسأله 308 » اگر بین كارهای وضو به قدری فاصله شود كه عرفاً یك عمل واحد به حساب نیاید و نگویند كه این شخص در حال وضو گرفتن است، وضوی او باطل است و خشك شدن اعضای سابق وضو نیز اگر بیانگر این حالت باشد، وضو را باطل می كند.

« مسأله 309 » اگر كارهای وضو را پشت سر هم بجا آورد، ولی به واسطه گرمای هوا یا حرارت زیاد بدن و مانند آن اعضای وضو خشك شوند، وضوی او صحیح است.

« مسأله 310 » راه رفتن در بین وضو اشكال ندارد، پس اگر بعد از شستن صورت و دستها چند قدم راه برود و بعد سر و پا را مسح كند، وضوی او صحیح است.

* شرط یازدهم: شستن صورت و دستها و مسح سر و پاها را خود انسان انجام دهد و اگر دیگری او را وضو دهد، وضویش باطل است و نیز اگر در ریختن آب به صورت و دستها او را یاری كند، اگرچه پس از آن خود وی آن آب

را به قصد وضو بر آن عضو جاری كند، صحّت وضوی او محلّ اشكال است.

« مسأله 311 » آوردن آب، باز كردن شیر آب و ریختن آب در كف دست كسی كه می خواهد وضو بگیرد، اشكال ندارد. همچنین اگر كسی به جهتی دیگر آب را مثلاً از مكان بلندی بریزد و شخص دیگر اعضای وضو را به قصد وضو در زیر آن آب بشوید، اشكال ندارد.

« مسأله 312 » كسی كه نمی تواند وضو بگیرد، باید در قسمتهایی كه نمی تواند، نایب بگیرد كه او را وضو دهد و چنانچه مزد نیز بخواهد، در صورتی كه بتواند باید بدهد، ولی باید خود او نیت وضو كند و با دست خود مسح نماید و اگر نمی تواند، باید نایب دستش را بگیرد و به محل مسح او بكشد و اگر این نیز ممكن نباشد، باید از دستش رطوبت بگیرند و با آن رطوبت، سر و پای او را مسح كنند.

« مسأله 313 » برای اعمالی از وضو كه خود می تواند آنها را به تنهایی انجام دهد، نباید كمك بگیرد.

* شرط دوازدهم: استعمال آب برای او مانعی نداشته باشد.

« مسأله 314 » كسی كه می ترسد در صورت وضو گرفتن مریض شود، یا بیماری او شدت یابد، یا زمان بهبودی او طولانی تر شود، یا درمان بیماری مشكل گردد به طوری كه تحمّل آن برای وی سخت باشد و همچنین كسی كه می ترسد در صورتی كه آب را به مصرف وضو برساند، دچار تشنگی شدید شود، می تواند تیمّم كند؛ ولی اگر بترسد كه تشنگی شدید برای وی ضرر قابل توجهی داشته باشد، باید تیمّم كند و اگر نداند كه آب برای او

ضرر دارد و وضو بگیرد و بعد بفهمد كه ضرر شدیدی كه از نظر شرع حرام است داشته، وضوی او بنا بر احتیاط باطل است و در غیر این صورت صحیح می باشد، اگرچه احتیاط مستحب آن است كه با آن وضو نماز نخواند و تیمّم كند.

« مسأله 315 » اگر رساندن آب به صورت و دستها به مقدار كمی كه وضو با آن صحیح است، ضرر نداشته و بیشتر از آن ضرر داشته باشد، باید با همان مقدار كم وضو بگیرد.

* شرط سیزدهم: در اعضای وضو، چیزی مانع از رسیدن آب به عضو نباشد.

« مسأله 316 » اگر بداند چیزی به اعضای وضو چسبیده، ولی شك داشته باشد كه از رسیدن آب به پوست جلوگیری می كند یا نه، باید آن را برطرف كند یا آب را به زیر آن برساند.

« مسأله 317 » رنگ موهایی كه افراد برای رنگ كردن مو یا ابروی خود به كار می برند و نیز رنگ جوهر خودكار یا خودنویس كه بر دست می ماند، چنانچه جرم نداشته و تنها رنگ باشند، برای وضو اشكال ندارند.

« مسأله 318 » اگر زیر ناخن چرك باشد، در صورتی كه چرك مانع از رسیدن آب به ظاهر بدن شود، باید برطرف شود. بنابراین چنانچه زیر ناخنِ كوتاه كه جزء ظاهر بدن محسوب نمی شود، چرك باشد، وضو اشكال ندارد؛ ولی اگر ناخن را بگیرند، در صورتی كه چرك مانع از رسیدن آب به پوست باشد، باید برای وضو آن چرك را برطرف كنند و نیز اگر ناخن بیشتر از حدّ معمول بلند باشد، باید چرك زیر مقداری از ناخن را كه از حدّ معمول بلندتر است

برطرف نمایند تا آب به ظاهر بدن برسد.

« مسأله 319 » اگر در صورت، دستها، جلوی سر و یا روی پاها به واسطه سوختن یا چیز دیگری برآمدگی پیدا شود، شستن و مسح روی آن كافی است و چنانچه سوراخ شود، رساندن آب به زیر پوست لازم نیست، بلكه اگر پوست یك قسمت آن نیز كنده شود، لازم نیست آب را به زیر قسمتی كه كنده نشده برساند؛ ولی چنانچه پوستی كه كنده شده گاهی به بدن چسبیده و گاهی بلند شود، در صورتی كه مشقّت نداشته باشد، باید آن را قطع كند یا آب را به زیر آن برساند.

« مسأله 320 » اگر انسان شك كند كه به اعضای وضوی او چیزی چسبیده یا نه، چنانچه احتمال او در نظر مردم بجا باشد، مثل آن كه بعد از گِل كاری شك كند كه گِل به دست او چسبیده یا نه، باید وارسی كند یا با دست مالیدن یا به نحو دیگری اطمینان پیدا كند كه اگر مانعی بوده، برطرف شده یا آب به زیر آن رسیده است.

« مسأله 321 » اگر جایی كه باید آن را شست و مسح كرد چرك باشد، در صورتی كه چرك آن مانع از رسیدن آب به بدن نباشد، لازم نیست برای وضو آن را برطرف كند و همچنین اگر بعد از گچ كاری و مانند آن، چیز سفیدی كه جلوگیری از رسیدن آب به پوست نمی نماید بر دست باقی بماند، اشكال ندارد، ولی اگر شك كند كه با بودن آنها آب به بدن می رسد یا نه، باید آنها را برطرف كند.

« مسأله 322 » اگر پیش از وضو

بداند كه در بعضی از اعضای وضو مانعی برای رسیدن آب هست و بعد از وضو شك كند كه در هنگام وضو آب را به آن جا رسانده یا نه، وضوی او صحیح است، ولی اگر بداند كه هنگام وضو متوجه آن مانع نبوده، باید دوباره وضو بگیرد.

« مسأله 323 » اگر در بعضی از اعضای وضو مانعی باشد كه گاهی آب بخودی خود زیر آن رسیده و گاهی نمی رسد و انسان بعد از وضو شك كند كه آب زیر آن رسیده یا نه، وضوی او صحیح است؛ ولی چنانچه بداند هنگام وضو متوجه رسیدن آب به زیر آن نبوده، باید دوباره وضو بگیرد.

« مسأله 324 » اگر بعد از وضو چیزی كه مانع از رسیدن آب است در اعضای وضو ببیند و نداند هنگام وضو وجود داشته یا بعد پیدا شده، وضوی او صحیح است؛ ولی اگر بداند كه در وقت وضو توجهی به بودن یا نبودن آن مانع نداشته، احتیاط واجب آن است كه دوباره وضو بگیرد.

« مسأله 325 » اگر بعد از وضو شك كند چیزی كه مانع رسیدن آب است در اعضای وضو بوده یا نه، وضوی او صحیح است.

احكام وضو

شك در وضو

« مسأله 326 » كسی كه در كارهای وضو و شرایط آن مثل پاك بودن آب و غصبی نبودن آن خیلی شك می كند، نباید به شك خود اعتنا كند و باید مطابق معمول مردم رفتار كند.

« مسأله 327 » اگر شك كند كه وضوی او باطل شده یا نه، بنا را بر این می گذارد كه وضوی او باقی است، ولی اگر بعد از ادرار استبراء نكرده و وضو گرفته باشد و

بعد از وضو، رطوبتی از او بیرون آید كه نداند ادرار است یا رطوبت پاك، وضوی او باطل است.

« مسأله 328 » كسی كه شك دارد وضو گرفته یا نه، باید وضو بگیرد.

« مسأله 329 » كسی كه می داند وضو گرفته و حَدَثی (یعنی چیزی كه باعث باطل شدن وضو است) هم از او سر زده - مثلاً ادرار كرده - اگر نداند كدام جلوتر بوده، چه زمان یكی را بداند و چه نداند، چنانچه هنوز نماز نخوانده است، باید وضو بگیرد و اگر در بین نماز است، باید نماز را قطع كند و وضو بگیرد و اگر نماز را خوانده است، باید وضو بگیرد و نمازی را كه خوانده دوباره بخواند.

« مسأله 330 » اگر بعد از نماز شك كند كه وضو گرفته یا نه، نماز او صحیح است ولی باید برای نمازهای بعدی وضو بگیرد.

« مسأله 331 » اگر در بین نماز شك كند و نداند كه وضو گرفته یا نه، نماز او باطل است و باید وضو بگیرد و نماز را از سر بگیرد، اگر چه احتیاط مستحب آن است كه آن نماز را با همان حالت به پایان رسانده و سپس وضو گرفته و آن را اعاده كند.

« مسأله 332 » اگر بعد از نماز بداند كه وضوی او باطل شده است ولی شك كند كه قبل از نماز وضوی او باطل شده یا بعد از نماز، نمازی كه خوانده صحیح است.

حكم كسی كه بدون اختیار وضوی خود را باطل می كند

« مسأله 333 » اگر انسان مرضی داشته باشد كه ادرار او قطره قطره بریزد یا نتواند از بیرون آمدن مدفوع خودداری كند، چنانچه یقین داشته باشد كه از

اوّل وقت نماز تا آخر آن به مقدار وضو گرفتن و نماز خواندن مهلت پیدا می كند، باید نماز را در وقتی كه مهلت پیدا می كند بخواند و اگر مهلت او به مقدار اعمال واجب نماز باشد، باید در وقتی كه مهلت دارد فقط اعمال واجب نماز را بجا آورد و اعمال مستحب آن مانند اذان، اقامه، قنوت و اذكار مستحب آن را ترك نماید.

« مسأله 334 » اگر به مقدار وضو و نماز مهلت پیدا نكند و در بین نماز چند دفعه قطرات ادرار از او خارج شود، وضوی اوّل كافی است، ولی چنانچه مرضی داشته باشد كه در بین نماز چند مرتبه مدفوع از او خارج شود و وضو گرفتن بعد از هر دفعه برای او مشكل نباشد، باید ظرف آبی كنار خود بگذارد و هر بار مدفوع از او خارج شد، بنابر احتیاط واجب وضو بگیرد و بقیه نماز را بخواند.

« مسأله 335 » كسی كه ادرار پی در پی از او خارج می شود، اگر بتواند مقداری از نماز را با وضو بخواند، می تواند نماز ظهر و عصر یا مغرب و عشاء را با یك وضو بخواند و قطراتی كه در بین نماز و یا بین دو نماز خارج می شود، اشكال ندارد؛ ولی برای نمازهای دیگر باید وضو بگیرد و اگر ادرار به گونه ای پی در پی از او خارج شود كه نتواند هیچ مقدار از نماز را با وضو بخواند نیز می تواند نماز ظهر و عصر یا مغرب و عشاء را با یك وضو بخواند؛ ولی احتیاط واجب این است كه برای بقیه نمازها وضو بگیرد و در هر دو صورت می تواند

با همان وضویی كه نمازش را با آن می خواند، نافله های یومیه همان نماز را نیز بخواند و وضوی دیگری لازم نیست.

« مسأله 336 » كسی كه مدفوع به گونه ای پی در پی از او خارج می شود كه وضو گرفتن بعد از هر مرتبه برای او مشكل است، اگر بتواند مقداری از نماز را با وضو بخواند، باید برای هر نماز یك وضو بگیرد بلكه اگر نتواند هیچ مقدار از نماز را نیز با وضو بخواند، احتیاط واجب آن است كه برای هر نماز یك وضو بگیرد و در هر دو صورت می تواند با همان وضویی كه نمازش را با آن می خواند، نافله های یومیه همان نماز را نیز بخواند و وضوی دیگری لازم نیست.

« مسأله 337 » كسی كه ادرار یا مدفوع پی در پی از او خارج می شود، اگر در بین دو نماز حدث دیگری از او سر بزند و یا با اختیار ادرار یا مدفوع كند، باید دوباره وضو بگیرد.

« مسأله 338 » كسی كه مدفوع یا ادرار پی در پی از او خارج می شود، باید پس از وضو فوراً مشغول نماز شود و برای بجا آوردن سجده و تشهّد فراموش شده و نماز احتیاط در صورتی كه آنها را بعد از نماز فوراً بجا بیاورد، وضو گرفتن لازم نیست.

« مسأله 339 » كسی كه ادرار او قطره قطره می ریزد، باید برای نماز توسط وسیله ای - مثلاً كیسه ای كه در آن پنبه یا چیز دیگری است كه از رسیدن ادرار به جاهای دیگر جلوگیری می كند - خود را حفظ نماید، و احتیاط واجب آن است كه پیش از وضو، مخرج ادرار را كه نجس

شده آب بكشد و نیز كسی كه نمی تواند از بیرون آمدن مدفوع خودداری كند، چنانچه ممكن باشد باید به مقدار نماز از رسیدن مدفوع به جاهای دیگر جلوگیری نماید و احتیاط واجب آن است كه اگر مشقت نداشته باشد، پیش از وضو مخرج مدفوع را آب بكشد.

« مسأله 340 » كسی كه ادرار یا مدفوع از او خارج می شود، در صورتی كه ممكن باشد و مشقّت و زحمت و خوفِ ضرر نداشته باشد، باید به مقدار نماز از خارج شدن آن جلوگیری نماید و در صورتی كه برای او مشقّت نداشته باشد، باید خود را معالجه نماید اگر چه خرج داشته باشد.

« مسأله 341 » كسی كه نمی تواند از بیرون آمدن ادرار یا مدفوع خودداری كند، بعد از آن كه مرض او خوب شد، لازم نیست نمازهایی را كه هنگام بیماری مطابق وظیفه اش خوانده قضا نماید، ولی اگر در حالی كه وقت نماز باقی است مرض او خوب شود، بنابر احتیاط واجب باید نمازی را كه در آن وقت خوانده دوباره بخواند.

« مسأله 342 » اگر مرضی داشته باشد كه نتواند از خارج شدن باد جلوگیری كند، باید به وظیفه كسی كه نمی تواند از بیرون آمدن مدفوع خودداری كند عمل نماید.

مواردی كه باید برای آنها وضو گرفت

« مسأله 343 » در شش مورد وضو گرفتن واجب است:

اوّل: برای نمازهای واجب غیر از نماز میت و در نمازهای مستحب، وضو شرط صحت آن است. دوم: برای انجام دادن سجده و تشهّد فراموش شده ای كه بین آنها و نماز كاری كه وضو را باطل می كند انجام داده، مثلاً ادرار كرده است. سوم: برای طواف واجب خانه كعبه هرچند اصل حجّ و

عمره مستحب باشد. چهارم: اگر نذر یا عهد كرده یا قسم خورده باشد كه وضو بگیرد. پنجم: اگر نذر كرده باشد كه جایی از بدن خود را به خط قرآن برساند - و بنابر احتیاط واجب اسامی و صفات مخصوص خداوند نیز همین حكم را دارند - و یا نذر كرده باشد كاری را انجام دهد كه وضو شرط جواز یا صحّت آن است. ششم: برای آب كشیدن قرآنی كه نجس شده یا بیرون آوردن آن از مستراح و مانند آن، در صورتی كه مجبور باشد دست یا جای دیگر بدن خود را به خط قرآن برساند؛ ولی چنانچه معطل شدن به مقدار وضو بی احترامی به قرآن باشد، باید بدون این كه وضو بگیرد قرآن را از مستراح و مانند آن بیرون آورد یا اگر نجس شده، آب بكشد و تا ممكن است از دست گذاشتن به خط قرآن خودداری كند و بنابر احتیاط واجب اسامی و صفات مخصوص خداوند نیز همین حكم را دارند.

« مسأله 344 » لمس خط قرآن با هر قسمت از بدن برای كسی كه وضو ندارد، حرام است، ولی اگر قرآن را به زبان فارسی یا به زبان دیگری ترجمه كنند، لمس آن اشكال ندارد.

« مسأله 345 » بازداشتن بچّه و دیوانه از لمس خط قرآن واجب نیست، ولی اگر لمس نمودن آنان بی احترامی به قرآن باشد، باید از آن جلوگیری كنند.

« مسأله 346 » هنگام تلاوت قرآن شایسته است انسان به آن گوش دهد و از صحبت كردن پرهیز كند؛ بلكه در صورتی كه بی احترامی و هتك به قرآن باشد صحبت كردن جایز نیست، ولی اگر كسی چیزی بپرسد

می تواند جواب او را بدهد.

« مسأله 347 » كسی كه وضو ندارد، بنابر احتیاط واجب نباید اسم خداوند متعال و صفات خاصه او را به هر زبانی نوشته شده باشد لمس نماید و همچنین بنابر احتیاط مستحب، نباید اسم مبارك پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم و امامان علیهم السلام و حضرت زهراعلیها السلام را بدون وضو لمس كند، ولی اگر اسامی معصومین علیهم السلام در نامگذاری اشخاص دیگر به كار رفته باشند، لمس آنها بدون وضو اشكال ندارد.

« مسأله 348 » از انگشتر یا گردنبندی كه روی آنها اسم خدا نقش بسته است، نباید در حال جنابت، حیض یا نفاس استفاده كرد و بنابر احتیاط واجب بدون وضو نیز نباید از آن استفاده نمود و بنابر احتیاط واجب اسماء و صفات مخصوص خداوند نیز همین حكم را دارند. همچنین بنابر احتیاط واجب نباید از انگشتر یا گردنبندی كه روی آنها اسم پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم و یا یكی دیگر از معصومین علیهم السلام وجود دارد، در حال جنابت، حیض یا نفاس استفاده كرد، ولی اگر به گونه ای باشد كه بدن با اسم آنان تماس پیدا نكند اشكال ندارد.

« مسأله 349 » اگر نزدیك وقت نماز به قصد آمادگی برای نماز وضو بگیرد، اشكال ندارد و با آن وضو می تواند نماز بخواند و اگر به قصد طهارت وضو گرفته باشد، هر وقت وضو بگیرد می تواند با آن نماز بخواند.

« مسأله 350 » كسی كه یقین دارد وقت نماز داخل شده، اگر نیت وضوی واجب كند و بعد از وضو بفهمد وقت داخل نشده، وضوی او صحیح است.

« مسأله 351 » مستحب است انسان برای نماز میت، زیارت اهل

قبور، رفتن به مسجد و حرم امامان علیهم السلام، همراه داشتن قرآن و خواندن و نوشتن و لمس حاشیه آن و برای خوابیدن، وضو بگیرد و نیز مستحب است كسی كه وضو دارد، دوباره وضو بگیرد و اگر برای یكی از این اعمال وضو بگیرد، می تواند هر عملی را كه انجام دادن آن احتیاج به وضو دارد بجا آورد، مثلاً می تواند با آن وضو نماز بخواند.

چیزهایی كه وضو را باطل می كنند

« مسأله 352 » هفت چیز وضو را باطل می كند:

اوّل و دوم: بیرون آمدن ادرار و مدفوع، سوم: خروج باد معده و روده از مخرج مدفوع، چهارم: خوابی كه به واسطه آن چشم نبیند و گوش نشنود، و اگر چشم نبیند ولی گوش بشنود وضو باطل نمی شود، پنجم: بنابر احتیاط واجب چیزهایی كه عقل را از بین می برند، مانند دیوانگی، مستی و بی هوشی، ششم: استحاضه زنان كه توضیح آن بعد گفته می شود، هفتم: كاری كه برای آن باید غسل كرد؛ مانند جنابت، حیض و نفاس.

احكام وضوی جبیره

چیزی كه با آن زخم، دمل و یا عضو شكسته را می بندند و دارویی كه روی زخم و مانند آن می گذارند، جبیره نامیده می شود.

« مسأله 353 » اگر در یكی از اعضای وضو، زخم یا دمل یا شكستگی باشد، چنانچه روی آن باز بوده و آب برای آن ضرر نداشته باشد، باید به نحو معمول وضو گرفت.

« مسأله 354 » در صورتی كه زخم، دمل یا شكستگی در صورت و دستها بوده و روی آن باز باشد و آب ریختن روی آن ضرر داشته باشد، باید اطراف آن را بشوید و چنانچه كشیدن دست تر بر آن ضرر نداشته باشد و محل هم نجس نباشد، باید دست تر بر آن بكشد و اگر این مقدار نیز ضرر داشته یا زخم نجس باشد و نتوان آن را آب كشید، باید اطراف زخم را به گونه ای كه در وضو گفته شد، از بالا به پایین بشوید و بنابر احتیاط مستحب پارچه پاكی روی زخم بگذارد و دست تر روی آن بكشد و تیمّم لازم نیست، ولی اگر گذاشتن پارچه ممكن نباشد،

اطراف زخم را به گونه ای كه در وضو گفته شد از بالا به پایین بشوید و بنابر احتیاط مستحب، تیمّم نیز بنماید.

« مسأله 355 » اگر زخم یا دمل یا شكستگی در محل مسح یعنی در جلوی سر یا روی پاها بوده و روی آن باز باشد، چنانچه نتواند آن را مسح كند، باید وضو بگیرد و مستحب است كه در وضو پارچه پاكی روی محلّ مسح بگذارد و روی پارچه را مسح كند و بنابر احتیاط واجب پس از این وضو تیمّم نیز بنماید.

« مسأله 356 » اگر روی دمل، زخم یا شكستگی بسته باشد، چنانچه باز كردن آن ممكن بوده و زحمت و مشقّت نیز نداشته و آب نیز برای آن ضرر نداشته باشد، باید روی آن را باز كند و وضو بگیرد، چه زخم و مانند آن در صورت و دستها باشد و چه جلوی سر و روی پاها.

« مسأله 357 » اگر نتوان روی زخم را باز كرد ولی زخم و چیزی كه روی آن گذاشته شده پاك باشد و رساندن آب به زخم ممكن باشد و ضرر، زحمت و مشقّت نیز نداشته باشد، باید آب را به روی زخم برساند و اگر زخم یا چیزی كه روی آن گذاشته شده نجس باشد، چنانچه آب كشیدن آن و رساندن آب به روی زخم بدون زحمت و مشقّت ممكن باشد، باید آن را آب بكشد و هنگام وضو آب را به زخم برساند.

« مسأله 358 » اگر روی دمل، زخم یا شكستگی كه در دستها و صورت است، بسته باشد و ریختن آب روی آن ضرر داشته باشد، در صورتی كه روی

جبیره پاك باشد یا اگر نجس است، بتوان آن را تطهیر كرد، باید اطراف جبیره را با مراعات شرایطی كه در وضو گذشت بشوید و با دست تر روی جبیره مسح كند و لازم نیست جبیره را باز نماید و بر روی زخم یا دمل یا شكستگی دست تر بكشد هرچند مشقّت نیز نداشته باشد، و اگر جبیره نجس باشد یا نتوان دست تر روی آن كشید - مثلاً دارویی باشد كه به دست می چسبد - شستن اطراف جبیره كفایت می كند اگر چه بهتر است كه تیمّم نیز بنماید.

« مسأله 359 » اگر زخم یا دمل یا شكستگی در محل مسح بوده و روی آن بسته باشد و نتواند آن را باز كند، چنانچه جبیره پاك باشد و بتوان روی آن را مسح نمود، باید روی جبیره مسح كند، وگرنه پارچه پاكی روی آن بگذارد و بر روی آن مسح كند.

« مسأله 360 » اگر جبیره، تمام صورت یا تمام یكی از دستها را فراگرفته باشد، باز احكام جبیره جاری و وضوی جبیره ای كافی است، ولی اگر تمام یا اكثر اعضای وضو را فرا گرفته باشد، بنابر احتیاط باید علاوه بر وضوی جبیره ای تیمّم نیز بنماید و اگر وضوی جبیره ای برای او مشقّت داشته باشد، تیمّم كفایت می كند.

« مسأله 361 » كسی كه در كف دست و انگشتان جبیره دارد و در هنگام وضو دست تر روی آن كشیده است، احتیاط آن است كه با جبیره كف دست و همچنین با پشت دست كه جبیره ندارد، سر و پا را مسح كند.

« مسأله 362 » اگر جبیره تمام پهنای روی پا را گرفته ولی مقداری

از طرف انگشتان و مقداری از طرف بالای پا باز باشد، باید در جایی كه باز است روی پا و در جایی كه جبیره است، روی جبیره را مسح كند.

« مسأله 363 » اگر در صورت یا دستها چند جبیره باشد، باید بین آنها را بشوید و اگر جبیره ها در سر یا روی پاها باشند، باید بین آنها را مسح كند و در جاهایی كه جبیره است، باید به دستور جبیره عمل نماید.

« مسأله 364 » اگر جبیره بیشتر از معمول اطراف زخم و مانند آن را فرا گرفته و برداشتن آن ممكن نباشد، باید به دستور جبیره عمل كند و بنابر احتیاط واجب تیمّم نیز بنماید و اگر برداشتن مقدار زیادی جبیره ممكن باشد، باید آن را بردارد و اگر زخم و مانند آن در صورت و دستها باشد، اطراف آن را بشوید و اگر در سر یا روی پاها باشد، اطراف آن را مسح كند و برای جای زخم به دستور جبیره عمل كند.

« مسأله 365 » اگر در جای وضو، زخم، جراحت و شكستگی نباشد ولی به جهت دیگری آب برای دست و صورت ضرر داشته باشد، باید تیمّم كند و احتیاط مستحب آن است كه وضوی جبیره ای نیز بگیرد.

« مسأله 366 » اگر به جهت بیماری، آب برای چشم انسان ضرر داشته باشد و نتواند هنگام وضو آن را بشوید، باید تیمّم كند.

« مسأله 367 » اگر جایی از اعضای وضو را رگ زده باشد و نتواند آن را آب بكشد یا آب برای آن ضرر داشته باشد، در صورتی كه روی آن بسته باشد، باید به دستور جبیره عمل كند

و اگر باز باشد، شستن اطراف آن كافی است.

« مسأله 368 » اگر در جای وضو یا غسل چیزی چسبیده باشد كه برداشتن آن ممكن نباشد یا به قدری مشقّت داشته باشد كه نتوان تحمل كرد، اگر در عضو تیمّم نباشد، باید تیمّم كند و اگر در عضو تیمّم باشد، باید علاوه بر تیمّم وضو نیز بگیرد.

« مسأله 369 » احكام غسل جبیره ای مانند وضوی جبیره ای است، ولی انجام دادن آن به صورت ارتماسی احتیاطاً جایز نیست.

« مسأله 370 » كسی كه وظیفه او تیمّم است، اگر در بعضی از اعضای تیمّم او زخم، دمل یا شكستگی وجود داشته باشد، باید به دستور وضوی جبیره ای، تیمّم جبیره ای نماید.

« مسأله 371 » كسی كه نمی داند وظیفه اش تیمّم است یا وضوی جبیره ای، باید هر دو را بجا آورد.

« مسأله 372 » كسی كه باید با وضو یا غسل جبیره ای نماز بخواند، می تواند در اوّل وقت نماز بخواند، هرچند احتمال بدهد كه تا آخر وقت عذر او برطرف شود، ولی در این فرض بهتر است نماز را به تأخیر بیندازد.

« مسأله 373 » اگر عذر صاحب جبیره برطرف شود، لازم نیست نمازی را كه با وضوی جبیره ای خوانده اعاده كند، هرچند وقت باقی باشد؛ ولی بعد از آن كه عذرش برطرف شد، برای نمازهای بعدی احتیاطاً باید وضو بگیرد و همچنین اگر برای آن كه نمی دانسته تكلیفش جبیره است یا تیمّم، هر دو را انجام داده باشد، باید برای نمازهای بعد وضو بگیرد.

غسل و اقسام آن

غسل ترتیبی

« مسأله 374 » در غسل ترتیبی باید به نیت غسل، اوّل سر و گردن را بشوید و سپس بنابر احتیاط، اوّل طرف راست و

بعد طرف چپ بدن را بشوید و اگر عمداً یا از روی فراموشی یا به واسطه ندانستن مسأله، به این ترتیب عمل نكند، غسل او باطل است.

« مسأله 375 » در غسل ترتیبی باید نصف راست ناف و نصف راست عورت را با طرف راست بدن و نصف دیگر را با طرف چپ بشوید، بلكه بهتر است تمام ناف و عورت با هر دو طرف شسته شود.

« مسأله 376 » برای آن كه یقین كند هر سه قسمت، یعنی سر و گردن، طرف راست و طرف چپ را كاملاً غسل داده، باید هر قسمتی را كه می شوید، مقداری از قسمت های دیگر را نیز با آن قسمت بشوید، بلكه احتیاط مستحب آن است كه بعد از شستشوی سر و گردن، دوباره تمام طرف راست گردن را با طرف راست بدن و تمام طرف چپ گردن را با طرف چپ بدن بشوید.

« مسأله 377 » اگر بعد از غسل بفهمد مقداری از بدن را نشسته، چنانچه آن مقدار از طرف چپ باشد، شستن همان مقدار كافی است و اگر از طرف راست باشد، احتیاطاً باید بعد از شستن آن مقدار، دوباره طرف چپ را بشوید و اگر از سر و گردن باشد، باید بعد از شستن آن مقدار، دوباره طرف راست و بعد طرف چپ را بشوید.

« مسأله 378 » اگر پیش از تمام شدن غسل، در شستن مقداری از طرف چپ شك كند، شستن همان مقدار كافی است و اگر بعد از آغاز به شستن طرف چپ، در شستن طرف راست یا مقداری از آن شك كند یا بعد از اشتغال به شستن طرف راست، در

شستن سر و گردن یا مقداری از آن شك نماید، به شك خود اعتنا نكند.

غسل ارتماسی

« مسأله 379 » اگر به نیت غسل ارتماسی به تدریج در آب فرو رود تا تمام بدن در یك لحظه زیر آب قرار گیرد، غسل او صحیح است.

« مسأله 380 » اگر همه بدن زیر آب باشد و بعد به نیت غسل بدن را حركت دهد، صدق غسل ارتماسی خالی از اشكال نیست؛ ولی اگر قسمتی از اعضای بدن خارج از آب باشد و سپس به نیت غسل ارتماسی آن را نیز زیر آب فرو ببرد، غسل او صحیح است.

« مسأله 381 » اگر بعد از غسل ارتماسی بفهمد آب به مقداری از بدن نرسیده، چه جای آن را بداند و چه نداند، باید دوباره غسل كند.

« مسأله 382 » اگر برای غسل ترتیبی وقت نداشته ولی برای غسل ارتماسی وقت داشته باشد، باید غسل ارتماسی كند.

« مسأله 383 » كسی كه روزه واجب گرفته - در صورتی كه روزه او مانند روزه ماه رمضان واجب معین باشد - یا برای حجّ یا عمره احرام بسته، نمی تواند غسل ارتماسی كند، ولی اگر از روی فراموشی غسل ارتماسی كند، غسل او صحیح است.

احكام غسل

« مسأله 384 » برای انجام غسل ارتماسی باید تمام بدن پاك باشد، ولی در صورتی كه غسل ارتماسی را در آب جاری یا كُر انجام دهد و تطهیر موضع با یك بار شستن حاصل شود، یك مرتبه شستن برای تطهیر بدن و غسل كافی است، اما در غسل ترتیبی پاك بودن تمام بدن لازم نیست و اگر تمام بدن نجس باشد و هر قسمتی را پیش از غسل دادن آن قسمت آب بكشد، كافی است.

« مسأله 385 » اگر در غسل

اندكی از بدن نَشُسته باقی بماند، غسل صحیح نیست ولی شستن جاهایی از بدن، مانند داخل گوش و بینی كه دیده نمی شوند یا دیده می شوند ولی جزء باطن محسوب می شوند، واجب نیست.

« مسأله 386 » بنابر احتیاط واجب باید جایی از بدن را كه شك دارد از ظاهر بدن است یا از باطن آن، بشوید.

« مسأله 387 » اگر سوراخ جای گوشواره و مانند آن به قدری گشاد باشد كه داخل آن دیده شود، باید آن را شست و اگر دیده نشود و از ظاهر حساب نشود، شستن داخل آن لازم نیست.

« مسأله 388 » چیزی را كه مانع از رسیدن آب به بدن است، باید برطرف كند و اگر پیش از آن كه اطمینان حاصل كند كه مانع برطرف شده غسل نماید، غسل او صحیح نیست.

« مسأله 389 » اگر هنگام غسل شك كند چیزی كه مانع از رسیدن آب است در بدن او هست یا نه، چنانچه شك او منشأ عقلایی داشته باشد، باید بررسی كند تا مطمئن شود كه مانعی نیست.

« مسأله 390 » در غسل باید موهای كوتاهی را كه جزء بدن حساب می شوند، بشوید و بنابر احتیاط شستن موهای بلند نیز لازم می باشد.

« مسأله 391 » تمام شرطهایی كه برای صحیح بودن وضو گفته شد (مثل پاك بودن آب و غصبی نبودن آن) در صحیح بودن غسل نیز شرط می باشند، ولی در غسل لازم نیست بدن را از بالا به پایین بشوید و نیز در غسلِ ترتیبی، لازم نیست بعد از شستن هر قسمت فوراً قسمت دیگر را بشوید، بلكه اگر بعد از شستن سر و گردن مقداری صبر كند

و بعد طرف راست را بشوید و بعد از مدتی طرف چپ را بشوید اشكال ندارد، ولی كسی كه نمی تواند از بیرون آمدن ادرار و مدفوع و باد خودداری كند، اگر به اندازه ای كه غسل كند و نماز بخواند، ادرار و مدفوع و باد از او بیرون نیاید، چنانچه وقت تنگ باشد، باید هر قسمت را فوراً بعد از قسمت دیگر غسل دهد و بعد از غسل نیز فوراً نماز بخواند؛ حكم زن مستحاضه نیز كه بعداً گفته می شود به همین ترتیب است.

« مسأله 392 » كسی كه قصد دارد پول حمامی را ندهد، اگر رضایت حمامی محرز باشد و یا این كه بداند می تواند بعداً رضایت او را به دست آورد و حمامی نیز بعداً راضی شود، غسل او صحیح است و تفاوت نمی كند كه قصد او این باشد كه اصلاً پول را ندهد یا با تأخیر بدهد؛ و اگر بداند حمامی راضی نیست یا در رضایت او شك داشته باشد، غسل او باطل است، گرچه بعداً نیز او را راضی كند.

« مسأله 393 » اگر حمامی راضی باشد كه پول حمام نسیه بماند، ولی كسی كه غسل می كند قصد داشته باشد كه طلب او را ندهد یا از مال حرام بدهد، در صحت غسل او اشكال وجود دارد.

« مسأله 394 » اگر پول حرام به حمامی بدهد، غسل او صحیح است ولی اگر به حمامی بگوید كه در مقابل عین این پول (كه حرام است) غسل می كنم، غسل او باطل است و اگر بخواهد پولی كه خمس آن را نداده به او بدهد، غسل صحیح است و فقط ذمّه دهنده مشغول به مستحقین

خمس است؛ اما چنانچه اصلاً قصد پرداخت خمس را نداشته باشد، در صورتی كه به حمامی بگوید در مقابل این پول غسل می كنم، غسلش اشكال دارد.

« مسأله 395 » اگر شك كند كه غسل كرده یا نه، باید غسل كند، ولی اگر بعد از غسل شك كند كه غسل او صحیح بوده یا نه، لازم نیست دوباره غسل نماید.

« مسأله 396 » اگر در بین غسل، حدث اصغر (یعنی كاری كه وضو را باطل می كند) از او سر زند، غسل او صحیح است، ولی پس از آن باید برای نماز وضو نیز بگیرد.

« مسأله 397 » اگر به گمان این كه به اندازه غسل و نماز وقت دارد برای نماز غسل كند و بعد از غسل بفهمد كه به اندازه غسل وقت نداشته، غسل او باطل است.

« مسأله 398 » كسی كه باید برای انجام نماز غسل كند - مانند جنب - اگر بعد از خواندن نماز شك كند غسل كرده یا نه، چنانچه بعد از نماز كاری كه وضو را باطل می كند از او سر نزده باشد، نمازهایی كه خوانده صحیح است، ولی برای نمازهای بعدی باید غسل كند و اگر بعد از نماز كاری كه وضو را باطل می كند از او سر زده باشد، باید بعد از غسل وضو نیز بگیرد و نمازهایی را كه خوانده ولی وقت آنها هنوز باقی است، اعاده كند.

« مسأله 399 » كسی كه چند غسل بر او واجب است یا می خواهد هم غسل واجب و هم غسل مستحب بجا آورد، می تواند به نیت همه آنها یك غسل بجا آورد یا آنها را جداگانه انجام دهد.

« مسأله 400

» اگر غسل مسّ میت یا غسل دیگری بر كسی واجب بوده و انجام نداده باشد، در صورتی كه پس از آن جنب شده و غسل جنابت كرده باشد، غسل جنابت او كفایت از سایر غسل ها می كند، هر چند به آنها توجه نداشته باشد.

غسل های واجب

جنابت

« مسأله 401 » با دو چیز انسان جُنُب می شود:

اوّل: جماع، دوم: بیرون آمدن منی، در خواب باشد یا بیداری، كم باشد یا زیاد، با شهوت باشد یا بدون شهوت، با اختیار باشد یا بدون اختیار.

« مسأله 402 » اگر رطوبتی از انسان خارج شود و نداند منی است یا ادرار یا غیر آنها، چنانچه با شهوت و جستن بیرون آمده باشد و پس از خروج آن، بدن سست شود، حكم منی را دارد، هرچند بعید نیست در مرد سالم احساس شهوت و خروج با جستن و در مرد مریض احساس شهوت با احتمال هر چند ضعیفِ خروج با جستن، كافی باشد كه حكم منی بر آن رطوبت جاری شود و در غیر این صورت، حكم منی را ندارد؛ ولی چنانچه از زن رطوبتی با شهوت خارج شود و بعد از بیرون آمدن آن، بدن او سست شود، بنابر احتیاط واجب باید هم غسل كند و هم وضو بگیرد.

« مسأله 403 » اگر از انسان رطوبتی خارج شود و نداند كه منی است یا بول یا غیر آن دو، چنانچه پیش از بیرون آمدن آن وضو نداشته، باید برای نماز وضو بگیرد و اگر وضو داشته، چیزی بر او نیست.

« مسأله 404 » اگر از انسان رطوبتی خارج شود و نداند كه منی است یا بول و احتمال دیگری در

آن رطوبت ندهد، چنانچه قبل از خروج آن وضو داشته، باید هم وضو بگیرد و هم غسل كند و اگر وضو نداشته، تنها وضو كافی است.

« مسأله 405 » مستحب است مرد بعد از بیرون آمدن منی ادرار كند و اگر ادرار نكند و بعد از غسل رطوبتی از او بیرون آید كه نداند منی است یا رطوبت دیگر، حكم منی را دارد و اگر ادرار كرده باشد، ولی بعد از آن استبراء نكرده باشد، آن رطوبت حكم ادرار را دارد و باید وضو بگیرد.

« مسأله 406 » خروج منی مرد از زن موجب غسل نمی شود و اگر قبل از غسل یا بعد از آن رطوبتی از او خارج شود، در صورتی كه بداند منی مرد است نجس است و اگر مشكوك باشد، محكوم به طهارت است.

« مسأله 407 » اگر انسان در قُبُل (جلو) زن جماع كند و به اندازه ختنه گاه یا بیشتر داخل شود، بالغ باشند یا نابالغ، اگرچه منی نیز بیرون نیاید، هر دو جنب می شوند.

« مسأله 408 » اگر در دُبُر (عقب) زن یا - نعوذ باللَّه - مرد جماع كند و به اندازه ختنه گاه یا بیشتر داخل شود و منی خارج نشود، هر كدام از آنها كه پیش از جماع وضو داشته، تنها باید غسل نماید و اگر وضو نداشته، احتیاط واجب آن است كه علاوه بر غسل وضو نیز بگیرد و اگر از هر كدام آنها منی خارج شود، تنها غسل برای او كفایت می كند.

« مسأله 409 » اگر شك كند كه به مقدار ختنه گاه داخل شده یا نه، غسل بر او واجب نیست.

« مسأله 410 » اگر -

نَعُوذُ بِاللَّه - حیوانی را وطی كند (یعنی با او نزدیكی نماید) و منی از او بیرون آید، تنها غسل كافی است و اگر منی بیرون نیاید، چنانچه پیش از وطی وضو داشته، باز هم تنها غسل كافی است و اگر وضو نداشته، احتیاط واجب آن است كه غسل كند و وضو نیز بگیرد.

« مسأله 411 » اگر منی از جای خود حركت كند و بیرون نیاید یا انسان شك كند كه منی از او بیرون آمده یا نه، غسل بر او واجب نیست.

« مسأله 412 » كسی كه نمی تواند غسل كند ولی تیمّم برایش ممكن است، اگر بعد از داخل شدن وقت نماز بدون جهت با همسر خود نزدیكی كند، اشكال دارد، ولی اگر برای لذت بردن یا ترس از برای خودش باشد، اشكال ندارد.

« مسأله 413 » اگر در لباس خود منی ببیند و بداند كه از خود او است و برای آن غسل نكرده، باید غسل كند و نمازهایی را كه یقین دارد بعد از بیرون آمدن منی خوانده قضا كند، ولی نمازهایی را كه احتمال می دهد بعد از بیرون آمدن آن منی خوانده است، لازم نیست قضا نماید.

« مسأله 414 » اگر در حین انجام غسل جنابت از او منی خارج شود و یا جماع نماید، باید غسل را از سر بگیرد.

چیزهایی كه بر جُنب حرام است

« مسأله 415 » پنج چیز بر جنب حرام است:

اوّل: رساندن جایی از بدن به خط قرآن یا به اسم خدا و نیز بنابر احتیاط واجب، به اسامی مباركه پیامبران و امامان علیهم السلام و حضرت زهراعلیها السلام. دوم: رفتن در مسجدالحرام و مسجدالنبی صلی الله علیه وآله وسلم، اگرچه

از یك در داخل و بدون توقف از در دیگر خارج شود. سوم: توقف در مساجد دیگر، ولی اگر از یك در داخل و از در دیگر بدون توقف خارج شود، مانعی ندارد و احتیاط واجب آن است كه در حرم امامان علیهم السلام نیز توقف نكند. چهارم: ورود به مسجد به قصد گذاشتن چیزی در آن و احتیاط واجب آن است كه از گذاشتن چیزی در مسجد بدون وارد شدن به آن نیز اجتناب كند. پنجم: خواندن بعض یا تمام سوره ای كه سجده واجب دارد و آنها چهار سوره اند: 1 - سوره « سجده » یعنی سوره سی و دوم قرآن (الم تنزیل)، 2 - سوره « فصّلت » یعنی سوره چهل و یكم قرآن (حم سجده)، 3 - سوره « نجم » یعنی سوره پنجاه و سوم قرآن (و النجم)، 4 - سوره « علق » یعنی سوره نود و ششم قرآن (اقرء) و خواندن یك حرف از این چهار سوره نیز حرام است.

« مسأله 416 » اگر بر بدن كسی كه جنب است آیه قرآن یا اسم خداوند متعال نوشته شده باشد، حرام است دست به آن نوشته بگذارد و اگر بخواهد غسل كند، باید آب را به گونه ای به بدن برساند كه دست او به نوشته نرسد و اسامی مبارك پیامبران و امامان و حضرت زهراعلیهم السلام به احتیاط واجب حكم اسم خدا را دارند.

« مسأله 417 » جنب وقتی كه دعای كمیل می خواند، نباید آیه « أفمن كان مؤمناً كمن كان فاسقاً لا یستوون » را كه آیه هجدهم سوره سجده می باشد، بخواند؛ ولی اگر آن را به قصد قرآن نخواند،

اشكال ندارد، اگرچه نخواندن آن بهتر است.

« مسأله 418 » بنابر احتیاط واجب باید از داخل كردن جُنب در مسجد خودداری نمود، اگرچه بچه یا دیوانه باشد و یا خود نداند كه جُنب است.

« مسأله 419 » در حرمت داخل شدن جُنب به مسجد، فرقی نمی كند كه مسجد آباد باشد و یا خراب، اگرچه هیچ كس در آن نماز نخواند و یا آثار مسجد باقی نمانده باشد و حتی اگر از عنوان مسجد نیز خارج شده باشد، بنابر احتیاط واجب جُنب نباید به آن داخل شود.

چیزهایی كه بر جُنب مكروه است

« مسأله 420 » نُه چیز بر جنب مكروه است:

اوّل و دوم: خوردن و آشامیدن، ولی اگر وضو بگیرد یا دستهایش را بشوید، مكروه نیست. سوم: خواندن بیشتر از هفت آیه از سوره هایی كه سجده واجب ندارند. چهارم: رساندن جایی از بدن به جلد و حاشیه و بین خطهای قرآن. پنجم: همراه داشتن قرآن. ششم: خوابیدن، ولی اگر وضو بگیرد یا به واسطه نداشتن آب، به جای غسل تیمّم كند، مكروه نیست. هفتم: خضاب كردن به حنا و مانند آن. هشتم: مالیدن روغن به بدن. نهم: جماع كردن بعد از آن كه محتلم شده، یعنی در خواب منی از او بیرون آمده است.

غسل جنابت

« مسأله 421 » غسل جنابت به خودی خود مستحب است، امّا برای خواندن نماز و مانند آن باید غسل نماید، ولی برای نماز میت و سجده شكر و سجده های واجب قرآن، غسل جنابت لازم نیست.

« مسأله 422 » لازم نیست در وقت غسل نیت كند كه غسل واجب یا مستحب می كند و اگر فقط به قصد قربت، یعنی برای انجام فرمان خداوند غسل كند، كافی است.

« مسأله 423 » اگر یقین كند وقت نماز شده و نیت غسل واجب كند امّا بعد معلوم شود كه پیش از وقت، غسل كرده، غسل او صحیح است.

« مسأله 424 » عرق جنب از حرام نجس نیست و كسی كه از حرام جنب شده اگر با آب گرم هم غسل كند، صحیح است.

« مسأله 425 » غسل جنابت كفایت از وضو می كند؛ بنابر این كسی كه غسل جنابت كرده، اگر كاری كه موجب بطلان وضو است از او سر نزده باشد، نباید برای نماز

وضو بگیرد، ولی با غسل های دیگر نمی توان نماز خواند بلكه بنابر احتیاط باید وضو نیز گرفت.

حیض

اشاره

حیض خونی است كه غالباً در هر ماه چند روزی از رحم زنها خارج می شود و زن را در هنگام دیدن خون حیض، حائض می گویند.

« مسأله 426 » خون حیض در بیشتر اوقات غلیظ و گرم و رنگ آن سرخ یا سرخ مایل به سیاهی است و با فشار و كمی سوزش بیرون می آید.

« مسأله 427 » زنهایی كه قُرَشیه (1) نیستند، بعد از تمام شدن پنجاه سال یائسه می شوند (یعنی دیگر خون حیض نمی بینند) و زنهای قرشیه كه سنّ آنها بین پنجاه و شصت سال است، احتیاطاً باید بین تروك حائض و اعمال مستحاضه جمع كنند و پس از شصت سالگی یائسه هستند.

« مسأله 428 » زنی كه شك دارد یائسه شده یا نه، اگر خونی ببیند و نداند حیض است یا نه، باید بنا بگذارد كه حیض است و یائسه نشده است.

« مسأله 429 » خونی كه دختر پیش از تمام شدن نُه سال و زن بعد از یائسه شدن می بینند، خون حیض نیست.

« مسأله 430 » دختری كه نمی داند نُه سالش تمام شده یا نه، اگر خونی ببیند كه نشانه های حیض را نداشته باشد، حیض نیست و اگر نشانه های حیض را داشته باشد و اطمینان به حیض بودن آن پیدا كند، حیض است و معلوم می شود بالغ شده است.

« مسأله 431 » زن حامله و زنی كه بچّه شیر می دهد، ممكن است خون حیض ببینند.

« مسأله 432 » مدّت حیض كمتر از سه روز و بیشتر از ده روز نمی شود و اگر مختصری از سه روز

كمتر باشد ولی عرفاً بگویند كه سه روز خون دیده، كافی است.

« مسأله 433 » باید سه روز اوّل حیض پشت سر هم باشد، پس اگر مثلاً دو روز خون ببیند و یك روز پاك شود و دوباره یك روز خون ببیند، حیض نیست ولی پس از سه روز اوّل، پشت سر هم بودن خون شرط نیست.

« مسأله 434 » لازم نیست در تمام سه روز خون بیرون بیاید، بلكه اگر در مجرای فرج خون باشد كافی است و چنانچه در بین سه روز مختصری پاك شود و مدّت پاك شدن به قدری كم باشد كه بگویند در تمام سه روز در فرج خون بوده، باز هم حیض است.

« مسأله 435 » لازم نیست شب اوّل و شب چهارم را خون ببیند، ولی باید در شب دوم و سوم خون قطع نشود؛ پس اگر از اذان صبح روز اوّل تا غروب روز سوم پشت سر هم خون بیاید و در شب دوم و سوم هم خون قطع نشود حیض است و همچنین اگر خون در اواسط روز اوّل شروع شود و در همان هنگام از روز چهارم قطع شود، حیض می باشد.

« مسأله 436 » اگر كمتر از سه روز خون ببیند و پاك شود و سپس سه روز دیگر یا بیشتر خون ببیند، چنانچه خون دوم دارای صفات حیض بوده و یا در ایام عادت باشد، حیض است و خون اوّل اگرچه در روزهای عادتش باشد و یا دارای صفات حیض باشد، حیض نیست.

« مسأله 437 » زنی كه معمولاً ماهی یك مرتبه خون می بیند، اگر در یك ماه دو مرتبه خون ببیند و هر

دو نشانه های حیض را داشته باشند و كمتر از سه و بیشتر از ده روز نباشند، چنانچه تعداد روزهایی كه در وسط پاك بوده از ده روز كمتر نباشد، باید هر دو را حیض قرار دهد.

« مسأله 438 » اگر سه روز یا بیشتر خونی ببیند كه نشانه حیض را داشته باشد و بعد ده روز یا بیشتر خونی ببیند كه نشانه استحاضه را داشته باشد و دوباره سه روز یا بیشتر خونی به نشانه های حیض ببیند، باید خون اوّل و خون آخر را كه نشانه های حیض را داشته اند، حیض قرار دهد.

« مسأله 439 » اگر سه روز پشت سرهم خون ببیند و پاك شود و دوباره خون ببیند و مجموع روزهایی كه خون دیده و در وسط پاك بوده از ده روز بیشتر نشود، چنانچه هر دو خون در ایام عادت باشند و یا صفات حیض را داشته باشند و یا یكی از آنها در ایام عادت بوده و دیگری دارای صفات حیض باشد، مجموع آن دو خون و روزهایی را كه در بین پاك بوده، حیض قرار می دهد و در غیر این صورت هر كدام از آنها كه خارج از ایام عادت بوده و دارای صفات حیض نباشد، استحاضه و هر كدام كه در ایام عادت بوده و یا دارای صفات حیض باشد، حیض است، به شرط این كه كمتر از سه روز نباشد.

« مسأله 440 » اگر خونی ببیند كه از سه روز بیشتر و از ده روز كمتر باشد و نداند خون دُمَل و زخم است یا خون حیض، در صورتی كه بداند خون سابق حیض بوده، آن را حیض قرار

دهد و اگر دمل بوده، خون دمل قرار دهد و اگر نداند خون سابق حیض بوده یا دمل، طبق وظیفه زنی كه پاك است عمل می كند.

« مسأله 441 » اگر خونی ببیند و شك كند كه خون حیض است یا استحاضه، چنانچه در ایام عادت او باشد و یا صفات حیض را داشته باشد، باید حیض قرار دهد.

« مسأله 442 » زنی كه با استعمال دارو از عادت ماهانه خود جلوگیری كرده است، چنانچه در ایام عادت یا غیر آن خونی ببیند و شك كند كه حیض است یا نه، در صورتی كه از سه روز كمتر باشد حیض نیست.

« مسأله 443 » اگر خونی ببیند و نداند خون حیض است یا بكارت، خود را وارسی می كند، یعنی مقداری پنبه داخل فرج می نماید و كمی صبر می كند و بعد بیرون می آورد؛ پس اگر اطراف آن آلوده باشد خون بكارت است و اگر خون به همه آن رسیده باشد، حیض می باشد.

اقسام زن های حائض

« مسأله 444 » زنهای حائض دو دسته اند:

اوّل: زنهایی كه در حیض دارای عادت هستند، یعنی در دو ماه متوالی به گونه ای كه گفته می شود در وقت معین یا در چند روز معین خون می بینند كه خود سه قسم می باشند:

الف - صاحب عادت وقتیه و عددیه. ب - صاحب عادت وقتیه. ج - صاحب عادت عددیه، و این سه قسم هر یك به سه دسته تقسیم می شوند كه گفته خواهد شد.

دوم: زنهایی كه در حیض دارای عادت نیستند و آنها نیز سه دسته می باشند:

الف - مُضطربه: و او زنی است كه چند ماه خون دیده ولی عادت معینی پیدا نكرده یا عادت

او به هم خورده و عادت تازه ای پیدا نكرده است. ب - مبتدئه: و او زنی است كه برای اولین مرتبه حائض می شود. ج - ناسیه: و او زنی است كه عادت خود را فراموش كرده است.

« مسأله 445 » مقصود از یك ماه در مسائل زیر، از ابتدای خون دیدن است تا سی روز، نه از روز اوّل ماه تا آخر ماه.

« مسأله 446 » در مسایلی كه گفته می شود: « زن باید بین تروك حائض و اعمال مستحاضه جمع كند »، مقصود آن است كه غیر از عبادات بقیه اعمالی را كه بر حائض حرام است ترك كند و عبادات خود را به تفصیلی كه در استحاضه بیان خواهد شد، بجا آورد.

1 - احكام زنهایی كه در حیض دارای عادت می باشند

« مسأله 447 » زنهایی كه عادت وقتیه و عددیه دارند سه دسته اند:

اوّل: زنی كه دو ماه پشت سر هم در وقت معین خون حیض ببیند و در وقت معین نیز پاك شود؛ مثلاً دو ماه پشت سر هم از روز اوّل ماه خون ببیند و روز هفتم پاك شود كه عادت حیض این زن از اوّل تا هفتم ماه است.

دوم: زنی كه از خون پاك نمی شود ولی دو ماه پشت سر هم چند روز معین - مثلاً از اوّل تا هشتم ماه - خونی می ببیند كه نشانه های حیض را دارد (یعنی غلیظ و سرخ یا تیره و گرم است و با فشار و سوزش بیرون می آید) و بقیه خونهای او نشانه های استحاضه را دارد (یعنی نشانه های حیض را ندارد، مثلاً زرد رنگ است) كه عادت او از اوّل تا هشتم ماه

است.

سوم: زنی كه دو ماه پشت سر هم در وقت معین خون حیض ببیند و بعد از سه روز یا بیشتر خون دیدن، یك روز یا بیشتر پاك شود و دوباره خون حیض ببیند، و مجموع روزهایی كه خون دیده و روزهایی كه در وسط پاك بوده از ده روز بیشتر نشود و در هر دو ماه مجموع روزهایی كه خون دیده و در وسط پاك بوده، به یك اندازه باشد، كه در این صورت عادت او به اندازه مجموع روزهایی است كه خون دیده و در وسط پاك بوده و لازم نیست روزهایی كه در وسط پاك بوده در هر دو ماه به یك اندازه باشد؛ مثلاً اگر در ماه اوّل از روز اوّل تا سوم ماه خون ببیند و سه روز پاك شود و دوباره سه روز خون ببیند و در ماه دوم بعد از آن كه سه روز اول ماه را خون دید، سه روز یا كمتر یا بیشتر پاك شود و دوباره خون ببیند و در مجموع نه روز شود، عادت این زن نه روز می شود.

« مسأله 448 » زنهایی كه عادت وقتیه دارند سه دسته اند:

اوّل: زنی كه دو ماه پشت سر هم در وقت معین خون حیض ببیند و بعد از چند روز پاك شود، ولی شماره روزهای آن در هر دو ماه یك اندازه نباشد، مثلاً دو ماه پشت سر هم روز اوّل ماه خون ببیند ولی ماه اوّل در روز هفتم و ماه دوم در روز هشتم از خون پاك شود كه این زن باید روز اوّل ماه را روز اوّل عادت حیض خود قرار دهد.

دوم: زنی

كه از خون پاك نمی شود، ولی دو ماه پشت سر هم در وقت معین خون او نشانه های حیض را دارد (یعنی گرم، غلیظ و سرخ یا تیره است و با فشار و سوزش بیرون می آید) و بقیه خونهای او نشانه استحاضه را دارد و شماره روزهایی كه خون او نشانه حیض را دارد، در هر دو ماه یك اندازه نیست، مثلاً در ماه اوّل، از اوّل تا هفتم ماه و در ماه دوم از اوّل تا هشتم ماه خون او نشانه های حیض و در بقیه آن نشانه استحاضه را دارد كه این زن نیز باید روز اوّل ماه را روز اوّل عادت حیض خود قرار دهد.

سوم: زنی كه دو ماه پشت سر هم در وقت معین، سه روز یا بیشتر خون حیض ببیند و بعد پاك شود و دو مرتبه خون ببیند و تمام روزهایی كه خون دیده با روزهایی كه در وسط پاك بوده از ده روز بیشتر نشود، ولی این مدّت در ماه دوم كمتر یا بیشتر از ماه اوّل باشد، مثلاً در ماه اوّل هشت روز و در ماه دوم نُه روز باشد و در هر دو ماه خون در اوّل ماه بیاید كه این زن نیز باید روز اوّل ماه را روز اوّل عادت حیض خود قرار دهد.

« مسأله 449 » زنهایی كه عادت عددیه دارند سه دسته اند:

اوّل: زنی كه شماره روزهای حیض او در دو ماه پشت سر هم یك اندازه باشد، ولی وقت خون دیدن او یكی نباشد كه در این صورت تعداد روزهایی كه خون دیده عادت او محسوب می شود؛ مثلاً اگر ماه اوّل از روز اوّل

تا پنجم و ماه دوم از یازدهم تا پانزدهم خون ببیند، عادت او پنج روز می شود.

دوم: زنی كه از خون پاك نمی شود، ولی دو ماه پشت سر هم چند روز از خونی كه می بیند نشانه حیض و بقیه نشانه استحاضه را دارد و شماره روزهایی كه در آنها خون نشانه حیض را دارد، در هر دو ماه یك اندازه است امّا وقت آن یكی نیست كه در این صورت تعداد روزهایی كه خون او نشانه حیض را دارد، عادت او می شود؛ مثلاً اگر یك ماه از اوّل تا پنجم ماه و ماه بعد از یازدهم تا پانزدهم ماه خون او نشانه حیض و در بقیه ماه نشانه استحاضه را داشته باشد، شماره روزهای عادت او پنج روز می شود.

سوم: زنی كه دو ماه پشت سر هم سه روز یا بیشتر خون ببیند و یك روز یا بیشتر پاك شود و دو مرتبه خون ببیند و وقت دیدن خون در ماه اوّل با ماه دوم فرق داشته باشد كه در این صورت اگر مجموع روزهایی كه خون دیده و روزهایی كه در وسط پاك بوده، از ده روز بیشتر نشود و مجموع روزهای آن نیز در هر دو ماه به یك اندازه باشد، باید روزهایی را كه خون دیده و روزهای وسط را كه پاك بوده حیض قرار دهد و لازم نیست روزهایی كه در وسط پاك بوده در هر دو ماه به یك اندازه باشند؛ مثلاً اگر ماه اوّل، از روز اوّل ماه تا سوم خون ببیند و دو روز پاك شود و دوباره سه روز خون ببیند و ماه دوم از یازدهم تا سیزدهم خون

ببیند و دو روز یا بیشتر یا كمتر پاك شود و دوباره خون ببیند و روی هم هشت روز شود، عادت او هشت روز می شود.

« مسأله 450 » اگر زنی كه عادت وقتیه و عددیه دارد در وقت عادت خون نبیند و در غیر آن وقت به شماره روزهای حیض خود خون ببیند، باید همان را حیض قرار دهد، چه پیش از وقت عادت خون دیده باشد و چه بعد از آن.

« مسأله 451 » اگر زنی كه عادت وقتیه و عددیه دارد بیشتر از ده روز خون ببیند، خونی كه در روزهای عادت دیده، اگرچه نشانه های حیض را نداشته باشد حیض است و خونی كه بعد از روزهای عادت دیده، اگرچه نشانه های حیض را داشته باشد، استحاضه است؛ مثلاً اگر زنی كه عادت حیض او از اوّل تا هفتم ماه است از اوّل تا دوازدهم خون ببیند، هفت روز اوّل آن حیض و پنج روز بعد استحاضه می باشد.

« مسأله 452 » اگر زنی كه عادت وقتیه و عددیه دارد در همه روزهای عادت و دو سه روز پیش از آن خون ببیند - به گونه ای كه بگویند حیض را جلو انداخته - و روی هم از ده روز بیشتر نشود، همه آنها خون حیض است و اگر در همه روزهای عادت با چند روز پس از آن خون ببیند و روی هم از ده روز بیشتر نشود، چنانچه خونهایی كه بعد از عادت دیده، دارای صفات حیض باشد، همه آنها خون حیض است وگرنه فقط ایام عادت حیض است و در بقیه باید بین تروك حیض و اعمال استحاضه جمع كند و اگر در

همه روزهای عادت و مقداری بعد و مقداری قبل از عادت خون ببیند و مجموع آنها از ده روز بیشتر نشده باشد، چنانچه خونهایی كه پس از ایام عادت دیده است، اوصاف حیض را داشته باشد، همه ایام عادت و قبل و بعد از آن حیض است وگرنه خونهایی را كه در ایام عادت و قبل از آن دیده حیض قرار دهد و در بقیه باید بین تروك حیض و اعمال استحاضه جمع كند و در تمامی صورتهایی كه در بالا گفته شد، اگر مجموع خونی كه می بیند از ده روز بیشتر شود، فقط روزهای عادت او حیض بوده و خونی كه جلوتر یا پس از آن دیده، خون استحاضه می باشد و چنانچه در آن روزها عبادت نكرده، باید آنها را قضا نماید.

« مسأله 453 » اگر زنی كه عادت وقتیه و عددیه دارد، در مقداری از روزهای عادت و مقداری پیش از عادت خون ببیند - به گونه ای كه بگویند حیض را جلو انداخته - و روی هم از ده روز بیشتر نشود، همه حیض است و اگر از ده روز بیشتر شود، باید روزهایی كه در عادت خون دیده با چند روز پیش از آن را كه روی هم به اندازه روزهای عادت او می شود، حیض و روزهای قبل از آن را استحاضه قرار دهد و اگر مقداری از روزهای عادت را با چند روز بعد از عادت خون ببیند، چنانچه خونی كه بعد از ایام عادت دیده دارای صفات حیض نباشد و دو خون روی هم از ده روز بیشتر نشود، خونی را كه در عادت دیده، حیض قرار دهد و در

بقیه بین تروك حیض و اعمال مستحاضه جمع نماید، به شرط آن كه خونی، كه در عادت دیده كمتر از سه روز نباشد وگرنه تمام خون استحاضه است؛ و اگر دو خون روی هم از ده روز بیشتر شود، چنانچه خونی كه در ایام عادت دیده كمتر از سه روز نباشد، باید آن را حیض قرار دهد و در بقیه به مقداری كه به اندازه باقی مانده عدد عادت او تكمیل شود، بین تروك حیض و اعمال مستحاضه جمع كند و مابقی آن را تا آخرِ خون، استحاضه قرار دهد و چنانچه خونی كه در ایام عادت دیده كمتر از سه روز باشد، تمام خون را استحاضه قرار دهد؛ اگر خونی كه بعد از عادت دیده دارای صفات حیض باشد و مجموع خونی كه دیده از ده روز بیشتر نشود، همه حیض است و اگر بیشتر شود، باید روزهایی كه در عادت خون دیده با چند روز بعد از آن را كه روی هم به اندازه روزهای عادت او می شود، حیض و بقیه را استحاضه قرار دهد.

« مسأله 454 » اگر زنی كه عادت وقتیه و عددیه دارد در وقت عادت خود خون ببیند، ولی شماره روزهای آن كمتر یا بیشتر از روزهای عادت او باشد و بعد از پاك شدن، دوباره به شماره روزهای عادتی كه داشته خون ببیند، باید خون اول را حیض قرار دهد، حتی اگر تعداد روزهای آن بیشتر از تعداد روزهای عادت او باشد، به شرط آن كه خون در روزهایی كه بیشتر از ایام عادت اوست، دارای صفات حیض باشد وگرنه خون در آن روزها استحاضه محسوب می شود و

خون دوم نیز چنانچه با خون اول به اندازه ده روز یا بیشتر فاصله داشته باشد و دارای صفات حیض باشد، حیض است و اگر دارای صفات حیض نباشد، استحاضه محسوب می شود و اگر با خون اول كمتر از ده روز فاصله داشته باشد و مجموع روزهایی كه خون دیده و روزهایی كه در وسط پاك بوده كمتر از ده روز باشد، چنانچه خون دوم دارای صفات حیض باشد، باید مجموع خون هایی را كه دیده به همراه روزهایی كه در وسط پاك بوده، حیض قرار دهد و چنانچه خون دوم دارای صفات حیض نباشد، استحاضه است؛ و اگر مجموع روزهایی كه خون دیده و روزهایی كه در وسط پاك بوده، بیشتر از ده روز باشد، باید طبق مسأله شماره 462 عمل نماید.

« مسأله 455 » اگر زنی كه عادت وقتیه دارد در وقت عادت یا دو سه روز جلوتر خون ببیند - به گونه ای كه بگویند حیض را جلو انداخته - اگرچه آن خون نشانه های حیض را نداشته باشد، باید به مجرد دیدن خون به احكامی كه برای زن حائض گفته شد، عمل كند و چنانچه بعد بفهمد حیض نبوده (مثل این كه پیش از سه روز پاك شود) باید عبادت هایی را كه بجا نیاورده، قضا نماید و اگر دو سه روز بعد از وقت عادت خون شروع شود، اگر واجد صفات حیض باشد، حیض وگرنه استحاضه است.

« مسأله 456 » زنی كه عادت وقتیه دارد، اگر بیشتر از ده روز خون ببیند، چنانچه مقداری از خون دارای صفات حیض بوده و بقیه دارای صفات حیض نباشد، باید خونی را كه دارای صفات حیض است،

حیض و بقیه را استحاضه قرار دهد، به شرط آن كه اولاً: خونی كه دارای صفات حیض است، كمتر از سه روز و بیشتر از ده روز نباشد و ثانیاً: خون دیگری با آن تعارض نكند؛ یعنی قبل از گذشتن ده روز از پایان خون اول كه دارای صفات حیض است، خون دیگری نبیند كه دارای صفات حیض بوده و مجموع آن و خون اول و روزهایی كه در بین آنها واقع شده، بیشتر از ده روز باشد.

« مسأله 457 » اگر زنی كه عادت وقتیه دارد بیشتر از ده روز خون ببیند و تمام آن دارای صفات حیض باشد و یا هیچ مقدار از آن صفات حیض را نداشته باشد و یا دو شرطی را كه در مسأله قبل گفته شد، نداشته باشد، چنانچه تعداد روزهای عادت خویشان پدری یا مادری او - زنده باشند یا مرده - به یك اندازه باشد و یا تعداد كسانی كه عادتشان با بقیه فرق می كند، بسیار كم باشد، در صورتی كه عادتشان كمتر از هفت روز باشد، باید آن را حیض قرار دهد و اگر بیشتر از هفت روز باشد، هفت روز را حیض قرار دهد و در هر دو صورت در اختلاف روزهای عادت خویشان و هفت روز، بین تروك حائض و اعمال مستحاضه جمع كند و بقیه را استحاضه قرار دهد، مثلاً اگر عادت خویشان او چهار روز باشد، باید تا چهار روز را حیض قرار داده و سپس تا سه روز بین تروك حائض و اعمال مستحاضه جمع كند و اگر عادت خویشان او هشت روز باشد، باید تا هفت روز را حیض قرار

داده و سپس یك روز بین تروك حائض و اعمال مستحاضه جمع كند و اگر خویشاوندی نداشت یا تعداد روزهای عادت آنان یك اندازه نبود، مثلاً عادت بعضی پنج روز و عادت بعضی دیگر سه روز بود، بنابر احتیاط واجب هفت روز را حیض و بقیه را استحاضه قرار دهد.

« مسأله 458 » زنی كه عادت وقتیه دارد و شماره عادت خویشان خود و یا هفت روز را عادت حیض خود قرار می دهد، باید روزی را كه در هر ماه اوّل عادت او بوده، اوّل حیض خود قرار دهد، مثلاً زنی كه هر ماه در روز اوّل ماه خون می دیده ولی گاهی روز هفتم و گاهی روز هشتم پاك می شده، چنانچه یك ماه دوازده روز خون ببیند و عادت خویشان او هفت روز باشد، باید هفت روز اوّل ماه را حیض و باقی را استحاضه قرار دهد.

« مسأله 459 » زنی كه عادت عددیه دارد، اگر خونی ببیند كه نشانه های حیض را داشته باشد، باید عبادت را ترك كند و چنانچه بعد بفهمد حیض نبوده، باید عبادت هایی را كه بجا نیاورده قضا نماید و اگر نشانه های حیض را نداشته باشد، باید بین تروك حائض و اعمال مستحاضه جمع كند، پس اگر خون به اندازه عادت او استمرار بیابد و سپس قطع شود، معلوم می شود كه حیض بوده و اگر روزهایی كه در آنها خون می بیند كمتر از شماره عادت او و یا بیشتر از آن شود، معلوم می شود كه استحاضه بوده است.

« مسأله 460 » اگر زنی كه عادت عددیه دارد كمتر از عادت خود خون ببیند و یا بیشتر از شماره عادت خود خون

ببیند ولی از ده روز بیشتر نشود، روزهایی را كه دارای صفات حیض بوده، حیض و بقیه را استحاضه قرار می دهد، به شرط آن كه روزهایی كه خون دارای صفات حیض بوده كمتر از سه روز نباشد وگرنه تمام خون استحاضه است.

« مسأله 461 » اگر زنی كه عادت عددیه دارد بیشتر از شماره عادت خود خون ببیند و از ده روز نیز بیشتر شود، چنانچه همه خونهایی كه دیده مثل هم باشند، باید برای تعیین روز شروع حیض، به وقت شروع عادت خویشان خود مراجعه كند و از آن وقت به تعداد روزهای عادت خود را حیض و بقیه را استحاضه قرار دهد و اگر خویشاوندی نداشت و یا وقت شروع عادت آنان یكسان نبود، باید از هنگام دیدن خون، به تعداد روزهای عادت خود را حیض قرار دهد و اگر همه خونهایی كه دیده یك جور نباشند بلكه چند روز از آن نشانه حیض و چند روز دیگر نشانه استحاضه را داشته باشد، اگر روزهایی كه خون نشانه حیض را دارد با شماره روزهای عادت او یك اندازه باشد، باید همان روزها را حیض و بقیه را استحاضه قرار دهد و اگر تعداد روزهایی كه خون نشانه حیض را دارد از تعداد روزهای عادت او بیشتر باشد، فقط به اندازه روزهای عادت خود را حیض و بقیه را استحاضه قرار دهد و اگر تعداد روزهایی كه خون نشانه حیض را دارد از تعداد روزهای عادت او كمتر باشد، باید آن روزها را با چند روز دیگر كه روی هم به اندازه روزهای عادت او می شوند، حیض و بقیه را استحاضه قرار دهد.

« مسأله

462 » اگر زنی كه دارای عادت است بعد از آن كه سه روز یا بیشتر خون دید پاك شود و دوباره سه روز یا بیشتر خون ببیند و فاصله پاكی بین دو خون كمتر از ده روز باشد و همه روزهایی كه خون دیده با روزهایی كه در وسط پاك بوده از ده روز بیشتر باشد؛ مثل آن كه پنج روز خون ببیند و پنج روز پاك شود و دوباљǠپنج روز خون ببیند، سه صورت دارد:

الف - آن كه تمام یا قسمتی از یكی از خونهایی كه دیده، در روزهای عادت باشد وخون دیگر در روزهای عادت نباشد كه در این صورت چنانچه تعداد روزهای خونی كه در عادت دیده با عدد عادت او برابر و یا بیشتر از آن باشد و یا مجموع ایام عادت و ایام پاكی او بیشتر از ده روز باشد، باید همه خونی را كه در عادت دیده حیض و خون دیگر را استحاضه قرار دهد و در غیر این صورت، به تعدادی كه خونِ در ایام عادت از روزهای عادت كمتر دارد، از خون دیگر تكمیل می كند و مجموع آنها را با ایامی كه در وسط پاك بوده، حیض قرار می دهد و بقیه خون خارج عادت را استحاضه قرار می دهد؛ مثلاً اگر عادت او از دوم تا ششم ماه باشد و یك ماه از اوّل تا سوم ماه خون ببیند و بعد چهار روز پاك شود و دوباره از هشتم تا دوازدهم ماه خون ببیند، باید از اوّل تا نهم ماه را حیض و از دهم تا دوازدهم را استحاضه قرار دهد، ولی اگر از اوّل ماه

تا پنجم یا بیشتر از آن خون ببیند و پاك شود و دوباره خون ببیند، خون اوّل را حیض و خون دیگر را استحاضه قرار می دهد. همچنین اگر از اوّل تا سوم ماه خون ببیند و بعد شش روز یا بیشتر پاك شود و سپس دوباره خون ببیند، باید خون اوّل را حیض و خون دیگر را استحاضه قرار دهد.

ب - آن كه هیچ یك از دو خون در ایام عادت نباشد كه در این صورت اگر دارای عادت عددیه بوده و یكی از آنها به تعداد ایام عادت باشد، آن را حیض و دیگری را استحاضه قرار می دهد، وگرنه خونی كه دارای صفات حیض است، حیض و دیگری استحاضه است و اگر هر دو دارای صفات حیض باشند، بنابر احتیاط واجب خون اوّل را حیض و دومی را استحاضه قرار می دهد و اگر هیچ یك دارای صفات حیض نباشند، هر دو استحاضه می باشند.

ج - آن كه مقداری از خون اوّل و دوم در روزهای عادت باشد كه در این صورت خون هایی كه در ایام عادت واقع شده اند به همراه ایام پاكی بین آنها حیض و بقیه خون دوم كه خارج از ایام عادت بوده، استحاضه می باشد و بقیه خون اوّل كه پیش از ایام عادت بوده، اگر مجموع آن و ایام عادت بیشتر از ده روز شود، آن نیز استحاضه می باشد وگرنه حیض است؛ مثلاً اگر عادت او از سوم تا دهم ماه بوده، در صورتی كه از اوّل تا ششم ماه خون ببیند و دو روز پاك شود و بعد تا پانزدهم خون ببیند، از اوّل تا دهم حیض است و از یازدهم

تا پانزدهم استحاضه می باشد.

« مسأله 463 » زنی كه در حیض دارای عادت است، اگر دو ماه پشت سر هم بر خلاف عادت خود خونی ببیند كه وقت آن یا شماره روزهای آن یا هم وقت و هم شماره روزهای آن یكی باشند، عادت او به آنچه در این دو ماه دیده است برمی گردد؛ مثلاً اگر از روز اوّل تا هفتم ماه خون می دیده و پاك می شده، چنانچه دو ماه از دهم تا هفدهم ماه خون ببیند و پاك شود، عادت او از دهم تا هفدهم می شود و اگر دو بار بر خلاف عادت خون ببیند، ولی آن دو بار نه در وقت و نه در عدد مانند هم نباشند، بنابر احتیاط باید میان احكام عادتی كه داشته و احكام مضطربه جمع كند و اگر چند بار بر خلاف عادت خود خونی ببیند كه نه در وقت و نه در عدد مانند هم نباشند، حكم زن مضطربه را دارد.

2 - احكام زنهایی كه در حیض دارای عادت نیستند

« مسأله 464 » مبتدئه، مضطربه و ناسیه، به محض دیدن خونی كه نشانه های حیض را دارد، باید عبادت را ترك كنند و چنانچه بعد بفهمند حیض نبوده - مثل این كه قبل از سه روز خون قطع شود و یا نشانه های حیض را از دست بدهد - باید عبادت هایی را كه بجا نیاورده اند، قضا نمایند و اگر نشانه های حیض را نداشته باشد، آن را استحاضه قرار می دهند، حتی اگر تا سه روز ادامه پیدا كند.

« مسأله 465 » اگر مضطربه، مبتدئه و یا ناسیه، بیشتر از ده روز خون ببیند، خونی را كه دارای صفات حیض است،

حیض و خونی را كه دارای صفات استحاضه است، استحاضه قرار می دهد، به شرط آن كه اوّلاً: خون دارای صفات حیض كمتر از سه روز و بیشتر از ده روز نباشد و ثانیاً: خون دیگری با آن تعارض نكند، یعنی قبل از گذشتن ده روز از پایان خونی كه دارای صفات حیض است، خون دیگری نبیند كه دارای صفات حیض بوده و مجموع آن و خون اول كه دارای صفات حیض است و روزهایی كه در بین آنها واقع شده، بیشتر از ده روز باشد، مثل آن كه پنج روز خون سرخ یا تیره و چهار روز خون زرد و دوباره هفت روز خون سرخ یا تیره ببیند.

« مسأله 466 » اگر مضطربه، مبتدئه و یا ناسیه، بیشتر از ده روز خون ببیند و تمام آن فاقد صفات حیض باشد و یا خونی كه دارای صفات حیض است كمتر از سه روز باشد، تمام آن استحاضه است.

« مسأله 467 » اگر مضطربه و یا مبتدئه، بیشتر از ده روز خون ببیند و تمام آن دارای صفات حیض باشد و یا قسمتی از آن دارای صفات حیض باشد، ولی خونی كه دارای صفات حیض است بیشتر از ده روز باشد و یا خون دیگری با آن تعارض كند، باید در عدد روزهای حیض به عادت خویشان خود مراجعه كند، پس اگر عادت آنان كمتر از هفت روز باشد، از ابتدای دیدن خون به اندازه عادت آنان را حیض قرار می دهد و اگر عادت آنان بیشتر از هفت روز باشد، از ابتدای دیدن خون به اندازه هفت روز را حیض قرار می دهد و در هر دو صورت،

در اختلاف روزهای عادت خویشان و هفت روز، بین تروك حائض و اعمال مستحاضه جمع می كند و اگر خویشاوندی نداشت یا شماره روزهای عادت آنان یك اندازه نبود، بنابر احتیاط واجب باید از ابتدای دیدن خون تا هفت روز را حیض و بقیه را استحاضه قرار دهد.

« مسأله 468 » اگر ناسیه بیشتر از ده روز خون ببیند و تمام آن دارای صفات حیض باشد و یا خونی كه دارای صفات حیض است بیشتر از ده روز باشد و یا خون دیگری با آن تعارض كند، بنابر احتیاط واجب باید از ابتدای دیدن خون تا هفت روز را حیض و بقیه را استحاضه قرار دهد.

احكام حائض

« مسأله 469 » چند چیز بر حائض حرام است:

اوّل: عبادت هایی كه مانند نماز، باید با وضو، غسل یا تیمّم بجا آورده شوند؛ ولی بجا آوردن عبادت هایی كه وضو، غسل و تیمّم برای آنها لازم نیست - مانند نماز میت - مانعی ندارد. دوم: تمام چیزهایی كه بر جنب حرام است و در احكام جنابت گفته شد. سوم: وطی در قُبُل (جلو) كه هم برای مرد و هم برای زن حرام است، اگرچه به مقدار ختنه گاه داخل شود و منی هم بیرون نیاید، بلكه احتیاط واجب آن است كه مقدار كمتر از ختنه گاه را نیز داخل نكند و همچنین احتیاط، ترك وطی در دُبُر (عقب) زن در حال حیض است؛ بلكه اگر زن راضی نباشد، در غیر حال حیض نیز وطی در دُبُر زن جایز نیست.

« مسأله 470 » جماع كردن در روزهایی هم كه حیض زن قطعی نیست ولی شرعاً باید آن را حیض قرار دهد حرام است،

پس زنی كه بیشتر از ده روز خون می بیند و باید به دستوری كه گفته شد روزهای عادت خود را طبق روزهای عادت خویشان خود حیض قرار دهد، شوهرش نمی تواند در آن روزها با او نزدیكی نماید.

« مسأله 471 » اگر مرد در حال جماع بفهمد زن حائض شده، باید فوراً از او جدا شود.

« مسأله 472 » اگر زن بگوید: « حیض هستم » یا « از حیض پاك شده ام »، باید حرف او را قبول كرد.

« مسأله 473 » برای جماع با زن حائض كفاره واجب نمی شود، اگرچه دادن كفاره بر مرد مستحب است.

« مسأله 474 » اگر شماره روزهای حیض زن به سه قسمت تقسیم شود و مرد در قسمت اوّل آن از روی علم و عمد با زن خود جماع كند، مستحب است هجده نخود طلا كفاره به فقیر بدهد، و اگر در قسمت دوم جماع كند، نُه نخود، و اگر در قسمت سوم جماع كند، چهار نخود و نیم بدهد؛ مثلاً زنی كه شش روز خون حیض می بیند، اگر شوهرش در شب یا روز اوّل و دوم با او جماع كند، هیجده نخود طلا و در شب یا روز سوم و چهارم نُه نخود و در شب یا روز پنجم و ششم چهار نخود و نیم طلا می دهد.

« مسأله 475 » اگر كسی هم در قسمت اوّل و هم در قسمت دوم و هم در قسمت سوم دوران حیض با زن خود جماع كند، مستحب است هر سه كفاره را كه روی هم سی و یك نخود و نیم می شود بدهد.

« مسأله 476 » كسی كه نمی تواند كفاره مذكور را

بدهد، بهتر آن است كه صدقه ای به فقیر بدهد و اگر نمی تواند صدقه بدهد، استغفار كند و هر وقت توانست كفاره بدهد.

« مسأله 477 » طلاق دادن زن در حال حیض به تفصیلی كه در كتاب طلاق گفته می شود، باطل است.

« مسأله 478 » اگر زن در بین نماز یا روزه حائض شود، نماز یا روزه او باطل است.

« مسأله 479 » اگر زن در بین نماز شك كند كه حائض شده یا نه، نماز او صحیح است، ولی اگر بعد از نماز بفهمد كه در بین نماز حائض شده، نمازی كه خوانده باطل است.

« مسأله 480 » بعد از آن كه زن از خون حیض پاك شد، واجب است برای نماز و اعمال دیگری كه باید با وضو، غسل یا تیمّم بجا آورده شوند، غسل كند ولی احتیاطاً این غسل كفایت از وضو نمی كند و باید پیش از غسل یا بعد از آن وضو نیز بگیرد و اگر پیش از غسل وضو بگیرد بهتر است.

« مسأله 481 » اگر حائض، جُنب باشد و هنگامی كه پاك می شود غسل جنابت را انجام دهد، لازم نیست برای حیض نیز جداگانه غسل نماید، هر چند خوب است در غسل خود هر دو را نیت كند و این غسل كفایت از وضو می كند؛ پس برای انجام عباداتی مانند نماز كه طهارت در آنها شرط است، لازم نیست وضو بگیرد.

« مسأله 482 » بعد از آن كه زن از خون حیض پاك شد، اگرچه غسل نكرده باشد، طلاق او صحیح است، ولی احتیاط واجب آن است كه همسرش پیش از غسل از جماع با او خودداری نماید و همچنین

بنابر احتیاط باید از قرائت سوره های سجده دار و توقف در مساجد و قرار دادن چیزی در آنها پیش از غسل خودداری نماید و باید از بقیه اعمالی هم كه بر حائض حرام است تا غسل نكرده اجتناب كند.

« مسأله 483 » اگر آب برای وضو و غسل كافی نباشد و به اندازه ای باشد كه بتواند یا غسل كند و یا وضو بگیرد، بنابر احتیاط واجب باید غسل كند و به عوض وضو تیمّم نماید و اگر فقط برای وضو كافی باشد و به اندازه غسل نباشد، باید وضو بگیرد و به عوض غسل تیمّم نماید و اگر برای هیچ یك از آنها آب نداشته باشد، باید یك تیمّم به عوض غسل به جا آورد و بنابر احتیاط تیمّم دیگری به عوض وضو نیز انجام دهد.

« مسأله 484 » نمازهای واجب روزانه كه زن در حال حیض نمی خواند، قضا ندارند، ولی روزه های واجب را باید قضا نماید.

« مسأله 485 » هرگاه وقت نماز داخل شود و بداند كه اگر نماز را تأخیر بیندازد حائض می شود، باید فوراً نماز بخواند.

« مسأله 486 » اگر زن نماز را تأخیر بیندازد و از اوّل وقت به اندازه انجام واجباتِ یك نماز بگذرد و حائض شود، بنابر احتیاط قضای آن نماز بر او واجب است، ولی در تند خواندن و كُنْد خواندن و چیزهای دیگر، باید حال خود را ملاحظه بكند؛ مثلاً زنی كه مسافر نیست اگر در اوّل ظهر نماز نخواند، قضای آن در صورتی واجب می شود كه به مقدار خواندن چهار ركعت نماز به دستوری كه گفته شد از اوّل ظهر بگذرد و حائض شود و برای كسی

كه مسافر است، گذشتن وقت به مقدار خواندن دو ركعت كافی است و نیز باید ملاحظه تهیه شرایطی را كه دارا نیست بنماید؛ پس اگر به مقدار فراهم آوردن آن مقدمات و خواندن یك نماز وقت بگذرد و حائض شود، قضا واجب است و گرنه واجب نیست.

« مسأله 487 » اگر زن در آخر وقت نماز از خون پاك شود و به اندازه غسل و وضو و مقدمات دیگر نماز، مانند تهیه كردن لباس یا آب كشیدن آن و خواندن یك ركعت نماز (یعنی تا پایان ذكر سجده دوم از ركعت اول) یا بیشتر از یك ركعت وقت داشته باشد، باید نماز را بخواند و اگر نخواند، باید قضای آن را بجا آورد و اگر فقط به اندازه خواندن یك ركعت نماز با طهارت وقت داشته باشد، ولی برای بقیه مقدمات مانند تهیه كردن و یا آب كشیدن لباس و مانند آن وقت نداشته باشد، احتیاط واجب آن است كه در این صورت نیز قضای آن نماز را بجا آورد.

« مسأله 488 » اگر زنی كه از خون حیض پاك شده به اندازه غسل و وضو وقت نداشته باشد، ولی بتواند با تیمّم یك ركعت از نماز را در وقت بخواند، احتیاط مستحب آن است كه نماز را با تیمم بخواند و اگر گذشته از تنگی وقت، تكلیفش تیمّم باشد - مثل آن كه آب برای او ضرر داشته باشد - باید تیمّم كند و آن نماز را بخواند.

« مسأله 489 » اگر زن حائض بعد از پاك شدن شك كند كه برای نماز وقت دارد یا نه، باید نمازش را بخواند.

« مسأله 490 »

اگر به گمان این كه به اندازه تهیه مقدمات نماز و خواندن یك ركعت وقت ندارد، نماز نخواند و بعد بفهمد كه وقت داشته، باید قضای آن نماز را بجا آورد.

« مسأله 491 » اگر زن پیش از ده روز پاك شود و بداند كه در باطن خون نیست، باید برای عبادت های خود غسل كند، اگرچه گمان داشته باشد كه پیش از تمام شدن ده روز دوباره خون می بیند، ولی اگر یقین یا اطمینان داشته باشد كه پیش از تمام شدن ده روز دوباره خون می بیند، باید فعلاً در ایام پاكی به وظیفه حائض عمل نماید.

« مسأله 492 » اگر زن پیش از ده روز پاك شود و احتمال دهد كه در باطن خون باشد، مقداری پنبه داخل فرج می نماید و كمی صبر می كند و بیرون می آورد، پس اگر پاك بود غسل می كند و عبادت های خود را بجا می آورد و اگر آلوده به خون دارای صفات حیض بود، چنانچه در حیض عادت نداشته باشد یا عادت او ده روز باشد، باید صبر كند كه اگر پیش از ده روز پاك شد، غسل كند و اگر در پایان ده روز پاك شد یا خون او از ده روز گذشت، آخر روز دهم غسل نماید و اگر عادتش كمتر از ده روز باشد، در صورتی كه بداند پیش از تمام شدن ده روز یا در پایان ده روز پاك می شود، نباید غسل كند و اگر احتمال دهد كه خون او از ده روز بگذرد، احتیاط واجب آن است كه تا دو روز عبادت را ترك كند و بعد از آن تا تكمیل ده روز اعمالی را كه

بر حائض حرام است ترك كند و اعمال مستحاضه را انجام دهد؛ پس اگر پیش از تمام شدن ده روز یا در پایان ده روز از خون پاك شد، تمام آن مدّت حیض است و اگر از ده روز گذشت، باید عادت خود را حیض و بقیه را استحاضه قرار دهد و عبادت هایی را كه بعد از روزهای عادت بجا نیاورده قضا نماید و اگر پنبه ای كه داخل می كند آلوده به آب زرد رنگی شود، چنانچه در روزهای عادتش باشد، مانند آلودگی به خون حیض است و احكامی كه گذشت بر آن جاری است وگرنه استحاضه می باشد.

« مسأله 493 » اگر چند روز را حیض قرار دهد و عبادت نكند و بعد بفهمد كه حیض نبوده است، باید نماز و روزه ای را كه در آن روزها بجا نیاورده قضا نماید و اگر چند روز به گمان این كه حیض نیست عبادت كند و بعد بفهمد حیض بوده، چنانچه در آن روزها روزه واجب گرفته، باید آن را قضا نماید.

« مسأله 494 » مستحب است زن حائض در وقت نماز خود را از خون پاك نماید و پنبه و دستمال را عوض كند و وضو بگیرد و اگر نمی تواند وضو بگیرد، به امید درك ثواب تیمّم نماید و در جای نماز خویش رو به قبله بنشیند و مشغول قرائت قرآن، ذكر، دعا و صلوات شود، اگرچه در غیر این اوقات، خواندن قرآن بر حائض مكروه است.

« مسأله 495 » خواندن و همراه داشتن قرآن و رساندن جایی از بدن به حاشیه و بین خطهای قرآن و نیز خضاب كردن به حنا و مانند آن برای حائض

مكروه است.

« مسأله 496 » غسل های مستحبی مثل غسل جمعه، غسل احرام، غسل توبه و غیر آن و همچنین وضوهای مستحبی، برای حائض نیز مستحب است.

استحاضه

یكی از خونهایی كه از زن خارج می شود یا فضای داخل فرج را آلوده می كند، خون استحاضه است و زن را در حال استحاضه، مستحاضه می گویند.

« مسأله 497 » خون استحاضه غالباً زرد رنگ و سرد است و بدون فشار و سوزش بیرون می آید و غلیظ نیز نیست، ولی ممكن است گاهی سیاه یا سرخ و گرم و غلیظ باشد و با فشار و سوزش بیرون آید.

« مسأله 498 » خون استحاضه سه قسم است: قلیله، متوسطه و كثیره. استحاضه قلیله آن است كه خون، پنبه ای را كه زن معمولاً بر محل می گذارد آلوده كند، ولی به داخل آن نفوذ نكند. استحاضه متوسطه آن است كه خون در پنبه فرو برود، ولی بر دستمال و مانند آن كه معمولاً زنها برای جلوگیری از خون می بندند، جاری نشود. استحاضه كثیره آن است كه خون از پنبه گذشته و بر دستمال نیز جاری شود.

احكام استحاضه

« مسأله 499 » در استحاضه قلیله باید زن برای هر نماز یك وضو بگیرد و ظاهر فرج را نیز اگر خون به آن رسیده، آب بكشد و بنابر احتیاط واجب، پنبه را عوض كند یا آب بكشد.

« مسأله 500 » در استحاضه متوسطه زن علاوه بر انجام دادن اعمال استحاضه قلیله باید یك غسل نیز در شبانه روز به تفصیل ذیل انجام دهد:

اگر استحاضه قبل از نماز صبح یا در بین آن حادث شود، باید برای نماز صبح غسل كند و اگر بعد از خواندن نماز صبح تا قبل از نماز ظهر یا بین آن حادث شود، باید برای نماز ظهر غسل كند و به همین ترتیب قبل از هر نماز

یا بین هر نمازی كه استحاضه متوسطه حادث شود، باید برای آن غسل نماید و تا صبح دیگر برای نمازهای خود اعمال استحاضه قلیله را كه در مساله پیش گفته شد انجام دهد و پس از آن تا وقتی كه خون ادامه دارد، هر روز قبل از نماز صبح یك غسل انجام دهد و اگر عمداً یا از روی فراموشی برای نماز صبح غسل نكند، باید برای نماز ظهر و عصر غسل كند و اگر برای نماز ظهر و عصر غسل نكند، باید پیش از نماز مغرب و عشاء غسل نماید، چه خون بیاید و چه قطع شده باشد.

« مسأله 501 » زن در استحاضه كثیره علاوه بر این كه باید احتیاطاً برای هر نماز پنبه و دستمالی را كه بسته است عوض كند یا تطهیر نماید، باید یك غسل برای نماز صبح و یك غسل برای نماز ظهر و عصر و یك غسل برای نماز مغرب و عشاء بجا آورد و بین نماز ظهر و عصر و همچنین مغرب و عشاء فاصله نیندازد و اگر بین نماز ظهر و عصر فاصله بیندازد، باید برای نماز عصر دوباره غسل كند و نیز اگر بین نماز مغرب و عشاء فاصله بیندازد، باید برای نماز عشاء دوباره غسل نماید، ولی در استحاضه كثیره برای خواندن نماز، وضو لازم نیست.

« مسأله 502 » غسل و یا وضوی استحاضه باید در داخل وقت نماز انجام شود؛ بنابر این اگر خون استحاضه پیش از وقت نماز نیز بیاید، اگرچه زن برای آن خون وضو و غسل را انجام داده باشد، بنابر احتیاط واجب باید در هنگام نماز نیز وضو و

غسل را بجا آورد، بلكه اگر نزدیك اذان صبح برای نماز شب غسل كند و نماز شب را بخواند، احتیاط واجب آن است كه بعد از داخل شدن صبح، دوباره غسل و وضو را بجا آورد.

« مسأله 503 » مستحاضه متوسطه كه وظیفه اش وضو گرفتن و غسل كردن است، می تواند هر كدام را كه بخواهد اوّل بجا آورد، ولی بهتر است اوّل وضو بگیرد.

« مسأله 504 » اگر استحاضه قلیله زن بعد از خواندن نماز صبح متوسطه شود، باید برای نماز ظهر و عصر غسل كند و اگر بعد از نماز ظهر و عصر متوسطه شود، باید برای نماز مغرب و عشاء غسل نماید.

« مسأله 505 » اگر استحاضه قلیله یا متوسطه زن بعد از خواندن نماز صبح كثیره شود، باید برای نماز ظهر و عصر یك غسل و برای نماز مغرب و عشاء غسل دیگری بجا آورد و اگر بعد از نماز ظهر و عصر كثیره شود، باید برای نماز مغرب و عشاء غسل نماید.

« مسأله 506 » زن مستحاضه ای كه وظیفه او وضو گرفتن و یا تطهیر ظاهر فرج و یا تبدیل و تطهیر پنبه و دستمالی است كه بسته، باید این اعمال را برای هر نماز، چه واجب و چه مستحب، انجام دهد و نیز اگر بخواهد نمازی را كه خوانده احتیاطاً دوباره بخواند یا نمازی را كه تنها خوانده است دوباره با جماعت بخواند، باید تمام كارهایی را كه برای استحاضه گفته شد انجام دهد.

« مسأله 507 » زن مستحاضه برای خواندن نماز احتیاط و سجده و تشهّد فراموش شده و سجده سهو، اگر آنها را بعد از نماز فوراً بجا

آورد، لازم نیست كارهای استحاضه را انجام دهد.

« مسأله 508 » زن مستحاضه بعد از آن كه خونش قطع شد، فقط برای نماز اوّلی كه می خواند باید كارهای استحاضه را انجام دهد و برای نمازهای بعد انجام اعمال استحاضه لازم نیست.

« مسأله 509 » اگر زن نداند استحاضه او از كدام قسم است، باید هنگامی كه می خواهد نماز بخواند، وضعیت خود را بررسی كند، به این ترتیب كه مقداری پنبه داخل فرج نماید و كمی صبر كند و بیرون آورد و بعد از آن كه فهمید استحاضه او كدام یك از آن سه قسم است، اعمالی را كه برای آن نوع عنوان شد انجام دهد، ولی اگر بداند تا وقتی كه می خواهد نماز بخواند استحاضه او تغییر نخواهد كرد، پیش از داخل شدن وقت نیز می تواند خود را وارسی نماید.

« مسأله 510 » زن مستحاضه اگر پیش از آن كه خود را وارسی كند مشغول نماز شود، چنانچه قصد قربت داشته و به وظیفه خود عمل كرده باشد، مثلاً استحاضه او قلیله بوده و به وظیفه استحاضه قلیله یا متوسطه عمل نموده، نماز او صحیح است و اگر قصد قربت نداشته یا عمل او مطابق وظیفه اش نبوده، مثل آن كه استحاضه او متوسطه بوده و به وظیفه قلیله رفتار كرده، نماز او باطل است.

« مسأله 511 » زن مستحاضه اگر نتواند خود را وارسی نماید، باید به آنچه مسلماً وظیفه اوست عمل كند، مثلاً اگر نمی داند استحاضه او قلیله است یا متوسطه، باید اعمال استحاضه قلیله را انجام دهد و اگر نمی داند استحاضه او متوسطه است یا كثیره، باید اعمال استحاضه متوسطه را انجام دهد،

ولی اگر بداند استحاضه او سابقاً از كدام یك از آن سه قسم بوده، باید به وظیفه همان قسم رفتار نماید.

« مسأله 512 » برای آن كه زن مستحاضه شود، باید خون از فرج خارج شود و چنانچه خون استحاضه به فضای فرج برسد، ولی بیرون نیاید، حكم استحاضه بر آن جاری نمی شود؛ اما پس از خارج شدن خون و مستحاضه شدن زن، مادامی كه خون در باطن وجود دارد، زن مستحاضه است، حتی اگر دیگر خونی از او خارج نشود و وقتی پاك می شود كه خون در باطن نیز موجود نباشد.

« مسأله 513 » اگر زن مستحاضه بداند از وقتی كه مشغول وضو یا غسل شده خونی از او بیرون نیامده و در داخل فرج نیز خونی نبوده و اگر نماز را با تأخیر بخواند نیز تا آخر نماز به همین وضعیت باقی خواهد ماند، می تواند خواندن نماز را تأخیر بیندازد.

« مسأله 514 » اگر خون استحاضه قبل از نماز قطع شود و در باطن نیز وجود نداشته باشد و مستحاضه به وظیفه خود عمل نماید و نمازش را بخواند، چنانچه تا زمان نماز بعدی خون از وی خارج نشود و در فضای فرج نیز خون وجود نداشته باشد، لازم نیست برای نماز بعدی وظایف استحاضه را به جا آورد، بلكه می تواند با همان وضو یا غسل نماز بعدی را بخواند، هرچند بداند كه دوباره خون استحاضه خواهد آمد.

« مسأله 515 » اگر زن مستحاضه بداند كه پیش از گذشتن وقت نماز به كلّی پاك می شود یا به اندازه خواندن نماز، پاك خواهد شد، باید صبر كند و نماز را در وقتی كه پاك

است بخواند.

« مسأله 516 » اگر بعد از وضو و غسل، خون در ظاهر قطع شود و مستحاضه بداند كه اگر نماز را به قدری تأخیر بیندازد كه پیش از گذشتن وقت نماز بتواند وضو، غسل و نماز را بجا آورد، كاملاً پاك می شود، باید نماز را تأخیر بیندازد و هنگامی كه كاملاً پاك شد، دوباره وضو و غسل را بجا آورده و نماز را بخواند و اگر وقت نماز تنگ شد، لازم نیست وضو و غسل را دوباره بجا آورد، بلكه اگر وقت برای تیمّم كافی باشد، احتیاطاً به جای وضو و غسل تیمّم كند.

« مسأله 517 » وقتی مستحاضه كثیره و متوسطه كاملاً از خون پاك شد، باید غسل كند و احتیاطاً برای نماز وضو نیز بگیرد، ولی اگر بداند از وقتی كه برای نماز قبلی مشغول غسل شده دیگر خون نیامده، لازم نیست دوباره غسل نماید.

« مسأله 518 » مستحاضه قلیله بعد از وضو و مستحاضه متوسطه بعد از غسل و وضو و مستحاضه كثیره بعد از غسل، باید فوراً مشغول نماز شوند، ولی گفتن اذان و اقامه و خواندن دعاهای قبل از نماز اشكال ندارد و در نماز نیز می توانند اعمال مستحب مثل قنوت و غیر آن را بجا آورند.

« مسأله 519 » اگر زن مستحاضه بین غسل و نماز فاصله بیندازد، باید دوباره غسل كند و بلافاصله مشغول نماز شود، ولی اگر از هنگام شروع به غسل، خون به فضای فرج نیاید، غسل مجدد لازم نیست و حكم وضو نیز به همین ترتیب است.

« مسأله 520 » زن مستحاضه چنانچه برای او ضرر نداشته باشد، باید بعد از غسل و

وضو به وسیله ای مانند پنبه از بیرون آمدن خون جلوگیری كند و چنانچه كوتاهی كند و خون بیرون بیاید، نمازی را كه خوانده، باید دوباره بخواند، بلكه بنابر احتیاط واجب باید غسل را نیز اعاده كند.

« مسأله 521 » اگر در هنگام غسل خون قطع نشود، غسل صحیح است و اگر در بین غسل، استحاضه متوسطه كثیره شود، لازم نیست غسل را از سر بگیرد.

« مسأله 522 » لازم نیست زن مستحاضه در هنگام روزه، از بیرون آمدن خون جلوگیری كند.

« مسأله 523 » روزه زن مستحاضه ای كه غسل بر او واجب می باشد، بنابر احتیاط در صورتی صحیح است كه غسل هایی را كه برای خواندن نمازهای روز بر وی واجب است، در روز انجام دهد؛ بنابر این چنانچه قبل از خواندن نماز صبح یا ظهر و عصر مستحاضه شود و استحاضه وی متوسطه یا كثیره باشد و برای نماز غسل نكند، روزه آن روز او باطل است و بنابر احتیاط واجب، غسل نماز مغرب و عشای شبی كه می خواهد فردای آن را روزه بگیرد نیز شرط صحّت روزه فردا می باشد؛ ولی چنانچه برای نماز مغرب و عشاء غسل نكند، اگر پیش از طلوع فجر به جهتی (مثل نماز شب) غسل كند، برای صحّت روزه فردا كافی است.

« مسأله 524 » اگر بعد از نماز عصر مستحاضه شود، صحّت روزه آن روز او منوط به غسل نیست.

« مسأله 525 » اگر استحاضه قلیله زن پیش از نماز، متوسطه یا كثیره شود، باید اعمال استحاضه متوسطه یا كثیره را كه بیان شد انجام دهد و اگر استحاضه متوسطه، كثیره شود، باید اعمال استحاضه كثیره را انجام دهد،

ولی چنانچه پیش از همان نماز برای استحاضه متوسطه غسل كرده باشد، لازم نیست دوباره برای كثیره نیز غسل كند.

« مسأله 526 » اگر در بین نماز استحاضه متوسطه زن كثیره شود، چنانچه پیش از آن نماز غسل انجام داده باشد، نمازش را ادامه می دهد وگرنه باید نمازش را رها كند و پس از غسل كردن و انجام دادن بقیه اعمال استحاضه كثیره، نماز را از سر بگیرد و اگر استحاضه قلیله او متوسطه و یا كثیره شود، باید نماز را رها كند و برای متوسطه غسل كند و وضو بگیرد و برای كثیره غسل انجام دهد و اعمال دیگر آن را نیز بجا آورد و همان نماز را بخواند و اگر برای غسل یا وضو وقت نداشته باشد، باید بدل از هر كدام آنها كه وقت انجام دادن آن را ندارد، تیمّم كند و اگر برای تیمّم نیز وقت نداشته باشد، نمی تواند نماز را رها كند بلكه بنابر احتیاط واجب باید نماز را تمام كند و پس از آن باید قضای آن را نیز بجا آورد.

« مسأله 527 » اگر در بین نماز خون متوقف شود و مستحاضه نداند كه در باطن نیز قطع شده یا نه، چنانچه بعد از نماز بفهمد كه خون در باطن نیز قطع شده بوده، باید وضو و غسل و نماز را دوباره بجا آورد.

« مسأله 528 » اگر استحاضه كثیره زن، متوسطه شود، باید برای نماز اوّل عمل كثیره و برای نمازهای بعد عمل متوسطه را بجا آورد؛ مثلاً اگر پیش از نماز ظهر استحاضه كثیره متوسطه شود، باید برای نماز ظهر غسل كند و برای نماز عصر،

مغرب و عشاء فقط وضو بگیرد، ولی اگر برای نماز ظهر غسل نكند و فقط به مقدار نماز عصر وقت داشته باشد، باید برای نماز عصر غسل نماید و اگر برای نماز عصر نیز غسل نكند، باید برای نماز مغرب غسل كند و اگر برای آن نیز غسل نكند و فقط به مقدار نماز عشاء وقت داشته باشد، باید برای نماز عشاء غسل نماید و همچنین اگر استحاضه كثیره قلیله شود، باید برای نماز اوّل عمل كثیره و برای نمازهای بعد عمل قلیله را انجام دهد و نیز اگر استحاضه متوسطه قلیله شود، باید برای نماز اوّل عمل متوسطه و برای نمازهای بعد عمل قلیله را بجا آورد.

« مسأله 529 » اگر پیش از هر نماز، خون مستحاضه كثیره قطع شود و دوباره جریان یابد، باید برای هر نماز یك غسل بجا آورد، ولی اگر بعد از غسل و پیش از نماز خون قطع شود، چنانچه وقت به گونه ای تنگ باشد كه نتواند غسل كند و نماز را در وقت بخواند، می تواند با همان غسل نماز را بخواند، ولی اگر شك كند كه برای اعاده غسل وقت دارد یا نه، باید غسل را اعاده كند حكم وضو نیز در این مسأله مانند غسل است.

« مسأله 530 » اگر مستحاضه یكی از كارهایی را كه برای او واجب می باشد (حتّی مانند عوض كردن پنبه) ترك كند، نمازش باطل است.

« مسأله 531 » اگر مستحاضه قلیله بخواهد عملی غیر از نماز را كه شرط آن داشتن وضو است، انجام دهد (مثلاً بخواهد جایی از بدن خود را به خط قرآن برساند) باید وضو بگیرد و بنابر احتیاط

واجب وضویی كه برای نماز گرفته كافی نیست.

« مسأله 532 » زن مستحاضه كثیره و متوسطه بنابر احتیاط مستحب باید از رفتن به داخل مسجد مكّه (مسجدالحرام) و مدینه (مسجدالنّبی صلی الله علیه وآله وسلم) و توقّف در سایر مساجد و خواندن سوره ای كه سجده واجب دارد بدون غسل خودداری كند، و چنانچه شوهرش بخواهد با او نزدیكی كند، بنابر احتیاط واجب باید غسل كند.

« مسأله 533 » زن در استحاضه كثیره و متوسطه بنابر احتیاط واجب نمی تواند جایی از بدن خود را به خط قرآن برساند، حتی اگر وظایف خود را انجام داده باشد.

« مسأله 534 » نماز آیات بر مستحاضه واجب است و بنابر احتیاط واجب باید برای نماز آیات نیز اعمالی را كه برای نمازهای واجب روزانه گفته شد، انجام دهد و اگر در وقت نماز واجب روزانه، نماز آیات بر مستحاضه واجب شود، گرچه بخواهد هر دو را پشت سر هم بجا آورد، احتیاط واجب آن است كه برای نماز آیات نیز تمام اعمالی را كه برای نماز روزانه بر او واجب است انجام دهد و هر دو را با یك غسل و وضو بجا نیاورد.

« مسأله 535 » زن مستحاضه احتیاطاً باید نماز قضا نخواند تا پاك شود، مگر این كه وقت نماز قضا تنگ باشد كه در این صورت باید برای هر نماز قضا اعمالی را كه برای نماز ادا بر او واجب است انجام دهد.

« مسأله 536 » اگر زن بداند خونی كه از رحم او خارج می شود، خون زخم یا غده نیست و شرعاً حكم حیض و نفاس را نیز ندارد، باید به دستور استحاضه عمل كند، بلكه

اگر شك داشته باشد كه خون استحاضه است یا خونهای دیگر، چنانچه نشانه آنها را نداشته باشد، بنابر احتیاط واجب باید اعمال استحاضه را انجام دهد.

نفاس

« مسأله 537 » از وقتی كه اولین جزء بچّه از بدن مادر بیرون می آید، هر خونی كه زن می بیند، اگر پیش از ده روز یا سرِ ده روز قطع شود، خون نفاس است و زن را در حال نفاس، « نُفَساء » می گویند، ولی اگر بین تولد بچه و خروج خون فاصله زیادی باشد، در صورتی حكم نفاس بر آن جاری می شود كه عرفاً به آن خون زایمان بگویند و اگر عرفاً به آن خون زایمان نگویند، مثل این كه پس از گذشت ده روز از زایمان از زن خون خارج شود، خون نفاس نیست.

« مسأله 538 » خونی كه زن پیش از بیرون آمدن اولین جزء بچّه می بیند، نفاس نیست.

« مسأله 539 » اگر خونی كه پیش از تولد بچّه از زن خارج می شود، سه روز یا بیشتر باشد و در ایام عادت بوده و یا دارای صفات حیض باشد و بین آن و خون نفاس كمتر از ده روز فاصله شود، بنابر احتیاط واجب باید در روزهایی كه آن خون را می بیند، بین تروك حیض و اعمال استحاضه جمع كند.

« مسأله 540 » لازم نیست كه خلقت بچّه تمام باشد، اما اگر خون بسته ای از رحم زن خارج شود و خود زن بداند یا چهار نفر قابله یا متخصص مورد وثوق بگویند كه اگر در رحم می ماند انسان می شد، در صورتی خون نفاس است كه عرفاً به آن خون زاییدن گفته شود و اگر عرفاً به

آن خون زاییدن گفته نشود، حكم نفاس بر آن جاری نمی شود و اگر شك كند كه به آن خون زاییدن گفته می شود یا نه، باید وظایف مستحاضه را انجام دهد و كارهایی را كه بر نفساء حرام است ترك كند.

« مسأله 541 » ممكن است خون نفاس بیشتر از یك لحظه نیاید، ولی بیشتر از ده روز نیز نمی شود.

« مسأله 542 » هرگاه شك كند كه چیزی سقط شده یا نه، یا چیزی كه سقط شده اگر می ماند انسان می شد یا نه، لازم نیست وارسی كند و خونی كه از او خارج می شود شرعاً خون نفاس نیست.

« مسأله 543 » وظیفه نفساء در امور واجب و حرام مانند حائض است؛ همچنین اعمالی كه برای حائض مستحب و مكروه است، برای نفساء نیز مستحب و مكروه می باشد.

« مسأله 544 » طلاق دادن زنی كه در حال نفاس می باشد، باطل و نزدیكی كردن با او حرام می باشد.

« مسأله 545 » زن پس از پاك شدن از خون نفاس، برای این كه عبادات خود را به جا آورد، بنابر احتیاط باید غسل كند و اگر دوباره خون ببیند، چنانچه مجموع روزهایی كه خون دیده و روزهایی كه در وسط پاك بوده، ده روز یا كمتر از ده روز باشد، تمام آن نفاس است و اگر در روزهایی كه پاك بوده روزه واجب گرفته باشد، باید قضا نماید.

« مسأله 546 » اگر زن از خون نفاس پاك شود و احتمال دهد كه در باطن خون باشد، می تواند مقداری پنبه داخل فرج نماید و كمی صبر كند و آن را بررسی نماید و اگر معلوم شود كه پاك شده، برای

عبادت های خود غسل می كند.

« مسأله 547 » زنی كه عادت حیض او كمتر از ده روز است، اگر بیشتر از روزهای عادت خود خون نفاس ببیند، باید به اندازه روزهای عادت خود را نفاس قرار دهد و بعد از آن تا دو روز عبادت را ترك نماید و مستحب است تا روز دهم عبادت را ترك كند، اگرچه پس از دو روز می تواند با اعمال استحاضه عبادات خود را بجا آورد، پس اگر خون از ده روز بگذرد، روزهای عادت او نفاس و بقیه استحاضه است و اگر عبادت را ترك كرده، باید آن را قضا كند.

« مسأله 548 » زنی كه در حیض عادت دارد، اگر بعد از زایمان خون ببیند و از ده روز بیشتر شود و استمرار پیدا كند، به اندازه روزهای عادت او نفاس است و ده روز از خونی كه بعد از نفاس می بیند، اگرچه در روزهای عادت ماهانه اش باشد، استحاضه است؛ مثلاً زنی كه عادت حیض او از بیستم هر ماه تا بیست و هفتم آن است، اگر روز دهم ماه زایید و تا یك ماه یا بیشتر پی در پی خون دید، تا روز هفدهم نفاس و از هفدهم تا ده روز - حتی در روزهای عادت او كه از بیستم تا بیست و هفتم است - استحاضه می باشد و بعد از گذشتن ده روز، اگر خونی كه می بیند در روزهای عادت او باشد، خون حیض است، چه نشانه های حیض را داشته باشد و چه نداشته باشد و اگر در روزهای عادت او نباشد، اگر نشانه های حیض را داشته باشد، حیض وگرنه استحاضه است.

« مسأله 549 » زنی

كه در حیض عادت ندارد، اگر بعد از زایمان خون ببیند و از ده روز بیشتر شود و استمرار پیدا كند، بنابر احتیاط واجب به عدد عادت خویشان خود مراجعه می كند و از ابتدای دیدن خون به عدد عادت آنان را نفاس قرار می دهد و پس از آن تا تكمیل ده روز بین تروك حیض و اعمال مستحاضه جمع می كند و اگر خویشاوندی نداشته باشد یا عادت آنان یكسان نباشد، باید ده روز اوّل خون را نفاس قرار دهد و ده روز دوم آن استحاضه است و خونی كه بعد از آن می بیند، اگر نشانه های حیض را داشته باشد، حیض و گرنه آن نیز استحاضه می باشد.

غسل مسّ میت

« مسأله 550 » اگر كسی بدن انسان مرده ای را كه سرد شده و او را غسل نداده اند مس كند (یعنی جایی از بدن خود را به بدن او برساند)، باید غسل « مسّ میت » نماید، خواه در خواب مس كند یا در بیداری، با اختیار باشد یا بی اختیار، حتی اگر باطن میت را نیز مس كرده باشد، باید غسل كند بلكه بنابر احتیاط واجب، مسّ بدن مرده ای كه او را به جای غسل تیمّم داده اند و یا هر سه غسل او با آب خالص و بدون سِدر و كافور انجام شده است نیز همین حكم را دارد.

« مسأله 551 » برای مسّ مرده ای كه تمام بدن او سرد نشده غسل واجب نیست، اگر چه جایی را كه سرد شده مس نماید.

« مسأله 552 » رساندن ناخن و استخوان به ناخن واستخوان میت، باعث واجب شدن غسل است و همچنین اگر موی خود را به بدن میت

یا بدن خود را به موی میت یا موی خود را به موی میت برساند، اگر عرفاً مسّ میت به آن صدق كند، غسل واجب است.

« مسأله 553 » برای مسّ بچه مرده، حتی بچّه سقط شده ای كه چهار ماه او تمام شده، غسل مسّ میت واجب است، بلكه بهتر است برای مسّ بچّه سقط شده ای كه از چهار ماه كمتر دارد نیز غسل كند.

« مسأله 554 » اگر بچّه چهار ماهه ای مرده به دنیا بیاید و بدن او سرد شده باشد و عرفاً بر تماس بدن مادر با بدن او در حین تولد، مسّ میت صدق كند، مادر او بنابر احتیاط واجب باید غسل مسّ میت كند.

« مسأله 555 » بچّه ای كه بعد از مردن مادر و سرد شدن بدن او به دنیا می آید، اگر عرفاً بر تماس بدن او با بدن مادرش در حین تولد، مسّ میت صدق كند، وقتی بالغ شد احتیاط واجب آن است كه غسل مسّ میت كند.

« مسأله 556 » اگر انسان میتی را كه سه غسل او كاملاً تمام شده مس نماید، غسل بر او واجب نمی شود، ولی اگر پیش از آن كه غسل سوم او تمام شود جایی از بدن او را مس كند، اگرچه غسل سوم آنجا تمام شده باشد، باید غسل مسّ میت نماید.

« مسأله 557 » اگر دیوانه یا بچه نابالغی میت را مس كند، بعد از آن كه دیوانه، عاقل یا بچّه، بالغ شد باید غسل مسّ میت نماید، اگرچه غسل بچّه غیر بالغ ممیز نیز بنابر اقوی صحیح است.

« مسأله 558 » اگر از بدن انسان زنده و یا مرده قسمتی كه

دارای استخوان است جدا شود و پیش از آن كه قسمت جدا شده را غسل دهند انسان آن را مس نماید، باید غسل مسّ میت كند، ولی اگر قسمتی كه جدا شده استخوان نداشته باشد، چنانچه از بدن انسان زنده جدا شده باشد، برای مسّ آن غسل واجب نیست، ولی اگر از بدن مرده ای كه او را غسل نداده اند جدا شده باشد، بنابر احتیاط واجب مسّ آن موجب غسل می شود.

« مسأله 559 » برای مسّ استخوان و دندانی كه از مرده جدا شده و آن را غسل نداده اند، بنابر احتیاط واجب باید غسل كرد، ولی برای مسّ استخوان و یا دندانی كه از زنده جدا شده و گوشت ندارد، غسل لازم نیست.

« مسأله 560 » اگر چند میت را مس كند یا یك میت را چند بار مس نماید، یك غسل كافی است.

« مسأله 561 » بنابر احتیاط واجب برای مسّ بدن شهیدی كه او را غسل میت نمی دهند و همچنین برای مسّ بدن كسی كه پیش از اجرای قصاص یا حد، غسل میت انجام داده است، باید غسل مسّ میت انجام داد.

« مسأله 562 » مسّ ناف بچه بعد از افتادن آن موجب غسل نمی شود.

« مسأله 563 » برای كسی كه بعد از مسّ میت غسل نكرده است، توقف در مسجد وجماع و خواندن سوره هایی كه سجده واجب دارند، مانعی ندارد، ولی بنابر احتیاط واجب باید برای انجام نماز و عبادات دیگری كه صحّت آنها منوط به وضو می باشد، غسل مسّ میت انجام دهد.

« مسأله 564 » اگر كسی كه غسل مسّ میت كرده بخواهد نماز بخواند، چنانچه قبلاً وضو نداشته، احتیاطاً باید وضو

نیز بگیرد. حكم عبادات دیگری كه صحت آنها منوط به وضو می باشد نیز همین است.

« مسأله 565 » حدث اصغر و اكبر در اثنای غسل مسّ میت ضرری به صحت آن نمی رساند، ولی اگر در اثنای آن دوباره میتی را مس كند، باید غسل را از سر بگیرد.

غسلی كه با نذر یا سوگند یا عهد واجب می شود

« مسأله 566 » اگر كسی برای زیارت یا برای اعمالی كه غسل برای انجام دادن آنها مستحب است نذر یا عهد كند یا سوگند یاد كند كه غسلی را انجام دهد، در صورت رعایت احكام نذر، عهد و سوگند، غسل بر او واجب می شود.

غسل های مستحب

« مسأله 567 » غسلهای مستحب در شرع مقدس اسلام بسیار است كه برخی از آنان در ذیل و در مسأله بعدی می آید:

الف - غسل جمعه؛ و وقت آن از اذان صبح تا ظهر روز جمعه است و بهتر است نزدیك ظهر بجا آورده شود و اگر تا ظهر انجام ندهد، بهتر است كه بدون نیت ادا و قضا تا غروب جمعه آن را بجا آورد و اگر در روز جمعه غسل نكند، مستحب است از صبح شنبه تا غروب قضای آن را بجا آورد و كسی كه می ترسد در روز جمعه آب پیدا نكند، می تواند روز پنجشنبه و یا شب جمعه غسل را بجا آورد و مستحب است انسان در هنگام غسل جمعه بگوید: « أَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَریكَ لَهُ وَأَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، أَللَّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَاجْعَلْنی مِنَ التَّوّابینَ وَاجْعَلْنی مِنَ المُتَطَهِّرینَ ».

ب - غسل شب اوّل ماه رمضان و تمام شبهای « فرد » آن؛ مثل شب سوم، پنجم و هفتم، ولی از شب بیست و یكم مستحب است همه شب ها غسل كند و برای غسل شب های پانزدهم، هفدهم، نوزدهم، بیست و یكم، بیست و سوم، بیست و پنجم، بیست و هفتم و بیست و نهم، بیشتر سفارش شده است و وقت غسل شب های ماه رمضان، تمام شب

است و بهتر است غسل مقارن غروب آفتاب بجا آورده شود، ولی از شب بیست و یكم تا آخر ماه بهتر است غسل را بین نماز مغرب و عشاء بجا آورد و نیز مستحب است در شب بیست و سوم غیر از غسل اوّل شب، یك غسل نیز در آخر شب انجام دهد.

ج - غسل روز عید فطر و عید قربان؛ و وقت آن از اذان صبح تا ظهر است و بهتر است آن را پیش از نماز عید بجا آورد و اگر بخواهد آن را از ظهر تا غروب بجا آورد، احتیاط آن است كه به قصد رجاء (یعنی به امید این كه مطلوب خداوند باشد) انجام دهد.

د - غسل شب عید فطر؛ و وقت آن از اوّل مغرب تا اذان صبح است و بهتر است در اوّل شب بجا آورده شود.

ه - غسل روزهای هشتم و نهم ذی حَجّه كه وقت آن تمام روز می باشد؛ و در روز نهم، بهتر است آن را نزدیك ظهر بجا آورد.

و - غسل روز اوّل، پانزدهم، بیست و هفتم و آخر ماه رجب.

ز - غسل روز عید غدیر؛ و بهتر است آن را قبل از ظهر انجام دهد.

ح - غسل روز مباهله كه بنا بر اقوی بیست و چهارم ذی حَجّه است.

ط - غسل شب پانزدهم شعبان، روز عید نوروز، نهم و هفدهم ربیع الاول و روز بیست و پنجم ذی قعده (دحو الارض)؛ و روز پانزدهم شعبان نیز می تواند به قصد رجاء غسل نماید.

ی - غسل دادن نوزادی كه تازه به دنیا آمده.

ك - غسل زنی كه برای غیر شوهر خود بوی خوش استعمال كرده است.

ل - غسل كسی

كه در حال مستی خوابیده.

م - غسل كسی كه جایی از بدن خود را به بدن میتی كه غسل داده اند رسانده است.

ن - غسل كسی كه برای تماشای به دار آویخته رفته و آن را دیده باشد، ولی اگر اتفاقاً یا از روی ناچاری نگاهش به او بیفتد یا مثلاً برای ادای شهادت رفته باشد، غسل مستحب نیست.

س - غسل احرام و آن غسلی است كه پیش از احرام در میقات انجام می دهند و این غسل برای زن حائض و نفساء نیز مستحب است.

« مسأله 568 » برای داخل شدن در حرم مكه، شهر مكه، خانه كعبه، حرم مدینه، شهر مدینه و مسجد پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم، مستحب است انسان غسل كند و برای صِرف داخل شدن در مسجدالحرام و حرم امامان علیهم السلام نیز می تواند به قصد رجاء غسل كند و اگر در یك روز چند مرتبه مشرّف شود، یك غسل كافی است و كسی كه می خواهد در یك روز داخل حرم مكه و مسجدالحرام و خانه كعبه شود، اگر به نیت همه یك غسل كند كافی است و نیز اگر در یك روز بخواهد داخل حرم مدینه و شهر مدینه و مسجد پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم شود، یك غسل برای همه كفایت می كند و برای زیارت پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم و امامان علیهم السلام از دور یا نزدیك و برای حاجت خواستن از خداوند و همچنین برای توبه و برای نشاط به جهت عبادت و برای به سفر رفتن، خصوصاً سفر زیارت حضرت سیدالشهداءعلیه السلام، مستحب است انسان غسل كند و اگر یكی از غسل هایی را كه در این مسأله گفته شد

بجا آورد و بعد كاری كند كه وضو را باطل می كند - مثلاً بخوابد - غسل او باطل می شود.

« مسأله 569 » به احتیاط واجب انسان نمی تواند با غسل مستحبّی عملی را كه مانند نماز احتیاج به وضو دارد انجام دهد و باید برای انجام آنها وضو بگیرد.

« مسأله 570 » اگر انجام چند غسل بر كسی مستحب باشد و به نیت همه یك غسل بجا آورد، كافی است؛ بلكه می توان یك غسل را به نیت چند غسل واجب و مستحب بجا آورد.

محتضر

احكام محتضر و اموات

« مسأله 571 » مسلمانی را كه محتضر است (یعنی در حال جان دادن است، مرد باشد یا زن، بزرگ باشد یا كوچك، احتیاطاً باید به پشت بخوابانند به گونه ای كه كف پاهای او به طرف قبله باشد و اگر خواباندن او به این روش ممكن نباشد، بنابر احتیاط واجب تا اندازه ای كه ممكن باشد باید به این دستور عمل كنند و چنانچه خواباندن او به این روش به هیچ قسم ممكن نباشد، احتیاطاً او را رو به قبله بنشانند و یا به پهلوی راست یا به پهلوی چپ رو به قبله بخوابانند.

« مسأله 572 » احتیاط واجب آن است كه تا وقتی میت را از محل احتضار حركت نداده اند، رو به قبله باشد؛ ولی پس از حركت دادن او از محل احتضار، رو به قبله بودن وی واجب نیست.

« مسأله 573 » رو به قبله كردن محتضر بر هر مسلمان واجب است.

« مسأله 574 » مستحب است شهادتین و اقرار به دوازده امام علیهم السلام و سایر عقاید حقّه را به كسی كه در حال جان دادن است، به نحوی تلقین كنند

كه بفهمد و نیز مستحب است مطالبی را كه گفته شد، تا وقت مرگ تكرار كنند.

« مسأله 575 » مستحب است این دعاها را به گونه ای به محتضر تلقین كنند كه بفهمد: « اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِی الْكَثیرَ مِنْ مَعاصیكَ وَاقْبَلْ مِنِّی الْیسیرَ مِنْ طاعَتِكَ، یا مَنْ یقْبَلُ الْیسیرَ وَیعْفُو عَنِ الْكَثیرِ إقْبَلْ مِنِّی الْیسیرَ وَاعْفُ عَنِّی الْكَثیرَ إنَّكَ أنْتَ الْعَفُوُّ الْغَفُورُ أَللّهُمَّ ارْحَمْنی فَإنَّكَ رَحیمٌ ».

« مسأله 576 » مستحب است كسی را كه سخت جان می دهد، اگر ناراحت نمی شود، به جایی كه نماز می خوانده ببرند.

« مسأله 577 » مستحب است برای راحت جان دادن محتضر، بر بالین او سوره های مباركه یس، صافّات و احزاب و آیةالكرسی و آیه پنجاه و چهارم سوره اعراف و سه آیه آخر سوره بقره و بلكه هر چه از قرآن ممكن است را بخوانند.

« مسأله 578 » تنها گذاشتن محتضر و گذاشتن چیز سنگین روی شكم او و بودن شخص جُنُب و حائض نزد او و همچنین حرف زدن زیاد و گریه كردن و تنها گذاشتن زنها نزد او مكروه است.

احكام بعد از مرگ

« مسأله 579 » مستحب است بعد از مرگ دهان، چشمها و چانه میت را ببندند و دست و پای او را دراز كنند و پارچه ای روی او بیندازند و اگر شب مرده است، در جایی كه مرده چراغ روشن كنند و برای تشییع جنازه او مؤمنین را خبر كنند و در دفن او عجله نمایند، ولی اگر یقین به مردن او ندارند، باید صبر كنند تا مرگ او معلوم شود و نیز اگر میت حامله باشد و بچّه در شكم او زنده باشد، باید تدفین را به

قدری عقب بیندازند كه پهلوی چپ او را بشكافند و طفل را بیرون آورند و پهلو را بدوزند.

احكام غسل، كفن، نماز و دفن میت

« مسأله 580 » غسل، كفن، نماز و دفن مسلمان، بر هر مكلّفی واجب است و اگر بعضی آن را انجام دهند، از دیگران ساقط می شود و چنانچه هیچ كس انجام ندهد، همه معصیت كرده اند.

« مسأله 581 » اگر كسی مشغول كارهای میت شود، بر دیگران واجب نیست اقدام نمایند، ولی اگر او عمل را ناتمام بگذارد، باید دیگران آن را تمام كنند.

« مسأله 582 » اگر انسان یقین كند كه دیگری مشغول كارهای میت شده، واجب نیست به كارهای میت اقدام كند، ولی اگر شك یا گمان داشته باشد، باید اقدام نماید.

« مسأله 583 » اگر كسی بداند غسل یا كفن یا نماز یا دفن میت را باطل انجام داده اند، باید آن را دوباره انجام دهد، ولی اگر گمان داشته باشد كه باطل بوده یا شك داشته باشد كه صحیح بوده یا نه، لازم نیست اقدام نماید. همچنین اگر مسلمان غیر امامی را هم مذهبان او طبق مذهب خود تجهیز و دفن كرده باشند، كافی است.

« مسأله 584 » برای غسل، كفن، نماز و دفن میت، لازم نیست از ولی او اجازه بگیرند اگرچه بهتر است از او اجازه بگیرند، اما در صورتی كه ولی خود اقدام به این كارها كرد و یا كسی را جهت انجام آن معین نمود، مخالفت با او جایز نیست.

« مسأله 585 » ولی زن كه در غسل، كفن، نماز و دفن او دخالت می كند، شوهر اوست و اگر شوهر نداشته باشد، كسی كه در زمان حیات او سرپرستی او را

به عهده داشته بر دیگران در این امر مقدم است.

« مسأله 586 » اگر كسی بگوید من وصی یا ولی میت هستم یا ولی میت به من اجازه داده كه غسل، كفن و دفن او را انجام دهم، چنانچه اطمینان به این ادعای او حاصل شود و شخص دیگری نیز چنین ادعایی نكند، انجام كارهای میت با اوست؛ اما اگر شخص دیگری نیز چنین ادعایی بكند، اگر به ادعای یكی اطمینان حاصل شود، او مقدم است وگرنه هر كدام بینّه داشته باشند، مقدم هستند.

« مسأله 587 » اگر میت برای غسل، كفن، دفن و نماز خود غیر از ولی كس دیگری را معین كند، اجازه آن شخص كافی است و كسی كه میت او را برای انجام این اعمال معین كرده، واجب نیست این وصیت را قبول كند، ولی اگر قبول كند باید به آن عمل نماید.

احكام غسل میت

« مسأله 588 » پس از پاك كردن میت از نجاست ظاهری، واجب است میت را سه غسل بدهند؛ بار اوّل با آبی كه با سِدر مخلوط باشد، بار دوم با آبی كه با كافور مخلوط باشد و بار سوم با آب خالص.

« مسأله 589 » سِدر و كافور نباید به اندازه ای زیاد باشند كه آب را مضاف كنند و همچنین نباید به اندازه ای كم باشند كه نگویند سدر و كافور با آب مخلوط شده است.

« مسأله 590 » اگر سِدر و كافور به اندازه ای كه لازم است پیدا نشود، بنابر احتیاط واجب باید مقداری را كه به آن دسترسی دارند در آب بریزند و او را با آن غسل دهند و بدل از آن او را تیمّم

نیز بدهند.

« مسأله 591 » اگر سدر و كافور یا یكی از آنها پیدا نشود یا استعمال آن جایز نباشد - مثل آن كه غصبی باشد - بنا بر احتیاط واجب باید به جای هر كدام كه موجود نیست، میت را با آب خالص غسل داده و بدل از آن او را تیمم نیز بدهند.

« مسأله 592 » اگر كسی كه برای حجّ احرام بسته است پیش از تمام كردن سعی بین صفا و مَروه، بمیرد و همچنین اگر در احرام عمره پیش از كوتاه كردن مو یا ناخن فوت كند، نباید او را با آب كافور غسل دهند، بلكه به جای آن باید با آب خالص او را غسل بدهند.

« مسأله 593 » كسی كه میت را غسل می دهد، باید مسلمان، عاقل و بالغ باشد، اگرچه غسل دادن توسط كودك ممیز نیز كفایت می كند و باید مسائل غسل را نیز بداند یا دیگری در حین غسل به او آموزش بدهد و بنابر احتیاط واجب، باید دوازده امامی نیز باشد.

« مسأله 594 » كسی كه میت را غسل می دهد، باید قصد قربت داشته باشد، یعنی غسل را برای انجام فرمان خداوند بجا آورد و اگر به همین نیت تا آخر غسلِ سوم باقی باشد، كافی است و تجدید نیت لازم نیست.

« مسأله 595 » غسل بچّه مسلمان، اگرچه از زنا باشد، واجب است و غسل، كفن و دفن كافر و اولاد او جایز نیست و كسی كه از كودكی دیوانه بوده و به حال دیوانگی بالغ شده، چنانچه پدر و مادر او یا یكی از آنان مسلمان باشند، باید او را غسل داد و اگر

هیچ كدام از آنان مسلمان نباشند، غسل دادن او جایز نیست.

« مسأله 596 » اگر بچه سقط شده چهار ماه یا بیشتر داشته باشد، باید او را غسل بدهند و اگر چهار ماه نداشته باشد و خلقت او نیز كامل نباشد، باید او را در پارچه ای بپیچند و بدون غسل دفن كنند.

« مسأله 597 » اگر مرد، زن را و زن، مرد را غسل بدهد، غسل باطل است، ولی زن می تواند شوهر خود را غسل دهد و شوهر نیز می تواند زن خود را غسل دهد، اگرچه احتیاط مستحب آن است كه زن، شوهر خود و شوهر، زن خود را غسل ندهد.

« مسأله 598 » مرد می تواند دختر بچّه ای را كه سن او از سه سال بیشتر نیست غسل دهد و زن نیز می تواند پسر بچّه ای را كه سه سال بیشتر ندارد، غسل دهد.

« مسأله 599 » مردانی كه با میت زن نسبت دارند و با او محرمند و یا به واسطه شیر خوردن با او محرم شده اند، بنابر احتیاط نمی توانند او را غسل دهند، مگر این كه زنی برای غسل دادن او یافت نشود؛ همچنین زنانی كه با میت مرد نسبت دارند و با او محرمند و یا به واسطه شیر خوردن با او محرم شده اند، بنابر احتیاط نمی توانند او را غسل دهند، مگر این كه مردی برای غسل دادن او یافت نشود و در هر دو صورت بنا بر احتیاط واجب، غسل باید از روی لباس صورت گیرد و اگر برای غسل دادن میت، نه همچنس او یافت شود و نه محرم او، احتیاطاً باید او را بدون غسل و با لباس خودش دفن

كنند.

« مسأله 600 » اگر میت و كسی كه او را غسل می دهد هر دو مرد یا هر دو زن باشند، جایز است كه غیر از عورت، جاهای دیگر میت برهنه باشد.

« مسأله 601 » نگاه كردن به عورت میت حرام است و كسی كه او را غسل می دهد، اگر نگاه كند معصیت كرده، ولی غسل باطل نمی شود.

« مسأله 602 » اگر جایی از بدن میت نجس باشد، باید آن جا را پیش از آن كه غسل بدهند آب بكشند و احتیاط مستحب آن است كه تمام بدن میت پیش از شروع به غسل پاك باشد.

« مسأله 603 » احتیاط واجب آن است كه تا غسل ترتیبی ممكن است، میت را غسل ارتماسی ندهند؛ ولی جایز است كه در غسل ترتیبی هر یك از سه قسمت بدن را با مراعات ترتیب در آب فرو برند.

« مسأله 604 » لازم نیست كسی را كه در حال حیض یا در حال جنابت مرده، غسل حیض یا غسل جنابت بدهند، بلكه همان غسل میت برای او كافی است.

« مسأله 605 » بنا بر احتیاط جایز نیست كه برای غسل دادن میت مزد بگیرند، ولی مزد گرفتن برای كارهای مقدماتی غسل (مثل شستشو و تطهیر) حرام نیست.

« مسأله 606 » اگر آب پیدا نشود یا استعمال آن مانعی داشته باشد، باید به عوض هر غسل، یك بار میت را تیمّم دهند.

« مسأله 607 » كسی كه میت را تیمّم می دهد، باید با دستان خود او را تیمم دهد و احتیاط واجب آن است كه در صورت امكان دست میت را نیز بر زمین بزند و به صورت و پشت

دستهای او بكشد.

« مسأله 608 » شهیدی كه در میدان جنگ و در معركه، پیش از آن كه به سراغ او بیایند به شهادت رسیده و جان داده است، غسل و كفن ندارد و باید او را با لباسهای خود بدون غسل دفن كنند، چه جنگ در زمان امام علیه السلام و به اذن و اجازه امام علیه السلام باشد و چه برای دفاع از اسلام و كشور اسلامی به شهادت رسیده باشد.

احكام حُنوط

« مسأله 609 » واجب است بعد از غسل، مواضع سجده میت را حنوط كنند، یعنی به پیشانی و كف دستها و سر زانوها و سر دو انگشت بزرگ پاهای او كافور بمالند و مستحب است بر سر بینی میت نیز كافور بمالند و باید كافور ساییده و تازه باشد و اگر به واسطه كهنه بودن، عطر آن از بین رفته باشد، كفایت نمی كند.

« مسأله 610 » در حنوط میت، بنا بر احتیاط واجب باید ابتدا كافور را به پیشانی میت بمالند، ولی مراعات ترتیب در بقیه اعضای سجده لازم نیست.

« مسأله 611 » بهتر آن است كه میت را پیش از كفن كردن حنوط نمایند، اگرچه در بین كفن كردن و بعد از آن نیز حنوط كردن مانعی ندارد.

« مسأله 612 » اگر كسی كه برای حجّ احرام بسته است، پیش از تمام كردن سعی بین صفا و مروه بمیرد، حنوط كردن او جایز نیست و نیز اگر در احرام عمره پیش از آن كه مو یا ناخن خود را كوتاه كند بمیرد، نباید او را حنوط كنند.

« مسأله 613 » زنی كه شوهر او مرده و هنوز عدّه او تمام نشده، اگرچه

حرام است خود را خوشبو كند، ولی چنانچه بمیرد حنوط او واجب است.

« مسأله 614 » مكروه است میت را با مُشك و عنبر و عود و عطرهای دیگر خوشبو كنند یا برای حنوط، آنها را با كافور مخلوط نمایند.

« مسأله 615 » مستحب است قدری از تربت حضرت سیدالشهداءعلیه السلام را با كافور مخلوط كنند، ولی باید آن كافور را به جاهایی كه موجب بی احترامی به تربت مقدّس می شود نرسانند و نیز تربت نباید به قدری زیاد باشد كه وقتی با كافور مخلوط شد، دیگر به آن كافور نگویند.

« مسأله 616 » اگر كافور به اندازه غسل و حنوط نباشد، بنابر احتیاط واجب باید غسل را مقدّم دارند و اگر كافور برای هفت عضو كفایت نكند، بنابر احتیاط واجب باید پیشانی را مقدّم بدارند.

« مسأله 617 » مستحب است دو چوب تَر و تازه در قبر همراه میت بگذارند.

احكام كفن میت

« مسأله 618 » میت مسلمان را باید با سه پارچه كه آنها را لنگ، پیراهن و سرتاسری می گویند كفن نمایند.

« مسأله 619 » لنگ باید اطراف بدن را از ناف تا زانو بپوشاند و بهتر آن است كه از سینه تا روی قدم برسد و بنابر احتیاط واجب، پیراهن باید از سر شانه تا نصف ساق پا را كاملاً بپوشاند و درازی سرتاسری بنا بر احتیاط واجب باید به قدری باشد كه بستن دو سرِ آن ممكن باشد و پهنای آن باید به اندازه ای باشد كه یك طرف آن روی طرف دیگر قرار گیرد.

« مسأله 620 » هر مقدار از هزینه كفن - چه واجب و چه مستحب - كه در شأن میت باشد،

از اصل تركه او برداشته می شود و احتیاج به اجازه ورثه ندارد.

« مسأله 621 » اگر میت وصیت نكرده باشد كه كفن را از ثلث مال او بردارند، هر مقدار از هزینه كفن را كه بیشتر از شأن اوست با اجازه ورثه بالغ او می توان از سهم آنان برداشت.

« مسأله 622 » اگر كسی وصیت كرده باشد كه مقدار مستحب كفن را از ثلث مال او بردارند یا وصیت كرده باشد كه ثلث مال را به مصرف خود او برسانند، ولی مصرف آن را معین نكرده باشد یا فقط مصرف مقداری از آن را معین كرده باشد، می توانند مقدار مستحب كفن را از ثلث مال او بردارند.

« مسأله 623 » كفن زن بر عهده شوهر است، اگرچه خود زن دارای اموال باشد و همچنین اگر زن را به شرحی كه در كتاب طلاق گفته می شود طلاق رجعی بدهند و پیش از تمام شدن عدّه بمیرد، بنابر احتیاط واجب شوهر باید كفن او را بدهد، و چنانچه شوهر بالغ نباشد یا دیوانه باشد، ولی شوهر باید از مال او كفن زن را بدهد.

« مسأله 624 » كفن میت بر خویشان او واجب نیست، اگرچه مخارج او در حال حیات بر آنان واجب باشد، بلكه از مال خودش برداشته می شود، ولی اگر مالی نداشته باشد، احتیاط واجب آن است كه كسی كه مخارج میت در حال حیات بر او واجب بوده، كفن او را بدهد وگرنه دادن كفن او بر مسلمین واجب كفایی است.

« مسأله 625 » اگر مجموع سه قطعه كفن به گونه ای باشد كه بدن میت از زیر آن پیدا نباشد، كافی است، ولی بهتر

است كه هر یك از سه پارچه كفن به قدری نازك نباشند كه بدن میت از زیر آن پیدا باشد.

« مسأله 626 » كفن كردن با مال غصبی هر چند كفن دیگری نیز پیدا نشود، جایز نیست و چنانچه كفن میت غصبی باشد و صاحب آن راضی نباشد، باید آن را از تن میت بیرون آورند، اگرچه او را دفن كرده باشند و همچنین جایز نیست با پوست مردار او را كفن كنند.

« مسأله 627 » كفن كردن میت با چیز نجس و با پارچه ابریشمی خالص، جایز نیست و در حال ناچاری نیز كفن كردن با آنها خالی از اشكال نیست و احتیاط واجب آن است كه با پارچه طلا باف نیز مگر در حال ناچاری، میت را كفن نكنند.

« مسأله 628 » كفن كردن با پارچه ای كه از پشم، پوست یا موی حیوان حرام گوشت تهیه شده، در حال اختیار جایز نیست، ولی اگر پوست حیوان حلال گوشت را به نحوی درست كنند كه به آن جامه گفته شود، می توان میت را با آن كفن كرد و همچنین اگر كفن از مو و پشم حیوان حلال گوشت باشد، اشكال ندارد، اگرچه احتیاط آن است كه با این دو نیز كفن نكنند.

« مسأله 629 » اگر كفن میت با نجاست خود او یا با نجاست دیگری نجس شود، چنانچه كفن ضایع نمی شود، باید مقدار نجس شده را بشویند یا ببُرند و اگر شستن یا بریدن آن ممكن نباشد، در صورتی كه عوض كردن آن ممكن باشد، باید عوض نمایند.

« مسأله 630 » اگر كسی كه برای حجّ یا عمره احرام بسته بمیرد، باید مثل

دیگران كفن شود و پوشاندن سر و صورت او - كه در حال احرام باید برهنه باشند - اشكال ندارد.

احكام نماز میت

« مسأله 631 » نماز خواندن بر میت مسلمان، اگرچه بچّه باشد، واجب است، به شرط این كه پدر و مادر آن بچّه یا یكی از آنان، مسلمان باشند و شش سال بچّه تمام شده باشد.

« مسأله 632 » نماز میت باید بعد از غسل و حنوط و كفن كردن او خوانده شود و اگر پیش از آنها یا در بین آنها بخوانند، اگرچه از روی فراموشی یا ندانستن مسأله باشد، كافی نیست.

« مسأله 633 » كسی كه می خواهد نماز میت بخواند، لازم نیست با وضو یا غسل یا تیمّم باشد و بدن و لباس او پاك باشد، اگرچه احتیاط مستحب آن است كه تمام چیزهایی را كه در نمازهای دیگر لازم است، رعایت كند و احتیاط واجب آن است كه عورت او پوشیده باشد و لباس او نیز غصبی نباشد.

« مسأله 634 » كسی كه بر میت نماز می خواند، باید رو به قبله باشد و نیز واجب است میت را مقابل او به گونه ای به پشت بخوابانند كه سر میت به طرف راست و پای او به طرف چپ نمازگزار باشد.

« مسأله 635 » مكان نمازگزار باید از جای میت پایین تر یا بلندتر نباشد، ولی پستی و بلندی مختصر اشكال ندارد. همچنین مكان نمازگزار باید غصبی نباشد.

« مسأله 636 » نمازگزار نباید از میت به قدری دور باشد كه نگویند در كنار میت ایستاده؛ ولی كسی كه نماز میت را به جماعت می خواند، اگر از میت دور باشد، چنانچه صفها به یكدیگر متصل باشند،

اشكال ندارد.

« مسأله 637 » نمازگزار باید مقابل میت بایستد، ولی اگر نماز به جماعت خوانده شود و صف جماعت از دو طرف میت بگذرد، نماز كسانی كه مقابل میت نیستند، اشكال ندارد.

« مسأله 638 » نباید بین میت و نمازگزار پرده و دیوار یا چیز دیگری مانند اینها فاصله باشد، ولی اگر میت در تابوت و مانند آن باشد، اشكال ندارد.

« مسأله 639 » در وقت خواندن نماز، باید عورت میت پوشیده باشد و اگر كفن كردن او ممكن نباشد، باید عورت او را حتّی با تخته و آجر و مانند اینها بپوشانند.

« مسأله 640 » نماز میت را باید ایستاده و به قصد قربت خواند و هنگام نیت، باید میت را معین كرد، مثلاً نیت كند: « بر این میت نماز می خوانم قربةً اِلی اللَّه ».

« مسأله 641 » اگر كسی نباشد كه بتواند ایستاده نماز میت را بخواند، می توان نشسته بر او نماز خواند.

« مسأله 642 » مكروه است بر میت چند مرتبه نماز بخوانند، ولی اگر میت اهل علم و تقوی باشد، این عمل مكروه نیست.

« مسأله 643 » اگر میت را عمداً یا از روی فراموشی یا به جهت عذری بدون نماز دفن كنند یا بعد از دفن معلوم شود نمازی كه بر او خوانده شده باطل بوده است، واجب است تا وقتی كه جسد او از هم نپاشیده با شرطهایی كه برای نماز میت گفته شد، به قبر او نماز بخوانند؛ ولی چنانچه پس از دفن معلوم شود كه به هنگام نماز سر میت به طرف چپ نمازگزار و پای او به سمت راست وی بوده، نماز خواندن بر

قبر او واجب نیست.

دستور نماز میت

« مسأله 644 » نماز میت پنج تكبیر دارد و اگر نمازگزار پنج تكبیر به این ترتیب بگوید كافی است:

بعد از نیت و گفتن تكبیر اوّل بگوید: « اَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ وَأنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ » و بعد از تكبیر دوم بگوید: « اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ » و بعد از تكبیر سوم بگوید: « اَللَّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ » و بعد از تكبیر چهارم، اگر میت مرد است بگوید: « اَللَّهُمَّ اغْفِرْ لِهذَا الْمَیتِ » و اگر زن است بگوید: « اَللَّهُمَّ اغْفِرْ لِهذِهِ المَیتِ » و بعد تكبیر پنجم را بگوید.

و بهتر است بعد از تكبیر اوّل بگوید: « اَشْهَدُ أنْ لا إلهَ إلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَریكَ لَهُ وَأشْهَدُ أنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ أرْسَلَهُ بِالْحَقِّ بَشیراً وَنَذیراً بَینَ یدَی السَّاعَةِ » و بعد از تكبیر دوم بگوید: « أللَّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَبارِكْ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَارْحَمْ مُحَمَّداً وَآلَ مُحَمَّدٍ كَأفْضَلِ ما صَلَّیتَ وَبارَكْتَ وَتَرَحَّمْتَ عَلی إبْراهیمَ وَآلِ إبْراهیمَ إنَّكَ حَمیدٌ مَجیدٌ وَصَلِّ عَلی جَمیعِ الأنْبیاءِ وَالْمُرْسَلینَ وَالشُّهَداءِ وَالصِّدّیقینَ وَجَمیعِ عِبادِ اللَّهِ الصّالِحینَ » و بعد از تكبیر سوم بگوید: « اَللَّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ وَالْمُسْلِمینَ وَالْمُسْلِماتِ الأحْیاءِ مِنْهُمْ وَالأمْواتِ تابِعْ بَینَنا وَبَینَهُمْ بِالْخَیراتِ إنَّكَ مُجیبُ الدَّعَواتِ إنَّكَ عَلی كُلِّ شَی ءٍ قَدیرٌ » و بعد از تكبیر چهارم، اگر میت مرد باشد بگوید: « اَللَّهُمَّ إنَّ هذا عَبْدُكَ وَابْنُ عَبْدِكَ وَابْنُ أمَتِكَ نَزَلَ بِكَ وَأنْتَ خَیرُ مَنْزولٍ بِهِ أللَّهُمَّ إنّا لا نَعْلَمُ مِنْهُ إلّا خَیراً وَأنْتَ أعْلَمُ بِهِ مِنّا أللَّهُمَّ إنْ كانَ مُحْسِناً فَزِدْ فی إحْسانِهِ وَإنْ كانَ

مُسیئاً فَتَجَاوَزْ عَنْهُ وَاغْفِرْ لَهُ أللَّهُمَّ اجْعَلْهُ عِنْدَكَ فی أعْلی عِلّیینَ واخْلُفْ عَلی أهْلِهِ فی الْغابِرینَ وَارْحَمْهُ بِرَحْمَتِكَ یا أرْحَمَ الرّاحِمینَ » و بعد تكبیر پنجم را بگوید؛ ولی اگر میت زن باشد، بعد از تكبیر چهارم بگوید: « اَللَّهُمَّ إنَّ هذِهِ أمَتُكَ وَابْنَةُ عَبْدِكَ وَابْنَةُ أمَتِكَ نَزَلَتْ بِكَ وَأنْتَ خَیرُ مَنْزولٍ بِهِ أللَّهُمَّ إنّا لا نَعْلَمُ مِنْها إلّا خَیراً وَأنْتَ أعْلَمُ بِها مِنّا أللَّهُمَّ إنْ كانَتْ مُحْسِنَةً فَزِدْ فی إحْسانِها وَإنْ كانَتْ مُسیئَةً فَتَجَاوَزْ عَنْها وَاغْفِرْ لَها أللَّهُمَّ اجْعَلْها عِنْدَكَ فی أعْلی عِلّیینَ واخْلُفْ عَلی أهْلِها فی الْغابِرینَ وَارْحَمْها بِرَحْمَتِكَ یا أرْحَمَ الرّاحِمینَ ».

« مسأله 645 » باید تكبیرها و دعاها را به گونه ای پشت سر هم بخوانند كه نماز از صورت خود خارج نشود.

« مسأله 646 » كسی كه نماز میت را به جماعت می خواند نیز باید تكبیرها و دعاهای آن را بخواند.

مستحبّات نماز میت

« مسأله 647 » چند چیز در نماز میت مستحب است:

اوّل: كسی كه نماز میت می خواند، دارای وضو، غسل یا تیمّم باشد و احتیاط مستحب آن است كه در صورتی تیمّم كند كه وضو و غسل ممكن نباشد یا بترسد كه اگر وضو بگیرد یا غسل كند، به نماز میت نرسد. دوم: اگر میت مرد باشد، امام جماعت یا كسی كه به طور فُرادی به او نماز می خواند مقابل وسط قامت او بایستد واگر زن باشد، مقابل سینه او بایستد. سوم: با پای برهنه نماز بخواند. چهارم: در هر تكبیر دست ها را تا مقابل گوش بلند كند. پنجم: فاصله او با میت به قدری كم باشد كه اگر باد لباس او را حركت دهد، به جنازه برسد. ششم: نماز

میت را به جماعت بخواند. هفتم: امام جماعت تكبیر و دعاها را بلند بخواند و كسانی كه با او نماز می خوانند آهسته بخوانند. هشتم: در جماعت، مأموم اگرچه یك نفر باشد، پشت سر امام بایستد. نهم: نمازگزار به میت و مؤمنین زیاد دعا كند. دهم: پیش از نماز سه مرتبه بگوید: « اَلصَّلاة ». یازدهم: نماز را در جایی بخواند كه مردم برای نماز میت بیشتر به آن جا می روند. دوازدهم: زن حائض اگر نماز میت را به جماعت می خواند، در صفی تنها بایستد.

« مسأله 648 » خواندن نماز میت در مساجد مكروه است، ولی در مسجدالحرام مكروه نیست.

احكام دفن

« مسأله 649 » واجب است میت را به گونه ای در زمین دفن كنند كه بوی او بیرون نیاید و درندگان نیز نتوانند بدن او را بیرون آورند و در صورتی كه ترس از درنده و نزدیك شدن انسانی كه از بوی میت اذیت شود در بین نباشد، عنوان دفن در زمین كافی است، اگرچه احتیاط مستحب آن است كه گودی قبر به همان اندازه مذكور در بالا باشد و اگر ترس آن باشد كه جانور بدن او را بیرون آورد، باید قبر را با آجر و مانند آن محكم كنند.

« مسأله 650 » اگر دفن میت در زمین ممكن نباشد، باید او را به جای دفن، در بنا یا تابوت بگذارند.

« مسأله 651 » میت را باید در قبر به پهلوی راست به گونه ای بخوابانند كه جلوی بدن او به طرف قبله باشد.

« مسأله 652 » اگر كسی در كشتی بمیرد، چنانچه جسد او فاسد نشود و بودن او در كشتی نیز مانعی نداشته باشد،

باید صبر كنند تا به خشكی برسند و او را در زمین دفن كنند وگرنه باید او را در كشتی غسل بدهند و حنوط و كفن كنند و پس از خواندن نماز میت، چیز سنگینی به پای او ببندند و به دریا بیندازند یا او را در خمره گذاشته و در آن را ببندند و به دریا بیندازند.

« مسأله 653 » اگر بترسند كه دشمن، قبر میت را بشكافد و بدن او را بیرون آورد و گوش یا بینی یا اعضای دیگر او را ببرد، چنانچه ممكن باشد باید به نحوی كه در مسأله پیش گفته شد او را به دریا بیندازند.

« مسأله 654 » هزینه انداختن در دریا و هزینه محكم كردن قبر میت را در صورتی كه لازم باشد، باید از اصل مال میت بردارند.

« مسأله 655 » اگر زن كافر بمیرد و بچّه در شكم او مرده باشد، چنانچه پدر بچّه مسلمان باشد، احتیاطاً باید زن را در قبر به پهلوی چپ و پشت به قبله بخوابانند تا روی بچّه به طرف قبله باشد، بلكه اگر هنوز روح نیز به بدن طفل داخل نشده باشد، بنابر احتیاط واجب باید به همین دستور عمل كنند.

« مسأله 656 » دفن مسلمان در قبرستان كفار چنانچه اهانت به وی باشد و دفن كفار در قبرستان مسلمانان چنانچه اهانت به مسلمین باشد، جایز نیست و احتیاط واجب آن است كه اگر اهانت نیز نباشد، مسلمان را در قبرستان كفار و كافر را در قبرستان مسلمانان دفن نكنند.

« مسأله 657 » اگر ناچار شوند كه مسلمان را در قبرستان غیر مسلمانان دفن كنند - مانند برخی كشورهای

غیر اسلامی - دفن او در آنجا جایز است، مخصوصاً اگر موجب اهانت بر او نباشد.

« مسأله 658 » دفن مسلمان در جایی كه بی احترامی به او باشد، مانند جایی كه خاكروبه و كثافات در آن می ریزند، جایز نیست.

« مسأله 659 » میت را نباید در جای غصبی دفن كنند و دفن كردن او نیز در جایی كه برای غیر دفن كردن وقف شده، مثل مدارس موقوفه، جایز نیست.

« مسأله 660 » دفن میت در قبر مرده دیگر، اگر موجب نبش قبر شود جایز نیست.

« مسأله 661 » چیزی كه از میت جدا می شود، اگرچه مو، ناخن و دندان او باشد، باید دفن شود و اگر موجب نبش نشود، احتیاط واجب آن است كه با خود او دفن شود و نیز دفن ناخن و دندانی كه در حال حیات از انسان جدا می شود مستحب است.

« مسأله 662 » اگر كسی در چاه بمیرد و بیرون آوردن او ممكن نباشد، باید درِ چاه را ببندند و همان چاه را قبر او قرار دهند و در صورتی كه چاه مال غیر باشد، باید به نحوی او را راضی كنند.

« مسأله 663 » اگر بچّه در رحم مادر بمیرد و ماندن او در رحم برای مادر خطر داشته باشد، باید به آسانترین راه او را بیرون آȘљƘϠو چنانچه ناچار شوند كه او را قطعه قطعه كنند، اشكال ندارد، ولی باید شوهرش اگر اهل فن است یا زنی كه اهل فن باشد و اگر ممكن نیست مرد محرمی كه اهل فن باشد و اگر آن هم ممكن نشود، مرد نامحرمی كه اهل فن باشد، بچّه را بیرون بیاورد و

در صورتی كه آن نیز پیدا نشود، كسی كه اهل فن نباشد، با رعایت ترتیب ذكر شده می تواند بچّه را بیرون آورد.

« مسأله 664 » هرگاه مادر بمیرد و بچّه در شكم او زنده باشد، اگرچه امید به زنده ماندن طفل نداشته باشند، باید به وسیله كسانی كه در مسأله پیش گفته شد، به هر ترتیبی كه بچّه سالم بیرون می آید، بچّه را بیرون آورند و دوباره آن جا را بدوزند.

مستحبّات دفن

« مسأله 665 » خوب است به امید آن كه مطلوب پروردگار باشد، قبر را به اندازه قامت انسان متوسط گود كنند و میت را در نزدیك ترین قبرستان دفن نمایند، مگر آن كه قبرستان دورتر از جهتی بهتر باشد؛ مثل آن كه افراد خوب در آن جا دفن شده باشند یا مردم برای فاتحه اهل قبور بیشتر به آن جا بروند و نیز بهتر است جنازه را در چند متری قبر، زمین بگذارند و تا سه مرتبه كم كم نزدیك قبر ببرند و در هر مرتبه زمین بگذارند و بردارند و در نوبت چهارم وارد قبر كنند و اگر میت مرد است، در دفعه سوم به گونه ای او را زمین بگذارند كه سر او طرف پایین قبر باشد و در دفعه چهارم او را از طرف سر وارد قبر نمایند و اگر زن است، در دفعه سوم به طرف قبله قبر بگذارند و به پهنا وارد قبر كنند و هنگام وارد كردن زن در قبر، پارچه ای روی قبر بگیرند و نیز جنازه میت را به آرامی از تابوت بیرون آورند و وارد قبر كنند و دعاهایی را كه دستور داده شده، پیش از دفن

و موقع دفن بخوانند و بعد از آن كه میت را در قبر گذاشتند، گره های كفن را باز كنند و صورت میت را روی خاك بگذارند و بالشی از خاك زیر سر او بسازند و پشت میت، خشت خام یا كلوخی بگذارند كه میت به پشت برنگردد و پیش از آن كه لحد را بپوشانند، دست راست را به شانه راست میت بزنند و دست چپ را با قوت بر شانه چپ میت بگذارند و دهان را نزدیك گوش او ببرند و به شدّت حركتش دهند و سه مرتبه بگویند: « اِسْمَعْ إفْهَمْ یا فُلانَ بْنَ فُلان » و به جای فلان، اسم میت و پدر او را بگویند؛ مثلاً اگر اسم میت محمد و اسم پدر او علی است، سه مرتبه بگویند: « اِسْمَعْ إفْهَمْ یا مُحَمَّدَ بْنَ عَلی » و پس از آن بگویند: « هَلْ أنْتَ عَلی الْعَهْدِ الَّذی فارَقْتَنا عَلَیهِ مِنْ شَهادَةِ أنْ لا إلهَ إلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَریكَ لَهُ وَأنَّ مُحَمَّداًصلی الله علیه وآله وسلم عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ وَسَیدُ النَّبیینَ وَخاتَمُ الْمُرْسَلینَ وَأنَّ عَلیاًعلیه السلام أمیرُالْمُؤْمِنینَ وَسَیدُ الْوَصیینَ وَإمامٌ افْتَرَضَ اللَّهُ طاعَتَهُ عَلَی الْعالَمینَ وَأنَّ الْحَسَنَ وَالْحُسَینَ وَعَلِی بْنَ الْحُسَینِ وَمُحَمَّدَ بْنَ عَلی وَجَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ وَمُوسَی بْنَ جَعْفَرٍ وَعَلِی بْنَ مُوسی وَمُحَمَّدَ بْنَ عَلی وَعَلِی بْنَ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنَ بْنَ عَلی وَالْقائِمَ الْحُجَّةَ المَهْدی صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیهِمْ أئِمَّةُ الْمُؤْمِنینَ وَحُجَجُ اللَّهِ عَلَی الْخَلْقِ أجْمَعینَ وَأئِمَّتُكَ أئِمَّةُ هُدی بِكَ أبْرارٌ یا فُلانَ بْنَ فُلانٍ » و به جای فلان بن فلان، اسم میت و پدرش را بگوید و بعد ادامه دهد: « إذا أتاكَ الْمَلَكانِ الْمُقَرَّبانِ رَسُولَینِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ تَبارَكَ

وَتَعالی وَسَألاكَ عَنْ رَبِّكَ وَعَنْ نَبِیكَ وَعَنْ دینِكَ وَعَنْ كِتابِكَ وَعَنْ قِبْلَتِكَ وَعَنْ أئِمَّتِكَ فَلا تَخَفْ وَلا تَحْزَنْ وَقُلْ فی جَوابِهِما: اللَّهُ رَبّی وَمُحَمَّدٌصلی الله علیه وآله وسلم نَبیی وَالْإسْلامُ دینی وَالْقُرْآنُ كِتابی وَالْكَعْبَةُ قِبْلَتی وَأمیرُالْمُؤْمِنینَ عَلِی بْنُ أبی طالِبٍ علیه السلام إمامی وَالْحَسَنُ بْنُ عَلِی الْمُجْتَبی علیه السلام إمامی وَالْحُسَینُ بْنُ عَلِی الْشَّهیدُ بِكَرْبَلاءِعلیه السلام إمامی وَعَلِی زَینُ الْعابِدینَ علیه السلام إمامی وَمُحَمَّدٌ الْباقِرُعلیه السلام إمامی وَجَعْفَرٌ الصّادِقُ علیه السلام إمامی وَمُوسَی الْكاظِمُ علیه السلام إمامی وَعَلِی الرِّضاعلیه السلام إمامی وَمُحَمَّدٌ الْجَوادُعلیه السلام إمامی وَعَلِی الْهادی علیه السلام إمامی وَالْحَسَنُ الْعَسْكَری علیه السلام إمامی وَالْحُجَّةُ الْمُنْتَظَرُعلیه السلام إمامی هؤُلاءِ صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیهِمْ أجْمَعینَ أئِمَّتی وَسادَتی وَقادَتی وَشُفَعائی بِهِمْ أتَوَلّی وَمِنْ أعْدائِهِمْ أتَبَرَّءُ فی الدُّنْیا وَالْآخِرَةِ ثُمَّ اعْلَمْ یا فُلانَ بْنَ فُلانٍ » و به جای فلان بن فلان، اسم میت و پدرش را بگوید و سپس ادامه دهد: « أنَّ اللَّهَ تَبارَكَ وَتَعالی نِعْمَ الرَّبُ وَأنَّ مَحَمَّداًصلی الله علیه وآله وسلم نِعْمَ الرَّسُولُ وَأنَّ عَلِی بْنَ أبی طالِبٍ وَأوْلادَهُ الْمَعْصُومینَ الْاَئِمَّةَ الْإثْنَی عَشَرَ نِعْمَ الْأئِمَّةُ وَأنَّ ما جاءَ بِهِ مُحَمَّدٌصلی الله علیه وآله وسلم حَقٌّ وَأنَّ الْمَوْتَ حَقٌّ وَسُؤالَ مُنْكَرٍ وَنَكیرٍ فی الْقَبْرِ حَقٌّ وَالْبَعْثَ حَقٌّ وَالْنُّشُورَ حَقٌّ وَالصِّراطَ حَقٌّ وَالْمیزانَ حَقٌّ وَتَطایرَ الْكُتُبِ حَقٌّ وَأنَّ الْجَنَّةَ حَقٌّ وَالنَّارَ حَقٌّ وَأنَّ السَّاعَةَ آتِیةٌ لارَیبَ فیها وَأنَّ اللَّهَ یبْعَثُ مَنْ فی الْقُبُورِ » و سپس بگوید: « أ فَهِمْتَ یا فُلانُ » و به جای فلان اسم میت را بگوید، و پس از آن بگوید: « ثَبَّتَكَ اللَّهُ بِالْقَولِ الثَّابِتِ وَهَداكَ اللَّهُ إلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ عَرَّفَ اللَّهُ بَینَكَ وَبَینَ أوْلِیائِكَ فی مُسْتَقَرٍّ مِنْ رَحْمَتَهِ » پس بگوید: « اَللَّهُمَّ جافِ الْاَرْضَ عَنْ

جَنْبَیهِ وَاصْعَدْ بِرُوحِهِ إلَیكَ وَلَقِّهِ مِنْكَ بُرْهاناً أللَّهُمَّ عَفْوَكَ عَفْوَكَ ».

« مسأله 666 » خوب است به امید این كه مطلوب پروردگار باشد، كسی كه میت را در قبر می گذارد، با طهارت و سر و پای برهنه باشد و از طرف پای میت از قبر بیرون بیاید وغیر از خویشان میت، كسانی كه حاضرند با پشت دست خاك بر قبر بریزند و بگویند « اِنَّا للَّهِ وَإنَّا إلَیهِ راجِعُونَ » و اگر میت زن باشد، كسی كه با او محرم می باشد و اگر محرمی نباشد، خویشانش او را در قبر بگذارند.

« مسأله 667 » مستحب است انسان در حال سلامتی، كفن و سِدر و كافور خود را تهیه كند.

« مسأله 668 » خوب است به امید این كه مطلوب پروردگار باشد، قبر را مربع یا مربع مستطیل بسازند و به اندازه چهار انگشت از زمین بلند كنند و نشانه ای روی آن بگذارند كه اشتباه نشود و روی قبر آب بپاشند و بعد از پاشیدن آب، كسانی كه حاضرند دستها را بر قبر بگذارند و انگشتان را باز كرده در خاك فرو برند و هفت مرتبه سوره مباركه « اِنّا أنْزَلْناهُ » را بخوانند و برای میت طلب آمرزش كنند و این دعا را بخوانند: « اَللَّهُمَّ جافِ الْأرْضَ عَنْ جَنْبَیهِ وَاصْعَدْ إلَیكَ رُوحَهُ وَلَقِّهِ مِنْكَ رِضْواناً وَأسْكِنْ قَبْرَهُ مِنْ رَحْمَتِكَ ما تُغْنیهِ بِهِ عَنْ رَحْمَةِ مَنْ سِوَاكَ ».

« مسأله 669 » مستحب است پس از رفتن كسانی كه تشییع جنازه كرده اند، وَلی میت یا كسی كه از طرف ولی اجازه دارد، دعاهایی را كه دستور داده شده به میت تلقین كند.

« مسأله 670 » بعد

از دفن میت، مستحب است صاحبان عزا را سرسلامتی دهند، ولی اگر مدّتی از دفن گذشته باشد كه به واسطه سرسلامتی دادن، مصیبت به خاطر آنان بیاید، ترك آن بهتر است و نیز مستحب است تا سه روز برای اهل خانه میت غذا بفرستند وغذا خوردن نزد آنان و در منزلشان مكروه است.

« مسأله 671 » مستحب است انسان در مرگ خویشان، مخصوصاً در مرگ فرزند صبر كند و هر وقت میت را یاد می كند، « اِنَّا للَّهِ وَاِنَّا إلَیهِ راجِعُونَ » بگوید و برای میت قرآن بخواند و سر قبر پدر و مادر از خداوند حاجت بخواهد و قبر را محكم بسازد كه زود خراب نشود.

« مسأله 672 » بنا بر احتیاط واجب جایز نیست انسان در مرگ كسی صورت و بدن را بخراشد و یا موی خود را بكند و به خود لطمه بزند.

« مسأله 673 » پاره كردن یقه در مرگ كسی غیر از پدر و برادر بنابر احتیاط جایز نیست.

« مسأله 674 » اگر مرد در مرگ زن یا فرزند، یقه یا لباس خود را پاره كند یا اگر زن در عزای میت صورت خود را به گونه ای بخراشد كه خون بیاید یا موی خود را بكند، بنابر احتیاط واجب باید یك بنده آزاد كند یا ده فقیر را غذا دهد و یا آنها را بپوشاند و اگر نتواند، باید سه روز روزه بگیرد.

« مسأله 675 » احتیاط واجب آن است كه در گریه بر میت صدا را خیلی بلند نكند.

نماز شب دفن

« مسأله 676 » مستحب است در شب اوّل قبر، دو ركعت نماز برای میت بخوانند و ثواب آن را

به وی هدیه كنند و دستور آن این است كه در ركعت اوّل بعد از حمد یك مرتبه « آیةالكرسی » و در ركعت دوم بعد از حمد ده مرتبه سوره « اِنّا أَنْزَلْناهُ » (قدر) بخوانند و بعد از سلام بگویند: « اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَابْعَثْ ثَوابَهَا إلَی قَبْرِ فُلانٍ » و به جای كلمه فلان، اسم میت را بگویند و نیز می تواند پس از حمد در ركعت اول دو مرتبه « قُلْ هُوَ اللَّهُ أحَدٌ » و در ركعت دوم ده بار « ألْهكُمُ التَّكَاثُرُ » (سوره تكاثر) را بخواند.

« مسأله 677 » نماز شب دفن را در هر موقع از شب اوّل قبر می توان خواند، ولی بهتر است در اوّل شب بعد از نماز عشاء خوانده شود.

« مسأله 678 » اگر بخواهند میت را به شهر دوری ببرند یا به جهت دیگری دفن او تأخیر بیفتد، باید نماز شب دفن را تا شب اوّل قبر او تأخیر بیندازند.

احكام نبش قبر

« مسأله 679 » نبش قبر مسلمان (یعنی شكافتن قبر او به گونه ای كه جنازه او آشكار شود) اگرچه طفل یا دیوانه باشد حرام است، ولی اگر بدنش از بین رفته و خاك شده باشد، اشكال ندارد.

« مسأله 680 » نبش قبر امام زاده ها، شهدا، علماء و صُلَحا، اگرچه سالها بر آن گذشته باشد، حرام است مخصوصاً اگر زیارتگاه باشد.

« مسأله 681 » شكافتن قبر در چند مورد حرام نیست:

اوّل: آن كه میت در زمین غصبی دفن شده باشد و مالك زمین راضی نشود كه در آن جا بماند. دوم: آن كه كفن یا چیز دیگری كه با میت دفن

شده، غصبی باشد و صاحب آن راضی نشود كه در قبر بماند و یا چیزی از مال خود میت كه به ورثه او رسیده، با او دفن شده باشد و ورثه راضی نشوند كه آن چیز در قبر بماند و اگر وصیت كرده باشد كه دعا یا قرآن یا انگشتری را با او دفن كنند، در صورتی كه وصیتش بیشتر از یك سوم مال او نباشد، برای بیرون آوردن آنها نمی توانند قبر را بشكافند. سوم: آن كه میت بی غسل یا بی كفن دفن شده باشد یا بفهمند كه غسل او باطل بوده یا به غیر دستور شرع كفن شده یا در قبر، او را رو به قبله نگذاشته باشند. چهارم: آن كه برای ثابت شدن حقّی بخواهند بدن میت را ببینند. پنجم: آن كه میت را در جایی كه بی احترامی به اوست، مثل قبرستان كفار یا جایی كه كثافات و خاكروبه می ریزند، دفن كرده باشند. ششم: آن كه برای یك مطلب شرعی كه اهمیت آن از شكافتن قبر بیشتر است قبر را بشكافند؛ مثلاً بخواهند بچّه زنده را از شكم زن حامله ای كه او را دفن كرده اند بیرون آورند. هفتم: آن كه بترسند درنده ای بدن میت را پاره كند یا سیل او را ببرد یا دشمن او را بیرون آورد. هشتم: آن كه وصیت كرده باشد او را در مكان معینی دفن نمایند و به خاطر ندانستن یا فراموشی و یا عمداً او را در جای دیگری دفن كرده باشند.

تیمّم

موارد تیمّم

در هفت مورد به جای وضو و غسل باید تیمّم كرد:

* اوّل: آن كه تهیه آب به قدر وضو یا غسل ممكن نباشد.

« مسأله 682

» اگر انسان در آبادی باشد، باید برای تهیه آب وضو و غسل، به قدری جستجو كند كه از پیدا شدن آن ناامید شود و اگر در بیابان باشد، چنانچه زمین آن پست و بلند باشد و یا به واسطه درخت و مانند آن عبور در آن زمین مشكل باشد، باید در دایره ای كه مركز آن محل نماز خواندن اوست و شعاع آن به اندازه پرتاب یك تیر قدیمی است كه با كمان پرتاب می کردند (2)، در جستجوی آب برود و اگر زمین آن این گونه نباشد، باید در دایره ای كه شعاع آن به اندازه پرتاب دو تیر است جستجو نماید.

« مسأله 683 » اگر بعضی از اطراف، هموار و بعضی دیگر پست و بلند بوده یا عبور در آن مشكل باشد، باید در طرفی كه هموار است به اندازه پرتاب دو تیر و در طرفی كه این طور نیست، به اندازه پرتاب یك تیر جستجو كند.

« مسأله 684 » در هر طرفی كه یقین دارد آب نیست، لازم نیست جستجو كند.

« مسأله 685 » كسی كه وقت نماز او تنگ نیست و برای تهیه آب وقت دارد، اگر یقین داشته باشد در محلّی دورتر از مقداری كه باید جستجو كند آب هست، در صورتی كه مانعی نباشد و مشقّت نیز نداشته باشد، باید برای تهیه آب برود و اگر گمان داشته باشد كه آب هست، رفتن به آن محل لازم نیست، لكن اگر گمان او نزدیك به یقین باشد، باید برای تهیه آب به آن محل برود.

« مسأله 686 » لازم نیست خود انسان در جستجوی آب برود بلكه می تواند كسی را كه

به گفته او اطمینان دارد، بفرستد و در این صورت اگر یك نفر از طرف چند نفر برود كافی است.

« مسأله 687 » اگر احتمال دهد داخل بار سفر او یا در منزل یا در قافله آب هست، باید به قدری جستجو نماید كه به نبودن آب یقین كند یا از پیدا كردن آن ناامید شود.

« مسأله 688 » اگر پیش از وقت نماز جستجو نماید و آب پیدا نكند و تا وقت نماز همان جا بماند، لازم نیست كه دوباره در جستجوی آب برود، ولی اگر احتمال عقلایی بدهد كه در این مدت آبی در آنجا پیدا شده باشد، احتیاطاً باید دوباره جستجو كند.

« مسأله 689 » اگر بعد از داخل شدن وقت نماز جستجو كند و آب پیدا نكند و تا وقت نماز دیگر در همان جا بماند، جستجو لازم نیست، ولی اگر احتمال عقلایی بدهد كه در این مدت آبی در آنجا پیدا شده باشد، احتیاطاً باید دوباره جستجو كند.

« مسأله 690 » اگر از درنده بترسد یا جستجوی آب به قدری سخت باشد كه نتواند تحمل كند یا وقت نماز به قدری تنگ باشد كه هیچ نتواند جستجو كند، جستجو لازم نیست؛ ولی اگر بتواند مقداری جستجو كند، جستجو به همان مقدار لازم است و اگر از دزد بر جان یا مال خود بترسد، نباید در جستجوی آب برود؛ ولی اگر مالی كه احتمال می دهد از بین برود به حسب حال او قابل اعتنا نباشد و ترس دیگری نیز نداشته باشد، جستجوی آب واجب است.

« مسأله 691 » اگر در جستجوی آب نرود تا وقت نماز تنگ شود، معصیت كرده، ولی

نماز او با تیمّم صحیح است.

« مسأله 692 » كسی كه یقین دارد آب پیدا نمی كند، چنانچه به دنبال آب نرود و با تیمّم نماز بخواند و بعد از نماز بفهمد كه اگر جستجو می كرد آب پیدا می شد، نماز او باطل است.

« مسأله 693 » اگر بعد از جستجو، آب پیدا نكند و با تیمّم نماز بخواند و بعد از نماز بفهمد در جایی كه جستجو كرده آب بوده، نماز او صحیح است.

« مسأله 694 » اگر بعد از داخل شدن وقت نماز، وضو داشته باشد و بداند كه اگر وضوی خود را باطل كند، نمی تواند وضو بگیرد یا آب پیدا نمی كند، چنانچه بتواند بدون ضرر و مشقّت وضوی خود را نگهدارد، نباید آن را مگر با جِماع - به تفصیلی كه در مسأله 412 گذشت - باطل كند.

« مسأله 695 » اگر پیش از وقت نماز وضو داشته باشد و بداند كه اگر وضوی خود را باطل كند تهیه آب برای او ممكن نیست، چنانچه بتواند بدون ضرر و مشقّت وضوی خود را نگهدارد، احتیاط واجب آن است كه آن را باطل نكند.

« مسأله 696 » كسی كه فقط به مقدار وضو یا به مقدار غسل آب دارد، در صورتی كه بداند كه اگر آن را بریزد آب پیدا نمی كند، چنانچه وقت نماز داخل شده باشد، ریختن آن حرام است، و احتیاط واجب آن است كه پیش از وقت نماز نیز آن را نریزد.

« مسأله 697 » اگر كسی بداند كه آب پیدا نمی كند، در صورتی كه وضوی خود را باطل كند یا آبی را كه دارد بریزد، معصیت كرده، ولی نماز او با

تیمّم صحیح است، اگرچه احتیاط مستحب آن است كه قضای آن نماز را نیز بخواند.

* دوم: اگر به واسطه پیری یا ترس از دزد و جانور و مانند آنها یا نداشتن وسیله ای كه آب از چاه بكشد، دسترسی به آب نداشته باشد.

« مسأله 698 » اگر برای كشیدن آب از چاه، دلو و ریسمان و مانند اینها لازم داشته باشد و مجبور باشد آنها را بخرد یا كرایه نماید، اگرچه قیمت آنها چند برابر معمول باشد، باید تهیه كند و همچنین اگر آب را به چندین برابر قیمت آن بفروشند، باید آن را بخرد، ولی اگر تهیه آنها به قدری پول بخواهد كه نسبت به حال او ضرر یا مشقت داشته باشد، واجب نیست تهیه نماید.

« مسأله 699 » اگر ناچار شود كه برای تهیه آب پول قرض كند، باید قرض نماید، ولی كسی كه می داند یا گمان دارد كه نمی تواند قرض خود را بدهد، واجب نیست قرض كند، بلكه نباید قرض كند.

« مسأله 700 » اگر كندن چاه مشقّت نداشته باشد، باید برای تهیه آب چاه بكند.

« مسأله 701 » اگر كسی بدون منّت و خواری مقداری آب به او ببخشد، باید آن را قبول كند.

* سوم: اگر از استعمال آب بر جان خود بترسد یا بترسد كه به واسطه استعمال آن، مرض یا عیبی در او پیدا شود یا مرض او طولانی شود یا شدّت پیدا كند یا به سختی معالجه شود، باید تیمّم نماید؛ ولی اگر آب گرم برای او ضرر نداشته باشد، باید با آب گرم وضو بگیرد یا غسل كند.

« مسأله 702 » لازم نیست یقین كند كه آب برای

او ضرر دارد، بلكه اگر احتمال ضرر نیز بدهد، چنانچه احتمال او در نظر مردم بجا باشد و از آن احتمال ترس برای او پیدا شود، باید تیمّم كند.

« مسأله 703 » اگر به واسطه یقین یا ترس ضرر، تیمّم كند و پیش از نماز بفهمد كه آب برای او ضرر ندارد، تیمّم او باطل است و اگر بعد از نماز بفهمد نیز بنا بر احتیاط واجب، نماز او باطل است.

« مسأله 704 » كسی كه نمی داند آب برای او ضرر دارد، چنانچه غسل كند یا وضو بگیرد و بعد بفهمد كه آب برای او ضرری داشته كه از نظر شرع تحمل آن حرام است، وضو یا غسل او احتیاطاً باطل است و اگر ضرر آن به این حد نباشد، وضو یا غسل او صحیح می باشد.

* چهارم: هرگاه بترسد كه اگر آب را به مصرف وضو یا غسل برساند، خود یا همسر یا اولاد یا رفیق او و یا كسانی كه با او مربوط هستند، مانند خدمتكاران، از تشنگی بمیرند یا مریض شوند یا به قدری تشنه شوند كه تحمّل آن مشقّت داشته باشد، باید به جای وضو و غسل تیمّم نماید و نیز اگر حیوانی داشته باشد كه معمولاً آن را برای خوردن ذبح نمی كنند - مانند اسب و قاطر - و بترسد كه از تشنگی تلف شود، باید آب را به آن بدهد و تیمّم نماید و همچنین اگر كسی كه حفظ جان او واجب است و یا حتی كسی كه كشتن او فعلاً واجب نیست، به گونه ای تشنه باشد كه اگر انسان آب را به او ندهد تلف شود، باید آب را

به او بدهد.

« مسأله 705 » اگر غیر از آب پاكی كه برای وضو یا غسل دارد، آب نجسی نیز به مقدار آشامیدن خود و كسانی كه با او مربوط هستند داشته باشد، باید آب پاك را برای آشامیدن بگذارد و با تیمّم نماز بخواند؛ ولی چنانچه آب را برای حیوان خود بخواهد، باید آب نجس را به آن بدهد و با آب پاك، وضو و غسل را انجام دهد.

* پنجم: كسی كه بدن یا لباس او نجس است و كمی آب دارد كه اگر با آن وضو بگیرد یا غسل كند، برای آب كشیدن بدن یا لباس او آبی باقی نمی ماند، چنانچه بتواند غساله وضو یا غسل را جمع كرده و با آن لباس یا بدن را تطهیر كند، باید همین كار را انجام دهد، وگرنه بنابر احتیاط واجب باید بدن یا لباس را آب بكشد و با تیمّم نماز بخواند؛ ولی اگر چیزی نداشته باشد كه بر آن تیمّم كند، باید آب را به مصرف وضو یǠغسل برساند.

* ششم: اگر غیر اҠآب یا ظرفی كه استعمال آن حرام است، آب یا ظرف دیگری نداشته باشد، مثلاً آب یا ظرف او غصبی بوده و غیر از آن، آب و ظرف دیگری نداشته باشد، باید به جای وضو و غسل، تیمّم كند.

* هفتم: هرگاه وقت به قدری تنگ باشد كه اگر وضو بگیرد یا غسل كند كمتر از یك ركعت از نماز در وقت خوانده شود، باید تیمّم كند و اگر یك ركعت یا بیشتر در وقت خوانده شود، ولی مقداری از آن در خارج وقت واقع شود، ظاهراً بین تیمّم و وضو مخیر است،

اگرچه بعید نیست كه تیمّم موافق احتیاط باشد، اما اگر برای وضو و تیمّم یا برای غسل و تیمّم به یك اندازه وقت لازم باشد، باید وضو یا غسل به جا آورد.

« مسأله 706 » اگر عمداً نماز را به قدری تأخیر بیندازد كه وقت برای وضو یا غسل نداشته باشد، معصیت كرده و باید نماز را با تیمّم بخواند، اگرچه احتیاط مستحب آن است كه قضای آن نماز را نیز بجا آورد.

« مسأله 707 » كسی كه شك دارد كه اگر وضو بگیرد یا غسل كند، وقت برای نماز او باقی می ماند یا نه، باید تیمّم كند.

« مسأله 708 » اگر كسی گمان كند كه برای وضو یا غسل وقت ندارد و با تیمّم نماز خود را بجا آورد و بعد بفهمد وقت داشته است، باید پس از به جا آوردن وضو یا غسل، نماز خود را دوباره بخواند.

« مسأله 709 » اگر كسی كه آب دارد به واسطه تنگی وقت با تیمّم مشغول نماز شود و در بین نماز، آبی را كه داشته از دست بدهد و تا نمازهای بعدی آب به دست نیاورد، چنانچه تیمّم خود را باطل نكرده باشد، می تواند نمازهای بعدی را با همان تیمّم بخواند، ولی اگر آب بعد از نماز از دست برود، اگرچه تیمّم خود را باطل نكرده باشد - در صورتی كه وظیفه او تیمّم باشد - باید دوباره تیمّم نماید.

« مسأله 710 » اگر به قدری وقت داشته باشد كه بتواند وضو بگیرد یا غسل كند و نماز را بدون اعمال مستحبّی آن (مثل اقامه و قنوت) بخواند، باید غسل كند یا وضو بگیرد و

نماز را بدون اعمال مستحبّی آن بجا آورد، بلكه اگر به اندازه سوره نیز وقت نداشته باشد، باید غسل كند یا وضو بگیرد و نماز را بدون سوره بخواند.

چیزهایی كه تیمّم بر آنها صحیح است

« مسأله 711 » تیمّم بر خاك، ریگ، كلوخ و سنگ، اگر پاك باشند صحیح است، ولی بنا بر احتیاط واجب با بودن خاك و یا چیزهای دیگری كه تیمم بر آنها صحیح است، بر گل پخته مثل آجر و كوزه نمی توان تیمم كرد.

« مسأله 712 » تیمّم بر سنگ گچ، سنگ آهك، سنگ مرمر و سایر اقسام سنگها صحیح است، ولی تیمّم بر جواهر، مثل سنگ عقیق و فیروزه، باطل می باشد و بنا بر احتیاط واجب با بودن خاك یا چیزهای دیگری كه تیمّم بر آنها صحیح است، نمی توان بر گچ و آهك پخته تیمّم كرد.

« مسأله 713 » اگر خاك، ریگ، كلوخ و سنگ پیدا نشود، باید بر گرد و غباری كه روی فرش و لباس و مانند آنهاست، تیمّم نماید و اگر غبار در لای لباس و فرش باشد، تیمّم بر آن صحیح نیست، مگر آن كه اوّل كاری كند كه غبار به سطح آن بیاید و بعد بر آن تیمّم كند و چنانچه گرد و غبار پیدا نشود، باید بر گِل تیمّم كند و اگر گِل نیز پیدا نشود، احتیاط واجب آن است كه نماز را بدون تیمّم بخواند و بعداً قضای آن را نیز بجا آورد.

« مسأله 714 » در صورتی كه خاك، ریگ، كلوخ و سنگ پیدا نشود، ولی گل پخته یا گچ و آهك پخته وجود داشته باشد، بنابر احتیاط واجب باید علاوه بر تیمّم بر گرد و غبار

یا گل، بر آنها نیز تیمّم كند و اگر گرد و غبار و گل نیز وجود نداشته باشد، بنابر احتیاط باید بر آنها تیمّم كرده و نماز بخواند و بعد از وقت نیز نماز را اعاده كند.

« مسأله 715 » اگر بتواند با تكان دادن فرش و مانند آن خاك تهیه نماید، تیمّم بر گرد و غبار باطل است و اگر بتواند گِل را خشك كند و از آن خاك تهیه نماید، تیمّم بر گِل باطل می باشد.

« مسأله 716 » اگر كسی كه آب ندارد برف یا یخ داشته باشد، چنانچه ممكن باشد باید آن را آب كند و با آن وضو بگیرد یا غسل نماید و اگر ممكن نباشد و چیزی هم كه تیمّم بر آن صحیح است نداشته باشد، احتیاط واجب آن است كه نماز را بدون وضو و تیمّم بخواند و بعداً آن را قضا كند.

« مسأله 717 » اگر چیزی مانند كاه كه تیمّم بر آن باطل است با خاك و ریگ مخلوط شود، نمی تواند بر آن تیمّم كند؛ ولی اگر آن چیز به قدری كم باشد كه در خاك یا ریگ از بین رفته حساب شود، تیمّم بر آن خاك و ریگ صحیح است.

« مسأله 718 » اگر چیزی نداشته باشد كه بر آن تیمّم كند، چنانچه ممكن باشد باید آن را با خریدن و مانند آن تهیه نماید.

« مسأله 719 » تیمّم بر دیوار گِلی صحیح است و احتیاط مستحب آن است كه با بودن زمین یا خاك خشك، بر زمین یا خاك نمناك تیمّم نكند.

« مسأله 720 » چیزی كه بر آن تیمّم می كند باید پاك باشد و

اگر چیز پاكی كه تیمّم بر آن صحیح است نداشته باشد، بنا بر احتیاط واجب باید آن نماز را بدون وضو و تیمّم بخواند و بعداً قضای آن را نیز بجا آورد.

« مسأله 721 » اگر یقین داشته باشد كه تیمّم بر چیزی صحیح است و بر آن تیمّم نماید و بعد بفهمد كه تیمّم بر آن باطل بوده، نمازهایی را كه با آن تیمّم خوانده باید دوباره بخواند.

« مسأله 722 » چیزی كه بر آن تیمّم می كند باید غصبی نباشد.

« مسأله 723 » تیمم در فضای غصبی باطل است، بنابر این اگر در ملك خود دستها را به زمین بزند و بدون اجازه داخل ملك دیگری شود و دستها را به پیشانی بكشد، باید دوباره تیمم كند.

« مسأله 724 » اگر نداند محل تیمّم غصبی است و یا فراموش كرده باشد، تیمّم او صحیح است؛ ولی اگر خود وی آن محل را غصب كرده باشد و سپس فراموش نموده باشد، تیمّم او در آن جا صحیح نیست.

« مسأله 725 » كسی كه در جای غصبی حبس است، اگر آب و خاك آن محل غصبی باشد، چنانچه ناچار به استفاده از آب آن محل باشد، با آن وضو نیز می تواند بگیرد و نباید تیمم كند.

« مسأله 726 » مستحب است چیزی كه بر آن تیمّم می كند، گردی داشته باشد كه به دست بماند و بعد از زدن دست بر آن، مستحب است دست را تكان دهد تا گرد آن بریزد.

« مسأله 727 » تیمّم بر زمین گود و خاك جاده و زمین شوره زار كه نمك روی آن را نگرفته، مكروه است و اگر نمك روی

آن را گرفته باشد، باطل است.

شیوه تیمّم كردن

« مسأله 728 » تیمم آن است كه به قصد بدل از وضو یا غسل، كف دو دست را به چیزی كه تیمّم بر آن صحیح است بزند و آنها را به صورت و پشت دستها بكشد، بنابر این در تیمم چهار چیز واجب است:

اوّل: نیت؛ یعنی قصد كند به جهت فرمانبرداری از دستور خداوند به جای وضو و یا غسل تیمم كند. دوم: زدن كف هر دو دست بر چیزی كه تیمّم بر آن صحیح است. سوم: كشیدن كف هر دو دست بر تمام پیشانی و دو طرف آن، از جایی كه موی سر می روید تا ابروها و بالای بینی، و بنابر احتیاط واجب، باید دستها روی ابروها نیز كشیده شود. چهارم: كشیدن كف دست چپ بر تمام پشت دست راست و بعد از آن كشیدن كف دست راست بر تمام پشت دست چپ، و احتیاط واجب آن است كه پس از مسح پیشانی و پیش از كشیدن كف دست ها بر پشت یكدیگر، یك بار دیگر دستها را بر زمین بزند.

« مسأله 729 » تیمّم بدل از غسل و بدل از وضو با هم فرقی ندارند.

احكام تیمّم

« مسأله 730 » كسی كه نمی تواند غسل كند، اگر بخواهد عملی را كه برای آن غسل واجب است انجام دهد، باید بدل از غسل تیمّم نماید و اگر نتواند وضو بگیرد و بخواهد عملی را كه برای آن وضو واجب است انجام دهد، باید بدل از وضو تیمّم نماید.

« مسأله 731 » در هنگام نیت باید معین كند كه تیمّم او بدل از غسل است یا بدل از وضو و اگر بدل از غسل باشد، باید

آن غسل را و لو اجمالاً معین نماید؛ ولی چنانچه اشتباهاً به جای بدل از وضو، بدل از غسل یا به جای بدل از غسل، بدل از وضو نیت كند یا مثلاً در تیمّم بدل از غسل جنابت، نیت بدل از غسل مسّ میت نماید، تیمّم او صحیح است.

« مسأله 732 » اگر مختصری از پیشانی و پشت دستها را نیز مسح نكند، تیمّم باطل است، چه عمداً مسح نكند و چه مسأله را نداند یا فراموش كرده باشد، ولی دقت زیاد نیز لازم نیست و همین قدر كه بگویند تمام پیشانی و پشت دست مسح شده كافی است.

« مسأله 733 » برای آن كه یقین كند تمام پشت دست را مسح كرده، باید مقداری بالاتر از مچ را نیز مسح نماید، ولی مسح بین انگشتان لازم نیست.

« مسأله 734 » پیشانی و پشت دستها را باید از بالا به پایین مسح نماید و اعمال آن را باید پشت سر هم بجا آورد و اگر بین آنها به قدری فاصله بیندازد كه نگویند تیمّم می كند، تیمّم او باطل است.

« مسأله 735 » در تیمّم باید پیشانی و كف دستها و پشت دستها پاك باشند و اگر كف دست نجس باشد و نتواند آن را آب بكشد، احتیاط واجب آن است كه دو تیمّم كند، یكی با كف دست و دیگری با پشت دست.

« مسأله 736 » باید برای تیمّم انگشتر را از دست بیرون آورد و اگر در پیشانی یا پشت دستها یا در كف دستها مانعی باشد، مثلاً چیزی به آنها چسبیده باشد، باید آن را برطرف كرد.

« مسأله 737 » اگر پیشانی یا

پشت دستها زخم باشد و پارچه یا چیز دیگری را بر آن بسته باشد و نتواند آن را باز كند، باید دست را روی آن بكشد و نیز اگر كف دست زخم باشد و پارچه یا چیز دیگری را بر آن بسته باشد و نتواند آن را باز كند، باید دست را با همان پارچه به چیزی كه تیمّم بر آن صحیح است بزند و بر پیشانی و پشت دستها بكشد.

« مسأله 738 » اگر پیشانی و پشت دستها مو داشته باشد، اشكال ندارد، ولی اگر موی سر روی پیشانی آمده باشد، باید آن را عقب بزند.

« مسأله 739 » اگر احتمال دهد كه در پیشانی و كف دستها یا پشت دستها مانعی وجود داشته باشد، چنانچه احتمال او در نظر مردم بجا باشد، باید جستجو نماید تا یقین یا اطمینان پیدا كند كه مانعی نیست.

« مسأله 740 » اگر وظیفه او تیمّم باشد و نتواند تیمّم كند، باید نائب بگیرد و كسی كه نائب می شود، باید دستهای آن شخص را به چیزی كه تیمّم بر آن صحیح است بزند و با آنها او را تیمّم دهد و اگر نتواند دست های او را بر چیزی كه تیمّم بر آن صحیح است بزند، چنانچه بتواند دست های او را بر آن چیز بگذارد و سپس او را با دست های خودش تیمّم دهد، باید همین كار را بكند و اگر این نیز ممكن نبود، باید دست خود را به چیزی كه تیمّم بر آن صحیح است بزند و بر پیشانی و پشت دستهای او بكشد.

« مسأله 741 » اگر بعد از آن كه مشغول بخشی از اعمال تیمّم

شد، شك كند كه قسمت پیش از آن را فراموش كرده یا نه و یا شك كند كه آن را درست به جا آورده یا نه، اگر احتمال بدهد در حال عمل متوجه بوده، نباید اعتنا كند و تیمّم او صحیح است.

« مسأله 742 » اگر بعد از مسح دست چپ شك كند كه درست تیمّم كرده یا نه، چنانچه احتمال بدهد كه در حال عمل متوجه بوده، تیمّم او صحیح است.

« مسأله 743 » كسی كه وظیفه او تیمّم است، بنابر احتیاط واجب نباید پیش از وقت نماز برای نماز تیمّم كند، ولی اگر برای كار واجب دیگری یا عمل مستحبّی تیمّم كند و تا وقت نماز عذر او باقی باشد، می تواند با همان تیمّم نماز بخواند.

« مسأله 744 » اگر كسی كه وظیفه او تیمّم است بداند یا گمان داشته باشد كه تا آخر وقت عذر او باقی می ماند، در وسعت وقت می تواند با تیمّم نماز بخواند؛ بنابر این با احتمال برطرف شدن عذر نیز تیمم در وسعت وقت جایز است، ولی اگر بداند یا گمان داشته باشد كه تا آخر وقت عذر او برطرف می شود، باید صبر كند و با وضو یا غسل نماز بخواند یا در تنگی وقت با تیمّم نماز را بجا آورد.

« مسأله 745 » كسی كه نمی تواند وضو بگیرد یا غسل كند، می تواند نمازهای قضای خود را با تیمّم بخواند، هر چند احتمال بدهد كه بزودی عذر او برطرف می شود، ولی در صورتی كه بداند و یا گمان داشته باشد كه عذر او به زودی برطرف می شود، باید منتظر بماند.

« مسأله 746 » كسی كه نمی تواند وضو بگیرد

یا غسل كند، جایز است نمازهای مستحبّی مثل نافله های شبانه روزی را كه وقت معینی دارند، حتی در اوّل وقت - به شرط آن كه علم و یا گمان به برطرف شدن عذر تا آخر وقت نداشته باشد - با تیمّم بخواند.

« مسأله 747 » كسی كه احتیاطاً باید بین غسل جبیره ای و تیمّم جمع نماید، اگر بعد از غسل و تیمّم نماز بخواند و بعد از نماز حَدَث اصغری از او سر زند - مثلاً ادرار كند - باید برای نمازهای بعد وضو بگیرد و احتیاطاً تیمّم بدل از غسل نیز بكند.

« مسأله 748 » اگر به واسطه نداشتن آب یا عذر دیگری تیمّم كند، بعد از برطرف شدن عذر، تیمّم او باطل می شود.

« مسأله 749 » چیزهایی كه وضو را باطل می كنند، تیمّم بدل از وضو را نیز باطل می كنند و چیزهایی كه غسل را باطل می نمایند، تیمّم بدل از غسل را نیز باطل می نمایند.

« مسأله 750 » اگر بر كسی كه نمی تواند غسل كند چند غسل واجب باشد، احتیاط واجب آن است كه بدل هر یك از آنها یك تیمّم نماید.

« مسأله 751 » اگر بدل از غسل جنابت تیمّم كند، لازم نیست برای نماز وضو بگیرد، ولی اگر بدل از غسل های دیگر تیمّم كند، احتیاطاً برای نماز باید وضو بگیرد و اگر نتواند وضو بگیرد، باید تیمّم دیگری نیز بدل از وضو بنماید.

« مسأله 752 » اگر بدل از غسل جنابت تیمّم كند و بعد كاری كه وضو را باطل می كند برای او پیش آید، چنانچه برای نمازهای بعد نتواند غسل كند، باید وضو بگیرد و بنابر احتیاط واجب، تیمّم بدل از

غسل نیز بكند و اگر وضو نیز نتواند بگیرد، می تواند یك تیمّم به نیت ما فی الذمّه (اعم از وضو و غسل جنابت) به جا آورد و كافی است.

« مسأله 753 » اگر كسی كه وظیفه او تیمّم است برای كاری تیمّم كند، تا تیمّم و عذر او باقی است، می تواند اعمالی را كه باید با وضو یا غسل انجام داد بجا آورد، ولی اگر با داشتن آب برای نماز میت یا خوابیدن تیمّم كرده باشد، فقط كاری را كه برای آن تیمّم نموده می تواند انجام دهد و چنانچه به خاطر تنگی وقت تیمم كرده باشد، به احتیاط واجب نباید سایر اعمالی را كه احتیاج به وضو یا غسل دارند انجام دهد.

« مسأله 754 » در چند مورد مستحب است نمازهایی را كه انسان با تیمّم خوانده دوباره بخواند:

اوّل: آن كه از استعمال آب ترس داشته و عمداً خود را جنب كرده و با تیمّم نماز خوانده باشد. دوم: آن كه می دانسته یا گمان داشته كه آب پیدا نمی كند و عمداً خود را جنب كرده و با تیمّم نماز خوانده باشد. سوم: آن كه تا آخر وقت عمداً در جستجوی آب نرود و با تیمّم نماز بخواند و بعد بفهمد كه اگر جستجو می كرد، آب پیدا می شد. چهارم: آن كه عمداً نماز را تأخیر انداخته و در آخر وقت با تیمّم نماز خوانده باشد. پنجم: آن كه می دانسته یا گمان داشته كه آب پیدا نمی شود و آبی را كه داشته ریخته و با تیمّم نماز خوانده است.

نماز

احكام نماز

نماز مهم ترین اعمال دین است كه اگر مورد قبول درگاه خداوند متعال واقع شود، عبادت های دیگر نیز

قبول می شوند و اگر نماز پذیرفته نشود، اعمال دیگر نیز قبول نمی شوند. همان گونه كه اگر انسان هر شبانه روز پنج نوبت در نهر آبی شستشو كند چركی در بدن او باقی نمی ماند، نمازهای پنجگانه نیز انسان را از گناهان و پلیدی ها پاك می كنند. سزاوار است كه انسان نماز را در اوّل وقت بخواند و كسی كه نماز را كم ارزش و سبك می شمارد، مانند كسی است كه نماز نمی خواند. خداوند در ابتدای سوره بقره نماز را از ویژگی های پرهیزگاران و سبب برخورداری از هدایت قرآنی و در سوره مؤمنون مراقبت بر انجام نماز و خشوع در هنگام نماز را از ویژگی های مؤمنان بر شمرده است و پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله وسلم فرموده: كسی كه به نماز اهمیت ندهد و آن را سبك شمارد، سزاوار عذاب آخرت است. روزی حضرت در مسجد تشریف داشتند؛ مردی وارد و مشغول نماز شد و ركوع و سجود خود را به طور كامل بجا نیاورد. حضرت فرمودند: اگر این مرد در حالی كه نمازش به این نحو است از دنیا برود، به دین من از دنیا نرفته است! پس انسان باید مراقب باشد كه با عجله و شتابزدگی نماز نخواند و در حال نماز به یاد خدا و با خضوع، خشوع و وقار باشد و متوجه باشد كه با چه كسی سخن می گوید و خود را در مقابل عظمت و بزرگی خداوند متعال بسیار كوچك و ناچیز ببیند. همچنین نمازگزار باید توبه و استغفار نماید و گناهانی را كه مانع قبول شدن نمازند، مانند حسد، كبر، غیبت، خوردن مال حرام، آشامیدن مسكرات و ندادن خمس و زكات، بلكه

هر معصیتی را ترك كند. همچنین سزاوار است اعمالی را كه ثواب نماز را كم می كند، بجا نیاورد، مثلاً در حال خواب آلودگی و خودداری از ادرار به نماز نایستد و در هنگام نماز به آسمان نگاه نكند و نیز اعمالی را كه ثواب نماز را زیاد می كند بجا آورد، مثلاً انگشتری عقیق به دست كند و لباس پاكیزه بپوشد و شانه و مسواك كند و خود را خوشبو نماید.

نمازهای واجب

نمازهای واجب هفت موردند:

اوّل: نمازهای یومیه كه نماز جمعه نیز جزء آن است، دوم: نماز آیات، سوم: نماز میت، چهارم: نماز طواف واجب خانه كعبه، پنجم: نماز قضای پدر كه بر پسر بزرگ تر واجب است، ششم: نمازی كه به واسطه اجاره، نذر، قسم و عهد واجب می شود، هفتم: نماز عید فطر و قربان در زمان حضور امام معصوم علیه السلام.

نمازهای واجب یومیه

نمازهای واجب یومیه (در شبانه روز) پنج موردند: صبح دو ركعت، ظهر چهار ركعت، عصر چهار ركعت، مغرب سه ركعت و عشاء چهار ركعت.

« مسأله 755 » در سفر باید نمازهای چهار ركعتی را - با شرایطی كه گفته می شود - دو ركعت خواند.

« مسأله 756 » هر یك از نمازهای ظهر و عصر و همچنین مغرب و عشاء، دارای وقت مخصوص و وقت مشتركی می باشند كه در مسائل بعدی بیان خواهد شد. وقت مخصوص و مشترك برای اشخاص فرق می كند، مثلاً اگر به اندازه خواندن دو ركعت نماز از اوّل ظهر بگذرد، وقت مخصوص نماز ظهر كسی كه مسافر است، تمام شده و داخل وقت مشترك می شود و برای كسی كه مسافر نیست، باید به اندازه خواندن چهار ركعت نماز بگذرد.

وقت نماز صبح

« مسأله 757 » نزدیك اذان صبح از طرف مشرق، سپیده ای رو به بالا حركت می كند كه آن را « فجر اوّل » می گویند. هنگامی كه آن سپیده پهن شد، « فجر دوم » و اوّل وقت نماز صبح است و آخر وقت نماز صبح هنگامی است كه آفتاب بیرون می آید.

« مسأله 758 » در شب های مهتابی، اگر وقت طلوع صبح را به علم و یقین بداند، لازم نیست صبر كند تا سپیده صبح در افق ظاهر شود و بر روشنایی مهتاب غلبه كند و اگر وقت طلوع صبح را نداند، باید صبر كند تا اطمینان به طلوع فجر پیدا كند و احتیاط مستحب آن است كه برای نماز صبح صبر كند تا سپیده صبح بر افق ظاهر شود، ولی برای روزه باید از زمانی جلوتر - یعنی مطابق ساعت و به وقت

شرعی - از انجام كاری كه روزه را باطل می كند، خودداری نماید.

وقت نماز ظهر و عصر

« مسأله 759 » اگر چوب یا چیزی مانند آن را كه به آن شاخص می گویند، به طور عمودی در زمین هموار فرو برند، هنگام صبح كه خورشید طلوع می كند، سایه آن در سمت غرب می افتد و هر چه آفتاب بالا می آید، این سایه كم می شود و در بیشتر شهرها، در اوّل ظهر شرعی به كمترین حدّ خود می رسد و وقتی ظهر گذشت، سایه آن به طرف شرق برمی گردد و هر چه خورشید رو به مغرب می رود، سایه بیشتر به طرف شرق می چرخد و بلندتر می شود؛ بنابر این وقتی سایه به كمترین حدّ خود رسید و دو مرتبه رو به زیاد شدن گذاشت، معلوم می شود ظهر شرعی شده است؛ ولی در بعضی شهرها - مثل مكه - كه گاهی هنگام ظهر سایه به كلّی از بین می رود، بعد از آن كه سایه دوباره پیدا شد، معلوم می شود ظهر شده است.

« مسأله 760 » وقت نماز ظهر و عصر از اول ظهر شرعی آغاز می شود و بنا بر احتیاط واجب در هنگام غروب آفتاب به پایان می رسد و اگر تا این هنگام نماز ظهر و عصر را نخواند، در فاصله بین غروب آفتاب و مغرب شرعی باید بدون نیت ادا و قضا و به قصد ما فی الذمّه آنها را بجا آورد. هر كدام از نماز ظهر و عصر وقت مخصوص و وقت مشتركی دارند. وقت مخصوص نماز ظهر از اوّل ظهر تا وقتی است كه از ظهر به اندازه خواندن نماز ظهر بگذرد و وقت مخصوص نماز عصر هنگامی است كه به اندازه

خواندن نماز عصر، از وقت نماز ظهر و عصر باقی مانده باشد و ما بین وقت مخصوص نماز ظهر و وقت مخصوص نماز عصر، وقت مشترك نماز ظهر و نماز عصر است و اگر كسی عمداً نماز ظهر یا عصر را در وقت مخصوص دیگری بخواند، باید آن را اعاده كند.

« مسأله 761 » اگر پیش از خواندن نماز ظهر، سهواً مشغول نماز عصر شود و در بین نماز بفهمد كه اشتباه كرده است، باید نیت را به نماز ظهر برگرداند، یعنی نیت كند كه « آنچه تا حال خوانده ام و آنچه اكنون مشغول خواندن آن هستم و آنچه بعد می خوانم همه نماز ظهر باشد » و بعد از آن كه نماز را تمام كرد، نماز عصر را بخواند و اگر پس از نماز بفهمد، آنچه خوانده ظهر واقع شده و باید نماز عصر را بخواند.

« مسأله 762 » انسان می تواند در روز جمعه به جای نماز ظهر دو ركعت نماز جمعه بخواند، ولی احتیاط مستحب آن است كه اگر نماز جمعه خواند، نماز ظهر را نیز بخواند.

« مسأله 763 » احتیاط واجب آن است كه نماز جمعه را از هنگامی كه عرفاً آن را اوّل ظهر می گویند تأخیر نیندازد و اگر از اوائل ظهر تأخیر افتاد، به جای نماز جمعه نماز ظهر بخواند.

وقت نماز مغرب و عشاء

« مسأله 764 » مغرب هنگامی است كه سرخی طرف مشرق كه بعد از غروب آفتاب پیدا می شود، از بین برود؛ ولی احتیاط واجب آن است كه نماز ظهر و عصر از غروب آفتاب تأخیر نیفتد و نماز مغرب پیش از محو شدن سرخی طرف مشرق شروع نگردد.

« مسأله 765 »

نماز مغرب و عشاء هر كدام وقت مخصوص و وقت مشتركی دارند. وقت مخصوص نماز مغرب از اوّل مغرب تا وقتی است كه از مغرب به اندازه خواندن سه ركعت نماز بگذرد و وقت مخصوص نماز عشاء هنگامی است كه به اندازه خواندن نماز عشاء، به نیمه شب مانده باشد و اگر كسی تا این هنگام نماز مغرب را نخوانده باشد، احتیاطاً باید اوّل نماز عشاء را بجا آورد و بعد از آن تا طلوع فجر نماز مغرب را به قصد ما فی الذمّه بخواند و سپس بنا بر احتیاط واجب نماز عشاء را نیز دوباره به قصد ما فی الذمّه بجا آورد و بین وقت مخصوص نماز مغرب و وقت مخصوص نماز عشاء، وقت مشترك نماز مغرب و عشاء است.

« مسأله 766 » اگر پیش از خواندن نماز مغرب، سهواً مشغول خواندن نماز عشاء شود و در بین نماز بفهمد كه اشتباه كرده، چنانچه به ركوع ركعت چهارم نرفته باشد، باید نیت را به نماز مغرب برگرداند و نماز را تمام كند و بعد نماز عشاء را بخواند و اگر به ركوع ركعت چهارم رفته باشد، احتیاطاً باید نماز را به قصد رجاء تمام كند سپس نماز مغرب را بخواند و بعد از آن نماز عشاء را احتیاطاً اعاده نماید و اگر پس از نماز متوجّه شود، نماز عشای او صحیح است و باید نماز مغرب را بجا آورد.

« مسأله 767 » آخر وقت نماز عشاء نیمه شب است و احتیاط واجب آن است كه برای محاسبه نیمه شب در مورد نماز مغرب و عشاء و مانند آنها، شب را از اوّل غروب تا

اذان صبح حساب كند (3) و برای نماز شب و مانند آن، تا اوّل آفتاب حساب نماید.

« مسأله 768 » اگر از روی معصیت یا به واسطه عذری نماز مغرب یا نماز عشاء را تا نصف شب نخواند، بنابر احتیاط واجب باید تا قبل از اذان صبح بدون این كه نیت ادا و قضا كند آن را بجا آورد.

احكام وقت نماز

« مسأله 769 » انسان هنگامی می تواند مشغول نماز شود كه یقین یا اطمینان كند وقت آن فرا رسیده است یا دو مرد عادل از داخل شدن وقت خبر دهند.

« مسأله 770 » شخص نابینا و زندانی و مانند آنها، بنابر احتیاط واجب تا وقتی كه به فرا رسیدن وقت یقین پیدا كنند، نباید مشغول نماز شوند؛ ولی اگر انسان به واسطه وجود موانعی مثل ابر، غبار و مانند آنها كه در غالب افراد مانع از حصول یقین و اطمینان به دخول وقت می شود، نتواند در اوّل وقت نماز به فرا رسیدن وقت یقین یا اطمینان پیدا كند، چنانچه گمان داشته باشد كه وقت فرا رسیده، می تواند مشغول نماز شود.

« مسأله 771 » اگر برای شخص ثابت شود كه وقت نماز شده و مشغول نماز شود و در بین نماز بفهمد كه هنوز وقت فرا نرسیده و یا بعد از نماز بفهمد كه تمام نماز را پیش از وقت خوانده، نماز او باطل است؛ ولی اگر در بین نماز یا بعد از آن بفهمد كه در بین نماز وقت داخل شده، نماز او صحیح است.

« مسأله 772 » اگر انسان متوجه نباشد كه باید پس از ثابت شدن دخول وقت، مشغول نماز شود و بدون آن

كه دخول وقت برای او ثابت شود، نماز بخواند، چنانچه بعد از نماز بفهمد كه تمام نماز را در وقت آن خوانده، نماز او صحیح است و اگر بفهمد تمام نماز را پیش از وقت آن خوانده یا بفهمد كه در بین نماز وقت داخل شده است، نماز او باطل است.

« مسأله 773 » اگر اطمینان كند وقت نماز فرا رسیده و مشغول نماز شود و در بین نماز شك كند كه وقت داخل شده یا نه، نماز او صحیح نیست؛ ولی اگر در بین نماز اطمینان داشته باشد كه وقت فرا رسیده و شك كند كه آنچه از نماز خوانده در وقت بوده یا نه، نماز او صحیح است.

« مسأله 774 » اگر وقت نماز به قدری تنگ باشد كه به واسطه بجا آوردن بعضی از اعمال مستحب نماز، مقداری از آن بعد از وقت خوانده شود، باید آن اعمال مستحب را بجا نیاورد؛ مثلاً اگر به واسطه خواندن قنوت مقداری از نماز بعد از وقت خوانده شود، نباید قنوت را بخواند.

« مسأله 775 » كسی كه به اندازه خواندن یك ركعت نماز وقت دارد، باید نماز را به نیت ادا بخواند، ولی نباید عمداً نماز را تا این وقت تأخیر بیندازد.

« مسأله 776 » كسی كه مسافر نیست اگر تا غروب آفتاب به اندازه خواندن پنج ركعت نماز وقت داشته باشد، باید هر دو نماز ظهر و عصر را بخواند و اگر به اندازه پنج ركعت وقت نداشته باشد، باید احتیاطاً یك نماز چهار ركعتی به قصد ادا و به نیت ما فی الذمّه (بدون قصد ظهر و عصر) بخواند و پس از

آن یك نماز چهار ركعتی دیگر بدون قصد ادا و قضا و به نیت ما فی الذمّه بجا آورد و اگر تا مغرب به اندازه خواندن پنج ركعت نماز وقت داشته باشد، باید هر دو نماز ظهر و عصر را احتیاطاً بدون قصد ادا و قضا بخواند و اگر به اندازه پنج ركعت وقت نداشته باشد، باید نماز عصر را احتیاطاً بدون نیت ادا و قضا بخواند و سپس نماز ظهر را قضا كند و اگر تا نیمه شب به اندازه خواندن پنج ركعت نماز وقت داشته باشد، باید نماز مغرب و عشاء را بخواند و اگر كمتر وقت داشته باشد، باید نماز عشاء را به نیت ادا خوانده و بعد نماز مغرب را بخواند و احتیاط واجب این است كه نیت ادا و قضا ننماید و سپس نماز عشاء را احتیاطاً بدون نیت ادا و قضا اعاده نماید.

« مسأله 777 » اگر مسافر تا غروب آفتاب به اندازه خواندن سه ركعت نماز وقت داشته باشد، باید نماز ظهر و عصر را بخواند و اگر كمتر وقت داشته باشد، باید احتیاطاً یك نماز دو ركعتی به قصد ادا و به نیت ما فی الذمّه (بدون قصد ظهر و عصر) بخواند و پس از آن یك نماز دو ركعتی دیگر بدون قصد ادا و قضا و به نیت ما فی الذمّه بجا آورد و اگر تا مغرب به اندازه خواندن سه ركعت نماز وقت داشته باشد، باید هر دو نماز ظهر و عصر را احتیاطاً بدون قصد ادا و قضا بخواند و اگر به اندازه سه ركعت وقت نداشته باشد، باید نماز عصر را احتیاطاً بدون

نیت ادا و قضا بخواند و سپس نماز ظهر را قضا كند و اگر تا نیمه شب به اندازه خواندن چهار ركعت نماز وقت داشته باشد، باید نماز مغرب و عشاء را بخواند و اگر كمتر وقت داشته باشد، باید فقط نماز عشاء را بخواند و بعد نماز مغرب را احتیاطاً بدون نیت ادا و قضا بجا آورد و سپس احتیاطاً نماز عشاء را نیز بدون نیت ادا و قضا اعاده كند و چنانچه بعد از خواندن نماز عشاء معلوم شود كه به مقدار یك ركعت یا بیشتر وقت به نیمه شب باقی مانده است، باید فوراً نماز مغرب را به نیت ادا بخواند - اگرچه احتیاط مستحب این است كه آن را به قصد ما فی الذمّه بجا آورد - و سپس بنابر احتیاط واجب نماز عشاء را بدون نیت ادا و قضا، اعاده نماید.

« مسأله 778 » مستحب است انسان نماز را در اوّل وقت آن بخواند و درباره آن سفارش بسیاری شده است و هر چه به اوّل وقت نزدیك تر باشد بهتر است، مگر آن كه تأخیر آن از جهتی بهتر باشد، مثل این كه مقداری صبر كند تا نماز را به جماعت بخواند.

« مسأله 779 » هرگاه انسان عذری داشته باشد كه اگر بخواهد در اوّل وقت نماز بخواند، ناچار باشد با تیمّم نماز بخواند و یا این كه لباس او نجس باشد و یا عذر دیگری داشته باشد، چنانچه بداند یا گمان داشته باشد كه عذر او تا آخر وقت برطرف خواهد شد، نمی تواند در اوّل وقت نماز بخواند، بلكه باید صبر كند تا عذرش برطرف شود و چنانچه عذر

او برطرف نشود، در آخر وقت نماز بخواند و لازم نیست به قدری صبر كند كه فقط بتواند كارهای واجب نماز را انجام دهد، بلكه اگر برای مستحبات نماز، مانند اذان، اقامه و قنوت نیز وقت داشته باشد، می تواند نماز را با آن مستحبات بجا آورد.

« مسأله 780 » كسی كه مسائل نماز و شكیات و سهویات را نمی داند و احتمال می دهد كه یكی از آنها در نماز پیش آید، باید برای یاد گرفتن آنها نماز را از اوّل وقت تأخیر بیندازد؛ ولی اگر اطمینان داشته باشد كه نماز را به نحو صحیح تمام می كند، می تواند در اوّل وقت مشغول نماز شود؛ پس اگر در نماز مساله ای كه حكم آن را نمی داند پیش نیاید، نماز او صحیح است و اگر مسأله ای كه حكم آن را نمی داند پیش آید، می تواند به احتمالی كه در نظرش صحیح تر است عمل نماید و نماز را تمام كند، ولی بعد از نماز باید مسأله را بپرسد و اگر نماز او باطل بوده، دوباره آن را بخواند.

« مسأله 781 » اگر وقت نماز وسعت داشته باشد و طلبكار نیز طلب خود را مطالبه كند، در صورتی كه ممكن باشد باید اوّل قرض خود را بدهد و بعد نماز بخواند و همچنین اگر كار واجب دیگری كه باید آن را فوراً بجا آورد پیش آید - مثلاً ببیند مسجد نجس است - باید اوّل آن كار را انجام دهد - مثلاً مسجد را تطهیر كند - و بعد نماز بخواند و چنانچه اوّل نماز بخواند، معصیت كرده و صحّت نماز او خالی از اشكال نیست.

نمازهایی كه باید به ترتیب خوانده شوند

« مسأله 782 » باید نماز عصر

را بعد از نماز ظهر و نماز عشاء را بعد از نماز مغرب بخوانند و اگر عمداً نماز عصر را پیش از نماز ظهر و نماز عشاء را پیش از نماز مغرب بخوانند، باطل است.

« مسأله 783 » اگر به نیت نماز ظهر مشغول نماز شود و در بین نماز به خاطر آورد كه نماز ظهر را خوانده است، نمی تواند نیت را به نماز عصر برگرداند، بلكه باید آن نماز را رها كند و نماز عصر را بخواند. حكم نماز مغرب و عشاء نیز به همین ترتیب است.

« مسأله 784 » اگر در بین نماز عصر یقین كند كه نماز ظهر را نخوانده است و نیت را به نماز ظهر برگرداند و بعد به خاطر آورد كه نماز ظهر را خوانده بوده، بنابر احتیاط واجب باید نیت را به نماز عصر برگرداند و پس از اتمام نماز آن را دوباره بجا آورد. « مسأله 785 » اگر در بین نماز عصر شك كند كه نماز ظهر را خوانده یا نه، باید نیت را به نماز ظهر برگرداند، ولی اگر وقت به قدری كم باشد كه بعد از تمام شدن نماز، كمتر از یك ركعت به پایان وقت باقی بماند، باید به نیت نماز عصر، نماز را تمام كند و سپس نماز ظهر را قضا كند.

« مسأله 786 » اگر در نماز عشاء پیش از ركوع ركعت چهارم شك كند كه نماز مغرب را خوانده یا نه، چنانچه وقت به قدری كم باشد كه بعد از تمام شدن نماز، نیمه شب شود، باید به نیت عشاء نماز را تمام كند و سپس به قصد ما فی

الذمّه نماز مغرب را بجا آورد و احتیاطاً نماز عشاء را نیز به قصد ما فی الذمّه اعاده كند و اگر بیشتر وقت داشته باشد، باید نیت را به نماز مغرب برگرداند و نماز را در سه ركعت تمام كند و بعد نماز عشاء را بخواند.

« مسأله 787 » اگر در نماز عشاء بعد از رسیدن به ركوع ركعت چهارم شك كند كه نماز مغرب را خوانده یا نه، باید نماز را تمام كند و بعد نماز مغرب را بخواند و پس از آن نماز عشاء را احتیاطاً اعاده كند.

« مسأله 788 » اگر انسان نمازی را كه خوانده احتیاطاً دوباره بخواند و در بین نماز به خاطر آورد كه نمازی را كه باید پیش از آن بخواند نخوانده است، نمی تواند نیت را به آن نماز برگرداند، مثلاً اگر هنگامی كه نماز عصر را احتیاطاً می خواند به خاطر آورد كه نماز ظهر را نخوانده است، نمی تواند نیت را به نماز ظهر برگرداند.

« مسأله 789 » برگرداندن نیت از نماز قضا به نماز ادا و از نماز مستحب به نماز واجب جایز نیست.

« مسأله 790 » اگر وقت نماز ادا وسعت داشته باشد، می تواند در بین نماز نیت را به نماز قضا برگرداند، ولی باید برگرداندن نیت به نماز قضا ممكن باشد، مثلاً اگر مشغول نماز ظهر است، در صورتی می تواند نیت را به قضای صبح برگرداند كه داخل ركوع ركعت سوم نشده باشد.

نمازهای مستحب

« مسأله 791 » تعداد نمازهای مستحبّی زیاد است و آنها را « نافله » می گویند و از میان نمازهای مستحبّی، خواندن نافله های شبانه روزی بیشتر سفارش شده و تعداد آنها در غیر

روز جمعه، سی و چهار ركعت است كه دو ركعت آن نافله صبح، هشت ركعت نافله ظهر، هشت ركعت نافله عصر، چهار ركعت نافله مغرب، دو ركعت نافله عشاء و یازده ركعت نافله شب می باشد و چون دو ركعت نافله عشاء را بنابر احتیاط واجب باید نشسته خواند، یك ركعت حساب می شود، ولی در روز جمعه بر شانزده ركعت نافله ظهر و عصر، چهار ركعت اضافه می شود.

« مسأله 792 » از یازده ركعت نافله شب، هشت ركعت آن باید به نیت نافله شب، دو ركعت به نیت نماز شَفْع و یك ركعت به نیت نماز وَتْر خوانده شود. دستور كامل نافله شب در كتابهای ادعیه گفته شده است.

« مسأله 793 » نمازهای نافله را بجز نماز وَتْر كه یك ركعت می باشد، باید دو ركعتی بجا آورد و مستحب است در ركعت دوم نمازهای نافله و نیز در نماز وتر قنوت را بخوانند، ولی در نماز شفع اگر بخواهند قنوت را بجا آورند، احتیاطاً آن را به امید ثواب انجام دهند.

« مسأله 794 » نمازهای نافله را می توان نشسته خواند، ولی بهتر است دو ركعت نماز نافله نشسته را یك ركعت حساب كند؛ مثلاً كسی كه می خواهد نافله ظهر را كه هشت ركعت است نشسته بخواند، بهتر است شانزده ركعت بخواند و اگر بخواهد نماز وتر را نشسته بخواند، دو نماز یك ركعتی نشسته بخواند.

« مسأله 795 » نافله ظهر و عصر را در سفر نباید خواند، ولی نافله عشاء را به نیت این كه شاید مطلوب خداوند باشد، می توان بجا آورد.

وقت نمازهای نافله یومیه

« مسأله 796 » نافله نماز ظهر، پیش از نماز ظهر خوانده می شود و

وقت آن از اوّل ظهر تا هنگامی است كه طول سایه شاخص كه بعد از ظهر پیدا می شود، به اندازه دو هفتم آن شود؛ مثلاً اگر طول شاخص هفت وجب باشد، هر وقت مقدار سایه ای كه بعد از ظهر پیدا می شود به دو وجب رسید، آخر وقت نافله ظهر است.

« مسأله 797 » نافله عصر پیش از نماز عصر خوانده می شود و وقت آن تا هنگامی است كه طول آن مقدار از سایه شاخص كه بعد از ظهر پیدا می شود، به چهار هفتم آن برسد و چنانچه بخواهد نافله ظهر یا نافله عصر را بعد از وقت آنها بخواند، بهتر است نافله ظهر را بعد از نماز ظهر و نافله عصر را بعد از نماز عصر و بدون نیت ادا و قضا بخواند.

« مسأله 798 » وقت نافله مغرب، پس از تمام شدن نماز مغرب است تا وقتی كه سرخی طرف مغرب كه بعد از غروب كردن آفتاب در آسمان پیدا می شود، از بین برود و چنانچه بخواهد پس از این هنگام آن را بخواند، بنا بر احتیاط واجب باید بدون نیت ادا و قضا آن را بجا آورد.

« مسأله 799 » وقت نافله عشاء تا پایان وقت نماز عشاء است و بهتر است بلافاصله بعد از نماز عشاء خوانده شود.

« مسأله 800 » نافله صبح پیش از نماز صبح خوانده می شود و وقت آن از16 آخر شب شروع می شود و اگر نافله شب را به جا آورد، می تواند نافله صبح را متّصل به نافله شب پس از نیمه شب بخواند و اگر از كسانی باشد كه تقدیم نافله شب بر نیمه شب برای آنان

جایز است، می تواند نافله صبح را همراه نافله شب قبل از نیمه شب بجا آورد.

« مسأله 801 » وقت نافله شب از نیمه شب (4) تا اذان صبح است و بهتر است نزدیك اذان صبح خوانده شود.

« مسأله 802 » مسافر و كسی كه خواندن نافله شب بعد از نیمه شب برای او دشوار است، می تواند آن را قبل از نیمه شب بجا آورد.

نماز غفیله

« مسأله 803 » نماز غفیله نمازی است كه بین نماز مغرب و عشاء خوانده می شود و بنابر احتیاط باید به قصد قربت مطلقه خوانده شود و ابتدای وقت آن بعد از نماز مغرب و انتهای آن بنابر احتیاط وقتی است كه سرخی طرف مغرب از بین برود. در ركعت اوّل آن، بعد از حمد باید به جای سوره این آیات را بخوانند: « وَذَا النُّونِ إذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیهِ فَنادی فِی الظُّلُماتِ أنْ لا إلهَ إلّا أنْتَ سُبْحانَكَ إنّی كُنْتُ مِنَ الظَّالِمینَ فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَنَجَّیناهُ مِنَ الْغَمِّ وَكَذلِكَ نُنْجِی الْمُؤْمِنینَ » (5) و در ركعت دوم بعد از حمد به جای سوره، این آیه را بخوانند: « وَعِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیبِ لا یعْلَمُها إلّا هُوَ وَیعْلَمُ ما فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلّا یعْلَمُها وَلا حَبَّةٍ فی ظُلُماتِ الْأرْضِ وَلا رَطْبٍ وَلا یابِسٍ إِلّا فی كِتابٍ مُبینٍ » (6) و در قنوت آن بگویند: « اَللَّهُمَّ إنّی أَسْأَلُكَ بِمَفاتِحِ الْغَیبِ الَّتِی لا یعْلَمُها إِلّا أنْتَ أنْ تُصَلِّی عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَأنْ تَفْعَلَ بی كَذا وَكَذا » و به جای كلمه « كذا و كذا »، حاجتهای خود را بگویند، و بعد ادامه دهند: «

اَللَّهُمَّ أنْتَ وَلِی نِعْمَتِی وَالْقادِرُ عَلی طَلِبَتِی تَعْلَمُ حاجَتِی فَأَسْأَلُكَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ عَلَیهِ وَعَلَیهِمُ السَّلامُ لَمَّا قَضَیتَها لِی ».

احكام قبله

« مسأله 804 » خانه كعبه كه در مكه معظّمه می باشد قبله است و باید روبروی آن نماز خواند، ولی كسی كه از آن دور است، اگر به نحوی بایستد كه بگویند رو به قبله نماز می خواند، كافی است. اعمال دیگری مانند سربریدن حیوانات كه باید رو به قبله انجام گیرند نیز همین حكم را دارند.

« مسأله 805 » كسی كه نماز واجب را ایستاده می خواند، باید به گونه ای بایستد كه بگویند رو به قبله ایستاده و لازم نیست زانوها و انگشتان پای او نیز رو به قبله باشند.

« مسأله 806 » كسی كه باید نشسته نماز بخواند، باید به گونه ای بنشیند كه صورت، سینه و شكم او رو به قبله باشد، ولی لازم نیست زانوهای خود را به سمت قبله قرار دهد، ولی اگر نتواند به نحو معمول بنشیند و هنگام نشستن، كف پاها را به زمین بگذارد، باید به نحوی بنشیند كه پاهای او نیز رو به قبله باشد.

« مسأله 807 » كسی كه نمی تواند نشسته نماز بخواند، باید در حال نماز به گونه ای به پهلوی راست بخوابد كه جلوی بدن او رو به قبله باشد و اگر ممكن نباشد، باید به نحوی به پهلوی چپ بخوابد كه جلوی بدن او رو به قبله باشد و اگر به این نحو نیز نتواند قرار گیرد، باید به گونه ای به پشت بخوابد كه كف پای او رو به قبله باشد.

« مسأله 808 » نماز احتیاط و سجده و تشهّد فراموش شده را باید رو

به قبله بجا آورد و سجده سهو نیز بنا بر احتیاط واجب باید رو به قبله بجا آورده شود.

« مسأله 809 » نماز مستحبّی را می توان در حال راه رفتن و سواره خواند و اگر انسان در این دو حال نماز مستحبّی بخواند، لازم نیست رو به قبله باشد؛ ولی اگر در حال استقرار نماز می خواند، بنا بر احتیاط باید رو به قبله باشد.

« مسأله 810 » كسی كه می خواهد نماز بخواند، باید برای پیدا كردن قبله كوشش نماید تا یقین یا اطمینان كند كه قبله كدام طرف است و اگر علم یا اطمینان به قبله برای او حاصل نشود، می تواند به گفته دو شاهد عادل كه از روی نشانه های حسّی شهادت می دهند یا به قول كسی كه از روی قاعده علمی قبله را می شناسد و مورد اطمینان است، عمل كند و اگر از این راه ها ممكن نشد، باید به گمانی كه به وسیله محراب مسجد مسلمانان یا قبرهای آنان یا از راههای دیگر پیدا می شود، عمل نماید و حتّی اگر از گفته فاسق یا كافری هم كه به واسطه قواعد علمی قبله را می شناسد گمان به قبله پیدا كند، كافی است.

« مسأله 811 » اگر كسی كه گمان به قبله دارد بتواند گمان قوی تری پیدا كند، نمی تواند به گمان خود عمل نماید؛ مثلاً اگر میهمان از گفته صاحب خانه گمان به قبله پیدا كند ولی بتواند از راه دیگر گمان قوی تری پیدا نماید، نباید به حرف او عمل كند.

« مسأله 812 » اگر برای پیدا كردن قبله وسیله ای نداشته باشد یا با این كه كوشش كرده گمان او به هیچ جهتی تمایل پیدا نكرده

باشد، بنابر احتیاط چهار نماز به چهار طرف می خواند، اگرچه بعید نیست خواندن یك نماز به هر جهتی كه خواست، كافی باشد.

« مسأله 813 » اگر یقین یا گمان كند كه قبله در یكی از دو طرف است، باید به هر دو طرف نماز بخواند.

« مسأله 814 » كسی كه به چند طرف نماز می خواند، اگر بخواهد نماز ظهر و عصر یا مغرب و عشاء را بخواند، می تواند نماز اوّل را به تمام جهات بخواند و بعد نماز دوم را شروع كند و یا آن كه هر دو نماز را به یك جهت بخواند و سپس هر دو را در جهات دیگر تكرار كند، اگرچه روش اول بهتر است.

« مسأله 815 » اگر كسی كه یقین به قبله ندارد بخواهد غیر از نماز عملی انجام دهد كه باید رو به قبله صورت گیرد، مثلاً بخواهد سر حیوانی را ببرد، در صورت ضرورت، می تواند به گمان عمل نماید وگرنه در صورت امكان باید آن عمل را به تأخیر اندازد و پس از حصول اطمینان به جهت قبله آن را به جا آورد.

پوشاندن بدن در نماز

« مسأله 816 » مرد باید در حال نماز - اگرچه كسی او را نبیند - عورتین خود را بپوشاند و بهتر است از ناف تا زانو را نیز بپوشاند.

« مسأله 817 » زن باید در هنگام نماز تمام بدن حتی سر و موی خود را بپوشاند و همچنین بنابر احتیاط باید كف پای خود را نیز بپوشاند، ولی پوشاندن صورت به مقداری كه در وضو شسته می شود و دستها و روی پاها تا مچ لازم نیست، امّا برای آن كه یقین كند كه

مقدار واجب را پوشانده است، باید مقداری از اطراف صورت و قدری پایین تر از مچ را نیز بپوشاند.

« مسأله 818 » زن در برابر نامحرم باید تمام بدن خود، غیر از مقداری از صورت كه در وضو شسته می شود و دست ها تا مچ را بپوشاند. بنابراین چنانچه زنی در محلّی نماز بخواند كه مرد نامحرمی او را ببیند، باید در حال نماز روی پا و كف پای خود را نیز بپوشاند و چنانچه روی پای خود تا مچ آن را نپوشاند و نگاه مرد نامحرم به آن بیفتد، گناه كرده، ولی نمازش صحیح است.

« مسأله 819 » هنگامی كه انسان قضای سجده فراموش شده یا تشهّد فراموش شده را بجا می آورد و بلكه بنابر احتیاط واجب در موقع سجده سهو نیز باید خود را مانند هنگام نماز بپوشاند.

« مسأله 820 » اگر انسان در نماز عمداً عورتش را نپوشاند، نماز او باطل است، بلكه اگر نپوشاندن عورت از روی ندانستن مسأله نیز باشد وجهل او ناشی از كوتاهی در یادگیری مسأله باشد، باید نماز خود را دوباره بخواند.

« مسأله 821 » اگر در بین نماز بفهمد كه عورتش پیداست، باید آن را بپوشاند و بنابر احتیاط واجب نماز را تمام كرده و دوباره آن را بخواند، خصوصاً اگر پوشاندن عورت زیاد طول بكشد، ولی اگر بعد از نماز بفهمد كه در نماز عورت او پیدا بوده، نمازش صحیح است.

« مسأله 822 » اگر لباس نمازگزار در حال ایستاده عورت او را بپوشاند، ولی امكان داشته باشد كه در حال دیگر - مثلاً در حال ركوع و سجود - نپوشاند، چنانچه قبل از آشكار شدن عورت

به وسیله ای آن را بپوشاند، نماز او صحیح است، ولی احتیاط مستحب آن است كه با آن لباس نماز نخواند.

« مسأله 823 » انسان می تواند در نماز خود را با علف و برگ درختان و یا با پنبه و پشم بافته نشده بپوشاند، ولی بهتر است در غیر ضرورت، از پوشاندن عورت با موارد فوق خودداری كند و آن را با لباس های متعارف بپوشاند.

« مسأله 824 » بنابر احتیاط واجب در حال اختیار نمازگزار نمی تواند با گِل عورت خود را بپوشاند، ولی در حال اضطرار پوشاندن آن با گِل كافی است.

« مسأله 825 » اگر چیزی نداشته باشد كه در نماز خود را با آن بپوشاند، چنانچه احتمال دهد كه چیزی پیدا كند، بنابر احتیاط واجب باید نماز را تأخیر بیندازد و اگر چیزی پیدا نكرد، در آخر وقت مطابق وظیفه خود (برهنه) نماز بخواند.

« مسأله 826 » اگر كسی كه می خواهد نماز بخواند برای پوشاندن خود حتّی گِل نیز نداشته باشد و احتمال ندهد كه تا آخر وقت چیزی پیدا كند كه خود را با آن بپوشاند و یا تا آخر وقت صبر كند و چیزی پیدا نكند، در صورتی كه نامحرم او را ببیند باید نشسته نماز بخواند و عورت خود را با ران خود بپوشاند و برای ركوع و سجده به مقداری خم شود كه عورت او ظاهر نگردد و اگر امكان نداشت، با سر خود برای ركوع و سجده اشاره كند و برای سجده بیشتر از ركوع خم شود و یا سر را خم كند و باید چیزی را كه بر آن سجده می كند از زمین بلند كند و بر آن

سجده نماید و احتیاط واجب آن است كه پیشانی را بر آن بگذارد نه این كه فقط آن را به پیشانی بچسباند و اگر كسی او را نبیند، باید ایستاده نماز بخواند و بنابر احتیاط جلوی خود را با دست بپوشاند و در هر صورت ركوع وسجود را با اشاره انجام دهد و برای سجود سر را قدری پایین تر آورد و چیزی را كه سجده بر آن صحیح است از زمین بردارد و هنگامی كه برای سجده اشاره می كند، بنابر احتیاط پیشانی را بر آن بگذارد، نه این كه فقط آن را به پیشانی بچسباند.

شرایط لباس نمازگزار

« مسأله 827 » لباس نمازگزار شش شرط دارد:

اوّل: آن كه پاك باشد. دوم: آن كه مباح باشد. سوم: آن كه از اجزای مردار نباشد.چهارم: آن كه از اجزای حیوان حرام گوشت نباشد. پنجم و ششم: آن كه اگر نمازگزار مرد است، لباس او ابریشم خالص و طلاباف نباشد. تفصیل این شروط در مسائل آینده بیان می شود.

* شرط اوّل: لباس نمازگزار باید پاك باشد و اگر كسی عمداً با بدن یا لباس نجس نماز بخواند، نمازش باطل است.

« مسأله 828 » كسی كه نمی داند نماز با بدن و لباس نجس، باطل است، اگر در ندانستن حكم مسأله مقصّر باشد و با بدن یا لباس نجس نماز بخواند، نمازش باطل می باشد.

« مسأله 829 » اگر به واسطه تقصیر در ندانستن مسأله، نجاست چیز نجسی را نداند - مثلاً نداند عرق كافر غیر كتابی نجس است - و با بدن یا لباس آلوده به آن نماز بخواند، نمازش باطل است.

« مسأله 830 » اگر نداند كه بدن یا لباسش نجس است

و بعد از نماز بفهمد نجس بوده، نماز او صحیح است، ولی احتیاط مستحب آن است كه اگر وقت دارد دوباره آن نماز را بخواند.

« مسأله 831 » اگر فراموش كند كه بدن یا لباسش نجس است و در بین نماز یا بعد از آن به خاطر آورد، باید نماز را دوباره بخواند و اگر وقت گذشته قضا نماید.

« مسأله 832 » اگر بدن یا لباس كسی كه در وسعت وقت مشغول نماز است در بین نماز نجس شود و پیش از آن كه چیزی از نماز را با نجاست بخواند، متوجّه این موضوع شود یا بفهمد كه بدن یا لباس او نجس است و شك كند كه همان وقت نجس شده یا از قبل نجس بوده، در صورتی كه آب كشیدن بدن یا لباس یا عوض كردن لباس یا بیرون آوردن آن، نماز را به هم نزند، باید در بین نماز بدن یا لباس را آب بكشد یا لباس را عوض نماید یا اگر چیز دیگری عورت او را پوشانده، لباس را بیرون آورد، ولی اگر به نحوی باشد كه در صورت آب كشیدن بدن یا لباس یا تعویض یا بیرون آوردن لباس، نماز به هم بخورد، باید نماز را رها كند و دوباره با بدن و لباس پاك نماز بخواند.

« مسأله 833 » اگر لباس كسی كه در تنگی وقت مشغول نماز است، در بین نماز نجس شود و پیش از آن كه چیزی از نماز را با نجاست بخواند، بفهمد كه نجس شده یا بفهمد كه لباس او نجس است و شك كند كه همان وقت نجس شده یا از پیش نجس

بوده، در صورتی كه آب كشیدن یا عوض كردن یا بیرون آوردن لباس نماز را به هم نزند و بتواند لباس را بیرون آورد، باید لباس را آب بكشد یا عوض كند یا اگر چیز دیگری عورت او را پوشانده، لباس را بیرون آورد و نماز را تمام كند، اما اگر چیز دیگری عورت او را نپوشانده باشد و لباس را نیز نتواند آب بكشد یا عوض كند، باید لباس را بیرون آورد و به دستوری كه برای برهنگان گفته شد، نماز را تمام كند و احتیاطاً آن را با لباس و بدن پاك قضا نیز بنماید، ولی چنانچه به گونه ای باشد كه اگر لباس را آب بكشد یا عوض كند، نماز به هم بخورد و به واسطه سرما و مانند آن نیز نتواند لباس را بیرون آورد، باید با همان حال نماز را تمام كند و نماز او صحیح است.

« مسأله 834 » اگر بدن كسی كه در تنگی وقت مشغول نماز است، در بین نماز نجس شود و پیش از آن كه چیزی از نماز را با نجاست بخواند متوجّه این موضوع شود یا بفهمد بدن او نجس است و شك كند كه همان وقت نجس شده یا از پیش نجس بوده، در صورتی كه آب كشیدن بدن نماز را به هم نزند، باید آن را آب بكشد و اگر نماز را به هم بزند، باید با همان حال نماز را تمام كند و نماز او صحیح است.

« مسأله 835 » كسی كه در پاك بودن بدن یا لباس خود شك دارد، اگر پیش از آن كه شك كند، علم به نجاست آن

نداشته، باید آن را جستجو كند و اگر اثری از نجاست در آن نیافت و پس از نماز فهمید كه نجس بوده، نمازش صحیح است، ولی اگر پیش از نماز جستجو نكند، احتیاطاً باید نمازش را اعاده كند و اگر وقت آن گذشته باشد، آن را قضا نماید و اگر پیش از آن كه شك كند، می دانسته كه لباس یا بدنش نجس است و سپس شك كرد و پس از نماز فهمید كه در حال نماز نجس بوده، احتیاطاً باید نماز خود را اعاده كند و اگر وقت گذشته باشد، آن را قضا نماید، چه قبل از نماز جستجو كرده باشد و چه نكرده باشد.

« مسأله 836 » اگر لباس را آب بكشد و اطمینان یابد یا یقین كند كه پاك شده است و با آن نماز بخواند و بعد از نماز بفهمد پاك نشده، احتیاطاً باید نماز را اعاده كند و اگر وقت آن گذشته باشد، آن را قضا نماید.

« مسأله 837 » اگر خونی در بدن یا لباس خود ببیند و یقین یا اطمینان یابد كه از خونهای نجس نیست، مثلاً اطمینان یابد كه خون پشه است، چنانچه بعد از نماز بفهمد از خون هایی بوده كه نمی شود با آن نماز خواند، احتیاطاً باید نماز را اعاده كند و اگر وقت آن گذشته باشد، آن را قضا نماید.

« مسأله 838 » اگر اطمینان یابد خونی كه در بدن یا لباس اوست، خون نجسی است كه نماز با آن صحیح است، مثلاً اطمینان یابد خون زخم و دمل است، چنانچه بعد از نماز بفهمد خونی بوده كه نماز با آن باطل است، احتیاطاً باید نماز

را اعاده كند و اگر وقت آن گذشته باشد، آن را قضا نماید.

« مسأله 839 » اگر نجس بودن چیزی را فراموش كند و بدن یا لباسش با رطوبت به آن برسد و در حال فراموشی نماز بخواند و بعد از نماز به خاطر آورد، نماز او صحیح است؛ ولی اگر بدنش با رطوبت به چیزی كه نجس بودن آن را فراموش كرده برسد و بدون این كه خود را آب بكشد، غسل كند و نماز بخواند، غسل و نماز او باطل است، مگر این كه غسل او به گونه ای باشد كه بدن قبل از غسل پاك شود و نیز اگر جایی از اعضای وضو با رطوبت به چیزی كه نجس بودن آن را فراموش كرده برسد و پیش از آن كه آنجا را آب بكشد، وضو بگیرد و نماز بخواند، وضو و نمازش باطل می باشد، مگر این كه وضوی او به گونه ای باشد كه قبل از وضو اعضای وضو پاك شود.

« مسأله 840 » اگر بدن و لباس كسی كه یك لباس دارد نجس شود و به اندازه آب كشیدن یكی از آنها آب داشته باشد، چنانچه بتواند لباسش را بیرون آورد، باید بدن را آب بكشد و نماز را به دستوری كه برای برهنگان گفته شد، بجا آورد و احتیاطاً با آن لباس نجس نیز نماز را اعاده نماید و اگر به واسطه سرما یا عذر دیگری نتواند لباسش را بیرون آورد، در صورتی كه نجاست هر دو مساوی باشد، مثلاً هر دو ادرار یا خون باشد یا نجاست بدن شدیدتر باشد، مثلاً نجاست آن ادرار باشد كه باید دو مرتبه آن را

آب كشید، بعید نیست كه آب كشیدن بدن مقدم باشد و اگر نجاست لباس بیشتر یا شدیدتر باشد، هر كدام از بدن یا لباس را كه بخواهد، می تواند آب بكشد.

« مسأله 841 » كسی كه غیر از لباس نجس لباس دیگری ندارد و احتمال نمی دهد كه لباس پاك پیدا كند، اگر به واسطه سرما یا عذر دیگری نتواند لباس را بیرون بیاورد، باید در همان لباس نماز بخواند و نماز او صحیح است؛ ولی چنانچه بتواند لباس را بیرون آورد، باید نماز را به دستوری كه برای برهنگان گفته شد بجا آورد و احتیاطاً نماز را با همان لباس نجس تكرار نماید.

« مسأله 842 » اگر كسی كه دو لباس دارد بداند یكی از آنها نجس است و نتواند آنها را آب بكشد و نداند كدام یك از آنها نجس است، چنانچه وقت داشته باشد، باید با هر دو لباس نماز بخواند، مثلاً اگر بخواهد نماز ظهر و عصر بخواند، باید با هر كدام یك نماز ظهر و یك نماز عصر بخواند، ولی اگر وقت تنگ باشد، باید نماز را به دستوری كه برای برهنگان گفته شد بجا آورد و احتیاطاً آن نماز را با لباس پاك قضا نیز بنماید.

* شرط دوم: آن قسمت از لباس نمازگزار كه عورت او را می پوشاند، باید مباح باشد و حكم قسمتهایی كه عورت را نمی پوشاند نیز بنابر احتیاط واجب همین است و كسی كه می داند پوشیدن لباس غصبی حرام است، اگر عمداً در لباس غصبی یا در لباسی كه نخ یا دگمه یا چیز دیگر آن غصبی است نماز بخواند، باید آن نماز را با لباس غیر غصبی

اعاده نماید.

« مسأله 843 » اگر كسی كه می داند پوشیدن لباس غصبی حرام است، ولی نمی داند نماز را باطل می كند، عمداً با لباس غصبی نماز بخواند، باید آن نماز را با لباس غیر غصبی اعاده كند.

« مسأله 844 » اگر نداند یا فراموش كند كه لباس او غصبی است و با آن نماز بخواند، نمازش صحیح است؛ ولی اگر خودش آن لباس را غصب كرده باشد و بعد فراموش كرده و با آن نماز بخواند، باید آن نماز را اعاده كند.

« مسأله 845 » اگر نداند یا فراموش كند كه لباس او غصبی است و در بین نماز بفهمد، چنانچه چیز دیگری عورت او را پوشانده باشد و بتواند فوراً و بدون این كه موالات - یعنی پی درپی بودن نماز - به هم بخورد لباس غصبی را بیرون آورد، بنابر احتیاط واجب باید آن را بیرون آورد و نمازش صحیح است و اگر چیز دیگری عورت او را نپوشانده باشد یا نتواند لباس غصبی را فوراً بیرون آورد و در صورت بیرون آوردن، پی درپی بودن نماز به هم بخورد، در صورتی كه به مقدار یك ركعت نیز وقت داشته باشد، باید نماز را رها كند و با لباس غیر غصبی نماز بخواند و اگر این مقدار نیز وقت نداشته باشد، باید در حال نماز لباس را بیرون آورد و مانند نماز برهنگان، نماز را تمام نماید.

« مسأله 846 » اگر كسی برای حفظ جان خود و یا مثلاً برای این كه دزد لباس غصبی را نبرد ناچار شود آن را بپوشد و با آن نماز بخواند، چنانچه خود او لباس را غصب نكرده باشد، نمازش

صحیح است، ولی اگر خود او لباس را غصب كرده باشد و لباس نیز عورت او را بپوشاند، صحت نمازش خالی از اشكال نیست مگر آن كه به قصد بازگرداندن به صاحبش آن را بپوشد تا به سرقت نرود.

« مسأله 847 » اگر با عین پولی كه خمس به آن تعلّق گرفته، لباس بخرد، می تواند با آن نماز بخواند؛ ولی باید فوراً خمس آن پول را بپردازد. البته چنانچه اصلاً قصد پرداخت خمس را نداشته باشد و معامله را به نحو شخصی انجام داده باشد (یعنی این كه در هنگام معامله به فروشنده بگوید كه این لباس را با عین همین پول خریداری می كنم)، نماز در آن لباس باطل است و اگر با عین پولی كه زكات آن را نداده لباس بخرد، چنانچه قصد داشته باشد كه از مال دیگری زكات را بپردازد، نماز او در آن لباس صحیح است وگرنه نماز در آن لباس باطل است و اگر به ذمّه بخرد و در هنگام معامله قصدش این باشد كه از پولی كه خمس یا زكات آن را نداده، پول لباس را بدهد، در این صورت نمازش باطل نیست، اگرچه احتیاط مستحب اعاده این نماز است.

* شرط سوم: لباس نمازگزار باید از اجزای حیوان مرده ای كه خون جهنده دارد - یعنی حیوانی كه اگر رگ آن را ببرند خون از آن جستن می كند - نباشد و اگر از اجزای حیوان مرده حلال گوشتی كه خون جهنده ندارد - مانند ماهی فلس دار - لباس تهیه كند، احتیاط مستحب آن است كه با آن نماز نخواند.

« مسأله 848 » حیوان حلال گوشتی كه خون جهنده دارد، چنانچه

مردار شود، بنابر احتیاط واجب نباید چیزی از آن كه روح داشته - مانند گوشت و پوست - همراه نمازگزار باشد، اگرچه لباس او نیز نباشد.

« مسأله 849 » اگر چیزی از مردار حلال گوشت كه روح ندارد - مانند مو و پشم - همراه نمازگزار باشد یا با لباسی كه از آنها تهیه كرده اند نماز بخواند، نماز او صحیح است.

* شرط چهارم: لباس نمازگزار باید از حیوان حرام گوشتی كه خون جهنده دارد نباشد و اگر مویی از آن هم همراه نمازگزار باشد، نماز او باطل است و بنابر احتیاط حكم حیوان حرام گوشتی كه خون جهنده ندارد نیز همین است.

« مسأله 850 » اگر آب دهان یا بینی یا رطوبت دیگری از حیوان حرام گوشت - مانند گربه - بر بدن یا لباس نمازگزار باشد، چنانچه مرطوب باشد، نماز باطل و اگر خشك شده و عین آن برطرف شده باشد، نماز صحیح است.

« مسأله 851 » اگر مو، عرق و آب دهان كسی بر بدن یا لباس نمازگزار باشد و یا مروارید و موم و عسل همراه او باشد، اشكال ندارد.

« مسأله 852 » اگر شك داشته باشد لباسی از حیوان حلال گوشت است یا از حیوان حرام گوشت، می تواند با آن نماز بخواند.

« مسأله 853 » اگر انسان احتمال دهد دگمه صدفی و مانند آن از حیوان است، نماز خواندن با آن مانعی ندارد، ولی اگر بداند صدف است، بنابر احتیاط نمی تواند با آن نماز بخواند.

« مسأله 854 » نماز خواندن با پوست خز اشكال ندارد؛ ولی بنابر احتیاط از نماز خواندن در پوست سنجاب اجتناب شود.

« مسأله 855 » اگر با

لباسی كه نمی داند از حیوان حرام گوشت است نماز بخواند، نمازش صحیح است و همچنین است اگر فراموش كرده باشد و یا جاهل به مسأله باشد؛ ولی اگر جهل او به خاطر كوتاهی در یادگیری مسأله باشد، نمازش باطل است.

« مسأله 856 » اگر غیر از لباسی كه از حیوان حرام گوشت تهیه شده لباس دیگری نداشته باشد، چنانچه در حال نماز ناچار به پوشیدن لباس باشد، می تواند با همان لباس نماز بخواند و اگر ناچار نباشد، باید به دستوری كه برای برهنگان گفته شد نماز را بجا آورد و بنابر احتیاط واجب، یك نماز دیگر نیز با همان لباس بخواند.

* شرط پنجم: پوشیدن لباس طلاباف برای مرد حرام و نماز با آن باطل است، ولی برای زن در نماز و غیر آن اشكال ندارد.

« مسأله 857 » زینت كردن با طلا، مثل آویختن زنجیر طلا به سینه و به دست كردن انگشتر طلا و بستن ساعت مچی طلا به دست، برای مرد حرام و نماز خواندن با آنها باطل است و احتیاط واجب آن است كه از استعمال عینك طلا نیز خودداری كند؛ اما اگر از آنها در حال نماز استفاده نكند بلكه فقط همراه داشته باشد - مثلاً در جیب خود بگذارد - نماز صحیح است، ولی زینت كردن با طلا، برای زن در نماز و غیر آن اشكال ندارد.

« مسأله 858 » زینت كردن با انگشتر پلاتین و امثال آن كه از طلا نمی باشد و همچنین گذاشتن دندان طلا برای مرد اشكال ندارد و نماز با آن صحیح است.

« مسأله 859 » اگر مردی نداند یا فراموش كند كه مثلاً انگشتر او

از طلاست و با آن نماز بخواند و یا آن كه نداند نماز با انگشتر طلا باطل است و در آموختن مسأله نیز كوتاهی نكرده باشد، نماز او صحیح است.

* شرط ششم: لباس مرد نمازگزار باید از ابریشم خالص نباشد و نماز خواندن با آن باطل است، فرقی نمی كند كه آن لباس عورت او را پوشانده باشد و یا عورتش با لباس دیگری پوشانده شده باشد و فرقی نمی كند كه امكان پوشاندن عورت با آن باشد یا مثل بند شلوار و عرقچین امكان پوشاندن عورت با آن وجود نداشته باشد و در غیر نماز نیز پوشیدن لباس ابریشم خالص برای مرد حرام است.

« مسأله 860 » اگر آستر تمام لباس یا آستر مقداری از آن ابریشم خالص باشد، پوشیدن آن برای مرد حرام و نماز در آن باطل است.

« مسأله 861 » پوشیدن لباسی كه نمی داند از ابریشم خالص است یا از چیزی دیگر، اشكال ندارد و نماز با آن صحیح است.

« مسأله 862 » اگر دستمال ابریشمی و مانند آن در جیب مرد باشد، اشكال ندارد و نماز را باطل نمی كند.

« مسأله 863 » پوشیدن لباس ابریشمی برای زن در نماز و غیر نماز اشكال ندارد.

« مسأله 864 » پوشیدن لباس ابریشمی خالص و طلاباف، در حال ناچاری مانعی ندارد و نیز كسی كه ناچار است در حال نماز لباس بپوشد و لباس دیگری غیر از اینها و یا غیر از لباسی كه از مردار تهیه شده در اختیار ندارد و احتمال نیز نمی دهد كه تا آخر وقت بتواند در لباس دارای شرایط نماز بخواند، می تواند با آن لباسها نماز بخواند.

« مسأله 865 »

اگر غیر از لباس غصبی یا لباسی كه از مردار و یا اجزای حیوان حرام گوشت تهیه شده یا لباس ابریشمی خالص یا طلاباف، لباس دیگری نداشته باشد و ناچار نباشد لباس بپوشد، باید به دستوری كه برای برهنگان گفته شد، نماز بخواند و در مورد لباسی كه از مردار یا اجزای حیوان حرام گوشت تهیه شده، احتیاطاً نماز را با همان لباس اعاده یا قضا نیز بنماید.

« مسأله 866 » اگر چیزی نداشته باشد كه عورت خود را در نماز با آن بپوشاند، واجب است آن را - اگرچه با كرایه یا خریداری باشد - تهیه نماید، ولی اگر تهیه آن به قدری پول لازم داشته باشد كه نسبت به دارایی او زیاد باشد یا به نحوی باشد كه اگر پول را به مصرف لباس برساند، به حال او ضرر داشته باشد، باید به دستوری كه برای برهنگان گفته شد نماز بخواند.

« مسأله 867 » اگر به كسی كه لباس ندارد لباس ببخشند یا عاریه دهند، چنانچه قبول كردن آن برای او مشقّت نداشته باشد، باید قبول كند، بلكه اگر عاریه كردن یا طلب بخشش برای او سخت نباشد، باید از كسی كه لباس دارد، طلب بخشش یا عاریه نماید.

« مسأله 868 » پوشیدن لباس شهرت - كه پارچه یا رنگ یا دوخت آن برای كسی كه می خواهد آن را بپوشد معمول نیست - در صورتی كه موجب وهن و هتك انسان شود جایز نیست، ولی اگر با آن لباس نماز بخواند، نمازش صحیح است.

« مسأله 869 » چنانچه پوشیدن لباس زنانه برای مرد و یا لباس مردانه برای زن موجب وهن و هتك

وی شود، باید از آن خودداری كند، ولی اگر با آن لباس نماز بخواند نمازش صحیح است.

« مسأله 870 » اگر كسی كه باید خوابیده نماز بخواند برهنه باشد و لحاف یا تشك او نجس یا از ابریشم خالص یا از اجزای حیوان حرام گوشت باشد، احتیاط واجب آن است كه در نماز عورت خود را با چیزی كه نماز در آن صحیح است بپوشاند، بلكه بنابر احتیاط واجب در حال نماز نباید لحافی كه از اجزای حیوان حرام گوشت درست شده، به روی خود بیندازد.

مواردی كه لازم نیست بدن و لباس نمازگزار پاك باشد

« مسأله 871 » در سه صورت - كه تفصیل آنها خواهد آمد - اگر بدن یا لباس نمازگزار نجس باشد، نماز او صحیح است:

اوّل: به واسطه زخم یا جراحت یا دملی كه در بدن اوست، لباس یا بدن او به خون آلوده شده باشد. دوم: بدن یا لباس او به مقدار كمتر از درهم (كه تقریباً به اندازه بند سر انگشت سبّابه است) به خون آلوده باشد. سوم: ناچار باشد با بدن یا لباس نجس نماز بخواند.

در دو صورت نیز اگر فقط لباس نمازگزار نجس باشد، نماز او صحیح است:

اوّل: لباسهای كوچك او، مانند جوراب و عرقچین، نجس شده باشند.دوم: لباس مادری كه پرستار بچّه است نجس شده باشد و احكام این پنج صورت به تفصیل در مسائل بعد گفته می شود.

« مسأله 872 » اگر در بدن یا لباس نمازگزار خون زخم یا جراحت یا دمل باشد و همچنین اگر چركی كه با خون بیرون آمده یا عرق متّصل به زخم یا دوایی كه روی زخم گذاشته اند و نجس شده، در بدن یا لباس او باشد،

چنانچه به نحوی باشد كه آب كشیدن بدن یا لباس یا تعویض لباس در آن شرایط برای بیشتر مردم سخت باشد، تا وقتی كه زخم یا جراحت یا دمل خوب نشده است، می تواند با آن خون نماز بخواند.

« مسأله 873 » اگر خونِ بریدگی، دمل و زخمی كه بزودی خوب می شود و شستن آن آسان است، در بدن یا لباس نمازگزار باشد، نماز او باطل است.

« مسأله 874 » اگر جایی از بدن یا لباس كه با زخم فاصله دارد، با رطوبت زخم نجس شود، جایز نیست با آن نماز بخواند، ولی اگر مقداری از بدن یا لباس كه معمولاً به رطوبت زخم آلوده می شود، با رطوبت آن نجس شود، نماز خواندن با آن مانعی ندارد.

« مسأله 875 » اگر در قسمتی از داخل دهان و بینی و مانند آنها كه معمولاً دیده می شود، زخمی وجود داشته باشد و از آن زخم خونی به بدن یا لباس برسد، می توان با آن نماز خواند و نیز با خون بَواسیری كه دانه های آن بیرون است، می توان نماز خواند؛ امّا در صورتی كه زخمِ داخل دهان و بینی در قسمتی باشد كه معمولاً دیده نمی شود و یا دانه های بواسیر در باطن باشند، احتیاط واجب آن است كه با لباس یا بدنی كه به این خون آلوده است، نماز خوانده نشود.

« مسأله 876 » اگر كسی كه بدنش زخم است، در بدن یا لباس خود خونی ببیند و نداند خون زخم است یا خون دیگر، احتیاط واجب آن است كه با آن نماز نخواند.

« مسأله 877 » اگر چند زخم در بدن باشد و به گونه ای نزدیك هم باشند

كه یك زخم حساب شود، تا وقتی همه خوب نشده اند، نماز خواندن با خون آنها اشكال ندارد؛ ولی اگر به قدری از هم دور باشند كه هر كدام یك زخم حساب شوند، هر یك كه خوب شد، باید برای نماز بدن و لباس را از خون آن آب بكشد.

« مسأله 878 » اگر سر سوزنی خونِ حیض یا نفاس در بدن یا لباس نمازگزار باشد، نماز او باطل است و بنابر احتیاط واجب خون استحاضه و خون سگ، خوك، كافرِ غیر كتابی، مردار و حیوان حرام گوشت نیز همین حكم را دارند؛ ولی نماز خواندن با خون های دیگر مثل خون بدن انسان یا خون حیوان حلال گوشت، اگرچه در چند جای بدن و لباس باشند، در صورتی كه روی هم كمتر از درهم باشند، اشكال ندارد و اگر بیشتر از درهم باشد، نماز با آن باطل است و اگر به مقدار درهم باشد نیز بنابر احتیاط واجب نمی توان با آن نماز خواند.

« مسأله 879 » اگر خونی به لباس بی آستر بریزد و به پشت آن برسد، احتیاط واجب آن است كه دو لكه خون حساب شود، مگر این كه لباس به قدری نازك باشد كه یك لكه به حساب آید و ملاك در مسأله عرف است و اگر پشت آن جداگانه خونی شود، باید هر كدام را جدا حساب نمود؛ پس اگر خون هایی كه در پشت و روی لباسند روی هم كمتر از یك درهم باشند، نماز با آن لباس صحیح است و اگر بیشتر باشند، نماز با آن باطل است.

« مسأله 880 » اگر روی لباسی كه آستر دارد خون بریزد و به آستر

آن برسد و یا به آستر بریزد و روی لباس خونی شود، باید هر كدام را جدا حساب نمود؛ پس اگر مجموع خون روی لباس و آستر كمتر از درهم باشد، نماز با آن صحیح است و اگر بیشتر باشد، نماز با آن باطل است.

« مسأله 881 » اگر خون بدن یا لباس كمتر از درهم باشد و رطوبتی از خارج به آن برسد، در صورتی كه خون و رطوبتی كه به آن رسیده به اندازه درهم یا بیشتر شود و اطراف را آلوده كند، نماز با آن باطل است و اگر رطوبت و خون به اندازه درهم نشود ولی اطراف را آلوده كند، احتیاطاً نمی توان با آن نماز خواند، ولی اگر اطراف را آلوده نكند، نماز خواندن با آن بی اشكال است. همچنین اگر رطوبت با خون مخلوط شود و از بین برود، نماز صحیح است.

« مسأله 882 » اگر بدن یا لباس خونی نشود، ولی به واسطه رسیدن به خون، متنجّس شود، اگرچه مقداری كه متنجس شده كمتر از درهم باشد، نمی توان با آن نماز خواند.

« مسأله 883 » اگر خونی كه در بدن یا لباس است كمتر از درهم باشد و نجاست دیگری به آن برسد، مثلاً یك قطره ادرار روی آن بریزد، نماز خواندن با آن صحیح نیست.

« مسأله 884 » اگر لباسهای كوچك نمازگزار، مثل عرقچین و جوراب كه نمی توان با آنها عورت را پوشاند، نجس باشند، چنانچه از اجزای مردار - به تفصیلی كه گذشت - یا از اجزای حیوان حرام گوشت درست نشده باشند، نماز با آنها صحیح است و نیز اگر با انگشتری نجس نماز بخواند، اشكال

ندارد.

« مسأله 885 » چیزهای كوچكی كه پوشش نمازگزار محسوب نمی شوند - مثل چاقو، پول و مانند آن - اگر نجس باشند و به هنگام نماز همراه نمازگزار باشند، اشكال ندارد.

« مسأله 886 » احتیاط آن است كه چیز نجسی كه با آن می توان عورت را پوشاند همراه نمازگزار نباشد، ولی كسی كه این مسأله را نمی دانسته و به این نحو نماز خوانده، لازم نیست آن نمازها را قضا كند.

« مسأله 887 » اگر مادری كه پرستار بچّه است و بیشتر از یك لباس ندارد، در هر شبانه روز یك مرتبه لباس خود را آب بكشد، اگرچه تا روز دیگر لباس او به ادرار بچّه نجس شود، می تواند با آن لباس نماز بخواند؛ ولی احتیاط مستحب آن است كه لباس خود را در آخر روز آب بكشد تا بتواند نماز ظهر و عصر و مغرب و عشاء را با لباس پاك یا با نجاست كم تری بجا آورد و نیز اگر بیشتر از یك لباس دارد ولی ناچار است كه همه آنها را با هم بپوشد، چنانچه در شبانه روز یك مرتبه همه آنها را آب بكشد، كافی است؛ ولی زنی كه مادر آن بچّه نیست، اگرچه یك لباس بیشتر نداشته باشد، احتیاطاً برای هر نماز اگر لباسش نجس شد، باید آن را آب بكشد و با لباس پاك نماز بخواند.

چیزهایی كه در لباس نمازگزار مستحب است

« مسأله 888 » چند چیز در لباس نمازگزار مستحب است كه از آن جمله اند: عمامه با تَحتُ الحَنَك، پوشیدن عبا و لباس سفید و پاكیزه ترین لباسها و استعمال بوی خوش و به دست كردن انگشتر عقیق.

چیزهایی كه در لباس نمازگزار مكروه است

« مسأله 889 » چند چیز در لباس نمازگزار مكروه است كه از آن جمله اند: پوشیدن لباس سیاه مگر برای عزای اهل بیت علیهم السلام و همچنین لباس چرك و تنگ و لباس شرابخوار و لباس كسی كه از نجاست پرهیز نمی كند و پوشیدن لباسی كه نقش صورت دارد و نیز باز بودن دكمه های لباس و به دست كردن انگشتری كه نقش صورت دارد.

مكان نمازگزار

مكان نمازگزار چند شرط دارد:

* شرط اوّل: مكان نمازگزار باید مباح باشد.

« مسأله 890 » نماز كسی كه در ملك غصبی نماز می خواند - اگرچه روی فرش و تخت و مانند آنها باشد - باطل است و همچنین نماز خواندن در زیر خیمه غصبی باطل است، ولی نماز خواندن در زیر سقف غصبی چنانچه دیوارهای آن غصبی نباشد، مانعی ندارد.

« مسأله 891 » نماز در ملكی كه منفعت آن مال دیگری است، بدون اجازه او باطل است؛ مثلاً اگر در خانه اجاره ای، صاحب خانه یا دیگری بدون اجازه كسی كه آن خانه را اجاره كرده، نماز بخواند، نمازش باطل است و همچنین نمی توان در ملكی كه دیگری در آن حقّی دارد نماز خواند؛ مثلاً اگر میت وصیت كرده باشد كه ثلث مال او را به مصرفی برسانند، تا وقتی ثلث را جدا نكرده اند، نمی توان در ملك او نماز خواند.

« مسأله 892 » اگر كسی جای شخص دیگری را كه در مسجد نشسته غصب كند و در آن جا نماز بخواند، بنابر احتیاط واجب باید دوباره نماز خود را در محل دیگری اعاده كند.

« مسأله 893 » اگر در جایی كه نمی داند غصبی است، نماز بخواند و بعد از نماز بفهمد، نماز او

صحیح است و همچنین اگر در جایی كه غصبی بودن آن را فراموش كرده، نماز بخواند و بعد از نماز به خاطر آورد، نماز او صحیح است، مگر آن كه خودش غصب كرده باشد كه در این صورت نمازش باطل است.

« مسأله 894 » اگر بداند جایی غصبی است ولی نداند كه در جای غصبی نماز باطل است و در آن جا نماز بخواند، چنانچه در یادگیری مسأله كوتاهی كرده باشد نماز او باطل است.

« مسأله 895 » اگر كسی ناچار باشد نماز واجب را سواره بخواند و یا بخواهد نماز مستحبّی را سواره بخواند، چنانچه وسیله سواری یا چیزی كه روی آن نشسته غصبی باشد، بعید نیست نماز او صحیح باشد.

« مسأله 896 » اگر سهم كسی كه در ملكی با دیگری شریك است، از سهم شریكش جدا نباشد، بدون اجازه شریك خود نمی تواند در آن ملك تصرّف كند و نماز بخواند.

« مسأله 897 » اگر با عین پولی كه خمس آن را نداده، ملكی بخرد، می تواند در آن نماز بخواند؛ ولی باید فوراً خمس آن پول را بپردازد. البته اگر اصلاً قصد پرداخت خمس را نداشته باشد و معامله را به نحو شخصی انجام داده باشد، نماز در آن ملك باطل است و اگر با عین پولی كه زكات آن را نداده ملكی بخرد، تصرّف او در آن ملك حرام و نماز او نیز در آن باطل است، مگر آن كه قصد جدی داشته باشد كه زكات آن را از مال دیگر خود بپردازد و اگر به ذمّه بخرد و در موقع خریدن قصد او این باشد كه از مالی كه خمس یا

زكات آن را نداده پول ملك را بدهد، تصرّف و نماز در آن صحیح است ولی احتیاط مستحب آن است كه در آن نماز نخواند.

« مسأله 898 » اگر صاحب ملك اجازه نماز خواندن بدهد، ولی انسان بداند كه قلباً راضی نیست، نماز خواندن در ملك او باطل است و اگر اجازه ندهد و انسان یقین كند كه قلباً راضی است، نماز صحیح است.

« مسأله 899 » تصرّف در ملك كسی كه مرده و خمس یا زكات بدهكار بوده است، حرام و نماز در آن باطل است، مگر آن كه بدهی او را بدهند یا بنا داشته باشند بدون مسامحه بپردازند.

« مسأله 900 » تصرّف در ملك كسی كه مرده و به مردم بدهكار بوده است، حرام و نماز در آن باطل است؛ ولی تصرّفات جزیی كه برای برداشتن جنازه مرده معمول است، اشكال ندارد و نیز اگر بدهكاری او كمتر از مالش باشد و ورثه نیز تصمیم داشته باشند كه بدون مسامحه بدهی او را بپردازند، تصرّف در آن با رضایت ورثه و طلبكاران اشكال ندارد.

« مسأله 901 » اگر كسی كه مرده قرض نداشته باشد، ولی بعضی از ورثه او صغیر یا دیوانه یا غایب باشند، تصرّف در ملك او حرام و نماز در آن باطل است؛ ولی تصرّفات جزیی كه برای برداشتن جنازه مرده معمول است، اشكال ندارد.

« مسأله 902 » نماز خواندن در مسافرخانه و حمام و مانند آن كه برای واردین آماده است، در صورتی كه نمازگزار به عنوان مهمان یا مسافر و یا برای انجام كاری آنجا باشد، اشكال ندارد، امّا اگر فقط برای خواندن نماز به آنجا برود،

اشكال دارد، مگر این كه به رضایت مالك آن اطمینان داشته یا اجازه داشته باشد؛ ولی در غیر این قبیل مكانها، در صورتی می توان نماز خواند كه مالك آن اجازه بدهد یا حرفی بزند كه معلوم شود برای نماز خواندن اذن داده است، مثل این كه به كسی اجازه دهد در ملك او بنشیند و بخوابد كه از اینها فهمیده می شود برای نماز خواندن نیز اجازه داده است.

« مسأله 903 » نماز خواندن در زمین های بسیار بزرگی كه مردم ناچارند در آنها تصرّفاتی مانند رفت و آمد انجام دهند و در صورت تصرّف نكردن به زحمت و مشقّت می افتند، اشكال ندارد، حتّی اگر رضایت صاحبان آنها معلوم نباشد و یا در بین آنها صغیر و یا مجنون وجود داشته باشد؛ ولی چنانچه بدانند كه صاحبان آنها راضی نیستند، نمی توانند در آن جا نماز بخوانند.

* شرط دوم: مكان نمازگزار باید بی حركت باشد و اگر به واسطه تنگی وقت یا جهت دیگری ناچار باشد در جایی كه حركت دارد - مانند اتومبیل، كشتی و قطار - نماز بخواند، به قدری كه ممكن است باید در حال حركت چیزی نخواند و اگر آن وسایل از سمت قبله به طرف دیگر حركت كنند، نمازگزار باید به طرف قبله برگردد.

« مسأله 904 » نماز خواندن در اتومبیل، كشتی، قطار و مانند آنها در حال توقف مانعی ندارد.

« مسأله 905 » نماز روی خرمن گندم و جو و مانند آنها كه نمی توان روی آن بی حركت ماند، باطل است.

« مسأله 906 » در جایی كه به واسطه احتمال باد، باران، تراكم جمعیت و مانند آن اطمینان ندارد كه بتواند نماز را تمام

كند، اگر نماز را به امید تمام كردنِ آن شروع كند، اشكال ندارد و اگر به مانعی برخورد نكند، نماز او صحیح است.

* شرط سوم: مكان نمازگزار نباید از جاهایی باشد كه ماندن در آن حرام است؛ بنابر این نباید در محلی كه باقی ماندن در آن برای انسان خطر جانی دارد - مانند محلی كه نزدیك است سقف آن خراب شود - نماز خواند.

« مسأله 907 » بودن مرد و زن نامحرم در جای خلوت جایز نیست؛ ولی چنانچه در چنین محلّی نماز بخواند، نمازش اشكال ندارد.

« مسأله 908 » نماز خواندن در جایی كه صدای آلات لهو و لعب شنیده می شود باطل نیست، ولی گوش دادن به آنها حرام است.

* شرط چهارم: نباید در جایی كه سقف آن كوتاه است و نمی توان در آن جا راست ایستاد یا به اندازه ای كوچك است كه جای ركوع و سجود ندارد، نماز خواند و اگر ناچار شود كه در چنین جایی نماز بخواند، باید به قدری كه ممكن است، قیام، ركوع و سجود را بجا آورد.

* شرط پنجم: در مكانهایی نباشد كه ماندن، نشستن یا ایستادن روی آن حرام است. بنابر این نماز خواندن روی چیزی كه ایستادن و یا نشستن روی آن موجب بی احترامی و هتك حرمت به چیزی می شود كه هتك حرمت آن حرام است - مثل فرشی كه اسم خداوند متعال و یا آیات قرآن یا اسامی معصومین علیهم السلام بر آن نوشته شده است - جایز نیست.

* شرط ششم: مكان نمازگزار نباید جلوتر از قبر معصومین علیهم السلام باشد.

« مسأله 909 » اگر در نماز چیزی مانند دیوار بین او و قبر مطهّر فاصله

باشد كه بی احترامی نشود، اشكال ندارد، ولی فاصله شدن صندوق شریف و ضریح و پارچه هایی كه روی آن افتاده كافی نیست.

* شرط هفتم: مكان نمازگزار اگر نجس است، به گونه ای مرطوب نباشد كه رطوبت آن به بدن یا لباس او برسد؛ ولی اگر جایی كه پیشانی را بر آن می گذارد نجس باشد، حتّی در صورتی كه خشك نیز باشد، نماز باطل است و احتیاط مستحب آن است كه در مكان نجس نماز خوانده نشود، مخصوصاً اگر عین نجاست در آن وجود داشته باشد.

* شرط هشتم: جای پیشانی نمازگزار از جای قدم ها و زانوهای او بیش از چهار انگشت بسته، پست تر یا بلندتر نباشد.

* شرط نهم: اگر زن و مردی در یك مكان نماز می خوانند، بنابر احتیاط واجب مكان نماز زن باید به گونه ای باشد كه عرفاً عقب تر از مكان نماز مرد قلمداد شود، اگرچه بهتر است كه در تمام حالات نماز، زن عقب تر از مرد باشد، به این معنی كه جای سجده او از جای ایستادن مرد عقب تر باشد.

« مسأله 910 » اگر بین مرد و زن به اندازه ده ذراع فاصله باشد و یا آن كه ما بین آنها دیوار یا پرده یا چیز دیگری وجود داشته باشد، جلوتر بودن زن از مرد در نماز اشكالی ندارد.

« مسأله 911 » شرط مذكور مربوط به موردی است كه هر دو نمازگزار بالغ باشند ولی در آن تفاوتی بین نماز واجب و مستحب نیست. البته برای كسانی كه در مسجدالحرام نماز می خوانند مراعات این شرط لازم نیست.

« مسأله 912 » خواندن نماز واجب در خانه كعبه و بر بام آن بنابر احتیاط جایز نیست، ولی در

حال ناچاری مانعی ندارد.

« مسأله 913 » خواندن نماز مستحب در خانه كعبه و بر بام آن اشكال ندارد، بلكه مستحب است در داخل خانه مقابل هر ركن دو ركعت نماز بخوانند.

جاهایی كه نماز خواندن در آنها مستحب است

« مسأله 914 » در شرع مقدس اسلام بسیار سفارش شده است كه نماز را در مسجد بخوانند و بهتر از همه مسجدها، مسجدالحرام و بعد از آن مسجد پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم و بعد از آن مسجد كوفه و بعد از آن مسجد بیت المقدس و بعد از آن مسجد جامع هر شهر و بعد از آن مسجد محلّه و بعد از آن مسجد بازار است.

« مسأله 915 » برای زنها نماز خواندن در خانه بهتر است، ولی اگر بتوانند كاملاً خود را از نامحرم حفظ كنند، بهتر است در مسجد نماز بخوانند.

« مسأله 916 » نماز خواندن در حرم امامان علیهم السلام مستحب و بلكه بهتر از مسجد است و نماز در حرم مطهر حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام برابر با دویست هزار نماز است.

« مسأله 917 » زیاد رفتن به مسجد و رفتن در مسجدی كه نمازگزار ندارد، مستحب است و همسایه های مسجد اگر عذری نداشته باشند، مكروه است در غیر مسجد نماز بخوانند.

« مسأله 918 » مستحب است انسان با كسی كه در مسجد حاضرنمی شود غذا نخورد، در كارها با او مشورت نكند، همسایه او نشود، از او زن نگیرد و به او زن ندهد.

جاهایی كه نماز خواندن در آنها مكروه است

« مسأله 919 » نماز خواندن در چند جا مكروه است و از آن جمله است: حمام، زمین نمكزار، مقابل انسان، مقابل دری كه باز است، در جاده، خیابان و كوچه - اگر برای كسانی كه عبور می كنند ایجاد مزاحمت نكند، و چنانچه ایجاد مزاحمت كند، حرام و نماز باطل است - مقابل آتش و چراغ، آشپزخانه و هر جا كه كوره آتش باشد، مقابل چاه و چاله ای كه

محل ادرار باشد، روبروی تصویر یا مجسمه انسان یا حیوان مگر آن كه روی آن چیزی مانند پرده بكشند، در اتاقی كه جُنب در آن باشد، در جایی كه تصویری از جاندار باشد اگرچه روبروی نمازگزار نباشد، مقابل قبر، روی قبر، بین دو قبر و یا در قبرستان.

« مسأله 920 » كسی كه در محلّ عبور مردم یا روبروی كسی نماز می خواند، مستحب است چیزی مقابل خود بگذارد، و اگر چوب یا ریسمانی هم باشد كافی است.

احكام مسجد

« مسأله 921 » نجس كردن زمین، سقف، بام و طرف داخل دیوار مسجد حرام است و هر كس بفهمد كه این مكانها نجس شده است، باید فوراً نجاست آن را برطرف كند و احتیاط واجب آن است كه طرف بیرون دیوار مسجد را نیز نجس نكنند و اگر نجس شود، نجاست آن را برطرف نمایند، مگر آن كه واقف، آن را جزء مسجد قرار نداده باشد.

« مسأله 922 » اگر نتواند مسجد را پاك نماید یا كمك لازم داشته باشد و پیدا نكند، پاك كردن مسجد بر او واجب نیست؛ ولی اگر بی احترامی به مسجد باشد، باید به كسی كه می تواند آن را پاك كند، اطلاع دهد.

« مسأله 923 » اگر جایی از مسجد نجس شود كه پاك كردن آن بدون كندن یا كمی خراب كردن ممكن نباشد، باید آنجا را بكنند یا خراب نمایند و پر كردن چاله و تعمیر خرابی بر عهده كسی است كه مسجد را نجس كرده است؛ ولی چنانچه پاك كردن مسجد احتیاج به خراب كردن زیادی داشته باشد به نحوی كه موجب ضرر رساندن به مسجد شود، تطهیر آن واجب نیست.

«

مسأله 924 » اگر مسجدی را غصب كنند و به جای آن خانه و مانند آن بسازند به صورتی كه دیگر به آن مسجد نگویند، باز هم بنابر احتیاط واجب نجس كردن آن حرام است، ولی وجوب پاك كردن آن محلّ اشكال است.

« مسأله 925 » نجس كردن حرم پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم و امامان علیهم السلام حرام است و اگر یكی از آنها نجس شود، چنانچه نجس ماندن آن بی احترامی باشد، پاك كردن آن واجب است، بلكه احتیاط مستحب آن است كه اگر بی احترامی نیز نباشد، آن را تطهیر كنند.

« مسأله 926 » اگر حصیر یا فرش مسجد نجس شود، بنابر احتیاط واجب باید آن را آب بكشند و بنابر احتیاط واجب نباید محل نجس آن را ببرند.

« مسأله 927 » بردن عین نجس - مانند خون - و یا چیزی كه نجس شده به مسجد، اگر موجب سرایت نجاست به مسجد نشود، اشكال ندارد؛ اما چنانچه موجب بی احترامی به مسجد باشد، حرام است.

« مسأله 928 » اگر گذاشتن جسد میت در مسجد پیش از غسل دادن آن موجب سرایت نجاست به مسجد و یا هتك احترام نباشد، مانعی ندارد، گرچه احوط ترك آن است؛ ولی اگر میت را غسل داده باشند، گذاشتن آن در مسجد اشكال ندارد.

« مسأله 929 » اگر در مسجد برای روضه خوانی چادر بزنند و سیاهی بكوبند و آن را فرش كنند و اسباب چای در آن ببرند و همچنین برگزاری مراسم گوناگون در مسجد از قبیل عروسی و مجلس ختم اگر موجب ضرر به مسجد و هتك حرمت آن و مانع نماز خواندن نشود، با رعایت مصلحت وقف و

اذن متولّی اشكال ندارد.

« مسأله 930 » بنابر احتیاط واجب نباید مسجد را با طلا زینت نمایند و همچنین نباید صورت چیزهایی را كه مثل انسان و حیوان روح دارند، در مسجد نقش كنند و نقاشی چیزهایی كه روح ندارند، مثل گُل و بوته مكروه است.

« مسأله 931 » حتی اگر مسجد خراب شود، نمی توانند آن را بفروشند یا داخل ملك و جاده نمایند.

« مسأله 932 » فروختن در و پنجره و چیزهای دیگر مسجد، حرام است و اگر مسجد خراب شود، باید آنها را صرف تعمیر همان مسجد كنند و چنانچه در همان مسجد قابل استفاده نباشند، باید در مسجد دیگر مصرف شوند، ولی اگر قابل استفاده در سایر مساجد نیز نباشند، می توانند آنها را بفروشند و پول آن را اگر ممكن است صرف تعمیر همان مسجد وگرنه صرف تعمیر مسجد دیگری نمایند.

« مسأله 933 » ساختن مسجد و تعمیر مسجدی كه نزدیك به خرابی می باشد، مستحب است و اگر مسجد به گونه ای خراب شود كه تعمیر آن ممكن نباشد، می توانند آن را خراب كنند و دوباره بسازند، بلكه می توانند مسجدی را كه خراب نشده ولی جا برای نمازگزاران در آن كم می باشد، خراب كنند و مسجد بزرگ تری بسازند.

« مسأله 934 » تمیز كردن مسجد و روشن كردن چراغ آن مستحب است و كسی كه می خواهد به مسجد برود، مستحب است خود را خوشبو كند و لباس پاكیزه و قیمتی بپوشد و زیر كفش خود را وارسی كند كه نجاستی به آن نباشد و هنگام داخل شدن به مسجد، اوّل پای راست و هنگام بیرون آمدن، اوّل پای چپ را بگذارد و همچنین مستحب

است از همه زودتر به مسجد آید و از همه دیرتر از مسجد بیرون رود.

« مسأله 935 » هنگامی كه انسان وارد مسجد می شود، مستحب است دو ركعت نماز به قصد تحیت و احترام به مسجد بخواند و اگر نماز واجب یا مستحب دیگری نیز بخواند، كافی است.

« مسأله 936 » خوابیدن در مسجد - اگر انسان ناچار نباشد - و صحبت كردن راجع به كارهای دنیا و مشغول صنعت شدن و خواندن شعری كه نصیحت و مانند آن نباشد، مكروه است و نیز مكروه است آب دهان و بینی و اخلاط سینه را در مسجد بیندازد و اگر این اعمال موجب هتك حرمت مسجد یا باعث انزجار و تنفر مردم شود و یا بر خلاف بهداشت نمازگزاران باشد، حرام است و همچنین مكروه است گمشده ای را طلب كند و صدای خود را بلند كند، ولی بلند كردن صدا برای اذان مانعی ندارد.

« مسأله 937 » داخل شدن كافر در مسجد اشكال دارد و اگر خواستند جهت شنیدن مطالب اسلامی داخل مسجد شوند، باید محلّی را در كنار مسجد تهیه نمود كه عنوان « مسجد » نداشته باشد.

« مسأله 938 » راه دادن بچّه و دیوانه به مسجد مكروه است؛ ولی راه دادن بچّه اگر برای آموختن احكام اسلام و آشنایی با مسجد باشد، اشكال ندارد و كسی كه پیاز و سیر و مانند آنها خورده و بوی دهانش مردم را اذیت می كند، مكروه است به مسجد برود.

اذان و اقامه

« مسأله 939 » برای مرد و زن مستحب است پیش از نمازهای واجب شبانه روزی اذان و اقامه بگویند، ولی پیش از نماز عید فطر و قربان

- اگر به جماعت خوانده شوند - مستحب است سه مرتبه بگویند: « اَلصَّلاة » و در نمازهای واجب دیگر و همچنین نماز عید فطر و قربان اگر فرادی خوانده شوند، سه مرتبه « اَلصَّلاة » را به امید ثواب بگویند.

« مسأله 940 » مستحب است در روز اوّلی كه بچّه به دنیا می آید یا پیش از آن كه بند ناف او بیفتد، در گوش راست او اذان و در گوش چپش اقامه بگویند.

« مسأله 941 » اذان دارای هیجده جمله است كه به ترتیب عبارتند از: « اَللَّهُ أكْبَرُ » (7) چهار مرتبه و « أَشْهَدُ أنْ لا إلهَ إلَّا اللَّهُ (8)، أَشْهَدُ أنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ (9)، حَی عَلَی الصَّلاةِ (10)، حَی عَلَی الْفَلاحِ (11)، حَی عَلی خَیرِ الْعَمَلِ (12)، اَللَّهُ أكْبَرُ، لا إلهَ إلَّا اللَّهُ (13) » هر یك دو مرتبه و اقامه دارای هفده جمله است، یعنی دو مرتبه « اَللَّهُ أكْبَرُ » از اوّل اذان و یك مرتبه « لا إلهَ إلَّا اللَّهُ » از آخر آن كم می شود و بعد از گفتن « حَی عَلی خَیرِ الْعَمَلِ » باید دو مرتبه « قَدْ قامَتِ الصَّلاةُ » (14) به آن اضافه نمود.

« مسأله 942 » « أشْهَدُ أنَّ عَلِیاً أمیرَالْمُؤْمِنینَ وَلِی اللَّهِ » (15) جزء اذان و اقامه نیست، ولی خوبست بعد از « أَشْهَدُ أنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ » به قصد قربت مطلقه گفته شود.

« مسأله 943 » بین جمله های اذان و اقامه باید خیلی فاصله نشود و اگر بین آنها بیشتر از معمول فاصله بیندازد، باید دوباره آن را از سر بگیرد.

« مسأله 944 » اگر در اذان

و اقامه صدا را در گلو بیندازد، چنانچه غنا شود - یعنی به نحو آوازه خوانی كه در مجالس لهو و بازیگری معمول است، اذان و اقامه را بگوید - حرام است.

« مسأله 945 » اگر نمازگزار نماز ظهر و عصر یا مغرب و عشاء را بدون فاصله یا با فاصله كمی از هم بخواند، در نماز عصر یا عشاء اذان ساقط می شود و خواندن نافله و تعقیبات نماز، موجب فاصله شدن بین دو نماز و عدم سقوط اذان از نماز دوم نمی گردد. همچنین در نماز عصر روز جمعه چنانچه آن را پس از نماز جمعه و بدون فاصله با آن بخواند، اذان ساقط می شود.

« مسأله 946 » اگر برای نماز جماعتی اذان و اقامه گفته باشند، كسی كه با آن جماعت نماز می خواند، نباید برای نماز خود اذان و اقامه بگوید.

« مسأله 947 » اگر برای خواندن نماز به جایی برود كه در آن نماز جماعت بر پاست ولی با آنها نماز نخواند و یا آن كه ببیند جماعت تمام شده ولی صفها به هم نخورده و جمعیت متفرّق نشده است، چه نماز خود را فرادی بخواند و چه به جماعت، بنابراحتیاط واجب با وجود سه شرط ذیل نباید برای نماز خود اذان و اقامه بگوید: اوّل: آن كه برای آن نماز، اذان و اقامه گفته باشند. دوم: آن كه نماز جماعت باطل نباشد. سوم: آن كه نماز او و نماز جماعت در یك مكان باشند، پس اگر نماز جماعت داخل مسجد باشد و او بخواهد بر بام مسجد نماز بخواند، مستحب است اذان و اقامه بگوید.

« مسأله 948 » اگر در شرط دوم از

شرطهایی كه در مسأله پیش گفته شده شك كند، یعنی شك كند كه نماز جماعت صحیح بوده یا نه، اذان و اقامه از او ساقط است، ولی اگر در یكی از دو شرط دیگر شك كند، می تواند به امید ثواب اذان و اقامه بگوید.

« مسأله 949 » كسی كه اذان شخص دیگری را می شنود، مستحب است هر قسمتی را كه می شنود تكرار كند، ولی در بازگویی اقامه ای كه از دیگری می شنود، باید قصد ذكر مطلق نماید نه قصد اقامه و از « حَی عَلَی الصَّلاةِ » تا « حَی عَلی خَیرِ الْعَمَلِ » را به امید ثواب بگوید.

« مسأله 950 » كسی كه اذان و اقامه دیگری را به طور كامل شنیده، چه با او گفته باشد و چه نگفته باشد، در صورتی كه بین آن اذان و اقامه و نمازی كه می خواهد بخواند، زیاد فاصله نشده باشد، می تواند برای نماز خود اذان و اقامه ƚϙșʘϮ

« مسأله 951 » اگر مرد اذان زن را بشنود، اذان از او ساقط نمی شود، چه آن را به قصد لذّت بشنود و چه بدون قصد لذت.

« مسأله 952 » اذان و اقامه نماز جماعت را باید مرد بگوید؛ ولی چنانچه زنی با جماعت مردان محرم باشد، اذان او برای آن جماعت كافی است، اگرچه احتیاط مستحب آن است كه به آن اكتفا نشود.

« مسأله 953 » اقامه باید بعد از اذان گفته شود و اگر قبل از اذان بگویند، صحیح نیست.

« مسأله 954 » اگر كلمات اذان و اقامه را بدون ترتیب بگوید، مثلاً « حَی عَلَی الْفَلاحِ » را پیش از « حَی عَلَی الصَّلاةِ » بگوید، باید

از جایی كه ترتیب به هم خورده، دوباره بگوید.

« مسأله 955 » باید بین اذان و اقامه فاصله ندهد و اگر بین آنها به قدری فاصله دهد كه اذانی كه گفته، اذان این اقامه حساب نشود، مستحب است دوباره اذان و اقامه را بگوید و نیز اگر بین اذان و اقامه و نماز به قدری فاصله دهد كه اذان و اقامه آن نماز حساب نشوند، مستحب است دوباره برای آن نماز اذان و اقامه بگوید.

« مسأله 956 » اذان و اقامه باید به عربی صحیح گفته شود، پس اگر كسی به عربی غلط بگوید یا به جای یك حرف، حرف دیگری را بگوید یا مثلاً ترجمه آن را بگوید، صحیح نیست.

« مسأله 957 » اذان و اقامه باید بعد از داخل شدن وقت نماز گفته شود و اگر عمداً یا از روی فراموشی پیش از وقت بگوید، باطل است.

« مسأله 958 » اگر پیش از گفتن اقامه شك كند كه اذان گفته یا نه، باید اذان را بگوید، ولی اگر مشغول اقامه شود و شك كند كه اذان گفته یا نه، گفتن اذان لازم نیست.

« مسأله 959 » اگر در بین اذان یا اقامه، پیش از آن كه قسمتی را بگوید، شك كند كه قسمت پیش از آن را گفته یا نه، باید قسمتی را كه در گفتن آن شك كرده، بگوید و اگر بعد از این كه شروع به گفتن قسمتی از اذان یا اقامه كرد، شك كند كه آنچه پیش از آن است را گفته یا نه، بنابر احتیاط قسمت قبل را باید بگوید.

« مسأله 960 » مستحب است انسان در هنگام گفتن

اذان رو به قبله بایستد، با وضو یا غسل باشد، دستها را به گوش بگذارد، صدا را بلند نماید و بكشد و بین جمله های اذان كمی فاصله دهد و بین آنها حرف نزند.

« مسأله 961 » لازم است انسان هنگام گفتن اقامه، با طهارت باشد و اقامه را در حال ایستاده بگوید.

« مسأله 962 » مستحب است بدن انسان در هنگام گفتن اقامه آرام باشد، آن را از اذان آهسته تر بگوید و جمله های آن را به هم نچسباند، ولی به اندازه ای كه بین جمله های اذان فاصله می دهد، بین جمله های اقامه فاصله ندهد.

« مسأله 963 » انسان می تواند به امید كسب ثواب بین اذان و اقامه یك قدم بردارد یا قدری بنشیند یا سجده كند یا ذكر بگوید یا دعا بخواند یا قدری ساكت باشد یا حرفی بزند یا دو ركعت نماز بخواند، ولی حرف زدن بین اذان و اقامه نماز صبح مكروه است و بهتر است دو ركعت نماز را بین اذان و اقامه نماز مغرب، بجا نیاورد.

« مسأله 964 » مستحب است كسی را كه برای گفتن اذان معین می كنند، عادل و آگاه به اوقات نماز بوده و صدای او بلند باشد و اذان را در جای بلندی بگوید.

واجبات نماز

واجبات نماز یازده چیز است:

اوّل: نیت، دوم: تكبیرةُالاِحرام (یعنی گفتن « اَللَّهُ اَكْبَر » در اوّل نماز)، سوم: قیام (یعنی ایستادن)، چهارم: قرائت، پنجم: ذكر ركوع و سجود و ركعتهای سوم و چهارم، ششم: ركوع، هفتم: سجود، هشتم: تشهّد، نهم: سلام، دهم: ترتیب، یازدهم: موالات (یعنی پی در پی بودن اجزای نماز).

« مسأله 965 » بعضی از واجبات نماز ركن هستند؛ یعنی اگر انسان آنها را عمداً یا

سهواً بجا نیاورد یا در نماز اضافه كند، نماز باطل می شود، ولی زیادی سهوی تكبیرةالاحرام موجب بطلان نماز نمی شود و بعضی دیگر ركن نیستند؛ یعنی اگر عمداً كم یا زیاد شوند، نماز باطل می شود و چنانچه سهواً كم یا زیاد گردند، نماز باطل نمی شود. پنج چیز ركن نماز هستند:

اوّل: نیت. دوم: تكبیرةُالاِحرام. سوم: قیام در هنگام گفتن تكبیرةُالاِحرام وقیام متّصل به ركوع (یعنی ایستادن پیش از ركوع). چهارم: ركوع. پنجم: دو سجده.

1 - نیت

« مسأله 966 » انسان باید نماز را به نیت قربت، یعنی برای انجام فرمان خداوند بجا آورد و لازم نیست نیت را از قلب خود بگذراند یا مثلاً به زبان بگوید كه چهار ركعت نماز ظهر می خوانم قربةً إلی اللَّه.

« مسأله 967 » لازم نیست نمازگزار به هنگام نیت شماره ركعت های نمازی را كه می خواند تعیین كند؛ ولی باید متوجه باشد نمازی كه می خواند، مثلاً نماز ظهر است یا عصر و همچنین باید بداند كه نماز ادا می خواند یا قضا؛ ولی لازم نیست قصد وجوب یا استحباب نماید، مگر در مثل نماز صبح و نافله آن كه تعیین هر كدام متوقّف بر قصد وجوب یا استحباب می باشد.

« مسأله 968 » انسان باید از اوّل تا آخر نماز به نیت خود باقی باشد؛ پس اگر در بین نماز به گونه ای غافل شود كه اگر بپرسند: « چه می كنی؟ » نداند چه بگوید، نمازش باطل است.

« مسأله 969 » انسان فقط باید برای انجام دستور خداوند یكتا نماز بخواند، پس نماز كسی كه ریا كند، یعنی برای نشان دادن به مردم نماز بخواند، باطل است، خواه فقط برای مردم باشد یا هم خدا

و هم مردم را در نظر بگیرد.

« مسأله 970 » اگر قسمتی از نماز را برای غیر خدا بجا آورد، چنانچه آن قسمت مثل حمد و سوره واجب باشد و محل تدارك آن باقی باشد (مثل این كه هنوز وارد ركوع نشده باشد)، بنابر احتیاط واجب باید آن را دوباره به قصد قربت تكرار كرده و نماز را تمام كند و سپس دوباره نماز را بخواند، و اگر نتواند آن را دوباره بگوید؛ یعنی محل تدارك آن گذشته باشد، نمازش باطل است؛ و اگر آن قسمت مانند قنوت مستحب باشد، بنابر احتیاط واجب نماز را تمام كند و سپس آن را دوباره بخواند، بلكه اگر تمام نماز را برای خدا بجا آورد، ولی برای نشان دادن به مردم در جای مخصوصی مثل مسجد یا در وقت مخصوصی مثل اوّل وقت یا به طرز مخصوصی مثلاً با جماعت نماز بخواند، نماز او باطل است.

2 - تَكبیرةُ الإحرام

« مسأله 971 » گفتن « اَللَّهُ اَكْبَر » در اوّل هر نماز، واجب و « ركن » است و باید حروف « اَللَّه » و « اَكْبَر » و دو كلمه « اَللَّهُ اَكْبَر » را پشت سر هم بگوید و نیز باید این دو كلمه به عربی صحیح گفته شوند و اگر به عربی غلط بگوید یا مثلاً ترجمه آن را به فارسی بگوید، صحیح نیست.

« مسأله 972 » احتیاط واجب آن است كه تكبیرةالاحرام نماز را به چیزی كه پیش از آن می خواند - مثلاً به اقامه یا به دعایی كه پیش از تكبیر می خواند - و همچنین به چیزی كه پس از آن می خواند، نچسباند.

« مسأله 973 »

هنگام گفتن تكبیرةالاحرام، بدن باید آرام باشد و اگر عمداً در حالی كه بدن او حركت دارد تكبیرةالاحرام را بگوید، احتیاطاً باید نماز را پس از اتمام آن اعاده كند، ولی چنانچه سهواً حركت كند، نماز او صحیح است.

« مسأله 974 » نمازگزار باید تكبیر، حمد، سوره، ذكر و دعا را به گونه ای بخواند كه خودش بشنود و اگر به واسطه سنگینی یا ناشنوایی گوش یا سر و صدای زیاد نمی شنود، باید به نحوی بگوید كه اگر مانعی نباشد بشنود.

« مسأله 975 » كسی كه لال است یا زبان او مرضی دارد كه نمی تواند « اَللَّهُ اَكْبَر » را درست بگوید، باید به هر نحو كه می تواند بگوید و اگر هیچ نمی تواند بگوید، باید در قلب خود بگذراند و برای تكبیر اشاره كند و اگر می تواند، بنابر احتیاط واجب زبانش را نیز حركت دهد.

« مسأله 976 » مستحب است بعد از تكبیرةالاحرام بگوید: « یا مُحْسِنُ قَدْ أتاكَ الْمُسی ءُ وَقَدْ أمَرْتَ الْمُحْسِنَ أنْ یتَجَاوَزَ عَنِ الْمُسی ءِ، أنْتَ الْمُحْسِنُ وَأنَا الْمُسی ءُ، بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَتَجاوَزْ عَنْ قَبیحِ ما تَعْلَمُ مِنّی » یعنی: « ای خدایی كه به بندگان احسان می كنی، بنده گنهكار به در خانه تو آمده و تو امر كرده ای كه نیكوكار از گنهكار بگذرد، تو نیكوكاری و من گناهكار، به حقّ محمّد و آل محمّدصلی الله علیه وآله وسلم رحمت خود را بر محمّد و آل محمّد بفرست و از بدی هایی كه می دانی از من سر زده درگذر. »

« مسأله 977 » مستحب است هنگام گفتن تكبیر اوّل نماز و تكبیرهای بین نماز، دستها را تا مقابل

گوشها بالا ببرد.

« مسأله 978 » اگر شك كند كه تكبیرةالاحرام را گفته یا نه، چنانچه بعد از آن مشغول خواندن چیزی شده باشد، به شك خود اعتنا نكند و اگر چیزی نخوانده باشد، باید تكبیر را بگوید.

« مسأله 979 » اگر بعد از گفتن تكبیرةالاحرام شك كند كه آن را صحیح گفته یا نه، به شك خود اعتنا نكند.

« مسأله 980 » مستحب است انسان علاوه بر تكبیرةالاحرام شش تكبیر دیگر نیز بگوید و می تواند هر كدام از آنها را كه خواست به عنوان تكبیرةالاحرام تعیین كند.

3 - قیام (ایستادن)

« مسأله 981 » قیام در هنگام گفتن تَكبیرةُالاِحرام و قیام متّصل به ركوع - به این معنا كه از حالت قیام به ركوع برود - ركن است، ولی قیام در هنگام خواندن حمد و سوره و قیام بعد از ركوع ركن نیست و اگر كسی آن را از روی فراموشی ترك كند، نماز او صحیح است.

« مسأله 982 » واجب است پیش از گفتن تكبیر و بعد از آن مقداری بایستد تا یقین كند كه در حال ایستادن، تكبیر گفته است.

« مسأله 983 » اگر ركوع را فراموش كند و بعد از حمد و سوره بنشیند و به خاطر آورد كه ركوع نكرده، باید بایستد و به ركوع رود و اگر بدون این كه بایستد، به حال خمیدگی به ركوع برگردد، چون قیام متصل به ركوع را بجا نیاورده، نماز او باطل است.

« مسأله 984 » نباید هنگامی كه ایستاده است بدن را حركت دهد و به طرفی خم شود و بنابر احتیاط به جایی تكیه نیز نباید بكند؛ ولی اگر از روی ناچاری باشد یا

در حال خم شدن برای ركوع پاها را حركت دهد، اشكال ندارد.

« مسأله 985 » اگر هنگامی كه ایستاده از روی فراموشی بدن را حركت دهد یا به طرفی خم شود یا به جایی تكیه كند، اشكال ندارد، ولی اگر در قیام به هنگام گفتن تكبیرةالاحرام و قیام متصل به ركوع از روی فراموشی به طرفی خم شود، بنابر احتیاط واجب باید نماز را تمام كند و دوباره بخواند.

« مسأله 986 » هنگام ایستادن بنابر احتیاط باید هر دو پا روی زمین باشد، ولی لازم نیست سنگینی بدن روی هر دو پا باشد و اگر روی یك پا نیز باشد، اشكال ندارد.

« مسأله 987 » اگر كسی كه می تواند درست بایستد، پاها را به قدری از هم فاصله دهد كه به حال ایستادن معمولی نباشد، نماز او باطل است.

« مسأله 988 » اگر انسان در نماز بخواهد كمی جلو یا عقب رود یا كمی بدن را به طرف راست یا چپ حركت دهد، نباید چیزی بگوید، ولی « بِحَوْلِ اللَّهِ وَقُوَّتِهِ أَقُومُ وَأَقْعُدُ » را باید در حال برخاستن بگوید و در هنگام گفتن ذكرهای واجب نیز بدن باید بی حركت باشد؛ بلكه احتیاط واجب آن است كه در هنگام گفتن ذكرهای مستحبّی نماز نیز بدنش آرام باشد.

« مسأله 989 » اگر عمداً در حال حركت بدن ذكر بگوید، مثلاً هنگام رفتن به ركوع یا سجده تكبیر بگوید، چنانچه آن را به قصد ذكری كه در نماز دستور داده اند بگوید، احتیاطاً باید نماز را دوباره بخواند و اگر به این قصد نگوید بلكه بخواهد ذكری گفته باشد، نماز صحیح است.

« مسأله 990 » حركت دادن

دست و انگشتان در هنگام خواندن حمد اشكال ندارد، اگرچه احتیاط مستحب آن است كه آنها را نیز حركت ندهد.

« مسأله 991 » اگر هنگام خواندن حمد و سوره یا تسبیحات، بی اختیار به قدری حركت كند كه از حال آرام بودن خارج شود، احتیاط واجب آن است كه بعد از آرام گرفتن بدن، آنچه را در حال حركت خوانده، دوباره بخواند.

« مسأله 992 » اگر در بین نماز از ایستادن عاجز شود، باید بنشیند و اگر از نشستن نیز عاجز شود، باید بخوابد، ولی تا بدن آرام نگرفته، نباید چیزی بخواند.

« مسأله 993 » انسان تا می تواند ایستاده نماز بخواند نباید بنشیند، مثلاً كسی كه در هنگام ایستادن، بدنش حركت می كند یا مجبور است به چیزی تكیه دهد یا بدنش را كج كند یا خم شود یا پاها را بیشتر از معمول از هم فاصله دهد، باید به هر نحوی كه می تواند ایستاده نماز بخواند، ولی اگر به هیچ صورت، حتّی مثل حال ركوع نیز نتواند بایستد، باید راست بنشیند و نشسته نماز بخواند.

« مسأله 994 » انسان تا می تواند بنشیند، نباید خوابیده نماز بخواند و اگر نتواند راست بنشیند، باید به هر نحو كه می تواند بنشیند و اگر به هیچ صورت نتواند بنشیند، باید به گونه ای كه در احكام قبله گفته شد، به پهلوی راست بخوابد و اگر نتواند، به پهلوی چپ بخوابد و اگر آن نیز ممكن نباشد، به گونه ای به پشت بخوابد كه كف پاهای او رو به قبله باشد.

« مسأله 995 » اگر كسی كه نشسته نماز می خواند، بعد از خواندن حمد و سوره بتواند بایستد و ركوع را ایستاده بجا

آورد، باید بایستد و از حال ایستاده به ركوع رود و اگر نتواند، باید ركوع را نیز نشسته بجا آورد.

« مسأله 996 » اگر كسی كه خوابیده نماز می خواند، در بین نماز بتواند بنشیند، باید مقداری را كه می تواند نشسته بخواند و نیز اگر می تواند بایستد، باید مقداری را كه می تواند ایستاده بخواند، ولی تا بدن آرام نگرفته، نباید چیزی بخواند.

« مسأله 997 » اگر كسی كه نشسته نماز می خواند، در بین نماز بتواند بایستد، باید مقداری را كه می تواند، ایستاده بخواند، ولی تا بدن آرام نگرفته، نباید چیزی بخواند.

« مسأله 998 » كسی كه می تواند بایستد، اگر بترسد كه به واسطه ایستادن مریض شود یا ضرری به او برسد، باید نشسته نماز بخواند و اگر از نشستن نیز بترسد، باید خوابیده نماز بخواند.

« مسأله 999 » اگر انسان گمان داشته باشد كه تا آخر وقت می تواند ایستاده نماز بخواند، باید نماز را به تأخیر بیندازد، ولی اگر احتمال دهد، لازم نیست آن را به تأخیر بیندازد.

« مسأله 1000 » مستحب است نمازگزار در حال ایستادن، ستون فقرات و گردن خود را صاف نگهدارد، شانه ها و دست ها را پایین بیندازد و كف دستها را روی رانها بگذارد، انگشتان را به هم بچسباند، جای سجده را نگاه كند، سنگینی بدن را به طور مساوی روی دو پا بیندازد، با خضوع و خشوع باشد، پاها را پس و پیش نگذارد و پاها را سه انگشتِ باز تا یك وجب از هم فاصله دهد.

4 - قرائت

« مسأله 1001 » در ركعت اوّل و دوم نمازهای واجب شبانه روزی، انسان باید نخست سوره حمد و بعد از آن بنابر احتیاط یك

سوره كامل بخواند.

« مسأله 1002 » اگر وقت نماز تنگ باشد یا انسان ناچار شود كه سوره را نخواند، مثلاً بترسد كه اگر سوره را بخواند دزد یا درنده یا چیز دیگری به او صدمه بزند، نباید سوره را بخواند و در حال بیماری و همچنین اگر در كاری عجله داشته باشد، می تواند سوره را نخواند.

« مسأله 1003 » اگر عمداً سوره را پیش از حمد بخواند، نماز او باطل است و اگر سهواً سوره را پیش از حمد بخواند، چنانچه در بین آن به خاطر آورد، باید سوره را رها كند و بعد از خواندن حمد، سوره را از اوّل بخواند و اگر بعد از اتمام سوره و قبل از خواندن حمد یا در بین حمد یا پس از تمام كردن حمد و پیش از رفتن به ركوع به خاطر آورد، پس از حمد همان سوره یا سوره دیگری را به قصد رجا بخواند.

« مسأله 1004 » اگر حمد و سوره یا یكی از آنها را فراموش كند و بعد از رسیدن به ركوع بفهمد، نماز او صحیح است.

« مسأله 1005 » اگر پیش از آن كه برای ركوع خم شود بفهمد كه حمد و سوره را نخوانده، باید بخواند و اگر بفهمد سوره را نخوانده، باید فقط سوره را بخواند؛ ولی اگر بفهمد حمد تنها را نخوانده، باید اوّل حمد و بعد از آن سوره را به قصد رجا بخواند و نیز اگر خم شود و پیش از آن كه به حدّ ركوع برسد، بفهمد حمد و سوره یا سوره تنها یا حمد تنها را نخوانده، باید بایستد و به همین دستور عمل

نماید.

« مسأله 1006 » اگر یكی از چهار سوره ای را كه آیه سجده دارد - یعنی سوره های: سجده، فصّلت، نجم و علق - عمداً در نماز بخواند، چنانچه آیه سجده دار را در ضمن آن بخواند، نمازش باطل است، بلكه بنابر احتیاط با قرائت عمدی جزئی از این سوره ها نیز نماز باطل می شود.

« مسأله 1007 » اگر سهواً مشغول خواندن سوره ای شود كه سجده واجب دارد، چنانچه پیش از رسیدن به آیه سجده بفهمد، باید آن سوره را رها كند و سوره دیگری را بخواند و اگر بعد از خواندن آیه سجده بفهمد، باید در بین نماز با اشاره، سجده آن را بجا آورد و همان سوره را تمام كند و پس از نماز به جهت آیه سجده یك سجده بجا آورد.

« مسأله 1008 » اگر در نماز آیه سجده را بشنود، نماز او صحیح است و انجام سجده لازم نیست، ولی اگر به آن گوش كند، مانند كسی است كه آیه سجده را بخواند.

« مسأله 1009 » در نماز مستحبّی خواندن سوره لازم نیست، اگرچه آن نماز به واسطه نذر كردن واجب شده باشد؛ ولی در بعضی از نمازهای مستحبّی مثل نماز شب دفن كه سوره مخصوصی دارد، اگر بخواهد به دستور آن نماز رفتار كرده باشد، باید همان سوره را بخواند.

« مسأله 1010 » در نماز جمعه و در نماز ظهر روز جمعه، مستحب است در ركعت اوّل بعد از حمد، سوره جمعه و در ركعت دوم بعد از حمد، سوره منافقین را بخواند و اگر مشغول یكی از آنها شود، بنابر احتیاط واجب نمی تواند آن را رها كند و سوره دیگری بخواند.

« مسأله

1011 » اگر بعد از حمد مشغول خواندن سوره توحید - « قل هو اللَّه أحد » - یا سوره كافرون - « قل یا أیها الكافرون » - شود، نمی تواند آن را رها كند و سوره دیگری بخواند، ولی اگر در نماز جمعه و نماز ظهر روز جمعه از روی فراموشی به جای سوره جمعه یا منافقین یكی از این دو سوره را بخواند، تا دو ثلث آن را نخوانده، می تواند آن را رها كند و سوره « جمعه » یا « منافقین » را بخواند.

« مسأله 1012 » اگر در نماز جمعه یا نماز ظهر روز جمعه عمداً سوره « قل هو اللَّه أحد » یا سوره « قل یا أیها الكافرون » را بخواند، بنابر احتیاط واجب نمی تواند آن را رها كند و سوره جمعه و منافقین را بخواند.

« مسأله 1013 » اگر در نماز، غیر از سوره « قل هو اللَّه أحد » و « قل یا أیها الكافرون » سوره دیگری بخواند، تا به دو ثلث سوره نرسیده، می تواند آن را رها كند و سوره دیگری بخواند، اگرچه احتیاط مستحب آن است كه پس از گذشتن از نصف سوره، به سوره دیگر عدول نكند.

« مسأله 1014 » دو سوره « فیل » و « قریش » و نیز دو سوره « الضّحی » و « انشراح » با هم در نماز یك سوره محسوب می شوند و باید با همان ترتیبی كه در قرآن آمده و با گفتن « بِسم اللَّهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ » برای هر كدام خوانده شوند.

« مسأله 1015 » هر سوره ای را كه نمازگزار بخواهد بخواند، باید «

بِسمِ اللَّهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ » آن را به نیت همان سوره بگوید، پس نمی تواند اوّل « بِسمِ اللَّهِ الرَّحمن الرَّحیمِ » را بگوید و بعد سوره را انتخاب نماید و یا آن را به قصد سوره ای بگوید و سوره دیگری را بخواند.

« مسأله 1016 » اگر مقداری از سوره را فراموش كند یا از روی ناچاری، مثلاً به واسطه تنگی وقت یا جهت دیگری نتواند آن را تمام نماید، می تواند آن سوره را رها كند و سوره دیگری را بخواند، اگرچه از دو ثلث آن گذشته باشد یا سوره ای كه می خوانده، « قل هو اللَّه أحد » یا « قل یا أیها الكافرون » باشد.

« مسأله 1017 » بر مرد واجب است حمد و سوره نمازهای صبح، مغرب و عشاء را بلند بخواند و بر مرد و زن واجب است حمد و سوره نمازهای ظهر و عصر را آهسته بخوانند.

« مسأله 1018 » مرد باید در نمازهای صبح، مغرب و عشاء مراقب باشد كه تمام كلمات حمد و سوره حتی بنابر احتیاط حرف آخر آنها را بلند بخواند.

« مسأله 1019 » ملاك در بلند و آهسته بودن صدا، تشخیص عرف است؛ بنابر این اگر صدا به اندازه ای آهسته باشد كه تنها خود او بشنود و به نظر مردم بلند به حساب نیاید - هر چند جوهره داشته باشد - كافی نیست.

« مسأله 1020 » زن می تواند حمد و سوره نمازهای صبح، مغرب و عشاء را بلند یا آهسته بخواند، ولی اگر نامحرم صدای او را بشنود، بنابر احتیاط واجب باید آهسته بخواند.

« مسأله 1021 » اگر نمازگزار در جایی كه باید نماز را بلند خواند،

عمداً آهسته بخواند یا در جایی كه باید آهسته خواند، عمداً بلند بخواند، نماز او باطل است؛ ولی اگر از روی فراموشی یا ندانستن مسأله باشد، صحیح است و اگر در بین خواندن حمد و سوره نیز بفهمد كه اشتباه كرده، لازم نیست مقداری را كه خوانده دوباره بخواند.

« مسأله 1022 » اگر كسی در خواندن حمد و سوره بیشتر از معمول صدای خود را بلند كند، مثل آن كه آن را با فریاد بخواند، نماز او باطل است.

« مسأله 1023 » انسان باید نماز را یاد بگیرد كه غلط نخواند و كسی كه به هیچ صورت نمی تواند صحیح آن را یاد بگیرد، باید به هر نحوی كه می تواند بخواند، گرچه احتیاط مستحب آن است كه نماز خود را به جماعت بخواند.

« مسأله 1024 » كسی كه حمد و سوره و چیزهای دیگر نماز را به خوبی نمی داند و می تواند یاد بگیرد، چنانچه وقت نماز وسعت داشته باشد، باید یا نماز را به جماعت بخواند و یا آن را به نحو صحیح یاد بگیرد و اگر وقت تنگ باشد، بنابر احتیاط واجب در صورتی كه ممكن باشد، باید نماز خود را به جماعت بخواند.

« مسأله 1025 » برای یاد دادن واجبات یا مستحبات نماز می توان مزد گرفت.

« مسأله 1026 » اگر یكی از كلمات حمد یا سوره را عمداً نگوید یا عمداً به جای یك حرف، حرف دیگری بگوید، مثلاً به جای حرف « ض » حرف « ظ » بگوید یا جایی كه باید بدون كسره و فتحه خوانده شود، كسره و فتحه بدهد یا تشدید را نگوید، نماز او باطل است.

« مسأله 1027

» اگر انسان كلمه ای را صحیح بداند و در نماز به همان نحو بخواند و بعد بفهمد غلط خوانده، لازم نیست دوباره نماز را بخواند و یا اگر وقت گذشته، آن را قضا نماید.

« مسأله 1028 » اگر كسره و فتحه كلمه ای را نداند، باید یاد بگیرد؛ ولی اگر كلمه ای را كه وقف كردن آخر آن جایز است همیشه وقف كند، یاد گرفتن كسره و فتحه آن لازم نیست و نیز اگر نداند مثلاً كلمه ای با « س » است یا با « ص »، باید یاد بگیرد و چنانچه دو نوع یا بیشتر بخواند - مثل آن كه در « اِهْدِنا الصِّراطَ المُسْتَقیم »، مستقیم را یك مرتبه با سین و یك مرتبه با صاد بخواند - نماز او باطل است، مگر آن كه در كلمه ای هر دو نوع قرائت شده باشد - مانند كلمه « صراط » كه « سراط » نیز قرائت شده - كه در این صورت اگر هر دو را بگوید، اشكال ندارد.

« مسأله 1029 » اگر در كلمه ای « واو » باشد و حرف قبل از « واو » در آن كلمه ضمّه داشته باشد و حرف بعد از « واو » در آن كلمه « همزه » باشد - مثل كلمه « سُوْء » - باید آن « واو » را مدّ بدهد، یعنی آن را بكشد و همچنین اگر در كلمه ای « الف » باشد و حرف قبل از « الف » در آن كلمه فتحه داشته باشد و حرف بعد از « الف » در آن كلمه « همزه » باشد - مثل كلمه « جاءَ

» - احتیاطاً باید « الف » آن را بكشد و نیز اگر در كلمه ای « یاء » باشد و حرف پیش از « یاء » در آن كلمه كسره داشته باشد و حرف بعد از « یاء » در آن كلمه همزه باشد - مثل كلمه « جِی ءَ » - باید « یاء » را با مدّ بخواند و اگر بعد از این « واو » و « الف » و « یاء »، به جای « همزه » حرف ساكنی - یعنی حرفی كه كسره و فتحه و ضمّه ندارد - باشد، باید این سه حرف را با مدّ بخواند، مثلاً در « ولاَ الضَّالّین » كه بعد از « الف » حرف « لام » ساكن است، باید « الف » را با مدّ بخواند.

« مسأله 1030 » بهتر است كه در نماز « وقف به حركت » و « وصل به سكون » ننماید و معنی وقف به حركت آن است كه فتحه، كسره یا ضمه آخر كلمه ای را بگوید و بین آن كلمه و كلمه بعد آن فاصله دهد، مثلاً بگوید: « اَلرَّحْمنِ الرَّحیمِ » و میم « الرَّحیمِ » را كسره بدهد و بعد قدری فاصله دهد و بگوید: « مالكِ یوْمِ الدِّین » و معنی وصل به سكون آن است كه كسره، فتحه یا ضمه آخر كلمه ای را نگوید و آن كلمه را به كلمه بعد بچسباند، مثل آن كه بگوید: « اَلرَّحْمنِ الرَّحیمْ » و میم « الرحیم » را كسره ندهد و فوراً « مالِكِ یوْمِ الدِّین » را بگوید. « مسأله 1031 » هرگاه شك

كند كه آیه یا كلمه ای را درست گفته یا نه، اگر به خواندن چیزی كه بعد از آن است مشغول نشده باشد، باید آن آیه یا كلمه را به نحو صحیح بخواند و اگر به چیزی كه بعد از آن است مشغول شده باشد، چنانچه آن چیز ركن باشد، مثل آن كه در ركوع شك كند كه فلان كلمه از سوره را درست گفته یا نه، نباید به شك خود اعتنا كند و اگر ركن نباشد، مثلاً هنگام گفتن « اَللَّهُ الصَّمَد » شك كند كه « قُلْ هُوَ اللَّهُ اَحَد » را درست گفته یا نه، لازم نیست به شك خود اعتنا كند، ولی اگر برای مراعات احتیاط برگردد و آن را به نحو صحیح بگوید، اشكال ندارد و اگر چند مرتبه نیز شك كند، می تواند چند بار بگوید، اما اگر به حدّ وسواس برسد، دیگر نباید تكرار كند و چنانچه باز هم بگوید، بنابر احتیاط واجب باید نماز خود را دوباره بخواند.

« مسأله 1032 » مستحب است در ركعت اوّل پیش از خواندن حمد بگوید: « اَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیمِ » و در ركعت اوّل و دوم نماز ظهر و عصر « بِسْمِ اللَّه الرَّحمنِ الرَّحیم » را بلند بگوید و مستحب است حمد و سوره را شمرده بخواند و در آخر هر آیه وقف كند؛ یعنی آن را به آیه بعد نچسباند و در حال خواندن حمد و سوره، به معنای آیه توجه داشته باشد. اگر نماز را به جماعت می خواند، بعد از تمام شدن حمد امام و اگر فرادی می خواند، بعد از آن كه حمد خود او تمام شد بگوید:

« اَلحَمْدُ للَّهِ رَبِّ العالَمین » و بعد از خواندن سوره « قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ »، یك یا دو یا سه مرتبه « كَذلِكَ اللَّهُ رَبِّی » یا سه مرتبه « كَذلِكَ اللَّهُ رَبُّنا » بگوید و بعد از خواندن سوره كمی صبر كند، بعد تكبیر پیش از ركوع را بگوید یا قنوت را بخواند.

« مسأله 1033 » مستحب است در تمام نمازها، در ركعت اوّل، سوره « إِنّا أَنْزَلناهُ » و در ركعت دوم، سوره « قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ » را بخواند.

« مسأله 1034 » مكروه است كه انسان در هیچ یك از نمازهای یك شبانه روز، سوره « قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ » را نخواند.

« مسأله 1035 » خواندن سوره « قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ » به یك نفس مكروه است.

« مسأله 1036 » مكروه است سوره ای را كه در ركعت اوّل خوانده در ركعت دوم نیز بخواند، ولی اگر سوره « قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ » را در هر دو ركعت بخواند، مكروه نیست.

5 - ذكر

بر نمازگزار واجب است كه در حال ركوع و سجود و همچنین در ركعت های سوم و چهارم نمازهای سه ركعتی و چهار ركعتی ذكر بگوید. احكام ذكر ركوع و سجود در مسائل آینده خواهد آمد.

« مسأله 1037 » نمازگزار می تواند در ركعت سوم و چهارم نماز، فقط سوره حمد بخواند و یا یك مرتبه « تسبیحات اربعه » را بگوید، یعنی بگوید: « سُبْحانَ اللَّهِ وَالْحَمْدُ للَّهِ وَلا إلهَ إلَّا اللَّهُ وَاللَّهُ أَكْبَرُ » و احتیاط مستحب آن است كه كمتر از سه مرتبه نگوید و می تواند در یك ركعت، حمد و در ركعت دیگر، تسبیحات

را بگوید.

« مسأله 1038 » بنابر احتیاط بر مرد و زن، واجب است كه در ركعت سوم و چهارم نماز، حمد یا تسبیحات اربعه را آهسته بخوانند.

« مسأله 1039 » اگر در ركعت سوم یا چهارم عمداً حمد یا تسبیحات را بلند بخواند، بنابر احتیاط نمازش باطل است، ولی اگر به علت ندانستن حكم مسأله یا فراموشی بلند بخواند، نمازش صحیح است و نیازی به اعاده حمد یا تسبیحات نیست.

« مسأله 1040 » اگر در ركعت سوم و چهارم حمد بخواند، بنابر احتیاط واجب باید « بسم اللَّه » آن را نیز آهسته بگوید.

« مسأله 1041 » كسی كه نمی تواند تسبیحات اربعه را یاد بگیرد یا درست بخواند، باید در ركعت سوم و چهارم سوره حمد را بخواند.

« مسأله 1042 » اگر در دو ركعت اوّل نماز به گمان این كه دو ركعت آخر است تسبیحات اربعه را بگوید، چنانچه پیش از ركوع بفهمد، باید حمد و سوره را بخواند و اگر در ركوع یا بعد از ركوع بفهمد، نمازش صحیح است.

« مسأله 1043 » اگر در دو ركعت آخر نماز به گمان این كه در دو ركعت اوّل است، حمد بخواند یا در دو ركعت اوّل نماز با این كه گمان می كرده در دو ركعت آخر است حمد بخواند، چه پیش از ركوع بفهمد چه بعد از آن، نمازش صحیح است.

« مسأله 1044 » اگر در ركعت سوم یا چهارم بخواهد حمد بخواند، ولی تسبیحات به زبانش بیاید یا بخواهد تسبیحات بخواند، ولی حمد به زبانش بیاید، چنانچه كاملاً غافل بوده و بدون قصد مشغول خواندن آن شده، باید آن را رها كند و

دوباره حمد یا تسبیحات را بخواند، ولی اگر عادت او خواندن چیزی بوده كه به زبانش آمده و در خزانه قلبش آن را قصد داشته، می تواند همان را تمام كند و نمازش صحیح است.

« مسأله 1045 » در ركعت سوم و چهارم مستحب است بعد از تسبیحات اربعه استغفار كند، مثلاً بگوید: « أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ رَبِّی وَأَتُوبُ إلَیهِ » یا بگوید: « أَللَّهُمَّ اغْفِرْ لِی » و اگر به گمان آن كه حمد یا تسبیحات را گفته، مشغول گفتن استغفار شود و شك كند كه حمد یا تسبیحات را خوانده یا نه، نباید به شك خود اعتنا نماید؛ ولی اگر استغفار نكند و پیش از آن كه به ركوع برود، شك كند حمد یا تسبیحات را خوانده یا نه، باید حمد یا تسبیحات اربعه را بخواند. همچنین اگر بدون گفتن استغفار برای ركوع خم شود و پیش از آن كه به حدّ ركوع برسد، شك كند، باید برگردد و حمد یا تسبیحات را بخواند.

6 - ركوع

« مسأله 1046 » نمازگزار در هر ركعت بعد از قرائت یا گفتن تسبیحات اربعه و یا قنوت، باید به اندازه ای خم شود كه بتواند كف دست ها را به زانو بگذارد و این عمل را « ركوع » می گویند.

« مسأله 1047 » بنابر احتیاط واجب نمازگزار در هنگام ركوع باید كف دست های خود را روی زانوها قرار دهد.

« مسأله 1048 » چنانچه ركوع را به نحو غیر معمول بجا آورد، مثلاً به چپ یا راست خم شود، اگرچه دستهای او به زانو برسند، صحیح نیست.

« مسأله 1049 » خم شدن باید به قصد ركوع باشد، پس اگر به قصد كار دیگری،

مثلاً برای كشتن حیوانی خم شود، نمی تواند آن را ركوع حساب كند، بلكه باید بایستد و دوباره برای ركوع خم شود و به واسطه این عمل، ركن زیاد نشده و نماز باطل نمی شود.

« مسأله 1050 » كسی كه دست یا زانوی او با دست و زانوی دیگران فرق دارد، مثلاً دست او به قدری بلند است كه اگر كمی خم شود، به زانو می رسد یا زانوی او به قدری پایین تر از حدّ معمول است كه باید خیلی خم شود تا دستش به زانو برسد، باید به اندازه معمول افراد عادی خم شود.

« مسأله 1051 » كسی كه نشسته ركوع می كند، باید به قدری خم شود كه عرفاً بگویند ركوع كرده و بهتر است به قدری خم شود كه صورت نزدیك جای سجده برسد.

« مسأله 1052 » در حال ركوع، گفتن ذكر واجب است و ذكر ركوع « سُبْحانَ اللَّهِ » و یا « سُبْحانَ رَبّی َ الْعَظیمِ وَبِحَمْدِهِ » می باشد و چنانچه در ركوع ذكر « سُبْحانَ اللَّهِ » بگوید، بنابر احتیاط واجب باید آن را سه مرتبه تكرار كند؛ ولی در صورت ضرورت و تنگی وقت، گفتن یك « سُبْحانَ اللَّهِ » نیز كافی است و چنانچه ذكر « سُبْحانَ رَبّی َ الْعَظیمِ وَبِحَمْدِهِ » را بگوید، یك بار كافی است. گفتن ذكرهای دیگر، مثل « اَلْحَمْدُ للَّهِ » یا « اللَّهُ اَكْبَرُ » به جای دو ذكر فوق نیز در ركوع جایز است، به شرط آن كه به اندازه سه بار « سُبْحانَ اللَّهِ » باشد.

« مسأله 1053 » ذكر ركوع باید به دنبال هم و به عربی صحیح گفته شود و مستحب است «

سُبْحانَ رَبّی َ الْعَظیمِ وَبِحَمْدِهِ » را سه یا پنج یا هفت مرتبه و بلكه بیشتر بگویند.

« مسأله 1054 » باید بدن در ركوع به مقدار ذكر واجب آرام باشد و در ذكر مستحب نیز اگر آن را به قصد ذكری كه برای ركوع دستور داده اند بگوید، بنابر احتیاط واجب آرام بودن بدن لازم است.

« مسأله 1055 » اگر هنگامی كه ذكر ركوع را می گوید، بی اختیار به قدری حركت كند كه بدن از حال آرام بودن خارج شود، نمازش صحیح است، ولی چنانچه در حال گفتن ذكر واجب، بی اختیار حركت كرده باشد، احتیاط واجب آن است كه بعد از آرام گرفتن بدن، دوباره ذكر را بگوید و اگر كمی حركت كند كه از حال آرام بودن بدن خارج نشود یا انگشتان را حركت دهد، اشكال ندارد.

« مسأله 1056 » اگر پیش از آن كه به مقدار ركوع خم شود و بدن آرام گیرد، عمداً ذكر واجب ركوع را بگوید، نماز او باطل است.

« مسأله 1057 » اگر پیش از تمام شدن ذكر واجب، عمداً سر از ركوع بردارد، نماز او باطل است و اگر سهواً سر بردارد، چنانچه پیش از آن كه از حال ركوع خارج شود به خاطر آورد كه ذكر ركوع را تمام نكرده، باید در حال ركوع و با آرامش بدن دوباره ذكر را بگوید و اگر بعد از آن كه از حال ركوع خارج شد به خاطر آورد، نماز او صحیح است.

« مسأله 1058 » اگر نتواند به مقدار ذكر واجب در ركوع بماند، در صورتی كه بتواند پیش از آن كه از حدّ ركوع خارج شود، ذكر را بگوید، باید در

آن حال تمام كند و اگر نتواند، چنانچه به مقدار یك « سبحان اللَّه » هم بتواند در حال ركوع بماند، باید در حال ركوع آن را بگوید و اگر به این مقدار هم نتواند، بنابر احتیاط ذكر را در حال برخاستن به قصد قربت مطلقه بگوید.

« مسأله 1059 » اگر به واسطه بیماری و مانند آن در ركوع آرام نگیرد، نماز صحیح است، ولی باید پیش از آن كه از حال ركوع خارج شود، به مقدار ذكر واجب، یعنی « سُبْحانَ رَبّی َ الْعَظیمِ وَبِحَمْدِهِ » یا سه مرتبه « سُبْحانَ اللَّه »، ذكر بگوید.

« مسأله 1060 » اگر نتواند به اندازه ركوع خم شود، باید به چیزی تكیه دهد و ركوع كند و اگر هنگامی كه تكیه داده نیز نتواند به نحو معمول ركوع كند، باید به هر اندازه كه می تواند خم شود و اگر هیچ نتواند خم شود، باید هنگام ركوع بنشیند و نشسته ركوع كند و احتیاط واجب آن است كه نماز دیگری نیز بخواند و برای ركوع آن با سر اشاره نماید.

« مسأله 1061 » اگر كسی كه می تواند ایستاده نماز بخواند، در حال ایستاده یا نشسته نتواند ركوع كند، باید ایستاده نماز بخواند و برای ركوع با سر اشاره كند و اگر نتواند اشاره كند، باید به نیت ركوع چشمها را ببندد و ذكر آن را بگوید و به نیت برخاستن از ركوع، چشمها را باز كند و اگر از این عمل نیز عاجز باشد، باید در قلب خود نیت ركوع كند و ذكر آن را بگوید.

« مسأله 1062 » كسی كه نمی تواند ایستاده یا نشسته ركوع كند و برای

ركوع فقط می تواند در حالی كه نشسته است، كمی خم شود یا در حالی كه ایستاده است با سر اشاره كند، باید ایستاده نماز بخواند و برای ركوع با سر اشاره نماید و احتیاط واجب آن است كه نماز دیگری نیز بخواند و هنگام ركوع آن بنشیند و هر اندازه كه می تواند برای ركوع خم شود.

« مسأله 1063 » اگر بعد از رسیدن به حد ركوع و آرام گرفتن بدن، سر بردارد و دو مرتبه به قصد ركوع به اندازه ركوع خم شود، نماز او باطل است؛ بلكه چنانچه قبل از آرام گرفتن بدن نیز از ركوع سر بردارد و دو مرتبه به قصد ركوع به اندازه ركوع خم شود، بنابر احتیاط واجب باید نماز را از سر بگیرد و نیز اگر بعد از آن كه به اندازه ركوع خم شد و بدن آرام گرفت، به قصد ركوع به قدری خم شود كه از اندازه ركوع بگذرد و دوباره به ركوع برگردد، به صورتی كه گفته شود ركوع اضافی انجام داده، نمازش باطل است و بهتر آن است كه نماز را تمام كند و دوباره از سر بخواند.

« مسأله 1064 » بعد از تمام شدن ذكر ركوع، باید راست بایستد و بعد از آن كه بدن آرام گرفت، به سجده رود و اگر عمداً پیش از ایستادن یا پیش از آرام گرفتن بدن به سجده رود، نماز او باطل است.

« مسأله 1065 » اگر ركوع را فراموش كند و پیش از آن كه به سجده برسد به خاطر آورد، باید بایستد و بعد به ركوع رود و چنانچه به حالت خمیدگی به ركوع برگردد، نماز

او باطل است.

« مسأله 1066 » اگر نمازگزار بعد از آن كه پیشانیش به زمین رسید به خاطر آورد كه ركوع نكرده، نمازش باطل است.

« مسأله 1067 » مستحب است پیش از رفتن به ركوع در حالی كه راست ایستاده، تكبیر بگوید و در ركوع زانوها را به طرف عقب دهد، پشت را صاف نگهدارد و گردن را بكشد و مساوی پشت نگهدارد، بین دو قدم را نگاه كند، پیش از ذكر یا بعد از آن صلوات بفرستد و بعد از آن كه از ركوع برخاست و راست ایستاد، در حال آرامش بدن بگوید: « سَمِعَ اللَّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ ».

7 - سجود

« مسأله 1068 » نمازگزار باید در هر ركعت از نمازهای واجب و مستحب، بعد از ركوع دو سجده بجا آورد و در سجده لازم است كه پیشانی و كف دو دست و سر دو زانو و دو انگشت بزرگ پاها را بر زمین بگذارد.

« مسأله 1069 » لازم نیست تمام پیشانی روی زمین قرار گیرد، بلكه به اندازه ای كه عرفاً سجده گفته شود، كفایت می كند و بنابر احتیاط جای سجده نباید از مقدار یك درهم كمتر باشد و اگر همین مقدار متفرق بوده ولی مثل دانه های تسبیح به هم اتصال داشته باشد، اشكال ندارد. « مسأله 1070 » دو سجده روی هم یك « ركن » است و اگر كسی در نماز واجب عمداً یا از روی فراموشی هر دو را ترك كند یا دو سجده دیگر به آنها اضافه نماید، نماز او باطل است.

« مسأله 1071 » اگر عمداً یك سجده را كم یا زیاد كند، نماز باطل می شود و اگر سهواً در

یك ركعت یك سجده زیادی به جا آورد، نمازش صحیح است و چنانچه سهواً یك سجده را به جا نیاورد، حكم آن در مسائل بعدی گفته خواهد شد.

« مسأله 1072 » اگر پیشانی را عمداً یا سهواً به زمین نگذارد، سجده نكرده است، اگرچه اعضای دیگر سجده به زمین برسند، ولی اگر پیشانی را به زمین بگذارد و سهواً اعضای دیگر را به زمین نرساند یا سهواً ذكر نگوید، سجده صحیح است.

« مسأله 1073 » حكم ذكر سجده مانند حكم ذكر ركوع است كه در مسأله 1052 بیان شد، با این تفاوت كه در سجده به جای ذكر « سُبْحانَ رَبّی َ الْعَظیمِ وَبِحَمْدِهِ » ذكر « سُبْحانَ رَبّی َ الاَعْلی وَبِحَمْدِهِ » گفته می شود.

« مسأله 1074 » باید بدن در سجده به مقدار ذكر واجب آرام باشد و هنگام گفتن ذكر مستحب نیز اگر آن را به قصد ذكری كه برای سجده دستور داده اند بگوید، بنابر احتیاط آرام بودن بدن لازم است.

« مسأله 1075 » اگر پیش از آن كه پیشانی به زمین برسد و بدن آرام بگیرد، عمداً ذكر واجب سجده را بگوید یا پیش از تمام شدن ذكر واجب، عمداً سر از سجده بردارد، نماز باطل است.

« مسأله 1076 » اگر پیش از آن كه پیشانی به زمین برسد، سهواً ذكر سجده را بگوید و پیش از آن كه سر از سجده بردارد، بفهمد اشتباه كرده، باید دوباره ذكر را بگوید و بنابر احتیاط واجب اگر قبل از آرام گرفتن بدن نیز سهواً ذكر سجده را بگوید، باید پس از آرام گرفتن بدن دوباره ذكر سجده را بگوید.

« مسأله 1077 » اگر بعد از

آن كه سر از سجده برداشت، بفهمد كه پیش از آرام گرفتن بدن ذكر راگفته یا پیش از آن كه ذكر سجده تمام شود سر برداشته، نماز او صحیح است.

« مسأله 1078 » اگر به واسطه بیماری و مانند آن نتواند در سجده آرام بگیرد، نماز او صحیح است، ولی باید پیش از آن كه از حالت سجده خارج شود، ذكر واجب را بگوید.

« مسأله 1079 » اگر هنگامی كه ذكر سجده را می گوید یكی از هفت عضو سجده را عمداً از زمین بردارد، احتیاطاً باید نماز را از سر بگیرد، ولی اگر هنگامی كه مشغول گفتن ذكر نیست غیر از پیشانی اعضای دیگر را از زمین بردارد و دوباره بگذارد، اشكال ندارد.

« مسأله 1080 » اگر پیش از تمام شدن ذكر سجده سهواً پیشانی را از زمین بردارد، نمی تواند دوباره به زمین بگذارد و باید آن را یك سجده حساب كند، ولی اگر اعضای دیگر را سهواً از زمین بردارد، باید احتیاطاً دو مرتبه به زمین بگذارد و ذكر را بگوید.

« مسأله 1081 » بعد از تمام شدن ذكر سجده اوّل، باید بنشیند تا بدن آرام گیرد و دوباره به سجده رود.

« مسأله 1082 » اگر در سجده اوّل مهر به پیشانی بچسبد، باید قبل از سجده دوم آن را از پیشانی جدا كند و سپس به سجده برود و چنانچه بدون این كه مهر را بردارد، عمداً دوباره به سجده رود، نمازش باطل است و باید آن را اعاده كند.

« مسأله 1083 » جای پیشانی نمازگزار باید از محل ایستادن و همچنین از محل زانوهای او بیش از چهار انگشت بسته پست تر یا

بلندتر نباشد.

« مسأله 1084 » در زمین سراشیبی كه شیب آن كم است، اگر جای پیشانی نمازگزار از جای ایستادن و سر زانوهای او بیش از چهار انگشت بسته، بالاتر یا پایین تر باشد، اشكال ندارد.

« مسأله 1085 » اگر پیشانی را سهواً بر چیزی بگذارد كه از جای انگشتان پا و سر زانوهای او بلندتر از چهار انگشت بسته است، چنانچه بلندی آن به قدری باشد كه نگویند در حال سجده است، بنابر احتیاط واجب باید سر را بردارد و به چیزی كه بلندی آن به اندازه چهار انگشت بسته یا كمتر است بگذارد و احتیاط این است كه سر را از روی آن به روی چیزی كه بلندی آن به اندازه چهار انگشت بسته یا كمتر است نكشد و اگر بلندی آن به قدری باشد كه بگویند در حال سجده است، احتیاط واجب آن است كه پیشانی را از روی آن به روی چیزی كه بلندی آن به اندازه چهار انگشت بسته یا كمتر است بكشد و اگر كشیدن پیشانی ممكن نباشد، بنابر احتیاط واجب باید پیشانی را بلند كند و بر موضعی كه بلندی زایدی ندارد بگذارد و نماز را تمام كند و دوباره بخواند.

« مسأله 1086 » نباید بین پیشانی و آنچه بر آن سجده می كند چیزی فاصله باشد، پس اگر مهر به قدری چرك باشد كه پیشانی به خود مهر نرسد، سجده باطل است، ولی اگر مثلاً رنگ مهر تغییر كرده باشد، اشكال ندارد.

« مسأله 1087 » اگر در حال سجده بفهمد چیزی مانند موی سر بین پیشانی و مهر فاصله شده، نباید پیشانی را بلند كند، بلكه باید به هر

شكل ممكن چیزی را كه فاصله شده برطرف نماید، مگر این كه به قدری كم باشد (مانند یك یا دو تار مو) كه مانع از تحقق سجده نباشد.

« مسأله 1088 » در سجده باید كف دست را بر زمین بگذارد، ولی در حال ناچاری، گذاشتن پشت دست نیز مانعی ندارد و اگر پشت دست نیز ممكن نباشد، بنابر احتیاط باید مچ دست را بر زمین بگذارد و چنانچه آن را نیز نتواند، احتیاطاً باید تا آرنج هر جا را كه می تواند بر زمین بگذارد و اگر آن نیز ممكن نباشد، احتیاطاً باید بازو را بر زمین بگذارد.

« مسأله 1089 » در سجده باید سر دو انگشت بزرگ پاها را به زمین بگذارد و گذاشتن پشت شست یا داخل آن نیز كفایت می كند و اگر انگشتان دیگر پا یا روی پا را به زمین بگذارد یا به واسطه بلند بودن ناخن، سر شست به زمین نرسد، نماز باطل است.

« مسأله 1090 » كسی كه مقداری از شست پای او بریده شده، باید بقیه آن را به زمین بگذارد و اگر چیزی از آن نمانده باشد یا اگر مانده خیلی كوتاه باشد، بنابر احتیاط باید بقیه انگشتان را بگذارد و اگر هیچ انگشتی در پا نداشته باشد، بنابر احتیاط باید هر مقداری از پا را كه باقی مانده به زمین بگذارد.

« مسأله 1091 » بنابر احتیاط واجب سجده باید به نحو معمول و متعارف صورت بگیرد، بنابر این چسباندن سینه و شكم به زمین و یا دراز كردن پاها در سجده، بنابر احتیاط واجب جایز نیست، اگرچه تمام اعضای سجده بر زمین قرار گرفته باشد.

« مسأله 1092

» مهر یا چیز دیگری كه بر آن سجده می كند باید پاك باشد، ولی اگر مثلاً مهر را روی فرش نجس بگذارد یا یك طرف مهر نجس باشد و پیشانی را به طرف پاك آن بگذارد، اشكال ندارد.

« مسأله 1093 » اگر در پیشانی دُمَل و مانند آن باشد، چنانچه ممكن باشد باید با جای سالم پیشانی سجده كند و اگر ممكن نباشد، باید چیزی كه سجده بر آن صحیح است را گود كند و دمل را در گودال و جای سالم را به مقداری كه برای سجده كافی باشد، بر آن بگذارد.

« مسأله 1094 » اگر دُمَل یا زخم تمام پیشانی را گرفته باشد، باید به یكی از دو طرف پیشانی سجده كند و احتیاط واجب این است كه در صورت امكان به طرف راست پیشانی سجده كند و اگر سجده بر پیشانی ممكن نباشد، به چانه سجده كند و اگر به چانه نیز ممكن نباشد، بنابر احتیاط باید به هر جایی از صورت كه ممكن باشد سجده كند.

« مسأله 1095 » كسی كه نمی تواند پیشانی را به زمین برساند، باید تا اندازه ای كه می تواند خم شود و مهر یا چیز دیگری را كه سجده بر آن صحیح است روی چیز بلندی گذاشته و به گونه ای پیشانی را بر آن بگذارد كه بگویند سجده كرده است، ولی باید كف دستها و زانوها و انگشتان پاها را به نحو معمول به زمین بگذارد.

« مسأله 1096 » كسی كه هیچ نمی تواند خم شود، باید برای سجده بنشیند و با سر اشاره كند و اگر نتواند، باید با چشمها اشاره نماید و در هر دو صورت احتیاط

واجب آن است كه اگر می تواند قدری مهر را بلند كند و پیشانی را بر آن بگذارد و اگر با سر یا چشمها نیز نمی تواند اشاره كند، باید در قلب نیت سجده كند و بنابر احتیاط واجب با دست و مانند آن، برای سجده اشاره نماید.

« مسأله 1097 » كسی كه نمی تواند بنشیند، باید ایستاده نیت سجده كند و چنانچه بتواند، باید برای سجده با سر اشاره كند و اگر نتواند، باید با چشمها اشاره نماید و اگر این را نیز نتواند، در قلب نیت سجده كند و بنابر احتیاط واجب با دست و مانند آن برای سجده اشاره نماید.

« مسأله 1098 » اگر پیشانی بی اختیار از جای سجده بلند شود، چنانچه ممكن باشد باید نگذارد دوباره به جای سجده برسد و این یك سجده حساب می شود، چه ذكر سجده را گفته باشد یا نه و اگر نتواند سر را نگهدارد و بی اختیار دوباره به جای سجده برسد، روی هم یك سجده حساب می شود و اگر ذكر نگفته باشد، باید بگوید.

« مسأله 1099 » انسان می تواند در جایی كه باید تقیه كند، بر فرش و مانند آن سجده نماید و لازم نیست برای فرار از تقیه به مكان دیگر برود، ولی اگر در آن جا چیزی مثل حصیر یا سنگ كه سجده بر آن صحیح است وجود داشته باشد و سجده بر آن نیز محذوری نداشته باشد، باید بر آن سجده كند.

« مسأله 1100 » اگر روی چیزی كه بدن روی آن آرام نمی گیرد سجده كند، سجده او باطل است، ولی اگر روی تشك پَر یا چیز دیگری كه بعد از گذاشتن سر و مقداری

پایین رفتن آرام می گیرد سجده كند، اشكال ندارد.

« مسأله 1101 » اگر انسان ناچار شود كه در زمین گِل نماز بخواند، در صورتی كه آلوده شدن بدن یا لباس برای او مشقّت داشته باشد، می تواند در حالی كه ایستاده است برای سجده با سر اشاره كند و تشهّد و سلام را ایستاده بخواند وگرنه باید سجده و تشهّد و سلام را به نحو معمول بجا آورد.

« مسأله 1102 » در ركعت اوّل و ركعت سومی كه تشهّد ندارد - مثل ركعت سوم نماز ظهر، عصر و عشاء - بهتر است بعد از سجده دوم مقداری بنشیند و سپس برای ركعت بعد برخیزد.

چیزهایی كه سجده بر آنها صحیح است

« مسأله 1103 » سجده باید بر زمین و چیزهای غیر خوراكی و غیر پوشاكی كه از زمین می رویند - مانند چوب و برگ درخت - باشد و سجده بر چیزهای خوراكی و پوشاكی صحیح نیست و نیز سجده كردن بر چیزهایی مانند طلا، نقره و عقیق، باطل است و سجده بر فیروزه خالی از اشكال نیست، امّا سجده كردن بر سنگهای معدنی مانند سنگ مرمر و سنگهای سیاه، اشكال ندارد.

« مسأله 1104 » احتیاط واجب آن است كه بر برگ درخت مو (انگور) سجده نكنند.

« مسأله 1105 » سجده بر چیزهایی مثل علف و كاه كه از زمین روییده و خوراك حیوان هستند، صحیح است.

« مسأله 1106 » سجده بر گُلهایی كه خوراكی نیستند صحیح است، ولی سجده بر گلها و گیاهان دارویی كه از زمین می رویند، مانند گُل بنفشه و گل گاوزبان، بنابر احتیاط صحیح نیست.

« مسأله 1107 » سجده بر گیاهی كه خوردن آن در بعضی از شهرها معمول است

و در شهرهای دیگر معمول نیست و نیز سجده بر میوه نارس صحیح نیست.

« مسأله 1108 » سجده بر آجر و كوزه گِلی در حال اختیار جایز نیست و احتیاط واجب در ترك سجده بر گچ و آهك پخته است، ولی سجده بر گچ و آهك پخته نشده اشكال ندارد.

« مسأله 1109 » اگر كاغذ را از چیزی كه سجده بر آن صحیح است، مثلاً از كاه ساخته باشند، می شود بر آن سجده كرد و سجده بر كاغذی كه از پنبه ساخته شده، خالی از اشكال نیست.

« مسأله 1110 » برای سجده بهتر از هر چیز تربت حضرت سیدالشهداعلیه السلام و بعد از آن خاك و بعد از آن سنگ و بعد از سنگ، گیاه است.

« مسأله 1111 » اگر چیزی كه سجده بر آن صحیح است، نداشته باشد یا اگر دارد به واسطه سرما یا گرمای زیاد و مانند آنها نتواند بر آن سجده كند، باید به لباس خود سجده كند و اگر نتواند، باید بر پشت دست خود و چنانچه آن نیز ممكن نباشد، بر چیزهای معدنی مانند انگشتر عقیق سجده نماید.

« مسأله 1112 » اگر در بین نماز چیزی كه بر آن سجده می كند گم شود و چیزی كه سجده بر آن صحیح است نداشته باشد، چنانچه وقت وسعت داشته باشد، باید نماز را رها كند و اگر وقت تنگ باشد، باید به لباس خود سجده كند و اگر ممكن نباشد، بر پشت دست و اگر آن نیز نشود، بر چیز معدنی مانند انگشتر عقیق سجده نماید.

« مسأله 1113 » هرگاه در حال سجده بفهمد پیشانی را بر چیزی گذاشته كه سجده

بر آن باطل است، اگر ممكن باشد باید پیشانی را از روی آن به روی چیزی كه سجده بر آن صحیح است بكشد و اگر ممكن نباشد، بنابر احتیاط باید سر را از آن بردارد و بر چیزی كه سجده بر آن صحیح است بگذارد و سپس نماز را اعاده نماید.

« مسأله 1114 » اگر بعد از سجده بفهمد پیشانی را روی چیزی گذاشته كه سجده بر آن باطل است، احتیاط واجب تكرار سجده و اتمام نماز و اعاده آن است.

« مسأله 1115 » سجده كردن برای غیر خداوند متعال حرام است و بعضی از مردم عوام كه مقابل قبر امامان علیهم السلام پیشانی را به زمین می گذارند، اگر برای شكر خداوند متعال باشد، اشكال ندارد و گرنه حرام است و در هر صورت اجتناب از این امور بهتر است.

مستحبّات و مكروهات سجده

« مسأله 1116 » در سجده چند چیز مستحب است:

الف - كسی كه ایستاده نماز می خواند، پس از آن كه سر از ركوع برداشت و كاملاً ایستاد و كسی كه نشسته نماز می خواند، پس از آن كه كاملاً نشست، برای رفتن به سجده تكبیر بگوید.

ب - هنگامی كه مرد می خواهد به سجده برود، اوّل دستها را و زن اوّل زانوها را به زمین بگذارد.

ج - بینی را بر مهر یا چیزی كه سجده بر آن صحیح است، بگذارد.

د - در حال سجده انگشتان دست را به هم بچسباند و به گونه ای برابر گوش بگذارد كه سر آنها رو به قبله باشد.

ه - در سجده دعا كند و از خدا حاجت بخواهد و مستحب است این دعا را بخواند:

« یا خَیرَ الْمَسْؤُولینَ وَیا خَیرَ الْمُعْطینَ

ارْزُقْنی وَارْزُقْ عِیالی مِنْ فَضْلِكَ فَإنَّكَ ذُوالفَضْلِ الْعَظیمِ » یعنی: « ای بهترین كسی كه از او حاجت خواسته می شود و ای بهترین عطا كنندگان، به من و عیال من از فضل خودت روزی بده، پس به درستی كه تو دارای فضل بزرگی هستی ».

و - بعد از سجده بر ران چپ بنشیند و روی پای راست را بر كف پای چپ بگذارد.

ز - بعد از هر سجده، هنگامی كه نشست و بدن آرام گرفت تكبیر بگوید.

ح - بعد از سجده اوّل كه بدن آرام گرفت، بگوید: « أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ رَبّی وَأَتُوبُ إلَیهِ ».

ط - سجده را طولانی كند و هنگام نشستن دستها را روی رانها بگذارد.

ی - برای رفتن به سجده دوم، در حال آرامش بدن « اَللّهُ اَكْبَر » بگوید.

ك - در سجده ها، صلوات بفرستد و اگر صلوات را به قصد ذكری كه در سجده دستور داده اند بگوید، اشكال ندارد.

ل - هنگام بلند شدن، دستها را بعد از زانوها از زمین بردارد.

م - مردها بازوها را از پهلو جدا نگاه دارند و زنها آرنج ها و شكم را بر زمین بگذارند و اعضای بدن را به یكدیگر بچسبانند.

مستحبّات دیگر سجده در كتابهای مفصّل گفته شده است.

« مسأله 1117 » قرآن خواندن در سجده مكروه است و نیز مكروه است برای برطرف كردن گرد و غبار، جای سجده را فوت كند و اگر در اثر فوت كردن، حرفی از دهان خارج شود، نماز باطل است و غیر از اینها مكروهات دیگری نیز در كتابهای مفصّل بیان شده است.

سجده واجب قرآن

« مسأله 1118 » در هر یك از چهار سوره « و النجم (نجم)، اقرء (علق)، الم

تنزیل (سجده) و حم تنزیل (فصّلت) »، یك آیه سجده وجود دارد كه اگر انسان آن را بخواند یا به آن گوش دهد، بعد از تمام شدن آن آیه باید فوراً سجده كند و اگر فراموش كرد، هر وقت به خاطر آورد، باید سجده نماید.

« مسأله 1119 » اگر انسان هم زمان با این كه آیه سجده را می خواند همان آیه را از دیگری نیز بشنود، یك سجده كافی است، چه به آن گوش داده باشد و چه به گوش او خورده باشد و همچنین است اگر به صدای گروهی كه با هم آن آیه را می خوانند، گوش كند؛ ولی چنانچه یك بار آیه سجده را بخواند و یا به آن گوش كند و سپس دوباره آن را بخواند یا به آن گوش كند، باید دو سجده به جا آورد.

« مسأله 1120 » اگر در غیر نماز در حال سجده آیه سجده را بخواند یا به آن گوش بدهد، باید سر از سجده بردارد و دوباره سجده كند.

« مسأله 1121 » اگر دیوانه و یا كودك غیر بالغ آیه سجده را به قصد قرآن بخواند، چنانچه كسی به آن آیه گوش كند، باید سجده نماید؛ ولی اگر كسی آیه سجده را بدون آن كه قصد خواندن قرآن داشته باشد، بخواند (مثل كسی كه در خواب آن را می خواند)، با گوش دادن به آن، سجده واجب نمی شود؛ ولی اگر از چیزی مثل ضبط صوت و رادیو به آیه سجده گوش كند، احتیاطاً لازم است سجده نماید و اگر از وسیله ای كه صدای قاری را هم زمان با قرائت او پخش می كند به آیه سجده گوش كند، واجب

است سجده كند.

« مسأله 1122 » در سجده واجب قرآن باید نیت كند و پیشانی را بر چیزی كه سجده بر آن صحیح است بگذارد و محلی كه در آن سجده می كند، نباید غصبی باشد؛ ولی سایر شرایطی را كه در سجده نماز وجود دارد، لازم نیست مراعات كند.

« مسأله 1123 » سجده واجب قرآن را باید به نحوی انجام دهد كه بگویند سجده كرده است.

« مسأله 1124 » چنانچه در سجده واجب قرآن پیشانی را به قصد سجده به زمین بگذارد - اگرچه ذكر نگوید - كافی است و گفتن ذكر مستحب است و بهتر است بگوید: « لا إلهَ إلَّا اللَّهُ حَقّاً حَقّاً لا إلهَ إلَّا اللَّهُ إیماناً وَتَصْدیقاً لا إلهَ إلَّا اللَّهُ عُبُودِیةً وَ رِقّاً سَجَدْتُ لَكَ یا رَبِّ تَعَبُّداً وَ رِقّاً لا مُسْتَنْكِفاً وَلا مُسْتَكْبِراً بَلْ أنَا عَبْدٌ ذَلیلٌ ضَعیفٌ خائِفٌ مُسْتَجیرٌ ».

8 - تَشَهُّد

« مسأله 1125 » نمازگزار باید در ركعت دوم تمام نمازهای واجب و مستحب و ركعت سوم نماز مغرب و ركعت چهارم نمازهای ظهر، عصر و عشاء، بعد از سجده دوم بنشیند و در حال آرام بودن بدن تشهّد بخواند، یعنی بگوید: « أَشْهَدُ أن لا إلهَ إلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَریكَ لَهُ وَأشْهَدُ أنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ. »

« مسأله 1126 » كلمات تشهّد باید به عربی صحیح و به نحوی كه معمول است پشت سر هم گفته شوند.

« مسأله 1127 » اگر نمازگزار تشهّد را عمداً ترك كند، نمازش باطل است و اگر تشهّد را فراموش كند و بایستد و پیش از ركوع به خاطر آورد كه تشهّد را نخوانده،

باید بنشیند وتشهّد را بخواند و دوباره بایستد و آنچه باید در آن ركعت خوانده شود را بخواند و نماز را تمام كند و بنابر احتیاط واجب، برای ایستادن بی جا دو سجده سهو به جا آورد و اگر در ركوع یا بعد از آن یا پس از سلام نماز به خاطر آورد، مسأله دارای تفصیلی است كه خواهد آمد (16).

« مسأله 1128 » مستحب است در حال تشهّد روی ران چپ بنشیند و روی پای راست را بر كف پای چپ بگذارد و پیش از تشهّد بگوید: « أَلْحَمْدُ للَّهِ » یا بگوید: « بِسْمِ اللَّهِ وَبِاللَّهِ وَالْحَمْدُ للَّهِ وَخَیرُ الْأَسْماءِ للَّهِ » و نیز مستحب است دستها را بر رانها بگذارد و انگشتان را به یكدیگر بچسباند و به دامان خود نگاه كند و بعد از تمام شدن تشهّد بگوید: « وَتَقَبَّلْ شَفاعَتَهُ وَارْفَعْ دَرَجَتَهُ ».

« مسأله 1129 » مستحب است زنها در وقت خواندن تشهّد، رانها را به هم بچسبانند.

9 - سلام نماز

« مسأله 1130 » بعد از تشهّد ركعت آخر نماز، نمازگزار در حالی كه نشسته و بدنش آرام است باید به عربی صحیح بگوید: « اَلسَّلامُ عَلَیكُمْ » و احوط استحبابی آن است كه « وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَكاتُهُ » را نیز اضافه نماید و یا بگوید: « اَلسَّلامُ عَلَینا وَعَلی عِبادِ اللَّهِ الصَّالِحینَ » گرچه در این صورت، گفتن: « اَلسَّلامُ عَلَیكُمْ » نیز احتیاطاً واجب است و مستحب است پیش از گفتن سلام واجب بگوید: « اَلسَّلامُ عَلَیكَ اَیهَا النَّبِی وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَكاتُهُ ».

« مسأله 1131 » اگر سلام نماز را عمداً ترك كند، نمازش باطل است و اگر آن را فراموش كند

و هنگامی به خاطر آورد كه موالات و صورت نماز به هم نخورده و كاری هم كه عمدی و سهوی آن نماز را باطل می كند - مثل پشت به قبله كردن - انجام نداده، باید سلام را بگوید و نماز او صحیح است و چنانچه حرف زده باشد، سلام نماز را بگوید و دو سجده سهو نیز انجام دهد.

« مسأله 1132 » اگر سلام نماز را فراموش كند و هنگامی به خاطر آورد كه فاصله زیادی شده و موالات از بین رفته باشد، چنانچه پیش از آن كه موالات از بین برود، كاری كه عمدی و سهوی آن نماز را باطل می كند - مثل پشت به قبله كردن - انجام نداده باشد، لازم نیست سلام را بگوید و نمازش صحیح است و اگر پیش از آن كه موالات از بین برود، كاری كه عمدی و سهوی آن نماز را باطل می كند انجام داده باشد، نماز او باطل است.

10 - ترتیب

« مسأله 1133 » نمازگزار باید اجزاء و واجبات نماز را به همان ترتیبی كه گفته شده بجا آورد و اگر عمداً ترتیب نماز را به هم بزند، مثلاً سوره را پیش از حمد بخواند یا سجده را پیش از ركوع بجا آورد، نمازش باطل می شود.

« مسأله 1134 » اگر ركنی از نماز را فراموش كند و ركن بعد از آن را بجا آورد، مثلاً پیش از آن كه ركوع كند، به سجده برود، نماز باطل است.

« مسأله 1135 » اگر ركنی را فراموش كند و چیزی را كه بعد از آن است و ركن نیست بجا آورد، مثلاً پیش از آن كه دو سجده كند، تشهّد

بخواند، باید ركن را بجا آورد و آنچه را سهواً پیش از آن خوانده، دوباره بخواند.

« مسأله 1136 » اگر چیزی را كه ركن نیست فراموش كند و ركن بعد از آن را بجا آورد، مثلاً حمد را فراموش كند و مشغول ركوع شود، نماز او صحیح است.

« مسأله 1137 » اگر چیزی را كه ركن نیست فراموش كند و چیزی را كه بعد از آن است و آن نیز ركن نیست بجا آورد، مثلاً حمد را فراموش كند و سوره را بخواند، چنانچه مشغول ركن بعد شده باشد، مثلاً در ركوع به خاطر آورد كه حمد را نخوانده، باید بگذرد و نماز او صحیح است و اگر مشغول ركن بعد نشده باشد، باید آنچه را فراموش كرده - مثلاً حمد را - بجا آورد و بعد از آن چیزی را كه سهواً جلوتر خوانده - مثلاً سوره را - دوباره بخواند.

« مسأله 1138 » اگر سجده اوّل را به گمان این كه سجده دوم است یا سجده دوم را به گمان این كه سجده اوّل است بجا آورد، نماز صحیح است و سجده اوّل او سجده اوّل و سجده دوم او سجده دوم حساب می شود.

11 - موالات

« مسأله 1139 » انسان باید نماز را با موالات بخواند، یعنی اعمال نماز مانند ركوع، سجده و تشهّد را پشت سر هم بجا آورد و چیزهایی را كه در نماز می خواند، به گونه ای كه معمول است پشت سر هم بخواند و اگر به قدری بین آنها فاصله بیندازد كه نگویند نماز می خواند، نمازش باطل است.

« مسأله 1140 » اگر در نماز سهواً بین حرفها یا كلمات فاصله بیندازد

و فاصله به قدری نباشد كه صورت نماز از بین برود، چنانچه مشغول ركن بعد نشده باشد، باید آن حرفها یا كلمات را به نحو معمول دوباره بخواند و اگر مشغول ركن بعد شده باشد، نماز او صحیح است.

« مسأله 1141 » طولانی كردن ركوع و سجود و خواندن سوره های بزرگ، موالات را به هم نمی زند.

قُنوت

« مسأله 1142 » در تمام نمازهای واجب و مستحب، پیش از ركوع ركعت دوم، مستحب است قنوت بخوانند و در نماز « وتر » با آن كه یك ركعت می باشد، خواندن قنوت پیش از ركوع مستحب است و نماز جمعه در هر ركعت یك قنوت دارد و نماز آیات پنج قنوت و نماز عید فطر و قربان در ركعت اوّل پنج قنوت و در ركعت دوم چهار قنوت دارد.

« مسأله 1143 » اگر بخواهد قنوت بخواند، به احتیاط واجب باید دستها را بلند كند و مستحب است دستها را تا مقابل صورت بلند نماید و كف دستها را رو به آسمان قرار دهد و به قصد رجاء، انگشتان دستها - به جز شست - را به هم بچسباند و هر دو كف دست را پهلوی هم و متّصل به یكدیگر قرار دهد و نگاهش هنگام قنوت به كف دستهایش باشد.

« مسأله 1144 » در قنوت هر ذكری بگوید، اگرچه یك « سُبْحانَ اللَّهِ » باشد، كافی است و بهتر است بگوید: « لا إلهَ إلَّا اللَّهُ الْحَلیمُ الْكَریمُ، لا إلهَ إلَّا اللَّهُ الْعَلِی الْعَظیمُ، سُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ السَّمواتِ السَّبْعِ وَرَبِّ الْأرَضینِ السَّبْعِ وَما فیهِنَّ وَما بَینَهُنَّ وَرَبِّ الْعَرْشِ الْعَظیمِ، وَالْحَمْدُ للَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ ».

« مسأله 1145 » مستحب

است نمازگزار قنوت را بلند بخواند، ولی برای كسی كه نماز را به جماعت می خواند، اگر امام جماعت صدای او را بشنود، بلند خواندن قنوت مستحب نیست.

« مسأله 1146 » اگر عمداً قنوت نخواند، قضا ندارد، ولی اگر فراموش كند و پیش از آن كه به اندازه ركوع خم شود، به خاطر آورد، مستحب است بایستد و آن را بخواند و اگر در ركوع به خاطر آورد، مستحب است بعد از ركوع آن را قضا كند و اگر در سجده به خاطر آورد، مستحب است بعد از سلام نماز آن را قضا نماید.

ترجمه نماز

1 - ترجمه سوره حمد

« بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ » یعنی: « آغاز می كنم به نام خداوندی كه در دنیا بر مؤمن و كافر و در آخرت بر مؤمن رحم می نماید. » « اَلْحَمْدُ للَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ » یعنی: « ثنا و ستایش مخصوص خداوندی است كه پرورش دهنده همه موجودات است. » « اَلرَّحْمنِ الرَّحیمِ » یعنی: « در دنیا بر مؤمن و كافر و در آخرت بر مؤمن رحم می كند. » « مالِكِ یوْمِ الدّینِ » یعنی: « صاحب اختیار روز قیامت است. » « إیاكَ نَعْبُدُ وَإیاكَ نَسْتَعینُ » یعنی: « فقط تو را عبادت می كنیم و فقط از تو كمك می خواهیم. » « إهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ » یعنی: « ما را به راه راست (دین اسلام) هدایت كن. » « صِراطَ الَّذینَ أنْعَمْتَ عَلَیهِمْ » یعنی: « به راه كسانی كه به آنان نعمت دادی (راه پیامبران و جانشینان آنان و شهداء و صدیقان). » « غَیرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیهِمْ وَلَا الضَّالّینَ » یعنی: « نه به راه كسانی

كه بر آنان غضب كرده ای و نه آنانی كه گمراهند. »

2 - ترجمه سوره توحید

« بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ » یعنی: « آغاز می كنم به نام خداوندی كه در دنیا بر مؤمن و كافر و در آخرت بر مؤمن رحم می نماید. » « قُلْ هُوَ اللَّهُ أحَدٌ » یعنی: « بگو ای محمدصلی الله علیه وآله وسلم كه خداوند، یگانه است. » « اَللَّهُ الصَّمَدُ » یعنی: « خدا از تمام موجودات بی نیاز است و همه به او نیازمندند. » « لَمْ یلِدْ وَلَمْ یولَدْ » یعنی: « فرزند ندارد و فرزند كسی نیست. » « وَلَمْ یكُنْ لَهُ كُفُواً أحَدٌ » یعنی: « و هیچ كس مثل او نیست. »

3 - ترجمه ذكر ركوع و سجود و ذكرهایی كه بعد از آنها مستحب اند

« سُبْحانَ رَبّی َ الْعَظیمِ وَبِحَمْدِهِ » یعنی: « پروردگار بزرگ من از هر عیب و نقصی پاك و منزه است و من مشغول ستایش او هستم. » « سُبْحانَ رَبّی َ الْأعْلی وَبِحَمْدِهِ » یعنی: « پروردگار برتر من كه از همه كس بالاتر می باشد از هر عیب و نقصی پاك و منزه است و من مشغول ستایش او هستم. » « سَمِعَ اللَّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ » یعنی: « خدا ثنای كسی كه او را ستایش می كند می شنود و می پذیرد. » « أسْتَغْفِرُ اللَّهَ رَبّی وَأتُوبُ إلَیهِ » یعنی: « طلب آمرزش و مغفرت می كنم از خداوندی كه پرورش دهنده من است و من به سوی او بازگشت می نمایم. » « بِحَوْلِ اللَّهِ وَقُوَّتِهِ أقُومُ وَأقْعُدُ » یعنی: « به یاری خدای متعال وقوّت او برمی خیزم و می نشینم. »

4 -

ترجمه قنوت

« لا إلهَ إلَّا اللَّهُ الْحَلیمُ الْكَریمُ » یعنی: « هیچ معبودی سزاوار پرستش نیست مگر خدای یكتای بی همتایی كه بردبار و كریم است. » « لا إلهَ إلَّا اللَّهُ الْعَلِی الْعَظیمُ » یعنی: « هیچ معبودی سزاوار پرستش نیست مگر خدای یكتای بی همتایی كه بلند مرتبه و بزرگ است. » « سُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ السَّمواتِ السَّبْعِ وَرَبِّ الْأرَضینِ السَّبْعِ » یعنی: « پاك و منزه است خداوندی كه پروردگار هفت آسمان و پروردگار هفت زمین است. » « وَما فیهِنَّ وَما بَینَهُنَّ وَرَبِّ الْعَرْشِ الْعَظیمِ » یعنی: « و پروردگار هر چیزی است كه در آسمانها و زمینها و ما بین آنهاست و پروردگار عرش بزرگ است. » « وَالْحَمْدُ للَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ » یعنی: « حمد و سپاس مخصوص خداوندی است كه پرورش دهنده تمام موجودات است. »

5 - ترجمه تسبیحات اربعه

« سُبْحانَ اللَّهِ وَالْحَمْدُ للَّهِ وَلا إلهَ إلَّا اللَّهُ وَاللَّهُ أكْبَرُ » یعنی: « پاك و منزه است خداوند تعالی و ثنا مخصوص اوست و هیچ معبودی سزاوار پرستش نیست مگر خدای بی همتا و بزرگ تر است از آن كه توصیف شود. »

6 - ترجمه تشهّد و سلام

« اَشْهَدُ أنْ لا إلهَ إلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَریكَ لَهُ » یعنی: « شهادت می دهم كه هیچ معبودی سزاوار پرستش نیست مگر خدایی كه یگانه است و شریك ندارد. » « وَأشْهَدُ أنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ » یعنی: « شهادت می دهم كه محمدصلی الله علیه وآله وسلم بنده خدا و فرستاده اوست. » « أللَّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ » یعنی: « خدایا بر محمد و آل محمد رحمت فرست. »

« وَتَقَبَّلْ شَفاعَتَهُ وَارْفَعْ دَرَجَتَهُ » یعنی: « و شفاعت پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم را قبول كن و مقام آن حضرت را نزد خود بلند فرما. » « اَلسَّلامُ عَلَیكَ أیهَا النَّبِی وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَكاتُهُ » یعنی: « سلام بر تو ای پیامبر و رحمت و بركات خدا بر تو باد. » « اَلسَّلامُ عَلَینا وَعَلی عِبادِ اللَّهِ الصَّالِحینَ » یعنی: « سلام خداوند بر ما نمازگزاران و تمام بندگان نیكوكار او باد. » « اَلسَّلامُ عَلَیكُمْ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَكاتُهُ » یعنی: « سلام و رحمت و بركات خداوند بر شما باد. »

تعقیب نماز

« مسأله 1147 » مستحب است انسان بعد از نماز مقداری مشغول تعقیب، یعنی خواندن ذكر و دعا و قرآن شود و بهتر است پیش از آن كه از جای خود حركت كند و وضو، غسل یا تیمم او باطل شود، رو به قبله تعقیب را بخواند و لازم نیست تعقیب به عربی باشد، ولی بهتر است چیزهایی را كه در كتابهای دعا دستور داده اند بخواند و از تعقیب هایی كه خیلی سفارش شده است، تسبیح حضرت زهراعلیها السلام است كه باید به این ترتیب گفته شود: 34 مرتبه « اَللَّهُ اَكْبَر »، 33 مرتبه « اَلْحَمْدُ للَّهِ » و 33 مرتبه « سُبْحانَ اللَّهِ » و می توان « سُبْحانَ اللَّهِ » را پیش از « اَلْحَمْدُ للَّهِ » گفت، ولی بهتر است بعد از « اَلْحَمْدُ للَّهِ » گفته شود.

« مسأله 1148 » مستحب است بعد از نماز، سجده شكر نماید و همین اندازه كه پیشانی را به قصد شكر بر زمین بگذارد، كافی است، ولی بهتر است صد مرتبه

یا سه مرتبه یا یك مرتبه، « شُكْراً للَّهِ » یا « شُكْراً » یا « عَفْواً » بگوید و نیز مستحب است هر وقت نعمتی به انسان می رسد یا بلایی از او دور می شود، سجده شكر بجا آورد.

صلوات بر پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم

« مسأله 1149 » هر گاه انسان اسامی مبارك حضرت رسول اكرم صلی الله علیه وآله وسلم مانند محمّدصلی الله علیه وآله وسلم و احمدصلی الله علیه وآله وسلم یا لقب و كنیه آن جناب مثل مصطفی صلی الله علیه وآله وسلم و ابوالقاسم صلی الله علیه وآله وسلم را بگوید یا بشنود، اگرچه در نماز باشد، مستحب است صلوات بفرستد.

« مسأله 1150 » هنگام نوشتن اسم مبارك حضرت رسول اكرم صلی الله علیه وآله وسلم، مستحب است صلوات را نیز بنویسد و همچنین بهتر است هر گاه آن حضرت را یاد می كند، صلوات بفرستد.

مُبْطِلات نماز

دوازده چیز نماز را باطل می كند و آنها را « مُبطِلات نماز » می گویند:

* اوّل: آن كه در بین نماز یكی از شرطهای صحّت آن از بین برود، مثلاً در بین نماز بفهمد كه مكان نماز او غصبی است.

* دوم: آن كه در بین نماز عمداً یا سهواً یا از روی ناچاری، چیزی كه وضو یا غسل را باطل می كند پیش آید، مثلاً ادرار از او بیرون آید؛ ولی كسی كه نمی تواند از بیرون آمدن ادرار و مدفوع خودداری كند، اگر در بین نماز ادرار یا مدفوع از او خارج شود، چنانچه به دستوری كه در احكام وضو گفته شد رفتار نماید، نمازش باطل نمی شود و نیز اگر در بین نماز از زن مستحاضه خون خارج شود، در صورتی

كه به دستور استحاضه رفتار كرده باشد، نمازش صحیح است.

« مسأله 1151 » كسی كه بی اختیار خوابش برده و نمی داند در بین نماز خوابش برده یا بعد از آن، باید نماز را دوباره بخواند.

« مسأله 1152 » اگر بداند به اختیار خودش خوابیده و شك كند كه بعد از نماز بوده یا در بین نماز فراموش كرده كه مشغول نماز است و خوابیده، نماز او صحیح است.

« مسأله 1153 » اگر در حال سجده از خواب بیدار شود و شك كند كه در سجده آخر نماز است یا در سجده شكر بعد از نماز، باید آن نماز را دوباره بخواند.

* سوم: آن كه مانند بعض كسانی كه شیعه نیستند، دستهارا روی هم بگذارد كه به این عمل « تَكَتُّف » می گویند و این عمل در حال نماز حرام است و بنابر احتیاط، موجب باطل شدن نماز می شود.

« مسأله 1154 » هرگاه برای ادب دستها را روی هم بگذارد، اگرچه مثل آنها نباشد، بنابر احتیاط واجب باید نماز را دوباره بخواند، ولی اگر از روی فراموشی یا ناچاری یا برای كار دیگری، مثل خاراندن دست و مانند آن، دستها را روی هم بگذارد، اشكال ندارد.

* چهارم: آن كه بعد از خواندن حمد، « آمین » بگوید، ولی اگر سهواً یا از روی تقیه بگوید، نماز او باطل نمی شود.

* پنجم: آن كه عمداً پشت به قبله كند یا به طرف راست یا چپ قبله برگردد، بلكه اگر عمداً به قدری برگردد كه نگویند رو به قبله است، اگرچه به طرف راست یا چپ نرسد، نماز او باطل است.

« مسأله 1155 » اگر عمداً یا سهواً همه صورت

را به طرف راست یا چپ قبله برگرداند، نماز او باطل است و لازم نیست كه نماز اوّل را تمام كند، ولی اگر سر را كمی بگرداند، عمداً باشد یا سهواً، نماز او باطل نمی شود.

* ششم: آن كه عمداً یك حرف یا بیشتر بگوید، اگرچه معنی نداشته باشد، چه از آن قصد معنی بكند و چه نكند، ولی اگر سهواً بگوید نماز باطل نمی شود.

« مسأله 1156 » اگر از روی ناچاری عمداً یك حرف یا بیشتر بگوید نیز بنابر احتیاط نمازش باطل است.

« مسأله 1157 » سرفه كردن و آروغ زدن و آه كشیدن در نماز اشكال ندارد، ولی گفتن آخ و آه و مانند اینها اگر عمدی باشد نماز را باطل می كند.

« مسأله 1158 » اگر كلمه ای را به قصد ذكر بگوید، مثلاً به قصد ذكر بگوید: « اَللَّهُ اَكْبَر » و در هنگام گفتن آن صدا را بلند كند كه چیزی را به دیگری بفهماند، اشكال ندارد، ولی چنانچه به قصد این كه چیزی را به كسی بفهماند بگوید، اگر قصد ذكر نداشته باشد، نماز او باطل است، بلكه اگر قصد ذكر نیز داشته باشد بنابر احتیاط باید نماز را اعاده كند.

« مسأله 1159 » خواندن قرآن در نماز به قصد قرائت قرآن، غیر از چهار سوره ای كه سجده واجب دارند و در احكام جنابت گفته شد، اشكال ندارد و همچنین دعا كردن در نماز جایز است، اگرچه به فارسی یا زبان دیگر باشد.

« مسأله 1160 » اگر چیزی از حمد و سوره و ذكرهای نماز را عمداً یا احتیاطاً چند مرتبه بگوید، اشكال ندارد.

« مسأله 1161 » انسان نباید در حال نماز

به دیگری سلام كند و اگر دیگری به او سلام كند، باید به گونه ای پاسخ دهد كه سلام مقدّم باشد، مثلاً بگوید: « اَلسَّلامُ عَلَیكُمْ » و نباید « عَلَیكُمُ السَّلامْ » بگوید و احتیاط واجب آن است كه اجزای جواب سلام، مانند اجزای خود سلام باشد، مثلاً در جواب « علیكم السلام » باید بگوید: « السلام علیكم » و نمی تواند در جواب آن بگوید: « سلامٌ علیكم » و یا « السلام علیك ».

« مسأله 1162 » انسان باید جواب سلام را در نماز یا غیر آن فوراً بگوید و اگر در حال نماز عمداً یا از روی فراموشی جواب سلام را به قدری تاخیر اندازد كه اگر جواب بگوید جواب آن سلام حساب نشود، نباید جواب بدهد و اگر در نماز نباشد، جواب دادن واجب نیست.

« مسأله 1163 » باید جواب سلام را به گونه ای بگوید كه سلام كننده بشنود، ولی اگر سلام كننده ناشنوا باشد، چنانچه انسان به نحو معمول جواب او را بدهد كافی است؛ ولی چنانچه نتواند جواب سلام را ولو با اشاره به او بفهماند، جواب سلام او واجب نیست.

« مسأله 1164 » نمازگزار باید جواب سلام را به قصد جواب بگوید نه به قصد قرائت قرآن، ولی گفتن جواب سلام به قصد دعا به معنای طلب سلامت از خدا برای گوینده سلام، اشكال ندارد.

« مسأله 1165 » اگر زن یا مرد نامحرم یا بچّه ممیز، یعنی بچّه ای كه خوب و بد را می فهمد، به نمازگزار سلام كند، نمازگزار باید جواب او را بدهد.

« مسأله 1166 » اگر نمازگزار جواب سلام را ندهد، معصیت كرده، ولی نماز او

صحیح است.

« مسأله 1167 » اگر كسی به نمازگزار به نحوی غلط سلام كند كه سلام حساب نشود، جواب او واجب نیست.

« مسأله 1168 » جواب سلام كسی كه از روی تمسخر یا شوخی سلام می كند، واجب نیست و احتیاط واجب آن است كه در جواب سلام مرد و زن غیر مسلمان فقط بگوید: « سَلام » یا « عَلَیك ».

« مسأله 1169 » اگر كسی به عدّه ای سلام كند، جواب سلام او بر همه آنان واجب است، ولی اگر یكی از آنان جواب دهد كافی است.

« مسأله 1170 » اگر كسی به عدّه ای سلام كند و كسی كه سلام كننده قصد سلام دادن به او را نداشته جواب دهد، باز هم جواب سلام او بر آن عدّه واجب است.

« مسأله 1171 » اگر به عدّه ای سلام كند و كسی كه بین آنان مشغول نماز است شك كند كه سلام كننده قصد سلام كردن به او را نیز داشته یا نه و همچنین اگر بداند قصد او را نیز داشته، ولی دیگری جواب سلام را بدهد، نباید پاسخ بدهد، امّا اگر بداند كه قصد او را نیز داشته و دیگری جواب ندهد، باید جواب او را بگوید.

* هفتم: از مبطلات نماز، خنده با صدا و عمدی است و چنانچه لبخند بزند یا سهواً با صدا بخندد به گونه ای كه صورت نماز به هم نخورد، نماز او باطل نمی شود.

« مسأله 1172 » اگر برای جلوگیری از صدای خنده حال او تغییر كند، مثلاً رنگش سرخ شود، چنانچه از صورت نمازگزار بیرون رود، باید نماز را دوباره بخواند.

* هشتم: آن كه برای كار دنیا عمداً با صدا

گریه كند، ولی اگر برای كار دنیا بی صدا گریه كند، اشكال ندارد و همچنین اگر از ترس خدا یا برای آخرت گریه كند، آهسته باشد یا بلند، اشكال ندارد، بلكه از بهترین اعمال است.

* نهم: آن كه كاری مثل دست زدن و به هوا پریدن و مانند آنها، انجام دهد كه صورت نماز را به هم بزند، كم باشد یا زیاد، عمداً باشد یا از روی فراموشی؛ ولی انجام عملی مثل اشاره كردن با دست كه صورت نماز را به هم نمی زند، اشكال ندارد.

« مسأله 1173 » اگر در بین نماز به قدری ساكت بماند كه نگویند نماز می خواند، نماز او باطل است.

« مسأله 1174 » اگر در بین نماز عملی انجام دهد یا مدّتی ساكت شود و شك كند كه نماز به هم خورده یا نه، نماز او صحیح است.

* دهم: آن كه به گونه ای بخورد و بیاشامد كه صورت نماز را به هم زند.

« مسأله 1175 » احتیاط واجب آن است كه در نماز از خوردن و آشامیدنی كه موجب به هم خوردن موالات عرفیه می شود، اجتناب كنند.

« مسأله 1176 » اگر در بین نماز غذایی را كه لای دندانها مانده فرو ببرد، نماز باطل نمی شود و اگر قند یا شكر و مانند اینها در دهان باشد و در حال نماز كم كم آب شود و فرو رود، نماز اشكال پیدا نمی كند.

* یازدهم: از مبطلات نماز، شك در ركعتهای نماز دو ركعتی یا سه ركعتی یا شك در دو ركعت اوّل نمازهای چهار ركعتی است و تفصیل آن خواهد آمد.

* دوازدهم: از مبطلات نماز آن است كه ركن نماز را عمداً یا سهواً

كم یا زیاد كند یا چیزی را كه ركن نیست، عمداً كم یا زیاد كند.

« مسأله 1177 » اگر بعد از نماز شك كند كه در بین نماز عملی كه نماز را باطل می كند انجام داده یا نه، نماز او صحیح است.

اعمالی كه در نماز مكروه است

« مسأله 1178 » مكروه است در نماز صورت را كمی به طرف راست یا چپ بگرداند، چشمها را ببندد - ولی بستن چشم در ركوع اشكال ندارد - یا به طرف راست و چپ بگرداند، با ریش و دست خود بازی كند، انگشتان را داخل هم نماید، آب دهان بیندازد و به خط قرآن یا كتاب یا خط انگشتری نگاه كند و نیز مكروه است هنگام خواندن حمد و سوره و گفتن ذكر، برای شنیدن حرف كسی ساكت شود، بلكه هر كاری كه خضوع و خشوع را از بین ببرد، مكروه می باشد.

« مسأله 1179 » هنگامی كه انسان خوابش می آید و نیز هنگام خودداری كردن از دفع ادرار و مدفوع، مكروه است نماز بخواند و همچنین پوشیدن جوراب تنگ كه پا را فشار دهد در نماز مكروه می باشد و غیر از اینها مكروهات دیگری در كتابهای مفصّل عنوان شده است.

مواردی كه می توان نماز واجب را شكست

« مسأله 1180 » شكستن نماز واجب از روی اختیار بنابر احتیاط جایز نیست، ولی برای حفظ مال و جان و جلوگیری از ضرر مالی یا بدنی مانعی ندارد.

« مسأله 1181 » اگر حفظ جان خود انسان یا كسی كه حفظ جان او واجب است یا حفظ مالی كه نگهداری آن واجب می باشد، بدون شكستن نماز ممكن نباشد، باید نماز را بشكند، ولی شكستن نماز برای مالی كه اهمیت ندارد، مكروه است.

« مسأله 1182 » اگر در وسعت وقت مشغول نماز باشد و طلبكار طلب خود را از او مطالبه كند، چنانچه بتواند در بین نماز طلب او را بدهد، باید در همان حال بپردازد و اگر بدون شكستن نماز، دادن طلب او ممكن

نباشد، باید نماز را بشكند و طلب او را بدهد و بعد نماز را بخواند. « مسأله 1183 » اگر در بین نماز بفهمد كه مسجد نجس است، چنانچه وقت تنگ باشد، باید نماز را تمام كند و اگر وقت وسعت داشته باشد، چنانچه بتواند در بین نماز مسجد را تطهیر كند و تطهیر مسجد نماز را به هم نزند، باید در بین نماز تطهیر كند و اگر تطهیر مسجد نماز را به هم بزند، چنانچه نجس بودن مسجد موجب هتك آن و یا موجب سرایت نجاست به جاهای دیگر شود و یا تطهیر پس از اتمام نماز با فوریت تطهیر منافات داشته باشد، باید نماز را بشكند و مسجد را تطهیر كند و بعد نماز را بخواند وگرنه می تواند نماز را بشكند و مسجد را تطهیر كند و بعد نماز را بخواند، اگرچه واجب نیست.

« مسأله 1184 » كسی كه باید نماز را بشكند، اگر نماز را تمام كند معصیت كرده و صحّت نماز او محلّ اشكال است.

« مسأله 1185 » اگر پیش از آن كه به اندازه ركوع خم شود، به خاطر آورد كه اذان و اقامه را فراموش كرده، چنانچه وقت نماز وسعت داشته باشد، مستحب است برای گفتن آنها نماز را بشكند و اگر فقط اقامه را فراموش كرده و قبل از قرائت حمد یادش بیاید، می تواند نماز را بشكند و اقامه را بگوید، ولی در صورتی كه اقامه را گفته ولی اذان را فراموش كرده باشد، شكستن نماز، خلاف احتیاط است.

شكّیات

شك های باطل كننده نماز

« مسأله 1186 » شك هایی كه نماز را باطل می كنند از این قرارند:

اوّل: شك در شماره ركعت های نماز

دو ركعتی، مثل نماز صبح و نماز مسافر، ولی شك در شماره ركعت های نماز مستحب دو ركعتی و بعضی از نمازهای احتیاط، نماز را باطل نمی كند. دوم: شك در شماره ركعت های نماز سه ركعتی. سوم: آن كه در نماز چهار ركعتی شك كند كه یك ركعت خوانده یا بیشتر. چهارم: آن كه در نماز چهار ركعتی پیش از سر برداشتن از سجده دوم، شك كند كه دو ركعت خوانده یا بیشتر پنجم: شك بین دو و پنج، یا دو و بیشتر از پنج. ششم: شك بین سه و شش، یا سه و بیشتر از شش. هفتم: شك بین چهار و شش، یا چهار و بیشتر از شش. هشتم: شك در ركعت های نماز به صورتی كه اصلاً نداند چند ركعت خوانده است.

« مسأله 1187 » اگر یكی از شك های باطل كننده برای انسان پیش آید، می تواند نماز را به هم بزند، ولی بهتر است قدری فكر كند و اگر شك پابرجا شد، نماز را به هم بزند.

شك هایی كه نباید به آنها اعتنا كرد

« مسأله 1188 » شك هایی كه نباید به آنها اعتنا كرد از این قرارند:

اوّل: شك در چیزی كه محل بجا آوردن آن گذشته باشد، مثل آن كه در حال خواندن سوره شك كند كه حمد را خوانده یا نه. دوم: شك بعد از سلام واجب نماز. سوم: شك بعد از گذشتن وقت نماز. چهارم: شك كثیرالشّك؛ یعنی كسی كه زیاد شك می كند. پنجم: شك امام در شماره ركعت های نماز در صورتی كه مأموم شماره آنها را بداند و همچنین شك مأموم در صورتی كه امام شماره ركعت های نماز را بداند و شك در افعال نماز نیز همین حكم

را دارد. ششم: شك در نماز مستحبّی؛ و توضیح آنها، بدین قرار است:

1 - شك در چیزی كه محلّ آن گذشته است

« مسأله 1189 » اگر بین نماز شك كند كه یكی از اعمال واجب آن را انجام داده یا نه، مثلاً شك كند كه حمد خوانده یا نه، چنانچه مشغول عملی كه باید بعد از آن انجام دهد نشده باشد، باید آنچه را كه در انجام آن شك كرده بجا آورد و اگر مشغول عملی كه باید بعد از آن انجام دهد، شده باشد، نباید به شك خود اعتنا كند.

« مسأله 1190 » اگر در بین خواندن آیه ای شك كند كه آیه پیش از آن را خوانده یا نه، نباید به شك خود اعتنا كند؛ ولی اگر وقتی كه آخر آیه را می خواند شك كند كه اوّل آن را خوانده یا نه، بنابر احتیاط واجب باید آن را دوباره بخواند.

« مسأله 1191 » اگر بعد از ركوع یا سجود شك كند كه اعمال واجب آن، مانند ذكر و آرام بودن بدن را انجام داده یا نه، نباید به شك خود اعتنا كند.

« مسأله 1192 » اگر در حالی كه به سجده می رود شك كند كه ركوع كرده یا نه، در صورتی كه به سجده نرسیده باشد، باید برگردد و قیام و ركوع را بجا آورد و اگر در حالی كه به سجده می رود شك كند كه بعد از ركوع ایستاده یا نه، باید برگردد و بایستد و بعد به سجده برود.

« مسأله 1193 » اگر در حال برخاستن شك كند كه تشهّد یا سجده را بجا آورده یا نه، باید برگردد و آن

را بجا آورد.

« مسأله 1194 » اگر كسی كه نشسته یا خوابیده نماز می خواند، هنگامی كه حمد یا تسبیحات را می خواند، شك كند كه سجده یا تشهّد را بجا آورده یا نه، نباید به شك خود اعتنا كند و اگر پیش از آن كه مشغول حمد یا تسبیحات شود، شك كند كه سجده یا تشهّد را بجا آورده یا نه، باید آن را بجا آورد.

« مسأله 1195 » اگر شك كند كه یكی از ركنهای نماز را بجا آورده یا نه، چنانچه مشغول عملی كه بعد از آن است نشده باشد، باید آن را بجا آورد؛ مثلاً اگر پیش از خواندن تشهّد شك كند كه دو سجده را بجا آورده یا نه، باید آنها را بجا آورد و چنانچه بعد به خاطر آورد كه آن ركن را بجا آورده بوده، چون ركن زیاد شده، نماز او باطل است.

« مسأله 1196 » اگر شك كند عملی را كه ركن نیست بجا آورده یا نه، چنانچه مشغول عملی كه بعد از آن است نشده باشد، باید آن را بجا آورد؛ مثلاً اگر پیش از خواندن سوره شك كند كه حمد را خوانده یا نه، باید حمد را بخواند و اگر بعد از انجام آن به خاطر آورد كه آن را بجا آورده بوده، چون ركن زیاد نشده، نماز صحیح است.

« مسأله 1197 » اگر شك كند كه ركنی را بجا آورده یا نه، چنانچه مشغول عمل پس از آن شده باشد - مثل این كه مشغول تشهّد باشد و شك كند كه دو سجده را بجا آورده یا نه - نباید به شك خود اعتنا كند و

اگر به خاطر آورد كه آن ركن را بجا نیاورده، در صورتی كه مشغول ركن بعد نشده باشد، باید آن را بجا آورد و اعمالی را كه پس از آن است نیز انجام دهد و اگر مشغول ركن بعد شده باشد، نماز او باطل است؛ مثلاً اگر پس از گفتن تسبیحات اربعه و پیش از ركوع ركعت سوم به خاطر آورد كه دو سجده ركعت دوم را بجا نیاورده، باید آنها را بجا آورد و سپس تشهد و تسبیحات اربعه را تكرار نماید و اگر در ركوع یا بعد از آن به خاطر آورد كه آن را بجا نیاورده، نمازش باطل است.

« مسأله 1198 » اگر شك كند عملی را كه ركن نیست بجا آورده یا نه، چنانچه مشغول كاری كه بعد از آن است شده باشد، نباید به شك خود اعتنا كند؛ مثلاً اگر هنگامی كه مشغول خواندن سوره است، شك كند كه حمد را خوانده یا نه، نباید به شك خود اعتنا كند و اگر بعد به خاطر آورد كه آن را بجا نیاورده، در صورتی كه مشغول ركن بعد نشده باشد، باید آن را بجا آورد و اگر مشغول ركن بعد شده باشد، نماز او صحیح است؛ بنابر این اگر مثلاً در قنوت به خاطر آورد كه حمد را نخوانده، باید بخواند و اگر در ركوع به خاطر آورد، وظیفه ای ندارد و نماز او صحیح است.

« مسأله 1199 » اگر شك كند كه سلام نماز را گفته یا نه یا شك كند آن را درست گفته یا نه، چنانچه مشغول تعقیب نماز یا مشغول نماز دیگر شده باشد یا به كاری مشغول

شود كه عرفاً بگویند از نماز خارج شده و به كار دیگری مشغول شده، نباید به شك خود اعتنا كند و اگر پیش از آنها شك كند، باید سلام را بگوید.

2 - شك بعد از سلام

« مسأله 1200 » اگر بعد از سلام واجب نماز شك كند كه نماز او صحیح بوده یا نه، مثلاً شك كند ركوع كرده یا نه یا بعد از سلام نماز چهار ركعتی، شك كند كه چهار ركعت خوانده یا پنج ركعت، نباید به شك خود اعتنا كند؛ ولی اگر هر دو طرف شك او باطل باشد، مثلاً بعد از سلام نماز چهار ركعتی شك كند كه سه ركعت خوانده یا پنج ركعت، نماز او باطل است.

3 - شك بعد از وقت

« مسأله 1201 » اگر بعد از گذشتن وقت نماز شك كند كه نماز خوانده یا نه یا گمان كند كه نماز نخوانده، خواندن آن لازم نیست؛ ولی اگر پیش از گذشتن وقت شك كند كه نماز خوانده یا نه یا گمان كند كه نخوانده، باید آن نماز را بخواند؛ بلكه اگر گمان كند كه خوانده نیز، باید آن را بجا آورد.

« مسأله 1202 » اگر بعد از گذشتن وقت شك كند كه نماز را درست خوانده یا نه، نباید به شك خود اعتنا كند.

« مسأله 1203 » اگر بعد از گذشتن وقت نماز ظهر و عصر بداند چهار ركعت نماز خوانده، ولی نداند به نیت ظهر خوانده یا به نیت عصر، باید چهار ركعت نماز قضا بخواند و بنابر احتیاط آن را باید به نیت نمازی كه بر او واجب است به جا آورد.

« مسأله 1204 » اگر

بعد از گذشتن وقت نماز مغرب و عشاء بداند یك نماز خوانده، ولی نداند سه ركعتی خوانده یا چهار ركعتی، باید قضای نماز مغرب و عشاء را بخواند.

4 - كَثیرُالشَّك (كسی كه زیاد شك می كند)

« مسأله 1205 » اگر كسی در سه نماز متوالی كه بجا می آورد، به طور مداوم حداقل در یكی از آنها شك كند، « كثیرالشك » است و چنانچه زیاد شك كردن او از روی غضب یا ترس یا پریشانی حواس نباشد، نباید به شك خود اعتنا كند و چنانچه كثیرالشك در سه نماز متوالی شك نكند، حكم كثیرالشك از او برطرف می شود.

« مسأله 1206 » اگر كثیرالشّك در بجا آوردن چیزی شك كند، چنانچه بجا آوردن آن نماز را باطل نكند، باید بنا بگذارد كه آن را بجا آورده؛ مثلاً اگر شك كند كه ركوع كرده یا نه، باید بنا بگذارد كه ركوع كرده است و اگر بجا آوردن آن، نماز را باطل كند، باید بنا بگذارد كه آن را انجام نداده؛ مثلاً اگر شك كند كه یك ركوع كرده یا بیشتر، چون زیاد شدن ركوع نماز را باطل می كند، باید بنا بگذارد كه بیشتر از یك ركوع انجام نداده است.

« مسأله 1207 » كسی كه در یك قسمت از نماز زیاد شك می كند، چنانچه در قسمت های دیگر نماز شك كند، باید به دستور آن عمل نماید، مثلاً كسی كه زیاد شك می كند كه سجده كرده یا نه، اگر در بجا آوردن ركوع شك كند، باید به دستور آن رفتار نماید، یعنی اگر ایستاده، ركوع را بجا آورد و اگر به سجده رفته، به شك خود اعتنا نكند.

« مسأله

1208 » كسی كه در نماز مخصوصی - مثلاً در نماز ظهر - زیاد شك می كند، اگر در نماز دیگری - مثلاً در نماز عصر - شك كند، باید به دستور شك رفتار نماید.

« مسأله 1209 » كسی كه وقتی در جای مخصوصی نماز می خواند زیاد شك می كند، اگر در غیر آنجا نماز بخواند و شكی برای او پیش آید، باید به دستور شك رفتار نماید.

« مسأله 1210 » اگر انسان شك كند كه كثیرالشك شده یا نه، باید به دستور شك عمل نماید و كثیرالشّك تا وقتی یقین نكند كه به حال مردم عادی برگشته، نباید به شك خود اعتنا كند.

« مسأله 1211 » اگر كسی كه زیاد شك می كند، شك كند كه ركنی را بجا آورده یا نه و اعتنا نكند، ولی بعد به خاطر آورد كه آن را بجا نیاورده، چنانچه مشغول ركن بعد نشده باشد، باید آن را بجا آورد و اگر مشغول ركن بعد شده باشد، نماز او باطل است؛ مثلاً اگر شك كند ركوع كرده یا نه و اعتنا نكند، چنانچه پیش از سجده به خاطر آورد كه ركوع نكرده، باید ركوع كند و اگر در سجده به خاطر آورد، نماز او باطل است.

« مسأله 1212 » اگر كسی كه زیاد شك می كند، شك كند چیزی را كه ركن نیست بجا آورده یا نه و اعتنا نكند و بعد به خاطر آورد كه آن را بجا نیاورده، چنانچه وارد ركن بعدی نشده باشد، باید آن را بجا آورد و اگر وارد ركن بعدی شده باشد، نماز او صحیح است؛ مثلاً اگر شك كند كه حمد خوانده یا نه و

اعتنا نكند، چنانچه در قنوت به خاطر آورد كه حمد نخوانده، باید بخواند و اگر در ركوع به خاطر آورد، نماز او صحیح است.

5 - شكّ امام و مأموم

« مسأله 1213 » اگر امام جماعت در شماره ركعت های نماز شك كند، مثلاً شك كند كه سه ركعت خوانده یا چهار ركعت، چنانچه مأموم یقین یا گمان داشته باشد كه چهار ركعت خوانده و به امام بفهماند كه چهار ركعت خوانده است، امام باید نماز را تمام كند و خواندن نماز احتیاط لازم نیست و نیز اگر امام یقین یا گمان داشته باشد كه چند ركعت خوانده است و مأموم در شماره ركعتهای نماز شك كند، نباید به شك خود اعتنا نماید و این حكم در افعال نماز، مثل تعداد سجده ها نیز جاری است.

6 - شك در نماز مستحبّی

« مسأله 1214 » اگر در شماره ركعتهای نماز مستحبّی شك كند، چنانچه طرف بیشترِ شك نماز را باطل كند، باید بنا را بر كمتر بگذارد؛ مثلاً اگر در نǙYęǠصبح شك كند كه دو ركعت خوانده یا سه ركعت، باید بنا بگذارد كه دو ركعت خوانده است و اگر طرف بیشتر شك نماز را باطل نكند، مثلاً شك كند كه دو ركعت خوانده یا یك ركعت، به هر طرف شك عمل كند نماز او صحیح است، ولی بهتر است بنا را بر كمتر بگذارد.

« مسأله 1215 » كم شدن ركن، نماز مستحب را باطل می كند، ولی زیاد شدن ركن آن را باطل نمی كند؛ پس اگر یكی از اعمال نماز مستحب را فراموش كند و هنگامی به خاطر آورد كه مشغول ركن بعد از آن شده، باید آن عمل

را انجام دهد و دوباره آن ركن را بجا آورد، مثلاً اگر در بین ركوع به خاطر آورد كه حمد را نخوانده، باید برگردد و حمد را بخواند و دوباره به ركوع رود.

« مسأله 1216 » اگر در یكی از اعمال نافله شك كند، خواه ركن باشد یا غیر ركن، چنانچه وارد جزء بعدی نشده باشد، باید آن را بجا آورد و اگر وارد جزء بعدی شده باشد، نباید به شك خود اعتنا كند.

« مسأله 1217 » اگر در نماز مستحبّی دو ركعتی گمان به تعداد ركعت ها پیدا كند، باید به آن عمل كند، مگر آن كه عمل به گمان موجب بطلان نماز شود كه در این صورت گمان حكم شك را دارد، مثلاً اگر گمان او به یك ركعت برود، باید یك ركعت دیگر بخواند و اگر احتمال بدهد كه ركعت دوم است، ولی گمان او به ركعت سوم باشد، نماز را در همان ركعت تمام می كند و نمازش صحیح است.

« مسأله 1218 » اگر در نماز نافله كاری كند كه برای آن در نماز واجب سجده سهو واجب می شود یا یك سجده یا تشهّد را فراموش نماید، لازم نیست بعد از نماز سجده سهو یا قضای سجده و تشهّد را بجا آورد.

« مسأله 1219 » اگر شك كند كه نماز مستحبّی را خوانده یا نه، چنانچه آن نماز مانند نماز جعفر طیار وقت معینی نداشته باشد، باید بنا بگذارد كه آن نماز را نخوانده است و همچنین در مانند نافله یومیه كه وقت معینی دارد، اگر پیش از گذشتن وقت شك كند كه آن را بجا آورده یا نه، باید بنا بگذارد كه

نخوانده است؛ ولی اگر بعد از گذشتن وقت شك كند كه خوانده است یا نه، نباید به شك خود اعتنا كند.

« مسأله 1220 » اگر به جا آوردن نماز مستحبی به سبب نذر، عهد و مانند آن بر كسی واجب شود، چنانچه در اثنای آن نماز شكی برای نمازگزار پیش بیاید، احكام شك در نماز مستحبی در آن جاری است.

« مسأله 1221 » اگر كسی در نماز وتر (كه نماز مستحبی یك ركعتی است) شك كند كه یك ركعت خوانده یا بیشتر، بنابر احتیاط آن را اعاده نماید.

شك های صحیح

« مسأله 1222 » در نُه صورت اگر در شماره ركعتهای نماز چهار ركعتی شك كند، چنانچه یقین یا گمان به یك طرف شك پیدا كرد، همان طرف را بگیرد و نماز را تمام كند؛ وگرنه به دستورهایی كه گفته می شود عمل نماید و آن نُه صورت از این قرارند:

اوّل: آن كه بعد از سر برداشتن از سجده دوم، شك كند دو ركعت خوانده یا سه ركعت كه باید بنا بگذارد سه ركعت خوانده و یك ركعت دیگر بخواند و نماز را تمام كند و بعد از نماز، بلافاصله نماز احتیاط - به دستوری كه بعداً گفته می شود - بخواند و احتیاط واجب این است كه این نماز احتیاط را به صورت یك ركعت ایستاده بجا آورد.

دوم: آن كه بعد از سر برداشتن از سجده دوم، بین ركعت دوم و چهارم شك كند كه باید بنا بگذارد چهار ركعت خوانده و نماز را تمام كند و بعد از نماز، بلافاصله دو ركعت نماز احتیاط ایستاده بخواند.

سوم: آن كه بعد از سر برداشتن از سجده دوم، بین

ركعت دوم و سوم و چهارم شك كند كه باید بنا را بر چهار بگذارد و بعد از نماز، بلافاصله دو ركعت نماز احتیاط ایستاده و بعد دو ركعت نماز احتیاط نشسته بجا آورد.

چهارم: آن كه بعد از سر برداشتن از سجده دوم، بین ركعت چهارم و پنجم شك كند كه باید بنا را بر چهار بگذارد و نماز را تمام كند و بعد از نماز، دو سجده سهو بجا آورد. در صورت های اول، دوم، سوم و چهارم، اگر بعد از تمام شدن ذكر و قبل از سر برداشتن از سجده، شك كند، نمازش باطل است، اگرچه احتیاط مستحب این است كه به دستور ذكر شده در هر یك عمل كند و سپس نماز را اعاده نماید.

پنجم: شك بین سه و چهار كه در هر جای نماز باشد، باید بنا را بر چهار بگذارد و نماز را تمام كند و بعد از نماز، یك ركعت نماز احتیاط ایستاده یا دو ركعت نشسته بجا آورد، هرچند احتیاط مستحب این است كه نماز احتیاط را نشسته بخواند.

ششم: شك بین چهار و پنج در حال ایستاده قبل از ركوع كه باید بنشیند و تشهّد بخواند و سلام نماز را بدهد و یك ركعت نماز احتیاط ایستاده یا دو ركعت نشسته بجا آورد و سپس بنابر احتیاط واجب دو سجده سهو نیز بجا آورد.

هفتم: شك بین سه و پنج در حال ایستاده كه باید بنشیند و تشهّد بخواند و سلام نماز را بگوید و دو ركعت نماز احتیاط ایستاده بجا آورد و سپس بنابر احتیاط واجب، دو سجده سهو نیز بجا آورد.

هشتم: شك بین سه و چهار و پنج

در حال ایستاده كه باید بنشیند و تشهّد بخواند و بعد از سلام نماز، دو ركعت نماز احتیاط ایستاده و بعد دو ركعت نشسته بجا آورد و سپس بنابر احتیاط واجب دو سجده سهو نیز بجا آورد.

نهم: شك بین پنج و شش در حال ایستاده كه باید بنشیند و تشهّد بخواند و سلام نماز را بگوید و دو سجده سهو بجا آورد و سپس بنابر احتیاط واجب، دو سجده سهو دیگر نیز بجا آورد.

« مسأله 1223 » اگر یكی از شكهای صحیح برای انسان پیش آید، بنابر احتیاط نباید نماز را رها كند و چنانچه نماز را رها كند، معصیت كرده است؛ پس اگر پیش از انجام عملی مثل رو گرداندن از قبله كه نماز را باطل می كند نماز را از سر گیرد، نماز دوم او نیز باطل است و اگر بعد از انجام عملی كه نماز را باطل می كند مشغول نماز شود، نماز دوم او صحیح است.

« مسأله 1224 » اگر یكی از شكهایی كه نماز احتیاط برای آنها واجب است، در نماز پیش آید، چنانچه انسان نماز را تمام كند و بدون خواندن نماز احتیاط نماز را از سر بگیرد، معصیت كرده است. پس اگر پیش از انجام عملی كه نماز را باطل می كند نماز را از سر بگیرد، نماز دوم او نیز باطل است و اگر بعد از انجام عملی كه نماز را باطل می كند، مشغول نماز شود، نماز دوم او صحیح است.

« مسأله 1225 » اگر یكی از شكهای صحیح برای انسان پیش آید، چنانچه پس از اندكی تأمّل نتواند در مورد هیچ یك از دو طرف شك تصمیم بگیرد، می تواند

فكر كردن را تا كمی بعد نیز ادامه دهد، مثلاً اگر در سجده اول شك كند، می تواند تا بعد از سجده دوم فكر كردن را ادامه دهد.

« مسأله 1226 » اگر گمان او ابتدا به یك طرف بیشتر باشد و بعد دو طرف در نظر او مساوی شوند، باید به دستور شك عمل نماید و اگر اوّل دو طرف در نظر او مساوی باشند و به طرفی كه وظیفه اوست بنا بگذارد و بعد گمان او به طرف دیگر تمایل پیدا كند، باید همان طرف را بگیرد و نماز را تمام كند.

« مسأله 1227 » اگر بعد از نماز بداند كه در بین نماز حالت تردیدی داشته كه مثلاً دو ركعت خوانده یا سه ركعت و بنا را بر سه گذاشته، ولی نداند كه گمان او به خواندن سه ركعت بوده یا هر دو طرف در نظر او مساوی بوده اند، باید نماز احتیاط را بخواند.

« مسأله 1228 » اگر هنگامی كه تشهّد می خواند یا بعد از ایستادن، شك كند كه دو سجده را بجا آورده یا نه و در همان هنگام بین ركعت دو و سه یا دو و چهار یا دو و سه و چهار شك كند، به احتیاط واجب باید به دستور آن شك عمل كند و نمازش را نیز دوباره بخواند.

« مسأله 1229 » اگر پیش از آن كه مشغول تشهّد شود شك كند كه دو سجده بجا آورده یا نه یا در ركعت هایی كه تشهّد ندارند، پیش از ایستادن، این شك برای او پیش آید و در همان هنگام شك بین ركعت دو و سه یا دو و چهار یا دو

و سه و چهار برای او پیش آید، نمازش باطل است.

« مسأله 1230 » اگر هنگامی كه ایستاده، بین سه و چهار یا بین سه و چهار و پنج شك كند و به خاطر آورد كه دو سجده یا یك سجده از ركعت پیش را بجا نیاورده، نماز او باطل است.

« مسأله 1231 » اگر شك او از بین برود و شك دیگری برایش پیش آید، مثلاً اوّل شك كند كه دو ركعت خوانده یا سه ركعت و بعد شك كند كه سه ركعت خوانده یا چهار ركعت، باید به دستور شك دوم عمل نماید.

« مسأله 1232 » اگر بعد از نماز شك كند كه در نماز مثلاً بین دو و چهار شك كرده یا بین سه و چهار، باید به دستور هر دو عمل كند و نماز او صحیح است.

« مسأله 1233 » اگر بعد از نماز بفهمد كه در نماز شكی برای او پیش آمده، ولی نداند از شكهای باطل بوده یا از شكهای صحیح و اگر از شكهای صحیح بوده كدام قسم آن بوده است، لازم نیست به دستورات شك عمل كند، بلكه نماز را دوباره می خواند.

« مسأله 1234 » اگر كسی كه نشسته نماز می خواند، شكی برایش حاصل شود كه باید برای آن، یك ركعت نماز احتیاط ایستاده یا دو ركعت نشسته بخواند، باید یك ركعت نشسته بجا آورد و اگر شكی برایش حاصل شود كه باید برای آن دو ركعت نماز احتیاط ایستاده بخواند، باید دو ركعت نشسته بجا آورد.

« مسأله 1235 » اگر كسی كه ایستاده نماز می خواند، هنگام خواندن نماز احتیاط از ایستادن عاجز شود، باید مثل كسی

كه نماز را نشسته می خواند و حكم آن در مسأله پیش گفته شد، نماز احتیاط را بجا آورد.

« مسأله 1236 » اگر كسی كه نشسته نماز می خواند، هنگام خواندن نماز احتیاط بتواند بایستد، باید به وظیفه كسی كه نماز را ایستاده می خواند، عمل كند.

« مسأله 1237 » اگر در یكی از محلهایی كه مسافر می تواند نماز را شكسته یا تمام بخواند (و تفصیل آن در مسأله 1390 آمده است) قصد كند كه نماز را شكسته بخواند و پس از سربرداشتن از سجده دوم بین ركعت دوم و سوم شك كند، می تواند بنا را بر ركعت سوم بگذارد و نماز را چهار ركعتی تمام كرده و سپس به دستور شك عمل كند.

نماز احتیاط

« مسأله 1238 » كسی كه نماز احتیاط بر او واجب است، باید بعد از سلام نماز فوراً نیت نماز احتیاط كند و تكبیر بگوید و حمد را بخواند و به ركوع رود و دو سجده نماید؛ پس اگر یك ركعت نماز احتیاط بر او واجب باشد، باید بعد از دو سجده، تشهّد بخواند و سلام دهد و اگر دو ركعت نماز احتیاط بر او واجب باشد، باید بعد از دو سجده، یك ركعت دیگر مثل ركعت اوّل بجا آورد و بعد تشهّد بخواند و سلام دهد.

« مسأله 1239 » نماز احتیاط سوره و قنوت ندارد و نباید نیت آن را به زبان آورند و احتیاط واجب آن است كه سوره « حمد » و حتی « بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم » آن را نیز آهسته بخوانند.

« مسأله 1240 » اگر پیش از خواندن نماز احتیاط بفهمد نمازی كه خوانده درست بوده، لازم نیست

نماز احتیاط بخواند و اگر در بین نماز احتیاط بفهمد، لازم نیست آن را تمام نماید.

« مسأله 1241 » اگر پیش از خواندن نماز احتیاط بفهمد كه ركعت های نماز او كم بوده، چنانچه عملی كه نماز را باطل می كند انجام نداده باشد، باید آنچه را از نماز نخوانده بخواند و برای سلام بی جا، احتیاطاً دو سجده سهو بنماید و اگر عملی را كه نماز را باطل می كند انجام داده باشد، مثلاً پشت به قبله كرده باشد، باید نماز را دوباره بجا آورد.

« مسأله 1242 » اگر بعد از نماز احتیاط بفهمد كسری نماز او به مقدار نماز احتیاط بوده، مثلاً در شك بین سه و چهار، یك ركعت نماز احتیاط بخواند و بعد بفهمد نماز را سه ركعت خوانده، نماز او صحیح است.

« مسأله 1243 » اگر بعد از خواندن نماز احتیاط بفهمد كسری نماز كمتر از نماز احتیاط بوده، مثلاً در شك بین دو و چهار دو ركعت نماز احتیاط بخواند و بعد بفهمد نماز را سه ركعت خوانده، باید نماز را دوباره بخواند.

« مسأله 1244 » اگر بعد از خواندن نماز احتیاط بفهمد كسری نماز بیشتر از نماز احتیاط بوده، مثلاً در شك بین سه و چهار یك ركعت نماز احتیاط بخواند و بعد بفهمد نماز را دو ركعت خوانده، چنانچه بعد از نماز احتیاط عملی كه نماز را باطل می كند انجام داده باشد، مثلاً پشت به قبله كرده باشد، باید نماز را دوباره بخواند و اگر عملی كه نماز را باطل می كند انجام نداده باشد، باید بنابر احتیاط دو ركعت كسری نماز خود را بجا آورد و پس از انجام دو سجده

سهو برای سلام اضافی، نماز را دوباره بخواند.

« مسأله 1245 » اگر بین دو و سه و چهار شك كند و بعد از خواندن دو ركعت نماز احتیاط ایستاده، به خاطر آورد كه نماز را دو ركعت خوانده، لازم نیست دو ركعت نماز احتیاط نشسته را بخواند.

« مسأله 1246 » اگر بین سه و چهار شك كند و هنگامی كه یك ركعت نماز احتیاط ایستاده را می خواند، به خاطر آورد كه نماز را سه ركعت خوانده، باید آن ركعت را تمام كند و پس از نماز بنابر احتیاط واجب دو سجده سهو بجا آورد و اگر نماز احتیاط را نشسته می خواند، چنانچه هنوز به ركوع ركعت اول وارد نشده، باید نماز احتیاط را رها كند و بایستد و نماز خود را تكمیل كند و پس از نماز، بنابر احتیاط واجب دو سجده سهو بجا آورد و اگر پس از ورود به ركوع ركعت اول متوجه شود، نمازش باطل است.

« مسأله 1247 » اگر بین دو و چهار یا بین دو و سه و چهار شك كند و هنگامی كه دو ركعت نماز احتیاط ایستاده را می خواند، پیش از ركوع ركعت دوم به خاطر آورد كه نماز را سه ركعت خوانده، باید بنشیند و پس از تشهّد و سلام، نماز را تمام كند و بنابر احتیاط واجب دو سجده سهو برای سلام بی جا و دو سجده سهو برای قیام اضافی انجام دهد.

« مسأله 1248 » اگر بین دو و سه شك كند و هنگامی كه یك ركعت نماز احتیاط ایستاده را می خواند بفهمد كه نمازش را دو ركعتی یا سه ركعتی تمام كرده، ركعتی را كه

مشغول خواندن آن است به عنوان تكمیل نماز اصلی قرار داده و نماز را تمام كرده و سپس برای سلام اضافی، بنابر احتیاط واجب دو سجده سهو بجا می آورد.

« مسأله 1249 » اگر شك كند نماز احتیاطی را كه بر او واجب بوده بجا آورده یا نه، چنانچه وقت نماز گذشته باشد، به شك خود اعتنا نكند و اگر وقت نماز نگذشته باشد، در صورتی كه مشغول كار دیگری نشده و از جای نماز برنخاسته و عملی مثل رو گرداندن از قبله كه نماز را باطل می كند نیز انجام نداده باشد، باید نماز احتیاط را بخواند و اگر مشغول عمل دیگری شده یا عملی كه نماز را باطل می كند، بجا آورده یا بین نماز و شك او زیاد فاصله شده باشد، بنا می گذارد كه نماز احتیاط را بجا آورده و نماز او صحیح است.

« مسأله 1250 » اگر در نماز احتیاط ركنی را زیاد كند یا مثلاً به جای یك ركعت دو ركعت بخواند، نماز احتیاط او باطل است و بنابر احتیاط واجب باید نماز احتیاط را دوباره بخواند و سپس اصل نماز را دوباره بجا آورد.

« مسأله 1251 » اگر هنگامی كه مشغول نماز احتیاط است، در یكی از اعمال آن شك كند، چنانچه وارد جزء بعدی نشده باشد، باید آن را بجا آورد و اگر وارد جزء بعدی شده باشد، نباید به شك خود اعتنا كند؛ مثلاً اگر شك كند كه حمد را خوانده یا نه، چنانچه به ركوع نرفته باشد، باید بخواند و اگر به ركوع رفته باشد، نباید به شك خود اعتنا كند.

« مسأله 1252 » اگر در شماره ركعتهای نماز

احتیاط شك كند، بنابر احتیاط باید بنا را بر بیشتر بگذارد و سپس اصل نماز را اعاده كند، ولی چنانچه طرف بیشترِ شك، نماز احتیاط را باطل كند، اعاده اصل نماز كافی است.

« مسأله 1253 » اگر در نماز احتیاط چیزی كه ركن نیست سهواً كم یا زیاد شود، چنانچه از مواردی باشد كه در اصل نماز موجب سجده سهو می شود، بنابر احتیاط سجده سهو دارد.

« مسأله 1254 » اگر بعد از سلام نماز احتیاط شك كند كه یكی از اجزاء یا شرایط آن را بجا آورده یا نه، به شك خود اعتنا نكند.

« مسأله 1255 » اگر در نماز احتیاط، تشهّد یا یك سجده را فراموش كند، بنابر احتیاط واجب باید بعد از سلام آن را قضا نماید.

« مسأله 1256 » اگر نماز احتیاط و دو سجده سهو بر او واجب شود، ابتدا باید نماز احتیاط و سپس دو سجده سهو را انجام دهد و چنانچه نماز احتیاط و قضای یك سجده یا قضای تشهد بر او واجب شود، باید اوّل نماز احتیاط را بجا آورد، مگر این كه سجده ركعت آخر و یا تشهد آخر نماز را فراموش كرده باشد كه در این صورت بنابر احتیاط واجب باید سجده یا تشهد فراموش شده را به جا آورد و سپس اعمال نماز را كه بعد از آنها واقع می شود انجام دهد و پس از آن نماز احتیاط را بخواند.

« مسأله 1257 » حكم گمان در ركعتهای نماز حكم یقین است، مثلاً اگر در نماز چهار ركعتی گمان داشته باشد كه نماز را چهار ركعت خوانده، نباید نماز احتیاط بخواند و حكم گمان در اجزای

نماز نیز مانند حكم یقین است.

« مسأله 1258 » حكم سهو، شك و گمان در نمازهای واجب یومیه و نمازهای واجب دیگر فرق ندارد، مثلاً اگر در نماز آیات شك كند كه یك ركعت خوانده یا دو ركعت، چون شك او در نماز دو ركعتی است، نماز او باطل است.

سجده سهو

« مسأله 1259 » در سه مورد بعد از سلام نماز، انسان باید به دستوری كه بعداً گفته می شود، دو سجده سهو بجا آورد:

اوّل: آن كه در بین نماز، سهواً حرف بزند.دوم: آن كه تشهّد را فراموش كند. سوم: آن كه در نماز چهار ركعتی، بعد از سجده دوم شك كند كه چهار ركعت خوانده یا پنج ركعت.

در سه مورد نیز احتیاط واجب آن است كه سجده سهو بنماید:

اوّل: در جایی كه نباید سلام نماز را بگوید؛ مثلاً در ركعت اوّل، سهواً سلام بدهد. دوم: آن كه یك سجده را فراموش كند. سوم: برای ایستادن در جایی كه باید بنشیند و نشستن در جایی كه باید بایستد.

« مسأله 1260 » اگر انسان سهواً یا به گمان این كه نمازش تمام شده، حرف بزند، باید دو سجده سهو بجا آورد.

« مسأله 1261 » اگر آه بكشد و یا سرفه كند، سجده سهو واجب نیست، ولی اگر مثلاً سهواً « آخ » یا « آه » بگوید، باید سجده سهو نماید.

« مسأله 1262 » اگر چیزی را كه غلط خوانده دوباره به نحو صحیح بخواند، برای دوباره خواندن آن سجده سهو واجب نیست.

« مسأله 1263 » اگر در نماز سهواً مدّتی حرف بزند و تمام آنها یك مرتبه حساب شوند، دو سجده سهو بعد از

سلام نماز كافی است.

« مسأله 1264 » اگر در جایی كه نباید سلام نماز را بگوید، سهواً بگوید: « اَلسَّلامُ عَلَینا وَ عَلی عِبادِ اللَّهِ الصَّالِحینَ » یا بگوید: « اَلسَّلامُ عَلَیكُمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَكاتُه »، بنابر احتیاط باید دو سجده سهو بجا آورد؛ ولی اگر سهواً مقداری از این دو سلام را بگوید یا بگوید: « اَلسَّلامُ عَلَیكَ أَیها النَّبی وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَكاتُه »، احتیاط مستحب آن است كه دو سجده سهو بجا آورد.

« مسأله 1265 » اگر در جایی كه نباید سلام دهد، سهواً هر سه سلام را بگوید، دو سجده سهو كافی است.

« مسأله 1266 » اگر یك سجده یا تشهّد را فراموش كند و پیش از ركوع ركعت بعد به خاطر آورد، باید برگردد و آن را بجا آورد و بنابر احتیاط واجب دو سجده سهو نیز برای ایستادن بی جا انجام دهد.

« مسأله 1267 » اگر در ركوع یا بعد از آن به خاطر آورد كه یك سجده یا تشهّد را از ركعت پیش فراموش كرده، باید بعد از سلام نماز، سجده یا تشهّد را قضا نماید و بعد از آن همان گونه كه در مسأله 1259 گذشت دو سجده سهو بجا آورد.

« مسأله 1268 » بنابر احتیاط واجب باید سجده سهو را پس از نماز فوراً بجا آورد و اگر سجده سهو را بعد از سلام نماز عمداً بجا نیاورد، واجب است هر چه زودتر آن را انجام دهد و چنانچه سهواً بجا نیاورد، هر گاه به خاطر آورد باید فوراً انجام دهد و لازم نیست نماز را دوباره بخواند.

« مسأله 1269 » اگر شك داشته باشد كه یكی

از موارد سجده سهو برای او پیش آمده و سجده سهو بر او واجب شده یا نه، لازم نیست آن را بجا آورد، ولی اگر احتیاطاً آن را بجا آورد اشكال ندارد.

« مسأله 1270 » كسی كه شك دارد مثلاً دو سجده سهو بر او واجب شده یا چهار سجده، اگر دو سجده بنماید كافی است.

« مسأله 1271 » اگر بداند یكی از دو سجده سهو را بجا نیاورده، باید دو سجده سهو بجا آورد و اگر بداند سهواً سه سجده كرده، باید دوباره دو سجده سهو بنماید.

« مسأله 1272 » احتیاط مستحب آن است كه در غیر موارد گفته شده، هرگاه جزیی از اجزاء نماز كم یا زیاد شود، دو سجده سهو بجا آورد.

دستور سجده سهو

« مسأله 1273 » دستور سجده سهو این است كه بعد از سلام نماز فوراً نیت سجده سهو كند و پیشانی را بر چیزی كه سجده بر آن صحیح است بگذارد و بگوید: « بِسْمِ اللَّهِ وَبِاللَّهِ وَصَلَّی اللَّهُ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِهِ » یا « بِسْمِ اللَّهِ وَبِاللَّهِ أللَّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ » و بهتر است كه بگوید: « بِسْمِ اللَّهِ وَبِاللَّهِ ألسَّلامُ عَلَیكَ أیهَا النَّبِی وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَكاتُهُ » و بعد باید بنشیند و دوباره به سجده رود و یكی از ذكرهایی را كه گفته شد بگوید و بنشیند و بعد از خواندن تشهّد سلام دهد.

« مسأله 1274 » بنابر احتیاط واجب آنچه در سجده نماز معتبر است - مانند: وضوداشتن، پاك بودن بدن و لباس، پوشش بدن، رو به قبله بودن، گذاشتن هفت موضع بدن بر زمین، نهادن پیشانی بر چیزی كه سجده بر آن صحیح

است و نشستن میان دو سجده - باید در سجده سهو نیز رعایت شود.

« مسأله 1275 » هنگامی كه پس از سلام نماز قصد سجده سهو می كند، لازم نیست نیت سجده سهو را به زبان جاری كند و تنها توجّه به انجام آن كافی است.

قضای سجده و تشهّد فراموش شده

سجده یا تشهد فراموش شده چند صورت دارد: 1 - از ركعت آخر نباشد. 2 - مربوط به ركعت آخر باشد. 3 - یكی مربوط به ركعت آخر و دیگری مربوط به ركعت دیگر باشد.

صورت اوّل: سجده یا تشهّد فراموش شده از ركعت آخر نباشد

« مسأله 1276 » اگر انسان پیش از ركوع سجده و تشهّدی را كه فراموش كرده به خاطر آورد، باید بنشیند و آن را انجام دهد؛ ولی اگر پس از ركوع به خاطر آورد، باید بعد از نماز قضای آن را بجا آورد، و تمام شرایط نماز - مانند پاك بودن بدن و لباس و رو به قبله بودن و شرطهای دیگر - را باید داشته باشد.

« مسأله 1277 » اگر سجده را چند مرتبه فراموش كند، مثلاً یك سجده از ركعت اوّل و یك سجده از ركعت دوم را فراموش نماید، باید بعد از نماز، قضای هر دو را با سجده های سهوی كه برای آنها لازم است بجا آورد و لازم نیست در هر یك معین كند كه قضای كدام یك از آنهاست.

« مسأله 1278 » اگر نداند كه سجده را فراموش كرده یا تشهّد را، باید هر دو را قضا نماید و هر كدام را اوّل بجا آورد، اشكال ندارد و باید دو سجده سهو نیز بجا آورد.

صورت دوم: سجده یا تشهد فراموش شده

از ركعت آخر باشد

« مسأله 1279 » اگر بعد از سلام نماز به خاطر آورد كه یك سجده از ركعت آخر یا تشهّد ركعت آخر را فراموش كرده است، چنانچه عملی را كه سهوی و عمدی آن نماز را باطل می كند - مثل پشت به قبله كردن - انجام نداده باشد و موالات هم به هم نخورده باشد، بنابر احتیاط واجب باید سجده یا تشهّد را به قصد این كه وظیفه خود را انجام می دهد، بجا آورد و بعد اجزای نماز را تا آخر به قصد رجاء بخواند و سپس سجده سهو را بجا آورد و اگر عملی كه نماز را باطل می كند انجام داده باشد و یا موالات به هم خورده باشد، باید قضای سجده یا تشهّد را بجا آورد و بعد سجده سهو را نیز انجام دهد و چنانچه هم یك سجده و هم تشهّد ركعت آخر را فراموش كرده باشد نیز حكم همین است.

صورت سوم: یكی از ركعت آخر و دیگری از ركعت دیگر باشد

« مسأله 1280 » اگر یك سجده یا تشهّد از ركعت آخر و یك سجده یا تشهّد از ركعت دیگر را فراموش كند، چنانچه پس از سلام، موالات به هم نخورده باشد و عملی كه عمدی و سهوی آن نماز را باطل می كند انجام نداده باشد، احتیاط واجب آن است كه اول سجده یا تشهّد فراموش شده ركعت آخر را به قصد ما فی الذّمه بجا آورد و سپس بقیه اجزای نماز را تا آخر سلام به قصد رجاء انجام دهد و پس از آن سجده یا تشهّد فراموش شده ركعت دیگر را بجا آورد و سپس دو

سجده سهو برای تشهد فراموش شده و احتیاطاً دو سجده سهو برای سجده فراموش شده انجام دهد و اگر موالات به هم خورده باشد و یا عملی كه عمدی و سهوی آن نماز را باطل می كند انجام داده باشد، لازم نیست پس از قضای سجده یا تشهّد ركعت آخر، اجزای دیگر نماز را بجا آورد، بلكه به جا آوردن قضای آنها كافی است و مراعات ترتیب بین قضای آن و قضای تشهّد یا سجده فراموش شده ركعت های قبل لازم نیست.

« مسأله 1281 » اگر یك سجده و تشهّد را فراموش كند و نداند هر یك از كدام ركعت بوده است، چنانچه احتمال دهد یكی یا هر دو از ركعت آخر باشد، در صورتی كه موالات به هم نخورده باشد و عملی كه عمدی و سهوی آن نماز را باطل می كند بجا نیاورده باشد، بنابر احتیاط واجب باید یك سجده و تشهّد و سلام را به قصد ما فی الذّمه بخواند و پس از آن یك سجده و تشهّد بجا آورد و مراعات ترتیب بین این سجده و تشهّد لازم نیست و سپس دو سجده سهو برای تشهّد فراموش شده و احتیاطاً دو سجده سهو برای سجده فراموش شده بجا آورد و چنانچه موالات به هم خورده باشد و یا عملی كه عمدی و سهوی آن نماز را باطل می كند بجا آورده باشد، سجده و تشهّد فراموش شده را قضا كرده و سجده های سهو را انجام دهد و مراعات ترتیب بین قضای سجده و قضای تشهّد لازم نیست.

مسائل مشترك بین سه صورت

« مسأله 1282 » اگر نداند كه سجده را فراموش كرده یا تشهّد را و

احتمال دهد كه از ركعت آخر باشد، در صورت به هم نخوردن موالات و انجام ندادن عملی كه عمدی و سهوی آن نماز را باطل می كند، بنابر احتیاط واجب باید سجده و تشهّد و سلام را به قصد ما فی الذّمه بجا آورد و سپس دو سجده سهو انجام دهد و اگر بداند كه از ركعت آخر نیست، قضای یك سجده و تشهّد را بدون لزوم مراعات ترتیب بجا آورد و سپس دو سجده سهو انجام دهد.

« مسأله 1283 » اگر بین سلام نماز و قضای سجده یا تشهّد، عملی انجام دهد كه برای آن سجده سهو واجب می شود، مثلاً سهواً حرف بزند، باید علاوه بر به جا آوردن قضای سجده یا تشهّد فراموش شده و انجام دادن دو سجده سهو برای آن، بنابر احتیاط دو سجده سهو دیگر نیز برای آن عمل بجا آورد.

« مسأله 1284 » اگر فراموش كند كه قضای سجده یا تشهد بر عهده اوست و بین سلام نماز و قضای سجده یا تشهّد عملی - مانند پشت به قبله كردن - انجام دهد كه اگر عمداً یا سهواً در نماز اتّفاق بیفتد، نماز باطل می شود، باید قضای سجده و تشهّد را بجا آورد و پس از بجا آوردن سجده سهو، بنابر احتیاط مستحب نماز را اعاده كند؛ ولی اگر در حالی كه به خاطر دارد قضای سجده یا تشهّد بر عهده اوست، عمداً عمل فوق را انجام دهد، بنابر احتیاط واجب باید پس از قضای سجده یا تشهّد و انجام سجده سهو برای آن، نماز را اعاده كند.

« مسأله 1285 » اگر شك داشته باشد كه سجده یا تشهّد را

فراموش كرده یا نه، واجب نیست قضا نماید.

« مسأله 1286 » اگر بداند سجده یا تشهّد را فراموش كرده و شك كند كه پیش از ركوع ركعت بعد یا قبل از سلام آن را بجا آورده یا نه، باید آن را به تفصیلی كه گذشت قضا نماید.

« مسأله 1287 » اگر بر كسی كه باید سجده یا تشهّد را قضا نماید، برای عمل دیگری نیز سجده سهو واجب شود، باید بعد از نماز بنابر احتیاط ابتدا سجده یا تشهد فراموش شده را به جا آورد و پس از آن سجده سهو مربوط به سجده یا تشهد فراموش شده و سجده سهو مربوط به آن عمل را انجام دهد.

« مسأله 1288 » اگر شك داشته باشد كه بعد از نماز قضای سجده یا تشهّد فراموش شده را بجا آورده یا نه، چه وقت نماز گذشته باشد و چه نگذشته باشد، باید سجده یا تشهّد را قضا نماید.

كم و زیاد كردن اجزاء و شرایط نماز

« مسأله 1289 » هرگاه چیزی از واجبات نماز را عمداً كم یا زیاد كند، اگرچه یك حرف آن باشد، نماز باطل است و اگر به واسطه ندانستن مسأله چیزی از اجزاء نماز را كم یا زیاد كند و در یاد گرفتن مسأله نیز كوتاهی نكرده و آن جزء نیز از اركان نماز نباشد، نمازش صحیح است، وگرنه نماز باطل است.

« مسأله 1290 » اگر در بین نماز بفهمد وضو یا غسل وی باطل بوده یا بدون وضو یا غسل مشغول نماز شده، باید نماز را به هم بزند و دوباره با وضو یا غسل نماز بخواند و اگر بعد از نماز بفهمد، باید دوباره نماز را با وضو

یا غسل بجا آورد و اگر وقت گذشته باشد، آن را قضا نماید.

« مسأله 1291 » اگر بعد از رسیدن به ركوع به خاطر آورد كه دو سجده از ركعت پیش را فراموش كرده، نماز او باطل است و اگر پیش از رسیدن به ركوع به خاطر آورد، باید برگردد و دو سجده را بجا آورد و برخیزد و حمد و سوره یا تسبیحات را بخواند و نماز را تمام كند و بنابر احتیاط واجب برای ایستادن بی جا دو سجده سهو بجا آورد.

« مسأله 1292 » اگر پیش از گفتن « اَلسَّلامُ عَلَینا » و « اَلسَّلامُ عَلَیكُم » به خاطر آورد كه دو سجده ركعت آخر را بجا نیاورده، باید دو سجده را بجا آورد و دوباره تشهّد بخواند و نماز را سلام دهد و اگر پس از آن به خاطر آورد، چنانچه عملی كه عمدی و سهوی آن نماز را باطل می كند انجام نداده باشد و موالات نیز به هم نخورده باشد، باید به همان ترتیب عمل كند و پس از سلام، بنابر احتیاط دو سجده سهو برای سلام اضافی بجا آورد و اگر عملی كه عمدی و سهوی آن نماز را باطل می كند، انجام داده باشد و یا موالات به هم خورده باشد، نمازش باطل است.

« مسأله 1293 » اگر پیش از سلام نماز به خاطر آورد كه یك ركعت یا بیشتر از آخر نماز را نخوانده، باید مقداری را كه فراموش كرده بجا آورد.

« مسأله 1294 » اگر بعد از سلام نماز به خاطر آورد كه یك ركعت یا بیشتر از آخر نماز را نخوانده، چنانچه عملی انجام داده باشد كه

اگر در نماز عمداً یا سهواً اتّفاق بیفتد نماز را باطل می كند، مثلاً پشت به قبله كرده باشد، نمازش باطل است و اگر عملی كه عمد و سهو آن نماز را باطل می كند، انجام نداده باشد، باید فوراً مقداری را كه فراموش كرده بجا آورد و بنابر احتیاط دو سجده سهو نیز برای زیاد شدن سلام بجا آورد.

« مسأله 1295 » اگر بفهمد نماز را پیش از وقت خوانده یا آن را پشت به قبله یا به طرف راست یا چپ قبله بجا آورده، باید دوباره آن را بخواند و اگر وقت گذشته، قضا نماید و اگر با وجود این كه می توانسته قبله را جستجو كند، بدون جستجو نماز بخواند و سپس متوجه شود كه به جهت قبله نماز نخوانده، نمازش باطل است، حتی اگر انحراف از قبله كمتر از حدّ راست یا چپ باشد.

نماز مسافر

مسافر و احکام آن

مسافر باید در صورت وجود هشت شرط نماز ظهر و عصر و عشاء را شكسته (یعنی دو ركعتی) بجا آورد و روزه او نیز صحیح نیست:

* شرط اوّل: آن كه سفر او كمتر از هشت فرسخ شرعی نباشد.

« مسأله 1296 » كسی كه مجموع مسافت رفتن و برگشتن او هشت فرسخ است، اگر هیچكدام از رفتن و برگشتن او كمتر از چهار فرسخ (17) نباشد، باید نماز را شكسته بخواند و اگر مجموع مسافت رفتن و برگشتن او هشت فرسخ بوده ولی رفت یا برگشت او كمتر از چهار فرسخ باشد، بنابر احتیاط واجب نماز را باید هم شكسته و هم تمام بخواند.

« مسأله 1297 » اگر سفر مختصری از هشت فرسخ كمتر باشد یا انسان نداند كه سفر

او هشت فرسخ است یا نه، نباید نماز را شكسته بخواند و چنانچه شك كند كه سفر او هشت فرسخ است یا نه، در صورتی كه تحقیق كردن برای او مشقّت داشته باشد، باید نماز را تمام بخواند و اگر مشقّت نداشته باشد، بنابر احتیاط واجب باید تحقیق كند و اگر بین مردم معروف باشد كه سفر او هشت فرسخ است و برای او یقین یا اطمینان حاصل شود و یا دو عادل بگویند كه سفر او هشت فرسخ است، نماز را شكسته بخواند.

« مسأله 1298 » اگر یك نفر خبر دهد كه سفر انسان هشت فرسخ است، عادل باشد یا نباشد، چنانچه از گفته او اطمینان پیدا كند، در این صورت باید نمازش را شكسته بخواند وگرنه نمازش تمام است.

« مسأله 1299 » اگر كسی كه یقین دارد سفر او هشت فرسخ است، نماز را شكسته بخواند و بعد بفهمد كه هشت فرسخ نبوده، باید آن نماز را چهار ركعتی بجا آورد و اگر وقت گذشته، قضا نماید.

« مسأله 1300 » كسی كه یقین دارد سفرش هشت فرسخ نیست یا شك دارد كه هشت فرسخ است یا نه، چنانچه در بین راه بفهمد كه سفر او هشت فرسخ بوده، اگرچه كمی از راه باقی باشد، باید نماز را شكسته بخواند و اگر بعد از تمام خواندن نماز بفهمد سفرش هشت فرسخ بوده، باید نماز را دوباره شكسته اعاده نماید، ولی در صورتی كه بعد از وقت متوجه شود، لازم نیست نماز را قضا نماید.

« مسأله 1301 » اگر بین دو محلّی كه فاصله آنها كمتر از چهار فرسخ است، چند مرتبه رفت و آمد

كند، اگرچه رفت و آمد او روی هم رفته هشت فرسخ شود، باید نماز را تمام بخواند.

« مسأله 1302 » اگر محلّی دو راه داشته باشد كه یك راه آن كمتر از هشت فرسخ و راه دیگر آن هشت فرسخ یا بیشتر باشد، چنانچه انسان از راهی كه هشت فرسخ است به آنجا برود، باید نماز را شكسته بخواند و اگر از راهی كه هشت فرسخ نیست برود، باید تمام بخواند.

« مسأله 1303 » مبدأ محاسبه هشت فرسخ، آخرین ساختمانهای شهر است و فرقی در این جهت بین بلاد صغیره و كبیره (شهرهای كوچك و بزرگ) نیست، مگر آن كه محلّه های یك شهر بزرگ به گونه ای از یكدیگر دور و جدا باشند كه عرفاً چند محل حساب شوند، به گونه ای كه اگر شخصی از یك محلّه به محلّه دیگر برود، بگویند: « مسافرت كرده است » كه در این صورت مبدأ محاسبه هشت فرسخ از آخر محله ای است كه وطن او محسوب می شود.

* شرط دوم: آن كه از اوّل مسافرت قصد هشت فرسخ را داشته باشد؛ پس اگر به جایی كه كمتر از هشت فرسخ است مسافرت كند و بعد از رسیدن به آنجا قصد كند به جایی برود كه با مقداری كه آمده هشت فرسخ شود، چون از اوّل قصد هشت فرسخ را نداشته، باید نماز را تمام بخواند، ولی اگر بخواهد از آنجا هشت فرسخ برود یا حداقل چهار فرسخ برود و چهار فرسخ برگردد، باید نماز را شكسته بخواند.

« مسأله 1304 » كسی كه نمی داند سفرش چند فرسخ است، مثلاً برای پیدا كردن گمشده ای مسافرت می كند و نمی داند كه چه مقدار باید

برود تا آن را پیدا كند، باید نماز را تمام بخواند، ولی در برگشتن چنانچه تا وطن خود یا جایی كه می خواهد ده روز در آنجا بماند هشت فرسخ یا بیشتر فاصله باشد، باید نماز را شكسته بخواند و نیز اگر در بین رفتن قصد كند كه از آنجا هشت فرسخ برود یا حداقل چهار فرسخ برود و چهار فرسخ برگردد، باید نماز را شكسته بخواند.

« مسأله 1305 » مسافر در صورتی باید نماز را شكسته بخواند كه تصمیم داشته باشد هشت فرسخ برود، پس كسی كه از شهر بیرون می رود و مثلاً قصد او این است كه اگر رفیق پیدا كند سفر هشت فرسخی برود، چنانچه اطمینان داشته باشد كه رفیق پیدا می كند، باید نماز را شكسته بخواند و اگر اطمینان نداشته باشد، باید تمام بخواند.

« مسأله 1306 » كسی كه قصد هشت فرسخ دارد، اگرچه در هر روز مقدار كمی راه برود، وقتی به جایی برسد كه دیوارهای شهر را نبیند و اذان آن را نشنود، باید نماز را شكسته بخواند؛ ولی اگر در هر روز مقدار خیلی كمی راه برود كه نگویند مسافر است، باید نماز خود را تمام بخواند و احتیاط مستحب آن است كه هم شكسته و هم تمام بخواند.

« مسأله 1307 » كسی كه در سفر به اختیار دیگری است، مانند خدمتگزاری كه با كارفرمای خود مسافرت می كند، چنانچه بداند سفر او هشت فرسخ است، باید نماز را شكسته بخواند و اگر نداند، باید نماز خود را تمام بخواند.

« مسأله 1308 » كسی كه در سفر به اختیار دیگری است، اگر بداند یا گمان داشته باشد كه پیش از

رسیدن به چهار فرسخ از او جدا می شود و سفر نمی كند، باید نماز را تمام بخواند.

« مسأله 1309 » كسی كه در سفر به اختیار دیگری است، اگر شك داشته باشد كه پیش از رسیدن به چهار فرسخ از او جدا می شود یا نه، باید نماز را تمام بخواند، بلكه اگر احتمال جدایی نیز بدهد، حكم همین است؛ ولی اگر شك او از این جهت باشد كه احتمال دهد مانعی برای سفر او پیش آید، چنانچه احتمال او در نظر مردم بجا نباشد، باید نماز خود را شكسته بخواند.

* شرط سوم: آن كه در بین راه از قصد خود برنگردد؛ پس اگر پیش از رسیدن به چهار فرسخ از قصد خود برگردد یا مردّد شود، باید نماز را تمام بخواند.

« مسأله 1310 » اگر بعد از رسیدن به چهار فرسخ از مسافرت منصرف شود، چنانچه تصمیم داشته باشد كه همانجا بماند یا بعد از ده روز برگردد یا در برگشتن و ماندن مردّد باشد، باید نماز را تمام بخواند.

« مسأله 1311 » اگر بعد از رسیدن به چهار فرسخ از مسافرت منصرف شود و تصمیم داشته باشد كه پیش از ده روز برگردد و مسیر بازگشت او نیز كمتر از چهار فرسخ نباشد، باید نماز را شكسته بخواند.

« مسأله 1312 » اگر برای رفتن به محلّی حركت كند و بعد از رفتن مقداری از راه بخواهد جای دیگری برود، چنانچه از محلّ اوّلی كه حركت كرده تا جایی كه اكنون می خواهد برود به اندازه مسافت شرعی باشد، باید نماز را شكسته بخواند.

« مسأله 1313 » اگر پیش از آن كه به هشت فرسخ برسد، مردّد

شود كه بقیه راه را برود یا نه و هنگامی كه مردّد است، راه نرود و بعد تصمیم بگیرد كه بقیه راه را برود، باید تا آخر مسافرت نماز را شكسته بخواند.

« مسأله 1314 » اگر پیش از آن كه به هشت فرسخ برسد، مردّد شود كه بقیه راه را برود یا نه و هنگامی كه مردّد است، مقداری راه برود و بعد تصمیم بگیرد كه هشت فرسخ دیگر برود یا حداقل چهار فرسخ برود و چهار فرسخ برگردد، تا آخر مسافرت باید نماز را شكسته بخواند.

« مسأله 1315 » اگر پیش از آن كه به هشت فرسخ برسد، مردّد شود كه بقیه راه را برود یا نه و هنگامی كه مردّد است، مقداری راه برود و بعد تصمیم بگیرد كه بقیه راه را برود، چنانچه بقیه سفر او به اندازه مسافت شرعی نباشد، باید نماز را تمام بخواند، ولی اگر مجموع مسافتی كه پیش از مردّد شدن و بعد از تصمیمِ دوباره می رود، هشت فرسخ باشند، بنابر احتیاط واجب باید نماز را هم شكسته و هم تمام بخواند.

« مسأله 1316 » اگر پیش از آن كه از قصد خود برگردد، نماز شكسته خوانده باشد، احتیاط واجب آن است كه دوباره آن را تمام بخواند و اگر وقت گذشته، آن را به صورت تمام قضا كند.

* شرط چهارم: آن كه نخواهد پیش از رسیدن به هشت فرسخ از وطن خود بگذرد یا ده روز یا بیشتر در جایی بماند؛ پس كسی كه می خواهد پیش از رسیدن به هشت فرسخ از وطن خود بگذرد یا ده روز در محلّی بماند، باید نماز را تمام بخواند.

« مسأله

1317 » كسی كه نمی داند پیش از رسیدن به هشت فرسخ از وطن خود می گذرد یا ده روز در محلی می ماند یا نه، باید نماز را تمام بخواند.

« مسأله 1318 » كسی كه می خواهد پیش از رسیدن به هشت فرسخ از وطن خود بگذرد یا ده روز در محلّی بماند و نیز كسی كه مردّد است كه از وطن خود بگذرد یا ده روز در محلّی بماند، اگر از ماندن ده روز یا گذشتن از وطن منصرف شود، باز هم باید نماز را تمام بخواند، مگر این كه بقیه راه هشت فرسخ باشد یا بخواهد از آن محل حداقل چهار فرسخ برود و چهار فرسخ برگردد كه در این صورت باید نماز را شكسته بخواند.

* شرط پنجم: آن كه برای كار حرامی سفر نكند، پس اگر برای كار حرامی - مانند دزدی - سفر كند، باید نماز را تمام بخواند و همچنین اگر خودِ سفر حرام باشد، مثل آن كه سفر برای او ضرر داشته باشد یا زن بدون اجازه شوهر به سفری برود كه بر او واجب نباشد و منافات با وظایف همسری او داشته باشد، باید نماز را تمام بخواند، ولی اگر مثل سفر حجّ واجب باشد، باید نماز را شكسته بخواند، هرچند بدون اجازه شوهر رفته باشد.

« مسأله 1319 » سفری كه واجب نباشد و موجب اذیت پدر و مادر باشد، حرام است و انسان باید در آن سفر، نماز را تمام بخواند و روزه اش نیز صحیح است.

« مسأله 1320 » كسی كه سفر او حرام نیست و برای كار حرام نیز سفر نمی كند، اگرچه در سفر معصیتی انجام دهد، مثلاً غیبت

كند یا دزدی كند، باید نماز را شكسته بخواند.

« مسأله 1321 » اگر مخصوصاً برای آن كه كار واجبی را ترك كند مسافرت نماید، نمازش تمام است؛ مثلاً كسی كه بدهكار است، اگر بتواند بدهی خود را بدهد و طلبكار نیز آن را مطالبه كند، چنانچه در سفر نتواند بدهی خود را بدهد و مخصوصاً برای فرار از دادن قرض مسافرت نماید، باید نماز را تمام بخواند، ولی اگر مسافرت او برای ترك واجب نباشد، اما در مسافرت یكی از واجبات را ترك كند، باید نماز را شكسته بخواند و احتیاط مستحب آن است كه هم شكسته و هم تمام بخواند.

« مسأله 1322 » اگر سفر او سفر حرام نباشد ولی حیوان سواری یا مركب دیگری كه سوار آن است غصبی باشد، نمازش شكسته است و چنانچه در زمین غصبی مسافرت كند، بنابر احتیاط واجب باید نماز را هم شكسته وهم تمام بخواند.

« مسأله 1323 » اگر كسی كه با ظالم مسافرت می كند، ناچار به مسافرت با او نباشد و مسافرت او كمك به ظالم باشد یا موجب تقویت و سلطه او شود، باید نماز را تمام بخواند، ولی اگر ناچار باشد یا مثلاً برای نجات دادن مظلومی با او مسافرت كند، نمازش شكسته است.

« مسأله 1324 » اگر به قصد تفریح و گردش مسافرت كند، حرام نیست و باید نماز را شكسته بخواند.

« مسأله 1325 » اگر برای لهو و خوش گذرانی به شكار رود، نمازش تمام است و چنانچه برای تهیه معاش یا برای كسب و زیاد كردن مال به شكار برود، نمازش شكسته است، هرچند احتیاط مستحب آن است كه اگر شكار برای

كسب و زیاد كردن مال باشد، نماز را هم شكسته و هم تمام بخواند، ولی نباید روزه بگیرد.

« مسأله 1326 » اگر كسی كه برای معصیت سفر كرده، هنگامی كه از سفر برمی گردد توبه كرده باشد، باید نماز را شكسته بخواند و اگر توبه نكرده باشد، باید تمام بخواند و احتیاط مستحب آن است كه هم شكسته و هم تمام بخواند.

« مسأله 1327 » اگر كسی كه سفر او سفر معصیت است، در بین راه از قصد معصیت برگردد، چنانچه بقیه راه به اندازه مسافت شرعی باشد، باید نماز را شكسته بخواند، وگرنه باید آن را تمام بخواند.

« مسأله 1328 » اگر كسی كه برای معصیت سفر نكرده، در بین راه قصد كند كه بقیه راه را برای معصیت برود، باید نماز را تمام بخواند و نمازهایی كه شكسته خوانده را بنابر احتیاط واجب باید دوباره تمام بخواند و اگر وقت آنها گذشته، به صورت تمام آنها را قضا نماید.

* شرط ششم: آن كه مانند صحرانشین هایی نباشد كه در بیابان ها گردش می كنند و هر جا آب و خوراك برای خود و حیواناتشان پیدا شود، می مانند و بعد از چندی به جای دیگر می روند، چون صحرانشین ها در این مسافرت ها باید نماز را تمام بخوانند.

« مسأله 1329 » اگر یكی از صحرانشین ها برای پیدا كردن منزل و چراگاه برای حیوانات خود سفر كند، چنانچه سفر او به اندازه مسافت شرعی باشد، احتیاط واجب آن است كه نماز را هم شكسته و هم تمام بخواند.

« مسأله 1330 » اگر صحرانشین برای زیارت یا حجّ یا تجارت و مانند اینها از خانه و زندگی خود جدا شده و مسافرت

كند، باید نماز را شكسته بخواند.

* شرط هفتم: آن كه شغل او مسافرت نباشد، بنابر این شتردار و راننده و چوبدار و كشتیبان و مانند اینها، اگرچه برای بردن اثاثیه منزل خود مسافرت كنند، در غیر سفر اوّل باید نماز را تمام بخوانند.

« مسأله 1331 » بازرگانان و پیشه وران سیار، فرماندهان نیروهای نظامی و انتظامی یا معلّمانی كه محلّ كار آنها ثابت نیست، مأموران گشت مانند سیم بانان و راه بانان، مهمانداران هواپیما وقطار و كشتی و نیز كسانی كه محلّ كار آنها در چند شهر است و همواره در بین آن شهرها رفت و آمد می كنند، باید نماز خود را تمام خوانده و روزه بگیرند، بلكه همه افرادی كه بیشتر اوقات در حال سفر هستند و تعداد روزهایی كه در وطن هستند، كمتر از تعداد روزهایی است كه در حال سفر هستند، باید نماز خود را در حال سفر تمام بخوانند و روزه نیز بگیرند و همچنین كسانی كه در هر سه روز حداقل یك بار و یا هر شش روز دو بار و یا در هر نه روز سه بار و مانند آن مسافرت می كنند، باید در سفر نماز را كامل بخوانند و روزه نیز بگیرند. بنابر این اساتید و یا دانشجویانی كه محل تدریس یا تحصیل آنها به اندازه مسافت شرعی از وطنشان فاصله دارد، چنانچه در هر سه روز یك بار یا هر شش روز دو بار و مانند آن از وطن خود به محل تدریس یا تحصیل خود بروند و یا این كه بیشتر روزهای هفته را در محل تحصیل یا تدریس باشند، باید در سفری كه برای تحصیل یا تدریس به

آن شهر انجام می دهند، نمازشان را تمام بخوانند و روزه نیز بگیرند.

« مسأله 1332 » نماز چوپان ها - چه محلّ مخصوصی را برای چرانیدن گوسفندان انتخاب كرده باشند و چه نكرده باشند - تمام است.

« مسأله 1333 » مهمانداران هواپیما، قطار یا كشتی كه نوعاً در مسافرتند و نیز سایر كسانی كه شغل آنان مسافرت است، چنانچه ده روز را در یك مكان با قصد اقامت بمانند و پس از آن دوباره مسافرت كنند، در سفر اوّلِ پس از ده روز، باید نماز خود را شكسته بخوانند، ولی در بقیه سفرها نماز آنان تمام است و اگر بدون قصد اقامت ده روز بمانند، چنانچه در وطن خود بمانند، حكم همین است و اگر در محل دیگری مانده باشند، بنابر احتیاط واجب در سفر اول نماز را هم شكسته و هم تمام بخوانند.

« مسأله 1334 » منظور از سفر اول، سفری است كه پس از ده روز اقامت در وطن و یا محلّی كه قصد ماندن ده روز در آن را كرده، آغاز می شود و با بازگشت به وطن پایان می یابد. البته چنانچه سفر اول طولانی شود، باید در آن سفر نیز نماز را شكسته بخواند.

« مسأله 1335 » اگر كسی كه شغل او مسافرت است، شك كند كه در وطن خود یا جای دیگر ده روز مانده یا نه، باید نماز را تمام بخواند.

« مسأله 1336 » كسی كه در هر هفته معمولاً چند روز در وطن خود مشغول به كار است و چند روز هم در خارج از شهر مشغول رانندگی است و حداقل به مقدار مسافت شرعی سفر می كند، چنانچه بیشتر روزهای هفته

را در خارج از شهر و مشغول رانندگی باشد، نماز او تمام و روزه بر او واجب می باشد.

« مسأله 1337 » اگر راننده ای كه در مسیر معینی سفر می كند، اتّفاقاً مسیر خود را برای كارش تغییر دهد - اگرچه یك مرتبه هم باشد - نمازش در آن مسیر تمام است.

« مسأله 1338 » اگر كسی كه شغل او مسافرت است، برای كار دیگری مثل زیارت یا حجّ مسافرت كند، باید نماز را شكسته بخواند؛ ولی اگر مثلاً راننده ای اتومبیل خود را برای زیارت كرایه بدهد و در ضمن خودش نیز زیارت كند، باید نماز را تمام بخواند.

« مسأله 1339 » حمله دار - یعنی كسی كه برای رساندن حاجیها به مكّه مسافرت می كند - چنانچه در بیشتر ایام سال مشغول این كار باشد، باید نماز را تمام بخواند، ولی اگر فقط در ایام حجّ یا در ایام مخصوصی از سال به این كار مبادرت ورزد، باید نماز را در سفر شكسته بخواند.

« مسأله 1340 » كسی كه مثلاً فقط در تابستان یا زمستان شغل او مسافرت است، مثل راننده ای كه فقط در تابستان یا زمستان اتومبیل خود را كرایه می دهد، باید در سفری كه شغل او می باشد، نماز را تمام بخواند و احتیاط مستحب آن است كه هم شكسته و هم تمام بخواند.

« مسأله 1341 » راننده و دوره گردی كه در دو سه فرسخی شهر رفت و آمد می كنند، چنانچه اتفاقاً سفر هشت فرسخی بروند، باید نماز را شكسته بخوانند.

« مسأله 1342 » كسی كه در شهرها سیاحت می كند و برای خود وطنی اختیار نكرده، باید نماز را تمام بخواند.

« مسأله 1343 » كسی كه شغل

او مسافرت نیست، اگر مثلاً در شهر یا در روستا جنسی داشته باشد كه برای حمل و نقل آن مسافرت های پی درپی بكند، باید نماز را شكسته بخواند.

« مسأله 1344 » كسی كه از وطن خود صرف نظر كرده و می خواهد وطن دیگری برای خود اختیار كند، اگر شغل او مسافرت نباشد، باید در مسافرت نماز را شكسته بخواند؛ ولی چنانچه قصد او این باشد كه وطنی برای خود اختیار نكند و یا این كه مردّد باشد كه وطن اختیار كند یا نه، باید نماز را تمام بخواند.

« مسأله 1345 » كسی كه دو وطن دارد، نمازش در هر دو وطن تمام است و روزه اش را نیز در آن دو وطن باید بگیرد و چنانچه در هر سه روز یك بار یا در هر شش روز دو بار و یا به همین ترتیب در بین آن دو وطن به خاطر شغل خود رفت و آمد كند، در بین راه نیز نمازش تمام و روزه اش صحیح است.

* شرط هشتم: آن كه به حَدّ تَرَخُّص برسد، یعنی از وطن خود به قدری دور شود كه در هوای صاف و بدون گرد و غبار، دیوار شهر را نبیند و صدای اذان آن را هم نشود و لازم نیست به قدری دور شود كه مناره ها و گنبدها را نبیند یا دیوارها هیچ پیدا نباشند، بلكه همین اندازه كه دیوارها كاملاً معلوم نباشند، كافی است.

« مسأله 1346 » اگر كسی كه به سفر می رود، به جایی برسد كه اذان را نشنود ولی دیوار شهر را ببیند یا دیوار را نبیند ولی صدای اذان را بشنود، چنانچه بخواهد در آنجا نماز بخواند،

بنابر احتیاط واجب باید هم شكسته و هم تمام بخواند.

« مسأله 1347 » مسافری كه به وطن خود برمی گردد، وقتی دیوار وطن خود را ببیند و صدای اذان آن را بشنود، باید نماز را تمام بخواند

« مسأله 1348 » هرگاه شهر در مكان بلندی باشد كه از دور دیده شود یا به قدری گود باشد كه اگر انسان كمی دور شود، دیوار آن را نبیند، كسی كه از آن شهر مسافرت می كند، وقتی به اندازه ای دور شود كه اگر آن شهر در زمین هموار بود دیوارش از آنجا دیده نمی شد، باید نماز خود را شكسته بخواند و نیز اگر پستی و بلندی خانه ها بیشتر از معمول باشد، باید ملاحظه معمول را بنماید.

« مسأله 1349 » اگر از محلّی مسافرت كند كه خانه و دیوار ندارد، وقتی به جایی برسد كه اگر آن محل دیوار داشت از آنجا دیده نمی شد، باید نماز را شكسته بخواند.

« مسأله 1350 » اگر به قدری از محل دور شود كه نداند صدایی كه می شنود صدای اذان است یا صدای دیگری، باید نماز را شكسته بخواند؛ ولی اگر بفهمد اذان می گویند و كلمات آن را تشخیص ندهد، باید تمام بخواند.

« مسأله 1351 » اگر به قدری از محل دور شود كه اذان خانه ها را نشنود، ولی اذان شهر را كه معمولاً در جای بلندی می گویند بشنود، باید نماز را تمام بخواند.

« مسأله 1352 » اگر به جایی برسد كه اذان شهر را كه معمولاً در جای بلندی می گویند نشنود ولی اذانی را كه در جای خیلی بلند می گویند بشنود، باید نماز را شكسته بخواند.

« مسأله 1353 » اگر چشم یا گوش

او یا صدای اذان غیر معمولی باشد، در محلّی باید نماز را شكسته بخواند كه چشم متوسّط دیوار خانه ها را نبیند و گوش متوسّط صدای اذان معمولی را نشنود.

« مسأله 1354 » اگر بخواهد در جایی نماز بخواند كه شك دارد به حدّ ترخّص رسیده یا نه، باید نماز را تمام بخواند و هنگام برگشتن اگر شك كند كه به حدّ ترخّص رسیده یا نه، باید شكسته بخواند؛ ولی اگر هم به هنگام رفتن و هم به هنگام بازگشتن بخواهد در جایی كه شك دارد به حد ترخص هست یا نه، نماز چهار ركعتی بخواند، یا باید در آن جا نماز نخواند و یا این كه در آن محل، نماز را هم شكسته و هم تمام بخواند.

« مسأله 1355 » حكم حدّ ترخّص مخصوص وطن است و در مورد محلّی كه با قصد ده روز در آنجا اقامت كرده و یا بدون قصد، سی روز در حال تردید در آنجا مانده است، حكم حد ترخّص جاری نیست؛ بنابر این كسی كه به قصد مسافرت از محل اقامت خود و یا محلی كه سی روز بدون قصد اقامت در آنجا مانده است خارج شود، به محض خارج شدن باید نماز را شكسته بخواند و در حال رفتن به محلی كه قصد اقامت ده روز در آنجا را دارد، تا قبل از رسیدن به آن محل، باید نماز را شكسته بخواند.

چیزهایی كه سفر را قطع می كنند

1 - رسیدن به وطن

« مسأله 1356 » مسافری كه در سفر از وطن خود عبور می كند، وقتی به جایی برسد كه دیوار وطن خود را ببیند و صدای اذان آن را بشنود، باید نماز را

تمام بخواند.

« مسأله 1357 » اگر مسافری در بین سفر به وطن خود برسد، باید تا وقتی كه در آنجاست نماز را تمام بخواند؛ ولی اگر بخواهد از آنجا هشت فرسخ برود یا چهار فرسخ برود و چهار فرسخ برگردد، وقتی به جایی برسد كه دیوار وطن را نبیند و صدای اذان آن را نشنود، باید نماز را شكسته بخواند.

« مسأله 1358 » محلّی كه انسان آن را برای اقامت و زندگی خود اختیار كرده، وطن اوست، چه در آنجا به دنیا آمده و وطن پدر و مادر او باشد و چه خود آنجا را برای زندگی اختیار كرده باشد، چه در آنجا ملك شخصی داشته یا نداشته باشد و لازم نیست قصد اقامت دائمی در محل را داشته باشد، بلكه چنانچه عرفاً محلی را مقر و محل زندگی او بدانند و در آنجا مسافر محسوب نشود، آن محل برای او حكم وطن را دارد.

« مسأله 1359 » كسی كه می خواهد جایی را به عنوان وطن انتخاب كند و در آن جا زندگی كند، وقتی می تواند نماز خود را در آن جا تمام بخواند كه به اندازه ای در آن جا بماند كه دیگر در آن جا مسافر محسوب نشود و اگر بخواهد پیش از گذشتن این مدت در آن جا نمازش را تمام بخواند، باید قصد اقامت ده روز نماید.

« مسأله 1360 » اگر شخصی در یك محل ملكی داشته باشد، چنانچه آن جا را محلّ زندگی خود قرار نداده باشد و عرفاً در آن محل مسافر محسوب شود، باید نماز خود را در آن جا شكسته بخواند.

« مسأله 1361 » زن در توطّن (انتخاب

وطن) به طور مطلق تابعیت شوهر را ندارد، بلكه در صورتی كه زن و شوهر بنا داشته باشند با هم زندگی كنند، محلّی كه زن به همراه شوهرش در آن زندگی می كند برای وی وطن محسوب می شود، ولی اگر از روی نافرمانی و نُشوز یا با توافق شوهر نخواهد در وطن شوهر زندگی كند، هر جا را كه برای خود وطن قرار دهد، وطن او می باشد؛ همچنین « اولاد » در صورتی كه بالغ و رشید باشند - یعنی خودشان اهل درك و تشخیص باشند - می توانند در انتخاب وطن و محلّ زندگی مستقل بوده و از تابعیت پدر و مادر خارج شوند.

« مسأله 1362 » محل تولّد انسان در صورتی كه قبلاً در آنجا سكونت و اقامت نداشته و در حال حاضر نیز ساكن آنجا نباشد، حكم وطن را ندارد و چنانچه قبلاً در آن جا ساكن بوده ولی در حال حاضر ساكن آن جا نباشد و عملاً از آن جا اعراض كرده باشد نیز وطن وی محسوب نمی شود.

« مسأله 1363 » دانشجویانی كه برای تحصیل در شهری غیر از وطن خود قصد دارند مدت زیادی بمانند و همچنین اساتید دانشگاه ها، معلمان، طلاب، كاركنان دولت و مانند آنها كه قصد دارند جهت كار خود مدت زیادی در محلّی غیر از وطن خود اقامت كنند، اگر مدتی از اقامت آنها در آن محل بگذرد كه دیگر عرفاً در آنجا مسافر محسوب نشوند، آن محل برای آنها حكم وطن را پیدا می كند. بنابر این پس از گذشت مدت مذكور، چنانچه از آنجا به سفر بروند، پس از بازگشت لازم نیست برای تمام خواندن نماز و روزه

گرفتن، قصد اقامت ده روز كنند.

« مسأله 1364 » افرادی كه در مسأله قبل ذكر شدند، در مدتی كه شك دارند در آن محل عرفاً به آنها مسافر می گویند یا نه، چنانچه قصد اقامت ده روز در آن محل نداشته باشند و بین وطن خود و آن محل نیز رفت و آمد دائمی - با شرایطی كه در مسأله 1331 گفته شد - نداشته باشند، باید بنابر احتیاط واجب نماز را هم شكسته و هم تمام بخوانند.

« مسأله 1365 » « اِعراض از وطن » به معنای انصراف از سكونت در آنجاست و تنها به قصد و نیت حاصل نمی شود، بلكه باید عملاً به گونه ای اعراض كرده باشد كه محل سكونت فعلی او حساب نشود.

« مسأله 1366 » اگر كسی در دو محل زندگی كند و مثلاً شش ماه در شهری و شش ماه در شهر دیگری بماند، هر دو وطن او می باشند و اگر بیشتر از دو محل را برای زندگی خود اختیار كرده باشد، در صورتی كه در هیچ كدام مسافر محسوب نشود، باید در همه محل ها نماز را تمام بخواند. « مسأله 1367 » اگر به جایی برسد كه وطن او بوده و از آنجا اعراض كرده، نباید نماز را تمام بخواند، اگرچه وطن دیگری نیز برای خود اختیار نكرده باشد.

2 - ده روز اقامت

« مسأله 1368 » مسافری كه قصد دارد ده روز پشت سر هم در محلّی بماند یا می داند كه بدون اختیار ده روز در محلّی می ماند، باید در آن محل نماز را تمام بخواند.

« مسأله 1369 » مسافری كه می خواهد ده روز در محلّی بماند، لازم نیست قصد ماندن

شب اوّل یا شب یازدهم را داشته باشد و همین كه قصد كند از اذان صبحِ روز اوّل تا غروب روز دهم بماند، باید نماز را تمام بخواند و همچنین اگر مثلاً قصد او این باشد كه از ظهر روز اوّل تا ظهر روز یازدهم بماند، باید نماز را تمام بخواند.

« مسأله 1370 » مسافری كه می خواهد ده روز در محلّی بماند، در صورتی باید نماز را تمام بخواند كه بخواهد تمام ده روز را در یك جا بماند؛ پس اگر بخواهد مثلاً ده روز در نجف و كوفه یا در تهران و ری بماند، باید نماز را شكسته بخواند.

« مسأله 1371 » در وحدت یا تعدّد محل، نظر عرف تعیین كننده است؛ پس اگر در یك شهر قصد ده روز كند، رفت و آمد او به محلّه های آن شهر مانعی ندارد، هر چند آن شهر بزرگ باشد، مگر آن كه محلّه های آن شهر به گونه ای از یكدیگر دور و جدا باشند كه چند محل حساب شوند و شخصی را كه از یك محلّه به محلّه دیگر رفته، مسافر حساب كنند.

« مسأله 1372 » اگر مسافری كه می خواهد ده روز در محلّی بماند، از اوّل قصد داشته باشد كه در بین ده روز به اطراف آن محل برود، چنانچه جایی كه می خواهد برود جزء اطراف محل اقامت یا از بستان ها و مزارع و باغات اطراف آن باشد به گونه ای كه رفتن به آنجا منافی با صدق اقامت در بلد نباشد، باید در تمام ده روز نماز را تمام بخواند و اگر بخواهد تا كمتر از چهار فرسخ برود، چنانچه در نیت او باشد كه در

بین ده روز فقط یك مرتبه برود و رفتن و برگشتن بیش از دو ساعت زمان نبرد، ضرری به قصد اقامت اونمی زند.

« مسأله 1373 » مسافری كه تصمیم ندارد ده روز در جایی بماند، مثلاً قصد او این است كه اگر رفیقش بیاید یا منزل خوبی پیدا كند ده روز بماند، باید نماز را شكسته بخواند.

« مسأله 1374 » كسی كه تصمیم دارد ده روز در محلّی بماند، اگر احتمال بدهد كه برای ماندن او مانعی پیش آید، در صورتی كه مردم به احتمال او اعتنایی نكنند، باید نماز را تمام بخواند.

« مسأله 1375 » اگر مسافر بداند كه مثلاً ده روز یا بیشتر به آخر ماه مانده و قصد كند كه تا آخر ماه در جایی بماند، باید نماز را تمام بخواند؛ ولی اگر نداند تا آخر ماه چند روز مانده و قصد كند كه تا آخر ماه بماند، باید نماز را شكسته بخواند.

« مسأله 1376 » اگر مسافر قصد كند ده روز در محلّی بماند، چنانچه پیش از خواندن یك نماز چهار ركعتی از ماندن منصرف شود یا مردّد شود كه در آنجا بماند یا به جای دیگری برود، باید نماز را شكسته بخواند و اگر بعد از خواندن یك نماز چهار ركعتی از ماندن منصرف یا مردّد شود، تا وقتی در آنجاست باید نماز را تمام بخواند و روزه نیز بگیرد.

« مسأله 1377 » مسافری كه قصد كرده ده روز در محلّی بماند، اگر روزه بگیرد و بعد از ظهر از ماندن در آنجا منصرف شود، چنانچه یك نماز چهار ركعتی اداء خوانده باشد، روزه او صحیح است و تا وقتی در آنجاست

باید نمازهای خود را تمام بخواند و اگر یك نماز چهار ركعتی نخوانده باشد نیز روزه آن روز او صحیح است، امّا نمازهای خود را باید شكسته بخواند و روزهای بعد نیز نمی تواند روزه بگیرد.

« مسأله 1378 » اگر مسافری كه قصد كرده ده روز در محلّی بماند، از ماندن منصرف شود و شك كند پیش از آن كه از قصد ماندن منصرف شود، یك نماز چهار ركعتی خوانده یا نه، باید نمازهای خود را شكسته بخواند.

« مسأله 1379 » اگر مسافر به نیت این كه نماز را شكسته بخواند، مشغول نماز شود و در بین نماز تصمیم بگیرد كه ده روز یا بیشتر بماند، باید نماز را چهار ركعتی تمام نماید.

« مسأله 1380 » اگر مسافری كه قصد كرده ده روز در جایی بماند، در بین نماز چهار ركعتی از قصد خود برگردد، چنانچه وارد ركوع ركعت سوم نشده باشد، باید نماز را دو ركعتی تمام نماید و بقیه نمازهای خود را شكسته بخواند و اگر وارد ركوع ركعت سوم شده باشد، نماز او باطل است و تا وقتی در آنجاست، باید نماز را شكسته بخواند.

« مسأله 1381 » مسافری كه قصد كرده ده روز در محلّی بماند، اگر بیشتر از ده روز در آنجا بماند، تا وقتی مسافرت نكرده، باید نماز خود را تمام بخواند و لازم نیست پس از گذشتن ده روز اوّل، دوباره قصد ماندن ده روز كند.

« مسأله 1382 » مسافری كه قصد كرده ده روز در محلّی بماند، باید روزه واجب را بگیرد و می تواند روزه مستحبّی را نیز بجا آورد و امامت نماز جمعه را به عهده بگیرد

و نافله ظهر و عصر و عشاء را نیز بخواند.

« مسأله 1383 » مسافری كه قصد كرده ده روز در جایی بماند، اگر بعد از گذشتن ده روز یا خواندن یك نماز چهار ركعتی بخواهد به جایی كه كمتر از چهار فرسخ است برود و سپس به محل اقامت خود برگردد، باید در رفت و برگشت نماز را تمام بخواند.

« مسأله 1384 » مسافری كه قصد كرده ده روز در جایی بماند، اگر بعد از گذشتن ده روز یا خواندن یك نماز چهار ركعتی بخواهد به جای دیگری كه كمتر از هشت فرسخ فاصله دارد برود و ده روز در آنجا بماند، باید در مسیر رفتن و در جایی كه قصد ماندن ده روز كرده نمازهای خود را تمام بخواند؛ ولی اگر جایی كه می خواهد برود هشت فرسخ یا بیشتر فاصله داشته باشد، باید هنگام رفتن نمازهای خود را شكسته بخواند و چنانچه در آنجا قصد ماندن ده روز كرده، نماز خود را در آن محل تمام بخواند.

« مسأله 1385 » مسافری كه قصد كرده ده روز در محلّی بماند، اگر بعد از گذشتن ده روز یا خواندن یك نماز چهار ركعتی بخواهد به جایی كه كمتر از چهار فرسخ فاصله دارد برود، چنانچه مردّد باشد كه به محل اوّل خود برگردد یا نه یا به كلّی از برگشتن به آنجا غافل باشد یا بخواهد برگردد ولی مردّد باشد كه ده روز در آنجا بماند یا نه یا آن كه از ده روز ماندن و مسافرت از آنجا غافل باشد، باید از وقتی كه می رود تا هنگامی كه برمی گردد و بعد از برگشتن، نمازهای خود

را تمام بخواند.

« مسأله 1386 » اگر به گمان این كه رفقای او می خواهند ده روز در محلّی بمانند، قصد كند كه ده روز در آنجا بماند و بعد از خواندن یك نماز چهار ركعتی بفهمد كه آنها قصد نكرده اند، اگرچه خود نیز از ماندن منصرف شود، تا مدّتی كه در آنجاست باید نماز را تمام بخواند.

3 - یك ماه توقّف در حال تردید

« مسأله 1387 » اگر مسافر بعد از رسیدن به هشت فرسخ، سی روز در محلّی بماند و در تمام سی روز در مورد رفتن یا ماندن مردّد باشد، بعد از گذشتن سی روز، اگرچه مقدار كمی در آنجا بماند، باید نماز را تمام بخواند؛ ولی اگر پیش از رسیدن به هشت فرسخ در رفتن بقیه راه مردّد شود، از وقتی كه مردّد می شود باید نماز را تمام بخواند.

« مسأله 1388 » مسافری كه می خواهد نُه روز یا كمتر در محلّی بماند، اگر بعد از آن كه نُه روز یا كمتر در آنجا ماند بخواهد دوباره نُه روز دیگر یا كمتر بماند و به همین ترتیب تا سی روز ادامه یابد، روز سی و یكم باید نماز را تمام بخواند.

« مسأله 1389 » مسافری كه سی روز مردّد بوده، در صورتی باید نماز را تمام بخواند كه سی روز را در یك جا بماند، پس اگر مقداری از آن را در جایی و مقداری را در جای دیگر بماند، بعد از سی روز نیز باید نماز را شكسته بخواند.

محل هایی كه مسافر می تواند نماز را در آنها تمام بخواند

« مسأله 1390 » مسافر می تواند در مسجدالحرام و مسجد پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم و مسجد كوفه نماز خود را تمام بخواند،

ولی اگر بخواهد در جایی كه اوّل جزء این مساجد نبوده و بعد به این مساجد اضافه شده نماز بخواند، احتیاط مستحب آن است كه نماز را شكسته بخواند، اگرچه اقوی صحّت تمام است و نیز مسافر می تواند در حرم و رواق حضرت سیدالشهداءعلیه السلام بلكه در مسجد متّصل به حرم نیز نماز را تمام بخواند. این حكم برای هر نماز چهار ركعتی جاری است؛ بنابر این می تواند مثلاً نماز ظهر را تمام و نماز عصر را شكسته بخواند.

« مسأله 1391 » حكم مذكور مربوط به نماز است و مسافر نمی تواند در این مكانها روزه بگیرد.

« مسأله 1392 » اگر مسافر در یكی از این چهار مكان، نماز چهار ركعتی را به نیت شكسته شروع كند، می تواند تا قبل از سلام نماز، نیت خود را به نماز تمام برگرداند و نماز را چهار ركعتی تمام كند. همچنین اگر نماز مذكور را به نیت تمام شروع كند، می تواند قبل از ورود به ركوع ركعت سوم، نیت خود را به نماز شكسته برگرداند و نماز را دو ركعتی تمام كند.

مسائل متفرّقه نماز مسافر

« مسأله 1393 » كسی كه می داند مسافر است و باید نماز را شكسته بخواند، اگر در غیر چهار مكانی كه گفته شد عمداً تمام بخواند، نماز او باطل است و نیز اگر فراموش كند كه مسافر است یا فراموش كند كه نماز مسافر شكسته است و تمام بخواند، باید نماز را دوباره به صورت شكسته بخواند؛ ولی اگر بعد از وقت به خاطر آورد، واجب نیست قضا نماید.

« مسأله 1394 » در هر موردی كه وظیفه انسان است كه نماز خود را هم تمام و هم

شكسته بخواند، باید روزه خود را نیز بگیرد و قضای آن را نیز بجا آورد.

« مسأله 1395 » كسی كه به خاطر دارد مسافر است و باید نماز را شكسته بخواند، اگر بدون توجّه و به طور عادت تمام بخواند، نمازش باطل است و باید آن را اعاده و یا قضا نماید.

« مسأله 1396 » مسافری كه نمی داند باید نماز را شكسته بخواند، اگر تمام بخواند نمازش صحیح است.

« مسأله 1397 » مسافری كه می داند باید نماز را شكسته بخواند، اگر بعضی از خصوصیات آن را نداند، مثلاً نداند كه پس از گذشتن از حدّ ترخّص باید نمازش را شكسته بخواند و یا این كه نداند در صورتی كه چهار فرسخ برود و چهار فرسخ بازگردد، نمازش شكسته است، چنانچه تمام بخواند، در صورتی كه وقت باقی باشد، بنابر احتیاط باید نماز را دوباره شكسته بخواند، ولی اگر پس از گذشتن وقت بفهمد، قضا بر او واجب نیست.

« مسأله 1398 » مسافری كه می داند باید نماز را شكسته بخواند، اگر به گمان این كه سفر او كمتر از هشت فرسخ است تمام بخواند، وقتی بفهمد كه سفر او هشت فرسخ بوده، باید نمازی را كه تمام خوانده دوباره شكسته بخواند، ولی اگر پس از گذشتن وقت بفهمد، قضا لازم نیست.

« مسأله 1399 » كسی كه باید نماز را تمام بخواند اگر آن را شكسته بجا آورد، در هر صورت نمازش باطل است و باید آن را اعاده و یا قضا نماید؛ ولی این حكم در مورد كسی كه ده روز در جایی اقامت كرده و به علت ندانستن مسأله نماز را شكسته خوانده است، مبنی

بر احتیاط است.

« مسأله 1400 » اگر فراموش كند كه مسافر است و مشغول نماز چهار ركعتی شود و در بین نماز به خاطر آورد كه مسافر است یا متوجّه شود كه سفر او هشت فرسخ است، چنانچه به ركوع ركعت سوم نرفته باشد، باید نماز را دو ركعتی تمام كند و اگر به ركوع ركعت سوم رفته باشد، نماز او باطل است و در صورتی كه به مقدار خواندن یك ركعت نیز وقت داشته باشد، باید نماز را دوباره به صورت شكسته بخواند و چنانچه به اندازه خواندن یك ركعت وقت نداشته باشد، باید قضای آن را به جا آورد.

« مسأله 1401 » اگر مسافر بعضی از خصوصیات نماز مسافر را نداند، مثلاً نداند كه اگر چهار فرسخ برود و همان روز یا شب آن برگردد باید شكسته بخواند، چنانچه به نیت نماز چهار ركعتی مشغول نماز شود و پیش از ركوع ركعت سوم مسأله را بفهمد، باید نماز را دو ركعتی تمام كند و اگر به ركوع ركعت سوم رفته باشد، نماز او باطل است و در صورتی كه به مقدار یك ركعت نیز از وقت باقی مانده باشد، باید نماز را به صورت شكسته بخواند و چنانچه به اندازه خواندن یك ركعت نیز وقت نداشته باشد، باید قضای آن را در خارج وقت به جا آورد.

« مسأله 1402 » اگر مسافری كه باید نماز را تمام بخواند، به واسطه ندانستن مسأله به نیت نماز دو ركعتی مشغول نماز شود و در بین نماز مسأله را بفهمد، باید نماز را چهار ركعتی تمام كند و احتیاط مستحب آن است كه بعد از تمام

شدن نماز، دوباره آن نماز را چهار ركعتی بخواند.

« مسأله 1403 » اگر مسافری كه نماز نخوانده پیش از تمام شدن وقت به حدّ ترخّص وطن خود یا به جایی برسد كه می خواهد ده روز در آنجا بماند، باید نماز را تمام بخواند و كسی كه مسافر نیست، اگر در اوّل وقت نماز نخواند و مسافرت كند، در سفر باید نماز را شكسته بخواند.

« مسأله 1404 » اگر از مسافری كه باید نماز را شكسته بخواند نماز ظهر یا عصر یا عشاء قضا شود، باید آن را دو ركعتی قضا نماید، اگرچه در غیر سفر بخواهد قضای آن را بجا آورد و اگر از كسی كه مسافر نیست یكی از سه نماز قضا شود، باید آن را چهار ركعتی قضا نماید، اگرچه در سفر بخواهد آن را قضا نماید.

« مسأله 1405 » كسی كه قسمتی از وقت نماز چهار ركعتی را در سفر و قسمتی از آن را در وطن می باشد، چنانچه آن نماز قضا شود، اگر در آخر وقت در سفر بوده، باید نماز را دو ركعتی قضا كند و اگر در وطن بوده، باید آن را چهار ركعتی قضا كند.

« مسأله 1406 » اگر در سفری كه وظیفه او در آن سفر جمع بین نماز تمام و شكسته است، نماز ظهر، عصر یا عشای او قضا شود، قضای آن را باید هم به صورت شكسته و هم به صورت تمام به جا آورد.

« مسأله 1407 » اگر در یكی از چهار مكانی كه مسافر می تواند نماز خود را در آن جا تمام یا شكسته بخواند و در مسأله 1390 بیان شد، نماز ظهر،

عصر یا عشای او قضا شود، چنانچه بخواهد در مكان دیگری آن را قضا نماید، باید به صورت شكسته آن را به جا آورد؛ ولی اگر بخواهد در همان چهار محل قضای آن نماز را به جا آورد، می تواند آن را به صورت شكسته یا تمام بخواند.

« مسأله 1408 » مستحب است انسان بعد از هر نمازی كه می خواند سی مرتبه بگوید: « سُبْحانَ اللَّهِ وَالْحَمْدُ للَّهِ وَلا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ وَاللَّهُ أَكْبَرُ »، ولی این ذكر در تعقیب نمازهایی كه مسافر به صورت شكسته می خواند بیشتر سفارش شده است، بلكه بهتر است مسافر بعد از این نمازها شصت مرتبه این ذكر را بگوید.

نماز قضا

« مسأله 1409 » كسی كه نماز واجب خود را در وقت آن نخوانده، باید قضای آن را بجا آورد، اگرچه در تمام وقت نماز خواب مانده یا به واسطه مستی نماز نخوانده باشد.

« مسأله 1410 » نمازهای واجب شبانه روزی كه زن در حال حیض یا نفاس نخوانده قضا ندارند، همچنین نمازهای واجبی كه از انسان در حال كفر یا جنون یا بی هوشی كه به اختیار خود نبوده ترك شده - در صورتی كه كفر یا جنون یا بی هوشی در همه وقت نماز بوده باشد - قضا ندارند، ولی اگر در وقت نماز، مسلمان یا عاقل شود یا به هوش آید و یا پاك گردد، باید نماز خود را بجا آورد، هر چند تنها به مقدار یك ركعت از وقت باقی مانده باشد.

« مسأله 1411 » اگر در مقداری از وقت نماز عذر داشته باشد و نتواند نماز بخواند، ولی در بخشی از وقت، به مقدار خواندن نماز (پس از انجام

دادن مقدمات آن) وقت داشته باشد و نماز را بجا نیاورد، باید قضای آن نماز را بجا آورد.

« مسأله 1412 » اگر بعد از وقت نماز بفهمد نمازی كه خوانده باطل بوده، باید قضای آن را بخواند.

« مسأله 1413 » كسی كه نماز قضا دارد، نباید در خواندن آن كوتاهی كند، ولی واجب نیست فوراً آن را بجا آورد.

« مسأله 1414 » كسی كه نماز قضا دارد می تواند نماز مستحبّی بخواند.

« مسأله 1415 » اگر انسان احتمال دهد كه نماز قضایی دارد یا نمازهایی كه خوانده صحیح نبوده، مستحب است احتیاطاً قضای آن را بجا آورد.

« مسأله 1416 » در بجا آوردن قضای نمازهای واجب شبانه روزی مراعات ترتیب لازم نیست، مگر در قضای نماز ظهر و عصر یا مغرب و عشاء از یك روز؛ بنابر این كسی كه مثلاً یك روز نماز عصر و روز بعد نماز ظهر را نخوانده، لازم نیست اوّل نماز عصر و بعد از آن نماز ظهر را قضا نماید.

« مسأله 1417 » اگر بخواهد قضای چند نماز غیر از نمازهای شبانه روزی مانند نماز آیات را بخواند یا مثلاً بخواهد قضای یك نماز شبانه روزی و چند نماز غیر آن را بخواند، لازم نیست آنها را به ترتیب بجا آورد.

« مسأله 1418 » اگر كسی نداند كدام یك از نمازهایی كه از او قضا شده مقدم بوده، لازم نیست به نحوی بخواند كه ترتیب حاصل شود بلكه می تواند هر یك را مقدّم بدارد.

« مسأله 1419 » اگر كسی كه نمازهایی از او قضا شده بداند كدام یك جلوتر قضا شده، احتیاط مستحب آن است كه به ترتیب قضا كند و آنچه اوّل

قضا شده را اوّل و دومی را بعد و به همین نحو بخواند.

« مسأله 1420 » كسی كه چند نماز از او قضا شده و شماره آنها را نمی داند، مثلاً نمی داند چهار نماز بوده یا پنج نماز، چنانچه مقدار كمتر را بخواند كافی است و همچنین اگر شماره آنها را می دانسته و فراموش كرده، اگر مقدار كمتر را بخواند كفایت می كند.

« مسأله 1421 » كسی كه نماز قضایی از روزهای پیش دارد، می تواند قبل از خواندن نمازی كه قضا شده نماز ادا بخواند و لازم نیست نماز قضا را مقدم بدارد، ولی اگر نماز قضا از همان روز باشد - مثل این كه نماز صبح او قضا شده و بخواهد نماز ظهر بخواند - و وقت نیز برای خواندن آن داشته باشد، بنابر احتیاط واجب باید نماز قضا را پیش از نماز ادا بخواند و اگر سهواً مشغول نماز ادا شده باشد، چنانچه قبل از گذشتن از محل عدول متوجّه شود، بنابر احتیاط واجب باید نیت خود را به نماز قضا برگرداند و آن را بخواند.

« مسأله 1422 » كسی كه می داند یك نماز چهار ركعتی نخوانده و نمی داند نماز ظهر است یا عصر یا عشاء، اگر به نیت قضای نمازی كه نخوانده یك نماز چهار ركعتی بخواند، كافی است و در بلند یا آهسته خواندن این نماز مخیر است.

« مسأله 1423 » كسی كه نماز قضا به عهده دارد و نمی تواند نمازهای خود را به طور كامل و با رعایت همه شرایط آن بخواند، اگر بداند و یا گمان داشته باشد كه در مدت كوتاهی عذر او برطرف خواهد شد، باید انجام نماز قضا

را تا برطرف شدن عذر به تأخیر اندازد، وگرنه می تواند در حال عذر نمازهای قضای خود را بجا آورد و اگر بعد از آن عذر او برطرف شد، لازم نیست آنها را اعاده نماید.

« مسأله 1424 » تا انسان زنده است، اگرچه از خواندن نمازهای قضای خود عاجز باشد، دیگری نمی تواند نمازهای او را قضا كند.

« مسأله 1425 » نماز قضا را با جماعت می شود خواند، چه نماز امام جماعت ادا باشد یا قضا - به شرط این كه نماز قضای امام یقینی باشد نه احتیاطی - و لازم نیست هر دو یك نماز را بخوانند؛ مثلاً اگر نماز قضای صبح را با نماز ظهر یا عصر امام بخواند، اشكال ندارد.

« مسأله 1426 » كسی كه هنگام نماز، آب برای وضو یا غسل ندارد و چیزی هم كه تیمّم بر آن صحیح است در اختیارش نیست، باید پس از وقت هرگاه توانست وضو یا غسل یا تیمّم كند و آن را قضا نماید و احتیاط واجب آن است كه در وقت نیز آن نماز را بدون طهارت به جا آورد.

« مسأله 1427 » كسی كه تا نصف شب خواب مانده و نماز عشای او قضا شده، مستحب است علاوه بر قضای نماز، فردای آن روز را نیز روزه بگیرد و در صورتی كه بیدار بوده و در اثر فراموشی یا به علّت دیگر نماز عشای او قضا شده باشد، این حكم جاری نمی شود و فقط قضای نماز كفایت می كند.

« مسأله 1428 » مستحب است بچّه ممیز (یعنی بچّه ای كه خوب و بد را می فهمد) را به نماز خواندن و عبادت های دیگر عادت دهند، بلكه مستحب

است او را با رعایت اعتدال و بدون این كه باعث انزجار وی گردند، به قضای نمازها نیز وادار نمایند.

قضای نماز و روزه پدر

« مسأله 1429 » اگر پدر نماز خود را بجا نیاورده باشد، چنانچه از روی نافرمانی ترك نكرده باشد و می توانسته قضا كند، بر پسر بزرگ تر واجب است كه بعد از مرگ او قضای نمازهایش را بجا آورد یا برای آنها اجیر بگیرد، بلكه اگر از روی نافرمانی نیز ترك كرده باشد، واجب است به همین نحو عمل كند، مگر این كه از روی عناد و انكار ترك كرده باشد و یا این كه در مدت نسبتاً زیادی نماز را به جهت كوتاهی و سستی نخوانده باشد و نیز روزه ای را كه در سفر نگرفته - اگرچه نمی توانسته آن را قضا كند - واجب است كه پسر بزرگ تر قضا نماید یا برای انجام دادن آن اجیر بگیرد و اگر پدر به جهت عذر دیگر (مثل مریضی) روزه نگرفته باشد، چنانچه در حال حیات می توانسته آن را قضا كند و قضا نكرده، پسر بزرگ تر باید قضای آن را به جا آورد، و گرنه قضای آن بر او واجب نیست.

« مسأله 1430 » منظور از پسر بزرگ، بزرگ ترین پسر در حال مرگ پدر است و اگر كسی در حال مرگ، پسر نداشته باشد، بنابر احتیاط واجب بزرگ ترین مرد كه در نزدیك ترین طبقه ارث به او قرار دارد، باید قضای نمازهای او را بجا آورد.

« مسأله 1431 » اگر پدر بعد از داخل شدن وقت نماز و گذشتن مقداری از آن كه می توانسته در آن مدّت نماز بخواند بمیرد، بر پسر بزرگ تر لازم است آن نماز را

بدون نیت ادا و قضا و به قصد ما فی الذمّه از طرف پدر بجا آورد.

« مسأله 1432 » اگر پسر بزرگ تر برای انجام قضای نماز و روزه پدر شخصی را اجیر كند، اجیر باید نماز و روزه را به نیابت از میت بجا آورد نه به نیابت از پسر.

« مسأله 1433 » اگر پسر بزرگ تر شك داشته باشد كه پدر نماز و روزه قضا داشته یا نه، چیزی بر او واجب نیست.

« مسأله 1434 » اگر پسر بزرگ تر بداند كه پدر او نماز قضا داشته و شك كند كه بجا آورده یا نه، باید آنها را قضا نماید.

« مسأله 1435 » اگر معلوم نباشد پسر بزرگ تر كدام است، قضای نماز و روزه پدر بر هیچ كدام از پسرها واجب نیست؛ ولی احتیاط مستحب آن است كه نماز و روزه او را بین خود قسمت كنند یا برای انجام آنها قرعه بزنند.

« مسأله 1436 » كسی كه قضای نماز پدر به عهده اوست، لازم نیست فوراً آنها را بجا آورد، اگرچه بهتر است به تأخیر نیندازد.

« مسأله 1437 » اگر میت وصیت كرده باشد كه برای نماز و روزه او اجیر بگیرند، بعد از آن كه اجیر نماز و روزه او را به نحو صحیح بجا آورد، بر پسر بزرگ تر چیزی واجب نیست.

« مسأله 1438 » اگر پسر بزرگ تر بخواهد قضای نماز پدر را بخواند، باید در اجزا و شرایط نماز و احكام شك و سهو، بر طبق تكلیف خود عمل كند.

« مسأله 1439 » كسی كه خودش نماز و روزه قضا دارد، اگر نماز و روزه پدر هم بر او واجب شود، هر كدام را

اوّل بجا آورد صحیح است.

« مسأله 1440 » پسری كه مكلّف نشده ولی خوب و بد را تشخیص می دهد و نماز و روزه خود را به نحو صحیح به جا می آورد، می تواند قضای نماز و روزه پدر خود را بجا آورد.

« مسأله 1441 » اگر پسر بزرگ تر پیش از آن كه نماز و روزه پدر را قضا كند بمیرد، بر پسر دوم چیزی واجب نیست، مگر این كه قبل از گذشتن زمانی كه در آن مدّت می توانسته قضای نماز و روزه را به جا آورد، بمیرد كه در این صورت بر پسر بزرگ تر بعدی واجب است همان مقدار از نماز و روزه پدر را كه پسر اول وقت قضا كردن آنها را نداشته، قضا نماید.

« مسأله 1442 » قضای نماز و روزه مادر بر پسر بزرگ تر واجب نیست، اگرچه بهتر است آنها را بجا آورد.

نایب گرفتن برای نماز

« مسأله 1443 » بعد از مرگِ انسان، می توان برای نماز و عبادت های دیگر او كه در زندگی بجا نیاورده، شخص دیگری را نایب گرفت، یعنی به او مزد داد تا آنها را به نیابت از میت بجا آورد و اگر كسی بدون مزد نیز آنها را انجام دهد، صحیح است.

« مسأله 1444 » انسان می تواند برای بعضی از كارهای مستحبّی، مثل حج، عمره، طواف از طرف كسی كه در مكه نیست، قرائت قرآن، زیارت قبر پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم و امامان علیهم السلام و توابع آن مثل نماز زیارت، از طرف زندگان اجیر شود و ظاهراً نیابت تبرّعی (مجانی) در جمیع مستحبات از طرف افراد زنده اگر به قصد رجا باشد اشكال ندارد؛ اما صحّت اجیر شدن برای غیر

از مثل مستحبات ذكر شده، محلّ تأمّل است و نیز انسان می تواند كار مستحبّی را انجام دهد و ثواب آن را به مردگان یا زندگان هدیه نماید.

« مسأله 1445 » كسی كه برای نماز قضای میت اجیر شده، باید یا مجتهد باشد یا مسائل مورد ابتلای نماز را از روی تقلید به نحو صحیح بداند.

« مسأله 1446 » اجیر باید هنگام نیت، میت را معین نماید، ولی لازم نیست اسم او را بداند؛ پس اگر نیت كند: « از طرف كسی نماز می خوانم كه برای او اجیر شده ام » كافی است.

« مسأله 1447 » اجیر باید خود را به جای میت فرض كند و عبادت های او را قضا نماید و یا این كه عمل خود را به منزله عمل او قرار دهد و اگر عملی را انجام دهد و ثواب آن را به او هدیه كند، كافی نیست.

« مسأله 1448 » باید كسی را اجیر كنند كه اطمینان داشته باشند كه نماز را بجا می آورد و لازم نیست اطمینان داشته باشند كه به صورت صحیح انجام داده است، بلكه اگر علم به بطلان عمل او نداشته باشند، كافی است.

« مسأله 1449 » اگر كسی كه دیگری را برای نمازهای میت اجیر كرده، بفهمد كه اجیر عمل را بجا نیاورده یا باطل انجام داده، باید دوباره اجیر بگیرد.

« مسأله 1450 » هرگاه شك كند كه اجیر عمل را انجام داده یا نه، اگر اجیر بگوید: « انجام داده ام »، انجام دادن مجدّد لازم نیست و همچنین اگر شك كند كه عمل او صحیح بوده یا نه، گرفتن اجیر لازم نیست.

« مسأله 1451 » بنابر احتیاط واجب

نمی توان كسی را كه عذری دارد - مثلاً نشسته و یا با تیمّم و یا با وضوی جبیره ای نماز می خواند - برای نمازهای میت اجیر كرد.

« مسأله 1452 » مرد برای زن و زن برای مرد می تواند اجیر شود و در بلند خواندن و آهسته خواندن نماز، باید به تكلیف خود عمل نماید.

« مسأله 1453 » كسی كه برای نماز اجیر شده، باید طبق وظیفه خود عمل كند، ولی اگر كیفیت مخصوصی برای خواندن نماز شرط شده باشد و به نظر اجیر آن كیفیت موجب بطلان نماز نباشد، باید بر طبق آن عمل كند.

« مسأله 1454 » اگر با اجیر شرط نكنند كه نماز را با چه مقدار از مستحبّات آن بخواند، باید مقداری از مستحبّات نماز را كه معمول است بجا آورد.

« مسأله 1455 » لازم نیست قضای نمازهای میت به ترتیب خوانده شود، مگر نماز ظهر و عصر یا مغرب و عشای قضا شده از یك روز.

« مسأله 1456 » اگر بخواهند برای میت چند نفر را اجیر كنند كه نماز بخوانند، لازم نیست برای آنها وقت مرتّب معین كنند كه با هم شروع در عمل نكنند، مگر در مورد نماز ظهر و عصر یا مغرب و عشای قضا شده از یك روز.

« مسأله 1457 » اگر كسی اجیر شود كه مثلاً در مدت یك سال نمازهای میت را بخواند، ولی پیش از تمام شدن سال بمیرد، باید برای نمازهایی كه می دانند بجا نیاورده، شخص دیگری را اجیر نمایند، بلكه برای نمازهایی هم كه احتمال می دهند بجا نیاورده، بنابر احتیاط واجب باید اجیر بگیرند.

« مسأله 1458 » اگر كسی كه برای نمازهای میت

اجیر كرده اند پیش از تمام كردن نمازها بمیرد و اجرت همه آنها را گرفته باشد، چنانچه قید شده باشد كه تمام نمازها را خودش بخواند، اجاره باطل است و در غیر این صورت موجر از خیار فسخ برخوردار است، یعنی می تواند اجاره را فسخ كند و پولی را كه داده پس بگیرد یا از ورثه اجیر بخواهد كه از مال او برای انجام دادن آن نمازها اجیر بگیرند، ولی اگر اجیر مال نداشته باشد، بر ورثه او چیزی واجب نیست.

« مسأله 1459 » اگر اجیر پیش از تمام كردن نمازهای میت بمیرد و خودش نیز نماز قضا داشته باشد، باید از مال او برای نمازهایی كه اجیر بوده، شخص دیگری را اجیر نمایند و اگر چیزی زیاد آمد، در صورتی كه وصیت كرده باشد و ورثه اجازه بدهند، برای تمام نمازهای او اجیر بگیرند و اگر اجازه ندهند، ثلث آن را به مصرف نماز خود او برسانند.

نماز جماعت

نماز جماعت

« مسأله 1460 » مستحب است نمازهای واجب شبانه روزی و نماز میت و نماز آیات را به جماعت بخوانند و در نمازهای شبانه روزی به ویژه نمازهای صبح، مغرب و عشاء مخصوصاً برای همسایه مسجد و كسی كه صدای اذان را می شنود، بیشتر سفارش شده است.

« مسأله 1461 » در روایتی وارد شده است كه اگر یك نفر به امام جماعت اقتدا كند، هر ركعت از نماز آنان ثواب صد و پنجاه نماز را دارد و اگر دو نفر اقتدا كنند، هر ركعتی ثواب ششصد نماز را دارد و هر چه بیشتر شوند، ثواب نمازشان بیشتر می شود تا به ده نفر برسند و عدّه آنان كه از ده گذشت،

اگر تمام آسمانها كاغذ و دریاها مركّب و درختها قلم و جنّ و انس و ملائكه نویسنده شوند، نمی توانند ثواب یك ركعت آن را بنویسند (18).

« مسأله 1462 » حاضر نشدن به نماز جماعت از روی بی اعتنایی جایز نیست و سزاوار نیست كه انسان بدون عذر نماز جماعت را ترك كند.

« مسأله 1463 » مستحب است انسان كمی صبر كند تا نماز را به جماعت بخواند و نماز جماعت در وقت فضیلت از نماز اوّل وقتی كه فرادی (یعنی تنها) خوانده شود، بهتر است و نیز نماز جماعتی كه مختصر بخوانند، از نماز فرادی كه آن را طول بدهند بهتر می باشد.

« مسأله 1464 » وقتی كه جماعت بر پا می شود، مستحب است كسی كه نماز خود را فرادی خوانده، دوباره با جماعت بخواند و اگر بفهمد كه نماز اوّل او باطل بوده، نماز دوم او كافی است.

« مسأله 1465 » كسی كه نماز را به جماعت خوانده، چه در آن نماز امام بوده باشد و چه مأموم، مستحبّ است همان نماز را دوباره به عنوان امام جماعت بخواند، ولی اگر بخواهد به عنوان مأموم دوباره در جماعت شركت كند، باید به قصد رجاء نماز را بخواند.

« مسأله 1466 » كسی كه در نماز وسواس دارد و فقط در صورتی كه نماز را با جماعت بخواند از وسواس راحت می شود، اگر وسواس او به حدّی باشد كه نماز را باطل كند، باید نماز را با جماعت بخواند.

« مسأله 1467 » اگر پدر یا مادر به فرزند خود امر كند كه نماز را به جماعت بخواند، چون مخالفت با امر آنان موجب ناراحتی و اذیت آنان می شود،

باید نماز را به جماعت بخواند.

« مسأله 1468 » نماز عید فطر و قربان و همچنین نماز استسقاء - كه برای آمدن باران می خوانند - را در زمان غیبت امام علیه السلام می شود با جماعت خواند، امّا نمازهای مستحبّی را نمی شود با جماعت خواند.

« مسأله 1469 » هنگامی كه امام جماعت، نماز واجب شبانه روزی را می خواند، هر یك از نمازهای واجب شبانه روزی را می توان به او اقتدا كرد، ولی اگر امام جماعت نماز خود را احتیاطاً دوباره بخواند، فقط در صورتی كه احتیاط مأموم با احتیاط امام از یك جهت باشد - به نحوی كه اگر نماز امام درست بوده، نماز مأموم نیز صحیح بوده است و اگر نماز امام اشكال داشته، نماز مأموم نیز دارای اشكال بوده است - می تواند به او اقتدا كند.

« مسأله 1470 » اگر امام جماعت قضای نماز واجب روزانه خود را بخواند، می توان به او اقتدا كرد، ولی اگر نماز خود را احتیاطاً قضا كند یا قضای احتیاطی نماز شخص دیگری را بخواند، اگرچه برای آن پول نگرفته باشد، اقتدای به او اشكال دارد؛ ولی اگر انسان بداند كه از شخصی كه امام جماعت برای او نماز قضا می خواند نماز فوت شده است، اقتدای به امام جماعت اشكال ندارد.

« مسأله 1471 » اگر انسان نداند نمازی كه شخصی می خواند نماز واجب شبانه روزی است یا نماز مستحب، نمی تواند به او اقتدا كند.

« مسأله 1472 » اگر در بین نماز شك كند كه اقتدا كرده یا نه، چنانچه در آن حال با قصد اقتدا مشغول انجام وظیفه مأموم باشد، نماز او به جماعت صحیح است، وگرنه باید نماز را به نیت فرادی

تمام نماید.

« مسأله 1473 » انسان در بین نماز جماعت می تواند نیت فرادی كند؛ ولی چنانچه از اول قصد او این باشد كه در وسط نماز، نیت فرادی كند، بنابر احتیاط واجب نمی تواند نماز را به جماعت اقتدا كند.

« مسأله 1474 » اگر مأموم در اثناء حمد یا سوره امام نیت فرادی كند، باید حمد و سوره را به قصد قربت مطلقه بخواند، بلكه بنابر احتیاط اگر بعد از حمد و سوره و قبل از رفتن به ركوع نیز نیت فرادی كند، باید حمد و سوره را به قصد قربت مطلقه بخواند.

« مسأله 1475 » اگر در بین نماز جماعت نیت فرادی نماید، بنابر احتیاط واجب نمی تواند دوباره نیت جماعت كند؛ ولی اگر مردّد شود كه نیت فرادی كند یا نه و بعد تصمیم بگیرد نماز را با جماعت تمام كند، نمازش صحیح است.

« مسأله 1476 » اگر شك كند كه نیت فرادی كرده یا نه، باید بنا بگذارد كه نیت فرادی نكرده است.

« مسأله 1477 » اگر هنگامی كه امام در ركوع است، اقتدا كند و به ركوع امام برسد، اگرچه ذكر امام تمام شده باشد، نماز او به نحو جماعت صحیح است و یك ركعت حساب می شود؛ امّا اگر به مقدار ركوع خم شود و به ركوع امام نرسد، نماز او فرادی می شود.

« مسأله 1478 » اگر هنگامی كه امام در ركوع است، اقتدا كند و به مقدار ركوع خم شود و شك كند كه به ركوع امام رسیده یا نه، نماز او فرادی می شود.

« مسأله 1479 » اگر هنگامی كه امام در ركوع است، اقتدا كند و پیش از آن كه به

اندازه ركوع خم شود، امام سر از ركوع بردارد، احتیاط مستحب آن است كه در صورت امكان در حالت ایستاده صبر كند تا امام برای ركعت بعد برخیزد و آن را ركعت اوّل نماز خود حساب كند؛ ولی اگر برخاستن امام به قدری طول بكشد كه نگویند این شخص نماز جماعت می خواند، باید نیت فرادی نماید.

« مسأله 1480 » اگر از اوّل نماز یا بین حمد و سوره اقتدا كند و پیش از آن كه به ركوع رود امام سر از ركوع بردارد، بنابر احتیاط واجب باید نیت فرادی نموده و نماز را تمام كند.

« مسأله 1481 » اگر هنگامی برسد كه امام مشغول خواندن تشهّد آخر نماز است، چنانچه بخواهد به ثواب جماعت برسد، باید بعد از نیت و گفتن تكبیرةالاحرام بنشیند و تشهّد را به قصد قربت مطلقه و به تبعیت از امام بخواند، ولی سلام را نگوید و صبر كند تا امام سلام نماز را بدهد، بعد بایستد و بدون آن كه دوباره نیت كند و تكبیر بگوید، حمد و سوره را بخواند و آن را ركعت اوّل نماز خود حساب كند.

« مسأله 1482 » هنگامی كه مأموم نیت می كند، باید امام را معین نماید، ولی دانستن اسم او لازم نیست؛ مثلاً اگر نیت كند: « به امام حاضر اقتدا می كنم »، نماز او صحیح است.

شرایط جماعت

* شرط اوّل: نبودن مانع بین امام و مأموم.

« مسأله 1483 » در نماز جماعت نباید بین مأموم و امام و همچنین بین انسان و مأموم دیگری كه انسان به واسطه او به امام متّصل شده است، مانعی كه پشت آن دیده نمی شود فاصله باشد؛ بلكه

چنانچه مانعی مثل شیشه كه پشت آن دیده می شود نیز وجود داشته باشد، نماز جماعت صحیح نیست؛ ولی اگر امام مرد و مأموم زن باشد، چنانچه بین آن زن و امام یا بین آن زن و مأموم دیگری كه مرد است و زن به واسطه او به امام متّصل شده است، پرده و مانند آن باشد، اشكال ندارد.

« مسأله 1484 » اگر بر روی چیزی كه مانع از اتصال در صفوف جماعت است سوراخ هایی ایجاد كنند نیز اتصال در جماعت برقرار نمی شود و نماز افرادی كه به واسطه این مانع از جماعت جدا شده اند، به جماعت صحیح نیست.

« مسأله 1485 » اگر بعد از شروع به نماز بین مأموم و امǙŠیا بین مأموم و كسی كه مأموم به واسطه او متّصل به امام است، چیزی كه مانع از اتصال صفوف می شود ایجاد شود، نماز او فرادی می شود و باید به وظیفه فرادی عمل كند.

« مسأله 1486 » اگر امام در محراب باشد و كسی پشت سر او اقتدا نكرده باشد، كسانی كه دو طرف محراب ایستاده اند و به واسطه دیوار محراب امام را نمی بینند، نمی توانند اقتدا كنند، بلكه اگر كسی هم پشت سر امام اقتدا كرده باشد، اقتدا كردن كسانی كه دو طرف او ایستاده اند و به واسطه دیوار محراب امام را نمی بینند، خالی از اشكال نیست.

« مسأله 1487 » اگر كسانی كه دو طرف صف ایستاده اند، به واسطه طولانی بودن صف اوّل امام را نبینند، می توانند اقتدا كنند و نیز اگر به واسطه طولانی بودن یكی از صف های دیگر، كسانی كه دو طرف آن ایستاده اند صف جلوی خود را نبینند، می توانند اقتدا نمایند.

« مسأله

1488 » اگر صف های جماعت تا در مسجد برسند، نماز كسی كه مقابل در پشت صف ایستاده صحیح است و نیز نماز كسانی كه پشت سر او اقتدا می كنند صحیح می باشد، ولی نماز كسانی كه دو طرف او ایستاده اند و به سبب وجود دیوار، او را نمی بینند، خالی از اشكال نیست.

« مسأله 1489 » اگر كسی كه پشت ستون ایستاده از طرف راست یا چپ به واسطه مأموم دیگر به امام متّصل نباشد، نمی تواند اقتدا كند، ولی اگر از دو طرف متّصل باشد، چنانچه از صف جلو كسی را ببیند، جماعت او صحیح است، وگرنه نماز او به جماعت خالی از اشكال نیست.

* شرط دوم: بلندتر نبودن مكان امام از مكان مأموم.

« مسأله 1490 » جای ایستادن امام باید از جای مأموم بلندتر نباشد، ولی اگر مكان امام مقدار كمی بلندتر باشد، اشكال ندارد و نیز اگر زمین سراشیب باشد و امام در طرفی كه بلندتر است بایستد، در صورتی كه سراشیبی آن به قدری كم باشد كه به آن « زمین مسطّح » بگویند، مانعی ندارد.

« مسأله 1491 » اگر جای مأموم بلندتر از جای امام باشد، اشكال ندارد، مگر آن كه بلندی به مقداری باشد كه عرفاً یك جماعت به حساب نیایند.

* شرط سوم: نبودن فاصله زیاد بین امام و مأموم و بین مأمومین.

« مسأله 1492 » بنابر احتیاط واجب باید بین جای سجده مأموم و جای ایستادن امام و نیز بین محل سجده مأموم و محل ایستادن مأموم صف جلو بیشتر از یك گام معمولی فاصله نباشد و احتیاط مستحب آن است كه جای سجده مأموم با جای كسی كه جلوی او

ایستاده، هیچ فاصله نداشته باشد. « مسأله 1493 » اگر مأموم به واسطه كسی كه طرف راست یا چپ او اقتدا كرده به امام متّصل باشد و از طرف جلو به امام متّصل نباشد، چنانچه كمتر از یك گام بزرگ با مأموم طرف راست یا چپ خود فاصله داشته باشند، نماز او صحیح است، ولی اگر بیشتر از یك قدم بزرگ فاصله پیدا شود، نماز او فرادی می شود.

« مسأله 1494 » اگر نماز همه كسانی كه در صف جلو هستند تمام شود یا همه نیت فرادی نمایند، نماز صف های بعد به نحو جماعت صحیح نمی باشد، مگر آن كه كسانی كه نمازشان تمام شده، بلافاصله به همان جماعت اقتدا كنند.

« مسأله 1495 » اگر بین كسانی كه در یك صف ایستاده اند، بچّه ای فاصله شود، هرچند نماز او صحیح نباشد، می توانند اقتدا كنند و فاصله یك بچّه ضرر نمی زند.

« مسأله 1496 » اگر بعد از تكبیر امام، صف جلو آماده نماز شده و تكبیر گفتن آنان نزدیك باشد، كسی كه در صف بعد ایستاده، می تواند تكبیر بگوید.

« مسأله 1497 » اگر بداند نماز یك صف از صفهای جلو باطل است، نمی تواند اقتدا كند، ولی اگر نداند نماز آنان صحیح است یا نه، می تواند اقتدا نماید.

« مسأله 1498 » هرگاه بداند نماز امام باطل است، مثلاً بداند امام وضو ندارد، اگرچه خود امام متوجّه نباشد، نمی تواند به او اقتدا كند.

« مسأله 1499 » اگر مأموم در صحّت قرائت امام جماعت شك كند، در صورتی كه شك او به گونه ای باشد كه بتواند حمل بر صحّت نماید، می تواند به او اقتدا كند.

* شرط چهارم: جلوتر نبودن مأموم از امام.

«

مسأله 1500 » مأموم نباید جلوتر از امام بایستد و به احتیاط واجب باید كمی عقب تر از امام بایستد؛ ولی اگر مأموم فقط یك مرد باشد، بنابر احتیاط واجب باید در سمت راست امام بایستد و می تواند مساوی با امام بایستد و چنانچه قدّ مأموم بلندتر از امام باشد و در ركوع و سجود سر او جلوتر از امام باشد، اشكالی ندارد.

احكام جماعت

« مسأله 1501 » مأموم باید غیر از حمد و سوره، همه ذكرهای نماز را خودش بخواند، ولی اگر ركعت اوّل یا دوم مأموم ركعت سوم یا چهارم امام باشد، باید حمد و سوره را بخواند.

« مسأله 1502 » اگر مأموم در ركعت اوّل و دوم نماز صبح، مغرب و عشاء صدای حمد و سوره امام را بشنود، نباید حمد و سوره را بخواند و بنابر احتیاط واجب باید به قرائت امام گوش دهد، بلكه اگر كلمات امام را تشخیص ندهد نیز احتیاطاً حكم همین است و اگر صدای امام را نشنود، مستحب است حمد و سوره را بخواند، ولی باید آهسته بخواند و چنانچه سهواً بلند بخواند، اشكال ندارد.

« مسأله 1503 » اگر مأموم بعضی از كلمات حمد و سوره امام را بشنود، احتیاط واجب آن است كه حمد و سوره را نخواند.

« مسأله 1504 » اگر مأموم سهواً حمد و سوره را بخواند یا گمان كند صدایی كه می شنود صدای امام نیست و حمد و سوره بخواند و بعد بفهمد صدای امام بوده، نماز او صحیح است.

« مسأله 1505 » اگر شك كند كه صدای امام را می شنود یا نه یا صدایی بشنود و نداند صدای امام است یا صدای شخص

دیگر، می تواند به قصد قربت مطلقه حمد و سوره را بخواند، اگرچه بهتر است آن را نخواند.

« مسأله 1506 » بنابر احتیاط واجب مأموم نباید در ركعت اوّل و دوم نماز ظهر و عصر، حمد و سوره را به عنوان جزء واجب نماز بخواند، ولی خواندن حمد و سوره به قصد قربت مطلقه اشكال ندارد و اگر حمد و سوره نخواند، مستحب است به جای آن ذكر بگوید.

« مسأله 1507 » مأموم نباید تكبیرةالاحرام را پیش از امام بگوید، بلكه احتیاط واجب آن است كه تا تكبیر امام تمام نشده، تكبیر نگوید.

« مسأله 1508 » اگر مأموم پیش از امام عمداً نیز سلام دهد، نماز او صحیح است؛ ولی احتیاط مستحب آن است كه اگر سلام امام را می شنود، پیش از امام سلام ندهد.

« مسأله 1509 » اگر مأموم غیر از تكبیرةالاحرام، ذكرهای دیگر نماز را پیش از امام بگوید، اشكال ندارد؛ ولی اگر آنها را بشنود یا بداند امام چه هنگام ذكرهای نماز را می گوید، احتیاط مستحب آن است كه پیش از امام نگوید.

« مسأله 1510 » مأموم باید غیر از آنچه در نماز خوانده می شود، اعمال دیگر آن مانند ركوع و سجود را با امام یا كمی بعد از امام بجا آورد و اگر عمداً پیش از امام عملی را انجام دهد، نماز او فرادی می شود؛ اما اگر در حال قرائت امام عمداً به ركوع رود، نمازش باطل می شود و اگر عمداً عملی را مدت زیادی پس از امام انجام دهد و یا این كه در یك ركن عمداً امام را درك نكند - مثل این كه امام سر از ركوع بردارد و

مأموم هنوز به ركوع نرفته باشد - نماز او فرادی می شود، بلكه اگر سهواً نیز امام را در یك ركن درك نكند، بنابر احتیاط نمازش فرادی می شود.

« مسأله 1511 » اگر سهواً پیش از امام سر از ركوع بردارد، چنانچه امام در ركوع باشد، باید به ركوع برگردد و با امام سر بردارد و در این صورت زیاد شدن ركوع كه ركن است، نماز را باطل نمی كند و اگر برنگردد، نماز او فرادی می شود و اگر به ركوع برگردد و پیش از آن كه به ركوع برسد امام سر بردارد، نماز او صحیح است هرچند احتیاط مستحب آن است كه نماز را دوباره بخواند.

« مسأله 1512 » اگر سهواً سر بردارد و ببیند امام در سجده است، باید به سجده برگردد و چنانچه برنگردد، نمازش فرادی می شود و چنانچه در هر دو سجده این اتّفاق بیفتد و برگردد، برای زیاد شدن دو سجده كه ركن است، نماز باطل نمی شود.

« مسأله 1513 » اگر كسی سهواً پیش از امام سر از سجده بردارد و دوباره به سجده برود، چنانچه امام قبل از رسیدن او به سجده سر بردارد، نماز او صحیح است؛ ولی اگر در هر دو سجده این اتّفاق بیفتد، احتیاط مستحب این است كه نماز را تمام كند و سپس آن را دوباره بخواند.

« مسأله 1514 » اگر سهواً سر از ركوع یا سجده بردارد و سهواً یا به گمان این كه به امام نمی رسد به ركوع یا سجده نرود، نماز او به جماعت صحیح است.

« مسأله 1515 » اگر سر از سجده بردارد و ببیند امام در سجده است، چنانچه به گمان این

كه سجده اوّل امام است و به قصد این كه با امام سجده كند، به سجده برود و بفهمد سجده دوم امام بوده و یا به گمان این كه سجده دوم امام است به سجده برود و بفهمد سجده اوّل امام بوده، احتیاط واجب آن است كه نماز را تمام كرده و دوباره آن را بخواند. « مسأله 1516 » اگر سهواً پیش از امام به ركوع برود، باید سر بردارد و با امام به ركوع برود و نماز او صحیح است.

« مسأله 1517 » اگر سهواً پیش از امام به ركوع برود و به گونه ای باشد كه اگر برگردد به چیزی از قرائت امام نرسد، چنانچه برنگردد، نماز او فرادی می شود؛ ولی اگر به گونه ای باشد كه با برگشتن مقداری از قرائت امام را درك كند، چنانچه برنگردد نمازش باطل است.

« مسأله 1518 » اگر پیش از امام به سجده برود، واجب است كه سر بردارد و با امام به سجده رود و نماز او صحیح است و اگر عمداً سر بر نداشت، نماز او فرادی می شود.

« مسأله 1519 » اگر قبل از امام به ركوع یا سجده برود، در مواردی كه لازم است برگردد - و در مسائل قبل گفته شد - بنابر احتیاط باید قبل از سر برداشتن ذكر ركوع یا سجده را حتی به مقدار یك « سبحان اللَّه » بگوید و اگر با گفتن یك « سبحان اللَّه » نیز به امام نمی رسد، می تواند ذكر نگوید و از امام متابعت نماید و یا نیت فرادی كند و ذكر بگوید و نماز را تمام كند.

« مسأله 1520 » اگر امام در

ركعتی كه قنوت ندارد اشتباهاً قنوت بخواند یا در ركعتی كه تشهّد ندارد اشتباهاً مشغول خواندن تشهّد شود، مأموم نباید قنوت و تشهّد را بخواند، ولی نمی تواند پیش از امام به ركوع رود یا پیش از ایستادن امام بایستد، بلكه باید صبر كند تا قنوت یا تشهّد امام تمام شود و بقیه نماز را با او بخواند.

« مسأله 1521 » اگر مأموم در ركعت دوم اقتدا كند، قنوت و تشهّد را با امام می خواند و احتیاط آن است كه هنگام خواندن تشهّد، انگشتان دست و سینه پا را به زمین بگذارد و زانوها را بلند كند و باید بعد از تشهّد با امام برخیزد و حمد و سوره را بخواند و اگر برای سوره وقت نداشته باشد، حمد را تمام كند و در ركوع خود را به امام برساند و اگر با خواندن حمد به ركوع امام نرسد، بنابر احتیاط باید نیت فرادی كند و نماز او صحیح است.

« مسأله 1522 » اگر هنگامی كه امام در ركعت دوم نماز چهار ركعتی است اقتدا كند، باید در ركعت دوم نماز خود كه ركعت سوم امام است، بعد از دو سجده بنشیند و تشهّد را به مقدار واجب بخواند و برخیزد و قبل از ركوع خود را به امام برساند و تسبیحات اربعه را بگوید و در ركوع نیز خود را به امام برساند و اگر قبل از ركوع یا در ركوع به امام نرسد، بنابر احتیاط واجب باید نماز را فرادی تمام كند.

« مسأله 1523 » اگر امام در حال قیام ركعت سوم یا چهارم باشد و مأموم بداند كه اگر اقتدا كند و حمد

را بخواند به ركوع امام نمی رسد، بنابر احتیاط واجب باید صبر كند تا امام به ركوع رود و بعد اقتدا نماید.

« مسأله 1524 » اگر در حال قیام ركعت سوم یا چهارم امام اقتدا كند، باید حمد و سوره را بخواند و اگر برای سوره وقت نداشته باشد، باید حمد را تمام كند و در ركوع خود را به امام برساند و اگر در ركوع به امام نرسد، بنابر احتیاط واجب باید نماز را فرادی تمام كند.

« مسأله 1525 » كسی كه می داند اگر سوره را بخواند در ركوع به امام نمی رسد، باید سوره را نخواند و اگر بخواند و در ركوع به امام نرسد، نماز او به صورت فرادی صحیح است.

« مسأله 1526 » كسی كه اطمینان دارد كه اگر سوره را شروع كند یا تمام نماید به ركوع امام می رسد، احتیاط واجب آن است كه سوره را شروع كند یا اگر شروع كرده تمام نماید.

« مسأله 1527 » كسی كه اطمینان دارد اگر سوره را بخواند به ركوع امام می رسد، چنانچه سوره را بخواند و به ركوع نرسد، بنابر احتیاط واجب نماز او فرادی می شود.

« مسأله 1528 » اگر امام ایستاده باشد و مأموم نداند كه در كدام ركعت است، می تواند اقتدا كند، ولی باید حمد و سوره را به قصد قربت بخواند و اگر بعد بفهمد كه امام در ركعت اوّل یا دوم بوده، نماز او صحیح است.

« مسأله 1529 » اگر به گمان این كه امام در ركعت اوّل یا دوم است حمد و سوره را نخواند و بعد از ركوع بفهمد كه در ركعت سوم یا چهارم بوده، نمازش صحیح

است؛ ولی اگر پیش از ركوع بفهمد، باید حمد و سوره را بخواند و اگر وقت نداشته باشد، فقط حمد را بخواند و در ركوع خود را به امام برساند.

« مسأله 1530 » اگر به گمان این كه امام در ركعت سوم یا چهارم است، حمد و سوره را بخواند و پیش از ركوع یا بعد از آن بفهمد كه در ركعت اوّل یا دوم بوده، نماز او صحیح است.

« مسأله 1531 » اگر هنگامی كه مشغول نماز مستحبّی است جماعت بر پا شود، چنانچه اطمینان نداشته باشد كه اگر نماز را تمام كند به جماعت می رسد، مستحب است نماز را رها كند و مشغول نماز جماعت شود، بلكه اگر اطمینان نداشته باشد كه به ركعت اوّل می رسد، مستحب است به همین دستور رفتار نماید.

« مسأله 1532 » اگر هنگامی كه مشغول نماز سه ركعتی یا چهار ركعتی است جماعت برپا شود، چنانچه به ركوع ركعت سوم نرفته و اطمینان نداشته باشد كه اگر نماز را تمام كند به جماعت می رسد، مستحب است به نیت نماز مستحبّی نماز را دو ركعتی تمام كند و خود را به جماعت برساند.

« مسأله 1533 » اگر نماز امام تمام شود و مأموم مشغول تشهّد یا سلام اوّل باشد، لازم نیست نیت فرادی كند.

« مسأله 1534 » كسی كه در ركعت دوم به امام اقتدا كرده، می تواند هنگامی كه امام تشهّد ركعت آخر را می خواند، برخیزد و نماز را تمام كند و یا انگشتان دست و سینه پا را به زمین بگذارد و زانوها را بلند نگهدارد و صبر كند تا امام سلام نماز را بگوید و بعد برخیزد.

«

مسأله 1535 » اگر مأموم بعد از نماز بفهمد كه امام عادل نبوده یا كافر بوده یا بدون وضو نماز خوانده، نماز جماعت او صحیح است.

« مسأله 1536 » اگر پس از نماز معلوم شود كه امام ركنی را ترك كرده یا به واسطه فراموشی با بدن یا لباس نجس نماز خوانده، نماز مأموم صحیح است به شرط آنكه خللی در اركان نماز فرادی وارد نشده باشد، مثلاً به جهت متابعت از امام ركن زیاد نكرده باشد.

« مسأله 1537 » بنابر احتیاط واجب اگر مأموم یك مرد باشد، باید طرف راست امام بایستد و اگر چند مرد باشند، باید پشت سر امام بایستند و اگر یك مرد و یك زن یا یك مرد و چند زن باشند، باید مرد طرف راست امام و زنها پشت سر امام بایستند و اگر چند زن باشند، باید پشت سر امام بایستند و اگر چند مرد و چند زن باشند، باید مردها پشت سر امام و زنها پشت سر مردها بایستند و اگر یك زن باشد، می تواند در پشت سر امام و یا طرف راست او به نحوی بایستد كه جای سجده او مساوی با زانو یا محل ایستادن امام باشد.

شرایط امام جماعت

« مسأله 1538 » امام جماعت باید عاقل، شیعه دوازده امامی، عادل و حلال زاده و بنابر احتیاط بالغ باشد و نماز را به نحو صحیح بخواند و نیز اگر مأموم مرد باشد، امام او نیز باید مرد باشد و احتیاط واجب آن است كه امام زنان نیز مرد باشد و اقتدا كردن بچّه ممّیز كه خوب و بد را می فهمد به بچّه ممّیز دیگر بنابر احتیاط صحیح نیست.

«

مسأله 1539 » عدالت امام جماعت از چند راه ثابت می شود:

اوّل: انسان به عدالت امام جماعت وثوق و اطمینان پیدا كند و فرقی نمی كند كه اطمینان از چه راهی حاصل شود، به شرط این كه انسان از افراد آشنا به مسائل باشد و از افرادی نباشد كه با كمترین چیز به امری اطمینان كند.

دوم: شهادت دو مرد عادل به شرط آن كه دو مرد عادل دیگر برخلاف آن شهادت ندهند و حتّی اگر یك مرد عادل كه گفته او موجب وثوق است، بر خلاف آن شهادت دهد، نمی توان به شهادت آنها اكتفا كرد.

سوم: حسن ظاهر امام جماعت كه از رفتار او در اجتماع حاصل می شود.

« مسأله 1540 » اگر شك كند امامی كه عادل می دانسته به عدالت خود باقی است یا نه، می تواند به او اقتدا نماید.

« مسأله 1541 » كسی كه ایستاده نماز می خواند، نمی تواند به كسی كه نشسته یا خوابیده نماز می خواند اقتدا كند و كسی كه نشسته نماز می خواند، بنابر احتیاط واجب نمی تواند به كسی كه خوابیده نماز می خواند اقتدا نماید.

« مسأله 1542 » كسی كه نشسته نماز می خواند، می تواند به كسی كه نشسته نماز می خواند اقتدا كند و همچنین كسی كه خوابیده است، می تواند به كسی كه نشسته نماز می خواند اقتدا كند.

« مسأله 1543 » اگر امام جماعت به واسطه عذری با تیمّم یا با وضوی جبیره ای نماز بخواند، می شود به او اقتدا كرد، ولی اگر به واسطه عذری با لباس نجس نماز بخواند، بنابر احتیاط واجب نباید به او اقتدا كرد.

« مسأله 1544 » اگر شخصی مرضی داشته باشد كه نتواند از بیرون آمدن ادرار و مدفوع خودداری كند،

بنابر احتیاط واجب نمی توان به او اقتدا كرد.

« مسأله 1545 » بنابر احتیاط واجب كسی كه بیماری خوره یا پیسی دارد یا كسی كه حدّ شرعی خورده، نباید امام جماعت شود.

چیزهایی كه در نماز جماعت مستحب اند

« مسأله 1546 » مستحب است امام در وسط صف بایستد و اهل علم و كمال و تقوا در صف اوّل بایستند.

« مسأله 1547 » مستحب است صف های جماعت منظّم باشند و بین كسانی كه در یك صف ایستاده اند، فاصله نباشد و شانه آنان در ردیف یكدیگر باشد.

« مسأله 1548 » مستحب است بعد از گفتن « قَدْ قامَتِ الصَّلاةُ »، مأمومین برخیزند.

« مسأله 1549 » مستحب است امام جماعت، حال مأمومی را كه از دیگران ضعیف تر است رعایت كند و عجله نكند تا افراد ضعیف به او برسند و نیز مستحب است قنوت و ركوع و سجود را طولانی نكند، مگر این كه بداند همه كسانی كه به او اقتدا كرده اند، به این عمل مایلند.

« مسأله 1550 » مستحب است امام جماعت در حمد و سوره و ذكرهایی كه بلند می خواند، صدای خود را به قدری بلند كند كه دیگران بشنوند، ولی نباید بیش از اندازه صدا را بلند كند.

« مسأله 1551 » اگر امام در ركوع بفهمد كسی تازه رسیده و می خواهد اقتدا كند، مستحب است ركوع را دو برابر همیشه طول بدهد و بعد برخیزد، اگرچه بفهمد فرد دیگری هم برای اقتدا وارد شده است.

چیزهایی كه در نماز جماعت مكروه اند

« مسأله 1552 » اگر در صف های جماعت جا باشد، مكروه است انسان تنها بایستد.

« مسأله 1553 » مكروه است مأموم ذكرهای نماز را به گونه ای بگوید كه امام بشنود.

« مسأله 1554 » اقتدا نمودن مسافر به غیر مسافر و یا غیر مسافر به مسافر مكروه است.

نماز آیات

« مسأله 1555 » نماز آیات كه دستور آن بعداً گفته خواهد شد، به واسطه چهار چیز واجب می شود:

اوّل و دوم: گرفتن خورشید و گرفتن ماه، اگرچه مقدار كمی از آنها گرفته شود و كسی هم از آن نترسد. سوم: زلزله، اگرچه كسی هم نترسد. چهارم: رعد و برق و بادهای سیاه و سرخ و هر پدیده آسمانی در صورتی كه بیشتر مردم از آن بترسند و بنابر احتیاط واجب برای پدیده های زمینی مانند رانش یا فرو رفتن زمین نیز در صورتی كه بیشتر مردم از آن بترسند، باید نماز آیات بخوانند.

« مسأله 1556 » اگر بیشتر از یك مورد از چیزهایی كه نماز آیات برای آنها واجب است اتّفاق بیفتد، انسان باید برای هر یك از آنها یك نماز آیات بخواند، مثلاً اگر خورشید بگیرد و زلزله هم بشود، باید دو نماز آیات بخواند.

« مسأله 1557 » كسی كه چند نماز آیات بر او واجب است، اگر همه آنها برای یك چیز بر او واجب شده باشند، مثلاً سه مرتبه خورشید گرفته و نماز آنها را نخوانده باشد، هنگامی كه قضای آنها را می خواند، لازم نیست معین كند كه برای كدام مرتبه آنها است، ولی اگر برای گرفتن خورشید و ماه و زلزله یا برای دو تای اینها نمازهایی بر او واجب شده باشد، بنابر احتیاط

واجب باید هنگام نیت ولو اجمالاً، معین كند نماز آیاتی كه می خواند برای كدام یك از آنهاست، ولی در غیر از گرفتن خورشید و ماه و زلزله، لازم نیست تعیین كند كه نماز آیات را به چه سببی می خواند، اگرچه تعیین آن بهتر است.

« مسأله 1558 » چیزهایی كه نماز آیات برای آنها واجب است، در هر محلّی اتّفاق بیفتند، فقط مردم همان محل باید نماز آیات بخوانند و بر مردم جاهای دیگر حتی اگر مكان آنها به قدری نزدیك باشد كه با آن محل یكی حساب شود، نماز آیات واجب نیست.

« مسأله 1559 » وقت نماز آیات در خورشید گرفتگی و ماه گرفتگی از وقتی است كه خورشید یا ماه شروع به گرفتن می كند و بنابر احتیاط واجب، نباید نماز آیات را به قدری تأخیر بیندازد كه خورشید یا ماه شروع به باز شدن كند.

« مسأله 1560 » اگر خواندن نماز آیات را به قدری تأخیر بیندازد كه خورشید یا ماه شروع به باز شدن كند، بنابر احتیاط واجب نباید نیت ادا و قضا كند، ولی اگر بعد از باز شدن تمام آن نماز بخواند، باید نیت قضا نماید.

« مسأله 1561 » اگر خواندن نماز آیات را به قدری تأخیر بیندازد كه تا باز شدن خورشید یا ماه به اندازه یك ركعت وقت باقی مانده باشد، باید نیت ادا كند؛ ولی اگر كمتر از یك ركعت به شروع باز شدن باقی مانده باشد، بنابر احتیاط واجب نباید نیت ادا و قضا كند.

« مسأله 1562 » هنگامی كه زلزله، رعد، برق و مانند آنها اتّفاق می افتد، بنابر احتیاط واجب باید فوراً نماز آیات را بخواند

و به هنگام خواندن آن باید نیت ادا كند و اگر نخواند، تا آخر عمر بر او واجب است، ولی بنابر احتیاط واجب نباید نیت ادا و قضا كند.

« مسأله 1563 » اگر از گرفتن خورشید یا ماه باخبر نشود و بعد از باز شدن كامل خورشید یا ماه بفهمد كه تمام آن گرفته بوده، باید قضای نماز آیات را بخواند، ولی اگر بفهمد مقداری از آن گرفته بوده، قضا بر او واجب نیست.

« مسأله 1564 » اگر عدّه ای بگویند كه خورشید یا ماه گرفته است، چنانچه انسان از گفته آنان اطمینان پیدا نكند و نماز آیات نخواند و بعد از باز شدن خورشید یا ماه معلوم شود راست گفته اند، در صورتی كه تمام خورشید یا ماه گرفته بوده، باید نماز آیات را بخواند و اگر قسمتی از آنها گرفته بوده، لازم نیست نماز آیات را بخواند و اگر دو نفر كه عادل بودن آنان معلوم نیست بگویند خورشید یا ماه گرفته و بعد معلوم شود كه عادل بوده اند، چنانچه تمام خورشید یا ماه گرفته بوده، باید نماز آیات را بخواند، بلكه اگر معلوم شود كه مقداری از آن نیز گرفته بوده، احتیاط واجب آن است كه نماز آیات را بخواند.

« مسأله 1565 » اگر انسان به گفته كسانی كه از روی قاعده علمی وقت گرفتن خورشید و ماه را می دانند اطمینان پیدا كند كه خورشید یا ماه گرفته، باید نماز آیات را بخواند و نیز اگر بگویند فلان وقت خورشید یا ماه می گیرد وفلان مقدار طول می كشد و انسان به گفته آنان اطمینان پیدا كند، باید به حرف آنان عمل نماید، مثلاً اگر بگویند

خورشید فلان ساعت شروع به باز شدن می كند، احتیاطاً نباید نماز را تا آن وقت تأخیر بیندازد.

« مسأله 1566 » اگر بفهمد نماز آیاتی كه خوانده باطل بوده، باید دوباره آن را بخواند و اگر وقت گذشته، قضا نماید.

« مسأله 1567 » اگر در وقت نماز واجب شبانه روزی، نماز آیات نیز بر انسان واجب شود، چنانچه برای هر دو نماز وقت داشته باشد، هر كدام را اوّل بخواند اشكال ندارد، هرچند بهتر است اوّل نماز واجب شبانه روزی را بخواند و اگر وقت یكی از آن دو تنگ باشد، باید اوّل آن را بخواند و اگر وقت هر دو تنگ باشد، باید اوّل نماز واجب شبانه روزی را بخواند.

« مسأله 1568 » اگر در بین نماز واجب شبانه روزی بفهمد كه وقت نماز آیات تنگ است، چنانچه وقت نماز واجب شبانه روزی هم تنگ باشد، باید آن را تمام كند و بعد نماز آیات را بخواند و اگر وقت نماز واجب شبانه روزی تنگ نباشد، باید آن را رها كند و اوّل نماز آیات و بعد نماز واجب شبانه روزی را بجا آورد.

« مسأله 1569 » اگر در بین نماز آیات بفهمد كه وقت نماز واجب شبانه روزی تنگ است، باید نماز آیات را رها كند و مشغول نماز شبانه روزی شود و بعد از آن كه نماز را تمام كرد، پیش از انجام عملی كه نماز را به هم می زند، بقیه نماز آیات را از همان جا كه رها كرده بخواند.

« مسأله 1570 » اگر كسی هنگام گرفتن خورشید یا ماه جنب باشد، چنانچه وقت داشته باشد و متمكّن از غسل كردن باشد، باید فوراً غسل نماید و نماز آیات را بخواند

و اگر نتواند غسل كند یا وقت آن را نداشته باشد، باید با تیمّم نماز آیات را بجا آورد.

« مسأله 1571 » اگر در حال حیض یا نفاس زن، یكی از اسباب وجوب نماز آیات رخ دهد، بنابر احتیاط واجب باید قضای آن را بعد از پاك شدن بجا آورد.

« مسأله 1572 » در صورتی كه تمام ماه بگیرد و از روی عمد نماز آیات را نخواند، مستحب است پیش از به جا آوردن قضای آن غسل كند.

دستور نماز آیات

« مسأله 1573 » نماز آیات دو ركعت است و در هر ركعت پنج ركوع دارد و دستور آن، این است كه انسان بعد از نیت، تكبیر بگوید و یك حمد و یك سوره تمام بخواند و به ركوع رود و سر از ركوع بردارد و دوباره یك حمد و یك سوره بخواند و باز به ركوع رود تا پنج مرتبه و بعد از بلند شدن از ركوع پنجم، به سجده برود و دو سجده نماید و برخیزد و ركعت دوم را نیز مانند ركعت اوّل بجا آورد و تشهّد بخواند و سلام دهد.

« مسأله 1574 » در نماز آیات انسان می تواند بعد از نیت و تكبیر و خواندن حمد، آیه های یك سوره را پنج قسمت كند و یك آیه یا بیشتر از آن بخواند و به ركوع رود و سر بردارد و بدون این كه حمد بخواند، قسمت دوم از همان سوره را بخواند و به ركوع رود و همین طور تا پیش از ركوع پنجم سوره را تمام نماید؛ مثلاً به قصد سوره توحید، « بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ » بگوید و به ركوع رود،

بعد بایستد و بگوید: « قُلْ هُوَ اللَّهُ أحَدٌ » و دوباره به ركوع رود و بعد از ركوع بایستد و بگوید: « أَللَّهُ الصَّمَدُ » و باز به ركوع رود و بایستد و بگوید: « لَمْ یلِدْ وَلَمْ یولَدْ » و به ركوع رود و باز هم سر بردارد و بگوید: « وَلَمْ یكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ » و بعد از آن به ركوع پنجم رود و بعد از سر برداشتن، به سجده رفته و دو سجده كند و ركعت دوم را نیز مثل ركعت اوّل بجا آورد و بعد از سجده دوم، تشهّد بخواند و سلام نماز را بگوید.

« مسأله 1575 » اگر در یك ركعت از نماز آیات، پنج مرتبه حمد و سوره بخواند و در ركعت دیگر یك حمد بخواند و سوره را پنج قسمت كند، مانعی ندارد.

« مسأله 1576 » چیزهایی كه در نمازهای شبانه روزی واجب و مستحب اند، در نماز آیات نیز واجب و مستحب می باشند، ولی نماز آیات اذان و اقامه ندارد و می تواند قبل از نماز سه مرتبه به قصد و امید ثواب بگوید: « اَلصَّلاة ».

« مسأله 1577 » مستحب است بعد از ركوع پنجم و دهم بگوید: « سَمِعَ اللَّهُ لِمَنْ حَمِدَه » و نیز پیش از هر ركوع و بعد از آن، تكبیر بگوید، ولی بعد از ركوع پنجم و دهم، گفتن تكبیر مستحب نیست.

« مسأله 1578 » مستحب است پیش از ركوع دوم، چهارم، ششم، هشتم و دهم قنوت بخواند و اگر فقط یك قنوت پیش از ركوع دهم بخواند، كافی است.

« مسأله 1579 » اگر در نماز آیات شك كند كه چند ركعت

خوانده و فكر او به جایی نرسد، نماز باطل است.

« مسأله 1580 » اگر شك كند كه در ركوع آخر ركعت اوّل است یا در ركوع اوّل ركعت دوم و فكر او به جایی نرسد، نماز باطل است، ولی اگر مثلاً شك كند كه چهار ركوع كرده یا پنج ركوع، چنانچه به سجده نرفته باشد، باید ركوعی را كه شك دارد بجا آورده یا نه، بجا آورد و اگر به سجده رفته باشد، نباید به شك خود اعتنا كند.

« مسأله 1581 » هر یك از ركوع های نماز آیات ركن است و اگر عمداً یا اشتباهاً كم یا زیاد شود، نماز باطل است.

« مسأله 1582 » مستحب است نماز آیات به جماعت بجا آورده شود و كیفیت جماعت آن مانند نمازهای واجب شبانه روزی است كه به جماعت خوانده می شوند.

نماز جمعه

« مسأله 1583 » نماز جمعه در صورت فراهم بودن شرایط آن، یك واجب تخییری است؛ یعنی نمازگزار می تواند در روزهای جمعه یكی از نمازهای ظهر و یا نماز جمعه را به جا بیاورد، اگرچه نماز جمعه افضل است و در قرآن و روایات در مورد آن بسیار سفارش شده است.

« مسأله 1584 » نماز جمعه قضا ندارد و اگر كسی آن را ترك كند، باید به جای آن نماز ظهر را بجا آورد و اگر وقت نماز ظهر هم گذشته باشد، باید نماز ظهر را قضا نماید.

« مسأله 1585 » در نماز جمعه علاوه بر شرایطی كه برای صحّت نماز گفته شده است، پنج شرط دیگر نیز وجود دارد:

1 - نماز جمعه باید به جماعت خوانده شود.

2 - حداقل تعداد نمازگزاران با امام جمعه باید

پنج نفر مرد عاقل و بالغ و بنابر احتیاط غیر مسافر باشند.

3 - امام جمعه قبل از نماز دو خطبه بخواند.

4 - بین دو محلّی كه نماز جمعه برگزار می شود، حداقل یك فرسخ شرعی فاصله باشد.

5 - امام جمعه واجد شرایط باشد.

« مسأله 1586 » امام جمعه باید بالغ، عاقل، مرد، شیعه دوازده امامی و عادل باشد و توانایی خواندن خطبه ها را در حال ایستاده داشته باشد و بنابر احتیاط واجب بیماری خوره و یا پیسی نمایان نداشته و نیز حدّ شرعی نخورده باشد و باید امام جمعه از طرف مجتهد جامع الشرایط منصوب باشد و اگر چند مجتهد واجد الشرایط باشند، هر كدام قبلاً اجازه داده باشند كافی است و در صورت تعارض، نظر مجتهد اعلم و اعدل مقدّم است.

« مسأله 1587 » اگر نماز جمعه با شرایط لازم برگزار شود، كسی كه هنگام خواندن خطبه ها - هرچند از روی عمد - حضور نداشته باشد، می تواند در نماز شركت كند، بلكه كسی هم كه به ركوع ركعت دوم رسیده، می تواند اقتدا نماید و پس از سلام امام، ركعت دوم را خودش بخواند.

وقت نماز جمعه

« مسأله 1588 » بنابر احتیاط باید شروع نماز جمعه را از وقتی كه عرفاً آن را اول ظهر می گویند، تأخیر نیندازد و باید احتیاطاً مقداری از خطبه ها در وقت خوانده شود و شروع خواندن خطبه پیش از ظهر، خلاف احتیاط مستحب است.

« مسأله 1589 » بنابر احتیاط واجب باید حدود یك ساعت بعد از ظهر شرعی نماز جمعه تمام شده باشد و اگر تا این زمان تمام نشده باشد، احتیاطاً نماز ظهر را هم بخوانند.

« مسأله 1590 » اگر شك

كنند كه وقت نماز هنوز باقی است یا نه، نماز جمعه صحیح است.

كیفیت اقامه نماز جمعه

« مسأله 1591 » نماز جمعه مانند نماز صبح دو ركعت است و مستحب مؤكّد است در ركعت اوّل پس از حمد « سوره جمعه » و در ركعت دوم پس از حمد « سوره منافقین » خوانده شود و نیز در ركعت اوّل پیش از رفتن به ركوع یك قنوت و در ركعت دوم پس از بلند شدن از ركوع یك قنوت بخوانند و همچنین واجب است امام جمعه پیش از شروع در نماز به تفصیلی كه گفته می شود دو خطبه بخواند.

« مسأله 1592 » نمازگزار باید توجه داشته باشد كه در ركعت دوم پس از قنوت به ركوع نرود و اگر به ركوع برود، نماز باطل می شود.

« مسأله 1593 » بنابر احتیاط واجب امام جمعه باید حمد و سوره نماز جمعه را بلند بخواند.

« مسأله 1594 » شك در تعداد ركعت های نماز جمعه موجب بطلان آن است و در سایر احكام حكم نماز دو ركعتی را دارد.

« مسأله 1595 » بنابر احتیاط واجب هر یك از دو خطبه نماز جمعه باید مشتمل بر حمد و ثنای پروردگار، صلوات بر پیامبر اكرم و آل پیامبرعلیهم السلام، دعوت مردم به پرهیزكاری و تقوا و نیز خواندن یك سوره كامل باشد و خطبه دوم باید علاوه بر آن مشتمل بر ذكر نام ائمه معصومین علیهم السلام و طلب آمرزش برای مؤمنان باشد.

« مسأله 1596 » بنابر احتیاط حمد و ثنای پروردگار و صلوات بر پیامبر اكرم و آل پیامبرعلیهم السلام باید به عربی گفته شود و در حمد و ثنای خداوند و

صلوات بر پیامبر اكرم و آل پیامبرعلیهم السلام و دعوت مردم به تقوا و خواندن یك سوره كامل در دو خطبه، باید ترتیب مراعات شود.

« مسأله 1597 » خطبه های نماز جمعه را باید شخص امام جمعه در حال ایستاده و با صدای رسا بخواند و میان دو خطبه - هرچند با اندكی نشستن - فاصله شود.

« مسأله 1598 » بنابر احتیاط واجب امام جمعه باید در حال خطبه با وضو باشد و مستحب است در حال خطبه عمامه بر سر نهاده و به عصا و اسلحه تكیه نماید و هنگام اذان روی منبر بنشیند و پیش از شروع خطبه به حاضرین سلام كند و بر حاضرین واجب كفایی است كه جواب سلام امام را بدهند.

« مسأله 1599 » بنابر احتیاط واجب حاضرین باید به خطبه ها گوش دهند و سكوت نمایند و از خواندن نماز در حال خطبه بپرهیزند. همچنین بنابر احتیاط به طرف خطیب نشسته و مثل حال نماز باشند و به راست و چپ نگاه نكنند و جابجا نشوند، ولی پس از پایان خطبه ها صحبت كردن و جابجا شدن و نگاه به چپ و راست كردن اشكال ندارد و اگر نكاتی كه گفته شد رعایت نكنند، خلاف احتیاط عمل كرده اند، ولی نماز جمعه آنان صحیح است.

« مسأله 1600 » شعار و تكبیر در بین خطبه ها خلاف احتیاط است، ولی به صحّت نماز ضرری نمی رساند.

نماز عید فطر و قربان

« مسأله 1601 » نماز عید فطر و قربان در زمان حضور امام علیه السلام واجب است و باید به جماعت خوانده شود و در زمان ما كه امام علیه السلام غایب است، مستحب است و می توان آن را به جماعت یا

فرادی خواند.

« مسأله 1602 » وقت نماز عید فطر و قربان از اوّل طلوع آفتاب روز عید تا ظهر است.

« مسأله 1603 » مستحب است نماز عید قربان را بعد از بلند شدن آفتاب بخوانند و در عید فطر مستحب است بعد از بلند شدن آفتاب افطار كنند و زكات فطره را نیز بدهند و بعد نماز عید را بخوانند.

« مسأله 1604 » نماز عید فطر و قربان دو ركعت است كه در ركعت اوّل بعد از خواندن حمد و سوره، باید پنج تكبیر بگوید و بعد از هر تكبیر یك قنوت بخواند و بعد از قنوت پنجم، تكبیر دیگری بگوید و به ركوع رود و دو سجده بجا آورد و برخیزد و در ركعت دوم بعد از خواندن حمد و سوره، چهار تكبیر بگوید و بعد از هر تكبیر قنوت بخواند و تكبیر پنجم را بگوید و به ركوع رود و بعد از ركوع، دو سجده و تشهّد بجا آورد و نماز را سلام دهد.

« مسأله 1605 » در قنوت نماز عید فطر و قربان، هر دعا و ذكری بخوانند كافی است، ولی بهتر است این دعا را بخوانند: « اَللَّهُمَّ أَهْلَ الْكِبْریاءِ وَالْعَظَمَةِ وَأَهْلَ الْجُودِ وَالْجَبَرُوتِ وَأَهْلَ الْعَفْوِ وَالرَّحْمَةِ وَأَهْلَ التَّقْوی وَالمَغْفِرَةِ أسْألُكَ بِحَقِّ هذَا الْیوْمِ الَّذی جَعَلْتَهُ لِلْمُسْلِمینَ عیداً وَلِمُحَمَّدٍ صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَآلِهِ ذُخْراً وَشَرَفاً وَكَرامَةً وَمَزیداً أنْ تُصَلِّی عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَأنْ تُدْخِلَنی فی كُلِّ خَیرٍ أدْخَلْتَ فیهِ مُحَمَّداً وَآلَ مُحَمَّدٍ وَأنْ تُخْرِجَنی مِنْ كُلِّ سُوءٍ أخْرَجْتَ مِنْهُ مُحَمَّداً وَآلَ مُحَمَّدٍ صَلَواتُكَ عَلَیهِ وَعَلَیهِمْ اَللَّهُمَّ إنّی أسْألُكَ خَیرَ ما سَألَكَ بِهِ عِبادُكَ الصّالِحُونَ وَأعُوذُ بِكَ مِمَّا اسْتَعاذَ مِنْهُ عِبادُكَ

الْمُخْلَصُونَ ».

« مسأله 1606 » مستحب است در نماز عید فطر و قربان قرائت را بلند بخوانند.

« مسأله 1607 » نماز عید سوره مخصوصی ندارد، ولی بهتر است كه در ركعت اوّل آن سوره « شمس » (سوره 91) و در ركعت دوم سوره « غاشیه » (سوره 88) را بخوانند، یا در ركعت اوّل سوره « أعلی » (سوره 87) و در ركعت دوم سوره « شمس » را بخوانند.

« مسأله 1608 » مستحب است روز عید فطر قبل از نماز عید، با خرما افطار كند و در عید قربان بعد از نماز، قدری از گوشت قربانی بخورد.

« مسأله 1609 » مستحب است پیش از نماز عید غسل كنند و دعاهایی را كه پیش از نماز و بعد از آن در كتاب های دعا ذكر شده، به امید ثواب بخوانند.

« مسأله 1610 » مستحب است در نماز عید بر زمین سجده كنند و در حال گفتن تكبیرها دست ها را بلند كنند.

« مسأله 1611 » بعد از نماز مغرب و عشای شب عید فطر و بعد از نماز صبح روز عید و بعد از نماز عید فطر، مستحب است این تكبیرها را بگوید: « اَللَّهُ اَكْبَرُ، اَللَّهُ اَكْبَرُ، لا إلهَ إلَّا اللَّهُ وَاللَّهُ اَكْبَرُ، اَللَّهُ اَكْبَرُ وَللَّهِ الْحَمْدُ، اَللَّهُ اَكْبَرُ عَلی ما هَدانا ».

« مسأله 1612 » مستحب است انسان در عید قربان بعد از ده نماز كه اوّل آنها نماز ظهر روز عید و آخر آنها نماز صبح روز دوازدهم ذی حجّه است، تكبیرهایی را كه در مسأله پیش گفته شد بگوید و بعد از آن بگوید: « اَللَّهُ اَكْبَرُ عَلی ما رَزَقَنا مِنْ بَهیمَةِ

الْأنْعامِ وَالْحَمْدُ للَّهِ عَلی ما أبْلانا »، ولی اگر عید قربان در مِنی باشد، مستحب است بعد از پانزده نماز كه اوّل آنها نماز ظهر روز عید و آخر آنها نماز صبح روز سیزدهم ذی حجّه است، این تكبیرها را بگوید.

« مسأله 1613 » مأموم باید در نماز عید - همچون نمازهای دیگر - بجز حمد و سوره، ذكرهای دیگر نماز را خودش بگوید.

« مسأله 1614 » اگر مأموم هنگامی برسد كه امام مقداری از تكبیرها و قنوتها را گفته، باید بعد از آن كه امام به ركوع رفت، آنچه را از تكبیرها و قنوتها كه با امام نگفته، خودش بگوید و سپس خود را در ركوع به امام برساند و چنانچه در هر قنوت یك بار « سُبْحانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ للَّهِ » بگوید كافی است و اگر در ركوع به امام نرسید، بنابر احتیاط واجب نیت فرادی كند و خودش نماز را تمام نماید.

« مسأله 1615 » اگر مأموم امام جماعت را در ركوع نماز عید درك كند، می تواند اقتدا نماید و به ركوع برود و اگر در ركعت دوم برسد، می تواند اقتدا نماید و پس از چهار قنوت امام، قنوت پنجم و تكبیر آن را خودش بخواند و در ركوع به امام برسد و پس از سلام امام، برخیزد و ركعت دوم را خودش بجا آورد.

« مسأله 1616 » خواندن نماز عید در زیر سقف كراهت دارد.

« مسأله 1617 » اگر در حال خواندن قنوت در گفتن تكبیرها و یا خواندن قنوت های قبلی شك كند و یا در حال گفتن تكبیر در خواندن قنوت ها و یا گفتن تكبیرهای قبلی شك نماید، نباید به

شك خود اعتنا كند.

« مسأله 1618 » اگر پیش از خواندن قنوت شك كند كه تكبیر قبل از آن را گفته یا نه و یا پیش از گفتن تكبیر شك كند كه قنوت قبل از آن را خوانده یا نه، باید به شك خود اعتنا نماید و آن قنوت یا تكبیری را كه شك در به جا آوردن آن دارد، به جا آورد.

« مسأله 1619 » اگر پیش از رفتن به ركوع در تعداد تكبیرهای نماز یا قنوت های آن شك كند، مثلاً شك كند كه سه تكبیر گفته یا بیشتر، بنا را بر كمتر بگذارد و بقیه قنوتها و تكبیرها را به جا آورد و اگر بعد معلوم شود كه گفته بوده، اشكال ندارد و اگر پس از رفتن به ركوع شك كند، به شك خود اعتنا ننماید.

« مسأله 1620 » اگر قرائت یا تكبیرها یا قنوت ها را فراموش كند و بجا نیاورد، نمازش صحیح است.

« مسأله 1621 » اگر ركوع یا دو سجده یا تكبیرةالاحرام را فراموش كند، نمازش باطل است.

« مسأله 1622 » اگر در نماز عید یك سجده یا تشهّد را فراموش كند، احتیاط مستحب آن است كه بعد از نماز آن را به قصد رجاء و امید ثواب بجا آورد و اگر عملی انجام دهد كه برای انجام آن، سجده سهو در نمازهای شبانه روزی لازم می شود، احتیاط مستحب آن است كه بعد از نماز به قصد رجاء و امید ثواب، دو سجده سهو برای آن بجا آورد.

« مسأله 1623 » اگر نماز عید در وقت خود خوانده نشود، قضا ندارد، ولی اگر ماه تا ظهر روز عید فطر ثابت نشود، بر

حسب اخبار وارده، اقامه نماز عید در صبح روز بعد مانعی ندارد، ولی خوب است این عمل به قصد رجاء و امید ثواب انجام شود.

روزه

{ احكام روزه }

روزه از جمله عباداتی است كه در ادیان توحیدی به آن امر شده است و روزه ماه رمضان هدیه ای است الهی كه خداوند به امت محمدصلی الله علیه وآله وسلم عطا فرموده است تا به وسیله آن بتوانند پلیدی را از روح و جسم خویش دور سازند و جان خویش را به زیور تقوی آراسته كنند و با چشیدن طعم گرسنگی و تشنگی، رنج و محرومیت فقرا را با تمام وجود درك نمایند و در صدد دستگیری از آنان برآیند و بر مؤمنان است كه از بركات روزه و ماه رمضان بهره مند گردند.

امام سجادعلیه السلام در دعای چهل و چهارم صحیفه سجادیه می فرماید: « خداوندا، ماه رمضان را از عبادت ما سرشار كن و اوقات آن را به توفیق عبادتت مزین گردان و ما را در این ماه به روزه داری و در شب آن به نماز، تضرع، خشوع و تواضع به درگاهت یاری فرما چنانكه هیچ روز آن گواه بر غفلت ما و هیچ شب آن شاهد تقصیر ما نگردد. »

« روزه » آن است كه انسان برای انجام فرمان خداوند از اذان صبح تا مغرب از انجام دادن چیزهایی كه روزه را باطل می كند - و شرح آنها بعداً گفته می شود - خودداری نماید.

نیت

« مسأله 1624 » لازم نیست انسان نیت روزه را از قلب خود بگذراند یا مثلاً بگوید: « فردا روزه می گیرم »، بلكه همین مقدار كه برای انجام فرمان خداوند از اذان صبح تا مغرب عملی كه روزه را باطل می كند انجام ندهد، كافی است و برای آن كه یقین كند تمام این مدّت را روزه بوده، باید مقداری

پیش از اذان صبح و مقداری نیز بعد از مغرب، از انجام اعمالی كه روزه را باطل می كنند خودداری نماید.

« مسأله 1625 » انسان می تواند در هر شب از ماه رمضان برای روزه فردای آن نیت كند و بهتر است كه شب اوّل ماه، نیت روزه همه ماه را نیز بنماید.

« مسأله 1626 » آخرین وقتی كه می توان برای روزه رمضان و یا هر روزه واجب معین دیگر نیت نمود، هنگام اذان صبح است.

« مسأله 1627 » چنانچه در روزه ماه رمضان و یا هر روزه معین دیگری كه بر انسان واجب شده است - مثل این كه نذر كرده باشد كه روز معینی را روزه بگیرد - عمداً تا اذان صبح نیت نكند، روزه اش باطل است و اگر به جهت ندانستن و یا فراموشی تا اذان صبح نیت نكند، چنانچه پیش از ظهر متوجه شود و تا آن هنگام عملی كه روزه را باطل می كند انجام نداده باشد احتیاط واجب این است كه نیت كند و آن روز را روزه بگیرد و بعداً قضای آن را نیز به جا آورد.

« مسأله 1628 » اگر كسی در روزه رمضان و یا روزه واجب معین دیگر، پیش از اذان صبح بدون نیت روزه بخوابد و پیش از ظهر بیدار شود، بنابر احتیاط واجب باید نیت كند و آن روز را روزه بگیرد و بعداً قضای آن را نیز به جا آورد و اگر بعد از ظهر بیدار شود، روزه آن روز او باطل است.

« مسأله 1629 » اگر برای روزه واجب غیر معینی مثل روزه كفّاره، عمداً تا نزدیك ظهر نیت نكند، اشكال ندارد بلكه اگر

پیش از نیت تصمیم داشته باشد كه روزه نگیرد یا تردید داشته باشد كه بگیرد یا نه و یا قصد كند عملی كه روزه را باطل می كند انجام دهد یا مردّد شود كه آن عمل را بجا آورد یا نه، چنانچه عملی كه روزه را باطل می كند انجام نداده باشد و پیش از ظهر نیت كند، روزه او صحیح است و چنانچه تا پیش از ظهر نیت نكند، بنابر احتیاط واجب دیگر نمی تواند آن روز را به نیت روزه واجب غیر معین روزه بگیرد.

« مسأله 1630 » آخرین وقتی كه می توان برای روزه مستحبّی نیت نمود، هنگامی است كه به اندازه نیت كردن به مغرب وقت باقی مانده باشد، بنابراین اگر تا این هنگام عملی كه روزه را باطل می كند انجام نداده باشد و نیت روزه مستحبّی كند، روزه او صحیح است.

« مسأله 1631 » اگر بخواهد غیر از روزه رمضان، روزه دیگری بگیرد، باید آن را معین نماید، مثلاً نیت كند كه روزه قضا یا روزه كفّاره می گیرد، ولی در ماه رمضان لازم نیست نیت كند كه روزه رمضان می گیرد و اگر نداند ماه رمضان است یا فراموش نماید و روزه دیگری را نیت كند، روزه ماه رمضان محسوب می شود.

« مسأله 1632 » اگر بداند ماه رمضان است و عمداً نیت روزه غیر رمضان كند، نه روزه ماه رمضان حساب می شود و نه روزه ای كه قصد كرده است.

« مسأله 1633 » اگر مثلاً به نیت روز اوّل ماه روزه بگیرد بعد بفهمد روز دوم یا سوم بوده، روزه او صحیح است.

« مسأله 1634 » اگر پیش از اذان صبح نیت كند و بی هوش شود و

در بین روز به هوش آید، بنابر احتیاط واجب باید روزه آن روز را تمام نماید و بعداً قضای آن را نیز بنابر احتیاط واجب بجا آورد و اگر آن را تمام نكند، باید قضای آن روز را به جا آورد.

« مسأله 1635 » اگر پیش از اذان صبح نیت كند و مست شود و در بین روز از مستی خارج شود، احتیاط واجب آن است كه روزه آن روز را تمام كند و قضای آن را نیز بجا آورد.

« مسأله 1636 » اگر پیش از اذان صبح نیت كند و بخوابد و بعد از مغرب بیدار شود، روزه او صحیح است.

« مسأله 1637 » اگر نداند یا فراموش كند كه ماه رمضان است و پیش از ظهر متوجّه شود، چنانچه عملی كه روزه را باطل می كند انجام نداده باشد، باید نیت كند و روزه او صحیح است و اگر عملی كه روزه را باطل می كند انجام داده باشد یا بعد از ظهر متوجّه شود كه ماه رمضان است، روزه او باطل می باشد؛ ولی باید تا مغرب عملی كه روزه را باطل می كند انجام ندهد و بعد از رمضان نیز آن روزه را قضا نماید.

« مسأله 1638 » اگر بچّه ای پیش از اذان صبح ماه رمضان بالغ شود، باید روزه بگیرد و اگر بعد از اذان بالغ شود، روزه آن روز بر او واجب نیست.

« مسأله 1639 » روزه و سایر عبادات بچّه نابالغی كه خوب و بد را تشخیص می دهد صحیح است.

« مسأله 1640 » اگر كسی كه برای بجا آوردن روزه میتی اجیر شده، روزه مستحبّی بگیرد، اشكال ندارد؛ ولی كسی كه روزه

قضای رمضان به ذمّه دارد، نمی تواند روزه مستحبّی بگیرد و اگر روزه واجب غیر معین دیگری نیز به ذمّه داشته باشد، بنابر احتیاط واجب همین حكم را دارد و چنانچه فراموش كند و روزه مستحبّی بگیرد، در صورتی كه پیش از ظهر به خاطر آورد، روزه مستحبّی او به هم می خورد و می تواند نیت خود را به روزه واجب برگرداند و اگر بعد از ظهر متوجّه شود، روزه او باطل است و اگر بعد از مغرب به خاطر آورد، روزه او صحیح است.

« مسأله 1641 » كسی كه روزه قضا دارد، چنانچه وقت آن وسعت داشته باشد، می تواند روزه استیجاری بگیرد.

« مسأله 1642 » اگر كافر در ماه رمضان پیش از ظهر مسلمان شود و از اذان صبح تا آن هنگام نیز عملی كه روزه را باطل می كند انجام نداده باشد، نمی تواند روزه بگیرد و قضا نیز ندارد.

« مسأله 1643 » اگر بیمار بعد از ظهر ماه رمضان بهبود یابد، اگرچه از اذان صبح تا آن وقت عملی كه روزه را باطل می كند انجام نداده باشد، روزه آن روز بر او واجب نیست و اگر پیش از ظهر بهبود یابد، چنانچه از اذان صبح تا آن هنگام عملی كه روزه را باطل می كند انجام نداده باشد، بنابر احتیاط واجب باید آن روز را روزه بگیرد و بعداً قضای آن را نیز به جا آورد.

« مسأله 1644 » واجب نیست انسان روزی را كه شك دارد آخر شعبان است یا اوّل رمضان، روزه بگیرد و اگر بخواهد روزه بگیرد، نمی تواند نیت روزه رمضان كند؛ ولی اگر نیت روزه قضا و مانند آن را بنماید، چنانچه بعد

معلوم شود اوّل رمضان بوده، روزه رمضان حساب می شود.

« مسأله 1645 » اگر روزی را كه شك دارد آخر شعبان است یا اوّل رمضان به نیت روزه قضا یا روزه مستحبّی و مانند آن روزه بگیرد و در بین روز بفهمد كه ماه رمضان است، باید نیت روزه رمضان كند.

« مسأله 1646 » اگر در روزه واجب معینی، مثل روزه رمضان، از نیت روزه گرفتن برگردد، روزه او باطل است و همچنین اگر نیت كند چیزی را كه روزه را باطل می كند بجا آورد، اگرچه آن را انجام ندهد روزه او باطل می شود.

اعمالی كه روزه را باطل می كنند

نه چیز روزه را باطل می نماید

« مسأله 1647 » نُه چیز روزه را باطل می كند:

اوّل: خوردن و آشامیدن. دوم: جِماع. سوم: اِستمناء، (استمناء آن است كه انسان با خود عملی انجام دهد كه منی از او بیرون آید.) چهارم: دروغ بستن به خدا و پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم و جانشینان ایشان علیهم السلام. پنجم: رساندن غبار غلیظ به حلق. ششم: فرو بردن تمام سر در آب. هفتم: باقی ماندن بر جنابت و حیض و نفاس تا اذان صبح. هشتم: اماله كردن با چیزهای روان. نهم: قی كردن؛ واحكام آنها در مسائل آینده بیان می شود.

1 - خوردن و آشامیدن

« مسأله 1648 » اگر روزه دار عمداً چیزی بخورد یا بیاشامد، روزه او باطل می شود، چه خوردن و آشامیدن آن چیز مثل نان و آب، معمول باشد یا مثل خاك و شیره درخت، معمول نباشد، چه كم باشد و چه زیاد، حتّی اگر مسواك را از دهان بیرون آورد و دوباره به دهان ببرد و رطوبت آن را فرو برد، روزه او باطل می شود، مگر آن كه رطوبت مسواك در آب دهان به گونه ای از بین برود كه به آن رطوبت خارج گفته نشود.

« مسأله 1649 » اگر هنگامی كه مشغول غذا خوردن است بفهمد صبح شده، باید فوراً لقمه را از دهان بیرون آورد و چنانچه عمداً فرو ببرد، روزه او باطل می شود و به دستوری كه بعداً گفته خواهد شد، كفّاره نیز بر او واجب است.

« مسأله 1650 » اگر روزه دار سهواً چیزی را بخورد یا بیاشامد، روزه او باطل نمی شود.

« مسأله 1651 » احتیاط واجب آن است كه روزه دار از استعمال آمپول دارویی و آمپولی كه به جای غذا به كار می رود،

خودداری كند؛ ولی تزریق آمپولی كه عضوی را بی حس می كند و آمپولی كه مانند برخی واكسن ها زیر پوست تزریق می شود، اشكال ندارد؛ بنابر این اگر انسان بیماریی داشته باشد كه روزه برای او ضرر نداشته ولی به آمپول دارویی نیاز داشته باشد و ناچار باشد آن را در روز تزریق كند، باید پس از تزریق آمپول، روزه آن روز را بگیرد و بنابر احتیاط واجب قضای آن را نیز بجا آورد.

« مسأله 1652 » اگر روزه دار چیزی را كه لای دندان او مانده است عمداً فرو ببرد، روزه او باطل می شود.

« مسأله 1653 » كسی كه می خواهد روزه بگیرد، لازم نیست پیش از اذان صبح دندان های خود را خلال كند؛ ولی اگر بداند غذایی كه لای دندان مانده در روز فرو می رود، چنانچه خلال نكند و چیزی از آن فرو رود، روزه او باطل می شود بلكه اگر فرو نیز نرود، باید روزه آن روز را قضا كند.

« مسأله 1654 » فرو بردن آب دهان، اگرچه به واسطه تصوّر كردن مزه ترشی و مانند آن در دهان جمع شده باشد، روزه را باطل نمی كند.

« مسأله 1655 » فرو بردن اخلاط سر و سینه، اگر به فضای دهان نرسیده باشند، روزه را باطل نمی كند؛ ولی اگر داخل فضای دهان شود، نباید آن را فرو برد.

« مسأله 1656 » اگر روزه دار به قدری تشنه شود كه بترسد از تشنگی بمیرد، واجب است به اندازه ای كه از مردن نجات پیدا كند آب بیاشامد، ولی روزه او باطل می شود و اگر ماه رمضان باشد، باید در بقیه روز از بجا آوردن عملی كه روزه را باطل می كند، خودداری نماید و

نیز اگر بترسد كه در اثر نخوردن آب، به او ضرر قابل توجهی برسد یا نخوردن آب برای او موجب مشقّتی باشد كه قابل تحمّل نیست، می تواند به اندازه رفع ضرر و مشقّت آب بیاشامد و در هر صورت باید روزه آن روز را قضا نماید.

« مسأله 1657 » جویدن غذا برای بچّه یا پرنده و چشیدن غذا و مانند آنها كه معمولاً از حلق پایین نمی رود، اگرچه اتّفاقاً پایین رود، روزه را باطل نمی كند؛ ولی اگر انسان از اوّل بداند كه از حلق پایین می رود، چنانچه پایین رود، روزه اش باطل می شود و باید قضای آن را بگیرد و كفّاره نیز بر او واجب است و اگر پایین نرود نیز روزه اش باطل است، ولی كفّاره ندارد.

« مسأله 1658 » انسان نمی تواند برای ضعف، روزه را بخورد، ولی اگر ضعف او به قدری باشد كه نتواند آن را تحمّل كند، خوردن روزه اشكال ندارد.

« مسأله 1659 » اگر روزه برای انسان ضرر داشته باشد، نباید روزه بگیرد و اگر با وجود ضرر روزه گرفت، روزه او باطل است و باید قضای آن را بجا آورد و همچنین اگر احتمال بدهد كه روزه برای او ضرر دارد و احتمال او در نظر مردم عقلایی و بجا باشد، نباید روزه بگیرد و اگر روزه گرفت، باطل است و قضا دارد.

2 - جِماع

« مسأله 1660 » جماع روزه را باطل می كند، اگرچه فقط به مقدار ختنه گاه داخل شود و منی نیز بیرون نیاید.

« مسأله 1661 » اگر كمتر از مقدار ختنه گاه داخل شود و منی نیز بیرون نیاید، روزه باطل نمی شود، ولی كسی كه آلتش را بریده اند، اگر كمتر از

ختنه گاه را نیز داخل كند، بنابر احتیاط روزه اش باطل می شود.

« مسأله 1662 » اگر شك كند كه به اندازه ختنه گاه داخل شده یا نه و یا كسی كه آلتش را بریده اند، شك كند كه دخول صورت گرفته یا نه، چنانچه قصد دخول نداشته، روزه او صحیح است.

« مسأله 1663 » در صورتی كه تصمیم به جماع و دخول گرفته و توجّه داشته باشد كه روزه او باطل می شود - هر چند جماع انجام نگرفته یا به اندازه ختنه گاه داخل نشده و منی نیز بیرون نیامده باشد - روزه او اشكال دارد و باید قضای آن را بجا آورد.

« مسأله 1664 » اگر فراموش كند كه روزه است و جماع نماید یا او را به جماع مجبور نمایند به طوری كه از خود اختیار نداشته باشد، روزه او باطل نمی شود؛ ولی چنانچه در بین جماع به خاطر آورد یا دیگر مجبور نباشد، باید فوراً از حال جماع خارج شود و اگر خارج نشود، روزه او باطل است و چنانچه مثلاً او را تهدید نمایند كه در صورت جماع نكردن، ضرر جانی قابل توجه به وی وارد خواهند كرد و به همین جهت ناچار به جماع گردد، اگرچه معصیت نكرده و معذور بوده است، ولی باید روزه آن روز را قضا نماید.

3 - اِستمناء

« مسأله 1665 » اگر روزه دار اِستمناء كند، یعنی با خود كاری كند كه منی از او بیرون آید، روزه او باطل می شود.

« مسأله 1666 » هرگاه روزه دار بداند كه اگر در حال روزه بخوابد محتلم می شود، یعنی در خواب منی از او بیرون می آید، اگر موجب حرج و مشقت نباشد، بنابر احتیاط نباید بخوابد.

«

مسأله 1667 » اگر روزه دار در حال بیرون آمدن منی از خواب بیدار شود، واجب نیست از بیرون آمدن آن جلوگیری كند.

« مسأله 1668 » روزه داری كه محتلم شده، می تواند ادرار كند و به دستوری كه در مسأله 246 گفته شد اِستبراء نماید، ولی در صورتی كه بداند به واسطه بول یا اِستبراء كردن، منی از مجرای ادرار بیرون می آید، چنانچه غسل نكرده باشد، می تواند استبراء كند و اگر غسل كرده باشد، بنابر احتیاط جایز نیست.

« مسأله 1669 » روزه داری كه محتلم شده، اگر بداند منی در مجرا مانده و چنانچه پیش از غسل ادرار نكند، بعد از غسل منی از او بیرون می آید، بنابر احتیاط واجب باید پیش از غسل ادرار كند.

« مسأله 1670 » اگر به قصد بیرون آمدن منی عملی انجام دهد، چنانچه بداند بیرون آوردن منی باطل كننده روزه است، اگرچه منی هم از او خارج نشود، روزه او باطل می شود.

« مسأله 1671 » اگر بی اختیار منی از روزه دار بیرون آید، روزه او باطل نمی شود، ولی اگر عملی انجام دهد كه به حسب عادت با آن عمل منی از او خارج می شود و یا احتمال دهد كه با آن عمل منی از او خارج شود، روزه اش باطل است، هرچند منی از او خارج نشود.

« مسأله 1672 » اگر روزه دار بدون قصد بیرون آوردن منی با كسی بازی و شوخی كند، در صورتی كه عادت نداشته باشد كه بعد از بازی و شوخی منی از او خارج شود، بلكه اطمینان داشته باشد كه خارج نخواهد شد، اگرچه اتفاقاً منی بیرون آید، روزه او صحیح است، ولی اگر شوخی را تا آنجا ادامه

دهد كه نزدیك باشد منی خارج شود و خودداری نكند تا خارج گردد، روزه او باطل است.

4 - دروغ بستن به خدا و معصومان علیهم السلام

« مسأله 1673 » اگر روزه دار با گفتن یا با نوشتن یا با اشاره و مانند آنها به خدا و پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم و جانشینان آن حضرت علیهم السلام عمداً نسبت دروغ بدهد، اگرچه فوراً بگوید: « دروغ گفتم » یا توبه كند، روزه او بنابر احتیاط واجب باطل است و اگر دروغ بستن به حضرت زهراعلیها السلام و سایر پیامبران و جانشینان آنان علیهم السلام موجب دروغ بستن به خدا یا پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله وسلم یا جانشینان آن حضرت علیهم السلام گردد نیز همین حكم را دارند.

« مسأله 1674 » اگر بخواهد خبری را كه نمی داند راست است یا دروغ نقل كند، بنابر احتیاط واجب باید از كسی كه خبر را گفته یا از كتابی كه آن چیز در آن نوشته شده نقل نماید، لكن اگر خودش نیز خبر بدهد، روزه او باطل نمی شود.

« مسأله 1675 » اگر چیزی را با اعتقاد به این كه راست است از قول خدا یا معصومان علیهم السلام نقل كند و بعد بفهمد دروغ بوده، روزه اش باطل نمی شود.

« مسأله 1676 » اگر بداند دروغ بستن به خدا و معصومان علیهم السلام روزه را باطل می كند و چیزی را كه می داند دروغ است به آنان نسبت دهد و بعد بفهمد آنچه را كه گفته راست بوده، به احتیاط واجب باید آن روز را امساك كند و سپس روزه را قضا نماید.

« مسأله 1677 » اگر دروغی را كه دیگری ساخته عمداً به خدا و معصومان علیهم السلام نسبت دهد، روزه او بنابر احتیاط باطل

می شود؛ ولی اگر از قول كسی كه آن دروغ را ساخته نقل كند، اشكال ندارد.

« مسأله 1678 » اگر از روزه دار بپرسند: « آیا پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم چنین مطلبی فرموده اند؟ » و او جایی كه در جواب باید بگوید: « نه »، عمداً بگوید: « بلی »، یا جایی كه باید بگوید: « بلی »، عمداً بگوید: « نه »، بنابر احتیاط روزه او باطل می شود.

« مسأله 1679 » اگر از قول خدا یا معصومان علیهم السلام حرف راستی را بگوید و بعد بگوید: « آنچه گفتم دروغ بود » یا در شب دروغی را به آنان نسبت دهد و فردای آن روز كه روزه می باشد بگوید: « آنچه دیشب گفتم راست است »، بنابر احتیاط روزه او باطل می شود.

« مسأله 1680 » نسبت دادن دروغ به خدا و معصومان علیهم السلام از روی شوخی، به نحوی كه به هیچ وجه معنای آن را قصد نكند و شوخی بودن آن برای شنونده و گوینده معلوم باشد، هر چند بی ادبی است ولی روزه را باطل نمی كند.

5 - رساندن غبار غلیظ به حلق

« مسأله 1681 » رساندن غبار غلیظ به حلق بنابر احتیاط روزه را باطل می كند، چه غبار چیزی مثل آرد باشد كه خوردن آن حلال است، یا غبار چیزی مانند خاك باشد كه خوردن آن حرام است.

« مسأله 1682 » اگر به واسطه باد، غبار غلیظی پیدا شود و انسان با این كه متوجّه است، مواظبت نكند و به حلق برسد، بنابر احتیاط روزه اش باطل می شود.

« مسأله 1683 » احتیاط واجب آن است كه روزه دار بخار غلیظ، دود سیگار و تنباكو و مانند آنها را نیز به حلق نرساند و

اگر بخار غلیظ در دهان به صورت آب درآید و آن را فرو برد، روزه اش باطل می شود.

« مسأله 1684 » اشخاصی كه به خاطر بیماری تنگی نفس، به دستور پزشك از وسیله ای استفاده می كنند كه توسط آن از راه دهان یا بینی استنشاق می نمایند، چنانچه بدون آن نتوانند روزه بگیرند، استفاده آنان از آن وسیله اشكال ندارد؛ ولی بنابر احتیاط باید هر وقت توانستند روزه خود را قضا كنند.

« مسأله 1685 » اگر مواظبت نكند و غبار یا بخار یا دود و مانند آنها داخل حلق شود، چنانچه یقین داشته كه به حلق نمی رسد، روزه او صحیح است.

« مسأله 1686 » اگر فراموش كند كه روزه است و مواظبت نكند یا بی اختیار غبار و مانند آن به حلق او برسد، روزه او باطل نمی شود و چنانچه ممكن باشد باید آن را از حلق بیرون آورد.

6 - فرو بردن سر در آب

« مسأله 1687 » حرام است كه روزه دار عمداً تمام سر را در آب فرو برد، اگرچه باقی بدن او از آب بیرون باشد و چنانچه عمداً تمام سر را در آب فرو برد، بنابر احتیاط واجب باید قضای آن روزه را بگیرد، ولی اگر تمام بدن را زیر آب ببرد و مقداری از سر بیرون باشد، روزه او باطل نمی شود.

« مسأله 1688 » اگر نصف سر را یك دفعه و نصف دیگر آن را دفعه دیگر در آب فرو برد، روزه او باطل نمی شود.

« مسأله 1689 » اگر شك كند كه تمام سر زیر آب رفته یا نه، روزه او صحیح است؛ ولی اگر قصد داشته كه تمام سر را زیر آب فرو برد، بنابر احتیاط روزه اش باطل است.

«

مسأله 1690 » اگر تمام سر زیر آب برود ولی مقداری از موها بیرون بماند، بنابر احتیاط روزه باطل می شود.

« مسأله 1691 » احتیاط واجب آن است كه سر را در گلاب و آب های مضاف دیگر فرو نبرد، ولی فرو بردن سر در چیزهای دیگری كه روان هستند، اشكال ندارد.

« مسأله 1692 » اگر روزه دار بی اختیار در آب بیفتد و تمام سر او را آب فرا بگیرد یا فراموش كند كه روزه است و سر را در آب فرو ببرد، روزه او باطل نمی شود.

« مسأله 1693 » اگر عادتاً با افتادن در آب سرش زیر آب می رود، چنانچه با توجّه به این مطلب خود را در آب بیندازد، بنابر احتیاط روزه اش باطل می شود.

« مسأله 1694 » اگر فراموش كند كه روزه است و سر را در آب فرو برد یا شخص دیگری به زور سر او را در آب فرو برد، چنانچه در زیر آب به خاطر آورد كه روزه است یا آن كس دست خود را بردارد، باید فوراً سر را بیرون آورد و چنانچه بیرون نیاورد، بنابر احتیاط روزه اش باطل می شود.

« مسأله 1695 » اگر فراموش كند كه روزه است و به نیت غسل، سر خود را در آب فرو ببرد، روزه و غسل او صحیح است.

« مسأله 1696 » اگر بداند كه روزه است و عمداً برای غسل سر خود را در آب فرو برد، چنانچه روزه او روزه مستحبی و یا روزه واجب غیر رمضان باشد، غسل او صحیح و بنابر احتیاط روزه او باطل می باشد و اگر روزه ماه رمضان باشد، بنابر احتیاط هم غسل و هم روزه او باطل

است.

« مسأله 1697 » اگر برای آن كه كسی را از غرق شدن نجات دهد سر خود را در آب فرو برد، اگرچه نجات دادن او واجب باشد، روزه او باطل می شود.

« مسأله 1698 » ریختن آب روی سر اشكال ندارد، ولی اگر مثل آب لوله های بزرگ یا آبشار باشد كه یك مرتبه تمام سر را می پوشاند، اشكال دارد.

« مسأله 1699 » اگر روزه دار سر خود را در محفظه ای مانند كلاه غواصی قرار دهد و زیر آب برود، روزه اش باطل نمی شود.

7 - باقی ماندن بر جنابت، حیض یا نفاس تا اذان صبح

« مسأله 1700 » در روزه رمضان و قضای آن اگر جنب عمداً تا اذان صبح غسل نكند یا اگر وظیفه او تیمّم است عمداً تیمّم ننماید، روزه او باطل است و بنابر احتیاط واجب، حكم بقیه روزه های واجب نیز همین است.

« مسأله 1701 » كسی كه جنب است و می خواهد روزه واجبی بگیرد كه مثل روزه رمضان وقت آن معین است، چنانچه عمداً غسل نكند تا وقت تنگ شود، معصیت كرده و باید تیمّم كرده و آن روز را روزه بگیرد و سپس بنابر احتیاط قضای آن را نیز به جا آورد.

« مسأله 1702 » اگر جنب در ماه رمضان غسل را فراموش كند و بعد از اذان صبح به خاطر آورد، باید روزه آن روز را قضا نماید و اگر بعد از چند روز به خاطر آورد، باید روزه تمام روزهایی را كه یقین دارد جنب بوده قضا نماید، پس اگر نمی داند سه روز جنب بوده یا چهار روز، باید روزه سه روز را قضا كند.

« مسأله 1703 » كسی كه در شب ماه رمضان برای هیچ كدام از غسل و تیمّم وقت

ندارد، اگر خود را جنب كند، روزه او باطل است و قضا و كفّاره بر او واجب می شود؛ امّا اگر برای تیمّم وقت داشته باشد، چنانچه خود را جنب كند گناهكار است و باید تیمم كند و علاوه بر روزه آن روز، احتیاطاً قضای آن را نیز بگیرد.

« مسأله 1704 » اگر گمان كند كه به اندازه غسل وقت دارد و خود را جنب كند و بعد بفهمد وقت تنگ بوده، چنانچه با بررسی كردن و توجه به وقت، این گمان برای او حاصل شده باشد، باید تیمّم كند و روزه او صحیح است، وگرنه باید تیمّم كند و آن روز را روزه بگیرد و سپس احتیاطاً قضای آن روزه را نیز به جا آورد.

« مسأله 1705 » كسی كه در شب ماه رمضان جنب است و می داند كه اگر بخوابد تا صبح بیدار نمی شود، قبل از غسل كردن نباید بخوابد و چنانچه بخوابد و تا صبح بیدار نشود، روزه او باطل است و قضا و كفّاره بر او واجب می شود.

« مسأله 1706 » هرگاه جنب در شب ماه رمضان بخوابد و بیدار شود، چنانچه احتمال بدهد كه اگر دوباره بخوابد برای غسل بیدار می شود، می تواند بخوابد.

« مسأله 1707 » كسی كه در شب ماه رمضان جنب است و می داند یا احتمال می دهد كه اگر بخوابد پیش از اذان صبح بیدار می شود، چنانچه تصمیم داشته باشد كه بعد از بیدار شدن غسل كند و با این تصمیم بخوابد و تا اذان خواب بماند، روزه او صحیح است.

« مسأله 1708 » كسی كه در شب ماه رمضان جنب است و می داند یا احتمال می دهد كه اگر

بخوابد پیش از اذان صبح بیدار می شود، چنانچه غفلت داشته باشد كه بعد از بیدار شدن باید غسل كند، در صورتی كه بخوابد و تا اذان صبح خواب بماند، باید روزه آن روز را بگیرد و بنابر احتیاط آن را قضا نیز بنماید، ولی كفّاره ندارد.

« مسأله 1709 » كسی كه در شب ماه رمضان جنب است و می داند یا احتمال می دهد كه اگر بخوابد پیش از اذان صبح بیدار می شود، چنانچه نخواهد بعد از بیدار شدن غسل كند یا تردید داشته باشد كه غسل كند یا نه، در صورتی كه بخوابد و بیدار نشود، روزه او باطل است و قضا و كفّاره بر او واجب است.

« مسأله 1710 » اگر جنب در شب ماه رمضان بخوابد و بیدار شود و بداند یا احتمال دهد كه اگر دوباره بخوابد پیش از اذان صبح بیدار می شود و تصمیم داشته باشد كه بعد از بیدار شدن غسل كند، چنانچه دوباره بخوابد و تا اذان بیدار نشود، باید روزه آن روز را قضا كند، ولی كفّاره ندارد و اگر از خواب دوم بیدار شود و با احتمال بیدار شدن برای مرتبه سوم بخوابد و تا اذان صبح بیدار نشود، علاوه بر قضا احتیاطاً كفّاره نیز بر او واجب می شود و خواب های بعد از خواب سوم كه تا اذان صبح ادامه پیدا می كنند نیز حكم خواب سوم را دارند.

« مسأله 1711 » احكامی كه در مورد خوابیدن پس از جنابت در روزه رمضان در چند مسأله قبل گفته شد، بنابر احتیاط واجب در بقیه روزه های واجب معین، مثل روزه نذر معین نیز جاری است.

« مسأله 1712 » خوابی كه

در آن محتلم شده، خواب اوّل محسوب نمی شود، بلكه اگر از آن خواب بیدار شود و دوباره بخوابد، خواب اوّل حساب می شود.

« مسأله 1713 » اگر روزه دار در روز رمضان محتلم شود، واجب نیست فوراً غسل كند.

« مسأله 1714 » هرگاه در ماه رمضان بعد از اذان صبح بیدار شود و ببیند محتلم شده، اگرچه بداند پیش از اذان محتلم شده، روزه او صحیح است.

« مسأله 1715 » باقی ماندن بر جنابت در روزه رمضان و بقیه روزه های واجب معین، چنانچه از روی عمد نباشد، باعث باطل شدن روزه نمی شود؛ ولی كسی كه می خواهد قضای روزه رمضان را بگیرد، هرگاه تا اذان صبح جنب بماند، اگرچه از روی عمد نیز نباشد، روزه او باطل است و بنابر احتیاط واجب حكم بقیه روزه های واجب غیر معین (مثل روزه كفّاره) نیز مثل قضای روزه رمضان است.

« مسأله 1716 » كسی كه می خواهد قضای روزه رمضان را بگیرد، اگر بعد از اذان صبح بیدار شود و ببیند محتلم شده و بداند پیش از اذان محتلم شده است، چنانچه وقت قضای روزه تنگ باشد، مثلاً پنج روز روزه قضای رمضان داشته باشد و پنج روز نیز به رمضان مانده باشد، باید بعد از رمضان عوض آن را بجا آورد و اگر وقت قضای روزه تنگ نباشد، باید روز دیگری روزه بگیرد و در هر صورت لازم نیست این روز را روزه بگیرد.

« مسأله 1717 » باقی ماندن بر جنابت تا اذان صبح در روزه مستحبی باعث باطل شدن روزه نمی شود.

« مسأله 1718 » اگر زن در روزه رمضان پیش از اذان صبح از حیض یا نفاس پاك شود و

عمداً غسل نكند یا اگر وظیفه او تیمّم است عمداً تیمّم نكند، روزه او باطل است و بنابر احتیاط واجب حكم قضای روزه رمضان و بقیه روزه های واجب نیز همین است.

« مسأله 1719 » اگر زن پیش از اذان صبح از حیض یا نفاس پاك شود و تا اذان صبح غسل نكند، چنانچه غسل نكردن او از روی عمد نباشد، روزه اش صحیح است و در روزه مستحبی چنانچه عمداً نیز غسل نكند، اشكالی به روزه او وارد نمی شود.

« مسأله 1720 » اگر زن پیش از اذان صبح از حیض یا نفاس پاك شود، ولی به اندازه غسل كردن وقت نداشته باشد، چنانچه بخواهد روزه رمضان و یا روزه واجب معین دیگری را بگیرد، باید تیمم كند و روزه او صحیح است و همچنین اگر برای هیچ كدام از غسل و تیمّم وقت نداشته باشد یا بعد از اذان بفهمد كه پیش از اذان پاك شده، می تواند روزه رمضان و یا روزه واجب معین دیگری را بگیرد و روزه او صحیح است؛ ولی بنابر احتیاط واجب در هیچ یك از دو صورتی كه گفته شد، نمی تواند روزه واجب غیر معین مثل روزه قضای رمضان را بگیرد.

« مسأله 1721 » اگر زن بعد از اذان صبح از خون حیض یا نفاس پاك شود یا در بین روز خون حیض یا نفاس ببیند، اگرچه نزدیك مغرب باشد، روزه او باطل است.

« مسأله 1722 » اگر زن غسل حیض یا نفاس را فراموش كند و بعد از یك یا چند روز به خاطر آورد، روزه هایی كه گرفته صحیح است.

« مسأله 1723 » خواب دوم و سوم حائض یا نفساء در

شب ماه رمضان پس از پاك شدن، حكم خواب دوم و سوم جنب را ندارد، بلكه اگر برای بیدار شدن و غسل كردن كوتاهی نكرده باشد، خواب سوم او نیز اشكال ندارد؛ وچنانچه تا اذان صبح بیدار نشود، روزه او صحیح است و در صورتی كه كوتاهی كرده باشد، خواب اوّل او نیز اشكال دارد و چنانچه تا اذان صبح بیدار نشود، روزه او باطل است.

« مسأله 1724 » اگر زن پیش از اذان صبح در ماه رمضان از حیض یا نفاس پاك شود و در غسل كردن كوتاهی كند تا وقت تنگ شود، معصیت كرده و باید تیمّم كند و آن روز را روزه بگیرد و بنابر احتیاط واجب بعداً قضای آن را نیز به جا آورد و اگر تیمّم نیز نكند، روزه او باطل است؛ ولی چنانچه كوتاهی نكند مثلاً منتظر باشد كه حمّام زنانه شود یا آب آن گرم شود و وقت برای غسل كردن تنگ شود، باید تیمّم كند و روزه او صحیح است.

« مسأله 1725 » كسی كه باید بدل از غسل جنابت، حیض یا نفاس برای روزه، تیمّم كند، بنابر احتیاط واجب پس از تیمّم نباید تا اذان صبح بخوابد و حدث دیگری نیز نباید از او سر بزند.

« مسأله 1726 » اگر زنی كه در حال استحاضه است غسل های خود را به تفصیلی كه در مسأله 523 گفته شد بجا آورد، روزه او صحیح است.

« مسأله 1727 » كسی كه مسّ میت كرده، یعنی جایی از بدن خود را به بدن میت رسانده، می تواند بدون غسل مسّ میت روزه بگیرد و اگر در حال روزه میت را مس

نماید، روزه او باطل نمی شود.

8 - اِماله كردن

« مسأله 1728 » اماله كردن با مایعات اگرچه از روی ناچاری و برای معالجه باشد، روزه را باطل می كند؛ ولی استعمال شیاف، چه برای معالجه و چه برای غیر آن اشكال ندارد.

9 - قِی كردن

« مسأله 1729 » اگر روزه دار عمداً قی (استفراغ) كند - اگرچه به واسطه بیماری و مانند آن ناچار به این عمل باشد - روزه او باطل می شود، ولی اگر سهواً یا بی اختیار قی كند، اشكال ندارد.

« مسأله 1730 » اگر در شب چیزی بخورد كه می داند به واسطه خوردن آن در روز بی اختیار قی می كند، احتیاط واجب آن است كه روزه آن روز را قضا نماید.

« مسأله 1731 » اگر روزه دار بتواند از قی كردن خودداری كند، چنانچه برای او ضرر و مشقّت نداشته باشد، باید خودداری نماید.

« مسأله 1732 » اگر حشره ای در گلوی روزه دار برود، چنانچه به قدری پایین رود كه دیگر به فرو بردن آن، خوردن نگویند، اگرچه آن را فرو برد، روزه او صحیح است هر چند بنابر احتیاط در صورت امكان باید آن را خارج كند، مگر آن كه خارج كردن آن باعث قی كردن شود كه در این صورت نباید قی كند و اگر به این مقدار پایین نرود، باید آن را بیرون آورد، اگرچه موجب شود كه قی كند و روزه او باطل شود كه در این صورت باید آن را قضا كند و چنانچه فرو ببرد روزه او باطل می شود و علاوه بر قضای روزه، بنابر احتیاط واجب باید كفّاره جمع بدهد.

« مسأله 1733 » اگر سهواً چیزی را فرو ببرد و پیش از آن كه كاملاً پایین رود، به خاطر آورد كه

روزه است، چنانچه به قدری پایین رفته باشد كه دیگر به فرو بردن آن خوردن نگویند، می تواند آن را فرو برد و روزه او باطل نمی شود و اگر به این حد نرسیده باشد، باید در صورت امكان آن را خارج كند، مگر این كه خارج كردن آن موجب قی كردن شود.

« مسأله 1734 » اگر یقین داشته باشد كه به واسطه آروغ زدن چیزی از گلو بیرون می آید، بنابر احتیاط واجب نباید عمداً آروغ بزند؛ ولی اگر احتمال بدهد، آروغ زدن اشكال ندارد.

« مسأله 1735 » اگر آروغ بزند و بدون اختیار چیزی در گلو یا دهانش بیاید، باید آن را بیرون بریزد؛ ولی اگر بی اختیار فرو رود، روزه اش صحیح است.

احكام چیزهایی كه روزه را باطل می كنند

« مسأله 1736 » اگر انسان عمداً و از روی اختیار عملی كه روزه را باطل می كند انجام دهد، روزه او باطل می شود و چنانچه از روی عمد نباشد، اشكال ندارد، ولی جنب اگر بخوابد و به تفصیلی كه در مسأله 1710 گفته شد، تا اذان صبح غسل نكند، روزه او باطل است.

« مسأله 1737 » اگر روزه دار سهواً یكی از اعمالی را كه روزه را باطل می كنند، انجام دهد و به گمان این كه روزه اش باطل شده، دوباره عمداً یكی از آنها را بجا آورد، روزه او باطل می شود.

« مسأله 1738 » اگر به واسطه ندانستن مسأله، یكی از اعمالی را كه روزه را باطل می كنند انجام دهد، چنانچه در آموختن مسأله كوتاهی كرده باشد، روزه او باطل است و اگر كوتاهی نكرده باشد نیز بنابر احتیاط روزه اش باطل است.

« مسأله 1739 » اگر چیزی به زور در گلوی روزه دار بریزند به صورتی

كه در فرو رفتن آن اختیار نداشته باشد یا سر او را به زور در آب فرو برند، روزه او باطل نمی شود، ولی اگر او را مجبور كنند كه روزه خود را باطل كند، مثلاً به او بگویند: « اگر غذا نخوری ضرر مالی یا جانی به تو می زنیم » و خود او برای جلوگیری از ضرر چیزی بخورد، روزه او باطل می شود.

« مسأله 1740 » روزه دار نباید به جایی برود كه می داند در آنجا چیزی در گلوی او می ریزند یا او را مجبور می كنند كه خودش روزه خود را باطل كند و اگر قصد رفتن كند، گرچه نرود یا بعد از رفتن چیزی به خوردش ندهند، روزه او باطل می شود و همچنین اگر از روی ناچاری عملی كه روزه را باطل می كند انجام دهد، روزه او باطل می شود.

آنچه برای روزه دار مكروه است

« مسأله 1741 » چند چیز برای روزه دار مكروه است و از آن جمله است: دوا ریختن به چشم و سرمه كشیدن در صورتی كه مزه یا بوی آن به حلق برسد؛ انجام دادن هر كاری كه مانند خون گرفتن و حمّام رفتن باعث ضعف شود؛ انفیه كشیدن اگر نداند كه به حلق می رسد و اگر بداند به حلق می رسد، جایز نیست؛ بو كردن گیاههای معطر؛ استعمال شیاف؛ تر كردن لباسی كه در بدن است؛ كشیدن دندان و هر عملی كه به واسطه آن از دهان خون بیاید؛ مسواك كردن با مسواكِ تر و نیز مكروه است انسان بدون قصد بیرون آمدن منی، زن خود را ببوسد یا عملی انجام دهد كه شهوت خود را تحریك كند؛ ولی اگر به قصد بیرون آمدن منی باشد و

یا احتمال دهد كه منی خارج شود، گرچه منی نیز خارج نشود، روزه او باطل می شود. همچنین نشستن زن روزه دار در آب مكروه است بلكه احتیاط مستحب این است كه در آب ننشیند.

مواردی كه قضا و كفّاره واجب می شود

« مسأله 1742 » چنانچه در روزه ماه رمضان، روزه دار از روی عمد و اختیار چیزی بخورد یا بیاشامد یا جماع كند و یا استمنا نماید، باید علاوه بر قضای آن روز، كفّاره نیز بپردازد و اگر از روی عمد و اختیار دود، گرد و غبار و بخار غلیظ به حلق خود برساند و یا سر را در آب فرو برد و یا نسبت دروغ به خدا، پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله وسلم و جانشینان آن حضرت علیهم السلام بدهد، بنابر احتیاط واجب باید روزه خود را قضا كرده و كفاره نیز بپردازد و چنانچه عمداً تا اذان صبح بر جنابت باقی بماند، باید روزه خود را قضا كرده و كفّاره بپردازد؛ ولی اگر كسی پس از جنابت و قبل از غسل كردن بخوابد، باید به تفصیلی كه در مسائل 1707 تا 1710 گفته شد، عمل نماید.

« مسأله 1743 » اگر به واسطه ندانستن مسأله، عملی را انجام دهد كه روزه را باطل می كند، كفّاره بر او واجب نیست، مگر این كه در یادگیری مسأله كوتاهی كرده باشد و در هنگام انجام دادن عمل، احتمال باطل شدن روزه را بدهد.

« مسأله 1744 » علاوه بر روزه رمضان، باطل كردن روزه قضای ماه رمضان در بعد از ظهر و باطل كردن روزه نذر معین نیز به تفصیلی كه خواهد آمد، كفّاره دارد.

كفّاره روزه

« مسأله 1745 » كسی كه كفاره روزه رمضان بر او واجب است، باید یك بنده آزاد كند یا به دستوری كه در مسأله 1747 گفته می شود، دو ماه روزه بگیرد یا شصت فقیر را سیر كند یا به هر كدام یك مُد طعام بدهد

و چنانچه انجام دادن هیچ كدام از اینها برایش ممكن نباشد، هرچند مُد كه می تواند به فقرا طعام بدهد و بنابر احتیاط واجب استغفار نیز بكند، اگرچه مثلاً یك مرتبه بگوید: « اَسْتَغْفِرُ اللَّهَ » و به احتیاط واجب هر وقت بتواند كفّاره را بدهد.

« مسأله 1746 » یك مد تقریباً برابر با 750 گرم است و احتیاط مستحب آن است كه در كفاره روزه، گندم، آرد یا نان به فقیر بدهد.

« مسأله 1747 » كسی كه می خواهد دو ماه كفاره روزه رمضان را بگیرد، باید سی و یك روز آن را پی درپی بگیرد و اگر به سبب پیش آمدن امری كه عرفاً عذر محسوب می شود، پس از سی و یك روز پشت سر هم بودن روزه ها به هم بخورد، اشكال ندارد و لازم نیست پس از آن بقیه روزه ها را پی در پی بگیرد.

« مسأله 1748 » كسی كه می خواهد دو ماه كفاره روزه رمضان را بگیرد، نباید هنگامی آغاز كند كه در بین سی و یك روز، روزی مانند عید قربان باشد كه روزه آن حرام است و اگر با توجه به این مطلب روزه كفاره را در این هنگام آغاز كند، باید روزه ها را از سر بگیرد.

« مسأله 1749 » كسی كه باید پی درپی روزه بگیرد، اگر در بین آن بدون عذر یك روز روزه نگیرد یا هنگامی آغاز كند كه می داند در بین سی و یك روز به روزی می رسد كه روزه آن واجب است، مثلاً به روزی می رسد كه برای روزه گرفتن از طرف میت در آن روز اجیر شده است، باید روزه ها را از سر بگیرد.

« مسأله 1750 »

اگر در بین سی و یك روز كه باید پی درپی روزه بگیرد، عذری مثل حیض یا نفاس یا سفری كه در رفتن آن مجبور است برای او پیش آید، بعد از برطرف شدن عذر، واجب نیست روزه ها را از سر بگیرد، بلكه بقیه را بعد از برطرف شدن عذر، پشت سر هم بجا می آورد.

« مسأله 1751 » اگر روزه خود را با چیز حرامی باطل كند، چه آن چیزِ حرام مثل شراب و زنا اصلاً حرام باشد یا مثل آمیزش با عیال خود در حال حیض، به جهتی حرام شده باشد، بنابر احتیاط واجب كفّاره جمع بر او واجب می شود؛ یعنی باید یك بنده آزاد كند و دو ماه روزه بگیرد و شصت فقیر را سیر كند یا به هر كدام آنها یك مُد طعام بدهد و چنانچه انجام دادن هر سه برایش ممكن نباشد، هر كدام آنها را كه ممكن است باید انجام دهد.

« مسأله 1752 » اگر روزه دار دروغی را به خدا و پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم و یا جانشینان آن حضرت علیهم السلام نسبت دهد، بنابر احتیاط كفاره جمع، به تفصیلی كه در مسأله پیش گفته شد، بر او واجب می شود.

« مسأله 1753 » اگر روزه دار عملی را كه حرام است و روزه را باطل می كند، انجام دهد - مثلاً شراب بخورد و یا با همسر خود در حال حیض جماع نماید - و پس از آن عمل دیگری را كه روزه را باطل می كند، انجام دهد، چه آن عمل حلال باشد، مانند آب نوشیدن و چه حرام باشد، مثل شراب خوردن، بنابر احتیاط واجب باید یك كفّاره جمع بدهد و كافی

است.

« مسأله 1754 » اگر روزه دار عملی را كه حلال است و روزه را باطل می كند انجام دهد - مثلاً آب بیاشامد - و بعد عمل دیگری كه روزه را باطل می كند انجام دهد، چه آن عمل حلال باشد، مثل آب نوشیدن و چه حرام باشد، مثل شراب خوردن، یك كفّاره كافی است.

« مسأله 1755 » اگر روزه دار آروغ بزند وچیزی در دهان او بیاید، چنانچه عمداً آن را فرو ببرد، روزه او باطل است و باید قضای آن را بگیرد و كفّاره نیز بر او واجب می شود و اگر خوردن آن چیز حرام باشد، مثلاً هنگام آروغ زدن خون یا غذایی كه از صورت غذا بودن خارج شده به دهان او بیاید و عمداً آن را فرو برد، باید قضای آن روزه را بگیرد و بنابر احتیاط، كفاره جمع نیز بر او واجب می شود.

« مسأله 1756 » اگر نذر كند كه روز معینی را روزه بگیرد، چنانچه در آن روز روزه خود را باطل كند، باید قضای آن را به جا آورد و چنانچه عمداً آن را باطل كرده باشد، باید علاوه بر قضا، كفّاره نیز بپردازد و كفّاره آن همان كفّاره مخالفت با قسم است كه در مسأله 3302 بیان شده است.

« مسأله 1757 » اگر به گفته كسی كه می گوید مغرب شده افطار كند و بعد بفهمد مغرب نبوده است، قضا بر او واجب می شود و اگر با این كه خودش می توانسته بررسی كند، بررسی نكرده باشد، باید كفّاره نیز بپردازد.

« مسأله 1758 » كسی كه عمداً روزه خود را باطل كرده، اگر بعد از ظهر مسافرت كند یا پیش از ظهر

برای فرار از كفّاره سفر نماید، كفّاره از او ساقط نمی شود، بلكه اگر قبل از ظهر مسافرتی برای او پیش آمد كند نیز بنابر احتیاط كفّاره بر او واجب است.

« مسأله 1759 » اگر عمداً روزه خود را باطل كند و بعد عذری مانند حیض یا نفاس یا بیماری برای او پیدا شود، احتیاطاً كفّاره بر او واجب است.

« مسأله 1760 » اگر یقین كند كه روز اوّل ماه رمضان است وعمداً روزه خود را باطل كند و بعد معلوم شود كه آخر شعبان بوده، كفّاره بر او واجب نیست.

« مسأله 1761 » اگر انسان شك كند كه آخر رمضان است یا اوّل شوّال و عمداً روزه خود را باطل كند، چنانچه بعد معلوم شود اوّل شوّال بوده، كفّاره بر او واجب نیست.

« مسأله 1762 » اگر روزه دار در ماه رمضان با زن خود كه روزه دار است جماع كند، چنانچه زن را مجبور كرده باشد، كفّاره روزه خودش و روزه زن را باید بدهد و اگر زن به جماع راضی بوده، بر هر كدام یك كفّاره واجب می شود و چنانچه زن در ابتدای عمل مجبور بوده و در بین جماع راضی شود، بنابر احتیاط واجب باید مرد دو كفّاره و زن یك كفّاره بپردازند.

« مسأله 1763 » اگر زنی شوهر روزه دار خود را مجبور كند كه جماع نماید یا كار دیگری كه روزه را باطل می كند انجام دهد، واجب نیست كفّاره روزه شوهر را بدهد و بر شوهر نیز كفّاره واجب نیست.

« مسأله 1764 » اگر روزه دار در ماه رمضان با زن روزه دار خود كه خواب است جماع نماید، یك كفّاره بر او واجب می شود و

روزه زن صحیح است و كفّاره نیز بر او واجب نیست.

« مسأله 1765 » اگر مرد، زن خود را مجبور كند كه غیر جماع عمل دیگری كه روزه را باطل می كند بجا آورد، كفّاره زن را نباید بدهد و بر خود زن نیز كفّاره واجب نیست.

« مسأله 1766 » كسی كه به واسطه مسافرت یا بیماری روزه نمی گیرد، نمی تواند زن روزه دار خود را مجبور به جماع كند و اگر او را مجبور نماید، بنابر احتیاط باید كفّاره او را بدهد.

« مسأله 1767 » انسان نباید در بجا آوردن كفاره كوتاهی كند، ولی لازم نیست فوراً آن را انجام دهد.

« مسأله 1768 » اگر كفاره بر انسان واجب شود و چند سال آن را بجا نیاورد، چیزی بر آن اضافه نمی شود.

« مسأله 1769 » كسی كه باید برای كفاره یك روز شصت فقیر را طعام بدهد، اگر به شصت فقیر دسترسی داشته باشد، نباید به هر كدام از آنها بیشتر از یك مُد طعام بدهد، یا یك فقیر را بیشتر از یك مرتبه سیر نماید؛ ولی چنانچه انسان اطمینان داشته باشد كه فقیر طعام را به زن و فرزندان خود می دهد یا به آنها می خوراند، می تواند برای هر یك از زن و فرزندان او، اگرچه صغیر باشند یك مُد به آن فقیر بدهد.

« مسأله 1770 » اگر كسی كه قضای روزه رمضان را گرفته، بعد از ظهر عمداً عملی انجام دهد كه روزه را باطل می كند، باید به ده فقیر هر كدام یك مد طعام بدهد و اگر نتواند، باید سه روز پی درپی روزه بگیرد.

مواردی كه فقط قضای روزه واجب می شود

« مسأله 1771 » در چند صورت فقط قضای روزه بر

انسان واجب است و كفّاره واجب نیست:

اوّل: آن كه روزه خود را با قِی كردن یا اماله نمودن باطل كند.

دوم: آن كه در شب ماه رمضان جنب باشد و به تفصیلی كه در مسأله 1710 گفته شد، تا اذان صبح از خواب دوم بیدار نشود.

سوم: عملی كه روزه را باطل می كند بجا نیاورد، ولی نیت روزه نكند یا ریا كند یا قصد كند كه روزه نباشد یا این كه قصد كند آنچه روزه را باطل می كند، بجا آورد.

چهارم: آن كه در ماه رمضان غسل جنابت را فراموش كند و با حال جنابت یك یا چند روز، روزه بگیرد.

پنجم: آن كه در ماه رمضان با شك در این كه صبح شده و بدون این كه تحقیق كند، عملی كه روزه را باطل می كند انجام دهد و بعد معلوم شود صبح بوده است و تفاوتی ندارد كه می توانسته تحقیق كند یا نه و نیز اگر بعد از تحقیق اطمینان پیدا نكند كه شب باقی است و صبح نشده و عملی كه روزه را باطل می كند انجام دهد و بعد معلوم شود صبح بوده، قضای آن روزه بر او واجب است؛ اما اگر بعد از تحقیق و مراعات فجر اطمینان یابد كه صبح نشده و عملی كه روزه را باطل می كند انجام دهد و بعد معلوم شود صبح بوده، قضا واجب نمی شود.

ششم: آن كه كسی بگوید: « صبح نشده » و انسان با اعتماد به گفته او عملی كه روزه را باطل می كند انجام دهد و بعد معلوم شود صبح بوده است.

هفتم: آن كه كسی بگوید صبح شده و انسان به گفته او یقین نكند یا گمان

كند شوخی می كند و عملی كه روزه را باطل می كند انجام دهد و بعد معلوم شود صبح بوده است.

هشتم: آن كه نابینا و مانند او كه نمی تواند در مورد وقت تحقیق كند، با اعتماد به گفته كسی كه می گوید مغرب شده، افطار كند و بعد معلوم شود مغرب نبوده است.

نهم: آن كه در هوای صاف به واسطه تاریكی یقین كند كه مغرب شده و افطار كند و بعد معلوم شود مغرب نبوده است، ولی اگر به علّت وجود مانعی، مانند ابری بودن هوا یا وجود گرد و غبار به گمان این كه مغرب شده افطار كند و بعد معلوم شود مغرب نبوده، قضا لازم نیست.

دهم: آن كه برای خنك شدن یا بی جهت مضمضه كند (یعنی آب در دهان بگرداند) و آب بی اختیار فرو رود؛ ولی اگر فراموش كند كه روزه است و آب را فرو دهد یا برای وضویی كه برای نماز واجب می گیرد، مضمضه كند و بی اختیار آب فرو رود، قضا بر او واجب نیست.

« مسأله 1772 » اگر غیر از آب چیز دیگری را در دهان ببرد و بی اختیار فرو رود یا آب داخل بینی كند و بی اختیار فرو رود، قضا بر او واجب نیست.

« مسأله 1773 » مضمضه زیاد برای روزه دار مكروه است و اگر بعد از مضمضه بخواهد آب دهان را فرو برد، بهتر است سه مرتبه آب دهان را بیرون بریزد.

« مسأله 1774 » اگر انسان بداند كه به واسطه مضمضه، بی اختیار یا از روی فراموشی آب وارد گلویش می شود، نباید مضمضه كند.

« مسأله 1775 » اگر انسان شك كند كه مغرب شده یا نه، نمی تواند افطار كند، ولی

اگر شك كند كه صبح شده یا نه، پیش از تحقیق نیز می تواند عملی كه روزه را باطل می كند انجام دهد، ولی در صورتی كه صبح شده باشد، به تفصیلی كه در مسأله 1771 گفته شد قضا دارد.

احكام روزه قضا

« مسأله 1776 » اگر دیوانه عاقل شود، واجب نیست روزه های هنگامی را كه دیوانه بوده قضا نماید.

« مسأله 1777 » اگر كافر مسلمان شود، واجب نیست روزه های هنگامی را كه كافر بوده قضا نماید؛ ولی اگر مسلمانی كافر شود و دوباره مسلمان گردد، باید روزه های هنگامی را كه در حال كفر بوده، قضا نماید.

« مسأله 1778 » روزه در حال مستی صحیح نیست و انسان باید روزه ای را كه به واسطه مستی از او فوت شده، قضا نماید، اگرچه چیزی را كه به واسطه آن مست شده برای معالجه خورده باشد، بلكه اگر قبل از اذان صبح نیت روزه كرده و مست شده و در بین روز از مستی خارج شده و تا آن هنگام عمل دیگری كه روزه را باطل می كند، انجام نداده باشد، بنابر احتیاط واجب باید روزه آن روز را تمام كند و بعد آن را قضا نماید و اگر در حال مستی روزه را تمام كند، باید قضای آن را به جا آورد.

« مسأله 1779 » اگر برای عذری چند روز روزه نگیرد و بعد شك كند كه چه هنگام عذر او برطرف شده، می تواند مقدار كمتر را كه احتمال می دهد روزه نگرفته قضا نماید؛ مثلاً كسی كه پیش از ماه رمضان مسافرت كرده و نمی داند پنجم رمضان از سفر برگشته یا ششم، می تواند پنج روز روزه بگیرد و نیز كسی كه

نمی داند چه هنگام عذر برایش پیدا شده، می تواند مقدار كمتر را قضا نماید، مثلاً اگر در آخرهای ماه رمضان مسافرت كند و بعد از رمضان برگردد و نداند بیست و پنجم رمضان مسافرت كرده یا بیست و ششم، می تواند مقدار كمتر را قضا كند.

« مسأله 1780 » اگر از چند ماه رمضان روزه قضا داشته باشد، قضای هر كدام را كه اوّل بگیرد مانعی ندارد، ولی اگر وقت قضای رمضان آخر تنگ باشد، مثلاً پنج روز از رمضان آخر قضا داشته باشد و پنج روز نیز به رمضان مانده باشد، باید اوّل قضای رمضان آخر را بگیرد.

« مسأله 1781 » اگر قضای چند روز از ماه رمضان بر او واجب باشد، لازم نیست در نیت تعیین كند كه قضای كدام روز را می گیرد؛ ولی چنانچه برخی از آنها قضای رمضان سال قبل باشد و برخی قضای رمضان های پیش از آن، برای آن كه قضای رمضان سال آخر حساب شود، باید آن را در نیت تعیین كند و چنانچه در نیت تعیین نكند كه روزه ای كه می گیرد از كدام رمضان است، از رمضان آخر محسوب نمی شود. بنابراین چنانچه برخی از روزه های قضا تا رسیدن رمضان سال بعد باقی بماند و آنها را به جا نیاورد، باید كفّاره تأخیر قضای رمضان را بپردازد.

« مسأله 1782 » كسی كه قضای روزه رمضان را گرفته، اگر وقت برای قضای روزه های او تنگ نباشد، می تواند پیش از ظهر روزه خود را باطل نماید.

« مسأله 1783 » اگر قضای روزه ماه رمضان شخص دیگری را گرفته باشد، احتیاط واجب آن است كه بعد از ظهر روزه را باطل نكند.

« مسأله 1784

» اگر به واسطه بیماری، حیض یا نفاس، روزه رمضان را نگیرد و پیش از تمام شدن رمضان بمیرد، لازم نیست روزه هایی را كه نگرفته برای او قضا كنند، اگرچه قضا كردن آنها مستحب است؛ ولی اگر به علّت مسافرت روزه رمضان را نگیرد و پیش از تمام شدن رمضان بمیرد، باید برای او قضا كنند.

« مسأله 1785 » اگر به واسطه بیماری روزه رمضان را نگیرد و بیماری او تا رمضان سال بعد ادامه یابد، قضای روزه هایی كه نگرفته بر او واجب نیست و باید برای هر روز یك مُد طعام به فقیر بدهد، ولی اگر به واسطه عذر دیگری، مثلاً برای مسافرت، روزه نگرفته باشد و عذر او تا رمضان بعد باقی بماند، روزه هایی را كه نگرفته باید قضǠكند و احتیاط مستحب آن است كه برای هر روز یك مُد طعام نیز به فقیر بدهد.

« مسأله 1786 » اگر به واسطه بیماری روزه رمضان را نگیرد و بعد از رمضان بیماری او برطرف شود، ولی عذر دیگری پیدا كند كه نتواند تا رمضان بعد قضای روزه را بگیرد، باید روزه هایی را كه نگرفته قضا نماید و نیز اگر در ماه رمضان، غیر بیماری عذر دیگری داشته باشد و بعد اҠرمضان آن عذر برطرف شود و تا رمضان سال بعد به واسطه بیماری نتواند روزه بگیرد، روزه هایی را كه نگرفته باید قضا كند.

« مسأله 1787 » اگر در ماه رمضان به واسطه عذری روزه نگیرد و بعد از رمضان عذر او برطرف شود و تا رمضان آینده عمداً قضای روزه را نگیرد، باید روزه را قضا كند و برای هر روز یك مُد طعام

به فقیر بدهد.

« مسأله 1788 » اگر در ماه رمضان به واسطه عذری روزه نگیرد و در قضای روزه كوتاهی كند تا وقت تنگ شود و در تنگی وقت عذری پیدا كند، باید قضا را بگیرد و برای هر روز یك مُد طعام به فقیر بدهد، بلكه چنانچه عذری كه در رمضان داشته ادامه پیدا كند و تصمیم داشته باشد كه بعد از برطرف شدن آن عذر روزه های خود را قضا كند، ولی پیش از آن كه قضا نماید در تنگی وقت عذر دیگری پیدا كند، باید قضای آن را بگیرد و احتیاط واجب آن است كه برای هر روز یك مُدّ طعام نیز به فقیر بدهد.

« مسأله 1789 » اگر بیماری انسان چند سال طول بكشد، چنانچه پس از بهبود یافتن تا رمضان آینده به مقدار قضا وقت داشته باشد، باید قضای رمضان آخر را بگیرد و برای هر روز از روزه های سال های پیش یك مُدّ طعام به فقیر بدهد.

« مسأله 1790 » كسی كه باید برای هر روزه یك مُدّ طعام به فقیر بدهد، می تواند كفاره چند روز را به یك فقیر بدهد.

« مسأله 1791 » اگر قضای روزه رمضان را چند سال تأخیر بیندازد، باید قضا را بگیرد و برای هر روز دادن یك مُد طعام به فقیر كافی است.

« مسأله 1792 » اگر روزه رمضان را عمداً نگیرد، باید قضای آن را بجا آورد و برای هر روز دو ماه روزه بگیرد یا به شصت فقیر طعام بدهد یا یك بنده آزاد كند و چنانچه تا رمضان آینده قضای آن روزه را بجا نیاورد، برای هر روز دادن یك مُدّ طعام

لازم نیست.

« مسأله 1793 » بعد از مرگ پدر، پسر بزرگ تر باید قضای نماز و روزه او را به تفصیلی كه در مسائل قضای نماز پدر (مسأله 1429 - 1442) گفته شد بجا آورد و این حكم بنابر احتیاط مستحب در مورد مادر نیز جاری است.

« مسأله 1794 » اگر پدر یا مادر غیر از روزه رمضان، روزه واجب دیگری مانند روزه نذری را نگرفته باشند، بنابر احتیاط پسر بزرگ تر باید آن را قضا نماید.

احكام روزه مسافر

« مسأله 1795 » مسافری كه باید نمازهای چهار ركعتی را در سفر دو ركعتی بخواند، نباید روزه بگیرد و مسافری كه نماز خود را تمام می خواند، مثل كسی كه شغل او مسافرت بوده یا سفر او سفر معصیت است، باید در سفر روزه بگیرد.

« مسأله 1796 » مسافرت در ماه رمضان اشكال ندارد، ولی اگر برای فرار از روزه باشد، مكروه است وهمچنین اگر غیر از روزه رمضان، روزه معین دیگری نیز بر انسان واجب باشد، می تواند در آن روز مسافرت كند.

« مسأله 1797 » اگر نذر كند روزه بگیرد و روز آن را معین نكند، نمی تواند آن را در سفر بجا آورد؛ ولی چنانچه نذر كند كه روز معینی را در سفر روزه بگیرد، باید آن را در سفر بجا آورد و نیز اگر نذر كند روز معینی را چه مسافر باشد یا نباشد روزه بگیرد، باید آن روز را اگرچه مسافر باشد روزه بگیرد.

« مسأله 1798 » مسافر می تواند برای خواستن حاجت، سه روز در مدینه منوّره، روزه مستحبّی بگیرد و احتیاط واجب این است كه آن سه روز، روزهای چهارشنبه، پنج شنبه و جمعه باشد.

« مسأله

1799 » كسی كه نمی داند روزه مسافر باطل است و یا این كه نمی داند مسافر است، مثلاً گمان می كند مسافتی كه طی كرده كمتر از مسافت شرعی است در حالی كه بیشتر از مسافت شرعی را طی كرده است، اگر در سفر روزه بگیرد و در بین روز مسأله را بفهمد و یا بفهمد كه مسافر است، روزه او باطل می شود، ولی اگر تا مغرب متوجه نشود، روزه او صحیح است.

« مسأله 1800 » اگر فراموش كند كه مسافر است یا فراموش كند كه روزه مسافر باطل می باشد و در سفر روزه بگیرد، روزه او باطل است.

« مسأله 1801 » اگر روزه دار بعد از ظهر مسافرت نماید، باید روزه خود را تمام كند و اگر پیش از ظهر مسافرت كند و قصد حداقل هشت فرسخ رفت و آمد را - با شرایطی كه در نماز مسافر گفته شد - داشته باشد، وقتی به حدّ ترخّص برسد (یعنی به جایی برسد كه دیوار شهر را نبیند و صدای اذان آن را نشنود) می تواند روزه خود را باطل كند و اگر پیش از آن، روزه را باطل كند، كفّاره نیز بر او واجب است.

« مسأله 1802 » اگر مسافر پیش از ظهر به وطن خود یا به جایی كه می خواهد ده روز در آنجا بماند برسد، چنانچه عملی كه روزه را باطل می كند انجام نداده باشد، باید آن روز را روزه بگیرد و اگر انجام داده باشد، روزه آن روز بر او واجب نیست.

« مسأله 1803 » اگر مسافر بعد از ظهر به وطن خود یا به جایی كه می خواهد ده روز در آنجا بماند برسد، نباید

آن روز را روزه بگیرد.

« مسأله 1804 » اگر مسافر قبل از اذان ظهر از وطن خود خارج شود، ولی پیش از خارج شدن از حدّ ترخّص، اذان ظهر را بگویند و یا كسی كه از مسافرت بازمی گردد و عملی كه روزه را باطل می كند به جا نیاورده است، پیش از ظهر به حدّ ترخّص برسد، ولی پیش از داخل شدن به وطن، اذان ظهر را بگویند، بنابر احتیاط واجب باید آن روز را روزه بگیرد و قضای آن را نیز به جا آورد.

« مسأله 1805 » مكروه است كه مسافر و كسی كه از روزه گرفتن معذور است، در روز ماه رمضان جماع نماید و در خوردن و آشامیدن كاملاً خود را سیر كند.

كسانی كه روزه بر آنها واجب نیست

« مسأله 1806 » كسی كه به واسطه پیری نمی تواند روزه بگیرد یا روزه گرفتن برای او مشقّت دارد، واجب نیست روزه بگیرد، ولی باید برای هر روز یك مُدّ طعام به فقیر بدهد.

« مسأله 1807 » اگر كسی كه به واسطه پیری روزه نگرفته، بعد از ماه رمضان بتواند روزه بگیرد، بنابر احتیاط واجب باید قضای روزه هایی را كه نگرفته بجا آورد.

« مسأله 1808 » اگر انسان به سبب بیماری، زیاد تشنه شود و نتواند تشنگی را تحمّل كند یا برای او مشقّت داشته باشد، روزه بر او واجب نیست، ولی باید برای هر روز یك مُدّ طعام به فقیر بدهد و احتیاط واجب آن است كه بیشتر از مقداری كه ناچار است، آب نیاشامد و چنانچه بعد بتواند روزه بگیرد، بنابر احتیاط واجب باید روزه هایی را كه نگرفته قضا نماید.

« مسأله 1809

» روزه بر زنی كه زایمان او نزدیك است و روزه برای حمل او ضرر دارد، واجب نیست و باید برای هر روز یك مُدّ طعام به فقیر بدهد و نیز اگر روزه برای خود او ضرر داشته باشد، روزه بر او واجب نیست و بنابر احتیاط واجب باید برای هر روز یك مُدّ طعام به فقیر بدهد و در هر دو صورت، روزه هایی را كه نگرفته باید قضا نماید.

« مسأله 1810 » زنی كه بچّه شیر می دهد و شیر او كم است، چه مادر بچّه باشد و چه دایه او، با اجرت شیر بدهد یا بدون اجرت، اگر روزه گرفتن برای بچّه ای كه شیر می دهد ضرر داشته باشد، روزه بر او واجب نیست و باید برای هر روز یك مُدّ طعام به فقیر بدهد و نیز اگر روزه برای خود او ضرر داشته باشد، بر او واجب نیست و بنابر احتیاط واجب باید برای هر روز یك مُد طعام به فقیر بدهد و در هر دو صورت، روزه هایی را كه نگرفته باید قضا نماید؛ ولی اگر زنی كه شیر می دهد، دایه بچه باشد نه مادر او، چنانچه كسی پیدا شود كه بدون اجرت بچّه را شیر دهد یا برای شیر دادنِ بچّه، از پدر یا مادر یا از كس دیگری كه اجرت او را می دهد اجرت بگیرد، باید بچّه را به او بدهد و خود روزه بگیرد، بلكه اگر مادر بچّه باشد نیز بنابر احتیاط همین حكم را دارد.

« مسأله 1811 » دختری كه از نظر سن، بالغ فرض می شود، ولی از لحاظ جسمی به گونه ای است كه روزه گرفتن برای او مقدور نیست

یا سختی و حرج دارد و یا موجب زیان و ضرر قابل توجّه برای اوست، واجب نیست روزه بگیرد؛ ولی چنانچه بتواند یك روز در میان یا دو روز در میان یا با فاصله بیشتر بعضی از روزها را روزه بگیرد، باید به همین ترتیب عمل نماید و در هر حال هر وقت توانست، باید روزه هایی را كه نگرفته قضا نماید.

راه ثابت شدن اوّل ماه

« مسأله 1812 » اوّل ماه به پنج چیز ثابت می شود:

اوّل: آن كه خود انسان ماه را ببیند.

دوم: عدّه ای كه از گفته آنان یقین یا اطمینان پیدا می شود، بگویند: « ماه را دیده ایم » و همچنین است هر طریقی كه به واسطه آن یقین یا اطمینان به اوّل ماه پیدا شود.

سوم: دو مرد عادل بگویند: « در شب ماه را دیده ایم » ولی اگر صفت ماه را برخلاف یكدیگر بگویند یا شهادت آنان خلاف واقع باشد، مثل این كه بگویند: « داخل دایره ماه طرف افق بوده »، اوّل ماه ثابت نمی شود؛ امّا اگر در تشخیص بعضی از خصوصیات اختلاف داشته باشند، مثل آن كه یكی بگوید: « ماه بلند بود » و دیگری بگوید: « بلند نبود »، با گفته آنان اوّل ماه ثابت می شود.

چهارم: سی روز از اوّل ماه شعبان بگذرد كه به واسطه آن، اوّل ماه رمضان ثابت می شود و سی روز از اوّل رمضان بگذرد كه به واسطه آن، اوّل ماه شوّال ثابت می شود.

پنجم: حاكم شرع حكم كند كه اوّل ماه است.

« مسأله 1813 » اگر حاكم شرع حكم كند كه اوّل ماه است، كسی كه از او تقلید نمی كند نیز باید به حكم او عمل نماید؛ ولی كسی

كه می داند حاكم شرع اشتباه كرده، نمی تواند به حكم او عمل نماید.

« مسأله 1814 » اوّل ماه با پیشگویی منجّمین ثابت نمی شود، ولی اگر انسان از گفته آنان یقین یا اطمینان پیدا كند، باید به آن عمل نماید.

« مسأله 1815 » بلند بودن ماه یا دیر غروب كردن آن، دلیل نمی شود كه شب پیش از آن، شب اوّل ماه بوده است.

« مسأله 1816 » برای ثابت شدن اوّل ماه لازم نیست با چشم معمولی ماه دیده شود و دیدن ماه با وسایلی مثل دوربین، تلسكوپ و مانند آنها نیز كفایت می كند؛ بلكه از هر راهی یقین یا اطمینان پیدا كند كه ماه پس از غروب آفتاب در افق منطقه وجود دارد، كافی است.

« مسأله 1817 » اگر اوّل ماه رمضان برای كسی ثابت نشود و روزه نگیرد، چنانچه دو مرد عادل بگویند: « شب پیش ماه را دیده ایم »، باید روزه آن روز را قضا نماید.

« مسأله 1818 » اگر در شهری اوّل ماه ثابت شود، برای مردم شهر دیگر فایده ندارد، مگر آن كه آن دو شهر به هم نزدیك باشند یا انسان بداند كه افق آنها یكی است.

« مسأله 1819 » انسان باید روزی را كه نمی داند آخر رمضان است یا اوّل شوّال، روزه بگیرد، ولی اگر پیش از مغرب بفهمد كه اوّل شوّال است، باید افطار كند.

« مسأله 1820 » اگر زندانی نتواند به ماه رمضان یقین كند، باید به گمان خود عمل نماید و اگر آن نیز ممكن نباشد، هر ماهی را روزه بگیرد صحیح است؛ ولی باید سعی كند ماهی را كه برای گرفتن روزه انتخاب می كند، بیشترین احتمال برای

رمضان بودن را داشته باشد و باید بعد از گذشتن یازده ماه از ماهی كه روزه گرفته، دوباره یك ماه روزه بگیرد، ولی اگر بعد به اوّل ماه گمان پیدا كرد، باید به آن عمل نماید.

روزه های حرام و مكروه

« مسأله 1821 » روزه عید فطر و عید قربان حرام است و نیز روزی را كه انسان نمی داند آخر شعبان است یا اوّل رمضان، اگر به نیت اوّل رمضان روزه بگیرد، حرام می باشد.

« مسأله 1822 » اگر به واسطه گرفتن روزه مستحبّی توسط زن، حق شوهر او از بین برود، جایز نیست روزه مستحبّی بگیرد و همچنین اگر شوهر او را از گرفتن روزه مستحبّی منع كند، بنابر احتیاط واجب، زن باید از روزه گرفتن خودداری كند.

« مسأله 1823 » روزه مستحبّی فرزند اگر اسباب اذیت پدر و مادر یا جدّ او شود، جایز نیست.

« مسأله 1824 » كسی كه می داند روزه برای او ضرر ندارد، اگرچه پزشك نیز بگوید: « ضرر دارد »، باید روزه بگیرد و كسی كه یقین یا گمان دارد كه روزه برای او ضرر دارد، اگرچه پزشك نیز بگوید: « ضرر ندارد »، نباید روزه بگیرد و اگر روزه بگیرد، صحیح نیست، مگر آن كه به قصد قربت روزه بگیرد و بعد معلوم شود ضرر نداشته است.

« مسأله 1825 » اگر انسان احتمال بدهد كه روزه برای او ضرر دارد و از آن احتمال، ترس برای او پیدا شود، چنانچه احتمال او در نظر مردم بجا باشد، نباید روزه بگیرد و اگر روزه بگیرد، صحیح نیست؛ مگر آن كه به قصد قربت روزه بگیرد و بعد معلوم شود ضرر نداشته است.

« مسأله 1826

» كسی كه عقیده اش این است كه روزه برای او ضرر ندارد، اگر روزه بگیرد و بعد از مغرب بفهمد روزه برای او ضرر داشته، بنابر احتیاط واجب باید قضای آن را بجا آورد.

« مسأله 1827 » غیر از روزه هایی كه گفته شد، روزه های حرام دیگری نیز وجود دارند كه در كتاب های مفصّل عنوان شده اند.

« مسأله 1828 » روزه روز عاشورا و روزی كه انسان شك دارد روز عرفه است یا عید قربان، مكروه است.

روزه های مستحب

« مسأله 1829 » روزه در تمام روزهای سال، غیر از روزه های حرام و مكروه كه گفته شد، مستحب است و برای بعضی از روزها بیشتر سفارش شده است كه از آن جمله است:

1 - پنجشنبه اوّل و پنجشنبه آخر هر ماه و چهارشنبه اوّلی كه بعد از روز دهم ماه است و اگر كسی اینها را بجا نیاورد، مستحب است قضا نماید و چنانچه اصلاً نتواند روزه بگیرد، مستحب است برای هر روز یك مُد طعام یا 6/12 نخود نقره به فقیر بدهد.

2 - سیزدهم و چهاردهم و پانزدهم هر ماه.

3 - تمام ماه رجب و شعبان و بعضی از این دو ماه، اگرچه یك روز باشد.

4 - روز عید نوروز؛ روز بیست و پنجم و بیست و نهم ذی قعده؛ روز نهم ذی حجّه (روز عرفه)، ولی اگر به واسطه ضعف ناشی از روزه نتواند دعاهای روز عرفه را بخواند، روزه آن روز مكروه است؛ روز عید سعید غدیر (18 ذی حجه)؛ روز اوّل و سوم و هفتم محرم؛ روز میلاد مسعود پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله وسلم (17 ربیع الاوّل)؛ روز مبعث حضرت رسول اكرم صلی الله علیه وآله

وسلم (27 رجب) و اگر كسی روزه مستحبّی بگیرد، واجب نیست آن را به آخر رساند، بلكه اگر فرد مؤمنی او را به غذا دعوت كند، مستحب است دعوت او را قبول كند و در بین روز افطار نماید.

مواردی كه مستحب است از انجام مبطلات خودداری شود

« مسأله 1830 » برای شش نفر مستحب است در ماه رمضان اگرچه روزه نباشند، از انجام عملی كه روزه را باطل می كند خودداری نمایند:

اوّل: مسافری كه در سفر، عملی كه روزه را باطل می كند انجام داده باشد و پیش از ظهر به وطن خود یا به جایی كه می خواهد ده روز در آنجا بماند برسد.

دوم: مسافری كه بعد از ظهر به وطن خود یا به جایی كه می خواهد ده روز در آنجا بماند برسد.

سوم: بیماری كه پیش از ظهر بهبود یابد و عملی كه روزه را باطل می كند، انجام داده باشد.

چهارم: مریضی كه بعد از ظهر خوب شود.

پنجم: زنی كه در بین روز از خون حیض یا نفاس پاك شود.

ششم: كافری كه در روز ماه رمضان مسلمان شود.

« مسأله 1831 » مستحب است روزه دار نماز مغرب را پیش از افطار كردن بخواند، ولی اگر كسی منتظر او باشد یا میل زیادی به غذا داشته باشد كه نتواند با حضور قلب نماز بخواند، بهتر است اوّل افطار كند، ولی به قدری كه ممكن است نماز را در وقت فضیلت آن بجا آورد.

اعتکاف

اِعتكاف

« اِعتكاف » آن است كه انسان به قصد عبادت كردن در مسجد بماند؛ بلكه اگر تنها با ماندن در مسجد نیز قصد عبادت كند، كافی است، هرچند عبادت دیگری انجام ندهد.

اعتكاف عمل مستحبّی است كه درباره آن بسیار سفارش شده است. روایت شده است كه رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم فرمودند: « اعتكاف ده روز در ماه رمضان معادل دو حجّ و دو عمره است » (19) و نیز روایت شده كه خود آن حضرت دهه آخر ماه رمضان در

مسجد اعتكاف می کردند (20).

« مسأله 1832 » انجام اعتكاف در هر هنگام از سال - بجز روزهایی كه روزه در آنها حرام می باشد - صحیح است و بهترین وقت آن، « ماه رمضان » به ویژه ده روز آخر آن می باشد.

« مسأله 1833 » اعتكاف یك عمل مستحبّی است ولی به واسطه نذر و مانند آن، بر انسان واجب می شود.

شرایط اِعتكاف

« مسأله 1834 » شرایط صحّت اعتكاف عبارتند از:

1 - « اسلام »؛ پس اعتكاف از غیر مسلمان صحیح نیست و « ایمان » شرط قبول آن است.

2 - « عقل ».

3 - « قصد قربت »؛ پس اگر نیت كسی برای غیر خدا باشد، اعتكاف او صحیح نیست.

4 - « روزه گرفتن »؛ پس اگر شخصی به هر دلیل نتواند روزه بگیرد، اعتكاف او صحیح نیست.

5 - « ماندن سه روز در مسجد »؛ پس اگر كمتر بماند یا قصد كند كه كمتر بماند، اعتكاف او صحیح نیست.

« مسأله 1835 » روزه ای كه در حال اعتكاف گرفته می شود، لازم نیست كه برای خود اعتكاف باشد، بلكه می تواند هر روزه ای (مثل روزه قضا یا كفّاره) را در حال اعتكاف بگیرد؛ ولی احتیاط واجب آن است كه اگر برای خود اعتكاف كرده است، روزه ای كه می گیرد برای كس دیگر نباشد (مثلاً قضای روزه پدرش را به جا نیاورد) و همچنین اگر به نیابت از شخص دیگری اعتكاف كرده باشد، روزه را نیز به نیابت از وی بگیرد.

« مسأله 1836 » اعتكاف باید در یكی از پنج مسجد: « مسجدالحرام »، « مسجدالنبی صلی الله علیه وآله وسلم »، « مسجدكوفه »، « مسجد بصره »

و یا مسجد جامع هر شهر انجام شود.

« مسأله 1837 » كسی كه اعتكاف می كند، باید سه روز را به طور مستمر در مسجد بماند، مگر این كه خارج شدن از مسجد ضرورت داشته باشد، مثلاً برای قضای حاجت ناچار باشد از مسجد خارج شود.

« مسأله 1838 » اگر به خاطر ضرورتی ناچار گردد كه از مسجد خارج شود و به قدری طول بكشد كه صورت اعتكاف به هم بخورد، اعتكاف او باطل می شود.

« مسأله 1839 » اگر در بین اعتكاف محتلم شود، باید تیمّم كند و فوراً از مسجد خارج شود، مگر این كه زمانی كه برای خروج از مسجد لازم است، كمتر از زمان لازم برای تیمّم نمودن باشد كه در این صورت بدون تیمّم باید فوراً از مسجد خارج شود و در هر حال پس از خروج از مسجد، باید فوراً غسل كند و به مسجد بازگردد و برای غسل به قدر ضرورت و انجام واجبات آن اكتفا نماید.

« مسأله 1840 » صحّت اعتكاف زن نسبت به دو روز اوّل، در صورتی كه اعتكاف او منافی حقّ شوهرش باشد، مشروط به اجازه شوهر است و همچنین اعتكاف فرزند، در صورتی كه موجب اذیت پدر یا مادر می شود، باید با اجازه آنان باشد؛ ولی اگر نسبت به دو روز اوّل اجازه داده باشند، نسبت به روز سوم اجازه آنان شرط نیست و حتّی نهی آنان نیز تأثیر ندارد، زیرا ماندن روز سوم واجب است.

مسائل اِعتكاف

« مسأله 1841 » كسی كه اعتكاف می كند، باید در روز از انجام آنچه روزه را باطل می كند بپرهیزد؛ همچنین امور زیر - در شب باشد یا روز -

موجب باطل شدن اعتكاف می شود:

1 - جماع.

2 - بنابر احتیاط واجب اِستمناء؛ چه به شكل حرام آن یا در اثر نگاه یا لمس همسر باشد.

3 - اِستشمام بوی خوش.

4 - خرید و فروش، مگر آن كه ضرورتی در بین باشد، بلكه احتیاط واجب آن است كه در غیر حالت ضرورت، اعمال تجاری دیگر (غیر از خرید و فروش) را نیز انجام ندهد.

5 - مجادله و بحث به منظور برتری و خودنمایی؛ در امور دینی باشد یا دنیایی.

« مسأله 1842 » به هم زدن اعتكافِ واجب جایز نیست؛ ولی می تواند اعتكافِ مستحب را در دو روز اوّل آن باطل نماید، هرچند این عمل خلاف احتیاط است و پس از گذشتن دو روز، ماندن روز سوم در مسجد واجب است.

« مسأله 1843 » اگر اعتكاف خود را با انجام یكی از اموری كه بیان شد باطل نماید، سه صورت دارد:

اوّل: چنانچه اعتكاف او واجب معین باشد، قضای آن لازم است.

دوم: چنانچه اعتكاف او واجب غیر معین باشد، باید آن را دوباره شروع كند و بهتر است آن را تمام كرده و دوباره از سر بگیرد.

سوم: اگر اعتكاف او مستحب باشد، چنانچه در دو روز اوّل آن را باطل كند، اشكال ندارد و چنانچه پس از گذشتن دو روز آن را باطل نماید، باید قضای آن را بجا آورد.

« مسأله 1844 » اگر اعتكافِ واجب را با غیر جماع باطل كند، كفّاره ندارد و اگر با جماع - هر چند در شب - باطل نماید، علاوه بر قضا باید كفّاره نیز بدهد و كفّاره آن مانند كفّاره باطل نمودن عمدی روزه ماه رمضان است و بنابر

احتیاط واجب، ترتیب در كفاره را نیز باید رعایت كند؛ یعنی در صورت امكان یك بنده آزاد كند و اگر امكان نداشت، دو ماه پشت سر هم روزه بگیرد و اگر آن نیز ممكن نبود، به شصت فقیر طعام بدهد.

« مسأله 1845 » در مواردی كه قضای اعتكاف واجب می شود، لازم نیست آن را فوراً بجا آورد، ولی نباید در انجام دادن آن سستی و مسامحه نماید.

« مسأله 1846 » اگر سهواً یكی از مبطلات اعتكاف را انجام دهد، اعتكاف او باطل نمی شود.

« مسأله 1847 » بعد از تمام شدن سه روز، چنانچه به نیت اعتكاف یك شب یا یك روز دیگر یا بیشتر از آن در مسجد بماند، اشكال ندارد؛ ولی پس از تمام شدن سه روز، ماندن فقط بخشی از روز یا شب به نیت اعتكاف در مسجد، محلّ اشكال است و چنانچه دو روز دیگر در مسجد بماند كه روی هم پنج روز شود، واجب است كه روز ششم را نیز در مسجد اعتكاف نماید و اگر پس از تمام شدن شش روز، بخواهد یك روز یا یك شب دیگر یا بیشتر از آن را در مسجد اعتكاف نماید، اشكال ندارد و چنانچه دو روز دیگر در مسجد بماند كه روی هم هشت روز شود، لازم نیست كه روز نهم را نیز در مسجد اعتكاف نماید.

« مسأله 1848 » انسان می تواند در هنگامی كه نیت اعتكاف می كند، شرط كند كه اگر حادثه ای برای او پیش آمد، اعتكاف خود را قطع نماید كه در این صورت چنانچه در روز سوم نیز حادثه ای برای او پیش بیاید، می تواند اعتكاف خود را قطع كند.

خمس

{ احكام خُمس }

خمس

یك پنجم از مازاد درآمدها و برخی منافع است كه انسان به دست آورده است و باید زیر نظر امام معصوم علیه السلام مصرف شود و در زمان غیبت امام زمان (عجّل اللَّه تعالی فرجه الشریف)، بهتر است سهم سادات زیر نظر مجتهد جامع الشرایط برای رفع نیازهای سادات فقیر مصرف گردد و سهم امام علیه السلام باید زیر نظر مجتهد جامع الشرایط در جهت تعلیم و ترویج مذهب جعفری هزینه گردد. در احادیث شریفه نسبت به پرداختن خمس تأكید زیادی شده است و از آن به حقّ امام علیه السلام، سبب تطهیر مال و وسیله ای جهت امتحان ایمان یاد شده است؛ حضرت رضاعلیه السلام در جواب نامه یكی از تاجران شیعه فارس می نویسد: «... اموال تنها از راهی كه خداوند مقرّر فرموده است حلال می گردد. همانا خمس، ما را در تقویت دین یاری می كند و نیاز آنان كه سرپرستی شان را به عهده داریم و نیز نیاز شیعیان را تأمین می كند و با آن آبرویمان را در مقابل دشمنانمان حفظ می كنیم. پس خمس را از ما دریغ نكنید و خود را از دعای ما محروم نسازید، زیرا پرداختن خمس كلید روزی و سبب آمرزش و پاكی شما از گناه و ذخیره آخرتتان است. مسلمان كسی است كه به آنچه با خدا پیمان بسته وفا كند نه آن كسی كه با زبان اجابت می كند و در قلب مخالفت می نماید. » (21)

« مسأله 1849 » خُمس یك واجب عبادی است؛ بنابر این پرداخت آن باید با قصد قربت، یعنی اطاعت خدای متعال انجام شود.

چیزهایی كه خُمس در آنها واجب است

« مسأله 1850 » در هفت چیز خُمس واجب می شود:

اوّل: درآمد كسب و كار.

دوم: معدن. سوم: گنج. چهارم: مال حلال مخلوط به حرام. پنجم: جواهری كه به واسطه غوّاصی (یعنی فرو رفتن در دریا) به دست می آید. ششم: غنیمت جنگ. هفتم: زمینی كه كافر ذمّی از مسلمان بخرد و احكام هر یك به تفصیل گفته خواهد شد.

1 - درآمد كسب و كار

« مسأله 1851 » هرگاه انسان از راه كشاورزی یا تجارت یا صنعت یا كسب های دیگر مالی به دست آورد، اگرچه مثلاً نماز و روزه میتی را بجا آورد و از اجرت آن مالی تهیه كند، چنانچه آن مال از مخارج سال خود و اشخاص تحت تكفّل او بیشتر باشد، باید خمس (یعنی یك پنجم) آن را به دستوری كه گفته خواهد شد، بدهد.

« مسأله 1852 » هدیه، هبه، جایزه، مَهری كه زن دریافت می كند، مالی كه مرد در طلاق خُلع می گیرد و همچنین مالی كه از راه وصیت، نذر، صدقات مستحبّی، وقف خاص و بلكه وقف عام به انسان می رسد، چنانچه به لحاظ مقدار و یا استمرار به اندازه ای نباشد كه بتواند معیشت انسان و یا بخشی از آن را اداره كند، خمس ندارد وگرنه چنانچه از مخارج سال او زیاد بیاید، باید خمس آن پرداخت شود. ارث خُمس ندارد، ولی اگر مثلاً با كسی خویشاوندی دوری داشته باشد و نداند چنین خویشی دارد، چنانچه مقدار ارثی كه از او به وی می رسد به قدری باشد كه بتواند با آن بخشی از معیشت خود را اداره كند، باید خمس آن را بدهد؛ بلكه اگر به این مقدار هم نباشد، بنابر احتیاط واجب باید خمس آن را بپردازد.

« مسأله 1853 » هر جنس و مالی كه یك بار خُمس آن داده

شود، دیگر خُمس به آن تعلّق نمی گیرد، مگر این كه رشد كرده یا قیمت آن افزایش یابد كه مقدار رشد كرده یا افزایش یافته، متعلّق خمس است؛ ولی اگر رشد قیمت بر اثر كاهش ارزش پول باشد - به گونه ای كه درآمد و غنیمت محسوب نشود - خُمس آن لازم نیست.

« مسأله 1854 » اگر مالی به انسان ارث برسد و بداند كسی كه این مال از او به ارث مانده خُمس آن را نداده، باید خُمس آن را بدهد و نیز اگر در خود آن مال خُمس نباشد ولی انسان بداند كسی كه آن مال از او به ارث مانده، خُمس بدهكار است، باید به نسبت سهم الارثی كه به وی رسیده، از خمس میت پرداخت نماید.

« مسأله 1855 » اگر به واسطه قناعت كردن، چیزی از مخارج سال انسان زیاد بیاید، باید خمس آن را بدهد.

« مسأله 1856 » كسی كه دیگری مخارج او را می دهد، باید خمس تمام مالی را كه به دست می آورد بدهد؛ ولی اگر مقداری از آن را خرج زیارت و مانند آن كرده باشد، فقط باید خمس باقی مانده را بدهد.

« مسأله 1857 » اگر شخصی ملكی را بر افراد معینی (مثلاً بر اولاد خود) وقف نماید، چنانچه در آن ملك زراعت و درختكاری كنند و از آن چیزی به دست آورند و از مخارج سال آنان زیاد بیاید، باید خمس آن را بدهند.

« مسأله 1858 » اگر مالی كه فقیر بابت خُمس و زكات گرفته از مخارج سال او زیاد بیاید، بنابر احتیاط واجب باید برای تصرف در مقدار زیادی از حاكم شرعی اجازه بگیرد؛ ولی اگر از

مالی كه به او داده اند منفعتی ببرد، مثلاً از درختی كه بابت خُمس به او داده اند میوه ای به دست آورد، باید خُمس مقداری را كه از مخارج سال او زیاد می آید بدهد.

« مسأله 1859 » اگر با عین پول خمس نداده جنسی را بخرد؛ یعنی به فروشنده بگوید: « این جنس را با این پول می خرم »، معامله ای كه كرده صحیح است؛ ولی باید خمس را بپردازد.

« مسأله 1860 » اگر جنسی را بخرد و بعد از معامله قیمت آن را از پول خُمس نداده بدهد، اگرچه در وقت خریدن نیز قصد او این باشد كه از پول خُمس نداده عوض را بدهد، معامله ای كه كرده صحیح است، ولی ذمّه او به مستحقّین خُمس مشغول است.

« مسأله 1861 » اگر مالی را كه خُمس آن داده نشده بخرد، معامله صحیح است و نیاز به اجازه حاكم شرع ندارد و چیزی بر عهده خریدار نیست و فروشنده باید خمس آن را بدهد.

« مسأله 1862 » اگر چیزی را كه خُمس آن داده نشده به كسی هبه كنند یا ببخشند، خمس آن بر عهده هدیه دهنده است و هدیه گیرنده تمام آن را مالك می شود و بر عهده او چیزی نیست.

« مسأله 1863 » اگر از كافر یا كسی كه به دادن خُمس عقیده ندارد، مالی به دست انسان آید، واجب نیست خُمس آن را بدهد.

« مسأله 1864 » كسی كه می خواهد خمس مالی را كه در سال قبل به دست آورده، از درآمد سال بعد خود بدهد، باید به اندازه یك چهارم مال متعلّق خمس را بپردازد.

« مسأله 1865 » اگر خُمس را با حاكم شرع

یا وكیل او یا با سیدی دستگردان كند و بخواهد در سال بعد بپردازد، نمی تواند از منافع آن سال كسر نماید، پس اگر مثلاً هزار تومان دستگردان كرده و از منافع سال بعد دو هزار تومان بیشتر از مخارج خود داشته باشد، باید خُمس دو هزار تومان را بدهد و هزار تومانی را كه بابت خُمس سال قبل بدهكار است، از بقیه بپردازد.

« مسأله 1866 » هرگاه با پول خُمس داده یا پولی كه خُمس ندارد، خانه یا ملكی بخرد، چنانچه قصد او تجارت با آن نباشد بلكه بخواهد خود از آن استفاده نماید، در این صورت ترقّی قیمت آن خُمس ندارد و اگر آن را به ملك دیگری تبدیل كند نیز خُمس ندارد؛ ولی اگر آن را بیشتر از آنچه خریده بفروشد، چنانچه رشد قیمت بر اثر كاهش ارزش پول نباشد بلكه ترقّی به خاطر قیمت بازار باشد و از مخارج سالانه زیاد بیاید، باید خُمس ترقی قیمت آن را بپردازد و همچنین اگر قصد او تجارت با آن باشد و یك سال از ترقّی قیمت آن بگذرد، چنانچه رشد قیمت بر اثر كاهش ارزش پول نباشد و امكان فروش داشته باشد به گونه ای كه در نظر مردم سود موجود حساب شود، خُمس ترقّی قیمت را باید بپردازد.

« مسأله 1867 » تاجر و كاسب و صنعتگر و مانند اینها، پس از گذشت یك سال از وقتی كه منافع عایدشان می شود، باید خُمس آنچه را كه از خرج سال آنان زیاد می آید بدهند و كسی كه شغل او كاسبی نیست، اگر اتّفاقاً معامله ای كند و منفعتی ببرد، پس از گذشت یك سال از هنگامی كه

فایده برده، باید خُمس مقداری را كه از خرج سال او زیاد آمده بدهد.

« مسأله 1868 » هزینه ای كه برای دست یابی به سود صرف می شود، مانند كرایه حمل و نقل، دلالی و مانند آن و حتی استهلاك ماشین آلات و ابزار كاری كه جزیی از سرمایه است، از مجموع درآمد سال كم می شود و خمس باقی مانده پرداخت می گردد.

« مسأله 1869 » اگر اجیر شود كه عملی را طی چند سال انجام دهد و اجرت همه را یك مرتبه دریافت نماید، اجرت بر آن سال ها تقسیم می شود و آنچه در مقابل كار، در هر سال است، درآمد آن سال می باشد، مگر این كه اجرت در مقابل كل كار پرداخت شده باشد و جزء جزء كار در نظر گرفته نشده باشد، به نحوی كه اگر كار را نیمه تمام بگذارد مستحقّ هیچ مقدار از اجرت نخواهد بود كه در این صورت تمام اجرت دریافتی، درآمد همان سالی است كه در آن سال آن را دریافت كرده است.

« مسأله 1870 » انسان می تواند در بین سال هر وقت منفعتی به دست آورد، خُمس آن را بدهد و جایز است دادن خُمس را تا آخر سال تأخیر بیندازد و همچنین می تواند برای هر منفعتی سال جداگانه قرار دهد و اگر برای دادن خُمس، سال شمسی قرار دهد، مانعی ندارد.

« مسأله 1871 » اگر كسی كه مانند تاجر و كاسب باید برای دادن خُمس سال قرار دهد منفعتی به دست آورد و در بین سال بمیرد، باید مخارج تا هنگام مرگ او را از آن منفعت كسر كنند و خُمس باقی مانده را بدهند.

« مسأله 1872 » اگر قیمت جنسی كه

برای تجارت خریده بالا رود و آن را نفروشد و در بین سال قیمت آن پایین آید، خُمس مقداری كه بالا رفته بر او واجب نیست.

« مسأله 1873 » اگر قیمت جنسی كه برای تجارت خریده بالا رود و به امید آن كه قیمت آن بالاتر رود، تا بعد از تمام شدن سال آن را نفروشد و قیمت آن تنزل پیدا كند، خمس مقداری را كه بالا رفته، باید بدهد؛ ولی اگر به اندازه ای نگه دارد كه تجار معمولاً برای گران شدن جنس آن را نگه می دارند، لازم نیست خُمس مقداری را كه قیمت آن بالا رفته و سپس پایین آمده، بدهد.

« مسأله 1874 » اگر غیر از چیزی كه برای تجارت خریده، مالی داشته باشد كه خُمس آن را داده یا خُمس نداشته باشد، چنانچه قیمت آن بالا رود و آن را بفروشد، مقداری كه بر قیمت آن اضافه شده، چنانچه در مخارج سال مصرف نشود خُمس دارد و چنانچه درختی كه خریده رشد كند و بزرگ شود و یا گوسفندی كه خریده چاق شود، در صورتی كه مقصود او از نگهداری آنها این بوده كه از ترقّی عین آنها سود ببرد، باید خُمس آنچه را كه زیاد شده بدهد.

« مسأله 1875 » سرمایه ای كه با آن تنها مؤونه زندگی را به دست می آورد، نه بیش از آن را، خمس ندارد و اگر بیش از مؤونه خود را از سرمایه به دست آورد، باید به نسبت مقدار زیادی، خمس سرمایه را پرداخت كند. این حكم در تمام مسایل دیگری كه در مورد سرمایه گفته می شود، جاری است.

« مسأله 1876 » زمین های موات چنانچه برای

تجارت یا بهره بردن از كشت و زرع آن آباد شود، جزء سرمایه به حساب می آید؛ ولی اگر برای تفریح و استراحت شخصی خود و زن و فرزندانش باشد و قصد تجارت و كسب نداشته باشد، در صورتی كه عرفاً خارج از شأن او نباشد، جزء سرمایه محسوب نمی شود بلكه مؤونه است.

« مسأله 1877 » اگر تاجر یا كاسب و یا كشاورز از درآمد سالانه خود وسیله نقلیه ای بخرد، چنانچه آن را برای استفاده در كسب و كار خریده باشد، حكم سرمایه را دارد؛ و اگر برای استفاده خانوادگی و برآوردن نیاز زندگی خریده باشد، جزء مؤونه است و خُمس آن واجب نیست و چنانچه برای هر دو باشد، به نسبتی كه برای كسب و كار از آن استفاده می كند، حكم سرمایه را دارد.

« مسأله 1878 » وسیله نقلیه ای كه انسان برای مسافرت های شخصی خود و خانواده و یا رفتن به زیارت می خرد، اگر خارج از شأن متعارف او نباشد، جزء مخارج همان سال به حساب می آید و خُمس ندارد، هرچند برای سال های بعد باقی بماند.

« مسأله 1879 » كسی كه مقداری از درآمد خود را به تدریج برای ساختن مغازه یا آباد كردن زمین موات یا احداث باغ مصرف نموده و آن زمین یا باغ جزء مؤونه او محسوب نمی شود، باید در آخر سال خُمس آن را بپردازد و اگر اصل زمینِ آباد شده نیز افزایش قیمت پیدا كرده باشد، باید آخر سال خُمس افزایش قیمت را بدهد؛ ولی اگر قصد او از نگهداری زمین ترقی قیمت و سود بردن نباشد، چنانچه یك بار خُمس آن را بدهد، در سال های بعد تا زمانی كه آن

را نفروخته دادن خُمس آن واجب نیست.

« مسأله 1880 » اگر از درآمد بین سال باغی احداث كند تا بعد از بالا رفتن قیمت، آن را بفروشد، علاوه بر خمس قیمت كلّ باغ در سر سال اوّل، باید خمس میوه و زیادی قیمت باغ را در سال های بعد بدهد؛ ولی اگر قصدش این باشد كه خودش از میوه آن استفاده كند، فقط باید خمس میوه ای را كه از مصارف سالانه وی زیاد آمده است، بپردازد.

« مسأله 1881 » اگر درخت بید و چنار و مانند اینها را بكارد، سالی كه هنگام فروش آنهاست، اگرچه آنها را نفروشد، باید خُمس آنها را بدهد؛ ولی اگر مثلاً از شاخه های آن كه معمولاً هر سال می بُرند استفاده ای ببرد و به تنهایی یا با منفعت های دیگر كسبش از مخارج سال او زیاد بیاید، در آخر هر سال باید خُمس آن را بدهد.

« مسأله 1882 » كسی كه چند رشته كسب دارد، مثلاً اجاره ملك می گیرد و خرید و فروش و زراعت نیز می كند، چه برای هر رشته، سرمایه و دخل و خرج و حساب صندوق جداگانه داشته باشد و چه دخل و خرج و حساب صندوق آنها یكی باشد، می تواند همه را آخر سال یك جا حساب كند و اگر نفع داشته باشد، خُمس آن را بدهد.

« مسأله 1883 » آنچه از منافع كسب در بین سال به مصرف خوراك، پوشاك، اثاثیه، خرید منزل، عروسی، جهیزیه دختر، زیارت و مانند اینها می رسد، در صورتی كه از شأن او زیاد نباشد و زیاده روی هم نكرده باشد، خُمس ندارد.

« مسأله 1884 » مالی كه انسان به مصرف نذر و كفّاره می رساند،

جزء مخارج سالانه است و نیز مالی كه به كسی می بخشد یا جایزه می دهد، در صورتی كه بیشتر از شأن او نباشد، از مخارج سالانه حساب می شود.

« مسأله 1885 » اگر دختر در معرض ازدواج باشد و انسان نتواند جهیزیه او را از درآمد سالی كه در آن ازدواج می كند تهیه كند و مجبور باشد كه از قبل، هر سال مقداری از آن را تهیه نماید و دادن خمس جنس تهیه شده، موجب عدم توانایی برای تهیه جهیزیه و یا تأخیر در تهیه آن از وقت حاجت شود و یا در شهری باشد كه معمولاً هر سال مقداری از جهیزیه دختر را تهیه می كنند به گونه ای كه تهیه نكردن آن عیب باشد، چنانچه در بین سال از منافع آن سال جهیزیه بخرد و سال بر آن بگذرد، خُمس ندارد.

« مسأله 1886 » اگر انسان به چیزی نیاز فعلی داشته باشد و نتواند آن را با درآمد یك سال تهیه كند، مثل این كه محتاج خانه باشد و نتواند در یك سال خانه بخرد و یا خانه بسازد، در صورتی كه در این رابطه زمین یا وسایل و اجناسی مانند آجر، سیمان، آهن و... تهیه كند و سال بر آنها بگذرد - چه در ساختمان به كار رفته باشد و چه هنوز به كار نرفته باشد - خمس ندارد؛ ولی اگر به جای تهیه زمین و وسایل و اجناس، پول ذخیره كند، در صورتی خمس ندارد كه دادن خمس سبب عدم قدرت بر تهیه چیز مورد نیاز و یا تأخیر در تهیه آن شود، وگرنه بنابر احتیاط واجب باید خمس آن پول را بپردازد.

« مسأله 1887

» تشریفات منزل و زندگی و هزینه اِیاب و ذهاب و میهمانی های انسان و خانواده او، اگر از حدّ متعارف و شأن او بیشتر نباشند، خُمس ندارند و اگر از حدّ متعارف و شأن او بیشتر باشند، باید خُمس زاید بر متعارف را بپردازد و شأن افراد به حسب زمان ها و شهرها و اوضاع معیشت عمومی مردم متفاوت می باشد.

« مسأله 1888 » مالی كه انسان خرج سفر حجّ و زیارت های دیگر می كند، از مخارج سالی حساب می شود كه در آن شروع به مسافرت كرده است، اگرچه سفر او تا مقداری از سال بعد طول بكشد.

« مسأله 1889 » اگر برای حجّ واجب ناچار باشد از چند سال قبل ثبت نام كند و هزینه را بدهد، خُمس به آن تعلق نمی گیرد؛ ولی چنانچه ثبت نام برای حجّ، فقط به معنی حقّ اولویت باشد و پول در ملكیت او باقی بماند، پس از گذشت سال، بنابر احتیاط واجب باید خمس آن را بپردازد.

« مسأله 1890 » كسی كه از كسب و تجارت فایده ای برده، اگر مال دیگری نیز داشته باشد كه خُمس آن واجب نباشد، می تواند مخارج سال خود را فقط از فایده كسب حساب كند.

« مسأله 1891 » هرگاه از درآمد سال چیزی مانند خانه یا ماشین سواری یا فرش و یا سایر وسایل زندگی را در بین سال تهیه كند و یا بخرد و در سال های بعد آن را بفروشد، چنانچه پول آن را در مؤونه صرف نماید، مانند این كه خانه دیگری را كه نیاز دارد بخرد، خُمس ندارد و هر مقدار از آن از مخارج سالانه زیاد بیاید، باید خمس آن را پرداخت نماید.

«

مسأله 1892 » اگر با سودی كه از كسب و كار به دست آورده، پیش از پرداختن خُمس، اثاثیه ولوازم منزل یا كتاب و مانند اینها را بخرد، هر وقت به طور كلّی احتیاج او از آنها برطرف شد، تا وقتی آنها را نفروخته، لازم نیست خمس آنها را بدهد و پس از فروش چنانچه پول آنها را در مؤونه دیگری صرف نكند، باید خُمس آن را بپردازد. حكم زیورآلات زنانه نیز اگر وقت زینت كردن با آنها بگذرد همین است.

« مسأله 1893 » اگر مستأجر مبلغی را به عنوان سرقفلی مغازه بپردازد، آن سرقفلی جزء سرمایه است و حكم آن را دارد و كسی كه مبلغ سرقفلی را گرفته، اگر تا آخر سال آن را به مصرف مؤونه زندگی نرساند و باقی بماند، باید خُمس آن را بدهد.

« مسأله 1894 » اگر از منفعت كسب برای مصرف سال خود آذوقه ای بخرد و در آخر سال مقداری از آن زیاد بیاید، باید خُمس آن را بدهد و چنانچه بخواهد قیمت آن را بدهد، باید قیمت فعلی آن را حساب كند.

« مسأله 1895 » اگر در یك سال منفعتی نبرد، نمی تواند مخارج آن سال را از منفعتی كه در سال بعد می برد كسر نماید.

« مسأله 1896 » اگر در اوّل سال منفعتی نبرد و از سرمایه خرج كند و پیش از تمام شدن سال منفعتی به دست آورد، نمی تواند مقداری را كه از سرمایه برداشته از منافع كسر كند.

« مسأله 1897 » اگر پس از آن كه منفعتی به دست آورد، مقداری از سرمایه او از بین برود و از باقی مانده آن منافعی به دست آورد

كه از خرج سال او زیاد بیاید، می تواند مقداری را كه از سرمایه كم شده، بردارد و این مقدار مشمول خُمس نمی شود.

« مسأله 1898 » اگر غیر از سرمایه چیز دیگری از مال او از بین برود، بنابر احتیاط واجب نمی تواند از منفعتی كه به دست می آورد آن چیز را تهیه كند؛ ولی اگر در همان سال به آن چیز احتیاج داشته باشد، می تواند در بین سال از منافع كسب آن را تهیه نماید.

« مسأله 1899 » كسی كه از درآمد سال خود به مردم قرض داده و در پایان سال از آنها طلبكار است، اگر طلب او با مطالبه دریافت شده و مانند نقد محسوب شود، باید در پایان سال خُمس آن را بپردازد؛ ولی اگر هنوز وقت دریافت آن نرسیده باشد یا فعلاً وصول نشود، خُمس آن واجب نیست؛ امّا هنگامی كه وصول نمود، باید بلافاصله خُمس آن را بدهد، مگر آن كه آن را در مؤونه لازم و فوری خود مصرف نماید.

« مسأله 1900 » كاسبی كه در طول سال به مردم نسیه داده است، اگر در آخر سال وقت وصول آن رسیده و قابل وصول بوده و مانند نقد باشد، باید خُمس سود آن را پرداخت نماید و چنانچه وقت وصول آن رسیده ولی قابل دریافت نیست، به محض دریافت باید خمس سود آن را بدهد، مگر آن كه آن را در مؤونه لازم و فوری خود مصرف نماید و در صورتی كه وقت وصول آن در سال بعد باشد، سود آن جزء درآمد سال بعد است.

« مسأله 1901 » افرادی كه در ادارات دولتی یا مؤسّسات خصوصی كار می كنند و

معمولاً اداره، مقداری از حقوق آنان را پس انداز می كند تا هنگام بازنشستگی به تدریج به آنان پرداخت نماید، پس از بازنشستگی هر مقدار كه در هر سال به آنان بدهند، جزء درآمد آن سال حساب می شود و لازم نیست خُمس آن را فوراً پرداخت نمایند.

« مسأله 1902 » اگر برای مخارج خود قرض كند، می تواند در آخر سال مقدار قرض خود را از منفعتی كه در آن سال به دست آورده، كسر نماید و خمس بقیه منفعت را بدهد، حتّی اگر قرض خود را در آن سال نپردازد.

« مسأله 1903 » اگر برای مخارج خود قرض كند و در آن سال قرض خود را نپردازد و از منفعت آن سال نیز آن را كسر نكند، می تواند از منافع سال های بعد قرض خود را ادا نماید.

« مسأله 1904 » اگر برای زیاد كردن مال یا خریدن ملكی كه به آن احتیاج ندارد قرض كند، چنانچه از منافع كسب آن قرض را بدهد، در سر سال باید خمس ارزش مال یا ملك در سر سال را بپردازد، ولی اگر مالی كه قرض كرده و چیزی كه از قرض خریده از بین برود و ناچار شود كه قرض خود را بدهد، می تواند از منافع كسب، قرض را ادا نماید.

« مسأله 1905 » خمس مال حلال مخلوط به حرام را مانند خمس اموال دیگر می تواند از همان چیز بدهد یا به مقدار قیمت خُمس كه بدهكار است، پول بدهد.

« مسأله 1906 » كسی كه خُمس بدهكار است، می تواند آن را به ذمّه بگیرد و در تمام مال تصرّف كند و به ذمّه گرفتن یعنی این كه خود را بدهكار

اهل خُمس بداند و تصمیم جدی داشته باشد كه خمس را پرداخت نماید؛ ولی برای تأخیر در پرداخت خمس، باید از حاكم شرع اجازه بگیرد.

« مسأله 1907 » اگر خمس به مالی تعلّق بگیرد، چنانچه كسی كه خُمس بدهكار است با حاكم شرع مصالحه كند، می تواند در تمام آن مال تصرّف نماید.

« مسأله 1908 » اگر كسی كه با دیگری شریك است خُمس منافع خود را بدهد و شریك او خُمس ندهد، شراكت آنها صحیح است و تصرّف در مال مشترك برای كسی كه خمس می دهد جایز است.

« مسأله 1909 » اگر طفل صغیری سرمایه ای داشته باشد و از آن منافعی به دست آید، لازم نیست خُمس آن پرداخت شود، مگر این كه بعد از بلوغ تا یك سال آن را در مخارج خود صرف نكند.

« مسأله 1910 » كسانی كه تحت تكفّل افرادی هستند كه خمس نمی پردازند - مانند زن و فرزندان كه تحت تكفّل همسر و پدر خویش می باشند - و همچنین میهمانی كه وارد خانه شخصی می شود كه یقین دارد اموال وی متعلّق خمس است و مانند آنها، می توانند در اموالی كه تحت اختیار آنها قرار داده می شود، تصرّف كنند و از این جهت تكلیفی متوجّه آنان نیست و پرداخت خمس بر عهده صاحب اموال است.

« مسأله 1911 » اگر كسی با پول خمس نداده ملكی بخرد و قیمت آن بالا رود، معامله صحیح است و نیاز به اذن حاكم شرع ندارد و فقط باید خمس آن پول را بدهد؛ ولی چنانچه اصلاً ملتزم به پرداخت خمس نباشد، بلكه تصمیم به عدم پرداخت خمس داشته باشد، در صورتی كه معامله را به

نحو شخصی انجام داده باشد، ضامن خمس افزایش قیمت ملك نیز می باشد.

« مسأله 1912 » اگر كسی كه چندین سال خمس نداده است، از منافع كسب چیزی را كه به آن احتیاج ندارد بخرد و یك سال از كسب آن درآمد بگذرد، باید خُمس آن چیز را بدهد و اگر اثاث خانه و چیزهای دیگری را كه به آنها احتیاج دارد مطابق شأن خود خریده باشد، چنانچه بداند آنها را با درآمدی كه سال بر آن نگذشته خریده، لازم نیست خمس آن ها را بدهد و اگر نداند با درآمدی كه سال بر آن گذشته خریده یا نه، بنابر احتیاط واجب باید با حاكم شرع مصالحه كند.

2 - معدن

« مسأله 1913 » معادن جزء انفال است و اختیار آنها در دست امام معصوم علیه السلام است و در زمان غیبت، برای استخراج آنها بنابر احتیاط واجب باید از حاكم شرعی اجازه گرفته شود و استخراج كننده با شرایطی كه گفته خواهد شد، باید خمس آن را بپردازد.

« مسأله 1914 » اگر از معدن طلا، نقره، سرب، مس، آهن، نفت، زغال سنگ، فیروزه، عقیق، زاج، نمك و سایر معادن چیزی به دست آورد و به مقدار نصاب برسد، استخراج كننده باید خُمس آن را بدهد؛ ولی در مثل معادن نفت، طلا و نقره كه دولت استخراج می كند، تعلق خُمس محلّ اشكال است.

« مسأله 1915 » نصاب معدن 15 مثقال معمولی طلاست، یعنی اگر قیمت چیزی كه از معدن استخراج شده، بعد از كم كردن مخارج، به 15 مثقال (312/70 گرم) طلا برسد، باید خمس آن را بدهد.

« مسأله 1916 » اگر قیمت استفاده ای كه از معدن برده به 15

مثقال طلا نرسد، خُمس آن در صورتی لازم است كه از مخارج سالش زیاد بیاید.

« مسأله 1917 » گچ، آهك، گِل سرشور و گِل سرخ، بنابر احتیاط واجب از معدن محسوب شده و خُمس دارد.

« مسأله 1918 » كسی كه از معدن چیزی به دست می آورد، باید خُمس آن را بدهد، چه معدن روی زمین باشد یا زیر آن، در زمینی باشد كه ملك است یا در جایی باشد كه مالك ندارد.

« مسأله 1919 » اگر نداند چیزی را كه از معدن استخراج كرده به ارزش 15 مثقال طلا می رسد یا نه، بنابر احتیاط واجب، چنانچه به راحتی امكان پذیر باشد، باید با وزن كردن یا از راه دیگر، قیمت آن را معلوم كند.

« مسأله 1920 » اگر چند نفر چیزی از معدن استخراج كنند و بعد از كم كردن مخارجی كه برای آن كرده اند، سهم هر یك از آنها به ارزش 15 مثقال طلا برسد، باید خُمس آن را بدهد.

3 - گنج

« مسأله 1921 » گنج مالی است كه در زمین، درخت، كوه یا دیوار پنهان باشد و كسی آن را پیدا كند و به گونه ای باشد كه عرفاً به آن گنج بگویند.

« مسأله 1922 » اگر گنج جزء عتایق باشد، از انفال محسوب می شود و برای تصرّف در آن، بنابر احتیاط واجب باید از حاكم شرعی اجازه گرفت. چنانچه گنج، سكّه طلا و نقره باشد، با داشتن شرایطی كه گفته می شود، باید خمس آن پرداخت شود و اگر طلا و نقره غیر مسكوك و یا جواهرات دیگر باشد نیز بنابر احتیاط واجب باید خمس آن را بپردازد و در غیر از موارد مذكور، چنانچه مقدار

آن به اندازه ای باشد كه بتواند بخشی از معیشت او را اداره كند و از مخارج سال وی زیاد بیاید، باید خمس آن را بدهد.

« مسأله 1923 » اگر انسان در زمینی كه ملك كسی نیست گنجی پیدا كند، با رعایت شرایطی كه در مسأله قبل گفته شد، گنج مال خود او می باشد و متعلّق خمس است.

« مسأله 1924 » نصاب گنج اگر نقره باشد 105 مثقال (187/429 گرم) نقره و اگر طلا باشد 15 مثقال (312/70 گرم) طلاست و اگر جواهرات دیگر باشد، چنانچه قیمت آن به 105 مثقال نقره و یا 15 مثقال طلا برسد، باید خمس آن را بدهد. در تمام این موارد، نصاب بعد از كم كردن مخارج ملاحظه می شود.

« مسأله 1925 » اگر در زمینی كه از دیگری خریده گنجی پیدا كند كه جزء عتایق نباشد و بداند مالك ندارد و یا مالك آن از آن اعراض كرده است، آن گنج مال خود اوست و چنانچه طلا، نقره و یا جواهرات باشد، باید خمس آن را بدهد و چنانچه احتمال دهد كه مال یكی از مالكان قبلی است، باید به مالك قبلی اطّلاع دهد و چنانچه معلوم شود مال او نیست، باید به كسی كه پیش از او مالك زمین بوده اطّلاع دهد و به همین ترتیب به همه كسانی كه پیش از او مالك زمین بوده اند خبر دهد و اگر مالك آن معلوم نشود، حكم مجهول المالك را دارد.

« مسأله 1926 » اگر در ظرف های متعددی كه در یك جا دفن شده اند، اموالی پیدا كند كه قیمت آنها روی هم به حدّ نصاب برسد، باید خُمس آنها را بدهد؛

ولی چنانچه در چند جا گنج پیدا كند، اگر عرفاً بیش از یك گنج محسوب شود، خُمس هر كدام از آنها كه قیمت آن به حدّ نصاب برسد، واجب است و گنجی كه قیمت آن به این مقدار نرسد، حكم درآمد كسب و كار را دارد.

« مسأله 1927 » اگر دو یا چند نفر گنجی را پیدا كنند و قیمت سهم هر یك از آنان به حدّ نصاب برسد، باید هر یك خُمس سهم خود را بدهند.

« مسأله 1928 » اگر كسی چهارپایی را بخرد و در شكم آن مالی پیدا كند، چنانچه احتمال دهد كه مال فروشنده است، باید به او خبر دهد و اگر معلوم شود مال او نیست، باید به ترتیب، صاحبان قبلی آن را خبر كند و چنانچه متعلق به هیچ یك از آنان نباشد، مال خود اوست و خمس به آن تعلّق نمی گیرد و اگر مالی را از شكم ماهی یا حیوانی غیر از چهارپایان كه خریداری كرده، پیدا كند، چنانچه بداند آن مال متعلّق به فروشنده است، باید به او اطّلاع دهد، ولی اگر احتمال دهد كه آن مال از آنِ فروشنده است، لازم نیست به او خبر دهد و مال خود اوست و چنانچه مقدار آن به اندازه ای باشد كه بتواند بخشی از معیشت او را اداره كند و از مخارج سال وی زیاد بیاید، باید خمس آن را بدهد.

4 - مال حلال مخلوط به حرام

« مسأله 1929 » اگر مال حلال با مال حرام به نحوی مخلوط شود كه انسان نتواند آنها را از یكدیگر تشخیص دهد و هیچ كدام از صاحب مال حرام و مقدار آن معلوم نباشد، باید خُمس تمام

مال را بدهد و بعد از دادن خُمس، بقیه مال حلال می شود.

« مسأله 1930 » اگر مال حلال با حرام مخلوط شود و انسان مقدار حرام را بداند ولی صاحب آن را نشناسد، باید آن مقدار را به نیت صاحب آن صدقه بدهد و احتیاط واجب آن است كه از حاكم شرع نیز اجازه بگیرد.

« مسأله 1931 » اگر مال حلال با حرام مخلوط شود و انسان مقدار حرام را نداند ولی صاحب آن را بشناسد، باید یكدیگر را راضی نمایند و چنانچه صاحب مال راضی نشود، در صورتی كه انسان بداند مقدار معینی مال اوست وشك كند كه بیشتر از آن نیز مال او هست یا نه، باید مقداری را كه یقین دارد مال اوست به او بدهد و احتیاط مستحب آن است كه مقدار بیشتری را كه احتمال می دهد مال اوست، به او بدهد؛ ولی چنانچه بداند یكی از دو مال، متعلّق به شخص دیگری است و نتواند رضایت او را جلب نماید، باید نصف هر یك از آن دو مال را به آن شخص بدهد.

« مسأله 1932 » اگر خمس، زكات، وقف خاصّ و یا وقف عامّ با مال كسی مخلوط شود، حكم مالی را دارد كه صاحب آن معلوم است و باید نزد خود و خداوند محاسبه كند و آن را پرداخت نماید.

« مسأله 1933 » اگر خُمس مال حلال مخلوط به حرام را بدهد و بعد بفهمد كه مقدار حرام بیشتر از خُمس بوده، بنابر احتیاط واجب، آن مقداری را كه می داند از خُمس بیشتر بوده، با اذن حاكم شرع از طرف صاحب آن به مصرف مشترك خمس و مال

مجهول المالك برساند.

« مسأله 1934 » اگر خُمس مال حلال مخلوط به حرام را بدهد و سپس صاحب آن پیدا شود، لازم نیست چیزی به او بدهد؛ ولی چنانچه مالی را كه صاحب آن معلوم نیست، خودش از طرف او صدقه بدهد، اگر بعداً صاحب آن پیدا شد و راضی به آن صدقه نشد، باید مثل یا قیمت آن را به او بدهد؛ اما اگر آن مال را به حاكم شرعی تحویل دهد و سپس صاحب آن پیدا شود، ضامن نیست.

« مسأله 1935 » اگر مال حلالی با حرام مخلوط شود و مقدار حرام معلوم باشد و انسان بداند كه صاحب آن از چند نفر معین بیرون نیست ولی نتواند بفهمد كیست، باید تا حدّ امكان از تمام آنان تحصیل رضایت نماید و اگر ممكن نگردید، آن مقدار از مال را بین آنان به طور مساوی تقسیم نماید.

5 - جواهری كه به واسطه غوّاصی به دست می آید

« مسأله 1936 » اگر به واسطه غوّاصی (یعنی فرو رفتن در دریا و مانند آن) لؤلؤ و مرجان یا جواهر دیگری را كه با فرو رفتن در دریا بیرون می آید، بیرون آورند - روییدنی باشد یا معدنی - جزء انفال محسوب می شود و تصرّف در آن بنابر احتیاط واجب باید با اجازه حاكم شرعی باشد و چنانچه بعد از كم كردن مخارجی كه برای بیرون آوردن آن كرده اند، قیمت آن به 18 نخود (456/3 گرم) طلا برسد، باید خُمس آن را بدهند، چه در یك دفعه آن را از دریا بیرون آورده باشند یا در چند دفعه - به شرط آن كه عرفاً یك استخراج محسوب شود - آنچه بیرون آمده از یك جنس باشد یا

از چند جنس، ولی اگر چند نفر آن را بیرون آورده باشند، قیمت سهم هر كدام از آنان كه به 18 نخود طلا برسد، باید خُمس سهم خود را بدهد.

« مسأله 1937 » اگر بدون فرو رفتن در دریا با وسایلی جواهر بیرون آورد یا از روی آب دریا یا از كنار دریا جواهر بگیرد، در صورتی باید خُمس آن را بدهد كه این كار شغل او باشد و یا درآمد آن بتواند بخشی از معیشت او را تأمین كند و به تنهایی یا با منفعت های دیگر، از مخارج سال او زیاد بیاید.

« مسأله 1938 » خُمس ماهی و حیوانات دیگری كه انسان بدون غوّاصی می گیرد، در صورتی واجب است كه آنها را برای كسب بگیرد و به تنهایی یا با منفعت های دیگر كسب او، از مخارج سالش زیادتر باشد.

« مسأله 1939 » اگر انسان بدون قصد این كه چیزی از دریا بیرون آورد، در دریا فرو رود و اتّفاقاً جواهری به دست او آید، در صورتی كه به حدّ نصاب برسد و قصد كند كه آن چیز ملك او باشد، باید خُمس آن را بدهد.

« مسأله 1940 » اگر انسان در آب فرو رود و حیوانی را بیرون آورد و در شكم آن جواهری پیدا كند كه قیمت آن 18 نخود طلا یا بیشتر باشد، چنانچه آن حیوان مانند صدف باشد كه نوعاً در شكم آن جواهر است، باید خُمس آن را بدهد و اگر اتّفاقاً جواهر را بلعیده باشد، از بابت آنچه از طریق غوّاصی به دست می آید، خمس ندارد.

« مسأله 1941 » حكم رودخانه های بزرگ مانند دجله، فرات و نیل، اگر فرض

شود كه در آنها نیز مانند دریا جواهر به عمل آید، از لحاظ آنچه كه با غوّاصی به دست می آید، مانند حكم دریاست.

« مسأله 1942 » اگر در آب فرو رود و مقداری عنبر بیرون آورد كه قیمت آن 18 نخود طلا یا بیشتر باشد، باید خُمس آن را بدهد و چنانچه از روی آب یا از كنار دریا به دست آورد، اگر قیمت آن به مقدار 18 نخود طلا نیز نرسد، بنابر احتیاط واجب باید خمُس آن را بدهد.

« مسأله 1943 » كسی كه كسب او غوّاصی یا استخراج معدن است، اگر خُمس آنها را بدهد و چیزی از مخارج سال او زیاد بیاید، لازم نیست دوباره خُمس آنها را بدهد.

« مسأله 1944 » اگر بچّه ای معدنی را استخراج كند یا گنجی پیدا كند یا به واسطه فرو رفتن در دریا جواهری بیرون آورد، لازم نیست خمس آن پرداخت شود؛ ولی چنانچه مال حلال او با حرام مخلوط شود، بنابر احتیاط واجب باید پس از بلوغ خودش خمس را بپردازد.

6 - غنیمت

« مسأله 1945 » اگر مسلمانان به امر امام معصوم علیه السلام با كفّار جنگ كنند و چیزهایی را در جنگ به دست آورند، به آنها غنیمت گفته می شود و مخارجی را كه برای غنیمت كرده اند، مانند مخارج نگهداری و حمل و نقل آن و نیز مقداری را كه امام علیه السلام صلاح می داند به مصرفی برساند و چیزهایی را كه مخصوص به امام است، باید از غنیمت كنار بگذارند و خُمس بقیه آن را بدهند.

7 - زمینی كه كافر ذِمّی از مسلمان می خرد

« مسأله 1946 » اگر كافر ذِمّی زمینی را از مسلمان بخرد، باید خُمس آن را از همان زمین بدهد و اگر پول آن را نیز بدهد اشكال ندارد و نیز اگر خانه و مغازه و مانند اینها را از مسلمان بخرد، چنانچه زمین آن را جداگانه قیمت كنند و بفروشند، باید خُمس زمین آن را بدهد و اگر خانه و مغازه را روی هم بفروشند و زمین به تبع آن منتقل شود، خُمس زمین واجب نیست و برای دادن این خُمس قصد قربت لازم نیست، بلكه حاكم شرع نیز كه خُمس را از او می گیرد، لازم نیست قصد قربت نماید.

« مسأله 1947 » اگر كافر ذِمّی زمینی را كه از مسلمان خریده به مسلمان دیگری نیز بفروشد، خمسی كه به خاطر خرید زمین بر او واجب شده بود، ساقط نمی شود و نیز اگر بمیرد و مسلمانی آن زمین را از او ارث ببرد، باید خُمس آن را از همان زمین یا از مال دیگرش بدهد.

« مسأله 1948 » اگر كافر ذِمّی هنگام خریدن زمین شرط كند كه خُمس را ندهد یا شرط كند كه فروشنده خُمس آن را بدهد، شرط

او صحیح نیست و باید خُمس را بدهد؛ ولی اگر شرط كند كه فروشنده مقدار خُمس را از طرف او به صاحبان خُمس بدهد، اشكال ندارد.

« مسأله 1949 » اگر مسلمان زمینی را به طریقی غیر از خرید و فروش، ملك كافر كند و عوض آن را بگیرد، مثلاً به او صلح نماید، دادن خمس بر كافر لازم نیست.

« مسأله 1950 » اگر كافر ذِمّی صغیر باشد و ولی او زمینی را برای او بخرد، لازم نیست خمس آن را بپردازد.

مصرف خُمس

« مسأله 1951 » خُمس را باید دو قسمت كنند: یك قسمت آن سهم سادات است كه باید آن را به سید فقیر یا سید یتیم یا به سیدی كه در سفر درمانده شده بدهند و اذن حاكم شرع نیز در آن لازم نیست، ولی بهتر است با اذن او باشد و قسمت دیگر آن سهم امام علیه السلام است كه به احتیاط واجب باید به اذن مجتهد جامع الشرایط و با نظر دهنده خُمس مصرف شود و یا مجتهد جامع الشرایط از دهنده خُمس وكالت بگیرد؛ ولی اگر انسان بخواهد سهم امام علیه السلام را به مجتهدی كه از او تقلید نمی كند بدهد، در صورتی به او اذن داده می شود كه بداند آن مجتهد و مجتهدی كه از او تقلید می كند، سهم امام علیه السلام را به یك نحو مصرف می كنند.

« مسأله 1952 » اگر كسی سهم امام علیه السلام را به دست مجتهد جامع الشرایط یا نماینده او نرساند یا به مصرفی كه او اجازه نداده است برساند، تكلیف از او ساقط نمی شود و باید دوباره سهم امام علیه السلام را به مجتهدی كه دارای همه شرایط

است یا نماینده او بپردازد و یا به مصرفی كه او اجازه می دهد برساند، مگر این كه پس از مصرف، مرجع تقلید آن مصرف را قبول نماید.

« مسأله 1953 » سید یتیمی كه به او خُمس می دهند، باید فقیر باشد، ولی به سیدی كه در سفر درمانده شده، اگرچه در وطن خود فقیر نباشد، می توان خُمس داد.

« مسأله 1954 » به سیدی كه در سفر درمانده شده، اگر سفر او سفر معصیت باشد، بنابر احتیاط نباید خُمس بدهند.

« مسأله 1955 » به سیدی كه عادل نیست می توان خُمس داد، ولی به سیدی كه دوازده امامی نیست، نباید خُمس بدهند.

« مسأله 1956 » اگر خُمس دادن به سیدی كه معصیتكار است كمك به معصیت او باشد، نمی توان به او خُمس داد و به سیدی نیز كه آشكارا معصیت می كند و مرتكب گناهانی مثل شراب خواری و ترك نماز می شود، اگرچه دادن خُمس كمك به معصیت او نباشد، بنابر احتیاط واجب نباید خُمس بدهند.

« مسأله 1957 » به صرف این كه كسی بگوید: « سید هستم »، نمی توان به او خُمس داد، ولی اگر در شهر خودش مشهور به سیادت باشد به نحوی كه موجب وثوق و اطمینان شود، می توان به او خُمس داد.

« مسأله 1958 » مرد نمی تواند به همسر سیده خود خمس بدهد كه زن آن را به مصرف مخارج خودش برساند؛ ولی اگر زن مخارجی داشته باشد كه به آن محتاج بوده ولی تأمین آن بر شوهر واجب نباشد، جایز است شوهر از بابت سهم سادات به زن تملیك كند تا زن به مصرف آن مخارج برساند.

« مسأله 1959 » اگر مخارج سیدی كه زوجه

انسان نیست بر انسان واجب باشد، نمی تواند خوراك و پوشاك و سایر نفقات واجب او را از خُمس بدهد، ولی اگر مقداری خُمس ملك او كند كه به مصرف دیگری غیر از آن مخارجی كه بر خُمس دهنده واجب است برساند، مانعی ندارد.

« مسأله 1960 » به سید فقیری كه مخارج او بر دیگری واجب است و او نمی تواند مخارج آن سید را بدهد، می توان خُمس داد.

« مسأله 1961 » احتیاط واجب آن است كه به یك سید فقیر، بیشتر از مخارج یك سال او سهم سادات ندهند.

« مسأله 1962 » اگر در شهر انسان، سید مستحقّی نباشد و احتمال نیز ندهد كه پیدا شود یا نگهداری خُمس تا پیدا شدن مستحق ممكن نباشد، باید خُمس را به شهر دیگری ببرد و به مستحق برساند و احتیاط آن است كه مخارج بردن آن را از خُمس برندارد، مگر این كه حاكم شرعی انتقال خمس به شهر دیگر را از او بخواهد و اگر خُمس از بین برود، چنانچه در نگهداری آن كوتاهی كرده باشد، باید عوض آن را بدهد و اگر كوتاهی نكرده باشد، چیزی بر او واجب نیست.

« مسأله 1963 » هرگاه در شهر خودش مستحقی نباشد ولی احتمال دهد كه پیدا شود، اگرچه نگهداری خُمس تا پیدا شدن مستحق ممكن باشد، می تواند خُمس را به شهر دیگری ببرد و چنانچه در نگهداری آن كوتاهی نكند و تلف شود، چیزی بر او واجب نیست؛ ولی نمی تواند مخارج بردن آن را از خُمس بردارد.

« مسأله 1964 » اگر در شهر خودش مستحق پیدا شود، باز می تواند خُمس را به شهر دیگری ببرد و به مستحق

برساند؛ ولی مخارج بردن آن را باید خود او بدهد و اگر بردن خمس به آن شهر موجب تأخیر زیاد در پرداختن آن شده باشد یا این كه برای انتقال خمس مرجّحی وجود نداشته باشد، در صورتی كه خمس از بین برود، اگرچه در نگهداری آن كوتاهی نكرده باشد، ضامن است.

« مسأله 1965 » اگر با مطالبه حاكم شرع خُمس را به شهر دیگری ببرد و یا به كسی بدهد كه از طرف حاكم شرع وكیل بوده كه خُمس را بگیرد و از آن شهر به شهر دیگر ببرد و خُمس از بین برود، لازم نیست دوباره خُمس بدهد.

« مسأله 1966 » اگر بخواهد خمس را از چیزی غیر از خود مال متعلّق خمس بپردازد، بنابر احتیاط واجب نمی تواند آن را از جنس دیگری بدهد، بلكه باید قیمت آن را بدهد.

« مسأله 1967 » كسی كه از مستحقِّ خمس، طلبكار است، می تواند طلب خود را بابت خُمس حساب كند.

« مسأله 1968 » مستحق نمی تواند خُمس را بگیرد و به مالك ببخشد؛ ولی كسی كه مقدار زیادی خُمس بدهكار است و فقیر شده و امید دارا شدن او نیز نمی رود و می خواهد مدیون اهل خمس نباشد، اگر مستحق راضی شود كه خمس را از او بگیرد و به او ببخشد، اشكال ندارد.

انفال

{ احكام اَنفال }

« اَنفال » یعنی اموال عمومی كه برای اداره جامعه در اختیار امام معصوم علیه السلام قرار دارد و در زمان غیبت برای تصرّف در آن بنابر احتیاط واجب باید از حاكم شرعی (یعنی مجتهد جامع الشرایط) اجازه گرفت.

« مسأله 1969 » انفال عبارتند از:

الف - زمین های موات و زمین هایی كه صاحبان آنها از

آنها اِعراض و آنها را رها كرده باشند.

ب - كوه ها، درّه ها، جنگل ها و نیزارهای طبیعی.

ج - دریاها و سواحل آنها و رودخانه های بزرگ.

د - معادن.

ه - اموال برگزیده و گرانبهایی كه متعلّق به شاهان بوده و در جنگ به دست مسلمانان آمده باشند.

و - غنیمت هایی كه در جنگ های بدون اجازه امام معصوم علیه السلام به دست آمده باشند.

ز - زمین هایی كه بدون جنگ و خونریزی از كفّار در اختیار مسلمانان قرار می گیرند.

ح - اموال كسانی كه از دنیا می روند و وارث ندارند.

ط - گنجی كه از عتائق باشد.

و به طور كلّی هر چیزی كه عرفاً دارای مالیت بوده ولی مالك نداشته باشد و منفعت آن متعلّق به عموم مردم باشد، جزء انفال به حساب می آید.

تفصیل موارد ذكر شده در كتاب های فقهی بیان شده است.

« مسأله 1970 » در صورت تحقق دولت عدل اسلامی جامع الشرایط، استخراج معادن و گنج ها و استفاده از جنگل ها و اموال عمومی، باید با اجازه آن باشد.

« مسأله 1971 » انفال یكی از مهمترین منابع مالی و اقتصادی حكومت اسلامی است و حفظ آن از هر گونه تجاوز و آفت و زیان طبیعی و غیر طبیعی، وظیفه همه مردم بخصوص حكومت ها می باشد؛ بنابراین برای استفاده افراد از آن و یا فروش آن توسّط حكومت ها به دیگران - مخصوصاً به اجانب - باید كاملاً مصلحت عموم مردم ملاحظه گردد.

زکات

{ احكام زكات }

زكات از واجبات بزرگ الهی است كه در قرآن و روایات در كنار نماز و اعتقاد به آخرت قرار گرفته است و هدف از آن تأمین اجتماعی، تعدیل ثروت، تأمین زندگی فقرا، ایجاد تسهیلات و منافع عمومی و دینی و جذب غیر مسلمانان به

اسلام است و یقیناً اگر ثروتمندان زكات اموال خویش را بپردازند، فقر از جامعه اسلامی رخت برمی بندد. امام صادق علیه السلام می فرماید: « همانا خداوند عزّوجلّ در اموال ثروتمندان برای فقرا به اندازه كفایت آنان واجب فرموده است و اگر می دانست آن مقدار كفایت نمی كند، هر آینه بر آن می افزود. آنچه بر سر فقرا آمده است به سبب كاستی الهی نیست، بلكه به علّت منع حقوق آنان از سوی كسانی است كه حقوق فقرا را ادا نمی كنند و به درستی اگر مردم حقوق مستمندان را ادا می کردند، آنان در رفاه زندگی می کردند. » (22) با برچیده شدن فقر از جامعه، امنیت اجتماعی نیز حاكم می گردد؛ علی علیه السلام می فرماید: « اموال خویش را با زكات پاسداری كنید. » (23) پرداختن زكات موجب رهایی از عذاب الهی (24) و حافظ جان و مال است و خداوند عزّوجلّ می فرماید: « هر آنچه را در راه خداوند انفاق می كنید خداوند به شما باز می گرداند و او بهترین روزی دهندگان است. » (25) نماز با پرداختن زكات است كه به ثمر می نشیند چنانكه در روایت آمده است: « آن كسی كه نماز به پای دارد و زكات نپردازد گویا نماز نخوانده است. » (26)

« مسأله 1972 » زكات در نُه چیز واجب است:

اوّل: گندم، دوم: جو، سوم: خرما، چهارم: كشمش، پنجم: طلا، ششم: نقره، هفتم: شتر، هشتم: گاو، نهم: گوسفند و اگر كسی مالك یكی از این نُه چیز باشد، با شرایطی كه بعد گفته می شود، باید مقداری را كه معین شده به یكی از مصرف هایی كه دستور داده اند برساند.

شرایط واجب شدن زكات

« مسأله 1973 » زكات در صورتی واجب

می شود كه مال به مقدارِ نصاب - كه بعد گفته می شود - برسد و مالك آن، بالغ و عاقل و آزاد باشد و بتواند در آن مال تصرّف كند.

« مسأله 1974 » در واجب شدن زكات در گاو، گوسفند، شتر، طلا و نقره، سال معتبر است؛ بدین ترتیب كه اگر انسان یازده ماه مالك گاو، گوسفند، شتر، طلا و نقره باشد، در اوّل ماه دوازدهم دیگر نمی تواند در آن به گونه ای تصرّف كند كه مال را از بین ببرد و اگر تصرّف كند، ضامن است و چنانچه تا پایان ماه دوازدهم بقیه شرایط موجود باشد، پرداخت زكات واجب می شود.

« مسأله 1975 » اگر مالك گاو، گوسفند، شتر، طلا و نقره در بین سال بالغ شود، اوّل سال او برای تعلّق زكات، از تاریخ بلوغ او حساب می شود.

« مسأله 1976 » زكات گندم و جو وقتی واجب می شود كه به آنها گندم و جو گفته شود و زكات كشمش وقتی واجب می شود كه به آن انگور گفته شود و هنگامی كه خرما قدری خشك شد كه به آن « تَمْرْ » بگویند، زكات آن واجب می شود، ولی وقت دادن زكات در گندم و جو، هنگام خرمن شدن و جدا كردن كاه از آنها و در خرما و كشمش، هنگامی است كه وقت چیدن آنها رسیده باشد.

« مسأله 1977 » اگر هنگام واجب شدن زكات گندم، جو، كشمش و خرما كه در مسأله پیش گفته شد، صاحب آنها بالغ باشد، باید زكات آنها را بدهد.

« مسأله 1978 » اگر صاحب گاو، گوسفند، شتر، طلا و نقره در تمام سال دیوانه باشد، زكات بر او واجب نیست؛ ولی

اگر در مقداری از سال دیوانه باشد و در آخر سال عاقل گردد، چنانچه دیوانگی او به قدری كم باشد كه مردم بگویند در تمام سال عاقل بوده، زكات بر او واجب است.

« مسأله 1979 » اگر صاحب گاو، گوسفند، شتر، طلا و نقره در مقداری از سال مست یا بی هوش شود و یا هنگام واجب شدن زكات گندم، جو، خرما و كشمش مست یا بی هوش باشد، زكات از او ساقط نمی شود.

« مسأله 1980 » اگر گاو، گوسفند، شتر، طلا یا نقره در بین سال از انسان غصب شود و نتواند در آن تصرّف كند، سال به هم می خورد و از وقتی كه بتواند در آن تصرّف كند، دوباره سال شروع می شود و نیز اگر زراعت گندم، جو، خرما و كشمش را از انسان غصب كنند و هنگامی كه زكات آن واجب می شود در دست غصب كننده باشد، هنگامی كه به صاحب آن برمی گردد، زكات ندارد.

« مسأله 1981 » اگر چیزی مانند طلا و نقره را كه در وجوب زكات آن، سال معتبر است، قرض كند و یك سال نزد او بماند، باید زكات آن را بدهد و بر كسی كه قرض داده چیزی واجب نیست و اگر زراعت گندم، جو، خرما و كشمش را قرض كند و در وقت وجوب زكات در ملك قرض كننده باشد، زكات آن بر وی واجب است و بر قرض دهنده چیزی واجب نیست.

زكات گندم، جو، خرما و كشمش

« مسأله 1982 » زكات گندم، جو، خرما و كشمش وقتی واجب می شود كه به مقدار نصاب برسد و نصاب آنها « 45 مثقال كمتر از 288 منِ تبریز » است كه تقریباً معادل « 864

كیلوگرم » می شود.

« مسأله 1983 » اگر گندم، جو، غوره و خرما را پیش از زمان واجب شدن زكات مصرف كنند، اگرچه به قدری باشند كه چنانچه باقی می ماندند، خشك شده آنها به اندازه نصاب می رسید، زكات آنها واجب نیست.

« مسأله 1984 » اگر بعد از وجوب زكات و پیش از دادن آن، خود او و زن و فرزندانش از انگور، خرما، جو یا گندم متعلّق زكات بخورند یا مثلاً بدون قصد زكات، آن را به فقیر بدهد، باید زكات مقداری را كه مصرف شده بپردازد.

« مسأله 1985 » اگر بعد از آن كه زكات گندم، جو، خرما و انگور واجب شد، مالك آن بمیرد، باید مقدار زكات را از مال او بدهند؛ ولی اگر پیش از واجب شدن زكات بمیرد، هر یك از ورثه كه سهم او به اندازه نصاب برسد، باید زكات سهم خود را بدهد.

« مسأله 1986 » كسی كه از طرف حاكم شرع مأمور جمع آوری زكات است، هنگام خرمن كه گندم و جو را از كاه جدا می كنند و هنگامی كه وقت چیدن خرما و كشمش رسید، می تواند زكات را مطالبه كند و اگر مالك ندهد و چیزی كه زكات آن واجب شده از بین برود، باید عوض آن را بدهد.

« مسأله 1987 » اگر بعد از مالك شدن درخت خرما و انگور یا زراعت گندم و جو، زكات آنها واجب شود، باید زكات آنها را بدهد.

« مسأله 1988 » اگر بعد از آن كه زكات گندم، جو، خرما و انگور واجب شد، زراعت و درخت را بفروشد، باید زكات آنها را بدهد.

« مسأله 1989 » اگر شخصی گندم، جو، خرما

یا انگور را بخرد و بداند كه فروشنده زكات آن را داده یا شك كند كه فروشنده زكات آن را داده یا نه، چیزی بر او واجب نیست و اگر بداند كه زكات آن را نداده، معامله صحیح است و احتیاج به اجازه حاكم شرع ندارد، خصوصاً اگر بداند كه فروشنده به هنگام فروش، پرداخت زكات آن را از مال دیگر خود به عهده گرفته است؛ ولی چنانچه بعداً بفهمد كه فروشنده زكات را پرداخت نكرده است، بر او واجب است كه زكات را بپردازد و می تواند پس از آن به فروشنده مراجعه كرده و آن را از وی مطالبه كند.

« مسأله 1990 » اگر وزن گندم، جو، خرما و كشمش، هنگامی كه تازه است به حدّ نصاب برسد اما بعد از خشك شدن كمتر از این مقدار شود، زكات آن واجب نیست.

« مسأله 1991 » خرمایی كه تازه آن را می خورند، چنانچه به اندازه ای باشد كه خشك شده آن به حدّ نصاب برسد، زكات آن واجب است.

« مسأله 1992 » گندم، جو، خرما و كشمشی كه زكات آنها را داده، اگر چند سال نیز نزد او بماند، زكات ندارد.

« مسأله 1993 » اگر گندم، جو، خرما و انگور از آب باران و یا مستقیماً از آب نهر یا رودخانه یا رطوبت زمین آبیاری شود، زكات آن « یك دهم » محصول است و اگر با دلو یا پمپ و مانند آن آبیاری شود، زكات آن « یك بیستم » محصول است.

« مسأله 1994 » اگر گندم، جو، خرما و انگور، هم از آب باران آبیاری شود و هم از آب دلو و مانند آن

استفاده كند، چنانچه به گونه ای باشد كه بگویند آبیاری با دلو و مانند آن غلبه داشته، زكات آن « یك بیستم » است و اگر بگویند آبیاری با آب نهر و باران غلبه داشته، زكات آن « یك دهم » است؛ بلكه اگر نگویند آب باران و نهر غلبه داشته ولی آبیاری با آب باران و نهر بیشتر از آب دلو و مانند آن باشد، بنابر احتیاط مستحب زكات آن « یك دهم » است.

« مسأله 1995 » اگر شك كند كه آبیاری با آب باران شده یا با دلو و یا در زراعتی كه با هر دو آبیاری شده، شك كند كه غلبه با آب باران بوده یا با آب دلو، « یك بیستم » بر او واجب می شود، اگرچه احتیاط مستحب این است كه « یك دهم » بدهد.

« مسأله 1996 » اگر گندم، جو، خرما و انگور با آب باران و نهر آبیاری شود و به آب دلو و مانند آن محتاج نباشد، ولی با آب دلو نیز آبیاری شود و آب دلو به زیاد شدن محصول كمك نكند، زكات آن « یك دهم » است و اگر با دلو و مانند آن آبیاری شود و به آب نهر و باران محتاج نباشد، ولی با آب نهر و باران نیز آبیاری شود و آنها به زیاد شدن محصول كمك نكنند، زكات آن « یك بیستم » است.

« مسأله 1997 » اگر زراعتی را با دلو و مانند آن آبیاری كنند و در زمینی كه كنار آن است زراعتی كنند كه از رطوبت آن زمین استفاده نماید و محتاج به آبیاری نشود، زكات

زراعتی كه با دلو آبیاری شده، « یك بیستم » و زكات زراعتی كه كنار آن است، بنابر احتیاط واجب « یك دهم » می باشد.

« مسأله 1998 » مخارجی را كه برای گندم، جو، خرما و انگور كرده است، می تواند از محصول كسر كند و چنانچه پس از كسر مخارج، باقی مانده به حدّ نصاب برسد، زكات واجب است.

« مسأله 1999 » اگر بذری كه به مصرف زراعت رسانده از آن خود او باشد، می تواند به مقدار وزن آن از محصول كسر نماید و اگر خریده باشد، می تواند قیمتی را كه برای خرید پرداخت نموده، جزء مخارج حساب كند.

« مسأله 2000 » اگر وسایل زراعت ملك خود او باشد، می تواند كرایه آن ها را از مخارج حساب كند، به شرط این كه اگر از آن ها در آن زراعت استفاده نمی كرد، می توانست آن ها را كرایه بدهد و در غیر این صورت نمی تواند كرایه آن ها را از مخارج حساب نماید؛ ولی چنانچه به واسطه زراعت مستهلك شده باشند، می تواند هزینه استهلاك آن ها را جزء مخارج حساب نماید.

« مسأله 2001 » اگر در زمینی كه ملك خود اوست، زراعت كند، می تواند اجاره آن را جزء مخارج حساب كند به شرط این كه اگر در آن زراعت نمی كرد، می توانست آن را اجاره بدهد.

« مسأله 2002 » اگر صاحب زراعت و یا عیال وی مانند همسر و فرزندان در زراعت كار كنند، می تواند اجرت كار آنان را جزء مخارج حساب كند، حتی اگر دستمزدی به آنان نپرداخته باشد، به شرط این كه اگر در آن زراعت كار نمی کردند، می توانستند با دریافت اجرت در محلّ دیگری به كار مشغول شوند.

« مسأله 2003

» اگر درخت انگور یا خرما را بخرد، قیمت آن جزء مخارج نیست، ولی اگر خرما یا انگور را پیش از چیدن بخرد، پولی كه برای آن داده، جزء مخارج حساب می شود.

« مسأله 2004 » اگر زمینی را بخرد و در آن زمین، گندم یا جو بكارد، پولی كه برای خرید زمین داده، جزء مخارج حساب نمی شود، اما می تواند اجاره آن را به همان ترتیبی كه گفته شد، جزء مخارج حساب نماید؛ ولی اگر زراعت را بخرد، پولی را كه برای خرید آن داده می تواند جزء مخارج حساب نماید و از محصول كم كند؛ اما باید قیمت كاهی را كه از آن به دست می آید، از پولی كه برای خرید زراعت داده كسر نماید، مثلاً اگر زراعتی را پانصد تومان بخرد و قیمت كاه آن صد تومان باشد، فقط چهار صد تومان آن را می تواند جزء مخارج حساب نماید.

« مسأله 2005 » اگر وسایل و لوازمی را كه برای كشاورزی نیاز دارد، بخرد و به سبب زراعت، آن ها به كلّی از بین بروند، می تواند قیمت آن ها را جزء مخارج حساب نماید و اگر از بین نروند، نمی تواند قیمت آن ها را از مخارج حساب نماید، ولی همان گونه كه گفته شد، می تواند كرایه آن ها را جزء مخارج زراعت به حساب آورد.

« مسأله 2006 » اگر در یك زمین، جو، گندم و چیزی مثل برنج و لوبیا كه زكات آن واجب نیست بكارد، خرج هایی كه برای هر كدام از آنها كرده فقط برای همان حساب می شود؛ ولی اگر برای هر دو، مخارجی كرده باشد، باید مخارج را به نسبت هر یك تقسیم نماید.

« مسأله 2007 » اگر

برای سال اوّل عملی مانند شخم زدن انجام دهد، اگرچه برای سال های بعد نیز فایده داشته باشد، باید مخارج آن را از سال اوّل كسر كند؛ ولی اگر مثلاً عمل شخم زدن را برای این كه چند سال مفید باشد انجام دهد، باید مخارج آنها را بین همان چند سال تقسیم نماید.

« مسأله 2008 » اگر انسان در چند شهر كه فصل آنها با یكدیگر اختلاف دارد و زراعت و میوه آنها در یك وقت به دست نمی آید، گندم یا جو یا خرما یا انگور داشته باشد و همه آنها محصول یك سال حساب شوند، چنانچه چیزی كه اوّل می رسد به اندازه نصاب باشد، باید زكات آن را هنگامی كه می رسد بدهد و زكات بقیه را هر وقت به دست آمد ادا نماید و اگر آنچه اوّل می رسد به اندازه نصاب نباشد، چنانچه نداند كه مجموع محصول به حد نصاب می رسد یا نه، صبر می كند تا بقیه آن برسد؛ پس اگر همه زراعت ها روی هم به مقدار نصاب شوند، زكات آنها واجب است و اگر همه آنها به مقدار نصاب نرسند، زكات آنها واجب نیست و همچنین اگر بداند كه مجموع محصول به حد نصاب خواهد رسید و اطمینان داشته باشد كه محصول اوّل به واسطه غصب یا آفت و مانند آن از بین نخواهد رفت و یا به فروش نرسیده و یا خورده نخواهد شد، می تواند تا رسیدن بقیه محصول، پرداخت زكات را به تأخیر بیندازد.

« مسأله 2009 » اگر درخت خرما یا انگور در یك سال دو مرتبه میوه بدهد، حكم آن مانند مسأله قبل است كه ذكر شد.

« مسأله 2010 » اگر

مقداری خرما یا انگور تازه داشته باشد كه خشك شده آن به اندازه نصاب شود، چنانچه به قصد زكات از تازه آن به اندازه ای به مستحق بدهد كه اگر خشك شود، به اندازه زكاتی می شود كه بر او واجب خواهد شد، اشكال ندارد.

« مسأله 2011 » زكات گندم، جو، كشمش و خرما را یا باید از خود محصولی كه زكات به آن تعلّق گرفته بدهند ویا به جای آن پول بپردازند و دادن چیزی غیر از پول به عنوان قیمت زكات، خالی از اشكال نیست.

« مسأله 2012 » اگر كسی كه بدهكار است، بمیرد و مالی داشته باشد كه زكات آن در حال زنده بودن او واجب شده بوده، باید اوّل تمام زكات را از مالی كه زكات آن واجب شده بدهند و بعد قرض او را ادا نمایند.

« مسأله 2013 » اگر كسی كه بدهكار است، بمیرد و گندم، جو، خرما یا انگور داشته باشد كه هنوز زكات آن واجب نشده و پیش از آن كه زكات اینها واجب شود، ورثه قرض او را از مال دیگری بدهند، چنانچه سهم هر یك از ورثه به حد نصاب برسد، باید زكات بدهد و اگر پیش از آن كه زكات اینها واجب شود، قرض او را ندهند، چنانچه مجموع مال میت فقط به اندازه بدهی او و یا كمتر از آن باشد، واجب نیست زكات اینها را بدهند و اگر مال میت بیشتر از بدهی او باشد، باید بدهی او را نسبت به جمیع مال محاسبه كنند و نسبت آن با مال هر چه باشد به همان اندازه از اجناسی كه مورد زكات است كسر كنند،

سپس سهم هر یك از ورثه از مال زكوی به اندازه نصاب برسد، زكات بر او واجب می شود.

« مسأله 2014 » اگر گندم، جو، خرما و كشمشی كه زكات آنها واجب شده، خوب و بد داشته باشد، باید زكات هر كدام از خوب و بد را از خود آنها بدهد.

زكات طلا و نقره

نصاب طلا و نقره

« مسأله 2015 » طلا دو نصاب دارد:

نصاب اوّل آن « بیست مثقال » شرعی است؛ پس وقتی طلا به « بیست مثقال » شرعی كه « پانزده مثقال » معمولی است (معادل 312/70 گرم) برسد، اگر شرایط دیگر را هم داشته باشد، انسان باید « یك چهلم » آن را (معادل 757/1 گرم) بابت زكات بدهد؛ اما اگر به این مقدار نرسد، زكات آن واجب نیست.

نصاب دوم طلا « چهار مثقال » شرعی است كه « سه مثقال » معمولی می شود (معادل 062/14 گرم)، یعنی اگر « سه مثقال » به « پانزده مثقال » اضافه شود باید زكات تمام « هیجده مثقال » (معادل 374/84 گرم) را از قرار « یك چهلم » بدهد (یعنی 109/2 گرم) و اگر كمتر از « سه مثقال » معمولی اضافه شود، فقط باید زكات « پانزده مثقال » آن را بدهد و زیادی آن زكات ندارد و همچنین است هرچه بالا رود، یعنی اگر ضرایب عدد سه (مثل سه، شش، نُه، دوازده و...) به پانزده مثقال اضافه شود، باید یك چهلم تمام آن به عنوان زكات پرداخت شود؛ ولی اگر غیر از ضرایب عدد سه به پانزده مثقال اضافه شود، فقط مقداری كه ضریب عدد سه می باشد، در محاسبه زكات به پانزده

مثقال اضافه می گردد و باقی مانده آن كه كمتر از سه مثقال است، مشمول زكات نمی گردد؛ مثلاً در 5/35 مثقال طلا، فقط 33 مثقال آن مشمول زكات است و باید یك چهلم آن به عنوان زكات پرداخت گردد و ما بقی آن (5/2 مثقال) زكات ندارد.

« مسأله 2016 » نقره دو نصاب دارد:

نصاب اوّل آن « 105 مثقال » معمولی (معادل 187/492 گرم) است و اگر نقره به « 105 مثقال » برسد و شرایط دیگر را هم داشته باشد، انسان باید « یك چهلم » آن (معادل 304/12 گرم) را بابت زكات بدهد و اگر به این مقدار نرسد، زكات آن واجب نیست.

نصاب دوم نقره « 21 مثقال » (معادل 437/98 گرم) است، یعنی اگر « 21 مثقال » به « 105 مثقال » اضافه شود، باید زكات تمام « 126 مثقال » (معادل 625/590 گرم) را بدهد و اگر كمتر از « 21 مثقال » اضافه شود، فقط باید زكات « 105 مثقال » آن را بدهد و زیادی آن زكات ندارد و همچنین است هر چه بالا رود، یعنی به ازاء هر « 21 مثقال » كه به نصاب اوّل اضافه می شود، باید زكات تمام آن را بدهد و اگر كمتر اضافه شود مقداری كه اضافه شده و كمتر از « 21 مثقال » است، زكات ندارد. بنابر این اگر انسان یك چهلم هر چه طلا و نقره دارد بدهد، زكاتی را كه بر او واجب بوده داده و گاهی هم بیشتر از مقدار واجب داده است؛ مثلاً كسی كه « 110 مثقال » نقره دارد، اگر یك چهلم آن را

بدهد، زكات « 105 مثقال » آن را كه واجب بوده داده و مقداری هم برای « 5 مثقال » آن داده كه واجب نبوده است.

احكام زكات طلا و نقره

« مسأله 2017 » كسی كه طلا یا نقره او به اندازه نصاب است، اگرچه زكات آن را داده باشد، تا وقتی از نصاب اوّل كم نشده، همه ساله باید زكات آن را بدهد.

« مسأله 2018 » زكات طلا و نقره در صورتی واجب می شود كه آن را سكّه زده باشند و معامله با آن رایج باشد و اگر نقش سكّه آن هم از بین رفته باشد، باید زكات آن را بدهند.

« مسأله 2019 » طلا و نقره سكّه داری كه زنها برای زینت به كار می برند، زكات ندارد، اگرچه رایج باشد.

« مسأله 2020 » كسی كه طلا و نقره دارد، اگر هیچ كدام آنها به اندازه نصاب اوّل نباشد، مثلاً « 104 مثقال » نقره و « 14 مثقال » طلا داشته باشد، زكات بر او واجب نیست.

« مسأله 2021 » همان طور كه سابقاً گفته شد، در واجب شدن زكات طلا و نقره سال معتبر است، بدین ترتیب كه اگر انسان یازده ماه مالك طلا و نقره باشد، در اول ماه دوازدهم دیگر نمی تواند در آن به گونه ای تصرف كند كه مال را از بین ببرد و اگر تصرف كند، ضامن است و چنانچه تا پایان ماه دوازدهم بقیه شرایط موجود باشد، پرداخت زكات واجب می شود.

« مسأله 2022 » اگر در بین یازده ماه، طلا و نقره ای را كه دارد با طلا یا نقره یا چیز دیگر عوض نماید یا آنها را ذوب كند، زكات بر او واجب

نیست؛ ولی اگر برای فرار از پرداختن زكات این كارها را بكند، احتیاط مستحب آن است كه زكات را بدهد.

« مسأله 2023 » اگر در ماه دوازدهم طلا و نقره را ذوب كند، باید زكات آنها را بدهد و چنانچه به واسطه ذوب كردن، وزن یا قیمت آنها كم شود، باید زكاتی را كه پیش از ذوب كردن بر او واجب بوده، بدهد.

« مسأله 2024 » اگر طلا و نقره ای كه دارد خوب و بد داشته باشد، می تواند زكات هر كدام از خوب و بد را از خود آن بدهد؛ ولی بهتر است زكات همه آنها را از طلا و نقره خوب بدهد و احتیاط واجب آن است كه زكات همه آنها را از طلا و نقره بد ندهد.

« مسأله 2025 » طلا و نقره ای كه بیشتر از اندازه معمول با فلز دیگر مخلوط است، اگر مقدار ناخالصی آن به حدّی باشد كه به آن سكّه طلا یا نقره نگویند، تعلّق زكات به آن محلّ اشكال است و اگر ناخالصی آن به این مقدار نباشد، چنانچه خالص آن به اندازه نصاب كه مقدار آن گفته شد برسد، انسان باید زكات آن را بدهد و چنانچه شك دارد كه خالص آن به اندازه نصاب هست یا نه، زكات آن واجب نیست.

« مسأله 2026 » اگر با طلا و نقره ای كه دارد، به مقدار معمول، فلز دیگری مخلوط باشد، نمی تواند زكات آن را از طلا و نقره ای بدهد كه بیشتر از معمول، فلز دیگر دارد؛ ولی اگر به قدری بدهد كه یقین كند طلا و نقره خالصی كه در آن هست، به اندازه زكاتی می باشد كه بر

او واجب است، اشكال ندارد.

زكات شتر، گاو و گوسفند

« مسأله 2027 » تعلّق زكات به شتر، گاو و گوسفند، غیر از شرطهایی كه گفته شد، مشروط بر این است كه در تمام سال از علف بیابان بچرد؛ پس اگر تمام سال یا مقداری از آن را از علفِ چیده شده، یا از زراعتی كه مِلك مالك یا مِلك كس دیگری است بچرد، زكات ندارد؛ ولی اگر در تمام سال یك روز یا دو روز از علف مالك بخورد، بنابر احتیاط زكات آن واجب می باشد.

« مسأله 2028 » اگر انسان برای شتر، گاو و گوسفند خود، چراگاهی را كه كسی نكاشته بخرد یا اجاره كند یا برای چراندن در آن باج بدهد، باید زكات را بدهد.

ِصاب شتر

« مسأله 2029 » شتر دوازده نصاب دارد:

اوّل: « پنج شتر » و زكات آن یك گوسفند است و تا شترها به این تعداد نرسند زكات ندارند.

دوم: « ده شتر » و زكات آن دو گوسفند است.

سوم: « پانزده شتر » و زكات آن سه گوسفند است.

چهارم: « بیست شتر » و زكات آن چهار گوسفند است.

پنجم: « بیست و پنج شتر » و زكات آن پنج گوسفند است.

ششم: « بیست و شش شتر » و زكات آن یك شتر است كه داخل سال دوم شده باشد.

هفتم: « سی و شش شتر » و زكات آن یك شتر است كه داخل سال سوم شده باشد.

هشتم: « چهل و شش شتر » و زكات آن یك شتر است كه داخل سال چهارم شده باشد.

نهم: « شصت و یك شتر » و زكات آن یك شتر است كه داخل سال پنجم شده باشد.

دهم: « هفتاد و شش شتر »

و زكات آن دو شتر است كه داخل سال سوم شده باشند.

یازدهم: « نود و یك شتر » و زكات آن دو شتر است كه داخل سال چهارم شده باشند.

دوازدهم: « صد و بیست و یك شتر و بالاتر از آن است » كه باید یا چهل تا چهل تا حساب كند و برای هر چهل تا یك شتر بدهد كه داخل سال سوم شده باشد؛ یا پنجاه تا پنجاه تا حساب كند و برای هر پنجاه تا یك شتر بدهد كه داخل سال چهارم شده باشد و یا با چهل و پنجاه حساب كند؛ ولی در هر صورت باید به گونه ای حساب كند كه چیزی باقی نماند، یا اگر چیزی باقی می ماند، از نُه تا بیشتر نباشد؛ مثلاً اگر دویست و هفتاد و دو شتر داشته باشد، باید برای صد و پنجاه عدد از آن (سه تا پنجاه تا) سه عدد شتر كه وارد سال چهارم شده و برای صد و بیست عدد از آن (سه تا چهل تا) سه عدد شتر كه وارد سال سوم شده بدهد و دو عدد باقی مانده مشمول زكات نمی باشد و نمی تواند در این فرض برای دویست و چهل تای آن (شش تا چهل تا) و یا برای دویست و پنجاه تای آن (پنج تا پنجاه تا) زكات پرداخت كند و بقیه آن را در پرداخت زكات محاسبه نكند و در تمام موارد شتر یا شترانی كه باید برای زكات پرداخت كند باید مادّه باشند.

« مسأله 2030 » زكات ما بین دو نصاب واجب نیست؛ پس اگر شماره شترهایی كه دارد از نصاب اوّل كه پنج عدد است

بگذرد، تا به نصاب دوم كه ده عدد است نرسیده، فقط باید زكات پنج عدد آن را بدهد و همچنین است در نصاب های بعد.

نِصاب گاو

« مسأله 2031 » گاو دو نصاب دارد:

اوّل: « سی رأس » است كه اگر شرایط دیگر وجود داشته باشد؛ زكات آن یك گوساله است كه داخل سال دوم شده باشد و بنابر احتیاط واجب باید نر باشد.

دوم: « چهل رأس » و زكات آن یك گوساله ماده است كه داخل سال سوم شده باشد و زكات ما بین سی و چهل واجب نیست، مثلاً كسی كه سی و نُه گاو دارد، فقط باید زكات سی تای آنها را بدهد و نیز اگر از چهل گاو زیادتر داشته باشد تا به شصت رأس نرسیده، فقط باید زكات چهل تای آن را بدهد و بعد از آن كه به شصت رأس رسید، چون دو برابر نصاب اوّل را دارد، باید دو گوساله كه داخل سال دوم شده باشند بدهد و همچنین هرچه بالا رود باید « سی تا سی تا » یا « چهل تا چهل تا » یا با « سی و چهل » حساب نماید و زكات آنها را به دستوری كه گفته شد بدهد؛ ولی باید به گونه ای حساب كند كه چیزی باقی نماند یا اگر چیزی باقی می ماند از نُه تا بیشتر نباشد؛ مثلاً اگر هفتاد گاو دارد، باید به حساب « سی و چهل » حساب كند و برای سی رأس آن زكات سی رأس و برای چهل رأس آن زكاتِ چهل رأس را بدهد؛ چون اگر به حساب سی تا حساب كند، ده رأس گاو،

زكات نداده می ماند.

نِصاب گوسفند

« مسأله 2032 » گوسفند پنج نصاب دارد:

اوّل: « چهل رأس » و زكات آن یك گوسفند است و تا گوسفند به چهل رأس نرسد زكات ندارد.

دوم: « صد و بیست و یك رأس » و زكات آن دو گوسفند است.

سوم: « دویست و یك رأس » و زكات آن سه گوسفند است.

چهارم: « سیصد و یك رأس » و زكات آن چهار گوسفند است.

پنجم: « چهار صد رأس یا بیشتر »، كه باید آنها را « صد تا صد تا » حساب كند و برای هر صد رأس آنها یك گوسفند بدهد و لازم نیست زكات را از خود گوسفندها بدهد، بلكه اگر گوسفند دیگری بدهد، یا مطابق قیمت گوسفند، پول بدهد كافی است و احتیاط واجب آن است كه غیر از پول چیز دیگری به قصد قیمت داده نشود.

« مسأله 2033 » زكات ما بین دو نصاب واجب نیست، پس اگر شماره گوسفندهای كسی از نصاب اوّل كه چهل است بیشتر باشد، تا به نصاب دوم كه صد و بیست یك است نرسیده، فقط باید زكات چهل رأس آن را بدهد و زیادی آن زكات ندارد و همچنین است در نصاب های بعد.

احكام زكات شتر، گاو و گوسفند

« مسأله 2034 » زكات شتر، گاو و گوسفندهایی كه به مقدار نصاب برسند واجب است، چه همه آنها نر باشند یا ماده، یا بعضی نر باشند و بعضی ماده.

« مسأله 2035 » در زكات، گاو و گاومیش یك جنس حساب می شوند و شتر عربی و غیر عربی یك جنس است و همچنین بز و میش و شیشك در زكات با هم فرق ندارند.

« مسأله 2036 » اگر گوسفند را

برای زكات بدهد، احتیاط آن است كه حدّاقل داخل سال دوم شده باشد و اگر بز بدهد، احتیاط آن است كه داخل سال سوم شده باشد، هرچند اگر گوسفند هفت ماه و بز یك سالش تمام شده باشد، كافی است.

« مسأله 2037 » هرگاه تمام نصاب از جنس نر باشد، زكات آن را می تواند از جنس ماده بدهد و بر عكس؛ همچنین اگر تمام آن گوسفند باشد، می تواند بز را به عنوان زكات آن بدهد و بر عكس؛ ولی احتیاط واجب آن است كه اگر مثلاً گوسفندان خوبی دارد كه باید زكات آنها را بدهد و می خواهد زكات آنهارا از جنس بز بپردازد، بزی كه به عنوان زكات می دهد، بز خوبی باشد و بز كمتر از آن را ندهد. این مسأله در اصناف مختلف شتر و گاو ƙʘҠجاری است.

« مسأله 2038 » اگر چند نفر با هم شریك باشند، هر كدام كه سهمش به حدّ نصاب برسد، باید زكات بدهد و بر كسی كه سهم او كمتر از نصاب اوّل است زكات واجب نیست.

« مسأله 2039 » اگر یك نفر در چند جا گاو یا شتر یا گوسفند داشته باشد و روی هم به اندازه نصاب باشند، باید زكات آنها را بدهد.

« مسأله 2040 » اگر گاو و گوسفند و شتری كه دارد بیمار ومعیوب هم باشند، باید زكات آنها را بدهد.

« مسأله 2041 » اگر گاو و گوسفند و شتری كه دارد همه مریض یا معیوب یا پیر باشند، می تواند زكات را از خود آنها بدهد، ولی اگر همه سالم و بی عیب و جوان باشند، نمی تواند زكات آنها را از بیمار یا معیوب یا

پیر بدهد، بلكه اگر بعضی از آنها بیمار و برخی سالم و دسته ای معیوب و دسته دیگر بی عیب و مقداری پیر و مقداری جوان باشند، احتیاط واجب آن است كه برای زكات آنها سالم و بی عیب و جوان را بدهد.

« مسأله 2042 » اگر پیش از تمام شدن ماه یازدهم، گاو و گوسفند و شتری را كه دارد با چیز دیگری عوض كند یا نصابی را كه دارد با مقدار نصاب از همان جنس عوض نماید، مثلاً چهل گوسفند بدهد و چهل گوسفند دیگر بگیرد، زكات بر او واجب نیست.

« مسأله 2043 » كسی كه باید زكات گاو و گوسفند و شتر را بدهد، اگر زكات آنها را از مال دیگرش بدهد، تا وقتی شماره آنها از نصاب كم نشده، همه ساله باید زكات را بدهد و اگر از خود آنها بدهد و از نصاب اوّل كمتر شوند، زكات بر او واجب نیست؛ مثلاً كسی كه چهل گوسفند دارد، اگر از مال دیگرش زكات آنها را بدهد، تا وقتی كه گوسفندهای او از چهل كم نشده، همه ساله باید یك گوسفند بدهد و اگر از خود آنها بدهد، تا وقتی دوباره به چهل نرسیده، زكات بر او واجب نیست.

مصرف زكات

« مسأله 2044 » انسان می تواند زكات را در هشت مورد مصرف كند:

اوّل: فقیر و آن كسی است كه مخارج سال خود و افراد تحت تكفّلش را ندارد و كسی كه صنعت، ملك یا سرمایه ای دارد كه می تواند از منافع سرمایه، مخارج سال خود را به دست آورد، فقیر نیست.

دوم: مسكین و آن كسی است كه زندگی را سخت تر از فقیر می گذراند.

سوم: كسی كه از

طرف امام علیه السلام یا نایب امام مأمور است كه زكات را جمع آوری و نگهداری نماید و به حساب آن رسیدگی كند و آن را به امام علیه السلام یا نایب امام یا مصرف فقرا برساند.

چهارم: كافرهایی كه اگر زكات به آنان بدهند، به دین اسلام مایل می شوند یا در جنگ و دفاع به مسلمانان كمك می كنند.

پنجم: خریداری بردگان و آزاد كردن آنان.

ششم: بدهكاری كه نمی تواند قرض خود را بدهد؛ به شرط آن كه قرض در معصیت مصرف نشده باشد.

هفتم: سبیل اللَّه؛ یعنی كاری مانند ساختن مسجد كه منفعت عمومی دینی دارد یا مثل ساختن پل و اصلاح راه كه نفع آن به عموم مسلمانان می رسد و آنچه برای اسلام و مسلمین نفع داشته باشد، به هر نحو كه باشد.

هشتم: ابن السّبیل، یعنی مسافری كه در سفر درمانده شده است، اگرچه در وطن خود غنی باشد.

احكام این موارد در مسائل آینده گفته می شود.

« مسأله 2045 » بنابر احتیاط واجب، شخص زكات دهنده در صورتی كه زكات طلا را می پردازد، نباید كمتر از نیم دینار (757/1 گرم) طلا یا قیمت آن را و در صورتی كه زكات نقره را می پردازد، نباید كمتر از پنج درهم (304/12 گرم) نقره یا قیمت آن را به یك فقیر بدهد.

« مسأله 2046 » احتیاط واجب آن است كه فقیر و مسكین اگر زكات را می گیرد تا به مصرف برساند، بیشتر از مخارج سال خود و افراد تحت تكفّلش را از زكات نگیرد؛ ولی اگر زكات را می گیرد تا با آن كسب و كاری برای خود ایجاد كند و از گرفتن زكات بی نیاز شود، گرفتن بیشتر از مخارج یك سالش نیز جایز

است.

« مسأله 2047 » كسی كه مخارج سالش را دارد، اگر مقداری از آن را مصرف كند و بعد شك كند كه آنچه باقی مانده به اندازه مخارج سال او هست یا نه، نمی تواند زكات بگیرد.

« مسأله 2048 » صنعتگر یا مالك یا تاجری كه درآمد او از مخارج سالش كمتر است، می تواند برای كسری مخارجش زكات بگیرد و لازم نیست ابزار كار یا ملك یا سرمایه خود را به مصرف مخارج برساند.

« مسأله 2049 » فقیری كه خرج سال خود و زن و فرزندانش را ندارد، اگر خانه ای داشته باشد كه ملك او بوده و در آن نشسته باشد یا وسیله سواری داشته باشد، چنانچه به آنها احتیاج داشته باشد، می تواند زكات بگیرد و همچنین است اثاث خانه و ظرف و لباس تابستانی و زمستانی و چیزهایی كه به آنها احتیاج دارد و فقیری كه اینها را ندارد، اگر به اینها احتیاج داشته باشد، می تواند از زكات خریداری نماید. البته چنانچه نشستن در خانه اجاره ای بر خلاف شأن او نبوده و برای وی دشوار نیز نباشد، برای تهیه خانه از پول زكات، باید به اجاره كردن بسنده كند و نمی تواند از پول زكات خانه بخرد.

« مسأله 2050 » فقیری كه یاد گرفتن پیشه یا صنعت برای او مشكل نیست، بنابر احتیاط واجب نمی تواند زكات بگیرد؛ ولی تا وقتی مشغول یاد گرفتن حرفه و صنعت است، می تواند زكات بگیرد.

« مسأله 2051 » به كسی كه قبلاً فقیر بوده ومی گوید: « فقیرم »، اگرچه انسان از گفته او اطمینان پیدا نكند، می شود زكات داد.

« مسأله 2052 » كسی كه می گوید: « فقیرم » و قبلاً فقیر

نبوده یا معلوم نیست فقیر بوده یا نه، اگر از ظاهر حال او وثوق و اطمینان پیدا شود كه فقیر است، می شود به او زكات داد.

« مسأله 2053 » كسی كه باید زكات بدهد، اگر از فقیری طلبكار باشد، می تواند طلبی را كه از او دارد، بابت زكات حساب كند.

« مسأله 2054 » اگر فقیر بدهكار بمیرد و اموال كافی برای پرداخت بدهكاری خود نداشته باشد و یا این كه طلبكار نتواند طلب خود را از او وصول نماید - مانند این كه ورثه طلب او را نپردازند - طلبكار می تواند طلبی را كه از او دارد بابت زكات حساب كند.

« مسأله 2055 » چیزی را كه انسان بابت زكات به فقیر می دهد، لازم نیست به او بگوید كه زكات است، بلكه اگر فقیر خجالت بكشد، مستحب است به نحوی كه دروغ نشود به اسم هدیه به او بدهد، ولی باید قصد زكات نماید؛ البته چنانچه اطمینان داشته باشد كه فقیر به هیچ عنوان راضی به گرفتن زكات نیست، نمی تواند به او زكات بدهد.

« مسأله 2056 » اگر به گمان این كه كسی فقیر است به او زكات بدهد و بعد بفهمد فقیر نبوده و یا به خاطر ندانستن مسأله به كسی كه می داند فقیر نیست، زكات بدهد، چنانچه چیزی كه به او داده، باقی باشد و زكات را قبل از پرداخت از مال خود جدا نكرده باشد، می تواند آن را از او پس بگیرد و اگر زكات را قبل از پرداخت از مال خود جدا كرده باشد، باید آن را از او پس بگیرد و به مستحق برساند و چنانچه چیزی كه به او

داده، تلف شده باشد، ولی گیرنده در هنگام دریافت می دانسته كه زكات است، می تواند عوض آن را از گیرنده پس بگیرد و در صورتی كه نتواند عوض آن را پس بگیرد و یا این كه گیرنده در هنگام دریافت نمی دانسته كه آن چیز زكات است و یا این كه عین چیزی كه پرداخته باقی باشد، ولی نتواند آن را پس بگیرد، چنانچه زكات را قبل از پرداخت از مال خود جدا كرده باشد و در تشخیص مستحق كوتاهی نكرده باشد و با حجّت شرعی زكات را به وی پرداخته باشد، لازم نیست دوباره آن را بپردازد؛ ولی اگر در تشخیص مستحق كوتاهی كرده باشد و یا این كه زكات را قبل از پرداخت از مال خود جدا نكرده باشد، باید دوباره زكات بدهد. البته اگر برای دادن زكات به آن شخص از مجتهد جامع الشرایط اذن گرفته باشد، در هیچ صورتی لازم نیست زكات را دوباره بدهد.

« مسأله 2057 » كسی كه بدهكار است و نمی تواند بدهی خود را بدهد - اگرچه مخارج سال خود را داشته باشد - می تواند برای دادن قرض خود زكات بگیرد؛ ولی باید مالی را كه قرض كرده در معصیت صرف نكرده باشد، مگر آن كه از آن معصیت توبه كرده باشد.

« مسأله 2058 » اگر به كسی كه بدهكار است و نمی تواند بدهی خود را بدهد، زكات بدهد و بعد بفهمد او قرض را در معصیت مصرف كرده و از آن معصیت توبه نكرده، چنانچه به عنوان ادای قرض داده باشد، حكم آن مانند حكمی است كه در مسأله 2056 گذشت و اگر آن بدهكار فقیر باشد و زكات

را به عنوان فقیر داده باشد، می توان به عنوان زكات حساب كرد.

« مسأله 2059 » اگر كسی كه بدهكار است، نتواند بدهی خود را بدهد، اگرچه فقیر نباشد، انسان می تواند طلبی را كه از او دارد، بابت زكات حساب كند.

« مسأله 2060 » مسافری كه خرجی او تمام شده یا وسیله سواری او از كار افتاده، چنانچه سفر او سفر معصیت نباشد و نتواند با قرض كردن یا فروختن چیزی خود را به مقصد برساند - اگرچه در وطن خود فقیر نباشد - می تواند زكات بگیرد و اگر بتواند با قرض كردن یا فروختن چیزی، بخشی از مخارج سفر خود را فراهم كند، فقط به مقداری كه با آن بقیه مخارج خود تا مقصد را بتواند تأمین كند، می تواند زكات بگیرد.

« مسأله 2061 » مسافری كه در سفر درمانده شده و زكات گرفته، بعد از آن كه به وطن خود رسید، اگر از زكات چیزی زیاد آمده باشد، باید آن را به صاحب مال یا نایب او یا حاكم شرع بدهد و بگوید آن چیز زكات است.

شرایط كسانی كه مستحق زكاتند

« مسأله 2062 » كسی كه زكات می گیرد، باید شیعه دوازده امامی باشد و اگر به گمان این كه كسی شیعه دوازده امامی است به او زكات بدهد و بعد معلوم شود شیعه نبوده، حكم آن مانند حكمی است كه در مسأله 2056 گذشت و در صورتی كه مصلحت دینی اقتضا كند، از بابت سهم فی سبیل اللَّه می تواند به غیر شیعه دوازده امامی هم زكات بدهد.

« مسأله 2063 » اگر طفل یا دیوانه ای از شیعه فقیر باشد، انسان می تواند به ولی او زكات بدهد به قصد این

كه آنچه را می دهد ملك طفل یا دیوانه باشد.

« مسأله 2064 » انسان می تواند خودش یا به وسیله یك نفر امین، زكات را به مصرف طفل یا دیوانه برساند و باید هنگامی كه زكات به مصرف آنان می رسد، نیت زكات كنند و لازم نیست زكات حتماً به ولی طفل داده شود.

« مسأله 2065 » به فقیری كه گدایی می كند، می شود زكات داد؛ ولی به كسی كه زكات را در معصیت مصرف می كند، نمی شود زكات داد.

« مسأله 2066 » بنابر احتیاط واجب به كسی كه آشكارا مرتكب معصیت كبیره مانند ترك نماز و یا شرابخواری می شود، نمی توان زكات داد، هرچند زكات را در معصیت مصرف نكند.

« مسأله 2067 » انسان نمی تواند مخارج كسانی را كه مثل اولاد، مخارج آنها بر او واجب است از زكات بدهد؛ ولی دیگران می توانند به آنان زكات بدهند.

« مسأله 2068 » اگر شخصی نتواند نفقه كسانی را كه نفقه آنان بر وی واجب است بدهد و یا كمتر از حدّ مورد نیاز آنان را بتواند بدهد، چنانچه زكات بر وی واجب شود و آنان نیز از مستحقین زكات باشند، می تواند نفقه آنان یا كسری آن را از زكات مال خود بپردازد.

« مسأله 2069 » به كسی كه بدهكار است و نمی تواند بدهی خود را بدهد، اگرچه مخارج او بر انسان واجب باشد، می شود برای ادای بدهی زكات داد؛ ولی اگر كسی كه مخارج او بر انسان واجب است برای خرجی خودش قرض كرده باشد، انسان نمی تواند بدهی او را از زكات خود بدهد.

« مسأله 2070 » اگر انسان به فرزند خود زكات بدهد كه خرج زن و خدمتگزار خود نماید، اشكال

ندارد.

« مسأله 2071 » پدر نمی تواند برای آن مقدار از مخارج تحصیل فرزند كه بر وی واجب است، از زكات مالش به او بپردازد؛ ولی برای مخارج تحصیل زاید بر آن مقدار، چنانچه فرزند احتیاج به تحصیل داشته باشد، می تواند به وی از زكات مالش بدهد؛ بلكه در صورتی كه تحصیل فرزند دارای منفعت عمومی برای مسلمین باشد - هرچند فرزند خود احتیاج به تحصیل نداشته باشد و یا این كه مخارج تحصیل را داشته باشد - می تواند مخارج تحصیل زاید بر مقداری را كه بر خودش پرداخت آن واجب است، از زكات و به عنوان سهم سبیل اللَّه به او بپردازد.

« مسأله 2072 » اگر مخارج ازدواج پسر بر پدر واجب باشد، پدر نمی تواند مخارج ازدواج او را از زكات مال خود بدهد و همچنین اگر مخارج ازدواج پدر بر پسر واجب باشد، پسر نمی تواند مخارج ازدواج او را از زكات مال خود بپردازد و در غیر این صورت پرداخت مخارج ازدواج از زكات جایز است.

« مسأله 2073 » به زنی كه شوهرش مخارج او را می دهد یا اگر خرجی نمی دهد، زن می تواند او را به دادن خرجی مجبور كند، نمی شود زكات داد.

« مسأله 2074 » به كسانی كه نفقه آنان بر شخص دیگری واجب است، اگر فقیر باشند می توان زكات داد، هرچند كسی كه نفقه آنها بر او واجب است، خرجی آنها را بدهد؛ ولی به زنی كه همسرش نفقه او را می پردازد، هرچند فقیر باشد، نمی توان زكات داد.

« مسأله 2075 » زنی كه به عقد نكاح موقت درآمده اگر فقیر باشد، شوهرش و دیگران می توانند به او زكات بدهند. ولی اگر شوهرش

در ضمن عقد شرط كند كه مخارج او را بدهد یا به جهت دیگری دادن مخارج زن بر او واجب باشد، در صورتی كه مخارج آن زن را بدهد یا زن بتواند او را مجبور به دادن خرجی كند، نمی شود به آن زن زكات داد.

« مسأله 2076 » زن می تواند به شوهر فقیر خود زكات بدهد، اگرچه شوهر زكات را صرف مخارج خود آن زن نماید.

« مسأله 2077 » سید نمی تواند از غیر سید به عنوان سهم فقرا زكات بگیرد، بلكه احتیاط واجب این است كه به عنوان دیگر نیز از غیر سید زكات نگیرد؛ اما اگر خمس و سایر وجوه شرعی كفایت مخارج او را نكند و ناچار از گرفتن زكات باشد، می تواند از غیر سید زكات بگیرد، ولی احتیاط واجب آن است كه اگر ممكن باشد فقط به مقداری كه برای مخارج روزانه اش به آن احتیاج دارد، از وی زكات بگیرد.

« مسأله 2078 » ملاك برای « سید بودن »، نسبت داشتن با « هاشم بن عبد مناف » جدّ دوم گرامی پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله وسلم از ناحیه پدر می باشد؛ پس كسی كه فقط مادرش سید است می تواند از زكات غیر سید استفاده كند.

« مسأله 2079 » غیر سید نمی تواند به كسی كه نمی داند سید است یا نه، زكات بدهد.

« مسأله 2080 » زكات مستحب یا صدقات مستحب دیگر را می توان به سید داد، هرچند خلاف احتیاط است؛ ولی بنابر احتیاط واجب غیر سید نمی تواند كفّاره و صدقه واجب خود را به سید بدهد.

نیت زكات

« مسأله 2081 » انسان باید زكات رابه قصد قربت، یعنی برای انجام فرمان خداوند بدهد و

در نیت و لو اجمالاً معین كند كه آنچه كه می دهد زكات است، بلكه بنابر احتیاط واجب معین كند آنچه كه می دهد زكات مال است یا زكات فطره؛ ولی اگر مثلاً زكات گندم و جو بر او واجب باشد، لازم نیست معین كند چیزی را كه می دهد، زكات گندم است یا زكات جو.

« مسأله 2082 » كسی كه زكات چند نوع مال بر او واجب شده، اگر مقداری زكات بدهد و نیت هیچ كدام آنها را نكند، چنانچه چیزی كه داده هم جنس یكی از آنها باشد، زكات همان جنس حساب می شود، مثلاً كسی كه زكات چهل گوسفند و زكات پانزده مثقال طلا بر او واجب است، اگر یك گوسفند از بابت زكات بدهد و نیت هیچ كدام آنها را نكند، زكات گوسفند حساب می شود و اگر هم جنس هیچ كدام از آنها نباشد، در صورتی كه نیتش این باشد كه زكات مالش را می دهد، به همه آنها قسمت می شود؛ ولی اگر نیتش این باشد كه زكات یكی از دو مال را می دهد و هیچ كدام از آنها را در قصد خود تعیین نكند، آنچه پرداخته زكات محسوب نمی شود.

« مسأله 2083 » اگر كسی را وكیل كند كه زكات مال او را بدهد، باید در وقت دادن مال به وكیل، نیت زكات كند.

« مسأله 2084 » اگر بدون قصد قربت زكات را به فقیر بدهد و پیش از آن كه آن مال از بین برود، نیت زكات كند، زكات حساب می شود.

مسائل متفرّقه زكات

« مسأله 2085 » پس از رسیدن وقت وجوب پرداخت زكات، انسان باید زكات را به فقیر بدهد و یا آن را از مال

خود جدا كند و بعد از جدا كردن زكات، لازم نیست فوراً آن را به مستحق بدهد؛ ولی اگر به كسی كه می شود زكات داد، دسترسی داشته باشد، احتیاط واجب آن است كه پرداختن زكات را تأخیر نیندازد، اما بعد از جدا كردن اگر منتظر فقیر معینی باشد یا بخواهد به فقیری بدهد كه از جهتی برتری دارد، می تواند زكات را به انتظار او - هرچند تا چند ماه - نگهدارد.

« مسأله 2086 » كسی كه می تواند زكات را به مستحق برساند، اگرندهد و زكات از بین برود، باید عوض آن را بدهد، مگر این كه به خاطر غرض صحیحی پرداخت آن را به تأخیر انداخته باشد.

« مسأله 2087 » كسی كه می تواند زكات را به مستحق برساند، اگر زكات را ندهد و از بین برود، چنانچه در دادن زكات، به قدری تأخیر نكرده باشد كه عرفاً بگویند: « فوراً نداده است »، مثلاً دو سه ساعت تأخیر انداخته و در همان دو سه ساعت تلف شده باشد، در صورتی كه مستحق حاضر نبوده، چیزی بر او واجب نیست و اگر مستحق حاضر بوده، بنابر احتیاط واجب باید عوض آن را بدهد، مگر این كه به خاطر غرض صحیحی پرداخت آن را به تأخیر انداخته باشد.

« مسأله 2088 » اگر حاكم شرع جامع الشرایط حكم به گرفتن زكات نماید، بر بدهكارانِ زكات واجب است زكات را به او بپردازند، هرچند مقلّد او نباشند و با رسیدن زكات به دست او، بر عهده بدهكاران چیزی نخواهد بود.

« مسأله 2089 » اگر زكات را از خودِ مال كنار بگذارد، می تواند در بقیه آن تصرّف كند و اگر قیمت

آن را كنار بگذارد، می تواند در تمام مال تصرّف نماید.

« مسأله 2090 » انسان نمی تواند زكاتی را كه كنار گذاشته، برای خود بردارد و چیز دیگری به جای آن بگذارد.

« مسأله 2091 » اگر از زكاتی كه كنار گذاشته منفعتی ببرد، مثلاً گوسفندی كه برای زكات گذاشته برّه بیاورد، مال مستحقّین زكات است.

« مسأله 2092 » با عین مالی كه برای زكات كنار گذاشته، نمی تواند برای خودش تجارت كند و اگر با اجازه حاكم شرع برای مصلحتِ زكات تجارت كند، اشكال ندارد ولی نفع آن مال مستحقین زكات است.

« مسأله 2093 » اگر پیش از آن كه زكات بر او واجب شود، چیزی بابت زكات به فقیر بدهد، زكات حساب نمی شود، ولی بعد از آن كه زكات بر او واجب شد، اگر چیزی كه به فقیر داده از بین نرفته باشد و آن فقیر هم به فقر خود باقی باشد، می تواند چیزی را كه به او داده بابت زكات حساب كند.

« مسأله 2094 » فقیری كه می داند زكات بر انسان واجب نشده، اگر چیزی را بابت زكات از او بگیرد و پیش او تلف شود، ضامن است؛ پس هنگامی كه زكات بر انسان واجب می شود، اگر آن فقیر به فقر خود باقی باشد، می تواند عوض چیزی را كه به او داده، بابت زكات حساب كند.

« مسأله 2095 » فقیری كه نمی داند زكات بر انسان واجب نشده، اگر چیزی بابت زكات از او بگیرد و پیش او تلف شود، ضامن نیست و انسان نمی تواند عوض آن را بابت زكات حساب كند.

« مسأله 2096 » مستحب است كه انسان زكات اموال خود را به نزدیكان و خویشاوندانش

كه مستحق دریافت زكاتند و نفقه آنان بر وی واجب نیست، بدهد.

« مسأله 2097 » مستحب است برای دادن زكات، اهل علم و كمال را بر غیر آنان و كسانی را كه اهل درخواست نیستند بر اهل درخواست مقدّم بدارد؛ ولی اگر دادن زكات به فقیری از جهت دیگری بهتر باشد، مستحب است زكات را به او بدهد.

« مسأله 2098 » بهتر است زكات را آشكار و صدقه مستحبّی را مخفی بدهند.

« مسأله 2099 » اگر در شهر كسی كه می خواهد زكات بدهد مستحقّی نباشد و نتواند زكات را به مصرف دیگری هم كه برای آن معین شده برساند، چنانچه امید نداشته باشد كه بعد مستحق پیدا كند، باید زكات را به شهر دیگری ببرد و به مصرف زكات برساند و اگر زكات را از مال خود جدا كرده باشد، مخارج بردن به آن شهر از زكات حساب می شود و اگر زكات تلف شود، ضامن نیست.

« مسأله 2100 » اگر در شهر خودش مستحق پیدا شود، می تواند زكات را به شهر دیگری ببرد، ولی مخارج بردن به آن شهر را باید از خودش بدهد و اگر زكات تلف شود، ضامن است.

« مسأله 2101 » بنابر احتیاط واجب، اجرت وزن كردن و پیمانه نمودن گندم، جو، كشمش و خرمایی كه برای زكات می دهد، با خود اوست.

« مسأله 2102 » مكروه است انسان از مستحق درخواست كند زكاتی را كه از او گرفته به او بفروشد، ولی اگر خودِ مستحق بخواهد بعد از قیمت گذاری آن، چیزی را كه گرفته بفروشد، كسی كه زكات را به او داده، در خریدن آن بر دیگران مقدّم است.

« مسأله 2103

» اگر شك داشته باشد كه زكات بر او واجب شده یا نه، لازم نیست آن را بپردازد و اگر شك كند زكاتی را كه بر او واجب بوده داده یا نه، در صورتی كه عین مال زكوی موجود باشد، باید زكات را بدهد، وگرنه وجوب پرداخت آن خالی از اشكال نیست، چه مربوط به همان سال باشد یا سال های گذشته؛ البته چنانچه مربوط به سالهای گذشته باشد و عادت وی این باشد كه در هر سال در وقت معینی زكات اموال خود را بپردازد، بعید نیست كه بتواند بنا را بر دادن زكات بگذارد و لازم نباشد كه دوباره زكات بدهد.

« مسأله 2104 » اگر مالك از پرداخت زكات امتناع نماید، مستحق نمی تواند به عنوان تقاص و گرفتن حقّ خود از مال او چیزی را بردارد؛ مگر این كه از حاكم شرع جامع الشرایط اجازه بگیرد.

« مسأله 2105 » فقیر نمی تواند زكات را به كمتر از مقدار آن صلح كند یا چیزی را گران تر از قیمت آن بابت زكات قبول نماید یا زكات را از مالك بگیرد و به او ببخشد.

« مسأله 2106 » انسان می تواند از مال زكات، قرآن، كتاب دینی یا كتاب دعا بخرد و وقف نماید، اگرچه بر اولاد خود و بر كسانی وقف كند كه خرج آنان بر او واجب است، مشروط بر آن كه مصلحت دینی برای عموم مردم داشته باشد و نیز می تواند تولیت وقف را برای خود یا اولاد خود قرار دهد.

« مسأله 2107 » انسان نمی تواند از زكات ملك بخرد و بر اولاد خود یا بر كسانی كه مخارج آنان بر او واجب است وقف نماید كه

عایدی آن را به مصرف مخارج خود برسانند.

« مسأله 2108 » فقیر می تواند برای رفتن به حجّ و زیارت و مانند اینها زكات بگیرد.

« مسأله 2109 » اگر مالك، فقیر را وكیل كند كه زكات مال او را بدهد، چنانچه آن فقیر احتمال دهد كه قصد مالك این بوده كه خود آن فقیر از زكات برندارد، نمی تواند چیزی از آن را برای خودش بردارد و اگر بداند قصد مالك این نبوده، می تواند برای خودش هم زكات را بردارد.

« مسأله 2110 » اگر فقیر شتر، گاو، گوسفند، طلا و نقره را بابت زكات بگیرد، چنانچه شرطهایی كه برای واجب شدن زكات گفته شد در آنها جمع شود، باید زكات آنها را بدهد.

« مسأله 2111 » اگر دو نفر در مالی كه زكات آن واجب شده با هم شریك باشند و یكی از آنان زكات قسمت خود را بدهد و بعد مال را تقسیم كنند، حتی اگر بداند شریكش زكات سهم خود را نداده، تصرّف او در سهم خودش اشكال ندارد.

« مسأله 2112 » كسی كه خمس یا زكات بدهكار است و كفاره و نذر و مظالم هم بر او واجب است و قرض هم دارد، چنانچه نتواند همه آنها را بدهد، اگر مالی كه خمس یا زكات آن واجب شده، از بین نرفته باشد، باید دادن خمس و زكات را بر بقیه مقدم كند و اگر از بین رفته باشد، پرداخت واجبات دیگر غیر از نذر و كفّاره را بر آن دو مقدّم می كند و بنابر احتیاط واجب مال را به نسبت بین آنها تقسیم نماید.

« مسأله 2113 » كسی كه خمس یا زكات بدهكار است

و قرض هم دارد، اگر بمیرد و دارایی او برای همه آنها كافی نباشد، چنانچه مالی كه خمس و زكات آن واجب شده از بین نرفته باشد، باید دادن خمس یا زكات را مقدّم كنند و بقیه مال او را بابت قرض او بپردازند و اگر مالی كه خمس و زكات آن واجب شده از بین رفته باشد، باید مال او را به تمام موارد به نسبت قسمت نمایند، مثلاً اگر چهل هزار تومان خمس بر او واجب است و بیست هزار تومان به كسی بدهكار است و همه مال او سی هزار تومان است، باید بیست هزار تومان بابت خمس و ده هزار تومان بابت بدهكاری او بدهند.

« مسأله 2114 » كسی كه مشغول تحصیل علم است و خرج تحصیل خود را ندارد ولی چنانچه تحصیل نكند، می تواند برای تأمین معاش خود كسب كند، اگر تحصیل او منفعت عمومی برای مسلمین داشته باشد، می توان از سهم سبیل اللَّه به وی زكات داد.

زكات فِطْره

« مسأله 2115 » كسی كه هنگام غروبِ شب عید فطر، بالغ، عاقل و هوشیار است و فقیر و بنده كس دیگر نیست، باید برای خودش و كسانی كه نان خور او هستند، هر نفر یك صاع كه تقریباً سه كیلو گرم است، از غذایی كه در شهر و منطقه او متعارف است، به مستحق بدهد و اگر پول آن را هم بدهد، كافی است.

« مسأله 2116 » اگر كسی هنگام غروب شب عید فطر دیوانه باشد، زكات فطره بر او واجب نیست.

« مسأله 2117 » اگر پیش از غروب، بچّه بالغ شود یا دیوانه عاقل گردد یا فقیر غنی شود، در صورتی

كه شرایط واجب شدن فطره را دارا باشد، باید زكات فطره را بدهد.

« مسأله 2118 » زكات فطره بر كافری كه بعد از غروب شب عید فطر مسلمان شده، واجب نیست، ولی مسلمانی كه شیعه نبوده، اگر بعد از دیدن ماه شیعه شود، باید زكات فطره را بدهد.

« مسأله 2119 » اگر كسی به هنگام غروب شب عید، بی هوش باشد، ولی قبل از ظهر روز عید به هوش بیاید، بنابر احتیاط واجب باید زكات فطره را بپردازد؛ ولی كسی كه به هنگام غروب شب عید بقیه شرایط وجوب زكات فطره را ندارد، چنانچه قبل از ظهر روز عید آن شرایط را دارا شود، احتیاط مستحب آن است كه زكات فطره را بپردازد.

« مسأله 2120 » كسی كه می خواهد قیمت زكات فطره را بپردازد - چنانچه قیمت ها به حسب زمان و مكان مختلف باشند - قیمت همان مكان و زمانی كه می خواهد فطره را بپردازد، ملاك می باشد.

« مسأله 2121 » كسی كه مخارج سال خود و زن و فرزندان خود را ندارد و كسبی هم ندارد كه بتواند مخارج سال خود و زن و فرزندانش را تأمین كند، فقیر است و دادن زكات فطره بر او واجب نیست.

« مسأله 2122 » انسان باید فطره كسانی را كه در غروب شب عید فطر نان خور او حساب می شوند بدهد، كوچك باشند یا بزرگ، مسلمان باشند یا كافر، دادن خرج آنان بر او واجب باشد یا نه، در شهر خود او باشند یا در شهر دیگر.

« مسأله 2123 » اگر كسی همزمان نان خور دو نفر حساب شود، فطره او بنابر احتیاط واجب، به شركت بر آن دو نفر واجب

است.

« مسأله 2124 » اگر كسی را كه نان خور او است و در شهر دیگر است و كیل كند كه از مال او فطره خود را بدهد، چنانچه اطمینان داشته باشد كه فطره را می دهد، لازم نیست خودش فطره او را بدهد.

« مسأله 2125 » فطره مهمانی كه پیش از غروب شب عید فطر بر صاحبخانه وارد شده و نان خور او حساب می شود، بر میزبان واجب است.

« مسأله 2126 » اگر میهمان پیش از غروب شب عید بر صاحبخانه وارد شود ولی پیش او غذا نخورد، احتیاط واجب آن است كه هم میهمان فطریه خودش را بدهد و هم صاحب خانه فطریه او را بپردازد.

« مسأله 2127 » اگر كسی را مجبور كنند كه مخارج شخص دیگری را بپردازد، واجب بودن فطریه او بر وی محلّ اشكال است.

« مسأله 2128 » فطره مهمانی كه بعد از غروب شب عید فطر وارد می شود، بر صاحبخانه واجب نیست، اگرچه پیش از غروب او را دعوت كرده باشد و در خانه او هم افطار كند.

« مسأله 2129 » اگر انسان كسی را برای كاری اجیر نماید و شرط كند كه مخارج او را بدهد، در صورتی كه به شرط خود عمل كند و عرفاً نان خور او حساب شود، باید فطره او را بپردازد؛ ولی اگر اجیر در زندگی مستقل باشد - نظیر كارمندان ادارات و كارگران كارخانه ها - باید زكات فطره را خود او بدهد و بنابر احتیاط واجب حكم سربازان پادگان ها نیز همین است.

« مسأله 2130 » فقیری كه فقط به اندازه یك صاع - كه تقریباً سه كیلو است - گندم و مانند آن دارد، مستحب است

زكات فطره را بدهد و چنانچه عائله ای داشته باشد و بخواهد فطره آنها را هم بدهد، می تواند به قصد فطره، آن یك صاع را به یكی از افراد عائله خود بدهد و او هم به همین قصد به دیگری بدهد و همچنین تا به نفر آخر برسد و بهتر است نفر آخر، چیزی را كه می گیرد به كسی بدهد كه از خود آن خانواده نباشد و اگر یكی از آنها صغیر باشد، احتیاط آن است كه او را در دور دادن زكات فطره داخل نكنند و چنانچه ولی صغیر از طرف او قبول نماید، باید آن زكات فطره را به مصرف صغیر برساند و نمی تواند آن را از طرف او به دیگری بدهد.

« مسأله 2131 » اگر كسی بعد از غروب شب عید فطر بچّه دار شود یا كسی نان خور او حساب شود، واجب نیست فطره او را بدهد؛ اگرچه مستحب است فطره كسانی را كه بعد از غروب تا پیش از ظهرِ روز عید، نان خور او حساب می شوند، بدهد.

« مسأله 2132 » اگر انسان نان خور كسی باشد و پیش از غروب نان خور كس دیگر شود، فطره او بر كسی كه نان خور او شده واجب است؛ مثلاً اگر دختر پیش از غروب به خانه شوهر رود، شوهر باید فطره او را بدهد.

« مسأله 2133 » كسی كه دیگری باید فطره او را بدهد، واجب نیست فطره خود را بدهد.

« مسأله 2134 » اگر فطره انسان بر كسی واجب باشد و او فطره را ندهد، بر خود انسان واجب نمی شود؛ ولی چنانچه كسی كه فطریه انسان بر او واجب است، فراموش نماید كه آن را بدهد، احتیاط

واجب آن است كه خود انسان فطریه را پرداخت نماید.

« مسأله 2135 » اگر كسی كه فطره او بر دیگری واجب است، خودش فطره را بدهد، از كسی كه فطره بر او واجب شده، ساقط نمی شود.

« مسأله 2136 » اگر كسی كه فطریه او بر دیگری واجب است، خودش فطریه را از طرف او بدهد، چنانچه از او اجازه گرفته باشد، كفایت می كند، وگرنه كفایت آن محلّ اشكال است.

« مسأله 2137 » زنی كه شوهرش مخارج او را نمی دهد، چنانچه نان خور كس دیگری باشد، فطره اش بر آن كس واجب است و اگر نان خور كس دیگری نباشد، در صورتی كه فقیر نباشد، باید فطره خود را بدهد.

« مسأله 2138 » كسی كه سید نیست، نمی تواند به سید فطره بدهد و چنانچه دهنده فطریه سید نباشد ولی نانخور او سید باشد یا بر عكس، بنابر احتیاط واجب نمی تواند فطریه او را به سید بدهد.

« مسأله 2139 » فطره طفلی كه از مادر یا دایه شیر می خورد، بر عهده كسی است كه مخارج مادر یا دایه را می دهد. البته چنانچه كسی مادر یا دایه را برای شیر دادن اجیر كرده باشد، فطریه طفل بر عهده اوست، هرچند كس دیگری نفقه مادر یا دایه را بپردازد؛ ولی اگر مادر یا دایه مخارج خود را از مال طفل بردارد، فطره طفل بر كسی واجب نیست.

« مسأله 2140 » انسان حتّی اگر مخارج زن و فرزندان خود را از مال حرام نیز بدهد، دادن فطریه آنان بر او واجب است و باید فطره آنان را از مال حلال بدهد.

« مسأله 2141 » اگر كسی بعد از غروب شب عید فطر بمیرد،

بنابر احتیاط واجب باید فطره او و زن وفرزندان او را از مال او بدهند، ولی اگر پیش از غروب بمیرد، واجب نیست فطره او و زن وفرزندان او را از مال او بدهند.

مصرف زكات فطره

« مسأله 2142 » اگر زكات فطره را به یكی از هشت مصرفی كه سابقاً برای زكات مال گفته شد برسانند كافی است، ولی احتیاط مستحب آن است كه زكات فطره را فقط به فقرای شیعه بدهند.

« مسأله 2143 » اگر طفل شیعه ای فقیر باشد، انسان می تواند فطره را به مصرف او برساند یا به واسطه دادن به ولی طفل، ملك طفل نماید.

« مسأله 2144 » فقیری كه فطره به او می دهند، لازم نیست عادل باشد، ولی احتیاط واجب آن است كه به شرابخوار و كسی كه آشكارا مرتكب گناه كبیره می شود، فطره ندهند.

« مسأله 2145 » به كسی كه فطره را در معصیت مصرف می كند، نباید فطره بدهند.

« مسأله 2146 » احتیاط واجب آن است كه به یك فقیر بیشتر از مخارج سال او و كمتر از یك صاع - كه تقریباً سه كیلو گرم است - فطره ندهند؛ مگر آن كه گروهی از فقرا وجود داشته باشند و بخواهد به همه آنان فطریه بدهد و به هر یك از آنان یك صاع از فطریه نرسد.

« مسأله 2147 » اگر از جنسی كه قیمت آن دو برابر قیمت معمولی آن است، مثلاً از گندمی كه قیمت آن دو برابر قیمت گندم معمولی است، نصف صاع (حدود 5/1 كیلو گرم) بدهد كافی نیست و بنابر احتیاط واجب، آن را به قصد قیمت فطریه هم نمی تواند بدهد.

« مسأله 2148 » انسان

نمی تواند نصف صاع را از یك جنس - مثلاً گندم - و نصف دیگر آن را از جنس دیگر - مثلاً جو - بدهد و بنابر احتیاط واجب، آن را به قصد قیمت فطریه هم نمی تواند بدهد.

« مسأله 2149 » بنابر احتیاط واجب نمی تواند جنس معیوب را حتّی به عنوان قیمت فطره بدهد؛ بلكه یا باید جنس صحیح بدهد و یا قیمت آن را با پول رایج بپردازد.

« مسأله 2150 » گندم یا چیز دیگری كه برای فطره می دهد، باید با جنس دیگر یا خاك مخلوط نباشد، یا اگر مخلوط باشد، چیزی كه مخلوط شده به قدری كم باشد كه قابل اعتنا نباشد و اگر بیش از این مقدار باشد، در صورتی صحیح است كه خالص آن به یك صاع (سه كیلو گرم) برسد؛ ولی اگر مثلاً یك صاع گندم با چند كیلو خاك به گونه ای مخلوط باشد كه خالص كردن آن احتیاج به خرج یا كاری بیشتر از متعارف داشته باشد، دادن آن كافی نیست.

« مسأله 2151 » مستحب است در دادن زكات فطره، ابتدا خویشان فقیر خود را و بعد همسایگان فقیر خود را و بعد اهل علم فقیر را بر دیگران مقدّم دارد؛ ولی اگر دیگران از جهتی برتری داشته باشند، مستحب است آنها را مقدّم كند.

« مسأله 2152 » اگر انسان به گمان این كه كسی فقیر است به او فطره بدهد و بعد بفهمد كه فقیر نبوده، حكم آن مانند حكمی است كه در مسأله 2056 گذشت.

« مسأله 2153 » اگر كسی بگوید: « فقیرم »، نمی شود به او فطره داد، مگر آن كه انسان از ظاهر حال او اطمینان

پیدا كند كه فقیر است، یا بداند كه قبلاً فقیر بوده است.

مسائل متفرّقه زكات فطره

« مسأله 2154 » انسان باید زكات فطره را به قصد قربت، یعنی برای انجام دادن فرمان خداوند متعال بدهد و زمان پرداختن آن - و لو اجمالاً - نیت دادن فطره نماید.

« مسأله 2155 » اگر پیش از ماه رمضان فطره را بدهد، صحیح نیست؛ ولی می تواند در ماه رمضان قبل از غروب شب عید، فطره را بپردازد و چنانچه پیش از رمضان یا در ماه رمضان به فقیر قرض بدهد و بعد از آن كه فطره بر او واجب شد، طلب خود را بابت فطره حساب كند، مانعی ندارد. « مسأله 2156 » كسی كه فطره چند نفر را می دهد، لازم نیست همه را از یك جنس بدهد؛ پس اگر مثلاً فطره بعضی را از گندم و فطره بعضی دیگر را از جو بدهد، كافی است.

« مسأله 2157 » كسی كه نماز عید فطر می خواند، بنابر احتیاط واجب باید فطره را پیش از نماز عید بدهد، ولی اگر نماز عید نمی خواند، می تواند دادن فطره را تا ظهر تأخیر بیندازد.

« مسأله 2158 » اگر فطره را كنار بگذارد، نمی تواند آن را برای خود بردارد و مال دیگری را برای فطره بگذارد.

« مسأله 2159 » اگر به نیت فطره مقداری از مال خود را كنار بگذارد، چنانچه آن را تا ظهر روز عید به مستحق ندهد، باید هر وقت آن را می دهد، نیت فطره نماید.

« مسأله 2160 » اگر هنگامی كه دادن زكات فطره واجب است، فطره را ندهد و كنار هم نگذارد، احتیاط واجب آن است كه بعداً بدون این كه نیت

ادا یا قضا كند، فطره را بدهد.

« مسأله 2161 » اگر مالی كه برای فطره كنار گذاشته از بین برود، چنانچه دسترسی به فقیر داشته و دادن فطره را تأخیر انداخته باشد، باید عوض آن را بدهد، مگر آن كه برای تأخیر انداختن، غرض صحیحی داشته باشد و اگر دسترسی به فقیر نداشته، ضامن نیست، مگر آن كه در نگهداری آن كوتاهی كرده باشد.

« مسأله 2162 » در صورتی كه زكات فطره را از مال خود جدا كرده باشد، اگر در محل خودش مستحق پیدا شود، احتیاط واجب آن است كه فطره را به جای دیگر نبرد و اگر با وجود مستحقّ در شهر خود، آن را به جای دیگر ببرد و تلف شود، باید عوض آن را بدهد.

حج

احكام حج }

كعبه معظّمه اوّلین خانه و قبله مردمان و مایه بركت و هدایت جهانیان و پناهگاه واردان و نشانه ای از ابراهیم خلیل الرّحمان علیه السلام است. مردمان به دعوت عامّ ابراهیم علیه السلام به اشتیاق چون پرندگانی كه به آشیانه خویش برمی گردند، برای ابراز فروتنی در مقابل عظمت و بزرگی خداوند و گواهی به عزّت او، در جایگاه پیامبران به گونه فرشتگان عرش بر دورش طواف می كنند. خداوند سبحان آن خانه را عَلَم اسلام و حجّ آن را واجب و احترامش را لازم دانست (27). كعبه وسیله قوام و قیام مردم است (28) و مظهر وحدت و مشهد منفعت و وعده گاه اخلاص و دوری از مظاهر دنیوی و توكّل بر خداوند است؛ امام صادق علیه السلام فرموده اند: « خداوند در تشریع فریضه حج مردم را به چیزی امر كرد كه علاوه بر تعبّد و اطاعت دینی، مشتمل بر مصالح و منافع

دنیوی نیز هست. » (29) پس بر آنان كه توانایی دارند، واجب است خالصانه متوجّه ذات حق گردند و آن چنانكه خداوند فرموده است، حج و عمره را بجا آورند كه انجام دادن آن، بركت و ترك آن، هلاكت و تباهی همگان است.

« مسأله 2163 » « حج » زیارت كردن خانه خداوند متعال و انجام دادن اعمالی است كه دستور داده اند در آنجا بجا آورده شود و در تمام عمر بر هر كسی كه شرایط ذیل را دارا باشد، یك مرتبه واجب می شود:

اوّل: آن كه بالغ باشد.دوم: آن كه عاقل و آزاد باشد.سوم: به واسطه رفتن به حجّ مجبور نشود كار حرامی را كه اهمیت آن در شرع مقدّس از حجّ بیشتر است انجام دهد، یا عمل واجبی را كه از حجّ مهم تر است ترك نماید.چهارم: آن كه مستطیع باشد و شرایط استطاعت عبارت است از:

1 - آن كه توشه راه و چیزهایی را كه بر حسب حال خود در سفر به آن احتیاج دارد و در كتاب « مناسك حجّ و عمره » گفته شده دارا باشدو نیز وسیله سفر یا مالی كه بتواند آنها را تهیه كند، داشته باشد.

2 - سلامت مزاج و توانایی آن را داشته باشد كه بتواند به مكّه برود و اعمال حجّ را بجا آورد.

3 - در راه مانعی از رفتن و برگشتن نباشد و اگر راه را بسته باشند یا انسان بترسد كه در راه جان یا عرض او از بین برود یا مال او را ببرند، حجّ بر او واجب نیست، ولی اگر از راه دیگری بتواند برود - اگرچه دورتر باشد - در

صورتی كه مشقّت زیاد نداشته باشد و یا موجب ضرر قابل توجه به وی نگردد، باید از آن راه برود.

4 - به اندازه بجا آوردن اعمال حجّ وقت داشته باشد.

5 - مخارج كسانی را كه خرجی آنان بر او واجب است، مثل زن و بچّه ومخارج افرادی را كه مردم خرجی دادن به آنها را لازم می دانند، داشته باشد.

6 - بعد از برگشتن از حجّ، كسب، زراعت، عایدی ملك، یا راه دیگری برای تأمین معاش خود داشته باشد كه مجبور نشود به زحمت زندگی كند.

« مسأله 2164 » كسی كه بدون داشتن خانه مِلكی رفع احتیاجش نمی شود، وقتی حجّ بر او واجب است كه پول خانه را هم داشته باشد.

« مسأله 2165 » زنی كه می تواند مكّه برود، اگر بعد از برگشتن از حجّ از خود مالی نداشته باشد و شوهرش هم فقیر باشد و نتواند خرجی او را بدهد و ناچار شود كه به سختی زندگی كند، حجّ بر او واجب نیست.

« مسأله 2166 » كسی كه در راه حجّ برای خدمتگزاری یا رانندگی یا خبرنگاری و امثال اینها اجیر می شود، یا به عنوان روحانی كاروان یا ناظر یا پزشك یا پرستار و یا به عناوین دیگری او را به حجّ می برند و می تواند با انجام كارهای خدماتی، بدون زحمت حجّ كامل را بجا آورد و هزینه افراد تحت تكفّل خود را نیز تا هنگام برگشت دارد، پس از پذیرفتن مسؤولیت این قبیل خدمات، حجّ بر او واجب می شود و این قبیل افراد لازم نیست بعد از برگشتن سرمایه و ملكی داشته باشند.

« مسأله 2167 » اگر كسی توشه راه و وسیله سفر حجّ

را نداشته باشد و دیگری به او بگوید: « حجّ بجا بیاور، من خرج تو و افراد تحت تكفّل تو را هنگامی كه در سفر حجّ هستی می دهم »، در صورتی كه اطمینان داشته باشد كه خرج او را می دهد، حجّ بر او واجب می شود.

« مسأله 2168 » اگر خرجی رفت و برگشت و خرجی افراد تحت تكفّل كسی را در مدّتی كه به مكّه می رود و برمی گردد به او ببخشند و با او شرط كنند كه حجّ كند، اگرچه قرض داشته باشد و در هنگام برگشتن هم مالی كه بتواند با آن زندگی كند نداشته باشد، باید قبول نماید و حجّ بر او واجب می شود.

« مسأله 2169 » اگر مخارج رفت و برگشت و مخارج افراد تحت تكفّل كسی را در مدّتی كه به مكّه می رود و برمی گردد به او بدهند و بگویند: « حجّ بجا بیاور » ولی ملك او نكنند، در صورتی كه اطمینان داشته باشد كه از او پس نمی گیرند، حجّ بر او واجب می شود.

« مسأله 2170 » اگر مقداری مال كه برای حجّ كافی است به كسی بدهند و با او شرط كنند كه در راه مكّه خدمتگزاری كسی كه مال را داده بنماید، واجب نیست آن را قبول نماید.

« مسأله 2171 » اگر مقداری مال به كسی بدهند و حجّ بر او واجب شود، چنانچه حجّ نماید - هر چند بعداً مالی از خود پیدا كند - دیگر حجّ بر او واجب نمی شود.

« مسأله 2172 » اگر برای تجارت، مثلاً تا جدّه برود و مالی به دست آورد كه بتواند از آن جا با آن به مكّه رود و

بقیه شرایط استطاعت را نیز دارا باشد، باید حجّ به جا آورد و در صورتی كه حجّ نماید - اگرچه بعداً مالی پیدا كند كه بتواند از وطن خود به مكّه رود - دیگر حجّ بر او واجب نیست.

« مسأله 2173 » اگر از طرف دولت برای حجّ در سال های آینده ثبت نام كنند و راهی برای حجّ جز این طریق نباشد، كسانی كه هنگام ثبت نام استطاعت مالی دارند، واجب است اسم خود را بنویسند، هرچند در همان سال قرعه به نامشان اصابت نكند و اگر كوتاهی نمایند و ثبت نام نكنند، حجّ بر آنان مستقر می شود؛ بلكه اگر كسی فعلاً استطاعت مالی نداشته باشد، ولی بداند كه به زودی مستطیع می شود و در آن وقت دیگر ثبت نام نمی كنند، اگر بتواند باید اسم خود را بنویسد.

« مسأله 2174 » اگر كسی مستطیع شود و به مكّه نرود و فقیر شود، باید اگرچه با زحمت هم باشد بعداً حجّ كند و اگر به هیچ قسم نتواند حج برود، چنانچه كسی او را برای حجّ اجیر كند، باید به مكّه رود و حجّ كسی را كه برای او اجیر شده بجا آورد و تا سال بعد در مكّه بماند و برای خود حجّ نماید؛ ولی اگر ممكن باشد كه اجیر شود و اجرت را نقد بگیرد و كسی كه او را اجیر كرده راضی شود كه حجّ او را در سال بعد بجا آورد، باید سال اوّل برای خود و سال بعد برای كسی كه اجیر شده حجّ نماید.

« مسأله 2175 » اگر در سال اولی كه مستطیع شده به مكّه رود و در وقت

معینی كه دستور داده اند - بدون این كه سستی و تأخیر كند - به عرفات و مشعرالحرام نرسد، چنانچه در سال های بعد مستطیع نباشد، حجّ بر او واجب نیست؛ ولی اگر از سال های پیش مستطیع بوده و به مكّه نرفته، اگرچه با زحمت هم باشد، باید حجّ به جا آورد.

« مسأله 2176 » اگر در سال اوّلی كه مستطیع شده حجّ نكند و بعد به واسطه پیری یا بیماری و ناتوانی نتواند حجّ نماید و ناامید باشد از این كه بعداً خود او حجّ كند، باید دیگری را از طرف خود به مكّه بفرستد؛ بلكه اگر در سال اوّلی كه به قدر رفتن حجّ مال پیدا كرده، به واسطه پیری یا بیماری یا ناتوانی نتواند حجّ كند، احتیاط مستحب آن است كه كسی را از طرف خود بفرستد تا حجّ نماید.

« مسأله 2177 » كسی كه از طرف دیگری برای حجّ اجیر شده، می تواند طواف نساء را از طرف او بجا آورد، ولی احتیاط آن است كه به نیت ما فی الذّمة بجا آورد و اگر بجا نیاورد، زن بر آن اجیر حرام می شود.

« مسأله 2178 » اگر طواف نساء را صحیح بجا نیاورد یا فراموش كند، چنانچه در بین راه یا بعد از مراجعت به وطن یادش بیاید، باید در صورت امكان دوباره به مكّه برگردد و آن را انجام دهد و در صورتی كه نتواند برگردد یا برگشتن مشقّت فوق العاده برای او داشته باشد، باید شخصی را برای انجام آن نایب بگیرد تا زن بر او حلال شود.

نیابت در حج

« مسأله 2179 » كسی كه حجّ بر او واجب شده، چنانچه آثار مرگ در او

ظاهر شود، باید وصیت كند كه به جای او حجّ بجا آورند و اگر از دنیا برود، مخارج حجّ به مقدار حجِ ّ از میقات، از اصل مال او برداشته می شود و اگر نایب گرفتن از میقات ممكن نباشد، همه مخارج از اصل مال او برداشته می شود؛ ولی اگر وصیت كرده باشد كه از یك سوم دارایی او بردارند، از یك سوم آن برداشته می شود.

« مسأله 2180 » در « نایب » چند شرط معتبر است:

اوّل: بالغ باشد، اگرچه نیابت بچه ممیز در صورتی كه اطمینان به صحّت اعمال او وجود داشته باشد، كافی است. دوم: عاقل باشد. سوم: شیعه دوازده امامی باشد. چهارم: مورد وثوق و اطمینان باشد كه اعمال را انجام می دهد. پنجم: آشنایی لازم به احكام و اعمال حجّ داشته باشد، هر چند در حال انجام دادن اعمال با ارشاد و راهنمایی كسی آنها را به جا آورد. ششم: در آن سال، حجّ واجب به عهده او نباشد. هفتم: از انجام حجّ یا بعضی از اعمال آن معذور و ناتوان نباشد و اگر اجیر شود تا از طرف دیگری حجّ بجا آورد و خودش نتواند برود و بخواهد دیگری را از طرف خود به مكّه بفرستد، باید از كسی كه او را اجیر كرده اجازه بگیرد.

« مسأله 2181 » نیابت زن و مرد از یكدیگر جایز است؛ همچنین « صَرُوره » یعنی كسی كه تا به حال حجّ بجا نیاورده، می تواند نایب شود.

اقسام حج

« مسأله 2182 » حجّ بر سه قسم است: حجّ تَمتّع، حجّ اِفراد و حجّ قِران. « حج تمتّع » وظیفه كسی است كه فاصله وطن او تا مكّه

معظّمه شانزده فرسنگ یا بیشتر باشد. « حجّ اِفراد » و « حجّ قِران » نیز وظیفه كسی است كه اهل خود مكّه یا اطراف آن تا كمتر از شانزده فرسنگ باشد. البتّه در بعضی از موارد، وظیفه برخی افراد بیمار یا معذور از حجّ تمتّع به حجّ إفراد تبدیل می شود. هر سه قسم حجّ در بیشتر اعمال مشترك هستند؛ ولی در حجّ تمتّع، عمره پیش از حجّ و وابسته به حجّ و همچون جزیی از آن می باشد كه باید در یك سال و در ماههای حجّ بجا آورده شود؛ ولی در حجّ اِفراد و حجِّ قِران، عمره كاملاً مستقل و از حجّ جداست. همچنین در حجّ تمتّع در روز عید قربان در مِنی قربانی واجب است و از اعمال آن می باشد و در حجّ قِران، قربانی از ابتدا مقرون با احرام است و باید تا روز عید در مِنی همراه حاجی باشد، ولی در حجّ اِفراد اصلاً قربانی واجب نیست.

صورت حجّ تمتّع

« حجّ تمتّع » مركب از دو عمل عبادی « عمره تمتّع » و « حجّ تمتّع » می باشد كه به ترتیب زیر بیان می شود:

1 - عمره تمتّع

« مسأله 2183 » در عمره تمتّع پنج چیز واجب است:

اول: احرام از یكی از میقات ها و در احرام سه چیز واجب است: الف - نیت. ب - پوشیدن دو جامه احرام كه یكی را « اِزار » (لنگ) و دیگری را « رِداء » می نامند كه باید به دوش انداخته شود. ج - تلبیه؛ یعنی گفتن « لبیك » بدین نحو: « لَبَّیكَ أَللّهُمَّ لَبَّیكَ، لَبَّیكَ لا شَریكَ لَكَ لَبَّیكَ، إنَّ الْحَمْدَ وَالنِّعْمَةَ لَكَ

وَالمُلْكَ، لا شَریكَ لَكَ لَبَّیكَ ».

دوم: طواف خانه خدا؛ به این ترتیب كه با شروع از « حجرالأسود » هفت مرتبه دور خانه خدا بگردد و به هر دور آن یك « شوط » گفته می شود.

سوم: نماز طواف؛ به این ترتیب كه بعد از تمام شدن طواف واجب، پشت مقام ابراهیم علیه السلام دو ركعت نماز به قصد « نماز طواف » بخواند.

چهارم: سعی بین صفا و مروه؛ یعنی پس از نماز طواف، بین « صفا » و « مروه » كه دو كوه معروفند سعی كند؛ به این صورت كه از صفا شروع كند و به مروه برود و از مروه به صفا برگردد و سعی باید هفت مرتبه باشد و هر مرتبه را یك « شوط » می گویند؛ به این شكل كه از « صفا به مروه » یك شوط است و از « مروه به صفا » نیز یك شوط به حساب می آید؛ پس هفت شوط از صفا شروع و به مروه ختم می گردد.

پنجم: تقصیر؛ یعنی پس از سعی به قصد قربت و با نیت خالص مقداری از ناخن های دست یا پا و یا مقداری از موی سر یا سبیل و یا ریش خود را بزند و بهتر بلكه احوط آن است كه به زدن ناخن اكتفا نكند و مقداری از مو را نیز بزند و تراشیدن سر و كندن مو كفایت نمی كند.

2 - حجّ تمتّع

« مسأله 2184 » واجبات حجّ تمتّع سیزده چیز است:

اول: احرام حجّ تمتّع؛ كه مانند احرام عمره است، جز این كه در احرام حج باید از مكه معظّمه به نیت حجّ تمتّع مُحرم شود.

دوم: وقوف در عرفات؛

یعنی مُحرم به احرام حجّ از ظهر روز عرفه - نهم ذی حجّه - به قصد قربت در عرفات باشد و در آنجا نیت وقوف كند و بنابر احتیاط، از اوّل ظهر به عرفات برود و تا مغرب شرعی در آنجا بماند.

سوم: وقوف در مشعر؛ به این ترتیب كه حاجی پس از انجام وقوف در عرفات هنگام مغرب شب عید به طرف « مشعرالحرام » كوچ كند و مستحب است به گونه ای كوچ كند كه نماز مغرب و عشاء را در مشعر بخواند. وقوف در مشعر باید به قصد قربت انجام شود و وقت آن از طلوع فجر تا طلوع آفتاب است و بنابر احتیاط شب دهم را نیز تا طلوع فجر به قصد قربت باید در مشعر به سر برد.

چهارم، پنجم و ششم: واجبات منی در روز عید قربان، كه عبارتند از:

الف - رَمی جمره عقبه؛ یعنی زدن هفت سنگ ریزه به جمره عقبه به پیروی از حضرت ابراهیم علیه السلام كه در این مكان شیطان را رمی كرده است. ب - قربانی و مخیر است شتر یا گاو و یا گوسفند را قربانی كند. ج - تراشیدن سر و یا تقصیر (كوتاه كردن مو یا ناخن) به تفصیلی كه در كتاب مناسك حج آمده است.

هفتم، هشتم، نهم، دهم و یازدهم: اعمال مكّه مكرّمه، كه به ترتیب عبارتند از: « طواف »، « نماز طواف »، « سعی بین صفا و مروه »، « طواف نساء » و « نماز طواف نساء ».

دوازدهم و سیزدهم: اعمال منی در روزهای یازدهم، دوازدهم و برای بعضی سیزدهم ذی حجّه، كه عبارتند از:

الف - بیتوته در منی؛ یعنی شب

در آنجا ماندن. ب - رَمی جمرات سه گانه (اُولی ، وُسطی و عقبه) و در هر روز باید به هر یك از جمرات سه گانه هفت ریگ بزند.

عمره مفرده

« مسأله 2185 » از جمله مستحبّات مؤكّد كه در روایات از آن به « حجّ اصغر » تعبیر شده « عمره مفرده » است؛ بلكه كسی كه استطاعت برای حج را ندارد، ولی می تواند عمره مفرده به جا آورد، بنابر احتیاط واجب باید آن را به جا آورد و در همه اوقات سال می توان آن را بجا آورد، ولی در یك ماه قمری بیش از یك عمره مفرده نمی توان به نیت یك نفر انجام داد و نسبت به عمره ماه رجب تأكید بسیار شده است. واجبات عمره مفرده كه باید در آنها قصد قربت داشته باشد عبارت از هفت مورد زیر است:

« اِحرام »، « طواف خانه خدا »، « نماز طواف »، « سعی بین صفا و مروه »، « تراشیدن سر یا تقصیر »، « طواف نساء » و « نماز طواف نساء ». (30)

دفاع و جهاد

{ احكام دفاع و جهاد}

جهاد از واجبات دین و دری از درهای بهشت است كه خداوند آن را برای اولیای خود گشوده است (31) و در جهت حفظ كیان اسلام و امنیت مسلمانان و دفاع در مقابل هجوم كافران و ناپاكان و یاری مستضعفان، مورد تأكید قرآن و معصومان علیهم السلام قرار گرفته است. امّتی كه از جهاد روی گردانند، جامه ذلّت و خواری و ردای بلا و گرفتاری بپوشند و با حقارت و پستی از انصاف و عدالت محروم شوند.

« مسأله 2186 » جهاد بر دو نوع است: « ابتدایی » و « دفاعی ». « جهاد ابتدایی » آن است كه مسلمانان به منظور دعوت كفّار و مشركین به اسلام و عدالت و یا جلوگیری از نقض پیمان

اهل ذمّه یا طغیان باغیان (شورشیان مسلح) بر امام واجب الطّاعه مسلمین، نیروی نظامی به مناطق آنان گسیل دارند. در حقیقت هدف از جهاد ابتدایی كشور گشایی نیست، بلكه دفاع از حقوق فطری انسان هایی است كه توسّط قدرت های كفر و شرك و طغیان از خدا پرستی و توحید، عدالت و شنیدن و پذیرش آزادانه احكام خداوند محروم شده اند. « جهاد دفاعی » زمانی است كه دشمن به مرز و بوم مسلمانان هجوم آورد و قصد تسلّط سیاسی یا فرهنگی و اقتصادی نسبت به آنان داشته باشد و ممكن است جهاد در برابر باغیان در زمانی كه به حمله مسلحانه دست زده اند نیز جهاد دفاعی محسوب گردد.

« مسأله 2187 » شركت در جهاد بر كسی واجب است كه بالغ، عاقل، مرد و آزاد باشد و نابینا، پیر، زمین گیر و مبتلا به بیماری نباشد كه نتواند وظیفه اش را انجام دهد.

« مسأله 2188 » گریختن از صحنه جهاد جایز نیست، مگر این كه ترك صحنه جهاد به منظور جا به جایی از جبهه ای به جبهه دیگر یا برای تدارك نیروی بیشتر باشد.

« مسأله 2189 » اگر ادامه جهاد نیاز به به كمك های مادی داشته باشد، بر همه كسانی كه تمكّن مالی دارند واجب است به قدر توانایی كمك نمایند.

« مسأله 2190 » شركت در جهاد ابتدایی یا دفاعی واجب كفایی است؛ پس اگر افراد به اندازه كافی شركت نكنند، بر همه كسانی كه شرایط آن را داشته باشند، واجب است كه به جهاد بروند.

« مسأله 2191 » اگر پدر و مادر، فرزند خود را از شركت در جهاد ابتدایی یا دفاعی نهی نمایند، در صورتی كه جهاد بر او

واجب عینی باشد، نهی آنان تأثیری ندارد و باید در جهاد شركت كند؛ ولی اگر جهاد بر او واجب كفایی باشد و نیروی كافی در جبهه حضور داشته باشد، چنانچه شركت در جهاد موجب اذیت و آزار پدر و مادر باشد، مخالفت با آنان جایز نیست.

« مسأله 2192 » اگر دشمن بر سرزمین مسلمانان و سرحدّات آن هجوم نماید، بر همه مسلمانان واجب است به هر وسیله ممكن و نثار جان و مال از آن دفاع كنند و در دفاع، به اجازه حاكم شرع نیازی نیست.

« مسأله 2193 » بر مسلمانان واجب است نقشه هایی را كه بیگانگان برای سلطه بر كشورهای اسلامی یا سلطه سیاسی اقتصادی، نظامی و یا فرهنگی بر آنان كشیده اند، برهم زده و از سلطه آنان پیشگیری كنند.

« مسأله 2194 » اگر بیگانگان از راه های مختلف مانند فرستادن امواج رادیویی یا تلویزیونی یا ماهواره ای و مانند آن در صدد ضربه زدن به اعتقادات و فرهنگ مسلمانان باشند، دفاع از فرهنگ و اعتقادات اسلامی بر هر مسلمانی واجب است و شایسته است از راه تقویت فرهنگ و اعتقادات مسلمانان واستفاده از فراورده های علمی، از ضربه زدن دشمن به آن جلوگیری شود و از راه های دیگر - مگر در موارد ضرورت - استفاده نشود.

« مسأله 2195 » اگر در روابط سیاسی بین دولت های اسلامی و سایر دولت ها، خوف آن باشد كه بیگانگان بر ممالك اسلامی تسلّط پیدا كنند - چه تسلّط سیاسی و چه اقتصادی باشد - لازم است بر مسلمانان كه با این نحو روابط مخالفت كنند و دول اسلامی را به قطع این گونه روابط الزام كنند.

« مسأله 2196 » اگر در

روابط تجاری با بیگانگان خوف آن باشد كه به بازار مسلمین صدمه اقتصادی وارد شود و موجب استثمار تجاری و اقتصادی گردد، قطع این گونه روابط واجب است و این نحو تجارت حرام است.

« مسأله 2197 » انعقاد پیمان های سیاسی و تجاری بین یكی از دول اسلامی و اجانب كه مخالف مصلحت اسلام و مسلمانان باشد، جایز نیست و اگر دولتی اقدام به آن نمود، بر سایر دول اسلامی واجب است با وسایل ممكن آن را به قطع چنین رابطه ای الزام كنند.

« مسأله 2198 » روابط تجاری و سیاسی با دولت هایی كه در حال جنگ با اسلام و مسلمانان هستند، در صورتی كه موجب تقویت آنان گردد، جایز نیست و بر مسلمانان لازم است كه به هر نحو ممكن است، با این نحو روابط مخالفت كنند و بازرگانانی كه با آنان و عمّال آنان روابط تجاری دارند، خائن به اسلام و مسلمانان و معاون و شریك در نابودی احكام هستند و بر مسلمانان لازم است با این خیانتكاران - چه دولت ها و چه تجّار - قطع رابطه كنند و آنها را ملزم به توبه و ترك روابط با این گونه دولت ها كنند.

« مسأله 2199 » اگر عدّه ای از مسلمانان به دسته دیگر تجاوز نمایند، بر مسلمانان لازم است موجبات فیصله اختلافات و اصلاح بین آنان را فراهم سازند و اگر به هیچ وجه اصلاح ممكن نباشد، بر همه مسلمانان واجب است كه با دسته متجاوز و باغی مقابله كنند تا از تجاوز دست بردارند و قتال با دسته متجاوز در ماههای حرام اشكال ندارد.

« مسأله 2200 » اگر در هر گوشه از جهان، مسلمانی مظلوم

واقع شود و حقوق اوّلیه او مورد تجاوز و تعدّی قرار بگیرد، بر هر فردی كه ندای مظلومیت او را می شنود، واجب است در حدّ توان كمك نماید، هر چند با اظهار همدردی باشد.

دفاع از حقوق شخصی

« مسأله 2201 » اگر كسی به انسان یا ناموس یا خویشان و بستگان او یا به مسلمان دیگری به قصد كشتن یا تجاوز هجوم آورد، بر انسان واجب است به هر صورت ممكن در حدّ دفع تهاجم و مناسب با آن دفاع نماید، هر چند منجر به كشته شدن مهاجم شود، ولی باید سعی كند تا وقتی كه راه خفیف تر یا فرار میسّر است، دست به كار شدید و خشن نزند.

« مسأله 2202 » اگر انسان مورد تهاجم قرار گیرد و نتواند به تنهایی از جان و ناموس خود دفاع كند، واجب است از دیگران كمك بگیرد، هرچند از ستمكاران باشند.

« مسأله 2203 » اگر دزدی به قصد بردن مال انسان یا بستگان او هجوم آورد، انسان حق دارد با رعایت مراتب دفاع كند، هرچند به كشته شدن مهاجم بینجامد.

« مسأله 2204 » اگر هنگام دفاع با رعایت مراتب آن به شخص تجاوزگر زیان مالی و جانی یا نقص عضو وارد شود، دفاع كننده ضامن نیست؛ ولی اگر درجات خفیف تر یا فرار میسّر باشد و دفاع كننده هم متوجّه این جهت بوده و با این حال به مراحل بالاتر و شدیدتر عمل نموده باشد، ضامن است و در هر صورت اگر از سوی مهاجم به دفاع كننده خسارتی برسد، شخص مهاجم ضامن است.

« مسأله 2205 » اگر انسان به گونه ای بر مهاجم پیروز شود كه وی دیگر توان تهاجم

نداشته باشد، دفاع كننده حقّ زدن یا زخمی كردن و یا كشتن وی را ندارد و محاكمه و مجازات او با حاكم شرع است.

« مسأله 2206 » كسی كه مرد بیگانه ای را با همسر، دختر یا یكی از زنان خویشاوند خود بیابد، چنانچه او قصد تجاوز به آنان را داشته باشد، باید به هر شیوه ممكن از حریم آنان دفاع نماید، هرچند به كشته شدن تجاوزگر بینجامد؛ بلكه در صورت تجاوز به ناموس مسلمانان دیگر هم باید از آنان دفاع كند و در هر حال رعایت مراتب دفاع لازم است و با رعایت مراتب، انسان ضامن خسارت وارده بر متجاوز نیست؛ ولی اگر با وجود مراتب پایین تر دست به كار شدیدتر بزند، بنابر احتیاط ضامن است.

« مسأله 2207 » اگر كسی برای اطّلاع بر ناموس یا اَسرار شخصی افراد یا برای دیدن بدن نامحرم - به طور عادی یا با دوربین و نظایر آن - به درون خانه های مردم نگاه كند، باید در مرحله اوّل او را نهی كرد و در صورتِ ادامه دادن، با رعایت مراتب او را از این عمل بازداشت.

« مسأله 2208 » دفاع از جان خود و بستگان جایز و بلكه گاهی واجب است، هرچند احتمال دهد یا یقین كند كه در این راه كشته می شود؛ ولی در دفاع از مال اگر یقین به كشته شدن داشته باشد، دفاع واجب نیست، بلكه احتیاط در ترك آن است.

« مسأله 2209 » اگر انسان از طریق معقولی گمان كند شخصی قصد هجوم به جان یا مال و یا ناموس وی را دارد و در مقام دفاع و با رعایت مراتب آن، خسارتی به

مهاجم برساند و بعد معلوم شود اشتباه كرده، گناهكار نیست، ولی ضامن خسارتی كه وارد نموده می باشد.

« مسأله 2210 » اگر حیوان درنده ای كه متعلّق به شخص دیگری است، به انسان حمله كند، انسان حق دارد از خود دفاع نماید و اگر با رعایت مراتب دفاع به حیوان خسارتی وارد شود، ضامن نیست، مگر در موردی كه انسان متجاوز باشد.

امر به معروف و نهی از منکر

{ احكام امر به معروف و نهی از منكر}

امر به معروف و نهی از منكر - یعنی احساس وظیفه و نظارت همگانی در جهت اصلاح آحاد جامعه و دولتمردان و دستور به نیكی و بازدارندگی از پلیدی و زشتی - از فرائض بزرگ اسلامی است كه به وسیله آن، دیگر فرائض بر پا می شود و نشانه ولایت مؤمنان نسبت به یكدیگر و راه نیل به مقام بهترین امّت و ملّت بشری است. امام باقرعلیه السلام می فرماید: « این فریضه راه انبیاء و روش صالحان و تكلیف بزرگی است كه به واسطه آن، دیگر فرائض اجرا می گردد، راه ها اَمن می شود، كسب و تجارت حلال می گردد و رونق می یابد، حقوق مردم تأمین می شود، زمین ها آباد می گردد، دشمنان به عدل و انصاف وادار می شوند و كارها به صلاح می آید. » (32)

« مسأله 2211 » « معروف » یعنی چیزی كه به حكم شرع یا عقل انجام آن واجب یا مستحب است و « منكر » یعنی چیزی كه به حكم شرع یا عقل انجام آن قبیح و حرام یا مكروه است و از این نظر فرقی میان امور فردی و اجتماعی نیست. بنابر این امر به معروف و نهی از منكر یك وظیفه عمومی است و حكومت ها و افراد مردم، همه در برابر یكدیگر مسئولیت

دارند و باید به این وظیفه عمل نمایند.

« مسأله 2212 » امر به معروف و نهی از منكر با شرایطی كه ذكر خواهد شد، واجب و ترك آن معصیت است و در مورد مستحبّات و مكروهات، امر و نهی مستحبّ است.

« مسأله 2213 » امر به معروف و نهی از منكر، واجب كفایی است و در صورتی كه بعضی از مكلّفین به طور صحیح آن را انجام دهند، از دیگران ساقط می شود و اگر اقامه معروف و جلوگیری از منكر، موقوف بر همكاری جمعی از مكلّفین باشد، واجب است همكاری كنند.

« مسأله 2214 » اگر بعضی از افراد امر و نهی كنند و مؤثر واقع نشود و بعضی دیگر احتمال بدهند كه امر یا نهی آنها مؤثر باشد، واجب است امر و نهی كنند.

« مسأله 2215 » بیان مسأله شرعی در امر به معروف و نهی از منكر كفایت نمی كند، بلكه باید مكّلف امر و نهی كند؛ مگر آن كه مقصود از امر به معروف و نهی از منكر، با بیان حكم شرعی حاصل شود و یا طرف مقابل، از آن امر و نهی بفهمد.

« مسأله 2216 » در امر به معروف و نهی از منكر، قصد قربت معتبر نیست، بلكه مقصود اقامه واجب و جلوگیری از حرام است.

شرایط امر به معروف و نهی از منكر

« مسأله 2217 » وجوب امر به معروف و نهی از منكر چند شرط دارد:

اوّل: آن كه كسی كه می خواهد امر و نهی كند، بداند كه آنچه شخص مكلّف انجام نمی دهد، واجب است بجا آورد و آنچه انجام می دهد، باید ترك كند و كسی كه می خواهد امر به معروف و نهی از منكر كند، باید

معروف را از منكر تشخیص دهد و بر كسی كه معروف و منكر را نمی داند، واجب نیست، بلكه نمی تواند امر به معروف و نهی از منكر نماید.

دوم: آن كه احتمال بدهد امر و نهی او تأثیر می كند، پس اگر بداند اثر نمی كند، واجب نیست.

سوم: آن كه بداند شخص گنهكار بنا دارد كه معصیت خود را تكرار كند؛ پس اگر بداند یا گمان كند یا احتمال صحیح بدهد كه تكرار نمی كند، واجب نیست.

چهارم: آن كه در امر و نهی مفسده ای نباشد؛ پس اگر بداند یا گمان كند كه اگر امر یا نهی كند، ضرر جانی یا عِرضی و آبرویی یا مالی قابل توجّه به او می رسد، واجب نیست، بلكه اگر احتمال صحیح و عقلایی بدهد كه موجب ضررهای مذكور می شود، واجب نیست؛ همچنین اگر بترسد كه ضرری متوجّه وابستگان او شود، واجب نیست و نیز با احتمال وقوع ضررِ جانی یا عرضی و آبرویی یا مالی موجبِ حَرَج بر بعضی از مؤمنین، واجب نمی شود، بلكه در بسیاری از موارد حرام است.

« مسأله 2218 » اگر معروف یا منكر از اموری باشد كه شارع مقدّس به آن اهمیت زیاد می دهد، مثل اصول دین یا مذهب و حفظ قرآن مجید و حفظ عقاید مسلمانان یا احكام ضروری اسلام، باید ملاحظه این اهمیت بشود و مجرّدِ خوف ضرر، موجب سقوط وجوب آن نمی شود؛ پس اگر حفظ عقاید مسلمانان یا حفظ احكام ضروری اسلام بر بذل جان و مال توقّف داشته باشد، بذل آن واجب است.

« مسأله 2219 » اگر بدعتی در اسلام واقع شود، اظهار حق و انكار باطل واجب است و این وجوب، نسبت به عالمان شدیدتر است

و اگر سكوت علمای اعلام موجب هتك مقام علم و موجب سوء ظن به علمای اسلام شود، اظهار حق به هر نحوی كه ممكن باشد واجب است، اگرچه بدانند تأثیر نمی كند.

« مسأله 2220 » اگر احتمال صحیح داده شود كه سكوت موجب می گردد كه منكری معروف یا معروفی منكر شود و یا ستمگری تقویت گردد و یا ستمی بر مسلمانان تحمیل گردد یا چهره دین و عالمان دینی نزد مردم مخدوش گردد، اظهار حق و اعلام آن خصوصاً بر عالمان و اجب است و سكوت جایز نیست.

مراتب امر به معروف و نهی از منكر

امر به معروف و نهی از منكر مراتبی دارد و جایز نیست با احتمال ثمر بخش بودن مرتبه پایین، به مراتب بالا عمل شود و مراتب در آن به ترتیب ذیل می باشد:

* مرتبه اوّل: با شخص گنهكار به گونه ای رفتار شود كه بفهمد به سبب ارتكاب معصیت، به این نحو با او رفتار شده است، مثل این كه از او رو برگرداند یا با چهره عبوس با او مواجه شود یا با او ترك مراوده كند واز او اِعراض نماید، به نحوی كه معلوم شود این امور برای آن است كه او معصیت را ترك كند.

« مسأله 2221 » اگر در این مرتبه درجاتی باشد، لازم است با احتمال تأثیر درجه خفیف تر، به همان اكتفا كند؛ مثلاً اگر احتمال می دهد كه با ترك تكلّم با او مقصود حاصل می شود، به همان اكتفا كند و به درجه بالاتر عمل نكند، خصوصاً اگر گنهكار شخصی باشد كه این نحو عمل موجب هتك او شود.

« مسأله 2222 » اگر اِعراض نمودن و ترك معاشرت با گنهكار، موجب شود كه او

كمتر مرتكب معصیت شود یا احتمال بدهد كه موجب این امر شود، واجب است، اگرچه بداند كه موجب ترك كامل معصیت نمی شود و این امر در صورتی است كه با مراتب دیگر، نتواند كاملاً از معصیت جلوگیری كند.

« مسأله 2223 » اگر مراوده و معاشرت عالمان با ستمگران و سلاطین جور، موجب تخفیف ظلم آنها شود، باید ملاحظه كنند كه آیا ترك معاشرت اَهمّ است - زیرا ممكن است معاشرت موجب سستی عقاید مردم شود و موجب هتك اسلام و مراجع اسلام شود - یا تخفیف ظلم، پس هر كدام اَهمّ باشد، به آن عمل كنند.

« مسأله 2224 » اگر معاشرت و مراوده عالمان با ستمگران، شرعاً خالی از مصلحت باشد، نباید معاشرت كنند زیرا این امر موجب اتّهام آنها خواهد شد.

« مسأله 2225 » اگر ارتباط عالمان با ستمگران، موجب تقویت یا تبرئه ستمگران در نزد افراد بی اطّلاع شود یا موجب جرأت آنها گردد یا موجب هتك مقام علم شود، ترك آن واجب است.

« مسأله 2226 » هر یك از اقشار جامعه كه باعث ترویج مقاصد ستمگران و یا تقویت ظلم و شوكت آنان گردد، مرتكب عمل حرام می گردد و بر سایر مسلمانان لازم است كه آنها را نهی كنند و اگر تأثیر نكرد، از آنها اِعراض كرده و با آنها معاشرت و معامله نكنند.

* مرتبه دوم: امر و نهی به زبان؛ پس با احتمال تأثیر و وجود سایر شرایطی كه گذشت، واجب است اهل معصیت را نهی كنند و ترك كننده واجب را به انجام آن امر نمایند.

« مسأله 2227 » اگر احتمال بدهد كه گنهكار با موعظه و نصیحت، گناه را ترك

كند، موعظه و نصحیت لازم است و نباید از آن تجاوز كند.

« مسأله 2228 » اگر بداند نصیحت تأثیر ندارد، واجب است با احتمال تأثیر، به نحو الزامی امر و نهی كند و اگر جز با تشدید در گفتار و تهدید بر مخالفت تأثیر نكند، تشدید و تهدید لازم است، لكن باید از دروغ و معصیت دیگر احتراز شود.

« مسأله 2229 » برای جلوگیری از معصیت، ارتكاب معصیت دیگر، مثل فحش و دروغ و اهانت جایز نیست، مگر آن كه معصیت، از چیزهایی باشد كه مورد اهتمام شارع مقدس باشد و به هیچ وجه به آن راضی نباشد؛ مثل قتل نفس محترمه كه در این صورت باید به هر نحو ممكن از آن جلوگیری نماید.

« مسأله 2230 » اگر گناهكار جز به جمع ما بین مرتبه اوّل و دوم از انكار، ترك معصیت نكند، جمع واجب است؛ به این نحو كه هم از او اعراض كند و ترك معاشرت نماید و با چهره عبوس با او برخورد كند و هم او را با زبان امر به معروف و نهی از منكر كند.

* مرتبه سوم: توّسل به زور و جبر؛ پس اگر بداند یا اطمینان داشته باشد كه كسی جز با اِعمال زور و جبر ترك منكر نمی كند یا واجب را بجا نمی آورد، این كار واجب است، لكن باید از مقدار لازم تجاوز نكند.

« مسأله 2231 » اگر جلوگیری از معصیت با گرفتن دست گناهكار یا حائل شدن بین او و گناه یا خارج كردن او از محل ارتكاب معصیت یا گرفتن ابزار گناه ممكن باشد، واجب است بدان عمل شود.

« مسأله 2232 » جایز نیست

اموال محترم گناهكار را تلف كند، مگر آن كه لازمه جلوگیری از معصیت باشد كه در این صورت اگر اموال محترم گناهكار را با اجازه حاكم شرع جامع الشرایط تلف كند، ضامن نیست و در غیر این صورت، ضامن و گناهكار است.

« مسأله 2233 » اگر جلوگیری از معصیت تنها با حبس نمودن گناهكار یا ممنوعیت ورود او به محلّی ممكن باشد، با مراعات مقدار لازم و با اجازه حاكم شرع جامع الشرایط واجب است.

« مسأله 2234 » اگر جلوگیری از معصیت بر كتك زدن و سخت گرفتن بر گناهكار متوقّف باشد، جایز است، ولی باید زیاده روی نشود و بهتر است در این صورت از مجتهد جامع الشرایط اجازه گرفته شود؛ بلكه در صورتی كه متوقف بر كتك زدن شدید باشد و یا موجب اغتشاش، بی نظمی و بلوا شود، باید از طریق قانون و در صورت عدم وجود نظام صالح، با اجازه مجتهد جامع الشرایط و آگاه انجام شود.

« مسأله 2235 » اگر جلوگیری از معصیت یا اقامه واجب بر مجروح كردن یا كشتن متوقّف باشد، باید با اجازه مجتهد جامع الشرایط و آگاه و با حصول شرایط آن صورت پذیرد و اقدام خودسرانه جایز نیست.

« مسأله 2236 » اگر گناه از اموری باشد كه جلوگیری از آن در نظر شارع مقدّس از اهمیت ویژه ای برخوردار بوده و گناهكار به هیچ وجه حاضر به رها كردن گناه نباشد، جلوگیری از آن به هر شیوه ممكن جایز بلكه واجب است. مثلاً اگر كسی قصد جان فردی را نماید كه ریختن خون او جایز نیست، باید به هر شیوه ممكن از او جلوگیری شود، اگرچه به كشته شدن مهاجم

منتهی شود و در این مورد اجازه مجتهد جامع الشرایط لازم نیست؛ ولی در صورتی كه جلوگیری به غیر از قتل مهاجم امكان پذیر باشد، باید به همان اكتفا شود و در هر حال اگر از حدّ لازم تجاوز كند، گناهكار است و احكام متجاوز بر او جاری می شود.

« مسأله 2237 » در صورتی كه امر به معروف و نهی از منكر متوقّف به برخورد عملی با افراد و ایجاد محدودیت بر آنها و یا اتلاف مال و یا تعرّض به جان و آبروی آنها باشد، امر به معروف و نهی از منكر باید با اجازه مجتهد آگاه و جامع شرایط انجام گیرد و در صورتی كه جامعه بر اساس قانون شرع و یا قانونی كه مخالف شرع نیست اداره گردد، برخورد عملی با گناهكار باید با حكم دادگاه صالح انجام پذیرد، بلكه آمر به معروف و ناهی از منكر باید به گونه ای عمل كند كه ظاهر و باطن این عمل موجب توهین به اسلام و یا هرج و مرج و خودسری نگردد.

« مسأله 2238 » نیكویی رفتار، منش و حسن سلوك مسلمانان خصوصاً عالمان، فرهیختگان و سرشناسان از بهترین وسایل امر به معروف و نهی از منكر است و بر همه واجب است با روش و منش پسندیده خود عملاً جامعه اسلامی را به انجام معروف و ترك منكر رهنمون بسازند.

« مسأله 2239 » بر صاحبان وسایل ارتباط جمعی، هنرمندان و نویسندگان لازم است علم، هنر و ابزار خود را در جهت ترویج معروف و نهی از منكر و پیشگیری از اخلاق ناپسند اجتماعی بكار گیرند و هنر، علم و ابزار نوین ارتباط جمعی را

در جهت القاء شبهه و گمراهی و یا اشاعه اخلاق ناپسند بكار نگیرند، در غیر این صورت بر همگان لازم است آنان را طرد و با رعایت مراتب امر به معروف و نهی از منكر به پیروی معروف هدایت و الزام نمایند و از ابزار وسایل ارتباط جمعی كه به اشاعه فحشاء و اندیشه های ناپسند اقدام می نماید استفاده نكنند، بلكه خرید و فروش و نگهداری این گونه وسایل در این صورت اشكال دارد.

خرید و فروش

{ احكام خرید و فروش }

بر اساس احكام اسلام، باید به آبادی دنیا و رفاه خانواده و جامعه، كمال توجّه را داشت و با دیدگاهی اُخروی و عادلانه و نیز با تدبیر و آگاهی از احكام معاملات، به تجارت و زراعت و كسب حسنات دنیا و رشد اقتصادی و وسعت در رزق و معاش رسید. در روایت آمده است كه تجارت موجب توانگری و فزونی عقل وعزت است (33) و نیز آن كسی كه به جهت بی نیازی از مردم و تأمین خانواده و نیكی به همسایگان به طلب دنیا رود، در روز قیامت چهره ای چون ماه درخشنده خواهد داشت (34) و نیز در روایات، بازرگانان و كسبه به آموختن فقه و پرهیز از ربا و راستگویی و مدارا امر شده اند (35).

چیزهایی كه در خرید و فروش مستحب است

« مسأله 2240 » یاد گرفتن احكام معاملات به قدری كه مورد احتیاج است، لازم است و مستحب است فروشنده بین مشتری ها در قیمت جنس فرق نگذارد و در قیمت جنس سختگیری نكند و كسی كه با او معامله كرده، اگر پشیمان شود و از او تقاضا كند كه معامله را به هم بزند، بپذیرد.

« مسأله 2241 » اگر انسان نداند معامله ای كه انجام داده صحیح است یا باطل، نمی تواند در مالی كه گرفته تصرّف نماید؛ ولی چنانچه در هنگام معامله، احكام آن را می دانسته و بعد از معامله در صحّت آن شك كرده، تصرّف او در آن مال اشكال ندارد و معامله صحیح است.

« مسأله 2242 » كسی كه مال ندارد و مخارجی مثل خرج زن و بچّه بر او واجب است، باید كسب و كار نماید و برای كارهای مستحب، مانند بهبود زندگی زن و فرزندان و

دستگیری از فقرا، كاسبی كردن مستحب است.

معاملات مكروه

« مسأله 2243 » برخی معاملات مكروه از این قرار است:

قصّابی، كفن فروشی، معامله با مردمان پست، معامله بین اذان صبح تا اوّل آفتاب، كار خود را خرید و فروش گندم و جو و مانند اینها قرار دادن، برای خریدن جنسی كه دیگری می خواهد آن را بخرد، داخل معامله او شدن.

معاملات باطل

« مسأله 2244 » در چند مورد معامله باطل است:

اوّل: خرید و فروش عین نجسی كه از آن منفعت حرام برده می شود، مثل مشروبات الكلی؛ ولی خرید و فروش چیزهایی مثل مدفوع جهت كُود كشاورزی و سگ شكاری تعلیم دیده و خون انسان برای تزریق به بیمار كه منفعت حلال دارند، اشكال ندارد.

دوم: خرید و فروش مال غصبی، مگر آن كه صاحب آن، معامله را بپذیرد.

سوم: خرید و فروش چیزهایی كه مالیت و ارزش عقلایی ندارند.

چهارم: معامله چیزی كه منافع معمولی آن حرام باشد، مثل آلات قمار.

پنجم: معامله ای كه در آن ربا باشد و « غِشّ » در معامله - یعنی فروختن جنسی كه با چیز دیگری مخلوط است، در صورتی كه آن چیز معلوم نباشد و فروشنده هم به خریدار نگوید مثل شیری كه در آن آب ریخته است - حرام است. از پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله وسلم منقول است كه فرمود: « از ما نیست كسی كه در معامله با مسلمانان غِشّ كند (و این فرمایش را سه بار تكرار فرمودند) و هر كه با برادر مسلمان خود غشّ كند، خداوند بركت روزی او را می برد و راه معاش او را می بندد و او را به خودش و اگذار می كند. » (36)

« مسأله 2245 » فروختن چیز پاكی

كه نجس شده و آب كشیدن آن ممكن است، اشكال ندارد، ولی اگر مشتری بخواهد آن چیز را بخورد، بنابر احتیاط واجب باید فروشنده نجس بودن آن را به او بگوید.

« مسأله 2246 » اگر چیز پاكی كه آب كشیدن آن ممكن نیست، مثل روغن، نجس شود، چنانچه خریدار آن را برای خوردن بخرد، معامله باطل و عمل حرام است و اگر برای كاری بخواهد كه شرط آن پاك بودن نیست، مثلاً بخواهند نفت نجس را بسوزانند، فروختن آن اشكال ندارد.

« مسأله 2247 » معامله دارویی كه عین آن نجس است، در صورت ضرورت و انحصار، اشكال ندارد.

« مسأله 2248 » خرید و فروش روغن و داروهای روان و عطرهایی كه از ممالك غیر اسلامی می آورند، اگر نجس بودن آنها معلوم نباشد، اشكال ندارد و همچنین شربتی كه به عنوان دارو از كشورهای غیر اسلامی وارد می شود - هرچند بعضی از اجزای آن نجس باشد - اگر جایگزین نداشته باشد، معامله آن جایز و صحیح است؛ ولی روغنی كه از مردار گرفته می شود - چه از دست كافر و چه از دست مسلمان گرفته شود - نجس و معامله آن باطل است؛ اما روغنی كه معلوم نیست كه از مردار گرفته شده یا نه و شك در ذبح آن وجود دارد، چنانچه از دست مسلمان گرفته شود، پاك و معامله آن صحیح است و اگر از دست كافر گرفته شود، نجس و معامله آن باطل است، مگر آن كه بداند آن كافر آن را از مسلمان خریده است.

« مسأله 2249 » اگر روباه و مانند آن را به غیر دستوری كه در شرع معین شده

كشته باشند یا خودش مرده باشد، خرید و فروش پوست آن حرام و معامله آن باطل است؛ مگر آن كه در آن منفعت عقلایی حلالی وجود داشته باشد، مانند این كه با آن لباس تهیه كنند تا در غیر نماز و طواف از آن استفاده كنند كه در این صورت معامله آن جایز و صحیح است.

« مسأله 2250 » خرید و فروش گوشت و پیه و چرمی كه از ممالك غیر اسلامی می آورند یا از دست كافر گرفته می شود، باطل است؛ ولی اگر انسان بداند كه آنها از حیوانی است كه به دستور شرع كشته شده، خرید و فروش آنها اشكال ندارد.

« مسأله 2251 » خرید و فروش گوشت و پیه و چرمی كه از دست مسلمان گرفته شود اشكال ندارد، ولی اگر انسان بداند كه آن مسلمان آن را از دست كافر گرفته و تحقیق نكرده كه از حیوانی است كه به دستور شرع كشته شده یا نه، خریدن آن حرام و معامله آن باطل است.

« مسأله 2252 » اگر گوشت یا پوست و یا سایر اجزای مردار به جز استفاده در مواردی كه پاك بودن در آن شرط است، منافع قابل توجّه دیگری داشته باشند - مانند این كه برای خوراك دام و طیور و یا تبدیل آنها به كود و مانند آن توسط دستگاه های جدید مورد بهره برداری قرار گیرند و یا این كه با چرم و یا پوست لباس تهیه كنند تا در غیر نماز و طواف از آن استفاده كنند - ظاهراً خرید و فروش آنها به همین قصد اشكال ندارد.

« مسأله 2253 » خرید و فروش خون برای انتفاع حلال

جایز است؛ بنابراین خرید و فروش خون برای تزریق به بیمار اشكال ندارد، مگر این كه گرفتن خون برای خون دهنده ضرر قابل توجه داشته باشد.

« مسأله 2254 » وزن یا حجم خونی كه مورد خرید و فروش قرار می گیرد، باید معلوم باشد، ولی در صورتی كه وزن و مقدار آن را ندانند، می توانند مصالحه نمایند.

« مسأله 2255 » انسان می تواند بعضی از اعضای خود را مانند كلیه، برای پیوند به شخص دیگری بفروشد، به شرط آن كه برای خود او ضرر قابل توجّهی نداشته باشد.

« مسأله 2256 » خرید و فروش مست كننده ها و مواد مخدر، حرام و معامله آنها باطل است.

« مسأله 2257 » اگر قصد خریدار این باشد كه پول جنس را ندهد، چنانچه قصد جدّی معامله را داشته باشد، معامله صحیح است، ولی پول جنس را مدیون است.

« مسأله 2258 » اگر خریدار بخواهد پول جنس را بعداً از مال حرام بدهد - چه از اوّل قصد او این باشد یا از اوّل قصد او این نباشد - معامله صحیح است، ولی باید مبلغی را كه بدهكار است از مال حلال بدهد.

« مسأله 2259 » خرید و فروش چیزهای بی ارزش مانند یك پرِ كاه باطل است.

« مسأله 2260 » خرید و فروش آلاتی كه برای خصوص لهو به كار می روند و استفاده عقلایی حلالی برای آنها وجود ندارد، حرام و باطل است.

« مسأله 2261 » اگر چیزی را كه می شود استفاده حلال از آن ببرند، به این قصد بفروشند كه آن را در حرام مصرف كنند، حرام و باطل بودن آن معامله معلوم نیست، مگر این كه عرفاً فروش آن

را كمك رساندن به انجام عمل حرام بدانند و اگر فروش آن به قصد استفاده حرام نباشد، جایز است؛ بنابر این خرید و فروش چیزهایی مانند تلویزیون، ویدئو و دستگاه گیرنده ماهواره كه زمینه كاربرد حرام نیز دارند، اگر به قصد استفاده حرام نباشد، اشكال ندارد و در انگور اگر آن را به این قصد بفروشند كه از آن شراب تهیه نمایند، معامله آن حرام و باطل است.

« مسأله 2262 » ساختن مجسّمه انسان و حیوانات در صورتی كه برای پرستش یا در معرض آن باشد جایز نیست؛ بلكه بنابر احتیاط از ساختن آن در هر حال باید اجتناب شود؛ ولی خرید و فروش مجسّمه و نیز كالایی كه روی آن چهره انسان یا حیوان كنده كاری یا نقاشی شده، اشكال ندارد. « مسأله 2263 » خریدن چیزی كه از راه قمار یا غصب و دزدی یا از راه معامله باطل تهیه شده، باطل و تصرّف در آن مال حرام است و اگر كسی آن را بخرد، باید به صاحب اصلی آن برگرداند.

« مسأله 2264 » اگر روغنی را كه با پیه مخلوط است بفروشد، چنانچه آن را معین كند، مثلاً بگوید: « این یك كیلو روغن را می فروشم »، مشتری می تواند معامله را به هم بزند؛ ولی اگر آن را معین نكند، بلكه یك كیلو روغن بفروشد و بعد روغنی را كه پیه دارد بدهد، مشتری می تواند آن روغن را پس بدهد و روغن خالص مطالبه نماید.

« مسأله 2265 » اگر مقداری از جنسی را كه با وزن یا پیمانه می فروشند، به زیادتر از همان جنس بفروشد، مثلاً یك كیلو گندم را به یك كیلو

و نیم گندم بفروشد، ربا و حرام است و گناه یك درهم ربا بزرگ تر از آن است كه انسان هفتاد مرتبه با محرم خود زنا كند. (37) بلكه اگر یكی از دو جنس سالم و دیگری معیوب باشد یا جنس یكی خوب و جنس دیگری بد باشد یا با یكدیگر تفاوت قیمت داشته باشند، چنانچه بیشتر از مقداری كه می دهد بگیرد، باز هم ربا و حرام است؛ پس اگر مِس سالم را بدهد و بیشتر از آن مس شكسته بگیرد یا برنج درجه یك را بدهد و بیشتر از آن برنج نامرغوب بگیرد یا طلای ساخته را بدهد و بیشتر از آن طلای نساخته بگیرد، ربا و حرام می باشد. در معامله ربوی علاوه بر آن كه مقدار زیادی حرام است، اصل معامله نیز باطل می باشد.

« مسأله 2266 » اگر چیزی كه اضافه می گیرد غیر از جنسی باشد كه می فروشد، مثلاً یك كیلو گندم را به یك كیلو گندم و یك ریال پول بفروشد، باز هم ربا و حرام است؛ بلكه اگر چیزی زیادتر نگیرد، ولی شرط كند كه خریدار عملی برای او انجام دهد، ربا و حرام می باشد.

« مسأله 2267 » اگر چیزی مثل پارچه را كه با متر و ذرع می فروشند یا چیزی مثل گردو و تخم مرغ را كه با شماره معامله می كنند، بفروشند و در مقابل از همان جنس زیادتر بگیرند - مثلاً ده تا تخم مرغ بدهند و یازده تا بگیرند، یا یك متر پارچه را بفروشند و یك متر و بیست سانتیمتر پارچه عوض آن بگیرند - اشكال ندارد.

« مسأله 2268 » جنسی كه در بعضی از شهرها با وزن

یا پیمانه آن را می فروشند و در بعضی از شهرها با شماره آن را معامله می كنند، اگر در شهری كه آن را با وزن یا پیمانه می فروشند، در مقابل فروش آن از همان جنس زیادتر بگیرند، ربا و حرام است ولی در شهر دیگر ربا نیست. « مسأله 2269 » اگر چیزی كه می فروشد و عوضی كه می گیرد از یك جنس نباشند، گرفتن زیادی اشكال ندارد؛ پس اگر یك كیلو برنج بفروشد و دو كیلو گندم بگیرد، معامله صحیح است.

« مسأله 2270 » اگر جنسی كه می فروشد و عوضی كه می گیرد از یك چیز عمل آمده باشند، باید در معامله زیادی نگیرد؛ پس اگر یك كیلو ماست بفروشد و در عوض آن یك كیلو و نیم شیر بگیرد، ربا و حرام است و احتیاط واجب آن است كه اگر میوه رسیده را با میوه نارس معامله می كند، زیادی نگیرد.

« مسأله 2271 » جو و گندم در « ربا » یك جنس حساب می شوند؛ پس اگر یك كیلو گندم بدهد و یك كیلو و نیم جو بگیرد، ربا و حرام است و نیز اگر مثلاً ده كیلو جو بخرد كه سرِ خرمن ده كیلو گندم بدهد، چون جو را نقد گرفته و بعد از مدّتی گندم را می دهد، مثل آن است كه زیادی گرفته و حرام می باشد.

« مسأله 2272 » اگر چیزی به یكی از دو طرف یا به هر دو طرف معامله اضافه كنند كه از بیع مثل به مثل خارج شود، تفاوت وزن یا پیمانه دو طرف معامله موجب ربا نمی شود؛ مثلاً اگر دو كیلو گندم بد را به ضمیمه مقداری پارچه به یك

كیلو گندم خوب بفروشند، اشكال ندارد.

« مسأله 2273 » معامله ربوی با كافری كه در كشور مسلمین زندگی می كند جایز نیست، ولی چنانچه معامله صورت بگیرد، ربایی كه از او گرفته است حلال است؛ اما كافری كه در پناه اسلام نیست ربا گرفتن از او و معامله ربوی با او بدون اشكال است. همچنین پدر و فرزند و زن دائمی و شوهر می توانند ازیكدیگر ربا بگیرند.

« مسأله 2274 » خرید و فروش پول های غیر همجنس نظیر معامله « ریال » در مقابل « دلار » یا « پوند » و یا غیر آن، اگر به قصد فرار از ربای قرضی نباشد اشكال ندارد.

شرایط فروشنده و خریدار

« مسأله 2275 » برای فروشنده و خریدار شش شرط وجود دارد:

اوّل: بالغ باشند. دوم: عاقل باشند. سوم: سفیه نباشند؛ یعنی مال خود را بیهوده مصرف نكنند و اگر سفیه باشند معامله آنها نافذ نیست، هرچند حاكم شرع هم آنها را منع نكرده باشد. چهارم: قصد خرید و فروش داشته باشند؛ پس اگر مثلاً كسی به شوخی بگوید: « مال خود را فروختم »، معامله باطل است. پنجم: كسی آنها را مجبور نكرده باشد. ششم: مالك كالا و عوض آن باشند یا مثل پدر و جدّ صغیر، اختیار مال در دست آنان باشد و احكام اینها در مسائل آینده گفته خواهد شد.

« مسأله 2276 » معامله با بچّه نابالغ غیر ممیز باطل است، اگرچه پدر یا جدّ بچّه به او اجازه داده باشند كه معامله كند؛ ولی اگر بچّه ممیز باشد و كالای كم قیمتی را كه معامله آن برای بچّه ها متعارف است معامله كند، اشكال ندارد و نیز اگر طفل

وسیله باشد كه پول را به فروشنده بدهد و جنس را به خریدار برساند یا جنس را به خریدار بدهد و پول را به فروشنده برساند - چون واقعاً دو نفر بالغ با یكدیگر معامله كرده اند - معامله صحیح است، ولی باید فروشنده و خریدار یقین داشته باشند كه طفل كالا و پول را به صاحب آن می رساند یا صاحب پول یا كالا اذن داده باشد كه آن را به بچّه بدهد تا به او برساند.

« مسأله 2277 » اگر از بچّه نابالغ چیزی را بخرد، یا چیزی را به او بفروشد، باید جنس یا پولی را كه از او گرفته به صاحب آن بدهد یا از صاحب آن رضایت بخواهد و اگر صاحب آن را نمی شناسد و برای شناختن او هم وسیله ای ندارد، باید چیزی را كه از بچّه گرفته از طرف صاحب آن بابت مظالم بدهد؛ ولی اگر چیزی را كه گرفته مال خود صغیر باشد، باید به ولی او برساند و اگر او را پیدا نكرد، به حاكم شرع بدهد.

« مسأله 2278 » اگر كسی با بچّه نابالغ معامله كند و جنس یا پولی كه به بچّه داده از بین برود، در صورتی كه بچّه ممیز نباشد، نمی تواند از بچّه یا ولی او آن را مطالبه كند و اگر ممیز باشد، بعید نیست بتواند مطالبه نماید.

« مسأله 2279 » اگر خریدار یا فروشنده را به معامله مجبور كنند، چنانچه بعد از معامله راضی شود و بگوید: « راضی هستم »، معامله صحیح است، ولی احتیاط مستحب آن است كه دوباره معامله را انجام دهند.

« مسأله 2280 » اگر انسان مال كسی را

بدون اجازه او بفروشد، چنانچه صاحب مال به فروش آن راضی نشود و اجازه ندهد، معامله باطل است.

« مسأله 2281 » پدرِ طفل، جدّ پدری او و وصی آنها و همچنین حاكم شرع در صورتی می توانند مال طفل را بفروشند كه مصلحت طفل در آن باشد. حكم دیوانه ای كه قبل از بلوغ دیوانه بوده و جنون او تا بعد از بلوغ ادامه داشته است نیز همین است.

« مسأله 2282 » اگر كسی مالی را غصب كند و بفروشد و بعد از فروش، صاحب مال معامله را برای خودش اجازه دهد، معامله صحیح است و احتیاط واجب آن است كه مشتری و صاحب مال در منفعتی كه برای جنس و عوض آن در مدت زمان بین فروش و اجازه معامله توسط صاحب مال حاصل شده، با یكدیگر مصالحه كنند.

« مسأله 2283 » اگر كسی مالی را غصب كند و به قصد آن كه بهای آن، از آن خودش باشد آن را بفروشد، چنانچه صاحب مال معامله را اجازه نكند، معامله باطل است؛ ولی اگر برای كسی كه مال را غصب كرده اجازه نماید، معامله صحیح است.

« مسأله 2284 » اختیار مال كسی كه غایب است و به او دسترسی نیست و برای خود نماینده یا وكیلی قرار نداده، با حاكم شرع جامع الشرایط است تا مطابق مصلحت در آن تصرّف نماید.

شرایط مورد معامله و بهای آن

« مسأله 2285 » كالایی كه فروخته می شود و چیزی كه به عنوان بهای آن گرفته می شود چهار شرط دارد:

اوّل: مقدار آن با وزن یا پیمانه یا شماره و مانند اینها معلوم باشد. دوم: بتوانند آن را تحویل دهند، بنابراین فروختن اسبی كه فرار كرده

صحیح نیست. سوم: آن ویژگی هایی از كالا كه به واسطه آنها میل مردم به كالا و بهای آن تفاوت می كند، تعیین گردد. چهارم: بنابر احتیاط خودِ كالا را بفروشد نه منفعت آن را، اگرچه جواز فروش منفعت خالی از قوت نیست؛ پس اگر مثلاً منفعت یك ساله خانه را بفروشد صحیح است و چنانچه خریدار به جای پول، منفعت مِلك خود را بدهد، مثلاً فرشی را از كسی بخرد و عوض آن منفعت یك ساله ملك خود را به او واگذار كند، اشكال ندارد و همچنین خرید و فروش حقوقی كه قابل نقل و انتقال و معاوضه می باشند، مانند حق تألیف، جایز است و احكام اینها در مسائل آینده گفته خواهد شد.

« مسأله 2286 » كالایی را كه در شهری با وزن یا پیمانه معامله می كنند، در آن شهر انسان باید با وزن و پیمانه بخرد؛ ولی می تواند همان جنس را در شهری كه با دیدن معامله می كنند، با دیدن خریداری نماید.

« مسأله 2287 » چیزی را كه با وزن خرید و فروش می كنند، با پیمانه هم می شود معامله كرد؛ مثلاً اگر می خواهد ده من گندم بفروشد، با پیمانه ای كه یك من گندم می گیرد، ده پیمانه بدهد.

« مسأله 2288 » اگر یكی از شرطهایی كه گفته شد، در معامله نباشد، معامله باطل است؛ ولی اگر خریدار و فروشنده راضی باشند كه در مال یكدیگر تصرّف كنند، تصرّف آنها اشكال ندارد.

« مسأله 2289 » خرید و فروش ملكی كه آن را به دیگری اجاره داده اند اشكال ندارد، ولی استفاده از آن ملك در مدّت اجاره، از آنِ مستأجر است و اگر خریدار نداند كه آن ملك

را اجاره داده اند یا به گمان این كه مدّت اجاره كم است، ملك را خریده باشد، پس از اطّلاع می تواند معامله را به هم بزند.

« مسأله 2290 » هرگاه خریدار كالا را برای دیدن یا تصمیم گرفتن از فروشنده بگیرد و مدّتی نزد او بماند و از بین برود، در صورتی كه صاحب مال شرط كرده باشد كه عاریه مضمونه باشد یا خریدار در حفظ آن افراط و تفریط كرده باشد، باید عوض آن را به صاحبش بپردازد.

« مسأله 2291 » اگر كسی در كالا یا عوض آن حقّی داشته باشد، مثل این كه مالی را پیش او گرو گذاشته باشند، مالك می تواند بدون اجازه او آن را بفروشد و اگر مشتری جاهل باشد، پس از آگاهی می تواند معامله را به هم بزند.

خرید و فروش اموال وقفی

« مسأله 2292 » معامله چیزی كه وقف شده باطل است؛ ولی اگر آن چیز به گونه ای خراب شود كه نتوانند استفاده ای را كه مال برای آنها وقف شده از آن ببرند، مثلاً حصیر مسجد به گونه ای پاره شود كه نتوانند روی آن نماز بخوانند، فروش آن اشكال ندارد و در صورتی كه ممكن باشد، باید پول آن را در همان مسجد به مصرفی برسانند كه به مقصود وقف كننده نزدیك تر باشد.

« مسأله 2293 » هرگاه بین كسانی كه مالی را برای آنان وقف كرده اند به گونه ای اختلاف پیدا شود كه اگر مال وقفی را نفروشند، گمان آن برود كه مال یا جانی تلف شود، می توانند آن مال را بفروشند و بین موقوف علیهم تقسیم نمایند، ولی چنانچه اختلاف تنها با فروختن و تهیه مال دیگر برطرف شود، لازم است آن موقوفه به

مال دیگری تبدیل و یا با پول فروش آن، مال دیگری خریداری شود و به جای مال اوّل و در همان منظور وقف اوّل وقف گردد.

« مسأله 2294 » چنانچه چیزهایی همچون فرش، وسایل چای و لوازم صوتی موجود دѠجاهایی مانند مساجد، مدارس و حسینیه ها برای آنجا وقف شده باشند، فروش آنها جایز نیست و چنانچه آن چیزها را به آنجا تملیك كرده باشند، اختیار آن با متولّی موقوفه یا حاكم شرع است و هر وقت به مصلحت موقوفه باشد، می توانند آن را به چیزهای دیگر تبدیل كنند و یا به فروش برسانند.

صیغه خرید و فروش

« مسأله 2295 » در خرید و فروش لازم نیست صیغه عربی بخوانند، مثلاً اϘѠفروشنده به فارسی بگوید: « این مال را در عوض این پول فروختم » و مشتری بگوید: « قبول كردم » معامله صحیح است، ولی خریدار و فروشنده باید قصد انشاء داشته باشند، یعنی با گفتن این دو جمله مقصودشان خرید و فروش باشد.

« مسأله 2296 » اگر در هنگام معامله صیغه نخوانند، ولی فروشنده در مقابل مالی كه از خریدار می گیرد، مال خود را ملك او كند و او هم بگیرد، معامله صحیح است و هر دو مالك می شوند.

خرید و فروش میوه ها

« مسأله 2297 » فروش میوه ای كه گُل آن ریخته و دانه بسته و به گونه ای شده كه معمولاً دیگر از خطر آفت گذشته است، پیش از چیدن صحیح است و نیز فروختن غوره بر درخت انگور اشكال ندارد.

« مسأله 2298 » اگر بخواهند میوه ای را كه بر درخت است، پیش از آن كه گُل آن بریزد بفروشند، باید چیزی را كه دارای مالیت و قابل فروش جداگانه است و می تواند ملك فروشنده باشد، به آن ضمیمه نمایند.

« مسأله 2299 » اگر خرمایی را كه زرد یا سرخ شده، بر درخت بفروشند اشكال ندارد، ولی نباید عوض آن را خرما بگیرند.

« مسأله 2300 » فروختن خیار و بادمجان و مانند آنها كه بوته آنها سالی چند مرتبه چیده می شود، در صورتی كه ظاهر و نمایان شده باشند و معین كنند كه مشتری در سال چند دفعه آن را بچیند، اشكال ندارد.

« مسأله 2301 » اگر خوشه گندم و جو را بعد از آن كه دانه بسته، به چیز دیگری غیر از

گندم و جو بفروشند، اشكال ندارد.

انواع معاملات

وّل: معامله نقدی

« معامله نقدی » آن است كه در تحویل كالا و عوض آن مدّت شرط نشده باشد.

« مسأله 2302 » اگر جنسی را به طور نقد بفروشند، خریدار و فروشنده بعد از معامله می توانند جنس و پول را از یكدیگر مطالبه نموده و تحویل بگیرند و تحویل خانه و زمین و مانند اینها به این است كه آن را در اختیار خریدار بگذارند، به گونه ای كه بتواند در آن تصرّف كند و تحویل فرش و لباس و مانند اینها به این است كه آن را به گونه ای در اختیار خریدار بگذارند كه اگر بخواهد آن را به جای دیگری ببرد، فروشنده جلوگیری نكند.

دوم: معامله نسیه

« معامله نسیه » آن است كه فروشنده كالا را به خریدار بسپارد، ولی قرار بگذارند خریدار بهای آن را در وقت دیگری به فروشنده بدهد.

« مسأله 2303 » در معامله نسیه باید مدّت كاملاً معلوم باشد، پس اگر جنسی را بفروشد كه سرِ خرمن پول آن را بگیرد، چون مدّت كاملاً معین نشده، معامله باطل است.

« مسأله 2304 » اگر كالایی را نسیه بفروشد، پیش از تمام شدن مدّتی كه قرار گذاشته اند، نمی تواند عوض آن را از خریدار مطالبه نماید، ولی اگر خریدار بمیرد و از خود مالی داشته باشد، فروشنده می تواند پیش از تمام شدن مدّت، طلبی را كه دارد از ورثه او مطالبه نماید.

« مسأله 2305 » اگر كالایی را نسیه بفروشد، بعد از تمام شدن مدّتی كه قرار گذاشته اند، می تواند عوض آن را از خریدار مطالبه نماید، ولی اگر خریدار نتواند بپردازد، باید به او مهلت دهد.

« مسأله 2306

» اگر به كسی كه قیمت كالایی را نمی داند، مقداری نسیه بدهد و قیمت آن را به او نگوید، معامله باطل است؛ ولی اگر به كسی كه قیمت نقدی كالایی را می داند نسیه بدهد و گران تر حساب كند، مثلاً بگوید: « كالایی را كه به تو نسیه می دهم تومانی یك ریال از قیمتی كه نقد می فروشم گران تر حساب می كنم » و او قبول كند، اشكال ندارد.

« مسأله 2307 » كسی كه جنسی را نسیه فروخته وبرای گرفتن پول آن مهلتی را قرار داده، اگر مثلاً بعد از گذشتن نصف مدّت، مقداری از طلب خود را كم كند و بقیه را نقد بگیرد، اشكال ندارد.

سوم: معامله سَلَف

« معامله سَلَف » (پیش فروش) آن است كه قرار بگذارند خریدار هنگام معامله، بهای كالا را بپردازد و كالا را كه كلّی و به ذمّه فروشنده است، در زمان معین دیگری تحویل بگیرد.

« مسأله 2308 » در معامله سلف اگر مثلاً بگوید: « این پول را می دهم كه بعد از شش ماه فلان كالا را بگیرم » و فروشنده بگوید: « قبول كردم »، یا فروشنده پول را بگیرد و بگوید: « فلان كالا را فروختم كه بعد از شش ماه تحویل بدهم »، معامله صحیح است.

« مسأله 2309 » اگر پول طلا و نقره را به صورت سلف بفروشد و عوض آن را پول طلا و نقره بگیرد، معامله باطل است؛ ولی اگر كالایی را سلف بفروشد و عوض آن را جنس دیگری یا پول بگیرد، معامله صحیح است و احتیاط مستحب آن است كه در عوض كالایی كه می فروشد، پول بگیرد وجنس دیگری نگیرد.

شرایط معامله سَلَف

« مسأله

2310 » معامله سلف شش شرط دارد:

اوّل: خصوصیاتی را كه قیمت جنس به واسطه آنها فرق می كند معین نمایند، ولی دقّت زیاد هم لازم نیست، بلكه همین اندازه كه مردم بگویند خصوصیات آن معلوم شده كافی است؛ پس معامله سلف در چیزهایی كه نمی شود خصوصیات آنها را به گونه ای معین كرد كه برای مشتری مجهول نبوده و معامله غرری نباشد، باطل است.

دوم: پیش از آن كه خریدار و فروشنده از هم جدا شوند، خریدار تمام قیمت را به فروشنده بدهد یا به مقدار پول آن، از فروشنده طلبكار باشد و چنانچه مقداری از قیمت آن را بدهد، اگرچه معامله به آن مقدار صحیح است، ولی فروشنده می تواند معامله همان مقدار را به هم بزند. سوم: مدّت را كاملاً معین كنند؛ بنابر این اگر مثلاً بگوید: « در فصل بهار كالا را تحویل می دهم »، چون مدّت كاملاً معین نشده، معامله باطل است.

چهارم: وقتی را برای تحویل كالا معین كنند كه در آن وقت، به قدری از آن كالا وجود داشته باشد كه اطمینان داشته باشند، كالا نایاب نخواهد بود.

پنجم: محلّ تحویل كالا را معین نمایند، ولی اگر از سخنان آنان محلّ آن معلوم شود، لازم نیست اسم آنجا را ببرند.

ششم: وزن یا پیمانه آن را معین كنند و جنسی را هم كه معمولاً با دیدن معامله می كنند، اگر سلف بفروشند اشكال ندارد، ولی باید مثل بعضی از اقسام گردو و تخم مرغ، تفاوت افراد آن به قدری كم باشد كه مردم به آن اهمیت ندهند.

احكام معامله سَلَف

« مسأله 2311 » انسان نمی تواند جنسی را كه سَلَف خریده پیش از سر رسیدن مدّت تحویل آن

بفروشد و بعد از سر رسید مدّت، تا وقتی كه آن را تحویل نگرفته است، فروختن آن فقط به خود فروشنده بی اشكال است.

« مسأله 2312 » در معامله سلف اگر فروشنده كالایی را كه قرارداد كرده، تحویل بدهد، مشتری باید قبول كند و نیز اگر بهتر از آنچه را قرار گذاشته بدهد، یعنی این كه جنس تحویل داده شده، همان اوصاف را به طور كامل تری دارا باشد، مشتری باید قبول نماید؛ ولی اگر شرایطی را كه بر آن توافق شده بوده نداشته باشد، لازم نیست آن را قبول كند، حتی اگر دارای شرایط دیگری باشد كه بهتر از آن شرایط باشند.

« مسأله 2313 » اگر كالایی كه فروشنده تحویل می دهد پست تر از كالایی باشد كه قرارداد كرده، مشتری می تواند آن را قبول نكند.

« مسأله 2314 » اگر فروشنده به جای كالایی كه قرارداد كرده، كالای دیگری تحویل بدهد، در صورتی كه مشتری راضی شود، اشكال ندارد.

« مسأله 2315 » اگر كالایی كه سلف فروخته در هنگام سر رسید وقت تحویل آن نایاب شود و نتواند آن را تهیه كند، مشتری می تواند صبر كند تا فروشنده آن را تهیه نماید یا معامله را به هم بزند و چیزی را كه داده پس بگیرد.

« مسأله 2316 » اگر كالایی را بفروشد و قرار بگذارد كه بعد از مدّتی آن را تحویل دهد و پول آن را هم بعد از مدّتی بگیرد، معامله باطل است.

فروش طلا و نقره به طلا و نقره

« مسأله 2317 » اگر طلا را به طلا، یا نقره را به نقره بفروشند، سكّه دار باشد یا بی سكّه، در صورتی كه وزن یكی از آنها زیادتر از دیگری باشد، معامله حرام و

باطل است.

« مسأله 2318 » اگر طلا را به نقره یا نقره را به طلا بفروشند، معامله صحیح است و لازم نیست وزن آنها مساوی باشد.

« مسأله 2319 » اگر طلا یا نقره را به طلا یا نقره بفروشند، باید فروشنده و خریدار پیش از آن كه از یكدیگر جدا شوند، كالا و بهای آن را به یكدیگر تحویل دهند و اگر هیچ مقدار از چیزی را كه قرار گذاشته اند تحویل ندهند، معامله باطل است.

« مسأله 2320 » اگر فروشنده یا خریدار تمام چیزی را كه قرار گذاشته تحویل دهد و دیگری مقداری از آن را تحویل دهد و از یكدیگر جدا شوند، اگرچه معامله به آن مقدار صحیح است، ولی كسی كه تمام مال به دست او نرسیده، می تواند معامله را به هم بزند.

« مسأله 2321 » اگر مقداری خاك نقره معدن را به همان مقدار نقره خالص و یا مقداری خاك طلای معدن را به همان مقدار طلای خالص بفروشند، معامله باطل است، ولی فروختن خاك نقره به طلا و خاك طلا به نقره به هر صورت اشكال ندارد.

مواردی كه انسان می تواند معامله را به هم بزند

« مسأله 2322 » حقّ به هم زدن معامله را در اصطلاح « خیار » می گویند و خریدار و فروشنده در یازده صورت می توانند معامله را به هم بزنند:

اوّل: آن كه فروشنده یا خریدار از مجلس معامله متفرّق نشده باشند و این حق را « خیار مجلس » می گویند.

دوم: آن كه فروشنده یا خریدار مغبون شده باشد كه به آن « خیار غَبْن » می گویند.

سوم: در معامله توافق كنند كه تا مدّت معینی هر دو یا یكی از آنان و یا شخص دیگری

بتوانند معامله را به هم بزند كه به آن « خیار شرط » می گویند.

چهارم: فروشنده یا خریدار، مال خود را بهتر از آنچه كه هست نشان دهد و كاری كند كه قیمت مال در نظر مردم زیاد شود كه به آن « خیار تدلیس » می گویند.

پنجم: در ضمن معامله انجام یا ترك كاری و یا ویژگی خاصی شرط شده باشد، ولی فروشنده یا خریدار به آن شرط عمل نكند كه در این صورت دیگری می تواند معامله را به هم بزند و به این حق « خیار تخلّف شرط » می گویند.

ششم: در جنس یا عوض آن عیبی باشد كه در این صورت طرف مقابل « خیار عیب » دارد.

هفتم: معلوم شود بخشی از كالای فروخته شده، متعلّق به دیگری است كه اگر صاحب آن به معامله راضی نشود، خریدار می تواند معامله را به هم بزند یا پول آن مقدار را از فروشنده بگیرد و نیز اگر معلوم شود مقداری از چیزی كه خریدار به عنوان بهای كالا پرداخته، از آنِ شخص دیگری است و صاحب آن راضی نشود، فروشنده می تواند معامله را به هم بزند یا عوض آن مقدار را از خریدار بگیرد، در این صورت اگر مال شخص دیگر با مال فروشنده یا خریدار ممزوج باشد، « خیار شركت » وگرنه « خیار تَبَعُّض صَفْقه » وجود دارد.

هشتم: فروشنده خصوصیات جنس معینی را كه مشتری ندیده به او بگوید، بعد معلوم شود به گونه ای كه گفته نبوده است كه در این صورت مشتری می تواند معامله را به هم بزند و نیز اگر مشتری خصوصیات عوض معینی را كه می دهد بگوید و بعد معلوم شود به

گونه ای كه گفته نبوده است، فروشنده می تواند معامله را به هم بزند و به این خیار « خیار رؤیت » می گویند.

نهم: مشتری پول كالایی را كه نقداً خریده تا سه روز ندهد و فروشنده هم كالا را تحویل ندهد كه اگر مشتری شرط نكرده باشد كه دادن پول را تأخیر بیندازد و شرط تأخیر در تحویل كالا هم نشده باشد، فروشنده می تواند معامله را به هم بزند؛ ولی اگر جنسی كه خریده مثل بعضی از میوه ها باشد كه اگر یك روز بماند ضایع می شود، چنانچه تا شب پول آن را ندهد و شرط نكرده باشد كه دادن پول را تأخیر بیندازد و شرط تأخیر در تحویل جنس هم نشده باشد، فروشنده می تواند معامله را به هم بزند و این خیار را « خیار تأخیر » می نامند.

دهم: در صورتی كه حیوانی را خریده باشد، خریدار تا سه روز می تواند معامله را به هم بزند كه به این حق « خیار حیوان » می گویند.

یازدهم: فروشنده نتواند كالایی را كه فروخته تحویل دهد، مثلاً اسبی كه فروخته فرار كند كه در این صورت مشتری می تواند معامله را به هم بزند و این خیار را « خیار تعذّر تسلیم » می نامند و برخی احكام اینها در مسائل آینده گفته خواهد شد.

« مسأله 2323 » اگر خریدار قیمت جنس را نداند یا در هنگام معامله غفلت كند و جنس را گران تر از قیمت معمولی آن بخرد، چنانچه به قدری گران خریده باشد كه مردم او را مغبون بدانند و به كمی و زیادی آن اهمیت بدهند، می تواند معامله را به هم بزند و نیز اگر فروشنده قیمت جنس را نداند

یا هنگام معامله غفلت كند و جنس را ارزان تر از قیمت آن بفروشد، در صورتی كه مردم به مقداری كه ارزان فروخته اهمیت بدهند و او را مغبون بدانند، می تواند معامله را به هم بزند.

« مسأله 2324 » معامله « بیع شرط » كه در آن مثلاً خانه یك میلیون تومانی را به دویست هزار تومان می فروشند و قرار می گذارند كه اگر فروشنده سر مدّت پول را بدهد بتواند معامله را به هم بزند، در صورتی كه خریدار و فروشنده قصد خرید و فروش داشته باشند، معامله صحیح است.

« مسأله 2325 » در معامله « بیع شرط » اگرچه فروشنده اطمینان داشته باشد كه حتی اگر سر مدّت پول را ندهد، خریدار ملك را به او پس می دهد، معامله صحیح است؛ ولی اگر سر مدّت پول را ندهد، حق ندارد ملك را از خریدار مطالبه كند و اگر خریدار بمیرد، نمی تواند ملك را از ورثه او مطالبه نماید.

« مسأله 2326 » اگر چای اعلا را با چای ارزان قیمت مخلوط كند و به عنوان چای اعلا بفروشد، چنانچه مشتری هنگام معامله آگاهی به این موضوع نداشته باشد، وقتی كه متوجه شد می تواند معامله را به هم بزند.

« مسأله 2327 » اگر خریدار بفهمد مالی كه گرفته عیبی دارد، در صورتی كه مورد معامله شخصی و معین باشد، مثلاً حیوان معینی را بخرد و بفهمد كه یك چشم او كور است، چنانچه آن عیب پیش از معامله در مال بوده و او نمی دانسته، می تواند معامله را به هم بزند یا فرق قیمت سالم و معیوب آن را معین كند و به نسبت تفاوت قیمت سالم

و معیوب، از پولی كه به فروشنده داده پس بگیرد؛ مثلاً اگر بفهمد مالی كه به چهار هزار تومان خریده، معیوب است، در صورتی كه قیمت سالم آن هشت هزار تومان و قیمت معیوب آن شش هزار تومان باشد، چون فرق قیمت سالم و معیوب یك چهارم می باشد، می تواند یك چهارم پولی كه داده - یعنی هزار تومان - را از فروشنده پس بگیرد.

« مسأله 2328 » اگر فروشنده بفهمد در عوضی كه به عنوان بهای كالا گرفته عیبی هست، در صورتی كه عوض در معامله، معین و شخصی باشد، چنانچه آن عیب پیش از معامله در عوض بوده و او نمی دانسته، می تواند معامله را به هم بزند یا تفاوت قیمت سالم و معیوب را به دستوری كه در مسأله پیش گفته شد پس بگیرد.

« مسأله 2329 » اگر بعد از معامله و پیش از تحویل گرفتن مال، عیبی در آن پیدا شود، خریدار می تواند معامله را به هم بزند و یا تفاوت قیمت جنس صحیح و معیوب را بگیرد و نیز اگر در عوضِ مال بعد از معامله و پیش از تحویل گرفتن، عیبی پیدا شود، فروشنده می تواند معامله را به هم بزند و یا تفاوت قیمت جنس صحیح و معیوب را بگیرد.

« مسأله 2330 » اگر بعد از معامله عیب مال را بفهمد و فوراً معامله را به هم نزند، دیگر حقّ به هم زدن معامله را ندارد.

« مسأله 2331 » هرگاه بعد از خریدن جنس، عیب آن را بفهمد - اگرچه فروشنده حاضر نباشد - می تواند معامله را به هم بزند.

« مسأله 2332 » در چهار صورت اگر خریدار بفهمد مال عیبی

دارد، نمی تواند معامله را به هم بزند یا تفاوت قیمت را بگیرد:

اوّل: آن كه هنگام خریدن، عیب مال را بداند. دوم: به عیب مال راضی شود. سوم: در وقت معامله بگوید: « اگر مال عیبی داشته باشد پس نمی دهم و تفاوت قیمت هم نمی گیرم ». چهارم: فروشنده در وقت معامله بگوید: « این مال را با هر عیبی كه دارد می فروشم »؛ ولی اگر عیبی را معین كند و بگوید: « مال را با این عیب می فروشم » و معلوم شود عیب دیگری نیز دارد، خریدار می تواند برای عیبی كه فروشنده معین نكرده، مال را پس بدهد یا تفاوت بگیرد.

« مسأله 2333 » در سه صورت اگر خریدار بفهمد مال عیبی دارد، نمی تواند معامله را به هم بزند، ولی می تواند تفاوت قیمت بگیرد:

اوّل: آن كه بعد از معامله تغییری در مال بدهد كه مردم بگویند: « به گونه ای كه خریداری و تحویل داده شده، باقی نمانده است ». دوم: بعد از معامله بفهمد مال عیب دارد و فقط حقّ برگرداندن آن را از خود ساقط كند. سوم: بعد از تحویل گرفتن مال، عیب دیگری در آن پیدا شود، ولی اگر حیوان معیوبی را بخرد و پیش از گذشتن سه روز، عیب دیگری پیدا كند، اگرچه آن را تحویل گرفته باشد، باز هم می تواند آن را پس دهد و نیز اگر فقط خریدار تا مدّتی حقّ به هم زدن معامله را داشته باشد و در آن مدّت، مال عیب دیگری پیدا كند، اگرچه آن را تحویل گرفته باشد، می تواند معامله را به هم بزند.

« مسأله 2334 » اگر انسان مالی داشته باشد كه خودش

آن را ندیده و دیگری خصوصیات آن را برای او گفته باشد، چنانچه او همان خصوصیات را به مشتری بگوید و آن را بفروشد امّا بعد از فروش بفهمد كه مال بهتر از آن بوده، می تواند معامله را به هم بزند.

مسائل متفرّقه خرید و فروش

« مسأله 2335 » اگر فروشنده قیمت خرید جنس را به مشتری بگوید، باید تمام چیزهایی را كه به واسطه آنها قیمت مال كم یا زیاد می شود بگوید، اگرچه به همان قیمت یا به كمتر از آن بفروشد، مثلاً باید بگوید كه نقد خریده است یا نسیه.

« مسأله 2336 » اگر انسان كالایی را به كسی بدهد و قیمت آن را معین كند و بگوید: « این كالا را به این قیمت بفروش و هرچه زیادتر فروختی مال خودت باشد »، هرچه زیادتر از آن قیمت بفروشد مال آن دلّال است و نیز اگر بگوید: « این كالا را به این قیمت به تو فروختم » و او بگوید: « قبول كردم » یا به قصد فروختن، جنس را به او بدهد و او هم به قصد خریدن بگیرد، خریدار آن كالا را هر چه زیادتر از آن قیمت بفروشد، مال خود اوست.

« مسأله 2337 » اگر قصاب گوشت گوسفند نَر بفروشد و به جای آن، گوشت گوسفند ماده تحویل بدهد معصیت كرده است، پس اگر آن گوشت را معین كرده و بگوید: « این گوشت گوسفند نر را می فروشم »، مشتری می تواند معامله را به هم بزند و اگر آن را معین نكند، در صورتی كه مشتری به گوشتی كه گرفته راضی نشود، قصاب باید گوشت گوسفند نر به او بدهد.

« مسأله 2338

» اگر مشتری به بزّاز بگوید: « پارچه ای می خواهم كه رنگ آن نرود » و بزّاز پارچه ای را به او بفروشد كه رنگ آن می رود، مشتری می تواند معامله را به هم بزند.

« مسأله 2339 » قسم خوردن در معامله اگر راست باشد مكروه است و اگر دروغ باشد، حرام است و طبق بیان امیرمؤمنان علیه السلام: « قسم خوردن در معامله، سبب نابودی بركت می گردد. » (38)

حكام اِقاله (به هم زدن معامله)

« اِقاله » آن است كه یك طرف معامله تقاضای به هم زدن آن را كند و طرف دیگر نیز آن را قبول نماید؛ به كسی كه این تقاضا را كرده « مُسْتَقیل » و به كسی كه آن را قبول نموده « مُقیل » می گویند.

« مسأله 2340 » اقاله در هر عقد لازمی جز نكاح و ضمانت جاری است، ولی خود اقاله قابل فسخ نمی باشد.

« مسأله 2341 » اقاله با هر لفظی و حتّی با عمل دو طرف معامله صورت می پذیرد، ولی دو طرف باید بالغ و عاقل باشند و از روی قصد و اختیار آن را انجام دهند.

« مسأله 2342 » اقاله در خرید و فروش نباید به كمتر یا زیادتر از كالا یا عوض آن انجام شود و باید همان كالا و عوض به فروشنده و خریدار بازگردانده شود، ولی چون پذیرفتن اقاله واجب نیست، جایز است اقاله كننده چیزی یا كاری را به نفع خود تقاضا كند و انجام اقاله را مشروط به انجام این تقاضا نماید.

« مسأله 2343 » اگر بخواهند قسمتی از كالای مورد معامله را در برابر همان مقدار از بهای آن اقاله نمایند، اشكال ندارد؛ همچنین اگر فروشنده یا خریدار

متعدّد باشند، اقاله در سهم هر كدام به نسبت بهای آن جایز است و رضایت شریك ها لازم نیست.

« مسأله 2344 » اقاله معامله شخصی كه از معامله پشیمان شده مستحبّ مؤكّد است و از حضرت امام صادق علیه السلام نقل شده كه فرمودند: « هر بنده ای كه معامله مسلمانی را كه از خرید یا فروش پشیمان شده به هم بزند و اقاله كند، خداوند لغزش آن بنده را در روز قیامت اقاله خواهد كرد ». (39)

احكام احتكار و قیمت گذاری

« احتكار » آن است كه كالایی كه شدیداً مورد نیاز مردم است به انگیزه گران تر شدن از دسترس خرید آنان دور نگاه داشته شود، به شكلی كه مردم از این ناحیه در مضیقه و سختی قرار بگیرند، خواه قصد ضرر زدن به آنان در بین باشد یا نه. احتكار در روایات زیادی مورد مذمّت شدید قرار گرفته و شخص محتكر ملعون و خطاكار و خائن و در حدّ قاتل شمرده شده است. مطابق بعضی از روایات محتكر از پناه خداوند متعال خارج شده و از نعمتهای الهی محروم می شود. (40)

« مسأله 2345 » حرام بودن احتكار در زمان ما منحصر به گندم، جو، خرما، كشمش و روغن زیتون نیست، بلكه شامل هر نوع كالا و خدمتی است كه شدیداً مورد نیاز مردم باشد و از نبودن آن در مضیقه و سختی قرار گیرند.

« مسأله 2346 » اگر كالایی را به انگیزه گران تر شدن از دسترس مردم دور نگاه دارد، ولی آن كالا توسط دیگران به مردم عرضه شود و به گونه ای نباشد كه آنان در مضیقه و سختی قرار گیرند، در این صورت احتكار صادق نیست.

«

مسأله 2347 » اگر كالایی را برای رفع نیازهای شخصی خود و خانواده اش از دسترس خرید مردم دور نگاه دارد و به جهت كمیاب شدن، قیمت آن گران تر شود، اشكال ندارد.

« مسأله 2348 » حكومت صالح می تواند محتكر را به عرضه نمودن كالای مورد احتكار و فروش آن بدون اجحاف ملزم نماید و چنانچه محتكر از عرضه نمودن كالا امتناع نماید، حكومت صالح می تواند علاوه بر تعزیر عادلانه و متناسب با محتكر، كالای احتكار شده را به فروش برساند و پول آن را به صاحب آن بپردازد.

« مسأله 2349 » حكومت صالح می تواند با اجازه حاكم شرع واجد شرایط، محتكر را علاوه بر تعزیر بدنی، مانند زندان و شلّاق، تعزیر مالی نیز بنماید و تشخیص این كه كدام مؤثّرتر است، با حاكم شرع جامع الشرایط می باشد.

« مسأله 2350 » حكومت صالح می تواند از اجحاف در قیمت گذاری توسط فروشندگان جلوگیری نماید و آنان را ملزم كند كه كالای خود را به قیمت عادلانه بفروشند.

شفعه

{ احكام شُفْعه }

هرگاه - در شرایطی كه خواهد آمد - یكی از دو شریك تمام یا قسمتی از سهم خود را به غیر از شریك خود بفروشد، شریك دیگر حق دارد قیمت تعیین شده را بپردازد و سهم شریك خود را تملّك نماید؛ این حق را « حقّ شُفعه » می گویند.

« مسأله 2351 » حقّ شفعه فقط در مالی كه مشاع و مشترك باشد ثابت است؛ پس اگر ملك مشاع بوده ولی تقسیم شده باشد و سپس یكی از آنان سهم خود را بفروشد، برای دیگری حقّ شفعه ثابت نیست، هم چنانكه برای همسایه ملك نیز حقّ شفعه ثابت نمی باشد.

« مسأله 2352 » حقّ شفعه

منحصر به موردی است كه مال فروخته شده فقط بین دو نفر باشد، پس اگر بیش از دو نفر شریك باشند و یكی از آنان سهم خود را بفروشد، هیچ كدام از شریك ها حقّ شفعه ندارند؛ بلكه اگر جز یك نفر بقیه شریك ها سهم خود را در یك معامله بفروشند، آن یك نفر حق شفعه ندارد.

« مسأله 2353 » حقّ شفعه در چیزهای غیر منقول كه قابل تقسیم باشند - مانند زمین و خانه و باغ - قطعی است، ولی در چیزهای دیگر محلّ اشكال است و احتیاط در ترك آن است؛ همچنین این حق در مورد فروش خانه و زمین و مغازه قابل تقسیم قطعی است، ولی در مورد بخشش به عوض یا صلح آنها، محل اشكال است و در مهریه حقّ شفعه وجود ندارد.

« مسأله 2354 » اگر زمین مشترك نباشد، ولی راهرو یا مسیر آبیاری آن مشترك باشد و زمین با مسیر آب یا راهرو آن فروخته شود، حقّ شفعه ثابت است.

« مسأله 2355 » هرگاه خریدار مسلمان باشد، شریكی كه می خواهد از حقّ شفعه علیه او استفاده كند، باید مسلمان باشد، خواه فروشنده مسلمان باشد یا كافر، پس كافر علیه مسلمان حقّ شفعه ندارد زیرا حقّ شفعه نوعی تسلط بر دیگری است و كافر بر مسلمان تسلّط ندارد و در صورتی كه خریدار مسلمان نباشد، در صورتی كه شریك كافر باشد نیز می تواند از حق شفعه علیه او استفاده كند.

« مسأله 2356 » شریك در صورتی حقّ شفعه دارد كه قدرت پرداخت قیمت جنس فروخته شده را داشته باشد؛ پس كسی كه از پرداخت آن عاجز است، حقّ شفعه ندارد، مگر

آن كه خریدار قبول نماید.

« مسأله 2357 » شریكی كه حقّ شفعه دارد، نمی تواند نسبت به قسمتی از سهم فروخته شده شریك، حق خود را اعمال كند، بلكه باید تمام آن را قبول یا رد نماید.

« مسأله 2358 » كسی كه حقّ شفعه دارد و می خواهد آن را اجرا نماید، باید همان مبلغی را كه خریدار به شریك او داده، به خریدار بپردازد و آنچه را نیز بابت دلّالی و مانند آن داده احتیاطاً باید بپردازد.

« مسأله 2359 » اگر خریدار سهمی را كه خریده به دیگری بفروشد، كسی كه حقّ شفعه دارد می تواند به خریدار اوّل مراجعه كند و پولی را كه وی پرداخته به او بدهد؛ در این صورت معامله دوم باطل می شود و خریدار دوم می تواند پول خود را از خریدار اوّل پس بگیرد.

« مسأله 2360 » در شفعه صیغه و لفظ خاصّی شرط نیست، بلكه شریك با عمل خود نیز می تواند حقّ شفعه را اعمال نماید و قیمت سهم فروخته شده شریك را به او بپردازد و آن سهم را تملك نماید؛ همچنین در شفعه قبول شریك یا دیگری نیز شرط نمی باشد.

« مسأله 2361 » استفاده از حقّ شفعه فوری است، پس اگر شریك سهل انگاری نماید و بدون عذر تأخیر بیندازد، حقّ او ساقط می شود و در صورت استفاده از حقّ شفعه، همان مبلغ تعیین شده را باید به فروشنده بپردازد، نه كمتر و نه بیشتر، اگر معامله نقد باشد نقد و اگر نسیه باشد نسیه؛ ولی با رضایت طرفین می تواند كمتر یا بیشتر و یا به نحو نقد یا نسیه بپردازد.

« مسأله 2362 » حقّ شفعه قابل اسقاط و مصالحه

با خریدار - با عوض یا بدون عوض - می باشد، ولی به ارث رسیدن آن محل اشكال است.

ید

{ احكام یدْ}

« مسأله 2363 » آنچه در دست و تصرّف كسی یا در دست وكیل یا امین یا مستأجر او است - خواه مال باشد یامنفعت و یا حق و مانند آن - در صورتی كه تصرّف همراه با ادّعای مالكیت آن باشد تا زمانی كه علم یا مدرك معتبر بر خلاف آن وجود نداشته باشد، ملك آن شخص محسوب می شود.

« مسأله 2364 » اگر به سبب غیر مشروعی مثل غصب، تصرّف یا اختیاری در مال پیدا كند، تصرّف و اختیار او اثر ندارد.

« مسأله 2365 » اگر چیزی به طور كامل در تصرّف و اختیار دو نفر باشد، مالكیت آن به صورت مساوی، برای آن دو نفر محسوب خواهد بود.

« مسأله 2366 » اگر دو نفر درباره ملكی كه در دست یكی از آن دو می باشد ادّعای ملكیت كنند، گفته كسی كه ملك در دست اوست با سوگند مقدّم است، مگر این كه دیگری برای اثبات گفته خود مدرك و دلیل قطعی یا دو شاهد عادل بیاورد.

« مسأله 2367 » اگر دو نفر ادّعای مالكیت تمام ملكی را كه در تصرّف و اختیار هر دوی آنهاست داشته باشند، هر كدام نسبت به نیمی از آن مدّعی و منكر هستند؛ پس هر كدام باید نسبت به نیمی از آن مدرك و دلیل قطعی بیاورد یا دو شاهد عادل اقامه كند و نسبت به نیم دیگر، گفته او با قَسم قبول می شود و چنانچه هر دو نفر اقامه شاهد نموده و قسم یاد كردند، آن ملك بین آنها تقسیم

می گردد.

« مسأله 2368 » اگر زن و شوهر در وسایل خانه با هم اختلاف كنند - خواه در حال همسری و خواه بعد از جدایی - در صورتی كه دلیل معتبری برای اثبات مدّعای خود نداشته باشند، وسایل و لباس های مردانه متعلّق به شوهر و وسایل و لباس های زنانه متعلّق به زن خواهد بود و آنچه هم برای زنان و هم برای مردان به كار می رود، میان آن دو مشترك می باشد مگر این كه كلّیه وسایل، اعمّ از مردانه و زنانه، در دست یكی از آنان باشد كه در این صورت مال وی محسوب می شود و كسی كه اسباب و وسایل در دست او نیست، اگر ادّعایی داشته باشد باید اثبات كند یا دو شاهد عادل بیاورد.

شراکت

{ احكام شركت }

« شركت » یعنی مشاركت در اموال كه به صرف مخلوط شدن دو مال با یكدیگر حاصل می شود و احتیاجی به صیغه ندارد و اگر بخواهند كه هر دو بتوانند در مال تصرّف كنند، به صرف اجازه جواز حاصل می شود و اگر صیغه بخوانند و عقد شركت منظور باشد، اختلاط و امتزاج لازم نیست. تفصیل مسأله را در كتاب « فقه الشركه » آورده ایم.

« مسأله 2369 » مشهور بین علما این است كه اگر چند نفر در مزدی كه از كار خود می گیرند با یكدیگر قرار شركت بگذارند، مثل آرایشگران كه قرار می گذارند هر اندازه مزد گرفتند با هم قسمت كنند، شركت آنان صحیح نیست؛ امّا اطلاق این حكم اشكال دارد و آنچه كه امروزه به نام « شركت مهندسین » یا « شركت صیادان » و مانند آنها مرسوم است، اشكال ندارد.

« مسأله 2370 » اگر دو

نفر با یكدیگر قرار شركت بگذارند كه هر كدام به اعتبار خود جنسی بخرد و قیمت آن را خودش بدهكار شود، ولی در استفاده آن با یكدیگر شریك باشند، این شركت صحیح نیست؛ امّا اگر هر كدام دیگری را وكیل كند كه جنس را برای او نسیه بخرد و بعد هر شریكی جنس را برای خودش و شریكش بخرد تا هر دو بدهكار شوند، شركت صحیح است.

« مسأله 2371 » كسانی كه به واسطه عقد شركت با هم شریك می شوند، باید مكلّف و عاقل باشند و از روی قصد و اختیار شركت كنند و نیز باید بتوانند درمال خود تصرّف كنند؛ پس شركت با آدم سفیه - یعنی كسی كه مال خود را در كارهای بیهوده مصرف می كند - صحیح نیست، اگرچه حاكم شرع هم او را از تصرّف در اموالش منع نكرده باشد و عقد شركت از جانب ورشكسته، چنانچه حاكم شرع او را از تصرّف در اموالش منع كرده باشد، صحیح نیست.

« مسأله 2372 » اگر در عقد شركت شرط كنند كسی كه كار می كند یا بیشتر از شریك دیگر كار می كند، بیشتر منفعت ببرد یا شرط كنند كسی كه كار نمی كند یا كمتر كار می كند بیشتر منفعت ببرد، عقد و شرط صحیح است.

« مسأله 2373 » اگر قرار بگذارند همه استفاده را یك نفر ببرد، صحیح نیست؛ امّا اگر قرار بگذارند مثلاً مقداری از سود را كه شریك مالك می شود به دیگری بدهد و همچنین تمام ضرر را از مال خود جبران نماید، شركت و شرط هر دو صحیح است.

« مسأله 2374 » اگر شرط نكنند كه یكی از شریك ها بیشتر منفعت

ببرد، چنانچه سرمایه آنان یك اندازه باشد، منفعت و ضرر را هم به یك اندازه می برند و اگر سرمایه آنان یك اندازه نباشد، باید منفعت و ضرر را به نسبت سرمایه قسمت نمایند؛ مثلاً اگر دو نفر قرار شركت بگذارند و سرمایه یكی از آنان دو برابر سرمایه دیگری باشد، سهم او از منفعت و ضرر دو برابر سهم دیگری است، چه هر دو به یك اندازه كار كنند یا یكی كمتر كار كند یا هیچ كار نكند، مگر این كه شرط كرده باشند آن كس كه بیشتر كار می كند، سهم بیشتری داشته باشد.

« مسأله 2375 » اگر در عقد شركت شرط كنند كه هر دو با هم خرید و فروش نمایند یا هر كدام به تنهایی معامله كنند یا فقط یكی از آنان معامله كند، باید به قرارداد عمل نمایند.

« مسأله 2376 » اگر معین نكنند كدام یك از آنان با سرمایه خرید و فروش نماید، هیچ یك از آنان بدون اجازه دیگری نمی تواند با آن سرمایه معامله كند.

« مسأله 2377 » شریكی كه اختیار سرمایه شركت با اوست، باید به قرارداد شركت عمل كند؛ مثلاً اگر با او قرار گذاشته باشند كه نسیه بخرد یا نقد بفروشد یا جنس را از محلّ مخصوصی بخرد، باید به همان قرارداد رفتار نماید و اگر با او قراری نگذاشته باشند، باید داد و ستدی نماید كه برای شركت ضرر نداشته باشد و معاملات را به گونه ای كه متعارف است انجام دهد؛ پس اگر مثلاً معمول باشد كه نقد بفروشد یا مال شركت را در مسافرت همراه خود نبرد، باید به همین نحو عمل نماید و اگر

معمول باشد كه نسیه بدهد یا مال را به سفر ببرد، می تواند به همین نحو عمل كند.

« مسأله 2378 » شریكی كه با سرمایه شركت معامله می كند، اگر برخلاف قراردادی كه با او كرده اند خرید و فروش كند و خسارتی برای شركت پیش آید، ضامن است، ولی اگر بعداً طبق قراردادی كه شده معامله كند، صحیح است و نیز اگر با او قراردادی نكرده باشند و برخلاف معمول معامله كند، ضامن می باشد، امّا اگر بعداً مطابق معمول معامله كند، معامله او صحیح است.

« مسأله 2379 » شریكی كه با سرمایه شركت معامله می كند، اگر زیاده روی ننماید و در نگهداری سرمایه كوتاهی نكند و اتّفاقاً مقداری از آن یا تمام آن تلف شود، ضامن نیست.

« مسأله 2380 » شریكی كه با سرمایه شركت معامله می كند، اگر بگوید: « سرمایه تلف شده است » و پیش حاكم شرع قسم بخورد، باید حرف او را قبول كرد.

« مسأله 2381 » اگر تمام شریك ها از اجازه ای كه به تصرّف در مال یكدیگر داده اند برگردند، هیچ كدام نمی توانند در مال شركت تصرّف كنند و اگر یكی از آنان از اجازه خود برگردد، شریك های دیگر حقّ تصرّف ندارند، ولی كسی كه از اجازه خود برگشته، می تواند در مال شركت تصرّف كند.

« مسأله 2382 » بعید نیست كه « شركت » عقد لازم باشد؛ بنابراین اگر بعضی از شریك ها بخواهند شركت را پیش از مدّت تعیین شده به هم بزنند، نمی توانند، مگر این كه وقت معین فرا رسیده باشد.

« مسأله 2383 » اگر یكی از شریك ها بمیرد یا دیوانه یا بی هوش یا سفیه شود، مادامی كه شركت برقرار است و فسخ نشده

است، سرمایه در اختیار شركت است و با آن نمی توان مثل مال آزاد شریك ها عمل كرد، بلكه تابع مقررات خاص خود می باشد.

« مسأله 2384 » اگر شریك چیزی را نسیه برای خود بخرد، نفع و ضرر آن مال خود اوست؛ ولی اگر برای شركت بخرد و شریك دیگر بگوید: « به آن معامله راضی هستم »، نفع و ضرر آن مال هر دو نفر است.

« مسأله 2385 » اگر با سرمایه شركت معامله ای كنند و بعد بفهمند شركت باطل بوده، در صورتی كه شركت معمولی باشد كه گاهی در میان اشخاص بدون پیش بینی جهات انجام می شود، چنانچه با توجه به این كه شركت درست نیست، به تصرّف در مال یكدیگر راضی بوده اند، معامله صحیح است و هرچه از آن معامله پیدا شود، مال همه آنان است و اگر این طور نباشد، چنانچه كسانی كه به تصرّف دیگران راضی نبوده اند بگویند: « به آن معامله راضی هستیم »، معامله صحیح و گرنه باطل می باشد و در هر صورت هر كدام آنان كه برای شركت كاری كرده است، اگر كار را به قصد مجّانی انجام نداده باشد، می تواند مزد زحمت های خود را به اندازه معمول از شریك های دیگر بگیرد، امّا اگر شركت مقرّرات خاصی داشته باشند و همه این صور در آن پیش بینی شده باشد، باید طبق قرارداد و پیش بینی عمل شود.

مضاربه

{ احكام مُضاربه }

« مضاربه » قراردادی است كه میان مُضارِب (سرمایه گذار) و عامل (كسی كه با آن سرمایه، كار می كند) بر اساس سود مُشاع بسته می شود. تفصیل احكام مضاربه را در كتاب « فقه المضاربه » آورده ایم.

« مسأله 2386 » در قرارداد مضاربه، خواندن صیغه عربی شرط

نیست و همین كه صاحب سرمایه با هر بیانی مقصود خود را بفهماند و عامل هم آن را بپذیرد، قرارداد مضاربه منعقد می شود.

« مسأله 2387 » در طرفین قرارداد مضاربه، بلوغ، عقل و اختیار شرط است و علاوه بر این، سرمایه گذار باید حقّ تصرّف در دارایی خود را داشته باشد و عامل بتواند با آن سرمایه كار نماید.

« مسأله 2388 » اصل سرمایه در مضاربه می تواند به صورت نقد یا دین یا منفعت باشد و در سود آن، سهم هر كدام باید به نحو مشاع معین شود و اگر سهم هر كدام نامعین باشد، مضاربه صحیح نیست.

« مسأله 2389 » لازم نیست سرمایه مضاربه طلا و نقره سكّه دار باشد، بلكه مضاربه با اسكناس یا اوراق دیگر با ارزش نیز صحیح است.

« مسأله 2390 » عقد مضاربه اگر مدّت دار باشد، عقد لازم است و چنانچه مدّت دار نباشد، بعید نیست عقد جایز باشد؛ ولی اگر شرط كنند كه تا مدّت معینی آن را به هم نزنند، باید به شرط عمل نمایند و منظور از عقد لازم، قراردادی است كه بدون رضایت طرفین نمی توان آن را به هم زد، بر خلاف عقد جایز.

« مسأله 2391 » عقد مضاربه با فوت عامل به هم می خورد، ولی با فوت مالك به هم نمی خورد و تا آخر مدّت تعیین شده باقی است.

« مسأله 2392 » اگر كسی به دیگری پولی بدهد تا با آن كالایی را بخرد و بین آنان تقسیم گردد، مضاربه نیست و كالای خریداری شده متعلّق به صاحب پول است و عامل، فقط اجرت متعارف كار خود را طلبكار می باشد.

« مسأله 2393 » سود مضاربه را میان دو

طرف قرارداد تقسیم می كنند و چنانچه در مضاربه شرط شود كه شخص سومی بدون شركت در سرمایه و كار، در سود شریك باشد یا شرط كنند كه دو طرف یا یكی از آنها از مال خود چیزی به او ببخشند، اشكال ندارد.

« مسأله 2394 » اگر عامل كوتاهی نكند و زیانی پیش آید، متحمّل زیان نمی شود و زیان بر عهده صاحب سرمایه است، ولی اگر در مضاربه شرط كنند كه زیان متوجّه دو طرف یا فقط عامل گردد، شرط صحیح است و باید طبق شرط عمل كنند.

« مسأله 2395 » اگر عامل با سرمایه گذار شرط كند تا پایان مدّت، ماهانه مبلغ معینی را به عنوان علی الحساب به او بپردازد و در پایان مدّت سود را تعیین نموده باقی مانده سود را تسویه كنند و یا با یكدیگر مصالحه نمایند، مضاربه صحیح است.

« مسأله 2396 » مبالغ معینی را كه شركت ها یا بانك ها به عنوان سود ثابت به سرمایه گذار می پردازند و گاهی پیش از شروع عمل پرداخت می كنند، به عنوان مضاربه صحیح نیست، مگر بدانند سهم سود سرمایه گذار، آن مقدار یا بیشتر خواهد بود یا سرمایه گذار شرط كند اگر سهم او كمتر از آن مقدار بود، بانك آن را از اموال دیگر خود جبران كند و همچنین اگر به عنوان علی الحساب مبلغی بپردازند تا در آخر مدّت با هم مصالحه كنند، مانعی ندارد.

« مسأله 2397 » قراردادی كه میان صاحب سرمایه و صاحب صنعت و حرفه بسته می شود تا عامل سرمایه را در صنایع به كار گیرد و سود آن را بین خود تقسیم كنند، به عنوان مضاربه صحیح است؛ همچنین قراردادی كه بین صاحب ماشین

و راننده یا بین صاحب ابزار كار و كارگر بسته می شود، به عنوان مضاربه صحیح است.

« مسأله 2398 » اگر انتقال سرمایه به شهر دیگر متعارف و معمول نباشد، عامل نمی تواند بدون اجازه سرمایه گذار آن را به شهر دیگر منتقل نماید و اگر بدون اجازه او منتقل كند و از این بابت زیانی به سرمایه وارد شود، ضامن خسارت خواهد بود؛ ولی اگر سرمایه گذار اجازه داده باشد و عامل نیز در حفظ سرمایه كوتاهی نكرده باشد، ضامن نیست.

« مسأله 2399 » در مواردی كه عامل حقّ جابجا كردن سرمایه را به شهر دیگری دارد، هزینه جابجایی و انبارداری و اموری مانند دلّالی و هزینه سفر خود را می تواند به حساب مضاربه منظور نماید.

« مسأله 2400 » یك سرمایه گذار می تواند با چند عامل كه به طور مشترك كار می كنند، در مورد یك مال مضاربه كند، خواه سهم آنان از سود مساوی باشد یا نه و در عمل یكسان باشند یا متفاوت، همچنین چند سرمایه گذار می توانند با یك عامل به مضاربه بپردازند.

« مسأله 2401 » اگر عامل، سرمایه چند سرمایه گذار را به طور مشترك در اختیار گرفته باشد، مخارج تجارت را از اصل سرمایه برمی دارد، ولی اگر سرمایه ها متفاوت باشد، باید هزینه های تجارت را به نسبت كسر نماید، همان گونه كه تقسیم سود به نسبت سرمایه می باشد.

« مسأله 2402 » در صورتی كه قرارداد مضاربه مطلق و بدون شرط باشد، عامل به نحو معمول و متعارف، هر طور كه مصلحت بداند می تواند تجارت نماید.

« مسأله 2403 » اگر در مقدار سرمایه یا سود و خسارت وارده، بین مالك و عامل اختلاف پیدا شود و مدركی در بین

نباشد، گفته عامل مقدّم است؛ ولی اگر در مقدار سهم عامل از سود حاصله اختلاف شود و دلیل و مدركی در بین نباشد، گفته مالك مقدّم خواهد بود.

« مسأله 2404 » پدر و جدّ پدری می توانند با مال كودك خود، در صورتی كه به مصلحت او باشد، مضاربه كنند؛ همچنین قیم شرعی بچّه مانند وصی و حاكم شرع، می تواند با مراعات كامل مصلحت و امانت، مال بچّه را به مضاربه دهد.

صلح

{ احكام صُلح }

« صلح » آن است كه انسان با دیگری سازش كند تا در مقابل عوضی، مقداری از مال یا منفعت مال خود راملك او كند یا از طلب یا حقّ خود در مقابل چیزی بگذرد، اگرچه آن چیز سكوت نمودن و مرافعه نكردن باشد.

« مسأله 2405 » دو نفری كه چیزی را به یكدیگر صلح می كنند، باید بالغ و عاقل باشند و كسی آنها را مجبور نكرده باشد و نیز قصد صلح داشته باشند و حاكم شرع نیز آنان را از تصرّف در اموالشان منع نكرده باشد و سفیه نیز نباشند، اگرچه حاكم شرع هم آنها را منع نكرده باشد. « مسأله 2406 » لازم نیست صیغه صلح به عربی خوانده شود، بلكه با هر لفظی كه بفهمانند با هم صلح و سازش كرده اند، صحیح است.

« مسأله 2407 » اگر كسی گوسفندان خود را به چوپان بدهد كه مثلاً یك سال نگهداری كند و از شیر آن استفاده نماید و مقداری روغن بدهد، چنانچه شیر گوسفند را در مقابل زحمت های چوپان و آن روغن صلح كند، صحیح است و همچنین اگر گوسفند را یك ساله به چوپان اجاره دهد كه از شیر آن استفاده

كند و در عوض مقداری روغن بدهد، چنانچه روغن به مقدار معین در ذمّه باشد و مقید نباشد كه از شیر خود گوسفند گرفته باشد، اشكال ندارد، ولی اگر مقید به شیر خود گوسفند باشد اشكال دارد.

« مسأله 2408 » اگر كسی بخواهد طلب یا حقّ خود را با دیگری صلح كند، در صورتی صحیح است كه او قبول نماید.

« مسأله 2409 » اگر انسان مقدار بدهی خود را بداند و طلبكار او نداند، چنانچه طلبكار طلب خود را به كمتر از مقداری كه هست صلح كند، مثلاً پنجاه تومان طلبكار باشد و طلب خود را به ده تومان صلح نماید، مبلغ زیادی برای بدهكار حلال نیست، مگر آن كه مقدار بدهی خود را به او بگوید و او را راضی كند، یا به گونه ای باشد كه اگر مقدار طلب خود را می دانست، باز هم به آن مقدار صلح می كرد.

« مسأله 2410 » اگر بخواهند دو چیز را كه از یك جنس هستند به یكدیگر صلح كنند، اشكال ندارد، چه وزن آنها یكی باشد و چه وزن یكی بیشتر از دیگری باشد.

« مسأله 2411 » اگر دو نفر از یك نفر طلبكار باشند یا دو نفر از دو نفر دیگر طلبكار باشند و بخواهند طلب های خود را به یكدیگر صلح كنند، چنانچه طلب آنان از یك جنس و وزن آنها یكی باشد، مثلاً هر دو ده كیلو گندم طلبكار باشند، مصالحه آنان صحیح است و همچنین است اگر جنس طلب آنان یكی نباشد، مثلاً یكی ده كیلو برنج و دیگری دوازده كیلو گندم طلبكار باشد؛ بلكه چنانچه طلب آنان از یك جنس و چیزی باشد

كه معمولاً با وزن و پیمانه آن را معامله می كنند، حتّی در صورتی كه وزن یا پیمانه آنان مساوی نباشد نیز مصالحه آنان صحیح است.

« مسأله 2412 » اگر از كسی طلبی داشته باشد كه باید بعد از مدّتی بگیرد، چنانچه طلب خود را به مقدار كمتری صلح كند و مقصودش این باشد كه مقداری از طلب خود را گذشت كند و بقیه را نقد بگیرد، اشكال ندارد.

« مسأله 2413 » اگر دو نفر چیزی را با هم صلح كنند، با رضایت یكدیگر می توانند صلح را به هم بزنند و نیز اگر در ضمن معامله برای هر دو یا یكی از آنان حقّ به هم زدن معامله را قرار داده باشند، كسی كه آن حق را دارد، می تواند صلح را به هم بزند.

« مسأله 2414 » تا وقتی خریدار و فروشنده از مجلس معامله متفرّق نشده اند، می توانند معامله را به هم بزنند و نیز اگر مشتری حیوانی را بخرد، تا سه روز حقّ به هم زدن معامله را دارد و همچنین اگر پول جنسی را كه نقد خریده تا سه روز ندهد و جنس را تحویل نگیرد، فروشنده می تواند معامله را به هم بزند؛ ولی كسی كه مالی را صلح می كند در صورت اوّل و دوم حقّ به هم زدن صلح را ندارد، امّا در صورت سوم چنانچه تحویل مال مصالحه را تأخیر بیندازد و در عرف حدّی برای ادای آن باشد یا منصرف از صلح این باشد كه مال مصالحه را نقد بدهد و تأخیر نیندازد، « خیار تأخیر » در صلح نیز جاری می باشد و در بقیه خیارات كه در « احكام خرید

و فروش » گفته شد، می تواند صلح را به هم بزند، مگر در خیار غَبْنْ كه به هم زدن صلح بی اشكال نیست.

« مسأله 2415 » اگر چیزی كه با صلح گرفته معیوب باشد، در صورتی كه آن عیب پیش از معامله بوده و او نمی دانسته، می تواند صلح را به هم بزند، ولی نمی تواند تفاوت قیمت صحیح و معیوب را بگیرد.

« مسأله 2416 » هرگاه مال خود را به كسی صلح نماید و با او شرط كند كه: « اگر بعد از مرگ وارثی نداشتم باید چیزی را كه به تو صلح كرده ام وقف كنی » و او نیز این شرط را قبول كند، باید به شرط عمل كند.

« مسأله 2417 » اگر زن مهریه خود را با شوهر صلح كند تا در مقابل، او همسر دیگری اختیار نكند و شوهر هم قبول نماید، زن نباید مهریه را بگیرد و شوهر هم نباید با زن دیگری ازدواج كند، مگر این كه با رضایت یكدیگر صلحِ انجام گرفته را به هم بزنند.

اجاره

{ احكام اجاره }

اجاره به دو گونه است: اجاره اشیاء و اجاره اشخاص. در مورد اوّل اجاره عقدی است كه به موجب آن مستأجر در مدّت معین، مالك منافع مورد اجاره و موجر مالك اجاره بها می گردد و اجاره دهنده (موجر) و كسی كه چیزی را اجاره می كند (مستأجر) باید مكلّف و عاقل باشند و به اختیار خودشان اجاره را انجام دهند و نیز باید در مال خود حقّ تصرّف داشته باشند؛ پس « سفیه » كه مال خود را در كارهای بیهوده مصرف می كند، اگرچه حاكم شرع نیز او را منع نكرده باشد، اگر چیزی را اجاره كند

یا اجاره دهد نافذ نیست.

« مسأله 2418 » انسان می تواند از طرف دیگری وكیل شود و مال او را اجاره دهد.

« مسأله 2419 » اگر ولی یا قیم بچّه، مال او را اجاره دهد یا خود او را اجیر دیگری نماید، اشكال ندارد و اگر مدّتی پس از زمان بلوغ او را جزء مدّت اجاره قرار دهد، بعد از آن كه بچّه بالغ شد، می تواند بقیه اجاره را به هم بزند؛ ولی هرگاه به گونه ای بوده كه اگر مقداری پس از زمان بلوغ او را جزء مدّت اجاره نمی كرد، بر خلاف مصلحت وی بود، نمی تواند اجاره را به هم بزند.

« مسأله 2420 » بچّه صغیری كه ولی ندارد، چنانچه خودش طالب اجاره باشد، با اجازه مجتهد می توان او را اجیر كرد وكسی كه به مجتهد دسترسی ندارد، می تواند از یك نفر مؤمن كه عادل باشد اجازه بگیرد و او را اجیر نماید، به شرط آن كه اجیر گرفتن بچّه نابالغ به مصلحت او باشد بلكه بنابر احتیاط واجب باید به گونه ای باشد كه ترك آن دارای مفسده برای بچّه نابالغ باشد.

« مسأله 2421 » موجر و مستأجر لازم نیست عقد اجاره را به صیغه عربی بخوانند، بلكه اگر مالك به كسی بگوید: « ملك خود را به تو اجاره دادم » و او بگوید: « قبول كردم »، اجاره صحیح است و نیز اگر حرفی نزنند و مالك به قصد این كه ملك را اجاره دهد، آن را به مستأجر واگذار كند و او هم به قصد اجاره كردن تحویل بگیرد، اجاره صحیح می باشد.

« مسأله 2422 » اگر انسان بدون صیغه خواندن بخواهد برای انجام

عملی اجیر شود، همین كه با رضایت طرف معامله مشغول آن عمل شود، اجاره صحیح است.

« مسأله 2423 » كسی كه نمی تواند حرف بزند، اگر با اشاره بفهماند كه ملك را اجاره داده یا اجاره كرده، صحیح است.

« مسأله 2424 » اگر خانه یا مغازه را اجاره كند و صاحب ملك با او شرط كند كه فقط خود او از آنها استفاده نماید یا از ظاهر كلام او این چنین فهمیده شود، مستأجر نمی تواند آن را به دیگری اجاره دهد و اگر شرط نكند یا از ظاهر كلام او این چنین فهمیده نشود، می تواند آن را به دیگری اجاره دهد؛ ولی اگر بخواهد به زیادتر از مقداری كه اجاره كرده آن را اجاره دهد، باید در آن كاری مانند تعمیر و سفید كاری انجام داده باشد یا به غیر جنسی كه اجاره كرده آن را اجاره دهد، مثلاً اگر با پول اجاره كرده به گندم یا چیز دیگری اجاره دهد.

« مسأله 2425 » اگر خانه یا مغازه را مثلاً یك ساله به صد تومان اجاره كند و از نصف آن خودش استفاده نماید و صاحب ملك با او شرط نكند كه فقط خود او از آن استفاده نماید یا از ظاهر كلام او این چنین فهمیده نشود، می تواند نصف دیگر آن را به صد تومان اجاره دهد؛ ولی اگر بخواهد نصف آن را به زیادتر از مقداری كه اجاره كرده، مثلاً به صد و بیست تومان اجاره دهد، باید در آن كاری مانند تعمیر انجام داده باشد یا به غیر جنسی كه اجاره كرده اجاره دهد.

« مسأله 2426 » اگر غیر از خانه، مغازه و

اتاق چیز دیگری مانند زمین، كشتی، اتومبیل سواری یا اتوبوس را اجاره كند و مالك با او شرط نكند كه فقط خودش از آن استفاده نماید یا از ظاهر كلام او این چنین فهمیده نشود، می تواند آن را به بیشتر از مقداری كه اجاره كرده به دیگری اجاره دهد.

« مسأله 2427 » در « اجاره اشخاص » كسی كه اجاره می كند « مستأجر » و كسی كه مورد اجاره قرار می گیرد « اجیر » و مال التّجاره « اجرت » نام دارد؛ حال اگر اجیر با انسان شرط كند كه فقط برای خود انسان كار كند، نمی شود او را به دیگری اجاره داد و اگر شرط نكند و اطلاق اجاره هم منصرف به این نباشد كه برای خود انسان كار كند، چنانچه او را به چیزی كه اجرت او قرارداده اجاره دهد، باید زیادتر نگیرد و اگر به چیز دیگری اجاره دهد، می تواند زیادتر بگیرد.

« مسأله 2428 » اگر انسان اجیر شود كه كاری را انجام دهد - مثلاً لباسی را بدوزد - نمی تواند دیگری را برای آن كار به قیمت كمتر اجیر كند، مگر این كه مقداری از كار را خودش انجام دهد - مثلاً پارچه را خودش ببرد - و در مورد تحویل دادن پارچه به دیگری، باید از صاحب پارچه اجازه بگیرد.

شرایط مالی كه آن را اجاره می دهند

« مسأله 2429 » مالی كه اجاره می دهند چند شرط دارد:

اوّل: آن كه معین باشد؛ پس اگر بگوید: « یكی از خانه های خود را اجاره دادم » درست نیست.

دوم: مستأجر آن را ببیند یا كسی كه آن را اجاره می دهد، خصوصیات آن را بگوید تا كاملاً معلوم باشد.

سوم: تحویل

دادن آن ممكن باشد؛ پس اجاره دادن اسبی كه فرار كرده باطل است.

چهارم: آن مال به واسطه استفاده كردن از بین نرود؛ پس اجاره دادن چیزهایی كه با استفاده مستهلك می شوند، مانند نان و میوه و خوردنی ها صحیح نیست.

پنجم: استفاده ای كه مال را برای آن اجاره داده اند ممكن باشد؛ پس اجاره دادن زمین برای زراعت در صورتی كه آب باران برای آن كفایت نكند و از آب نهر هم مشروب نشود، صحیح نیست.

ششم: چیزی كه اجاره می دهد مال خود او باشد و اگر مال كس دیگری را اجاره می دهد، در صورتی صحیح است كه صاحب آن رضایت دهد.

« مسأله 2430 » اجاره ملك به طور مشاع جایز است، خواه اجاره دهنده دارای قسمت مشاع باشد و بخواهد آن را اجاره دهد و یا مالك تمام ملك باشد و سهمی مانند یك دوم یا یك سوم آن را به طور مشاع اجاره دهد؛ البتّه در صورت اوّل باید با اجازه شریك خود ملك را به مستأجر تحویل دهد.

« مسأله 2431 » اجاره دادن درخت برای آن كه از میوه آن استفاده كنند اشكال ندارد.

« مسأله 2432 » زن می تواند برای آن كه از شیرش استفاده كنند اجیر شود و لازم نیست از شوهر خود اجازه بگیرد؛ ولی اگر به واسطه شیر دادن حقّ شوهر از بین برود، بدون اجازه او نمی تواند اجیر شود.

شرایط استفاده از مورد اجاره

« مسأله 2433 » استفاده ای كه از مورد اجاره می برند چهار شرط دارد:

اوّل: آن كه حلال باشد؛ بنابر این اجاره دادن مغازه برای شراب فروشی یا نگهداری شراب و كرایه دادن حیوان برای حمل و نقل شراب باطل است.

دوم: پول دادن برای

آن استفاده، در نظر مردم بیهوده نباشد.

سوم: اگر چیزی را كه اجاره می دهند چند نوع استفاده داشته باشد، استفاده ای را كه مستأجر باید از آن ببرد معین نمایند؛ مثلاً اگر حیوانی را كه سواری می دهد و بار می برد اجاره دهند، باید در هنگام اجاره معین كنند كه سواری یا باربری آن یا همه استفاده های آن، مال مستأجر است.

چهارم: مدّت استفاده را معین نمایند به نحوی كه ابتدا و انتهای آن معلوم باشد و در اجاره اشخاص، اگر مدّت معلوم نباشد ولی عمل را معین كنند، مثلاً با خیاط قرار بگذارند كه لباس معینی را به نحو مخصوصی بدوزد، كافی است.

« مسأله 2434 » اگر ابتدای مدّت اجاره را معین نكنند، ابتدای آن از وقت عقد اجاره است.

« مسأله 2435 » اگر خانه ای را مثلاً یك ساله اجاره دهند و ابتدای آن را یك ماه بعد از خواندن صیغه قرار دهند، اجاره صحیح است، اگرچه هنگامی كه صیغه می خوانند خانه در اجاره دیگری باشد.

« مسأله 2436 » اگر مدّت اجاره را معلوم نكند و بگوید: « هر وقت در خانه نشستی اجاره آن ماهی ده هزار تومان است »، اجاره صحیح نیست.

« مسأله 2437 » اگر به مستأجر بگوید: « خانه را یك ماهه به ده هزار تومان به تو اجاره دادم و بقیه نیز به همان قیمت »، اجاره در ماه اوّل صحیح است؛ ولی اگر بگوید: « هر ماهی ده هزار تومان » و اوّل و آخر آن را معین نكند، حتّی برای ماه اوّل هم باطل است، مگر این كه طبق عرف و قرائن، شروع و پایان آن مشخص باشد.

« مسأله 2438 »

اتاقی كه مسافران و زوّار در آن منزل می كنند و معلوم نیست چه مدّت در آن می مانند، ظاهراً حكم اجاره را ندارد، بلكه استفاده از آن جایز است، بنابر این اگر قرار بگذارند كه مثلاً شبی هزار تومان بدهند و صاحب اتاق هم راضی شود، استفاده از آن اتاق اشكال ندارد و صاحب اتاق هر وقت بخواهد می تواند آنان را بیرون كند.

مسائل متفرّقه اجاره

« مسأله 2439 » مستأجری كه ملكی را اجاره كرده، باید پس از پایان مدّت اجاره، آن را تخلیه كند و به مالك تحویل دهد و یا رضایت او را به دست آورد.

« مسأله 2440 » مالی را كه مستأجر بابت اجاره می دهد باید معلوم باشد؛ پس اگر از چیزهایی باشد كه با وزن آن را سنجیده و معامله می كنند، باید وزن آن معلوم باشد و اگر از چیزهایی باشد كه با شمارش می سنجند، باید شماره آن معلوم باشد و اگر مثل حیوان باشد، باید موجر آن را ببیند یا مستأجر خصوصیات آن را بگوید.

« مسأله 2441 » اگر زمینی را برای زراعت جو یا گندم اجاره دهد و اجاره بها را جو یا گندم همان زمین قرار دهد، اجاره صحیح نیست، مگر این كه اجاره بها مقدار معینی در ذمّه باشد و مقید نباشد كه از محصول خود زمین باشد و مستأجر از محصول همان زمین بدهد كه در این صورت اشكال ندارد.

« مسأله 2442 » كسی كه چیزی را اجاره داده، تا آن چیز را تحویل ندهد، حقّ ندارد اجاره آن را مطالبه كند و نیز اگر برای انجام عملی اجیر شده باشد، پیش از انجام عمل حقّ مطالبه اجرت را ندارد، مگر

آن كه گرفتن اجاره بها قبل از عمل معمول باشد یا در قرارداد اجاره این چنین توافق شده باشد، مانند اجیر شدن برای حجّ.

« مسأله 2443 » هرگاه چیزی را كه اجاره داده تحویل دهد، اگرچه مستأجر تحویل نگیرد یا تحویل بگیرد و تا آخر مدّت اجاره از آن استفاده نكند، مستأجر باید اجاره بهای آن را بدهد.

« مسأله 2444 » اگر انسان اجیر شود كه در روز معینی كاری را انجام دهد و در آن روز برای انجام آن كار حاضر شود، كسی كه او را اجیر كرده، اگرچه آن كار را به او ارجاع ندهد، باید اجرت او را بدهد؛ مثلاً اگر خیاطی را در روز معینی برای دوختن لباسی اجیر نماید و خیاط در آن روز آماده كار باشد، اگرچه پارچه را به او ندهد كه بدوزد، باید اجرت او را بدهد، چه خیاط بیكار باشد و چه برای خودش یا دیگری كار كند.

« مسأله 2445 » اگر بعد از تمام شدن مدّت اجاره معلوم شود كه اجاره باطل بوده، چنانچه مال در تحویل یا تحت تصرّف مستأجر بوده، مستأجر باید اجرةالمثل را به مقدار معمول به صاحب ملك بدهد؛ مثلاً اگر خانه ای را یك ساله به صد هزار تومان اجاره كند بعد بفهمد اجاره باطل بوده، چنانچه اجاره آن خانه معمولاً پنجاه هزار تومان باشد، باید پنجاه هزار تومان را بدهد و اگر دویست هزار تومان باشد، باید دویست هزار تومان را بپردازد و نیز اگر بعد از گذشتن مقداری از مدّت اجاره معلوم شود كه اجاره باطل بوده، باید اجاره آن مدّت را به مقدار معمول به صاحب ملك بدهد.

« مسأله 2446

» اگر چیزی كه اجاره كرده از بین برود، چنانچه در نگهداری آن كوتاهی نكرده و در استفاده بردن از آن هم زیاده روی ننموده باشد، ضامن نیست و نیز اگر مثلاً پارچه ای را كه به خیاط داده از بین برود، در صورتی كه خیاط زیاده روی نكرده و در نگهداری آن هم كوتاهی نكرده باشد، نباید عوض آن را بدهد.

« مسأله 2447 » هرگاه صنعتگر چیزی را كه برای ساختن یا تعمیر كردن تحویل گرفته، ضایع كند، ضامن است.

« مسأله 2448 » اگر قصّاب سرِ حیوانی را ببرد و آن را حرام كند، چه مزد گرفته باشد و چه مجّانی سر بریده باشد، باید قیمت آن را به صاحبش بدهد.

« مسأله 2449 » اگر وسیله باربری یا حیوانی را اجاره كند و معین نمایند كه چقدر بار بر آن حمل نماید، چنانچه بیشتر از آن مقدار حمل كند و آن وسیله یا حیوان تلف یا معیوب شود، ضامن است و نیز اگر مقدار بار را معین نكرده باشند و بیشتر از مقدار معمول حمل كند، چنانچه وسیله یا حیوان تلف یا معیوب گردد، ضامن می باشد و اگر وسیله از بین نرود و معیوب هم نشود، اجاره مقدار زاید را اگر قابل توجّه باشد، باید بدهد.

« مسأله 2450 » اگر حیوانی را برای حمل بار شكستنی اجاره دهد، چنانچه آن حیوان بلغزد یا رم كند و بار را بشكند، صاحب حیوان ضامن نیست، ولی اگر به واسطه زدن و مانند آن كاری كند كه حیوان زمین بخورد و بار را بشكند، ضامن است.

« مسأله 2451 » مستأجر و كسی كه چیزی را اجاره داده، با رضایت یكدیگر

می توانند معامله را به هم بزنند و نیز اگر در اجاره شرط كنند كه هر دو یا یكی از آنان حقّ به هم زدن معامله را داشته باشند، می توانند مطابق قرارداد، اجاره را به هم بزنند.

« مسأله 2452 » اگر اجاره دهنده یا مستأجر بفهمند كه مغبون شده اند، چنانچه در هنگام انعقاد قرارداد اجاره متوجّه نباشند كه مغبونند، می توانند اجاره را به هم بزنند، ولی اگر در قرارداد اجاره شرط كنند كه اگر مغبون هم باشند حقّ به هم زدن معامله را نداشته باشند، نمی توانند اجاره را به هم بزنند.

« مسأله 2453 » اگر چیزی را اجاره دهد و پیش از آن كه آن را تحویل دهد، كسی آن را غصب نماید، مستأجر می تواند اجاره را به هم بزند و مالی را كه به اجاره دهنده داده پس بگیرد یا اجاره را به هم نزند و اجرةالمثل مدّتی را كه آن چیز در تصرّف غصب كننده بوده به میزان معمول از او بگیرد؛ پس اگر وسیله ای را یك ماهه به ده هزار تومان اجاره نماید و كسی آن را ده روز غصب كند و اجرةالمثل معمول آن در ده روز، پانزده هزار تومان باشد، می تواند پانزده هزار تومان را از غاصب بگیرد.

« مسأله 2454 » اگر چیزی را كه اجاره كرده تحویل بگیرد و بعد دیگری آن را غصب كند، نمی تواند اجاره را به هم بزند، بلكه فقط حقّ دارد اجرةالمثل آن چیز را به مقدار معمول از غاصب بگیرد.

« مسأله 2455 » اگر پیش از آن كه مدّت اجاره تمام شود، ملك را به مستأجر بفروشد، اجاره به هم نمی خورد و مستأجر باید اجاره

بها را به فروشنده بدهد و همچنین است اگر آن را به دیگری بفروشد.

« مسأله 2456 » اگر پیش از شروع مدّت اجاره، ملك به گونه ای خراب شود كه هیچ قابل استفاده نباشد یا قابل استفاده ای كه شرط كرده اند نباشد، اجاره باطل می شود و پولی كه مستأجر به صاحب ملك داده به او برمی گردد، بلكه اگر به گونه ای باشد كه بتواند استفاده مختصری هم از آن ببرد، می تواند اجاره را به هم بزند.

« مسأله 2457 » اگر ملكی را اجاره كند و بعد از گذشتن مقداری از مدّت اجاره، آن مِلك به گونه ای خراب شود كه هیچ قابل استفاده نباشد یا قابل استفاده ای كه شرط كرده اند نباشد، اجاره مدّتی كه باقی مانده باطل می شود و اگر استفاده مختصری هم بتواند از آن ببرد، می تواند اجاره مدّت باقی مانده را به هم بزند.

« مسأله 2458 » اگر خانه ای را كه مثلاً دو اتاق دارد اجاره دهد و یك اتاق آن خراب شود، چنانچه فوراً آن را بسازد و هیچ مقدار از استفاده آن از بین نرود، اجاره باطل نمی شود ومستأجر هم نمی تواند اجاره را به هم بزند، ولی اگر ساختن آن به قدری طول بكشد كه مقداری از استفاده مستأجر از بین برود، اجاره به آن مقدار باطل می شود و مستأجر می تواند اجاره مدّت باقی مانده را به هم بزند.

« مسأله 2459 » اگر اجاره دهنده یا مستأجر بمیرد، اجاره باطل نمی شود، ولی اگر خانه متعلّق به اجاره دهنده نباشد، مثلاً دیگری وصیت كرده باشد كه تا او زنده است منفعت خانه مال او باشد، چنانچه آن خانه را اجاره دهد و پیش از تمام شدن مدّت اجاره

بمیرد، از وقتی كه مرده اجاره باطل است.

« مسأله 2460 » اگر صاحب كار بنّا را وكیل كند كه برای او كارگر بگیرد، چنانچه بنّا كمتر از مقداری كه از صاحب كار می گیرد به كارگر بدهد، زیادی آن بر او حرام است و باید آن را به صاحب كار بدهد، ولی اگر اجیر شود كه ساختمان را تمام كند و برای خود این اختیار را بگذارد كه خودش ساختمان را بسازد یا به دیگری بدهد، در صورتی كه كمتر از مقداری كه اجیر شده به دیگری بدهد، زیادی آن برای او حلال می باشد.

« مسأله 2461 » اگر رنگرز قرار بگذارد كه مثلاً پارچه را با نیل رنگ كند، چنانچه با رنگ دیگر رنگ نماید، حق ندارد چیزی بگیرد، مگر آن كه رنگ كردن با رنگ دیگر مرغوبیت داشته باشد و خصوص نیل به گونه ای كه صاحب پارچه راضی باشد، مطلوبیتی نداشته باشد.

« مسأله 2462 » اجیر شدن برای كارهایی كه بر همگان واجب كفایی است - نظیر غسل، كفن و دفن میت - بنابر احتیاط باطل است، هر چند اجیر شدن برای مستحبّات آن مانعی ندارد، ولی استخدام و اجیر شدن برای كارهای مورد نیاز جامعه و مردم - نظیر امور پزشكی و صنعتی - اشكال ندارد.

احكام سرقفلی

« مسأله 2463 » « سرقفلی » دارای اقسامی است كه برخی از آنها حرام و بعضی حلال می باشد، از جمله:

اوّل: چنانچه بودنِ مستأجر در محلِ ّ مورد اجاره موجب زیاد شدن ارزش آنجا شده باشد و به همین دلیل مستأجر پس از پایان مدّت اجاره بخواهد مبلغی را به عنوان سرقفلی از موجر بگیرد، این نوع سرقفلی

حرام است.

دوم: چنانچه پیش از تمام شدن مدّت اجاره، موجر مبلغی را به عنوان سرقفلی به مستأجر بپردازد تا وی بقیه مدّت را بخشیده و محلّ را تخلیه كند، این قسم از سرقفلی مشروع و حلال می باشد.

سوم: اگر موجر شرط كرده باشد كه فقط مستأجر از مورد اجاره استفاده نماید و مستأجر مبلغی را به عنوان سرقفلی به موجر بپردازد تا او رضایت دهد كه مستأجر آن محل را به شخص دیگری اجاره دهد، این نوع سرقفلی نیز جایز و حلال است.

چهارم: اگر موجر بخواهد مبلغی را به عنوان سرقفلی از مستأجر بگیرد تا آن محل را به او اجاره دهد، این قسم سرقفلی نیز مشروع و حلال است و در حقیقت جزء اجاره بها می باشد. همچنین اگر مستأجر حقّ اجاره به دیگری را داشته باشد، می تواند از دیگری مبلغی را به عنوان سرقفلی بگیرد و آن محل را به او اجاره بدهد، ولی اگر مدّت اجاره خود او باقی مانده باشد و بخواهد به مبلغ بیشتر اجاره بدهد، بنابر احتیاط باید كاری از قبیل تعمیر در آن انجام داده باشد.

پنجم: اگر موجر در ضمن عقد اجاره شرط كند كه تا وقتی مستأجر در آن ملك است و خواهان آن می باشد، ملك را به او اجاره دهد یا عقد اجاره را تمدید كند و مبلغ اجاره را زیاد نكند و حقّ بیرون كردن وی را نداشته باشد، مستأجر می تواند از موجر و یا شخص دیگری مقداری به عنوان سرقفلی در برابر اسقاط حقّ خود یا تخلیه محل دریافت دارد.

ششم: مفهوم سرقفلی گرفتن در عرف فعلی بازار این است كه مستأجر حقّ داشته باشد هر قدر

خواست محلّ اجاره را در اختیار داشته باشد و از هر كسی خواست پول بگیرد و محل را به او واگذار كند و صاحب محل نه حقّ اخراج او را داشته باشد ونه مانع و اگذاری او شود، فقط گاهی صاحب ملك شرط می كند كه در مقابل موافقت واگذاری از طرف دوم یا سوم مبلغی پول بگیرد، همه این مطالب اگر به صورت شرط لفظی هم نباشد، مفهوم آن گرفتن سرقفلی است و معامله بر این اساس انجام می شود و این نوع سرقفلی نیز جایز و حلال است.

« مسأله 2464 » كسانی كه خانه یا مغازه یا غیر آنها را از صاحبان آن اجاره می كنند، حرام است پس از پایان یافتن مدّت اجاره بدون اذن صاحب محل در آنجا اقامت كنند و باید محل را در صورت عدم رضایت صاحب آن فوراً تخلیه كنند و اگر نكنند، غاصب بوده و ضامن محل و اجرةالمثل آن هستند و برای آنها شرعاً به هیچ وجه حقّی نیست، چه مدّت اجاره آنها كوتاه باشد یا طولانی و چه بودن آنها در مدّت اجاره موجب زیاد شدن ارزش محل شده باشد یا نه و چه بیرون رفتن از محل، موجب نقص در تجارت آنها باشد یا نه.

« مسأله 2465 » اگر كسی از مستأجر سابق كه مدّت اجاره اش گذشته است آن محل را اجاره كند، اجاره اش صحیح نیست و توقّف او در محل حرام و غصب است، مگر به اجازه صاحب محل و اگر به محل خسارت وارد شود یا تلف شود، ضامن است و مادامی كه توقّف نموده است، باید اجرةالمثل را به صاحب محلّ بپردازد.

« مسأله 2466

» اگر شخص غاصب كه مستأجر سابق است، چیزی را به عنوان سرقفلی از شخصی كه محل را به او اجاره داده است بگیرد، حرام است و اگر آنچه را كه گرفته است تلف كند یا به وسیله حادثه ای تلف شود، ضامن دهنده آن است.

« مسأله 2467 » اگر محلّی را برای مدّتی اجاره كند و حق داشته باشد كه در بین مدّت آن را به دیگری اجاره دهد و اجاره محل ترقّی كند، می تواند آن محل را به همان مقداری كه اجاره كرده است اجاره دهد و مقداری هم به عنوان سرقفلی از آن شخص بگیرد؛ مثلاً اگر مغازه ای را به مدّت ده سال به ماهی ده هزار تومان اجاره نموده و پس از مدّتی اجاره محل به ماهی صد هزار تومان افزایش پیدا كرده، در صورتی كه حقّ اجاره داشته باشد، می تواند آن محل را در مدّت باقی مانده به ماهی ده هزار تومان اجاره دهد و مقداری به رضایت طرفین به عنوان سرقفلی از آن شخص بگیرد.

« مسأله 2468 » اگر محلّی را از صاحب آن اجاره كند و با او شرط كند كه مثلاً مدّت بیست سال قیمت اجاره را بالا نبرد و شرط كند كه اگر محلّ مذكور را به غیر تحویل داد، صاحب محل با شخص ثالث نیز به همین نحو عمل كند و اگر شخص ثالث به دیگری تحویل داد نیز به همین نحو عمل كند و اجاره را بالا نبرد، برای مستأجر جایز است كه محل را به دیگری تحویل دهد و به این عنوان مقداری سرقفلی از او بگیرد و سرقفلی به این نحو حلال است و

دومی به سومی و سومی به چهارمی نیز می تواند به حسب قرارداد تحویل دهد و از او به این عنوان سرقفلی بگیرد.

« مسأله 2469 » مالك می تواند هر مقداری بخواهد به عنوان سرقفلی از شخص بگیرد كه محل را به او اجاره دهد و اگر مستأجر حقّ اجاره به غیر را داشته باشد، می تواند از او مبلغی بگیرد كه مِلك را به او اجاره بدهد و این نحو سرقفلی مانعی ندارد.

جعاله

{ احكام جُعاله }

« جعاله » یعنی انسان قرار بگذارد در مقابل كاری كه برای او انجام می دهند، مال معینی بدهد؛ مثلاً بگوید: « هر كس گمشده مرا پیدا كند صد تومان به او می دهم ». به كسی كه این قرار را می گذارد « جاعل » و به كسی كه كار را انجام می دهد « عامل » می گویند و فرق بین جعاله و اجاره اشخاص این است كه در اجاره بعد از خواندن صیغه، اجیر باید عمل را انجام دهد و كسی هم كه او را اجیر كرده اجرت را به او بدهكار می شود، ولی در جعاله عامل می تواند مشغول عمل نشود و تا عمل را انجام نداده، جاعل بدهكار نمی شود.

« مسأله 2470 » جاعل باید بالغ و عاقل باشد واز روی قصد و اختیار قرارداد كند و شرعاً بتواند در مال خود تصرّف نماید؛ بنابر این جعاله سفیه كه مال خود را در كارهای بیهوده مصرف می كند، اگرچه حاكم شرع هم او را منع نكرده باشد، صحیح نیست.

« مسأله 2471 » كاری كه جاعل می گوید برای او انجام دهند، نباید حرام باشد و نیز نباید به گونه ای بی فایده باشد كه غرض عقلایی به آن تعلّق نگیرد؛

پس اگر بگوید: « هر كسی شراب بخورد یا در شب به جای تاریكی برود صد تومان به او می دهم » جعاله صحیح نیست.

« مسأله 2472 » اگر جاعل مالی را كه قرار می گذارد بدهد، معین كند، مثلاً بگوید: « هر كس اسب مرا پیدا كند، این بار گندم را به او می دهم » لازم نیست بگوید آن گندم مال كجاست و قیمت آن چیست؛ ولی اگر مال را معین نكند، مثلاً بگوید: « كسی كه اسب مرا پیدا كند صد كیلو گندم به او می دهم » باید خصوصیات آن را كاملاً معین نماید.

« مسأله 2473 » اگر جاعل مزد معینی برای كار قرار ندهد، مثلاً بگوید: « هر كس بچّه مرا پیدا كند پولی به او می دهم » و مقدار آن را معین نكند، چنانچه كسی آن عمل را انجام دهد، باید مزد او را به مقداری كه كار او در نظر مردم ارزش دارد پرداخت كند.

« مسأله 2474 » اگر عامل پیش از قرارداد، كار را انجام داده باشد یا بعد از قرارداد به قصد این كه پول نگیرد انجام دهد، حقّی برای گرفتن مزد ندارد.

« مسأله 2475 » پیش از آن كه عامل شروع به كار كند، جاعل و عامل می توانند جعاله را به هم بزنند.

« مسأله 2476 » بعد از آن كه عامل شروع به كار كرد، اگر جاعل بخواهد جعاله را به هم بزند، اشكال ندارد، ولی باید مزد مقدار عملی را كه انجام داده به او بدهد.

« مسأله 2477 » عامل می تواند عمل را ناتمام بگذارد، ولی اگر تمام نكردن عمل موجب ضرر جاعل شود، باید آن را تمام

نماید؛ مثلاً اگر كسی بگوید: « هر كس چشم مرا عمل كند فلان مقدار به او می دهم » و پزشك جرّاحی شروع به عمل نماید، چنانچه به گونه ای باشد كه اگر عمل را تمام نكند، چشم معیوب می شود، باید آن را تمام نماید و در صورتی كه ناتمام بگذارد، حقّی بر عهده جاعل ندارد، بلكه ضامن نقص و عیبی كه حاصل می شود نیز هست.

« مسأله 2478 » اگر عامل كار را ناتمام بگذارد، چنانچه آن كار مثل پیدا كردن اسب باشد كه تا تمام نشود برای جاعل فایده ندارد، عامل نمی تواند چیزی مطالبه كند و همچنین است اگر جاعل مزد را برای تمام كردن عمل قرار دهد، مثلاً بگوید: « هر كس لباس مرا بدوزد هزار تومان به او می دهم »؛ ولی اگر مقصود او این باشد كه هر مقدار از عمل كه انجام گیرد برای آن مقدار مزد بدهد، جاعل باید مزد مقداری را كه انجام شده به عامل بدهد، اگرچه احتیاط این است كه با مصالحه یكدیگر را راضی نمایند.

« مسأله 2479 » در هر موردی كه جعاله در اثر جهالت یا نبودن سایر شرایط باطل شود، شخص عامل مستحقّ اجرةالمثل - یعنی اجرتی كه معمولاً برای مثل آن كار می دهند - می باشد و اگر اجرت قرارداد شده با اجرةالمثل تفاوت داشته باشد، نسبت به مقدار زاید آن مصالحه نمایند، ولی اگر عمل را به قصد مجّانی انجام داده باشد، چیزی طلبكار نیست.

« مسأله 2480 » ظاهراً مژدگانی و جوایزی كه معمولاً به طور مطلق برای پیدا كردن اشیای گمشده تعیین می كنند، از قبیل جعاله است.

بیمه

{ احكام بیمه }

« بیمه » قراردادی است بین بیمه

شونده (بیمه گزار) و مؤسسه یا شركت یا شخصی كه بیمه را می پذیرد (بیمه گر) كه به موجب آن یك طرف تعهّد می كند در ازاء پرداخت وجه یا وجوهی از طرف دیگر، در صورت وقوع حادثه، خسارت وارده بر او را جبران كند و یا وجه معینی بپردازد. متعهّد را « بیمه گر »، طرف تعهّد را « بیمه گزار »، وجهی را كه بیمه گزار به بیمه گر می پردازد « حقّ بیمه » و آنچه را كه بیمه می شود « موضوع بیمه » می گویند و این عقد مثل سایر عقود محتاج به رضایت طرفین است و شرایطی كه در عقد و طرفین آن در سایر عقود معتبرند، در این عقد نیز معتبر می باشند و می توان این عقد را با هر لغت و زبانی منعقد كرد و تعهدات طرفین قرارداد بیمه به اعتبار انواع و اقسام بیمه متفاوت است.

« مسأله 2481 » در بیمه هر یك از طرفین قرارداد می توانند ایجاب یا قبول را اجرا نمایند، ولی باید تمام قیودی كه گفته شد معلوم شوند و قرارداد بر اساس آنها واقع گردد.

« مسأله 2482 » در بیمه علاوه بر شرایطی از قبیل بلوغ و عقل و اختیار و غیر آنها كه در سایر عقود لازم است، چند شرط معتبر است:

اوّل: تعیین موضوع بیمه كه شخص، مغازه، كشتی، اتومبیل یا هواپیما است. دوم: تعیین دو طرف عقد كه اشخاص یا مؤسسات یا شركت ها یا دولت هستند. سوم: تعیین مبلغی كه باید بپردازند. چهارم: تعیین اقساطی كه باید آن را بپردازند و تعیین زمان اقساط. پنجم: تعیین زمان شروع و پایان بیمه كه مثلاً از اوّل فلان ماه یا سال

تا چند ماه یا چند سال است. ششم: تعیین خطرهایی كه موجب خسارت می شوند مثل حریق، غرق، سرقت، وفات یا بیماری و می توان كلّیه آفاتی را كه موجب خسارت می شوند، قرارداد كرد.

« مسأله 2483 » صورت عقد بیمه چند نحو است: یكی آن كه بیمه گزار بگوید: « به عهده من است فلان مبلغ را در فلان تعداد قسط هر كدام به مبلغ فلان بدهم، در مقابل اگر خسارتی به مغازه من، مثلاً از ناحیه حریق یا دزدی وارد شود، جبران نمایی » و طرف هم قبول كند، یا بگوید: « بر عهده من است خسارتی را كه به مغازه شما از ناحیه حریق یا دزدی وارد می شود در مقابل آن كه فلان مقدار بدهی جبران نمایم » و باید تمام قیودی كه در مسأله سابق ذكر شد معلوم و قرارداد شوند.

« مسأله 2484 » لازم نیست در قرارداد بیمه میزان خسارت تعیین شود؛ پس اگر قرار بگذارند كه هر مقدار خسارت وارد شد جبران كنند، صحیح است، ولی در عقد بیمه باید تعهدات طرفین عرفاً معلوم و معین باشد.

« مسأله 2485 » اگر عدّه ای با سرمایه مشترك خود مؤسّسه ای را تأسیس كنند و قرار بگذارند كه هر خسارتی به هر كدام از آنان وارد شود آن مؤسّسه جبران نماید، اشكال ندارد و باید طبق قرارداد عمل شود و آن را « بیمه متقابل » می نامند و در این فرض چنانچه شركت مذكور با پول جمع شده شركا و با اجازه آنان به تجارت بپردازد، صحیح است و هر یك از شركا علاوه بر دریافت خسارت مطابق قرارداد، سهمی هم از سود تجارت خواهند داشت.

« مسأله

2486 » چون پرداخت اقساط حقّ بیمه به عنوان قرض نیست، بنابر این مؤسّسه بیمه كننده می تواند به منظور تشویق متقاضیان بیمه، متعهّد شود علاوه بر تأمین خسارت، مبلغی هم به آنان بپردازد.

« مسأله 2487 » ظاهراً با رعایت شرایطی كه ذكر شد، تمام اقسام بیمه صحیح می باشد، چه بیمه عمر باشد یا بیمه كالاهای تجارتی یا عمارت ها یا كشتی ها و هواپیماها و یا بیمه كارمندان دولت یا مؤسّسات یا بیمه اهل یك قریه یا شهر و بیمه عقد مستقلّی است و می توان به عنوان بعضی از عقود دیگر از قبیل صلح، آن را اجرا كرد.

مزارعه

{ احكام مُزارعه }

« مزارعه » آن است كه مالك با زارع قراردادی منعقد كند كه به موجب آن، مالك زمینی را برای مدّت معینی به زارع می دهد كه در آن زراعت كند و حاصل را تقسیم كنند.

« مسأله 2488 » مزارعه چند شرط دارد:

اوّل: آن كه صاحب زمین یا مالك منافع آن، به زارع بگوید: « زمین را به تو واگذار كردم » و زارع هم بگوید: « قبول كردم » یا بدون این كه حرفی بزنند، مالك زمین را برای مزارعه واگذار كند و زارع هم به این قصد تحویل بگیرد.

دوم: صاحب زمین و زارع هر دو مكلّف و عاقل باشند و با قصد و اختیار خود مزارعه را انجام دهند و حاكم شرع آنان را از تصرّف در اموالشان جلوگیری نكرده باشد و امّا سفیه اگرچه حاكم شرع نیز او را از تصرف در اموالش منع نكرده باشد، مزارعه او صحیح نیست.

سوم: همه حاصل زمین به یكی اختصاص داده نشود؛ بنابر این زارع و مالك باید از تمام

حاصل زمین سهم ببرند، مثلاً حاصل اوّل و آخر به یكی اختصاص داده نشود.

چهارم: سهم هر كدام به طور مشاع باشد، مثل نصف یا ثلث حاصل و مانند اینها كه باید تعیین شده باشد، پس اگر حاصل یك قطعه را برای یكی و حاՙĠقطعه دیگر را برای دیگری قرار دهند، صحیح نیست و نیز اگر مالك بگوید: « در این زمین زراعت كن و هر چه می خواهی به من بده »، صحیح نیست.

پنجم: مدّتی را كه باید زمین در اختیار زارع باشد، معین كنند و باید مدّت به قدری باشد كه در آن مدّت به دست آمدن محصول ممكن باشد.

ششم: زمین قابل زراعت باشد و اگر زراعت در آن ممكن نباشد امّا بتوانند كاری كنند كه زراعت ممكن شود، مزارعه صحیح است.

هفتم: اگر در محلّی هستند كه مثلاً یك نوع زراعت می كنند، چنانچه اسم هم نبرند، همان زراعت معین می شود و اگر چند نوع زراعت می كنند، باید زراعتی را كه می خواهد انجام دهد معین نماید، مگر آن كه رسم معمولی داشته باشد كه به همان نحو باید عمل شود.

هشتم: مالك، زمین را معین كند، پس كسی كه چند قطعه زمین دارد و با هم تفاوت دارند، اگر به زارع بگوید: « در یكی از این زمین ها زراعت كن » و آن را معین نكند، مزارعه باطل است.

نهم: خرجی را كه هركدام آنان باید بكنند معین نمایند، ولی اگر خرجی كه هر كدام باید بكنند معلوم باشد، لازم نیست آن را معین نمایند.

« مسأله 2489 » اگر مالك با زارع قرار بگذارد كه مقداری از حاصل برای او باشد و بقیه را بین خودشان قسمت كنند،

چنانچه بدانند كه بعد از برداشتن آن مقدار، چیزی باقی می ماند، مزارعه صحیح است.

« مسأله 2490 » اگر مدّت مزارعه تمام شود و حاصل به دست نیاید، چنانچه مالك راضی شود كه با اجاره یا بدون اجاره، زراعت در زمین او بماند و زارع هم راضی باشد، مانعی ندارد و اگر مالك راضی نشود، چنانچه چیدن زراعت به زارع ضرر بزند و ماندن آن موجب ضرر مالك نباشد، مالك نمی تواند زارع را مجبور كند كه زراعت را بچیند و اگر مجبور كند، باید ضرر را جبران نماید، بلكه اگر ماندن زراعت موجب ضرر مالك نباشد، زارع می تواند با دادن اجرت زمین، او را مجبور كند كه زراعت در زمینش باقی بماند.

« مسأله 2491 » اگر به واسطه پیش آمدی، زراعت در زمین ممكن نشود - مثلاً آب از زمین قطع شود - در صورتی كه مقداری از زراعت به دست آمده باشد - حتّی مثل « قَصیل » كه می توان قبل از رسیدن و دانه بستن آن را به حیوانات داد - آن مقدار مطابق قرارداد از آن هر دوی آنها است و در بقیه، مزارعه باطل است و اگر زارع زراعت نكند، چنانچه زمین در تصرّف او بوده و مالك در آن تصرّفی نداشته است، باید اجاره آن مدّت را به مقدار معمول به مالك بدهد.

« مسأله 2492 » اگر مالك و زارع صیغه خوانده باشند، بدون رضایت یكدیگر نمی توانند مزارعه را به هم بزنند و همچنین است اگر مالك به قصد مزارعه زمین را به كسی و اگذار كند و طرف هم به همین قصد بگیرد؛ ولی اگر در ضمن خواندن صیغه مزارعه شرط

كرده باشند كه هر دو یا یكی از آنان حقّ به هم زدن معامله را داشته باشند، می توانند مطابق قراری كه گذاشته اند معامله را به هم بزنند.

« مسأله 2493 » اگر بعد از قرارداد مزارعه، مالك یا زارع بمیرد، مزارعه به هم نمی خورد و وارثها به جای آنان هستند؛ ولی اگر زارع بمیرد و شرط كرده باشند كه خود زارع زراعت را انجام دهد، مزارعه به هم می خورد و چنانچه زراعت نمایان شده باشد، باید سهم او را به ورثه او بدهند و از حقوق دیگری هم كه زارع داشته ورثه او ارث می برند و اگر ضرر به مالك نمی خورد، می توانند مالك را مجبور كنند كه زراعت تا هنگام رسیدن در زمین باقی بماند.

« مسأله 2494 » اگر بعد از زراعت بفهمند كه مزارعه باطل بوده، چنانچه بذر مال مالك بوده، حاصلی هم كه به دست می آید مال اوست و باید مزد زارع و مخارجی را كه كرده و كرایه وسایل یا ابزار دیگری را كه مال زارع بوده و در آن زمین كار كرده به او بدهد، مگر آن كه بطلان مزارعه از جهت قراردادن تمام حاصل برای مالك زمین باشد كه در این صورت مالك، ضامن چیزی نیست و اگر بذر مال زارع بوده، زراعت هم مال اوست و باید اجاره زمین و خرج هایی را كه مالك كرده و كرایه وسایل یا ابزار دیگری را كه مال او بوده و در آن زراعت كار كرده به او بدهد، مگر آن كه بطلان مزارعه از جهت قرار دادن تمام حاصل برای زارع باشد كه در این صورت زارع ضامن اجرت زمین و عوامل نیست.

«

مسأله 2495 » اگر بذر، مال زارع باشد و بعد از زراعت بفهمند كه مزارعه باطل بوده، چنانچه مالك و زارع راضی شوند كه با اجرت یا بی اجرت زراعت در زمین بماند، اشكال ندارد و اگر مالك راضی نشود، در صورتی كه چیدن زراعت پیش از رسیدن آن به زارع ضرر بزند و ماندن آن موجب ضرر مالك نباشد، نمی تواند زارع را مجبور كند تا زراعت را بچیند و اگر مجبور كند، باید ضرر او را جبران نماید، بلكه اگر ماندن زراعت موجب ضرر مالك نباشد، زارع می تواند با دادن اجرت زمین، او را مجبور كند كه زراعت در زمینش باقی بماند.

« مسأله 2496 » اگر بعد از جمع كردن حاصل و تمام شدن مدّت مزارعه، ریشه زراعت در زمین باقی بماند و سال بعد دو مرتبه حاصل دهد، چنانچه قرارداد بین زارع و مالك بر اشتراكِ در زرع و اصول آن بوده، حاصل سال دوم را هم باید مثل سال اوّل قسمت كنند، ولی اگر قرارداد فقط بر اشتراك در آنچه از زراعت در سال اوّل حاصل می شود بوده باشد، حاصل سال دوم متعلّق به صاحب بذر خواهد بود.

« مسأله 2497 » اگر قرارداد مزارعه همزمان یا كمی پیش از زمان وجوب زكات باشد و سهم هر یك از مالك و زارع به حدّ نصاب برسد، باید هر كدام زكات سهم خود را بپردازند، ولی اگر زمان قرارداد پس از وقت وجوب زكات باشد، زكات زراعت بر عهده صاحب بذر است.

« مسأله 2498 » اگر در قرارداد مزارعه شرط كنند كه زمین و كشت به عهده یك طرف و بذر و سایر كارها به

عهده دیگری باشد، صحیح است.

« مسأله 2499 » لازم نیست قرارداد مزارعه میان دو نفر باشد، بلكه ممكن است بین چند نفر باشد، به عنوان مثال یكی عهده دار زمین، دیگری عهده دار كشت، سومی عهده دار بذر و چهارمی عهده دار تأمین سایر وسایل زراعت و كارهای دیگر آن گردد، هر چند این نوع مزارعه خلاف احتیاط است و بهتر است به عنوان مصالحه انجام شود.

« مسأله 2500 » در مزارعه لازم نیست كه زمین ملك مزارعه دهنده باشد، بلكه كافی است كه به وسیله اجاره و مانند آن، مالك منافع و بهره برداری از زمین باشد.

مساقات

{ احكام مُساقات }

اگر باغدار به این صورت قرارداد نماید كه درخت های میوه یا منافع آن را كه مال خود اوست و یا اختیار آن با اوست تا مدّت معینی به شخصی به عنوان باغبان واگذار كند تا پرورش داده و آب دهد و پس از به دست آمدن محصول، باغبان سهم مشاعی بر طبق قرارداد از میوه آن بردارد، این معامله را « مُساقات » می گویند.

« مسأله 2501 » در صورتی كه باغ دارای انواع درختان میوه باشد، می توان برای هر نوع، سهمیه ای مخصوص نوع خود قرارداد كرد.

« مسأله 2502 » معامله مساقات در مورد درخت هایی مثل بید و چنار كه میوه نمی دهند صحیح نیست، ولی در مثل درخت « حَنا » كه از برگ آن استفاده می كنند یا درختی كه از گُل آن استفاده می كنند، اشكال ندارد.

« مسأله 2503 » در معامله مساقات لازم نیست صیغه بخوانند، بلكه اگر صاحب درخت به قصد مساقات آن را واگذار كند و كسی هم كه كار می كند به همین قصد تحویل بگیرد، معامله صحیح است.

« مسأله

2504 » باغدار و كسی كه تربیت درختان را به عهده می گیرد، باید مكلّف و عاقل باشند و كسی آنها را مجبور نكرده باشد و نیز باید حاكم شرع آنان را از تصرّف در اموالشان منع نكرده باشد، امّا مساقات سفیه اگرچه حاكم شرع هم او را منع نكرده باشد نافذ نیست.

« مسأله 2505 » مدّت مساقات باید معلوم باشد و اگر اوّلِ آن را معین كنند و آخرِ آن را هنگامی قرار دهند كه میوه آن سال به دست می آید، صحیح است.

« مسأله 2506 » باید سهم هر كدام از باغدار و باغبان به طور مشاع، مثل نصف یا ثلث محصول و مانند آن باشد و اگر قرار بگذارند كه مثلاً صد كیلو گرم از میوه ها مال باغدار و بقیه مال كسی باشد كه كار می كند، معامله باطل است.

« مسأله 2507 » باید قرارداد معامله مساقات را پیش از ظاهر شدن میوه منعقد نمایند؛ بنابر این اگر بعد از ظاهر شدن میوه و پیش از رسیدن آن قرارداد منعقد كنند، صحّت معامله خالی از اشكال نیست، هرچند برای زیاد شدن میوه یا برای سلامت آن كاری مانند آبیاری و سم پاشی انجام دهد.

« مسأله 2508 » معامله مساقات در بوته خربزه و خیار و مانند اینها صحیح نیست.

« مسأله 2509 » درختی كه از آب باران یا رطوبت زمین استفاده می كند و به آبیاری احتیاج ندارد، اگر به كارهای دیگر مانند بیل زدن و كود دادن محتاج باشد، معامله مساقات در آن صحیح است، ولی چنانچه آن كارها در زیاد شدن یا خوب شدن میوه اثری نداشته باشد، معامله مساقات اشكال دارد.

« مسأله 2510 »

مساقات عقد لازم است؛ بنابراین طرفین عقد مساقات با رضایت یكدیگر می توانند معامله را به هم بزنند و نیز اگر در ضمن خواندن صیغه مساقات شرط كنند كه هر دو یا یكی از آنان حقّ به هم زدن معامله را داشته باشند، مطابق قراری كه گذاشته اند، به هم زدن معامله اشكال ندارد، بلكه اگر در ضمن عقد مساقات شرطی كنند و عملی نشود، كسی كه به نفع او شرط شده می تواند معامله را به هم بزند.

« مسأله 2511 » كارهایی نظیر احداث راه آب، دیوار كشی و نصب موتور كه معمولاً در هر سال تكرار نمی شود، در صورتی كه در قرارداد شرط نشده باشد، به عهده مالك باغ می باشد و كارهایی نظیر اصلاح درختان، كندن علف های هرزه و آبیاری كه طبق معمول هر سال تكرار می شوند، در صورتی كه در قرارداد شرط نشده باشد، به عهده باغبان می باشد.

« مسأله 2512 » اگر مالك بمیرد، معامله مساقات به هم نمی خورد و ورثه او به جای او هستند.

« مسأله 2513 » اگر كسی كه پرورش درختان به او واگذار شده بمیرد، چنانچه در عقد شرط نكرده باشند كه خودش آنها را پرورش دهد و ظاهر كلامشان هم مباشرت آن شخص نباشد، ورثه اش به جای او هستند و چنانچه خود ورثه عمل را انجام ندهند و اجیر هم نگیرند و اجبار آنان هم ممكن نباشد، حاكم شرع از مال میت اجیر می گیرد و محصول را بین ورثه میت و مالك قسمت می كند و اگر شرط كرده باشند كه خود او درختان را پرورش دهد، مساقات باطل می شود.

« مسأله 2514 » از هنگامی كه محصول نمایان می شود، باغبان مالك

سهمیه خود می گردد، بنابر این چنانچه بعد از آن و قبل از تقسیم بمیرد - حتّی اگر مساقات به دلیل شرط مباشرتِ خود عامل باطل شود - سهم وی به وارث او منتقل می شود.

« مسأله 2515 » اگر شرط شود كه تمام حاصل برای مالك باشد، مساقات باطل است و میوه مال مالك می باشد و كسی كه كار می كند نمی تواند مطالبه اجرت نماید، ولی اگر باطل بودن مساقات به جهت دیگر باشد، مالك باید مزد آبیاری و كارهای دیگر را به مقدار معمول به كسی كه درختان را پرورش داده است بپردازد.

« مسأله 2516 » در قرارداد مساقات، مباشرت باغبان شرط نیست، بلكه باغبان می تواند برای كارهایی كه باید انجام دهد كارگر بگیرد و یا این كه كسی به طور رایگان به وی كمك نماید مگر این كه مباشرت باغبان در عقد مساقات شرط شده باشد.

« مسأله 2517 » اگر زمینی را به دیگری واگذار كند كه در آن درخت بكارد و آنچه عمل می آید مال هر دو باشد، این معامله كه آن را « مغارسه » می گویند باطل است، پس اگر درختان مال صاحب زمین بوده، بعد از پرورش هم مال اوست و باید مزد كسی را كه آنها را پرورش داده بدهد و اگر مال كسی بوده كه آنها را تربیت كرده، بعد از تربیت هم مال اوست و می تواند آنها را بكند، ولی باید گودال هایی را كه به واسطه كندن درختان پیدا شده پر كند و اجاره زمین را از روزی كه درختان را كاشته به صاحب زمین بدهد و مالك هم می تواند او را مجبور نماید كه درختان را بكند و

اگر به واسطه كَندن درخت عیبی در آن پیدا شود، باید تفاوت قیمت آن را به صاحب درخت بدهد و نمی تواند او را مجبور كند با اجاره یا بدون اجاره درخت را در زمین باقی بگذارد.

وکالت

{ احكام وكالت }

« وكالت » عقدی است كه به موجب آن انسان كاری را كه می تواند در آن دخالت كند و مباشرت در آن معتبر یا لازم نیست، یعنی لازم نیست خودش آن را انجام دهد، به دیگری واگذار نماید تا از طرف او انجام دهد، مثلاً كسی را وكیل كند كه خانه او را بفروشد یا زنی را برای او عقد نماید، پس سفیه كه مال خود را در كارهای بیهوده مصرف می كند، اگرچه حاكم شرع هم او را منع نكرده باشد، نمی تواند برای فروش مال خود كسی را وكیل كند.

« مسأله 2518 » وكالت تنها در مواردی صحیح است كه شرعاً مباشرت شخص در آن شرط نباشد، پس در مواردی همچون قسم خوردن و شهادت دادن نزد حاكم شرع و عبادات بدنی مثل نماز و روزه كه مباشرت در آنها شرط می باشد، وكیل گرفتن صحیح نیست، امّا در عبادات مالی مثل پرداختن زكات و خمس، وكالت مانعی ندارد.

« مسأله 2519 » در وكالت لازم نیست صیغه بخوانند و اگر انسان به دیگری بفهماند كه او را وكیل كرده و او هم بفهماند كه قبول نموده، مثل این كه مال خود را به كسی بدهد كه برای او بفروشد و او مال را بگیرد، وكالت صحیح است.

« مسأله 2520 » اگر اصل وكالتِ وكیل را به شرطی معلّق نمایند، صحیح نیست، ولی اگر وكالت معلّق نباشد و مورد وكالتِ وكیل

را مشروط به شرطی نمایند، اشكال ندارد.

« مسأله 2521 » اگر انسان كسی را كه در شهر دیگری است وكیل نماید و برای او وكالتنامه بفرستد و او قبول كند، اگرچه وكالتنامه بعد از مدّتی به دست او برسد، وكالت صحیح است.

« مسأله 2522 » موكِّل یعنی كسی كه دیگری را وكیل می كند و نیز كسی كه وكیل می شود، باید بالغ و عاقل باشند و از روی قصد و اختیار اقدام كنند، ولی بچّه ممیز اگر فقط در خواندن صیغه وكیل شده باشد و صیغه را با شرایط آن بخواند، صیغه ای كه خوانده صحیح است.

« مسأله 2523 » انسان نمی تواند برای انجام كاری كه قدرت انجام آن را ندارد یا شرعاً نباید آن را انجام دهد، از طرف دیگری وكیل شود، مثلاً كسی كه در احرام حجّ است، چون نباید صیغه عقد زناشویی را بخواند، نمی تواند برای خواندن صیغه از طرف دیگری وكیل شود.

« مسأله 2524 » اگر انسان كسی را برای انجام تمام كارهای خود وكیل كند، صحیح است و همچنین اگر وكیل كند كه یكی از چند كار را انجام دهد و او یكی را انتخاب كند صحیح است، ولی اگر كسی را برای یكی از كارهای خود وكیل كند و آن كار را معین نكند، وكالت صحیح نیست.

« مسأله 2525 » وكالت برای دفاع از متّهم در دادگاه اشكال ندارد، ولی چنانچه وكیل یقین به مُحِق نبودن شخص متّهم از نظر شرعی داشته باشد، وكالت برای دفاع از او جایز نیست، مگر این كه به نحوی به حقوق او تجاوز شده باشد كه در این صورت دفاع از حقوق مشروع او اشكال

ندارد، بلكه در بعضی از موارد واجب می باشد.

« مسأله 2526 » وكالت برای آباد كردن زمین های موات، صید كردن ماهی ها و به طور كلّی برای به دست آوردن چیزهای مباح صحیح است و آنچه را كه وكیل به قصد موكّل خود آباد یا صید می كند و یا به دست می آورد، ملكِ موكّل می باشد.

« مسأله 2527 » كافر می تواند از طرف مسلمان وكیل شود، مگر در اموری كه اسلام شرط عامل باشد، هم چنانكه مسلمان نیز می تواند وكیل كافر شود.

« مسأله 2528 » وكالت، عقد جایز است و هر یك از دو طرف می توانند آن را به هم بزنند مگر این كه به هم نزدن آن شرط شده باشد، مثلاً در ضمن عقد ازدواج شرط كنند كه زن تا پنجاه سال از طرف شوهر وكیل باشد كه هرگاه شوهر دو ماه به او خرجی ندهد یا مسافرت طولانی نماید، خود را طلاق دهد و شرط كنند كه شوهر او را عزل نكند كه در این صورت این وكالت تا پنجاه سال پابرجاست و شوهر نمی تواند آن را به هم بزند.

« مسأله 2529 » اگر وكیل را عزل كند، یعنی از كار بركنار نماید، بعد از آن كه خبر به او رسید نمی تواند آن كار را انجام دهد، ولی اگر پیش از رسیدن خبر آن كار را انجام داده باشد، صحیح است.

« مسأله 2530 » وكیل می تواند از وكالت كناره گیری كند و اگر موكّل غایب هم باشد اشكال ندارد.

« مسأله 2531 » وكیل نمی تواند برای انجام كاری كه به او واگذار شده دیگری را وكیل نماید، ولی اگر موكّل به او اجازه داده باشد كه وكیل

بگیرد، به هر نحوی كه به او دستور داده شده می تواند رفتار نماید، پس اگر موكل گفته باشد: « برای من وكیل بگیر »، باید از طرف او وكیل بگیرد و نمی تواند كسی را از طرف خود وكیل كند.

« مسأله 2532 » اگر انسان با اجازه موكّل خود كسی را از طرف او وكیل كند، نمی تواند آن وكیل را عزل نماید و اگر وكیل اوّل بمیرد یا موكّل او را عزل كند، وكالت دومی باطل نمی شود.

« مسأله 2533 » اگر وكیل با اجازه موكّل كسی را از طرف خود وكیل كند، موكّل و وكیل اوّل می توانند آن وكیل را عزل كنند و اگر وكیل اوّل بمیرد یا عزل شود، وكالت دوم باطل می شود.

« مسأله 2534 » اگر چند نفر را برای انجام كاری وكیل كند و به آنها اجازه دهد كه هر كدام به تنهایی برای آن كار اقدام كنند، هر یك از آنان می تواند آن كار را انجام دهد و چنانچه یكی از آنان بمیرد، وكالت دیگران باطل نمی شود؛ ولی اگر نگفته باشد كه با هم یا به تنهایی وكیل هستند كه كاری را انجام دهند و از حرف او هم معلوم نباشد كه می توانند به تنهایی انجام دهند، یا گفته باشد كه با هم انجام دهند، نمی توانند به تنهایی اقدام نمایند و در صورتی كه یكی از آنان بمیرد، وكالت دیگران باطل می شود.

« مسأله 2535 » اگر وكیل یا موكّل بمیرد یا دیوانه دائمی شود، وكالت باطل می شود و نیز اگر گاهی دیوانه شود و یا بی هوش شود، بنابر احتیاط واجب باید به معامله ای كه انجام می دهد ترتیب اثر ندهند و نیز اگر

چیزی كه برای تصرّف در آن وكیل شده است از بین برود، مثلاً گوسفندی كه برای فروش آن وكیل شده بمیرد، وكالت باطل می شود.

« مسأله 2536 » اگر انسان كسی را برای كاری وكیل كند و چیزی برای او قرار بگذارد، بعد از انجام آن كار، چیزی را كه قرار گذاشته باید به او بدهد.

« مسأله 2537 » اگر وكیل در نگهداری مالی كه در اختیار اوست كوتاهی نكند و غیر از تصرّفی كه به او اجازه داده اند، تصرّف دیگری در آن ننماید و اتّفاقاً آن مال از بین برود، ضامن نیست.

« مسأله 2538 » اگر وكیل در نگهداری مالی كه در اختیار اوست كوتاهی كند یا غیر از تصرّفی كه به او اجازه داده اند تصرّف دیگری در آن بنماید و آن مال از بین برود، ضامن است، پس اگر لباسی را كه گفته اند: « بفروش »، بپوشد و آن لباس تلف شود، باید عوض آن را بدهد.

« مسأله 2539 » اگر وكیل غیر از تصرّفی كه به او اجازه داده اند، تصرّف دیگری در مال بكند، مثلاً لباسی را كه گفته اند: « بفروش »، بپوشد و بعداً تصرّفی را كه به او اجازه داده اند بنماید، آن تصرّف دوم صحیح است.

« مسأله 2540 » اگر دو نفر در اصل وكالت اختلاف پیدا كنند، ادّعای كسی كه منكر آن است با قسم مقدّم می باشد و اگر در ضایع شدن مال مورد وكالت یا در كوتاهی وكیل در حفظ آن اختلاف نمایند، ادّعای وكیل با قسم مقدّم است.

قرض

{ احكام قرض }

قرض دادن از كارهای مستحبی است كه در آیات قرآن و روایات درباره آن زیاد سفارش شده است. از پیامبر

اكرم صلی الله علیه وآله وسلم روایت شده است كه: « هر كس به برادر مسلمان خود قرض بدهد مال او زیاد می شود و ملائكه بر او رحمت می فرستند و اگر با بدهكار خود مدارا كند، بدون حساب و به سرعت از صراط می گذرد و كسی كه برادر مسلمانش از او قرض بخواهد و ندهد، بهشت بر او حرام می شود. » (41)

« مسأله 2541 » قرض عقدی است كه به موجب آن قرض دهنده (دائن) مقدار معینی از مال خود را به قرض گیرنده (مدیون) تملیك می كند تا مثل آن را از حیث جنس، وصف و مقدار بازگرداند. در قرض لازم نیست صیغه بخوانند، بلكه اگر چیزی را به نیت قرض به كسی بدهد و او هم به همین قصد بگیرد، صحیح است، ولی مقدار آن باید كاملاً معلوم باشد.

« مسأله 2542 » اگر در قرض شرط كنند كه در وقت معین آن را بپردازد، پیش از رسیدن آن وقت لازم نیست طلبكار قبول كند، ولی اگر تعیین وقت فقط برای همراهی با بدهكار باشد، چنانچه پیش از آن وقت هم قرض را بدهد، باید قبول نماید.

« مسأله 2543 » اگر در صیغه قرض برای پرداخت آن مدّتی قرار دهند، طلبكار پیش از تمام شدن آن مدّت نمی تواند طلب خود را مطالبه نماید، ولی اگر مدّت نداشته باشد، طلبكار هر وقت بخواهد می تواند طلب خود را مطالبه نماید.

« مسأله 2544 » اگر طلبكار طلب خود را مطالبه كند، چنانچه بدهكار بتواند بدهی خود را بدهد، باید فوراً آن را بپردازد و اگر تأخیر بیندازد گناهكار است.

« مسأله 2545 » اگر بدهكار غیر از خانه ای كه

در آن نشسته و اثاثیه منزل و چیزهای دیگری كه به آنها احتیاج دارد، چیزی نداشته باشد، طلبكار نمی تواند طلب خود را از او مطالبه نماید، بلكه باید صبر كند تا او بتواند بدهی خود را بدهد.

« مسأله 2546 » كسی كه بدهكار است و نمی تواند بدهی خود را بدهد، اگر كسبی داشته باشد، باید برای پرداخت بدهی خود كسب كند و كسی كه كسبی ندارد، چنانچه بتواند كاسبی كند، واجب است كه كسب كند و بدهی خود را بدهد.

« مسأله 2547 » كسی كه دسترسی به طلبكار خود ندارد، چنانچه امید نداشته باشد كه او را پیدا كند، باید با اجازه حاكم شرع طلب او را به فقیر بدهد و احتیاط واجب آن است كه آن فقیر سید نباشد.

« مسأله 2548 » اگر مال میت بیشتر از خرج واجب كفن و دفن و بدهی او نباشد، باید مال او را به همین مصرف ها برسانند و به وارث او چیزی نمی رسد.

« مسأله 2549 » اگر كسی مقداری پول طلا یا نقره قرض كند و قیمت آن كم شود یا چند برابر گردد، چنانچه همان مقدار را كه قرض گرفته پس بدهد كافی است؛ مگر آن كه به سبب تأخیر در ادا نمودن، قیمت آن كم شود كه در این صورت كفایت همان مقدار خالی از اشكال نیست، ولی در هر صورت اگر هر دو به غیر از آن راضی شوند اشكال ندارد.

« مسأله 2550 » اگر مالی كه قرض كرده از بین نرفته باشد و صاحب مال، آن را مطالبه كند، احتیاط مستحب آن است كه بدهكار، همان مال را به او بدهد.

« مسأله 2551

» اگر كسی كه قرض می دهد شرط كند كه زیادتر از مقداری كه می دهد بگیرد، مثلاً یك من گندم بدهد و شرط كند كه یك من و نیم بگیرد یا ده تخم مرغ بدهد كه یازده تا بگیرد، ربا و حرام است؛ بلكه اگر قرار بگذارد كه بدهكار كاری برای او انجام دهد یا چیزی را كه قرض كرده با مقداری جنس دیگر پس دهد - مثلاً شرط كند صد تومانی را كه قرض كرده با یك قوطی كبریت پس دهد - ربا و حرام است و نیز اگر با او شرط كند كه چیزی را كه قرض می گیرد به طور مخصوص پس دهد، مثلاً مقداری طلای نساخته به او بدهد و شرط كند كه طلای ساخته پس بگیرد، باز هم ربا و حرام می باشد؛ ولی اگر بدون این كه شرط كند، خودِ بدهكار زیادتر از آنچه قرض كرده پس بدهد، اشكال ندارد، بلكه مستحب است.

« مسأله 2552 » اگر قرض دهنده بگوید: « این مبلغ را به تو قرض می دهم به شرط آن كه هنگام بازپرداخت، فلان مبلغ را هم به دیگری ببخشی » باز هم ربا و حرام است؛ پس در حرمت ربا فرقی نمی كند كه سود آن به طلبكار برسد یا به شخص دیگری.

« مسأله 2553 » اگر قرض دهنده انجام كاری را كه ارزش مالی ندارد شرط كند، مثل این كه شرط كند بدهكار برای او یا پدر و مادر او دعا كند، اشكال ندارد؛ ولی اگر مثلاً شرط كند علاوه بر پرداخت بدهی، یك سال نماز و روزه برای پدر یا مادر او بجا آورد، چون برای این كار معمولاً

اجرت می گیرند، از مصادیق ربا محسوب می شود و حرام است.

« مسأله 2554 » ربا دادن مثل ربا گرفتن حرام است و كسی كه قرض ربایی گرفته، اصل قرض و تصرّف او خالی از اشكال نیست.

« مسأله 2555 » اگر گندم یا چیزی مانند آن را به صورت قرض ربایی بگیرد و آن را بكارد، تعلّق محصول آن به قرض گیرنده خالی از اشكال نیست.

« مسأله 2556 » اگر لباسی را بخرد و بعد از پولی كه بابت ربا گرفته یا از پول حلالی كه مخلوط با ربا است به صاحب لباس بدهد، اگرچه هنگام خریداری نیز قصدش این بوده كه از این پول بدهد، پوشیدن آن لباس و نماز خواندن با آن جایز است؛ امّا اگر پول ربایی یا پول حلال مخلوط به حرام داشته باشد و به فروشنده بگوید كه: « این لباس را با این پول می خرم » در صورتی كه قیمت، پول معین باشد به گونه ای كه اگر بخواهد پول دیگری بدهد حق نداشته باشد، پوشیدن آن لباس حرام است و اگر بداند پوشیدن آن حرام است، نماز هم با آن باطل می باشد و اگر این طور نباشد - كه معمولاً در معاملات با پول، این گونه نیست، بلكه منظور و مقصود مقدار آن است نه شخص آن - پوشیدن لباس جایز است.

« مسأله 2557 » اگر انسان مقداری پول به تاجری بدهد تا در شهر دیگری از طرف او كمتر بگیرد، اشكال ندارد و این را « صرف برات » می گویند.

« مسأله 2558 » اگر مقداری پول را به صورت حواله به كسی بدهد تا بعد از چند روز در شهر دیگری

زیادتر بگیرد، مثلاً نهصد و نود تومان بدهد كه بعد از ده روز در شهر دیگری هزار تومان بگیرد، در صورتی كه پول اسكناس باشد، اشكال ندارد، امّا در صورتی كه به عنوان قرض داده باشد، ربا و حرام است؛ ولی اگر كسی كه زیادی را می گیرد در مقابل زیادی، جنسی بدهد یا عملی را انجام دهد، اشكال ندارد.

« مسأله 2559 » بدهی مدّت دار را می توان با رضایت دو طرف و با كم كردن مقداری از آن، زودتر پرداخت نمود.

« مسأله 2560 » بدهی بدون مدّت را نمی توان با افزودن چیزی بر آن مدّت دار نمود، همچنین مدّت بدهی مدّت دار را نمی توان با افزودن چیزی بر آن بیشتر نمود.

« مسأله 2561 » اگر در قرضی شرط و قرار ربا شود، شرط و قرار باطل و حرام می باشد و صحّت قرض نیز خالی از اشكال نیست.

« مسأله 2562 » اگر پولی به بانك یا غیر آن بدهند و بانك به آنها ربا بدهد، اگر نظر گیرنده پول، گرفتن ربا باشد، جایز نیست بگیرد، ولی اگر نظرش واقعاً گرفتن ربا نباشد بلكه پول را در بانك برای اطمینان و امنیت می گذارد، به گونه ای كه اگر بانك زیادی را هم نمی داد، صاحب پول آن را به بانك می داد، گرفتن مازاد حلال است، اگرچه از اوّل بداند بانك زیادی را خواهد داد و در هر صورت اگر قرض گیرنده مجّاناً چیزی بدهد حرام نیست و گرفتن آن جایز است.

سفته، چک و معاملات بانکی

{ احكام سَفته، چك و معاملات بانكی }

« سفته » یا « فته طلب » (سند بستانكاری) سندی است كه به واسطه آن امضا كننده متعهد می شود مبلغی را در زمان معین یا هنگام مطالبه، در وجه شخص

معین یا به حواله كرد او و یا در وجه حامل ادا نماید و آن بر دو قسم است:

اوّل: « سفته حقیقی » كه شخص بدهكار در مقابل بدهی خود، آن را به طلبكار می دهد.

دوم: « سفته دوستانه » كه شخص به دیگری می دهد بدون آن كه در مقابل به او بدهكاری داشته باشد.

« مسأله 2563 » اگر كسی سفته حقیقی را از بدهكار بگیرد تا با دیگری به مبلغی كمتر مبادله كند، اگر به صورت قرض باشد، حرام و باطل است و اگر به صورت معامله و خرید و فروش باشد، جایز است.

« مسأله 2564 » سفته پول نیست و معامله به خود آن واقع نمی شود بلكه پول، اسكناس است و معامله با آن واقع می شود و سفته، برات و قبض است و چك های تضمینی كه در ایران متداول است، مثل اسكناس، پول است و خرید و فروش نقدی و بدون مدّت آن به زیاد و كم مانعی ندارد.

« مسأله 2565 » سفته دوستانه را - كه صادر كننده به دیگری می دهد تا نزد شخص ثالثی تنزیل كند و شخص ثالث در موعد مقرر، حقّ رجوع به صاحب سفته را كه شخص اوّل است، داشته باشد - به این وجه می توان تصحیح نمود كه دادنِ سفته دوستانه به شخص دوم به این خاطر است كه با شخص ثالث معامله كند و شخص سوم هم حق رجوع به دومی را داشته باشد و این موجب دو امر است: یكی آن كه به واسطه دادنِ سفته، گیرنده نزد سومی صاحب اعتبار می شود، از این جهت با خود او معامله می كند و شخص دوم به شخص سوم

بدهكار می شود. دوم: آن كه به واسطه معهود بودن در نزد این اشخاص، شخص اوّل ملتزم می باشد كه اگر شخص دوم مقدار معلوم را ندهد، او آن را پرداخت نماید؛ بنابر این پس از معامله، شخص ثالث در موعد می تواند به شخص دوم رجوع كند و اگر او نداد، به شخص اوّل رجوع كند و شخص اوّل اگر پرداخت كرد، به شخص دوم رجوع می كند و چون این امور معهودند، قراردادهای ضمنی محسوب می شوند و مانعی ندارند.

« مسأله 2566 » اگر طلبكار، چه بانك ها و چه غیر آنها، برای تأخیر بدهكاری چیزی از بدهكار بگیرند، در صورتی كه طلب، پول اسكناس باشد و بدهكار عمداً بدهی خود را تأخیر بیندازد و با تأخیر انداختن موجب اتلاف مقداری از مالیت آن شود، حرمت آن محلّ تأمّل است.

« مسأله 2567 » در انواع اسكناس، مثل دینار كاغذی و دلار و لیره تركی و سایر پول ها، ربای غیر قرضی تحقّق پیدا نمی كند و معاوضه نقدی بعضی از آنها با بعض دیگر به زیاده و كم جایز است و همچنین اقوی صحّت معاوضه بعضی از آنها با بعض دیگر است به زیاده و كم، اگرچه به حساب مدّت باشد، امّا ربای قرضی در تمام آنها تحقّق پیدا می كند و قرض دادن ده دینار به دوازده دینار و مانند آن جایز نیست.

« مسأله 2568 » اگر در مقابل طلبی كه از كسی دارد سفته یا چك مدّتدار داشته باشد و بخواهد مقداری از طلب خود را پیش از موعد آن گذشت كند و بقیه را از خود بدهكار دریافت نماید، مانعی ندارد و به این عمل « اِسْكُنْتْ » می گویند.

«

مسأله 2569 » كسی كه سفته را امضا می كند - اگر قصد ضمان كند و شرایط ضمان مراعات شده باشد - ضامنِ شخص وام گیرنده است و بانك یا طلبكار دیگر حق دارد به او رجوع نماید و او ملزم به پرداخت بدهی خواهد بود.

معاملات بانكی

« مسأله 2570 » دریافت سود سپرده های كوتاه یا بلند مدّت كه افراد واقعاً به عنوان مضاربه به بانك ها یا مؤسّسات خصوصی می سپارند، اگر بانك ها واقعاً با پول افراد تجارت نمایند و افراد به صورت ماهانه مبلغی را نه بعنوان سود ثابت، بلكه علی الحساب دریافت كنند، اشكال ندارد؛ ولی چنانچه بر اساس سود ثابت دریافت كنند، مضاربه باطل است، مگر این كه سود ثابت را در ضمن عقد مضاربه شرط كرده باشند.

« مسأله 2571 » آنچه اشخاص از بانك ها به عنوان وام یا غیر آن می گیرند، در صورتی كه معامله به وجه شرعی انجام بگیرد، حلال است و مانعی ندارد، اگرچه بدانند كه در بانك ها پول های حرامی وجود دارد و احتمال بدهند پولی كه گرفته اند از حرام باشد، ولی اگر بدانند پولی كه گرفته اند یا مقداری از آن حرام است، تصرّف در آن جایز نیست و اگر نتوانند مالك آن را پیدا كنند، باید با اذن مجتهد جامع الشرایط معامله مجهول المالك با آن بكنند و در این مسأله فرقی میان بانك های خارجی و داخلی و دولتی و غیر دولتی نیست.

« مسأله 2572 » اگر سپرده های بانكی به عنوان قرض باشند و سودی برای آنها مقرر نشود، تصرف در آنها برای بانك ها جایز است و اگر سودی قرارداد شود، قرارداد سود حرام و باطل است و اصل قرض نیز خالی از

اشكال نیست و بانك ها بنابر احتیاط نمی توانند در آنچه می گیرند تصرّف كنند.

« مسأله 2573 » در قرار سود كه موجب رباست، فرقی نمی كند كه صریحاً قرارداد شود یا بنای طرفین در حال قرض به گرفتن سود باشد؛ پس اگر قانون بانك آن باشد كه برای قرض هایی كه می دهند سود بگیرند و قرض مبنی بر این قانون باشد، حرام است.

« مسأله 2574 » تصرف بانك در سپرده های موجود در آن كه به عنوان ودیعه و امانت است، اشكال ندارد.

« مسأله 2575 » جایزه هایی كه بانك ها یا غیر آنها برای تشویق قرض دهنده می دهند یا مؤسسات دیگر برای تشویق خریدار و مشتری با قرعه كشی می دهند، حلال است و چیزهایی كه فروشنده ها برای جلب مشتری و زیاد شدن خریدار در داخل جنس های خود می گذارند، مثل سكّه طلا در قوطی روغن و چای، حلال است و اشكال ندارد.

« مسأله 2576 » حواله های بانكی یا تجاری كه به آنها « صرف برات » گفته می شود، جایزند؛ پس اگر بانك یا تاجر پولی را از كسی در محلّی بگیرد و حواله بدهد كه از بانك یا طرف آن در محلّ دیگر آن پول را دریافت كند و در مقابل این حواله از دهنده چیزی بگیرد، مانعی ندارد و حلال است؛ مثلاً اگر هزار تومان در تهران به بانك بدهد و بانك حواله بدهد كه شعبه اصفهان هزار تومان را به این شخص بپردازد و در مقابل این حواله، بانك تهران ده تومان بگیرد، اشكال ندارد واگر بانك هزار تومان بگیرد و نهصد و پنجاه تومان حواله بدهد تا از محلّ دیگر دریافت كند اشكال ندارد، چه آن پول را كه

بانك می گیرد به عنوان قرض بگیرد یا به عنوان دیگر و در فرض مذكور اگر زیادی را به عنوان حق العمل بگیرد نیز اشكال ندارد.

« مسأله 2577 » اگر بانك یا مؤسسه دیگری، پولی به شخصی بدهد و حواله كند كه این شخص پول را در محلّ دیگری به شعبه بانك یا طرف خود بپردازد و مقداری به عنوان حقّ الزّحمه بگیرد، اشكال ندارد و همین طور اگر به عنوان فروش اسكناس به زیادتر باشد، مانعی ندارد و اگر قرض بدهد و قرار سود بگذارد، حرام است - اگرچه قرار سود صریح نباشد و قرض مبنی بر آن باشد - و اصل قرض نیز خالی از اشكال نیست.

« مسأله 2578 » بانك های رهنی و غیر آنها اگر با قرار سود قرض بدهند و چیزی را رهن بگیرند كه در سرِ موعد اگر بدهكار بدهی خود را نپرداخت بفروشند و مال خود را بردارند، این قرض با قرار نفع حرام است و قرار نفع باطل است و اصل قرض و رهن و وكالت در فروش نیز خالی از اشكال نیست و اگر قرار نفع نباشد و حقّ الزّحمه بگیرد و در مقابل قرض رهن بگیرد، مانعی ندارد و با مقرّرات شرعیه، فروش رهن و خرید آن مانعی ندارد.

حواله

{ احكام حواله }

حواله عقدی است كه به موجب آن، طلب طلبكار از ذمّه بدهكار به ذمّه شخص ثالث منتقل می شود. اگر انسان طلبكار خود را حواله بدهد كه طلب خود را از شخص دیگری بگیرد و طلبكار قبول نماید، بعد از آن كه حواله درست شد، كسی كه به او حواله شده بدهكار می شود و دیگر طلبكار نمی تواند طلبی را كه دارد

از بدهكار اوّلی مطالبه نماید.

« مسأله 2579 » در حواله صیغه خاصّی وجود ندارد و همین كه بدهكار و طلبكار و شخص سوم از حواله آگاه شوند و بپذیرند، حواله صحیح است.

« مسأله 2580 » بدهكار و طلبكار و شخص ثالثی كه به او حواله شده، باید مكلّف و عاقل باشند و كسی آنها را مجبور نكرده باشد و نیز باید سفیه نباشند، یعنی مال خود را در كارهای بیهوده مصرف نكنند و نیز اگر حاكم شرع كسی را به واسطه ورشكستگی از تصرّف در اموال خود منع كرده باشد، نمی توان او را حواله داد تا طلب خود را از دیگری بگیرد و خود او هم نمی تواند به كسی حواله بدهد؛ ولی اگر به كسی حواله بدهد كه به او بدهكار نیست، اشكال ندارد.

« مسأله 2581 » برای صحّت حواله لازم نیست آنچه حواله داده می شود « عین » باشد، بلكه اگر منفعت یا كاری كه مباشرت شخص بدهكار در آن شرط نیست - مانند خواندن نماز یا روزه و یا دوختن لباس - حواله داده شود نیز صحیح است.

« مسأله 2582 » اگر به كسی حواله بدهند كه به حواله دهنده بدهكار است، احتیاط واجب آن است كه قبول كند؛ ولی حواله دادن به كسی كه بدهكار نیست، در صورتی صحیح است كه او قبول كند و نیز اگر انسان بخواهد به كسی كه جنسی بدهكار است، جنس دیگری حواله دهد، مثلاً به كسی كه جو بدهكار است گندم حواله دهد، تا او قبول نكند حواله صحیح نیست.

« مسأله 2583 » هنگامی كه انسان حواله می دهد، باید بدهكار باشد؛ پس اگر بخواهد از كسی

قرض كند، تا وقتی از او قرض نكرده نمی تواند او را به كسی حواله دهد كه آنچه را بعداً قرض می دهد، از آن شخص بگیرد.

« مسأله 2584 » مال مورد حواله باید برای حواله دهنده و طلبكار معین باشد، یعنی مردّد نباشد؛ پس اگر مثلاً ده من گندم و هزار تومان پول به یك نفر بدهكار باشد و به او بگوید: « یكی از دو طلب خود را از فلانی بگیر » و آن را معین نكند، حواله درست نیست.

« مسأله 2585 » اگر بدهی واقعاً معین باشد، ولی بدهكار و طلبكار در هنگام حواله دادن، مقدار یا جنس آن را ندانند، حواله صحیح است؛ مثلاً ا گر طلب كسی را در دفتر نوشته باشد و پیش از دیدن دفتر حواله بدهد و بعد دفتر را ببیند و به طلبكار مقدار طلبش را بگوید، حواله صحیح می باشد.

« مسأله 2586 » طلبكار می تواند حواله را قبول نكند، اگرچه كسی كه به او حواله شده فقیر نباشد و در پرداختن حواله هم كوتاهی ننماید.

« مسأله 2587 » اگر به كسی حواله بدهد كه بدهكار نیست، چنانچه او حواله را قبول كند، پیش از پرداختن حواله نمی تواند مقدار حواله شده را از حواله دهنده بگیرد و اگر طلبكار طلب خود را به مقدار كمتری صلح كند، كسی كه حواله را قبول كرده، همان مقدار را می تواند از حواله دهنده مطالبه نماید.

« مسأله 2588 » هرگاه دیگری به صورت مجانی حواله را پرداخت كند یا پرداختن آن را ضمانت نماید و طلبكار بپذیرد، بدهی از عهده كسی كه به او حواله شده ساقط می شود.

« مسأله 2589 » بعد از

آن كه حواله درست شد، حواله دهنده و كسی كه به او حواله شده نمی توانند حواله را به هم بزنند و اگر كسی كه به او حواله شده در هنگام حواله فقیر نباشد - یعنی غیر از چیزهایی كه در دین مستثنی است مالی داشته باشد كه بتواند حواله را بپردازد - اگرچه بعداً فقیر شود، طلبكار هم نمی تواند حواله را به هم بزند و همچنین است اگر هنگام حواله فقیر باشد و طلبكار بداند فقیر است، ولی اگر نداند فقیر است و بعد بفهمد، اگرچه در آن وقت مالدار شده باشد، طلبكار می تواند حواله را به هم بزند و طلب خود را از حواله دهنده بگیرد.

« مسأله 2590 » اگر بدهكار و طلبكار و كسی كه به او حواله شده یا یكی از آنان برای خود حقّ به هم زدن حواله را قرار دهند، مطابق قراری كه گذاشته اند می توانند حواله را به هم بزنند.

« مسأله 2591 » اگر حواله دهنده خودش طلبِ طلبكار را بدهد، چنانچه حواله بر عهده شخصی بوده كه به او مقروض بوده، می تواند چیزی را كه داده از او بگیرد و اگر بر عهده شخصی بوده كه به او مقروض نبوده، نمی تواند از او بگیرد، اگرچه به درخواست او حواله داده باشد.

« مسأله 2592 » كسی كه به او حواله شده است، می تواند با موافقت طلبكار، او را به شخص ثالثی حواله دهد، خواه شخص ثالث بدهكار باشد یا نه، شخص ثالث نیز با موافقت طلبكار می تواند او را به دیگری حواله دهد.

رهن

{ احكام رَهن (گِرو گذاشتن) }

« رهن » عقدی است كه به موجب آن بدهكار مقداری از مال خود را نزد طلبكار

وثیقه می گذارد كه اگر طلب او را ندهد، طلب خود را از آن مال به دست آورد.

« مسأله 2593 » در رهن لازم نیست صیغه خاصی بخوانند و همین قدر كه بدهكار مال خود را به قصد گرو، به طلبكار بدهد و طلبكار هم به همین قصد بگیرد، رهن صحیح است.

« مسأله 2594 » در صحّت رهن بنابر اقوی قبض معتبر است؛ پس تا زمانی كه طلبكار یا نماینده او مال رهن را تحویل نگرفته، رهن ثابت نشده است.

« مسأله 2595 » گرو دهنده و كسی كه مال را گرو می گیرد، باید مكلّف و عاقل باشند و كسی آنها را مجبور نكرده باشد و نیز گرو دهنده باید سفیه نباشد، یعنی مال خود را در كارهای بیهوده مصرف نكند و اگر به واسطه ورشكستگی حاكم شرع او را از تصرّف در اموالش منع كرده باشد، نمی تواند مال خود را گرو بگذارد.

« مسأله 2596 » مال رهن باید « عین » باشد نه منفعت و دین و نیز باید « معین » باشد و نه مبهم.

« مسأله 2597 » انسان مالی را می تواند گرو بگذارد كه شرعاً بتواند در آن تصرّف كند و اگر مال كس دیگری را گرو بگذارد، در صورتی صحیح است كه صاحب مال بگوید: « به گرو گذاشتن راضی هستم ».

« مسأله 2598 » خرید و فروش چیزی كه گرو می گذارند باید صحیح باشد، پس اگر شراب و مانند آن را گرو بگذارند درست نیست.

« مسأله 2599 » اگر رهن دهنده یا ورثه او، رهن گیرنده یا ورثه او را امین ندانند، می توانند مال رهن را نزد شخص ثالث و یا كسی

كه حاكم شرع تعیین می كند به امانت بگذارند.

« مسأله 2600 » استفاده از منافع چیزی كه گرو می گذارند، متعلّق به صاحب مال است.

« مسأله 2601 » طلبكار و بدهكار نمی توانند مالی را كه گرو گذاشته شده، بدون اجازه یكدیگر ملك كسی كنند، مثلاً آن را ببخشند یا بفروشند، ولی اگر یكی از آنان آن را ببخشد یا بفروشد و بعد دیگری بگوید: « راضی هستم » اشكال ندارد.

« مسأله 2602 » اگر طلبكار چیزی را كه گرو برداشته با اجازه بدهكار بفروشد، پول آن هم مثل خود مال گرو می باشد.

« مسأله 2603 » اگر هنگامی كه باید بدهی خود را بدهد، طلبكار مطالبه كند و او ندهد، طلبكار در صورتی كه وكیل از طرف مالك باشد، می تواند مالی را كه گرو برداشته بفروشد و طلب خود را بردارد و باید بقیه را به بدهكار بدهد، وچنانچه وكالت از مالك نداشته باشد، اگر به حاكم شرع دسترسی داشته باشد، بنابر احتیاط واجب باید برای فروش آن از حاكم شرع اجازه بگیرد.

« مسأله 2604 » اگر بدهكار غیر از خانه ای كه در آن نشسته و چیزهایی كه مانند اثاثیه خانه مورد احتیاج اوست، چیز دیگری نداشته باشد، طلبكار نمی تواند طلب خود را از او مطالبه كند، ولی اگر مالی كه گرو گذاشته خانه و اثاثیه هم باشد، طلبكار می تواند بفروشد و طلب خود را بردارد.

« مسأله 2605 » رهن در دست رهن گیرنده امانت است؛ پس در صورت تلف شدن یا معیوب شدن، چنانچه كوتاهی یا زیاده روی نسبت به آن نكرده باشد، ضامن نیست.

« مسأله 2606 » عقد رهن پس از تحویل دادن آن از طرف رهن

دهنده - یعنی بدهكار - قابل به هم زدن نیست، ولی رهن گیرنده - یعنی طلبكار - می تواند آن را به هم بزند.

« مسأله 2607 » رهن با مرگ رهن دهنده یا رهن گیرنده باطل نمی شود و اگر طلبكاری كه نسبت به مالِ رهن حق دارد، بمیرد، این حق به ورثه او منتقل می شود و چنانچه رهن دهنده بمیرد، مالِ رهن به ورثه او منتقل می شود، ولی همچنان در رهن می باشد.

« مسأله 2608 » اگر طلبكار یا شخص دیگری در فروش مال رهن از طرف رهن دهنده وكیل شود و شرط كنند كه حقّ به هم زدن آن را نداشته باشد، تا زنده است و طلبكار طلب خود را نگرفته، وكالت او باقی است و در صورتی كه وكیل یا موكّل بمیرد، وكالت به هم می خورد.

« مسأله 2609 » اگر بدهكار ورشكسته شود و تمام اموالش تنها به اندازه بدهی های او باشد، شخص طلبكار نسبت به مال گرو بر دیگران مقدّم است.

« مسأله 2610 » آنچه اكنون در معاملات رهنی رایج است كه مبلغی وام به صاحب خانه می دهند و خانه او را گرو برمی دارند و شرط می كنند قیمت كمتری جهت اجاره بپردازند یا اصلاً اجاره ندهند، شرعاً جایز نیست و ربا و حرام می باشد؛ ولی در صورتی كه صاحبخانه به قصد اجاره، خانه را به مبلغی هر چند كمتر از قیمت معمول اجاره دهد و در ضمن عقد اجاره شرط كند كه مستأجر مبلغی را به او قرض دهد و او نیز خانه را در مقابل آن گرو بگذارد، اشكال ندارد و معامله صحیح است.

ضمانت

{ احكام ضمانت }

ضمانت به دو صورت تحقق می یابد:

اوّل: ضمانت عقدی

«

ضمانت عقدی » ضمانتی است كه با عقد و قرارداد خاصّی حاصل می شود به این صورت كه شخص ثالثی پرداخت بدهی فرد معینی را در روز معین به عهده می گیرد و طلبكار این تعهد را می پذیرد؛ به كسی كه عهده دار پرداخت بدهی بدهكار شده « ضامن » می گویند.

« مسأله 2611 » اگر انسان بخواهد ضامن شود كه بدهی كسی را بدهد، ضامن شدن او در صورتی صحیح است كه به هر لفظی اگرچه عربی نباشد به طلبكار بگوید كه: « من ضامن شده ام طلب تو را بدهم » و طلبكار هم رضایت خود را بفهماند، ولی راضی بودن بدهكار شرط نیست، بلكه همین قدر كه ضامن مقصود را بفهماند و طلبكار پذیرش خود را اعلام نماید كفایت می كند.

« مسأله 2612 » ضامن و طلبكار باید مكّلف و عاقل باشند و كسی هم آنها را مجبور نكرده باشد و نیز باید سفیه نباشند كه مال خود را در كارهای بیهوده مصرف كنند، اگرچه حاكم شرع هم آنها را منع نكرده باشد و نیز كسی كه به واسطه ورشكستگی حاكم شرع او را از تصرّف در اموالش منع كرده، بابت طلبی كه دارد، دیگری نمی تواند ضامن او شود.

« مسأله 2613 » هرگاه برای ضامن شدن خود شرطی قرار دهد، مثلاً بگوید: « اگر بدهكار قرض تو را نداد من ضامنم » باطل است؛ ولی اگر پرداخت دین معلّق باشد، مثلاً بگوید: « من ضامنم و اگر بدهكار قرض خود را نداد من می دهم » احتیاط واجب آن است كه به ضامن شدن او ترتیب اثر بدهند.

« مسأله 2614 » كسی كه انسان ضامن بدهی او می شود باید

بدهكار باشد؛ بلكه اگر كسی بخواهد از دیگری قرض كند حتی اگر هنوز قرض نكرده باشد، می توان ضامن او شد.

« مسأله 2615 » در صورتی انسان می تواند ضامن شود كه طلبكار و بدهكار و جنسِ بدهی معین باشد، یعنی مبهم یا مردّد نباشد؛ پس اگر دو نفر از كسی طلبكار باشند و انسان بگوید: « من ضامن هستم كه طلب یكی از شماها را بدهم » چون معین نكرده كه طلب كدام را بدهد، ضامن شدن او باطل است و نیز اگر كسی از دو نفر طلبكار باشد و انسان بگوید: « من ضامن هستم كه بدهی یكی از آن دو نفر را به تو بدهم » چون معین نكرده كه بدهی كدام را می دهد، ضامن شدن او باطل می باشد و همچنین اگر كسی از دیگری مثلاً ده من گندم و هزار تومان پول طلبكار باشد و انسان بگوید: « من ضامن یكی از دو طلب تو هستم » و معین نكند كه ضامن گندم است یا ضامن پول، ضمانت صحیح نیست.

« مسأله 2616 » اگر طلبكار طلب خود را به ضامن ببخشد، ضامن نمی تواند از بدهكار چیزی بگیرد و همچنین اگر مقداری از آن را ببخشد، نمی تواند آن مقدار را مطالبه نماید.

« مسأله 2617 » اگر انسان ضامن شود كه بدهی كسی را بدهد، نمی تواند از ضامن شدن خود برگردد.

« مسأله 2618 » اگر ضامن و طلبكار شرط كنند كه هر وقت بخواهند ضامن بودنِ ضامن را به هم بزنند، به هم خوردن آن محلّ اشكال است.

« مسأله 2619 » اگر انسان هنگام ضامن شدن بتواند طلب طلبكار را بدهد، اگرچه بعد فقیر شود،

طلبكار نمی تواند ضامن بودن او را به هم بزند و طلب خود را از بدهكار اوّل مطالبه نماید و همچنین است اگر در آن هنگام نتواند طلب او را بدهد، ولی طلبكار بداند و به ضامن شدن او راضی شود.

« مسأله 2620 » اگر انسان هنگامی كه ضامن می شود، نتواند طلب طلبكار را بدهد و طلبكار در آن وقت نداند و بعد متوجّه شود، می تواند ضامن بودن او را به هم بزند.

« مسأله 2621 » اگر كسی بدون اجازه بدهكار ضامن شود كه بدهی او را بدهد، نمی تواند چیزی از او بگیرد.

« مسأله 2622 » اگر كسی با اجازه بدهكار ضامن شود كه بدهی او را بدهد، می تواند مقداری را كه ضامن شده از او مطالبه نماید، ولی اگر به جای جنسی كه بدهكار بوده جنس دیگری به طلبكار او بدهد، نمی تواند چیزی را كه داده از او مطالبه نماید، مثلاً اگر ده من گندم بدهكار باشد و ضامن ده من برنج بدهد، نمی تواند برنج را از او مطالبه نماید، امّا اگر خود او راضی شود كه برنج بدهد، اشكال ندارد.

دوم: ضمانت قهری

« ضمانت قهری » ضمانتی است كه بدون قرارداد و عقد خاصّی حاصل می شود، مانند مواردی كه انسان بر دیگری یا بر اموال و منافع و حقوق مشروع او سلطه پیدا كند و از این راه خسارتی بر خود او یا بر اموال و حقوق وی وارد نماید و یا موجب اتلاف و از بین رفتن آنها گردد، خواه خودش اتلاف كند یا دیگری به دستور او اتلاف نماید یا تا زمانی كه مال به ناحق در سلطه اوست از هر راهی خسارتی

بر مال وارد شود و یا مثلاً حیوانِ متعلّق به او در اثر مسامحه و كوتاهی، ضرر جسمی یا مالی بر دیگری وارد نماید. در تمام این موارد ضمانت قهری ثابت است و در مورد اخیر چنانچه حیوان كسی به دیگری حمله كند و او از خود دفاع نماید و در اثر آن، حیوان بمیرد، او ضامن حیوان نیست.

« مسأله 2623 » اگر از راه نامشروع، مالی به دست انسان برسد، ضامن آن مال خواهد بود.

« مسأله 2624 » با توجّه به این كه علم پزشكی از جهت تشخیص بیماری های گوناگون و شناخت داروهای متفاوت و راه های معالجه بسیار وسیع است، هر پزشكی فقط در محدوده شناخت و اطّلاعات خود می تواند طبابت كند و در هر موردی كه بیماری یا داروی آن را نتواند تشخیص دهد، نباید دخالت كند و اگر معالجه نماید و بیمار دچار عوارض ناگواری شود، ضامن می باشد، زیرا پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم فرموده: « هر كس طبابت كند و عالم به علم طب نباشد، ضامن است. » (42)

« مسأله 2625 » اگر پزشك با بیمار یا ولی او شرط عدم ضمان كند، یعنی به او بگوید: « اگر ضرری به بیمار برسد ضامن نیستم »، در صورتی كه پزشك حاذق باشد و دقّت و احتیاط لازم را در معالجه رعایت نماید و در عین حال به بیمار ضرری برسد، ضامن نیست.

« مسأله 2626 » اگر پزشك دارویی را تعریف كند یا بگوید: « درمان فلان درد با فلان داروست » و بیمار با اختیار و فهم خود دارو را با بیماری خود منطبق نموده و مصرف كند، پزشك

در برابر عوارض آن ضامن نیست.

« مسأله 2627 » اگر پزشك نسخه نوشته و دستور مصرف دارو دهد به گونه ای كه بیمار از خود اختیاری نداشته و به واسطه اعتماد به دستور پزشك دارو را مصرف نماید، چنانچه در معالجه خطا كرده و به بیمار ضرری برسد یا بمیرد، ضامن خواهد بود.

« مسأله 2628 » اگر پزشك با دست خود به بیمار دارو بدهد و یا آمپول تزریق نماید و عوارضی پیش آید، مسئول می باشد، مگر این كه شرط عدم ضمان كند و احتیاط لازم را بنماید.

« مسأله 2629 » اگر موقعیتی پیش آید كه تسریع در معالجه لازم باشد و شرط عدم ضمان یا اجازه گرفتن از بیمار یا ولی او میسّر نباشد، چنانچه پزشك با احتیاط لازم اقدام به معالجه كند، ضامن نیست.

« مسأله 2630 » اگر بیمار یا ولی او شرط عدم ضمان را از پزشك قبول نكنند، چنانچه جان بیمار در خطر نباشد یا این كه مراجعه به پزشك دیگری ممكن باشد، پزشك می تواند بیمار را رها كرده و معالجه ننماید و اگر جان بیمار در خطر باشد و مراجعه به پزشك دیگری ممكن نباشد، اقدام به معالجه او لازم است و در این صورت اگر پزشك حاذق بوده و احتیاط و دقّت لازم را بنماید، ضامن نمی باشد.

« مسأله 2631 » ضامن نبودن پزشك به وسیله نصب اطّلاعیه در محلّ درمان یا اعلان در رسانه ها ثابت نمی شود، بلكه باید خود بیمار یا ولی او پس از آگاهی از كیفیت درمان شرط عدم ضمان را به صورت كتبی یا شفاهی قبول كند و چنانچه قبول شرط از روی اضطرار و ناچاری باشد،

اشكال ندارد؛ ولی اگر اجبار و اكراه در بین باشد، پزشك ضامن است.

« مسأله 2632 » در موارد اشتباه آزمایشگاه و در نتیجه اشتباه معالجه، اگر خسارات و عوارض آن مستند به نقص و نارسایی آزمایشگاه باشد، مسئول آزمایشگاه ضامن است و اگر مستند به پزشك باشد، پزشك ضامن است، مگر این كه شرط عدم ضمان كرده باشند و پزشك نیز دقت لازم را انجام داده باشد كه در این صورت پزشك ضامن نیست.

« مسأله 2633 » اگر مادر احتیاج به عمل سزارین داشته باشد و در اثر تأخیر آسیبی به مادر یا بچّه وارد شود یا منجر به مرگ یكی از آنان گردد، چنانچه مرگ یا آسیب مستند به كسی نباشد، هیچ كس ضامن نیست، ولی اگر به كسی مستند باشد، همان فرد ضامن خواهد بود، مگر این كه شرط عدم ضمان كرده باشد و تقصیر و كوتاهی نیز از او سر نزده باشد.

« مسأله 2634 » اگر كسی بچّه ای را با اجازه ولی او ختنه كند و ختنه كننده متخصّص باشد و ضرری به آن بچّه برسد یا بمیرد، چنانچه به طور معمول ختنه كرده باشد، ضامن نیست، ولی اگر به طور معمول عمل نكرده یا ختنه كننده متخصّص نباشد، ضامن خواهد بود.

« مسأله 2635 » كسی كه مسئولیت انجام كار مشروعی را در سازمان یا مؤسّسه ای قبول كرده است، در حقیقت امانتی را قبول نموده ولازم است مسئولیت خود را به طور صحیح و كامل انجام دهد، در غیر این صورت علاوه بر این كه گناه كرده، نسبت به حقوق و دستمزدی كه دریافت نموده مدیون و ضامن می باشد.

« مسأله 2636 »

اگر كسی بدون مراعات مصلحت عابرین در جاده عمومی آب بپاشد یا برف و مانند آن را كه موجب لغزندگی است در آن بریزد یا كالایی را بگذارد و یا اتومبیل خود را متوقّف نماید كه موجب تنگی یا مسدود شدن جادّه شود و در اثر آن آسیب جانی یا مالی به كسی وارد گردد، ضامن خواهد بود.

« مسأله 2637 » اگر در اثر مسامحه و تخلّف در رانندگی، تصادفی پیش آید و آسیب جانی یا مالی به كسی برسد، راننده اتومبیل متخلّف ضامن خواهد بود.

« مسأله 2638 » اگر در اثر مسامحه و تخلّف در رانندگی كسی كشته شود، چنانچه راننده اطمینان یا ظنّ قوی داشته كه با عابر برخورد می كند، قتل عمد است؛ ولی چنانچه بدون مسامحه قتلی صورت پذیرد، قتل خطایی می باشد و احكام قتل خطایی در كتاب « فقه الدیات » بیان شده است.

کفالت

{ احكام كفالت }

« كفالت » عقدی است كه به موجب آن شخص در مقابل طرف دیگر احضار شخص ثالثی را تعهّد می كند. متعهّد را در عقد كفالت « كفیل » و طرف دیگر را « مكفول له » می گویند.

« مسأله 2639 » كفالت در صورتی صحیح است كه كفیل به هر لفظی، گرچه عربی نباشد، یا به هر وسیله ای كفالت خود را به طلبكار بفهماند و او نیز قبول نماید.

« مسأله 2640 » كفیل باید مكلّف و عاقل باشد و او را در كفالت مجبور نكرده باشند و بتواند كسی را كه كفیل او شده، حاضر نماید.

« مسأله 2641 » جایز است كفالت بدون مدّت یا با مدّت باشد و در صورت مدّت دار بودن، باید مدت آن معلوم باشد.

«

مسأله 2642 » كفیل بدون رضایت مكفول له، مثلاً طلبكار، نمی تواند كفالت را به هم بزند، مگر آن كه در عقد كفالت این حق برای او شرط شده باشد؛ ولی مكفول له هر وقت بخواهد می تواند كفالت را به هم بزند.

« مسأله 2643 » یكی از شش چیز كفالت را به هم می زند:

اوّل: كفیل، شخصی را كه كفالت كرده - مثلاً بدهكار را - به دست مكفول له - مثلاً طلبكار - بدهد یا خود وی شخصاً حاضر شود.

دوم: طلبِ طلبكار داده شود.

سوم: طلبكار از طلب خود صرف نظر كند یا ذمّه بدهكار به نحوی از حق طلبكار بری شود.

چهارم: بدهكار یا كفیل بمیرند.

پنجم: طلبكار كفیل را از كفالت آزاد كند.

ششم: كسی كه صاحب حق است، به وسیله حواله یا نحو دیگری، حقّ خود را به دیگری واگذار نماید.

« مسأله 2644 » اگر كفیل در طول مدّت كفالت یقین كند یا احتمال عقلایی دهد كه شخص مورد كفالت قصد فرار دارد، می تواند پیش از موعد مقرّر او را تحویل دهد و در این صورت كفالت به هم می خورد.

« مسأله 2645 » هزینه احضار بدهكار در صورتی كه بدون اجازه طلبكار باشد، به عهده كفیل است و اگر با اجازه طلبكار بوده، به عهد او می باشد.

« مسأله 2646 » هر كس شخصی را از تحت اقتدار صاحب حق یا قائم مقام او بدون رضایت وی خارج كند، در حكم كفیل است، بنابراین اگر فردی شخص بدهكاری را از دست طلبكار رها كرده و فراری دهد، چنانچه به گونه ای باشد كه طلبكار دسترسی به او پیدا نكند، آن شخص باید بدهكار را تحویل دهد و یا بدهی

او را بپردازد و از این قبیل است فراری دادنِ قاتل از دست ورثه مقتول.

« مسأله 2647 » كفیل باید شخصی را كه كفالت كرده، طبق تعهد در زمان یا مكانی كه تعهد كرده، حاضر كند و در غیر این صورت، باید از عهده حقی كه بر عهده شخص كفالت شده می باشد، برآید.

« مسأله 2648 » جایز است كه شخصی كفیلِ كفیل شود.

ودیعه

{ احكام ودیعه (امانت) }

امانتداری از اموری است كه در شریعت مقدّس اسلام مورد تأكید قرار گرفته است و خداوند متعال آن را از اسباب رستگاری و نشانه های مؤمن می داند و می فرماید: « مؤمنان كسانی هستند كه امانتدار هستند و به عهد خویش وفا می كنند. » (43)

و در حدیثی از امام صادق علیه السلام نقل شده است كه: « هیچ عذری برای هیچ كس در ترك سه امر نیست؛ ادای امانت به برّ و فاجر، وفای به عهد برای برّ و فاجر و نیكی به والدین، برّ باشند یا فاجر. » (44)

« مسأله 2649 » ودیعه عقدی است جایز كه به موجب آن، شخص مال خود را به دیگری می سپارد تا آن را مجاناً نگهداری كند. بنابر این اگر انسان مال خود را به كسی بدهد و بگوید: « نزد تو امانت باشد » و او هم قبول كند یا بدون این كه حرفی بزنند صاحب مال بفهماند كه مال را برای نگهداری به او می دهد و او هم به قصد نگهداری كردن بگیرد، باید به احكام ودیعه و امانتداری كه بعد گفته می شود عمل نمایند.

« مسأله 2650 » امانتدار و امانتگذار، باید بالغ و عاقل باشند، پس اگر انسان مالی را پیش بچّه یا

دیوانه به امانت بگذارد یا دیوانه و بچّه، مالی را پیش كسی امانت بگذارند، صحیح نیست.

« مسأله 2651 » اگر از بچّه یا دیوانه چیزی را به نحو امانت قبول كند، باید آن را به صاحب آن بدهد و اگر آن چیز مال خود بچّه یا دیوانه باشد، باید به ولی او برساند و چنانچه مال تلف شود، باید عوض آن را بدهد؛ ولی اگر برای این كه مال از بین نرود آن را از بچّه گرفته باشد، چنانچه در نگهداری آن كوتاهی نكرده باشد، ضامن نیست.

« مسأله 2652 » كسی كه نمی تواند امانت را نگهداری نماید، بنابر احتیاط واجب نباید آن را قبول كند؛ ولی اگر صاحب مال در نگهداری آن عاجزتر باشد و كسی هم كه آن را بهتر حفظ كند نباشد، این احتیاط واجب نیست.

« مسأله 2653 » اگر انسان به صاحب مال بفهماند كه برای نگهداری مال او حاضر نیست، چنانچه او مال را بگذارد و برود و این شخص مال را برندارد و آن مال تلف شود، كسی كه امانت را قبول نكرده ضامن نیست، ولی احتیاط مستحب آن است كه اگر ممكن باشد آن را نگهداری نماید.

« مسأله 2654 » كسی كه چیزی را امانت می گذارد هر وقت بخواهد می تواند آن را پس بگیرد و كسی هم كه امانت را قبول می كند، هر وقت بخواهد می تواند آن را به صاحب آن برگرداند.

« مسأله 2655 » اگر انسان از نگهداری امانت منصرف شود، باید هر چه زودتر مال را به صاحب آن یا وكیل یا ولی صاحبش برساند یا به آنان خبر دهد كه حاضر به نگهداری مال نیست و

اگر بدون عذر مال را به آنان نرساند و خبر هم ندهد، چنانچه مال تلف شود، باید عوض آن را بدهد. « مسأله 2656 » كسی كه امانت را قبول می كند، اگر برای نگهداری آن جای مناسبی نداشته باشد، باید جای مناسب تهیه نماید و به گونه ای آن را نگهداری كند كه مردم نگویند در امانت خیانت كرده و در نگهداری آن كوتاهی نموده است و اگر در جایی كه مناسب نیست بگذارد و تلف شود، باید عوض آن را بدهد.

« مسأله 2657 » كسی كه امانت را قبول می كند، اگر در نگهداری آن كوتاهی نكند و زیاده روی هم ننماید و اتّفاقاً آن مال تلف شود، ضامن نیست؛ ولی اگر به اختیار خود آن را در جایی بگذارد كه گمان می رود ظالمی بفهمد و آن را ببرد، چنانچه تلف شود باید عوض آن را به صاحب مال بدهد، مگر آن كه جایی محفوظتر از آن نداشته باشد و نتواند مال را به صاحب آن یا به كسی كه بهتر آن را حفظ می كند برساند كه در این صورت ضامن نیست.

« مسأله 2658 » اگر امانتدار بترسد مال امانت نزد او از بین برود یا به سرقت برده شود، چنانچه بتواند باید امانت را به صاحب آن یا وكیل او رد نماید و چنانچه دسترسی به آنها نداشته باشد، باید آن را به حاكم شرع بدهد تا برای صاحب مال حفظ نماید و اگر حاكم شرع نباشد یا دسترسی به او نداشته باشد، باید آن را نزد شخص امینی كه قدرت حفظ آن را دارد به امانت بگذارد.

« مسأله 2659 » اگر صاحب مال برای نگهداری

مال خود جایی را معین كند و به كسی كه امانت را قبول كرده بگوید: « باید مال را در این جا حفظ كنی و اگر احتمال هم بدهی كه از بین برود نباید آن را به جای دیگر ببری »، چنانچه امانتدار احتمال دهد كه در آن جا از بین برود، هر چند بداند چون آنجا در نظر صاحب مال برای حفظ بهتر بوده گفته است كه نباید از آنجا بیرون برده شود، نمی تواند آن را به جای دیگر ببرد و اگر به جای دیگر ببرد و تلف شود، ضامن است و همچنین اگر نداند كه به چه جهت خواسته كه به جای دیگر برده نشود، چنانچه به جای دیگر ببرد و تلف شود، احتیاط واجب آن است كه عوض آن را بدهد.

« مسأله 2660 » اگر صاحب مال برای نگهداری مال خود جایی را معین كند ولی به كسی كه امانت را قبول كرده نگوید كه: « آن را به جای دیگر نبر »، چنانچه امانتدار احتمال دهد كه در آنجا از بین برود، باید آن را به جای دیگری كه مال در آنجا محفوظتر است ببرد و چنانچه مال در جای اوّل تلف شود ضامن است، مگر آن كه صاحب مال هم احتمال تلف شدن مال را در آنجا بدهد كه در این صورت كسی كه امانت را قبول كرده ضامن نیست.

« مسأله 2661 » اگر صاحب مال دیوانه شود، كسی كه امانت را قبول كرده باید فوراً امانت را به ولی او برساند و یا به ولی او خبر دهد و اگر بدون عذر شرعی مال را به ولی او ندهد

و از خبر دادن هم كوتاهی كند و مال تلف شود، باید عوض آن را بدهد.

« مسأله 2662 » اگر صاحب مال بمیرد، ا مانتدار باید مال را به وارث او برساند یا به وارث او خبر دهد و چنانچه مال را به وارث او ندهد و از خبر دادن هم كوتاهی كند و مال تلف شود، ضامن است؛ ولی اگر برای آن كه می خواهد بفهمد كسی كه می گوید: « من وارث میت هستم » راست می گوید یا نه یا میت وارث دیگری نیز دارد یا نه، مال را ندهد و از خبر دادن هم كوتاهی نكند و مال تلف شود، ضامن نیست.

« مسأله 2663 » اگر صاحب مال بمیرد و چند وارث داشته باشد، كسی كه امانت را قبول كرده باید مال را به همه ورثه بدهد یا به كسی بدهد كه همه آنان گرفتن مال را به او واگذار كرده اند؛ پس اگر بدون اجازه دیگران تمام مال را به یكی از ورثه بدهد، ضامن سهم دیگران است.

« مسأله 2664 » اگر كسی كه امانت را قبول كرده بمیرد یا دیوانه شود، وارث یا ولی او باید هر چه زودتر به صاحب مال اطّلاع دهد، یا امانت را به او برساند.

« مسأله 2665 » اگر امانتدار نشانه های مرگ را در خود ببیند، چنانچه ممكن باشد باید امانت را به صاحب آن یا وكیل او برساند و اگر ممكن نباشد، باید آن را به حاكم شرع بدهد و چنانچه به حاكم شرع دسترسی نداشته باشد، باید به گونه ای عمل نماید كه جهت حفظ مال و رسیدن آن به صاحبش بهتر باشد.

« مسأله 2666 » اگر

امانتدار نشانه های مرگ را در خود ببیند و به وظیفه ای كه در مسأله پیش گفته شد عمل نكند، چنانچه آن امانت از بین برود، باید عوض آن را بدهد، اگرچه در نگهداری آن كوتاهی نكرده باشد و بیماری او خوب شود یا بعد از مدّتی پشیمان شود و وصیت كند.

« مسأله 2667 » مالی كه رهن یا عاریه یا اجاره شده و یا به مضاربه گذاشته شده است، در دست طرف معامله امانت بوده و باید در حفظ آن كوشا باشد.

« مسأله 2668 » اگر مالی را سیل یا دزد ببرد و بعد به دست كسی بیفتد یا در اثر اشتباه در نقل و انتقال و یا اشتباه در معامله و نظایر آن به دست كسی بیفتد، آن فرد باید به نحو امانت از آن نگهداری نماید و آن را به دست مالك یا وكیل او برساند ویا به آنها اطّلاع دهد؛ همچنین است اگر كسی مال گمشده ای را پیدا كند و یا مالی را كه در معرض تلف و نابودی است به دست آورد.

« مسأله 2669 » اگر كافر غیر حربی مال خود را نزد مسلمان به امانت بگذارد، حفظ امانت و ردّ آن به صاحبش هنگام مطالبه واجب است و در صورتی كه كافر حربی مال خود را نزد مسلمان به امانت بگذارد، بنابر احتیاط واجب باید هنگام مطالبه آن را به صاحبش تحویل دهد.

« مسأله 2670 » اگر كسی امانتداری خود را انكار نماید یا آن را قبول كند، ولی مدّعی تلف شدن یا ردّ آن به صاحبش شود، چنانچه طرف بینه ای نداشته باشد، ادّعای او با قسم قبول می شود؛ همچنین است

در صورتی كه دو طرف تلف شدن امانت را نزد امانتدار قبول داشته باشند، ولی امانتگذار مدّعی كوتاهی و یا تعدّی امانتدار در مال امانت شود.

« مسأله 2671 » امانتدار غیر از حفاظت نمی تواند در امانت تصرّفی كند یا از آن منتفع شود، مگر با اجازه صریح یا ضمنی امانتگذار و در غیر این صورت ضامن است.

« مسأله 2672 » امانتدار باید عین مالی را كه گرفته به همان حالی كه هنگام بازگرداندن موجود است، برگرداند و نسبت به عیب و نقصی كه در آن به وجود آمده و مربوط به امانتدار نیست، ضامن نیست.

« مسأله 2673 » مخارجی كه امانتدار با اجازه امانتگذار برای حفظ مال كرده است و نیز مخارجی كه برای باز گرداندن مال لازم است، به عهده امانتگذار است.

عاریه

{ احكام عاریه }

« مسأله 2674 » « عاریه » عقدی است كه به موجب آن انسان مال خود را به دیگری می دهد تا از آن مجاناً استفاده كند.

« مسأله 2675 » لازم نیست در عاریه صیغه بخوانند و اگر مثلاً لباس را به قصد عاریه به كسی بدهد و او نیز به همین قصد بگیرد، عاریه صحیح است.

« مسأله 2676 » عاریه دادن چیز غصبی و چیزی كه مال انسان است، ولی منفعت آن را به دیگری واگذار كرده - مثلاً آن را اجاره داده - در صورتی صحیح است كه مالك مال غصبی یا كسی كه آن را اجاره كرده بگوید: « به عاریه دادن راضی هستم ».

« مسأله 2677 » چیزی را كه منفعت آن مال انسان است، مثلاً آن را اجاره كرده، می تواند عاریه بدهد، ولی اگر در اجاره شرط كرده

باشند كه خودش از آن استفاده كند، نمی تواند آن را به دیگری عاریه دهد.

« مسأله 2678 » اگر دیوانه و بچّه مال خود را عاریه بدهند، صحیح نیست؛ امّا چنانچه ولی بچّه مصلحت بداند كه مال او را عاریه دهد و بچّه آن مال را به دستور ولی به عاریه كننده برساند، اشكال ندارد.

« مسأله 2679 » اگر در نگهداری چیزی كه عاریه كرده كوتاهی نكند و در استفاده از آن هم زیاده روی ننماید و اتّفاقاً آن چیز تلف شود، ضامن نیست؛ ولی چنانچه شرط كنند كه اگر تلف شود عاریه كننده ضامن باشد یا چیزی كه عاریه كرده طلا و نقره باشد، باید عوض آن را بدهد.

« مسأله 2680 » اگر طلا و نقره را عاریه نماید و شرط كند كه اگر تلف شود ضامن نباشد، چنانچه تلف شود، ضامن نیست.

« مسأله 2681 » اگر عاریه دهنده بمیرد، عاریه گیرنده باید چیزی را كه عاریه گرفته به ورثه او بدهد.

« مسأله 2682 » اگر عاریه دهنده به گونه ای شود كه شرعاً نتواند در مال خود تصرّف كند - مثلاً دیوانه شود - عاریه كننده باید مالی را كه عاریه كرده به ولی او بدهد.

« مسأله 2683 » كسی كه چیزی را عاریه داده، هر وقت بخواهد می تواند آن را پس بگیرد و كسی هم كه عاریه گرفته، هر وقت بخواهد می تواند آن را پس دهد.

« مسأله 2684 » اگر ظرف طلا و نقره را برای استفاده حرام عاریه بدهند، باطل است و بنابر احتیاط واجب عاریه دادن آنها برای زینت اتاق نیز اشكال دارد.

« مسأله 2685 » عاریه دادن گوسفند برای استفاده از

شیر و پشم آن و عاریه دادن حیوان نر برای جفتگیری صحیح است. به طور كلی هر چیزی كه بتوان با ابقاء اصلش از آن منتفع شد می تواند عاریه داده شود مشروط بر این كه منفعت آن مشروع و عقلایی باشد.

« مسأله 2686 » اگر چیزی را كه عاریه كرده به مالك یا وكیل یا ولی او بدهد و آن چیز تلف شود، عاریه كننده ضامن نیست و در غیر این صورت ضامن است، اگرچه مثلاً آن را به جایی ببرد كه صاحب آن معمولاً به آنجا می برده، مثلاً اسب را در اصطبلی كه صاحب آن برای آن درست كرده، ببندد.

« مسأله 2687 » اگر چیز نجس را برای خوردن و آشامیدن عاریه دهد، بنابر احتیاط واجب باید نجس بودن آن را به كسی كه عاریه می كند بگوید.

« مسأله 2688 » چیزی را كه عاریه كرده، بدون اجازه صاحب آن نمی تواند به دیگری اجاره یا عاریه دهد.

« مسأله 2689 » اگر چیزی را كه عاریه كرده با اجازه صاحب آن به دیگری عاریه دهد، چنانچه كسی كه اوّل آن چیز را عاریه كرده بمیرد یا دیوانه شود، عاریه دومی باطل نمی شود.

« مسأله 2690 » اگر بداند مالی كه عاریه كرده غصبی است، باید آن را به صاحبش برساند و نمی تواند به عاریه دهنده بدهد.

« مسأله 2691 » اگر مالی را كه می داند غصبی است، عاریه كند و از آن استفاده ای ببرد و در دست او از بین برود، مالك می تواند عوض مال را از او یا از كسی كه مال را غصب كرده مطالبه كند و نیز عوض استفاده هایی را كه عاریه گیرنده برده، می تواند

از او یا از غاصب بگیرد و اگر عوض مال یا استفاده آن را از عاریه كننده بگیرد، او نمی تواند چیزی را كه به مالك می دهد از عاریه دهنده مطالبه نماید.

« مسأله 2692 » اگر نداند مالی كه عاریه كرده غصبی است و در دست او از بین برود، چنانچه صاحب مال عوض آن را از او بگیرد، او هم می تواند آنچه را به صاحب مال داده از عاریه دهنده مطالبه نماید؛ ولی اگر چیزی كه عاریه كرده طلا و نقره باشد یا عاریه دهنده با او شرط كرده باشد كه اگر آن چیز از بین برود، عوضش را بدهد، نمی تواند چیزی را كه به صاحب مال می دهد از عاریه دهنده مطالبه نماید.

« مسأله 2693 » اگر چیزی را برای استفاده خاصّی عاریه نماید، استفاده نمودن از آن به نحو دیگر، هرچند متعارف باشد، جایز نیست و اگر تخلّف كند و عین تلف شود ضامن است، بلكه عوض استفاده ها را نیز باید بدهد و اگر چیزی موارد استفاده گوناگون داشته باشد، باید هنگام عاریه نوع استفاده از آن معین شود.

« مسأله 2694 » عاریه یك چیز به چند شخص معین صحیح است، ولی عاریه دادن آن به جماعتی كه تعداد آنها معلوم نیست، اشكال دارد.

« مسأله 2695 » برای این كه در مورد معیوب شدن یا اتلاف مال، بین طرفین عاریه مشكلی پیش نیاید، بهتر است « عاریه مضمونه » صورت گیرد، یعنی عاریه دهنده به عاریه گیرنده بگوید: « همانطور كه مال خود را به تو سالم دادم، باید سالم تحویل بدهی » و او هم قبول نماید.

هبه

{ احكام هِبه (بخشش) و اِبراء}

« مسأله 2696 » « هبه

» آن است كه انسان چیزی را كه ملك خود اوست به رایگان ملك دیگری كند و به او ببخشد.

« مسأله 2697 » در هبه صیغه خاصّی لازم نیست و اگر هبه كننده مال خود را به قصد هبه به كسی بدهد و او هم به همین قصد بپذیرد، صحیح است.

« مسأله 2698 » در هبه كننده چند شرط معتبر است:

اوّل و دوم: بالغ و عاقل باشد.

سوم: سفیه نباشد، یعنی از كسانی نباشد كه مال خود رادر كارهای بیهوده مصرف می كنند اگرچه توسّط حاكم شرع هم از تصرّف در اموال خود منع نشده باشد.

چهارم: توسّط حاكم شرع از تصرّف در اموال خود منع نشده باشد، مانند مُفَلَّس.

پنجم: مالك یا صاحب اختیار چیزی باشد كه می خواهد هبه كند، پس بخشش مال دیگری بدون اجازه او صحیح نیست.

ششم: از روی قصد و اختیار ببخشد، پس اگر هبه كننده از روی اكراه یا اجبار هبه كند، صحیح نیست.

« مسأله 2699 » كسی كه چیزی به او بخشیده می شود، اگر صغیر یا دیوانه باشد، قبول خود او كافی نیست، بلكه باید ولی او هبه را از طرف او بپذیرد.

« مسأله 2700 » در هبه علاوه بر پذیرش، تحویل گرفتن آن مال هم لازم است؛ پس تا هنگامی كه آن را تحویل طرف نداده، ملك او نشده است و برای صغیر و دیوانه، ولی آنها باید تحویل بگیرد و اگر خود ولی بخواهد چیزی را به آنها ببخشد، كافی است خود او قصد تحویل گرفتن برای آنها بنماید.

« مسأله 2701 » لازم نیست پس از هبه فوراً جنس را تحویل دهد، بلكه هرگاه جنس را به طرف تحویل دهد

ملك او می شود و اگر هبه كننده یا كسی كه به او هبه شده پیش از تحویل بمیرد یا هبه كننده فاقد شرایط شود، هبه باطل می شود و مال به ورثه هبه كننده منتقل می گردد.

« مسأله 2702 » هبه، عقد جایز است و هر یك از دو طرف می توانند آن را به هم بزنند، هرچند بهتر است هبه كننده چیزی را كه بخشیده از آن چشم بپوشد و هبه را به هم نزند ولی در پنج مورد هبه كننده نمی تواند هبه را به هم بزند:

اوّل: در برابر هبه ای كه كرده چیزی - هرچند كم - از طرف مقابل گرفته باشد، خواه گرفتن عوض در بخشش شرط شده باشد یا طرف مقابل خودش آن را در مقابلِ بخشش به بخشنده بپردازد.

دوم: آن چیز را « قربةً الی اللَّه » بخشیده باشد.

سوم: بخشش به یكی از خویشان متعارف باشد و بنابر احتیاط واجب اگر زن و شوهر هم چیزی را به یكدیگر هبه كنند، نباید آن را به هم بزنند.

چهارم: مالی كه بخشیده به حال خود باقی نمانده باشد، یعنی همه یا بعضی از آن به طور كلّی تلف شده یا صورت آن كلاً تغییر كرده باشد - مانند نانی كه خورده یا پارچه ای كه دوخته شده است - و یا این كه به دیگری منتقل شده باشد.

پنجم: یكی از دو طرف هبه بمیرد، پس اگر هبه كننده پس از تحویل دادن بمیرد، بنابر احتیاط واجب وارثان او نمی توانند هبه را پس بگیرند و اگر هبه گیرنده پس از تحویل بمیرد، مال به ورثه او منتقل می شود و بنابر احتیاط واجب هبه كننده نمی تواند آن را

پس بگیرد.

« مسأله 2703 » « اِبراء » عبارت از این است كه طلبكار به اختیار از حق خود صرف نظر كند؛ بنابر این اگر انسان از كسی طلب داشته باشد، می تواند گذشت كند و قبول بدهكار شرط نیست و در این صورت دیگر نمی تواند آن را به هم بزند.

« مسأله 2704 » در ابراء طلبكار باید دارای شرایط هبه كننده (كه در مسأله 2698 گفته شد) باشد.

« مسأله 2705 » ابراء ذمّه میت از دَین صحیح است.

« مسأله 2706 » هبه كننده می تواند در مقابل چیزی كه می بخشد عوضی قرار دهد و آن را از طرف بگیرد و به آن « هبه معوّضه » می گویند و لازم نیست عوض آن، عین و جنس باشد، بلكه می تواند هر كاری را كه نفع آن به شكلی به بخشنده می رسد عوض هبه قرار دهد، مثلاً بخواهد در مقابل هبه، طلبی را كه طرف از هبه كننده دارد ببخشد یا كار مشروعی را برای او انجام دهد.

« مسأله 2707 » كسی كه هبه را قبول می كند، چنانچه شرطی به عهده او نهاده شود، بنابر احتیاط باید به آن عمل نماید؛ بنابر این اگر هبه كننده چیزی را به كسی ببخشد به شرط آن كه او هم چیزی را به او هبه كند، بنابر احتیاط باید طرف به آن شرط عمل نماید و چنانچه از آن امتناع كند و یا عمل به آن ممكن نباشد، بخشنده می تواند هبه را به هم بزند.

« مسأله 2708 » جهیزیه ای كه پدر و مادر به دختر می دهند، اگر به واسطه صلح یا بخشش ملك او نموده باشند، نمی توانند از او پس بگیرند، ولی اگر

ملك او نكرده باشند، پس گرفتن آن مانعی ندارد؛ همچنین است حكم جواهرات یا چیزهای دیگری كه شوهر برای همسر خود تهیه می كند یا پدر به فرزند خود می دهد.

صدقه

{ احكام صدقه }

صدقه دادن كه یك اقدام خالصانه و صادقانه می باشد، مورد سفارش قرآن كریم و احادیث فراوان قرار گرفته و موجب خیر و بركت در زندگی، دفع بلا و مرگ های ناگهانی و شفای بیماران می شود و همان طور كه پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم فرموده: « كلّ معروف صدقه » (45) یعنی هر كار خیر و پسندیده ای، صدقه محسوب می شود و اقداماتی كه موجب هدایت گمراهان، حمایت نیازمندان و عمران و آبادانی مادی و معنوی جامعه گردد، ماندگارتر و مفیدتر می باشد.

« مسأله 2709 » « صدقه » بر دو قسم است:

اوّل: صدقه واجب، نظیر زكاتِ مال، زكات فطره، ردّ مظالم (یعنی جبران تجاوزات انسان به اموال مردم با جهل به صاحبان آنها كه به اجازه مجتهد جامع الشرایط صدقه داده می شود) و كفّاره های گوناگون.

دوم: صدقه مستحب، یعنی احسان و اعانت مالی به دیگران یا تأسیس مؤسسه خیریه كه منافع آن عاید عموم گردد كه درباره خواص و آثار آن روایات زیادی وارد شده است.

« مسأله 2710 » صدقه دهنده علاوه بر این كه باید بالغ، عاقل و غیر سفیه باشد و به واسطه ورشكستگی توسّط حاكم شرع از تصرّف در اموال خود منع نشده باشد، باید قصد قربت هم داشته باشد و صدقه را بدون عوض به شخص مورد نظر بدهد.

« مسأله 2711 » صدقه دهنده پس از تحویل دادن مال نمی تواند آن را به هم بزند و صدقه را پس بگیرد، هر چند آن شخص

از ارحام و بستگان او نباشد.

« مسأله 2712 » كسی كه صدقه مستحب را می گیرد، لازم نیست مسلمان یا مؤمن باشد، بلكه به كافرِ اهل كتاب فقیری كه در بلاد مسلمانان با اجازه و رضایت آنها ساكن شده باشد نیز می توان صدقه مستحب داد.

« مسأله 2713 » سید می تواند صدقات واجب یا مستحب خود را به سید یا غیر سید بدهد و غیر سید می تواند صدقه مستحب خود را به سید بپردازد، ولی نمی تواند صدقه واجب خود - نظیر زكات مال و زكات فطره - را به سید بدهد، و چنانچه پرداخت كفّارات و ردّ مظالم بر غیر سید واجب شود، بنابر احتیاط واجب نمی تواند آن را به سید بدهد.

« مسأله 2714 » مكروه است انسان از كسی كه به او صدقه داده، درخواست كند آنچه را به او صدقه داده به وی ببخشد یا به او بفروشد؛ ولی اگر خود صدقه گیرنده بخواهد بعد از قیمت گذاری، آن را بفروشد كسی كه صدقه را به وی داده در خریدن آن بر دیگران مقدّم است و كراهتی نیز در این عمل وجود ندارد. همچنین اگر آن مال به سببی مثل ارث دوباره به او برسد، قبول آن كراهت ندارد.

« مسأله 2715 » ردّ كسی كه درخواست كمك كرده و نیز درخواست كمك از دیگران بدون داشتن نیاز، شدیداً كراهت دارد و گاهی جایز نیست.

وقف

{ احكام وقف }

« وقف » آن است كه انسان ملكی را ثابت نگهدارد و منافع آن را برای شخص یا اشخاص یا برای كار ویا مصرفی تعیین نماید، مانند این كه زمینی را برای مسجد یا حسینیه یا مدرسه و یا فقرا مخصوص سازد.

به این كار در اصطلاح « وقف » و به مالی كه وقف می شود « موقوفه » و به وقف كننده « واقف » و به شخص یا مصرفی كه مال برای آن وقف شده « موقوف علیه » گفته می شود.

« مسأله 2716 » وقف بر دو نوع است:

اوّل: « وقف خاص » مانند آن كه چیزی را برای اولاد خود وقف نماید.

دوم: « وقف عام » كه اختصاص به افراد خاصّی ندارد، مانند آن كه چیزی را برای مسجد یا حسینیه و یا فقرا وقف كند.

« مسأله 2717 » در وقف، خاص باشد یا عام، بنابر احتیاط قصد قربت لازم است، ولی لازم نیست وقف كننده مسلمان باشد، بنابر این اگر غیر مسلمان هم چیزی را وقف كند صحیح است.

« مسأله 2718 » اگر كسی چیزی را وقف كند، از ملك او خارج می شود و خود او و دیگران نمی توانند آن را ببخشند یا بفروشند و كسی هم از آن ملك ارث نمی برد، ولی در بعضی از موارد كه در مسأله 2292 تا 2294 گفته شده، فروختن آن اشكال ندارد.

« مسأله 2719 » وقف كننده باید مكلّف و عاقل بوده و قصد و اختیار داشته باشد و شرعاً بتواند در مال خود تصرّف كند؛ بنابر این اگر سفیه چیزی را وقف كند، صحیح نیست.

« مسأله 2720 » لازم نیست در وقف صیغه بخوانند و یا صیغه وقف را به عربی بخوانند، بلكه با هر لفظ یا عملی وقف بودن چیزی را بفهماند و آن را تحویل دهد، صحیح است؛ مثلاً اگر بگوید: « خانه خود را وقف كردم » و آن را تحویل

موقوف علیه یا متولی وقف دهد، وقف صحیح است و محتاج به قبول هم نیست، حتّی در وقف خاص.

« مسأله 2721 » وقف باید منجّز و بدون تردید انجام شود، پس اگر واقف آن را معلّق به شرطی كند كه وجود آن شرط در حال یا آینده قطعی یا محتمل باشد، دو صورت دارد:

اوّل: چنانچه آن شرط از شرایط صحّت وقف نباشد، صحّت وقف محلّ اشكال است، مثل این كه بگوید: « اگر خداوند پسری به من عطا كرد، خانه ام وقف باشد ».

دوم: اگر آن شرط در نظر واقف قطعی باشد و در صحّت وقف دخالت داشته باشد، وقف صحیح است، مانند این كه بگوید: « اگر آن خانه مال من باشد، آن را وقف نمودم ».

« مسأله 2722 » اگر ملكی را برای وقف معین كند و پیش از خواندن صیغه وقف پشیمان شود یا بمیرد، چنانچه موقوف علیه آن را تحویل گرفته باشد، وقف صحیح و لازم است و اگر تحویل نگرفته باشد، وقف صحیح نیست و اختیار آن با ورثه است.

« مسأله 2723 » كسی كه مالی را وقف می كند باید برای همیشه وقف كند، پس اگر مثلاً بگوید: « این مال تا ده سال وقف باشد و بعد نباشد » و یا بگوید: « این مال تا ده سال وقف باشد و بعد تا پنج سال وقف نباشد و بعد دوباره وقف باشد » باطل است و به احتیاط واجب باید وقف از هنگام خواندن صیغه باشد، پس اگر مثلاً بگوید: « این مال بعد از مردن من وقف باشد »، چون از هنگام خواندن صیغه تا مردن وی وقف نبوده، اشكال

دارد.

« مسأله 2724 » چیزی كه وقف می شود باید « عین » آن موجود و مشخّص باشد، بنابر این وقف كردن « دَین » مانند این كه بگوید: « آنچه را از فلانی طلب دارم وقف نمودم » یا وقف نمودن چیزی كه مشخّص نیست، مانند این كه بگوید: « یكی از باغهایم را وقف نمودم » صحیح نیست. همچنین اگر منافع چیزی را وقف كند، مثلاً بگوید: « منافع و استفاده خانه ام را وقف نمودم » صحیح نمی باشد، ولی وقف كردن خانه برای سكونت در آن یا وقف كردن درخت برای استفاده از میوه آن صحیح است، هرچند هنگام وقف، میوه درخت موجود نباشد.

« مسأله 2725 » مصرفی كه ملك را برای آن وقف می كند، باید معین و حلال باشد، بنابر این اگر ملك خود را برای یكی از چند مسجد، بدون تعیین آن وقف نماید یا آن را برای ترویج باطل و نظایر آن وقف كند، صحیح نیست.

« مسأله 2726 » وقف در صورتی صحیح است كه مال وقف را تحویل متولّی وقف یا كسی كه برای او وقف شده یا وكیل یا ولی او بدهند؛ ولی اگر چیزی را بر اولاد صغیر خود وقف كند و به قصد این كه آن چیز وقف آنان باشد، از طرف آنان نگهداری نماید، وقف صحیح است.

« مسأله 2727 » اگر ملكی را به عنوان مسجد وقف كنند، بعد از آن كه واقف به قصد واگذار كردن اجازه دهد كه در آن مسجد نماز بخوانند، همین كه یك نفر در آن محل نماز خواند، وقف درست می شود.

« مسأله 2728 » اگر ملك وقفی خراب شود، از

وقف بودن بیرون نمی رود.

« مسأله 2729 » وقف بر معدوم - یعنی افرادی كه وجود ندارند - صحیح نیست، امّا چنانچه وقفِ مال جهت افرادی كه به دنیا نیامده اند و در شكم مادر هستند باشد، اشكالی ندارد؛ همچنین وقف بر معدوم به تبع موجود - یعنی برای اشخاصی كه بعضی از آنها به دنیا آمده اند - صحیح است، مانند وقف بر اولاد و در این صورت طبقات بعد كه به دنیا نیامده اند، بعد از به دنیا آمدن با دیگران شریك می شوند.

« مسأله 2730 » اگر چیزی را بر خودش وقف كند، مثل آن كه مغازه ای را وقف كند كه عایدی آن را بعد از مرگ او خرج مقبره اش نمایند، صحیح نیست؛ ولی اگر مثلاً مالی را بر فقرا وقف كند و خود او فقیر شود، می تواند از منافع وقف استفاده نماید.

« مسأله 2731 » فرشی را كه برای حسینیه وقف كرده اند، نمی شود برای نماز به مسجد ببرند، اگرچه آن مسجد نزدیك حسینیه باشد و به طور كلی هر چه را كه برای مكان یا جهت خاصی وقف شده باشد، نباید به محلّ دیگری انتقال دهند یا استفاده دیگری از آن بنمایند.

« مسأله 2732 » اگر ملكی را برای تعمیر مسجدی وقف نمایند، چنانچه آن مسجد احتیاج به تعمیر نداشته باشد و احتمال هم نرود كه تا مدّتی احتیاج به تعمیر پیدا كند، در صورتی كه غیر از تعمیر احتیاج دیگری نداشته باشد و عایدات آن در معرض تلف و نگهداری آن لغو و بیهوده باشد، می توانند عایدات آن ملك را به مصرف مسجدی كه احتیاج به تعمیر دارد برسانند.

« مسأله 2733 » اگر ملكی نظیر

درختان یك باغ را بر افراد خاصّی وقف نمایند به گونه ای كه میوه آن درختان در ملك آن افراد حادث شود، آنان مالك میوه می شوند و چنانچه سهم هر یك از افراد به حدّ نصاب زكات برسد، باید زكات آن را بپردازد، ولی چنانچه واقف درختان باغ را برای جهتی از جهات عمومی، مانند عنوان فقرا، وقف نماید نه برای افراد خاص، ظاهراً زكات به میوه آنها تعلّق نمی گیرد.

« مسأله 2734 » قبرستان هایی كه وقف بوده و در مسیر خیابان قرار می گیرند، از وقف بودن خارج نمی شوند و تصرّف و نیز خرید و فروش آنها جایز نیست، ولی عبور ومرور از آنها اگر هتك حرمت اموات نباشد اشكال ندارد و در صورتی كه قبرستان ملك شخصی افراد باشد، هرگونه تصرّف در آن بستگی به رضایت صاحب ملك دارد.

« مسأله 2735 » وقف بودن هر چیزی به یكی از راه های زیر ثابت می شود:

اوّل: شهرت بین مردم، به گونه ای كه موجب یقین یا اطمینان گردد. دوم: اقرار كسی كه ملك در اختیار اوست، یا در صورت نبودن او وارثانش اقرار نمایند. سوم: مردم با آن به گونه ملك موقوفه عمل نمایند. چهارم: شهادت دو مرد عادل. پنجم: شهادت ثِقه در صورتی كه خبر دادن وی موجب اطمینان گردد.

شروط ضمن وقف

« مسأله 2736 » شروطی كه واقف برای استفاده از وقف قرار می دهد، در صورتی كه مشروع باشند، صحیح است و باید به آنها عمل شود، به عنوان مثال اگر برای سكونت طلّاب در مدرسه ای شرط نماید كه نماز شب بخوانند، باید به آن شرط عمل نمایند و در غیر این صورت نمی توانند در آن مدرسه سكونت داشته باشند.

«

مسأله 2737 » اگر مثلاً خانه ای را برای اشخاص خاصّی وقف نماید و از ظاهر وقف یا نشانه های دیگر معلوم شود كه منظور واقف، حفظ عنوان خانه بوده است، تغییر آن به چیز دیگری مانند مغازه، جایز نیست، بلكه اگر احتمال هم داده شود، بنابر احتیاط واجب نباید آن را تغییر دهند.

تولیت و نظارت بر وقف

« مسأله 2738 » اگر برای چیزی كه وقف كرده متولّی معین كند، باید مطابق قرارداد او رفتار نمایند و اگر معین نكند، چنانچه برافراد مخصوصی مثلاً بر اولاد خود وقف كرده باشد، اختیار اموری كه مربوط به مصلحت وقف است و در نفع بردن طبقات بعد نیز دخالت دارد، با حاكم شرع است و اختیار اموری كه مربوط به نفع بردن طبقه موجود است، اگر آنها بالغ باشند، با خود آنان و اگر بالغ نباشند، با ولی ایشان است و برای استفاده از وقف اجازه حاكم شرع لازم نیست.

« مسأله 2739 » اگر ملكی را مثلاً بر فقرا یا سادات وقف كند یا وقف كند كه منافع آن به مصرف خیرات برسد، در صورتی كه برای آن ملك متولّی معین نكرده باشد، اختیار آن با حاكم شرع است.

« مسأله 2740 » اگر ملكی را بر افراد مخصوصی وقف كند، مثلاً بر اولاد خود كه هر طبقه ای بعد از طبقه دیگر از آن استفاده كنند، چنانچه متولّی ملك آن را اجاره دهد و بمیرد، در صورتی كه مراعات مصلحت وقف یا مصلحت طبقه بعد را كرده باشد، اجاره باطل نمی شود، ولی اگر متولّی نداشته باشد و یك طبقه از كسانی كه ملك بر آنها وقف شده آن را اجاره دهند و در بین

مدّت اجاره بمیرند، در صورتی كه طبقه بعد اجازه نكنند، اجاره باطل می شود و در صورتی كه مستأجر، اجاره بهای تمام مدّت را داده باشد، اجاره بهای از زمان مردن آنها تا آخر مدّت اجاره را از مال آنان می گیرد.

« مسأله 2741 » ملكی كه مقداری از آن به نحو مشاع وقف است و مقداری از آن وقف نیست، اگر تقسیم نشده باشد، حاكم شرع یا متولّی وقف می تواند با نظر خبره سهم وقف را جدا كند.

« مسأله 2742 » اگر متولّی وقف خیانت كند و عایدات آن را به مصرفی كه معین شده نرساند، چنانچه برای عموم وقف شده باشد و با تعیین ناظر امینی بتوان از خیانت های او جلوگیری كرد، باید حاكم شرع، ناظر امینی بر او بگمارد و اگر به این صورت نتوان ممانعت كرد، حاكم شرع باید به جای او متولّی امینی معین نماید.

« مسأله 2743 » اگر ملكی را وقف كند كه عایدی آن را خرج تعمیر مسجد نمایند و به امام جماعت و مؤذّن و مستخدم آن بدهند و بدانند برای هر یك چه مقدار معین كرده، در صورتی كه معلوم شود منظور واقف تأمین زندگی امام جماعت یا مؤذّن یا مستخدم بوده و مقداری كه معین كرده در زمان گذشته آن را تأمین می كرده، ولی حالا خیلی كمتر از مقدار مورد نیاز است، مثلاً گفته باشد: « هر ماه ده تومان به امام بدهید »، می توان به مقدار تأمین معاش به آنها داد و اگر معلوم نباشد، باید همانطور كه مشخّص كرده مصرف شود و چنانچه ندانند برای هر یك چه مقدار معین نموده، باید اوّل مسجد را تعمیر كنند

و اگر چیزی زیاد آمد، بین امام جماعت و مؤذّن و مستخدم به نحو مساوی تقسیم نمایند و بهتر است این سه نفر در تقسیم با یكدیگر مصالحه كنند.

حبس ملك

« مسأله 2744 » انسان می تواند ملك خود را بدون این كه وقف كند، برای استفاده اشخاص یا انجام كارهای خیریه یا عبادت « حبس » نماید، یعنی استفاده و انتفاع از آن را منحصر در كارهای خیریه و عبادات یا اشخاص نماید؛ پس چنانچه آن را عملاً برای استفاده این گونه امور قرار دهد، « حبس » محقّق شده و نمی تواند آن را به هم بزند، ولی اگر برای مدّت محدودی - مثلاً ده سال - حبس كرده باشد، پس از انقضای آن مدّت، به ملكیت او یا كسانی كه هنگام مرگ، وارث او بوده اند باز می گردد.

« مسأله 2745 » در حبس ملك نیز نظیر وقف، بلوغ و عقل صاحب ملك شرط است و به احتیاط واجب قبض شرط صحّت آن است. همچنین مالك نباید سفیه باشد و یا این كه به واسطه ورشكستگی توسط حاكم شرع از تصرّف در اموال خود منع شده باشد و صحت حبس بر اشخاص منوط به قبول آنان است.

محجوران

{ احكام محجوران }

« محجور » كسی است كه شرعاً حقّ تصرّف در اموال خود را نداشته باشد و دیگران امور مالی او را سرپرستی كنند.

« مسأله 2746 » محجوران چهار دسته هستند:

اوّل: كودكی كه هنوز بالغ نشده است.

دوم: دیوانه.

سوم: سفیه، یعنی كسی كه در امور مالی نفع و ضرر خود را به خوبی تشخیص نمی دهد و دارایی خود را در امور بیهوده مصرف می كند، اگرچه حاكم شرع هم او را از تصرّف منع نكرده باشد.

چهارم: ورشكسته ای كه حكم ورشكستگی او توسّط حاكم شرع صادر شده است.

« مسأله 2747 » بچّه ای كه بالغ نشده شرعاً نمی تواند در مال خود تصرّف كند؛

ولی اگر كودك نابالغ چیزهای مباحی را كه ملك كسی نیست - نظیر ماهی دریا - با تلاش و كار خود به قصد تملّك به دست آورد، مالك آن می شود.

« مسأله 2748 » كسی كه گاهی عاقل و گاهی دیوانه است، تصرّفی كه هنگام دیوانگی در مال خود می كند، صحیح نیست.

« مسأله 2749 » انسان می تواند در مرضی كه با آن از دنیا می رود، هر مقدار از مال خود را كه بخواهد، به مصرف خود و عیال و میهمان و كارهایی كه اسراف شمرده نمی شوند برساند و نیز اگر مال خود را به كسی ببخشد یا ارزان تر از قیمت بفروشد یا اجاره دهد، صحیح است.

« مسأله 2750 » اگر بیمار در مرضی كه با آن از دنیا می رود، بخواهد واجبات مالی خود نظیر خمس، زكات و كفّارات را بپردازد - هرچند از یك سوم دارایی او بیشتر باشد - نیازی به رضایت ورثه ندارد.

« مسأله 2751 » شخص بدهكار با چهار شرط ورشكسته محسوب می شود:

اوّل: بدهی های او نزد حاكم شرع ثابت شده باشد.

دوم: اموال او - به جز خانه مسكونی ولوازم ضروری زندگی - از بدهی های او كمتر باشد.

سوم: وقت پرداخت بدهی های او رسیده باشد.

چهارم: طلبكار یا طلبكاران از حاكم شرع بخواهند اموال او را ضبط نماید و حاكم شرع نیز به ضبط اموال او حكم كند.

« مسأله 2752 » پس از آن كه حاكم شرع حكم به ضبط و توقیف اموال شخص ورشكسته نمود، اموال وی، به جز خانه مسكونی و لوازم ضروری زندگی، ضبط و میان طلبكاران تقسیم می شود.

« مسأله 2753 » مخارج خوراك، پوشاك و مسكن شخص ورشكسته و كسانی كه

تحت سرپرستی او می باشند - با مراعات شئون آنان - تا هنگام تقسیم، از اموال او برداشته می شود و اگر بمیرد، هزینه كفن و دفن او بر بدهی های او مقدّم می باشد.

« مسأله 2754 » ولایت و سرپرستی « كودك نابالغ » و « دیوانه » و « شخص سفیه » به ترتیب بر عهده افراد زیر می باشد:

اوّل: پدر و جدّ پدری؛ ولی مادر و جدّ مادری یا برادر و یا خواهر كودك یا دیوانه و یا سفیه، ولایتی بر او ندارند، مگر آن كه حاكم شرع آنها را ولی قرار دهد.

دوم: با نبودن پدر و جدّ پدری، كسی كه از طرف آنان به عنوان « وصی » پس از مرگ عهده دار سرپرستی آنان شده است.

سوم: با نبودن دسته اوّل و دوم، حاكم شرع یا كسی كه از طرف او به عنوان « قیم » منصوب خواهد شد.

چهارم: با نبودن حاكم شرع و نماینده او، افراد مؤمن و عادل و خبیر.

« مسأله 2755 » ولایت پدر و جدّ پدری بر شخص دیوانه و سفیه در صورتی است كه دیوانگی و سفاهت او قبل از بلوغ پیدا شده باشد، پس اگر بعد از بلوغ عارض شود، ولایت آنان با حاكم شرع است.

« مسألة 2756 » ولایت پدر و جدّ پدری قابل انتقال به دیگری نیست؛ ولی آنان در صورت وجود مصلحت می توانند دیگری را وكیل خود نمایند.

« مسأله 2757 » در ولایت و سرپرستی پدر و جدّ پدری، عدالت آنان شرط نیست، ولی هرگاه برای حاكم شرع ثابت شود كه سرپرستی آنان به ضرر كودك یا سفیه و یا دیوانه می باشد، باید آنان را از تصرّف

در اموال كودك یا سفیه و یا دیوانه منع كند و شخص دیگری را كه امین باشد منصوب نماید، مگر این كه با ضمیمه كردن امین به پدر و جدّ پدری، بتوان سرپرستی آنان را در جهت مصلحت كودك، سفیه یا دیوانه اصلاح نمود.

مشاغل و درآمدها

{ احكام مشاغل و درآمدها}

« مسأله 2758 » كسب مال و تجارت باید از راه حلال و مشروع باشد و اگر كسی از راه های حرام مانند قمار، دزدی، ربا، رشوه، غنا، مدح و تقویت ظالم و راه های نامشروع دیگر، مالی به دست آورد، حرام است و ضامن آن می باشد.

« مسأله 2759 » قرار دادن هر فعل حرام به عنوان شغل و راه كسب و درآمد، حرام است؛ بنابر این ساختن هر چیزی كه برای عبادت غیر خدا ساخته می شود و نیز ساختن هر چیزی كه منفعت اختصاصی یا منفعت عمومی آن حرام باشد و همچنین شراب فروشی و جادوگری و نظایر آن جایز نیست.

« مسأله 2760 » یادگرفتن و یاددادن علوم و صنایعی كه مورد نیاز مردم است و موجب عظمت و قدرت مسلمانان در برابر كفّار می باشد، بر همه افراد واجب كفایی است.

« مسأله 2761 » یاد گرفتن سحر و عمل به آن حرام است، مگر این كه به وسیله افراد متعهد و لایقی برای باطل كردن سحر و یا روشن كردن اذهان مردم نسبت به كسی كه با توسّل به سحر، ادّعای نبوّت یا امامت و امثال آن را دارد، باشد كه در حدّ ضرورت اشكال ندارد.

« مسأله 2762 » « كهانت » و « تنجیم » (46) اگر به این شكل باشد كه برای غیر خداوند، به نحو استقلال یا اشتراك با

خداوند، تأثیر قائل شوند، حرام بلكه شرك است، ولی اگر مشیت خدای متعال را مؤثر مطلق بدانند و پیش بینی های آنها به نحو حدس و تخمین و مبنی بر این باشد كه پروردگار عالم بعضی امور را سبب یا مقارن و هماهنگ بعضی امور دیگر قرار داده و بقیه سببیت یا تقارن و سلب آن در قبضه قدرت مطلقه او می باشد، اشكال ندارد.

« مسأله 2763 » شعبده بازی در صورتی كه برای جلوه دادن حق به شكل باطل و یا باطل به شكل حق باشد، جایز نیست، ولی اگر تنها برای سرگرمی باشد، اشكال ندارد.

« مسأله 2764 » احضار ارواح چنانچه موجب اشاعه دروغ و فریب مردم یا برهم زدن نظم عمومی و مانند آن باشد، جایز نیست و خواب مصنوعی (هیپنوتیزم) در صورتی كه اثر سویی بر آن مترتّب نباشد یا معالجه امراضی بر آن متوقّف باشد، دلیلی بر حرمت آن وجود ندارد، اما اگر از این ناحیه اثر سوء یا خطر جانی پدید آید، حرام بوده و در این صورت مسبِّب، ضامن است.

« مسأله 2765 » غنا و هر آوازی كه مشتمل بر باطل بوده یا موجب برانگیختن و تحریك شهوت شده و به نظر عرف، مناسب با مجالس فسق و فجور باشد، به تنهایی یا همراه با نواختن چیزی باشد، خواندن و گوش دادن و نیز یاد دادن و شغل قرار دادن آن حرام است. در روایات اسلامی « مَلاهی و غِنا » بسیار مذّمت شده اند، از جمله در روایتی آمده: « خانه ای كه در آن شراب و آلات لَهْو و غِنا و قمار باشد، ملائكه به آن خانه وارد نمی شوند و دعای اهل خانه

مستجاب نمی گردد و بركت از آن خانه برداشته می شود. » (47)

« مسأله 2766 » غنای زنان خواننده در مجالس عروسی استثنا شده و حرام نمی باشد، ولی باید مردهای نامحرم صدای آنان را نشنوند و مشتمل بر باطل نباشد و بنابر احتیاط واجب باید به مجلس عروسی اكتفا شود و در مجالس جشن دیگری خوانده نشود و هر آواز یا صوت یا عملی كه موجب تحریك شهوت شده و یا آثار حرام دیگری بر آن مترتّب گردد و یا به نظر عرف موجب فساد و هرزگی باشد، خواندن، گوش دادن و یا اشاعه آن و نیز تعلیم و تعلّم و شغل قراردادن آن حرام است.

« مسأله 2767 » سرودهای مهیجی كه به هنگام جنگ برای تحریك احساسات افراد خوانده می شود، اشكال ندارد. همچنین هر سرود یا آهنگی كه مشتمل بر باطل نبوده و از نظر عرف موجب تحریك شهوت و مناسب با مجالس فساد نباشد، اشكال ندارد و خواندن و گوش دادن و یادگرفتن و شغل قراردادن آن جایز می باشد.

« مسأله 2768 » اگر كسی شك داشته باشد كه سرود یا آهنگی عرفاً مناسب با مجالس فساد و از مصادیق غنای حرام می باشد یا نه، لازم نیست از آن اجتناب نماید، اگرچه احتیاط خوب است، اما اگر از آن آثار سوء مشاهده شود، این احتیاط واجب است.

« مسأله 2769 » حضور علمی و عملی بانوان در شئون گوناگون اجتماع اشكال ندارد، به شرط آن كه اوّلاً: عفّت عمومی را رعایت كرده و مرتكب حرام نشوند و ثانیاً: حضور آنان مستلزم تضییع حقوق شوهران و منافی حیثیت و شئون آنان نباشد؛ ولی با این حال مطابق

آنچه از كتاب و سنّت استفاده می شود، بهتر است زنان در غیر موارد ضرورت و لزوم، در اجتماعاتی كه نامحرم وجود دارد ظاهر نشوند.

« مسأله 2770 » تمایل فكری و عملی به فاسدان و ستمگران و خود را به شكل آنها در آوردن و حمایت از آنان در انجام گناه و تجاوز به حقوق دیگران و كار كردن و فعالیت در دستگاه دولت های كافر یا ظالم، اگر موجب حمایت از كفر و ظلم و اعانت به كافر یا ظالم باشد، حرام است، مگر این كه در شرایط ویژه ای برای پشتیبانی از اسلام و مسلمانان و با اجازه حاكم جامع شرایط باشد.

« مسأله 2771 » تكثیر، خرید، فروش و هرگونه استفاده كردن از كتابها، مجلّات، برنامه ها، لوح های فشرده و امثال آنها كه تصرف و استفاده از آنها منوط بر رعایت « حقّ مؤلّف » شده است، چنانچه مؤلّف و تولید كننده آنها مسلمان باشد، بدون رضایت آنها جایز نیست و اگر غیر مسلمانی باشد كه با مسلمین در حال جنگ است، اشكال ندارد و اگر غیر مسلمانی باشد كه با مسلمین در حال جنگ نیست، جواز تصرف در آنها بدون اجازه صاحبانشان محلّ تأمّل است. « حقّ طبع » و « حقّ اختراع » نیز همین حكم را دارند.

« مسأله 2772 » خرید و فروش و یا اقدام به نشر كتاب ها و نشریات گمراه كننده كه موجب انحراف در فكر و عقیده یا اخلاق و یا عمل مردم می شود و یا مشتمل بر مطالب باطل و ترویج آن یا دروغ و تهمت و یا هتك و توهین به مقدّسات دینی و افراد مؤمن می باشد، حرام است.

همچنین خواندن این گونه كتب و نشریات جایز نمی باشد مگر برای افراد صالحی كه به عنوان نهی از منكر، در صدد جواب دادن به آنها می باشند و خود اهل فكر و تشخیص بوده و اطمینان دارند كه هیچ گونه انحرافی در آنان ایجاد نمی شود.

« مسأله 2773 » استفاده از نوارها، برنامه های رادیویی یا تلویزیونی، ماهواره، اینترنت و یا ابزار مشابه در صورتی كه موجب انحراف اخلاقی، روانی و یا عقیدتی گردد، حرام است و نیز تولید این گونه برنامه ها، نوارها و یا اشاعه و خرید و فروش آنها حرام می باشد.

« مسأله 2774 » اقدام به تأسیس مجامع فرهنگی یا نشر كتب و نشریات مفید یا تولید برنامه های رادیویی و تلویزیونی و مشابه آن كه موجب تقویت پایه های عقیدتی، اخلاقی و عملی و یا رشد افكار و بالا رفتن سطح معلومات اجتماعی و دینی مردم می شود، از وظایف مهمّی است كه شایسته است افراد به اندازه قدرت و توان خود به آن عمل نمایند و ممانعت از آن جایز نیست.

« مسأله 2775 » تقلّب در امتحانات و نیز در استخدام جایز نیست. همچنین كسی كه به نظر خودش صلاحیت مسئولیت و شغلی را ندارد، نباید آن را تقبّل نماید، هر چند دیگران او را دارای صلاحیت و شرایط لازم بدانند.

« مسأله 2776 » گرفتن پول یا هر چیز دیگری در وقت اداری برای كسی كه در نهاد یا مؤسّسه ای موظّف است بدون گرفتن پول از مراجعین، كارهای آنان را انجام دهد، حرام است، بخصوص اگر به وسیله گرفتن رشوه یا هر عنوان دیگری، كار خلاف شرع یا قانون انجام دهد و یا حقوق دیگران را تضییع

نماید؛ ولی برای رشوه دهنده، در صورتی كه رسیدن به حقّ مشروعی یا دفع ظلم از مظلومی متوقّف بر آن باشد، به مقدار ضرورت اشكال ندارد. همچنین اعمال نفوذ اگر برای گرفتن حق یا دفع ظلمی باشد اشكال ندارد؛ مگر این كه رشوه دادن و یا اعمال نفوذ در این صورت موجب فساد اجتماعی یا اداری و یا ضرر مهم تری نسبت به احقاق حق یا دفع ظلم مزبور گردد.

« مسأله 2777 » وسایل ارتباط جمعی باید در جهت اشاعه مكارم اخلاق و خصال پسندیده انسانی و اشاعه فرهنگ اسلامی قرار گیرند و در این زمینه از اندیشه های متفاوت بهره جویند و از ترویج فرهنگ ضد اسلامی و بی بندوباری به شدّت پرهیز نمایند.

« مسأله 2778 » مكروه است انسان كفن فروشی، قصّابی، حجامت و شكار كردن را شغل خود قرار دهد.

مسابقات و سرگرمی

{ احكام مسابقات و سرگرمی ها}

« مسأله 2779 » مسابقات « اسب دوانی » و « تیراندازی » همراه با شرطبندی مسابقه دهندگان جایز است و بعید نیست مسابقه با انواع ابزارها و وسایل جنگی روز مانند تفنگ، هواپیمای جنگی و تانك نیز با شرطبندی جایز باشد.

« مسأله 2780 » در مسابقاتی كه شرطبندی در آنها جایز است، امور زیر باید رعایت شود:

اوّل: ایجاب و قبول را - به لفظ یا كاری كه دلالت بر آن كند مانند نوشتن و امضا - رعایت نمایند.

دوم: دو طرف باید عاقل، بالغ و دارای اختیار و قصد باشند.

سوم: مقدار جایزه، خواه به صورت عین یا دین، معین باشد و یكی از دو طرف یا شخص سوم آن را پرداخت نماید.

چهارم: جهاتی كه جهل به آنها موجب نزاع می شود روشن گردد، مانند هدف، مقدار

مسافت و خط شروع و پایان.

« مسأله 2781 » انواع مسابقات ورزشی مانند شنا، دو، كُشتی و فوتبال، جایز است بلكه برای حفظ سلامت و ایجاد نشاط فردی و اجتماعی در حدّ معقول پسندیده می باشد، به شرط این كه ضرر جسمی یا روانی قابل توجّه نداشته باشند و بدون شرطبندی انجام شوند و همراه با اعمال نامشروع نباشند، هر چند اگر شخص سوم یا مؤسّسه ای و یا دولت به برندگان، جوایز نقدی یا غیر نقدی اهدا كنند، اشكال ندارد.

« مسأله 2782 » برگزاری مسابقاتی كه در بالا بردن شئون دینی، علمی، ادبی، هنری یا فنّی جامعه مؤثّرند، مانند مسابقات حفظ قرآن و احكام، علوم ریاضی و مقاله نویسی، بدون شرط بندی دو طرف جایز و پسندیده است و اگر فرد سوم یا مؤسّسه و یا دولت برگزار كننده، به برندگان، جوایز نقدی یا غیر نقدی اعطا كند، اشكال ندارد و برنده مالك می شود.

« مسأله 2783 » بازی و مسابقه با آلات و وسایلی كه وضع آنها برای قمار است، مانند شطرنج، ورق و نرد، به قصد برد و باخت و با شرطبندی حرام است، بلكه چنانچه به قصد سرگرمی و بدون شرطبندی باشد نیز بنابر احتیاط جایز نیست؛ ولی بازی و مسابقه با آلاتی كه در نظر عرف مردم مخصوص قمار نیستند و قبلاً هم نبوده اند و یا قبلاً مخصوص قمار بوده اند، ولی اكنون از آلت قمار بودن به طور كلّی خارج شده اند، بدون شرطبندی، اشكال ندارد.

« مسأله 2784 » اگر شركت یا مؤسّسه ای برای كمك به مؤسّسات خیریه، بلیت هایی منتشر كند و مردم هم برای كمك به این مؤسّسات مبلغی بدهند و آن شركت

یا مؤسّسه از پول خودش یا از وجوهی كه از انتشار بلیت به دست می آید، با اطّلاع و اجازه تمام كسانی كه پول را داده اند با قرعه كشی مبلغی به عنوان جایزه بدهد، مانعی ندارد، ولی نباید این گونه امور وسیله ای برای انباشت ثروت و یا تضعیف توان اقتصادی مردم و یا دولت مسلمین قرار گیرد.

« مسأله 2785 » به طور كلّی سرگرمی های گوناگون اگر همراه با كار حرام یا مستلزم حرام نباشند، اشكال ندارد؛ بنابر این گوش دادن و دیدن برنامه های سینما، تئاتر، رادیو، تلویزیون، ماهواره و مانند آن، چنانچه مستلزم فساد افكار و اخلاق فرد یا جامعه و یا ترویج باطل نباشد، اشكال ندارد؛ ولی باید مواظب باشند مانع از كارهای واجب و مهم نشود و مخصوصاً نسبت به كودكان دقّت بیشتری اعمال گردد.

« مسأله 2786 » نمایش های متداول چنانچه مستلزم نظر و لمس نامحرم یا موجب اشاعه فساد و تهییج شهوت و یا توهین به مقدّسات مذهب و اولیای دین و دروغ و باطل نباشد، اشكال ندارد. همچنین بازی های مختلف اگر در آنها آلات قمار و برد و باخت و ضرر جسمی یا روحی و یا اِتلاف و اِسراف مال در بین نباشد، اشكال ندارد.

معاشرت

{ احكام معاشرت و روابط اجتماعی و بین المللی }

معاشرت و روابط بین مسلمانان باید بر اساس برادری و رعایت حقوق و حیثیت و نوامیس یكدیگر تنظیم گردد؛ پس اموری از قبیل عدالت، احسان، صداقت، احترام، حسن ظن، فداكاری، ادای امانت، حفظ اسرار یكدیگر، اصلاح ذات البین، مشورت با یكدیگر و تعاون در اعمال خیر، در معاشرت با یكدیگر باید رعایت شوند، بخصوص اگر طرف معاشرت، پدر و مادر و بستگان، بزرگان دین و دانش، معلّمان و استادان، زنان

و خردسالان و افراد محروم و مستضعف و سالخورده و یا مصیبت دیدگان باشند.

« مسأله 2787 » بر مسلمانان لازم است روابط اجتماعی خود را از اموری همچون غیبت، تهمت، حسد، تكبّر، تجسّس، دروغ، تملّق، خدعه و مكر، رشوه ̠سوء ظن، فتنه انگیزی، خیانت، ƙXǙ، استهزا، تضییع حقوق یكدیگر و ظلم و از هرگونه معصیت پاك گردانند.

« مسأله 2788 » آزار رساندن به مؤمن، به هر شكل كه باشد و نیز توهین و تضعیف و هتك حُرمت او حرام است و در بعضی از روایات حرمت « مؤمن » از حرمت « كعبه » بالاتر شمرده شده و اذیت و آزار او در ردیف محاربه با خداوند قرار گرفته است (48)؛ بنابر این بر همگان لازم است كه حљŘʠیكدیگر را نگاه داشته از توهین و هتك و تمسخر و ستم به دیگران شدیداً بپرهیزند.

« مسأله 2789 » یكی از گناهان كبیره كه وعده عذاب بر آن داده شده، « غیبت » است و معنای « غیبت » آن است كه شخص، عیب برادر یا خواهر مؤمن خود را در غیاب او بیان كند، بلكه چنانچه هر مطلبی را درباره او نقل كند كه اگر در حضور او بیان می كرد ناراحت می شد، غیبت محسوب می شود.

« مسأله 2790 » اگر انسان از مسلمانی غیبت كرده باشد، بنابر احتیاط واجب چنانچه ممكن باشد و مفسده ای پیدا نشود، باید به هر وسیله ممكن از او حلالیت بخواهد و اگر ممكن نباشد یا گفتن به او موجب مفسده شود، برای او از خداوند طلب آمرزش نماید و در صورتی كه غیبت یا تهمتی نسبت به او انجام داده باشد كه سبب شكست

و وهن او شده باشد، باید آن را جبران و برطرف نماید.

« مسأله 2791 » در برخی موارد غیبت حرام نیست. در این رابطه فقها موارد زیر را از حرمت غیبت استثنا نموده اند:

اوّل: غیبت از شخصی كه متظاهر به فِسْق باشد نسبت به همان فسقی كه به آن تظاهر می كند.

دوم: غیبت كردن مظلومی كه در مقام استمداد و تظلّم است نسبت به كسی كه به او ظلم كرده و در خصوص ظلمی كه به او شده است.

سوم: موردی كه انسان برای دفع ظلم از خود، در صدد به دست آوردن راهی مشروع باشد.

چهارم: آگاه نمودن مشورت كننده نسبت به عیوب شخص مورد مشورت.

پنجم: جایی كه انسان در صدد بازداشتن شخص مورد غیبت از گناه یا دفع ضرر از او و یا از بین بردن ریشه فساد باشد.

ششم: بیان نقاط ضعف شهود نزد حاكم شرع.

هفتم: جایی كه عیبِ شخص، صفت معروف و مشهور او شده باشد و بدون قصد عیب جویی به قصد معرفی آن را بیان كند.

هشتم: موردی كه انسان در صدد ابطال و ردّ مطلب باطلی باشد و بدون ذكر نام صاحب آن مطلب، ردّ آن عملی نباشد.

نهم: جایی كه عیب شخص بین ناقل و شنونده معلوم و روشن باشد، مگر این كه معلوم بودن عیب به خاطر غیبت قبلی باشد ولی احتیاط آن است در موردی كه شخص متجاهر به فسق نباشد، از وی غیبت نكنند.

دهم: موردی كه در صدد ردّ كسی باشد كه نسبت دروغی را به او یا شخص مؤمن دیگری وارد آورده است.

لازم است در تشخیص مصادیق مواردی كه بیان شد، دقّت و احتیاط لازم به عمل آید و به

حدّاقل و ضرورت اكتفا شود.

« مسأله 2792 » هرگاه در جلسه ای نسبت به شخص مؤمنی غیبت شود و یكی از استثناهایی كه در مسأله قبل بیان شد وجود نداشته باشد، علاوه بر این كه گوش دادن به آن حرام است، بر هر فردی كه قدرت دارد واجب است آن غیبت را ردّ كند و از آن مؤمن دفاع نماید. در روایات اسلامی آمده است: « هر كس قدرت دفاع از برادر مؤمن خود را كه مورد غیبت و ستم قرار گرفته داشته باشد و دفاع نكند و در اثر سكوت او آن مؤمن ذلیل شود، خداوند او را در دنیا و آخرت ذلیل خواهد كرد ». (49)

« مسأله 2793 » اگر مسلمانی در معرض خطر جانی قرار بگیرد، خواه در اثر گرسنگی یا تشنگی باشد یا به جهت غرق شدن، تصادف، برق گرفتگی و نظایر آن، بر هر مسلمانی كه اطّلاع پیدا می كند واجب است به هر شكل ممكن و در حدّ توان او را نجات دهد.

« مسأله 2794 » مستحب است مسلمان هنگام برخورد با مسلمان دیگر سلام كند و نسبت به سلام كردنِ « سواره به پیاده » و « ایستاده به نشسته » و « كوچكتر به بزرگ تر » زیاد سفارش شده است.

« مسأله 2795 » در غیر نماز، مستحب است جواب سلام را بهتر از سلام بگویند، مثلاً اگر كسی بگوید: « سَلامٌ عَلَیكُمْ » جواب بدهد: « سَلامٌ عَلَیكُمْ وَرَحْمَةُ اللَّه » اما در حال نماز، بنابر احتیاط واجب باید به همان مقدار اكتفا نماید.

« مسأله 2796 » اگر دو نفر همزمان به یكدیگر سلام كنند، بر هر یك واجب

است جواب سلام دیگری را بدهد.

« مسأله 2797 » اگر مرد و زن نامحرمی در محلّ خلوتی باشند كه كسی در آنجا نبوده و دیگری هم نتواند وارد شود، چنانچه بترسند كه به حرام بیفتند، باید از آنجا بیرون روند، بلكه احتیاط واجب آن است كه مطلقا از خلوت كردن بپرهیزند، هر چند خوف ارتكاب حرام نباشد یا دیگری هم بتواند وارد شود.

« مسأله 2798 » بودن مرد و زن نامحرم در یك اتومبیل اشكال ندارد، مگر این كه مظنّه فساد و گناه وجود داشته باشد.

« مسأله 2799 » اختلاط زن و مرد در مراكز و مجامع عمومی به شكلی كه در معرض فساد و گناه قرار بگیرند، جایز نیست.

« مسأله 2800 » مسافرت به كشورهای غیر اسلامی و اقامت در آنجا جهت تحصیل علوم روز یا تجارت و كسب و كار جایز است، به شرط آن كه اطمینان داشته باشد در عقیده و عمل او انحرافی صورت نمی گیرد؛ بنابر این كسی كه در آن مكان ها اقامت گزیده اگر نسبت به خود یا زن و فرزندانش خوف انحراف داشته باشد، بر او لازم است كه به سرزمینی كه از خطر انحراف در امان است هجرت نماید.

« مسأله 2801 » كسی كه در كشور غیر اسلامی اقامت دارد، جایز است با كفّار بر اساس مَنِش انسانی معاشرت داشته باشد و می تواند برای كفّار به شكل اجاره، وكالت و امثال آن كار كند، به شرط آن كه عمل او مستلزم انجام حرام یا موجب ضرری یا ذلّتی برای خود او یا سایر مسلمانان و یا كشورهای اسلامی نباشد.

« مسأله 2802 » كسی كه در كشور غیر اسلامی

اقامت دارد، واجب است در حدّ قدرت و توان، با مراعات شرایط و مراتب امر به معروف و نهی از منكر، از اسلام دفاع نماید. همچنین واجب است با مراعات شرایط زیر كفّار را به اسلام دعوت نماید:

اوّل: حكومت اسلامی به خاطر مصالح مهم تری، دعوت و تبلیغ به اسلام را در بلاد كفر موقتاً ممنوع نكرده باشد.

دوم: صلاحیت و اهلیت و نیز قدرت بر تبلیغ اسلام در مناطق كفر را داشته باشد.

سوم: مفسده مهمّی پیش نیاید.

و چنانچه تبلیغ اسلام مستلزم دادن قرآن به دست كفّار باشد و امید هدایت آنان وجود داشته باشد، در صورتی كه در معرض نجس شدن و هتك و اهانت نباشد و واقعاً بخواهند از آن استفاده كنند، مانعی ندارد.

« مسأله 2803 » معاشرت سالم با كفّاری كه در حال جنگ با مسلمانان نیستند و ایجاد روابط فرهنگی، سیاسی، تجاری و اقتصادی با آنها از طرف دولت اسلامی یا اشخاص، تا زمانی كه خوف تقویت كفر و ترویج فساد و انحراف فكری یا عملی و ایجاد سلطه از ناحیه آنان بر مسلمانان و كشور اسلامی در بین نباشد، اشكال ندارد؛ ولی رابطه با كفّاری كه در حال جنگ با مسلمانان می باشند، مخصوصاً اگر موجب تقویت آنان شود، جایز نیست.

« مسأله 2804 » معاشرت و رابطه با غیر مسلمانان نیز باید مطابق با مقرّرات اسلام تنظیم گردد، بنابر این باید از كارهایی همچون تخلّف از قراردادها، پیمان ها و وعده ها، غَشّ در معامله، كم فروشی، خیانت در امانت، اجحاف و نظایر آن خودداری شود.

« مسأله 2805 » در روایات اسلامی نسبت به « وفای به عهد و قراردادها » سفارش اكید شده

است؛ از جمله در نهج البلاغه آمده است كه حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام خطاب به مالك اشتررحمه الله فرمودند: «.. و اگر با دشمنت پیمان نهادی و در ذمه خود او را امان دادی، به عهد خویش وفا كن و آنچه را بر ذمه داری ادا و خود را چون سپری برابر پیمانت بر پا، چه مردم بر هیچ چیز از واجب های خدا چون بزرگ شمردن وفای به عهد سخت همداستان نباشند با همه هواهای گونه گون كه دارند و رأیهای مخالف یكدیگر كه در میان آرند. » (50) بنابر این كلّیه تعهدات و قراردادهای منعقد شده بین اشخاص و حتّی بین دولت ها یا میان آنها و اشخاص باید محترم شمرده شود و نقض یك طرفه آنها بدون مجوز شرعی و نیز اعمال مكر و خدعه جایز نیست. همچنین كلّیه تعهدات دولت اسلامی با دولت های كافر غیر حربی كه در جهت مصلحت اسلام و مسلمانان منعقد شده باشد، محترم خواهد بود؛ ولی اگر قرارداد یا تعهدی بر اساس مكر و خدعه و استعمارِ كشور اسلامی از سوی دولت استعمارگر تحمیل شده باشد، عمل به آن تعهد و قرارداد لازم نیست، بلكه در مواردی لغو آن واجب می باشد.

« مسأله 2806 » هیچ مسلمانی نباید نسبت به مسائل و مشكلات سایر مسلمانان بی تفاوت باشد و به اندازه قدرت و توان خود موظّف است در اصلاح امور دینی و دنیایی دیگران اقدام نماید. از رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم نقل شده است كه فرمودند: « كسی كه صبح كند در حالی كه به امور مسلمانان اهتمام نورزد مسلمان نیست ». (51)

« مسأله 2807 » شركت در مجالس گناه از

هر قبیل و به هر شكل كه باشد حرام است، مگر این كه به نحوی بتواند اهل مجلس را نیز از گناه بازدارد یا واجب مسلّم تری را انجام دهد و یا مانع گناه بزرگ تری شود و اگر انسان احتمال ندهد كه مجلس گناه باشد و پس از شركت متوجّه گناه بودن آن شود، چنانچه نتواند نهی از منكر نماید یا نهی او مؤثر نباشد، باید مجلس را ترك كند.

« مسأله 2808 » اگر كسی بر اثر تجسّس بر رازی از رازهای زندگی داخلی مردم آگاه شود، نباید آن را افشا كند و اگر آن را افشا كند و موجب زیان مالی یا آبرویی به كسی شود، صرف نظر از گناهی كه كرده، باید آن زیان را جبران نماید.

ازدواج

{ احكام ازدواج و زناشویی }

ازدواج سنّت پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله وسلم و از محبوب ترین نهادها در نزد پروردگار و موجب رحمت و كثرت رزق و طرد بی بندوباری و فحشا از جامعه است (52) و خداوند متعال جامعه اسلامی را به ایجاد عُلقه ازدواج بین زنان و مردان مجرّد امر فرموده و وعده فضل و گشایش بر آنان داده است. (53) علاقه به خانواده و همسر، از اخلاق انبیاء و نشانه كثرت ایمان است به گونه ای كه پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله وسلم علاقه به همسر را در ردیف علاقه به نماز و شمیم عطر قرار داده است (54). در روایات آمده است: آنگاه كه خداوند متعال اراده می كند خیر دنیا و آخرت را به مسلمانی ارزانی دارد، به وی قلبی خاشع و زبانی ذاكر و جسمی صابر و همسری مؤمن عطا می كند كه به هنگام نظر به او مسرور شود

و در غیاب شوهرش از خود و اموال او پاسداری كند (55) و نیز در روایت آمده است: اگر مردی به خواستگاری آمده كه دین، اخلاق و امانتداری او را می پسندید، خواستگاری او را بپذیرید در غیر این صورت فتنه و فساد عظیمی زمین را فرا خواهد گرفت. (56)

« مسأله 2809 » با عقد ازدواج، زن به مرد و مرد به زن حلال می شوند. عقد ازدواج بر دو قسم است:

اوّل: « عقد دائم » و آن عقدی است كه مدّت ندارد و به واسطه آن زن و مرد تا پایان زندگی به هم حلال می شوند و همسری را كه به این صورت عقد می شود، « همسر دائم » می گویند.

دوم: « عقد موقّت » و یا « مُتْعه » و آن عقدی است كه با آن زن و مرد به طور موقّت و تا زمان محدودی به هم حلال می شوند و زنی را كه به این صورت عقد می شود، « همسر موقّت » می گویند.

احكام خواستگاری

« مسأله 2810 » از هر زنی بجز زنانی كه ازدواج با آنان حرام است - و در مسائل آینده بیان خواهد شد - و زنانی كه در عدّه هستند یا در حال احرامند، می توان خواستگاری نمود.

« مسأله 2811 » خواستگاری و وعده ازدواج ایجاد محرمیت یا زناشویی نمی كند، اگرچه مهریه ای كه برای زمان عقد تعیین شده است از پیش پرداخت شده باشد؛ بنابر این هر یك از زن و مرد قبل از عقد ازدواج می توانند از آن منصرف شوند و طرف دیگر نمی تواند او را مجبور به ازدواج كند.

« مسأله 2812 » هر یك از نامزدها می توانند در صورت

به هم خوردن نامزدی، هدایایی را كه برای وصلت مورد نظر به طرف دیگر یا پدر و مادر او داده اند، مطالبه كنند و در صورتی كه عین آنها موجود نباشد، می توانند بهای هدایایی را كه عادتاً نگهداشته می شود مطالبه نمایند، مگر این كه هدایا بدون تقصیر طرف دیگر تلف شده باشند.

« مسأله 2813 » اگر در دوران نامزدی، یكی از طرفین بمیرد، بنابر احتیاط واجب طرف دیگر نمی تواند هدایایی را كه در مسأله قبل گفته شد مطالبه نماید.

« مسأله 2814 » سزاوار است هر یك از زن و مرد قبل از وصلت یا قبل از پاسخ به خواستگاری، آزمایشات پزشكی مربوطه را انجام دهند.

احكام عقد

« مسأله 2815 » در زناشویی، چه دائم و چه موقّت، باید صیغه خوانده شود و تنها راضی بودن زن و مرد كافی نیست و صیغه عقد را یا خود زن و مرد می خوانند یا دیگری را وكیل می كنند كه از طرف آنان بخواند و اگر زن و مرد نتوانند صیغه را صحیح بخوانند، باید وكیل بگیرند.

« مسأله 2816 » وكیل لازم نیست مرد باشد و زن هم می تواند برای خواندن صیغه عقد از طرف دیگری وكیل شود.

« مسأله 2817 » زن و مرد تا یقین نكنند كه وكیل آنها صیغه را خوانده است، نمی توانند به یكدیگر نگاه محرمانه نمایند و گمان به این كه وكیل صیغه را خوانده است، كفایت نمی كند؛ ولی اگر وكیل بگوید: « صیغه را خوانده ام » كافی است.

« مسأله 2818 » اگر زن كسی را وكیل كند كه مثلاً دو ماه او را به عقد موقت مردی درآورد و ابتدای دو ماه را معین نكند، در

صورتی كه از گفته زن معلوم شود كه به وكیل اختیار كامل داده، آن وكیل می تواند هر وقت كه بخواهد او را دو ماه به عقد آن مرد در آورد و اگر معلوم باشد كه زن روز یا ساعت معینی را قصد كرده، باید صیغه را مطابق قصد او بخواند.

« مسأله 2819 » یك نفر می تواند برای خواندن صیغه عقد دائم یا موقّت از طرف دو نفر وكیل شود، همچنین انسان می تواند از طرف زن وكیل شود و او را برای خود به طور دائم یا موقّت عقد كند؛ ولی احتیاط مستحب آن است كه عقد را دو نفر بخوانند، خصوصاً در موردی كه وكیل شود كه زن را برای خود عقد نماید.

دستور خواندن عقد دائم

« مسأله 2820 » اگر صیغه عقد دائم را خود زن و مرد بخوانند و اوّل زن به قصد انشا بگوید: « زَوَّجْتُكَ نَفْسِی عَلَی الصَّداقِ الْمَعْلُومِ » یعنی: « خود را زن تو نمودم به مهری كه معین شده » و بدون فاصله مرد بگوید: « قَبِلْتُ التَّزوِیجَ عَلَی الصَّداقِ المَعْلُومِ » یعنی: « قبول كردم ازدواج را به مهری كه معین شده » عقد صحیح است و اگر دیگری را وكیل كنند كه از طرف آنها صیغه عقد را بخواند، چنانچه مثلاً اسم مرد « احمد » و اسم زن « فاطمه » باشد و وكیل زن خطاب به وكیل مرد با قصد انشا بگوید: « زَوَّجْتُ مُوكِّلَتِی فاطِمَةَ مُوَكِّلَكَ أحْمَدَ عَلَی الصَّداقِ الْمَعْلُومِ »، یعنی: « موكّل خودم فاطمه را به زوجیت موكّل تو احمد در آوردم به مهری كه معین شده » و بدون فاصله وكیل مرد بگوید:

« قَبِلْتُ التَّزوِیجَ لِمُوَكِّلِی أحْمَدَ عَلَی الصَّداقِ المَعلُومِ » یعنی: « قبول كردم ازدواج را برای موكّلم احمد به مهری كه معین شده »، عقد صحیح می باشد.

« مسأله 2821 » اگر یك نفر از طرف مرد و زن در خواندن صیغه عقد دائم وكیل شود، چنانچه مثلاً اسم مرد « احمد » و اسم زن « فاطمه » باشد و وكیل به قصد انشا بگوید: « زَوَّجْتُ مُوكِّلِی أَحْمَدَ مُوَكِّلَتِی فاطمَةَ عَلَی الصَّداقِ الْمَعْلومِ » یعنی: « موكّل خودم فاطمه را به زوجیت موكّل خود احمد در آوردم به مهری كه معین شده » و بدون فاصله به قصد انشا بگوید: « قَبِلْتُ التَّزْویجَ لِمُوكِّلِی أَحْمَدَ عَلی الصَّداقِ الْمَعْلُومِ » یعنی: « قبول كردم ازدواج را برای موكّلم احمد به مهری كه معین شده »، عقد صحیح می باشد.

دستور خواندن عقد موقّت

« مسأله 2822 » اگر خود زن و مرد بخواهند صیغه عقد موقّت را بخوانند، بعد از آن كه مدّت و مَهر را معین كردند، چنانچه زن به قصد انشا بگوید: « زَوَّجْتُكَ نَفْسی فِی الْمُدَّةِ الْمَعْلُومَةِ عَلَی الْمَهْرِ الْمَعْلُومِ » یعنی: « خود را زن تو نمودم در مدّتی كه معلوم شده و به مهری كه معین شده است » و بدون فاصله مرد به قصد انشا بگوید: « قَبِلْتُ هكَذا » یعنی: « به همین گونه قبول كردم » عقد صحیح است و می تواند به جای « زَوَّجْتُكَ »، « مَتَّعْتُكَ » بگوید و اگر دیگری را وكیل كنند و اوّل وكیل زن به وكیل مرد بگوید: « مَتَّعْتُ مُوكِّلَتِی مُوكِّلَكَ فی الْمُدَّةِ الْمَعْلُومَةِ عَلَی الْمَهْرِ الْمَعْلُومِ » یعنی: « موكّل خودم را در مدّتی

كه معین شده به زوجیت موكّل تو درآوردم به مهری كه معین شده » و بدون فاصله وكیل مرد بگوید: « قَبِلْتُ لِمُوَكِّلِی هكَذا » یعنی: « به همین گونه قبول كردم برای موكّل خودم »، عقد صحیح می باشد.

« مسأله 2823 » اگر یك نفر از طرف مرد و زن در خواندن صیغه عقد موقّت وكیل شود، چنانچه مثلاً اسم مرد « احمد » و اسم زن « فاطمه » باشد و وكیل بگوید: « مَتَّعْتُ مُوكِّلی أَحْمَدَ مُوكِّلَتی فاطِمَةَ فِی الْمُدَّةِ الْمَعْلُومَةِ عَلَی الْمَهْرِ الْمَعْلُومِ » یعنی: « موكّل خود فاطمه را در مدّتی كه معلوم شده به زوجیت موكّل خودم احمد در آوردم به مهری كه معین شده است » و بلافاصله بگوید: « قَبِلْتُ هكَذا » یعنی: « به همین گونه قبول كردم » عقد صحیح می باشد و می تواند به جای « مَتَّعْتُ »، « زَوَّجْتُ » بگوید.

شرایط عقد

« مسأله 2824 » عقد ازدواج چند شرط دارد:

اوّل: بنابر احتیاط مستحب به عربی خوانده شود و اگر خود مرد و زن نتوانند صیغه را به عربی صحیح بخوانند، به هر لفظی كه صیغه را بخوانند صحیح است و لازم نیست كه وكیل بگیرند؛ ولی باید لفظی بگویند كه معنای « زَوَّجْتُ » و « قَبِلْتُ » را بفهماند.

دوم: مرد و زن یا وكیل آنها كه صیغه را می خوانند، قصد انشا - یعنی ایجاد پیوند زناشویی - داشته باشند؛ مثلاً اگر خود مرد و زن صیغه را می خوانند، قصد زن از گفتن: « زَوَّجْتُكَ نَفْسی » این باشد كه خود را زن او قرار دهد و قصد مرد از گفتن: « قَبِلْتُ التَّزْویجَ

» این باشد كه زن بودن او را برای خود قبول نماید و اگر وكیل مرد و زن صیغه را می خوانند، قصد آنها با گفتن: « زَوَّجْتُ » و « قَبِلْتُ » این باشد كه مرد و زنی كه آنان را وكیل كرده اند، زن و شوهر شوند.

سوم: كسی كه صیغه را می خواند، بالغ و عاقل باشد؛ ولی اگر به وكالت از دیگری می خواند، بالغ بودن او لازم نیست.

چهارم: اگر صیغه عقد را وكیل زن و شوهر یا ولی آنها می خوانند، باید زن و شوهر را با نام بردن یا با اشاره و مانند آن معلوم كنند؛ پس كسی كه چند دختر دارد، اگر به مردی بگوید: « زَوَّجْتُكَ إحْدی بَناتی » یعنی: « یكی از دخترانم را زن تو نمودم » و او بگوید: « قَبِلْتُ » یعنی: « قبول كردم »، چون در هنگام عقد، دختر را معین نكرده اند، عقد باطل است.

پنجم: زن و مرد به ازدواج راضی باشند، ولی اگر ظاهراً با كراهت اذن دهند و معلوم باشد قلباً راضی هستند، عقد صحیح است.

ششم: توالی عرفی بین ایجاب و قبول وجود داشته باشد، یعنی عرفاً بین ایجاب و قبول فاصله زیادی نشود.

« مسأله 2825 » اگر در عقد، یك حرف غلط خوانده شود كه معنا را عوض كند، عقد باطل است.

« مسأله 2826 » كسی كه دستور زبان عربی را نمی داند، اگر قرائت او صحیح باشد و معنای هر كلمه از عقد را جداگانه بداند و از هر لفظی معنای آن را قصد نماید و قصد انشا نماید، می تواند عقد را بخواند.

« مسأله 2827 » اگر زنی را برای مردی بدون اذن آنان

عقد كنند و بعد زن و مرد بگویند: « به آن عقد راضی هستیم »، عقد صحیح است.

« مسأله 2828 » اگر زن و مرد یا یكی از آن دو را به ازدواج مجبور نمایند و بعد از خواندن عقد راضی شوند و بگویند: « به آن عقد راضی هستیم »، عقد صحیح است، مگر این كه زن و شوهر خود عقد را خوانده باشند و اجبار به حدّی باشد كه اصلاً قصد ازدواج نكرده باشند.

« مسأله 2829 » پدر و جدّ پدری می توانند برای فرزند نابالغ یا دیوانه خود كه در حال دیوانگی بالغ شده است - در صورتی كه به مصلحت بچّه یا دیوانه باشد - همسر اختیار كنند و بعد از آن كه طفل بالغ شد یا دیوانه عاقل گردید، اگر ازدواجی كه برای او صورت داده اند به مصلحت او بوده، نمی تواند آن را به هم بزند و اگر به مصلحت او نبوده، می تواند آن را به هم بزند.

« مسأله 2830 » اگر دختر باكره ای كه به حدّ بلوغ رسیده و رشیده است - یعنی مصلحت خود را تشخیص می دهد - بتواند زندگانی خود را به نحو مستقل اداره كند و قدرت تصمیم گیری صحیح در امور زندگی خود را داشته باشد و بیم آن كه فریب بخورد در میان نباشد، چنانچه بخواهد ازدواج كند، احتیاجی به اجازه پدر یا جدّ پدری خود ندارد و در غیر این صورت، بنابر احتیاط واجب باید از پدر یا جدّ پدری خود اجازه بگیرد و اجازه مادر و یا برادر لازم نیست. همچنین بنابر احتیاط واجب دختری كه باكره نیست نیز همین حكم را دارد.

« مسأله

2831 » دختری كه برای ازدواج، باید از پدر یا جدّ پدری خود اجازه بگیرد، چنانچه بدون اجازه گرفتن از آنان با مردی ازدواج كند و پس از ازدواج، پدر یا جدّ پدری اجازه دهند، ازدواج وی صحیح است وگرنه بنابر احتیاط واجب باید با طلاق از آن مرد جدا شود.

« مسأله 2832 » اگر دختری در اثر حادثه ای مثل افتادن، بكارت خود را از دست بدهد و یا این كه به جهت انجام عمل حرامی مثل زنا، بكارت وی از بین برود و یا بدون این كه از پدر یا جدّ پدری خود اجازه بگیرد، با مردی ازدواج كند و در اثر آمیزش با وی بكارتش را از دست بدهد، از جهت وجوب اجازه گرفتن برای ازدواج، در حكم باكره است.

« مسأله 2833 » اگر دختر مسلمان باشد، ولی پدر و جدّ پدری او مسلمان نباشند، لازم نیست از آنان اجازه بگیرد.

« مسأله 2834 » اگر پدر و جدّ پدری غایب باشند به گونه ای كه نشود از آنان اجازه گرفت و دختر هم احتیاج به شوهر كردن داشته باشد، لازم نیست از پدر و جدّ پدری اجازه بگیرند.

« مسأله 2835 » در مسأله وجوب یا عدم وجوب اجازه گرفتن از پدر یا جدّ پدری برای ازدواج دختر، فرقی بین ازدواج موقّت یا دائم نیست. همچنین فرقی نمی كند كه در ازدواج موقّت شرط كنند كه آمیزش صورت نگیرد یا چنین شرطی نكنند.

« مسأله 2836 » اگر پدر یا جدّ پدری برای پسر نابالغ خود زن بگیرند، باید خرج زن را از مال پسر - در صورتی كه زن ناشزه نباشد - بدهند و اگر پسر

مالی نداشته باشد، مدیون نفقه زن می ماند.

« مسأله 2837 » اگر پدر یا جدّ پدری برای پسر نابالغ خود زن بگیرند، چنانچه پسر در هنگام عقد مالی داشته باشد، مدیون مهر زن است و اگر در هنگام عقد مالی نداشته باشد، پدر یا جدّ او باید مهر زن را بدهند.

عیب هایی كه به واسطه آنها می شود عقد را به هم زد

« مسأله 2838 » اگر مرد بعد از عقد بفهمد كه زن او یكی از عیوب هفتگانه زیر را دارد، می تواند عقد را به هم بزند:

اوّل: دیوانگی. دوم: مرض خُوره. سوم: بَرَص (پیسی). چهارم: كوری. پنجم: شَل بودن به گونه ای كه معلوم باشد. ششم: اِفضا شده باشد، یعنی راه ادرار و حیض او یكی شده باشد؛ ولی اگر راه حیض و مدفوع او یكی شده باشد، به هم زدن عقد اشكال دارد و باید احتیاط شود. هفتم: آن كه گوشت یا استخوان یا غدّه ای در فرج او باشد كه مانع نزدیكی شود.

« مسأله 2839 » عیب های هفتگانه گفته شده، در صورتی به مرد حقّ به هم زدن عقد را می دهد كه پیش از عقد وجود داشته باشد و مرد از آن بی اطّلاع باشد، ولی اگر بعد از عقد به وجود آید یا پیش از عقد وجود داشته و مرد از آن آگاه بوده و به آن رضایت داشته است، حقّ فسخ ندارد.

« مسأله 2840 » اگر زن پس از عقد بفهمد شوهر او یكی از عیوب چهار گانه زیر را داراست، می تواند عقد را به هم بزند:

اوّل: دیوانه باشد یا پس از عقد دیوانه شود، هرچند بعد از آمیزش باشد. دوم: آلت مردانگی نداشته باشد. سوم: بیضه های او را كشیده باشند. چهارم: عِنین

باشد و به طور كلّی نتواند عمل زناشویی را انجام دهد، هرچند این بیماری بعد از عقد و پیش از آمیزش حادث شده باشد. « مسأله 2841 » اگر هر یك از زن یا مرد از قبل از عقد دارای بیماری واگیرداری باشند كه غیر قابل درمان بوده و برای طرف مقابل خطر جانی قابل توجهی ایجاد بكند، چنانچه طرف مقابل هنگام عقد علم به بیماری وی نداشته باشد، پس از آن كه متوجه بیماری وی شد، می تواند عقد را فسخ نماید.

« مسأله 2842 » اگر هر یك از طرفین پیش از عقد دارای عیب یا نقصی باشد كه نزد عرف قابل توجه است و با سخن یا عمل خود، به گونه ای آن را بپوشاند كه طرف مقابل متوجه آن نگردد - مثل این كه قدرت سخن گفتن نداشته باشد و آن را مخفی كند - و یا در ضمن عقد شرط كنند كه طرف دیگر دارای مشخصات خاصی باشد و بعداً معلوم شود كه فاقد آن مشخصات بوده است - مثل این كه شرط كنند سید باشد و بعد معلوم شود سید نبوده است - طرف مقابل حق فسخ عقد را دارد.

« مسأله 2843 » چنانچه بر طبق عرف و عادات یك محل، شرایط خاصّی برای طرفین عقد وجود داشته باشد به نحوی كه عرفاً عقد را با توجه و مبنی بر آن جاری سازند - مثل باكره بودن برای دختر - اگر بعد از عقد بفهمند كه آن شرایط موجود نبوده است، طرف مقابل می تواند عقد را فسخ نماید، هرچند به هنگام عقد با لفظ، تصریح به آن شرط نشده باشد.

« مسأله 2844

» حقّ به هم زدن عقد در موارد نام برده غیر از مورد عنّین بودن مرد، فوری است؛ پس اگر زن یا مرد بر یكی از عیوب ذكر شده اطّلاع پیدا كند و عقد را به هم نزند، بنابر احتیاط واجب حقّ او ساقط می شود، مگر این كه به اصل حق فسخ یا به فوریت آن جاهل بوده باشد كه در این صورت پس از آگاهی و اطّلاع، باز هم حقّ فسخ او فوری است.

« مسأله 2845 » در مورد عیب عنّین بودن مرد، اگر احتمال درمان او را بدهند، زن باید به حاكم شرع مراجعه كند و حاكم شرع یك سال - برای آزمایش و درمان - به مرد مهلت دهد؛ پس اگر در این مدّت مرد هیچ نتوانست با زنی آمیزش نماید، زن حقّ فسخ دارد.

« مسأله 2846 » اگر مرد یا زن به واسطه یكی از عیب هایی كه در مسائل پیش گفته شد، عقد را به هم بزنند، باید بدون طلاق از هم جدا شوند.

« مسأله 2847 » اگر به واسطه آن كه مرد عنّین است و نمی تواند آمیزش كند، زن عقد را به هم بزند، شوهر باید نصف مهر را بدهد؛ ولی اگر به واسطه یكی از عیب های دیگری كه گفته شد، مرد یا زن عقد را به هم بزنند، چنانچه مرد با زن آمیزش نكرده باشد، چیزی بر او نیست و اگر نزدیكی كرده باشد، باید تمام مهر را بدهد.

« مسأله 2848 » اگر زن شخصاً با ظاهر سازی و تدلیس مردی را فریب دهد و به عقد او در آید و بعد از عقد معلوم شود كه تدلیس كرده

است، پس از آن كه شوهر عقد را فسخ كرد، زن مهریه تعیین شده را طلبكار نیست، هرچند شوهر با او نزدیكی كرده باشد، ولی خوب است شوهر چیزی به او بدهد و اگر دیگری مرد را فریب داده باشد، در مواردی كه مرد باید مهریه را به زن بپردازد، می تواند مقدار آن را از شخص فریب دهنده بگیرد.

زن هایی كه ازدواج با آنها حرام است

« مسأله 2849 » ازدواج با زن هایی كه مثل مادر و خواهر و مادر زن با انسان محرم هستند، حرام است.

« مسأله 2850 » اگر كسی زنی را برای خود عقد نماید - اگرچه با او آمیزش نكند - مادر و مادرِ مادر آن زن و مادر پدر او هر چه بالا روند، به آن مرد مَحرم می شوند.

« مسأله 2851 » اگر زنی را عقد كند و با او آمیزش نماید، دختر و نوه دختری و پسری آن زن هر چه پایین روند - چه در وقت عقد موجود باشند یا بعد به دنیا بیایند - به آن مرد مَحرم می شوند.

« مسأله 2852 » اگر با زنی كه برای خود عقد كرده آمیزش نكرده باشد، تا وقتی كه آن زن در عقد اوست، نمی تواند با دختر او ازدواج كند.

« مسأله 2853 » عمّه و خاله پدر و عمّه و خاله پدرِ پدر وعمّه و خاله مادر و عمّه و خاله مادر مادر هر چه بالا روند، به انسان محرمند و با آنان نمی توان ازدواج كرد.

« مسأله 2854 » پدر و جدّ شوهر، هر چه بالا روند و پسر و نوه پسری و دختری او هر چه پایین آیند - چه در هنگام عقد موجود باشند یا

بعد به دنیا بیایند - به زن او محرم هستند.

« مسأله 2855 » اگر زنی را برای خود عقد كند، دائم باشد یا موقّت، تا وقتی كه آن زن در عقد اوست، نمی تواند با خواهر آن زن ازدواج نماید.

« مسأله 2856 » اگر زن خود را به ترتیبی كه در كتاب طلاق گفته می شود، طلاق رجعی دهد، در بین عدّه نمی تواند خواهر او را عقد نماید، بلكه در عدّه طلاق بائن هم كه بعد بیان می شود، احتیاط مستحب آن است كه از ازدواج با خواهر او خودداری نماید امّا در مدّت عدّه ازدواج موقّت - اگرچه بائن است - احتیاط واجب آن است كه با خواهر او ازدواج نكند.

« مسأله 2857 » انسان نمی تواند بدون اجازه زن خود، با خواهرزاده یا برادرزاده او ازدواج كند؛ ولی اگر بدون اجازه زن خود آنان را عقد نماید و بعد زن بگوید: « به آن عقد راضی هستم »، اشكال ندارد.

« مسأله 2858 » اگر زن بفهمد شوهرش برادرزاده یا خواهرزاده او را عقد كرده و حرفی نزند، چنانچه بعد رضایت ندهد عقد آنان باطل است، بلكه اگر از حرف نزدن زن هم معلوم باشد كه باطناً راضی بوده است، احتیاط واجب آن است كه شوهر زن با طلاق از برادرزاده یا خواهرزاده او جدا شود، مگر آن كه اجازه بدهد.

« مسأله 2859 » انسان می تواند با عمّه یا خاله همسر خود بدون اجازه او ازدواج نماید.

« مسأله 2860 » اگر انسان پیش از آن كه دختر عمّه یا دختر خاله خود را بگیرد، با مادر آنان زنا كند، دیگر نمی تواند با آنان ازدواج نماید.

« مسأله 2861 »

اگر با دختر عمّه یا دختر خاله خود ازدواج نماید و پیش از آن كه با آنان آمیزش كند، با مادر آنان زنا نماید، عقد آنان اشكال ندارد.

« مسأله 2862 » اگر با زنی غیر از عمّه و خاله خود زنا كند، احتیاط واجب آن است كه با دختر او ازدواج نكند، ولی اگر زنی را عقد نماید و با او آمیزش كند و بعد با مادر او زنا كند، آن زن بر او حرام نمی شود و همچنین است اگر بعد از عقد و پیش از آن كه با همسرش آمیزش كند با مادر او زنا نماید، ولی در این صورت احتیاط مستحب آن است كه از آن زن جدا شود.

« مسأله 2863 » زن مسلمان نمی تواند به عقد كافر درآید، مرد مسلمان هم نمی تواند با زن های كافر غیر اهل كتاب - یهودی، مسیحی و زرتشتی - ازدواج كند، ولی ازدواج دائم یا موقّت با زن های اهل كتاب مانعی ندارد؛ البته چنانچه مردی همسر مسلمان داشته باشد، بدون اجازه او نمی تواند با زن كتابی ازدواج نماید مگر آن كه او را متعه نماید و مدّت ازدواجش بسیار كوتاه باشد.

« مسأله 2864 » زن شوهردار اگر زنا بدهد، بنابر احتیاط واجب بر زانی حرام ابدی می شود، ولی بر شوهر خود حرام نمی شود و چنانچه توبه نكند و بر عمل خود باقی باشد، بهتر است كه شوهر او را طلاق دهد، ولی باید مهریه او را بدهد.

« مسأله 2865 » اگر با زنی كه در عدّه طلاق رجعی است زنا كند، بنابر احتیاط واجب آن زن بر او حرام می شود و اگر با زنی كه در عدّه

ازدواج موقّت یا طلاق بائن یا عدّه وفات است زنا كند، بعد می تواند او را عقد نماید، اگرچه احتیاط مستحب آن است كه با او ازدواج نكند و معنای طلاق رجعی و طلاق بائن و عدّه ازدواج موقّت و عدّه وفات در احكام طلاق گفته خواهد شد.

« مسأله 2866 » اگر با زن بی شوهری كه در عدّه نیست زنا كند، بعد می تواند آن زن را برای خود عقد نماید، ولی احتیاط مستحب آن است كه صبر كند تا آن زن حیض ببیند و بعد او را عقد نماید و همچنین است اگر دیگری بخواهد آن زن را عقد كند.

« مسأله 2867 » اگر زنی را كه در عدّه مرد دیگری است، برای خود عقد كند، عقدشان باطل است و نسبت به ازدواج بعدی آنان با یكدیگر، مسأله سه صورت دارد:

اوّل: بین آنان آمیزش صورت گرفته باشد كه در این صورت بر یكدیگر حرام ابدی هستند و دیگر نمی توانند با یكدیگر ازدواج نمایند.

دوم: بین آنان آمیزشی صورت نگرفته باشد، ولی مرد و زن یا یكی از آن دو در حال عقد بدانند كه زن در عدّه است و بدانند كه ازدواج در حال عدّه حرام است كه در این صورت نیز بر یكدیگر حرام ابدی هستند.

سوم: بین آنان آمیزشی صورت نگرفته باشند و هیچ كدام در حال عقد نمی دانسته اند كه زن در عدّه است یا نمی دانسته اند كه عقد كردن زن در حال عدّه حرام است كه در این صورت بعد از تمام شدن عدّه زن، می توانند با یكدیگر ازدواج كنند.

و اگر انسان با زن شوهرداری ازدواج كند نیز حكم آن مانند ازدواج با زنی است

كه در حال عدّه است.

« مسأله 2868 » اگر مرد نداند كه زن در عدّه است یا نداند كه عقدِ در عدّه حرام است و با او ازدواج كند، چنانچه زن هم نداند و بچّه ای از آنان به دنیا آید، حلال زاده است و شرعاً فرزند هر دو می باشد؛ ولی اگر زن می دانسته كه در عدّه است و نیز می دانسته كه عقد در عدّه حرام است و مرد نمی دانسته، بچّه شرعاً ملحق به پدر است و بین بچه و مادر ارثی نمی باشد.

« مسأله 2869 » زنی كه او را طلاق داده اند و زنی كه صیغه بوده و شوهرش مدّت او را بخشیده یا مدّت او تمام شده، چنانچه بعد از مدّتی شوهر كند و بعد شك كند كه هنگام عقد بستن با شوهر دوم، عدّه شوهر اوّل تمام شده بوده یا نه، در صورتی كه بداند یا احتمال دهد كه در هنگام شوهر كردن متوجّه حال خود و بی مانع بودن خود بوده است، نباید به شكّ خود اعتنا كند.

« مسأله 2870 » مادر و خواهر و دختر كسی كه لواط داده، بر لواط كننده حرام می باشند - اگرچه لواط كننده و لواط دهنده بالغ نباشند - ولی اگر گمان كند كه دخول شده یا شك كند كه دخول شده یا نه، بر او حرام نمی شوند.

« مسأله 2871 » اگر با مادر یا خواهر یا دختر كسی ازدواج نماید وبعد از ازدواج با آن شخص لواط كند، آنها بر او حرام نمی شوند.

« مسأله 2872 » اگر كسی كه در حال اِحرام است با زنی ازدواج نماید، عقد او باطل است و چنانچه می دانسته كه زن گرفتن بر

او حرام است، دیگر نمی تواند آن زن را عقد كند.

« مسأله 2873 » اگر زنی كه در حال احرام است با مردی كه در حال اِحرام نیست ازدواج كند، عقد او باطل است و اگر زن می دانسته كه ازدواج كردن در حال اِحرام حرام است، احتیاط مستحب آن است كه بعد هم با آن مرد ازدواج نكند.

« مسأله 2874 » اگر مرد طواف نساء را كه یكی از اعمال حجّ و عمره مفرده است بجا نیاورد، استمتاع از زن كه به واسطه مُحْرِم شدن بر او حرام شده بود، بر او حلال نمی شود و نیز اگر زن طواف نساء نكند، استمتاع از شوهر بر او حلال نمی شود، ولی اگر بعداً طواف نساء را انجام دهند، این استمتاع حلال می شود.

« مسأله 2875 » اگر كسی دختر نابالغی را برا ی خود عقد كند و پیش از آن كه نُه سال دختر تمام شود، با او آمیزش و دخول كند، چنانچه دختر در اثر آمیزش اِفضا شود - یعنی راه ادرار و حیض او یكی شود - هیچ وقت نباید با او آمیزش كند و باید علاوه بر مهریه و دیه اِفضا، نفقه او را تا آن زن زنده است، بپردازد.

« مسأله 2876 » زنی كه سه مرتبه او را طلاق داده اند، بر شوهرش حرام می شود، ولی اگر با شرایطی كه در كتاب طلاق گفته خواهد شد، زن با مرد دیگری ازدواج كند، شوهر اوّل می تواند در صورتی كه شوهر دوم او را طلاق دهد یا بمیرد، دوباره او را برای خود عقد نماید.

« مسأله 2877 » اگر مرد با زن خود نزد حاكم شرع « لِعان

» كند، آن زن برای همیشه بر آن مرد حرام می شود.

« مسأله 2878 » قرابتی كه بر اثر شیر دادن (رضاع) حاصل می شود، با شرایطی موجب حرمت نكاح می گردد كه در احكام محرمیت به سبب شیر دادن خواهد آمد.

احكام ازدواج دائم

« مسأله 2879 » مرد با رعایت جهات زیر می تواند دو یا سه و یا حدّ اكثر چهار همسر دائم برای خود اختیار كند:

اوّل: بتواند بین همسران خود به عدالت رفتار نماید.

دوم: توانایی اداره بیش از یك خانواده را داشته باشد.

پس اگر مرد نتواند بین همسران خود به عدالت رفتار نماید و یا نتواند آنان را تأمین نماید، نباید بیش از یك همسر برای خود اختیار كند.

« مسأله 2880 » زنی كه عقد دائم شده، نباید بدون اجازه شوهر از خانه بیرون رود، امّا اگر بیرون رفتن زن برای حوائج شخصی و لازم، منافاتی با حقوق شوهر نداشته باشد، بیرون رفتن او حرام نیست، ولی زن باید خود را برای هر لذّت متعارفی كه شوهر او می خواهد، تسلیم نماید و بدون عذر شرعی از آمیزش با او جلوگیری نكند و اگر زن در این موارد از شوهر اطاعت كند، تهیه غذا و لباس و منزل او و لوازم دیگری كه عرفاً جزیی از هزینه زندگی زن می باشد، بر شوهر واجب است و اگر تهیه نكند - چه توانایی داشته باشد و چه نداشته باشد - مدیون زن است.

« مسأله 2881 » اگر زن در كارهایی كه در مسأله پیش گفته شد از شوهر اطاعت نكند، گناهكار است و حقّ غذا و لباس و منزل و همخوابی ندارد، ولی مهریه او از بین نمی رود.

« مسأله 2882

» مرد نمی تواند همسر خود را به كارهای خلاف شرع یا كارهایی كه انجام آنها بر زن واجب نیست، مجبور نماید و زن می تواند در این گونه امور از شوهر اطاعت نكند، بلكه در امور خلاف شرع نباید از او اطاعت نماید.

« مسأله 2883 » بعید نیست گفته شود حقوق زن و شوهر در برابر یكدیگر است، بنابر این زمانی كه یكی از آنان بدون عذر موجّه از ادای حقّ دیگری امتناع می نماید، دیگری نیز بتواند از ادای حقوق او امتناع نماید.

« مسأله 2884 » كارهایی كه زن انجام می دهد و مستلزم پایمال شدن حقوق شوهر نمی شود - نظیر وصیت كردن یا قبول وصیت - احتیاج به اجازه شوهر ندارد.

« مسأله 2885 » مرد حق ندارد زن خود را به خدمت خانه مجبور كند، مگر در مناطقی كه كار در خانه جزء وظایف زن محسوب می شود به گونه ای كه در ازدواج جزء شرایط عقد به حساب می آید، یعنی عقد مبنی بر آن انجام می گیرد.

« مسأله 2886 » مخارج سفر زن اگر بیشتر از مخارج وطن باشد، در صورتی كه جزیی از هزینه معمول زندگی به حساب نیاید، بر عهده شوهر نیست، مگر این كه سفر او لازم باشد یا رفتن به چنین سفری جزیی از مخارج معمول زندگی یا جزیی از شئون زن باشد كه در این صورت مخارج آن بر عهده مرد است و همچنین اگر شوهر مایل باشد كه زن را سفر ببرد، باید خرج سفر او را بدهد.

« مسأله 2887 » زن در مالكیت اموال خویش استقلال دارد، یعنی آنچه شرعاً به دست می آورد، مال خود اوست و شوهر بدون رضایت وی

حقّ تصرّف در اموال او را ندارد، اگرچه در بسیاری از مصارف احتیاج به اجازه شوهر دارد، بلكه خوب است زن در مقام تصرّف در اموال خویش رضایت شوهر خود را تحصیل نموده و از او اجازه بگیرد.

« مسأله 2888 » جهیزیه ای كه زن به خانه شوهر می برد، جزء اموال زن است و هنگام طلاق می تواند همه آن را با خود ببرد، بلكه در هر صورت اختیار با اوست.

« مسأله 2889 » هدایایی كه برای زن آورده اند، جزء دارایی زن می باشد و هدایایی كه به نحو مشترك برای زن و شوهر آورده اند، نصف آن جزء دارایی زن به شمار می آید.

« مسأله 2890 » اموالی كه زن در مدّت زناشویی از راه تلاش و فعالیت به دست آورده، جزء دارایی او می باشد و آنچه شوهر به او بخشیده، بنابر احتیاط واجب جزء دارایی زن شمرده می شود.

« مسأله 2891 » اگر شوهر هزینه های زن را روزانه یا ماهانه به وی داده باشد و زن در مصرف آن صرفه جویی كرده و از این راه وجوهی پس انداز نموده باشد، آنچه پس انداز كرده جزء اموال اوست؛ ولی اگر شوهر وجوهی را به عنوان مخارج زندگی در منزل بگذارد و زن مخارج روزانه منزل را از آن بردارد، چنانچه چیزی صرفه جویی شود و باقی بماند، متعلّق به شوهر است و زن نمی تواند برای خود بردارد.

« مسأله 2892 » مرد نمی تواند زن دائمی خود را به گونه ای ترك كند كه نه مثل زن شوهردار باشد نه مثل زن بی شوهر و احتیاط مستحب آن است كه هر چهار شب یك شب نزد او بماند مگر این كه زن گذشت نماید.

« مسأله

2893 » شوهر نمی تواند بیش از چهار ماه، آمیزش با همسر دائمی خود را ترك كند.

« مسأله 2894 » اگر یكی از زن یا شوهر، بچّه بخواهد و دیگری نخواهد، در صورتی كه هیچ كدام عذر موجّه و شرعی نداشته باشند، حقّ كسی كه بچّه می خواهد مقدّم است، مگر این كه طرف دیگر به طور صریح یا ضمنی جزء عقد ازدواج شرط كرده باشد كه بچه دار نشوند؛ ولی چنانچه زن عذر موجّه و شرعی داشته باشد، مثل این كه باردار شدن برای او ضرر جانی مهم داشته باشد، شوهر نمی تواند بچّه دار شدن را به او تحمیل نماید.

احكام مَهریه

« مسأله 2895 » « مَهر » اندازه معینی ندارد و می توان هر چیز حلالی را كه ارزش داشته باشد - كم باشد یا زیاد، عین باشد یا منفعت - و قابل تملّك باشد مهر قرار دهد و از پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله وسلم نقل شده است كه فرموده اند: « بهترین زنان امّت من زنی است كه ازهمه زیباتر و از همه كم مهرتر باشد. » (57)

« مسأله 2896 » تعیین مقدار مهر بستگی به رضایت زن و شوهر دارد، ولی بهتر است مهر زنان مؤمن مطابق « مَهر السُّنّة » باشد، یعنی مهری كه پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله وسلم برای هر یك از زنان و دختران خود از جمله حضرت فاطمه زهراعلیها السلام قرار دادند و آن پانصد درهم نقره سكّه دار است كه وزن هر درهم « 6/12 » نخود می باشد و جمعاً « 5/262 » مثقال معمولی نقره سكّه دار می شود و قیمت آن تابع نرخ روز است.

« مسأله 2897 » اگر مرد مهر

زن را در عقد معین كند و قصدش این باشد كه آن را ندهد، عقد صحیح است، ولی مهر را باید بدهد.

« مسأله 2898 » باید مهریه برای طرفین عقد (زن و شوهر) به نحوی كه رفع جهالت بشود، معلوم باشد.

« مسأله 2899 » برای پرداخت تمام یا قسمتی از مهریه می توان مدّت یا اقساطی قرار داد.

« مسأله 2900 » اگر مهریه زن پول قرار داده شود و در اثر گذشت زمان یا عوامل دیگر، قیمت آن تنزّل فاحش پیدا كند، باید معادل آن به نرخ روز به زن پرداخت شود و یا با مصالحه، رضایت زن فراهم شود؛ ولی اگر چیزهایی نظیر زمین، خانه، طلا یا نقره به عنوان مهر قرار داده شوند، زن همان مقدار را طلبكار می شود، هر چند قیمت آنها تنزّل كرده باشد.

« مسأله 2901 » اگر هنگام خواندن عقد دائم برای دادن مهر مدّتی معین نكرده باشند، زن می تواند پیش از گرفتن مهر از آمیزش شوهر جلوگیری كند، چه شوهر توانایی دادنِ مهر را داشته باشد و چه نداشته باشد و این خودداری زن باعث سقوط حقّ نفقه نمی شود، اما حقّ ممانعت شوهر از استمتاعات دیگر را ندارد مگر این كه بداند قهراً منجر به آمیزش خواهند شد؛ ولی اگر پیش از گرفتن مهر به آمیزش راضی شود و شوهر با او آمیزش كند، دیگر نمی تواند بدون عذر شرعی از آمیزش شوهر جلوگیری نماید.

« مسأله 2902 » در صورتی كه ضمن عقد دائم مهریه ذكر نشود و یا عدم مهر شرط شود، عقد نكاح صحیح است و زن و شوهر می توانند بعد از عقد مهریه را معین كنند و اگر

قبل از تعیین مهریه آمیزش واقع شده باشد، زن مستحقّ مهرالمثل است - یعنی مقدار مهریه ای كه چنین زنی با توجّه به ویژگی های مربوط و شرایط خانوادگی در بین امثال و فامیل و معمول محل خود دارد - و در صورتی كه یكی از زوجین قبل از تعیین مهریه و آمیزش بمیرد، زن مستحقّ مهریه نیست.

احكام ازدواج موقّت (مُتعه)

ازدواج موقّت از راه های مناسب جلوگیری از فحشا و انحرافات جنسی است و اولیاء دین به آن سفارش كرده اند. از حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده است كه: « اگر از ازدواج موقّت منع نشده بود، هیچ مؤمنی تن به زنا نمی داد و جز محروم از سعادت و نیكبختی، كسی زنا نمی كرد. » (58) بنابر این كسی كه امكان ازدواج دائم را نداشته باشد و نتواند خود را از گناه بازدارد یا بترسد دچار فحشا گردد، باید با ازدواج موقّت خود را حفظ نماید.

« مسأله 2903 » عقد موقّت زن اگرچه برای لذّت بردن هم نباشد، صحیح است.

« مسأله 2904 » در عقد موقّت اگر مهر معین نشود، عقد باطل است و اگر مدّت معین نشود، به عقد دائم تبدیل می شود.

« مسأله 2905 » شوهر بنابر احتیاط واجب نباید بیش از چهار ماه آمیزش با متعه خود را ترك كند.

« مسأله 2906 » زنی كه صیغه می شود، اگر در عقد شرط كند كه شوهر با او آمیزش نكند، عقد و شرط او صحیح است و شوهر فقط می تواند لذّتهای دیگر از او ببرد، ولی اگر بعد به آمیزش راضی شود، شوهر می تواند با او آمیزش نماید.

« مسأله 2907 » زنی كه متعه شده، اگرچه آبستن شود، حقّ خرجی ندارد.

« مسأله

2908 » زنی كه متعه شده حقّ همخوابی ندارد و از شوهر ارث نمی برد و شوهر هم از او ارث نمی برد، مگر این كه هنگام عقد شرط شده باشد كه از یكدیگر ارث ببرند و یا این كه شرط شده باشد كه فقط مرد از زن و یا فقط زن از مرد ارث ببرد.

« مسأله 2909 » زنی كه متعه شده اگر نداند كه حقّ خرجی و همخوابی ندارد، عقد او صحیح است و برای آن كه نمی دانسته، حقّی به شوهر پیدا نمی كند.

« مسأله 2910 » زنی كه متعه شده می تواند بدون اجازه شوهر از خانه بیرون برود، ولی اگر به واسطه بیرون رفتن او حقّ شوهر از بین برود، بیرون رفتن او حرام است.

« مسأله 2911 » اگر زنی مردی را وكیل كند كه به مدّت و مبلغ معینی او را برای خود متعه نماید، چنانچه مرد او را به عقد دائم خود در آورد یا به غیر از مدّت یا مبلغی كه معین شده او را متعه كند، وقتی آن زن فهمید اگر بگوید: « راضی هستم »، عقد صحیح است وگرنه باطل است.

« مسأله 2912 » اگر پدر و جدّ پدری بخواهند برای محرم شدن - یك ساعت یا دو ساعت - زنی را به عقد پسر نابالغ خود در آورند یا دختر نابالغ خود را برای محرم شدن به عقد كسی درآورند، در صورتی صحیح است كه به مصلحت طفل باشد و به طور جِدّی قصد انشای عقد را داشته باشند و بنابر احتیاط پسر و دختر قابل استمتاع باشند وگرنه تنها برای محرمیت، صیغه خواندن خالی از اشكال نیست.

« مسأله

2913 » اگر پدر یا جدّ پدری، طفل خود را كه در محلّ دیگری است و نمی داند زنده است یا مرده، برای محرم شدن به عقد كسی درآورد، در صورتی كه قصد جِدّی حاصل شود و امكان استمتاع هم باشد، بر حسب ظاهر محرم بودن حاصل می شود و چنانچه بعداً معلوم شود كه در هنگام عقد آن طفل زنده نبوده، عقد باطل است و كسانی كه به واسطه عقد ظاهراً محرم شده بودند، نامحرمند.

« مسأله 2914 » اگر مرد مدّت متعه را ببخشد، چنانچه با زن آمیزش كرده باشد، باید تمام چیزی را كه به عنوان مهر قرار گذاشته به او بدهد و اگر آمیزش نكرده باشد، باید نصف چیزی را كه به عنوان مهر قرار گذاشته اند به او بدهد.

« مسأله 2915 » مرد می تواند زنی را كه متعه او بوده، پس از تمام شدن مدت متعه و یا بخشیدن مدت آن و در حالی كه هنوز عدّه اش تمام نشده، به عقد دائم یا موقّت خود در آورد.

مسائل متفرّقه زناشویی

« مسأله 2916 » كسی كه به واسطه نداشتن همسر به حرام می افتد، واجب است ازدواج كند.

« مسأله 2917 » اگر مسلمانی منكر خدا یا پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم شود یا حكم ضروری دین - یعنی حكمی كه مسلمانان جزء دین اسلام می دانند، مثل واجب بودن نماز و روزه - را انكار كند، در صورتی كه انكار آن حكم به انكار خدا یا پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم برگردد و با توجه به این موضع آن را انكار كند، « مرتدّ » است.

« مسأله 2918 » مرتد بر دو قسم است:

اوّل: مرتدّ فطری، و او

شخصی است كه پدر و مادرش و یا یكی از آنها هنگام انعقاد نطفه او و هنگام تولدش مسلمان بوده اند و وی تا هنگام بلوغ، تحت سرپرستی و تربیت دینی آنها و یا كسی بوده كه اجمالاً مقید به شرع اسلام و احكام آن بوده است و پس از بلوغ، اظهار اسلام نموده و سپس از دین اسلام خارج شده و آن را اظهار نموده است و اگر یكی از این قیود نیز موجود نباشد، احكام مرتدّ فطری بر وی جاری نمی شود.

دوم: مرتدّ ملّی، و او شخصی است كه هنگام انعقاد نطفه یا هنگام تولّدش هیچ كدام از پدر و یا مادرش مسلمان نبوده اند و پس از بلوغ، اظهار اسلام نموده و سپس از دین اسلام خارج شده است.

« مسأله 2919 » اگر زن پیش از آن كه شوهرش با او آمیزش كند « مرتدّ » شود، عقد او باطل می گردد، ولی اگر بعد از آمیزش مرتدّ شود، باید به دستوری كه در احكام طلاق گفته خواهد شد عدّه نگهدارد، پس اگر در بین عدّه مسلمان شود، عقد باقی است و اگر تا آخر عدّه مرتدّ باقی بماند، عقد باطل است.

« مسأله 2920 » اگر مردی پس از ازدواج مرتدّ فطری شود، زنش بر او حرام می شود و باید به مقداری كه در احكام طلاق گفته می شود، عدّه وفات نگهدارد.

« مسأله 2921 » اگر مردی پس از ازدواج و پیش از آمیزش با همسر خود، مرتدّ ملّی شود، عقد او باطل می گردد و اگر بعد از آمیزش مرتدّ ملّی شود، زن او باید به مقداری كه در احكام طلاق گفته می شود عدّه نگهدارد، پس اگر

پیش از تمام شدن عدّه، شوهر او دوباره مسلمان شود، عقد باقی است وگرنه باطل است.

« مسأله 2922 » اگر زن در عقد با مرد شرط كند كه او را از شهری بیرون نبرد و مرد هم قبول كند، نباید زن را از آن شهر بیرون ببرد.

« مسأله 2923 » اگر زنِ انسان از شوهر قبلی دختری داشته باشد، انسان می تواند آن دختر را برای پسر خود كه از آن زن نیست عقد كند و نیز اگر دختری را برای پسر خود عقد كند، می تواند با مادر آن دختر ازدواج نماید.

« مسأله 2924 » اگر زنی از راه زنا آبستن شود، جایز نیست بچّه خود را سقط كند.

« مسأله 2925 » اگر كسی با زنی كه شوهر ندارد و در عدّه كسی هم نیست زنا كند، چنانچه بعد او را عقد كند و بچّه ای از آنان پیدا شود، در صورتی كه ندانند بچّه از نطفه حلال است یا حرام، آن بچّه حلال زاده است.

« مسأله 2926 » به مجرّد این كه زن بگوید: « یائسه ام » حرف او قبول نمی شود، ولی اگر بگوید: « شوهر ندارم » حرف او قبول می شود.

« مسأله 2927 » اگر بعد از آن كه انسان با زنی ازدواج كرد، كسی بگوید: « آن زن شوهر داشته » و زن بگوید: « نداشتم »، چنانچه شرعاً ثابت نشود كه زن شوهر داشته، باید حرف زن را قبول كرد.

« مسأله 2928 » مستحب است برای شوهر دادن دختری كه بالغ است - یعنی مكلّف شده - عجله كنند. حضرت صادق علیه السلام فرمودند: « یكی از سعادت های مرد آن است كه دخترش در خانه

او حیض نبیند. » (59)

« مسأله 2929 » اگر زن مهریه خود را با شوهر صلح كند كه زنِ دیگری نگیرد، زن نباید مهریه را بگیرد و شوهر هم نباید با زن دیگری ازدواج كند، مگر این كه با رضایت یكدیگر، صلحِ انجام شده را به هم بزنند.

« مسأله 2930 » كسی كه از راه زنا به دنیا آمده، اگر زن بگیرد و فرزندی برای وی متولّد شود، آن فرزند حلال زاده است.

« مسأله 2931 » هرگاه مرد در حال روزه ماه رمضان یا در حالی كه همسرش حائض یا نُفَساء است با او آمیزش نماید، معصیت كرده، ولی بچّه ای كه از آنان به دنیا می آید حلال زاده است و از آنان ارث می برد. همچنین اگر همسر او مستحاضه متوسّطه یا كثیره باشد - كه بنابر احتیاط واجب پیش از غسل كردن زن، آمیزش با او جایز نیست - همین حكم جاری می شود.

« مسأله 2932 » زنی كه یقین دارد شوهر او در سفر مرده، اگر بعد از عدّه وفات - كه مقدار آن در احكام طلاق گفته خواهد شد - شوهر كند و شوهر اوّل از سفر برگردد، باید از شوهر دوم جدا شود و به شوهر اوّل حلال است، ولی اگر شوهر دوم با او آمیزش كرده باشد، زن باید عدّه نگهدارد و شوهر دوم باید مهریه او را مطابق زن هایی كه مثل او هستند بدهد، ولی مخارج زن در مدّت عدّه بر شوهر دوم واجب نیست.

« مسأله 2933 » كسانی كه به واسطه شیر خوردن محرم می شوند، مستحب است یكدیگر را احترام نمایند، ولی از یكدیگر ارث نمی برند و حقوق خویشاوندی كه انسان

با خویشان خود دارد، برای آنان نیست.

احكام محرمیت به سبب شیر دادن

« مسأله 2934 » اگر زنی بچّه ای را با شرایطی كه در مسأله 2954 گفته خواهد شد، شیر دهد، آن بچّه به این اشخاص محرم می شود:

اوّل: خود زن و او را « مادر رضاعی » می گویند. دوم: شوهر زن كه شیر متعلّق به اوست و او را « پدر رضاعی » می گویند. سوم: پدر و مادر آن زن هر چه بالا روند، اگرچه پدر و مادر رضاعی او باشند. چهارم: بچّه هایی كه از آن زن به دنیا آمده اند یا به دنیا می آیند. پنجم: بچّه های اولاد آن زن هر چه پایین روند، چه از اولاد او به دنیا آمده باشند یا اولاد او آن بچّه ها را شیر داده باشند. ششم: خواهر و برادر آن زن اگرچه رضاعی باشند، یعنی به واسطه شیر خوردن با آن زن خواهر و برادر شده باشند. هفتم: عمو و عمّه آن زن، اگرچه رضاعی باشند. هشتم: دایی و خاله آن زن، اگرچه رضاعی باشند. نهم: اولاد شوهر آن زن كه شیر متعلّق به اوست، هر چه پایین روند، اگرچه اولاد رضاعی او باشند. دهم: پدر و مادر شوهر آن زن كه شیر متعلّق به اوست، هر چه بالا روند. یازدهم: خواهر و برادر شوهری كه شیر متعلّق به اوست، اگرچه خواهر و برادر رضاعی او باشند. دوازدهم: عمو و عمّه و دایی و خاله شوهری كه شیر متعلّق به اوست هر چه بالا روند، اگرچه رضاعی باشند و نیز عدّه دیگری هم كه در مسائل بعد گفته می شود، به واسطه شیر دادن محرم می شوند.

« مسأله 2935 » مستحب است ممانعت كنند كه زنها

هر بچّه ای را شیر ندهند، زیرا ممكن است فراموش شود كه به چه كسانی شیر داده اند و بعد دو نفر محرم با یكدیگر ازدواج نمایند و یا ازدواج برخی باطل گردد؛ بنابر این قبل از شیر دادن باید كاملاً از مسائل آن آگاه باشند.

« مسأله 2936 » اگر مرد پیش از آن كه زنی را برای خود عقد كند، بگوید به واسطه شیر خوردن، آن زن بر او حرام شده، مثلاً بگوید كه شیر مادر او را خورده، چنانچه تصدیق او ممكن باشد، نمی تواند با آن زن ازدواج كند و اگر بعد از عقد بگوید و خود زن هم حرف او را قبول نماید، عقد باطل است؛ پس اگر مرد با او آمیزش نكرده باشد یا آمیزش كرده باشد، ولی در وقت آمیزش كردن، زن بداند بر آن مرد حرام است، مهر ندارد و اگر بعد از آمیزش بفهمد كه بر آن مرد حرام بوده، شوهر باید مهریه او را مطابق زن هایی كه مثل او هستند بدهد.

« مسأله 2937 » اگر زن پیش از عقد بگوید به واسطه شیر خوردن بر مردی حرام شده، چنانچه تصدیق او ممكن باشد، نمی تواند با آن مرد ازدواج كند و اگر بعد از عقد بگوید، مثل صورتی است كه مرد بعد از عقد بگوید كه زن بر او حرام است و حكم آن در مسأله پیش گفته شد.

« مسأله 2938 » اگر زنی بچّه ای را با شرایطی كه در مسأله 2954 گفته می شود شیر دهد، پدر آن بچّه نمی تواند با دخترهایی كه از آن زن به دنیا آمده اند و دخترهای شوهری كه شیر متعلّق به اوست ازدواج نماید، بلكه

احتیاط واجب آن است كه دخترهای رضاعی آن مرد را هم برای خود عقد ننماید، ولی چنانچه آن زن شیرده، دخترهای رضاعی دیگری داشته باشد كه وقتی همسر مرد دیگری بوده، از شیر آن مرد به آنها داده است، پدر آن بچه می تواند با آن دخترها ازدواج كند، اگرچه احتیاط مستحب آن است كه با آنان ازدواج نكند و نگاه محرمانه - یعنی نگاهی كه انسان می تواند به محرم های خود كند - نیز به آنان ننماید.

« مسأله 2939 » اگر زنی بچّه ای را با شرایطی كه در مسأله 2954 گفته می شود شیر دهد، شوهر آن زن كه صاحب شیر است به خواهرهای آن بچّه محرم نمی شود، ولی احتیاط مستحب آن است كه با آنان ازدواج ننماید و نیز خویشان شوهر به خواهر و برادر آن بچّه محرم نمی شوند.

« مسأله 2940 » اگر زنی بچّه ای را شیر دهد، به برادرهای آن بچّه محرم نمی شود و نیز خویشان آن زن به برادر و خواهر بچّه ای كه شیر خورده، محرم نمی شوند.

« مسأله 2941 » اگر انسان با زنی كه دختری را شیر كامل داده ازدواج كند و با آن زن آمیزش نماید، دیگر نمی تواند آن دختر را برای خود عقد كند.

« مسأله 2942 » اگر انسان با دختری ازدواج كند، دیگر نمی تواند با زنی كه آن دختر را شیر كامل داده ازدواج نماید.

« مسأله 2943 » انسان نمی تواند با دختری كه مادر یا مادر بزرگ انسان او را شیر كامل داده ازدواج كند و نیز اگر زن پدر انسان از شیر پدر او دختری را شیر داده باشد، انسان نمی تواند با آن دختر ازدواج نماید و چنانچه دختر

شیر خواری را برای خود عقد كند و بعد مادر یا مادر بزرگ یا زن پدر او از شیر همان پدر، آن دختر را شیر دهد، عقد باطل می شود.

« مسأله 2944 » انسان نمی تواند با دختری كه خواهر یا زن برادرش از شیر برادرش او را شیر كامل داده ازدواج كند و همچنین است اگر خواهرزاده یا برادرزاده یا نوه خواهر یا نوه برادر انسان آن دختر را شیر داده باشد.

« مسأله 2945 » اگر زنی بچّه دختر خود را شیر دهد، آن دختر به شوهر خود حرام می شود و همچنین است اگر بچّه ای را كه شوهر دخترش از زن دیگری دارد شیر دهد؛ ولی اگر بچّه پسر خود را شیر دهد، زن پسر او كه مادر آن طفل شیرخوار است بر شوهر خود حرام نمی شود.

« مسأله 2946 » اگر زن پدر دختری، بچّه شوهر آن دختر را از شیر آن پدر شیر دهد، آن دختر به شوهر خود حرام می شود، چه بچّه از همان دختر یا از زن دیگر شوهر او باشد.

« مسأله 2947 » اگر زنی از شیر یك شوهر، پسر و دختری را شیر كامل بدهد، خواهر و برادر آن دختر به برادر و خواهر آن پسر محرم نمی شوند.

« مسأله 2948 » انسان نمی تواند بدون اذن زن خود، با زن هایی كه به واسطه شیر خوردن، خواهرزاده یا برادرزاده زن او شده اند ازدواج كند و نیز اگر - العیاذ باللَّه - با كسی لواط كند، نمی تواند با دختر و خواهر و مادر و مادربزرگ رضاعی او - یعنی كسانی كه به واسطه شیر خوردن، دختر و خواهر و مادر او شده اند - ازدواج

نماید.

« مسأله 2949 » زنی كه برادر انسان را شیر داده، به انسان محرم نمی شود، اگرچه احتیاط مستحب آن است كه با او ازدواج نكند.

« مسأله 2950 » انسان نمی تواند با دو خواهر - اگرچه رضاعی باشند، یعنی به واسطه شیر خوردن، خواهر یكدیگر شده باشند - ازدواج كند و چنانچه دو زن را عقد كند و بعد بفهمد خواهر بوده اند، در صورتی كه عقد آنان در یك وقت بوده باشد، هر دو باطل است و اگر در یك وقت نبوده، عقد اوّلی صحیح و عقد دومی باطل است.

« مسأله 2951 » اگر زن از شیر شوهر خود كسانی را كه گفته می شود شیر دهد، شوهر او بر او حرام نمی شود، اگرچه بهتر آن است كه احتیاط كنند:

اوّل: برادر و خواهر خود را. دوم: عمو و عمّه و دایی و خاله خود را. سوم: اولاد عمو و اولاد دایی خود را. چهارم: برادرزداه خود را. پنجم: برادر شوهر یا خواهر شوهر خود را. ششم: خواهرزاده خود یا خواهرزاده شوهرش را. هفتم: عمو، عمّه، دایی و خاله شوهر خود را. هشتم: نوه زن دیگر شوهر خود را.

« مسأله 2952 » اگر كسی دختر عمّه یا دختر خاله انسان را شیر دهد، به انسان محرم نمی شود؛ ولی احتیاط مستحب آن است كه از ازدواج با او خودداری نماید.

« مسأله 2953 » اگر مردی دو زن داشته باشد و یكی از آنها فرزند عموی زن دیگر را شیر دهد، زنی كه فرزند عموی او شیر خورده، به شوهر خود حرام نمی شود.

شرایط شیر دادنی كه علّت محرم شدن است

« مسأله 2954 » شیر دادنی كه علّت محرم شدن است نُه شرط دارد:

اوّل: بچّه

شیر زن زنده را بخورد، پس اگر از پستان زنی كه مرده است شیر بخورد اثر ندارد.

دوم: شیر آن زن از حرام نباشد، پس اگر شیر بچّه ای را كه از راه زنا به دنیا آمده به بچّه دیگری بدهند، به واسطه آن شیر، بچّه به كسی محرم نمی شود.

سوم: بچّه شیر را از پستان بمكد، پس اگر شیر را در گلوی او بریزند به كسی محرم نمی شود.

چهارم: شیر، خالص بوده و با چیز دیگری مخلوط نباشد مگر این كه آنچه با شیر مخلوط شده به گونه ای كم باشد كه در شیر مستهلك شود.

پنجم: شیر بر اثر زایمان باشد نه این كه به واسطه مكیدن، شیر در پستان پدیدار شود.

ششم: شیر از یك شوهر باشد؛ پس اگر زن شیردهی را طلاق دهند و بعد شوهر دیگری كند و از او آبستن شود و تا هنگام زاییدن، شیری كه از شوهر اوّل داشته باقی باشد و مثلاً هشت دفعه پیش از زاییدن از شیر شوهر اوّل و هفت دفعه بعد از زاییدن از شیر شوهر دوم به بچّه ای بدهد، آن بچّه به كسی محرم نمی شود.

هفتم: بچّه به واسطه بیماری شیر را برنگرداند و اگر شیر را برگرداند، بنابر احتیاط واجب كسانی كه به واسطه شیر خوردن به آن بچّه محرم می شوند، باید با او ازدواج نكنند و نگاه محرمانه هم به او ننمایند.

هشتم: بچّه پانزده مرتبه یا یك شبانه روز - به گونه ای كه در مسأله بعد گفته می شود - به قدری شیر بخورد كه سیر شود؛ بلكه اگر ده مرتبه هم به او شیر بدهند، احتیاط مستحب آن است كسانی كه به واسطه شیر خوردن به او

محرم می شوند، با او ازدواج نكنند و نگاه محرمانه هم به او ننمایند.

نهم: دو سال بچّه تمام نشده باشد و اگر بعد از تمام شدن دو سال او را شیر دهند، به كسی محرم نمی شود، بلكه اگر مثلاً پیش از تمام شدن دو سال، چهارده مرتبه و بعد از آن یك مرتبه شیر بخورد، به كسی محرم نمی شود؛ ولی چنانچه از هنگام زاییدن زن شیرده بیشتر از دو سال گذشته باشد و شیر او باقی باشد و بچّه ای را شیر بدهد، آن بچّه به كسانی كه گفته شد، محرم می شود.

« مسأله 2955 » باید بچّه در بین یك شبانه روز، غذا یا شیر كس دیگری رانخورد؛ ولی اگر كمی غذا بخورد كه نگویند در وسط غذا خورده، اشكال ندارد و نیز باید پانزده مرتبه را از شیر یك زن بخورد و در بین پانزده مرتبه شیر كس دیگری را نخورد و در هر دفعه بدون فاصله شیر بخورد؛ ولی اگر در بین خوردن نفس تازه كند یا كمی صبر كند، از اوّلی كه پستان در دهان می گیرد تا وقتی سیر می شود، یك دفعه حساب می شود و اشكال ندارد.

« مسأله 2956 » شیر دادنی كه علّت محرم شدن است به دو چیز ثابت می شود:

اوّل: خبردادن عدّه ای كه انسان از گفته آنان یقین پیدا كند.

دوم: شهادت دو مرد یا چهار زن كه عادل باشند، ولی باید شرایط شیر دادن را هم بگویند، مثلاً بگویند: « ما دیده ایم كه فلان بچّه بیست و چهار ساعت از پستان فلان زن شیر خورده و چیزی هم در بین نخورده است » و همچنین سایر شرطها را كه در مسأله

2954 گفته شد شرح دهند؛ ولی اگر معلوم باشد كه شرایط را می دانند و در عقیده با هم مخالف نیستند و با مرد و زن هم در عقیده مخالفت ندارند، لازم نیست شرایط را شرح دهند.

« مسأله 2957 » اگر شك كنند بچّه به مقداری كه موجب محرم شدن است شیر خورده یا نه یا گمان داشته باشند كه به آن مقدار شیر خورده، بچّه به كسی محرم نمی شود، ولی بهتر آن است كه احتیاط كنند.

« مسأله 2958 » اگر زن از شیر شوهر خود بچّه ای را شیر دهد و بعد شوهر دیگری كند و از شیر آن شوهر هم بچّه دیگری را شیر دهد، آن دو بچّه به یكدیگر محرم نمی شوند، اگرچه بهتر است با هم ازدواج نكنند و نگاه محرمانه به یكدیگر ننمایند.

« مسأله 2959 » اگر زن از شیر یك شوهر چند بچّه را شیر دهد، همه آنان به یكدیگر و به شوهر و به زنی كه آنان را شیر داده محرم می شوند.

« مسأله 2960 » اگر كسی چند زن داشته باشد و هر كدام از آنان با شرایطی كه در مسائل پیش گفته شد، بچّه ای را شیر دهد، همه آن بچّه ها به یكدیگر و به آن مرد و به همه آن زن ها محرم می شوند.

« مسأله 2961 » اگر كسی دو زن داشته باشد و یكی از آنان بچّه ای را مثلاً هشت مرتبه و دیگری هفت مرتبه شیر بدهد، آن بچّه به كسی محرم نمی شود.

احكام تلقیح

« مسأله 2962 » وارد كردن مَنی مرد در رحم زوجه او به وسیله ای غیر از آمیزش، اشكال ندارد، لكن باید از مقدمات حرام احتراز نمایند؛ پس

اگر مرد با رضایت زن این عمل را خودش انجام دهد و منی خود را به وجه حلالی بدست بیاورد، مانعی ندارد.

« مسأله 2963 » اگر منی مرد را در رحم زن وی وارد نمودند - چه به وجه حلال یا حرام - و از آن بچّه متولّد شد، بچّه مال زن و مرد است و همه احكام فرزند را دارد.

« مسأله 2964 » بنابر احتیاط واجب، داخل نمودن منی مرد اجنبی در رحم زن اجنبیه - زنی كه همسر آن مرد نیست - جایز نیست، چه با اجازه زن باشد یا نه و چه شوهر داشته باشد یا نه و چه با اجازه شوهر او باشد یا نباشد.

« مسأله 2965 » اگر منی مردی را داخل رحم زن اجنبیه نمودند و معلوم شد بچّه از آن منی است، چنانچه این عمل به نحو شبهه بوده باشد، مثل آن كه مرد گمان می كرده زن خود اوست و زن نیز گمان می كرده منی شوهر خود اوست و بعد از عمل معلوم شد كه منی از شوهر نیست، بچّه شرعاً از آنِ مرد و زن است و تمام احكام فرزندی را دارد و لكن اگر از روی علم و عمد باشد، محلّ اشكال است لكن اشكالی نیست كه اگر این بچّه دختر باشد، پدر نمی تواند او را به زنی بگیرد و اگر پسر باشد مادر نمی تواند با او ازدواج كند و همچنین دختر نمی تواند به كسانی كه به فرض صحّت عقد، محارم او محسوب می شوند، شوهر كند و پسر نمی تواند با آن محارم ازدواج نماید و در تمام مسائل دیگر باید احتیاط مراعات شود.

« مسأله 2966 »

اگر جنینی را در حال نطفه یا به صورت عَلَقه یا مُضْغه یا بعد از دمیده شدن روح در آن، به رحم زن دیگری منتقل كنند و در آن رحم رشد و پرورش یابد و متولّد شود، هر دو زن در جمیع احكام، مادر او می باشند و این بچّه دو مادری محسوب می شود.

احكام سقط جنین و جلوگیری

« مسأله 2967 » ساقط كردن جنین مطلقا - چه روح در آن دمیده شده باشد یا نه و چه جنین از حلال باشد یا از راه زنا - حرام است و « دیه » نیز دارد؛ ولی اگر روح در جنین دمیده نشده باشد و به تشخیص پزشك حاذق و موثّق، زنده ماندن مادر متوقّف بر سقط آن باشد یا این كه بقاء آن در رحم مستلزم نقص عضو یا درد غیر قابل تحمّل برای مادر باشد و زنده نگاه داشتن در خارج رحم نیز میسّر نباشد، اشكال ندارد.

« مسأله 2968 » اگر انسان كاری كند كه زن حامله سقط كند، گناه كرده است و اگر آن جنین محكوم به اسلام باشد، دیه آن به شرح زیر می باشد:

اوّل: اگر جنین به صورت « نُطْفه » باشد، دیه آن بیست مثقال شرعی طلای سكّه دار است.

دوم: اگر به صورت « عَلَقه » (خون بسته شده) باشد، دیه آن چهل مثقال شرعی طلای سكّه دار است.

سوم: اگر به صورت « مُضْغه » (یك پاره گوشت) باشد، دیه آن شصت مثقال شرعی طلای سكّه دار است.

چهارم: اگر به صورت استخوان شده باشد، دیه آن هشتاد مثقال شرعی طلای سكّه دار است.

پنجم: اگر روی استخوان گوشت روییده و صورت بندی شده باشد، ولی هنوز روح نداشته باشد، دیه

آن یكصد مثقال شرعی طلای سكّه دار است.

ششم: اگر روح در آن دمیده شده باشد، چنانچه جنین پسر باشد، دیه او یك هزار مثقال شرعی طلای سكّه دار است و اگر دختر باشد، دیه او پانصد مثقال شرعی طلای سكّه دار است و در این صورت بنابر احتیاط، كفّاره قتل نیز بر عهده ساقط كننده می آید.

« مسأله 2969 » دیه سقط جنین اگر از روی عمد یا شبه عمد باشد، بر عهده ساقط كننده جنین می باشد و همچنین است اگر از روی خطا باشد و روح در آن دمیده نشده باشد، اما اگر از روی خطا باشد و روح در آن دمیده شده باشد، بر عهده عاقله ساقط كننده است.

« مسأله 2970 » اگر زن حامله از روی عمد كاری كند كه جنین او سقط شود، باید دیه آن را به تفصیلی كه بیان شد به وارث طفل بپردازد و خود او از این دیه ارث نمی برد و اگر ورثه جنین او را عفو كنند، دیه ساقط می شود، ولی در جنینی كه روح در آن دمیده شده، بنابر احتیاط كفّاره قتل بر او واجب است.

« مسأله 2971 » اگر كسی زن حامله ای را بكشد و كشتن آن زن به مرگ جنین او منجر شود، باید علاوه بر دیه زن، دیه جنین را هم به تفصیلی كه گفته شد بپردازد.

« مسأله 2972 » اگر زنی از راه زنا آبستن شود، جایز نیست بچّه اش را سقط كند، هرچند روح در آن دمیده نشده باشد و چنانچه پس از دمیده شدن روح آن را سقط نماید، باید علاوه بر كفّاره جمع، دیه آن را هم بپردازد و قدر متیقّن از آن،

مقدار دیه كافر ذمّی (یعنی 800 درهم) می باشد.

« مسأله 2973 » اگر حكومت صالح و شرعی احیاناً مصلحت جامعه را در مهار جمعیت و تنظیم خانواده تشخیص دهد، تشویق جامعه نسبت به آن با راهنمایی راه های حلال و منع از راه های حرام - از قبیل سقط كردن جنین - مانعی ندارد، ولی الزام افراد به محدود نمودن نسل جایز نیست. « مسأله 2974 » جلوگیری های موقّت به وسیله قرص یا آمپول - با تجویز پزشك متخصّص - اشكال ندارد؛ همچنین بستن لوله های مرد یا زن و عقیم كردن آنان، اگر عمل جرّاحی به وسیله جنس مخالف صورت نگیرد و مستلزم نگاه كردن به عورت یا لمس آن توسّط كسی كه نگاه و لمس او حرام است نباشد، بدون اشكال است.

« مسأله 2975 » بیرون ریختن منی در حال آمیزش توسّط شوهر در مورد زن دائم بدون رضایت او احتیاطاً جایز نیست ولی اگر با رضایت طرفین باشد مانعی ندارد و در مورد متعه، مرد می تواند منی خود را بیرون بریزد؛ ولی زن - دائمی باشد یا متعه - حق ندارد بدون رضایت شوهر، كاری كند كه نطفه او بیرون بریزد، مگر در مواردی كه بیرون نریختن نطفه موجب بچّه دار شدن شود و زن نسبت به آن شرعاً معذور باشد.

احكام نوزاد

« مسأله 2976 » مستحب است پس از تولّد، نوزاد را غسل دهند - بلكه بعضی از علما غسل دادن را واجب دانسته اند - و جامه سفید بپوشانند و در گوش راست او « اذان » و در گوش چپ او « اقامه » بگویند و چنانچه ممكن باشد، كام او را با آب فرات و

تربت حضرت سید الشهداءعلیه السلام و اگر نشد با آب باران یا با خرما بردارند. همچنین مستحب است برای نوزاد ولیمه ولادت بدهند.

« مسأله 2977 » مستحب است نام خوبی برای نوزاد انتخاب نمایند و بهترین نامها، نامی است كه معنای بندگی خداوند را برساند، مانند: « عبداللَّه » و « عبدالرحیم » و « عبدالكریم »، یا نام های انبیای عظام و ائمه معصومین علیهم السلام به ویژه نام « محّمد » و « علی » را برای پسر برگزینند و برای دختر نام های زنان صالح و شایسته به ویژه نام « فاطمه » بهتر است. حضرت امام صادق علیه السلام از رسول اللَّه صلی الله علیه وآله وسلم نقل می كنند كه آن حضرت فرمودند: « نام های خوب را انتخاب كنید، زیرا شما را در قیامت با همان نام ها مخاطب می سازند. » (60)

« مسأله 2978 » در روز هفتم تولّد نوزاد چند عمل مستحب است:

اوّل: تراشیدن سر نوزاد. دوم: ختنه كردن نوزاد. سوم: دادن ولیمه ختنه. چهارم: عقیقه، یعنی قربانی كردن گوسفند یا گاو یا شتر.

« مسأله 2979 » مستحب است معادل وزن موهای تراشیده شده سرِ نوزاد، طلا یا نقره صدقه دهند.

« مسأله 2980 » ختنه پسر به خودی خود واجب است و شرط صحّت طواف واجب و مستحب نیز می باشد، ولی ظاهراً شرط صحّتِ نماز و سایر عبادات نیست.

« مسأله 2981 » « ولی ّ » پسر بچّه باید تا پیش از بالغ شدن بچّه، او را ختنه كند و اگر نكرد، واجب است خود او پس از بلوغ اقدام به ختنه نماید.

احكام عَقیقه

« مسأله 2982 » عقیقه كردن برای نوزاد، عملِ مستحبّی است كه

درباره آن بسیار سفارش شده، بلكه ظاهر بعضی از اخبار و فتاوی وجوب آن است و در سلامت و بقای فرزند تأثیر به سزایی دارد و اگر از روز هفتم تأخیر افتد، ساقط نمی شود بلكه اگر عقیقه را تا وقت بلوغ كودك تأخیر اندازند، مستحبّ است خود او هرگاه توان داشته باشد عقیقه كند، بلكه اگر شك داشته باشد كه برای او عقیقه كرده اند یا نه، باز هم مستحب است عقیقه نماید، هرچند سنّ او زیاد باشد.

« مسأله 2983 » حیوانی كه برای عقیقه انتخاب می شود، باید شتر یا گاو یا گوسفند باشد و بهتر است شرایط قربانی در آن رعایت شود، یعنی حیوان سالم و بدون عیب باشد و « شتر » حدّاقل پنج ساله و « گاو » دو ساله و « بز » بنابر احتیاط دو ساله و « میش » یك ساله باشد، ولی رعایت این شرایط لازم نیست، بلكه چنانچه حیوان چاق و پرگوشت باشد، كفایت می كند.

« مسأله 2984 » عقیقه در نوزاد پسر و دختر فرقی نمی كند، ولی بهتر است عقیقه برای پسر، حیوان نر و برای دختر، حیوان مادّه باشد.

« مسأله 2985 » بهتر است گوشت عقیقه را به نحو ساده و با آب و نمك بپزند و حدّ اقل ده نفر از مؤمنان را برای خوردن آن دعوت كنند تا از آن بخورند و برای نوزاد دعا كنند و می توانند گوشت عقیقه را میان مؤمنان تقسیم نمایند و از آنان بخواهند تا برای نوزاد دعا كنند. همچنین مستحب است در تقسیم كردن، استخوان های عقیقه را نشكنند و مستحب است یك چهارم آن را برای قابله بفرستند.

« مسأله

2986 » برای پدر و مادر نوزاد و عائله پدر مكروه است از عقیقه نوزادشان بخورند و این كراهت برای مادر نوزاد بیشتر است.

« مسأله 2987 » اگر به جای كُشتن عقیقه، پول آن را به فقرا بدهند، كفایت نمی كند، ولی اگر پول آن را به فرد یا مؤسسه خیریه ای بدهند تا از آن پول عقیقه ای تهیه كرده و آن را بكشند و بین فقرا تقسیم نمایند، كافی است.

« مسأله 2988 » كسی كه می خواهد در عید قربان قربانی مستحبّی كند، اگر نیت عقیقه نیز بنماید، كفایت می كند.

آداب شیر دادن

« مسأله 2989 » بر مادر واجب نیست كه به نحو رایگان یا با دریافت مزد كودك را شیر دهد، ولی در صورتی كه راه تغذیه منحصر به شیر مادر باشد و امكان استفاده از شیر غیر مادر وجود نداشته باشد و یا موجب ضرر و زیان برای كودك شود، بر خود مادر واجب است كودك را شیر بدهد.

« مسأله 2990 » برای شیر دادن بچّه، مادر بهتر از هر كس دیگر است و چنانچه پدر بچّه مرده باشد و یا زن را طلاق بائن داده باشد و یا وی را طلاق رجعی داده باشد و عدّه او تمام شده باشد، زن می تواند برای شیر دادن بچّه مزد بگیرد و اگر پدر بچّه زنده بوده و زن از وی طلاق نگرفته باشد و یا طلاق رجعی گرفته باشد، ولی عدّه وی هنوز تمام نشده باشد نیز بنابر مشهور، می تواند برای شیر دادن به بچّه اجرت بگیرد؛ ولی سزاوار است كه مادر برای شیر دادن از شوهر خود مزد نگیرد و خوب است كه شوهر مزد بدهد

و اگر مادر بخواهد بیشتر از دایه مزد بگیرد، شوهر می تواند بچّه را از او گرفته و به دایه بدهد؛ البته چنانچه مادر به اندازه معمول طلب اجرت كند و دایه كمتر از آن بخواهد و تفاوت فاحش نباشد و پدر نیز بتواند بدون مشقّت مقداری را كه مادر طلب می كند به وی بدهد، نمی تواند بچّه را از او بگیرد.

« مسأله 2991 » چنانچه خود بچّه دارای اموالی باشد، پدر می تواند اجرت كسی را كه به بچّه شیر می دهد، از اموال او بردارد و اگر بچّه اموالی نداشته باشد، بر پدر واجب است كه اجرت او را از مال خود بپردازد و اگر پدر نیز نتواند اجرت را بپردازد، چنانچه پدر بزرگ پدری داشته باشد و وی بتواند اجرت را بدهد، بنابر احتیاط واجب باید بپردازد وگرنه بر مادر واجب است كه بدون اجرت به بچّه شیر بدهد.

« مسأله 2992 » مستحب است دایه ای كه برای طفل می گیرند، دوازده امامی و دارای عقل و عفّت و صورت نیكو باشد و مكروه است زن كم عقل یا غیر دوازده امامی یا بد صورت یا بد خلق یا زنازداه، كودك را شیر بدهد و نیز مكروه است دایه ای بگیرند كه بچّه ای كه دارد از راه زنا به دنیا آمده باشد.

« مسأله 2993 » در صورتی كه ممكن باشد، مستحب است بچّه را دو سال تمام شیر دهند و شیردادن به بچّه بیشتر از دو سال نیز جایز است اگرچه بعد از دوسالگی چنانچه بدون احتیاج بچّه به شیر خوردن، به او شیر بدهند، كراهت دارد.

« مسأله 2994 » اگر به واسطه شیر دادن، حقّ شوهر از بین

نرود، زن می تواند بدون اجازه شوهر، بچّه كس دیگری را شیر دهد، ولی جایز نیست بچّه ای را شیر دهد كه به واسطه شیر دادن به آن بچّه، به شوهر خود حرام شود؛ مثلاً اگر شوهر او دختر شیرخواری را برای خود عقد كرده باشد، زن نباید آن دختر را شیر دهد، چون اگر آن دختر را شیر دهد، خود او مادر زن شوهر می شود و بر او حرام می گردد. در هر صورت بهتر است زنان قبل از شیردادن به بچه دیگران، از احكام و آثار شیردادن آگاه باشند.

احكام حِضانت (نگهداری و تربیت كودك)

« مسأله 2995 » « حِضانت » - یعنی نگهداری و پرورش كودك - حق و تكلیف پدر و مادر است.

« مسأله 2996 » مادر در « حِضانت » نوزاد پسر تا دو سال و نوزاد دختر تا هفت سال اولویت دارد، به شرط آن كه مادر مسلمان، عاقل و آزاد باشد و به دیگری شوهر نكرده باشد، در غیر این صورت پدر مقدّم است و پس از این مدّت، حضانت با پدر است، ولی اگر پدر مرده باشد یا واجد شرایط لازم برای حضانت بچّه نباشد، مادر - هرچند شوهر كرده باشد - بر جدّ و دیگران مقدّم است، واگر مادر در زمانی كه مسئول حضانت و نگهداری كودك است بمیرد، پدر بر دیگران در حضانت كودك مقدّم است.

« مسأله 2997 » چنانچه پدر و مادر هر دو بمیرند، حقّ حضانت به جدّ پدری می رسد و در صورت نبودن او، هركدام از نزدیكانش كه عرفاً برای حضانت وی سزاوارتر محسوب می شوند، می توانند حضانت او را به عهده بگیرند و اگر كسی كه حضانت وی را قبول

كند نبود یا صلاحیت لازم را نداشت، چنانچه بچّه از خود مالی داشته باشد، حاكم شرع از مال او فرد صالحی را جهت حضانت وی انتخاب می كند و اگر مالی نداشته باشد، حاكم شرع باید مخارج حضانت وی را از بیت المال بپردازد.

« مسأله 2998 » حقّ حضانت مادر با طلاق یا - نعوذ باللَّه - زنا از بین نمی رود، مگر این كه صلاحیت نگهداری كودك را نداشته باشد.

« مسأله 2999 » پدر و مادر می توانند در مقابل یكدیگر از حقّ حضانت خود صرف نظر كنند، ولی نمی توانند نسبت به نگهداری و تربیت فرزند كوتاهی نمایند و در صورت كوتاهی، حاكم صالح آنان را ملزم به تأمین حقّ فرزند می كند.

« مسأله 3000 » در صورتی كه مادر از حقّ حضانت خود بگذرد و به گونه ای باشد كه حقّ كودك از بین نرود و در تربیت و نگهداری كودك اهمال نشود، پدر نمی تواند او را به حضانت مجبور نماید.

« مسأله 3001 » اگر پدر یا مادر صلاحیت نگهداری و تربیت كودك را نداشته و موجب فساد اخلاق و سوء تربیت دینی یا عدم سلامت جسمی فرزند شوند، حقّ حضانت از آنها ساقط می شود و در این صورت حقّ حضانت به ترتیب به افرادی كه در مسأله 2997 گفته شد منتقل می شود.

« مسأله 3002 » چنانچه مادر به هر دلیل شوهر دیگری كرده باشد، حقّ حضانت او با وجود پدر از بین می رود، ولی در صورتی كه از شوهر دوم جدا شود، چنانچه با طلاق رجعی از شوهر دوم جدا شده باشد، تا وقتی كه در عدّه است حضانت طفل به وی باز نمی گردد، ولی پس از تمام

شدن مدت عدّه، حضانت طفل به وی باز می گردد و چنانچه با طلاق بائن از شوهر دوم جدا شده باشد، به مجرّد طلاق گرفتن از وی، حضانت طفل به وی باز می گردد.

« مسأله 3003 » بازگشت حقّ حضانت منحصر به موردی كه در مسأله قبل گفته شد، نمی باشد؛ بلكه چنانچه حقّ حضانت به سبب سوء اخلاق، عدم توانایی جسمی به سبب مریضی و مانند آن، از كسی سلب شود، پس از آن كه این موانع برطرف شد، مثلاً دارای اخلاق نیك گردید یا توانایی حضانت طفل را پیدا نمود، حقّ حضانت به وی باز می گردد.

« مسأله 3004 » در مدّتی كه مادر عهده دار حضانت و نگهداری فرزند است، چنانچه زن و شوهر با هم زندگی كنند و یا زن در عدّه طلاق رجعی آن مرد باشد، نمی تواند اجرت بگیرد وگرنه استحقاق دریافت اجرت را دارد و ترتیب كسانی كه دادن اجرت حضانت طفل بر آنان واجب است، به همان نحوی است كه در مسأله 2991 گذشت.

« مسأله 3005 » پس از آن كه كودك - دختر باشد یا پسر - به سنّ بلوغ و رشد فكری و جسمی رسید، حقّ حضانت پایان می پذیرد و هیچ كس، حتّی پدر و مادر، حقّ حضانت بر او را ندارند.

« مسأله 3006 » پیروی از امر پدر و مادر در غیر از انجام كارهای حرام و ترك كارهای واجب عینی (61) بنابر احتیاط لازم است و مخالفت آنان اگر موجب آزار و بی احترامی به آنان شود، حرام است و فرزندان در هر سنی كه باشند، باید به پدر و مادر خود احترام بگذارند.

حقوق و تكالیف پدر و مادر و فرزندان

« مسأله 3007 » « واجب النّفقه

» به كسی می گویند كه مخارج او - به ترتیبی كه بیان می شود - بر انسان واجب باشد. افراد واجب النّفقه سه دسته هستند:

اوّل: زن دائم و همچنین زن موقّتی كه هنگام اجرای عقد شرط نفقه كرده باشد.

دوم: پدر و مادر و همچنین بنابر احتیاط واجب پدر بزرگ پدری و مادر بزرگ مادری، هر چه بالا روند.

سوم: فرزندان و نیز بنابر احتیاط واجب اولاد آنان، هرچه پایین روند.

« مسأله 3008 » بجز سه دسته ای كه در مسأله قبل بیان شد، خویشاوندان دیگر همچون برادر، خواهر، عمو، عمّه، دایی، خاله و اولاد آنان، واجب النّفقه نیستند، ولی مستحب است در صورتی كه نیازمند باشند و انسان توانایی داشته باشد، نفقه آنان را نیز بدهد.

« مسأله 3009 » احكام نفقه زن در مسأله 2880 و بعد از آن گذشت، ولی مخارج دو دسته دیگر در صورتی واجب می شود كه خود آنها مال و توانایی كسب و كار نداشته باشند و انسان علاوه بر توانایی، نزدیك ترین فردی به آنان باشد كه نفقه آنان بر وی واجب است و یا - به ترتیبی كه در مسأله بعد گفته می شود - نزدیك ترین فرد مخارج آنان را ندهد.

« مسأله 3010 » نفقه اولاد بر پدر و بنابر احتیاط بر پدران او به ترتیب هر كدام كه نزدیك تر باشند واجب است، پس « پدر » بر « جدّ » و جدّ بر « پدر جدّ » مقدّمند و اگر هیچ یك از آنان نباشند یا نتوانند و یا به وظیفه خود عمل نكنند و حاكم شرع نتواند آنان را مجبور كند كه نفقه را بپردازند، بر « مادر » واجب است و اگر

مادر نباشد یا نتواند و یا ندهد، بنابر احتیاط بر « مادرِ مادر » واجب می شود. همچنین اگر پدر و مادر انسان از كار افتاده شوند و دارایی نداشته باشند، نفقه آنان بر اولاد و نیز بنابر احتیاط بر نوه های پسری آنان كه تمكّن دارند، به ترتیب طبقات، هر چند پایین روند - پسر باشند یا دختر - واجب است و اگر شخص فقیر، هم پدر و هم فرزند داشته باشد، باید نفقه او را به شركت و به طور مساوی بپردازند و پسر و دختر در این جهت فرقی ندارند؛ همچنین است بنابر احتیاط اگر شخص فقیر هم مادر و هم فرزند داشته باشد و اگر پدر و نوه های پسری داشته باشد، نفقه او بر پدر واجب است و اگر مادر و نوه های پسری داشته باشد، بر مادر واجب است و اگر نوه های پسری با پدر بزرگ پدری یا مادر بزرگ مادری با هم باشند، باید نفقه او را به شركت و به طور مساوی بپردازند.

« مسأله 3011 » نفقه خود انسان بر نفقه زوجه مقدّم است و نفقه زوجه بر نفقه خویشانِ واجب النّفقه مقدّم می باشد و در خویشان واجب النّفقه نیز، نفقه فرد نزدیك تر بر فرد دورتر اولویت دارد؛ مثلاً نفقه پدر بر نفقه جدّ یا نفقه اولاد بر نفقه اولادِ اولاد مقدّم می باشد.

« مسأله 3012 » اگر فرزندِ صغیری، خود اموال و دارایی داشته باشد، ولی او می تواند از اموال خود او مخارجش را تأمین نماید.

« مسأله 3013 » اگر شخص متمكّن از دادنِ نفقه واجب النّفقه خودداری نماید، حاكم شرع او را مجبور می كند تا نفقه او را بدهد و اگر ممكن

نشد، حاكم شرع از مال او برداشته و هزینه زندگی آنان را تأمین می كند.

« مسأله 3014 » انسان نمی تواند « زكات » و « خمس » و « كفّارات » خود را برای مخارجی كه تأمین آن بر او واجب است، به افراد واجب النّفقه خود بپردازد.

« مسأله 3015 » علاوه بر تأمین مخارج فرزند، تربیت صحیح و اِشراف بر امور وی و آموزش خواندن و نوشتن و شنا و نیز تزویج او پس از بلوغ، از حقوق فرزند بر پدر می باشد.

« مسأله 3016 » در صورتی كه فرزند نیاز به ازدواج داشته باشد - به نحوی كه با ترك آن مرتكب حرام می شود و یا به مشقّت می افتد - بر پدر واجب است نسبت به آن اقدام نماید؛ همچنین در صورت نیاز شدید پدر یا مادر به ازدواج - به نحوی كه بدون آن به حرج و مشقّت می افتند - و توانایی فرزند، واجب است فرزند نسبت به آن اقدام نماید.

« مسأله 3017 » سزاوار نیست پدر و مادر با تفاوت و تبعیض بین اولاد، مالی را به آنان ببخشند، مگر این كه بعضی از آنها نیازمند یا دارای امتیازات عقلی و شرعی باشند.

احكام پوشش و زینت

« مسأله 3018 » انسان باید عورت خود را از كسانی كه مكلّفند، گرچه با او محرم باشند و نیز از دیوانه و بچّه ای كه خوب و بد را تشخیص می دهند، هر چند محرم باشند، بپوشاند؛ ولی زن و شوهر لازم نیست عورت خود را از یكدیگر بپوشانند.

« مسأله 3019 » اصل لزوم حجاب برای زن از ضروریات اسلام است، هر چند بعضی از جزئیات آن از ضروریات نیست؛ پس زن

باید بدن و موی خود را از مرد نامحرم بپوشاند، بلكه احتیاط آن است كه بدن و موی خود را از پسری هم كه بالغ نشده، ولی خوب و بد را می فهمد و به حدّی رسیده كه ممكن است به قصد لذّت نگاه كند، بپوشاند لكن پوشاندن صورت ودست ها تا مچ اگر به قصد نشان دادن به مردها و لذّت بردن آنها نباشد لازم نیست، هرچند خوب است، ولی قدم های خود را باید بپوشاند و بنابر احتیاط پوشش زن ها باید به شكلی باشد كه برجستگی های بدن آنان نیز نمایان نباشد.

« مسأله 3020 » پوشیدن لباس نازك و لباسی كه در صورت تابش نور، بدن از زیر آن نمایان می شود، در جایی كه نامحرم باشد اشكال دارد، همچنین پوشیدن لباس رنگین و چشمگیر در صورتی كه برای زن زینت حساب شود و نامحرم او را ببیند، محلّ اشكال است.

« مسأله 3021 » اگر زن شغلی داشته باشد و بخواهد كاری انجام دهد كه در مقابل نامحرم مراعات حجاب برای او ممكن نباشد، باید آن را ترك كند و شغلی را انتخاب كند كه بتواند حجاب شرعی را رعایت نماید.

« مسأله 3022 » پوشیدن لباس طلاباف و ابریشم خالص برای مردها حرام است، ولی برای زن ها اشكال ندارد.

« مسأله 3023 » زینت كردن مردها با طلا نظیر استفاده از زنجیر و انگشتر و ساعت مچی طلا و بنابر احتیاط واجب، عینك طلا حرام است امّا اگر مقدار كمی طلا در آن به كار رفته باشد به گونه ای كه چیزی محسوب نشود، اشكال ندارد و زینت كردن مردها با « پلاتین » جایز است.

« مسأله 3024 » گذاشتن

دندان طلا و دندانی كه روكش طلا دارد، برای مرد و زن مانعی ندارد.

« مسأله 3025 » ظاهر كردن هر آنچه در نظر عرف زینت و آرایش برای زن محسوب می شود، در برابر مرد نامحرم جایز نیست.

« مسأله 3026 » استفاده زن ها از كلاه گیس های معمول مانعی ندارد اما از نامحرم باید پوشانده شود، زیرا كلاه گیس معمولاً برای زن ها نوعی زینت حساب می شود و زینت زن باید از نامحرم پوشیده باشد.

« مسأله 3027 » زینت كردن زن در عدّه وفات شوهر حرام است وتفصیل آن در « مسائل عدّه » بیان خواهد شد.

« مسأله 3028 » پوشیدن « لباس شهرت » كه پارچه یا رنگ یا دوخت آن برای كسی كه می خواهد آن را بپوشد، معمول نیست، در صورتی كه موجب وهن و هتك او شود، جایز نیست.

« مسأله 3029 » چنانچه پوشیدن لباس زنانه توسط مرد و یا لباس مردانه توسط زن موجب هتك و وهن آنها شود، باید از آن خودداری كنند.

« مسأله 3030 » پوشیدن لباس مخصوص كفار و یا آویختن صلیب و مانند آن و نیز لباسی كه ترویج كننده یك نوع فرهنگ یا اندیشه ضد اخلاقی و یا بی بندوباری باشد، جایز نیست و تولید كنندگان و فروشندگان لباس نیز باید از تولید و فروش چنین پوشاكی پرهیز كنند.

احكام نگاه، لمس و صدا

« مسأله 3031 » نگاه مرد به بدن زن نامحرم، چه با قصد لذّت وچه بدون آن، حرام است و نگاه كردن به صورت و دست ها اگر به قصد لذّت باشد حرام است، ولی اگر بدون قصد لذّت باشد مانعی ندارد و نیز نگاه كردن زن به قسمت هایی از بدن مرد نامحرم

كه معمولاً پوشانده می شود حرام می باشد و نگاه كردن به صورت و بدن و موی دختر نابالغ اگر به قصد لذّت نباشد و به واسطه نگاه كردن هم انسان نترسد كه به حرام بیفتد، اشكال ندارد، ولی بنابر احتیاط باید به جاهایی مثل ران و شكم كه معمولاً آن را می پوشانند، نگاه نكند.

« مسأله 3032 » نگاه كردن بدون قصد لذّت به دست، مچ، صورت و موی جلوی سر زن هایی كه سنّ آنان از حدّ ازدواج و تمتّع گذشته است، مانعی ندارد ولی لمس عمدی بدن آنان جایز نیست.

« مسأله 3033 » نگاه كردن بدون قصد لذّت و بدون این كه بترسد به گناه بیفتد، به صورت، دست و موی زنان روستایی كه معمولاً موی خود را نمی پوشانند یا به صورت، دست و موی زنان بدحجابی كه عمداً مراعات حجاب شرعی را نمی كنند، هرچند خلاف احتیاط است، ولی ظاهراً اشكال ندارد.

« مسأله 3034 » مردها می توانند هنگام سینه زدن برای عزاداری، سینه خود را برهنه كنند، ولی نگاه كردن زنان به سینه آنان حرام است و اگر مردها بدانند كه زن ها عمداً به بدن آنها نگاه می كنند، احوط آن است كه سینه خود را برهنه نكنند.

« مسأله 3035 » كسی كه می خواهد ازدواج كند، فقط به مقدار متعارف برای شناخت و پسندیدن جایز است به صورت، مو و دست های زن یا دختر مورد نظر نگاه كند و چنانچه بانگاه اوّل غرض حاصل نشود، تكرار آن اشكال ندارد، ولی به هر حال نباید قصد لذّت داشته باشد، هر چند حصول لذّت قهری اشكال ندارد.

« مسأله 3036 » اگر انسان بدون قصد لذّت به صورت و دست های

زن های غیر مسلمان و جاهایی كه معمولاً در انظار عمومی آنها را نمی پوشانند نگاه كند، در صورتی كه نترسد به حرام بیفتد، اشكال ندارد.

« مسأله 3037 » نگاه كردن به عورت دیگری حرام است، اگرچه از پشت شیشه یا در آینه یا آب صاف و مانند اینها باشد و احتیاط واجب آن است كه به عورت بچّه ممیز هم نگاه نكنند، ولی زن و شوهر می توانند به تمام بدن یكدیگر نگاه كنند.

« مسأله 3038 » غیر از زن و شوهر، سایر مردان و زنانی كه با یكدیگر محرمند، نمی توانند به عورت یكدیگر نگاه كنند و احتیاط واجب آن است كه به قسمتهایی از بدن یكدیگر كه معمولاً پوشانده می شود نیز نگاه نكنند.

« مسأله 3039 » مرد نباید به قصد لذّت به بدن مرد دیگر نگاه كند و نگاه كردن زن هم به بدن زن دیگر با قصد لذّت حرام است.

« مسأله 3040 » گرفتن فیلم و عكس توسّط مرد از زن نامحرم حرام نیست، ولی اگر برای عكس برداشتن مجبور شود كه عمل حرام دیگری انجام دهد، مثلاً دست به بدن او بزند یا نظر او به صورت زینت شده زن یا به سایر بدن او بیفتد، نباید عكس او را بردارد و اگر مرد، زن نامحرمی را بشناسد، در صورتی كه آن زن متهتّك نباشد - یعنی عفیف و نجیب باشد - نباید به عكس او نگاه كند.

« مسأله 3041 » اگر در حال ناچاری زن بخواهد زن دیگر یا مردی غیر از شوهر خود را تَنقیه كند یا عورت او را آب بكشد و همچنین اگر مرد بخواهد مرد دیگر یا زنی غیر

از همسر خود را تنقیه كند یا عورت او را آب بكشد، باید چیزی در دست كند كه دست او به عورت نرسد.

« مسأله 3042 » اگر مرد برای معالجه زن نامحرم ناچار باشد كه او را نگاه كند و دست به بدن او بزند، اشكال ندارد؛ ولی اگر با نگاه كردن بتواند معالجه كند، نباید دست به بدن او بزند و اگر با دست زدن می تواند معالجه كند، نباید به او نگاه كند.

« مسأله 3043 » اگر انسان برای معالجه كسی ناچار شود كه به عورت او نگاǠكند، بنابر احتیاط واجب باید آینه را در مقابل گذاشته و در آن نگاه كند؛ ولی اگر چاره ای جز نگاه كردن به عورت نباشد، اشكال ندارد.

« مسأله 3044 » زن می تواند در جایی كه نامحرم هست با صدای بلند صحبت كند، مگر این كه صدای او موجب تحریك مردهای نامحرم باشد كه در این صورت جایز نیست.

« مسأله 3045 » زن و مرد نامحرم می توانند صدای یكدیگѠرا بدون قصد لذّت بشنوند، خواه به صورت صحبت كردن باشد یا به شكلی دیگر و خواه به طور مستقیم باشد یا غیر مستقیم؛ ولی اگر صدای زن مهیج باشد، بنابر احتیاط از گوش دادن به آن اجتناب شود.

طلاق

{ احكام طلاق }

طلاق در اسلام مورد نكوهش و مذمّت شدید واقع شده و در برخی روایات از پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله وسلم نقل شده است كه: « هیچ چیزی نزد خداوند محبوب تر از خانه ای نیست كه با ازدواج آباد شود و هیچ چیزی در نزد خداوند مبغوض تر از خانه ای نیست كه با طلاق ویران گردد » (62) ولی اگر ادامه زندگی زناشویی به

خاطر اختلافات شدید و غیر قابل اصلاح موجب سختی و حرج بشود، به گونه ای كه ترك زندگی زناشویی تنها راه خلاصی از مشقت ها و اختلافات و فشارهای روانی بین زن و شوهر باشد، اسلام طلاق را راه نجاتی برای ادامه زندگی زن و شوهر دانسته است.

« مسأله 3046 » اگر صیغه طلاق با رعایت شرایط اجرا گردد، موجب انحلال عقد ازدواج و به هم خوردن رابطه زناشویی می گردد و مردی كه زن خود را طلاق می دهد، باید عاقل باشد و به اختیار خود طلاق دهد، پس اگر او را مجبور كنند كه زن خود را طلاق دهد باطل است و نیز باید قصد طلاق داشته باشد، پس اگر صیغه طلاق را به شوخی بگوید، صحیح نیست. همچنین كسی كه زن خود را طلاق می دهد، باید بالغ باشد، اگرچه بچّه ای كه به ده سالگی رسیده و خوب و بد را تشخیص می دهد و احكام طلاق را می فهمد نیز چنانچه همسر خود را طلاق دهد، صحیح است.

« مسأله 3047 » زنی كه می خواهند او را طلاق دهند، باید دارای دو شرط باشد:

اوّل: هنگام طلاق از خون حیض و خون نفاس پاك باشد گرچه غسل نكرده باشد.

دوم: در پاكی پس از حیض و نفاس، شوهر او با وی آمیزش نكرده باشد و تفصیل این دو شرط در مسائل آینده بیان می شود.

« مسأله 3048 » اگر زن را از خون حیض پاك بداند و او را طلاق بدهد و بعد معلوم شود كه هنگام طلاق در حال حیض بوده، طلاق او باطل است و اگر او را در حیض بداند و طلاقش دهد و بعد معلوم شود پاك

بوده، در صورتی كه جدّاً بتواند قصد طلاق بكند، طلاق او صحیح است، وگرنه صورت ظاهری طلاق كافی نیست.

« مسأله 3049 » طلاق دادن زن در حال حیض یا نفاس، در سه صورت صحیح است:

اوّل: شوهر بعد از ازدواج با او آمیزش نكرده باشد.

دوم: آبستن باشد و اگر معلوم نباشد كه آبستن است و شوهر در حال حیض او را طلاق بدهد و بعد بفهمد آبستن بوده، اشكال ندارد.

سوم: مرد به واسطه غایب بودن نتواند یا برای او مشكل باشد كه پاك بودن زن را بفهمد.

« مسأله 3050 » اگر مردی كه از همسر خویش غایب است، بخواهد زن خود را طلاق دهد، چنانچه عادت همسر خویش را بداند و بداند كه چه هنگام به حالت پاكی كه در آن با وی آمیزش نكرده وارد می شود و یا بتواند از آن اطّلاع پیدا كند، باید بر طبق همان عمل كند وگرنه باید از وقتی كه غائب شده، سه ماه صبر كند و سپس او را طلاق دهد و در صورتی كه به همین ترتیب عمل نماید و بعد معلوم شود كه طلاق در حال حیض یا نفاس بوده، طلاق صحیح است.

« مسأله 3051 » كسی كه غایب نیست ولی اطّلاع از حال زن برای او ممكن نمی باشد، مانند شخصی كه زندانی است و ملاقات ندارد، در حكم غایب است.

« مسأله 3052 » اگر با همسر خود كه از خون حیض و نفاس پاك است آمیزش كند و بخواهد او را طلاق دهد، باید صبر كند تا دوباره حیض ببیند و پاك شود، ولی زنی را كه نُه سال او تمام نشده یا آبستن است

یا یائسه می باشد - یعنی اگر سیده است احتیاطاً بیشتر از شصت سال و اگر سیده نیست بیشتر از پنجاه سال داشته باشد - اگر بعد از آمیزش طلاق دهند، اشكال ندارد.

« مسأله 3053 » هرگاه با زنی كه از خون حیض و نفاس پاك است آمیزش كند و در همان پاكی او را طلاق دهد، اگر بعد معلوم شود كه هنگام طلاق آبستن بوده، طلاقش صحیح است.

« مسأله 3054 » اگر مرد بخواهد زن خود را كه به واسطه بیماری حیض نمی بیند طلاق دهد، باید از وقتی كه با او آمیزش كرده تا سه ماه از آمیزش با او خودداری نماید و بعد او را طلاق دهد.

« مسأله 3055 » بنابر مشهور طلاق باید به صیغه عربی صحیح خوانده شود و دو مرد عادل آن را بشنوند و اگر خود شوهر بخواهد صیغه طلاق را بخواند و اسم زن او مثلاً « فاطمه » باشد باید بگوید: « زَوْجَتِی فاطِمَةُ طالِقٌ » یعنی: « زن من، فاطمه، رها است » و اگر دیگری را وكیل كند، آن وكیل باید بگوید: « زَوْجَةُ مُوَكِّلِی فاطِمَةُ طالِقٌ » یعنی: « زن موكّل من، فاطمه، رها است » و بنابر احتیاط واجب طلاق باید منجّز باشد و طلاق معلّق به قید و شرط، بنابر احتیاط باطل است.

« مسأله 3056 » زنی كه به عقد موقّت درآمده، مثلاً یك ماهه یا یك ساله او را عقد كرده اند، طلاق ندارد و رها شدن او به این است كه مدّت تعیین شده تمام شود یا مرد مدّت را به او ببخشد، به این ترتیب كه بگوید: « مدّت را به

تو بخشیدم » و در این مورد شاهد گرفتن و پاك بودن زن از حیض لازم نیست.

اقسام طلاق و احكام آنها

طلاق دارای دو قسم است: 1 - طلاق بائن 2 - طلاق رِجعی.

1 - طلاق بائن

« طلاق بائن » آن است كه بعد از طلاق، شوهر حق ندارد به زن خود رجوع كند، یعنی بدون عقد او را به زنی قبول نماید و آن بر پنج قسم است:

اوّل: طلاق زنی كه نُه سالش تمام نشده است.

دوم: طلاق زنی كه یائسه است، یعنی اگر سیده است احتیاطاً بیشتر از شصت سال و اگر سیده نیست بیشتر از پنجاه سال دارد.

سوم: طلاق زنی كه شوهرش بعد از عقد با او آمیزش نكرده است.

چهارم: طلاق سوم زنی كه او را بعد از سه وصلت متوالی سه دفعه طلاق داده اند.

پنجم: طلاق « خُلع » و « مُبارات » كه احكام آنها خواهد آمد.

طلاق خُلع

« مسأله 3057 » طلاق زنی را كه به همسر خود، میل و علاقه ندارد و مهریه یا مالِ دیگر خود را به او می بخشد كه او را طلاق دهد، طلاق « خلع » گویند، اعم از این كه مال مزبور عین مهر یا معادل آن و یا بیشتر و یا كمتر از مهریه باشد.

« مسأله 3058 » اگر شوهر بخواهد خود صیغه طلاق را بخواند، چنانچه اسم زن مثلاً فاطمه باشد، می گوید: « زَوْجَتِی فاطِمَةُ خالَعْتُها عَلی ما بَذَلَتْ، هِی طالِقٌ » یعنی: « زنم فاطمه را در مقابل آنچه بخشید طلاق خلع دادم، او رهاست ».

« مسأله 3059 » اگر زن كسی را وكیل كند كه مهریه او را به شوهر او ببخشد و شوهر،

همان كس را وكیل كند كه زن را طلاق دهد، چنانچه مثلاً اسم شوهر « محمّد » و اسم زن « فاطمه » باشد، وكیل صیغه طلاق را این طور می خواند: « عَنْ مُوكِّلَتِی فاطِمَةَ بَذَلْتُ مَهْرَهَا لِمُوَكِّلِی مُحَمَّدٍ لِیخْلَعَها عَلَیهِ » یعنی: « از جانب موكّل خودم فاطمه مهریه او را به موكّل خودم محمد بخشیدم تا او را طلاق خلع دهد » پس از آن بدون فاصله می گوید: « زَوْجَةُ مُوَكِّلِی خَالَعْتُها عَلی ما بَذَلَتْ، هِی طالِقٌ » یعنی: « زن موكّل خودم را در مقابل آنچه بخشید طلاق خلع دادم، او رهاست » و اگر زن كسی را وكیل كند كه غیر از مهر چیز دیگری را به شوهر او ببخشد كه او را طلاق دهد، وكیل باید به جای كلمه « مَهرَها » آن چیز را بگوید، مثلاً اگر صد تومان داده باشد بگوید: « بَذَلْتُ مأةَ تُومان ».

طلاق مُبارات

« مسأله 3060 » اگر زن و شوهر یكدیگر را نخواهند و از یكدیگر كراهت داشته باشند و زن مهر خود یا مالی را به مرد بدهد كه او را طلاق دهد، آن طلاق را « مُبارات » گویند.

« مسأله 3061 » اگر شوهر بخواهد صیغه مبارات را بخواند، چنانچه مثلاً اسم زن « فاطمه » باشد، باید بگوید: « بارَأْتُ زَوْجَتِی فاطِمَةَ عَلی مَهْرِها، فَهِی طالِقٌ » یعنی: « طلاق مبارات دادم زنم فاطمه را در مقابل مهر او، پس او رهاست » و اگر دیگری را وكیل كند، وكیل باید بگوید: « بارَأْتُ زَوْجَةَ مُوَكِّلِی فاطِمَةَ عَلی مَهْرِها، فَهِی طالِقٌ » یعنی: « طلاق مبارات دادم زن موكّلم فاطمه را

در برابر مهر او، پس او رهاست » و در هر دو صورت اگر به جای كلمه « عَلی مَهْرِها »، « بِمَهرِها » بگوید، اشكال ندارد و اگر مالی را كه زن بخشیده مقداری از مهر باشد، باید به جای « مَهرِها » بگوید: « عَلی هَذَا الْمِقْدارِ مِنْ مَهْرِها » و اگر مالی كه زن بخشیده از مهر نباشد باید به جای آن بگوید: « عَلی ما بَذَلَتْ ».

« مسأله 3062 » صیغه طلاق خلع و مبارات باید به عربی صحیح خوانده شود، ولی اگر زن برای آن كه مال خود را به شوهر ببخشد مثلاً به فارسی بگوید: « برای طلاق، فلان مال را به تو بخشیدم » اشكال ندارد.

« مسأله 3063 » اگر زن در بین مدّت عدّه طلاق خُلع یا مبارات از بخشش خود برگردد، شوهر می تواند رجوع كند و بدون عقد دوباره او را زن خود قرار دهد.

« مسأله 3064 » مالی كه شوهر برای طلاق مبارات می گیرد، باید بیشتر از مَهر نباشد، ولی در طلاق خلع اگر بیشتر باشد اشكال ندارد.

2 - طلاق رِجعی

اگر مردی همسر خود را طلاق دهد و طلاق او جزء هیچ كدام از پنج قسمی كه در طلاق بائن گفته شد نباشد، آن طلاق را « طلاق رجعی » می نامند كه بعد از آن تا وقتی زن در عدّه است، مرد می تواند به او رجوع نماید.

« مسأله 3065 » بر زنی كه طلاق رجعی داده شده، احكام همسر شرعی جاری است، بنابر این نفقه و زكات فطره او بر شوهر واجب است و از یكدیگر ارث می برند و شوهر حق ندارد در عدّه با

خواهر او یا زن پنجم ازدواج نماید، ولی در مدّت عدّه طلاق بائن نفقه زن بر شوهر واجب نیست. « مسأله 3066 » كسی كه زن خود را طلاق رجعی داده، حرام است او را در مدّت عدّه از خانه ای كه هنگام طلاق در آن خانه بوده بیرون كند، ولی در بعضی از موارد كه در كتاب های مفصل گفته شده - مانند این كه زن كار حرامی كه موجب حدّ است انجام دهد یا ناشزه باشد - بیرون كردن او اشكال ندارد و نیز حرام است زن برای كارهای غیرلازم از آن خانه بیرون رود.

« مسأله 3067 » اگر زن یا مرد در عدّه طلاق رجعی بمیرد، دیگری از او ارث می برد، ولی اگر در عدّه طلاق بائن - مانند طلاق خُلع یا مبارات - یكی از آنان بمیرد، دیگری از او ارث نمی برد، مگر این كه در عدّه طلاق « خلع » یا « مبارات » زن از بخشیدن مال یا مهریه خود به شوهر برگردد و شوهر هم مطّلع شود و رجوع نماید كه در این صورت اگر یكی از آنان در زمان عدّه بمیرد، دیگری از او ارث می برد.

« مسأله 3068 » هرگاه زن در ضمن عقد با شوهر شرط كند كه اگر شوهر مسافرت نماید یا مثلاً شش ماه به او خرجی ندهد، اختیار طلاق با زن باشد، این شرط باطل است ولی چنانچه شرط كند كه از طرف مرد وكیل باشد كه اگر مرد مسافر كند یا مثلاً شش ماه خرجی ندهد، از طرف او خود را طلاق دهد، چنانچه پس از مسافرت مرد یا شش ماه خرجی ندادن خود

را با رعایت احتیاط طلاق دهد، صحیح است.

« مسأله 3069 » اگر بچّه ای دیوانه شود و با حال دیوانگی بالغ گردد، پدر و جدّ پدری او، اگر به مصلحتش باشد، می توانند زن او را طلاق بدهند.

« مسأله 3070 » اگر پدر یا جدّ پدری برای طفل خود زنی را صیغه كنند، اگرچه مقداری از زمان تكلیف بچّه جزء مدّت صیغه باشد، مثلاً برای پسر چهارده ساله خود زنی را دو ساله صیغه كنند، بنابر احتیاط نمی توانند مدّت آن زن را ببخشند و همچنین نمی توانند زن دائمی او را طلاق دهد.

« مسأله 3071 » اگر از روی علاماتی كه در شرع معین شده، مرد دو نفر را عادل بداند و زن خود را پیش آنان طلاق دهد، دیگری كه آنان را عادل نمی داند، نباید آن زن را برای خود یا برای كس دیگری عقد كند.

« مسأله 3072 » اگر كسی زن خود را بدون این كه او بفهمد طلاق دهد، چنانچه مخارج او را مثل وقتی كه زن او بوده بدهد و مثلاً بعد از یك سال بگوید: « یك سال پیش تو را طلاق دادم » و شرعاً هم ثابت كند، می تواند چیزهایی را كه در آن مدّت برای زن تهیه نموده و او مصرف نكرده است، از او پس بگیرد، ولی چیزهایی را كه مصرف كرده، نمی تواند از او مطالبه نماید.

احكام رجوع كردن

« مسأله 3073 » « رجوع » به هر لفظ یا عملی ممكن است حاصل شود، به شرط آن كه همراه با قصد رجوع باشد، بنابر این در طلاق رِجعی مرد به دو صورت می تواند به زن خود رجوع كند:

اوّل: حرفی بزند

كه معنایش این باشد كه او را دوباره زن خود قرار داده است.

دوم: كاری كند كه از آن بفهمند رجوع كرده است.

« مسأله 3074 » برای رجوع كردن لازم نیست مرد شاهد بگیرد یا به زن خبر دهد، بلكه اگر بدون این كه كسی بفهمد، بگوید: « به زن خود رجوع كردم » صحیح است.

« مسأله 3075 » مردی كه زن خود را طلاق رجعی داده، اگر مالی از او بگیرد و با او صلح كند كه دیگر به او رجوع نكند، نباید به وی رجوع كند.

« مسأله 3076 » اگر مرد همسرش را دو بار طلاق دهد و به او رجوع كند یا دو بار او را طلاق دهد و بعد از هر طلاق او را عقد كند، بعد از طلاق سوم آن زن بر او حرام است، ولی اگر بعد از طلاق سوم، زن به دیگری شوهر كند، با چهار شرط به شوهر اوّل حلال می شود، یعنی مرد می تواند آن زن را دوباره عقد نماید:

اوّل: آن كه عقد همسر دوم دائمی باشد و اگر مثلاً یك ماهه یا یك ساله او را عقد موقّت كند، بعد از آن كه از او جدا شد، شوهر اوّل نمی تواند او را عقد كند.

دوم: همسر دوم بالغ باشد و با او از جلو آمیزش و دخول كند به نحوی كه موجب غسل شود.

سوم: همسر دوم زن را طلاق بدهد یا بمیرد.

چهارم: عدّه طلاق یا عده وفات شوهر دوم تمام شود.

« مسأله 3077 » اگر مردی سه بار صیغه طلاق را تكرار كند - بدون این كه در میان این سه بار رجوع كرده باشد - یك

طلاق محسوب می شود و دو طلاق دیگر لغو است و اگر بگوید: « هِی طالقٌ ثَلاثاً » یعنی: « زن من سه طلاقه است »، طلاق باطل است.

احكام و مسائل عدّه

عده بر دو قسم است: 1 - عده طلاق 2 - عده وفات.

1 - عدّه طلاق

پس از آن كه زن به هر دلیل از شوهر خود جدا شد - خواه با خواندن صیغه طلاق باشد یا از موارد فسخ نكاح باشد یا با تمام شدن مدّت و یا بخشیدن مدّت توسّط شوهر در عقد موقّت - باید مدّتی را كه در شرع مقدّس تعیین شده به عنوان « عدّه » صبر نماید و در این مدّت از ازدواج با شوهر دیگری خودداری نماید.

« مسأله 3078 » زنی كه نُه سال او تمام نشده (در صورتی كه بالغ نشده باشد) و زن یائسه، عدّه ندارند، یعنی اگرچه شوهر با او آمیزش كرده باشد، بعد از طلاق می تواند فوراً شوهر كند.

« مسأله 3079 » زن بی شوهری كه با او زنا شده، عدّه ندارد و ازدواج با او جایز است؛ ولی بنابر احتیاط از ازدواج با كسانی كه زنا را حرفه خود قرار داده اند خودداری شود، مگر این كه به طور كلّی دست بردارند و توبه آنان احراز شود و زنی كه به شبهه با او آمیزش شده، باید عدّه طلاق نگهدارد.

« مسأله 3080 » زنی كه نُه سال او تمام شده و یائسه نیست، اگر شوهر او با وی آمیزش كند و طلاقش بدهد، بعد از طلاق باید عدّه نگهدارد، یعنی بعد از آن كه در پاكی او را طلاق داد، باید به قدری صبر كند كه دو بار

حیض ببیند و پاك شود و همین كه حیض سوم را دید، عدّه او تمام می شود و می تواند شوهر كند، ولی اگر پیش از آمیزش او را طلاق بدهد عدّه ندارد، یعنی می تواند بعد از طلاق فوراً شوهر كند.

« مسأله 3081 » زنی كه رَحِمَش را برداشته اند یا لوله های رحم او را بسته اند نیز باید عدّه نگهدارد.

« مسأله 3082 » زنی كه حیض نمی بیند، اگر در سنّ زن هایی باشد كه حیض می بینند، چنانچه شوهرش بعد از آمیزش او را طلاق دهد، باید بعد از طلاق تا سه ماه عدّه نگهدارد.

« مسأله 3083 » زنی كه عده او سه ماه است، اگر اوّل ماه او را طلاق بدهند، باید سه ماه هلالی - یعنی از هنگامی كه ماه دیده می شود تا سه ماه - عدّه نگهدارد و اگر در بین ماه او را طلاق بدهند، باید باقی ماه را با دو ماه بعد از آن و نیز كسری ماه اوّل را از ماه چهارم عدّه نگهدارد تا سه ماه تمام شود، مثلاً اگر غروب روز بیستم ماه او را طلاق بدهند و آن ماه بیست و نُه روز باشد، باید نه روز باقی ماه را با دو ماه بعد از آن و بیست روز از ماه چهارم عدّه نگهدارد و احتیاط مستحب آن است كه از ماه چهارم بیست و یك روز عدّه نگهدارد تا با مقداری كه از ماه اوّل عدّه نگهداشته، سی روزِ تمام شود.

« مسأله 3084 » پایان عدّه زن آبستن، به دنیا آمدن یا سقط شدن فرزند اوست؛ پس اگر به طور مثال زنِ بارداری را طلاق بدهند و پس از چند

ساعت نوزاد او به دنیا آید، عدّه او تمام می شود؛ ولی اگر زن شوهردار از راه زنا آبستن شده باشد و شوهرش او را در همان حال طلاق بدهد، بنابر احتیاط واجب باید علاوه بر آنچه گفته شد، سه پاكی یا سه ماه از زمانِ طلاق او بگذرد.

« مسأله 3085 » زنی كه نُه سال او تمام شده و یائسه نیست، اگر مثلاً یك ماهه یا یك ساله به عقد موقّت در آید، چنانچه شوهرش با او آمیزش نماید و مدّت آن زن تمام شود یا شوهر مدّت را به او ببخشد، در صورتی كه حیض می بیند باید به مقدار دو حیض و اگر حیض نمی بیند، چهل و پنج روز باید از شوهر كردن خودداری نماید.

« مسأله 3086 » ابتدای عدّه طلاق از هنگامی است كه خواندن صیغه طلاق تمام می شود - چه زن بداند او را طلاق داده اند یا نداند - پس اگر بعد از تمام شدن عدّه بفهمد كه او را طلاق داده اند، لازم نیست دوباره عدّه نگهدارد.

« مسأله 3087 » اگر با زنی به گمان این كه همسر خودِ اوست آمیزش كند، چه زن بداند كه او شوهر او نیست یا گمان كند شوهرش می باشد، باید عدّه نگهدارد.

« مسأله 3088 » اگر با زنی كه می داند همسر او نیست زنا كند، چنانچه زن نداند كه آن مرد شوهر او نیست، بنابر احتیاط واجب باید عدّه نگهدارد.

« مسأله 3089 » اگر مرد زنی را فریب بدهد كه از شوهر خود طلاق بگیرد و با او ازدواج كند، طلاق و عقد آن زن صحیح است، ولی هر دو معصیت بزرگی كرده اند.

2 - عدّه وفات

«

مسأله 3090 » زنی كه شوهرش مرده اگر آبستن نباشد، باید تا چهار ماه و ده روز عدّه نگهدارد، یعنی از شوهر كردن خودداری نماید، اگرچه یائسه یا صیغه باشد یا شوهرش با او آمیزش نكرده باشد و اگر آبستن باشد، باید تا هنگام زاییدن عدّه نگهدارد، ولی اگر پیش از گذشتن چهار ماه و ده روز، بچّه او به دنیا آید، باید تا چهار ماه و ده روز از مرگ شوهر خود صبر كند و این عدّه را « عدّه وفات » می گویند.

« مسأله 3091 » زن باید در ایام عدّه وفات از انجام كارهای زیر خودداری نماید:

اوّل: پوشیدن لباس رنگارنگ، در صورتی كه عرفاً زینت حساب شود. دوم: سرمه كشیدن. سوم: هر كاری كه زینت حساب شود، مانند آرایش؛ ولی نظافت بدن و لباس، شانه كردن مو، گرفتن ناخن، رفتن حمّام و سكونت در خانه تزیین شده مانعی ندارد.

« مسأله 3092 » اگر زن از روی عمد یا فراموشی و یا ندانستن مسأله در تمام یا قسمتی از زمان عدّه وفات یكی از محرّماتی را كه در مسأله قبل گفته شد انجام دهد، اگر از روی عمد بوده باشد، هرچند گناه كرده، ولی عدّه او به هم نمی خورد و لازم نیست آن را از سر بگیرد.

« مسأله 3093 » زنی كه در عدّه وفات به سر می برد، می تواند از خانه خارج شود و برای رفع نیازهای خود رفت و آمد كند، ولی احوط آن است كه شب را در همان خانه ای كه در زمان حیات همسرش زندگی می كرده بماند.

« مسأله 3094 » اگر شوهر در جبهه جنگ یا به علّت دیگری مفقودالاثر

شود، سه صورت دارد:

اوّل: زن یقین كند شوهر او از دنیا رفته است كه در این حالت باید عدّه وفات نگهدارد و پس از عدّه می تواند ازدواج نماید.

دوم: یقین كند شوهر او زنده است كه در این صورت باید به هر حال صبر كند و مخارج زندگی او از مال شوهر است و اگر مال نداشته باشد، از صدقات و بیت المال تأمین می شود و اگر صبر كردن برای او موجب عسر و حرج شود، باید برای تعیین تكلیف به حاكم شرع مراجعه نماید.

سوم: نداند شوهرش زنده است یا نه، كه در این صورت اگر پدر یا جدّ پدری یا وكیل شوهر، مخارج زندگی او را از مال شوهر یا محلّ دیگری تأمین كنند، باید صبر كند و اگر تأمین نكنند، حاكم شرع آنان را وادار به تأمین می كند و اگر به هیچ شكل مخارج او تأمین نشود، زن می تواند به حاكم شرع مراجعه كند و حاكم شرع دستور دهد زن تا مدّت چهار سال پس از مراجعه صبر كند و در این مدّت با هر وسیله ممكن تحقیق می كنند، اگر ثابت شد كه شوهر زنده است باید صبر كند و اگر ثابت نشد، حاكم شرع به پدر یا جدّ پدری شوهر دستور می دهد كه زن را طلاق دهد و اگر ممكن نشد، خود حاكم شرع او را طلاق می دهد و بنابر احتیاط واجب زن باید بعد از طلاق به مقدار عدّه وفات - یعنی چهار ماه و ده روز - عدّه نگهدارد و بعد می تواند شوهر كند و چنانچه پس از عدّه، شوهر اوّل او پیدا شود، حقّی بر زن ندارد و اگر

در بین مدّت عدّه طلاق پیدا شود، حق دارد رجوع كند و اگر بعد از عدّه طلاق و قبل از پایان عدّه وفات پیدا شود، احوط آن است كه رجوع نكند و در صورت تمایل دوباره عقد نكاح بخوانند.

« مسأله 3095 » اگر زن یقین كند كه شوهر او مرده و بعد از تمام شدن عدّه وفات شوهر كند، چنانچه معلوم شود شوهر او بعد مرده است، باید از شوهر دوم جدا شود و در صورتی كه آبستن باشد، به مقداری كه در عدّه طلاق گفته شد، برای شوهر دوم عدّه طلاق و بعد برای شوهر اوّل عدّه وفات نگهدارد و اگر آبستن نباشد، برای شوهر اوّل عدّه وفات و بعد برای شوهر دوم عدّه طلاق نگهدارد.

« مسأله 3096 » شروع عدّه وفات از هنگامی است كه زن از مرگ شوهر مطّلع می شود.

« مسأله 3097 » اگر زن بگوید عدّه ام تمام شده، با دو شرط از او قبول می شود:

اوّل: آن كه مورد تهمت و بدنامی نباشد.

دوم: از طلاق یا مردن شوهرش به قدری گذشته باشد كه در آن مدّت، تمام شدن عدّه ممكن باشد.

احكام لِعان

« مسأله 3098 » مرد حق ندارد به مجرّد احتمال یا گمان و یا شایعه های بی اساس، به زن خود نسبت زنا بدهد و یا فرزندی را كه از زن او متولّد شده و ممكن است از او باشد، از خود نفی كند و اگر شوهر به زن نسبت زنا داد، حدّ قذف بر او جاری می شود، مگر این كه چهار شاهد عادل نزد حاكم شرع بر آن اقامه كند و یا نزد حاكم شرع « لِعان » كند كه در

این صورت بر زن حدّ زنا جاری می شود، ولی اگر در مقابلِ لعان مرد، زن نیز نزد حاكم شرع لعان كند، حدّ از او نیز برطرف می شود.

« مسأله 3099 » لعان یا برای اثبات عمل زنای زن است و یا برای نفی فرزندی كه از او متولّد شده است و باید نزد حاكم شرع انجام شود و كیفیت لعان در اوایل سوره « نور » بیان شده است و شرایط و احكام آن نیز در كتابهای مفصّل فقهی آمده است.

« مسأله 3100 » پس از انجام لعان احكام زیر بر آن جاری می شود:

اوّل: زن و شوهر از یكدیگر جدا می شوند.

دوّم: زن بر این مرد حرام ابدی می شود.

سوّم: حدّ از كسی كه لعان كرده برطرف می شود.

چهارم: در لعان برای نفی فرزند، خویشاوندی بین این فرزند و این مرد و خویشان او برطرف می شود و از یكدیگر ارث نمی برند؛ ولی بین این فرزند و مادر و خویشان مادری خویشاوندی ثابت است و از یكدیگر ارث می برند.

احیای زمین موات

{ احكام اِحیای زمین های مَوات }

« زمین موات » به زمین هایی گفته می شود كه به دلایلی چون نبودن آب، باتلاق بودن زمین و ریگزار یا سنگلاخ بودن آن، قابل كشت و زرع یا ساختمان سازی نبوده و یا به دلیل كوچ كردن اهالی آن به طور كلّی متروكه شده باشند. زمین های موات بر دو قسم هستند:

اوّل: « موات اصلی » و آن زمینی است كه از آغاز تا كنون هیچ گونه عمران و آبادانی در آن انجام نشده باشد.

دوم: « موات عَرَضِی »، وآن زمینی است كه در گذشته آباد بوده، ولی به هر دلیل ویران و متروك شده است.

« مسأله 3101 » زمین های

موات اصلی جزء « اَنفال » هستند و اختیار آن در زمان حضور امام معصوم علیه السلام به دست اوست و آن حضرت هرگونه صلاح بداند در آنها تصرّف می كند و اجازه احیا می دهد یا به افراد تملیك كرده و یا اجاره می دهد و در زمان غیبت امام علیه السلام، مسلمانان می توانند آنها را احیا كنند، ولی بنابر احتیاط واجب باید از حاكم شرع اجازه بگیرند و هر كس هر قسمتی را احیا كند، نسبت به آن سزاوارتر است و دیگران حقّ مزاحمت او را ندارند.

« مسأله 3102 » زمین های موات عَرَضی از جهت شناخت مالك بر دو قسمند:

اوّل: زمین هایی كه دارای صاحب بوده، ولی بر اثر رها كردن و اِعراض، ساختمان های آن با گذشت زمان خراب شده و عمران آنها از بین رفته باشد و در حال حاضر بدون صاحب شمرده شوند؛ حكم این زمین ها مانند زمین های موات اصلی است.

دوم: زمین هایی كه متروك شده اند، ولی نه آنچنان كه از آنها اعراض شده و بدون مالك به حساب آیند، بلكه مالك آنها مشخّص است و یا این كه موجود است ولی شناخته شده نیست (مجهول المالك)؛ حكم این زمین ها مانند سایر اموالی است كه صاحب دارند و تصرّف در مال مجهول المالك نیز بنابر احتیاط واجب، موكول به نظر مجتهد جامع الشرایط می باشد.

« مسأله 3103 » زمین آبادی كه به ویرانی گراییده، اگر صاحب آن شناخته شده باشد، دارای سه حالت است:

اوّل: صاحب زمین به كلّی از زمین صرف نظر كرده و توجّهی به آن نداشته باشد كه این صورت حكم زمین موات اصلی را خواهد داشت.

دوم: صاحب زمین از زمین صرف نظر نكرده و تصمیم بر احیای

آن داشته باشد، ولی به دلیل نبودن امكانات - مثل آب و سایر وسایل - قدرت بر احیا نداشته و احیای آن نیاز به گذشت زمان داشته باشد؛ زمین در این حالت حكم زمین احیا شده را دارد و كسی حقّ تصرّف در آن را بدون اجازه مالك ندارد.

سوم: صاحب زمین از زمین صرف نظر نكرده ولی آن را احیا هم نمی كند، چون بهره برداری از احیا نشده آن بیشتر از احیا شده آن است، مانند این كه بخواهد از علف آن برای چرانیدن گوسفندان استفاده كند؛ زمین در این حالت نیز حكم زمین احیا شده را دارد و كسی حقّ تصرّف در آن را بدون اجازه مالك ندارد.

« مسأله 3104 » در صورت تحقق دولت عدل اسلامی جامع الشرایط، احیای زمین موات مشروط به اجازه حكومت است - هرچند اجازه به طور عام باشد - پس قبل از اجازه حكومت كسی حقّ تصرّف در زمین های موات را ندارد و تنها افراد و گروه هایی كه به آنان اجازه داده شده می توانند كارهای مقدّماتی - از قبیل دیوار كشی، تسطیح و خاكبرداری - را شروع كنند، ولی به مجرّد به ثبت رساندن زمین بدون احیای آن، حقّی برای ثبت دهنده ثابت نمی شود و ثبت دهنده حقّ ندارد آن را بفروشد یا وقف نماید و یا معاملات دیگری بر روی آن انجام دهد.

« مسأله 3105 » كسی كه اجازه احیا دارد، لازم نیست شخصاً اقدام به كارهای مقدّماتی و احیا نماید، بلكه اگر دیگری را اجیر یا وكیل كند، كافی است و آثار عمل برای كسی است كه اجیر یا وكیل گرفته است.

« مسأله 3106 » شروع در

عملیات احیا مانند حصار كشیدن اطراف زمین یا كندن چاه یا ایجاد نهر و مانند آن، « تحجیر » است و موجب مالكیت نمی شود، ولی برای تحجیر كننده ایجاد حقّ اولویت در احیا می كند.

احكام حیازت مباحات

« مسأله 3107 » اگر كسی مال مباحی را كه مالك ندارد به قصد تملك و با رعایت قوانین شرعی تصرّف كند، مالك آن می گردد و این عمل را « حیازت مباحات » می گویند. حیازت مباحات ممكن است به فراهم آوردن مقدمات تصرّف صورت بگیرد، مانند دامی كه صیاد برای صید ماهی در دریا می گستراند.

« مسأله 3108 » همانگونه كه در احكام انفال گفته شد، هر مالی كه عرفاً مالیت داشته ولی مالك نداشته باشد و منفعت آن متعلّق به عموم مردم باشد، جزء انفال است و برای تصرّف در انفال در عصر غیبت امام معصوم علیه السلام، بنابر احتیاط باید از حاكم شرعی اجازه گرفته شود؛ ولی برای تصرّفاتی كه معمولاً مردم بدون اجازه انجام می دهند و سیره در مورد آنان وجود دارد - مثل ماهی گیری برای رفع نیازهای شخصی و یا چراندن دام در مراتع - اجازه گرفتن لازم نیست و این گونه موارد در حكم مباحات می باشند.

« مسأله 3109 » اگر چیزی كه مالك معینی دارد، مالك آن به اراده خود از آن اعراض كند یا آن را برای دیگران مباح كند - مانند سكّه هایی كه بر سر عروس می ریزند - تصرّف كسانی كه آن مال برای آنان مباح شده در آن مال جایز است.

« مسأله 3110 » در صورت تحقق دولت عدل اسلامی جامع الشرایط، استفاده از جنگل ها و نیزارهای طبیعی و دریاها و معادن و رودخانه های بزرگ

و جانوران وحشی و مانند آنها، باید با اجازه حكومت باشد، هر چند این اجازه به طور عام باشد.

« مسأله 3111 » هرگاه كسی به قصد حیازت آب مباح، در زمین خود یا در زمین مباح، نهر ایجاد نماید، آبی كه در نهر جاری می شود ملك صاحب نهر است، مشروط بر این كه مزاحم اراضی دیگران یا شرب و استفاده مردم نباشد.

« مسأله 3112 » هر كس در زمین خود یا در اراضی مباح به قصد تملّك، قنات یا چاهی حفر كند تا به آب برسد و یا چشمه ای جاری كند، مالك آب آن می شود. حكومت می تواند برای حفر چاه و استفاده از آب قواعدی وضع نماید.

« مسأله 3113 » هرگاه چند نفر در حفر چاه یا قنات یا جاری كردن چشمه و مانند آن شریك شوند، به نسبت به عمل و مخارجی كه برای آن كرده اند مالك آب می شوند.

« مسأله 3114 » حیازت هر چیزی بر اساس عرف تعیین می گردد، مثلاً حیازت ماهی صید آن و حیازت بوته های بیابان، كندن آن به قصد تملّك است.

مشتركات

« مسأله 3115 » مكان هایی كه بین مردم مشترك است عبارتند از:

اوّل: خیابان ها و كوچه ها، راه های زمینی و دریایی و هوایی و مراتع آبادی ها نسبت به مردم آن آبادی ها.

دوم: مساجد، زیارتگاه ها و اماكنی كه به عنوان استفاده مردم ساخته شده است.

سوم: دریاها، دریاچه ها، چشمه های جاری در كوه ها و زمین های موات و رودخانه ها ونهرهای بزرگ و كوچكی كه به وسیله اشخاص خاصّی احداث نشده اند.

چهارم: معادن آشكاری كه بهره برداری از آنها نیازی به حفاری و مانند آن ندارد، مانند معادن نمك و آهن.

« مسأله 3116 » همه مردم در بهره

بردن و استفاده از مشتركات یكسان می باشند، ولی هر كه زودتر شروع به بهره برداری نماید، حقّ تقدّم دارد، همچنین در اموری كه قابل تملّك است - مانند صید ماهی - هر كس صید كند مالك آن خواهد شد، ولی دولت صالح اسلامی حق دارد به خاطر مصالح كشور و مردم، بهره برداری از برخی مشتركات را موقّتاً یا برای همیشه به خودش یا بعضی از اشخاص یا اوقات اختصاص دهد.

{ احكام لُقَطه }

« اموال پیدا شده »

به مالی كه گم شده و انسان آن را پیدا می كند « لُقَطه » می گویند. مالی كه انسان پیدا می كند، اگر نشانه ای نداشته باشد كه به واسطه آن صاحب آن معلوم شود، احتیاط واجب آن است كه آن را از طرف صاحبش صدقه بدهد.

« مسأله 3117 » اگر مالی را پیدا كند كه نشانه داشته و قیمت آن از « 6/12 » نخود نقره سكّه دار كمتر باشد، چنانچه صاحب آن معلوم باشد و انسان نداند راضی است یا نه، نمی تواند بدون اجازه او آن را بردارد و اگر صاحب آن معلوم نباشد، می تواند به قصد این كه ملك خودش شود، آن را بردارد و در این صورت اگر تلف شود، لازم نیست عوض آن را بدهد، بلكه اگر قصد ملك شدن هم نكرده باشد و بدون تقصیر او تلف شود، دادن عوض بر او واجب نیست.

« مسأله 3118 » اگر چیزی كه پیدا كرده نشانه ای داشته باشد كه به واسطه آن بتواند صاحب آن را پیدا كند - اگرچه صاحب آن كافری باشد كه در امان مسلمانان است - در صورتی كه قیمت آن به « 6/12 » نخود نقره سكّه دار برسد، احوط آن است كه

یك سال به نحوی اعلام كند كه عرفاً گفته شود یك سال اعلام كرده است.

« مسأله 3119 » اگر انسان خودش نخواهد اعلام كند، می تواند به كسی كه اطمینان دارد بگوید تا از طرف او اعلام نماید.

« مسأله 3120 » اگر معرّفی و اعلام، نیاز به هزینه داشته باشد - مثل این كه پیدا كننده به هر دلیلی قدرت اعلام نداشته باشد و باید به دیگری مزد بدهد تا اعلام كند یا كالای پیدا شده دارای اهمیت باشد و باید به وسیله روزنامه یا نظایر آن آگهی و اعلام نماید - می تواند هزینه معرّفی و آگهی را از صاحب آن بگیرد.

« مسأله 3121 » اگر تا یك سال اعلام كند و صاحب مال پیدا نشود، می تواند به قصد این كه هر وقت صاحب آن پیدا شد عوض آن را به او بدهد، برای خود بردارد یا برای او نگهداری كند كه هر وقت پیدا شد به او بدهد، ولی احتیاط مستحب آن است كه از طرف صاحب آن صدقه بدهد، امّا چیزی كه در حرم (مكّه) پیدا شود، احتیاط واجب آن است كه آن را برای خود برندارد بلكه صدقه دهد.

« مسأله 3122 » اگر بعد از آن كه یك سال اعلام كرد و صاحب مال پیدا نشد، مال را برای صاحب آن نگهداری كند و از بین برود، چنانچه در نگهداری آن كوتاهی یا زیاده روی نكرده باشد، ضامن نیست؛ همچنین اگر آن مال را به حاكم شرعی تحویل دهد و سپس صاحب آن پیدا شود، ضامن نیست؛ ولی اگر از طرف صاحب آن صدقه داده باشد یا برای خود برداشته باشد، ضامن است.

« مسأله

3123 » كسی كه مالی را پیدا كرده، اگر عمداً به دستوری كه گفته شد اعلام نكند، علاوه بر این كه معصیت كرده، باز هم واجب است اعلام كند.

« مسأله 3124 » اگر بچّه نابالغ چیزی پیدا كند، ولی او باید اعلام نماید.

« مسأله 3125 » اگر انسان در بین سالی كه اعلام می كند، از پیدا شدن صاحب مال ناامید شود، اگر نخواهد آن را اعلام كند، احتیاط واجب آن است كه آن را صدقه بدهد.

« مسأله 3126 » اگر در بین سالی كه اعلام می كند، مال از بین برود، چنانچه در نگهداری آن كوتاهی یا زیاده روی كرده باشد، باید عوض آن را به صاحب آن بدهد و اگر كوتاهی نكرده و زیاده روی هم ننموده باشد، چیزی بر او واجب نیست.

« مسأله 3127 » اگر مالی را كه نشانه دارد و قیمت آن به « 6/12 » نخود نقره سكّه دار می رسد، در جایی پیدا كند كه معلوم است به واسطه اعلام صاحب آن پیدا نمی شود، می تواند در روز اوّل آن را از طرف صاحب آن صدقه بدهد و چنانچه صاحب آن پیدا شود و به صدقه دادن راضی نشود، باید عوض آن را به او بدهد و ثواب صدقه ای كه داده مال خود اوست.

« مسأله 3128 » اگر چیزی را پیدا كند و به گمان این كه مال خود اوست بردارد و بعد بفهمد مال خود او نبوده، باید تا یك سال اعلام نماید.

« مسأله 3129 » لازم نیست هنگام اعلام، جنس چیزی را كه پیدا كرده بگوید، بلكه همین قدر كه بگوید: « چیزی پیدا كرده ام » كافی است.

« مسأله 3130 » اگر كسی

چیزی را پیدا كند و دیگری بگوید مالِ من است، در صورتی باید به او بدهد كه نشانه های آن را بگوید و یقین پیدا كند كه مال اوست، ولی اگر ذكر نشانه ها فقط موجب گمان به مالك بودن آن شود، مخیر است كه به او بدهد یا از دادن به او خودداری نماید.

« مسأله 3131 » اگر قیمت چیزی كه پیدا كرده به « 6/12 » نخود نقره سكّه دار برسد، چنانچه اعلام نكند و در مسجد یا جای دیگری كه محلّ اجتماع مردم است بگذارد و آن چیز از بین برود یا دیگری آن را بردارد، كسی كه آن را پیدا كرده ضامن است.

« مسأله 3132 » هرگاه چیزی را پیدا كند كه اگر بماند فاسد می شود، باید تا مقداری كه ممكن است آن را نگهدارد، بعد قیمت كند و خودش بردارد یا بفروشد و پول آن را نگهدارد و احتیاط مستحب آن است كه در صورت امكان برای فروش آن به خودش یا به دیگری، از حاكم شرع اجازه بگیرد و در هر صورت باید اعلام را یك سال ادامه دهد تا اگر صاحب آن پیدا شد، پول آن چیز را به او تسلیم كند و اگر صاحب آن پیدا نشود، از طرف او صدقه بدهد و احتیاط واجب آن است كه برای صدقه دادن از حاكم شرع اجازه بگیرد.

« مسأله 3133 » قیمت مال پیدا شده باید بر حسب زمان و مكانی كه مال در آن پیدا شده محاسبه شود.

« مسأله 3134 » اگر چیزی كه پیدا كرده، هنگام وضو گرفتن و نماز خواندن همراه او باشد، در صورتی كه قصد او این

باشد كه صاحب آن را پیدا كند، اشكال ندارد.

« مسأله 3135 » اگر دو شاهد عادل شهادت دهند كه مالِ پیدا شده متعلّق به فلان شخص است، باید مال به آن فرد داده شود، چه پیش از شروع اعلام یا در بین و یا بعد از آن باشد.

« مسأله 3136 » اگر كسی كه مال نشانه دار را پیدا كرده بمیرد، چنانچه پس از پایان اعلام، آن را برای خود برداشته و مرده باشد، مالكیت آن به همان صورت به وارث او منتقل می شود كه اگر صاحب آن پیدا شد، به او برگردانده شود و اگر قبل از شروع اعلام یا در بین آن مرده باشد، ظاهراً ورثه باید به جای او اعلام نمایند.

« مسأله 3137 » اگر كفش او را اشتباهاً ببرند و كفش دیگری به جای آن بگذارند، چنانچه بداند كفشی كه مانده مالِ كسی است كه كفش او را برده و قیمت آن از كفش خودش بیشتر نباشد، در صورتی كه از پیدا شدن صاحب آن مأیوس شود و یا برای او مشقّت داشته باشد، می تواند آن را به جای كفش خودش بردارد، ولی اگر قیمت آن از كفش خودش بیشتر باشد، باید هر وقت صاحب آن پیدا شد زیادی قیمت را به او بدهد و چنانچه از پیدا شدن او ناامید شود، باید با اجازه حاكم شرع زیادی قیمت را از طرف صاحب آن صدقه بدهد و اگر احتمال بدهد كفشی كه مانده مالِ كسی نیست كه كفش او را برده، باید با آن معامله مجهول المالك نماید، یعنی از صاحب آن جستجو و تحقیق كند و چنانچه از پیدا كردن او

مأیوس شود، از طرف او به فقیر صدقه بدهد.

« مسأله 3138 » اگر مالی را كه كمتر از « 6/12 » نخود نقره سكّه دار ارزش دارد، پیدا كند و از آن صرف نظر نماید و در مسجد یا جای دیگری بگذارد، چنانچه كسی آن را بردارد، برای او حلال است.

« مسأله 3139 » لوازم و ابزار و اشیایی كه آنها را برای تعمیر و مانند آن نزد تعمیركاران و صاحبان صنایع می برند، اگر صاحب آن جنس ناشناخته باشد و دیگر سراغ آن نرود و صاحب صنعت پس از جستجو و تحقیق از آمدن صاحب جنس ناامید شود، باید آن را از طرف صاحب آن صدقه بدهد و بنابر احتیاط واجب باید با اجازه حاكم شرع باشد.

« مسأله 3140 » اگر دزد مالی را كه به سرقت برده نزد انسان امانت بگذارد، جایز نیست آن را به خود دزد برگرداند، بلكه باید آن را به صاحب آن بدهد و اگر صاحب آن به هیچ وجه معلوم نباشد، حكم لُقطه بر آن جاری می شود.

« مسأله 3141 » اگر مالی از دیگران در بین اموال انسان باقی بماند و صاحب آن یا محل و مكان او به هیچ وجه معلوم نباشد به گونه ای كه رساندن مال به صاحب آن برای او میسّر نبوده و از پیدا كردن او نیز مأیوس باشد، باید آن را از طرف صاحب آن و بنابر احتیاط واجب با اجازه حاكم شرع صدقه بدهد. همچنین اگر انسان در معاملات و دادوستدها كم و زیاد كرده و بر اثر مرور زمان صاحبان آنها را فراموش كرده باشد و شناخت آنان برای او میسّر نباشد، باید

عوض آنها را از طرف صاحبان آنها و بنابر احتیاط واجب با اجازه حاكم شرع صدقه بدهد و بنابر احتیاط در هر دو صورت اگر مقدار آن را نداند، باید به قدری صدقه بدهد كه مطمئن شود بری ءالذّمّه شده است و به این كار در اصطلاح « ردّمظالم » گفته می شود.

مجهول المالک و حیوان و انسان گم شده

{ احكام مجهول المالك و حیوان و انسان گم شده }

« مجهول المالك » به مالی می گویند كه صاحب آن مشخص نیست.

« مسأله 3142 » اگر حیوانی مثل گوسفند یا مرغ وارد خانه انسان شود و صاحب آن معلوم نباشد، حكم لُقَطه را ندارد بلكه « مجهول المالك » می باشد، پس باید برای پیدا كردن صاحب آن جستجو كند و چنانچه از یافتن او مأیوس شد، حیوان یا بهای آن را صدقه بدهد و بنابر احتیاط از حاكم شرع برای صدقه دادن اجازه بگیرد. همچنین است اگر كبوتری كه بال آن بریده شده است وارد منزل انسان شود، ولی اگر بال كبوتر بریده نباشد و انسان نداند صاحب دارد یا نه، می تواند آن را به قصد تملّك برای خود بردارد و اگر بداند صاحب دارد، باید آن را به صاحب آن برگرداند و اگر صاحب آن را نشناسد و از پیدا كردن او مأیوس باشد، باید آن را صدقه دهد.

« مسأله 3143 » اگر در جایی كه عمران و آبادی است حیوانی را پیدا كند، یكی از دو صورت را دارد:

اوّل: اگر حیوان سالم بوده و در معرض تلف نباشد، جایز نیست آن را بگیرد و اگر گرفت باید آن را حفظ كند و علوفه آن را نیز تأمین كند و حق ندارد از صاحب آن عوض آن را مطالبه نماید و در صورتی كه

آن حیوان گوسفند باشد و صاحب آن پیدا نشود، می تواند آن را برای صاحب آن نگهدارد و یا این كه پس از سه روز آن را بفروشد و پول آن را از طرف صاحب آن صدقه بدهد و چنانچه صاحب آن پیدا شود و صدقه را قبول نكند، باید پول آن را به صاحب آن بدهد.

دوم: اگر حیوان در اثر بیماری یا غیر آن در معرض تلف باشد، جایز است آن را بگیرد و در این صورت واجب است علوفه آن را تأمین كند و در صورتی كه قصد رایگان نداشته باشد، می تواند پس از پیدا شدنِ صاحب آن عوض آن را مطالبه نماید و یا این كه از شیر یا پشم یا سواری آن به طور معمول استفاده كند و از مخارج آن كم كند و اگر حیوان تلف شود، ضامن آن نیست، مگر این كه در حفظ آن كوتاهی كرده باشد.

« مسأله 3144 » اگر حیوانی را در جایی كه عمران و آبادی نیست، مانند بیابان ها، جنگل ها، كوه ها و راه های بیابانی پیدا كند و صاحب آن معلوم نباشد، دو صورت دارد:

اوّل: اگر در آن محل آب و گیاه وجود داشته باشد و حیوان از لحاظ جسمی و قدرت دویدن بتواند خود را از درندگان حفظ كند، جایز نیست آن را بگیرد.

دوم: اگر در آن محل آب و گیاه وجود نداشته باشد و یا حیوان در معرض خطر باشد، مانند گوسفند و بچّه شتر، جایز است آن را بگیرد و به مقدار ممكن معرّفی كند و چنانچه از پیدا كردن صاحب آن مأیوس شود، می تواند آن را تملّك كند و یا این كه

برای صاحب آن حفظ نماید، ولی در صورت تملّك اگر صاحب آن پیدا شود، باید عوض آن را به او بدهد.

« مسأله 3145 » اگر بچّه ای گم شود و ولی او پیدا نشود و یا او را سرِ راه گذاشته باشند، جایز است بلكه اگر در معرض تلف شدن باشد واجب است كه انسان او را بردارد و حفظ كند و مخارج او را تأمین نماید تا به حدّ بلوغ برسد و یا پدر یا مادر یا جدّ پدری او پیدا شود و چنانچه بچّه مالی همراه خود داشته باشد، جایز است با اجازه حاكم شرع آن مال را به مصرف او برساند و اگر مال نداشته باشد، از بیت المال یا زكوات یا مردم خیر برای مخارج او كمك بگیرد و اگر ممكن نشد، خودش مخارج او را بدهد و در این صورت می تواند مخارجی را كه متحمّل می شود، یادداشت كند تا پس از بزرگ شدن و تمكّن بچّه، از او مطالبه نماید.

« مسأله 3146 » مالی كه صاحب آن مشخّص است ولی به هیچ وجه به او دسترسی نیست، در حكم مجهول المالك می باشد.

غصب

{ احكام غَصْب }

« غَصْب » آن است كه انسان از روی ظلم بر مال یا حقّ كسی مسلّط شود. غصب از گناهان بزرگ است و غاصب در قیامت به عذاب سخت گرفتار می شود. از حضرت پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله وسلم روایت شده است كه: « هر كس یك وجب زمین از دیگری را غصب كند، در قیامت آن زمین را از هفت طبقه آن مثل طوق به گردن او می اندازند. » (63)

« مسأله 3147 » اگر انسان نگذارد مردم از

مسجد و مدرسه و پل و جاهای دیگری كه برای عموم ساخته شده استفاده كنند، حقّ آنان را غصب نموده و همچنین است بنابر احتیاط، اگر در مسجد جایی را كه قبلاً دیگری به آن پیشی گرفته است تصرّف كند.

« مسأله 3148 » چیزی كه انسان پیش طلبكار گرو می گذارد، باید پیش او بماند تا اگر طلب او را ندهد طلب خود را از آن به دست آورد، پس اگر پیش از آن كه طلب او را بدهد آن چیز را از او بگیرد، حقّ او را غصب كرده است.

« مسأله 3149 » مالی كه نزد كسی گرو گذاشته اند، اگر دیگری آن را غصب كند، صاحب مال وطلبكار می توانند چیزی را كه غصب كرده از او مطالبه نمایند و چنانچه آن چیز را از او بگیرند، باز هم در گرو است و اگر آن چیز از بین برود و عوض آن را بگیرند، آن عوض هم مثل خود آن چیز گرو می باشد.

« مسأله 3150 » اگر انسان چیزی را غصب كند، باید آن را به صاحبش برگرداند و اگر آن چیز از بین برود، باید عوض آن را به او بدهد.

« مسأله 3151 » اگر از چیزی كه غصب كرده منفعتی به دست آید، مثلاً از گوسفندی كه غصب كرده برّه ای پیدا شود، متعلّق به صاحب مال است و نیز كسی كه مثلاً خانه ای را غصب كرده، اگرچه در آن ننشیند، باید اجاره آن را بدهد.

« مسأله 3152 » اگر كسی چیزی را غصب كند و آن چیز در دست او رشد و نموّ پیدا كند، همه آن متعلّق به صاحب مال است؛ مثلاً اگر

نهالی را غصب كند و در زمین خود بكارد، درخت هرچه رشد و نموّ پیدا كند متعلّق به صاحب نهال است و غاصب اجرت زمین را طلبكار نیست؛ همچنین اگر پیوندی را غصب كند و به درخت خود پیوند بزند، بنابر اقوی نموّ و میوه آن برای صاحب پیوند است.

« مسأله 3153 » اگر از بچّه یا دیوانه چیزی را غصب كند، باید آن را به ولی او بدهد و اگر از بین رفته باشد، باید عوض آن را بدهد.

« مسأله 3154 » هرگاه دو نفر با هم چیزی را غصب كنند، اگرچه هر یك به تنهایی می توانسته اند آن را غصب نمایند، هر كدام آنان به نسبت استیلایی كه پیدا كرده ضامن آن است.

« مسأله 3155 » اگر چیزی را كه غصب كرده با چیز دیگری مخلوط كند، مثلاً گندمی را كه غصب كرده با جو مخلوط نماید، چنانچه جدا كردن آنها ممكن باشد، اگرچه زحمت داشته باشد، باید جدا كند و به صاحب آن برگرداند.

« مسأله 3156 » اگر ظرف طلا و نقره یا چیز دیگری را كه صاحب آن - از روی تقلید یا اجتهاد - نگاه داشتن آن را جایز می داند غصب كند و خراب نماید، باید آن را با مزد ساختنش به صاحب آن بدهد و در صورتی كه مزد ساختن كمتر از تفاوت ساخته و نساخته باشد، تفاوت قیمت را هم باید بدهد و چنانچه برای این كه مزد ندهد بگوید: « آن را مثل اوّل آن می سازم »، مالك مجبور نیست قبول نماید و نیز مالك نمی تواند او را مجبور كند كه آن را مثل اوّل بسازد.

« مسأله 3157

» اگر چیزی را كه غصب كرده به نحوی تغییر دهد كه از اوّلش بهتر شود - مثلاً با طلایی كه غصب كرده گوشواره بسازد - چنانچه صاحب مال بگوید: « مال را به همین صورت بده »، باید به او بدهد و نمی تواند برای زحمتی كه كشیده مزد بگیرد، بلكه بدون اجازه مالك حق ندارد آن را به صورت اوّل درآورد و اگر بدون اجازه او آن چیز را مثل اوّلش كند، باید مزد ساختن آن را هم به صاحبش بدهد و در صورتی كه مزد ساختن كمتر از تفاوت ساخته و نساخته باشد، تفاوت قیمت را هم باید بدهد.

« مسأله 3158 » اگر چیزی را كه غصب كرده به گونه ای تغییر دهد كه از اوّلش بهتر شود و صاحب مال بگوید: « باید آن را به صورت اوّل درآوری »، واجب است آن را به صورت اوّل درآورد و چنانچه قیمت آن به واسطه تغییر دادن از اوّلش كمتر شود، باید تفاوت آن را نیز به صاحبش بدهد؛ پس اگر با طلایی كه غصب كرده گوشواره بسازد و صاحب آن بگوید: « باید به صورت اوّلش درآوری »، در صورتی كه بعد از ذوب كردن قیمت آن از كمتر طلایی شود كه با آن گوشواره نساخته بوده، باید تفاوت آن را بدهد.

« مسأله 3159 » اگر زمینی را غصب كند و در آن ساختمان بسازد، چنانچه مالك به فروش یا مبادله آن راضی نشود و عین زمین خود را مطالبه نماید، غاصب باید ساختمان را خراب كند و زمین را به حالت اوّل برگرداند و تحویل صاحبش بدهد.

« مسأله 3160 » اگر در

زمینی كه غصب كرده زراعت كند یا درخت بنشاند، زراعت و درخت و میوه آن مال خود اوست و چنانچه صاحب زمین راضی نباشد كه زراعت و درخت در زمین بماند، كسی كه غصب كرده باید فوراً زراعت یا درخت خود را اگرچه ضرر نماید از زمین بكند و نیز باید اجاره زمین را در مدّتی كه زراعت و درخت در آن بوده به صاحب زمین بدهد و خرابی هایی را كه در زمین پیدا شده درست كند، مثلاً جای درخت ها را پر نماید و اگر به واسطه اینها قیمت زمین از اوّلش كمتر شود، باید تفاوت آن را هم بدهد و نمی تواند صاحب زمین را مجبور كند كه زمین را به او بفروشد یا اجاره دهد و نیز صاحب زمین نمی تواند او را مجبور كند كه درخت یا زراعت را به او بفروشد.

« مسأله 3161 » اگر صاحب زمین راضی شود كه زراعت و درخت در زمین او بماند، كسی كه آن را غصب كرده، لازم نیست درخت و زراعت را بكند، ولی باید اجاره آن زمین را از وقتی كه غصب كرده تا وقتی كه صاحب زمین راضی شده، بدهد.

« مسأله 3162 » درخت میوه ای كه شاخه آن از دیوار باغ بیرون آمده، اگر صاحبش از خوردن میوه آن منع نكند و انسان نیز نداند كه صاحب آن راضی نیست، می تواند از میوه آن بخورد، مشروط بر آن كه اتفاقاً از آنجا عبور كند و به قصد خوردن میوه به آنجا نرفته باشد، ولی نمی تواند چیزی از میوه آن را با خود ببرد و نیز نباید كاری كند كه به درخت آسیب برسد.

« مسأله

3163 » اگر چیزی كه غصب كرده از بین برود، در صورتی كه مثل گاو و گوسفند باشد كه قیمت اجزای آن با هم فرق دارد، مثلاً گوشت آن یك قیمت و پوست آن قیمت دیگری دارد، بنابر احتیاط واجب باید بالاترین قیمت را از روز غصب تا روز تلف بدهد.

« مسأله 3164 » اگر چیزی كه غصب كرده و از بین رفته، مانند گندم و جو باشد كه قیمت اجزای آن با هم فرق ندارد، باید مثل همان چیزی را كه غصب كرده بدهد و خصوصیات چیزی كه می دهد باید مثل خصوصیات چیزی باشد كه آن را غصب كرده و از بین رفته است؛ ولی اگر قیمت بازار كمتر شده باشد، بنابر احتیاط باید به نسبت تفاوت قیمت مصالحه نمایند.

« مسأله 3165 » اگر چیزی را كه مثل گوسفند قیمت اجزای آن با هم فرق دارد غصب نماید و از بین برود، چنانچه قیمت بازار آن فرق نكرده باشد ولی در مدّتی كه در پیش او بوده مثلاً چاق شده باشد، باید قیمت گوسفند چاق را بدهد.

« مسأله 3166 » اگر چیزی را كه غصب كرده دیگری از او غصب نماید و از بین برود، صاحب مال می تواند عوض آن را از هر كدام آنان كه بخواهد بگیرد و اگر از اوّلی بگیرد، او می تواند از دومی مطالبه كند، ولی اگر دومی به اوّلی برگردانده و پیش او تلف شده باشد، نمی تواند از او مطالبه كند.

« مسأله 3167 » اگر یكی از شرطهای معامله در چیزی كه می فروشند نباشد، مثلاً چیزی را كه باید با وزن خرید و فروش كنند بدون وزن معامله نمایند،

معامله باطل است و چنانچه فروشنده و خریدار با قطع نظر از معامله، راضی باشند كه در مال یكدیگر تصرّف كنند، اشكال ندارد و گرنه چیزی كه از یكدیگر گرفته اند مثل مال غصبی است و باید آن را به هم برگردانند و در صورتی كه مال هر یك در دست دیگری تلف شود - چه بداند معامله باطل است و چه نداند - باید عوض آن را بدهد.

« مسأله 3168 » هرگاه مالی را از فروشنده بگیرد كه آن را ببیند یا مدّتی نزد خود نگهدارد تا اگر پسندید بخرد، در صورتی كه آن مال تلف شود، لزوم پرداخت عوض محلّ اشكال است.

« مسأله 3169 » كسی كه مال یا حقّ او غصب شده است، می تواند با مراجعه به حكومت صالح - و در حال ضرورت به حكومت جائر - یا توسل به زور، ضمن حفظ مقرّرات شرع، مال یا حقّ خود را به دست آورد؛ ولی اگر در این راه متحمّل مخارجی شود، نمی تواند آن را از غاصب بگیرد مگر این كه صرف این مخارج طبق معمول جهت پس گرفتن مال لازم باشد، مانند هزینه ای كه برای دادرسی هزینه كرده است، در صورتی كه آن را ضمن دادخواست مطالبه نموده باشد.

« مسأله 3170 » اگر امین، مانند كسی كه مالی به عاریه یا ودیعه در دست اوست، منكر مالی گردد كه در اختیار اوست، از زمان انكار در حكم غاصب است. همچنین سلطه بدون مجوّز بر مال دیگری در حكم غصب است.

تقاص

احكام تَقاص

در مواردی كه صاحب حق قادر به دریافت حقّ خود از راه های متعارف نیست، می تواند به هر شكل كه قادر است حقّ

خود را از مال مدیون بردارد، ولی بنابر احتیاط واجب باید از حاكم شرع یا نماینده او - هرچند به طور اجمال - اجازه بگیرد و این نوع احقاق حقّ را در فقه « تَقاص » می گویند.

« مسأله 3171 » اگر بدهكار مالی نزد طلبكار داشته باشد و پس از مطالبه طلبكار از دادن بدهی خود بدون عذر كوتاهی كند، طلبكار می تواند به مقدار طلب خود از مال او بردارد، همچنین اگر كسی مال شخص دیگری را غصب نماید، صاحب حق می تواند به مقدار حقّ خود از مال غاصب بردارد.

« مسأله 3172 » تقاص از مالی كه بین بدهكار و دیگری مشترك است جایز نمی باشد، مگر این كه شریك اجازه دهد.

« مسأله 3173 » اگر كسی مال مشتركی را غصب كند، هر یك از دو شریك می توانند به مقدار سهم خود تقاص نماید.

« مسأله 3174 » اگر بعد از تقاص خطا و اشتباهِ تقاص كننده معلوم شود، باید جبران گردد وچنانچه مال مورد تقاص از بین رفته باشد، باید مثل یا قیمت آن را بپردازد.

« مسأله 3175 » در موارد زیر تقاص كردن جایز نیست:

اوّل: اگر طرف منكر حقّ او نباشد و در پرداخت آن اِهمال نورزد و به هنگام مطالبه، حاضر به پرداخت باشد، هرچند طلبكار از مطالبه شرم داشته باشد.

دوم: اگر انكار طرف از این جهت باشد كه خود را صاحب حق می داند و یا در حقانیت مدّعی تردید دارد.

سوم: اگر بدهكار نزد حاكم شرع با تقاضای طلبكار قسم یاد كرده باشد كه مدیون نیست.

شکار

{ احكام سر بریدن و شكار حیوانات }

« مسأله 3176 » اگر حیوان حلال گوشت را به دستوری كه بعد گفته می شود سر ببرند

- چه وحشی باشد و چه اهلی - بعد از جان دادن، گوشت آن حلال و بدن آن پاك است، ولی چهارپایی كه انسان با آن نزدیكی كرده و حیوانی كه نجاستخوار شده و به دستوری كه در شرع معین شده آن را اِستبراء نكرده اند، بعد از سربریدن هم گوشت آن حلال نیست.

« مسأله 3177 » حیوان حلال گوشت وحشی مانند آهو، كبك، بُز كوهی و حیوان حلال گوشتی كه اهلی بوده و بعد وحشی شده، مثل گاو و شتر اهلی كه فرار كرده و وحشی شده اند، اگر به دستوری كه بعد گفته می شود آنها را شكار كنند، پاك و حلالند؛ ولی حیوان حلال گوشت اهلی مانند گوسفند و مرغ خانگی و حیوان حلال گوشت وحشی كه تربیت و اهلی شده است، با شكار كردن پاك و حلال نمی شود.

« مسأله 3178 » حیوان حلال گوشت وحشی در صورتی با شكار كردن پاك و حلال می شود كه بتواند فرار كند یا پرواز نماید؛ بنابر این بچّه آهو كه نمی تواند فرار كند و بچّه كبك كه نمی تواند پرواز نماید، با شكار كردن پاك و حلال نمی شود و اگر آهو و بچّه آن را كه نمی تواند فرار كند با یك تیر شكار نمایند، آهو حلال می شود و بچّه آن حرام است.

« مسأله 3179 » حیوان حلال گوشتی كه مانند ماهی خون جهنده ندارد، اگر به خودی خود بمیرد پاك است، ولی گوشت آن را نمی شود خورد.

« مسأله 3180 » حیوان حرام گوشتی كه خون جهنده ندارد، مانند مار، با سر بریدن حلال نمی شود، ولی مرده آن پاك است.

« مسأله 3181 » سگ و خوك به واسطه سربریدن و

شكار كردن پاك نمی شوند و خوردن گوشت آنها هم حرام است و اگر حیوان حرام گوشتی را كه مانند گرگ و پلنگ درنده و گوشتخوار است، به دستوری كه گفته می شود سر ببرند یا با تیر و مانند آن شكار كنند، پاك است ولی گوشت آن حلال نمی شود و اگر با سگ شكاری آن را شكار كنند، پاك شدن بدن آنها هم اشكال دارد.

« مسأله 3182 » فیل، خرس، بوزینه، موش و نیز حیواناتی كه مانند مار و سوسمار در داخل زمین زندگی می كنند، اگر خون جهنده داشته باشند و به خودی خود بمیرند، نجس می باشند.

« مسأله 3183 » اگر از شكم حیوان زنده، بچّه مرده ای بیرون آید یا آن را بیرون آورند، خوردن گوشت آن حرام است.

دستور سر بریدن حیوانات (ذبح)

« مسأله 3184 » دستور سر بریدن حیوان آن است كه چهار رگ بزرگ گردن آن - یعنی: « نای (راه نفس) »، « مِری (راه غذا) » و دو شاهرگ حیوان - را از زیر بر آمدگی گلو به طور كامل ببرند و اگر آنها را بشكافند، كافی نیست.

« مسأله 3185 » اگر بعضی از چهار رگ را ببرند و صبر كنند تا حیوان بمیرد و بعد بقیه را ببرند، فایده ندارد بلكه اگر به این مقدار هم صبر نكنند، ولی به طور معمول چهار رگ را پشت سر هم نبرند - اگرچه پیش از جان دادن حیوان بقیه رگها را ببرند - اشكال دارد.

« مسأله 3186 » اگر گرگ گلوی گوسفند را به طوری پاره كند كه از چهار رگی كه در گردن است و باید بریده شود چیزی باقی نماند، آن حیوان حرام می شود؛

ولی اگر مقداری از گردن را بكند وچهار رگ باقی باشد یا جای دیگر بدن را بكند، در صورتی كه گوسفند زنده باشد و به دستوری كه گفته می شود سرِ آن را ببرند، حلال و پاك می باشد.

« مسأله 3187 » حرام است كه پیش از بیرون آمدن روح، سرِ حیوان را از بدن آن جدا كنند، ولی با این عمل حیوان حرام نمی شود و بنابر احتیاط واجب پیش از بیرون آمدن روح، پوست حیوان را نكنند و مغز حرام را كه در تیره پشت است نبرند.

شرایط سر بریدن حیوان (ذبح)

« مسأله 3188 » سر بریدن حیوان پنج شرط دارد:

اوّل: كسی كه سر حیوان را می برد - مرد باشد یا زن - باید مسلمان باشد و اظهار دشمنی با اهل بیت پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم نكند و بچّه مسلمان هم اگر ممیز باشد، یعنی خوب و بد را بفهمد، می تواند سر حیوان را ببرد.

دوم: سرِ حیوان را با كارد تیز ببرند و كارد باید از فلزی باشد كه معمولاً با آن چاقو می سازند؛ ولی چنانچه پیدا نشود و به گونه ای باشد كه اگر سر حیوان را نبرند می میرد، با چیز تیزی كه چهار رگ آن را جدا كند، مانند شیشه و سنگ تیز، می شود سر آن را برید.

سوم: در هنگام سر بریدن، جلوی بدن حیوان باید رو به قبله باشد و كسی كه می داند باید رو به قبله سر ببرد، اگر عمداً حیوان را رو به قبله نكند، حیوان حرام می شود؛ ولی اگر فراموش كند یا مسأله را نداند یا قبله را اشتباه كند یا نداند قبله كدام طرف است یا نتواند حیوان را رو به قبله

كند، اشكال ندارد.

چهارم: وقتی كه می خواهد سر حیوان را ببرد یا كارد به گلویش بگذارد، به نیت سر بریدن نام خدا را ببرد و همین قدر كه بگوید: « بسم الله » كافی است و اگر بدون قصدِ سر بریدن نام خدا را ببرد، آن حیوان پاك نمی شود و گوشت آن هم حرام است، ولی اگر از روی فراموشی نام خدا را نبرد، اشكال ندارد.

پنجم: حیوان بعد از سر بریدن حركتی بكند، اگرچه مثلاً چشم یا دُم خود را حركت دهد یا پای خود را به زمین بزند تا معلوم شود زنده بوده است.

« مسأله 3189 » برای رو به قبله كردن حیوان در حال ذبح، كیفیت خاصّی معتبر نیست و فرقی نمی كند كه حیوان را به جانب راست یا چپ بخوابانند یا سر پا نگاه دارند، ولی باید به گونه ای باشد كه بگویند رو به قبله است.

« مسأله 3190 » در ذِبح كننده « اختیار » شرط نیست، پس اگر كسی از روی اكراه ولی با مراعات شرایط شرعی حیوان را ذبح كند، حلال و پاك است؛ همچنین لازم نیست بردن نام خدا از نظر ذبح كننده واجب باشد، پس اگر كسی معتقد به وجوب آن نباشد اما هنگام ذبح به قصد ذبح نام خدا را بر زبان جاری كند، كافی است.

« مسأله 3191 » گفتن « بسم اللَّه » توسّط شخص دیگری غیر از ذبح كننده و یا توسط ضبط صوت و نظایر آن كافی نیست.

« مسأله 3192 » سر بریدن حیوان با دستگاه هایی كه اخیراً متداول شده، در صورتی كه شرایط شرعی - مانند رو به قبله بودن، بسم اللَّه گفتن و

غیر آن - رعایت شود، جایز است و لازم نیست برای هر كدام « بسم اللَّه » بگوید، بلكه اگر هنگام زدن دكمه و گفتن « بسم اللَّه » ذبح چند حیوان را قصد كند و « بسم اللَّه » را به قصد آنها بگوید، همه آنها حلال می شوند، به شرط آن كه همه آنها عرفاً در یك زمان باشند؛ ولی اگر به تدریج و با فاصله ذبح شوند، باید برای هر كدام یك « بسم اللَّه » گفته شود.

« مسأله 3193 » گوشت ها یا مرغ های سر بریده ای كه از كشورهای غیر اسلامی وارد می شوند، محكوم به نجاست و حرمت و مردارند، مگر آن كه ذبح شرعی آنها ثابت شود؛ ولی گوشت هایی كه در بازار مسلمانان به فروش می روند و احتمال داده می شود كه به طور شرعی ذبح شده باشند، حلال و خرید و فروش آنها جایز است.

« مسأله 3194 » بی حس كردن حیوان توسّط دستگاه یا هر وسیله دیگری قبل از ذبح، اگر به طور كامل نباشد و مانع از خروج خون متعارف از حیوان پس از سربریدن نشود، اشكال ندارد و باید در غیر حال ناچاری از وارد كردن ضربه گیج كننده به سر حیوان قبل از ذبح - اگر موجب اذیت حیوان باشد - خودداری شود، ولی موجب حرام شدن گوشت حیوان نمی شود.

دستور كشتن شتر

« مسأله 3195 » اگر بخواهند شتر را بكشند كه بعد از جان دادن پاك و حلال باشد، باید علاوه بر رعایت پنج شرطی كه برای سربریدن حیوانات گفته شد، كارد یا چیز دیگری را كه برنده بوده و از فلزاتی است كه معمولاً با آن كارد می سازند، در

گودی بین گردن و سینه آن فرو كنند.

« مسأله 3196 » وقتی می خواهند كارد را به گردن شتر فرو ببرند، بهتر است كه شتر ایستاده باشد؛ ولی اگر در حالی كه زانوها را به زمین زده یا به پهلو خوابیده و جلوی بدن آن رو به قبله است، كارد را در گودی گردنش فرو كنند، اشكال ندارد.

« مسأله 3197 » اگر به جای این كه كارد را در گودی كردن شتر فرو كنند، سر آن را ببرند یا گوسفند و گاو و مانند آنها را مثل شتر، كارد در گودی گردنشان فرو كنند، گوشت آنها حرام و بدن آنها نجس است؛ ولی اگر چهار رگ شتر را ببرند و تا زنده است به دستوری كه گفته شد، كارد در گودی گردنش فرو كنند، گوشت آن حلال و بدن آن پاك است و نیز اگر كارد در گودی گردن گاو یا گوسفند یا مانند اینها فرو كنند و تا زنده است سر آن را ببرند، حلال و پاك می باشد.

« مسأله 3198 » اگر حیوانی سركش شود و نتوانند آن را به دستوری كه در شرع معین شده بكشند یا مثلاً در چاه بیفتد و احتمال بدهند كه در آنجا بمیرد و كشتن آن به دستور شرع ممكن نباشد، چنانچه با چیزی مثل شمشیر كه به واسطه تیزی آن بدن زخم می شود، به بدن حیوان زخم بزنند و در اثر زخم جان بدهد، حلال می شود و رو به قبله بودن آن لازم نیست، ولی باید شرطهای دیگری را كه برای سر بریدن حیوانات گفته شد، دارا باشد.

مستحبّات و مكروهات سر بریدن حیوان

« مسأله 3199 » چند چیز در سربریدن حیوانات مستحب

است:

اوّل: هنگام سر بریدن گوسفند، دو دست و یك پای آن را ببندند و پای دیگرش را باز بگذارند و هنگام سر بریدن گاو، چهار دست و پای آن را ببندند و دُم آن را باز بگذارند و هنگام كشتن شتر، دو دست آن را از پایین تا زانو یا تا زیر بغل به یكدیگر ببندند و پاهایش را باز بگذارند و مستحب است مرغ را بعد از سربریدن، رها كنند تا پر و بال بزند. دوم: كسی كه حیوان را می كُشد رو به قبله باشد. سوم: پیش از كشتن حیوان آب جلوی آن بگذارند. چهارم: كاری كنند كه حیوان كمتر اذیت شود، مثلاً كارد را خوب تیز كنند و با عجله سر حیوان را ببرند.

« مسأله 3200 » چند چیز در سر بریدن حیوانات مكروه است:

اوّل: آن كه كارد را پشت حلقوم فرو كنند و به طرف جلو بیاورند كه حلقوم از پشت آن بریده شود. دوم: در جایی حیوان را بكشند كه حیوان دیگر آن را ببیند. سوم: در شب یا پیش از ظهر روز جمعه سر حیوان را ببرند، ولی در صورت احتیاج عیبی ندارد. چهارم: خود انسان چهارپایی را كه پرورش داده است بكشد.

احكام شكار كردن با اسلحه

« مسأله 3201 » اگر حیوان حلال گوشت وحشی را با اسلحه شكار كنند، با پنج شرط حلال می شود و بدن آن پاك است:

اوّل: آن كه اسلحه شكار مثل كارد و شمشیر برنده باشد، یا مثل نیزه و تیر، تیز باشد كه به واسطه تیز بودن، بدن حیوان را پاره كند و اگر به وسیله دام یا چوب و سنگ و مانند اینها

حیوانی را شكار كنند، پاك نمی شود و خوردن آن هم حرام است و اگر حیوانی را با تفنگ شكار كنند، چنانچه گلوله آن تیز باشد كه در بدن حیوان فرو رود و آن را پاره كند، پاك و حلال است و اگر گلوله تیز نباشد بلكه با فشار در بدن حیوان فرو رود و حیوان را بكشد یا به واسطه حرارتش بدن حیوان را بسوازند و در اثر سوزاندن، حیوان بمیرد، پاك و حلال بودن آن اشكال دارد. دوم: كسی كه شكار می كند باید مسلمان یا بچّه مسلمان باشد كه خوب و بد را بفهمد و اگر كافر یا كسی كه اظهار دشمنی با اهل بیت پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم می كند حیوانی را شكار نماید، آن شكار حلال نیست. سوم: اسلحه را به قصد شكار كردن حیوان به كار برد و اگر مثلاً جای دیگری را نشانه گیری كند و اتّفافاً حیوان را بكشد، آن حیوان پاك نیست و خوردن آن هم حرام است. چهارم: در وقت به كار بردن اسلحه، نام خدا را ببرد و چنانچه عمداً نام خدا را نبرد، شكار حلال نمی شود، ولی اگر فراموش كند، اشكال ندارد. پنجم: وقتی به نزد حیوان برسد، مرده باشد یا اگر زنده باشد، به اندازه سربریدن آن وقت نباشد و چنانچه به اندازه سربریدن وقت باشد و سر حیوان را نبرد تا بمیرد، حرام است.

« مسأله 3202 » اگر دو نفر حیوانی را شكار كنند و یكی از آنان مسلمان و دیگری كافر باشد، یا یكی از آن دو نام خدا را ببرد و دیگری عمداً نام خدا را نبرد، آن حیوان حلال نیست.

« مسأله

3203 » اگر بعد از آن كه حیوانی را تیر زدند، مثلاً در آب بیفتد و انسان بداند كه حیوان به واسطه تیر خوردن و افتادن در آب جان داده، حلال نیست بلكه اگر شك كند كه فقط برای تیر بوده یا نه، حلال نمی باشد.

« مسأله 3204 » اگر با اسلحه غصبی یا سگ غصبی حیوانی را شكار كند، شكار حلال است و مال خود او می شود؛ ولی گذشته از این كه گناه كرده، باید اجرت اسلحه یا سگ را به صاحب آن بدهد.

« مسأله 3205 » اگر با شمشیر یا چیز دیگری كه شكار كردن با آن صحیح است - با شرطهایی كه در مسائل گذشته گفته شد - حیوانی را دو قسمت كنند و سر و گردن در یك قسمت بماند و انسان وقتی برسد كه حیوان جان داده باشد، اگر به واسطه همین قسمت شدن جان داده باشد، هر دو قسمت حلال است و اگر حیوان زنده باشد و برای سر بریدن با آداب شرع، وقت تنگ باشد، قسمتی كه سر و گردن ندارد حرام و قسمتی كه سر و گردن دارد حلال است و اگر برای سر بریدن وقت باشد، آن قسمت كه در آن سر نیست حرام است و آن قسمت دیگر اگر سر آن را به دستوری كه در شرع معین شده ببرند حلال است، به شرط آن كه در زمان بریدن سر، زنده باشد، اگرچه در حال جان دادن باشد.

« مسأله 3206 » اگر با چوب یا سنگ یا چیز دیگری كه شكار كردن با آن صحیح نیست حیوانی را دو قسمت كند، قسمتی كه سر و گردن

ندارد حرام است و قسمتی كه سر و گردن دارد، اگر زنده باشد و سر آن را به دستوری كه در شرع معین شده ببرند، حلال است، به شرط آن كه در زمان بریدن سر، زنده باشد، اگرچه در حال جان دادن باشد. « مسأله 3207 » اگر حیوانی را شكار كنند یا سر ببرند و بچّه زنده ای از شكم آن بیرون آید، چنانچه آن بچّه را به دستوری كه در شرع معین شده سر ببرند، حلال و گرنه حرام می باشد.

« مسأله 3208 » اگر حیوانی را شكار كنند یا سر ببرند و بچّه مرده ای را از شكم آن بیرون آورند، چنانچه خلقت آن بچّه كامل باشد و مو یا پشم در بدن آن روییده باشد، پاك و حلال است.

شكار كردن با سگ شكاری

« مسأله 3209 » اگر سگ شكاری، حیوانِ وحشی حلال گوشتی را شكار كند، با شش شرط گوشت آن پاك و حلال است:

اوّل: سگ به گونه ای تربیت شده باشد كه هر وقت آن را برای گرفتن شكار بفرستند برود و هر وقت از رفتن جلوگیری كنند بایستد، ولی اگر در وقت نزدیك شدن به شكار با جلوگیری نایستد، مانعی ندارد و احتیاط واجب آن است كه اگر عادت داشته باشد كه پیش از رسیدن صاحب خود شكار را بخورد، از شكار آن اجتناب كنند، ولی اگر اتّفاقاً شكار را بخورد، اشكال ندارد.

دوم: صاحبش آن را بفرستد و اگر سرِ خود دنبال شكار رود و حیوانی را شكار كند، خوردن آن حیوان حرام است، بلكه اگر سرِ خود دنبال شكار رود و بعد صاحب آن بانگ بزند كه زودتر آن را به شكار برساند -

اگرچه به واسطه صدای صاحب آن شتاب كند - بنابر احتیاط واجب، باید از خوردن آن شكار خودداری نمایند.

سوم: كسی كه سگ را می فرستد باید مسلمان باشد یا بچّه مسلمان كه خوب و بد را بفهمد و اگر كافر یا كسی كه اظهار دشمنی با اهل بیت پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم می كند سگ را بفرستد، شكار آن سگ حرام است.

چهارم: وقت فرستادن سگ نام خدا را ببرد و اگر عمداً نام خدا را نبرد، آن شكار حرام است، ولی اگر از روی فراموشی باشد، اشكال ندارد و اگر وقت فرستادن سگ نام خدا را عمداً نبرد و پیش از آن كه سگ به شكار برسد نام خدا را ببرد، بنابر احتیاط واجب باید از آن شكار اجتناب نماید.

پنجم: شكار به واسطه زخمی كه از دندان سگ پیدا كرده بمیرد، پس اگر سگ شكار را خفه كند یا شكار از دویدن یا ترس بمیرد، حلال نیست.

ششم: كسی كه سگ را فرستاده، وقتی برسد كه حیوان مرده باشد یا اگر زنده باشد، به اندازه سر بریدن آن وقت نباشد و چنانچه وقتی برسد كه به اندازه سر بریدن وقت باشد - مثلاً حیوان چشم یا دم خود را حركت دهد یا پای خود را به زمین بزند - چنانچه سر حیوان را نبرد تا بمیرد، حلال نیست.

« مسأله 3210 » كسی كه سگ را فرستاده، اگر وقتی برسد كه بتواند سر حیوان را ببرد، چنانچه به نحو معمول و با شتاب كارد را بیرون آورد و وقت سر بریدن بگذرد و آن حیوان بمیرد، حلال است؛ ولی اگر مثلاً به واسطه تنگ بودنِ غِلاف یا چسبندگی

آن بیرون آوردن كارد طول بكشد و وقت بگذرد، حلال نمی شود و نیز اگر چیزی همراه او نباشد كه با آن سر حیوان را ببرد و حیوان بمیرد، واجب است كه از خوردن آن خودداری كند.

« مسأله 3211 » اگر چند سگ را برای شكار رها كنند، چنانچه همه آنها دارای شرایط شكار باشند، شكار حلال است؛ ولی اگر یكی از آنها دارای شرایط نباشد، شكار نجس و حرام می شود و نیز اگر چند نفر با هم سگ را بفرستند و یكی از آنها كافر باشد یا عمداً نام خدا را نگوید، آن شكار حرام است.

« مسأله 3212 » اگر سگ را برای شكار حیوان مخصوصی بفرستد و آن سگ حیوان دیگری را شكار كند، آن شكار حلال و پاك است و نیز اگر آن حیوان را با حیوان دیگری شكار كند، هر دوی آنها حلال و پاك می باشند.

« مسأله 3213 » اگر « باز » یا حیوان دیگری غیر سگ شكاری حیوانی را شكار كند، آن شكار حلال نیست؛ ولی اگر وقتی برسند كه حیوان زنده باشد و به دستوری كه در شرع معین شده سر آن را ببرند، حلال است.

صید ماهی

« مسأله 3214 » اگر ماهی پولكدار را زنده از آب بگیرند و بیرون آب جان بدهد، پاك و خوردن آن حلال است و چنانچه در آب بمیرد، پاك است، ولی خوردن آن حرام می باشد و ماهی بدون پولك را اگرچه زنده از آب بگیرند و بیرون آب جان بدهد، حرام است.

« مسأله 3215 » اگر ماهی از آب بیرون بیفتد یا موج آن را بیرون بیندازد یا آب فرو رود و ماهی

در خشكی بماند، چنانچه پیش از آن كه بمیرد با دست یا به وسیله دیگری كسی آن را بگیرد، بعد از جان دادن، حلال است.

« مسأله 3216 » كسی كه ماهی را صید می كند لازم نیست مسلمان باشد و در هنگام گرفتن، نام خدا را ببرد؛ ولی مسلمان باید بداند كه آن را زنده گرفته و در خارج از آب جان داده است.

« مسأله 3217 » ماهی مرده ای كه معلوم نیست آن را زنده از آب گرفته اند یا مرده، چنانچه در دست مسلمان باشد، حلال است و اگر در دست كافر باشد، اگرچه بگوید: « آن را زنده گرفته ام » حرام می باشد، مگر این كه اطمینان حاصل شود كه راست می گوید.

« مسأله 3218 » خوردن ماهی زنده اشكال ندارد.

« مسأله 3219 » اگر ماهی زنده را بریان كنند یا در بیرون آب پیش از جان دادن بكشند، خوردن آن اشكال ندارد.

« مسأله 3220 » اگر ماهی را بیرون آب دو قسمت كنند و یك قسمت آن در حالی كه زنده است در آب بیفتد، خوردن قسمتی كه بیرون آب مانده اشكال ندارد.

صید مَلخ

« مسأله 3221 » اگر ملخ را با دست یا به وسیله دیگری زنده بگیرند، بعد از جان دادن، خوردن آن حلال است و لازم نیست كسی كه آن را می گیرد مسلمان باشد و در هنگام گرفتن، نام خدا را ببرد؛ ولی اگر ملخ مرده ای در دست كافر باشد و معلوم نباشد كه آن را زنده گرفته یا نه، اگرچه بگوید: « زنده گرفته ام »، حلال نیست مگر این كه اطمینان حاصل شود كه راست می گوید.

« مسأله 3222 » خوردن ملخی كه بال

در نیاورده و نمی تواند پرواز كند، حرام است.

خوردنی ها و آشامیدنیها

{ احكام خوردنی ها و آشامیدنی ها}

« مسأله 3223 » خوردن گوشت پرنده ای كه مثل شاهین چنگال دارد، حرام است و احتیاط واجب ترك خوردن گوشت پرستو و هُدهُد است.

« مسأله 3224 » از حیوانات دریایی، ماهی پولكدار حلال است، اگرچه پولك های آن هنگام صید یا به واسطه عوارض دیگری ریخته باشد، همان گونه كه برخی از ماهی ها تنها پولك های اطراف گوش آنها نمایان است و ماهی بدون پولك حرام است، همچنان كه سایر حیوانات دریایی نظیر نهنگ، خرچنگ و قورباغه نیز حرام می باشند، البته مِیگو (روبیان) نیز جزء حیوانات دریایی حلال گوشت است.

« مسأله 3225 » از چهارپایان اهلی، گوشت شتر، گاو و گوسفند حلال است و اگر كسی با آنها وَطی كند - یعنی نزدیكی نماید - خوردن گوشت و آشامیدن شیر آنها حرام می شود و ادرار و سرگین آنها نیز بنابر احتیاط نجس است و باید بدون آن كه تأخیر بیفتد آن حیوان را بكشند و بسوزانند و كسی كه با آن وطی كرده پول آن را به صاحبش بدهد، بلكه اگر با چهارپای دیگری هم نزدیكی كند، شیر آن حرام می شود.

« مسأله 3226 » خوردن گوشت اسب، قاطر و الاغ مكروه است و اگر كسی با آنها نزدیكی نماید، حرام می شوند و باید آنها را از شهر بیرون ببرند و در جای دیگر بفروشند.

« مسأله 3227 » از چهارپایان وحشی، گوشت آهو، گوزن، گاو وحشی، قوچ، بز كوهی و گورخر حلال است.

« مسأله 3228 » اگر چیزی را كه روح دارد از بدن حیوان زنده جدا نمایند، مثلاً دنبه یا مقداری گوشت از گوسفند زنده ببُرند، نجس و حرام

می باشد.

« مسأله 3229 » خوردن پانزده چیز از حیوانات حلال گوشت، حرام است:

1 - خون 2 - فَضله (مدفوع) 3 - نَرِی 4 - فَرْج 5 - بچّه دان 6 - غُدد كه آن را دُشْوِل می گویند 7 - تخم كه آن را دُنْبلان می گویند 8 - غده ای كه در مغز كلّه است و به شكل نخود می باشد 9 - مغز حرام كه در میان تیره پشت است 10 - پِی كه در دو طرف تیره پشت است 11 - زهره دان 12 - سَپُرز (طَحال) 13 - ادراردان (مثانه) 14 - عدسی و سیاهی چشم 15 - چیزی كه در میان سُم است و به آن « ذات الاشاجع » می گویند.

« مسأله 3230 » خوردن سرگین و آب دماغ حرام است و احتیاط واجب آن است كه از خوردن ادرار در غیر شتر و از خوردن چیزهای خبیث دیگر كه طبیعت انسان از آن متنفّر است اجتناب كنند، ولی اگر چیزهای خبیث پاك باشد و مقداری از آن به گونه ای با چیز حلال مخلوط شود كه عرفاً مستهلك بوده و به حساب نیاید، خوردن آن اشكال ندارد.

« مسأله 3231 » خوردن كمی از تربت حضرت سیدالشهداءعلیه السلام برای شفا و خوردن گِل داغستان و گِل اَرمنی برای معالجه، اگر علاج منحصر به خوردن آنها باشد، اشكال ندارد.

« مسأله 3232 » فرو بردن آب بینی و خلط سینه كه در دهان آمده حرام نیست و نیز فرو بردن غذایی كه هنگام خلال كردن، از لای دندان بیرون می آید، اگر طبیعت انسان از آن متنفّر نباشد، اشكال ندارد.

« مسأله 3233 » تخم ماهی حلال گوشت (خاویار) -

هرچند نرم و لَزِج باشد - حلال است و تخم ماهی حرام گوشت - هرچند سفت و خشن باشد - حرام می باشد و اگر در موردی مشتبه شود كه از قبیل حلال است یا حرام، بنابر احتیاط اگر لَزِج و نرم باشد، از مصرف آن خودداری شود و اگر سفت و زبر باشد، خوردن آن حلال است.

« مسأله 3234 » خوردن گوشت و شیر حیوان نجس العین - سگ و خوك - و حیوانات درنده ای كه معمولاً نیش و چنگال دارند، مانند شیر، پلنگ، یوزپلنگ، گرگ، كفتار، شغال، روباه و گربه و نیز حیواناتی كه مسخ شده اند، مانند فیل، خرس، بوزینه و خرگوش، حرام می باشد.

« مسأله 3235 » خوردن گوشت جانوران ریز و خزندگان و انواع حشرات مانند موش، مار، سوسمار، مارمولك، خرچنگ، عقرب، سوسك، زنبور، مورچه، مگس، پشه، شب پره و انواع كرم ها حرام است.

« مسأله 3236 » معمولاً پرندگان حلال گوشت از حرام گوشت به دو راه شناخته می شوند:

اوّل: این كه هنگام پرواز، بال زدن آنها بیشتر از بال نزدن آنها باشد، پس آن دسته كه بال زدن آنها بیشتر است، حلالند و آن دسته كه بیشتر بال را نگه می دارند، حرام می باشند.

دوم: آن دسته كه سنگدان یا چینه دان یا انگشت جدایی مانند شست انسان دارند حلال و آن دسته كه اینها را ندارند حرام می باشند.

« مسأله 3237 » تخمِ پرندگان حلال گوشت، حلال و تخمِ پرندگان حرام گوشت، حرام است و اگر بین حلال و حرام مشتبه شود، تخم هایی كه دو طرف آن مساوی باشد، حرام است و تخم هایی كه یك طرف آن باریكتر باشد، حلال است.

« مسأله 3238 » حیوان اهلی

حلال گوشت به یكی از سه راه حرام گوشت می شود:

اوّل: این كه « جَلاّل » باشد، یعنی به خوردن مدفوع انسان عادت كرده باشد كه در این صورت گوشت، تخم و شیر آن حرام و بنابر احتیاط ادرار و مدفوع آن نجس می باشد.

دوم: این كه انسان با حیوان چهارپا نزدیكی كند كه در این صورت گوشت و شیر آن حرام می شود و بنابر احتیاط واجب، ادرار و مدفوع آن نیز نجس است و همچنین بنابر احتیاط واجب، نسل آن نیز كه پس از وطی متولد می شود، حرام است، گرچه قبل از وطی در شكم او موجود باشد.

سوم: برّه و بزغاله كه از شیر خوك بخورد تا رشد كند و گوشت آن محكم شود كه در این حالت گوشت و شیر و نسل آنها حرام می شود و بنابر احتیاط واجب ادرار و مدفوع آنها نیز نجس است.

« مسأله 3239 » حیوانی كه با آن نزدیكی شده اگر با حیوانات دیگر مخلوط و مشتبه شده باشد، باید از راه قرعه آن را تعیین نمایند، بدین گونه كه اوّل گله را دو نصف می كنند و پس از قرعه آن نصف را كه مشخّص شده باز دو نصف می كنند تا بالاخره آن حیوان مشخّص شود.

« مسأله 3240 » خوردن، آشامیدن، تزریق و یا استعمال چیزی كه برای جسم یا روح انسان ضرر قابل توجّه دارد، حرام است، ولی اگر در موردی به نظر پزشك متخصّص و مطمئن درمان بیماری منحصر به آن باشد، در حدّ ضرورت اشكال ندارد.

« مسأله 3241 » آشامیدن شراب، حرام و در بعضی از اخبار بزرگ ترین گناه شمرده شده است و اگر كسی آن

را حلال بداند، در صورتی كه متوجّه باشد كه لازمه حلال دانستن آن تكذیب خدا و پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم می باشد كافر است. از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام روایت شده است كه فرمودند: « شراب ریشه بدی ها و منشأ گناهان است و كسی كه شراب می خورد، عقل خود را از دست می دهد و در آن هنگام خدا را نمی شناسد و از هیچ گناهی باك ندارد و احترام هیچ كس را نگه نمی دارد و حقّ خویشان نزدیك را رعایت نمی كند و از زشتی های آشكار رو نمی گرداند و روح ایمان و خداشناسی از بدن او بیرون می رود و روح ناقص خبیثی كه از رحمت خدا دور است در او می ماند و خدا و فرشتگان و پیامبران علیهم السلام و مؤمنین، او را لعنت می كنند و تا چهل روز نماز او قبول نمی شود و روز قیامت روی او سیاه است و زبان از دهانش بیرون می آید و آب دهان او به سینه اش می ریزد و فریاد تشنگی او بلند است. » (64)

« مسأله 3242 » سر سفره ای كه در آن شراب می خورند، اگر انسان یكی از آنان حساب شود، بنابر احتیاط واجب نباید نشست و غذا خوردن از آن سفره حرام است.

« مسأله 3243 » بر هر مسلمان واجب است مسلمان دیگری را كه نزدیك است از گرسنگی یا تشنگی بمیرد، نان و آب داده و او را از مرگ نجات دهد.

« مسأله 3244 » كسی كه بر اثر گرسنگی یا تشنگی به حدّ اضطرار رسیده و چیز حلال به دست نمی آورد، می تواند به حدّی كه خطر را از خود دفع نماید، از چیز حرام بخورد یا

بیاشامد و اگر ناچار شود از مال شخص دیگری بخورد باید عوض آن را بدهد.

« مسأله 3245 » خوردن و آشامیدن از منزل یا باغ بستگان نزدیك انسان مانند پدر، مادر، فرزند، همسر، برادر، خواهر، عمو، عمّه، دایی، خاله و نیز دوستان و كسی كه منزل و كار خود را به انسان محوّل نموده است، در صورتی كه اطمینان یا گمان به راضی نبودن آنان نداشته باشد، جایز است.

مستحبّات و مكروهات خوردن و آشامیدن

« مسأله 3246 » چند چیز در غذا خوردن مستحب است:

اوّل: هر دو دست را پیش از غذا بشوید. دوم: بعد از غذا دست خود را بشوید و با دستمال خشك كند. سوم: میزبان پیش از همه شروع به غذا خوردن كند و بعد از همه دست بكشد و پیش از غذا اوّل میزبان دست خود را بشوید، بعد كسی كه طرف راست او نشسته و همین طور تا برسد به كسی كه طرف چپ او نشسته و بعد از غذا اوّل كسی كه طرف چپ میزبان نشسته دست خود را بشوید و همین طور تا به طرف راست میزبان برسد. چهارم: در اوّل غذا « بسم اللَّه » بگوید، ولی اگر سر یك سفره چند جور غذا باشد، در وقت خوردن هر كدام آنها، گفتن « بسم اللَّه » مستحب است. پنجم: با دست راست غذا بخورد. ششم: اگر با دست غذا می خورد، با سه انگشت یا بیشتر غذا بخورد و با دو انگشت نخورد. هفتم: اگر چند نفر سر یك سفره نشسته باشند، هر كسی از غذای جلوی خودش بخورد. هشتم: لقمه را كوچك بردارد. نهم: سر سفره زیاد بنشیند و غذا خوردن

را طول بدهد. دهم: غذا را خوب بجود. یازدهم: بعد از غذا، خداوند متعال را حمد كند. دوازدهم: انگشتان را بلیسد. سیزدهم: بعد از غذا خلال نماید، ولی با چوب انار و چوب 0ریحان و نِی و برگ درخت خرما خلال نكند. چهاردهم: آنچه بیرون سفره می ریزد جمع كند و بخورد، ولی اگر در بیابان غذا می خورد، مستحب است آنچه می ریزد، برای پرندگان و حیوانات بگذارد. پانزدهم: در اوّل روز و اوّل شب غذا بخورد و در بین روز و در بین شب غذا نخورد. شانزدهم: بعد از خوردن غذا مقداری به پشت بخوابد و پای راست را روی پای چپ بیندازد. هفدهم: در اوّل غذا و آخر آن نمك بخورد. هیجدهم: میوه را پیش از خوردن با آب بشوید.

« مسأله 3247 » چند چیز در غذا خوردن مكروه است:

اوّل: در حال سیری غذا خوردن. دوم: پر خوردن، در خبر است كه: « خداوند متعال بیشتر از هر چیز از شكم پُر تنفّر دارد. » (65) سوم: نگاه كردن به صورت دیگران در هنگام غذا خوردن. چهارم: خوردن غذای داغ. پنجم: فوت كردن به چیزی كه می خورد یا می آشامد. ششم: بعد از گذاشتن نان در سفره، منتظر چیز دیگری شدن. هفتم: پاره كردن نان با كارد. هشتم: گذاشتن نان زیر ظرف غذا. نهم: پاك كردن گوشتی كه به استخوان چسبیده به گونه ای كه چیزی در آن نماند. دهم: پوست كندن میوه هایی كه معمولا با پوست مصرف می شوند. یازدهم: دور انداختن میوه پیش از آن كه كاملاً آن را بخورد.

« مسأله 3248 » در آشامیدن آب چند چیز مستحب است:

اوّل: آب را به طور

مكیدن بیاشامد. دوم: در روز ایستاده آب بخورد. سوم: پیش از آشامیدن آب « بسم اللَّه » و بعد از آن « الحمداللَّه » بگوید. چهارم: به سه نفس آب بیاشامد. پنجم: از روی میل آب بیاشامد. ششم: بعد از آشامیدن آب حضرت ابا عبداللَّه علیه السلام و اهل بیت و یاران ایشان را یاد كند و قاتلان آن حضرت را لعنت نماید.

« مسأله 3249 » در آشامیدن آب چند چیز مكروه است:

اوّل: زیاد آشامیدن. دوم: آشامیدن آب در شب به حالت ایستاده. سوم: آشامیدن آب با دست چپ. چهارم: آشامیدن آب پس از غذای چرب. پنجم: آشامیدن از جای شكسته كوزه، لیوان و هر ظرف دیگر و نیز از جایی كه دسته آن است.

اقرار

{ احكام اِقرار}

« اِقرار » یعنی كسی اعتراف نماید و به صورت جزم و یقین خبر دهد كه دیگری بر عهده او حقّی دارد، یا حق داشتن خود بر عهده دیگری را نفی كند، یا بگوید فلان چیزی كه در تصرّف اوست مالِ دیگری است، یا مثلاً فلان شخص فرزند یا برادر اوست، یا اعتراف كند كه فلان جرم یا جنایت را - كه قهراً موجب تعزیر، قصاص یا حدّ شرعی است - مرتكب شده است.

« مسأله 3250 » اقرار به هر لفظی كه صورت پذیرد - گرچه صریح نباشد و با قرائنی دیگر چون اشاره، رسا باشد - كفایت می كند و نافذ است، ولی اگر لفظی را كه گفته ظاهر در اقرار نباشد و احتمالات دیگر در آن راه داشته باشد، اقرار ثابت نمی شود.

« مسأله 3251 » اقرار كننده باید بالغ و عاقل و دارای قصد و اختیار باشد، بنابر این

اقرار كودك، دیوانه، مست و یا كسی كه به وسیله هیپنوتیزم در خواب بدون قصد و اختیار اقرار كرده و یا كسی كه در حال تهدید یا زیر فشار جسمی یا روحی اقرار نموده، اعتبار ندارد؛ ولی اقرار بیمار در مرضی كه به مرگ او منتهی می شود اجمالاً نافذ است، پس اگر مورد وثوق باشد همه آن صحیح است و گرنه نسبت به زاید بر ثلث مال نافذ نیست و نیز اقرار معلّق ثابت نمی شود.

« مسأله 3252 » اقرار شخص سفیه نسبت به امور مالی اعتبار ندارد، بنابر این اگر سفیه اقرار نماید مبلغی به دیگری بدهكار است یا چیزی كه در دست او می باشد مال دیگری است، اقرار او نافذ نیست، ولی اقرار سفیه نسبت به امور غیر مالی اعتبار دارد.

« مسأله 3253 » اقرار شخص ورشكسته ای كه توسّط حاكم شرع از تصرّف در اموال خود منع شده، حتّی نسبت به امور مالی معتبر و نافذ است، مشروط بر این كه به ضرر دیگری نباشد، خواه زمان بدهكار شدنِ خود را پیش از حكم به ورشكستگی ذكر كند یا بعد از آن؛ ولی اگر پس از حكم به ورشكستگی اقرار به بدهكاری نماید، طلبكار جدید با سایر طلبكاران در اموال او شریك نمی شود.

« مسأله 3254 » در مُقَرّ له (كسی كه به نفع او اقرار شده است) اهلیت شرط نیست، ولی شرعاً باید بتواند آنچه را به نفع او اقرار شده دارا شود و نیز در صحّت اقرار، تصدیق مُقَرّ له شرط نیست، ولی اگر مفاد اقرار را تكذیب كند، اقرار مزبور در حق او بی اثر است.

« مسأله 3255 » اقرار شخص فقط

علیه خودش معتبر است، پس اقرار او علیه دیگران و همچنین به نفع خود معتبر نیست.

« مسأله 3256 » اقرار یا شهادتی كه بر روی كاغذ نوشته شده یا بر روی نوار ضبط شده است و شباهت زیادی به صدا یا خط كسی دارد، در صورتی كه احتمال جعلی بودن آن داده شود یا احتمال دهند در شرایط غیر عادی و با فشار و تهدید یا فریب انجام شده باشد، اعتباری ندارد.

« مسأله 3257 » پس از تحقّق اقرار شرعی، اِنكار اعتباری ندارد؛ به عنوان مثال اگر اقرار كند: « فلانی مبلغ بیست هزار تومان از من طلبكار است » و پس از آن انكار نماید، انكار او اثری ندارد، همچنین اگر پس از اقرار به بدهكاری، مقداری از آن را انكار نماید، باز هم اعتباری ندارد.

« مسأله 3258 » اگر كذب اقرار نزد حاكم شرع ثابت شود، آن اقرار بی اثر خواهد بود.

« مسأله 3259 » اگر به بدهكاری خود اقرار نماید ولی بگوید: « آن را پرداخت كرده ام »، بدهكاری او ثابت می شود، ولی پرداخت آن را باید اثبات نماید.

« مسأله 3260 » اقرار به چیزی كه عقلاً یا عادتاً محال باشد یا بر حسب شرع صحیح نباشد، مؤثر نیست؛ بنابر این اقرار باید به چیزی باشد كه دارای اثر و حكم شرعی است، مانند اقرار به مال موجود یا بدهكاری یا منفعت یا كار و یا حقّی كه می توان اقرار كننده را ملزم به انجام یا ادَای آن نمود و یا اقرار به گناهی كه می توان او را به مجازات آن محكوم كرد، پس اقرار به بدهكاری مبلغی كه بابت قمار و

مانند آن است اعتباری ندارد.

« مسأله 3261 » اقرار به نسب، مانند اقرار به فرزند بودن برای كسی، با چند شرط پذیرفته می شود:

اوّل: احتمال داده شود كه اقرار كننده راست می گوید و تحقّق نسب، عادتاً ممكن باشد. دوم: تحقّق نسب شرعاً صحیح باشد. سوم: شخص دیگری مدّعی آن نباشد. چهارم: نسبت به كودكی باشد كه در اختیار اوست و در صورت تحقّق این شرایط، نیازی به تصدیق كودك نیست و انكار او نیز پس از بلوغ مسموع نخواهد بود، ولی ادّعای فرزندی شخص بالغ در صورتی پذیرفته می شود كه او هم تصدیق نماید.

« مسأله 3262 » اختلاف بین اقرار كننده و كسی كه برای او اقرار شده در سبب اقرار، مانع از صحّت اقرار نیست.

نذر و عهد

{ احكام نَذْر و عَهْد}

« مسأله 3263 » « نذر » آن است كه انسان ملتزم شود كار خیری را برای خدا بجا آورد یا كاری را كه انجام ندادن آن بهتر است، برای خدا ترك نماید و بنابر این متعلّق نذر باید دارای « رجحان » باشد، یعنی فعل یا ترك فعلی كه نذر شده، شرعاً دارای مزیت باشد.

« مسأله 3264 » نذر بر چند قسم است:

اوّل: نذری كه برای شكر نعمت دنیوی یا اخروی باشد، مثلاً بگوید: « از برای خداست بر من كه اگر مرا توفیق حجّ داد یا به من فرزندی عطا نمود، فلان كار خیر را انجام دهم »، یا برای شكرِ ترك گناه یا رفع بلا یا بیماری و یا سایر مشكلات صورت بگیرد، مثلاً بگوید: « از برای خداست بر من كه اگر از فلان گناه محفوظ ماندم یا بیمارم شفا یافت، فلان عمل خیر

را انجام دهم »؛ به این قسم نذر كه برای شكرگزاری انجام می شود « نذر بِرّ » گفته می شود.

دوم: نذری كه برای زَجْر (یعنی بازداشتن) خود از عمل حرام یا مكروه انجام می دهد، مثلاً می گوید: « از برای خداست بر من كه اگر عمداً غیبت كردم، یك روز روزه بگیرم »؛ این قسم نذر را « نذر زَجْر » می گویند.

سوم: نذری كه مطلق بوده و مشروط و معلّق به چیزی نباشد، به عنوان مثال بگوید: « از برای خدا بر من است كه فردا را روزه بگیرم »؛ به این قسم نذر « نذر تَبَرُّعی » می گویند.

« مسأله 3265 » در نذر باید علاوه بر نیت و قصد، صیغه خوانده شود و لازم نیست آن را به عربی بخوانند، پس اگر بگوید: « چنانچه بیمار من خوب شود، برای خدا بر من است كه صد تومان به فقیر بدهم »، نذر او صحیح است.

« مسأله 3266 » عبارت « برای خدا » به هر زبان كه باشد، باید در صیغه نذر گفته شود و اگر در قلب آن را نیت كند، كافی نیست و نذر واقع نمی شود.

« مسأله 3267 » نذر كننده باید مكلّف و عاقل باشد و به اختیار و قصد خود نذر كند، بنابر این نذر كردن كسی كه او را مجبور كرده اند یا به واسطه عصبانی شدن بی اختیار نذر كرده، صحیح نیست.

« مسأله 3268 » نذرهایی كه آدم سفیه - یعنی كسی كه مال خود را در كارهای بیهوده مصرف می كند - نسبت به اموالش می كند، صحیح نیست، اگرچه حاكم شرع هم از تصرّف او در اموالش جلوگیری نكرده باشد.

« مسأله 3269

» نذر زن بدون اجازه شوهر، اگر منافات با حقّ شوهر داشته باشد، باطل است.

« مسأله 3270 » اگر زن با اجازه شوهر نذر كند، شوهر نمی تواند نذر او را به هم بزند یا از عمل كردن او به نذر جلوگیری نماید.

« مسأله 3271 » هرگاه فرزند نذر كند - اگرچه بدون اجازه پدر هم باشد - باید به آن نذر عمل نماید، مگر این كه نذر فرزند نسبت به اموال پدر یا مادر باشد و یا موجب آزار والدین јǠفراهم كند و به این سبب از رجحان بیفتد.

« مسأله 3272 » پدر و مادر نمی توانند از طرف فرزند خود نذر كنند؛ پس اگر مثلاً نذر كنند كه دختر خود را به سید شوهر دهند و دختر پس از تكلیف راضی نباشد، نذر آنان اعتباری ندارد، ولی احتیاط مستحب آن است كه اگر بتوانند او را راضی نماید كه با سید ازدواج كند.

« مسأله 3273 » انسان كاری را می توǙƘϠنذر كند كه انجام آن برایش ممكن باشد، بنابر این كسی كه نمی تواند پیاده به كربلا برود، اگر نذر كند كه پیاده برود، نذر او صحیح نیست.

« مسأله 3274 » اگر نذر كند كار حرام یا مكروهی را انجام دهد یا كار واجب یا مستحبّی را ترك كند، نذر او صحیح نیست.

« مسأله 3275 » اگر نذر كند كار مباحی را انجام دهد یا ترك نماید، چنانچه بجا آوردن و ترك آن از هر جهت مساوی باشد، نذر او صحیح نیست و اگر انجام آن از جهتی بهتر باشد و انسان به قصد همان جهت نذر كند - مثلاً نذر كند غذایی را بخورد تا برای

عبادت قوّت بگیرد - نذر او صحیح است و نیز اگر ترك آن از جهتی بهتر باشد و انسان برای همان جهت نذر كند كه آن را ترك نماید - مثلاً برای این كه پرخوری مضر است، نذر كند كه زیاد غذا نخورد - نذر او صحیح می باشد.

« مسأله 3276 » اگر نذر كند نماز واجب خود را در جایی بخواند كه به خودی خود ثواب نماز در آنجا زیاد نیست - مثلاً نذر كند نماز را در اتاق بخواند - چنانچه نماز خواندن در آنجا از جهتی بهتر باشد - مثلاً به واسطه این كه خلوت است انسان حضور قلب پیدا می كند - نذر صحیح است.

« مسأله 3277 » اگر نذر كند عملی را انجام دهد، باید به همان نحو كه نذر كرده بجا آورد، پس اگر نذر كند كه روز اوّل ماه صدقه بدهد یا روزه بگیرد یا نماز اوّل ماه بخواند، اگر قبل از آن روز یا بعد از آن بجا آورد، كفایت نمی كند و نیز اگر نذر كند كه وقتی بیمار او خوب شد صدقه بدهد، اگر پیش از آن كه بیمار خوب شود صدقه بدهد، كافی نیست.

« مسأله 3278 » اگر نذر كند روزه بگیرد ولی وقت و مقدار آن را معین نكند، چنانچه یك روز روزه بگیرد كافی است و اگر نذر كند نماز بخواند و مقدار و خصوصیات آن را معین نكند، اگر یك نماز دو ركعتی بخواند كفایت می كند و اگر نذر كند صدقه بدهد و جنس و مقدار آن را معین نكند، اگر چیزی بدهد كه بگویند صدقه داده، به نذر عمل كرده است و اگر

نذر كند كاری برای خدا بجا آورد، در صورتی كه یك نماز بخواند یا یك روز روزه بگیرد یا چیزی صدقه بدهد، نذر خود را انجام داده است.

« مسأله 3279 » اگر نذر كند روز معینی را روزه بگیرد و در آن روز به سفر برود، چنانچه به هنگام نذر مقصودش این بود كه حتّی در حال سفر نیز روزه بگیرد، باید همان روز را در سفر روزه بگیرد وگرنه بعداً باید قضای آن را بجا آورد.

« مسأله 3280 » اگر انسان از روی اختیار به نذر خود عمل نكند، باید كفّاره بدهد و كفّاره آن، كفّاره قسم است كه در مسأله 3302 آمده است.

« مسأله 3281 » اگر نذر كند كه تا وقت معینی عملی را ترك كند، بعد از گذشتن آن وقت می تواند آن عمل را بجا آورد و اگر پیش از گذشتن وقت از روی فراموشی یا ناچاری آن را انجام دهد، چیزی بر او واجب نیست، ولی باز هم لازم است كه تا آن وقت آن عمل را بجا نیاورد و چنانچه دوباره پیش از رسیدن آن وقت بدون عذر آن عمل را انجام دهد، باید به مقداری كه در مسأله پیش گفته شد كفّاره بدهد.

« مسأله 3282 » كسی كه نذر كرده عملی را ترك كند و وقتی برای آن معین نكرده است، اگر از روی فراموشی یا ناچاری یا ندانستن، آن عمل را انجام دهد، كفّاره بر او واجب نیست؛ ولی چنانچه از روی اختیار آن را بجا آورد، برای دفعه اوّل باید كفّاره بدهد.

« مسأله 3283 » اگر برای عملی كه نذر كرده وقتی معین نكرده باشد، لازم

نیست فوراً انجام دهد، ولی بنابر احتیاط نباید زیاد تأخیر بیندازد.

« مسأله 3284 » اگر نذر كننده از انجام نذر خود در وقت آن عاجز شود، نذر او منحل شده و از او ساقط می گردد؛ ولی اگر از انجام روزه نذری عاجز باشد، بنابر احتیاط واجب برای هر روزه دو مُدّ طعام (تقریباً 1500 گرم) به فقیری صدقه دهد تا آن فقیر به نیابت او روزه بگیرد و اگر میسّر نشد، برای هر روزه یك مدّ طعام صدقه دهد.

« مسأله 3285 » اگر نذر كند كه در هر هفته روز معینی - مثلاً روز جمعه - را روزه بگیرد، چنانچه یكی از جمعه ها عید فطر یا قربان باشد یا در روز جمعه عذر دیگری مانند حیض برای او پیدا شود، باید آن روز را روزه نگیرد و بعد قضای آن را بجا آورد.

« مسأله 3286 » اگر نذر كند كه مقدار معینی را به مصرف خاصی برساند - مثلاً نذر كند صد تومان صدقه بدهد - چنانچه پیش از به مصرف رساندن آن بمیرد، لازم نیست آن مقدار را از مال او به مصرف نذر برسانند؛ ولی بهتر این است كه وارثین بالغ او از سهم خود آن مقدار را از طرف میت به مصرف نذر برسانند.

« مسأله 3287 » هرگاه نذر كند مال معینی را در راه خاصّی مصرف كند و قبل از انجام آن از دنیا برود، بنابر احتیاط واجب وصی او باید آن مال را به مصرف تعیین شده برساند، ولی اگر نذر كند كه تا زنده است خود او در هر سال مقدار معینی از مال را در راه معینّی مصرف

كند، پس از مردن او ادامه آن واجب نیست.

« مسأله 3288 » اگر نذر كند كه به فقیر معینی صدقه بدهد، نمی تواند آن را به فقیر دیگری بدهد و اگر آن فقیر بمیرد، بنابر احتیاط باید به ورثه او بدهد.

« مسأله 3289 » اگر نذر كند كه به زیارت یكی از امامان علیهم السلام - مثلاً به زیارت حضرت اباعبداللَّه علیه السلام - مشرّف شود، چنانچه به زیارت امام دیگری برود، كافی نیست و اگر به واسطه عذری نتواند آن امام را زیارت كند، چیزی بر او واجب نیست.

« مسأله 3290 » كسی كه نذر كرده زیارت برود و غسل زیارت و نماز آن را نذر نكرده، لازم نیست آنها را بجا آورد.

« مسأله 3291 » اگر برای حرم یكی از امامان علیهم السلام یا امامزادگان چیزی مانند فرش و پرده یا روشنایی نذر كند، باید آن را به مصارف حرم برساند و اگر برای امام علیه السلام یا امامزاده چیزی نذر كند، می تواند آن را به خدّامی كه مشغول خدمت هستند بدهد، چنانچه می تواند به مصارف حرم یا سایر كارهای خیر، به قصد بازگشت ثواب آن به كسی كه برای او نذر شده، برساند.

« مسأله 3292 » اگر برای خود امام علیه السلام چیزی نذر كند، چنانچه مصرف معینی را قصد كرده باشد، باید به همان مصرف برساند و اگر مصرف معینی را قصد نكرده باشد، باید به فقرا و زوّار بدهد یا مسجد و مانند آن بسازد و ثواب آن را هدیه آن امام نماید و همچنین است اگر چیزی را برای امامزاده ای نذر كرده باشد.

« مسأله 3293 » اگر گوسفندی را برای صدقه یا برای یكی از

امامان نذر كنند، پشم آن و مقداری كه چاق می شود جزء نذر است و اگر پیش از آن كه به مصرف نذر برسد شیر بدهد یا بچّه بیاورد، آنها را هم باید به مصرف نذر برسانند.

« مسأله 3294 » هرگاه نذر كند كه اگر بیمار او خوب شود یا مسافر او بیاید عملی را انجام دهد، چنانچه معلوم شود كه پیش از نذر كردن بیمار خوب شده یا مسافر آمده است، عمل كردن به نذر لازم نیست.

« مسأله 3295 » اگر نذر كند مقدار معینی از مال را به مصرف خاصّی برساند و آن مصرف را فراموش كند و بین چند مصرف مردّد باشد، باید در هر یك از آن مصرف ها همه آن مقدار را صرف نماید و در صورتی كه مصرف را فراموش نكرده ولی مقدار معین از مال را فراموش كرده باشد، باید هر مقدار آن را كه یقین دارد مصرف نماید و اگر عملی را نذر كرده و مردّد بین چند عمل باشد، باید همه آن اعمال را انجام دهد و در صورتی كه مقدار عمل را فراموش كرده باشد، باید هر اندازه را كه یقین دارد انجام دهد.

« مسأله 3296 » در « عهد » هم مثل نذر باید صیغه بخواند و نام خدا را بر زبان آورد و بگوید: « با خدا عهد كردم كه فلان كار را انجام دهم یا فلان كار را ترك كنم » و نیز كاری را كه عهد می كند انجام دهد، باید نكردن آن بهتر از انجام آن نباشد.

« مسأله 3297 » هرگاه با خدا عهد كند كه اگر به حاجت شرعی خود برسد كار

خیری را انجام دهد، بعد از آن كه حاجت او برآورده شد، باید آن كار را انجام دهد و نیز اگر بدون آن كه حاجتی داشته باشد، عهد كند كه عمل خیری را انجام دهد، آن عمل بر او واجب می شود.

« مسأله 3298 » اگر به عهد خود عمل نكند، باید كفّاره بدهد، یعنی شصت فقیر را سیر كند یا دو ماه روزه بگیرد یا یك برده آزاد كند.

« مسأله 3299 » اگر برای تخلّف از نذر یا قسم یا عهد خود كفّاره ای معین كند - به عنوان مثال بگوید: « با خدا عهد كردم كه دیگر سیگار نكشم و اگر كشیدم صد تومان صدقه بدهم » - در صورت تخلّف، باید تنها آنچه را معین نموده انجام دهد و كفّاره دیگری واجب نیست.

سوگند

{ احكام سوگند}

« مسأله 3300 » « سوگند » بر دو نوع است:

اوّل: آن كه انسان برای اثبات یا نفی چیزی سوگند یاد كند، مثلاً بگوید: « وَاللَّه، چنین بوده » یا « وَاللَّه، چنین نبوده ». این گونه سوگندها اگر راست باشد كراهت دارد و اگر دروغ باشد گناه كبیره است، ولی كفّاره ندارد و اگر برای این كه خودش یا مسلمان دیگری را از شرّ فرد ظالمی نجات دهد به دروغ سوگند یاد كند، اشكال ندارد، بلكه گاهی واجب می شود، ولی اگر می تواند « تَوْریه » كند و توجّه به آن دارد، احوط آن است كه « تَوْریه » نماید (66).

دوم: آن است كه انسان برای انجام یا ترك كاری در آینده سوگند یاد كند و به این وسیله انجام یا ترك آن كار را بر خود واجب گرداند، به

عنوان مثال بگوید: « وَاللَّه اگر به پدرم احترام نكنم، به فقیر صدقه می دهم » یا بگوید: « واللَّه اگر سیگار بكشم، یك روز روزه می گیرم » در این صورت آن عمل بر او واجب می شود و اگر از روی عمد مخالفت كند، باید كفّاره بدهد و آنچه در مسائل آینده می آید، مربوط به نوع دوم است.

« مسأله 3301 » سوگند صحیح دارای چند شرط است:

اوّل: كسی كه سوگند می خورد باید بالغ و عاقل باشد و اگر می خواهد راجع به مال خود قسم بخورد، باید سفیه نباشد - اگرچه حاكم شرع هم او را از تصرّف در مالش منع نكرده باشد - و از روی قصد و اختیار قسم بخورد، پس قسم خوردن بچّه، دیوانه، مست و كسی كه مجبورش كرده اند درست نیست و همچنین است اگر در حال عصبانیت بدون قصد سوگند بخورد.

دوم: كاری كه سوگند می خورد انجام دهد، باید حرام و مكروه نباشد و كاری كه سوگند می خورد ترك كند، باید واجب و مستحب نباشد و اگر سوگند بخورد كه كار مباحی را بجا آورد، باید ترك آن در نظر مردم بهتر از انجام آن نباشد و نیز اگر سوگند بخورد كار مباحی را ترك كند، باید انجام آن در نظر مردم بهتر ازترك آن نباشد.

سوم: به یكی از اسامی خداوند متعال سوگند بخورد كه به غیر ذات مقدس او گفته نمی شود، مانند « خدا » و « اللَّه » و نیز اگر به اسمی سوگند بخورد كه به غیر خدا هم می گویند ولی به قدری به خدا گفته می شود كه هر وقت كسی آن اسم را بگوید، ذات مقدّس حق در

نظر می آید - مثل آن كه به « خالق » و « رازق » سوگند بخورد - صحیح است، بلكه اگر به لفظی سوگند بخورد كه بدون قرینه، خدا را به نظر نیاورد ولی او خدا را قصد كند، بنابر احتیاط باید به آن سوگند عمل نماید.

چهارم: سوگند را به زبان بیاورد و اگر بنویسد یا در قلب خود آن را قصد كند، صحیح نیست، ولی آدم لال اگر با اشاره سوگند بخورد صحیح است.

پنجم: عمل كردن به سوگند برای او ممكن باشد، اما اگر هنگامی كه سوگند می خورد ممكن باشد و بعد تا آخر وقتی كه برای سوگند معین كرده عاجز شود یا برای او مشقّت داشته باشد، سوگند او از وقتی كه عاجز شده به هم می خورد.

« مسأله 3302 » كفّاره مخالفت با سوگند، سیر كردن یا پوشاندن ده فقیر و یا آزاد كردن یك برده است و چنانچه توان انجام هیچ كدام را نداشته باشد، باید سه روز روزه بگیرد.

« مسأله 3303 » اگر پدر از سوگند خوردن فرزند نهی كند یا شوهر از سوگند خوردن زن نهی نماید، سوگند آنان صحیح نیست.

« مسأله 3304 » اگر فرزند بدون اجازه گرفتن از پدر و زن بدون اجازه گرفتن از شوهر، سوگند بخورد، بعید نیست سوگند آنان صحیح نباشد، لكن نباید احتیاط را ترك كنند.

« مسأله 3305 » اگر انسان از روی فراموشی یا ناچاری به سوگند عمل نكند، كفّاره بر او واجب نیست و همچنین است اگر او را مجبور كنند كه به سوگند عمل ننماید و قسمی كه آدم وسواسی می خورد، مثل این كه می گوید: « وَاللَّه الآن مشغول نماز می شوم

» و به واسطه وسواس مشغول نمی شود، اگر وسواس او به گونه ای باشد كه بی اختیار به سوگند عمل نكند، كفاره ندارد.

وصیت

{ احكام وصیت }

« وصیت » آن است كه انسان سفارش كند كه بعد از مرگ او برای او كارهایی را انجام دهند یا بگوید بعد از مرگ او چیزی از مال او ملك كسی باشد یا برای اولاد خود و كسانی كه اختیار آنان با اوست، قیم و سرپرست معین كند و كسی را كه به او وصیت می كنند، « وصی » می گویند. بنابر این وصیت بر دو قسم است:

اوّل: « وصیت عهدی » كه عبارت از این است كه انسان یك یا چند نفر را بعد مرگ خود مأمور انجام اموری كند، مانند این كه شخصی را ولی بر ثلث اموال یا ولی بر اولاد صغیر خود قرار دهد. این شخص را اصطلاحاً « وصی » می گویند.

دوم: « وصیت تملیكی » كه عبارت از این است كه انسان عین یا منفعتی از مال خود را برای پس از مرگش به رایگان به دیگری تملیك كند. از پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله وسلم نقل شده است: « بر هر مسلمانی است كه وصیت كند » و نیز فرمودند: « هر كس هنگام مرگ خوب وصیت نكند در عقل و مروّت ناقص است » (67).

« مسأله 3306 » وقتی انسان نشانه های مرگ را در خود دید، باید فوراً امانت های مردم را به صاحبان آن برگرداند و اگر به مردم بدهكار باشد و هنگام پرداخت آن بدهی رسیده باشد، باید بدهد و اگر خودش نتواند بدهد یا هنگام دادن بدهی او نرسیده باشد، باید وصیت كند و

بر وصیت شاهد بگیرد، ولی اگر بدهی او معلوم باشد و اطمینان داشته باشد كه ورثه می پردازند، وصیت كردن لازم نیست.

« مسأله 3307 » كسی كه نشانه های مرگ را در خود می بیند، اگر خمس و زكات و مظالم بدهكار باشد، باید فوراً بدهد و اگر نتواند بدهد، چنانچه از خودش مال داشته باشد یا احتمال دهد كه كسی آنها را ادا نماید، باید وصیت كند و همچنین است اگر حجّ بر او واجب باشد.

« مسأله 3308 » كسی كه نشانه های مرگ را در خود می بیند، اگر نماز و روزه قضا داشته باشد، باید وصیت كند كه از مال خودش برای آنها اجیر بگیرند، بلكه اگر مال نداشته باشد ولی احتمال بدهد كسی بدون آن كه چیزی بگیرد آنها را انجام دهد، بازهم واجب است وصیت نماید و اگر قضای نماز و روزه های او به تفصیلی كه در مسأله 1429 تا 1442 گفته شد، بر پسر بزرگ تر وی واجب باشد، باید به او اطّلاع دهد یا وصیت كند كه برای او بجا آورند.

« مسأله 3309 » كسی كه نشانه های مرگ را در خود می بیند، اگر مالی پیش كسی داشته باشد یا در جایی پنهان كرده باشد كه ورثه ندانند، چنانچه به واسطه ندانستن، حقّ آنان از بین برود، باید به آنان اطّلاع دهد و لازم نیست برای بچّه های صغیر خود قیم و سرپرست معین كند، ولی اگر به گونه ای باشد كه بدون قیم، مال آنان از بین برود یا خود آنان ضایع شوند، باید برای آنان قیم امینی معین نماید.

« مسأله 3310 » كسی كه می خواهد وصیت كند، می تواند با اشاره ای كه مقصودش را بفهماند وصیت

كند، ولی تا می تواند باید به گونه ای وصیت كند كه مقصود را بدون ابهام بفهماند.

« مسأله 3311 » اگر نوشته ای به امضا یا مُهر میت ببینند، چنانچه مقصود او را بفهماند و معلوم باشد كه برای وصیت كردن نوشته، باید مطابق آن عمل كنند.

« مسأله 3312 » كسی كه وصیت می كند، باید عاقل و بالغ باشد، ولی بچّه ده ساله ای كه خوب و بد را تشخیص می دهد، اگر برای كار خوبی مثل ساختن مسجد و پل وصیت كند، صحیح است و نیز وصیت كننده باید از روی اختیار وصیت كند و نیز وصیت سفیه نسبت به اموالش صحیح نیست، اگرچه حاكم شرع هم او را از تصرّف در اموال خود منع نكرده باشد.

« مسأله 3313 » كسی كه از روی عمد به قصد خودكشی مثلاً زخمی به خود زده یا سمّی خورده است كه به واسطه آن، یقین یا گمان به مردن او پیدا می شود، اگر بعد از این عمل وصیت كند كه مقداری از مال او را به مصرفی برسانند، صحیح نیست، ولی اگر قبل از آن وصیت كرده باشد، صحیح است.

« مسأله 3314 » اگر انسان وصیت كند كه چیزی به كسی بدهند، در صورتی آن كس مالك آن چیز می شود كه آن را قبول كند، اگرچه قبول در حالِ حیات وصیت كننده باشد.

« مسأله 3315 » وصی باید مسلمان و عاقل و مورد اطمینان باشد و به احتیاط واجب باید بالغ باشد، ولی غیر بالغ را می توان به همراه بالغ وصی قرار داد، در این صورت اجرای وصیت با بالغ خواهد بود و پس از بلوغ صغیر، با هم به وصیت عمل

می كنند.

« مسأله 3316 » اگر كسی چند وصی برای خود معین كند، چنانچه اجازه داده باشد كه هر كدام به تنهایی به وصیت عمل كنند، لازم نیست در انجام وصیت از یكدیگر اجازه بگیرند و اگر اجازه نداده باشد - چه گفته باشد كه همه با هم به وصیت عمل كنند و چه نگفته باشد - باید با نظر یكدیگر به وصیت عمل نمایند و اگر حاضر نشوند كه با یكدیگر به وصیت عمل كنند و در تشخیص مصلحت اختلاف داشته باشند، در صورتی كه تأخیر و مهلت دادن باعث شود كه عمل به وصیت معطّل بماند، حاكم شرع آنها را مجبور می كند كه تسلیم نظر كسی شوند كه صلاح را تشخیص دهد و اگر اطاعت نكنند، به جای آنان دیگران را معین می نماید و اگر یكی از آنان قبول نكرد، یك نفر دیگر را به جای او تعیین می نماید.

« مسأله 3317 » اگر انسان از وصیت خود برگردد، مثلاً بگوید ثلث مالش را به كسی بدهند و بعد بگوید به او ندهند، وصیت باطل می شود و اگر وصیت خود را تغییر دهد، مثل آن كه قیمی برای بچّه های خود معین كند و بعد دیگری را به جای او قیم نماید، وصیت اوّل او باطل می شود و باید به وصیت دوم او عمل نمایند.

« مسأله 3318 » اگر كاری كند كه معلوم شود از وصیت خود برگشته، مثلاً خانه ای را كه وصیت كرده به كسی بدهند، بفروشد یا دیگری را برای فروش آن وكیل نماید، وصیت باطل می شود.

« مسأله 3319 » اگر وصیت كند چیز معینی را به كسی بدهند و بعد وصیت كند كه

نصف همان چیز را به دیگری بدهند، باید آن چیز را دو قسمت كنند و به هر كدام از آن دو نفر یك قسمت آن را بدهند.

« مسأله 3320 » اگر كسی در مرضی كه با آن می میرد، مقداری از مال خود را به كسی ببخشد و وصیت كند كه بعد از مردن او هم مقداری به كس دیگری بدهند، آنچه را كه در حال زندگی بخشیده، از اصل مال است و احتیاج به اذن ورثه ندارد و چیزی را كه وصیت كرده، اگر زیادتر از ثلث باشد زیادی آن محتاج به اذن ورثه است.

« مسأله 3321 » اگر وصیت كند كه ثلث مال او را نفروشند و منافع آن را به مصرفی برسانند، باید مطابق گفته او عمل نمایند.

« مسأله 3322 » اگر در مرضی كه با آن می میرد، بگوید مقداری به كسی بدهكار است، چنانچه متّهم باشد كه برای ضرر زدن به ورثه گفته است، باید مقداری را كه معین كرده از ثلث مال او بدهند و اگر متّهم نباشد، باید از اصل مال او بدهند.

« مسأله 3323 » كسی كه انسان وصیت می كند كه چیزی به او بدهند، باید هنگام وصیت وجود داشته باشد، پس اگر وصیت كند به بچّه ای كه ممكن است فلان زن حامله شود چیزی بدهند، باطل است؛ ولی اگر وصیت كند به بچّه ای كه در شكم مادر است چیزی بدهند - اگرچه هنوز روح نداشته باشد - وصیت صحیح است، پس اگر زنده به دنیا آمد، باید آنچه را كه وصیت كرده به او بدهند و اگر مرده به دنیا آمد، وصیت باطل می شود و آنچه را كه

برای او وصیت كرده، ورثه میان خودشان قسمت می كنند.

« مسأله 3324 » كاری كه برای آن وصیت می كند، باید جایز و حلال باشد، پس اگر وصیت كند پولی را صرف كمك به ظالم یا ترویج باطل نمایند، وصیت او صحیح نیست.

« مسأله 3325 » اگر انسان بفهمد كسی او را وصی كرده، چنانچه به اطّلاع وصیت كننده برساند كه برای انجام وصیت او حاضر نیست، لازم نیست بعد از مردن او به وصیت عمل كند؛ ولی اگر پیش از مردن او نفهمد كه او را وصی كرده یا بفهمد و به او اطّلاع ندهد كه برای عمل كردن به وصیت حاضر نیست، بنابر احتیاط واجب باید وصیت او را انجام دهد و همچنین اگر وصی پیش از مرگ هنگامی متوجّه شود كه بیمار به واسطه شدّت بیماری نتواند به دیگری وصیت كند، احتیاط واجب آن است كه وصیت را قبول نماید.

« مسأله 3326 » اگر كسی كه وصیت كرده بمیرد، وصی نمی تواند دیگری را برای انجام كارهای میت معین كند و خود از كار كناره گیری نماید، ولی اگر بداند مقصود میت این نبوده كه خود وصی آن كار را انجام دهد بلكه مقصود او فقط انجام كار بوده، می تواند دیگری را از طرف خود وكیل نماید.

« مسأله 3327 » اگر كسی دو نفر را وصی كند، چنانچه یكی از آن دو بمیرد یا دیوانه یا كافر شود، در صورتی كه هر دو مستقلّاً وصی نباشند، حاكم شرع یك نفر دیگر را به جای او معین می كند و اگر هر دو بمیرند یا دیوانه یا كافر شوند، حاكم شرع دو نفر دیگر را معین می كند،

ولی اگر یك نفر بتواند وصیت را عملی كند، معین كردن دو نفر لازم نیست.

« مسأله 3328 » اگر وصی نتواند به تنهایی كارهای میت را انجام دهد، حاكم شرع برای كمك او یك نفر دیگر را معین می كند.

« مسأله 3329 » اگر مقداری از مال میت در دست وصی تلف شود، چنانچه در نگهداری آن كوتاهی كرده و یا تعدّی نموده باشد - مثلاً میت وصیت كرده باشد كه فلان مقدار به فقرای فلان شهر بده و او مال را به شهر دیگر برده و در راه از بین رفته باشد - ضامن است و اگر كوتاهی نكرده و تعدّی هم ننموده باشد، ضامن نیست.

« مسأله 3330 » هرگاه انسان كسی را وصی كند و بگوید كه: « اگر آن فرد از دنیا رفت، فلانی وصی باشد »، بعد از آن كه وصی اوّل مُرد، وصی دوم باید كارهای میت را انجام دهد.

« مسأله 3331 » واجبات مالی الهی، مانند حجّی كه بر میت واجب است و بدهكاری و حقوقی كه مثل خمس و زكات و مظالم، ادا كردن آنها واجب می باشد و همچنین بدهی ها و حقوق مردم را، باید از اصل مال میت بدهند، اگرچه میت برای آنها وصیت نكرده باشد.

« مسأله 3332 » اگر مال میت از بدهی و حجّ واجب و حقوقی كه مثل خمس و زكات و مظالم بر او واجب است بیشتر باشد، چنانچه وصیت كرده باشد كه ثلث یا مقداری از ثلث را به مصرفی برسانند، باید به وصیت او عمل كنند و اگر وصیت نكرده باشد، آنچه می ماند مال ورثه است.

« مسأله 3333 » اگر مصرفی كه

میت معین كرده، از ثلث مال او بیشتر باشد، وصیت او در بیشتر از ثلث، در صورتی صحیح است كه ورثه راضی باشند و اگر مدّتی بعد از مردن او هم اجازه بدهند، صحیح است.

« مسأله 3334 » اگر مصرفی را كه میت معین كرده، از ثلث مال او بیشتر باشد و پیش از مردن او ورثه اجازه بدهند كه وصیت او عملی شود، بعد از مردن او نمی توانند از اجازه خود برگردند.

« مسأله 3335 » اگر كسی وصیت كند از یك سوم دارایی او خمس، زكات یا بدهی او را بدهند و برای نماز و روزه او اجیر بگیرند و نیز كارهای مستحبّی هم مثل اطعام به فقرا انجام دهند، باید اوّل به واجبات - خواه مالی باشد یا بدنی - عمل نمایند و در بین واجبات هم ترتیب معتبر نیست و اگر وصیت او به ترتیب باشد، باید در واجبات به همان ترتیب عمل كنند و آنچه را مقدّم است - اگرچه واجب بدنی باشد - اوّل انجام دهند، پس اگر یك سوم دارایی او برای تمام آن كافی باشد، باید به تمام آن عمل شود و چنانچه كافی نباشد، اگر باقی مانده تماماً یا قسمتی واجب مالی باشد، باید از اصل مال بدهند و اگر باقی مانده تماماً یا قسمتی واجب بدنی باشد، لازم نیست به آن عمل كنند و در صورتی كه وصیت او به ترتیب نباشد، باز باید نخست واجبات مالی و بدنی را انجام دهند و بین واجبات هم ترتیب نیست و اگر ثلث مال از مقدار مورد نیاز واجبات مالی و بدنی كمتر باشد، ثلث را بین واجب مالی و

بدنی به نسبت تقسیم كنند و باقی مانده واجب مالی را از اصل مال بدهند و باقی مانده واجب بدنی را لازم نیست عمل نمایند و در هر صورت عمل به مستحبّات هنگامی واجب است كه ثلث، علاوه بر واجبات، برای آن هم وافی باشد.

« مسأله 3336 » اگر وصیت كند كه بدهی او را بدهند و برای نماز و روزه او اجیر بگیرند و كار مستحبّی هم انجام دهند، چنانچه وصیت نكرده باشد كه اینها را از ثلث بدهند، باید بدهی او را از اصل مال بدهند و اگر چیزی زیاد آمد، ثلث آن را به مصرف نماز و روزه و كارهای مستحبّی كه معین كرده برسانند و در صورتی كه ثلث كافی نباشد، اگر ورثه اجازه بدهند، باید وصیت او عملی شود و اگر اجازه ندهند، باید نماز و روزه را از ثلث بدهند و اگر چیزی زیاد آمد، به مصرف كارهای مستحبّی كه معین كرده برسانند.

« مسأله 3337 » اگر برای مخارج عزاداری خود وصیت نكرده باشد، نمی توان از سهم ورثه صغیر بابت مخارج چیزی برداشت، ولی ورثه بالغ او می توانند از سهم خودشان بپردازند.

« مسأله 3338 » اگر كسی بگوید كه: « میت وصیت كرده فلان مبلغ را به من بدهند »، چنانچه دو مرد عادل گفته او را تصدیق كنند یا سوگند بخورد و یك مرد عادل هم گفته او را تصدیق نماید، یا یك مرد عادل و دو زن عادل یا چهار زن عادل به گفته او شهادت دهند، باید مقداری را كه مدّعی می گوید به او بدهند و اگر یك زن عادل شهادت بدهد، باید یك چهارم چیزی را كه

مطالبه می كند به او بدهند و اگر دو زن عادل شهادت دهند، نصف آن را و اگر سه زن عادل شهادت دهند، باید سه چهارم آن را به او بدهند و نیز اگر دو مرد كافر ذمّی كه در دین خود عادلند گفته او را تصدیق كنند، در صورتی كه میت ناچار بوده است كه وصیت كند و مرد و زن عادلی هم در هنگام وصیت نبوده، باید چیزی را كه مطالبه می كند به او بدهند.

« مسأله 3339 » كسی كه سرپرست اولاد صغیر میت شده و وصیت كننده برای او اجرتی معین نكرده - فقیر باشد یا غنی - می تواند از اموال صغیر برای خدمات و كارهای خود اجرت مناسب را بردارد، هر چند برداشتن اجرت در صورتی كه غنی باشد خلاف احتیاط است.

« مسأله 3340 » وصی در رابطه با برداشتن اجرت از مال میت یكی از چند صورت را دارد:

اوّل: اگر مورد وصیت انجام معاملات باشد، چنانچه وصیت كننده اجرتی برای وصی تعیین نكرده و وصی هم آن را به طور مجّانی قبول كرده باشد، عمل به وصیت واجب است و حق ندارد برای عمل كردن به آن اجرتی از مال میت بردارد و اگر برای او اجرتی معین كرده یا وصی آن را مجّانی قبول نكرده باشد، اجرت آن را طلبكار است.

دوم: اگر مورد وصیت، انجام عبادات - نظیر حجّ و نماز و روزه - برای میت باشد، چنانچه وصی در زمان حیات میت انجام آن را به طور مجّانی قبول كرده باشد، باید به همان نحو عمل كند و اگر انجام آن را با اجرت قبول كرده باشد، یكی

از دو حالت را دارد:

الف - وصیت كننده اجرت انجام آنها را معین كرده باشد كه در این صورت، در حكم اجاره است و وصی باید طبق مفاد وصیت عمل نماید و اجرت معین را از مال میت بردارد.

ب - وصیت كننده اجرت آن را به طور نامعین قرار داده باشد كه در این صورت، در حكم اجاره باطل بوده و بعید نیست وصی بتواند اجرت معمولی كار خود را از مال میت بردارد.

سوم: اگر وصیت به شكل جُعاله باشد - به عنوان مثال وصیت كننده گفته باشد: « هر كس پس از مرگ من از طرف من حجّ بجا آورد فلان مبلغ از دارایی من مال او باشد » - وصی به همان اندازه كه مقرّر شده مستحقّ اجرت می باشد.

« مسأله 3341 » اگر كسی بگوید: « من وصی میتم كه مال او را به مصرفی برسانم » یا « میت مرا قیم بچّه های خود قرار داده است »، در صورتی باید حرف او را قبول كرد كه دو مرد عادل گفته او را تصدیق نمایند.

« مسأله 3342 » اگر وصیت كند چیزی را به كسی بدهند و آن كس پیش از آن كه قبول یا رد نماید بمیرد، تا وقتی ورثه او وصیت را رد نكرده اند، می توانند آن چیز را قبول نمایند، ولی این در صورتی است كه مراد وصیت كننده شخص موصی له نباشد و وصیت كننده از وصیت خود برنگردد وگرنه ورثه حقّی به آن چیز ندارند.

« مسأله 3343 » اگر وصی بعضی از مصارف وصیت را فراموش كند باید تحقیق كند تا حدّ امكان موارد آن را بیابد و در

صورت عدم امكان، باید آن مقدار را به مصرف خیرات و كارهای نیك برساند.

ارث

{ احكام اِرث }

« مسأله 3344 » اسباب ارث، یعنی رابطه ای كه موجب ارث بردن از میت می شود، سه چیز است:

اوّل: « خویشاوندی نَسبی » كه خود به سه دسته تقسیم می شود و تفصیل آن در مسأله بعدی بیان می شود.

دوم: « خویشاوندی سببی »، یعنی رابطه ای كه به سبب نكاح دائم ایجاد می شود و به وسیله آن زن و شوهر از یكدیگر ارث می برند.

سوم: « وِلاء » كه به وسیله آن كسی كه بر دیگری یك نوع ولایت دارد، در صورت نبودن خویشاوندان نسبی و سببی، از او ارث می برد و آن بر سه قسم است:

1 - « وِلاء عِتق » كه موضوع آن در این زمان منتفی شده است. 2 - « ضِمان جَریره »؛ یعنی این كه انسان با كسی قرار می گذارد كه در زندگی ضامن جنایات او باشد و در عوض از او ارث ببرد. 3 - « امامت » كه به واسطه آن امام مسلمین در برخی از صور كه بیان خواهد شد، از میت ارث می برد.

« مسأله 3345 » كسانی كه به واسطه خویشاوندی نسبی ارث می برند، سه طبقه هستند:

طبقه اوّل: پدر و مادر و فرزندان میت و با نبودن فرزندان، اولاد آنها هر چه پایین روند هر كدام آنان كه به میت نزدیك تر باشد ارث می برد و تا یك نفر از این طبقه وجود داشته باشد، طبقه دوم ارث نمی برند. طبقه دوم: جدّ، یعنی پدر بزرگ و پدر او هر چه بالا رود و جدّه، یعنی مادر بزرگ و مادر او هر چه بالا رود،

پدری باشند یا مادری و خواهر و برادر و با نبودن برادر و خواهر، اولاد ایشان هر كدام آنان كه به میت نزدیك تر باشد ارث می برد و تا یك نفر از این طبقه وجود داشته باشد، طبقه سوم ارث نمی برند. طبقه سوم: عمو و عمّه و دایی و خاله هر چه بالا روند و فرزندان آنان هر چه پایین روند و تا یك نفر از عموها و عمّه ها و دایی ها و خاله های میت زنده باشند، فرزندان آنان ارث نمی برند، ولی اگر میت عموی پدری و پسر عموی پدر و مادری داشته باشد و غیر از اینها وارثی نداشته باشد، ارث به پسر عموی پدر و مادری می رسد و عموی پدری ارث نمی برد.

« مسأله 3346 » اگر عمو و عمّه و دایی و خاله خود میت و فرزندان آنان و اولادِ فرزندان آنان وجود نداشته باشند، عمو و عمّه و دایی و خاله پدر و مادر میت ارث می برند و اگر اینها نباشند، فرزندان آنها ارث می برند و اگر اینها هم نباشند، عمو و عمّه و دایی و خاله جد و جدّه میت و اگر اینها نباشند، فرزندان آنها ارث می برند.

« مسأله 3347 » زن و شوهر به تفصیلی كه بعد گفته می شود، از یكدیگر ارث می برند.

ارث طبقه اوّل

« مسأله 3348 » اگر وارث میت فقط یك نفر از طبقه اوّل باشد، مثلاً « پدر » یا « مادر » یا « یك پسر » یا « یك دختر » باشد، همه مالِ میت به او می رسد و اگر « چند پسر » یا « چند دختر » باشند، همه مال به طور مساوی بین آنان قسمت

می شود و اگر « یك پسر و یك دختر » باشد، مال را سه قسمت می كنند، دو قسمت را پسر و یك قسمت را دختر می برد و اگر « چند پسر و چند دختر » باشند، مال را به گونه ای قسمت می كنند كه هر پسری دو برابر دختر ارث ببرد؛ مثلاً اگر شش هزار تومان به ارث مانده باشد و میت پنج پسر و دو دختر داشته باشد، به هر دختر پانصد تومان و به هر پسر هزار تومان می رسد.

« مسأله 3349 » اگر وارث میت فقط « پدر و مادر » او باشند، مال سه قسمت می شود، دو قسمت آن را پدر و یك قسمت را مادر می برد؛ ولی اگر میت « دو برادر » یا « چهار خواهر » یا « یك برادر و دو خواهر » داشته باشد كه همه آنان پدری باشند - یعنی پدر آنان با پدر میت یكی باشد، خواه مادر آنها هم با مادر میت یكی باشد یا نه - اگرچه تا میت پدر و مادر داشته باشد اینها ارث نمی برند، اما به واسطه بودن اینها، مادر یك ششم مال را می برد و بقیه را به پدر می دهند.

« مسأله 3350 » اگر وارث میت فقط « پدر و مادر و یك دختر » باشد، چنانچه میت « دو برادر » یا « چهار خواهر » یا « یك برادر و دو خواهر » پدری نداشته باشد، مال را پنج قسمت می كنند، پدر و مادر هر كدام یك قسمت و دختر سه قسمت آن را می برد و اگر « دو برادر » یا « چهار خواهر » یا «

یك برادر و دو خواهر » پدری داشته باشد، مال را شش قسمت می كنند، پدر و مادر هر كدام یك قسمت و دختر سه قسمت می برد و یك قسمت باقی مانده را چهار قسمت می كنند، یك قسمت را به پدر و سه قسمت را به دختر می دهند؛ مثلاً اگر مال میت را 24 قسمت كنند، 15 قسمت آن را به دختر و 5 قسمت آن را به پدر و 4 قسمت آن را به مادر می دهند.

« مسأله 3351 » اگر وارث میت فقط « پدر و مادر و یك پسر » باشند، مال را شش قسمت می كنند، پدر و مادر هر كدام یك قسمت و پسر چهار قسمت آن را می برد و اگر « چند پسر » یا « چند دختر » باشند، آن چهار قسمت را به طور مساوی بین خودشان قسمت می كنند و اگر « پسر و دختر » باشند، آن چهار قسمت را طوری تقسیم می كنند كه هر پسری دو برابر دختر ببرد.

« مسأله 3352 » اگر وارث میت فقط « پدر و یك پسر » یا « مادر و یك پسر » باشد، مال را شش قسمت می كنند، یك قسمت آن را پدر یا مادر و پنج قسمت را پسر می برد و اگر چند پسر باشند، آن پنج قسمت را به طور مساوی بین خود تقسیم می كنند.

« مسأله 3353 » اگر وارث میت فقط « پدر » یا « مادر » با « پسر و دختر » باشد، مال را شش قسمت می كنند، یك قسمت آن را پدر یا مادر می برد و بقیه را طوری قسمت می كنند كه هر پسری دو برابر

دختر ببرد.

« مسأله 3354 » اگر وارث میت فقط « پدر و یك دختر » یا « مادر و یك دختر » باشد، مال را چهار قسمت می كنند، یك قسمت آن را پدر یا مادر و بقیه را دختر می برد.

« مسأله 3355 » اگر وارث میت فقط « پدر و چند دختر » یا « مادر و چند دختر » باشد، مال را پنج قسمت می كنند، یك قسمت را پدر یا مادر می برد و چهار قسمت را دخترها به طور مساوی بین خودشان قسمت می كنند.

« مسأله 3356 » اگر میت فرزند نداشته باشد، نوه پسری او - اگرچه دختر باشد - سهم پسر میت را می برد و نوه دختری او - اگرچه پسر باشد - سهم دختر میت را می برد؛ مثلاً اگر میت « یك پسر » از دختر خود و « یك دختر » از پسر خود داشته باشد، مال را سه قسمت می كنند، یك قسمت را به پسر دختر و دو قسمت را به دختر پسر می دهند.

« مسأله 3357 » مقصود از فرزندی كه از انسان ارث می برد، بچّه ای است كه از نطفه او متولّد شده باشد، خواه از زن دائم باشد یا موقّت؛ پس اگر كسی بچّه دار نشود و بچّه ای را از پرورشگاه یا از دیگران به فرزندی قبول كند، آن بچّه فرزند او نمی شود و از او ارث نمی برد، مگر این كه در زمان حیات خود چیزی را به او ببخشد و جایز نیست شناسنامه او را نیز به نام خود بگیرد تا حكم اولاد نسبی بر او جاری شود، هر چند اصل عمل او از نظر عاطفی كار خوبی است

و اجر و ثواب نیز دارد.

ارث طبقه دوم

« مسأله 3358 » طبقه دوم از كسانی كه به واسطه خویشاوندی نَسَبی ارث می برند، عبارتند از « جدّ »، یعنی پدر بزرگ و « جدّه »، یعنی مادربزرگ و « برادران » و « خواهران » میت و اگر میت، برادر و خواهر نداشته باشد، اولاد آنها ارث می برند.

« مسأله 3359 » اگر وارث میت فقط « یك برادر » یا « یك خواهر » باشد، همه مال به او می رسد و اگر « چند برادر » یا « چند خواهر » پدر و مادری باشد، مال به طور مساوی بین آنان قسمت می شود و اگر « برادر و خواهر پدر و مادری » با هم باشند، هر برادری دو برابر خواهر می برد؛ مثلاً اگر « دو برادر و یك خواهر پدر و مادری » داشته باشد، مال را پنج قسمت می كنند، هر یك از برادرها دو قسمت و خواهر یك قسمت آن را می برد.

« مسأله 3360 » اگر میت « برادر و خواهر پدر و مادری » داشته باشد، « برادر یا خواهر پدری » كه از مادر با میت جدا است ارث نمی برد و اگر برادر و خواهر پدر و مادری نداشته باشد، چنانچه فقط « یك خواهر » یا « یك برادر » پدری داشته باشد، همه مال به او می رسد و اگر « چند برادر » یا « چند خواهرِ پدری » داشته باشد، مال به طور مساوی بین آنان قسمت می شود و اگر « برادر و خواهر پدری » داشته باشد، هر برادری دو برابر خواهر می برد.

« مسأله 3361 » اگر وارث میت

فقط « یك خواهر » یا « یك برادرِ » مادری باشد كه از پدر با میت جدا است، همه مال به او می رسد و اگر « چند برادر مادری » یا « چند خواهر مادری » یا « چند برادر و خواهر مادری » باشند، مال به طور مساوی بین آنان قسمت می شود.

« مسأله 3362 » اگر میت « برادر و خواهر پدر و مادری » و « برادر و خواهر پدری » و « یك برادر مادری » یا « یك خواهر مادری » داشته باشد، برادر و خواهر پدری ارث نمی برند و مال را شش قسمت می كنند، یك قسمت آن را به برادر یا خواهر مادری و بقیه را به برادر و خواهر پدر و مادری می دهند و هر برادری دو برابر خواهر ارث می برد.

« مسأله 3363 » اگر میت « برادر و خواهر پدر و مادری » و « برادر و خواهر پدری » و « برادر و خواهر مادری » داشته باشد، برادر و خواهر پدری ارث نمی برند و مال را سه قسمت می كنند، یك قسمت آن را برادر و خواهر مادری به طور مساوی بین خودشان قسمت می كنند و بقیه را به برادر و خواهر پدر و مادری می دهند و هر برادری دو برابر خواهر ارث می برد.

« مسأله 3364 » اگر وارث میت فقط « برادر و خواهر پدری » و « یك برادر مادری » یا « یك خواهر مادری » باشد، مال را شش قسمت می كنند، یك قسمت آن را برادر یا خواهر مادری می برد و بقیه را به برادر و خواهر پدری می دهند و هر برادری

دو برابر خواهر ارث می برد.

« مسأله 3365 » اگر وارث میت فقط « برادر و خواهر پدری » و چند « برادر و خواهر مادری » باشد، مال را سه قسمت می كنند، یك قسمت آن را برادر و خواهر مادری به طور مساوی بین خودشان قسمت می كنند و بقیه را به برادر و خواهر پدری می دهند و هر برادری دو برابر خواهر ارث می برد.

« مسأله 3366 » اگر وارث میت فقط « برادر و خواهر و زن » او باشد، زن ارث خود را به تفصیلی كه در « ارث زن و شوهر » گفته می شود می برد و خواهر و برادر به نحوی كه در مسائل گذشته گفته شد، ارث خود را می برند و نیز اگر زنی بمیرد و وارث او فقط « خواهر و برادر و شوهر » او باشد، شوهر نصف مال را می برد و خواهر و برادر به نحوی كه در مسائل گذشته گفته شد، ارث خود را می برند؛ ولی با ارث بردن زن یا شوهر، از سهم برادر و خواهر مادری چیزی كم نمی شود و از سهم برادر و خواهر پدر و مادری یا پدری كم می شود؛ مثلاً اگر وارث میت « شوهر و برادر و خواهر مادری » و « برادر و خواهر پدر و مادری » او باشد، نصف مال به شوهر می رسد و یك قسمت از سه قسمت اصل مال را به برادر و خواهر مادری می دهند و آنچه می ماند مال برادر و خواهر پدر و مادری است، پس اگر همه مال او شش هزار تومان باشد، سه هزار تومان به شوهر و دو هزار تومان به برادر

و خواهر مادری و یك هزار تومان به برادر و خواهر پدر و مادری می دهند.

« مسأله 3367 » اگر میت خواهر و برادر نداشته باشد، سهم ارث آنان را به اولاد آنها می دهند و سهم برادرزاده و خواهر زاده مادری به طور مساوی بین آنان قسمت می شود و از سهمی كه به برادرزاده و خواهرزاده پدری یا پدر و مادری می رسد، هر پسری دو برابر دختر می برد.

« مسأله 3368 » اگر وارث میت فقط « یك جدّ » یا « یك جدّه » باشد، چه پدری باشد و چه مادری، همه مال به او می رسد و با بودن جدّ میت، پدر جدّ او ارث نمی برد.

« مسأله 3369 » اگر وارث میت فقط « جدّ و جدّه پدری » باشد، مال سه قسمت می شود، دو قسمت را جدّ و یك قسمت را جدّه می برد و اگر « جدّ و جدّه مادری » باشد، مال را به طور مساوی بین خودشان قسمت می كنند.

« مسأله 3370 » اگر وارث میت فقط « یك جدّ » یا « جدّه پدری » و « یك جدّ » یا « جدّه مادری » باشد، مال سه قسمت می شود، دو قسمت را جدّ یا جدّه پدری و یك قسمت را جدّ یا جدّه مادری می برد.

« مسأله 3371 » اگر وارث میت « جدّ و جدّه پدری » و « جدّ و جدّه مادری » باشد، مال سه قسمت می شود، یك قسمت آن را جدّ و جدّه مادری به طور مساوی بین خودشان قسمت می كنند و دو قسمت آن را به جدّ و جدّه پدری می دهند و جدّ دو برابر جدّه می برد.

« مسأله

3372 » اگر وارث میت فقط « زن و جدّ و جدّه پدری » و « جدّ و جدّه مادری » او باشد، زن ارث خود را به تفصیلی كه در مسأله 3391 به بعد گفته می شود می برد و یك قسمت از سه قسمت اصل مال را به جدّ و جدّه مادری می دهند كه به طور مساوی بین خودشان قسمت كنند و بقیه را به جدّ و جدّه پدری می دهند و جدّ دو برابر جدّه می برد و اگر وارث میت « شوهر و جدّ و جدّه » باشد، شوهر نصف مال را می برد و جدّ و جدّه به دستوری كه در مسائل گذشته گفته شد، ارث خود را می برند.

« مسأله 3373 » اگر وارث میت « پدر بزرگ » یا « مادر بزرگ » یا هر دوی آنان با « برادر » یا « خواهر » و یا هر دو و یا با « برادرزاده » یا « خواهرزاده » و یا هر دو باشند، در همه این موارد پدربزرگ حكم یك برادر و مادربزرگ حكم یك خواهر را برای میت دارند، ولی مانع از ارث بردن برادرزاده و خواهرزاده نمی شوند.

ارث طبقه سوم

« مسأله 3374 » طبقه سوّم، « عمو، عمّه، دایی، خاله و فرزندان آنان » هستند به تفصیلی كه گفته شد كه اگر از طبقه اوّل و دوم كسی نباشد، اینها ارث می برند.

« مسأله 3375 » اگر وارث میت فقط « یك عمو » یا « یك عمّه » باشد - چه پدر و مادری باشد، یعنی با پدر میت از یك پدر و مادر باشند یا پدری باشد یا مادری - همه مال

به او می رسد و اگر « چند عمو » یا « چند عمّه » باشد و همه پدری و مادری یا همه پدری باشند، مال به طور مساوی بین آنان قسمت می شود و اگر « عمو و عمّه » هر دو باشند و همه پدر و مادری یا همه پدری باشند، عمو دو برابر عمّه می برد؛ مثلاً اگر وارث میت « دو عمو و یك عمّه » باشد، مال را پنج قسمت می كنند، یك قسمت را به عمّه می دهند و چهار قسمت را عموها به طور مساوی بین خودشان قسمت می كنند.

« مسأله 3376 » اگر وارث میت فقط « چند عموی مادری » یا « چند عمّه مادری » باشد، مال به طور مساوی بین آنان قسمت می شود؛ ولی اگر فقط « چند عمو و عمّه مادری » داشته باشد، بنابر احتیاط واجب باید با هم صلح كنند.

« مسأله 3377 » اگر وارث میت « عمو و عمّه » باشد و بعضی پدری و بعضی مادری و بعضی پدر و مادری باشند، عمو و عمّه پدری ارث نمی برند؛ پس اگر میت « یك عمو » یا « یك عمّه مادری » داشته باشد، مال را شش قسمت می كنند، یك قسمت را به عمو یا عمّه مادری و بقیه را به عمو و عمّه پدر و مادری می دهند و عموی پدر و مادری دو برابر عمّه پدر و مادری ارث می برد و اگر هم عمو و هم عمّه مادری داشته باشد، مال را سه قسمت می كنند، دو قسمت را به عمو و عمّه پدر و مادری می دهند و عمو دو برابر عمّه می برد و یك قسمت

را به عمو و عمّه مادری می دهند و احتیاط واجب آن است كه عمو و عمه مادری در تقسیم با یكدیگر صلح كنند.

« مسأله 3378 » عمو یا عمه پدر و مادری، مانع از ارث بردن عمو و عمه پدری می شود؛ ولی اگر میت عمو و عمه پدر و مادری نداشته باشد، ارث عمو و عمه پدری مانند ارث عمو و عمه پدر و مادری محاسبه می شود.

« مسأله 3379 » اگر وارث میت فقط « یك دایی » یا « یك خاله » باشد، همه مال به او می رسد و اگر « دایی و خاله » باشند و همه مادری باشند، مال به طور مساوی بین آنان قسمت می شود و اگر همه پدر و مادری یا پدری باشند، احتیاط واجب آن است كه در تقسیم با یكدیگر صلح كنند.

« مسأله 3380 » اگر وارث میت فقط « یك دایی یا یك خاله مادری » و « دایی و خاله پدر و مادری » و « دایی و خاله پدری » باشد، دایی و خاله پدری ارث نمی برند و مال را شش قسمت می كنند، یك قسمت را به دایی یا خاله مادری می دهند و بقیه را به دایی و خاله پدر و مادری می دهند و احتیاط واجب آن است كه در تقسیم با یكدیگر صلح كنند.

« مسأله 3381 » اگر وارث میت فقط « دایی و خاله پدری » و « دایی و خاله مادری » و « دایی و خاله پدر و مادری » باشد، دایی و خاله پدری ارث نمی برند و باید مال را سه قسمت كنند، یك قسمت آن را دایی و خاله

مادری به طور مساوی بین خودشان قسمت می نمایند و بقیه را به دایی و خاله پدر و مادری می دهند و احتیاط واجب آن است كه اینان در تقسیم با یكدیگر صلح كنند.

« مسأله 3382 » دایی یا خاله پدر و مادری، مانع از ارث بردن دایی و خاله پدری می شود؛ ولی اگر میت دایی و خاله پدر و مادری نداشته باشد، ارث دایی و خاله پدری مانند ارث دایی و خاله پدر و مادری محاسبه می شود.

« مسأله 3383 » اگر وارث میت « یك دایی یا یك خاله » و « یك عمو یا یك عمّه » باشد، مال را سه قسمت می كنند، یك قسمت را دایی یا خاله و بقیه را عمو یا عمّه می برد.

« مسأله 3384 » اگر وارث میت « یك دایی یا یك خاله » و « عمو » و « عمّه » باشد، چنانچه عمو و عمّه، پدر و مادری یا پدری باشند، مال را سه قسمت می كنند، یك قسمت را دایی یا خاله می برد و از بقیه دو قسمت به عمو و یك قسمت به عمّه می دهند؛ بنابر این اگر مال را نُه قسمت كنند، سه قسمت را به دایی یا خاله و چهار قسمت را به عمو و دو قسمت را به عمّه می دهند.

« مسأله 3385 » اگر وارث میت « یك دایی یا یك خاله » و « یك عمو یا یك عمّه مادری » و « عمو و عمّه پدر و مادری یا پدری » باشد، مال را سه قسمت می كنند، یك قسمت آن را به دایی یا خاله می دهند و دو قسمت باقی مانده را شش

قسمت می كنند، یك قسمت را به عمو یا عمّه مادری و بقیه را به عمو و عمّه پدر و مادری یا پدری می دهند و عمو دو برابر عمّه ارث می برد؛ بنابر این اگر مال را نُه قسمت كنند، سه قسمت را به دایی یا خاله و یك قسمت را به عمو یا عمّه مادری و پنج قسمت دیگر را به عمو و عمّه پدر و مادری یا پدری می دهند.

« مسأله 3386 » اگر وارث میت « یك دایی یا یك خاله » و « عمو وعمّه مادری » و « عمو و عمّه پدر و مادری یا پدری » باشد، مال را سه قسمت می كنند، یك قسمت را دایی یا خاله می برد و دو قسمت باقی مانده را سه سهم می كنند، یك سهم آن را به عمو وعمّه مادری می دهند كه بنابر احتیاط واجب با هم مصالحه می كنند و دو سهم دیگر را بین عمو وعمّه پدر و مادری یا پدری قسمت می نمایند و عمو دو برابر عمّه می برد، بنابر این اگر مال را نُه قسمت كنند، سه قسمت آن سهم خاله یا دایی و دو قسمت سهم عمو و عمّه مادری و چهار قسمت سهم عمو و عمّه پدر و مادری یا پدری می باشد.

« مسأله 3387 » اگر وارث میت « چند دایی و چند خاله » باشد كه همه پدر و مادری یا پدری یا مادری باشند و « عمو و عمّه » هم داشته باشد، مال سه سهم می شود، دو سهم آن را به دستوری كه در مسأله پیش گفته شد، عمو و عمّه بین خودشان قسمت می كنند و یك سهم آن را

دایی ها و خاله ها، اگر مادری باشند، به طور مساوی بین خودشان تقسیم می نمایند، ولی اگر پدری یا پدر و مادری باشند، احتیاطاً باید با هم مصالحه كنند.

« مسأله 3388 » اگر وارث میت « دایی یا خاله مادری » و « چند دایی و خاله پدر و مادری یا پدری » و « عمو و عمّه » باشد، مال سه سهم می شود، دو سهم آن را به دستوری كه سابقاً گفته شد عمو و عمّه بین خودشان قسمت می كنند؛ پس اگر میت یك دایی یا یك خاله مادری داشته باشد، یك سهم دیگر آن را شش قسمت می كنند، یك قسمت را به دایی یا خاله مادری می دهند و بقیه را به دایی و خاله پدر و مادری یا پدری می دهند كه بنابر احتیاط واجب باید در تقسیم آن با هم صلح كنند و اگر چند دایی مادری یا چند خاله مادری یا هم دایی مادری و هم خاله مادری داشته باشد، آن یك سهم را سه قسمت می كنند، یك قسمت را دایی ها و خاله های مادری به طور مساوی بین خودشان قسمت می كنند و بقیه را به دایی و خاله پدر و مادری یا پدری می دهند كه بنابر احتیاط واجب باید در تقسیم آن با هم صلح كنند.

« مسأله 3389 » اگر میت عمو و عمّه و دایی و خاله نداشته باشد، مقداری كه به عمو و عمّه می رسد، به فرزندان آنان و مقداری كه به دایی و خاله می رسد، به فرزندان آنان داده می شود.

« مسأله 3390 » اگر وارث میت « عمو و عمّه و دایی و خاله پدر » و « عمو و عمّه

و دایی و خاله مادرِ » او باشند، مال سه سهم می شود، یك سهم آن مال عمو و عمّه و دایی و خاله مادر میت است و دو سهم دیگر آن را به عمو و عمّه و دایی و خاله پدر میت می دهند و طریقه تقسیم ارث در بین هر یك از عموها و عمه ها و خاله ها و دایی های پدر و مادر میت، به همان ترتیبی است كه در مسائل گذشته بیان شد.

ارث زن و شوهر از یكدیگر

« مسأله 3391 » اگر زن دائمی بمیرد و فرزند نداشته باشد، نصف همه مال را شوهر او و بقیه را ورثه دیگر می برند و اگر از آن شوهر یا از شوهر سابق فرزند داشته باشد، یك چهارم همه مال را شوهر و بقیه را ورثه دیگر می برند.

« مسأله 3392 » اگر مردی بمیرد و فرزند نداشته باشد، یك چهارم مال او را زن و بقیه را ورثه دیگر می برند و اگر از آن زن یا از زن دیگر فرزند داشته باشد، یك هشتم مال را زن و بقیه را ورثه دیگر می برند و اگرچه بعید نیست گفته شود كه: « زن از همه اموال ارث می برد، ولی زنی كه از لحاظ سنی و داشتن یا نداشتن اولاد و جهات دیگر، مظنّه ماندن او در خانه مرد كم است، از زمین خانه ای كه محل زندگی مرد و خانواده او بوده و قیمت آن زمین ارث نمی برد و نیز از خود هوایی آن، مثل بنا و درخت ارث نمی برد و فقط از قیمت هوایی ارث می برد و همچنین از زمین ها و خانه های دیگر مرد كه به عنوان سرمایه او محسوب می شدند و نه

محل زندگی خانواده اش، ارث می برد »؛ ولی احتیاط واجب آن است كه بقیه ورثه با زن در مورد زمین ها و خانه هایی كه محل زندگی مرد و خانواده اش بوده، مصالحه نمایند.

« مسأله 3393 » اگر زنی بمیرد و جز شوهر هیچ وارثی نداشته باشد، همه مال او به شوهر می رسد و اگر مردی بمیرد و جز زن وارث دیگری نداشته باشد، یك چهارم مال به زن می رسد و بقیه مال امام مسلمین است كه در زمان غیبت به فقیه جامع الشرایط داده می شود.

« مسأله 3394 » بنابر این قول كه زن از برخی از اموال شوهر ارث نمی برد، اگر بخواهد در چیزهایی كه از آنها ارث نمی برد تصرّف كند، باید از ورثه دیگر اجازه بگیرد و نیز ورثه تا سهم زن را نداده اند، بنابر احتیاط واجب نباید در بنا و چیزهایی كه زن از قیمت آنها ارث می برد، بدون اجازه او تصرّف كنند و چنانچه پیش از دادن سهم زن اینها را بفروشند، در صورتی كه زن معامله را اجازه دهد، صحیح و گرنه نسبت به سهم او باطل است.

« مسأله 3395 » اگر بخواهند بنا و درخت و مانند آن را قیمت نمایند، باید حساب كنند كه اگر آنها بدون اجاره در زمین بمانند تا از بین بروند، چقدر ارزش دارند و سهم زن را از آن قیمت بدهند.

« مسأله 3396 » اگر میت بیش از یك زن دائم داشته باشد، چنانچه فرزند نداشته باشد، باید یك چهارم مال و اگر فرزند داشته باشد، باید یك هشتم مال را به شرحی كه گفته شد به طور مساوی بین زنان او قسمت كنند، اگرچه شوهر با هیچ

یك از آنان یا بعض آنان نزدیكی نكرده باشد، ولی اگر در مرضی كه با آن از دنیا رفته، زنی را عقد كرده و با او نزدیكی نكرده باشد، آن زن از او ارث نمی برد و حقّ مهر هم ندارد.

« مسأله 3397 » اگر زن در حال بیماری شوهر كند و به همان بیماری بمیرد، شوهرش اگرچه با او آمیزش نكرده باشد، از او ارث می برد.

« مسأله 3398 » اگر زن را - به ترتیبی كه در احكام طلاق گفته شد - طلاق رجعی بدهد، هر یك از زن یا شوهر اگر در بین عدّه زن بمیرد، دیگری از او ارث می برد؛ ولی اگر بعد از گذشتن عدّه رجعی یا در عدّه طلاق بائن یكی از آنان بمیرد، دیگری از او ارث نمی برد.

« مسأله 3399 » اگر شوهر در حال بیماری زن خود را طلاق دهد و پیش از تمام شدن دوازده ماه قمری بمیرد، زن با سه شرط از او ارث می برد:

اوّل: آن كه زن در این مدّت شوهر دیگری نكرده باشد. دوم: زن به واسطه بی میلی به شوهر، مالی به او نداده باشد كه به طلاق دادن راضی شود، بلكه اگر چیزی هم به شوهر ندهد، ولی طلاق به تقاضای زن باشد، باز هم ارث بردن او اشكال دارد. سوم: شوهر در همان مرضی كه زن را طلاق داده، به واسطه آن بیماری یا به جهت دیگری بمیرد؛ پس اگر از آن بیماری خوب شود و به جهت دیگری از دنیا برود، زن از او ارث نمی برد.

« مسأله 3400 » لباس یا چیزهایی كه مرد به زن بخشیده است، بعد از طلاق

یا وفات شوهر جزء اموال زن است؛ ولی اگر لباس یا مانند آن را مرد به زن نبخشیده باشد بلكه برای پوشیدن و استفاده زنِ خود گرفته باشد، اگرچه زن آن را پوشیده باشد، بعد از مردن شوهر، جزء اموال شوهر است.

« مسأله 3401 » اگر به واسطه وجود زن یا شوهر نقصی در سهام ورثه پدید آید، از سهم « زن » و « شوهر » و « مادر » و « برادران و خواهران مادری » و « پدر بزرگ و مادر بزرگ مادری » و « دایی ها » و « خاله ها » چیزی كسر نمی شود، بلكه آنان تمام سهام خود را از اصل مال می برند و نقص وارد شده از سهام « پدر » و « برادران و خواهران پدر و مادری یا پدری » و « پدر بزرگ و مادر بزرگ پدری » و « عموها » و « عمّه ها » كسر می شود.

« مسأله 3402 » در ازدواج موقّت بین زن و شوهر ارث نیست مگر این كه در ضمن عقد شرط كنند كه از یكدیگر ارث ببرند و یا فقط مرد از زن و یا فقط زن از مرد ارث ببرد؛ ولی فرزندی كه از ازدواج موقّت به دنیا می آید، مانند فرزندان زن دائم ارث می برد.

مسائل متفرّقه ارث

« مسأله 3403 » « قرآن »، « انگشتر » و « شمشیر » میت و « لباسی كه میت پوشیده یا برای پوشیدن گرفته و دوخته است » - اگرچه نپوشیده باشد - متعلّق به پسر بزرگ تر است و اگر میت از این چهار چیز بیشتر از یكی داشته باشد، مثلاً دو قرآن

یا دو انگشتر داشته باشد، چنانچه مورد استفاده باشد یا برای استفاده مهیا شده باشد، متعلّق به پسر بزرگ تر است.

« مسأله 3404 » اگر پسر بزرگ میت بیش از یكی باشد - مثلاً از دو زن او در یك زمان دو پسر به دنیا آمده باشد - باید لباس و قرآن و انگشتر و شمشیر میت را به طور مساوی بین خودشان تقسیم كنند.

« مسأله 3405 » اگر پسر بزرگ تر میت پیش از او مرده باشد، اشیای نامبرده را به بزرگ ترین پسری كه هنگام درگذشت میت زنده است می دهند.

« مسأله 3406 » اگر میت بدهی داشته باشد، چنانچه بدهی او به اندازه مال او یا زیادتر باشد، باید چهار چیزی را هم كه مال پسر بزرگ تر است و در مسأله پیش گفته شد، بابت بدهی او بدهند و اگر قرضش كمتر از مال او باشد، بنابر احتیاط واجب باید از آن چهار چیزی هم كه به پسر بزرگ تر می رسد به نسبت به قرض او بدهند؛ مثلاً اگر همه دارایی او شصت هزار تومان باشد و به مقدار بیست هزار تومان آن از چیزهایی باشد كه مال پسر بزرگ تر است و سی هزار تومان هم قرض داشته باشد، بنابر احتیاط واجب پسر بزرگ باید به مقدار ده هزار تومان از آن چهار چیز را بابت قرض میت بدهد.

« مسأله 3407 » مسلمان از كافر ارث می برد، ولی كافر، اگرچه پدر یا پسر میت باشد، از او ارث نمی برد.

« مسأله 3408 » اگر كافر بمیرد و وارث مسلمان داشته باشد، همه ارث او به وارث مسلمان می رسد، هرچند جزء دسته دوم یا سوم باشد؛ ولی اگر وارث

مسلمانی نداشته باشد، ارث او به وارث كافر می رسد، لكن كافر « مُرْتَد » در این جهت حكم مسلمان را دارد كه ارث او به وارث كافر نمی رسد، بلكه اگر وارث مسلمان نداشته باشد، ارث او مال امام مسلمین است.

« مسأله 3409 » اگر كسی یكی از خویشان خود را عمداً و به ناحق بكشد، از او ارث نمی برد، ولی اگر از روی خطا باشد، مثل آن كه سنگ به هوا بیندازد و اتّفاقاً به یكی از خویشان او بخورد و او را بكُشد، از او ارث می برد، ولی از دیه قتل ارث نمی برد.

« مسأله 3410 » قاتل علاوه بر آن كه خود ارث نمی برد، مانع از ارث بردن دیگران نیز نمی شود، بنابر این اگر به عنوان مثال فرزندی پدر خود را عمداً و به ناحق بكشد و میت فرزند دیگری نداشته باشد، خود قاتل ارث نمی برد، ولی فرزندان او ارث می برند و اگر كسی از دسته اوّل وجود نداشته باشد، دسته دوم ارث می برند و اگر دسته دوم هم وجود نداشته باشد، دسته سوم ارث می برند.

« مسأله 3411 » هرگاه بخواهند ارث را تقسیم كنند، در صورتی كه میت بچّه ای داشته باشد كه در شكم مادر باشد و در طبقه او وارث دیگری هم مانند اولاد و پدر و مادر باشند، برای بچّه ای كه در شكم است و اگر زنده به دنیا بیاید ارث می برد، سهم دو پسر را كنار می گذارند، ولی اگر احتمال بدهند كه بیشتر باشد، مثلاً احتمال بدهند كه زن به سه بچّه حامله باشد، سهم سه پسر را كنار می گذارند و چنانچه مثلاً یك پسر یا یك دختر به دنیا

آمد، زیادی را ورثه بین خودشان تقسیم می كنند.

« مسأله 3412 » اگر كسی از دو راه با میت خویشاوندی داشته باشد، در صورتی كه مانعی برای ارث بردن از هر دو طریق وجود نداشته باشد یا یكی مانع از طریق دیگری نگردد، از هر دو راه از او ارث می برد، بنابر این اگر زن و شوهر با یكدیگر خویشاوند باشند، علاوه بر ارث زن و شوهری، از جهت خویشاوندی نیز ارث می برند، از باب مثال اگر مردی بمیرد و زن او دختر عموی او باشد و وارث او فرزندان عمو باشند، زن از دو جهت ارث می برد.

« مسأله 3413 » اگر میت هیچ وارثی نداشته باشد، همه مال او متعلّق به امام مسلمین است كه در زمان غیبت باید به فقیه جامع الشرایط پرداخت شود.

« مسأله 3414 » اگر زمان درگذشت اشخاصی كه از هم ارث می برند و تقدّم و تأخّر مرگ آنان معلوم نباشد، اشخاص مزبور از یكدیگر ارث نمی برند و همچنین است اگر تاریخ مرگ یكی معلوم و دیگری مجهول باشد؛ ولی اگر دو یا چند نفر كه از یكدیگر ارث می برند، با هم غرق شوند و یا زیر آوار بمانند و با هم بمیرند و معلوم نشود كدام یك از آنان اوّل مرده است، همه از یكدیگر نسبت به آنچه قبل از مردن داشته اند ارث می برند و آنچه را كه از یكدیگر ارث می برند، به سایر ورثه آنان منتقل می شود و اگر یكی از آنان دارایی داشته باشد و دیگری نداشته باشد، كسی كه مال ندارد از دیگری ارث می برد و در صورتی كه به سبب حوادث دیگری مانند تصادف اتومبیل یا سقوط

هواپیما از دنیا رفته باشند، بنابر اقوی همین حكم جاری می شود.

« مسأله 3415 » حقوقی كه به خانواده بازنشستگان پرداخت می شود، اگر پس انداز دوران خدمت باشد، جزء تركه میت بوده و پس از ادای دَین و وصیت به همه وارثان می رسد و آنچه كه از طرف خود اداره یا اداره بیمه پس از مرگ می دهند، تابع مقرّرات است و به هر كس بدهند مال او می شود.

« مسأله 3416 » اگر وارث، خُنْثای مشكل باشد - به گونه ای كه با هیچ یك از نشانه های تعیین شده، مرد یا زن بودن او مشخّص نشود - نصف ارث یك مرد و نصف ارث یك زن را به او می دهند.

تشریح و پیوند

{ احكام تشریح و پیوند}

« مسأله 3417 » تشریح بدن میت برای تشخیص بیماری یا كشف جرم و یا آموزش مسائل پزشكی یا نجات جان دیگران، اگر راه منحصر باشد، اشكال ندارد و اگر ممكن باشد، از او - پیش از مرگ - یا ولی او اجازه بگیرند.

« مسأله 3418 » اگر حفظ جان مسلمانی متوقّف بر پیوند عضوی از اعضای میت مسلمان به بدن او باشد، قطع و پیوند آن عضو جایز است و دیه ندارد.

« مسأله 3419 » اگر حفظ عضو مهم و مؤثّری از مسلمان، متوقّف بر قطع عضو میت مسلمان باشد، در این صورت نیز بنابر اقوی قطع و پیوند آن عضو جایز است، بخصوص اگر خودِ میت به آن وصیت كرده باشد.

« مسأله 3420 » اگر عضو میت پس از پیوند جان بگیرد، از عضویت میت بیرون می رود و عضو انسان زنده شمرده می شود، بلكه اگر عضو حیوان نجسی مانند خوك را به انسان پیوند بزنند و عضو

انسان زنده شود، احكام نجاست بر آن جاری نمی شود.

« مسأله 3421 » اگر زندگی مسلمانی متوقّف بر قطع و پیوند یك كلیه یا عضو دیگری از شخص زنده به او باشد، چنانچه قطع آن از دیگری ضرر قابل توجّهی برای او نداشته باشد و خود او نیز راضی به این عمل باشد، اشكال ندارد، خواه به صورت فروختن باشد یا بخشیدن.

زنی شركت كردند و پس از اقامه نماز میت توسط فرزند برومندشان حضرت آیت الله العظمی آقای سید محمد صادق روحانی(دام ظله)، در مسجد بالای سر حضرت معصومه (س) به خاك سپرده شدند. والده شان از سادات حسنی و فرزند آیت الله آقای حاج سید احمد طباطبایی قمی(ره) است كه ایشان سالیان متمادی در صحن حضرت معصومه(س) اقامه نماز جماعت داشتند.

تحصیلات

حضرت آیت الله دروس پایه ادبیات عرب را در قم نزد پدر بزرگوارشان فرا گرفتند. سپس در سال 1355 (ه.ق) در سن 10 سالگی به همراه برادر بزرگترشان برای استفاده از اساتید بزرگ و نام آور حوزه علمیه كهنِ نجف اشرف، رنج و مشكلات هجرت از قم به نجف را پذیرا شدند!! به دلیل هوش و استعداد فوق العاده و حیرت برانگیزشان دوره چند ساله دروس «سطح» را در مدت یكسال به اتمام رساندند و به امتحان و توصیه آیت الله العظمی خویی در سن 11 سالگی وارد درس خارج فقه و اصول شدند. ورود یك نوجوان11 ساله به درس خارج فقه و اصول، آن هم همدوش طلاب با سابقه وبزرگسال حوزه علمیه كهنِ نجف، برای همگان حیرت آور و شوق آفرین بود.

آیت الله زاده میلانی نقل می كند كه: آیت الله العظمی خویی به پدرم آیت الله العظمی میلانی فرمودند: افتخار می كنم به حوزه ای كه در آن نوجوان یازده ساله در كنار شاگردان بزرگسال و علمای بزرگ و همراه با آنان «مكاسب» را می خواند ومطالب مكاسب را بهتر از دیگران می فهمد و تحلیل می كند. علاقمندان به علوم اسلامی و حوزوی می دانند كه كتاب ارزشمند مكاسب از تألیفات مرحوم شیخ انصاری است كه در حوزه های علمیه تدریس

می شود و یكی از كتابهای مهم و سنگین حوزوی است كه فهمیدن و درك مطالب آن نیاز به شاگردان با كفایت و پر استعداد دارد.

اساتید

معظم له به دلیل علاقه و پشتكار فراوانشان هر روز در چندین درس مراجع و بزرگان حوزه علمیه كه جهان اسلام و عالم تشیع به وجودشان افتخارمی كند، شركت می کردند. عمده اساتید ایشان عبارتند از:

1- حضرت آیت الله العظمی آقای حاج شیخ كاظم شیرازی(قدس سره) (1290 -1367)

2- حضرت آیت الله العظمی آقای حاج شیخ محمد حسین اصفهانی معروف به كمپانی (قدس سره) (ت 1361)

3- حضرت آیت الله العظمی آقای حاج شیخ محمد علی كاظمینی(قدس سره)

4- حضرت آیت الله العظمی آقای حاج سید ابوالحسن اصفهانی(قدس سره) (1284 - 1365)

5- حضرت آیت الله العظمی آقای حاج شیخ محمدرضا آل یاسین(قدس سره)

6- حضرت آیت الله العظمی آقای حاج سید ابوالقاسم خویی(قدس سره) (1317 - 1413)

7- حضرت آیت الله العظمی آقای سید محمد حسین طباطبایی بروجردی (قدس سره) (1292 - 1380)

آیت الله العظمی روحانی از وجود تمامی اساتید نام آور خود استفاده نمودند و خود را همیشه مدیون محبتها و الطاف خالصانه آن بزرگواران (رضوان الله تعالی علیهم) می دانند. اما در این میان نقش آیت الله خویی برجسته تر و قابل توجه تر است. پرورش روح اجتهاد و تكوین فقهی و علمی ایشان، مرهون 15 سال شركت در دروس خصوصی و عمومی آیت الله العظمی خویی می باشد. هوش، پشتكار و استعداد معظم له، ایشان را مورد علاقه و توجه خاص اساتید و مراجع، بخصوص مورد عنایت خاصه آیت الله خویی قرارداده بود. آیت الله العظمی خویی(ره) در آن زمان، به اتفاق رأی اغلب علماء، بزرگان و كارشناسان فقه و اجتهاد؛ یك فقیه

بی نظیر بودند كه در اغلب علوم حوزوی نظیر فقه، اصول، كلام، تفسیر، رجال، فلسفه؛ مجتهد وصاحب نظر بودند و آثار منتشره ایشان گواه این مدعاست.

در دروس عمومی آیت الله خویی صدها طلبه شركت می کردند كه امتیازآیت الله العظمی خویی در شناخت و كشف استعدادهای طلاب تیزهوش وبسیار موفق بود و سعی فراوان می کردند تا آن طلبه را زیر نظر گرفته و با ایجاد ارتباط بیشتر با او؛ بتوانند در تربیت آن طلبه كوشا نقش بیشتری را ایفا كنند.

با ورود آیت الله روحانی در دوران نوجوانی به نجف اشرف و شركت در دروس آیت الله العظمی خویی؛ حوزه علمیه كهنِ نجف اشرف شاهد حضور یك نابغه با درك و استعداد شگرفی بود كه چهره اش نشان از مقام آیت اللهی می داد.

این نوجوان نابغه باید در دروس سنگین فقه اصول شركت كند، دروس مختلف را نوشته و آنها را در منزل پاكنویس كند، با دوستان همدوره تحصیلش مباحثه كند و پیش مطالعه برای درس های فردا را هم انجام دهد.این مطالعات سنگین آنهم در غربت و با كمترین امكانات موجود؛ در شبانه روز 16 ساعت وقت ایشان را می گرفت. علاوه بر آن، رسیدگی به كارهای شخصی از قبیل: تهیه مایحتاج زندگی و تحمل فشارهای اقتصادی نیز با خودشان بود. معظم له اغلب دورانی را كه در نجف اشرف بودند با وضع بسیار سخت و طاقت فرسای اقتصادی مواجه بودند و اغلب، زندگیشان با قرض گرفتن از مغازه داران محل سپری می شد. و این بزرگترین رمز و سرمایه گذاری برای تحصیل و عشق و علاقه به آموختن دانش علوم اسلامی است.

تدریس

معظم له تدریس دوره های مختلف علوم اسلامی را در همان ایام نوجوانی در صحن حرم

مطهر حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) در نجف اشرف آغازكردند. تقریر دروس حوزه توسط این نوجوان برای طلاب بزرگسال ومیانسال، برای همگان حیرت آور و قابل تقدیر بود.

آیت الله العظمی روحانی پس از مدت كوتاهی كه در دروس آیت الله العظمی خویی (ره) شركت كردند، با تقریر دروس اصول و فقه استاد؛ آنان را برای عده ای از طلاب و علاقمندان به دروس حوزوی، تدریس می کردند. دیری نپائید كه چونان خورشیدی در نجف اشرف درخشیدند و به سان درختی پربرگ و بار، برآمدند و در سایه شان خیل مشتاقان را آرامش می بخشیدند.

به همین دلیل بود كه ارتباط آیت الله خویی روز به روز با معظم له بیشترمی شد. با اینكه اغلب آیت الله العظمی خویی در جلسه تدریسشان به كسی اجازه طرح اشكال نمی دادند به آیت الله العظمی روحانی در میان عده ای از شاگردان می فرمودند: چرا در مباحثه ها اشكال نمی كنی. من از شما می خواهم اشكال و ایرادهایی كه به نظرتان می رسد را مطرح كنید.«و این نشان از نبوغ فكری و شایستگی ویژه آیت الله العظمی روحانی دارد.

ارتباط تنگاتنگ استاد و شاگرد تا آنجا ادامه یافت كه زیادی از شبهای تعطیلی آن مرجع فقید (ره) به حجره آیت الله العظمی روحانی می آمدند وساعتهای مدیدی به بحث و بررسی مسائل علوم اسلامی می پرداختند و درانتها معظم له، استاد را تا درب منزلشان همراهی می کردند.

حضرت آیت الله العظمی خویی در سال 1360 (ه. ق) هنگامی كه آیت الله العظمی روحانی فقط 15 سال بیشتر نداشتند، طی نامه ای بسیار مهم، عظمت علمی، قدرت و استنباط قوی، هوش و ذكاوت این نابغه بزرگ را تأیید و ستودند (متن كامل نامه كه به دست خط مبارك آیت الله العظمی خویی می باشد درسایت

اینترنت آیت الله العظمی روحانی و در كتابهای زندگینامه كه به زبان عربی و فارسی در لبنان به چاپ رسیده است، موجود است). معظم له به تأیید و مكتوب مهم مراجع و اساتید بزرگوارشان در سن 14 سالگی به درجه اجتهاد نائل آمدند.

ایشان در اواخر سال 1329 (ه. ش) وارد قم شدند و در اوایل سال 1330(ه. ش) به تدریس دروس خارج فقه و اصول در صحن مطهر حضرت معصومه (س) پرداختند. بیش از نیم قرن است كه ایشان به تدریس علوم آل محمد (ص) و تربیت هزاران طلبه فاضل و تشنگان دانش ائمه اطهار می پردازند. اغلب شاگردان، پرورش یافتگان و حلقه نشینان منبر تدریسشان؛از مدرسین نام آور، فضلا و دانشمندان حوزه و عده ای در مسیر مرجعیت قرار دارند.

ایشان به هنگام تدریس، متین و گویا سخن می گویند. به دلیل وسعت احاطه شان بر موضوعات علمی، از پرداختن به زواید پرهیز می كنند. درس ایشان فشرده ای از آراء و مبانی بزرگان و فقیهان نامی به همراه نظریات خودشان است كه با بحث و استدلال، بر رد یا قبول آن مبانی می پردازند. درجلسات تدریسشان به مبارزه با جمود، یكسونگری، احتیاط زدگی، تقلید وپیروی كوركورانه از بزرگان می پردازند، زیرا معتقدند كه تقلید و تعصب و غیر منطقی روی اقوال بزرگان و مبارزه با هر نظر نو، توان علمی را از حوزه می گیرد. از این رو معظم له با حفظ احترام بزرگان و تأكید بر این امر، با نظرات آنها نقادانه برخورد می كنند. نظریات جدید و نو، ابتكار در مبانی، خروج ازآراء پیشینیان و ژرف نگری در تدریس ایشان موج می زند.

هر چند ایشان به عنوان یك مرجع و فقیه نو اندیش شهرت دارند اما هیچگاه حكم الله را به

نام مصلحت یا نواندیشی زیر پا نمی گذارند. فقیه نواندیشی كه هیچگاه به انكار سنت و حذف باورهای دینی نمی پردازد.

تألیفات

معظم له از ابتدای زندگی علمی خویش در راستای نشر معارف اهل بیت وگسترش دانش اسلام، هرگز آرام نگرفتند. زمانی بر مسند تدریس می نشینند و به تربیت و پرورش هزاران دانشمند فاضل و فرزانه می پردازند و زمانی دیگر دست به قلم می شوند و به تألیف كتب ماندگار اسلامی می پردازند.

ایشان به محض ورود به حوزه علمیه قم و احساس نیاز جامعه حوزوی واسلامی، همزمان با تدریس درس خارج فقه و اصول در سنین جوانی، دست به تألیف دایرة المعارف فقه اسلامی می زنند. كتابی ماندگار كه بزرگان واساتید نام آورِ خبره حوزه، مراجع بزرگ تقلید و مدرسین، سر تعظیم وتمجید در برابرش فرو می آورند.

حضرت آیت الله العظمی بروجردی(ره) دوبار كتاب فقه الصادق را همراه خود به جلسه تدریس شان می برند و به عنوان سند از آن نقل قول و به آن استناد می كنند.

حضرت آیت الله العظمی خویی(ره) طی نامه ای مرقوم فرمودند كه: من كتاب فقه الصادق را شخصا برای آیت الله كاشف الغطاء بردم و گفتم: ببینید من چه خدمت بزرگی به عالم اسلام و فقاهت نموده ام و چنین عالم محققی را تربیت كرده ام.

رییس دانشگاه الازهر (مهمترین و عالی ترین مركز علمی اهل تسنن) نیز طی نامه ای كتاب عظیم فقه الصادق را می ستاید.

این كتاب سالیان سال است كه یكی از رساترین، معتبرترین و مهمترین منبع تدریس فقه و اصول تشیع است. یكی از دلایل مرجعیت و اعملیت ایشان، ناشی از این تألیفات بخصوص كتاب گرانسنگ فقه الصادق است.

1- فقه الصادق(به زبان عربی): دایرة

المعارف كامل فقه تشیع. این كتاب عظیم و بزرگ كه به عنوان یك منبع مرجع شناخته شده است در 26 جلد بارها در داخل و خارج كشور به چاپ رسیده است. چاپ جدید آن نیز در 41 جلد (با ذکر منابع و مصادر) به چاپ رسیده است..

از تألیف كتاب عظیم جواهر الكلام كه شامل تمامی ابواب فقه می باشد نزدیك به 200 سال می گذرد و كتاب فقه الصادق كه به اعتقاد بعضی از مراجع و بزرگان خبره حوزه، از«جواهر الكلام» رساتر و كامل تر است؛ اولین و كامل ترین دایرة المعارف تمام ابواب فقه در دو سده اخیر است. این كتاب كه در سنین جوانی معظم له به رشته تحریر درآمده، مورد عنایت خاصه تمامی مراجع تقلید و بزرگان حوزه های علمیه است. این كتاب در میان علماء عامه (اهل تسنن نیز شناخته شده و مورد استناد است. كتاب «فقه الصادق» در دانشگاه های معروف غرب (بخش مطالعات اسلام شناسی) یكی از منابع مورد قبول و قابل استناد است.

2- زبدة الاصول (به زبان عربی): دوره كامل علم اصول فقه كه به صورت بحث استدلالی ارائه گردیده است. این كتاب در 6 جلد می باشد.

3- منهاج الفقاهه (به زبان عربی): در 6 جلد می باشد كه حاشیه ای است بر«مكاسب» شیخ انصاری(ره) كه به شیوه ای نو و ابتكاری تمامی موارد ارائه شده را بحث و بررسی كرده اند.

4- المسائل المستحدثه (به زبان عربی): حضرت آیت الله مبتكر مسائل مستحدثه و ارائه مسائل جدید با ذكر مسایل فقهی، روایی هستند. این كتاب كه بارها وبارها در خارج و داخل كشور به چاپ رسیده است شامل ارائه مسائل جدید، نو و مورد ابتلای جامعه با ذكر

دلایل و مستندات فقهی،روایی و قرآنی می باشد.

5- تعلیق بر منهاج الصالحین در 3 جلد (به زبان عربی)

6- تعلیق بر عروة الوثقی در 2 جلد (به زبان عربی)

7- تعلیق بر وسیله النجاة (به زبان عربی)

8- رساله در لباس مشكوك (به زبان عربی)

9- رساله در قاعده لاضرر (به زبان عربی)

10- الجبر و الاختیار (به زبان عربی)

11- رساله در قرعه (به زبان عربی)

12- مناسك الحج (به زبان عربی)

13- المسائل المنتخبه (به زبان عربی)

14- رساله در فروع العلم الاجمالی (به زبان عربی)

15- الاجتهاد و التقلید (به زبان عربی)

16- القواعد الثلاثه (به زبان عربی)

17- اللقاء الخاص(به زبان عربی) مربوط به «سایت یا حسین»

18- رساله توضیح المسائل (به زبان فارسی و اردو)

19- تحقیقی در مورد جبر و اختیار (به زبان فارسی)

20- نظام حكومت در اسلام (به زبان فارسی و تركی و اردو)

21- مناسك حج (به زبان فارسی)

22- منتخب احكام (به زبان فارسی)

23- استفتائات قوه قضائیه و مؤسسه حقوقی وكلای بین الملل (به زبان فارسی)

24- احكام فقهی مسائل روز (به زبان فارسی)

25- استفتائات (پرسش و پاسخ های مسائل شرعی) (به زبان فارسی): كه تاكنون در 5 جلد به صورت سؤال و جواب ارائه شده است و به زودی 2 جلد دیگر آن منتشر می شود.

26- مجموع استفتائات عربی که به زودی در 6 جلد منتشر می شود.

27 السیدة الزهراء بین الفضائل والظلامات (عربی)

28 فضائل و مصائب حضرت زهرا(س) (فارسی)

29 «شرح مناسک الحج والعمرۀ» (به زبان عربی)

مرجعیت

بعد از تشریف فرمایی ایشان از حوزه علمیه نجف اشرف و شروع به تدریس درس خارج فقه و اصول و با توجه به نگارش كتاب عظیم فقه الصادق بعداز فوت آیت الله العظمی بروجردی (ره) به پیشنهاد

علماء، فضلاء و مدرسین نام آور، رساله عملیه ایشان منتشر شد. طبق آنچه در كتابخانه ملی ایران موجود است، اولین چاپ رساله توضیح المسائل ایشان مربوط به سال 1340(ه. ش) می باشد.

احكام تقلید

" مسأله 1 - عقیده مسلمان به اصول دین باید از روی دلیل باشد، ونمی تواند در اصول دین تقلید نماید، یعنی بدون دلیل گفته كسی را قبول كند، ولی در احكام دین باید یا مجتهد باشد كه بتواند احكام را از روی دلیل بدست آورد، یا از مجتهد تقلید كند، یعنی به دستور او رفتار نماید، یا از راه احتیاط طوری به وظیفه خود عمل نماید، كه یقین كند، تكلیف خود را انجام داده است، مثلا اگر عده ای از مجتهدین عملی را حرام می دانند وعده دیگر می گویند حرام نیست، آن عمل را انجام ندهند واگر عملی را بعضی واجب وبعضی مستحب می دانند آن را بجا آورد پس كسانی كه مجتهد نیستند ونمی توانند به احتیاط عمل كنند واجب است از مجتهد تقلید نمایند

مسأله 2 - تقلید در احكام عمل كردن به دستور مجتهد است

واز مجتهدی باید تقلید كرد كه مرد، وبالغ، وعاقل، وشیعه دوازده امامی، وحلال زاده، وزنده، وعادل باشد وعادل كسی است كه كارهایی كه بر او واجب است بجا آورد وكارهایی كه بر او حرام است ترك كند، به عبارت دیگر عادل كسی است كه در جاده شرع مستقیم است وعملا از آن منحرف نمی شود، ونیز مجتهدی كه انسان از او تقلید می كند باید اعلم باشد، یعنی در فهمیدن حكم خدا از تمام مجتهدهای زمان خود استادتر باشد

مسأله 3 - مجتهد واعلم را از

سه راه می توان شناخت : اول آنكه خود انسان یقین كند، مثل آنكه از اهل علم باشد وبتواند مجتهد واعلم را بشناسد

دوم آنكه یك نفر عالم عادل بلكه موثق كه می تواند مجتهد وعلم را تشخیص دهد، مجتهد بودن یا اعلم بودن كسی را تصدیق كند، به شرط آنكه عالم ثقه دیگر با گفته او مخالفت ننماید

سوم آنكه عده ای از اهل علم كه می توانند مجتهد واعلم را تشخیص دهند، واز گفته آنان اطمینان پیدا می شود مجتهد بودن یا اعلم بودن كسی را تصدیق كنند

مسأله 4 - اگر شناختن اعلم مشكل باشد، باید از كسی تقلید كند كه گمان به اعلم بودن او دارد، بلكه اگر احتمال ضعیفی هم بدهد كه كسی اعلم است وبداند دیگری از او اعلم نیست، باید از او تقلید نماید، واگر چند نفر در نظر او اعلم از دیگران وبا یكدیگر مساوی باشند، باید از یكی از آنان تقلید كند ولی چنانچه یكی از آنان پرهیزكارتر در فتوی باشد باید از او تقلید نماید

مسأله 5 - بدست آوردن فتوی یعنی دستور مجتهد چهار راه دارد : اول شنیدن از خود مجتهد دون شنیدن از یك نفر عادل بلكه موثق كه فتوای مجتهد را نقل كند

سوم شنیدن از كسی كه انسان به گفته او اطمینان دار چهارم دیدن در رساله مجتهد، در صورتی كه انسان به درستی آن رساله اطمینان داشته باشد

مسأله 6 - تا انسان یقین نكند كه فتوای مجتهد عوض شده است، می تواند به آنچه در رساله نوشته شده عمل نماید، واگر احتمال دهد كه فتوای او عوض شده، جستجو لازم نیست

مسأله 7 - اگر

مجتهد اعلم در مسأله ای فتوی دهد مقلد آن مجتهد یعنی كسی كه از او تقلید می كند نمی تواند در آن مسأله به فتوای مجتهد دیگر عمل كند، ولی اگر فتوی ندهد وبفرماید احتیاط آن است كه فلان طور عمل شود، مثلا بفرماید احتیاط آن است كه در ركعت سوم وچهارم نمار سه مرتبه تسبیحات اربعه یعنی سبحان الله والحمد لله ولا اله الا الله والله اكبر بگوید، مقلد باید یا به این احتیاط، كه احتیاط واجبش می گویند عمل كند وسه مرتبه بگوید، ویا به فتوای مجتهدی كه علم او از مجتهد اعلم كمتر واز مجتهدهای دیگر بیشتر است عمل نماید، پس اگر او یكمرتبه گفتن را كافی بداند می تواند یا مرتبه بگوید، وهمچنین است كه اگر مجتهد اعلم بفرماید مسأله محل تأمل یا محل اشكال است

مسأله 8 - اگر مجتهد اعلم بعد از آنكه در مسأله ای فتوی داده احتیاط كند، مثلا بفرماید ظرف نجس را كه یك مرتبه در آب كر بشویند پاك می شود، اگر چه احتیاط آن است كه سه مرتبه بشویند، مقلد او نمی تواند در آن مسأله به فتوای مجتهد دیگر رفتار كند، بلكه باید یا به فتوای او عمل كند، یا به احتیاط بعد از فتوی كه آن را احتیاط مستحب می گویند عمل نماید

مسأله 9 - اگر مجتهدی كه انسان از او تقلید می كند، از دنیا برود باید از مجتهد زنده تقلید كرد، ومتقلید از میت حتی در مسائلی كه به فتوای او عمل كرده جائز نیست، به عبارت دیگر بقاء بر تقلید میت مانند تقلید ابتدایی از او است مطلقا جائز نیست

مسأله 10 -

مسائلی را كه انسان غالبا به آنها احتیاج دارد واجب است یاد بگیرد

مسأله 11 - اگر برای انسان مسأله ای پیش آید كه حكم آن را نمی داند، چنانچه ممكن است، باید صبر كند تا فتوی مجتهد اعلم را به دست آورد یا احتیاط كند

واگر هیچ كدام ممكن نیست باید به فتوای مجتهدی كه علم او كمتر از مجتهد اعلم وبیشتر از مجتهدهای دیگر است عمل كند

مسأله 12 - اگر كسی فتوای مجتهدی را به دیگری بگوید، چنانچه فتوای آن مجتهد عوض شود لازم نیست به او خبر دهد كه فتوی عوض شده ولی اگر بعد از گفتن فتوی بفهمد اشتباه كرده، در صورتی كه ممكن باشد باید اشتباه را بر طرف كند

مسأله 13 - اگر مكلف مدتی اعمال خود را بدون تقلید انجام دهد، در صورتی اعمال او صحیح است كه با فتوای مجتهدی كه فعلا باید از او تقلید كند مطابق باشد، یا از راه دیگری بفهمد كه به وظیفه واقعی خود رفتار كرده است، یا احتمال بدهد كه حین عمل رعایت وظیفه اش را ولو به احتیاط نموده

احكام طهارت

آب مطلق ومضاف

مسأله 14 - آب یا مطلق است، یا مضاف : آب مضاف آبی است كه آن را از چیزی بگیرند : مثل آب هندوانه وگلاب، یا به چیزی مخلوط باشد : مثل آبی كه به قدری با گل ومانند آن مخلوط شود، كه دیگر به آن آب نگویند وغیر اینها آب مطلق است، وآن بر پنج قسم است : اول آب كر، دوم آب قلیل، سوم آب جاری، چهارم آب باران، پنجم آب چاه

آب كر

مسأله 15 - آب كر مقدار آبی است كه اگر در ظرفی كه درازا وپهنا وگودی آن هر یك سه وجب است بریزند آن ظرف را پر كند وبه عبارت دیگر مساحت آن / صفحة 7 /

بیست وهفت وجب باشد، ووزن آن از صد وبیست وهشت من تبریز بیست مثقال كمتر باشد كه تقریبا 377 كیلوگرم می شود

مسأله 16 - اگر عین نجس مانند بول وخون یا چیزی كه نجس شده است مانند لباس نجس، به آب كر برسد، چنانچه آن آب، بو یا رنگ یا مزه نجاست را بگیرد، نجس می شود واگر تغییر نكند نجس نمی شود

مسأله 17 - اگر بوی آب كر به واسطه غیر نجاست تغییر كند نجس نمی شود

مسأله 18 - اگر عین نجس مانند خون به آبی كه بیشتر از كر است برسد وبو یا رنگ یا مزه قسمتی از آن را تغییر دهد، چنانچه مقداری كه تغییر نكرده كمتر از كر باشد تمام آب نجس می شود واگر به اندازه كر یا بیشتر باشد، فقط مقداری كه بو یا رنگ یا مزه آن تغییر كرده نجس است

مسأله 19 - آب فواره اگر متصل به

كر باشد، آب نجس را پاك می كند

ولی اگر قطره قطره روی آب نجس بریزد، آن را پاك نمی كند، مگر آنكه چیزی روی فواره بگیرند، تا آب آن قبل از قطره قطره شدن به آب نجس متصل شود وبنابر احتیاط واجب باید آب فواره با آن آب نجس مخلوط گردد

مسأله 20 - اگر چیز نجس را زیر شیری كه متصل به كر است بشویند، آبی كه از آن چیز می ریزد اگر متصل به كر باشد وبو یا رنگ یا مزه نجاست نگرفته باشد وعین نجاست هم در آن نباشد پاك است

مسأله 21 - اگر مقداری از آب كر یخ ببندد وباقی آن بقدر كر نباشد، چنانچه نجاست به آن برسد نجس می شود، وهر قدر از یخ هم آب شود نجس است

مسأله 22 - آبی كه به اندازه كر بوده، اگر انسان شك كند از كر كمتر شده یا نه، مثل آب كر است، یعنی نجاست را پاك می كند واگر نجاستی هم به آن برسد نجس نمی شود

وآبی كه كمتر از كر بوده وانسان شك دارد به مقدار كر شده یا نه حكم آب كر ندارد

مسأله 23 - كر بودن آب، به سه راه ثابت می شود : اول آنكه خود انسان یقین كند، دوم آنكه یك مرد عادل بلكه موثق خبر دهد، سوم كسی كه آب در اختیار او است به كر بودن آن خبر دهد مثلا حمامی بگوید آب حوض حمام كر است

آب قلیل

مسأله 24 - آب قلیل آبی است كه از زمین نجوشد واز كر كمتر باشد

مسأله 25 - اگر آب قلیل روی چیز نجس بریزد، یا چیز نجس

به آن برسد نجس می شود ولی اگر از بالا با فشاری روی چیز نجس بریزد، مقداری كه به آن چیز می رسد نجس وهر چه بالاتر از آن است پاك می باشد

مسأله 26 - آب قلیلی كه برای برطرف كردن عین نجاست روی چیز نجس ریخته شود واز آن جدا گردد، نجس است وباید از آب قلیلی هم كه بعد از برطرف شدن عین نجاست، برای آن كشیدن چیز نجس روی آن می ریزند واز آن جدا می شود اجتناب كنند

مسأله 27 - آبی كه با آن مخرج بول وغائط را می شویند با پنج شرط پاك است : اول - آنكه بو یا رنگ یا مزه نجاست نگرفته باشد

دوم - نجاستی از خارج به آن نرسیده باشد

سوم - نجاست دیگری مثل خون یا بول یا غائط بیرون نیامده باشد

چهارم - ذره های غائط در آب پیدا نباشد

پنجم - بیشتر از مقدار معمول، نجاست به اطراف مخرج نرسید باشد

آب جاری

مسأله 28 - آب جاری آبی است كه از زمین بجوشد وجریان داشته باشد مانند آب چشمه وقنات

مسأله 29 - آب جاری اگر چه كمتر از كر باشد، چنانچه نجاست به آن برسد، تا وقتی بو یا رنگ یا مزه آن به واسطه نجاست تغییر نكرده پاك است

مسأله 30 - اگر نجاستی به آب جاری برسد، مقداری از آن، كه بو یا رنگ یا مزه اش به واسطه نجاست تغییر كرده نجس است، وطرفی كه متصل به چشمه است اگر چه كمتر از كر باشد پاك است، وآبهای دیگر نهر اگر به اندازه كر باشد یا به واسطه آبی كه تغییر نكرده به آب طرف

چشمه متصل باشد، پاك وگرنه نجس است

مسأله 31 - آب چشمه ای كه جاری نیست ولی طوری است كه اگر از آن بردارند باز می جوشد، حكم آب جاری دارد یعنی اگر نجاست به آن برسد، تا وقتی بو یا رنگ یا مزه آن به واسطه نجاست تغییر نكرده، پاك است

مسأله 32 - آبی كه كنار نهر، ایستاده ومتصل به آب جاری است، حكم آب جاری دارد

مسأله 33 - چشمه ای كه مثلا در زمستان می جوشد ودر تابستان از جوشش می افتد فقط وقتی كه می جوشد حكم آب جاری دارد

مسأله 34 - آب حوض حمام اگر چه كمتر از كر باشد، چنانچه به خزینه ای كه آب آن به اندازه كر است متصل باشد، مثل آب جاری است

مسأله 35 - آب لوله های حمام وعمارات كه از شیرها ودوشها می ریزد، اگر متصل به كر باشد مثل آب جاری است

مسأله 36 - آبی كه روی زمین جریان دارد ولی از زمین نمی جوشد، چنانچه كمتر ازكر باشد ونجاست به آن برسد نجس می شود اما اگر از بالا با فشار به پایین بریزد چنانچه نجاست به پایین آن برسد بالای آن نجس نمی شود

آب باران

مسأله 37 - اگر به چیز نجسی كه عین نجاست در آن نیست یك مرتبه باران ببارد جایی كه باران به آن برسد پاك می شود ودر فرش ولباس ومانند اینها فشار لازم نیست ولی باریدن دو سه قطره فائده ندارد، بلكه باید طوری باشد كه بگویند باران می آید

مسأله 38 - اگر باران، به عین نجس ببارد وبجای دیگر ترشح كند، چنانچه عین نجاست همراه آن نباشد، وبو یا رنگ یا مزه

نجاست نگرفته باشد، پاك است، پس اگر باران بر خون ببارد وترشح كند، چنانچه ذره های خون در آب باشد، یا آنكه بو یا رنگ یا مزه خون گرفته باشد نجس می باشد

مسأله 39 - اگر بر سقف عمارت یا روی بام آن عین نجاست باشد، تا وقتی باران به بام می بارد، آبی كه به چیز نجس رسیده واز سقف یا ناودان می ریزد پاك است

ولی بعد از قطع شدن باران اگر معلوم باشد آبی كه می ریزد، به چیز نجس رسیده است، نجس می باشد

مسأله 40 - زمین نجسی كه باران بر آن ببارد پاك می شود

واگر باران بر زمین جاری شود وبه جای نجسی كه زیر سقف است برسد، آن را نیز پاك می كند

مسأله 41 - خاك نجسی كه به واسطه باران گل شود پاك است

مسأله 42 - هرگاه آب باران در جایی جمع شود، اگر چه كمتر از كر باشد چنانچه موقعی كه باران می آید، چیز نجسی را در آن بشویند وآب، بو یا رنگ یا مزه نجاست نگیرد، آن چیز نجس پاك می شود

مسأله 43 - اگر بر فرش پاكی كه روی زمین نجس است باران ببارد، وبر زمین نجس جاری شود، فرش نجس نمی شود وزمین هم پاك می گردد

آب چاه

مسأله 44 - آب چاهی كه از زمین می جوشد، اگر چه كمتر از كر باشد چنانچه نجاست به آن برسد تا وقتی، بو یا رنگ یا مزه آن به واسطه نجاست تغییر نكرده پاك است

ومستحب است پس از رسیدن بعضی از نجاستها، مقداری كه در كتابهای مفصل گفته شده از آب آن بكشند

مسأله 45 - اگر

نجاستی در چاه بریزد وبو یا رنگ یا مزه آب آن را تغییر دهد، وتغییر آب چاه از بین برود بنابر احتیاط واجب، موقعی پاك می شود كه با آبی كه از چاه می جوشد مخلوط گردد

مسأله 46 - اگر آب باران قطع شود ودر گودالی جمع شود وكمتر از كر باشد، با رسیدن نجاست به آن نجس می شود

احكام آبها

مسأله 47 - آب مضاف كه معنی آن گفته شد، چیز نجس را پاك نمی كند، وضوء وغسل هم با آن باطل است

مسأله 48 - آب مضاف هر قدر زیاد باشد، اگر ذره ای نجاست به آن برسد نجس می شود، ولی چنانچه از بالا با فشار روی چیز نجس بریزد، مقداری كه به چیز نجس رسیده نجس ومقداری كه بالاتر از آن است پاك می باشد مثلا اگر گلاب را از گلابدان روی دست نجس بریزند، آنچه بدست رسیده نجس، وآنچه بدست نرسیده پاك است

مسأله 49 - اگر آب مضاف نجس، طوری با آب كر یا جاری مخلوط شود، كه دیگر آب مضاف به آن نگویند پاك می شود

مسأله 50 - آبی كه مطلق بوده ومعلوم نیست مضاف شده یا نه مثل آب مطلق است، یعنی چیز نجس را پاك می كند، وضوء وغسل هم با آن صحیح است وآبی كه مضاف بوده ومعلوم نیست مطلق شده یا نه مثل آب مضاف است، یعنی چیز نجس را پاك نمی كند، وضوء وغسل هم با آن باطل است

مسأله 51 - آبی كه معلوم نیست مطلق است یا مضاف ومعلوم نیست كه قبلا مطلق یا مضاف بوده نجاست را پاك نمی كند وضوء وغسل هم

با آن باطل است واگر نجاست به آن برسد حكم به نجس بودن آن می شود ولو به اندازه كر یا بیشتر باشد

مسأله 52 - آبی كه عین نجاست مثل خون وبول به آن برسد وبو یا رنگ یا مزه آن را تغییر دهد، اگر چه كر یا جاری باشد نجس می شود ولی اگر بو یا رنگ یا مزه آن، به واسطه نجاستی كه بیرون آب است عوض شود، مثلا مرداری كه پهلوی آب است بوی آن را تغییر دهد نجس نمی شود

مسأله 53 - آبی كه عین نجاست مثل خون وبول در آن ریخته وبو یا رنگ یا مزه آن را تغییر داده، چنانچه به كر یا جاری متصل شود، یا بارن بر آن ببارد، یا باد باران را در آن بریزد، یا آب باران از ناودان در آن جاری شود، وتغیر آن از بین برود پاك می شود

ولی بابنر احتیاط واجب باید آب باران یا كر یا جاری با آن مخلوط گردد

مسأله 54 - اگر چیز نجسی را در كر یا جاری آب بكشند، آبی كه بعد از بیرون آوردن، از آن می ریزد پاك است

مسأله 55 - آبی كه پاك بوده ومعلوم نیست نجس شده یا نه پاك است وآبی كه نجس بوده ومعلوم نیست پاك شده یا نه نجس است

مسأله 56 - نیمخورده سگ وخوك، نجس وخوردن آن حرام است ونیمخورده حیوانات حرام گوشت، پاك وخوردن آن مكروه می باشد

احكام تخلی

احكام تخلی

مسأله 57 - واجب است انسان وقت تخلی ومواقع دیگر، عورت خود را از كسانی كه مكلفند، اگر چه مثل خواهر ومادر با او محرم باشند، وهمچنین از دیوانه وبچه های

ممیز كه خوب وبد را می فهمند، بپوشاند ولی زن وشوهر لازم نیست عورت خود را از یكدیگر بپوشانند

مسأله 58 - لازم نیست با چیز مخصوصی عورت خود را بپوشاند، واگر مثلا با دست هم آن را بپوشاند كافیست

مسأله 59 - موقع تخلی باید طرف جلوی بدن یعنی شكم وسینه وزانوها رو به قبله وپشت به قبله نباشد

مسأله 60 - اگر موقع تخلی طرف جلوی بدن كسی رو به قبله یا پشت به قبله باشد وعورت را از قبله بگرداند كفایت نمی كند

واگر جلوی بدن او رو به قبله یا پشت به قبله نباشد، واجب است عورت را رو به قبله ننماید ولی پشت به قبله مانعی ندارد

مسأله 61 - طرف جلوی بدن در موقع استبراء كه احكام آن بعدا گفته می شود، در صورتی كه بداند بلل مشتبه خارج می شود باید رو به قبله وپشت به قبله نباشد، ودر صورتی كه شك در خروج بلل دارد، وموقع تطهیر مخرج بول وغائط، رو به قبله بودن وپشت به آن اشكال ندارد

مسأله 62 - اگر برای آنكه نامحرم او را نبیند، مجبور شود، رو به قبله یا پشت به قبله بنشیند، مانعی ندارد روبه قبله یا پشت به قبله بنشیند، ونیز اگر از راه دیگر ناچار باشد كه رو به قبله یا پشت به قبله بنشیند مانعی ندارد

مسأله 63 - نشاندن بچه را در وقت تخلی رو به قبله یا پشت به قبله حرام نیست

واگر خود بچه بنشیند، جلوگیری از او واجب نیست

مسأله 64 - در چهارجا تخلی حرام است : اول در كوچه های مملوكه در صورتی كه صاحبانش اجازه نداده باشند وهمچنین در

كوچه هایی كه ملك كسی نیست ولی تخلی ضرر می زند به افرادی كه رفت وآمد می كنند یا آنكه موجب اذیت آنان می شود : دوم - در ملك كسی كه اجازه تخلی نداده است : سوم - در جایی كه برای عده مخصوص وقف شده است مثل بعضی از مدرسه ها : چهارم - روی قبر مؤمنین در صورتی كه بی احترامی به آنان باشد

مسأله 65 - در سه صورت مخرج غائط فقط با آب پاك می شود : اول - آنكه با غائط، نجاست دیگری مثل خون بیرون آمده باشد : دوم - آنكه نجاستی از خارج به مخرج غائط رسیده باشد : سوم - آنكه اطراف مخرج بیشتر از مقدار معمولی آلوده شده باشد

ودر غیر این سه صورت می شود مخرج را با آب شست ویا به دستوری كه بعدا گفته می شود، با پارچه وسنگ ومانند اینها پاك كرد، اگر چه شستن با آب بهتر است

مسأله 66 - مخرج بول با غیر آب پاك نمی شود، ودر كر وجاری اگر بعد از برطرف شدن بول یك مرتبه بشویند كافیست، ولی با آب قلیل باید دو مرتبه شست وبهتر است سه مرتبه شسته شود

مسأله 67 - اگر مخرج غائط را با آب بشویند، باید چیزی از غائط در آن نماند ولی باقیماندن رنگ وبوی آن مانعی ندارد، واگر در دفعه اول طوری شسته شود كه ذره ای از غائط در آن نماند، دوباره شستن لازم نیست

مسأله 68 - با سنگ، وكلوخ، وپارچه ومانند اینها اگر خشك وپاك باشند می شود مخرج غائط را تطهیر كرد، وچنانچه رطوبت كمی داشته باشند كه به مخرج

نرسد اشكال ندارد ولی باید از سه دفعه كمتر نباشد اگر چه به یك مرتبه یا دو مرتبه مخرج پاكیزه شود وبهتر است سه قطعه باشد

مسأله 69 - اگر با سه دفعه غائط بر طرف نشود، باید به قدری اضافه نمایند تا مخرج كاملا پاكیزه شود، ولی باقیماندن ذره های كوچكی كه دیده نمی شود اشكال ندارد

مسأله 70 - پاك كردن مخرج غائط با چیزهایی كه احترام آنها لازم است : مانند كاغذی كه اسم خدا وپیغمبران بر آن نوشته شده حرام است، واگر كسی با اینها غائط را بر طرف كند، معصیت كرده ولی مخرج پاك می شود، وبا استخوان وسرگین هم نباید مخرج غائط را پاك كرد، واگر كسی با آنها برطرف كند پاك نمی شود

مسأله 71 - اگر شك كند كه مخرج را تطهیر كرده یا نه، اگر چه همیشه بعد از بول یا غائط فورا تطهیر می كرده واجب است تطهیر نماید

مسأله 72 - اگر بعد از نماز شك كند كه قبل از نماز، مخرج را تطهیر كرده یا نه نمازی كه خوانده صحیح است، ولی برای نمازهای بعد باید تطهیر كند

استبراء

مسأله 73 - استبراء عمل مستحبی است كه مردها بعد از بیرون آمدن بول انجام می دهند، برای آنكه یقین كنند بول در مجری نمانده است، وآن دارای اقسامی است وبهترین آنها این است كه بعد از قطع شدن بول، اگر مخرج غائط نجس شده، او آن را تطهیر كنند، بعد سه دفعه با انگشت میانه دست چپ از مخرج غائط تا بیخ آلت بكشند وبعد، شست را روی آلت وانگشت پهلوی شست را زیر آن بگذارند وسه مرتبه

تا ختنه گاه بكشند وپس از آن سه مرتبه سر آلت را فشار دهند

مسأله 74 - آبی كه گاهی بعد از ملاعبه وبازی كردن از انسان خارج می شود، وبه آن مذی می گویند پاك است، ونیز آبی كه گاهی بعد از منی بیرون می آید، و به آن وذی گفته می شود، وآبی كه گاهی بعد از بول بیرون می آید، وبه آن ودی می گویند اگر بول به آن نرسیده باشد پاك است، وچنانچه انسان بعد از بول استبراء كند وبعد آبی از او خارج شود وشك كند كه بول است یا یكی از اینها، پاك می باشد

مسأله 75 - اگر انسان شك كند استبراء كرده یا نه ورطوبتی از او بیرون آید كه نداند پاك است یا نه، نجس می باشد، وچنانچه وضوء گرفته باشد باطل می شود، ولی اگر شك كند استبرایی كه كرده درست بوده یا نه ورطوبتی از او بیرون آید كه نداند پاك است یا نه پاك می باشد، ووضوء را هم باطل نمی كند

مسأله 76 - كسی كه استبراء نكرده اگر به واسطه آنكه مدتی از بول كردن او گذشته، یقین كند بول در مجری نمانده است ورطوبتی ببیند وشك كند پاك است یا نه، آن رطوبت پاك می باشد، وضوء را هم باطل نمی كند

مسأله 77 - اگر انسان بعد از بول استبراء كند، وضوء بگیرد، چنانچه بعد از وضوء رطوبتی ببیند كه بداند یا بول است یا منی، واجب است احتیاطا غسل كند، وضوء هم بگیرد، ولی اگر وضوء نگرفته باشد فقط گرفتن وضوء كافیست

مسأله 78 - برای زن استبراء از بول نیست واگر رطوبتی

ببیند وشك كند پاك است یا نه پاك می باشد، وضوء وغسل او را هم باطل نمی كند

مستحبات ومكروهات تخلی

مسأله 79 - مستحب است در موقع تخلی جایی بنشیند كه كسی او را نبیند، و موقع وارد شدن به مكان تخلی اول پای چپ وموقع بیرون آمدن، اول پای راست را بگذارد، وهمچنین مستحب است در حال تخلی سر را بپوشاند وسنگینی بدن را بر پای چپ بیندازد

مسأله 80 - مكروه است انسان روبه روی خورشید وماه در موقع تخلی بنشیند

ولی اگر عورت خود را به وسیله ای بپوشاند مكروه نیست، ونیز در موقع تخلی نشستن روبه روی باد، ودر جاده، وخیابان، وكوچه، ودرب خانه، وزیر درختی كه میوه می دهد، وچیز خوردن، وتوقف زیاد مكروه است، وهمچنین است حرف زدن در حال تخلی، ولی اگر ناچار باشد، یا ذكر خدا بگوید اشكال ندارد، وتطهیر كردن با دست چب مستحب می باشد

مسأله 81 - ایستاده بول كردن، وبول كردن در زمین سخت، وسوراخ جانوران، ودر آب، خصوصا آب ایستاده مكروه است

مسأله 82 - خودداری كردن از بول وغائط مكروه است

مسأله 83 - مستحب است انسان، پیش از نماز، وپیش از خواب، وپیش از جماع، وبعد از بیرون آمدن منی بول كند

نجاسات

نجاسات

مسأله 84 - نجاسات یازده چیز است : اول : بول، دوم : غائط، سوم : منی، چهارم : مردار، پنجم : خون، ششم وهفتم : سگ وخوك، هشتم : مشرك، نهم : شراب، دهم : فقاع، یازدهم : عرق شتر نجاستخوار، وبنابر احتیاط واجب باید اجتناب كرد از عرق مطلق حیوان نجاستخوار، واما عرق جنب از حرام پاك است، ولی نماز خواندن در آن جایز نیست

بول وغائط

مسأله 85 - بول وغائط انسان وهر حیوان حرام گوشتی كه خون جهنده دارد كه اگر رگ آن را ببرند، خون از آن جستن می كند، نجس است

وبنابر احتیاط واجب باید از بول حیوان حرام گوشتی كه خون آن جستن نمی كند، مثل ماهی حرام گوشت اجتناب كرد، ولی غائط آن وفضله حیوانات كوچك مثل پشه ومگس كه گوشت ندارند پاك است

مسأله 86 - بول وفضله پرندگان حرام گوشت پاك است

مسأله 87 - بول وغائط حیوان نجاستخوار نجس است، وهمچنین است بول وغائط حیوانی كه انسان آن را وطی كرده، یعنی با آن نزدیكی نموده، وگوسفندی كه گوشت آن از خوردن شیر خوك محكم شده است

منی

مسأله 88 - منی انسان وحیوانی كه خون جهنده دارد نجس است

مردار

مسأله 89 - مردار انسان وحیوانی كه خون جهنده دارد نجس است، چه خودش مرده باشد، یا به غیر دستوری كه در شرع معین شده آن را كشته باشند

وماهی چون خون جهنده ندارد، اگر چه در آب بمیرد پاك است

مسأله 90 - چیزهایی از مردار كه مثل پشم ومو وكرك واستخوان ودندان، روح نداشته باشد پاك است

مسأله 91 - اگر از بدن انسان یا حیوانی كه خون جهنده دارد در حالی كه زنده است گوشت یا چیز دیگری را كه روح دارد جدا كنند نجس است

مسأله 92 - اگر پوستهای مختصر لب وجاهای دیگر بدن را بكنند پاك است

مسأله 93 - تخم مرغی كه از شكم مرغ مرده بیرون می آید، اگر پوست روی آن سفت شده باشد پاك است، ولی ظاهر آن را باید آب كشید

مسأله 94 - اگر بره وبزغاله پیش از آنكه علفخوار شوند بمیرند، پنیر مایه ای كه در شیردان آنها می باشد پاك است ولی ظاهر آن را باید آب كشید

مسأله 95 - دواجات روان، وعطر، روغن، وواكس، وصابون كه از خارجه می آورند اگر انسان یقین به نجاست آنها نداشته باشد پاك است

مسأله 96 - گوشت، وپیه، وچرمی كه احتمال آن برود كه از حیوانی است كه به دستور شرع كشته شده پاك است، وچنانچه از دست مسلمانی گرفته ویا از بازار مسلمانها، تهیه كند خوردن آن گوشت وپیه حلال ونماز در آن چرم جایز است، ولی اگر از دست كافر گرفته شود یا اینكه دست مسلمانی باشد كه از كافر گرفته وتحقیق نكرده كه آن حیوان به

دستور شرع كشته شده یا نه، خوردن آن گوشت وپیه حرام، ونماز در آن چرم جایز نیست

خون

مسأله 97 - خون انسان وهر حیوانی كه خون جهنده دارد یعنی حیوانی كه اگر رگ آن را ببرند خون از آن جستن می كند نجس است، پس خون حیوانی كه مانند ماهی وپشه خون جهنده ندارد پاك می باشد

مسأله 98 - اگر حیوان حلال گوشت را به دستوری كه در شرع معین شده بكشند وخون آن به مقدار معمول بیرون آید خونی كه در بدنش می ماند پاك است، ولی اگر به علت نفس كشیدن یا به واسطه اینكه سر حیوان در جای بلندی بوده خون به بدن حیوان برگردد آن خون نجس است

مسأله 99 - خونی كه گاهی در تخم مرغ دیده می شود پاك، ولی خوردن آن خون حرام است، مگر آنكه به واسطه مخلوط شدن با اجزاء تخم مرغ از بین برود كه در این صورت خوردن تخم مرغ حلال است

مسأله 100 - خونی كه گاهی موقع دوشیدن شیر در آن دیده می شود نجس است وشیر را نجس می كند

مسأله 101 - خونی كه از لای دندانها می آید، اگر به واسطه مخلوط شدن با آب دهان از بین برود اجتناب از آب دهان لازم نیست

مسأله 102 - خونی كه به واسطه كوبیده شدن، زیر ناخن یا زیر پوست می میرد، اگر طوری شود كه دیگر به آن خون نگویند پاك است، واگر به آن خون بگویند نجس است، ودر این صورت چنانچه ناخن یا پوست سوارخ شود، اگر مشقت ندارد باید برای وضوء وغسل خون را بیرون آورند واگر مشقت دارد باید

اطراف آن را به طوری كه نجاست زیاد نشود بشویند وپارچه یا چیزی مثل پارچه بر آن بگذارند وروی پارچه دست تر بكشند وتیمم هم بكنند

مسأله 103 - اگر انسان نداند كه خون، زیر پوست مرده یا گوشت به واسطه كوبیده شدن به آن حالت در آمده پاك است

مسأله 104 - اگر موقع جوشیدن غذا ذره ای خون در آن بیفتد، تمام غذا وظرف آن نجس می شود وجوشیدن وحرارت وآتش پاك كننده نیست

مسأله 105 - زردابه ای كه در حال بهبودی زخم در اطراف آن پیدا می شود، اگر معلوم نباشد كه با خون مخلوط است پاك می باشد

سگ وخوك

مسأله 106 - سگ وخوكی كه در خشكی زندگی می كنند حتی مو واستخوان وپنجه وناخن ورطوبتهای آنها نجس است ولی سگ وخوك دریای پاك است

كافر

مسأله 107 - كافر یعنی كسی كه منكر خدا است، یا برای خدا شریك قرار می دهد نجس است

مسأله 108 - اهل كتاب، یعنی، یهود، ونصاری، ومجوس پاكند وبه عبارت دیگر، كسی كه منكر خدا نیست، وبرای خدا شریك قرار نمی دهد ولو پیغمبری حضرت خاتم الانبیاء محمد بن عبد الله صلی الله علیه وآله قبول ندارد، پاك است

مسأله 109 - كسی كه ضروری دین یعنی چیزی را كه مثل نماز وروزه مسلمانان جزء دین می دانند منكر شود نجس نمی باشد ولو بداند آن چیز جزء دین است

مسأله 110 - بچه غیر ممیز كافر منكر خدا پاك است

مسأله 111 - اگر مسلمانی با یكی از دوازده امام دشمنی داشته باشد نجس است

شراب

مسأله 112 - شراب وهر چیزی كه انسان را مست می كند چنانچه به خودی خود روان باشد نجس است، واگر مثل بنگ وحشیش روان نباشد پاك است اگر چه چیزی در آن بریزند كه روان شود

مسأله 113 - الكل صنعتی كه برای رنگ كردن درب ومیز وصندلی ومانند اینها بكار می برند پاك می باشد

مسأله 114 - اگر انگور وآب انگور به خودی خود جوش بیاید حرام ونجس است، واگر به واسطه پختن جوش بیاید، خوردن آن حرام است ولی نجس نیست

مسأله 115 - خرما ومویز وكشمش وآب آنها اگر جوش بیایند پاك، وخوردن آنها حلال است

فقاع

مسأله 116 - فقاع كه از جو گرفته می شود وبه آن آبجو می گویند نجس است، ولی آبی كه به دستور طبیب از جو می گیرند وبه آن ماء الشعیر می گویند پاك می باشد

عرق شتر نجاستخوار

مسأله 117 - عرق شتر نجاستخوار نجس است، وبنابر احتیاط واجب باید از عرق هر حیوانی كه به خوردن نجاست انسان عادت كرده اجتناب كرد

عرق جنب از حرام

مسأله 118 - عرق جنب از حرام پاك است ولی نماز در آن جایز نیست چه در حال جماع بیرون آید یا بعد از آن، از مرد باشد یا از زن، از زنا باشد یا از لواط، یا از وطء ونزدیكی كردن با حیوانات یا استمناء (استمناء آن است كه انسان كاری كند كه منی از او بیرون آید)

مسأله 119 - اگر انسان در موقعی كه نزدیكی با زن حرام است مثلا در حال حیض با زن خود نزدیكی كند باید با عرق خود نماز نخواند، ولی اگر در روزه ماه رمضان با زن خود نزدیكی كند با عرق خود مانعی ندارد كه نماز بخواند

مسأله 120 - اگر جنب از حرام عوض غسل تیمم نماید وبعد از تیمم عرق كند نماز خواندن با آن عرق اشكال ندارد

مسأله 121 - اگر كسی از حرام جنب شود وبعد با حلال خود نزدیكی كند با عرق خود نمی تواند نماز بخواند، واگر اول با حلال خو نزدیكی كند وبعد از حرام جنب شود نماز با آن مانعی ندارد

راه ثابت شدن نجاست

مسأله 122 - نجاست هر چیز از سه راه ثابت می شود : اول آنكه خود انسان یقین كند چیزی نجس است، واگر گمان داشته باشد چیزی نجس است، لازم نیست از آن اجتناب نماید بنابراین غذا خوردن در قهوه خانه ها ومهمانخانه هایی كه مردمان لا ابالی وكسانی كه پاكی ونجسی را مراعات نمی كنند در آنها غذا می خورند، اگر انسان یقین نداشته باشد غذایی را كه برای او آورده اند نجس است اشكال ندارد، دوم آنكه كسی كه چیزی در اختیار او است بگوید آن چیز نجس است، مثلا

همسر انسان یا نوكر یا كلفت بگوید، ظرف یا چیز دیگری كه در اختیار او است نجس می باشد : سوم اینكه یك نفر عادل بلكه ثقه بگوید چیزی نجس است

مسأله 123 - اگر به واسطه ندانستن مسأله نجس بودن وپاك بودن چیزی را نداند مثلا نداند عرق جنب از حرام پاك است یا نه، باید مسأله را بپرسد، ولی اگر با اینكه مسأله را می داند، چیزی را شك كند پاك است یا نه، مثلا شك كند آن چیز خون است یا نه یا نداند كه خون پشه است یا خون انسان، پاك می باشد وپرسیدن لازم نیست

مسأله 124 - چیز نجسی كه انسان شك دارد پاك شده یا نه، نجس است وچیز پاك را اگر شك كند نجس شده یا نه، پاك است واگر هم بتواند نجس بودن یا پاك بودن آن را بفهمد لازم نیست وارسی كند

مسأله 125 - اگر بداند یكی از دو ظرف یا دو لباسی كه از هر دوی آنها می تواند استفاده كند نجس شده ونداند كدام است، باید از هر دو اجتناب كند، ولی اگر مثلا نمی داند لباس خودش نجس شده یا لباسی كه نمی تواند از آن استفاده كند ومال دیگری است، از لباس خودش هم لازم نیست اجتناب نماید

راه نجس شدن چیزهای پاك

" مسأله 126 - اگر چیز پاك به چیز نجس برسد وهر دو یا یكی از آنها به طوری تر باشد كه تری یكی به دیگری برسد چیز پاك نجس می شود، وچنانچه نجس دوم كه آن را متنجس می نامند، به چیز پاك سومی برسد در صورتی كه آن چیز از مایعات مانند آب

باشد چیز سوم نجس می شود، واگر از جواد مانند لباس وبدن باشد بنابر احتیاط واجب باید از آن چیز اجتناب نمود، ودر غیر واسطه اول، مثل اینكه آن چیز سوم، به چیز چهارم برسد دلیلی بر لزوم اجتناب از آن نیست بلكه به حسب ادله شرعیة باید حكم به طهارت نمود

مثال : چنانچه دست راست به بول متنجس شود، وعین بول از بین برود، وآن دست با رطوبت با دست چپ ملاقات كند بنابر احتیاط واجب باید از دست چپ اجتناب نمود، واگر دست چپ با رطوبت با لباس تماس پیدا كرد وتری آن به لباس رسید به مقتضای ادله شرعیه آن لباس نجس نمی شود مسأله 127 - اگر چیز پاكی به چیز نجس برسد وانسان شك كند كه هر دو یا یكی از آنها تر بوده یا نه، آن چیز پاك نجس نمی شود

مسأله 128 - دو چیزی كه انسان نمی داند كدام پاك وكدام نجس است، اگر چیز پاكی با رطوبت به یكی از آنها برسد نجس نمی شود در صورتی كه قبل از ملاقات علم به نجاست یكی از آنها داشته باشد

مسأله 129 - زمین وپارچه ومانند اینها اگر رطوبت داشته باشد، هر قسمتی كه نجاست به آن برسد نجس می شود وجاهای دیگر آن پاك است وهمچنین است خیار وخربزه ومانند اینها

مسأله 130 - هر گاه شیره وروغن ومانند اینها طوری باشد كه اگر مقداری از آن را بردارند جای آن خالی نمی ماند، همینكه یك نقطه از آن نجس شد، / صفحة 25 / تمام آن نجس می شود ولی اگر طوری باشد كه جای آن در موقع

برداشتن خالی بماند، اگر چه بعد پر شود، فقط جایی كه نجاست به آن رسیده نجس می باشد

پس اگر فضله موش در آن بیفتد جایی كه فضله افتاده نجس وبقیه پاك است

مسأله 131 - اگر مگس یا حیوانی مانند آن روی چیز نجسی كه تر است بنشیند وبعد روی چیز پاكی كه آن هم تر است بنشیند، چنانچه انسان بداند نجاست همراه آن حیوان بوده، چیز پاك نجس می شود واگر نداند پاك است

مسأله 132 - اگر جایی از بدن كه عرق دارد نجس شود وعرق از آنجا به جای دیگر برود هر جا كه عرق به آن برسد نجس می شود، واگر عرق به جای دیگر نرود جاهای دیگر بدن پاك است

مسأله 133 - اخلاطی كه از بینی یا گلو می آید، اگر خون داشته باشد، جایی كه خون دارد نجس وبقیه آن پاك است

پس اگر به بیرون دهان یا بینی برسد، مقداری را كه انسان یقین دارد جای نجس اخلاط به آن رسیده نجس است ومحلی را كه شك دارد جای نجس به آن رسیده یا نه پاك می باشد

مسأله 134 - اگر آفتابه ای را كه ته آن سوراخ است روی زمین نجس بگذراند چنانچه آب، طوری زیر آن جمع گردد كه با آب آفتابه یكی حساب شود، آب آفتابه نجس می شود، واگر آب بر زمین جاری شود یا فرو رود، آب آفتابه نجس نمی شود

مسأله 135 - اگر چیزی داخل بدن شود وبه نجاست برسد، در صورتی كه بعد از بیرون آمدن، آلوده به نجاست نباشد پاك است

پس اگر اسباب اماله یا آب آن در مخرج غائط وارد شود، یا سوزن

وچاقو ومانند اینها در بدن فرو رود وبعد از بیرون آمدن، به نجاست آلوده نباشد نجس نیست

وهمچنین است آب دهان وبینی اگر در داخل به خون برسد وبعد از بیرون آمدن به خون آلوده نباشد

احكام نجاسات

مسأله 136 - نجس كردن خط ورق قرآن حرام است واگر نجس شود باید فورا آن را آب بكشند

مسأله 137 - اگر جلد قرآن نجس شود در صورتی كه بی احترامی به قرآن باشد باید آن را آب بكشند

مسأله 138 - گذاشتن قرآن روی عین نجس مانند خون ومردار، اگر چه آن عین نجس خشك باشد حرام است وبرداشتن قرآن از روی آن واجب می باشد

مسأله 139 - نوشتن قرآن با مركب نجس اگر چه یك حرف آن باشد حرام است واگر نوشته شود باید آن را آب بكشند یا به واسطه تراشیدن ومانند آن كاری كنند كه از بین برود

مسأله 140 - دادن قرآن به كافر حرام، وگرفتن قرآن از او واجب است

مسأله 141 - اگر ورق قرآن یا چیزی كه احترام آن لازم است

مثل كاغذی كه اسم خدا یا پیغمبر یا امام بر آن نوشته شده، در مستراح بیفتد بیرون آوردن وآب كشیدن آن اگر چه خرج داشته باشد واجب است واگر بیرون آوردن آن ممكن نباشد، بنابر احتیاط واجب باید به آن مستراح نروند تا یقین كنند آن ورق پوسیده است ونیز اگر ترتب در مستراح بیفتد وبیرون آوردن آن ممكن نباشد بنابر احتیاط واجب باید تا وقتی كه یقین نكرده اند به كلی از بین رفته، به آن مستراح نروند

مسأله 142 - خوردن وآشامیدن چیز متنجس حرام است، وهمچنین است خورانیدن آن به دیگری، مگر به

اطفال ودیوانه، اما خوراندن مسكر به اطفال هم جایز نیست، واگر خود طفل غذای نجس را بخورد یا با دست نجس غذا را نجس كند وبخورد، بی اشكال لازم نیست از او جلوگیری كنند

مسأله 143 - فروختن وعاریه دادن چیز نجسی كه می شود آن را آب كشید اگر نجس بودن آن را به طرف بگویند اشكال ندارد

مسأله 144 - اگر انسان ببیند كسی چیز نجسی را می خورد یا با لباس نجس نماز می خواند، لازم نیست به او بگوید

مسأله 145 - اگر جایی از خانه یا فرش كسی نجس باشد، وببیند بدن یا لباس یا چیز دیگر كسانی كه وارد خانه او می شوند با رطوبت به جای نجس رسیده است، با دو قید لازم است به آنان بگوید كه نجس است

1 - آن شئ متنجس را استعمال در اكل وشرب بنماید

2 - آنكه با تسبیب او باشد، والا گفتن لازم نیست مسأله 146 - اگر صاحب خانه در بین غذا خوردن بفهمد غذا نجس است، باید به مهمانها بگوید، اما اگر یكی از مهمانها بفهمد، لازم نیست به دیگران خبر دهد، ولی چنانچه طوری با آنان معاشرت دارد كه ممكن است به واسطه نجس بودن آنان خود او هم نجس شود، باید بعد از غذا به آنان بگوید

مسأله 147 - اگر چیزی را كه عاریه كرده نجس شود، هر چند صاحبش آن چیز را در كاری كه شرط آن پاكی است استعمال می كند مانند لباس كه با آن نماز می خواند واجب نیست نجس شدن آن را به او بگوید، وگذشت حكم خوردنی وآشامیدنی

مسأله 148 - اگر بچه بگوید چیزی نجس

است یا چیزی را آب كشیده، نباید حرف او را قبول كرد ولی بچه ای كه تكلیفش نزدیك است، اگر بگوید چیزی را آب كشیدم در صورتی كه آن چیز تحت تصرف او باشد ویا آن بچه مورد اطمینان باشد حرف او قبول می شود، وهمچنین اگر بگوید چیزی نجس است

مطهرات

مطهرات

مسأله 149 - چند چیز نجاست را پاك می كند، وآنها را مطهرات می گویند : 1 - آب 2 - زمین 3 - آفتاب 4 - استحاله 5 - انقلاب 6 - انتقال 7 - اسلام 8 - تبعیت 9 - برطرف شدن عین نجاست 10 - استبراء 11 - خارج شدن خون به مقدار متعارف 12 - تیمم بدل از غسل میت 13 - سنگ استنجاء 14 - غایب شدن مسلمان، واحكام آنها در مسائل آینده بیان می شود، وجمعی از علماء كم شدن دو سوم آب انگور را از مطهرات شمرده اند، وحكم آن را هم بیان می كنم

آب

مسأله 150 - آب با چهار شرط چیز نجس را پاك می كند : اول آنكه مطلق باشد پس آب مضاف مانند گلاب وعرق بید چیز نجس را پاك نمی كند

دوم آنكه پاك باشد

سوم آنكه وقتی چیز نجس را می شویند، آب، مضاف نشود وبو یا رنگ یا مزه نجاست هم نگیرد

چهارم آنكه بعد از آب كشیدن چیز نجس، عین نجاست در آن نباشد، وپاك شدن چیز نجس با آب قلیل یعنی آب كمتر از كر شرطهای دیگری هم دارد كه بعدا گفته می شود

مسأله 151 - ظرف نجس را با آب قلیل بنابر احتیاط باید سه مرتبه شست

ودر كر وجاری یك مرتبه كافیست، ولی ظرفی را كه سگ لیسیده یا از آن ظرف، آب یا چیز روان دیگر خورده، باید اول با خاك با ریختن مقداری آب خاكمال كرد وبعد یك مرتبه در كر یا جاری یا سه مرتبه بنابر احتیاط با آب قلیل شست

وهمچنین ظرفی را كه آب دهان سگ در

آن ریخته بنابر احتیاط باید پیش از شستن خاكمال كرد بهمان نحو كه بیان شد

مسأله 152 - اگر دهانه ظرفی كه سگ دهن زده، تنك باشد ونشود آن را خاكمال كرد، باید خاك را در آن بریزند ومقداری آب ریخته وبه شدت حركت دهند تا به همه آن ظرف برسد وبعد به ترتیب كه ذكر شد بشویند

مسأله 153 - ظرفی را كه خوك بلیسد یا از آن چیز روانی بخورد باید هفت مرتبه شست، ولازم نیست آن را خاكمال كنند

مسأله 154 - ظرفی را كه به شراب نجس شده باید سه مرتبه بشویند، وفرقی بین آب قلیل وكثیر وجاری نیست

مسأله 155 - كوزه ای كه از گل نجس ساخته شده ویا آب نجس در آن فرو رفته اگر در آب كر یا جاری بگذارند، به هر جای آن كه آب برسد پاك می شود، واگر بخواهند باطن آن هم پاك شود، باید به قدری در آب كر یا جاری بماند كه آب به تمام آن فرو رود

مسأله 156 - ظرف نجس را با آب قلیل دو جور می شود آب كشید : یكی آنكه سه مرتبه بنابر احتیاط پر كنند وخالی كنند، دیگر آنكه سه دفعه بنابر احتیاط قدری آب در آن بریزند ودر هر دفعه آب را طوری در آن بگردانند كه به جاهای نجس آن برسد وبیرون بریزند

مسأله 157 - اگر ظرف بزرگی مثل پاتیل وخمره نجس شود، چنانچه سه مرتبه آن را از آب پر كنند وخالی كنند پاك می شود، ورعایت احتیاط هم شده وهمچنین است اگر سه مرتبه از بالا آب در آن بریزند به طوری كه تمام اطراف آن

را بگیرد ودر هر دفعه آبی كه ته آن جمع می شود بیرون آورند، واحتیاط واجب آن است كه در هر دفعه ظرفی را كه با آن آبها را بیرون می آورند آب بكشند

مسأله 158 - اگر مس نجس ومانند آن را آب كنند وآب بكشند، ظاهرش پاك می شود

مسأله 159 - تنوری كه به بول نجس شده است، اگر دو مرتبه از بالا آب در آن بریزند، به طوری كه تمام اطراف آن را بگیرد پاك می شود، ودر غیر بول اگر بعد از بر طرف شدن نجاست یك مرتبه به دستوری كه گفته شد آب در آن بریزند كافیست

وبهتر است كه گودالی ته آن بكنند تا آبها در آن جمع شود وبیرون بیاورند، بعد آن گودال را با خاك پاك پر كنند

مسأله 160 - اگر چیز نجس را بعد از برطرف كردن عین نجاست یك مرتبه در آب كر یا جاری فرو برند كه آب به تمام جاهای نجس آن برسد، پاك می شود

ودر فرش ولباس ومانند اینها فشار یا مانند آن از مالیدن، یا لگد كردن ویا هر چیزی كه سبب جدا شدن آب شود لازم است

مسأله 161 - اگر بخواهند چیزی را كه به بول نجس شده با آب قلیل آب بكشند، چنانچه یك مرتبه آب روی آن بریزند واز آن جدا شود، در صورتی كه بول در آن چیز نمانده باشد وبعد از برطرف شدن نجاست آب روی آن بیاید یك مرتبه دیگر كه آب روی آن بریزند پاك می شود، ولی در لباس وفرش ومانند اینها باید بعد از هر دفعه فشار دهند یا كاری كنند كه غساله آن

بیرون آید

(وغساله آبی است كه معمولا در وقت شستن وبعد از آن از چیزی كه شسته می شود، خود بخود یا به وسیله فشار می ریزد)

مسأله 162 - اگر چیزی به بول پسر شیرخواری كه غذاخور نشده وشیر خوك وزن كافره نخورده نجس شود، چنانچه یك مرتبه آب روی آن بریزند كه به تمام جاهای نجس آن برسد پاك می شود ودر لباس وفرش ومانند اینها فشار لازم نیست

مسأله 163 - اگر چیزی به غیر بول نجس شود، چنانچه بعد از بر طرف كردن نجاست یك مرتبه آب روی آن بریزند واز آن جدا شود پاك می گردد ونیز اگر در دفعه اولی كه آب روی آن می ریزند نجاست آن برطرف شود وبعد از برطرف شدن نجاست هم آب روی آن بیاید پاك می شود

ولی در هر صورت لباس ومانند آن را باید كاری كنند تا غساله آن بیرون آید مانند فشار دادن

مسأله 164 - اگر حصیر نجس را كه با نخ بافته شده در آب كر یا جاری فرو برند، بعد از برطرف شدن عین نجاست وفشار دادن نخ پاك می شود واگر بخواهند آن را با آب قلیل آب بكشند، در صورتی كه با بول نجس شده باشد، باید به هر قسم كه ممكن است اگر چه به لگد كردن باشد دو دفعه فشار دهند، كه در هر دفعه غساله آن جدا شود

مسأله 165 - اگر ظاهر گندم وبرنج وصابون ومانند اینها نجس شود، به فرو بردن در كر وجاری پاك می گردد واگر باطن آنها نجس شود پاك نمی شود باطن آنها مگر آنكه بداند آب به باطن آنها نفوذ كرده

وآنها را هم در كر یا جاری آب كشد

مسأله 166 - اگر انسان شك كند كه آب نجس به باطن صابون رسیده یا نه، باطن آن پاك است

مسأله 167 - اگر ظاهر برنج وگوشت یا چیزی مانند اینها نجس شده باشد، چنانچه آن را در ظرفی بگذارند وسه مرتبه آب روی آن بریزند وخالی كنند پاك می شود واعتبار سه مرتبه بنا بر احتیاط است وظرف آن هم پاك می گردد ولی اگر بخواهند لباس یا چیزی را كه فشار لازم دارد در ظرفی بگذارند وآب بكشند، باید در هر مرتبه كه آب روی آن می ریزند آن را فشار دهند وظرف را كج كنند، تا غساله ای كه در آن جمع شده بیرون بریزد

مسأله 168 - لباس نجسی را كه به نیل ومانند آن رنگ شده اگر در آب كر یا جاری فرو برند وآب پیش از آنكه به واسطه رنگ پارچه مضاف شود، به تمام آن برسد، آن لباس پاك می شود، اگر چه موقع فشار دادن، آب مضاف یا رنگین از آن بیرون آید

مسأله 169 - اگر لباسی را در كر یا جاری آب بكشند، وبعد مثلا لجن آب در آن ببینند، چنانچه احتمال ندهند كه جلوگیری از رسیدن آب كرده آن لباس پاك است

مسأله 170 - اگر بعد از آب كشیدن لباس ومانند آن خورده گل یا اشنان در آن دیده شود پاك است ولی اگر آب نجس به باطن گل یا اشنان رسیده باشد ظاهر گل واشنان پاك وباطن آنها نجس است اگر نداند آب پاك به باطن آنها رسیده

مسأله 171 - هر چیز نجس، تا عین نجاست را از آن

بر طرف نكنند پاك نمی شود

ولی اگر بو یا رنگ نجاست در آن مانده باشد اشكال ندارد پس اگر خون را از لباس برطرف كنند ولباس را آب بكشند ورنگ خون در آن بماند پاك می باشد، اما چنانچه به واسطه بو یا رنگ یقین كنند یا احتمال دهند كه ذره های نجاست در آن چیز مانده نجس است

مسأله 172 - اگر نجاست بدن را در آب كر یا جاری برطرف كنند، بدن پاك می شود وبیرون آمدن ودوباره در آب رفتن لازم نیست

مسأله 173 - غذای نجسی كه لای دندانها مانده اگر آب در دهان بگردانند وبه تمام غذای نجس برسد پاك می شود

مسأله 174 - اگر موی سر وصورت را با آب قلیل آب بكشند (باید كاری كنند كه غساله آن جدا شود ولو به سر تكان دادن)

مسأله 175 - اگر جایی از بدن یا لباس را با آب قلیل آب بكشند، اطراف آنجا كه متصل به آن است ومعمولا موقع آب كشیدن آب به آنجا سرایت می كند، با پاك شدن جای نجس پاك می شود به شرط آنكه در مرتبه دوم كه آب می كشد آب به آنجا هم ریخته شود، وهمچنین است اگر چیز پاكی را پهلوی چیز نجس بگذارند وروی هر دو آب بریزند پس اگر برای آب كشیدن یك انگشت نجس، روی همه انگشتها آب بریزند وآب نجس به همه آنها برسد، بعد از پاك شدن انگشت نجس، تمام انگشتها پاك می شود

مسأله 176 - گوشت ودنبه ای كه نجس شده، مثل چیزهای دیگر آب كشیده می شود

وهمچنین است اگر بدن یا لباس، چربی كمی داشته باشد كه از

رسیدن آب به آنها جلوگیری نكند

مسأله 177 - اگر ظرف یا بدن نجس باشد، وبعد به طوری چرب شود كه جلوگیری از رسیدن آب به آنها كند، چنانچه بخواهند ظرف وبدن را آب بكشند، باید چربی را برطرف كنند تا آب به آنها برسد

مسأله 178 - چیز نجسی كه عین نجاست در آن نیست، اگر زیر شیری كه متصل به كر است یكدفعه بشویند، پاك می شود ونیز اگر عین نجاست در آن باشد، چنانچه عین نجاست آن، زیر شیر یا بوسیله دیگر برطرف شود وآبی كه از آن چیز می ریزد بو یا رنگ یا مزه نجاست نگرفته باشد، با آب شیر پاك می گردد

اما اگر آبی كه از آن می ریزد، بو یا رنگ یا مزه نجاست گرفته باشد باید به قدری آب شیر روی آن بریزند تا در آبی كه از آن جدا می شود بو یا رنگ یا مزه نجاست نباشد

مسأله 179 - اگر چیزی را آب بكشد ویقین كند پاك شده وبعد شك كند كه عین نجاست را از آن برطرف كرده یا نه، چنانچه موقع آب كشیدن، متوجه برطرف كردن عین نجاست بوده، آن چیز پاك است واگر متوجه برطرف كردن عین نجاست نبوده، باید دوباره آن را آب بكشد

مسأله 180 - زمینی كه آب روی آن جاری نمی شود، اگر نجس شود با آب قلیل پاك نمی گردد ولی زمینی كه روی آن شن یا ریگ باشد، چون آبی كه روی آن می ریزند از آن جدا شده ودر شن وریگ فرو می رود، با آب قلیل پاك می شود، اما زیر ریگهای نجس می ماند

مسأله 181 -

زمین سنگ فرش وآجر فرش وزمین سختی كه آب در آن فرو نمی رود، اگر نجس شود با آب قلیل پاك می گردد، ولی باید به قدری آب روی آن بریزند كه جاری شود وچنانچه آبی كه روی آن ریخته اند از سوراخی بیرون رود همه زمین پاك می شود، واگر بیرون نرود جایی كه آبها جمع می شود نجس می ماند وبرای پاك شدن آنجا باید گودالی بكنند كه آب در آن جمع شود، بعد آب را بیرون بیاورند وگودال را با خاك پر كنند

مسأله 182 - اگر ظاهر نمك سنگ ومانند آن نجس شود، با آب كمتر از كر هم پاك می شود

مسأله 183 - اگر شكر آب شده نجس را قند بسازند ودر آب كر یا جاری بگذارند پاك نمی شود

زمین

مسأله 184 - زمین با چند شرط كف پا وته كفش نجس را پاك می كند : اول آنكه زمین پاك باشد : دوم آنكه نجاست از راه رفتن نجس حاصل شده باشد سوم آنكه بنا بر احتیاط وجوبی خشك باشد : چهارم آنكه اگر عین نجس مثل خون وبول، یا متنجس مثل گلی كه نجس شده در كف پا وته كفش باشد، به واسطه راه رفتن یا مالیدن پا به زمین برطرف شود، ونیز زمین باید خاك یا سنگ یا آجر فرش ومانند اینها باشد، وبا راه رفتن روی فرش وحصیر وسبزه، كف پا وته كفش نجس پاك نمی شود

مسأله 185 - كف پا وته كفش نجس، به واسطه راه رفتن روی آسفالت وروی زمینی كه با چوپ فرش شده پاك نمی شود

مسأله 186 - برای پاك شدن كف پا وته

كفش لازم نیست پانزده ذراع یا بیشتر راه بروند بلكه همین قدر كه نجاست بر طرف شود كافی است

اگر چه به كمتر از پانزده ذراع یا مالیدن پا به زمین، نجاست برطرف شود

مسأله 187 - لازم نیست كف پا وته كفش نجس، تر باشد بلكه اگر خشك هم باشد به راه رفتن پاك می شود

مسأله 188 - بعد از آنكه كف پا یا ته كفش نجس به راه رفتن پاك شد، مقداری از اطراف آن هم كه معمولا به گل آلوده می شود پاك می گردد

مسأله 189 - كسی كه با دست وزانو راه می رود، اگر كف دست یا زانوی او نجس شود، با راه رفتن پاك نمی گردد

وهمچنین است ته عصا وته پای مصنوعی ونعل چهارپایان وچرخ اتومبیل ودرشگه ومانند اینها

مسأله 190 - اگر بعد از راه رفتن، بو یا رنگ یا ذره های كوچكی از نجاست كه دیده نمی شود، در كف پا یا ته كفش بماند اشكال ندارد

مسأله 191 - توی كفش ومقداری از كف پا كه به زمین نمی رسد، به واسطه راه رفتن پاك نمی شود ولی كف جوراب به واسطه راه رفتن پاك می شود

آفتاب

مسأله 192 - آفتاب، زمین، وساختمان، وچیزهایی كه مانند درب وپنجره در ساختمان به كار برده شده، وهمچنین میخی را كه به دیوار كوبیده اند با پنج شرط پاك می كند : اول آنكه چیز نجس به طوری تر باشد، كه اگر چیز دیگری به آن برسد تر شود، پس اگر خشك باشد باید به وسیله ای آن را تر كنند تا آفتاب خشك كند، دوم آنكه اگر عین نجاست در آن چیز باشد

پیش از تابیدن آفتاب آن را برطرف كنند، سوم آنكه چیزی از تابیدن آفتاب جلوگیری نكند، پس اگر آفتاب از پشت پرده یا ابر ومانند اینها بتابد وچیز نجس را خشك كند، آن چیز پاك نمی شود، ولی اگر ابر به قدری نازك باشد كه از تابیدن آفتاب جلوگیری نكند، اشكال ندارد، چهارم آنكه آفتاب به تنهایی چیز نجس را خشك كند

پس اگر مثلا چیز نجس به واسطه باد وآفتاب خشك شود، پاك نمی گردد، ولی اگر باد به قدری كم باشد كه نگویند به خشك شدن چیز نجس كمك كرده اشكال ندارد، پنجم آنكه آفتاب مقداری از بنا وساختمان را كه نجاست به آن فرو رفته، یك مرتبه خشك كند، پس اگر یك مرتبه بر زمین وساختمان نجس بتابد وروی آن را خشك كند ودفعه دیگر زیر آن را خشك نماید، فقط روی آن پاك می شود وزیر آن نجس می ماند

مسأله 193 - آفتاب حصیر نجس را پاك می كند ولی اگر یك طرف آن را خشك كند، پاك شدن طرف دیگر آن اشكال دارد مگر اینكه همه حصیر نجس باشد وآفتاب به یك طرف آن بتابد وهمه خشك شود در این صورت آن طرف دیگر هم پاك می شود، ونیز پاك می شود درخت وگیاه به واسطه تابش آفتاب

مسأله 194 - اگر آفتاب به زمین نجس بتابد، بعدانسان شك كند كه زمین موقع تابیدن آفتاب تر بوده یا نه، یا تری آن به واسطه آفتاب خشك شده یا نه، آن زمین نجس است، وهمچنین است اگر شك كند كه پیش از تابش آفتاب عین نجاست از آن برطرف شده یا نه شك

كند كه چیزی مانع تابش آفتاب بوده یا نه

مسأله 195 - اگر آفتاب به یك طرف دیوار نجس بتابد، طرفی كه آفتاب نتابیده پاك نمی شود مگر آنكه مجموع نجس باشد وبه واسطه آفتاب كه به یكطرف می تابد همه خشك شود

استحاله

مسأله 196 - اگر جنس چیز نجس به طوری عوض شود كه به صورت چیز پاكی درآید پاك می شود، می گویند استحاله شده است مثل آنكه چوب نجس بسوزد وخاكستر گردد، یا سگ در نمكزار فرو رود ونمك شود، ولی اگر جنس آن عوض نشود مثل آنكه گندم نجس را آرد كنند یا نان بپزند پاك نمی شود

مسأله 197 - كوزه گلی ومانند آن كه از گل نجس ساخته شده نجس است

مسأله 198 - چیز نجسی كه معلوم نیست استحاله شده یا نه پاك است

انقلاب

مسأله 199 - اگر شراب بخودی خود یا با واسطه آنكه چیزی مثل سركه ونمك در آن ریخته اند سركه شود، پاك می گردد

مسأله 200 - شرابی كه از انگور نجس ومانند آن درست كنند، یا نجاست دیگری به آن برسد، به سركه شدن پاك نمی شود

مسأله 201 - سركه ای كه از انگور وكشمش وخرمای نجس درست كنند نجس است

مسأله 202 - اگر پوشال ریز انگور یا خرما داخل آنها باشد وسركه بریزند ضرر ندارد

مسأله 203 - آب انگوری كه به آتش جوش آمده پاك است، ولی خوردن آن حرام واگر آنقدر بجوشد كه ثلثان شود، یعنی دو قسمت آن كم شود ویك قسمت آن بماند، حلال می شود اما اگر به خودی خود جوش بیاید نجس است وفقط به سركه شدن پاك می شود

مسأله 204 - اگر دو قسمت آب انگور بدون جوش آمدن كم شود، چنانچه باقیمانده آن به خودی خود جوش بیاید نجس است

مسأله 205 - آب انگوری كه معلوم نیست جوش آمده یا نه پاك است

مسأله 206 - اگر مثلا در یك خوشه غوره یك دانه

یا دو دانه انگور باشد، چنانچه به آبی كه از آن خوشه گرفته می شود، آبغوره بگویند واثری از شیرینی انگور در آن نباشد وبجوشد پاك وخوردن آن حلال است

مسأله 207 - اگر انگور در چیزی كه به آتش می جوشد بیفتد وبجوشد اجتناب از آن لازم نیست وخوردن آن حرام نیست

مسأله 208 - اگر بخواهند در چند دیگ شیره بپزند مانعی ندارد

كفگیری را كه در دیگ جوش آمده زده اند در دیگی كه جوش نیامده بزنند واگر همه جوش آمده باشد مانعی ندارد كفگیر دیگی را كه ثلثان نشده در دیگی كه ثلثان شده بزنند

مسأله 209 - چیزی كه معلوم نیست غوره است یا انگور، اگر جوش بیاید نجس نمی شود

انتقال

مسأله 210 - اگر خون بدن انسان یا خون حیوانی كه خون جهنده دارد، یعنی حیوانی كه وقتی رگ آن را ببرند خون از آن جستن می كند، به بدن حیوانی كه خون جهنده ندارد برود وخون آن حیوان حساب شود پاك می گردد واین را انتقال گویند

ولی اگر خون آن حیوان نشود نجس است پس خونی كه زالو از انسان می مكد چون خون زالو به آن گفته نمی شود ومی گویند خون انسان است نجس می باشد بلی در خصوص پشه وشپش وكك در پاك بودن شرط نیست خون آنها حساب شود ومطلقا محكوم به طهارت است

مسأله 211 - اگر كسی پشه ای را كه به بدنش نشسته بكشد ونداند خونی كه از پشه بیرون آمده از او مكیده یا از خود پشه می باشد، پاك است وهمچنین است اگر بداند از او مكیده ولی جزو بدن پشه حساب شود بلكه اگر

فاصله بین مكیدن خون وكشتن پشه به قدری كم باشد كه بگویند خون انسان است، یا معلوم نباشد كه می گویند خون پشه است یا خون انسان پاك است اما اگر بداند خون به بدن حیوان در حال حیات منتقل نشده یا شك نماید نجس می باشد

اسلام

مسأله 212 - اگر كافر نجس شهادتین بگوید یعنی بگوید : اشهد ان لا اله الا الله واشهد ان محمدا رسول الله، مسلمان می شود وبعد از مسلمان شدن، بدن وآب دهان وبینی وعرق او پاك است ولی اگر موقع مسلمان شدن، عین نجاست به بدن او بوده، باید برطرف كند وجای آن را آب بكشد

مسأله 213 - اگر موقعی كه كافر بوده لباس او با رطوبت به بدنش رسیده باشد چه آن لباس در موقع مسلمان شدن در بدن او باشد یا نباشد نجس است، وباید از آن اجتناب كند

مسأله 214 - اگر كافر شهادتین بگوید، وانسان نداند قلبا مسلمان شده یا نه، پاك است، وهمچنین اگر بداند قلبا مسلمان نشده ولی چیزی كه منافی اظهار شهادتین باشد از او سر نزند

تبعیت

مسأله 215 - تبعیت آن است كه چیز نجسی به واسطه پاك شدن چیز نجس دیگر پاك شود

مسأله 216 - اگر شراب سركه شود ظرف آن هم تا جایی كه شراب موقع جوش آمدن به آنجا رسیده پاك می شود وكهنه وچیزی هم كه معمولا روی آن می گذارند اگر به آن رطوبت نجس شود پاك می گردد ولی اگر پشت ظرف به آن شراب آلوده شود، باید بعد از سركه شدن شراب از آن اجتناب كنند

مسأله 217 - آب انگور اگر به خودی خود جوش بیاید وپیش از آنكه سركه شود به جایی بریزد، باید آنجا را آب بكشند ولی ظرفی كه آب انگور در آن جوش می آید بعد از سركه شدن آب انگور پاك می شود

مسأله 218 - تخته یا سنگی كه روی آن، میت را غسل می دهند

ویا پارچه ای كه با آن عورت میت را می پوشانند ودست كسی كه او را غسل می دهد، بعد از تمام شدن غسل، پاك می شود در صورتی كه به تبع شستن میت شسته شود

مسأله 219 - كسی كه چیزی را با دست خود آب می كشد، بعد از پاك شدن آن چیز، دست او هم پاك می شود

مسأله 220 - اگر لباس ومانند آن را با آب قلیل آب بكشند وبه اندازه معمول فشار دهند تا آبی كه روی آن ریخته اند جدا شود، آبی كه در آن می ماند پاك است

مسأله 221 - ظرف نجس را كه با آب قلیل آب می كشند، بعد از جدا شدن آبی كه برای پاك شدن، روی آن ریخته اند، آب كمی كه در آن می ماند پاك است

برطرف شدن عین نجاست

مسأله 222 - اگر بدن حیوان به عین نجس مثل خون، یا متنجس مثل آب نجس آلوده شود، چنانچه آنها برطرف شود، بدن آن حیوان پاك می شود وهمچنین است باطن بدن انسان مثل توی دهان وبینی مثلا اگر خونی در آب دهان از بین برود، آب كشیدن توی دهان لازم نیست ولی اگر دندان عاریه در دهان نجس شود، باید آن را آب بكشند

مسأله 223 - اگر غذا لای دندان مانده باشد وداخل دهان خون بیاید، چنانچه انسان نداند كه خون به غذا رسیده، آن غذا پاك است

مسأله 224 - مقداری از لبها وپلك چشم كه موقع بستن، روی هم می آید ونیز جایی را كه انسان نمی داند از ظاهر بدن است یا باطن آن، اگر نجس شود باید آب بكشد مگر آنكه قبلا از باطن بدن بوده

است در این صورت لازم نیست آب بكشد

مسأله 225 - اگر گرد وخاك نجس به لباس وفرش ومانند اینها بنشیند، چنانچه طوری آنها را تكان دهند كه گرد وخاك نجس از آنها بریزد، آن لباس وفرش پاك است

استبراء حیوان نجاستخوار

مسأله 226 - بول وغائط حیوانی كه به خوردن نجاست انسان عادت كرده نجس است

واگر بخواهند پاك شود، باید آن را استبراء كنند یعنی تا مدتی كه بعد از آن مدت دیگر نجاستخوار به آن نگویند. نگذارند نجاست بخورد وغذای پاك به آن بدهند، وباید شتر نجاستخوار را چهل روز، وگاو را سی روز، وگوسفند را ده روز، ومرغابی را هفت یا پنج روز ومرغ خانگی را سه روز، از خوردن نجاست جلوگیری كنند وغذای پاك به آنها بدهند، واگر بعد از این مدت باز هم نجاستخوار به آنها گفته شود، باید تا مدتی كه بعد از آن مدت دیگر نجاستخوار به آنها نگویند آنها را از خوردن نجاست جلوگیری نمایند

خارج شدن خون

مسأله 227 - یازدهم بیرون آمدن خون است به مقدار متعارف از حیوانی كه آن را ذبح نموده اند، كه بیرون آمدن این مقدار خون پاك كننده است بقیه خونی را كه در اجزاء واعضاء حلال حیوان ذبح شده باقی می ماند

تیمم میت

مسأله 228 - دوازدهم تیمم میت است كه چنانچه آب نبود برای تغسیل میت یا ممكن نشد غسل دادن واو را تیمم بدهند بدن میت كه به موت نجس شده بوده است پاك می گردد

سنگ استنجاء

مسأله 229 - سیزدهم سنگ استنجاء است كه پاك كننده محل غائط است

غائب شدن مسلمان

مسأله 230 - چهاردهم اگر بدن یا لباس مسلمان، یا چیز دیگری كه مانند ظرف وفرش در اختیار اوست، نجس شود وآن مسلمان غائب شود، محكوم است به پاك بودن به شرط آنكه احتمال بدهد آن را آب كشیده

مسأله 231 - اگر خود انسان یقین كند كه چیزی كه نجس بوده پاك شده است یا عادل به پاك شدن آن خبر دهد

آن چیز پاك است، وهمچنین است اگر كسی كه چیز نجس در اختیار او است بگوید آن چیز پاك شده، یا مسلمانی چیز نجس را آب كشیده باشد، اگر چه معلوم نباشد درست آب كشیده یا نه

مسأله 232 - كسی كه وكیل شده است لباس انسان را آب بكشد، اگر بگوید آب كشیدم آن لباس پاك است

مسأله 233 - اگر انسان حالی دارد كه در آب كشیدن چیز نجس یقین پیدا نمی كند، می تواند به گمان اكتفا نماید

احكام ظرفها

احكام ظرفها

مسأله 234 - ظرفی كه از پوست سگ یا خوك یا مردار ساخته شده، نباید آن ظرف را در وضوء وغسل وكارهایی كه باید با چیز پاك انجام داد، استعمال كنند

مسأله 235 - خوردن، وآشامیدن از ظرف طلا ونقره، وانتفاع به آنها اگر چه به زینت اطاق هم باشد حرام است، بلكه نگاهداشتن آن حرام می باشد، وبر صاحب ظرف هم واجب است طوری آن را بشكند كه دیگر به آن ظرف نگویند

مسأله 236 - ساختن ظرف طلا ونقره ومزدی كه برای آن می گیرند حرام است

مسأله 237 - خرید وفروش ظرف طلا ونقره كه به مقداری كه در مقابل آن هیئت است حرام، واما آن مقدار كه در مقابل خود طلا ونقره است حلال

ومعامله هم صحیح است

مسأله 238 - گیره استكان كه از طلا یا نقره می سازند اگر بعد از برداشتن استكان، ظرف به آن گفته شود، استعمال آن چه به تنهایی وچه با استكان حرام است واگر ظرف به آن گفته نشود استعمال آن مانعی ندارد

مسأله 239 - استعمال ظرفی كه روی آن را آب طلا یا آب نقره داده اند اشكال ندارد

مسأله 240 - اگر فلزی را با طلا یا نقره مخلوط كنند وظرف بسازند، چنانچه مقدار آن فلز به قدری زیاد باشد كه ظرف طلا یا نقره به آن ظرف نگویند استعمال آن مانعی ندارد

مسأله 241 - اگر انسان غذایی را كه در ظرف طلا یا نقره است به قصد اینكه چون غذا خوردن در ظرف طلا ونقره حرام می باشد، در ظرف دیگر بریزد اشكال ندارد

واگر به این قصد نباشد، ریختن غذا از ظرف طلا یا نقره در ظرف دیگر حرام است

ولی در هر دو صورت خوردن غذا از ظرف دوم مانعی ندارد

مسأله 242 - استعمال بادگیر قلیان، وغلاف شمشیر، وكارد، وقاب قرآن، وعطردان، وسرمه دان، وتریاكدان اگر از طلا یا نقره باشند، اشكال ندارد

مسأله 243 - استعمال ظرف طلا یا نقره در حال ناچاری اشكال ندارد ولی برای وضوء وغسل، در حال ناچاری هم نمی شود ظرف طلا ونقره را استعمال كرد

بلكه باید تیمم نمود

مسأله 244 - استعمال ظرفی كه معلوم نیست از طلا یا نقره است یا از چیز دیگر اشكال ندارد

وضوء

وضوء

مسأله 245 - در وضوء واجب است صورت ودستها را بشویند وجلوی سر وروی پاها را مسح كنند

مسأله 246 - درازی صورت را باید از بالای پیشانی جایی كه موی

سر بیرون می آید تا آخر چانه شست، وپهنای آن به مقداری كه بین انگشت وسط وشست قرار می گیرد باید شسته شود، واگر مختصری از این مقدار را نشوید وضوء باطل است، وبرای آنكه یقین كند این مقدار كاملا شسته شده باید كمی اطراف آن را هم بشوید

مسأله 247 - اگر صورت یا دست كسی كوچكتر یا بزرگتر از معمول مردم باشد باید ملاحظه كند كه مردمان معمولی تا كجای صورت خود را می شویند، او هم تا همانجا را بشوید ونیز اگر در پیشانی او مو روئیده یا جلوی سرش مو ندارد باید به اندازه معمول، پیشانی را بشوید

مسأله 248 - اگر احتمال دهد چرك یا چیز دیگری در ابروها وگوشه های چشم ولب او هست كه نمی گذارد آب به آنها برسد، چنانچه احتمال او در نظر مردم بجا باشد، باید پیش از وضوء وراسی كند كه اگر هست بر طرف نماید

مسأله 249 - اگر پوست صورت از لای مو پیدا باشد باید آب را به پوست برساند واگر پیدا نباشد شستن مو كافیست ورساندن آب به زیر آن لازم نیست ودر هر دو صورت اگر آب به صورت بریزد ویك دفعه دست بكشد كافی است

مسأله 250 - اگر شك كند كه پوست صورت از لای مو پیدا است یا نه، اگر آب به صورت بریزد ویك دفعه دست بر آن بكشد كافی است

مسأله 251 - شستن توی بینی ومقداری از لب وچشم كه در وقت بستن دیده نمی شود واجب نیست، ولی برای آنكه یقین كند از جاهایی كه باید شسته شود چیزی باقی نمانده، واجب است مقداری از آنها را هم

بشوید

مسأله 252 - باید صورت ودستها را از بالا به پایین شست واگر از پایین به بالا بشوید وضوء باطل است

مسأله 253 - اگر دست را تر كند وبه صورت ودستها بكشد، چنانچه تری دست به قدری باشد كه به واسطه كشیدن دست، آب كمی بر آنها جاری شود كافیست

مسأله 254 - بعد از شستن صورت باید دست راست وبعد از آن دست چپ را از آرنج تا سر انگشتها بشوید

مسأله 255 - برای آنكه یقین كند آرنج را كاملا شسته باید مقداری بالاتر از آرنج را هم بشوید

مسأله 256 - كسی كه پیش از شستن صورت دستهای خود را تا مچ شسته، در موقع وضوء باید تا سر انگشتان را بشوید واگر فقط تا مچ را بشوید وضوی او باطل است

مسأله 257 - در وضوء شستن صورت ودستها مرتبه اول واجب ومرتبه دوم مستحب ومرتبه سوم وبیشتر آن حرام می باشد واینكه كدام شستن اول یا دوم یا سوم است مربوط به قصد كسی است كه وضوء می گیرد، پس اگر به قصد شستن مرتبه اول مثلا ده مرتبه آب به صورت بریزد اشكال ندارد وهمه آنها شستن اول حساب می شود، واگر به قصد اینكه سه مرتبه بشوید سه مرتبه آب بریزد مرتبه سوم آن حرام است

مسأله 258 - بعد از شستن هر دو دست باید جلو سر را با تری آب وضوء كه در دست مانده مسح كند وباید با دست راست مسح نماید

مسأله 259 - یك قسمت از چهار قسمت سر، كه مقابل پیشانیست جای مسح می باشد

وهر جای این قسمت را به هر اندازه مسح كند كافیست، وبهتر است از

درازا به اندازه یك انگشت واز پهنا به اندازه پهنای سه انگشت بسته مسح نماید

مسأله 260 - لازم نیست مسح سر بو پوست آن باشد بلكه بر موی جلوی سر هم صحیح است، ولی كسی كه موی جلوی سر او به اندازه ای بلند است كه اگر مثلا شانه كند به صورتش می ریزد، یا به جاهای دیگر سر می رسد باید بیخ موها را مسح كند، یا فرق سر را باز كرده پوست سر را مسح نماید، واگر موهایی كه به صورت می ریزد یا به جاهای دیگر سر می رسد جلوی سر جمع كند وبر آنها مسح نماید، یا بر موی جاهای دیگر سر، كه جلو آن آمده مسح كند باطل است

مسأله 261 - بعد از مسح سر باید با تری آب وضوء كه در دست مانده روی پاها را از سر یكی از انگشتهای تا مفصل مسح نماید

مسأله 262 - پهنای مسح پا به هر اندازه باشد كافیست ولی بهتر آن است كه به اندازه پهنای سه انگشت بسته مسح نماید، وبهتر از آن مسح تمام روی پا است به تمام كف دست

مسأله 263 - بهتر است در مسح پا دست را بر سر انگشتان بگذارد وبعد به پشت پا بكشد، نه آنكه تمام دست را روی پاك بگذارد وكمی بكشد

مسأله 264 - در مسح سر وروی پا باید دست را روی آنها بكشد، واگر دست را نگهدارد وسر یا پا را به آن بكشد وضوء باطل است، ولی اگر موقعی كه دست را می كشد سر یا پا مختصری حركت كند اشكال ندارد

مسأله 265 - جای مسح باید خشك باشد واگر

به قدری تر باشد كه رطوبت كف دست به آن اثر نكند مسح باطل است ولی اگر تری آن به قدری كم باشد كه رطوبتی كه بعد از مسح در آن دیده می شود بگویند فقط از تری كف دست است اشكال ندارد

مسأله 266 - اگر برای مسح رطوبتی در كف دست نمانده باشد نمی تواند دست را با آب خارج تر كند، بلكه باید از اعضاء دیگر وضوء رطوبت بگیرد وبا آن مسح نماید

مسأله 267 - اگر رطوبت كف دست فقط به اندازه مسح سر باشد باید سر را با همان رطوبت مسح كند، وبرای مسح پاها از اعضاء دیگر وضوء رطوبت بگیرد

مسأله 268 - مسح كردن از روی جوراب وكفش باطل است ولی اگر به واسطه سرمای شدید یا ترس از دزد ودرنده ومانند اینها نتواند كفش یا جوراب را بیرون آورد، مسح كردن بر آنها اشكال ندارد واگر روی كفش نجس باشد باید چیز پاكی بر آن بیندازد وبر آن چیز مسح كند

مسأله 269 - اگر روی پا نجس باشد ونتواند برای مسح آن را آب بكشد بنابر احتیاط واجب باید تیمم نماید ووضوء بگیرد ومسح به محل نجس بنماید

وضوی ارتماسی

مسأله 270 - وضوی ارتماسی آن است كه انسان صورت ودستها را به قصد وضوء در آب فرو برد یا آنها را در آب فرو برد وبه قصد وضوء بیرون آورد

واگر موقعی كه دستها را در آب فرو می برد نیت كند وتا وقتی كه آنها را از آب بیرون می آورد وریزش آب تمام می شود به قصد وضوء باشد، وضوی او صحیح است ونیز اگر موقع بیرون آوردن از آب

قصد وضوء كند وتا وقتی كه ریزش آب تمام می شود، به قصد وضوء باشد وضوی او صحیح می باشد

مسأله 271 - در وضوی ارتماسی هم باید صورت ودستها از بالا به پایین شسته شود، پس اگر وقتی كه صورت ودستها را در آب فرو می برد قصد وضوء كند باید صورت را از طرف پیشانی ودستها را از طرف آرنج در آب فرو برد، واگر موقع بیرون آوردن از آب قصد وضوء كند، باید صورت را از طرف پیشانی ودستها را از طرف آرنج بیرون آورد

مسأله 272 - اگر وضوی بعضی از اعضاء را ارتماسی وبعضی را غیر ارتماسی انجام دهد اشكال ندارد

دعاهایی كه موقع وضوء گرفتن مستحب است

مسأله 273 - كسی كه وضوء می گیرد مستحب است موقعی كه نگاهش به آب می افتد بگوید : بسم الله وبالله والحمد لله الذی جعل الماء طهورا ولم یجعله نجسا و موسعی كه پیش از وضوء دست خود را می شوید بگوید : اللهم اجعلنی من التوابین واجعلنی من المتطهرین ودر وقت مضمضه كردن یعنی آب در دهان گرداندن بگوید : اللهم لقنی حجتی یوم القاك واطلق لسانی بذكرك ودر وقت استنشاق یعنی آب در بینی كردن بگوید : اللهم لا تحرم علی ریح الجنة واجعلنی ممن یشم ریحها وروحها وطیبها وموقع شستن رو بگوید : اللهم بیض وجهی یوم تسود فیه الوجوه ولا تسود وجهی یوم تبیض فیه الوجوه ودر وقت شستن دست راست بخواند : اللهم اعطنی كتابی بیمینی والخلد فی الجنان بیساری وحاسبنی حسابا یسیرا وموقع شستن دست چپ بگوید : اللهم لا تعطنی كتابی بشمالی ولا من وراء ظهری ولا تجعلها مغلولة الی عنقی واعوذ بك

من مقطعات النیران وموقعی كه سر را مسح می كند بگوید : اللهم غشنی برحمتك وبركاتك وعفوك ودر وقت مسح پا بگوید : اللهم ثبتنی علی الصراط یوم تزل فیه الاقدام واجعل سعیی فی ما یرضیك عنی یا ذا الجلال والاكرام

شرایط وضوء

شرایط صحیح بودن وضوء سیزده چیز است : شرط اول آنكه آب وضوء پاك باشد

شرط دوم آنكه مطلق باشد

مسأله 274 - وضوء با آب نجس وآب مضاف باطل است، اگر چه انسان نجس بودن یا مضاف بودن آن را نداند یا فراموش كرده باشد

واگر با آن وضوء نمازی هم خوانده باشد، باید آن نمار را دوباره با وضوی صحیح بخواند

مسأله 275 - اگر غیر از آب گل آلود مضاف آب دیگری برای وضوء ندارد، چنانچه وقت نماز تنگ است باید تیمم كند واگر وقت دارد، باید صبر كند تا آب صاف شود ووضوء بگیرد

شرط سوم آنكه آب وضوء مباح باشد

مسأله 276 - وضوء با آب غصبی وبا آبی كه معلوم نیست صاحب آن راضی است یا نه حرام وباطل است ونیز اگر آب وضوء از صورت ودستها در جای غصبی بریزد، چنانچه در غیر آنجا نتواند وضوء بگیرد وضوی او باطل می باشد واگر در غیر آنجا بتواند وضوء بگیرد وضوء او صحیح است

مسأله 277 - وضوء گرفتن از حوض مدرسه ای كه انسان نمی داند آن حوض را برای همه مردم وقف كرده اند یا برای محصلین همان مدرسه، در صورتی كه معمولا مردم متدین از آب آن وضوء بگیرند اشكال ندارد

مسأله 278 - كسی كه نمی خواهد در مسجدی نماز بخواند اگر نداند حوض آن را برای همه مردم وقف كرده اند یا

برای كسانی كه در آنجا نماز می خوانند، نمی تواند از حوض آن وضوء بگیرد، ولی اگر معمولا افراد متدین هم كه نمی خواهند در آنجا نماز بخوانند از حوض آن وضوء می گیرند، می تواند از حوض آن وضوء بگیرد

مسأله 279 - وضوء گرفتن از حوض تیمچه ها ومسافر خانه ها ومانند اینها برای كسانی كه ساكن آنجاها نیستند، در صورتی صحیح است كه معمولا كسانی كه لا ابالی نیستند وساكن آنجاها نیستند، با آب آنها وضوء بگیرند

مسأله 280 - وضوء گرفتن در نهرهای بزرگ اگر چه انسان بداند كه صاحب آنها راضی نیست، اشكال ندارد، ووضوء با آنها جائز است

مسأله 281 - اگر فراموش كند آب، غصبی است وبا آن وضوء بگیرد وضوی او صحیح است

شرط چهارم آنكه ظرف آب وضوء مباح باشد

شرط پنجم آنكه ظرف آب وضوء طلا ونقره نباشد

مسأله 282 - اگر آب وضوء در ظرف غصبی یا طلا ونقره است وغیر از آن، آب دیگری ندارد باید تیمم كند، ونمی تواند با آب آنها وضوء بگیرد، واگر آب دیگری دارد چنانچه در ظرف غصبی یا طلا ونقره وضوی ارتماسی بگیرد یا با آنها آب را به صورت ودستها بریزد وضوی او باطل است ودر صورتی كه با مشت یا چیز دیگر، آب را از آنها بردارد وبه صورت ودستها بریزد وضوی او صحیح است

مسأله 283 - در حوضی كه مثلا یك آجر یا یك سنگ آن غصبی است وضوء گرفتن اشكال ندارد

مسأله 284 - اگر در صحن یكی از امامان یا امامزاده گان كه سابقا قبرستان بوده حوض یا نهری بسازند، چنانچه انسان نداند كه زمین صحن را برای قبرستان وقف كرده

اند، وضوء گرفتن در آن حوض ونهر اشكال ندارد

شرط ششم آنكه اعضاء وضوء موقع شستن ومسح كردن پاك باشد بنابر احتیاط

مسأله 285 - اگر پیش از تمام شدن وضوء، جایی را كه شسته یا مسح كرده نجس شود، وضوء صحیح است

مسأله 286 - اگر غیر از اعضاء وضوء جایی از بدن نجس باشد وضوء صحیح است

مسأله 287 - اگر یكی از اعضاء وضوء نجس باشد وبعد از وضوء شك كند كه پیش از وضوء آنجا را آب كشیده یا نه، اگر می داند ملتفت بوده، یا شك دارد كه ملتفت بوده یا نه وضوء صحیح است، ودر هر دو صورت جایی را كه نجس بوده باید آب بكشد

مسأله 288 - اگر در صورت یا دستها بریدگی یا زخمیست كه خون آن بند نمی آید وآب برای آن ضرر ندارد، باید در آب كر یا جاری فرو برد وقدری فشار دهد كه خون بند بیاید، بعد به دستوری كه گفته شود وضوی ارتماسی بگیرد

شرط هفتم آنكه وقت برای وضوء ونماز كافی باشد

مسأله 289 - هر گاه وقت به قدری تنگ است كه اگر وضوء بگیرد تمام نماز یا مقداری از آن بعد از وقت خوانده شود، باید تیمم كند ولی اگر برای وضوء وتیمم یك اندازه وقت لازم است باید وضوء بگیرد

مسأله 290 - كسی كه در تنگی وقت نماز باید تیمم كند

اگر به قصد قربت یا برای كار مستحبی مثل خواندن قرآن وضوء بگیرد صحیح است

شرط هشتم آنكه به قصد قربت یعنی برای انجام فرمان خداوند عالم وضوء بگیرد واگر برای خنك شدن یا به قصد دیگری وضوء بگیرد باطل است

مسأله 291 - لازم نیست

نیت وضوء را به زبان بگوید یا از قلب خود بگذراند ولی باید در تمام وضوء متوجه باشد كه وضوء می گیرد، به طوری كه اگر از او بپرسند چه می كنی بگوید وضوء می گیرم

شرط نهم آنكه وضوء را به ترتیبی كه گفته شد بجا آورد یعنی اول صورت وبعد دست راست وبعد دست چپ را بشوید وبعد از آن سر وبعد پاها را مسح نماید وباید پای چپ را پیش از پای راست مسح نكند واگر به این ترتیب وضوء نگیرد باطل است

شرط دهم آنكه كارهای وضوء را پشت سر هم انجام دهد

مسأله 292 - اگر بین كارهای وضوء به قدری فاصله شود كه وقتی می خواهد جایی را بشوید یا مسح كند، رطوبت جاهایی كه پیش از آن شسته یا مسح كرده خشك شده باشد، وضوء باطل است واگر فقط رطوبت جایی كه جلوتر از محلی است كه می خواهد بشوید یا مسح كند، خشك شده باشد مثلا موقعی كه می خواهد دست چپ را بشوید رطوبت دست راست خشك شده باشد وصورت تر باشد، وضوء صحیح است

مسأله 293 - اگر كارهای وضوء را پشت سر هم بجای آورد ولی به واسطه گرمای هوا یا حرارت زیاد بدن ومانند اینها رطوبت خشك شود وضوی او صحیح است

مسأله 294 - راه رفتن در بین وضوء اشكال ندارد، پس اگر بعد از شستن صورت ودستها چند قدم ره برود وبعد سر وپا را مسح كند وضوی او صحیح است

شرط یازدهم آنكه شستن صورت ودستها ومسح سر وپاها را خود انسان انجام دهد واگر دیگری او را وضوء دهد، یا در رساندن آب به صورت

ودستها ومسح سر وپاها به او كمك نماید، وضوء باطل است

مسأله 295 - كسی كه نمی تواند وضوء بگیرد، باید نایب بگیرد، كه او را وضوء دهد

وچنانچه مزد هم بخواهد، در صورتی كه بتواند باید بدهد

ولی باید خود او نیت وضوء كند وبا دست خود مسح نماید، واگر نمی تواند باید نائبش دست او را بگیرد وبه جای مسح او بكشد، واگر این هم ممكن نیست باید از دست او رطوبت بگیرد وبا آن رطوبت سر وپای او را مسح كند ودر جمیع فروض احتیاط واجب آن است كه تیمم هم بنماید

مسأله 296 - هر كدام از كارهای وضوء را كه می تواند به تنهایی انجام دهد، نباید در آن كمك بگیرد

شرط دوازدهم آنكه استعمال آب برای او مانعی نداشته باشد

مسأله 297 - كسی كه می ترسد كه اگر وضوء بگیرد، مریض شود یا اگر آب را به مصرف وضوء برساند تشنه بماند، نباید وضوء بگیرد ولی اگر نداند كه آب برای او ضرر دارد ووضوء بگیرد، اگر چه بفهمد ضرر داشته وضوی او صحیح است

مسأله 298 - اگر رساندن آب به صورت ودستها به مقدار كمی كه وضوء با آن صحیح است ضرر ندارد وبیشتر از آن ضرر دارد، باید با همان مقدار وضوء بگیرد

شرط سیزدهم آنكه در اعضاء وضوء مانعی از رسیدن آب نباشد

مسأله 299 - اگر می داند چیزی به اعضاء وضوء چسبیده ولی شك دارد كه از رسیدن آب جلوگیری می كند یانه باید آن را برطرف كند یا آب را به زیر آن برساند

مسأله 300 - اگر زیر ناخن چرك باشد، وضوء اشكال ندارد ولی اگر ناخن را بگیرد باید

برای وضوء آن چرك را برطرف كند ونیز اگر ناخن بیشتر از معمول بلند باشد باید چرك زیر مقداری را كه ازمعمول بلندتر است برطرف نماید

مسأله 301 - اگر در صورت ودستها وجلو سر وروی پاها به واسطه سوختن یا چیز دیگر برآمدگی پیدا شود، شستن ومسح روی آن كافیست وچنانچه سوراخ شود، رساندن آب به زیر پوست لازم نیست، بلكه اگر پوست یك قسمت آن كنده شود، لازم نیست آب را به زیر قسمتی كه كنده نشده برساند، ولی چنانچه پوستی كه كنده شده گاهی به بدن می چسبد وگاهی بلند می شود باید آن را قطع كند یا آب را به زیر آن برساند

مسأله 302 - اگر انسان شك كند كه به اعضای وضوی او چیزی چسبیده یا نه چنانچه احتمال او در نظر مردم بجا باشد مثل آنكه بعد از گل كاری شك كند گل به دست او چسبیده یا نه، باید وارسی كند، یا به قدری دست بمالد كه اطمینان پیدا كند كه اگر بوده بر طرف شده یا آب به زیر آن رسیده است

مسأله 303 - جائی را كه باید شست ومسح كرد هر قدر چرك باشد، اگر چرك آن مانع از رسیدن آب به بدن نباشد اشكال ندارد، وهمچنین است اگر بعد از گچ كاری ومانند آن چیز سفیدی كه جلوگیری از رسیدن آب به پوست نمی نماید بر دست بماند، ولی اگر شك كند كه با بودن آنها آب به بدن می رسد یا نه، باید آنها را برطرف كند

مسأله 304 - اگر پیش از وضوء بداندكه در بعضی از اعضاء وضوء مانعی از رسیدن آب هست وبعد از

وضوء شك كند كه در موقع وضوء آب را آنجا رسانده یا نه، وضوی او صحیح است

مسأله 305 - اگر در بعضی از اعضاء وضوء مانعی باشد كه گاهی آب به خودی خود زیر آن می رسد وگاهی نمی رسد وانسان بعد از وضوء شك كند كه آب زیر آن رسیده یا نه، چنانچه بداند موقع وضوء ملتفت رسیدن آب به زیر آن نبوده، احتیاط واجب آن است كه دوباره وضوء بگیرد

مسأله 306 - اگر بعداز وضوء چیزی كه مانع از رسیدن آب است در اعضاء وضوء ببیند ونداند موقع وضوء بوده یا بعد پیدا شده، وضوی او صحیح است

مسأله 307 - اگر بعد از وضوء شك كند چیزی كه مانع رسیدن آب است در اعضاء وضوء بوده یا نه، وضوء صحیح است

احكام وضوء

مسأله 308 - كسی كه در كارهای وضوء وشرائط آن مثل پاك بودن آب وغصبی نبودن آن خیلی شك می كند باید به شك خود اعتنا نكند

مسأله 309 - اگر شك كند كه وضوی او باطل شده یا نه بنا می گذارد كه وضوی او باقیست، ولی اگر بعد از بول استبراء نكرده ووضوء گرفته باشد وبعد از وضوء رطوبتی از او بیرون آید كه نداند بول است یا چیز دیگر وضوی او باطل است

مسأله 310 - كسی كه شك دارد وضوء گرفته است یا نه باید وضوء بگیرد

مسأله 311 - كسی كه می داند وضوء گرفته وحدثی هم از او سر زده، مثلا بول كرده اگر نداند كدام جلوتر بوده، چنانچه پیش از نماز است، باید وضوء بگیرد، واگر در بین نماز است باید نماز را بشكند ووضوء بگیرد واگر بعد

از نماز است، نمازی كه خوانده صحیح است وبرای نمازهای بعد باید وضوء بگیرد

مسأله 312 - اگر بعد از وضوء یا در بین آن یقین كند كه بعضی جاها را نشسته یا مسح نكرده است، چنانچه رطوبت جاهایی كه پیش از آن است خشك شده باید دوباره وضوء بگیرد واگر خشك نشده باید جایی را كه فراموش كرده وآنچه بعد از آن است بشوید یا مسح كند، واگر در بین وضوء در شستن یا مسح كردن جایی شك كند باید به همین دستور عمل نماید

مسأله 313 - اگر بعد از نماز شك كند كه وضوء گرفته یا نه نماز او صحیح است ولی باید برای نمازهای بعد وضوء بگیرد

مسأله 314 - اگر در بین نماز شك كند كه وضوء گرفته یا نه، نماز او باطل است وباید وضوء بگیرد ونماز را بخواند

مسأله 315 - اگر بعد از نماز شك كند، كه قبل از نماز وضوی او باطل شده یا بعد از نماز، نمازی كه خوانده صحیح است

مسأله 316 - اگر انسان مرضی دارد كه بول او قطره قطره می ریزد یا نمی تواند از بیرون آمدن غائط خودداری كند، چنانچه یقین دارد كه از اول وقت نماز تا آخر آن به مقدار وضوء گرفتن ونماز خواندن مهلت پیدا می كند، باید نماز را در وقتی كه مهلت پیدا می كند بخواند واگر مهلت او به مقدار كارهای واجب نماز است، باید در وقتی كه مهلت دارد، فقط كارهای واجب نماز را بجا آورد وكارهای مستحب آن مانند اذان واقامه وقنوت را ترك نماید

مسأله 317 - اگر به مقدار وضوء ونماز مهلت پیدا نمی كند ودر

بین نماز چند دفعه بول یا غائط از او خارج می شود، كه اگر بخواهد بعد از هر دفعه وضوء بگیرد سخت نیست، باید ظرف آبی پهلوی خود گذارد وهر وقت بول یا غائط از او خارج شد فورا وضوء بگیرد وبقیه نماز را بخواند

مسأله 318 - كسی كه بول یا غائط طوری پی در پی از او خارج می شود كه وضوء گرفتن بعد از هر دفعه برای او سخت است، اگر بتواند مقداری از نماز را با وضوء بخواند، باید برای هر نماز یك وضوء بگیرد

مسأله 319 - كسی كه بول یا غائط پی در پی از او خارج می شود اگر نتواند هیچ مقدار از نماز را با وضوء بخواند، می تواند به یك وضوء برای نمازهای متعدد اكتفاء نماید

مسأله 320 - اگر مرضی دارد كه نمی تواند از خارج شدن باد جلوگیری كند، باید به وظیفه كسانی كه نمی توانند از بیرون آمدن بول وغائط خودداری كنند عمل نماید

مسأله 321 - كسی كه بول یا غائط پی در پی از او خارج می شود، باید برای هر نمازی وضوء بگیرد وفورا مشغول نماز شود، ولی برای بجا آوردن سجده وتشهد فراموش شده ونماز احتیاط كه باید بعد از نماز انجام داد، در صورتی كه آنها را بعد از نماز فورا بجا بیاورد، وضوء گرفتن لازم نیست

مسأله 322 - كسی كه بول او قطره قطره می ریزد باید برای نماز به وسیله كیسه ای كه در آن پنبه یا چیز دیگری است كه از رسیدن بول به جاهای دیگر جلوگیری می كند، خود را حفظ نماید، ونیز كسی كه نمی تواند از بیرون

آمدن غائط خودداری كند، چنانچه ممكن باشد باید به مقدار نماز از رسیدن غائط به جای دیگر جلوگیری نماید

مسأله 323 - كسی كه نمی تواند از بیرون آمدن بول وغائط خودداری كند در صورتی كه ممكن باشد، باید به مقدار نماز از خارج شدن بول وغائط جلوگیری نماید اگر چه خرج داشته باشد

مسأله 324 - كسی كه نمی تواند از بیرون آمدن بول وغائط خودداری كند، بعد از آنكه مرض او خوب شد، لازم نیست نمازهایی را كه در وقت مرض مطابق وظیفه اش خوانده قضا نماید، ولی اگر در بین وقت نماز مرض او خوب شود، باید نمازی را كه در آن وقت خوانده دوباره بخواند

چیزهایی كه باید برای آنها وضوء گرفت

مسأله 325 - برای شش چیز وضوء گرفتن لازم است : اول برای نمازهای واجب غیر از نماز میت، دوم برای سجده وتشهد فراموش شده، اگر بین آنها ونماز حدثی از او سر زده مثلا بول كرده باشد، سوم برای طواف واجب خانه كعبه، چهارم اگر نذر یا عهد كرده یا قسم خورده باشد كه وضوء بگیرد، پنجم اگر نذر كرده باشد كه جایی از بدن خود را به خط قرآن برساند، ششم برای آب كشیدن قرآنی كه نجس شده، یا بیرون آوردن آن از مستراح ومانند آن در صورتی كه مجبور باشد دست یا جای دیگر بدن خود را به خط قرآن برساند، ولی چنانچه معطل شدن به مقدار وضوء بی احترامی به قرآن است، باید بدون اینكه وضوء بگیرد، قرآن را از مستراح ومانند آن بیرون آورد، یا اگر نجس شده آب بكشد

مسأله 326 - مس نمودن خط قرآن، یعنی رساندن جایی از بدن به خط قرآن

برای كسی كه وضوء ندارد حرام است وباید موی خود را هم به خط قرآن نرساند مگر آنكه مو خیلی بلند باشد به نحوی كه از توابع بدن شمرده نشود ولی اگر قرآن را به زبان فارسی یا به زبان دیگر ترجمه كنند مس آن اشكال ندارد

مسأله 327 - جلوگیری بچه ودیوانه از مس خط قرآن واجب نیست ولی اگر مس نمودن آنان بی احترامی به قرآن باشد باید از آنان جلوگیری كنند

مسأله 328 - كسی كه وضوء ندارد، حرام است اسم خداوند متعال را به هر زبانی نوشته باشد، مس نماید

مسأله 329 - اگر پیش از وقت نماز به قصد اینكه با طهارت باشد، وضوء بگیرد یا غسل كند صحیح است

ونزدیك وقت نماز هم اگر به قصد مهیا بودن برای نماز وضوء بگیرد اشكال ندارد

مسأله 330 - كسی كه یقین دارد وقت داخل شده اگر نیت وضوی واجب كند وبعد از وضوء بفهمد وقت داخل نشده، وضوی او صحیح است

مسأله 331 - مستحب است انسان برای نماز میت وزیارت اهل قبور، ورفتن به مسجد، وحرم امامان علیه السلام وضوء بگیرد وهمچنین برای همراه داشتن قرآن وخواندن ونوشتن آن، ونیز برای مس حاشیه قرآن، وبرای خوابیدن وضوء گرفتن مستحب است، ونیز مستحب است كه كسی كه وضوء دارد دوباره وضوء بگیرد، واگر برای یكی از این كارها وضوء بگیرد هر كاری را كه باید با وضوء انجام داد می تواند بجا آورد مثلا می تواند با آن وضوء نماز بخواند

چیزهایی كه وضوء را باطل می كند

مسأله 332 - شش چیز وضوء را باطل می كند اول بول دوم غائط سوم باد معده وروده كه از مخرج غائط خارج می شود

چهارم خوابی كه به واسطه آن چشم نبیند وگوش نشنود ولی اگر چشم نبیند وگوش بشنود وضوء باطل نمی شود پنجم استحاضه زنان كه بعدا گفته می شود ششم جنابت، واما چیزهای دیگری كه برای آن باید غسل كرد مثل مس میت وضوء را باطل نمی كند، وچیزهایی كه عقل را از بین می برد مانند دیوانگی ومستی وبیهوشی بنابر احتیاط واجب وضوء را باطل می كند وباید برای اعمالی كه وضوء شرط آنها است وضوء گرفته شود

احكام وضوی جبیره

چیزی كه با آن زخم وشكسته را می بندند ودوایی كه روی زخم ومانند آن می گذارند جبیره نامیده می شود

مسأله 333 - اگر در یكی از جاهای وضوء زخم یا دمل یا شكستگی باشد، چنانچه روی آن باز است وآب برای آن ضرر ندارد، باید بطور معمول وضوء گرفت

مسأله 334 - اگر زخم یا دمل یا شكستگی در صورت ودستها است وروی آن باز است وآب ریختن روی آن ضرر دارد باید اطراف آن را بشوید وكفایت می كند، ولازم نیست كه دست تر بر آن بكشد ویا پارچه پاكی روی آن بگذارد ودست تر را روی پارچه بكشد

مسأله 335 - اگر زخم یا دمل یا شكستگی در جلوی سر یا روی پاها است وروی آن باز است، چنانچه نتواند آن را مسح كند باید تیمم نماید ووضوء از او ساقط است

مسأله 336 - اگر روی دمل یا زخم یا شكستگی بسته باشد، چنانچه باز كردن آن ممكن است وآب هم برای آن ضرر ندارد، باید باز كند ووضوء بگیرد، چه زخم ومانند آن در صورت ودستها باشد یا جلوی سر وروی پاها

مسأله 337 - اگر

زخم یا دمل یا شكستگی در صورت یا دستها باشد وروی آن بسته باشد وبشود روی آن را باز كرد، چنانچه ریختن آب روی آن ضرر دارد وجبیره پاك باشد باید دست تر روی جبیره بكشد

مسأله 338 - اگر نمی شود روی زخم را باز كرد ولی زخم وچیزی كه روی آن گذاشته پاك است باید مسح روی جبیره بنماید هر چند رسانیدن آب به زخم ممكن باشد وضرر هم نداشته باشد، واگر زخم یا چیزی كه روی آن گذاشته نجس است، چنانچه آب كشیدن آن ورساندن آب به روی زخم ممكن باشد، باید آن را آب بكشد وموقع وضوء آب را به زخم برساند، ودر صورتی كه آب برای زخم ضرر دارد، یا آنكه رساندن آب به روی زخم ممكن نیست ویا زخم نجس است و نمی شود آن را آب كشید، باید اطراف زخم را بشوید واگر جبیره پاك است، روی آن را مسح كند واگر جبیره نجس است، یا نمی شود روی آن را دست تر كشید، مثلا دوایی است كه به دست می چسبد اطراف آن را بشوید به ترتیبی كه گذشت

مسأله 339 - اگر جبیره تمام صورت یا تمام یكی از دستها یا تمام هر دو دست را گرفته باشد، باید وضوی جبیره ای بگیرد

مسأله 340 - اگر جبیره تمام اعضاء وضوء را گرفته باشد، باید وضوی جبیره ای بگیرد، واحتیاط واجب آن است كه تیمم هم بنماید

مسأله 341 - كسی كه در كف وانگشتها جبیره دارد ودر موقع وضوء دست تر روی آن كشیده است، باید سر وپاها را با همان رطوبت مسح كند

مسأله 342 - اگر جبیره تمام

پهنای روی پا را گرفته باشد ولی مقداری از طرف انگشتان ومقداری از طرف بالای پا باز است، باید جاهایی كه باز است روی پا را وجایی كه جبیره است روی جبیره را مسح كند

مسأله 343 - اگر در صورت یا دستها چند جبیره باشد، باید بین آنها را بشوید واگر جبیره ها در سر یا روی پاها باشد، باید بین آنها را مسح كند ودر جاهایی كه جبیره است باید به دستور جبیره عمل نماید

مسأله 344 - اگر جبیره بیشتر از معمول اطراف زخم را گرفته وبرداشتن آن ممكن نیست، باید به دستور جبیره عمل كند وچنانچه شستن ضرر ندارد مقدار صحیح وآن مقدار را بشوید، واگر ضرر دارد باید تیمم نماید، واگر برداشتن جبیره ممكن است باید جبیره را بردارد، پس اگر زخم در صورت ودستها است اطراف آن را بشوید واگر در سر یا روی پاها است اطراف آن را مسح كند وبرای جای زخم به دستور جبیره عمل نماید

مسأله 345 - اگر در جای وضوء زخم وجراحت وشكستگی نیست، ولی به جهت دیگری آب برای آن ضرر دارد، باید تیمم كند

مسأله 346 - اگر جایی از اعضاء وضوء را رگ زده است ونمی تواند آن را آب بكشد یا آب برای آن ضرر دارد، باید به دستور جبیره عمل كند

مسأله 347 - اگر در جای وضوء یا غسل چیزی چسبیده است كه برداشتن آن ممكن نیست، یا به قدری مشقت دارد كه نمی شود تحمل كرد، باید تیمم نماید

مسأله 348 - غسل جبیره ای مثل وضوی جبیره ای است

ولی باید آن را ترتیبی بجا آورند واگر ارتماسی انجام دهند باطل است

مسأله

349 - كسی كه وظیفه او تیمم است اگر در بعضی از جاهای تیمم او زخم یا دمل یا شكستگی باشد، باید به دستور وضوی جبیره ای، تیمم جبیره ای نماید

مسأله 350 - كسی كه باید با وضوء یا غسل جبیره ای نماز بخواند، چنانچه بداند كه تا آخر وقت عذر او برطرف نمی شود، می تواند در اول وقت نماز بخواند وهمچنین اگر شك داشته باشد، ولی اگر می داند كه تا آخر وقت عذر او برطرف می شود، احتیاط واجب آن است كه صبر كند ????عذر او برطرف نشد در آخر وقت نماز را با وضوء یا غسل جبیره ای بجا آورد

مسأله 351 - اگر انسان برای مرضی كه در چشم او است موی چشم خود را بچسباند، باید تیمم بنماید

مسأله 352 - كسی كه نمی داند وظیفه اش تیمم است یا وضوی جبیره ای، بنا بر احتیاط واجب باید هر دو را بجا آورد

مسأله 353 - نمازهایی را كه انسان با وضوی جبیره ای خوانده صحیح است وبعد از آنكه عذرش برطرف شد، برای نمازهای بعد نباید وضوء بگیرد مگر مواردی كه وظیفه اش جمع بین وضوء وتیمم بوده است

احكام جنابت

احكام جنابت

مسأله 355 - به دو چیز انسان جنب می شود : اول : جماع، دوم : بیرون آمدن منی، چه در خواب باشد یا بیداری، كم باشد یا زیاد، با شهوت باشد یا بی شهوت، با اختیار باشد یا بی اختیار

مسأله 356 - اگر رطوبتی از انسان خارج شود ونداند منی است یا بول یا غیر اینها، چنانچه با شهوت وجستن بیرون آمده وبعد از بیرون آمدن آن، بدن سست شده، آن رطوبت حكم

منی دارد، واگر هیچ یك از این سه نشانه یا بعضی از اینها را نداشته باشد، حكم منی ندارد ولی در مریض لازم نیست آن آب، با جستن بیرون آمده باشد، بلكه اگر با شهوت بیرون آید در حكم منی است

مسأله 357 - اگر در مردی كه مریض نیست آبی بیرون آید كه یكی از سه نشانه ای كه در مسأله پیش گفته شد داشته باشد ونداند نشانه های دیگر را داشته یا نه چنانچه قبل از بیرون آمدن آب استبراء از بول نموده متعین است وضوء بگیرد وچنانچه استبراء از بول نموده وبعدا مسلما جنب شده وغسل هم كرده ولی استبراء از جنابت ننموده متعین است غسل، وچنانچه از هر دو استبراء نموده اگر حالت سابقه اش عدم وضوء بوده وضوء كافی است، والا باید جمع كند بین غسل ووضوء مگر آنكه احتمال بدهد آن آب نه بول بوده نه منی در این صورت نه غسل لازم است نه وضوء حالت قبل هر چه باشد وضوء یا عدم وضوء

مسأله 358 - مستحب است انسان بعد از بیرون آمدن منی بول كند واگر بول نكند وبعد از غسل رطوبتی از او بیرون آید، كه نداند منی است یا رطوبت دیگر، حكم منی دارد

مسأله 359 - اگر انسان جماع كند وبه اندازه ختنه گاه یا بیشتر داخل شود، در زن باشد یا در مرد، در قبل باشد یا در دبر، بالغ باشد یا نابالغ، اگر چه منی بیرون نیاید هر دو جنب می شوند

مسأله 360 - اگر شك كند كه به مقدار ختنه گاه داخل شده یا نه غسل بر او واجب نیست

مسأله 361 - اگر نعوذ بالله حیوانی را وطی

كند، یعنی با او نزدیكی نماید ومنی بیرون نیاید، جنب نمی شود

مسأله 362 - اگر منی از جای خود حركت كند وبیرون نیاید، یا انسان شك كند كه منی از او بیرون آمده یا نه، غسل بر او واجب نیست

مسأله 363 - كسی كه نمی تواند غسل كند ولی تیمم برایش ممكن است، بعد از داخل شدن وقت نماز هم می تواند با عیال خود نزدیكی كند

مسأله 364 - اگر در لباس خود منی می بیند وبداند كه از خود او است وبرای آن غسل نكرده، باید غسل كند ونمازهایی را كه یقین دارد، بعد از بیرون آمدن منی خوانده قضاء كند ولی نمازهایی را كه احتمال می دهد، بعد از بیرون آمدن آن منی خوانده، لازم نیست قضاء نماید

چیزهایی كه بر جنب حرام است

مسأله 365 - پنج چیز بر جنب حرام است : اول - رساندن جایی از بدن به خط قرآن یا به اسم خدا وپیغمبران وامامان علیه السلام، بطوری كه در وضوء گفته شد

دوم - رفتن در مسجد الحرام ومسجد پیغمبر صلی الله علیه وآله اگر چه از یك در داخل واز در دیگر خارج شود

سوم - توقف در مساجد دیگر، وهمچنین در حرم امامان علیهم السلام، بنابر احتیاط لازم، ولی اگر از یك در داخل واز در دیگر خارج شود، یا برای برداشتن چیزی برود وتوقف نكند مانعی ندارد

چهارم - گذاشتن چیزی در مسجد

پنجم - خواندن سوره ای كه سجده واجب دارد وآن چهار سوره است : اول - سوره سی ودوم قرآن (الم تنزیل)

ودوم - سوره چهل ویكم (حم سجده)

سوم - سوره پنجاه وسوم (والنجم)

چهارم - سوره نود وششم (Ǚ˜јi

واگر یك حرف از این

چهار سوره را هم بخواند حرام است

چیزهایی كه بر جنب مكروه است

مسأله 366 - هفت چیز بر جنب مكروه است : اول ودوم - خوردن وآشامیدن، ولی اگر وضوء بگیرد یا دستها را بشوید مكروه نیست

سوم - خواندن قرآن از سوره هایی كه سجده واجب ندارد

چهارم - رساندن جایی از بدن به جلد وحاشیه وبین خطهای قرآن

پنجم - خوابیدن

ولی اگر وضوء بگیرد یا به واسطه نداشتن آب، بدل از غسل تیمم كند مكروه نیست

ششم - خضاب كردن به حنا ومانند آن

هفتم - جماع كردن، بعد از آنكه محتلم شده، یعنی در خواب منی از او بیرون آمده است

غسل

غسلهای واجب

مسأله 354 - غسلهای واجب هفت است : اول : غسل جنابت، دوم : غسل حیض، سوم غسل نفاس، چهارم : غسل استحاضه، پنجم : غسل مس میت، ششم : غسل میت، هفتم : غسلی كه به واسطه نذر وقسم ومانند اینها واجب می شود

غسلهای مستحب

مسأله 653 - غسلهای مستحب در شرع مقدس اسلام بسیار واز آن جمله است :

1 - غسل جمعه : ووقت آن از اذان صبح است تا ظهر، وبهتر است نزدیك ظهر بجا آورده شود واگر تا ظهر انجام ندهد بهتر است كه بدون نیت اداء وقضاء تا عصر جمعه بجا آورد واگر در روز جمعه غسل نكند مستحب است از صبح شنبه تا غروب قضای آن را بجا آورد

وكسی كه می ترسد در روز جمعه آب پیدا نكند می تواند روز پنجشنبه یا شب جمعه غسل را انجام دهد ومستحب است انسان در موقع غسل جمعه بگوید : اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریك له وان محمدا عبده ورسوله اللهم صل علی محمد وآل محمد واجعلنی من التوابین واجعلنی من المتطهرین

2 - غسل شب اول ماه رمضان وتمام شبهای طاق مثل شب سوم وپنجم وهفتم ولی از شب بیست ویكم مستحب است همه شب غسل كند وبرای غسل شب اول وپانزدهم وهفدهم ونوزدهم وبیست ویكم وبیست وپنجم وبیست وهفتم وبیست ونهم بیشتر سفارش شده است ووقت غسل شبهای ماه رمضان تمام شب است وبهتر است مقارن غروب یا نزدیك آن بجا آورده شود ولی از شب بیست ویكم تا آخر ماه بهتر است غسل را بین نماز مغرب وعشا بجا آورد ونیز مستحب است در شب

بیست وسوم غیر از غسل اول شب، یك غسل در آخر شب انجام دهد

3 - غسل روز عید فطر وعید قربان ووقت آن از اذان صبح است تا غروب وبهتر است آن را پیش از نماز عید بجا آورد

4 - غسل شب عید فطر ووقت آن از اول مغرب است تا اذان صبح وبهتر است در اول شب بجا آورده شود

5 - غسل روز هشتم ونهم ذیحجه، ودر روز نهم بهتر است آن را نزدیك ظهر بجا آورد

6 - غسل روز اول وپانزدهم وبیست وهفتم وآخر ماه رجب

7 - غسل روز عید غدیر وبهتر است پیش از ظهر آن را انجام دهند

8 - غسل روز بیست وچهارم ذیحجه

9 - غسل روز عید نوروز وپانزدهم شعبان ونهم وهفدهم ربیع الاول وروز بیست وپنجم ذی قعده

10 - غسل دادن بچه ای كه تازه بدنیا آمده

11 - غسل زنی كه برای غیر شوهرش بوی خوش استعمال كرده است

12 - غسل كسی كه در حال مستی خوابیده

13 - غسل كسی كه جایی از بدنش را به بدن میتی كه غسل داده اند رسانده

14 - غسل كسی كه در موقع گرفتن خورشید وماه نماز آیات را عمدا نخوانده، در صورتی كه تمام ماه وخورشید گرفته باشد

15- غسل كسی كه برای تماشای دار آویخته رفته وآن را دیده باشد ولی اگر اتفاقا یا از روی ناچاری نگاهش بیفتد یا مثلا برای شهادت دادن رفته باشد، غسل مستحب نیست

مسأله 654 - پیش از داخل شدن در حرم مكه، شهر مكه، مسجد الحرام خانه كعبه، حرم مدینه، شهر مدینه، مسجد پیغمبر وحرم امامان علیه السلام مستحب است انسان غسل كند واگر در یكروز چند

مرتبه مشرف شود، یك غسل كافی است وكسی كه می خواهد در یك روز داخل حرم مكه ومسجد الحرام وخانه كعبه شود، اگر به نیت همه یك غسل كند كافی است، ونیز اگر در یك روز بخواهد داخل حرم مدینه وشهر مدینه ومسجد پیغمبر صلی الله علیه وآله شود، یك غسل برای همه كفایت می كند، وبرای زیارت پیغمبر وامامان از دور یا نزدیك وبرای حاجت خواستن از خداوند عالم، وهمچنین برای توبه ونشاط به جهت عبادت وبرای سفر رفتن خصوصا سفر زیارت حضرت سید الشهداء علیه السلام مستحب است انسان غسل كند، واگر یكی از غسلهایی را كه در این مسأله گفته شد بجا آورد وبعد كاری كند كه وضوء را باطل می نماید مثلا بخوابد، غسل او باطل می شود ومستحب است دوباره غسل را بجا آورد

مسأله 655 - انسان می تواند با غسل مستحبی، كاری كه مانند نماز، وضوء لازم دارد انجام دهد به شرطی كه استحباب آن ثابت باشد مثل غسل جمعه

مسأله 656 - اگر چند غسل بر كسی مستحب باشد وبه نیت همه یك غسل بجا آورد كافی است

غسل جنابت

مسأله 367 - غسل جنابت به خودی خود مستحب است، وبرای خواندن نماز واجب ومانند آن واجب می شود

ولی برای نماز میت وسجده شكر وسجده های واجب قرآن غسل جنابت لازم نیست

مسأله 368 - لازم نیست در وقت غسل، نیت كند كه غسل واجب یا مستحب می كنم واگر فقد به قصد قربت یعنی برای انجام فرمان خداوند عالم غسل كند كافیست

مسأله 369 - اگر یقین كند وقت نماز شده ونیت غسل واجب كند بعد معلوم شود كه پیش از

وقت غسل كرده، غسل او صحیح است

مسأله 370 - غسل را چه واجب باشد وچه مستحب به دو قسم می شود انجام داد : ترتیبی وارتماسی

غسل ترتیبی

مسأله 371 - در غسل ترتیبی باید به نیت غسل، اول سر وگردن، بعد هر كدام از طرف راست یا چپ را بشوید وبعد طرف دیگر را، یا هر دو طرف را با هم بشوید، ولازم نیست اول طرف راست، بعد طرف چپ را بشوید واگر عمدا یا از روی فراموشی یا به واسطه ندانستن مسأله به این ترتیب عمل نكند غسل او باطل است

مسأله 372 - نصف ناف ونصف عورت را باید با طرف راست بدن ونصف دیگر را باید با طرف چب بشوید، بلكه بهتر است تمام ناف وعورت با هر دو طرف شسته شود

مسأله 373 - برای آنكه یقین كند هر سه قسمت یعنی سر وگردن وطرف راست وطرف چپ را كاملا غسل داده، باید هر قسمتی را كه می شوید مقداری از قسمتهای دیگر را هم با آن قسمت بشوید

مسأله 374 - اگر بعد از غسل بفهمد جایی از سر وگردن یا بدن را نشسته ونداند كجای بدن است باید دوباره غسل كند

مسأله 375 - اگر بعد از غسل بفهمد مقداری از بدن را نشسته، چنانچه از طرف راست یا چپ باشد شستن همان مقدار كافیست واگر از سر وگردن باشد باید بعد از شستن آن مقدار، دوباره طرف راست وطرف چپ را بشوید

مسأله 376 - اگر پیش از تمام شدن غسل، در شستن مقداری از طرف چپ یا راست شك كند، شستن همان مقدار كافیست، ولی اگر در شستن مقداری از سر وگردن شك

كند، باید بعد از شستن آن، دوباره طرف راست وطرف چپ را بشوید

غسل ارتماسی

مسأله 377 - در غسل ارتماسی باید آب در یك آن تمام بدن را بگیرد، پس اگر به نیت غسل ارتماسی در آب فرو رود، چنانچه پای او روی زمین باشد باید آن را از زمین بلند كند

مسأله 378 - در غسل ارتماسی بنابر احتیاط واجب باید موقعی نیت كند كه مقداری از بدن بیرون آب باشد

مسأله 379 - اگر بعد از غسل ارتماسی بفهمد به مقداری از بدن آب نرسیده چه جای آن را بداند یا نداند، باید دوباره غسل كند

مسأله 380 - اگر برای غسل ترتیبی وقت ندارد وبرای ارتماسی وقت دارد، باید غسل ارتماسی كند

مسأله 381 - كسی كه برای حج یا عمره احرام بسته، نمی تواند غسل ارتماسی كند ولی اگر از روی فراموشی غسل ارتماسی كند صحیح است

احكام غسل كردن

مسأله 382 - در غسل ارتماسی چنانچه در كمتر از كر غسل كند باید تمام بدن پاك باشد ولی در غسل ترتیبی پاك بودن تمام بدن لازم نیست

واگر تمام بدن نجس باشد وهر قسمتی را پیش از غسل دادن آن قسمت آب بكشد كافی است

ودر هر دو قسم چنانچه در كر یا جاری غسل كند طهارت بدن لازم نیست

مسأله 383 - كسی كه از حرام جنب شده می تواند با آب گرم غسل كند، چون عرق او پاك است

مسأله 384 - اگر در غسل به اندازه سر مویی از بدن نشسته بماند، غسل باطل است ولی شستن جاهایی از بدن كه دیده نمی شود، مثل توی گوش وبینی واجب نیست

مسأله 385 - جایی را كه شك دارد از ظاهر بدن است یا از باطن آن، اگر بداند سابقا از ظاهر بوده واجب

است شستن آن واگر نداند یا بداند كه از ظاهر نبوده واجب نیست

مسأله 386 - اگر سوراخ جای گوشواره ومانند آن به قدری گشاد باشد كه داخل آن دیده شود، باید آن را شست واگر دیده نشود، شستن آن لازم نیست

مسأله 387 - چیزی را كه مانع رسیدن آب به بدن است، باید برطرف كند واگر پیش از آنكه یقین كند، برطرف شده غسل نماید، غسل او باطل است

مسأله 388 - اگر موقع غسل شك كند، چیزی كه مانع از رسیدن آب باشد، در بدن او هست یا نه، باید وارسی كند تا مطمئن شود كه مانعی نیست

مسأله 389 - در غسل باید موهای كوتاهی را كه جزء بدن حساب می شود، بشوید وشستن موهای بلند، واجب نیست، بلكه اگر آب را طوری به پوست برساند كه آنها تر نشود، غسل صحیح است ولی اگر رساندن آب به پوست، بدون شستن آنها ممكن نباشد، باید آنها را بشوید كه آب به بدن برسد

مسأله 390 - تمام شرطهایی كه برای صحیح بودن وضوء گفته شد : مثل پاك بودن آب وغصبی نبودن آن، در صحیح بودن غسل هم شرط است ولی در غسل لازم نیست بدن را از بالا به پایین بشوید ونیز در غسل ترتیبی لازم نیست بعد از شستن هر قسمت فورا قسمت دیگر را بشوید، بلكه اگر بعد از شستن سر وگردن مقداری صبر كند، وبعد طرف راست را بشوید، وبعداز مدتی طرف چپ را بشوید اشكال ندارد

ولی كسی كه نمی تواند از بیرون آمدن بول وغائط خودداری كند، اگر به اندازه ای كه غسل كند ونماز بخواند، بول وغائط از او بیرون

نمی آید، باید هر قسمت را فورا بعد از قسمت دیگر غسل دهد وبعد از غسل هم فورا نماز بخواند وهمچنین است حكم زن مستحاضه كه بعدا گفته می شود

مسأله 391 - كسی كه قصد دارد پول حمامی را ندهد یا بدون اینكه بداند حمامی راضی است، بخواهد نسیه بگذارد، اگر چه بعد حمامی را راضی كند، غسل او باطل است

مسأله 392 - اگر حمامی راضی باشد كه پول حمام نسیه بماند ولی كسی كه

غسل می كند قصدش این باشد كه طلب او را ندهد، یا از مال حرام بدهد غسل او اشكال دارد

مسأله 393 - اگر بخواهد پول حرام به حمامی بدهد، غسل او باطل است

مسأله 394 - اگر مخرج غائط را در آب خزینه تطهیر كند وپیش از غسل شك كند كه چون در خزینه تطهیر كرده حمامی به غسل كردن او راضی است یا نه، غسل او باطل است، مگر اینكه پیش از غسل حمامی را راضی كند

مسأله 395 - اگر شك كند كه غسل كرده یا نه باید غسل كند ولی اگر بعد ǘҠغسل شك كند كه غسل او درست بوده یا نه، لازم نیست دوباره غسل نماید

مسأله 396 - اگر در بین غسل، حدث اصغر از او سر زند مثلا بول كند، غسل را تمام نماید ووضوء هم بگیرد

مسأله 397 - اگر به خیال اینكه به اندازه غسل ونماز وقت دارد برای نماز غسل كند، غسل او صحیح است، ولو وقت بقدر یك ركعت هم نداشته باشد

مسأله 398 - كسی كه جنب شده اگر شك كند غسل كرده یا نه نمازهایی را كه خوانده صحیح است ولی برای نمازهای بعد

باید غسل كند

مسأله 399 - كسی كه چند غسل بر او واجب است می تواند به نیت همه آنها یك غسل به جا آورد، واگر قصد یكی از اغسال واجبه را بنماید از اغسال دیگر كفایت می كند، واگر قصد یكی از اغسال مستحبه را بنماید از اغسال مستحبه دیگر كفایت می كند، وبعید نیست كفایت آن را اغسال واجبه ولی احتیاط ترك نشود

مسأله 400 - اگر بر جایی از بدن آیه قرآن یا اسم خداوند متعال نوشته شده باشد بنابر احتیاط واجب اگر ممكن است باید آن را از بین ببرد، واگر ممكن نیست باید وضوء وغسل را ارتماسی انجام دهد وچنانچه بخواهد وضوء یا غسل را ترتیبی بجا آورد، باید آب را طوری به بدن برساند كه دست او به نوشته نرسد

مسأله 401 - كسی كه غسل كرده، نباید برای نماز وضوء بگیرد واین حكم اختصاص به غسل جنابت ندارد، بلكه در تمام غسلهای واجب ومستحب غیر غسل استحاضه این حكم ثابت است یعنی احتیاج به وضوء نیست وهر غسلی كافی است برای نماز خواندن، ولی در غیر غسل جنابت بهتر است كه برای نماز قبل از غسل وضوء بگیرد

استحاضه

تعریف

یكی از خونهایی كه از زن خارج می شود خون استحاضه است وزن را در موقع دیدن خون استحاضه، مستحاضه می گویند

مسأله 402 - خون استحاضه در بیشتر اوقات زرد رنگ وسرد است وبدون فشار وسوزن بیرون می آید وغلیظ هم نیست، ولی ممكن است گاهی سیاه یا سرخ وگرم وغلیظ باشد وبا فشار وسوزش بیرون آید

مسأله 403 - استحاضه سه قسم است : قلیله، متوسطه، كثیره، استحاضه قلیله آن است كه خون

فقط روی پنبه ای را كه زن داخل فرج می نماید آلوده كند ودر آن فرو نرود، استحاضه متوسطه آن است كه خون در پنبه فرو رود، اگر چه در یك گوشه آن باشد، ولی از پنبه به دستمالی كه معمولا زنها برای جلوگیری از خون می بندند نرسد، استحاضه كثیره آن است كه خون، پنبه را بگیرد وبه دستمال هم برسد

احكام مستحاضه

مسأله 404 - در استحاضه قلیله باید زن برای هر نماز وضوء بگیرد وظاهر فرج را اگر خون به آن رسیده آب بكشد

مسأله 405 - در استحاضه متوسه باید زن برای نماز صبح غسل كند وتا صبح دیگر برای نمازهای خود، كارهای استحاضه قلیله را كه در مسأله پیش گفته شد انجام دهد، وبرای هر نماز پنبه را عوض كند یا آب بكشد واگر عمدا یا از روی فراموشی برای نماز صبح غسل نكند، باید برای نماز ظهر وعصر غسل كند واگر برای نماز ظهر وعصر غسل نكند، باید پیش از نماز مغرب وعشاء غسل نماید، چه آنكه خون بیاید یا قطع شده باشد

مسأله 406 - در استحاضه كثیره علاوه بر كارهای استحاضه متوسطه كه در مسأله پیش گفته شد، باید برای هر نماز دستمال را عوض كند، یا آب بكشد، ویك غسل برای نماز ظهر وعصر، ویكی برای نماز مغرب وعشاء بجا آورد، وبین نماز ظهر وعصر فاصله نیندازد، واگر فاصله بیندازد، باید برای نماز عصر دوباره غسل كند ونیز اگر بین نماز مغرب وعشاء فاصله بیندازد باید برای نماز عشاء دوباره غسل نماید

مسأله 407 - اگر خون استحاضه پیش از وقت نماز هم بیاید چنانچه زن برای آن خون، وضوء وغسل بجا

نیاورده باشد، باید در موقع نماز وضوء وغسل را بجا آورد

مسأله 408 - مستحاضه متوسطه وكثیره كه باید وضوء بگیرد وغسل كند، هر كدام را اول بجا آورد صحیح است، ولی بهتر است كه اول وضوء بگیرد

مسأله 409 - اگر استحاضه قلیله زن بعد از نماز صبح متوسطه شود، باید برای نماز ظهر وعصر غسل كند، واگر بعد از نماز ظهر وعصر متوسطه شود باید برای نماز مغرب وعشا غسل نماید

مسأله 410 - اگر استحاضه قلیله یا متوسطه زن بعد از نماز صبح كثیره شود باید برای نماز ظهر وعصر یك غسل وبرای نماز مغرب وعشاء غسل دیگری بجا آورد، واگر بعد از نماز ظهر وعصر كثیره شود، باید برای نماز مغرب وعشاء غسل نماید

مسأله 411 - مستحاضه كثیره یا متوسطه اگر پیش از داخل شدن وقت نماز برای نماز غسل كند، غسل او باطل است

واگر نزدیك اذان صبح برای نماز شب غسل كند ونماز شب را بخواند وهمینكه وقت داخل شد، فورا نماز صبح را بخواند خالی از اشكال نیست

مسأله 412 - زن مستحاضه برای هر نمازی چه واجب باشد وچه مستحب، باید وضوء بگیرد ونیز اگر بخواهد نمازی را كه خوانده احتیاطا دوباره بخواند، یا بخواهد نمازی را كه تنها خوانده است دوباره با جماعت بخواند باید تمام كارهایی را كه برای استحاضه گفته شد انجام دهد

ولی برای خواند نماز احتیاط وسجده فراموش شده وتشهد فراموش شده وسجده سهو، اگر آنها را بعد از نماز فورا بجا آورد، لازم نیست كارهای استحاضه را انجام دهد

مسأله 413 - زن مستحاضه بعد از آنكه خونش قطع شد، فقط برای نماز اولی كه می خواند باید

كارهای استحاضه را انجام دهد وبرای نمازهای بعد لازم نیست

مسأله 414 - اگر زن نداند استحاضه او چند قسم است، موقعی كه می خواهد نماز بخواند باید مقداری پنبه داخل فرج نماید وكمی صبر كند وبیرون آورد وبعد از آنكه فهمید استحاضه او كدام یك از آن سه قسم است كارهایی را كه برای آن قسم دستور داده شده انجام دهد، واگر بداند تا وقتی كه می خواهد نماز بخواند استحاضه او تغییر نمی كند پیش از داخل شدن وقت هم می تواند خود را وارسی نماید

مسأله 415 - زن مستحاضه اگر پیش از آنكه خود را وارسی كند، مشغول نماز شود، چنانچه قصد قربت داشته وبه وظیفه خود عمل كرده مثلا استحاضه اش قلیله بوده وبه وظیفه استحاضه قلیله عمل نموده، نماز او صحیح است واگر قصد قربت نداشته یا عمل او مطابق وظیفه اش نبوده مثل آنكه استحاضه او متوسطه بوده وبه وظیفه قلیله رفتار كرده، نماز او باطل است

مسأله 416 - زن مستحاضه اگر نتواند خود را وارسی نماید، باید به آنچه مسلما وظیفه اوست عمل كند، مثلا اگر نمی داند استحاضه او قلیله است یا متوسطه، باید كارهای استحاضه قلیله را انجام دهد واگر نمی داند متوسطه است یا كثیره، باید كارهای استحاضه متوسطه را انجام دهد ولی اگر بداند سابقا كدام یك از آن سه قسم بوده، باید به وظیفه همان قسم رفتار نماید

مسأله 417 - اگر خون استحاضه در باطن باشد وبیرون نیاید، وضوء وغسل باطل نمی شود واگر بیرون بیاید هر چند كم باشد وضوء وغسل را باطل می كند

مسأله 418 - زن مستحاضه اگر بعد از نماز خود را

وارسی كند وخون نبیند اگرچه بداند دوباره خون می آید، با وضویی كه دارد می تواند نماز بخواند

مسأله 419 - زن مستحاضه اگر بداند از وقتی كه مشغول وضوء یا غسل شده خونی از او بیرون نیامده، می تواند خواندن نماز را تأخیر بیندازد

مسأله 420 - اگر مستحاضه بداند كه پیش از گذشتن وقت نماز به كلی پاك می شود، یا به اندازه خواندن نماز خون بند می آید، باید صبر كند ونماز را در وقتی كه پاك است بخواند

مسأله 421 - اگر بعد از وضوء وغسل، خون در ظاهر قطع شود ومستحاضه بداند كه اگر نماز را تأخیر بیندازد، به مقداری كه وضوء وغسل ونماز را بجا آورد به كلی پاك می شود، باید نماز را تأخیر بیندازد وموقعی كه به كلی پاك شد دوباره وضوء وغسل را بجا آورد ونماز را بخواند

واگر وقت نماز تنگ شد، لازم نیست وضوء وغسل را دوباره بجا آورد، بلكه با وضوء وغسلی كه دارد می تواند نماز بخواند

مسأله 422 - مستحاضه كثیره ومتوسطه وقتی به كلی از خون پاك شد باید غسل كند، ولی اگر بداند از وقتی كه برای نماز پیش مشغول غسل شده دیگر خون نیامده لازم نیست دوباره غسل نماید

مسأله 423 - مستحاضه قلیله بعد از وضوء ومستحاضه كثیره ومتوسطه بعد از غسل ووضوء، باید فورا مشغول نماز شود ولی گفتن اذان واقامه وخواندن دعاهای قبل از نماز اشكال ندارد ودر نماز هم می تواند كارهای مستحب مثل قنوت وغیر آن را بجا آورد

مسأله 424 - زن مستحاضه اگر بین غسل ونماز فاصله بیندازد، باید دوباره غسل كند وبلافاصله مشغول نماز شود

مسأله 425 -

اگر خون استحاضه زن جریان دارد وقطع نمی شود، چنانچه برای او ضرر ندارد، باید پیش از غسل وبعد از آن به وسیله پنبه از بیرون آمدن خون جلوگیری كند ولی اگر همیشه جریان ندارد، فقط باید بعد از وضوء وغسل از بیرون آمدن خون جلوگیری نماید، وچنانچه كوتاهی كند وخون بیرون آید وبا آن حال نماز بخواند باید دوباره بخواند واعاده غسل لازم نیست

مسأله 426 - اگر در موقع غسل، خون قطع نشود غسل صحیح است

ولی اگر در بین غسل، استحاضه متوسطه كثیره شود باید غسل را از سر بگیرد

مسأله 427 - احتیاط مستحب آن است كه زن مستحاضه در تمام روزی كه روزه است، به مقداری كه می تواند، از بیرون آمدن خون جلوگیری كند

مسأله 428 - روزه زن مستحاضه ای كه غسل بر او واجب می باشد، در صورتی صحیح است كه غسلهایی را كه برای نمازهای روزش واجب است، انجام دهد

مسأله 429 - اگر بعد از نماز عصر، مستحاضه شود وتا غروب غسل نكند روزه او صحیح است

مسأله 430 - اگر استحاضه قلیله زن پیش از نماز، متوسطه یا كثیره شود، باید كارهای متوسطه یا كثیره را كه گفته شد انجام دهد، واگر استحاضه متوسطه كثیره شود باید كارهای استحاضه كثیره را انجام دهد وچنانچه برای استحاضه متوسطه غسل كرده باشد فائده ندارد وباید دوباره برای كثیره غسل كند

مسأله 431 - اگر در بین نماز، استحاضه متوسطه زن كثیره شود، باید نماز را بشكند وبرای استحاضه كثیره غسل كند ووضوء بگیرد وكارهای دیگر آن را انجام دهد وهمان نماز را بخواند

واگر برای هیچ كدام از غسل ووضوء وقت ندارد، باید دو تیمم

كند، یكی بدل از غسل، ودیگری بدل از وضوء واگر برای یكی از آنها وقت ندارد نمی تواند نماز را بشكند وباید نماز را تمام كند وبنابر احتیاط واجب قضاء نماید وهمچنین است اگر در بین نماز، استحاضه قلیله او متوسطه یا كثیره شود

مسأله 432 - اگر در بین نماز خون بند بیاید ومستحاضه نداند كه در باطن هم قطع شده یا نه، چنانچه بعد از نماز بفهمد قطع شده بوده، باید وضوء وغسل ونماز را دوباره بجا آورد

مسأله 433 - اگر استحاضه كثیره زن، متوسطه شود، باید برای نماز اول، عمل كثیره وبرای نمازهای بعد عمل متوسطه را بجا آورد مثلا اگر پیش از نماز ظهر استحاضه كثیره متوسطه شود، باید برای نماز ظهر غسل كند وبرای نماز عصر ومغرب وعشا فقط وضوء بگیرد واگر برای نماز ظهر غسل نكند وفقط به مقدار نماز عصر وقت داشته باشد، باید برای نماز عصر غسل نماید، واگر برای نماز عصر هم غسل نكند، باید برای نماز مغرب غسل كند، واگر برای آن هم غسل نكند وفقط به مقدار نماز عشاء وقت داشته باشد باید برای عشاء غسل نماید

مسأله 434 - اگر پیش از هر نماز خون مستحاضه كثیره قطع شود ودوباره بیاید برای هر نماز باید یك غسل بجا آورد

مسأله 435 - اگر استحاضه كثیره قلیله شود، باید برای نماز اول عمل كثیره وبرای نمازهای بعد عمل قلیله را انجام دهد

ونیز اگر استحاضه متوسطه قلیله شود، باید برای نماز اول، عمل متوسطه وبرای نمازهای بعد عمل قلیله را بجا آورد

مسأله 436 - اگر مستحاضه یكی از كارهایی را كه بر او واجب می باشد، حتی عوض

كردن پنبه را ترك كند نمازش باطل است

مسأله 437 - مستحاضه قلیله اگر بخواهد غیر از نماز كاری انجام دهد، كه شرط آن وضوء داشتن است مثلا بخواهد جایی از بدن خود را به خط قرآن برساند، لازم نیست وضوء بگیرد ووضویی كه برای نماز گرفته كافی است

مسأله 438 - اگر مستحاضه غسلهای واجب خود را بجا آورد، رفتن در مسجد وتوقف در آن وخواندن سوره ای كه سجده واجب دارد ونزدیكی شوهر با او حلال می شود، اگر چه كارهای دیگری را كه برای نماز واجب است، مثل عوض كردن پنبه ودستمال انجام نداده باشد

مسأله 439 - اگر زن در استحاضه كثیره یا متوسطه بخواهد پیش از وقت نماز سوره ای را كه سجده واجب دارد بخواند، یا مسجد برود، بنابر احتیاط واجب باید غسل نماید، وهمچنین اگر شوهرش بخواهد با او نزدیكی كند واگر بخواهد جایی از بدن خود را به خط قرآن برساند، باید وضوء بگیرد

مسأله 440 - نماز آیات بر مستحاضه واجب است

وباید برای نماز آیات هم كارهایی را كه برای نماز یومیه گفته شد انجام دهد

مسأله 441 - هر گاه وقت نماز یومیه نماز آیات بر مستحاضه واجب شود، اگر چه بخواهد هر دو را پشت سر هم بجا آورد، باید برای نماز آیات هم تمامی كارهایی را كه برای نماز یومیه واجب است انجام دهد

ونمی تواند هر دو را با یك وضوء بخواند بلی مانعی ندارد هر دو را با یك غسل بخواند

مسأله 442 - اگر زن مستحاضه بخواهد نماز قضاء بخواند باید برای هر نماز، كارهایی را كه برای نماز اداء او واجب است بجا آورد بلی با

غسل نماز اداء می تواند نماز قضاء بخواند

مسأله 443 - اگر زن بداند خونی كه از او خارج میشود خون زخم نیست وشرعا حكم حیض ونفاس را ندارد، باید به دستور مستحاضه عمل كند، بلكه اگر شك داشته باشد كه خون استحاضه است یا خونهای دیگر، چنانچه نشانه آنها را نداشته باشد، باید كارهای استحاضه را انجام دهد

حیض

حیض

حیض خونی استه كه غالبا در هر ماه چند روزی از رحم زنها خارج میشود وزن را در موقع دیدن خون حیض، حائض می گویند

مسأله 444 - خون حیض در بیشتر اوقات، غلیظ وگرم ورنگ آن سیاه یا سرخ است وبا فشار وكمی سوزش بیرون می آید

مسأله 445 - زنهای سیده بعد از تمام شدن شصت سال یائسه می شوند، یعنی خون حیض نمی بینند وزنهایی كه سیده نیستند، بعد از تمام شدن پنجاه سال یائسه می شوند

مسأله 446 - خونی كه دختر پیش از تمام شدن نه سال وزن بعد از یائسه شدن می بیند حیض نیست

مسأله 447 - زن حامله وزنی كه بچه شیر می دهد ممكن است حیض ببینند

مسأله 448 - دختری كه نمی داند نه سالش تمام شده یا نه

اگر خونی ببیند كه نشانه های حیض را نداشته باشد حیض نیست

واگر نشانه های حیض را داشته باشد، حیض است ومعلوم می شود نه سال او تمام شده است

مسأله 449 - زنی كه شك دارد یائسه شده یا نه، اگر خونی ببیند ونداند حیض است یا نه، باید بنا بگذارد كه یائسه نشده است

مسأله 450 - مدت حیض كمتر از سه روز وبیشتر از ده روز نمی شود، واگر مختصری هم از سه روز كمتر باشد

حیض نیست

مسأله 451 - لازم نیست سه روز اول حیض پشت سر هم باشد، پس اگر مثلا دو روز خون ببیند ویك روز پاك شود ودوباره یك روز خون ببیند حیض است

مسأله 452 - لازم نیست در تمام سه روز خون بیرون بیاید، بلكه اگر در فرج یا رحم، خون باشد كافی است، وچنانچه در بین سه روز مختصری پاك شود ومدت پاك شدن، به قدری كم باشد كه بگویند در تمام سه روز در فرج یا رحم خون بوده، باز هم حیض است

مسأله 453 - لازم نیست شب اول وشب چهارم را خون ببیند، ولی باید در شب دوم وسوم خون قطع نشود، پس اگر از اول روز اول تا غروب روز سوم پشت سر هم خون بیاید یا در وسطهای روز اول شروع شود ودر همان موقع از روز چهارم قطع شود ودر شب دوم وسوم هم هیچ خون قطع نشود حیض است

مسأله 454 - اگر سه روز پشت سر هم خون ببیند وپاك شود چنانچه دوباره خون ببیند وروزهایی كه خون دیده ودر وسط پاك بوده، روی هم از ده روز بیشتر نشود روزهایی هم كه در وسط پاك بوده حیض است

مسأله 455 - اگر خونی ببیند كه از سه روز بیشتر واز ده روز كمتر باشد و نداند خون دمل وزخم است یا خون حیض باید آن را حیض قرار دهد

مسأله 456 - اگر خونی ببیند كه نداند خون زخم است یا حیض چنانچه خون از سمت چپ خارج شود حیض است والا حیض نیست

مسأله 457 - اگر خونی ببیند وشك كند كه خون حیض است یا نفاس، چنانچه شرائط حیض

را داشته باشد، باید حیض قرار دهد

مسأله 458 - اگر خونی ببیند كه نداند خون حیض است یا بكارت، باید خود را وارسی كند، یعنی مقداری پنبه داخل فرج نماید وكمی صبر كند، بعد بیرون آورد پس اگر اطراف آن آلوده باشد، خون بكارت است واگر به همه آن رسیده، حیض می باشد

مسأله 459 - اگر كمتر از سه روز خون ببیند وپاك شود وبعد سه روز خون ببیند، خون دوم حیض است وخون اول اگر چه در روزهای عادتش باشد، حیض نیست

احكام حائض

مسأله 460 - چند چیز بر حائض حرام است : اول - عبادتهایی كه مانند نماز باید با وضوء یا غسل یا تیمم بجا آورده شود ولی بجا آوردن عبادتهایی كه وضوء وغسل وتیمم برای آنها لازم نیست مانند نماز میت، مانعی ندارد

دوم - تمام چیزهایی كه بر جنب حرام است ودر احكام جنابت گفته شد

سوم - جماع كردن در قبل، كه هم برای مرد حرام است وهم برای زن، اگر چه به مقدار ختنه گاه داخل شود ومنی هم بیرون نیاید، بلكه احتیاط واجب آن است كه مقدار كمتر از ختنه گاه را هم داخل نكند، ودر دبر زن حائض وطی نمودن كراهت شدید دارد ولی جائز است

مسأله 461 - جماع كردن در روزهایی هم كه حیض زن قطعی نیست ولی شرعا باید برای خود حیض قرار دهد حرام است

پس زنی كه بیشتر از ده روز خون می بیند وباید به دستوری كه بعدا گفته می شود روزهای عادت خویشان خود را حیض قرار دهد، شوهرش نمی تواند در آن روزها با او نزدیكی نماید

مسأله 462 - اگر شماره روزهای حیض زن به

سه قسمت تقسیم شود ومرد در قسمت اول آن با زن خود در قبل جماع كند، باید هیجده نخود طلا كفاره به فقیر بدهد، واگر در قسمت دوم جماع كند، نه نخود، واگر در قسمت سوم جماع كند، باید چهار نخود ونیم بدهد، مثلا زنی كه شش روز خون حیض می بیند، اگر شوهرش در شب یا روز اول ودوم با او جماع كند باید هیجده نخود طلا بدهد ودر شب یا روز سوم وچهارم نه نخود ودر شب یا روز پنجم وششم باید چهار نخود ونیم بدهد

مسأله 463 - برای وطی در دبر زن حائض كفاره لازم نیست

مسأله 464 - لازم نیست كه هیجده نخود، طلای كفاره را سكه دار بدهد وقیمت آن را هم می تواند داد

مسأله 465 - اگر قیمت طلا در وقتی كه جماع كرده، با وقتی كه می خواهد به فقیر بدهد فرق كرده باشد، باید قیمت وقتی را كه می خواهد به فقیر بدهد حساب كند

مسأله 466 - اگر كسی هم در قسمت اول وهم در قسمت دوم وهم در قسمت سوم حیض، با زن خود جماع كند، باید هر سه كفاره را (روی هم سی ویك نخود ونیم می شود) بدهد

مسأله 467 - اگر انسان بعد از آنكه در حال حیض، جماع كرد وكفاره آن را داد دوباره جماع كند، باز هم باید كفاره بدهد

مسأله 468 - اگر با زن حائض چند مرتبه جماع كند ودر بین آنها كفاره ندهد باید برای هر جماع یك كفاره بدهد

مسأله 469 - اگر مرد در حال جماع بفهمد زن حائض شده، باید فورا از او جدا شود واگر جدا نشود باید كفاره

بدهد

مسأله 470 - اگر مرد با زن حائض زنا كند، یا با زن حائض نامحرمی به گمان اینكه عیال خود او است جماع نماید باید كفاره بدهد

مسأله 471 - طلاق دادن زن در حال حیض، به طوری كه در كتاب طلاق گفته می شود باطل است

مسأله 472 - اگر زن بگوید حائضم یا از حیض پاك شده ام، باید حرف او را قبول كرد

مسأله 473 - اگر زن در بین نماز حائض شود، نماز او باطل است

مسأله 474 - اگر زن در بین نماز شك كند كه حائض شده یا نه، نماز او صحیح است

ولی اگر بعد از نماز بفهمد كه در بین نماز حائض شده، نمازی كه خوانده باطل است

مسأله 475 - بعد از آنكه زن از خون حیض پاك شد، واجب است برای نماز وعبادتهای دیگر كه باید با وضوء یا غسل یا تیمم بجا آورده شود، غسل كند ودستور آن مثل غسل جنابت است، وظاهرا با آن غسل می تواند نماز بخواند، ولی مستحب است برای نماز پیش از غسل وضوء هم بگیرد

مسأله 476 - بعد از آنكه زن از خون حیض پاك شد، اگر چه غسل نكرده باشد، طلاق او صحیح است وشوهرش هم می تواند با او جماع كند، اما كارهای دیگری كه در وقت حیض بر او حرام بوده مانند توقف در مسجد ومس خط قرآن بنا بر احتیاط تا غسل نكند انجام ندهد اگر چه بعضی از آنها جائز است

مسأله 477 - اگر آب برای وضوء وغسل كافی نباشد وبه اندازه ای باشد كه بتواند یا غسل كند یا وضوء بگیرد، باید غسل كند ومستحب است قبل از

غسل بدل از وضوء تیمم نماید واگر فقط برای وضوء كافی باشد وبه اندازه غسل نباشد عوض غسل باید تیمم نماید واگر برای هیچ یك از آنها آب ندارد، باید یك تیمم كند، بدل از غسل وتیمم دیگری قبل از آن بدل از وضوء مستحب است

مسأله 478 - نمازهای یومیه ای كه زن در حال حیض نخوانده، قضاء ندارد ولی روزه های واجب را باید قضاء نماید

مسأله 479 - هر گاه وقت نماز داخل شود وبداند كه اگر نماز را تأخیر بیندازد حائض می شود، باید فورا نماز بخواند

مسأله 480 - اگر زن حائض نماز را تأخیر بیندازد واز اول وقت به اندازه خواندن یك نماز بگذرد وحائض شود، قضای آن نماز بر او واجب است ولی در تند خواندن وكند خواندن وچیزهای دیگر، باید ملاحظه حال خود را بكند مثلا زنی كه مسافر نیست اگر در اول ظهر نماز نخواند، قضای آن در صورتی واجب می شود كه به مقدار خواندن چهار ركعت به دستوری كه گفته شد از اول ظهر بگذرد وحائض شود، وبرای كسی كه مسافر است گذشت وقت به مقدار خواندن دو ركعت كافی است

مسأله 481 - اگر زن در آخر وقت نماز ازخون پاك شود وبه اندازه غسل ومقدمات دیگر نماز مانند تهیه كردن لباس یا آب كشیدن آن وخواندن یك ركعت نماز یا بیشتر از یك ركعت وقت داشته باشد، باید نماز را بخواند واگر نخواند، باید قضای آن را به جا آورد

مسأله 482 - اگر زن حائض به اندازه غسل وقت ندارد، ولی می تواند با تیمم نماز را در وقت بخواند آن نماز بر او واجب نیست، اما

اگر گذشته از تنگی وقت تكلیفش تیمم است، مثل آنكه آب برایش ضرر دارد، باید تیمم كند وآن نماز را بخواند

مسأله 483 - اگر زن حائض شك كند كه برای نماز وقت دارد یا نه، باید نمازش را بخواند

مسأله 484 - اگر به خیال اینكه به اندازه تهیه مقدمات نماز وخواندن یك ركعت وقت ندارد، نماز نخواند وبعد بفهمد وقت داشته، باید قضای آن نماز را بجا آورد

مسأله 485 - مستحب است زن حائض در وقت نماز، خود را از خون پاك نماید وپنبه ودستمال را عوض كند ووضوء بگیرد واگر نمی تواند وضوء بگیرد، تیمم نماید ودر جای نماز رو به قبله بنشیند ومشغول ذكر دعا وصلوات شود

مسأله 486 - خواندن وهمراه داشتن قرآن ورساندن جایی از بدن به مابین خطهای قرآن وحاشیه آن ونیز خضاب كردن به حنا ومانند آن، برای حائض مكروه است

اقسام زنهای حائض

اقسام زنهای حائض

مسأله 487 - زنهای حائض بر شش قسمند : اول - صاحب وقتیه وعددیه، وآن زنی است كه دو ماه پشت سر هم در وقت معین خون حیض ببیند وشماره روزهای حیض او هم در هر دو ماه یك اندازه باشد، مثل آنكه دو ماه پشت سر هم از اول ماه تا هفتم خون ببیند

دوم - صاحب عادت وقتیه وآن زنیست كه دو ماه پشت سر هم در وقت معین، خون حیض ببیند ولی شماره روزهای حیض او در هر دو ماه یك اندازه نباشد، مثلا دو ماه پشت سر هم از روز اول ماه خون ببیند ولی ماه اول روز هفتم وماه دوم روز هشتم از خون پاك شود

سوم - صاحب عددیه وآن زنیست كه شماره روزهای حیض

او در دو ماه پشت سر هم به یك اندازه باشد، ولی وقت دیدن آن دو خون یكی نباشد، مثل آنكه ماه اول از پنجم تا دهم وماه دوم از دوازدهم تا هفدهم خون ببیند

چهارم - مضطربه وآن زنیست كه چند ماه خون دیده، ولی عادت معینی پیدا نكرده، یا عادتش بهم خورده وعادت تازه ای پیدا نكرده است

پنجم - مبتدئه وآن زنیست كه دفعه اول خون دیدن او است

ششم - ناسیه وآن زنیست كه عادت خود را فراموش كرده است وهر كدام اینها احكامی دارند كه در مسائل آینده گفته می شود

1 - صاحب عادت وقتیه وعددیه

مسأله 488 - زنهایی كه عادت وقتیه وعددیه دارند سه دسته اند : اول - زنی كه دو ماه پشت سر هم در وقت معین خون حیض ببیند ودر وقت معین هم پاك شود، مثلا دو ماه پشت سرهم از روز اول ماه خون ببیند وروز هفتم پاك شود كه عادت حیض این زن از اول ماه تا هفتم است

دوم - زنی كه از خون پاك نمی شود ولی دو ماه پشت سر هم چند روز معین مثلا از اول ماه تا هشتم خونی كه می بیند نشانه های حیض را دارد، یعنی غلیظ وسیاه وگرم است وبا فشار وسوزش بیرون می آید، وبقیه خونهای او نشانه های استحاضه را دارد، كه عادت او از اول ماه تا هشتم می شود

سوم - زنی كه دو ماه پشت سر هم در وقت معین خون حیض ببیند وبعد از آنكه سه روز یا بیشتر خون دید یك روز یا بیشتر پاك شود ودوباره خون ببیند وتمام روزهایی كه خون دیده با روزهایی كه در وسط پاك بوده

از ده روز بیشتر نشود ودر هر دو ماه همه روزهایی كه خون دیده ودر وسط پاك بوده روی هم یك اندازه باشد كه عادت او به اندازه تمام روزهایی است كه خون دیده ودر وسط پاك بوده است، ولازم نیست روزهایی كه در وسط پاك بوده در هر دو ماه به یك اندازه باشد، مثلا اگر در ماه اول از روز اول ماه تا سوم خون ببیند وسه روز پاك شود ودوباره سه روز خون ببیند ودر ماه دوم بعد از آنكه سه روز خون دید، سه روز یا كمتر یا بیشتر پاك شود ودوباره خون ببیند ورویهم از نه روز بیشتر نشود، همه حیض است وعادت این زن نه روز می شود

مسأله 489 - زنی كه عادت وقتیه وعددیه دارد، اگر در وقت عادت یا دو سه روز جلوتر یا دو سه روز عقبتر خون ببیند، بطوری كه بگویند حیض را جلو یا عقب انداخته اگر چه آن خون، نشانه های حیض را نداشته باشد، باید به احكامی كه برای زن حائض گفته شد عمل كند وچنانچه بعد بفهمد حیض نبوده مثل اینكه پیش از سه روز پاك شود، باید عبادتهایی را كه بجا نیاورده قضاء نماید

مسأله 490 - زنی كه عادت وقتیه وعددیه دارد اگر چند روز پیش از عادت با فرض آنكه عرفا بگویند عادت اوجلو افتاده وهمه روزهای عادت وچند روز بعد از عادت خون ببیند ورویهم از ده روز بیشتر نشود، همه حیض است، واگر از ده روز بیشتر شود، فقط خونی را كه در روزهای عادت خود دیده، حیض است وخونی كه بیش از آن وبعد از آن دیده

استحاضه می باشد وباید عبادتهایی را كه در روزهای پیش از عادت وبعد از عادت بجا نیاورده قضاء نماید واگر همه روزهای عادت را با چند روز پیش از عادت خون ببیند وروی هم از ده روز بیشتر نشود، همه حیض است واگر از ده روز بیشتر شود، فقط روزهای عادت او حیض است وخونی كه جلوتر از آن دیده استحاضه می باشد وچنانچه در آن روزها عبادت نكرده باید قضا نماید واگر همه روزهای عادت را با چند روز بعد از عادت خون ببیند وروی هم از ده روز بیشتر نشود، همه حیض است واگر بیشتر شود فقط روزهای عادت حیض وباقی استحاضه است

مسأله 491 - زنی كه عادت وقتیه وعددیه دارد اگر مقداری از روزهای عادت را با چند روز پیش از عادت خون ببیند وروی هم از ده روز بیشتر نشود همه حیض است واگر از ده روز بیشتر شود روزهایی كه در عادت خون دیده با چند روز پیش از آن كه روی هم به مقدار عادت او شود، حیض، وروزهای اول را استحاضه قرار می دهد واگر مقداری از روزهای عادت را با چند روز بعد از عادت خون ببیند وروی هم از ده روز بیشتر نشود، همه حیض است واگر بیشتر شود، باید روزهایی كه در عادت، خون دیده با چند روز بعد از آن كه روی هم به مقدار عادت او شود، حیض وبقیه را استحاضه قرار دهد

مسأله 492 - زنی كه عادت دارد، اگر بعد از آنكه سه روز یا بیشتر خون دید پاك شود ودوباره خون ببیند وفاصله بین دو خون كمتر از ده روز باشد

وهمه روزهایی كه خون دیده با روزهایی كه در وسط پاك بوده از ده روز بیشتر باشد، مثل آنكه پنج روز خون ببیند وپنج روز پاك شود ودوباره پنج روز خون ببیند، چند صورت دارد : 1 - آنكه تمام خونی كه دفعه اول دیده، یا مقداری از آن، در روزهای عادت باشد وخون دوم كه بعد از پاك شدن می بیند در روزهای عادت نباشد، كه باید همه خون اول را حیض، وخون دوم را استحاضه قرار دهد

2- آنكه خون اول در روزهای عادت نباشد، وتمام خون دوم یا مقداری از آن در روزهای عادت باشد كه باید همه خون دوم را حیض، وخون اول را استحاضه قرار دهد

3 - آنكه مقداری از خون اول ودوم در روزهای عادت باشد وخون اولی كه در روزهای عادت بوده از سه روز كمتر نباشد وبا پاكی وسط ومقداری از خون دوم كه آن هم در روزهای عادت بوده از ده روز بیشتر نباشد، كه در این صورت همه آنها حیض است ومقداری از خون اول كه پیش از روزهای عادت بوده ومقداری از خون دوم كه بعد از روزهای عادت بوده استحاضه است، مثلا اگر عادتش از سوم ماه تا دهم بوده در صورتی كه یك ماه از اول تا ششم خون ببیند ودو روز پاك شود وبعد تا پانزدهم خون ببیند، از سوم تا دهم حیض است واز اول تا سوم وهمچنین از دهم تا پانزدهم استحاضه می باشد

4 - آنكه مقداری از خون اول ودوم در روزهای عادت باشد ولی خون اولی كه در روزهای عادت بوده، از سه روز كمتر باشد، كه باید

در تمام دو خون وپاكی وسط كارهایی را كه بر حائض حرام است وسابقا گفته شد ترك كند و كارهای استحاضه را بجا آورد، یعنی به دستوری كه برای زن مستحاضه گفته شد عبادتهای خود را انجام دهد

مسأله 493 - زنی كه عادت وقتیه وعددیه دارد، اگر در وقت عادت، خون نبیند ودر غیر آن وقت به شماره روزهای حیضش خون ببیند، باید همان را حیض قرار دهد چه پیش از وقت عادت دیده باشد چه بعد از آن

مسأله 494 - زنی كه عادت وقتیه وعددیه دارد، اگر در وقت عادت خود خون ببیند ولی شاره روزهای آن كمتر یا بیشتر از روزهای عادت او باشد وبعد از پاك شدن، دوباره به شماره روزهای عادتی كه داشته خون ببیند باید خون اول را حیض قرار دهد ودومی را استحاضه

مسأله 495 - زنی كه عادت وقتیه وعددیه دارد، اگر بیشتر از ده روز خون ببیند خونی كه در روزهای عادت دیده اگر چه نشانه های حیض را نداشته باشد، حیض است وخونی كه بعد از روزهای عادت دیده اگر چه نشانه های حیض را داشته باشد استحاضه است مثلا زنی كه عادت حیض او از اول ماه تا هفتم است اگر از اول تا دوازدهم خون ببیند، هفت روز اول آن حیض وپنج روز بعد استحاضه می باشد

2 - صاحب عادت وقتیه

مسأله 496 - زنهایی كه عادت وقتیه دارند سه دسته اند : اول زنی كه دو ماه پشت سر هم در وقت معین خون حیض ببیند وبعد از چند روز پاك شود ولی شماره روزهای آن در هر دو ماه یك اندازه نباشد، مثلا دو ماه پشت سر هم روز اول

ماه خون ببیند ولی ماه اول روز هفتم وماه دوم روز هشتم از خون پاك شود كه این زن باید روز اول ماه را عادت حیض خود قرار دهد

دوم زنی كه از خون پاك نمی شود ولی دو ماه پشت سرهم در وقت معین خون او نشانه های حیض را دارد یعنی غلیظ وسیاه وگرم است وبا فشار وسوزش بیرون می آید وبقیه خونهای او نشانه استحاضه را دارد وشماره روزهایی كه خون او نشانه حیض دارد، در هر دو ماه یك اندازه نیست

مثلا در ماه اول از اول ماه تا هفتم ودر ماه دوم از اول ماه تا هشتم خون او نشانه های حیض وبقیه نشانه استحاضه را داشته باشد، كه این زن هم باید روز اول ماه را روز اول عادت حیض خود قرار دهد سوم زنی كه دو ماه پشت سر هم در وقت معین سه روز یا بیشتر خون حیض ببیند وبعد پاك شود ودو مرتبه خون ببیند وتمام روزهایی كه خون دیده با روزهایی كه در وسط پاك بوده از ده روز بیشتر نشود ولی ماه دوم كمتر یا بیشتر از ماه اول باشد، مثلا در ماه اول هشت روز ودر ماه دوم نه روز باشد كه این زن هم باید روز اول ماه را روز اول عادت حیض خود قرار دهد

مسأله 497 - زنی كه عادت وقتیه دارد، اگر در وقت عادت خود یا دو سه روز پیش از عادت یا دو سه روز بعد از عادت خون ببیند به طوری كه بگویند عادت را جلو یا عقب انداخته، اگر چه آن خون نشانه های حیض را نداشته باشد، باید به احكامی

كه برای زنهای حائض گفته شد، رفتار نماید واگر بعد بفهمد حیض نبوده، مثل آنكه پیش از سه روز پاك شود، باید عبادتهایی را كه بجا نیاورده قضاء نماید

مسأله 498 - زنی كه عادت وقتیه دارد

اگر بیشتر از ده روز خون ببیند ونتواند حیض را به واسطه نشانه های آن تشخیص دهد، باید شماره عادت خویشان خود را حیض قرار دهد، چه پدری باشند چه مادری، زنده باشند یا مرده، ولی در صورتی می تواند عادت آنان را حیض خود قرار دهد كه شماره روزهای حیض همه آنان یك اندازه باشد، یا آنكه شماره روزهای بعضی را بداند ومخالفت شماره روزهای دیگران را با او نداند، واگر شماره روزهای حیض آنان یك اندازه نباشد، مثلا عادت بعضی پنج روز وعادت بعض دیگر هفت روز باشد نمی تواند عادت آنان را حیض خود قرار دهد، مگر آنكه كسانی كه عادتشان با دیگران فرق دارد، به قدری كم باشند كه در مقابل آنان هیچ حساب شوند كه در این صورت باید عادت بیشتر آنان را حیض خود قرار دهد

مسأله 499 - زنی كه عادت وقتیه دارد وشماره عادت خویشان خود را حیض قرار می دهد، باید روزی را كه در هر ماه اول عادت او بوده، اول حیض خود قرار دهد، مثلا زنی كه هر ماه، روز اول ماه خون می دیده وگاهی روز هفتم وگاهی روز هشتم پاك می شده، چنانچه یك ماه دوازده روز خون ببیند وعادت خویشانش هفت روز باشد، باید هفت روز اول ماه را حیض وباقی را استحاضه قرار دهد

مسأله 500 - زنی كه باید شماره عادت خویشان خون را حیض قرار دهد،

چنانچه خویش نداشته باشد، یا شماره عادات آنان مثل هم نباشد، مخیر است در هر ماه از روزی كه خون می بیند سه روز یا شش روز یا هفت روز را حیض وبقیه را استحاضه قرار دهد، ولی اگر در خون روزهای وسط یا آخر نشانه های حیض بیشتر باشد، باید حیض را در آن روزها كه نشانه های حیض بیشتر است قرار دهد

3 - صاحب عادت عددیه

مسأله 501 - زنهایی كه عادت عددیه دارند سه دسته اند : اول - زنی كه شماره روزهای حیض او در دو ماه پشت سر هم یك اندازه باشد، ولی وقت خون دیدن او یكی نباشد كه در این صورت هر چند روزی كه خون دیده عادت او می شود، مثلا اگر ماه اول از روز اول تا پنجم وماه دوم از یازدهم تا پانزدهم خون ببیند، عادت او پنج روز می شود : دوم - زنی كه از خون پاك نمی شود ولی دو ماه پشت سر هم چند روز از خونی كه می بیند نشانه حیض وبقیه نشانه استحاضه را دارد وشماره روزهایی كه خون نشانه حیض دارد در هر دو ماه یك اندازه است اما وقت آن یكی نیست، كه در این صورت هر چند روزی كه خون او نشانه حیض را دارد، عادت او می شود مثلا اگر یك ماه از اول ماه تا پنجم وماه بعد از یازدهم تا پانزدهم خون او نشانه حیض وبقیه نشانه استحاضه را داشته باشد، شماره روزهای عادت او پنج روز می شود

سوم - زنی كه دو ماه پشت سر هم سه روز یا بیشتر خون ببیند ویك روز یا بیشتر پاك شود ودو

مرتبه خون ببیند ووقت دیدن خون، در ماه اول با ماه دوم فرق داشته باشد، كه اگر تمام روزهایی كه خون دیده وروزهایی كه در وسط پاك بوده از ده روز بیشتر نشود وشماره روزهای آن هم به یك اندازه باشد، تمام روزهایی كه خون دیده با روزهای وسط كه پاك بوده عادت حیض او می شود، ولازم نیست روزهایی كه در وسط پاك بوده در هر دو ماه به یك اندازه باشد مثلا اگر ماه اول از روز اول ماه تا سوم خون ببیند ودو روز پاك شود ودوباره سه روز خون ببیند وماه دوم از یازدهم تا سیزدهم خون ببیند ودو روز یا بیشتر یا كمتر پاك شود ودوباره خون ببیند وروی هم از هشت روز بیشتر نشود، عادت او هشت روز می شود

مسأله 502 - زنی كه عادت عددیه دارد، اگر بیشتر از شماره عادت خود خون ببیند واز ده روز بیشتر شود، چنانچه همه خونهایی كه دیده یك جور باشد، باید از موقع دیدن خون به شماره روزهای عادتش حیض وبقیه را استحاضه قرار دهد واگر همه خونهایی كه دیده یكجور نباشد، بلكه چند روز از آن، نشانه حیض وچند روز دیگر نشانه استحاضه را داشته باشد، اگر روزهایی كه خون نشانه حیض را دارد با شماره روزهای عادت او یك اندازه است، باید همان روزها را حیض وبقیه را استحاضه قرار دهد واگر روزهایی كه خون نشانه حیض دارد، از روزهای عادت او بیشتر است، فقط به اندازه روزهای عادت او حیض، وبقیه استحاضه است، واگر روزهایی كه خون نشانه حیض دارد، از روزهای عادت او كمتر است، باید آن

روزها را با چند روز دیگر كه روی هم به اندازه روزهای عادتش شود، حیض وبقیه را استحاضه قرار دهد

4- مضطربه

مسأله 503 - مضطربه یعنی زنی كه چند ماه خون دیده ولی عادت معینی پیدا نكرده، یا عادتش بهم خورده وعادت دیگری پیدا نكرده است، اگر بیشتر از ده روز خون ببیند وهمه خونهایی كه دیده یك جور باشد چنانچه عادت خویشان او هفت روز است

بایت هفت روز را حیض وبقیه را استحاضه قرار دهد، واگر كمتر است مثلا پنج روز است باید همان را حیض قرار دهد، وبنا بر احتیاط واجب، در تفاوت بین شماره عادت آنان وهفت روز كه دو روز است كارهایی را كه بر حائض حرام است ترك نماید وكارهای استحاضه را بجا آورد، یعنی به دستوری كه برای زن مستحاضه گفته شد عبادتهای خود را انجام دهد، واگر عادت خویشانش بیشتر از هفت روز مثلا نه روز است، باید هفت روز را حیض قرار دهد وبنابر احتیاط واجب در تفاوت بین هفت روز وعادت آنان كه دو روز است، كارهای استحاضه را بجا آورد وكارهایی را كه بر حائض حرام است ترك نماید

مسأله 504 - مضطربه اگر بیشتر از ده روز خونی ببیند كه چند روز آن نشانه حیض وچند روز دیگر نشانه استحاضه دارد، چنانچه خونی كه نشانه حیض دارد كمتر از سه روز یا بیشتر از ده روز باشد، باید به دستوری كه در مسأله قبل گفته شد رفتار نماید، واگر خونی كه نشانه حیض دارد كمتر از سه روز وبیشتر از ده روز نباشد، همه آن حیض است، ولی اگر پیش از گذشتن ده روز از خونی

كه نشانه حیض دارد دوباره خونی ببیند كه آن هم نشانه حیض را داشه باشد، مثل آنكه پنج روز خون سیاه ونه روز خون زرد ودوباره پنج روز خون سیاه ببیند، باید به دستوری كه در مسأله قبل گفته شد رفتار نماید

5-مبتدئه

مسأله 505 - مبتدئه یعنی زنی كه دفعه اول خون دیدن اوست، اگر بیشتر از ده روز خون ببیند وهمه خونهایی كه دیده یك جور باشد، باید عادت خویشان خود را به طوری كه در وقتیه گفته شد حیض وبقیه را استحاضه قرار دهد

مسأله 506 - مبتدئه اگر بیشتر از ده روز خونی ببیند كه چند روز آن نشانه حیض وچند روز دیگر نشانه استحاضه را داشته باشد، چنانچه خونی كه نشانه حیض دارد كمتر از سه روز وبیشتر از ده روز نباشد، همه آن حیض است ولی اگر پیش از گذشتن ده روز از خونی كه نشانه حیض دارد دوباره خونی ببیند كه آن هم نشانه خون حیض داشته باشد، مثل آنكه پنج روز خون سیاه ونه روز خون زرد و دوباره پنج روز خون سیاه ببیند باید عادت خویشان خون را حیض وبقیه را استحاضه قرار دهد

مسأله 507 - مبتدئه اگر بیشتر از ده روز خون ببیند كه چند روز آن نشانه حیض وچند روز دیگر آن نشانه استحاضه داشته باشد، چنانچه خونی كه نشانه حیض دارد از سه روز كمتر یا از ده روز بیشتر باشد، باید عادت خویشان خود را حیض وبقیه را استحاضه قرار دهد

6- ناسیه

مسأله 508 - ناسیه یعنی زنی كه عادت خود را فراموش كرده است، اگر بیشر از ده روز خون ببیند باید روزهایی كه خون او نشانه حیض را دارد، حیض قرار دهد واگر نتواند حیض را به واسطه نشانه های آن تشخیص دهد بنابر احتیاط واجب باید هفت روز اول را حیض وبقیه را استحاضه قرار دهد

مسائل متفرقه حیض

مسأله 509 - مبتدئه، ومضطربه، وناسیه، وزنی كه عادت عددیه دارد، اگر خونی ببیند ویقین كنند كه سه روز طول می كشد، باید عبادت را ترك كنند وچنانچه بعد بفهمد حیض نبوده باید عبادتهای را كه بجا نیاورده اند قضاء نمایند، ولی اگر یقین نكنند كه تا سه روز طول می كشد، بنابر احتیاط واجب باید تا سه روز كارهای استحاضه را بجا آورند وكارهایی را كه بر حائض حرام است ترك نمایند وچنانچه پیش از سه روز پاك نشدند، باید آن را حیض قرار دهند، ودر این حكم فرقی نیست بین آنكه خون نشانه های حیض را داشته باشد یا نه

مسأله 510 - زنی كه در حیض عادت دارد، چه در وقت حیض عادت داشته باشد چه در عدد حیض یا هم در وقت وهم در عدد آن، اگر دو ماه پشت سر هم بر خلاف عادت خود خونی ببیند كه وقت آن با شماره روزهای آن، یا هم وقت و هم شماره روزهای آن یكی باشد، عادتش برمی گردد به آنچه در این دو ماه دیده است مثلا اگر از روز اول ماه تا هفتم خون می دیده وپاك می شده چنانچه دو ماه از دهم تا هفدهم ماه خون ببیند وپاك شود، از دهم تا هفدهم عادت

او می شود

مسأله 511 - مقصود از یك ماه، از ابتدای خون دیدن است تا سی روز، نه از روز اول ماه تا آخر ماه

مسأله 512 - زنی كه معمولا ماهی یك مرتبه خون می بیند، اگر در یكماه دو مرتبه خون ببیند وآن خون نشانه های حیض را داشته باشد، چنانچه روزهایی كه در وسط پاك بوده از ده روز كمتر نباشد، باید هر دو را حیض قرار دهد

مسأله 513 - اگر سه روز یا بیشتر خونی ببیند كه نشانه حیض را دارد، بعد، ده روز یا بیشتر خونی ببیند كه نشانه استحاضه را دارد ودوباره سه روز خونی به نشانه های حیض ببیند، باید خون اول وخون آخر را كه نشانه های حیض داشته حیض قرار دهد

مسأله 514 - اگر زن پیش از ده روز پاك شود وبداند كه در باطن خون نیست باید برای عبادتهای خود غسل كند، اگر چه گمان داشته باشد كه پیش از تمام شدن ده روز دوباره خون می بیند، ولی اگر یقین داشته باشد كه پیش از تمام شدن ده روز دوباره خون می بیند نباید غسل كند

مسأله 515 - اگر زن پیش از ده روز پاك شود، واحتمال دهد كه در باطن خون هست، باید قدری پنبه داخل فرج نماید وكمی صبر كند وبیرون آورد، پس اگر پاك بود، غسل كند وعبادتهای خود را بجا آورد واگر پاك نبود اگر چه به آب زرد رنگی هم آلوده باشد، چنانچه در حیض عادت ندارد، یا عادت او ده روز است باید صبر كند كه اگر پیش از ده روز پاك شد، غسل كند واگر سر ده روز پاك شد، یا

خون او از ده گذشت، سر ده روز غسل نماید واگر عادتش كمتر از ده روز است در صورتی كه بداند پیش از تمام شدن ده روز یا سر ده روز پاك می شود، نباید غسل كند واگر احتمال دهد خون او از ده روز می گذرد باید تا روز دهم عبادت را ترك كند مگر اینكه قبل از آن مأیوس از انقطاع خون تا روز دهم بشود واگر مأیوس از انقطاع خون شود كارهای استحاضه را بجا آورد وكارهایی را كه بر حائض حرام است ترك نماید پس اگر پیش از تمام شدن ده روز یا سر ده روز از خون پاك شد، تمامش حیض است واگر از ده روز گذشت، باید عادت خود را حیض وبقیه را استحاضه قرار دهد وعبادتهایی را كه بعد از روزهای عادت بجا نیاورده قضاء نماید

مسأله 516 - اگر چند روز را حیض قرار دهد وعبادت نكند، بعد بفهمد حیض نبوده است، باید نماز وروزه ای را كه در آن روزها بجا نیاورده قضاء نماید واگر چند روز را به گمان اینكه حیض نیست عبادت كند، بعد بفهمد حیض بوده چنانچه آن روزها را روزه گرفته باید قضاء نماید

نفاس

نفاس

مسأله 517 - از وقتی كه اولین جزء بچه از شكم مادر بیرون می آید، هر خونی كه زن می بیند، اگر پیش از ده روز یا سر ده روز قطع شود خون نفاس است و زن را در حال نفاس، نفساء می گویند

مسأله 518 - خونی كه زن پیش از بیرون آمدن اولین جزء بچه می بیند نفاس نیست

مسأله 519 - لازم نیست كه خلقت بچه تمام باشد،

بلكه اگر خون بسته ای هم از رحم زن خارج شود وخود زن بداند، یا چهار نفر قابله بگویند كه اگر در رحم می ماند انسان می شد خونی كه تا ده روز ببیند خون نفاس است

مسأله 520 - ممكن است خون نفاس یك آن بیشتر نیاید، ولی بیشتر از ده روز نمی شود

مسأله 521 - هر گاه شك كند كه چیزی سقط شده یا نه، یا چیزی كه سقط شده اگر می ماند انسان می شد یا نه، لازم نیست وارسی كند، وخونی كه از او خارج می شود شرعا خون نفاس نیست

مسأله 522 - توقف در مسجد ورساندن جایی از بدن به خط قرآن وكارهای دیگری كه بر حائض حرام است، بر نفساء هم حرام است، وآنچه بر حائض واجب ومستحب ومكروه است، بر نفساء هم واجب ومستحب ومكروه می باشد

مسأله 523 - طلاق دادن زنی كه در حال نفاس است باطل ونزدیكی با او حرام می باشد ولی اگر شوهرش با او نزدیكی كند كفاره ندارد

مسأله 524 - وقتی زن از خون نفاس پاك شد، باید غسل كند وعبادتهای خود را بجا آورد واگر دوباره خون ببیند، چنانچه روزهایی كه خون دیده با روزهایی كه در وسط پاك بوده روی هم ده روز یا كمتر از ده روز باشد، تمام آن نفاس است واگر روزهایی كه پاك بوده روزه گرفته باشد باید قضاء نماید

مسأله 525 - اگر زن از خون نفاس پاك شود واحتمال دهد كه در باطن خون هست، باید مقداری پنبه داخل فرج نماید وكمی صبر كند كه اگر پاك است، برای عبادتهای خود غسل كند

مسأله 526 - اگر خون نفاس

زن از ده روز بگذرد، چنانچه در حیض عادت دارد، به اندازه روزهای عادت او نفاس وبقیه استحاضه است

واگر عادت ندارد، تا ده روز نفاس وبقیه استحاضه می باشد، وبهتر است كسی كه عادت دارد از روز بعد از عادت وكسی كه عادت ندارد بعد از روز دهم تا روز هیجدهم زایمان، كارهای استحاضه را بجا آورد وكارهایی را كه بر نفساء حرام است ترك كند

مسأله 527 - زنی كه عادت حیضش كمتر از ده روز است، اگر بیشتر از روزهای عادتش خون ببیند، باید به اندازه روزهای عادت خود نفاس قرار دهد وبعد از آن باید تا ده روز تمام شود عبادت را ترك كند مگر آنكه مأیوس از انقطاع خون بشود، واگر مأیوس شد كارهای استحاضه را بجا آورد وكارهایی را كه بر نفساء حرام است ترك نماید، واگر از ده روز بگذرد، استحاضه است وباید روزهای بعد از عادت تا روز دهم را استحاضه قرار دهد وعبادتهایی را كه در آن روزها بجا نیاورده قضاء نماید

مثلا زنی كه عادت او شش روز بوده اگر بیشتر از شش روز خون ببیند، باید شش روز را نفاس قرار دهد وبنا بر احتیاط واجب در روز هفتم وهشتم عبادت را ترك كند ودر روز نهم ودهم كارهای استحاضه را بجا آورد وكارهایی را كه بر نفساء حرام است ترك نماید واگر بیشتر از ده روز خون دید، از روز بعد از عادت او استحاضه می باشد

مسأله 528 - زنی كه در حیض عادت دارد، اگر بعد از زائیدن، تا یك ماه یا بیشتر از یك ماه پی در پی خون ببیند، به اندازه روزهای عادت

او نفاس است و ده روز از خونی كه بعد از نفاس می بیند اگر چه در روزهای عادت ماهانه اش باشد، استحاضه است، مثلا زنی كه عادت حیض او از بیستم هر ماه تا بیست وهفتم آن است، اگر روز دهم ماه زائید وتا یكماه یا بیشتر پی در پی خون دید، تا روز هفدهم نفاس واز روز هفدهم تا ده روز حتی خونی كه در روزهای عادت خود كه از بیستم تا بیست وهفتم است می بیند، استحاضه می باشد وبعد از گذشتن ده روز، اگر خونی را كه می بیند در روزهای عادتش باشد، حیض است چه نشانه های حیض را داشته باشد یا نداشته باشد، وهمچنین است اگر در روزهای عادتش نباشد ولی نشانه های حیض را داشته باشد، اما اگر خونی كه بعد از گذشتن ده روز از نفاس می بیند، در روزهای عادت حیض او نباشد ونشانه های حیض را هم نداشته باشد استحاضه است

مسأله 529 - زنی كه در حیض عادت ندارد، اگر بعد از زایمان تا یك ماه یا بیشتر از یك ماه خون ببیند، ده روز اول آن نفاس وده روز دوم آن استحاضه است وخونی كه بعد از آن می بیند، اگر نشانه حیض را داشته باشد حیض وگرنه آن هم استحاضه می باشد

احکام میت

غسل مس میت

مسأله 530 - اگر كسی بدن انسان مرده ای را كه سرد شده وغسلش نداده اند مس كند یعنی جایی از بدن خود را به آن برساند باید غسل مس میت نماید، چه در خواب مس كند چه در بیداری با اختیار مس كند یا بی اختیار حتی اگر ناخن واستخوان او به ناخن واستخوان

میت برسد باید غسل كند، ولی اگر حیوان مرده ای را مس كند غسل بر او واجب نیست

مسأله 531 - برای مس مرده ای كه تمام بدن او سرد نشده، غسل واجب نیست اگر چه جایی را كه سرد شده مس نماید

مسأله 532 - اگر موی خود را به بدن میت برساند یا بدن خود را به موی میت یا موی خود را به موی میت برساند باید غسل كند مگر آنكه مس، با سر موهای بلند باشد

مسأله 533 - برای بچه مرده حتی بچه سقط شده ای كه چهار ماه او تمام شده غسل مس میت واجب است

مسأله 534 - بچه ای كه بعد از مردن مادر وسرد شدن بدنش به دنیا بیاید

چنانچه ظاهر بدن مادر را مس نماید وقتی بالغ شد باید غسل مس میت كند

مسأله 535 - اگر انسان، میتی را كه سه غسل او كاملا تمام شده مس نماید، غسل بر او واجب نمی شود

مسأله 536 - اگر دیوانه یا بچه نابالغی، میت را مس كند، بعد از آنكه آن دیوانه عاقل، یا بچه بالغ شد، باید غسل مس میت نماید

مسأله 537 - اگر از بدن زنده یا مرده ای كه غسلش نداده اند، قسمتی كه دارای استخوان است جدا شود وپیش از آنكه قسمت جدا شده را غسل دهند، انسان آن را مس نماید، باید غسل مس میت كند، ولی اگر قسمی كه جدا شده، استخوان نداشته باشد، برای مس آن غسل واجب نیست

مسأله 538 - برای مس استخوانی كه گوشت ندارد وآن را غسل نداده اند، چه از مرده جدا شده باشد چه از زنده، غسل كردن لازم نیست، وهمچنین

برای مس دندانی كه از زنده ویا مرده ای كه غسل نداده باشند جدا شده وگوشت ندارد، یا گوشت آن خیلی كم است، غسل واجب نیست

مسأله 539 - غسل مس میت را باید مثل غسل جنابت انجام دهند كسی كه غسل مس میت كرده، اگر بخواهد نماز بخواند، لازم نیست وضوء بگیرد، ولی وضوء گرفتن قبل از غسل مستحب است

مسأله 540 - اگر چند میت را مس كند یا یك میت را چند با مس نماید، یك غسل كافی است

مسأله 541 - برای كسی كه بعد از مس میت غسل نكرده است، توقف در مسجد وجماع وخواندن سوره هایی كه سجده واجب دارد، مانعی ندارد ولی برای نماز و مانند آن باید غسل كند

احكام محتضر

مسأله 542 - مسلمانی را كه محتضر است، یعنی در حال جان دادن می باشد، مرد باشد یا زن، بزرگ باشد یا كوچك، باید به پشت بخوابانند، به طوری كه كف پاهایش به طرف قبله باشد، واگر خواباندن او كاملا به این طور ممكن نیست، تا اندازه ای كه ممكن است باید به این دستور عمل كنند، وچنانچه خواباندن او به هیچ قسم ممكن نباشد، باید او را رو به قبله بنشانند واگر آن هم نشود، باید او را به پهلوی راست یا به پهلوی چپ رو به قبله بخوابانند

مسأله 543 - واجب است كه بعد از موت تا مدت مختصری، او را رو به قبله بخوابانند، ولی بعد از آنكه غسلش تمام شد، بهتر است او را مثل حالتی كه بر او نماز می خوانند بخوابانند

مسأله 544 - رو به قبله كردن محتضر به هر مسلمان واجب است واجازه

گرفتن از ولی او لازم نیست

مسأله 545 - مستحب است شهادتین واقرار به دوازده امام علیه السلام وسایر عقائد حقه را، به كسی كه در حال جان دادن است، طوری تلقین كنند كه بفهمد ونیز مستحب است چیزهایی را كه گفته شد تا وقت مرگ تكرار كنند

مسأله 546 - مستحب است این دعاها را طوری به محتضر تلقین كنند كه بفهمد : اللهم اغفر لی الكثیر من معاصیك واقبل منی الیسیر من طاعتك یا من یقبل الیسیر ویعفو عن الكثیر اقبل منی الیسیر واعف عنی الكثیر انك انت العفو الغفور اللهم ارحمنی فانك رحیم

مسأله 547 - مستحب است كسی را كه سخت جان می دهد، اگر ناراحت نمی شود، به جایی كه نماز می خوانده ببرند

مسأله 548 - مستحب است برای راحت شدن محتضر، بر بالین او، سوره مباره یس ووالصافات واحزاب وآیة الكرسی وآیه پنجاه وچهارم از سوره اعراف وسه آیه آخر سوره بقره بلكه هر چه از قرآن ممكن است بخوانند

مسأله 549 - تنها گذاشتن محتضر، وبودن جنب وحائض نزد او، وهمچنین حرف زدن زیاد، وگریه كردن، وتنها گذاشتن زنها نزد او، مكروه است

احكام بعد از مرگ

مسأله 550 - بعد از مرگ مستحب است، چشمها ولبها وچانه میت را ببندند، ودست وپای او را دراز كنند، وپارچه ای روی او بیندازند، واگر شب مرده است، در جایی كه مرده، چراغ روشن كنند، وبرای تشییع جنازه او مؤمنین را خبر كنند، ودر دفن او عجله نمایند، ولی اگر یقین به مردن او ندارند، باید صبر كنند تا معلوم شود

ونیز اگر میت حامله باشد وبچه در شك او زنده باشد، باید به قدری دفن را عقب بیندازند كه

پهلوی چپ او را بشكافند وطفل را بیرون آورند وپهلو را بدوزند

احكام غسل وكفن ونماز ودفن میت

مسأله 551 - غسل، وكفن، ونماز، ودفن مسلمان اگر چه دوازده امامی نباشد، بر هر مكلفی واجب است واگر بعضی انجام دهند، از دیگران ساقط می شود وچنانچه هیچكس انجام ندهد، همه معصیت كرده اند

مسأله 552 - اگر كسی مشغول كارهای میت شود بر دیگران واجب نیست اقدام نمایند، ولی اگر او عمل را نیمه كاره بگذارد، باید دیگران تمام كنند

مسأله 553 - اگر انسان یقین كند كه دیگری مشغول كارهای میت شده واجب نیست به كارهای میت اقدام كند ولی اگر شك یا گمان دارد باید اقدام نماید

مسأله 554 - اگر كسی بداند غسل یا كفن یا نماز یا دفن میت را باطل انجام داده اند باید دوباره انجام دهد، ولی اگر گمان دارد كه باطل بوده، یا شك دارد كه درست بوده یا نه لازم نیست اقدام نماید

مسأله 555 - برای غسل، كفن ونماز ودفن میت بنابر احتیاط واجب باید از ولی او اجازه بگیرند

مسأله 556 - ولی زن شوهر اوست وبعد از او، مردهایی كه از میت ارث می برند مقدم بر زنهای ایشانند

مسأله 557 - اگر كسی بگوید من وصی، یا ولی میتم، یا ولی میت به من اجازه داده كه غسل وكفن ودفن میت را انجام دهم، چنانچه به حرف او اطمینان دارند ودیگری هم نمی گوید من ولی یا وصی میتم یا ولی میت به من اجازه داده است، انجام كارهای میت با اوست واگر به حرف او اطمینان ندارند، یا دیگری می گوید من ولی یا وصی میتم یا ولی میت به من اجازه داده

است، در صورتی كه یكنفر عادل به گفته اولی شهادت دهد، باید حرف او را قبول كرد

مسأله 558 - اگر میت برای غسل وكفن ودفن ونماز خود غیر از ولی، كس دیگری را معین كند وصیت وتعیین او نافذ نیست

احكام غسل میت

مسأله 559 - واجب است میت را سه غسل بدهند : اول - به آبی كه با سدر مخلوط باشد

دوم - به آبی كه با كافور مخلوط باشد

سوم - با آب خالص

مسأله 560 - سدر وكافور باید به اندازه ای زیاد نباشد، كه آب را مضاف كند وبه اندازه ای هم كم نباشد، كه نگویند با آب سدر وكافور غسل داده

مسأله 561 - اگر سدر وكافور به اندازه ای كه لازم است پیدا نشود، لازم نیست مقداری كه به آن دسترسی دارند در آب بریزند

مسأله 562 - كسی كه برای حج یا عمره احرام بسته است اگر پیش از تمام كردن طواف حج یا عمره بمیرد نباید او را با آب كافور غسل دهند وبجای آن باید با آب خالص غسلش بدهند

مسأله 563 - كسی كه میت را غسل می دهد، باید مسلمان دوازده امامی وبالغ وعاقل باشد ومسائل غسل را هم بداند

مسأله 564 - كسی كه میت را غسل می دهد باید قصد قربت داشته باشد یعنی غسل رابرای انجام فرمان خداوند عالم بجا آورد

مسأله 565 - غسل بچه مسلمان اگر چه از زنا باشد، واجب است وغسل وكفن ودفن كافر واولاد او، جایز نیست

وكسی كه از بچگی دیوانه بوده وبحال دیوانگی بالغ شده، چنانچه پدر ومادر او یا یكی از آنان مسلمان باشند، باید او را غسل داد واگر هیچكدام آنان مسلمان نباشند،

غسل دادن او جایز نیست

مسأله 566 - بچه سقط شده را اگر چهار ماه یا بیشتر دارد یا خلقت او كامل باشد باید غسل بدهند واگر چهار ماه ندارد، باید در پارچه ای بپیچند وبدون غسل دفن كنند

مسأله 567 - حرام است مرد، زن را وزن، مرد را غسل بدهد، ولی زن می تواند شوهر خود را غسل دهد، وشوهر هم می تواند زن خود را غسل دهد

مسأله 568 - مرد می تواند دختر بچه ای را كه سن او از سه سال بیشتر نیست، غسل دهد زن هم می تواند پسر بچه ای را كه سه سال بیشتر ندارد، غسل دهد

مسأله 569 - اگر برای غسل دادن میتی كه مرد است مرد پیدا نشود، زنانی كه با او نسبت دارد ومحرمند، مثل مادر وخواهر وعمه وخاله، یا به واسطه شیر خوردن با او محرم شده اند، می توانند، غسلش بدهند ونیز اگر برای غسل میت زن، زن دیگری نباشد، مردهایی كه با او نسبت دارند ومحرمند، یا به واسطه شیر خوردن با او محرم شده اند، می توانند او را غسل دهند

مسأله 570 - اگر میت وكسی كه او را غسل می دهد هر دو مرد یا هر دو زن باشند، بهتر آن است كه غیر از عورت، جاهای دیگر میت برهنه باشد

مسأله 571 - نگاه كردن به عورت میت حرام است وكسی كه او را غسل می دهد اگر نگاه كند معصیت كرده، ولی غسل باطل نمی شود

مسأله 572 - اگر جایی ازبدن میت نجس باشد، باید پیش از آنكه آنجا را غسل بدهند، آب بكشند ولازم نیست كه تمام بدن میت، پیش از شروع به

غسل پاك باشد

مسأله 573 - غسل میت مثل غسل جنابت است، وباید تا غسل ترتیبی ممكن است، میت را غسل ارتماسی ندهند ودر غسل ترتیبی مخیرند بین آنكه هر یك از سه قسمت بدن را در آب فرو برند یا آب روی آن بریزند

مسأله 574 - كسی را كه در حال حیض یا در حال جنابت مرده لازم نیست غسل حیض یا غسل جنابت بدهند، بلكه همان غسل میت برای او كافی است

مسأله 575 - بنابر احتیاط مزد گرفته نشود برای غسل دادن میت، ولی مزد گرفتن برای كارهای مقدماتی غسل حرام نیست

مسأله 576 - اگر آب پیدا نشود، یا استعمال آن مانعی داشته باشد، باید عوض هر سه غسل میت را یك تیمم بدهند، وبهتر است عوض هر غسل یك تیمم بدهند ویك تیمم دیگر هم عوض هر سه غسل بدهند، واگر كسی كه تیمم می دهد، در تیمم سوم قصد مافی الذمه نماید یعنی نیت كند كه این تیمم را برای آنكه به تكلیف عمل شده باشد، انجام می دهم، تیمم چهارم مستحب نیست

مسأله 577 - كسی كه میت را تیمم می دهد، باید دست میت را به زمین بزند وبه صورت وپشت دستهای او بكشد واگر ممكن نباشد، دست خود را به زمین بزند وبه صورت وپشت دستهای میت بكشد

احكام كفن میت

مسأله 578 - میت مسلمان را باید با سه پارچه كه آنها را، لنگ، وپیراهن، وسرتاسری می گویند كفن نمایند

مسأله 579 - لنگ باید از ناف تا زانو، اطراف بدن را بپوشاند، وبهتر آن است كه از سینه تا روی پا برسد وپیراهن باید، از سر شانه تا نصف ساق پا، تمام

بدن را بپوشاند وبهتر آن است كه تا روی پا برسد، وبنابر احتیاط واجب درازی سرتاسری باید به قدری باشد كه بستن دو سر آن ممكن باشد وپهنای آن باید به اندازه ای باشد كه یك طرف آن روی دیگر بیاید

مسأله 580 - مقداری از لنگ، كه از ناف تا زانو را می پوشاند ومقداری از پیراهن كه از شانه تا نصف ساق را می پوشاند، مقدار واجب كفن است وآنچه بیشتر از این مقدار در مسأله قبل گفته شد، مقدار مستحب كفن می باشد

مسأله 581 - اگر ورثه بالغ باشند واجازه دهند كه بیشتر از مقدار واجب كفن را، كه در مسأله قبل گفته شد از سهم آنان بردارند، اشكال ندارد

واحتیاط واجب آن است كه بیشتر از مقدار واجب كفن را از سهم وارثی كه بالغ نشده بر ندارند

مسأله 582 - اگر كسی وصیت كرده باشد كه مقدار مستحب كفن را كه در دو مسأله قبل گفته شد، از ثلث مال او بردارند، یا وصیت كرده باشد ثلث مال را به مصرف خود او برسانند ولی مصرف آن را معین نكرده باشد، یا فقط مصرف مقداری از آن را معین كرده باشد، می توانند مقدار مستحب كفن را از ثلث مال او بردارند

مسأله 583 - اگر میت وصیت نكرده باشد كه كفن را از ثلث مال او بردارند وبخواهند از اصل مال بردارند، احتیاط واجب آن است كه مقدار واجب كفن را به ارزانترین قیمتی كه ممكن است تهیه نمایند ولی اگر كسانی از ورثه كه بالغ هستند اجازه بدهند كه از سهم آنان بردارند، مقداری را كه اجازه داده اند، از سهم آنان

می شود برداشت

مسأله 584 - كفن زن بر شوهر است، اگر چه زن خود مال داشته باشد وهمچنین اگر زن را به شرحی كه در كتاب طلاق گفته می شود، طلاق رجعی بدهند وپیش از تمام شدن عده بمیرد شوهرش باید كفن او را بدهد وچنانچه شوهر بالغ نباشد یا دیوانه باشد ولی شوهر باید از مال او كفن زن را بدهد

مسأله 585 - كفن میت بر خویشان او واجب نیست، اگر چه مخارج او در حال زندگی بر آنان واجب باشد

مسأله 586 - لازم نیست كه هر یك از سه پارچه كفن ضخیم باشد كه بدن میت از زیر آن پیدا نباشد، بلی واجب است مستور شدن میت ولو به مجموع سه پارچه

مسأله 587 - كفن كردن با پوست مردار، وچیز غصبی، اگر چه دیگری هم پیدا نشود، جایز نیست، وچنانچه كفن میت غصبی باشد وصاحب آن راضی نباشد، باید از تنش بیرون آورند، اگر چه او را دفن كرده باشند

مسأله 588 - كفن كردن میت با چیز نجس، ویا پارچه ابریشمی خالص، یا پارچه ای كه با طلا بافته شده جایز نیست، ولی در حال ناچاری اشكال ندارد

مسأله 589 - كفن كردن با پارچه ای كه از پشم یا موی حیوان حرام گوشت تهیه شده، در حال اختیار بنابر احتیاط واجب جایز نیست، وجایز نیست با پوست حیوان حلال گوشتی هم كه به دستور شرع كشته شده، میت را كفن بكنند ولی اگر كفن از مو وپشم وحیوان حلال گوشت باشد اشكال ندارد

مسأله 590 - اگر كفن میت به نجاست خود او یا به نجاست دیگری نجس شود، چنانچه كفن ضایع نمی شود، باید مقدار

نجس را بشویند یا ببرند، اگر چه بعد از گذاشتن در قبر باشد واگر شستن یا بریدن آن ممكن نیست، در صورتی كه عوض كردن آن ممكن باشد، باید عوض نمایند

مسأله 591 - كسی كه برای حج یا عمره احرام بسته اگر بمیرد، باید مثل دیگران كفن شود وپوشاندن سر وصورتش اشكال ندارد

مسأله 592 - مستحب است انسان در حال سلامتی، كفن وسدر وكافور خود را تهیه كند

احكام حنوط

مسأله 593 - بعد از غسل واجب است میت را حنوط كنند، یعنی به پیشانی وكف دستها وسر زانوها وسر دو انگشت بزرگ پاهای او كافور بمالند

ومستحب است به سر بینی میت هم كافور بمالند وباید كافور، سائیده وتازه باشد واگر به واسطه كهنه بودن، عطر او از بین رفته باشد كافی نیست

مسأله 594 - در مالیدن كافور به مواضع ذكر شده ترتیب لازم نیست

مسأله 595 - بهتر آن است كه میت را پیش از كفن كردن، حنوط نمایند اگر چه در بین كفن كردن وبعد از آن هم مانعی ندارد

مسأله 596 - كسی كه برای حج یا عمره احرام بسته است، اگر پیش از تمام كردن طواف بمیرد، حنوط كردن او جایز نیست

مسأله 597 - زنی كه شوهر او مرده وهنوز عده اش تمام نشده، اگر چه حرام است خود را خوشبو كند ولی چنانچه بمیرد حنوط او واجب است

مسأله 598 - مكروه است میت را با مشك وعنبر وعود وعطرهای دیگر خوشبو بكنند واینها را با كافور مخلوط بنمایند

مسأله 599 - مستحب است، قدری ترتب حضرت سید الشهداء علیه السلام با كافور مخلوط كنند، ولی باید از آن كافور به جاهایی كه بی احترامی می

شود نرسانند، ونیز باید تربت به قدری زیاد نباشد، كه وقتی با كافور مخلوط شد، آن را كافور نگویند

مسأله 600 - اگر كافور پیدا نشود، یا فقط به اندازه غسل باشد، حنوط لازم نیست، واگر به قدر غسل یا حنوط باشد مخیر است بین آن دو، وچنانچه از غسل زیاد بیاید ولی به همه هفت عضو نرسد مخیر است به هر عضو بخواهد بمالد

مسأله 601 - مستحب است دو چوب تر وتازه در قبر همراه میت بگذارند

احكام نماز میت

مسأله 602 - نماز خواندن بر میت مسلمان، اگر چه بچه باشد واجب است

ولی باید پدر ومادر آن بچه یا یكی از آنان مسلمان باشند وشش سال بچه تمام شده باشد

مسأله 603 - نماز خواندن بر بچه ای كه شش سال او تمام نشده، مستحب است ولی نماز خواندن بر بچه ای كه مرده بدنیا آمده مستحب نیست

مسأله 604 - نماز میت باید بعد از غسل وحنوط وكفن كردن او خوانده شود، واگر پیش از اینها، یا در بین اینها بخوانند، اگر چه از روی فراموشی یا ندانستن مسأله باشد كافی نیست

مسأله 605 - كسی كه می خواهد نماز میت بخواند، لازم نیست با وضوء یا غسل یا تیمم باشد وبدن ولباسش پاك باشد واگر لباس او غصبی هم باشد اشكال ندارد

مسأله 606 - كسی كه به میت نماز می خواند، باید رو به قبله باشد ونیز واجب است میت را مقابل او به پشت بخوابانند بطوری كه سر او بطرف راست نماز گزار وپای او بطرف چپ نمازگزار باشد

مسأله 607 - مكان نمازگزار باید از جای میت پست تر یا بلندتر نباشد، ولی پستی وبلندی مختصر اشكال ندارد

مسأله 608

- نمازگزار باید از میت دور نباشد، ولی كسی كه نماز میت را به جماعت می خواند، اگر از میت دور باشد، چنانچه صفها به یكدیگر متصل باشند اشكال ندارد

مسأله 609 - نمازگزار باید مقابل میت بایستد، ولی اگر نماز به جماعت خوانده شود وصف جماعت از دو طرف میت بگذرد، نماز كسانی كه مقابل میت نیستند اشكال ندارد

مسأله 610 - بین میت ونمازگزار، باید پرده ودیوار یا چیزی مانند اینها نباشد ولی اگر میت در تابوت ومانند آن باشد اشكال ندارد

مسأله 611 - در وقت خواندن نماز، باید عورت میت پوشیده باشد واگر كفن كردن او ممكن نیست باید عورتش را اگر چه با تخته وآجر ومانند اینها باشد بپوشانند

مسأله 612 - نماز میت را باید ایستاده وبا قصد قربت بخواند، ودر موقع نیت میت را معین كند مثلا نیت كند نماز می خوانم بر این میت قربة الی الله

مسأله 613 - اگر كسی نباشد كه بتواند نماز میت را ایستاده بخواند، می شود نشسته بر او نماز خواند

مسأله 614 - اگر میت وصیت كرده باشد كه شخص معینی بر او نماز بخواند باید آن شخص از ولی میت اجازه بگیرد وبدون اذن او نمی تواند نماز بخواند

مسأله 615 - مكروه است بر میت چند مرتبه نماز بخوانند، ولی اگر میت اهل علم وتقوی باشد مكروه نیست

مسأله 616 - اگر میت را عمدا یا از روی فراموشی یا به جهت عذری بدون نماز دفن كنند، یا بعد از دفن معلوم شود نمازی كه بر او خوانده شده باطل بوده است تا وقتی جسد او از هم نپاشیده واجب است با شرطهایی كه برای نماز

میت گفته شد به قبرش نماز بخوانند

دستور نماز میت

مسأله 617 - نماز میت پنج تكبیر دارد واگر نمازگزار پنج تكبیر به این ترتیب بگوید كافی است : بعد از نیت وگفتن تكبیر اول بگوید : اشهد ان لا الله الا الله وان محمدا رسول الله وبعد از تكبیر دوم بگوید : اللهم صل علی محمد وآل محمد وبعد از تكبیر سوم بگوید : اللهم اغفر للمؤمنین والمؤمنات وبعد از تكبیر چهارم اگر میت مرد است بگوید : اللهم اغفر لهذا المیت واگر زن است بگوید اللهم اغفر لهذه المیت وبعد تكبیر پنجم را بگوید، وبهتر است بعد از تكبیر اول بگوید اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریك له واشهد ان محمدا عبده ورسوله ارسله بالحق بشیرا ونذیرا بین یدی الساعة وبعد از تكبیر دوم بگوید : اللهم صل علی محمد وآل محمد وبارك علی محمد وآل محمد وارحم محمدا وآل محمد كافضل ما صلیت وباركت وترحمت علی ابراهیم وآل ابراهیم انك حمید مجید وصل علی جمیع الانبیاء والمرسلین والشهداء والصدیقین وجمیع عباد الله الصالحین وبعد از تكبیر سوم بگوید : اللهم اغفر للمؤمنین والمؤمنات والمسلمین والمسلمات الاحیاء منهم والاموات تابع بیننا وبینهم بالخیرات انك مجیب الدعوات انك علی كل شئ قدیر وبعد از تكبیر چهارم اگر میت مرد است بگوید : اللهم ان هذا عبدك وابن عبدك وابن امتك نزل بك و انت خیر منزول به اللهم انا لا نعلم منه الا خیرا وانت اعلم به منا اللهم ان كان محسنا فزد فی احسانه وان كان مسیئا فتجاوز عنه واغفر له اللهم اجعله عندك فی اعلی علیین واخلف علی اهله فی الغابرین وارحمه

برحمتك یا ارحم الراحمین وبعد تكبیر پنجم را بگوید واگر میت زن است بعد از تكبیر چهارم بگوید : اللهم ان هذه امتك وابنة عبدك وابنة امتك نزلت بك وانت خیر منزول به اللهم انا لا نعلم منها الا خیرا وانت اعلم بها منا اللهم ان كانت محسنة فزد فی احسانها وان كانت مسیئة فتجاوز عنها واغفر لها اللهم اجعلها عندك فی اعلی علیین واخلف علی اهلها فی الغابرین وارحمها وبرحمتك یا ارحم الراحمین

مسأله 618 - باید تكبیرها ودعاها را طوری پشت سر هم بخواند، كه نماز از صورت خود خارج نشود

مسأله 619 - كسی كه نماز میت را به جماعت می خواند باید تكبیرها ودعاهای آن را بخواند

مستحبات نماز میت

مسأله 620 - چند چیز در نماز میت مستحب است : اول كسی كه نماز میت می خواند با وضوء یا غسل یا تیمم باشد

دوم اگر میت مرد است، امام جماعت یا كسی كه فرادی به او نماز می خواند، مقابل وسط قامت او بایستد، واگر میت زن است مقابل سینه اش بایستد سوم پابرهنه نماز بخواند چهارم در هر تكبیر دستها را بلند كند

پنجم فاصله او با میت به قدری كم باشد، كه اگر باد لباسش را حركت دهد به جنازه برسد

ششم نماز میت را به جماعت بخواند

هفتم امام جماعت تكبیر ودعاها را بلند بخواند وكسانی كه با او نماز می خوانند، آهسته بخوانند هشتم در جماعت اگر چه مأموم یك نفر باشد، عقب امام بایستد

نهم نمازگزار به میت ومؤمنین زیاد دعا كند

دهم پیش از نماز سه مرتبه بگوید : الصلوة

یازدهم نماز را در جایی بخوانند كه مردم برای نماز میت بیشتر به آنجا می روند

دوازدهم

زن حائض اگر نماز میت را به جماعت می خواند، در صفی تنها بایستد

مسأله 621 - خواندن نماز میت در مساجد مكروه است ولی در مسجد الحرام مكروه نیست

احكام دفن

مسأله 622 - واجب است میت را طوری در زمین دفن كنند كه بوی او بیرون نیاید، ودرندگان هم نتوانند بدنش را بیرون آورند، واگر ترس آن باشد كه جانور بدن او را بیرون آورد، باید قبر را با آجر ومانند آن محكم كنند

مسأله 623 - اگر دفن میت در زمین ممكن نباشد، می توانند به جای دفن، او را در بنا یا تابوت بگذارند

مسأله 624 - میت را باید در قبر به پهلوی راست طوری بخوابانند كه جلوی بدن او رو بقبله باشد

مسأله 625 - اگر كسی در كشتی بمیرد، چنانچه جسد او فاسد نمی شود وبودن او در كشتی مانعی ندارد، باید صبر كنند تا به خشكی برسند واو را در زمین دفن كنند، وگرنه باید در كشتی غسلش بدهند وحنوط وكفن كنند وپس از خواندن نماز میت چیز سنگینی به پایش ببندند، وبه دریا بیندازند، یا او را در خمره بگذارند ودرش را ببندند وبه دریا بیندازند واگر ممكن است باید او را در جایی بیندازند كه فورا طعمه حیوانات نشود

مسأله 626 - اگر بترسند كه دشمن قبر میت را بشكافد وبدن او را بیرون آورد وگوش یا بینی یا اعضای دیگر او را ببرد، چنانچه ممكن باشد باید بطوری كه در مسأله پیش گفته شد او را به دریا بیندازند

مسأله 627 - مخارج انداختن در دریا ومخارج محكم كردن قبر میت را در صورتی كه لازم باشد، باید از اصل مال میت

بردارند

مسأله 628 - اگر زن كافره بمیرد وبچه در شكم او مرده باشد، یا هنوز روح به بدن او داخل نشده باشد چنانچه پدر بچه مسلمان باشد، باید زن را در قبر به پهلوی چپ پشت به قبله بخوابانند كه روی بچه به طرف قبله باشد

مسأله 629 - دفن مسلمان، در قبرستان كفار ودفن كافر، در قبرستان مسلمانان جایز نیست

مسأله 630 - دفن مسلمان در جایی كه بی احترامی به او باشد، مانند جایی كه خاكروبه وكثافت می ریزند، جایز نیست

مسأله 631 - دفن میت در جای غصبی ودر زمینی كه مثل مسجد برای غیر دفن كردن وقف شده، جایز نیست

مسأله 632 - دفن میت در قبر مرده دیگر جایز نیست، مگر آنكه قبر، كهنه شده ومیت اولی از بین رفته باشد

مسأله 633 - چیزی كه ازمیت جدا می شود، باید با او دفن شود وبنابر احتیاط مو وناخن ودندان هم با او دفن شود، ودفن ناخن ودندانی كه در حال زندگی از انسان جدا می شود، مستحب است

مسأله 634 - اگر كسی در چاه بمیرد وبیرون آوردنش ممكن نباشد، باید در چاه را ببندند وهمان چاه را قبر او قرار دهند

مسأله 635 - اگر بچه در رحم مادر بمیرد وماندنش در رحم برای مادر خطر داشته باشد، باید به آسانترین راه او را بیرون آورند، وچنانچه ناچار شوند كه او را قطعه قطعه كنند اشكال ندارد، ولی باید به وسیله شوهرش اگر اهل فن است، یا زنی كه اهل فن باشد، او را بیرون بیاورند واگر ممكن نیست، مرد محرمی كه اهل فن باشد واگر آنهم ممكن نباشد، مرد نا محرمی كه اهل فن

باشد پچه را بیرون بیاورد ودر صورتی كه آنهم پیدا نشود كسی كه اهل فن نباشد می تواند بچه را بیرون آورد

مسأله 636 - هر گاه مادر بمیرد وبچه در شكمش زنده باشد اگر چه امید زنده ماندن طفل را نداشته باشند، باید به وسیله كسانی كه در مسأله پیش گفته شد، پهلوی چپ او را بشكافند وبچه را بیرون آورند ودوباره بدوزند

مستحبات دفن

مسأله 637 - مستحب است قبر را به اندازه قد انسان متوسط یا گلوی او گود كنند، ومیت را در نزدیكترین قبرستان دفن نمایند، مگر آنكه قبرستان دورتر از جهتی بهتر باشد، مثل آنكه مردمان خوب در آنجا دفن شده باشند، یا مردم برای فاتحه اهل قبور بیشتر به آنجا می روند ونیز مستحب است جنازه را در چند ذرعی قبر، زمین بگذارند وتا سه مرتبه كم كم نزدیك ببرند، ودر هر مرتبه زمین بگذارند وبردارند ودر نوبت چهارم وارد قبر كنند، واگر میت مرد است در دفعه سوم طوری زمین بگذارند كه سر او طرف پائین قبر باشد، ودر دفعه چهارم از طرف سر وارد قبر نمایند واگر زن است در دفعه سوم طرف قبله قبر بگذارند وبه پهنا وارد قبر كنند ودر موقع وارد كردن، پارچه ای روی قبر بگیرند، ونیز مستحب است جنازه را به آرامی از تابوت بگیرند ووارد قبر كنند ودعاهایی كه دستور داده شده، پیش از دفن وموقع دفن بخوانند وبعد از آنكه میت را در لحد گذاشتند، گره های كفن را باز كنند وصورت میت را روی خاك بگذارند وبالشی از خاك زیر سر اوبسازند وپشت میت خشت خام یا كلوخی بگذارند كه به پشت نگردد

وپیش از آنكه لحد را بپوشانند، دست راست را به شانه راست میت بزنند ودست چپ را به قوت بر شانه چپ میت بگذارند ودهان را نزدیك گوش او ببرند وبه شدت حركتش دهند وسه مرتبه بگویند : اسمع افهم یا فلان بن فلان وبجای فلان بن فلان اسم میت وپدرش را بگویند مثلا اگر اسم او محمد واسم پدرش علی است سه مرتبه بگویند : اسمع افهم یا محمد بن علی پس از آن بگویند : هل انت علی العهد الذی فارقتنا علیه من شهادة ان لا اله الا الله وحده لا شریك له وان محمدا صلی الله علیه وآله عبده ورسوله وسید النبیین وخاتم المرسلین وان علیا امیر المؤمنین وسید الوصیین وامام افترض الله طاعته علی العالمین وان الحسن والحسین وعلی بن الحسین ومحمد بن علی وجعفر بن محمد وموسی به جعفر وعلی بن موسی ومحمد بن علی وعلی بن محمد والحسن بن علی والقائم الحجة المهدی صلوات الله علیهم ائمة المؤمنین وحجج الله علی الخلق اجمعین وائمتك ائمة هدی بك ابراریا فلان بن فلان بجای فلان بن فلان است میت وپدرش را بگویند وبعد بگوید : اذا اتاك الملكان المقربان رسولین من عند الله تبارك وتعالی وسئلاك عن ربك وعن نبیك وعن دینك وعن كتابك وعن قبلتك وعن ائمتك فلا تخف ولا تحزن وقل فی جوابهما الله جل جلاله ربی ومحمد صلی الله علیه وآله نبیی والاسلام دینی والقرآن كتابی والكعبة قبلتی وامیر المؤمنین علی بن ابیطالب امامی والحسن بن علی المجتبی امامی والحسین بن علی الشهید به كربلا امامی وعلی زین العابدین امامی ومحمد الباقر امامی وجعفر الصادق امامی وموسی الكاظم

امامی وعلی الرضا امامی ومحمد الجواد امامی و علی الهادی امامی والحسن العسكری امامی والحجة المنتظر امامی هؤلاء صلوات الله علیهم اجمعین ائمتی وسادتی وقادتی وشفعائی بهم

اتولی ومن اعدائهم اتبرء فی الدنیا والاخرة ثم اعلم یا فلان بن فلان بجای فلان بن فلان اسم میت وپدرش را بگوید وبعد بگوید : ان الله تبارك وتعالی نعم الرب وان محمدا صلی الله علیه وآله نعم الرسول وان علی بن ابیطالب واولاده المعصومین الائمة الاثنی عشر نعم الائمة وان ما جاء به محمد صلی الله علیه وآله حق وان الموت حق وسؤال منكر ونكیر فی القبر حق والبعث حق والنشور حق والصراط حق والمیزان حق وتطایر الكتب حق وان الجنة حق والنار حق وان الساعة آتیة لا ریب فیها وان الله یبعث من فی القبور پس بگوید : افهمت یا فلان وبجای فلان اسم میت را بگوید پس از آن بگوید ثبتك الله بالقول الثابت وهداك الله الی صراط مستقیم عرف الله بینك وبین اولیائك فی مستقر من رحمة پس بگوید اللهم جاف الارض عن جنبیه واصعد بروحه الیك ولقه منك برهانا اللهم عفوك عفوك

مسأله 638 - مستحب است كسی كه میت را در قبر می گذارد، با طهارت وسر برهنه وپا برهنه باشد واز طرف پای میت از قبر بیرون بیاید وغیر از خویشان میت كسانی كه حاضرند، با پشت دست خاك بر قبر بریزند وبگویند : انا لله وانا الیه راجعون اگر میت زن است كسی كه با او محرم می باشد او را در قبر بگذارد واگر محرمی نباشد خویشانش او را در قبر بگذارند

مسأله 639 - مستحب است قبر را مربع یا مربع

مستطیل بسازند وبه اندازه چهار انگشت از زمین بلند كنند ونشانه ای روی آن بگذارند كه اشتباه نشود وروی قبر آب بپاشند وبعد از پاشیدن آب كسانی كه حاضرند، دستها را بر قبر بگذارند وانگشتها را باز كرده در خاك فرو برند وهفت مرتبه سوره مباركه انا انزلناه بخوانند وبرای میت طلب آمرزش كنند واین دعا را بخوانند : اللهم جاف الارض عن جنبیه واصعد الیك روحه ولقه منك رضوانا واسكن قبره من رحمتك ما تغنیه به عن رحمة من سواك

مسأله 640 - پس از رفتن كسانی كه تشییع جنازه كرده اند، مستحب است ولی میت یا كسی كه از طرف ولی اجازه دارد، دعایی را كه دستور داده شده، به میت تلقین كند

مسأله 641 - بعد از دفن، مستحب است صاحبان عزا را سر سلامتی دهند ولی اگر مدتی گذشته است كه به واسطه سر سلامتی دادن، مصیب یادشان می آید، ترك آن بهتر است، ونیز مستحب است تا سه روز برای اهل خانه میت غذا بفرستند وغذا خوردن نزد آنان ودر منزلشان مكروه است

مسأله 642 - مستحب است انسان در مرگ خویشان، مخصوصا در مرگ فرزند صبر كند وهر وقت میت را یاد می كند، انا لله وانا الیه راجعون بگوید وبرای میت قرآن بخواند وسر قبر پدر ومادر از خداوند حاجت بخواهد وقبر را محكم بسازد كه زود خراب نشود

مسأله 643 - جایز نیست، انسان در مرگ كسی صورت وبدن را بخراشد وبه خود لطمه بزند

مسأله 644 - پاره كردن گریبان در مرگ غیر پدر وبرادر جایز نیست

مسأله 645 - اگر زن در عزای میت صورت خود را بخراشد، یا موی خود را

بكند، باید یك بنده آزاد كند، یا ده فقیر را طعام دهد، ویا آنها را بپوشاند واگر عاجز بود سه روز پیاپی روزه بگیرد وهمچنین است اگر مرد در مرگ زن یا فرزند یقه لباس خود را پاره كند

مسأله 646 - احتیاط واجب آن است كه در گریه بر میت صدا را خیلی بلند نكنند

نماز وحشت

مسأله 647 - مستحب است در شب اول قبر، دو ركعت نماز وحشت برای میت بخوانند ودستور آن این است كه : در ركعت اول بعد از حمد یك مرتبه آیة الكرسی ودر ركعت دوم بعد از حمد ده مرتبه سوره انا انزلناه بخوانند وبعد از سلام نماز بگویند اللهم صل علی محمد وآل محمد وابعث ثوابها الی قبر فلان وبجای كلمه فلان اسم میت را بگویند ویا آنكه در ركعت اول بعد از حمد دو مرتبه سوره توحید ودر ركعت دوم بعد از حمد ده مرتبه سوره تكاثر را بخوانند واگر هر دو را بخوانند بهتر است مسأله 648 - نماز وحشت را در هر موقع از شب اول قبر می شود خواند، ولی بهتر است در اول شب، بعد از نماز عشاء خوانده شود

مسأله 649 - اگر بخواهند میت را به شهر دوری ببرند، یا به جهت دیگر دفن او تأخیر بیفتد باید نماز وحشت را تا شب اول قبر او تأخیر بیندازند

نبش قبر

مسأله 650 - نبش قبر مسلمان، یعنی شكافتن قبر او اگر چه طفل یا دیوانه باشد حرام است ولی اگر بدنش از بین رفته وخاك شده باشد اشكال ندارد

مسأله 651 - نبش قبر امامزاده ها وشهداء وعلماء وصلحاء اگر چه سالها بر آن گذشته باشد حرام است

مسأله 652 - شكافتن قبر در چند مورد حرام نیست : اول آنكه میت در زمین غصبی دفن شده باشد ومالك زمین راضی نشود كه در آنجا بماند

دوم آنكه كفن یا چیز دیگری كه با میت دفن شده غصبی باشد وصاحب آن راضی نشود كه در قبر بماند، وهمچنین است اگر چیزی ازمال خود

میت كه به ورثه او رسیده با او دفن شده باشد وورثه راضی نشوند كه آن چیز در قبر بماند ولی اگر وصیت كرده باشد كه دعا یا قرآن یا انگشتری را با او دفن كنند برای بیرون آوردن اینها نمی توانند قبر را بشكافند مگر آنكه زائد بر ثلث باشد وورثه راضی نشوند به ماندن آن در قبر سوم آنكه میت بی غسل یا بی كفن دفن شده باشد یا بفهمد غسلش باطل بوده یا به غیر دستور شرع كفن شده یا در قبر او را رو به قبله نگذاشته اند

چهارم آنكه برای ثابت شدن حقی بخواهند بدن میت را ببینند

پنجم آنكه میت را در جایی كه جایز نیست یا بی احترامی به اوست مثل قبرستان كفار یا جایی كه كثافت وخاكروبه می ریزند دفن كرده باشند

ششم آنكه برای یك مطلب شرعی كه اهمیت آن از شكافتن قبر بیشتر است قبر را بشكافند مثلا بخواهند بچه زنده را از شكم زن حامله ای كه دفنش كرده اند بیرون آورند

هفتم آنكه بترسند درنده ای بدن میت را پاره كند یا سیل او را ببرد یا دشمن بیرون آورد هشتم آنكه قسمتی از بدن میت را كه با او دفن نشده بخواهند دفن كنند ولی احتیاط واجب آن است كه آن قسمت از بدن را طوری در قبر بگذارند كه بدن میت دیده نشود

تیمم

تیمم

در هفت مورد بجای وضوء وغسل باید تیمم كرد

اول از موارد تیمم

اول آنكه تهیه آب بقدر وضوء یا غسل ممكن نباشد

مسأله 657 - اگر انسان در آبادی باشد، باید برای تهیه آب وضوء وغسل بقدری جستجو كند كه ǘҠپیدا شدن آن نا امید شود، واگر در بیابان باشد، چنانچه زمین آن پست وبلند است، باید در هر یك از چهار طرف به اندازه پرتاب یك تیر قدیمی كه با كمان پرتاب می كردند (1) در جستجوی آب برود واگر زمین آن پست وبلند نیست باید در هر طرف به اندازه پرتاب دو تیر جستجو نماید

مسأله 658 - اگر بعضی از چهار طرف هموار وبعضی دیگر پست وبلند باشد، باید در طرفی كه هموار است به اندازه پرتاب دو تیر ودر طرفی كه هموار نیست، به اندازه یك تیر جستجو كند

(1) مجلسی قدس سره در كتاب شرح من لا یحضره الفقیه، مقدار پرتاب تیر را دویست گام معین فرموده است

مسأله 659 - در هر طرفی كه یقین دارد آب نیست، در آن طرف جستجو لازم نیست

مسأله 660 - كسی كه وقت نماز او تنگ نیست وبرای تهیه آب وقت دارد، اگر یقین دارد، در محلی دورتر از مقداری كه باید جستجو كند آب هست، باید برای تهیه آب برود واگر گمان دارد آب هست رفتن به آن محل لازم نیست ولی اگر گمان او قوی باشد، بنابر احتیاط واجب باید برای تهیه آب به آن محل برود

مسأله 661 - لازم نیست خود انسان در جستجوی آب برود، بلكه می تواند كسی را كه به گفته او اطمینان دارد بفرستد ودر این صورت اگر یكنفر از طرف چند

نفر برود كافی است

مسأله 662 - اگر احتمال دهد كه داخل بار سفر خود، یا در منزل یا در قافله آب هست باید بقدری جستجو نماید كه به نبودن آب یقین كند، یا از پیدا كردن آن نا امید شود یا یكی از روافع تكلیف مثل حرج محقق شود

مسأله 663 - اگر پیش از وقت نماز جستجو نماید وآب پیدا نكند وتا وقت نماز همانجا بماند، لازم نیست دوباره در جستجوی آب برود ولو احتمال دهد كه آب پیدا می كند

مسأله 664 - اگر بعد از داخل شدن وقت نماز جستجو كند وآب پیدا نكند وتا وقت نماز دیگر در همانجا بماند، لازم نیست كه دوباره در جستجوی آب برود ولو احتمال دهد آب پیدا شود

مسأله 665 - اگر وقت نماز تنگ باشد، یا از دزد ودرنده بترسد، یا جستجوی آب بقدری سخت باشد كه نتواند تحمل كند، جستجو لازم نیست

مسأله 666 - اگر در جستجوی آب نرود تا وقت نماز تنگ شود خطا كرده ولی نمازش با تیمم صحیح است

مسأله 667 - كسی كه یقین دارد آب پیدا نمی كند، چنانچه دنبال آب نرود وبا صفحة تیمم نماز بخواند وبعد از نماز بفهمد كه اگر جستجو می كرد آب پیدا می شد نمازش باطل است

مسأله 668 - اگر بعد از جستجو آب پیدا نكند وبا تیمم نماز بخواند وبعد از نماز بفهمد، در جایی كه جستجو كرده آب بوده نماز او صحیح است

مسأله 669 - كسی كه یقین دارد وقت نماز تنگ است، اگر بدون جستجو با تیمم نماز بخواند وبعد از نماز بفهمد كه برای جستجو وقت داشته، احتیاط واجب آن است كه

دوباره نمازش را بخواند واگر وقت گذشته قضاء نماید مگر آنكه بداند اگر جستجو می كرد آب پیدا نمی كرد كه در این صورت نمازش صحیح است

مسأله 670 - اگر بعد از داخل شدن وقت نماز، وضوء داشته باشد وبداند كه اگر وضوی خود را باطل كند تهیه آب برای او ممكن نیست، یا نمی تواند وضوء بگیرد چنانچه بتواند وضوی خود را نگهدارد، نباید آن را باطل نماید

مسأله 671 - اگر پیش از وقت نماز، وضوء داشته باشد وبداند كه اگر وضوی خود را باطل كند، تهیه آب برای او ممكن نیست، لازم نیست وضوی خود را نگهدارد وباطل نكند

مسأله 672 - كسی كه فقط به مقدار وضوء یا به مقدار غسل آب دارد ومی داند كه اگر آن را بریزد آب پیدا نمی كند، چنانچه وقت نماز داخل شده باشد، ریختن آن حرام است، ولی پیش از وقت نماز ریختن آن اشكال ندارد

مسأله 673 - كسی كه می داند آب پیدا نمی كند، اگر بعد از داخل شدن وقت نماز وضوی خود را باطل كند، یا آبی كه دارد بریزد معصیت كرده ولی نمازش با تیمم صحیح است

دوم از موارد تیمم

مسأله 674 - اگر به واسطه پیری یا ترس از دزد وجانور ومانند اینها، یا نداشتن وسیله ای كه آب از چاه بكشد، دسترسی به آب نداشته باشد، باید تیمم كند، وهمچنین است اگر تهیه كردن آب یا استعمال آن بقدری مشقت داشته باشد كه مردم تحمل آن را نكنند

مسأله 675 - اگر برای كشیدن آب از چاه، دلو وریسمان ومانند اینها لازم دارد ومجبور است بخرد یا كرایه نماید، اگر چه قیمت آن چند برابر

معمول باشد باید تهیه كند، وهمچنین است اگر آب را به چندین برابر قیمتش بفروشند، در صورتی كه قیمت آب در آن زمان ومكان همان باشد، واگر كمتر از آن باشد احتیاط واجب آن است كه تهیه كند، ولی اگر تهیه آن بقدری پول می خواهد كه نسبت بحال او آن مقدار ضرر دارد، واجب نیست تهیه نماید

مسأله 676 - اگر ناچار شود كه برای تهیه آب قرض كند، باید قرض نماید ولی كسی كه می داند یا گمان دارد كه نمی تواند قرض خود را بدهد، واجب نیست قرض كند

مسأله 677 - اگر كندن چاه مشقت ندارد، باید برای تهیه آب چاه بكند

مسأله 678 - اگر كسی مقداری آب بی منت به او ببخشد باید قبول كند

سوم از موارد تیمم

مسأله 679 - اگر از استعمال آب بر جان خود بترسد، یا بترسد كه به واسطه استعمال آن مرض یا عیبی در او پیدا شود، یا مرضش طول بكشد، یا شدت كند، یا به سختی معالجه شود، باید تیمم نماید ولی اگر آب گرم برای او ضرر ندارد، باید با آب گرم وضوء بگیرد یا غسل كند

مسأله 680 - لازم نیست یقین كند كه آب برای او ضرر دارد، بلكه اگر احتمال ضرر بدهد، چنانچه احتمال او در نظر مردم بجا باشد واز آن احتمال، ترسی برای او پیدا شود، باید تیمم كند

مسأله 681 - كسی كه مبتلا به درد چشم است وآب برای او ضرر دارد، باید تیمم نماید

مسأله 682 - اگر به واسطه یقین یا ترس ضرر، تیمم كند وپیش از نماز بفهمد كه آب برایش ضرر ندارد، تیمم او باطل است واگر بعد از

نماز بفهمد، نمازش صحیح است ولی برای نمازهای بعد باید وضوء بگیرد یا غسل كند

مسأله 683 - كسی كه می داند آب برایش ضرر ندارد، چنانچه غسل كند یا وضوء بگیرد وبعد بفهمد كه آب برای او ضرر داشته، وضوء وغسل او صحیح است

چهارم از موارد تیمم

مسأله 684 - هر گاه بترسد كه اگر آب را به مصرف وضوء یا غسل برساند، خود او یا عیال واولاد او، یا رفیقش وكسانی كه با او مربوطند مانند نوكر وكلفت از تشنگی بمیرند، یا مریض شوند، یا بقدری تشنه شوند كه تحمل آن مشقت دارد، باید بجای وضوء وغسل تیمم نماید، ونیز اگر بترسد حیوانی كه مال خود اوست از تشنگی تلف شود، باید آب را به آن بدهد وتیمم نماید، وهمچنین است اگر كسی كه حفظ جان او واجب است بطوری تشنه باشد كه اگر انسان آب را به او ندهد تلف شود

مسأله 685 - اگر غیر از آب پاكی كه برای وضوء یا غسل دارد آب نجسی هم به مقدار آشامیدن خود وكسانی كه با او مربوطند داشته باشد، باید آب پاك را برای آشامیدن بگذارد وبا تیمم نماز بخواند، ولی چنانچه آب را برای حیوانش بخواهد باید آب نجس را به آن بدهد وبا آب پاك وضوء وغسل انجام دهد

پنجم از موارد تیمم

مسأله 686 - كسی كه بدن یا لباسش نجس است وكمی آب دارد كه اگر با آن وضوء بگیرد یا غسل كند، برای آب كشیدن بدن یا لباس او نمی ماند، باید بدن یا لباس را آب بكشد وبا تیمم نماز بخواند، ولی اگر چیزی نداشته باشد كه بر آن تیمم كند، باید آب را به مصرف وضوء یا غسل برساند وبا بدن یا لباس نجس نماز بخواند

ششم از موارد تیمم

مسأله 687 - اگر غیر از آب یا ظرفی كه استعمال آن حرام است آب یا ظرف دیگری ندارد، مثلا آب یا ظرفش غصبی است وغیر از آن، آب وظرف دیگری ندارد، باید بجای وضوء وغسل تیمم كند

هفتم از مواردتیمم

مسأله 688 - هر گاه وقت به قدری تنگ باشد كه اگر وضوء بگیرد، یا غسل كند تمام نماز، یا مقداری از آن بعد از وقت خوانده می شود جایز است تیمم كند ومی تواند وضوء بگیرد ونماز را در خارج وقت بخواند

مسأله 689 - اگر عمدا نماز را به قدری تأخیر بیندازد كه وقت وضوء یا غسل نداشته باشد معصیت كرده ولی نماز او با تیمم صحیح است

مسأله 690 - كسی كه شك دارد كه اگر وضوء بگیرد، یا غسل كند وقت برای نماز او می ماند یا نه، باید وضوء یا غسل را بجا آورد

مسأله 691 - كسی كه به واسطه تنگی وقت تیمم كرده، چنانچه بعد از نماز آبی كه داشته از دستش برود، اگر چه تیمم خود را نشكسته باشد در صورتی كه وظیفه اش تیمم باشد باید دوباره تیمم نماید

مسأله 692 - كسی كه آب دارد، اگر به واسطه تنگی وقت با تیمم مشغول نماز شود ودر بین نماز آبی كه داشته از دستش برود، چنانچه وظیفه اش تیمم باشد باید برای نماز بعد دوباره تیمم كند

مسأله 693 - اگر انسان به قدری وقت دارد كه می تواند وضوء بگیرد، یا غسل كند ونماز را بدون كارهای مستحبی آن مثل اقامه وقنوت بخواند، باید غسل كند یا وضوء بگیرد ونماز را بدون كارهای مستحبی آن بجا آورد، بلكه اگر به اندازه سوره هم وقت

ندارد، باید غسل كند یا وضوء بگیرد ونماز را بدون سوره بخواند

چیزهایی كه تیمم به آنها صحیح است

مسأله 694 - تیمم به خاك وریگ وكلوخ وسنگ صحیح است

مسأله 695 - تیمم بر سنگ گچ وسنگ آهك صحیح است، وهمچنین تیمم به گچ وآهك پخته، وتیمم به سنگ معدن مثل سنگ عقیق باطل است

مسأله 696 - اگر خاك وریگ وكلوخ وسنگ پیدا نشود، باید به گرد غباری كه در فرش ولباس ومانند اینهاست تیمم نمایند وچنانچه گرد پیدا نشود، باید به گل تیمم كند واگر گل هم پیدا نشود، تیمم از او ساقط است ونماز هم بر او واجب نیست

مسأله 697 - اگر بتواند با تكاندن فرش ومانند آن خاك تهیه كند، تیمم به گرد باطل است واگر بتواند گل را خشك كند واز آن خاك تهیه نماید، تیمم به گل باطل است

مسأله 698 - كسی كه آب ندارد اگر برف یا یخ داشته باشد، چنانچه ممكن است باید آن را آب كند وبا آن وضوء بگیرد، یا غسل نماید ویا آنكه برف ویخ را به مواضع وضوء بمالد به نحوی كه آب جریان پیدا كند در صورتی كه حرج نباشد واگر ممكن نیست وچیزی هم كه تیمم به آن صحیاست ندارد، تكلیف نماز وتیمم از او ساقط است

مسأله 699 - اگر با خاك یا ریگ، چیزی مانند كاه كه تیمم به آن باطل است، مخلوط شود، نمی تواندبه آن تیمم كند ولی اگر آن چیز بقدری كم باشد كه در خاك یا ریگ از بین رفته حساب شود، تیمم به آن خاك وریگ صحیح است

مسأله 700 - اگر چیزی ندارد كه بر آن تیمم كند چنانچه ممكن است، باید به

خریدن ومانند آن تهیه نماید در صورتی كه مضر به حال او نباشد

مسأله 701 - چیزی كه بر آن تیمم می كند باید پاك باشد واگر چیز پاكی كه تیمم به آن صحیح استه ندارد، نماز بر او واجب نیست

مسأله 702 - اگر یقین داشته باشد كه تیمم به چیزی كه صحیح است وبه آن تیمم نماید، بعد بفهمد تیمم به آن باطل بوده، نمازهایی را كه با آن تیمم خوانده باید دوباره بخواند

مسأله 703 - چیزی كه بر آن تیمم می كند ومكان آن چیز، باید غصبی نباشد، پس اگر بر خاك غصبی تیمم كند، یا خاكی را كه مال خود اوست بی اجازه در ملك دیگری بگذارد وبر آن تیمم كند تیمم او باطل است

مسأله 704 - تیمم در فضای غصبی صحیح است، پس اگر در ملك خود، دستها را به زمین بزند وبی اجازه داخل ملك دیگری شود ودستها را به پیشانی بكشد، تیمم او باطل است

مسأله 705 - تیمم به چیز غصبی، یا بر چیزی كه در ملك غصبی است، در صورتی باطل است كه انسان عمدا تیمم كند وچنانچه فراموش كرده باشد، تیمم او صحیح است

مسأله 706 - كسی كه در جای غصبی حبس است، اگر آب وخاك او غصبی است، باید با تیمم نماز بخواند

مسأله 707 - مستحب است چیزی كه بر آن تیمم می كنند، گردی داشته باشد كه بدست بماند وبعد از زدن دست بر آن مستحب است دست را بتكانند كه گرد آن بریزند

مسأله 708 - تیمم به زمین گود وخاك جاده وزمین شوره زار كه نمك روی آن را نگرفته مكروه است واگر نمك روی

آن را گرفته باشد باطل است

دستور تیمم بدل از وضوء

مسأله 709 - در تیمم بدل از وضوء چهار چیز واجب است : اول - نیت

دوم - زدن كف دو دست با هم بر چیزی كه تیمم به آن صحیح است

سوم - كشیدن دو دست به تمام پیشانی ودو طرف آن از جایی كه موی سر می روید، تا ابروها وبالای بینی وبنابر احتیاط واجب باید دستها روی ابروها هم، كشیده شود

چهارم - كشیدن تمام كف دست چپ به تمام پشت دست راست وبعد از آن كشیدن تمام كف دست راست به تمام پشت دست چپ

دستور تیمم بدل از غسل

مسأله 710 - تیمم بدل از غسل، مثل تیمم بدل از وضوء است، وبهتر است بعد از آنكه نیت كرد وبه دستوری كه در مسأله پیش گفته شد، دستها را به زمین زد وبه پیشانی كشید، یك مرتبه دیگر دستها را به زمین بزند وبه پشت دستها بكشد

احكام تیمم

مسأله 711 - اگر مختصری از پیشانی وپشت دستها را هم مسح نكند تیمم باطل است، چه عمدا مسح نكند، یا مسأله را نداند، یا فراموش كرده باشد

ولی دقت زیاد هم لازم نیست وهمینقدر كه بگویند تمام پیشانی وپشت دست مسح شده كافی است

مسأله 712 - برای آنكه یقین كند تمام پشت دست را مسح كرده، باید مقداری بالاتر از مچ را هم مسح نماید، ولی مسح بین انگشتان لازم نیست

ونیز لازم نیست پیشانی وپشت دستها را از بالا به پایین مسح نماید، ومی توان از پایین به بالا مسح كرد

مسأله 713 - كارهای تیمم را باید پشت سر هم بجا آورد واگر بین آنها بقدری فاصله دهد، كه نگویند تیمم می كند باطل است

مسأله 714 - در موقع نیت باید معین كند كه تیمم اوبدل از غسل است، یا بدل از وضوء بلی اگر در ذمه او یكی بیش نیست قصد امر كفایت می كند واگر بدل از غسل باشد، باید آن غسل را معین نماید وچنانچه اشتباها بجای بدل از وضوء، بدل از غسل یا بجای بدل از غسل، بدل از وضوء نیت كند، یا مثلا در تیمم بدل از غسل جنابت، نیت تیمم بدل از غسل مس میت نماید، تیمم او باطل است

مسأله 715 - لازم نیست در تیمم پیشانی وكف دستها وپشت دستها

پاك باشد

مسأله 716 - انسان بایدبرای تیمم انگشتر را از دست بیرون آورد واگر در پیشانی یا پشت دستها یا در كف دستها مانعی باشد، مثلا چیزی به آنها چسبیده باشد، باید بر طرف نماید

مسأله 717 - اگر پیشانی یا پشت دستها زخم است وپارچه یا چیز دیگری را كه بر آن بسته نتواند باز كند، باید دست را با همان پارچه به چیزی كه تیمم به آن صحیح است بزند وبه پیشانی وپشت دستها بكشد

مسأله 718 - اگر پیشانی وپشت دستها مو داشته باشد اشكال ندارد

ولی اگر موی سر روی پیشانی آمده باشد، باید آن را عقب بزند

مسأله 719 - اگر احتمال دهد كه در پیشانی وكف دستها یا پشت دستها مانعی هست چنانچه احتمال او در نظر مردم بجا باشد باید جستجو نماید، تا یقین یا گمان كند كه مانعی نیست

مسأله 720 - اگر وظیفه او تیمم است ونمی تواند تیمم كند، باید نائب بگیرد

وكسی كه نائب می شود، باید او را با دست خود او تیمم دهد یعنی نائب دستهای او را به زمین بگذارد وبا او مسح پیشانی ودستهایش را بنماید واگر ممكن نباشد چیزی بر او واجب نیست ونماز هم ساقط است

مسأله 721 - اگر در بین تیمم شك كند كه قسمتی از آن را فراموش كرده یا نه، باید آن قسمت را با آنچه بعد از آن است بجا آورد مگر آنكه داخل در جزء بعد شده باشد در این صورت اعتنا به شك ننماید

مسأله 722 - اگر بعد از مسح دست چپ شك كند كه درست تیمم كرده یا نه، تیمم او صحیح است

مسأله 723 - كسی كه

وظیفه اش تیمم است نمی تواند پیش از وقت نماز برای نماز تیمم كند، ولی اگر برای كار واجب دیگر یا مستحبی تیمم كند وتا وقت نماز عذر او باقی باشد، می تواند با همان تیمم نماز بخواند

مسأله 724 - كسی كه وظیفه اش تیمم است، اگر بداند تا آخر وقت عذر او باقی می ماند، در وسعت وقت می تواند با تیمم نماز بخواند، واگر بداند كه تا آخر وقت عذر او برطرف می شود، باید صبر كند وبا وضوء یا غسل نماز بخواند، ونیز اگر امید دارد كه عذرش برطرف شود، باید صبر كند وبا وضوء یا غسل نماز بخواند، یا در تنگی وقت با تیمم نماز را بجا آورد

مسأله 725 - كسی كه احتیاطا باید غسل جبیره ای وتیمم نماید مثلا جراحتی در پشت او است، اگر بعد از غسل وتیمم نماز بخواند وبعد از نماز حدث اصغری از او سر زند مثلا بول كند، برای نمازهای بعد، باید وضوء بگیرد

مسأله 726 - اگر به واسطه نداشتن آب یا عذر دیگری تیمم كند، بعد از بر طرف شدن عذر، تیمم او باطل می شود

مسأله 727 - چیزهایی كه وضوء را باطل می كند، تیمم بدل از وضوء را هم باطل می كند وچیزهایی كه غسل را باطل می نماید، تیمم بدل از غسل را هم باطل می كند

مسأله 728 - كسی كه نمی تواند غسل كند، اگر چند غسل بر او واجب باشد، یك تیمم نماید بدل از همه اغسال

مسأله 729 - كسی كه نمی تواند غسل كند، اگر بخواهد عملی را كه برای آن غسل واجب است انجام دهد، باید بدل از غسل

تیمم نماید، واگر نتواند وضوء بگیرد وبخواهد عملی را كه برای آن وضوء واجب است انجام دهد، باید بدل از وضوء تیمم نماید

مسأله 730 - اگر بدل از غسل جنابت تیمم كند، نباید برای نماز وضوء بگیرد

وهمچنین اگر بدل از غسلهای دیگر تیمم كند، لازم نیست وضوء بگیرد

مسأله 731 - اگر بدل از غسل تیمم كند وبعد كاری كه وضوء را باطل می كند برای او پیش آید، چنانچه برای نمازهای بعد نتواند غسل كند، باید وضوء بگیرد واگر نمی تواند وضوء بگیرد، باید تیمم كند بدل از وضوء

مسأله 732 - كسی كه وظیفه اش تیمم است اگر برای كاری تیمم كند، تا تیمم وعذر او باقی است، كارهایی را كه باید با وضوء یا غسل انجام داد، می تواند بجا آورد، ولی اگر عذرش تنگی وقت بوده، یا با داشتن آب برای نماز میت یا خوابیدن، تیمم كرده، فقط كاری را كه برای آن تیمم نموده، می تواند انجام دهد

مسأله 733 - در چند مورد مستحب است نمازهایی را كه انسان با تیمم خوانده دوباره بخواند : اول آنكه از استعمال آب ترس داشته وجنب بوده وبا تیمم خوانده است

دوم آنكه می دانسته یا گمان داشته كه آب پیدا نمی كند وعمدا خود را جنب كرده وبا تیمم نماز خوانده است سوم آنكه تا آخر وقت، عمدا در جستجوی آب نرود وبا تیمم نماز بخواند وبعد بفهمد كه اگر جستجو می كرد، آب پیدا می شد

چهارم آنكه عمدا نماز را تأخیر انداخته ودر آخر وقت با تیمم نماز خوانده است

پنجم آنكه می دانسته یا گمان داشته كه آب پیدا نمی شود وآبی را كه داشته

ریخته است

احكام نماز

احكام نماز

نماز مهمترین اعمال دینی است كه اگر قبول درگاه خداوند عالم شود عبادتهای دیگر هم قبول می شود، واگر پذیرفته نشود اعمال دیگر هم قبول نمی شود

وهمانطور كه اگر انسان شبانه روزی پنج نوبت در نهر آبی شستشو كند، چرك در بدنش نمی ماند، نمازهای پنجگانه هم انسان را از گناهان پاك می كند، وسزاوار است كه انسان نماز را در اول وقت بخواند، وكسی كه نماز را پست وسبك شمارد، مانند كسی است كه نماز نمی خواند، پیغمبر اكرم صلی الله علیه وآله فرمود : كسی كه به نماز اهمیت ندهد وآن را سبك شمارد، سزاوار عذاب آخرت است روزی حضرت در مسجد تشریف داشتند، مردی وارد ومشغول نماز شد وركوع وسجودش را كاملا بجا نیاورد، حضرت فرمودند اگر این مرد در حالی كه نماز اینطور است از دنیا برود، بدین من از دنیا نرفته است پس انسان باید مواظب باشد كه به عجله وشتابزدگی نماز نخواند، ودر حال نماز به یاد خدا وبا خضوع وخشوع ووقار باشد ومتوجه باشد كه با چه كسی سخن می گوید وخود را در مقابل عظمت وبزرگی خداوند عالم بسیار پست وناچیز ببیند، واگر انسان در موقع نماز كاملا به این مطلب توجه كند، از خود بی خبر می شود، چنانچه در حال نماز تیر را از پای مبارك امیر المؤمنین علیه السلام بیرون كشیدند وآن حضرت متوجه نشدند، ونیز باید نمازگزار توبه واستغفار نماید وگناهانی كه مانع قبول شدن نماز است، مانند حسد، كبر، غیبت، خوردن حرام، آشامیدن مسكرات، وندادن خمس وزكوة بلكه هر معصیتی را ترك كند، وهمچنین سزاوار است كارهایی كه ثواب نماز را

كم می كند بجا نیاورد، مثلا در حال خواب آلودگی وخودداری از بول به نماز نایستد ودر موقع نماز به آسمان نگاه نكند ونیز كارهایی كه ثواب نماز را زیاد می كند بجا آورد، مثلا انگشتری عقیق بدست كند ولباس پاكیزه بپوشد، وشانه، ومسواك كند، وخود را خوشبو نماید

نمازهای واجب

نمازهای واجب شش است : اول - نماز یومیه

دوم - نماز آیات

سوم - نماز میت

چهارم - نماز طواف واجب خانه كعبه

پنجم - نماز قضای پدر ومادر كه بر پسر بزرگتر واجب است

ششم - نمازی كه به واسطه اجاره ونذر وقسم وعهد واجب می شود

نمازهای واجب یومیه

نمازهای واجب یومیه پنج است : ظهر وعصر، هر كدام چهار ركعت

مغرب سه ركعت، عشا، چهار ركعت، صبح، دو ركعت

مسأله 734 - در سفر باید نمازهای چهار ركعتی را با شرایطی كه گفته می شود دو ركعت خواند

وقت نماز ظهر وعصر

مسأله 735 - اگر چوب یا چیزی مانند آن را، راست در زمین هموار فرو برند صبح كه خورشید بیرون می آید سایه آن به طرف مغرب می افتد، وهر چه آفتاب بالا می آید، این سایه كه می شود ودر شهرهای ما، در اول ظهر شرعی به آخرین درجه كمی می رسد وظهر كه گذشت سایه آن به طرف مشرق بر می گردد وهر چه خورشید رو به مغرب می رود، سایه زیادتر می شود بنا بر این وقتی سایه به آخرین درجه كمی رسید ودو مرتبه رو به زیاد شدن گذاشت، معلوم می شود ظهر شرعی شده است (1)

مسأله 736 - چوب یا چیز دیگری را كه برای معین كردن ظهر به زمین فرو می برند شاخص گویند

مسأله 737 - وقت نماز ظهر وعصر بعد از زوال تا غروب آفتاب است

ولی چنانچه نماز عصر را عمدا قبل از نماز ظهر بخواند باطل است، مگر اینكه از آخر وقت بیش از بجا آوردن یك نماز مجال نباشد كه در این فرض اگر كسی تا این موقع نماز ظهر را نخوانده باید نماز عصر را قبل از نماز ظهر بخواند، ونماز ظهر را بعدا قضاء نماید، واگر كسی پیش از این وقت، اشتباها تمام نماز عصر را پیش از نماز ظهر بخواند، نمازش صحیح است واحتیاط واجب آن است كه نماز را نماز ظهر قرار دهد ونماز

دوم را به قصد ما فی الذمه بخواند

مسأله 738 - اگر پیش از خواندن نماز ظهر، سهوا مشغول نماز عصر شود ودر بین نماز بفهمد اشتباه كرده است، باید نیت را به نماز ظهر برگرداند یعنی نیت كند كه آنچه تا حال خوانده ام وآنچه را مشغولم وآنچه بعد می خوانم همه نماز ظهر باشد وبعد از آنكه نماز را تمام كرد، نماز عصر را بخواند

مسأله 739 - در زمان حضور امام علیه السلام واجب است، انسان در روز جمعه بجای نماز ظهر دو ركعت نماز جمعه بخواند، ولی در این زمان اگر كسی نماز جمعه بخواند، احتیاط واجب آن است كه نماز ظهر را هم بخواند

مسأله 740 - وقت نماز جمعه از اول ظهر است تا وقتی كه سایه شاخص به اندازه خود شاخص شود

* 1 ظهر شرعی در بعضی از مواقع سال، چند دقیقه پیش از ساعت دوازده (به ساعت ظهر كوك) وگاهی چند دقیقه بعد از ساعت دوازده است

وقت نماز مغرب وعشاء

مسأله 741 - مغرب موقعی است كه خورشید غروب كند پس تأخیر ظهر وعصر از آن وقت جایز نیست، ولی احتیاط ترك نشود به تأخیر مغرب تا سرخی طرف مشرق از بالای سر بگذرد

مسأله 742 - وقت نماز مغرب وعشاء بعد از غروب آفتاب است تا نیمه شب، ولی چنانچه نماز عشاء با التفات وعمد قبل از نماز مغرب خوانده شود باطل است، مگر اینكه از وقت بیش از مقدار اداء نماز عشاء نمانده باشد كه اگر كسی تا این موقع نماز مغرب را نخوانده باید اول نماز عشاء را بخواند وبعد از آن نماز مغرب را قضاء نماید

مسأله 743 - اگر كسی

در وقتی كه باید نماز مغرب قبل از عشاء خوانده شود اشتباها نماز عشاء را پیش از مغرب بخواند وبعد از نماز ملتفت شود، نمازش صحیح است وباید نماز مغرب را بعد از آن بجا آورد

مسأله 744 - اگر پیش از خواندن نماز مغرب، سهوا مشغول نماز عشاء شود ودر بین نماز بفهمد كه اشتباه كرده چنانچه به ركوع ركعت چهارم نرفته است، باید نیت را به نماز مغرب برگرداند ونماز را تمام كند وبعد نماز عشا را بخواند واگر به ركوع ركعت چهارم رفته باید نماز را بهم بزند وبعد از آن مغرب وعشا را بخواند

مسأله 745 - آخر وقت نماز عشا نصف شب است

وشب را باید از اول غروب تا اذان صبح حساب كرد، نه تا اول آفتاب (1)

مسأله 746 - اگر از روی معصیت، نماز مغرب یا نماز عشاء را تا نصف شب 1 - بنابراین تقریبا یازده ساعت ویك ربع بعد از ظهر شرعی، آخر وقت نماز مغرب وعشاء است

نخواند، باید نیت قضاء بكند واگر به واسطه خواب یا فراموشی یا حیض تاخیر انداخته باید نیت اداء بكند واگر به واسطه عذر دیگر غیر این سه عذر تأخیر انداخته بنابر احتیاط واجب، باید تا قبل از اذان صبح، بدون اینكه نیت اداء وقضاء كند بجا آورد

وقت نماز صبح

اشاره

مسأله 747 - نزدیك اذان صبح از طرف مشرق، سفیده ای رو به بالا حركت می كند كه آن را فجر اول گویند، موقعی كه آن سفیده پهن شد، فجر دوم واول وقت نماز صبح است وآخر وقت نماز صبح موقعی است كه آفتاب بیرون می آید

احكام وقت نماز

مسأله 748 - موقعی انسان می تواند مشغول نماز شود، كه یقین كند وقت داخل شده است، یا یك مرد عادل بلكه شخص مورد اطمینان ووقت شناس به داخل شدن وقت خبر دهد

مسأله 749 - اگر به واسطه ابر یا غبار یا نابینایی ویا بودن در زندان، نتواند در اول وقت نماز، به داخل شدن وقت یقین كند چنانچه گمان داشته باشد كه وقت داخل شده ومی تواند صبر كند اكتفاء به گمان نكند، واگر نمی تواند صبر كند، می تواند مشغول نماز شود

مسأله 750 - اگر انسان یقین كند كه وقت نماز شده یا از راه دیگر ثابت شود دخول وقت ومشغول نماز شود ودر بین نماز بفهمد كه هنوز وقت داخل نشده، نماز او باطل است وهمچنین است اگر بعد از نماز بفهمد كه تمام نماز را پیش از وقت خوانده

ولی اگر در بین نماز بفهمد وقت داخل شده، یا بعد از نماز بفهمد كه در بین نماز وقت داخل شده، نماز او صحیح است

مسأله 751 - اگر انسان ملتفت نباشد كه باید با یقین به داخل شدن وقت، مشغول نماز شود، چنانچه بعد از نماز بفهمد كه تمام نماز را در وقت خوانده نماز او صحیح است واگر بفهمد تمام نماز را پیش از وقت خوانده، یا نفهمد كه در وقت خوانده یا پیش از

وقت، نمازش باطل است بلكه اگر بعد از نماز بفهمد كه در بین نماز وقت داخل شده است، باید دوباره آن نماز را بخواند

مسأله 752 - اگر یقین كند وقت داخل شده ومشغول نماز شود ودر بین نماز شك كند كه وقت داخل شده یا نه، نماز او باطل است

ولی اگر در بین نماز یقین داشته باشد كه وقت شده، وشك كند كه آنچه از نماز خوانده در وقت بوده یا نه نمازش صحیح است

مسأله 753 - اگر وقت نماز بقدری تنگ است، كه به واسطه بجا آوردن بعضی از كارهای مستحب نماز، مقداری از آن بعد از وقت خوانده می شود، باید آن مستحب را بجا نیاورد، مثلا اگر به واسطه خوانده قنوت، مقداری از نماز بعد از وقت خوانده می شود، باید قنوت نخواند

مسأله 754 - كسی كه به اندازه خواندن یك ركعت نماز وقت دارد، باید نماز را به نیت اداء بخواند، ولی نباید عمدا نماز را تا این وقت تأخیر بیندازد

مسأله 755 - كسی كه مسافر نیست، اگر تا مغرب به اندازه خواندن پنج ركعت نماز وقت دارد، باید نماز ظهر وعصر هر دو را بخواند واگر كمتر وقت دارد، باید فقط نماز عصر را بخواند وبعدا نماز ظهر را قضاء كند

وهمچنین اگر تا نصف شب به اندازه خواندن چهار ركعت نماز وقت دارد، باید نماز مغرب وعشاء را بخواند واگر كمتر وقت دارد، باید فقط عشاء را بخواند وبعدا مغرب را قضاء نماید

مسأله 756 - كسی كه مسافر است اگر تا مغرب به اندازه خواندن سه ركعت نماز وقت دارد، باید ظهر وعصر را بخواند واگر كمتر وقت دارد، باید

فقط عصر را بخواند وبعدا نماز ظهر را قضاء كند، واگر تا نصف شب به اندازه خواندن چهار ركعت وقت دارد، باید نماز مغرب وعشا را بخواند واگر كمتر وقت دارد، باید فقط عشاء را بخواند وبعدا مغرب را قضاء نماید وچنانچه بعد از خواندن عشاء معلوم شود كه به مقدار یك ركعت یا بیشتر وقت به نصف شب مانده است، باید فورا نماز مغرب را به نیت اداء بجا آورد

مسأله 757 - مستحب است انسان نماز را در اول وقت آن بخواند وراجع به آن خیلی سفارش شده است وهر چه به اول وقت نزدیكتر باشد بهتر است، مگر آنكه تأخیر آن از جهتی باشد، مثلا صبر كند كه نماز را به جماعت بخواند

مسأله 758 - هرگاه انسان عذری دارد كه اگر بخواهد در اول وقت، نماز بخواند ناچار است با تیمم بخواند، چنانچه بداند عذر او تا آخر وقت باقی است، می تواند در اول وقت، نماز بخواند، واگر احتمال دهد كه عذر او از بین می رود، باید صبر كند تا عذرش برطرف شود وچنانچه عذر او برطرف نشد، در آخر وقت نماز بخواند، ولازم نیست به قدری صبر كند كه فقط بتواند كارهای واجب نماز را انجام دهد، بلكه اگر برای مستحبات نماز مانند اذان واقامه وقنوت هم وقت دارد، می تواند تیمم كند ونماز را با آن مستحبات بجا آورد

مسأله 759 - كسی كه مسائل نماز وشكیات وسهویات را نمی داند واحتمال می دهد كه یكی از اینها در نماز پیش آید، باید برای یاد گرفتن اینها نماز را از اول وقت تأخیر بیندازد، ولی اگر اطمینان دارد كه نماز

را بطور صحیح تمام می كند، می تواند در اول وقت مشغول نماز شود، پس اگر در نماز مسأله ای كه حكم آن را نمی داند پیش نیاید نماز او صحیح است واگر مسأله ای كه حكم آن را نمی داند پیش آید جایز است به یكی از دو طرفی كه احتمال می دهد عمل نماید ونماز را تمام كند

ولی بعد از نماز باید مسأله را بپرسد كه اگر نمازش باطل بوده، دوباره بخواند واگر صحیح بوده، دوباره خواندن لازم نیست

مسأله 760 - اگر وقت نماز وسعت دارد وطلبكار هم طلب خود را مطالبه می كند در صورتی كه ممكن است، باید اول قرض خود را بدهد، بعد نماز بخواند وهمچنین است اگر كار واجب دیگری كه باید فورا آن را بجا آورد پیش آمد كند، مثلا ببیند مسجد نجس است كه باید اول مسجد را تطهیر كند، بعد نماز بخواند وچنانچه اول نماز بخواند، معصیت كرده ولی نماز او صحیح است نمازهایی كه باید به ترتیب خوانده شود

مسأله 761 - انسان باید نماز عصر را بعد از نماز ظهر ونماز عشاء را بعد از نماز مغرب بخواند واگر عمدا نماز عصر را پیش از نماز ظهر ونماز عشاء را پیش از نماز مغرب بخواند باطل است

مسأله 762 - اگر به نیت نماز ظهر مشغول نماز شود ودر بین نماز یادش بیاید كه نماز ظهر را خوانده است نمی تواند نیت را به نماز عصر برگرداند بلكه باید نماز را بشكند ونماز عصر را بخواند وهمینطور است در نماز مغرب وعشاء

مسأله 763 - اگر در بین نماز عصر یقین كند كه نماز ظهر را نخوانده است ونیت

را به نماز ظهر برگرداند، چنانچه یادش بیاید كه نماز ظهر را خوانده بوده چنانچه ركوع یا دو سجده با قصد ظهر بجا آورده نمازش باطل است والا صحیح است وعدول می كند به عصر واز آنجایی كه بقصد عصر نیاورده می خواند واعاده لازم نیست

مسأله 764 - اگر در بین نماز عصر شك كند كه نماز ظهر را خوانده یا نه، باید نیت را به نماز ظهر برگرداند ولی اگر وقت بقدری كم است كه بعد از تمام شدن نماز، مغرب می شود باید به نیت نماز عصر، نماز را تمام كند وبنا بر احتیاط واجب قضای ظهر را بجا آورد

مسأله 765 - اگر در نماز عشاء پیش از ركوع ركعت چهارم شك كند كه نمازمغرب را خوانده یا نه، چنانچه وقت بقدری كم است كه بعد از تمام شدن نماز، نصف شب می شود، باید به نیت عشاء نماز را تمام كند وبنابر احتیاط واجب مغرب را بعدا بخواند واگر بیشتر وقت دارد باید نیت را به نماز مغرب برگرداند ونماز را سه ركعتی تمام كند، بعد نماز عشاء را بخواند

مسأله 766 - اگر در نماز عشاء بعد از رسیدن به ركوع ركعت چهارم، شك كند كه نماز مغرب را خوانده یا نه نماز را بهم زند بعد نماز مغرب وبعد عشاء را بخواند

مسأله 767 - اگر انسان نمازی را كه خوانده احتیاطا دوباره بخواند ودر بین نماز یادش بیاید نمازی را كه باید پیش از آن بخواند نخوانده است، نیت را به آن نماز برگرداند، مثلا موقعی كه نماز عصر را احتیاطا می خواند، اگر یادش بیاید نماز ظهر را نخوانده است

می تواند نیت را به نماز ظهر برگرداند به این نحو كه قصد می كند اگر آن چهار ركعت كه قبلا خوانده صحیح است ظهر باشد والا همین نماز ظهر باشد وبعد از تمام كردن آن یك چهار ركعت به قصد ما فی الذمه بخواند

مسأله 768 - برگرداندن نیت از نماز قضاء به نماز اداء واز نماز مستحب به نماز واجب جایز نیست

مسأله 769 - اگر وقت نماز اداء وسعت داشته باشد، انسان می تواند در بین نماز نیت را به نماز قضاء برگرداند، ولی باید برگرداندن نیت به نماز قضاء ممكن باشد، مثلا اگر مشغول نماز ظهر است، در صورتی می تواند نیت را به قضای صبح برگرداند كه داخل ركوع ركعت سوم نشده باشد

نمازهای مستحب

مسأله 770 - نمازهای مستحبی زیاد است وآنها را نافله گویند وبین نمازهای مستحبی به خواندن نافله های شبانه روز بیشتر سفارش شده وآنها در / صفحة 139 / غیر روز جمعه سی وچهار ركعتند كه، هشت ركعت آن نافله ظهر، وهشت ركعت آن نافله عصر، وچهار ركعت نافله مغرب، ودو ركعت نافله عشاء ویازده ركعت نافله شب، ودو ركعت نافله صبح می باشد وچون دو ركعت نافله عشاء نشسته خوانده می شود یك ركعت حساب می شود ولی در روز جمعه بر شانزده ركعت نافله ظهر وعصر چهار ركعت اضافه می شود

مسأله 771 - از یازده ركعت نافله شب، هشت ركعت آن باید به نیت نافله شب، ودو ركعت آن به نیت نماز شفع، ویك ركعت آن به نیت نماز وتر خوانده شود ودستور كامل نافله شب در كتابهای دعا گفته شده است

مسأله 772 - نمازهای نافله را می

شود نشسته خواند، ولی بهتر است دو ركعت نماز نافله نشسته را یك ركعت حساب كند

مثلا كسی كه می خواهد نافله ظهر را كه هشت ركعت است نشسته بخواند، بهتر است شانزده ركعت بخواند، واگر می خواهد نماز وتر را نشسته بخواند، دو نماز یك ركعتی نشسته بخواند

وقت نافله های یومیه

مسأله 773 - نافله نماز ظهر پیش از نماز ظهر خوانده شود، ووقت آن از اول ظهر است تا موقعی كه آن مقدار از سایه شاخص كه بعد از ظهر پیدا می شود، به اندازه دو هفتم آن شود، مثلا اگر درازی شاخص هفت وجب باشد، هر وقت مقدار سایه ای كه بعد از ظهر پیدا می شود به دو وجب رسید، آخر وقت نافله ظهر است

مسأله 774 - نافله عصر پیش از نماز عصر خوانده می شود ووقت آن تا موقعی است كه آن مقدار از سایه شاخص كه بعد از ظهر پیدا می شود، به چهار هفتم آن برسد

وچنانچه بخواهد نافله ظهر یا نافله عصر را بعد از وقت آنها بخواند، باید نافله ظهر را بعد از نماز ظهر ونافله عصر را بعد از نماز عصر بخواند، ونیت قضاء بكند

مسأله 775 - وقت نافله مغرب بعد از تمام شدن نماز مغرب است تا آخر وقت مغرب

مسأله 776 - وقت نافله عشاء بعد از تمام شدن نماز عشاء تا نصف شب است وبهتر است بعد از نماز عشاء بلافاصله خوانده شود

مسأله 777 - نافله صبح پیش از نماز صبح خوانده می شود ووقت آن از اول شش یك باقی شب است مثلا اگر شب نه ساعت است یك ساعت ونیم به فجر اول وقت نافله صبح است

تا وقتی كه سرخی طرف مشرق پیدا شود ونشانه فجر اول در وقت نماز صبح گفته شد ومی توان نافله صبح را بعد از نافله شب بلافاصله خواند

مسأله 778 - وقت نافله شب از نصف شب است تا اذان صبح وبهتر است نزدیك اذان صبح خوانده شود

مسأله 779 - مسافر وكسی كه برای او سخت است نافله شب را بعد از نصف شب بخواند، می توانند آن را در اول شب بجا آورند

نماز غفیله

مسأله 780 - یكی از نمازهای مستحبی نماز غفیله است كه بین نماز مغرب وعشاء خوانده می شود ووقت آن تا آخر وقت مغرب است ودر ركعت اول آن، بعد از حمد باید بجای سوره این آیه را بخوانند : وذا النون اذ ذهب مغاضبا فظن ان لن نقدر علیه فنادی فی الظلمات ان لا اله الا انت سبحانك انی كنت من الظالمین فاستجبنا له ونجیناه من الغم وكذلك ننجی المؤمنین ودر ركعت دوم بعد از حمد بجای سوره این آیه را بخوانند : وعنده مفاتح الغیب لا یعلمها الا هو ویعلم ما فی البر والبحر وما تسقط من ورقة الا یعلمها ولا حبة فی ظلمات الارض ولا رطب ولا یابس الا فی كتاب مبین ودر قنوت آن بگویند : اللهم انی اسئلك بمفاتح الغیب التی لا یعلمها الا انت ان تصلی علی محمد وآل محمد وان تفعل بی كذا وكذا وبجای كلمه كذا وكذا حاجتهای خود را بگویند وبعد بگویند : اللهم انت ولی نعمتی والقادر علی طلبتی تعلم حاجتی فاسئلك بحق محمد وآل محمد علیه وعلیهم السلام لما قضیتها لی

احكام قبله

مسأله 781 - خانه كعبه كه در مكه معظمه می باشد قبله است، وباید روبروی آن نماز خواند، وكسی كه دور است اگر طوری بایستد كه بگویند رو به قبله نماز می خواند كافی است وهمچنین است كارهای دیگری كه مانند سر بریدن حیوانات، باید رو به قبله انجام گیرد

مسأله 782 - كسی كه باید نشسته نماز بخواند، اگر نمی تواند بطور معمول بنشیند ودر موقع نشستن، كف پاها را به زمین می گذارد، باید در موقع نماز صورت و سینه وشكم وساق

پای او رو به قبله باشد

مسأله 783 - كسی كه نمی تواند نسشته نماز بخواند، باید در حال نماز به پهلوی راست طوری بخوابد كه جلو بدن او رو به قبله باشد واگر ممكن نیست باید به پهلوی چپ طوری بخوابد كه جلوی بدن او رو بقبله باشد واگر این را هم نتواند باید به پشت بخوابد بطوری كه كف پاهای او رو به قبله باشد

مسأله 784 - نماز احتیاط وسجده وتشهد فراموش شده را باید رو بقبله بجا آورد

وبنا بر احتیاط سجده سهو هم باید رو به قبله باشد

مسأله 785 - نماز احتیاط وسجده وتشهد فراموش شده را باید رو به قبله بجا آورد

وبنا بر احتیاط سجده سهو هم باید رو به قبله باشد

مسأله 786 - نماز مستحبی را می شود در حال راه رفتن وسواری خواند واگر انسان در این دو حال، نماز مستحبی بخواند، لازم نیست رو به قبله باشد

مسأله 787 - كسی كه می خواهد نماز بخواند، باید برای پیدا كردن قبله كوشش نماید، تا یقین كند كه قبله كدام طرف است واگر نتواند یقین كند، باید به گمانی كه از محراب مساجد مسلمانان یا قبرهای آنان یا از راههای دیگر پیدا می شود عمل نماید، حتی اگر از گفته فاسق یا كافری كه به واسطه قواعد علمی قبله را می شناسد گمان به قبله پیدا كند كافیست

مسأله 788 - كسی كه گمان به قبله دارد، اگر بتواند گمان قویتری پیدا كند نمی تواند به گمان خود عمل نماید، مثلا اگر میهمان از گفته صاحبخانه گمان به قبله پیدا كند ولی بتواند از راه دیگر گمان قویتری پیدا كند، نباید بحرف

او عمل نماید

مسأله 789 - اگر برای پیدا كردن قبله وسیله ای ندارد، یا با اینكه كوشش كرده، گمانش به طرفی نمی رود یك نماز به هر طرفی كه می خواهد بخواند وكافی است

مسأله 790 - اگر یقین یا گمان كند كه قبله در یكی از دو طرف است، باید به هر دو طرف نماز بخواند

مسأله 791 - كسی كه باید به دو طرف نماز بخواند، اگر بخواهد دو نماز بخواند مثل نماز ظهر وعصر باید یكی بعد از دیگری خوانده شود، بهتر است كه نماز اول را به هر دو طرف كه واجب است بخواند، بعد نماز دوم را شروع كند و می تواند نماز ظهر را به یك طرف بخواند وبعد از آن نماز عصر را بهمان طرف بخواند، بعد به طرف دیگر نماز ظهر وعصر را بخواند

مسأله 792 - كسی كه یقین به قبله ندارد، اگر بخواهد غیر از نماز، كاری كند كه باید رو به قبله انجام داد، مثلا بخواهد سر حیوانی را ببرد، باید به گمان عمل نماید، واگر گمان ممكن نیست به هر طرف كه انجام دهد صحیح است

پوشانیدن بدن در نماز

مسأله 793 - مرد باید در حال نماز، اگر چه كسی او را نمی بیند، عورتین خود را بپوشاند، وبهتر است از ناف تا زانو را هم بپوشاند

مسأله 794 - زن باید در موقع نماز، تمام بدن حتی سر وموی خود را بپوشاند وپوشاندن صورت ودستها تا بند وپاها تا مچ پا لازم نیست

اما برای آنكه یقین كند كه مقدار واجب را پوشانده است، باید مقداری از اطراف صورت و قدری پایین تر از مچ را هم بپوشاند

مسأله 795 - موقعی

كه انسان قضای سجده فراموش شده یا تشهد فراموش شده را بجا می آورد وبنا بر احتیاط واجب در موقع سجده سهو هم، باید خود را مثل موقع نماز بپوشاند

مسأله 796 - اگر انسان عمدا در نماز عورتش را نپوشاند، نمازش باطل است

مسأله 797 - اگر كسی از روی ندانستن مسأله در نماز عورتش را نپوشاند، چنانچه در ندانستن معذور باشد نمازش صحیح است والا باطل است

مسأله 798 - اگر در بین نماز بفهمد كه عورتش پیدا است، نمازش باطل است ولی اگر حین توجه عورتش پوشیده باشد وقبل از آن پیدا بوده نمازش صحیح است، وهمچنین اگر بعد از نماز بفهمد كه در نماز عورت او پیدا بوده، نمازش صحیح است مسأله 799 - اگر در حال ایستاده، لباسش عورت او را می پوشاند ولی ممكن است در حال دیگر مثلا در حال ركوع وسجود نپوشاند، چنانچه موقعی كه عورت او پیدا می شود، به وسیله ای آن را بپوشاند، نماز او صحیح است

مسأله 800 - انسان می تواند در نماز خود را به علف وبرگ درختان بپوشاند

مسأله 801 - اگر چیزی ندارد كه در نماز خود را با آن بپوشاند، چنانچه یقین كند كه پیدا می كند، باید نماز را به تأخیر بیندازد واگر چیزی پیدا نكرد، در آخر وقت مطابق وظیفه اش نماز بخواند

مسأله 802 - كسی كه می خواهد نماز بخواند، اگر برای پوشاندن خود حتی برگ درخت وعلف وگل ولجن نداشته باشد واحتمال ندهد، كه تا آخر وقت چیزی پیدا كند كه خود را با آن بپوشاند، در صورتی كه احتمال بدهد كه نامحرم او را می بیند باید نشسته نماز بخواند

وبرای ركوع وسجود با سر اشاره نماید واگر اطمینان دارد كه نامحرم او را نمی بیند باید ایستاده نماز بخواند، وبرای ركوع وسجود بنا بر احتیاط واجب دو نماز بخواند، یكی با ركوع وسجود، دیگری بجای ركوع وسجود با سر اشاره نماید

لباس نمازگزار

مسأله 803 - لباس نمازگزار شش شرط دارد :

اول آنكه پاك باشد

دوم آنكه مباح باشد

سوم آنكه از اجزاء مرده نباشد

چهارم آنكه از حیوان حرامگوشت نباشد

پنجم وششم آنكه اگر نمازگزار مرد است، لباس او ابریشم خالص وطلاباف نباشد

وتفصیل اینها در مسائل آینده گفته می شود

مسأله 804 - لباس نمازگزار باید پاك باشد، واگر كسی عمدا با بدن یا لباس نجس نماز بخواند، نمازش باطل است

مسأله 805 - كسی كه نمی داند با بدن ولباس نجس نماز باطل است، اگر با بدن یا لباس نجس نماز بخواند، نمازش باطل است در صورتی كه معذور در ندانستن نباشد

مسأله 806 - اگر به واسطه ندانستن مسأله، چیز نجسی را نداند نجس است، مثلا نداند عرق شتر نجاستخوار نجس است وبا آن نماز بخواند نمازش باطل است در صورتی كه معذور در جهل نباشد والا صحیح است

مسأله 807 - اگر نداند كه بدن یا لباسش نجس است وبعد از نماز بفهمد نجس بوده نماز او صحیح است

مسأله 808 - اگر فراموش كند كه بدن یا لباسش نجس است ودر بین نماز یا بعد از آن یادش بیاید، باید نماز را دوباره بخواند، واگر وقت گذشته قضاء نماید

مسأله 809 - كسی كه در وسعت وقت مشغول نماز است اگر در بین نماز بدن یا لباس او نجس شود وپیش از آنكه چیزی از نماز را با نجاست، بخواند، ملتفت

شود كه نجس شده، یا بفهمد بدن یا لباس او نجس است وشك كند كه همان وقت نجس شده یا از پیش نجس بوده، در صورتی كه آب كشیدن بدن یا لباس یا عوض كردن لباس یا بیرون آوردن آن، نماز را بهم نمی زند، باید در بین نماز بدن یا لباس را آب بكشد

یا لباس را عوض نماید، یا اگر چیز دیگری عورت او را پوشانده، لباس را بیرون آورد ولی چنانچه طوری باشد كه اگر بدن یا لباس را آب بكشد یا لباس را عوض كند یا بیرون آورد، نماز بهم می خورد واگر لباس را بیرون آورد برهنه می ماند

باید نماز را بشكند وبا بدن ولباس پاك نماز بخواند

مسأله 810 - كسی كه در تنگی وقت مشغول نماز است، اگر در بین نماز لباس او نجس شود وپیش از آنكه چیزی از نماز را با نجاست بخواند بفهمد كه نجس شده یا بفهمد كه لباس او نجس است وشك كند كه همان وقت نجس شده یا از پیش نجس بوده، در صورتی كه آب كشیدن یا عوض كردن یا بیرون آوردن لباس، نماز را بهم نمی زند ومی تواند لباس را بیرون آورد، باید لباس را آب بكشد یا عوض كند، یا اگر چیز دیگری عورت او را پوشانده، لباس را بیرون آورد و نماز را تمام كند واما اگر چیز دیگری عورت را نپوشانده ولباس را هم نمی تواند آب بكشد یا عوض كند، باید لباس را بیرون آورد وبه دستوری كه برای برهنگان گفته شد نماز را تمام كند، ولی چنانچه طوری است كه اگر لباس را آب بكشد یا

عوض كند، نماز بهم می خورد وبه واسطه سرما ومانند آن نمی تواند لباس را بیرون آورد، باید با همان حال نماز را تمام كند ونمازش صحیح است

مسأله 811 - كسی كه در تنگی وقت مشغول نماز است، اگر در بین نماز بدن او نجس شود وپیش از آنكه چیزی از نماز را با نجاست بخواند، ملتفت شود كه نجس شده، یا بفهمد بدن او نجس است وشك كند كه همان وقت نجس شده یا از پیش نجس بوده، در صورتی كه آب كشیدن بدن نماز را بهم نمی زند باید آب بكشد واگر نماز را بهم می زند، باید با همان حال نماز را تمام كند ونماز او صحیح است

مسأله 812 - كسی كه در پاك بودن بدن یا لباس خود شك دارد، چنانچه نماز بخواند وبعد از نماز بفهمد كه بدن یا لباسش نجس بوده، نماز او صحیح است

مسأله 813 - اگر لباس را آب بكشد ویقین كند كه پاك شده است وبا آن نماز بخواند وبعد از نماز بفهمد پاك نشد نمازش صحیح است ولازم نیست نماز را دوباره بخواند

مسأله 814 - اگر خونی در بدن یا لباس خود ببیند ویقین كند كه از خونهای نجس نیست، مثلا یقین كند كه خون پشه است، چنانچه بعد از نماز بفهمد از خونهایی بوده كه نمی شود با آن نماز خواند، نماز او صحیح است

مسأله 815 - اگر یقین كند خونی كه در بدن یا لباس اوست خون نجسی است كه نماز با آن صحیح است، مثلا یقین كند خون زخم ودمل است، چنانچه بعد از نماز بفهمد خونی بوده كه نماز با آن

باطل است، نمازی كه خوانده صحیح است

مسأله 816 - اگر نجس بودن چیزی را فراموش كند وبدن یا لباسش با رطوبت به آن برسد ودر حال فراموشی نماز بخواند وبعد از نماز یادش بیاید، نماز او صحیح است

ولی اگر بدنش با رطوبت به چیزی كه نجس بودن آن را فراموش كرده برسد وبدون اینكه خود را آب بكشد، غسل كند ونماز بخواند، غسل ونمازش باطل است ونیز اگر جایی از اعضاء وضوء با رطوبت به چیزی كه نجس بودن آن را فراموش كرده برسد وپیش از آنكه آنجا را آب بكشد، وضوء بگیرد ونماز بخواند، وضوء ونمازش باطل می باشد

مسأله 817 - كسی كه یك لباس دارد، اگر بدن ولباسش نجس شود وبه اندازه آب كشیدن یكی از آنها آب داشته باشد، چنانچه بتواند لباسش را بیرون آورد، باید بدن را آب بكشد ونماز را به دستوری كه برای برهنگان گفته شد بجا آورد واگر به واسطه سرما یا عذر دیگر نتواند لباس را بیرون آورد هر كدام از بدن یا لباس را كه بخواهد، می تواند آب بكشد ولی اگر مثلا نجاست یكی بول است كه اگر بخواهد با آب قلیل آب بكشد باید دو مرتبه آب روی آن بریزد ودیگری خون است كه یك مرتبه ریختن آب روی آن كافی است، باید آن را كه به بول نجس شده آب بكشد

مسأله 818 - كسی كه غیر از لباس نجس، لباس دیگری ندارد، باید نماز را به دستوری كه برای برهنگان گفته شد بجا آورد، ولی اگر به واسطه سرما ومانند آن نمی تواند لباسش را بیرون آورد، باید با لباس نجس نماز بخواند

ونماز او صحیح است

مسأله 819 - كسی كه دو لباس دارد اگر بداند یكی از آنها نجس است ونداند كه كدام یك آنها است، چنانچه وقت دارد، باید با هر دو لباس نماز بخواند مثلا اگر می خواهد نماز ظهر وعصر بخواند باید با هر كدام یك نماز ظهر ویك نماز عصر بخواند ولی اگر وقت تنگ است مخیر است نماز را به دستوری كه برای برهنگان گفته شد بجا آورد ویا در یكی از آن دو لباس بجا آورد

مسأله 820 - شرط دوم لباس نمازگزار كه عورت را با او پوشانده است باید مباح باشد

واما لباسی كه عورت با آن پوشانده نشده است ولو پوشیده باشد مباح بودن آن شرط صحت نماز نیست

مسأله 821 - كسی كه می داند پوشیدن لباس غصبی حرام است، ولی نمی داند نماز را باطل می كند وجاهل مقصر باشد اگر عمدا با لباس غصبی نماز بخواند نمازش باطل است

مسأله 822 - اگر نداند یا فراموش كند كه لباس او غصبی است وبا آن نماز بخواند نمازش صحیح است

مسأله 823 - اگر نداند یا فراموش كند كه لباس او غصبی است ودر بین نماز بفهمد، چنانچه چیز دیگری عورت او را پوشانده است ومی تواند فورا یا بدون اینكه موالات یعنی پی در پی بودن نماز بهم بخورد، لباس غصبی را بیرون آورد باید آن را بیرون آورد ونمازش صحیح است واگر چیز دیگری عورت او را نپوشانده یا نمی تواند لباس غصبی را فورا بیرون آورد یا اگر بیرون آورد پی در پی بودن نماز بهم می خورد در صورتی كه به مقدار یك ركعت هم وقت داشته

باشد، باید نماز را بشكند وبا لباس غیر غصبی نماز بخواند واگر به این مقدار وقت ندارد، باید در حال نماز لباس را بیرون آورد وبدستور نماز برهنگان نماز را تمام نماید

مسأله 824 - اگر كسی برای حفظ جانش با لباس غصبی نماز بخواند، یا مثلا برای اینكه دزد لباس غصبی را نبرد وبداند مالك او راضی است با آن نماز بخواند نمازش صحیح است

مسأله 825 - اگر با عین پولی كه خمس یا زكوة آن را نداده لباس بخرد، نماز خواندن در آن لباس باطل است مگر آنكه بنا داشته خمس یا زكوة را از اموال دیگرش بدهد وبا قصد منتقل نموده باشد او را بذمه كه در این صورت صحیح است

مسأله 826 - شرط سوم : لباس نمازگزار باید از اجزاء حیوان مرده نباشد

مسأله 827 - هرگاه چیزی از مردار مانند گوشت وپوست آن كه روح داشته همراه نمازگزار باشد اگر چه لباس او نباشد نمازش باطل است، بلی اگر در جیبش باشد نماز صحیح است

مسأله 828 - اگر چیزی از مردار حلال گوشت مانند مو وپشم كه روح ندارد همراه نمازگزار باشد، یا با لباسی كه از آنها تهیه كرده اند، نماز بخواند نمازش صحیح است

مسأله 829 - شرط چهارم : لباس نمازگزار باید از حیوان حرام گوشت نباشد واگر مویی از آن هم همراه نمازگزار باشد نماز او باطل است

مسأله 830 - اگر آب دهان یا بینی یا رطوبت دیگری از حیوان حرام گوشت مانند گربه بر بدن یا لباس نمازگزار باشد، چنانچه تر باشد نماز باطل واگر خشك شده وعین آن برطرف شده باشد، نماز صحیح است

مسأله 831 - اگر

مو وعرق وآب دهان كسی بر بدن یا لباس نمازگزار باشد اشكال ندارد وهمچنین است اگر مروارید وموم وعسل همراه او باشد

مسأله 832 - اگر شك داشته باشد كه لباسی از حیوان حلال گوشت است یا حرام گوشت، چه در داخله تهیه شده باشد چه در خارجه نماز با صحیح است

مسأله 833 - اگر انسان نداند كه تكمه صدفی ومانند آن از حیوان حرام گوشت است جایز است با آن نماز بخواند

مسأله 834 - پوشیدن خز خالص در نماز اشكال ندارد

مسأله 835 - اگر با لباسی كه نمی داند یا فراموش كرده كه از حیوان حرام گوشت است نماز بخواند نمازش صحیح است

مسأله 836 - شرط پنجم : پوشیدن لباس طلاباف برای مرد حرام ونماز با آن باطل است، ولی برای زن در نماز وغیر نماز اشكال ندارد

مسأله 837 - زینت كردن به طلا مثل آویختن زنجیر طلا به سینه وانگشتر طلا به دست كردن وبستن ساعت مچی طلا به دست، برای مرد حرام ونماز خواندن با آن باطل است وواجب است كه از استعمال عینك طلا هم خودداری كند، ولی زینت كردن به طلا برای زن در نماز وغیر نماز اشكال ندارد

مسأله 838 - اگر مردی نداند یا فراموش كند كه انگشتری یا لباس از طلا است یا شك داشته باشد وبا آن نماز بخواند نمازش صحیح است

مسأله 839 - شرط ششم : لباس مرد نمازگزار باید ابریشم خالص نباشد ودر غیر نماز هم پوشیدن آن برای مرد حرام است بلی نماز در چیزهایی كه ساتر نیست مثل عرقچین وبند شلوار اگر ابریشم خالص باشد مانعی ندارد

مسأله 840 - اگر آستر تمام لباس یا

آستر مقداری از آن ابریشم خالص باشد پوشیدن آن برای مرد حرام ونماز در آن باطل است

مسأله 841 - لباسی را كه نمی داند از ابریشم خالص است یا چیز دیگر پوشیدن آن در نماز وغیر نماز اشكال ندارد ونماز با او هم صحیح است

مسأله 842 - دستمال ابریشمی ومانند آن اگر در جیب مرد باشد اشكال ندارد ونماز را باطل نمی كند

مسأله 843 - پوشیدن لباس ابریشمی برای زن، در نماز وغیر نماز اشكال ندارد

مسأله 844 - پوشیدن لباس غصبی وابریشمی خالص وطلاباف ولباسی كه از مردار تهیه شده در حال ناچاری مانعی ندارد ونیز كسی كه ناچار است لباس بپوشد ولباس دیگری غیر از اینها ندارد، می تواند با این لباسها نماز بخواند در صورتی كه ناچاری در تمام وقت باشد

مسأله 845 - اگر غیر از لباس غصبی، لباس دیگری ندارد وناچار نیست لباس بپوشد، باید به دستوری كه برای برهنگان گفته شد نماز بخواند، واگر غیر لباسی كه از مردار تهیه شده لباس دیگری ندارد وناچار نیست لباس بپوشد مخیر است بین آنكه با آن لباس نماز بخواند ویا به دستوری كه برای برهنگان گفته شد نماز بخواند

مسأله 846 - اگر غیر از لباسی كه از حیوان حرام گوشت تهیه شده لباس دیگری ندارد چنانچه در پوشیدن لباس ناچار باشد، می تواند با همان لباس نماز بخواند واگر ناچار نباشد، باید به دستوری كه برای برهنگان گفته شد نماز را بجا آورد ویا با همان لباس بخواند

مسأله 847 - اگر مرد غیر از لباس ابریشمی خالص یا طلاباف لباس دیگری نداشته باشد چنانچه در پوشیدن لباس ناچار نباشد، باید به دستوری كه

برای برهنگان گفته شد نماز بخواند

مسأله 848 - اگر چیزی ندارد كه در نماز عورت خود را با آن بپوشاند، واجب است اگر چه به كرایه یا خریداری باشد، تهیه نماید، ولی اگر تهیه آن بقدری پول لازم دارد كه نسبت به دارایی او زیاد است، یا طوریست كه اگر پول را به مصرف لباس برساند، به حال او ضرر دارد، باید به دستوری كه برای برهنگان گفته شد نماز بخواند

مسأله 849 - كسی كه لباس ندارد اگر دیگری لباس به او ببخشد یا عاریه دهد، چنانچه قبول كردن آن برای او مشقت نداشته باشد، باید قبول كند

بلكه اگر عاریه كردن یا طلب بخشش برای او سخت نیست، باید از كسی كه لباس دارد، طلب بخشش یا عاریه نماید

مسأله 850 - پوشیدن لباسی كه پارچه یا رنگ یا دوخت آن برای كسی كه می خواهد آن بپوشد معلوم نیست، مثل آنكه اهل علم لباس نظامی بپوشد در صورتی كه موجب هتك حرمت نباشد حرام نیست واگر با آن لباس نماز بخواند اشكال ندارد

مسأله 851 - پوشیدن مرد لباس زنانه وزن لباس مردانه، حرام نیست وبا آن لباس نماز خواندن اشكال ندارد

مسأله 852 - كسی كه باید خوابیده نماز بخواند اگر برهنه باشد ولحاف یا تشك او نجس یا ابریشم خالص باشد می توان آن را به روی خود بكشد ونماز بخواند

واگر لحاف او اجزاء حیوان حرام گوشت باشد نماز باطل است

مواردی كه لازم نیست بدن ولباس نمازگزار پاك باشد

مسأله 853 - در سه صورت كه تفصیل آنها بعدا گفته می شود، اگر بدن یا لباس نمازگزار نجس باشد، نماز او صحیح است : اول آنكه

به واسطه زخم یا جراحت یا دملی كه در بدن او است، لباس یا بدنش به خون آلوده شده باشد

دوم آنكه بدن یا لباس او به مقدار كمتر از درهم (كه تقریبا به اندازه یك اشرفی می شود) به خون آلوده باشد

سوم آنكه ناچار باشد با بدن یا لباس نجس نماز بخواند

ودر دو صورت اگر فقط لباس نمازگزار نجس باشد، نماز او صحیح است : اول آنكه لباس كوچك او مانند جوراب وعرقچین نجس باشد

دوم آنكه لباس زنی كه پرستار بچه است نجس شده باشد واحكام این پنج صورت مفصلا در مسائل بعد گفته می شود

مسأله 854 - اگر در بدن یا لباس نمازگزار، خون زخم یا جراحت یا دمل باشد تا وقتی كه زخم جراحت یا دمل خوب نشده است، می تواند با آن خون نماز بخواند

وهمچنین است اگر چركی كه با خون بیرون آمده یا دوایی كه روی زخم گذاشته اند ونجس شده، در بدن یا لباس او باشد

مسأله 855 - اگر خون بریدگی وزخمی كه به زودی خوب می شود وشستن آن آسان است، در بدن یا لباس نمازگزار باشد، نماز او صحیح است

مسأله 856 - اگر جایی از بدن یا لباس كه با زخم فاصله دارد، به رطوبت زخم نجس شود، جایز نیست با آن نماز بخواند

ولی اگر مقداری از بدن یا لباس كه معمولا به رطوبت زخم آلوده می شود، به رطوبت آن نجس شود، نماز خواندن با آن مانعی ندارد

مسأله 857 - اگر از زخمی كه توی دهان وبینی ومانند اینها است، خونی به بدن یا لباس برسد، احتیاط واجب آن است كه با آن نماز نخواند وهمچنین / صفحة

153 / است خون بواسیر در صورتی كه دانه هایش بیرون نباشد، ولی با خون بواسیری كه دانه های آن بیرون است، می شود نماز خواند

مسأله 858 - كسی كه بدنش زخم است، اگر در بدن یا لباس خود خونی ببیند ونداند از زخم است یا خون دیگر، باید با آن نماز نخواند

مسأله 859 - اگر چند زخم در بدن باشد وبه طوری نزدیك هم باشند كه یك زخم حساب شوند تا وقتی همه خوب نشده اند، نماز خواندن با خون آنها اشكال ندارد

ولی اگر بقدری از هم دور باشند كه هر كدام یك زخم حساب شود

هر كدام كه خوب شد، باید برای نماز بدن ولباس را از خون آن آب بكشد

مسأله 860 - اگر سر سوزنی خون حیض، یا خون سگ یا خوك، یا كافر، یا مردار، یا حیوان حرام گوشت در بدن، یا لباس نمازگزار باشد نماز او باطل است وهمچنین است بنابر احتیاط خون نفاس واستحاضه، ولی خونهای دیگر مثل خون بدن انسان یا خون حیوان حلال گوشت اگر چه در چند جای بدن ولباس باشد در صورتی كه روی هم كمتر از درهم باشد (كه تقریبا به اندازه یك اشرفی می شود) نماز خواندن با آن اشكال ندارد

مسأله 861 - خونی كه به لباس نازك بی آستر بریزد وبه پشت آن برسد، یك خون حساب می شود ولی اگر پشت آن، جدا خونی شود، باید هر كدام را جدا حساب نمود، پس اگر خونی كه در پشت وروی لباس است رویهم كمتر از درهم باشد نماز با آن صحیح واگر بیشتر باشد، نماز با آن باطل است

مسأله 862 - اگر خون روی لباسی

كه آستر دارد بریزد وبه آستر آن برسد ویا به آستر بریزد وروی لباس خونی شود، باید هر كدام را جدا حساب نمود پس اگر خون روی لباس وآستر، كمتر از درهم باشد، نماز با آن صحیح واگر بیشتر باشد، نماز با آن باطل است

مسأله 863 - اگر خون بدن یا لباس كمتر از درهم باشد ورطوبتی به آن برسد در صورتی كه خون ورطوبتی كه به آن رسیده به اندازه درهم یا بیشتر شود واطراف را آلوده كند، نماز با آن باطل است، واگر رطوبت وخون به اندازه درهم نشود ورطوبت اطراف را هم آلوده نكند، یعنی تعدی از محل خون نكند نماز خواندن با آن اشكال ندارد، واگر رطوبت تعدی از محل خون بكند نماز باطل است

مسأله 864 - اگر بدن یا لباس خونی نشود ولی به واسطه رسیدن به خون نجس شود، اگر چه مقداری كه نجس شده كمتر از درهم باشد، نمی شود با آن نماز خواند

مسأله 865 - اگر خونی كه در بدن یا لباس است كمتر از درهم باشد ونجاست دیگری به آن برسد، مثلا یك قطره بول روی آن بریزد، نماز خواندن با آن جایز نیست

مسأله 866 - اگر می داند كه خونی كه در لباس یا بدن او است كمتر از درهم است ولی احتمال دهد كه از خونهایی باشد كه نماز با آنها باطل است، جائز است با آن خون نماز بخواند

مسأله 867 - اگر لباسهای كوچك نمازگزار مثل عرقچین وجوراب كه نمی شود با آنها عورت را پوشانید نجس باشد، چنانچه از مردار وحیوان حرام گوشت درست نشده باشد نماز با آنها صحیح است ونیز

اگر با انگشتری نجس نماز بخواند اشكال ندارد

مسأله 868 - اگر چیز نجس مانند دستمال وكلید وچاقوی نجس همراه نمازگزار باشد ونماز بخواند نمازش صحیح است

مسأله 869 - زنی كه پرستار بچه است وبیشتر از یك لباس ندارد، چنانچه نتواند لباس دیگری بخرد، یا كرایه كند ویا عاریه نماید، هرگاه شبانه روزی یك مرتبه لباس خود را آب بكشد، اگر چه تا روز دیگر لباسش به بول بچه نجس شود، می تواند با آن لباس نماز بخواند، ونیز اگر بیشتر از یك لباس دارد ولی ناچار است كه همه آنها را بپوشاند، چنانچه شبانه روزی یك مرتبه همه آنها را آب بكشد كافی است چیزهایی كه در لباس نمازگزار مستحب است

مسأله 870 - چند چیز در لباس نمازگزار مستحب است كه از آن جمله است عمامه با تحت الحنك، پوشیدن عبا ولباس سفید، وپاكیزه ترین لباسها، واستعمال بوی خوش، ودست كردن انگشتری عقیقچیزهایی كه در لباس نمازگزار مكروه است

مسأله 871 - چند چیز در لباس نمازگزار مكروه است واز آن جمله است : پوشیدن لباس سیاه وچرك وتنگ، ولباس شرابخوار، ولباس كسی كه از نجاست پرهیز نمی كند، ولباسی كه نقش صورت دارد، ونیز باز بودن تكمه های لباس ودست كردن انگشتری كه نقش صورت دارد مكروه است

مكان نمازگزار

مكان نمازگزار چند شرط دارد:

شرط اول آنكه مباح باشد

مسأله 872 - كسی كه در ملك غصبی نماز می خواند اگر چه روی فرش وتخت ومانند اینها باشد چنانچه جائی كه پیشانی را در حال سجود بر آن می گذارد غصبی باشد نماز او باطل است والا نماز صحیح است، واین تفصیل در مسائل بعد جاری است، ونماز خواندن در زیر

سقف غصبی وخیمه غصبی مانعی ندارد

مسأله 873 - نماز خواندن در ملكی كه منفعت آن مال دیگری است، بدون اجازه كسی كه منفعت ملك، مال او می باشد باطل است، مثلا در خانه اجاره ایاگر صاحبخانه یا دیگری بدون اجازه كسی كه آن خانه را اجاره كرده نماز بخواند، نمازش باطل است، وهمچنین است اگر در ملكی كه دیگری در آن حقی دارد نماز بخواند، مثلا اگر میت وصیت كرده باشد كه ثلث مال او را به مصرفی برسانند، تا وقتی ثلث را جدا نكنند، نمی شود در ملك او نماز خواند

مسأله 874 - كسی كه در مسجد نشسته، اگر دیگری جای او را غصب كند ودر آنجا نماز بخواند نمازش صحیح است

مسأله 875 - اگر در جایی كه نمی داند غصبی است، نماز بخواند وبعد از نماز بفهمد، یا در جایی كه غصبی بودن آن را فراموش كرده نماز بخواند وبعد از نماز یادش بیاید، نماز او صحیح است

مسأله 876 - اگر بداند جایی غصبی است، ولی نداند كه در جای غصبی نماز باطل است، ودر آنجا نماز بخواند چنانچه معذور از ندانستن نباشد نماز او باطل می باشد والا صحیح است

مسأله 877 - كسی كه ناچار است نماز را سواره بخواند، چنانچه حیوان سواری یا زین یا نعل آن غصبی باشد نماز او باطل است

مسأله 878 - كسی كه در ملكی با دیگری شریك است اگر سهم او جدا نباشد، بدون اجازه شریكش نمی تواند در آن ملك تصرف كند ونماز بخواند

مسأله 879 - اگر با عین پولی كه خمس وزكوة آن را نداده ملكی بخرد، تصرف او در آن ملك حرام ونمازش

(در آن باطل است چنانچه بنا نداشته باشد از اموال دیگر خمس یا زكاة را بدهد، والا جائز ونماز صحیح است)

مسأله 880 - اگر صاحب ملك به زبان، اجازه نماز خواندن بدهد وانسان بداند كه قلبا راضی نیست نماز خواندن در ملك او باطل است، واگر اجازه ندهد وانسان یقین كند كه قلبا راضی است نماز صحیح است

مسأله 881 - تصرف در ملك میتی كه خمس یا زكوه بدهكار است حرام ونماز در آن باطل است، ولی اگر بدهی او را بدهند یا ضامن شوند كه اداء نمایند، تصرف ونماز در ملك او اشكال ندارد

مسأله 882 - تصرف در ملك میتی كه به مردم بدهكار است، حرام ونماز در آن باطل است، ولی اگر ضامن شوند كه قرضهای او را بپردازند، یا اینكه طلبكارها ووصی میت یا طلبكارها وحاكم شرع اجازه بدهند، تصرف ونماز در ملك او مانعی ندارد

مسأله 883 - اگر میت قرض نداشته باشد، ولی بعضی از ورثه او صغیر یا دیوانه یا غائب باشند، تصرف در ملك او حرام ونماز در آن باطل است

مسأله 884 - نماز خواندن در مسافرخانه وحمام ومانند اینها كه برای واردین آماده است اشكال ندارد، ولی در غیر این قبیل جاها، در صورتی می شود نماز خواند كه مالك آن اجازه بدهد، یا حرفی بزند كه معلوم شود، برای نماز خواندن اذن داده است، مثل اینكه به كسی اجازه دهد در ملك او بنشیند وبخوابد، كه از اینها فهمیده می شود برای نماز خواندن هم اذن داده است

مسأله 885 - در زمین بسیار وسیعی كه برای بیشتر مردم مشكل است موقع نماز از آنجا به جای دیگری

بروند، بی اجازه مالك می شود نماز خواند

مسأله 886 - مكان نمازگزار باید بی حركت باشد، واگر به واسطه تنگی وقت یا جهت دیگر ناچار باشد در جایی كه حركت دارد، مانند اتومبیل وكشتی وترن

نماز بخواند، به قدری كه ممكن است باید در حال حركت چیزی نخواند، واگر آنها از قبله به طرف دیگر حركت كنند، بطرف قبله برگردد

مسأله 887 - نماز خواندن در اتومبیل وكشتی وترن ومانند اینها وقتی ایستاده اند مانعی ندارد

مسأله 888 - روی خرمن گندم وجو ومانند اینها كه نمی شود بی حركت ماند، نماز باطل است

شرط سوم، آنكه جای پیشانی نمازگزار پاك باشد

مسأله 889 - چنانچه مكان نمازگزار غیر از محل سجده نجس باشد مانعی ندارد ولی مشروط به آنكه رطوبت نداشته باشد كه بدن یا لباس نجس شود

شرط چهارم آنكه جای پیشانی نمازگزار از جای زانوها وسر انگشتان پای او بیش از چهار انگشت بسته پست تر یا بلندتر نباشد وتفضیل این مسأله در احكام سجده بیان می شود

شرط پنجم - آنكه در جایی كه سقف آن كوتاه است ونمی توان در آنجا راست بایستد، یا به اندازه ای كوچك است كه جای ركوع وسجود ندارد، نماز نخواند

واگر ناچار شود كه در چنین جایی نماز بخواند، باید بقدری كه ممكن است قیام وركوع وسجود در آنجا آورد

فقهاء چند شرط دیگر را معتبر می دانند وبه نظر اینجانب تمام نیست ونماز با نبودن آنها صحیح است، وتفصیل آنها را در ضمن چند مسأله بیان می كنیم

مسأله 890 - در جایی كه به واسطه احتمال باد وباران وزیادی جمعیت ومانند اینها اطمینان ندارد كه بتواند نماز را تمام كند می تواند

نماز بخواند وچنانچه نماز بخواند صحیح است

مسأله 891 - در جایی كه ماندن در آنجا حرام است مثلا زیر سقفی كه نزدیك است خراب شود چنانچه نماز بخواند صحیح است

مسأله 892 - جائز است جلوتر از قبر پیغمبر صلی الله علیه وآله وامام علیه السلام نماز بخواند در صورتی كه موجب هتك حرمت نشود - بلی مكروه است

وبرای رفع كراهت چنانچه چیزی مانند دیوار بین او وقبر مطهر باشد كافی است، ولی فاصله شدن صندوق شریف وضریح وپارچه ای كه روی آن افتاده كافی نیست

مسأله 893 - روی چیزی كه ایستادن ونشستن روی آن حرام است مثل فرشی كه اسم خدا بر آن نوشته شده چنانچه نماز بخواند ولو معصیت كرده ولی نمازش صحیح است

مسأله 894 - واجب نیست زن عقبتر از مرد بایستد وجای سجده او از جای ایستادن مرد كمی عقبتر باشد، بلی مساوی ایستادن زن با مرد، یا جلوتر ایستادن او مكروه است

مسأله 895 - اگر بین مرد وزن، دیوار یا پرده، یا چیز دیگری باشد كه یكدیگر را نبینند، یا بین آنان اقلا ده ذراع كه تقریبا پنج ذرع می شود، فاصله باشد چنانچه زن برابر مرد یا جلوتر از او باشد نماز هیچ كدام اشكال ندارد ومكروه نیست، وهمچنین است اگر مكان یكی از آنان بقدری بلند باشد كه نگویند زن جلوتر از مرد یا برابر او ایستاده است

مسأله 896 - بودن مرد وزن نامحرم در جایی كه كسی در آنجا نیست وكسی هم نمی تواند وارد شود، حرام نیست ونمازشان صحیح است

مسأله 897 - نماز خواندن در جایی كه تار ومانند آن استعمال می كنند صحیح است ولی گوش دادن

واستعمال آن حرام است

مسأله 898 - خواندن نماز مستحب در خانه كعبه وبر بام آن اشكال ندارد بلكه مستحب است در داخل خانه مقابل هر ركنی دو ركعت نماز بخوانند بلی نماز فریضه خواندن در خانه كعبه مكروه است جاهایی كه نماز خواندن در آنها مستحب است

مسأله 899 - در شرع مقدس اسلام بسیار سفارش شده است، كه نماز را در مسجد بخوانند وبهتر از همه مسجدها مسجد الحرام است وبعد از آن مسجد پیغمبر صلی الله علیه وآله وبعد مسجد كوفه وبعد از آن مسجد بیت المقدس وبعد از مسجد بیت المقدس، مسجد جامع هر شهر وبعد از آن مسجد محله وبعد از مسجد محله، مسجد بازار است

مسأله 900 - برای زنها نماز خواندن در خانه، بلكه در صندوقخانه واطاق عقب بهتر است، ولی اگر بتوانند كاملا خود را از نامحرم حفظ كنند، بهتر بودن نماز خواندن در خانه معلوم نیست

مسأله 901 - نماز در حرم امامان علیهم السلام مستحب بلكه بهتر از مسجد است و نماز در حرم مطهر حضرت امیر المؤمنین علیه السلام برابر دویست هزار نماز است

مسأله 902 - زیاد رفتن به مسجد ورفتن در مسجدی كه نمازگزار ندارد، مستحب است، وهمسایه مسجد اگر عذری نداشته باشد، مكروه است در غیر مسجد نماز بخواند

مسأله 903 - مستحب است انسان با كسی كه در مسجد حاضر نمی شود غذا نخورد ودر كارها با او مشورت نكند وهمسایه او نشود واز او زن نگیرد وبه او زن ندهد

جاهایی كه نماز خواندن در آنها مكروه است

مسأله 904 - نماز خواندن در چند جا مكروه است واز آن جمله است : حمام، زمین نمكزار، مقابل انسان، مقابل دری كه باز است،

در جاده وخیابان و كوچه اگر برای كسانی كه عبور می كنند زحمت نباشد وچنانچه زحمت باشد حرام ولی نماز صحیح است، مقابل آتش وچراغ، در آشپزخانه وهر جا كه كوره آتش باشد، مقابل چاه وچاله ای كه محل بول باشد، روبروی عكس ومجسمه چیزی كه روح دارد، مگر آنكه روی آن پرده بكشند، در اطاقی كه جنب در آن باشد، در جایی كه عكس باشد اگر چه روبروی نمازگزار نباشد، مقابل قبر، روی قبر، بین دو قبر، در قبرستان

مسأله 905 - كسی كه در محل عبور مردم نماز می خواند، یا كسی روبروی او است مستحب است جلوی خود چیزی بگذرد واگر چوب یا ریسمانی هم باشد كافی است

احكام مسجد

مسأله 906 - نجس كردن زمین وسقف وبام وطرف داخل دیوار مسجد حرام است، وهر كس بفهمد كه نجس شده است باید فورا نجاست آن را برطرف كند واحتیاط واجب آن است كه طرف بیرون دیوار مسجد را هم نجس نكنند و اگر نجس شود نجاستش را برطرف نمایند

مسأله 907 - اگر نتواند مسجد را تطهیر نماید، یا كمك لازم داشته باشد و پیدا نكند، تطهیر مسجد بر او واجب نیست ولی بنا بر احتیاط واجب، باید به كسی كه می تواند تطهیر كند اطلاع دهد در صورتی كه نجاست موجب هتك باشد

مسأله 908 - اگر جایی از مسجد نجس شود كه تطهیر آن بدون كندن یا خراب كردن ممكن نیست، باید آنجا را بكنند یا خراب نمایند به شرطی كه خرابی جزیی باشد ومضر به وقف نباشد والا خراب كردن جایز نیست وپر كردن جایی كه كنده اند، وساختن جایی كه خراب كرده اند، واجب

نیست

ولی اگر چیزی مانند آجر مسجد نجس شود، در صورتی كه ممكن باشد، باید بعد از آب كشیدن، به جای اولش بگذارند

مسأله 909 - اگر مسجدی را غصب كنند وبه جای آن خانه ومانند آن بسازند، یا بطوری خراب شود كه نماز خواندن در آن ممكن نباشد، نجس كردن آن حرام وتطهیر آن واجب نیست

مسأله 910 - نجس كردن حرم امامان علیهم السلام حرام است، چنانچه اهانت باشد و اگر یكی از آنها نجس شود، چنانچه نجس ماندن آن بی احترامی باشد، تطهیر آن واجب است

مسأله 911 - اگر حصیر مسجد نجس شود، لازم نیست آن را آب بكشند

مسأله 912 - بردن عین نجس مانند خون در مسجد اگر بی احترامی به مسجد باشد حرام است، وهمچنین بردن چیزی كه نجس شده، در صورتی حرام است كه بی احترامی به مسجد باشد

مسأله 913 - اگر مسجد را برای روضه خوانی چادر بزنند وفرش كنند و سیاهی بكوبند واسباب چای در آن ببرند، در صورتی كه این كارها به مسجد ضرر نرساند ومانع نماز خواندن نشود اشكال ندارد

مسأله 914 - مسجد را به طلا زینت كردن حرام نیست، وهمچنین نقاشی صورت چیزهایی كه مثل انسان وحیوان روح دارد، در مسجد حرام نیست ولی بهتر است ترك شود

مسأله 915 - اگر مسجد خراب هم شود نمی توانند آن را بفروشند، یا داخل ملك وجاده نمایند

مسأله 916 - فروختن در وپنجره وچیزهای دیگر مسجد حرام است، واگر مسجد خراب شود، باید اینها را صرف تعمیر همان مسجد كنند وچنانچه بدرد آن مسجد نخورد باید در مسجد دیگر مصرف شود ولی اگر بدرد مسجدهای دیگر هم نخورد، می توانند آن

را بفروشند وپول آن را، اگر ممكن است، صرف تعمیر همان مسجد وگرنه صرف تعمیر مسجد دیگر نمایند

مسأله 917 - ساختن مسجد وتعمیر مسجدی كه نزدیك به خرابی می باشد مستحب است واگر بقدری خراب شود كه تعمیر آن ممكن نباشد، می توانند آن را خراب كنند ودوباره بسازند بلكه می توانند مسجدی را كه خراب نشده، برای احتیاج مردم خراب كنند بزرگتر بسازند

مسأله 918 - تمیز كردن مسجد وروشن كردن چراغ آن مستحب است وكسی كه می خواهد مسجد برود، مستحب است خود را خوشبو كند، ولباس پاكیزه و قیمتی بپوشد، وته كفش خود را وارسی كند كه نجاستی به آن نباشد، وموقع داخل شدن به مسجد، اول پای راست وموقع بیرون آمدن، اول پای چپ را بگذارد، وهمچنین مستحب است از همه زودتر به مسجد آید واز همه دیرتر از مسجد بیرون رود

مسأله 919 - وقتی انسان وارد مسجد می شود، مستحب است دو ركعت نماز بقصد تحیت واحترام مسجد بخواند واگر نماز واجب یا مستحب دیگری هم بخواند كافی است

مسأله 920 - خوابیدن در مسجد، اگر انسان ناچار نباشد وصحبت كردن راجع به كارهای دنیا وخواندن شعری كه نصیحت ومانند آن نباشد مكروه است ونیز مكروه است آب دهان وبینی واخلاط سینه را در مسجد بیندازد وگمشده ای را طلب كند وصدای خود را بلند كند ولی بلند كردن صدا برای اذان مانعی ندارد

مسأله 921 - راه دادن بچه ودیوانه به مسجد مكروه است، وكسی كه پیاز وسیر ومانند اینها خورده كه بوی دهانش مردم را اذیت می كند مكروه است به مسجد برود

اذان واقامه

مسأله 922 - برای مرد وزن مستحب است

پیش از نمازهای واجب یومیه اذان واقامه بگویند، وبرای مرد زیاد تأكید شده خصوصا اقامه

پس سزاوار نیست ترك شود ولی پیش از نمازهای واجب غیر یومیه مثل نماز آیات، در جماعت مستحب است سه مرتبه بگویند الصلوة

مسأله 923 - مستحب است در روز اولی كه بچه بدنیا می آید، یا پیش از آنكه بند نافش بیفتد، در گوش راست او اذان ودر گوش چپش اقامه بگویند

مسأله 924 - اذان هیجده جمله است : الله اكبر چهار مرتبه اشهد ان لا اله الا الله، اشهد ان محمدا رسول الله، حی علی الصلوة، حی علی الفلاح، حی علی خیر العمل، الله اكبر، لا اله الا الله هر یك دو مرتبه، واقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه الله اكبر از اول اذان ویك مرتبه لا اله الا الله از آخر آن كم می شود و بعد از گفتن حی علی خیر العمل باید دو مرتبه قد قامت الصلوة اضافه نمود

مسأله 925 - مستحب است گفتن اشهد ان امیر المؤمنین علیا ولی الله یا اشهد ان علیا امیر المؤمنین وولی الله در اذان واقامه، بعد از اشهد ان محمدا رسول الله، بلكه چون در این ازمنه این جمله جزء شعائر مذهب تشیع می باشد وبعضی از فقهاء احتمال وجوب آن را داده اند، ترك نشود

ترجمه اذان واقامه

مسأله 926 - الله اكبر یعنی خدایتعالی بزرگتر از آن است كه او را وصف كنند

اشهد ان لا اله الا الله یعنی شهادت می دهم كه غیر خدایی كه یكتا وبی همتا است خدای دیگری سزاوار پرستش نیست

اشهد ان محمدا رسول الله یعنی شهادت می دهم كه حضرت محمد بن عبد الله صلی

الله علیه وآله پیغمبر وفرستاده خداست

اشهد ان امیر المؤمنین علیا ولی الله، یعنی شهادت میدهم كه امیر المؤمنین حضرت علی علیه الصلوة والسلام ولی خدا بر همه خلق است، حی علی الصلوة یعنی بشتاب برای نماز، حی علی الفلاح یعنی بشتاب برای رستگاری

حی علی خیر العمل یعنی بشتاب برای بهترین كارها كه نماز است

قد قامت الصلوة یعنی به تحقیق نماز برپا شد

لا اله الا الله، یعنی خدایی سزاوار پرستش نیست مگر خدایی كه یكتا وبی همتا است

مسأله 927 - بین جمله های اذان واقامه باید خیلی فاصله نشود واگر بین آنها بیشتر از معمول فاصله بیندازد، باید دوباره آن را از سر بگیرد

مسأله 928 - اگر در اذان واقامه صدا را در گلو بیندازد وچنانچه غنا شود، یعنی بطور آوازه خوانی كه در مجالس لهو وبازیگری معمول است، اذان واقامه را بگوید، حرام است واگر غنا نشود محذوری ندارد

مسأله 929 - در پنج نماز اذان ساقط می شود : اول نماز عصر روز جمعه

دوم نماز عصر روز عرفه كه روز نهم ذیحجه است

سوم نماز عشاء شب عید قربان، برای كسی كه در مشعر الحرام باشد

چهارم نماز عصر وعشاء زن مستحاضه، پنجم نماز عصر وعشاء كسی كه نمی تواند از بیرون آمدن بول وغائط خودداری كند، ودر این پنج نماز در صورتی اذان ساقط می شود، كه با نماز قبلی هیچ فاصله نشود، یا فاصله كمی بین آنها باشد، ولی فاصله شدن نافله وتعقیب ضرر ندارد، بلكه در جمیع مواردی كه جمع راجح است این حكم در صورت جمع ثابت است

مسأله 930 - اگر برای نماز جماعتی اذان واقامه گفته باشند كسی كه با آن جماعت نماز

می خواند، نباید برای خود اذان واقامه بگوید

مسأله 931 - اگر برای خواندن نماز جماعت به مسجد رود وببیند جماعت تمام شده، تا وقتی كه صفها بهم نخورده وجمعیت متفرق نشده برای نماز خود، اذان واقامه نگوید

مسأله 932 - در جایی كه عده ای مشغول نماز جماعتند، یا نماز آنان تازه تمام شده وصفها بهم نخورده است، اگر انسان بخواهد فرادی یا با جماعت دیگری كه برپا می شود نماز بخواند، با پنج شرط اذان واقامه از او ساقط می شود : اول آنكه برای آن نماز، اذان واقامه گفته باشند دوم آنكه نماز جماعت باطل نباشد سوم آنكه نماز او ونماز جماعت در یك مكان باشد، پس اگر نماز جماعت، داخل مسجد باشد واو بخواهد در بام مسجد نماز بخواند، مستحب است اذان واقامه بگوید

چهارم آنكه نماز او ونماز جماعت هر دو اداء باشد

پنجم آنكه وقت نماز او ونماز جماعت مشترك باشد، مثلا هر دو نماز ظهر، یا هر دو نماز عصر بخوانند، یا نمازی كه به جماعت خوانده می شود، نماز ظهر باشد واو نماز عصر بخواند، یا او نماز ظهر بخواند ونماز جماعت نماز عصر / صفحة 166 / باشد، ومعتبر نیست نماز جماعت در مسجد باشد

مسأله 933 - اگر شك كند كه جمعیت متفرق شده اند یا نه اذان واقامه از او ساقط است ولی اگر در یكی از پنج شرط شك كند مستحب است اذان واقامه بگوید

مسأله 934 - كسی كه اذان واقامه دیگری را می شنود مستحب است هر قسمتی را كه می شنود بگوید

مسأله 935 - كسی كه اذان واقامه دیگری را شنیده، در صورتی كه بین آن

اذان واقامه ونمازی كه می خواند، زیاد فاصله نشده باشد، می تواند برای نماز خود اذان واقامه نگوید

مسأله 936 - اگر مرد اذان زن را با قصد لذت بشنود، اذان از او ساقط نمی شود واگر قصد لذت نداشته باشد ساقط می شود

مسأله 937 - اذان واقامه نماز جماعت را لازم نیست مرد بگوید، بلكه اگر زن هم اذان واقامه بگوید كافیست

مسأله 938 - اقامه باید بعد از اذان گفته شود واگر قبل از اذان بگویند صحیح نیست

مسأله 939 - اگر كلمات اذان واقامه را بدون ترتیب بگوید، مثلا حی علی الفلاح را پیش از حی علی الصلاة بگوید، باید از جایی كه ترتیب بهم خورده، دوباره بگوید

مسأله 940 - باید بین اذان واقامه فاصله ندهد واگر بین آنها بقدری فاصله دهد كه اذانی را كه گفته اذان این اقامه حساب نشود، مستحب است دوباره اذان واقامه را بگوید ونیز اگر بین اذان واقامه ونماز بقدری فاصله دهد كه اذان واقامه آن نماز حساب نشود، مستحب است دوباره برای آن نماز، اذان واقامه بگوید

مسأله 941 - اذان واقامه باید به عربی صحیح گفته شود، پس اگر به عربی غلط بگوید یا بجای حرفی حرف دیگر بگوید، یا مثلا ترجمه آنها را به فارسی بگوید صحیح نیست

مسأله 942 - اذان واقامه باید بعد از داخل شدن وقت نماز گفته شود، واگر عمدا یا از روی فراموشی پیش از وقت بگوید باطل است

مسأله 943 - اگر پیش از گفتن اقامه شك كند كه اذان گفته یا نه، اذان را بگوید، ولی اگر مشغول اقامه شود وشك كند كه اذان گفته یا نه، نباید اذان بگوید

مسأله 944 -

اگر در بین اذان یا اقامه پیش از آنكه قسمتی را بگوید شك كند كه قسمت پیش از آن را گفته یا نه، باید قسمتی را كه در گفتن آن شك كرده بگوید، ولی اگر در حال گفتن قسمتی از اذان یا اقامه شك كند كه آنچه پیش از آن است گفته یا نه، گفتن آن لازم نیست

مسأله 945 - مستحب است انسان در موقع گفتن اذان رو به قبله بایستد، واحتیاط لازم آن است كه در موقع گفتن شهادتین رو به قبله بایستد ونیز مستحب است با وضوء یا غسل باشد ودستها را به گوش بگذارد وصدا را بلند نماید وبكشد وبین جمله های اذان كمی فاصله دهد، وبین آنها حرف نزند

مسأله 946 - مستحب است بدن انسان در موقع گفتن اقامه آرام باشد وآن را از اذان آهسته تر بگوید وجمله های آن را بهم نچسباند ولی به اندازه ای كه بین جمله های اذان فاصله می دهد، بین جمله های اقامه فاصله ندهد

مسأله 947 - مستحب است بین اذان واقامه یك قدم بردارد، یا قدری بنشیند، یا سجده كند، یا ذكر بگوید، یا دعا بخواند، یا قدری ساكت باشد، یا حرفی بزند، یا دو ركعت نماز بخواند، ولی حرف زدن بین اذان واقامه نماز صبح، ونماز خواندن بین اذان واقامه نماز مغرب مستحب نیست، بلكه در نماز مغرب خصوص نشستن مختصر وشبیه آن مستحب است

مسأله 948 - مستحب است كسی را كه برای گفتن اذان معین می كنند، عادل ووقت شناس وصدایش بلند باشد واذان را در جای بلند بگوید

واجبات نماز

مسأله 949 - واجبات نماز یازده چیز است :

اول - نیت

دوم - قیام یعنی

(ایستادن)

سوم - تكبیرة الاحرام یعنی گفتن الله اكبر در اول نماز

چهارم - ركوع

پنجم - سجود

ششم - قرائت

هفتم - ذكر

هشتم - تشهد

نهم - سلام

دهم - ترتیب

یازدهم - موالات یعنی پی در پی بودن اجزاء نماز

مسأله 950 - بعضی از واجبات نماز ركن است

یعنی اگر انسان آن را بجا نیاورد، عمدا باشد یا اشتباها، نماز باطل می شود، وبعضی دیگر ركن نیست، یعنی اگر عمدا كم یا زیاد شود، نماز باطل می شود، وچنانچه اشتباها كم گردد، نماز باطل نمی شود

ارکان نماز

پنج ركن نماز

اول نیت

دوم تكبیرة الاحرام

سوم قیام در موقع گفتن تكبیرة الاحرام، وقیام متصل به ركوع، یعنی ایستادن پیش از ركوع

چهارم ركوع

پنجم دو سجده از یك ركعت

مسأله 951 - انسان باید نماز را به نیت قربت، یعنی برای انجام فرمان خداوند عالم بجا آورد ولازم نیست نیت را از قلب خود بگذراند یا مثلا به زبان بگوید كه چهار ركعت نماز ظهر می خوانم قربة الی الله

مسأله 952 - اگر در نماز ظهر یا در نماز عصر نیت كند كه چهار ركعت نماز می خوانم ومعین نكند، ظهر است یا عصر، نماز او باطل است، ونیز كسی كه مثلا قضای نماز ظهر بر او واجب است، اگر در وقت نماز ظهر بخواهد آن نماز قضای یا نماز ظهر را بخواند، باید نمازی را كه می خواند، در نیت معین كند

مسأله 953 - انسان باید از اول تا آخر نماز به نیت خود باقی باشد، پس اگر در بین نماز بطوری غافل شود كه اگر بپرسند چه می كنی ؟ نداند چه بگوید نمازش باطل است

مسأله 954 - انسان باید فقط برای انجام امر خداوند عالم نماز بخواند، پس

كسی كه ریا كند یعنی برای نشان دادن به مردم نماز بخواند، نمازش باطل است خواه فقط برای مردم باشد، یا خدا ومردم هر دو را در نظر بگیرد

مسأله 955 - اگر قسمتی از نماز را هم برای غیر خدا بجا آورد، نماز باطل است چه آن قسمت، واجب باشد مثل حمد، چه مستحب باشد مانند قنوت، بلكه اگر تمام نماز را برای خدا بجا آورد ولی برای نشان دادن به مردم در جای مخصوصی مثل مسجد، یا در وقت مخصوصی مثل اول وقت، یا بطرز مخصوصی، مثلا با جماعت نماز بخواند، نمازش باطل است

تكبیرة الاحرام

مسأله 956 - گفتن الله اكبر در اول نماز واجب وركن است وزیادی آن سهوا مبطل نیست وباید حروف الله وحروف اكبر ودو كلمه الله واكبر را پشت سر هم بگوید، ونیز باید این دو كلمه به عربی صحیح گفته شود، واگر به عربی غلط بگوید یا مثلا ترجمه آن را به فارسی بگوید صحیح نیست

مسأله 957 - احتیاط واجب آن است كه تكبیرة الاحرام نماز را به چیزی كه پیش از آن می خواند، مثلا به اقامه یا به دعایی كه پیش از تكبیر می خواند نچسباند

مسأله 958 - احتیاط واجب آن است كه انسان الله اكبر را به چیزی كه بعد از آن می خواند، مثلا به بسم الله الرحمن الرحیم نچسباند

مسأله 959 - موقع گفتن تكبیرة الاحرام باید بدن آرام باشد واگر عمدا در حالی كه بدنش حركت دارد، تكبیرة الاحرام را بگوید باطل است

مسأله 960 - تكبیر وحمد وسوره وذكر ودعا را باید طوری بخواند كه خودش بشنود واگر به واسطه سنگینی یا كری گوش یا

سر صدای زیاد نمی شنود، باید طوری بگوید كه اگر مانعی نباشد بشنود

مسأله 961 - كسی كه لال است یا زبان او مرضی دارد كه نمی تواند الله اكبر را درست بگوید، باید به هر طور كه می تواند بگوید واگر هیچ نمی تواند بگوید، باید در قلب خود بگذراند وبرای تكبیر با انگشت اشاره كند وزبانش را هم اگر می تواند حركت دهد

مسأله 962 - مستحب است بعد از تكبیر ششم بگوید : یا محسن قد اتاك المسئ وقد امرت المحسن ان یتجاوز عن المسئ انت المحسن وانا المسئ بحق محمد وآل محمد صلی علی محمد وآل محمد و تجاوز عن قبیح ما تعلم منی یعنی ای خدایی كه به بندگان احسان می كنی، بنده گنه كار به در خانه تو آمده وتو امر كرده ای كه نیكوكار از گناهكار بگذرد، تو نیكوكاری ومن گناهكار، به حق محمد وآل محمد صلی الله علیه وآله رحمت خود را بر محمد وآل محمد بفرست واز بدیهایی كه می دانی از من سر زده بگذر

مسأله 963 - مستحب است موقع گفتن تكبیر اول نماز وتكبیرهای ???نماز دستها را تا مقابل گوشها بالا ببرد

مسأله 964 - اگر شك كند كه تكبیرة الاحرام را گفته یا نه، چنانچه مشغول خواندن چیزی شده، به شك خود اعتنا نكند واگر چیزی نخوانده، باید تكبیر را بگوید

مسأله 965 - اگر بعد از گفتن تكبیرة الاحرام شك كند كه آن را صحیح گفته یا نه، چه مشغول خواندن چیزی شده باشد وچه آنكه چیزی نخوانده باشد لازم نیست تكبیر را بگوید ونمازش صحیح است

قیام (ایستادن)

مسأله 966 - قیام در موقع گفتن تكبیرة الاحرام

ركن است وهمچنین قیام پیش از ركوع كه آن را قیام متصل به ركوع می گویند ركن است، ولی قیام در موقع / صفحة خواندن حمد وسوره وقیام بعد از ركوع ركن نیست واگر كسی آن را از روی فراموشی ترك كند، نمازش صحیح است

مسأله 967 - واجب است پیش از گفتن تكبیر وبعد از آن مقداری بایستد تا یقین كند كه در حال ایستادن تكبیر گفته است

مسأله 968 - اگر ركوع را فراموش كند وبعد از حمد وسوره بنشیند ویادش بیاید كه ركوع نكرده، باید بایستد وبه ركوع رود واگر بدون اینكه بایستد بحال خمیدگی به ركوع برگردد، چون قیام متصل به ركوع را بجا نیاورده، نماز او باطل است

مسأله 969 - موقعی كه برای تكبیرة الاحرام یا قرائت ایستاده است، باید بدن را حركت ندهد وبه طرفی خم نشود وبنا بر احتیاط به جایی تكیه نكند واگر از روی ناچاری باشد، اشكال ندارد

مسأله 970 - اگر موقعی كه ایستاده، از روی فراموشی بدن را حركت دهد، یا به طرفی خم شود، یا به جایی تكیه كند اشكال ندارد

971 - لازم نیست كه در موقع ایستادن هر دو پا روی زمین باشد واگر یك پا روی زمین وپای دیگر را بالا نگهدارد اشكال ندارد، ونیز لازم نیست سنگینی بدن روی هر دو پا باشد واگر روی یك پا هم باشد نماز صحیح است، وهمچنین لازم نیست تمام كف پا روی زمین باشد واگر با سر انگشتان پا بایستد اشكال ندارد

مسأله 972 - كسی كه می تواند درست بایستد، اگر پاها را خیلی گشاد بگذارد كه صدق قیام بر آن نكند نمازش باطل است

مسأله 973

- موقعی كه انسان در نماز مشغول خواندن چیزی از اذكار واجب است باید بدنش آرام باشد ودر موقعی كه می خواهد كمی جلو یا عقب رود، یا كمی بدن را به طرف راست یا چپ حركت دهد، باید چیزی نگوید وبحول الله

مسأله 974 - اگر در حال حركت بدن ذكر مستحبی بگوید مثلا موقع سر برداشتن از ركوع سمع الله لمن حمده بگوید نمازش صحیح است واما بحول الله وقوته اقوم واقعد را باید در حال برخاستن بگوید

مسأله 975 - حركت دادن دست وانگشتان در موقع خواندن حمد، اشكال ندارد

مسأله 976 - اگر موقع خواندن حمد، یا خواندن تسبیحات بی اختیار بقدری حركت كند كه از حال آرام بودن بدن خارج شود، احتیاط واجب آن است كه بعد از آرام گرفتن بدن، آنچه را در حال حركت خوانده دوباره بخواند

مسأله 977 - اگر در بین نماز از ایستادن عاجز شود، باید بنشیند واگر از نشستن هم عاجز شود، باید بخوابد، ولی تا بدنش آرام نگرفته باید چیزی نخواند

مسأله 978 - تا انسان می تواند ایستاده نماز بخواند، نباید بنشیند مثلا كسی كه در موقع ایستادن، بدنش حركت می كند، یا مجبور است پاها را بیشتر از معمول گشاد بگذارد ولی صدق قیام بكند یا مجبور است به چیزی تكیه دهد یا بدنش را كج كند یا خم شود باید ایستاده نماز بخواند واگر به هیچ قسم حتی مثل ركوع هم نتواند بایستد، باید راست بنشیند ونشسته نماز بخواند

مسأله 979 - تا انسان می تواند بنشیند نباید خوابیده نماز بخواند واگر نتواند راست بنشیند، باید هر طور كه می تواند بنشیند واگر به هیچ قسم

نمی تواند بنشیند، به پهلوی چپ واگر آن هم ممكن نیست به پشت بخوابد، بطوری كه كف پاهای او رو به قبله باشد

مسأله 980 - كسی كه نشسته نماز می خواند، اگر بعد از خواندن حمد و سوره بتواند بایستد، وركوع را ایستاده بجا آورد، باید بایستد واز حال ایستاده به ركوع رود واگر نتواند، باید ركوع را هم نشسته بجا آورد

مسأله 981 - كسی كه خوابیده نماز می خواند، اگر در بین نماز بتواند بنشیند، باید مقداری را كه می تواند نشسته بخواند ونیز اگر می تواند بایستد، باید مقداری را كه می تواند، ایستاده بخواند ولی تا بدنش آرام نگرفته باید چیزی نخواند

مسأله 982 - كسی كه نشسته نماز می خواند اگر در بین نماز بتواند بایستد، باید مقداری را كه می تواند ایستاده بخواند ولی تا بدنش آرام نگرفته باید چیزی نخواند

مسأله 983 - كسی كه می تواند بایستد اگر بترسد كه به واسطه ایستادن، مریض شود یا ضرری به او برسد، می تواند نشسته نماز بخواند واگر از نشستن هم بترسد، می تواند خوابیده نماز بخواند

مسأله 984 - اگر انسان بداند كه تا آخر وقت می تواند ایستاده نماز بخواند، باید نماز را تأخیر بیندازد پس اگر نتوانست بایستد، در آخر وقت مطابق وظیفه اش نماز را بجا آورد

مسأله 985 - مستحب است در حال ایستادن، بدن را راست نگهدارد، شانه ها را پایین بیندازد، دستها را روی رانها بگذارد، انگشتها را بهم بچسباند، جای سجده را نگاه كند، سنگینی بدن را بطور مساوی روی دو پا بیندازد، با خضوع وخشوع باشد، پاها را پس وپیش نگذارد، اگر مرد است پاها را از

سه انگشت باز تا یك وجب فاصله دهد، واگر زن است پاها را بهم بچسباند

قرائت

مسأله 986 - در ركعت اول ودوم نمازهای واجب یومیه، انسان باید اول حمد وبعد از آن بنا بر احتیاط یك سوره تمام یا بعض آن را بخواند وقول به عدم وجوب سوره است

مسأله 987 - اگر وقت نماز تنگ باشد، یا انسان ناچار شود كه سوره را نخواند مثلا بترسد كه اگر سوره را بخواند، دزد یا درنده یا چیز دیگری به او صدمه بزند، نباید سوره را بخواند

مسأله 988 - اگر عمدا سوره را پیش از حمد بخواند نمازش باطل است واگر اشتباها سوره را پیش از حمد بخواند ودر بین آن یادش بیاید، باید سوره را رها كند وحمد بخواند وآن سوره زیادی است

مسأله 989 - اگر حمد وسوره یا یكی از آنها را فراموش كند وبعد از رسیدن به ركوع بفهمد، نمازش صحیح است

مسأله 990 - اگر پیش از آنكه برای ركوع خم شود بفهمد كه حمد را نخوانده، باید بخواند، واگر بفهمد سوره را نخوانده، احتیاطا سوره را بخواند و اگر بفهمد حمد تنها را نخوانده باید اول حمد وبعد از آن دوباره احتیاطا سوره را بخواند

ونیز اگر خم شود وپیش از آنكه به ركوع برسد، بفهمد حمد وسوره، یا حمد تنها را نخوانده باید بایستد وبه همین دستور عمل نماید

مسأله 991 - اگر اشتباها مشغول خواندن سوره ای را كه سجده واجب دارد بشود چنانچه پیش از رسیدن به آیه سجده بفهمد، باید آن سوره را رها كند و سوره دیگر لازم نیست بخواند واگر بعد از خواندن آیه سجده بفهمد، می تواند سوره

را تمام كند ومی تواند بقیه را نخواند ودر حال نماز اشاره به سجده نماید

مسأله 992 - اگر در نماز آیه سجده را بشنود، نمازش صحیح است وباید در حال نماز اشاره به سجده بنماید

مسأله 993 - در نماز مستحبی خواندن سوره لازم نیست، اگر چه آن نماز به واسطه نذر كردن واجب شده باشد، ولی در بعضی از نمازهای مستحبی مثل نماز وحشت كه سوره مخصوصی دارد، اگر بخواهد به دستور آن نماز رفتار كرده باشد، باید همان سوره را بخواند

مسأله 994 - در نماز جمعه ودر نماز ظهر روز جمعه مستحب است در ركعت اول بعد از حمد سوره جمعه ودر ركعت دوم بعد از حمد، سوره منافقین بخواند واگر مشغول یكی از اینها شود، بنا بر احتیاط واجب نمی تواند آن را رها كند وسوره دیگر بخواند

مسأله 995 - اگر بعد از حمد مشغول خواندن سوره قل هو الله احد یا سوره قل یا ایها الكافرون شود، نمی تواند آن را رها كند وسوره دیگر بخواند، ولی در نماز جمعه ونماز ظهر روز جمعه اگر از روی فراموشی به جای سوره جمعه ومنافقین، یكی از این دو سوره را بخواند، تا به نصف نرسیده، میتواند آن را رها كند وسوره جمعه ومنافقین را بخواند

مسأله 996 - اگر در نماز جمعه یا نماز ظهر روز جمعه عمدا سوره قل هو الله احد یا سوره قل یا ایها الكافرون بخواند، اگر چه به دو سوم رسیده باشد، جایز است رها كردن وسوره جمعه ومنافقین خواندن

مسأله 997 - اگر در نماز، غیر سوره قل هو الله احد وقل یا ایها الكافرون، سوره دیگری بخواند، تا

به دو سوم نرسیده می تواند رها كند وسوره دیگر بخواند

مسأله 998 - اگر مقداری از سوره را فراموش كند، یا از روی ناچاری، مثلا به واسطه تنگی وقت یا جهت دیگر نشود آن را تمام نماید، می تواند آن سوره را رها كند وبه ركوع رود ویا سوره دیگری بخواند، اگر چه نصف گذشته باشد یا سوره ای را كه می خوانده قل هو الله احد، یا قل یا ایها الكافرون باشد

مسأله 999 - بر مرد واجب است حمد وسوره نماز صبح ومغرب وعشا را بلند بخواند وبر مرد وزن واجب است حمد وسوره نماز ظهر وعصر را آهسته بخوانند

مسأله 1000 - مرد باید در نماز صبح ومغرب وعشا مواظب باشد كه تمام كلمات حمد وسوره حتی حرف آخر آنها را بلند بخواند

مسأله 1001 - زن می تواند حمد وسوره نماز صبح ومغرب وعشا را بلند یا آهسته بخواند

مسأله 1002 - اگر در جایی كه باید نماز را بلند بخواند، عمدا آهسته بخواند، یا در جایی كه باید آهسته بخواند، عمدا بلند بخواند، نمازش باطل است، ولی اگر از روی فراموشی یا ندانستن مسأله باشد صحیح است واگر در بین خواندن حمد وسوره هم بفهمد اشتباه كرده، لازم نیست مقداری را كه خوانده دوباره بخواند

مسأله 1003 - اگر كسی در خواندن حمد وسوره بیشتر از معمول صدایش را بلند كند، مثل آنكه آنها را با فریاد بخواند، نمازش باطل است

مسأله 1004 - انسان باید نماز را یاد بگیرد كه غلط نخواند وكسی كه به هیچ قسم نمی تواند صحیح آن را یاد بگیرد، باید هر طور كه می تواند بخواند، وبهتر آن است كه

نماز را به جماعت بجا آورد

مسأله 1005 - كسی كه حمد وسوره وچیزهای دیگر نماز را بخوبی نمی داند ومی تواند یاد بگیرد وچنانچه وقت نماز وسعت دارد، باید یاد بگیرد واگر وقت تنگ است در صورتی كه ممكن باشد، باید نمازش را به جماعت بخواند

مسأله 1006 - مزد گرفتن برای یاد دادن واجبات نماز جایز است، وهمچنین برای مستحبات آن اشكال ندارد

مسأله 1007 - اگر یكی از كلمات حمد یا سوره را نداند، یا عمدا آن را نگوید یا بجای حرفی دیگر بگوید مثلا بجای (ض) (ظ) بگوید، یا جایی كه باید بدون زیر وزبر خوانده شود، زیر وزبر بدهد یا تشدید را نگوید نماز او باطل است

مسأله 1008 - اگر انسان كلمه ای را صحیح بداند ودر نماز همانطور بخواند وبعد بفهمد غلط خوانده لازم نیست دوباره نماز را بخواند ویا اگر وقت گذشته قضاء نماید

مسأله 1009 - اگر زیر وزبر كلمه ای را نداند ویا نداند مثلا كمله ای به (س) است یا به (ص) باید یاد بگیرد وچنانچه دو جور یا بیشتر بخواند، مثل آنكه در اهدنا الصراط المستقیم مستقیم را یك مرتبه با سین ویك مرتبه با صاد بخواند، نمازش باطل است مگر آنكه آن كلمه بر هر دو تقدیر از اذكار باشد

مسأله 1010 - اگر در كلمه ای (واو) باشد وحرف قبل از واو در آن كلمه پیش داشته باشد وحرف بعد از واو در آن كلمه همزه (ء) باشد مثل كلمه سوء، واجب نیست آن واو را مد بدهد یعنی آن را بكشد، وهمچنین اگر در كلمه ای (الف) باشد وحرف قبل از الف در آن كلمه زیر داشته باشد وحرف بعد از

الف در آن كلمه همزه باشد مثل جاء لازم نیست الف آن را بكشد ونیز اگر در كلمه ای (ی) باشد وحرف پیش از (ی) در آن كلمه زیر داشته باشد وحرف بعد از (ی) در آن كلمه همزه داشته باشد مثل (جئ) لازم نیست (ی) را با مد بخواند، ولی اگر بعد از این واو والف وی بجای همزه (ء) حرفی باشد كه ساكن است یعنی زیر وزبر وپیش ندارد وادغام در حرف دیگر شده باشد باید این سه حرف را با مد بخواند، مثلا در ولا الضالین كه بعد از الف، حرف لام ساكن است ولام ساكن ادغام در لام دیگر شده باید الف آن را با مد بخواند

مسأله 1011 - در نماز، وقف به حركت ووصل به سكون اشكال ندارد، ومعنی وقف به حركت آن است كه زیر یا زبر یا پیش آخر كلمه ای را بگوید وبین آن كلمه وكلمه بعدش فاصله دهد، مثلا بگوید : الرحمن الرحیم ومیم الرحیم را زیر بدهد وبعد قدری فاصله دهد وبگوید مالك یوم الدین ومعنی وصل به سكون آن است كه زیر یا زبر یا پیش كلمه ای را نگوید وآن كلمه به كلمه بعد بچسباند مثل آنكه بگوید الرحمن الرحیم ومیم الرحیم را زیر ندهد وفورا مالك یوم الدین را بگوید

مسأله 1012 - در ركعت سوم وچهارم نماز می تواند فقط یك حمد بخواند، یا یك مرتبه تسبیحات اربعه بگوید یعنی یك مرتبه بگوید : سبحان الله والحمد لله ولا اله الا الله والله اكبر ومی تواند در یك ركعت حمد ودر ركعت دیگر تسبیحات بگوید، وبهتر است مأموم در هر دو ركعت تسبیحات بخواند، وبرای

امام خواندن یك حمد بهتر است وبرای منفرد هر دو مساویند

مسأله 1013 - در تنگی وقت باید تسبیحات اربعه را یك مرتبه بگوید

مسأله 1014 - بر مرد وزن واجب است كه در ركعت سوم وچهارم نماز، حمد یا تسبیحات را آهسته بخوانند

مسأله 1015 - اگر در ركعت سوم وچهارم حمد بخواند، می تواند بسم الله آن را بلند بگوید بلكه مستحب است

مسأله 1016 - كسی كه نمی تواند تسبیحات را یاد بگیرد، یا درست بخواند، باید در ركعت سوم وچهارم حمد بخواند

مسأله 1017 - اگر در دو ركعت اول نماز بخیال اینكه دو ركعت آخر است تسبیحات بگوید، چنانچه پیش از ركوع بفهمد، باید حمد واحتیاطا سوره بخواند واگر در ركوع یا بعد از ركوع بفهمد، نمازش صحیح است

مسأله 1018 - اگر در دو ركعت آخر نماز بخیال اینكه در دو ركعت اول است حمد بخواند، یا در دو ركعت اول نماز با اینكه گمان می كرده در دو ركعت آخر است حمد بخواند، چه پیش از ركوع بفهمد چه بعد از آن نمازش صحیح است

مسأله 1019 - اگر در ركعت سوم یا چهارم می خواست حمد بخواند تسبیحات به زبانش آمد، یا می خواست تسبیحات بخواند حمد به زبانش آمد به نحوی كه بدون قصد خوانده باشد باید آن را رها كند ودوباره حمد یا تسبیحات را بخواند

ولی اگر عادتش خواندن چیزی بوده كه به زبانش آمده، می تواند همان را تمام كند ونمازش صحیح است

مسأله 1020 - كسی كه عادت دارد، در ركعت سوم وچهارم تسبیحات بخواند، اگر بدون قصد مشغول خواندن حمد شود، باید آن را رها كند ودوباره حمد یا تسبیحات

را بخواند

مسأله 1021 - در ركعت سوم وچهارم مستحب است بعد از تسبیحات استغفار كند، مثلا بگوید : استغفر الله ربی واتوب الیه یا بگوید : اللهم اغفر لی

وكسی كه مشغول گفتن استغفار است، اگر شك كند كه حمد یا تسبیحات را خوانده یا نه چنانچه استغفار به قصد جزئیت می گوید، باید به شك خود اعتنا ننماید واگر به قصد ذكر مطلق می گوید باید حمد یا تسبیحات را بخواند ونیز اگر نمازگزار پیش از خم شدن برای ركوع در حالی كه مشغول گفتن استغفار نیست، شك كند كه حمد یا تسبیحات را خوانده یا نه، باید حمد یا تسبیحات را بخواند

مسأله 1022 - اگر در ركوع ركعت سوم یا چهارم شك كند كه حمد یا تسبیحات را خوانده یا نه، باید به شك خود اعتنا نكند

مسأله 1023 - هر گاه شك كند كه آیه یا كلمه ای را درست گفته یا نه، چه به چیزی كه بعد از آن است مشغول نشده باشد یا مشغول شده، چه آن چیز ركن باشد مثل آنكه در ركوع شك كند كه فلان كلمه از سوره درست گفته یانه، وچه ركن نباشد، مثلا موقع گفتن الله الصمد شك كند كه قل هو الله احد را درست گفته یا نه، به شك خود اعتنا نكند ودر صورت اول واخیر اگر احتیاطا آن آیه یا كلمه را بطور صحیح بگوید اشكال ندارد، واگر چند مرتبه هم شك كند، می تواند چند بار بگوید اما اگر به وسواس برسد وباҠهم بگوید، بنا بر احتیاط نمازش را دوباره بخواند

مسأله 1024 - مستحب است در ركعت اول، پیش از خواندن حمد بگوید اعوذ

بالله من الشیطان الرجیم، ودر ركعت اول ودوم نماز ظهر وعصر، بسم الله را بلند بگوید وحمد وسوره را شمرده بخواند، ودر آخر هر آیه وقف كند، یعنی آن را به آیه بعد نچسباند، ودر حال خواندن حمد وسوره به معنای آیه توجه داشته باشد، واگر نماز را به جماعت می خواند، بعد از تمام شدن حمد امام واگر فرادی می خواند، بعد از آنكه حمد خودش تمام شد، بگوید : الحمد لله رب العالمین، بعد از خواندن سوره قل هو الله احد، یك، یا دو، یا سه مرتبه كذالك الله ربی یا سه مرتبه كذالك الله ربنا بگوید، بعد از خواندن سوره كمی صبر كند، بعد تكبیر پیش از ركوع را بگوید، یا قنوت را بخواند

مسأله 1025 - مستحب است در تمام نمازها در ركعت اول سوره انا انزلناه و در ركعت دوم، سوره قل هو الله احد را بخواند

مسأله 1026 - مكروه است انسان در تمام نمازهای یك شبانه روز سوره قل هو الله احد را نخواند

مسأله 1027 - خواندن سوره قل هو الله احد به یك نفس مكروه است

مسأله 1028 - سوره ای را كه در ركعت اول خوانده مكروه است در ركعت دوم بخواند، ولی اگر سوره قل هو الله احد را در هر دو ركعت بخواند مكروه نیست

ركوع

مسأله 1029 - در هر ركعت بعد از قرائت باید به اندازه ای خم شود كه بتواند دست را به زانو بگذارد واین عمل را ركوع می گویند

مسأله 1030 - اگر به اندازه ركوع خم شود، ولی دستها را به زانو نگذارد اشكال ندارد

مسأله 1031 - هرگاه ركوع را بطور غیر معمول

بجا آورد، مثلا به چپ یا راست خم شود، اگر چه دستهای او به زانو برسد، صحیح نیست

مسأله 1032 - خم شدن باید به قصد ركوع باشد، پس اگر به قصد كار دیگر مثلا برای كشتن جانور خم شود، نمی تواند آن را ركوع حساب كند، بلكه باید بایستد ودوباره برای ركوع خم شود، وبه واسطه این عمل، ركن زیاد نشده ونماز باطل نمی شود

مسأله 1033 - كسی كه دست یا زانوی او با دست وزانوی دیگران فرق دارد، مثلا دستش خیلی بلند است كه اگر كمی خم شود به زانو می رسد، یا زانوی او پایین تر از مردم دیگر است كه باید خیلی خم شود تا دستش به زانو برسد، باید به اندازه معمول خم شود

مسأله 1034 - كسی كه نشسته ركوع می كند، باید بقدری خم شود كه صورتش مقابل زانوها برسد وبهتر است بقدری خم شود كه صورت، نزدیك جای سجده برسد

مسأله 1035 - بهتر است در ركوع سه مرتبه سبحان الله یا یك مرتبه سبحان ربی العظیم وبحمده بگوید وظاهر آن است كه گفتن ذكر دیگر مانند الحمد لله كه به این مقدار باشد كفایت می كند ولی در تنگی وقت ودر حال ناچاری گفتن یك سبحان الله كافی است

مسأله 1036 - ذكر ركوع باید دنبال هم وبه عربی صحیح گفته شود، و مستحب است آن را سه یا پنج یا هفت مرتبه بلكه بیشتر بگویند

مسأله 1037 - در ركوع باید به مقدار ذكر واجب، بدن آرام باشد ودر ذكر مستحب آرام بودن بدن لازم نیست

مسأله 1038 - اگر موقعی كه ذكر واجب ركوع را می گوید، بی اختیار بقدری

حركت كند كه از حال آرام بودن خارج شود، لازم نیست بعد از آرام گرفتن بدن، دوباره ذكر را بگوید ولی بهتر است واگر كمی حركت كند كه از حال آرام بودن بدن خارج نشود یا انگشتان را حركت دهد هیچ اشكال ندارد

مسأله 1039 - اگر پیش از آنكه به مقدار ركوع خم شود وبدن آرام گیرد عمدا ذكر ركوع را بگوید، نمازش باطل است

مسأله 1040 - اگر پیش از تمام شدن ذكر واجب، عمدا سر از ركوع بردارد نمازش باطل است واگر سهوا سر بردارد، چنانچه پیش از آنكه از حال ركوع خارج شود یادش بیاید كه ذكر ركوع را تمام نكرده باید در حال آرامی بدن دوباره ذكر را بگوید واگر بعد از آنكه از حال ركوع خارج شد، یادش بیاید نماز او صحیح است

مسأله 1041 - اگر نتواند بمقدار ذكر در ركوع بماند، احتیاط واجب آن است كه بقیه آن را در حال برخاستن بگوید یا آنكه قبل از رسیدن به ركوع شروع كند ودر ركوع تمام نماید

مسأله 1042 - اگر به واسطه مرض ومانند آن در ركوع آرام نگیرد، نماز صبح است ولی باید پیش از آنكه از حال ركوع خارج شود، ذكر واجب را بگوید

مسأله 1043 - هر گاه نتواند به اندازه ركوع خم شود، باید به چیزی تكیه دهد وركوع كند واگر موقعی هم كه تكیه داده، نتواند بطور معمول ركوع كند، باید یا ركوع نشسته بنماید یا ایستاده با سر اشاره كند ولازم نیست به هر اندازه می تواند خم شود وهمچنین اگر هیچ نتواند خم شود، باید موقع ركوع بنشیند ونشسته ركوع كند یاایستاده با سر اشاره

نماید به ركوع

مسأله 1044 - كسی كه می تواند ایستاده نماز بخواند، اگر در حال ایستاده یا نشسته نتواند ركوع كند، باید ایستاده نماز بخواند وبرای ركوع با سر اشاره كند واگر نتواند اشاره كند باید به نیت ركوع چشمها را هم بگذارد وذكر آن را بگوید وبه نیت برخاستن از ركوع، چشمها را باز كند واگر از این هم عاجز است باید در قلب، نیت ركوع كند وذكر آن را بگوید

مسأله 1045 - كسی كه نمی تواند ایستاده یا نشسته ركوع كند وبرای ركوع فقط می تواند در حالی كه نشسته است كمی خم شود، یا در حالی كه ایستاده است با سر اشاره كند، باید ایستاده نماز بخواند وبرای ركوع با سر اشاره نماید

مسأله 1046 - اگر بعد از رسیدن به حد ركوع وآرام گرفتن بدن، سر بردارد ودو مرتبه به اندازه ركوع خم شود نمازش باطل است، وهمچنین اگر بعد از آنكه به اندازه ركوع خم شد وبدنش آرام گرفت، بقدری خم شود كه از اندازه ركوع بگذرد ودوباره به ركوع برگردد نمازش باطل است

مسأله 1047 - بعد از تمام شدن ذكر ركوع، باید راست بایستد وبنابر احتیاط بعد از آنكه بدن آرام گرفت به سجده رود واگر عمدا پیش از ایستادن، یا پیش از آرام گرفتن بدن به سجده رود نمازش باطل است

مسأله 1048 - اگر ركوع را فراموش كند وپیش از آنكه به سجده برسد، یادش بیاید باید بایستد بعد به ركوع رود وچنانچه به حالت خمیدگی به ركوع برگردد نمازش باطل است

مسأله 1049 - اگر بعد از آنكه پیشانی به زمین رسید، یادش بیاید كه ركوع نكرده چنانچه در

سجده اولی باشد باید برگردد وركوع را بیاورد بعد دو سجده كند، نمازش صحیح است واگر در سجده دوم باشد نمازش باطل است

مسأله 1050 - بنابر احتیاط واجب پیش از رفتن به ركوع در حالی كه راست ایستاده تكبیر بگوید، ومستحب است در ركوع زانوها را به عقب دهد وپشت را صاف نگهدارد وگردن را بكشد ومساوی پشت نگهدارد وبین دو قدم را نگاه كند وپیش از ذكر یا بعد از صلوات بفرستد، وبعد از آنكه از ركوع برخاست وراست ایستاده، در حال آرامی بدن اگر امام یا منفرد است بگوید سمع الله لمن حمده واگر مأموم است بگوید ربنا لك الحمد یا الحمد لله رب العالمین

مسأله 1051 - مستحب است در ركوع زنها دست را از زانو بالاتر بگذارند وزانوها را به عقب ندهند

سجود

مسأله 1052 - نمازگزار باید در هر ركعت از نمازهای واجب ومستحب، بعد از ركوع دو سجده كند وسجده آن است كه پیشانی وكف دو دست وسر دو زانو وسر دو انگشت بزرگ پاها را بر زمین بگذارد

مسأله 1053 - دو سجده روی هم یك ركن است كه اگر كسی در نماز واجب عمدا یا از روی فراموشی هر دو را ترك كند، یا دو سجده دیگر به آنها اضافه نماید، نمازش باطل است

مسأله 1054 - اگر عمدا یك سجده كم یا زیاد كند، نماز باطل می شود، واگر سهوا یك سجده كم كند حكم آن بعدا گفته خواهد شد

مسأله 1055 - اگر پیشانی را عمدا یا سهوا به زمین نگذارد، سجده نكرده است اگر چه جاهای دیگر به زمین برسد، ولی اگر پیشانی را به زمین بگذارد وسهوا جاهای

دیگر را به زمین نرساند، یا سهوا ذكر نگوید سجده صحیح است

مسأله 1056 - واجب است كه در سجده سه مرتبه سبحان الله یا یك مرتبه سبحان ربی الاعلی وبحمده یا ذكر دیگر مانند الحمد لله به مقدار سه سبحان الله بگوید، وباید این كلمات دنبال هم وبه عربی صحیح گفته شود و مستحب است سبحان ربی الاعلی وبحمده را سه یا پنج یا هفت مرتبه بگوید

مسأله 1057 - در سجود باید به مقدار ذكر واجب، بدن آرام باشد وموقع گفتن ذكر مستحب آرام بودن بدن لازم نیست

مسأله 1058 - اگر پیش از آنكه پیشانی به زمین برسد وبدن آرام بگیرد عمدا ذكر سجده را بگوید، یا پیش از تمام شدن ذكر عمدا سر از سجده بردارد، نماز باطل است

مسأله 1059 - اگر پیش از آنكه پیشانی به زمین برسد وبدن آرام گیرد، سهوا ذكر سجده را بگوید وپیش از آنكه سر از سجده بردارد، بفهمد اشتباه كرده است، باید دوباره در حال آرام بدون، ذكر را بگوید

مسأله 1060 - اگر بعد از آنكه سر از سجده برداشت، بفهمد كه پیش از آرام گرفتن بدن ذكر را گفته، یا پیش از آنكه ذكر سجده تمام شود سر برداشته، نمازش صحیح است

مسأله 1061 - اگر موقعی كه ذكر سجده را می گوید، یكی از هفت عضو را عمدا از زمین بردارد، نماز باطل می شود ولی موقعی كه مشغول گفتن ذكر نیست، اگر غیر پیشانی جاهای دیگر را از زمین بردارد ودوباره بگذارد اشكال ندارد

مسأله 1062 - اگر پیش از تمام شدن ذكر سجده سهوا پیشانی را از زمین بر دارد نمی تواند دوباره به زمین

بگذارد وباید آن را یك سجده حساب كند ولی اگر جاهای دیگر را سهوا از زمین بردارد، باید دو مرتبه به زمین بگذارد وذكر را بگوید

مسأله 1063 - بعد از تمام شدن ذكر سجده اول، باید بنشیند تا بدن آرام گیرد ودوباره به سجده رود

مسأله 1064 - جای پیشانی نمازگزار باید از جای زانوها وسر انگشتان پای او بلندتر از چهار انگشت بسته نباشد، ونیز واجب است كه جای پیشانی او از جای انگشتان وسر زانوهایش پست تر از چهار انگشت بسته نباشد

مسأله 1065 - در زمین سراشیب كه سراشیبی آن درست معلوم نیست، اگر جای پیشانی نمازگزار از جای انگشتهای پا وسر زانوهای او مختصری بیش از چهار انگشت بسته بلندتر یا پست تر باشد خالی از اشكال نیست

مسأله 1066 - اگر پیشانی را به چیزی بگذارد كه از جای انگشتهای پا وسر زانوهای او بلندتر از چهار انگشت بسته است، جایز است سر را بردارد و به چیزی كه بلندی آن به اندازه چهار انگشت بسته یا كمتر است بگذارد ولی بهتر آن است كه پیشانی را از روی آن به روی چیزی كه بلندی آن به اندازه چهار انگشت بسته یا كمتر است بكشد

مسأله 1067 - باید بین پیشانی وآنچه بر آن سجده می كند، چیزی نباشد پس اگر مهر بقدری چرك باشد كه پیشانی به خود مهر نرسد، سجده باطل است ولی اگر مثلا رنگ مهر تغییر كرده باشد اشكال ندارد

مسأله 1068 - در سجده باید كف دست را بر زمین بگذارد ولی در حال ناچاری پشت دست مانعی ندارد واگر پشت دست ممكن نباشد بنابر احتیاط مچ دست را بگذارد

وچنانچه آن را هم نتواند، باید تا آرنج هر جا را كه می تواند بر زمین بگذارد واگر آن هم ممكن نیست، گذاشتن بازو كافی است

مسأله 1069 - در سجده باید سر انگشت بزرگ پاها را یا روی او را یا پشت آن را به زمین بگذارد وبهتر است سر انگشت را بگذارد واگر انگشتهای دیگر پا را به زمین بگذارد یا به واسطه بلند بودن ناخن، شست به زمین نرسد نماز باطل است وكسی كه بواسطه ندانستن مسأله از روی تقصیر نمازهای خود را اینطور خوانده باید دوباره بخواند

مسأله 1070 - كسی كه مقداری از شست پایش بریده، باید بقیه آن را به زمین بگذارد واگر چیزی از آن نمانده یا اگر مانده خیلی كوتاه هست باید بقیه انگشتان را بگذارد واگر هیچ انگشت ندارد، باید هر مقداری از پا باقی مانده به زمین بگذارد

مسأله 1071 - اگر بطور غیر معمول سجده كند، مثلا سینه وشكم را به زمین بچسباند، یا پاها را دراز كند، اگر چه هفت عضوی كه گفته شد به زمین برسد، باید نماز را دوباره بخواند

مسأله 1072 - مهر یا چیز دیگری كه بر آن سجده میكند، باید پاك باشد ولی اگر مثلا مهر را روی فرش نجس بگذارد، یا یك طرف مهر نجس باشد وپیشانی را به طرف پاك آن بگذارد، اشكال ندارد

مسأله 1073 - اگر در پیشانی دمل ومانند آن باشد، چنانچه ممكن است باید با جای سالم پیشانی سجده كند واگر ممكن نیست باید زمین را گود كند ودمل را در گودال وجای سالم را به مقداری كه برای سجده كافی باشد بر زمین بگذارد

مسأله 1074 -

اگر دمل یا زخم تمام پیشانی را گرفته باشد باید به چانه سجده كند، واگر بتواند جمع كند بین گذاشتن یكی از دو طرف پیشانی با چانه ولو در دو نماز باشد، واگر به چانه هم ممكن نیست باید با اشاره سجده نماید واحتیاط مستحب آن است كه به هر جای از صورت كه ممكن است سجده كند واگر به هیچ جای از صورت ممكن نیست با جلوی سر سجده نماید

مسأله 1075 - كسی كه نمی تواند پیشانی را به زمین برساند، باید برای سجده اشاره نماید

مسأله 1076 - كسی كه هیچ نمی تواند خم شود، باید برای سجده با سر اشاره كند واگر نتواند باید با چشمها اشاره نماید واگر با سر یا چشمها هم نمی تواند اشاره كند بهتر است در قلب نیت سجده كند وبا دست ومانند آن برای سجده اشاره نماید

مسأله 1077 - كسی كه می تواند بنشیند بهتر است بنشیند واگر نمی تواند باید ایستاده نیت سجده كند وچنانچه می تواند برای سجده با سر اشاره كند واگر نمی تواند با چشمها اشاره نماید واگر این را هم نمی تواند بهتر است در قلب نیت سجده كند

مسأله 1078 - اگر پیشانی بی اختیار از جای سجده بلند شود، چنانچه ممكن باشد باید نگذارد دوباره به جای سجده برسد، واین یك سجده حساب می شود، چه ذكر سجده را گفته باشد یا ینه واگر نتواند سر را نگهدارد وبی اختیار دوباره به جای سجده برسد، رویهم دو سجده حساب می شود وسجده دوم زیادی است ومبطل نیست واگر چه ذكر نگفته باشد نباید ذكر بگوید

مسأله 1079 - جایی كه انسان باید

تقیه كند می تواند بر فرش ومانند آن سجده نماید ولازم نیست برای نماز بجای دیگر برود، ولی اگر بتواند بر حصیر یا چیزی كه سجده بر آن صحیح می باشد، طوری سجده كند كه به زحمت نیفتد، نباید بر فرش ومانند آن سجده نماید

مسأله 1080 - اگر روی تشك پر یا چیز دیگری كه بدن روی آن آرام نمی گیرد، سجده كند باطل است

مسأله 1081 - اگر انسان ناچار شود كه در زمین گل نماز بخواند، چنانچه آلوده شدن بدن ولباس برای او مشقت ندارد، باید سجده وتشهد را بطور معمول بجا آورد واگر مشقت دارد، در حالی كه ایستاده، برای سجده با سر اشاره كند وتشهد را ایستاده بخواند واگر سجده وتشهد را بطور معمول بجا آورد، نمازش محل اشكال است

مسأله 1082 - در ركعت اول وركعت سومی كه تشهد ندارد، مثل ركعت سوم نماز ظهر وعصر وعشاء بهتر است بعد از سجده دوم قدری بی حركت بنشیند وبعد برخیزد ولی لازم نیست، این عمل را جلسه استراحت می نامند

چیزهایی كه سجده بر آنها صحیح است

اشاره

مسأله 1083 - باید بر زمین وچیزهای غیر خوراكی كه از زمین میروید، مانند چوب وبرگ ودرخت سجده كرد وسجده بر چیزهای خوراكی وپوشاكی ومعدنی كه زمین به آن صدق نكند صحیح نیست

مسأله 1084 - احتیاط واجب آن است كه بر برگ مو سجده نكنند

مسأله 1085 - سجده بر چیزهایی كه از زمنی می روید وخوراك حیوان است مثل علف وكاه صحیح است

مسأله 1086 - سجده بر گلهایی كه خواركی نیستند، صحیح است ولی سجده بر دواهای خوراكی كه از زمین می روید، مانند گل بنفشه وگل گاوزبان صحیح نیست

مسأله 1087 - سجده

بر گیاهی كه خودرن آن در بعضی از شهرها معمول است ودر شهرهاتی دیگر معمول نیست ونیز سجده بر میوه نارس صحیح نیست

مسأله 1088 - سجده بر سنگ آهك وسنگ گچ صحیح است، وهمچنین به گچ وآهك پخته وآجر وكوزه گلی ومانند آن سجده جایز است

مسأله 1089 - اگر كاغذ را از چیزی كه سجده بر آن صحیح است مثلا از كاه ساخته باشند، می شود بر آن سجده كرد، وبنا بر احتیاط بر كاغذی كه از پنبه ومانند آن ساخته شده سجده ننمایند

مسأله 1090 - برای سجده بهتر از هر چیز تربت حضرت سید الشهداء علیه السلام می باشد، بعد از آن خاك، بعد از خاك سنگ وبعد از سنگ گیاه است

مسأله 1091 - اگر چیزی كه سجده بر آن صحیح است ندارد، یا اگر دارد بواسطه سرما یا گرمای زیاد ومانند اینها نمی تواند بر آن سجده كند، باید به لباسش سجده كند وچنانچه لباس از پنبه وكتان دارد احتیاط لزومی آن است كه آن را مقدم بر لباسهای دیگر بدارد، واگر لباس ندارد یا نمی تواند به آن سجده كند، باید بر پشت دست سجده نماید و اگر نمی شود، به چیز معدنی مانند انگشتر عقیق یا غیر آنها از چیزهایی كه سجده بر آنها اختیارا جایز نیست سجده نماید

مسأله 1092 - سجده بر گل وخاك سستی كه مهر به پیشانی روی آن آرام نمی گیرد باطل است

مسأله 1093 - اگر در سجده اول، پیشانی بچسبد وبدون اینكه مهر را بردارد، دوباره به سجده رود، اشكال دارد وبنابر احتیاط واجب باید مهر را بردارد وبه سجده رود

مسأله 1094 - اگر در بین

نماز چیزی كه بر آن سجده می كند گم شود وچیزی كه سجده بر آن صحیح است نداشته باشد، چنانچه وقت وسعت دارد باید نماز را بشكند واگر وقت تنگ است، باید به لباسش سجده كند واگر نمی شود بر پشت دست واگر نمی شود به چیز معدنی مانند انگشتری عقیق سجده نماید

مسأله 1095 - هرگاه در حال سجده بفهمد پیشانی را بر چیزی گذاشته كه سجده بر آن باطل است، بهتر است پیشانی را از روی آن به روی چیزی كه سجده بر آن صحیح است بكشد وچنانچه سر را از آن بردارد وبه چیزی كه سجده بر آن صحیح است بگذارد اشكال ندارد

مسأله 1096 - اگر بعد از سجده بفهمد پیشانی را روی چیزی گذاشته كه سجده بر آن باطل است، اشكال ندارد اگر محل باقی است سجده را تكرار می كند والا قضاء سجده را بنماید

مسأله 1097 - سجده كردن برای غیر خداوند متعال حرام است وبعضی از مردم عوام كه مقابل قبر امامان علیهم السلام پیشانی را به زمین می گذارند، اگر برای شكر خداوند متعال باشد، اشكال ندارد وگر نه حرام است

مستحبات ومكروهات سجده

مسأله 1089 - در سجده چند چیز مستحب است : 1 - كسی كه ایستاده نماز می خواند بعد از آنكه سر از ركوع برداشت و كاملا ایستاد وكسی كه نشسته نماز می خواند، بعد از آنكه كاملا نشست، برای رفتن به سجده تكبیر بگوید بكله احتیاط به عدم ترك تكبیر نباید ترك شود

2 - موقعی كه مرد می خواهد به سجده برود، اول دستها را وزن اول زانوها را به زمین بگذارند

3 - بینی را به مهر

یا چیزی كه سجده بر آن صحیح است بگذارد بلكه احتیاط نباید ترك شود

4 - در حال سجده انگشتان دست را بهم بچسباند وبرابر گوش بگذارد بطوری كه سر آنها رو به قبله باشد

5 - در سجده دعا كند واز خدا حاجت بخواهد واین دعا را بخواند : یا خیر المسئولین ویا خیر المعطین ارزقنی وارزق عیالی من فضلك فانك ذو الفضل العظیم یعنی ای بهترین كسی كه از او سؤال می كنند و ای بهترین عطا كنندگان، روزی بده به من وعیال من از فضل خودت، پس بدرستی كه تو دارای فضل بزرگی

6 - بعد از سجده بر ران چپ بنشیند وروی پای راست را بر كف پای چپ بگذارد

7 - بعد از هر سجده وقتی نشست وبدنش آرام گرفت تكبیر بگوید

8 - بعد از سجده اول بدنش كه آرام گرفت استغفر الله ربی واتوب الیه بگوید

9 - سجده را طول بدهد ودر موقع نشستن دستها را روی رانها بگذارد

10 - برای رفتن به سجده دوم، در حال آرامی بدن الله اكبر بگوید

11 - در سجده ها صلوات بفرستند

12 - در موقع بلند شدن، دستها را بعد از زانوها از زمین بردارد

13 - مردها آرنجها وشكم را بر زمین نچسبانند وبازوها را از پهلو جدا نگاه دارند وزنها آرنجها وشكم را به زمین بگذارند واعضاء بدن را به یكدیگر بچسبانند

ومستحبات دیگر سجده در كتابهای مفصل بیان شده است

مسأله 1099 - قرآن خواندن در سجده مكروه است، ونیز مكروه است برای یرطرف كردن گرد وغبار، جای سجده را فوت كند واگر در اثر فوت كردن، دو حرف از دهان بیرون آید، نماز باطل است، وغیر

از اینها مكروهات دیگری هم در كتابهای مفصل ذكر شده است

سجده واجب قرآن

مسأله 1100 - در هر یك از چهار سوره والنجم، واقرء، والم تنزیل، وحم سجده، یك آیه سجده است، كه اگر انسان بخواند یا بشنود در صورتی كه شنیدن اختیاری باشد بعد از اتمام شدن آن آیه، باید فورا سجده كند واگر فراموش كرد، هر وقت یادش آمد باید سجده نماید

مسأله 1101 - اگر انسان موقعی كه آیه سجده را می خواند، از دیگری هم بشنود یك سجده كفایت می كند

مسأله 1102 - در غیر نماز اگر در حال سجده آیه سجده را بخواند یا بشنود، باید سر از سجده بردارد ودوباره سجده كند

مسأله 1103 - اگر انسان از بچه غیر ممیز كه خوب وبد را نمی فهمد، یا از كسی كه قصد خواندن قرآن ندارد، آیه سجده را اختیارا بشنود، احتیاط واجب آن است كه سجده كند وهمچنین است اگر مثلا از گرامافون ورادیو آیه سجده را بشنود

مسأله 1104 - در سجده واجب قرآن باید جای پیشانی انسان غصبی نباشد وجای پیشانی او از جای زانوها وسر انگشتان بیش از چهار انگشت بسته بلندتر نباشد، ولی لازم نیست با وضوء یا غسل ورو بقبله باشد وعورت خود را بپوشاند وبدن وجای پیشانی او پاك باشد ونیز چیزهایی كه در لباس نمازگزار شرط می باشد، در لباس او شرط نیست

مسأله 1105 - باید در سجده واجب قرآن، پیشانی را بر مهر یا چیز دیگری كه سجده بر آن صحیح است گذاشته وبنا بر احتیاط واجب جاهای دیگر بدن را به دستوری كه در سجده نماز گفته شد بر زمین بگذارد

مسأله 1106 - هرگاه

در سجده واجب قرآن پیشانی را به قصد سجده بر زمین بگذارد وذكری بگوید هر چه باشد كافیست وبهتر است بگوید : لا اله الا الله حقا حقا لا اله الا الله ایمانا وتصدیقا لا اله الا الله عبودیة ورقا سجدت لك یا رب تعبدا ورقا لا مستنكفا ولا مستكبرا بل انا عبد ذلیل ضعیف خائف مستجیر

تشهد

مسأله 1107 - در ركعت دوم نمازهای واجب وركعت سوم نماز مغرب وركعت چهارم نماز ظهر وعصر وعشا، باید انسان بعد از سجده دوم بنشیند ودر حال آرام بودن بدن تشهد بخواند یعنی بگوید : اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریك له واشهد ان محمدا عبده ورسوله اللهم صل علی محمد وآل محمد وباید به غیر این ترتیب نگوید

مسأله 1108 - كلمات تشهد باید به عربی صحیح وبطوری كه معمول است پشت سر هم گفته شود

مسأله 1109 - اگر تشهد را فراموش كند وبایستد وپیش از ركوع یادش بیاید كه تشهد را نخوانده، باید بنشیند وتشهد را بخواند ودوباره بایستد وآنچه باید در آن ركعت خوانده شود بخواند ونماز را تمام كند واگر در ركوع یا بعد از آن یادش بیاید، باید نماز را تمام كند وبعد از سلام نماز، تشهد را قضاء كند وبرای تشهد فراموش شده دو سجده سهو بجا آورد

مسأله 1110 - مستحب است در حال تشهد بر ران چپ بنشیند وروی پای راست را به كف پای چپ بگذارد وپیش از تشهد بگوید : الحمد لله یا بگوید : بسم الله وبالله والحمد لله وخیر الاسماء لله ونیز مستحب است دستها را بر رانها بگذارد وانگشتها را به یكدیگر بچسباند وبدامان

خود نگاه كند وبعد از تمام شدن تشهد بگوید وتقبل شفاعته وارفع درجته

مسأله 1111 - مستحب است زنها در وقت خواندن تشهد، رانها را بهم بچسبانند

سلام نماز

مسأله 1112 - بعد از تشهد ركعت آخر نماز، مستحب است در حالی كه نشسته وبدن آرام است بگوید : السلام علیك ایها النبی ورحمة الله وبركاته و وبعد از آن باید بگوید : السلام علیكم وبهتر است ضم نماید به آن ورحمة الله و بركاته را یا بگوید السلام علینا وعلی عباد الله الصالحین واگر این سلام را بگوید مستحب است كه بعد از آن السلام علیكم ورحمة الله وبركاته را هم بگوید

مسأله 1113 - اگر سلام نماز را فراموش كند وموقعی یادش بیاید كه صورت نماز بهم نخورده وكاری هم كه عمدی وسهوی آن نماز را باطل می كند مثل پشت به قبله كردن انجام نداده، باید سلام را بگوید ونمازش صحیح است

مسأله 1114 - اگر سلام نماز را فراموش كند وموقعی یادش بیاید كه صورت نماز بهم نخورده است، ویا پیش از آنكه صورت نماز بهم بخورد، كاری كه عمدی وسهوی آن نماز را باطل می كند، مثل پشت به قبله كردن انجام داده باشد، نمازش صحیح است

ترتیب

مسأله 1115 - اگر عمدا ترتیب نماز را بهم بزند، مثلا سوره را پیش از حمد بخواند، یا سجود را پیش از ركوع بجا آورد، نماز باطل می شود

مسأله 1116 - اگر ركنی از نماز را فراموش كند وركن بعد از آن را بجا آورد، مثلا پیش از آنكه ركوع كند دو سجده نماید نماز باطل است

مسأله 1117 - اگر ركنی را فراموش كند وچیزی را كه بعد از آن است وركن نیست بجا آورد، مثلا پیش از آنكه دو سجده كند تشهد بخواند، باید ركن را بجا آورد وآنچه را اشتباها پیش از

آن خوانده دوباره بخواند

مسأله 1118 - اگر جیزی را كه ركن نیست فراموش كند وركن بعد از آن را بجا آورد، مثلا حمد را فراموش كند ومشغول ركوع شود، نمازش صحیح است

مسأله 1119 - اگر چیزی را كه ركن نیست فراموش كند وچیزی را كه بعد از آن است وآن هم ركن نیست بجا آورد، مثلا حمد را فراموش كند وسوره را بخواند، باید آنچه را فراموش كرده بجا آورد وبعد از آن، چیزی را كه اشتباها جلوتر خوانده دوباره بخواند

مسأله 1120 - اگر سجده اول را به خیال اینكه سجده دوم است، یا سجده دوم را به خیال اینكه سجده اول است بجا آورد، نماز صحیح است وسجده اول سجده اول وسجده دوم سجده دوم حساب می شود

موالات

مسأله 1121 - انسان باید نماز را با موالات بخواند یعنی كارهای نماز مانند ركوع وسجود وتشهد را پشت سر هم بجا آورد وچیزهایی را كه در نماز می خواند بطوری كه معمول است پشت سر هم بخواند واگر بقدری بین آنها فاصله بیندازد كه نگویند نماز می خواند، نمازش باطل است مسأله 1122 - اگر در نماز سهوا بین حرفها یا كلمات فاصله بیندازد وفاصله بقدری نباشد كه صورت نماز از بین برود، چنانچه مشغول ركن بعد نشده باشد، باید آن حرفها یا كلمات را بطور معمول بخواند واگر مشغول ركن بعد شده باشد، نمازش صحیح است

مسأله 1123 - طول دادن ركوع وسجود وخواندن سوره های بزرگ، موالات را بهم نمی زند

قنوت

مسأله 1124 - در تمام نمازهای واجب ومستحب، پیش از ركوع ركعت دوم مستحب است قنوت بخواند ودر نماز وتر با آنكه یك ركعت می باشد، خواندن قنوت پیش از ركوع مستحب است ونماز جمعه در هر ركعت یك قنوت دارد و نماز آیات پنج قنوت ونماز عید فطر وقربان در ركعت اول پنج قنوت ودر ركعت دوم چهار قنوت دارد

مسأله 1125 - باید در غیر حال اضطرار شدید دستها را در قنوت بلند كند ومستحب است مقابل صورت وكف آنها را رو به آسمان وپهلوی هم نگهدارد وغیر شست، انگشتهای دیگر را بهم بچسباند وبه كف دستها نگاه كند

مسأله 1126 - در قنوت هر ذكری بگوید، اگر چه یك سبحان الله باشد، كافی است وبهتر است بگوید : لا اله الا الله الحلیم الكریم لا اله الا الله العلی العظیم سبحان الله رب السموات السبع ورب الارضین السبع وما فیهن وما

بینهن ورب العرش العظیم والحمد لله رب العالمین

مسأله 1127 - مستحب است انسان قنوت را بلند بخواند ولی برای كسی كه نماز را به جماعت می خواند، اگر امام جماعت صدای او را بشنود، بلند خواندن قنوت مستحب نیست

مسأله 1128 - اگر عمدا قنوت نخواند قضاء ندارد، واگر فراموش كند وپیش از آنكه به اندازه ركوع خم شود یادش بیاید، مستحب است بایستد وبخواند واگر در ركوع یادش بیاید، مستحب است بعد از ركوع قضاء كند واگر در سجده یادش بیاید، مستحب است بعد از سلام نماز قضاء نماید

ترجمه نماز

1-ترجمه سوره حمد

بسم الله الرحمن الرحیم، یعنی ابتدا می كنم بنام خداوندی كه در دنیا بر مؤمن وكافر رحم می كند ودر آخرت بر مؤمن رحم می نماید

الحمد لله رب العالمین یعنی ثناء مخصوص خداوندی است كه پرورش دهنده همه موجودات است الرحمن الرحیم یعنی در دنیا بر مؤمن وكافر ودر آخرت بر مؤمن رحم می كند

مالك یوم الدین یعنی پادشاه وصاحب اختیار روز قیامت است، ایاك نعبد وایاك نستعین یعنی فقط تو را عبادت می كنیم وفقط از تو كمك می خواهیم

اهدنا الصراط المستقیم یعنی هدایت كن ما را به راه راست كه آن اسلام است

صراط الذین انعمت علیهم یعنی به راه كسانی كه به آنان نعمت دادی كه آنان پیغمبران وجانشینان پیغمبران هستند

غیر المغضوب علیهم ولا الضالین یعنی نه به راه كسانی كه غضب كرده ای بر ایشان ونه آن كسانی كه گمراهند

2- ترجمه سوره قل هو الله احد

بسم الله الرحمن الرحیم قل هو الله احد، یعنی بگو ای محمد صلی الله علیه وآله كه خداوند، خدایی است یگانه الله الصمد یعنی خدایی كه از تمام موجودات بی نیاز است

لم یلد ولم یولد، فرزند ندارد وفرزند كسی نیست ولم یكن له كفوا احد، یعنی هیچ كس از مخلوقات، مثل او نیست

3 - ترجمه ذكر ركوع وسجود

وذكرهایی كه بعد از آنها مستحب است

سبحان ربی العظیم وبحمده، یعنی پروردگار بزرگ من از هر عیب و نقصی پاك ومنزه است ومن مشغول ستایش او هستم

سبحان ربی الاعلی و بحمده، یعنی پروردگار من كه از همه كس بالاتر می باشد از هر عیب ونقصی پاك ومنزه است ومن مشغول ستایش او هستم

سمع الله لمن حمده یعنی خدا بشنود وبپذیرد ثنای كسی كه او را ستایش می كند، استغفر الله ربی واتوب الیه یعنی طلب آمرزش و مغفرت می كنم از خداوندی كه پرورش دهنده من است ومن به طرف از بازگشت می نمایم بحول الله وقوته اقوم واقعد یعنی بیاری خدای متعال وقوه او برمی خیزم ومی نشینم

4- ترجمه قنوت

لا اله الا الله الحلیم الكریم، یعنی نیست خدایی سزاوار پرستش مگر خدای یكتای بی همتایی كه صاحب حلم وكرم است، لا اله الا الله العلی العظیم

یعنی نیست خدایی سزاوار پرستش، مگر خدای یكتای بی همتایی كه بلند مرتبه وبزرگ است

سبحان الله رب السموات السبع ورب الارضین السبع، یعنی پاك و منزه است خداوندی كه پروردگار هفت آسمان وپروردگار هفت زمین است

وما فیهن وما بینهن ورب العرش العظیم

یعنی پروردگار هر چیزی است كه در آسمانها وزمینها وما بین آنهاست وپروردگار عرش بزرگ است

والحمد لله رب العالمین، یعنی حمد وثنا مخصوص خداوندی است كه پرورش دهنده تمام موجودات است

5 -ترجمه تسبیحات اربعه

سبحان الله والحمد لله ولا اله الا الله والله اكبر : یعنی پاك ومنزه است خداوند تعالی وثناء مخصوص اوست ونیست خدایی سزاوار پرستش مگر خدای بی همتا وبزرگتر است از اینكه او را وصف كنند

6 -ترجمه تشهد

الحمد لله اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریك له یعنی ستایش مخصوص پروردگار است وشهادت می دهم كه خدایی سزاوار پرستش نیست، مگر خدایی كه یگانه است وشریك ندارد

واشهد ان محمدا عبده ورسوله، یعنی شهادت می دهم كه محمد صلی الله علیه وآله بنده خدا وفرستاده او است

اللهم صل علی محمد وآل محمد یعنی خدایا رحمت بفرست بر محمد وآل محمد وتقبل شفاعته وارفع درجته یعنی قبول كن شفاعت پیغمبر را ودرجه آن حضرت را نزد خود بلند كن : السلام علیك ایها النبی ورحمة الله وبركاته، یعنی سلام بر تو ای پیغمبر ورحمت وبركات خدا بر تو باد

السلام علینا وعلی عباد الله الصالحین، یعنی سلام خداوند عالم بر نمازگزاران وتمام بندگان خوب او

السلام علیكم ورحمة الله وبركاته یعنی سلام ورحمت وبركات خداوند بر شما مؤمنین باد

تعقیب نماز

مسأله 1129 - مستحب است انسان بعد از نماز مقداری مشغول تعقیب، یعنی خواندن ذكر ودعا وقرآن شود

وبهتر است پیش از آنكه از جای خود حركت كند ووضوء وغسل وتیمم او باطل شود، رو به قبله تعقیب را بخواند

ولازم نیست تعقیب به عربی باشد ولی بهتر است چیزهایی را كه در كتابهای دعا دستور داده اند بخواند واز تعقیبهایی كه خیلی سفارش شده است، تسبیح حضرت زهرا علیها السلام است كه باید به این ترتیب گفته شود : 34 مرتبه الله اكبر، بعد 33 مرتبه الحمد لله، بعد از آن 33 مرتبه سبحان الله ومی شود سبحان الله را پیش از الحمد لله گفت ولی بهتر است بعد از الحمد لله گفته شود

مسأله 1130 - مستحب است بعد از نماز، سجده شگر نماید وهمینقدر

كه پیشانی را بقصد شكر بر زمین بگذارد كافی است

ولی بهتر است صد مرتبه، یا سه مرتبه، یا یك مرتبه، شكر الله یا شكرا یا عفوا بگوید، ونیز مستحب است هر وقت نعمتی به انسان می رسد یا بلایی از او دور می شود سجده شكر بجا آورد

صلوات بر پیغمبر

مسأله 1131 - هر وقت انسان اسم مبارك حضرت رسول صلی الله علیه وآله مانند محمد واحمد، یا لقب وكنیه آن جناب را مثل مصطفی وابوالقاسم، یا بشنود اگر چه در نماز باشد، مستحب است صلوات بفرستد

مسأله 1132 - موقع نوشتن اسم مبارك حضرت رسول صلی الله علیه وآله، مستحب است صلوات را هم بنویسند

ونیز بهتر است هر وقت آن حضرت را یاد می كند صلوات بفرستد

مبطلات نماز

مسأله 1133 - دوازده چیز نماز را باطل می كند وآنها را مبطلات می گویند :

اول آنكه در بین نماز یكی از شرطهای آن از بین برود، مثلا در بین نماز بفهمد جای سجده اش غصبی است

دوم آنكه در بین نماز عمدا یا سهوا یا از روی ناچاری، چیزی كه وضوء یا غسل را باطل می كند، پیش آید، مثلا بول از او بیرون آید، ولی چنانچه بعد از دخول در سجده ركعت اخیره اجزاء باقیه را فراموش كند ومحدث شود نماز صحیح است، وهمچنین كسی كه نمی تواند از بیرون آمدن بول وغائط خودداری كند، اگر در بین نماز بول یا غائط از او خارج شود چنانچه به دستوری كه در احكام وضوء گفته شد (1) رفتار نماید نمازش باطل نمی شود، ونیز اگر در بین نماز از زن مستحاضه خون خارج شود، در صورتی كه به دستور استحاضه رفتار كرده باشد، نمازش صحیح است

مسأله 1134 - كسی كه بی اختیار خوابش برده، اگر نداند كه در بین نماز خوابش برده یا بعد از آن، باید نمازش را دوباره بخواند

مسأله 1135 - اگر بداند به اختیار خودش خوابیده وشك كند كه بعد از نماز بوده یا در

بین نماز یادش رفته كه مشغول نماز است وخوابیده، نمازش صحیح است

مسأله 1136 - اگر در حال سجده از خواب بیدار شود وشك كند كه در سجده نماز است، یا در سجده شكر وبداند بی اختیار خوابش برده، باید آن نماز را دوباره بخواند

سوم از مبطلات نماز آن است كه مثل بعض كسانی كه شیعه نیستند دستها را رویهم بگذارد

مسأله 1137 - هرگاه برای ادب دستها را روی هم بگذارد، اگر مثل آنها باشد باید دوباره نماز را بخواند بلكه اگر مثل آنها هم نباشد، باید نماز را دوباره بخواند

ولی اگر از روی فراموشی یا ناچاری یا برای كار دیگری مثل خاراندن دست ومانند آن دستها را رویهم بگذارد اشكال ندارد

چهارم از مبطلات نماز آن است كه بعد از خواندن حمد، آمین بگوید اگر اشتباها یا از روی تقیه بگوید، نمازش باطل نمی شود

پنجم از مبطلات نماز آن است كه عمدا یا از روی فراموشی پشت به قبله كند، یا بطرف راست یا چپ قبله برگردد، بلكه اگر عمدا یا سهوا بقدری برگردد كه نگویند رو به قبله است، اگر چه بطرف راست یا چب نرسد، نمازش باطل است

مسأله 1138 - اگر عمدا یا سهوا سر را به قدری بگرداند كه بتواند پشت سر را ببیند، وبدن از قبله منحرف بشود نمازش باطل است ولی اگر سر را كمی بگرداند كه نگویند روی خود را از قبله گردانده عمدا باشد، یا اشتباها نمازش باطل نمی شود

ششم از مبطلات نماز آن است كه عمدا كلمه ای بگوید كه دو حرف یا بیشتر باشد، اگر چه معنی هم نداشته باشد، واگر سهوا بگوید نماز باطل نمی شود

مسأله 1139

- اگر كلمه ای بگوید كه یك حرف دارد، چنانچه آن كلمه معنی داشته باشد مثل (ق) كه در زبان عرب به معنای این است كه نگهداری كن، چنانچه معنای آن را بداند وقصد آن را نماید، نمازش باطل می شود بلكه اگر قصد معنای آن را نكند ولی متلفت معنای آن باشد، احتیاط واجب آن است كه نماز را دوباره بخواند

مسأله 1140 - سرفه كردن وآروغ زدن وآه كشیدن در نماز اشكال ندارد، ولی گفتن آخ وآه ومانند اینها كه دو حرف است، اگر عمدی باشد نماز را باطل می كند

مسأله 1141 - اگر كلمه ای را به قصد ذكر بگوید مثلا به قصد ذكر بگوید : الله اكبر ودر موقع گفتن آن، صدا را بلند كند كه چیزی را به دیگری بفهماند اشكال ندارد

هر چند داعی بر گفتن ذكر فهماندن باشد ولی چنانچه به قصد اینكه چیزی به كسی بفهماند بگوید، اگر چه قصد ذكر هم داشته باشد، نماز باطل می شود

مسأله 1142 - خواندن قرآن در نماز، غیر از چهار سوره ای كه سجده واجب دارد ودر احكام جنابت گفته شد (1) ونیز دعا كردن در نماز اشكال ندارد ولی احتیاط واجب آن است كه به غیر عربی دعا نكند

مسأله 1143 - اگر چیزی از حمد وسوره وذكرهای نماز را عمدا یا احتیاطا چند مرتبه بگوید اشكال ندارد، ولی اگر از روی وسواس چند مرتبه بگوید، بنا بر احتیاط نماز را اعاده نماید

مسأله 1144 - در حال نماز، انسان نباید به دیگری سلام كند واگر دیگری به او سلام كند، باید یكی از چهار صیغه را (سلام علیكم - سلام علیك - السلام علیكم

- السلام علیك) در جواب بگوید ولو سلام كننده به غیر این صیغه ها سلام كرده باشد

مسأله 1145 - انسان باید جواب سلام را چه در نماز، چه در غیر نماز فورا بگوید، واگر عمدا یا از روی فراموشی جواب سلام را به قدری طول دهد، كه اگر جواب بگوید، جواب آن سلام حساب نشود، چنانچه در نماز باشد، نباید جواب بدهد واگر در نماز نباشد، جواب دادن واجب نیست

مسأله 1146 - باید جواب سلام را طوری بگوید كه سلام كننده بشنود، ولی اگر سلام كنند كر باشد، چنانچه انسان بطور معمول جواب او را بدهد كافی است

مسأله 1147 - احتیاط مستحب آن است كه نمازگزار جواب سلام را به قصد دعا بگوید، یعنی از خداوند عالم برای كسی كه سلام كرده سلامتی بخواهد

مسأله 1148 - اگر زن یا مرد نامحرم یا بچه ممیز یعنی بچه ای كه خوب وبد را می فهمد به نمازگزار سلام كند، نمازگزار باید جواب او را بدهد

مسأله 1149 - اگر نمازگزار جواب سلام را ندهد معصیت كرده ولی نمازش صحیح است

مسأله 1150 - اگر كسی به نمازگزار غلط سلام كند، به طوری كه سلام حساب نشود، جواب او واجب نیست

مسأله 1151 - اگر كسی به عده ای سلام كند، جواب سلام او بر همه آنان واجب است، ولی اگر یكی از آنان جواب دهد كافی است

مسأله 1152 - اگر كسی به عده ای سلام كند، جواب سلام او بر همه آنان واجب است، ولی اگر یكی از آنان جواب دهد كافی است

مسأله 1153 - اگر كسی به عده ای سلام كند وكسی كه سلام كننده قصد سلام دادن به او را

نداشته جواب دهد، باز هم جواب سلام او بر آن عده واجب است

مسأله 1154 - اگر به عده ای سلام كند وكسی كه بین آنها مشغول نماز است شك كند كه سلام كننده، قصد سلام كردن به او را هم داشته یا نه، نباید جواب بدهد

وهمچنین است اگر بداند قصد او را هم داشته ولی دیگری جواب سلام را بدهد

اما اگر بداند كه قصد او را هم داشته ودیگری جواب ندهد، باید جواب او را بگوید

مسأله 1155 - سلام كردن مستحب است وخیلی سفارش شده است كه سواره به پیاده وایستاده به نشسته وكوچكتر به بزرگتر سلام كند

مسأله 1156 - اگر دو نفر با هم به یكدیگر سلام كنند، بر هر یك واجب است جواب سلام دیگری را بدهد

مسأله 1157 - در غیر نماز، مستحب است جواب سلام را بهتر از سلام بگوید مثلا اگر كسی گفت سلام علیكم در جواب بگوید سلام علیكم ورحمة الله

هفتم از مبطلات نماز خنده با صدا وعمدی است وچنانچه سهوا با صدا بخندد، نمازش اشكال ندارد، ولبخند هم نماز را باطل نمی كند

مسأله 1158 - اگر برای جلوگیری از صدای خنده حالش تغییر كند، مثلا رنگش سرخ شود، لازم نیست نمازش را دوباره بخواند

هشتم از مبطلات نماز آن است كه برای كار دنیا عمدا با صدا گریه كند، ولی اگر از ترس خدا یا برای آخرت گریه كند، آهسته باشد یا بلند اشكال ندارد بلكه از بهترین اعمال است

نهم از مبطلات نماز كاری است كه صورت نماز را بهم بزند مثل دست زدن وبه هوا پریدن ومانند اینها، كم باشد یا زیاد، عمدا باشد یا از روی فراموشی، ولی

كاری كه صورت نماز را بهم نزند مثل اشاره كردن به دست اشكال ندارد

مسأله 1159 - اگر در بین نماز بقدری ساكت بماند كه نگویند نماز می خواند، نمازش باطل می شود

مسأله 1160 - اگر در بین نماز كاری انجام دهد، یا مدتی ساكت شود وشك كند كه نماز بهم خورده یا نه، نمازش صحیح است

دهم از مبطلات نماز، خوردن وآشامیدن است كه اگر در نماز طوری بخورد یا بیاشامد كه نگویند نماز می خواند، عمدا باشد یا از روی فراموشی نماز باطل می شود

ولی كسی كه می خواهد روزه بگیرد اگر پیش از اذان صبح، نماز مستحبی بخواند وتشنه باشد، چنانچه بترسد كه اگر تمام كند صبح شود، در صورتی كه آب روبروی او در دو سه قدمی باشد می تواند در بین نماز آب بیاشامد

ولو نگویند نماز می خواند اما باید كاری كه نماز را باطل می كند مثل روگرداندن از قبله انجام ندهد

مسأله 1161 - اگر به واسطه خوردن یا آشامیدن عمدی، موالات نماز بهم بخورد یعنی طوری شود كه نگویند نماز را پشت سر هم می خواند، بنابر احتیاط واجب باید نماز را دوباره بخواند

مسأله 1162 - اگر در بین نماز، غذایی را كه در دهان یا لای دندانها مانده فرو ببرد نمازش باطل نمی شود

ونیز اگر قند یا شكر ومانند اینها در دهان مانده باشد ودر حال نماز كم كم آب شود وفرو رود اشكال ندارد

یازدهم از مبطلات نماز، شك در ركعتهای نماز دو ركعتی یا سه ركعتی، یا در دو ركعت اول نمازهای چهار ركعتی است

دوازدهم از مبطلات نماز آن است كه ركن نماز را عمدا یا سهوا كم

كند ونیز اگر چیزی را كه ركن نیست، عمدا كم یا زیاد نماید مبطل است

مسأله 1163 - اگر بعد از نماز شك كند كه در بین نماز كاری كه نماز را باطل می كند انجام داده یا نه، نمازش صحیح است چیزهایی كه در نماز مكروه است

مسأله 1164 - مكروه است در نماز صورت را كمی به طرف راست یا چپ بگرداند وچشمها را، هم بگذارد، یا به طرف راست وچپ بگرداند وبا ریش ودست خود بازی كند وانگشتها را داخل هم نماید وآب دهان بیندازد وبه خط قرآن یا كتاب یا خط انگشتری نگاه كند ونیز مكروه است، موقع خواندن حمد وسوره وگفتن ذكر، برای شنیدن حرف كسی ساكت شود، بكله هر كاری كه خضوع وخشوع را از بین ببرد مكروه می باشد

مسأله 1165 - موقعی كه انسان خوابش می آید ونیز موقع خودداری كردن از بول وغائط، مكروه است نماز بخواند، وهمچنین پوشیدن جوراب تنگ كه پا را فشار دهد در نماز مكروه می باشد وغیر از اینها مكروهات دیگری هم در كتابهای مفصل بیان شده است

مواردی كه می توان نماز واجب را شكست

مسأله 1166 - شكستن نماز واجب از روی اختیار بنا بر احتیاط واجب حرام است، ولی برای حفظ مال وجلوگیری از ضرر مالی یا بدنی مانعی ندارد

مسأله 1167 - اگر حفظ جان خود انسان یا كسی كه حفظ جان او واجب است یا حفظ مالی كه نگهداری آن واجب می باشد، بدون شكستن نماز ممكن نباشد، باید نماز را بشكند ولی شكستن نماز برای مالی كه اهمیت ندارد مكروه است

مسأله 1168 - اگر در وسعت وقت مشغول نماز باشد وطلبكار طلب خود را از او مطالبه

كند، چنانچه بتواند در بین نماز طلب او را بدهد، باید در همان حال بپردازد واگر بدون شكستن نماز، دادن طلب او ممكن نیست، باید نماز را بشكند وطلب او را بدهد بعد نماز را بخواند

مسأله 1169 - اگر در بین نماز بفهمد كه مسجد نجس است، چنانچه وقت تنگ باشد، باید نماز را تمام كند واگر وقت وسعت دارد وتطهیر مسجد نماز را بهم نمی زند، باید در بین نماز تطهیر كند، بعد بقیه نماز را بخواند، واگر نماز را بهم می زند، باید نماز را بشكند، ومسجد را تطهیر نماید، بعد نماز را بخواند

مسأله 1170 - كسی كه باید نماز را بشكند اگر نماز را تمام كند معصیت كرده ولی نماز او صحیح است

مسأله 1171 - اگر پیش از آنكه به اندازه ركوع خم شود، یادش بیاید كه اذان یا اقامه را فراموش كرده، چنانچه وقت نماز وسعت دارد، مستحب است برای گفتن آنها نماز را بشكند

شكیات نماز

شكیات نماز

شكیات نماز 23 قسم است : هشت قسم آن شكهایی است كه نماز را باطل می كند، وبه شش قسم آن نباید اعتنایی كرد، ونه قسم دیگر آن صحیح است

شكهای باطل

اشاره

مسأله 1172 - شكهایی كه نماز را باطل می كند از این قرار است

اول شك در شماره ركعتهای نماز دو ركعتی مثل نماز صبح ونماز مسافر

ولی شك در شماره ركعتهای مستحب نماز دو ركعتی ونماز احتیاط نماز را باطل نمی كند

دوم شك در شماره ركعتهای نماز سه ركعتی

سوم آنكه در نماز چهار ركعتی شك كند كه یك ركعت خوانده یا بیشتر

چهارم آنكه در نماز چهار ركعتی پیش از سر بلند كردن از سجده دوم، شك كند كه دو ركعت خوانده یا بیشتر

پنجم شك بین دو وپنج یا دو وبیشتر از پنج

ششم شك بین سه وشش ویا سه وبیشتر از شش

هفتم شك بین چهار وشش یا چهار وبیشتر از شش

هشتم شك در ركعتهای نماز كه نداند چند ركعت خوانده است

مسأله 1173 - اگر یكی از شكهای باطل برای انسان پیش آید، نمی تواند نماز را بهم بزند، بلكه باید بقدری فكر كند كه صورت نماز بهم بخورد، یا از پیدا شدن یقین یا گمان ناامید شود

شكهایی كه نباید به آنها اعتنا كرد

مسأله 1174 - شكهایی كه نباید به آنها اعتنا كرد از این قرار است : اول - شك در چیزی كه محل بجا آوردن آن گذاشته است، مثل آنكه در ركوع شك كند كه حمد را خوانده یا نه

دوم - شك بعد از سلام نماز

سوم - شك بعد از گذشتن وقت نماز

چهارم - شك كثیر الشك یعنی كسی كه زیاد شك می كند

پنجم - شك امام در شماره ركعتهای نماز، در صورتی كه مأموم شماره آنها را بداند وهمچنین شك مأموم در صورتی كه امام شماره ركعتهای نماز را بداند

ششم - شك در نماز مستحبی ونماز احتیاط

1-شك در چیزی كه محل آن گذشته است

مسأله 1175 - اگر در بین نماز شك كند كه یكی از كارهای واجب آن را انجام داده یا نه، مثلا شك كند كه حمد خوانده یا نه، چنانچه مشغول كاری كه باید بعد از آن انجام دهد نشده، باید آنچه را كه در انجام آن شك كرده بجا آورد واگر مشغول كاری كه باید بعد از آن انجام دهد شده، به شك خود اعتنا نكند

مسأله 1176 - اگر در بین خواندن آیه ای شك كند كه آیه پیش را خوانده یا نه، یا وقتی آخر آیه را می خواند شك كند كه اول آن را خوانده یا نه، باید به شك خود اعتنا نكند

مسأله 1177 - اگر بعد از ركوع یا سجود شك كند كه كارهای واجب آن، مانند ذكر وآرام بودن بدن را انجام داده یا نه، باید به شك خود اعتنا نكند

مسأله 1178 - اگر در حالی كه به سجده می رود شك كند كه ركوع كرده یا نه یا شك كند كه یا بعد از

ركوع ایستاده یا نه باید به شك خود اعتنا كند وركوع وقیام بعد از آن را بیاورد

مسأله 1179 - اگر در حال برخاستن شك كند كه سجده یا تشهد را بجا آورده یا نه، باید برگردد وبجا آورد

مسأله 1180 - كسی كه نشسته یا خوابیده نماز می خواند، اگر موقعی كه حمد یا تسبیحات می خواند، شك كند كه سجده یا تشهد را بجا آورده یا نه، باید به شك خود اعتنا نكند، واگر پیش از آنكه مشغول حمد یا تسبیحات شود، شك كند كه سجده یا تشهد را بجا آورده یا نه، باید بجا آورد

مسأله 1181 - اگر شك كند كه یكی از ركنهای نماز را بجا آورده یا نه، چنانچه مشغول كاری كه بعد از آن است نشده باید آن را بجا آورد

مثلا اگر پیش از خواندن تشهد شك كند كه دو سجده را بجا آورده یا نه، باید بجا آورد

وچنانچه بعد یادش بیاید كه آن ركن را بجا آورده بوده، چون ركن زیاد شده نمازش باطل است

مسأله 1182 - اگر شك كند عملی را كه ركن نیست بجا آورده یا نه، چنانچه مشغول كاری كه بعد از آن است نشده، باید آن را بجا آورد، مثلا اگر پیش از خواندن سوره شك كند كه حمد را خوانده یا نه باید حمد را بخواند واگر بعد از انجام آن یادش بیاید كه آن را بجا آورده بوده چون ركن زیاد نشده نماز صحیح است

مسأله 1183 - اگر شك كند كه ركنی را بجا آورده یا نه، چنانچه مشغول كاری كه بعد از آن است شده، باید به شك خود اعتنا نكند، مثلا موقعی

كه مشغول خواندن تشهد است اگر شك كند كه دو سجده را بجا آورده یا نه، باید به شك خود اعتنا نكند واگر یادش بیاید كه آن ركن را بجا نیاورده، در صورتی كه مشغول ركن بعد نشده، باید آن را بجا آورد واگر مشغول ركن بعد شده نمازش باطل است، مثلا اگر پیش از ركوع ركعت بعد یادش بیاید كه دو سجده را بجا نیاورده، باید بجا آورد واگر ركوع یا بعد از آن یادش بیاید نمازش باطل است

مسأله 1184 - اگر شك كند عملی را كه ركن نیست بجا آورده یا نه، چنانچه مشغول كاری كه بعد از آن است شده، باید به شك خود اعتنا نكند، مثلا موقعی كه مشغول خواندن سوره است، اگر شك كند كه حمد را خوانده یا نه، باید به شك خود اعتنا نكند واگر بعد یادش بیاید كه آن را بجا نیاورده، در صورتی كه مشغول ركن بعد نشده، باید بجا آورد واگر مشغول ركن بعد شده، نمازش صحیح است، بنابر این اگر مثلا در قنوت یادش بیاید كه حمد را نخوانده باید بخواند واگر در ركوع یادش بیاید نماز او صحیح است

مسأله 1185 - اگر شك كند كه سلام نماز را گفته یا نه، چنانچه مشغول تعقیب نماز یا مشغول نماز دیگر شده، یا به واسطه انجام كاری كه نماز را بهم می زند، عمدا وسهوا از حال نمازگزار بیرون رفته، باید به شك خود اعتنا نكند واگر پیش از اینها شك كند باید سلام را بگوید واگر شك كند سلام را درست گفته یا نه در تمام فروض به شك خود اعتنا نكند

2-شك بعد از سلام

مسأله 1186

- اگر بعد از سلام نماز شك كند كه نمازش صحیح بوده یا نه، مثلا شك كند ركوع كرده یا نه، یا بعد از سلام نماز چهار ركعتی شك كند كه چهار ركعت خوانده یا پنج ركعت، به شك خود اعتنا نكند ولی اگر هر دو طرف شك او باطل باشد مثلا بعد از سلام نماز چهار ركعتی شك كند كه سه ركعت خوانده یا پنج ركعت، نمازش باطل است

3- شك بعد از وقت

مسأله 1187 - اگر بعد از گذشتن وقت نماز، شك كند كه نماز خوانده یا نه، یا گمان كند كه نخوانده، خواندن آن لازم نیست، ولی اگر پیش از گذشتن وقت، شك كند كه نماز خوانده یا نه، یا گمان كند كه نخوانده، باید آن نماز را بخواند، بلكه اگر گمان كند كه خوانده، باید آن را بجا آورد

مسأله 1188 - اگر بعد از گذشتن وقت شك كند كه نماز را درست خوانده یا نه، به شك خود اعتنا نكند

مسأله 1189 - اگر بعد از گذشتن وقت نماز ظهر وعصر بداند چهار ركعت نماز خوانده ولی نداند به نیت ظهر خوانده یا به نیت عصر، باید چهار ركعت نماز قضاء به نیت نمازی كه بر او واجب است بخواند

مسأله 1190 - اگر بعد از گذشتن وقت نماز مغرب وعشا، بداند یك نماز خوانده ولی نداند سه ركعتی خوانده یا چهار ركعتی باید قضای نماز مغرب وعشاء را بخواند

4 - كثیر الشك (كسی كه زیاد شك می كند)

مسأله 1191 - اگر كسی حالش طوری باشد كه نگذرد سه نماز مگر آنكه ولو در یكی از آنها شك می كند، كثیر الشك است

وچنانچه زیاد شك كردن او از غضب یا ترس یا پریشانی حواس نباشد به شك خود اعتنا نكند

مسأله 1192 - كثیر الشك اگر در بجا آوردن چیزی شك كند، چنانچه بجا آوردن آن، نماز را باطل نمی كند، باید بنا بگذارد كه آن را بجا آورده مثلا اگر شك كند كه ركوع كرده یا نه باید بنا بگذارد كه ركوع كرده است، واگر بجا آوردن آن، نماز را باطل می كند، باید بنا بگذارد كه آن را انجام نداده، مثلا اگر شك كند

كه یك ركوع كرده یا بیشتر، چون زیاد شدن ركوع نماز را باطل می كند، باید بنا بگذارد كه بیشتر از یك ركوع نكرده است

مسأله 1193 - كسی كه در یك چیز نماز زیاد شك می كند، چنانچه در چیزهای دیگر نماز شك كند، باید به دستور آن عمل نماید، مثلا كسی كه زیاد شك می كند سجده كرده یا نه، اگر در بجا آوردن ركوع شك كند، باید به دستور آن رفتار نماید، یعنی اگر به سجده نرفته ركوع را بجا آورد واگر به سجده رفته اعتنا نكند

مسأله 1194 - كسی كه در نماز مخصوصی مثلا در نماز ظهر زیاد شك می كند اگر در نماز دیگر مثلا در نماز عصر شك كند، باید به دستور شك رفتار نماید

مسأله 1195 - كسی كه وقتی در جای مخصوصی نماز می خواند، زیاد شك می كند، اگر در غیر آنجا نماز بخواند وشكی برای او پیش آید، باید به دستور شك عمل نماید

مسأله 1196 - اگر انسان شك كند كه كثیر الشك شده یا نه، باید به دستور شك عمل نماید، وكثیر الشك تا وقتی یقین نكند كه بحال معمولی مردم برگشته باید به شك خود اعتنا نكند

مسأله 1197 - كسی كه زیاد شك می كند

اگر شك كند ركنی را بجا آورده یا نه واعتنا نكند بعد یادش بیاید كه آن را بجا نیاورده، چنانچه مشغول ركن بعد نشده، باید آن را بجا آورد واگر مشغول ركن بعد شده نمازش باطل است، مثلا اگر شك كند ركوع كرده یا نه واعتنا نكند، چنانچه پیش از سجده یادش بیاید كه ركوع نكرده، باید ركوع كند واگر در

سجده یادش بیاید، نمازش باطل است

مسأله 1198 - كسی كه زیاد شك می كند، اگر شك كند چیزی را كه ركن نیست بجا آورده یا نه واعتنا نكند وبعد یادش بیاید كه آن را بجا نیاورده، چنانچه از محل بجا آوردن آن نگذشته، باید آن را بجا آورد واگر از محل آن گذشته نمازش صحیح است، مثلا اگر شك كند كه حمد خوانده یا نه واعتنا نكند، چنانچه در قنوت یادش بیاید كه حمد نخوانده، باید بخواند واگر در ركوع یادش بیاید، نماز او صحیح است

5-شك امام ومأموم

مسأله 1199 - اگر امام جماعت در شماره ركعتهای نماز شك كند، مثلا شك كند كه سه ركعت خوانده یا چهار ركعت، چنانچه مأموم یقین یا گمان داشته باشد كه چهار ركعت خوانده وبه امام بفهماند كه چهار ركعت خوانده است، امام باید نماز را تمام كند وخواندن نماز احتیاط لازم نیست، ونیز اگر امام یقین یا گمان داشته باشد كه چند ركعت خوانده است ومأموم در شماره ركعتهای نماز شك كند، باید به شك خود اعتنا ننماید

6 - شك در نمازهای مستحبی

مسأله 1200 - اگر در شماره ركعتهای نماز مستحبی شك كند، چنانچه طرف بیشتر شك نماز را باطل می كند، باید بنا را بر كمتر بگذارد مثلا اگر در نافله صبح شك كند كه دو ركعت خوانده یا سه ركعت، باید بنا را بگذارد كه دو ركعت خوانده است واگر طرف بیشتر شك نماز را باطل نمی كند مثلا شك كند كه دو ركعت خوانده یا یك ركعت بهر طرف شك عمل كند، نمازش صحیح است

مسأله 1201 - كم شدن ركن، نافله را باطل می كند ولی زیاد شدن ركن، آن را باطل نمی كند، پس اگر یكی از كارهای نافله را فراموش كند وموقعی یادش بیاید كه مشغول ركن بعد از آن شده، باید آن كار را انجام دهد، ودوباره آن ركن را بجا آورد مثلا اگر در بین ركوع یادش بیاید كه حمد را نخوانده، باید برگردد وحمد را بخواند ودوباره به ركوع رود

مسأله 1202 - اگر در یكی از كارهای نافله شك كند، خواه ركن باشد یا غیر ركن، چنانچه محل آن نگذشته، باید بجا آورد واگر محل آن گذشته، به شك خود اعتنا

نكند

مسأله 1203 - اگر در نماز مستحبی دو ركعتی گمانش به سه ركعت یا بیشتر برود، باید اعتنا كند ونمازش باطل است

واگر گمانش به دو ركعت یا كمتر برود باید به همان گمان عمل كند، مثلا اگر گمانش به یك ركعت می رود احتیاطا باید یك ركعت دیگر بخواند

مسأله 1204 - اگر در نماز نافله كاری كند كه برای آن سجده سهو واجب می شود، لازم نیست سجده سهو بجا آورد واگر یك سجده یا تشهد را فراموش / صفحة 214 / نماید، لازم نیست بعد از نماز قضای سجده وتشهد را بجا آورد

مسأله 1205 - اگر شك كند كه نماز مستحبی را خوانده یا نه، چنانچه آن نماز مثل نماز جعفر طیار وقت معین نداشته باشد، بنا بگذارد كه نخوانده است

وهمچنین است اگر مثل نافله یومیه كه وقت معین داشته باشد وپیش از گذشتن وقت شك كند كه آن را بجا آورده یا نه، ولی اگر بعد از گذشتن وقت شك كند كه خوانده است یا نه، به شك خود اعتنا نكند

شكهایی كه نباید به آنها اعتنا كرد

شكهای صحیح

مسأله 1206 - در نه صورت اگر در شماره ركعتهای نماز چهار ركعتی شك كند، باید فورا فكر نماید پس اگر یقین یا گمان به یك طرف شك پیدا كرد، همان طرف را بگیرد ونماز را تمام كند وگرنه به دستورهایی كه گفته می شود عمل نماید، وآن نه صورت از این قرار است :

اول - آنكه بعد از سر برداشتن از سجده دوم شك كند دو ركعت خوانده یا سه ركعت باید بنا بگذارد سه ركعت خوانده ویك ركعت دیگر بخواند ونماز را تمام كند وبعد از نماز یك ركعت نماز

احتیاط ایستاده به دستوری كه بعدا گفته می شود بجا آورد

دوم - شك بین دو وچهار بعد از سر برداشتن از سجده دوم كه باید بنا بگذارد چهار ركعت خوانده ونماز را تمام كند وبعد از نماز دو ركعت نماز احتیاط ایستاده بخواند

سوم - شك بین دو وسه وچهار بعد از سر برداشتن از سجده دوم كه باید بنا بر چهار بگذارد وبعد از نماز دو ركعت نماز احتیاط ایستاده وبعد دو ركعت نشسته بجا آورد

چهارم - شك بین چهار وپنج بعد از سر برداشتن از سجده دوم كه باید بنا بر چهار بگذارد ونماز را تمام كند وبعد از نماز دو سجده سهو بجا آورد

ولی اگر بعد از سجده اول، یا پیش از سربرداشتن از سجده دوم، یكی از این چهار شك، برای او پیش آید نماز باطل است

پنجم - شك بین سه وچهار، كه در هر جای نماز باشد، باید بنا بر چهار بگذارد ونماز را تمام كند وبعد از نماز یك ركعت نماز احتیاط ایستاده یا دو ركعت نشسته بجا آورد

ششم - شك بین چهار وپنج در حال ایستاده كه باید بنشیند وتشهد بخواند ونماز را سلام دهد ویك ركعت نماز احتیاط ایستاده یا دو ركعت نشسته بجا آورد

هفتم - شك بین سه وپنج در حال ایستاده، كه باید بنشیند وتشهد بخواند ونماز را سلام دهد ودو ركعت نماز احتیاط ایستاده بجا آورد

هشتم - شك بین سه وچهار وپنج در حال ایستاده، كه باید بنشیند و تشهد بخواند وبعد از سلام نماز دو ركعت نماز احتیاط ایستاده وبعد دو ركعت نشسته بجا آورد

نهم - شك بین پنج وشش در حال ایستاده كه

باید بنشیند وتشهد بخواند ونماز را سلام دهد ودو سجده سهو بجا آورد

مسأله 1207 - اگر یكی از شكهای صحیح برای انسان پیش آید، نباید نماز را بشكند وچنانچه نماز را بشكند معصیت كرده است پس اگر پیش از انجام كاری كه نماز را باطل می كند مثل روگرداندن از قبله، نماز را از سر گیرد نماز دومش هم باطل است

واگر بعد از انجام كاری كه نماز را باطل می كند، مشغول نماز شود نماز دومش صحیح است

مسأله 1208 - اگر یكی از شكهایی كه نماز احتیاط برای آنها واجب است در نماز پیش آید، چنانچه انسان نماز را تمام كند وبدون خواندن نماز احتیاط، نماز را از سر بگیرد نماز دومش باطل است وباید نماز احتیاط را بخواند

مسأله 1209 - وقتی یكی از شكهای صحیح برای انسان پیش آید، چنانكه گفته شد باید فورا فكر كند ولی اگر چیزهایی كه به واسطه آنها ممكن است یقین یا گمان به یك طرف شك پیدا شود، از بین نمی رود، چنانچه كمی بعد فكر كند اشكال ندارد، مثلا اگر در سجده شك كند می تواند تا بعد از سجده فكر كردن را تأخیر بیندازد

مسأله 1210 - اگر اول گمانش به یك طرف بیشتر باشد، بعد دو طرف در نظر او مساوی شود، باید بدستور شك عمل نماید

واگر اول دو طرف در نظر او مساوی باشد وبه طرفی كه وظیفه اوست بنا بگذارد، بعد گمانش به طرف دیگر برود، باید همان طرف را بگیرد ونماز را تمام كند

مسأله 1211 - كسی كه نمی داند گمانش به یك طرف بیشتر است یا هر دو طرف در نظر او

مساویست چنانچه شك از شكهای باطله باشد یا اگر از شكوك صحیح است در تمام كردن نماز با گمان مساوی باشد مثل آنكه نداند شك بین سه وچهار است یا گمان به چهار، باید به دستور شك عمل كند وچنانچه شك از شكوك صحیح باشد ودر تمام كردن با گمان مساوی نباشد مثل شك بین سه وچهار وگمان به سه، نماز باطل است

مسأله 1212 - اگر بعد از نماز بداند كه در بین نماز حال تردیدی داشته كه مثلا دو ركعت خوانده یا سه ركعت وبنا را بر سه گذاشته ولی نداند كه گمانش به خواندن سه ركعت بوده، یا هر دو طرف در نظر او مساوی بوده، نماز احتیاط واجب نیست

مسأله 1213 - اگر موقعی كه تشهد می خواند، شك كند كه دو سجده را بجا آورده یا نه، ودر همان موقع یكی از شكهایی كه اگر بعد از تمام شدن دو سجده اتفاق بیفتد صحیح می باشد، برای او پیش آید مثلا شك كند كه دو ركعت خوانده یا سه ركعت نماز باطل است، بلی در خصوص شك دو وچهار چنانچه به دستور آن شك عمل كند نمازش صحیح است

مسأله 1214 - اگر پیش از آنكه مشغول تشهد شود، یا پیش از ایستادن، شك كند كه دو سجده را بجا آورده یا نه، ودر همان موقع یكی از شكهایی كه بعد از تمام شدن دو سجده صحیح است، برایش پیش آید نماز باطل است

مسأله 1215 - اگر موقعی كه ایستاده بین سه وچهار یا بین سه وچهار وپنج شك كند ویادش بیاید كه دو سجده از ركعت پیش بجا نیاورده، نمازش باطل است

مسأله

1216 - اگر شك او از بین برود وشك دیگری برایش پیش آید، مثلا اول شك كند كه دو ركعت خوانده یا سه ركعت، بعد شك كند كه سه ركعت خوانده یا چهار ركعت، باید به دستور شك دوم عمل نماید

مسأله 1217 - اگر بعد از نماز شك كند كه در نماز مثلا بین دو وچهار شك كرده، یا بین سه وچهار، احتیاط واجب آن است كه به دستور هر دو عمل كند

مسأله 1218 - اگر بعد از نماز بفهمد كه در نماز شكی برای او پیش آمده ولی نداند از شكهای صحیح بوده یا از شكهای باطل واگر از شكهای صحیح بوده كدام قسم آن بوده است، نماز را بهم بزند ودوباره بخواند

مسأله 1219 - كسی كه نشسته نماز می خواند، اگر شكی كند كه باید برای آن یك ركعت نماز احتیاط ایستاده یا دو ركعت نشسته بخواند، باید دو ركعت نشسته بجا آورد

واگر شكی كند كه باید برای آن دو ركعت نماز احتیاط ایستاده بخواند، باید دو ركعت نشسته بجا آورد

مسأله 1220 - كسی كه ایستاده نماز می خواند، اگر موقع خواندن نماز احتیاط از ایستادن عاجز شود، باید مثل كسی كه نماز را نشسته می خواند وحكم آن در مسأله پیش گفته شد، نماز احتیاط را بجا آورد

مسأله 1221 - كسی كه نشسته نماز می خواند، اگر موقع خواندن نماز بتواند بایستد، باید به وظیفه كسی كه نماز را ایستاده می خواند عمل كند

نماز احتیاط

مسأله 1222 - كسی كه نماز احتیاط بر او واجب است، بعد از سلام نماز باید نیت نماز احتیاط كند وتكبیر بگوید وحمد را بخواند وبه ركوع رود

ودو سجده نماید پس اگر یك ركعت نماز احتیاط بر او واجب است، بعد از دو سجده تشهد بخواند وسلام دهد واگر دو ركعت نماز احتیاط بر او واجب است بعد از دو سجده، یك ركعت دیگر مثل ركعت اول بجا آورد وبعد از تشهد سلام دهد، وفورا بجا آوردن آن لازم نیست

مسأله 1223 - نماز احتیاط سوره وقنوت ندارد ولازم نیست آن را آهسته بخواند ومستحب است كه بسم الله آن را بلند بگوید

مسأله 1224 - اگر پیش از خواندن نماز احتیاط بفهمد نمازی كه خوانده درست بوده لازم نیست نماز احتیاط را بخواند، واگر در بین نماز احتیاط بفهمد، لازم نیست آن را تمام كند

مسأله 1225 - اگر پیش از خواندن نماز احتیاط بفهمد كه ركعتهای نمازش كم بوده، چنانچه كاری كه نماز را باطل می كند انجام نداده، باید آنچه از نماز نخوانده بخواند واگر كاری كه نماز را باطل می كند، انجام داده، مثلا پشت به قبله كرده، باید نماز را دوباره بجا آورد

مسأله 1226 - اگر بعد از نماز احتیاط بفهمد كسری نمازش به مقدار نماز احتیاط بوده، مثلا در شك بین سه وچهار، یك ركعت نماز احتیاط بخواند، بعد بفهمد نماز را سه ركعت خوانده، نمازش صحیح است

مسأله 1227 - اگر بعد از خواندن نماز احتیاط بفهمد كسری نماز كمتر از نماز احتیاط بوده، مثلا در شك بین دو وچهار، دو ركعت نماز احتیاط بخواند، بعد بفهمد نماز را سه ركعت خوانده، باید نماز را دوباره بخواند

مسأله 1228 - اگر بعد از خواندن نماز احتیاط بفهمد كسری نماز بیشتر از نماز احتیاط بوده، مثلا در شك بین سه وچهار

یك ركعت نماز احتیاط بخواند، بعد بفهمد نماز را دو ركعت خوانده، باید نماز را دوباره بخواند

مسأله 1229 - اگر بین دو وسه وچهار شك كند وبعد از خواندن دو ركعت نماز احتیاط ایستاده، یادش بیاید كه نماز را دو ركعت خوانده، لازم نیست دو ركعت نماز احتیاط نشسته را بخواند، وباید نماز را دوباره بخواند

مسأله 1230 - اگر بین سه وچهار شك كند وموقعی كه دو ركعت نماز احتیاط نشسته یا یك ركعت ایستاده را می خواند، یادش بیاید كه نماز را سه ركعت خوانده باید رفع ید از نماز احتیاط كند وچنانچه داخل در ركوع نشده و چیزی كه عمدا وسهوا نماز را باطل می كند نیاورده كسری نماز را تمام نماید ونماز صحیح است واگر داخل در ركوع شده یا چیزی كه عمدا وسهوا مبطل نماز است آورده نماز باطل است وباید نماز را دوباره بخواند

مسأله 1231 - اگر بین دو وسه وچهار شك كند وموقعی كه دو ركعت نماز احتیاط ایستاده را می خواند، پیش از ركوع ركعت دوم یادش بیاید كه نماز را سه ركعت خوانده، باید نماز را دوباره بخواند وغیر از آن چیزی لازم نیست

مسأله 1232 - اگر در بین نماز احتیاط بفهمد كسری نمازش بیشتر یا كمتر از نماز احتیاط بوده، چنانچه داخل در ركوع نشده نماز اصلی را تمام نماید وصحیح است والا باطل است وباید دوباره بجا آورد

مسأله 1233 - اگر شك كند نماز احتیاطی را كه بر او واجب بوده بجا آورده یا نه، چنانچه وقت نماز گذشته یا داخل در عمل مترتب شرعی شده باشد مثل اینكه شروع به نماز عصر كرده ونماز

احتیاط متعلق به ظهر بوده به شك خود اعتنا نكند واگر وقت دارد، نماز احتیاط را بجا آورد ولازم نیست نماز را هم دوباره بخواند

مسأله 1234 - اگر در نماز احتیاط، ركنی را زیاد كند، یا مثلا بجای یك ركعت دو ركعت بخواند، نماز احتیاط باطل می شود، وباید دوباره نماز احتیاط را بخواند

مسأله 1235 - موقعی كه مشغول نماز احتیاط است اگر در یكی از كارهای آن شك كند، چنانچه محل آن نگذشته، باید بجا آورد واگر محلش گذشته، باید به شك خود اعتنا نكند، مثلا اگر شك كند كه حمد خوانده یا نه، چنانچه به ركوع نرفته باید بخواند، واگر به ركوع رفته باید به شك خود اعتنا نكند

مسأله 1236 - اگر در شماره ركعتهای نماز احتیاط شك كند، چنانچه طرف بیشتر شك، نماز را باطل می كند، باید بنا را بر كمتر بگذارد واگر طرف بیشتر شك نماز را باطل نمی كند، باید بنا را بر بیشتر بگذارد، مثلا موقعی كه مشغول خواندن دو ركعت نماز احتیاط است، اگر شك كند كه دو ركعت خوانده یا سه ركعت، چون طرف بیشتر شك نماز را باطل می كند، باید بنا بگذارد كه دو ركعت خوانده واگر شك كند كه یك ركعت خوانده یا دو ركعت، چون طرف بیشتر شك نماز را باطل نمی كند، باید بنا بگذارد كه دو ركعت خوانده است

مسأله 1237 - اگر در نماز احتیاط چیزی كه ركن نیست سهوا كم یا زیاد شود، سجده سهو ندارد

مسأله 1238 - اگر بعد از سلام نماز احتیاط شك كند كه یكی از اجزاء یا شرایط آن را بجا آورده یا نه، به

شك خود اعتنا نكند

مسأله 1239 - اگر در نماز احتیاط، تشهد یا یك سجده را فراموش كند باید بعد از سلام نماز، آن را قضا نماید

مسأله 1240 - اگر نماز احتیاط وقضای یك سجده یا قضای یك تشهد یا دو سجده سهو بر او واجب شود مختار است در مقدم داشتن هر كدام آنها

مسأله 1241 - حكم گمان در ركعات نماز مثل حكم یقین است، مثلا اگر انسان گمان دارد كه نماز را چهار ركعت خوانده، نباید نماز احتیاط بخواند و حكم گمان در افعال حكم شك است مثلا اگر گمان دارد ركوع كرده چنانچه داخل سجود نشده باید بجا آورد واگر داخل شده نباید آن را بجا آورد واگر گمان دارد حمد را نخوانده، چنانچه به ركوع نرفته، باید بخواند، واگر به ركوع رفته نمازش صحیح است

مسأله 1242 - حكم شك وسهو وگمان در نمازهای واجب یومیه ونمازهای واجب دیگر فرق ندارد، مثلا اگر در نماز آیات شك كند كه یك ركعت خوانده یا دو ركعت، چون شك او در نماز دو ركعتی است نمازش باطل می شود

سجده سهو

سجده سهو

مسأله 1243 - برای سه چیز بعد از سلام نماز، انسان باید دو سجده سهو به دستوری كه بعدا گفته می شود بجا آورد : اول - آنكه در بین نماز، سهوا حرف بزند

دوم - آنكه تشهد را فراموش كند

سوم - آنكه در نماز چهار ركعتی بعد از سجده دوم شك كند كه چهار ركعت خوانده یا پنج ركعت، واگر در جایی كه باید بایستد مثلا موقع خواندن حمد وسوره اشتباها بنشیند یا در جایی كه باید بنشیند مثلا موقع خواندن تشهد اشتباها بایستد یا جایی

كه نباید سلام نماز بدهد سلام دهد - یا یك سجده فراموش كند، لازم نیست دو سجده سهو بجا آورد

ولی بهتر است، بلكه برای هر چیزی كه در نماز اشتباها كم یا زیاد كند، بهتر آن است كه دو سجده سهو بنماید، واحكام این چند صورت در مسائل آینده گفته می شود

مسأله 1224 - اگر انسان اشتباها یا بخیال اینكه نمازش تمام شده حرف بزند، باید دو سجده سهو بجا آورد

مسأله 1245 - برای حرفی كه از آه كشیدن وسرفه پیدا می شود، سجده سهو واجب نیست، ولی اگر مثلا سهوا آخ یا آه بگوید، باید سجده سهو نماید

مسأله 1246 - اگر چیزی را كه غلط خوانده دوباره بطور صحیح بخواند، برای دوباره خواندن آن سجده سهو واجب نیست

مسأله 1247 - اگر در نماز سهوا مدتی حرف بزند وتمام آنها یك مرتبه حساب شود، دو سجده سهو بعد از سلام نماز كافی است

مسأله 1248 - اگر سهوا تسبیحات اربعه را نگوید یا بیشتر یا كمتر از سه مرتبه بگوید، بهتر آن است كه بعد از نماز دو سجده سهو بجا آورد، ولی لازم نیست

مسأله 1249 - اگر در جایی كه نباید سلام نماز را بگوید سهوا بگوید : السلام علینا وعلی عباد الله الصالحین یا بگوید : السلام علیكم ورحمة الله وبركاته، لازم نیست دو سجده سهو بنماید، وهمچنین اگر اشتباها مقداری از این دو سلام را بگوید، یا بگوید السلام علیك ایها النبی ورحمة الله وبركاته، لازم نیست دو سجده سهو بجا آورد

مسأله 1250 - اگر در جایی كه نباید سلام دهد اشتباها هر سه سلام را بگوید دو سجده سهو كافیست

مسأله 1251 -

اگر یك سجده یا تشهد را فراموش كند وپیش از ركوع ركعت بعد یادش بیاید، باید برگردد وبجا آورد وبعد از نماز بهتر است برای ایستادن بیجا دو سجده سهو بنماید

مسأله 1252 - اگر در ركوع یا بعد از آن یادش بیاید كه تشهد را از ركعت پیش فراموش كرده، باید بعد از سلام نماز تشهد را قضا نماید وواجب است بعد از آن دو سجده سهو بجا آورد برای تشهد فراموش شده

مسأله 1253 - اگر سجده سهو را بعد از سلام نماز عمدا بجا نیاورد، معصیت كرده وباید هر چه زودتر آن را انجام دهد وچنانچه سهوا بجا نیاورد، هر وقت یادش آمد باید فورا انجام دهد ولازم نیست نماز را دوباره بخواند

مسأله 1254 - اگر شك دارد كه سجده سهو بر او واجب شده یا نه، لازم نیست بجا آورد

مسأله 1255 - كسی كه شك دارد مثلا دو سجده سهو بر او واجب شده یا چهار تا، اگر دو سجده بنماید كافیست

مسأله 1256 - اگر بداند یكی از دو سجده سهو را بجا نیاورده، باید دو سجده سهو بجا آورد واگر بداند سهوا سه سجده كرده، احتیاط واجب آن است كه دوباره دو سجده سهو بنماید

دستور سجده سهو

مسأله 1257 - دستور سجده سهو این است كه بعد از سلام نماز فورا نیت سجده سهو كند وپیشانی را به چیزی كه سجده بر آن صحیح است بگذارد و بگوید : بسم الله وبالله وصلی الله علی محمد وآله ویا بگوید بسم الله وبالله اللهم صل علی محمد وآل محمد ویك دفعه هم وآله عوض وآل محمد بگوید ویا بگوید بسم الله وبالله السلام علیك ایها

النبی ورحمة الله وبركاته وبنابر احتیاط كلمه السلام را دو نحو بگوید بدون واو وبا واو، بعد باید بنشیند ودوباره به سجده رود ویكی از ذكرهایی را كه گفته شد بگوید وبنشیند وبنا بر احتیاط بعد از خواندن تشهد متعارف در نماز سلام دهد

قضای سجده وتشهد فراموش شده

مسأله 1258 - سجده وتشهدی را كه انسان فراموش كرده وبعد از نماز، قضای آن را بجا می آورد، باید تمام شرائط نماز مانند : پاك بودن بدن ولباس ورو به قبله بودن وشرطهای دیگر را داشته باشد

مسأله 1259 - اگر سجده یا تشهد را چند دفعه فراموش كند، مثلا یك سجده از ركعت اول ویك سجده از ركعت دوم فراموش نماید، باید بعد از نماز، قضای هر دو را بجا آورد ولازم است معین كند كه قضای كدام یك از آنها است

مسأله 1260 - اگر یك سجده وتشهد را فراموش كند، واجب نیست كه هر كدام را اول فراموش كرده، اول قضاء نماید

مسأله 1261 - اگر به خیال اینكه اول سجده را فراموش كرده، اول قضای آن را بجا آورد وبعد از خواندن تشهد یادش بیاید كه اول تشهد را فراموش كرده، واجب نیست كه دوباره سجده را قضا نماید، ونیز اگر به خیال اینكه اول تشهد را فراموش كرده، اول قضای آن را بجا آورد، وبعد از سجده یادش بیاید كه اول سجده را فراموش كرده واجب نیست دوباره تشهد را بخواند

مسأله 1262 - اگر بین سلام ونماز وقضای سجده یا تشهد كاری كند كه اگر عمدا یا سهوا در نماز اتفاق بیفتد نماز باطل می شود، مثلا پشت به قبله نماید، اشكال ندارد واعاده نماز لازم نیست

مسأله 1263

- اگر بعد از سلام نماز یادش بیاید كه یك سجده از ركعت آخر فراموش كرده، چنانچه كاری كه عمدی وسهوی آن نماز را باطل می كند مثل روگرداندن از قبله انجام نداده باید سجده را به قصد اداء وبعد از آن تشهد وسلام را بجا آورد، ونیز اگر یادش بیاید كه تشهد ركعت آخر را فراموش كرده، باید به قصد اداء تشهد را بخواند وبعد از آن، سلام دهد

مسأله 1264 - اگر بین سلام نماز وقضای تشهد كاری كند كه برای آن سجده سهو واجب می شود، مثل آنكه سهوا حرف بزند باید تشهد را قضاء نماید ودو

سجده سهو بنماید

مسأله 1265 - اگر نداند كه سجده را فراموش كرده یا تشهد را، باید هر دو را قضا نماید، وهر كدام را اول بجا اول آورد اشكال ندارد

مسأله 1266 - اگر شك دارد كه سجده یا تشهد را فراموش كرده یا نه، واجب نیست قضاء نماید

مسأله 1267 - اگر بداند سجده یا تشهد را فراموش كرده وشك كند كه پیش از ركوع ركعت بعد بجا آورده یا نه، احتیاط واجب آن است كه آن را قضاء نماید

مسأله 1268 - كسی كه باید سجده یا تشهد را قضاء نماید، اگر برای كار دیگری هم سجده سهو بر او واجب شود، لازم نیست بعد از نماز، سجده یا تشهد را قضاء نماید، بعد سجده سهو را بجا آورد بلكه می تواند اول سجده سهو را بجا آورد

مسأله 1269 - اگر شك دارد كه بعد از نماز قضای سجده یا تشهد فراموش شده را بجا آورده یا نه، چنانچه وقت نماز نگذشته، باید سجده یا تشهد را قضاء

نماید، واگر وقت نماز گذشته، قضای آن مستحب است

كم ویا زیاد كردن اجزاء وشرائط نماز

مسأله 1270 - هرگاه چیزی از واجبات نماز را عمدا كم یا زیاد كند، اگر چه یك حرف آن باشد، نماز باطل است

مسأله 1271 - اگر به واسطه ندانستن مسأله از روی تقصیر چیزی از واجبات نماز را كم یا زیاد كند نماز باطل است، ولی چنانچه به واسطه ندانستن مسأله حمد وسوره نماز صبح ومغرب وعشاء را آهسته بخواند، یا حمد وسوره نماز ظهر وعصر را بلند بخواند، یا در مسافرت نماز ظهر وعصر وعشاء را به واسطه جهل بوجوب قصر بر مسافر چهار ركعتی بخواند، نمازش صحیح است

مسأله 1272 - اگر در بین نماز بفهمد وضوء یا غسلش باطل بوده، یا بدون وضوء یا غسل مشغول نماز شده، باید نماز را بهم بزند ودوباره با وضوء یا غسل بخواند واگر بعد از نماز بفهمد، باید دوباره نماز را با وضوء یا غسل بج?آورد واگر وقت گذشته قضاء نماید

مسأله 1273 - اگر بعد از رسیدن به ركوع یادش بیاید كه دو سجده از ركعت پیش فراموش كرده، نمازش باطل است

واگر پیش از رسیدن به ركوع یادش بیاید، باید برگردد ودو سجده را بجا آورد وبرخیزد وحمد وسوره یا تسبیحات را بخواند ونماز را تمام كند

مسأله 1274 - اگر پیش از گفتن السلام علینا والسلام علیكم یادش بیاید كه دو سجده ركعت آخر را بجا نیاورده، باید دو سجده را بجا آورده ودوباره تشهد بخواند ونماز را سلام دهد

مسأله 1275 - اگر پیش از سلام نماز یادش بیاید كه یك ركعت یا بیشتر، از آخر نماز نخوانده، باید مقداری را كه فراموش كرده بجا آورد

مسأله 1276

- اگر بعد از سلام نماز یادش بیاید كه یك ركعت یا بیشتر، از آخر نماز را نخوانده، چنانچه كاری انجام داده كه اگر در نماز عمدا یا سهوا اتفاق بیفتد نماز را باطل می كند، مثلا پشت به قبله كرده، نمازش باطل است، واگر كاری كه عمدی وسهوی آن، نماز را باطل می كند انجام نداده، باید فورا مقداری را كه فراموش كرده بجا آورد

مسأله 1277 - هرگاه بعد از سلام نماز عملی انجام داد كه اگر در نماز عمدا یا سهوا اتفاق بیفتد نماز را باطل می كند، مثلا پشت به قبله نماید وبعد یادش بیاید كه دو سجده آخر را بجا نیاورده، نمازش باطل است واگر پیش از انجام كاری كه نماز را باطل می كند، یادش بیاید باید دو سجده ای را كه فراموش كرده بجا آورد ودوباره تشهد را بخواند ونماز را سلام دهد ولازم نیست دو سجده سهو برای سلامی كه اول گفته است بنماید

مسأله 1278 - اگر بفهمد نماز را پیش از وقت خوانده، یا پشت به قبله یا به طرف راست یا به طرف چپ قبله بجا آورده باید دوباره بخواند واگر وقت گذشته قضاء نماید

نماز مسافر

مسافر باید نماز ظهر وعصر وعشا را با هشت شرط، شكسته بجا آورد یعنی دو ركعت بخواند

شرط اول - آنكه سفر او كمتر از هشت فرسخ شرعی نباشد وفرسخ شرعی تقریبا پنج كیلومتر ونیم است

مسأله 1279 - كسی كه رفتن وبرگشتن او هشت فرسخ است، اگر بخواهد قبل از ماندن ده روز برگردد، چنانچه رفتن وبرگشتن او هر كدام كمتر از چهار فرسخ نباشد، باید نماز را شكسته بخواند

بنابر این اگر

رفتن سه فرسخ وبرگشتن پنج فرسخ باشد، باید نماز را تمام یعنی چهار ركعتی بخواند

مسأله 1280 - اگر رفتن وبرگشتن هشت فرسخ باشد اگر چه روزی كه می رود، همان روز یا شب آن برنگردد، مثلا امروز برود وفردا برگردد باید نماز را شكسته بخواند

مسأله 1281 - اگر سفر مختصری از هشت فرسخ كمتر باشد، یا انسان نداند كه سفر او هشت فرسخ است یا نه نباید نماز را شكسته بخواند وچنانچه شك كند كه سفر او هشت فرسخ است یا نه، باید نمازش را تمام بخواند ولازم نیست تحقیق كند

مسأله 1282 - اگر یك عادل خبر دهد كه سفر انسان هشت فرسخ است، باید نماز را شكسته بخواند وروزه نگیرد وقضای آن را بجا آورد

مسأله 1283 - كسی كه یقین دارد سفر او هشت فرسخ است، اگر نماز را شكسته بخواند وبعد بفهمد كه هشت فرسخ نبوده باید آن را چهار ركعتی بجا آورد، اگر وقت گذشته، قضاء نماید

مسأله 1284 - كسی كه یقین دارد سفرش هشت فرسخ نیست، یا شك دارد كه هشت فرسخ هست یا نه، چنانچه در بین راه بفهمد كه سفر او هشت فرسخ بوده، اگر چه كمی از راه باقی باشد، باید نماز را شكسته بخواند واگر تمام خوانده دوباره شكسته بجا آورد

مسأله 1285 - اگر در بین دو محلی كه فاصله آنها كمتر از چهار فرسخ است، چند مرتبه رفت وآمد كند، اگر چه روی همرفته هشت فرسخ شود، باید نماز را تمام بخواند

مسأله 1286 - اگر محلی دو راه داشته باشد، یك راه آن كمتر از هشت فرسخ و راه دیگر آن هشت فرسخ یا بیشتر باشد،

چنانچه انسان از راهی كه هشت فرسخ است به آنجا برود، باید نماز را شكسته بخواند واگر از راهی كه هشت فرسخ نیست برود، باید تمام بخواند

مسأله 1287 - اگر شهر دیوار دارد، باید ابتدای هشت فرسخ را از دیوار شهر حساب كند واگر دیوار ندارد باید از خانه های آن شهر حساب نماید

شرط دوم - آنكه از اول مسافرت قصد هشت فرسخ را داشته باشد، پس اگر به جایی كه كمتر از هشت فرسخ است مسافرت كند وبعد از رسیدن به آنجا قصد كند جایی برود كه با مقداری كه آمده هشت فرسخ شود، چون از اول قصد هشت فرسخ را نداشته، باید نماز را تمام بخواند ولی اگر بخواهد از آنجا هشت فرسخ برود، یا چهار فرسخ برود وقبل از ماندن ده روز به وطنش یا به جایی كه می خواهد ده روز بماند، برگردد باید نماز را شكسته بخواند

مسأله 1288 - كسی كه نمی داند سفرش چند فرسخ است، مثلا برای پیدا كردن گمشده ای مسافرت می كند ونمی داند كه چه مقدار باید برود تا آن را پیدا كند، باید نماز را تمام بخواند ولی در برگشتن، چنانچه تا وطنش یا جایی كه می خواهد ده روز در آنجا بماند، هشت فرسخ یا بیشتر باشد، باید نماز را شكسته بخواند ونیز اگر در بین رفتن قصد كند كه چهار فرسخ برود وبرگردد، چنانچه رفتن وبرگشتن هشت فرسخ شود، باید نماز را شكسته بخواند

مسأله 1289 - مسافر در صورتی باید نماز را شكسته بخواند كه تصمیم داشته باشد هشت فرسخ برود، پس كسی كه از شهر بیرون می رود ومثلا قصدش این است

كه اگر رفیق پیدا كند، سفر هشت فرسخی برود، چنانچه اطمینان دارد كه رفیق پیدا می كند، باید نماز را شكسته بخواند واگر اطمینان ندارد، باید تمام بخواند

مسأله 1290 - كسی كه قصد هشت فرسخ دارد، اگر چه در هر روز مقدار كمی راه برود، وقتی به جایی برسد كه اهل آن شهر را نبیند واذان آن را نشنود، باید نماز را شكسته بخواند

مسأله 1291 - كسی كه در سفر به اختیار دیگری است، مانند نوكری كه با آقای خود مسافرت می كند، چنانچه بداند سفر او هشت فرسخ است، باید نماز را شكسته بخواند واگر نداند بنا بر احتیاط واجب باید از او بپرسد كه اگر سفر او هشت فرسخ باشد، نماز را شكسته بجا آورد

مسأله 1292 - كسی كه در سفر به اختیار دیگری است، اگر بداند یا گمان داشته باشد كه پیش از رسیدن به چهار فرسخ از او جدا میشود، باید نماز را تمام بخواند

مسأله 1293 - كسی كه در سفر به اختیار دیگریست، اگر شك دارد كه پیش از رسیدن به چهار فرسخ از او جدا می شود یا نه، باید نماز را تمام بخواند، ولی اگر شك او از این جهت است كه احتمال می دهد مانعی برای سفر او پیش آید، چنانچه احتمال او در نظر مردم بجا نباشد، باید نماز را شكسته بخواند

شرط سوم - آنكه در بین راه از قصد خود بر نگردد، پس اگر پیش از رسیدن به چهار فرسخ از قصد خود برگردد، یا مردد شود، باید نماز را تمام بخواند

مسأله 1294 - اگر بعد از رسیدن به چهار فرسخ از مسافرت منصرف شود،

چنانچه تصمیم داشته باشد كه همانجا بماند یا بعد از ده روز برگردد، یا در برگشتن وماندن مردد باشد، باید نماز را تمام بخواند

مسأله 1295 - اگر بعد از رسیدن به چهار فرسخ از مسافرت منصرف شود و تصمیم داشته باشد كه قبل از ماندن ده روز از آنجا برگردد، باید نماز را شكسته بخواند

مسأله 1296 - اگر برای رفتن به محلی حركت كند وبعد از رفتن مقداری از راه بخواهد جای دیگری برود، چنانچه از محل اولی كه حركت كرده تا جایی كه می خواهد برود، هشت فرسخ باشد، باید نماز را شكسته بخواند

مسأله 1297 - اگر پیش از آنكه به هشت فرسخ برسد، مردد شود كه بقیه راه را برود یا نه، ودر موقعی كه مردد است راه نرود وبعد تصمیم بگیرد كه بقیه راه را برود باید تا آخر مسافرت نماز را شكسته بخواند

مسأله 1298 - اگر پیش از آنكه به هشت فرسخ برسد، مردد شود كه بقیه راه را برود یا نه ودر موقعی كه مردد است مقداری راه برود وبعد تصمیم بگیرد كه هشت فرسخ دیگر برود، یا چهار فرسخ برود وقبل از ماندن ده روز برگردد، تا آخر مسافرت باید نماز را شكسته بخواند

مسأله 1299 - اگر پیش از آنكه به هشت فرسخ برسد، مردد شود كه بقیه راه را برود یا نه، ودر موقعی كه مردد است مقداری راه برود وبعد تصمیم بگیرد كه بقیه راه را برود، چنانچه آن مقدار كه قبل از مردد شدن سیر كرده چهار فرسخ باشد و بنا داشته باشد كه قبل از ماندن ده روز برگردد باید شكسته بخواند وهمچنین اگر راهی

كه پیش از مردد شدن وراهی كه بعد از آن می رود روی هم هشت فرسخ باشد یا چهار فرسخ، بشرط آنكه بنا داشته باشد قبل از ماندن ده روز برگردد باید شكسته بخواند والا باید تمام بخواند

شرط چهارم - آنكه نخواهد پیش از رسیدن به هشت فرسخ از وطن خود بگذرد یا ده روز یا بیشتر در جایی بماند پس كسی كه می خواهد پیش از رسیدن به هشت فرسخ از وطنش بگذرد یا ده روز در جایی بماند باید نماز را تمام بخواند

مسأله 1300 - كسی كه نمی داند پیش از رسیدن به هشت فرسخ از وطنش می گذرد یا نه، یا ده روز در جایی می ماند یا نه، باید نماز را تمام بخواند

مسأله 1301 - كسی كه می خواهد پیش از رسیدن به هشت فرسخ از وطنش بگذرد یا ده روز در جایی بماند، ونیز كسی كه مردد است كه از وطنش بگذرد، یا ده روز در جایی بماند، اگر از ماندن ده روز یا گذشتن از وطن منصرف شود، باز هم باید نماز را تمام بخواند ولی اگر باقیمانده راه هشت فرسخ باشد، یا چهار فرسخ باشد وبخواهد برود قبل از ماندن ده روز برگردد، باید نماز را شكسته بخواند

شرط پنجم - آنكه برای كار حرام سفر نكند واگر برای كار حرامی مانند دزدی سفر كند، باید نماز را تمام بخواند، وهمچنین است اگر خود سفر حرام باشد، مثل آنكه برای او ضرر داشته باشد، به نحوی كه ارتكاب آن حرام باشد یا زن بدون اجازه شوهر در صورتی كه ناشزه بر او صدق كند وفرزند با نهی پدر ومادر

به شرطی كه موجب عقوقشان بشود سفری بروند كه بر آنان واجب نباشد، ولی اگر مثل سفر حج واجب باشد، باید نماز را شكسته بخوانند

مسأله 1302 - سفری كه اسباب اذیت پدر ومادر باشد حرام است وانسان باید در آن سفر نماز را تمام بخواند وروزه هم بگیرد

مسأله 1303 - كسی كه سفر او حرام نیست وبرای كار حرام سفر نمی كند، اگر چه در سفر معصیتی انجام دهد، مثلا غیبت كند یا شراب بخورد باید نماز را شكسته بخواند

مسأله 1304 - اگر برای آنكه كار واجبی را ترك كند، مسافرت نماید چه غرض دیگری در سفر داشته باشد یا نه نمازش شكسته است، پس كسی كه بدهكار است، اگر بتواند بدهی خود را بدهد وطلبكار هم مطالبه كند، چنانچه در سفر نتواند بدهی خود را بدهد وبرای فرار از دادن قرض مسافرت نماید، باید نماز را شكسته بخواند

مسأله 1305 - اگر سفر او سفر حرام نباشد ولی حیوان سواری یا مركب دیگری كه سوار است غصبی باشد، یا در زمین غصبی مسافرت كند، باید نماز را تمام بخواند

مسأله 1306 - كسی با ظالم مسافرت می كند اگر ناچار نباشد ومسافرت او كمك به ظالم باشد یا آنكه از اعوان او محسوب شود یا موجب زیادی شوكت او / صفحة 232 / شود باید نماز را تمام بخواند واگر ناچار باشد یا مثلا برای نجات دادن مظلومی با او مسافرت كند، نمازش شكسته است

مسأله 1307 - اگر به قصد تفریح وگردش مسافرت كند، حرام نیست وباید نماز را شكسته بخواند

مسأله 1308 - اگر برای لهو خوش گذرانی به شكار رود، نمازش تمام است، وچنانچه برای

تهیه معاش به شكار رود، نمازش شكسته است، واگر برای كسب وزیاد كردن مال برود، احتیاط واجب آن است كه نماز را هم شكسته وهم تمام بخواند ولی نباید روزه بگیرد

مسأله 1309 - كسی كه برای معصیت سفر كرده، موقعی كه از سفر برمی گردد اگر توبه كرده وبرگشتن جزء از سفر او حساب نشود عرفا باید نماز را شكسته بخواند

واگر توبه نكرده ورجوع جزء از سفر او محسوب شود باید احتیاط كند هم شكسته وهم تمام بخواند

مسأله 1310 - كسی كه سفر او سفر معصیت است، اگر در بین راه از قصد معصیت برگردد، چنانچه باقیمانده را هشت فرسخ باشد، یا چهار فرسخ باشد و بخواهد برود وقبل از ماندن ده روز برگردد، باید نماز را شكسته بخواند

مسأله 1311 - كسی كه برای معصیت سفر نكرده، اگر در بین راه قصد كند كه بقیه راه را برای معصیت برود، باید نماز را تمام بخواند ولی نمازهایی را كه شكسته خوانده صحیح است

شرط ششم - آنكه از صحرانشینهایی نباشد كه در بیابانها گردش می كنند وهر جا آب وخوراك برای خود وحشمشان پیدا كنند می مانند وبعد از چندی بجای دیگر می روند، وصحرانشینها در این مسافرتها باید نماز را تمام بخوانند

مسأله 1312 - اگر یكی از صحرانشینها برای پیدا كردن منزل وچراگاه حیواناتشان سفر كند، چنانچه سفر او هشت فرسخ باشد، اگر بنه ودستگاهش همراهش باشد تمام بخواند، والا شكسته بخواند

مسأله 1313 - اگر صحرانشین برای زیارت یا حج یا تجارت ومانند اینها مسافرت كند، باید نماز را شكسته بخواند

شرط هفتم - آنكه شغل او مسافرت نباشد، بنابر این هواپیمابر وراننده و چوبدار وكشتیبان

ومانند اینها، اگر چه برای بردن اثاثیه منزل خود مسافرت كنند، باید نماز را تمام بخوانند

مسأله 1314 - كسی كه شغلش مسافرت است اگر برای كار دیگری مثلا برای زیارت یا حج مسافرت كند، باید نماز را شكسته بخواند ولی اگر مثلا شوفر اتومبیل خود را برای زیارت كرایه بدهد ودر ضمن خودش هم زیارت كند، باید نماز را تمام بخواند

مسأله 1315 - حمله دار یعنی كسی كه برای رساندن حاجیها به مكه مسافرت می كند، چنانچه شغلش مسافرت باشد، باید نماز را در آن سفر تمام بخواند واگر شغلش مسافرت نباشد، مثلا در یك سال حمله داری می كند احتیاط به جمع بین شكسته وتمام نباید ترك شود

مسأله 1316 - كسی كه شغل او حمله داریست وحاجیها را از راه دور به مكه می برد، چنانچه تمام سال یا بیشتر سال را در راه باشد، باید نماز را تمام بخواند

مسأله 1317 - كسی كه در مقداری از سال شغلش مسافرت است، مثل شوفری كه فقط در تابستان یا زمستان اتومبیل خود را كرایه می دهد، باید در سفر نماز را تمام بخواند

مسأله 1318 - راننده ودوره گردی كه در دو - سه فرسخی شهر رفت وآمد می كنند، چنانچه اتفاقا سفر هشت فرسخی برود، باید نماز را شكسته بخوانند

مسأله 1319 - كسی كه شغلش مسافرت است اگر ده روز یا بیشتر در وطن خود بماند، چه از اول قصد ماندن ده روز را داشته باشد، چه بدون قصد بماند، باید در سفر اولی كه بعد از ده روز می رود، نماز را شكسته بخواند

مسأله 1320 - كسی كه شغلش مسافرت است، اگر در غیر وطن خود ده

روز بماند در سفر اولی كه بعد از ده روز میرود، باید نماز را شكسته بخواند

مسأله 1321 - كسی كه شغلش مسافرت است، اگر شك كند كه در وطن خود یا جای دیگر ده روز مانده یا نه، باید نماز را تمام بخواند

مسأله 1322 - كسی كه در شهرها سیاحت می كند وبرای خود وطنی اختیار نكرده باید نماز را تمام بخواند

مسأله 1323 - كسی كه شغلش مسافرت نیست، اگر مثلا در شهری یا در دهی جنسی دارد كه برای حمل آن مسافرتهای پی در پی می كند، باید نماز را شكسته بخواند

مسأله 1324 - كسی كه از وطنش صرف نظر كرده ومی خواهد وطن دیگری برای خود اختیار كند، اگر شغلش مسافرت نباشد، باید در مسافرت نماز را شكسته بخواند

شرط هشتم - آنكه به حد ترخص برسد یعنی از وطنش یا جایی كه قصد كرده ده روز در آنجا بماند، به قدری دور شود كه اهل شهر را نبیند وصدای اذان آن را نشنود

ولی باید در هوا غبار یا چیز دیگری نباشد كه از دیدن اهل وشنیدن اذان جلوگیری كند ولازم نیست بقدری دور شود كه مناره ها وگنبدها را نبیند، یا دیوارها هیچ پیدا نباشد، بلكه همینقدر كه اهالی كاملا معلوم نباشند، كافی است

مسأله 1325 - كسی كه به سفر می رود اگر به جایی برسد كه اذان را نشنود ولی اهل شهر را ببیند یا اهل را نبیند وصدای اذان را بشنود، چنانچه بخواهد در آنجا نماز بخواند، بنابر احتیاط واجب باید هم شكسته وهم تمام بخواند

مسأله 1326 - مسافری كه به وطنش برمی گردد، وقتی اهل وطن خود را ببیند وصدای

اذان آن را بشنود، باید نماز را تمام بخواند

ومسافری كه می خواهد ده روز در جایی بماند تا وقتی وارد آن محل نشده باید نماز را شكسته بخواند ولو در جایی باشد كه اهل آنجا را ببیند وصدای اذانش را بشنود

مسأله 1327 - هرگاه شهر در بلندی باشد كه از دور اهالی دیده شوند، یا بقدری گود باشد كه اگر انسان كمی دور شود اهل آن را نبیند، كسی كه از آن شهر مسافرت می كند، وقتی به اندازه ای دور شود كه اگر آƠشهر در زمین هموار بود، اهلش از آنجا دیده نمی شدند، باید نماز خود را شكسته بخواند ونیز اگر پستی وبلندی خانه ها بیشتر از معمول باشد، باید ملاحظه معمول را بنماید

مسأله 1328 - اگر از محلی مسافرت كند كه اهل ندارد وقتی به جایی برسد كه اگر آن محل اهل داشت از آنجا دیده نمی شد، باید نماز را شكسته بخواند

مسأله 1329 - اگر بقدری دور شود كه نداند صدایی را كه می شنود صدای اذان است یا صدای دیگر، باید نماز را شكسته بخواند ولی اگر بفهمد اذان می گویند وكلمات آن را تشخیص ندهد، باید تمام بخواند

مسأله 1330 - اگر بقدری دور شود كه اذان خانه ها را نشنود ولی اذان شهر را كه معمولا در جای بلند می گویند بشنود، نماز را شكسته بخواند

مسأله 1331 - اگر به جایی برسد كه اذان شهر را كه معمولا در جای بلند می گویند نشنود ولی اذانی را كه در جای خیلی بلند می گویند بشنود، باید نماز را شكسته بخواند

مسأله 1332 - اگر چشم یا گوش او یا صدای اذان غیر

معمولی باشد، در جایی باید نماز را شكسته بخواند كه چشم متوسط، اهالی را نبیند وگوش متوسط، صدای اذان معمولی را نشنود

مسأله 1333 - اگر موقعی كه سفر می رود شك كند كه به حد ترخص یعنی جایی كه اذان را نشنود واهل را نبیند، رسیده یا نه، باید نماز را تمام بخواند

ودر موقع برگشتن، اگر شك كند كه به حد ترخص رسیده یا نه، باید شكسته بخواند

مسأله 1334 - مسافری كه درسفر از وطن خود عبور می كند، وقتی به جایی برسد كه اهل وطن خود را ببیند وصدای اذان آن را بشنود، باید نماز را تمام بخواند

مسأله 1335 - مسافری كه در بین مسافرت به وطنش رسیده، تا وقتی در آنجا هست باید نماز را تمام بخواند ولی اگر بخواهد از آنجا هشت فرسخ برود، یا چهار فرسخ برود وقبل از ماندن ده روز برگردد، وقتی به جایی برسد كه اهل وطن را نبیند وصدای اذان آن را نشنود، باید نماز را شكسته بخواند

مسأله 1336 - جایی را كه انسان برای اقامت وزندگی خود اختیار كرده وطن اوست، چه در آنجا به دنیا آمده ووطن پدر ومادرش باشد، یا خودش آنجا را برای زندگی اختیار كرده باشد

مسأله 1337 - اگر قصد دارد در جایی كه وطن اصلیش نیست مدتی بماند و بعد به جای دیگر رود، آنجا وطن او حساب نمی شود

مسأله 1338 - جایی را كه انسان محل زندگی خود قرار داده ومثل كسی كه آنجا وطن اوست در آنجا زندگی می كند مانند اكثر طلابی كه در حوزه های علمیه ساكن می باشند كه اگر مسافرتی برای او پیش آید، دوباره

به همانجا برمی گردد، اگر چه قصد نداشته باشد كه همیشه در آنجا بماند، وطن او حساب می شود یعنی در حكم وطن است

مسأله 1339 - كسی كه در دو محل زندگی می كند، مثلا شش ماه در شهری وشش ماه در شهر دیگر می ماند، هر دو وطن اوست، ونیز كسی كه بیشتر از دو محل را برای زندگی خود اختیار كرده باشد، همه آنها وطن او حساب می شود

مسأله 1340 - كسی كه در جایی ملك دارد، ولو موقعی كه آن ملك را دارد شش ماه با قصد توطن در آنجا بماند حكم كسی است كه ملك ندارد تا وقتی كه از آن محل اعراض ننموده، هر وقت در مسافرت به آنجا برسد باید نماز را تمام بخواند واگر از آن محل اعراض نموده باشد باید شكسته بخواند

مسأله 1341 - اگر به جایی برسد كه وطن او بوده واز آنجا صرف نظر كرده، نباید نماز را تمام بخواند، اگر چه وطن دیگری هم برای خود اختیار نكرده باشد

مسأله 1342 - مسافری كه قصد دارد، ده روز پشت سر هم در جایی بماند، یا می داند كه بدون اختیار ده روز در جایی می ماند، در آن محل باید نماز را تمام بخواند

مسأله 1343 - مسافری كه می خواهد ده روز در جایی بماند، لازم نیست قصد ماندن شب اول یا شب یازدهم را داشته باشد وهمین كه قصد كند از اول آفتاب روز اول تا غروب روز دهم بماند، باید نماز را تمام بخواند، وهمچنین اگر مثلا قصدش این باشد كه از ظهر روز اول تا ظهر روز یازدهم بماند، باید نماز را

تمام بخواند

مسأله 1344 - مسافری كه می خواهد ده روز در جایی بماند، در صورتی باید نماز را تمام بخواند كه بخواهد تمام ده روز را در یكجا بماند پس اگر بخواهد مثلا ده روز در نجف وكوفه یا در تهران وشمیران بماند، باید نماز را شكسته بخواند

مسأله 1345 - مسافری كه می خواهد ده روز در محلی بماند، اگر از اول قصد داشته باشد كه در بین ده روز به اطراف آنجا برود، چنانچه جایی كه می خواهد برود بقدری دور باشد كه از آنجا صدای اذان آن محل را نشنود ودیوار آن را نبیند، اگر چه بخواهد همان روزی كه می رود برگردد، باید در تمام ده روز نماز را شكسته بخواند واگر به این مقدار دور نباشد باید نماز را تمام بخواند

مسأله 1346 - مسافری كه تصمیم ندارد ده روز در جایی بماند مثلا قصدش این است كه اگر رفیقش بیاید، یا منزل خوبی پیدا كند، ده روز بماند، باید نماز را شكسته بخواند

مسأله 1347 - كسی كه تصمیم دارد، ده روز در جایی بماند، اگر چه احتمال غیر عقلایی بدهد كه برای ماندن او مانعی برسد، باید نماز را تمام بخواند

مسأله 1348 - اگر مسافر بداند كه مثلا ده روز یا بیشتر به آخر ماه مانده وقصد كند كه تا آخر ماه در جایی بماند، باید نماز را تمام بخواند

مسأله 1349 - اگر مسافر قصد كند ده روز در جایی بماند چنانچه پیش از خواندن یك نماز چهار ركعتی از ماندن منصرف شود، یا مردد شود كه در آنجا بماند یا به جای دیگر برود، باید نماز را شكسته بخواند، واگر

بعد از خواندن یك نماز چهار ركعتی از ماندن منصرف شود، یا مردد شود، تا وقتی در آنجا هست باید نماز را تمام بخواند

مسأله 1350 - مسافری كه قصد كرده ده روز در جایی بماند، اگر روزه بگیرد وبعد از ظهر از ماندن در آنجا منصرف شود، چنانچه یك نماز چهار ركعتی خوانده باشد، روزه اش صحیح است وتا وقتی در آنجا هست باید نمازهای خود را تمام بخواند

واگر یك نماز چهار ركعتی نخوانده باشد، روزه آن روزش صحیح است، اما نمازهای خود را باید شكسته بخواند وروزهای بعد هم نمی تواند روزه بگیرد

مسأله 1351 - مسافری كه قصد كرده ده روز در جایی بماند، اگر از ماندن منصرف شود وشك كند پیش از آنكه از قصد ماندن برگردد، یك نماز چهار ركعتی خوانده یا نه، باید نمازهای خود را شكسته بخواند

مسأله 1352 - اگر مسافر به نیت اینكه نماز را شكسته بخواند، مشغول نماز شود ودر بین نماز تصمیم بگیرد كه ده روز یا بیشتر بماند، باید نماز را چهار ركعتی تمام نماید

مسأله 1353 - مسافری كه قصد كرده ده روز در جایی بماند، اگر در بین نماز چهار ركعتی از قصد خود برگردد، چنانچه مشغول ركعت سوم نشده، باید نماز را دو ركعتی تمام نماید وبقیه نمازهای خود را شكسته بخواند

واگر مشغول ركعت سوم شده وبه ركوع نرفته نمازش صحیح است وباید بنشیند ونماز را دو ركعتی سلام دهد، وتا وقتی در آنجا است، باید نماز را شكسته بخواند واگر به ركوع ركعت سوم رفته نمازش باطل است وتا در آنجا هست نمازهایش را باید شكسته بجا آورد

مسأله 1354 - مسافری كه قصد

كرده ده روز در جایی بماند، اگر بیشتر از ده روز در آنجا بماند، تا وقتی مسافرت نكرده، باید نمازش را تمام بخواند ولازم نیست دوباره قصد ماندن ده روز كند

مسأله 1355 - مسافری كه قصد كرده ده روز در جایی بماند، باید روزه واجب را بگیرد ومی تواند روزه مستحبی را هم بجا آورد ونماز جمعه ونافله ظهر وعصر وعشا را هم بخواند

مسأله 1356 - مسافری كه قصد كرده ده روز در جایی بماند، اگر بعد از خواندن یك نماز چهار ركعتی یا بعد از ماندن ده روز اگر چه نماز نخوانده باشد بخواهد به جایی كه كمتر از چهار فرسخ است برود وبرگردد ودوباره در جای اول خود ده روز بماند یا كمتر ولی آنجا را مبدأ مسافرت خواهد قرار داد از وقتی كه می رود تا برمی گردد وبعد از برگشتن باید نماز را تمام بخواند

ولی اگر نخواهد بعد از برگشتن ده روز بماند وبرگشتن به محل اقامت فقط از آن جهت است كه واقع در مسیر مسافرت است در موقع رفتن به آنجایی كه كمتر از چهار فرسخ است ودر مدتی كه آنجا می ماند، تمام می خواند ودر موقع برگشتن وبعد از آنكه برگشت باید نماز را شكسته بخواند

مسأله 1357 - مسافری كه قصد كرده ده روز در جایی بماند، اگر بعد از خواندن یك نماز چهار ركعتی بخواهد به جای دیگری كه كمتر از هشت فرسخ است برود وده روز در آنجا بماند، باید در رفتن ودر جایی كه قصد ماندن ده روز دارد، نمازهای خود را تمام بخواند ولی اگر جایی كه می خواهد برود هشت فرسخ یا

بیشتر باشد ونخواهد ده روز در آنجا بماند، باید موقع رفتن ومدتی كه در آنجا می ماند نمازهای خود را شكسته بخواند

مسأله 1358 - مسافری كه قصد كرده ده روز در جایی بماند اگر بعد از خواندن یك نماز چهار ركعتی بخواهد به جایی كه كمتر از چهار فرسخ است برود، چنانچه مردد باشد كه به محل اولش برگردد یا نه، یا به كلی از برگشتن به آنجا غافل باشد، یا بخواهد برگردد ولی مردد باشد كه ده روز در آنجا بماند یا نه، یا آنكه از ده روز ماندن در آنجا ومسافرت از آنجا غافل باشد، باید از وقتی كه می رود تا برمی گردد وبعد از برگشتن، نمازهای خود را تمام بخواند

مسأله 1359 - اگر به خیال اینكه رفقایش می خواهند ده روز در جایی بمانند، قصد كند كه ده روز در آنجا بماند وقصدش هم مقید به قصد رفقا نباشد وبعد از خواندن یك نماز چهار ركعتی بفهمد كه آنها قصد نكرده اند، اگر چه خودش هم از ماندن منصرف شود تا مدتی كه در آنجا هست، باید نماز را تمام بخواند

مسأله 1360 - اگر مسافر بعد از رسیدن به هشت فرسخ سی روز در جایی بماند ودر تمام سی روز در رفتن وماندن مردد باشد، بعد از گذشتن سی روز اگر چه مقدار كمی در آنجا بماند، باید نماز را تمام بخواند واگر پیش از رسیدن به هشت فرسخ در رفتن بقیه راه مردد شود، از وقتی كه مردد می شود، باید نماز را تمام بخواند

مسأله 1361 - مسافری كه می خواهد نه روز یا كمتر در جایی بماند، اگر بعد

از آنكه نه روز یا كمتر در آنجا ماند، بخواهد دوباره نه روز دیگر یا كمتر بماند وهمینطور تا سی روز، روز سی ویكم باید نماز را تمام بخواند

مسأله 1362 - مسافری كه سی روز مردد بوده، در صورتی باید نماز را تمام بخواند كه سی روز را در یكجا بماند، پس اگر مقداری از آن را در جایی ومقداری را در جای دیگری بماند، بعد از سی روز هم باید نماز را شكسته بخواند

مسائل متفرقه نماز

مسأله 1363 - مسافر می تواند در مكه ومدینه ومسجد كوفه نمازش را تمام بخواند

ونیز مسافر می تواند در حائر حضرت سید الشهداء علیه السلام نماز را تمام بخواند

ومراد از حائر تمام حرم شریف است

مسأله 1364 - كسی كه می داند مسافر است وباید نماز را شكسته بخواند، اگر در غیر چهار مكانی كه در مسأله پیش گفته شد عمدا تمام بخواند، نمازش باطل است وهمچنین است اگر فراموش كند كه نماز مسافر شكسته است وتمام بخواند ودر وقت متذرك شود ولی اگر خارج وقت یادش بیاید قضاء لازم نیست

مسأله 1365 - كسی كه می داند مسافر است وباید نماز را شكسته بخواند، اگر فراموش كند وتمام بخواند نمازش باطل است

مسأله 1366 - مسافری كه نمی داند باید نماز را شكسته بخواند، اگر تمام بخواند نمازش صحیح است

مسأله 1367 - مسافری كه می داند باید نماز را شكسته بخواند اگر بعضی از خصوصیات آن را نداند، مثلا نداند كه در سفر هشت فرسخی باید شكسته بخواند چنانچه تمام بخواند نمازش باطل است

مسأله 1368 - مسافری كه می داند باید نماز را شكسته بخواند، اگر به گمان اینكه سفر او كمتر

از هشت فرسخ است تمام بخواند، وقتی بفهمد كه سفرش هشت فرسخ بوده، نمازی را كه تمام خوانده باید دوباره شكسته بخواند واگر وقت گذشته قضاء نماید

مسأله 1369 - اگر فراموش كند كه مسافر است ونماز را تمام بخواند، چنانچه در وقت یادش بیاید، باید شكسته بجا آورد واگر بعد از وقت یادش بیاید، قضای آن نماز بر او واجب نیست

مسأله 1370 - كسی كه باید نماز را تمام بخواند، اگر شكسته بجا آورد در هر صورت نمازش باطل است مگر آنكه قصد اقامه ده روز نموده ونمی دانسته است كه مقیم باید تمام بخواند در این صورت نمازش صحیح است

مسأله 1371 - اگر مشغول نماز چهار ركعتی شود ودر بین نماز یادش بیاید كه مسافر است، یا ملتفت شود كه سفر او هشت فرسخ است، چنانچه به ركوع ركعت سوم نرفته باید نماز را دو ركعتی تمام كند واگر به ركوع ركعت سوم رفته نمازش باطل است، ودر صورتی كه به مقدار خواندن یك ركعت هم وقت داشته باشد، باید نماز را از سر شكسته بخواند

مسأله 1372 - اگر مسافر بعضی از خصوصیات نماز مسافر را نداند، مثلا نداند كه اگر چهار فرسخ برود وهمان روز یا شب آن برگردد باید شكسته بخواند چنانچه به نیت نماز چهار ركعتی مشغول نماز شود وپیش از ركوع ركعت سوم مسأله را بفهمد باید نماز را دو ركعتی تمام كند واگر در ركوع ملتفت شود نمازش باطل است ودر صورتی كه به مقدار یك ركعت از وقت هم نمانده باشد باید نماز را از سر شكسته بخواند

مسأله 1373 - مسافری كه باید نماز را تمام بخواند اگر

به واسطه ندانستن مسأله به نیت نماز دو ركعتی مشغول نماز شود ودر بین نماز مسأله را بفهمد، باید نماز را چهار ركعتی تمام كند

مسأله 1374 - مسافری كه نماز نخوانده، اگر پیش از تمام شدن وقت به وطنش برسد یا به جایی برسد كه می خواهد ده روز در آنجا بماند، باید نماز را تمام بخواند وكسی كه مسافر نیست، اگر در اول وقت نماز نخواند ومسافرت كند، در سفر باید نماز را شكسته بخواند

مسأله 1375 - اگر از مسافری كه باید نماز را شكسته بخواند نماز ظهر یا عصر، یا عشاء قضا شود، باید آن را دو ركعتی قضاء نماید اگر چه در غیر سفر بخواهد قضای آن را بجا آورد، واگر از كسی كه مسافر نیست یكی از این سه نماز قضاء شود، باید چهار ركعتی قضاء نماید اگر چه در سفر بخواهد آن را قضاء نماید

مسأله 1376 - مستحب است مسافر بعد از هر نماز سی مرتبه بگوید : سبحان الله والحمد لله ولا اله الا الله والله اكبر ودر تعقیب نماز ظهر وعصر وعشاء بیشتر سفارش شده است بلكه بهتر است در تعقیب این سه نماز شصت مرتبه بگوید

نماز قضاء

مسأله 1377 - كسی كه نماز واجب خود را در وقت آن نخوانده باید قضای آن را بجا آورد، اگر چه در تمام وقت نماز خواب مانده وهمچنین اگر به واسطه مستی نماز نخوانده باشد در صورتی كه مستی در تمام وقت نباشد ویا به اختیار خود مست شده باشد اما اگر در تمام وقت بوده بغیر اختیار، قضاء لازم نیست وهمچنین نمازهای یومیه ای را كه زن در حال حیض یا

نفاس نخوانده قضاء ندارد

ونیز قضاء لازم نیست اگر به واسطه بیهوشی در تمام وقت ولو به اختیار خود بیهوش شده باشد نماز نخوانده باشد

مسأله 1378 - اگر بعد از وقت نماز بفهمد نمازی را كه خوانده باطل بوده باید قضای آن را بخواند

مسأله 1379 - كسی كه نماز قضاء دارد می تواند نماز مستحبی بخواند

مسأله 1380 - اگر انسان احتمال دهد كه نماز قضایی دارد یا نمازهایی را كه خوانده صحیح نبوده، مستحب است احتیاطا قضای آنها را بجا آورد

مسأله 1381 - قضای نمازهای یومیه لازم نیست به ترتیب خوانده شود مثلا كسی كه یك روز نماز عصر وروز بعد نماز ظهر را نخوانده لازم نیست اول نماز عصر وبعد از آن نماز ظهر را قضاء نماید، بلی در خصوص نمازهایی كه ترتیب در اداء آنها معتبر است مثل ظهر وعصر یك روز در قضاء آنها هم ترتیب معتبر است

مسأله 1382 - اگر بخواهد قضای چند نماز غیر یومیه مانند نماز آیات را بخواند، یا مثلا بخواهد قضای یك نماز یومیه وچند نماز غیر یومیه را بخواند، لازم نیست آنها را به ترتیب بجا آورد

مسأله 1383 - كسی كه میداند یك نماز چهار ركعتی نخوانده ولی نمی داند نماز ظهر است یا نماز عصر، اگر یك نماز چهار ركعتی به نیت قضای نمازی كه نخوانده بجا آورد كافیست

مسأله 1384 - كسی كه مثلا چند نماز صبح یا چند نماز ظهر را نخوانده وشماره آنها را نمی داند، مثلا نمی داند كه سه یا چهار یا پنچ نماز بوده، چنانچه مقدار كمتر را بخواند كافی است، وهمچنین اگر شماره آنها را می دانسته وفراموش كرده

مسأله 1385

- كسی كه فقط یك نماز قضاء از روزهای پیش دارد، لازم نیست اول آن را بخواند بعد مشغول آن روز شود، ونیز اگر از روزهای پیش نماز قضاء ندارد ولی یك نماز یا بیشتر از همان روز از او قضاء شده است، لازم نیست نماز قضای آن روز را پیش از نماز اداء بخواند مسأله 1386 - اگر در بین نماز یادش بیاید كه یك نماز یا بیشتر از همان روز از او قضاء شده، یا فقط یك نماز قضاء از روزهای پیش دارد، چنانچه وقت وسعت دارد وممكن است نیت را به نماز قضاء برگرداند، می تواند نیت نماز قضاء كند مثلا اگر در نماز ظهر پیش از تمام شدن ركعت دوم یادش بیاید كه نماز صبح آن روز قضاء شده در صورتی كه وقت نماز ظهر تنگ نباشد نیت را به نماز صبح برگرداند وآن را دو ركعتی تمام كند بعد نماز ظهر را بخواند، ولی اگر وقت نتگ است یا نمی تواند نیت را به نماز قضاء برگرداند مثلا در ركوع ركعت سوم نماز ظهر یادش بیاید كه نماز صبح را نخوانده، چون اگر بخواهد نیت نماز صبح كند یك ركوع كه ركن است زیاد می شود نباید نیت را به قضای صبح برگرداند

مسأله 1387 - اگر از روزهای گذشته نمازهای قضاء دارد ویك نما یا بیشتر هم از همان روز از او قضاء شده، چنانچه برای قضای تمام آنها وقت ندارد، یا نمی خواهد همه را در آن روز بخواند، مستحب است نماز قضای آن روز را پیش از نماز اداء بخواند

مسأله 1388 - تا انسان زنده است اگر چه

از خواندن نماز قضای خود عاجز باشد دیگری نمی تواند نمازهای او را قضاء نماید

مسأله 1389 - نماز قضاء را با جماعت می شود خواند، چه نماز امام جماعت اداء باشد یا قضاء ولازم نیست هر دو یك نماز را بخوانند مثلا اگر نماز قضای صبح را با نماز ظهر یا عصر امام بخواند اشكال ندارد

مسأله 1390 - مستحب است بچه ممیز را یعنی بچه ای كه خوب وبد را می فهمد به نماز خواندن وعبادتهای دیگر عادت دهند بلكه مستحب است او را به قضای نمازها هم وادار نمایند

نماز قضای پدر ومادر كه بر پسر بزرگتر واجب است

مسأله 1391 - اگر پدر ومادر نماز وروزه خود رد بجا نیاورده باشند بر پسر بزرگتر واجب است كه بعد از مرگشان بجا آورد یا برای آنان اجیر بگیرد، وروزه ای كه در سفر نگرفته اند، اگرچه نمی توانسته اند قضاء كنند باید پسر بزرگتر قضاء نماید، یا برای آن اجیر بگیرد

مسأله 1392 - اگر پسر بزرگتر شك دارد كه پدر ومادرش نماز وروزه قضاء داشته اند یا نه، چیزی بر او واجب نیست

مسأله 1393 - اگر پسر بزرگتر بداند كه پدر ومادرش نماز قضاء داشته اند وشك كند كه بجا آورده اند یا نه باید قضاء نماید

مسأله 1394 - اگر معلوم نباشد كه پسر بزرگتر كدام است، قضای نماز وروزه پدر ومادر بر هیچ كدام از پسرها واجب نیست

ولی بهتر است كه نماز وروزه آنان را بین خودشان قسمت كنند یا برای انجام آن قرعه بزنند

مسأله 19395 - اگر میت وصیت كرده باشد كه برای نماز وروزه او اجیر بگیرند بعد از آنكه اجیر، نماز وروزه او را بطور صحیح بجا آورد، بر پسر بزرگتر چیزی واجب نیست

مسأله 1396

- اگر پسر بزرگتر بخواهد نماز پدر ومادر را بخواند، باید به تكلیف خود عمل كند مثلا قضای نماز صبح ومغرب وعشاء مادرش را باید بلند بخواند

مسأله 1397 - كسی كه خودش نماز وروزه قضاء دارد، اگر نماز وروزه پدر وماده هم بر او واجب شود هر كدام را اول بجا آورد صحیح است

مسأله 1398 - اگر پسر بزرگتر موقع مرگ پدر یا مادر نابالغ یا دیوانه باشد وقتی كه بالغ شد یا عاقل گردید، باید نماز وروزه پدر ومادر را قضاء نماید وچنانچه پیش از بالغ شدن یا عاقل شدن بمیرد، بر پسر دوم واجب نیست

مسأله 1399 - اگر پسر بزرگتر پیش از آنكه نماز وروزه پدر یا مادر را قضاء كند بمیرد، بر پسر دوم چیزی واجب نیست

نماز جماعت

مسأله 1400 - مستحب است نمازهای یومیه را به جماعت بخوانند ودر نماز صبح ومغرب وعشاء خصوصا برای همسایهء مسجد وكسی كه صدای اذان مسجد را می شنود بیشتر سفارش شده است

مسأله 1401 - اگر یك نفر به امام جماعت اقتداء كند هر ركعت از نماز آنا ن ثواب صد وپنجاه نماز دارد واگر دو نفر اقتداء كنند هر ركعتی ثواب ششصد نما ز دارد وهرچه بیشتر شوند ثواب نمازشان بیشتر می شود تا به ده نفر برسند وعده آنان كه از ده گذشت، اگر تمام آسمانها كاغذ ودریاها مركب ودرختها قلم وجن وانس وملائكه نویسنده شوند، نمی توانند ثواب یك ركعت آن را بنویسند

مسأله 1402 - حاضر نشدن به نماز جماعت از روی بی اعتنایی جایز نیست وسزاوار نیست كه انسان بدون عذر نماز جماعت را ترك كند

مسأله 1403 - مستحب است انسان صبر

كند كه نماز را به جماعت بخواند ونماز جماعت از نماز اول وقت كه فرادی یعنی تنها خوانده شود بهتر است، ونیز نماز جماعتی را كه مختصر بخوانند از نماز فرادی كه آن را طول بدهند بهتر است

مسأله 1404 - وقتی كه جماعت برپا می شود، مستحب است كسی كه نمازش را فرادی خوانده دوباره با جماعت بخواند واگر بعد بفهمد كه نماز دولش باطل بوده، نماز دوم دو كافی است

مسأله 1045 - اگر مأموم بخواهد نمازی را كه به جماعت خوانده دوباره با جماعت بخواند، اشكال ندارد، وهمچنین امام می تواند ثانیا امام شود، ونیز مأموم می تواند امام شود

مسأله 1406 - كسی كه در نماز وسواس دارد بحدی كه نماز را باطل می كند وفقط در صورتی كه نماز را با جماعت بخواند، از وسواس راحت می شود، باید نماز را با جماعت بخواند

مسأله 1407 - اگر پدر یا مادر به فرزند خود امر كند كه نماز را به جماعت بخواند نماز جماعت بر دو واجب می شود در صورتی كه ترك آن موجب ایذاء یا عقوق آنها شود، والا واجب نمی شود

مسأله 1408 - نماز مستحب را نمی شود به جماعت خواند، مگر نماز استسقاء كه برای آمدن باران می خوانند

مسأله 1409 - اگر امام جماعت نماز یومیه می خواند، هر كدام از نمازهای یومیه را می شود به او اقتدا كرد ولی اگر نماز یومیه اش را احتیاطا دوباره می خواند، اقتداء كردن به دو اشكال دارد

مسأله 1410 - اگر امام جماعت قضای نماز یومیه خود را یا كس دیگر را می خواند می شود به او اقتداء كرد ولی اگر نماز

را احتیاطا قضاء می كند، اقتدای به دو اشكال دارد

مسأله 1411 - اگر انسان نداند نمازی را كه امام می خواند نماز واجب یومیه است یا نماز مستحب، نمی تواند به او اقتداء كند

مسأله 1412 - اگر امام در محراب باشد وكسی پشت سر دو اقتداء نكرده باشد، كسانی كه دو طرف محراب ایستاده اند وبه واسطه دیوار محراب امام را نمی بینند نمی توانند به دو اقتدا كنند ولی اگر كسی پشت سر امام اقتدا كرده باشد، اقتدا كردن كسانی كه دو طرف او ایستاده اند وبه دو متصلند وبه واسطه دیوار محراب امام را نمی بینند اشكال ندارد نماز وجماعتشان صحیح است

مسأله 1413 - اگر به واسطه درازی صف اول، كسانی كه دو طرف صف ایستاده اند امام را نبینند می توانند اقتدا كنند

ونیز اگر به واسطه درازی یكی از صفهای دیگر كسانی كه دو طرف آن ایستاده اند، صف جلوی خود را نبینند می توانند اقتداء نمایند

مسأله 1414 - اگر صفهای جماعت تا درب مسجد برسد كسی كه مقابل درب پشت ایستاده نمازش صحیح است ونیز نماز كسانی كه پشت سر او اقتدا می كنند صحیح میباشد، وهمچنین نماز كسانی كه دو طرف دو ایستاده اند وصف جلو را نمی بینند اشكال ندارد

مسأله 1415 - كسی كه پشت ستون ایتساده، اگر از طرف راست پا چپ به واسطه مأموم دیگر به امام متصل نباشد، نمی تواند اقتدا كند

مسأله 1416 - جای ایستادن امام باید از جای مأموم بلندتر نباشد، ولی اگر كمتر از یك وجب بلندتر باش اشكال ندارد، ونیز اگر زمین سراشیب باشد وامام در طرفی كه بلندتر است بایستد در

صورتی كه سراشیبی آن زیاد نباشد وطوری باشد كه به آن زمین مسطح بگویند مانعی ندارد مسأله 1417 - اگر جای مأموم بلندتر از جای امام باشد اشكال ندارد ولی اگر به قدری بلند باشد كه نگویند اجتماع كرده اند، جماعت صحیح نیست

مسأله 1418 - اگر بین كسانی كه در یك صف ایستاده اند بچه ممیز یعنی بچه ای كه خوب وبد را می فهمد فاصله شود، چنانچه ندانند نماز دو باطل است می توانند اقتدا كنند

مسأله 1419 - بعد از تكبیر امام اگر صف جلو آماده نماز باشند، وتكبیر گفتن آنان نزد یك باشد، كسی كه در صف بعد ایستاده می تواند تكبیر بگوید

مسأله 1420 - اگر بداند نماز یك صف از صفهای جلو باطل است، در صفهای بعد نمی توانند اقتدا كند، ولی اگر نداند نماز آنان صحیح است یا نه، می تواند اقتدا نماید

مسأله 1421 - هرگاه بداند نماز امام باطل است مثلا بداند امام وضوء ندارد، اگر چه خود امام ملتفت نباشد، نمی تواند به او اقتدا كند

مسأله 1422 - اگر مأموم بعد از نماز بفهمد كه امام عادل نبوده، یا كافر بوده یا به جهتی نمازش باطل بوده، مثلا بی وضوء نماز خوانده نمازش صحیح است

مسأله 1423 - اگر در بین نماز شك كند كه اقتدا كرده یا نه، چنانچه در حالی باشد كه وظیفه مأموم است مثلا به حمد وسوره امام گوش می دهد می تواند نماز را به جماعت تمام كند

واگر مشغول كاری باشد كه هم وظیفه امام وهم وظیفه مأموم است مثلا در ركوع یا سجده باشد باید نماز را به نیت فرادی تمام نماید

مسأله 1424 - جائز

است در بین نماز جماعت، اگر چه ناچار نشود، نیت فرادی بكند

مسأله 1425 - اگر مأموم بعد از حمد وسوره امام، نیت فرادی كند لازم نیست حمد وسوره را بخواند، ولی اگر پیش از تمام شدن حمد وسوره نیت فرادی نماید، باید مقداری را كه امام نخوانده بخواند

مسأله 1426 - اگر در بین نماز جماعت نیت فرادی نماید بنابر احتیاط واجب نمی تواند دوباره نیت جماعت كند، ولی اگر مردد شود كه نیت فرادی كند یا نه وبعد تصمیم بگیرد كه نماز را با جماعت تمام كند، نمازش صحیح است

مسأله 1427 - اگر شك كند كه نیت فرادی كرده یا نه، باید بنا بگذارد كه نیت فرادی نكرده است

مسأله 1428 - اگر موقعی كه امام در ركوع است اقتدا كند وبه ركوع امام برسد اگر چه ذكر امام تمام شده باشد نمازش صحیح است ویك ركعت حساب می شود

اما اگر به مقدار ركوع خم شود وبه ركوع امام نرسد نمازش صحیح است ومخیر است نماز را فرادی تمام كند یا بایستد تا امام به ركعت دوم برسد وآن ركعت دوم را ركعت اول خودش قرار بدهد یا متابعت امام را در سجده بكند وآن سجده را هم حساب ننماید

مسأله 1429 - اگر موقعی كه امام در ركوع است اقتدا كند وبه مقدار ركوع خم شود وشك كند كه به ركوع امام رسیده یا نه نمازش صحیح است ومخیر است بین سه عملی كه در مسأله قبل گذشت

مسأله 1430 - اگر موقعی كه امام در ركوع است اقتدا كند وپیش از آنكه به اندازه ركوع خم شود، امام سر از ركوع بردارد، مخیر است بایستد تا

امام برای ركعت بعد برخیزد وآن را ركعت اول نماز خود حساب كند، ویا نیت فرادی نماید یا متابعت امام را در سجده بنماید وآن سجده را حساب نكند

مسأله 1431 - اگر اول نماز یا بین حمد وسوره اقتدا كند وپیش از آنكه به ركوع رود امام از ركوع بر دارد نماز او صحیح است

مسأله 1432 - اگر موقعی برسد كه امام مشغول خواندن تشهد آخر نماز است، چنانچه بخواهد به ثواب جماعت برسد، باید بعد از نیت وگفتن تكبیرة الاحرام بنشیند وتشهد را با امام بخواند به قصد ذكر مطلق، ولی سلام را نگوید وصبر كند تا امام سلام نماز را بدهد، بعد بایستد وبدون آنكه دوباره نیت كند وتكبیر بگوید حمد وسوره را بخواند وآن را ركعت اول نماز خود حساب كند

مسأله 1433 - مأموم نباید جلوتر از امام بایستد بلكه اگر مساوی دو بایستد اشكال دارد، وباید خیلی كم در جمیع حاذت نماز از امام عقبتر باشد، واگر قد او بلندتر از امام است، باید طوری بایستد كه در ركوع وسجود جلوتر از امام نباشد بلكه مساوی هم نباشند

مسأله 1434 - در نماز جماعت باید بین مأموم وامام پرده ومانند آن كه پشت آن دیده نمی شود فاصله نباشد، وهمچنین است بین انسان ومأموم دیگری كه انسان به واسطه او به امام متصل شده است، ولی اگر امام مرد ومأموم زن باشد چنانچه بین آن زن وامام یا بین آن زن ومأموم دیگری كه مرد است وزن به واسطه او به امام متصل شده است پرده ومانند آن باشد اشكال ندارد

مسأله 1435 - اگر بعد از شروع به نماز بین مأموم وامام

یا بین مأموم وكسی كه مأموم به واسطه او متصل به امام است، پرده یا چیز دیگری كه پشت آن را نمی توان دید فاصله شود چنانچه مأموم فور عمل به وظیفه فرادی نكند نمازش باطل است

مسأله 1436 - واجب است بین جای سجده مأموم وجای ایستادن امام بیشتر از یك متر فاصله نباشد وكمتر از آن مانعی ندارد، ونیز اگر انسان به واسطه مأمومی كه جلوی او ایستاده به امام متصل باشد، باید فاصله جای سجده اش از جای ایستادن دو بیشتر از یك متر نباشد وبهتر است كه جای سجده مأموم با جای كسی كه جلوی او ایستاده، هیچ فاصله نداشته باشد

مسأله 1437 - اگر مأموم به واسطه كسی كه طرف راست یا چپ او اقتدا كرده به امام متصل باشد واز جلو به امام متصل نباشد، باید كسی كه در طرف راست یا چپ او اقتدا كرده بیشتر از یك متر فاصله نداشته باشد

مسأله 1438 - اگر در نماز بین مأموم وامام، یا بین مأموم وكسی كه مأموم به واسطه او به امام متصل است، بیشتر از یك متر فاصله پیدا شود، چنانچه فور عمل به وظیفه فرادی نكند نمازش باطل است

مسأله 1439 - اگر نماز همه كسانی كه در صف جلو هستند تمام شود، یا همه نیت فرادی نمایند، چنانچه كسانی كه در صف بعد ایستاده اند فور عمل به وظیفه فرادی نمایند نماز صف بعد صحیح است ودر غیر این صورت نماز صف بعد باطل است

مسأله 1440 - اگر در ركعت دوم اقتدا كند لازم نیست حمد وسوره بخواند

ومستحب است قنوت وتشهد را با امام بخواند واحتیاط واجب آن است

كه موقع خواندن تشهد دست وسینه پا را به زمین بگذارد وزانوها را بلند كند وباید بعد از تشهد با امام برخیزد و حمد واحتیاطا سوره را بخواند واگر برای سوره وقت ندارد، حمد را تمام كند ودر ركوع یا سجده خود را به امام برساند ولی اگر در ركوع به امام نرسد ودر سجده به امام برسد، بهتر است كه قصد فرادی بنماید

مسأله 1441 - اگر موقعی كه امام در ركعت دوم نماز چهار ركعتی است اقتدا كند باید در ركعت دوم نمازش كه ركعت سوم امام است بعد از دو سجده بنشیند وتشهد را به مقدار واجب بخواند وبرخیزد وتسبیحات اربعه را، یك مرتبه بگوید ودر ركوع یا سجده خود را به مام برساند

مسأله 1442 - اگر امام در ركعت سوم یا چهارم باشد ومأموم بداند كه اگر اقتدا كند وحمد را بخواند به ركوع امام نمی رسد، بنابر احتیاط واجب باید صبر كند تا امام به ركوع رود، بعد اقتدا نماید

مسأله 1443 - اگر در ركعت سوم یا چهارم امام اقتدا كند، باید حمد واحتیاطا سوره را بخواند واگر برای سوره وقت ندارد، باید حمد را تمام كند ودر ركوع یا سجده خود را به امام برساند، ولی اگر در ركوع به امام نرسد، بهتر است كه قصد فرادی بنماید

مسأله 1444 - كسی كه می داند اگر سوره یا قنوت را تمام كند به ركوع امام نمی رسد چنانچه عمد سوره یا قنوت را بخواند وبه ركوع نرسد اگر چه نمازش صحیح است ولی گناه كرده

مسأله 1445 - كسی كه اطمینان دارد كه اگر سوره را شروع كند یا تمام نماید به

ركوع امام می رسد، بهتر است كه سوره را شروع كند، یا اگر شروع كرده تمام نماید

مسأله 1446 - كسی كه یقین دارد، اگر سوره را بخواند به ركوع امام می رسد چنانچه سوره را بخواند وبه ركوع نرسد نمازش صحیح است

مسأله 1447 - اگر امام ایستاده باشد ومأموم نداند كه در كدام ركعت است می تواند اقتدا كند، ولی باید قرائت را به قصد قربت بخواند واگر چه بعد بفهمد كه امام در ركعت اول یا دوم بوده، نمازش صحیح است

مسأله 1448 - اگر به خیال اینكه امام در ركعت اول یا دوم است حمد وسوره نخواند وبعد از ركوع بفهمد كه در ركعت سوم یا چهارم بوده، نمازش صحیح است

ولی اگر پیش از ركوع بفهمد، باید قرائت را بخواند واگر وقت ندارد، فقط حمد را بخواند ودر ركوع یا سجده خود را به امام برساند یا قصد فرادی بنماید واحوط قصد فرادی است

مسأله 1449 - اگر به خیال اینكه امام در ركعت سوم یا چهارم است حمد وسوره بخواند وپیش از ركوع یا بعد از آن بفهمد كه در ركعت اول یا دوم بوده نمازش صحیح است، واگر در بین حمد وسوره بفهمد، لازم نیست آنها را تمام كند

مسأله 1450 - اگر موقعی كه مشغول نماز مستحبی است جماعت برپا شود، چنانچه اطمینان ندارد كه اگر نماز را تمام كند به جماعت برسد، مستحب است نماز را رها كند ومشغول نماز جماعت شود بلكه اگر اطمینان نداشته باشد كه به ركعت اول برسد مستحب است به همین دستور رفتار نماید

مسأله 1451 - اگر موقعی كه مشغول نماز سه ركعتی یا چهار ركعتی است

جماعت برپ شود چنانچه به ركوع ركعت سوم نرفته واطمینان ندارد كه اگر نماز را تمام كند به جماعت برسد مستحب است به نیت نماز مستحبی نماز را دو ركعتی تمام كند وخود را به جماعت برساند

مسأله 1452 - اگر نماز امام تمام شود ومأموم مشغول تشهد یا سلام اول باش لازم نیست نیت فرادی كند

مسأله 1453 - كسی كه یك ركعت از امام عقب مانده می تواند به جماعت ادامه دهد تا امام سلام دهد ومی تواند قصد فرادی نموده نماز را تمام كند

واگر به جماعت ادامه داد وركعت اول مأموم یا سوم او بود بنابر احتیاط واجب باید وقتی امام تشهد می خواند انگشتان دست وسینه پا را به زمین بگذارد وزانوها را بلند نگاه دارد تا امام سلام نماز را بدهد وبعد برخیزید

شرائط امام جماعت

مسأله 1454 - امام جماعت باید بالغ وعاقل وشیعه دوازده امامی وعادل وحلال زاده باشد ونماز را بطور صحیح بخواند، نیز اگر مأموم مرد است امام او هم مرد باشد، واقتدا كردن بچه ممیز كه خوب وبد را می فهمد به بچه ممیز دیگر مانعی ندارد

مسأله 1455 - امامی را كه عادل می دانسته، اگر شك كند به عدالت خود باقیست یا نه، می تواند به او اقتدا نماید

مسأله 1456 - كسی كه ایستاده نماز می خواند، نمی تواند به كسی كه نشسته یا خوابیده نماز می خواند اقتدا كند، وكسی كه نشسته نماز می خواند بنابر احتیاط واجب نمی تواند به كسی كه خوابیده نماز می خواند اقتدا نماید

مسأله 1457 - كسی كه نشسته یا خوابیده نماز می خواند می تواند به كسی كه نشسته نماز می خواند

اقتدا كند وكسی كه خوابیده نماز می خواند می تواند به كسیه كه خوابیده نماز می خواند اقتدا نماید

مسأله 1458 - اگر امام جماعت به واسطه عذری با لباس نجس یا با تیمم یا با وضوی جبیره ای نماز بخواند می شود به او اقتدا كرد

مسأله 1459 - اگر امام مرضی دارد كه نمی تواند از بیرون آمدن بول وغائط خودداری كند، می شود به او اقتدا كرد ونیز زنی كه مستحاضه نیست می تواند به زن مستحاضه اقتدا نماید

مسأله 1460 - مكروه است اقتدا به كسی كه مرض خوره یا پیسی دارد، وجائز نیست اقتدا به كسی كه حد شرعی بر او جاری شده است، وبنابر احتیاط واجب اهل شهر اقتدا نكنند به بادیه نشین

احكام جماعت

مسأله 1461 - موقعی كه مأموم نیت می كند، باید امام را معین نماید ولی دانستن اسم او لازم نیست

مثلا اگر نیت كند اقتدا می كنم به امام حاضر، نمازش صحیح است

مسأله 1462 - مأموم باید غیر از حمد وسوره همه چیز نماز را خودش بخواند ولی اگر ركعت اول یا دوم دو ركعت سوم یا چهارم امام باشد، باید حمد واحتیاطا سوره را بخواند

مسأله 1463 - اگر مأموم در ركعت اول ودوم نماز صبح ومغرب وعشاء صدای حمد وسوره امام را بشنود، اگر چه كلمات را تشخیص ندهد، باید حمد وسوره را نخواند واگر صدای امام را نشنود، مستحب است حمد وسوره بخواند ولی باید آهسته بخواند وچنانچه سهوا بلند بخواند اشكال ندارد

مسأله 1464 - اگر مأموم بعضی از كلمات حمد وسوره امام را بشنود، احتیاط آن است كه حمد وسوره نخواند

مسأله 1465 - اگر مأموم سهوا حمد

وسوره بخواند یا خیال كند صدایی را كه می شنود صدای امام نیست وحمد وسوره بخواند وبعد بفهمد صدای امام بوده نمازش صحیح است

مسأله 1466 - اگر شك كند كه صدای امام را می شنود یا نه، یا صدایی بشنود ونداند صدای امام است یا صدای كس دیگر، می تواند حمد وسوره بخواند

مسأله 1467 - مكروه است كه مأموم در ركعت اول ودوم نماز ظهر وعصر حمد وسوره بخواند ومستحب است بجای آن ذكر بگوید

مسأله 1468 - مأموم نباید تكبیرة الاحرام را پیش از امام بگوید ولی جایز است با هم تكبیره را بگویند

مسأله 1469 - اگر مأموم عمدا ویا سهوا پیش از امام سلام دهد نمازش صحیح است وهیچ اشكالی ندارد ولازم نیست دوباره با امام سلام دهد

مسأله 1470 - اگر مأموم غیر از تكبیرة الاحمرام، چیزهای دیگر نماز را پیش از امام بگوید اشكال ندارد ولی اگر آنها را بشنود، یا بداند امام چه وقت می گوید بهتر آن است كه پیش از امام نگوید

مسأله 1471 - مأموم باید غیر از آنچه در نماز خوانده می شود، كارهای دیگر آن، مانند ركوع وسجود را با امام یا كمی بعد از امام بجا آورد

واگر عمدا پیش از امام یا مدتی بعد از امام انجام دهد، معصیت كرده ولی نماز وجماعت هر دو صحیح است

مسأله 1472 - اگر سهوا پیش از امام سر از ركوع بر دارد، چنانچه امام در ركوع باشد، باید به ركوع برگردد وبا امام سر بردارد ودر این صورت زیاد شدن ركوع كه ركن است نماز را باطل نمی كند ولی اگر به ركوع برگردد وپیش از آنكه به ركوع برسد،

امام سر بردارد نمازش باطل است

مسأله 1473 - اگر اشتباها سر بردارد وبیند امام در سجده است، باید به سجده برگردد وچنانچه در هر دو سجده این اتفاق بیفتد برای زیاد شدن دو سجده كه ركن است نماز باطل نمی شود

مسأله 1474 - كسی كه اشتباها پیش از امام سر از سجده برداشته هرگاه به سجده برگردد، وهنوز به سجده نرسیده امام سر بردارد، نمازش صحیح است ولی اگر در هر دو سجده این اتفاق بیفتد نمازش باطل است

مسأله 1475 - اگر اشتباها سر از ركوع یا سجده بردارد وسهوا یا به خیال اینكه به امام نمی رسد، یا عمدا به ركوع یا سجده نرود، نمازش صحیح است

مسأله 1476 - اگر سر از سجده بردارد وبییند امام در سجده است، چنانچه به خیال اینكه سجده اول امام است به قصد اینكه یا امام سجده كند به سجده رود وبفهمد سجده دوم امام بوده سجده دوم دو حساب می شود واگر به خیال اینكه سجده دوم امام است به سجده رود وبفهمد سجده اول امام بوده، باید به قصد اینكه با امام سجده كند دوباره با امام به سجده رود، ودر هر دو صورت جائز است كه نماز را به جماعت تمام كند ویا قصد فرادی بنماید

مسأله 1477 - اگر سهوا پیش از امام به ركوع رود وطوری باشد كه اگر سر بردارد به مقداری از قرائت امام می رسد، چنانچه سر بردارد وبا امام به ركوع رود، نماز وجماعتش صحیح است وهمچنین اگر عمدا بر نگردد، نماز وجماعتش صحیح است وجائز است قصد فرادی نماید

مسأله 1478 - اگر سهوا پیش از امام به ركوع رود

وطوری باشد كه اگر برگردد به چیزی از قرائت امام نمی رسد، در صورتی كه صبر كند تا امام به او برسد، نمازش صحیح است واگر به قصد اینكه با امام نماز بخواند سر بردارد وبا امام به ركوع رود، مانعی ندارد

مسأله 1479 - اگر سهوا پیش از امام به سجده رود، در صورتی كه كه صبر كند تا امام به او برسد نمازش صحیح است واگر به قصد اینكه با امام نماز بخواند سر بردارد وبا امام به سجده رود، مانعی ندارد

مسأله 1480 - اگر امام در ركعتی كه قنوت ندارد اشتباها قنوت بخواند یا در ركعتی كه تشهد ندارد اشتباها مشغول خواندن تشهد شود مأموم نباید قنوت وتشهد را بخواند، ولی نمی تواند پیش از امام به ركوع رود یا پیش از ایستادن امام بایستد بلكه باید صبر كند تا قنوت وتشهد امام تمام شود وبقیه نماز را با او بخواند

چیزهایی كه در نماز جماعت مستحب است

مسأله 1481 - اگر مأموم یك مرد باشد مستحب است طرف راست امام بایستد، واگر زن باشد مستحب است در طرف راست امام طوری بایستد كه جای سجده اش مساوی زانو یا قدم امام باشد، واگر مرد ویك زن یا یك مرد وچند زن باشند، مستحب است مرد طرف راست امام وباقی پشت سر امام بایستد واگر چند مرد یا چند زن باشند مستحب است پشت سر امام بایستد، واگر چند مرد وچند زن باشند، مستحب است مردها عقب امام وزنها پشت سر مردها بایستند

مسأله 1482 - اگر امام ومأموم هر دو زن باشند بهتر است كه ردیف یكدیگر بایستند وامام جلوتر نایستد

مسأله 1483 - مستحب است امام در وسط صف بایستد

واهل علم وكمال وتقوی در صف اول بایستند

مسأله 1484 - مستحب است صفهای جماعت منطم باشد وبین كسانی كه در یك صف ایستاده اند فاصله نباش وشانه آنان ردیف یكدیگر باشد

مسأله 1485 - مستحب است بعد از گفتن قد قامت الصلوة مة مومین برخیزند

مسأله 1486 - مستحب است امام جماعت حال مأمومی را كه از دیگران ضعیفتر است رعایت كند وقنوت وركوع وسجود را طول ندهد، مگر بداند همه كسانی كه به او اقتدا كرده اند مایلند

مسأله 1487 - مستحب است امام جماعت در حمد وسوره وذكرهایی كه بلند می خواند، صدای خود را بقدری بلند كند كه دیگران بشنوند، ولی باید بیش از اندازه صدا را بلند نكند

مسأله 1488 - اگر امام در ركوع بفهمد كسی تازه رسیده ومی خواهد اقتدا كند مستحب است ركوع را دو برابر همیشه طول بدهد وبعد برخیزد، اگرچه بفهمد كس دیگری هم برای اقتدا وارد شده است

چیزهایی كه در نماز جماعت مكروه است

مسأله 1489 - اگر در صفهای جماعت جا باشد، مكروه است انسان تنها بایستد

مسأله 1490 - مكروه است مأموم ذكرهای نماز را طوری بگوید كه امام بشنود

مسأله 1491 - مسافری كه نماز ظهر وعصر وعشاء را دو ركعت می خواند مكروه است در این نمازها به كسی كه مسافر نیست اقتدا كند وكسی كه مسافر نیست مكروه است در این نمازها به مسافر اقتدا نماید

نماز آیات

نماز آیات

مسأله 1492 - نماز آیات كه دستور آن بعدا كفته خواهد شد به واسطه چهار چیز واجب می شود : اول - گرفتن خورشید

دوم - گرفتن ماه اگرچه مقدار كمی از آنها گرفته شود وكسی هم از آن نترسد

سوم - زلزله اگرچه كسی هم نترسد

چهارم - رعد وبرق وبادهای سیاه وسرخ ومانند اینها از امور آسمانی در صورتی كه بیشتر مردم بترسند، واما چیزهای زمینی وجوب نماز آیات برای آنها مبنی بر احتیاط است

مسأله 1493 - اگر از چیزهایی كه نماز آیات برای آنها واجب است بیشتر از یكی اتفاق بیفتد چنانچه بعد از هركدام نماز بخواند باید برای هر یك از آنها یك نماز آیات بخواند، مثلا اگر خورشید بگیرد وبعد زلزله هم بشود، باید دو نماز آیات بخواند

مسأله 1494 - كسی كه چند نماز آیات بر او واجب است ووقت آنها نگذشته است چه همه آنها برای یك چیز بر او واجب شده باشد، مثلا سه مرتبه خورشید گرفته ونماز آنها را نخوانده است یا برای چند چیز واجب شده باشد مثل آفتاب گرفتن ورعد برق وزلزله یك نماز آیات برای همه كفایت می كند

مسأله 1495 - چیزهایی كه نماز آیات برای آنها واجب است، در هر شهری

اتفاق بیفتد، فقط مردم همان شهر باید نماز آیات بخوانند وبر مردم جاهای دیگر واجب نیست، ولی اگر مكان آنها بقدری نزدیك باشد كه با آن شهر یكی حساب شود، نماز آیات بر آنها هم واجب است

مسأله 1496 - از وقتی كه خورشید یا ماه شروع به گرفتن می كند انسان می تواند نماز آیات را بخواند، وبهتر است بقدری تأخیر نیندازد كه شروع به باز شدن كند

مسأله 1497 - اگر خواندن نماز آیات را بقدری تأخیر بیندازد كه آفتاب یا ماه شروع به باز شدن كند می تواند نیت اداء بكند، ولی بهتر است نیت اداء وقضاء نكند واگر بعد از باز شدن تمام آن، نماز بخواند باید نیت قضاء نماید

مسأله 1498 - اگر مدت گرفتن خورشید یا ماه به اندازه خواندن یك ركعت نماز یا كمتر باشد، نماز آیات واجب نیست واگر مدت گرفتن آنها بیشتر باشد ولی انسان نماز را نخواند، تا به اندازه خواندن یك ركعت به آخر وقت آن مانده باشد واجب است بخواند وچنانچه مقصر نباشد نیت ادا بكند والا بنابر احتیاط نیت اداء وقضاء نكند.

مسأله 1499 - موقعی كه زلزله ورعد وبرق ومانند اینها اتفاق می افتد، انسان باید فورا نماز آیات را بخواند واگر نخواند معصیت كرده وتا آخر عمر بر او واجب است وهر وقت بخواند ادا است.

مسأله 1500 - اگر بعد باز شدن آفتاب یا ماه بفهمد كه تمام آن گرفته بوده باید قضای نماز آیات را بخواند. ولی اگر بفهمد مقداری از آن گرفته بوده قضاء بر او واجب نیست.مسأله 1501 - اگر عده ای بگویند كه خورشید یا ماه گرفته است، چنانچه انسان

از گفته آنان یقین پیدا نكند ونماز آیات نخواند وبعد معلوم شود راست گفته اند، در صورتی كه تمام خورشید یا ماه گرفته باشد باید نماز آیات را بخواند، واگر مقداری از آن گرفته باشد، خواندن نماز آیات بر او واجب نیست، وهمچنین است اگر دو نفر كه عادل بودن آنان معلوم نیست، بگویند خورشید یا ماه گرفته، بعد معلوم شود كه عادل بوده اند.

مسأله 1502 - اگر انسان به گفته كسانی كه از روی قاعده علمی وقت گرفتن خورشید وماه را می دانند، اطمینان پیدا كند كه خورشید یا ماه گرفته، باید نماز آیات را بخواند. ونیز اگر بگویند فلان وقت خورشید یا ماه می گیرد وفلان مقدار طول می كشد وانسان به گفته آنان اطمینان پیدا كند، بنابر اظهر باید به حرف آنان عمل نماید.

مسأله 1503 - اگر بفهمد نماز آیاتی كه خوانده باطل بوده، باید دوباره بخواند واگر وقت گذشته قضاء نماید.

مسأله 1504 - اگر در وقت نماز یومیه نماز آیات هم بر انسان واجب شود، چنانچه برای هر دو نماز وقت دارد، هركدام را اول بخواند اشكال ندارد. واگر وقت یكی از آن دو تنگ باشد، باید اول آن را بخواند. واگر وقت هر دو تنگ باشد، باید اول نماز یومیه را بخواند.

مسأله 1505 - اگر در بین نماز یومیه بفهمد كه وقت نماز آیات تنگ است، چنانچه وقت نماز یومیه هم تنگ باشد، باید آن را تمام كند بعد نماز آیات را بخواند واگر وقت نماز یومیه تنگ نباشد باید آن را بشكند واول نماز آیات، بعد نماز یومیه را بجا آورد.

مسأله 1506 - اگر در بین نماز آیات بفهمد

كه وقت نماز یومیه تنگ است، باید آیات را رها كند ومشغول نماز یومیه شود وبعد از آنكه نماز را تمام كرد پیش از انجام كاری كه نماز را بهم بزند، بقیه نماز آیات را از همانجا كه رها كرده بخواند.

مسأله 1507 - اگر در حال حیض یا نفاس زن آفتاب یا ماه بگیرد بنابر احتیاط واجب باید بعد از پاك شدن، نماز آیات را قضا نماید. واگر زلزله یا رعد وبرق ومانند اینها اتفاق بیفتد، واجب است كه بعد از پاك شدن، نماز آیات را بخواند.

دستور نماز آیات

مسأله 1508 - نماز آیات دو ركعت است ودر هر ركعت پنج ركوع دارد ودستور آن این است كه انسان بعد از نیت تكبیر بگوید ویك حمد ویك سوره تمام بخواند وبه ركوع رود وسر از ركوع بر دارد، دوباره یك حمد ویك سوره بخواند، باز به ركوع رود تا پنج مرتبه وبعد از بلند شدن از ركوع پنجم دو سجده نماید وبرخیزد وركعت دوم را هم مثل ركعت اول بجا آورد وتشهد بخواند وسلام دهد.

مسأله 1509 - در نماز آیات ممكن است انسان بعد از نیت وتكبیر وخواندن حمد، آیه های یك سوره را پنج قسمت كند ویك آیه یا بیشتر از آن را بخواند وبه ركوع رود وسر بردارد وبدون اینكه حمد بخواند، قسمت دوم از همان سوره را بخواند وبه ركوع رود وهمینطور تا پیش از ركوع پنجم سوره را تمام نماید، مثلا به قصد سوره قل هو الله احد. بسم الله الرحمن الرحیم بگوید وبه ركوع رود، بعد بایستد وبگوید : قل هو الله احد دوباره به ركوع رود وبعد از ركوع بایستد وبگوید :

الله الصمد باز به ركوع رود وبایستد وبگوید : لم یلد ولم یولد وبرود به ركوع باز هم سر بردارد وبگوید : ولم یكن له كفوا احد وبعد از آن به ركوع پنجم رود وبعد از سر برداشتن، دو سجده كند وركعت دوم را هم مثل ركعت اول بجا آور وبعد از سجده دوم تشهد بخواند ونماز را سلام دهد، ونیز ممكن است سوره را به كمتر از پنج قسمت تقسیم كند ولی بعد از تمام شدن سوره باید حمد را برای ركعت بعد از آن بخواند.

مسأله 1510 - اگر در یك از نماز آیات، پنج مرتبه حمد وسوره بخواند ودر ركعت دیگر یك حمد بخواند وسوره را قسمت كند مانانعی ندارد.

مسأله 1511 - چیزهایی كه در نماز یومیه واجب ومستحب است، در نماز آیات هم واجب ومستحب می باشد. ولی در نماز آیات مستحب است بجای اذان واقامه سه مرتبه بگوید : الصلوة.

مسأله 1512 - مستحب است بعد از ركوع پنجم ودهم بگوید ؟ سمع الله لمن حمده، ونیز پیش از هر ركوع وبعد از آن تكبیر بگوید ولی بعد از ركوع پنجم ودهم گفتن تكبیر مستحب نیست.

مسأله 1513 - مستحب است پیش از ركوع دوم وچهارم وششم وهشتم ودهم قنوت بخواند واگر فقط قنوت پیش از ركوع دهم بخواند كافیست.

مسأله 1514 - اگر در نماز آیات شك كند كه چند ركعت خوانده وفكرش به جایی نرسد نماز باطل است.

مسأله 1515 - اگر شك كند كه در ركوع آخر ركعت اول است، یا در ركوع اول ركعت دوم وفكرش به جایی نرسد، نماز باطل است. ولی اگر مثلا شك كند كه چهار ركوع كرده یا پنج،

چنانچه به سجده نرفته است باید ركوع را كه شك دارد بجا آودره یا نه بجا آورد. واگر به سجده رفته باید به شك خود اعتنا نكند.

مسأله 1516 - هر یك از ركوع های نماز آیات ركن است كه اگر عمدا یا اشتباها كم یا زیاد شود نماز باطل است.

نماز عید فطر وقربان

مسأله 1517 - نماز عید فطر وقربان در زمان حضور امام علیه السلام واجب است وباید به جماعت خوانده شود. ودر زمان ما كه امام علیه السلام غائب است، مستحب است استحباب جماعت ثابت نیست، مقلدین می توانند در این مسأله رجوع كنند به كسی كه واجد شرائط است وفتوی می دهد به مشروعیت جماعت.

مسأله 1518 - وقت نماز عید فطر وقربان از اول روز عید است تا ظهر.

مسأله 1519 - مستحب است نماز عید قربان را بعد از بلند شدن آفتاب بخواند. ودر عید فطر مستحب است، بعد از بلند شدن آفتاب افطار كند وزكاة فطره را هم بدهد، بعد نماز عید را بخواند.

مسأله 1520 - نماز عید فطر وقربان دو ركعت است كه در ركعت اول بعد از خواندن حمد وسوره، باید پنج تكبیر بگوید، وبعد از هر تكبیر یك قنوت بخواند وبعد از قنوت پنجم، تكبیر دیگری بگوید وبه ركوع ردو ودو سجده بجا آورد وبرخیزد ودر ركعت دوم چهار تكبیر بگوید وبعد از هر تكبیر قنوت بخواند وتكبیر پنجم را بگوید وبه ركوع رود وبعد از ركوع دو سجده كند وتشهد بخواند ونماز را سلام دهد.

مسأل 1521 - در قنوت نماز عید فطر وقربان هر دعا وذكری بخواند كافی است ولی بهتر این دعا را بخواند :

اللهم اهل الكبریاء والعظمة واهل

الجود والجبروت واهل العفو والرحمة واهل التقوی والمغفرة اسئلك بحق هذا الیوم الذی جعلته

للمسلمین عیدا ولمحمد صلی الله علیه وآله ذخرا وشرفا وكرامة ومزیدا ان تصلی علی محمد وآل محمد وان تدخلنی فی كل خیر ادخلت فیه محمدا وآل محمد وان تخرجنی من كل سوء اخرجت منه محمدا وآل محمد صلواتك علیه وعلیهم انی اسئلك خیر ما سئلك به عبادك الصالحون واعوذ بك مما استعاذ منه عبادك المخلصون.

مسأله 1522 - در زمان غائب بودن امام علیه السلام اگر با جماع خوانده شود مستحب است بعد از نماز عید فطر وقربان دو خطبه بخوانند. وبهتر است كه در خطبه عید فطر زكوة فطره ودر خطبه عید قربان احاكم قربانی را بگویند.

مسأله 1523 - نماز عید سوره مخصوصی ندارد ولی بهتر است كه در ركعت اول آن سوره شمس (سوره 91) ودر ركعت دوم سوره غاشیه (سوره 88) را بخوانند یا در ركع اول سوره سبح اسم (سوره 87) ودر ركعت دوم سوره شمس را بخوانند.

مسأله 1524 - مستحب است نماز عید را در صحرا بخوانند ولی در مكه مستحب است در مسجدالحرام خوانده شود.

مسأله 1525 - مستحب است پیاده وپا برهنه وبا وقار به نماز عید بروند وپیش از نماز غسل كنند وعمامه سفید بر سر بگذارند.

مسأله 1526 - مستحب است در نماز عید بر زمین سجده كنند ودر حال گفتن تكبیرها دستها را بلند كنند وكسی كه نماز عید می خواند، اگر امام جماعت است یا فرادی نماز می خواند، نماز را بلند بخواند.

مسأله 1527 - بعد از نماز مغرب وعشاء شب عید فطر وبعد از نماز صبح آن، وبعد از نماز عید فطر مستحب

است این تكبیرها را بگوید : الله اكبر الله اكبر لا اله الا الله والله اكبر ولله الحمد الله اكبر علی ما هدانا.

مسأله 1528 - مستحب است انسان در عید قربان بعد از ده نماز كه اول آنها

نماز ظهر روز عید وآخر آنها نماز صبح روز دوازدهم است تكبیرهایی را كه در مسأله پیش گفته شد بگوید وبعد از آن بگوید : الله اكبر علی ما رزقنا من بهیمة الانعام والحمد لله علی ما ابلانا. ولی اگر عید قربان را در منی باشد مستحب است بعد از پانزده نماز كه اول آنها نماز ظهر روز عید وآخر آنها نماز صبح روز سیزدهم ذی حجه است، این تكبیرها رد بگوید.

مسأله 1529 - احتیاط مستحب آن است كه زنها از رفتن به نماز عید خودداری كنند ولی این احتیاط برای زنهای پیر نیست.

مسأله 1530 - در نماز عید هم مثل نمازهای دیگر، نماز را خودش بخواند.

مسأله 1531 - اگر مأموم موقعی برسد كه امام مقداری از تكبیرها رد گفته، بعد از آنكه امام به ركوع رفت، باید آنچه از تكبیرها وقنوتها را كه با امام نگفته خودش بگوید واگر در هر قنوت یك سبحان الله یا یك الحمدلله بگوید كافی است.

مسأله 1532 - اگر در نماز عید موقعی برسد كه امام در ركوع است می تواند نیت كند وتكبیر اول نماز را بگوید وبه ركوع رود.

مسأله 1533 - اگر در نماز عید یك سجده یا تشهد را فراموش كند احتیاط مستحب آن است كه بعد از نماز آن را بجا آورد. ونیز اگر كاری كه برای آن سجده ا سهو لازم است پیش آید بنابر احتیاط باید

بعد از نماز دو سجده سهو بنماید.

اجیر گرفتن برای نماز

مسأله 1534 - بعد از مرگ انسان، می شود برای نماز وعبادتهای دیگر او كه در زندگی بجا نیاورده، دیگری را اجیر كنند یعنی به او مزد دهند كه آنها را بجا آورد، واگر كسی بدون مزد هم آنها را انجام دهد صحیح است.

مسأله 1535 - انسان می تواند برای بعضی از كارهای مستحبی مثل زیارت قبر

پیغمبر وامامان علیهم السلام از طرف زندگان اجیرشود ونیز می تواند كار مستحبی را انجام دهد وثواب آن را برای مردگان یا زندگان هدیه نماید.

مسأله 1536 - كسی كه برای نماز قضای میت اجیر شده باید یا مجتهد باشد یا مسائل نماز را از روی تقلید صحیح بداند یا آنكه عمل به احتیاط كند.

مسأله 1537 - اجیر باید موقع نیت. میت را معین نماید، ولازم نیست اسم او را بداند، پس اگر نیت كند از طرف كسی نماز می خوانم كه برای او اجیر شده ام كافی است.

مسأله 1538 - اجیر باید قصد كند آنچه در ذمه میت است بجا می آورم وعبادتهای دو را قضاء می نمایم واگر عملی را انجام دهد وثواب آن را برای او هدیه كند كافی نیست مسأله 1539 - لازم نیست كسی را اجیر كنند كه اطمینان داشته باشند عمل را بطور صحیح انجام می دهد.

مسأله 1540 - چنانچه كسی را اجیر نمایند برای قضاء نماز میت وشك كنند كه عمل را انجام داده یا نه، همینكه بگوید انجام داده ام كافی است.

مسأله 1541 - هرگاه شك كنند كه اجیر عمل را بطور صحیح انجام داده یا نه بنابر صحت آن بگذارند

مسأله 1542 - كسی

را كه عذری دارد ومثلا با تیمم یا نشسته نماز می خواند نمی شود برای نمازهای میت اجیر كرد، اگر چه نماز میت هم همانطور قضاء شده باشد.

مسأله 1543 - مرد برای زن وزن برای مرد می تواند اجیر شود ودر بلند خواندن وآهسته خواندن نماز باید به تكلیف خود عمل نماید.

مسأله 1544 - قضای نمازهای میت لازم نیست به ترتیب خوانده شود مگر در آن نمازها كه در اداء آنها ترتیب معتبر است مثل ظهر وعصر از یك روز.

مسأله 1545 - اگر با اجیر شرط كنند كه عمل را بطور مخصوصی انجام دهد،

باید همانطور بجا آورد. واگر با او شرط نكنند، باید در آن عمل به تكلیف خود رفتار نماید، وبهتر است كه از وظیفه خودش ومیت هر كدام كه به احتیاط نزدیكتر است به آن عمل كند مثلا اگر وظیفه میت گفتن سه مرتبه تسبیحات اربعه بوده وتكلیف او یك مرتبه، سه مرتبه بگوید.

مسأله 1546 - اگر اجیر شرط نكنند كه نماز را با چه مقدار از مستحبات آن بخواند، باید مقداری از مستحبات نماز را كه معمول است بجا آورد.

مسأله 1547 - اگر انسان چند نفر را برای نماز قضای میت اجیر كند لازم نیست برای هر كدام آنها وقتی را معین نماید، مثلا اگر با یكی از آنها قرار گذاشت كه از صبح تا ظهر نماز قضاء بخواند، با دیگری قرار بگذارد كه از ظهر تاب شب بخواند، واگر چند نفر با هم در یك وقت معین بخوانند اشكال ندارد.

مسأله 1548 - اگر كسی اجیر شود كه مثلا در مدت یكسال نمازهای میت را بخواند وپیش از تمام شدن سال بمیرد،

باید برای نمازهایی كه می دانند وبنابر احتیاط واجب برای نمازهایی كه احتمال می دهند بجا نیاورده، دیگری را اجیر نمایند.

مسأله 1549 - كسی را كه برای نمازهای میت اجیر كرده اند اگر پیش از تمام كردن نمازها بمیرد واجرت همه آنها را گرفته باشد چنانچه شرط كرده باشند كه تمام نمازها را خودش بخواند اگر قادر بر اتیان عمل نبوده ورثه منوب عنه می توانند تمام اجرتی را كه داده بگیرند واجرة المثل عملی را كه انجام داده بدهند واگر قادر بوده می توانند اجرة المثل باقیمانده را بگیرند، مثلا چنانچه اجرت یكسال نماز یكصد تومان است ولی اجیر دویست تومان برای یكسال گرفته ونصف نماز را خوانده، در فرض اول ورثه می توانند دویست تومان را بگیرند از مال او وپنجاه تومان برای نمازهایی كه خوانده به ورثه او بدهند، ودر فرض دوم می توانند پنجاه تومان از مال او بگیرند - واگر شرط نكرده باشند باید ورثه اش از مال دو اجیر بگیرند اما اگر مال نداشته باشد بر ورثه او چیزی واجب نیست.

مسأله 1550 - اگر اجیر پیش از تمام كر 6 ن نمازهای میت بمیرد وخودش هم نماز قضاء داشته باشد چنانچه شرط نشده باشد كه خودش عمل را انجام دهد باید از مال او برای نمازهایی كه اجیر بوده دیگری را اجیر نمایند واگر چیزی زیاد آمد در صورتی كه وصیت كرده باشد برای تمام نمازهای او اجیر بگیرند.

احكام روزه

روزه آن است كه انسان برای انجام فرمان خداوند عالم از اذان صبح تا غروب شمس از چیزهایی كه روزه را باطل می كند وشرح آنها بعدا گفته می شود خودداری

نماید.

نیت

مسأله 1551 - لازم نیست انیسان نیت روزه را از قلب خود بگذراند، یا مثلا بگوید فردا را روزه می گیرم، بلكه همین قدر كه برای انجام فرمان خداوند عالم از اذان صبح تا غروب خورشید كاری كه روزه را باطل می كند انجام ندهد كافی است، وبرای آنكه یقین كند تمام این مدت را روزه بوده، باید مقداری پیش از اذان صبح ومقداری هم بعد از غروب از انجام كاری كه روزه را باطل می كند خودداری نماید.

مسأله 1552 - انسان می تواند در هر شب از ماه رمضان برای روزه فردای آن نیت كند، وبهتر است كه اول ماه هم نیت روزه همه ماه را بنماید.

مسأله 1553 - وقت نیت روزه ماه رمضان از اول شب است تا اذان صبح.

مسأله 1554 - وقت نیت روزه مستحبی از اول شب است تا موقعی كه به اندازه نیت كردن غروب شمس وقت مانده باشد كه اگر تا این وقت كاری كه روزه را باطل می كند انجان نداده باشد ونیت روزه مستحبی كند روزه او صحیح است.

مسأله 1555 - كسی كه پیش از اذان صبح بدون نیت روزه خوابیده است اگر پیش از ظهر بیدار شود ونیت كند، روزه او صحیح است واگر بعد از ظهر بیدار شود نمی تواند نیت روزه واجب نماید.

مسأله 1556 - اگر بخواهد غیر روزه رمضان روزه دیگری بگیرد، باید آن را معین نماید، مثلا نیت كند كه روزه قضاء یا روزه نذر می گیرم، ولی در ماه رمضان لازم نیست نیت كند كه روزه ماه رمضان می گیرم، بلكه اگر نداند ماه رمضان است یا فراموش نماید وروزه دیگری

را نیت كند روزه ماه رمضان حساب می شود.

مسأله 1557 - اگر بداند ماه رمضان است وعمدا نیت روزه غر رمضان كند، نه روزه رمضان حساب می شود ونه روزه ای كه قصد كرده است.

مسأله 1558 - اگر مثلا به نیت روز اول ماه روزه بگیرد، بعد بفهمد دوم یا سوم بوده روزه او صحیح است.

مسأله 1559 - اگر پیش از اذان صبح نیت كند وبیهوش شود ودر بین روز بهوش آید، باید روزه آن روز را تمام نماید ولازم نیست قضای آن را بجاز آورد.

مسأله 1560 - اگر پیش از اذان صبح نیت كند ومست شود ودر بین روز بهوش آید، باید روزه آن روز را تمام كند ولازم نیست قضای آن را بجا آورد.

مسأله 1561 - اگر پیش از اذان صبح نیت كند وبخوابد وبعد از مغرب بیدار شود، روزه اش صحیح است.

مسأله 1562 - اگر نداند یا فراموش كند كه ماه رمضان است وپیش از ظهر ملتفت شود، چنانچه كاری كه روزه را باطل می كند انجام نداده باشد، باید نیت كند وروزه او صحیح است. واگر كاری كه روزه را باطل می كند انجام داده باشد، یا بعد از ظهر ملتفت شود كه ماه رمضان است، روزه او باطل می باشد. ولی باید تا مغرب كاری كه روزه را باطل می كند انجان ندهد وبعد از رمضان هم آن روزه را قضاء نماید.

مسأله 1563 - اگر بچه پیش از اذان صبح ماه رمضان بالغ شود باید روزه بگیرد واگر بعد از اذان بالغ شود، روزه آن روز بر او واجب نیست، مگر آنكه بچه قصد روزه مستحبی كرده باشد ودر روز

بالغ شود، در این صورت اتمام آن روزه واجب است.

مسأله 1564 - كسی كه برای بجا آوردن روزه میتی اجیر شده، اگر روزه مستحبی بگیرد اشكال ندارد. ولی كسی كه روزه قضاء یا روزه واجب دیگری دارد نمی تواند روزه مستحبی بگیرد وچنانچه فراموش كند وروزه مستحب بگیرد، در صورتی كه پیش از ظهر یادش بیاید، روزه مستحبی او بهم می خورد ومی تواند نیت خود را به روزه واجب برگرداند واگر بعد از ظهر ملتفت شود، روزه او باطل است واگر بعد از مغرب یادش بیاید، روزه اش صحیح است.

مسأله 1565 - اگر غیر از روزه ماه رمضان روزه معین دیگری بر انسان واجب باشد، مثلا نذر كرده باشد كه روز معینی را روزه بگیرد چنانچه عمدا تا اذان صبح نیت نكند روزه اش باطل است وهمچنین اگر نداند كه روزه آن روز بر او واجب است، یا فراموش كند وپیش از ظهر یادش بیاید روزه اش باطل است.

مسأله 1566 - اگر برای روزه ای كه واجب است وروز آن معین نیست مثل روزه كفاره، عمدا تا ظهر نیت نكند اشكال ندارد. بلكه اگر پیش از نیت تصمیم داشته باشد كه روزه نگیرد، یا تردید داشته باشد كه بگیرد یا نه، چنانچه كاری كه روزه را باطل می كند انجام نداده باشد وپیش از ظهر نیت كند، روزه او صحیح است.

مسأله 1567 - اگر در ماه رمضان پیش از ظهر كافر مسلمان شود روزه آن روز بر او واجب نیست وقضاء هم ندارد.

مسأله 1568 - اگر مریض پیش از ظهر ماه رمضان خوب شود واز اذان صبح تا آن وقت كاری كه روزه را

باطل می كند انجام نداده باشد، باید نیت روزه كند وآن روز را روزه بگیرد وچنانچه بعد از ظهر خوب شود. روزه آن روز بر او واجب نیست.

مسأله 1569 - روزی را كه انسان شك دارد آخر شعبان است یا اول رمضان واجب نیست روزه بگیرد واگر بخواهد روزه بگیرد، نمی تواند نیت روزه رمضان كند بلكه باید نیت كند كه اگر رمضان است روزه رمضان واگر رمضان نیست روزه قضاء یا مانند آن باشد، یا نیت كند امتثال امر واقعی فعلی را، یا نیت روزه قضاء ومانند آن بنماید وچنانچه بعد معلوم شود رمضن بوده از رمضان حساب می شود.

مسأله 1570 - اگر روزی را كه شك دارد آخر شعبان است یا اول رمضان به نیت روزه قضاء یا روزه مستحبی ومانند آن روزه بگیرد ودر بین روز بفهمد كه ماه رمضان است باید نیت روزه رمضان كند.

مسأله 1571 - اگر در روزه واجب معینی مثل روزه رمضان مردد شود كه روزه خود را باطل كند یا نه، یا قصد كند كه روزه را باطل كند، روزه اش باطل می شود اگر چه از قصدی كه كرده توبه نماید وكاری هم كه روزه را باطل می كند انجام ندهد.

مسأله 1572 - در روزه مستحب ورزوه واجبی كه وقت آن معین نیست مثل روزه كفاره، اگر قصد كند كاری كه روزه را باطل می كند انجام دهد، یا مردد شود كه بجا آورد یا نه، چنانچه بجا نیاورد وپیش از ظهر دوباره نیت روزه كند، روزه او صحیح است.

چیزهایی كه روزه را باطل می كند

چیزهایی كه روزه را باطل می كند

مسأله 1573 - بعضی از چیزها روزه را بدون اشكال باطل می كند وبعضی را علماء

فرموده اند وظاهرا به كمال روزه ضرر می زنند وروزه را باطل نمی كنند مجموع آنها نه چیز است : اول - خوردن وآشامیدن. دوم - جماع. سوم - استمناء آن است كه انسان با خود یا غیر خود كاری كند كه منی از او بیرون آید. چهارم - دروغ بستن به خدا وپیغمبر صلی الله علیه وآله وسلم وجانشیان پیغمبر علیهم السلام. پنجم - رساندن غبار غلیظ به حلق. ششم - فرو بردن تمام سر در آب. هفتم - باقی ماندن بر جنابت وحیض ونفاس تا اذان صبح. هشتم - اماله كرن با چیزهای روان. نهم - قی كردن واحكام اینها در مسای ل آینده گفته می شود.

1-خوردن وآشامیدن

مسأله 1574 - اگر روزه دار عمدا چیزی بخورد یا بیاشامد، روزه او باطل می شود چه خوردن وآشامیدن آن چیز معمول باشد مثل نان وآب، چه معمول نباشد خاك وشیره درخت وچه كم باشد یا زیاد، حتی اگر مسواك را از دهان بیرون آورد ودوباره به دهان ببرد ورطوبت آن را فروبرد، روزه او باطل می شود مگر آنكه رطوبت مسواك در آب دهان بطوری از بین برود كه رطوبت خارج به آن گفته نشود.

مسأله 1575 - اگر موقعی كه مشغول غذا خوردن است بفهمد صبح شده، باید لقمه را از دهان بیرون آورد وچنانچه عمدا فروبرد روزه اش باطل است وبه دستوری كه بعدا گفته خواهد شد كفاره بر او واجب می شود.

مسأله 1576 - اگر روزه دار سهوا چیزی بخورد یا بیاشامد روزه اش باطل نمی شود.

مسأله 1577 - احتیاط واجب آن است كه روزه دار از استعمال آمپولی كه به جای غذا

بكار می رود خودداری كند، ولی تزریق آمپولی كه عضور را بی حس می كند ویا دواء را داخل عضله یا ورید می كند اشكال ندارد.

مسأله 1578 - اگر روزه دار چیزی را كه ذی دندان مانده است عمدا فروببرد روزه اش باطل می شود.

مسأله 1579 - كسی كه می خواهد روزه بگیرد، لازم نیست پیش از اذان دندانهایش را خلال كند، ولی اگر بداند غذایی كه لای داندن مانده در روز فرو

می رود، چنانچه خلال نكند وچیزی از آن فرو رود، روزه اش باطل می شود.

مسأله 1580 - فرو بردن آب دهان، اگر چه به واسطه خیال كردن ترشی ومانند آن در دهان جمع شده باشد، روزه را باطل نمی كند.

مسأله 1581 - فروبردن اخلاط سر وسینه، تا از دهان خارج نشده اشكال ندارد، ولو داخل فضای دهان شده باشد.

مسأله 1582 - اگر روزه دار بقدری تشنه شود كه بترسد از تشنگی بمیرد می تواند به اندازه ای كه از مردن نجات پیدا كند آب بیاشامد ولی روزه او باطل می شود واگر ماه رمضان باشد، باید در بقیه روز از بجا آوردن كاری كه روزه را باطل می كند خودداری نماید.

مسأله 1583 - جویدن غذا برای بچه یا پرنده وچشیدن غذا ومانند اینها كه معمولا به حلق نمی رسد، اگر چه اتفاقا به حلق برسد روزه را باطل نمی كند. ولی اگر انسان از اول بداند كه به حلق می رسد، روزه اش باطل می شود وباید قضای آن را بگیرد وكفاره هم بر او واجب است.

مسأله 1584 - انسان نمی تواند برای ضعف، روزه را بخورد ولی اگر ضعف او بقدری است

كه معمولا نمی شود آن را تحمل كرد خوردن روزه اشكال ندارد.

2-جماع

مسأله 1585 - جماع روزه را باطل می كند، اگر چه فقط به مقدار ختنه گاه داخل شود ومنی هم بیرون نیاید.

مسأله 1586 - اگر كمتر از مقدار ختنه گاه داخل شود ومنی هم بیرون نیاید، روزه باطل نمی شود.

مسأله 1587 - اگر شك كند كه به اندازه ختنه گاه داخل شده یا نه روزه او صحیح است

مسأله 1588 - اگر فراموش كند كه روزه است وجماع نماید، یا او را به جماع

مجبور نمایند وجماع بدون اختیار باشد روزه او باطل نمی شود. ولی چنانچه در بین جماع یادش بیاید، یا دیگر مجبور نباشد، باید فورا از حال جماع خارج شود واگر خارج نشود، روزه او باطل است، وهمچنین اگر مكره باشد واختیارا جماع كند.

3 - استمناء

مسأله 1589 - اگر روزه دار استمناء كند یعنی با خود یا غیر خود كاری كند غیر از جماع كه منی از او بیرون آید روزه اش باطل می شود.

مسأله 1590 - اگر بی اختیار منی از او بیرون آید روزه اش باطل نیست. ولی اگر كاری كند كه به اختیار منی از او بیرون آید چنانچه احتمال بدهد خروج منی را به واسطه آن كار روزه اش باطل می شود واگر اطمینان داشته كه خارج نمی شود روزه باطل نمی شود مسأله 1591 - هرگاه روزه دار بداند كه اگر در روز بخوابد محتلم می شود یعنی در خواب منی از او بیرون می آید واجب نیست نخوابیدن واگر بخوابد رزوه اش باطل نمی شود.

مسأله 1592 - اگر روزه دار در حال بیرون آمدن منی از خواب بیدار شود، واجب نیست از بیرون آمدن جلوگیری كند.

مسأله 1593 - روزه داری كه

محتلم شده، می تواند بول كند وبه دستوری كه در صفحه 13 گفته شد استبراء نماید. اگرچه بداند به واسطه بول یا استبراء كردن باقی مانده منی از مجری بیرون می اید.

مسأله 1594 - روزه داری كه محتلم شده اگر بداند منی در مجری مانده ودر صورتی كه پیش از غسل بول نكند بعد از غسل منی از او بیرون می آید لازم نیست پیش از غسل بول كند.

مسأله 1595 - كسی كه می داند كه اگر عمدا منی از خود بیرون آورد، روزه اش

باطل می شود، در صورتی كه به قصد بیرون آمدن منی با كسی بازی وشوخی كند، اگر چه منی از او بیرون نیاید، روزه اش باطل می شود.

مسأله 1596 - اگر روزه دار بدون قصد بیرون آمدن منی با كسی بازی وشوخی كند چنانچه اطمینان دارد كه منی از او خارج نمی شود، اگرچه اتفاقا منی بیرون آید روزه او صحیح است ولی اگر اطمینان ندارد در صورتی كه منی از او بیرون آید، روزه اش باطل است.

4-دروغ بستن به خدا وپیغمبر

مسأله 1597 - اگر روزه دار به گفتن یا نوشتن یا به اشاره ومانند اینها به خدا وپیغمبران وجانشینان پیغمبران عمدا نسبت دروغ بدهد معصیت كرده ولی روزه او باطل نمی شود.

مسأله 1598 - اگر بخواهد خبری را كه نمی داند راست است یا دروغ نقل كند، باید از كسی كه آن خبر را گفته، یا از كتابی كه آن خبر در آن نوشته شده نقل نماید، والا معصیت كرده.

مسأله 1599 - اگر چیزی را به اعتقاد اینكه راست است از قول خدا یا پیغمبر نقل كند وبعد بفهمد درورغ بوده، روزه اش

باطل نمی شود ومعصبت هم نكرده است.

مسأله 1600 - اگر چیزی را كه می داند دروغ است به خدا وپیغمبر نسبت دهد وبعدا بفهمد آنچه را كه گفته راست بوده روزه او باطل نمی شود ولی معصیت كرده.

مسأله 1601 - اگر دروغی را كه دیگری ساخته عمدا به خدا وپیغمبر وجانشینان پیغمبر نسبت دهد روزه اش باطل نمی شود ومعصیت كرده، ولی اگر از قول كسی كه آن دروغ را ساخته نقل كند اشكال ندارد.

مسأله 1602 - اگر از روزه دار بپرسند كه آیا پیمغبر صلی الله علیه وآله وسلم چنین مطلبی فرموده اند واو جایی كه در جواب باید بگوید نه، عمدا بگوید بلی، یا جایی كه باید بگوید بلی عمدا بگوید نه، روزه اش باطل نمی شود ولی معصیت كرده است.

مسأله 1603 - اگر از قول خدا یا پیغمبر حرف راستی را بگوید بعد بگوید دروغ گفتم، یا در شب دروغی را به آنان نسبت دهد وفردای آن، كه روزه

بگوید آنچه دیشب گفتم راست است، روزه اش باطل نمی شود، ولی معصیت كرده.

5-رساندن غبار غلیط به حلق

مسأله 1604 - رساندن غبار غلیظ به حلق روزه را باطل می كند، چه غبار چیزی باشد كه خوردن آن حلال است مثل آرد، یا غبار چیزی باشد كه خوردن آن حرام است مثل خاك وبهتر است غباری را هم كه غلیظ نیست به حلق نرساند.

مسأله 1605 - اگر به واسطه باد غبار غلیظی پیدا شود وانسان با اینكه متوجه است مواظبت نكند وبه حلق برسد، روزه اش باطل می شود.

مسأله 1606 - احتیاط واجب آن است كه روزه دار بخار غلیظ، ودود سیگار وتنباكو، ومانند اینها را هم به

حلق نرساند.

مسأله 1607 - اگر مواظبت نكند وغبار یا بخار یا دود ومانند اینها داخل حلق شود چنانچه یقین داشته كه به حلق نمی رسد روزه اش صحیح است.

مسأله 1608 - اگر فراموش كند كه روزه است ومواظبت نكند یا بی اختیار غبار ومانند آن به حلق او برسد روزه اش باطل نمی شود. وچنانچه ممكن است باید آن را بیرون آورد.

6 - فروبردن سر در زیر آب

مسأله 1609 - مكروه است روزه دار عمدا تمام سر را در آب فروبرد، اگرچه باقی بدن او از آب بیرون باشد، ولی روزه اش باطل نمی شود واگر تمام بدن را آب بگیرد ومقداری از سر بیرون باشد، كراهت هم ندارد.

مسأله 1610 - اگر نصف سر را یكدفعه ونصف دیگر آن را دفعه دیگر آب فروبرد، كراهت ندارد.

مسأله 1611 - اگر شك كند كه تمام سر زیر آب رفته یا نه، مكروهی انجام نداده است.

مسأله 1612 - مكروه است تمام سر زیر آب برود ولو مقداری از موها بیرون بماند.

مسأله 1613 - اگر سر را در گلاب فروبرد، كراهت ندارد. در صورتی كه مضاف باشد وهمچنین اگر سر را در آبهای مضاف دیگر فرو ببرد ویا در چیزهای دیگر كه روان است

مسأله 1614 - اگر روزه دار بی اختیار در آب بیفتد وتمام سر او را آب بگیرد، یا فراموش كند كه روزه است وسر در آب فرو برد، كار مكروهی انجام نداده.

مسأله 1615 - اگر به اطمینان اینكه آب سر او را نمی گیرد، خود را در آب بیندازد وآب تمام سر او را بگیرد، اشكال ندارد.

مسأله 1616 - اگر فراموش كند كه روزه است وسر را در آب فروبرد،

یا دیگری به زور سر او را در آب فرو برد، چنانچه در زیر آب یادش بیاید كه روزه است، یا آن كس دست خود را بردارد وفورا سر را بیرون آورد، كا مكروهی انجام نداده.

مسأله 1617 - اگر فراموش كند كه روزه است وبه نیت غسل سر را در آب فرو برد، روزه وغسل او صحیح است وكار مكروهی انجام نداده.

مسأله 1618 - اگر بداند كه روزه است وعمدا برای غسل سر را در آب فرو برد غسل او حكم عبادت مكروهه را دارد ومانند روزه اش صحیح است.

مسأله 1619 - سر فرو بردن در آب اگر برای نجات دادن مؤمنی كه در حال غرق شدن است، باشد مكروه نیست بلكه واجب است وبه روزه هم هیچ خللی وارد نمی كند.

7 - باقی ماندن بر جنابت وحیض ونفاس تا اذان صبح

مسأله 1620 - اگر جنب عمدا تا اذان صبح غسل نكند، یا اگر وظیفه او تیمم است عمدا تیمم ننماید، روزه اش باطل است در صورتی كه روزه رمضان یا قضای آن باشد.

مسأله 1621 - اگر در روزه واجبی غیر رمضان وقاضی آن كه مثل روز ماه رمن وقت آن معین است تا اذان صبح غسل نكند وتیمم هم ننماید روزه اش صحیح است.

مسأله 1622 - كسی كه در شب ماه رمضان جنب است ومی خواهد روزه بگیرد چنانچه عمدا غسل نكند تا وقت تنگ شود، بنابر احتیاط واجب باید تیمم كند وروزه بگیرد وقضای آن را هم بجا آورد.

مسأله 1623 - اگر جنب در ماه غسل را فراموش كند وبعد از یك روز یادش بیاید، باید روزه آن روز را قضاء نماید واگر بعد از چند روز یادش بیاید، باید روزه هرچند

روزی را یقین دارد جنب بوده قضاء نماید مثلا اگر نمی داند سه روز جنب بوده یا چهار روز، باید روزه سه روز را قضاء كند.

مسأله 1624 - كسی كه در شب ماه رمضان برای هیچ كدام از غسل وتیمم وقت ندراد، اگر خود را جنب كند، روزه اش باطل است وقضاء وكفاره بر او واجب می شود ولی اگر برای تیمم وقت دارد، چنانچه خود را جنب كند، بنابر احتیاط واجب باید تیمم نماید وروزه بگیرد وقضای آن را هم بجا آورد.

مسأله 1625 - اگر برای آنكه بفهمد وقت دارد یا نه، جستجو نماید وگمان كند كه به اندازه غسل وقت دارد وخود را جنب كند وبعد بفهمد وقت تنگ بوده، چنانچه تیمم كند، روزه اش صحیح است واگر بدون جستجو گمان كند كه وقت دارد وخود را جنب نماید وبعد بفهمد وقت تنگ بوده وبا تیمم روزه بگیرد، بنا بر احتیاط واجب باید روزه آن روز را قضاء كند.

مسأله 1626 - كسی كه در شب ماه رمن جنب است ومی داند كه اگر بخوابد تا صبح بیدار نمی شود، نباید غسل نكرده بخوابد وچنانچه بخوابد وتا صبح بیدار نشود، روزه اش باطل اس وقضاء وكفاره بر او واجب می شود.

مسأله 1627 - هرگاه جنب در شب ماه رمضان بخوابد وبیدار شود، جایز نیست كه پیش از غسل بخوابد، اگرچه احتمال بدهد كه اگر دوباره بخوابد پیش از اذان صبح بیدار می شود، بلی اگر مطمئن باشد كه بیدار می شود جائز است كه بخوابد.

مسأله 1628 - كسی كه در شب ماه رمضان جنب است ومی داند كه اگر بخوابد پیش از اذان صبح

بیدار می شود، چنانچه تصمیم داشته باشد كه بعد از بیدار شدن غسل كند وبا این تصمیم بخوابد وتا اذان خواب بماند روزه اش صحیح است.

مسأله 1629 - كسی كه در شب ماه رمضان جنب است ومی داند اگر بخوابد پیش از اذان صبح بیدار می شود، چنانچه غفلت داشته باشد كه بعد از بیدار شدن باید غسل كند، در صورتی كه بخوابد وتا اذان صبح خواب بماند روزه اش صحیح است.

مسأله 1630 - كسی كه در شب ماه رمضان جنب است ومی داند یا احتمال می دهد كه اگر بخوابد بپیش از اذان بیدار می شود، چنانچه نخواهد بعد از بیدار شدن غسل كند یا تردید داشته باشد كه غسل كند یا نه، در صورتی كه بخوابد وبیدار نشود، روزه اش باطل است.

مسأله 1631 - اگر جنب در شب ماه رمضان بخوابد وتصمیم داشته باشد كه بعد از بیدار شدن غسل كند وتا اذان صبح بیدار نشود چنانچه معتاد به بیدار شدن باشد كفاره واجب نیست وفرقی بین خواب اول ودوم نیست، بلی، در خواب سوم احتیاط به دادن كفاره ترك نشود واگر معتاد نباشد باید كفاره بدهد. واما قضاء در خوابیدن اولی واجب نیست در صورتی كه بداند بیدار می شود ودر خوابیدن دومی واجب است، ودر صورتی كه احتمال بدهد بیدار نمی شود قضاء در خواب اول هم واجب است.

مسأله 1632 - خوابی را كه در آن محتلم شده، باید خواب اول حساب كند پس اگر بعد از بیدار شدن دوباره بخوابد وبداند یا احتمال دهد كه بیدار می شود وتصمیم هم داشته باشد كه بعد از بیدار شدن غسل كند، چنانچه

تا اذان صبح خواب بماند باید قضای آن روز را بگیرد. واگر دوباره بیدار شود وبداند یا احتمال دهد كه اگر بخوابد بیدار می شود وتصمیم داشته باشد كه بعد از بیدار شدن غسل كند در صورتی كه بازهم بخوابد وتا اذان خواب بماند، باید قضای آن روز را بگیرد وبنابر احتیاط كفاره هم بر او واجب می شود.

مسأله 1633 - اگر روزه دار در روز محتلم شود واجب نیست فورا غسل كند.

مسأله 1634 - هرگاه در ماه رمضان بعد از اذان صبح بیدار شود وببیند محتلم شده اگرچه بداند پیش از اذان صبح محتلم شده روزه او صحیح است.

مسأله 1635 - كسی كه می خواهد قضای روزه رمضان را بگیرد، هرگاه تا اذان صبح جنب بماند، اگرچه از روی عمد نباشد روزه او باطل است.

مسأله 1636 - كسی كه می خواهد قضای روزه رمضان را بگیرد، اگر بعد اذان صبح بیدار شود وببیند محتلم شده وبداند پیش از اذان محتلم شده است، روزه او باطل است ولو وقت قضای روزه تنگ باشد.

مسأله 1637 - اگر در روزه واجبی غیر روزه رمضان وقضای آن، تا اذان صبح جنب بماند واز روی عمد باشد یا نباشد، وقت آن روزه معین باشد مثلا نذر كرده كه آن روز را روزه بگیرد، یا معین نباشد روزه اش صحیح است.

مسأله 1638 - اگر زن پیش از اذان صبح از حیض یا نفاس پاك شود وعمدا غسل نكند، یا اگر وظیفه او تیمم است عمدا تیمم نكند در خصوص روزه رمضان روزه اش باطل است.

مسأله 1639 - اگر زن پیش از اذان صبح از حیض یا نفاس پاك شود وبرای

غسل وقت نداشته باشد، چنانچه بخواهد روزه واجبی بگیرد كه مثل روزه رمضان وقت آن معین است، ویا بخواهد روزه مستحب یا روزه واجبی بگیرد كه مثل روزه كفاره وقت آن معین نیست، می تواند بدون تیمم روزه بگیرد.

مسأله 1640 - اگر زن نزدیك اذان صبح از حیض یا نفاس پاك شود وبرای هیچ كدام از غسل وتیمم وقت نداشته باشد یا بعد از اذان بفهمد كه پیش از اذان پاك شده روزه او صحیح است، چه روزه ای را كه می گیرد مثل روزه رمضان واجب معین باشد، وچه روزه مستحب یا روزه ای باشد كه مثل روزه كفاره وقت آن معین نیست.

مسأله 1641 - اگر زن بعد از اذان صبح از خون حیض یا نفاس پاك شود، یا در بین روز خون حیض یا نفاس ببیند، اگرچه نزدیك مغرب باشد، روزه او باطل است.

مسأله 1642 - اگر زن غسل حیض یا نفاس را فراموش كند وبعد از یك روز یا چند روز یادش بیاید، روزه هایی كه گرفته صحیح است.

مسأله 1643 - اگر زن پیش از اذان صبح از حیض یا نفاس پاك شود ودر غسل كردن كوتاهی كند وتا اذان غسل نكند، روزه اش باطل است. ولی چنانچه كوتاهی نكند مثلا منتظر باشد كه، حمام گرم شود، اگرچه سه مرتبه بخوابد وتا اذان غسل نكند روزه او صحیح است.

مسأله 1644 - اگر زنی كه در حال استحاضه است، غسلهای روز خود را به تفصیلی كه در احكام استحاضه در صفحه 61 گفته شد، بجا آورد، روزه او صحیح است.

مسأله 1645 - كسی كه مس میت كرده یعنی جایی از بدن خود را

به بدن میت رسانده، می تواند بدون غسل مس میت روزه بگیرد. واگر در حال روزه هم میت را مس نماید، روزه او باطل نمی شود.

8- اماله كردن

مسأله 1646 - اماله كردن با چیز روان اگرچه از روی ناچاری وبرای معالجه باشد روزه را باطل می كند.

9 - قی كردن

مسأله 1647 - هرگاه روزه دار عمدا قی كند اگرچه به واسطه مرض ومانند آن ناچار باشد، روزه اش باطل می شود ولی اگر سهوا یا بی اختیار قی كند اشكال ندارد.

مسأله 1648 - اگر در شب چیزی بخورد كه می داند به واسطه خوردن آن، در روز بی اختیار قی می كند، روزه اش صحیح است ولو قی بكند.

مسأله 1649 - اگر روزه دار بتواند از قی كردن خودداری كند، چنانچه برای او ضرر ومشقت نداشته باشد، باید خودداری نماید.

مسأله 1650 - اگر مگس در گلوی روزه دار برود، چنانچه ممكن باشد، باید آن را بیرون آورد وروزه او باطل نمی شود، ولی اگر بداند كه به واسطه بیرون آوردن آن، قی می كند واجب نیست بیرون آورد وروزه او صحیح است.

مسأله 1651 - اگر سهوا چیزی را فرو ببرد وپیش از رسیدن به شكم یادش بیاید كه روزه است چنانچه ممكن باشد، لازم است آن را بیرون آورد وروز او صحیح است.

مسأله 1652 - اگر یقین داشته باشد كه به واسطه آروغ زدن، چیزی از گلو بیرون می آید، نباید عمدا آروغ بزند ولی اگر یقین نداشته باشد اشكال ندارد.

مسأله 1653 - اگر آروغ بزند وچیزی در گلو یا دهانش بیاید، باید آن را بیرون بریزد واگر بی اختیار فرو رود، روزه اش صحیح است.

احكام چیزهایی كه روزه را باطل می كند

مسأله 1654 - اگرانسان عمدا واز روی اختیار كاری كه روزه را باطل می كند انجام دهد، روزه او باطل می شود، وچنانچه از روی عمد نباشد، اشكال ندارد ولی جنب اگر بخوابد وبه تفصیلی كه در مسأله 1639 گفته شد تا اذان صبح غسل نكند روزه او

باطل است.

مسأله 1655 - اگر روزه دار سهوا یكی از كارهایی كه روزه را باطل می كند انجام دهد وبه خیال اینكه روزه اش باطل شده، عمدا دوباره یكی از آنها را بجا آورد روزه او باطل می شود در صورتی كه مقصر باشد در خیال عدم بطلان.

مسأله 1656 - اگر چیزی به روز در گلوی روزه دار بریزند، روزه او باطل نمی شود. ولی اگر مجبورش كنند كه روزه خود را باطل كند مثلا به او بگویند اگر غذا نخوری ضرر مالی یا جانی به تو می زنیم وخودش برای جلوگیری از ضرر چیزی بخورد، روزه او باطل می شود.

مسأله 1657 - روزه دار نباید جایی برود كه می داند مجبورش می كنند كه خودش روزه خود را باطل كند. واگر برود واز روی ناچاری كاری كه روزه را باطل می كند انجام دهد، روزه او باطل می شود، بلكه اگر قصد رفتن كند، اگر چه نرود روزه اش باطل است.

آنچه برای روزه دار مكروه است

مسأله 1658 - چند چیز برای روزه دار مكروه است واز آن جمله است : دوا ریختن به چشم وسرمه كشیدن، در صورتی كه مزه یا بوی آن به حلق برسد، انجام دادن هركاری كه مانند خون گرفتن وحمام رفتن باعث ضعف می شود، انفیه كشیدن

اگر نداند كه به حلق می رسد واگر بداند به حلق می رسد جایز نیست، بو كردن گیاههای معطر، نشستن زن در آب، استعمال شیاف، تر كردن لباسی كه در بدن است، كشیدن دندان وهر كاری كه به واسطه آن از دهان خون بیاید، مسواك كردن به چوب تر، بی جهت آب یا چیزی در دهان كردن، ونیز

مكروه است انسان بدون قصد بیرون آمدن منی، زن خود را ببوسد یا كاری كند كه شهوت خود را به حركت آورد. واگر به قصد بیرون آمدن منی باشد روزه او باطل می شود.

جاهایی كه قضاء وكفاره روزه واجب است

جاهایی كه قضاء وكفاره روزه واجب است

مسأله 1659 - اگر در روزه رمضان در شب جنب شود وبه تفصیلی كه در مسأله 1639 گفته شد بیدار شود ودوباره بخوابد وتا اذان صبح بیدار نشود، فقط باید قضای آن روز را بگیرد وچنانچه مرتبه سوم بخوابد وبیدار نشود احتیاط به كفاره دادن باید رعایت شود، ولی اگر كار دیگری كه روزه را باطل می كند، عمدا انجام دهد، در صورتی كه می دانسته آن كا روزه را باطل می كند، قضاء وكفاره بر او واجب می شود.مسأله 1660 - اگر به واسطه ندانستن مسأله كاری انجام دهد كه روزه را باطلمی كند، چنانچه می توانسته مسأله را یاد بگیرد، كفاره بر او واجب می شود واگرنمی توانسته مسأله را یاد بگیرد، كفاره بر او واجب نیست

كفاره روزه

مسأله 1661 - كسی كه كفاره روزه رمضان بر او واجب است، باید یك بندهآزاد كند، یا بدستوری كه در مسأله بعد گفته می شود دو ماه روزه بگیرد، یا شصت فقیر را سیر كند یا به هر كدام یك مد كه تقریبا ده سیر است طعام یعنی گندم یا جو ومانند اینها بدهد، وچنانچه اینها برایش ممكن نباشد، باید هر چند مد كهمی تواند به فقیر اطعام بدهد، واگر نتواند طعام بدهد استغفار كند، وواجب استكه هر وقت بتواند، كفاره را بدهد.

مسأله 1662 - كسی كه می خواهد دو ماه كفاره روزه رمضان را بگیرد، بایدسی ویك روز آن را پی در پی نباشد اشكال ندارد.

مسأله 1663 - كسی كه می خواهد دو ماه كفاره روز رمضان را بگیرد، نبایدموقعی شروع كند كه در بین سی ویك روز، روزی باشد كه مانند عید قربان،

روزهآن حرام است.

مسأله 1664 - كسی كه باید پی در پی روزه بگیرد. اگر در بین آن بدون عذر یكروز روزه نگیرد، یا وقتی شروع كند كه در بین آن به روزی برسد كه روزه آنواجب است، مثلا به روزی برسد كه نذر كرده آن روز را روزه بگیرد، باید روزه هارا از سر بگیرد.مسأله 1665 - اگر در بین روزهایی كه باید پی در پی روزه بگیرد، عذری مثلحیض، یا نفاس، برای او پیش آید، بعد از برطرف شدن عذر واجب نیست روزه هارا از سر بگیرد، بلكه بقیه را بعد از بر طرف شدن عذر بجا آورد.

مسأله 1666 - اگر به چیز حرامی روزه خود را باطل كند، چه آن چیز اصلاحرام باشد مثل شراب وزنا، یا به جهتی حرام شده باشد، مثل نزدیكی كردن باعیال خود در حال حیض، كفاره جمع بر واجب می شود یعنی باید یك بندهآزاد كند ودو ماه روزه بگیرد وشصت فقیر را سیر كند، یا به هر كدام آنها یك مد كه تقریبا ده سیر است، گندم یا جو یا نان ومانند اینها بدهد وچنانچه هر سه برایشممكن نباشد، اظهر كفایت یكی از آنها است، ولازم نیست كه هركدام آنها ممكن است انجام دهد.مسأله 1667 - اگر روزه دار دروغی را به خدا وپیغمر صلی الله علیه وآله نسبت دهد كفاره براو واجب نیست

مسألة 1668 - اگر روزه دار در یك روز ماه رمضان چند مرتبه جماع كند یا استمناء نماید یك كفاره كافی است.

مسأله 1669 - اگر روزه دار در یك روزه دار در یك روز ماه رمضان چند مرتبهغیر جماع واستمناء كار دیگری كه روزه

را باطل می كند انجام دهد، برای همه آنها یك كفاره كافی است.

مسأله 1670 - اگر روزه دار غیر جماع كار دیگری كه روزه باطل می كندانجام دهد وبعد با حلال خود جماع نماید، برای هر دو یك كفاره كافی است

.مسأله 1671 - اگر روزه دار غیر جماع كاردیگری كه حلال است وروزه را باطلمی كند، انجام دهد مثلا آب بیاشامد وبعد كار دیگری كه حرام است وروزه را باطلمی كند غیر جماع انجام دهد، مثلا غذای حرامی بخورد، یك كفاره كافی است.

مسأله 1672 - اگر روزه دار آروغ بزند وچیزی در دهانش بیاید، چنانچه عمدا آن را فرو ببرد روزه اش باطل است وباید قضای آن را بگیرد وكفاره هم بر اوواجب می شود. واگر خوردن آن چیز حرام باشد، مثلا موقع آروغ زدن، خون یاغذایی كه از صورت غذا بودن خارج شده، به دهان او بیاید وعمدا آن را فرو بردباید قضای آن روزه را بگیرد وكفارة جمع هم بر او واجب می شود.

مسأله 1673 - اگر نذر كند كه روز معینی را روزه بگیرد، چنانچه در آن روزعمدا روزه خود را باطل كند كفاره بر او واجب است وكفاره آن یك بنده آزادنمودن یا دو ماه پی در پی روزه گرفتن یا شصت فقیر طعام دادن است

.مسأله 1674 - كسی كه می تواند وقت را تشخیص دهد، اگر به گفته كسی كهمی گوید مغرب شده افطار كند وبعد بفهمد مغرب نبوده است، قضاء وكفاره بر اوواجب می شود

.مسأله 1675 - كسی كه عمدا روزه خود را باطل كرده، اگر بعد از ظهر مسافرتكند كفاره از او ساقط نمی شود

واگر پیش از ظهر سفر نماید، كفاره از او ساقط می شود. مسألة 1676 - اگر عمدا روزه خود را باطل كند، وبعد عذری مانند حیض یانفاس یا مرض برای او پیدا شود، كفاره از او ساقط است.

مسأله 1677 - اگر یقین كند كه روز اول ماه رمضان است وعمدا روزه خود راباطل كند، بعد معلوم شود كه آخر شعبان بوده كفاره بر او واجب نیست.

مسأله 1678 - اگر انسان شك كند كه آخر رمضان است یا اول شوال وعمداروزه خود را باطل كند، بعد معلوم شود اول شوال بوده كفاره بر او واجبنیست

.مسأله 1679 - اگر روزه دار در ماه رمضان با زن خود كه روزه دار است جماعكند چنانچه زن را مجبور كرده باشد، كفاره روزه خودش وروزه زن را باید بدهدواگر زن به جماع راضی بوده، بر هر كدام یك كفاره واجب می شود.

مسأله 1680 - اگر زنی شوهر روزه دار خود را مجبور كند كه جماع نماید، یاكار دیگری كه روزه را باطل می كند انجام دهد، واجب نیست كفارة روزه شوهر رابدهد.

مسأله 1681 - اگر روزه دار در ماه رمضان، زن خود را مجبور به جماع كند ودر بین جماع، زن راضی شود، باید مرد دو كفاره وزن یك كفاره بدهد.

مسأله 1682 - اگر روزه دار در ماه رمضان با زن روزه دار خود كه خواب استجماع نماید، یك كفاره بر او واجب می شود وروزه زن صحیح است وكفاره همبر او واجب نیست.مسأله 1683 - اگر مرد زن خود را مجبور كند كه غیر جماع كار دیگری كهروزه را باطل می كند بجا آورد، كفاره زن را نباید

بدهد وبر خود زن هم كفارهواجب نیست.مسأله 1684 - كسی كه به واسطة مسافرت یا مرض روزه نمی گیرد، نمی تواندزن روزه دار خود را مجبور به جماع كند. ولی اگر او را مجبور نماید، كفاره بر اوواجب نیست. مسألة 1685 - انسان نباید در بجا آوردن كفاره كوتاهی كند، ولی لازم نیست فورا آن را انجام دهد.

مسأله 1686 - اگر كفاره بر انسان واجب شود وچند سال آن را بجا نیاورد،چیزی بر آن اضافه نمی شود.

مسأله 1687 - كسی كه باید برای كفاره یك روز شصت فقیر را طعام بدهد اگربه شصت فقیر دسترسی دارد، نباید به هر كدام از انها بیشتر از یك مد كه تقریبا دهسیر است طعام بدهد، یا یك فقیر را بیشتر از یك مرتبه سیر نماید، ولی می تواندبرای هر یك از عیالات فقیر اگر چه صغیر باشند یك مد به آن فقیر بدهد درصورتی كه فقیر عائله مند ولی باشد.

مسأله 1688 - كسی كه قضای روزه رمضان را گرفته، اگر بعد از ظهر عمداكاری كه روزه را باطل می كند انجام دهد، باید به ده فقیر هر كدام یك مد كه تقریباده سیر است طعام بدهد واگر نمی تواند، سه روز روزه بگیرد.

جاهایی كه فقط قضای روزه وا̘Ƞاست

مسألة 1689 - در چند صورت فقط قضǙɠروزه بر انسان واجب است وكفارهواجب نیست : اول - آنكه در شب ماه رمضان جنب باشد وبه تفصیلی كه درمسألة 1639 گفته شد تا اذان صبح از خواب دوم بیدار شود. دوم - عملی كه روزهراباطل می كند بجا نیاورد ولی نیت روزه نكند یا ریا كند، یا قصد كند كه روزهنباشد، یا قصد كند كاری كه

روزه را باطل می كند انجام دهد. سوم - آنكه در ماهرمضان غسل جنابت را فراموش كند وبا حال جنابت یك روز یا چند روز روزهبگیرد. چهارم آنكه در ماه رمضان بدون اینكه تحقیق كند صبح شده یا نه، كاریكه روزه را باطل می كند انجام دهد، بعد معلوم شود صبح بوده ونیز اگر بعد ازتحقیق با اینكه گمان دارد صبح شده، كاری كه روزه را باطل می كند انجام دهدبعد معلوم شود صبح بوده، قضای آن روز، بر او واجب است، واگر بعد از تحقیق شك كند كه صبح شده یا نه وكاری كه روزه را باطل می كند انجام دهد بعد معلومشود صبح بوده احتیاط آن است كه قضای روزه آن روز را بجا آورد. پنجم - آنكهكسی بگوید صبح نشده وانسان به گفته او كاری كه روزه را باطل می كند انجامدهد، بعد معلوم شود صبح بوده است. ششم - آنكه كسی بگوید صبح شده وانسان به گفته او یقین نكند وخود او هم موثق نباشد وكاری كه روزه را باطلمی كند انجام دهد، بعد معلوم شود صبح بوده است. هفتم - آنكه كور ومانند آنبه گفته كس دیگر افطار كنند، بعد معلوم شود مغرب نبوده است. هشتم - آنكه درهوای صاف به واسطة تاریكی یقین كند كه مغرب شده وافطار كند بعد معلوم شودمغرب نبوده است وهمچنین اگر در هوای ابر به اعتقاد اینكه مغرب شده، افطاركند، بعد معلوم شود مغرب نبوده، قضاء لازم است. نهم - آنكه برا خنك شدن یابی جهت مضمضه كند یعنی آب در دهان بگرداند وبی اختیار فرو رود. ولی اگرفراموش كند كه روزه است وآب

را فرو دهد یا برای وضوء نماز واجب مضمضهكند وبی اختیار فرو رود، قضاء بر او واجب نیست. ودر مضمضه برای وضوء غیرنماز واجب احتیاطا قضاء نماید

.مسأله 1690 - اگر غیر آب چیز دیگری را در دهان ببرد وبی اختیار فرو رود یاآب داخل بینی كند وبی اختیار فرو رود، قضاء بر او واجب نیست.

مسأله 1691 - مضمضه زیاد برای روزه دار مكروه است واگر بعد از مضمضه بخواهد آب دهان را فرو برد، بهتر است سه مرتبه آب دهان را بیرون بریزد.

مسأله 1692 - اگر انسان بداند كه به واسطة مضمضه بی اختیار یا از رویفراموشی آب وارد گلویش می شود، نباید مضمضه كند.

مسأله 1693 - اگر در ماه رمضان، بعد از تحقیق یقین كند كه صبح نشده وكاری كه روزه را باطل می كند انجام دهد، بعد معلوم شود صبح بوده، قضاء لازمنیست مسألة 1694 - اگر انسان شك كند كه مغرب شده یا نه، نمی تواند افطار كند.ولی اگر شك كند كه صبح شده یا نه، پیش از تحقیق هم می تواند كاری كه روزه راباطل می كند انجام دهد.

احكام روزة قضاء

مسألة 1695 - اگر دیوانه عاقل شود، واجب نیست روزه های وقتی را كه دیوانه بوده قضاء نماید

.مسأله 1696 - اگر كافر مسلمان شود، واجب نیست روزه های وقتی را كه كافربوده قضاء نماید ولی اگر مسلمانی كافر شود ودو باره مسلمان گردد، روزه هایوقتی را كه كافر بوده باید قضاء نماید.

مسأله 1697 - روزه ای كه از انسان به واسطة مستی فوت شده باید قضاءنماید، اگر چه جیزی را كه به واسطه آن مست شده، برای معالجه خورده باشد.

مسأله

1698 - اگر برای عذری چند روز روزه نگیرد وبعد شك كند كهچه وقت عذر او بر طرف شده، می تواند مقدار كمتر را قضاء نماید، مثلا كسی كهپیش از ماه رمضان مسافرت كرده ونمی داند پنجم رمضان از سفر برگشته یا ششممی تواند پنج روز روزه بگیرد وهمچنین كسی كه نمی داند چه وقت عذر برایشپیدا شده، می تواند مقدار كمتر را قضاء نماید، مثلا اگر در آخرهای ماه رمضان مسافرت كند وبعد از رمضان بر گردد ونداند كه بیست وپنجم رمضان مسافرتكرده، یا بیست وششم، می تواند مقدار كمتر یعنی پنج روز را قضاء كند.

مسأله 1699 - اگر از چند ماه رمضان روزه قضاء داشته باشد، قضای هر كدامرا كه اول بگیرد مانعی ندارد

مسأله 1700 - اگر قضای روزه چند رمضان بر او واجب باشد ودر نیتمعین نكند، روزه ای را كه می گیرد قضای كدام رمضان است، قضای سال اول حساب می شود

مسألة 1701 - كسی كه قضای روزه رمضان را گرفته، می تواند پیش از ظهرروزه خود را باطل نماید

مسأله 1702 - اگر قضای روزه میتی را گرفته باشد، می تواند بعد از ظهر روزهرا باطل كند اگر چه بهتر است باطل نكند.

مسأله 1703 - اگر به واسطه مرض، یا حیض، یا نفاس، روزه رمضان را نگیردوپیش از تمام شدن رمضان بمیرد، لازم نیست روزهایی را كه نگرفته برای اوقضاء كنند مسأله 1704 - اگر به واسطه مرضی روزه رمضان را نگیرد ومرض او تارمضان سال بعدطول بكشد، قضای روزه هایی را كه نگرفته بر او واجب نیست،وباید برای هر روز یك مد كه تقریبا ده سیر است طعام

یعنی گندم یا جو وماننداینها به فقیر بدهد، واگر به واسطه عذر دیگری مثلا برای مسافرت روزه نگرفتهباشد وعذر او تا رمضان بعد باقی بماند، روزهایی را كه نگرفته باید قضاء كندواحتیاط واجب آن است كه برای هر روز یك مد طعام هم به فقیر بدهد.

مسأله 1705 - اگر به واسطه مرضی روزه رمضان را نگیرد وبعد از رمضانمرض او بر طرف شود ولی عذر دیگری پیدا كند كه نتواند تا رمضان بعد قضایروزه را بگیرد، باید روزه هایی را كه نگرفته قضاء نماید. واگر در ماه رمضان، غیرمرض عذر دیگری داشته باشد وبعد از رمضان آن عذر بر طرف شود وتا رمضانسال بعد به واسطه مرض نتواند روزه بگیرد، روزه هایی را كه نگرفته لازم نیستقضاء كند.

مسأله 1706 - اگر در ماه رمضان به واسطه عذری روزه نگیرد وبعد ازرمضان عذر او بر طرف شود وتا رمضان آینده عمدا قضای روزه را نگیرد،باید روزه قضاء كند وبرای هر روز یك مد گندم یا جو ومانند اینها هم بهفقیر بدهد

مسأله 1707 - اگر در قضای روزه كوتاهی كند تا وقت تنگ شود ودر تنگی وقت عذری پیدا كند، باید روزه قضاء را بگیرد وبرای هر روز یك مد گندم یا جوومانند اینها به فقیر بدهد، واگر موقعی كه عذر دارد، تصمیم داشته باشد كه بعد ازبر طرف شدن عذر روزه های خود را قضاء كند وپیش از انكه قضاء نماید درتنگی وقت عذر پیدا كند، روزه قضاء را بگیرد وبنا بر احتیاط واجب برای هر روزیك مد طعام هم به فقیر بدهد مسأله 1708 - اگر مرض انسان چند سال طول بكشد، بعد از

آنكه خوب شدباید قضای رمضان آخر را بگیرد وبرای هر روز از سالهای پیش یك مد كه تقریباده سیر است، طعام یعنی گندم یا جو ومانند اینها به فقیر بدهد.

مسأله 1709 - كسی كه باید برای هر روز یك مد طعام به فقیر بدهد، می تواندكفاره چند روز را به یك فقیر بدهد.

مسأله 1710 - اگر قضای روزه رمضان را چند سال تأخیر بیندازد، باید قضاء را بگیرد وبرای هر روز یك مد طعام به فقیر بدهد.

مسأله 1711 - اگر روزه رمضلان را عمدا نگیرد، باید قضای آن را بجا آورد وبرای هر روز دو ماه روزه بگیرد، یا به شصت فقیر طعام بدهد، یا یك بنده آزاد كندوچناچه تا رمضان آینده قضای آن روزه را بجا نیاورد، بنا بر احتیاط برای هر روز یك مد طعام لازم است.

مسأله 1712 - اگر روزه رمضان را عمدا نگیرد ودر روز، مكرر جماع كند یااستمناء نماید واگر چند مرتبه كار دیگری كه روزه را باطل می كند انجام دهد،مثلا چند مرتبه غذا بخورد، یك كفاره كافی است.

مسأله 1713 - بعد از مرگ پدر ومادر پسر بزرگتر باید قضای نماز وروزه آنانرا به تفصیلی كه در صفحه 225 گفته شد بجا آورد.

مسأله 1714 - اگر پدر ومادر غیر از روزه رمضان، روزه واجب دیگری را مانندروزه نذر نگرفته باشند، باید پسر بزرگتر قضاء نماید.

احكام روزه مسافر

مسأله 1715 - مسافری كه باید نمازهای چهار ركعتی را در سفر دوركعت بخواند، نباید روزه بگیرد ومسافری كه نمازش را تمام می خواند 7مثل كسی كه شغلش مسافرت، یا سفر او سفر معصیت است، باید در سفر روزهبگیرد.

مسأله 1716 - مسافرت در ماه

رمضان اشكال ندارد. ولی اگر برای فرار ازروزه باشد بهتر سفر نكردن است

مسأله 1717 - اگر غیر روزه رمضان، روزه معین دیگری بر انسان واجب باشدمثلا نذر كرده باشد روز معینی را روزه بگیرد، تا ناجار نشود، نمی تواند در آن روزمسافرت كند. واگر در سفر باشد چنانچه ممكن است باید قصد كند كه ده روزدر جای بماند وآن روز را روزه بگیرد

.مسأله 1718 - اگر نذر كند روزه بگیرد وروز آن معین نكند، می تواند آنز را در سفر بجا آورد. ولی چنانچه نذر كند كه روز معینی را در سفر روزه بگیرد بایدآن را در سفر بجا آورد. ونیز اگر نذر كند روز معینی را، چه مسافر باشد یا نباشد،روزه بگیرد، باید آن روز را اگر چه مسافر باشد روزه بگیرد.

مسأله 1719 - مسافر می تواند برای خواستن حاجت سه روز در مدینه طیبهروزه مستحبی بگیرد.

مسأله 1720 - كسی كه نمی داند روزه مسافر باطل است، اگر در سفر روزهبگیرد ودر بین روز مسأهل را بفهمد، روزه اش باطل می شود. واگر تا مغرب نفهمد،روزه اش صحیح است.

مسأله 1721 - اگر فراموش كند كه مسافر است، یا فراموش كند كه روزه مسافرباطل است ودر سفر روزه بگیرد روزه او باطل است

مسأله 1722 - اگر روزه دار بعد از ظهر مسافرت نماید، باید روزه خود را تمامكند واگر پیش از ظهر مسافرت كند باید روزه خود را باطل كند.

مسأله 1723 - اگر مسافر پیش از ظهر به وطنش برسد، یا به جایی برسد كهمی خواهد ده روز در آنجا بماند، چنانچه كاری كه روزه را باطل می كند انجامنداده، باید آن

روز را روزه بگیرد واگر انجام داده، روزه آن روز بر او واجبنیست.

مسأله 1724 - اگر مسافر بعد از ظهر به وطنش برسد، یا به جایی برسد كهمی خواهد ده روز در آنجا بماند، نباید آن روز را روزه بگیرد.

مسأله 1725 - مسافر وكسی كه از روزه گرفتن عذر دارد مكروه است در روزماه رمضان جماع نماید ودر خودرن وآشامیدن كاملا خود را سیر كند.

كسانی كه روزه بر آنها واجب نیست

مسأله 1726 - كسی كه به واسطه پیری نمی تواند روزه بگیرد، یا برای اومشقت دارد، روز ه بر او واجب نیست. ولی در هر دو صورت باید برای هر روز یكمد كه تقریبا ده سیر است گندم یا جو ومانند اینها به فقیر بدهد.

مسأله 1727 - كسی كه به واسطه پیری روزه نگرفته، اگر بعد از ماه رمضانبتواند روزه بگیرد لازم نیست قضای روزه هایی را كه نگرفته بجا آورد.

مسأله 1728 - اگر انسان مرضی دارد كه زیاد تشنه می شود ونمی تواندتشنگی را تحمل كند، یا برای او مشقت دارد، روزه بر او واجب نیست. ولی در هر دو صورت باید برای هر روز یك مد گندم یا جو ومانند اینها به فقیر بدهد. وچنانچه بعد از رمضان بتواند روزه بگیرد، لازم است روزه هایی را كه نگرفته قضاءنماید، بلی در صورتی كه تا رمضان بعد نتواند روزه بگیرد قضاء لازم نیست.

مسأله 1729 - زنی كه زائیدن او نزدیك است وروزه برای حملش ضرر دارد.روزه بر او واجب نیست. وباید برای هر روز یك مد طعام یعنی گندم یا جو ومانند اینها به فقیر بدهد. ونیز اگر روزه برای خودش ضرر دارد، روزه بر او واجبنیست، باید برای

هر روز یك مد طعام به فقیر بدهد ودر هر دو ضورت روزه هاییرا كه نگرفته باید قضاء نماید.

مسأله 1730 - زنی كه بچه شیر می دهد وشیر او كم است چه مادر بچه، یادایه او باشد، یا بی اجرت شیر دهد، اگر روزه برای بچه ای كه شیر می دهدضرر دارد، روزه بر او واجب نیست وباید برای هر روز یك مد طعام یعنیگندم یا جو ومانند اینها به فقیر بدهد، ونیز اگر برای خودش ضرر دارد، روزهبر او واجب نیست، وباید برای هر روز یك مد طعام به فقیر بدهد. ودر هردوصورت روزه هایی را كه نگرفته باید قضاء نماید، ولی اگر كسی پیدا شود كه بی اجرت بچه را شیر دهد، یا برای شیر دادن بچه از پدر یا مادر بچه یا از كشدیگری كه اجرت او را بدهد اجرت بگیرد، باید بجه را به او بدهد وروزه بگیرد.

راه ثابت شدن اول ماه

مسأله 1731 - او ل ماه به پنح چیز ثابت می شود. اول - آنكه خود انسان ماه راببیند دوم - عده ای كه از گفته آنان یقین پیدا می شود، بگویند ماه را دیده ایم.وهمچنین است هر چیزی كه به واسطه آن یقین پیدا شود. سوم - دو مرد عادلبگویند كه در شب ماه را دیده ایم، ولی اگر صفت ماه را بر خلاف یكدیگر بگویند،اول ماه ثابت نمی شود. بلكه بنا بر اظهر هلال به شهادت عدل واحد ثابتمی شود. چهارم - سی روز از اول ماه شعبان بگذرد كه به واسطه آن، اول ماهرمضان ثابت می شود، وسی روز از اول رمضان بگذرد كه به واسطه آن، اول ماهشوال ثابت میشود.

پنجم - حاكم شرع حكم كند كه اول ماه است.

مسأله 1732 - اگر حاكم شرع حكم كند كه اول ماه است، كسی هم كه تقلید اورا نمی كند، باید به حكم او عمل نماید. ولی كسی كه می داند حاكم شرع اشتباهكرده، نمی تواند به حكم او عمل نماید

.مسأله 1733 - اول ماه با پیشگویی منجمین ثابت نمی شود ولی اگر انسان ازگفته آنان یقین پیدا كند، باید به ان عمل نماید.

مسأله 1734 - بلند بودن ماه یا دیر غروب كردن آن، دلیل نمی شود كه شبپیش شب اول ماه بوده است.

مسأله 1735 - اگر اول ماه رمضان برای كسی ثابت نشود وروزه نگیرد،چنانچه دو مرد عادل بگویند كه شب پیش ماه را دیده ایم، باید روزه آن روز راقضاء نماید بلكه یك نفر هم بگوید باید قضاء نماید

مسأله 1736 - اگر در شهری اول ماه ثابت شود برای مدرم شهرهای دیگر نیزثابت می شود، جه دور باشند، چه نزدیك، در افق متحد باشند یا نه در صورتی كهدر شب مشترك باشند ولو به اینكه اول شب یكی آخر شب دیگری باشد.

مسأله 1737 - او ل ماه به تلگراف ثابت می شود چه دو شهری كه از یكی بهدیگری تلگراف كرده اند، نزدیك یا هم افق باشند وچه نباشند اگر انسان بداند كهتلگراف از روی حكم حاكم شرع یا شهادت عادل یا از راه دیگری بوده كه شرعامعتبر است.مسأله 1738 - روزی را كه انسان نمی داند آخر رمضان است یا اول شوال،باید روزه بگیرد. ولی اگر پیش از مغرب بفهمد كه اول شوال است باید افطاركند.

مسأله 1739 - اگر زندانی نتواند به

ماه رمضان یقین كند، باید به گمان عملنماید واگر آن هم ممكن نباشد، هر ماهی را كه روزه بگیرد صحیح است بهشرطی كه یقین نكند آن ماه مقدم بر رمضان است ولی باید بعد از گذشتن یازده ماهاز ماهی كه روزه گرفته، دو باره یك ماه روزه بگیرد.

روزه های حرام ومكروه

مسأله 1740 - روزه عید فطر وقربان، حرام است وونیز روزی كه انسان نمی داندآخر شعبان است، یا اول رمضان، اگر به نیت اول رمضان روزه بگیرد حرام است مسأله 1741 - اگر زن به واسطه گرفتن روزه مستحبی حق شوهرش از بینبرود روزه او حرام است. بلكه اگر حق شوهر هم از بین نرود، بدون اجازه اوروزه مستحبی نگیرد.مسأله 1742 - روزه مستحبی اولاد اگر اسباب اذیت پدر ومادر، یا جد شودحرام است.مسأله 1743 - اگر پسر بدون احازه پدر روزه مستحبی بگیرد، ودر بین روزپدر او را نهی كند، چنانچه مخالفت او موحب اذیتش باشد باید افطار كند.

مسأله 1744 - كسی كه می داند روزه برای او ضرر ندارد اگر چه دكتر بگوید ضرردارد، باید روزه بگیرد، وكشی كه یقین یا گمان دارد كه روزه برایش ضرر دارد، اگرچه دكتر بگوید ضرر ندارد، باید روزه نگیرد واگر روزه بگیرد صحیح نیست

.مسأله 1745 - اگر انسان احتمال بدهد كه روزه برایش ضرر دارد، واز آناحتمال ترس برای او پیدا شود چنانچه احتمال او در نظر مردم بجا باشد، نبایدروزه بگیرد واگر روزه بگیرد صحیح نیست.

مسأله 1746 - كسی كه عقیده اش این است كه روزه برای او ضرر ندارد، اگرروزه بگیرد وبعد از مغرب بفهمد روزه برای او ضرر داشته، بنا بر احتیاط واجبباید قضای

آن را بجا آورد.

مسأله 1747 - غیر از روزه هایی كه گفته شد روزه های حرام دیگری هم هستكه در كتابهای مفصل ذكر شده است.

مسأله 1748 - روزه روز عاشورا وروزی كه انسان شك دارد روز عرفه است یا عید قربان مكروه است.

روزه های مستحب

مسأله 1749 - روزه تمام روزهای سال، غیر از روزه های حرام ومكروه كهبیان شد، مستحب است. وبرای بعضی از روزها بیشتر سفارش شده است كه ازآن جمله است

1 - پنچشنبه اول وپنچشنبه آخر هر ماه، وچهار شنبه اولی كه بعد از روزدهم ماه است واگر كسی اینها را بجا نیاورد، مستحب است قضاء نماید وچنانچه اصلا نتواند روزه بگیرد، مستحب است برای هر روز یك مد طعام یا6 / 12 نخود نقره به فقیر بدهد.

2 - سیزدهم وچهاردهم وپانزداهم هر ماه.

3 - تمام ماه رجب وشعبان وبعضی از این دو ماه اگر یك روزباشد.

4 - روز عید نوروز، روز چهارم تا نهم شوال، روز نهم وبیست وپنجمذی قعده، روز اول تا روز نهم ذی حجه (روز عرفه) ولی اگر به واسطه ضعفروزه نتواند دعای روز عرفه را بخواند روزه آن روز مكروه است، عید سعیدغدیر (18 ذی حجه)، روز مباهله (24 ذی حجه) روز اول وسوم وهفتم محرم، میلاد مسعود پیغمبر اكرم صلی الله علیه وآله (27 رجب) واگر كسی روزه مستحبیبگیرد واجب نیست آن را به آخر رساند، بلكه اگر برادر مؤمنش اورابه غذا دعوت كند، مستحب است دعوت او را قول كند، ودر بین روز افطار نماید.

مواردی كه مستحب است انسان از كارهاییكه روزه را باطل می كند خود داری نماید

مسأله 1750 - برای شش نفر مستحب

است در ماه رمضان اگر چه روزهنیستند از كاری كه روزه را باطل می كند خود داری نمایید :اول - مسافری كه در سفر كاری كه روزه را باطل می كند انجام داده باشد وپیش از ظهر به وطنش یا به جایی كه می خواهد ده روز بماند برسد.دوم - مسافری كه بعد از ظهر به وی نش یا به جایی كه می خواهد ده روز درآنجا بماند برسد.سوم - مریضی كه بعد از ظهر خوب شود.پنجم - زنی كه در بین روز از خون حیض یا نفاس پاك شود.ششم - كافری كه بعد از ظهر مسلمان شود.مسأله 1751 - مستحب است روزه دار نماز مغرب وعشا را پیش ازافطار كردن بخواند. ولی اگر كسی منتظر اوست یا میل زادی به غذا دارد كهنمی تواند با حضور قلب نماز بخواند، بهتر است اول افطار كند ولی بقدری كهممكن است نماز را در وقت فضیلت آن بجا آورد.

احكام خمس

توضیح

مسأله 1752 - در هفت چیز خمس واجب می شود

اول - منفعت كسب. 301 دوم - معدن سوم - گنج. چهارم - مال حلال مخلوط به حرام. پنجم - جواهری كه به واسطه غواصی یعنی فرو رفتن در دریا بدست می آید. ششم - غنیمت جنگ - هفتم - زمینی كه كافر ذمی از مسلمان بخرد واحكام اینها مفصلا بیان خواهد شد.

1 - منفعت كسب

مسأله 1753 - هر گاه انسان از تجارت یا صنعت، یا كسبهای دیگر مالی بدست آورد، اگر چه مثلا نماز وروزه میتی را بجا آورد واز اجرت آن مالی تهیه كند چنانچه از مخارج سال خود او وعیالاتش زیاد بیاید، باید خمس یعنی پنج یك آن را به دستوری كه بعدا گفته می شود بدهد. مسأله 1754 - اگر از غیر كسب، مالی بدست آورد، مثلا چیزی به او ببخشند، واجب است خمس آن را هم بدهد اگر از مخارج سالش زیاد بیاید.

مسأله 1755 - مهری را كه زن می گیرد خمس دارد اگر از مخارج سال زیاد باشد، وهمچنین ارثی كه به انسان می رسد از كسی كه انسان گمان ارث بردن از او را ندارد، بلی اگر ارث از كسی برسد كه گمان ارث بردن از او را دارد خمس ندارد.

مسأله 1756 - اگر مالی به ارث به او برسد وبداند كسی كه این مال از او به ارث رسیده خمس آن را نداده، باید خمس آن را بدهد، ونیز اگر در خود آن مال خمس نباشد ولی انسان بداند كسی كه آن مال از او به ارث رسیده، خمس بدهكار است، باید خمس را از مال او بدهد.

مسأله 1757 -

اگر به واسطه قناعت كردن چیزی از مخارج سال انسان زیاد بیاید، باید خمس آن را بدهد.

مسأله 1758 - كسی كه دیگری مخارج او را می دهد، باید خمس تمام مالی را كه بدست می آورد بدهد.

مسأله 1759 - اگر ملكی را بر افراد معینی مثلا بر اولاد خود وقف نماید، چنانچه در آن ملك زراعت ودرختكاری كنند واز آن چیزی بدست آورند واز مخارج سال آنها زیاد بیاید، باید خمس آن را بدهند، بلكه اگر ی ور دیگری هم از ملك نفع ببرند مثلا اجاره آن را بگیرند، باید خمس مقداری را كه از مخارج سالشان زایاد می آید بدهند.

مسأله 1760 - اگر مالی را كه فقیر بابت خمس وزكوه وصدقه مستحبی گرفته از مخارج سالش زیاد بیاید، واجب است خمس آن را بدهد، ونیز اگر از مالی كه به او داده اند منفعتی ببرد مثلا از درختی كه بابت خمس به او داده اند میوه ای بدست آورد واز مخارج سالش زیاد بیاید، باید خمس آن را بدهد.

مسأله 1761 - اگر با عین پول خمس نداده جنسی را بخرد یعنی بفروشند، بگوید این جنس را به این پول می خرم چنانچه بنا دارد ولو از پول دیگر خمس بدهد بلكه مردد هم باشد در خمس دادن، معامله صحیح است وخمس متعلق می شود به آنچه خریده واگر بنا دارد خمس ندهند چنانچه حاكم شرع معامله پنج یك آن را اجازه بدهد، معامله آن مقدار صحیح است. وانسان باید پنج یك جنسی را كه خریده به حاكم شرع بدهد واگر اجازه ندهد، معامله آن مقدار باطل است. پس اگر پولی را كه فروشنده

گرفته از بین نرفته حاكم شرع خمس همان پول را می گیرد واگر از بین رفته عوض خمس را از فروشنده یا خریدار مطالبه می كند.

مسأله 1762 - اگر جنسی را بخرد وبعد از معامله قیمت آن را از پول خمس نداده بدهد، معامله ای كه كرده صحیح است واگر بنا دارد خمس بدهد یا مردد باشد آن پول به تمامه مال فروشنده است وخمس به ذمه خریدار تعالق می گیرد، واگر بنا دارد خمس ندهد چون از پولی كه خمس در آن است بفروشنده داده، به مقدار پنج یك همان را می گیرد واگر از بین رفته عوض آن را از خریدار یا فروشنده مطالبه می كند

مسأله 1763 - اگر مالی را كه خمس آن داده نشده بخرد، اگر فروشنده بنای خمس ندادن را ندارد والا چنانچه حاكم شرع معامله پنج یك آن را اجازه ندهد معامله آن مقدار باطل است وحاكم شرع می تواند پنج یك آن مال را بگیرد. واگر اجازه بدهد معامله صحیح است. وخریدار باید پنج یك پول آن را به حاكم شرع بدهد، واگر به فروشنده داده می تواند از او پس بگیرد.

مسأله 1764 - اگر چیزی را كه خمس آن داده نشده به كسی ببخشند، پنج یك آن چیز، مال او نمی شود ودر صورتی كه بخشنده بنا دارد خمس ندهد والا مال او می شود وخمس به ذمه بخشنده تعالق می گیرد.

مسأله 1765 - اگر از كافر یا كسی كه به دادن خمس عقیده ندارد، مالی بدست انسان آید، واجب نیست خمس آن را بدهد.

مسأله 1766 - تاجر وكاسب وصنعتگر ومانند اینها از وقتی كه منفعت

می برند یك سال كه بگذرد، باید خمس آنچه را كه از خرج سالش زیاد می آید بدهند وكسی كه شغلش كاسبی نیست، اگر اتفاقا منفعتی ببرد، بعد از آنكه یكسال از موقعی كه فائده برده بگذرد باید خمس مقداری را كه از خرج سالش زیاد آمده بدهد.

مسأله 1767 - انسان می تواند در بین سال هر وقت منفعتی به دستش آید خمس آن را بدهد، وجایز است دادن خمس را تاآخر سال تأخیر بیندازد، واگر برای دادن خمس سال شمسی قرار دهد، مانعی ندارد.

مسأله 1768 - كسی كه مانند تاجر وكاسب باید برای دادن خمس، سال قرار دهد اگر منفعتی بدست آورد ودر بین سال بمیرد، باید مخارج تا موقع مرگش را از آن منفعت كسر كنند وخمس باقیمانده را بدهند.

مسأله 1769 - اگر قیمت جنسی كه برای تجارت خریده بالا رود، وآن را نفروشد ودر بین سال قیمتش پایین آید، خمس مقداری كه بالا رفته بر او واجب نیست.

مسأله 1770 - اگر قیمت جنسی كه برای تجارت خریده بالا رود وبه امید اینكه قیمت آن بالاتر رود، تا بعد از تمام شدن سال آن را نفروشد وقیمتش پایین آید تنزل قیمت بعد از تمام شدن شال باشد خمس مقداری كه بالاتر رفته واجب است در صورتی كه تقصیر در اداء خمس كرده باشد والا واجب نیست.

مسأله 1771 - اگر غیر مال التجاره مالی داشته باشد كه خمسش را داده یا خمس ندارد مثلا ارث به او رسیده، چنانچه قیمتش بالا رو د، مقداری كه بر قیمتش اضافه شده، خمس دارد. وهمچنین قیمتش اگر مثلا درختی كه خریده میوه بیاورد، یا گوسفند چاق

شود، باید خمس آن را بدهد.

مسأله 1772 - اگر باغی احداث كند برای آنكه بعد از بالا رفتن قیمتش بفروشد باید خمس میوه ونمو درختها وزیادی قیمت باغ را بدهد ولی اگر قصدش این باشد كه از میوه آن استفاده كند، فقط باید خمس میوه ونمو درختها را بدهد.

مسأله 1773 - اگر درخت بید وچنار ومانند اینها را بكارد در هر سال زیادی او را باید خمسش را بدهد. وهمچنین اگر مثلا از شاخه های آن كه معمولا هر سال می برند استفاده ای ببرد وبه تنهایی یا با منفعتهای دیگر كسبش از مخارج سال او زیاد، در آخر هر سال باید خمس آن را بدهد.

مسأله 1774 - كسی كه چند رشته كسب دارد مثلا اجاره ملك می گیرد وخرید وفور وزراعت هم می كند باید خمس انچه را در آخر سال از مخارج او زیاد می آید بدهد. وچنانچه از یك رشته نفع ببرد واز رشته دیگر ضرر كند وتمام رأس المال یا بعض او تلف شود چنانچه نفعی كه برده به مقدار ضرر وسرمایه یا كمتر باشد خمس نفعی كه برده واجب نیست، واگر زیادتر باشد در مقدار زاید بعد از كم كردن مخارج سال - خمس واجب است.

مسأله 1775 - خرجهایی را كه انسان برای بدست آوردن فائده می كند مانند دلالی وحمالیمی تواند جزء مخارج حساب نماید.

مسأله 1776 - آنچه از منافع كسب در بین سال به مصرف خوراك وپوشاك واثاثیه وخرید منزل وعروسی وجهیزیه دختر وزارت ومانند اینها می رساند در صورتی كه از شأن او زیاد نباشد وزیاده روی هم نكرده باشد، خمس ندارد.

مسأله 1777 - مالی را

كه انسان به مصرف نذر وكفاره می رساند، جزء مخارج سالیانه است. ونیز مالی را كه به كسی می بخشد یا جایزه می دهد، در صورتی كه از شإن او زیاد نباشد، از مخارج سالیانه حساب می شود.

مسأله 1778 - اگر انسان در شهری باشد كه معمولا هر سال مقداری از جهیزیه دختر را تهیه می كنند، چنانچه در بین سال از منافع آن سال جهیزیه بخرد، خمس آن را نباید بدهد واگر از منافع آن سال در سال بعد جهیزیه تهیه نماید، باید خمس آن را بدهد.

مسأله 1779 - مالی را كه خرج سفر حج می كند، از مخارج سالی حساب می شود كه در آن سال خرج كرده واگر سفر او تا مقداری از سال بعد طول بكشد آنچه در سال بعد مصرف می شود جزء مؤنه سال بعد حساب می شود.

مسأله 1780 - كسی كه از كسب وتجارت فائده ای برده، اگر مال دیگری هم دارد كه خمس آن واجب نیست می تواند مخارج سال خود را فقط از فائده كسب حساب كند.

مسأله 1781 - اگر آذوقه ای كه برای مصرف سالش خریده، در اخر سال زیاد بیاید، باید خمس آن را بدهد وچنانچه بخواهد قیمت آن را بدهد، در صورتی كه قیمتش از وقتی كه خریده زیاد شده باشد باید قیمت آخر سال را حساب كند.

مسأله 1782 - اگر از منفعت كسب پیش از دادن خمس اثاثیه ای برای منزل بخرد هر وقت احتیاجش از آن بر طرف شد واجب است كه خمس آن را بدهد. و همجنین است زیور آلات زنانه، اگر وقت زینت كردن زن به آنها گذشته باشد.

مسأله 1783 - اگر در یكسال منفعتی نبرد نمی تواند مخارج آن سال را از منفعتی كه در سال بعد می برد كسر نماید.

مسأله 1784 - اگر در اول سال منفعتی نبرد واز سرمایه خرج كند، وپیش از تمام شدن سال منفعتی به دستش آید، می تواند مقداری را كه از سرمایه برداشته از منافع كسر كند

مسأله 1785 - اگر مقداری از سرمایه از بین برود واز باقیمانده آن منافعی ببرد كه از خرج سالش زیاد بیاید، می تواند مقداری را كه از سرمایه كم شده، از منافع بر دارد.

مسأله 1786 - اگر غیر از سرمایه چیز دیگری از مالهای او از بین برود. نمی تواند از منفعتی كه به دستش می آید آن چیز را تهیه كند. ولی اگر در همان سال به آن چیز احتیاج داشته باشد، می تواند در بین سال ازد منافع كسب، آن را تهیه نماید.

مسأله 1787 - اگر در اول سال برای مخارج خود قرض كند وپیش از تمام شدن سال منفعتی ببرد، می تواند مقدار قرض خود را از آن منفعت كسر نماید.

مسأله 1788 - اگر در تمام سال منفعتی نبرد وبرای مخارج هود قرض كند، می تواند از منافع سالهای بعد قرض خود را اداء نماید.

مسأله 1789 - اگر برای زیاد كردن مال، یا خریدن ملكی كه به آن احتیاج ندارد قرض كند، نمی تواند از منافع كسب آن قرض را بدهد. ولی اگر مالی را كه قرض كرده وچیزی را كه از قرض خریده از بین برود وناجار شود كه قرض خود را بدهد می تواند از منافع كسب قرض را اداء نماید.

مسأله 1790 - انسان

می تواند خمس هر چیز را از همان چیز بدهد، یا به مقدار قیمت خمس كه بدهكار است، پول یا جنس دیگر بدهد.

مسأله 1791 - كسی كه قصد دادن خمس را دارد تا پنج یك مال باقی است می تواند در بقیه آن تصرف كند.

مسأله 1792 - كسی كه خمس بدهكار است بنابر احتیاط نمی تواند آن را به ذمه بگیرد یعنی خود را بدهكار اهل خمس بداند ودر تمام مال تصرف كند وچنانچه تصرف كند وآن مال تلف شود، باید خمس آن را بدهد.

مسأله 1793 - كسی كه خمس بدهكار است اگر با حاكم شرع مصالحه كند می تواند در تمام مال تصرف نماید وبعد از مصالحه منافعی كه بدست می آید مال خود او است.

مسأله 1794 - كسی كه با دیگری شریك است اگر خمس منافع خود را بدهد وشریك او ندهد وبنا داشته باشد كه خمس ندهد وبنا داشته باشد كه خمس ندهد ودر سال بعد، از مالی كه خمسش را نداده برای سرمایه شركت بگذارد، هیچ كدام نمی توانند در آن مال تصرف كنند.

مسأله 1795 - اگر بجه صغیر سرمایه ای داشته باشد واز آن منافعی بدست آید واجب است ولی، خمس آن را بدهد.

مسأله 1796 - انسان نمی تواند در مالی كه یقین دارد خمسش را نداده اند و صاحبش بنا دارد خمس ندهد تصرف كند، ولی در مالی كه شك دارد خمس آن را داده اند یا نه، می تواند تصرف نماید.

مسأله 1797 - كسی كه از اول تكلیف خمس نداده، اگر مالی بخرد وقیمت آن بالا رود، باید خمس قیمت فعلی آن را بدهد.

مسأله 1798 - كسی

كه از اول تكلیف خمس نداده، اگر از منافع كسب چیزی كه به آن احتیاج ندارد خریده ویكسال از خرید آن گذشته، باید خمس آن را بدهد واگر اثاث خانه وچیزهای دیگری كه به آنها احتیاج دارد مطابق شأن خود خریده، پس اگر بداند در بین سالی كه در آن سال فائده برده آنها را خریده، لازم نیست خمس آنها رابدهد واگر نداند كه در بین سال خریده یا بعد از تمام شدن سال، بنا بر احتیاط واجب باید با حاكم شرع مصالحه كند.

2- معدن

مسأله 1799 - اگر از معدن طلا، نقره، سرب، مس، آهن، نفت، ذغال سنگ، فیروزه، عقیق، زاج، نمك ومعدنهای دیگر چیزی بدست آورد، در صورتی كه به مقدار نصاب باشد باید خمس آن را بدهد بلكه بنا بر احتیاط واجب اگر كمتر از نصاب هم باشد باید خمس آن را بدهد.

مسأله 1800 - نصاب معدن 105 مثقال معمولی نقره یا 15 مثقال معمولی طلا است یعنی اگر قیمت چیزی را كه از معدن بیرون آورده، قبل از كم كردن مخارجی كه برای آن كرده به 105 مثقال نقره یا 15 مثقال طلا برسد باید خمس آن را بدهد.

مسأله 1801 - اگر آن چیزی كه از معدن خارج كرده مورد عملی قرار دهد كه قیمت آن زیاد گردد آن زیادی حكم منافع كسب را دارد كه در صورت زیادی از مخارج سال خمس دارد.

مسأله 1802 - گح وآهك وگل سر شور وگل سرخ از چیزهای معدنی نیست و كسی كه اینها را بیرون من آورد، در صورتی باید خمس بدهد كه آنچه را بیرون آورده به تنهایی یا با منافع دیگر

كسبش از مخارج سال او زاید بیاید.

مسأله 1803 - كسی كه از معدن چیزی بدست می آورد، باید خمس آن را بدهد چه معدن روی زمین باشد، یا زیر آن، در زمینی باشد كه ملك است، یا در جایی باشد كه مالك ندارد.

مسأله 1804 - اگر نداند قیمت چیزی را كه از معدن بیرون آورده به 105 مثقال نقره یا 15 مثقال طلا می رسد یا نه، لازم نیست به وزن كردن یا از راه دیگر قیمت آن را معلوم كند. مسأهل 1805 - اگر جند نفر چیزی از معدن بیرون آوردند، چنانچه قبل از كم كردن مخارجی كه برای آن كرده اند، قیمت آن به 105 مثقال نقره یا 15 مثقال طلا برسد اگر چه سهم هر كدام آنها این مقدار نباشد. باید خمس آن را بدهند وهمچنین اگر مجموع كمتر از نصاب باشد. بنا بر احتیاط واجب.

مسأله 1806 - اگر معدنی را كه در ملك دیگر یست بیرون آورد، آنچه از آن بدست می آید مال صاحب ملك است. وچون صاحب ملك برای بیرون آوردن آن خرجی نكرده، باید خمس تمام آنچه را كه از معدن بیرون آمده بدهد.

3 - گنج

مسأله 1807 - گنج، مالی است كه در زمین یا درخت یا كوه یا دیوار پنهان باشد وكسی آن را پیدا كند وطوری باشد كه به آن، گنج بگویند وخمس در آن واجب است اگر طلا ونقره باشد.

مسأله 1808 - اگر انسان در زمینی كه ملك كسی نیست گنجی پیدا كند، مال خود او است وباید خمس آن را بدهد.

مسأله 1809 - نصاب گنج 105 مثقال نقره در نقره 15 مثقال طلا است در

طلا یعنی اگر نقره ای را كه از گنج بدست می آورد، قبل از كم كردن مخارجی كه برای آن كرده به 105 مثقال وطلا به 15 مثقال برسد باید خمس آن را بدهد.

مسأله 1810 - اگر در زمینی كه از دیگری خریده گنجی پیدا كند وبداند مال كسانی كه قبلا مالك آن زمین بودن اند نیست، مال خود او می شود وباید خمس آن را بدهد، ولی اگر احتمال دهد كه مال یكی از آنان است، باید به او اطلاع دهد و چنانچه معلوم شود مال او نیست، باید به كسی كه پیش از او مالك زمین بوده اطلاع دهد، وبه همین ترتیب به تمام كسانی كه پیش از او مالك زمین بوده اند خبر دهد واگر معلوم شود مال هیچ یك آنان نیست مال خود او می شود وباید خمس آن را بدهد.

مسأله 1811 - اگر در ظرفهای متعددی كه در یكجا دفن شده مالی پیدا كند كه قیمت آنها روی هم 105 مثقال نقره یا 15 مثقال طلا باشد، باید خمس آن را بدهد. ولی چنانچه در چند حا گنج پیدا كند وهر كدام كمتر از نصاب باشد ولو مجموع به د نصاب برسد خمس واجب نیست

مسأله 1812 - اگر دو نفر گنجی پیدا كننند كه قیمت آن به 105 مثقال نقره یا 15 مثقال طلا برسد، اگر چه سهم هر یك آنان به این مقدار نباشد باید خمس آن را بدهند.

مسأله 1813 - اگر كسی حیوانی را بخرد ودر شكم آن مالی پیدا كند چنانچه احتمال دهد كه مال فروشنده است، باید به او خبر دهد، واگر معلوم شود مال او

نیست، باید به ترتیب، صاحبان قبلی آن را خبر كند در صورتی كه احتمال دهد مال آنها باشد وچنانچه معلوم شود كه مال هیچ یك آنان نیست خمس گنج واجب نیست، بلی در صورتی كه از مصارف سال او زیاد باشد خمس واجب است یعنی حكم منافع كسب را دارد.

4 - مال حلال مخلوط به حرام

مسأله 1814 - اگر مال حلال با مال حرام بطوری مخلوط شود كه انسان نتواند آنها را از یكدیگر تشخیص دهد وصاحب مال حرام ومقدار آن، هیچ كدام معلوم نباشد، باید خمس تمام مال را بدهد وبعد از دادن خمس، بقیه مال حلال می شود

مسأله 1815 - اگر مال حلال با حرام مخلوط شود وانسان مقدار حرام را بداند وصاحب آن را نشناسد، باید آن مقدار را به نیت صاحبش صدقه بدهد.

مسأله 1816 - اگر مال حلال با حرام مخلوط شود وانسان مقدار حرام را نداند وصاحبش را بشناسد باید یكدیگر را راضی نمایند وچنانچه صاحب مال راضی نشود، در صورتی كه انسان بداند چیز معینی مال او است وشك كند كه بیشتر از آن هم مال او هست یا نه، باید چیزی را كه یقین دارد مال او است به او بدهد بقیه مال خود او است، واگر مال معین را نداند به او تعلق دارد در صورتی كه تمام مال تحت ید او است با مراجعه به حاكم شرع حد اقل مقداری را كه می مال او است به او می دهد وبقیه بر خودش حلال است، واگر تحت ید او نباشد مقدار متیقن مال آن شخص را به او می دهد البته با نظر حاكم ومقداری كه یقینا مال او است بر

می دارد، ودر مقدار مشتبه با اجازه حاكم شرع نصف می كنند. هر كدام نصف آن مال را بر می دارند.

مسأله 1817 - اگر خمس مال حلال مخلوط به حرام را بدهد، یا مالی كه صاحبش را نمی شناسد به نیت اوصدقه بدهد، بعد از آنكه صاحبش پیدا شد، لازم نیست به مقدار مالش به او بدهد.

مسأله 1819 - اگر مال حالی با حرام مخلوط شود ومقدار حرام معلوم باشد وانسان بداند كه صاحب آن از چند نفر معین بیرون نیست ولی نتواند بفهمد كیست چنانچه مال دست او باشد وتسلط بر او بوجه شرعی نباشد باید همه آنها را راضی نماید واگر در دست او نباشد یا تسلط به وجه شرعی باشد حاكم شرع مصالحه می كند با همه افراد، وبطور مساوی قمست می نماید.

5 - جواهری كه به واسطه فرو رفتن در دریا بدست می آید

مسأله 1820 - اگر به واسطه غواصی یعنی فرو رفتن درد دریا لؤلؤ ومرجان یا جواهر دیگری بیرون آورند،، روئیدنی باشد، یا معدنی، چنانچ قبل از كم كردن مخارجی كه برای بیرون آوردن آن كرده اند، قیمت آن به 18 نخود طلا برسد، باید خمس آن را بدهند. چه در یك دفعه آنرا از دریا بیرون آورده باشند یا در چند دفعه، آنچه بیرون آمده از یك جنس باشد، یا از چند جنس، یك نفر آن را بیرون آورده باشد، یا چند نفر

مسأله 1821 - اگر بدون فرو رفتن در دریا به وسیله اسبابی جواهر بیرون آورد یا از روی آب دریا یا از كنار دریا جواهر بگیرد، در صورتی باید خمس آن را بدهد كه آنچه را بدست آورده به تنهایی یا با منفعتهای دیگر كسب او

از مخارج سالش زیادتر باشد

مسأله 1822 - خمس ماهی وحیوانات دیگری كه انسان بدون فرو رفتن در دریا می گیرد، در صورتی واجب است كه به تنهایی یا با منفعتهای دیگر كسب او از مخارج سالش زیادتر باشد.

مسأله 1823 - اگر انسان بدون قصد اینكه چیزی از دریا بیرون آورد در دریا فرو رود واتفاقا جواهری بدستش آید باید خمس آن را بدهد.

مسأله 1824 - اگر انسان در دریا فرو رود وحیوانی را بیرون آورد ودر شكم آن جواهری پیدا كه قیمتش هچده نخود طلا یا بیشتر باشد، چنانچه آن حیوان مانند صدف باشد كه نوعا در شكمش جواهر هست، باید خمس آن را بدهد واگر اتفاقا جواهر بلعیده باشد، در صورتی خمس آن واجب است كه به تنهایی یا با منفعتهای دیگر كسب او از مخارج سالش زیادتر باشد.

مسأله 1825 - اگر در رودخانه های بزرگ مانند دجله وفرات فرو رود و جواهری بیرون آورد، چنانچه در آن رودخانه جواهر عمل می آید بنا بر احتیاط باید خمس آن را بدهد.

مسأله 1826 - اگر در آب فرو رود ومقداری عنبر بیرون آورد كه قیمت آن 18 نخود طلا هم نباشد، باید خمس آن را بدهد وهمچنین چنانچه از روی آب یا از كنار دریا بدست آورد، اگر جه قیمت آن به مقدار 18 نخود طلا هم نرسد خمس آن واجب است.

مسأله 1828 - كسی كه كسبش غواصی یا بیرون آوردن معدن است، اگر خمس آنها را بدهد وچیزی از مخارج سالش زیاد بیاید، لازم نیست دو باره خمس آن را بدهد.

مسأله 1828 - اگر بچه ای معدنی را بیرون آورد، یامال حلال مخلوط

به حرام داشته باشد، یا گنجی پیدا كند، یا به واسطه فرو رفتن در دریا، جواهری بیرون آورد ولی او باید خمس آنها را بدهد.

6- غنیمت

مسأله 1829 - اگر مسلمانان به امر امام علیه السلام باكفار جنگ كنند وچیزهایی در جنگ بدست آورند، به آنها غنیمت گفته می شود، ومخارجی را كه برای غنیمت كرده اند، مانند مخارج نگهداری وحمل ونقل آن وچیزهایی كه مخصوص به امام است، باید از غنیمت كنار بگذارند وخمس بقیه آن را بدهند.

7 - زمینی كه كافر ذمی از مسلمان بخرد.

مسأله 1830 - اگر كافر ذمی زمینی را از مسلمان بخرد، باید خمس آن را از همان زمین یا ازمال دیگرش بدهد. ونیز اگر خانه ودكان ومانند اینها را از مسلمانان بخرد، باید خمس زمین آن را بدهد ودر دادن این خمس قصد قربت لازم نیست، بلكه حاكم شرع هم كه خمس را از او می گیرد، لازم نیست قصد قربت نماید.

مسأله 1831 - اگر كافر ذمی زمینی را كه از مسلمان خریده به مسلمان دیگری هم بفروشد، خمس از كافر ساقط نمی شود، ونیز اگر بمیرد ومسلمانی آن زمین را از او ارث ببرد، باید خمس آن را از همان زمین، یا از مال دیگر كافر بدهد

مسأله 1832 - اگر كافر ذمی موقع خریدن زمین شرط كند كه خمس ندهد، یا شرط كند كه فروشنده خمس آن را بدهد، شرط او صحیح نیست وباید خمس را بدهد ولی اگر شرط كند كه فروشنده مقدار خمس را از طرف او به صاحبان خمس بدهد اشكال ندارد

مسأله 1833 - اگر مسلمان زمین را به غیر خرید وفروش ملك كافر كند وعوض آن را بگیرد مثلا به او صلح نماید، كافر ذمی لازم نیست خمس آن را بدهد.

مسأله 1834 - اگر كافر ذمی صغیر باشد، ولی او برایش زمینی بخرد، باید خمس آن

را بدهد.

مصرف خمس

مسأله 1835 - خمس را باید دو قسمت كنند : یك قسمت آن سهم سادات است وباید به سید فقیر، یا یتیم، یا به سیدی كه در سفر درمانده شده بدهند ونصف دیگر آن سهم امام علیه السلام است كه در این زمان باید به مجتهد جامع الشرایط بدهند. یا به مصرفی كه او اجازه میدهد برسانند ولی اگر انسان بخواهد سهم امام را به مجتهدی كه از او تقلید نمی كند بدهد، در صورتی به او اذن داده می شود كه بداند آن مجتهد ومجتهدی كه از او تقلید می كند، سهم امام را به یك طور مصرف می كنند.

مسأله 1836 - سید یتیمی كه به او خمس می دهند، باید فقیر باشد ولی به سیدی كه در سفر درمانده شده، اگر در وطنش فقیر هم نباشد، می شود خمس داد.

مسأله 1837 - به سیدی كه در سفر درمانده شده، اگر سفر او سفر معصیت باشد، خمس بدهند اشكال ندارد.

مسأله 1838 - به سیدی كه عادل نیست می شود خمس داد ولی به سیدی كه دوازده امامی نیست بنا بر احتیاط نباید خمس بدهند.

مسأله 1839 - به سیدی كه معصیتكار است، اگر خمس دادن كمك به معصیت او باشد وندادن خمس موجب می شود كه معصیت نكند نباید خمس داد ولی اگر داده شود ذمه بری می شود.

مسأله 1840 - اگر كسی بگوید سیدم نمی شود به او خمس داد، مگر آنكه یك نفر عادل، بلكه موثق سید بودن او را تصدیق كند، یا در بین مردم بطوری معروف باشد كه انسان یقین كند یا اطمینان پیدا كند كه سید است.

مسأله

1841 - به كسی كه در شهر خودش مشهور باشد سید است، اگر چه انسان به سید بودن او یقین نداشته باشد می شود خمس داد.

مسأله 1842 - كسی كه زنش سیده است بنابر احتیاط واجب نباید به او خمس بدهند كه به مصرف مخارج خودش برساند. ولی اگر مخارج دیگران بر آن زن واجب باشد ونتواند مخارج آنان را بدهد، جایز است انسان خمس به آن زن بدهد كه به مصرف آنان برساند.

مسأله 1843 - اگر مخارج سیدی كه عیال انسان نیست بر انسان واجب باشد، بنا بر احتیاط واجب، نمی تواند از خمس خوراك وپوشاك او را بدهد، وهمچنین اگر مقداری خمس ملك اوكند كه به مصرف مخارج خودش برساند ولی اگر مقداری خمس ملك او كند كه صرف در چیزهایی كه نفقات واجبه نیست بنماید مانعی ندارد.

مسأله 1844 - به سید فقیری كه مخارجش بر دیگری واجب است واو نمی تواند مخارج آن سید را بدهد، یا دارد ونمی دهد می شود خمس داد.

مسأله 1845 - احتیاط واجب آن است كه بیشتر از مخارج یك سال به یك سید فقیر خمس ندهند.

مسأله 1846 - اگر در شهر انسان سید مستحقی نباشد واحتمال هم ندهد كه پیدا شود، یا نگهداری خمس تا پیدا شدن مستحق ممكن نباشد، باید خمس را به شهر دیگر ببرد به مستحق برساند ومی تواند مخارج بردن آن را از خمس بر دارد. وارگر خمس از بین برود، چنانچه در نگهداری آن كوتاهی كرده، باید عوض آن را بدهد واگر كوتاهی نكرده، چیزی بر او واجب نیست.

مسأله 1847 - هر گاه در شهر خودش مستحقی نباشد ولی احتمال دهد

كه پیدا شود اگر چه نگهداری خمس تا پیدا شدن مستحق ممكن باشد، می تواند خمس را به شهر دیگر ببرد وچنانچه در نگهداری آن كوتاهی نكند وتلف شود، نباید چیزی بدهد، ولی نمی تواند مخارج بدن آن را از خمس بردارد.

مسأله 1848 - اگر در شهر خودش مستحق پیدا شود، باز هم می تواند خمس را به شهر دیگر ببرد وبه مستحق برساند، ولی مخارج بردن آن را باید از خودش بدهد ودر صورتی كه خمس از بین برود، اگر چه در نگهداری آن كوتاهی نكرده باشد ضامن است

مسأله 1849 - اگر با اذن حاكم شرع خمس را به شهر دیگر ببرد، واز بین برود لازم نیست دو باره خمس بدهد. وهمچنین است اگر به كسی بدهد كه از طرف حاكم شرع وكیل بوده كه خمس را بگیرد واز آن شهر به شهر دیگر ببرد.

مسأله 1850 - اگر خمس را از خود مال ندهد واز جنس دیگر بدهد، باید به قیمت واقعی آن جنس حساب كند وچنانچه گرانتر از قیمت حساب كند، اگر چه مستحق به آن قیمت راضی شده باشد، باید مقداری را كه زیا د حساب كرده بدهد.

مسأله 1851 - كسی كه از مستحق طلبكار است می تواند طلب خود را بابت خمس حساب كند وبنابر احتیاط واجب باید از حاكم شرع اجازه بگیرد یا آنكه خمس را به او بدهد وبعدا مستحق بابت بدهی خود ره او برگرداند ومی تواند از مستحق وكالت گرفته وخود از جانب او قبض نموده وبابت طلبش دریافت كند.

زكوة

مسأله 1852 - زكوة 9 چیز واجب است : اول - گندم - دوم - جو. سوم

- خرما. چهارم - كشمش. پنجم - طلا. ششم - نقره. هفتم - شتر. هشتم - گاو. نهم - گوسفند. واگر كسی مالك یكی از این نه چیز باشد، با شرایطی كه بعدا گفته می شود، باید مقداری كه معین شده، به یكی از مصرفهایی كه دستور داده اند برساند.

مسأله 1853 سلت كه دانه ایست به نر می گندم وخاصیت جو دارد وعدس كه مثل گندم است وخوراك مردمان صنعاء می باشد، زكوتشان بنا بر احتیاط واجب باید داده شود.

شرایط واحب شدن زكوة

مسأله 1854 - زكوة در صورتی واجب می شود كه مال به مقدار نصاب كه بعدا گفته می شود، برسد ومالك آن، آزاد باشد وبتواند در آن مال تصرف كند ودر خصوص طلا ونقره معتبر است مالك عاقل وبالغ باشد ولی در بقیه آن نه جنس عقل وبلوغ شرط نیست.

مسأله 1855 - اگر انسان یازده ماه مالك گاو وگوسفند وشتر وطلا ونقره باشد اول ماه دوازدهم باید زكوة آنها را بدهد. ولی او ل سال بعد را باید بعد از تمام شدن ماه دوازدهم حساب كند.

مسأله 1856 - اگر مالك طلا ونقره در بین سال بالغ شود، واجب نیست كه زكوة بدهد مثلا اگر بجه ای در اول محرم مالك طلا به حد نصاب شود وبعد از گذشتن دو ماه بالغ گردد، یازده ماه كه از اول محرم بگذرد، اگر چه شرایط دیگر را هم دارا باشد زكاة واجب نمی شود مگر بعد از گذشتن یازده ماه از بلوغ.

مسأله 1857 - زكوة گندم وجو وقتی واجب می شود كه به آنها گندم وجو گفته شود وزكة كشمش در وقتی كه به آن كشمش می

گویند واجب می شود وموقعی هم كه خرما را خرما می نامند زكوة آن واجب می شود ولی وقت دادن زكوة در گندم وجو موقع خرمن وجدا كردن كاه آنها است، ودر خرما وكشمش موقعی است كه خشك شده باشند مسأله 1858 - اگر موقع واجب شدن زكوة گندم وجو وكشمش وخرما كه درمسأله پیش گفته شد، صاحب آنها بالغ باشد باید زكوة آنها رابدهد، واگر بالغ نباشد باید بعد از بالغ شدن بدهد ویا ولی او قبل از بلوغ بدهد.

مسأله 1859 - اگر صاحب گاو وگوسفند وشتر در تمام سال دیوانه باشد، زكوة به مال او تعلق می گیرد ولی اگر مالك طلا ونقره دیوانه باشد زكاة بر او واجب نیست وهمچنین اگر در مقداری از سال دیوانه باشد ورد آخر سال عاقل گردد، زكوة بر او واجب نیست مسأله 1860 - اگر صاحب گاو وگوسفند وشتر وطلا ونقره در مقداری از سال مست یا بیهوش شود، زكوة از او ساقط نمی شود. وهمچنین است اگر موقع واجب شدن زكوة گندم وجو وخرما وكشمش مست یا بیهوش باشد.

مسأله 1861 - مالی را كه از انسان غصب كرده اند ونمی تواند در آن تصرف كند زكوة ندارد. واگر زراعتی را از او غصب كنند وموقعی كه زكوة آن واجب می شود در دست غصب كننده، باشد وقتی كه به صاحبش بر گشت، واجب نیست كه زكوة آن را بدهد.

مسأله 1862 - اگر طلا ونقره یا چیز دیگری را كه زكوة آن واجب است قرض كند ویك سال نزد او بماند، باید زكوة ان را بدهد وبر كسی كه قرض داده چیزی واجب نیست.

زكوة گندم وجو وخرما وكشمش

مسأله 1863

- زكوة گندم وجو وخرما وكشمش وقتی واجب می شود كه به مقدار نصاب برسند ونصاب آنها 288 من تبریز 45 مثقال كم است وهرمن ششصد وچهل مثقال 24 نخودی است كه تقریا 847 كیلو گرم می شود

مسأله 1864 - اگر پیش از دادن زكوة از انگور وخرما وجو وگندمی كه كه زكوة

آنها واجب شده خود وعیالاتش بخورند، یا مثلا به فقیر بدهد مجانا، باید زكوة مقداری را كه مصرف كرده بدهد.

مسأله 1865 - اگر بعد از آنكه زكوة گندم وجو وخرما وانگور واجب شد مالك آن بمیرد، باید مقدار زكوة را از مال او بدهند. ولی اگر پیش از واجب شدن زكوة بمیرد، هر یك از ورثه كه سهم او به اندازه نصاب است، باید زكوة سهم خود را بدهد. مسأه 1866 - كسی كه از طرف حاكم شرع مأمور جمع آوری زكوة است، موقع خرمن كه گندم وجو را از كان جدا می كنند وبعد از خشك شدن خرما و انگور، می تواند زكوة را مطالبه كند، واگر مالك ندهد وچیزی كه زكوة آن واجب شده از بین برود باید عوض آن را بدهد.

مسأله 1867 - ار بعد از مالك شدن درخت خرما وانگور، یا زراعت گندم و جو زكوة آنها واجب شود، مثلا خرما در ملك او خرما شود، باید زكوة آن را بدهد.

مسأله 1868 - اگر بعد از آنكه زكوة گندم وجو وخرما وانگور واجب شد زراعت ودرخت را بفروشد، باید زكوة انها را فروشنده بدهد.

مسأله 1869 - اگر انسان گندم یا جو یا خرما یا انگور را بخرد وبداند كه فروشنده زكوة آن را داده، یا شك كند كه

داده یا نه، چیزی بر او واجب نیست واگر بداند كه زكوة آن را نداده، چه حاكم شرع معامله مقداری را كه باید از بابت زكوة داده شود، اجازه بدهد چه ندهد معامله آن مقدار صحیح است ولی اگر اجازه ندهد مستحق یا حاكم مطالبه زكاة از عین مال از خریدار می كند چنانچه بدهد او از بایع مطالبه می كند واگر معامله مقدار زكوة را اجازه دهد، خریدار باید قیمت آن مقدار را به حاكم شرع بدهد ودر صورت كه قیمت آن مقدار را به فروشنده داده باشد، می تواند از او پس بگیرد.

مسأله 1870 - اگر وزن گندم وجو وخرما وكشمش موقعی كه تر است به 288 من و 45 مثقال كم برسد وبعد از خشك شدن كمتر از این مقدار شود، زكوة آنها واجب نیست.

مسأله 1871 - اگر گندم وجو وخرما را پیش از خشك شدن مصرف كند چنانچه خشك آنها ره اندازه نصاب باشد، باید زكوة آنها را بدهد.

مسأله 1872 - خرمایی كه تازه آن را می خورند واگر بماند بعد از خشك شدن، خرما به آن نمی گویند، ولو مقداری باشد كه خشك آن ره 288 من و 45 مثقال كم برسد، زكوة آن واجب نیست.

مسأله 1873 - گندم وجو وخرما وكشمشی كه زكوة آنها را داده، اگر چند سال هم نزد او بماند زكوة ندارد.

مسأله 1874 - اگر گندم وجو وخرما وانگور از آب باران یا نهر مشروب شوند یا مثل زراعتهای مصر از رطوبت زمین استفاده كنند، زكوة آنها ده یك است واگر با دلو ومانند آن آبیاری شود، زكوة انها بیست یك است. واگر مقداری از باران،

یا نهر، یا رطوبت زمین استفاده كنند وبه همان مقدار از آبیاری با دلو و مانند آن استفاده نمایند زكوة نصف آنها ده یك وزكوة نص دیگر آنها بیست یك می باشد یعنی از چهل قسمت سه قسمت آن را باید بابت زكوة بدهند.

مسأله 1875 - اگر گندم وجو وخرما وانگور، هم از آب باران مشروب شود، وهم از آب دلو ومانند آن استفاده كند، چنانچه طوری باشد كه عرفا بگویند آبیاری با دلو ومانند آن شده، زكوة انها بیست یك است واگر عرفا بگویند آبیاری با آب نهر وباران شده، زكوة آنها ده یك است.

مسأله 1876 - اگر شك كند كه آبیاری با آب براان وآب دلو بوده یا عرفا می گویند با آب باران آبیاری شده، می تواند از نصف آن ده یك واز نصف دیگر آن بیست یك بدهد ونیز اگر شك كند كه با هر دو بوده، یا عرفا می گویند آبیاری با دلو شده، می تواند زكوة تمام آن را بیست یك بدهد.

مسأله 1877 - اگر گندم وجو وخرما وانگور با آب باران ونهر مشروب شوند وبه آب دلو ومانند آن محتاج نباشند ولی با آب دلو هم آبیاری شوند، وآب دلو به زیاد شدن محصول كمك نكند، زكوة آنها ده یك است واگر با دلو ومانند آن آبیاری شوند وبه آب نهر وباران محتاج نباشد ولی با آب نهر وباران هم مشروب شوند وآنها به زیاد شدن محصول كمك نكنند، زكوة آنها یك است.

مسأله 1878 -اگر زراعتی را با دلو ومانند آن آبیاری كنند ودر زمینی كه پهلوی ان است زراعتی كنند كه از رطوبت آن زمین استفاده نماید

ومحتاج به آبیاری نشود زكوة زراعتی كه با دلو آبیاری شده بیست یك وزكوة زراعتی كه پهلوی آن است ده یك میباشد.

مسأله 1879 - مخارجی را كه برای گندم وجو وخرما وانگور كرده است، و مقداری از قیمت اسباب ولباس را كه به واسطه زراعت كم شده، نم تواند از حاصل كسر كندم بلی بعد از ملاحطه نصاب، زكاة آن مصارف لا لازم نیست بدهد وده یك یا بیست یك با قیمانده را باید بدهد یعنی چنانچه قبل از كسر آنها 288 من و 45 مثقال كم برسد باید زكوة باقیمانده آن را بدهد.

مسأله 1880 - تخمی را كه به مصرف زراعت رسانده می تواند قیمتی را كه در حین زرع داشته جزء مخارج حساب نماید وحكم آن درمسأله قل بیان شد.

مسأله 1881 - اگر زمین واسباب زراعت یا یكی از این دو ملك خود او باشد، نباید كرایه آنها را جزء مخارج حساب كند. ونیز برای كارهایی كه خودش كرده، یا دیگری بی اجرت انحام داده، چیزی از حاصل كسر نمی شود.

مسأله 1882 - اكر درخت انگور یا خرما را بخرد، قیمت آن جزء مخارج نیست. ولی اگر خرما یا انگور را پیش از چیدن بخرد، پولی را كه برای آن داده جزء مخارج حساب می شود.

مسأله 1883 - اگر زمینی را بخرد ودر آن زمین گندم یا جو بكارد، پولی را كه برای خرید زمین داده جزء مخارج حساب نمی شود. ولی اگر زراعت را بخرد، پولی را كه برای خرید آن داده می تواند جزء مخارج حساب نماید واز حاصل كم كند اما باید قیمت كاهی را كه از آن بدست می

آید، از پولی كه برای خرید زراعت داده كسر نماید مثلا اگر زراعتی را پانصد تومان بخرد وقیمت كاه آن صد تومان باشد فقط چهار صد تومان آن را می تواند جزء مخارج حساب نماید.

مسأله 1884 - كسی كه بدون گاو وچیزهای دیگری كه برای زراعت لازم است می تواند زراعت كند، اگر اینها را بخرد، نباید پولی را كه برای خرید اینها داده جزء مخارج حساب نماید.

مسأله 1885 - كسی كه بدون گاو وچیزهای دیگری كه برای زراعت لازم است نمی تواند زراعت كند، اگر آنها را بخرد وبه واسطه زراعت بگلی از بین بروند، می تواند تمام قیمت آنها را جزء مخارج حساب نماید واگر مقداری از قیمت آنها كم شود، می تواند آن مقدار را جزء مخارج حساب كند ولی اگر بعد از زراعت چیزی از قیمتشان كم نشود، نباید چیزی از قیمت آنها را جزء مخارج حساب نماید.

مسأله 1886 - اگر دی یك زمین جو وگندم وچیزی مثل برنج ولوبیا كه زكوة آن واجب نیست بكارد، چنانچه مقصودش زراعت كردن چیزی بوده كه زكوة ندارد وبعدا چیزی را كه زكوة دارد زراعت كرده، نباید مخارج را حساب كند واگر مقصودش زراعت كردن چیزی بوده كه زكوة دارد وبعدا چیزی را كه زكوة ندارد زراعت كردة، می تواند تمام مخارج را حساب نماید واز حاصل كم كند و در صورتی كه مقصودش زراعت هر دو بوده مخارجی را كه كرده، باید به هر دو، قسمت نماید مثلا اگر هر دو به یك اندازه بوده، می تواند نصف مخارج را از جنسی كه زكوة دارد كسر نماید.

مسأله 1887 - اگر انسان در

چند شهر كه فصل آنها با یكدیگر اختلاف دارد وزراعت میوه آنها در یك وقت بدست نمی آید گندم یا جو یا خرما یا انگور داشته باشد وهمه آنها محصول یك سال حساب شود، چنانچه چیزی كه اول می رسد به اندازه نصاب یعنی 288 من و 45 مثقال كم باشد، باید زكود آن را موقعی كه می رسد بدهد وزكوة بقیه را هر وقت بدست می آید اداء نماید واگر آنچه اول می رسد به اندازه نصاب نباشد، صبر می كند تا بقیه آن برسد، پس اگر رویهم به مقدار نصاب شود، زكوة آن واجب است واگر به مقدار نصاب نشود، زكوة آن واجب نیست.

مسأله 1888 - اگر درخت خرما یا انگور در یك سال دو مرتبه میوه دهد، چنانچه روی هم به مقدار نصاب باشد بنا بر احتیاط زكوة آن واجب است.

مسأله 1889 - اگر مقداری رطب یا انگور تازه دارد كه خشك آن به اندازه نصاب می شود، چنانچه به قصد زكوة از تازه آن به قدری به مستحق بدهد كه اگر خشك شود به اندازه زكوتی باشد كه بر او واجب است اشكال دارد.

مسأله 1890 - اگر زكوة خرمای خشك یا كشمش بر او واجب باشد، نمی تواند زكوة آن را خرمای تازه یا انگور بدهد ونیز اگر زكوة خرمای تازه یا انگور بر او واجب باشد نمی تواند زكوة آن را خرمای خشك یا كشمش بدهد. اما اگر یكی از اینها یا چیز دیگری را به قصد قیمت زكوة بدهد مانعی ندارد.

مسأله 1891 - كسی كه بدهكار است ومالی هم دارد كه زكوة آن واجب شده اگر بمیرد باید

او لتمام زكوة را از مالی كه زكوة آن واب شده بدهند، بعد قرض او را اداء نمایند

مسأله 1892 - كسی كه بدهكار است وگندم یا جو یا خرما یا كشمش هم دارد، اگر بمیرد وپیش از انكه زكوة اینها واجب شود، ورثه قرض او را ازمال دیگر بدهند، هر كدام كه سهمشان 288 من و 450 مثقال كم برسد، باید زكوة بدهد واگر پیش از آنكه زكوة اینها واجب شود، قرض او را ندهند، چنانچه مال میت فقط به اندازه بدهی او باشد بنا بر احتیاط باید زكاة را بدهند وطلب طلبكاران را یا استرضاء از آنها بنمایند، وهمچنین اگر مال میت بیشتر از بدهی او باشد، در صورتی كه بدهی او به قدری است كه اگر بخواهند اداء نمایند، باید مقداری از گندم وجو وخرما وكشمش را هم به طلبكار بدهند.

مسأله 1893 - اگر گندم وجو وخرما وكشمشی كه زكوة آنها واجب شده خوب وبد دارد، احتیاط واجب آن است كه زكوة هر كدام از خوب وبد را از خود آنها بدهد ولی چنانچه خوب وخوبتر دارد اظهر اكتفاء به دادن از خوب است.

نصاب طلا

مسأله 1894 - طلا دو نصاب دارد : نصاب اول بیست مثفال شرعی است كه هر مثقال آن 18 نخود است، پس وقتی طلا به بیست مثقال شرعی كه پانزده مثقال معمولی است برسد، اگر شرایط دیگر را هم كه بیان شد داشته باشد، انسان باید چهل یك آن را كه نه نخود می شود از بابت زكوة بدهد واگر به این مقدار نرسد، زكوة ان واجب نیست، ونصاب دوم آن چهار مثقال شرعی است كه سه

مثقال معمولی می شود یعنی اگر سه مثقال به پانزده مثقال اضافه شود، باید زكوة تمام 18 مثقال را از قرار چهل یك بدهد واگر كمتر از سه مثقال اضافه شود، فقط باید زكوة 15 مثقال آن را بدهد وزیادی آن زكوة ندارد وهمچنین است هر چه بالا رود یعنی اگر سه مثقال اضافه شود، باید زكوة تمام آنها را بدهد واگر كمتر اضافه شود، مقداری كه اضافه شده زكوة ندارد.

نصاب نقره

مسأله 1895 - نقره ونصاب دارد : نصاب اول آن 105 مثقال معمولی است كه اگر نقره به 105 مثقال برسد وشراط دیگر را هم كه بیان شد داشته باشد، انسان باید چهل بك آن را كه 2 مثقال و 15 نخود از بابت زكوة بهد واگر به این مقدار نرسد، زكوة آن واجب نیست، ونصاب دوم آن 21 مثقال است. یعنی اگر 21 مثقال به 105 مثقال اضافه شود، باید زكوة تمام 126 مثقال را بطوری كه گفته شد بدهد واگر كمتر از 21 مثقال اضافه شود، فقط باید زكوة 105 مثقال آن را بدهد وزادی آن زكوة ندارد وهمچنین است هر چه بالا رود، یعنی اگر 21 مثقال اضافه شود، باید زكوة تمام آنها را بدهد واگر كمتر اضافه شود، مقداری كه اضافه شده. كمتر از 21 مثقال است زكوة ندارد. بنابر این اگر انسان چهل یك هر چه طلا ونقره دارد بدهد، زكوتی را كه بر او واجب بوده داده وگاهی هم بیشتر از مقدار واجب داده است مثلا كسی كه 110 مثقال نقره دارد، اگر چهل یك آن را بدهد، زكوة 105 مثقال آن را كه واجب بوده داده ومقداری

هم برای 5 مثقال آن داده كه واجب نبوده است.

مسأله 1896 - كسی كه طلا یا نقره او به اندازه نصاب است، اگر چه زكوة آن را داده باشد، تا وقتی از نصاب اول كم نشده، همه ساله باید زكوة آن را بدهد.

مسأله 1897 - زكوة طلا ونقره در صورتی واجب می شود كه آن را سكه زده باشند ومعامله با آن را ئج باشد یعنی معامله پول طلا ونقره با آن بشود واگر سكه آن از بین رفته باشد لازم نیست زكوة آن را بدهند.

مسأله 1898 - طلا ونقره سكه داری كه زنها را زینت بكار می برند، زكوة آن واجب نمی باشد.

مسأله 1899 - كسی كه طلا ونقره دارد، اگر هیچ كدام آنها به اندازه نصاب اول نباشد مثلا 104 مثقال نقره و 14 مثقال طلا داشته باشد، زكوة بر او واجب نیست.

مسأله 1900 - چنانچه سابقا گفته شد زكوة طلا ونقره در صورتی واجب می شود كه انسان یازده ماه مالك مقدار نصاب باشد واگر در بین یازده ماه، طلا و نقره او از نصاب اول كمتر شود زكوة بر او واجب نیست.

مسأله 1901 - اگر در بین یازده ماه طلا ونقره ای را كه دارد با طلا یا نقره یا چیز دیگر عوض نماید یا آنها را آب كند، زكوة بر او واجب نیست. ولو برای فرار از دادن زكوة این كارها را بكند.

مسأله 1902 - اگر در ماه دوازدهم پول طلا ونقره را آب كند، باید زكوة آنها را بدهد وچنانچه به واسطه آب كردن، وزن یا قیمت آنها كم شود، باید زكوتی را كه

پیش از آب كردن بر او

واجب بوده بدهد.

مسأله 1903 - اگر طلا ونقره ای كه دارد خوب وبد داشته باشد، می تواند زكوة هر كدام از خور وبد را از خود آن بدهد ولی بهتر است زكوة همه آنها را از طلا و نقره خوب بدهد.

مسأله 1904 - طلا ونقره ای كه بیشتر از اندازه معمول فلز دیگر دراد، به حدی كه به آن پول طلا ونقره نگویند اگر خالص آن به اندازه نصاب كه مقدار آن گفته شد برسد انسان باید زكوة آن را بدهد ولی اگر به آن پول طلا ونقره بگویند زكاة آن واجب است ولو خالص آن به اندازه نصاب نباشد.

مسأله 1905 - اگر طلا ونقره ای كه دارد به مقدار معمول فلز دیگر به آن مخلوط باشد، نمی تواند زكوة آن را از طلا ونقره ای بدهد كه بیستر از معمول فلز دیگر دارد. ولی اگر بقدری بدهد كه یقین كند طلا ونقره خالصی كه در آن هست، به اندازه زكوتی می باشد كه بر او واجب است اشكال ندارد.

زكوة شتر وگاو وگوسفند

مسأله 1906 - زكوة شتر وگاو وگوسفند غیر از شرطهایی كه گفته شد دو شرط دیگر دارد : اول آنكه حیوان در تمام سال بیكار باشد ولی اگر در تمام سال یكی دو روز هم كار كرده باشد، زكوة آن واجب است. دوم آنكه در تمام سال از علف بیابان بچرد پس اگر تمام سال یا مقداری از آن را از علف چیده شده، یا از زراعتی كه ملك مالك یا ملك كس دیگر است بچرد زكوة ندارد. ولی اگر در تمام سال یك روز یا دو روز از علف مالك بخورد، زكوة آن

واجب است.

مسأله 1907 - اگر انسان برای شتر وگاو وگوسفند خود چراگاهی را كه كسی نكاشته بخرد، یا اجاره كند، یا برای چراندن در آن باج بدهد، لازم نیست زكوة آنها را بدهد.

نصاب شتر

مسأله 1908 - شتر دوازده نصاب دارد، او ل - پنچ شتر وزكوة آن یك گوسفند است وتا شماره شتر به این مقدار نرسد زكوة ندارد. دوم - ده شتر وزكوة آن دو گوسفند است. سوم - پانزده شتر وزكوة آن سه گوسفند است. چهارم - بیست شتر وزكوة ان چهار گوسفند است. پنجم - بیست وپنج شتر وزكوة آن پنج گوشفند است. ششم - بیست وشش شتر وزگؤ ان یك شتر است كه داخ سال دوم شهد باشد. هفتم - سی وشش شتر وزكوة آن یك شتر است كه داخل سال سوم شده باشد. هشتم - چهل وشش شتر وزكوة آن یك شتر است كه داخل سال چهارم شده باشد. نهم - شصت ویك شتر وزكوة آن یك شتر است كه داخل سال پنجم شده باشد. دهم - هفتاد وپنج شتر وزكوة آن دو شتر است كه داخل سال سوم شده باشد. یازدهم - نود ویك شتر وزكوة آن دو شتر است كه داخل سال چهارم شده باشد. دوازداهم - صد وبیست ویك شتر وبالاتر از آن است كه باید چهل تا چهل تا حساب كند وبرای هر چهل تا یك شتری بدهده داخل سال سوم شده باشد، یا پنجاه تا پنجاه تا حساب كند، وبرای هر پنچاه تا یك شتری بدهد كه داخل سال چهارم شده باشد ویا با چهل وپنجاه تا یك شتری بدهد كه داخل سال چهارم

شده باسد ویا با چهل وپنجاه حساب كند، ولی در هر صورت بهت راست طوری حساب كند كه چیزی باقی نماند، یا اگر چیزی باقی می ماند از نه تا بیشتر نباشد، مثلا اگر 140 شتر دارد، برای صد تا دو شتری كه داخل سال چهارم شده وبرای چهل تا یك شتری كه داخل سال سوم شده بدهد.

مسأله 1909 - زكوة ما بین دو نصاب واجب نیست پس اگر شماره شترهایی كه دارد ان نصاب اول كه پنج است بگذرد تا به نصاب دوم كه ده تا است نرسیده فقط باید زكوة پنج تای آن را بدهد. وهمچنین است در نصابهای بعد.

نصاب گاو

مسأله 1910 - گاو دو نصاب دارد : نصاب اول آن سی تا است كه وقتی شماره گاو به سی رسید، اگر شرایطی را كه گفته شد داشته باشد، انسان باید یك گوساله ای كه داخل سال دوم شده از بابت زكوة بدهد، ونصاب دوم آن چهل است وزكوة آن یك گوساله ماده ایست كه داخل سال سوم شدهد باشد، وزكوة ما بین سی وچهل واجب نیست مثلا كسی كه سی ونه گاو دارد، فقط باید زكوة سی تای آنها را بدهد، ونیز اگر از چهل گاو زیادتر داشته باشد تا به شصت نرسیده، فقط باید زكوة چهل تای آنها را بدهد وبعد از آنكه به شصت رسیده ؟ چون دو برابر نصاب اول را دارد، باید دو گوساله ای كه داخل سال دوم شده بدهد، وهمچنین هرچه بالا رود، باید یا سی تا سی تا حساب كند یا چهل تا چهلتا یا با سی وچهل حساب نماید وزكوة آن را به

دستوری كه گفته شد بدهد. ولی باید طوری حساب كند كه چیزی باقی نماند، یا ار چیزی باقی می ماند از نه تا بیشتر نباشد، مثلا اگر هفتاد گاو دارد، باید به حساب سی وچهل حساب كند وبرای سی تای آن زكوة سی تا وبرای چهل تای آن زكوة چهل تا را بدهد، وچون اگر به حساب سی تا حساب كند، ده تا زكوة نداده می ماند.

نصاب گوسفند

مسأله 1911 - گوسفند پنج نصاب دارد، اول - چهل وزكوة آن یك گوسفند است، وتا گوسفند به چهل نرسد زكوة ندارد. دوم - صد وبیست ویك وزكوة آن دو گوسفند است - سوم - دو یست ویك وزكوة آن سه گوسفند است. چهارم - سیصد ویك وزكوة آن جار گوسفند است. پنجم - چهار صد وبالاتر از آن است. كه باید آنها را صد تا صد تا حساب كند وبرای هر صد تای آنها یك گوسفند بدهد. ولازم نیست زكوة را از خود گوسفندها بدهد، بلكه اگر گوسفند دیگری بدهد، یا مطابق قیمت گوسفند پول یا جنس دیگر بدهد كافی است.

مسأله 1912 - زكوة ما بین دو نصاب واجب نیست پس اگر شماره گوسفندهای كس از نصاب او ل كه چهل است بیشتر باشد تا به نصاب دوم كه صد وبیست ویك است نرسیده، فقط باید زكوة چهل تای آنها را بدهد وزیادی آن زكوة ندارد وهمچنین است در نصابهای بعد.

مسأله 1913 - زكوة شتر وگاو وگوسفندی كه به مقدار نصاب برسد واجب است چه همه آنها نر باشند، یا ماده، یا بعضی نر باشند وبعضی ماده.

مسأله 1914 - در زكوة گاو وگاومش یك جنس حساب می

شوند. وشتر عربی وغیر عربی یك جنس است. وهمچنین بز ومیش وشیشك در زكوة باهم فرق ندارند.

مسأله 1915 - اگر گوسفند برای زكوة بدهد، باید اقلا داخل ماه هشتم شده باشد. واگر بز بدهد باید داخل سال دوم شده باشد.

مسأله 1916 - گوسفندی را كه بابت زكوة می دهد، اگر قیمتش مختصری از گوسفندهای دیگر او كمتر باشد اشكال ندارد، ولی بهتر است گوسفندی را كه قیمت آن از تمام گوسفندهایش بیشتر است بدهد وهمچنین است در گاو وشتر.

مسأله 1917 - اگر چند نفر باهم شریك باشند هر كدام آنان كه سهمش به نصاب اول رسیده، باید زكوة بدهد وبر كسی كه سهم او كمتر از نصاب اول است زكوة واجب نیست.

مسأله 1918 - اگر یك نفر در جند جا گاو یا شتر یا گوسفند داشته باشد ورویهم به اندازه نصاب باشند باید، زكوة آنها را بدهد.

مسأله 1919 - اگر گاو وگوسفند وشتری كه دارد مریض ومعیوب هم باشند، باید زكوة آنها رابدهد.

مسأله 1920 - اگر گاو وگوسفند وشتری كه دارد همه مریض یا معیوب یا پیر باشند، می تواند زكوة را از خود آنها بدهد. ولی اگر همه سالم وبی عیب وجوان باشند، نمی تواند زكوة آنها را مریض، یا معیوب، یا پیر بدهد بلكه اگر بعضی از آنها سالم وبعضی مریض ودسته از معیوب ودسته دیگر بی عیب ومقداری پیر ومقداری جوان باشند، واجب است برای زكوة آنها سالم وبی عیب وجوان بدهد.

مسأله 1921 - اگر پیش از تمام شدن ماه یازدهم، گاو وگسفند وشتری را كه دارد یا چیز دیگر عوض كند، یا نصابی را كه دراد با مقدار نصاب از

همان جنس عوض نماید، مثلا چهل گوسفند بدهد وچهل گوسفند دیگر بگیرد، زكوة بر او واجب نیست.

مسأله 1922 - كسی كه باید زكوة گاو وگوسفند وشتر را بدهد، اگر زكوة آنها را از مال دیگرش بدهد دیگرش بدهد، تا وقتی شماره آنها از نصاب كم نشده، همه ساله باید زكوة را بدهد، واگر از خود آنها بدهد واز نصاب اول كمتر شوند، زكوة بر او واجب نیست، مثلا كسی كه چهل گوسفند دارد، اگر از مال دیگرش زكوة آنها را بدهد تا وقتی كه گوسفندهای او از چهل كم نشده، همه ساله باید یك گوسفند بدهد واگر از خود آنها بدهد، تا وقتی به چهل نرسیده، زكوة بر او واجب نیست.

مصرف زكوة

مسأله 1923 - انسان می تواند زكوة را در هشت مورد مصرف كند : اول - فقیر واو كسی كه مخارج سال خود وعیالاتش را ندارد وكسی كه صنعت یا ملك یا سرمایه ای دارد كه می تواند مخارج سال خود را بگذارند فقیر نیست : دوم - مسكین وآن كسی است كه از فقیر سخت تر می گذراند. سوم - كسی كه از طرف امام علیه السلام یا نایب امام مأموراست كه زكوة را جمع ونگهداری نماید وبه حساب آن رسیدگی كند وآن را به امام یا نایب امام یا نائب امام یا فقراء برساند. چهارم - كافرهایی كه مسلمان شده وضعیف الاعتقاد می باشند وخوف آن هست كه اگر زكوة به انان ندهد از دین اسلام خارج شوند. پنچم - خریداری بنده ها وآزاد كردن آنان. ششم - بدهكاری كه نمی تواند قرض خود را بدهد. هفتم - سبیل الله یعنی كارهایی

كه به آنها قصد قربة می توان كرد مثل آسفالت نمودن راهها وساختن مسجد ومدرسه ای كه عولم دینیه در آن خوانده می شود. هشتم - ابن السبیل یعنی مسافر كه در سفر درمانده شده. واحكام اینها در مائل آینده گفته خواهد شد.

مسأله 1924 - فقیر نمی تواند بیشتر از مخارج سال خود وعیالاتش را از زكوة نگیرد واگر مقداری پول یا جنس دارد فقط به اندازه كسری مخارج یك سالش زكوة می تواند بگیرد وهمچنین مسكین.

مسأله 1925 - كسی كه مخارج سالش را داشته، اگر مقداری از آن را مصرف كند وبعد شك كند كه آنچه باقی مانده به اندازه مخارج سال او هست یا نه، نمی تواند زكوة بگیرد.

مسأله 1926 - صنعتگر یا مالك یا تاجری كه در آمد او از مخارج سالش كمتر است، می تواند برای كسری مخارجش زكوة بگیرد، ولازم نیست ابزار كار، یا ملك، یا سرمایة خود را به مصرف مخارج برساند.

مسأله 1927 - فقیری كه خرج سال خود وعیالاتش را ندارد، اگر خانه ای دارد كه ملك او ست ودر آن نشسته، یا مال سواری دارد، چنانچه بدون اینها نتواند زندگی كند، اگر چه برای حفظ آبرویش باشد، می تواند زكوة بگیرد. وهمچنین است اثاث خان وظرف ولباس تابستانی وزمستانی وچیزهایی كه به آنها احتیاج دارد. وفقیری كه اینها را ندارد، اگر به اینها احتیاج داشته باشد، می تواند از زكوة خریداری نماید.

مسأله 1928 - فقیری كه یاد گرفتن صنعت برای او مشكل نیست، لازم نیست یاد بگیرد وبا گرفتن زكوة زندگی می تواند بگند، مگر آنكه یاد گرشفتن خیلی آسان باشد به نحوی كه عرفا بگویند این

شخص می تواند بدون زكاة زندگی بكند در این صورت واجب است یاد بگیرد وبا زكاة نمی تواند زندگی كند ولی تا وقتی مشغول یاد گرفتن است، می تواند زكوة بگیرد.

مسأله 1929 - به كسی كه قبلا فقیر بوده ومی گوید فقیرم، اگر چه انسان از گفته او اطمینان پیدا نكند، می شود زكوة داد.

مسأله 1930 - كسی كه می گوید فقیرم وقبلا فقیر نبوده، یا معولم نیست فقیر بوده یا نه، چنانچه از گفته او اطمینان پیدا نشود وخود او هم ثقه نباشد احتیاط واجب آن است كه به او زكوة ندهند.

مسأله 1931 - كسی كه باید زكوة بدهد، اگر از فقیری طلبكار باشد 7 می تواند طلبی را كه از او دارد، بابت زكوة حساب كند.

مسأله 1932 - اگر فقیر بمیرد ومال او به اندازه قرضش نباشد، انسان می تواند طلبی را كه از او دارد بابت زكوة حساب كند، ولی اگر مال او به اندازه قرضش باشد وورثه قرضا ورا ندهند، یا به جهت دیگر انسان نتواند طلب خود را بگیرد، نباید طلبی را كه از او دارد، بابت زكوة حساب كند.

مسأله 1933 - چیزی را كه انسان بابت زكوة به فقیر می دهد لازم نیست به او یگوید كه زكوة است، بكله اگر فقیر، خجالت بكشد، مستحب است به اسم پیشكش بدهد ولی باید قصد زكوة نماید.

مسأله 1934 - اگر به خیال اینكه كسی فقیر است به او زكوة بدهد، بعد فهمید فقیر نبوده،، یا از روی ندانستن مسأله به كسی كه می داند فقیر نیست زكوة بدهد، كافی نیست، پس چنانچه چیزی را كه به او داده باقی باشد، باید

از او بگیرد وبه مستحق بدهد واگر از بین رفته باشد پس اگر كسی كه آن چیز را گرفته می دانسته زكوة است، انسان باید عوض آن را از او بگیرد وبه مستحق بدهد، واگر نمی دانسته زكوة است، نمی تواند چیزی از او بگیرد وباید از مال خودش زكوة را به مستحق بدهد.

مسأله 1935 - كسی كه بدهكار است ونمی تواند بدهی خود را بدهد، اگر چه مخارج سال خود را داشته باشد، می تواند برای دادن قرض خود زكوة بگیرد، ولو مالی را كه قرض كرده در معصیت خرج كرده باشد، واز آن معصیت توبه نكرده باشد.

مسأله 1936 - اگر به كسی كه بدهكار است ونمی تواند بدهی خود را بدهد زكوة بدهد، بعد بفهمد قرض را در معصیت مصرف كرده، چنانچه آن بدهكار فقیر باشد می تواند آنجه را به او داده بابت زكوة حساب كند. 1937 - كسی كه بدهكار است ونمی تواند بدهی خود را بدهد، اگر چه فقیر نباشد، انسان می تواند طلبی را كه از او دارد، بابت زكوة حساب كند.

مسأله 1938 - مسافری كه خرجی او تمام شده، یا مركبش از كار افتاده چنانچه سفر او سفر معصیت نباشد ونتواند با قرض كردن یا فروختن چیزی خود را به مقصد برساند اگر چه در وطن خود فقیر نباشد، می تواند زكوة بگیرد، ولی اگر بتواند در جای دیگر با قرض كردن یا فروختن چیزی مخارج سفر خود را فراهم كند، فقط در جای دیگر با قرض كردن یا فورختن چیزی مخارج سفر خود را فراهم كند فقط به مقداری كه به آنجا برسد می تواند زكوة

بگیرد.

مسأله 1939 - مسافری كه در سفر درمانده شده وزكوة گرفته بعد از آنكه به وطنش رسید، اگر چیزی از زكوة زیاد آمده باشد، باید آن را به حاكم شرع بدهد ویگوید آن چیز زكوة است.

شرایط كسانی كه مستحق زكوتند

مسأله 1940 - كسی كه زكوة می گیرد باید شیعه دوازده امامی باشد واگر انسان كسی را شیعه بداند وبه او زكوة بدهد، بعد معلوم شود شیعه نبوده، باید دو باره زكوة بدهد.

مسأله 1941 - اگر طفل یا دیوانه ای از شیعه فقیر باشد، انسان می تواند به ولی او زكوة بدهد، به قصد اینكه انچه را می دهد ملك طفل یا دیوانه باشد.

مسأله 1942 - اگر پولی طفل ودیوانه دسترسی ندارد، می تواند خودش یا به وسیله یك نفر امین زكوة را به مصرف طفل یا دیوانه برساند وباید موقعی كه زكوة به مصرف آنان میرسد نیت زكوة كند.

مسأله 1943 - به فقیری كه گدایی می كند، می شود زكوة داد : ولی به كسی كه زكوة را در معصیت مصرف می كند وبه ندادن زكاة به او جلوی معصیت كردن او گرفته می شود نمی شود زكوة داد، ولی چنانچه داده شود مجزی است.

مسأله 1944 - به كسی كه معصیت كبیره را آشكارا بجا می آورد بهتر است كه زكوة ندهند.

مسأله 1945 - به كسی كه بدهكار است ونمی تواند بدهی خود را بدهد، اگر چه مخارج او بر انسان واجب باشد، می شود زكوة داد.

مسأله 1946 - انسان نمی تواند مخارج كسانی را كه مثل اولاد خرجشان بر او واجب است از زكوة بدهد. ولی اگر مخارج آنان را ندهد، دیگران می توانند به آنان زكوة

بدهند.

مسأله 1947 - اگر انسان زكوة به پسرش بدهد كه خرج زن ونوكر وكلفت خود نماید اشكال ندارد. 1948 - اگر پسر به كتابهای علمی دینی احتیاج داشته باشد، پدر می تواند برای خریدن آنها به او زكوة بدهد.

مسأله 1949 - پدر می تواند به پسرش زكوة بدهد كه برای خود زن بگیرد، پسر هم می تواند برای آنكه پدرش زن بگیرد زكوة خود را به او بدهد.

مسأله 1950 - به زنی كه شوهرش مخارج او را می دهد، یا خرجی نمی دهد ولی ممكن است او را به دادن خرجی مجبور كنند، نمی شود زكوة داد.

مسأله 1951 - زنی كه صیغه شده اگر فقیر باشد، شوهرش ودیگران می توانند به او زكوة بدهند. ولی اگر شوهرش در ضمن عقد شرط كند كه مخارج او را بدهد، یا به جهت دیگری دادن مخارجش بر او واجب باشد، در صورتی كه مخارج آن زن را بدهد نمی شود به زن زكوة داد.

مسأله 1952 - زن می تواند به شوهر فقیر خود زكوة بدهد، اگر چه شوهر زكوة را صرف مخارج خود آن زن نماید.

مسأله 1953 - سید نمی تواند از غیر سید زكوة بگیرد ولی ار خمس وسایر وجوهات كفایت مخارج او را نكند واز گرفتن زكوة ناچار باشد، می تواند از غیر سید زكوة بگیرد وبنابر احتیاط واجب باید به مقدار حاجت روز خود بگیرد.

مسأله 1954 - به كسی كه معلوم نیست سید است یا نه، می شود زكوة داد.

نیت زكوة

مسأله 1955 - انسان باید زكوة را به قصد قربت یعنی برای انجام فرمان خداوند عالم بدهد وبنا بر احتیاط واجب در نیت معین كند

كه آنچه را می دهد زكوة مال است یا زكوة فطره، واگر بخواهد به سید زكاة بدهد ودر ذمه اش خمس هم هست باید تعیین كند كه بعنوان زكاة است یا خمس ولی اگر مثلا زكوة گندم وجو بر او واجب باشد لازم نیست معین كند چیزی را كه می دهد زكوة گندم است یا زكوة جو.

مسأله 1956 - كسی كه زكوة چند مال بر او واجب شده اگر مقداری زكوة بدهد ونیت هیچ كدام آنها را نكند، چیزی را كه داده همجنس یكی از آنها باشد ویا همجنس هیچ كدام آنها نباشد، به همه آنها قسمت می شود، پس كسی كه زكوة چهل گوسفند وزكوة پانزده مثقال طلا بر او واجب است اگر مثلا یك گوسفند از بابت زكوة بدهد ونیت هیچ كدام آنها را نكند، به زكوتی كه برای گوسفند وطلا بدهكار است تقسیم می شود.

مسأله 1957 - اگر كسی را وكیل كند كه زكوة مال او را بدهد، موقعی كه زكوة را به آن وكیل می دهد، بنا بر احتیاط واجب باید نیت كند كه آنچه را وكیل او بعدا به فقیر می دهد زكوة باشد، وگیل هم وقتی كه زكوة را به فقیر می دهد، باید از طرف مالك نیت زكوة كند.

مسأله 1958 - اگر مالك یا وكیل او بدون قصد قربت زكوة را به فقیر بدهد وپیش از آنكه آن مال از بین برود، خود مالك نیت زكوة كند، زكوة حساب می شود.

مسائل متفرقه زكوة

مسأله 1959 - موقعی كه گندم وجو را از كاه جدا می كنند وموقع خشك شدن خرما وكشمش انسان باید زكوة را به فقیر بدهد، یا

مال خود جدا كند، زكوة طلا ونقره وگاو ووسفند وشتر را بعد از تمام شدن ماه یازدهم باید به فقیر فقیری بدهد كه از جهتی برتری دارد نمی تواند زكوة را جدا نكند بلكه می تواند با جدا كردن منتظر باشد.

مسأله 1960 - بعد از جدا كردن زكوة لازم نیست فورا آن را به مستحق بدهد

مسأله 1961 - كسی كه می تواند زكوة را به مستحق برساند، اگر ندهد وبه واسطه كوتاهی او از بین برود، باید عوض آن را بدهد.

مسأله 1962 - كسی كه می تواند زكاة را به مستحق برساند، اگر زكوة را ندهد وبدون آنكه در نگهداری آن كوتاهی كند از بین برود چنانچه دادن زكوة را بقدری تإخیر انداخته كه نمی گویند فورا داده است، باید عوض آن را بدهد. واگر به این مقدار تأخیر نینداخته مثلا دو سه ساعت تأخیر انداخته ودر همان دو ساعت تلف شده، در صورتی كه مستحق حاضر نبوده، چیزی بر او واجب نیست واگر مستحق حاضر بوده بنابر احتیاط واجب باید عوض آن را بدهد.

مسأله 1963 - اگر زكوة را از خود مال كنار بگذارد، می تواند در بقیه آن تصرف كند واگر از مال دیگرش كنار بگذارد، می تواند در تمام مال تصرف نماید.

مسأله 1964 - انسان نمی تواند زكوتی را كه كنار گذاشته برای خود بر دارد وچیز دیگری بجای آن بگذارد.

مسأله 1965 - اگر از زكوتی كه كنار گذاشته منفعتی ببرد مثلا گوسفندی كه برای زكوة گذاشته بره بیاورد، مال فقیر است.

مسأله 1966 - اگر موقعی كه زكوة را كنار می گذارد مستحقی حاضر باشد، بهتر است زكوة را بدهد. مگر

كسی را در نظر داشته باشد كه دادن زكوة ره او از جهتی بهتر باشد.

مسأله 1967 - اگر بدون اجازه حاكم شرع با مالی كه برای زكوة كنار گذاشته تجارت كند وضرر نماید نباید چیزی از زكوة كم كند، ولی اگر منفعت كند، باید آن را به مستحق بدهد.

مسأله 1968 - اگر پیش از آنكه زكوة بر او واجب شود، چیزی بابت زكوة به فقیر بدهد، زكوة حساب نمی شود وبعد از آنكه زكوة بر او واجب شد، اگر چیزی را كه به فقیر داده از بین نرفته باشد وآن فقیر هم به فقر خود باقی باشد، می تواند چیزی را كه به او داده بابت زكوة حساب كند.

مسأله 1969 - فقیری كه می داند زكوة بر انسان واجب نشده، اگر چیزی بابت زكوة بگیرد وپیش او تلف شود ضامن است پس موقعی كه زكوة بر انسان واجب میشود. اگر آن فقیر به فقر خود باقی باشد، می تواند عوض چیزی را كه به او داده بابت زكوة حساب كند.

مسأله 1970 - فقیری كه نمی داود زكوة بر انسان واجب نشده، اگر چیزی بابت زكوة بگیرد وپیش او تلف شود، ضامن نیست وانسان نمی تواند عوض آن را بابت زكوة حساب كند.

مسأله 1971 - مستحب است زكوة گاو وگوسفند وشتر را به فقیر های آبرومند بدهد ودر دادن زكوة، خویشان خود را بر دیگران، واهل علم وكمال را بر غیر آنان وكسانی را كه اهل سؤال نیستند بر اهل سؤال مقدم بدارد، ولی اگر دادن زكوة به فقیری از جهت دیگری بهتر باشد، مستحب است زكوة را به او بدهد.

مسأله 1972 - بهتر است

زكوة را آشكارا وصدقه مستحبی را مخفی بدهند.

مسأله 1973 - اگر در شهر كسی كه می خواهد زكوة بدهد مستحقی نباشد ونتواند زكوة را به مصرف دیگری هم كه برای آن معین شده برساند، وچنانچه امید نداشته باشد كه بعدا مستحق پیدا كند باید زكوة را به شهر دیگر ببرد وبه مصرف زكوة برساند ومی تواند مخارج بردن به آن شهر را از زكوة بردارد واگر زكوة تلف شود ضامن نیست. مسأله 1974 - اگر در شهر خودش مستحق پیدا شود، می تواند زكوة را به شهر دیگر ببرد. ولی مخارج بدردن به آن شهر را باید از خودش بدهد واگر زكوة تلف شود ضامن است، مگر آنكه به امر حاكم شرع برده باشد.

مسأله 1975 - اجرت وزن كردن وپیمانه نمودن گندم وجو وكشمش وخرمایی را كه برای زكوة می دهد با خود اوست.

مسأله 1976 - كسی كه 2 مثقال و 15 نخود نقره یا بیشتر از بابت زكوة بدهكار است بنا بر احتیاط واجب باید كمتر از 2 مثقال و 15 نخود نقره به یك فقیر ندهد واگر غیر نقره چیز دیگری مثل گندم وجو بدهكار باشد وقیمت آن به 2 مثقال و 15 نخود نقره برسد می تواند به یك فقیر كمتر از آن بدهد ولی بهتر است كه به یك فقیر كمتر از آن ندهد. مسأهل 19777 - مكروه است انسان از مستحق در خواست كند كه زكوتی را كه از او گرفته به او بفروشد ولی اگر مستحق بخواهد چیزی را كه گرفته بفروشد بعد از آنكه به قیمت رساند كسی كه زكوة را به او داده در خریدن آن بر

دیگران مقدم

مسأله 1978 - اگر شك كند زكوتی را كه بر او واجب بوده داده یا نه، باید زكوة را بدهد هر چند شك او برای زكوة سالهای پیش باشد.

مسأله 1979 - فقیر نمی تواند زكوة را به كمتر از مقدار آن صلح كند، یا چیزی را گرانتر از قیمت آن بابت زكوة قبول نماید، یا زكوة را از مالك بگیرد وبه او ببخشد. ول كسی كه زكوة زیادی بدهكار است وفقیر شده ونمی تواند زكوة را بدهد، چنانچه بخواهد توبه كند، فقیر می تواند زكوة را از او بگیرد وبه او ببخشد.

مسأله 1980 - انسان می تواند از زكوة، قرآن یا كتاب دینی یا كتاب دعا بخرد ووقف نماید، اگر چه بر اولاد وبر كسانی وقف كند كه خرج آنان بر او واجب است ونیز می تواند تولیت وقف را برای خود یا اولاد خود قرار دهد.

مسأله 1981 - بنابر احتیاط واجب انسان نمی تواند از زكوة ملك بخرد وبر اولاد خود یا بر كسانی كه مخارج خود برسانند.

مسأله 1982 - فقیر می تواند برای رفتن به حج وزیارت ومانند اینها زكوة بگیرد.

مسأله 1983 - اگر مالك فقیری را وكیل كند كه زكوة مال او را بدهد، چنانچه آن فقیر احتمال دهد كه قصد مالك این بوده كه خود آن فقیر از زكوة بر ندارد، نمی تواند چیزی از آن را برای خودش بردارد، واگر یقین داشته باشد كه قصد مالك این نبوده، برای خودش هم می تواند بردارد.

مسأله 1984 - اگر فقیر شتر وگاو وگوسفند وطال ونقره را بابت زكوة بگیرد، چنانچه شرطهایی را كه برای واجب شدن زكوة گفته شد در

آنها جمع شود، باید زكوة آنها را بدهد.

مسأله 1985 - اگر دو نفر در مالی كه زكاة آن واجب شده باهم شریك باشند ویكی از آنان زكاة قسمت خود را بدهد وبعد مال را تقسیم كنند. ولو بداند شریكش زكاة سهم خود را نداده، تصرف او در سهم خودش اشكال ندارد.

مسأله 1986 - كسی كه خمس یا زكاة بدهكار است وكفاره ونذر ومانند اینها هم بر او واجب است وقرض هم دارد چنانچه نتواند همه آنها را بدهد، اگر مالی كه خمس یا زكوة آن واجب شده، از بین نرفته باشد، باید خمس وزكاة را بدهد، واگر از بین رفته باشد می تواند خمس یا زكاة را بدهد، یا كفاره ونذر وقرض ومانند اینها را اداء نماید.

مسأله 1987 - كسی كه خمس یا زكوة بدهكار است ونذر ومانند اینها هم بر او واجب است وقرض هم دارد، اگر بمیرد ومال او برای همه آنها كافی نباشد، چنانچه مالی كه خمس وزكوة آن واجب شده از بین نرفته باشد، باید خمس یا زكاة را بدهند وبقیه مال او را به چیزهای دیگری كه بر او واجب است قسمت كنند واگر مالی كه خمس وزكاة آن واجب شده از بین رفته باشد، باید مال او را به خمس وزكاة وقرض ونذر ومانند اینها قسمت نمایند مثلا اگر چهل تومان خمس بر او واجب است وبیست تومان بابت خس وده تومان بدنی او بدهند. مسأهل 1988 - كسی كه مشغول تحصیل علم است واگر تحصیل نكند می تواند برای معاش خود كسب چنانچه تحصیل آن علم واجب یا مستحب باشد، می شود به او زكاة داد. واگر

تحصیل آن علم واجب یا مستحب نباشد، وزكاة دادن به او جایز نیست.

زكوة فطره

مسأله 1989 - كسی كه موقع غروب شب عید فطر بالغ وعاقل است وفقیر نیست وبناب راحتیاط ولو هشیار نباشد، باید برای خودش وكسانی كه نان خور او هستند، هر نفری یك صاع كه تقریبا سه كیلو است گمئك یت جو یا خرما یا كشمش یا برنج یا ذرت ومانند اینها به مستحق بدهد، واگر پول یكی از اینها را هم بدهد كافی است.

مسأله 1990 - كسی كه مخارج سال خود وعیالاتش را ندارد وكسی هم ندارد كه مخارج سال او وعیلاتش را بگذارد فقیر است ودادن زكوة فطره بر او واجب نیست. 1991 - انسان باید فطره كسانی را كه در غروب شب عید فطر نان خور او حساب می شوند بدهد، كوچك باشند یا بزرگ، مسلمان باشند یا كافر، دادن خرج آنان بر او واجب باشد یا نه، در شهر خود او باشند یا در شهر دیگر.

مسأله 1992 - اگر كسی را كه نان خور او است ودر شهر دیگر است وكیل كند كه از مال او فطره خود را بدهد، چنانچه اطمینان داشته باشد كه فطره را می دهد، لازم نیست خودش فطره او را بدهد.

مسأله 1993 - فطره مهمانی كه پیش از غروب شب عید عطر با رضایت صاحبخانه وارد شده ونان خور او حساب می شود، بر او واجب است.

مسأله 1994 - فطره مهمانی كه پیش از غروب شب عید فطر بدون رضایت صاحبخانه وارد می شود ومدتی نزد او می ماند، بنا بر احتیاط، واجب است وهمچنین است فطره كسی كه انسان را مجبور كرده

اند كه خرجی او را بدهد.

مسأله 1995 - فطره مهمانی كه بعد از غروب شب عید فطر وارد می شود، بر صاحبخانه واجب نیست اگر چه پیش از غروب او را دعوت كرده باشد ودر خانه او هم افطار كند.

مسأله 1996 - اگر كسی موقع غروب شب عید فطر دیوانه باشد زكوة فطره بر او واجب نیست واگر یهوش باشد بنا بر احتیاط واجب باید فطره بدهد.

مسأله 1997 - اگر پیش از غروب بچه بالغ شود، یا دیوانه عاقل گردد، یا فقیر غنی شود، در صورتی كه شرایط واجب شدن فطره را دارا باشد، باید زكوة فطره را بدهد.

مسأله 1998 - كسی كه موقع غروب شب عید فطر : زكوة فطره بر او واجب نیست، اگر تا پیش از ظهر روز عید شرطهای واجب شدن فطرة در او پیدا شود. مستحب است زكوة فطره را بدهد.

مسأله 1999 - كافری كه بعد از غروب شب عید فطر مسلمان شده، فطره بر او واجب نیست. ولی مسلمانی كه شیعه نبوده، اگر بعد از دیدن ماه شیعه شود، باید زكوة فطره را بدهد.

مسأله 2000 - كسی كه فقط به اندازه یك صاع كه تقریبا سه كیلو است گندم ومانند آن دارد، مستحب است زكوة فطره را بدهد وچنانچه عیالاتی داشته باشد وبخواهد فطره آنها را هم بدهد می تواند به قصد فطره، آن یك صاع را به یكی از عیالاتش بدهد واو هم به همین قصد به دیگری بدهد وهمچنین تا به نفر آخر برسد، وبهتر است نفر آخر چیزی را كه می گیرد به كسی بدهد كه از خودشان نباشد واگر یكی از آنها صغیر باشد،

ولی او بجای او می گیرد.

مسأله 2001 - اگر بعد از غروب شب عید فطر بچه دار شود، یا كسی نان خور او حساب شود، واجب نیست فطره او را بدهد. اگر جه مستحب است فطره كسانی را كه بعد از غروب تا پیش از ظهر روز عید نان خور او حساب می شود بدهد

مسأله 2002 - اگر انسان نان خور كسی باشد وپیش از غروب نان خوركس دیگر شود، فطره او بر كسی كه نان خور او شده واجب است مثلا اگر دختر پیش از غروب به خانه شوهر رود، شوهرش باید فطره او را بدهد.

مسأله 2003 - كسی كه دیگری باید فطره او را بدهد، واجب نیست فطره خود را بدهد

مسأله 2004 - اگر فطره انسان بر كسی واجب باشد واو فطره را ندهد بر خود انسان واجب نمی شود.

مسأله 2005 - اگر كسی كه فطره او بر دیگری واجب است خودش فطره را بدهد از كسی كه فطره بر او واجب شده ساقط نمی شود.

مسأله 2006 - زنی كه شوهرش مخارج اور انمی دهد، چنانچه نان خور كس دیگر باشد، فطره اش بر آن كس واجب است واگر نان خور كس دیگر نیست در صورتی كه فقیر نباشد، باید فطره خود را بدهد.

مسأله 2007 - فطره طفلی كه از مادر یا دایه شیر می خورد، بر كسی است كه مخارج مادر یا دایه را می دهد، ولی اگر مادر یا دایه مخارج خود را از مال طفل بر می دارد فطره طفل بر كسی واجب نیست.

مسأله 2008 - انسان ار جه مخارج عیالاتش را از مال حرام بدهد باید، فطره

آنان را از مال حلال بدهد.

مسأله 2009 - اگر انسان كسی را اجیر نماید وشرط كند كه مخارج او را بدهد. بنا بر احتیاط واجب باید فطره او را هم بدهد وچنانچه شرط كند كه مقدار مخارج او را بدهد، مثلا پولی برای مخارجش بدهد، واجب نیست فطره او را بدهد.

مسأله 2010 - اگر كسی بعد از غروب شب عید فطر بمیرد، باید فطره را وعیالاتش را از مال او بدهند واگر پیش از غوب بمیرد، واجب نیست فطره او وعیالاتش را از مال او بدهند.

مصرف زكوة فطره

مسأله 2011 - اگر زكاة فطره را به یكی از هشت مصرفی كه سابقا برای زكاد مال كفته شد برسانند كافی است. ولی بهتر است كه فقط به فقرای شیعه بدهند.

مسأله 2012 - اگر طفل شیعه ای فقیر باشد، انسان می تواند فطره را به مصرف او برساند ویا به واسطه دادن بولی طفل، ملك طفل نماید.

مسأله 2013 - فقیری كه فطره به او می دهند، لازم نیست عادل باشد، ولی احتیاط واجب آن است كه به شرابخوار وكسی كه آشكارا معصیت می كند فطره ندهند.

مسأله 2014 - به كسی كه فطره را در معصیت مصرف می كند نباید فطره بدهند.

مسأله 2015 - واجب است كه به یك فقیر كمتر از یك صاع كه تقریبا سه كیلو است فطره ندهند، ولی اگر بیشتر بدهند اشكال ندارد.

مسأله 2016 - اگر از جنسی كه قیمتش دو برابر قیمت معمولی آن است مثلا از گندمی كه قیمت آن دو برابر قیمت گندم معمولی است، نصف صاع كه معنای آن در

مسأله پیش گفته شد بدهد كافی نیست، واگر آن را به قصد

قیمت فطره هم بدهد اشكال دارد.

مسأله 2017 - انسان نمی تواند صف صاع را از یك جنس مثلا گندم ونصف دیگر آن را از جنس دیگر مثلا جو بدهد. واگر آن را به قصد قیمت فطره هم بدهد اشكال دارد.

مسأله 2018 - مستحب است در دادن زكاة فطره، خویشان فقیر خود را ر دیگران مقدمدارد وبعد همسایگان فقیر را، بعد اهل علم فقیر را، ولی اϘѠدیگران از جهتی برتری داشته باشند، مستحب است آنها را مقدم بدارد.

مسأله 19 - 2 - اگر انسان به خیال اینكه كسی فقیر است به او فطره بدهد وبعد بفهمد فقیر نبوده. چنانچه مالی را كه به او داده از بین نرفته باشد، باید پس بگیرد وبه مستحق بدهد. واگر نتواد بگیرد 7 باید از مال خودش فطره را بدهد. واگر از بین رفته باشد. در صورتی كه گیرنده فطره می دانسته آنچه را گرفته فطره است، باید عوض آن را بدهد واگر نمی دانسته، دادن عوض بر او واجب نیست وانسان باید دوباره فطره را بدهد.

مسأله 2020 - اگر كسی بگوید فقیرم، نمی شود به او فطره داد، مگر آنكه از گفته او اطمینان پیداشود یا انسان بداند كه قبلا فقیر بوده است یا آنكه ثقه باشد.

مسائل متفرقه زكوة فطره

مسأله 2021 - انسان باید زكوة فطره را به قصد قربت یعنی برای انجام فرمان خداوند عالم بدهد وموقعی كه آن را می دهد، نیت دادن فطره نماید.

مسأله 2022 - اگر پیش از ماه رمضان فطره را بدهد صحیح نیست، ولی جایز است كه در ماه رمضان فطره را بدهد واگر پیش از رمضان یا در ماه رمضان به فقیر قرض

بدهد وقعد از آنكه فطره بر او واجب شد، طلب خود را بابت فطره حشاب كند مانعی ندارد.

مسأله 2023 - گندم یا چیز دیگری را كه برای فطره می دهد، باید به جنس دیگر یا خالك مخلوط نباشد وجنانچه مخلوط باشد، اگر خالص آن به یك صاع كه تقریبا سه كیلو است برسد، یا آنچه مخلوط شده بقدری كم باشد كه قابل اعتناء نباشد اشكال ندارد.

مسأله 2024 - اگر فطره را از چیز معیوب بدهد كافی نیست.

مسأله 2025 - كسی كه فطره چند نفر را می دهد، لازم نیست همه را از یك جنس بدهد واگر مثلا فطره بعضی را گندم وفطره بعض دیگر را جو بدهد كافی است.

مسأله 2026 - كسی كه نماز عید فطر می خواند، بهتر است فطره را پیش از نماز عید بدهد، ولی نماز بخواند یا نخواند جائز است تا غروب تأخیر بیندازد.

مسأله 2027 - اگر به نیت فطره مقداری از مال خود را كنار بگذارد تا غروب روز عید به مستحق ندهد، احیاط واجب آن است كه هر وقت آن را می دهد نیت فطره نماید.

مسأله 2028 - اگر موقعی كه دادن زكوة فطره واجب است فطره را ندهد وكنار هم نگذارد، بعدا باید بدون اینكه نیت اداء وقضاء كند فطره را بدهد.

مسأله 2029 - اگر فطره را كنار بگذارد، نمی تواند آن را برای خودش بردارد. ومال دیگری را برای فطره بگذارد.

مسأله 2030 - اگر انسان مالی داشته باشد كه قیمتش از فطره بیشتر است چنانچه فطره را ندهد ونیت كند كه مقداری از آن مال باری فطره باشد اشكال دارد مسأهل 2031 - اگر مالی را

كه برای فطره كنار گذاشته از بین برود، چنانچه دسترس به فقیر داشته ودادن فطره را تأخیر انداخته، باید عوض آن را بدهد واگر دسترس به فقیر نداشته ضامن نیست.

مسأله 2032 - اگر در محل خودش مستحق پیدا شود، احتیاط واجب آن است كه فطره را به جای دیگر نبرد، واگر بجای دیگر ببرد وتلف شود، باید عوض آن را بدهد.

احكام حج

مسأله 2033 - حج : زیارت كردن خانه خدا وانجام اعمالی است كه دستور داده اند در آنجا بجا آورده شود ودر تمام عمر بر كسی كه این شرایط را دارا باشد، یك مرتبه واجب می شود : اول - آنكه بالغ باشد. دوم - آنكه عاقل وآزاد باشد. سوم - به واسطه رفتن به حج مجبور نشود كه كار حرامی را انجام دهد، یا عمل واجبی را كه از حج مهمتر است ترك نماید، پس اگر مثلا مجبور باشد از راه غصبی برود وراه دیگری هم نباشد نباید حج برود. چهارم - آنكه مستطیع باشد ومستطیع بودن به چند چیز است، اول - آنكه توشه راه ومركب سواری یا مالی كه بتواند آنهارا تهیه كند داشته باشد. دوم - سلامت مزاج وتوانایی آن را داشته باشد كه بتواند مكه رود وحج را بجا آورد. سوم در راه مانعی از رفتن نباشد واگر راه بسته بشد یا انسان بترسد كه در راه جان یا عرض او از بین برود یا مال او را ببرند، حج بر او واجب نیست ولی اگر از راه دیگری بتواند برود، اگر چه دورتر باشد، باید از آن راه برود. چهارم - بقدر بجا آوردن اعمال حج وقت داشته

باشد. پنجم - مخارج كسانی را كه خرجی آنان بر او واجب است مثل زن وبچه و مخارج كسانی را كه مردم خرجی دادن به آنها را لازم می دانند داشته باشد. ششم - بعد از برگستن، كسب یا زراعت، یا عایدی ملك، یا راه دیگری برای معاش خود داشته باشد كه مجبور نشود به زحمت زندگی كند.

مسأله 2034 - كسی كه بدون خانه ملكی رفع احتیاجش نمی شود، وقتی حج بر او واجب است كه پول خانه را هم داشته باشد.

مسأله 2035 - زنی كه می توناند مكه برود، اگر بعد از برگشتن از خودش مال نداشته باشد وشوهرش هم مثلا فقیر باشد وخرجی او را ندهد، وناچار شود كه به سختی زندگی كند، حج بر او واجب نیست.

مسأله 2036 - اگر كسی توشه راه ومركب سواری نداشته باشد ودیگری به او بگوید حج برو من خرج تو وعیالات تو را در موقعی كه در سفر حج هستی می دهم، در صورتی كه اطمینان داشته باشد كه خرج او را می دهد حج بر او واجب می شود.

مسأله 2037 - اگر خرجی رفتن وبرشتن وخرجی عیالات كسی را در مدتی كه مكه می رود وبر می گردد، به او ببخشند وبا او شرط كنند كه حج كند واو قبول نماید، حج بر او واجب می شود، اگر چه فرض داشته باشد، ودر موقع برگشتن هم مالی كه بتواند با آن زندگی كند نداشته باشد.

مسأله 2038 - اگر مخارج رفتن وبرگشتن ومخارج عیالات كسی را در مدتی كه مكه می رود وبر می گردد به او بدهند وبگویند حج برو ولی ملك او نكنند، در

صورتی كه اطمینان داشته باشد كه از او پس نمی گیرند، حج بر او واجب می شود.

مسأله 2039 - اگر مقداری مال كه برای حج كافی است به كسی بدهند وبا او شرط كنند كه در راه مكه خدمت كسی كه مال را داده بنماید، حج بر او واجب نمی شود. مسأله 2040 - اگر مقداری مال به كسی بدهند وحج بر او واجب شود، چنانچه حج نماید، هر چند بعدا مالی از خود پیدا كند، دیگر حج بر او واجب نیست.

مسأله 2041 - اگر برای تجارت مثلا تا جده برود ومالی بدست آورد كه اگر بخواهد از آنجا به مكه رود می تواند، باید حج كند ودر صورتی كه حج نماید اگر چه بعدا مالی پیدا كند كه بتواند از وطن خود به مكه رود، دیگر حج بر او واجب نیست.

مسأله 2042 اگر انسان اجیر شود كه از طرف كس دیگر حج كند، چنانچه خودش نتواند برود وبخواهد دیگری را از طرف خودش بفرستند، باید از كسی كه او را اجیر كرده اجازه بگیرد مگر آنكه اجیر شده باشد بعنوان اعم از مباشرت وتسبیب كه در این صورت اجازه گرفتن لازم نیست.

مسأله 2043 - اگر كسی مستطیع شود ومكه نرود وفقیر شود، باید اگر چه به زحمت باشد بعدا حج كند واگر به هیچ قسم نتواند حج برود، چنانچه كسی او را برای حج اجیر كند، باید به مكه رود وحج كسی را كه برای او اجیر شده بجا آورد وتا سال بعد در مكه بماند وبرای خود حج نماید، ولی اگر ممكن باشد كه اجیر. شود واجرت را نقد بگیرد وكسی كه او

را اجیر كرده راضی شود كه حج او در سال بعد بجا آورده شود، باید سال اول برای خود وسال بعد برای كسی كه اجیر شده حج نماید.

مسأله 2044 - اگر در سال اولی كه مستطیع شده، به مكه رود ورد وقت معینی كه دستور داده اند به عرفات ومشعر الحرام نرسد، چنانچه در سالهای بعد مستطیع نباشد، حج بر او واجب نیست. ولی اگر از سالهای پیش مستطیع بوده ونرفته، اگر چه به زحمت باشد باید حج كند.

مسأله 2045 - اگر در سال اولی كه مستطیع شده حج نكند وبعد به واسطه پیری یا مرض وناتوانی نتواند حج نماید ونا امید باشد از اینكه بعدا خودش حج كند، باید دیگری را از طرف خود بفرستد، بلكه اگر در سال اولی كه بقدر رفتن حج مال پیدا كرده به واسطه پیری یامرض یا ناتوانی نتواند حج كند ویا ناامید باشد كه خودش بتواند حج كند، واجب است كسی را از طرف خود بفرستت كه حج نماید.

مسأله 2046 - كسی كه از طرف دیگری برای حج اجیر شده، باید طواف نساء، را از طرف او بجا آورد اگر بجا نیاورد، زن بر آن اجیر حرام می شود.

مسأله 2047 - اگر طواف نساء را درست بجا نیاورد یا فراموش كند، چنانچه بعد از چند روز یادش بیاید واز بین راه برگردد وبجا آورد صحیح است.

احكام خرید وفروش

خرید وفروش چیزهای كه در خرید وفروش مستحب است

مسأله 2048 - در خرید وفروش واجب است یادگرفتن احكام آن اگر احتمال عدم آن صحت معامله را بدهد. حضرت صادق علیه السلام فرمودند : كسی كه می خواهد خرید وفروش كند، باید احكام آن را یاد بگیرد واگر پیش از یاد

گرفتن احكام آن، خرید وفروش كند، بواسطه معامله های باطل وشبهه ناك به هلاكت می افتد وچهار جیز مستحب است : اول - آنكه در قیمت جنس بین مشتریهای مسلمان فرق نگذارد. دوم - آنكه در قیمت جنس سختگیری نكند. سوم - چیزی را كه می فروشد زیادتر بدهد وآنچه را می خرد كمتر بگیرد. چهارم - كسی كه با او معامله كرده، اگر پشیمان شود واز او تقاضا كند كه معامله را بهم بزند، برای بهم زدن معامله حاضر شود.

مسأله 2049 - اگر انسان نداند معامله ای كه كرده صحیح است یا باطل چنانچه حكم معامله را نمی داند، نمی تواند در مالی كه گرفته تصرف نماید، ولی اگر حكم را بداند ونداند آن را صحیح ایجاة كرده یا فاسد می تواند در مالی كه گرفته تصرف نماید. مسأله 2050 - كسی كه مال ندارد ومخارجی بر او واجب است مثل خرج زن وبچه باید كسب كند وبرای كارهای مستحب مانند وسعت دادن به عیالات ودستگیری از فقرا، كسب كردن مستحب است.

معاملات مكروهه

مسأله 2051 - عمده معاملات مكروه از این قرار است : اول - ملك فروشی مگر آنكه با آن پول ملك دیگری بخرد. دوم - قصابی. سوم - كفن فروشی. چهارم - معامله با مردمان پست. پنجم - معامله بین اذان صبح واول آفتاب. ششم - آنكه كار خود را خرید وفروش گندم وجو ومانند اینها قرار دهد. هفتم - آنكه برای خریدن جنسی كه دیگری می خواهد بخرد، داخل معامله او شود.

معاملات باطله وحرام

مسأله 2052 - معاملات باطله - عمده اش چند چیز است مثل خرید وفروش بعض اعیان نجسه - مانند : میته، وخوك وشراب، وخرید وفروش مال غصبی، وخرید وفروش چیزی كه مالیت ندارد - وتفصیل اینها در مسائل آینده خواهد آمد ومعاملات حرام سه تا است اول - معامله چیزی كه منافع معمولی آن فقط كار حرام باشد مانند اسباب قمار. دوم - معامله ای كه در آن ربا باشد. سوم - فوش جنسی كه با چیز دیگر مخلوط است، در صورتی كه آن چیز معلوم نباشد وفروشنده هم به خریدار نگوید، مثل فروختن روغنی كه آن را با پیه مخلوط كرده است واین عمل را غش می گویند. پیغمبر اكرم صلی الله علیه وآله فرمود : از ما نیست كسی كه در معامله با مسلمانان غش كند یا به آنان ضرر بزند یا تقلب وحیله نماید وهر كه با برادر مسلمان خود غش كند، خداوند بركت روزی او را می برد وراه معاش او را می بندد واو را به حودش واگذار می كند.

مسأله 2053 - فروختن چیز پاكی كه نجس شده وآب كشیدن آن ممكن است اشكال ندارد، واگر مشتری

آن را برای كاری بخواهد كه شرطش پاك بودن است مثلا خوراكی باشد كه می خواهد آن را بخورد لازم است فروشنده نجاست آن را به مشتری بگوید، ولی اگر لباش است گفتن لازم نیست اگر چه مشتری با آن نماز بخواند زیرا كه در نماز طهارت طاهری بدن ولباس كافی است.

مسأله 2054 - اگر چیز پاكی مانند روغن ونفت كه آب كشیدن آن ممكن نیست نجس شود اگر آن را برای كاری بخواهند كه شرطش پاك بودن است ملا روغن را برای خوردن بخواهند باید نجاست آن را به مشتری بگویند، واگر برای كاری بخواهند كه شرط آن پاك بودن نیست مثلا بخواهند نفت نجس را بسوزانند لازم نیست نجس بودن آن را بگویند. در هر دو صورت فروش آن با فرض وجود شرائط صحت معامله اشكال ندارد.

مسأله 2055 - خرید وفروش دواهای نجس اگر منفعت محلله كه مشروط به طهارت نیست دارد جائز است وصحیح والا فاسد است، ولی اگر پول را برای طرف آن یا برای زحمت دوا فروش بدهند اشكال ندارد.

مسأله 2056 - خرید وفروش روغن ودواهای روان وعطرهایی كه از ممالك غیر اسلامی می آورند، اشكال ندارد ولی روغنی را كه از حیوان بعد از جان دادن آن می گیرند، چنانچه در شهر كفار از دست كافر بگیرند واز حیوانی باشد كه اگر رگ آن را ببرند خون از آن جستن می كند، جنس است ومعامله آن باطل می باشد.

مسأله 2057 - اگر روباه ومانند آن را بغیر دستوری كه در شرع معین شده كشته باشند، یا خودش مرده باشد خرید وفروش پوست آن حرام ومعامله آن باطل است.

مسأله

2058 - خرید وفروش گوشت وپیه وچرمی كه از ممالك غیر اسلامی می آورند، یا از دست كافر گرفته می شود باطل است، ولی اگر انسان بداند كه آنها از حیوانی است كه به ستور شرع كشته شده، خرید وفروش آنها اشكال ندارد.

مسأله 2059 - خرید وفروش گوشت وپیه وچرمی كه از دست مسلمان گرفته شود اشكال ندارد. ولی اگر انسان بداند كه آن مسلمان آن را از دست كافر گرفته وتحقیق نكرده است كه از حیوانی است كه به دستور شرع كشته شده یا نه، معامله آن باطل است.

مسأله 2060 - خرید وفورش مسكرات حرام ومعامله آنها باطل است مگر مسكرات مستحدثه كه شرب، منفعت مقصوده از آنها نیست وفوائد دیگر دارد.

مسأله 2061 - فروختن مال غصبی باطل است. وفروشنده باید پولی را كه از خریدار گرفته به او برگرداند.

مسأله 2062 - اگر خریدار قصدش این باشد كه پول جنس را ندهد معامله صحیح است ولی فروشنده خیار فسخ دارد ومی تواند معامله را بهم بزند.

مسأله 2063 - اگر خریدار بخواهد پول جنس را بعدا از حرام بدهد، معامله صحیح است ولی باید مقداری را كه بدهكار است از مال حلال بدهد.

مسأله 2064 - خرید وفروش آلات لهو كه منافع آن ممحض در لهو است مثل تار وساز، حتی سازهای كوچك حرام است.

مسأله 2065 - اگر چیزی را كه می شود استفاده حلال از آن ببرند به قصد این بفروشد كه آن را در حرام مصرف كنند مثلا انگور را به این قصد بفروشند كه از آن شراب تهیه نمایند، معامله آن اشكال ندارد.

مسأله 2066 - خرید وفروش مجسمه حرام نیست وهمچنین خرید وفروش

صابون كه روی آن مجسمه دارد، اگر چه مقصود معامله صابون ومجسمه هر دو صابون كه روی آن مجسمه دارد، اگر چه مقصود معامله صابون ومجسمه هر دو هم باشد.

مسأله 2067 - خریدن چیزی كه از قمار، یا دزدی، یا معامله باطل تهیه شده حرام است. واگر كسی آن را بخرد. باید به صاحب اصلش بر گرداند.

مسأله 2068 - اگر روغنی را كه با پیه مخلوط است بفروشد، چنانچه آن را معین كند مثلا بگوید این یك من روغن را می فروشم، معامله به مقدار پیهی كه در آن است باطل می باشد وپولی كه فروشنده باری پیه آن گرفته مال مشتری وپیه مال فروشنده است ومشتری می تواند معامله روغن خالصی را هم كه در آن است بهم بزند ولی اگر آن را معین نكند بلكه یك من روغن بفروشد، بعد روغنی كه پیه دارد بدهد، مشتری می تواند آن روغن را پس بدهد وروغن خالص مطالبه نماید.

مسأله 2069 - اگر مقداری از جنسی را كه با وزن یا پیمانه می فروشند، به زیادتر از همان جنس بفروشد، مثلا یك من گندم را به یگ من ونیم گندم بفروشد، ربا وحرام است، بلكه اگر یكی از دو جنس، سالم ودیگری معیوب، یا جنس یكی خوب وجنس دیگری بد باشد، یا با یكدیگر تفاوت قیمت داشته باشند، چنانچه بیشتر از مقداری كه می دهد بگیرد، باز هم ربا وحرام است، پس اگر مس درست را بدهد وبیشتر ار آن مس شكسته بگیرد، یا برنج صدری را بدهد وبیشتر از آن برنج گرده بگیرد یا طلای ساخته را بدهد وبیشتر از آن طلای نساخته بگیرد، ربا

وحرام می باشد.

مسأله 2070 - اگر چیزی را كه اضافه می گیرد غیر از جنسی باشد كه می فروشد، مثلا یك من گندم به یك من گندم ویك قران پول بروشد باز هم ربا وحرام است بلكه اگر چیزی زیادتر نگیرد ولی شرط كند كه خریدار عملی برای او انجام دهد ربا وحرام می باشد بنا بر احتیاط.

مسأله 2071 - اگر كسی كه مقدار كمتر را می دهد چیزی علاوه كند، مثلا یك من گندم ویك دستمال را به یك من ونیم گندم بفروشد، اسكال ندارد. وهمچنین است اگر از هر دو طرف چیزی زیاد كنند مثلا یك من گندم ویك دستمال را به یك من ونیم گندم ویك دستمال بفرشد.

مسأله 2072 - اگر چیزی را كه مثل پارچه یا متر وذرع می فروشند، یا چیزی راكه مثل گردووتخم مرغ باشماره معامله می كنند، بفروشد وزیادتر بگیرد مثلا ده تاتخم مرغ بدهدویازده تا بگیرد اشكال ندارد.

مسأله 2073 - جنسی را كه در بعضی از شهرها با وزن، یا پیمانه می فروسند ودر بعضی از شهرها با شماره معامله می كنند، جایز نیست كه آن جنس را به زیادتر از آن بفروشند در شهرهایی كه با پیمانه یا وزن معامله می كنند وجایز است در شهرهایی كه با شماره می فروشند.

مسأله 2074 - اگر چیزی را كه میفروشد وعوضی را كه می گیرد از یك جنس نباشند زیادی گرفتن اشكال ندارد، پس اگر یك من برنج بفروشد ودو من گندم بگیرد معامله صحیح است.

مسأله 2075 - اگر حنسی را كه می فروشد وعوضی را كه می گیرد، از یك چیز عمل آمده باشند، باید در معامله

زیادی نگیرد، پس اگر یك من روغن بفروشد ودر عوض آن یك من ونیم پنیر بگیرد، ربا وحرام است، واحتیاط واجب آن است كه اگر میوة رسیده را با میوه نارس معامله كند زایادی نگیرد.

مسأله 2076 - جو وگندم در ربا یك جنس حساب می شوند، پس اگر یك من گندم بدهد ویك من وپنج سیر جو بگیرد، ربا وحرام است ونیز اگر مثلا ده من جو بخرد كه سر خرمن ده من گندم بدهد، چون جو را نقد گرفته وبعد از مدتی گندم را می دهد مثل آن است كه زیادی گرفته حرام است.

مسأله 2077 - اگر مسلمان از كافری ربا بگیرد اشكال ندارد، ونیز پدر وفرزند وزن وشوهر می توانند از یكدیگر ربا بگیرند.

شرائط فروشنده وخریدار

مسأله 2078 - برای فروشنده وخریدار شش چیز شرط است : اول - آنكه بالغ باشند. دوم - آنكه عاقل باشند. سوم - آنكه سفیه نباشند یعنی مال خود را در كارهای بیهوده مصرف نكنند. چهارم - آنكه قصد خرید وفروش

داشته باشند، پس اگر مثلا به شوخی بگوید مال خود را فروختم، معامله باطل است. پنچم آنكه كسی آنها را مجبور نكرده باشد. ششم - آنكه جنس وعوضی را كه می دهند مالك باشند واحكام اینها در مسائل آینده گفته خواهد شد.

مسأله 2079 - معامله با بچه بالغ باطل است، اما اگر پدر یا جد آن بچه به او اذن داده باشد كه معامله كند معامله صحیح است، وهمچنین اگر طفل وسیله باشد كه پول را به فروشنده بدهد وجنس را به خریدار برساند، یا جنس را به خریدار بدهد وپول را به فرشنده برساند، چون واقعا دو نفر

بالغ با یكدیگر معامله كرده اند، معامله صحیح است، ولی باید فروشنده وخریدار یقین داشته باشند، كه طفل جنس وپول را به صاحبان آنها می رساند.

مسأله 2080 - اگر از بچه نابالغ چیزی بخرد، یا چیزی به او بفروشد چنانچه جنس یا پول مال بچه نباشد باید جنس یا پولی را كه از او گرفته به صاحب آن بدهد، یا از صاحبش رضایت بخواهد، واگر صاحب آن را نمی شناسد وبرای شناختن او هم وسیله ای ندارد، باید چیزی را كه از بجه گرفته، از طرف صاحب آن مظالم بدهد، واگر مال خود بچه باشد باید پولی او بدهد.

مسأله 2081 - اگر كسی با بچه نابالغ ممیز معامله كند وجنس، یا پولی كه به بچه داده از بین برود، می تواند از بچه بعد از بلوغ یا ولی او مطالبه نماید، واگر بچه ممیز نباشد حق مطالبه ندارد.

مسأله 2082 - اگر خریدار یا روشنده را به معامله مجبور كنند، چنانچه بعد از معامله راضی شود وبگوید راضی هستم، معامله صحیح است.

مسأله 2083 - پدر وجد وپدری طفل ونیز وصی پدر ووصی جد پدری می توانند مال طفل را بفروشند، مجتهد عادل هم می تواند مال دیوانه یا طفل یتیم یا مال كسی را كه غائب است بفروشد.

مسأله 2084 - اگر كسی مالی را غصب كند وبفروشد وبعد از فروش، صاحب مال معامله را برای خودش اجازه دهد، معامله صحیح است. وچیزی را كه غصب كننده به مشتری داده ومنفعتهای آن از موقع معامله، ملك مشتری است وچیزی را كه مشتری داده ومنفعتهای آن، از موقع معامله، ملك كسی است كه مال او را غصب

كرده اند.

مسأله 2085 - اگر كسی مالی را غصب كند وبفروشد، به قصد اینكه پول آن، مال خودش باشد، چنانچه صاحب مال معامله را اجازه نكند، معامله باطل است واگر برای خودش یا برای كسی كه مال را غصب كرده اجازه نماید، معامله. صحیح است.

شرایط جنس وعوض آن

مسأله 2086 - جنسی كه می فروشند وچیزی كه عوض آن می گیرند چهار شرط دارد : اول - آنكه مقدار آن با وزن یا پیمانه یا شماره ومانند اینها معلوم باشد. دوم - آنكه بتوانند آن را تحویل دهند، بنابر این فروختن اسبی كه فرار كرده صحیح نیست ولی اگر اسبی را كه فرار كرده یا چیزی كه می تواند تحویل دهد - مثلا با یك فرش - بفروشد، اگر چه آن اسب پیدا نشود، معامله صحیح است. سوم - خصوصیاتی را كه در جنس وعوض هست وبه واسطه آنها میل مردم به معامله فرق می كند، معین نمایند. چهارم - خود جنس را بفروشد نه منفعت آن را پس اگر مثلا منفعت یك ساله خانه را بفروشد، صحیح نیست، ولی چنانچه خریدار بجاری پول، منفعت یكساله خود را به او واگذار ند اشكال ندارد، واما مالی كه نزد مشتری گرو است فروختن آن صحیح است واز گرو خارج نمی شود ومشتری با جهل خیار فسخ دارد واحكام اینها در مسائل آینده گفته خواهد شد.

مسأله 2078 - جنسی را كه در شهری با وزن یا پیمانه معامله می كنند، در آن شهر انسان باید با وزن یا پیمانه بخرد، ولی می تواند همان جنس را در شهری كه با دیدن معامله می كنند، با دیدن خریداری نماید.

مسأله 2088

- چیزی را كه با وزن خرید وفروش می كنند با پیمانه هم می شود معامله كرد در صورتی كه معلوم باشد پیمانه چه مقدار می گیرد به اینطور كه اگر مثلا می خواهد ده من گندم بفروشد، با پیمانه ای كه یك من گندم می گیرد ده پیمانه بدهد.

مسأله 2089 - اگر یكی از شرطهایی كه گفته شد در معامله نباشد معامله باطل است ولی اگر خریدار وفروشنده راضی باشند كه در مال یكدیگر تصرف آنها اشكال ندارد.

مسأله 2090 - معامله چیزی كه وقف شده باطل است، ولی اگر به طوری خراب شود كه نتوانند استفاده ای را كه مال برای آن وقف شده از ان ببرند، مثلا حصیر مسجد به طوری پاره شود كه نتوانند روی آن نماز بخوانند. فروش آن اشكال ندارد ودر صورتی كه ممكن باشد، باید پول آن را در همان مسجد به مصرفی برسانند كه به مقصود وقف كنند نزدیكتر باشد، ولی فروش خصوص مسجد به هیچ وجه جایز نیست.

مسأله 2091 - هر گاه بین كسانی كه مال را برای آنان وقف كرده اند به طوری اختلاف پیدا شود كه اگر مال وقف را نفروشند، گمان آن برود كه مال یا جانی تلف شود، می توانند آن مال را بفروشند وبه مصرفی كه به مقصود وقف كنند ه نزدیكتر است برسانند.

مسأله 2092 - خرید وفروش ملكی كه آن را به دیگری اجاره داده اند اشكال ندارد، ولی فائده آن ملك فائده آن یك مك در مدت اجاره مال مسأجر است واگر خریدار نداند كه آن ملك را اجاره داده اند، یا به گمان اینكه مدت اجاره كم است، ملك

را خریده باشد. پس از اطلاع می تواند معامله خودش را بهم بزند.

صیغه خرید وفروش

مسأله 2093 - در خرید وفروش لازم نیست صیغه عربی بخوانند. مثلا اگر فروشنده به فارسی بگوید : این مال را در عوض این پول فروختم ومشتری بگوید قبول كردم معامله صحیح است، ولی خریدار وفروشنده باید. قصد انشاء داشته باشند یعنی به گفتن این دو جمله مقصودشان خرید وفروش باشد.

مسأله 2094 - اگر در موقع معامله صیغه نخوانند، ولی فروشنده در مقابل. مالی كه از خریدار می گیرد، مال خود را ملك او كند واو بگیرد معامله صحیح است وهر دو مالك می شوند.

خرید وفروش میوه ها

مسأله 2095 - فروش میوه ای كه گل آن ریخته ودانه بسته، پیش از چیدن صحیح است ونیز فروختن غوره بر درخت اشكال ندارد.

مسأله 2096 - جایز است میوه ای را كه بر درخت است، پیش از آنكه دانه ببندد وگلش بریزد بفروشند، ولی مكروه است.

مسأله 2097 - اگر خرمایی را كه زرد یا سرخ شده، بر درخت بفروشند اشكال ندارد، ولی نباید عوض آن را خرما بگیرند، اما اگر كسی یك درخت خرما در خانه یا باغ كس دیگر داشته باشد، در صورت كه مقدار آن را تخمین كنند وصاحب درخت آن را به صاحب خانه یا باغ بفروشد وعوض آن، خرما بگیرد، چنانچه خرمایی را كه می گیرد كمتر یا زیادتر از مقداری كه تخمین زده اند نباشد اشكال ندارد.

مسأله 2098 - فروختن خیار وبادنجان وسبزیها ومانند اینها كه سالی چند مرتبه چیده می شوند، در صورتی كه ظاهر ونمایان شده باشند ومعین كنند كه مشتری در سال چند دفعه آنها را بچیند اشكال ندارد.

مسأله 2099 - اگر خوشه گندم وجو را بعد از آنكه دانه بسته،

به چیز دیگری غیر گندم وجو بفروشند اشكال ندارد.

نقد ونسیه

مسأله 2100 - اگر جنسی را نقد بروشند، خریدار وفروشنده بعد از معامله می توانند جنس وپول را از یكدیگر مطالبه نموده وتحویل بگیرند، وتحویل دادن خانه وزمین ومانند اینها به این است كه آن را در اختیار خریدار بگذارند كه بتواند در آن تصرف كنند، وتحویل دادن فرش ولباس ومانند اینها به این است كه آن را طوری در اختیار خریدار بگذارند كه اگر بخواهد آن را به جای دیگر ببرد فروشنده جلو گیری نكند.

مسأله 2101 - در معامله نسیه باید مدت كاملا معلوم باشد، پس اگر حنسی را بفروشد كه سر خرمن پول آن را بگیرد، چون مدت كاملا معین نشده معامله باطل است.

مسأله 2102 - اگر جنسی را نسیه بفروشد، پیش از تمام شدن مدتی كه قرار گذاشته اند، نمی تواند عوض آن را از خریدار مطالبه نماید، ولی اگر خریدار بمیرد واز خودش مال داشته باشد، فروشنده می تواند پس از تمام شدن مدت، طلبی را كه دراد از ورثه او مطالبه نماید.

مسأله 2103 - اگر جنسی را نسیه بفروشد، بعد از تمام شدن مدتی كه قرار گذاشته اند، می تواند عوض آنر ا از خریدار مطالبه نماید، ولی اگر خریدار نتواند بپردازد باید او را مهلت دهد.

مسأله 2140 - اگر به كسی كه قیمت جنس را نمی داند، مقداری نسیه بدهد وقیمت آن را به او نگوید معامله باطل است. ولی اگر كسی كه قیمت نقدی جنس را می دانسته بدهد وگرانتر حساب كند، مثلا بگوید جنسی را كه به تو نسیه می دهم تومانی یك ریال از قیمتی كه

نقد می فروشم گرانتر حساب می كند واو قبول كند اشكال ندارد.

مسأله 2105 - كسی كه جنسی را نسیه فروخته وبرای گرفتن پول آن مدتی قرار داده، اگر مثلا بعد از گذشتن نصف مدت، مقداری از طلب خود راكم كند وبقیه را نقد بگیرد اشكال ندارد.

معامله سلف

معامله سلف

مسأله 2160 - معامله سلف آن است كه مشتری پول را بدهد كه بعد از مدتی جنس را تحویل بگیرد واگر بگوید این پول را می دهم كه مثلا بعد از شش ماه فلان جنس رابگیرم وفرشنده بگوید قبلو كردم، ویا فروشنده پول را بگیرد وبگوید فلان جنس ر فروختم كه بعد از شش ماه تحویل بدهم معامله صحیح است.

مسأله 2107 - اگر پولی را سلف بفروشد وعوض آن را پول بگیرد، معامله باطل است. ولی اگر جنسی را سلف بفروشد وعوض آن را جنس دیگر یا پول بگیرد معامله صحیح است.

شرایط معامه سلف

مسأله 2108 - معامله سلف شش شرط داد : اول - خصوصیاتی را كه قیمت جنس به واسطه آنه فرق می كند معین نماید ولی دقت زیاد هم لازم نیست، همین قدر كه مردم بگویند خصوصیات آن معلوم شده كافی است. دوم - پیش از آنكه خریدار وفروشنده از هم جدا شوند، خریدار تمام قیمت را به فروشنده بدهد، یا به مقدار پول آن از فروشنده طلبكار باشد وطلب خود را بابت قیمت جنس حساب كند واو قبول نماید وچنانچه مقداری از قیمت آن را بدهد، معامله به آن مقدار صحیح است، ولی فروشنده می تواند معامله همان مقدار را بهم بزند. سوم - مدت را كاملا معین كنند واگر مثلا بگوید تا اول خرمن جنس را تحویل می دهم چون مدت كاملا معلوم نشده معامله باطل است - چهارم - وقتی را برای تحویل جنس معین كنند كه در آن وقت، جنس بقدری كمیاب نباشد كه فروشنده نتواند آن را تحویل دهد. پنچم - جای تحویل جنس را معین نمایند ولی اگر

از حرفهای آنان جای آن معلوم باشد، لازم نیست اسم آنجا را ببرند. ششم - وزن پیمانه آن را معین كنند وجنسی را هم كه معمولا با دیدن معامله میی كنند سلف بفروشند اشكال ندارد، ولی باید مثل بعضی از اقسام گردو وتخم مرغ تفاوت افراد آن بقدری كم باشد كه مردم به آن اهمیت ندهند.

احكام معامله سلف

مسأله 2109 - انسان نمی تواند جنسی را كه سلف خریده پیش از تمام شدن مدت بفورشد وبعد از تمام شدن مدت، اگر چه آن را تحویل نگرفته باشد، فروختن آن اشال ندارد.

مسأله 2110 - در معامله سلف اگر فروشنده جنسی را كه قرار داد كرده بدهد، مشتری باید قبول كند، ونیز اگر بهتر از آنچه قرار گذاشته بدهد وطوری باشد كه از همان جنس حساب شود، مشتری باید قبول نماید.

مسأله 2111 - اگر جنسی را كه فروشنده می دهد، پست تر از جنسی باشد كه قرار داد كرده، مشتری می تواند قبول نكند.

مسأله 2112 - اگر فروشنده بجای جنسی كه قرار داد كرده، دیگری بدهد، در صورتی كه مشتری راضی شود اشكال ندارد.

مسأله 2113 - اگر جنسی را كه سلف فروخته در موقعی كه باید آن را تحویل دهد نایاب شود ونتواند آن را تهیه كند، مشتری می تواند صبر كند تا تهیه نماید یا معامله را بهم بزند وچیزی را كه داده پس بگیرد.

مسأله 2114 - اگر جنسی را بفروشد وقرار بگذارد كه بعد از مدتی تحویل دهد وپول آن را هم بعد از مدتی بگیرد، معامله باطل است.

فروش طلا ونقره به طلا ونقره

مسأله 2115 - اگر طلا را به طلا یا نقره را به نقره بفروشد، معامله صحیح است ولازم نیست وزن آنها مساوی باشد.

مسأله 2117 - اگر طلا یا نقره را به طلا، یا نقره بفروشند باید فروشنده وخریدار پیش از آنكه از یكدیگر جدا شوند، جنس وعوض آن را به یكدیگر تحویل دهند واگر هیچ مقدار از چیزی را كه قرار گذاشته اند تحویل ندهند معامله باطل است.

مسأله 2118 - اگر فروشنده یا

خریدار تمام چیزی را كه قرارا گذاشته تحویل دهد ودیگری مقدرای از آن را تحویل دهد واز یكدیگر جدا شوند، اگر جه معامله به آن مقدار صحیح است ولی كسی كه تمام مال بدست او نرسیده می تواند معامله را بهم بزند.

مسأله 2119 اگر خاك نقره معدن را به نقره خالص وخاك طلای معدن را به طلای خالص بفروشند، معامله باطل است مگر در صورت علم به مقدار طلا یا نقره ولی فروختن خاك نقره به طلا وخاك طلا به نقره اشكال ندارد.مواردی كه انسان می تواند معامله را بهم بزند

مسأله 2120 - حق بهم زدن معامله را خیار می گویند وخریدار وفروشنده در یازده صورت می توانند معامله را بهم بزنند : اول - آنكه از مجلس معامله متفرق نشده باشند واین خیار را (خیار مجلس می گویند. دوم - آنكه مغبون شده باشند (خیار غبن (. سوم - در معامله قرار داد كنند كه تا مدت معینی هر دو یا یكی از آنان بتوانند معامله را بهم بزنند (خیار شرط). چهارم فروشنده یا خریدار، مال خود را بهتر از آنچه هست نشان دهد وطوری كند كه قیمت مال در نظر مردم زیاد شود (خیار تخلف شرط). ششم - در جنس یا عوض آن عیبی باشد (خیار عیب). هفتم - معلوم شود مقدرای از جیسی را كه فروخته، مال دیگری است، كه اگر صاحب آن به معامله راضی نشود، خریدار می تواند معامله را بهم بزند، یا پول آن مقدار را از فروشنده بگیرد. ونیز اگر معلوم شود مقداری از چیزی را كه خریدار عوض قرار داده، مال دیگری است وصاحب آن راضی نشود،

فروشنده می تواند معامله را بهم بزند یا عوض آن مقدار را از خریدار بگیرد (خیار شركت). هشتم - فروشنده خصوصیات جنس معینی را كه مشتری ندیده به او بگوید، بعد معلوم شود طوری كه گفته نبوده است. كه در این صورت مشتری می تواند معامله را بهم بزند، ونیز اگر مشتری خصوصیات عوض معینی را كه می دهد بگوید، بعد معلوم شود طوری كه گفته نبوده است فروشنده می تواند معامله را بهم بزند (خیار رؤیت). نهم - مشتری پول جنسی را كه نقد خریده تا سه روز ندهد كه اگر مشتری شرط نكرده باشد كه دادن پول را تأخیر بیندازد، فروشنده می تواند معامله را بهم بزند. (خیار تأخیر). دهم - حیوانی را خریده باشد كه تا سه روز می تواند معامله را بهم بزند واگر در عوض حیوانی كه خریده، حیوان دیگری داده باشد، فروشنده هم تا سه روز می تواند معامله را بهم بزند. (خیار حیوان). یازدهم - فروشنده نتواند جنسی راكه فروخته تحویل دهد، مثلا اسبی را كه فروخته فرار نماید كه در این صورت مشتری می تواند معامله را بهم بزند. (خیار تعذر تسلیم) واحكام اینها در مسائل آینده گفته خواهد شد.

مسأله 2121 - اگر خریدار قیمت جنس را نداند، یا در موقع معامله غفلت كند وجنس را گرانتر از قیمت معمولی آن بخرد، چنانچه بقدری گران خریده كه مردم به آن اهمیت می دهند، می تواند معامله را بهم بزند ونیز اگر فروشنده قیمت جنس را نداند، یا موقع معامله غفلت كند وجنس را ارزانتر از قیمت آن بفروشد در صورتی كه مردم بمقداری كه ارزان فروخته اهمیت

بدهند، می تواند معامله را بهم بزند.

مسأله 2122 - در معامله بیع شرط مثلا خانه هزار تومانی را به دویست تومان می فروشند وقرار می گذارند كه اگر فروشنده سر مدت پول را بدهد بتواند معامله را بهم بزند، معامله صحیح است.

مسأله 2123 - در معامله بیع شرط اگر چه فروشنده اطمینان داشته باشد كه هر گاه سر مدت پول را ندهد، خریدار ملك را به او می دهد معامله صحیح است ولی اگر سر مدت پول را ندهد، حق ندارد ملك را از خریدار مطالبه كند واگر خریدار بمیرد، نمی تواند ملك را از ورثه او مطالبه نماید.

مسأله 2124 - اگر چای اعلا را با چای پست مخلوط كند وبه اسم چای اعلا بفروشد مشتری می تواند معامله را بهم بزند.

مسأله 2125 - اگر خریدار بفهمد مالی را كه گرفته عیبی دارد مثلا حیوانی را بخرد وبفهمد كه یك چشم آن كور است، چنانچه آن عیب پیش از معالمه در مال بوده واو نمی دانسته، می تواند معامله را بهم بزند، واگر نتواند رد كند می تواند فرق قیمت سالم ومعیوب آن را معین كند وبه نسبت تفاوت قیمت سالم ومعیوب از پولی كه به فروشنده داده پس بگیرد، مثلا مالی را كه به چهار تومان خریده، اگر بفهمد معیوب است، در صورتی كه قیمت سالم آن هشت تومان وقیمت معیوب آن شش تومان باشد، چون فرق قیمت سالم ومعیوب یك چهارم می باشد، می تواند یك چهارم پولی را كه داده یعنی یك توما از فروشنده بگیرد.

مسأله 2126 - اگر فروشنده بفهمد در عوضی كه گرفته عیبی هست، چنانچه آن عیب پیش از

معامله در عوض بوده واو نمی دانسته می تواند معامله را بهم بزند ودر صورت عدم امكان رد تفاوت قیمت سالم ومعیوب را به دستوری كه در مسأله پیش گفته شد می تواند بگیرد.

مسأله 2127 - اگر بعد از معامله وپیش از تحویل گرفتن مال عیبی در آن پیدا شود، خریدار می تواند معامله را بهم بزند ونیز اگر در عوض مال بعد از معامله وپیش از تحویل گرفتن، عیبی پیدا شود، فروشنده می تواند معامله را بهم بزند، ولی اگر بخواهند تفاوت قیمت بگیرند اشكال دارد.

مسأله 2128 - اگر بعد از معامله عیب مال را بفهمد وفورا معامله رابهم نزند، حق بهم زدن معامله از بین نمی رود ومی تواند معامله را بهم بزند.

مسأله 2129 - هر گاه بعد از خریدن جنس عیب آن را بفهمد، اگر چه فروشنده حاضر نباشد، می تواند معامله را بهم بزند.

مسأله 2130 - در چهار صورت اگر خریدار بفهمد مال عیبی دارد، نمی تواند معامله را بهم بزند، یا تفاوت قیمت بگیرد : اول - آنكه موقع خریدن، عیب مال را بداند دوم - به عیب مال راضی شود. سوم - در وقت معامله بگوید اگر مال عیبی داشته باشد پی نمی دهم وتفاوت قیمت هم نمی گیردم. چهارم - فروشنده در وقت معامله بگوید این مال را با هر عیبی كه دارد می فروشم ولی اگر عیبی را معین كند وبگوید مال را با این عیب می فروشم ومعلوم شود عیب دیگری هم دارد خریدار می تواند برای عیبی كه فروشنده معین نكرده مال را پس دهد، یا تفاوت قیمت بگیرد.

مسأله 2131 - در سه صورت

اگر خریدار بهمد مال عیبی دارد، نمی تواند معامله را بهم بزند ولی می تواند تفاوت قیمت بگیرد : اول - آنكه بعد از معامله در مال تصرف كند به نحوی كه موجب تغییر مورد معامله بشود مانند دوختن پارچه وبریدن آن وامثال اینها. دوم - بعد از معامله بفهمد مال عیب دارد وفقط حق بر گرداندن آن را ساقط كند سوم - بعد از تحویل گرفتن مال، عیب دیگری در آن پیدا شود، ولی اگر حیوان معیوبی را بخرد وپیش از گذاشتن سه روز عیب دیگری پیدا كند اگر چه آن را تحویل گرفته باشد، باز هم می تواند آن را پس دهد نیز اگر فقط خریدار تا مدتی حق بهم زدن معامله را داشته باشد ودر آن مدت، مال عیب دیگری پیدا كند، اگر چه آن را تحویل گرفته باشد، می تواند معامله را بهم بزند.

مسأله 2132 - اگر انسان مالی داشته باشد كه خودش آن را ندیده ودیگری خصوصیات آن را باری او گفته باشد، چنانچه او همان خصوصیات را به مشتری بگوید وآن را بفروشد وبعد از فروش بفهمد كه بهتر از آن بوده، می تواند معامله را بهم بزند

مسائل متفرقه خرید و فروش

مسأله 2133 - اگر فروشنده قیمت خرید جنس را به مشتری بگوید، باید تمام چیزهایی را كه به واسطه آنها قیمت مال كم یا زیاد می شود بگوید، اگر جه به همان قیمت یا به كمتر از آن بفروشد مثال باید بگوید كه نقد خریده است یا نسیه.

مسأله 2134 - اگر انسان جنسی را به كسی بدهد وقیمت آن را معین كند وبگوید این جنس را به این قیمت بفروش

وهر چه زیادتر فروختی مال خودت باشد، هر چه زیادتر از آن قیمت بفروشد مال صاحب مال است وفروشنده فقط می تواند مزد زحمت خود را از صاحب مال بگیرد، ولی اگر بگوید این جنس را به این قیمت به تو فروختم واو بگوید قبول كردم یا بقصد فروختن، جنس را به او بدهد واو هم بقصد خریدن بگیرد هر چه زیادتر از آن قیمت بفرود مال خود او است.

مسأله 2135 - اگر قصاب گوشت نر بفروشد وبجای آن، گوشت ماده بدهد معصیت كرده است، پس اگر ان گوشت را معین كرده است، پس اگر آن گوشت را معین كرده وگفته این گوشت نر را می فروشم مشتری می تواند معامله را بهم بزند. واگر آن را معین نكرده، در صورتی كه مشتری به گوشتی كه گرفته راضی نشود، قصاب نشود، قصاب باید گوشت نر به او بدهد.

مسأله 2136 - اگر مشتری به بزاز بگوید پارچه ای می خواهم كه رنگ آن نرود وبزاز پارچه ای به او بفروشد كه رنگ آن برود مشتری می تواند معامله را بهم بزند.

مسأله 2137 - قسم خودن در معامله اگر راست باشد مكروه است واگر دروغ باشد حرام است.

احكام شركت

مسأله 2138 - اگر دو نفر بخواهند باهم شركت كنند، چنانچه هر كدام مقداری ازمال خود را با مال دیگری به طوری مخلوط كند كه از یكدیگر تشخیص داده نشود وبه نظر مردم یك چیز باشد وبه عربی یا به زبان دیگر صیغه شركت را بخوانند، یا كاری كنند كه معلوم باشد می خواهند یا یكدیگر شریك باشند، شركت آنان صحیح است.

مسأله 2139 - اگر چند نفر در مزدی

كه از كار خودشان می گیرند با یكدیگر شركت كنند، مثل دلاكها كه قرار می گذارند هر قدر مزد گرفتند باهم قسمت كنند شركت آنان صحیح نیست.

مسأله 2140 - اگر دو نفر با یكدیگر شركت كنند كه هركدام با اعتبار خود جنسی بخرد وقیمت آن را خودش بدهكار شود ولی در جنسی كه هر كدام خریده اند ودر استفاده آن با یكدیگر شریك باشند صحیح نیست، اما اگر هر كدام دیگری را وكیل كند ه جنس را برای او نسیه بخرد بعد هر شریكی جنس را برای خودش وشریكش بخرد كه هر دو بدهكار شوند شركت صحیح است.

مسأله 2141 - كسانی كه به واسطه عقد شركت باهم شریك می شوند، باید مكلف وعاقل باشند، واز روی قصد واختیار شركت كنند. ونیز باید بتوانند در مال خود تصرف نمایند، پس آدم سفیهی كه مال خود را در كارهای بیهوده مصرف می كند، چون حق ندارد در مال خود تصرف نماید، اگر شركت كند صحیح است.

مسأله 2142 - اگر در عقد شركت شرط كنند كسی كه كار می كند، یا بیشتر از شریك دیگر كار می كند بیشتر منفعت ببرد، باید آنچه را شرط كرده اند به او بدهند وهمچنین اگر شرط كنند كسی كه كار نمی كند، یا كمتر كار می كند بیشتر منفعت ببرد، شركت آنان اشكال ندارد. وباید به آنچه شرط كرده اند عمل كنند.

مسأله 2143 - اگر قرار بگذارند كه همه استفاده رایك نفر ببرد، یا تمام ضررر یا بیشتر آن را یكی از آنان بدهد شركت صحیح است.

مسأله 2144 - اگر شرط نكنند كه یكی از شریكها بیشتر منفعت ببرد، چنانچه

سمایه آنان یك اندازه باشد منفعت وضرر را به یك اندازه می برند، واگر سرمایه آنان یك اندازه نباشد، باید منفعت وضرر را به نسبت سرمایه قسمت نمایند، مثلا اگر دو نفر شركت كنند وسرمایه یكی از آنان دو برابر سرمایه دیگری باشد، سهم او از منفعت وضرر دو برابر سهم دیگری است چه هر دو یك اندازه كار كنند، یا یكی كمتر كار كند، یا هیچ كار نكند.

مسأله 2145 - اگر در عقد شركت شرط كنند كه هر دو باهم خرید وفروش نمایند، یا هر كدام به تنهایی معامله كند، یا فقط یكی از آنان معامله كند، باید به قرار داد عمل نمایند.

مسأله 2146 - اگر معین نكنند كه كدام یك انان با سرمایه خرید وفروش نماید هیچ یك آنان بدون اجازه دیگری نمی تواند با آن سرمایه معامله كند.

مسأله 2147 - شریكی كه اختیار سرمایه شركت با او است باید به قرار داد شركت عمل كند، مثلا اگر با او قرار كذاشته اند كه نسیه بخرد - یا نقد بفروشد، یا جنس را از محل مخصوصی بخرد، باید به همان قرار داد رفتار نماید. واگر با او قراری نگذاشته باشند، باید به طور معمول معامله كند وداد وستدی نماید ه برای شركت ضرر نداشته باشد. ونباید نسیه بخرد، یا نسیه بفروشد، یا مال شركت را در مسافرت همراه خود ببرد.

مسأله 2148 - شریكی كه با سرمایه شركت معامله می كند، اگر بر خلاف قرار دادی كه با او كرده اند خرید وفروش كند وخسارتی برای شركت پیش آید چنانچه شریك دیگر معامله را اجازه بكند صحیح است وضامن نیست، واگر اجازه نكند معامله

در حصه او باطل است، ونیز اگر با او قرار دادی نكرده باشند وبر خلاف معمول معامله كند چنانچه معامله را شریك دیگر اجازه نكند در حصه او باطل است.

مسأله 2149 - شریكی كه با سرمایه شركت معامله می كند اگر زیاده روی ننماید ودر نگهداری سرمایه كوتاهی نكند واتفاقا مقداری از آن یا تمام آن تلف شود ضامن نیست

مسأله 2150 - شریكی كه با سرمایه شركت معامله می كند اگر بگوید سرمایه تلف شده وقسم بخورد، باید حرف او را قبول كرد.

مسأله 2151 - اگر تمام شریكها از اجازه ای كه به تصرف در مال یكدیگر داده اند برگردند، هیچ كدام نمی توانند در مال شركت تصرف كنند، واگر یكی از آنان از اجازه خود بر گردد، شریكهای دیگر حق تصرف ندارند، ولی كسی كه از اجازه خود برگشته، می تواند در مال شركت تصرف كند.

مسأله 2152 - هر وقت یكی از شریكها تقاضا كند كه سرمایه شركت را قسمت كنند اگر چه شركت مدت داشته باشد، باید دیگران قبول نمایند. مگر آنكه قسمت موجب نقص در مال ویا قیمت به مقدار زیادی بشود كه در این صورت قبول لازم نیست.

مسأله 2153 - اگر یكی از شریكها بمیرد، یا دیوانه یا بیهوش شود، شریكهای دیگر نمی توانند در مال شركت تصرف كنند، وهمچنین است اگر یكی از آنان سفیه شود یعنی مال خود را در كارهای بیهوده مصرف نماید.

مسأله 2154 - اگر شریك، چیزی را نسیه برای خود بخرد، نفع وضررش مال خود اوست، ولی اگر برای شركت بخرد وشریك دیگر بگوید به ان معامله راضی هستم نفع وضررش مال هر دوی

آنان است.

مسأله 2155 - اگر با سرمایه شركت معامله ای كنند، بعد بفهمند شركت باطل بوده، چنانچه طوری باشد كه اگر می دانستند شركت درست نیست، به تصرف در مال یكدیگر راضی بودند، معامله صحیح است وهر چه از ان معامله پیدا شود، مال همه آنان است، واگر اینطور نباشد، در صورتی كه كسانی كه به تصرف دیگران راضی نبوده اند، بگویند به آن معامله راضی هستیم، معامله صحیح وگر نه باطل می باشد، ودر هر صورت هر كدام آنان كه برای شركت كاری كرده است، اگر به قصد مجانی كار نكرده باشد، می تواند مزد زحمتهای خود را به اندازه معمول از شریكهای دیگر بگیرد.

احكام صلح

مسأله 2156 - صلح آن است كه انسان با دیگری سازش كند كه مقداری از مال یا منفعت مال خود راملك او كند، یا از طلب یاحق خود بگذرد كه او هم در عوض، مقداری از مال، یا منفعت مال خود را به او واگذار نماید، یا طلب، یا حقی كه دارد بگذرد. بلكه اگر بدون آنكه عوض بگیرد مقداری از مال، یا منفعت مال خود را به كسی واگذار كند، یا از طلب یا حق خود بگذرد، باز هم صلح صحیح است.

مسأله 2157 - دو نفری كه چیزی را به یكدیگر صلح می كنند، باید بالغ وعاقل باشند وكسی آنها را مجبور نكرده باشد وقصد صلح داشته باشند.

مسأله 2158 - لازم نیست صیغه صلح به عربی خوانده شود، بلكه با هرلفظی كه بفهمانند باهم صلح وسازش كرده اند صحیح است.

مسأله 2159 - اگر كسی گوسفندهای خود را به چوپان بدهد كه مثلا یكسال نگهداری كند واز شیر آن

استفاده نماید ومقداری روغن بدهد، چنانچه شیر گوسفند را در مقابل زحمتهای چوپان وآن روغن صلح كند صحیح است ونیز اگر گوسفند را یكساله به چوپان اباحه نماید ه از شیر آن استفاده كند ودر عوض، مقداری روغن بدهد اشكال ندارد.

مسأله 2160 - اگر كسی بخواهد طلب یا حق خود را به دیگری صلح كند در صورتی صحیح است كه او قبول نماید ولی اگر بخواهد از طلب یا حق خود بگذرد قبول كردن او لازم نیست.

مسأله 2161 - اگر انسان مقدار بدهی خود را بداند وطلبكار او نداند، چنانچه طلبكار طلب خود را به كمتر از مقداری كه هست صلح كند، مثلا پنجاه تومان طلبكار باشد وطلب خود را به ده تومان صلح نماید، زیادی برای بدهكار حلال نیست، مگر آنكه مقدار بدهی خود را به او بگوید واو را راضی كند یا طوری باشد كه اگر مقدار طلب خود را می دانست، باز هم به آن مقدار صلح می كرد.

مسأله 2162 - اگر بخواهند دو چیزی را كه از یك جنسند ووزن آنها معلوم است به یكدیگر صلح كنند، باید وزن یكی بیشتر از دیگری نباشد، واگر وزن آنها معلوم نباشد، اگر چه احتمال دهند كه وزن یكی بیشتر از دیگری است صلح خالی از اشكال نیست.

مسأله 2163 - اگر دو نفر از كنفر طلبكار باشند، یا دو نفر از دو نفر دیگر طلبكار باشند وبخواهند طلبهای خود را به یكدیگر صلح كنند، چنانچه طلب انان از یك جنس ووزن آنها یكی باشد مثلا هر دو ده من گندم طلبكار باشند، مصالحه آنان صحیح است، وهمچنین است اگر جنس طلب آنان یكی

نباشد مثلا یكی ده من برنج ودیگری دوازده من گندم طلبكار باشد، ولی اگر طلب آنان از یك جنس وچیزی باشدكه معمولا با وزن یا پیمانه آن را معامله می كنند، در صورتی كه وزن یا پیمانه آنها مساوی نباشد، مصالحه آنان اشكال دارد.

مسأله 2164 - اگر از كسی طلبی دارد كه باید بعد از مدتی بگیرد، چنانچه طلب خود را بمقداركمتری صلح كند ومقصودش این باشد كه از مقداری از طلب خود گذست كند وبقیه را نقد بگیرد اشكال ندارد.

مسأله 2165 - اگر دو نفر چیزی را باهم صلح كنند، یا رضایت یكدیگر می توانند صلح را بهم بزنند. ونیز اگر در ضمن معامله برای هر دو، یا یكی از آنان حق بهم زدن معامله را قرار داده باشند، كسی كه آن حق را دارد می تواند صحلح را بهم بزند.

مسأله 2166 - تا وقتی خریدار وفروشنده از مجلس معامله متفرق نشده اند می توانند معامله را بهم بزنند. ونیز اگر مشتری حیوانی را بخرد، تا سه روز حق بهم زدن معامله را دارد. وهمچنین اگر پول جنسی را كه نقد خریده تا سه روز ندهد وجنس را تحویل نگیرد، فروشنده، می تواند معامله را بهم بزند، ولی كسی كه مالی را صلح می كند در این سه صورت حق بهم زدن صلح را ندارد ودر هشت صورت دیگر كه در احكام خرید وفروش گفته شد صلح را می تواند بهم بزند.

مسأله 2167 - اگر جیزی را كه به صلح گرفته معیوب باشد، می تواند صلح را بهم بزند. ولی اگر بخواهد تفاوت قیمت صحیح ومعیوب را بگیرد اشكال دارد.

مسأله 2168 - هر

گاه مال خود را به كسی صلح نماید وبا او شرط كند كه اگر بعد از مرگ وارثی نداشتم باید چیزی را كه بتو صلح كردم وقف كنی واو هم این شرط را قبول كند، باید به شرط عمل نماید.

احكام اجاره

مسأله 2169 - اجاره دهنده وكسی كه چیزی را اجاره می كند باید، مكلف وعاقل باشند، وبه اختیار خودشان اجاره دهند، ونیز باید در مال خود حق تصرف داشته باشند، پس سفیهی كه مال خود را در كارهای بیهوده مصرف می كند، چون حق ندارد در مال خود تصرف نماید اگر چیزی را اجاره كند، یا اجاره دهد صحیح نیست.

مسأله 2170 - انسان می تواند از طرف دیگری وكیل شود ومال او را اجاره دهد.

مسأله 2171 - اگر ولی، یا قیم بچه مال او را اجاره دهد، یا خود او را اجیر دیگری نماید اشكال ندارد. واگر مدتی از زمان بالغ شدن او را جزء مدت اجاره قرار دهد، بعد از آنكه بچه بالغ شد، می تواند بقیه اجاره را بهم بزند یعنی اجازه ندهد ودر این صورت اجاره صحیح نیست.

مسأله 2172 - بچه صغیری را كه ولی ندارد، بدون اجازه مجتهد نمی شود اجیر كرد. وكسی كه به مجتهد دسترسی ندارد، می تواند از مؤمن كه عادل باشد، اجازه بگیرد واو را اجیر نماید،

مسأله 2173 - اجاره دهنده ومستأجر لازم نیست صیغه عربی بخوانند. بلكه اگر مالك به كسی بگوید، ملك خود را به تو اجاره دادم واو بگوید قبول كردم، اجاره صحیح است. ونیز اگر حرفی نزنند ومالك به قصد اینكه ملك را اجاره دهد، آن را به مسأجر واگذار كند واو هم

به قصد اجاره كردن بگیرد اجاره صحیح می باشد.

مسأله 2174 - اگر انسان بدون صیغه خواندن بخواهد برای انجام عملی اجیر شود، همین كه مشغول آن عمل شد اجاره صحیح است.

مسأله 2175 - كسی كه نمی تواند حرف بزند، اگر به اشاره بفهماند كه ملك را اجاره داده، یا اجاره كرده صحیح است.

مسأله 21766 - اگر خانه یا دكان یا اطاق یا آسیاب یا كشتی را اجاره كند وصاحب ملك با او شرط كند كه فقط خود او از آن استفاده نماید، مستأجر نمی تواند آن را به دیگری اجاره دهد. واگر شرط نكند می تواند آن را به دیگری اجاره دهد. ولی اگر بخواهد به زیادتر از مقداری كه اجاره كرده آن را اجاره دهد باید در آن، كاری مانند تعمیر وسفید كاری انجام داده باشد.

مسأله 2177 - اگر اجیر با انسان شرط كند كه فقط برای خود انسان كار كند، نمی شود او رابه دیگری اجاره داد واگر شرط نكند، چنانچه آن را به چیزی كه اجرت او قرار داده اجاره دهد، باید زیادتر نگیرد، بلكه اگر به چیز دیگری هم اجاره دهد باید زیادتر نگیرد.

مسأله 2178 - اگر غیر خانه ودكان واطاق وآسیاب وكشتی واجیر، چیز دیگر مثلا زمین را اجاره كند ومالك با او شرط نكند كه فقط خودش از آن استفاده نماید، اگر چه بیشتر از مقداری كه اجاره كرده آن را اجاره دهد اشكال ندارد.

مسأله 2179 - اگر خانه یا دكانی را مثلا یكساله به صد تومان اجاره كند واز نصف آن خودش استفاده نماید، می تواند نصف دیگر آن را به صد تومان اجاره دهد ولی اگر بخواهد

نصف آن را به زیادتر از مقداری كه اجاره كرده مثلا به صد وبیست تومان اجاره دهد، باید در آن، كاری مانند تعمیر انجام داده باشد.

شرایط مالی كه آن را اجاره می دهند

مسأله 2180 - مالی را كه اجاره می دهند چند شرط دراد : اول - آنكه معین باشد پس اگر بگوید یكی از خانه های خود را كه اختلاف در صفات دارند اجاره دادم درست نیست ولی اگر در صفات متساوی باشند وقصد یكی معین واقعی نماید یا به نحو كلی در معین معامله كند اجاره درست است. دوم - مستأجر آن را ببیند، یا كسی كه آن را اجاره می دهد طوری خصوصیات آن را بگوید كه كاملا معلوم باشد. سوم - تحویل دادن آن ممكن باشد، پس اجاره دادن اسبی كه فرار كرده باطل است. چهارم - آن مال به واسطه استفاده كردن از بین نرود، پس اجاره دادن نان ومیوه وخوردنیهای دیگر صحیح نیست. پنچم - استفاده ای كه مال را برای آن، اجاره داده اند ممكن باشد، پس اجاره دادن زمین برای زراعت، در صورتی كه آب باران كفایت آن را نكند واز آب نهر هم مشروب نشود، صحیح نیست. ششم - چیزی راكه اجاره می دهد مال خود او باشد واگر مال كسی دیگر را اجاره دهد، در صورتی صحیح است كه صاحبش رضایت دهد.

مسأله 2181 - اجاره دادن درخت برای آنكه از میوه اش استفاده كنند اشكال دارد. بلی بعنوان اباحه به عوض صحیح است.

مسأله 2182 - زن می تواند برای آنكه از شیرش استفاده كنند اجیر شود وچنانچه بعنوان اباحه به عوض باشد خالی از هرگونه اشكال است، ولازم نیست از

شوهر خود اجازه بگیرد، ولی اگر به واسطه شیر دادن، حق شوهر از بین برود.بدون اجازه او نمی تواند اجیر شود بنا بر احتیاط.

شرایط استفاده ی مالی که آن را اجاره می دهند

مسأله 2183 - استفاده ای كه مال را برای آن اجاره دهند سه شرط دارد : اول - آنكه حلال باشد، بنابر این اجاره دادن دكان برای شراب فروشی، یا نگهداری شراب وكرایه دادن حیوان برای حمل ونقل شراب باطل است. دوم - اگر چیزی را كه اجاره می دهند چند فائده دارد، باید فایده ای را كه مستأجر باید از آن ببرد معین نمایند مثلا اگر حیوانی را كه سواری می دهد وبار می برد اجاره دهند، باید در موقع اجاره معین كنند كه سواری یا بار بری آن، مال مستأجر است یا همه فائده های آن. سوم - مدت استفاده را معین نمایند واگر مدت معلوم نباشد ولی عمل را معین كنند مثا با خیاط قرار بگذارند كه لباس معینی را به طور مخصوصی بدوزد كافی است.

مسأله 2184 - اگر ابتدای مدت اجاره را معین نكنند، ابتدای آن بعد از خواندن صیغه اجاره است.

مسأله 2185 - اگر خانه ای را مثلا یكساله اجاره دهند وابتدای آن را یك ماه بعد از خواندن صیغه قرار دهند اجاره صحیح است، اگر چه موقعی كه صیغه می خوانند خانه در اجاره دیگری باشد.

مسأله 2186 - اگر مدت اجاره را معلوم نكند وبگوید تا هر وقت در خانه نشستی اجاره آن، ماهی ده تومان است اجاره صحیح نیست.

مسأله 2187 - اگر به مستأجر بگوید خانه را ماهی ده تومان به تو اجاره دادم اجاره باطل است، واگر بگوید خانه را یك ماهه به

ده تومان اجاره دادم وبعد از آن هم هر قدر بنشینی اجاره آن ماهی ده تومان است، اجاره ماه اول صحیح است.

مسأله 2188 - خانه ای را كه غریب وزاوار در آن منزل می كنند ومعلوم نیست چقدر در آن می مانند، اگر قرار بگذارند كه مثلا شبی یك تومان بدهند وصاحب خانه راضی شود استفاده از آن خانه اشكال ندارد، واین معامله را اباحه به عوض می نامند، وچنانچه در حین معامله بنا بگذارند تا هر وقت آن استفاده كننده بخواهد بماند، نمی تواند آنان را از خانه بیرون كند.

مسائل متفرقه اجاره

مسأله 2189 - مالی را كه مستأجر بابت اجاره می دهد باید معلوم باشد پس اگر از چیزهایی است كه مثل گندم با وزن معامله می كنند، باید وزن آن معلوم باشد واگر از چیزهایی كه مثل تخم مرغ با شماره معامله می كنند باید شماره آن معین باشد واگر مثل است وگوسفند است، باید ااره دهنده آن را ببیند، یا مستأجر خصوصیات آن را به او بگوید.

مسأله 2190 - اگر زمینی را برای زراعت جو، یاگندم اجاره دهد ومال الاجاره را جو، یا گندم همان زمین قرار دهد اجاره صحیح نیست.

مسأله 2191 - كسی كه چیزی را اجاره داده، تا آن چیز را تحویل ندهد، حق ندارد اجاره آن را مطالبه كند، ونیز اگر برای انجام عملی اجیر شده باشد پیش از انجام عمل حق مطالبه اجرت ندارد.

مسأله 2192 - هر گاه چیزی را كه اجاره داده تحویل دهد، اگر چه مستأجر تحویل نگیرد، یا تحویل بگیرد وتا آخر مدت اجاره از آن استفاده نكند، باید مال الاجاره آن را بدهد.

مسأله 2193

- اگر انسان اجیر شود كه در روز معینی كاری را انجام دهد ودر ان روز برای انجام آن كار حاضر شود، كسی كه او را اجیر كرده اگر چه آن كار را به او مراجعه نكند، باید اجرت او را بدهد، مثا اگر خیاطی را در روز معینی برای دختن لباسی اجیر نماید وخیاط در آن روز آماده كار باشد، اگر چه پارچه را به او ندهد كه بدوزد، باید اجرتش را بدهد چه خیاط بیكار باشد، چه برای خودش یا دیگری كار كند.

مسأله 2194 - اگر بعد از تمام شدن مدت اجاره معلوم شود كه اجاره باطل بوده، مستأجر باید مال الاجاره را به مقدار معمول به صاحب ملك بدهد، مثا اگر خانه ای را یك ساله به صد تومان اجاره كند بعد بفهمد اجاره باطل بورده، چنانچه اجاره آن خانه معمولا پنچاه تومان است، باید پنچاه تومان را بدهد واگر دویست تومان است، باید دویست تومان را بپردازد. ونیز اگر بعد از گذشتن مقداری از مدت اجاره معلوم شود كه اجاره باطل بوده، باید اجاره آن مدت را به مقدار معمول به صاحب ملك بدهد.

مسأله 2195 - اگر چیزی را كه اجاره كرده از بین برود، چنانچه در نگهداری آن كوتاهی نكرده ودر استفاده بردن از آن هم زیاده روی ننموده ضامن نیست، ونیز اگر مثلا پارچه ای را كه به خیاط داده از بین برود، در صورتی كه خیاط زیاده روی نكرده ودر نگهداری ان هم كوتاهی نكرده باشد، نباید عوض آن را بدهد.

مسأله 2196 - هر گاه صنعتگر چیزی را كه گرفته ضایع كند، ضامن است در صورتی كه تجاوز

از حد مأذون فیه نمده والا ضامن نیست.

مسأله 2197 - اگر قصاب سر حیوانی را ببرد وآن را حرام كند چه مزد گرفته باشد، چه مجانی سر بریده باشد، بید قیمت آن را به صاحبش بدهد.

مسأله 2198 - اگر حیوانی را اجاره كند ومعین نماید كه چقدر بار بر آن بگذارد، چنانچه بیشتر از آن مقدار بار كند وآن حیوان بمیرد یا معیوب شود ضامن است، ونیز اگر مقدار بار را معین نكرده باشند وبیشتر از معمول بار كند وحیوان تلف شود یا معیوب گردد ضامن می باشد.

مسأله 2199 - اگر حیوانی را برای بردن بار شكستنی اجاره دهد، چنانچه آن حیوان بلغزد، بارم كند وبار را بشكند، صاحب حیوان ضامن نیست. ولی اگر صاحب حیوان به واسطه زدن ومانند آن كاری كند كه حیوان زمین بخورد وبار را بشكند ضامن است.

مسأله 2200 - اگر كسی بچه از را ختنه كند وضرری به آن بچه برسد، یا بمیرد چنانچه بیشتر از معمول بریده باشد ضامن است.

مسأله 2201 - اگر دكتر بدست خود به مریض دوا بدهد، یا درد ودوای مریض را به او بگوید ومریض دوا بخورد، چنانچه در معالجه خطا كند وبه مریض ضرری برسد یا بمیرد، دكتر ضامن است بلكه اگر فقط بگوید فلان دوا برای فلان مرض فایده دارد وبه واسطه خودرن دوا ضرری به مریض برسد، یا بمیرد دكتر ضامن است.

مسأله 2202 - هر گاه دكتر به مریض یا ولی او بگوید كه اگر ضرری به مریض بسد ضامن نباشد در صورتی كه دقت واحتیاط خود را بكند وبه مریض ضرری برسد یا بمیرد، دكتر ضامن نیست.

مسأله 2203 - مستأجر وكسی

كه چیزی را اجاره داده، با رضایت یكدیگر می توانند معامله را بهم بزنند، ونیز اگر در اجاره شرط كنند كه هر دو یا یكی از آنان حق بهم زدن معامله را داشته باشند، می توانند مطابق قرار داد، اجاره را بهم بزنند.

مسأله 2204 - اگر اجاره دهنده یا مستأجر بفهمد كه مغبون شده است، چنانچه در موقع خواندن صیغه ملتفت نباشد كه مغبون است می تواند اجاره را بهم بزند، ولی اگر در صیغه اجاره شرط كنند كه اگر مغبون هم باشند حق بهم زدن معامله را نداشته باشند، نمی توانند اجاره را بهم بزنند.

مسأله 2205 - اگر چیزی را اجاره دهد وپیش از آنكه تحویل دهد كسی آن را غصب نماید چنانچه منع غاصب متوجه موجر باشد ونگذارد او تسلیم نماید مستأجر می تواند اجراه را بهم بزند وچیزی را كه به اجاره دهنده داده پس بگیرد، وچنانچه منع متوجه مستأجر باشد نمی تواند اجاره را بهم بزند ولی اجاره مدتی را كه در تصرف غصب كنند ه بوده به میزان معمول از او می گیرد، پس اگر حیوانی را یكماهه به ده تومان اجاره نماید وكسی آن را ده روز غصب كند واجاره معمولی ده روز آن پانزده تومان باشد، می تواند پانزده تومان را از غصب كننده بگیرد.

مسأله 2206 - اگر چیزی را كه اجاره كرده تحویل بگیرد، وبعد دیگری آن را غصب كند، نمیتواند اجاره را بهم بزند وفقط حق دارد كرایه آن چیز را به مقدار معمول از غصب كنند بگیرد.

مسأله 2207 - اگر پیش از آنكه مدت اجاره تمام شود، ملك را به مستأجر بفروشد، اجاره بهم نمی

خورد. ومستأجر باید مال الاجاره را به فروشنده بدهد. وهمچنین است اگر آن را به دیگری بفروشد.

مسأله 2208 - ار پیش از ابتدای مدت اجاره، ملك به طوری خراب شود كه هیچ قابل استفاده نباشد، یا قابل استفاده ای كه شرط كرده اند نباشد. اجاره باطل می شود، وپولی كه مستأجر به صاحب ملك داده باید به او برگردانده شود، بلكه اگر طوری باشد كه بتواند استفاده مختصری هم از آن ببرد، می تواند اجاره را بهم بزند.

مسأله 2209 - اگر ملكی را اجاره كند وبعد از گذشتن مقداری از مدت اجاره به طوری خراب شود كه هیچ قابل استفاده نباشد، یا قابل استفاده ای كه شرط كرده اند نباشد، اجاره مدتی كه باقیمانده باطل می شود واگر استفاده مختصری هم بتواند از ان ببرد، می تواند اجاره مدت باقیمانده را بهم بزند.

مسأله 2210 - اگر خانه ای را كه مثلا دو اطاق دارد اجاره دهد ویك اطاق آن خراب شود، چنانچه فورا آن را بسازد وهیچ مقدار از استفاده آن از بین نرود اجاره باطل نمی شود ومستأجر هم نمی تواند اجاره را بهم بزند، ولی اگر ساختن آن بقدری طول بكشد كه مقداری از استفاده مستأجر از بین برود، اجاره به آن مقدار باطل می شود ومستأجر می تواند اجاره باقیمانده را بهم بزند.

مسأله 2211 - اگر اجاره دهنده یا مستأجر بمیرد اجاره باطل نمی شود، ولی اگر خانه مال اجاره دهنده نباشد مثلا دیگری وصیت كرده باشد كه تا او زنده است منفعت خانه مال او باشد چنانچه آن خانه را اجاره دهد وپیش از تمام شدن مدت اجاره بمیرد از وقتی

كه مرده، اجاره باطل است.

مسأله 2212 - اگر صاحب كار بنا را وكیل كند كه برای او عمله بگیرد چنانچه بنا كمتر از مقداری كه از صاحب كار می گیرد به عمله بدهد، زیادی آن بر او حرام است وباید آن را به صاحب كار بدهد، ولی اگر اجیر شود كه ساختمان را تمام كند وبرای خود اختیار بگذارد كه خودش بسازد، یا به دیگری بدهد در صورتی كه كمتر از مقداری كه اجیر شده به دیگری بدهد، زیادی آن برای او حلال می باشد.

مسأله 2213 - اگر رنگرز قرار بگذارد كه مثلا پارچه را با نیل رنگ كند، چنانچه با رنگ دیگر رنگ نماید حق ندارد چیزی بگیرد.

احكام جعاله

مسأله 2214 - جعاله آن است كه انسان قرار بگذارد در مقابل كاری كه برای او انجام می دهند مال معینی بدهد، مثلا بگوید هر كس گمشده مرا پیدا كند، ده تومان به او می دهم، وبه كسی كه این قرار را میگذارد جاعل، وبه كسی كه كار را انجام می دهد عامل می گویند، وفرق بین جعاله واینكه كسی را برای كاری اجیر كنند، این است كه در اجاره بعد از خواندن صیغه، اجیر باید عمل را انجام دهد وكسی هم كه او را اجیر كرده اجرت را به او بدهكار می شود. ولی در جعاله عامل می تواند مشغول عمل نشود وتا عمل را انجام ندهد، جاعل بدهكار نمی شود.

مسأله 2215 - جاعل، باید، بالغ، وعاقل باشد، واز روی قصد واختیار قرار داد كند وشرعا بتواند در مال خود تصرف نماید، بنا بر این جعاله آدم سفیهی كه مال خود را در كارهای

بیهوده مصرف می كند صحیح نیست.

مسأله 2216 - كاری كه جاعل می گوید برای او انجام دهند، باید حرام نباشد، پس اگر بگوید هركس شراب بخورد، ده تومان به او می دهم، جعاله صحیح نیست.

مسأله 2217 - اگر مالی را كه قرار می گذارد بدهد معین كند مثلا بگوید هر كس اسب مرا پیدا كند، این گندم را به او می دهم، لازم است وزن ووصفی كه تفاوت آن موجب تفاوت مالیت است تعیین كند، وهمچنین اگر مال را معین نكند مثلا بگوید كسی كه اسب مرا پیدا كند ده من گندم به او می دهم، باید خصوصیات آن را كاملا معین نماید

مسأله 2218 - اگر جاعل مزد معینی رای كار قرار ندهد، مثلا بگوید هر كس بچه مرا پیدا كند پولی به او می دهم ومقدار آن را معین نكند، جعاله باطل است، ولی چنانچه كسی آن عمل را انجام دهد، باید مزد او را به مقداری كه كار او در نظر مردم ارزش دارد بدهد.

مسأله 2219 - اگر عامل پیش از قرار داد، كار را انجام داده باشد، یا بعد از قرار داد به قصد اینكه پول نگیرد انجام دهد، حقی به مزد ندارد.

مسأله 2220 - پیش از آنكه عامل شروع بگار كند. جاعل وعامل می توانند جعاله را بهم بزنند.

مسأله 2221 - بعد از آنكه عامل شروع بكار كرد، اگر جاعل بخواهد جعاله را بهم بزند اشكال ندارد. بلی عامل استحقاق اجرت مثل عمل را دارد.

مسأله 2222 - عامل می تواند عمل را ناتمام بگذارد، ولی اگر تمام نكردن عمل اسباب ضرر جاعل شود، باید آن را تمام نماید. مثلا اگر

بگوید هر كس چشم مرا عمل كند فلان مقدار به او می دهم ودكتر جراح شروع به عمل كند، چنانچه طوری باشد كه اگر عمل را تمام نكند، چشم معیوب می شود، باید آن را تمام نماید ودر صورتی كه ناتمام بگذارد، حقی به جاعل ندارد.

مسأله 2223 - اگر عامل كار را ناتمام بگذارد، چنانچه آن كار مثل پیدا اسب است كه تا تمام نشود، برای جاعل فائده نداد، عامل نمی تواند چیزی مطالبه كند، وهمچنین است اگر جاعل مزد را باری تمام كردن عمل قرار بگذارد مثلا بگوید هر كس لباس مرا بدوزد ده تومان به او می دهم. ولی اگر مقصودش این باشد كه هر مقدار از عمل كه انجام گیرد، برای آن مقدار مزد بدهد، جاعل باید مزد مقداری را كه انجام شده به عامل بدهد، اگر چه احتیاط این است كه به طور مصالحه یكدیگر را راضی نمایند.

احكام مزارعه

مسأله 2224 - مزارعه آن است كه مالك با زارع به این قسم معامله كند كه زمین را در اختیار او بگذارد، تا زراعت كند ومقداری از حاصل ان را به مالك بدهد.

مسأله 2225 - مزارعه چند شرط دارد : اول - آنكه صاحب زمین به زارع بگوید زمین را به بو واگذار كردم وزارع هم بگوید قبول كردم، یا بدون اینكه حرفی بزنند مالك، زمینی را واگذار كند وزارع قبول نماید. دوم - صاحب زمین وزارع هر دو مكلف وعاقل باشند وبا قصد واختیار خود مزارعه را انجام دهند وسفیه نباشند یعنی مال خود را در كارهای بیهوده مصرف نكنند. سوم - مالك وزارع از تمام حاصل زمین ببرند پس اگر مثلا

شرط كنند كه آنچه اول یا آخر می رسد، مال یكی از آنان باشد مزارعه باطل است. چهارم - سهم هر كدام نصف یا ثلث حاصل ومانند اینها باشد پس اگر مالك بگوید در این زمین زراعت كن وهر چه می خواهی به من بده صحیح نیست. پنجم - مدتی را كه باید زمین در اختیار زارع باشد معین كنند وباید مدت به قدری باشد كه در آن مدت بدست آمدن حاصل ممكن باسد. ششم - زمین قابل زراعت باشد، ولی اگر زراعت در ان ممكن نباشد، اما بتوانند كاری كنند كه زراعت ممكن شود، مزارعه صحیح است. هفتم - اگر منظور هر كدام آنان زراعت مخصوصی است، چیزی را كه زارع باید بكارد معین كنند ولی اگر زراعت معینی را در نظر ندارد یا زراعتی را كه هر دو در نظر دارند معلوم است، لازم نیست آن را معین نمایند. هشتم - مالك، زمینی را معین كند، پس كسی كه چند قطعه زمین دراد وباهم تفاوت دارند، اگر به زارع بگوید در یكی از این زمینها زراعت كن وآن را معین نكند مزارعه باطل است. نهم - خرجی را كه هر كدام آنان باید بكنند معین نمایند، ولی اگر خرجی را كه هر كدام باید بكنند معلوم باشد، لازم نیست آن را معین نمایند.

مسأله 2226 - اگر مالك با زارع قرار بگذارد كه مقدار از حاصل برای او باشد وبقیه را بین خودشان قسمت كنند، چنانچه بدانند كه بعد از برداشتن آن مقدار چیزی باقی می ماند مزارعه صحیح است.

مسأله 2227 - اگر مدت مزراعه تمام شود وحاصل بدست نیاید، چنانچه مالك راضی شود

كه با اجاره یا بدون اجاره زراعت در زمین او بماند وزارع هم راضی شد مانعی ندارد، واگر مالك راضی نشود، می تواند زارع را وادار كند كه زراعت را بچیند واگر برای چیدن زراعت ضرری به زارع برسد لازم نیست عوض آن را به او بدهد، ولی زارع اگر چه راضی شود كه به مالك چیزی بدهد، نمی تواند مالك را مجبور كند كه زراعت در زمین بماند. مگر در صورتی كه بقاء زرع موجب ضرر مالك نشود وچیدن آن موجب ضرر زارع شود وحاصل بدست نیامدن از ناحیه تأخیر زارع ویا اهمال او نباشد در خصوص این صورت می تواند مجبور كند مالك را به بقاء زرع واجرت المثل زمین را هم باید بدهد.

مسأله 2228 - اگر به واسطه پیش آمدی زراعت در زمین ممكن نباشد مثلا آب از زمین قطع شود، مزارعه بهم می خورد، واگر بدون عذر زراعت نكند، چنانچه زمین در تصرف او بوده ومالك در آن تصرفی نداشته است، باید اجاره آن مدت را به مقدار معلوم به مالك بدهد.

مسأله 2229 - اگر مالك وزارع صیغه خوانده باشند، بدون رضایت یكدیگر نمی توانند مزارعه را بهم بزنند ونیز اگر مالك به قصد مزارعه زمین را به كسی واگذار كند، بعد از آنكه او مشغول عمل شد یا قبل از شروع در عمل در صورتی كه معامله تمام شده باشد، جایز نیست بدون رضایت یكدیگر معامله را بهم بزنند، ولی اگر در ضمن خواندن صیغه مزارعه شرط كرده باشند كه هر دو یا یكی از انان حق بهم زدن معامله را دشته باشند، می توانند مطارق قراری كه گذاشته

اند معامله را بهم بزنند.

مسأله 2230 - اگر بعد از قرار داد مزرعه، مالك یا زارع بمیرد، مزارعه بهم نمی خورد ووارثشان بجای آنان است، ولی اگر زارع بمیرد وشرط كرده باشند كه خود زارع زراعت را انجام دهد، مزارعه بهم می خورد وچنانچه زراعت نمایان شده باشد، باید سهم او را به ورثه اش بدهند وحقوق دیگری هم كه زارع داشته، ورثه او ارث می برند ولی نمی توانند مالك را مجبور كنند كه زراعت در زمین باقی بماند.

مسأله 2231 - اگر بعد از زراعت بفهمند كه مزارعه باطل بوده، چنانچه تخم مال مالك بوده حاصلی هم كه بدست می آید مال اوست وباید مزد زارع ومخارجی را كه كرده وكرایه گاو یا حیوان دیگری را كه مال زارع بوده ودر آن زمین كار كرده به او بدهد، واگر تخم مال زارع بوده زراعت هم مال اوست وباید اجاره زمین وخرجهای را كه مالك كرده وكرایه گاو یا حیوان دیگری كه مال او بوده ودر آن زراعت كار كرده به او بدهد.

مسأله 2232 - اگر تخم مال زارع باشد وبعد از زراعت بفهمند كه مزارعه باطل بوده، چنانچه مالك وزارع راضی شوند كه با اجرت یابی اجرت زراعت در زمین بماند اسكال ندارد، واگر مالك راضی نشود، پیش از رسیدن زراعت هم می تواند زارع را وادار كند كه زراعت را بچیند، وزارع اگر چه راضی شود چیزی به مالك بدهد، نمی تواند او را مجبور كند كه زراعت در زمین بماند، ونیز مالك نمی تواند زارع را مجبور كند كه اجاره بدهد وزراعت را در زمین باقی بگذارد مگر در صورتی كه بقاء

زرع موجب ضرر مالك واز كندن آن نفعی نبرد، وچیدن آن موجب ضرر زارع شود، در خصوص این صورت می تواند مالك را مجبور كند به بقاء زرع، واجرة المثل زمین را باید به او بدهد

مسأله 2233 - اگر بعد از جمع كردن حاصل وتمام شدن مدت مزارعه ریشه زراعت در زمین بماند وسال بعد دو مرتبه حاصل دهد، حاصل سال دوم مال صاحب تخم است مگر آنكه شرط كرده باشند كه آن راهم مثل سال اول قسمت كنند كه در این صورت باید به شرط عمل شود.

احكام مساقات

مسأله 2234 - اگر انسان با كسی به این قسم معامله كند كه درختهای میوه ای را كه میوه آن مال خود اوست، یا اختیار میوه های آن با اوست، تا مدت معینی به آن كس واگذار كند كه تربیت نماید وآب دهد وبه مقداری كه قرار می گذراند از میوه آن بردارد، این معامله را مساقات می گویند.

مسأله 2235 - معامله مساقات در درختهایی كه مثل بید وچنار میوه نمیدهد صحیح نیست ودر مثل درخت حنا كه از برگ آن استفاده می كنند اسكال ندارد.

مسأله 2236 - در معامله مساقات لازم نیست صیغه بخوانند بلكه اگر صاحب درخت به قصد مساقات آن را واگذار كند وكسی كه كار می كند بهمین قصد مشغول كار شود، معامله صحیح است.

مسأله 2237 - مالك وكسی كه تربیت درختها را به عهده می گیرد، باید مكلف وعاقل باشند وكسی آنها را مجبور نكرده باشد ونیز مالك باید سفیه نباشد، یعنی مال خود را در كارهای بیهوده مصرف نكند.

مسأله 238 - مدت مساقات باید معلوم باشد واگر اول آن

را معین كنند وآخر آن را موقعی قرار دهتد كه میوه آن سال بدست می آید صحیح است.

مسأله 2239 - باید سهم هر كدام نصف یا ثلث حاصل ومانند اینها باشد، واگر قرار بگذراند كه مثلا صد من از میوه ها مال مالك وبقیه مال كسی باشد كه كار می كند، معامله باطل است.

مسأله 2240 - باید قرار معامله مساقات را پیش از ظاهر شدن میوه بگذارند واگر بعد از ظاهر شدن میوه پیش از رسیدن آن قرار بگذارند اشكال دارد اگر چه كاری مانند آبیاری كه برای تربیت درخت لازم است باقی مانده باشد، یا احتیاج به كاری مانند چیدن میوه ونگهداری آن داشته باشد.

مسأله 2241 - معامله مساقات در بوته خربزه وخیار ومانند اینها صحیح نیست.

مسأله 2242 - درختی كه از آب باران یا رطوبت زمین استفاده می كند وبه آبیاری احتیاج ندارد، اگر به كارهای دیگر مانند بیل زدن وكود دادن محتاج باشد، معامله مساقات در آن صحیح است.

مسأله 2243 - دو نفریكه مساقات كرده اند، با رضایت یكدیگر می توانند معامله را بهم بزنند. ونیز اگر در ضمن خواندن صیغه مساقات شرط كنند كه هر دو، یا یكی از آنان حق بهم زدن معامله را داشته باشند، مطابق قراری كه گذاشته اند، بهم زدن معامله اشكال ندارد، بلكه اگر در معامله شرطی كنند وعملی نشود، كسی ك?برای نفع او شرط كرده اند، می تواند معامله را بهم بزند.

مسأله 2244 - اگر مالك بمیرد، معامله مساقات بهم نمی خورد وورثه اش بجای او هستند.

مسأله 2245 - اگر كسی كه تربیت درختها ره او واگذار شده، بمیرد، چنانچه در عقد شرط نكرده

باشند كه خودش آنها را تربیت كند، ورثه اش بجای او هستند وچنانچه خودشان عمل ورا انجام ندهند واجیر هم نگیرند، حاكم شرع از مال میت اجیر می گیرد وحاصل را بین ورثه میت قسمت می كند، واگر شرط كرده باشند كه خود او درختها را تربیت نماید، پس اگر قرار گذاشته اند كه به دیگری واگذار نكند، با مردن او معامله بهم می خورد، واگر قرار نگذاشته اند، مالك می تواند عقد را بهم بزند، یا راضی شود كه ورثه او یا كسی كه آنها اجیرش می كنند، درختها را تربیت نماید.

مسأله 2246 - اگر شرط كنند كه تمام حاصل برای مالك باشد، مساقات باطل است. ومیوه مالك می باشد وكسی كه كار می كند نمی تواند مطالبه اجرت نماید، ولی اگر باطل بودن مساقات به جهت دیگر باشد، مالك باید مزد آبیاری وكارهای دیگر را به مقدار معمول به كسی كه درختها را تربیت كرده بدهد.

مسأله 2247 - اگر زمینی را به دیگری واگذار كند كه در ان درخت بكارد

وآنچه عمل می آید مال هر دو باشد، معامله باطل است، پس اگر درختها مال صاحب زمین بوده، بعد از تربیت هم مال اوست وباید مزد كسی كه آنها را تربیت كرده بدهد، واگر مال كسی بوده كه آنها را تربیت كرده بعد از تربیت هم مال اوست ومی تواند آنها را بكند، ولی باید گودالهایی را كه به واسطه كندن دختها پیدا شده پر كند واجازه زمین را از روزی كه دختها راكاشته به صاحب زمین بدهد ومالك هم می تواند او را مجبور نماید كه دختها را بكند، واگر به واسطه كندن

درخت، عیبی در آن پیدا شود، باید تفاوت قیمت آن را به صاحب درخت بدهد ونمی تواند او رامجبور كند كه با اجاره، یا بدون اجاره، درخت را در زمین باقی بگذارد.

كسانی كه نمی توانند در مال خود تصرف كنند

مسأله 2248 - بچه ای كه بالغ نشده شرعا نمی تواند در مال خود تصرف كند ونشانه بالغ شدن زن تمام شدن نه سال قمری ونشانه بالغ شدن مرد یكی از سه چیز است اول - تمام شدن پانزده سال قمری دوم - روئیده موی درشت، زیر شكم بالای عورت سوم - محتلم شدن یعنی بیرون آمدن منی.

مسأله 2249 - روئیدن موی درشت در صورت وپشت لب ورد سینه وزیر بغل ودرشت شدن صدا ومانند اینها نشانه بالغ شدن نیست، مگر انسان بواسطه اینها به بالغ شدن یقین كند.

مسأله 2250 - دیوانه وسفیه یعنی كسی كه مال خود را در كارهای بیهوده مصرف می كند، نمی تواند در مال خود تصرف نماید.

مسأله 2251 - كسی كه گاهی عاقل وگاهی دیوانه است، تصرفی كه موقع دیوانگی در مال خود می كند صحیح نیست.

مسأله 2252 - انسان می تواند در مرضی كه به آن مرض از دنیا می رود در تمام اموال خود هر نوع تصرفی اعم از فروختن اجاره دادن بخشیدن وغیر اینها انجام دهد ومتوقف بر اجازه ورثه نیست مانند حال سلامتی.

احكام وكالت

وكالت آن است كه انسان كاری را كه می تواند در آن دخالت كند، به دیگری واگذار نماید تا از طرف او انجام دهد، مثلا كسی را وكیل كند كه خانه او را بفروشد یا زنی را برا او عقد نماید، پس آدم سفیهی كه مال خود را در كارهای بیهوده مصرف می كند، چون حق ندارد در مال خود تصرف كند. نمی تواند برای فروش آن كسی را وكیل نماید

مسأله 2253 - در وكالت لازم نیست صیغه بخواند، واگر انسان به

دیگری بفهماند كه او را وكیل كرده واو هم بفهماند قبول نموده، مثلا مال خود را به كسی بدهد كه برای او بفروشد واو مال را بگیرد وكالت صحیح است.

مسأله 2254 - مولك یعنی كسی كه دیگری را وكیل می كند، ونیز كسی كه وكیل می شود، باید بالغ وعاقل باشند واز روی قصد واختیار اقدام كنند، بلی وكالت صبی در خصوص اجراء صیغه اشكال ندارد.

مسأله 2255 - كاری را كه انسان نمی تواند انجام دهد، یا شرعا نباید انجام دهد نمی تواند باری انجام آن از طرف دیگری وكیل شود، كسی كه در احرام حج است چون نباید صیغه زناشویی را بخواند، نمی تواند باری خواندن صیغه از طرف دیگری وكیل شود.

مسأله 2256 - اگر انسان كسی را برای انجام تمام كارهای خودش وكیل كند صحیح است، ولی اگر برای یكی از كارهای خود وكیل نماید وآن كار را معین نكند وكالت صحیح نیست.

مسأله 2257 - اگر وكیل را عزل كند یعنی از كار بر كنار نماید، بعد از آنكه خبر او رسید نمی تواند آن كار را انجام دهد، ولی اگر پیش از رسیدن خبر، آن كار را انجام داده باشد صحیح است.

مسأله 2258 - وكیل نمی تواند از وكالت كناره كند بنا بر احتیاط.

مسأله 2259 - وكیل نمی تواند برای انجام كاری كه به او واگذار شده دیگری را وكیل نماید. ولی اگر موكل به او اجازه داده باشد كه وكیل بگیرد، به هر طوری كه به او دستور داده، می تواند رفتار نماید، پس اگر گفته باشد برای من وكیل بگیر باید از طرف او وكیل بگیرد ونمی تواند كسی را

از طرف خودش وكیل كند.

مسأله 2260 - اگر انسان با اجازه موكل خودش كسی را از طرف او وكیل كند، نمی تواند آن وكیل را عزل نماید. واگر وكیل اول بمیرد، یا موكل، او را عزل كند وكالت دومی باطل نمی شود.

مسأله 2261 - اگر وكیل با اجازه موكل، كسی را از طرف خودش وكیل كند موكل ووكیل اول می توانند آن وكیل را عزل كنند واگر وكیل اول بمیرد، یا عزل شود، وكالت دومی باطل می شود.

مسأله 2262 - اگر چند نفر را برای انجام كاری وكیل كند وبه آنها اجازه دهد كه هر كدام به تنهایی در آن كار اقدام كنند، هر یك از آنان می تواند آن كار را انجام دهد، وچنانچه یكی از آنان بمیرد، وكالت دیگران باطل نمی شود. ولی اگر نگفته باشد كه باهم یا به تنهایی انجام دهند، یا گفته باشد كه با هم انجام دهند، نمی توانند به تنهایی اقدام نمایند ودر صورتی كه یكی از آنان بمیرد، وكالت دیگران باطل می شود.

مسأله 2263 - اگر وكیل یا موكل بمیرد، وكالت باطل می شود. ونیز اگر چیزی كه برای تصرف در آن وكیل شده است از بین برود مثلا گوسفندی كه برای فروش آن وكیل شده بمیرد، وكالت باطل می شود. واگروكیل یا موكل دیوانه یا بیهوش شود وكالت باطل نمی شود، ولی تصرفات وكیل در حال دیوانه گی اثر ندارد.

مسأله 2264 - اگر انسان كسی را برای كاری وكیل كند وچیزی برای او قرار بگذارد، بعد از انجام آن كار، چیزی را كه قرار گذاشته باید به او بدهد.

مسأله 2265 - اگر وكیل در نگهداری

مالی كه در اختیار اوست كوتاهی نكند وغیر از تصرفی كه به او اجازه داده اند، تصرف دیگری در آن ننماید واتفاقا آن مال از بین برود نباید عوض آن را بدهد.

مسأله 2266 - اگر وكیل در نگهداری مالی كه در اختیار او است كوتاهی كند یا غیر از تصرفی كه به او اجازه داده اند تصرف دیگری در آن بنماید وآن مال از بین برود ضامن است. پس اگر لباسی را كه گفته اند بفروش، بپوشد وآن لباس تلف شود، باید عوض آن را بدهد.

مسأله 2267 - اگر وكیل غیر از تصرفی كه به او اجازه داده اند، تصرف دیگری در مال بكند، مثلا لباسی را كه گفته اند بفروش، بپوشد وبعدا تصرفی را كه به او اجازه داده اند بنماید آن تصرف صحیح است.

احکام قرض

قرض دادن از كارهای مستحبی است كه در آیات قرآن واخبار راجع به آن زیاد سفارش شده است، از پیغمبر اكرم صلی الله علیه وآله وسمل روایت شده كه هر كسی به برادر مسلمان خود قرض بدهد مال او زیاد می شود وملائكه بر او رحمت می فرستد واگر با بدهكار خود مدارا كند، بدون حساب وبه سرعت از صراط می گذارد. وكسی كه برادر مسلمانش از او قرض بخواهد وندهد، بهشت بر او حرام می شود.

مسأله 2268 - در قرض لازم نیست صیغه بخوانند بلكه اگر چیزی رابه نیت قرض به كسی بدهد واو هم به همین قصد بگیرد، صحیح است.

مسأله 2269 - اگر موعد پرداخت برسد وبدهكار بدهی خود را بدهد، طلبكار باید قبول نماید.

مسأله 2270 - اگر در صیغه قرض برای پرداخت آن مدتی قرار

دهند، جائز نیست كه طلبكار پیش از تمام شدن آن مدت طلب خود را مطالبه كند ولی اگر مدت نداشته باشد، طلبكار هر وقت بخواهد، می تواند طلب خود را مطالبه نماید.

مسأله 2271 - اگر طابكار طلب خود را مطالبه كند چنانچه بدهكار بتواند بدهی خود را بدهد، باید فورا آن را بپردازد واگر تأخیر بیندازد گناهكار است.

مسأله 2272 - اگر بدهكار غیر از خانه ای كه در آن نشسته واثاثیه منزل وچیزهای دیگری كه به آنها احتیاج دارد، چیزی نداشته باشد، طلبكار نمی تواند طلب خود را از او مطالبه نماید، بلكه باید صبر كند تا بتواند بدهی خود را بدهد.

مسأله 2273 - كسی كه بدهكار است ونمی تواند بدهی خود را بدهد. چنانچه بتواند كاسبی لایق به شأن خود كند، باید كسب كند وبدهی خود را بدهد.

مسأله 2274 - كسی كه دسترس به طلبكار خود ندارد، چنانچه امید نداشته باشد كه او را پیدا كند، باید طلب او را فقیر صدقه بدهد.

مسأله 2275 - اگر مال میت بیشتر از خرج واجب كفن ودفن وبدهی او نباشد باید مالش را به همین مصرفها برسانند وبه وارث او چیزی نمی رسد.

مسأله 2276 - اگر كسی مقداری پول طلا یا نقره قرض كند وقیمت آن كم شود یا چند برابر گردد، چنانچه همان مقدار را كه گرفته پس بدهد كافی است. ولی اگر هر دو به غیر ان راضی شوند اشكال ندارد.

مسأله 2277 - اگر مالی را كه قرض كرده از بین نرفته باشد وصاحب مال، آن را مطالبه كند، لازم نیست كه بدهكار همان مال را به او بدهد.

مسأله 2278 - اگر كسی كه

قرض می دهد شرط كند كه زیادتر از مقداری كه می دهد بگیرد، مثلا یك من گندم بدهد وشرط كند كه یك من وپنج سیر بگیرد. یا ده تخم مرغ بدهد كه یازده تا بگیرد، ربا وحرام است، بلكه اگر قرار بگذارد كه بدهكار كاری برای او انجام دهد، یا چیزی راكه قرض كرده با مقداری جنس دیگر پس دهد، مثلا شرط كند یك تومانی را كه قرض كرده با یك كبریت پس دهد ربا وحرام است. ونیز اگر با او شرط كند كه چیزی را كه قرض می گیرد به طور مخصوصی پس دهد، مثلا مقداری طلای نساخته به او بدهد وشرط كند كه ساخته پس بگیرد، باز هم ربا وحرام می باشد. ولی اگر بدون اینكه شرط كند، خود بدهكار زیادتر از آنچه قرض كرده پس بدهد اشكال ندارد بلكه مستحب است.

مسأله 2279 - ربا دادن مثل ربا گرفتن حرام است وكسی كه قرض ربائی گرفته مالك آن نمی شود، ولی می تواند در آن تصرف كند در صورتی كه علم به رضای مالك آن داشته باشد.

مسأله 2280 - اگر گندم، یا چیزی مانند آن را به طور قرض ربایی بگیرد وبا آن زراعت كند، حاصلی كه از آن به دست می آید مال قرض دهنده است.

مسأله 2281 - گر لباسی را بخرد وبعدا پول حلالی كه مخلوط با ربا است به صاحب لباس بدهد، پوشیدن آن لباس ونماز خواندن با آن اشكال ندارد. ولی اگر فروشنده بگوید كه این لباس را با این پول می خرم، پوشیدن آن لباس حرام است واگر بداند پوشیدن آن حرام است، نماز هم با آن

باطل می باشد.

مسأله 2282 - اگر انسان مقداری پول به تاجر بدهد كه در شهر دیگری از طرف او كمتر بگیرد، اشكال ندارد واین صرف برات می گویند.

مسأله 2283 - اگر مقداری پول به كسی قرض بدهد كه بعد از چند روز در شهر دیگر زیادتر بگیرد، مثلا نهصد ونود تومان بدهد كه بعد از ده روز در شهر دیگر هزار تومان بگیرد ربا وحرام است، ولی اگر كسی كه زیادی را می گیرد در مقابل زیادی، جنس بدهد یا عملی انجام دهد اشكال ندارد.

مسأله 2284 - اگر در مقابل طلبی كه از كسی دارد سفته یا براتی داشته باشد وبخواهد طلب خود را پیش از وعده آن به كمتر از آن بفروشد اشكال ندارد.

احكام حواله دادن

مسأله 2285 - اگر انسان طلبكار خود را حواله بدهد كه طلب خود را از دیگری بگیرد وطلبكار قبول نماید، بعد از آنكه حواله ϘјӘʠشد، كسی كه به او حواله شده بدهكار می شود، ودیگر طلبكار نمی تواند طلبی را كه دارد از بدهكار اولی مطالبه نماید.

مسأله 2286 - بدهكار وطلبكار وكسی كه سر او حواله شده، باید مكلف وعاقل باشند وكسی آنها را مجبور نكرده باشد ونیز باید سفیه نباشند، یعنی مال خود را در كارهای بیهوده مصرف نكنند بلی در صورتی كه حواله بر كسی باشد كه مدیون نیست به بدهكار سفیه بدون بدهكار مانعی ندارد.

مسأله 2287 - حواله دادن سر كسی كه بدهكار نیست، در صورتی صحیح است كه او قبول كند، ونیز اگر انسان بخواهد به كسی كه جنسی بدهكار است، جنس دیگر حواله دهد مثلا به كسی كه جو بدهكار است گندم حواله دهد،

تا او قبول نكند حواله صحیح نیست.

مسأله 2288 - موقعی كه انسان حواله می دهد باید بدهكار باشد، پس اگر بخواهد از كسی قرض كند، تا وقتی از او قرض نكرده نمی تواند او را به كسی حواله دهد كه آنچه را بعدا قرض می دهد از آن كس بگیرد.

مسأله 2289 - باید مقدار حواله وجنس آن معین باشد واقعا پس اگر مثلا ده من گندم وده تومان پول به یكنفر بدهكار باشد وبه او بگوید یكی از دو طلب خود را از فلانی بگیر وآن را معین نكند، حواله درست نیست.

مسأله 2290 - اگر بدهی واقعا معین باشد ولی بدهكار وطلبكار در موقع حواله دادن، مقدار آن یا جنس آن را ندانند حواله صحیح است مثلا اگر طلب كسی را در دفتر نوشته باشد وپیش از دیدن دفتر حواله بدهد وبعد دفتر را ببیند وبه طلبكار مقدرا طلبش را بگوید، وحواله صحیح می باشد.

مسأله 2291 - طلبكار می تواند حواله را قبول نكند، اگر چه كسی كه به او حواله شده فقیر نباشد ودر پرداختن حواله هم كوتاهی ننماید.

مسأله 2292 - اگر سر كسی حواله بدهد كه بدهكار نیست، چنانچه او حواله را قبول كند، پیش از پرداختن حواله نمی تواند مقدار حواله را از حواله دهنده مطالبه نموده وبگیرد، واگر طلبكار طلب خود را به مقدار كمتری صلح كند، كسی كه حواله را قبول كرده، همان قدر را می تواند از حواله دهنده مطالبه نماید.مساله 2293 - بعد از آنكه حواله درست شد، حواله دهنده وكسی كه به او حواله شده، نمی توانند حواله را بهم بزنند، وهر گاه كسی كه به او

حواله شده در موقع حواله فقیر نباشد، اگر چه بعدا فقیر شود. طلبكار نمی تواند حواله را بهم بزند، وهمچنین است اگر موقع حواله فقیر باشد. وطلبكار بداند فقیر است، ولی اگر نداند فقیر است وبعد بفهمد، اگر چه در آن وقت مالدار شده باشد، طلبكار می تواند حواله را بهم بزند وطلب خود را از حواله دهنده بگیرد.

مسأله 2294 - اگر بدهكار وطلبكار وكسی كه به او حواله شده، یا یكی از آنان برای خود حق بهم زدن حواله را قرار دهند، مطابق قراری كه گذاشته اند، می توانند حواله را بهم بزنند.

مسأله 2295 - اگر حواله دهنده خودش طلب طلبكار را بدهد، چنانچه به خواهش كسی كه به او حواله شده داده است، می تواند چیزی را كه داده از او بگیرد واگر بدون خواهش او داده وقصدش این بوده كه عوض آن را نگیرد، نمی تواند چیزی را كه داده از او مطالبه نماید.

احكام رهن

مسأله 2296 - رهن آن است كه بدهكار مقداری از مال خود را نزد طلبكار بگذارد كه اگر طلب او را ندهد طلبش را از آن مال بدست آورد.

مسأله 2297 - در رهن لازم نیست صیغه بخوانند وهمین قدر كه بدهكار مال خود را به قصد گرو به طلبكار بدهد وطلبكار هم به همین قصد بگیرد رهن صحیح است.

مسأله 2298 - گرو دهنده وكسی كه مال را گرو می گیرد باید مكلف وعاقل باشند وكسی آنها را مجبور نكرده باشد ونیز باید گرو دهنده سفیه نباشد یعنی مال خود را دركارهای بیهوده مصرف نكند.

مسأله 2299 - انسان مالی را می تواند گرو بگذارد كه شرعا بتواند در آن

تصف كند. واگر مال كس دیگر را گرو بگذارد، در صورتی صحیح است كه صاحب مال بگوید به گرو گذاشتن راضی هستم.

مسأله 2300 - چیزی را كه گرو می گذارند، باید خرید وفروش آن یا مصالحه آن صحیح باشد، پس اگر شراب ومانند آن را گرو بگذارند درست نیست.

مسأله 2301 - استفاده چیزی را كه گرو می گذارند، مال كسی است كه آن را گرو گذاشته.

مسأله 2302 - طلبكار نمی تواند مالی را كه گرو گذاشته شده، بدون اجازه بدهكار ملك كسی كند، مثلا ببخشد یا بفروشد ول یاگر آن را ببخشد یا بفروشد، بعد بدهكار بگوید راضی هستم اشكال ندارد. اما بدهكار می تواند ببخشد یا بفروشد بدون اجازه طلبكار ولی حق ارهن از بین نمی رود وباقی است به همان چیز وطلبكار می تواند اگر طلبش داده نشد آن عین را بفورشد وطلب خود را بردارد، ولی خریدار اگر جاهل باشد خیار فسخ دارد.

مسأله 2303 - اگر طلبكار چیزی را كه گرو برداشته با اجازه بدهكار بفروشد چنانچه حق رهن اسقاط شده حقی ندارد والا خود مال در گرو باقی است.

مسأله 2304 - اگر موقعی كه باید بدهی خود را بدهد، طلبكار مطالبه كند واو ندهد چنانچه طلبكار وكیل در بیع باشد می تواند مالی را كه گرو برداشته بفروشد وطلب خود را بر دارد وباید بقیه را به بدهكار بدهد، واگر وكیل نباشد، به بدهكار مراجعه در بیع می كند واو را الزام می نماید واگر قبول نكرد، رجوع به حاكم شرع می نماید، تا حاكم او رامجبور نماید، واگر قبول نكرد حاكم از طرف او می فروشد یا اجازه می

دهد كه طلبكار بفروشد.

مسأله 2305 - اگر بدهكار غیر از خانه ای كه در آن نشسته وچیزهایی كه مانند اثاثیه خانه محل احتیاج او است، چیز دیگری نداشته باشد، طلبكار نمی تواند طلب خود را از او مطالبه كند ولی اگر مالی را كه گرو گذاشته خانه واثاثیه هم باشد، طلبكار می تواند بفروشد وطلب خود را بردارد.

احكام ضامن شدن

مسأله 2306 - اگر انسان بخواهد ضامن شود كه بدهی كسی را بدهد، ضامن شدن او در صورتی صحیح است كه به هر لفظی اگر جه عربی نباشد ویا با فعلی به طلبكرا بفهماند كه من ضامن شده ام طلب تو را بدهم، وطلبكار هم رضایت خود را بفهماند، ولی راضی بودن بدهكار شرط نیست.

مسأله 2307 - ضامن وطلبكار باید مكلف وعاقل باشند وكسی هم آنها را مجبور نكرده باشد ونیز باید سفیه نباشند یعنی مال خود را در كارهای بیهوده مصرف نكنند، واین شرطها در بدهكا نیست مثلا اگر كسی ضامن شود كه بدهی بچه یا دیوانه رǠبدهد صحیح است.

مسأله 2308 - هر گاه برǙɠضامن شدن خودش شرطی قرار دهد، مثلا بگوید اگر بدهكار قرض تو را نداد من می دهم بنا بر احتیاط واجب ضامن شدن او باطل است.

مسأله 2309 - كسی كه انسان ضامن بدهی او می شود لازم نیست بدهكار باشد، پس اگر كسی بخواهد از دیگری قرض كند، انسان می تواند ضامن او شود ویگوید به او قرض بده من ضامن قرض هستم اگر قرض گیرنده اداء نكرد من می دهم.

مسأله 2310 - در صورتی انسان می توǙƘϠضامن شود كه طلبكار وبدهكار وجنس بدهی همه معین باشند، پس اگر دو نفر

از كسی طلبكار باشند وانسان بگوید من ضامن هستم كه طلب یكی از شماها را بدهم، چون معین نكرده كه طلب كدام را می دهد ضامن شدن او باطل است. ونیز اگر كسی از دو نفر طلبكار باشد وانسان بگوید من ضامن هستم كه طلب یكی از آن دو نفر را به تو بدهم، چون معین نكرده كه بدهی كدام را می دهد، ضامن شدن او باطل است. وهمچنین اگر كسی از دیگری مثال ده من گندم وده تومان پول طلبكار باشد وانسان بگوید من ضامن یكی از دو طلب تو هستم ومعین نكند كه ضامن گندم است یا ضامن پول صحیح نیست.

مسأله 2311 - اگر طلبكار طلب خود را به ضامن ببخشد، ضامن نمی تواند از بدهكار چیزی بگیرد واگر مقداری از آن را ببخشد، نمی تواند آن مقدار را مطالبه نماید.

مسأله 2312 - اگر انسان ضامن شود كه بدهی كسی را بدهد، نمی تواند از ضامن شدن خود بر گردد.

مسأله 2313 - ضامن وطلبكار می توانند شرط كنند كه هر وقت بخواهند ضامن بودن ضامن را بهم بزنند.

مسأله 2314 - هر گاه انسان در موقع ضامن شدن، بتواند طلب طلبكار را بدهد اگر چه بعد فقیر شود، طلبكار نم یتواند ضامن بودن او را بهم بزند وطلب خود را از بدهكار اول مطالبه نماید، وهمچنین است اگر در آن موقع نتواند طلب او را بدهد ولی طلبكار بداند وبه ضامن شدن او راضی شود.

مسأله 2315 - اگر انسان در موقعی كه ضامن می شود، نتواند طلب طلبكار را بدهد وطلبكار در آن وقت نداند وبعد ملتفت شود، می تواند ضامن بودن او را

بهم بزند ولو اینكه پیش از آنكه طلبكار ملتفت شود، ضامن قدرت پیدا كرده باشد.

مسأله 2316 - اگر كسی بدون اجازه بدهكار ضامن شود كه بدهی او را بدهد، نمی تواند چیزی از او بگیرد.

مسأله 2317 - اگر كسی با اجازه بدهكار ضامن شود كه بدهی او رابدهد می تواند مقداری را كه ضامن شده از او مطالبه نماید، ولی اگر بجای جنسی كه بدهكار بوده جنس دیگری به طلبكار او بدهد، نمی تواند چیزی را كه داده از او مطالبه نماید 7 مثلا اگر ده من گندم بدهكار باشد وضامنده من برنج بدهد، نمی تواند برنج را از او مطالبه نماید، اما اگر خودش راضی شود كه بدهد اشكال ندارد.

احكام كفالت

مسأله 2318 - كفالت آن است كه انسان ضامن شود كه هر وقت طلبكار بدهكار را خواست، او را بدست او بدهد وبه كسی كه این طور ضامن می شود كفیل می گویند.

مسأله 2319 - كفالت در صورتی صحیح است كه كفیل به هر لفظی اگر چه عربی نباشد ویا فعلی به طلبكار بفهماند كه من ضامنم هر وقت بدهكار خود را بخواهی بدست تو بدهم وطلبكار هم قبول نماید.

مسأله 2320 - كفیل باید مكلف وعاقل باشد واو را در كفالت مجبور نكرده باشند وبتواند كسی را كه كفیل او شده حاضر نماید.

مسأله 2321 - یكی از پنج چیز، كفالت را بهم می زند : اول - كفیل، بدهكار را بدست طلبكار بدهد. دوم - طلب طلبكار داده شود. سوم - طلبكار از طلب خود بگذرد. چهارم - بدهكار بمیرد. پنجم - طلبكار كفیل را از كفالت آزاد كند.

مسأله 2322 - اگر كسی

به زور بدهكار را از دست طلبكا ر رها كند، چنانچه طلبكار دسترسی به او نداشته باشد، كسی كه بدهكار را رها كرده، باید او را بدست طلبكار بدهد، یا طلب را بدهد.

احكام ودیعه (امانت (

مسأله 2323 - اگر انسان مال خود رابه كسی بدهد وبگوید نزد تو امانت باشد واو هم قبول كند، یا بدون اینكه حرفی بزنند صاحب مال بفهماند كه مال را برای نگهداری به او می دهد واو هم به قصد نگهداری كردن بگیرد، باید به احكام ودیعه وامانت داری كه بعدا گفته می شود عمل نماید.

مسأله 2324 - امانت داور كسی كه مال را امانت می گذارد، باید هر دو، بالغ ویا بچه ممیز با اذن ولی، وعاقل باشند، پس اگر انسان مالی را پیش بچه بدون اذن ولی یا دیوانه امانت بگذارد، یا دیوانه وبچه بدون اذن ولی مالی را پیش كسی امانت بگذارند صحیح نیست.

مسأله 2325 - اگر از بچه بدون اذن ولی یا دیوانه چیزی به طور امانت قبول كند، باید آن را به صاحبش بدهد واگر ان چیز مال خود بچه یا دیوانه است، بولی او برساند، وچنانچه در رساندن مال به آنان كوتاهی كند وتلف شود. باید عوض آن را بدهد.

مسأله 2326 - كسی كه نمی تواند امانت را نگهداری نماید، بنابر احتیاط قبول نكند.

مسأله 2327 - اگر انسان به صاحب مال بفهماند كه برای نگهداری مال او حاضر نیست، چنانچه او مال را بگذارد وبرود وآن مال تلف شود، كسی كه امانت را قبول نكرده ضامن نیست.

مسأله 2328 - كسی كه چیزی را امانت می گذارد، هر وقت بخواهد می تواند آن را پس بگیرد

وكسی هم كا امانت قبول می كند، هر وقت بخواهد می تواند آن را به صاحبش بر گرداند.

مسأله 2329 - اگر انسان از نگهداری امانت منصرف شود وودیعه را بهم بزند، باید هر چه زودتر مال را به صاحب آن یا وكیل یا ولی صاحبش برساند، یا نه آنان خبر دهد كه به نگهداری حاضر نیست واگر بدون عذر، مال را به آنان نرساند وخبر هم ندهد، چنانچه مال تلف شود، باید عوض آن را بدهد.

مسأله 2330 - كسی كه امانت را قبول می كند، اگر برای آن، جای مناسبی ندارد، باید جای مناسب تهیه نماید وطوری آن را نگهداری كند كه مردم نكویند در امانت خیانت كرده ودر نگهداری آن كوتاهی نموده است واگر در جایی كه مناسب نیست بگذارد وتلف شود، باید عوض آن را بدهد.

مسأله 2331 - كسی كه امانت را قبول می كند، اگر در نگهداری آن كوتاهی نكند وتعدی یعنی زیاده روی هم ننماید واتفاقا آن مال تلف شود، ضامن نیست ولی اگر آن را در جایی بگذارد كه گمان می رود ظالمی بفهمد وآن را ببرد، چنانچه تلف شود، باید عوض آن را به صاحبش بدهد.

مسأله 2332 - اگر صاحب مال برای نگهداری مال خود جایی را معین كند وبه كسی كه امانت را قبول كرده بگوید كه باید مال را در آنجا حفظ كنی واگر احتمال هم بدهی كه از بین برود، نباید آن را به جای دیگر ببری، چنانچه امانتدار را احتمال دهد كه در آنجا از بین برود وبداند چون آنجا در نظر صاحب مال برای حفظ بهتر بوده گفته است كه نباید از آنجا

بیرون ببری، می تواند آن را به جای دیگر ببرد واگر در آنجا ببرد وتلف شود ضامن نیست، ولی اگر نداند به چه جهت گفته كه به جای دیگر نبر چنانچه به جای دیگر ببرد وتلف شود، باید عوض آن را بدهد.

مسأله 2333 - اگر صاحب مال برای نگهداری مال خود جایی را معین كند ولی به كسی كه امانت را قبول كرده نگوید كه آن را به جای دیگر نبر، چنانچه امانتدار احتمال دهد كه در آنجا از بین برود وبداند چون در آنجا در نظر صاحب مال باری حفظ بهتر بوده گفته است در آنجا نگهداری كن، می تواند آن را به جای دیگری كه مال در آنجا محفوظتر است ببرد، وچنانچه ما لدر انجا تلف شود ضامن نیست، واگر نداند به چه جهت گفته است در این محل نگهداری كن وبه جای دیگر ببرد وتلف شود ضامن است.

مسأله 2334 - اگر صاحب مال دیوانه شود، كسی كه امانت را قبول كرده باید فورا امانت را بولی او برساند ویا بولی او خبر دهد، واگر بدون عذر شرعی مال را بولی او ندهد واز خبر دادن هم كوتاهی كند ومال تلف شود، باید عوض آن را بدهد.

مسأله 2335 - اگر صاحب مال بمیرد، امانتدار باید مال را به وارث او برساند، یا به وارث او خبر دهد، وچنانچه مال را به وارث او ندهد واز خبر دادن هم كوتاهی كند ومال تلف شود ضامن است، ولی اگر برای آنكه می خواهد بفهمد كسی كه می گوید من وارث میتم راست می گوید یا نه 7 یا میت، وارث دیگری دارد یا نه، مال

را ندهد واز خبر دادن هم كوتاهی كند ومال تلف شود ضامن نیست.

مسأله 2336 - اگر صاحب مال بمیرد وچند وارث داشته باشد، كسی كه امانت را قبول كرده باید مال را به همه ورثه بدهد، یا به كسی بدهد كه همه آنان گرفتن مال را به او واگذار كرده اند. پس اگر بدون اجازه دیگران تمام مال را به یكی از ورثه بدهد ضامن سهم دیگران است.

مسأله 2337 - اگر كسی كه امانت را قبول كرده بمیرد، یا دیوانه شود. وارث یا ولی او باید هرچه زودتر به صاحب مال اطلاع دهد، یا امانت را به او برساند.

مسأله 2338 - اگر امانتدار نشانه های مرگ را در خود ببیند، واطمینان به آن پیدا كند چنانچه ممكن است، باید امانت را به صاحب آن یا وكیل او برساند، واگر ممكن نیست باید آن را به حاكم شرع بدهد، وچنانچه به حاكم شرع دسترسی ندارد، در صورتی كه وارث او امین است واز امانت اطلاع دارد، لازم نیست وصیت كند وگرنه باید وصیت كند وشاهد بگیرد وبه وصی وشاهد اسم صاحب مال وجنس وخصوصیات مال ومحل آن را بگوید.

مسأله 2339 - اگر امانت دار نشانه های مرگ را در خود ببیند وبه وظیفه ای كه درمسأله پیش گفته شد عمل نكند، چنانچه آن امانت از بین برود، باید عوضش را بدهد، اگر چه در نگهداری آن كوتاهی نكرده باشد، بلكه بنا بر احتیاط واجب اگر چه مرض او خوب شود، یا بعد از مدتی پشیمان شود ووصیت كند.

احكام عاریه

مسأله 2340 - عاریه آن است كه انسان مال خود را به دیگری بدهد كه از آن

استفاده كند ودر عوض، چیزی هم از او نگیرد.

مسأله 2341 - لازم نیست در عاریه صیغه بخوانند، واگر مثلا لباس را به قصد عاریه به كسی بدهد واو به همین قصد بگیرد عاریه صحیح است.

مسأله 2342 - عاریه دادن چیز غصبی وچیزی كه مال انسان است ولی منفعت آن را به دیگری واگذار كرده مثلا آن را اجاره داده، در صورتی صحیح است كه مالك چیز غصبی یا كسی كه آن چیز را اجاره كرده، بگوید به عاریه دادن راضی هستم.

مسأله 2343 - چیزی را كه منفعتش مال انسان است مثلا آن را اجاره كرده، می تواند عاریه بدهد. ولی اگر در اجاره شرط كرده باشند كه خودش از آن استفاده كند نمی تواند آن را به دیگری عاریه دهد.

مسأله 2344 - اگر دیوانه وبچه مال خود را عاریه بدهند صحیح نیست، اما اگر ولی بچه مصلحت بداند كه مال او را عاریه دهد وبچه آن مال را به دستور ولی به عاریه كننده برساند اشكال ندارد.

مسأله 2345 - اگر در نگهداری چیزی كه عاریه كرده كوتاهی نكند ودر استفاده از آن هم زیاده روی ننماید واتفاقا آن چیز تلف شود ضامن نیست. ولی چنانچه شرط كنند كه اگر تلف شود عاریه كننده ضامن باشد، یا چیزی را كه عاریه كرده طلا ونقره باشد، باید عوض آن را بدهد.

مسأله 2346 - اگر طلا ونقره را عاریه نماید وشرط كند كه اگر تلف شود ضامن نباشد، چنانچه تلف شود ضامن نیست.

مسأله 2347 - اگر عاریه دهنده بمیرد، عاریه گیرنده باید چیزی را كه عاریه كرده به ورثه او بدهد.

مسأله 2348 - اگر عاریه دهنده طوری شود

كه شرعا نتواند در مال خود تصرف كند مثلا دیوانه شود، عاریه كننده باید مالی را كه عاریه كرده به ولی او بدهد.

مسأله 2349 - كسی كه چیزی را عاریه داده هر وقت بخواهد می تواند آن را پس بگیرد وكسی هم كه عاریه كرده هر وقت بخواهد می تواند آن را پس دهد.

مسأله 2350 - عاریه دادن چیزی چیزی كه استفاده حلال ندارد مثل ظرف طلا ونقره باطل است.

مسأله 2351 - عاریه دادن گوسفند برای استفاده از شیر وپشم آن وعاریه دادن حیوان نر باری كشیدن بر ماده صحیح است.

مسأله 2352 - اگر چیزی را كه عاریه كرده به مالك، یا وكیل، یا ولی او بدهد وبعد آن چیز تلف شود، عاریه كنند ضامن نیست. ولی اگر بدون اجازه صاحب ما لیا وكیل، یا ولی او آن را به جای ببرد كه صاحبش معمولا به آنجا می برده، مثلا اسب را در اصطبلی كه صاحبش برای آن درست كرده ببندد وبعد تلف شود، یا كسی آن را تلف كند ضامن است.

مسأله 2353 - اگر چیز نجس را برای كاری كه شرط آن پاكی است عاریه دهد مثال لباس را عاریه دهد كه با آن نماز بخواند، بنا بر احتیاط واجب باید نجس بودن آن را به كسی كه عاریه می كند بگوید.

مسأله 2354 - چیزی راكه عاریه كرده بدون اجازه صاحب آن نمی تواند به دیگری اجاره، یا عاریه دهد.

مسأله 2355 - اگر چیزی را كه عاریه كرده با اجازه صاحب آن به دیگری عاریه دهد، چنانچه كسی كه اول آن چیز را عاریه كرده بمیرد یا دیوانه شود، عاریه دومی باطل نمی شود.

مسأله

2356 - اگر بداند مالی را كه عاریه كرده غصبی است، باید آن را به صاحبش برساند ونمی تواند به عاریه دهنده بدهد.

مسأله 2357 - اگر مالی را كه می داند غصبی است عاریه كند واز آن استفاده ای ببرد ودر دست او از بین برود، مالك می تواند عوض مال وعوض استفاده ای را كه عاریه كنند ه برده، از او یا از كسی كه مال را غصب كرده مطالبه كند واگر از عاریه دهنده بگیرد او نمی تواند چیزی را كهبه مالك می دهد از عاریه گیرنده مطالبه نماید.

مسأله 2358 - اگر نداند مالی را كه عاریه كرده غصبی است ودر دست او از بین برود، چنانچه صاحب مال عوض آن را از او بگیرد، او هم می تواند آنچه را به صاحب مال داده از عاریه دهنده مطالبه نماید، ولی اگر چیزی را كه عاریه كرده طلا ونقره باشد، یا عاریه دهنده با او شرط كرده باشد كه اگر آن چیز از بین برود عوضش را بدهد، نمی تواند چیزی را كه به صاحب مال می دهد، از عاریه دهنده مطالبه نماید.

نكاح

به واسطه عقد ازدواج، زن به مرد حلال می شود وآن بر دو قسم است، دائم وغیر دائم. عقد دائم آن است كه مدت زناشویی در آن معین نشود وزنی را كه به این قسم عقد می كنند دائمه گویند وعقد غیر دائم آن است كه مدت زناشویی در آن معین شود، مثلا زن را به مدت یك ساعت یا یك روز یا یك ماه یا یك سال یا بیشتر عقد نمایند وزنی را كه به این قسم عقد

كنند متعه وصیغه می نامند.

احكام عقد

مسأله 2359 - در زناشویی چه دائم، وچه غیز دائم، باید صیغه خوانده شود وتنها راضی بودن زن ومرد كافی نیست وصیغه عقد را یا خود زن ومرد می خوانند، یا دیگری را وكیل می كنند كه از طرف آنان بخواند.

مسأله 2360 - وكیل لازم نیست مرد باشد، زن مهم می تواند برای خواندن صیغه عقد از طرف دیگری وكیل شود.

مسأله 2361 - زن ومرد تا یقین نكنند كه وكیل آنها صیغه را خوانده است، نمی توانند به یكدیكر نگاه محرمانه نمایند، وگمان به اینكه وكیل صیغه را خوانده است كفایت نمی كند، ولی اگر وكیل بگوید صیغه را خوانده ام كافی است.

مسأله 2362 - اگر زنی كسی را وكیل كند مثلا ده روز او را به عقد مردی در آورد وابتدای ده روز را معین نكند، آن وكیل می تواند هر وقت كه بخواهد او را ده روزه به عقد آن مرد در آورد، ولی اگر معلوم باشد كه زن، روز یا ساعت معینی را قصد كرده باید صیغه را مطابق قصد او بخواند.

مسأله 2363 - یك نفر می تواند برای خواندن صیغه عقد دائم یا غیر دائم از طرف دو نفر وكیل شود، ولی انسان نمی تواند از طرف زن وكیل شود واو را برای خود به طور دائم یا غیر دائم عقد كند.

دستور خواندن عقد دائم

مسأله 2364 - اگر صیغه عقد دائم را خود زن ومرد بخوانند، اول زن بگوید زوجتك نفسی علی الصداق المعلوم (یعنی خود را زن تو نمودم به مهری كه معین شده) پس از آن بدون فاصله مرد بگوید قبلت التزویج (یعنی قبول كردم ازدواج را) عقد صحیح است،

واگر دیگری را وكیل كنند كه از طرف آنها صیغه عقد را بخواند چنانچه مثلا اسم مرد احمد واسم زن فاطمه باشد ووكیل زن بگوید زوجت موكلتی فاطمه موكلك احمد علی الصداق المعلوم، پس بدون فاصله وكیل مرد بگوید قبلت لموكلی احمد علی الصداق صحیح می باشد، وبهتر است لفظی كه مرد می گوید با لفظی كه زن می گوید مطابق باشد مثلا اگر زن زوجت می گوید مرد هم قبلت التزویج بگوید.

دستور خواندن عقد غیر دائم

مسأله 2365 - اگر خود زن ومرد بخواهند صیغه عقد غیر دائم را بخوانند بعد از آنكه مدت ومهر را معین كردند، چنانچ زن بگوید : زوجتك نفسی فی المده المعلومة علی المهر المعلوم، بعد بدون فاصله مرد بگوید قلت صحیح است. واگر دیگری را وكیل كنند واول وكیل زن به وكیل مرد بگوید متعت موكلتی موكلك فی المدة المعلومة علی المهر المعلوم، پس بدون فاصله وكیل مرد بگوید قبلت لموكلی هكذا صحیح می باشد.

شرایط عقد

مسأله 2366 - عقد ازدواج چند شرط دارد : او ل - آنكه بنا بر احتیاط به عربی صحیح خوانده شود، ولی اگر خود مرد وزن نتوانند صیغه را به عربی صحیح بخوانند، خودشان می توانند به غیر عربی بخوانند، اما باید لفظی بگویند كه معنی زوجت وقبلت را بفهماند. دوم - مرد وزن، یاوكیل آنها كه صیغه را می خوانند قصد انشاء داشته باشند، یعنی اگر خود مرد وزن صیغه را می خوانند، زن به گفتن زوجتك نفسی قصدش این باشد كه خود را زن او قرار دهد ومرد به گفتن قبلت التزویج زن بودن او را باری خود قبول نماید، واگر وكیل مرد وزن صیغه را می خوانند، به گفتن زوجت وقبلت قصدشان این باشد كه مرد وزنی كه آنان را وكیل كرده اند، زن ووشهر شوند. سوم - كسی كه صیغه را می خواند بالغ وعاقل باشد. چه برای خودش بخواند، یا از طرف دیگر وكیل شده باشد، بلی اگر عقد صبی به اذن ولی باشد صحیح است، ونیز عقد صبی وكیل در خصوص اجراء صیغه بدون اذن ولی صحیح است. چهارم - اگر وكیل زن وشوهر

یا ولی آنها صیغه را می خوانند، در عقد، زن وشوهر را معین كنند مثلا اسم آنها را ببرند یا به آنها اشاره نمایند پس كسی كه چند دختر دراد، اگر به مردی بگوید زوجتك احدی بناتی (یعنی زن تو نمودم یكی را دخترانم را) واو بگوید قبلت یعنی قبول كردم، چون در موقع عقد، دختر را معین نكرده اند، عقد باطل است. پنجم - زن ومرد به ازدواج راضی باشند، ولی اگر زن ظاهرا به كراهت اذن دهد ومعلوم باشد قلبا راضی است عقد صحیح است.

مسأله 2367 - اگر در عقد یك حرف غلط خوانده شود كه معنی آن را عوض كند عقد باطل است.

مسأله 2368 - كسی كه دستور زبان عربی را نمی داند اگر قرائتش صحیح باشد ومعنای هر كلمه از عقد را جدا گانه بداند واز هر لفظی معنای آن را قصد نماید می تواند عقد را بخواند.

مسأله 2369 - اگر زنی را برای مردی بدون اجازه آنان عقد كنند وبعدا زن ومرد بگویند به آن عقد راضی هستیم عقد صحیح است.

مسأله 2370 - اگر زن ومرد یا یكی از آن دو را به ازدواج مجبور نمایند، وبعد از خواندن عقد راضی شوند وبگوید به آن عقد راضی هستیم عقد صحیح است.

مسأله 2371 - پدر وجد پدری می توانند برای فرزند نابالغ خود ازدواج كنند. وبعد از آنكه آن طفل بالغ شد، نمی تواند آن را بهم بزند،

مسأله 2372 - پدر وجد پدری می توانند برای فرزند دیوانه خود ازدواج كنند وبعد از آنكه دیوانه عاقل شد نمی تواند آن عقد را بهم بزند.

مسأله 2373 - دختری كه به حد بلوغ

رسیده ورشیده است، یعنی مصلحت خود را تشخیص می دهد، اگر بخواهد شوهر كند، لازم نیست از پدر یا جد پدری خود اجازه بگیرد چه دختر باكره باشد یا نباشد پدر وجد حاضر باشند یا غائب.

مسأله 2374 - اگر پدر، یا جد پدری برای پسر نا بالغ خود زن بگیرد، پسر باید بعد از بالغ شدن خرج آن زن را بدهد.

مسأله 2375 - اگر پدر، یا جد پدری برای پسر نا بالغ خود زن بگیرد، چنانچه پسر در موقع عقد مالی داشته، مدیون مهر زن است واگر در موقع عقد مالی نداشته پدر، یا جد او باید مهر زن را بدهد.

عیبهایی كه به واسطه آنها می شود عقد را بهم زد.

مسأله 2276 - اگر مرد بعد از عقد بفهمد كه زن یكی از این هفت عیب را دارد می تواند عقد را بهم بزند : اول - دیوانگی. دوم - مرض خوره. سوم - مرض برص. چهارم - كوری پنجم - زمین گیر بودن. ششم - آنكه افضا شده یعنی راه بول وحیض یا راه حیض وغائط او یكی شده باشد. هفتم - آنكه گوشت، یا استخوانی در فرج او باشد كه مانع نزدیكی شود. 2377 - اگر زن بعد از عقد بفهمد كه شوهر او دیوانه است، یا آلت مردی ندارد، یا مرضی دارد كه نمی تواند وطی ونزدیكی نماید، یا تخمهای او را كشیده اند می تواند عقد را بهم بزند.

مسأله 2378 - اگر مرد یا زن، به واسطه یكی از عیبهایی كه در مسأله پیش گفته شد عقد را بهم بزند، باید بدون طلاق از هم جداشوند.

مسأله 2379 - اگر به واسطه آنكه مرد نمی تواند وطی ونزدیكی كند، زن عقد

را بهم بزند، شوهر باید نصف مهر را بدهد ولی اگر به واسطه یكی از عیبهای دیگری كه گفته شد مرد، یا زن عقد را بهم بزند، چنانچه مرد با زن نزدیكی نكرده باشد، چیزی بر او نیست واگر نزدیكی كرده، باید تمام مهر را بدهد.

عده از از زنها كه ازدواج با آنان حرام است

مسأله 2380 - ازدواج با زنهایی كه مثل مادر وخواهر ومادر زن با انسان محرم هستند حرام است.

مسأله 2381 - اگر كسی زنی را برای خود عقد نماید، اگر چه با او نزدیكی نكند، مادر ومادر مادر آن زن ومادر پدر او هر چه بالا روند به آن مرد محرم می شوند.

مسأله 1282 - اگر زنی را عقد كند وبا او نزدیكی نماید، دختر ونوه دختری وپسری آن زن هر چه پایین روند، چه در وقت عقد باشند یا بعدا بدنیا بیایند، به ان مرد محرم می شوند.

مسأله 2383 - اگر با زنی كه برای خود عقد كرده نزدیكی هم نكرده باشد، تا وقتی كه آن زن در عقد او ست نمی تواند با دختر او ازدواج كند.

مسأله 2384 - عمه وخاله پدر وعمه وخاله پدر پدر وعمه وخاله مادر وعمه وخاله مادر مادر هر چه بالا روند به انسان محرمند.

مسأله 2385 - پدر وجد شوهر، هر چه بالا روند وپسر ونوه پسری ودختری او هر چه پایین آیند چه در موقع عقد باشند، یا بعدا بدنیا بیایند به زن او محرم هستند.

مسأله 1386 - اگر زنی را برای خود عقد كند، دائمه باشد، یا صیغه تا وقتی كه آن زن در عقد اوست نمی تواند باخواهر آن زن ازدواج نماید.

مسأله 2387 - اگر زن خود را به

ترتیبی كه در كتاب طلاق گفته می شود طلاق رجعی دهد، در بین عده نمی تواند خواهر او را عقد نماید، ولی در عده طلاق بائن مانعی ندارد.

مسأله 2388 - انسان نمی تواند بدون اجازه زن خود با خواهر زاده وبرادر زاده او ازدواج كند، ولی اگر بدون اجازه زنش آنان را عقد نماید وبعدا زن بگوید به ان عقد راضی هستم اشكال ندارد.

مسأله 2389 - اگر زن بفهمد شوهرش برادر زاده یا خواهر زاده او را عقد كرده وحرفی نزند، چنانچه بعدا رضایت ندهد عقد آنان باط است.

مسأله 2390 - اگر انسان پیش از آنكه دختر عمه یا دختر خاله خود را بگیرد با مادر آنان زنان كند می تواند با آنان ازدواج نماید.

مسأله 2391 - اگر با زنی غیر از عمه وخاله خود زنا كند، آن زن بر او حرام نمی شود، وهمچنین است اگر پیش از آنكه با او نزدیكی كند با مادر او زنا نماید،

مسأله 2392 - زن مسلمان نمی تواند به عقد كافر در آید، ومرد مسلمان می تواند با زنهای اهل كتاب مانند یهود ونصاری به طور دائم وصیغه نمودن ازدواج كند.

مسأله 2393 - اگر با زنی كه در عده طلاق رجعی است زنا كند آن زن بر او حرام می شود، واگر با زنی كه در عده متعه، یا طلاق بائن، یا عده وفات است زنا كند، بعدا می تواند او راعقد نماید، طلاق رجعی وطالق بائن وعده متعه وعده وفات در احكام طلاق بیان خواهد شد.

مسأله 2394 - اگر با زن بی شوهری كه در عده نیست زنا كند، بعدا می تواند آن زن را باری خود

عقد نماید. وهمچنین است اگر دیگری بخواهد آن زن را عقد كند.

مسأله 2395 - اگر زنی را كه در عده دیگری است برای خود عقد كند، چنانچه مرد وزن، یا یكی از آنان بدانند كه عدهزن تمام نشده وبدانند عقد كردن زن در عده حرام است آن زه بر او حرام می شود، اگر چه مرد بعد از عقد با زن نزدیكی نكرده باشد.

مسأله 2396 - اگر زنی را برای خود عقد كند وبعد معلوم شود كه در عده بوده وهیچ كدام نمی دانسته اند زن در عده است ونمی دانسته اند كه عقد كردن زن در عده حرام است، در صورتی كه مرد با او نزدیكی كرده باشد، آن زن بر او حرام می شود.

مسأله 2397 - اگر انسان بداند زنی وهر دارد وبا او ازدواج كند، باید از او جدا شود وبعدا هم او را برای خود عقد نكند.

مسأله 2398 - زن شوهر دار اگر زنا بدهد بر شوهر خود حرام نمی شود وچنانچه توبه نكند وبر عمل خود باقی باشد، بهتر است كه شوهر، او را طلاق دهد ول باید مهرش را بدهد.

مسأله 2399 - زنی را كه طلاق داده اند وزنی كه صیغه بوده وشوهرش مدت او را بخشیده یا مدتش تمام شده، چنانچه بعد از مدتی شوهر كند وبعد شك كند كه موقع عقد شوهر دوم عده شوهر او لتمام بوده یا نه، باید به شك خود اعتناء نكند.

مسأله 2400 - مادر وخواهر ودختر پسر غیر بالغی كه لواط داده، بر لواط كننده حرام است، چنانچه لوط كننده بالغ باشد، واگر شك كند كه دخول شده یا نه، بر او

حرام نمی شود.

مسأله 2401 اگر با مادر یا خواهر غیر بالغی ازدواج نماید وبعد از ازدواج با آن كس لواط كند، آنها بر او حرام نمی شوند بنا بر مشهور ولی احتیاط ترك نشود.

مسأله 2402 - اگر كسی در حال احرام كه یكی از كارهای حج است، با زنی ازدواج نماید عقد او باطل است وچنانچه می دانسته كه زن گرفتن بر او حرام است، دیگر نمی تواند آن زن را عقد كند.

مسأله 2403 - اگر زنی كه در حال احرام است با مردی كه در حال احرام نیست ازدواج كند عقد او باطل است، واگر زن می دانسته كه ازدواج كردن در حال احرام حرام است احتیاط واجب آن است كه بعدا با آن مرد ازدواج نكند بلكه قول به حرمت خالی از قوت نیست.

مسأله 2404 - اگر مرد طواف نساء را كه یكی از كارهای حج است بچه نیاورد، زنش بر او حرام می شود. ونیز اگر زن طواف نساء نكند شوهرش بر او حرام می شود، ولی اگر بعدا طواف نساء را انجام دهند به یكدیگر حلال می شوند.

مسأله 2405 - اگر كسی دختر نابالغی را برای خود عقد كند وپیش از آنكه نه سال دختر تمام شود، با او نزدیكی ودخول كند آن دختر بر او حرام نمی شود.

مسأله 2406 - زنی را كه سه مرتبه طلاق داده اند بر شوهرش حرام می شود، ول اگر با شرایطی كه در كتاب طلاق گفته می شود با مرد دیگری ازدواج كند، شوهر او ل می تواند دو راره او را برای خود عقد نماید.

احكام عقد دائم

مسأله 2407 - زنی كه عقد دائمی

شده نباید بدون اجازه شوهر از خانه بیرون رود وباید خود را برای هر لذتی كه او می خواهد تسلیم نماید وبدون عذر شرعی از نزدیكی كردن او جلوگیری نكند، واگر در اینها از شوهر اطاعت كند، تهیه غذا ولباس ومنزل او بر شوهر واجب است، واگر تهیه نكند چه توانایی داشته باشد، یا نداشته باشد مدیون زن است.

مسأله 2408 - اگر زن در كارهایی كه درمسأله پیش گفته شد اطاعت شوهر را نكند گناهكار است وحق غذا ولباس ومنزل وهمخوابی ندارد ولی مهر او از بین نمی رود.

مسأله 2409 - مرد حق ندارد زن خود را به خدمت خانه مجبور كند.

مسأله 2410 - مخارج سفر زن اگر بیشتر از مخارج وطن باشد با شوهر نیست. ولی اگر شوهر مایل باشد كه زن را سفر برد، باید مخارج سفر او را بدهد.

مسأله 2411 - زنی كه از شوهر اطاعت می كند وشوهر خرج اور ا نمی دهد، اگر ممكن است می تواد خرجی خود را بدون اجازه از مال او بردارد وبنابر احتیاط از حاكم شرع اجازه بگیرد واگر ممكن نیست، چنانچه ناچار باشد كه معاش خود را تهیه كند، در موقعی كه مشغول تهیه معاش است، اطاعت شوهر بر او واجب نیست.

مسأله 2412 - مرد باید در هر چهار شب یك شب نزد زن دائمی خود بماند.

مسأله 2413 - شوهر نمی تواند بیش از چهار ماه نزدیكی باعیال دائمی خود را ترك كند.

مسأله 2414 - اگر در عقد دائمی مهر را معین نكنند عقد صحیح است وچنانچه مرد با زن نزدیكی كند، باید مهر او را مطابق مهر زنهایی كه مثل او هستند

بدهد. مسأهل 2415 - اگر موقع خواندن عقد دائمی برای دادن مهر مدتی معین نكرده باشند، زن می تواند پیش از گرفتن مهر از نزدیكی كردن شوهر جلو گیری كند، چه شوهر توانایی دادن مهر را داشته باشد چه نداشته باشد، ولی اگر پیش از گرفتن مهر به نزدیكی راضی شود وشوهر با او نزدیكی كند، دیگر نمی تواند بدون عذر شرعی از نزدیكی شوهر جلو گیری نماید.

متعه یا صیغه

مسأله 2416 - صیغه كردن زن اگر چه برای لذت بردن هم نباشد صحیح است.

مسأله 2417 - شوهر نمی تواند بیش از چهار ماه نزدیكی با متعه خود را ترك كند.

مسأله 2418 - زنی كه صیغه می شود اگر در عقد شرط كند كه شوهر با او نزدیكی نكند، عقد وطرط او صحیح است وشوهر فقط می تواند لذتهای دیگر از او ببرد، ولی اگر بعدا به نزدیكی راضی شود، شوهر می تواند با او نزدیكی نماید.

مسأله 2419 - زنی كه صیغه شده اگر چه آبستن شود حق خرجی ندارد.

مسأله 2420 - زنی كه صیغه شده حق همخوابی ندارد، واز شوهر ازث نمی برد وشوهر هم از او ارث نمی برد.

مسأله 2421 - زنی كه صیغه شده اگر نداند كه حق خرجی وهمخوابی ندارد عقد او صحیح است، وبرای آنكه نمی دانسته، حقی به شوهر پیدا نمی یكند.

مسأله 2422 - زنی كه صیغه شده، می تواند بدون اجازه شوهر از خانه بیرون برود، ولی اگر به واسطه بیرون رفتن، حق شوهر از بین می رود، بیرون رفتن او حرام است

مسأله 2423 - اگر زنی كسی را وكیل كند كه به مدت ومبلغ معین او را

برای مردی صیغه نماید، چنانچه وكیل او را به عقد دائم در آورد، یا به غیر از مدت یا مبلغی كه معین شده او را صیغه كند، وقتی آن زن فهمید، اگر بگوید راضی هستم عقد صحیح وگرنه باطل است.

مسأله 2424 - اگر پدر یا جد پدری برای محرم شدن، یك ساعت یا دو ساعت زنی را به عقد پسر نابالغ خود در اورد كافی است، ونیز می تواند دختر نابالغ خود را برای محرم شدن، به عقد كسی در آورد، ولی باید آن عقد برای دختر نفعی داشته باشد.

مسأله 2425 - اگر پدر یا جد پدری، طفل خود را كه در محل دیگری است ونمی داند زنده است یا مرده، برای محرم شدن به عقد كسی در آورد، بر حسب ظاهر محرم بودن حاصل می شود وچنانچه بعدا معلوم شود كه در موقع عقد، آن دختر زنده نبوده عقد باطل است، وكسانی كه به واسطه عقد ظاهرا محرم شده بودند نامحرمند

مسأله2426 - اگر مرد مدت صیغه زن را ببخشذ، چنانچه با او نزدیكی كرده، باید تمام چیزی را كه قرار گذاشته به او بدهد، واگر نزدیكی نكرده باید نصف آن را بدهد

مسأله 2427 - مرد می تواند زنی را كه صیغه او بوده وهنوز وعده اش تمام نشده به عقد دائم خود در آورد.

احكام نگاه كردن

مسأله 2428 - نگاه كردن مرد به بدن زن نامحرم بالغة وهمچنین نگاه كردن به موی او، چه با قصد لذت وچه بدون آن، حرام است. وگاه كردن به صورت ودستها اگر به قصد لذت باشد حرام واگر به قصد لذت نباشد جائز است، ونیز نگاه كردن زن به

بدن مرد نامحرم حرام است، واما نگاه كردن به مثل سر وموی او وگردن ودست وساق پا،ظاهرا جایز است.

مسأله 2429 - اگر انسان بدون قصد لذت به مو وصورت ودستهای زنهای اهل كتاب مثل زنهای یهود ونصاری نگاه كند، در صورتی كه نترسد كه به حرام بیفتد اشكال ندارد. وهمچنین نگاه كردن به گردن ومقداری از سینه ومانند آنها كه در زمان سابق متعارف بین آنها نپوشاندن آنها بوده است جائز است واحتیاط واجب آن است كه به غیر اینها نگاه نكند.

مسأله 2430 - زن باید بدن وموی خود را از مرد نامحرم بپوشاند ولی پوشاندن صورت ودستها لازم نیست ونیز لازم نیست كه بدن وموی خود را از پسری هم كه بالغ نشده ولی خوب وبد را می فهمد بپوشاند.

مسأله 2431 - نگاه كردن به عورت دیگری حتی بصورت بچه ممیزی كه خوب وبد را می فهمد حرام است، اگر چه از پشت شیشه یا در آئینه یا آب صاف ومانند اینها باشد. ولی زن وشوهر می توانند به تمام بدن یكدیگر نگاه كنند

مسأله 2432 - مرد وزنی كه با یكدیگر محرمند اگر قصد لذت نداشته باشند می توانند غیر از عورت به تمام بدن یكدیگر نگاه كنند.

مسأله 2433 - مرد نباید با قصد لذت به بدن مرد دیگر نگاه كند، ونگاه كردن زن هم به بدن زن دیگر با قصد لذت حرام است.

مسأله 2434 - نگاه كردن به عكس زن نامحرم با قصد لذت حرام، وبدون قصد لذت جائز است، ولی بهتر است به عكس زن نامحرمی كه می شناسد نگاه نكند.

مسأله 2435 - اگر زن بخواهد زن دیگر، یا مردی غیر

از شوهر خود را تنقیه كند، یا عورت او راآب بكشد، باید چیزی در دست كند كه دست او به عورت آن مرد نرسد وهمچنین است اگر مرد بخواهد مرد دیگر، یا زنی غیر زن خود را تنقیه كند، یا عورت او را آب بكشد.

مسأله 2436 - اگر مرد برای معالجه زن نامحرم ناچار باشد كه او رانگاه كند ودست به بدن او بزند اشكال ندارد، ولی اگر با نگاه كردن بتواند معالجه كند، نباید دست به بدن او بزند واگر با دست زدن بتواند معالجه كند، نباید او را نگاه كند.

مسأله 2437 - اگر انسان برای معالجه كسی ناچار شود كه به عورت او نگاه كند وچاره ای جز نگاه كردن به عورت نباشد اشكال ندارد.

مسائل متفرقه زناشویی

مسأله 2438 - كسی كه به واسطه نداشتن زن به حرام می افتد، واجب است زن بگیرد.

مسأله 2439 - اگر شوهر در عقد شرط كند كه زن باكره باشد وبعد از عقد معلوم شود كه باكره نبوده، نمی تواند عقد را بهم بزند ولی تفاوت مهر بكر وثیب را می گیرد.

مسأله 2440 - ماندن مرد وزن نامحرم در محل خولتی كه كسی در آنجا نیست ودیگری هم نمی تواند وارد شود حرام نیست چه به ذكر خدا مشغول باشند با به صحبت دیگر، حواب باشند یا بیدار.

مسأله 2441 - اگر مرد مهر زن را در عقد معین كند وقصدش این باشد كه آن را ندهد، عقد صحیح است ولی مهر را باید بدهد.

مسأله 2442 - مسلمانی كه منكر خدا یا پیغمبر شود، یا حكم ضروری دین یعنی حكمی را كه مسلمانان جزء دین اسلام می دانند مثل

واجب بودن نماز وروزه انكار كند. در صورتی كه بداند آن حكم ضروری دین است مرتد می شود

مسأله 2443 - اگر زن پیش از آنكه شوهرش با او نزدیكی كند به طوری كه در مسأله پیش گفته شد مرتد شود، عقد او باطل می گردد. وهمچنین است اگر بعد از نزدیكی مرتد شود ولی یائسه باشد یعنی اگر سیده است شصت سال واگر سیده نیست پنچاه سال او تمام شده باشد، اما اگر یائسه نباشد، باید به دستوری كه در احكام طلاق گفته خواهد شد عده نگهدارد، پس اگر در بین عده مسلمان شود عقد باقی واگر تا آخر عده مرتد بماند عقد باطل است.

مسأله 2444 - مردی كه مسلمان زاده است اگر مرتد شود، زنش بر او حرام می شود وباید به مقداری كه در احكام طلاق گفته می شود عده وفات نگهدارد.

مسأله 2445 - مردی كه از پدر ومادر غیر مسلمان به دنیا آمده ومسلمان شده اگر پیش از نزدیكی با عیالش مرتد شود، عقد او باطل می گردد. واگر بعد از نزدیكی مرتد شود، چنانچه زن او در سن زنهایی باشد كه حیض می بینند باید آن زن به مقداری كه در احكام طلاق گفته می شود عده نگهدارد، پس اگر پیش از تمام شدن عده، شوهر او مسلمان شود عقد باقی وگرنه باطل است.

مسأله 2446 - اگر زن در عقد با مرد شرط كند كه او را از شهری بیرون نبرد ومرد هم قبول كند، نباید زن را از آن شهر بیرون ببرد.

مسأله 2447 - اگر زن انسان از شوهر دیگرش دختری داشته باشد، انسان می تواند آن دختر را برای

پسر خود كه از آن زن نیست عقد كند ونیز اگر دختری را برای پسر خود عقد كند، می تواند با مادر آن دختر ازدواج نماید.

مسأله 2448 -اگر زنی از زنا ابستن شود، در صورتی كه خود آن زن بامردی كه با او زنا كرده یا هر دوی آنان مسلمان باشند باری آن زن جایز نیست بچه را سقط كند.

مسأله 2449 - اگر كشی با زنی كه شوره ندارد ودر عده كسی هم نیست زنا كند، چنانچه بعد او راعقد كند وبچه ای از او پیدا شود، در صورتی كه ندانند از نطقه حلال است یا حرام، آن بچه حلال زاده است.

مسأله 2450 - اگر مرد نداند كه زن در عده است وبا او ازدواج كند، چنانچه زن هم نداند وبچه ای از آنان بدنیا آید، حلال زاده است وشرعا فرزند هر دو می باشد. واگر زن می دانسته كه در عده است بچه، فرزند پدر است ودر هر دو صورت عقد آنان باطل است وبه یكدیگر حرام می باشند.

مسأله 2451 - اگر زن بگوید یا ئسه ام می شود حرف او را قبول كرد ولو ثقه نباشد وهمچنین اگر بگوید شوهر ندارم، حرف او قبول می شود مگر ان كه قبلا شوهر داشته وادعا كند موت او را یا طلاق را وزن در دعوی خود متهمه باشد در این صورت بنا بر احتیاط نباید حرف او را بدون تفحص از حالش قبول كرد.

مسأله 2452 - اگر بعد از آنكه انسان با زنی ازدواج كرد، كسی بگوید آن زن شوهر داشته وزن بگوید نداشتم چنانچه شرعا ثابت نشود كه زن شوهر داشته باید حرف

زن را قبول كرد.

مسأله 2453 - تا هفت سال بچه تمام نشده، پدر نمی تواند او را از مادرش چدا كند.

مسأله 2454 - مستحب است در شوهر دادن دختری كه بالغه است یعنی مكلف شده عجله كنند، حضرت صادق علیه السلام فرمودند یكی از سعادتهای مرد آن است كه دخترش در خانه او حیض نبیند.

مسأله 2455 - اگر زن مهر خود را به شوهر صلح كند كه زن دیگر نگیرد، احتیاط واجب آن است كه زن مهر ار نگیرد وشوهر با زن دیگر ازدواج نكند.

مسأله 2456 - كسی كه از زنا به دنیا آمده، اگر زن بگیرد وبچه ای پیدا كند آن بچه حلال زاده است.

مسأله 2457 - هر گاه مرد در روزه ماه رمضان یا در حال حیض زن با وا نزدیكی كند معصیت كرده، ولی اگر بچه از آنان بدنیا آید حلال زاده است.

مسأله 2458 - زنی كه یقین دارد شوهرش در سفر مده اگر بعد از عده وفات كه مقدار آن در احكام طلاق گفته خواهد شده، شوهر كند وشوهر اول از سفر برگردد، باید از شوهر دوم جدا شود وبه شوهر او ل حلال است ولی اگر شوهر دوم با او نزدیكی كرده، زن باید عده نگهدارد وشوهر دوم باید مهر او را مطابق زنهایی كه مثل او هستند بدهد ولی خرج عده ندارد.

احكام شیر دادن

مسأله 2459 - اگر زنی بچه ای را با شرایطی كه در مسأله 2472 - بیان خواهد شد شیر دهد آن بچه به این عده محرم می شود : او ل - خود زن واو را مادر رضاعی می گویند، دوم - شوهر زن كه شیر

او ست واو را پدر رضاعی می گویند. سوم - پدر ومادر آن زن هر چه بالا روند، اگر چه پدر ومادر رضاعی او باشند، چهارم - بچه هایی كه از آن زن بدنیا آمده اند، یا بدنیا می آیند. پنجم - بچه های اولاد آن زن هر چه پایین روند، چه از اولاد او بدنیا امده، یا اولاد او آن بچه ها را شیر داده باشند. ششم - خواهر وبرادر آن زن اگر چه رضاعی باشند یعنی به واسطه شیر خودرن، با ان زن خواهر وبرادر شده باشند. هفتم - عمو وعمه آن زن اگر چه رضاعی باشند. هشتم - دایی وخاله ان زن اگر چه رضاعی باشند نهم - اولاد شوهر آن زن كه شیر مال ان شوهر است هر چه پایین روند، اگر چه اولاد رضاعی او باشند. دهم - عمو وعمه ودایی وخاله شوهری كه شیر مال اوست هر چه بالا روند، اگر چه رضای باشند ونیز عده دیگری هم كه در مسائل بعد گفته می شود، می شود، به واسطه شیر دادن محرم می شوند.

مسأله 2460 - اگر زنی بچه ای را با شرایطی كه در مسأله 2472 - بیان می شود شیر دهد، پدر آن بچه نمی تواند با دخترهایی كه از آن زن بدنیا آمده اند ازدواج كند، ونیز نمی تواند دخترهای شوهری را كه شیر مال اوست، اگر چه دخترهای رضاعی او باشند برای خود عقد نماید، وبنا بر احتیاط واجب با دخترهای رضاعی آن زن ازدواج نكند.

مسأله 2461 - اگر زنی بچه ای را با شرایطی كه در مسأله 2472 - بیان می شود شیر دهد، شوهر آن

زن كه صاحب شیر است به خواهرهای آن بچه محرم نمی شود ونیز خویشان شوهر به خواهر وبرادر آن بچه محرم نمی شوند.

مسأله 2462 - اگر زنی بچه ای را شیر دهد، به برادرهای آن بچه محرم نمی شود ونیز خویشان آن زن به برادر وخواهر بچه ای كه شیر خودره محرم نمی شوند.

مسأله 2463 - اگر انسان با زنی كه دختبری را شیر كامل داده ازدواج كند وبا آن زن نزدیكی نماید، دیگر نمی تواند آن دختر را برای خود عقد كند.

مسأله 2464 - اگر انسان با دختری ازدواج كند، دیگر نمی یتواند با زنی كه آن دختر را شیر كامل داده ازدواج نماید.

مسأله 2465 - انسان نمی تواند با دختری كه مادر، یا مادر بزرگ انسان او را شیر كامل داده ازدواج كند ونیز اگر زن پدر انسان از شیر پدر او دختری را شیر داده باشد، انسان نمی تواند با آن دختر ازدواج نماید وچنانچه دختر شیر خواری را برای خود عقد كند، بعد مادر، یا مادر بزرگ، یا زن پدر او آن دختر را شیر دهد، عقد باطل می شود.

مسأله 2466 - با دختری كه خواهر، یا زن برادر انسان او را شیر كامل داده، نمی شود ازدواج كرد، وهمچنین است اگر خواهر زاده، یا برادر زاده، یا نوه خواهر، یا نوه برادر انسان آن دختر را شیر داده باشد.

مسأله 2467 - اگر زنی بچه دختر خود را شیر دهد، آن دختر به شوهر خود حرام می شود، وهمچنین است اگر بچه ای را كه شوهر دخترش از زن دیگر دارد شیر دهد. ولی اگر بچه پسر خود را شیر

دهد، زن پسرش كه مادر آن طفل شیر خوار است بر شوهر خود حرام نمی شود.

مسأله 2468 - اگر زن پدر دختری بچه شوره آن دختر را شیر دهد، آن دختر به شوهر خود حرام می شود، چه بچه از همان دختر یا از زن دیگر شوهر او باشد.

شرایط شیر دادنی كه علت محرم شدن است.

مسأله 2469 - شیر دادنی كه علت محرم شدن است چند شرط دارد : اول - شیر آن زن از حرام نباشد. پس اگر شیر بچه از را كه از زنا بدنیا آمده به بچه دیگر بدهند، به واسطه آن شیر، بچه به كسی محرم نمی شود. دوم - بچه شیر را از پستان بمكد، پس اگر شیر را در گلوی او بریزند نتیجه ندارد. سوم - شیر خالص باشد وبا چیز دیگر مخلوط نباشد. چهارم - شیر از یك شوهر باشد پس اگر زن شیر دهی را طلاق دهند، بعد شوهر دیگری گند واز او آبستن شود وتا موقع زائیدن، شیری كه از شوهر اول داسته باقی باشد ومثلا هشت دفعه پیش از زائیدن از شیر شوهر اول وهفت دفعه بعد از زائیدن از شیر شوهر دوم به بچه ای بدهد، آن بچه به كسی محرم نمی شود. پنجم - بچه به واسطه مرض شیر را قی نكند واگر قی كند بنا بر احتیاط واجب كسانی كه به واسطه شیر خوردن به آن بچه محرم می شوند، باید با او ازدواج نكند ونگاه محرمانه هم به او ننمایند. ششم - پانزده مرتبه، یا یك شبانه روز به طوری كه در

مسأله بعد گفته می شود شیر سیر بخورد، یا مقداری

شیر به او بدهند كه بگویند از آن شیر استخوانش محكم شده وگوشت در بدنش روئیده است. هفتم - دو سال بچه تمام نشده باشد واگر بعد از تمام شدن دو سال، او را شیر دهند به كسی محرم نمی شود، بلكه اگر مثلا پیش از تمام شدن دو سال، چهارده مرتبه وبعد از ان، یك مرتبه شیر بخورد به كسی محرم نمی شود، ول یچنانچه از موقع زائیدن زن شیرده بیشتر از دو سال گذشته باشد وشیر او باقی باشد وبچه ای را شیر دهد آن بچه به كسانی كه گفته شد محرم می شود.

مسأله 2470 - باید بچه در بین یك شبانه روز غذا یا شیر كس دیگر را نخورد ولی اگر كمی غذا بخورد كه نگویند در بین، غذا خورده اشكال ندارد ونیز باید پانزده مرتبه را از شیر یك زن بخورد ودر بین پانزده مرتبه شیر كس دیگر را نخورد ورد هر دفعه بدون فاصله شیر بخورد، ولی اگر در بین شیر خوردن نفس تازه كند، یا كمی صبر كند كه از اولی كه پستان در دهان می گیرد تا وقتی سیر می شود، یك دفعه حساب شود، اشكال ندارد.

مسأله 2471 - اگر زن از شیر شوهر خود بچه ای را شیر دهد، بعد شوهر دیگر كند واز شیر شوهر هم بچه دیگر را شیر دهد آن دو بچه به یكدیگر محرم نمی یشوند، اگر چه بهتر است باهم ازدواج نكنند ونگاه محرمانه به یكدیگر ننمایند.

مسأله 2472 - اگر زن از شیر یك شوهر چندین بچه را شیر دهد، همه آنان به یكدیگر وبه شوهر وبه زنی كه آنان را شیر داده

محرم می شوند.

مسأله 2473 - اگر كسی چند زن داشته باشد، وهر كدام آنان با شرایطی كه گفتم بچه ای را شیر دهد، همه آن بچه ها به یكدیگر وبه ان مرد وبه همه آن زنها محرم می شوند.

مسأله 2474 - اگر كسی دو زن شیر ده داشته باشد ویكی از آنان بچه ای را مثلا هشت مرتبه ودیگری هفت مرتبه شیر بدهد آن بچه به كسی محرم نمی شود.

مسأله 2475 - اگر زنی از شیر یك شوهر پسر ودختری را شیر كامل بدهد خواهر وبرادر ان دختر به خواهر وبرادر آن پسر محرم نمی شوند.

مسأله 2476 - انسان نمی تواند بدون اذن زن خود، با زنهایی كه به واسطه شیر خوردن، خواهر زاده یا برادز زاده زن او شده اند ازدواج كند ونزی اگر با پسری لوط كند، باید دختر وخواهر ومادر ومادر بزرگ آن پسر را كه رضاعی هستند یعنی به واسطه شیر خوردن، دختر وخواهر وماد راو شده اند، برای خود عقد نكند.

مساله 2477 - زنی كه برادر انسان را شیر داده به انسان محرم نمی شود، اگر چه احتیاط مستحب آن است كه با او ازدواج نكند.

مسأله 2478 - انسان نمی تواند با دو خواهر، اگر چه رضاعی باشند، یعنی به واسطه شیر خوردن، خواهر یكدیگر شده باشند ازدواج كند. وچنانچه دو زن را عقد كند وبعد بفهمد خواهر بوده اند، در صورتی كه عقد آنان در یك وقت بوده هر دو باطل است واگر با یك صیغه هردو را تزویج نموده مخیر است در اختیار هر كدام كه بخواهد وهر دو باطل نمی شود، واگر در یك وقت نبوده

عقد اولی صحیح وعقد دومی باطل می باشد

مسأله 2479 - اگر زن از شیر شوهر خود كسانی را كه بعدا گفته می شود شیر دهد شوهرش بر او حرام نمی شود، اول - برادر وخواهر خود را. دوم - عمو وعمه ودایی وخاله خود لا. سوم - اولاد عمو واولاد دایی خود را. چهارم - رادر زاده خود را. پنجم - برارد شوهر، یا خواهر شوهر خود را. ششم - خواهر زاده خود، یا خواهر زاده شوهرش را. هفتم - عمو، عمه ودایی وخاله شوهرش را. هشتم - نوه زن دیگر شوهر خود را.

مسأله 2480 - اگر كسی دختر عمه یا دختر خاله انسان را شیر دهد به انسان محرم نمی شود.

مسأله 2481 - مردی كه دو زن دارد، اگر یكی از آن دو زن فرزند عموی زن دیگر را شیر دهد، زنی كه فرزند عموی او شیر خورده، به شوهر خود حرام نمی شود.

آداب شیر دادن

مسأله 2482 - برای شیر دادن بچه بهتر از هر كس مادرر او است، وسزاوار است كه مادر برای شیر دادن از شوهر خود مزد نگیرد، وخوب است كه شوهر مزد بدهد واگر مادر بخواهد بیشتر از دایه مزد بگیرد، شوهر می تواند بچه را او گرفته وبه دایه بدهد.

مسأله 2483 - مستحب است دایه ای كه برای طفل می گیرند، دوازده امامی ودرارای عقل وعفت وصورت نیكو باشد ومكروه است كم عقل، یا غیر دوازده امام، یا بدصورت، یا بد خلق، یا زنازاده باشد، ونیز مكروه است دایه ای بگیرند كه بچه ای كه دارد از زنا بدنیا آمده باشد.

مسائل متفرقه شیر دادن

مسأله 2484 - مستحب است از زنها جلو گیری كنند كه هر بچه ای را شیر ندهند زیرا ممكن است فراموش شود كه به چه كسانی شیر داده اند وبعدا دو نفر محرم با یكدیگر ازدواج نماید.

مسأله 2485 - كسانی كه به واسطه شیر خوردن، خویشی پیدا می كنند مستحب است یكدیگر را احترام نمایند، ولی از یكدیگر ارث نمی برند وحقهای خویشی كه انسان با خویشان خود دارد برای آنان نیست.

مسأله 2486 - در صورتی كه ممكن باشد، مستحب است بچه را دو سال تمام شیر بدهند.

مسأله 2487 - اگر به واسطه شیر دادن، حق شوهر از بین نرود، زن می تواند بدون اجازه شوهر، بچه كس دیگر را شیر دهد، ولی جایز نیست بچه ای را شیر 427 دهد كه به واسطه شیر دادن به آن بچه به شوهر خود حرام شود، مثلا اگر شوهر او دختر شیر خواری را برای خود عقد كرده باشد، زن نباید ان دختر را شیر دهد،

چون اگر آن دختر را شیر دهد، خودش مادر زن شوهر می شود وبر او حرام می گردد.

مسأله 2488 - اگر كسی بخواهد زن برادرش به او محرم شود، باید دختر شیر خواری را مثلا دو روزه برای خود صیغه كند ودر آن دو روز با شرایطی كه در

مسأله 2472 - بیان شد زن برادر آن دختر را شیر دهد.

مسأله 2489 - اگر مرد پیش از آنكه زنی را برای خود عقد كند، بگوید به واسطه شیر خوردن، آن زن بر او حرام شده، مثلا بگوید شیر مادر او را خورده چنانچه تصدیق او ممكن باشد، نمی تواند با آن زن ازدواج كند واگر بعد از عقد بگوید وخود زن هم حرف او را قبول نماید، عقد باطل است پس اگر مرد با او نزدیكی نكرده باشد، یا نزدیكی كرده باشد، ولی در وقت نزدیكی كردن، زن بداند بر آن مرد حرام است، مهر ندارد واگر بعد از نزدیكی بفهد كه بر آن مرد حرام بوده، شوهر باید مهر او را مطابق زنهایی كه مثل او هستند بدهد.

مسأله 2490 - اگر زن پیش از عقد بگوید به واسطه شیر خوردن بر مردی حرام شده، چنانچه تصدیق او ممكن باشد، نمی تواند با آن مرد ازدواج كند واگر بعد از عقد بگوید، مثل صورتی است كه مرد بعد از عقد بگوید كه زن بر او حرام است وحكم آن در

مسأله پیش گفته شد.

مسأله 2491 - پیر دادنی كه علت محرم شدن است به دو چیز ثابت می شود :

اول - خبر دادن عده ای كه انسان از گفته آنان یقین پیدا كند. دوم - شهادت

دو مرد عادل، بلكه عادل واحد یا چهار زن كه عادل باشند، ول یباید شرط شیر دادن را هم بگوید مثلا بگویند ما دیده ایم كه فلان بچه بیست وچهار ساعت از پستان فلان زن شیر خورده وچیزی هم در بین نخورده وهمچنین سایر شرطها را كه در مسأله 2472 - بیان شد شرح دهند.

مسأله 2392 - اگر شك كنند بچه به مقداری كه علت محرم شدن است شیر خورده یا نه، یا گمان داشته باشند كه به آن مقدار شیر خورده، بچه به كسی محرم نمی شود.

احكام طلاق

مسأله 2493 - مردی كه زن خود را طلاق می دهد، باید كمتر از ده سال نداشته باشد، بلكه بنا بر احتیاط بالغ باشد، ونیز باید عاقل باشد، وبه اختیار خود طلاق دهد واگر او را مجبور كنند كه زنش را طلاق دهد طلاق باطل است. ونیز باید قصد طلاق داشته باشد، پس اگر صیغه طلاق را به شوخی بگوید صحیح نیست.

مسأله 2494 - زن باید در وقت طلاق از خون حیض ونفاس پاك باشد وشوهرش در آن پاكی با او نزدیكی نكرده باشد وتفصیل این دو شرط در مسائل آینده بیان می شود.

مسأله 2495 - طلاق دادن زن در حال حیض یا نفاس در سه صورت صحیح است، اول - آنكه شوهرش بعد از ازدواج با او نزدیكی نكرده باشد. دوم - آبستن باشد واگر معلوم نباشد آبستن است وشوهر در حال حیض طالق بدهد، بعد فهمد آبستن بوده، طلاق صحیح است. سوم - مرد به واسطه غائب بودن نتواند بفهمد كه زن از خون حیض یا نفاس پاك است یا نه وبنا بر

احتیاط یكماه او وقت جماع گذشته باشد.

مسأله 2496 - اگر زن را از خون حیض پاك بداند وطلاقش دهد بعد معلوم شود كه موقع طالق در حال حیض بوده، طالق او باطل است، واگر او رادر حیض بداند وطاقش دهد بعد معلوم شود پاك بوده، طلاق او صحیح است.

مسأله 2497 - كسی كهمی داند زنش در حال حیض یا نفاس است، اگر غائب شود مثلا مسافرت كند وبخواهد او را طلاق دهد، باید تا مدتی كه معمولا زنها از حیض یا نفاس پاك می شوند صبر كند.

مسأله 2498 - اگر مردی كه غائب است بخواهد زن خود را طلاق دهد، چنانچه بتواند اطلاع پیدا كند كه زن او در حال حیض یا نفاس است، یا نه، اگر چه اطلا ع او از روی عادت حیض زن، یا نشانه های دیگری باشد كه در شرع معین شده، باید تا مدتی كه معمولا زنها از حیض یا نفاس پاك می شوند صبر كند.

مسأله 2499 - اگر با عیالش كه از خون حیض ونفاس پاك است نزدیكی كند وبخواهد طلاقش دهد، باید صبر كند تا دو باره حیض ببیند وپاك شود. ولی زن را كه نه سالش تمام نشده، یا آبستن است، اگر بعد از نزدیكی طلاق دهند، اشكال ندارد، وهمچنین است اگر یائسه باشد یعنی اگر سیده است بیشتر از شصت سال واگر سیده نیست بیشتبر از پنجاه سال داشته باشد.

مسأله 2500 - اگر زنی كه از خون حیض ونفاس پاك است نزدیكی كند ودر همان پاكی طلاقش دهد، چنانچه بعد معلوم شود كه موقع طلاق آبستن بوده، بنا بر احتیاط مستحب دو باره او را طلاق

دهد.

مسأله 2501 - اگر با زنی كه از خون حیض ونفاس پاك است نزدیكی كند ومسافرت نماید، چنانچه بخواهد رد سفر طلاقش دهد، باید بقدری كه زن معمولا بعد از آن اكی خون می بیند ودو باره پاك می شود صبر كند.

مسأله 2502 - اگر مرد بخواهد زن خود را كه به واسطه مرضی حیض نمی بیند طلاق دهد، باید از وقتی كه با او نزدیكی كرده تا سه ماه از جماع با او خود داری نماید وبعد او را طلاق دهد.

مسأله 2503 - طلاق باید به صیغه عربی معین كه بعدا ذكر می شود صحیح خوانده شود، ودو مرد عادل آن را بشنوند، واگر خود شوهر بخواهد صیغه طلاق را بخواند واسم زن او مثلا فاطمه باشد، باید بگوید : زوجتی فاطمه طالق یعنی زن من فاطمه رها است، واگر دیگری را وكیل كند ان وكیل باید بگوید زوجة موكلی فاطمة طالق.

مسأله 2504 - زنی كه صیغه شده، مثا یك ماهه یا یك ساله او را عقد كرده اند طلاق ندارد، ورها شدن او به این است كه مدتش تمام شود، یا مرد مدت را به او ببخشد به این ترتیب كه بگوید : مدت را به تو بخشیدم وشاهد گرفتن وپاك بودن زن از حیض لازم نیست.

عده طلاق

مسأله 2505 - زنی كه نه سالش تمام نشده وزن یائسه عده نداردند، یعنی اگر چه شوهر شان با آنها نزدیكی كرده باشد، بعد از طلاق می توانند فورا شوهر كنند.

مسأله 2506 - زنی كه نه سالش تمام شده ویائسه نیست اگر شوهرش با او نزدیكی كند وطلاقش دهد، بعد از طلاق باید عده نگهدارد

یعنی بعد از آنكه در پاكی طلاقش داد بقدری صبر كند كه دو باره حیض ببیند وپاك شود وهمینكه حیض سوم را دید عده او تمام می شود ومی تواند شوهر كند. ولی اگر پیش از نزدیكی كردن با او طلاقش بدهد عده ندارد یعنی می تواند بعد از طلاق فورا شوهر كند.

مسأله 2507 - زنی كه حیض نمی بیند اگر در سن زنهایی باشد كه حیض می بینند چنانچه شوهرش او را طلاق دهد، باید بعد از طلاق تا سه ماه عده نگهدارد.

مسأله 2508 - زنی كه عده او سه ماه است، اگر او لماه طلاقش بدهند، باید سه ماه هلالی یعنی از موقعی كه ماه دیده می شود تا سه ماه عده نگهدارد. واگر در بین ماه طلاقش بدهند باید باقی ماه را با دو ماه بعد از آن ونیز كسری ماه اول را از ماه چهارم عده نگهدارد تا سه ماه تمام شود، مثلا اگر غروب روز بیستم ماه * 1 - معنای یائسه در مسأله 2446 ذكر شد. طلاقش بدهند وآن ماه بیست ونه روز باشد باید نه روز باقی ماه را با دو ماه بعد از آن وبیست روز از ماه چهارم عده نگهدارد.

مسأله 2509 - اگر زن آبستن را طلاق دهند، عده اش تا دنیا آمدن، یا سقط شدن بچه او است بنا بر این اگر مثلا یك ساعت بعد از طلاق، بچه او بدنیا آید، عده اش تمام می شود واگر قبل از بچه بدنیا آمدن مدت عده غیر حامله بگذرد عده اش تمام می شود.

مسأله 2510 - زنی كه نه سالش تمام شده ویائسه نیست 1 اگر

صیغه شود مثلا یك ماهه، یا یك ساله شوهر كند، چنانچه شوهرش با او نزدیكی نماید ومدت آن زن تمام شود، یا شوهر مدت را به او ببخشد باید عده نگهدارد، پس ار حیض می بیند باید به مقدار دو حیض عده نگهدارد وشوهر نكند واگر حیض نمی بیند، چهل وپنچ روز از شوهر كردن خود داری نماید.

مسأله 2511 - ابتدای عده طلاق از موقعی است كه خواندن صیغه طلاق تمام می شود چه زن بداند طلاقش دادن اند، یا نداند پس اگر بعد از تمام شدن عده بفهمد كه او را طلاق داده اند، لازم نیست دو باره عده نگهدارد.

عده زنی كه شوهرش مرده

مسأله 2512 - زنی كه شوهرش مرده اگر آبستن نباشد، نباشد، باید تا چهار ماه وده روز عده نگهدارد یعنی از شوهر كردن خود داری نماید اگر چه یائسه 2 یا صیغه باشد یا شوهرش با او نزدیكی نكرده باشد، واگر آبستن باشد، باید تا موقع زائیدن عده نگهدارد، ولی اگر پیش از گذشتن چهار ماه وده روز، بچه اش بدنا آید، باید تا چهار ماه وده روز از مرگ شوهرش صبر كند واین عده را عده وفات می گویند.

مسأله 2513 - زنی كه در عده وفات می باشد حرام است لباس رنگی بپوشد وسرمه بگشد وهمچنین كارهای دیگری كه زینت حساب شود بر او حرام می باشد.

مسأله 2514 - اگر زن یقین كند كه شوهرش مرده وبعد از تمام شدن عده وفات شوهر كند، چنانچه معلوم شود شوهر او بعدا مرده است، از شوهر دوم جدا نمی شود وبرای خبر مردن شوهر اول عده وفات نگه می دارد ونزد شوهر دوم نمی

رود، پس از گذشتن عده به واسطه همان عقد محكوم است به زن شوهر دوم بودن، واحتیاط به تجدید عقد خوب است ترك نشود.

مسأله 2515 - ابتدای عده وفات از موقعی است كه زن از مرگ شوهر مطلع شود در صورتی كه شوهر غایب باشد والا ابتدای آن وفات است.

مسأله 2516 - اگر زن بگوید عده ام تمام شده، با دو شرط از او قبول می شود : او - آنكه مودر تهمت نباشد. بنا بر احتیاط. دوم - از طلاق یا مردن شوهرش بقدری گذشته باشد كه در آن مدت تمام شدن عده ممكن باشد.

طلاق بائن وطلاق رجعی

مسأله 2517 - طلاق بائن آن است كه بعد از طلاق، مرد حق ندارد به زن خود رجوع كند، یعنی بدون عقد او را به زنی قبول نماید وآن بر پنچ قسم است : اول - طالق زنی كه نه سالش تمام نشده باشد. دوم - طلاق زنی كه یائسه باشد یعنی اگر سیده است بیشتر از شصت سال واگر سیده نیست بیشتر از پنجاه سال داشته باشد. سوم - طلاق زنی كه شوهرش بعد از عقد با او نزدیكی نكرده باشد. چهارم - طلاق سوم زنی كه او را سه دفعه طلاق داده اند. پنجم - طلاق خلع ومبالات واحكام اینها بعدا گفته خواهد شد وغیر اینها طلاق رجعی است كه بعد از طلاق تا وقتی زن در عده است مرد می تواند به او رجوع نماید.

مسأله 2518 - كسی كه زنش را طلاق رجعی داده، حرام است او را از خانه ای كه موقع طلاق در آن خانه بوده بیرون كند مگر آنكه او را منتقل

كند به خانه مناسب حال او، كه در این صورت اخراج ونقل به ان خانه جایز است، ونیز جایز است بیرون كردن از آن منزل چنانچه فحاشی كند یا اهل خانه را اذیت كند ویا رفت وآمد با اجانب نماید. ونیز حرام است زن برای كارهای غیر لازم از آن خانه بیرون رود مگر با اذن زوج.

احكام رجوع كردن

مسأله 2519 - در طلاق رجعی مرد به سه قسم می تواند به زن رجوع كند : او ل - حرفی بزند كه معنایش ای باشد كه او را دو بارده زن خود قرار داده است. دوم - كاری كند كه آن كار دلالت كند بر قصد رجوع. سوم - نزدیكی كردن كه با ان رجوع محقق می شود ولو قصد رجوع نداشته باشد.

مسأله 2520 - برای رجوع كردن لازم نیست مرد شاهد بگیرد، یا به زن خبر دهد، بلكه اگر بدون اینكه كسی بفهمد، بگوید به زنم رجوع كردم صحیح است.

مسأله 2521 - مردی كه زن خود را طلاق رجعی داده، اگر مالی از او بگیرد وبه او صلح كند كه دیگر به او رجوع نكند، حق رجوع او از بین نمی رود.

مسأله 2522 - اگر زنی را دو مرتبه طلاق دهد به او رجوع كند، یا دو مرتبه او را طلاق دهد وبعد از هر طلاق عقدش كند، بعد از هر طلاق عقدش كند، بعد از طلاق سوم آن زن بر او حرام است، ولی اگر بعد از طلاق سوم به دیگری شوهر كند، با پنج شرط به شوهر اول حلال می شود، یعنی می تواند آن زن را دو باره عقد نماید. اول - آنكه

عقد شوهر دوم همیشگی باشد واگر مثال یك ماهه یا یك ساله او را صیغه كند، بعد از آنكه از او جدا شد، شوهر اول نمی تواند او را عقد كند. دوم - شوهر دوم با او نزدیكی ودخول كند. بطریق متعارف. سوم - شوهر دوم طلاقش دهد یا بمیرد. چهارم - عده طلاق یا عده وفات شوهر دوم تمام شود. پنجم - شوهر دوم بالغ باشد.

طلاق خلع

مسأله 2523 - طلاق زنی را كه به شورهش مایل نیست ومهر یا مال دیگر خود را به او می بخشد كه طالقش دهد، طلاق دهد، طلاق خلع گویند.

مسأله 2524 - اگر شوهر بخواهد صیغه طلاق را بخواند، چنانچه اسم زن مثلا فاطمه باشد می گوید : زوجتی فاطمه خالعتها عل ما بذلت، وبهتر است بدون فصل بگوید هی طلاق 0 یعنی زنم فاطمه را طلاق خلع دادم او رها است)

مسأله 2525 - اگر زنی كسی را وكیل كند كه مهر او را به شوهرش ببخشد وشوهر همان كس را وكیل كند كه زن را طلاق دهد، چنانچه مثلا اسم شوهر محمد واسم زن فاطمه باشد وكیل، صیغه طالق را اینطور می خواند : عن موكلتی فاطمة بذلت مهرها لموكلی محمد لیخلعها علیه پس از آن بدون فاصله بگوید : زوجة موكلی خالعتها علی ما بذلت، وبهتر است بدون فصل بگوید هی طالق واگر زنی كسی را وكیل كند كه غیر از مهرچیزدیگری را به شوهر او ببخشد او را طلاق دهد، وكیل باید به جای كلمه (مهرها) آن چیز را بگوید مثلا اگر صد تومان داده باید بگوید : بذلت مأة تومان.

طلاق مبارات

مسأله 2526 - اگر زن وشوهر یكدیگر را نخواهند وزن مالی به مرد بدهد كه او را طلاقدهد، آن طلاق را مبارات گویند.

مسأله 2527 - اگر شوهر بخواهد صیغه مبارات را بخواند، چنانچه مثلا اسم زن فاطمه باشد، باید بگوید، بارأت زوجتی فاطمة علی مهرها فهی طالق یعنی مبارات كردم زنم فاطمه را در مقابل مهر او پس او رهاست، واگر دیگری را وكیل كند، وكیل باید بگوید، بارات زوجه موكلی فاطمة

عل یمهرها فهی طالق ودر هر دو صورت اگر بجای كلمه (علی مهرها) به مهرها بگوید اشكال ندارد.

مسأله 2528 - صیغه طالق خلع ومبارات باید به عربی صحیح خوانده شود ولی اگر زن برای آنكه مال خود را به شوهر ببخشد مثلا به فارسی بگوید برای طلاق، فلان مال را به تو بخشیدم اشكال ندارد.

مسأله 2529 - اگر زن در بین عده طلاق خلع، یا مبارات از بخشش خود بر گردد، شوهر می تواند رجوع كند وبدون عقد دو باره او را زن خود قرار دهد.

مسأله 2530 - مالی را كه وهر برای طلاق مبارات می گیرد، باید بیشتر از مهر نباشد ولی در طلاق خلع اگر بیشتر باشد اشكال ندارد.

احكام متفرقه طلاق

مسأله 2531 - اگر با زن نامحرمی به گمان اینكه عیال خود او است نزدیكی كند، چه زن بداند كه او شوهرش نیست، یا گمان كند شوهرش می باشد، باید عده نگهدارد.

مسأله 2532 - اگر با زنی كه می داند عیالش نیست زنا كند، چه زن بداند كه آن مرد شوهر او نیست، یا گمان كند شوهرش می باشد، لازم نیست عده نگهدارد.

مسأله 2533 - اگ رمرد، زنی را گول بزند كه از شوهرش طلاق بگیرد وزن او شود طلاق وعقد آن زن صحیح است ولی هر دو معصیت بزرگی كرده اند.

مسأله 2534 - هر گاه زن در ضمن عقد با شوهر شرط كند كه اگر شوهر مسافرت نماید، یا مثلا شش ماه به او خرجی ندهد اختیار طلاق با او باشد، این شرط باطل است، ولی چنانچه شرط كند كه اگر مرد مسافرت كند، یا مثلا تا شش ماه خرجی ندهد، از طرف

او برای طلاق خود وكیل باشد، چنانچه شرط حاصل شود خود را طلاق دهد صحیح است.

مسأله 2535 - زنی كه شوهرش گم شده، اگر بخواهد به دیگری شوهر كند باید نزد مجتهد عادل برود وبه دستور اوعمل نماید.

مسأله 2536 - پدر وجد پدری دیوانه می توانند زن او را طلاق بدهند.

مسأله 2537 - اگر پدر یا جد پدری برای طفل خود زنی را صیغه كند، اگر چه مقداری از زمان تكلیف بچه جزء جزء مدت صیغه باشد، مثلا برای پسر چهارده ساله خودش زنی را دو ساله صیغه كند، چنانچه صلاح بچه باشد، می تواند مدت آن زن را ببخشد ولی زن دائمی او را نمی تواند طلاق دهد.

مسأله 2538 - اگر از روی علاماتی كه در شرع معین شده، مرد دو نفر را عادل بداند وزن خود را پیش آنان طلاق دهد، دیگری كه نمی داند آنان عادلند یا نه می تواند آن زن را بعد از تمام شدن عده اش برای خود برای كس دیگر عقد كند، واگر آنها را فاسق بداند بنا بر احتیاط واجب ازدواج یا او نكند وبرای دیگری هم او را عقد ننماید.

مسأله 2539 - اگر كشی زن خود را دون اینكه او بفهمد طلاق دهد، چنانچه مخارج او را مثل وقتی كه زنش بوده بدهد ومثلا بعد از یكسال بگوید یكسال پیش تو را طلاق دادم وشرعا ثابت كند، می تواند چیزیهایی را كه در آن مدت برای زن تهیه نموده واو مصرف نكرده است از او پس بگیرد، ولی چیزهایی را كه مصرف كرده نمی تواند از او مطالبه نماید.

احكام غصب

مسأله 2540 - غصب آن است

كه انسان از روی ظلم بر مال، یا حق كسی مسلط شود واین یكی از گناهان بزرگ بزرگ است كه اگر كسی انجام دهد، در قیامت به عذاب سخت گرفتار می شود. از حضرت پیغمبر اكرم صلی الله عیله وآله روایت شده است كه هر كس یك واجب زمین از دیگری غصب كند در قیامت آن زمین را از هفت طبقه آن مثل طوق به گردن او می اندازند.

مسأله 2541 - اگر انسان نگذارد مردم از مسجد ومدرسه وپل وجاهای دیگر كه برای عموم ساخته شده استفاده كنند، حق آنان را غصب نموده وهمچنین است اگر كسی در مسجد جایی برای خود بگیرد نگذارد كه از آنجا استفاده نماید.

مسأله 2542 - چیزی را كه انسان پیش طلبكار گرو می گذارد، باید پیش او بماند كه اگر طلب او را ندهد طلب خود را زاآن بدست آورد پس اگر پیش از آنكه طلب او را بدهد آن چیز را از او بگیرد، حق اورا غصب كرده است.

مسأله 2543 - مالی را كه نزد كسی گرو گذاشته اند، اگر دیگری غصب كند صاحب مال وطلبكار می تواند چیزی را كه غصب كرده از او مطالبه نمایند وچنانچه آن چیز را از او بگیرند، باز هم در گرو است واگر ان چیز از بین برود وعوض آن را بگیرند، آن عوض هم مثل خود آن چیز گرو می باشد.

مسأله 2544 - اگر انسان چیزی را غصب كند، باید به صاحبش بر گرداند واگر آن چیز از بین برود، باید عوض آن را به او بدهد.

مسأله 2545 - اگر از چیزی كه غصب كرده منفعتی بدست آید مثلا از

گوسفندی كه غصب كرده بره ای پیدا شود، مال صاحب مال است ونیز كسی كه مثلا خانه ای غصب كرده، اگر در آن ننشیند باید اجاره آن را بدهد.

مسأله 2546 - اگر از بچه یا دیوانه چیزی را غصب كند، باید آن را به ولی او بدهد واگر از بین رفته، باید عوض آن را بدهد.

مسأله 2547 - هر گاه دو نفر باهم چیزی را غصب كنند، اگر چه هر یك به تنهایی می توانسته آن را غصب نماید، هر كدام آنان ضامن نصف آن است.

مسأله 2548 - اگر چیزی را كه غصب كرده با چیز دیگری مخلوط كند، مثلا گندمی را كه غصب كرده با جو مخلوط نماید، چنانچه جدا كردن آنها ممكن است، اگر چه زحمت داشته باشد باید جدا كند وبه صاحبش بر گرداند.

مسأله 2549 - اگر ظرف طلا ونقره یا چیز دیگری را كه ساختنش حرام است غصب كند وخراب نماید، لازم نیست مزد ساختن آن را به صاحبش بدهد، ولی اگر مثلا گوشواره ای را كه غصب كرده خراب نماید، باید آن را با مزد ساختش به صاحب آن بدهد وچنانچه برای اینكه مزد ندهد، بگوید آن را مثل اولش می سازم، مالك مجبور نیست قبول نماید. ونیز مالك نمی تواند او را مجبور كند كه آن را مثل اولش بسازد.

مسأله 2550 - اگر چیزی را كه غصب كرده به طوری تغییر دهد كه از اولش بهتر شود مثلا طلایی را كه غصب كرده گوشواره بسازد - چنانچه صاحب مال بگوید مال را به همین صورت بده، باید به او بدهد ونمی تواند برای زحمتی كه كشیده مزد بگیرد،

بلكه بدون اجازه مالك حق ندارد آن را بصورت اولش در آورد واگر بدون اجازه او آن چیز رامث اولش كند، باید مزد ساختن آن را هم به صاحبش بدهد.

مسأله 2551 - اگرچیزی را كه غصب كرده به طوری تغییر دهد كه از اولش بهتر شود، وصاحب مال بگوید باید آن را بصورت اول در اوری واجب است آن را بصورت اولش در آورد وچنانچه قیمت آن ره واسطه تغییر دادن اولش كمتر شود، باید تفاوت آن را به صاحبش بدهد، پس طلایی را كه غصب كرده اگر گوشوارد بسازد وصاحب ان بگوید باید بصورت اولش در آوری، در صورتی كه بعد از آب كردن، قیمت آن از پیش از گوشواره ساختن كمتر شود، باید تفاوت آن را بدهد.

مسأله 2552 - اگر در زمینی كه غصب كرد زراعت كند، یا درخت بنشاند، زراعت ودرخت ومیوه آن مال خود اوست. وچنانچه صاحب زمین راضی نباشد كه زراعت ودرخت در زمین بماند، كسی كه غصب كرده باید فورا زراعت یا درخت خود را اگر چه ضرر نماید از زمین بكند، ونیز باید اجاره زمین را در مدتی كه زراعت ودرخت در آن بوده به صاحب زمین بدهد، وخرابیهایی را كه در زمین پیدا شده درست كند. مثلا جای درختها را پر نماید. واگر به واسطه اینها قیمت زمین از او لش كمتر شود، باید تفاوت آن را هم بدهد. ونمی تواند صاحب زمین را مجبور كند كه زمین را به او بفروشد، یا اجاره دهد. ونیز صاحب زمین نمی تواند او را مجبور كند كه درخت زا زراعت را به او بفروشد.

مسأله 2553 - اگر صاحب زمین

راضی شود كه زراعت ودرخت دز زمین او بماند، كسی كه ان را غصب كرده، لازم نیست درخت وزراعت را بكند ولی باید اجاره آن زمین را از وقتی كه غصب كرده تا وقتی كه صاحب زمین راضی شده بدهد.

مسأله 2554 - اگر چیزی را كه غصب كرده از بین برود، در صورتی كه مثل گاو وگوسفند باشد كه قیمت اجزاء ان باهم فرق دارد مثلا گوشت آن یك قیمت وپوست آن قیمت دیگر دارد، باید قیمت آن را بدهد وچنانچه قیمت بارزار آن فرق كرده باشد، باید قیمت وقتی را كه می خواهد اداء كند بدهد.

مسأله 2555 - اگر چیزی را غصب كرده واز بین رفته، مانند گندم وجو باشد كه قیمت اجزائش باهم فرق ندارد، باید مثل همان چیزی را كه غصب كرده بدهد ولی چیزی را كه می دهد باید خصوصیاتش مثل چیزی باشد كه آن را غصب كرده واز بین رفته است

مسأله 2556 - اگر چیزی را كه مثل گوسفند قیمت اجزاء آن باهم فرق دارد غصب نماید واز بین برود، چنانچه قیمت بازار آن فرق نكرده باشد ولی در مدتی كه پیش او بوده مثلا چاق شده باشد، باید قیمت وقتی را كه چاق بوده بدهد.

مسأله 2557 - اگر چیزی را كه غصب كرده دیگری از او غصب نماید واز بین برود، صاحب مال می تواند عوض آن را از هر یك از آنان بگیرد، یا از هر كدام آنان مقداری از عوض آن را مطالبه نماید وچنانچه عوض مال را از اولی بگیرد، اولی می تواند آنچه را داده از دومی بگیرد ولی اگر از دومی بگیرد، او

نمی تواند آنچه را داده از اولی مطالبه نماید.

مسأله 2558 - اگر چیزی را كه می فروشند یكی از شرطهای معامله در آن نباشد مثلا چیزی را كه باید با وزن خرید وفروش كنند بدون وزن معامله نمایند، معامله باطل است، وچنانچه فروشنده وخریدار باقطع نظر از معامله راضی باشند كه در مال یكدیگر تصرف كنند اشكال ندارد وگرنه چیزی را كه از یكدیگر گرفته اند مثل مال غصبی است وباید آن را بهم بر گردانند. ودر صورتی كه مال هر یك در دست دیگری تلف شود، چه بداند معامله باطل است چه نداند، باید عوض آن را بدهد.

مسأله 2559 - هر گاه مالی را از فروشنده بگیرد كه آن را ببیند یا مدتی نزد خود نگهدارد تا اگر پسندید بخرد، در صورتی كه آن مال تلف شود، لازم نیست عوض آن را به صاحبش بدهد.

احكام مالی كه انسان آن را پیدا می كند

مسأله 2560 - مالی كه انسان پیدا می كند اگر نشانه ای نداشته باشد كه به واسطه آن، صاحبش معلوم شود، می تواند به قصد اینكه ملك خودش شود آن را بردارد.

مسأله 2561 - اگر مالی پیدا كند كه نشانه دارد وقیمت آن از 6 / 12 نخود نقره سكه دار كمتر است، چنانچه صاحب ان معلوم باشد وانسان نداند راضی است یا نه، نمی تواند بدون اجازه او بر دارد، واگر صاحب آن معلوم نباشد می تواند به قصد اینكه ملك خودش شود بردارد وچنانچه عین مال باقی است باید هر وقت صاحبش پیدا شد، آن را به او بدهد واگر باقی نیست لازم نیست عوض آن را به او بدهد.

مسأله 2562 - هر گاه چیزی كه پیدا

كرده نشانه ای دارد كه به واسطه آن می تواند صاحبش را پیدا كند، اگر چه بداند صاحب آن سنی یا كافری است كه در امان مسلمانان است، در صورتی كه قیمت آن چیز به 6 / 12 نخود نقره سكه دار برسد باید تا یك سال اعلان كند ومقتضای احتیاط در كیفیت اعالن آن است كه، از روزی كه آن را پیدا كرده تا یك هفته روزی دو مرتبه، وبعد تا یك ماه هفته ای یك مرتبه، وبعد تا یك سال ماهی یك مرتبه در محل اجتماع مردم اعلان كند.

مسأله 2563 - اگر رانسان خودش نخواهد اعلان كند، می تواند به كسی كه اطمینان دارد بگوید كه از طرف او اعلان نماید.

مسأله 2564 - اگر تا یكسال اعلان كند وصاحب مال پیدا نشود، می تواند آن را برای خود بردارد به قصد اینكه هر وقت صاحبش پیدا شد عوض آن را به او بدهد، یا برای او نگهداری كند كه هر وقت پیدا شد به او بدهد، یا از طرف صاحبش صدقه بدهد. به قصد اینكه اگر صاحبش پیدا شد وراضی به صدقه نشد عوض آن را به او بدهد.

مسأله 2565 - اگر بعد از آنكه یك سال اعلان كرد وصاحب مال پیدا نشد مال را برای صاحبش نگهداری كند واز بین برود، چنانچه در نگهداری آن كوتاهی نكرده وتعدی یعنی زیاده روی هم ننموده ضامن نیست. ولی اگر از طرف صاحبش صدقه داده باشد، یا برای خود برداشته باشد، در هر دو صورت ضامن است. كسی كه مالی را پیدا كرده، اگر عمدا به دستوری كه گفته شد اعلان نكند، گذشته از اینكه

معصیت كرده، باز هم واجب است اعلان كند.

مسأله 2566 - اگر بچه بالغ چیزی پیدا كند ولی او باید اعلان نماید اگر خودش اعلان نكند.

مسأله 2567 - اگر اسنان در بین سالی كه اعلان می كند، از پیدا شدن صاحب مال نا امید شود وبخواهد آن را صدقه بدهد اشكال ندارد.

مسأله 2568 - اگر در بین سالی كه اعلان می كند مال از بین برود، چنانچه در نگهداری آن كوتاهی كرده، یا تعدی یعنی زیاده روی كرده باشد، باید عوض آن به صاحبش بدهد واگر كوتاهی نكرده وزاده روی هم ننموده، چیزی بر او واجب نیست مسأله 2569 - اگر مالی را كه نشانه دارد وقیمت آن به 6 / 12 نخود ونقره سكه دار می رسد در جایی پیدا كند كه معلوم است به واسطه اعلان، صاحب آن پیدا نمی شود، می تواند در روز اول آن را از طرف صاحبش صدقه بدهد، و چنانچه صاحبش پیدا شود وبه صدقه دادن راضی نشود، باید عوض آن را به او بدهد وثواب صدقه ای كه داده مال خود او است.

مسأله 2570 - اگر چیزی را پیدا كند وبه خیال اینكه مال خود او است بر دارد، بعد بفهمد مال خودش نبوده، باید تا یكسال اعلان نماید، وهمچنین بنا بر احتیاط اگر مثلا پای خود را به گمشده ای بزند وآن را از جای خودش حركت دهد.

مسأله 2571 - لازم نیست موقع اعلان، جنس چیزی را كه پیدا كرده بگوید بلكه همینقدر كه بگوید چیزی پیدا كرده ام كافی است.

مسأله 2572 - اگر قیمت چیزی كه پیدا كرده به 6 / 12 نخود نقره سكه دار

برسد چنانچه اعلان كند ودر مسجد، یا جای دیگری كه محل اجتماع مردم است بگذارد وآن چیز از بین برود، یا دیگری آن را بردارد، كسی كه آن را پیدا كرده ضامن است.

مسأله 2573 - هر گاه چیزی پیدا كند كه اگر بماند فاسد می شود. باید قیمت آن را معین كند وبفروشد یا خودش به قیمت، مال را بردارد وپولش را نگهدارد واگر صاحب آن بعد از تعریف پیدا نشد از طرف او صدقه بدهد بنا بر احتیاط، چنانچه صاحبش پیدا شد وراضی به صدقه نشد قیمت آن جنس را به او بدهد، ومی تواند او را به حاكم شرع بدهد وضامن هم نیست.

مسأله 2574 - اگر چیزی را كه پیدا كرده موقع وضوة گرفتن ونماز خواندن همراه او باشد، در صورتی كه قصدش این باشد كه صاحب آن را پیدا كند اشكال ندارد.

مسأله 2575 - اگر كفش او را ببرند وكفش دیگری بجای آن بگذارند، چنانچه بداند كفشی كه مانده مال كسی است كه كفش او را برده در صورتی كه آن شخص عمدا تبدیل نموده ویا ار جهلا بوده فعلا متصرف در آن كفش است ودسترسی به او هم نیست كه رفع جهل شود - یا آنكه علم به رضایت او داشته باشد می تواند بجای كفش خودش بردارد ولی اگر آن طرف جاهل بوده ونمی داند فعلا متصرف در او هست یا نه بنا بر احتیاط واجب اگر قیمت آن از 6 / 12 نخود نقره سكه دار بیشتر است باید تا یكسال اعلان كند واگر قیمت آن از كفش خودش بیشتر باشد، باید هر وقت صاحب آن پیدا شد

زیادی قیمت را به او بدهد وچنانچه از پیدا شدن او نا امید شود، باید با اجازه حاكم شرع زیادی قیمت را از طرف صاحبش صدقه بدهد. واگر احتمال دهد كفشی كه مانده مال كسی نیست كه كفش او را برده در صورتی كه قیمت آن از 6 / 12 نخود نقره سكه دار كمتر باشد، می تواند برای خود بردارد واگر بیشتر باشد باید تا یكسال اعلان كند وبعد از یكسال احتیاطا از طرف صاحبش صدقه بدهد.

مسأله 2576 - اگر مالی را كه كمتر از 6 / 12 نخود نقره سكه دار ارزش دارد پیدا كندواز آن صرف نظر نماید ودر مسجد یا جای دیگر بگذارد، چنانچه كسی آن را بردارد، می تواند از طرف صاحبش به خودش تملیك نماید وقبول كند وآن مال برای او حلال است.

احكام سر بریدن وشكار كردن حیوانات

مسأله 2577 - اگر حیوان حلال گوشت رابه دستوری كه بعدا گفته می شود سر ببرند : وحشی باشد یا اهلی بعد از جان دادن، گوشت آن حلال وبدن آن پاك است، ولی حیوانی كه انسان با آن وطی ونزدیكی كرده، وحیوانی كه نجاستخوار شده، اگر به دستوری كه در شرع معین نموده اند، آن را استبراء نكرده باشند، بعد از سر بریدن گوشت آنها حلال نیست.

مسأله 2578 - حیوان حلال گوشت وحشی مانند آهو وكبك وبز كوهی وحیوان حلال گوشتی كه اهلی بوده وبعدا وحشی شده مثل گاو وشتر اهلی كه فرار كرده ووحشی شدن اند، اگر به دستوری كه بعدا گفته می شود آنها را شكار كنند پاك وحلالند ولی حیوان حلال گوشت اهلی مانند گوسفند ومرغ خانگی وحیوان حلال گوشت وحشی كه به

واسطه تربیت كردنه اهلی شده است، با شكار كردن پاك وحلال نمی شوند.

مسأله 2579 - حیوان حلال گوشت وحشی در صورتی باشكار كردن پاك وحلال می شود كه بتواند فرار كند یا پرواز نماید، بنا بر این بچه آهو كه نمی تواند فرار كند وبچه كبك كه نمی تواند پرواز نماید، باشكار كردن پاك وحلال نمی شوند واگر آهو وبچه اش را كه نمی تواند فرار كند، با یك تیر شكار نمید آهو حلال وبچه اش حرام است.

مسأله 2580 - حیوان حلال گوشتی كه مانند ماهی خون جهنده ندارد، اگر به خودی خود بمیرد پاك است ولی گوشت آن را نمی شود خورد.

مسأله 2581 - حیوان حرام گوشتی كه خون جهنده ندارد، مانند مار با سر به خودی خود بمیرد پاك است ولی گوشت ان را نمی شود خورد.

مسأله 2581 - حیوان حرام گوشتی كه خون جهنده ندارد، مانند ما ر با سر بریدن حلال نمی شود ولی مرده آن پاك است.

مسأله 2582 - یگ وخوك به واسطه سر بریدن وشكار كردن پاك نمی شوند وخوردن گوشت آنها حرام است وحیوان حرام گوشتی را كه درنده وگوشتخوار است مانند گرگ وپلنگ اگر به دستوری كه گفته می شود سر ببرند، یا با تبر ومانند آن شكار كنند پاك است ولی گوشت آن حلال نمی شود واگر با سك شكاری آن را شكار كنند، پاك شدن بدنش هم اشكال دارد.

مسأله 2583 - فیل وخرس وبوزینه وموش وحیواناتی كه مانند مار وسوسمار در داخل زمین زندگی می كنند، اگر خون جهنده داشته باشند وبخودی خود بمیرند نجسند، واگر سر آنها را ببرند، یا آنها را با آلة

صید شكار نمایند، پاكند ولی گوشت آنها حلال نمی شود.

مسأله 2584 - اگر از شكم حیوان زنده بچه مرده ای بیرون آید، یا آن را بیرون آورند، خوردن گوشت آن حرام است.

دستور سر بریدن حیوانات

مسأله 2585 - دستور سر بریدن حیوانات آن است كه چهار رگ بزرگ گردن آن را از پایین بر آمدگی زبر گلو به طور كامل ببرند. واگر آنها را بشكافند كافی نیست.

مسأله 2586 - اگر بعضی از چهار رگ را ببرند وصبر كنند تاحیوان بمیرد بعد بقیه را ببرند فائده ندارد، واگر به این مقدار صب رنكنند ولی به طور معمولی چهار رگ را پشت سر هم نبرند، چنانچه بعد از قطع آخرین رگ حیوة حیوان باقی باشد كافی است.

مسأله 2587 - اگر گرگ گلوی گوسفندی را به طوری بكند كه از چهار رگی كه در گردن است وباید بریده شود، چیزی نمانده، آن حیوان حرام می شود. ولی اگر مقداری از گردن را بكند وچهار رگ باقی باشد، یا جای دیگر بدن را بكند، در صورتی كه گوسفند زنده باشد وبه دستوری كه گفته می شود سر آن را ببرند حلال وپاك می باشد !

شرایط سر بریدن حیوان

مسأله 2588 - سر بریدن حیوان پنج شرط دارد : اول - كسی كه سر حیوان را می برد چه مرد چه، زن، باید مسلمان باشد واظهار دشمنی با اهل بیت پیغمبر صلی الله علیهم وآله نكند، ویا اهل كتاب به شرط احراز نام خدا بردن، وبچه مسلمان هم اگر ممیز باشد یعنی خوب وبد را بفهمد می تواند سر حیوان را ببرد وهمچنین بچه كتابی، دوم - سر حیوان را با چیزی ببرند كه از آهن باشد ولی چنانچه آهن پیدا نشود وطوری باشد كه اگر سر حیوان را نبرند می میرد، با چیز تیزی كه چهار رگ آن را جدا كند مانند شیشه وسنگ تیز، می شود

سر آن را برید. سوم - در موقع سر بریدن، حیوان رو به قبله باشد وكسی كه می داند باید رو به قبله سر ببرد اگر عمدا حیوان را رو به قبله نكند، حیوان حرام می شود ولی اگر فراموش كند، یا مسأله را نداند، یا قبله را اشتباه كند، یا نداند قبله كدام طرف است، یا نتواند حیوان را رو به قبله كند، اشكال ندارد. چهارم - وقتی می خواهد سر حیوان راببرد، یا كارد به گلویش بگذارد، به نیت سر بریدن، نام خدا را ببرد وهمینقدر كه بگوید الله كافی است، ولازم نیست عربی باشد، واگر بدون قصد سر بریدن نام خدا را ببرد، آن حیوان پاك نمی شود وگوشت آن هم حرام سات ولی اگر از روی فراموشی نام خدا را نبرد اشكال ندارد. پنجم - حیوان بعد از سر بریدن حركتی بكند، اگر چه مثلا چشم یا دم خود را حركت دهد، یا پای خود را به زمین زند یا آنكه به اندازه معمول خون از بدن حیوان بیرون آید.

دستور كشتن شتر

مسأله 2589 - اگر بخواهند شتر را بكشند كه بعد از جان دادن پاك وحلال باشد، باید با پنج شرطی كه برای سر بریدن حیوانات گفته شد، كارد یا چیز دیگری را كه از آهن وبرنده باشد، در گودی بین گردن وسینه اش فرو كنند.

مسأله 2590 - وقتی می خواهند كارد را به گردن شتر فرو ببرند، بهتر است كه شتر ایستاده باشد ولی اگر در حالی كه زانوها را به زمین زده، به پهلو خوابیده ودست وپا وسینه اش رو به قبله است، كارد را در گودی گردنش فرو كنند

اشكال ندارد.

مسأله 2491 - اگر به جای اینكه كارد در گودی گردن شتر فرو كنند سر آن را ببرند، یا گوسفند وگاو ومانند اینها را مثل شتر كارد در گودی گردنشان فرو كنند، گوشت آنها حرام وبدن آنها نجس است، ولی اگر چهار رگ شتر را ببرند وتا زنده است به دستوری كه گفته شد كارد در گودی گردنش فرو كنند، گوشت آن حلال وبدن آن پاك است، ونیز اگر كارد در گودی گردن گاو یا گوسفند ومانند اینها فرو كنند وتا زنده است سر آن را ببرند حلال وپاك می باشد.

مسأله 2592 - اگر حیوانی سر كش شود ونتوانند آن را به دستوری كه در شرع معین شده بگشند، یا مثلا در چاه بیفتد واحتمال بدند كه در آنجا بمیرد وكشتن آن به دستور شرع ممكن نباشد، هر جای بدنش را كه زخم بزنند ودر اثر زخم جان دهد حلال می باشد، ورو به قبله بودن آن لازم نیست ولی باید شرطهای دیگری را كه برای سر بریدن حیوانات گفته شد دارا باشد.

چیزهایی كه موقع سر بریدن حیوانات مستحب است

مسأله 2593 - چند چیز در سر بریدن حیوانات مستحب است : او ل - موقع سر بریدن گوسفند، دو دست ویك پای آن را ببندند وپای دیگرش را باز بگذارند وموقع سر بریدن گاو چهار دست وپایش را ببندند ودم آن را بگذارند، وموقع كشتن شبر دو دست آن را از پاییثن تا زانو، یا تا زیر بغل به یكگدیگر ببندند وپاهایش را باز بگذارند ومستحب است مرغ را بعد از سر بریدن رها كنند تا پرو بال بزند. دوم - كسی كه حیوان را می كشد رو به

قبله باشد. سوم - پیش از كشتن حیوان آب حلوی آن بگذارند چهارم - كاری كنند كه حیوان كمتر اذیت شود مثلا كارد را خوب تیز كنند وبا عجله سر حیوان را ببرند

چیزهایی كه در كشتن حیوانات مكروه است.

مسأله 2594 - چند چیز در كشتن حیوانات مكروه است : اول - آنكه كارد را پشت حلقوم فرو كنند وبه طرف جلو بیاورند كه حلقوم از پشت آن بریده شود، دوم - پیش از بیرون امدن روح، سر حیوان را از بدنش جدا كنند سوم - پیش از بیرون آمدن روح، پوست حیوان را بكنند چهارم - پیش از آنكه روح از بدن حیوان بیرود رود، مغز حرام را كه در بیره پشت است ببرند، پنجم - در جایی حیوان را بكشند كه حیوان دیگر آن را ببیند. ششم - در شب یا پیش از ظهر روز جمعه سر حیوان را نبرند ولی در صورت احتیاج عیبی ندارد هفتم - خود انشان چهار پایی را كه پرورش داده است بكشد.

احكام شكار كردن با اسلحه

مسأله 2595 - اگر حیوان حلال گوشت وحشی را با اسلحه شكار كنند، با پنج شرط حلال وبدنش پاك است : اول - آنكه اسلحه شكار مثل كارد وشمشیر برنده باشد، یا مثل نیزه ونیر، تیز باشد كه به واسطه تیز بودن، بدن حیوان را پاره كند، واگر به وسیله دام یا چوب وسنگ ومانند اینها حیوانی را شكار كنند، پاك نمی شود، وخوردن آن هم حرام است، واگر حیوانی را با تفنگ شكار كنند، چنانچه گلوله ان تیز باشد كه در بدن حیوان فرو رود وآن را پاره كند پاك وحلال است ونیز اگر گلوله تیز نباشد بلكه با فشار در بدن حیوان فرو رود وحیوان را بكشد. پاك وحلال است واگر به واسطه حرارتش بدن حیوان را بسوزاند ودر اثر سوزاندن، حیوان بمیرد پاك وحلال بودنش اشكال دارد. دوم - كسی كه

كشتار می كند باید مسلمان یا اهل كتاب باشد یا بچه مسلمان یا بچه اه لكتاب باشد كه خوب وبد را بفهمد، واگر كافر غیر كتابی یا كسی كه اظهار دشمنی با اهل بیت وپیغمبر صلی الله علیه وسلم می كند، حیوانی را شكار نماید، آن شكار حلال نیست. سوم - اسلحه را برای شكار كردن حیوان بكار برد واگر مثلا جایی را نشان كند واتفاقا حیوانی را بكشد، آن حیوان پاك نیست وخوردن آن هم حرام است. چهارم - در وقت بكار بردن اسلحه نام خدا را ببرد وچنانچه عمدا نام خدا را نبرد شكار حلال نمی شود، ولی اگر فراموش كند اشكال ندارد. پنجم - وقتی به حیوان برسد كه مرده باشد، یا اگر زنده است به اندازه سر بریدن ان وقت نباشد وجنانجه به اندازه سر بردیدن وقت باشد وسر حیوان را نبرد تا بمیرد حرام است.

مسأله 2596 - اگر دو نفر حیوانی را شكار كنند، ویكی از آنان مسلمان یا كتابی ودیگری كافر غیر كتابی باشد یا یكی از آندو نام خدا را ببرد ودیگری عمدا نام خدا را نبرد، آن حیوان حلال نیست.

مسأله 2597 - اگر بعد از آنكه حیوانی را تیر زدند مثلا در اب بیفتد، وانسان بداند كه حیوان به واسطه تیر وافتادن در آب جان داده، حلال نیست. بلكه اگر شك كند كه فقط برای تیر بوده یا نه، حلال نمی باشد.

مسأله 2598 - اگر با سگ غصبی یا اسلحه غصبی حیوانی را شكار كند، شكار حلال است ومال خود او می شود ولی گذشته از اینكه گناه كرده، باید اجرت اسلحه یا سگ را به صاحبش

بدهد.

مسأله 2599 - اگر با شمشیر یا چیز دیگری كه شكار كردن با آن صحیح است با شرطهایی كه در صفحه گذشته گفته شد، حیوانی را دو قسمت كنند، وسر وگردن در یك قسمت بماند وانسان وقتی برسد كه حیوان زنده باشد ولی به اندازه سر بریدن وقت نباشد، اما اگر به اندازه سر بریدن وقت باشد وممكن باشد كه مقداری زنده بماند، قسمتی كه سر وگردن ندارد حرام وقسمتی كه سر وگردن دارد، اگر سر آن را به دستوری كه درشرع معین شده ببرند حلال وگرنه آن هم حرام می باشد.

مسأله 2600 - اگر با چوب یا سنگ یا چیز دیگری كه شكار كردن با آن صحیح نیست حیوانی را دو قسمت كنند، قسمتی كه سر وگردن ندارد حرام است وقسمتی كه سر وگردن دارد، اگر زنده باشد وممكن باشد كه مقداری زنده بماند، وسر آن را به دستوری كه در شرع معین شده ببرند حلال وگرنه آن قسمت هم حرام می باشد.

مسأله 2601 - اگر حیوانی را شكار كنند، یا سر ببرند وبچه زنده ای از شكم ان بیرون آید چنانچه آن بچه را به دستوری كه در شرع معین شده سر ببرند حلال وگرنه حرام می باشد.

مسأله 2602 - اگر حیوانی را شكار كنند یا سر ببرند وبچه مردن ای از شكمش بیرون آورند چنانچه خلقت آن بچه كامل بادش ومو یا پشم در بدنش روئیده باشد پاك وحلال است

شكار كردن با شگ شكاری

مسأله 2603 - اگر سگ شكاری حیوان وحشی حلال گوشتیرا شكار كند پاك بودن وحلال بدون آن حیوان شش شرط دارد : اول - سگ به طوری تربیت شده باشد كه

هر وقت آن را برای گرفتن شكار بفرستند برود وهر وقت از رفتن جلو گیری كنند بایستد. ونیز باید عادتش این باشد كه تا صاحبش نرد از شكار نخورد. ولی اگر اتفاقا شكار را بخورد اشكال ندارد. دوم - صاحبش آن را بفرستد واگر پیش خود دنبال شكار رود وحیوانی را شكار كند خوردن آن حیوان حرام است. بلكه اگر پیش خود دنبال شكار رود وبعدا صاحبش بانك بزند كه زودتر آن را به شكار برساند، اگر چه به واسطه صدای صاحبش شتاب كند، باید از خوردن ان شكار خود داری نمایند. سوم - سی كه سگ را می فرستد باید مسلمان یا كتابی باشد یا بچه مسلمان یا بچه كتابی كه خوب وبد را بفهمد، واگر كافر غیر كتابی یا كسی كه اظهار دشمنی با اهل بیت پیغمبر صلی الله علیه وآله می كند سگ بفرستد شكار آن سگ حرام است. چهارم - وقت فرستادن سگ نام خدا را ببرد واگر عمدا نام خدا را نبرد، آن شكار حرام است، ولی اگر فراموش كند اشكال ندارد. پنجم - شكار به واسطه زخمی كه از دندان سگ پیدا كرده بمیرد، پس اگر سگ شكار را خفه كند، یا شكار از دویدن یا ترس بمیرد حلال نیست. ششم - كسی كه سگ را فرساتاده، وقتی برسد كه حیوان مرده باد، یا اگر زنده است به اندازه سر بریدن آن وقت نباشد وچنانچه وقتی برسد كه به اندازه سر بریدن وقت باشد مثال حیوان چشم یا دم خود را حركت دهد، یا پای خود را به زمین بزند، چنانچه سر حیوان را نبرد تا بمیرد حلال نیست.

مسأله

2604 - كسی كه سگرا فرستاده اگر وقتی برسد كه بتواند سر حیوان را ببرد، چنانچه مثلا به واسطه بیرون آوردن كارد ومانند آن وقت بگذرد وآن حیوان بمیرد حلال است، وارگ چیزی همراه او نباشد كه با ان، سر حیوان را ببرد وحیوان بمیرد، حلال نیست بلی چنانچه سگ را در وقت بفرستد وسگ حیوان را بدرد وبمیرد حلال است. كه از خوردن آن خود داری كنند.

مسأله 2605 - اگر چند سگ را بفرستد وباهم حیوانی را شكار كنند، چنانچه همه آنها دارای شرطهایی كه در صفحه گذشته گفته شد بوده اند شكار حلال است واگر یكی از آنها دارای آن شرطها نبوده، شكار حرام است.

مسأله 2606 - اگر سگ را برای شكا ر حیوانی بفرستد وآن سگ حیوان دیگری را شكار كند، آن شكار حلال وپاك است. ونیز اگر آن حیوان را با حیوان دیگری شكار كند، هر دوی آنها حلال وپاك می باشند.

مسأله 2607 - اگر چند نفر باهم سگ را بفرستند ویگی از آنها كافر غیر كتابی باشد، یا عمدا نام خود را نبرد، آن شكار حرام است. ونیز اگر یكی از سگهایی را كه فرستاده اند به طوری كه در صفحه گذشته گفته شد تربیت شده نباشد، آن شكار حرام می باشد.

مسأله 2608 - اگر باز حیوان دیگری غیر سگ شكاری، حیوانی را شكار كند، آن شكار حلال نیست، ولی اگر وقتی برسدند كه حیوان زنده باشد وبه دستوری كه در شرع معین شده سر آن را ببرند حلال است.

صید ماهی

مسأله 2609 - اگر ماهی فلسدار را زنده از آب بگیرند وبیرون آب جان دهد، پاك وخوردن آن حلال است،

وچنانچه در آب بمیرد پاك است ولی خوردن آن حرام می باشد وماهی بی فلس را اگر چه زنده از آب بگیرند وبیرون آب جان دهد حرام است بنا بر احتیاط.

مسأله 2610 - اگر ماهی از آب بیرون بیفتد یا موج آن را بیرون بیندازد، یا آب فرو رود وماهی در خشكی بماند، چنانچه پیش از آنكه بمیرد، با دست یا به وسیله دیگر كسی آن را بگیرد، بعد از جان دادن حلال است.

مسأله 2611 - كسی كه ماهی را صید می كند، لازم نیست مسلمان باشد ودر موقع گرفتن، نام خدا را ببرد.

مسأله 2612 - ماهی مرده ای كه معلوم نیست آن را زنده از آب گرفته اند یا مرده، چنانچه در دست مسلمان باشد، حلال است واگر در دست كافر باشد، اگر چه بگوید آن را زنده گرفته ام حرام می باشد.

مسأله 2613 - خوردن ماهی زنده جایز است.

مسأله 2614 - اگر ماهی زنده را بریان كنند، یا در بیرون آب پیش از جان دادن بكشند، خوردن آن جایز است.

مسأله 2615 - اگر ماهی را بیرون آب دو قسمت كنند ویك قسمت آن را در حالی كه زنده است در آب بیفتد، خوردن آن قسمتی را كه بیرون آب مانده، جایز است.

صید ملخ

مسأله 2616 - اگر ملخ را با دست یا به وسیله دیگری زنده بگیرند، بعد از جان دادن خوردن آن حلال است، ولازم نیست كسی كه آن را می گیرد مسلمان باشد ودر موقع گفتن نام خدا را ببرد، ولی اگر ملخ مرده ای در دست كافر باشد ومعلوم نباشد كه آن را زنده گرفته یا نه، اگر چه بگوید

زنده گرفته ام حلال نیست.

مسأله 2617 - خوردن ملخی كه بال در نیاȘјϙǠونمی تواند پرواز كند حرام است.

احكام خوردنیها وآشامیدنیها

مسأله 2618 - خوردن گوشت مرغ خانگی وكبوتر، واقسام گنچشك كه، بلبل وسار وچكاوك از آنها است حلال است، وشب پره وطاووس، وهر مرغی كه مثل شاهین، وعقاب، وباز وچنگال دارد، وهر پرنده ای كه هنگام پرواز بال زدنش كمتر از صاف نگهداشتن بالش باشد، ویا چینه دان وسنگدان، وخار پشت پا ندارد، حرام است، وگوشت جمیع انواع كلاغ، وپرستو مكљșǠاست، ونخوردن گوشت هدهد بهتر است.

مسأله 2619 - اگر چیزی را كه روح دارد از حیوان زنده جدا نمایند مثلا دنبه یا مقداری گوشت از گوسفند زنده ببرند، نجس وحرام است.

مسأله 2620 - جمله از اجزاء حیوان حلال گوشت حرام است بدون اشكال وبعضی از اجزاء آن حرام است بنا بر احتیاط واجب، مجموع آنها چهارده چیز است : 1 - خون 2 - فضله 3 - نری 4 - فرج - 5 - بچه دان 6 - غدد كه آن را دشول می گویند 7 - تخم كه آن را دنبلان می گویند 8 - چیزی كه در مغز كله است وبه شكل نخود می باشد 9 - مغز حرام كه در میان تیره پشت است 10 - پی كه در دو طرف تیره پشت است 11 - زهره دان 12 - شپرز (طحال) 13 - بول دان (مثانه) 14 - حدقه چشم، وبنا بر احتیاط اجتناب كنند از چیزی كه در میان سم است وبه آن ذات الاشاجع می گویند.

مسأله 2621 - خوردن بول شتر حلال است، وخوردن بول سایر حیوانات حلال گوشت وهمچنین

سایر چیزهایی كه طبیعت انسان از آنها متنفر است مانند سرگین وآب دماغ ومانند آنها بهتر است ترك شود، اگر چه جایز است وحلال.

مسأله 2622 - خوردن خاك حرام است ولی خوردن كمی از تربت حضرت سید الشهداء علیه السلام برای شفاء وخوردن، گل داغستان، وگل ارمنی برای معالجه اشكال ندارد.

مسأله 2623 - فرو بردن آب بینی وخلط سینه كه در دهن آمده، حرام نیست. ونیز فرو بردن غذایی كه موقع خلال كردن، از لای دندان بیرون می آید، اشكال ندارد.

مسأله 2624 - خوردن چیزی كه برای انسان ضرر دراد وموجب شود قتل نفس ویا قطع عضوی از اعضاء را حرام است.

مسأله 2625 - خوردن گوشت است وقاطر والاغ مكروه است، واگر كسی با آنها وطی كند یعنی نزدیكی نماید، حرام می شوند وباید آنها را از شهر بیرون ببرند ودر جای دیگر بفروشند، واگر واطی غیر مالك است باید پول آن را به مالك دهد، بعد آن را از شهر بیرون ببرد ودر جای دیگر كه آن را نشناسند بفروشد.

مسأله 2626 - اگر با حیوان حلال گوشتی مانند گاو وگوسفند نزدیكی كنند، بول وسرگین آنها نجس می شود، وآشامیدن شیر آنها هم حرام است، وباید فوری آن حیوان را بكشند وبسوزانند وكسی كه با آن وطی كرده، پول آن را به صاحبش بدهد.

مسأله 2627 - آشامیدن شراب حرام ودر بعضی اخبار بزرگترین گناه شمرده شده است واگر كسی آن را حلال بداند كافر است. از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام بوایت شده است كه فرمودند : شراب ریشه بدیها ومنشأ گناهان است وكسی كه شراب می خورد، عقل خود را از دست

می دهد ورد آن موقع خدا را نمی شناسد واز هیچ گناهی باك ندارد واحترام هیچ كس را نگه نمی دراد وحق خویشان نزدیك را رعایت نمی كند واز زشتیهای آشكار رو نمی گرداند وروح ایمان وخدا شناسی از بدن او بیرون می رود وروح ناقص خبیثی كه از رحمت خدا دور است در او می ماند وخدا وفرشتگان وپیغمبران ومؤمنین او را لعنت می كنند وتا چهل روز نماز او قبول نمی شود وروز قیامت روی او سیاه است وزبان از دهانش بیرون می آید وآب دهان او به سینه اش می ریزد وفریاد تشنگی او بلند است.

مسأله 2628 - نشستن سر سفره ای كه در آن شراب می خورند، اگر انسان یكی از آنان حساب شود حرام وچیز خوردن از آن سفره نیز حرام است.

مسأله 2629 - بر هر مسلمان واجب است مسلمان دیگری را كه نزدیك است از گرسنگی یا تشنگی بمیرد نان واب دادهواو را از مرگ نجات دهد.

چیزهایی كه موقع غذا خوردن مستحب است.

مسأله 2630 چند چیز در موقع غذا خوردن مستحب است : اول - هر دو دست را پیش از غدا بشوید. دوم - بعد از غذا دست خود را بشوید وبا دستمال خشك كند سوم - میزبان پیش از همه شورع به غذا خوردن كند وبعد از همه دست بكشد وپیش از غذا اول میزبان دست خود را بشوید، بعد كسی كه طرف راست اونشسته وهمین طور تا برسد به كسی كه طرف چپ او نشسته وبعد از غذا اول كسی كه طرف چپ میزبان نشسته دست خود را بشوید وهمین طور تا به طرف راست میزبان برسد. چهارم - در اول

غذا بسم الله بگوید، واگر سر یك سفره چند جور غذا باشد در وقت خوردن هر كدام آنها گفتن بسم الله مستحب است. پنجم - با دست راست غذا بخورد. ششم - با سه انگشت یا بیشتر غذا بخورد وبا دو انگشت نخورد. هفتم - اگر چند نفر سر یك سفره نشسته اند هر كسی از غذای جلو خودش بخورد. هشتم - لقمه را كوچك بردارد. نهم - سر سفره زیاد بنشیند وغذا خوردن را طول بدهد. دهم - غذا را خوب بجود. یازدهم - بعد از غذا خلال نماید ولی با چوب انار وچوب ریحان ونی وبرگ درخت خرما خلال، نكند. چهاردهم - آنچه بیرون سفره می ریزد جمع كند وبخورد ولی اگر در بیابان غذا بخورد، مستحب است آنچه می ریزد، برای پرندگان وحیوانات بگذارد. پانزدهم - در اول روز واول شب غذا بخورد ودر بین روز ودر بین شب غذا نخورد. شانزدهم - بعد از خوردن غذا به پشت بخوابد وپای راست را روی پای چپ بیندازد. هفدهم - در اول غذا وآخر آن نمك بخورد. هجدهم - میوه را پیش از خوردن با آب بشوید.

چیزهایی كه در غذا خوردن مكروه است

مسأله 2631 - چند چیز غذا خوردن مكروه است : اول - در حال سیری غذا خوردن. دوم پر خوردن ودر خبر است كه خداوند عالم بیشتر از هر چیز از شكم پر بدش می آید. سوم نگاه كردن به صورت دیگران در موقع غذا خوردن. چهارم - خوردن غذای گرم. پنجم - فوت كردن چیزی كه می خورد یا می آشامد. ششم - بعد از گذاشتن نان در سفره، منتظر چیز دیگر شدن. هفتم -

پاره كردن نان با كارد. هشتم - گذاشتن نان زیر ظرف غذا. نهم - پاك كردن گوشتی كه به استخوان چسبیده به طوری كه چیزی در آن نماند. دهم - پوست كندن میوه. یازدهم - دور انداختن میوه پیش از آنكه كاملا آن را بخورد.

مستحبات آب آشامیدنی

مسأله 2632 - در آشامیدن آب چند چیز مستحب است : اول - آن را به طور مكیدن بیاشامد. دوم - در روز ایستاده آب بخورد. سوم - پیش از آشامیدن آب بسم الله وبعد از آن الحمد لله بگوید. چهارم - به سه نفس آب بیاشامد. پنجم از روی میل آب بیاشامد. ششم - بعد از آشامیدن آب حضرت ابا عبد الله علیه السلام وآله بیت ایشان را یاد كند وقاتلان آن حضرت را لعنت نماید.

مكروهات آب آشامیدن

مسأله 2633 - زیاد آشامیدن آب، وآشامیدن آن بعد از غذای چرب، ودر شب به حال ایستاده مكروه است، ونیز آشامیدن آب با دست چپ، وهمچنین از جای شكسته كوزه، وجایی كه دسته آن است مكروه می باشد.

احكام نذر وعهد

مسأله 2634 - نذر آن است كه انسان بر خود واجب كند كه كار خیری را برای خدا بجا آورد، یا كاری را كه نكردن آن بهتر است برای خدا ترك نماید.

مسأله 2635 - در نذر صیغه لازم نیست به عربی بخوانند پس اگر بگوید چنانچه مریض من خوب شود، باری خدا ده تومان به فقیر می دهم، نذر او صحیح است، بلكه اگر قصد كند به این نحو ولفظی نگوید نذر محقق می شود.

مسأله 2636 - كسی كه نذر می كند باید مكلف وعاقل باشد وبه اختیار خود نذر كند، بنا بر این نذر كردن كسی كه او را مجبور كرده اند. یا به واسطه عصبانی شدن بی اختیار نذر كرده صحیح نیست.

مسأله 2637 - اگر شوهر از نذر كردن زن جلو گیری نماید، زن نمی تواند نذر كند واگر بدون اجازه شوهر نذر كند نذر او باطل است.

مسأله 2638 - اگر زن با اجازه شوهر نذر كند، شوهرش نمی تواند نذر او را بهم بزند، یا او را از عمل كردن به نذر جلوگیری نماید.

مسأله 2639 - اگر فرزند با اجازه پدر نذر كند، باید به آن نذر عمل نماید. بلكه اگر بدون اجازه او نذر كند، عمل كردن به آن نذر واجب است. بلی پدر می تواند نذر فرزند را منحل كند.

مسأله 2640 - انسان كاری را می تواند نذر كند كه انجام

آن برایش ممكن باشد، بنا بر این كسی كه نمی تواند پیاده كربلا برود، اگر نذر كند كه پیاده برود، نذر او صحیح نیست.

مسأله 2641 - اگر نذر كند كه كار حرام یا مكروهی را انجام دهد، یا كار واجب یا مستحبی را ترك كند، نذر او صحیح نیست.

مسأله 2642 - اگر نذر كند كه كار مباحی را انجام دهد یا ترك نماید، چنانچه بجا آوردن آن وتركش از هر جهت مساوی باشد، نذر او صحیح نیست واگر انجام آن از جهتی بهتر باشد وانسان به قصد همان جهت نذر كند، مثلا نذر كند غذایی را بخورد كه برای عبادت قوت بگیرد، نذر او صحیح است. ونیز اگر ترك آن از جهتی بهتر باشد وانسان برای همان جهت نذر كند كه آن را ترك نماید مثلا برای اینكه دود مضر است نذر كند كه آن را استعمال نكند نذر او صحیح می باشد.

مسأله 2643 - اگر نذر كند نماز واجب خود را در جایی كه به خودی خود ثواب نماز در آنجا زیاد نیست مثلا نذر كند نماز را در اطاق بخواند، چنانچه نماز خواندن در آنجا از جهتی بهتر باشد مثلا به واسطه اینكه خلوت است انسان حضور قلب پیدا می كند نذر او صحیح است.

مسأله 2644 - اگر نذر كند عملی را انجام دهد، باید همان طور كه نذر كرده ماه بخواند چنانچه قبل از آن روز یا عبد از آن بجا آورد كفایت نمی كند. ونیز اگر نذر كند كه وقتی مریض او خوب شد صدقه بدهد، چنانچه پیش از آنكه خوب شود صدقه را بدهد كافی نیست.

مسأله 2645 - اگر

نذر كند روزه بگیرد ولی وقت ومقدار آن را معین نكند، چنانچه یك روز روزه بگیرد كافی است. واگر نذر كند نماز بخواند ومقدار وخصوصیات آن را معین نكند، اگر یك نماز دو ركعتی بخواند كفایت می كند، واگر نذر كند صدقه بدهد وجنس ومقدار آن را معین نكند، اگر چیزی بدهد كه بگویند صدقه داده، به نذر عمل كرده است، واگر نذر كند كاری برای خدا بجا آورد در صورتی كه یك نماز بخواند یا یك روز روزه بگیرد، یا چیزی صدقه بدهد، نذر خود را انجام داده است.

مسأله 2646 - اگر نذر كند روز معینی را روزه بگیرد، باید همان روز را روزه بگیرد ونمی تواند در آن روز مسافرت ند، واگر به واسطه مسافرت روزه نگیرد، باید گذشته از قضای آن روز كفاره هم بدهد، یعنی یك بنده آزاد كند یا به ده فقیر طعام دهد، یا ده فقیر را بپوشاند، واگر اینها را نتواند باید سه روز پی در پی روزه بگیرد. ولی اگر ناچار شود كه مسافرت كند، یا عذر دیگری مثل مرض یا حیض بر او پیش آید قضاء تنها كافی است.

مسأله 2647 - اگر انسان از روی اختیار به نذر خود عمل نكند، باید به مقداری كه در

مسأله پیش گفته شد كفاره بدهد.

مسأله 2648 - اگر نذر كند كه تا وقت معینی عملی را ترك كند، بعد از گذشتن آن وقت می تواند آن عمل را بجا آورد، واگر پیش از گذشتن وقت از روی فراموشی یا ناچاری انجام دهد، چیزی بر او واجب نیست، ولی باز هم لازم است كه تا آن وقت آن عمل را

بجا نیاورد، وچنانچه دو باره پیش از رسیدن آن وقت بدون عذر آن عمل را انجام دهد، باید به مقداری كه در دو مسأله پیش گفته شد كفاره بدهد.

مسأله 2649 - كسی كه نذر كرده عملی را ترك كند ووقتی برای آن معین نكرده است، اگر از روی فراموشی، یا ناچاری، یا ندانستن، آن عمل را انجام دهد كفاره بر او واجب نیست. ولی بعدا هر وقت از روی اختیار آن را بجاآورد، باید به مقداری كه در سه

مسأله پیش گفته شد كفاره بدهد.

مسأله 2650 - اگر نذر كند كه در هر هفته روز معنی مثلا روز جمعه را روزه بگیرد چنانچه یكی از جمعه ها عید فطر یا عید قربان شد یا در روز جمعه عذر دیگری مانند حیض برای او پیدا شود، باید آن روز را روزه نگیرد وقضای آن را بجا آورد.

مسأله 2651 - اگر نذر كند كه مقدار معینی صدقه بدهد چنانچه پیش از دادن صدقه بمیرد باید آن مقدار را از مال او صدقه بدهند.

مسأله 2652 - اگر نذر كند كه به فقیر معینی صدقه بدهد، نمی تواند آن را به فقیر دیگر بدهد، واگر آن فقیر بمیرد، بنا بر احتیاط باید به ورثه او بدهد.

مسأله 2653 - اگر نذر كند كه به زیارت یكی از امامن مثلا به زیارت حضرت ابا عبد الله علیه السلام مشرف شود، چنانچه به زیارت امام دیگر برود كافی نیست، واگر به واسطه عذری نتواند آن امام را زیارت كند، چیزی بر او واجب نیست.

مسأله 2654 - كسی كه نذر كرده زیارت برود وغسل زیارت ونماز آن را نذر نكرده، لازم نیست آنها را

بجا آورد.

مسأله 2655 - اگر برای حرم یكی از امامان یا امام زادگان چیزی نذر كند، باید آن را در تعمیر وروشنایی وفرش حرم ومانند اینها مصرف كند.

مسأله 2656 - اگر برای خود امام علیه السلام چیزی نذر كند، چنانچه مصرف معینی را قصد كرده، باید به همان مصرف برساند، واگر مصرف معینی را قصد نكرده، باید به فقراء وزوار بدهد، یا مسجد ومانند آن بسازد، وثواب آن را هدیه آن امام نماید وهمچنین است اگر چیزی را برای امامزاده ای نذر كند.

مسأله 2657 - گوسفندی را كه برای صدقه، یا برای یكی از امامان نذر كرده اند پشم آن ومقداری كه چاق می شود جزء نذر است.

مسأله 2658 - هر گاه نذر كند كه اگر مریض او خوب شود، یا مسافر او بیاید، عملی را انجام دهد، چنانچه معلوم شود كه پیش از نذر كردن مریض خوب شده، یا مسافر آمده است عمل كردن به نذر لازم نیست.

مسأله 2659 - اگر پدر یا مادر نذر كند كه دختر خود را به سید شوهر دهد، بعد از آنكه دختر به تكلیف رسید، اختیار با خود اوست ونذر آنان اعتبار ندارد.

مسأله 2660 - هر گاه با خدا عهد كند كه اگر به حاجت شرعی خود برسد، كار خیری را انجام دهد، بعد از آنكه حاجتش بر آورده شد، باید آن كار را انجام دهد، ونیز اگر بدون آنكه حاجتی داشته باشد، عهد كند كه عمل خیری را انجام دهد، آن عمل بر او واجب می شود.

مسأله 2661 - در عهد لازم نیست صیغه خوانده شود، وهمان انشاء نفسانی كافی است، وكاری را كه عهد می

كند انجام دهد، باید یا عبادت باشد مثل نماز واجب ومستحب یا كاری بادش كه انجام آن بهتر از تركش باشد ویا كار مباح باشد.

مسأله 2662 - اگر به عهد خود عمل نكند، باید كفاره بدهد یعنی شصت فقیر را سیر كند، یا دو ماه روزه بگیرد یا یك بنده آزاد كند.

احكام قسم خودرن

احكام قسم خودرن

مسأله 2663 - اگر قسم بخورد كه كاری را انجام دهد یا ترك كند، مثلا قسم بخورد كه روزه بگیرد، یا دود استعمال نكند چنانچه عمدا مخالفت كند، باید كفاره بدهد یعنی یك بنده آزاد كند یا به ده فقیر طعام دهد ویا ده فقیر را بپوشاند واگر اینها را نتواند باید سه روز پی در پی روزه بگیرد.

مسأله 2664 - قسم چند شرط دارد : اول - كسی كه قسم می خورد باید بالغ وعاقل باشد واز روی قصد واختیار قسم بخورد، پس قسم خوردن بچه ودیوانه ومست وكسی كه مجبورش كرده اند، درست نیست، وهمچنین است اگر در حال عصبانی بودن بی اختیار قسم بخورد. دوم - كاری را كه قسم می خورد انجام دهد، باید واجب ومستحب نباشد. سوم - یه یكی از اسمهای خداوند عالم قسم خورد كه به غیر ذات مقدس او گفته ی نمی شود مانند، خذا والله، ونیز اگر به اسمی قسم بخورد كه بغیر خدا هم می گویند ولی بقدری به خذا گفته می شود كه هر وقت كسی آن اسم را بگوید، ذات مقدس حق در نظرآید، مثل آنكه به خالق ورازق قسم بخورد صحیح است، بلكه اگر به اسمی قسم بخورد كه بغیر خدا هم می گویند وهر وقت گفته شد هم ذات

مقدس حق در نظر نمی آید مانند

حی وبصیر صحیح است. چهارم - قسم را به زبان بیاورد واگر بنویسد یا در قلبش آن را قصد كند صحیح نیست ولی آدم لال اگر با اشاره قسم بخورد صحیح است. پنجم - عم لكردن به قسم برای او ممكن باشد واگر موقعی كه قسم می خورد ممكن باشد وبعدا از عمل آن عاجز شود، از وقتی كه عاجز شود، از وقتی كه عاجز می شود، قسم او بهم می خورد، وهمچنین است اگر عمل كردن به نذر بقدری مشقت پیدا كند كه نشود آن را تحمل نمود

مسأله 2665 - اگر پدر از قسم خوردن فرزند جلو گیری كند، یا شوهر از قسم خوردن زن جلو گیری نماید، قسم آنان صحیح نیست.

مسأله 2666 - اگر فرزند بدون اجازه پدر قسم بخورد، پدر می تواند قسم او را بهم بزند وقسم زن بدون اذن شوهر صحیح نیست.

مسأله 2667 - اگر انسان از روی فراموشی، یا ناچاری به قسم عمل نكند، كفاره بر او واجب نیست، وهمچنین است اگر مجبورش كنند كه به قسم عمل ننماید. وقسمی كه آدم وسواسی می خورد، مثل اینكه می گوید والله الان مشغول نماز می شوم وبه واسطه وسواس مشغول نمی شود، اگر وسواس او طوری باشد كه بی اختیار به قسم عمل نكند كفاره ندارد.

مسأله 2668 - كسی كه قسم می خورد، اگر حرف او راست باشد قسم خوردن او مكروه است، واگر دروغ باشد حرام واز گناهان بزرگ می باشد، ولی اگر برای اینكه خودش یا مسلمان دیگری را از شر ظالمی نجات دهد، قسم دروغ بخورد اشكال ندراد بلكه گاهی

واجب می شود، اما اگر بتواند توریه كند، یعنی موقع قسم خوردن طوری نیت كند كه دروغ نشود، ومشقت هم نداشته باشد باید توریه نماید، مثلا اگر ظالمی بخواهد كسی را اذیت كند واز انسان بپرسد كه او را ندیده ای وانسان یك ساعت قبل او را دیده باشد، بگوید اور ا ندیده ام وقصد كند كه از پنج پیش ندیده ام.

احكام وقف

مسأله 2669 - اگر كسی چیزی را وقف كند، از ملک او خارج می شود وخود او را ودیگران نمی توانند آن را ببخشند، یا بفروشند وكسی هم از آن ملك ارث نمی برد، ولی در بعضی از موارد كه در مسأله 2093 و 2094 بیان شد، فروختن آن اشكال ندارد

مسأله 2670 - لازم نیست صیغه وقف را به عربی بخوانند، بلكه اگر مثلا بگوید خانه خود را وقف كردم صحیح است وقبل در هیچ قسم از اقسام وقف معتبر نیست، چه وقف بر افراد مخصوص باشد، وچه در موقوفات عامه مثل مسجد ومدرسه، وچه چیزی كه برای عموم وقف كنند مثلا بر فقراء وسادات وقف نمایند. در تمام این اقسام وقف محقق می شود وصحیح است بدون قبول كردن كسی.

مسأله 2671 - ارگر ملكی را برای وقف معین كند وپیش از خواندن صیغه وقف پشیمان شود، یا بمیرد، وقف درست نیست.

مسأله 2672 - كسی كه مالی را وقف می كند، لازم نیست قصد قربت داشته باشد، ونیز لازم نیست از موقع خواندن صیغه، مال را برای همیشه وقف كند مثلا اگر بگوید این مال بعد از مردن من وقف باشد، گر چه از موقع خواندن صیغه تا مردنش وقف ننموده ولی

وقف صحیح است، ونیز اگر بگوید تا ده سال وقف باشد وبعد از آن نباشد، یا بگوید تا ده سال وقف باشد، بعد پنج سال وقف نباشد ودو باره وقف باشد، وقف صحیح است.

مسأله 2673 - وقف در صورتی صحیح ولازم است كه مال وقف را به تصرف كسی كه برای او وقف شده یا وكل، یا ولی او بدهند، ولی اگر چیزی را بر اولاد صغیر خود وقف كند وبه قصد اینكه آن چیز ملك آنان شود، از طرف آنان نگهداری نماید، وقف صحیح ولازم است.

مسأله 2674 - اظهر آن است كه در اوقاف عامه از قبیل مدارس ومساجد وامثال آنها قبض معتبر نباشد ورد وقفیت آنها مجرد وقف نمودن كافی است.

مسأله 2675 - كسی كه مال خود را وقف می كند باید مكلف وعاقل باشد وشرعا بتواند در مال خود تصرف كند، بنابر این سفیهی كه مال خود را در كارهای بیهوده مصرف می كند 7 چون حق ندارد در مال خود تصرف نماید اگر چیزی را وقف كند صحیح نیست.

مسأله 2676 - اگر مالی را برای زندگانی وبعد از آن برای كسانی كه بعدا بدنیا می آیند وقف نماید، مثلا چیزی را بر اولاد خود وقف كند كه بعد از آنان وقف نوه های او باشد وهر دسته ای بعد از دسته دیگر از وقف استفاده كنند صحیح است، وبعید نیست وقف ابتداءا برای كسانی كه بعد بدنیا می آیند نیز صحیح باشد.

مسأله 2677 - اگر چیزی را بر خودش وقف كند مثل آنكه دكانی را وقف كند كه عایدی آن را بعد از مرگ او خرج مقبره اش نمایند صحیح

نیست. ولی اگر مثلا مالی را بر فقراء وقف كند وخودش فقیر شود، می تواند از منافع وقف استفاده نماید.

مسأله 2678 - اگر برای چیزی كه وقف كرده متولی معین كند، باید مطابق قرار داد او رفتار نماید، واگر معین نكند، چنانچه بر افراد مخصوصی مثلا بر اولاد خود وقف كرده باشد وآنها بالغ، اختیار با خود آنان، واگر بالغ نباشند اختیار با ولی ایشان است وبرای استفاده از وقف اجازه حاكم شرع لازم نیست.

مسأله 2679 - اگر ملكی را مثلا بر فقراء یا سادات وقف كند، یا وقف كند كه منافع آن به مصرف خیرات برسد، در صورتی كه برای آن ملك متوالی معین نگرده باشد، اختیار آن با حاكم شرع است.

مسأله 2680 - اگر ملكی را بر افراد مخصوصی مثلا بر اولاد خود وقف كند كه هر طبقه ای بعد از طبقه دیگر از آن استفاده كنند، چنانچه متولی آن را اجاره دهد وبمیرد اجاره باطل نمی شود. ولی اگر متولی نداشته باشد و یك طبقه از كسانی كه ملك بر آنها وقف شده، آن را اجاره دهند ودر بین مدت اجاره بمیرند، اجاره باطل می شود ودر صورتی كه مستأجر مال الاجاره تمام مدت را داده باشد، مال الاجاره از زمان مردنشان تا آخر مدت اجاره را از مال آنان بر می داردند. اگر ملك وقف خراب شود، از وقف بودن بیرون نمی رود.

مسأله 2682 - ملكی كه مقداری از آن وقف است ومقداری از آن وقف نیست اگر تقسیم نشده باشد، حاكم شرع یا متولی می تواند با نظر خبره سهم وقف را جدا كند.

مسأله 2683 - اگر متولی وقف خیانت

كند وعایدات آن را به مصرفی كه معین شده نرساند، حاكم شرع می تواند بجای او متولی امینی معین نماید.

مسأله 2684 - فرشی را كه برای حسینیه وقف كرده اند، نمی شود برای نماز به مسجد ببرند، اگر چه آن مسجد نزدیك حسینیه باشد.

مسأله 2685 - اگر ملكی را برای نعمیر مسجدی وقف نمایند، چنانچه آن مسجد احتیاج به تعمیر ندارد وانتظار هم نمی رود كه تا مدتی احتیاج به تعمیر پیدا كند می توانند عایدات آن ملك را بر مصرف مسجدی كه احتیاج به تعمیر دارد بر سانند.

مسأله 2686 - اگر ملگی را وقف كند كه عایدی آن را خرج تعمیر مسجد نمایند، وبه امام جماعت وبه كسی كه در آن مسجد اذان می گوید بدهند، در صورتی كه بدانند یا اطمینان داشته باشند كه برای هر یك چه مقدار معین كرده، باید همانطور مصرف كنند. واگر یقین یا اطمینان نداشته باشند، چنانچه آنچه ذكر شده از باب مصرف باشد باید اول مسجد را تعمیر كنند واگر چیزی زیاد آمد بین امام جماعت وكسی كه اذان می گوید به طور مساوی قسمت نمایند وبهتر آن است كه این دو نفر در تقسیم با یكدیگر صلح كنند.

احكام وصیت

مسأله 2687 - وصیت آن است كه انسان سفارش كند بعد از مرگش برای او كارهایی انجام دهند، یا بگوید بعد از مرگش چیزی از مال او ملك كسی باشد، یا برای اولاد خود وكسانی كه اختیار آنان با اوست قیم وسرپرست معین كند. وكسی را كه به او وصیت می كنند وصی می گویند.

مسأله 2688 - كسی كه نمی تواند حرف بزند، اگر با اشاره مقصود خود

را بفهماند، برای هر كاری می تواند وصیت كند بلكه كسی هم كه می تواند حرف بزند، اگر با اشاره ای كه مقصودش را بفهماند وصیت كند صحیح است.

مسأله 2689 - اگر نوشته ای به امضاء یا مهر میت ببینند، چنانچه مقصود داورا بفهماند ومعلوم باشد كه بای وصیت كردن نوشته، باید مطابق آن عمل كنند وهمچنین اگر بدانند مقصودش وصیت كردن نبوده وچیزیهای را نوشته است بعدا مطابق آن وصیت كند ووصیت كرده، ولی اگر ندانند كه بعدا وصیت كرده یا نه عمل به آن لازم نیست.

مسأله 2690 - كسی كه وصیت می كند باید بالغ باشد، بلی وصیت صبی دهساله اگر عاقل ودر وجوه معروف باشد صحیح است، ونیز باید وصیت كنند ه عاقل، واز روی اختیار وصیت كند.

مسأله 2691 - كسی كه از روی عمد مثلا زخمی به خود زده یا سمی خورده است كه به واسطه آن، یقین یا گمان به مردن او پیدا می شود، اگر وصیت كند كه مقداری از مال او را به مصرفی برسانند صحیح نیست.

مسأله 2692 - اگر انسان وصیت كند كه چیزی به كسی بدهند، در صورتی آن كسی آن چیز را مالك می شود كه آنرا رد ننماید، وقبول لازم نیست.

مسأله 2693 - وقتی انسان نشانه های مرگ را در خود دید، باید فورا امانتهای مردم را به صاحبانشان بر گرداند واگر به مردم بدهكار است وموقع دادن آن بدهی رسیده باید بدهد، واگر خودش نمی تواند بدهد، یا موقع دادن بدهی او نرسیده، باید وصیت كند وبر وصیت شاهد بگیرد، ولی اگر بدهی او معلوم باشد، وصیت كردن لازم نیست.

مسأله 2694 - كسی

كه نشانه های مرگ را در خود می بیند، اگر خمس وزكوة ومظالم بدهكار است، باید فورا بدهد واگر نمی تواند بدهد چنانچه از خودش مال دارد، یااحتمال می دهد كسی آنها را اداء نماید، باید وصیت كند. وهمچنین است اگر حج بر او واجب باشد. مسأله 2695 - كسی كه نشانه های مرگ را در خود می بیند، اگر نماز وروزه قضاء دارد، باید وصیت كند كه از ما لخودش باری آنها اجیر بگیرند، بلكه اگر مال نداشته باشد ولی احتمال بدهد كسی بدون انكه چیزی بگیرد آنها را انجام می دهد، باز هم واجب است وصیت نماید، واگر قضای نماز روزه او به تفصیلی كه در صفحه 225 بیان شد، ر پسر بزرگتر واجب باشد، باید به او اطلاع دهد، یا وصیت كند كه برای او بجا آورند.

مسأله 2696 - كسی كه نشانه های مرگ را در خود می بیند، اگر مالی پیش كسی دارد یادر جایی پنهان كرده است كه ورثه نمی دانند چنانچه به واسطه ندانستن، حقشان از بین بورد، باید به آنان اطلاع دهد، ولازم نیست باری بچه های صغیر خود قیم وسر پرست معین كند، ولی در صورتی كه بدون قیم مالشان از بین می رود، یا خودشان ضابع می شوند، باید باری آنان قیم امینی معین نماید.

مسأله 2697 - وصی باید مسلمان وعاقل باشد. ونیز باید بالغ باشد در صورتی كه به تنهایی وصی قرار داده شود.

مسأله 2698 - اگر كسی چند وصی برای خود معین كند، چنانچه اجازه داده باشد كه هر كدام به تنهایی به وصیت عمل كنند، لازم نیست در انجام وصیت از یكدیگر اجازه

بگیرند، واگر اجازه ناده باشد، چه گفته باشد كه هر دو باهم به وصیت عمل كند، یا نگفته باشد، باید با نظر یكدیگر به وصیت عمل نمایند واگر حاضر نشوند كه با یكدیگر به وصیت عمل كنند، حاكم شرع آنها را مجبور می كند واگر اطاعت نكنند، به جای آنان دیگران را معین می نماید.

مسأله 2699 - اگر انسان از وصیت خود بر گردد مثلا بگوید ثلث مالش را به كسی بدهند، بعد بگوید به او ندهند وصیت باطل می شود. واگر وصیت خود را تغییر دهد، مثل آنكه قیمی برای بچه های خود معین كند، بعد دیگری را بجای او قیم نماید، وصیت اولش باطل می شود باید به وصیت دوم او عمل نمایند.

مسأله 2700 - اگر كاری كند كه معلوم شود از وصیت خود بر گشته مثلا خانه ای را كه وصیت كرده به كسی بدهند بفروشد، یا دیگری را برای فروش آن وكیل نماید، وصیت باطل می شود.

مسأله 2701 - اگر وصیت كند چیزی معینی را به كسی بدهند، بعد وصیت كند كه نصف همان را به دیگری بدهند باید آن چیز را دو قسمت كنند وبه هر كدام از آن دو نفر یك قسمت آن را بدهند.

مسأله 2702 - اگر كسی در مرض كه به آن مرضی می میرد، مقداری از مالش را به كسی ببخشد ووصیت كند كه بعد از مردن او هم مقداری به كس دیگر بدهند، باید مالی را بخشیده از اصل تركه خارج كنند، چنانچه مالی كه وصیت كرده بیشتر از ثلث باقیمانده نباشد، یا اگر بیشتر است ورثه اجازه بدهند كه گفته او عملی شود، باید

به آنجه گفته عمل كنند، واگر بیشتر از ثلث باشد، ورثه هم اجازه ندهند، باید مالی را كه پیش از مرگ بخشیده بدهند وثلث باقیمانده مال دومی است.

مسأله 2703 - اگر وصیت كند كه ثلث مال او را نفروشند وعایدی آن را به مصرفی برسانند، باید مطابق گفته او عمل نمایند.

مسأله 2704 - اگر در مرضی كه به آن مرض می میرد، بگوید مقداری به كسی بدهكار است، چنانچه متهم باشد كه برای ضرر زدن به ورثه گفته است، باید مقداری را كه معین كرده از ثلث او بدهند واگر متهم نباشد وكسی هم منكر گفته او نشود، باید از اصل مالش بدهند.

مسأله 2705 - اگر وصیت كند به بچه ای كه ممكن است فلان زن حامله شود چیزی بدهند به نحو وصیت به فعل، چنانچه آن بچه بعد از مرگ موصی بدنیا آمد آن چیز را به او می دهند، والا در خیرات مصرف می شود، واگر وصیت كند كه مقداری از مالش مال بچه باشد كه در شكم مادر است بنحو وصیت به نتیجه اگر چه هنوز روح نداشته باشد، وصیت صحیح است، پس اگر زنده بدنیا امد، باید آنچه را كه وصیت كرده به او بدهند، واگر مرده بدنیا امد، وصیت باطل می شود وآنچه را كه برای او وصیت كرده، ورثه میان خودشان قسمت می كنند.

مسأله 2706 - اگر انسان بفهمد كسی او را وصی كرده، چنانچه به اطلاع وصیت كنند برساند كه بای انجام وصیت او حاضر نیست، لازم نیست بعد از مردن او به وصیت عمل كند، ولی اگر پیش از مردن او بفهمد كه او را وصی كرده، یا

بفهمد وبه اطلاع ندهد كه برای عمل كردن به وصیت حاضر نیست، در صورتی كه مشقت نداشته باشد، باید وصیت او را انجام دهد، ونیز اگر وصی پیش از مرگ، موقعی ملتفت شود كه مریض به واسطه شدت مرض نتواند به دیگری وصیت كند، باید وصیت را قبول نماید. مسأله 2607 - اگر كسی كه وصیت كرده بمیرد، وصی نمی تواند دیگری را برای انجام كارهای میت معین كند وخود از كار كناره نماید، ولی اگر بداند مقصود میت این نبوده كه خود وصی آن كار را انجام دهد، بلكه مقصودش فقط انجام كار بوده، می تواند دیگری را از طرف خود وكیل نماید.

مسأله 2708 - اگر كسی دو نفر را وصی كند، چنانچه یكی از آن دو بمیرد، یا دیوانه یا كافر شود لازم نیست حاكم شرع یك نف دیگر را بجای او معین كند، مگر آنكه شرط اجتماع در عمل نموده باشد، واگر هر دو بمیرند یا دیوانه، یا كافر شوند حاكم شرع دو نفر دیگر را معین می كند ولی اگر یك نفر بتواند وصیت را عملی كند، معین كردن دونفر لازم نیست.

مسأله 2709 - اگر وصی نتواند به تنهایی كارهای میت را انجام دهد، حاكم شرع برای كمك او یك نفر دیگر را معین می كند.

مسأله 2710 - اگر مقداری از مال میت در دست وصی تلف شود، چنانچه در نگهداری آن كوتاهی كرده ویا تعدی نموده، مثلا میت وصیت كرده است كه فلان مقدار به فقرای شهر بده واو مال را به شهر دیگر برده ودر را از بین رفته ضامن است واگر كوتاهی نكرده وتعدی هم ننموده ضامن نیست.

مسأله

2711 - هر گاه انسان كسی را وصی كند وبگوید كه اگر ان كس بمیرد فلانی وصی باشد، بعد از آنكه وصی اول مرد، وصی دوم باید كارهای میت را انجام دهد.

مسأله 2712 - حجی كه بر میت واجب است وبدهكاری وحقوقی راكه مثل خمس وزكوة ومظالم، اداء كردن آنها واجب است، باید از اصل مال میت بدهند، واگر چه میت برای آنها وصیت نكرده باشد.

مسأله 2713 - اگر مال میت از بدهی وحج واجب وحقوقی كه مثل خمس وزكوة ومظالم بر او واجب است زیاد بیاید، چنانچ وصیت كرده باشد كه ثلث یا مقداری از ثلث را به مصرفی برسانند، باید به وصیت او عمل كنند واگر وصیت نكرده باشد، آنچه می ماند مال ورثه است.

مسأله 2714 - اگر مصرفی را كه میت معین كرده، از ثلث مال او بیشتر باشد وصیت او در بیشتر از ثلث در صورتی صحیح است كه ورثه حرفی بزنند، یا كاری كنند كه معلوم شود عملی شدن وصیت را اجازه داده اند، وتنها راضی بودن آنان كافی نیست. واگر مدتی بعد از مردن او هم اجازه بدهند صحیح است.

مسأله 2715 - اگر مصرفی را كه میت معین كرده، از ثلث مال او بیشتر باشد، وپیش از مردن او ورثه اجازه بدهند كه وصیت او عملی شود، بعد از مردن او نمی توانند از اجازه خود بر گردند.

مسأله 2716 - اگر وصیت كند كه از ثلث او خمس وزكوة یا بدهی دیگر اورا بدهند وبرای نماز وروزه او اجیر بگیردن وكار مستحبی هم مثل اطعام به فقراء انجام دهند، باید اول بدهی او را از ثلث بدهند واگر چیزی

زیاد آمد برای نماز وروزه او اجیر بگیرند واگر از آن هم زیاد آمد به مصرف كار مستحبی كه معین كرده برسانند، وچنانچه ثلث مال او فقط به اندازه بدهی او باشد، ورثه هم اجازه ندهند كه بیشتر از ثلث مال مصرف شود، وصیت برای نماز وروزه وكارهای مستحبی باطل است ولی باید نماز وروزه او را از اصل مال بدهند

مسأله 2717 - اگر وصیت كند كه بدهی او را بدهند وبرای نماز وروزه مستحبی ااو اجیر بگیرید وكار مستحبی دیگر هم انجام دهند، چنانچه وصیت نكرده باشد كه اینها را از ثلث بدهند، باید بدهی او را از اصل مال بدهند واگر چیزی زیاد آمد، ثلث آن را به مصرف نماز وروزه وكارهای مستحبی كه معین كرده برسانند ودر صورتی كه ثلث كافی نباشد، ووصیت هم به ترتیب ذكر شده باشد، پس اگر ورثه اجازه بدهند، باید وصیت او عملی شود واگر اجازه ندهند، باید نماز وروزه را از ثلث دهند واگر چیزی زیاد آمد به مصرف كار مستحبی كه معین كرده برسانند.

مسأله 2718 - اگر كسی بگوید كه میت وصیت كرده فلان مبلغ به من بدهند، چنانچه دو مرد عادل گفته او را تصدیق كنند، یا قسم بخورد ویك مرد عادل هم گفته او را تصدیق نماید. یا یك مرد عادل ودو زن عادله، یا چهار زن عادله به گفته او شهادت دهند، باید مقداری را كه می گوید به او بدهند. واگر دو زن عادله شهادت دهند، نصف آن را واگر سه زن عادله شهادت دهند، باید سه چهارم آن را به او بدهند. ونیزی اگر دو مرد كافر ذمی كه در

دین خود عادل باشند گفته او را تصدیق كنند، در صورتی كه میت ناچار بوده است كه وصیت كند ومرد وزن عادلی هم در موقع وصیت نبوده، وصیت در سفر باشد باید چیزی را كه مطالبه می كند به او بدهند.

مسأله 2719 - اگر كسی بگوید من وصی میتم كه مال اور ا به مصرفی برسانم، یا میت مرا قیم بچه های خود قرار داده، در صورتی باید حرف او را قبول كرد كه دو مرد عادل گفته او را تصدیق نمایند.

مسأله 2720 - اگر وصیت كند چیزی به كسی بدهند وآن كس پیش از آنكه قبول كند یا رد نماید بمیرد، تا وقتی ورثه او وصیت را رد نكرده اند، می توانند آن چیز را قبلو نمایند ولی این در صورتی است كه وصیت كنند ه از وصیت خود بر نگردد وگرنه حقی به آن چیز ندارند.

احكام ارث

مسأله 2721 - كسانی كه به واسطه خویشی ارث می برند سه دسته هستند : دسته اول - پدر ومادر واولاد میت وبا نبودن اولاد، اولاد هر چه پایین روند، هر كدام آنان كه به میت نزدیكتر است ارث می برد وتا یكنفر از این دسته هست دسته دوم ارث نمی برند. دسته دوم - جد یعنی پدر بزرگ وجده، یعنی مادر بزرگ وخواهر وبرادر وبا نبودن برادر وخواهر، اولاد ایشان هر كدام آنان كه به میت نزدیكتر است ارث می برد وتا یكنفر از این دسته هست دسته سوم ارث نمی برند. دسته سوم - عمو وعمه ودایی وخاله واولاد آنان وتا یكنفر از عموها وعمه ها ودایی وخاله های وخاله واولاد آنان ارث نمی برند

ولی اگر میت عموی پدر وپسر عموی پدر ومادری داشته باشد، ارث به پسر عموی پدر ومادری می رسد وعموی پدری ارث نمی برد.

مسأله 2722 - اگر عمو وعمه ودایی وخاله خود میت واولاد انان واولاد اولاد آنان نباشند، عمو وعمه ودایی وخاله پدر ومادر میت ارث می برند واگر اینها نباشند، اولادشان ارث می برند واگر اینها هم نباشند، عمو وعمه ودایی وخاله جد وجده میت، واگر اینها هم نباشند، اولادشان ارث می برند.

مسأله 2723 - زن وشوهر به تفصیلی كه در چند صفحه بعد بیان می شود، از یكدیگر ارث می برند.

ارث دسته اول

مسأله 2724 - اگر وارث میت فقط یك نفر از دسته اول باشد، مثل پدر یا مادر یا یك پسر یا یك دختر باشد، همه مال میت به او می رسد، واگر چند پسر یا چند دختر باشند، همه مال به طوری مساوی بین آنان قسمت می شود، واگر یك پسر ویك دختر باشند، مال را سه قسمت می كنند، دو قسمت را پسر ویك قسمت را دختر می برد واگر چند پسر وچند دختر باشند، مال را طوری قسمت می كنند كه هر پسری دو برابر دختر ببرد.

مسأله 2725 - اگر وارث میت فقط پدر ومادر او باشند. مال سه قسمت می شود، دو قسمت آن را پدر ویك قسمت را مادر می برد، ولی اگر میت دو برادر، یا چهار خواهر، یا یك برادر ودو خواهر داشته باشد كه همه آنان پدری باشند یعنی پدر آنان با پدر میت یكی باشد، خواه مادرشان هم با مادر میت یكی باشد یا نه، اگر چه تا میت پدر ومادر دارد اینها

ارث نمی برند، اما به واسطه بودن اینها مادر شش یك مال را می برد وبقیه را به پدر می دهند.

مسأله 2726 - اگر وارث میت فقط پدر ومادر ویك دختر باشند، چنانچه میت دو برادر یا چهار خواهر یا یك برادر ودو خواه رپدری نداشته باشد، مال را پنج قسمت می كنند، پدر ومادر هر كدام یك قسمت ودختر سه قسمت آن را می برد واگر دو برادر یا چهار خواهر یا یك برادر ودو خواهر پدری داشته باشد، مال را شش قسمت می كنند، پدر ومادر، هر كدام یك قسمت ودختر سه قسمت می برد ویك قسمت باقیمانده را چهار قسمت می كنند یك قسمت را به پدر وسه قسمت را به دختر می دهند مثلا اگر مال میت را 24 قسمت كنند، 15 قسمت آن را به دختر و 5 قسمت آن را به پدر و 4 قسمت آن را به مادر می دهند.

مسأله 2727 - اگر وارث میت فقط پدر ومادر ویك پسر باشند، مال را شش قسمت می كنند، پدر ومادر هر كدام یك قسمت وپسر چهار قسمت آن را می برد. واگر چند پسر یا چند دختر باشند، آن چهار قسمت را به طور مساوی بین خودشان قسمت می كنند واگر پسر ودختر باشند، آن چهار قسمت را طوری تقسیم می كنند كه هر پسری دو برابر دختر ببرد.

مسأله 1728 - اگر وارث میت فقط پدر ویك پسر، یا مادر ویك پسر باشند، مالی را شش می كنند، یك قسمت آن را پدر یا مادر وپنج قسمت را پسر می برد.

مسأله 2729 - اگر وارث میت فقط پدر، یا

مادر، با پسر ودختر باشند، مال را شش قسمت می كنند یك قسمت آنر ا پدر، یا مادر می برد وبقیه را طوری قسمت می كنند كه هر پسری دو برابر دختر ببرد.

مسأله 2730 - اگر وارث میت فقط پدر ویك دختر، یا مادر ویك دختر باشند، مال را چهار قسمت می كنند، یك قسمت آن را پدر یا مادر وقیه را دختر می برد.

مسأله 2731 - اگر وارث میت فقط پدر وچند دختر یا مادر وچند دختر باشند، مال را پنج قسمت می كنند، یك قسمت را پدر یا مادر می برد وچهار قسمت را دخترها به طور مساوی بین خودشان قسمت می كنند.

مسأله 2732 - اگر میت اولاد نداشته باشد.، نوه پسری او اگر چه دختر باشد، سهم پسر میت را می برد ونوه دختری او اگر چه پسر باشد، سهم دختر میت را می برد، مثلا اگر میت یك پسر از دختر خود ویك دختر از پسرش داشته باشد، مال را سه قسمت می كنند یك قسمت را به پسر دختر ودو قسمت را به دختر پسر می دهند.

ارث دسته دوم

مسأله 2733 - دسته دوم از كسانی كه به واسطه خویشی ارث می برند، جد یعنی پدر بزرگ وجده یعنی مادر بزرگ وبرادر وخواهر میت است، واگر برادر وخواهر نداشته باشد، اولادشان ارث میبرند.

مسأله 2734 - اگر وارث میت فقط یك برادر، یا یك خواهر باشد، همه مال به او می رسد، واگر چند برادر پدر ومادری، یا چند خواهر پدر ومادری باشند، مال به طور مساوی بین آنان قسمت می شود، واگر برادر وخواهر پدر ومادری باهم باشند، هر برادری دو برابر

خواهر می برد، مثلا اگر دو برادر ویك خواهر پدر ومادری دارد، مال را پنج قسمت می كنند، هر یك از برادرها دو قسمت وخواهر یك قسمت آن را می برد

مسأله 2735 - اگر میت برادر وخواهر پدر ومادری دارد، برادر وخواهر پدری كه از مادر با میت ارث نمی برد، واگر برادر وخواهر پدر ومادری ندارد، چنانه فقط یك خواهر یا یك برادر پدری داشته باشد، همه مال به او می رسد، واگر چند برادر یا چند خواهر پدری داشته باشد، مال به طور مساوی بین آنان قسمت می شود واگر هم برادر وهم خواهر پدری داشته باشد، هر برادری دو برابر خواهر می برد.

مسأله 2736 - اگر وارث میت فقط یك خواهر یا یك برادر مادری باشد كه از پدر با میت جداست، همه مال به او می رسد، واگر چند برادر مادری یا چند خواه رمادری یا چند برادر وخواهر مادری باشند، مال به طور مساوی بین آنان قسمت می شود.

مسأله 2737 - اگر میت برادر وخواهر پدر ومادری وبرادر وخواهر پدری ویك برادر یا یك خواهر مادری داشته باشد، برادر وخواهر پدری ارث نمی برند ومال را شش قسمت می كنند، یك قسمت آن را به برادر یا خواهر مادری وبقیه را به برادر وخواهر پدر ومادری می دهند وهر برادری در برابر خواهر می برد.

مسأله 2738 - اگر میت برادر وخواهر پدر ومادری وبرادر وخواهر پدری وبرادر وخواهر مادری داسته باشد، برادر وخواهر پدری ارث نمی برند ومال را سه قسمت می كند، یك قسمت آن را برادر وخواهر مادری به طور مساوی بین خودشان قسمت می كنند وبقیه

را به برادر وخواهر پدر ومادری می دهند وهر برادری دو برابر خواهر می برد.

مسأله 2739 - اگر وارث ممیت فقط برادر وخواهر پدری ویك برادر مادری یا یك خواهر مادری باشد، مال را شش قسمت می كنند، یك قسمت آن را برادر یا خواهر مادری می برد وبقیه را به برادر وخواهر پدری می دهند وه ربرادری دو برابر خواهر می برد.

مسأله 2740 - اگر وارث میت فقط برادر وخواهر پدری وچند برادر وخواهر مادری باشند 7 مال را سه قسمت می كنند، یك قسمت آن را برادر وخواهر مادری به طور مساوی بین خودشان قسمت می كنند وبقیه را به برادر وخواهر پدری می دهند وهر برادری دو برابر خواهر می برد.

مسأله 2741 - اگر وارث میت فقط برادر وخواهر وزن او باشند، زن ارث خود را به تفصیلی كه در چند صفحه بیان می شود می برد. وخواهر وبرادر به طوری كه

در مسائل گذشته بیان شد ارث خود را می برند، ونیز اگر زنی بمیرد ووارث او فقط خواهر وبرادر شوهر او باشند، شوهر نصف مال را می برد وخواهر وبرادر به طوری كه در مسائل پیش ذكر شد ارث خود را می برند. ولی برای انكه زن با شوهر ارث می برد از سهم برادر وخواهر مادری پیزی كم نمی شود، واز سهم برادر وخواهر پدر ومادری یا پدری كم می شود، مثلا اگر وارث میت شوه وبرادر وخواهر مادری وبرادر وخواهر پدر ومادری او باشد، نصف مال به شوهر می رسد ویك قسمت از سه قسمت اصل مال را به برادر وخواهر مادری می دهند وآنجه می ماند مال

برادر وخواهر پدر ومادری است، پس اگر همه مال او شش تومان باشد سه تومان به شوهر ودو تومان به برادر وخواه رمادری ویك تومان به برادر وخواه رپدر ومادری می دهند.

مسأله 2742 - اگر میت خواهر وبرادر نداشته باشد، سهم ارث آنان را به اولادشان می دهند وسهم برادر زاده وخواهر زاده مادری به طور مساوی بین آنان قسمت می شود واز سهمی كه به برادر زاده وخواه رزاده پدری یا پدر ومادری می رسد، هر پسری دو برادر دختر می برد.

مسأله 2743 - اگر وارث میت فقط یك جد یا یك جده است، چه پدری باشدیامادری، همه مال به اومی رسد وبابودن جد میت پدرجد او ارث نمی برد.

مسأله 2744 - اگر وارث میت فقط جدوجده پدری باشند، مال سه قسمت می شود دوقسمت راجد ویكقسمت راجده می برد واگر جدوجده مادری باشند، مال رابه طور مساوی بین خودشان قسمت می كنند.

مسأله 2745 - اگروارث میت فقط یك جد یاجده پدری ویك جد یا جده مادری باشند سه قسمت می شود، دو قسمت را جد یا جده پدری ویك قسمت را جد یا جده مادری می برد.

مسأله 2746 - اگر وراث میت جد وجده مادری باشند مال سه قسمت می شود، یك قسمت آن راجد وجده مادری به طور مساوی بین خودشان قسمت می كنند ودو قسمت آن را به جد وجده پدری می دهند وجد دو برابر جده می برد.

مسأله 2747 - اگر وارث میت فقط زن وجد وجده پدری وجد وجده مادری اوباشند زن ارث خود رابه تفصیلی كه در چند صفحه بعد بیان می شود می برد ویك قسمت

از سه قسمت اصل مال را به جد یا وجده مادری می دهند كه به طور مساوی بین خودشان قسمت می كنند، وبقیه را به جد وحده پدر یمی دهند وجد دو برابر جده می برد. واگر وارث میت شوهر وجد وجده باشند، شوهر نصف مال را می برد وجد وجده به دستوری كه در مسائل گذشته گفته شد، ارث خود را می برند.

ارث دسته سوم

مسأله 2748 - دسته سوم عمو وعمه ودایی وخالی واولاد آنان است به تفصیلی كه بیان شد كه اگر ااز طبقه اول ودوم كسی نباشد، اینها ارث می برند.

مسأله 2749 - اگر وارث میت فقط یك عمو یا یك عمه است، چه پدر ومادری باشد یعنی با میت از یك پدر ومادر باشد، یا پدری باشد یا مادری، همه مال به او می رسد، واگر چند عمو یا جند عمه باشند وهمه پدر ومادری، یا همه پدری باشند، مال به طور مساوی بین آنان قسمت می شود، واگر عمو وعمه هر دو باشند وهمه پدر ومادری، یا همه پدری باشند، عمو دو برابر عمه می برد مثلا اگر وارث میت دو عمو ویك عمه باشند، مال را پنج قسمت می كنند، یك قسمت را به عمه می دهند وچهار قسمت را عموها به طور مساوی بین خودشان قسمت می كنند.

مسأله 750 - اگر وارث میت فقط چند عموی مادری یا چند عمه مادری یا عمو وعمه مادری باشند، مال به طور مساوی بین آنان قسمت می شود.

مسأله 2751 - اگر وارث میت جند عمو وعمه باشند وبعضی پدری وبعضی مادری وبعضی پدر ومادری باشند، عمو وعمه پدری ارث نمی برند،

پس اگر میت یك عمو یا یك عمه مادری دارد، مال را شش قسمت می كنند، یك قسمت را به عمو یا عمه مادری وبقیه را به عمو وعمه پدر ومادری می دهند وعموی پدر مادری دو برابر عمه پدر ومادری می برد، واگر هم عمو وهم عمه مادری دارد، مال را سه قسمت می كنند دو قسمت را به عمو وعمه پدر ومادری می دهند وعمو درو برابر عمه می برد ویك قمست را به عمو وعمه مادری می دهند كه به طور مساوی بین خودشان قسمت می كنند واحتیاط آن است كه در تقسیم با یكدیگر صلح كنند.

مسأله 2752 - اگر وارث میت فقط یك دیی، یا یك خاله باشد، همه مال به او می رسد واگر هم دایی وهم خاله باشند وهمه پدر ومادری، یا پدری، یا مادری باشند، مال به طور مساوی بین آنان قسمت می شود واحتیاط آن است كه در تقسم بایكدیگر صلح كنند.

مسأله 2753 - اگر وارث میت فقط یك دایی، یا یك خاله مادری، ودایی وخاله پدر ومادری ودایی وخاله پدر باشند، دایی وخاله پدری ارث نمی برند، ومال را شش قسمت می كنند، یك قسمت را به دایی یا خاله مادری و بقیه را به دایی وخاله پدر ومادری می دهند واحتیاط آن است كه در تقسیم با یكدیگر صلح كنند.

مسأله 2754 - اگر وارث فقط دایی وخاله پدری ودایی وخاله مادری ودایی وخاله پدر ومادری باشند، دایی وخاله پدری ارث نمی برند وباید مال را سه قسمت كنند، یك قسمت آن را دایی وخاله مادری به طور مساوی بین خودشان قسمت نمایند وبقیه را به

دایی وخاله پدری او بدهند واحتیاط آن است كه در تقسیم آن با یكدیگر صلح كنند.

مسأله 2755 - اگر وارث میت یك دایی یا یك خاله ویك عمو یا یك عمه باشند مال را سه قسمت می كنند، یك قسمت رادایی یا یا خاله وبقیه را عمو یا عمه می برد.

مسأله 2756 - اگر وارث میت یك دایی یا یك خاله وعمو وعمه باشند، چنانچه عمو وعمه،، پدر ومادری یا پدری باشند، مال را سه قسمت می كنند، یك قسمت را دایی یا خاله می برد واز بقیه دو قسمت به عمو ویك قسمت به عمه می دهند، بنابر این اگر مال را نه قسمت كنند یه قسمت را به دایی یا خال وچهار قسمت را به عمو ودو قسمت را به عمه می دهند.

مسأله 2757 - اگر وارث میت یك دایی یا یك خاله ویك عمو یا یك عمه مادری وعمو وعمه پدر ومادری یا پدری باشند، مال را سه قسمت می كنند، یك قسمت آن را به دایی یا خاله می دهند ودو قسمت با قیمانده را شش قسمت می كنند، یك قسمت را به عمو یا عمه مادری وبقیه را به عمو وعمه پدر ومادری یا پدری می دهند وعمو دو برابر عمه می برد. بنا بر این اگر مال را نه قسمت كنند، سه قسمت را به دایی یا خاله، ویك قسمت را به عمو یا عمه مادری، وپنج قسمت دیگر را به عمو وعمه پدر ومادری یا پدری می دهند.

مسأله 2758 - اگر وارث میت یك دایی یا یك خاله وعمو وعمه مادری وعمو وعمه پدر ومادری یا پدری

باشند، مال را یه قسمت می كنند، یك سهم آن را به طور مساوی بین عمو وعمه مادری قسمت می كنند ودو سهم دیگر را بین عمو وعمه پدر ومادری ای پدری قسمت می نمایند وعمو دو برابر عمه می برد. بنابر این اگر مال را نه قسمت كنند، سه قسمت آن، سهم خاله یا دایی ودو قسمت سهم عمو وعمه مادری وچهار قسمت سهم عمو وعمه پدر ومادری یا پدری می باشد.

مسأله 2759 - اگر وارث میت چند دایی وچند خاله باشند كه همه پدر ومادری یا پدری یا مادری باشند وعمو وعمه هم داشته باشد، مال سه سهم می شود، دو سهم آن را به دستوری كه در مسأله پیش گفته شد، عمو وعمه بین خودشان قسمت می كنند ویك سهم آن را دایی ها وخاله ها به طور مساوی بین خودشان قسمت می نمایند.

مسأله 2760 - اگر وارث میت دای یا خاله مادری وچند دایی وخاله پدر ومادری یا پدری وعمو وعمه باشند، مال سه سهم می شود، ودو سهم می شود، ودو سهم آن را به دستوری كه سابقا گفته شد عمو وعمه بین خودشان قسمت می كند، پس اگر میت یك دای یا یك خاله مادری دارد یك سهم دیگر آن را شش قسمت می كنند یك قسمت را به دایی یا خاله مادری می دهند وبقیه را بهدایی وخاله پدر ومادری یا پدری می دهند ككه بنا بر احتیاط باید در تقسیم آن باهم صلح كنند واگر چند دایی مادری یا چند خاله مادر یا هم دایی مادری وهم خاله مادری دراد آن یك سهم را سه قسمت می

كنند، یك قسمت را دایی ها وخاله های مادری به طور مساوی بین خودشان قسمت می كنند وبقیه را به دای وخاله پدر ومادری یا پدری می دهند كه بنا بر احتیاط در تقسیم آن باهم صلح كنند.

مسأله 2761 - اگر میت عمو وعمه ودایی وخاله نداشته باشد، مقداری كه به عمو وعمه می رسد، به اولاد آنان ومقداری كه به دایی وخاله می رسد، به اولاد آنان داده می شود.

مسأله 1762 - اگر وارث میت عمو وعمه ودایی وخاله پدر وعمو وعمه ودایی وخاله مادر او باشند، مال سه سهم می شود، یك سهم آن را عمو وعمه ودایی وخاله مادر میت به طور مساوی بین خودشان قسمت می كنند، ودو سهم دیگر آن را سه قسمت می كنند، یك قسمت را دایی وخاله پدر میت به طور مساوی بین خودشان قسمت می نمایند، ودو قسمت دیگر آن را به عمو وعمه پدر میت می دهند وعمو دو برابر عمه می برد.

ارث زن وشوهر

مسأله 2763 - اگر زنی بمیرد واولاد نداشته باشد، نصف همه مال را شوهر او وبقیه راورثه دیگر می برند، واگر از آن شوهر یا از شوهر دیگر اولاد داشته باشد، چهار یك همه مال را شوهر وبقیه راورثه دیگر می برند.

مسأله 2764 - اگر مردی بمیرد واولاد نداشته باشد، چهار یك مال او را زن وبقیه را ورثه دیگر می برند، واگر از ان زن یا از زن دیگر اولاد داشته باشد، هشت یك مال را زن وبقیه را ورثه دیگر می برند، وزن از زمین خانه مسكونی، نه از خود زمین ونه از قیمت آن ارث نمی برد، وفرقی بین

زن بچه دار وغیر او نیست وهمچنین از زمین باغ وزراعت وزمینهای دیگر ارث نمی برد، ونیز از خود هوایی خانه مانند بنا ودرخت ارث نمی برد، ولی از قیمت آنها ارث می برد وهمچنین از درخت وزراعت وساختمانی كه در زمین باغ وزراعت وزمینهای دیگر است.

مسأله 2765 - اگر زن بخواهد در چیزهایی كه از آنها ارث نمی برد، مانند زمین خانه مسكونی، تصرف كند، باید از ورثه دیگر اجازه بگیرد. وچنانچه پیش از دادن سهم زن، اینها را بفروشند صحیح است واازه زن شرط صحة معامله نیست.

مسأله 2766 - اگر بخواهند بنا ودرخت، مانند آن را قیمت نمایند، باید حساب كنند كه اگر آنها بدون اجاره در زمین بمانند تا از بین بروند، چقدر ارزش دارند وسهم زن را از آن قیمت بدهند.

مسأله 2767 - مجرای آب قنات ومانند آن حكم زمین را دارد وآجر وچیزهایی كه در آن بكار رفته، در حكم ساختمان است.

مسأله 2768 - اگر میت بیش از یك زن داشته باشد، چنانچه اولاد نداشته باشد چهار یك مال، واگر اولاد داشته باشد، هشت یك مال به شرحی كه بیان شد، به طور مساوی بین زنهای او قسمت می شود، اگر چه شوهر با هیچ یك از آنان یا بعض آنان نزدیكی نكرده باشد، ول اگر در مرضی كه به آن مرض از دنیا رفته، زنی را عقد كرده وبا او نزدیكی نكرده است، آن زن از او ارث نمی برد وحق مهر هم ندارد.

مسأله 2769 - اگر زن در حال مرض شوهر كند وبه همان مرض بمیرد شوهرش اگر چه به او نزدیكی نكرده باشد، از او ارث می

برد.

مسأله 2770 - اگر زن را به ترتیبی كه در احكام طلاق گفته شد، طلاق رجعی بدهند ودر بین عده بمیرد، شوهر از او ارث می برد. ونیز اگر شوهر در بین عده زن بمیرد، زن از او ارث می برد، ولی اگر بعد از گذشتن عده رجعی یا در عده طلاق بائن یكی از آنان بمیرد، دیگری از او ارث نمی برد.

مسأله 2771 - اگر شوهر در حال مرض عیالش را طلاق دهد وپیش از گذشتن دوازده ماه هلالی بمیرد، زن با دو شرط از او ارث می برد، اول - آنكه در این مدت شوهر دیگر نكرده باشد. دوم - شوهر در مرضی كه در آن مرض زن راطلاق داده،

به واسطه آن مرض یا به جهت دیگری بمیرد، پس ار از آن مرض خوب شود. وبه جهت دیگری از دنیا برود. زن از او ارث نمی برد.

مسأله 2772 - لباسی كه مرد برای زن خود گرفته، اگر زیادتر از متعارف باشد، بعد از مردن شوهر، جزء مال شوهر است واگر به مقدار متعارف باشد ولو نپوشیده باشد جزء مال شوهر نیست.

مسائل متفرقه ارث

مسأله 2773 - قرآن وانگشتر وشمشیر میت ولباسی را كه پوشیده یا مهیا شده برای پوشیدن مال پسر بزرگتر است واگر میت از سه چیز اول بیشتر از یكی دارد، مثلا دو قرآن یا دو انگشتر دارد یكی بیشتر مال او نیست ولی لباس هر چه باشد به او تعلق دارد.

مسأله 2774 - اگر پسر بزرگ میت بیش از یكی باشد مثلا از دوزن او در یك وقت دو پسر به دنیا آمده باشند، باید لباس وقرآن وانگشتر وشمشیر میت را به

طور مساوی بین خودشان قسمت كنند.

مسأله 1775 - اگر میت قرض داشته باشد، چنانچ قرضش به اندازه مال او یا زیادتر باشد، باید چهار چیزی هم كه مال پسر بزرگتر است ودر مسأله پیش ذكر شد، به قرض او بدهند، واگر قرضش كمتر از مال او باشد، نباید از آن چهار چیزی كه به پسر بزرگتر می رسد، به نسبت به قرض او بدهند، مثلا اگر همه دارایی او شصت تومان است وبه مقدار بیست تومان آن از چیزهایی است كه مال پسر بزرگتر است وسی تومان هم قرض دارد، قرض را از چهل تومان باقی می دهند.

مسأله 2776 - مسلمان از كافر ارث می برد ولی كافر اگر چه پدر یا پسر میت باشد از او ارث نمی برد.

مسأله 2777 - اگر كسی یكی از خویشان خود را عمدا وبه ناحق بكشد، از او ارث نمی برد، ولی اگر از روی خطا باشد مثل آنكه سنگ را به هوا بیندازد. واتفاقا به یكی از خویشان او بخورد واو را بكشد از او ارث می برد ولی از دیه قتل كه بعدا بیان می شود ارث نمی برد.

مسأله 2778 - هر گاه بخواهند ارث را تقسیم كنند، برای بچه از كه در شكم است كه اگر زنده بدنیا بیاید ارث می برد، سهم دو پسر را كنار می گذارند. ولی اگر احتمال بدهند بیشتر است مثلا احتمال بدهند كه زن به سه بچه حامله باشد، سهم سه پسر را كنار می گذارند، وچنانچه مثلا یك پسر یا یك دختر به دنیا آمده، زیادی را ورثه بین خودشان تقسیم می كنند.

احكام حدی كه برای بعضی از گناهان معین شده است

مسأله 2779 - اگر كسی

با یكی از محرمهای خود كه مثل مادر وخواهر با او نسبت دارند زنا كند، به حكم حاكم شرع باید او را بكشند وبنا بر احتیاط با یك ضریه شمشیر در گردن باشد، وهمچنین است اگر مرد كافر با زن مسلمان زنا كند. ودر اخبار بسیار وارد شده است كه انجام داد نیكی از حدها باعث می شود كه مردم كار نا مشروع نكنند ودنیا وآخرت انان را حفظ می كند ومنفعتش برای آنان بیشتر است از اینكه چهل روز باران ببارد.

مسأله 2780 - اگر مرد آزادی زنا كند، باید او را صد تازیه بزنند، وچنانچه سه مرتبه زنا كند ودر هر دفعه صد تازیانه اش بزنند، در دفعه چهارم باید او را بكشند. ولی كسی كه زن عقدی دائمی یا مملو كه دارد، ودر حالی كه بالغ وعاقل وآزاد بوده با او نزدیكی كرده وهر وقت هم بخواهد می تواند با او نزدیكی كند، اگر با زنی كه بالغه وعاقله است زنا كند، باید او را سنگسار نمایند.

مسأله 2781 - اگر مرد ببیند كه كسی با زن او زنا كند، چنانچه نترسد كه به او ضرری بزنند، می تواند هر دو را بكشد. واگر آنان را نكشد، آن زن بر او حرام نمی شود.

مسأله 2782 - اگر مرد مكلف عاقلی با مكلف عاقل دیگر لواط كند، باید هر دوی آنان را بكشند. وحاكم شرع می تواند لواط كننده را با شمشیر بكشد، یا دست وپای او را ببندد واز جای بلندی به زیر اندازد، ویا دیواری را روی او خراب كند، ویا سنگسار نماید ولی جواز زنده به آتش سوزاندن معلوم نیست.

مسأله 2783

- اگر یك نفر كس دیگر را امر كند كه به ناحق كسی را بكشد در صورتی كه قاتل وكسی كه به او دستور داده هر دو مكلف وعاقل باشند، قاتل را باید كشت وكسی كه او را امر كرده باید حبس كرد تا بمیرد.

مسأله 2784 - اگر فرزند، پدر یا مادر را عمدا بكشد، باید او را بكشند. ولی اگر پدری فرزند خود را عمدا بكشد، باید به دستوری كه در احكام دیه گفته می شود دیه بدهد وهر قدر كه حاكم شرع صلاح می داند او را بزند.

مسأله 2785 - هر گاه كسی پسری را از روی شهوت ببوسد، حاكم شرع از سی تا نودونه هرقدر صالح می داند، تازیانه به او می زند. وروایت شده است كه خداوند عالم دهانه ای از آتش به دهان او می زند وملائكه آسمان وزمین وملائكه رحمت وغضب بر او لعنت می كنند وجهنم برای او مهیا خواهد بود. ولی اگر توبه كند توبه او قبول می شود.

مسأله 2786 - اگر كسی مرد وزن را برای زنا، یامرد وپسر رابرای لواط بهم برساند، چنانچ آن كس زن باد، باید هفتاد وپنج تازیانه به او بزنند واگر مرد باشد بعد از هفتاد وپنج تازیانه باید سر اور ا تراشند ودر كوچه وبازار بگردانند واز محلی كه در آن محل این كار را كرده بیرونش كنند.

مسأله 2787 - اگر كسی بخواهد با زنی زنا كند، یا با پسری لواط نماید وبدون انكه او را بكشند جلوگیری از او ممكن نباشد، كشتن او جایز است.

مسأله 2788 - اگر كسی به مرد یا زن مسلمانی كه بالغ وعاقل وآزاد است

ومتظاهر به زنا ولواط نیست نسبت زنا یا لواط بدهد، یا ولدالزنا بگوید، باید هشتاد تازیانه متوسطه كه خیلی شدید نباشد از روی لباس به او بزنند.

مسأله 2789 - كسی كه مكلف وعاقل است اگر از روی اختیار شراب بخورد، در دفعه اول ودوم باید تمام بدنش را غیر از عورت رهنه كنند در صورتی كه مرد باشد وهشتاد تازیانه به او بزنند ودر دفعه سوم باید او را بكشند.

مسأله 2790 - كسی كه مكلف وعاقل است اگر چهار نخود ونیم طلای سكه دار یا چیز دیگری را كه به این مقدار ارزش دارد بدزدد، چنانچه شرطهایی را كه در شرع برای ان معین شده دارا باشد، در دفعه اول باید چهار انگشت دست راست او را از بیخ ببرند وكف دست وشست او را بگذارند ود ردفعه دوم بنا بر احتیاط باید پای چب او را از وسط قدم ببرند ودر دفعه سوم باید او را حبس كنند تا بمیرد، چنانچه مال دارد خرج او را از مال خودش، واگر ندارد از بیت المال بدهند ودر صورتی كه در زندان دزدی كند، باید او را بكشند.

احكام دیه

احكام دیه

مسأله 2791 - اگر كسی عمدا وبه ناحق دیگری را بكشد، ولی كشته می تواند قاتل را عفو كند یا بكشد، یا مقداری كه در

مسأله بعد گفته می شود از او دیه بگیرد، ولی جواز كشتن قاتل مشروط به شروطی است : 1 - آنكه اگر مقتو لكافر است او مسلمان نباشد. 2 - اگرمقتول زن است قاتل مرد نباشد یا نصف دیه را به ولی قاتل بدهند. 3 - آنكه ملكف وعاقل وبالغ باشد اما اگر

از روی خطا بكشد مثلا برای حیوانی تیر بیندازد واشتباها كسی را بكشد، ولی كشته حق ندارد او را بكشد، اما می تواند دیه بگیرد با شروطی كه بعد گفته خواهد شد.

مسأله 2792 - دیه از كه قاتل مرد مسلمان آزاد، بدهد یكی از شش چیز است : اول - صد شتر كه داخل سال ششم شده باشند ودر صورتی كه قتل عمدی نباشد سن شترها كمتر از این است. دوم - دیست گاو. سوم - هزار گوسفند. چهارم - دویست حله وهر حله دو پارچه ایست كه در یمن می بافند. پنجم - هزار مثقال شرعی طلا كه هر مثقال ان 18 نخود است. ششم - ده هزار درهم كه هر درهمی 6 / 12 نخود نقره سكه دار است.

مسأله 2793 - دیه چند چیز مثل دیه كشتن است كه مقدار آن در مسأله پیش بیان شد : او ل - آنكه دو چشم كسی را كور كند، واگر یك چشم او را كور كند، باید نصف دیه كشتن را بدهد مگر آنكه بیش از یك چشم نداشته باشد، خلقتا یا به سببی از طرف خدا كه در این صورت باید دیه تمام بدهد. دوم - دو گوش كسی را ببرد، یا كاری كند كه هر دو گوش او كر شود، واگر یك گوش او را ببرد یا كر كند، باید نصف دیه كشتن را بدهد واگر نرمه گوش او را ببرد، باید ثلث دیه كشتن را بدهد. سوم - تمام بینی یا نرمه بینی كسی را ببرد. چهارم زبان كسی را كه لال نیست از بیخ ببرد، واگر مقداری ز آن را ببرد

باید به نسبت حروفی كه به جهت قطع آن مقدار از زبان از بین رفته وبه نسبت مساحت دیه بدهد - مثلا اگر نصف زبان كسی را قطع وبه واسطه آن نصف حروف از بین برود، باید نصف دیه كشتن را بدهد، ود رصورت اختلاف باید مصالحه نمایند مثلا اگر نصف زبان كسی را ببرند وبه واسطه آن دو ثلث حروف از بین برود نصف دیه را باید بدهد، ودر زیادی تا دو ثلث دیگر باید مصالحه شود، واگر زبان كسی را كه لال است از بیخ ببرد سه یك دیه را باید بدهد. پنجم - تمام دندانهای مردی را از بین ببرد ودیه هر كدام از دوازده دندان جلوی دهان كه شش عدد بالا وشش عدد پایین می باشد پنجاه مثقال. شرعی طلا است وهر مثقال شرعی 18 نخود است واگر یكی از شانزده دندان عقب را كه هشت عدد آنها بالا وهشت عدد پایین است از بین ببرد باید بیست وپنج مثقال شرعی طلا بدهد - واگر دندانهای زنی را از بین ببرد، تا ثلث مساوی با مرد است واز ثلث كه بگذرد دیه دندانهای آن نصف دیه دندانهای مرد است. ششم - هر دو دست سالم كسی را از بند جدا كند واگر یك دست را از بند جدا كند باید نصف دیه كشتن را بدهد، واگر شل باشد در دو دست او دو سوم دیه كشتن ودر یكی ثلث دیه كشتن ثابت است. هفتم - ده اگشت اصلی مردی را ببرد ودیه هر انگشت ده یك دیه كشتن است وچنانچه انگشت زیادی باشد ثلث دیه انگشت اصلی را دارد، واگر انگشت

زنی را ببرد تا موقعی كه به سه یك برسد مساوی مرد است واگر از سه یك گذشت نصف دیه انگشتان مرد است، مثلا اگر سه انگشت زن را ببرد سی شتر باید بدهد واگر چهار انگشت او را ببرد بیست شتر باید بدهد. هشتم - پشت كسی را طوری بكشند كه دیگر درست نشود. نهم - هر دو پستان زنی را ببرد واگر یكی از آنها را ببرد، باید نصف دیه كشتن را بدهد. دهم - ه ردو پای كسی را تا مفصل یا همه ده انگشت پا را ببرد ودیه هر انگشت، ده یك دیه كشتن است. یازدهم - تخمهای مردی را از بین ببرد. دوازدهم - طوری به كسی آسیب برساند كه عقل او از بین برود. سیزدهم - به كسی صدمه ای بزند كه دیگر وی خوب وبد را نفهمد.

مسأله 2794 - اگر انسان كسی را عمدا وبه ناحق بكشد، باید دو ماه روزه بگیرد وشصت فقیر را سیر كند ویك بنده آزاد نماید، ولی اگر اشتباها بكشد، باید دیه او را بدهد. اگر خطای باشد دیه را اقوام پدری او باید بدهند ویك بنده آزاد كند واگر نتواند بنده آزاد كند، دو ماه روزه بگیرد واگر این را هم نتواند، شصت فقیر را سیر كند.

مسأله 2795 - كسی كه سوار حیوان است، اگر كاری كند كه آن حیوان به كسی آسیب برساند، ضامن است. ونیز اگر دیگری كاری كند كه حیوان به سوار خود، یا به كس دیگر صدمه بزند، ضامن می باشد. مسأله 2796 - اگر انسان كاری كند كه زن حامله سقط كند وآن زن محكوم به اسلام

وآزاد باشد، چنانچه چیزی كه سقط شده نطفه باشد، دیه اش بیست مثقال شرعی طلا است كه هر مثقال آن 18 نخود می باشد. واگر علقه یعنی خون بسته باشد، چهل مثقال، واگر مضغه یعنی پاره گوشت باشد شصت مثقال، واگر استخوان شده باشد، هشتاد مثقال واگر گوشت آورده ولی هنوز روح در او دمیده نشده، صد مثقال، واگر دختر باشد، دیه او پانصد مثقال شرعی طلا است.

مسأله 2797 - اگر زن حامله كاری كند كه بچه اش سقط شود، باید دیه آن را به تفصیلی كه در مسأله پیش بیان شد، به وارث بچه بدهد وبه خود زن چیزی از آن نمی رسد.

مسأله 2798 - اگر كسی زن حامله از را بكشد وبچه او هم بمیرد، باید دیه زن وبچه را بدهد چنانچه پسر بودن یا ختر بودن بچه معلوم باشد دیه او معلوم است واگر معلوم نباشد نصف دیه پسر ونصف دیه دختر را باید بدهد.

مسأله 2799 - اگر پوست سر، یا صورت مردی را پاره كند، باید یك صدم دیه انسان را به او بدهد، واگر به گوشت برسد وقدری از آن را هم ببرد، باید دو صدم بدهد، واگر خیلی از گوشت را پاره كند، باید سه صدم بدهد، واگر به پرده نازك استخوان برسد، چهار صدم، واگر استخوان نمایان شود، پنج صدم، واگر استخوان بشكند، ده صدم، واگر بعضی از ریزهای استخوان از جای خود بیرون آید، پانزده صدم، واگر به پرده مغز سر برسد، باید سی وسه صدم بدهد.

مسأله 2800 - اگر به صورت كسی سیلی یا چیزی دیگر بزند به طوری كه صورت او سرخ شود 7 باید

یك مثقال ونیم شرعی طلای سكه دار كه هر مثقالی 18 نخود است بدهد، واگر كبود شود، سه مثقال، واگر سیاه شود، باید شش مثقال شرعی بدهد، ولی اگر جای دیگر بدن كسی را به واسطه زدن، سرخ یا كبود یا سیاه كند، باید نصف آنچه را كه گفته شد بدهد.

مسأله 2801 - اگر به حیوان حلال گوشت كسی زخم بزند، یا چیزی از بدن آن را ببرد، باید تفاوت قیمت سالم ومعیوب آ را به صاحبش بدهد.

مسأله 2802 - اگر انسان سگ شكاری كسی را بكشد، باید بیست ویك مثال معمولی نقره سكه دار به او بدهد. واگر سگ گله كسی را تلف نماید، باید ده مثقال ونیم نقره سكه دار به او بدهد. واگر سگی را كه پاسبانی زراعت را مكند ویا سگی كه نگهداری باغ وخانه را می كند بكشد قیمت آن را باید به صاحبش بدهد.

مسأله 2803 - اگر حیوان، زراعت یا مال كسی را از بین ببرد چنانچه صاحب حیوان در نگهداری آن كوتاهی كرده باشد، باید مقداری را كه ضرر زده به صاحب مال، یا زراعت بدهد.

مسأله 2804 - اگر بچه یكی از گناهان كبیره را انجام دهد، ولی یا معلم او می تواند به قدری كه ادب شود ودیه واجب نشود او را بزند.

مسأله 2805 - اگر كسی بچه ای را طوری بزند كه دیه واجب شود، دیه مال طفل است، واگر مرده باید به ورثه او بدهد، وچنانچه مثلا پدر بچه به قدری او را بزند كه بمیرد، دیه او را ورثه دیگرش می برند، وبه خود پدر از دیه چیزی نمیرسد

مسائل متفرقه

مسائل متفرقه

مسأله 2806 - اگر

ریشه درخت همسایه در ملك انسان بیاید، می تواند از آن جلو گیری كند وچنانچه ضرری هم از ریشه درخت به او برسد، می تواند از صاحب درخت بگیرد.

مسأله 2807 - جهیزیه ای كه پدر به دختر می دهد، اگر مثلا به واسطه صلح یا بخشش ملك او كرده بادش، نمی تواند از او پس بگیرد واگر ملك او نكرده باشد، پس گرفتن آن اشكال ندارد.

مسأله 2808 - اگر كسی بمیرد، ورثه بالغ او می توانند از سهم خودشان خرج عزاداری میت نمایند، ولی از سهم صغیر نمی شود چیزی برداشت.

مسأله 2809 - اگر انسان غیبت مسلمانی را كند، باید اگر مفسده ای پیدا نشود، از ان مسلمان خواهش كند، كه او را حلال نماید. وچنانچه ممكن نباشد، باید برای او از خدا طلب آمرزش كند واگر به واسطه غیبتی كه كرده توهینی از آن مسلمان شده، در صورتی كه ممكن است، بید آن توهین را بر طرف نماید.

مسأله 2810 - انسان نم یتواند بدون اذن حاكم شرع از مال كسی كه كه می داند خمس نم یدهد، خمس را بردارد وبه حاكم شرع برساند.

مسأله 2811 - آوازی كه مخصوص مجالس لهو وبازیگری است، غنا وحرام می باشد، واگر نوحه یا روضه یا قرآن را هم با غنا بخوانند حرام است، ولی اگر آن را با صدای خوب بخوانند كه غنا نباشد اشكال ندارد.

مسأله 2812 - كشتن حیوانی كه اذیت می رساند ومال كسی نیست، اشكال ندارد.

مسأله 2813 - جایزه ای را كه بانك به بعضی از كسانی كه در صندوق پس انداز حساب دارند می دهد، چون برای تشویق مردم از خودش می

دهد وضرر آن به كسی نمی رسد حلال است.

مسأله 2814 - اگر چیزی را به صنعتگر بدهد كه درست كند وصاحب آن نیاید آن را ببرد، چنانچه صنعتگر جستجو كند واز پیدا كردن صاحب آن نا امید شود، باید آن را به نیت صاحبش صدقه بدهد.

مسأله 2815 - سینه زدن در كوچه وبازار با اینكه زنها عبور می كنند، ولو در صورتی كه سینه زن پیراهن نپوشیده باشد، اشكال ندارد، واگر جلوی جمعیت عزادار بیرق ومانند آن ببرند، مانعی ندارد ولی باید استعمال آلات لهو نشود.

مسأله 2816 - گذاشتن دندان طلا ودندانی كه روكش طلا دارد، مانعی ندارد اگر چه زینت حساب شود، بلی برای مرد پوشیدن طلا ولو با اگشتر ندارد اگر چه زینت حساب شود، بلی برای مرد پوشیدن طلا ولو با انگشتر دست كردن باد حرام است.

مسأله 2817 - حرام است انسان استمناء كند یعنی با خود كاری كند كه منی از او بیرون آید.

مسأله 2818 - تراشیدن ریش وماشن كردن ان اگر مثل تراشیدن باشد حرام است ودر اینحكم تمام مردم یكسانند وحكم خدا به واسطه مسخره مردم تغییر نمی كند، پس كسی هم كه اول تكلیف اوست یا اگر ریش نتراشد مردم او را مسخره می كنند چنانچه ریش بتراشد یا طوری ماشین كند كه مثل تراشیدن باشد حرام است.

مسأله 2819 - احتیاط واجب آن است كه ولی بچه پیش از آنكه بچه بالغ شود، او را ختنه نماید واگر او را را ختنه نكند، بعد از بالغ شدن بر خود بچه واجب است.

مسأله 2820 - اگر ساختمان خانه خود را به قدری بلند سازد كه داخل خانه همسایه دیده

شود اسكال ندارد، بلی نظر كردن ومطلع شدن بر خانه همسایه اشكال دارد.

مسأله 2821 - اگر پدر ومادر فقیر باشند ونتوانند كاسبی كنند، فرزند آنان اگر بتواند، باید خرجی آنان را بدهد.

مسأله 2822 - اگر كسی فقیر باشد ونتواند كاسبی كند، پدر او باید خرجی او را بدهد. واگر پدر ندارد، یا نمی تواند خرجی او را بدهد، چنانچه فرزندی هم نداشته باشد كه بتواند خرجی او را بدهد، مادرش باید خرجی او را بدهد، واگر مادر هم ندارد، یا نمی تواند خرجی او را بدهد. باید مادر پدر، ومادر مادر وپدر مادر، باهم خرجی او را بدهند. واگر مادر مادر ندارد، پدر مادر. باید خرجی او را بدهد.

احکام مسائل روز

احکام مسائل روز

بسم الله الرحمن الرحیم از آنجا كه معاملات جدید وموضوعات تازه ای كه مورد ابتلاء عمومی است در این زمان پیدا شده واز حكم شرعی آنها پرسش می شود. از این جهت لازم دانستم احكام آن نوع مسائل را ضمن فصولی در اختیار مؤمنین قرار دهم :

احكام پول كاغذی

تمام پولهای كاغذی اعم از اسكناس ایرانی یا دینار عراقی یا دلار آمریكایی ونظائر اینها مالیت دارند زیرا كه دولتها به خاطر پشتوانه ای كه دارند از قبیل : طلا، نقره، نفت، مس، معادن وثروتهای طبیعی دیگر. به آنها اعتبار مالیت داده اند، وتا زمانی كه آن پولها را از مالیت نیندازند در نظر عقلاء دارای ارزش واعتبار است ودر مقابل آنها چیزهای كه مالیت ذاتی دارند یعنی مورد احتیاج عامه مردم است از قبیل : خوراكی وپوشاكی ونظائر آنها داده می شود. در اینجا مسائلی پیش می آید كه بایستی به طور تفصیل در باره آنها بررسی كرد.

مسأله 1 - ربای قرضی (كه عبارت است از اینكه، جنسی رابه دیگری بدهد وپس از مدتی زیاده از آن را بگیرد مثل اینكه یك من گندم می دهد وپس از شش ماه یك من ونیم می گیرد) در پول كاغذی نیز جاری است پس نمی شود مثلا یكصد تومان به كسی قرض داد كه دو ماه بعد یكصدوده تومان گرفت.

مسأله 2 - ربای در معامله (عبارت است از اینكه جنسی كه با پیمانه (مكیل ویاكشش (موزون) معامله می شود به همجنس آن با زیاده فروخته شود) در اسكناس ونظائر ان در صورتی كه هر دو نقد باشند نیست، پس اگر صد تومان را به صد وده تومان نقدا مبادله

نماید اشكالی ندارد زیرا پول كاغذی از قبیل مكیل وموزون نیست.

مسأله 3 - اگر مقدار معینی از پول كاغذی را به بیشتر زا آن نقدا بفروشد مثلا صد تومان نقد را به كسی بفروشد در عوض صد وده تومان در ذمه كه دو ماه بعد آن را بپردازد، ای معامله در نظر حقیر از دو جهت اشكال دارد : اول آنكه فروش آن است كه انسان مالی را در عوض مال دیگر به كسی بدهد، پس در فروش لازم است كه مال فروخته شده غیر از عوض آن باشد.

بنابر این اگر صد تومان نقد را بفروشد به صد وده تومان در ذمه، چون كلی در ذمه مغایر با پول نقد نیست بیع محقق نمی شود بلكه در واقع قرض است (كه حقیقت آن عبارت است از اینكه انسان مالی رابه دیگری بدهد به این قصد كه آن مال در ذمه گیرنده باشد) وگذشت كه ربای در قرض در تمام اموال جاری است. دوم آنكه در ربای دربیع اگر معامله نقدی باشد شرط است مكیل یا موزون باشد، ولی اگر معامله نسیه ودر ذمه باشد جماعتی از بزرگان علماء فرموده اند، مكیل یا موزون بودن شرط نیست واگر مثلا صد عدد تخم مرغ را به صد وده عدد در ذمه بفروشد ربا سات ومعامله باطل است وروایاتی نیز نیز بر آن دلالت دارد. بنابر این اگر چه پول كاغذی مكیل وموزون نیست وقیمت آن به شماره است مانند تخم مرغ ولی در صورتی كه مقداری از آن به هم جنس آن با زیاده فروخته شود معامله ربوی وباطل است، واین قول اگر اظهر نباشد بدون تردید

مطابق احتیاط است ونباید این احتیاط ترك شود ومؤید ومؤكد این اشكال ملاحظه مناط وملاك تحریم ربا است كه آن مناط به عینه در پولهای كاغذی موجود است.

مسأله 4 - اقوی آن است كه زكاة به پولهای كاغذی تعلق نمی گیرد پس اگر انسان هر مقدار پول كاغذی داشته باشد وتمام شرایط تعلق زكاة به نقدین یعنی طلا ونقره موجود باشد زكاة واجب نمی شود.

مسأله 5 - اگر انسان مقداری از پول كاغذی از كسی به قرض بگیرد ودر موقع پرداخت، مالیت آن كم شده باشد ظاهر آن است كه همان پول را اگر بپردازد ذمه او بری می شود وتدارك مالیت ساقط شده لازم نیست.

احكام سفته

سفته هایی كه در بین مردم رایج است خود آنها مالیت ندارند، ومورد معامله نیستند، بلكه مورد معامله ریالهیی است كه یان سفته ها شند اثبات آنها است وشاهد آن این است كه اگر كسی دو خروار گندم بفروشد به یك مقدار ریال ودر عوض آن سفته بگیرد وآن سفته بسوزد ویا گم شود ذمه خریدار بری نمی شود وبایستی قیمت آن جنس را به فروشنده بدهد به خلاف آنكه اگر ریال بدهد وآن ریال بسوزد واز بین برود در این صورت ذمه خریدار بری است. احكام سفته در ضمن مسائلی بیان می شود :

مسأله 6 - سفته ای كه حقیقت داشته باشد وجای خالی نباشد، مثل اینكه كسی جنسی را به دیگری فروخته به دو هزار ریال در ذمه وسفته گرفته است، اگر بخواهد آن را به بانك یا غیر بانك به عنوان معامله واگذار كند، چنانچه در مقابل وجه نقد نباشد بلكه با وعده باشد معامله اشكال

دارد چون بیع دین به دین می شود، چنانچه با وجه نقد باشد بدون كم كردن، مثلا در همان مثال واگذار كند آن دو هزار ریال كه سفته سند آن است به یك هزار ونهصد ریال، ظاهرا معامله صحیح است واشكالی ندارد.

مسأله 7 - سفته هایی كه دوستانه است وحقیقت ندارد اگر واگذار شود به غیر به عنوان معامله وتملیك، در صورتی كه به عنوان فروش باشد معامله باطل است زیرا خود سفته مالیت ندارد وذمه او هم كه مشغول نیست تا دین را بفروشد ولی از چند راه می توان این معامله رائجه را تصحیح نمود : 1 - آنكه دهنده سفته وكیل نماید گیرنده را كه از شخص سوم مبلغی را مثلا صد تومان نقد بخرد به صد تومان در ذمه او به این نحو كه، صد تومان نقد داخل در ملك گیرنده سفته بشود، وصد تومان نسیه در ذمه دهنده سفته قرار گیرد وسفته دهنده در مقابل این وكالت مقداری پول مثلا صد تومان یا بیشتر بگیرد. ولی شرط صحت خرید پول نقد به پول در ذمه همان طور كه گفته شد، بنابر احتیاط آن است كه پول در ذمه زیادتر نباشد وچنانچه سفته گیرنده بخواهد به شخص سوم زیادی بدهد باید بعنوان بذل باشد. ونیز همان گونه كه گذشت در موقع معامله رعایت دو تا بودن ثمن ومثمن بشود از قبیل كلی وفرد نباشد، بلكه كلی غیر منطق بر فرد موجود باشد. 2 - سفته دهنده وكیل كند سفته گیرنده را كه مثلا یكصد تومان از شخص سوم نقد بخرد برای او به یك صد تومان ذمه خودش یا رعایت تغایر

ثمن ومثمن یا قرض بگیرد برای او ونیز وكیل نماید او را كه بعد از تمام شدن این معامله سفته گیرنده پول نقد را به خودش بفروشد به همان قیمت یا قرض بردارد، در نتیجه پول نقد مال سفته گیرنده می شود واو مدیون سفته دهنده می شود وسفته دهنده مدیون شخص سوم. واگر بخواهد زیادی بدهد باید به عنوان بذل باشد واگر با شرط باشد در فرض بیع احتیاط ودر صورت قرض جزما باطل خواهد بود. 3 - سفته دهنده به دادن سفت اذن بدهد به سفته گیرنده كه پس از آنكه او از شخص سوم مبلغی را مثلا صد تومان خرید به همان مبلغ در ذمه خودش یا قرض گرفت، حواله دهد شخص سوم را به سفته دهنده، وبعد از تمامیت از دو معامله سفته دهنده مدیون آن شخص می شود، وسفته گیرنده مدیون او، وپول نقد مال سفته گیرنده می شود. ودر این صورت چنانچه شرط زیادی نماید ظاهرا اشكال ندارد البته شرط در حواله باشد ودر اذن در ان، نه در بیع ویا قرض. 4 - سفته دهنده با دادن سفته ضامن بشود پولی راكه سفته گیرنده از شخص سوم قرض می گیرد یا بامعامله مدیون او می شود، وبعد از آن سفته گیرنده با شخص سوم معامله نماید با خرید وفروش یا قرض وپس از تمام شدن معامله دینی كه بر ذمه سفته گیرنده است منتقل می شود به ذمه سفته دهنده، ولی مراجعه به او نمی شود مگر بعد از رسیدن موعد وپرداخت وجه از طرف ضامن. ودر این صورت هم شرط زیادی بلا مانع است در صورتی كه

در ضمن بیع یا قرض نباشد.

مسأله 8 - معامله سفته را از چهار طریق تصحیح كردم ولی لازمه همه آنها این است كه پول را در سر موعد، سفته دهنده باید به آنكه طرف معامله است بانك یا غیر بانك بپردازد، ولیكن دولت قانونی وضع كرده است كه بانكها یا خریدارهای دیگر اختیار دارند ره هر كدام از سفته دهنده وسفته گیرنده مراجعه نموده ووجه سفته را از او مطالبه كنند وسفته رابه او در مقابل معادل وجه سفته بدون كسر واگذار نمایند، وهر دوی انها هم موظفند كه در صورت مطالبه بانك یا خریدار دیگر وجه را بپردازند. وچون این ازام والتزامات را نوعا می دانند ومعاملات روی این شرط انجام می گیرد واز او تعبیر به شرط ضمنی می كنند، پس كسانی كه یا این الزام والتزام را بدانند وسفته را با این شرط ضمنی معامله كنند رعایت این شرط لازم است. بنابر این مراجعه طلبكار به سفته دهنده به واسطه معامله است ومراجعه به سفته گیرنده از راه شرط ضمنی است ومانعی ندارد. وراه دیگری هم هست در صورتی كه به طریق چهارم معامله انجام شود كه مقام را جای بیان ان نیست.

مسأله 9 - متعارف است میان كسانی كه سفته معامله می كنند كه اگر مدیون تأخیر در اداء دین نمود بعد از رسیدن موعد، باید پولی را به دائن بپردازد، به عبارت دیگر، در سر موعد اگر سفته دهنده یاگیرنده پول را به كسی كه سفته را به او واگذار نموده اند در مقابل پول معینی، پول را نپرداختند آن شخص یا آن مؤسسه باری تأخیر، مبلغ معینی را می

گیرد. دو راه برای حلال بودن ان وجه هست، اول اینكه مصالحه نمایند به این نخو كه ایقاع صلح نمایند بر ابراء مافی الذمه در مقابل مقدار زیادتر وگرنه چنانچه مدت را در مقابل مقداری پول قرار دهند به نحو شرط ابتدایی در ضمن عقد دیگر یا مصالحه بر او یا بنحو فروش در همه این صورتها پول اضافه ربا است وگرفتن آن حرام. وهمچنین باطل است اگر بفروشند دین حال را به زاده بر آن در ضمن مدتی زیرا بیع دین به دین را فقهاء جائز نمی دانند. راه دوم برای اینكه آن پول زیادی حلال باشد این است كه : در ضمن معامله دیگری وجه زیادی را منتقل نمایند مثل اینكه : چیزی كه قیمتش مثلا ده تومان است بفروشند به بیست تومان واین معامله صحیح است واشكالی ندارد. برای رفع شبهه از این قسم معامله روایتی كه به سند صحیح از امام موسی بن جعفر علیه السلام روایت شده است نقل می كنیم : راوی عرض می كند به حضرت من چند درهم از كسی طلبكارم وآن شخص خواهش می كند او را مهلت دهم وبه من منفعتی برساند، من جبه ای را كه قیمتش هزار درهم است به او ده هزار درهم یا بیست هزار درهم می فروشم وطلب خود را تأخیر می اندازم حضرت فرمود : عیبی ندارد.

مسأله 10 - متعارف در بانكها آن است كه با یك امضاء معامله نمی كنند ولی اشخاصی هستند كه با یك امضاء هم معامله می نمایند به این نحو كه پول می دهند وسفته می گیرند، این معامله اگر ربدون زیادی باشد یعنی

یكصد تومان بدهد وسفته هم یكصد تومان باشد هیچ اشكالی ندارد چه، به عنوان قرض باشد وسفته سند اثبات آن در ذمه، ولی اگر با زیادی باشد كه یكصد تومان مثلا بگیرد ویكصدوده تومان سفته بدهد، چنانچه به عنوان قرض باشد (همان طور كه میان مردم مرسوم است) مسلما باطل وحرام است، واگر به عنوان بیع باشد در نظر حقیر اشكال دارد، واحتیاط واجب در ترك ان است، وچنانچه بخواهند زیادی حلال باشد می توانند از راه دوم كه در مسأله پیش گفته شد استفاده نمایند.

احكام معاملات بانكها

از جمله مسائلی كه دراین زمانها پیدا شده احكام مربوط به بانكها ومعامله باآنها است. به طور كلی بانكها بر سه قسمند : بانك دولتی، بانك ملی، بانك مشترك میان دولت وملت. وچون جمعی از علماء دولد را مالك نمی دانند از این جهت احكام معامله با این بانكها مختلف است. به نظر حقیر ممكن است دولت ومؤسسه مالك بشود، ولذا اقسام بانكها در حكم یكسانند وبسیاری از معاملاتی كه در آن صورت می گیرد تازگی ندارد وما از ذكر انها خود داری می كنیم تنها مسائلی را تذكر می دهمی كه تا حدودی تازگی دارند

مسأله 1 - در میان مردم متعارف است كه پولی در بانك می گذارند وبانك هم در آن پول تصرف می نماید حتی گاهی عین پول را مصرف می كند وبه دیگری منتقل می نماید ودر عوض سودی به صاحب مال می دهد. ازن معامله دارای صورتهای مختلف واحكام گونا گون است كه ذیلا توضیح داده می شود : 1 - صاحب پول در عوض مبلغ زیادتر پول خود را به بانك

بفروشد. در مسائل پیش روشن شد كه این معامله اشكال دارد واحتیاط واجب در ترك آن است. 2 - صاحب پول به بانك قرض بدهد. بعضی از علما گفته اند كه این نوع معامله جائز است زیرا هنگام سپردن صاحب پول شرط نمی كند كه اضافه بر اصل پول چیزی به او بدهد، بنا بر این پول اضاقی به منزله جائزه است، ولی بنظر حقیر پول اضافه ربا وحرام است : زیرا بانك به طور كلی قراری گذارده وقانونی وضع كرده است كه هر كس پولی در بانك بگذارد در هر ماه مقداری زیادتر به او داده می شود، ومعاملات با بانك روی این قرار داد كلی است وبنای عمل روی این شرط است وچنین شرطی را شرط ضمنی می گویند وشرط ضمنی در نظر عقلاء در حكم شرط صحیح است، ولذا چنانچه بانك بخواهد مبلغ اضافی را ندهد به وسیله قوه قهویه از او می گیرند بنابر این این نوع معامله به طور قطع ربوی است وگرفتن پول اضافی حرام. 3 - صاحب پول، پولش را به بانك اباحه كند ولو اینكه بانك آن را تملك كند و به دیگری بدهد، ودر عوض مبلغی اضافی به صاحب پول بپردازد كه این نوع معامله را اباحه به عوض می گویند وظاهرا اشكالی هم ندارد. 4 - صاحب پول، پول را به شكل امانت وودیعه در بانك بگذارد واجازه می دهد در آن تصرف نماید نهایت آنكه اذن در تصرف ناقل مجانی نیست بلكه در مقابل عوض است در این صورت مبلغ اضافی از باب شرط ضمنی یا صریح حلال می باشد.

مسأله 2 - مرسوم است

كه بانك گاهی با قرعه به بعضی از كسانی كه در بانك پول دارند جایزه می دهد، وچون این جایزه شرط نشده است بانك هم ملزم به آن نیست وتنها آن را باری تشویق مردم می دهد از این جهت حلال است وهیج اشكالی ندارد.

مسأله 2 - مرسوم است كه بانك گاهی با قرعه به بعضی از كسانی كه در بانك پول دارند جایزه می دهد، وچون این جایزه شرط نشده است وبانك هم ملزم به آن نیست وتنها ان را برای تشویق مردم می دهد از این جهت حلال است وهیچ اشكالی ندارد.

مسأله 3 - پولهایی كه در بانك گذاشته می شود بعضی را صاحب پول پیش از سر رسید موعد نمی تواند بگیرد كه از ان تعبیر به (امانت) می شود وبعضی هر موقع خواست می تواند بگیرد كه از آن تعبیر به (توفیر) می شود. این دو نوع سپرده از لحاظ احكام باهم فرقی ندارند، مگر آنكه بایستی به شرط در ضمن عقد (عدم امكان برداشت در صورت اول وامكان برداشت در صورت دوم) عمل شود.

مسأله 4 - از جمله كارهایی كه بانك انجام میدهد این است كه : گاهی تاجری با طرف خود در ممالك دیگر مذاكره خرید جنس را می نماید ومقدار وقیمت وشرایط تسلیم را تمام می كند، ولی چون دولت مانع از بیرون بردن پول است از مملكت مگر تحت نظر بانك لذا تاجر می رود بانك ومقداری از قیمت آن جنس را به بانك می پردازد، مثلا جنسی را تمام كرده است كه یك صد هزار تومان بخرد، پنجاه هزار تومان نقد به بانك میدهد، بانك

تمام قیمت جنس را كه صد هزار تومان است به طرف تاجر می پردازد وجنس را تحویل می گیرد آنگاه به تاجر اطلاع می دهد چنانچه بقیه پول را بدهد می تواند جنس را تحویل بگیرد وگرنه خود بانك حق دراد آن متاع را بفروشد وحق خود را دریافت نماید وبقیه را به تاجر بدهد وبانك در عوض این كار، مبلغی از تاجر دریافت می كند. ظاهرا چنین معامله ای اشكال ندارد هم مقداری كه بانك می گیرد حلال است، وهم فروش جنس وبرداشتن حق خود، اولی حلال است به واسطه اینكه معامله ای كه تاجر با طرف خود می كند بیعی است مشورط به دخالت بانك وكاری كه تاجر با بانك می كند یا جعاله است به این نحو كه تاجر به بانك می گوید : اگر دین مرا اداء كنی من اصل دین وآن زیادی را كه قار گذاشته ایم به تو می دهم، ویا مصالحه است ود رهر دو صورت پول زیادی برای دین نیست تا ربا باشد، بلكه در مقابل كارهایی است كه بانك انجام می دهد وبی شك چنین پولی گرفتنش حلال خواهد بود، دومی حلال است به واسطه اینكه در ضمن معامله تاجر با بانك چنین شرشی می شود ودر حقیقت تاجر بانك را وكیل در فروش جنس در صورت نپرداختن پول می نماید.

مسأله 5 - در میان مردم متعارف است كه از بانكها اعم از بانك رهنی وغیره باری ساختمان ویا زراعت ویا ما یحتاج دیگر پول می گیرند وبه اقساط آن پول را با مقدار معینی سود بانك می پردازند. این معامله به خاطر اینكه مشتمل بر

ربا است حرام است، گر چه صریحا شرط زیادی نشود چون بنای قرض روی این شرط است ودر مسائل پیش گفتیم : شروطی كه طبق یك قرار كلی مبنای معامله روی ان است شروط ضمنیه است ودر حكم شرط صریح است ونمی توان ان را به این نحو نیز تصحیح نمود : مبلغ معینی را از بانك نقدار بخرد در عوض همان مبلغ با زیادی كه به اقساط آن را بدهد زیرا بیع نقد به نسیه در غیر مكیل وموزون همان طور كه در سابق گفتیم اشكال دارد

احكام سر قفلی

از معاملات رائج ومورد ابتلاء (سر قفلی) است وعامل پیدایش آن این است كه دولت قانونی وضع كرده است كه هر كس خانه ویا محلی را اجاره كند پس از گذشتن مدت اجاره مالك حق ندارد مستأجر را از آن محل بیرون كند ویا مال الاجاره را زیاد ÙƘϘ̠وچو ارزش اجاره غالبا ترقی می كند وگاهی مستأجر موافق مذاق مؤجر نیست یا آنكه مؤجر خود احتیاج به مورد اجاره دارد، ودر تمام این فروض تخلیه محل ممكن نیست مگر با دادن مقداری پول، از این رو (سر قفلی) كه عبارت است از پولی كه مستأجر از مؤجر برای تخلیه محل ویا از شخص سوم برای تحویل محل می گیرد پدید آمده واین پول در بعضی موارد حلال ودر بعضی دیگر حرام است كه ذیلا توضیح داده می شود : مسأل 1 - سر قفلی ای كه مالك می گیرد از دو راه قابل تصحیح است : 1 - مالك مغازه یا خانه ومانند اینها را به شخصی مثلا یك ساله اجاره می دهد در عوض ماهی

هزار ریال به اضافه پنجاه هزار ریال نقد ودر ضمن اجاره شرط می كند : تا زمانی كه مستأجر مایل باشد می تواند در آن محل بماند واجاره آن محل را به همین مبلغ تمدید نماید وحق اخراج او وافزودن بر مبلغ مورد توافق را نداشته باشد وچنانچه مستأجر محل اجاره ار به دیگری واگذار نمود مؤجر با آن شخص طبق اجاره مستأجر اول رفتار نماید یعنی برمبلغ اجاره ماهیانه كه هزار ریال بوده نیفزاید. 2 - مالك با مستأجر در مورد مال الاجاره توافق نمایند ودر ضمن شرط كنند كه مستأجر وكیل باشد بعد از پایان مدت اجاره محل را به خودش ویا به دیگری اجاره دهد ویا وكیل در توكیل باشد در اجاره دادن به دیگری ودر مقابل این وكالت مبلغی مثلا پنج هزار تومان به مالك بدهد واین وكالت چون در ضمن عقد لازم شرط شده است لازم است وموكل نمی تواند وكیل را عزل كند وبا مردن او هم از بین نمی رود.

مسأله 2 - سر قفلی ای كه مستأجر از مالك می گیرد دو صورت دارد : یك ی حلال ودیگری حرام، اگر مستأجر از مالك به یكی از دو طریق كه در مسأله پیش گفته شد سر قفلی بگیرد می تواند آن را در مقابل اسقاط حق یا وكالت كه از راه شرط حاصل شده بود، حساب نماید واز آن محل رفع ید نماید، وگرنه بعد از پایان مدت اجاره وعدم رضایت به تمدید اجاره حق تصرف در آن محل را ندارد اگر چه با بودن مستأجر در ان محل وگذشت زمان مال الاجاره آن ترقی كرده باشد وگرفتن

پولی به عنوان سر قفلی در این صورت حرام است.

مسأله 3 - سر قفلی ای كه مستأجر از مستأجر دیگر می گیرد چند صورت دارد كه بعضی از صور آن حلال وبعضی دیگر حرام است. صورت او آنكه مستأجر به مالك سر قفلی داده باشد یعنی به یكی از دو طریق كه در مسائل پیش گفته شد از مالك حق واگذار نمودن محل به دیگری را گرفته باشد، در این صورت مستأجر دیگر به هر مقداری كه توافق كنند سر قفلی بگیرد ولو آنكه چند برابر سر قفلی از كه او به مالك دادن است باشد. صورت دوم آنكه مستأجر گر چه به مالك سر قفلی نپرداخته است، اما در ضمن اجاره شرط كرده تا زمانی كه مستأجر در محل اجاره ساكن است به همان قیمت اول اجاره بدهد ومؤجر حق اضافه كردن قیمت مال الاجاره را نداشته باشد وچنانچه مستأجر بخواهد محل اجاره را به دیگری واگذار نماید مؤجر با همان شخص طبق اجاره مستأجر اول رفتار نماید یعنی مبلغ اجاره را زیاد نكند وتا هر اندازه كه او بخواهد اجاره را تمدید نماید، یا آنكه مالك در حین اجاره اول شرط وكالت مستأجر اول را نموده باشد، در این صورت نیز مستأجر اول می تواند از مستأجر دوم سر قفلی بگیرد به همان گونه كه در صورت اول بیان گردید. صورت سوم آنكه : مستأجر اول به مالك سر قفلی داده یا آنكه شرط نموده است مجانا، ولی شرط ومورد معامله فقط آن است كه مستأجر تا مائل باشد مالك تجدید اجاره نماید وحق افزودن بر قیمت اجاره را نداشته باشد، وچنانچه به

مستأجر دیگر واگذار شد، مالك هر نحوی كه مائل باشد می تواند با او رفتار نماید. در این صورت نیز می تواند مستأجر اول از مستأجر دوم سر قفلی بگیرد ولی به این تربیب كه ان شخص سوم مبلغی را مثلا ده هزار تومان به مستأجر اول می دهد كه او ان محل را تخلیه كند آنگاه خود با مالك به یك قیمتی توافق می كند ومحل را اجاره می نماید ومالك نیز در معامله با او كمال آزادی را دارد وآن شخص سوم اگر بخواهد در آن محل حقی پیدا كند باید همانطور كه بیان شد به مالك سر قفلی بدهد. صورت چهارم آنكه : مستأجر به مالك سر قفلی نداده است ولی مالك میل دارد با او تجدید اجاره نماید وتا موقعی كه او بخواهد به دیگری اجاره ندهد. در این صورت نیز مستأجر می تواند از شخص سوم سر قفلی بگیرد ولی به یكی از سه راه زیر : 1 - اینكه مبلغی مثلا پنج هزاѠتومان به او بدهد وشرط نماید كه محل رǠتخلیه كند ومزاحم او بناشد. 2 - در مقاب لعدم مزاحمت او مبلغی را به او ببخشد واین در حقیقت (هبه معوضه) است. 3 - در مقاب لعدم مزاحمت، پول را به عنوان (جعاله) بدهد. در این صورت نیز سر قفلی در مقابل تخلیه محل است واجاره از مالك اصلی، واو به هر نحو مایل باشد می تواند معامله كند.

حكم خرید وفروش حواله

یكی از معاملات رایج میان بازرگانان (صرف برات) است واز آن به (خرید وفروش حواله، تعبیر می كنند وآن برسه قسم است، قسم اول - شخصی در محلی پولی

به تاجر می دهد كه از طرف او در محل دیگر همان پول را دریافت كند. مثلا ده هزار تومان در تهران به تاجری می دهد كه در بغداد همان مبلغ را از طرفش بگیرد. چه این معامله به شكل قرض باشد ویا خرید وفروش، در صحت این معامله هیچ اشكالی نیست. قسم دوم - شخصی در مكانی پولی به تاجر بدهد ودر مكان دیگر از طرف او كمتر از آن را بگیرد مثلا هزار تومان در بغداد به تاجر بدهد ودر تهران نهصد تومان بگیرد. ظاهرا این معالمه هم اشكالی ندارد وفرقی بین قرض وخرید وفروش نیست زیرا ربا ان است كه پول دهنده زیادی بگیرد نه كمتر ودر این قسم پول دهنده كمتر می گیرد. قسم سوم - آنكه شخصی در محلی پولی به كسی بدهد كه در محل دیگر از خودش ویا از طرفش زیادتر بگیرد. در این قسم اگر پول را به عنوان قرض بدهد قطعا حرام است واگر خرید وفروش باشد احتیاط واجب ترك ان است والله العالم.

حكم ضمان جدید

شخصی متعهد می شود مثلا خانه ای را با خصوصیاتی كه طرفین بر آن توافق كرده اند بسازد وتحویل دهد وشخص سومی با توافق طرفین متعهد می شود، چنانچه تعهد كننده تا مدت معین كار راانجام ندهد مبلغی به صاحب كار بپردازد ودر مقابل این تعهد پولی می گیرد. در صورتی كه متعهد اول تخلف كرد وشخص ثالث مبلغی را كه تعهد كرده پرداخت نمود وهمان مبلغ را از متعهد اول گرفت، اینكار با جمیع خصوصیاتش صحیح است ومانعی ندارد.

حكم بیمه

از معاملات تازه در آمد (بیمه نمودن) است. دانشمندان علم حقوق نوشته اند كه این معامله در اوائل قرن چهارده میلادی در اروپا پدید آمده است. وبعدا در اثر بر قراری تجارت میان شرق وغرب در اوائل قرن سیزده هجری اسلامی در بلاد آسیا ظاهر گردید واموال تجارتی را كه از راه دریا وارد می كردند بیمه می نمودند وكم كم در همه شئون زندگی راه یافت تا جایی كه همه چیز حتی انسان را بیمه می كنند. حقیقت بیمه این است كه : پیمانی میان دو طرف بسته می شود مبنی بر اینكه : چنانچه حادثه ای پیش بیاید ومورد بیمه آسیب ببیند ویا از بین برود، بیمه كننده متعهد باشد خسارات وارده را طبق قرار داد بپردازد ودر برابر چنین تعهدی بیمه پذیر نیز متعهد می شود در هر ماه یا هر سال یا یك مرتبه مبلغی را به او تسلیم نماید. مثلا شخصی متعهد می شود : هر سال مبلغی را به شركت ویا فردی بدهد كه اگر آسیبی به ماشین ویا خانه اش برسد آن شركت ویا آن شخص آن خسارت

را جبران نماید. یك قسم دیگر بیمه نیز وجود دارد وآن اینكه : عده ای سرمایه ای می گذارند چنانچه خسارتی به یكی از اعضاء وارد شود از آن طریق جبران نمایند كه اساس این قسم بیمه باز نمودن صندوق تعاونی مشترك میان جماعتی است برای جبران خسارت معینی كه بر یكی از اعضاء وارد می شود. قسم اول بیمه را از چند راه كه ذیلا توضیح داده می شود می توان تصحیح نمود :

1 - از راه ضامن شدن - بنا بر اقوی در ضامن شدن شرط نیست آن چیزی كه ضامن آن شده اند دین در ذمه باشد بلكه ضامن اعیان شدن گر چه ان اعیان نزد صاحبانش باشد صحیح است بیمه نیز از مصادیق ضمان اعیان است نهایت ضمانی است مشروط به اینكه : كسی كه برای او ضامن شده اند باید مبلغی در سال بپردازد.

2 - از راه صلح وسازش - طرفین معامله سازش می كنند كه بیمه شونده مبلغی بدهد وبیمه كنند نیز در صورت خطر ووقوع خسارتی آن را جبران نماید.

3 - از راه هبه معوضه - به این ترتیب بیمه شده مبلغی را یك مرتبه ویا تدریجا به شركت یا شخص بیمه كننده مجانی تسلیم می كند وشرط می كند اگر پیش آمدی برای او بكند خسارتش را جبران نماید.

4 - از راه معامله مستقل - گر چه معامله بیمه در زمان شارع مقدس وجود نداشته است اما این معامله یك معامله عقلایی است وشارع مقدس هم از آن نهی نكرده وعموم (اوفوا بالعقود) نیز شامل ان خواهد بود. (

مسأله) بعضی از شركتها در سال یك

مرتبه یا در هر ماه مبلغی به كسانی كه بیمه شده اند می پردازد ظاهرا گرفتن آن پول حلال است زیرا این كار با شرط در ضمن عقد بیمه لازم الرعایه است. واما قسم دوم بیمه كه بر اساس تأسیس صندوق تعانی مشترك است نیز قابل تصحیح است به شرح زیر : 1 - از راه ضامن شدن - به این ترتیب، پولهای هر كدام از شركاء كه در محلی گذاشته اند مال خود آنها است ولی هر كدام از آن چند نفر ضامن می شود اموال دیگران را به نسبت معینی مثلا اگر پنج نفرند هر كدام ضامن اموال دیگران می شود به ربع، واین ضمان مشروط است به اینكه هر كدام رد ماه یا سال مبلغ معینی را نزد شركت بگذارند. 2 - می شود از راه صلح وسازش تصحیح نمود. 3 - ممكن است همانطور كه در قسم اول گفته شد از راه معامله مستقل آن را تصحیح نمود.

خرید وفروش اوراق جایزه دار

از جمله معاملات تازه در آمده خردید وفروش (اوراق شانسی) است وحقیقت آن این است كه توافقی میان مردم از یك طرف وشركت یا شخص معینی از طرف دیگر می شود كه چنانچه كسی اوراق را به قیمت معینی بخرد آن شركت یا شخص میان خریداران قرعه می زند، قرعه بنام هر كس اصابت كرد مقداری پول می دهد. این معامله چند صورت دراد كه همه ان صورتها حرام وپوی كه از آن راه گرفتن می شود غیر جائز است. صورت اول اینكه پول را در عوض اوراق به احتمال اصابت قرعه بدهد این عمل قمار وحرام است بدون اشكال. صورت دوم انكه

اوراق را می خرد در عوض پول معین ودر ضمن بیع قرعه زدن را شرط می كند یا آنكه خود فروشنده برای تشویق خریداران قرعه می زند، یان معامله وشرط هر دو باطلند، اما معامله به جهت مجهول بودن مالیت. اوراق باطل است زیرا چنانچه قرعه بنام او اصابت كند اوراق مالیت زیادتر دارد واگر اصابت نكند اصلا مالیت ندارد ومعامله بر مجهول باطل است. وشرط هم با فساد معامله شرط ابتدایی می شود وغیر واجب الرعایه وفاسد خواهد بود. وقرعه هم به خودی خود قمار وحرام است واز موجبات مالكیت نمی تواند باشد. صورت سوم آنكه كسی اوراقی را به قیمت معینی به عنوان كمك به یك از مؤسسات خیریه می گیرد آنگاه دهنده اوراق به عنوان تشویق میان گیرندگان اوراق قرعه می زند وبنام هر كس اصابت كرد مبلغی می دهد، در این صورت دادن پول به عنوان كمك به مؤسسات خیریه مانعی ندارد، ولی گرفتن پولی كه از راه قرعه نصیبش شده جایز نیست چه آن پول از پولهایی باشد كه مردم به عنوان كمك به مؤسسه داده اند وچه غیر آن باشد بلی چنانچه از پول دیگر دهند وبه عنوان بخشش باشد وبداند كه با قرعه مجبور به دادن پول نیست گرفتن چنین پولی اشكالی ندارد، ولی چنین فری از مورد بحث ما خارج است مال غصبی را هم اگر صاحبش راضی بشود مانعی ندارد والله العالم.

احداث خیابانها ومیدانهای عمومی و...

نیازمندیهای اجتماعی وگسترش احتیاجات تفننی مردم ایجاب می كند خیابانها احداث ویا گسترده تر شود، میدانها و. پدید آید وگاهی این كارها موجب تصرف در اموال دیگران، ومسجد وموقوفات است از این رو مسائلی

پیش می آید كه ذیلا توضیح داده می شود.

مسأله 1 - املاك شخصی كه در معابر واقع می شود چنانچه صاحبانش راضی باشند ویا بفروشند وحكومت هم بخرد هیچ اشكالی ندارد، ولی چنانچه نخرد ویا انها نفروشند ویا بخاطر آنكه قیمت عادله نیست حاضر به فروش / صفحة 512 / نشوند ومجانی هم راضی نباشند، كسی كه متصدی كار است (حكومت باشد یا غیر آن) خلاف شرع كرده است، لیكن پس از غصب كردن وخارج شدن ملك از دست مالك، رفت وآمد وتصرفاتی كه دیگران در ان می كنند بی اشكال است.

مسأله 2 - هر گاه مسجدی در مسیر خیابان واقع گردد، خراب كردن ان جایز نیست وعنوان مسجد بودن است واشكالی ندارد ونجس كردن آن محل، حرام نیست وبر فرض نجس شدن پاك نمودن آن واجب نمی باشد.

مسأله 3 - اگر مسجدی را به خاطر امور یاد شده خراب كنند ومقداری از آن باقی بماند كه می شود در آنجا نماز خواند، بدون شك نمی توان در آنجا دكان ساخت ویا استفاده هایی نظیر آن نمود، بلی چنانچه آن مقدار باقیمانده را نشود مسجد ومحل عبادت ونماز نمود، متولی یا حاكم شرع، می تواند آنجا را اجاره بدهد ومال الاجاره آن را در مسجد دیگر واگر نشد در مصالح عامه مسلمین مصرف نماید. وبعید نیست كه بدون اجاره نیز قابل تصرف باشد ولی احتیاط اجاره كردن است. ودر صورتی كه باقیمانده امكان مسجد بودن را داشته باشد ولی ظالمی آنجا را خراب كند وساختمانی دیگر بسازد وتبدیل آن به مسجد نیز ممكن نباشد، استفاده كردن از آن وخرید وفروش آن بی مانع است وجز

شخص ظالم دیگری ضامن هم نمی باشد.

مسأله 4 - محلهایی كه مسلمین اموات خود را درآنجا دفن می كنند سه قسم است. 1 - زمینهایی كه شخص معینی آن را برای دفن مرده گان وقف نموده است. 2 - مقداری از زمینی را كه (مرافق عمومی) است وملك كسی نیست تعیین می كنند كه مردگان را در آنجا دفن نمایند. 3 - ملك شخصی افراد است كه در آنجا مرده دفن می كنند. این قسم حكم سایر اموال شخصی را دارد. واما قسم اول تغییر آن جایز نیست، ولی چنانچه ظالمی آن را تغییر دهد ویا از حالت قبرستانی بیرون آید وقابل استفاده برای دفع اموات نباشد، بهره برداری از آن به رفت وآمد، خرید وفروش وحتی تبدیل آن به خانه ودكان ونظائر اینها بی اشكال است. اما قسم دوم تغییر وتبدیل آن ظاهرا مانعی ندارد وتمام تصرفات در آن جایز خواهد بود. هر گاه وضع قبرستانی از لحاظ وقف بودن وعدم آن، معلوم نباشد جمیع تصرفات وتبدیل وتغییر آن جایز است.

احكام تلقیح مصنوعی

تلقیح مصنوعی عبارت از این است كه نطفه مردی را بگیرند وبا وسیله ای به زنی تزریق كنند واز این راه آن زن حامله گردد واین عمل از لحاظ شرعی مسائلی دارد كه ذیلا مورد بررسی قرار می گیرد :

مسأله 1 - هرگاه نطفه شوهری را بگیرند وبه زن او (اگر چه در شهر دیگر باشد) تزریق كنند اشكال ندارد. اما اگر نطفه مرد اجنبی را به زن شوهر دار ویا بی شوهر تزریق كنند خالی از اشكال نیست واحتیاط واجب در ترك آن است بلكه بعید نیست كه حرام باشد.

مسأله 2 -

هر گاه نطفه مرد اجنبی را بگیرند وبه زن بی شوهر تزریق كنند وزن حامله شود آن بچه ملحق به زن وان مرد است یعنی زن مادر وآن مرد پدر اوست واحكام بچه از ارث بردن ونفقه وغیر اینها بر آن بچه مترتب می شود.

مسأله 3 - اگر نطفه مرد اجنبی را به زن شوهر درا تزریق كنند وزن حامله شود دو صورت دارد : یكی آنكه یقین داشته باشند كه بچه از نطفه شوهر منعقد نشده مثل اینكه شوهر یك سال باشد با آن زن همبستر نشده ونطفه او هم اگر چه با تزریق به رحم زن ریخته نشده باشد، در این صورت بچه به صاحب نطفه (مرد اجنبی) ملحق می شود واحكام بچه بر او مترتب می شود. صورت دیگر آنكه احتمال داده شود كودك از نطفه شوهر باشد، در این صورت بجه ملحق به شوهر است ودر هر دو صورت زنی كه او را زائیده مادر او بشمار می آید ودارای احكام او است.

مسأله 4 - اگر نطفه دو مرد یا بیشتر را به زنی تزریق كنند واو حامله شود واحتمال اینكه بچه از شوهرش باشد منتفی باشد یا اصلا شوهر نداشته باشد، ظاهرا در این فرض پدر بچه را با قرعه باید تعیین كرد.

مسأله 5 - اگر نطفه مردی را بگیرند ودر رحم مصنوعی قرار دهند وبچه متولد شود آن بچه به صاحب نطفه ملحق خواهد شد.

احكام جراحی پلاستیك

علم پزشكی در عصر ما بقدری پیشرفت كرده است كه می تواند چشم ویا كلیه ویا قلب ودیگر اعضاء انسان سلام ویا در حال مرگ را به انسان دیگری پیوند نماید ومورد استفاده او

قرار گیرد. اینك مسائل مربوط به این موضوع را ذیلا مورد بررسی قرار می دهیم :

مسأله 1 - قطع عضو انسان چه زنده ومرده حرام است مگر بخاطر مصلحت مهمتری مانند بینا ساختن ویا زنده نگاه داشتن انسانی دیگر، در این صورت قطع عضو زنده ویا مرده شرعا مانعی ندارد.

مسأله 2 - قطع عضو انسان زنده وپیوند آن به دیگری منوط به اجازه اوست ودر مرده یا باید وصیت كرده باشد ویا (ولی) او اجازه دهد.

مسأله 3 - خرید وفروش اعضاء جدا شده از انسان چه مرده وچه زنده جایز نیست، یا باید مجانی داده شود ویا به شكل (هبه معوضه) در مقابل پول واگذار شود، اما خصوص خون خرید وفروشش جایز است.

مسأله 4 - در صورتی كه قطع عضو جایز نباشد اگر قطع شود باید دیه پرداخت شود ولی در صورت جواز، دیه هم لازم نیست.

مسأله 5 - عضوی را كه جدا می كنند نجس است ولی پس از پیوند وتعلق روح به ان، از اجزاء بدن شخص زنده بشمار می آید وبا این استحاله وانقلاب، پاك می گردد ونماز خواندن با آن نیز جایز است.

احكام تشریح

تشریح بدن میت وقطعه قطعه كردن آن هم حرام است وهم دیه دارد مگر در چند مورد زیر : 1 - در صورتی كه پیشرفت علم پزشكی ومعالجه بیماران بر آن توقف داشته باشد كه در این صورت جائز خواهد بود زیرا حرامی كه مقدمه یك امر مهمی باشد مانند تشریحی كه مقدمه پیشرفت علم طب ونجات دادن مردم وحفظ حیات آنها است چنین امری جایز خواهد بود. 2 - جدا كردن وپاره نمودن بدن مرده برای حفظ

حیات دیگری - مثل اینكه زن حامله ای بمیرد وبچه در شكم او زنده باشد، یا بچه ای در شكم مادر بمیرد ومادرش زنده باشد در صورت اول پاره شكم مادر ودر صورت دوم قطعه قطعه كردن بچه برای حفظ زنده مانعی ندارد. 3 - تشریح بدن میت برای كشف جرم، یا نجات دادن افراد متهم به قتل ویا شناختن قاتل، در همه یان صورتها نیز تشریح جایز است. البته موارد دیگری نیز هست كه در جای خود بیان شده است.

مسأله 1 - در مواردی كه تشریح جایز است دیه ندارد.

حكم ذبح حیوان به طریق جدید

در زمان ما به موازات ماشینی شدن زندگی، حیوانات را نیز با ماشین برقی سر می برند به این ترتیب، چند حیوان را در یكجا نگاه می دارند آنگاه با یك آلت مخصوص كه به برق متصل است سر آنها را یكجا می برند. در صورتی كه آن حیوانات را رو به قبله نگاه بدارند، وهمه رگهایی كه باید در ذبح شرعی بریده شود، با آن آلت قطع گردد، وهنگام زدن دگمه برق شخص مسلمانی یا كتابی كه متصدی این كار است بسم الله بگوید، این نوع ذبح كردن نیز اشكالی ندارد وگوشت چنین حیوانی حلال است ولی باید توجه داشت ه بریدن وجدا كردن سر حیوان از پشت سر مكروه است.

حكم تحدید نسل وتنظیم آن

از طرفی پیشرفت علم پزشكی وبهداشت، حد متوسط عمرها را بالا برده واز مرگ ومیر تا حد زیادی جلو گیرد نموده است در نتیجه آمار جمعیت دنیا به شكل سر سام آوری رو به افزایش نهاده است كه اداره آن در آینده بسیار مشكل خواهد بود، واز طرف دیگر بعضی زنها در اثر مرض وضعف، زائیدن وتربیت بچه برایشان سخت، دشوار است به علاوه امكانات زندگی اجازه چنین آزادی را در تولید نسل نم یدهد از این رو دولتها به فكر تحدید نسل وتنظیم وبهداشت خانواده بر آمده اند وما احكام آن را در ضمن مسائلی بیان میكنیم :

مسأله 1 - شایع است كه در بعضی كشورها برای جلو گیری از تراكم جمعیت، جنین را سقط می كنند واخیرا در ایران، با اینكه مشكلی نیست، زمزمه سقط جنین به گوش می رسد وافرادی كه شأن آنها دخالت در این امور نیست آن را

تجویز كرده اند ! در هر صورت، اسقاط حمل چه بعد از تعلق روح به آن وچه قبل از آن حتی در صورت نطفه بودن حرام است.

مسأله 2 - اگر حمل سقط شده نطفه باشد بیست مثقال شرعی طلا (هر مثقال سه ربع مثقال صیرفی است) واگر علقه باشد چهل مثقال واگر مضغه باشد شصت مثقال واگر استخوان پیدا كرده هشتاد مثقال واگر گوشت پیدا كرده صد مثقال واگر روح در آن دمیده شده چنانچه پسر باشد یك هزار مثقال وچنانچه دختر باشد پانصد مثقال طلا باید به ورثه آن سقط شده داده شود.

مسأله 3 - جلوگیری از انعقاد نطفه از راه (عزل) در صورتی كه زن اجازه بدهد جایز است واگر اجازه ندهد گر چه مكروه است ولی جایز است ودیه هم ندارد.

مسأله 4 - خود داری كردن از نزدیكی با زن بیش از چهار ماه جایز نیست وپیش از آن در صورت اشتیاق به آن مكروه است.

مسأله 5 - خود داری كردن از ازدواج چه برای مرد وچه برای زن در صورت ترس ارتكاب حرام، حرام است وبدون ان مكروه است.

مسأله 6 - بكار بردن وسائلی كه مانع از ریختن نطفه در رحم زن می شود، حكم عزل را دارد كه در مسأله سوم بیان شده است.

مسأله 7 - هیچ كدام از زن ومرد حق ندارند خود را عقیم كنند ویا مثلا زن راضی شود رحمش را بیرون آورند وچنین كاری جایز نیست.

مسأله 8 - بقیه راههای جلو گیری از آبستنی مانند خودرن قرص ضد بارداری، جا گذاشتن وسیله ای در رحم كه مانع انعقاد نطفه می شود جایز است واشكالی ندارد.

مسأله

9 - در صورتی كه زیادی جمعیت موجب اختلال نظم عمومی بشود بر همه مردم بشكل وجوب كفایی لازم است كه از آن به یكی از راههای مشروع جلو گیری نمایند وهمچنین زنی كه بارداری برایش خطر دارد ویا ممكن است طوری مریض شود كه زندگی خانواده گیش بهم بخورد ویا آبروی آنها در خطر باشد در همه این موارد باید از راههای مشروع از تولید نسل جلو گیری بعمل آورد.

حكم نماز وروزه كسانی كه با هواپیما مسافرت می كنند

مسأله 1 - هر گاه شخص روزه دار سوار هواپیما شود وهواپیما چهار فرسخ عمودی پرواز كند آنگاه به زمین بنشیند چنین شخصی در حكم مسافر است وباید روزه خود را افطار كند چون مجموع رفتن وآمدن می شود هشت فرسخ واین مقدار هم حد سفر شرعی است.

مسأله 2 - هر گاه كسی از محلی كه ظهر شده ونماز را در آنجا خوانده است با هواپیمای سریع السیر به محل دیگر كه هنوز ظهر نشده است برود، ظاهرا نماز ظهر وعصر دیگری بر او واجب نیست، وچنانچه در این فرض در هیج كدام از این دو محل نماز نخواند تنها یك قضای ظهر وعصر كافی است، ونیز در همین فرض چنانچه در محل اول نماز ظهر را نخواند وقتی كه در محل دوم یم خواهد نماز را بخواند گرچه در محل دوم وقت باقی است اما وقت آن در محل او لگذشته است باید به نیت اداء نماز را بخواند نه قضاء.

مسأله 3 - هر گاه پیش از غروب آفتاب از محلی با هواپیما ویا قمر مصنوعی طوری حركت كند كه به هر منطقه ای در بیست وچهار ساعت برسد آفتاب در آنجا غروب

نكرده باشد، نماز مغرب وعشاء بر او واجب نخواهد بود.

مسأله 4 - هر گاه آدمی از محلی كه رؤیت هلال رمضان در آنجا شده وبه قصد او لماه روزه گرفته مسافرت كند وقبل از ظهر به محلی رسید كه می خواهد ده روز در آنجا بماند ویا وطن اوست ولی در آنجا اول رمضان ثابت نشده است در صورتی كه چیزی مخورده باشد باید روزه را نگهدارد، وچنانچه از محلی كه رؤیت هلال شوال شده به جایی مسافرت كند كه در آنجا هنوز اول ماه ثابت نشده است افطار واجب است.

نماز وروزه اهالی قطبین

بعض از مناطق كره زمین است كه شش ماه شب است وشش ماه روز مانند، دو قطب شمالی وجنوبی كره زمین. در صورتی كه ضرورتی ایجاب نكند نباید در چنین مناطقی زندگی كرد ولی در صورت ضرورت ویا بودن مصلحت بیشتری ناگزیر به ماندن شد باری نماز وروزه یكی از دو راه را باید انتخاب نماید : 1 - اوقات نماز وروزه آنجا را با اوقات مناطق معتدله ای كه نزدیكتر به آنجا است ویا سابقا در آنجا زندگی می كرده است تطبیق نماید مثلا با ساعت، هر وقت فهمید در آن مناطق ظهر شده نماز ظهر وعصر، وهر وقت مغرب شده نماز مغ رب وعشاء، وهر وقت صبح شده نماز صبح بخواند وهر گاه در آنجا ماه رمضان شد او هم روزه بگیرد واین كار با بود وسائل امروزی از قبیل رادیو وتلویزیون كارآسانی است. 2 - ملاك را اوقات مناطق معتدله قرار دهد بدون در نظر گرفتن نزدیكترین منطقه نسبت به آنجا. ودر انتخاب اوقات مناطق معتدله مخیر است مثلا مخیر

است میزان را ایران یا عراق یا حجاز ویا نظائر اینها قرار دهد.

احكام رادیو وتلویزیون

مسأله 1 - استفاده از رادیو در غیر از لهو ولعب جایز است، مانند گوش دادن به اخبار، قرآن سخنرانیهای عملی ومذهبی اما گوش دادن به ساز وآواز وبرنامه های منحرف كنند آن حرام است.

مسأله 2 - خرید وفروش رادیو مانعی ندارد ولی كسی كه می خرد نه تنها خودش نباید از لهو ولعب ان استفاده كند، بلكه از ارتكاب خانواده اش نیز باید جلو گیری نماید.

مسأله 3 - خرید وفورش تلویزیون وكادو دادن آن جائز است، ونیز گوش دادن به سخنرانیهای علمی، ومذهبی، وتفریحی، ومسابقات، وبرنامه های آموزنده آن جائز است. ولی گوش دادن به ساز واواز، وموسیقی، وغناء، وبر نامه های منحرف كنند ه ان، كه موجب فساة وسوق جامعه به بی بند وباری وشهوت پرستی می شود، جائز نیست، ونیز باید از نگاه كردن به زنهای مسلمان بی حجاب ولخت وعریان اجتناب نمود.

طهارت الكل

الكل بر دو قسم است یك قسم آن از چوب ومانند آن گرفته می شود كه به آن الكل صنعتی می گویند وقسم دیگر آن است كه شارب را تبخیر می كنند واز آن الكل درست می كنند وآن را اكل طبی وجوهر الخمر می گویند. الكل صنعتی پاك است زیرا اگر چه خمر نجس است ومایعات مسكر دیگر

با احتیاط واجب نیز نجس است، وهمین الكل در صورتی كه مقداری آب با آن مخلوط شود مست كننده است واصولا عامل مست كنند ه در همه مسكرات همین ماده الكلی است كه اگر به نحوی این ماده از خمر گرفته شود از حالت مست كنندگی بیرون میاید، اما چون الكل سم است وقابل خوردن نیست وگویا فعلیت پیدا كردن اسكار

الكل با مخلوط شدن با آب است ومست كنندگی آن فعلین ندارد جز با آب از این رو حكم به طهرات آن می شود به علاوه دلیل نجاست مسكرات از الكل انصراف دارد. الكل طبی وجوهر الخمر نیز بعید نیست كه پاك باشد بلكه اقوی پاك بودن است زیرا با تبخیر خمر نجاست خمری از بخار می رود باری اینكه بخار در نظر عرف موضوع دیگری است وغیر از خود خمر است وخود آن بخار هم كه معلوم نیست مست كنند ه باشد بنا بر این محكوم به طهارت خواهد بود. وری این حساب دواهایی كه از خارج وارد می شود وگفته می شود اغلب آنها با مقدار كمی الكل مخلوط است همه آنها محكوم به طهارت است وجایز است خوردن انها، وهمچنین آمپولهایی كه زده می شود قبلا ویا بعدا موضع ان را با الكل ضد عفونی می كنند چنانچه در آن موضع خون نیامده باشد به خاطر الكل تطهیر موضع لازم نیست.

مسأله 1 - خرید وفروش تمام اقسام الكل جایز است واشكالی ندارد.

حكم تصویر وعكس گرفتن

از جمله كارهای متعارف این زمان عكس گرفتن با دستكاه عكاسی، اینك حكم تصویر وعكس برداری را در ضمن مسائلی ذیلا بیان می نماییم،

مسأله 1 - درست كردن مجسمه صاحب روح مانند انسان حرام است ولی نگاه داشتن آن حرام نیست وخرید وفروش آن رای تزیین وغیره جایز وصحیح است.

مسأله 2 - تصویری كه دارای بر آمدگی نباشد مانند نقش بر دیوار جایز است واشكالی ندارد.

مسأله 3 - عكس گرفتن با دستگاه عكاسی جایز است وشغل عكاسی وهمچنین اجازه دادن برای عكس گرفتن نیز بی اشكال است.

مسأله 4 - خرید

وفروش عكس نیز اشكالی ندارد.

مسأله 5 - نگاه كردن به عكس شخص نامحرم مخصوصا اگر آشنا باشد بنا بر احتیاط غیر لزومی ترك شود، ودر صورتی كه نگاه كردن به قصد لذت بردن باشد حرام است.

احكام حق تألیف

گر چه موضوع حق تألیف در زمان ائمه علیهم السلام نبوده ودر عصر ما پیدا شده است، اما حكم آن از كلیات وقواعد كلیه ای كه از شرع مطهر رسیده است كاملا روشن می باشد واصلا معنی كامل بودن دین اسلام همین است كه تا روز قیامت هر موضوعی پیدا شود حكم آن در تحت یك عنوان كلی بیان شده است ومنظور امام علیه السلام كه فرموده است : بر ما است القاء قواعد كلیه وبر شما است استخراج احكام موارد خاصه نیز همین می باشد.

مسأله 1 - كسی كه چیزی تألیف می كند آن چیز محصول زحمت ونتیجه كار او است، وتنها او مالك آن كار است، وحق دارد دیگران را از تصرف در آن كه عبارت از تگثیر نسخه وطبع است منع نماید، ودر صورت منع، تصرف در آن جایز نخواهد بود وتصرف در آن به نگاه كردن وگوش دادن به آن نیست تا گفته شود تگثیر نسخه وتجدید طبع تصرف در نتیجه كار او نمی باشد.

مسأله 2 - بهره مند شدن از نوشته های دیگران از راه مطالعه وگوش دادن ونظائر آن كه تصرف در آن بشمار نم یرود جایز است اگر چه مؤلف ناراضی باشد واز ان منع نماید مسأله 3 - اگر بدون رضایت شخصی كتاب او را طبع كنند، كتابهای طبع شده میان مؤلف ومتصدی چاپ مشترك است وبه نسبت مالك انها می

باشند، وهمچنین است اگر با رضایت او باشد ولی مقدار حق تألیف تعیین نشده باشد.

مسأله 4 - حق تألیف را می شود به كسی واگذار كرد ودر مقابل آن پولی گرفت اما نه به عنوان خرید وفروش بلكه به شكل مصالحه، هبه معوضه، اباحه به عوض وامثال اینها.

حق امتیاز نشر اخبار

از جمله مسائل تازه در آمد این است كه دولتها حق امتیاز نشر اخبار را در عوض پولی به شخص یا مؤسسه خاصی واگذار می كنند كه دیگران پیش از آنها ویا بدون اجازه آنها حق نشر خبر نداشته باشند ودر صورت تخلف باید مجازات قانونی شوند. به نظر ما دولت چنین حقی را دراد، نهایت انكه باید به شكل خرید وفروش نباشد، بلكه به شكل مصالحه یا اباحه به عوض وامثال اینها باشد وكسی كه این حق از طرف دولت به او واگذار شده است مالك آن می شود، وچنانچه دیگری آن را با زودتر منتشر نمودن ضایع نماید حق اخذ خسارت از او را دارد وهر گاه دولت هم او را جریمه نماید باید به كسی كه این حق به او تعلق دارد بپردازد.

مسابقات ورزشی و…

گرچه یك سلسله مسابقاتی از قبیل : اسب دوانی، تیراندازی و. از دیر باز رواج داشته واحكام آنها نیز در كتب فقهی تحت عنوان (سبق ورمایه) بیان شده است ولی یك سلسله مسابقاتی دیگر از قبیل، بوكس زدن، فوتبال، پینك پنك و كاملا تازه در آمده اند وما احكام آنها را ضمن مسائلی ذیلا توضیح می دهیم :

مسأله 1 - كاری كه مسابقه با آن صورت می گیرد هر گاه از نوع كارهایی باشد كه بیم آن می رود موجب

هلاكت نفس ویا تلف عضو گردد مانند بوكس زدن وامثال آن چنین مسابقه ایی بدون شك حرام است وچنانچه مستلزم آنها نباشد چه موجب تقویت جسم وروح، یا تقویت مجتمع اسلامی باشد وچه صرفا به خاطر تفریح باشد رد هر دو صورت جایز وانجام آن مانعی نخواهد داشت.

مسأله 2 - مسابقه با عوض در غیر مواردی كه در كتاب (سبق ورمایه) بیان شده است جایز نیست ومعامله هم باطل است.

مسأله 3 - جایزه ای كه مؤسسه تربیت دهنده مسابقه به مسابقه دهنده می دهد حلال است در صورتی كه اصل مسابقه جایز باشد.

حكم نماز در كرات دیگر

كسی كه به كره مار می رود از لحاظ نماز باید به ترتیب زیر نماز بخواند : از آنجا كه قبله عبارت است از كعبه وكعبه هم تنها آن ساختمان مخصوص نیست بلكه موازات آن از بالا وپایین تا اعماق آسمانها ودل زمین است از این رو در كره ماه هم باید به موازات همان منطقه نماز بخواند وچنانچه نتواند موازات آن منطقه را پیدا كند هر منطقه ای را كه گمان دارد قبله در آن سمت باشد باید به سوی آن نماز بخواند وهر گاه به هیچ طرف گمان نداشته باشد به یك طرف نماز بخواند كافی است. پایان

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109