علی بن ابراهیم : محدث ، فقیه و مفسر بزرگ قرآن کریم (سیری در حدیث شیعه تا قرن چهارم )

مشخصات کتاب

عنوان و نام پدیدآور : علی بن ابراهیم : محدث ، فقیه و مفسر بزرگ قرآن کریم "سیری در حدیث شیعه تا قرن چهارم "/ تالیف غلامعلی عباسی فردوئی .

مشخصات نسشر : قم: زائر، 1389.

مشخصات ظاهری : 560ص.

فروست : مجموعه آثار کنگره بزرگداشت علی بن ابراهیم قمی (ره)؛ شماره 24

وضعیت فهرست نویسی : در انتظار فهرستنویسی (اطلاعات ثبت)

یادداشت : چاپ اول

شماره کتابشناسی ملی : 2512994

ص: 1

اشاره

ص: 2

علی بن ابراهیم

محدث ، فقیه و مفسر بزرگ قرآن کریم

سیری در حدیث شیعه تا قرن چهارم

ص: 3

تقدیم

به ساحت ملکوتی حضرت فاطمه معصومه علیهاالسلام که فروغ شفاعت و کرامتش چون خورشید فروزنده و به فرزانگان مکتب حدیثی قم که نخستین زائران بارگاه آن حضرت بودند و همه زائران بارگاهش که با زمزمه «یا فاطمه اشفعی لی فی الجنة» از ملکوت معنویتش شفاعت می طلبند، نور می افشاند. اجر و پاداش معنوی این اثر به ارواح پاک شهیدان انقلاب اسلامی و به روح برادر شهیدم علی اکبر رنجبر فردوئی.

ص: 4

فهرست

تصویر

ص: 5

تصویر

ص: 6

تصویر

ص: 7

تصویر

ص: 8

تصویر

ص: 9

تصویر

ص: 10

تصویر

ص: 11

تصویر

ص: 12

تصویر

ص: 13

تصویر

ص: 14

مقدمه کنگره

بسم اللّه الرحمن الرحیم

شناخت هر علمی، پیوندی عمیق با شناخت تاریخ آن علم دارد، و در علوم انسانی و به ویژه دانش هایی مانند فقه، حدیث و تفسیر، ضرورت آگاهی از تاریخ آن علوم بیشتر احساس می شود. چنان که یک فقیه هرگز نمی تواند بدون آگاهی از تاریخچه مسأله فقهی و تحولات آن در طول تاریخ، و نیز آراء و اقوال و موضع گیری فقهای گذشته به اظهار نظر صحیح و دقیق در آن مسأله اقدام کند؛ در مباحث تفسیری و حدیثی هم همین ضرورت وجود داشته؛ بلکه اهمیتی دو چندان دارد.

درایت و فهم و فقه الحدیث بدون توجه و اطلاع کامل از تحولات تاریخی حدیث ممکن نیست. کسی که نمی داند احادیث موجود، عین الفاظ معصومان علیهم السلام است یا نقل به معنا، یا نقل به مضمون شده، قطعا در استنباط احکام از روایات با مشکل مواجه می گردد.

قرن چهارم هجری بی تردید نقطه عطفی در تاریخ تحولات حدیث شیعه است. در قرن سوم غالب محدثان شیعه، عرب زبانان ساکن جنوب عراق بودند، اما در آغاز قرن چهارم، جایگاه خود را به راویان و محدثان ایران زمین داده، عالمان فرهیخته ایرانی عهده دار منصب مهم نقل حدیث گردیدند.

حلقه واسطه این تحول بزرگ خاندان «علی بن ابراهیم بن هاشم بن خلیل کوفی» بود. ابراهیم بن هاشم سرآغاز این چرخش محسوب می شود، که احادیث و فرهنگ شیعه و میراث علمی و حدیثی گرانبهای اهل بیت علیهم السلام را از کوفه به قم منتقل کرد.

ص: 15

در قرن دوم و سوم صدها کرسی درس حدیثی در کوفه وجود داشت، که همگی به «قال الصادق علیه السلام» و «قال الباقر علیه السلام» اشتغال داشتند و با کمال دقت و متانت، غبار تحریف و تبدیل را،که توسط دست نشاندگان بنی امیه یعنی وضّاعان پدید آمده بود؛ از سنّت پیامبر صلی الله علیه و آله کنار می زدند و مردم را با معارف اصیل و حیاتی اسلام آشنا می کردند. ولی در پایان قرن سوم، یک باره قم جانشین کوفه گردید و عنوان پر افتخار «حرم اهل بیت علیهم السلام» مفهوم حقیقی خود را نشان داد. و این خاندان «علی بن ابراهیم قمی» بودند که قم را به جایگاه اصلی خود رساندند و آن را زیبنده «حرم اهل بیت علیهم السلام» بودن قرار دادند.

مهاجرت حضرت ستی فاطمه معصومه علیهاالسلام بنت باب الحوائج الی اللّه به قم باعث گردید این شهر، مهبط شیعیان و کانون توجه علویان و دوستداران اهل بیت علیهم السلام قرار گیرد، قطعا مدفن بانوی کرامت و احادیث اهل بیت علیهم السلام در قم، در مهاجرت ابراهیم بن هاشم به این دیار بی تأثیر نبود، و قم این گونه مرکز فرهنگی تفکر شیعه و میراث دار حدیث اهل بیت علیهم السلام گردید.

علی بن ابراهیم قمی که دوران حضرات عسکریین علیهماالسلام و پیشتر دوران غیبت صغری را درک کرده از بزرگترین فقهاء، مفسران و محدثان شیعه است و در عمر پر برکت خود برغم عارضه چشم، که در نیمه عمر به آن مبتلا گردید، نه تنها عهده دار نقل و روایت حدیث بود، بلکه به شرح و تفسیر و فقه الحدیث نیز پرداخته است.

کتاب شریف کافی که نخستین و مهم ترین جامع حدیثی شیعه، از جوامع اولیه حدیث، به شمار می رود و ثقة الاسلام کلینی بیش از شانزده هزار حدیث را در آن گرد آورده، کاملاً نشان دهنده تلاش شبانه روزی علی بن ابراهیم قمی در سامان بخشیدن به حدیث شیعه است. و مبالغه نیست اگر ادعا شود نیمی از احادیث کافی از او گرفته شده، گرچه نوع رابطه و پیوند این استاد و شاگرد علی بن ابراهیم قمی و محمد بن یعقوب کلینی برای ما چندان روشن نیست و آمدن مرحوم کلینی به قم، برای فراگیری حدیث از

ص: 16

علی بن ابراهیم مورد تردید جدّی است، به نظر می رسد در سفر دوم ابراهیم بن هاشم به قم که از مسیر ری آمده است وی در خدمت پدر بزرگوار خود بوده و در ری توقف کرده و کلینی رحمهم الله از این فرصت به خوبی بهره برده و خمیرمایه کتاب کافی را از علی بن ابراهیم فرا گرفته باشد.

اهتمام ویژه علی بن ابراهیم به تفسیر قرآن و نگارش تفسیر روایی «تفسیر القمی» سبب توجه به این روش حدیثی شد؛ به گونه ای که مرحوم صدوق از پرورش یافتگان همین مکتب، چنان به تفسیر روی آورد که درباره او گفتند: وی از مکثرین در تفسیر قرآن است. جمع آوری آرای فقهی علی بن ابراهیم قمی، بررسی اندیشه های تفسیری و نیز کاوش در اقوال کلامی و اخلاقی وی می طلبد که ابتدا، آثارش گردآوری و به صورت مصحح و منقح ارائه گردد؛ لذا آن چه اکنون بدین منظور عرضه می گردد نه تنها پایان کار در مورد این فقیه و محدث بزرگ نیست، بلکه آغازی برای پژوهش های دامنه دارتر خواهد بود.

بدان امید که حضرت حق سبحانه و تعالی این گام کوچک را بپذیرد.

در پایان بر خود لازم می دانم از زحمات همه کسانی که در راه تعظیم شعائر دینی و نشر فرهنگ و معارف اسلامی می کوشند، به ویژه تولیت معظم آستانه حضرت آیة الله مسعودی خمینی و تمام خدمتگزاران، نویسندگان، محققان و پژوهشگرانی که در تدوین مجموعه آثار این کنگره سهیم بوده اند صمیمانه تشکر و قدردانی کنم.

خداوند متعال بر توفیقاتشان بیفزاید.

احمد عابدی _ دبیر کنگره

27 رجب 1430

ص: 17

ص: 18

دیباچه

بسم الله الرحمن الرحیم

قال الصادق علیه السلام : «اعرفوا منازل الرجال منّا علی قدر روایاتهم عنّا»(1).

«کلامکم نور و امرکم رشد»

آفتاب حدیث و سنت از مشرق نبوت و امامت، تابان است و بر افق های دین و شریعت نور می افشاند. سنت، زلال جاری از چشمه نبوت و امامت، و گوهر همتای قرآن است و به فرموده رسول خدا صلی الله علیه و آله زنگار از چهره دل و جان می زداید «فأِنّ الحدیث جلاء للقلوب». و به فرموده حضرت امام باقر علیه السلام : «إنَّ حدیثنا یحیی القلوب»(2)؛ احادیث ما قلب ها را زنده می سازد.

حدیث دومین سند دین و ترجمان قرآن مبین است و پس از قرآن بیشترین سهم را در شناختتن و شناساندن اسلام و شکل گیری و بالندگی علوم اسلامی داشته و به گفته حیکمانه شیخ اقدم کلینی، حدیث، علم دین است.

احادیث معصومان علیهم السلام رود نوری است که هر که در آن شناور شد، به دریای معرفت و ایمان رسید.

«حدیث، میراث ماندگار معصومان علیهم السلام و استضائه از انوار علم و حکمتی است که از کلام و تعلیم و هدایت پیامبر مکرم اسلام و ائمه معصومین از اهل بیت آن حضرت علیهم الصلوة و السلام ساطع می گردد و خرد و اندیشه انسانی را دستگیری و راهنمایی، و زندگی بشر را بر خوردار از سلوک حکیمانه

ص: 19


1- 1. رجال کشی، ص 3، ح 1.
2- 2. اصول کافی، ج 1، ص 50، ح 8.

و خردمندانه می کند»(1).

حدیث، یک حقیقت تابناک آسمانی است که از علم خدا ساطع و از مشرق گفتار رسول خدا و ائمه هدی علیهم السلام بر ما تجلی می کند. به این دلیل است که هشام بن سالم و حماد و دیگران از امام صادق علیه السلام روایت می کنند که آن حضرت فرمود: «حدیثی حدیث ابی و حدیث ابی حدیث جدی... و حدیث امیرالمؤمنین حدیث رسول الله و حدیث رسول الله قول الله عز و جل»(2).

امام باقر علیه السلام به جابر بن عبدالله انصاری می فرماید: «حدثنی ابی عن جدی عن رسول الله عن جبرئیل عن الله تبارک و تعالی و کل ما احدثّک بهذا الاسناد»(3).

آری ای جابر هر آن چه من برای تو حدیث می گویم این سندش می باشد؛ از جدم از رسول خدا از جبرئیل از خداوند تبارک و تعالی برای تو می گویم.

امام صادق علیه السلام در پاسخ به پرسشی پس از جواب فرمود: «آرام باش، آن چه که به تو پاسخ می دهم از گفتار رسول خداست و ما با «چه باید گفت» کاری نداریم»(4). در بیانی دیگر فرمود: «هر گاه به تو پاسخی می دهم این از رسول خداست و ما از پیش خود چیزی نمی گوییم»(5). در نقلی دیگر فرمود: «ما از پیش خود و از سر هوا و هوس فتوا نمی دهیم وگرنه از هلاک شدگانیم، ولی این گفته ها از رسول خداست. سرچشمه دانشی است که هر یک از ما آن را از دیگری به ارث برده ایم و همان گونه که مردم زر و سیم خود را ذخیره می سازند، ما آن علوم را ذخیره می سازیم»(6).

ص: 20


1- از پیام رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت آیة الله العظمی خامنه ای به مناسبت افتتاح مؤسسه فرهنگی دار الحدیث.
2- کافی، ج 1، ص 53، ح 14.
3- امالی مفید، ص 42؛ حلیة الابرار، ج 2، ص 95.
4- اصول کافی، ج 1، ص 8.
5- بصائر الدرجات، صفار، ص 301.
6- همان، ص 299.

در حدیثی دیگر امام کاظم علیه السلام فرمود: «هر آن چه ما می گوییم از قرآن و سنت پیامبر خداست»(1). امام صادق علیه السلام فرمود: «خدای متعال قرآن و چیزی از قرآن را به رسول خود آموخت و آن چه را که خداوند به پیامبرش آموخته بود آن حضرت به علی علیه السلام تعلیم داد»(2).

این احادیث، روایتگر این حقیقت است که رسول خدا صلی الله علیه و آله همه علوم و حقایق آسمانی را به علی علیه السلام املا کرد و آن حضرت آن حقایق را نوشت و نام آن صحیفه را «الجامعه» گذاشت. کتابی که تبیان برای همه چیز بود. مجموعه احکام حلال و حرام در آن بیان گشته و هر چه مردم بدان نیاز داشتند در آن آمده بود، حتی اندک عوض خراشیدگی(3).

به هر روی، از منظر شیعه، حدیث و سنت یک گوهر آسمانی است که از سرچشمه علم لا یزال حق جاری است. حدیث گوهر همتای وحی و چشمه آفتاب هدایت است.

ای کاش این نور با منع حاکمان سقیفه و جعل امویان در پس ابر تیره و تار بدعتها و خرافه ها پنهان نمی گشت. و ای کاش آن گونه که رسول خدا صلی الله علیه و آله می خواست این آفتاب از مطلع النور امامت می تابید و همه آفاق دین را روشن می ساخت.

بمنه و کرمه

غلامعلی عباسی فردویی

18 ذی الحجه 1429

ص: 21


1- همان، ص 301.
2- همان، صص 292 _ 291 _ 290، ح 3 و 9 و 13.
3- اصول کافی، ج 1، ص 239، ح 1؛ بصائر الدرجات، صص 152 _ 151؛ وافی، ج 2، ص 135.

ص: 22

ص: 23

بخش اول: نگاهی به حدیث شیعه

فصل اول: شیعه و احیای حدیث

اشاره

ص: 24

اشاره

به دنبال ممنوعیت نشر احادیث و سخنان رسول خدا صلی الله علیه و آله در دهه دوم هجرت و پیامدهای منفی آن شیعه و پیشوایان معصوم آن در یک جهاد فرهنگی به احیای سنّت نبوی پرداختند.

در این گزارش ابتدا به تلاش های ائمه علیهم السلام برای احیای سنّت الهی رسول خدا صلی الله علیه و آله ّ به طور گذرا اشاره نموده و سپس به تبیین جهاد مقدّس حدیثی علمای شیعه در این راستا خواهیم پرداخت.

1. علی علیه السلام احیاگر قرآن و سنت

بدون شک یکی از انگیزه های پذیرش خلافت بعد از عثمان از جانب علی علیه السلام احیای سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله بود. چون آن حضرت می دانست با وجود آشوب و فتنه موجود و ده ها بدعت و تفسیر به رأی از یک سو، و ثروت اندوزی و تفاخر و تکاثر اصحاب از سوی دیگر، تحقق حکومت اسلامی بر منهج رسول خدا صلی الله علیه و آله کاری بس دشوار و غیر ممکن است. ولی آن حضرت، خلافت را پذیرفت تا سیره و منهج او اعتراضی به جریان حاکم خلفای سابق باشد، و افقی به سیره و روش حکومتی رسول خدا صلی الله علیه و آله گشوده، فرا روی امت قرار دهد و نهضت بزرگ فاطمه علیهاالسلام را که 25 سال پیش آغاز گشته بود تکامل و تعالی بخشد.

ص: 25

از این روز آن حضرت پس از بیعت مردم با ایشان بر منبر رفت و چنین فرمود: «ألا وَ إِنَّ بَلِیَّتَکُمْ قَدْ عادَتْ کَهَیْئَتِها یَومَ بَعَثَ اللّهُ نَبِیَّکُمْ....؛ بدانید که روزگار دگرباره شما را در بوته آزمایش ریخت، مانند روزی که خدا پیامبر شما را برانگیخت. به خدایی که او را به راستی مبعوث فرمود، به هم خواهید درآمیخت، و چون دانه که در غربال ریزند، یا دیگ افزار که در دیگ ریزند، روی هم خواهید ریخت، تا آن که در زیر است زَبَر شود، و آن که بر زبَر است به زیر در شود؛ و آنان که واپس مانده اند، پیش برانند، و آنان که پیش افتاده اند، واپس مانند(1)».

حضرت روش و منهج خویش را که همان روش رسول خدا صلی الله علیه و آله بوده، بیان فرمود و در مقابل سیره و روش حاکمان پیشین که بر محور رأی گرایی و اجتهاد در مقابل «نص» حکومت می کردند، پرچم مخالفت خود را بر افراشت و عمل به قرآن و سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله را منهج و روش حکومتی خود اعلام کرد.

روز بعد از بیعت امیرالمؤمنین بر منبر رفت و فرمود: «و انّی حاملکم علی منهج نبیّکم صلی الله علیه و آله و منفذ فیکم ما أمرت به إن إستقمتم لی و باللّه المستعان»(2). آن حضرت آگاه بود که جامعه اسلامی بیمار است و تبعیض و ثروت اندوزی بلای جان این امت شده است.

پیرامون خلاف خلفای پیشین، فرمود: «اما و الله لقد تقمصّها فلان....»؛ هان به خدا سوگند، جامه خلافت را در پوشید و می دانست خلافت جز مرا نشاید، زیرا سنگ آسیا تنها گرد استوانه به گردش در آید. کوه بلند را مانم که سیلاب را از ستیغ من ریزان است و مرغ از پریدن به قله ام گریزان...»(3).

آن حضرت همچنین فرمود: «به خدایی که دانه را کَفید و جان را آفرید، اگر این بیعت کنندگان نبودند و یاران، حجت بر من تمام نمی نمودند،

ص: 26


1- نهج البلاغه، ترجمه شهیدی، خطبه 16، ص 17.
2- شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 7، ص 36؛ بحار، ج 32، ص 17.
3- نهج البلاغه، خطبه 3، صص 10 _ 9، ترجمه: مرحوم دکتر سید جواد شهیدی.

و خدا علما را نفرموده بود تا ستمکار شکمباره را بر نتابند و به یاری گرسنگان ستمدیده بشتابند، رشته کار را از دست می گذاشتم و پایانش را چون آغازش می انگاشتم و چون گذشته، خود را به کناری می داشتم، و می دیدید که دنیای شما را به چیزی نمی شمارم و حکومت را پشیزی ارزش نمی گذارم(1)».

در خطبه ای دیگر، در نکوهش خود رأیی فرمود: «دعوی نزدیکی از آنان برند و او رأی خود را در آن می گوید؛ و همان دعوی را بر دیگری عرضه می کنند و او به خلاف وی راه می پوید... حالی که خدای سبحان گوید: «فرو نگذاشتم در کتاب چیزی را. و گوید: در آن بیان هر چیزی است. و یاد آور شده است که: بعض قرآن گواه بعض است و اختلافی در آن نیست»(2).

و در خطبه ای فرمود: «و رجل قمش جهلاً....؛ مردی که پشتواره ای از نادانی فراهم ساخته و خود را در میان انداخته، شتابان در تاریکی فتنه تازان، کور در بستن پیمان سازش... پس میان مردم به داوری نشیند و خود را عهده دار گشودن مشکل دیگری ببیند. و اگر کار سربسته ای نزد او ببرند، ترهاتی چند از رأی خود آماده گرداند و آن را صواب داند، کارها بر او مشتبه گردیده، عنکبوتی را ماند که در بافته های تار خود خزیده، نداند که بر خطاست یا به حقیقت رسیده... نادانی است که راه جهالت پوید، کوری است که در تاریکی گمشده خود جوید... آن چه را خود نپذیرد علم به حساب نارد و جز مذهب خویش مذهبی را نشمارد»(3).

به هر روی، علی علیه السلام پرچم جهاد و مبارزه را علیه رأی گرایان و بدعت آفرینان بر افراشت، و برای احیای قرآن و سنت نبوی قیام کرد. زیرا آن حضرت، معدن علم رسول خدا صلی الله علیه و آله و نگارنده کتاب «الجامعه» _ که جامع همه علوم آسمانی و زمینی است _ بودند.

ص: 27


1- نهج البلاغه، ترجمه دکتر شهیدی، ص 11.
2- همان، خطبه 18، ص 20.
3- همان، خطبه 17، ترجمه دکتر شهیدی، ص 19.

2. نقش اصحاب آن حضرت، در احیای سنت

در این نهضت مقدس و انقلاب فرهنگی اصحاب با وفای امام علی علیه السلام یاریش کردند. مرحوم شیخ طوسی، نام چهار صد و چهل نفر از اصحاب آن حضرت را می نگارد(1) که در این جمع، چهره هایی همانند: مقداد بن اسود، ابوذر غفاری، سلمان فارسی بودند. آنان که: «دارت علیهم الرحا و ابوا أن یبایعوا لابی بکر»(2). عمار بن یاسر نیز چهارمین رکن این کعبه مقدس شیعی بود که اولین طبقه شیعه را تشکیل می دهند(3). سهل بن حنیف از یاران فداکار آن حضرت بود که علی علیه السلام در نماز بر او هفت تکبیر گفت و فرمود: شایسته هفتاد تکبیر است(4). فروزنده ترین چهره برین و آسمانی اصحاب آن حضرت، مالک بن حارث نخعی مالک اشتر است او که امام، امارت مصر را به نامش نگاشت و منشور سیاست و ایمان، اخلاق و آزادگی را تدوین و به او داد تا این منشور به نام او بر بام تاریخ بدرخشد و بزرگمردی او را به نمایش گذارد. مالک و ما مالک؟ او که چون خبر شهادتش به علی علیه السلام رسید آهی کشید و فرمود: رحم الله مالکا و ما مالک، عزّ علیّ به هالکا، لو کان صخرا لکان صلدا و لو کان جبلاً لکان فندا و کأنّه قدّ منّی قدا»(5)او که حضرت درباره اش فرمود: «مالک برای من چون من برای رسول خدا بود(6)».

از یاران دیگر آن حضرت، جابر بن عبدالله انصاری است که سفیر سلام رسول خدا صلی الله علیه و آله برای امام باقر علیه السلام بود و از امام باقر علیه السلام تقاضا کرد که او را در قیامت شفاعت کند و امام علیه السلام پذیرفت(7).

ص: 28


1- رجال الطوسی، صص 66 _ 34.
2- رجال کشی، ص 6، ح 12.
3- فرق الشیعه، نوبختی، صص 18_ 17؛ رجال الطوسی، ص 36، ص 43، ص 57.
4- رجال کشی، ص 37، ح 74.
5- همان، ص 66، ح 118.
6- معجم رجال الحدیث، ج 14، ص 165، ش 9796.
7- رجال کشی، ص 42، ح 89.

همچنین صعصعة بن صوحان که فروغ معرفت به امام، جان او و یارانش را نورباران ساخته بود(1). عبد الله بن عباس حبر الامه از شاگردان مکتب علی علیه السلام و احیارگر سنت نبوی بود. او تفسیر قرآن را از محضر علی علیه السلام فرا گرفت و در سه جنگ جمل و صفین و نهروان همراه آن حضرت بود(2). و نیز، جندب بن زهیر، عبدالله بن بدیل، حجر بن عدی، سلیمان بن صرد، مسیب بن نجبه، سعید بن قیس که همگی از زمره تابعین بودند(3).

«محامد» که مورد مدح علی علیه السلام بود و افرادی مانند: محمد بن جعفر، محمد بن ابی بکر، محمد بن ابی حذیفه، محمد بن امیرالمومنین علیه السلام که از اصحاب و یاران آن بزرگوار بودند(4).

قنبر غلام آن حضرت _ که نامش از مشرق آزادگی می درخشد _ در مدح و ثنای علی علیه السلام خطابه ای خواند که فروغ دیده اهل ایمان است و پرتوی از بلاغت و ملاحت سخنان علی از آن جلوه گر است. او به پاس وفاداریش به مکتب علی علیه السلام در مسلخ بیداد حجاج بن یوسف به شهادت رسید(5).

رشید، حبیب بن مظاهر و میثم تمار نیز از حواریون علی علیه السلام بودند. علی علیه السلام علم بلایا و منایا را به آنان آموخته بود. آنان شهادت یکدیگر را به هم بشارت می دادند. در خبری چنین گزارش شده که: «روزی حبیب، نزد گروهی از بنی اسد سوار بر اسب خود ایستاده بود، میثم تمار سوار بر اسب او را ملاقات کرد و بسیار به هم نزدیک شدند تا آن جا که گردن های اسبشان به هم رسید. حبیب رو به میثم کرد و گفت: مردی بزرگ را می بینم که جلو سر او مو ندارد و به پاس محبت او به اهل بیت پیامبرش صلی الله علیه و آله او را به دار زنند و شکم او بر آن چوب پاره گردد. میثم گفت: دوستم، مردی را می بینم که دو گیسوی او آویخته، سرش را بر نی و در کوفه می چرخانند منظورش حبیب

ص: 29


1- همان، ص 68، ح 122.
2- همان، ص 57، ح 108.
3- همان، ص 69، ح 124.
4- همان، ص 70، ح 125.
5- همان، ص 75 _ 73، ح 129 و 130.

بود این را گفتند و از هم جدا شدند. اهل مجلس گفتند: از آن دو نفر دروغگوتر ندیده ایم. هنوز متفرق نشده بودند که رشید هجری به آنان روی آورد و از میثم و حبیب سؤال کرد. اهل مجلس گفتند: آن دو از هم جدا شدند و آن چه را از آن دو نفر شنیده بودند بیان کردند. رشید گفت: خداوند رحمت کند میثم را. او مطلبی را فراموش کرده و آن این که به کسی که سر حبیب را می آورد صد درهم پاداش می دهند. و زمانی نگذشت که آن چه آن بزرگواران گفته بودند رخ داد(1).

اویس قرنی ستاره آسمان زهد و پارسایی و عبادت نیز بود و از نیکان تابعین به شمار می آمد و در صفین در رکاب آن حضرت به شهادت رسید. و نیز، اصبغ بن نباته، سلیم بن قیس، حبابة الوالبیة، سعید بن جبیر و سعید بن قیس...»(2).

باری، جهاد و مبارزه علی علیه السلام با نفاق و رأی گرایی از یک سو و احیای سنت از سوی دیگر در زمان امام حسن علیه السلام ادامه یافت. اوج سرافرازی در این مبارزه پنجاه ساله قرآن و عترت با کفر و نفاق، به کربلا رسید و در دانشگاه بزرگ عاشورا مفاهیم و مقوله های فرهنگنامه احیای سنت و دین، تفسیر، و آفاق آن روشن گردید. بدون شک نهضت عاشورا علت تامّه بقا و جاودانگی اسلام بود.

3. امام سجاد علیه السلام و احیای سنت

پس از عاشورا و آغاز امامت حضرت زین العابدین علیه السلام سلطه فرهنگ نفاق و کفر اموی که از پیامدهای شوم سقیفه بود، عرصه را بر مؤمنین و احرار تنگ تر کرد. در میدان مبارزه برای احیای سنت و دین به جز انگشت شماری باقی نماند. بار دیگر، تاریخِ ارتداد تکرار شد و این بار امام صادق علیه السلام فرمود: «ارتد الناس بعد قتل الحسین علیه السلام الا ثلاثه، ابو خالد الکابلی و یحیی بن ام الطویل

ص: 30


1- همان، ص 79 _ 75، ح 131، 133، 134، 135، 136، 139 و 140.
2- همان، ص 99، 103، 104، 109، 110، 114، 119 ، ح 156، 157، 164، 165، 167، 176، 177، 182، 183 و 190.

و جبیر بن مطعم، ثمّ إنّ الناس لحقوا و کثروا»(1).

فضل بن شاذان می نگارد: «در آغاز امامت علی بن الحسین، پنج نفر از اصحاب و یاران آن بزرگوار بودند که عبارتند از: سعید بن جبیر، سعید بن مسیب، محمد بن جبیر بن مطعم، یحیی بن ام طویل و ابو خالد کابلی»(2). کم کم نهضت امام گسترش یافت و به جمع یاران آن حضرت افزوده شد.

شیخ طوسی در رجال خود، جمع اصحاب آن حضرت را صد و هفتاد و دو نفر ذکر کرده است(3) که از زمره اصحاب آن حضرت، ابان بن تغلب، ابو حمزه ثمالی، جابر بن عبدالله انصاری، سدیر صیرفی، سلیم بن قیس هلالی و فرزند بزرگوارش زید را شمارش کرده است(4).

4. زمان امام باقر و امام صادق و انقلاب بزرگ فرهنگی

اشاره

در زمان این دو امام همام، احیای قرآن و سنت و انقلاب بزرگ فرهنگی به وقوع پیوست. به پاس درگیری بنی امیه با بنی الحسن و بنی عباس فرصتی پیش آمد و امام باقر علیه السلام کرسی تدریس فقه و معارف اسلام را برقرار ساخت. از شهرهای دور و نزدیک، به خصوص از کوفه، مدینه، بصره و حتی از قم، ده ها نفر به سوی آن

حضرت روی آوردند و نخستین مدرسه حدیثی _ پس از مکتب علی علیه السلام در کوفه _ بار دیگر در کنار روضه نبوی صلی الله علیه و آله شکل گرفت. شیخ طوسی، تعداد اصحاب امام باقر علیه السلام را 466 نفر ذکر کرده که دو نفر آنان از قمیون بوده اند. دو نفر زن نیز در زمره اصحاب آن امام بزرگوار شمارش شده اند(5).

در این جمع، فرزانگان و فقهای عظیم الشأنی همانند: زرارة، محمد بن مسلم، ابو بصیر و برید عجلی وجود دارند. چهار نفری که ارکان کعبه معرفت

ص: 31


1- همان، ص 123، ح 194.
2- همان، ص 115، ح 184.
3- رجال الطوسی، از ص 82 تا 102.
4- همان.
5- رجال الطوسی، از ص 102 تا 142.

شیعی در این زمانند و چون ارکان اربعه اول سلمان، ابوذر، مقداد، عمار یاسر از وجاهت و عظمت ممتازی برخوردارند.

آشنایی با اصحاب اجماع

در عصر امام صادق علیه السلام تعداد اصحاب به طور بی سابقه ای افزایش یافت و اصحاب آن بزرگوار را چهار هزار نفر دانسته اند. مرحوم شیخ طوسی از مجموع این چهار هزار نفر 3221 نفر را در کتاب رجالش یادآوری کرده که دوازده نفر آنان از قمیون هستند و دوازده نفر آنان نیز زن می باشند(1).

باری، بر افق مدرسه این دو امام بزرگوار، چهره هایی چون زرارة، ابو بصیر، محمد بن مسلم و برید بن معاویه عجلی فروزانند. چهار رکنی که ارکان کعبه فقاهت و حدیث شیعه را بر می افروزند و سیمایشان در سخنان امامان بسیار درخشنده است. در حدیثی امام صادق در شأن این فرزانگان می فرماید:

«إنّ اصحاب ابی کانوا زینا احیاءً و امواتا اعنی زرارة، محمد بن مسلم و منهم لیث المرادی ابوبصیر و برید عجلی...(2)؛ اصحاب پدرم، مرده و زنده شان، زینت و آراستگی ما هستند. مقصودم زراره و محمد بن مسلم و ابوبصیر و برید عجلی است. آنان بر پا دارندگان عدالت و راستگویان در گفتار بودند. آنان از مصداق «السابقون السابقون اولئک المقربون» می باشند».

در حدیثی دیگر در مجد و عظمت این بزرگان، امام صادق علیه السلام می فرماید: «اوتاد الارض و اعلام الدین اربعة: محمد بن مسلم و برید بن معاویة و لیث بن البختری و زرارة بن اعین(3)؛ پایه و میخ های زمین و نشانه های دین چهار نفرند محمد بن مسلم و برید بن معاویه و لیث بن بختری و زراره».

در حدیثی دیگر می فرماید: «بشّر المخبتین بالجنّة برید بن معاویه و ابو بصیر...»؛ بشارت بر مخبتین به ورودشان به بهشت، برید، ابو بصیر، محمد بن

ص: 32


1- رجال الطوسی، از ص 143 تا 342.
2- رجال کشی، ص 239، ح 433.
3- همان، ص 238، ح 432.

مسلم و زراره از آنانند. همچنین فرمودند: «اربعة نجباء، امناء الله علی حلاله و حرامه ولولا هؤلاء انقطعت آثار النبوة و اندرست(1)؛ چهار شخصیت نجیب و پارسا و امین خداوند بر حلال و حرام او هستند اگر آنان نبودند آثار نبوت از میان می رفت و کهنه می شد».

در حدیثی امام صادق علیه السلام در شأن و منزلت این فقهای اربعه شیعی می فرماید: آنان نام و یاد و احادیث پدرم را زنده نگهداشتند. «هؤلاء حفاظ الدین و امناء ابی علی حلال الله و حرامه و هم السابقون الینا فی الدنیا و السابقون الینا فی الاخره(2)؛ آنان حافظان و نگهبانان دینند و امانتداران پدرم بر حلال و حرام خداوند؛ آنان پیشتازان به سوی ما در دنیا و پیشتازان به سوی ما در جهان آخرتند».

همچنین در حدیثی شیوا ساحت این بزرگان دین را ارج نهاده و این گونه توصیفشان فرموده اند: «کان ابی ائتمنهم علی حلال الله و حرامه و کانوا عیبة علمه، و کذلک الیوم هم عندی، هم مستودع سرّی اصحاب ابی علیه السلام حقا... هم نجوم شیعتی احیاءا و امواتا، یحیون ذکر ابی علیه السلام بهم یکشف الله کل بدعة... ثم بکی فقلت من هم؟ فقال علیهم صلوات الله و رحمته احیاءا و امواتا، برید العجلی، و زرارة و ابوبصیر و محمد بن مسلم...»(3).

در این حدیث امام صادق علیه السلام فروغ مجد و شأن آنان را فروزان ساخته و نام این چهار نفر را بر بام بلند انسانیت نگاشته اند و پیرامونشان می فرماید: «این چهار نفر برید، زرارة، ابو بصیر و محمد بن مسلم نام و یاد ما را زنده کردند، آنان امنای پدرم بر حلال و حرام خدا بودند و خزانه داران علم او هستند، آنان نزد من هم با همان

جلالت و مکانتند، حافظان و امانتداران اسرار اصحاب پدرم بودند، ستارگان تابناک آسمان تشیع اند، زنده باشند یا مرده. معالم و معارف پدرم را زنده کردند. خداوند به وسیله آنان ظلمت و

ص: 33


1- همان.
2- همان، ص 137، ح 219.
3- همان، ص 137، ح 220.

تاریکی بدعت ها را زدود... در ادامه امام گریست. جمیل بن دراج می گوید: به آن حضرت گفتم چه کسانی هستند این افراد؟ امام علیه السلام فرمود: آنان که درود و رحمت خداوند بر آنان باد زنده باشند یا مرده، آنان برید عجلی، زراره، ابو بصیر و محمد بن مسلم اند».

بر فراز این کعبه معرفت شیعی و چهار رکن مدرسه امام باقر و امام صادق علیهماالسلام نام زراره فروزش دگری دارد. امام صادق علیه السلام به او می گوید: نامت در میان اهل بهشت بدون الف است. زرارة پاسخ می گوید: اسم من «عبد ربه» است و لقبم زراره»(1). در خبری دیگر امام صادق علیه السلام به او دعا می کند و می فرماید: «رحم الله زرارة بن اعین. لولا زرارة بن اعین لو لا زراره و نظراؤه لاندرست احادیث ابی(2)؛ خداوند زراره را رحمت کند اگر او نبود احادیث پدرم از میان می رفت».

در خبر دیگری امام صادق علیه السلام به فیض بن مختار می گوید: «اذا اردت بحدیثنا فعلیک بهذا الجالس...؛ هر گاه حدیث ما را طلب کردی به این شخص مراجعه کن. فیض می گوید از اصحاب نام آن «جالس» را جویا شدم. گفتند زرارة است(3)».

در خبر دیگری، امام صادق علیه السلام به حسین، پسر زرارة می گوید: «سلام مرا به پدرت برسان و به او بگو به خدا سوگند خیر دنیا و آخرت را برای تو آرزومندم و ما از تو راضی و خشنودیم، حال که چنین است چه باکی توراست از آن چه مردم می گویند»(4).

گروه اول

باری این چهار فقیه پارسا، به همراه فضیل بن یسار و معروف بن خربوذ،

ص: 34


1- همان، ص 133، ح 208.
2- همان، ص 136، ح 217.
3- همان، ح 216.
4- همان، ص 141، ح 223.

شش فقیه اندیشمند و مورد اعتمادند که اولین گروه از اصحاب اجماع را تشکیل داده اند(1) و فقیه ترین این شش نفر زراره می باشد.

فضیل بن یسار نیز از فقهای حکیم و محدثان مورد اعتماد است که امام صادق علیه السلام شأن او را ارج نهاده است و پیرامونش گفته اند: «بشر المخبتین من احبّ أن یری رجلاً من اهل الجنة فلینظر الی هذا»(2)؛ کسی که می خواهد مردی از اهل بهشت را زیارت کند به این مرد نگاه کند».

در خبر دیگری فرمود: «رحم الله الفضیل بن یسار و هو منّا اهل البیت»(3)؛ خداوند رحمت کند فضیل بن یسار را او از ما اهل بیت است.

گروه دوم

از اصحاب اجماع، شش فقیه، محدث و نامورند به نام های: جمیل بن دراج، عبد الله بن مسکان، عبد الله بن بکیر، حماد بن عیسی، حماد بن عثمان و ابان بن عثمان که فقیه ترین این جمع، جمیل بن دراج است(4).این فقهای فرزانه هم از زمره اصحاب امام صادق علیه السلام می باشند.

گروه سوم

این دسته اصحاب اجماع عبارتند از: یونس بن عبدالرحمن، صفوان بن یحیی بیاع السابری، محمد بن ابی عمیر، عبدالله بن مغیره، حسن بن محبوب و احمد بن محمد بن ابی نصر. بعضی به جای حسن بن محبوب، حسن بن علی بن فضال، را ذکر کرده اند و بعضی دیگر فضالة بن ایوب را و بعضی به جای حسن بن علی بن فضال، عثمان بن عیسی را شمرده اند. به هر روی، فقیه ترین این جمع یونس بن عبدالرحمن است(5).

ص: 35


1- همان، ص 238، ح 431.
2- همان، ص 212، ح 377.
3- همان، ص 314، ح 381.
4- همان، ص 375، ح 705.
5- همان، ص 556، ح 1050.

افزون بر این جمع که بر تارک مکتب حدیثی _ فقهی شیعه تابانند، صدها چهره محدث ثقه و فقیه فرزانه، این آسمان را نور باران ساخته اند.

فرزانگانی همانند: مؤمن الطاق، هشام بن حکم، هشام بن سالم، یونس بن یعقوب، عبدالله بن ابی یعفور، حریز بن عبدالله، معاویة بن عمار، مسمع بن عبدالملک ،علی بن یقطین، صفوان بن مهران، سیف بن عمیره، عبدالرحمن بن

حجاج، عبدالرحمن ابن ابی نجران، حفص بن علاء، حفص بن سالم، حارث بن مغیرة، حسن بن موسی خشاب، ابراهیم بن صالح، ابراهیم بن رجاء، ابراهیم بن سلیمان، ابراهیم بن ابی حفص، ابراهیم بن مهزم، ابراهیم بن ابی البلاد، ابراهیم بن محمد اشعری، ابراهیم بن ابی محمود خراسانی، ابراهیم بن مسلم، اسماعیل بن مهران، اسماعیل بن آدم، اسماعیل بن زید، اسماعیل بن بکر، اسماعیل بن دینار، اسماعیل بن محمد بن اسحاق، اسماعیل بن ابراهیم، اسماعیل بن همّام، اسماعیل بن علی القمی، اسماعیل بن علی بن اسحاق، حسن بن علی بن زیاد الوشاء، حسن بن علی بن نعمان، حسن بن علی بن بقّاح، حسن بن الحسین لؤلؤی، حسین بن اشکیب، حسن بن جعفر بن حسن، حسن بن عطیه، حسن بن حسین بن حسن، حسن بن زیاد العطار، زکریا بن آدم، احمد بن اسحاق، احمد بن محمد بن عیسی، احمد بن محمد بن خالد برقی، حسن و حسین ابنا سعید، حسن بن فروخ صفار، و... صدها نفر از محدثین و فقهای عالی قدر که به مجد و عزّت شهره اند و ده ها حدیث و روایت، شأن و منزلت، وثاقت و فقاهت و درایت و پارسایی این فقهای جلیل القدر را ارج می نهد(1).

این فرزانگان و صدها صحابی و فقیه دیگر، ستارگان پر فروغ آسمان حدیث و معارفند؛ آنان بودند که در جهاد احیای سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله و مبارزه با جهل و بدعت و ضلالت همراه با امامان معصوم علیهم السلام مبارزه کردند؛ سختی ها و ناملایمات را پذیرا شدند؛ زندان ها رفتند و هجرت ها کردند و سرانجام بر ستیغ مجد و عزت اسلامی سرافراز آمدند.

ص: 36


1- ر.ک: رجال کشی؛ رجال نجاشی؛ الفهرست شیخ طوسی و...

فصل دوم: جایگاه علی بن ابراهیم در فقه و حدیث

این فقیه پارسا و شیخ اجل حدیث، از احیاگران سنت و حافظان و ناشران حدیث بود و در راه فراگیری، ضبط و آموزش آن رنج های فراوان برد. او کوشید تا پرچم هدایت سنت برافراشته و خورشید حدیث بر آسمان معارف و علوم اسلامی تابان باشد. هزاران گوهر آسمانی حدیث اهل البیت علیهم السلام او را آراسته، و صندوقچه سینه او را مالامال از معارف و معرفت دین ساخته بود. لبانی گوهر بار از سخنان امامان علیهم السلام داشت و همواره گلواژه های حدیث بر غنچه لبانش شکفته بود. به حق او از احیاگران سنت نبوی و مجاهدان این عرصه فرهنگی بود.

او افزون بر هفت هزار و صد و چهل حدیث از پدر و سایر اساتیدش آموخته بود(1) که این مجموعه پیوسته، همانند آفتاب بر افق های دین، نور افشان است. فروغ احادیثش در عرصه عقائد، فقه و احکام، تفسیر، فضائل و مناقب، مکارم اخلاق و تاریخ، چشم افروز است.

روشنگر جلالت و مکانت و پارسایی اش این حدیث امام صادق علیه السلام است که فرمود: «اعرفوا منازل الرجال منا علی قدر روایاتهم عنّا؛ آری منزلت افراد نزد ما به مقدار احادیثی است که از ما آموخته و روایت می کنند».

ص: 37


1- معجم الرجال الحدیث، ج 11، ص 193، ش 7816.

سیمای او از همان آینه ای می تابد که چهره هایی چون: زراره، ابو بصیر، محمد بن مسلم، برید عجلی، فضل بن یسار، جمیل بن درّاج، یونس بن عبدالرحمان و ده ها چهره دیگر از آن تابان است و ده ها حدیث و روایت از ذوات مقدس امامان علیهم السلام صادر، و مکانت و مرتبه ایمان و پارسایی آنان را ستوده است و آنان را به نشانه های برین آسمانی مزین داشته است.

همانند: انّ اصحاب ابی کانوا زینا....؛ اصحاب پدرم موجب زینت و آراستگی ما بودند، و آنان پرپادارندگان عدالت و راستگویان در گفتارند. مصداق روشن «السابقون السابقون اولئک المقربون» می باشند. آنان اوتاد و اعلام دینند، امینان خداوند بر حلال و حرام او بوده و اگر آنان و مجاهدتشان نبود آثار نبوت از میان می رفت.

همانا آنان گنجینه داران علم و نگاه داران راز الهی می باشند. ستارگان پر فروغ آسمان تشیع و احیاگران دین بوده و سیاهی بدعت را از چهره دین زدوده اند. درود و رحمت خداوند بر آنان باد. آنان از ما اهل بیت می باشند. بهشت جایگاهشان باد و در پرتو «و بشّر المخبتین» نام و آوازه شان جاودانه و پر فروغ باد(1).

به هر روی، علی بن ابراهیم بر این افق می درخشد و از آنانی است که علم را برای خدا آموخت و بدان عمل کرد و به دیگران آموزش داد. نامش در ملکوت اعلی به جلالت و بزرگی یاد می گردد.

پدرش ابراهیم بن هاشم، اولین کسی است که از کوفه به قم هجرت کرد و میراث گرانبهای حدیثی کوفه را که یادگاری از امامین همامین امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام بود و از اساتید و مشایخ خود آموخته بود به قم آورد و به حوزه حدیثی قم جانی تازه بخشید و آسمان این حوزه را با مجموعه ای از احادیث مناقب و فضائل اهل البیت ستاره باران کرد. بدون تردید یکی از انگیزه های اساسی او از هجرت به قم انتشار این احادیث بود. چون حوزه قم را مشتاق شنیدن این گونه احادیث می شناخت. این شخصیت بزرگ و فقیه

ص: 38


1- رجال کشی، صص 239 _ 238 _ 137، ح 433، 432، 220 و...

نامور، خود نیز یکی از محدثانی است که روایات بسیار نقل کرده است. نام این پدر در سرآغاز فهرست اساتید بزرگ علی بن ابراهیم می آید، چه علی بن ابراهیم از علم پدر بهره فراوانی برد و روایات بسیاری از او فرا گرفت. احادیث علی بن ابراهیم از پدر بزرگوارش بنا بر نقل معجم الرجال به 6214 روایت می رسد.

اوراق پیش روی پرتوی از سیمای آن فقیه فرزانه و محدث ثقه را جلوه گر است و اندکی از جلالت آن حافظ و مجاهد عرصه حدیث را به نمایش می گذارد.

در این کتاب، ابتدا گزارشی از زندگانی علمی _ حدیثی ابراهیم بن هاشم ارائه گردیده که در آن شخصیت حدیثی _ علمی اساتید و شاگردانش و نیز نشانه های وثاقت او ذکر گردیده است.

همچنین به هجرت او به قم و انتشار حدیث کوفیون در این شهر پرداخته است.

در قسمت دوم کتاب، به ترجمه و گزارش تحلیلی از زندگانی عالمانه علی بن ابراهیم پرداخته شده و از حضور پر برکت آن جناب در عرصه های فقه، کلام، تفسیر، اخلاق و... ستایش و تمجید شده است و نیز در بحثی دیگر به ترجمه و گزارش اساتید و شاگردان آن جناب پرداخته است.

بدون شک نقش شیخ اجل حدیث ما در عرصه روایات نقش مهندسی است. او به واسطه شاگردان مبرّزش چون محمد بن یعقوب کلینی و علی بن بابویه نقش اساسی در تدوین جوامع حدیثی ایفا نموده است.

به هر روی نام آن فقیه فرزانه چون خدمات علمی اش بر بلندای تاریخ شیعی فروزنده است و در نکوداشت و ارج نهادن به مکانت علمی اش این حدیث تقدیم می گردد:

امام باقر علیه السلام به جابر فرمود: «یا جابر! و اللّه لحدیثٌ تُصیبُه من صادقٍ فی حلال و حرام، خیرٌ لک ممّا طلعت علیه الشمس حتی تغرب»(1).

ص: 39


1- المحاسن، ج 1، ص 356.

ص: 40

ص: 41

بخش دوم : ابراهیم بن هاشم و شکل گیری مکتب حدیثی قم

فصل اول: تاریخچه مکتب حدیثی قم

اشاره

ص: 42

فصل اول: تاریخچه مکتب حدیثی قم

«فِیهِ رِجالٌ یُحِبُّونَ أنْ یَتَطهَّروا وَ اللّهُ یُحِبُّ الْمُطَّهِّرین»(1).

مکتب حدیثی قم، میراث ماندگار و گرانمایه ای است که دانشوران شیعی و محدثان جلیل القدر این شهر با کسب حدیث و علوم آل محمد صلی الله علیه و آله آن را بنا کردند. طلایه داران این حرکت بالنده فرهنگی حدیثی، کاروان های عربی هستند که از کوفه به این سرزمین هجرت کرده ند و زلال فرهنگ اسلام شیعی را بر این خاک بهشتی و جان های پاک مردمش جاری نمودند.

آغاز مهاجرت عرب ها به قم در سالیان 66 و 67 هجری قمری، بعد از نهضت مختار بوده که عده ای از طایفه بنی اسد از کوفه به سوی این سرزمین مهاجرت کردند و در روستای جمکران ساکن شدند. گفته شده که در میان این گروه، فردی به نام خطاب بن اسد حضور داشت و مسجدی را بنا کرد و در آن به اقامه نماز پرداخت(2). همچنین گفته اند: «پیش از این گروه، جمعی از موالیان عبدالله بن عباس در نیمه قرن اول هجری به قم آمده، در آنجا ساکن شدند(3).

ص: 43


1- توبه / 108.
2- تاریخ قم، حسن بن محمد بن حسن قمی، ترجمه: حسن بن علی بن حسن بن عبد الملک قمی، ص 38.
3- البلدان، یعقوبی ماده قم، ص 49؛ تاریخ مذهبی قم، علی اصغر فقیهی، ص 48.

برخی نوشته اند سعید بن جبیر که از جمله موالیان بنی اسد بود در زمان حکومت حجاج از ظلم و ستم حجاج گریخت و به سوی قم آمد و چون از موالیان بنی اسد بود و با آنان رابطه دوستی داشت نزد آنان رفت و در جمکران ساکن شد و مدت شش ماه آن جا ماند. چون خبر او به امیر کاشان و اصفهان رسید و دانستند که او از حجاج گریخته، او را دستگیر کرده، نزد حجاج فرستادند و حجاج او را به قتل رساند. برخی هم می گویند: سعید از قم به سوی آذربایجان رفت و از آنجا به مکه بازگشت و به آن سرزمین امن پناه برد؛ ولی به دستور حجاج او را دستگیر کرده، نزد حجاج بردند و آن ستمگر، او را شهید کرد(1).

با وجود هجرت این گروه ها به قم، پیش از هجرت خاندان اشعری، باید اعتراف کرد که نخستین کاروان فرهنگی که از کوفه به قم آمد و نقش اساسی در فرهنگ شیعی این سرزمین ایفا کرد اشعری ها بودند. علت هجرت آنان به قم این بود که حجاج بن یوسف، محمد بن سائب را کشت و دستور داد در شهر کوفه و اطراف آن ندا کنند که تا سه روز اگر کسی از آل «سائب» و «مالک» در کوفه بماند خونش هدر است. البته «یاقوت حموی» چگونگی هجرت فرزندان سعد را به قم چنین می نگارد: «پس از شکست عبدالرحمن بن محمد از حجاج بن یوسف و فرار او به کابل، در میان لشکر او هفده تن از تابعین عراقی بودند که در میان آنان پنج فرزند از سعد به نام های «عبد الله، احوص، عبد الرحمن، بکر و نعیم» وجود داشت که به سرزمین قم آمدند و این سرزمین را برای سکونت خویش برگزیدند(2)».

به هر روی، اعراب اشعری مجبور به ترک کوفه شدند و به سوی ایران هجرت کردند تا به نهاوند رسیدند. از آنجا «آل سائب» راهی اصفهان شدند و فرزندان سعد «برادر سائب» با عیال و فرزندان به راه خود ادامه دادند تا به سرزمین قم رسیدند(3).

ص: 44


1- تاریخ قم، ص 38؛ الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج 4، ص 103.
2- معجم البلدان، یاقوت حموی، ج 4، ص 397.
3- گنجینه آثار فیض، ج 1، ص 138.

بدون شک حضور این خاندان در قم، نقطه عطفی در روند تحولات فرهنگی _ مذهبی سیاسی و اجتماعی این شهر بود. اولین کسی که فروغ مذهب شیعی را در شهر قم آشکار نمود، موسی بن عبد الله اشعری است که حقیقت مذهب خود را در شهر قم آشکار و به نشر فرهنگ شیعی پرداخت. او و برادرش اسحاق بن عبد الله قمی جزء اصحاب امام باقر علیه السلام می باشند(1)، البته نام موسی را جزء اصحاب امام صادق علیه السلام نیز نگاشته اند(2). بزرگانی از این خاندان به محضر ائمه علیهم السلام شرفیاب شدندو از حضور آن ذوات مقدس، کسب حدیث کردند.

مؤلف تاریخ قم در این رابطه چنین می نگارد: «دیگر آنک دوازده پسر از آنِ سعد بن عبد الله بن مالک بن عامر اشعری راوی و اهل حدیث بوده اند؛ از ابی عبدالله جعفر بن محمد صادق علیه السلام و زیاده بر صد مرد از آنِ فرزندان عبد الله و از فرزندان احوص و از فرزندان سائب بن مالک و از فرزندان نعیم بن سعد، روایت کنندگانند از دیگر ائمه علیهم السلام(3)».

نجاشی در کتاب «رجال» خود سی و نه نفر از رجال این خاندان را نام می برد که در اسناد روایات می درخشند. شانزده نفر از آنان، بدون واسطه از امامان معصوم علیهم السلام روایت نقل کرده و به حضور آن بزرگواران رسیده اند(4). در این مجموعه از محدثان و دانشمندان، فرزانگانی همانند زکریا بن آدم بن عبدالله، احمد بن محمد بن عیسی، احمد بن اسحاق و احمد بن ادریس از مکانت و جلالت ممتازی برخوردارند.

در عرصه سیاسی نیز خاندان اشعری، تمدنی نو در قم پدید آوردند و شالوده حرم اهل البیت علیهم السلام را نهادند و شهر امامت را بنا و بنیان مخالفت با خلفای بنی عباس را پی ریزی کردند. به تشویق آنان، مردم قم از پرداخت

ص: 45


1- رجال طوسی، ص 107، ش 47.
2- همان، ص 307، ش 437.
3- تاریخ قم، ص 278.
4- ر.ک: رجال نجاشی؛ تاریخ تشیع در ایران، رسول جعفریان، ج 2، ص 189.

مالیات خودداری می کردند، تا جایی که پنجاه سال از حکومت بنی عباس می گذشت، ولی مردم قم یک درهم خراج به آنان نپرداختند، تا در سال 184 هجری قمری که قدرت هارون فوق العاده جهانگیر شده بود تصمیم گرفت که مردم قم را تسلیم خود کند و خراج از آنان بستاند. مؤلف تاریخ قم چنین نگاشته: «زمانی که بقایای خراج شهر را در زمان رشید اخذ می کردند از همه شهرها گرفته شد، مگر بقایای اصفهان که در آن تأخیر افتاد، به سبب اهل قم که در ادای آن تمرد و سرکشی می کردند و ادای بقایا امتناع می نمودند و عمال را می کشتند، یکی را بعد از آن دیگر»(1).

از این رو، هارون «عبد الله بن کوشید قمی» را به حکومت اصفهان _ که قم در آن زمان از توابع آن بود _ گماشت تا مالیات پنجاه ساله قم را وصول کند(2). او برادر خود «عاصم» را والی قم قرار داد. عاصم با تمام قدرت کوشید تا استقامت مردم قم را بشکند و تا توانست مردم قم را آزار و شکنجه کرد، ولی نتوانست یک دهم یک درهم از مالیات معوقه را وصول کند، پس از مدتی او به دست جوانان غیور و دین دار قم کشته شد: «اهل قم در دار الخراج بر او جمع آمدند و او را بکشتند»(3).

این حادثه سبب گردید تا هارون، عبدالله را از حکومت اصفهان عزل کند. عبدالله پس از عزل به بغداد رفت و با پرداخت یک میلیون درهم خواستار بازگشت به سمت قبلی خود شد. به شرط آن که قم از تابعیت اصفهان خارج شود(4). مردم قم نیز با توجه به مذهب و فرهنگ مردم آن روزگار اصفهان، خواستار خروج از تابعیت اصفهان بودند.

به هر روی، سرانجام پس از توضیحات عبد الله والی و حضور به موقع و بیانات منطقی «حمزة بن یسع اشعری» که از بزرگان قم و خاندان اشعری

ص: 46


1- تاریخ قم، ص 30؛ تاریخ تشیع در ایران، رسول جعفریان، ج 1، ص 204.
2- تاریخ قم، ص 29.
3- همان، ص 30.
4- همان، ص 31.

بود هارون در سال 189 ق استقلال قم را از اصفهان پذیرفت. مؤلف تاریخ قم چنین می نگارد: «حمزة بن الیسع اشعری قم را کوره گردانید و از اصفهان جدا کرد و منبر در این مسجد بنهاد»(1) و خود اولین والی و حاکم این شهر پس از استقلال شد. حمزه از شاگردان اصحاب امام صادق علیه السلام و امام کاظم علیه السلام است(2).

بدین سان شهر قم به استقلال سیاسی و فرهنگی و مذهبی دست یافت و از مزایای مسجد جامع و امام جمعه که جزء امتیازات هر ایالت مستقل بود برخوردار گردید.

دیگر خاندان های حدیثی _ فرهنگی

1. خاندان برقی

یکی از خاندان های مهاجر کوفی که در نشر فرهنگ و معارف اهل البیت علیهم السلام در قم خدمت کردند این خاندان اند. مردانی از این خاندان به فرهنگ حدیث و معارف اهل بیت علیهم السلام خدمت کرده اند که از آن میان، محمد بن خالد و احمد بن محمد _ این پدر و فرزند _ چهره درخشانی دارند.

احمد از محدثان پر نقل و صاحب آثار و تألیفات متعددی در موضوعات گوناگون است و از معروفترین محدثان و دانشوران این خاندان است. شیخ طوسی در فهرست را فزون بر صد کتاب برای او ذکر می نماید(3). نجاشی نیز بالغ بر نود کتاب را برای او می نگارد(4). پدرش، محمد نیز فردی فقیه و ادیب بود و دارای آثاری در تفسیر و فقه و ادب بوده است. نجاشی برای او هشت کتاب نام می برد(5).

ص: 47


1- همان، صص 279 - 37.
2- رجال طوسی، ص 178، ش 211 و ص 347، ش 15؛ معجم رجال الحدیث، ج 6، ص 282.
3- فهرست طوسی، صص 39 - 38، ش 74.
4- رجال نجاشی، صص 77 - 76، ش 182.
5- همان، ص 335، ش 898.

جد او «محمد» نام داشت که از شیعیان و دوستداران اهل البیت در کوفه بود. بعد از شهاد زید بن الحسین علیه السلام یوسف بن عمر او را دستگیر و زندانی کرد و سپس او را به شهادت رساند. فرزندش عبد الرحمان همراه فرزند خردسال خود از کوفه گریخت و به اطراف قم آمد و در روستای «برق رود» شاهزاده اسماعیل، از روستاهای قم ساکن شد. پس از این سکونت است که افراد این خاندان به برقی معروف گشتند(1).

احمد از محدثان پر نقل این خاندان است، ولی با وجود وثاقتش؛ از ضعفا روایت نقل می کرد و بر روایات مرسله اعتماد می نمود. از این رو احمد بن محمد بن عیسی اشعری او را از قم اخراج کرد؛ ولی پس از مدتی احمد بن عیسی بر مکانت والای او آگاه و از کرده خود پشیمان شد و او را دوباره به قم باز گرداند. پس از رحلت احمد بن محمد بن خالد برقی، احمد بن عیسی برای زدودن غبار اتهام از سیمای او با پای برهنه و اندوه و حسرت در تشییع جنازه اش شرکت کرد(2).

2. خاندان علی بن ابراهیم قمی

در جمع مهاجران فرهنگی _ حدیثی که از کوفه به قم هجرت کردند، این خاندان بر ستیغ مجد و عظمت می درخشند و در جمع و نشر احادیث و معارف ائمه هدی علیهم السلام بسیار کوشا بودند. برترین فرد این خاندان علی فرزند ابراهیم است، ولی دیگر محدثان و دانشوران این خاندان عبارتند از: «ابراهیم بن هاشم، دو فرزندش علی و اسحاق، و نیز فرزندان علی به نام های ابراهیم، احمد و محمد که هر سه در زمره محدثان به شمار می آیند(3). جد علی، هاشم است که از اهل کوفه می باشد.

ص: 48


1- رجال نجاشی، ص 76، ش 182.
2- رجال علامه حلی خلاصة الاقوال، ص 14، ش 7.
3- الکنی و الالقاب، حاج شیخ عباس قمی، ج 3، ص 84.
هاشم

از زندگی هاشم در تاریخ، گزارشی نرسیده است. این که او در چه سالی به دنیا آمد و چه سالی وفات کرد؛ پدرش که بود _ در بعضی از کتب نام پدر هاشم «خلیل(1)» أو «جلیل»(2) آمده است _ آیا او خود اصالتا کوفی بود و یا به آن جا مهاجرت نمود؟ فرزندان او به جز ابراهیم چه کسانی بودند؟ و این گونه سؤال ها در ارتباط با او بدون پاسخ است.

در سلسله اسناد احادیث و روایات از او نامی نیست و بدین علت در کتب تراجم و رجال نیز گزارشی از او ثبت نشده است. البته قرائن و شواهد، نشانگر این است که او از دوستان اهل بیت علیهم السلام بوده است. برای فخر و شرفش همین بس که در دامان خود شخصیتی چون ابراهیم را پرورش داد4(3). پس به ناچار باید از شرح زندگینامه هاشم گذشت و آفاق زندگانی پر بار علمی _ حدیثی _ فقهی فرزند بزرگوارش را بنگاشت که فروغ معنویت و ملکوت ایمانش مشعلی تابان فرا روی حدیث پژوهان و ناشران فرهنگ مکتب تشیع است.

ص: 49


1- لسان المیزان، ابن حجر، ج 1، صص 118 و 233.
2- الکنی و الالقاب، حاج شیخ عباس قمی، ج 3، ص 84.
3- ر.ک: رجال نجاشی، ص 16، ش 18؛ الفهرست، شیخ طوسی، ص 19، ش 31؛ رجال علامه حلیخلاصة الاقوال ص 4، ش 9؛ رجال، ابن داوود، ص 20، ش 43.

فصل دوم: ابراهیم بن هاشم سفیر حدیث

ابراهیم بن هاشم سفیر حدیث

اشاره

از اساتید حدیث که به کثرت استاد و مسافرت شهرت دارد، ابراهیم بن هاشم است. او در اصل از راویان حوزه حدیثی _ فقهی کوفه است که به دلیل نشر حدیث مکتب کوفه به قم هجرت کرد و به دلیل سکونت وی در قم به قمی مشهور گشت.

شیخ طوسی و نجاشی، و دیگران _ به پیروی از این دو بزرگوار _ در ترجمه و شرح حال او نگاشته اند: او اولین استادی است که حدیث کوفیان را که میراث آسمانی صادقین علیهماالسلام بود در قم منتشر ساخت(1).

1. جامعیت ابراهیم بن هاشم

اگر چه فروغ جلالت ابراهیم از این افق می درخشد که او طلایه دار نشر حدیث مکتب کوفه در قم بود و عطر گلواژه های حدیث را از آن مکتب سرزمین خطبه های عقلانی و آسمانی علی علیه السلام در گلستان حوزه حدیثی قم پراکنده ساخت؛ ولی او احادیث حوزه های دیگر را هم در اختیار داشت.

نام ابراهیم بن هاشم در سلسله اسناد روایاتی افزون بر 6414 روایت آمده و این مجموعه از احادیث و روایات آن محدث است که امروز در

ص: 50


1- الفهرست، شیخ طوسی، ص 19، ش 31؛ رجال نجاشی، ص 16، ش 18.

دسترس ماست ولی مجموعه احادیث و روایاتی که آن محدث فقیه از اساتید و مشایخ خود فرا گرفته، چه میزان بوده خداوند آگاه است.

به هر روی، در میان راویان پس از فرزندش بی نظیر است. او به محضر امام جواد علیه السلام رسید و از فیض حضور آن حضرت بهره مند گردید و از آن حضرت نقل روایات کرده اند.

تعداد روایاتی که از اساتید حدیث خود به جز ابن ابی عمیر نقل می کند به 2921 روایت می رسد که بدین شرح است: از عبد الرحمن بن ابی نجران 150 مورد، از حسن بن محبوب 650، از احمد بن محمد بن ابی نصر افزون بر 120 مورد، از اسماعیل بن مرار بیش از 250 مورد و به نام حماد بیش از 270 مورد و از حماد بن عثمان 6 مورد، از حماد بن عیسی بیش از 700 مورد از صفوان بن یحیی بیش از 50 مورد از عبد الله بن مغیره افزون بر 150 مورد، از عثمان بن عیسی زاید بر 45 مورد، از عمرو بن عثمان افزون بر 60 مورد، از عمرو بن عثمان خزاز افزون بر 9 مورد از حسین بن یزید نوفلی بیش از 750 مورد(1).

ابراهیم رشته های مختلف حدیث را از همه جا و همه حوزه ها تحصیل کرد، و سپس به قم آمد تا حوزه حدیثی قم را از سخنان و احادیث ائمه علیهم السلام غنی سازد.

بر خلاف مهاجران اشعری و برقی که به پاس ظلم و ستم حجاج بن یوسف و هشام بن عبد الملک از کوفه گریختند و به قم آمدند و حرکت و هجرت آنان مذهبی _ سیاسی و فرهنگی بود، ابراهیم سفیر و پیام رسان یک حرکت فرهنگی _ مذهبی به تمام معنا بود.

او برای نشر حدیث مکتب اهل بیت علیهم السلام به قم هجرت کرد، از این رو بعد از گرفتن حدیث کوفیان از اساتید کوفی خود همانند: صفوان بن یحیی و ابن محبوب، به بغداد رفت و حدیث بغدادیان عقل گرا را از هر کسی که در آنجا صاحب کتاب و دانش بود فرا گرفت، بی آن که فرقی میان ابراهیم بن اسحاق

ص: 51


1- معجم رجال الحدیث، ج 1، صص 321 - 318؛ مفاخر اسلام، علی دوانی، ج 1، ص 180.

احمری یا محمد بن ابی عمیر ازدی بگذارد؛ چه این که یکی چون ابن ابی عمیر چنان مورد اعتماد است و بر قله وثاقت سرفراز، که احادیث مرسله او در حکم حدیث مسند است(1) و آن دیگری چون ابراهیم بن اسحاق احمری، ضعیف و غیر قابل اعتماد بود(2).

در سفر بصره محضر جماعتی را درک کرد و از جمله در ملازمت با حماد بن عیسی بالاترین دستاورد فقهی، در رشته نماز و زکات را بر مسموعات خود افزود. او از مشایخ و اساتید شام و عراق و کاشان و اصفهان و اهواز و ری و نیشابور و همدان و کرمان و هر جای دیگر بهره ها گرفت(3). آنگاه با سرمایه بزرگ حدیثی _ فقهی خود راهی قم شد.

وی یکی از پر نقل ترین راویان حدیث است به نحوی که از نظر کثرت روایت در جمع راویان کم نظیر است. مجموعه روایات فقهی _ کلامی و تاریخی او که نام وی در سند آنها دیده می شود، افزون بر 6414روایت است(4) که نشانگر کثرت نقل روایت او و تبحرش در فن حدیث است.

2. ابراهیم از منظر فقها و دانشمندان علم رجال

فقها و علمای رجال و تراجم مکتب شیعی، ساحت و مکانت ابراهیم را ستوده و در تبیین و شرح حال او چنین نگاشته اند:

الف. شیخ طوسی در الفهرست پیرامونش می نگارد: ابراهیم بن هاشم، ابو اسحاق القمی، اصله من الکوفة فانتقل الی قم، و اصحابنا یقولون انّه اوّل من نشر حدیث الکوفیین بقم، و ذکروا أنّه لقی الرضا علیه السلام»(5). در «رجالش» نیز پیرامون او نگاشته: «ابراهیم بن هاشم القمی، تلمیذ یونس بن عبد الرحمان(6)؛ ابراهیم بن

ص: 52


1- رجال نجاشی، صص 327 - 326، ش 887.
2- همان، ص 19، ش 21.
3- پژوهشی در تاریخ حدیث شیعه، مجید معارف، ص 382.
4- معجم رجال الحدیث، ج 1، ص 317، ش 332.
5- الفهرست، شیخ طوسی، ص 19، ش 31.
6- رجال الطوسی، ص 369، ش 30.

هاشم، در اصل از کوفه بود که به قم منتقل گردید و بر اساس گفته اصحاب ما او اولین کسی بود که حدیث مکتب کوفه را در قم منتشر ساخت و نیز گفته اند که او به زیارت امام رضا علیه السلام نایل آمد و از شاگردان یونس بن عبد الرحمان بود.

ب. کشی نیز او را از شاگردان یونس بن عبد الرحمن و اصحاب امام رضا علیه السلام می داند(1).

ج. نجاشی در رابطه با ابراهیم بن هاشم و شرح حال او چنین می نگارد:«ابراهیم بن هاشم ابو اسحاق القمی، اصله کوفی انتقل الی قم، قال ابو عمرو الکشی: «تلمیذ یونس بن عبد الرحمن من اصحاب الرضا علیه السلام، هذا قول الکشی، و فیه نظر، و اصحابنا یقولون اول من نشر حدیث الکوفیین بقم هو»(2). به هر حال نجاشی در گفته کشی تردید می کند.

آیة الله خویی در کتاب «معجم رجال الحدیث» تردید نجاشی را به جا دانسته و آن را این گونه مدلل می نماید: «اقول: تنظّر النجاشی فی محله، بل لا یبعد دعوی الجزم بعدم صحة ما ذکره الکشی و الشیخ...»(3)؛ نه تنها تردید نجاشی به جا و درست می باشد؛ بلکه تردیدی در صحت گفته نجاشی نیست. بدلیل آن که ابراهیم بن هاشم از راویان پر نقل است و نیز از محضر اساتید بسیاری کسب حدیث کرده که جمع آنان به صد و شصت استاد و شیخ می رسد، حال چگونه ممکن است چنین شخصیتی از اصحاب امام رضا علیه السلام و شاگرد یونس بن عبد الرحمن بوده باشد؛ ولی حتی یک روایت بدون واسطه از آن دو نقل نکند؟! البته تشرّف ابراهیم را به محضر امام رضا علیه السلام می توان پذیرفت همان گونه که اصحاب ذکر کرده اند».

به هر روی، شیخ طوسی، ابراهیم را از اصحاب امام رضا علیه السلام و نیز شاگرد یونس می شمارد، ولی با وجود آن که ابراهیم بن هاشم بدون واسطه از امام

ص: 53


1- رجال نجاشی، ص 16، ش 18.
2- رجال نجاشی، ص 16، ش 18.
3- معجم رجال الحدیث، ج 1، ص 317، ش 332.

جواد علیه السلام نقل حدیث می کند او را جزء اصحاب آن امام همام ذکر نمی کند(1).

د. ولی برقی ابراهیم را در شمار اصحاب امام رضا و امام جواد و امام هادی علیهم السلام ذکر نمی نماید(2).

ه. علامه نیز به پیروی از کشی و شیخ طوسی او را از اصحاب امام هشتم علیه السلام می شمارد(3).

و. اردبیلی نیز در جامع الرواة می گوید: «ابو اسحاق اصله کوفی انتقل الی قم و اصحابنا.... و عن الشهید الثانی ذکر الشیخ، رحمة الله تعالی فی احادیث الخمس انه ادرک ابا جعفر الثانی علیه السلام»(4).

اردبیلی بنا بر نقل شهید ثانی ابراهیم را از زمره اصحاب امام جواد ذکر می کند.

ز. سیمای ابراهیم در نگاشته سید بحر العلوم، شفاف، جذاب و ملکوتی است. او در رجال خود چنین می گوید: «ابراهیم بن هاشم، ابو اسحاق الکوفی ثم القمی، من اصحاب الرضا و الجواد علیهما السلام، کثیر الروایة، واسع الطریق، سدید النقل، مقبول الحدیث، له کتب، روی عنه اجلاء الطائفة و ثقاتها....(5)؛ ابراهیم بن هاشم کوفی است، که سپس به قم هجرت کرد. او از اصحاب امام رضا علیه السلام و امام جواد علیه السلام است، از پر نقل ترین راویان حدیث است و از اساتید و مشایخ بسیاری نقل حدیث کرده، نقلش محکم و حدیث او پذیرفته است. برای او کتاب هایی است. ثقات و رجال مورد اعتماد و بزرگان اصحاب از او نقل روایت کرده اند و از شاگردان او محسوب می شوند».

ح. تفرشی در نقد الرجال همانند نجاشی او را ستوده و نظریه علامه را پیرامون قبول روایات او می نگارد(6).

ص: 54


1- رجال الطوسی، صص 399 _ 397.
2- رجال برقی، صص 61 - 53.
3- رجال علامه حلی خلاصة الاقوال ص 4، ش 9.
4- جامع الرواة، محمد بن علی الاردبیلی، ج 1، ص 38.
5- رجال السید بحر العلوم، المعروف بالفوائد الرجالیة، سید محمد مهدی بحر العلوم، ج 1، ص 439.
6- نقد الرجال، سید مصطفی الحسینی التفرشی، صص 95 _ 94، ش 158.

ط. مرحوم مامقانی نیز به روش بحر العلوم در ترجمه و شرح حال ابراهیم و پس از نقل قسمتی از سخنان نجاشی، به نقل نظریه کشی که وی را شاگرد یونس بن عبد الرحمن از اصحاب امام رضا علیه السلام می داند، پرداخته و آنگاه گفته است: «من در آن نظر دارم» و سپس می نویسد: «نمی دانم دلیل تردید و نظر نجاشی چیست؟ آیا او را از اصحاب امام رضا علیه السلام نمی شناسد؛ و یا آن که علاوه بر آن، او را شاگرد یونس عبدالرحمن نمی داند. ممکن است علت تردید نجاشی این بوده که او طلایه دار نشر حدیث کوفیان در قم بوده، و چگونه ممکن است شاگرد یونس بن عبدالرحمن که مورد طعن و مذمت قمیون بود، به چنین توفیقی نایل آید؟

آن گاه پاسخ این شبهه را داده و می گوید: «چرا نگوییم وجاهت و مکانت ابراهیم تا بدان حد بود که غبار اتهام از چهره یونس زدود و پس از حضور او در قم و انتشار حدیث کوفیان، نظر قمیون راجع به یونس تغییر کرد و عده ای از محدثان قمی از او نیز نقل روایت کرده اند. به هر روی، مامقانی سپس می نگارد: «چیزی که موجب کمال شگفتی است، نظریه سید صدرالدین عاملی و علامه طباطبایی بحر العلوم است؛ که احتمال داده اند نجاشی خواسته بگوید ابراهیم بن هاشم از اصحاب یونس بن عبدالرحمان بوده، ولی از زمره اصحاب حضرت رضا علیه السلام نبوده است؛ زیرا این خلاف سیاق عبارت، و خلاف واقعیت است، چون ابراهیم به طور قطع حضرت رضا علیه السلام را درک کرده و از وی روایت نموده است.

در ادامه پس از تبیین ادله وثاقت و اعتماد به روایات او می گوید: «او دانشمندی از مشایخ اجازه و فقیهی محدث و از مفاخر و بزرگان طایفه شیعه و دارای روایات بسیار و در نقل حدیث مورد اعتماد است.

دانشمندان موثق و بزرگان از وی روایت نموده اند و روایاتش را مورد توجه خاص قرار داده اند. آن گونه که کتب اربعه، مملو از روایات اوست چه در اصول و چه در فروع. همچنین پسر بزرگوارش علی بن ابراهیم در تفسیرش احادیث بسیاری از پدرش نقل کرده و از دیگر اساتیدش کمتر

ص: 55

روایت کرده است... علمای ما در کتب فقه از طهارت تا دیات، به روایات او عمل نموده و در تمام ابواب فقه بر اساس آن، فتوی داده اند؛ بلکه در بعضی از موارد، حدیث او را مقدم بر احادیث دیگر ثقات دانسته اند.

شیخ طوسی و نجاشی و دیگران نقل کرده اند که او پرچمدار نشر احادیث علمای کوفه در قم بود. شهری که در مکتب حدیثی آن، گروه بسیاری از فقها و محدثان نقّاد حضور داشتند و انتشار حدیث در آن، جز با اعتماد و قبول این علما ممکن نبود. مضافا، او از رجال حدیث نوادر الحکمة است و علمای قم او را مستثنی نکرده اند.

رجال علمی، فقهی و حدیثی قم، چنان محتاط و متعبد به متن نصوص روایی بودند که یونس بن عبد الرحمان را با تمام قدر و منزلتی که داشت کنار زده و مورد نکوهش قرار داده اند و احمد بن محمد بن برقی را به خاطر روایت از افراد مجهول و تکیه بر مراسیل از قم تبعید کردند(1).

ی. صاحب قاموس الرجال که نظر به رد و اصلاح گفتار مامقانی دارد می نویسد:

«یونس بن عبد الرحمان کوفی نبوده بلکه بغدادی است، مانند آل یقطین...

به هر روی، حقیقت این است که ابراهیم بن هاشم، عصر حضرت رضا علیه السلام و یونس بن عبد الرحمن را درک کرده، به دلیل آن که ابراهیم از ابن ابی عمیر که مسن تر از یونس بوده روایات فراوانی نقل کرده است، ولی معلوم نیست که ابراهیم حضرت رضا علیه السلام و یونس را ملاقات کرده باشد(2).

ک. مؤلف معجم الرجال نیز در شرح حال ابراهیم بن هاشم، پس از نقل گفته های شیخ طوسی و کشی و نجاشی می گوید در این مقام چند مطلب است:

اول این که: بعید نیست گفته شود که نظریه کشی و شیخ که گفته اند ابراهیم از اصحاب امام رضا علیه السلام و شاگرد یونس بوده، درست نباشد؛ زیرا

ص: 56


1- تنقیح المقال، حاج شیخ عبد الله مامقانی، ج 1، صص 42 - 39.
2- قاموس الرجال، ج 1، صص 227 - 226.

ابراهیم بن هاشم باو جودکثرت روایات که در میان راویان حدیث با اختلاف طبقاتی که دارند کم نظیر است و از اساتید و مشایخ زیادی که افزون از یک صد و شصت تن می باشند روایت کرده است، مع الوصف حتی یک روایت بدون واسطه از امام رضا علیه السلام و یونس نقل نکرده، بنابراین چگونه ممکن است که ابراهیم بن هاشم از اصحاب امام رضا علیه السلام روایت کند و شاگرد یونس باشد، با این وجود از آن ها روایت نکند؟! آری این منافاتی با ملاقات با حضرت رضا علیه السلام ندارد چنان که اصحاب گفته اند: عجیب از شیخ طوسی است که با آن که ابراهیم بن هاشم از امام جواد علیه السلام روایت کرده؛ ولی او را جزء اصحاب آن حضرت ذکر نمی کند.

سپس سخن علامه حلی را نگاشته که گفته است: کسی از علما را سراغ ندارم که از وی نکوهش کرده و یا او را توثیق خاص کرده باشد، ولی نزد من برتر، آن است که روایاتش مقبول است.

مؤلف معجم در پایان این بحث می گوید: سزاوار نیست کسی در وثاقت ابراهیم بن هاشم تردید کند زیرا:

1. پسرش در «کتاب التفسیر» از او روایات بسیاری نقل کرده و در اول تفسیر ملتزم شده که آن چه در این تفسیر نقل می کند به وسیله ثقات به او رسیده است.

2. سید بن طاووس دعوی اتفاق بر وثاقت او نموده است(1).

3. او نخستین دانشمندی است که احادیث علمای کوفه را در قم منتشر ساخت و اساتید و مشایخ قم به روایات او اعتماد کردند(2).

3. نهضت حدیثی _ علمی ابراهیم بن هاشم

آن چه نشان بارز ابراهیم بن هاشم است و همه علما در مورد او گفته اند این است که او اولین استاد حدیثی است که معارف و معالم حوزه حدیث

ص: 57


1- فلاح السائل، فصل 19، ص 158.
2- معجم رجال الحدیث، ج 1، صص 317 - 316، ش 332.

کوفه را به قم آورد و منتشر ساخت.

اکنون جای این پرسش است که چرا حوزه حدیثی قم که تأسیس آن به زمان امام صادق علیه السلام باز می گردد و بنا به نقل تاریخ قم، دوازده نفر از فرزندان سعد بن عبد الله، جزء راویان و اصحاب امام صادق علیه السلام بوده اند، و افزون بر صد مرد از فرزندان عبدالله، احوص، سائب بن مالک، و نعیم بن سعد از سایر ائمه علیهم السلام نقل روایت کرده اند(1) تا این زمان که نیمه قرن سوم هجری است از معارف و حدیث حوزه کوفه محروم مانده بود؟

چرا با این که میراث فقهی، حدیثی و کلامی امام باقر و امام صادق و امام کاظم علیهم السلام در کوفه بود، محدثان قم توجه کافی بدان مبذول نمی داشتند؟ چه دیواری میان این دو حوزه استوار بود که میان آن دو رابطه و تعاملی برقرار نبود؛ تا این که سرانجام ابراهیم بن هاشم با احساس تعهد نسبت به نشر حدیث و علوم اهل بیت علیهم السلام از کوفه بار سفر بست و در قم به نشر علوم آل محمد صلی الله علیه و آله پرداخت.

پرسش دیگری که فرا روی هر پژوهشگری است این که ابراهیم بن هاشم از چه موقعیت ممتاز و مکانت بلندی برخوردار بود که توانست حلقه وصل این دو منبع نور گردد.

در پاسخ به پرسش نخست باید گفت که عوامل و علل گوناگونی در تیرگی روابط و تعامل بین حوزه ها و مشایخ آن مؤثر بوده است که گذشته از مسائل شخصی و اخلاقی و نیز پاره ای رقابت ها، دلیل عمده در پیدایش این گونه اختلافات؛ تفاوت سبک و سیره و روش و برداشتهای این دو حوزه بود.

منازعات و اختلاف علمای شیعه با یکدیگر از حیث برداشت های فکری و یا تفاوت در سبک و روش فنی آن برداشت ها بوده است. البته طبیعی است که بین علمای یک عصر از نظر کیفیت عقاید و چگونگی استنباط و نیز شیوه تحقیق و پژوهش اختلاف نظر وجود داشته باشد. شواهد تاریخی نشان می دهد که این گونه اختلافات در بین سران و رهبران حوزه های قم و

ص: 58


1- تاریخ قم، ص 278.

کوفه و بغداد موجود بوده است. همین اختلاف های ریشه ای بود که با گذشت زمان در رابطه با مکتب حدیثی قم و بغداد به اوج خود رسید. پاره ای از نظریات و اندیشه های علمای این دو حوزه با هم مغایرت پیدا کرد و سرانجام این مغایرت و اختلاف به شکل حاشیه شیخ مفید تصحیح الاعتقاد بر کتاب اعتقادات شیخ صدوق خود را نشان داد و موجب آن گردید که مفید با نگاشتن شرحی بر عقاید صدوق، پاره ای از نظریات او را مردود شمارد(1).

سید مرتضی اعلی الله مقامه، پیرامون محدثان قمی در کتاب رسائل خود چنین فرموده:

«و الی قمی مشبه مجبّر، و انّ القمیین کلّهم من غیر استثناء لاحد منهم الاّ اباجعفر بن بابویه رحمة الله علیه بالامس کانوا مشبهة مجبّره، و کتبهم و تصانیفهم تشهد بذلک و تنطق به(2)؛ قمیون معتقد به تشبیه و جبر بوده اند، جمله روات قم بدون استثناء جز اباجعفر شیخ صدوق تا دیروز اهل تشبیه و جبر بوده اند و کتاب ها و مقالاتشان بر این امر گویا و گواه است.

اکنون جای این پرسش است که چرا علم الهدی با وجود شخصیت های مبرّز مکتب حدیثی قم، این گونه درباره محدثان این مکتب داوری می کند؟ آیا وجود برخی از نظریات نادرست از سوی افراد این حوزه موجب این چنین داوری گردیده است؟

آیا پیدایش نظریات و عقاید سخیفی که از سوی حنابله و اهل حدیث بر مکاتب جهان اسلام سایه افکند و اساس دین را به خطر انداخته بود، سبب گردید که علم الهدی این گونه در مقابل قمی ها جبهه بگیرد؟

می توان گفت: چون بیان عقاید اسلامی بر اساس اخبار، موجب آفات و خطرات بزرگی شده بود، او می خواست با مخالفت خود از نفوذ اخبار واحد در زمینه عقاید جلوگیری نماید. بنابراین ناگزیر بود با مکتب قمیون به

ص: 59


1- ر.ک: الاعتقادات، شیخ صدوق؛ تصحیح الاعتقاد، شیخ مفید.
2- رسائل، شریف المرتضی، ج 3، ص 310 باب ابطال العمل بخبر الواحد.

مخالفت برخیزد، زیرا قمی ها در اسناد افزون بر هشتاد درصد روایات حضور داشتند. همچنین می توانیم بگوییم که سید بر اساس بینش ژرف خود و با توجه به تحولات عظیمی که در عرصه های علمی و کلامی رخ داده بود، می دانست که مکتب حدیثی قم باید متحول شود، زیرا این مکتب، پاسخ گوی نیازهای معرفتی و دینی در آن برهه نخواهد بود. به نظر می رسد که پاسخ صحیح همین مطلب است؛ چون از نظر تحقق خارجی نیز سرانجام مکتب حدیثی قم، رو به افول نهاد و کوکب دانش و بینش و کلام بر بام مکتب بغداد تجلی کرد(1).

ص: 60


1- قم در عصر حضور ائمه و غیبت صغری، ص 272.

ص: 61

بخش سوم : اهمیت تدوین حدیث

اشاره

ص: 62

فصل اول: راویان و سند حدیث

راویان و سند حدیث

سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله و ائمه هدی علیهم السلام نوری است که در کنار تابش وحی، آفاق بیکران دین اسلام را روشن می سازد. سرچشمه این زلال آسمانی رسول خدا صلی الله علیه و آله است. از همان آغاز از سنت پیامبر خدا فروغ معرفت و معارف دینی ساطع بود، و بر اساس دستور خداوند(1) مسلمانان به آن تسمک می جستند(2). گفتار و عمل و تقریر آن اسوه آسمانی، کتاب کاربردی برای آنان بود، لذا سخنان آن بزرگوار را حفظ کرده، برای یکدیگر نقل می کردند. البته شیوه نقل سخنان پیامبر خدا در طول زمان یک سان نبود.

در آغاز، و زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله صحابه، گفتار آن حضرت را برای یکدیگر نقل می کردند و شنوندگان نیز به نوبه خود و بدون پرس و جو، از حال و احوال گوینده، آن سخن را برای دیگران باز گو می کردند، و با توجه به وجود اعتماد عمومی، کسی از دیگری در مورد سند حدیث پرسش نمی کرد. مثلاً براء بن عازب می گوید: «این گونه نیست که هر چه از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل می کنیم از خود آن حضرت شنیده باشیم؛ بلکه پاره ای از آن احادیث را خود شنیده ایم و پاره ای را دیگران برای ما نقل کرده اند.

ص: 63


1- وَ ما آتاکُمُ الرَّسوُلُ فَخُدوُهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهوُا حشر / 7.
2- اهل سنت، فقط گفتار رسول خدا صلی الله علیه و آله را سنت می دانند.

به این ترتیب، بسیاری از روایات صحابه شنیده های آنان از رسول خدا صلی الله علیه و آله نبود؛ بلکه آنان مسموعات خود را از دیگران به نام رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل کرده، واسطه را حذف می کردند. البته اگر روایت نقل شده، مورد نقد و اعتراض واقع می شد گوینده روایت اعتراف می کرد که این حدیث را از رسول خدا صلی الله علیه و آله نشنیده است. مثلاً وقتی که ابوهریره از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت کرد که هر کس در ماه رمضان با جنابت صبح کند روزه اش باطل است و این موضوع مورد اعتراض واقع شد، او مجبور شد که بگوید من این حدیث را از رسول خدا صلی الله علیه و آله نشنیده ام؛ بلکه فضل بن عباس برایم نقل کرد.

این تکیه بر اعتماد عمومی از یک سو و نقل روایات بسیار از صحابه خردسالی همچون ابن عباس، ابو سعید خدری، و عایشه از سوی دیگر و نیز راویان پر حدیثی که تنها مدت کوتاهی محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله را درک کرده بودند؛ موجب انحراف و جعل اسرائیلیات شد، و خورشید سنت نبوی در پس ابرهای تیره و تار قرار گرفت.

در دوره تابعین نیز همین سبک ادامه یافت و بزرگان مکتب حدیث با اعتماد به یکدیگر، در مقام ریشه یابی حدیث منقول از استاد خود بر نمی آمدند. آنان توجهی به طبقه حدیث نداشتند، و بررسی نمی کردند که آیا این شخص می تواند از رسول خدا صلی الله علیه و آله و یا فلان صحابه بدون واسطه، نقل حدیث کند یا نه. در آن زمان، در نقل حدیث، رعایت رابطه شاگرد و استاد نیز مطرح نبود و ممکن بود که صحابی از تابعی نقل حدیث کند و یا تابعی از تابع تابعی، چنان که در روایات اهل سنت، ابن عباس، ابوهریره، عبدالله بن عمر و عبدالله بن مسعود از کعب الاحبار روایت کرده اند و زهری و یحیی بن سعید انصاری از مالک بن انس، در حالی که مالک در طبقه تابع تابعیین و شاگرد زهری و یحیی بن سعید بوده است(1).

ص: 64


1- پژوهشی در تاریخ حدیث شیعه، مجید معارف، ص 392 به نقل از الاضواء، محمود ابوریه، ص 72 و منهج النقد فی علم الحدیث، نور الدین عتر، ص 156.

اهمیت یافتن سند حدیث

از اواخر دوره تابعین به دلیل جعل و تحریف فراوان در حدیث، راویان و محدثان، به این نتیجه رسیدند که سند هر روایت و طبقه حدیثی آن را بحث و بررسی نموده، در مقام جدا سازی راویان راستگو و مورد اعتماد از غیر آنان بر آیند.

در این رابطه مسلم در مقدمه صحیح خود و ابن ابی حاتم در کتاب جرح و تعدیل از قول ابن سیرین چنین می نگارد: که در ابتدا مرسوم نبود از سند روایات پرسیده شود؛ ولی چون فتنه ها آشکار شد، طالبان حدیث گفتند

سند خود را آشکار کنید و واسطه های حدیث را نام ببرید؛ چون مشاهده می کردند که راوی حدیث از اهل سنت رسول خداست حدیث او را می پذیرفتند و اگر می دیدند که راوی حدیث از اهل بدعت است حدیث او را نمی پذیرفتند.

به هر روی، در دوران تابعین _ پایان قرن اول و آغاز قرن دوم _ دانشمندان و علمای اهل سنت، باب جرح و تعدیل را گشودند و آن را توسعه دادند و از پذیرش اخبار و روایاتی که روایتگران آن مجهول الحال بودند خودداری ورزیدند. چنان که مسلم در صحیح خود از ابوالزناد آورده است که او گفت: «در شهر مدینه صد نفر را مشاهده کردم که کسی احادیث آنان را قبول نمی کرد و دلیل آنان این بود که آن افراد برای نقل روایت صلاحیت ندارند»(1).

همچنین از مالک بن انس معروف است که او می گفت:«احادیث، اساس دین شما را تشکیل می دهد بنگرید که دین خود را از چه کسی دریافت می کنید. من خود در پای این ستون ها هفتاد نفر را ملاقات کردم که همگان می گفتند: «قال رسول الله» ولی روایتی از آنان قبول نکردم»(2).

در کنار توجه محدثان به شناخت رجال حدیث و چگونگی سند آن، شعب دیگر علوم حدیث نیز به تدریج مورد بحث قرار گرفت و در قرن دوم

ص: 65


1- همان.
2- همان، ص 393؛ به نقل از االاضواء علی السنة المحمدیه، محمود ابوریه، ص 259.

مباحثی چون تقسیم حدیث به صحیح و غیر صحیح، معیار وثاقت راوی و ضبط و تحمل حدیث، در السنه محدثان رایج گردید. به خصوص در مورد راه های تحمل حدیث، ارزش گذاری ویژه ای صورت گرفت. در این مورد لازم به توضیح است که حمل حدیث برای کسی که اهلیت آن را دارا بود، اقسام و مراتبی داشت که اولین مرتبه آن، عبارت بود از سماع و شنیدن شاگرد در محضر استاد حدیث. این قسم از تحمل حدیث در عهد صحابه و تابعیین رایج بودو سابقه آن به دوران رسول خد صلی الله علیه و آله می رسید.

اما طرق دیگر حمل و فراگیری حدیث:

1. عرض؛ که عبارت بود از قرائت شاگرد از حفظ و یا از روی نسخه حدیثی در محضراستاد.

2. اجازه؛

3. کتابت؛

4. مناوله؛

5. وصیت؛

6. اعلام و وجاده.

بدون شک، فراگیری و حمل حدیث به طرق فوق به دوره ای باز می گردد که کتابت حدیث مرسوم گشت و روایات در قالب اصول و کتب حدیثی قرار گرفت. این مطلب از نظر سیر تاریخی به اواخر قرن دوم و اوائل قرن سوم باز می گردد(1).

با سیر در مطالب گذشته، روشن می شود که در اواخر قرن دوم هجری، روش جدیدی در بین علمای اهل سنت رایج گشت و این سیره و روش، اساس آموزش حدیث و قائمه مکتب حدیثی اهل سنت قرار گرفت؛ ولی اجرای این ضوابط و قانونمند ساختن حدیث، پس از گذر از دوره هرج و مرجی بود که در قرن اول در بازار حدیث پدید آمد(2).

ص: 66


1- پژوهشی در تاریخ حدیث شیعه، ص 393 به نقل از «منهج النقد فی علوم الحدیث، نور الدین عتر، ص 214، باب کیفیة سماع الحدیث و تحمله و ضبطة.
2- همان.

فصل دوم: شیعه و سیر تدوین حدیث

شیعه و سیر تدوین حدیث

حدیث از منظر شیعه، زلال جاری از سرچشمه عصمت و تفسیر و ترجمانی از قرآن کریم است. این نگاه می طلبد تا از همان ابتدا حاملان حدیث و معارف اسلامی، بر افقی مبین و آسمانی برین بدرخشند و آراسته به صداقت و مکارم اخلاق و پیراسته از دروغ گویی و رذائل اخلاقی بوده باشند.

به راستی، سنتی که بر آفاق گسترده معارف و معرفت دین، نور می افشاند راویانش باید چگونه افرادی باشند؟ بخصوص که، سروش وحی در پرتو آیه: «یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنوُا اِنْ جائَکُمْ فاسِقٌ بَنَبَأٍ فَتَبَیَّنوُا»(1) مردم را از پیامد خبر فاسق ترسانده بود.

از سوی دیگر از همان زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله دروغگویان و جاعلان حدیث به دنبال تحریف و دگرگونی حقایق اسلامی بودند. آنان به رسول خدا صلی الله علیه و آله دروغ می بستند تاآن جا که رسول خدا صلی الله علیه و آله از پیرایه و جعل دروغگویان نگران شد و مردم را از آنان بر حذر داشت و به دروغگویان بیم داد و فرمود: «ایها النّاس کثرت علیّ الکذّابة، فمن کذّب علی متعمدا فلیتبؤ مقعده

ص: 67


1- حجرات / 6.

من النّار(1)؛ ای مردم! دروغگویان به من زیاد شده اند. هر کس از روی عمد به من دروغ ببندد جایگاه او آتش جهنم خواهد بود».

همچنین پیامبر خدا صلی الله علیه و آله روش آموزش و فراگیری حدیث راآموزش داد. امام صادق علیه السلام روایت می کند که مردی خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد و عرض کرد: «یا رسول الله علم چیست؟ و چگونه باید آن را فرا گرفت؟ حضرت فرمود: «ساکت بودن. یعنی موقع بیان مطالب علمی شنونده باید ساکت باشد تا درست آن را بشنود و به خاطر بسپارد. پرسید: بعد از سکوت چه باید کرد؟ فرمود: گوش دادن به سخنان گوینده. عرض کرد: بعد از آن چه باید کرد؟ فرمود: حفظ کردن بیانات گوینده. عرض کرد: بعد از آن چه باید کرد؟ فرمود: آن چه یاد گرفتی عمل کنی.

گفت: پس از آن چه باید کرد؟ فرمود: آن چه را فرا گرفتی میان مردم پخش کنی»(2).

به هر روی، آن حضرت به حفظ احادیث و نشر آن فرمان داد و فرمود: «فلیبلغ الحاضر الغائب(3)؛ احادیث و سخنان مرا یاد گرفته و حاضران به آگاهی غائبان برسانند». و می فرمود: «هر کس چهل حدیث از من به خاطر بسپارد، خدا او را وارد بهشت می کند و یا روز قیامت از او شفاعت کنم و یا فقیه وارد عرصه قیامت می گردد»(4).

با توجه به توصیه های مکرر رسول خدا صلی الله علیه و آله بود که در همان دوران اولیه، بعضی از بزرگان صحابه به ثبت و ضبط سخنان آن حضرت پرداختند که سر آمد آنان علی علیه السلام بود. آن حضرت به دستور رسول خدا صلی الله علیه و آله احادیث و سخنان پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را جمع آوری کرد. به این معنی که آن چه رسول خدا صلی الله علیه و آله پیرامون علوم و معارف اسلامی از قبیل تفسیر آیات قرآن و احکام

ص: 68


1- کافی، ج 1، ص 62، باب اختلاف الحدیث.
2- کافی، ج1، ص 48، باب النوادر؛ خصال، شیخ صدوق، ج 1، 287؛ منیة المرید، زین الدین شهید ثانی.
3- بحار، ج 31، ص 360؛ خزائن، مرحوم ملا احمد نراقی، ص 365.
4- وسائل الشیعه، ج 27، ص 95 و 98؛ مستدرک الوسائل، نوری، ج 17، ص 289.

دین بیان فرمودند امیرالمؤمنین علی علیه السلام آن ها را نوشتند.

سلیم بن قیس از امام علی علیه السلام پرسید: «من از سلمان و مقداد و ابوذر مفاهیمی از تفسیر قرآن و احادیث رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیده ام که به عکس احادیث و مطالبی است که در دست مردم است و شنیده ام که شما هم آن چه را سلمان و ابوذر می گویند تصدیق می کنید. و نیز می بینم که مطالب بسیاری از تفسیر و احادیث اسلامی در میان مردم پراکنده است که شما با آن ها مخالفت می کنید و همه آن ها را باطل می دانید و آن ها را پیرایه و دروغ هایی می دانید که به رسول خدا صلی الله علیه و آله بسته اند.

علی علیه السلام در جواب فرمودند: «ای سلیم! بدان که آن چه در دست مردم است حق و باطل، راست و دروغ، ناسخ و منسوخ، عام و خاص، محکم و متشابه و حفظ و وهم است. به قدری در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله بر آن حضرت دروغ بستند که در میان مردم ایستاد و فرمود: «ای مردم دروغ گویان بر من زیاد شده اند...

به هر روی، ای سلیم احادیثی که از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به شما رسیده است چهار قسمت است که پنجمی ندارد.

1. مردمانی که به ظاهر مسلمانند، اسلام را به خود بسته و از این که به رسول خدا صلی الله علیه و آله دروغی ببندند پروایی ندارند...

2. شخصی که حدیثی از پیامبر صلی الله علیه و آله شنیده، ولی آن طور که حضرت فرموده بود حفظ نکرده است و بدون عمد، آن حدیث را با غلط و اشتباه نقل می کند. او به آن چه داشت دل خوش بود و به آن عمل می کرد و روایت می نمود و می گفت: من آن را از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم. اگر مسلمانان می دانستند که آن چه او می گوید چنین است و از روی پندار می گوید؛ از او نمی پذیرفتند، خود او هم اگر می دانست که اشتباه می گوید آن حدیث را دور می افکند و به آن ترتیب اثر نمی داد.

3. روایتگری که سخنی از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیده است و می داند که آن

ص: 69

حضرت به آن موضوع فرمان داده؛ ولی بعدا از آن نهی کرده و این شخص خبر ندارد.

یا از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله شنیده است که از چیزی نهی کرده و بعدا به همان عمل فرمان داده است؛ ولی این شخص اطلاعی ندارد. به همین جهت، منسوخ آن را می داند ولی از ناسخ آگاهی ندارد. البته اگر بداند آن چه او می داند منسوخ است آن را ترک می کند.

4. فردی که دروغ به پیامبر صلی الله علیه و آله نمی بندد و از بیم خدا و به احترام رسول خدا صلی الله علیه و آله دروغ و دروغگو را دشمن می دارد. حدیثی را که از پیغمبر شنیده است فراموش نکرده؛ بلکه همان طور که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرموده اند به خاطر سپرده است. در مقام بیان و نقل حدیث هم همان گونه که شنیده، حفظ کرده و بیان می دارد. ناسخ و منسوخ را می شناسد، عمل به ناسخ کرده و منسوخ را ترک می نماید.

ای سلیم! گفتار رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز همانند قرآن، ناسخ و منسوخ، خاص و عام، محکم و متشابه دارد. از سوی دیگر خداوند فرمان می دهد که: «وَ ما آتاکُمُ الرَّسوُلُ فَخُدوُهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهوُا»(1). و چون سخن پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بر دسته دوم و سوم اشتباه شد و نداستند که مقصود خدا و رسولش از این گفتار چه می باشد، لذا دچار اشتباه شدند.

ای سلیم! همه اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله توان درک و فهم سخنان آن حضرت را نداشتند و اگر سؤالی از آن حضرت می پرسیدند پاسخ آن حضرت را نمی فهمیدند؛ ولی من اغلب روزگار در خدمت آن حضرت بودم و چون سایه به دنبال خورشید رسالت می رفتم. و همه اصحاب می دانستند که رسول خدا صلی الله علیه و آله فقط با من چنین بود. زمانی رسول خدا صلی الله علیه و آله به خانه ما می آمد و در جمع گرم ما فاطمه و حسنین علیهم السلام معارف و مسائل لازم را گفتگو می کردیم و گاهی نیز من به محضر آن حضرت شرفیاب گشته، در جای خلوتی که جز من و او نبود معارف و علوم اسلام را برایم می گفت.

ص: 70


1- حشر / 7.

هر گاه چیزی از او سؤال می کردم پاسخش را می گفت و چون ساکت می شدم خود آن حضرت، سخن آغاز می کرد. از این رو، آیه ای از آیات قرآن بر رسول خدا صلی الله علیه و آله نازل نشد مگر این که آن را بر من قرائت کرد و املاء نمود. من هم آن را نوشتم و تأویل و تفسیر، ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه و خاص و عام آن را به من یاد داد و از خدا می خواست که فهم و علم آن را به من روزی فرماید. به همین جهت، نه آیه ای از کتاب خدا را فراموش کردم و نه علمی را که آن حضرت به من آموخت.

رسول خدا صلی الله علیه و آله تمام احکام را از حلال و حرام و نیز آن چه را که رخ خواهد داد و آن چه را که کتاب های آسمانی پیشین برای هدایت و اطاعت مردم از خدا آورده بودند، همه را به من یاد داد و من نیز تمام آن علوم اولین و آخرین را حفظ کردم و یک حرف از آن را فراموش نکردم.

چون در پرتو تعالیم وحیانی خدا سینه ام، صندوقچه و مخزن اسرار و علوم الهی شد؛ رسول خدا صلی الله علیه و آله دست خویش بر سینه ام نهاد و از خداوند خواست که قلب مرا پر از علم و حکمت و نور گرداند. پس از دعای آن حضرت هیچ چیز فراموشم نشد و همه آن چه به من آموخت نوشتم(1)».

ده ها روایات دیگر نیز در رابطه با علم امام علیه السلام و به خصوص علی علیه السلام وارد شده است(2). طبق یک حدیث، در سخنی که رسول خدا صلی الله علیه و آله به گوش علی علیه السلام زمزمه کرد هزار باب علم که از هر باب هزار باب دیگر مفتوح می شد، در روح آسمانی علی علیه السلام گشوده شد(3).

سرچشمه حدیث در شیعه از کوهسار معنویت رسول خدا صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام جاری می گردد و از همان آغاز گفتار رسول خدا صلی الله علیه و آله از زبان علی علیه السلام و به قلم آن حضرت ثبت و ضبط گردیده است.

ص: 71


1- کافی، باب 22، اختلاف الحدیث.
2- ر.ک: کافی، کتاب الحجة، باب علم الامام.
3- کافی، ج 1، ص 238؛ بحار، ج 26، ص 39؛ احتجاج، طبرسی، ج 1، ص 153؛ اختصاص، مفید، ص 282.

1. صحابه پیامبر صلی الله علیه و آله و تدوین حدیث

باری اولین طبقه ای که در اسلام، حدیث را جمع آوری کرد اصحاب آن حضرت بودند و در میان اصحاب، اولین کسی که اقدام به این مقصود عالی کرد علی علیه السلام بود.

ابن ابی الحدید معتزلی می گوید: واضع تمام علوم اسلامی علی علیه السلام بود. از جمله آن حضرت بود که برای اولین بار حدیث را تدوین کرد و همه حقایق و مفاهیم را از زبان رسول خدا صلی الله علیه و آله یادداشت نمود.

از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمودند: «علم و دانش «ابن شبرمه» در برابر «کتاب جامعه» که پیامبر خدا

املاء کرد و علی علیه السلام بنگاشت، چیزی نیست. کتاب جامعه جای سخن برای کسی نگذاشته است. در آن کتاب، دانش حلال و حرام به تفصیل آمده و پیروان قیاس چون ابن شبرمه علم را از راه قیاس جستجو می کنند و به همین دلیل هر چه بیشتر از حقیقت دور می شوند، زیرا دین با میزان قیاس ارزیابی نمی گردد(1).

سیوطی در کتاب «تدریب الراوی» نگاشته: «میان صحابه، پیرامون تدوین و کتابت حدیث اختلاف بود. گروهی آن را نمی پسندیدند، ولی بعضی همانند علی علیه السلام و فرزندش حسن، به تدوین و کتابت حدیث پرداختند»(2).

در کتاب تأسیس الشیعه نیز آمده: «امیرالمؤمنین علیه السلام دارای کتابی بوده که آن را صحیفه نامید. این کتاب در دیات بوده است و حضرت آن را به شمشیر خود آویخته بود. نسخه ای از آن در نزد من است».

بخاری در کتاب صحیح خود در باب «کتابة علم» و باب «اثم من تبرأ من موالیه» از آن کتاب روایت می کند.

ص: 72


1- کافی، کلینی، باب 20، حدیث 14.
2- سیر حدیث در اسلام، سید احمد میر خانی، ص 37 به نقل از تدریب الراوی سیوطی.

2. طلایه داران حدیث شیعه

الف. صحابی شیعی

آغازگر تدوین و ثبت حدیث در مکتب شیعه، امیرالمؤمنین علیه السلام است. پس از آن حضرت، سلمان فارسی بود که به تألیف و تدوین حدیث پرداخت و کتاب «جاثلیق» را تدوین نمود(1). بعد از او ابوذر غفاری «جندب بن جناده» کتاب «الخطبه» را تألیف کرد و در آن به ذکر حوادث و وقایع بعد از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله پرداخت(2).

ابورافع، غلام آزاد شده رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز به ثبت و نگارش احادیث پرداخت و کتاب «السنن و الاحکام و القضایا» را به صورت منظم و مبوب تألیف کرد5.

عبد الله بن عباس نیز از صحابی معروف امیرالمؤمنین است که به افتخار صحابی رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز نائل گریده بود. او از شاگردان علی علیه السلام و از کارگزاران نظام علوی بود. آنچه را از علی علیه السلام آموخته بود تدوین کرد و اولین تفسیر قرآن را تألیف نمود(3).

ب. تابعین شیعی

تابعین، به کسانی گفته می شود که زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله را درک نکرده، و به محضر آن حضرت نرسیده باشند؛ ولی اصحاب آن حضرت را درک کرده باشند. در این جمع نیز، گروهی از شاگردان و دوستداران علی علیه السلام به نقل و ثبت و تدوین آموخته های دینی پرداختند که از آن جمله سلیم بن قیس هلالی است. سلیم چهارمین شخصیتی است که به نگارش احادیث

ص: 73


1- الفهرست، شیخ طوسی، ص 158، ش 329؛ رجال کشی، صص 24 - 6، از ح 12 تا ح 47.
2- همان، صص 81 - 80، ش 155؛ رجال کشی، صص 29 - 24، از ح 48 تا ح 55.
3- رجال نجاشی، صص 6 - 5، ش 1.

پرداخت(1). البته ابن ندیم در فهرستش او را نخستین شیعه ای می شناسد که به تدوین کتاب اقدام کرد(2). اصبغ بن نباته، یار وفادار علی علیه السلام کتابی نگاشت و در آن، فرمان علی علیه السلام به مالک اشتر و نیز وصیت آن حضرت را به فرزندش محمد حنفیه آورد(3). شیخ طوسی می گوید: اصبغ مقتلی را با عنوان «مقتل حسین بن علی علیه السلام» تألیف کرد و این اولین مقتلی بود که بعد از واقعه کربلا تألیف شد(4).

دیگر، یار وفادار علی علیه السلام میثم تمار است که از برگزیدگان و خاصان اصحاب آن حضرت است. علی علیه السلام اسرار و معارف آسمانی را به او آموخت. با وجود آن که عبد الله بن عباس از شاگردان امیرالمؤمنین و از مفسران بزرگ است؛ ولی روزی میثم به او گفت: پسر عباس! آن چه از تفسیر قرآن می خواهی از من بخواه که من تنزیل و تأویل قرآن را از علی علیه السلام آموخته ام. عبد الله در مقابل میثم خضوع کرد و قلم و دواتی خواست و آن چه میثم گفت نوشت(5). میثم تمار کتاب تفسیری را تألیف کرد که امیرالمؤمنین علیه السلام برای او بیان کرده بود(6). این حواری علی علیه السلام در سال 60 در کوفه به دستور عبیدالله بن زیاد مصلوب گردید و به شهادت رسید(7).

از دیگر یاران با وفای علی علیه السلام که به کتابت حدیث و ثبت آن پرداختند، عبیدالله و علی فرزندان ابو رافع اند.

این دو برادر از کاتبان و خزانه داران علی علیه السلام بودند. عبید الله دو کتاب تألیف کرد؛ کتابی که در آن قضاوتهای علی علیه السلام را نگاشته و در کتاب دیگر اسامی کسانی را که در جنگ جمل،

ص: 74


1- رجال کشی، صص 62 - 53، ح 102 تا 110؛ الذریعه، آقا بزرگ تهرانی، ج 4، ص 223.
2- الفهرست، شیخ طوسی، ص 162، ش 336.
3- فهرست، ابن ندیم، الفن الخامس من المقالة السادسه، ص 275.
4- رجال نجاشی، ص 8، ش 5؛ الفهرست، ص 63، ش 119.
5- الفهرست، ص 63.
6- رجال کشی، ص 81، ح 136.
7- الذریعه، آقا بزرگ تهرانی، ج 4، ص 317.

صفین و نهروان همراه و در رکاب علی علیه السلام بودند، بنگاشت(1).

علی، برادر او نیز در زمینه فقه و مسائل آن، کتابی را تألیف نمود(2).

زید بن وهب یکی دیگر از یاران آن حضرت است، که کتابی را تدوین و خطبه های علی علیه السلام را در آن بنگاشت(3).

ربیعة بن سُمَیع نیز از جمله محدثان شیعی است و کتابی هم تألیف کرد(4).

عطیه، عوفی(5) و محمد بن قیس بجلی و عبید الله بن حر جعفی(6) و بریربن خفیر همدانی و ابوالاسود دُئلی و.... محدثان و راویان مکتب شیعی هستند که همه به گوهر تقوی و مکارم اخلاق مزین اند.

3. نتیجه روشنگری ائمه علیهم السلام در تدوین حدیث

مطالبی که گذشت، روشنگر این حقیقت است که از همان آغاز، حدیث شیعی منزه و مهذب و در یک بستر مطمئن به روند تکاملی خود ادامه داده و از همان ابتدا راویان و حاملان گوهر حدیث در این مکتب فروزنده، مؤمن و پارسا بوده اند.

مگر نه این است که آموزه سروش وحیانی: «اِنْ جائَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَأٍ فَتَبَیَّنوُا»(7) این بود که حامل و ناشر خبر، باید فاسق و گناهکار نباشد. همچنین رسول خدا صلی الله علیه و آله هشدار داد که دروغگویان بر من فراوان و بسیار شده اند.

همان گونه که در سطور قبل گفتیم رسول خدا صلی الله علیه و آله برای تعریف و تبیین ناشر و حامل معارف و معالم دینی خصوصیاتی را ذکر نمود و فرمود: او باید

ص: 75


1- الفهرست، شیخ طوسی، ص 202، ش 441.
2- رجال نجاشی، ص 6، ش 2.
3- الفهرست، ص 148، ش 311.
4- رجال نجاشی، ص 7، ش 3.
5- رجال الطوسی، ص 51، ش 80.
6- رجال نجاشی، ص 9، ش 6.
7- حجرات / 7.

ابتدا ساکت باشد تا اندیشه او آرام و شنوایی او آماده گردد و آنگاه خوب بشنود و فرا گیرد و پس از آن به آن عمل کرده و سپس آن را منتشر سازد.

علی علیه السلام نیز در تعریف و تبیین ماهیت حدیث فرمود: احادیث و سخن رسول خدا صلی الله علیه و آله همانند قرآن ناسخ و منسوخ دارد، محکم و متشابه دارد، خاص و عام دارد. بر راوی و ناشر حدیث است که ناسخ و منسوخ آن را بشناسد و محکم و متشابه آن را از هم جدا سازد و میان خاص و عام آن فرق بگذارد. اگر کسی دارای چنین شرائطی بود می تواند نقل حدیث کند(1).

آنگاه در مقام ارزیابی، مصداق بارز ناقل و ناشر احادیث پیامبر را خویش معرفی می نماید و نیز آنان که در بستر مطمئن تقوی و سداد نقل خبر می کنند. با این نگاه، جایگاه و مکانت حدیث شیعه تعریف و تبیین می گردد. این روند و سیر حدیث شیعی در عصر صحابه و تابعان است.

در آن دوران، هرج و مرج و دس و جعل حدیث در عصر اموی، در مکتب حدیثی اهل سنت، فرهنگ اسلامی دگرگون گردید و به دنبال بخشنامه معاویه پس از شهادت علی علیه السلام و صلح با امام حسن علیه السلام ، مبتنی بر جعل احادیث در فضیلت بانیان سقیفه و مذمّت علی علیه السلام ، حاشیه نشینان دربار اموی و علمای درباری، هزاران حدیث جعلی ساختند و چون ویروس مهلکی به پیکره فرهنگ اسلامی تزریق نمودند.

از سوی دیگر پیشوایان شیعه علیهم السلام و پیروان آنان از همان ابتدا به نگهبانی از این میراث اسلامی پرداختند و در حفظ و نشر و تدوین آن کوشش فراوان کردند و جان ها را در راه آن نثار نمودند؛ آن هم با وجود اندک بودن شیعه در این دوره، تا آن جا که امام صادق علیه السلام فرمود: «ارتد الناس بعد قتل الحسین علیه السلام الا ثلاثه. ابو خالد الکابلی و یحیی بن ام الطویل و جبیر بن مطعم(2)؛ بعد از شهادت امام حسین علیه السلام عموم مردم مرتد شدند به جز سه نفر، ابو خالد کابلی، یحیی بن ام طویل و جبیر بن مطعم» در بعضی از روایات

ص: 76


1- در سطور قبل به نقل از کتاب کافی، سخن کامل امام را ذکر نمودیم.
2- رجال کشی، ص 123، ح 194.

نام جابر بن عبد الله انصاری را به این سه نفر اضافه کرده اند(1).

گفته شده که در آغاز امامت حضرت زین العابدین علیه السلام ، فقط پنج نفر پویندگان منهج امامت بودند که عبارتند از: سعید بن جبیر، سعید بن مسیب، محمد بن جبیر بن مطعم، یحیی بن ام طویل و ابو خالد کابلی»(2). این چند نفر حاملان و ناشران معارف شیعی بودند.

به هر روی، با نظارت و ارشادی که از سوی پیشوایان مذهب هدایتگر شیعی و پیروان آن اعمال گردید، جریان حدیثی در این مکتب سالم ماند و جعلیات و اسرائیلیات در آن راه نیافت.

آنچه از سوی محدثان مقبول این مکتب به عصر امام باقر و امام صادق علیهماالسلام راه یافت، پیراسته از هر ناخالصی و دسّ و جعل بود.

از گفتار رسول خدا صلی الله علیه و آله و سخنان امیرالمؤمنین و به خصوص نهج البلاغه و ادعیه آن حضرت، گرفته تا گوهر فروزنده سخنان زهرا علیهاالسلام در خطبه فدکیه، و نیایشها، کلمات هدایتگر امام حسن و امام حسین علیهماالسلام و نیز سخنان آسمانی امام سجاد علیه السلام و به خصوص، صحیفه سجادیه که زبور آل محمد است و نیز کتاب «الجامعه» که خورشید تابناک این منظومه حدیثی است؛ این مجموعه، پرتوی از سخنان و احادیث آن ذوات مقدس است که بر سپهر هدایت می درخشد.

این بود روند پیرایش و ویرایش مکتب حدیثی شیعه، در زمان هرج و مرج صحابه و تابعان در اهل سنت. و نتیجه ای که می توان گرفت آن است که در حدیث شیعه از همان ابتدا مسائلی چون ثبت و ضبط در دفاتر حدیثی، مراقبت و مبادله فنی حدیث، مورد توجه راویان و محدثان بوده است.

4. عصر امام باقر و امام صادق علیهماالسلام

این عصر را باید دوره اوج نهضت حدیثی شیعه دانست، نهضتی

ص: 77


1- همان.
2- همان، ص 115، ح 184.

علمی _ حدیثی _ فقهی که هزاران گلواژه حدیث، فضای فرهنگی _ علمی جامعه اسلامی را معطر ساخت و صدها محدث فقیه و فرزانه را وارد عرصه فرهنگ اسلام نمود. از سوی دیگر این دوره، مقارن است با برون رفت جامعه حدیثی اهل سنت از آن هرج و مرج عصر صحابه و تابعان و قانونمند شدن نظام حدیثی در آن جامعه و ثبت و تدوین آن در نیمه اول قرن دوم.

از این رو، بدیهی است که حاملان و ناشران حدیث اهل بیت علیهم السلام که از آغاز نسبت به امر حدیث سنت حجت مراقب بودند و اهتمام می ورزیدند، بیشتر مراقب باشند. صدور و ضبط و تدوین روایات امام باقر و امام صادق علیهماالسلام به این زمان باز می گردد؛ یعنی زمانی که کتابت حدیث متداول بود و بسیاری از نابسامانی های مکاتب حدیثی بر طرف شده بود.

شاگردان امام باقر و امام صادق علیه السلام پس از فراگیری حدیث از محضر امام، آموخته های خود را در جمع محدودی به معرض آموزش می گذاشتند؛ ولی کم کم این روند، توسعه و تکامل یافت و به پاس مساعد شدن شرایط سیاسی و اجتماعی، مبادله حدیث در حوزه ها شکل وسیع تری به خود گرفت و تعامل بین حوزه های حدیثی برقرار شد.

در این دوران بود که فقهای محدث شیعه، با عبرت از سرگذشت حدیث در اهل سنت، به علوم و فقه حدیث روی آورده، این علوم را از ذوات مقدس ائمه علیهم السلام آموختند و مسائلی چون چگونگی اخذ و تحمل حدیث، اهلیت حامل و ناشر، سند و طریق حدیث، اسباب ضعف و جرح و توثیق و صلاحیت راوی را مورد توجه خود قرار دادند(1).

ص: 78


1- ر.ک: معرفة الحدیث، محمد باقر بهبودی، صص 40 - 36.

فصل سوم: وضعیت حدیث شیعه در قرن سوم

وضعیت حدیث شیعه در قرن سوم

روند تدوین و تهذیب حدیث، ادامه یافت و نگهبانان حوزه حدیثی و معرفتی شیعه، بر دقت و مراقبت خود افزودند. در مقام تحمل حدیث، سماع و شنیدن، محور قرار گرفت و تکیه بر کتابت بدون سماع ممنوع گردید. مثلاً احمد بن محمد بن عیسی می گوید: «از قم به قصد کوفه در طلب حدیث خارج شدم. در آن شهر با حسن بن علی وشاء ملاقات نمودم. از او خواستم تا کتاب های علاء بن رزین قلاّء و ابان بن عثمان احمر را در اختیار من قرار دهد. او این دو کتاب را به من داد. به او گفتم: دوست دارم در مورد نقل از این دو کتاب به من اجازه دهی. حسن بن علی وشاء به من گفت: «چه عجله ای داری، از این دو کتاب نسخه ای تهیه کن، سپس با سماع و قرائت، متن آن را کنترل نما...»(1).

همچنین فضل بن شاذان می گوید: «به قصد دیدار حسن بن علی بن فضال به کوفه وارد شدم و کتاب عبد الله بن بکیر و احادیث دیگر را از وی سماع کردم و سیره او آن بود که کتاب خود را به حجره می آورد و احادیث آن را بر من قرائت می کرد(2).

ص: 79


1- رجال نجاشی، ص 39، ش 80؛ معرفة الحدیث، بهبهودی، ص 36.
2- رجال نجاشی، ص 35، ش 72.

کشی هم می نگارد: «حمدویه بن نصیر گفته که ایوب بن نوح دفتری به او داد که در آن احادیث محمد بن سنان بود. پس از آن به ما گفت: اگر می خواهید از روی آن نسخه ای تهیه کنید مانعی ندارد، اما من از ابن سنان چیزی برای شما روایت نمی کنم. زیرا او قبل از مرگ خود گفت: آن چه برای شما از حدیث نقل کرده ام در مورد آن ها سماع و قرائتی نداشته ام؛ بلکه همه را به طور و جاده ای نقل می کنم(1)».

همچنین از قول فضل بن شاذان آورده است که او به شاگردان خود گفت:

«احادیث محمد بن سنان را دور بریزید و سپس تأکید نمود تا من زنده هستم بر شما جایز نیست احادیث محمد بن سنان را روایت کنید، اما نسبت به روایت آن ها پس از مرگش اجازه داد»(2).

به هر روی، طالبان حدیث، در آغاز فراگیری و آموزش، احادیث را از مشایخ خود فرا گرفته و در دفترهایشان می نگاشتند و بعد از درگذشت استاد احادیث را از روی کتاب خود به شاگردان تدریس می کردند.

بر طبق این سیره، فضل بن شاذان متوفای 260 و ایوب بن نوح احادیثی را از محمد بن سنان متوفای 220 فرا گرفتند؛ بی آن که او را به درستی بشناسد؛ ولی بعد از آگاهی از این که ابن سنان احادیث و جاده ای دریافت کرده است و با توجه به کوری او، استناد و نقل حدیث را از او جایز ندانستند؛ ولی چون بعضی از شاگردان به داشتن احادیث ابن سنان مشتاق بودند؛ ایوب بن نوح اصل خود را که از احادیث ابن سنان فراهم شده بود در اختیار آن ها گذاشت و به آنان تأکید کرد که اگر قصد دارید احادیث این مرد را از اصلش رونویسی کنید و سپس وجاده ای آن ها را روایت کنید مانعی ندارد. اما اگر می خواهید احادیث او را رونویسی کنید و سپس نزد من سماع و قرائت داشته باشید بدانید که من این کار را نمی کنم، و از آن بالاتر روایت این احادیث را جایز نمی دانم؛ زیرا او آن ها را به طور وجاده ای به دست آورده

ص: 80


1- رجال کشی، ص 507، ش 977.
2- رجال کشی، ص 507، ح 980 - 979.

است. اما فضل بن شاذان با توجه به این که قبل از شناخت خود از ابن سنان، احادیث وی را روایت کرده بود از این رو به شاگردان خود گفت: احادیث این شخص را به من باز گردانید(1)».

موضوع سماع و قرائت در صحت سند حدیث، موجب شد که روایات بعضی از بزرگان از درجه اعتبار ساقط گردد.

نجاشی در رابطه با محمد بن عیسی بن عبید می گوید: «با آن که او از اصحاب امام جواد علیه السلام بود و از آن

حضرت مشافهة و مکاتبة نقل روایت کرده؛ و نیز به گوهر وثاقت مزین بود _ ثقة عین، کثیر الروایة، حسن التصانیف(2) _ ولی از قول شیخ صدوق می گوید: استادم ابن ولید می گفت آن چه از کتب و احادیث یونس بن عبد الرحمن، توسط محمد بن عیسی روایت شده قابل اعتماد نیست»(3).

البته شیخ طوسی در فهرست نیز چنین می نگارد: شیخ صدوق می گوید: از استادم محمد بن حسن بن احمد بن ولید شنیدم که گفت: کتب یونس بن عبد الرحمن که با سند متصل روایت شده باشد صحیح و قابل اعتمادند، ولی روایاتی که فقط محمد بن عیسی بن عبید راوی آن باشد و راویان دیگر در نقل حدیث شریک او نباشند قابل اعتماد نیست و ارزشی برای فتوی ندارد»(4).

چرا؟ بر فرض که شیخ طوسی او را در زمره غلات قرار داده و روایات او را مردود دانسته باشد، ولی نجاشی که او را به گوهر وثاقت مزین می کند و او را با عناوین بلندی می ستاید(5). بدون شک اشکال ابن ولید بر محمد بن عیسی غلو او نیست؛ بلکه آن چه موجب طرد روایات محمد بن عیسی از

ص: 81


1- معرفة الحدیث، بهبودی، ص 208.
2- رجال نجاشی، ص 333، ش 896.
3- همان.
4- الفهرست، شیخ طوسی، ص 367، ش 803.
5- رجال نجاشی، ص 333، ص 869.

یونس بن عبدالرحمن گردیده، این است که ابن ولید ملاقات و سماع محمد بن عیسی از یونس را منتفی می دانسته، لذا روایات و احادیث این راوی از یونس بن عبد الرحمن به صورت وجاده ای بوده و برای عالمی نقاد و حدیث شناس همانند ابن ولید فاقد اعتبار بوده است.

به عبارت دیگر، محمد بن عیسی بن عبید با نقل روایات بدون واسطه از امام رضا علیه السلام _ که شهادت آن حضرت در سال 203 بوده _ و نیز نقل احادیث از محدثانی چون یونس بن عبدالرحمن متوفای 208 و عثمان بن عیسی «متوفای 197» و صفوان بن یحیی متوفای 210 و حماد بن عیسی متوفای 208 همه به صورت وجاده ای و از کتب آنان بوده و یا این که دیگران برای او نقل کرده اند و هرگز سماع و قرائتی در کار نبوده است. چون ممکن نیست که محمد بن عیسی از آنان بدون واسطه نقل حدیث کند. کشی از نصر بن صباح نقل می کند که محمد بن عیسی بن عبید از نظر سنی کم سال ترین شاگردان حسن بن محبوب بوده است(1).

نجاشی از کشی این گونه روایت می کند که محمد بن عیسی بن عبید کوچکتراز آن بود که بتواند از ابن محبوب روایت کند(2).

با توجه به تاریخ وفات حسن بن محبوب که در سال 224 هجری بوده _ فرضا که محمد بن عیسی در همان آغاز جوانی محضر ابن محبوب را درک کرده باشد _ این شخص چگونه می تواند بدون واسطه از امام رضا علیه السلام و یونس بن عبدالرحمن و عثمان بن عیسی و صفوان بن یحیی و حماد بن عیسی نقل حدیث کند، بنابراین روایات او وجاده ای بوده، و قرائت و سماعی در کار نبوده است. بدیهی است نقل این گونه روایات از نظر بزرگان قم، غیر قابل تحمل بود.

به همین دلیل قمیون، بر حسن بن محبوب ایراد گرفته، او را متهم می کردند که از ابو حمزه ثمالی به صورت وجاده ای نقل روایت دارد با این که

ص: 82


1- رجال کشی، ص 537، ح 1021.
2- رجال نجاشی، ص 334، ش 896.

حسن بن محبوب از مشایخ بزرگ مکتب حدیثی قم است و بنابر احتمال از اصحاب اجماع است(1)و ایرادی بر او متوجه نبوده است(2).

مهم ترین گواه و دلیل بر تعهد علمای شیعه نسبت به تحمل حدیث، سلسله اسناد روایات کتب حدیثی و اجازات حدیثی علمای شیعه در طول تاریخ است. از این گونه قرائن و شواهد معلوم است که معمول نزد دانشمندان، آن بود که از کتب موجود در نزد خود فهرستی تهیه نمایند. و در آن، شیوه و روش درسی و نحوه تحمل خود را روشن سازند. چنان که بسیاری از این فهارس در اختیار نجاشی و شیخ طوسی بوده است.

البته بسیاری از این فهارس در دست رس نیست و باقی مانده این فهارس عبارتند از: فهرست ابو غالب زراری، مشیخه شیخ صدوق و مشیخه شیخ طوسی که در پایان تهذیب و استبصار است.

بر اساس فهرست ابو غالب زراری روشن می شود که کتاب های حدیثی بعضا در چه زمانی و در محضر چه کسانی مورد سماع و قرائت قرار گرفته و علاوه بر مشایخ و اساتید ابو غالب، چه کسانی در کار نسخه برداری کتب و صدور اجازه روایت بوده اند(3). اینک نمونه هایی کوتاه را بررسی می کنیم: «فاتق الله عز و جل و احفظ هذه الکتب فانّ منها ما قرء علی عبدالرحمن بن ابی نجران فی سنة سبع و عشرین و مأتین و هو کتاب داود بن سرحان، و منها ما قرأه جدی محمد بن سلیمان علی محمد بن الحسین بن ابی الخطاب فی سنة سبع و خمسین و مأتین و تاریخ ذلک فی اواخر الکتب مما رویتها عنی حسبما رسمته لک.

.... فمن ذلک کتاب الصوم للحسین بن سعید، و زیادات ابن مهزیار، قال: ابو غالب حدثنی به ابوالعباس، عبدالله بن جعفر الحمیری، عن احمد بن محمد بن عیسی عن ابن سعید و هی ثلاثة اجزاء و قال عبد الله بن جعفر:

ص: 83


1- رجال کشی، ص 556، ح 1050.
2- پژوهشی در تاریخ حدیث شیعه، مجید معارف، ص 397.
3- پژوهشی در تاریخ حدیث شیعه، مجید معارف، ص 398.

«ما کانت الروایة عن علی بن مهزیار فانّه حدثنی به ابراهیم بن مهزیار، عن اخیه علی.

و ما کان عن العباس بن معروف فهو مما صنعه علی بن مهزیار حدثنی بهذا الکتب الحمیری علی الشرح فی شعبان سنة تسع و سبعین و مأتین»(1).

همچنین پیرامون «کتاب الاشربة» للحسین بن سعید چنین می نگارد: «حدثنی به ابوالعباس عبد الله بن جعفر حمیری عن احمد بن محمد بن عیسی عنه»(2). و نیز می نگارد: «کتاب ما یبتلی به المؤمن لابن سعید، حدثنی به عبدالله بن جعفر حمیری عن احمد بن محمد بن عیسی عن الحسین بن سعید». و کتاب الایمان و النذور را به همین طریق می نگارد.

او طریق خود به کتاب زکات یونس بن عبد الرحمن را نیز چنین تبیین می کند: «حدثنی به الحمیری عن محمد بن عیسی بن عبید عن یونس». نیز طریق خود به کتاب دیات حسن بن ظریف را چنین بیان فرموده: «حدثنی به عبدالله بن جعفر عن الحسن بن ظریف».

درباره کتاب عیسی بن قاسم و یعقوب بن شعیب چنین نگاشته: «حدثنی به عبدالله بن جعفر عن ایوب بن نوح عن صفوان بن عیص، و عن صفوان عن یعقوب بن شعیب و فی آخره احادیث عن ایوب بن نوح». و پیرامون کتاب حج، تألیف موسی بن حسن بن عامر می گوید: «روایتی عن الحمیری عنه و روی الحمیری عنه...».

در ارتباط با کتاب عبدالرحمن بن حجاج چنین بیان می کند: «حدثنی به أبو طاهر جدی رحمه الله عن علی بن الحسن بن فضال عن محمد بن عبدالله بن زرارة عن ابن ابی عمیر عن عبدالرحمان، و فی الکتاب احادیث خرجت الروایات فیها، حدثنی بها عن النهشلی عن ابن ناجیة عن عبدالرحمان، و کان سماعی ذلک منه مؤرخا بخطی فی ذی القعده سنة سبع و تسعین و مأتین»(3).

ص: 84


1- رساله، ابو غالب زراری، ص 46 _ 43.
2- همان، صص 52 _ 47.
3- همان، ص 53.

پیرامون کتاب داود بن سرحان نگاشته: «حدثنی به جدی ابو طاهر عن عبدالله بن محمد بن خالد، عن عبد الرحمن بن ابی نجران عن داود بن سرحان، و کان سماعی ذلک فی ذی القعده سنة تسع و تسعین و مأتین، و جدّدتها بالبصرة فی ورق فی سنة ثمان و اربعین و ثلاث مأة»(1).

در رابطه با کتاب حنان بن سدیر می نگارد: «نسخة اخری حدثنی به ابو العباس الحمیری عن محمد بن عبدالحمید و عبدالصمد بن محمد القمیین عن حنان، هو بخطی»(2).

همچنین پیرامون کتاب کافی چنین توضیح می دهد: «و جمیع کتاب الکافی تصنیف ابی جعفر محمد بن یعقوب کلینی روایتی عنه، بعضه قرائة و بعضه اجازة و قد نسخت منه کتاب الصلاة و الصوم فی نسخة، و کتاب الحج فی نسخة، و کتاب الطهارة و الحیض فی جزء، و الجمع مجلد واحد، و عزمی ان أنسخ بقیة الکتاب انشاء الله تعالی فی جزء واحد ورق طلحی»(3).

در رابطه با کتاب حسن بن جهم چنین فرموده: «کتاب جدنا الحسن بن الجهم فی جلود مخلق و أرجو ان اجدده، حدثنی به أبو عبدالله احمد بن محمد بن العاصمی.....»(4).

در این رساله مجموعه 122 کتاب، تألیف شده که در رابطه با بعضی از آن کتب حدیثی، تاریخ نگارش، قرائت، سماع و طریق آن بیان گردیده است(5).

به هر روی، موضوع سماع حدیث در صحت روایات و نقل آن ها نقش اساسی داشت و به شکل یک فرهنگ در مکتب های حدیثی شیعه جاری بود و محدثان جلیل القدر، مصمم بودند که احادیث سماعی از وجاده ای را تفکیک کرده و با تاریخ معین و نسخه تعریف شده، آن را بنگارند.

ص: 85


1- همان، ص 54.
2- همان، ص 60.
3- همان، ص 78 _ 77.
4- همان، ص 81.
5- ر.ک: رسالة فی آل اعین، ابو غالب زراری.

گذشته از این، شواهد فراوانی است که علمای شیعه در مقام تحصیل و نقل و نشر روایت، متعهد به درک دقیق و ضبط صحیح روایات بوده اند. از این رو هر گاه به دلیل خردسالی یا سوء حافظه نمی توانستند به اصالت محفوظات خود مطمئن باشند از نقل روایت یا استناد آن به شیخ حدیث خودداری می کردند.

در این زمینه شواهد بسیاری است، و با توجه به آن ها روشن می گردد که در بسیاری از موارد اصحاب ائمه علیهم السلام در عین حالی که معاصر امام علیه السلام بودند و به محضر آن بزرگوار نیز شرفیاب می شدند؛ ولی از آن حضرت نقل روایت نکرده اند؛ بلکه روایات خود را از طریق واسطه های مورد اعتماد به امام علیه السلام مستند ساخته اند که از آن جمله می توان به بزرگانی چون عبد الله بن مسکان، و حماد بن عیسی و یونس بن عبدالرحمن اشاره کرد. تنها دلیل عدم روایت این اشخاص از امامان معاصر خود، صرفا کمی سن و یا عدم دیدار امامان بوده است. با آن که نقل روایت از امام علیه السلام از فروزنده ترین نشانه های افتخار آنان بود، این راویان مسأله امانت داری را بر چنین نشان بالنده ای ترجیح می دادند(1).

در مورد حماد بن عیسی معروف است که او چهار تن از امامان علیهم السلام را درک نمود، ولی به گواهی علمای رجال او از این ذوات مقدس جز در مواردی محدود نقل روایت ندارد. در این مورد نجاشی می نویسد: «از حماد

روایتی از امام رضا و امام جواد علیهماالسلام ثبت نشده و در مورد امام صادق علیه السلام نیز با آن که حماد معاصر آن حضرت بود، مع هذا روایات خود را به واسطه عبد الله بن مغیره و عبد الله بن سنان از آن بزرگوار نقل کرده است.

حماد خود می گوید: من و عباد بن صهیب بصری دویست حدیث از امام صادق علیه السلام شنیدیم. عباد همه را به خاطر سپرد و برای دیگران بازگو کرد، ولی من تنها موفق شدم هفتاد حدیث را به خاطر بسپارم، لکن پس از آن، نسبت به پنجاه حدیث دچار تردید و شک شدم و هم اینک به نقل بیست

ص: 86


1- پژوهشی در تاریخ حدیث شیعه، ص 400، به نقل از رجال کشی، ص 382، رقم 716.

حدیث که به صحت آن از امام صادق علیه السلام اعتماد دارم بسنده می کنم.

به هر روی، در حوزه های شیعه، علاوه بر القای دروس، تاریخ عرضه درس سماع و قرائت استاد و شاگرد نیز محفوظ می ماند. ابوغالب زراری در رساله خود، موارد بسیاری را نشان می دهد که چه کتابی در چه تاریخی و توسط چه کسانی مورد سماع و قرائت قرار گرفت. از جمله ابو غالب می گوید: «سمعنی من عبدالله بن جعفر حمیری و قد کان دخل الکوفة فی سنة سبع و تسعین و مأتین....؛ در سال 297 هجری عبد الله بن جعفر حمیری وارد کوفه شد در آن موقع جدم مرا وادار به سماع از وی کرد، اما من به دلیل کمی سن که فقط 12 سال و چند ماه داشتم نتوانستم تاریخ دقیق آن را به خاطر بسپارم، ولی عبد الله بن جعفر حمیری خود تاریخ آن را در کتاب صوم حسین بن سعید ثبت نمود(1).

ص: 87


1- رسالة فی آل اعین، ابوغالب زراری، صص 39 _ 38.

فصل چهارم: اصول مهم در صحت حدیث

اصول مهم در صحت حدیث

اشاره

در صحت و پذیرش حدیث، اصول مهمی نزد شیعیان وجود دارد که در این فصل به دو مورد از آن ها اشاره می کنیم.

1. دقت در رجال حدیث

موضوع دیگری که دقت و مراقبت را در حوزه حدیثی شیعه نشان می دهد توجه به رجال سند حدیث و شناخت کامل راویان است. ریشه و اساس این حراست و دقت. سخنان روشنگر ذوات مقدس ائمه علیهم السلام پیرامون بعضی از اصحاب است که بعضی از آنان را مدح و ستایش می کردند و بعضی دیگر را مذمت می نمودند. هم زمان با جهش در روند حدیث شیعه و سنی و تدوین کتب، گامی بلند در این راستا برداشته شد و شعبه ای از علم الحدیث با نام «علم الرجال» به این مطلب اختصاص یافت.

تصادفی نبود که نخستین پدید آورندگان جوامع حدیثی در اهل سنت و شیعه؛ یعنی محمد بن اسماعیل بخاری و محمد بن یعقوب کلینی دارای کتبی در زمینه رجال حدیث بوده اند. هر چند هم اکنون اثری از رجال ثقة الاسلام کلینی باقی نمانده است.

با وجود تدوین و نگارش کتب اربعه رجالیه شیعه ؛ یعنی رجال کشی،

ص: 88

رجال نجاشی، فهرست و رجال طوسی در قرن چهارم و پنجم، باید ریشه و بارقه های این دانش ضروری را در قرن دوم و سوم جستجو کرد. به شهادت تاریخ دقت های رجالی در همان قرن دوم در میان علما و محدثان شیعه مطرح و مورد توجه بوده است.

ائمه علیهم السلام خود این افق را گشودند. تا جایی که دهها و صدها حدیث در کتب رجال و حدیث وجود دارد که

در آن پیشوایان مذهبی شیعی به خصوص امام صادق و امام باقر علیهماالسلام اشخاصی را در رابطه با عقایدشان مذمت می کردند و اعمال آنان را مردود می دانستند و بعضی را نیز ستایش و تمجید می کردند. آن بزرگواران، گروه های منحرف را طرد کرده، با فرهنگ غلو مبارزه می نمودند و اصحابی را که در صراط مستقیم و طریق سداد گام بر می داشتند به کرات می ستودند. مجموعه ای از این روایات را در رجال کشی اختیار معرفة الرجال می توان مشاهده کرد.

به پیروی از ائمه علیهم السلام بزرگان دین و مذهب نیز بر اساس همان مقیاس های معرفی شده از ناحیه امامان به قدح و تعدیل و توثیق اصحاب و راویان احادیث پرداختند؛ بعضی از طرق را تصحیح و برخی را مردود دانستند، دقت و مراقبت علمای حوزه های حدیثی به خصوص دانشمندان علم رجال در این زمینه ستودنی است. اینک به نمونه هایی اشاره می گردد:

1. نجاشی در ترجمه و شرح حال فضالة بن ایوب ازدی، پس از توثیق و معرفی کتابش می نگارد: «ابوالحسن بغدادی سورایی به من گفت، حسین بن یزید سورایی به ما خبر داد که هر سندی که در آن حسین بن سعید از فضاله روایتی نقل کرده است با خطا همراه است؛ زیرا حسین با واسطه برادرش حسن از فضاله روایت کرده است او همچنین به ما گفت که: «حسین بن سعید هرگز فضاله را ملاقات نکرده است و حسن در نقل روایات از فضاله منفرد است و این تذکر بدان خاطر است که عده ای نا آگاهانه با سندهای مختلف از حسین بن سعید و او از فضاله نقل روایت کرده اند.

2. شیخ طوسی در ترجمه و شرح حال سعد بن عبد الله اشعری از قول شیخ صدوق می نویسد: «همه کتاب های سعد بن عبد الله به جز منتخبات او

ص: 89

را به وسیله محمد بن حسن بن الولید از او روایت می کنم؛ ولی در مورد منتخبات _ لم اروها عن محمد بن الحسن الا اجزاء قرأتها علیه... _ تنها به روایت احادیثی می پردازم که شخصا بر استاد خود ابن الولید خواندم و در این مقابله به احادیثی که محمد بن موسی همدانی روایت کرده آگاه شدم. علاوه بر آن، من از این کتاب به ذکر روایاتی از او پرداخته ام که طرق آن ها را از رجال موثق باز شناخته ام(1).

3. نجاشی در ترجمه و شرح حال حسن بن سعید اهوازی می نویسد: «او دارای سی کتاب در رشته های مختلف حدیث بوده و این مجموعه کتاب را با مشارکت برادرش حسین بن سعید تألیف کرده است. پس از ذکر اسامی کتب می گوید: که این کتاب ها از طرق بسیاری برای ما روایت شده است و استادم ابو العباس، احمد بن علی بن نوح سیرافی در پاسخ نامه ای که برای او فرستادم برایم نوشت: والذی سألت تعریفه من الطرق الی کتب الحسین بن سعید الاهوازی رضی الله عنه فقد روی عنه ابو جعفر، احمد بن محمد بن عیسی الاشعری القمی...؛ آنچه در مورد شناخت و معرفی طرق کتاب های حسین بن سعید اهوازی پرسش نمودی، بدان و آگاه باش که ابو جعفر احمد بن محمد بن عیسی و ابو جعفر احمد بن محمد بن خالد برقی، و حسین بن حسن ابان و احمد بن حسن بن سکن قرشی و ابو العباس، احمد بن محمد بن دینوری، این کتب را از حسین بن سعید اهوازی روایت کرده اند.

ولی در این جمع طرق، طریقی که مورد قبول مشایخ ما بوده و از آن طریق؛ این کتب به ما رسیده و مقبول ما واقع شده، به این صورت می باشد: احمد بن محمد بن عیسی، اخبرنا الشیخ الفاضل، ابو عبد الله حسین بن علی بن شعبان البزوفری، فیما کتب الی فی شعبان سنة اثنتین و خمسین و ثلاثمأة قال: حدثنا ابو علی الاشعری، احمد بن ادریس القمی، قال حدثنا احمد بن محمد بن عیسی عن الحسین بن سعید بکتبة الثلاثین کتابا»(2).

ص: 90


1- الفهرست، شیخ طوسی، صص 153 - 152، ش 321؛ پژوهشی در تاریخ حدیث شیعه، ص 404.
2- رجال نجاشی، صص 59 - 58، ش 138 - 137.

نجاشی پیرامون محمد بن احمد بن یحیی اشعری، ضمن توثیق او یاد آور می شود که مشایخ ما معتقد بودند که او

از ضعفاء نقل روایت داشت و به احادیث مرسل نیز اعتماد می نمود. او اهمیت نمی داد که مصدر حدیث او کیست و حدیث را از چه کسی می گیرد. به این دلیل محمد بن حسن بن ولید، روایات او را که از طریق محمد بن موسی همدانی، محمد بن یحیی معاذی، ابو عبد الله رازی جامورانی، ابو عبد الله سیاری، یوسف بن سخت، وهب بن منبه، ابو علی نیشابوری، ابو یحیی واسطی، محمد بن علی ابو سمینه و نیز احادیث وجاده ای او و مرویات او از سهل بن زیاد آدمی، محمد بن عیسی بن عبید یقطینی که با سند منقطع باشد، احمد بن هلال، محمد بن علی همدانی، عبدالله بن محمد شامی، عبد الله بن احمد رازی، احمد بن حسین بن سعید، احمد بن بشیر برقی، محمد بن هارون، ممویه بن معروف، محمد بن عبد الله بن مهران، و نیز متفردات حسن بن حسین لؤلؤیی و نیز آن چه از جعفر بن محمد بن مالک، یوسف بن حارث و عبد الله بن محمد مشقی روایت کرده، استثناء کرده بود. ضمنا استادم ابو العباس بن نوح می گفت: رأی و نظر محمد بن حسن بن الولید دقیق و درست است و شاگرد او ابو جعفر، شیخ صدوق عقیده استاد خودرا در مورد اشخاص فوق، به جز محمد بن عیسی پذیرا شده بود(1).

در پایان نجاشی تردید ابن ولید پیرامون محمد بن عیسی بن عبید را نمی پذیرد و در مدح او می گوید: «فلا ادری ما رای به فیه، لانه کان علی ظاهر العدالة و الثقة»(2). و در مقام ترجمه و شرح حال محمد بن عیسی چنین می نگارد: «محمد بن عیسی بن عبید ... ابو جعفر جلیل فی اصحابنا، ثقه عین»(3).

ص: 91


1- رجال نجاشی، صص 349 - 348، ش 939؛ الفهرست، شیخ طوسی، صص 275 - 274، ش 598.
2- رجال نجاشی، همان.
3- همان، ص 333، ش 896.

به هر روی، جرح و قدح، تعدیل و توثیق یکی از کاربردهای حوزه های حدیثی در قرن سوم و چهارم بود. و از رسالت های مهم علم رجال این بود که پرده از چهره راویان ضعیف و غیر موثق بر دارد و رجال و محدثان ثقه و مورد اعتماد را معرفی نماید.

2. ایمان و عقاید راوی

حدیث شیعی، زلال جاری از کوهسار نبوت و امامت است و ترجمانی از قرآن و کلام خداوند. این جایگاه متعالی موجب آن بود که از همان آغاز نگهبانان دین و شریعت، حافظ آن باشند، از این رو، ذوات مقدس ائمه علیهم السلام

در تعلیم و تزکیه حاملان و ناشران احادیث می کوشیدند و مراقب بودند که افکار و اندیشه های شیطانی، بنیاد اعتقادات آنان را متزلزل نکند؛ چرا که ایمان و عقیده، پشتوانه اعمال صالح است و آنان که به گوهر ایمان و تقوی مزین اند فروغ مکارم اخلاق از رفتار و اعمال آنان ساطع می گردد. به هر روی با توجه به نقش کاربردی حدیث که آفاق گوناگون دین و شریعت را روشن می ساخت و نور معرفت و معارف می افشاند، پالایش و پاک بودن عقائد، لازمه روند بالنده و پویای حوزه های حدیثی بود.

پیشوایان مذهب شیعی با درایت تمام، دریچه های انحراف و دسّ و جعل را مسدود می کردند. از آن جا که بیشترین جعل و دسّ در حوزه حدیث شیعه از سوی غلات بود، ائمه علیهم السلام به مبارزه با آنان پرداختند. در نگاه ائمه علیهم السلام غلات، عبارت بودند از مردمانی سودجو و دنیا طلب که بندگان خاص و اولیاء الهی خاصه امامان شیعه را از مقام انسانی خود ارتقا داده، برای آنان قائل به ربوبیت می شدند. از نظر آنان امام علیه السلام در تعیین آجال و تقسیم ارزاق و دخالت در مقدرات _ در عرض خداوند _ سهیم بوده، علوم غیبی را به طور مطلق و مستقل در اختیار داشت. آنان با آن که لباس ربوبیت به قامت امام علیهم السلام می پوشاندند؛ ولی در مقام عمل از ایشان اطاعت نمی کردند و حتی نسبت به انجام تکالیف مذهبی خود، همانند نماز، روزه،

ص: 92

حج، و سایر فرائض و واجبات و محرمات سهل انگاری می کردند. به عبارت دیگر، آنان قلبا به حقایق مذهب، ایمان نداشتند؛ بلکه بنابر باور آنان، دین دستاویزی برای نیل به مسائل مادی و عاملی جهت تنظیم نظام زندگانی بود(1).

به همین دلیل امام صادق علیه السلام به مبارزه با غلات پرداخت و به شدت، آنان را از خود طرد نمود و به شیعیان دستور داد تا از هر گونه مجالست و معاشرت با آنان خودداری کنند(2). امام آنان را از شیطان دروغگوتر معرفی کرد و فرمود: «شیطان نیز به دروغ آنان محتاج است و در عبارتی دیگر فرمود: «قال للغالیة توبوا الی الله فانکم فساق کفار، مشرکون». در حدیثی دیگر، امام صادق علیه السلام آنان را پلیدتر از یهود و نصاری و مجوس و مشرکان معرفی کرد(3).

به هر روی، با مبارزه فرهنگی و افشاگرانه امام صادق علیه السلام با پدیده غلات، این جماعت به میزان زیادی شناسایی و از جامعه شیعیان طرد شدند. امام رضا علیه السلام نیز با کمک بعضی از اصحاب خود، واقفیه را نابود ساخت و مشعل فتنه را خاموش نمود(4).

در زمان عسکریین علیهماالسلام به دنبال تشدید اختناق حکومت و جلوگیری از ارشاد و هدایت آن دو امام علیهماالسلام و نیز فضایی که پس از به امامت رسیدن امام جواد علیه السلام به وجود آمده بود. _ چون برای اولین بار در جامعه شیعی کودکی هفت ساله به امامت رسیده بود _ سرانجام گروهی از بزرگان شیعه تصمیم گرفتند به مدینه روند و با آن حضرت دیدار و گفتگو کنند(5). سرانجام پس از دیدار با آن حضرت و تجلی کرامات و بروز پرتوی از ولایت الهی آن حضرت، قاطبه شیعیان امامت آن بزرگوار را پذیرفتند و بر آستان مبارک آن

ص: 93


1- معرفة الحدیث، باقر بهبودی، صص 68 - 67.
2- رجال کشی، ص 297، ح 525.
3- همان، ح 527 و 528.
4- ر.ک: رجال کشی، صص 463 - 455، از ح 860 تا ح 882.
5- اثبات الوصیة، مسعودی، ص 213.

حضرت بوسه زدند و پروانه شمع وجودش گشتند.

اگر چه این گفتگو موجب استحکام امر امامت شد؛ ولی عده ای فرصت طلب ازاین موقعیت استفاده کرده، آن چه در توان داشتند به کار گرفتند تا فرهنگ غلو را باز سازی کنند. قرن سوم هجری میدان تهاجم فرهنگی ازسوی این گروه، علیه شیعیان اصیل بود. از سوی دیگر، امام علیه السلام و اصحاب بزرگوارش نیز علیه این گروه به مبارزه برخاستند. این مبارزه در زمان امام هادی علیه السلام به اوج خود رسید.

امام در پاسخ نامه ای، علی بن حسکه را نفرین کرد و فرمود: «و لعن الله علی بن حسکة القمی»(1).

و در پاسخ نامه ای دیگر فرمود: «کذب ابن حسکة علیه لعنة الله...؛ او دروغ می گوید نفرین خدا بر او باد. از آنچه او می گوید به سوی خدا بیزاری می جویم، اگر فردی از پیروان او را یافتید، سرش را بر صخره بکوبید(2)».

آن حضرت حسن بن محمد بن بابا، معروف به «ابن بابای قمی» را نیز لعنت کرد و در جواب نامه ای چنین فرمود: «... علیه لعنة الله...»(3)

بر او لعن و نفرین خدا باد! او گمان می کند که من او را بر انگیخته ام و او باب من است. شیطان او را اغوا کرده و فریب داده و بر او مسلط گردیده است. و سپس فرمودند: ان قدرت تشدخ رأسه بالحجر فافعل! فانه قد آذانی، آذاه الله فی الدنیا و الاخرة؛ اگر قدرت یافتی با سنگ بر سرش بکوب، پس به درستی که او مرا اذیت کرده است خداوند در دنیا و آخرت او را آزار دهد».

به هر روی، در این دوره بقایای این گروه مجددا توانستند به فعالیت خود ادامه داده، به خرابکاری در مسیر اعتقادات و احادیث شیعه بپردازند(4).

این گروه در زمان امام حسن عسکری علیه السلام نیز به روش اغواگر خود ادامه

ص: 94


1- رجال کشی، ص 518، ح 996.
2- همان، ح 997.
3- همان، ص 520، ح 999.
4- پژوهشی در تاریخ حدیث شیعه، ص 407.

دادند. کشی از جریان غلات در عهد امام حسن عسکری یاد نموده، افرادی چون علی بن مسعود، ابن حسکة، قاسم بن یقطین، حسین بن علی خواتیمی، حسن بن محمد بن بابا، فارس بن حاتم قزوینی، محمد بن موسی، عباس بن صدقه، ابو العباس طرنانی، والفهری، و ابو عبدالرحمن کندی را از جمله غلات این دوره نام می برد. برابر با روایاتی که کشی در ترجمه و شرح حال این افراد نگاشته، این اشخاص مورد نفرت و انزجار امام حسن عسکری علیه السلام بوده، به لعن و نفرین آن حضرت گرفتار شده اند و عقاید و افکارشان به وسیله آن حضرت مردود اعلام شد(1).

به پیروی از امامان علیهم السلام اصحاب آن بزرگواران و علمای جلیل نیز نسبت به شناسایی غلات و طرد و دور ساختن آنان از حوزه های حدیثی شیعی اهتمام فراوان ورزیدند و در این راه مبارزات دامنه داری داشتند. در بین

حوزه های حدیثی شیعه، مکتب حدیثی قم، سخت گیری و دقت بیشتری به کار می بست و احمد بن محمد بن عیسی اشعری که از اصحاب امام هادی علیه السلام بود عده ای را از قم اخراج و تبعید کرد. البته او در این تصمیمات گاهی دچار اشتباه می شد.

از مطالبی که در این بخش گذشت این نتایج به دست می آید:

1. حدیث و سنت در این نگاه، ترجمان وحی و مفسر قرآن و بیانگر احکام و معارف دین است.

2. از این منظر بود که حافظان و پیشوایان مذهب، شیعی از همان ابتدا مراقب و مواظب روند حدیث شیعی بوده، و همواره این زلال جاری از فیض نبوت و امامت را در مسیری پاک و طیب رهبری کردند و در پی آن بودند که این زلال حیات بخش در مسیر خود منحرف نشود.

3. با توصیه ها و رهنمودها، به اصلاح حاملان و ناشران حدیث پرداخته، با مدح و ستایش از بعضی از اصحاب و مذمت از بعضی دیگر، مقیاس و میزانی _ برای این که از چه کسی اخذ حدیث کنند و احادیث چه افرادی را

ص: 95


1- ر.ک: کشی، صص 528 - 516، از ح 994 تا ح 1011.

به دیوار زنند _ ایجاد کردند. روایات علاجیه نیز برای تشخیص اخبار صحیح و کاربردی از غیر آنان بود.

4. در پرتو آموزه های آن ذوات مقدس بود که علوم حدیث پدید آمد؛ علمی که معیارهایی را برای پذیرش و عدم پذیرش حدیث تعریف کرد. رجال سند حدیث از منظر ایمان، معنویت، صداقت و پاکدامنی، تحمل حدیث با توجه به سماع و قرائت، ویرایش و پیرایش شد. جعلیات کمتری در آن نفوذ کرد، و آن چه از جعلیات و اکاذیب وارد مجموعه های روایی و حوزه های حدیثی شیعه شده بود، توسط علما و فقهای دین شناس، با همان میزانی که از آموزه های پیشوایان معصوم خود علیهم السلام آموخته بودند، از گردونه عمل و کاربردی شدن، خارج گردید. بدین صورت که سندهای آنان مورد مناقشه قرار گرفت و با دقت و تفحص کامل، احادیثی که دروغگویان و جعالان و منحرفان ساخته بودند از رده اعتبار ساقط گردید.

شخصیت ابراهیم بن هاشم

از این افق است که چهره عالمانه ابراهیم بن هاشم آشکار می گردد: چرا که او ناشر و ناقل افزون بر شش هزار حدیث بود؛ احادیث و روایاتی که فروغ معرفت و معارف از آنان ساطع و افق های روشنی را فرا روی علمای دین قرار می داد. احادیثی که با آن صافی ها و تنگناهای نیمه اول قرن سوم، مقبول علمای بزرگ حوزه حدیثی قم واقع گردید و او توانست با میراث حدیثی حوزه کوفه، جانی تازه در حوزه حدیثی قم بدمد.

حال که روشن گردید او سفیر حدیث حوزه کوفه در قم بود، می طلبد تا با نگاهی به این دو حوزه، افق فروغ بخش نهضت حدیثی ابراهیم، روشن تر گردد و مشترکات و وجوه ممتاز هر یک از این دو حوزه نیز تبیین گردد.

ص: 96

ص: 97

بخش چهارم : سیری در مکاتب حدیثی کوفه و قم

اشاره

ص: 98

فصل اول: مکتب حدیثی اهل سنت در کوفه

آغاز مدرسه حدیثی اهل سنت در کوفه، به عصر فتوحات و تأسیس این شهر به سال 17 هجری باز می گردد. پس از تأسیس این شهر و ورود بعضی از صحابه رسول خدا صلی الله علیه و آله ، چون عبد الله بن مسعود و ابو موسی و جمعی دیگر، رفته رفته حدیث نبوی در این شهر منتشر گردید و حلقات و مجامع درسی _ حدیثی، در زمینه های مختلف علوم اسلامی خاصه حدیث و تفسیر دائر شد(1).

مدرسه کوفه با حوزه حدیثی مدینه، تفاوتی اساسی داشت و گویی در مقابل یکدیگر بودند. حوزه حدیثی مدینه مشتمل بر صحابه و تابعانی بود که فقط سعی در ترویج و نشر احادیث رسول خدا صلی الله علیه و آله داشتند و از این رو معروف به اهل الحدیث گردیدند، ولی مدرسه کوفه مکتبی رأی گرا و اجتهادی بود و به این نام مشهور گشت. می گویند منشأ رأی گرایی و عمل به قیاس، عمر بوده است. او در بعضی از مکاتبات و رسائل خود چنین نگاشت: «هذا ما رأی عمر بن الخطاب» و یا چون شریح را به قضاوت منصوب کرد به او چنین گفت: «ما وجدته فی کتاب الله فلا تسأل عنه احدا و ما

ص: 99


1- ر.ک: مقاله «الشیخ المفید مؤسس المدرسة الاصولیة الامامیه، عبدالهادی فضلی، ش 8؛ المیادی العامه للفقه الجعفری، هاشم معروف الحسنی، ص 58.

لم تستن فی کتاب الله فالزم السنّه، و ان لم یکن فی السنه فاجتهد رأیک(1)؛ شریح، آنچه را در کتاب خدا یافتی بدان عمل کن، و از هیچ کس سؤال نکن و آنچه را در کتاب خدا نیافتی بر اساس سنت عمل کن و اگر حکم را در سنت نیز پیدا نکردی بر اساس نظر و رأی خود عمل نما». و نیز در نامه اش به ابوموسی اشعری چنین نوشت: «اعرف الاشباه و الامثال و قس الامور فی ذلک علی نظائرها»(2).

شاید بتوان ریشه رأی گرایی را به اجتهادات عمر در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله باز گرداند. عمر بارها با رسول خدا مخالفت کرد؛ از جمله در جریان صلح حدیبیه(3) و نیز تصمیم به قتل ابوسفیان در فتح مکه(4) و نیز اقدام عمر بن خطاب در روزهای آخر عمر رسول خدا صلی الله علیه و آله در رد درخواست آن حضرت مبنی بر آوردن دوات و قلم برای کتابت مطلبی که آنان را از گمراهی حفظ و ایمن سازد. این حرکت، نوعی اجتهاد بر طبق رأی شخصی در مقابل رسول خدا صلی الله علیه و آله و شخصیتی که «وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی، اِنْ هُوَ اِلاّ وَحْیٌ یوُحی»(5) بود. همچنین می توان ریشه رأی گرایی در مقابل نص را مخالفت عملی جمعی از صحابه در مقابل اصرار پیامبر خدا به تجهیز و شرکت در سپاه اسامة بن زید دانست(6).

این روش نادرست در دوران حکومت اولین خلیفه با تبرئه خالد بن ولید نیز ادامه یافت خلیفه با توجیه جنایت و خیانت خالد چنین گفت: «ان خالدا

ص: 100


1- نظرة عامة فی تاریخ الفقه الاسلامی، علی حسن عبد القادر، ص 215؛ مقاله «مدارس الاجتهاد فی الفقه الاسلامی» در نشریه الفکر الجدید، محمد مهدی آصفی، ش 10، سال دوم، رمضان 1415 قمری.
2- ادوار عل_م الفقه و اط_واره، شی_خ علی ک_اشف الغطاء، ص 47.
3- فروغ ابدیت، جعفر سبحانی، ج 2، ص 190 و 202.
4- همان، ص 325.
5- نجم / 4 _ 3.
6- الملل و النحل، محمد بن عبد الکریم شهرستانی، ج 1، صص 23 - 22؛ تاریخ التشریع الاسلامی، عبد الهادی فضلی، ص 50.

تأول فاخطاء»(1). در دوران خلیفه دوم این فرهنگ توسعه یافت.

1. عمر تصمیم گرفت زنی باردار را سنگ باران کند، معاذ بن جبل او را باز داشت و گفت تا زن بار بر زمین ننهاده نباید رجم گردد و چون فرزند متولد شد موضوع تهمت نیز از آن زن بر طرف گردید(2).

2. عمر در مورد کشته شدن مردی «ذمی» تصمیمی نادرست گرفت و ابو عبیدة بن جراح او را از این اشتباه آگاه کرد و عمر از تصمیمش منصرف گردید(3).

در ده ها مورد عمر در عرصه داوری و قضاوت رأی اشتباه صادر کرد که اصحاب و به خصوص علی علیه السلام او را از اجرای رأیش باز داشتند(4).

در عرصه سیاست و پرداخت حقوق از دیوان، نظریه و رأی عمر کاملاً غیر اسلامی بود. او تبعیض و نابرابری را به اوج رساند. پرداخت ها از دیوان کاملاً نامتعادل و غیر عادلانه بود و مقیاس فقط رأی و نظر او بود. استاد احمد امین در این رابطه می نگارد:

«عمر چهره بارز و روشن عمل به رأی در مسائل و رویدادها بود که از او آرای فراوانی نقل شده است و در ادامه می افزاید «... فکان یجتهد فی تعرف المصلحة التی لاجلها کانت الآیة أو الحدیث....» بلکه پا را فراتر نهاده و آن جا که آیه و سنت محکمی بود نیز اجتهاد می کرد و به رأی خود عمل می نمود»(5).

خود رأیی عمر را آقای خالد محمد خالد آشکارتر ساخته و به صراحت می نگارد: عمر بن خطاب چون مصلحت می دید آیات قرآن و احادیث را یک سره کنار می زد. بدین سان در حالی که قرآن بهره ای از زکات را از آنِ «مؤلفة قلوبهم» می داند، عمر از آن روی برتافت و گفت ما برای اسلام آوردن

ص: 101


1- الغدیر، علامه عبد الحسین امینی، ج 7، ص 160؛ ادوار علم الفقه و اطواره، شیخ علی کاشف الغطاء، ص 47.
2- شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 12، ص 202.
3- السنن الکبری، ج 8، ص 32.
4- الدرّ المنثور، ج 6، ص 40؛ صحیح مسلم، ج 1، ص 355؛ مسند احمد بن حنبل، ج 5، ص 329.
5- فجر الاسلام، احمد امین، صص 238 _ 237.

چیزی نمی دهیم هر که می خواهد اسلام آورد و آن که نمی خواهد کفر ورزد.

به عثمان نیز نسبت داده اند که پس از فرمان به افراد عمره، از حج چنین گفت: «انّما هو رأی رأیته»(1).

به هر روی، شخصی که طلایه دار این جریان فرهنگی بود و بیش از دیگران در رابطه با نشر و نهادینه کردن فرهنگ رأی گرایی نقش داشت عمر بن خطاب بود. او مکرر در مسائل مختلف بر اساس اجتهاد و رأی شخصی خود عمل می کرد و احکامی را از اخود ابداع می نمود.

عبدالله بن مسعود نیز در نشر فرهنگ و اندیشه رأی گرایی به خصوص در کوفه بسیار مؤثر بود. او در چهار چوبی مدوّن از ادله فقهی، تأکید می کند که در صورت یافت نشدن حکم مسأله ای در کتاب و سنت باید به آراء و نظریات صالحان صحابه رجوع شود. و اگر دلیلی برای حکم پیدا نشد باید به «اجتهاد الرأی» عمل کرد(2).

به هر حال، ابن مسعود و شاگردانش در کوفه نمایندگان آغازین فقه کوفی بودند که اجتهاد الرأی را تنها برای پاسخ گویی به حوادث به کار می گرفتند.

البته آنچه بیشتر به جریان اجتهاد الرأی در مکتب اهل سنت در کوفه دامن زد تعلیماتی بود که در قالب احادیثی از امثال عمر و بن عاص و ابو هریره از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نقل می شد، آن هم مبنی بر این که اگر فقیهی اجتهاد کند در صورت بیان حکم واقعی «اصابت» دو پاداش و در صورت خطا اجری واحد به او عطا خواهد شد(3). این احادیث و مجعولات بعدها مبنای نظریه «تصویب» در فقه و اجتهاد قرار گرفت.

این جریان، کم کم رو به رشد نهاد و در نیمه دوم قرن اول، دو فقیه برجسته کوفی ابراهیم نخعی و عامر شعبی به رأی خود تمسک جسته، به سؤالات پاسخ می گفتند. به تدریج تفریع و گسترش طلبی در فقه آغاز شد. حماد بن سلیمان استاد ابو حنیفه در دوره تحصیلش کوشش می کرد با لطائف الحیل

ص: 102


1- نظرة عامة فی تاریخ الفقه الاسلامی، علی حسن عبدالقادر، ص 215.
2- سنن نسایی، ج 8، ص 230.
3- صحیح بخاری، ج 8، ص 157؛ صحیح مسلم، ج 3، ص 1342.

پرسش های گوناگونی را از ابراهیم نخعی مطرح و پاسخ آن ها را دریافت کند. حماد بن سلیمان بعدها یکی از فقهای مهم مکتب «اهل الرأی» گردید. او پس از وفات ابراهیم نخعی در سال 96 قمری محل مراجعه پیروان او بود(1).

در دو دهه نخست قرن دوم فقه تقدیری و اجتهاد الرأی جایگاه خود را در مکتب کوفه استوار کرد و رأی ستیزی در انزوا قرار گرفت.

این روند در کوفه در زمان ابو حنیفه به اوج رسید. او به شیوه معمول میان کوفیان در آن عصر در صورت نبود دلیل نقلی راه اجتهاد و کاربرد رأی را به روی خود باز می دید و این روش را سلوک بزرگان تابعین می دانست. به نظر او اجتهاد الرأی در زمینه احکام تعبدی کاربردی بسیار محدود داشت و بیشترین کاربرد اجتهاد در آن گونه از احکام شریعت بود که به موضوعات روزمره زندگی مربوط می گردید و حکمت اصلی وضع آن ها نه تعبد و تقرب، بلکه ایجاد یک نظام حقوقی و جزایی سالم بوده است.

آنچه اجتهاد الرأی را در فقه ابوحنیفه، میان معاصرانش به طور ممتازی مطرح می ساخت نظام یافتگی و قانون مندی در روش ها و رد تدوین نسبی اصول نظری اجتهاد بود. اگر چه ابو حنیفه خود هرگز کتابی در این باره تألیف نکرد؛ اما از شاگران او «محمد بن حسن شیبانی» نخستین بار در تألیفی با عنوان «اجتهاد الرأی» به تبیین مبانی نظری اجتهاد پرداخت و در نسل های بعد این حرکت از سوی دیگر پیروان ابوحنیفه، چون عیسی بن ابان و علی بن موسی قمی با نگارش آثار مستقلی در همین باب پیگیری شد(2).

در این روند با تعاملات و تقابلات به حرکت خود ادامه دادند. در این فضا و مقارن این روند، حوزه حدیثی _ عقل گرایی شیعیان در کوفه، تأسیس و به پویش و خیزش انقلابی خود ادامه داد. بدون تردید سیطره و غلبه حوزه حدیثی شیعیان در کوفه بر حوزه حدیثی اهل سنت چشمگیر و این به موجب جوهره اسلامی و ارتباط این حوزه با امامان معصوم علیهم السلام بود.

ص: 103


1- طبقات الکبری، ابن سعد، ج 6، ص 232.
2- مکتب حدیثی قم، محمد رضا جباری، ص 424.

فصل دوم: مکتب حدیثی شیعه در کوفه

اشاره

بدون شک، آغاز حرکت حدیثی شیعه در کوفه به تاریخ ورود امیرالمؤمنین علی علیه السلام به این شهر پس از جنگ جمل باز می گردد. اگر چه پیش از این هجرت افرادی از صحابه به کوفه رفته بودند؛ ولی به دنبال این هجرت بود که تعداد زیادی از صحابه و تابعان راهی این شهر شدند. در تاریخ کوفه، تعداد اصحابی را که به آنجا هجرت کردند 147 نفر یاد کرده است(1). به دنبال همین هجرت پر برکت بود که صدها نفر از تابعان و علمای اسلامی راهی این شهر شدند. ابن سعد در طبقات به نام و شرح حال 850 نفر از تابعان اشاره کرده است که ساکن کوفه گردیدند(2).

امیرالمؤمنین علیه السلام بذر پاک و مقدس حوزه حدیثی شیعه را در کوفه افشاند و این بنیان الهی را بنا کرد و این درخت مبارک، ریشه در اعماق جان ها رویانید و شاخسارش را برافراشت و به روند رشد و بالندگی خود ادامه داد.

کوفه سرزمین خطبه های بلیغ و عقلانی امیرالمؤمنین علیه السلام بود و آن حضرت با خطبه های بلند و آسمانی خود، افقهای روشنی را فرا روی افکار و اندیشه های مردم گشود و فرهنگ مردم را تعالی بخشید. پس از آن حضرت

ص: 104


1- تاریخ الکوفه، براقی، صص 410 _ 397.
2- طبقات الکبری، محمد بن سعد؛ تاریخ فقه الشیعه، محمد مهدی آصفی، ص 32.

در دوره خفقان نیز فرهنگ شیعی در شهر کوفه جاری بود، و هزاران یار وفادار علی به دست دژخیمانی چون زیاد بن ابیه و ابن زیاد و حجاج بن یوسف به شهادت رسیدند؛ ولی مکتب حدیثی شیعه در این شهر به سیر خود ادامه داده تا این که زمان برخورد و مقابله بنی العباس و بنی الحسن با بنی امیه فرا رسید.

این مقابله فرصتی فراهم ساخت تا امام باقر و امام صادق علیهماالسلام فرصتی بیابند و به نشر معارف و فرهنگ شیعه بپردازند. در این زمان است که مردم کوفه به صورت فردی و گروهی راهی مدینه شدند و از محضر آن دو

امام استفاده کردند. در بررسی شاگردان و اصحاب امام باقر علیه السلام نخستین گروه از شاگردان آن جناب را برخی از شیعیان کوفه تشکیل می دهند که در رأس آنان چهره هایی از خاندان اعین می درخشند(1).

پس از هجرت امیرالمؤمنین به کوفه که نقطه عطفی در حرکت بالنده شیعه در آن جا بود، هجرت دو ساله امام صادق علیه السلام در عصر ابوالعباس سفاح به کوفه و گستردن بساط تربیت شاگردان در این شهر، موجب آن گردید که این دو سال برای محدثان شیعی و حتی برخی از محدثان غیر شیعی به دوران بسیار پر برکتی تبدیل شود و حتی ابو حنیفه نیز از برکات این دو سال بهره مند گردد. او مدام تکرار می کرد: «لو لا السنتان لهلک النعمان»(2) بعد از بازگشت امام صادق علیه السلام به مدینه، این روند ادامه یافت و بزرگان شیعه از کوفه به صورت فردی و گروهی به محضر آن جناب مشرف شده، کسب حدیث می کردند(3).

سیری در فهرست اصحاب امام باقر و امام جعفر صادق علیهماالسلام در رجال نجاشی و رجال و فهرست شیخ طوسی(4) روشنگر این حقیقت است که اصحاب آن دو بزرگوار در درجه اول کوفی بوده اند و گاه ده ها نام را در میان

ص: 105


1- رسالة فی آل اعین، ابو غالب زراری، ص 152.
2- الامام الصادق و المذاهب الاربعه، اسد حیدر، ج 1، ص 318.
3- رجال کشی، ص 289، ح 508.
4- فهرست، شیخ طوسی، صص 646 - 461.

اصحاب آن دو امام همام ذکر می کنند که وصف مشترک همه آنان کوفی است.

دلیل دیگری که کثرت و فزونی محدثان حوزه حدیثی کوفه را آشکار می کند روایتی است که حسن بن علی بن زیاد وشاء به ابن عیسای قمی می گوید: «من در این مسجد مسجد کوفه نهصد شیخ را درک کردم که همگی می گفتند جعفر بن محمد مرا چنین حدیث کرد و این مطلب را از آن حضرت آموختم»(1).

پس از نظر فزونی اصحاب حوزه حدیثی، کوفه ممتاز است. در این حوزه محدثان بسیاری به نشر و اخذ حدیث پرداختند؛ آن هم اصحابی کثیرالروایه که هر یک هزاران حدیث از امام علیهم السلام نقل کرده اند. مثلاً محمد بن مسلم کوفی قریب به چهل و شش هزار حدیث از امام باقر و امام صادق علیه السلام آموخته بود؛ سی هزار از امام باقر و شانزده هزار از امام صادق علیهماالسلام (2).

همچنین ابان بن تغلب، نزدیک به سی هزار حدیث از امام صادق روایت فرا گرفت(3).

کثرت راویان و محدثان کوفی چنان بود که بعضی از خاندان ها و بیوت، همگی صحابی بودند. بیت آل اعین، بیت آل حیان تغلبی، بیت بنی عطیه، بیت بنی دراج از جمله این خاندان ها و بیوتند4.

شاکله حدیث شیعی

الف. مصونیت مکتب حدیثی شیعه

با وجود دو جریان سنت گرا و اصحاب رأی و اجتهاد و قیاس در حوزه حدیثی اهل سنت در کوفه و وجود پیروان و طرفداران این مکتب ها؛ حوزه

ص: 106


1- رجال نجاشی، ص 40، ش 80.
2- رجال کشی، ص 163، ح 276.
3- رجال نجاشی، ص 12، ش 7.

حدیثی شیعه از این آفت مصون ماند. با ارزیابی و سیر در جریان های حدیثی شیعه در کوفه در طول دوران امامت؛ یعنی تا سال 260 و ارتباط محدثان کوفی با امامان معصوم علیهم السلام و تفکرات حاکم بر محافل شیعی، تردیدی باقی نمی ماند که حوزه حدیثی شیعه در همان بستر سالم حجیت قرآن و سنت نبوی و تبعیت از روش ائمه اثناعشر علیهم السلام ، به عنوان جانشینان و وارثان ولایت و علم نبوی بود. در یک جمله این حوزه حدیثی در پرتو دو ثقل گرانبها قرآن و عترت پوینده و بالنده به پیش می رفت و از زلال این دو چشمه فیض الهی سیراب می شد و نیازی به قیاس و استحسان و اجتهادات ظنی نداشت(1) و گرایش به سمت و سوی رأی و اجتهاد و قیاس، آن گونه که در محافل حدیثی _ فقهی اهل سنت کوفه بود به محافل شیعه سرایت نکرد.

گفتیم که آغاز حوزه حدیثی _ فقهی شیعه، به هجرت علی علیه السلام به کوفه باز می گردد و آن امام عقل و شرع و

مؤسس این حوزه فرمود: «لو کان الدین بالرأی، لکان اسفل القدم اولی بالمسح»(2).

در ادامه نیز سایر ائمه علیهم السلام از این حوزه صیانت کردند و هم زمان با اوج جریان رأی گرایی و قیاس در حوزه اهل سنت در زمان ابوحنیفه، امام صادق علیه السلام با این دو پدیده شوم به مبارزه برخاست و اصحاب و پیروان خود را از سقوط در این دره هولناک بیم داد.

آن حضرت از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نقل فرمودند: «کل بدعة ضلالة و کل ضلالة فی النار؛ هر بدعت و پدیده نو برون از ضوابط شرع گمراهی است و هر گمراهی و گمراه گر در آتش است(3)».

ابی شیبه نقل می کند که شنیدم امام صادق علیه السلام می فرمود: «.... انّ اصحاب القیاس طلبوا العلم بالقیاس فلم یزدادوا من الحق الاّ بعدا انّ دین الله لا یصاب بالقیاس؛ اصحاب قیاس پیروان ابو حنیفه دانش و علم را از قیاس می طلبند و حال آن که

ص: 107


1- تاریخ فقه الشیعه، مقدمه شرح اللمعة الدمشقیه، ج 1، ص 33.
2- ادوار علم الفقه و اطواره، شیخ علی کاشف الغطاء، ص 44.
3- کافی، ج 1، ح 12، ص 57.

قیاس به جز دوری از حق برای آنان نتیجه ای نداشت. همانا دین خدا با قیاس به حقیقت نمی رسد(1)».

ابان تغلب از امام صادق علیه السلام روایت می کند که آن حضرت فرمود: «انّ السنّة لا تقاس، الا تری أنّ امرأة تقضی

صومها و لا تقضی صلاتها، یا أبان انّ السنّة اذا قیست محق الدین؛ احکام دین را قیاس نمی توان کرد مگر نمی بینی که زن در ایام عادت روزه خود را قضا می کند و حال آن که نماز خود را قضا نمی کند. ای ابان! به درستی که سنت و شریعت زمانی که قیاس، محور آن گردد دین نابود می گردد(2)».

امام موسی بن جعفر علیه السلام نیز در رابطه با قیاس چنین می فرماید: «ما لکم و القیاس انّ الله لا یسأل کیف احلّ و کیف حرّم»(3). و نیز آن حضرت در این رابطه فرمود: «و ما لکم و للقیاس انّما هلک من هلک من قبلکم بالقیاس ...»(4).

باری ائمه علیهم السلام در طول اوج گیری مکتب قیاسیون با آنان به مخالفت پرداخته، در روایات و احادیث فراوانی، از خطر نفوذ قیاس در مکتب شیعی جلوگیری کردند. بدون تردید، نخستین کسی که قیاس کرد همانا ابلیس بود که در رابطه با آفرینش آدم و علت سجده نکردن خود بر آن حضرت چنین استدلال کرد؛ او را از خاک آفریده ای و مرا از آتش، و آتش از خاک برتر است.

ب. جایگاه عقل و سنت نزد شیعیان کوفه

با وجود انذار و هشدار ائمه علیهم السلام ، مجاورت و تعامل اصحاب حوزه شیعه با پیروان مکتب قیاس و رأی، سبب

گشته بود که گاهی بعضی از اصحاب، ناخودآگاه به سمت و سوی قیاس حرکت کنند. ممکن است پرسش اعتراض گونه ابان ابن تغلب _ که یکی از محدثان برجسته مکتب کوفه بود _ از امام صادق علیه السلام در ارتباط با دیه انگشتان زن که تا به ثلث نرسیده برابر مرد است و

ص: 108


1- همان، ح 14.
2- همان، ح 15.
3- همان، ح 16.
4- همان، ح 13.

چون از ثلث کل دیه تجاوز کرد به نصف تقلیل می یابد و از این رو دیه سه انگشت زن سی شتر و دیه چهار انگشت زن بیست شتر است(1) پیامد و تأثیر پذیری از مجاورت و همنشینی با اهل رأی و قیاس بوده است.

با وجود این گونه تأثیرپذیری های اندک، میان این دو حوزه _ حوزه اهل سنت و حوزه شیعی _ تفاوتی اساسی وجود داشت و هرگز نمی توان انطباق دقیقی بین دو جریان اهل حدیث و اهل رأی و اجتهاد در اهل سنت و شیعیان مشاهده کرد.

نه آن جریان حاد عقل ستیزی سنت گرایان را در اصحاب سنت گرای شیعی می توان یافت و نه جریان عقل گرایان شیعی با جریان رأی گرایان اهل سنت برابرند. عقل گرایان شیعی کسانی نبودند که همانند رأی گرایان سنی، عنان عقل گرایی را در فهم دین و شریعت رها کرده، به وجوه ظنی، قیاس و استحسان و مقولات غیر معتبر تمسک جویند؛ بلکه آنان باتوجه به رهنمودهای ائمه علیهم السلام گرایش به اجتهاد را در چهار چوب معین شده از جانب معصومین علیهم السلام فرا گرفتند و آنان روش خود را مستند به این حدیث می دانستند که «علینا القاء الاصول و علیکم التفریع»(2).

یونس بن عبد الرحمن که نظرات او در مباحث خلل صلاة و زکات و نکاح وارث، نقل شده است(3)؛ زرارة بن اعین کوفی(4) و جمیل بن دراج که دانشمندترین صحابه امام صادق علیه السلام بودند و عبدالله بن بکیر که از فقهای بزرگ شیعی در قرن دوم است، متهم به عمل به قیاس بودند، در حالی که تقریبا قطعی است که آنان در فقه، پیرو روش استدلالی و تحلیلی بوده اند نه پیرو قیاس سنی. دیدگاه های فقهی آنان _ که موارد زیادی از آنها را مؤلف

ص: 109


1- من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج 4، ص 118، ح 5239.
2- وسائل الشیعه، ج 27، ص 62.
3- انتصار، سید مرتضی، صص 78 - 77؛ مقنع، شیخ صدوق، ص 175، مختلف علامه، ج 1، ص 136؛ قواعد شهید، ص 325؛ دروس، ص 57.
4- مقدمه ای بر فقه شیعه، حسین مدرسی طباطبایی، ص 36.

کشف القناع گرد آورده است _ بهترین دلیل بر صحت این مدعاست(1).

باری در حوزه حدیثی شیعی به خصوص در کوفه در دوره حضور ائمه علیهم السلام ، دو گونه فقه در جامعه شیعی وجود داشته است؛ یکی جنبش استدلالی و اجتهادی و تعقلی که در مسائل فقهی با در نظر گرفتن احکام و ضوابط کلی قرآنی و حدیثی به اجتهاد معتقد بودند و یک خط سنت گرا که به نقل و تمرکز بر احادیث تکیه داشته، کاری فراتر از تکیه بر ظاهر قرآن و سنت انجام نمی داده است(2). بنابراین هیچ گاه نمی توان روش فقهای مبرّزی همانند زرارة بن اعین را در انجام اجتهاد، منطبق با روش رأی گرایان سنی دانست.

حمایت ها و تأییدات آشکار و پنهان ائمه علیهم السلام از این شخصیت ها و روش هایشان آنان را از پیرایه عمل به قیاس که از سوی گروهی از سنت گرایان شیعی متوجه آنان بود، منزه کرده، و بدون تردید اجتهاد آنان مورد قبول ائمه علیهم السلام بوده است.

اصطلاح اجتهاد، در عرف فقهی ادوار اولیه به معنای استدلال های غیر علمی و از جمله همین «رأی» به کار می رفت و پرهیزی که شیعه تا قرن های پنجم و ششم نسبت به کلمه اجتهاد داشته است و مخالفت هایی که با اجتهاد در کتاب های کلامی شیعه اظهار گردید و کتاب هایی که متکلمان شیعی، مانند نوبختیان و ابوالقاسم علی بن احمد الکوفی در رد اجتهاد نوشته اند، همه ناظر به همین اصطلاح اجتهاد بوده است. و گرنه اجتهاد به معنی استدلال و تحلیل عقلی که همان شیوه استدلال و برهان در منطق صوری است، قطع آور و حجت است و از قرن دوم به بعد در میان شیعه رایج بوده و از اواخر قرن چهارم به روشی منحصر در مباحث فقهی در آمده است.

این روش استدلالی و تحلیلی فقها در قرون اولیه، در نگرش سطحی محدثان که مخالفِ اعمال و استفاده از استدلال و تحلیل عقلی در فقه بودند، نوعی عمل به رأی و قیاس تلقی گردید و این که در روایاتی گفته

ص: 110


1- همان.
2- همان، ص 37؛ رسالة فی الاجتهاد و التقلید، امام خمینی قدس سره ، صص 128 - 125.

می شود که گروهی از اصحاب امامان علیهم السلام در مواردی که حکم یک مسأله در قرآن و سنت صریحا بیان نشده است به قیاس عمل می نموده اند و در برخی روایات، عمل آنان بر اساس رأی تعبیر شده را باید از این افق مشاهده کرد(1). وگرنه روش ظنی تمثیل منطقی که در فقه، قیاس

خوانده می شود و مبتنی بر کشف احتمالی علل احکام است از آغاز راه یافتن خود در فقه اسلامی در قرن دوم، در فقه شیعی مردود بوده است(2). این که ائمه علیهم السلام شیعیان خود را از افتادن در دام شیوه های نا صواب این گونه رأی و اجتهاد _ که ابوحنیفه و علمای دیگر اهل سنت پیرو آن بودند _ بر حذر می داشتند، موجب آن گردید که برخی از شیعیان _ خاصه محدثان _ هر گونه دخالت عقل را در فهم شریعت، بر قیاس باطل حمل کنند و آن را محکوم نمایند. و این برداشت نادرست میان رأی گرایی و عقل گرایی، و اجتهاد، و قیاس، سبب برداشت های ناروا میان مکتب محدثان و مکتب عقل گرایانِ مجتهد گردید؛ اما چون روند صحیح اجتهاد، مورد عنایت پیشوایان معصوم شیعه بود، گرایش به سمت و سوی این منهج، شتاب بیشتری گرفت و امامان علیهم السلام پیروان خود را با مبانی درست اجتهاد و بهره گیری از عقل آشنا می ساختندو آنان را از سقوط در دام عمل به قیاس و رأی و استحسان بر حذر می داشتند و انجام این دو نقش، و رهبری مدبرانه و حکیمانه ائمه علیهم السلام را بعضی از افکار کوتاه درک نمی کردند، لذا دچار افراط و تفریط می شدند.

برخی نکوهش ائمه علیهم السلام از روش رأی گرایان و اصحاب قیاس را محملی برای نفی اجتهاد معقول و مقبول ائمه علیهم السلام می دانستند. گروهی نیز تشویق های ائمه علیهم السلام نسبت به عقل گرایی و اهل اجتهاد را می شنیدند و محبت و علاقه امام علیهم السلام را نسبت به فقهایی همانند زراره، عبد الله بن ابی یعفور، هشام بن

حکم، مؤمن الطاق و یونس بن عبد الرحمن مشاهده می کردند و گرایش شدید به اجتهاد و عقل گرایی داشتند. امامان علیهم السلام با

ص: 111


1- همان، صص 36 - 35.
2- همان، ص 34.

قاطعیت داوری های ناروا را از سوی دو جناح، محکوم می کردند.

باری، تأثیر روند بالنده اجتهاد عقلانی و مقبول، بر مبنای قرآن، سنت، اصول و عقلانیت استمرار یافت و هر چه به عصر غیبت نزدیکتر شد، افق این جریان درخشنده تر گردید.

ج. امتیازات حوزه حدیثی شیعه در کوفه

می توان مشخصه ها و امتیازات حوزه حدیثی کوفه را بدین شرح معرفی کرد:

1. پویایی و عقل گرایی مکتب حدیثی _ فقهی کوفه. حضور شیعیان در کنار مخالفان در این شهر و درگیریهای فقهی _ کلامی آنان موجب پویایی و بالندگی این حوزه شد. طرح سؤالات و فروع جدید فقهی به ساحت ائمه علیهم السلام از سوی محدثان و فقهای این حوزه را می توان دلیل این مدعا دانست. و نیز از نظر پویایی کلامی وجود جلسات و حلقات و مناظرات متعدد کلامی بین متکلمان شیعی همچون هشام بن حکم و مؤمن الطاق و هشام بن سالم و ابان بن تغلب کوفی و... با مخالفان را گواه این خصیصه دانست.

گاه شدت و کثرت مناظرات هشام، موجب می شد امام کاظم علیه السلام او را از ادامه این گونه مناظرات منع کند تا جان وی و شیعیان محفوظ بماند(1).

بدون تردید زمینه های بحث برانگیز فکری و اعتقادی، موجب تجلی اندیشه گرایی و تفقه در محدثان این حوزه حدیثی بود.

از سوی دیگر دوری این حوزه از مدینه و عدم دسترسی آنان به امام معصوم علیه السلام در زمان مورد نیاز، موجب شد که ائمه علیهم السلام راه های تفریع فروع بر اصول را که اولین گام به سمت آموزش اجتهاد عقلانی بود به آنان بیاموزند، بنابراین از مشخصات فقه شیعی در دوره حاکمیت مکتب کوفه،

ص: 112


1- مکتب حدیثی قم، محمد رضا جباری، ص 49.

پیدایش اصول کلی استنباط می باشد(1).

2. کثرت محدثان مکتب حدیثی کوفه.

3. توجه به روایات علاجیه. از امتیازات دیگر این مکتب، روی آوردن محدثان این حوزه به روایات علاجیه بود. بدین معنا که به خاطر عللی، اختلاف میان راویان بالا گرفت و از سوی دیگر به سبب بروز دس و جعل و خلط در حدیث و نیز وجود تقیه و صدور بعضی از روایات متعارضی از ناحیه ائمه علیهم السلام ، محدثان و فقهای عظیم الشأن از ذوات مقدس امامان علیهم السلام راه علاج این گونه روایات را خواستند و امامان علیهم السلام با صدور روایاتی آنان را به روش حل این گونه روایات هدایت کردند3.

اگر چه در قرن دوم مکتب حدیثی _ فقهی کوفه بر بام فرهنگی جهان تشیع فروزان بود و در واقع این حوزه، پایتخت و پایگاه فرهنگ شیعی محسوب می شد و حوزه های دیگر همانند حوزه حدیثی قم و ری و حوزه حدیثی کلامی بغداد، همه وام دار آن حوزه بودند، ولی کم کم در این حوزه تحولاتی رخ داد و در سراشیبی سقوط قرار گرفت و در دو عرصه فقه و کلام انحرافاتی در آن پدید آمد.

د. انحرافات در حوزه حدیثی شیعه

هماوردی این حوزه و مجاورت آن با حوزه رأی گرای اهل سنت موجب آن شد که گاهی بعضی از آموزش یافتگان این حوزه به طرق ظنی و غیر معتبر روی آورند و در عرصه فقه به رأی و ظن و قیاس و استحسان تمایل پیدا کنند.

از بعد کلامی، مکتب حدیثی کوفه در ادامه سیر و حرکت خود پس از عصر امام صادق علیه السلام شاهد فراز و نشیب هایی بود، از جمله آن که یکی از

ص: 113


1- القواعد الفقهیه، آیة الله ناصر مکارم شیرازی، ج 2، صص 120 - 76 - 10 و ج 3، صص -169 139 - 8؛ مکتب حدیثی قم، ص 50.

مراکز فعالیت گروه های غالی شیعی بوده است. «ابوالخطاب» رهبر گروه غالی خطابیه بود. پس از طرد وی از سوی امام صادق علیه السلام (1) و پیروان آن حضرت، افراد دیگری در کوفه به فعالیت پرداختند و گرایش های غلوآمیزی از خود بروز دادند و رفته رفته عنوان «مفوضّه» بر آنان اطلاق شد، جریانی که پیامدهای ناگواری را به دنبال داشت.

از جریانات بسیار انحرافی و شومی که در این مکتب و میان بعضی از محدثان کوفی ظاهر شد گروه واقفیّه بود که به خصوص در کوفه و توسط «علی بن ابی حمزه بطائنی» و برخی از همفکران او پدید آمد. اینان از جمله کسانی بودند که برای تأیید مذهب باطل خویش، اقدام به جعل و تحریف احادیث می نمودند که از لحن تند بعضی از روایات، انحراف و پلید بودن آنان به خوبی آشکار می گردد.

امام رضا علیه السلام پیرامون آنان سخنان زیادی فرمود، از جمله:

1. «الواقف عائد عن الحق و مقیم علی سیئه، ان مات بها کانت جهنم مأواه و بئس المصیر»(2).

2.«یعیشون حیاری و یموتون زنادقه»(3).

3.«... فانهم کفار مشرکون زنادقه»(4).

4.«... ملعونین اینما ثقفوا اخذوا و قتلوا تقتیلا»(5).

5.«اولئک شر الخلق»(6).

6.«کذبوا و هم کفار بما انزل الله عز وجل علی محمد»(7).

ص: 114


1- وسائل الشیعه، ج 18، ص ..._ 75
2- رجال کشی، ص 456، ح 860.
3- همان، ح 861.
4- همان، ح 862.
5- همان، ص 457، ح 765.
6- هما، ص 458، ح 866.
7- همان، ح 867.

7.«... فقال لعنهم الله»(1).

و تعابیری چون، حمیر الشیعه، و النصاب و....(2).

این جریان فکری شوم در کوفه پدید آمد و علی بن ابی حمزه بطائنی به خاطر طمع و حرص و تصرف اموالی که نزد او بود به نشر و اشاعه این جریان پرداخت. او مطرود و مورد نفرت امام هشتم علیه السلام و ائمه علیهم السلام بعد از آن حضرت قرار گرفت(3).

ه. مکانت ابراهیم بن هاشم

ابراهیم، سفیر و پیام رسان مکتب حدیثی _ فقهی کوفه بود. مکتبی با آن آفاق، معنویت و نص گرایی از یک سو و عقل گرایی و اجتهاد از سوی دیگر و نیز ظهور پاره ای از انحرافات در دو عرصه فقه و کلام در این حوزه.

اکنون جای این پرسش است که به راستی ابراهیم از چه شخصیت و وزانتی برخوردار بود که توانست حلقه ارتباط و اتصال بین حوزه کوفه و قم گردد. او که پرورش یافته حوزه کوفه و از شاگردان اساتید آن مکتب حدیثی به خصوص یونس بن عبدالرحمن بود. کسی که به پاس اجتهاد عقلانی، مورد طعن و ملامت قمیون بود. ولی اینک شاگرد او از حوزه کوفه به قم آمده و حدیث اعاظم و مشایخ مکتب کوفه را در قم منتشر می سازد(4).

ص: 115


1- همان، ح 868.
2- همان، صص 463 - 460، ح 869 الی ح 882.
3- رجال کشی، صص 459 و 466 و 464، ح 871 و ح 883 ؛ رجال نجاشی، ص 249، ش 656.
4- رجال نجاشی، ص 16، ش 18؛ فهرست، شیخ طوسی، ص 19، ش 31.

فصل سوم: ویژگی های حوزه حدیثی قم

ویژگی های حوزه حدیثی قم

مکتب حدیثی قم در آن زمان، مشخصه ها و روشی مغایر و حتی متضاد با حوزه حدیثی کوفه داشت که به برخی از آن ها اشاره می کنیم.

الف. نص گرایی

بارزترین امتیاز این مکتب حدیثی نص گرایی محدثان آن است. دانشمندان و محدثان قم از زمان امام صادق علیه السلام تا آغاز عصر غیبت به محضر پیشوایان معصوم خود شتافته، اندیشه های معرفتی و معارفی خود را از آن کانون متصل به وحی و ترجمان قرآن می گرفتند. در دوره غیبت صغرا نیز یا با تشرف و یا به وسیله توقیعات، ارتباط خود را با امام زمان عجل الله تعالی فرجه حفظ می کردند. آنان روایاتی را که یا خود از امام علیه السلام شنیده بودند و یا به وسیله افراد مورد اعتماد برای آنان نقل شده بود در کتاب های خود جمع می کردند و این، یگانه مرجع و منبع

مورد اعتماد آنان بود که در تبیین عقاید و اندیشه های معرفتی دینی خویش به آن پایبند بودند.

آنان در برخورد با روایات متعبد بودند، و از تفسیر به رأی روایات خودداری می کردند. اگر از فهم روایتی عاجز بودند به محضر امام علیه السلام رفته، از مفهوم و معنای حدیث می پرسیدند و از طرد روایت خودداری می کردند. اگر روایات را از افراد ثقه می شنیدند در کتاب خود می نگاشتند و به تجزیه و

ص: 116

تحلیل عقلی حدیث نمی پرداختند.

از این رو در کتاب های آنان روایاتی یافت می شد که مفهوم ظاهری آن، با اصول مورد وفاق شیعه اختلاف داشت و بعضی از مخالفان حوزه حدیثی قم استفاده های نادرستی از این روایات داشته، قمیون را به جبر و تشبیه متهم می ساختند، ولی در این باره باید گفت که میزان، فرمایش شیخ صدوق است که در توجیه و تبیین این روایات چنین فرمود: «.... و الاخبار التی رویت فی هذالمعنی و اخرجها مشایخنا رضی الله عنهم فی مصنفاتهم عندی صحیحه و...»(1).

این گونه روایات صحیح و از ذوات مقدس ائمه علیهم السلام صادر شده اند؛ ولی آن روایات نیز، همانند بعضی از آیات قرآن باید با بصیرت عقلانی تفسیر گردند و مفهوم ظاهری آنان منظور نمی باشد.

ب. پرهیز از نقل احادیث ضعیف و غلوآمیز

از ویژگی های دیگر این حوزه، پرهیز محدثان آن از نقل احادیث ضعیف و یا منقول از ضعفا بود. همچنین رهبران این حوزه با غلات به مبارزه برخاسته، احادیثی را که استفاده غلوآمیز از آنان می شد طرد می کردند. باری، آنان نه تنها خود از نقل احادیث ضعیف اجتناب داشته؛ بلکه محدثانی را که به نقل این گونه احادیث مبادرت می کردند نیز متهم به عدم وثاقت کرده، برخوردهای تندی با آنان می نمودند.

ج. پرهیز از عقل گرایی و رأی و اجتهاد

از دیگر مشخصات بارز منسوب به محدثان و فقهای مکتب قم که ملازم با ویژگیِ نص گرایی و حدیث گرایی است، پرهیز آنان از عقل گرایی و تکیه بر رأی و اجتهاد در کار استنباط احکام شرعی و فهم و نقادی احادیث می باشد.

البته پرهیز قمیون از دخالت عقل در مقولات شریعت به خاطر خوف از غلتیدن در دامان روش های ظنی ناصحیح و نا مشروعی همچون قیاس و

ص: 117


1- التوحید، شیخ صدوق، ص 119.

استحسان و دیگر طرق ظنی نادرست بود که برخی از اهل سنت در دام آن گرفتار شده بودند.

بدون تردید قمیین مخالف مطلق بهره گیری از عقل در کار فهم و تبیین دین و شریعت نبودند؛ بلکه تنها آن را ابزاری مستقل نمی شناختند که بتوان با پیروی از آن احکام را استنباط کرد. آنان بر این باور بودند که استفاده از عقل می باید، حول محور شرع و نصوص دینی باشد. این روش کاملاً با روش احمد بن حنبل و گروه حشویه که منکر استدلات عقلی و کلامی بودند تفاوت داشت. مگر حوزه حدیثی قم با آن وجاهت و مکانت و ارتباط مستمر با ذوات مقدس امامان معصوم علیهم السلام از بدو تأسیس تا آغاز عصر غیبت و نیز ارتباط در زمان غیبت به واسطه نواب خاص، ممکن بود منکر نقش عقل گردد!؟ بدیهی است که دست پروردگان پیشوایان معصوم علیهم السلام که امام شرع و عقل بودند نور افشانی عقل را در عرصه دین کنار نمی گذاشتند؛ آن هم با وجود آن همه آیات قرآن که به تدبر و تعقل فرمان می دهد و نیز آن مجموعه بزرگ روایات که از سوی ائمه هدی علیهم السلام پیرامون عقل و نقش آن در دین و احکام آن صادر شده بود(1).

پس رمز و راز مخالفت قمیون چیز دیگری بود. حقیقت آن است که قمیون، افکار وارداتی مکتب اعتزال را

نمی پذیرفتند، و علاقه ای به تحلیل مسائل کلامی بر مبنای اصول عقلی که مکتب معتزله زعامت آن را عهده دار بود نداشتند.

در تعریف مکتب معتزله گفته اند: «المعتزله: و هم ارباب الکلام و اصحاب الجدل و التمیز و النظر و الاستنباط»(2).

فلسفه ای از یونان که ممزوج با دیدگاه های منحرف کلام مسیحیت بود در عصر ترجمه وارد عرصه فرهنگی اسلام شد و پرسش هایی را پدید آورد.

حوزه حدیثی قم از چنین مکتب و گرایشی روی گردان بود و افق آن را

ص: 118


1- رجوع گردد به اصول کافی، ج اول، کتاب العقل و الجهل.
2- التنبیه و الردّ، محمد بن عبد الرحمان الملطی، صص 36 - 35.

تجلی گاه معارف دینی و اندیشه های معرفتی دین نمی دانست. فقها و محدثان این حوزه، معتقد بودند که افق دین با شعاع وحی و گفتار مخاطبان و مفسران وحی روشن می گردد. و این افق برین را با افکار و نظریات بی اساس وارداتی و کلام معتزله نمی توان نگاه کرد.

آنان دیدگاه ها و نظریات افرادی مانند: واصل بن عطا، ابو هذیل، عمرو بن عبید، نظام، احمد بن خابط، فضل حدثی، بشر بن معتمر، معمر بن عباد، ثمامة بن اشرس، هشام بن عمرو و عمرو بن بحر را باور نداشتند(1).

اوج قدرت مکتب عقل گرای معتزلی زمان مأمون بود. در این دوران، رهبری مکتب معتزله را نظام بر عهده داشت. به گفته مأمون، فرهنگ مکتب اعتزال همه آفاق را فتح کرده، ولی در پشت دروازه های قم زمین گیر شده بود. او از قمیون می نالید و شکایت می کرد.

این بود گوشه ای از سیمای مکتب حدیثی _ فقهی کوفه و قم.

ص: 119


1- ر.ک: الفرق بین الفرق، بغدادی؛ الملل و النحل، محمد بن عبد الکریم شهرستانی،...

فصل چهارم: ابراهیم بن هاشم، رابط میان حوزه کوفه و قم

اکنون با شناختی که از ویژگی ها و امتیازات این دو مکتب داریم، علو مقام و مکانت رفیع ابراهیم بن هاشم بر ما آشکار می گردد. محدثی بزرگ با آن همه روایات، برخاسته و پرورش یافته در حوزه کوفه _ با آن خصوصیات _ ناشر حدیث آن حوزه در مکتب حدیثی قم _ با آن ویژگی های مخصوص _ می گردد.

این دو مکتب با هم متفاوت، بلکه در پاره ای از برنامه ها با هم در تضاد بودند. ولی ابراهیم بن هاشم از آن حوزه هجرت می کند و طلیعه دار نشر حدیث آن مکتب در این حوزه می گردد. اگر انسان با تأمل دقیق، خاستگاه های آن دو مکتب را ملاحظه کند، اذعان خواهد داشت. که فروغ معنویت و مکانت حدیثی ابراهیم، ممتاز و بی نظیر است؛ چرا که او در حوزه قم، حدیث کوفه را منتشر می سازد و مقبول عام و خاص می گردد.

در حوزه قم به پاس رهبری و زعامت احمد بن محمد بن عیسی، نشر حدیث و روایت، پالایش و پیرایش می گشت. احمد، صافی ها و تنگناهایی را به وجود آورده بود که عده ای از روات نتوانسته بودند خودرا با خواست او همراه کنند، لذا دستور اخراج آنان را صادر کرده بود. ابراهیم در چنین موقعیتی هزاران حدیث کوفه، بغداد و... را در قم منتشر ساخت و ارتباط

ص: 120

بسیار نزدیکی میان این دو حوزه ایجاد نمود و از این پس، رفت و آمدها میان این دو حوزه به شکل مستمر ادامه یافت. شیعیان کوفی به قم می آمدند و در مقابل نیز تعداد زیادی از محدثان مکتب حدیثی قم برای ایجاد ارتباط با شیعیان و محدثان کوفی به آن شهر هجرت کرده و ساکن می شدند. در نمونه های زیر به برخی از این رفت و آمدها اشاره شده است:

1. کشی از عبدالله بن محمد بن عیسی اشعری قمی ملقب به «بنان» نقل کرده که وی در کوفه به همراه صفوان بن یحیی در منزلی بود که محمد بن سنان داخل می شود(1).

2. احمد بن محمد بن عیسی رهبر حوزه حدیثی قم به کوفه می رود و کسب حدیث می کند.

3. عبدالله بن جعفر حمیری قمی در سال دویست و نود و اندی وارد کوفه شد و اهل کوفه از وی بهره فراوانی برده، احادیث زیادی را استماع نمودند(2).

4. جعفر بن حسین بن علی بن شهریار قمی نیز محدث برجسته قمی است که شیخ قمیین محسوب می شد. او سپس به کوفه منتقل و مقیم آن جا شد و کتابی نیز درباره زیارتگاه ها و فضیلت کوفه و مساجد آن تألیف کرد و در سال 340 در این شهر وفات کرد(3).

5. احمد بن عبدالله بن احمد بن ابی عبد الله برقی، دیگر محدث قمی است که به احتمال، ساکن کوفه بوده، چرا که درباره اش نقل شده، که وی در بیت عبدالرحمان بن ابی حماد کوفی ساکن بوده است. بنا بر نقلی دیگر، وی صاحب خانه احمد بن ابی عبدالله برقی بوده است(4).

6. حسن بن علی حجال، دیگر محدث قمی است که در ارتباط مستمر با

ص: 121


1- رجال کشی، ص 508، ح 981.
2- رجال نجاشی، ص 219، ش 573.
3- همان، ص 123، ش 317.
4- رجال نجاشی، ص 335، ش 898؛ اعلام طبقات الشیعه «القرن الرابع» ص 30.

کوفیان بود و با حجال کوفی دائما معامله حجل قید و زنجیر می کرده، لذا به حجال معروف گشته است(1).

از سوی دیگر بعضی از محدثان کوفی که در اصل منسوب به کوفه بوده اند به شهر قم هجرت کرده و ساکن این دیار گردیدند و بعضی در همین شهر رحلت کرده اند؛ مانند:

1. عبدالرحمان بن ابی حماد که در اصل کوفی بود و سپس به قم منتقل شد و ساکن قم گردید(2).

2. احمد بن محمد بن خالد بن عبد الرحمان برقی از محدثانی است که اصل وی کوفی بود و در قم ساکن گردید. البته خاندان برقی یکی از خاندان های مبرز و محدث قمی بوده اند(3).

3. محمد بن بشیر از محدثانی است که در اصل کوفی بوده و به قم هجرت کرد(4).

4. حسین بن سعید اهوازی بنا به گفته شیخ، اصالتا کوفی بوده و به همراه برادرش حسن به اهواز و از آنجا به قم هجرت نمود و در خانه حسن بن ابان قمی وارد شد و در همین شهر رحلت نمود(5).

5. محمد بن علی بن ابراهیم قمی، دیگر محدثی است که قبل از ورود به قم ساکن کوفه بود. وی در کوفه به پاس نقل بعضی احادیث، مشهور به دروغ گویی شد.

از این رو به قم آمد و به خانه احمد بن محمد بن عیسی وارد، و میهمان او شد. پس از مدتی به خاطر بعضی از روایاتی که بوی غلو می داد، احمد بن محمد بن عیسی اشعری او را از قم اخراج کرد(6).

6. در اوج شکوفایی مکتب حدیثی قم، در عصر شیخ صدوق، او در

ص: 122


1- همان، ص 49، ش 104.
2- همان، ص 238، ش 633.
3- همان، ص 76، ش 182.
4- همان، ص 344، ش 927؛ رجال علامه حلی خلاصة الاقوال، ص 155.
5- الفهرست، شیخ طوسی، ص 104، ش 225.
6- رجال نجاشی، ص 332، ش 894.

سفرهای حدیثی خود وارد کوفه شد و جلسات نقل حدیث در این شهر بر پا کرد.

باری، روند ارتباط میان این دو حوزه استمرار یافت و بعضی از محدثان و فقهای این دو حوزه به پسوند «کوفی _ قمی» و یا «قمی _ کوفی» مزین گردیدند(1).

این جاست که فروغ مکانت ابراهیم بن هاشم روشن می گردد، زیرا او بود که آغازگر این پیوند و ارتباط بود و برای نخستین بار حدیث کوفه را به قم آورد و منتشر ساخت و در واقع او حلقه وصل این دو منبع فقه و حدیث گردید. بنابراین وثاقت ابراهیم همانند خورشید تابان است چون او بود که حدیثش مقبول قمیون واقع گردید. بنابراین او ثقه است و در تعریف ثقه گفته اند: «ثقه کسی است که عقلا و خردمندان به گفته و خبر او اعتماد می کنند»(2).

آیا اقبال قمیون با آن حساسیت و احتیاط و پذیرش حدیث ابراهیم درخشنده ترین افق وثاقت او نیست؟ بدون تردید آری، بلکه او دارای مقامی فوق وثاقت است.

ص: 123


1- ر.ک: رجال نجاشی؛ فهرست شیخ طوسی؛ رجال ابن داوود و...
2- کلیات فی علم الرجال، جعفر سبحانی، ص 22.

فصل پنجم: اهتمام حدیثی قم به نشر حدیث صحیح و معتبر

با نگاهی به موقعیت این حوزه و تنگناهای موجود در آن، جلالت و وثاقت ابراهیم بن هاشم آشکار می گردد. زعامت این حوزه در این دوره با شخصیتی محتاط و سخت گیر بود. احمد بن محمد بن عیسی اشعری پرچمدار این حوزه حدیثی است و ابراهیم بن هاشم، هم طبقه با اوست. احمد بن محمد بن عیسی به پاسداشت حفظ حدیث و سلامت آن بر محدثین سخت می گرفت. این پیرایش و پالایش دو علت داشت:

1. پس از شهادت امام رضا علیه السلام و به امامت رسیدن فرزند هفت ساله اش، این حادثه نقطه عطفی در سیر تکاملی معرفت به امام علیه السلام و مکتب امامت بود. چون چنین پدیده ای تا آن زمان در ارتباط با امامان معصوم شیعه رخ نداده بود این رخداد موجب تحولی فکری _ فرهنگی در این حوزه شد و جامعه علمی شیعه در مقابل این سؤال قرار گرفت که آیا کودکی هفت ساله می تواند امام باشد؟

پس از گفتگوها و اعزام هیئت علمی مرکب از شخصیت های بزرگوار شیعه به مدینه و سؤال و جواب با آن حضرت، و نیز بروز و تجلی کرامات از جانب آن حضرت قاطبه شیعه و علمای آن با نگرشی الهی نسبت به مقام رفیع امامت بر آستان آن حضرت بوسه زدند و پروانه شمع وجود آن حضرت

ص: 124

شدند. البته این گفتگوها و تشکیل جلسات پیامدهایی را به دنبال داشت و افقهایی را فرا روی شیعیان گشود، مع الاسف بعضی از فرصت طلبان از این پیشامد استفاده کرده، آن چه در توان داشتند به کار گرفتند تا ویرانه فرهنگ غلو سلف را بازسازی کنند.

قرن سوم هجری با دو پیامد منفی نسبت به مکتب شیعه همراه بود: از یک سو میدان تهاجم فرهنگی غالیان علیه شیعیان اصیل و از سوی دیگر زعامت و رهبری احمد بن حنبل در سامرا و احیای روش و منهج پیروان حدیث در آن حوزه را به دنبال داشت.

امام جواد علیه السلام و به خصوص حضرت امام هادی علیه السلام و اصحاب خاص آن حضرت با این دو جریان به مبارزه برخاستند. امام هادی علیه السلام از یک سو پرچم مبارزه با جریانات انحرافی را برافراشت و با طرد و لعن مدعیان و غالیان به پاک سازی اندیشه های کلامی مکتب امامت پرداخت و راه را برای مبارزه شاگردان و اصحاب خود هموار ساخت. از سوی دیگر آن حضرت با صدور زیارت جامعه و آفاق بلند و آسمانی آن به تبیین جایگاه رفیع و روشن ساختن افق بلند امامت پرداخت.

مکتب حدیثی قم، در آن زمان، یگانه پایتخت فرهنگی و علمی جهان تشیع بود و به پیروی از امام خود به شدت با این دو جریان فرهنگی به مبارزه برخاست. احمد بن محمد بن عیسی که از اصحاب امام رضا و امام جواد و امام هادی علیهم السلام بود(1) به پیروی از آن ذوات مقدس این نهضت را رهبری کرد. از این رو علمای مکتب حدیثی قم تصمیم گرفتند که هر کسی که از ائمه علیهم السلام حدیثی نقل می کند که فهم و درک محتوایش در آن زمان مشکل بود، او را غالی دانسته، از قم اخراج کنند، و نیز اگر محدثی از افراد ضعیف، نقل حدیث می کرد او را از قم اخراج می کردند. راویان مشهوری مانند: سهل بن زیاد آدمی، ابو سمینه محمد بن علی قرشی، حسین بن عبید الله قمی و احمد بن محمد بن خالد برقی از قم اخراج شدند.

ص: 125


1- رجال الطوسی، صص 409 - 397 - 366.

البته برخی از تصمیمات احمد بن محمد بن عیسی، خالی از اشکال نبود همان گونه که در اخراج احمد بن محمد بن خالد برقی از کرده خود پشیمان شد و پس از اخراج، دوباره آن بزرگوار را به شهر قم فرا خواند و ساحت او را ارج نهاد و در مراسم تشیع آن محدث عالی قدر با پای برهنه شرکت نمود تا غبار اتهام را از چهره آن عالم بزرگوار بزداید(1).

البته اخراج و تبعید متهمان به غلو و یا کسانی که از ضعفا نقل حدیث می کردند کمترین جریمه بود؛ حتی برخی را محکوم به مرگ می کردند آن گونه که محمد بن ارومه را محکوم به مرگ دانسته، شخصی را بر او گماشتند تا در فرصت مناسب او را به قتل برساند، ولی او چون محمد بن ارومه را یافت که در طول شب به نماز و عبادت مشغول است از تصمیم خود منصرف گردید(2).

به هر روی، در این زمان، احمد بن محمد بن عیسی به پاس صیانت از حوزه حدیثی قم، بر غالیان و کسانی که احادیث ضعیف را نقل می کردند سخت گرفت تا از نفوذ آن دو جریان غلو، و نیز جریان احمد بن حنبل که در سامرا شکل گرفته بود و اساس دین و اعتقادات دینی را با احادیث ضعیف بیان می کردند بکاهد.

ابراهیم بن هاشم در این فضا و با این تنگناهای موجود حدیث کوفه را در قم منتشر ساخت و خدمتی ماندگار به فرهنگ شیعه نمود.

ص: 126


1- رجال نجاشی، ص 76، ش 182؛ فهرست شیخ طوسی، ص 44، ش 65؛ رجال علامه حلی خلاصة الاقوال ص 14، ش 7.
2- رجال نجاشی، ص 329، ش 891.

ص: 127

بخش پنجم : بررسی و تبیین وثاقت و شخصیت ابراهیم بن هاشم

اشاره

ص: 128

فصل اول: مفهوم وثاقت در علم حدیث

مفهوم وثاقت در علم حدیث

ثقه کسی است که خردمندان و عقلا به خبر او اعتماد می کنند و رفتار او به گونه ای بوده که وجود ملکه راستگویی و پرهیز از دروغ را در او نشان می دهد و او را مزین به مکارم اخلاق و پارسایی می کند. کشف وثاقت افراد نیز از دو طریق است: یکی در پرتو توثیقات خاص، و دوم آن که با توثیقات عام مزین به ملکه وثاقت می گردند.

الف. توثیقات خاص

1. تصریح یکی از ائمه علیهم السلام بر وثاقت افراد

روشن ترین توثیق خاص آن است که یکی از معصومین علیهم السلام بر وثاقت او تصریح نماید(1). این راه برترین راه هاست و اثبات آن از طریق علم وجدانی و

یا روایات معتبر امکان پذیر است. البته امکان علم وجدانی در این زمان ممکن نیست؛ ولی راه دوم باز و مصادیق فراوان دارد؛ مثلاً کشی به سند صحیح از علی بن مسیّب روایت می کند: «به امام رضا علیه السلام عرض کردم راه من دور است و همیشه به شما دسترسی ندارم، معالم و معارف دین خود را از چه کسی فرا بگیریم؟ امام علیه السلام فرمود: «از زکریا بن آدم قمی که مورد اطمینان

ص: 129


1- کلیات فی علم الرجال، استاد جعفر سبحانی، فصل پنجم، ص 151.

و وثوق در امور دین و دنیاست»(1).

2. تصریح یکی از دانشمندان و اعلام گذشته

وقتی که یکی از علمای گذشته مانند برقی، کشی، ابن قولویه، صدوق، مفید، نجاشی، و شیخ و امثال این بزرگان تصریح به وثاقت فردی بنمایند، وضعیت او روشن می گردد و احدی در این سخن اشکال نکرده است(2). البته این بحث مطرح است که آیا توثیق یکی از این بزرگان در اینجا کافی است یا باید دو نفر توثیق نمایند.

3. تصریح یکی از دانشمندان و علمای متأخر

از اموری که بر وثاقت راوی یا حسن حال او دلالت می کند تصریح یکی از اعلام متأخر از مرحوم شیخ است که خود بر دو گونه است:

الف. مستند به حس

ب. مستند به حدس

قسم اول؛ مانند توثیق های شیخ منتجب الدین «متوفای سال 585» و ابن شهر آشوب «صاحب معالم العلماء» متوفای سال 588 و سایر علمای معاصر با آنها؛ زیرا آنان به زمان حیات راویان نزدیک بودند و کتاب های رجالی نوشته شده در اعصار گذشته نزد آنان بود. آنان نیز در توثیق ها و تضعیف ها به شنیدن یا به مشاهده شرح حال راویان در کتاب های معروف و یا به استفاضه و شهرت اعتماد می نمودند. در مرحله بعد از این توثیق ها، توثیق های ابن داود در رجال و علامه در خلاصه به نقل از بعضی از علمای رجال قرار می گیرد.

قسم دوم؛ مانند توثیق هایی که در کتاب های رجالی علمای متأخر گذشته وارد شده مانند توثیقات میرزای استر آبادی، سید مصطفی تفرشی، اردبیلی، قهپابی مجلسی، محقق بهبهانی و امثال آنان؛ زیرا توثیقات این علما همان گونه که از نوشته های آنان پیداست بر اساس حدس و اجتهاد پایه

ص: 130


1- رجال کشی، ص 595، ح 1112.
2- کلیات فی علم الرجال، سبحانی، فصل پنجم، ص 153.

گذاری شده است. بنابراین اگر مبنای ما این باشد که توثیق های رجال از باب شهادت است توثیق های متأخرین بی اعتبار خواهد بود(1).

4. ادعای اجماع از طرف پیشینیان

از جمله اموری که با آن، وثاقت راوی یا حسن حال او ثابت می شود، اجماع منقول بر وثاقت راوی است که از سوی علمای گذشته ادعا شده است(2).

5. مدح و توصیفی که کاشف از حسن ظاهر و ظاهر نیکوی راوی باشد.

مدح و تمجیدهای فراوانی که در کتاب های رجالی وارد شده است از حسن ظاهر و خصال نیکوی راویان حکایت می کند. که این ظاهر نیکو حکایت گر وجود ملکه عدالت در راوی است. زیرا پی بردن به عدالت راوی فقط از راه عبارات و الفاظی همچون «ثقه، عدل، عین» نمی باشد؛ بلکه الفاظ ستایشگر و توصیف گر که گویای حسن ظاهر و مکارم اخلاق باشد مفسر و بیانگر عدالت شخص خواهد بود(3).

6. تلاش مجتهد در جمع نشانه ها و قرائن

کوشش مجتهد در جمع نشانه ها و شواهدی که موجب اطمینان و اعتماد به وثاقت راوی می گردد از محکم ترین و مطمئن ترین راههاست. البته پیمودن این راه

بستگی به وجود قابلیت ها و صلاحیت های شخص سالک این راه دارد که بایسته ترین آن ها تسلط بر طبقات راویان و احاطه بر ویژگی های راوی از نظر اساتید و مشایخ، شاگردان، کمیت و کیفیت روایاتی که نقل کرده، مقدار ضبط راوی و امثال آن است که تحت ضابطه معینی در نمی آید. به هر حال این علائم و نشانه ها موجب اطمینان به وثاقت راوی می گردد(4).

ص: 131


1- همان، ص 154.
2- همان، ص 156.
3- همان، ص 157.
4- همان.

این شش طریق، راه هایی است که وثاقت راوی بدون تردید بدان ثابت می گردد و کاربرد آن، درباره افرادی است که مورد این گونه توثیق قرار گرفته اند.

ب. توثیقات عام

اشاره

آن چه گذشت، بیانگر سیمای افراد خاصی بود که به یک یا چند وجه از این وجوه توثیق می گردند. ولی گذشته از آن راه های خاص، راه هایی عمومی وجود دارد که به وسیله و به کمک آن، وثاقت افراد زیادی از راویان حدیث ثابت می گردد که به این راه ها توثیقات عام گفته می شود(1). اکنون این موارد را جداگانه مورد بررسی قرار می دهیم.

1. اصحاب اجماع

این عنوان جامع و ارزشی، یکی از مهم ترین بحث های علم رجال است و همانند آینه تابناکی است که سیمای برگزیدگانی از اصحاب امام باقر، امام صادق، امام کاظم و امام رضا علیهم السلام در آن می درخشد. ریشه و اساس این عنوان، کلام کشی است که فرموده است: «تسمیة الفقهاء من اصحاب ابی جعفر و ابی عبد الله...»

او در سه مورد از گفتار خود، نام هیجده نفر از بزرگان و اصحاب برگزیده ائمه علیهم السلام را بدین شرح بیان می دارد:

در عبارت اول: «زراره، معروف بن خرّبوذ، برید، ابو بصیر اسدی، فضیل بن یسار، محمد بن مسلم» قرار دارند که فرازنه ترین این جمع را زراره معرفی می کند(2). در این جمع بعضی به جای ابوبصیر اسدی ابوبصیر مرادی را که لیث بن البختری است نهاده اند.

در عبارت دوم این اسامی را می نگارد: جمیل بن دراج، عبد الله بن مسکان، عبد الله بن بکیر، حماد بن عثمان، حماد بن عیسی و ابان بن عثمان

ص: 132


1- همان، فصل ششم، ص 165.
2- رجال کشی، ص 238، ح 431.

و فقیه ترین این شش نفر را جمیل بن دراج معرفی می کند2.

در فراز سوم این فقهای ارجمند را ذکر می نماید: یونس بن عبدالرحمان، صفوان بن یحیی، محمد بن ابی عمیر، عبدالله بن مغیرة، حسن بن محبوب و احمد بن محمد بن ابی نصر. بعضی به جای حسن بن محبوب، حسن بن علی بن فضال و فضالة بن ایوب را گفته اند و بعضی به جای فضالة بن ایوب، عثمان بن عیسی را نام برده اند(1).

کاربرد این عنوان در عرصه حدیث، معجزه می کند و محدث نوری پیرامون آن چنین می نگارد: «این بحث از مهم ترین مباحث این فن است، زیرا در صورت قبول این قاعده و بر مبنای بعضی از فروض، هزاران حدیثی که از حریم صحت و اعتبار خارج است در محدوده صحت داخل می شود و یا حکم حدیث صحیح را پیدا می کند»(2).

البته این قاعده، مورد نقد و بررسی علما و مجتهدین قرار گرفته و در محدوده کاربرد آن، بحث های عمیق و دامنه داری انجام گرفته است(3).

2. مشایخ ثقات، مشهور بین اصحاب است که محمد بن ابی عمیر و صفوان بن یحیی و احمد بن محمد بن ابی نصر جز از ثقه روایت و ارسال حدیث نمی کنند که بر این گفته دو نتیجه بار می گردد:

الف. هر کس که این افراد از او روایت نقل می کنند محکوم به وثاقت و عدالت است.

ب. روایات مرسل آنان همانند روایت با سندشان قابل اعتماد است، حتی اگر واسطه مجهول و مهمل باشد.

این قاعده نیز مورد بحث و انتقاد است و علما و فقها بحث های عمیق و تحقیقی در رابطه با آن داشته اند(4).

ص: 133


1- همان، ص 375، ح 705.
2- همان، ص 556، ح 1050.
3- مستدرک الوسائل، محدث نوری، ج 3، ص 757.
4- همان، صص 271 - 205.

3. مجموعه ای از فقهای محدث که گفته شده به جز از ثقات روایت نمی کنند همانند: احمد بن محمد بن عیسی اشعری قمی. او محدثینی را که از ضعفا نقل روایت می کردند از قم اخراج می کرد تا آن جا که شخصیتی همانند احمد بن محمد بن خالد برقی را از قم اخراج کرد. این سیره احمد، دلیل روشنی است بر این که احمد بن محمد بن عیسی به جز از افراد ثقه روایت نمی کرد(1).

البته احمد بن محمد بن عیسی از افراد ضعیفی نظیر: «محمد بن سنان، علی بن حدید، اسماعیل بن سهل و بکر بن صالح» روایت نقل کرده است(2).

همچنین بنو فضال از جمله این گروه معرفی شده اند و گفته اند که آنان به جز از افراد ثقه نقل روایت نمی کنند. دلیلشان آن است که امام حسن عسکری علیه السلام در شأن این خاندان فرمود: «خذوا بما رووا و ذروا ما رأوا»(3). البته دلالت این روایت بر مدعای فوق مورد مناقشه و گفتگوست.

همچنین جعفر بن بشیر از جمله آن فرزانگان است. محدث نوری در کتاب مستدرک خود پیرامون او چنین نگاشته: که او به جز از راویان ثقه، نقل روایت نکرده است. نجاشی او را به عظمت ستوده، در شأن او می گوید: «ابو محمد البجلی الوشاء من زهاد اصحابنا و عبادهم و نساکهم و کان ثقه.... کان ابوالعباس بن نوح یقول: کان یلقب فقحة العلم، روی عن الثقات و رووا عنه»(4). البته باید اذعان کرد که این فقیه محدث نیز از راویان ضعیف نقل روایت کرده است(5).

نیز گفته اند که محمد بن اسماعیل بن میمون زعفرانی به جز از ثقات نقل روایت نمی کند و دلیلشان گفته نجاشی است که در مدح و توصیف او گفته:

ص: 134


1- همان، ص 275.
2- همان، صص 277 - 276.
3- وسائل الشیعه، ج 27، ص 102؛ بحار الانوار، ج 51، ص 358.
4- رجال نجاشی، ص 119، ش 304.
5- کلیات فی علم الرجال، سبحانی، فصل ششم، ص 279.

محمد بن اسماعیل بن میمون الزعفرانی ابوعبدالله ثقه عین روی عن الثقات و رووا عنه (1).

گذشته از این پیرامون علی بن حسن طاطری گفته اند که او فقط از ثقات نقل روایت می کرد. دلیلشان نیز گفته شیخ طوسی در کتاب «الفهرست» است که پیرامون او چنین نگاشته است: «... و له کتب فی الفقه رواها عن الرجال الموثوق بهم و بروایتهم....»(2).

مدعیان، این سخن شیخ طوسی را شهادتی بر مدعای خود می دانند.

از افراد دیگری که در رابطه با آنان گفته اند که به جز از رجال ثقة، نقل روایت نکرده و همه مشایخ و اساتید او ثقه بوده اند احمد بن علی بن احمد بن عباس نجاشی مؤلف کتاب رجال است. ولی این نیز ادعایی بدون دلیل است و با بحث و بررسی پیرامون مشایخ او خلاف این ادعا ثابت می گردد(3).

4. تمام کسانی که محمد بن احمد بن یحیی در کتاب «نوادر الحکمه» بدون واسطه از آنان نقل روایت کرده است. کتاب نوادر الحکمه کتابی گرانسنگ و با ارزشی بوده است که قمی ها آن را «دبة شبیب» می نامیدند.

به هر روی، رجالی که در این کتاب، محمد بن احمد بن یحیی اشعری از آنان نقل روایت کرده به جز افرادی را که محمد بن حسن بن ولید استثناء کرده، ثقه و مورد اعتماد می باشند و روایاتشان صحیح می باشد

5. راویان موجود در اسناد کامل الزیارة. مؤلف این کتاب، شیخ جلیل القدر ابوالقاسم جعفر بن محمد بن قولویه در گذشته به سال 367 ویا 369 هجری و مدفون در رواق نورانی و شریف کاظمیه است.

همه بزرگان دین و فقها و علمای رجال او را به عظمت و وثاقت ستوده اند.

ص: 135


1- رجال نجاشی، ص 345، ش 933.
2- الفهرست، شیخ طوسی، ص 217، ش 470.
3- کلیات فی علم الرجال، فصل ششم، ص 281.

نجاشی سیمایش را این گونه تعریف می کند: «... و کان ابوالقاسم من ثقات اصحابنا و اجلائهم فی الحدیث و الفقه»(1). شیخ طوسی نیز در فهرست در ترجمه و شرح حال او چنین می نگارد: «جعفر بن محمد بن قولویه القمی، یکنی ابالقاسم، ثقه، له تصانیف کثیره...»(2). در «وجیزه» بحار الانوار، بلغة الرجال، مشترکات شیخ فخر الدین طریحی، مشترکات کاظمی، وسائل الشیعه، منتهی الآمال، معجم الرجال، قاموس الرجال، همه بزرگان به وثاقت و صحت حدیث او تصریح کرده اند. به هر روی، کتاب «کامل الزیارات» از مهم ترین کتاب های امامیه و از اصول مورد اعتماد حدیثی است.

شیخ در تهذیب و دیگر محدثین امامیه، از آن نقل روایت کرده اند. این کتاب از مصادر وسائل الشیعه شیخ حر عاملی است و ایشان در وسائل آن را جزء کتاب هایی بر شمرده که مورد اعتماد هستند و نویسندگانش به صحت آن ها گواهی داده و قرائن بر ثبوت آن ها دلالت دارد و انتساب این کتب به نویسندگانشان قطعی است. شیخ در فهرست خود از این کتاب با عنوان «جامع الزیارات» و در سایر آثارش با عنوان «کامل الزیارات» یاد کرده و نجاشی با عنوان «الزیارات» از او نام برده است(3).

نویسنده کتاب در مقدمه آن، پس از ذکر هدف خود از تألیف می نویسد: «در هر موضوع هر گاه دیدم احادیث منقول از اهل بیت علیهم السلام کافی است احادیث منقول از طریق اهل سنت را ذکر نکرده ام.

از طرفی روشن است که ما به تمام احادیث معصومین علیهم السلام در این موضوع و غیر آن احاطه نداریم. ولی آن چه که در نزد ماست همگی از طریق راویان مورد وثوق شیعه است و از راویانی که احادیث شاذ و نادر نقل می کنند و در نقل روایت معروف، و در فقه و علم مشهور نیستند، حتی یک حدیث نقل نکرده ام»(4).

ص: 136


1- رجال نجاشی، صص 349 - 348، ش 939.
2- همان، ص 123، ش 318.
3- الفهرست، شیخ طوسی، ص 77، ش 148.
4- همان.

از این عبارت استفاده می شود که تمامی راویان موجود در سلسله سند روایات این کتاب ثقه هستند. از این رو اگر شهادت یک شخص عادل در موضوعات معتبر باشد، این کلام ابن قولویه شهادت بر ثقه بودن راویان موجود در این کتاب خواهد بود(1).

بدون شک، دایره این توثیق عام مورد مناقشه و اعتراض محققین علمای تراجم و رجال است؛ زیرا این عبارت ابن قولویه را که فرموده اند: «و لکن ما وقع لنا من جهة الثقات من اصحابنا _ رحمهم الله برحمته _» مفید این معنا و دلیل بر توثیق عام نمی دانند.

چون در سلسله اسناد اخبار این کتاب، راویانی واقفی و فطحی مذهب وجود دارند و بدون شک ابن قولویه برای آنان طلب رحمت نمی کند و نیز آنان را مشمول عنوان «اصحابنا» نمی شناسند. علاوه بر آن، این کتاب از افراد غیر شیعی، همانند لیث بن ابی سلیم که از اهل سنت است در باب فضیلت نماز در مسجد کوفه نقل روایت کرده، و نیز از علی بن ابی حمزه بطائنی و حسن بن علی بن حمزه بطائنی و عمر بن سعد و بعضی از زنان پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نقل روایت کرده است(2). بنابراین، آن چه از توثیق عام ابن قولویه حاصل می گردد، وثاقت مشایخ اوست که تعداد آنان از 32 نفر تجاوز نمی کند(3).

6. راویان موجود در اسناد تفسیر قمی.

بعضی گفته اند تمام راویانی که در سلسله اسناد روایات تفسیر علی بن ابراهیم قرار گرفته اند تا معصومی که از او نقل روایت گردیده، همگی ثقه و مورد اعتمادند؛ چرا که خود علی بن ابراهیم در مقدمه تفسیرش به وثاقت آنان گواهی داده و گفته است: «نحن ذاکرون و مخبرون بما ینتهی الینا و رواه مشایخنا وثقاتنا عن الذین فرض الله طاعتهم، و اوجب رعایتهم، و لا یقبل العمل

ص: 137


1- کلیات علم الرجال، آیة الله سبحانی، فصل ششم، ص 306 - 299.
2- همان.
3- همان، صص 303 - 302.

الا بهم»(1). مفهوم این کلام آن است که ما روایاتی را که از طریق مشایخ و ثقات امامیه از معصومین علیهم السلام به ما رسیده در این کتاب نقل می کنیم.

صاحب وسائل الشیعه، این سخن علی بن ابراهیم را شهادت او بر وثاقت راویانی می داند که در سلسله اسناد روایات این تفسیر واقع شده اند(2).

نگارنده معجم رجال الحدیث، نیز ضمن تأیید برداشت صاحب وسائل می گوید: «مقصود علی بن ابراهیم از این سخن، اثبات صحت تفسیر خود بوده و این که روایات آن از معصومین علیهم السلام و از طریق مشایخ و ثقات شیعه نقل شده است. بنابراین شهادت و توثیق ایشان عمومیت داشته، همه مشایخ و راویانی را که قمی با واسطه و یا بدون واسطه از آنان روایت نقل کرده است، شامل می شود. از این رو، این سخن، شهادت ایشان نسبت به مشایخ بی واسطه خود نمی باشد آن گونه که بعضی پنداشته اند(3).

البته دایره این توثیق نیز مورد گفتگو و نقد و انتقاد محققین واقع شده است(4).

7. گفته اند، تمامی اصحاب امام صادق علیه السلام

که در رجال شیخ آمده اند ثقه هستند و دلیلش گفته شیخ مفید در ارشاد است که چنین نگاشته است: «مردم از امام صادق علیه السلام علومی را فرا گرفته اند و در بین مردم پخش کرده اند که از سایر ائمه علیهم السلام روایت نگردیده است. و آن تعداد از صاحبان آثار و ناقلین اخبار که از امام صادق علیه السلام روایت کرده اند از سایر معصومین علیهم السلام نقل نکرده اند. اصحاب حدیث و رجال، نام های این راویان را «راویان ثقه از امام صادق علیه السلام » با آراء و نظریات گوناگونی که دارند، گرد آوری کرده که مجموع آن ها به چهار هزار نفر می رسد(5).

ص: 138


1- تفسیر القمی، علی بن ابراهیم القمی، ج 1، ص 4.
2- وسائل الشیعه، ج 20، قائده ششم، ص 68.
3- معجم الرجال الحدیث، آیة الله خویی، ج 1، مقدمه سوم، صص 50 - 49.
4- کلیات فی علم الرجال، صص 284 - 281.
5- ارشاد، شیخ مفید، ص 289.

ابن شهر آشوب، در مناقب چنین می نگارد: «علومی که از امام صادق علیه السلام روایت شده است، از هیچ یک از ائمه علیهم السلام نقل نشده است. اصحاب حدیث، تعداد ثقات آن ها را با کثرت آراء و روایتشان چهار هزار نفر ذکر کرده اند»(1). شیخ محمد بن علی فتال در «روضة الواعظین» همین تعداد را ذکر کرده است»(2). این سه بزرگوار که از علمای ژرف نگر شیعی به شمار می آیند، اصحاب امام صادق علیه السلام را به «ثقات» توصیف نموده اند.

به پیروی از این بزرگان، محققینی دیگر نیز این چهار هزار نفر را ذکر کرده اند. مرتضی علی بن جلال الدین عبدالحمید نسابه، از علمای اوایل قرن هشتم در کتاب «الانوار المضیئه» می نویسد: «بین عامه و خاصه مشهور است که علمای حدیث، اسامی راویان ثقه از امام صادق علیه السلام را جمع آوری نموده اند که تعداد آنان چهار هزار نفر می باشد»(3).

طبرسی در اعلام الوری، نیز همین مفهوم را تأیید کرده، می نگارد: «آن تعداد روایت که در علوم مختلف از امام صادق علیه السلام نقل شده از سایر ائمه علیهم السلام نقل نشده است، چرا که علمای حدیث نام چهار هزار نفر از راویان ثقه از ایشان را ثبت کرده اند»(4).

بعضی دیگر از فقهای عظام، چهار هزار نفر را بدون ذکر وثاقت گفته اند. از آن جمله، محقق حلی قدس سره در کتاب «المعتبر» می نگارد: «از امام صادق علیه السلام علوم فراوانی انتشار یافت که محیر العقول است و حدود چهار هزار نفر سفیران این علوم بوده اند»(5).

علامه حلی در کتاب رجالش در شرح حال ابن عقده چنین می نویسد: «شیخ طوسی فرمود: از جماعتی که از ابن عقده نقل حدیث می کنند شنیدم

ص: 139


1- مناقب، ابن شهر آشوب، ج 4، ص 247.
2- روضة الواعظین، محمد بن حسن فتال نیشابوری، مجلس بسیت و سوم، ص 342.
3- مستدرک الوسائل، محدث نوری، ج 3، ص 770.
4- اعلام الوری، طبرسی، فصل 4، ص 284.
5- المعتبر، محقق حلی، ص 5، ضمن وجه اول.

که او گفت: یکصد و بیست هزار حدیث را همراه با سندهای آنان حفظ کرده ام و از سیصد هزار حدیث در بحث ها و گفتگوهای خود استفاده می کنم»(1). شهید در «ذکری» نیز مجموعه چهار هزار نفر را می نگارد(2).

پدر شیخ بهایی نیز، تعبیری همانند محقق حلی را در «المعتبر» دارد و این گونه می نگارد: «یکی از ائمه علیهم السلام امام صادق علیه السلام است که علوم و دانش های محیر العقول و اعجاب آوری از او انتشار یافته است، و سرچشمه زلال علوم و معارف حیرت آفرینی است. علمای شیعه و سنی تعداد فقهایی را که از محضرش کسب فیض نموده اند چهار هزار نفر نوشته اند. جمعی که در میان آنان چهره ای فروزنده همانند زرارة بن اعین می درخشد»(3).

علامه مجلسی در کتاب «مرآة العقول» پس از نقل سخن علامه در «خلاصه» می نویسد: «علمای ما از کتاب رجال ابن عقده اخباری را نقل کرده اند. به گفته مشایخ حدیث، کتاب ذکر شده به ترتیب کتب حدیثی و فقهی نگاشته شده و در بر دارنده شرح حال و ترجمه هر کدام از راویان بوده و در بیان وصف هر یک از راویان یکی دو سه خبر از کتاب وی روایت گشته و این کتاب دو برابر کتاب کافی بوده است(4).

این توثیق عام از نگاه بزرگان دین و دانش، مورد نقد و انتقاد قرار گرفته است. فقیه رجالی معاصر، آیة الله جعفر سبحانی در تبیین نفی و حد و حصر این توثیق چنین نگاشته اند: «آخرین سخنی که می توان در این رابطه گفت این است که توثیقی از طرف شیخ مفید نسبت به چهار هزار نفر از اصحاب امام صادق علیه السلام صادر شده؛ ولی این که آیا منظور شیخ مفید همان افرادی است که ابن عقده ذکر کرده است، دلیل روشنی ندارد؛ بلکه باید گفت سخن مفید، ناظر به تمام کتاب های رجالی است که پیرامون اصحاب امام

ص: 140


1- رجال علامه حلی خلاصة الاقوال صص 204 - 203.
2- الذکری، ص 6، کتاب الصلوة، ضمن وجه نهم.
3- مستدرک الوسائل، محدث نوری، ج 3، ص 770.
4- همان، به نقل از مرآة العقول مجلسی.

صادق علیه السلام ، بلکه ائمه علیهم السلام نوشته اند. بنابراین نمی توان گفت که کلام شیخ مفید فقط در خصوص کتاب ابن عقده است؛ بلکه باید گفت نگاه او به عموم کتاب های رجالی است که در این رابطه نگاشته اند و در آن به شرح حال و ترجمه اصحاب امام صادق علیه السلام پرداخته اند. شیخ مفید عنوان «اصحاب الحدیث» را به کار برده و انحصار این عنوان فقط در ابن عقده ادعای بدون دلیل است. به علاوه اگر منظور شیخ مفید از عبارت «اصحاب الحدیث» مخصوص ابن عقده بود_ مبنی بر این که او اسامی تعداد چهار هزار نفر از اصحاب امام صادق علیه السلام را جمع آوری کرده است _ می باید تعداد اسامی اصحاب امام صادق علیه السلام در رجال شیخ هم چهار هزار نفر باشد، در حالی که چنین نیست. چون شیخ طوسی در مقدمه رجال خود، ملتزم گردیده تا همه راویان کتاب ابن عقده و دیگر راویان را در کتاب خود بیاورد، ولی هرگز شمار چهار هزار نفر از اصحاب امام صادق علیه السلام را ذکر نکرده است.

به هر روی، اعتماد بر این توثیق با آن که از شیخ مفید صادر شده و جمعی از علمای امامیه آن را تأیید کرده اند بسیار مشکل است(1).

8. استاد و شیخ اجازه: آیا استاد و شیخ اجازه بودن دلیل بر وثاقت مجیز نزد مستجیز می گردد یا خیر؟

مثلاً صدوق و شیخ طوسی، در بسیاری از موارد در کتابهایشان در خواست و تقاضای اجازه خود را از بعضی مشایخ ذکر کرده اند، آیا این درخواست اجازه، دلیل بر وثاقت آن اساتید به طور مطلق است یا آن که بر وثاقت آن افراد، لااقل نزد خود آن دو بزرگوار دلالت می کند.

عصاره سخن آن که اگر شخص ثقه ای از فردی روایت نقل کند، این نقل حدیث دلیل بر وثاقت مروی عنه نزد راوی است؛ در این صورت استجازه ثقه از یک شیخ، دلیل بر وثاقت او نزد مستجیز خواهد بود. ولی این اصل از اساس بی پایه و بنیان است مگر آن که مستجیز اجازه گیرنده روایات بسیاری از مجیز نقل کند. محقق داماد در کتاب «الرواشح» فصل مخصوصی

ص: 141


1- کلیات فی علم الرجال، آیة الله جعفر سبحانی، فصل ششم، صص 331 - 323.

را در این رابطه آورده است(1).

به هر روی این توثیق از نظر محققان رجالی معاصر، همانند محقق شوشتری در کتاب «قاموس الرجال» و فقیه رجالی آیة الله سبحانی در این زمان کاربردی ندارد و بحث پیرامون آن بی فایده است3.

9. وکالت و نمایندگی از امام علیه السلام ؛ بعضی وکالت از امام علیه السلام را دلیل وثاقت وکیل می شمرند،

حال آن که ملازمه ای میان آن دو نیست. البته وکالت در امور مالی دلالت بر امین بودن وکیل دارد، ولی ربطی به عدالت و ثقه بودن او ندارد. آری اگر کسی در طول سالیان متمادی وکیل امام علیه السلام بوده و توبیخ و سرزنشی از او نشده باشد می توان گفت که این گونه وکالت نشانه ای بر وثاقت و ایمان راسخ وکیل است. زیرا بعید است دروغ گویی، سالیان طولانی وکیل و نماینده امام علیه السلام باشد و دروغگویی او بر آن حضرت روشن نشده باشد.

بعضی دلیل ملازمه بین وکالت و وثاقت را روایت کلینی از علی بن محمد از حسن عبد الحمید می دانند که وی گفت: «من در مورد وکالت حاجز بن یزید از سوی امام عصر عجل الله تردید کردم، لذا مالی را جمع کردم و به سامرا رفتم در این حال نامه ای به من رسید که درباره ما شک روا نیست و نیز پیرامون کسانی که به فرمان ما جانشین ما هستند. شک روا ندارید، هر چه همراه داری به حاجز بن یزید تحویل ده»(2).

اگر رابطه ای میان عدالت و وکالت نبود، سرزنش عبد الحمید معنا نداشت. البته این دلیل اخص از مدعاست و شخص وکیل در این روایت فردی شناخته شده و مورد اطمینان بوده است(3).

10. کثرت روایت ثقه از شخص دیگر.

ص: 142


1- همان، صص 342 - 335.
2- همان؛ قاموس الرجال، شوشتری، ج 1، ص 60.
3- کافی، ج 1، باب مولد الصاحب علیه السلام، ص، ح 14.
10. کثرت روایت ثقه از شخص دیگر.

اگر راوی ثقه از فردی زیاد روایت کند، دلیل بر وثاقت آن شخص خواهد بود، زیرا نقل روایات بسیار از افراد ضعیف، نشانه ضعف راوی است. و نیز اگر ثقه ای روایات فراوانی از فردی نقل کند واین کثرت روایت، نشانه و دلیل بر وثاقت مروی عنه نباشد، نقل این روایات چه فایده ای خواهد داشت(1). در واقع چنین کاری نقض غرض در اهمیت بیان و نقل احادیث خواهد بود؛ که مطلوب ائمه علیهم السلام و مورد دستور آن بزرگوران بوده است. آنان می خواستند علوم و معارف آل محمد صلی الله علیه و آله در جهان منتشر گردد، علومی که در زندگی مردم کاربرد داشته، موجب تحول و دگرگونی در اندیشه، عمل، آداب و اخلاق مردم خواهد بود.

این بود عوامل و علل توثیق خاص و عام که از آن، نور اعتبار و اعتماد، وثاقت و عدالت بر سیمای فرد و یا گروهی جاری می گشت. اگر چه گفتگو و بحث، نقد و انتقاد و قبول و انکار، پیرامون اعتبار و یا عدم اعتبار بعضی از این عوامل توثیق، در میان علما و فقها جاری بوده، ولی مناط قطعی در این مجموعه، این است که شخص راوی دارای مکانتی باشد که فروغ اعتماد از آن ساطع باشد و خردمندان به اخبار او اعتماد کنند و خبر او را بپذیرند. بدون شک سیمای ابراهیم بن هاشم در پرتو این نشانه ها _ چه توثیقات خاص و چه توثیقات عام _ روشن و فروزنده است و

بر افق های گوناگون این توثیقات متجلی است.

و اینک ادله و نشانه های وثاقت ابراهیم بن هاشم.

ص: 143


1- کلیات فی علم الرجال، فصل ششم، ص 345.

فصل دوم: ابراهیم بن هاشم بر قله وثاقت

ابراهیم بن هاشم بر قله وثاقت

در این فصل جنبه های گوناگونی که وثاقت ابراهیم بن هاشم از آن ها به دست می آید، مورد بررسی قرار خواهد گرفت.

1. پذیرفته شدن حدیث او از سوی قمیون

در چنین موقعیتی استثنایی ابراهیم بن هاشم زلال حدیث کوفه را بر قم و حوزه حدیثی آن جاری ساخت. احادیث و روایاتی را که از محضر مشایخ و اساتید حدیث خود فرا گرفته بود و آنان یا با واسطه یا بدون واسطه از محضر ذوات مقدس امامان علیهم السلام آموخته بودند.

او حدیث زراره، محمد بن مسلم، ابو بصیر، برید بن معاویه، فضیل بن یسار، حماد بن عثمان، هشام بن حکم، جمیل بن دراج و... را توسط مشایخ و اساتید خود چون ابن ابی عمیر و صفوان یحیی و عبد الله بن مغیره و حنان بن سدیر و حسن بن علی الوشاء و حسین بن سعید و حسین بن یزید نوفلی و عبد الرحمن بن حجاج و نضر بن سوید و سایر اساتید حدیث خود _ که حدود 160 شیخ و استاد بودند _ به قم آورد. او در گلستان مکتب حدیثی قم، شش هزار و چهار صد و چهار ده(1) شاخه گل غرس کرد و فضای این

ص: 144


1- معجم رجال الحدیث، ج 1، ص 318، ش 332.

مکتب را با گلواژه های مکتب حدیثی کوفه معطر ساخت.

اکنون جای این پرسش است که با آن تنگناهای موجود، ابراهیم بن هاشم در چه مرتبه ای بود که این گونه حدیث او مقبول قمیون گردید و همه، حدیث او را پذیرفتند. آیا این پذیرش و اقبال همگانی چون آفتابی تابان بر وجاهت و وثاقت ابراهیم بن هاشم دلالت نمی کند؟

قمیون در این دوره چنان سخت گیر بودند که روایتی که پرتوی از مکانت عرشی ائمه علیهم السلام را آشکار می ساخت جریانی غالی می دانستند؛ ولی روایات ابراهیم را که ساحت قدسی آن حضرات را می ستود، پذیرفتند و بر او سخت نگرفته و هیچ گونه اعتراضی نکردند.

فضایی که چنان رعب آور بود که ابراهیم حتی یک حدیث از استاد مسلم خود یونس بن عبد الرحمن با آن همه کمال و جلال روایت نمی کند. چون یونس مورد طعن و ملامت قمیون بود؛ ولی احادیث ابراهیم پذیرفته و مقبول همگان واقع شد و چون روحی بر کالبد حوزه حدیثی قم جاری گردید. آیا این اقبال عمومی آشکارترین نشانه و دلیل بر وثاقت و عدالت ابراهیم بن هاشم نمی باشد؟

میرداماد چنین گفته: «... و الصحیح الصریح عندی انّ الطریق من جهته صحیح فامره اجل و حاله اعظم من این یتعدّل و یتوثق بمعدّل و موثق غیره، بل غیره یتعدّل و یتوثّق بتعدیله و توثیقه ایاه کیف و اعاظم اشیاخنا الفخام کرئیس المحدثین و الصدوق و المفید و شیخ الطائفه و نظرائهم و من فی طبقتهم و درجتهم و رتبتهم و مرتبتهم من الاقدمین و الاحدثین شأنهم اجل و خطبهم اکبر من ان یظن باحد منهم انه قد حاج الی تنصیص ناص و توثیق موثق و هو شیخ الشیوخ و قطب الاشیاخ و وتد الاوتاد و سند الاسناد فهو احق و اجدریان یستغنی عن ذلک و لا یحوج الی مثله علی انّ مدحهم ایاه بانه اول من نشر حدیث الکوفیین بقم و هو تلمیذ یونس بن عبدالرحمن لفظة شاملة و کلمة جامعة و کل الصید فی جوف الفرا...»(1).

ص: 145


1- الرواشح السماویه فی شرح احادیث الامامیه، السید محمد باقر الداماد، الراشحة الرابعه، ص 48.

میرداماد با این عناوین بلند سیمای ابراهیم را می آراید و وثاقتش را روشن مدلل ساخته و در پایان با این جمله: «ابراهیم طلایه دار نشر حدیث مکتب کوفه در قم بود» می گوید این کلمه ای جامع است که فروغ همه کمالات و توصیفات از آن ساطع است.

باری، جلوه وثاقت ابراهیم چون آتش بر منار چشم افروز است(1) و باید پذیرفت که با روشنی، چراغ را نشان نمی دهند؛ چون او خود نورافروز است. نیازی نبود که بر کنار نامش کلمه «ثقه عین» بنگارند و با وجود این همه آیه و نشانه و دلیل بر وثاقت او، سزاوار نیست کسی در وثاقت ابراهیم تردید کند(2).

شگفتا! با وجود این همه نشانه و دلیل، بعضی از بزرگان گفته اند: «إنّ حدیثه صحیح و ان لم تثبت توثیقه، لانه من مشائخ الاجازه...(3)؛ حدیث و روایت ابراهیم صحیح است اگر چه وثاقت او ثابت نشده چون او از مشایخ اجازه بوده است. افرادی همانند احمد بن محمد بن حسن بن ولید و احمدبن محمد بن یحیی العطار و محمد بن اسماعیل نیشابوری از این جمله اند.

بعضی از بزرگان و علما، حدیث او را حسن دانسته اند که از عالی ترین مراتب حسن برخوردار است(4). ولی همین بزرگان با عناوین و القابی او را مدح و ستایش کرده اند که مقامی فراتر از وثاقت و عدالت را برای ابراهیم ثابت می کنند؛ عناوینی همانند: شیخا، فقیها، محدثا، من اعیان الشیعه، من اعیان الطائفه و کبرائهم و اعاظمهم(5) و نیز القابی همانند: جلیل القدر، کثیر العلم و الروایة، انّه من اجلاء الاصحاب و عظمائهم(6).

اکنون با توجه به این القاب و مکانت، اگر از افق این فرمایش امام

ص: 146


1- رجال السید بحرالعلوم، ج 1، ص 465.
2- معجم الرجال الحدیث، ج 1، ص 317، ش 332.
3- رجال السید بحر العلوم، ج 1، ص 455.
4- همان، ص 459 - 458.
5- همان، ص 461.
6- همان ،ص 449.

صادق علیه السلام که فرمودند: «اعرفوا منازل الرجال بقدر روایتهم عنّا» به سیمای ابراهیم بنگریم، به راستی او چه سیمای تابناکی دارد و فروغ مجد و عظمت و وثاقت و عدالتش چقدر فراگیر است.

در آن روزگار، متون حدیثی همانند توضیح المسائل فقهای امروز ما، کتاب عمل و کاربردی شیعیان بود. مردم متون حدیث را گرفته، طبق آن عمل می کردند. آنان سرچشمه همه معالم و معارف دینی خود را حدیث می دانستند، و تمام فروع و احکام را طبق مفاد احادیث عمل می کردند و محدث را جانشین و نایب خاص امام علیه السلام می دانستند.

فضل بن شاذان از گفته عبدالعزیز بن المهتدی که در آن روزگار بهترین مردم زمان خود در قم بود و از اصحاب مخصوص امام رضا علیه السلام و وکلای آن حضرت محسوب می گشت چنین روایت می کند که از امام رضا علیه السلام پرسیدم: در هر زمانی که به شما برای درک معالم و معارف دینم نیازمندم نمی توانم شما را زیارت کنم در این هنگام وظیفه من چیست و از چه کسی معالم دینی خود را بیاموزم؟ امام رضا علیه السلام فرمود:

«خذ من یونس بن عبد الرحمن»(1). شگفتا! چه موقعیت و مکانتی! امام علیه السلام می فرماید در غیاب من از یونس، معالم و دانستنی های دینت را فرا گیر.

به هر روی، با توجه به چنین جایگاهی نسبت به حدیث و محدث _ که آفتاب حدیث، نور معرفت به همه آفاق دینی می افشاند و نقشی اساسی و کلیدی در تبیین و تعریف آموزه های دینی داراست و نیز جایگاه محدث که جانشین امام علیه السلام و دارنده مقام نیابت خاصه از امام علیه السلام است. آیا برای کسی تردیدی باقی می ماند که اگر مردانی بزرگ و محدثانی عالی قدر و ثقه، افزون از شش هزار حدیث و روایت را از ابراهیم بن هاشم بیان و عرضه کرده اند _ آن هم روایات و احادیثی که فروغ آن، همه افق های اعتقادی، کلامی، تفسیری، ولایی، احکامی، اخلاقی و اسلامی را روشن کرده _ آیا تمسک به احادیث این استاد و اخذ حدیث از محضر او، بزرگترین گواه بر اعتماد و

ص: 147


1- رجال کشی، ص 483، ح 910.

وثاقت استاد نمی باشد؟

آیا این سیره عملی، نشان بارزی بر این که استاد را از هر نظر مورد اعتماد می دانسته اند نمی باشد؟ آن هم با وجود آن همه احتیاط در نقل حدیث، به گونه ای که با کمترین تردیدی روایت را کنار می گذاشتند. حماد بن عیسی می گوید: از محضر امام صادق علیه السلام هفتاد روایت شنیدم ولی به موجب عارض شدن تردید، فقط به نقل بیست روایت اکتفا نمودم2.

این دقت و احتیاط، سیره و روش آن بزرگواران بود. و اگر محدثی در نقل روایت بی احتیاط بود؛ روایتش را کنار گذاشته، او را از جمع خود می راندند. احمد بن محمد بن عیسی اشعری که در زمان امام جواد علیه السلام و امام هادی علیه السلام رهبری حوزه حدیثی قم را بر عهده داشت افرادی همانند: سهل بن زیاد آدمی(1)، حسین عبید الله قمی(2)، قاسم بن الحسن بن علی بن یقطینی(3)؛ احمد بن محمد بن خالد برقی(4) و احمد بن سعید اهوازی5 را از قم اخراج کرد.

با توجه به این مبانی است که مقبولیت حدیث او نزد قمیون و نقل افزون از شش هزار حدیث توسط شاگردان ممتاز حدیثیش، تردیدی باقی نمی گذارد که جایگاه ابراهیم نزد آنان بسیار عالی و بلند بوده و این جایگاه، خود توثیقی پذیرفته درباره ابراهیم است. نقل احادیث فراوان ثقاتی همانند علی بن ابراهیم و احمد بن ادریس و... از ابراهیم می تواند دلیلی بر وثاقت او باشد. چون اگر راوی ثقه، روایات بسیاری از یک شخص نقل کند اگر «مروی عنه» ثقه نباشد خود این راوی ثقه زیر سؤال می رود. بدین دلیل بود که احمد بن محمد بن عیسی بزرگانی همانند احمد بن محمد بن خالد برقی را از قم اخراج کرد. به پاس آن که از ضعفا نقل روایت می کردند. از این روست که

ص: 148


1- رجال نجاشی، ص 142، ش 370.
2- رجال نجاشی، ص 185، ش 490.
3- رجال نجاشی، ص 185، ش 490.
4- رجال علامه حلی خلاصة الاقوال، ص 216.

باید پذیرفت نقل هزاران حدیث از ابراهیم بن هاشم توسط شاگردان ثقه او همانند فرزند بزرگوارش علی بن ابراهیم و نیز احمد بن ادریس و دیگر شاگردان ثقه او نشان بارز و آشکاری بر وثاقت اوست. زیرا اگر ابراهیم ثقه نباشد نقل این مجموعه بزرگ حدیث بی فایده و بی اثر خواهد بود. بدون تردید رسالت بزرگان دین و ثقات اصحاب، این بود که احادیثی را تقدیم به جامعه شیعه کنند، که در میدان عمل کاربرد داشته، دین و دنیای آنان را سامان دهد. و خود نیز طبق مفاد روایات عمل می کردند.

2. ابراهیم در محضر مشایخ

به هر روی، فروغ وثاقت و وجاهت و جلالت ابراهیم بن هاشم از زندگی علمی حدیثی آن عالم جلیل القدر ساطع، و فراروی حدیث پژوهان است. او در پرتو اشراق زیارت و دیدار با امام رضا علیه السلام نورباران شد(1). و از محضر مبارک امام جواد علیه السلام کسب حدیث کرد و به نشان صحابی آن حضرت مزین گردید(2).

شگفت آن که مرحوم شیخ طوسی، ابراهیم بن هاشم را از جمله اصحاب امام رضا ذکر نموده(3) با آن که _ ابراهیم با وجود نقل آن همه روایت _ حتی یک روایت از آن حضرت بدون واسطه نقل نفرموده است؛ ولی با وجود نقل روایت از امام

جواد علیه السلام ابراهیم را در زمره اصحاب آن حضرت ذکر نمی نماید(4). به هر روی ابراهیم به حضور این دو امام بزرگوار شرفیاب گردید.

از سوی دیگر، او از محضر اساتید و مشایخ بزرگ حوزه های حدیثی کوفه، قم، بصره و بغداد کسب حدیث نمود و احادیث و روایات ائمه علیهم السلام را از این اساتید فرا گرفت. این محدث فرزانه از محضر افزون بر صد نفر از

ص: 149


1- فهرست، شیخ طوسی، ص 19، ش 31؛ رجال علامه حلی خلاصة الاقوال ص 4، ش 9.
2- معجم رجال الحدیث، ج 1، ص 317، ش 332.
3- رجال الطوسی، ص 369.
4- همان، صص 399 - 397؛ معجم رجال الحدیث، ج 1، ص 317، ش 332.

محدثان و اصحاب ائمه علیهم السلام کسب حدیث کرد(1).

در این جمع، فقهای بزرگ و محدثان ارجمندی حضور دارند؛ از جمله محمد بن ابی عمیر، صفوان بن یحیی، احمد بن محمد بن ابی نصر بزنطی، حماد بن عیسی، یونس بن عبدالرحمن، عبد الله بن مغیره، حسن بن محبوب که از اصحاب اجماعند(2). جمع کثیری از اساتید ابراهیم بن هاشم به جلالت و وثاقت مشهور و بر ستیغ مجد و عظمت می درخشند. او استادی چون یونس بن عبدالرحمن داشت که افقه مردم زمان خود بود و فروغ خردگرایی و ژرف نگری دینی اش در آن زمان، قابل درک برای دیگران نبود و از این رو به او پیرایه می بستند(3).

استاد دیگرش صفوان بن یحیی است که در شأن او گفته اند: «و کان من الورع و العباده علی مالم یکن علیه احد من طبقة»(4). در عبادت و پرهیزکاری بی نظیر بود و هرگز طالب دنیا نبود(5).

استاد دیگر ابراهیم، محمد بن ابی عمیر است. او مکانت و وثاقتی دارد که مراسیل او همانند مسانید دیگران است و در محراب عبادت و پرهیزکاری لباس اورع و اعبد بر قامتش زیبنده، و سجده شکر او از صبح تا ظهر ادامه می یابد(6).

بعضی دیگر از استادانش چون حماد بن عیسی است که در نقل روایت چنان با احتیاط عمل می کند که خود می گوید: «از محضر امام صادق علیه السلام هفتاد حدیث شنیدم ولی چون شک بر من عارض شد فقط بیست حدیث از آن را نقل کردم»(7). و بعضی چون احمد بن محمد بن ابی نصر بزنطی است که

ص: 150


1- معجم رجال الحدیث، ج 1، ص 317.
2- رجال کشی، ص 556، ح 1050، ص 375، ح 705.
3- رجال کشی، ص 488، ح 929.
4- نجاشی، ص 197، ح 524.
5- رجال کشی، ص 502، ح 966.
6- رجال کشی، ص 592، ح 1106؛ معجم رجال الحدیث، ج 14، ص 283، ش 10018.
7- رجال نجاشی، ص 142، ش 370.

از اصحاب خاص امام هشتم علیه السلام بود و آن حضرت بالش و بستر خود را برای او می گسترد(1). و بعضی دیگر چون عبد الله بن مغیره است که در شرح حال او نگاشته اند: «لا یعدل به احد من جلالته و دینه و ورعه»(2).

ابراهیم از محضر این فقهای اندیشمند و محدثان ثقه، حدیث و معارف دینی را آموخت. حدیث و معارفی که فراگرفتن آن نه تنها بر علم او می افزود، بلکه به پاس صدور این معالم و معارف از ذوات مقدس ائمه هدی علیهم السلام بر معنویت و شکوه ملکوتی او می افزود. گفتار و سخنانی که در واقع ترجمانی و فروغی از گوهر باطنی قرآن بود و نوری از ظاهر آن را بر جان ابرهیم جاری می ساخت. احادیث و سخنانی که مفسر و ترجمان اصول و ارکان اعتقادات بود و احکام و آداب اسلامی را می آموخت و نیز با گلواژه های اخلاقی نسیم ملکوتی بر جان ابراهیم می افشاند.

به راستی، حضور کیمیا اثر آن دو امام علیهماالسلام از یک سو و درک محضر این اساتید از سوی دیگر و نیز محتوای آسمانی احادیث و روایات با جان و روح ابراهیم بن هاشم چه کردند! بدون تردید صندوقچه سینه ابراهیم، مالامال از گوهرهای آسمانی شد که از این اساتید فرا گرفت.

بر هر خردگرای مؤمن به مکتب اهل بیت علیهم السلام روشن است که رشد و بالندگی در سایه سار مکتب حدیثی این مشایخ، انسان را به جایگاه بلندی می رساند و این شاگرد به مقام و مرتبه ای می رسد که دیگر نیازمند به این نیست که در مقابل نامش، نجاشی و دیگران کلمه «ثقه، عین» را بنگارند.

3. تربیت شاگردان ممتاز

شاید بتوان گفت که حضور در محضر بزرگان و استفاده از دانش و اندیشه اساتید بزرگ، نشان آشکاری بر وجاهت و وثاقت شاگرد نباشد، که چه بسا گفته اند: «رندان نیز بر خوان گسترده ای نشینند و از آن استفاده کنند»؛ ولی

ص: 151


1- رجال کشی، ص 587، ح 1100.
2- رجال نجاشی، ص 215، ش 561.

تربیت شاگردان مبرز و ممتاز، موضوعی دیگر است؛ مثلاً اگر ما هیچ گونه معرفت و شناختی از شخصیت علمی و معنوی حضرت آیة الله حاج شیخ عبدالکریم حائری نداشیم، به جز آن که به ما گفته بودند در حوزه درس او، چهره هایی همانند امام راحل قدس سره و حضرت آیة الله العظمی گلپایگانی و حضرت آیة الله العظمی اراکی و دیگر اعاظم تربیت شدند و ما فروغ معنویت آن استاد را در سیمای این شاگردان بزرگ مشاهده می کردیم، باور و اعتقاد ما نسبت به حاج شیخ، بسیار بالا می رفت. بدون شک تربیت این انسان های با کمال در حوزه درسی او نشانی فروزنده بر وجاهت و عظمت آن مرجع بزرگ است و همه به این موضوع اقرار می کنند.

اکنون به حوزه درسی و مکتب حدیثی ابراهیم بن هاشم و آنان که در پرتو حدیث و روایت آن شیخ بزرگ منور شدند، نظاره می کنیم. شخصیت های بزرگ و محدثانی عالی قدر همانند: احمد بن ادریس قمی که او را به فقه و حدیث و وثاقت ستوده اند(1)؛ و نیز سعد بن عبدالله اشعری که از مشایخ بزرگ شیعه و فقیهی بزرگ بود(2)، همچنین عبدالله بن جعفر حمیری که در وثاقت و وجاهت در حوزه حدیثی قم ممتاز بود(3)؛ و نیز محمد بن احمد بن یحیی که به گوهر وثاقت مزین و از محدثان جلیل القدر است(4)؛ و نیز محمد بن علی بن محبوب که بر ستیغ وثاقت و فقه می درخشید و پوینده صراط مستقیم بود(5)؛ و نیز محمد بن حسن صفار که از مرتبه علمی والایی برخوردار بوده و علمای رجال او را با عناوین بلندی ستوده اند(6)؛ و نیز محمد بن یحیی عطار قمی، که زعیم مردم زمان خویش در قم بود و به کثرت حدیث و گوهر وثاقت

ص: 152


1- رجال نجاشی، ص 92، ش 228.
2- همان، ص 177، ش 467.
3- فهرست، طوسی، ص 189، ش 407.
4- رجال نجاشی، ص 348، ش 939؛ فهرست، شیخ طوسی، ص 273، ش 597.
5- رجال نجاشی، ص 349، ش 940.
6- همان، ص 354، ش 948.

و اعتماد مزین بود(1).

در این جمع شاگردان، فرزند بزرگوارش «علی» از تابش و درخشندگی ممتازی برخوردار بود و هزاران حدیث از پدرش روایت کرد. حال باید گفت که آیا تربیت و رشد چنین فرزانگانی _ به خصوص فرزندش _ در حوزه حدیثی ابراهیم بن هاشم نشان آشکاری بر وثاقت و مکانت او نمی باشد؟ بدون شک عقل و منطق جواب مثبت می دهد.

طرح یک اشکال

ممکن است شخصی اشکال کرده، بگوید: تربیت شاگردان ممتاز و برجسته دلالتی بر وثاقت استاد نمی کند. مگر سهل بن زیاد الآدمی بنا بر نقل شیخ طوسی، از اصحاب امام جواد علیه السلام و امام هادی علیه السلام نمی باشد؟(2) مگر برقی او را از اصحاب امام حسن عسکری علیه السلام معرفی نمی کند؟(3) مگر اجلاء و مشایخ بزرگ از او نقل روایت نمی کنند و شاگردی او را نکرده اند؟ با این حال بزرگان او را تضعیف کرده اند.

نجاشی در رجالش پیرامون او می نگارد: «سهل بن زیاد ابو سعید الآدمی الرازی کان ضعیفا فی الحدیث غیر معتمد فیه»(4). شیخ طوسی در فهرست، پیرامونش می گوید: «سهل بن زیاد الآدمی الرازی یکنی ابا سعید، کان ضعیفا فی الحدیث، غیر معتمد فیه»(5).

باری، با وجود آن که سهل بن زیاد روایات فراوانی نقل کرده و نامش در سند 2304 حدیث آمده است(6) و اعیان اجلاء از او حدیث و روایت نقل کرده اند مع هذا، او موثق نیست، بلکه بزرگانی همانند شیخ طوسی و نجاشی او را تضعیف کرده اند.

ص: 153


1- همان، ص 353، ش 946.
2- رجال الطوسی، صص 416 - 401.
3- رجال برقی، ص 58.
4- رجال نجاشی، ص 185، ش 490.
5- فهرست، شیخ طوسی، ص 164، ش 341.
6- معجم رجال الحدیث، ج 8، ص 341، ش 5629.

پاسخ

در جواب به این اشکال باید گفت: اولاً وثاقت و عدم وثاقت سهل مورد گفتگو است و بعضی از بزرگان همانند وحید بهبهانی قدس سره او را توثیق کرده و مورد اعتماد دانسته اند(1).

برخی پیرایه غلو را زیبنده او ندانسته اند؛ بلکه می گویند او معتقد به علو رتبه ائمه هدی علیهم السلام بود. در واقع او غالی نبود، بلکه به ساحت ائمه علیهم السلام عالی می نگریست. البته افق بلند و عالی نگر سهل نیز امروز در ارتباط با معرفت شیعی مرتبه نازلی است.

اگر چه او متهم به غلو گردید و از قم اخراج و به ری تبعید شد، ولی این حرکت احمد بن محمد بن عیسی را باید در بستر همان زمان و تحولات رخ داده ارزیابی کرد. احمد بن محمدبن عیسی قدس سره درزمانی پرچمدار مکتب حدیثی قم است که در سامرا متوکل، احمد بن حنبل را از زندان بیرون آورده و بر کرسی زعامت دینی مردم نشانده است. او هم با احیای روش اهل حدیث طوفانی به پا کرد و اعتقادات و موضوعات کلامی _ معرفتی دین را با روایات، بلکه با اسرائیلیات تفسیر و تبیین می نمود و فتنه ای آفرید که نتیجه آن در کتاب «السنه» احمد بن حنبل و «توحید» ابن خزیمه و دیگران مشهود است.

بدون تردید جریانهای فرهنگی یک زمان با هم تعامل داشتند و احمد بن محمد بن عیسی رحمهم الله احساس خطر کرد که مبادا آن روش، در حوزه حدیثی شیعه نیز نفوذ کند و بنیان دین و اعتقادات را به خطر اندازد. او می ترسید که مبادا شیعیان نیز روایات ضعیف را دستاویز خود قرار داده، به اندیشه های خرافی، مبتلا گردند.

در واقع نهضت احمد بن محمد بن عیسی و پیرایش حوزه حدیثی قم و اخراج عده ای از محدثان را باید در این رابطه تحلیل کرد. از این رو تضعیف

ص: 154


1- همان، ص 339.

این بزرگان مقطعی و مربوط به زمان خاصی بود، و به چالش های موجود آن روزگار مربوط می گردد و رهبران مکتب حدیثی قم ناگزیر از چنین برخوردی بوده اند، و لذا بعد از گذر از آن دوره خطر، دیدگاه علما نسبت به اخراج شدگان تغییر کرد. اکنون می توانیم نیمرخی از سیمای سهل بن زیاد را بنگریم و به رمز و راز این گفته بزرگان که می گویند: «الامر فی السهل سهل» آگاه گردیم.

ص: 155

فصل سوم: وثاقت ابراهیم بن هاشم در کلام علما

افزون بر آن سه افق که فروغ معنویت، وثاقت و جلالت ابراهیم از آن ساطع است، توثیقات خاص و عام دیگری نیز بر وثاقت ابراهیم و مکانت ارجمند حدیثی این شیخ بزرگوار اقامه شده که عبارتند از:

1. فرزند بزرگوارش علی بن ابراهیم که تعداد 6214 حدیث از پدر نقل می کند(1)؛ به خصوص در تفسیرش که روایات بسیاری را از پدر نقل کرده است و در آغاز کتاب تفسیر ملتزم می شود که در این کتاب به جز از رجال مورد اعتماد حدیثی ننگارد(2)، پدر را به گوهر وثاقت مزین ساخته است.

2. سید بن طاووس نیز ابراهیم بن هاشم را به گوهر وثاقت می آراید و وثاقت او را مورد قبول همگان می داند از این رو ذیل حدیثی که از امام صادق علیه السلام نقل می کند و نام ابراهیم در سند آن می درخشد، چنین می نگارد: «و رواة الحدیث ثقات بالاتفاق(3)؛ همه راویان حدیث ثقه می باشند».

3. نام ابراهیم بن هاشم در اسناد کامل الزیارات آمده و مؤلف این کتاب مقدس گواهی می دهد که تمام رجالی که در اسناد کتاب آمده و تا امام

ص: 156


1- معجم الرجال الحدیث، ج 11، ص 195، ش 7816.
2- تفسیر القمی، علی بن ابراهیم بن هاشم قمی، مقدمه ثالثه.
3- فلاح السائل، ابن طاووس، الفصل التاسع عشر، ص 158.

معصوم علیه السلام ادامه می یابد ثقه و مورد اعتماد می باشند(1).

4. علامه حلی و ابن داوود، ابراهیم را در بخش اول کتاب خود که به ثقات اختصاص دارد آورده اند(2).

5. میرداماد در کتاب «الرواشح» چنین نگاشته: «والصحیح الصریح عندی: أنّ الطریق من جهته صحیح، فامره اجل و حاله اعظم، من ان یعدل بمعدل، او یوثق بموثق»(3). بعد از توثیق ابراهیم بن هاشم، میرداماد دیدگاه خود را چنین مدلل می کند: «کیف و اعاظم اشیاخنا الفخام کرئیس المحدیثین، و الصدوق، و المفید و شیخ الطائفه، و نظائرهم ...؛ چگونه ابراهیم موثق نباشد به دلیل این که رجالیون او را توثیق نکرده اند، و حال آن که مشایخ بزرگ مکتب ما همانند کلینی و صدوق و مفید و شیخ طوسی و همانند این علمای بزرگوار و کسانی که در رتبه و منزلت این بزرگوارانند _ از گذشتگان و آیندگان _ شأن و مقام آنان بالاتر و برتر از آن است که احتیاج به تأیید و توثیق دیگری داشته باشند؛ و ابراهیم بن هاشم همانند آن بزرگان، شیخ شیوخ و محور اشیاخ است. او خود سند اسناد است و او سزاوارتر از آن است که نیازمند توثیق کسی باشد(4).

6. پدر شیخ بهایی نیز ابراهیم را توثیق کرده و حدیث او را صحیح می داند.

شیخ بهایی از قول پدر چنین می نگارد: «انّه کان یقول: انی لاستحی أن لا اعدّ حدیثه صحیحا»(5).

7. محقق اردبیلی نیز وثاقت او را تأیید و در کتاب الصوم من زبدة البیان چنین می نگارد: «و الظاهر انّه یفهم توثیق ابراهیم بن هاشم من بعض

ص: 157


1- معجم الرجال الحدیث، ج 1، ص 318، ش 332؛ مقدمه کامل الزیارات، ابن قولویه.
2- رجال علامه حلی خلاصة الاقوال ص 4، ش 9؛ رجال ابن داوود، ص 20، ش 43.
3- الرواشخ السماویه فی شرح احایث الامامیه، السید محمد باقر الداماد، الراشحة الرابعه، ص 48.
4- همان.
5- رجال السید بحر العلوم، ج 1، ص 452.

الضوابط»(1).

8. محقق بحرانی نیز پس از نقل وثاقت ابراهیم از بعضی علمای معاصر خود وثاقت ابراهیم را می پذیرد(2).

9. در وسائل نیز شیخ حسن حر عاملی چنین نگاشته: «و قد وثقه بعض علمائنا»(3).

10. و نیز وثاقت ابراهیم بن هاشم از تصحیح طرق صدوق به وسیله اعلام حلی استفاده می گردد(4).

11. علامه سید بحر العلوم قول به توثیق را اختیار «التعلیقات» و الفوائد الطبریه نیز می داند(5).

12. علامه حلی در «تذکره» و «مختلف» و شهید در «دروس» و محقق کرکی در «جامع المقاصد» حدیث ابراهیم را صحیح دانسته اند، چون در جواز رجوع در هبه تا زمانی که عین آن باقی است به حدیث حلبی تمسک کرده و آن را صحیح دانسته اند، حال آن که در سند آن ابراهیم بن هاشم است(6).

13. در غایة المراد نیز شهید اول در رابطه با موضوع عدم اعتماد به سوگند عبد با مولی می گوید: «ذلک مستفاد من الاحادیث الصحیحه منها صحیحة منصور بن حازم و فیه ابراهیم بن هاشم»(7).

بنابراین گفته، شهید اول روایتی را که در سند آن، نام ابراهیم بن هاشم آمده، صحیح معرفی می کند.

14. شهید ثانی در مسالک در رابطه با سند روایتی که پیرامون شخص

ص: 158


1- زبدة البیان فی آیات الانعام، محقق اردبیلی، ص 85.
2- رجال السید بحر العلوم، ج 1، ص 453.
3- همان.
4- همان، ص 454.
5- همان.
6- التذکره، علامه حلی.
7- رجال سید بحر العلوم، ج 1، ص 456.

مریض که بیماریش تا ماه رمضان آینده ادامه یابد روایت ذکر شده را صحیح دانسته و حال آن که در سند آن ابراهیم بن هاشم آمده است(1).

15. شهید ثانی در «مسالک» و «روضه» و «حواشی ارشاد»، و علامه حلی در «قواعد» و فاضل هندی در کتاب «مناهج السویه» روایتی را از زراره نقل می نمایند و روایت را صحیح دانسته اند با وجود آن که در سند آن نام ابراهیم بن هاشم می درخشد(2).

16. سید در «مدارک» نیز مجموعه ای از احادیث را ذکر می کند که در سند آن احادیث، نام ابراهیم بن هاشم آمده و آن روایات را به وصف صحت مزین ساخته اند(3).

17. از نشانه های بارزی که به وثاقت و عدالت ابراهیم بن هاشم دلالت می کند توافق عموم اصحاب بر قبول و پذیرش روایاتی است که نام ابراهیم در آن آمده است با آن که اصحاب در حجیت و قبول روایات حسنه اختلاف دارند و همگان آن را نمی پذیرند(4).

18. ابراهیم بن هاشم از رجال نوادر الحکمه است و استثناهایی که قمیون در رابطه با افراد ضعیف و مجهول قائل شده اند درباره او قائل نگشته اند.

19. نشان دیگری که بر وثاقت این شیخ جلیل القدر دلالت می کند این که همگان او را ستوده اند و افرادی که با کمترین سبب، شخص را تضعیف می کنند _ مانند ابن غضایری و نیز قمیون که در این راستا بسیار محتاط و تنگ نظرند _ ساحت او را منزه دانسته و طعن و جرحی متوجه شخصیت نامبرده نساخته اند. این اتفاق بسیار نادر است که شخصیتی مشهور و در معرض تعرض _ به خصوص که او شاگرد یونس بن عبدالرحمن است که مورد طعن و

ص: 159


1- همان، ص 458.
2- همان، ص 458.
3- همان، ص 459.
4- همان، ص 463.

مذمت قمیون بوده _ ساحتش پاک و منزه بماند. این امتیاز، مخصوص این عالم جلیل القدر است(1).

20. وثاقت و صحت حدیث ابراهیم از این گفته علامه حلی که فرموده اند: «و لم اقف لاحد من اصحابنا علی قول فی القدح فیه و لا علی تعدیله بالتنصیص....نیز استفاده می شود(2). از این که علامه فرموده تصریح بر وثاقت نشده، گویی به ظاهر او را ثقه دانسته است.

بدون تردید ایمان، تقوی، جلالت، مکانت، شخصیت، اقبال عمومی و مدح و ستایش همگی وثاقت آفرین می باشند. لاجرم چنین شخصی مورد اعتماد است و خبر او را می پذیرند و در فرهنگ شیعی نظایر فراوانی دارد. از سویی افرادی نیز مزین به گوهر وثاقت و اعتماد شده اند که در بستر جرح و نقد و توثیق و تعدیل و انگاره دانش رجال نمی گنجند. در فصل بعد، برخی از جنبه های وثاقت را مورد بررسی قرار می دهیم.

ص: 160


1- همان، ص 462.
2- رجال علامه حلی خلاصة الاقوال ص 4، ش 9.

فصل چهارم: عوامل وثاقت

عوامل وثاقت

اشاره

موارد متعددی وجود دارد که وثاقت یک راوی، به توثیق موثق و تعدیل معدل نیست؛ بلکه او بر افقی از مکانت و فضیلت ظاهر می گردد که وثاقت و اعتبار پرتوی از آن مکانت است.

الف. شهادت

برترین افقی که فروغ معنویت و وثاقت و ملکوت اعتماد از آن ساطع می شود کشته شدن در راه خداست. بدون شک شهادت، پدیده ای است که خصال و کمالات روح انسان، آن را می آفریند و شهید بر ستیغ کمالات و خصال آسمانی می درخشد. درخشنده ترین ستارگان آسمان شهادت، شهدای کربلا هستند.

از این رو علمای رجال و تراجم، به نام مبارک آنان که می رسند با کمال خضوع با واژه هایی چون: بحکم الثقه، غنی عن التوثیق و یا فوق الوثاقه ساحت آنان را ارج می نهند.

مرحوم مامقانی نیز به پیروی از این سنت حسنه، سیمای آنان را این گونه می نگارد:«ادهم بن امیة العبدی، شهید الطف، فوق الوثاقة؛ واسلم بن عمرو مولی الحسین علیه السلام، غنی عن التوثیق؛ و بریر بن حضیر، شهید الطف ثقة؛ و

ص: 161

بشر بن عمرو الاحدوث، من شهداء الطف، ثقة؛ و حر بن یزید بن ناجیة بن سعید، شهید الطف فوق الوثاقه؛ و حنظلة بن الاسعد الشامی، من شهداء الطف ثقة؛ و رافع بن عبدالله، من شهداء الطف ثقة؛ و زاهر صاحب عمرو بن حمق، شهید الطف فوق الوثاقة؛ و زهیر بن سلیم، شهید الطف فوق الوثاقة؛ و زهیر بن قین، شهید الطف فوق الوثاقة؛ و زیاد بن عریب شهید الطف فوق الوثاقة؛ و سالم بن عمر، شهید الطف، فوق الوثاقة؛ و سالم مولی عامر بن مسلم، شهید الطف فوق الوثاقة؛ و سعد بن حارث، شهید الطف غنی عن التوثیق؛ و سعد بن عبد الله مولی عمرو بن خالد، شهید الطف غنی عن التوثیق؛ و سعید بن عبد الله حنفی، شهید الطف فوق الوثاقة؛ و سلمان بن مضارب، شهید الطف غنی عن التوثیق؛ و سلیمان بن صرد خزاعی، ثقة بذل نفسه فی مرضات الله؛ و سوید بن عمرو، شیهد الطف غنی عن التوثیق؛ و سیف بن حارث، شهید الطف فوق الوثاقة؛ و سیف بن مالک شهید الطف غنی عن التوثیق؛ و شبیب بن جراء، شهید الطف، فوق الوثاقة؛ و شبیب بن عبدالله، صحابی شهید الطف فوق الوثاقة؛ و شبیب بن عبد الله نشهلی، شهید الطف فوق الوثاقة؛ و شوذب مولی شاکر، شهید الطف فوق الوثاقة؛ و ضرغامة بن مالک، شهید الطف فوق الوثاقة؛ و عابس بن ابی شبیب الشاکری، شهید الطف فوق الوثاقة؛ و عامر بن مسلم، شهید الطف فوق الوثاقة؛ و عباد بن مهاجر، شهید الطف فوق الوثاقة؛ و عبد الرحمان بن عبدربه، شهید الطف فوق الوثاقة؛ و عبد الرحمان بن عبد الله ارحبی، شهید الطف فوق الوثاقة؛ و عبد الرحمان بن عقیل، شهید الطف فوق الوثاقة؛ و عبد الرحمان بن مسعود ثقفی، شهید الطف فوق الوثاقة؛ و عبد الله بن بشر خثعمی، شهید الطف غنی عن التوثیق؛ و عبدالله بن عمیر کلبی، شهید الطف فوق الثقة؛ و عبد الله بن مسلم بن عقیل، شهید الطف فوق الوثاقة؛ و عبد الله بن یزید بن شط القیسی، شهید الطف غنی عن التوثیق؛ و عبید بن التیهان، شهید الصفین، غنی عن التوثیق؛ و عبید الله بن عبد الله بن جعفر، شهید الطف غنی عن التوثیق؛ و عبید الله بن علی بن ابی طالب علیه السلام شهید الطف

ص: 162

غنی عن التوثیق؛ و عثمان بن علی بن ابی طالب علیه السلام، شهید الطف غنی عن التوثیق؛ و عقبة بن صلت، شهید الطف فوق الوثاقة؛ و علقمة بن قیس شهید صفین، بحکم الثقة، بل ثقة؛ و عمار بن حسان، شهید الطف فوق الوثاقة؛ و عمار بن یاسر، فوق الوثاقة دون العصمه؛ و عمارة بن ابی سلامة، شهید الطف فوق الوثاقة؛ و عمرو بن جناده، شهید الطف غنی عن التوثیق؛ و عمرو بن جندب، شهید الطف غنی عن التوثیق؛ و عمرو بن حمق، فی اعلی الوثاقه؛ و عمرو بن خالد بن حکیم، شهید الطف غنی عن التوثیق؛ و عمرو بن ضبیعة بن قیس، شهید الطف غنی عن التوثیق؛ و عمرو بن عبد الله انصاری «ابو ثمامة» شهید الطف غنی عن التوثیق؛ و عمرو بن قرظة الانصاری، شهید الطف فوق الوثاقة؛ و عون بن جعفر بن ابی طالب، شهید الطف غنی عن التوثیق؛ و عون بن عبد الله بن جعفر، شهید الطف فوق الثقة؛ و عون بن علی بن ابی طالب علیه السلام شهید الطف فوق الثقه؛ و قارب بن عبدالله، شهید الطف غنی عن التوثیق؛ و قاسط بن عبد الله، شهید الطف فوق الوثاقة؛ و قاسم بن حبیب، شهید الطف غنی عن التوثیق؛ و قاسم بن حسن بن علی بن ابی طالب علیه السلام، شهید الطف فوق الوثاقه؛ و قاسم بن محمد بن جعفر بن ابی طالب، شهید الطف غنی عن التوثیق؛ و کنانة بن عتیق، شهید الطف غنی عن التوثیق؛ و مالک بن سریع، شهید الطف غنی عن التوثیق؛ و مجمع بن زیاد بن عمرو، شهید الطف غنی عن التوثیق؛ و محمد بن ابی سعید بن عقیل، شهید الطف غنی عن التوثیق؛ و محمد بن عبد الله بن جعفر، شهید الطف فوق الوثاقة؛ و محمد بن مسلم بن عقیل، شهید الطف غنی عن التوثیق؛ و مسعود بن حجاج، شهید الطف غنی عن التوثیق؛ و مسلم بن عوسجه، شهید الطف فوق الوثاقة؛ و مسلم بن کثیر الاعرج، شهید الطف غنی عن التوثیق؛ و مقسط بن عبد الله، شهید الطف غنی عن التوثیق؛ و منهج مولی الحسین علیه السلام، شهید الطف غنی عن التوثیق؛ و موسی بن عقیل بن ابی طالب، شهید الطف غنی عن التوثیق؛ و نعمان بن عمرو، شهید الطف غنی عن التوثیق؛ و نعیم بن عجلان، شهید الطف فوق الثقة؛ و هفهاف بن هند، شهید الطف فوق الوثاقة؛

ص: 163

و یحیی بن هانی بن عروة، من شهداء الطف غنی عن التوثیق؛ و یزید بن ثبیط القیسی، من شهداء الطف غنی عن التوثیق؛ و یزید بن حصینی المشرفی، شهید الطف فوق الوثاقة؛ و یزید بن زیاد بن مهاصر، شهید الطف فوق الوثاقة؛ و یزید بن مغفل جعفی، شهید الطف غنی عن التوثیق».

باری، فروغ مجد و عظمت، جلالت و وثاقت از سیمای شهدا به خصوص شهدای کربلا ساطع، و ملکوت معنویتشان بر همه جا سایه افکنده است.

ب. وکالت و نمایندگی

عامل دیگری که دلالت بر وثاقت راوی دارد، وکالت و نمایندگی از سوی ائمه هدی علیهم السلام است. البته در صورتی که مذمتی پیرامون وکیل از سوی امام علیه السلام صادر نشده باشد(1).

از این رو، دانشمندان رجال شناس افرادی را که از سوی امامان معصوم علیهم السلام به مقام وکالت و یا برتر از آن به مقام سفارت و نیابت رسیده اند؛ ثقه و یا فوق ثقه دانسته اند. همانند: «ابراهیم بن محمد الهمدانی وکیل الناحیه ثقه؛ و نیز بسطام بن علی ابو علی وکیل من اهل همدان، ثقه؛ و نیز حاجز بن یزید که وکیل و نماینده بود، به وصف وثاقت مزین است؛ و نیز ابو محمد هارون بن عمران الهمدانی که وکیل ناحیه بود، به وصف ثقه مزین گردیده و نیز حسین بن عبد ربّه که وکیل بوده به صفت ثقه مزین گشته؛ و نیز عزیز بن زهیر که از وکلای ناحیه مقدسه بوده، به فوق وثاقت تزیین گردیده است. همچنین علی بن ابراهیم بن محمد الهمدانی که وکیل بوده به صفت ثقه موصوف گشته؛ و نیز علی بن الحسین بن عبد ربّه که وکیل و نماینده امام هادی علیه السلام بوده مزین به وصف وثاقت گشته؛ و نیز علی بن محمد بن صالح بن محمد الهمدانی که وکیل امام حسن عسکری علیه السلام و امام زمان عجل الله تعالی فرجه بوده به وصف وثاقت و اعتماد مزین گردیده؛ همچنین قاسم بن

ص: 164


1- ر.ک: کتاب الغیبة، شیخ طوسی، صص 323 - 351.

العلا و کیل ناحیه مقدسه بوده است و شأن او را برتر از وثاقت دانسته اند؛ و نیز قاسم بن محمد بن علی بن ابراهیم الهمدانی، وکیل ناحیه مقدسه بوده و مقامش فوق وثاقت است؛ و نیز محمد بن احمد بن جعفر القمی العطار، وکیل امام حسن عسکری علیه السلام بوده و او ثقه است؛ همچنین محمد بن حفص بن عمرو به مقام ارجمند وکالت از ناحیه مقدسه نائل آمد و شأن او برتر از وثاقت است؛ و نیز محمد بن شاذان نیشابوری، به وصف ثقه مزین است؛ و نیز محمد بن صالح بن محمد الهمدانی، را به وصف ثقه ستوده اند؛ همچنین محمد بن علی بن ابراهیم بن محمد الهمدانی که از وکلای امام علیه السلام بوده اند به وصف ثقه مزین گردیده است؛ و نیز زکار ابو سلیمان که در شأن او گفته شده: «ثقه لوکالته»(1).

بدون شک مقام نیابت خاص و سفرای اربعه بر افق بلند این مکانت می درخشند و بزرگوارانی چون: «عثمان بن سعید عمروی، محمد بن عثمان، حسین بن روح و علی بن محمد سمریره» از اعلی درجه مراتب وثاقت برخوردار و از اوثق الثقات می باشند(2).

ج. شیخ و استاد بودن

از مکانت های وثاقت و اعتماد آفرین، مقام استادی و شیخ حدیث بودن است. از این رو علمای رجال و به پیروی آنان مرحوم مامقانی افرادی را به پاس مقام استادی و شیخ اجازه بودن، لباس وثاقت پوشانده و نام آنان را به واژه «ثقة»

ساخته اند(3). همانند: «ابراهیم بن اسحاق بن ازور، که در شأن او نگاشته است: «هو شیخ لابأس به». در رابطه با حسن بن احمد بن ابراهیم نیز نگاشته است: «شیخ الاجازه محکوم بالوثاقة»؛ همچنین پیرامون عثمان الدقاق نگاشته: «شیخ اجازة غنی عن التوثیق». در رابطه با علی بن احمد بن

ص: 165


1- ر.ک: تنقیح المقال، حاج شیخ عبد الله مامقانی، در ابواب مختلف بر اساس اسامی ذکر شد.
2- همان.
3- همان.

عمرو بن حفص الغروی چنین نگاشته است: «شیخ اجازة غنی عن التوثیق». پیرامون علی بن احمد بن ابی جید می گوید: «شیخ الاجازه نعتبره ثقة». در رابطه با علی بن احمد بن موسی الدقاق چنین نگاشته است: «شیخ اجازة بحکم الثقة». و پیرامون علی بن الحسین شاذویه المؤدب می فرماید: «شیخ الاجازه غنی عن التوثیق». و نیز در رابطه با علی بن حماد بن عبید الله بن حماد العدوی الشاعر نگاشته: «شیخ الاجازه غنی عن التوثیق». در شأن علی بن عبید الله بن بابویه «منتجب الدین» نگاشته است: «هو من المشایخ غنی عن التوثیق». او در رابطه با علی بن محمد بن سعد اشعری چنین ذکر کرده است: «شیخ اجازة بحکم الثقة». و در شأن علی بن موسی بن جعفر الکمنذانی نگاشته اند: «شیخ اجازة غنی عن التوثیق». و پیرامون عیسی بن جعفر بن علی بن محمد آمده است: «حسن لشیخوخة الاجازة بل ثقه». و پیرامون فرات بن ابراهیم گفته است: «من مشایخ الصدوق غنی عن التوثیق»؛ و در مورد مظفر بن جعفر بن محمد بن عبد الله.... نگاشته اند: «شیخ اجازه غنی عن التوثیق». و درباره یوسف بن علی بن مطهر پدر علامه حلی نگاشته اند: «شیخ الاجازه غنی عن التوثیق»(1).

به هر حال بزرگان مذکور به پاس مقام استادی و شیخ حدیث و اجازه بودن بی نیاز از توثیق دانسته شده اند.

د. علم و ایمان و مقام فقاهت

فرزانگانی به پاس مقام علم و فقاهت بر آسمان وثاقت درخشیده و به مقام فوق وثاقت آراسته شده اند، همانند: «ابراهیم بن علاء الدین حسین المشهور بخلیفة السلطان؛ و نیز ابراهیم بن علی بن الحسن بن محمد بن صالح الکفعمی؛ و ابراهیم بن قوام الدین؛ و حسین بن عطاء الله الحسنی الحسینی الهمدانی؛ و احمد بن ابی المعالی؛ و ابوطاهر؛ و احمد بن العباس النجاشی؛ و احمد بن علی بن ابی طالب الطبرسی؛ و احمد بن محمد بن

ص: 166


1- ر.ک: تنقیح المقال، مامقانی، به ابواب گوناگون طبق اسامی مراجعه گردد.

احمد بن ابراهیم بن زهره؛ و احمد بن محمد الاردبیلی آذربایجانی؛ و احمد بن محمد شمس الدین بن فهد الاسدی الحلی؛ و اردشیر بن ابی الماجد الکابلی؛ و تقی بن نجم الحلبی ابو الصلاح؛ و جعفر بن الحسن بن یحیی بن سعید ابوالقاسم المحقق؛ و جعفر بن علی بن عبد العالی العاملی المیسی؛ و جعفر بن محمد بن جعفر هبة الدین بن نما الحلی؛ و جمال الدین بن الحسین بن جمال الدین الخوانساری؛ و حبیب الله بن الحسین العاملی؛ و حسن بن سعید والد محقق؛ و حسن بن زین الدین فرزند شهید ثانی؛ و حسن بن عبدالعزیز بن المحسن؛ و حسن بن علی بن احمد عاملی؛ و حسن بن علی بن احمد ماهابادی؛ و حسن بن علی بن داوود تقی الدین؛ و حسن بن محمد بن ابراهیم بن

محمد بن الحسن بن زهرة الحسنی؛ و حسن بن یوسف بن علی بن مطهر علامه حلی؛ و حسین بن عبد الجبار الطوسی؛ و حسین بن عبد الصمد بن محمد الحارثی والد شیخ بهایی؛ و حسین بن علی بن الحسین الحاجی السبعی الطبری؛ و حسین بن علی بن عبد الصمد السبزواری؛ و حمزة بن علی بن زهره الحسینی الحلبی عزالدین ابو المکارم؛ و الرضی اخو المرتضی؛ و زین الدین شهید الثانی؛ و زین الدین محمد بن الحسن بن زین الدین؛ و سعد بن حسن بن بابویه؛ و سعد بن هبة الله القطب الراوندی؛ و سلار بن عبد العزیز الدیلمی ابو یعلی؛ و سلیمان بن عبد الله البحرانی؛ و عبد السلام بن محمد الحر العاملی؛ و عبد العالی بن علی نور الدین بن عبدالعالی الکرکی؛ و عبد العزیز بن تحریر بن عبدالعزیز بن البراج؛ و عبد العلی بن جمعه العروسی الحویزی؛ و عبد الله بن علی بن زهرة الحسنی ابو القاسم جمال الدین؛ و عبد الله بن محمد بن علی الاعرج الحسینی؛ و عبد المطلب بن محمد بن الاعرج عمید الدین؛ و عبد النبی الجزائری صاحب الحاوی؛ و عبید الله بن الحسن بن الحسین والد منتجب الدین؛ و علاء الدین حسین بن الامیر رفیع الدین؛ و علی بن ابراهیم بن محمد الحسن بن محمد عبید الله ابوالحسن؛ و علی بن ابی القاسم بن ربیعه المسکنی؛ و علی بن احمد البزوفری؛ و علی بن احمد بن العباس والد

ص: 167

النجاشی؛ و علی بن احمد بن محمد الشیخ العدل زین الدین؛ و علی بن الحسن بن عبد العالی الکرکی؛ و علی بن السید الامام ضیاء الدین الراوندی؛ و علی بن الشیخ الامام القطب الدین ابی الحسین الراوندی؛ و علی بن عبد الجبار بن محمد الطوسی جمال الدین؛ و علی بن عیسی بن ابی الفتح الاربلی؛ و علی بن القاسم بن الرضا الحسنی المحدث؛ و علی بن محمد الدهقی بن فهب بن الولید؛ و فیض الله بن عبد القاهر الحسینی التفرشی؛ و قاسم بن سلام ابو عبد الله؛ و قاسم بن محمد الکاظمی؛ و قاسم بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین؛ و کثیر بن احمد بن عبد الله بن احمد العربی؛ و کردی بن عکبر بن کردی الفارسی؛ و محمد بن ابی القاسم؛ و محمد بن علی الطبری الاملی عماد الدین؛ و محمد بن احمد بن الجنید ابو علی الکاتب السکافی؛ و محمد بن اسماعیل ابو علی الحائری؛ و محمد تقی بن مقصود علی الملقب بالمجلسی؛ و محمد بن جریر بن رستم الطبری الاملی؛ و محمد بن الحسن بن علی الطوسی ابو جعفر شیخ الطائفه؛ و محمد بن الحسن زین الدین؛ و محمد حسن المامقانی؛ و محمد بن حسن بن یوسف بن مطهر الحلی فخر المحققین؛ و محمد بن الحسین بن ابی الفضل القزوینی قطب الدین؛ و محمد بن الحسینی السید الراضی؛ و محمد بن الحسین بن شمس الدین الملقب بالتاج؛ و محمد بن الحسین الشوهانی ابو جعفر؛ و محمد بن الحسین عبد الصمد بهاء الدین عاملی شیخ بهائی؛ و محمد بن الحسین بن علی بن عبد الصمد؛ و محمد بن الحسین بن المحتسب؛ و محمد بن زید بن علی الفارسی؛ و محمد بن سعید بن هبة الله الراوندی؛ و محمد بن صالح بن احمد شمس الدین المازندرانی؛ و محمد بن طاهر بن محمد بن الحسین القمی؛ و محمد بن عبد المطلب بن ابیطالب؛ و محمد بن عثمان بن علی الکراجکی؛ و محمد بن علی بن احمد بن کمال الدین حسینی الاستر آبادی؛ و محمد بن علی بن الحسین شیخ صدوق؛ و محمد بن علی بن شهر آشوب المازندرانی؛ و محمد بن علی بن عبد الجبار الطوسی؛ و محمد بن علی بن القاسم المرکب الشیخ ابو جعفر؛ و محمد بن

ص: 168

علی بن کیل الاسترآبادی؛ و محمد بن محمد ابی جعفر بن بابویه الرازی المعروف بقطب الدین؛ و محمد بن محمد بن مانکدیم الحسینی القمی؛ و محمد بن محمد النعمان شیخ مفید؛ و محمد بن مکی بن محمد بن حامد العاملی ابو اسماعیل المعروف بالشهید الاول؛ و محمد بن هبة الله جعفر الوراق الطرابلسی؛ و محمد بن یعقوب بن اسحاق الکینی؛ و مصطفی بن الحسینی الحسنی التفرشی؛ و مفلج بن الحسین الصمیری؛ و محمد مهدی بحرالعلوم سید بحر العلوم ناصر بن ابی طالب علی بن محمد الحمدانی؛ و ناصر بن الرضا محمد بن عبد الله العلوی؛ و یوسف بن علی بن مطهر والد علامه حلی.... و ده ها فقیه و عالم بزرگوار که هر یک وجودشان تجلی گاه نور علم و ایمان بوده و فروغ وثاقت از آن ساطع است(1).

ص: 169


1- ر.ک: رجال مامقانی، ابواب گوناگون بر اساس اسامی و حروف.

فصل پنجم: استادان ابراهیم بن هاشم

استادان ابراهیم بن هاشم

اکنون که رسالت این فقیه محدث روشن شد و نقش ممتاز و برجسته او در ایجاد ارتباط و اتصال بین دو حوزه حدیثی شیعه کوفه و قم تبیین گردید لازم است با نگاهی به اساتید و مشایخ او با شخصیت علمی _ حدیثی او آشنا گردیم.

به راستی او از چه سرچشمه ای نوشیده و از محضر چه کسانی حدیث آموخته است بدون شک، استاد در شاگرد خود تأثیر ماندگار دارد و نقش اساسی در ساختار وجود علمی او ایفا می کند. اگر همان گونه که گفته اند، او به محضر کیمیا اثر امام رضا علیه السلام رسیده باشد، فیض حضور آن ذات مقدس، وجود او را ملکوتی ساخته، ولو آن که از آن حضرت حدیث نقل نفرموده باشد(1).

بدون تردید ابراهیم به محضر امام محمد تقی علیه السلام رسیده و از آن حضرت روایت نقل نموده است و سیمای او مزین به نشان صحابی آن حضرت گردیده است.

البته در بعضی از نقل ها ابراهیم، بدون واسطه از امام جعفر صادق علیه السلام

ص: 170


1- رجال السید بحر العلوم، ج 1، ص 445.

نقل حدیث کرده(1)؛ که بدون تردید واسطه هایی در سلسله حدیث حذف گردیده است. باری مشایخ و اساتید حدیث آن بزرگوار بنابر نقل مرحوم علی دوانیره جمعا 228 نفر بوده اند(2)که این تعداد مورد اشکال است. چون بعضی از اساتید و مشایخ آن بزرگوار گاه با اسم و گاهی با کنیه و لقب ذکر شده و این موجب افزونی اساتید او گردیده است. ولی به هر روی می توان ادعا کرد که او از محضر افزون بر 100 استاد کسب حدیث کرد. و اینک به ترتیب اسامی آنان ذکر می گردد:

استادان صحابی :

1. اصحاب امام جعفر صادق علیه السلام

اساتید و مشایخ ابراهیم از اصحاب امام جعفر صادق عبارتند از: هشام بن سالم، حماد بن عیسی، عبد الله بن میمون قداح، حنان بن سدیر، منصور بن یونس قرشی، قاسم بن محمد جوهری، محمد بن فضیل، حسن بن رشید، صالح بن سعید قماط، کرام بن عمرو، هاشم بن مثنی. بعضی، حماد بن عثمان را نیز ذکر کرده اند، ولی بنابر تحقیق، ابراهیم بن هاشم بدون واسطه از حماد بن عثمان روایت نمی کند(3).


1- کافی، ج 3، ص 568، کتاب الزکاة؛ تهذیب، ج 4، باب الجزیة، ص 114.
2- مفاخر اسلام، علی دوانی، ص 184.
3- معجم رجال الحدیث، ج 1، ص 325 - 324 ؛ رجال السید بحر العلوم، ج 1، ص 447.

ص: 183

2. اصحاب امام کاظم و امام رضا علیهماالسلام

اساتید و مشایخ حدیث او از اصحاب امام کاظم و امام رضا علیهماالسلام عبارتند از: محمد بن ابی عمیر، حسن بن محبوب، صفوان بن یحیی، احمد بن ابی نصر بزنطی، حماد بن عیسی، محمد بن سنان، بکر بن صالح رازی، عثمان بن عیسی، محمد بن حسن مدنی، ریان بن شبیب، سلیمان بن حفص مروزی، محمد بن صدقة عنبری، محمد بن حفص، محمد بن علی تمیمی،

ص: 171

ابو الحسن فارسی، محمد بن یحیی، ریان بن صلت، علی بن معبد، احمد بن سلیمان، یاسر خادم، ابو حیون غلام امام رضا علیه السلام ، ابراهیم بن ابی محمود خراسانی، ابراهیم بن عباس، عمیر بن یزید، یحیی بن یسار، محول سیستانی، عبد الله بن محمد هاشمی، موسی بن مهران، ابراهیم بن محمد همدانی، عبد الرحمن بن حماد، عباس بن معروف، صفر بن دلف، سعد بن سعد اشعری، حسین بن یزید نوفلی، عباس بن هلال شامی، محمد بن ولید، معمر بن ابی خلاد، موسی بن عمر بن بزیع، نضر بن سوید، هشام بن ابراهیم احمر، یحیی بن مبارک، یعقوب بن شعیب، داود بن قاسم ابو هاشم جعفری، هارون بن مسلم، عمر بن عثمان ثقفی، محمد بن فضیل، محمد بن عیسی بن عبید، علی بن صدقه، اسماعیل بن مرار، محمد بن خالد، ابی عبد الله برقی، صالح بن سندی، حماد بن زیاد اسدی، عبد الله بن مغیره، حسن بن ابی الحسین فارسی، یحیی بن ابی عمران همدانی، موسی بن ابراهیم، احمد بن سلیمان، یعقوب بن یزید، جعفر بن محمد بن

عبدالله، عبد الله بن قاسم، جعفر بن محمد اشعری، عمرو بن عثمان، ابو جعفر مقری، احمد بن عبد الله خلنجی، علی بن حکم، عبد الله بن احمد موصلی، ابراهیم بن حکم بن ظهیر فرازی، ابو جعفر بن جعفر، علی بن اسباط، احمد بن نضر، عبدالرحمن بن ابی بخران، محسن بن احمد بن معاذ، اسماعیل بن مهران، حسن بن جهم، سلیمان بن جعفر جعفری، عبدالعزیز ابن مهتدی اشعری، علی بن قاسم، علی بن محمد بن شره، علی بن محمد کاشانی، علی بن سعید، علی بن مهزیار، علی بن نعمان، عمر بن عبدالعزیز، عمرو بن سعید، قاسم بن خزّاز، قاسم بن محمد اصفهانی، محمد بن زیاد، محمد بن عثیم نخاس، محمد بن فرات، عبد الله بن جندب بجلی، عبد الله بن صلت، عبد الله بن ادریس، محمد بن وکیل کرمانی، محمد بن یحیی، موسی بن ابی الحسن رازی، فضالة بن ایوب، ادریس بن زید قمی، علی بن حدید مدائنی، علی بن حسان واسطی، وهیب بن حفص، هارون بن جهم، هارون بن مسلم، هاشم حناط، علی بن نعمان اعلم، عمرو بن سعید مدائنی، حسن بن علی بن زیاد وشاء،

ص: 172

یحیی بن ابی عمران، یحیی بن زکریا، یحیی بن عبدالرحمن بن طاقان، قاسم بن محمد زیات، قاسم بن یحیی، کردویه همدانی، محسن بن احمد بجلی، محمد بن اسماعیل بن بزیع، محمد بن جعفر خزاز، مختار بن محمد بن مختار صفار، محمد بن سلیمان دیلمی، محمد بن عمرو بن زیات.

3. اصحاب امام جواد، امام هادی و امام حسن عسکری علیهم السلام

ابراهیم بن هاشم از جماعتی از اصحاب امام جواد و هادی و امام حسن عسکری علیهم السلام روایت کرده و نزد آنان شرائط شاگردی را به عمل آورده است مانند: ابراهیم بن مهزیار، احمد بن محمد بن خالد برقی، عثمان بن سعید عمری اولین نائب امام زمان علیه السلام، علی بن بلال بغدادی، علی بن ریان بن صلت اشعری، علی بن سلیمان بن حسن بن جهم زراری که با حضرت صاحب الامر ارتباط داشت(1)، همچنین فضل بن شاذان نیشابوری، محمد بن حفص عمری، یحیی بن عمر، نوح بن شعیب نیشابوری، یحیی بن عبدالرحمن بن خاقان، ابو تمام حبیب بن اوس و...»(2).

در «معجم الرجال» این افراد اضافه ذکر شده اند: حسین بن سعید اهوازی، آدم بن اسحاق قمی، احمد بن حسن میثمی، احمد بن عباس، احمد بن عبدالله عقیلی، احمد بن محمد بن ابی الفضل مدنی، اسماعیل بن عبدالعزیز، اسماعیل بن عیسی، اسماعیل بن همام، اصبغ بن اصبغ براقه اصفهانی، بکر بن محمد ازدی، جعفر بن بشیر، جعفر بن عبد الله اشعری، جعفر بن محمد بن یونس، حسن بن ابراهیم، حسن بن قارن، حسن بن موسی، حسین بن خالد، حسین بن سیف، حسین بن محمد قمی، حسین بن موسی، حمد دیوانی، خلاد قلانسی، خلف بن حماد، داود بن محند نهدی، زکریا بن یحیی بن نعمان صیرفی، زکریا بن یحیی کندی رقی، زیاد قندی، سمان ارمنی، سهل بن یسع قمی، سیف بن عمیرة، صالح بن سعید راشدی،

ص: 173


1- رجال نجاشی، ص 260، ش 681.
2- تهذیب المقال فی تنقیح کتاب رجال النجاشی، ج 1، صص 260 - 257.

طلحة بن زید، عباس بن عمر فقیهی، عباس بن هلال، عبدالجبار بن مبارک، عبد الرحمن بن حماد کوفی، عبد الله بن حسین بن زیاد، عبد الله بن طلحة، عبد الله بن عبد الرحمن اصمّ، عبد الله بن عثمان، عبد الله بن عمرو، عبد الله بن فضل هاشمی، عثمان بن عیسی عامری، علی بن حسان، علی بن حسن تمیمی، علی بن عطیه، علی بن فضل واسطی(1).

گزارشی از فرزانگان مشایخ ابراهیم بن هاشم

در این جمع، منظومه ای از ثقات و فرزانگانی از فقهای شیعه می درخشند و اینک ترجمه و شرح حال بعضی از آنان گزارش می شود.

1. محمد بن ابی عمیر

او از فقهای ارجمند، عالمان اندیشمند و محدثان عالی قدر شیعی است که در نیمه قرن دوم و آغاز قرن سوم زندگی می کرد. اگر چه تاریخ تولدش روشن نیست ولی وفات آن بزرگوار را به سال 217 هجری نگاشته اند(2). از این رو، او از اصحاب حضرت امام موسی کاظم، امام رضا و امام جواد علیهم السلام است3.

این بزرگوار نشان تابناک «اصحاب اجماع» را بر چهره دارد. و از شش نفر دومی است که اتفاق اصحاب بر این است که اگر سند روایت به آنان رسید، از حال راوی بعد جویا نشوید، بدین معنا که یا آن راوی ثقه است و یا لااقل مروی را بپذیرید.

کشی در این رابطه می گوید: «اجمع اصحابنا علی تصحیح ما یصحّ عن

ص: 174


1- ر.ک: الجامع فی الرجال، الشیخ موسی زنجانی، صص 77 _ 75؛ معجم رجال الحدیث، ج 1، صص 321 _ 318، ش 332؛ تهذیب المقال، سید محمد علی ابطحی، ج 1، صص 260 _ 257؛ مفاخر اسلام، علی دوانی، ج صص 184 _ 181.
2- رجال نجاشی، ص 326، ش 887.

هؤلاء و تصدیقهم و اقرّوا لهم بالفقه و العلم...»(1).

او در مقام مکانت و وثاقت حدیثی، به گونه ای است که مراسیل او چون مسانید است. همچنین این فقیه بزرگ از جمله مشایخ ثقات است(2) و در مقام فقه و فضل و صلاح، او را از یونس بن عبد الرحمن برترمی دانند(3).

او محضر امام صادق علیه السلام را درک نکرده، ولی از سه امام بزرگوار نقل حدیث می کند و به محضر ملکوتی آنان نیز رسیده است و کیمای فیض حضور آن ذوات مقدس، و نیز مشایخ بزرگ مکتب حدیثی ائمه علیهم السلام از او شخصیتی ممتاز آفریده بود.

او در محراب عبادت، ستاره ای تابناک بود(4). و در مقام پرهیزکاری و پارسایی زبانزد خاص و عام، و در حفظ اسرار امامت چون کوه، مقاوم بود(5).

این خصال آسمانی ازاو چهره ای محبوب آفریده بود که همگان او را می ستودند. نجاشی سیمای این محدث جلیل القدر را چنین توصیف می کند: «محمد بن ابی عمیر... بغدادی الاصل و المقام، لقی ابالحسن موسی علیه السلام و سمع منه احادیث کناه فی بعضها فقال: «یا ابا احمد» و روی عن الرضا علیه السلام، جلیل القدر، عظیم المنزله فینا و عند المخالفین»(6).

او محدثی جلیل القدر و دانشمندی بزرگ بود که ساحتش را موافق و مخالف ارج می نهاد.

جا حظ از او نقل روایت کرده و او را نشان فخر قحطانیان بر عدنانیان می شمارد(7).

در زمان هارون الرشید او را به زندان افکندند. او رازدار مکتب امامت بود

ص: 175


1- همان.
2- رجال کشی، ص 556، ح 1050؛ جامع الرواة، اردبیلی، ج 2، ص 51.
3- کلیات علم رجال، آیة الله سبحانی، فصل ششم.
4- رجال کشی، ص 591، ح 1106.
5- همان، ص 592 - 891، ح 1106.
6- همان، ح 1105 - 1103.
7- رجال نجاشی، ص 326، ش 887.

و به پاس دفاع از حریم امامت بلاها را به جان خرید. هارون به سندی بن شاهک دستور داد تا او را صد ضربه تازیانه زد و آن گاه او را در زندان افکند، تمام اموالش را مصادره و افزون بر صد هزار درهم بر او خسارت وارد کرد و آن گاه او را از زندان آزاد کردند(1).

آن معلم اخلاق و درس آموخته مکتب امامت، جلوه ایثار و مهربانی بود. سوزش تازیانه و چوب را به جان پذیرا شد، ولی لب نگشود و اسرار را فاش نکرد. می گویند نام صد نفر از اصحاب خاص امام صادق علیه السلام نزد او بود، ولی صد ضربه شلاق را پذیرفت و نام یکی از آنان را به زبان جاری نکرد(2).

در هنگامه سخت و بحرانی زندگی، با آن که فقیر و درمانده شده بود و درهمی در دست نداشت، یکی از بدهکارانش خانه خویش را فروخت و مبلغ ده هزار درهم برای او آورد. پرسید این چیست؟ گفت: مالی است که از من طلب داشتی. ابن ابی عمیر که از وضع زندگی او آگاهی داشت پرسید: آیا ارثی به تو رسیده؟ گفت: خیر. گفت: مالی به تو بخشیده اند؟ گفت: خیر. پرسید: پس این پول را از کجا آورده ای؟ گفت: چون از حال شما آگاه شدم خانه مسکونی خویش را فروختم و پولش را برای شما آورده ام.

محمد بن ابی عمیر گفت: هرگز این پول را نمی پذیرم؛ با آن که به یک درهم آن محتاجم، چون از ذریح محاربی شنیدم که امام صادق علیه السلام فرمود: «خانه شخص در ادای قرض او فروخته نمی شود»(3).

سیمای این عالم حدیثی به گونه ای است که همه علمای علم رجال با عظمت، ساحتش را تقدیس کرده اند و با کلماتی بلند، نام و یاد او را پر آوازه و جاودانه نموده اند.

شیخ طوسی در وصفش چنین می نگارد: «محمد بن ابی عمیر _ و اسم ابی عمیر زیاد _ و کان من اوثق الناس عند الخاصه و العامه، و انسکهم نسکا،

ص: 176


1- الفهرست، طوسی، صص 266، ش 591.
2- رجال کشی، صص 591 - 590، ح 1105 و 1103؛ تنقیح المقال، مامقانی، ج 2، ص 62.
3- همان.

و اورعهم و اعبدهم...(1)». به راستی چه وجاهتی! شیخ چه کسی را به غیر از محمد بن ابی عمیر با این الفاظ ستوده است. او موثق ترین افراد زمانش بود. شیعه و سنی او را می ستودند و مقبول هر دو گروه بود. در محراب عبادت عابدترین مردم و در میدان پارسایی پرهیزکارترین مردم زمانش و محبوب امامان معصوم علیهم السلام بود.

علامه حلی نیز در رجالش او را چون شیخ طوسی و نجاشی مدح کرده است(2). سایر علمای رجال و تراجم نیز ابن ابی عمیر را با عناوین بلندی ستوده اند(3).

عجبا، پارچه فروشی «بیاع السابری» بر افقی از مکانت و وثاقت می درخشد که مراسیل او چون مسانید باشد و در محراب عبادت و پرهیزکاری لباس اورع و اعبد به او بپوشاند و سجده شکر او از صبح تا ظهر ادامه یابد(4). و بر بلندای فضل و علم فقه، او را با عناوینی چون افضل، اعلم و اصلح بستایند.

به راستی او معلم اخلاق و مشعل دار بزرگ هدایت و ستیغ برافراشته حق و فضیلت، و نمونه والای مکتب جعفری بود.

این فقیه حدیثی از بنیانگزاران مکتب حدیثی _ کلامی بغداد است. مکتبی که در شهری تأسیس شد که از همان آغاز تأسیس، فرهنگ ریاست و سیاست در تار و پود آن جاری بود.

منصور، این شهر را بنا کرد و پایتخت خود را از کوفه به آنجا منتقل کرد تا پرچم مخالفت خود را با آل علی علیهم السلام به خصوص بنی الحسن برافرازد. دوستان اهل بیت علیهم السلام این پیام را دریافتند و از این رو، گروه هایی از شیعیان

ص: 177


1- الفهرست، شیخ طوسی، صص 266 - 265، ش 591.
2- رجال علامه حلی خلاصة الاقوال باب محمد، صص 141 - 140، ش 17.
3- ر.ک: رجال کشی، صص 592 - 590؛ رجال ابن داود، ص 287، ش1250؛ تنقیح المقال، علامه مامقانی، ج 2، صص64-61؛ معجم رجال الحدیث، ج 14، صص 294 - 279، ش 10018.
4- رجال کشی، ص 592، ح 1106؛ معجم رجال الحدیث، ج 14، ص 283.

راهی این شهر شدند و در آنجا سکنی گزیدند. مهاجران شیعه از کوفه به بغداد آمدند تا کوثر ولای علی علیه السلام را همراه با دانش مکتب آن حضرت در آن شهر جاری سازند و آن سرزمین نیز از زلال حدیث مکتب کوفه سیراب گردد. شاگردان امام باقر و صادق علیهماالسلام بدانجا رفتند تا در مرکزیت جهان اسلام حضور فرهنگی خود را ابراز، و از مزایای علمی، فرهنگی، سیاسی، اجتماعی پایتخت حکومت برخوردار شوند و در نشر فرهنگ مکتب شیعی تلاش کنند.

از سوی دیگر، با نفوذ در ارکان سیاست، به دین و دوستان گرفتار خود کمک کنند. از این روست که می توان محدثان و فقهای حوزه بغداد را چهره هایی استثنایی دانست. یکی از آنان، فضل بن سلیمان است که در زمان منصور و مهدی، دیوان دولتی را اداره می کرد و حساب خراج و مالیات حکومت بر عهده او بود(1).

چهره دیگر حدیثی _ سیاسی این حوزه، علی بن یقطین است که تا مقام وزارت پیش رفت و جز چهار سال پایان عمر این مقام را عهده دار بود. در پایان عمر به زندان افتاد و مدت چهار سال در زندان هارون بود و در سال 182 ق وفات کرد(2).

نقطه عطف در روند تکاملی این حوزه، حضور حضرت امام کاظم و امام جواد علیهماالسلام در آن جا بود. به پاس حضور امام کاظم علیه السلام چهره هایی از اصحاب آن بزرگوار به بغداد آمدند و افرادی چون محمد بن ابن عمیر، عبدالرحمن بن حجاج، سعید بن جناح، سندی بن ربیع، عیسی بن سری، فضل بن یونس، یونس بن عبدالرحمن، یحیی بن حجاج کوفی، قاسم بن محمد جوهری، نضر بن سوید، یعقوب بن یزید و هشام بن حکم منظومه پر نوری را آفریدند که در این جمع محمد بن ابن عمیر که بغدادی الاصل و المقام بود فروزندگی خاصی داشت(3).

ص: 178


1- رجال نجاشی، ص 306، ش 837.
2- همان، ص 273، ش 715.
3- رجال نجاشی، ص 326، ش 887.

این فقها، اساس مکتب حدیثی _ عقلانی بغداد را نهادند(1). حوزه ای که بالنده به پیش رفت و بر محور حدیث و عقل و کلام به حرکت خود استمرار بخشید و در حل مشکلاتی که فرا روی جامعه شیعه قرار می گرفت توانا بود.

بعد از شهادت حضرت امام رضا علیه السلام چون امام جواد علیه السلام هفت ساله بود _ و یک کودک هفت ساله می باید جانشین امام رضا علیه السلام باشد _ برای بعضی از شیعیان، این سؤال مطرح شد که آیا او می تواند وصی و جانشین امام هشتم علیه السلام بوده باشد؟

مسعودی در این رابطه چنین می نگارد: «پس از شهادت امام رضا علیه السلام فقها و محدثان شیعه، در خانه عبدالرحمن بن حجاج اجتماع کردند و درباره موضوع پیش آمده سن امام جواد علیه السلام به گفتگو پرداختند. در این جمع چهره هایی همانند: «صفوان بن یحیی، محمد بن حکیم، ریان بن صلت و یونس بن عبدالرحمن» وجود داشتند. پس از بحث ها، سرانجام تصمیم گرفتند تاکاروانی علمی _ فقهی از بزرگان علمای شیعه به مدینه رود و از نزدیک با آن حضرت ملاقات نماید. هشتاد نفر از بزرگان شیعه راهی مدینه شدند و ضمن دیدار با آن حضرت به امامت آن حضرت یقین حاصل کردند(2) و مشکل کودکی آن حضرت حل گردید. به گونه ای که چنین شبهه ای به طور کلی از میان رفت، لذا چون امام علی النقی علیه السلام در سن هشت سالگی به امامت رسید؛ هیچ یک از شیعیان اعتراض نکردند. همچنین امامت حضرت امام زمان عجل الله تعالی فرجه با وجود سن پنج یا شش سال، بدون هیچ تردیدی پذیرفته شد.

حضور امام هادی و امام حسن عسکری علیهماالسلام در سامرا نیز بر بالندگی حوزه حدیثی _ کلامی بغداد افزود و این حوزه را آماده دوران سخت و استثنایی عصر سفارت نمود. از این رو در عصر غیبت صغری حوزه عقلانی بغداد در مرکزیت جهان تشیع قرار گرفت و جایگاه رفیع نیابت خاص و مقام

ص: 179


1- پژوهشی در تاریخ حدیث شیعه، مجید معارف، ص 371.
2- اثبات الوصیة، مسعودی، ص 215.

سفارت عظمی این حوزه بود و با سرپنجه تدبیر، علم و ایمان، مشکلات جامعه شیعی را حل می کرد.

اوج درخشش این حوزه قرن پنجم هجری است که مرکز مرجعیت و زعامت جهان تشیع به شمار می آمد و شخصیتی کم نظیر چون ابو عبدالله محمد بن محمد بن نعمان، معروف به شیخ مفید چون آفتابی بر افق این مکتب بدرخشید، و فروغش تاریخ فرهنگی تشیع را در نوردید. شخصیتی که بدون تردید در علم کلام اسلامی و تفکرات اعتقادی کم تر کسی به پای او می رسد و قدرت عقلانی این متفکر و نابغه عظیم، هنوز هم چون خورشیدی نورانی می درخشد.

نظریه مکتب کلامی بغداد در عصر زعامت این مرزبان اسلام از پنج جنبه قابل بررسی است:

1. رد آرای متکلمان مخالف و مقابله با آنها؛

2. نقد عقلی نظریات عالمان موافق؛

3. تهذیب و تنظیم علوم اسلامی؛

4. تنوع و بسیاری آثار و نوشته ها در مسائل گوناگون علمی و استدلالی؛

5. تأکید شدید بر مسأله رهبری و فلسفه سیاسی در اسلام(1).

به هر روی ابن ابی عمیرها بنای این خانه علم و اندیشه و ایمان را نهادند و کوکبی پر فروغ چون شیخ مفید بر بام آن، فروزان شد.

الف. آثار و تألیفات محمد بن ابی عمیر

با توجه به این که احادیث ائمه علیهم السلام همراه با قرآن، دو منبع و چشمه زلال معارف و احکام اسلامند و از سوی دیگر، با حفظ و کتابت احادیث و روایات ماندگار و جاودانه می گشتند، از این رو ائمه علیهم السلام اصحاب و شاگردان خود را به حفظ روایات و نوشتن احادیث تشویق می کردند و اصحاب برای رسیدن به این هدف تلاش فراوان کردند. در آغاز سینه راویان چون

ص: 180


1- خروش دجله، محمد رضا حکیمی، ص 34.

صندوقچه ای، درر اخبار را در خود جای داده بود.

بعضی از اصحاب دهها هزار روایت را حفظ کرده، در حافظه خود نگاهداری می کردند.

جابر بن یزید جعفی می گوید: «از حضرت امام محمد باقر علیه السلام هفتاد هزار حدیث آموختم که آنان را برای احدی نقل نکرده ام و نخواهم گفت.

روزی به حضرت باقر علیه السلام عرض کردم فدایت شوم، امانت بزرگی بر دوش من است چون این احادیث اسرار شماست و نمی توانم به مردم بگویم و باشد که چون آتشفشانی در سینه ام فوران کند و مرا حالتی شبیه جنون دست دهد. امام باقر علیه السلام فرمود: هر گاه چنین شد به بیابان برو و گودالی حفر کن، آنگاه سر خود را در آن قرار ده و بگو حدیث کرد مرا محمد بن علی به چنین و چنان»(1).

محمد بن مسلم نیز که از بزرگان اصحاب امام باقر و امام صادق علیه السلام محسوب می گردد و از جمله حواریون ایشان بود می گوید: «سی هزار حدیث از امام باقر علیه السلام و شانزده هزار از حضرت امام صادق علیه السلام فرا گرفتم. این روند حفظ احادیث، به همین صورت بود تا آنجا که از ابن عقده حافظ متوفای 333 نقل شده که: «صد و بیست هزار حدیث با سند در حفظ دارم و آن چه را که سندش در خاطرم نیست و با آن بحث و مذاکره می کنم و به پرسش ها پاسخ می دهم سیصد هزار حدیث است»(2).

حفظ احادیث، فرهنگ عمومی اصحاب بود و هر صحابی در حد توان، به حفظ احادیث می پرداخت؛ ولی چون حافظه انسان آسیب پذیر است امامان معصوم علیهم السلام اصحاب خود را به نوشتن احادیث تشویق کردند.

ب. محمد بن ابی عمیر و کتابت حدیث

ابو بصیر می گوید از امام صادق علیه السلام شنیدم که فرمود: «اُکْتُبوا فإنَّکم لا

ص: 181


1- رجال کشی، ص 194، ح 343.
2- لوامع صاحب قرانی، ج 1، ص 186.

تحفُظوُنَ حتی تکتُبوُا»(1). در حدیث دیگر حسین حمسی می گوید، امام صادق علیه السلام به من فرمود: «القلب یتکل علی الکتابه»(2). مفضل نیز می گوید امام صادق علیه السلام به من فرمود: «اکتب و بث علمک فی اخوانک...(3)؛ احادیث و سخنان ما را بنگارید و میان برادرانتان منتشر سازید که پس از مرگ به فرزندانتان خواهد رسید. به زودی مردم را فتنه و آشوبی فرا خواهد گرفت که در آن هنگام جز با کتاب های خود، انس نخواهند داشت.

این سفارش ها انگیزه کتابت حدیث شد و اصحاب با تمام توان به ثبت و ضبط اخبار روی آوردند.

محمد بن ابی عمیر نیز همین روش را در پیش گرفت. گذشته ازاین که روح دریایی اش مملو از درر اخبار و صندوقچه سینه اش، مخزن اسرار آل رسول صلی الله علیه و آله گردید؛ به ثبت و ضبط و کتابت احادیثی که از محضر امام کاظم و رضا و جواد علیهم السلام (4) و نیز مشایخ خود آموخته بود پرداخت و کتاب هایی را در این رابطه تألیف کرد.

نجاشی درباره اش می گوید: و قد صنّف کتبا کثیره(5)؛ او کتاب های بسیاری را بنگاشت. احمد بن محمد بن خالد برقی برای او 94 کتاب نگاشته که از آن جمله، کتاب «مغازی» است(6). آنگاه نجاشی این کتاب ها را برای او ذکر می کند: «کتاب البداء، کتاب الاحتجاج فی الامامة، کتاب الحج، کتاب فضائل الحج، کتاب المتعة، کتاب الاستطاعة، کتاب الملاحم، کتاب یوم و لیله، کتاب الصلاة، کتاب مناسک الحج، کتاب الصیام، کتاب اختلاف النکاح، کتاب الطلاق، کتاب الرضاع.

ص: 182


1- اصول کافی، ج 1، ص 52، ح 9 کتاب فضل العلم.
2- همان، ح 8.
3- همان، ح 11.
4- رجال نجاشی، ص 326، ش 887؛ فهرست، شیخ طوسی، ص 266، ش 591؛ معجم رجال الحدیث، ج 14، صص 294 - 279.
5- رجال نجاشی، ص 326، ش 887.
6- همان، ص 327.

فاما نوادره فهی کثیره(1). این مجموعه گران سنگ را ابراهیم بن هاشم از او روایت می کند.

شیخ طوسی در فهرست نیز می نگارد: «و روی عنه احمد بن محمد بن عیسی کتب مأة رجل من رجال ابی عبد الله علیه السلام، و له مصنفات کثیره...(2)؛ احمد بن بن محمد بن عیسی، که یکی از شاگردان ابن ابی عمیر است کتب صد نفر از اصحاب امام صادق علیه السلام را از او روایت می کند و برای او کتاب های بسیاری است. ابن بطه 94 کتاب برای او می شمارد که از آن جمله، کتاب نوادر کبیر است. این مجموعه گران سنگ از طریق علی بن ابراهیم از پدر بزرگوارش به ما رسیده است(3). ولی افسوس هنگامی که این فقیه مجاهد، به پاس حفظ اسرار مکتب اهل بیت علیهم السلام و افشا نکردن اسامی شیعیان عراق، مورد غضب هارون قرار گرفت و او را به زندان افکندند و مدت چهار سال در زندان بود؛ خواهرش این گنجینه روایی را در غرفه ای دفن کرد و این کتاب ها از بین رفت. بعضی نیز گفته اند که کتاب ها را در اطاقی پنهان کرد و باران بر آن جاری شد و آن مجموعه نابود شد(4).

ولی حافظه مورد اعتماد او توانست قسمتی از آن مجموعه را برای ما به یادگار گذارد و مراسیل او مورد توجه فقهای شیعه قرار گیرد.

2. صفوان بن یحیی

استاد بزرگ ابراهیم بن هاشم، فقیه پارسا و محدث جلیل، صفوان بن یحیی است. پدرش یحیی ازاصحاب امام صادق علیه السلام است و خود از اصحاب امام رضا و امام جواد علیهماالسلام است(5) و در نزد این دو امام همام مقامی

ص: 183


1- همان.
2- فهرست، شیخ طوسی، ص 266، ش 591.
3- همان.
4- معجم رجال الحدیث، ج 14، ص 283 - 282.
5- فهرست، شیخ طوسی، ص 171، ش 364.

بسیار ارجمند داشت. امام جواد علیه السلام برای او طلب رحمت کرده و در شأن او فرمود: «صفوان از حزب پدران من است و کسی که از حزب ما باشد خداوند او را وارد بهشت می کند»(1).

و در خبر دیگر امام جواد علیه السلام می فرماید: «رضی الله عنهما برضای عنهما فما خالفانی قط...(2)؛ خداوند از محمد بن سنان و صفوان بن یحیی خشنود است به پاس خشنودی من از آن دو، هرگز این دو نفر با من مخالفت نکردند. و نیز در خبری دیگر فرمود: «جزی الله صفوان بن یحیی و... عنی خیرا فقد وفوا لی(3)؛ خداوند پاداش خیر به آنان بدهد از سوی من، آنان به من وفا کردند.

امام هشتم صفوان را به خصال محموده و پارسایی و بی میلی به دنیا ستود و فرمود: «لکن صفوان لا یحب الریاسة(4)؛ صفوان طالب ریاست و دنیاطلبی نبود».

اگر چه سال تولدش معلوم نیست، ولی وفات آن بزرگوار در سال 210 در شهر مدینه اتفاق افتاد. طبق دستور امام جواد علیه السلام او را حنوط و کفن کردند و اسماعیل بن موسی بر آن نماز خواند و به خاک سپرده شد(5).

کشی او را از زمره اصحاب امام کاظم علیه السلام ذکر می کند ولی روایتی بدون واسطه از آن حضرت نقل نمی کند. به هر روی، او از اصحاب اجماع بوده(6) و علمای رجال، ساحتش را ارج نهاده اند و نیز از زمره مشایخ ثقات است.

نجاشی او را این گونه می ستاید: «صفوان بن یحیی ابو عبد الله البجلی یباع السابری کوفی ثقة ثقة عین...»(7). در نزد شیخ طوسی نیز بر افق بلند وثاقت می درخشد، آن جا که می گوید: او موثق ترین افراد زمانش بود: «اوثق

ص: 184


1- رجال کشی، ص 502، ح 962؛ رجال نجاشی، ص 197، ش 524.
2- همان، ح 964.
3- همان، ح 964.
4- رجال کشی، ص 503، ح 966.
5- رجال کشی، ص 502، ح 962.
6- رجال کشی، ص 556، ح 1050.
7- همان، ص 197.

اهل زمانه عند اهل الحدیث»(1). صفوان پارسایی بزرگ و در محراب عبادت، سر آمد مردم زمانش بود. نجاشی می گوید: «و کان من الورع و العبادة علی ما لم یکن علیه احد من طبقتة»(2).

آن بزرگوار، مزین به اخلاق و آداب اسلامی بود، به عهد خود وفا می کرد و در امانتداری بی مانند بود. او با دو دوستش عبد الله بن جندب و علی بن نعمان در مسجد الحرام عهدی بستند که هر یک زودتر از دنیا برود، آن دیگری تا زنده است برای او نماز بخواند و روزه بگیرد و زکات بپردازد. آن دو از دنیا رفتند و صفوان باقی ماند، از این رو او در هر شبانه روز 150 رکعت نماز می خواند و در هر سال سه ماه روزه می گرفت و سه مرتبه زکات مالش را می پرداخت(3).

همچنین در شأن او نگاشته اند که شتری را کرایه کرده بود تا از مکه به خانه خود در کوفه باز گردد. شخصی از آشنایان، دو دینار به او داد تا آن را به اهل و عیال او در کوفه برساند، صفوان گفت این شتر را کرایه کرده ام و آن زمان این دو دینار همراه من نبود. برای بردن این دو دینار با این مرکب، باید از مالک آن اجازه بگیرم!(4)

انفاس قدسی ائمه هدی علیهم السلام چنین انسان هایی را تربیت می کرد و کیمای حضور ملکوتی آن ذوات مقدس، این گونه مس وجود انسان ها را به طلای ناب تبدیل می ساخت. افرادی که هنوز مشعل وجودشان تابناک و بر منهج پویندگان راه حقیقت نور می افشاند.

صفوان از اصحاب امام رضا و امام جواد علیهماالسلام است و از محضر آن دو بزرگوار کسب حدیث کرد. گذشته از کسب فیض از محضر این دو امام همام از چهل نفر از اصحاب امام صادق علیه السلام نیز کسب حدیث و نقل حدیث نمود3.

ص: 185


1- فهرست، شیخ طوسی، ص 171.
2- نجاشی، ص 197، ش 524.
3- همان.
4- همان.

آثار و تألیفات او

سینه این محدث جلیل القدر و فقیه اندیشمند، صندوقچه ای از درر اخبار و احادیث بود. او آن چه را از محضر امام رضا و امام جواد علیهماالسلام و نیز اساتید حدیث خود آموخته بود در سینه داشت. افزون بر حفظ احادیث، به ثبت و کتابت احادیث همت گماشت و دهها کتاب تألیف و شاگردان بزرگواری را تربیت نمود.

نجاشی در این رابطه چنین می نگارد: و صنف ثلاثین کتابا کما ذکر اصحابنا...

آن گونه که اصحاب ما ذکر کرده اند اوسی کتاب تألیف کرد، از آن جمله: «کتاب الوضوء، کتاب الصلاة، کتاب الصوم، کتاب الحج، کتاب الزکاة، کتاب النکاح، کتاب الطلاق،کتاب الفرائض، کتاب الوصایا، کتاب الشراء و البیع و کتاب العتق و التدبیر...»(1).

شیخ طوسی نیز قلم او را ستوده و نگاشته اند: «و له کتب کثیره» و آن گاه این کتب را برای او ذکر می کند: «کتاب الشراء و البیع، کتاب التجارات، کتاب المحبة و الوظائف، کتاب الفرائض، کتاب الوصایا، کتاب الاداب و کتاب بشارت المؤمن»(2).

اگر چه کتب فوق، امروزه به صورت کتاب مستقل در دسترس ما نیست ولی مجامع روایی بزرگ ما همانند محاسن، بصائر، کافی، من لا یحضره الفقیه، تهذیب و استبصار و... در بردارنده این کتاب ها هستند.

3. یونس بن عبد الرحمان

اشاره

از جمله اساتید بزرگ ابراهیم، فقیه و محدث جلیل القدر یونس بن عبدالرحمن است. اگر چه نجاشی در این رابطه تردید کرده و مؤلف رجال

ص: 186


1- فهرست، شیخ طوسی، ص 172.
2- فهرست، شیخ طوسی، ص 172، ش 364.

الحدیث نیز تردید او را به جا دانسته است(1)، ولی علمای علم رجال به این تردید توجهی نکرده و ابراهیم را شاگرد یونس دانسته اند(2).

یونس در پایان دولت هشام بن عبد الملک به دنیا آمد(3) و هشام در سال 125 هجری در گذشت. بنابراین تولد یونس را می توان بعد از سال 120 هجری حدس زد و در سال 208 هجری در مدینه وفات کرد. او از بزرگان اصحاب ائمه علیهم السلام و وجیه و با جلالت است. آن بزرگوار به دیدار امام صادق علیه السلام نایل آمد؛ ولی از آن حضرت روایتی نقل نمی کند. همچنین از اصحاب امام کاظم و امام رضا علیهماالسلام به شمار می آید.

الف. سیمای یونس در کلام ائمه علیهم السلام

شخصیت معنوی، علمی، حدیثی یونس در گفتار پیشوایان مکتب تشیع نور باران است.

امام هشتم بارها او را ستوده اند. آن حضرت در پاسخ عبدالعزیز بن مهتدی _ که از بزرگان اصحاب آن حضرت و وکیل او بودند _ از آن حضرت جویا شد، در زمانی که نمی توانم به حضور شما برسم و مسائل دینی ام را سؤال نمایم به چه کسی مراجعه کنم فرمود: «خذ من یونس بن عبد الرحمن(4)؛ عبدالعزیز از یونس معالم دینیت را فراگیر». آن حضرت سه مرتبه بهشت را برای یونس ضمانت نمود(5). و او را سلمان زمان خود دانست(6).

همچنین پیرامون یونس فرمود: «انظروا الی ما ختم الله لیونس قبضه بالمدینه مجاورا لرسول الله»(7).

ص: 187


1- معجم رجال الحدیث، ج 1، ش 332، ص 317.
2- رجال علامه حلی خلاصة الاقوال الباب الرابع، ص 184.
3- رجال کشی، ص 486، ح 920.
4- رجال نجاشی، ج 2، ص 447، ش 1208؛ رجال کشی، ص 483، ح 910.
5- رجال کشی، ص 484، ح 911.
6- همان، ص 485، ح 919.
7- همان، ص 486، ح 921.

امام علیه السلام او را ستود و فرمود چه پایان مبارکی! خداوند روح او را در مجاورت رسول خدا صلی الله علیه و آله قبض نمود.

امام جواد علیه السلام نیز بارها او را ستودند. و در حدیثی فرمودند: ضمانت بهشت یونس، بر ذمه من و پدران بزرگوار من است(1). و چون کتاب یوم و لیله او را به آن حضرت تحویل دادند از ابتدا تا پایان کتاب را ورق می زد و می فرمود: «رحم الله یونس، رحم الله یونس»(2). در حدیثی دیگر فرمود: «رحمه الله فانّه کان علی ما نحب»(3) و نیز فرمود: «... رحم الله یونس نعم العبد کان لله عز و جل»(4) و در حدیثی او را ستود و فرمود: «رحمه الله»(5).

امام هادی علیه السلام نیز یونس را مدح نمود و چون کتاب «یوم و لیله» یونس را به آن حضرت دادند، امام علیه السلام نظری به آن افکند و کتاب را ورق زد و سپس فرمود: «هذا دینی و دین آبائی و هو الحق کله(6)؛ آنچه در این کتاب آمده دین من و پدران من است و تمام آن حق است.

امام حسن عسکری علیه السلام نیز یونس را ستوده و چون آن کتاب را به حضورش تقدیم کردند فرمود: «اعطاه الله بکل حرف نورا یوم القیامه(7)؛ خداوند روز قیامت در مقابل هر حرفی از این کتاب پرتو نوری به او عطا خواهد کرد.

باری، مجموعه ای از روایات صحیح، شخصیت معنوی و علمی یونس را ستوده و نور باران ساخته و افقهای روشنی از ملکوت معنویت این صحابی بزرگ را فراروی پویندگان مکتب حق نهاده. البته روایات ضعیفی نیز در سرزنش و نکوهش او رسیده است(8).

ص: 188


1- همان، ص 484، ح 912.
2- همان، ح 913.
3- همان، ص 486، ح 922.
4- همان، ص 488، ح 925.
5- همان، ص 486، ح 923.
6- همان، ص 485، ح 915؛ معجم رجال الحدیث، ج 20، ص 201.
7- معجم الرجال الحدیث، ج 20، ص 201.
8- همان، صص 213 - 209؛ اعیان الشیعه، ج، صص 330 - 329.

رجالیون و شرح حال نگاران شیعی نیز به پیروی از این روایات، یونس را با جلالت تمام ستوده اند. نجاشی پیرامونش می نگارد: «کان وجها فی اصحابنا متقدما عظیم المنزله»(1).

کشی نیز او را از اصحاب اجماع دانسته و نگاشته: «... و منهم یونس بن عبدالرحمن»(2). شیخ در رجالش او را از اصحاب امام رضا علیه السلام می شمارد(3). در فهرست نیز همانند نجاشی او را می ستاید و آن گاه با جمله ای اوج عظمت یونس را به نمایش می گذارد و چنین می نگارد: «و هو احد الاربعة الذین یقال فیهم انتهی الیهم علم الانبیاء و هم سلمان الفارسی و جابر و السید و یونس بن عبد الرحمن»(4).

برقی در رجال خود او را از زمره اصحاب امام کاظم ذکر می کند(5).

و نیز ابن داود با عبارت «و هو عندی ثقه» وثاقت او را می ستاید(6).

علامه در خلاصة نیز با جلالت تمام یونس را ستوده و در علم و پارسایی او را سر آمد زمان دانسته و از ثبات قدم او در منهج امامت و مخالفت او با واقفیه یاد نموده است(7).

باری، فروغ معنویت یونس چشم افروز است. در مقام عبادت کم نظیر بود. او را سلمان زمان خود گفته اند، در مقام فقه او را افقه زمان خود دانسته اند و پنجاه و یک مرتبه به حج مشرف شد(8).

در دفاع از مقام امامت با تمام توان کوشید و به مبارزه با واقفیه پرداخت.

ص: 189


1- رجال نجاشی، ج 2، ص 446، ش 1208.
2- رجال کشی، ص 556، ح 1050.
3- رجال الطوسی، ص 394.
4- رجال کشی، ص 485، ح 917؛ فهرست، شیخ طوسی، ص 367، ش 803؛ رجال ابن داود، ص 38، ش 1708.
5- رجال برقی، ص 49.
6- رجال ابن داود، ص 528، ش 550.
7- رجال العلامه حلی خلاصة الاقوال ص 184.
8- رجال کشی، ص 485، ش 917.

با آنکه مال فراوان به او می دادند تا از طریق مخالفت منصرف گردد، ولی او همچنان یار دیرین و وفادار امام هشتم علیه السلام بود. البته او به پاس اجتهاد بر اساس قرآن و سنت و اصول متلقاة از ائمه علیهم السلام نزد قمیون بد نام بود(1).

ممکن است دلیل مخالفت قمیون با یونس آن باشد که چون او با عقیده واقفیه و زنده بودن امام کاظم علیه السلام _ بعد از رحلت آن حضرت _ به مبارزه پرداخت و این مبارزه می طلبید که گاهی در تعریف و تبیین امام علیه السلام اوصافی نظیر سایر مردم را مطرح سازد و این موضوع خوشایند قمیون نبود.

شواهدی نیز این حدس را تأیید می کند. همانند روایتی که مسعودی در اثبات الوصیة می نگارد: «که پس از شهادت امام رضا علیه السلام ریان بن صلت، صفوان بن یحیی، محمد بن حکیم، یونس بن عبدالرحمن و گروهی از بزرگان شیعه در خانه عبدالرحمان بن حجاج در برکه زلول بغداد اجتماع کردند و در وفات امام رضا علیه السلام می گریستند. در این موقعیت یونس بن عبد الرحمن گفت گریه را رها کنید. اکنون ولی امر چه کسی می باشد. تا این کودک بالغ گردد. در این هنگام ریان بن صلت از جا برخاست و گلوی او را گرفت و او را کتک زد و گفت: ان کان امره من الله تعالی فلو إنّه ابن یوم واحد، کان بمنزلة ابن مأة سنة و ان لم یکن من عند الله فلو عمره الف سنة فهو کواحد الناس(2)».

بدون تردید شأن یونس، اجل از این گونه اندیشه هاست و ممکن است برای فتح باب و بحث راجع به این مسأله و نهادینه کردن این فرهنگ، یونس چنین گفتاری را به زبان جاری کرد ولی به هر روی گاهی بعضی از مبارزات عوارض و پیامدهایی را به همراه دارد.

شاید دلیلی که علامه مجلسی پیرامون ناخشنود بودن محدثین قمی از یونس نگاشته است مناسب تر باشد و آن، اجتهاد و استنباطات یونس بن عبد الرحمان است. او از افق بلندی سخن می گفت که فهم سخنان او بر دیگران مشکل بود. در خبری امام موسی کاظم علیه السلام به یونس فرمود: «ارفق

ص: 190


1- رجال ابن داود، ص 528، ش 550.
2- اثبات الوصیة، ص 213.

بهم فانّ کلامک یدق علیهم(1)؛ یونس با آنان مدارا کن که سخن تو بر آنان دقیق و کوبنده است.

به هر روی، از کوهسار معنویت یونس چشمه های فقه، حدیث، کلام و معارف اسلامی جاری بود. او فقیه پاک سرشتی بود که سلمان زمانش می خواندند و پاداش آثار گران سنگش، نور در عرصه قیامت بود و امام جواد علیه السلام برای او طلب رحمت کرد(2).

او افقه زمان خود بود(3) و اعتقادات پاکی داشت(4) و منهجش محبوب پیشوایان دین بود(5). و به قولی در محراب بندگی خدا خوش درخشید(6).

ب. پیرایه ها و تهمت ها

با وجود آن همه مجد و عظمت یونس بن عبد الرحمن، مخالفان به او اندیشه های ناروایی نسبت داده اند.

بعضی از علمای اهل سنت نظیر بغدادی پیرامون او چنین نگاشته اند: «و افرط یونس هذا فی باب التشبیه فزعم الله عز وجل یحمله حملة عرشه و هو اقوی منهم....(7)؛ یونس از مشبهه افراطی است و گمان می کرد که خداوند بر عرش نشسته و حمله عرش او را حمل می کنند». شهرستانی نیز مطلبی همانند او نگاشته و می گوید: «زعم أنّ الملائکة تحمل العرش و العرش یحمل الرّب... و هو من مشبهة الشیعه»(8).

این پیرایه هایی است که بعضی از علمای اهل سنت به او نسبت داده اند.

ص: 191


1- اعیان الشیعه، ج 10، ص 328.
2- رجال کشی، ص 484، ح 913.
3- همان، ح 914.
4- همان ،ص 485، ح 915 و 917.
5- همان ،ص 486، ح 925.
6- همان، ص 488.
7- الفرق بین الفرق، عبد القاهر بغدادی، ص 76.
8- الملل و النحل، محمد بن عبدالکریم شهرستانی، ج 1 ،ص 316.

آنان یونس را از مشبهه دانسته، می پنداشتند که او خدای را چون شاهانی پنداشته که بر عرش و کرسی خود نشسته و تدبیر امور می نماید و عرش او بر دوش فرشتگان است، آن گونه که ارابه شاهان را عده ای بر دوش می گرفتند.

بعضی از اصحاب ائمه علیهم السلام نیز اندیشه های نادرستی به او نسبت داده اند؛ مثلاً او را منکر آفرینش بهشت و جهنم می دانستند(1). برخی نیز اندیشه های ناروای دیگری

را به یونس نسبت داده اند و او را زندیق خوانده و متمرد از فرمان امام علیه السلام و مورد نفرین ایشان دانسته اند(2).

بررسی ها نشان می دهد که این روایات ضعیف است و با وجود آن همه روایت صحیح در مدح و ثنای یونس، به این روایات نباید نگاهی کرد.

هر گاه که یونس از نیش زبان یاران می رنجید و گلایه آنان را به امام هشتم علیه السلام می برد. امام علیه السلام از او دلجویی می کرد و می فرمود: «دارهم فان عقولهم لا تبلغ»(3) یونس با آنان مدارا کن اندیشه آنان بر افق تابان فکر تو نمی رسد و یا می فرمود: «و ما یضرک أن یکو فی یدک لؤلؤة یقول الناس هی حصاة، و ما کان ینفعک ان یکون فی یدک حصاة فیقول الناس لؤلؤة(4)؛ یونس! سخنان دیگران چه زیانی است تو را؟ اگر در دست تو دری باشد و مردم بگویند سنگ ریزه است آیا به تو زیانی می رسد و اگر در میان دست تو سنگ ریزه باشد و بگویند دُر است آیا دُر خواهد بود؟ پس چه باکی از ملامت دیگران داری. سخن دیگران که بیانگر هویت و شخصیت تو نیست. باری، از کوهسار معنویت یونس چشمه های دانش و اندیشه، جاری بود و در پرتو تعالیم و آموزه های ائمه علیهم السلام به دُرّی بی همتا تبدیل شده بود.

تهمت های دوست و دشمن مخالف و مؤمن هر چه که باشد از فروغ معنویت او نمی کاهد و سیمای او را دگرگون نخواهد ساخت و آفاق اندیشه های او روشن و فروزنده خواهد بود.

ص: 192


1- رجال کشی، ص 491، ح 937 و 940.
2- همان، ص 492، ح 942، ص 493، ح 944، ص 496، ح 952 و..
3- همان، ص 488، ح 929.
4- همان، ح 928.
یونس و یگانه ستایی او

مجموعه روایات باقی مانده از آن فقیه محدث _ که نام یونس بن عبدالرحمن در اسناد آن آمده است _ حدود 263 روایت است(1) که از این مجموعه هفده روایت آن را شیخ صدوق در کتاب «التوحید» نقل می کند که آفاق کلامی آن محدث جلیل را روشن و پیرایه تجسیم و تشبیه را از دامان او می زداید و اوج تابش یگانه ستایی او را به نمایش می گذارد.

در حدیثی از امام باقر چنین آمده: قال سألت ابا جعفر علیه السلام عن شی ء من التوحید فقال انّ الله تبارکت اسماؤه التی یدعی بها و تعالی فی علو کنهه، و احد توحد بالتوحید فی علو توحیده ثم اجراه علی خلقه فهو احد صمد قدوس، یعبده کل شی و یصمد الیه کل شی...(2).

در حدیثی دیگر از امام موسی بن جعفر علیهماالسلام چنین آمده: «فقال ان الله عز و جل لا یشبهه شی ء»(3). در سند حدیثی در تبیین مفهوم صمد، نام یونس می درخشد که امام کاظم علیه السلام صمد را چنین تعریف می نماید: «الصمد الذی لا جوف له»(4).

در حدیثی دیگر که بیانگر علت معراج رسول خدا صلی الله علیه و آله است چنین آمده: «ان الله تبارک و تعالی لا یوصف بمکان و لا یجری علیه زمان.... و لیس ذلک علی ما یقول المشبهون، سبحان الله و تعالی عما یشرکون»(5).

نام یونس در حدیثی که مفهوم «سبحان الله» را بیان می کند می درخشد و در جمله ای کوتاه از امام صادق علیه السلام : «أنفة لله عز وجل»(6)تنزیه و تعالی خداوند را از همه مخلوقات بیان می کند.

ص: 193


1- معجم الرجال الحدیث، ج 20، ص 218، ش 13834.
2- کتاب التوحید، شیخ صدوق، باب 10، ص 136، ح 7.
3- همان، باب 6، ص 97، ح 1.
4- همان، باب 4، ص 93، ح 7.
5- همان، باب 28، ص 175، ح 4.
6- همان، باب 45، ص 312، ح 2.

همچنین نام او در حدیث تابناکی که امام صادق علیه السلام در تعریف فطرت بیان می دارد می درخشد. امام صادق علیه السلام می فرماید: «فطرة الله التی فطر الناس علیها» ما تلک الفطرة؟ قال: هی الاسلام، فطرهم الله حین اخذ میثاقهم علی التوحید فقال الست بربکم...»(1).

تابش اوج توحید در حدیثی که یونس در سند آن قرار دارد از امام صادق علیه السلام ذکر شده است. آن جا که حضرت فرمودند: «ما من قبض و لا بسط الا و للّه فیه مشیة و قضاء و ابتلاء»(2).

در بیان مفهوم امر بین الامرین و نفی جبر و تفویض در سند دو روایت نام او می درخشد. امام صادق علیه السلام در یک روایت می فرماید: «من زعم أن الله تبارک و تعالی یأمر بالسوء و الفحشاء فقد کذب علی الله، و من زعم انّ الخیر و الشر بغیر مشیة الله فقد اخرج من سلطانه...»(3).

در حدیثی دیگر از امام محمد باقر و امام جعفر صادق علیهماالسلام چنین روایت می کند که آن دو بزرگوار فرمودند: «انّ الله عز و جل ارحم بخلقه من ان یجبر خلقه علی الذنوب ثم یعذبهم علیها، و الله اعزّ من ان یرید امرا فلا یکون، قال فسئلا علیهما السلام هل بین الجبر و القدر منزلة ثالثه؟ قالا نعم اوسع ممابین السماء و الارض»(4).

همچنین در تفسیر «و هدیناه النجدین»(5) امام صادق علیه السلام فرمود: «نجد الخیر و نجد الشر»(6).

و نیز پیرامون بداء(7)، اثبات حدوث عالم(8) و... احادیثی و جود دارد که نام

ص: 194


1- همان، باب 52، ص 329، ح 3.
2- همان، باب 57، ص 354، ح 2.
3- همان، باب 59، ص 359، ح 2.
4- همان، ح 3.
5- بلد / 8.
6- همان، باب 66، ص 411، ح 5.
7- همان، باب 54، ص 334، ح 7.
8- همان، باب 42، ص 293، ح 4.

یونس در سند آن قرار دارد.

روایاتی که اندیشه های کلامی یونس در آن جلوه گر است، بیانگر این معناست که او در چهارچوبه افکار و اندیشه های کلامی شیعه که مقبول ائمه هدی علیهم السلام بود حرکت می کرد. حال اگر احادیثی باشد که درک آن برای ما مشکل به نظر می رسد و سند آن روایت هم صحیح است، باید در مقابل آن ساکت باشیم. همان گونه که در مقابل ظواهر آیات قرآن باید با تأمل و تدبّر بنگریم. ملاک و میزان در این رابطه، فرموده شیخ صدوق است که فرمودند: «ان الذی دعانی الی تألیف کتابی هذا...؛ آنچه که مرا به تألیف این کتاب واداشت این بود که گروهی از مخالفین را یافتم که بزرگان ما را به تشبیه و جبر متهم می کنند، چون در کتاب های آنان، اخباری می یابند که درک و تفسیر آن را نمی دانند و معانی آن را نمی فهمند و این اخبار را با الفاظ قرآن نمی سنجند، از این رو نزد جاهلان، سیمای مذهب ما را زشت نشان داده، حقیقت منهج ما را می پوشانند(1).

جایگاه رفیع یونس بن عبد الرحمن در آینه روایات فروزنده و تابان است و امامانی چون حضرت امام کاظم و رضا و جواد و هادی و عسکری علیهم السلام او را ستوده اند(2).

برخی از خصال برجسته نیز او را ممتاز ساخته، از جمله این که افزون بر پنجاه حج و عمره به جای آورده است(3).

برنامه روزانه وی چنان بود که هر روز به نزد چهل نفر از برادران دینی خود سرکشی می کرد و سپس به منزل آمده، پس از صرف غذا و انجام نماز، مشغول تصنیف و تألیف کتب می شد. فضل بن شاذان درباره او می گوید: «در اسلام کسی فقیه تر از سلمان نیامده و پس از وی کسی فقیه تر از یونس بن عبد الرحمان نبوده است»(4).

ص: 195


1- التوحید، شیخ صدوق، ص17.
2- ر.ک: رجال کشی، صص 499 - 483؛ اعیان الشیعه، ج 10، صص 330 - 327.
3- همان، ص 485، ح 917.
4- همان، ص 488، ح 929.

کشی می گوید یونس مورد غضب بعضی از قمیون بود و دلیل آن اجتهادات و اندیشه های او بود و نیز نقل بعضی از روایات که درک مفاهیم بلند آن بر دیگران آشکار نبود. ولی امام هشتم علیه السلام به او فرمود: «با آنان مدارا کن چرا که عقل های ایشان قاصر است»(1). در مواردی نیز یونس را در این باره دلداری می داد(2).

کشی نیز پس از نقل برخی روایات مربوط به ذم یونس، آن ها را موجب تعجب قرار داده، غیر قابل قبول می داند و سپس به روایتی اشاره می کند که حاکی از توبه احمد بن محمد بن عیسی اشعری از نقل این گونه روایات است که درباره یونس وارد شده بود(3).

ج. تألیفات

یونس بن عبدالرحمن دارای آثار فراوانی است. می گویند هزار کتاب در رد اهل سنت نگاشت و 30 کتاب را در موضوعات دیگر تألیف نمود(4). بعضی گفته اند دو هزار کتاب در رد مخالفان تألیف کرد(5). نجاشی و شیخ طوسی کتب بسیاری را برای او ثبت کرده اند(6). از جمله آن کتابها: کتاب السهو، کتاب الادب و الدلالة علی الخیر، کتاب الزکاة، کتاب جوامع الاثار، کتاب الشرایع، کتاب الصلاة و کتاب العلل الکبیر است.

یکی از آثار وی کتاب «یوم و لیلة» بوده است که چون آن کتاب بر امام جواد و امام هادی و امام حسن عسکری علیهم السلام عرضه شد آن را تقدیس کردند.

کتاب های او در عرصه های گوناگون کلامی، فقهی، تفسیری و اخلاقی می درخشند؛ کتاب هایی چون الامامه و البداء و المثالب و مجموعه ای از آن

ص: 196


1- همان، ص 488، ح 929.
2- هما، ص 487، ح 924.
3- همان، ص 497، ح 955.
4- رجال کشی، ص 485، ح 917؛ الفوائد الطوسیه، ص 245، فایده 57.
5- اعیان الشیعه، ج 10، ص 327.
6- رجال نجاشی، ج 2، ص 447، ش 1208؛ فهرست، شیخ طوسی، ص 367، ش 803.

دو هزار کتاب که در بیان رد اندیشه های مخالفین نگاشته اند، صبغه کلامی داشتند. در عرصه فقه کتاب هایی چون: کتاب العلل الکبیر، کتاب السهو، کتاب الوضوء، کتاب الصلوة، کتاب اختلاف الحج، کتاب الاحتجاج فی الطلاق، کتاب الفرائض، کتاب الجامع الکبیر فی الفقه، کتاب التجارات، کتاب الحدود و...(1).

4. حماد بن عیسی

از اساتید و مشایخ مشهور ابراهیم بن هاشم حماد بن عیسی است. شرح حال نگاران، او را به وثاقت و اعتماد ستوده و جلالتش را ارج نهاده اند(2). کشی او را از اصحاب اجماع نامیده و مقامش را گرامی داشته است(3). حماد ازکوفه و ساکن بصره بود و تا زمان امام جواد علیه السلام زندگی کرد(4).

ابراهیم بن هاشم از حماد بن عیسی 30 حدیث نقل می کند که در کتاب های روایی ما همچون: تهذیب، استبصار، اختصاص، امالی صدوق، غیبت نعمانی، معانی الاخبار، وسائل و بحار، به یادگار مانده است.

او در نقل حدیث بسیار با احتیاط عمل می کرد و می گفت: «از امام صادق علیه السلام هفتاد حدیث شنیدم ولی چون شک بر من عارض شد فقط بیست حدیث از آن مجموعه را نقل کردم»(5). نام حماد بن عیسی در اسناد روایات بسیاری می درخشد که هزار و سی و شش روایت آن در کتاب های حدیث به ما رسیده است(6).

بعضی از مشایخ حماد عبارتند از: ابان بن عثمان، ابراهیم بن ابی زیاد، ابراهیم بن عثمان، ابراهیم بن عمر، اسحاق بن جریر، اسحاق بن عمار،

ص: 197


1- رجال نجاشی، ص 446، ش 1208؛ الفهرست، شیخ طوسی، ص 366، ش 803.
2- رجال نجاشی، ص 142، ش 370؛ الفهرست، شیخ طوسی، ص 116، ش 253.
3- رجال کشی، ص 375، ح 705.
4- همان، ص 142، ش 370.
5- رجال نجاشی، ص 142، ش 370.
6- معجم الرجال الحدیث، ج 6، ص 230، ش 3962.

اسماعیل بن الحر، بریدة بن ضمرة اللیثی، حریز بن عبد الله، حسین بن المختار، حسین القلانسی، ربعی بن عبد الله ،سلیمان بن خالد، شعیب بن یعقوب، عاصم الکوزی، عبد الرحمان بن ابی عبد الله، عبد الله بن المغیرة، عبد الله بن ابی یعفور، عبد الله جندب، عبد الله بن سنان، عبد الله بن میمون، عبدالمؤمن، عبید بن زرارة، عمر بن اذینه، عمر بن یزید، عمران الحلبی، فضالة بن ایوب، قاسم بن محمد، محمد بن مسعود، محمد بن مسلم، محمد بن میمون، محمد بن یوسف، معاویة بن عمار، معاویة بن وهب، منهال و ناجیه و یحیی بن عمرو بن کلیع و الحلبی و القداح و السمعی(1).

راویان از آن جناب نیز عبارتند از: ابو علی بن راشد، ابن ابی عمیر، ابن فضال، ابن محبوب، احمد بن ابی عبد الله، احمد بن محمد بن ابی نصر، احمد بن محمد بن خالد، احمد بن محمد بن عیسی، اسماعیل بن سهل، حسن بن حسین بن ضریر، حسن بن حسین طبری، حسن بن راشد، حسن بن ظریف، حسین بن سعید، سلیمان بن جعفر الجعفری، سلیمان بن داود، صفوان بن یحیی، عباس بن معروف، عبد الرحمان بن ابی نجران، عبد الله بن صلت، علی بن اسماعیل بن عیسی، علی بن حدید، علی بن الحسن، علی بن سندی، علی بن مهزیار، فضل بن شاذان، محمد بن اسماعیل بن بزیع، محمد بن اسماعیل الزعفرانی و...(2).

شیخ طوسی برای او کتاب «النوادر» و کتاب «الزکوة» و کتاب «الصلوة» را ذکر می نماید.(3) همچنین کتابی را که در آن پند و مواعظ و مفاهیمی از دانش کلام است به او نسبت داده اند(4).

به هر روی جلالت حماد مورد وفاق علمای مکتب تشیع است. برقی نام او را در زمره اصحاب امام صادق و امام کاظم و امام رضا علیهم السلام می نگارد(5).

ص: 198


1- همان، ص 231.
2- همان، صص 232 - 231.
3- فهرست، شیخ طوسی، ص 116، ش 253.
4- معجم الرجال الحدیث، ج 6، ص 225، ش 3962.
5- رجال برقی، صص 53 - 48 - 21.

شیخ در کتاب رجالش با این عنوان او را می ستاید: «حماد بن عیسی الجهنی غریق الجحفه ثقه».

در فهرست نیز پیرامونش می نگارد: حماد بن عیسی ابو محمد الجهنی اصله کوفی بقی الی زمن الرضا علیه السلام، ذهب السیل به فی طریق مکه بالجحفه ثقه مولی»(1).

امام کاظم علیه السلام برای او دعا کرد که خداوند، خانه و زن و فرزند و خادم به او عطا کند و نیز او را به انجام پنجاه حج موفق فرماید(2). این اتفاق افتاد و او پنجاه حج به جا آورد و هنگامی که نوبت حج پنجاه و یکم رسید، می خواست به عزم حج از مدینه خارج شود. امیة بن علی القیسی می گوید: «من و حماد بن عیسی به حضور امام جواد علیه السلام رسیدیم تا با ایشان خداحافظی کنیم. امام علیه السلام فرمود امروز حرکت نکنید و در مدینه بمانید و فردا حرکت کنید. حماد گفت: من خارج می شوم(3).

او از مدینه به قصد زیارت حج خارج شد و چون برای انجام غسل احرام به وادی شجره رسید، سیلی آمد و او غرق شد در حالی که از عمرش نود و اندی گذشته بود. این حادثه در سال 209 هجری اتفاق افتاد(4).

5. احمد بن محمد بن ابی نصر بزنطی

این محدث جلیل القدر از اساتید و مشایخ ابراهیم بن هاشم است و نام او در اسناد 788 روایت می درخشد(5).

شیخ در وصف او چنین می نگارد: «احمد بن ابی نصر مولی السکونی ابو جعفر و قیل ابو علی، المعروف بالبزنطی کوفی ثقه لقی الرضا علیه السلام و کان

ص: 199


1- فهرست، شیخ طوسی، ص 116، ش 253.
2- همان.
3- مخالفت حماد بدان جهت بوده که فرمان امام جواد علیه السلام را ارشادی می دانست.
4- معجم الرجال الحدیث، ج 6، ص 228؛ رجال نجاشی، ص 142، ش 370؛ فهرست شیخ طوسی، ص 116،ش 253؛ رجال ابن داود، ص 132، ش 513.
5- معجم الرجال الحدیث، ج 2، ص 236، ش 800.

عظیم المنزلة عنده»(1). در رجال خود نیز او را از اصحاب امام کاظم و اصحاب امام رضا علیهماالسلام می شمارد(2).

برقی او را به نشان صحابی امام کاظم و امام رضا علیهماالسلام مزین می نماید(3).

شرح حال نگاران او را به وثاقت ستوده و از اصحاب خاص امام رضا علیه السلام دانسته اند. کشی او را از اصحاب اجماع معرفی(4) و روایت می کند که احمد بن ابی نصر چنین گفت: «به اتفاق صفوان بن یحیی و محمد بن سنان و یا عبد الله بن مغیره و یا عبد الله بن جندب به محضر امام رضا علیه السلام شرفیاب شدیم و نزد آن حضرت ساعتی را نشستیم. سپس برخاستیم برویم. حضرت فرمود: «اما انت یا احمد فاجلس فجلستُ»؛ خواستم بروم حضرت فرمود: شما بمان، نزد آن حضرت ماندم و با آن حضرت به گفتگو پرداختم. از حضرت سؤال کردم و پاسخ گرفتم تا این که مقداری طولانی از شب سپری شد. خواستم که از محضرش مرخص شوم حضرت فرمود: «تنصرف او تبیت؟ قلت جعلت فداک ذاک الیک؛ می خواهی برو و می خواهی در همین خانه استراحت کن. عرض کردم هر چه بفرمایی انجام می دهم. اگر بفرمایی برو، می روم و اگر بفرمایی بمان، می مانم. حضرت فرمود: بمان. آنگاه وسائل خواب خویش را برای من آماده کرد و خود برخاست و رفت. از ذوق و شوق به سجده افتادم و سپاس و حمد این نعمت بزرگ و توفیق الهی را به جای آوردم که حجت خدا و وارث علم پیامبران مرا از میان دوستان برگزید و محبوب خود قرار داد.

در سجده شکر بودم که حضرت با پای مبارکش به من اشاره کرد. برخاستم دست مرا گرفت و فرمود: «یا احمد ان امیرالمؤمنین علیه السلام عاد صعصعة بن صوحان فی مرضه...؛ امیرالمؤمنین علیه السلام صعصعة بن صوحان را عیادت کرد. چون از نزد او برخاست به صعصعه گفت: بر برادرانت فخر نفروش به پاس این که از تو عیادت کردم از خدا

ص: 200


1- فهرست، طوسی، ص 36، ش 72.
2- رجال الطوسی، صص 366 - 344.
3- رجال برقی، ص 54.
4- رجال کشی، ص 556، ح 1050؛ معجم الرجال الحدیث، ج 2، ص 234، ش 800.

بترس و آن گاه از نزد او رفت(1)».

در خبری دیگر چنین آمده: «احمد بن محمد بن ابی نصر گفت: حضور امام رضا علیه السلام شرفیاب شدم. مدتی ماندم، خواستم از حضورش بروم حضرت فرمود: بمان. نزد حضرت ماندم. حضرت به کنیز خود دستور داد وسائل استراحت و خواب برایم گسترد. چون وارد خانه شدم به ذهنم خطور کرد به راستی چه کسی به مرتبت و مقام من می رسد؟ در خانه ولی خدا و محل استراحت آن حضرت آرمیده ام امام علیه السلام مرا ندا داد، احمد! امیرالمؤمنین علیه السلام از صعصعة بن صوحان عیادت کرد هنگامی که خواست از نزد او برود گفت: صعصعه: «لا تجعل عیادتی ایاک فخرا علی قومک و تواضع لله یرفعک الله(2)؛ عیادت من از خودت را موجب فخر بر برادرانت قرار ندهی پس برای خداوند تواضع کن، خداوند تو را بالا می برد.

او دارای کتاب ها و آثاری است و شیخ برای او کتاب «الجامع» و کتاب «النوادر» را ثبت کرده است(3). نجاشی علاوه بر آن دو کتاب، کتاب نوادر دومی را نیز به نام او می نگارد(4). این فقیه محدث از مشایخ ثقات بود و در سال 221 وفات کرد(5).

6. عبدالله بن مغیره

یکی دیگر از اساتید بنام ابراهیم بن هاشم عبد الله بن مغیره است. نام او در اسناد 521 روایات می درخشد(6). و همه علمای رجال او را به عظمت ستوده اند.

نجاشی در ترسیم سیمای ملکوتی او چنین می نگارد: «عبدالله بن

ص: 201


1- رجال کشی، ص 587، ح 1099.
2- همان، ص 588، ح 1100.
3- فهرست، شیخ طوسی، ص 36، ش 72.
4- رجال نجاشی، ص 75، ش 180.
5- همان.
6- معجم رجال الحدیث، ج 10، ص 341، ش 7174.

المغیره...کوفی ثقة ثقة لا یعدل به احد من جلالته و دینه و ورعه(1)؛ این صحابی کوفی در وثاقت و جلالت ممتاز زمان خویش و در معرفت دینی و پرهیزکاری بی مانند بود. کشی او را از جمله اصحاب اجماع ذکر می کند(2). برقی، او را از اصحاب امام کاظم و امام رضا علیهماالسلام بر می شمارد(3). شیخ طوسی نیز در کتاب رجال خود او را از اصحاب امام کاظم و امام رضا علیهماالسلام معرفی کرده است(4).

این محدث و فقیه با جلالت پس از شهادت امام کاظم علیه السلام زمانی کوتاه، گرایش به واقفیه داشت، ولی خود چنین می گوید: «در حالی که این شعله شک، روحم را آزار می داد به حج مشرف شدم و چون وارد مکه شدم خلجانی در سینه ام پدید آمد؛ فتعلقت بالملتزم ثم قلت: «اللهم قد علمت طلبتی و ارادتی، فارشدنی الی خیرالادیان» با نیایش در مقام ملتزم 5چنین گفتم: بار خدایا از مقصد و اراده ام آگاهی، مرا به بهترین دین ها هدایت فرما.

پس از این نیایش به درگاه هدایتگر، در روحم این اندیشه پدید آمد که به محضر امام رضا علیه السلام شرفیاب شوم. به مدینه آمدم و به در خانه آن حضرت رفتم. به غلام آن حضرت عرض کردم به آقایت بگو مردی از عراق بر در خانه ایستاده است. در این حال ندای حضرت را شنیدم که فرمود: ادخل یا عبد الله بن المغیره....؛ داخل شو ای عبد الله پسر مغیره. پس داخل شدم. چون به حضور آن جناب شرفیاب شدم فرمود: قد اجاب الله دعوتک و هداک لدینک...؛ خداوند دعایت را مستجاب کرد و تو را به دینی که می خواستی هدایت نمود.

آنگاه گفتم: اشهد انک حجة الله و امینه علی خلقه(5)؛ شهادت و گواهی می دهم که تو حجت خدا و امین و امام او بر خلق می باشی.

ص: 202


1- رجال نجاشی، ص 215، ش 561.
2- رجال کشی، ص 556، ح 1050؛ رجال العلامه الحلی، ص 100، ش 34؛ معجم الرجال الحدیث، ج 10، ص 337، ش 7174.
3- رجال برقی، اصحاب ابی الحسن علیه السلام، ص 53.
4- رجال الطوسی، صص 379 - 355.
5- رجال کشی، ص 594، ح 1110.

آثار و تألیفات او

او دارای آثار و تألیفات فراوانی است. گفته شده سی کتاب نگاشته(1) که از جمله کتاب های او عبارتند از: کتاب الوضوء، کتاب الصلاة، کتاب الزکاة، کتاب الفرائض، کتاب فی اصناف الکلام(2).

7. عبد الله بن جندب

او از اساتید و مشایخ ابراهیم بن هاشم است و از زمره اصحاب امام کاظم و امام رضا علیهماالسلام به شمار می آید(3). برقی او را در شمار اصحاب امام کاظم علیه السلام و امام رضا علیه السلام ذکر می نماید(4). و نام مبارکش در اسناد 35 روایت فروزنده است(5).

او بر ستیغ فضل و فضیلت و پارسایی می درخشد و از وکلا و نمایندگان امام کاظم و امام رضا علیهماالسلام است و نزد آن دو بزرگوار مقامی ارجمند داشت(6).

کشی روایت می کند که عبد الله بن جندب به امام رضا علیه السلام عرض کرد: «الست عنی راضیا؟ قال: ای و الله و رسول الله، و الله عنک راضٍ(7)؛ آیا از من راضی و خشنودی؟ امام فرمود: آری سوگند به خدا و رسول خدا صلی الله علیه و آله خداوند از تو راضی است.

او در محراب نیایش و عبادت بی همتا بود امام هشتم علیه السلام فرمود: «انّ عبد الله بن جندب لمن المخبتین»(8). عشق و محبت به مردم سراسر وجودش را پر

ص: 203


1- رجال نجاشی، ص 215، ش 561.
2- همان.
3- رجال الطوسی، ص 355، ش 20 و ص 379، ش 2.
4- رجال برقی، ص 50، ص 53.
5- معجم الرجال الحدیث، ج 10، ص 149، ش 6768؛ رجال ابن داود، ص 200، ش 832.
6- الغیبه، شیخ طوسی، ص.
7- رجال کشی، ص 585، ح 1096.
8- همان، ص 585، ح 1098.

کرده بود. یونس بن عبد الرحمن می گوید: هنگام بازگشت از عرفه، عبدالله را دیدم. او یکی از شب زنده داران بود. به او گفتم خدا امروز شاهد کوشش و عبادت و نیایش تو بود. عبد الله گفت: و الله الذی لا اله الا هو.... سوگند به خدای بی همتا امروز خداوند از من دعایی که برای خود کرده باشم نشنید، چون از امام رضا علیه السلام شنیدم که می فرمود: «الداعی لاخیه المؤمن بظهر الغیب ینادی من اعناق السماء له بکل واحدة مأة الف؛ آنکه در پنهانی برای برادر مؤمنش دعا کند، از درون و بالای آسمانها در مقابل هر دعایی صد هزار دعا به او می کنند».

من خوش نداشتم که دعایی از خود را که معلوم نیست قبول شود به خود اختصاص دهم و صد هزار دعای مقبول را از دست بدهم(1). در روایتی آمده که امام هشتم علیه السلام به او دعا کرد و برای او طلب رحمت نمود(2).

8. حسن بن محبوب

از اساتید بزرگوار ابراهیم بن هاشم، حسن بن محبوب «السراد» است. او از محدثان جلیل القدر است و نام او در منظومه اصحاب اجماع می درخشد(3).

در سخن دانشمندان علم رجال نام او پر فروغ است. شیخ طوسی او را چنین می ستاید: «الحسن بن محبوب السراد»... کوفی ثقه روی عن ابی الحسن الرضا علیه السلام و روی عن ستین رجلاً من اصحاب ابی عبد الله علیه السلام و کان جلیل القدر، یعد فی الارکان الاربعه فی عصره....

حسن بن محبوب کوفی، از گوهره وثاقت برخوردار و از اصحاب امام هشتم علیه السلام است. او از شصت صحابی امام صادق علیه السلام نقل روایت می کند، بسیار جلیل القدر بوده و یکی از ارکان چهارگانه زمان خود بود(4)».

ص: 204


1- رجال کشی، ص 586، ح 1097.
2- تهذیب، طوسی، جزء 5، باب من الزیادات فی فقه الحج، ح 1483.
3- رجال کشی، ص 556، ح 1050.
4- فهرست، شیخ طوسی، ص 96، ش 203.

شیخ طوسی در رجالش او را از زمره اصحاب امام کاظم و امام رضا علیهماالسلام ذکر می نماید و او را با وصف وثاقت می ستاید(1). برقی نیز او را از اصحاب امام کاظم علیه السلام ذکر می نماید(2). نام او در اسناد هزار و پانصد و هجده روایت می درخشد و از دو امام بزرگوار؛ حضرت امام کاظم و امام رضا علیهماالسلام روایت می کند(3).

جد او در خانه امام علی علیه السلام خدمتگزار بود(4) و آن مهد معنوی و ملکوتی، زمینه تعالی و بالندگی را در خاندان او فراهم ساخته بود. امام رضا علیه السلام در برابر گفته احمد بن ابی نصر که از حسن بن محبوب با لقب الزراد نام برد فرمودند: «لا تقل الزراد بل قل السراد، ان الله تعالی یقول: و قدّر فی السرد»(5).

این محدث جلیل القدر دارای آثار و کتاب های فراوانی است که عبارتند از: «کتاب المشیخه، کتاب الحدود، کتاب الدیات، کتاب الفرائض، کتاب النکاح، کتاب الطلاق، کتاب النوادر، کتاب التفسیر، کتاب العتق، کتاب المزاح»(6). این عالم فقیه در سال 224 و در سن 75 سالگی وفات کرد(7).

9. عبدالرحمن بن حجاج

یکی دیگر از مشایخ و اساتید بزرگ ابراهیم بن هاشم، عبد الرحمن بن حجاج است.

چهره ای که پایه گذار نهضت وکالت بود و در نظام زیرزمینی و سری وکالت «التنظیم السری» امام صادق علیه السلام نقشی اساسی(8) و از سوی آن

ص: 205


1- رجال الطوسی، ص 347 و ص 372.
2- رجال برقی، ص 48.
3- معجم الرجال الحدیث، ج 5، ص 92، ش 3070.
4- رجال کشی، ص 584، ح 1094.
5- همان، ص 585، ح 1095.
6- فهرست، شیخ طوسی، صص 97 - 96، ش 203.
7- همان؛ رجال علامه حلی خلاصة الاقوال ص 37، ش 1.
8- تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، ص 134.

حضرت مقام وکالت و نمایندگی را به عهده داشت. نام او در زمره وکلای ستایش شده می درخشد(1).

برقی او را از جمله اصحاب امام صادق علیه السلام و امام موسی بن جعفر علیهماالسلام معرفی می نماید(2). شیخ نیز او را از اصحاب آن دو امام همام ذکر نموده است(3). او به دیدار امام رضا علیه السلام نیز نائل آمد(4).

نام پر فروغ او در اسناد 510 روایت می درخشد(5) و وثاقت و جلالت او را علمای رجال ستوده اند.

نجاشی در ترسیم سیمای حدیثی او می نگارد: «.... و کان ثقه ثقه، ثبتا وجها»(6).

شیخ طوسی در فهرست و علامه در کتاب رجالش نیز او را به جلالت و وثاقت ستوده اند(7). مفید نیز او را با عنوان «من شیوخ اصحاب ابی عبد الله علیه السلام و خاصته و بطانته وثقاته الفقهاء الصالحین» توصیف و تعریف نموده است(8).

او در نزد ائمه علیهم السلام دارای مقامی ارجمند است. امام صادق علیه السلام شهادت به بهشتی بودن او داد. «شهد له الصادق علیه السلام بالجنة»(9).

در روایتی دیگر چنین آمده که امام صادق علیه السلام به او فرمود: «یا عبد الرحمن کلم اهل المدینه فانی احب أن یری فی رجال الشیعه مثلک(10)؛ عبدالرحمن برای

ص: 206


1- رجال علامه حلی خلاصة الاقوال ص 113؛ الغیبه، شیخ طوسی، ص 348، المحمودون من وکلاء الائمة علیهم السلام.
2- رجال برقی، ص 48.
3- رجال طوسی، ص 353، ش 2.
4- رجال نجاشی، ص 238، ش 630؛ رجال علامه حلی خلاصة الاقوال ص 113، ش 5.
5- معجم رجال الحدیث، ج 9، ص 318، ش 6359.
6- رجال نجاشی، ص 238، ش 630.
7- فهرست، طوسی، ص 180، ش 385؛ رجال علامه حلی خلاصة الاقوال ص 113، ش 5.
8- معجم رجال الحدیث، ج 9، ص 316، ش 6359.
9- فهرست، شیخ طوسی، ص 180، ش 385.
10- رجال کشی، ص 442، ح 830.

مردم مدینه سخن بگو که همانا دوست دارم همانند تو در میان رجال شیعه دیده شود». امام کاظم علیه السلام نیز مقام او را ستوده و فرمودند: «انّه لثقیل علی الفؤاد(1)؛ درک مقام و جلالت او بر قلبها سنگین است(2)».

خانه عبدالرحمن بن حجاج در برکه زلول بغداد، دارالسیاسه شیعیان بود؛ که در مواقع خطیر و بحران های پیش آمده، در آن جا گرد هم آمده، به حل مشکلات می پرداختند.

از جمله حادثه های بزرگ و بی نظیری که پیش آمد این بود که چون امام هشتم علیه السلام به شهادت رسید، امام جواد علیه السلام هفت ساله بود و تا آن روز چنین حادثه ای برای شیعیان رخ نداده بود. مسعودی و مجلسی در این رابطه چنین می نگارند که: «چون علی بن موسی الرضا علیهماالسلام به شهادت رسید، امام جواد علیه السلام هفت ساله بود. از این رو در بغداد و سایر مناطق شیعه نشین اختلاف پدید آمد که آیا کودکی هفت ساله می تواند امام و پیشوای الهی باشد؟ سرانجام عده ای از فقها و محدثان بزرگ شیعی همانند: ریان بن صلت قمی، صفوان بن یحیی کوفی، محمد بن حکیم، یونس بن عبد الرحمن و جمعی دیگر از فقها و محدثان در خانه عبدالرحمن بن حجاج جمع شدند و در شهادت امام رضا علیه السلام می گریستند که ناگاه یونس بن عبدالرحمن گفت: گریه را رها کنید، اکنون ولی و امام زمان ما چه کسی است تا این کودک بالغ گردد. چون ریان بن صلت این سخن را شنید از جا برخاست و گلوی یونس را گرفت و او را کتک زد و گفت: «ان کان امره من الله تعالی فلو انه ابن یوم واحد کان بمنزلة ابن مأة سنة و ان لم یکن من عند الله فلو عمره الف سنة کواحد الناس(3).

از این روایت موقعیت ممتاز سیاسی اجتماعی عبدالرحمن در میان شیعیان روشن می گردد. در حادثه ای اعتقادی _ اجتماعی که اساس مکتب

ص: 207


1- همان، ح 829.
2- معجم رجال الحدیث، ج 9، ص 318، ش 6359.
3- اثبات الوصیة، مسعودی، ص 213؛ بحار الانوار، ج 50، ص 99.

تشیع است و تا آن زمان سابقه نداشته، شیعیان به سوی خانه او می روند و افرادی همچون صفوان بن یحیی و یونس بن عبدالرحمن که هر دو از چهره های اصحاب اجماعند(1) در چنین هنگامه خطیری به او پناه برده، در خانه او به مشورت و هم فکری می پردازند.

10. سهل بن یسع

از جمله مشایخ و اساتید مورد اعتماد ابراهیم بن هاشم، سهل بن یسع اشعری قمی است که نشان فروزنده صحابی امام موسی کاظم و امام رضا علیهماالسلام را بر چهره دارد. نجاشی او را به وثاقت ستوده و پیرامونش نگاشته اند: «سهل بن الیسع بن عبد الله بن سعد الاشعری قمی ثقه روی عن موسی و الرضا علیهما السلام»(2).

شیخ در رجالش او را از اصحاب امام هشتم نگاشته(3) و ابن داوود پس از مزین ساختن او به نشان صحابی امام رضا علیه السلام در شأن او ثقة ثقة می نگارد(4).

11. نضر بن سوید

از جمله اساتید حدیث ابراهیم بن هاشم نضر بن سوید است که به وثاقت و اعتماد ستوده شده و شرح حال نگاران جلالت و وثاقتش را نگاشته اند.

نجاشی در توصیف او می نگارد: «نصر بن سوید الصیر فی کوفی، ثقه صحیح الحدیث، انتقل الی بغداد»(5). برقی در رجالش(6) و شیخ طوسی او را از جمله اصحاب امام کاظم علیه السلام ذکر نموده و با عنوان «ثقة» او را مزین

ص: 208


1- رجال کشی، ص 556، ح 1050.
2- رجال نجاشی، ص 186، ش 494.
3- رجال الطوسی، ص 377، ش 2.
4- رجال، ابن داود، ص 181، ش 736؛ ر.ک: معجم الرجال الحدیث، ج 8، ص 355، ش 5639.
5- رجال نجاشی، ص 427، ش 1147.
6- رجال برقی، ص 49.

ساخته اند(1). شیخ در فهرستش نیز به وثاقت و عدالتش گواهی داده و او را به نشان «ثقة صحیح الحدیث» می آراید(2). ابن داود و علامه نیز در کتاب رجال خود او را به عظمت ستوده و وثاقت و جلالتش را ارج نهاده اند(3).

علاوه بر این که نضر، در پرتو فروغ معنویت امام کاظم علیه السلام می درخشد و از آن حضرت روایت نقل می کند، از اساتید و مشایخ بزرگواری نیز استفاده می نماید که در آن جمع چهره هایی همانند: «ابو بصیر، ابن مسکان، ابان بن عثمان، جمیل بن دراج، ایوب بن حر، خالد بن ماد، داود بن سلیمان، زرعة بن محمد، شعیب العقر قوفی، صفوان به مهران، عاصم بن حمید، عبد الله بن سنان، فضالة ابن ایوب، قاسم بن سلیمان، هشام بن حکم، هشام بن سالم، یحیی بن عمران الحلبی، یعقوب بن شعیب و یوسف بن عقیل _ که همه از ثقات و محدثین با جلالتند _ قرار دارند که نجاشی همه را با وصف وثاقت ستوده و بعضی را با وصف جلالت مدح نموده است(4).

از سوی دیگر، در جمع شاگردان نضر نیز چهره های ممتازی چون، ابن ابی عمیر، ابراهیم بن هاشم، محمد بن خالد برقی، فرزندش احمد بن ابی عبد الله برقی، احمد بن محمد بن عیسی، اسماعیل بن مهران، ایوب بن نوح، حسن بن ظریف، حسین بن سعید اهوازی، عبد الله بن صلت، علی بن مهزیار، محمد بن عیسی بن عبید، موسی بن قاسم و یعقوب بن یزید می درخشند و به وصف وثاقت و اعتماد توصیف شده اند(5).

12. ریان بن صلت

یکی از اساتید روایت ابراهیم بن هاشم ریان بن صلت قمی است.

ص: 209


1- رجال الطوسی، 362.
2- فهرست، طوسی، ص 348، ش 760.
3- رجال، ابن داود، ص 360، ش 1605؛ رجال علامه حلی خلاصة الاقوال ص 174، ش 1.
4- ر.ک: رجال نجاشی.
5- ر.ک: رجال نجاشی، رجال ابن داوود، و...

نجاشی او را ستوده و نگاشته است: «کان ثقة صدوقا»(1). برقی نامبرده را از اصحاب امام رضا علیه السلام و امام هادی علیه السلام ذکر کرده است(2). شیخ طوسی در رجالش او را به وصف وثاقت مزین نموده و او را از جمله اصحاب امام هشتم و امام هادی علیهماالسلام ذکر می کند(3) و در «فیمن لم یرو» چنین نگاشته: «الریان بن صلت روی عنه ابراهیم بن هاشم»(4). در فهرست نیز همانند نجاشی او را به وصف وثاقت و صداقت مزین نموده است(5). نام پر فروغ ریان در سند سیزده حدیث می درخشد و از دو امام همام روایت نقل می کند(6).

جلالت، عظمت و ایمان راسخ ریان به مقام والای امامت چشم افروز است. احتجاح او با یونس بن عبدالرحمن در منزل عبدالرحمن بن حجاج پرتوی از معرفت شیعی و شناخت او از جایگاه عرشی و ملکوتی امام علیه السلام را آشکار می کند(7).

او مورد عنایت ویژه امام رضا علیه السلام بود و نزد آن حضرت مقامی ارجمند داشت.

معمر بن خلاد می گوید: «قال لی الریان بن الصلت... قال احب ان تستأذن لی، علی ابی الحسن علیه السلام فاسلم علیه و اودّعه، و احب ان یکسونی من ثیابه ....»؛ ریان به من گفت دوست دارم که برای من اجازه و اذنی از حضرت امام رضا علیه السلام گرفته تا به حضورش شرفیاب شوم و بر او سلام کرده، خداحافظی نمایم و نیز دوست دارم که مرا از لباس های مخصوص خود کرامت بخشد و از سکه هایی که به نام مبارکش ضرب شده به من عطا فرماید. معمر می گوید: به محضر امام علیه السلام شرفیاب شدم. امام رضا علیه السلام در همان آغاز ورود، بدون آن که

ص: 210


1- رجال نجاشی، ص 165، ش 437.
2- رجال برقی، صص 59 - 54.
3- رجال الطوسی، صص 415 - 376.
4- همان، ص 473.
5- فهرست، شیخ طوسی، ص 140.
6- معجم الرجال الحدیث، .
7- اثبات الوصیة، مسعودی، ص 213؛ بحار الانوار، ج 50، ص 99.

من سخنی گفته باشم به من گفت: معمر! ریان دوست دارد که بر ما وارد شود و از لباس های خودم بر او بپوشانم و از درهم های مخصوص به او عطا کنم؟ گفتم: سبحان الله به خدا سوگند مقصود من از دیدار با شما همین بود، امام فرمود: «یا معمر انّ المؤمن موفق، قل له فلیجئ...؛ معمر! مؤمن قرین توفیقات است به او بگو بیاید. من به ریان پیام را رساندم. ریان به حضور امام علیه السلام شرفیاب شد و ایشان لباس و سی درهم به او عطا کرد(1).

13. فضالة بن ایوب

این فقیه و دانشور بزرگ نیز استاد و شیخ حدیث ابراهیم بن هاشم است. عموم شرح حال نگاران شیعه، جاه و جلالت او را ستوده اند و نام پر فروغش در سند چهار صد و هفده روایت می درخشد(2).

برقی او را در زمره اصحاب امام کاظم علیه السلام می نگارد. و شیخ طوسی در کتاب رجالش او را از جمله اصحاب امام کاظم و اصحاب امام رضا علیهماالسلام می شمارد و او را به وصف وثاقت و اعتماد می آراید(3). بعضی از علما، فضاله را جزء اصحاب اجماع دانسته، به جای حسن بن محبوب ذکر نموده اند(4). نجاشی، رجالی بزرگ نیز او را چنین توصیف می نماید: «فضالة بن ایوب الازدی... و کان ثقه فی حدیثه مستقیما فی دینه»(5).

این محدث و فقیه فرزانه در پرتو افاضه و اشراقات اساتید و مشایخی چون: عبد الله بن مسکان، که با وصف «ثقة عین»(6)و حریز بن عبد الله که با وصف «ثقه کوفی»(7) و حماد بن عثمان، و جمیل بن دراج که افقه شش نفر

ص: 211


1- رجال کشی، صص 547 - 546، ح 1035 و 1036.
2- معجم الحدیث، ج 13، ص 273، ش 9328.
3- رجال الطوسی، صص 385 - 357.
4- رجال کشی، ص 556، ح 1050.
5- رجال نجاشی، ص 310، ش 850.
6- رجال نجاشی، ص 214، ش 559.
7- فهرست، شیخ طوسی، ص 84، ش 168.

دوم از اصحاب امام صادق علیه السلام است(1) و زراره که فقیه ترین شش نفر اول است(2)و سیف بن عمیرة و عبدالله بن سنان و عبدالله بن ابی یعفور و معاویة بن وهب و علاء بن رزین که از ثقات و دارای وجاهت و جلالت می باشند، پرورش یافت و به مقام والایی رسید.

در جمع شاگردان او نیز چهره هایی همانند: محمد بن خالد برقی، احمد بن محمد بن خالد، عباس بن معروف و حسین بن سعید و علی بن مهزیار و محمد بن علی بن محبوب و محمد بن عیسی وجود دارند(3).

14. محمد بن عیسی بن عبید

از فقهای جلیل القدر و محدثان بزرگ محمد بن عیسی بن عبید است. او از اساتید حدیث ابراهیم بن هاشم بوده و نزد دانشمندان علم رجال به وثاقت و صحت روایت توصیف گردیده است. نجاشی او را به عظمت ستوده است(4).

15. یحیی بن عمران الحلبی

از اساتید و مشایخ ابراهیم بن هاشم است، محدثی فقیه و فرزانه که رجالیون او را به وثاقت و اعتماد ستوده اند.

نجاشی او را به وثاقت ستوده و پیرامونش نگاشته است: «ثقة، ثقة صحیح الحدیث»(5) او از اصحاب امام صادق و امام کاظم علیهماالسلام است(6) و نامش در سند 24 روایت ذکر شده است(7). شیخ طوسی او را همانند نجاشی

ص: 212


1- رجال کشی، ص 374؛ ترجمه و تلخیص کلیات فی علم رجال، آیة الله سبحانی، ص 64.
2- رجال کشی، ص 238، ح 431.
3- معجم رجال الحدیث، ج 13، ص 274، ش 9328.
4- رجال نجاشی، ص 333، ش 896.
5- رجال نجاشی، ص 444، ش 1199.
6- همان.
7- معجم رجال الحدیث، ج 20، ص 72 ،ش 13564.

می ستاید و کتابی را برای او می نگارد(1). ابن داوود در رجالش و علامه در خلاصه نیز او را به وثاقت و اعتماد مزین ساخته اند(2).

16. ابراهیم بن ابی محمود الخراسانی

از اساتید روایت و حدیث ابراهیم بن هاشم، محدث فقیه و مورد اعتماد، ابراهیم بن ابی محمود خراسانی است. او از اصحاب امام هفتم و امام هشتم علیهماالسلام بود(3).

علمای علم رجال او را به وثاقت ستوده اند. نجاشی پیرامونش می نگارد: «ثقة روی عن الرضا علیه السلام»(4).

نام این محدث در سند 32 روایت آمده و از اساتیدی چون علی بن یقطین نقل روایت می کند و شخصیت هایی همانند ابراهیم بن هاشم، احمد بن محمد بن خالد، احمد بن محمد بن عیسی، حسین بن سعید و عبد العظیم حسنی علیه السلام از او نقل روایت می کنند(5). او مورد لطف و عنایت امام رضا و امام جواد علیهماالسلام بود و او می گوید: «به محضر امام جواد علیه السلام مشرف شدم و مجموعه ای از کتب که از امام هشتم علیه السلام نزد من بود به حضرت دادم. حضرت آن کتاب ها را خواند و کتابی بزرگ از آن مجموعه را بر دیدگانش نهاد و فرمود: «به خدا سوگند دست خط پدرم می باشد و آن گاه گریست تا اشک دیدگانش به گونه هایش جاری شد. در این حال به آن حضرت عرض کردم: «جعلت فداک قد کان ابوک ربما قال لی فی المجلس الواحد مرّات: اسکنک الله الجنه، ادخلک الله الجنه....؛ فدایت شوم گاهی پدر بزرگوارت در یک مجلس بارها می فرمود خداوند ترا به بهشت وارد نماید و بهشت را مأوای تو قرار دهد. امام جواد علیه السلام

ص: 213


1- فهرست، شیخ طوسی، ص 362، ش 786.
2- رجال ابن داود، ص 375، ش 1679؛ رجال علامه حلی خلاصة الاقوال ص 182، ش 11.
3- رجال الطوسی، صص 367 - 343؛ رجال نجاشی، ص 25، ش 43.
4- رجال نجاشی، ص 25، ش 43.
5- معجم رجال الحدیث، ج 1، ص 198، ش 90.

فرمود: و انا اقول ادخلک الله الجنه...؛ من نیز می گویم خداوند تو را وارد بهشت نماید. گفتم فدایت گردم بهشت را برای من ضمانت می کنی؟ فرمود: آری. آنگاه پای مبارک حضرت را گرفته و بوسیدم»(1).

17. حسین بن سعید

استاد و شیخ حدیث و روایت ابراهیم بن هاشم، حسین بن سعید اهوازی است که اصالتا کوفی است و به همراه برادرش حسن به اهواز و از آن جا به قم منتقل گردید و میهمان حسن بن ابان شد و در قم رحلت کرد(2). نام این محدث و فقیه ارجمند در سند پنج هزار و بیست و شش حدیث و روایت می درخشد. نام مبارکش در زمره اصحاب امام رضا و امام جواد و امام هادی علیهم السلام ذکر شده و به وصف وثاقت و اعتماد مزین است(3).

او از ده ها استاد، حدیث و روایت نقل می کند که چهره هایی همانند: ابن ابی عمیر، ابن ابی نجران، ابن سنان، ابن مسکان، حسن بن محبوب، حماد بن عیسی، صفوان بن یحیی، عبد الله بن مغیره، علی بن مهزیار و احمد بن محمد بن ابی نصر(4) از آن جمله اند.

از جمله شاگردان او ابو داود، احمد بن محمد بن خالد، احمد بن محمد بن عیسی، حسن بن محبوب، سعد بن عبد الله و ابراهیم بن هاشم هستند(5).

علمای رجال او را به وثاقت و وجاهت ستوده اند(6). شیخ و نجاشی برای او سی اثر و تألیف ذکر می کنند که تعدادی از آن ها عبارتند از: «کتاب الوضوء، کتاب الصلوة، کتاب الزکوة، کتاب الصوم، کتاب الحج، کتاب النکاح، کتاب الطلاق، کتاب الوصایا، کتاب الفرائض، کتاب التجارات، کتاب

ص: 214


1- رجال کشی، ص 567، ح 1073.
2- فهرست شیخ طوسی، ص 104، ش 225؛ رجال ابن داود، ص 123، ش 473.
3- رجال برقی، صص 56 - 54؛ رجال الطوسی، صص 412 - 399 - 372.
4- معجم رجال الحدیث، ج 5، صص 247 - 246، ش 3415.
5- همان، ص 248.
6- رجال علامه حلی خلاصة الاقوال ص 49، ش 4.

الاجارات، کتاب الشهادت، کتاب النذور، کتاب الایمان، کتاب الکفارات، کتاب الحدود و کتاب الدیات و...»(1).

نجاشی در توصیف کتاب های حسین و برادرش حسن _ فرزندان سعید _ چنین می گوید: «و کتب ابنی سعید کتب حسنة معمول علیها»(2). کشی می گوید که گفته شده برادرش حسن پنجاه کتاب تألیف کرد(3).

این فقیه فرزانه از کوفه بود که به همراه برادر خود حسن به اهواز هجرت کرد و در پایان عمر به قم آمد و میهمان حسن بن ابان گردید و در همان شهر معنوی جهان را بدرود گفت(4).

18. حسن بن جهم

یکی دیگر از اساتید روایت ابراهیم، محدثی ثقه همانند حسن بن جهم است که به گوهر وثاقت و اعتماد مزین است. او از اصحاب امام کاظم و امام رضا علیهماالسلام (5) و از اجداد ابو غالب زراری است(6).

نجاشی و شیخ و ابن داوود و علامه او را مورد اعتماد دانسته و به وثاقت ستوده اند(7).

19. حسن بن علی الوشاء

از دیگر مشایخ حدیثی ابراهیم بن هاشم حسن بن علی الوشاء کوفی است. این شخصیت از وجوه و اعیان طائفه امامیه است. نام او در زمره

ص: 215


1- فهرست، طوسی، ص 104، ش 225؛ رجال نجاشی، ص 58، ش 137 - 136.
2- رجال نجاشی، ص 58، ش 137 - 136.
3- رجال کشی، ص 552، ح 1041.
4- رجال نجاشی، ص 58.
5- رجال برقی، ص 49؛ رجال طوسی، ص 347.
6- معجم رجال الحدیث، ج 4، ص 294، ش 2751.
7- رجال نجاشی، ص 50، ش 109؛ فهرست، طوسی، ص 87، ش 171؛ رجال ابن داود، ص 104، ش 397؛ رجال علامه، ص43، ش 30.

اصحاب امام رضا و امام هادی علیهماالسلام می درخشد(1).

نجاشی او را چنین می ستاید: «الحسن بن علی بن زیاد الوشاء، بجلی کوفی، من اصحاب الرضا علیه السلام و کان من وجوه هذه الطائفه»(2). او دارای آثار و تألیفات ارزشمندی است، چون کتاب ثواب الحج، کتاب المناسک، کتاب النوادر و کتاب مسائل الرضا(3).

20. سلیمان بن جعفر الجعفری

از دیگر اساتید حدیثی ابراهیم، سلیمان بن جعفر الجعفری است که از فرزندان جعفر طیار است. سلیمان و پدر بزرگوارش از ثقات اصحابند. او دارای کتابی است به نام «فضل الدعاء»(4). شرح حال نگاران شیعی او را ستوده و ستایش کرده اند(5).

با وجود این که قدس ذاتی و طینت پاک، زمینه رشد و بالندگی است و انسان را به کمالات می رساند، ولی امام رضا علیه السلام به سلیمان گفت: با آن همه قدس و شرف، آنچه تو را برگزیده و ممتاز ساخته است، منهج و راه درست توست و الاّ فرزند جعفر و از نسل او بودن رمز و راز نجات تو نیست: « و انت لجعفر رحمه الله؟ قال نعم. قال: لو لا الذی انت علیه ما انتفعت»(6).

21. ابراهیم بن محمد همدانی

از جمله اساتیدی که ابراهیم از آنان حدیث فرا گرفته، ابراهیم بن محمد الهمدانی است که دارای مقام وکالت بود و چهل حج به جا آورد. شیخ

ص: 216


1- برقی، ص 58.
2- رجال نجاشی، ص 39، ش 80.
3- همان، ص 40.
4- رجال نجاشی، ص 182، ش 483.
5- فهرست طوسی، ص 159، ش 332؛ رجال ابن داود، ص 176، ش 713؛ رجال علامه، ص 77، ش 3؛ معجم رجال الحدیث.
6- رجال کشی، ص 474، ح 900.

طوسی او را از اصحاب امام رضا و امام جواد و امام هادی علیهم السلام ذکر نموده است(1).

برقی نیز او را از اصحاب امام هادی علیه السلام ذکر می نماید(2). کشی پیرامونش می نگارد: او چهل حج به جا آورد و از نمایندگان و وکلای امام جواد و امام هادی علیهماالسلام بود(3).

علامه به نقل از کشی او را به وثاقت مزین کرده و پیرامونش این حدیث را می نگارد: «عن ابی محمد الرازی قال کنت انا و احمد بن ابی عبد الله البرقی بالعسکر، فورد علینا رسول من الرجل امام فقال لنا العامل ثقه و ایوب بن نوح و ابراهیم بن محمد الهمدانی و احمد بن حمزه و احمد بن اسحاق ثقات جمیعا»(4).

ص: 217


1- رجال طوسی، صص 397، 409.
2- برقی، ص 58.
3- رجال کشی ،ص 608، ح 1131.
4- رجال علامه حلی خلاصة الاقوال ص 6، ش 23.

فصل ششم: شاگردان، آثار و فرزندان ابراهیم بن هاشم

شاگردان، آثار و فرزندان ابراهیم بن هاشم

الف. شاگردان ابراهیم بن هاشم

اشاره

بدون شک فروغ ملکوتی و معنویت یک استاد را می توان در سیمای شاگردان او مشاهده کرد و رفتار و اعمال شاگردان، ترجمانی است از باورها و آموزه های استاد.

ابراهیم بن هاشم از شاگردان ممتاز و برجسته ای برخوردار است که عبارتند از: «فرزند بزرگوارش علی بن ابراهیم _ که پیرامون مجد، عظمت، وثاقت و آفاق علمی، حدیثی، تفسیری او بحثی مفصل خواهد آمد _ و نیز احمد بن ادریس قمی، سعد بن عبدالله اشعری ، عبد الله بن جعفر حمیری، محمد بن احمد بن یحیی، محمد بن حسن صفار، محمد بن علی بن محبوب و محمد بن یحیی که هر یک از وجوه و ثقات مذهب شیعه اند. اینک گزراشی مختصر از هر یک ارائه می گردد.

1. علی بن ابراهیم

از مبرزترین شاگردان پدر، فرزند او علی بن ابراهیم است که بالغ بر شش هزار حدیث از پدر نقل می کند و گزارش علمی _ حدیثی و مکانت او در فصلی مستقل خواهد آمد.

ص: 218

2.احمد بن ادریس
اشاره

از فقهای بزرگ و محدثان عالیقدر است که علمای رجال ساحت او را ستوده و وثاقت و اعتماد او را ارج نهاده اند.

نجاشی در توصیف او چنین می نگارد: «احمد بن ادریس بن احمد ابو علی الاشعری القمی، کان ثقه، فقیها فی اصحابنا، کثیر الحدیث، صحیح الروایه»(1).

شیخ طوسی او را از زمره اصحاب امام حسن عسکری علیه السلام ذکر فرموده و می نگارد: «لحقه علیه السلام و لم یرو عنه»(2).

به پیروی از شیخ و نجاشی، ابن شهر آشوب در معالم العلماء وثاقت او را ارج نهاده و از کتاب «نوادر» او یاد کرده و آن را کتابی بسیار مفید ارزیابی نموده است(3). علامه و ابن داوود نیز از این بزرگوار در بخش ثقات کتاب خود، نام برده اند(4). تفرشی و اردبیلی و ابو علی حائری هم، وثاقت این محدث فقیه را ستوده اند(5).

الف. استادان احمد بن ادریس

نام این محدث، در سند دویست و هشتاد روایت و حدیث می درخشد. و از اساتیدی همانند: «ابن ابی الصهبان، ابراهیم بن هاشم، احمد بن ابی عبدالله، احمد بن اسحاق، احمد بن محمد بن عیسی، محمد بن احمد بن یحیی، محمد بن علی بن محبوب قمی، محمد بن عبد الجبار قمی، محمد بن حسین بن ابی الخطاب، حسن بن علی دقاق کوفی، حسین بن عبیدالله

ص: 219


1- رجال نجاشی، ص 92، ش 228.
2- رجال الطوسی، ص 428، ش 16.
3- معالم العلماء، ابن شهر آشوب، ص 15.
4- رجال حلی، ص 16؛ رجل ابن داوود، ص 23.
5- نقل الرجال، تفرشی، ص 104، ش 185؛ جامع الروات، اردبیلی، ج 1، ص 40؛ منتهی المقال، ص 30.

صغیر، سلمة بن خطاب، صندل، عبدالله بن محمد، علی بن حسن نیشابوری، عمران بن موسی خشاب، عیسی بن محمد بن ابی ایوب، محمد بن عبدالله احمد رازی، محمد بن بندار قمی، محمد بن حسان رازی، محمد بن حمدان کوفی، محمد بن سالم، یعقوب بن یزید و عمرکی بن علی بوفکی...» اخذ حدیث کرده است(1).

ب. شاگردان احمد بن ادریس

احمد بن جعفر بن سلیمان معروف به ابو علی بزوفری، هارون بن موسی تلعکبری، محمد بن یعقوب کلینی، حسن بن حمزه علوی، محمد بن حسن بن ولید، ابو جعفر محمد بن حسین بن سفیان بزوفری، علی بن حاتم قزوینی، علی بن بابویه قمی، محمد بن سندی، ابوالقاسم جعفر بن محمد قولویه قمی، احمد بن جعفر بن محمد قولویه، علی بن محمد قولویه، محمد بن جعفر بن قولویه» در محضر این استاد بزرگ حدیث شرایط شاگردی را پاس داشتند(2).

ج. فرزندان دانشمند احمد

احمد بن ادریس دو فرزند دانشمند و فقیه داشت؛ یکی به نام حسن و دیگری به نام حسین که هر دو از استادان شیخ صدوق و معاصران ابن ولید قمی و از مشایخ اجازات بوده اند.

شیخ طوسی در رجال «باب من لم یرو» می نویسد: «حسن بن احمد بن ادریس که محمد بن علی بن حسین بن بابویه از وی روایت می کند»(3). در اعلام الشیعه نیز از او چنین یاد شده: «حسن بن احمد بن ادریس اشعری قمی، از محمد بن ابی الحسین بن یزید زیات روایت نموده، چنانچه در باب

ص: 220


1- معجم الرجال الحدیث، ج 2، ص 38، ش 425؛ مفاخر اسلام، علی دوانی، ج 2، ص 216.
2- همان.
3- رجال الطوسی، ص 470.

33 از کتاب کمال الدین شیخ صدوق است و در باب 42 همان کتاب نیز از پدرش احمد بن ادریس روایت می کند. شیخ صدوق هم از وی روایت می نماید»(1).

فرزند دیگرش حسین نام داشت. شیخ طوسی در کتاب رجال «باب من لم یرو» پیرامونش چنین می نگارد: «حسین بن احمد بن ادریس قمی اشعری مکنی به ابو عبدالله است و تلعکبری از وی روایت نموده و از وی اجازه داشته است»(2).

آقا بزرگ تهرانی در رابطه با او می گوید:«حسین بن احمد بن ادریس اشعری از استادان شیخ صدوق است و در امالی از وی بسیار روایت نموده است. او نیز از پدر فقیهش ابو علی احمد بن اردیس روایت می کند»(3).

از آثار او کتاب «النوادر» است که کتابی بزرگ و پر فایده است. این محدث جلیل القدر در سال 306 در منطقه ای به نام قرعا در راه مکه در گذشت(4).

3. سعد بن عبدالله اشعری

این بزرگوار چهره ای دیگر است که در پرتو حدیث و آموزه های ابراهیم بن هاشم، گوهر وجودش تابناک گردید. او شخصیتی بزرگ، فقیهی ارجمند، مؤلفی اندیشمند و پارسا و ستاره ای تابناک بر بام مکتب حدیثی قم بود.

نجاشی در توصیف مکانتش می گوید: «سعد بن عبدالله بن ابی خلف الاشعری القمی، ابوالقاسم شیخ هذه الطائفه و فقیهها و وجهها»(5).

او فقیه والا مرتبه مکتب تشیع بود و در طلب حدیث و گلواژه های مکتب شیعه سفرها و هجرت ها داشت. از این گذشته در پی کسب معارف و حدیث

ص: 221


1- طبقات اعلام الشیعه، قرن چهارم، ص 81.
2- رجال الطوسی، ص 467.
3- طبقات اعلام الشیعه، قرن چهارم، ص 105.
4- رجال نجاشی، ص 92، ش 228؛ فهرست، طوسی، 23، ش 40؛ رجال علامه حلی خلاصة الاقوال ص 16، ش 14.
5- رجال نجاشی، ص 177، ش 467.

اهل سنت نیز بود و در این راه سفرها کرد. او با بزرگانی از آن طایفه، چون حسن بن عرفه، محمد بن عبدالملک دقیقی و ابا حاتم رازی و عباس ترقفی ملاقات کرد(1). می گویند به زیارت امام حسن عسکری علیه السلام نیز نایل آمده، ولی بعضی از اصحاب این حکایت را پنداری بیش نمی دانند(2).

شیخ طوسی نیز همانند نجاشی او را می ستاید و به گوهر وثاقت و اعتماد او را مزین ساخته و آثار فراوانی را برای او ذکر می نماید که بعضی از آنها عبارتند از: کتاب الرحمه، کتاب الطهارة، کتاب الصلوة، کتاب الزکوة، کتاب الصوم، کتاب الحج، کتاب جوامع الحج، کتاب الضیاء فی الامامه، کتاب مقالات الامامیه و کتاب مناقب رواة الحدیث...(3).

این فقیه بزرگوار و محدث اعظم در سال 301 هجری در گذشت. بعضی هم وفات او را در سال 299 هجری نگاشته اند(4).

4. عبدالله بن جعفر حمیری

از شاگردان مبرز و ممتاز ابراهیم بن هاشم عبد الله بن جعفر حمیری است. شیخ در کتاب رجالش او را از اصحاب امام رضا و امام هادی و امام حسن عسکری علیهم السلام ذکر نموده است و به وصف وثاقت می ستاید(5). البته این که عبدالله بن جعفر جزء

اصحاب امام هشتم علیه السلام باشد مورد تردید بزرگان است و با تقویم زمانی زندگانی آن بزرگوار سازگار نیست.

علتش آن است که او درسال دویست و نود و اندی به کوفه وارد شد و محدثان کوفی از محضرش کسب حدیث کردند، پس چگونه ممکن است این بزرگوار جزء اصحاب امام هشتم محسوب گردد(6) که در سال 203 هجری

ص: 222


1- همان.
2- همان.
3- فهرست، شیخ طوسی، ص 153، ش 321؛ رجال نجاشی، ص 177، ش 467.
4- رجال علامه حلی خلاصة الاقوال ص 78، ش 3.
5- رجال الطوسی، صص 396، ش 13 و 419 در حاشیه و ص 432، ش 2.
6- معجم رجال الحدیث، ج 10 ،ص 141، ش 6755.

به شهادت رسید.

برقی نیز او را جزء اصحاب امام هادی و امام عسکری علیهماالسلام می شمارد(1) و نام او را در زمره اصحاب امام هشتم علیه السلام ذکر نمی کند.

نام این محدث و فقیه ارجمند در سند 75 روایت می درخشد و از اشراقات ملکوتی دو امام همام هادی و عسکری علیهماالسلام نور باران شد. او از بزرگان مکتب حدیثی قم و کوفه آموزه های حدیثی را فرا گرفت و بزرگان حدیث و فقه نیز از محضر او کسب معرفت و حدیث کردند(2).

جاه و جلالت و ثاقت و مکانت حدیثی او در سخن علمای رجال چشم افروز است. شیخ در فهرست او را چنین توصیف می کند: «عبدالله بن جعفر... الحمیری القمی، یکنی ابا العباس، شیخ القمیین و وجههم، قدم الکوفه سنه نیف و تسعین و مأتین و سمع اهلها منه ثقه، له کتب منها کتاب الدلائل...»(3).

نجاشی نیز او را با عظمت می ستاید و پیرامونش چنین می نگارد: «عبد الله بن جعفر بن الحسین بن مالک بن جامع الحمیری ابو العباس القمی، شیخ القمیین و وجههم قدم الکوفه... و صنف کتبا کثیره...»(4).

او دارای آثار و تألیفات ارزشمندی است که سه قرب الاسناد و کتاب توقیعات در میان این آثار می درخشند: «کتاب قرب الاسناد الی الرضا علیه السلام، کتاب قرب الاسناد الی ابی جعفر بن الرضا علیه السلام، کتاب قرب الاسناد الی صاحب الامر علیه السلام(5) و کتاب توقیعات(6).

به هر روی این محدث و فقیه اندیشمند در عصر سفارت منشأ خدمات و تثبیت موقعیت سفرا گردید. وجاهت او در قم و جایگاه این حوزه حدیثی و

ص: 223


1- رجال برقی، ص 59، ص 60.
2- معجم رجال الحدیث، ج 10، ص 142، ش 6755.
3- فهرست، طوسی، ص 189، ش 407.
4- رجال نجاشی، ص 219، ش 573.
5- همان، ص 220.
6- فهرست، ص 189، ش 407.

پذیرفته شدن سفرا در آنجا، امر سفارت را مقبول همگان قرار داد.

او و فرزندانش از چهره های درخشانی هستند که مکاتبات امام زمان عجل الله تعالی فرجه آنان را نورباران ساخت. نجاشی می گوید: «او دارای چهار فرزند بود. به نام های محمد، جعفر، حسین و احمد که همگان در پرتو مکاتبات قرار گرفته اند: «کلهم کان له مکاتبة»(1).

رجالیون، همگی ساحت عبد الله بن جعفر حمیری را ستوده و مکانت حدیثی و ولایی او را ارج نهاده اند(2). علامه در کتاب رجالش نیز همانند شیخ طوسی و نجاشی، وثاقت او را ارج نهاده و او را به نشان صحابی امام حسن عسکری علیه السلام مزین ساخته است(3).

5. محمد بن احمد بن یحیی

از شاگردان ممتاز و مبرز ابراهیم بن هاشم قمی است که از محضرش گلواژه حدیث و روایت را فرا گرفت.

او محدثی جلیل القدر و کثیر الروایه است. نام پر فروغش در سند 1311 حدیث و روایت می درخشد و از زمره اصحاب امام هادی علیه السلام است که در پرتو اشراقات آن حضرت، دریچه های معنوی و آفاق ملکوتی بر کرانه روحش گشوده شد(4).

علما و فقهای ما به خصوص شیخ طوسی و نجاشی و علامه حلی ساحت او را ستوده و او را به گوهر وثاقت و اعتماد مزین داشته اند(5). نجاشی در توصیف او چنین نگاشته است: «کان ثقة فی الحدیث». شیخ نیز نظیر همین عنوان را ذکر می نماید و در پایان ترجمه او چنین می نگارد: «جلیل

ص: 224


1- رجال نجاشی، ص 355، ش 949.
2- ر.ک: رجال ابن داوود، ص 200، ش 831.
3- رجال علامه حلیخلاصة الاقوال ص 106، ش 20.
4- معجم رجال الحدیث، ج 15، ص 26، ش 10155.
5- رجال نجاشی، ص 348، ش 939؛ فهرست، شیخ طوسی، ص 273، ش 597؛ رجال علامه حلی خلاصة الاقوال ص 146، ش 40 و...

القدر، کثیر الروایه»(1).

آن چه در بیان شرح حال او قابل دقت است این است که نجاشی و شیخ طوسی پیرامون او گفته اند: «الا ان اصحابنا قالوا کان یروی عن الضعفاء، و یعتمد المراسیل و لا یبالی عمن اخذ»(2).

اصحاب ما گفته اند که این محدث جلیل القدر، از افراد ضعیف نقل حدیث می کرد و به روایت مرسله اعتماد می نمود. او بر این اصل که باید گوهر حدیث را از دهانهای طیب گرفت توجه نمی کرد. از این رو احادیث او تمامی زلال نیست و باید ویرایش و پیرایش گردد. لذا محمد بن حسن بن ولید و به پیروی از او شاگرد برجسته و ممتازش شیخ صدوق، روایات و احادیث او را طبقه بندی کرده و روایاتی که آن محدث با عنوان «عن رجل» یا «عن بعض اصحابنا» نقل می کردند و یا روایاتی را که اشخاصی همانند محمد بن یحیی المعاذی و ابو عبد الله رازی جامورانی و سیاری و نظایر این افراد در سند آن بودند معتبر نمی دانستند(3). ولی سایر روایات و احادیث این عالم جلیل القدر معتبر و مورد اعتماد بودند.

این محدث بزرگوار از شخصیت هایی چون ابن ابی عمیر، ابراهیم بن هاشم، احمد بن محمد بن ابی نصر، احمد بن محمد بن خالد برقی، احمد بن محمد بن عیسی اشعری و دهها چهره مورد اعتماد و موثق نقل حدیث می نماید(4). همچنین چهره هایی همانند احمد بن ادریس، احمد بن جعفر المؤدب، سعد بن عبد الله و محمد بن یحیی العطار از او حدیث آموخته و نقل کرده اند(5).

این عالم جلیل دارای آثار و تألیفات گرانسنگی است. کتاب «نوادر

ص: 225


1- رجال نجاشی، ص 348، ش 939؛ فهرست، ص 273، ش 598.
2- همان.
3- فهرست، شیخ طوسی، ص 275، ش 597.
4- معجم رجال الحدیث، ج 15، صص 27 - 26، ش 10155.
5- همان، ص 28.

الحکمه» او مجموعه ای از کتاب هاست که احادیث مربوط به اصول دین و احکام و آداب اسلامی را در بر دارد. شیخ طوسی تعداد کتاب های او را 22 مورد برمی شمارد(1). و نجاشی افزون بر آن مجموعه، کتاب «الملاحم» و کتاب «الطب» و کتاب «مقتل الحسین علیه السلام» و کتاب «الامامه» و کتاب «المزار» را نیز برای او ذکر می نماید(2).

6. محمد بن علی بن محبوب

چهره حدیثی ممتازی است که از محضر ابراهیم بن هاشم کسب حدیث کرد. مجد و عظمت وثاقت و وجاهت این محدث فرزانه را همه شرح حال نگاران بیان داشته و با کلماتی بلند ساحت او را ستوده اند.

نجاشی پیرامون وثاقت و وجاهت او چنین می نگارد: «شیخ القمیین فی زمانه، ثقه، عین فقیه، صحیح المذهب»(3). شیخ طوسی در فهرست نیز همانند نجاشی او را ستوده و علامه در کتاب رجالش نیز با همان القاب و عناوین او را ارج می نهد(4).

شیخ در فهرست به بیان آثار او پرداخته و کتاب «الجامع» را از آثار او می داند که خود در بردارنده کتاب های فراوانی است، مانند: کتاب الوضوء، کتاب الصلوة، کتاب الزکوة، کتاب الصوم، کتاب الحج، کتاب الضیاء و کتاب النور...(5).

ولی نجاشی به جای کتاب «الجامع» کتاب «النوادر» را ذکر کرده و نیز کتاب «الزبرجده» و کتاب «التولد کبیر» را برای او برمی شمارد.

این محدث فرزانه در دوران غیبت صغری زندگی می کرد و نام او در

ص: 226


1- فهرست، طوسی، ص 274، ش 598.
2- رجال نجاشی، صص 349 - 348، ش 939.
3- رجال نجاشی، ص 349، ش 940.
4- فهرست، شیخ طوسی، ص 307، ش 666؛ رجال علامه حلی خلاصة الاقوال ص 156، ش 107.
5- فهرست، شیخ طوسی، ص 308، ش 666.

اسناد 1228 روایت آمده است(1).

7. محمد بن حسن صفار

این بزرگوار هم از شخصیت های حدیثی است که از محضر ابراهیم بن هاشم کسب حدیث کرد و خود را از جمله شاگردان مبرز آن مرحوم قرار داد.

این شخصیت حدیثی از اصحاب امام حسن عسکری علیه السلام است(2) و نزد علما و فقهای شیعه و دانشمندان علم رجال از وجاهت و مکانت بالایی برخوردار است.

نجاشی در تبیین وصف او چنین می نگارد: «کان وجها فی اصحابنا القمیین، ثقه، عظیم القدر، راجحا، قلیل السقط فی الروایه»(3). شیخ طوسی در فهرست و علامه در کتاب رجالش نیز همانند نجاشی او را می ستایند(4). شیخ طوسی پیرامون آثار، او می نگارد: «له کتب مثل کتب الحسین بن سعید»(5).

علاوه بر آن آثار او دارای کتاب بصائر الدرجات است.

این کتاب از جمله مشهورترین منابع و مراجع حدیثی به جای مانده از قرن سوم هجری و در شمار آثار حدیثی مکتب قمیین و مورد توجه و عنایت محدثان و دانشمندان شیعی در اعصار و قرون مختلف تا به امروز است.

این کتاب را می توان در زمره آثار کلامی و نیز فضائل نگاری اهل بیت علیهم السلام به حساب آورد؛ چرا که موضوع اصلی کتاب بیان فضائل و مناقب آل محمد صلی الله علیه و آله است و با هدف تبیین جایگاه آن ذوات مقدس در عرصه عالم هستی و آفاق ملکوتی، و عظمت علوم آنان و بسیاری از فضیلت های مربوط به اهل بیت علیهم السلام تدوین شده است.

ص: 227


1- معجم رجال الحدیث، ج 17، ص 8، ش 1332.
2- رجال الطوسی، ص 436، ش 16.
3- رجال نجاشی، ص 354، ش 948.
4- فهرست، شیخ طوسی، ص 288، ش 621؛ رجال علامه حلی خلاصة الاقوال ص 157، ش 112.
5- فهرست، طوسی، ص 288.

این کتاب در بردارنده روایاتی است که چهره واقعی ائمه هدی علیهم السلام را در افق هستی نشان می دهد، از این رو روایات آن، همواره مورد توجه و عنایت علمای شیعه بوده و خود کتاب نیز جزو اصول معتبر و مورد اعتماد به شمار آمده است. لذا صاحب وسائل الشیعه و مؤلف بحار الانوار بر این کتاب اعتماد و از آن نقل حدیث کرده اند.

روایات این کتاب چون بیانگر آفاق ملکوتی و سیمای عرشی ائمه هدی علیهم السلام است، ممکن است این پندار را در ذهن پدید آورد که چه بسا ادبیات و معارف غلات توسط صفار به این کتاب راه یافته باشد؛ ولی بر خلاف این پندار و با توجه به تحقیق و پژوهشی که انجام شده، این کتاب نه تنها در بردارنده روایات غلوآمیز نیست؛ بلکه به پاس فرهنگ زمانه و عدم درک مقام واقعی ائمه علیهم السلام مرتبه ای نازل از حقیقت و هویت آسمانی آن ذوات مقدس را معرفی می نماید(1).

از این رو، سخن نجاشی مبنی بر این که تمامی کتاب های صفار به جز «بصائر الدرجات» را، ابوالحسین علی بن احمد بن محمد بن طاهر اشعری قمی از محمد بن حسن بن ولید برای او نجاشی نقل کرده است(2)؛ و یا گفته شیخ طوسی مبنی بر این که تمامی کتاب های صفار به جز «بصائر الدرجات» را ابن ابی جید قمی از محمد بن حسن بن ولید برای شیخ نقل کرده است(3) _ این دو گفته _ از قدر و مکانت آن کتاب نمی کاهد و نمی توان این دو نظریه را دلیل بر آن دانست که این کتاب مشتمل بر احادیث غلوآمیز است.

دلیل این مطلب، آن است که همانند مطالب آن کتاب با همان لفظ یا مفهوم را می توان در کتاب الاختصاص شیخ مفید و تفسیر عیاشی و

ص: 228


1- مکتب حدیثی قم، محمد رضا جباری، ص 276؛ سرو المقال فی تنقیح حال الصفار، مقدمه کتاب بصائر الدرجات، میرزا محسن کوچه باغی تبریزی، ص 6.
2- رجال نجاشی، ص 354، ش 948.
3- فهرست، طوسی، ص 289، ش 621.

کتاب های شیخ صدوق و کلینی مشاهده کرد(1).

باری، صفار محدثی عالیقدر است که حضور حدیثی او در عرصه های مختلف معارف شیعی نمایان است.

او دارای مکاتباتی با امام حسن عسکری علیه السلام بود. شیخ طوسی در این رابطه می نگارد: «و له مسائل کتبها الی ابی محمد الحسن بن علی العسکری علیه السلام»(2). و این مکاتبات مجموعه گرانسنگی است که در مجامع روایی ما می درخشد. و مجموعه ای از این مکاتبات در اختیار شیخ صدوق بوده است.

او آثار و تألیفات گرانسگی را تدوین نمود. از آن جمله: کتاب الصلاة، کتاب الوضوء، کتاب الجنائز، کتاب الصیام، کتاب الحج .... و کتاب فضل القرآن.

نجاشی تعداد کتاب های او را 35 کتاب ذکر می نماید(3). این عالم حدیثی و فقیه فرزانه سرانجام در سال 290 هجری در قم وفات کرد(4).

8. محمد بن یحیی ابو جعفر العطار

از محدثان بزرگوار مکتب حدیثی قم است که از محضر ابراهیم بن هاشم کسب حدیث کرد. این شخصیت حدیثی نزد علمای شیعه، وجیه و احادیث او مقبول است و شرح حال نگاران شیعی جلالت و وثاقت او را ستوده اند.

نجاشی در تبیین حال او چنین می نگارد: «محمد بن یحیی ابو جعفر العطار القمی، شیخ اصحابنا فی زمانه، ثقه، عین، کثیر الحدیث»(5).

او در زمان خویش پیشوای مکتب حدیثی قم بود. وثاقت او چشم افروز

ص: 229


1- سرو المقال فی تنقیح حال الصفار، مقدمه کتاب بصائر الدرجات، میرزا محسن کوچه باغی تبریزی، ص 6.
2- فهرست، طوسی، ص 288، ش 621.
3- رجال نجاشی، ص 354، ش 948.
4- همان.
5- رجال نجاشی، ص 353، ش 946.

و چون دیدبانی امین، حدود روایات و احادیث را پاس می داشت و سینه او صندوقچه ای از اسرار آل محمد صلی الله علیه و آله و مالامال از گفتار اهل بیت علیهم السلام بود.

ابن داوود نیز با وصف وثاقت او را می ستاید و چنین می نگارد: «محمد بن یحیی ابو جعفر العطار، روی عنه الکینی و هو قمی کثیرالروایه ثقه»(1). او دارای آثار روایی است. از آن جمله: کتاب مقتل الحسین علیه السلام و کتاب النوادر را نام برده اند(2).

به هر روی در مدرسه ابراهیم بن هاشم شاگردانی تربیت شده اند که یکی از آنان فرزند بزرگوارش علی بن ابراهیم است. و این شاگرد افزون بر شش هزار حدیث را از پدر بزرگوارش نقل می کند.

اکنون جای این سؤال است که چرا با وجود مشایخ و اساتید بزرگی که علی بن ابراهیم از محضر آنان کسب حدیث نمود و آنان به گوهر وثاقت مزینند _ همانند احمد بن محمد بن عیسی، احمد بن اسحاق، احمد بن محمد بن خالد برقی، ایوب بن نوح، حسن بن موسی خشاب، ریان بن صلت، عباس بن معروف، عبدالله بن صلت، حسن بن سعید، حسین بن سعید، علی بن اسحاق بن عبدالله اشعری، محمد بن حسین بن ابی الخطاب، هارون بن موسی، یعقوب بن یزید، داوود بن قاسم، محمد بن ریان بن صلت، علی بن ریان بن صلت _ که همه از ثقات اصحاب می باشند. او از پدرش بالغ بر شش هزار روایت نقل می کند.

پرسش اصلی این است که آیا علی در وجود پدرش چه دیده بود که این همه روایت را از او فرا می گیرد و به شاگردان خود منتقل می سازد! با آن که محدثان و فقهای جلیل القدری در دسترس او هستند و او در خدمتشان مراتب شاگردی را به جای آورده است. آیا نقل این همه حدیث از پدر اوج اعتماد علی بن ابراهیم را به پدرش اثبات نمی کند؟ آیا این نشان درخشنده ای بر وثاقت ابراهیم نمی باشد؟

ص: 230


1- رجال ابن داود، ص 340، ش 1502.
2- رجال نجاشی، ص 353، ش 946.

بدون تردید پاسخ مثبت است. او در وجود پدر، ملکه فضیلت و تقوی و وثاقت و عدالت را یافته بود که این گونه احادیث او را بر لوح جان خود نگاشته بود و سپس با تربیت شاگردان، احادیث را به آنان می آموخت و در فرهنگنامه شیعه و دائرة المعارف حدیث شیعی، آنان را ماندگار ساخت.

ب. آثار ابراهیم بن هاشم

اشاره

ابراهیم بن هاشم راوی بالغ بر شش هزار حدیث است که در مجامع روایی ما می درخشد و نام ابراهیم در پرتو آن سخنان آسمانی جاودانه و ماندگار شده است. مجموعه ای که خود مسندهای بزرگی را شکل می دهد و به شکرانه خداوند، بیشترین این روایات در مجموعه مسانید فرزند بزرگوارش علی بن ابراهیم موجود و به زیور طبع مزین خواهد شد.

گذشته از این مجموعه، علمای رجال و تراجم و اسماء مصنفین، دو اثر برای او نگاشته اند. شیخ طوسی در کتاب «الفهرست» بعد از ترجمه و شرح حالش در ارتباط با کتاب های او می نویسد: «و الذی اعرف من کتبه کتاب النوادر و کتاب القضایا امیرالمؤمنین علیه السلام» که این دو کتاب از طریق مفید و احمد بن عبدون و حسین بن عبیدالله از حسن بن حمزة بن علی بن عبیدالله علوی از علی بن ابراهیم از پدر بزرگوارش به ما رسیده است(1).

نجاشی نیز در ارتباط با آثار او چنین می نگارد: «له کتب منها النوادر و کتاب قضایا امیرالمؤمنین علیه السلام» که این دو کتاب را محمد بن محمد از حسن بن حمزه طبری از علی بن ابراهیم از پدرش برای ما نقل کرده اند(2).

از گفته نجاشی چنین استفاده می شود که ابراهیم، دارای کتاب های دیگری نیز بوده است. به پیروی از شیخ طوسی و نجاشی دیگر علمای علم رجال نیز همین دو کتاب را برای او ثبت نموده اند. از کتاب «النوادر» ابراهیم

ص: 231


1- الفهرست، طوسی، ص 19، ش 31.
2- رجال نجاشی، ص 16، ش 18.

بن هاشم اثری در دست نیست، ولی کتاب «قضایا امیرالمؤمنین علیه السلام» موجود است.

و اینک گزارشی از کتاب «قضایا امیرالمؤمنین علیه السلام »:

از زمان امیرالمؤمنین علیه السلام قضاوت های آن حضرت مورد توجه و عنایت دوستداران آن امام بزرگوار بود. بر این اساس اولین شخصیت صحابی که به جمع و تدوین قضاوت های آن حضرت پرداخت، ابو رافع یار دیرین رسول خدا صلی الله علیه و آله و امیرالمؤمنین علیه السلام است. او خود از کارگزاران نظام علوی و سمت خزانه داری آن حضرت را در زمان حکومتش بر عهده داشت(1).

در کتاب رجال و تراجم دو کتاب به نام این صحابی بزرگ ثبت است. یکی کتاب «السنن و الاحکام» و دیگری کتاب «القضایا»(2).

ابو رافع دو فرزند به نام های علی و عبیدالله داشت که هر دو از کاتبان و خدمتگزاران نظام علوی بودند. عبیدالله نیز که از کاتبان حکومت علی علیه السلام بود، دو کتاب تألیف کرد که در یکی از آن دو کتاب، قضاوت های اعجاب آور امیرالمؤمنین علیه السلام را جمع آوری نمود و در کتاب دیگرش اسامی کسانی را که در جنگ جمل و صفین و نهروان همراه امام علی علیه السلام و در رکاب آن حضرت بودند(3)، ثبت کرد.

از محدثان جلیل القدری که به تدوین کتاب «قضایا امیرالمؤمنین علیه السلام » پرداخته عبد الله بن احمد بن عامر است. جد اعلایش به نام «ابن حّسان» در نبرد صفین در رکاب علی علیه السلام به شهادت رسید و جد دیگرش «وهب بن عامر» فرزند ابن حسّان از شهدای کربلاست. او به واسطه پدرش از امام هشتم علیه السلام نقل روایت می کند. نجاشی پیرامونش می نگارد: «و لعبدالله کتب منها: «کتاب قضایا امیرالمؤمنین علیه السلام»(4).

ص: 232


1- رجال نجاشی، ص 6، ش 1.
2- همان.
3- الفهرست، شیخ طوسی، ص 302، ش 441.
4- رجال نجاشی، ص 229، ش 606؛ الفهرست، شیخ طوسی، ص 187، ش 401.

از جمله محدثانی که به تألیف این کتاب پرداخت، عبد العزیز بن یحیی جلودی ازدی است. نجاشی ضمن ارائه آثار او می نگارد: «کتاب قضاء علی علیه السلام»(1).

محمد بن قیس بجلی هم از جمله روات و محدثانی است که اقدام به تألیف و تدوین این کتاب نمود. او از جمله محدثان بزرگ کوفی است که به افتخار صحابی امام باقر و امام صادق علیهماالسلام مزین است. شیخ طوسی و نجاشی او را به وثاقت و اعتماد ستوده اند و برای او کتاب «القضایا المعروف»(2) را ثبت نموده اند. این تعبیر بیانگر آن است که این کتاب در آن دوران در میان جامعه شیعی معروف و سند و نشان افتخار آنان بوده است.

اسماعیل بن ابی خالد بن مهاجر بن عبید ازدی نیز از جمله مؤلفان چنین کتابی است. پدرش از جمله اصحاب امام باقر علیه السلام بوده و خود از اصحاب و راویان امام صادق علیه السلام است. او از محدثان مکتب حدیثی کوفه است و خود و پدرش به گوهر وثاقت مزین اند. نجاشی در این رابطه چنین می نگارد: «اسماعیل بن ابی خالد، محمد بن مهاجر بن عبید الازدی، روی ابوه عن ابی جعفر و روی هو عن ابی عبدالله علیهما السلام و هما ثقتان من اصحابنا الکوفیین، ذکر بعض اصحابنا: انّه وقع الیه کتاب القضایا لاسماعیل مبوّب»(3).

شیخ طوسی نیز همانند نجاشی او و پدرش را توثیق می کند و در پایان ترجمه اش چنین می نگارد: «و لهذا اسماعیل کتاب القضایا مبوّب»(4).

نجاشی هم در رجالش ضمن ذکر آثار فراوان احمد بن محمد بن.... دول قمی، که بالغ بر صد اثر می شود، کتاب «القضایا» را ذکر می کند(5) و بعید است که منظور او «کتاب القضاء» که از جمله کتب فقهی است، بوده باشد.

ص: 233


1- همان، ص 241، ش 640.
2- همان، ص 323، ش 881؛ الفهرست، شیخ طوسی، ص 313، ش 683.
3- رجال نجاشی، صص 26 _ 25، ش 46.
4- الفهرست، شیخ طوسی، ص 55، ش 100.
5- رجال نجاشی، ص 89، ش 223.

به هر روی، کتاب «قضایا امیرالمؤمنین علیه السلام» از جمله کتاب های معروف و مشهور اسلامی است که از همان ابتدا، اصحاب ائمه علیهم السلام به تدوین و تألیف آن پرداختند. و قضاوت های اعجاب آفرین آن حضرت، همواره در طول تاریخ مورد توجه علما بوده است و در این راستا آن بزرگواران به تدوین آن پرداخته اند، از آن جمله: «اقضیة امیرالمؤمنین علیه السلام» است که در حاشیه کتاب «المستجاد من الارشاد» نگاشته شده(1)؛ و نیز «عجائب احکام امیرالمؤمنین علیه السلام» تألیف علامه سید محسن امین(2)؛ و نیز «قضایا امیرالمؤمنین علیه السلام» اثر شیخ محمد تقی بن محمد کاظم شوشتری؛ که حاوی پنجاه و چهار قضاوت از آن حضرت است(3). «قضاوت های محیر العقول» اثر سید محمود بن جعفر موسوی زرندی(4) و نیز «قضایا امیرالمؤمنین» که مؤلف آن کتاب مجهول است و شیخ بهائی در کتاب اربعینش آن را ذکر کرده است(5). و نیز «قضاوت های امیرالمؤمنین علیه السلام» تألیف حاج شیخ ذبیح الله محلاتی(6) و نیز «قضایا امیرالمؤمنین علیه السلام» تألیف محمد بن عیسی بن سورة ترمذی، صاحب الصحیح(7) و نیز کتاب «قضایا امیرالمؤمنین» اثر ابوالحسن معلی بن محمد بصری(8) و نیز کتاب «قضایا امیرالمؤمنین علیه السلام» اثر موفق بن احمد مکی خوارزمی(9). ولی یگانه اثر به جای مانده از قرن سوم کتاب «قضایا امیرالمؤمنین علیه السلام» تألیف ابو اسحاق ابراهیم بن هاشم قمی است.

ص: 234


1- الذریعة، ج 2، ص 274، ش 1105.
2- اعیان الشیعه، سید محسن امین، ج 1، ص 344.
3- الذریعة، حاج آقا بزرگ تهرانی، ج 17، ص 137، ش 711 و ص 153، ش 796.
4- همان، ص 151، ش 788.
5- همان، ص 153، ذیل شماره 800.
6- همان، ص 151، ش 789.
7- قضایا امیرالمؤمنین علیه السلام ، ابو اسحاق ابراهیم بن هاشم کوفی، مصحح: فارس حسون کریم، ص 25، ش 10.
8- الذریعه، ج 17، ص 153، ش 800.
9- قضایا امیرالمؤمنین علیه السلام، مصحح: فارس حسون کریم، ص 26، ش 17.
کتاب قضایا امیرالمؤمنین علیه السلام

با وجود عنایت و اهتمام خاص اصحاب، به تدوین و جمع آوری مواردی از قضاوت های امیرالمؤمنین و تدوین آن، تنها اثر باقی مانده از قرن سوم پیرامون قضاوت های محیرالعقول امیرالمؤمنین علیه السلام کتاب «قضایا امیرالمؤمنین علیه السلام» است که ابراهیم بن هاشم تألیف نمود. شیخ طوسی در فهرست و نجاشی در کتاب رجال دو اثر برای ابراهیم بن هاشم نگاشته اند: یکی کتاب «النوادر» که اثری از آن نمانده و دیگری کتاب «قضایا امیرالمؤمنین علیه السلام» است(1).

دو نسخه خطی از این کتاب فاخر، توسط محقق فرزانه فارس حسون کریم تصحیح و تحقیق شده و به زیور طبع آراسته گردید.

نسخه اول که در آن 97 قضاوت و داوری امیرالمؤمنین علیه السلام آمده، با این روایت شروع گشته: «عن علی بن ابراهیم بن هاشم «رحمه الله» عن ابیه عن محمد بن الولید عن محمد بن الفرات عن الاصبغ بن نباته قال: احضر عمر بن الخطاب خمسة نفر اخذوا فی زنا، فامر أن یقام علی کل واحد منهم الحد، و کان امیرالمؤمنین علی علیه السلام حاضرا فقال: یا عمر لیس هکذا حکمهم. فقال عمر: أقم انت علیهم الحکم. فقدم واحدا منهم فضرب عنقه، و قدم الثانی فرجمه حتی مات، و قدم الثالث فضربه الحد و قدم الرابع فضربه نصف الحد، و قدم الخامس فعزّزه. فتحیّر الناس و تعجب عمر فقال: یا اباالحسن، خمسة نفر فی قضیة واحدة، أقمت علیهم خمس حکومات، لیس منها حکم یشبه الاخر؟!

قال علیه السلام نعم؛ أما الاول: فقد کان ذمّیا و خرج عن ذمّته، فکان الحکم فیه السیف. و أما الثانی: فرجل محصن قد زنی فرجمناه. و اما الثالث: فغیر محصن زنی ضربناه الحد. و اما الرابع: فرجل عبد زنی، فضربناه نصف الحد.

ص: 235


1- الفهرست، شیخ طوسی، ص 19، ش 31؛ رجال نجاشی، ص 16، ش 18.

و اما الخامس: فمجنون مغلوب علی عقله عزرناه»(1).

آخرین روایت این نسخه عبارت است از: «علی بن ابراهیم عن ابیه عن الحسن بن محبوب، عن عبدالرحمان بن الحجّاج عن ابن ابی لیلی، قال: قضی امیرالمؤمنین علیه السلام فی قتلی اهل الجمل و صفین و النهروان من اصحابه انّه نظر فی جراحتهم، فمن کانت جراحته من خلفه لم یصل علیه، و قال: هو الفّار من الزحف. و من کانت جراحته من قدّام، صلی علیه و دفنه»(2).

مصحح پس از پایان نسخه اول با عنوان «مستدرکات» 47 داوری و حکم از آن حضرت را افزوده و به دنبال آن کتاب «قضایا» را از نسخه دیگر تصحیح کرده و افزوده اند. در نسخه دوم 130 حکم و داوری از علی علیه السلام آمده است. آغاز این نسخه با همان روایت اصبغ بن نباته و احکام پنجگانه محیرالعقول آن حضرت نسبت به پنج نفری که مرتکب عمل زنا شده بودند، آمده است(3). پایان بخش این نسخه، روایتی است که طلیعه آن بدین شرح است: «و من ذلک: انّه قال له علیه السلام: أخبرنی عن رجل وجب علیه اطعام ستین مسکینا و صیام شهرین و عتق رقبة فی ظهار واحد؟....»(4).

به هر روی این مجموعه، شامل 274 حکم و داوری آن حضرت است. این کتاب جامع و کامل به پژوهش دامنه دار و عمیق مصحح ارجمند آراسته شده و توسط «مؤسسة امیرالمؤمنین علیه السلام للتحقیق» در سال 1382 ه.ش منتشر گردید.

ج. فرزندان ابراهیم بن هاشم قمی

اسحاق و علی دو پسر ابراهیم بن هاشم اند که نامشان در اسناد روایات می درخشد و در کتب رجال و تراجم، شرح حالشان را نگاشته اند. اما این که

ص: 236


1- قضایا امیرالمؤمنین علیه السلام، ابو اسحاق کوفی، مصحح فارس حسون کریم، صص 45 _ 43، ح 1.
2- همان، ص 133، ح 97.
3- همان، ص 185، ح 1.
4- همان، ص 267، ح 130.

آیا ابراهیم بن هاشم فقط همین دو پسر را داشته یا فرزندان دیگری نیز داشته اند معلوم نیست.

به نظر می رسد اسحاق پسر بزرگ ابراهیم باشد. به دلیل آن که کنیه ابراهیم ابو اسحاق است و نیز برادرش علی روایاتی را از اسحاق نقل می کند(1) که از آن جمله است: «علی بن ابراهیم عن اخیه اسحاق بن ابراهیم عن محمد بن اسماعیل بن بزیع عن ابی الحسن الرضا علیه السلام قال فرض الله علی النساء فی الوضوء للصلاة ان یبتدئن بباطن أذرعهنّ و فی الرجال بظاهر الذراع»(2). و نیز به همین سند این روایت را پیرامون اهمیت جمعه نقل می کند: «عن الرضا علیه السلام قال: قلت له بلغنی أنّ یوم الجمعه اقصر الایام، قال کذلک هو قلت جعلت فداک کیف ذاک قال: ان الله تبارک و تعالی...»(3).

البته اسحاق روایات دیگری را نقل کرده که در مجامع روایی ما موجود است(4).

به هر روی، نام اسحاق در اسناد روایاتی آمده است. او از امام جواد علیه السلام نقل روایت می کند و از جمله اصحاب آن حضرت محسوب می گردد(5).

از مشایخ اسحاق، اسماعیل بن بزیع است و اسحاق از او نقل روایت دارد.

برادرش علی از جمله کسانی است که از او نقل روایت می کند و روایاتی را در این ابواب از او نقل کرده است(6).

ص: 237


1- الکافی، ج 3.
2- کافی، ج 3، ص 28.
3- همان، ص 416.
4- ر.ک: تهذیب، ج 6، باب المکاسب، ح 984؛ استبصار، ج 3، باب من له علی غیره مال فیجحده، ح 170؛ الکافی، ج 4، کتاب الحج، باب فضل الزیارت ابی عبدالله الحسین علیه السلام، ص 233، ح 6؛ استبصار، ج 3، باب اجر المغنیة، ح 203 و...
5- تهذیب، شیخ طوسی، ج 6، باب المکاسب، ح 984؛ استبصار، ج 3، باب من له علی غیره مال فبححده، ح 170.
6- معجم رجال الحدیث، ج 3، صص 33 _ 32؛ ش 1105.

ص: 238

ص: 239

بخش ششم : بررسی ابعاد شخصیتی ابوالحسن، علی بن ابراهیم بن هاشم قمی

اشاره

ص: 240

فصل اول: علی بن ابراهیم از منظر دانشیان رجال

اشاره

علی بن ابراهیم از عالمان جلیل القدر و محدثان بزرگ شیعی در قرن سوم و آغاز قرن چهارم و از فقهای فرزانه مکتب حدیثی قم است. اگر چه زاد روز تولدش معلوم نیست؛ ولی با توجه به این که پدر بزرگوارش «ابراهیم بن هاشم» از جمله اصحاب امام جواد علیه السلام است و نیز صدور اجازه ای از سوی علی بن ابراهیم به سال 307 هجری، برای شریف حمزة بن محمد بن احمد بن سکین(1)، می توان تاریخ تولدش را دهه های اول قرن سوم حدس زد. وفات آن بزرگوار، بعد از 307 هجری است و حدود پنجاه سال از عمر مبارکش در دوران غیبت صغری بوده است.

علی بن ابراهیم، محدث، مفسّر، متکلّم و فقیه ناموری است که میراث ماندگاری از روایات و احادیث را به یادگار گذاشت. او از راویان «کثیر الراویه» است و عدد روایاتی که او نقل می کند و هم اکنون در مجامع روایی ما موجود است بالغ بر 7140 حدیث است(2).

بدون شک، این مجموعه بزرگ از روایات با آفاق پر نور اعتقادی، معارفی، احکامی و اخلاقی، شخصیتی ملکوتی و آسمانی برای علی به

ص: 241


1- طبقات اعلام الشیعه، القرن الرابع، آقا بزرگ تهرانی، ص 167.
2- معجم رجال الحدیث، ج 11، ص 194، ش 7816.

همراه داشت و نیز میراث گرانبهایی بود که برای جامعه شیعه به یادگار باقی ماند و به پاس این گنجینه بزرگ روایی است که امروزه، نام علی بن ابراهیم در همه مجامع علمی _ حدیثی _ فقهی و دروس خارج حوزه طنین افکن است. علی بن ابراهیم این روایات را فرا گرفت؛ تا به مفاد آن عمل نموده و راه کمال خویش را بپیماید و دستورالعمل زندگی خود قرار دهد. از این رو گفتار ائمه هدی علیهم السلام برای خود او شخصیتی بزرگ و ملکوتی آفرید.

در واقع روحی که مملو از گُهر سخنان رسول خدا صلی الله علیه و آله و ائمه هدی علیهم السلام باشد بر افقی روشن و برین تجلّی می کند و از ملکوت بر خوردار خواهد بود. و در محراب بندگی خداوند خواهد درخشید.

او گوهر تابناک مکتب حدیثی قم بود که از زلال دانش و ایمان و پرهیزکاری چشید و در سایه سار گفتار معصومین علیهم السلام از تربیت الهی برخوردار گشت و وجود مبارکش سرچشمه فیض بخش معارف اهل بیت علیهم السلام گردید.

1. سیمای علی بن ابراهیم در گفتار متقدمین

نجاشی، رجالی بزرگ در توصیف او چنین می نگارد: «علی بن ابراهیم بن هاشم ابوالحسن القمی، ثقة فی الحدیث، ثبت، معتمد، صحیح المذهب، سمع فاکثر، و صنف کتبا، و اضرّ فی وسط عمره1؛ علی بن ابراهیم بن هاشم قمی در نقل حدیث، ثقه و ثبت و مورد اعتماد است و منهج و روش او صحیح بوده، و کتاب هایی را تدوین نمود و در میانه زندگی به عارضه چشم مبتلا شد».

شیخ طوسی نیز در فهرست، در ترجمه او می نگارد: «علی بن ابراهیم بن هاشم القمی، ابوالحسن ثقه فی الحدیث، ثبت معتمد صحیح المذهب...(1)؛ علی بن ابراهیم بن هاشم، ثقه و ثبت و مورد اعتماد است و او را کتاب هایی

ص: 242


1- الفهرست، شیخ طوسی، ص 209، ش 451.

است... همه آن ها را جماعتی از ابو محمد، حسن بن حمزه علوی طبری، از علی بن ابراهیم به ما خبر داده اند. و نیز آن مجموعه را شیخ مفید از استادش شیخ صدوق و او از پدرش علی بن بابویه و استادش ابن ولید قمی و حمزة بن محمد علوی و محمد بن علی ماجیلویه از علی بن ابراهیم روایت کرده اند، جز یک حدیث که آن را از کتاب «الشرایع» در تحریم گوشت شتر، که من آن را روایت نمی کنم چون محال است. ابن شهر آشوب «متوفای 588» به سادگی از او می گذرد و می نویسد: «علی بن ابراهیم بن هاشم قمی و از کتاب های او... و آن گاه هشت کتاب او را نام می برد»(1).

علامه حلی متوفای 726 نیز در قسم اول رجال خود که مخصوص محدثان و راویانی است که به روایات آنها اعتماد داشته و قبول حدیث آنان را ترجیح می داده است، قسمتی از ترجمه نجاشی را در شرح حال او نگاشته است(2).

حسن بن داود حلی، معاصر علامه نیز او را در قسم اول کتابش که مخصوص ثقات است نام برده، و همانند شیخ طوسی او را ستوده است(3).

تفرشی نیز در نقد الرجال همانند شیخ و نجاشی او را توصیف کرده و در شأن او می نگارد: «علی بن ابراهیم همان کسی است که محمد بن یعقوب کلینی از شاگردان اوست و روایات بسیاری از او نقل می کند»(4).

شخصیت علی بن ابراهیم در مجمع الرجال نیز مورد تجلیل قرار گرفته و در این کتاب _ که جامعی از پنج کتاب رجالی نخستین است _ با همان عناوینی که شیخ و نجاشی او را ستوده اند مورد ستایش واقع شده و این شخصیت را در زمره «عدة من اصحابنا» عن احمد بن محمد بن عیسی، در

ص: 243


1- معالم العلماء، ابن شهر آشوب، ص 62.
2- رجال علامه حلی خلاصة الاقوال ص 100، ش 45.
3- رجال ابن داود، ص 237، ش 998.
4- نقد الرجال، میر مصطفی تفرشی، ص 224.

کتاب «کافی» دانسته است(1).

اردبیلی نیز در جامع الروات، او را چون نجاشی و تفرشی مورد توصیف و توثیق قرار داده است(2).

دانشمند رجالی، شیخ ابو علی حائری متوفای 1215 از شاگردان فقیه اصولی و رجالی بزرگ وحید بهبهانی، در ترجمه و شرح حال ابراهیم همانند نجاشی و شیخ طوسی، او را توصیف نموده و در پایان از «مشترکات» مولی محمد امین کاظمی زنده به سال 1085 هجری شاگرد شیخ فخرالدین طریحی نقل می کند که فرق است بین علی بن ابراهیم بن هاشم ثقه که حسن بن حمزه علوی، و علی بن عبید الله و محمد بن ماجیلویه و محمد بن حسن بن ولید و حمزة بن محمد علوی و محمد بن یعقوب کلینی از او روایت می کنند و نیز علی بن ابراهیم بن محمد بن حسن، که علی بن حسن اصفهانی از وی روایت می کند»(3).

فقیه رجالی شیخ محمد طه نجف، متوفای 1323 هجری قمری، در کتاب گران قدرش «اتقان المقال» از علی بن ابراهیم در قسم اول کتاب که اختصاص به ثقات دارد نام برده و ترجمه و شرح حال اجمالی او را از رجال نجاشی و فهرست شیخ طوسی، نگاشته است و پس از نقل گفته شیخ، در رابطه با «حدیث تحریم گوشت شتر» می گوید در این باره به خوبی تدبیر و تأمل نما، که جدا مفید است»(4).

فقیه فرزانه و رجال شناس نامی، حاج شیخ عبدالله مامقانی در گذشته به سال 1351 ه.ق در تنقیح المقال پس از شرح حال او از گفته نجاشی، علامه و ابن داود می گوید: «در وجیزه و بلغه و مشترکات طریحی و کاظمی و غیره

ص: 244


1- مجمع الرجال، عنایت الله قهپایی، ج 4، ص 152.
2- جامع الرواة، محمد اردبیلی، ج 1، ص 545.
3- مفاخر الاسلام، علی دوانی، ج 2، ص 223، به نقل از هدایة المحدثین معروف به مشترکات کاظمی، مولی محمد امین کاظمی، ص 210؛ منتهی المقال، شیخ ابو علی حائری، باب علی بن ابراهیم.قطع رحلی.
4- اتقان المقال فی احوال الرجال، محمد طه نجف، ص 88.

نیز او را توثیق نموده اند». سپس می افزاید که طبرسی در «اعلام الوری» گفته است او از بزرگترین راویان علمای ماست. آن گاه سخن شیخ طوسی را در شرح حال او می نگارد و سپس می گوید: «از تاریخ وفات او آگاه نشده ام ولی از این که شیخ صدوق در عیون اخبار الرضا می نویسد: «حمزة بن قاسم از اولاد ابوالفضل علیه السلام در سال 307 هجری از وی روایت کرده است، معلوم می گردد که علی بن ابراهیم در این سال زنده بوده و پس از این تاریخ وفات کرده است.

از این مطلب، روشن می گردد که آن چه سید صدرالدین عاملی در تعلیقه خود بر منتهی المقال گفته که علی بن ابراهیم حضرت رضا علیه السلام را درک کرده است درست نیست، زیرا حضرت رضا علیه السلام در سال 202 [203] وفات کرده و عادتا نمی باید علی بن ابراهیم که آن موقع حداقل بالغ بوده تا سال 307 باقی مانده باشد علاوه بر این او از حضرت رضا علیه السلام حتی یک روایت هم نقل نکرده است(1).

محدث قمی در کتاب «الکنی و الالقاب» ترجمه اجمالی او و فرزندش احمد و گزارش مشروحی از پدرش ابراهیم بن هاشم را تحت عنوان «القمی» آورده و پیرامون او چنین می نگارد: «او از بزرگترین راویان اصحاب ماست و مشایخ اهل حدیث از او روایت می کنند. از تاریخ وفات او آگاه نیستیم جز این که می دانیم او در سال 307 زنده بوده، زیرا شیخ صدوق در رجب سال 329 از حمزة بن محمد بن احمد علوی روایت نموده و گفته است علی بن ابراهیم بن هاشم در مکتوبی که در سال 307 به من نوشته، این روایت را به من خبر داده است»(2).

همین محدث جلیل در کتاب «تحفة الاحباب» که به زبان فارسی نگارش یافته از او یاد می کند و از کتاب تفسیر او نام برده و ممتازترین شاگردش «ثقة الاسلام کلینی» را یاد نموده است. از کتاب های دیگر او قرب الاسناد است(3).

ص: 245


1- تنقیح المقال، ج 2، ص 260.
2- الکنی و الالقاب، ج 3، ص 84.
3- تحفة الاحباب فی نوادر آثار الاصحاب، حاج شیخ عباس قمی، ص 220.

2. علی بن ابراهیم در کلام معاصرین

شخصیت مبرز این محدث نامی و فقیه فرزانه، در سخنان علمای دین پر فروغ و فروز است.

فقیه ستوده معاصر و دانشمند بزرگ رجال شناس، آیة الله خویی در معجم الرجال پیرامونش چنین می نگارد: «علی بن ابراهیم که شیخ در رجال، او را از اصحاب امام هادی علیه السلام ذکر نموده(1)، به ظاهر همان علی بن ابراهیم بن هاشم قمی است، زیرا بعید است که شیخ، ترجمه او را در فهرست بیاورد ولی در رجال _ که تدوین آن بعد از «فهرست» بوده است _ نامی از او نبرد. البته این که او از ائمه معصومین علیهم السلام روایتی بدون واسطه ندارد، منافاتی با صحابی بودن او ندارد(2).

این مؤلف جلیل، پس از ترجمه اجمالی او، در قسمتی دیگر به توصیف و شرح حال او از نجاشی و شیخ می پردازد، آن گاه پیرامون او چنین می نگارد: «نام پر فروغ علی بن ابراهیم در اسناد افزون از هفت هزار و صد و چهل حدیث می درخشد، البته گاهی با عنوان علی از پدرش و در بسیاری از موارد علی بن ابراهیم از پدرش و نیز در مواردی با عنوان علی بن ابراهیم بن هاشم از پدرش در اسناد و روایات ذکر شده و مجموعه روایاتی که او از پدر بزرگوارش «ابراهیم بن هاشم» نقل می کند، بالغ بر شش هزار و دویست و چهارده روایت است. همچنین از اساتید دیگر حدیث و روایتش به نقل حدیث پرداخته است، از صالح بن سندی شصت و سه مورد، از محمد بن عیسی چهار صد و هشتاد و شش مورد و از محمد بن عیسی بن عبید یقطینی هشتاد و دو روایت، از هارون بن مسلم هشتاد و سه روایت و از سایر اساتید و شیخ حدیث خود نیز روایاتی را نقل نموده است.

مؤلف، سپس به تفصیل پیرامون طبقه، اسناد و اختلاف نسخ کتاب ها و

ص: 246


1- رجال الطوسی، ص 420، ش 33.
2- معجم رجال الحدیث، ج 11، ص 189، ش 7805.

نیز موارد روایات او از کتب اربعه پرداخته و اشتباهات رخ داده در رابطه با سقط و حذف و زیاده را بررسی نموده اند(1).

سیمای علی بن ابراهیم در آینه قاموس الرجال نیز درخشنده است. آن محقق رجالی، ترجمه و شرح حال او را از نجاشی و شیخ طوسی به اختصار آورده و به یاد آوری دو نکته در ارتباط با وی می پردازد؛ نخست آن که شیخ طوسی با آن که در فهرست به تبیین حال او پرداخته؛ ولی در رجال از او نامی نبرده است و این دور از انتظار است که محدثی بزرگ همانند شیخ اجل حدیث، علی بن ابراهیم را از یاد ببرد. البته گفته شد که شیخ طوسی، علی بن ابراهیم نامی را در زمره اصحاب امام هادی نام برده(2) که مؤلف معجم رجال الحدیث او را علی بن ابراهیم بن هاشم دانسته است(3). این گفته محقق بزرگ را می توان پذیرفت زیرا، وفات علی بن ابراهیم بعد از سال 307 هجری و پیش از 329 هجری بوده است.

شهادت امام هادی علیه السلام در سال 254 هجری بوده، اگر برای علی بن ابراهیم سنی در حدود نود سال در نظر بگریم و به فرض، وفات او را نیز سال 315 هجری لحاظ کنیم او در حدود بیست سالگی می توانسته به محضر امام هادی علیه السلام شرفیاب گردد.

نکته دوم این که سید صدر الدین عاملی او را با پدرش ابراهیم بن هاشم اشتباه گرفته و جزء اصحاب امام رضا علیه السلام نام برده است(4).

مرحوم حاج آقا بزرگ تهرانی نیز به پیروی از علمای و فقهای شیعی، او را ستوده، و پیرامون او چنین نگاشته است: «علی بن ابراهیم بن هاشم قمی، ابوالحسن، صاحب تفسیر، و از بزرگترین اساتید مرحوم ثقة الاسلام کلینی است که تا سال 307 هجری زنده بوده است. در این سال، او اجازه ای برای

ص: 247


1- معجم رجال الحدیث، ج 11، صص 210 _ 193، ش 7816.
2- رجال الطوسی، ص 420، ش 33.
3- معجم الرجال الحدیث، ج 11، ص 189، ش 7805.
4- قاموس الرجال، حاج شیخ محمد تقی شوشتری، ج 9، ص 341.

شریف، حمزة بن محمد بن احمد بن سکّین صادر کرده است. به جز کلینی و این سید شریف، بسیاری دیگر نیز افتخار شاگردی او را داشته اند که از آن جلمه اند: محمد بن احمد صفوانی، در گذشته به سال 358 هجری، ابو محمد حسن بن حمزه طبری، ابوالحسن علی بن بابویه پدر شیخ صدوق، محمد بن علی ماجیلویه، محمد بن

موسی بن متوکل، علی بن عبدالله وراق، احمد بن عبد الله وراق، احمد بن زیاد بن جعفر همدانی، حسین بن ابراهیم ناتانه، که همگی این ده نفر از اساتید و مشایخ شیخ صدوق می باشند(1).

3. علی بن ابراهیم از نگاه علمای اهل سنت

فروغ مجد و عظمت این محدث کبیر از مرز کتاب های شیعی گذشته و در بعضی از کتب عامه نیز ترجمه و شرح حالش نگاشته شده است.

ابن حجر عسقلانی که از علمای بنام رجال و تراجم و جرح و تعدیل عامه است در کتاب خود چنین می نگارد: «علی بن ابراهیم ابوالحسن المحمدی رافضی است او تفسیری دارد که در آن مطالب ناگواری است. از ابو داود، صاحب سنن متوفای سال 275 هجری در بصره و ابن عقده و جماعتی روایت می کند. آنگاه ابن حجر ادامه می دهد، که او همان علی بن ابراهیم بن هاشم قمی است».

ابو جعفر طوسی در کتاب «الفهرست» از او نام برده و ابن ندیم هم در فهرست از او یاد کرده و گفته است از کتب او، تفسیر، ناسخ و منسوخ، مغازی و شرایع است(2).

عمر رضا کحاله، نیز با عنوان «علی القمی» پیرامون او می نگارد: «وی قبل از سال 329 هجری زنده بوده است و او علی بن ابراهیم بن هاشم قمی است که مفسر، فقیه و محدث بوده است و کلینی در گذشته در سال 329 هجری از او اخذ حدیث و علم کرده و از آثار اوست: تفسیر قرآن، ناسخ

ص: 248


1- طبقات اعلام الشیعه، حاج آقا بزرگ تهرانی، القرن الرابع، صص 168 _ 167.
2- لسان المیزان، ابن حجر عسقلانی، ج 4، ص 191؛ فهرست ابن ندیم، فن پنجم از مقاله ششم، 325 و در ترجمه 406.

و منسوخ، اخبار قرآن و روایات آن، کتاب حیض، کتاب شرایع و مغازی»(1).

در معجم الادباء یاقوت حموی نیز پیرامون او می گوید: «ذکره ابن الندیم، و ذکره ابو جعفر فی مصنفّی الامامیة و قال: له کتب...؛ ابن ندیم در فهرست او را نام برده و نیز شیخ طوسی او را در فهرست یاد کرده و این کتاب ها را برای او نگاشته است: «کتاب تفسیر، کتاب ناسخ و منسوخ، کتاب مغازی، کتاب مناقب، کتاب اخبار قرآن و روایات آن»(2).

اسماعیل پاشا بغدادی، در ایضاح المکنون به ترجمه و گزارش کتاب های علی بن ابراهیم بن هاشم قمی پرداخته و در چند مورد، از او نام برده است. اولین کتابی را که برای او ثبت می کند کتاب تفسیر است. در این رابطه چنین نگاشته: «تفسیر القرآن لابی الحسن علی بن ابراهیم بن هاشم القمی»(3) و نیز به ثبت این کتاب ها برای او پرداخته: «فضائل علی بن ابی طالب علیه السلام، کتاب الانبیاء، کتاب الحیض، کتاب المغازی»(4).

جالب آن که هر کتابی را برای او می نگارد او را با عنوان صاحب التفسیر مزین ساخته است(5).

همین مؤلف در کتاب دیگر خود نیز به ترجمه و شرح حال علی بن ابراهیم پرداخته و در این رابطه چنین نگاشته اند: «علی بن ابراهیم بن هاشم القمی، ابوالحسن الشیعی....؛ علی بن ابراهیم بن هاشم قمی از محدثان شیعه امامیه است

و در حدود سال 285 هجری فوت کرده و ان گاه به ثبت کتاب های او پرداخته است»(6).

البته ذکر سال وفات او درست نمی باشد، چون قبلاً یاد آور شدیم که علی بن ابراهیم در سال 307 هجری اجازه ای را برای حمزة بن محمد بن احمد بن سکین صادر کرده است.

ص: 249


1- معجم المؤلفین، عمر رضا کحاله، ج 7، ص 9.
2- معجم الادباء، یاقوت حموی، ج 12، ص 215.
3- ایضاح المکنون، اسماعیل پاشا بغدادی، ج 1، ص 309.
4- همان، ج 2، صص 334 _ 291 - 273 - 197.
5- همان.
6- هدیة العارفین، اسماعیل پاشا بغدادی، ج 1، ص 678.

فصل دوم: استادان و مشایخ علی بن ابراهیم

استادان و مشایخ علی بن ابراهیم

اگر این بزرگوار به حضور امام هادی علیه السلام رسیده باشد(1)، بدون تردید فیض حضور آن حضرت، زمینه رشد و تعالی او گردیده و بذر فرزانگی را در وجودش افشانده است. ولی به هر روی علی بن ابراهیم از محضر بزرگانی از علمای شیعه و نیز بعضی از دانشمندان اهل سنت کسب حدیث و دانش کرد. او مسافر علم و حدیث بود. شهر به شهر و کشور به کشور به جستجو پرداخت تا کسانی که حدیث و سخنی از ائمه هدی علیهم السلام و رسول خدا صلی الله علیه و آله نزد خود دارند از آنان فرا گیرد.

بدین دلیل سینه او بحری مواج از درر سخنان اهل البیت علیهم السلام گردید و هزاران حدیث و مفاهیم بلند دین و شریعت را فرا گرفت. او مجاهد و تلاشگری خستگی ناپذیر بود و گنجینه بزرگی از میراث فرهنگی محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله را به یادگار گذاشت.

اگر چه نمی توان مجموعه کسانی را که علی بن ابراهیم از محضر آنان کسب حدیث و معالم دین نمود شمارش کرد؛ ولی شماری از آنان که نامشان در کتب رجال و تراجم به یادگار مانده است بدین شرحند:

ص: 250


1- مجمع الرجال، عنایت الله قهپایی، ج 4، ص 152؛ معجم رجال الحدیث، ج 11، ص 189، ش 7805.

«پدر بزرگوارش ابراهیم بن هاشم، احمد بن اسحاق، احمد بن محمد بن عیسی اشعری، احمد بن ابی عبد الله برقی، اسحاق بن ابراهیم برادرش، اسماعیل بن محمد مکی، محمد بن عیسی بن عبید، ابو هاشم الجعفری، هارون بن مسلم، عباس بن معروف، مختار بن محمد بن مختار همدانی، موسی بن ابراهیم محاربی، محمد بن اسحاق خفاف، محمد بن خالد طیالسی، حسن بن محمد راوی، علی بن محمد کاشانی، صالح بن سندی، حسن بن موسی الخشاب، محمد بن الحسینی، علی بن حسان، یعقوب بن یزید، محمد بن علی صیرفی «ابو سمینه» یاسر خادم، عبد الله بن صلت، عبد الله بن محمد بن عیسی، ریان بن صلت، حسین بن حسن، ایوب بن نوح، محمد بن ریان بن صلت، علی بن شیره، یحیی بن عبدالرحمان بن خاقان، احمد بن محمد بن ابی الفضل مدائنی، سلمة بن خطاب، صالح بن عبدالله، قاسم بن محمد برمکی، قاسم بن ربیع، جعفر بن سلمه اصفهانی، علی بن ریان بن صلت، عبد الله بن احمد موصلی، علی بن اسحاق، محمد بن ابی اسحاق خفاف، سری بن ربیع، عبدالله بن صلت، محمد بن سالم، محمد بن علی همدانی، اسماعیل بن عیسی، معروف به سندی، حسن بن سعید اهوازی، حسین بن سعید اهوازی، جعفر بن سلمه اهوازی و محمد بن یحیی....»(1).

اینک گزارش و شرح حال بعضی از اساتید علی بن ابراهیم.

1. ابراهیم بن هاشم قمی

فروزنده ترین استاد و شیخ حدیث او، پدر بزرگوارش ابراهیم بن هاشم است که بالغ بر شش هزار حدیث را از او آموخت و روایت کرد. ابراهیم بر ستیغ مجد و جلالت می درخشد و فروغ وثاقت او از آفاقی ساطع است که گزارش حال و ترجمه او بیان گردید.

ص: 251


1- معجم رجال الحدیث، ج 11، صص 195 - 194، ش 7816؛ طبقات اعلام الشیعه، حاج آقا بزرگ تهرانی، القرن الرابع، صص 169 - 168.

2. احمد بن اسحاق قمی

ابو علی، احمد بن اسحاق اشعری قمی از چهره های پر فروغ مکتب حدیثی قم و از اصحاب امام جواد و امام هادی و از اصحاب مخصوص امام حسن عسکری علیهم السلام و از نمایندگان ممتاز آن حضرت بود.

طبری در این رابطه چنین می نویسد: «و کان احمد بن اسحاق القمی الاشعری، شیخ الصدوق، وکیل ابی محمد علیه السلام، فلما مضی ابو محمد علیه السلام الی کرامة الله عز و جل اقام علی وکالته مع مولانا صاحب الزمان، تخرج الیه توقیعاته.....(1)؛ احمد بن اسحاق، استاد شیخ صدوق و نماینده امام حسن عسکری علیه السلام بود، چون آن حضرت وفات کرد وکالت حضرت امام زمان علیه السلام را بر عهده گرفت و از سوی آن حضرت نامه هایی خطاب به او صادر شد.

علمای تراجم و رجال، او را واسطه و رابطه قمیون و امام علیه السلام دانسته اند. او وکیل و نماینده امام حسن عسکری علیه السلام در قم بود.

مجلسی روایت می کند که او نماینده امام حسن عسکری علیه السلام در موقوفات قم بود(2) از این رو شاید بتوان او را اولین متولی حرم حضرت فاطمه معصومه علیهاالسلام دانست.

مؤلف خلاصة البلدان نیز در این رابطه می گوید: «حضرت امام حسن عسکری علیه السلام نمایندگانی جهت گرفتن خراج تعیین فرموده و به ایشان گفته بود که از وجوه مقاسمه و خراج قم، در آن جا مسجدی بنا نهند. ایشان صفه ای در مسجد جامع، واقع در بیرون قم، به قرب روضه مقدسه فاطمیه در کنار رودخانه که مشهور و معروف است به مسجد امام حسن عسکری علیه السلام ، به فرموده آن حضرت از وجوه خراج ساختند که الحال آن مسجد کثیر الفیض باقی و نماز گاه شیعیان است»(3).

ص: 252


1- دلائل الامامه، طبری، ص 272.
2- بحار الانوار، ج 50، ص 323، ح 17.
3- خلاصة البلدان، صفی الدین محمد بن هاشم حسینی قمی، ص 169.

شیخ صدوق، نام او را در فهرست وکلایی نگاشته که به حضور حضرت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف شرفیاب گردیده اند، با این عنوان: «و من قم احمد بن اسحاق»(1). و در خبری که در کافی آمده کلینی از قول حسن بن نصر چنین روایت می کند: «فجائنی بعض الوکلاء یثباب و دنانیر.... ثم جائنی احمد بن اسحاق بجمیع ما کان معه»(2).

به هر روی، احمد از نمایندگان خاص و از افراد مورد اعتماد امام حسن عسکری علیه السلام بود.

او به زیارت امام زمان عجل الله تعالی فرجه نائل آمد. در خبر است که احمد از امام عسکری علیه السلام خواهش کرد که امام و جانشین بعد از خود را معرفی نماید. امام علیه السلام چنین فرمود: «ای احمد بن اسحاق! خداوند از آن گاه که آدم را آفرید تا زمان قیامت، هرگز زمین را از امام و حجت خود خالی نگذاشته و نمی گذارد.

خداوند به یمن وجود امام، زمین را از بلا محفوظ می دارد و بارانش را نازل می کند و برکات نهفته در دل زمین را آشکار می سازد. احمد بن اسحاق می گوید:

عرض کردم امام و پیشوای بعد از شما چه کسی می باشد؟

حضرت علیه السلام به سرعت برخاست و به اتاق دیگر رفت و طولی نکشید که بازگشت در حالی که: «و علی عاتقه غلام کأنّ وجهه القمر لیلة البدر، من ابناء الثلاث سنین، فقال یا احمد بن اسحاق لولا کرامتک علی الله عز وجل و علی حججه ما عرفت علیک ابنی هذا...(3)؛ بر دوش او پسر بچه ای بود همانند قرص ماه که نور از آن ساطع بود. و به نظر کودکی سه سال می رسید، آن گاه فرمود: ای احمد بن اسحاق، اگر نزد خداوند و امامان علیهم السلام مکرم نبودی پسرم را به تو نشان نمی دادم. او هم نام و هم کنیه رسول خداست. زمین را پر از عدل و داد می کند، آن گونه که از ظلم و ستم پر شده است. به هر روی احمد مورد

ص: 253


1- کمال الدین و تمام الغمة، شیخ صدوق، ج 2، ص 442، باب 43، ح 16.
2- اصول کافی، ثقة الاسلام کلینی، ج 1، ص 517.
3- کمال الدین، شیخ صدوق، ج 2، ص 384، باب 38، ح 1.

عنایت خاص امام عسکری علیه السلام و نماینده ایشان بود و به زیارت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف نائل آمد، ولی این که نماینده امام زمان بوده یا نیابت از سفیر داشت مورد اختلاف است»(1).

احمد بن اسحاق، محدثی فقیه و دور اندیش بود. او می گوید: «به حضور امام حسن عسکری علیه السلام رسیدم و از او درخواست کردم که چیزی بنویسند تا من خط او را بشناسم که اگر نامه ای از سوی آن حضرت رسید خط آن حضرت را بشناسم و دشمن نتواند به نام امام علیه السلام نامه جعل کند. امام علیه السلام در پاسخ فرمود: خط من گاهی با قلم ریز و گاهی با قلم درشت است اگر چنین تفاوتی مشاهده کردی نگران مباش»(2).

باری، احمد بن اسحاق را علمای رجال و تراجم ستوده اند. برقی که نخستین کتاب رجالی شیعه را تدوین نموده، او را در زمره اصحاب امام محمد تقی و امام هادی و امام حسن عسکری علیهم السلام ذکر نموده است(3).

شیخ طوسی در کتاب رجالش، او را در شمار اصحاب امام محمد تقی و امام حسن عسکری علیهماالسلام ذکر نموده و او را به وصف وثاقت و اعتماد مزین ساخته است(4).

ولی او را در زمره اصحاب امام هادی علیه السلام ذکر ننموده؛ بلکه احمد بن اسحاق رازی را ذکر کرده است(5).

به نظر می رسد که احمد بن اسحاق رازی، شخصی جز احمد بن اسحاق قمی نباشد، به دلیل این که:

اولاً: برقی احمد بن اسحاق قمی را جزء اصحاب سه امام ذکر نموده است؛

ص: 254


1- کتاب الغیبه، شیخ طوسی، ص 355، ح 316.
2- مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 433.
3- رجال برقی، صص 60 - 59 - 56.
4- رجال الطوسی، صص 427 - 398.
5- همان، ص 410.

ثانیا: خود مرحوم شیخ طوسی، در کتاب الغیبه، روایتی را از احمد بن اسحاق قمی از امام هادی ذکر می نماید(1)؛

ثالثا: شخصی به نام احمد بن اسحاق رازی در اسناد و روایات موجود نیست؛ جز یک مورد که آن هم تحریف «قمی» به رازی است. بنابراین احمد بن اسحاق رازی، که شیخ در رجالش و علامه حلی در خلاصه و ابن داود و تفرشی و قهپایی و میرزا محمد استر آبادی و اردبیلی و ابوعلی حائری و دیگر علمای رجال تا امروز در کتابهایشان ذکر کرده اند، کسی جز احمد بن اسحاق قمی نمی باشد و این اشتباهی است که در کتب رجال رخ داده است.

البته ممکن است به خاطر نزدیکی قم و ری به یکدیگر چنین عنوانی را به کار برده اند. شاید هم مدتی احمد بن اسحاق قمی در ری زندگی می کرده است و از این رو احمد بن اسحاق رازی به کار برده اند(2).

به هر روی، در این که احمد بن اسحاق از اصحاب امام هادی علیه السلام بوده و از آن حضرت روایت کرده اند تردیدی نیست.

نجاشی نیز در توصیف او می نگارد: «احمد بن اسحاق بن عبد الله....، ابو علی القمی، و کان وافد القمیین، و روی عن ابی جعفر الثانی و ابی الحسن علیهما السلام، و کان خاصة ابی محمد علیه السلام(3)؛ احمد بن اسحاق قمی از رهبران مردم قم بود. او از امام جواد و امام هادی علیهماالسلام روایت می کند و از اصحاب خاص امام حسن عسکری علیه السلام محسوب می گردد».

شیخ طوسی نیز با عناوینی بلند ساحت او را ارج می نهد و در توصیف او چنین می نگارد: «کان کبیرا القدر و کان من خواص ابی محمد علیه السلام و رأی صاحب الزمان و هو شیخ القمیین و وافدهم رضی الله عنه(4)؛ احمد بن اسحاق بلند مرتبه بود و از اصحاب مخصوص امام حسن عسکری علیه السلام به حساب می آمد و به زیارت و دیدار امام زمان موفق گردید. قافله سالار و

ص: 255


1- کتاب الغیبة، شیخ طوسی، ص 354، ح 315.
2- مفاخر اسلام، علی دوانی، ج 2، ص 11.
3- رجال نجاشی، ص 91، ش 225.
4- الفهرست، شیخ طوسی، ص 23، ش 41.

پیشوای مردم قم بود».

کشی نیز در رجال خود، با ذکر روایاتی ساحت احمد بن اسحاق را ارج نهاده است(1).

بعد از شیخ و نجاشی و کشی، سایر علمای رجال و تراجم و دانشمندان دین و تاریخ، به پیروی از آن بزرگواران با عناوینی همانند آنان، احمد را ستوده اند. ابن شهر آشوب در «معالم العلماء» پیرامون او چنین می نگارد: «احمد بن اسحاق بن عبد الله اشعری قمی از خواص ابی محمد «امام حسن عسکری علیه السلام» بوده و حضرت صاحب الزمان صلوات الله علیه را دیده است. از کتاب های او «علل الصلاة» است که بزرگ بوده و دیگری «مسائل الرجال» که به روایت از امام هادی علیه السلام است»(2).

علامه حلی نیز در کتاب «رجال» همانند نجاشی او را توصیف کرده(3) و ابن داود نیز به پیروی از آن بزرگواران، با اختصار، او را ستوده است(4).

تفرشی در «نقد الرجال»(5)، قهپایی در «مجمع الرجال»(6)، اردبیلی در «جامع الرواة»(7)، ابو علی حائری در «منتهی المقال»(8)، مامقانی در «تنقیح المقال»(9)، شوشتری در «قاموس الرجال»(10) و آیة الله خویی در «معجم رجال الحدیث» او را ستوده و توثیق کرده اند و پیرامون او به تفصیل سخن گفته اند»(11).

ص: 256


1- رجال کشی، صص 557 _ 556، ح 1051 و 1052 و 1053.
2- معالم العلماء، ابن شهر آشوب، ص 14، چاپ نجف اشرف.
3- رجال علامه حلی خلاصة الاقوال ص 15، ش 8.
4- رجال ابن داود، ص 24، ش 59.
5- نقد الرجال، میر مصطفی تفرشی، ج 1، ص 105.
6- مجمع الرجال، ملا عنایت الله قهپایی، ج 1، ص 95.
7- جامع الروات، حاج محمد اردبیلی، ج 1، ص 41.
8- منتهی المقال، ابو علی حائری، ص 362.
9- تنقیح المقال، مامقانی، ج 1، ص 50.
10- قاموس الرجال، محمد تقی شوشتری، ج 1، صص 266 _ 262.
11- معجم رجال الحدیث، ج 2، صص 50 _ 45، ش 431.

3. احمد بن محمد بن عیسی اشعری قمی

اشاره

این بزرگوار استاد و شیخ حدیث علی بن ابراهیم است. او مشهورترین شخصیت علمی و مرد قدرتمند خاندان اشعری در قم بود و همانند پدرش محمد بن عیسی سر آمد علما و فقهای قم و ستاره فروزنده آسمان مکتب حدیثی قم به شمار می آمد. از آن جا که این خاندان کوفی بودند و از آن سرزمین به شهر قم هجرت کردند از شیعیان ثابت قدم و دارای افتخارات ویژه ای بودند. به گونه ای که سایر شیعیان مهاجر به قم نتوانستند نقش آن خاندان را ایفا کنند.اجداد او از بنیان گزاران شهر قم بودند و با هجرت خود به این سرزمین، فرهنگ و تمدن نوی را برای این سرزمین و مردمش به ارمغان آوردند.

اولین کسی که فروغ مذهب شیعی را در قم نمایان ساخت، موسی بن عبدالله اشعری از اصحاب امام باقر علیه السلام بود(1). حمزة بن یسع نیز قم را مستقل گرداند. و نماز جمعه در آن بر پا کرد و خود اولین حاکم و فرماندار این شهر شد. حمزه از جمله اصحاب امام کاظم علیه السلام می باشد(2).

شهامت و شجاعت افراد این خانواده بزرگ شیعه و انبوه مردان نامی و عشق و علاقه آنان به خاندان رسول خدا صلی الله علیه و آله ونشر فرهنگ شیعه، و حفظ و نگهداری آثار گرانقدر فرهنگی شیعه و میراث اسلامی، این خاندان را برجسته و ممتاز نموده و آنان را بر افقی برین نمایان ساخت(3).

اینک در آینه سخنان علما و دانشیان رجال سیمای این فقیه فرزانه و محدّث ثقه ترسیم می گردد.

شیخ طوسی او را در رجال خود، از زمره اصحاب امام رضا و امام جواد و

ص: 257


1- رجال الطوسی، اصحاب الصادق علیه السلام، ص307، ش 437.
2- رجال الطوسی، اصحاب الکاظم علیه السلام، ص 347، ش 15.
3- ر.ک: تاریخ قم، ص 38، 278، 261، 244، 245، 260، 284، 270، 268، 257، 30، 279، 31، 37و....

امام هادی علیهم السلام ذکر نموده و او را به گوهر وثاقت می آراید(1).

کشی پیرامون او می نگارد: وی با حضرت امام حسن عسکری علیه السلام مکاتبه داشته است و یک نامه از او درباره بعضی از منحرفین شیعه را نقل می کند»(2).

صدوق در آغاز کتاب گرانقدرش «کمال الدین» می نویسد: «احمد بن محمد بن عیسی با آن پایه فضل و جلالت قدرش از ابوطالب عبد الله بن صلت روایت می کند. در فهرست شیخ طوسی سیمای او را این گونه توصیف می کند: «... و ابو جعفر هذا _ رحمه الله _ شیخ قم و وجهها و فقیهها... و صنف کتبا منها کتاب التوحید و....»(3).

نجاشی نیز به عظمت و جلالت، او را ستوده و در ترجمه اش نگاشته: «احمد بن محمد بن عیسی بن عبد الله.... و ابو جعفر «رحمه الله» شیخ القمیین و وجههم و فقیههم غیر مدافع. و کان ایضا الرئیس الذی یلقی السلطان بها، و لقی الرضا علیه السلام و له کتب و لقی ابا جعفر الثانی و ابا الحسن العسکری علیه السلام.....»(4). آری او پیشوای سیاسی و دینی مردم قم بود و به دیدار امام رضا و امام جواد و امام هادی علیهم السلام نائل آمد.

علامه در خلاصه و ابن داود در کتاب رجالش به پیروی از شیخ و نجاشی او را ستوده و به گوهر وثاقت و عدالت مزین ساخته اند(5).

به هر حال، جمله دانشمندان رجال و تراجم، او را ستوده و به وثاقت آراسته اند.

اردبیلی در «جامع الروات» همانند شیخ و نجاشی و حلی او را توصیف می کند و سپس به شرح حال استادان و شاگردان او پرداخته است. همچنین موارد روایات او رادر کتب اربعه ذکر می کند(6).

ص: 258


1- رجال الطوسی، صص 409 _ 397 _ 366.
2- رجال کشی، ص 435.
3- الفهرست، شیخ طوسی، ص 47، ش 82.
4- رجال نجاشی، ص 82، ش 198.
5- رجال علامه حلی خلاصة الاقوال صص 14 _ 13؛ رجال ابن داود، ص 43، ش 128.
6- جامع الروات، ج 1، صص 70 _ 69.

شیخ ابو علی حائری، پس از نقل سخنان شیخ و نجاشی و کشی و علامه، روایتی را از ارشاد شیخ مفید پیرامون احمد نقل می کند و سپس می گوید: «وحید بهبهانی در «تعلیقه» گفته است: پذیرش این روایت درباره این ثقه جلیل القدر محل تأمل است. شاید همین روایت موجب شده است که نجاشی او را موثق نداند، چون او در بعضی از مواضع کتاب خود، سخنی از احمد بن محمد بن عیسی نقل می کند که خواسته است او را تکذیب کند، چنان که در ترجمه علی بن محمد شیره آمده(1)؛ ولی این تردید، بی جاست و بدون شک احمد، مزین به گوهر وثاقت است. ممکن است از بزرگی لغزشی رخ دهد ولی بعد توبه کند. ابو علی پس از نقل سخن استادش وحید، چهره هایی از خاندان اشعری را نام برده و می گوید: همگی این بزرگان از محدیثین به شمار می روند»(2).

ختام سخن، تجلیل حاج شیخ عباس قمی از این محدث جلیل القدر است. او در «تحفة الاحباب» پیرامون او چنین می نگارد: «احمد بن محمد بن عیسی شیخ قمیین و فقیه ایشان و ثقه معظم است. او در قم رئیس مطاع بود. طایفه او تمام از اجلاء و بزرگان می باشند. پدرش و برادرش «عبد الله» و جد او «عیسی» و عمران و ادریس عموهای او و زکریا بن آدم و زکریا بن ادریس، و آدم بن اسحاق عمو زادگان او از روات حدیث می باشند»(3).

الف. خاندان رفیع او

پدرش محمد بن عیسی بن عبدالله از بزرگان این خداندان و شیخ و پیشوای مکتب حدیثی قم بود. او چهره ممتاز این خاندان و مرد سیاست و دیانت بود(4).

ص: 259


1- رجال نجاشی، ص 225، ش 669.
2- منتهی المقال، ابو علی حائری، ص 44.
3- تحفة الاحباب، حاج شیخ عباس قمی، ص 16.
4- رجال نجاشی، ص 338، ش 905.

برادرش، عبد الله بن محمد، ملقب به بنان از راویان حدیث بوده و بزرگان قم همانند: محمد بن احمد بن یحیی اشعری از او روایت کرده اند(1).

جد احمد، عیسی بن عبدالله نیز، به گفته نجاشی از شاگردان حضرت امام جعفر صادق و امام کاظم علیهماالسلام بوده است و مسائلی از حضرت رضا علیه السلام پرسیده است(2).

عبدالله بن سعد، جد دوم او نیز به گفته نجاشی شبیه پدرش بود؛ یعنی از لحاظ علم و روایت(3).

باید دانست که عبدالله بن سعد چندین پسر داشت که از جمله: آدم، عبدالله، عیسی، ادریس، عمران، اسحاق و یسع می باشند. فرزندان آنان نیز اهل و فضل و دانش و حدیث بوده اند و جمعی از آنان از اصحاب ائمه علیهم السلام به حساب آمده اند(4).

ادریس بن عبدالله از شاگردان حضرت رضا علیه السلام است و کتابی در حدیث نگاشته و خود و پسرش زکریا بن ادریس از دانشمندان مورد اعتماد و سرشناس قم بوده اند، و نیز احمد بن حمزة بن الیسع بن عبدالله پدر او از اصحاب حضرت رضا علیه السلام و خود وی عالمی بزرگ و صاحب کتاب نوادر است. پسر عم او سهل بن یسع مسائلی را از حضرت امام رضا علیه السلام پرسیده که احمد بن محمد بن عیسی پسر عمویش از او روایت کرده است. یسع بن عبدالله جد «احمد بن حمزه» از اصحاب امام صادق و امام کاظم علیه السلام بوده است(5).

سعد بن سعد بن احوص، پسر عموی احمد از دانشمندان مورد اعتماد و دارای کتاب است. کشی از عبد الله بن صلت قمی روایت می کند که حضرت

ص: 260


1- رجال کشی، ص 432؛ مفاخر اسلام، علی دوانی، ج 1، ص 406.
2- رجال نجاشی، ص 296، ش 805.
3- تنقیح المقال، ج 2، ص 184.
4- ر.ک: تاریخ قم.
5- ر.ک: تاریخ قم، حسن بن محمد بن حسن قمی، ترجمه حسن بن علی بن حسن بن عبدالملک قمی؛ تنقیح المقال، ج 3، ص 329؛ جامع الروات، ج 2، ص 345.

جواد علیه السلام درباره او دعا کرد که خداوند به او پاداش نیک دهد(1).

سعد بن عمران بن عبدالله قمی نیز از اصحاب امام موسی بن جعفر علیه السلام بوده است(2).

همچنین محمد بن احمد بن یحیی اشعری از اعاظم این خاندان و عمو زاده احمد بن محمد بن عیسی است. اسحاق بن آدم بن عبد الله از اصحاب امام رضا علیه السلام بوده و کتابی در حدیث نگاشته است. برادر او اسماعیل بن عبد الله نیز از مفاخر علمای قم بوده و اسحاق بن عبدالله نیز از ثقات شاگردان امام صادق و امام کاظم علیهماالسلام است(3).

به هر روی، احمد بن محمد بن عیسی از این بیت علم و فقه و حدیث است که بر بام آن، ستارگان دین و دانش و سیاست می درخشند، همچنین او از مردان نامی دین و سیاست در عصر خود بود.

در عصر وی حکمرانان قم شیعه بودند؛ بلکه آنان در زمره محدثان به شمار می آمدند. محمد بن علی بن عیسی از سوی خلیفه حاکم قم بود. او و پدرش «علی» معروف به طلحی هر دو از دانشمندان به شمار می آمدند. از این رو مورد عنایت علما بود و احمد بن محمد بن عیسی به عنوان بزرگ و پیشوای مردم قم با او دیدار داشت. طلحی مسائلی را از امام هادی علیه السلام پرسیده و ابن ادریس حلی آن مسائل را که نه مورد است از امام هادی علیه السلام ذکر کرده است(4).

فروغ مجد و عظمت احمد از آفاق کتب شیعه فراتر رفته و شخصیت او در نگاه بعضی از فهرست نگاران اهل سنت نیز با جلالت منعکس گردیده است.

ص: 261


1- الغیبة، شیخ طوسی، ص 348، ح 303.
2- رجال الطوسی، ص 351، اصحاب الکاظم علیه السلام.
3- همان، ص 149؛ ر.ک: تاریخ قم، تألیف مرحوم شیخ محمد حسین ناصر الشریعة و مفاخر اسلام، مرحوم علی دوانی، ج اول و دوم.
4- الفهرست، شیخ طوسی، ص 311، ش 674؛ قاموس الرجال، شوشتری، ج 8، ص 296.

ابن ندیم در شرح حال او چنین می نگارد: «و از قمی ها ابو جعفر احمد بن محمد بن عیسی قمی است که این آثار و کتاب ها از اوست: کتاب طب کبیر، کتاب طب صغیر، کتاب مکاسب(1).

ابن حجر عسقلانی نیز از این فقیه و محدث بزرگ شیعی نام برده و چنین می گوید: «احمد بن محمد بن عیسی بن عبد الله بن سعد، العلامه، ابو جعفر الاشعری قمی، شیخ الرافضة بقم...»؛ پیشوای رافضیان در قم بوده و دارای مصنفاتی است و در سال 300 هجری زندگی می کرد(2)».

در عصر احمد بن محمد بن عیسی، شهر قم و کوفه دو پایگاه بزرگ حدیث و علوم شیعه بود. در این دو شهر، و به خصوص قم، صدها دانشمند و فقیه، مفسر و مورخ، شب و روز، فکر و ذکرشان درس و بحث و کسب معارف دینی و فقه و احکام و عقائد بود. این فرزانگان با حفظ و کتابت و نقل این معارف از میراث بزرگ علمی _ دینی اسلام پاسداری می کردند.

آنان از این دو شهر، به شهرهای دور و نزدیک رفته، به نشر احادیث و علوم آل محمد علیهم السلام می پرداختند و اگر کسانی را می یافتند که نزد آنان سخنی از اهل بیت علیهم السلام بود فرا می گرفتند. از یک سو به ری و نیشابور، بلخ و سمرقند و بخارا، و از سوی دیگر به بغداد، موصل و شهرهای دیگر عراق می رفتند. هجرت و مسافرت برای نشر و کسب حدیث، جهاد فرهنگی عالمان و سفیران دینی این دو شهر به حساب می آمد.

گاهی قلمرو این هجرت فراتر رفته، به مصر، سوریه و حجاز نیز رسید و به نشر و کسب علوم اسلامی در آن سرزمین می پرداختند.

علاوه بر این، تعامل و تبادل میان این دو حوزه غنی حدیثی فقهی قم و کوفه همچنان جریان داشت.

نجاشی از قول محمد بن شاذان از احمد بن محمد بن یحیی از سعد بن عبدالله اشعری نقل می کند که احمد بن محمد بن عیسی گفت: در جستجوی

ص: 262


1- فهرست، ابن ندیم، ترجمه فارسی، ص 407.
2- لسان المیزان، ابن حجر عسقلانی، ج 1، ص 260.

حدیث به کوفه رفتم. در آن جا حسن بن علی وشاء را ملاقات کردم که از اصحاب امام رضا علیه السلام به شمار می آمد. از او خواستم کتاب «علاء بن رزین» و «ابان بن عثمان احمر» را برای من بیاورد. وقتی آن ها را آورد گفتم: از شما می خواهم که اجازه روایت کردن این دو کتاب را به من بدهید. حسن بن علی وشاء گفت: خدا تو را رحمت کند چه شتابی داری؟ برو از روی آن ها بنویس و بعد نزد من بیا و آن را از من استماع کن. گفتم از حوادث روزگار ایمن نیستم. حسن بن علی وشاء گفت: اگر من می دانستم کسانی مانند تو تا این اندازه خواهان فراگیری حدیث هستند احایث بسیاری را فرا می گرفتم!

زیرا من در این مسجد مسجد کوفه نهصد نفر از مشایخ و علمای حدیث را درک کردم که همگی می گفتند: حدثنی جعفر بن محمد الصادق علیه السلام»(1).

ب. پاسداری از حوزه حدیثی قم

گفته شد که پس از شهادت امام رضا علیه السلام در سال 203 هجری و به امامت رسیدن فرزند هفت ساله اش امام جواد علیه السلام و گفتگوهای بزرگان مکتب تشیع در رابطه با این رخداد بزرگ و استثنایی تا آن روز، و نیز بروز کرامات و معجزات حیرت آور از سوی آن حضرت، بار دیگر شعله فرهنگ «غلو» که با مبارزه جدی امام صادق علیه السلام با این پدیده در زمان خود و مبارزه امام رضا علیه السلام ، با واقفیه، خاموش شده بود، بار دیگر شعله ور گردید و در زمان امام هادی علیه السلام گروهی منحرف پرچم آن را برافراشتند.

امام هادی علیه السلام به مبارزه با این گروه پرداخت و با طعن و لعن، افرادی مانند ابن بابای قمی و ابن حسکه و... آنان را منزوی ساخت. شاگردان و اصحاب امام هادی علیه السلام نیز به پیروی از ایشان به مبارزه با آنان پرداختند.

از سوی دیگر، با به قدرت رسیدن متوکل و آزادی احمد بن حنبل، او به احیای مکتب ظاهر گرایان حدیثی در حوزه اهل سنت پرداخت و تفسیر و

ص: 263


1- رجال نجاشی، ص 39، ش 80.

تحلیل و تبیین همه آفاق دین را از نگاه حدیث، فرا روی مردم نهاد.

خوف آن می رفت که پیامدهای منفی آن مکتب در تعاملات فرهنگی بین حوزه های دینی، در مکتب حدیثی شیعه نیز نفوذ کند. احمد بن عیسی که از شپاگردان و اصحاب امام هادی علیه السلام و نیز رهبر بزرگترین حوزه حدیثی شیعه بود، با این دو جریان به مبارزه بر خاست. روش او را می توان در دو حوزه زیر خلاصه کرد:

1. کسانی که احادیث ضعیف را نقل می کردند.

2. افرادی که احادیثی را نقل می کردند که از آن فرهنگ غلو استشمام می گردید.

سال 255 هجری سال مبارزه احمد با این افراد و تبعید آنان از قم بود. او افرادی همانند سهل بن زیاد، ابو سمینه، محمد بن علی صیرفی را به جرم نقل احادیث غلوآمیز و نیز تکیه بر مراسیل و نقل حدیث از ضعفا از قم اخراج کرد.

در همین روند، احمد بن محمد بن عیسی، احمد بن محمد بن خالد برقی را با آن که خود ثقه بود و از دانشمندان نامدار شیعه به حساب می آمد، به جرم تکیه بر احادیث مرسل و روایت از راویان ضعیف از قم اخراج کرد. البته احمد پس از مدتی از کرده خود پشیمان شد و بار دیگر احمد بن محمد بن خالد برقی را به قم فرا خواند و پس از رحلت آن فقیه فرزانه، با پای برهنه در مراسم تشیع او شرکت کرد تا غبار اتهام از سیمای آن دانشمند بزرگ بزداید.

ج. سیمای علمی _ حدیثی احمد بن محمد بن عیسی

نام پر فروغ این محدث جلیل در اسناد بالغ بر 2290 روایت می درخشد.

شیخ طوسی در شأن او چنین می نگارد: «احمد بن محمد بن عیسی کتاب های صد نفر از اصحاب حضرت امام صادق علیه السلام را روایت کرده است»(1).

ص: 264


1- الفهرست، شیخ طوسی، ص 266، ش 591.

احمد بن محمد، در طول زندگانی پر افتخار خود در شهرهای قم، کوفه، بغداد و نقاط دیگر، نزد علمای فقه و حدیث و تفسیر که همگی از اصحاب ائمه معصومین علیهم السلام بوده اند، شرایط شاگردی را به جای آورد و از آن ها به دریافت اجازات نائل آمد و از ایشان روایت کرده است.

او از محضر کیمیا اثر امام رضا، امام جواد و امام هادی علیهم السلام برخوردار گشت و از آن ذوات مقدس حدیث شنیده است.

د. استادان

استادان و مشایخ او بسیارند؛ که از آن جمله: ابراهیم بن ابی محمود، ابراهیم بن محمد الهمدانی، احمد بن ابی داود، ابراهیم الحذاء، احمد بن ابی نصر، احمد بن حسن المیثمی، احمد بن دویل بن هارون، احمد بن عمر الحلال، ابی ثابت، ابی جعفر البغدادی، ابی سعید المکاری، ابی طالب، ابی عبدالله برقی، ابی عبد الله الفراء، ابی قتادة القمی، ابی محمد الحجال، ابی محمد المدائنی، ابی هاشم جعفری، ابی همام، ابی یحی الواسطی، ابی یوسف، ابن ابی عمیر، اسحاق بن جریر، اسماعیل بن سعد اشعری، اسماعیل بن سهل، اسماعیل بن همام الکندی، بکر بن صالح، بکر بن محمد، جعفر بن محمد بن عیسی، جعفر بن المثنی الخطیب، جعفر بن محمد بن ابی زید الرازی، جعفر بن محمد البغدادی، حسن بن ایوب، حسن بن الجهم، حسن بن سعید، حسن بن سیف، حسن بن العباس بن جریش، حسن بن علی بن بنت الیاس، حسن بن علی بن عقبة، حسن بن علی بن فضال، حسن بن علی بن یقطین، حسن بن علی الخزاز، حسن بن علی وشاء، حسن بن محبوب، حسن بن مسلم، حسن بن موسی، حسین بن سعید، حسین بن سیف، حماد بن عیسی، داود صرمی، رزق الله بن العلاء، زکریا المؤمن، زیاد القندی، سعد بن اسماعیل، سعد بن اسماعیل بن عیسی، سعد بن سعد، سعید بن اسماعیل، سعید بن جناح، شاذان بن خلیل، صفوان بن یحیی، عباس بن عامر، عباس بن معروف، عباس بن موسی البغدادی، عباس

ص: 265

بن موسی الوراق، عبد الرحمن ابی نجران، عبد الرحمان بن حماد، عبدالعزیز بن حسان، عبدالعزیز المهتدی، عبدالله ابی خلف، عبدالله بن بکیر، عبدالله بن حسین الطویل، عبد الله بن صلت، عبدالله بن مغیره، عبدالله الحجال، عثمان بن عیسی، علی بن أبی زید، علی بن احمد بن اشیم، علی بن اسباط، علی بن حدید، علی بن حسان، علی بن حسن تیمی، علی بن حکم، علی بن زیاد، علی بن سلار أبی عمرة، علی بن سیف بن عمیرة، علی بن صلت، علی بن محمد بن اشیم، علی بن محمد بن حفص القمی، علی بن مهزیار، علی بن نعمان، عمار بن المبارک، عمر بن عبدالعزیز، قاسم بن محمد، قاسم بن یحیی، محسن بن احمد، محمد بن ابی حمزة، محمد بن ابی صهبان، محمد بن اسماعیل بن بزیع، محمد بن اسماعیل سراج، محمد بن حسن الاشعری، محمد بن حسن علان، محمد بن حسن زعلان، محمد بن عمران، محمد بن حمزة الاشعری، محمد بن خالد برقی، محمد بن سنان، محمد بن سهل، محمد بن سهل بن یسع اشعری، محمد بن عبدالله و....»(1).

ه. شاگردان

دانشمندان و فرزانگانی از فقهای دین از محضر احمد کسب دانش و معارف دینی داشتند. البته نسبت شاگردان به اساتید وی بسیار کم است. به نظر می رسد احمد بیش از آن که بخواهد بساط درس بگستراند و به عنوان استاد بر کرسی تدریس تکیه کند، می خواست شاگردی باشد که در محضر اساتید زانوی ادب بزند و از آنان به کسب علوم بپردازد.

به هر روی افرادی از محضر او کسب فیض نمودند که عبارتند از: «محمد بن یحیی عطار، محمد بن حسن صفار، محمد بن علی بن محبوب، عبدالله بن جعفر حمیری، احمد بن ادریس، ابو علی اشعری، احمد بن محمد بن یحیی عطار، سعد بن عبد الله اشعری، حسن بن محمد بن اسماعیل، علی

ص: 266


1- معجم رجال الحدیث، ج 2، صص 303 _ 301، ش 898.

بن ابراهیم قمی، علی بن موسی جعفر، داود بن کوره، محمد بن جعفر بن بطه، محمد بن علی، عبد الله بن محمد بن محمد جمال، محمد بن احمد بن یحیی، سهل بن زیاد آدمی رازی، احمد بن علی بن ابان قمی، حمید بن زیاد نینوایی، حسین بن محمد، ابو عبدالله بزوفری، و... .

همین تعداد کم از شاگردان، مجموعه بزرگی از احادیث و معالم دین را از او روایت کرده و در اختیار آیندگان قرار داده اند.

و. آثار

میراث حدیثی باقی مانده از او، که بالغ بر 2290 حدیث می باشد و نام احمد در سند آن روایات، ثبت و ضبط است، خود مجموعه ای ارزشمند به شمار می آید که در مجامع روایی مندرج است. با توجه به احتیاطی که او در نقل و ضبط حدیث داشته، کمتر حدیث ضعیفی در آن مجموعه یافت می گردد.

به نظر می رسد او یا اشتیاق چندانی به تدوین و تألیف کتاب نداشته و یا اینکه با توجه به مسئولیت های او در تدبیر نظام مکتب حدیثی قم و نیز رتق و فتق امور سیاسی _ اجتماعی مردم، فرصتی برای تدوین و نگارش نداشته اند. ولی با این وجود، شیخ طوسی در «فهرست»(1) و نجاشی در کتاب «رجال»(2) و ابن شهر آشوب در «معالم العلماء» و ابن ندیم در «فهرست» و عمر رضا کحاله در «معجم المؤلفین» و عبدالصاحب عمران الدجیلی در «اعلام العرب» این کتب را به نام او نگاشته اند: کتاب توحید، کتاب نوادر، کتاب متعه، کتاب فضل النبی، کتاب ناسخ و منسوخ، کتاب مسوخ، کتاب حج، کتاب مبوب، کتاب مراحم، کتاب طب کبیر، کتاب طب صغیر، کتاب مکاسب، کتاب مسائل امام هادی علیه السلام و کتاب فضائل العرب.

ص: 267


1- الفهرست، طوسی، ص 47، ش 182.
2- رجال نجاشی، ص 82، ش198.
ز. وفات

از تاریخ وفات او اطلاع دقیقی در دست نیست؛ ولی با توجه به زیارت احمد از امام رضا علیه السلام و تشرف به محضر آن جناب و نیز، شرکت او با پای برهنه در مراسم تشییع احمد بن محمد بن خالد _ که وفات او را سال 274 هجری و یا 280 هجری گفته اند3 _ می توان وفات او را بین سال های 280 تا 290 هجری حدس زد.

البته بعضی از محققین معاصر وفات او را در سال 274 هجری محتمل می دانند(1). به نظر می رسد که آنان احمد بن محمد بن عیسی را با احمد بن محمد بن خالد برقی اشتباه گرفته اند.

4. احمد بن محمد بن خالد برقی

اشاره

یکی دیگر از اساتید بنام علی بن ابراهیم، احمد بن محمد بن خالد برقی است.

این فقیه فرزانه و محدث نامدار، از فقهای مشهور شیعه در نیمه دوم سده سوم هجری می باشد. وفات وی را به سال 280 یا 274 هجری نگاشته اند(2). فروغ ایمان و دانش احمد، چشم افروز است و نام او در همه کتب تراجم و رجال شیعه می درخشد. او به حق از مشایخ بزرگ مکتب حدیثی قم به حساب می آید.

او از پیشتازان نگارش کتاب در معارف اسلامی است و کتاب محاسن او به حق دائرة المعارفی در فرهنگنامه شیعه به حساب می آید. با این که او و پدرش محمد بن خالد هر دو برقی خوانده می شوند، ولی هر گاه عنوان برقی به صورت مطلق گفته می شود منظور این فقیه فرزانه است.

ص: 268


1- رجال نجاشی، ص 77، ش 182.
2- مفاخر اسلام، علی دوانی، ج 1، ص 421.
الف. خاندان برقی

خاندان برقی از مردان علم و دین و ادب و لغت، حدیث و فقه، جغرافی و تاریخ و سایر علوم دینی بوده اند.

نیاکان او، اهل کوفه بودند. محمد، جد او، در نهضت و قیام زید بن علی بن الحسین علیهما السلام، علیه بیداد و ستم هشام بن عبدالملک، شرکت کرد و پس از شهادت زید، یوسف بن عمرو او را زندانی کرد و سپس به قتل رساند. فرزندش عبدالرحمن همراه با پسر خردسالش خالد از کوفه گریخت و به قم آمد و در برق رود قم شاهزاده اسماعیل ساکن شد و از این رو به این خاندان برقی گفتند(1).

از دیر زمان، این خاندان، مزین به فرهنگ شیعی و محبت به اهل بیت علیهم السلام بودند و در این منهج روشن و صراط مستقیم بالنده به پیش می رفتند و به پاس این عقیده، ظلم ها و محرومیت هایی را تحمل کردند؛ هجرت و آوارگی از وطن، کشته شدن و به حبس رفتن.

نامی از خالد، فرزند عبدالرحمن و جد احمد، در کتاب های رجالی و مجامع روایی دیده نمی شود. ولی پدر احمد، محمد بن خالد از راویان معتبر و از اصحاب امام موسی بن جعفر و حضرت رضا و حضرت جواد علیهم السلام بوده و شیخ طوسی در «رجال» او را به گوهر وثاقت مزین ساخته است(2). اگر چه در «الفهرست» او را ضعیف معرفی می کند(3).

نجاشی نیز او را ضعیف دانسته، ولی این دو بزرگوار سیمای علمی او را می آرایندو مکانت او را می ستایند و با عنوان «کان ادبیا حسن المعرفة بالاخبار و علوم العرب»(4)توصیف کرده اند و کتاب هایی را به نام او نگاشته اند

ص: 269


1- الفهرست، شیخ طوسی، ص 37، ش 74.
2- رجال الطوسی، صص 404 - 386.
3- الفهرست، طوسی، ص 291، ش 631؛ رجال نجاشی، ص 335، ش 898.
4- همان.

همانند: «کتاب النوادر، کتاب التنزیل و التعبیر، کتاب یوم و لیله، کتاب التفسیر، کتاب مکة و المدینة، کتاب حروب الاوس و الخزرج، کتاب العلل، کتاب فی علم الباری، کتاب الخطب»(1).

محمد، دو برادر به نام های حسن بن خالد و فضل داشت که هر دو از راویان اخبارند(2). همچنین داماد احمد، محمد بن ابی القاسم از فقهای نامدار و محدثان ثقه است. او به سایر علوم زمان خود حتی به علوم غریبه نیز آگاهی داشت. از آثار او: «کتاب المشارب، و کتاب الطب و کتاب تفسیر حماسه ابی تمّام را می توان نام برد»(3).

فرزند او علی بن محمد بن ماجیلویه، سبط احمد نیز از فقهای ادیب این خاندان بود(4).

ب. برقی در نگاه عالمانه علمای شیعه

شیخ طوسی، در رجال، ضمن شمارش اصحاب حضرت جواد علیه السلام احمد بن محمد بن خالد و ضمن شمارش اصحاب امام هادی علیه السلام از او با عنوان احمد بن ابی عبدالله برقی نام برده است(5).

در فهرست در ترجمه و شرح حال او چنین آمده است: «ابو جعفر احمد بن محمد بن خالد بن عبدالرحمن....؛ اصالتا از مردم کوفه بود. جد وی محمد بن علی، بعد از شهادت زید بن علی بن الحسین علیه السلام، به دستور یوسف بن عمر ثقفی والی عراق به زندان افتاد، سپس او را به قتل رساند. خالد که سن کمی داشت همراه پدرش عبدالرحمن از کوفه فرار کرد و به قم آمد و در «برقه قم» ساکن شد. او دانشمندی ثقه و مورد اعتماد بود، ولی از راویان ضعیف

ص: 270


1- همان.
2- همان.
3- رجال نجاشی، ص 353، ش 947.
4- همان.
5- رجال الطوسی، صص 410 - 398.

بسیار روایت می کرد. و نیز به مراسیل اعتماد می نمود. او آثار فراوانی تألیف کرد که از جمله کتاب «المحاسن» است. کتاب محاسن زیاد و نقصان دارد. آن گاه 99 اثر و تألیف از او نام می برد.

در پایان شیخ طوسی چنین می نگارد: «مجموعه این کتب و تمامی روایات او را جمعی از اصحاب ما از جمله شیخ مفید، و ابو عبد الله، حسین بن عبید الله غضایری و احمد بن عبدون و دیگران از احمد بن محمد بن سلیمان زراری از علی بن حسین بن سعد آبادی قمی از احمد بن ابی عبد الله برقی برای ما نقل کرده اند. و نیز همان سه استاد، از حسن بن حمزه علوی طبری از احمد بن عبدالله، دخترزاده برقی از جدش «احمد بن ابی عبد الله برقی» به ما خبر داد؛ و نیز غضایری و ابن عبدون و دیگران از ابی مفضل شیبانی از محمد بن جعفر بن بسطه، از احمد بن ابی عبدالله برقی تمام کتاب ها و روایاتش را برای ما نقل کرده اند؛ و نیز ابن ابی جید از محمد بن حسن بن ولید از سعد بن بن عبد الله اشعری، از احمد بن ابی عبد الله، همه کتاب هاو روایاتش را برای ما نقل کرده اند(1).

نجاشی نیز همانند شیخ و با همان گونه عبارات او را معرفی کرده و 93 کتاب از او نام می برد. و آن گاه طریق او را به خود این گونه بیان می کند: «تمامی کتاب های او را حسین بن عبید الله غضایری از احمد بن محمد، ابو غالب زراری، از علی بن حسین سعد آبادی قمی برای ما نقل کرده است»(2).

ابن شهر آشوب در «معالم العلماء» شرح حال او را باختصار نگاشته و برای او 99 کتاب نام می برد(3).

علامه حلی در کتاب رجالش او را در قسم اول و در زمره ثقات نام می برد و به گونه شیخ و نجاشی او را توصیف می کند. سپس گفته ابن غضائری پیرامون او را بدین شرح می نگارد: «محدثین قم او را مورد سرزنش قرار

ص: 271


1- الفهرست، طوسی، صص 40 - 37، ش 74.
2- رجال نجاشی، صص 77 - 76، ش 182.
3- معالم العلماء، ابن شهر آشوب، ص 11.

دادند؛ ولی نه خود او را، بلکه سرزنش متوجه راویانی بود که احمد از آنان روایت می کرد. زیرا برقی مانند تاریخ نگاران اهمیت نمی داد از چه کسی روایت می کند. به همین جهت احمد بن محمد بن عیسی او را از قم اخراج کرد؛ ولی بار دیگر او را به قم باز گرداند و حضورش را ارج نهاد. ابن غضائری در ادامه گفته است: «کتابی دیدم که در آن ماجرای وساطت بین احمد بن محمد بن عیسی و احمد بن محمد بن خالد در آن نگاشته بود. به هر روی، چون برقی وفات کرد احمد بن محمد بن عیسی با سر و پای برهنه در مراسم تشییع جنازه او شرکت کرد تا غبار اتهام از چهره نورانی احمد بزداید و وجدان خود را از کاری که نسبت به او کرده بود آسوده و آرام گرداند. در پایان علامه می گوید: «روایت او در نزد من مقبول و پذیرفته است»(1).

ابن داود نیز چون علامه نام او را در قسمت اول کتاب و در زمره ثقات نگاشته و عناوینی همانند شیخ و نجاشی پیرامون او به کار برده است(2). تفرشی نیز به پیروی از شیخ طوسی و نجاشی او را به وثاقت می ستاید(3).

اردبیلی در جامع الروات گزیده ای از سخنان علمای پیشین را در شأن او می نگارد و سپس به شرح حال استادان و شاگردان او پرداخته و مواردی از روایات او را نقل می کند»(4).

ابو علی حائری از استادش وحید بهبهانی در «تعلیقه» این گونه گزارش می کند: «توثیق او از ناحیه عدول علما ثابت است و نکوهش او ثابت نشده، بنابراین آن چه می توان گفت نکوهش علما از روش او بوده نه شخص او، آن هم از نگاه بعضی از علما. جد من «علامه مجلسی اول» گفته است: «اگر تبعید برقی به وسیله احمد بن محمد بن عیسی نکوهشی باشد، بیشتر متوجه خود احمد بن محمد بن عیسی است، چون او بود که به اشتباه و خطا

ص: 272


1- رجال علامه حلی خلاصة الاقوال ص 14.
2- رجال ابن داود، ص 40، ش 119.
3- نقد الرجال، میر مصطفی تفرشی، ص 30.
4- جامع الروات، اردبیلی، ج 1، ص 63.

برقی را از قم تبعید کرد؛ ولی بعد از کار خود پشیمان شد و برقی را به قم باز گرداند و از او معذرت خواست»(1).

بهبهانی در ادامه سخن خود ب5می گوید: «از جمله اموری که بر وثاقت احمد دلالت می کند روایات بسیاری است که محمد بن احمد بن یحیی در «نوادر الحکمه» از او نقل کرده و محدثین قم آن روایات را از کتاب فوق استثناء نکرده اند؛ با آن که روایات زیادی را از فقها و محدثین استثناء کرده اند.

دلیل دیگر، باز گرداندن او به قم و عذر خواستن از وی است. و باز از نشانه های آشکار بر وثاقتش کتاب «محاسن» اوست که بزرگان علما آن را تلقی به قبول کرده اند و معتمدین مشایخ از آن روایات بسیاری را نقل نموده اند(2).

مامقانی، نیز به شرح حال گویایی از «برقی» پرداخته و او را به گوهر وثاقت مزین ساخته است. در ادامه، توثیق او را از مجلسی در «وجیزه» و بحرانی در «بلغة» و طریحی و کاظمی در «مشترکات» و قهپایی در «مجمع الرجال» و اردبیلی در «مجمع الفائده» و جزائری در «الحاوی» بیان داشته است که نقل این توثیقات، دلیلی کافی بر وثاقت اوست.

آن گاه به دفع بعضی از توبیخ ها و نکوهش پرداخته و چنین نگاشته است: «بعضی از رجالیون بر خلاف مقام والای او گفته اند که او از راویان ضعیف روایت می کرد و به مراسیل اعتماد می نمود. و نقل از ضعفا نزد عده ای از علما موجب قدح نمی شود، هر چند مشهور، آن را باعث قدح و نکوهش می دانند. به علاوه بسیاری از علما که وثاقت آن ها اجماعی است از راویان ضعیف روایت کرده اند. به هر روی، این نکوهش و قدح روش احمد را زیر سؤال می برد نه شخص او را تا مبادا به واسطه مکانتی که او دارا بود به آن چه او نقل می کرد اعتماد کنند و در این رابطه ملاحظه و دقت بیشتر بنمایند و

ص: 273


1- منتهی الامال، حائری، ص 42.
2- پاورقی رجال بحر العلوم، ج 2، ص 334.

اعتماد به مراسیل او ننمایند»(1).

ج. برقی از نگاه دانشمندان اهل سنت

این محدث جلیل نه تنها از علمای نامدار و ممتاز شیعه است و آثار او در مسیر ترویج و نشر فرهنگ شیعی تدوین گردیده و بر افق سخن دانشیان رجال شیعی می درخشد؛ بلکه علمای رجال و تراجم و تاریخ نگاران و جغرافی دانان سنی نیز او را نام برده و ستوده اند.

ابن ندیم در فن پنجم از مقاله ششم فهرست خود که از فقها و محدثین شیعه و تألیفات آن ها نام می برد می نویسد: «البرقی، ابو عبدالله محمد بن خالد برقی قمی از اصحاب امام رضا و امام جواد علیه السلام بود...، از جمله کتاب های او کتاب «العویص»، کتاب «تبصره» و کتاب «محاسن» و کتاب «رجال» است. در ادامه می نگارد: فرزند وی احمد بن ابی عبد الله دارای کتاب های احتجاج و کتاب سفر و کتاب بلدان است که از کتاب «البلدان» پدرش بزرگ تر است(2).

البته روشن است که ابن ندیم در ترجمه برقی دچار اشتباه شده و پدر را به جای پسر معرفی کرده، و در شمارش کتاب های پدر، «المحاسن» را که یکی از کتب شناخته شده احمد است از آنِ پدر دانسته است(3).

حمزه اصفهانی مورخ مشهور در تاریخ اصفهان هم از برقی یاد کرده و نوشته است: «احمد بن ابی عبدالله برقی از روستای «برق رود» است..... او یکی از راویان لغت و شعر بود و در قم سکونت داشت»(4).

رافعی قزوینی نیز در کتاب «التدوین» که تاریخ علمای قزوین است از برقی نام می برد(5).

ص: 274


1- تنقیح المقال، ج1، ص 82.
2- فهرست ابن ندیم، ترجمه فارسی، ص 404.
3- مفاخر اسلام، ج 1، ص 347.
4- همان، به نقل از مقدمه محاسن.
5- همان.

یاقوت حموی، جغرافی دان نامی در «معجم البلدان» در لفظ برقه چنین می نگارد: «برقه از روستای قم است. ابو جعفر فقیه شیعه «شیخ طوسی» نوشته است: احمد بن ابی عبد الله محمد بن خالد... برقی اصل وی از کوفه است». در ادامه یاقوت می نویسد: «احمد بن ابی عبد الله را تصانیفی است بر وفق مذهب امامیه و کتابی در سیره و تاریخ دارد. تصانیف او نزدیک به یک صد کتاب است. من از وی در کتاب «معجم الادباء» نام برده ام و کتاب هایش را شمرده ام»(1).

در معجم الادباء می نویسد: «ابو جعفر احمد بن ابی عبدالله بن محمد... اصلاً از مردم کوفه است، یوسف بن عمر ثقفی والی عراق جد او را کشت... .در آن هنگام خالد که خردسال بود با پدرش عبد الرحمن به قم آمد و با خانواده اش در برقه قم ساکن گردید. احمد شخصا موثق بود، جز این که از راویان ضعیف بسیار روایت می کرد و به مراسیل اعتماد می نمود او کتاب های بسیاری تألیف کرد از جمله کتاب «محاسن» است(2).

ابن حجر، در لسان المیزان نیز او را توصیف کرده و پیرامون او چنین نگاشته است: «احمد بن محمد بن خالد برقی، از بزرگان شیعه است و دارای آثاری در ادب است. از جمله آثار او کتاب اختلاف الحدیث، عیافه و قیافه و چیزهای دیگر است. او در زمان معتصم عباسی می زیست»(3).

زرکلی نیز ترجمه احمد را نگاشته و او را از دانشمندان پژوهشگر شیعه معرفی می نماید. و سپس می نویسد: «او دارای کتاب محاسن در فقه و احکام شرعی و جغرافی و اختلاف حدیث و انساب و اخبار امت هاست»(4).

عمر رضا کحاله نیز، به اختصار از او نام برده و در گزارش خود پیرامون او می نگارد: «احمد برقی در گذشته به سال 274 هجری ابو جعفر احمد بن

ص: 275


1- معجم البلدان، یاقوت حموی.
2- معجم الادباء، ج 4، ص 132.
3- لسان المیزان، ج 1، ص 262.
4- الاعلام، خیر الدین زرکلی، ج 1، ص 195.

محمد بن خالد.... برقی کوفی _ آگاه به علوم فراوان و دارای آثار فراوانی است که از آن جمله: «تراحم و تعاطف، آداب النفس، ادب المعاشرة... و در پاورقی می نویسد: سید محسن عاملی در اعیان الشیعه 99 کتاب را برای او ذکر می کند»(1).

د. استادان

احمد بن ابی عبدالله برقی از جمله اصحاب امام جواد و امام هادی علیهماالسلام بوده و از محضر کیمیا اثر آن دو امام بزرگوار کسب فیض نمود(2).

علاوه بر آن از بسیاری از شاگردان و راویان ائمه پیشین که همه از مفاخر دین و فقهای اصحاب می باشند روایت نمود و نزد آنان شرایط شاگردی را به جای آورده است مانند:

«أبی اسحاق الخفاف، ابی البختری، ابوالجوزاء، ابی الخزرج، ابی علی واسطی، محمد بن خالد پدرش، ابن ابی نجران، ابن ابی نصر، ابن بقاح، ابن بکیر، ابن العرزمی، ابن فضّال، ابن محبوب، ابراهیم بن عقبه، ابراهیم بن محمد الثقفی، احمد بن عبید، احمد بن المبارک الدینوری، ادریس بن الحسن، اسماعیل بن أبان، اسماعیل بن محمد، اسماعیل بن مهران، بکر بن صالح، جعفر بن محمد، جعفر بن محمد بن حکیم، الجهم بن الحکم المدائنی، حسن بن ظریف، حسن بن علی ابن فضّال، حسبن علی بن یقطین، حسن بن علی الوشاء، حسن بن محبوب، حسین بن سعید، حسین بن سیف، حسین ابن یزید، حسین بن یوسف، حصین بن المخارق، حماد ابن عیسی، داوود بن اسحاق الحذاء، سعد بن سعد الاشعری، سندی بن محمد، عبدالرحمان بن حماد الکوفی، عبدالعظیم عبدالله الحسنی، عبد الله بن محمد النهیکی، عبد الله بن یحیی، عثمان بن عیسی، العلاء بن رزین، علی بن احمد بن اشیم، علی بن اسباط، علی بن حدید، علی بن حسان الواسطی،

ص: 276


1- معجم المؤلفین، عمر رضا کحاله، ج 2، ص 97.
2- رجال الطوسی، صص 410 - 398.

علی بن حفص العوصی الکوفی، علی بن الحکم، علی بن محمد القاسانی، عمر بن یزید، عمرو بن عثمان، عیسی بن عبدالله القمی، فرات بن احنف، قاسم بن عروة، قاسم بن یحیی، محمد بن أسلم، محمد بن اسماعیل بن بزیع، محمد بن حبیب، محمد بن الحسن بن سمون، محمد بن سعید، محمد بن سنان، محمد بن عبدالحمید، محمد بن علی، محمد بن عیسی بن عبید، محمد بن الفضیل، منصور بن العباس، موسی بن القاسم، نوح بن الشعیب، وهب بن وهب، هیثم بن عبدالله النهدی، یحیی بن ابراهیم بن أبی البلاد، یحیی بن عیسی، یحیی بن محمد، یعقوب بن یزید...»(1).

این مجموعه که فرزانگانی از ثقات و بزرگان شیعه در جمع آنان می درخشند. اساتید حدیث احمد هستند و او در محضر این دانشمندان زانوی شاگردی به زمین نهاد و با کسب معارف و علوم، نام خویش را جاودانه نمود.

ه. شاگردان

برقی کوشش خویش را در راه فراگیری علوم اسلامی در عرصه های گوناگون به کار گرفت و این علوم را که به مثابه دائرة المعارفی از علوم و فنون اسلامی بود با قلم مبارک و شاگردان با ایمانش _ که جمله از مفاخر فقها و دانشمندان اسلامی آن زمان بودند _ به نسل های آینده منتقل نمود و آثاری گرانسنگ همراه با نامی جاودانه از خود به یادگار گذاشت.

شاگردان او اگر چه اندک بودند، ولی از نظر چگونگی و هویت، فرزانگانی بلند مرتبه بودند. از شاگردان او این عده از بزرگان را می توان نام برد: «سعد بن عبد الله اشعری، احمد بن ادریس قمی، سهل بن زیاد آدمی، علی بن ابراهیم قمی، علی بن حسن مؤدب، علی بن حسین سعد آبادی قمی، علی بن محمد بن بندار قمی، علی بن محمد بن عبد الله، محمد بن ابی القاسم ماجیلویه، داماد برقی، علی بن محمد نوه برقی، محمد بن احمد بن یحیی،

ص: 277


1- معجم رجال الحدیث، ج 2، صص 267 _ 266.

احمد بن محمد سیاری، محمد بن جعفر بن بطه قمی، علی بن محمد بن اذینه، محمد بن یحی عطار، محمد بن علی بن محبوب، حسن بن متیل دقاق و...»(1).

به هر روی، یکی از شاگردان سر افراز احمد بن محمد بن خالد برقی، علی بن ابراهیم است.

و. تألیفات
اشاره

این دانشمند بزرگ کتاب های بسیاری تألیف کرده است. بزرگترین اثر نفیس او کتاب شریف «محاسن» است که مجموعه ای از جمیع علوم و فنون اسلامی و دائرة المعارفی از معالم و معارف دینی است.

این کتاب در نوع خود بدیع و ابتکاری بود و علما و مؤلفین بعد از برقی به روش و نگارش او کتاب نوشتند؛ از جمله شیخ اعظم حدیث مرحوم صدوق که کتاب «ثواب الاعمال» و کتاب «علل الشرایع» را بر اساس عناوین و اسامی کتاب های مندرج در «محاسن» برقی تألیف کرده است.

کتاب محاسن، از نگاه علما و اندیشمندان

این کتاب مشتمل بر صد کتاب از ابواب گوناگون، اصول و فروع و آداب و احکام دین بوده است.

نجاشی در ترجمه و شرح حال محمد بن عبد الله بن جعفر حمیری می گوید: «او کتبی دارد از جمله، کتاب حقوق، کتاب اوائل، کتاب السماء، کتاب الارض، کتاب المساحة و البلدان، کتاب ابلیس و جنوده، و کتاب احتجاج و همه این کتاب ها در محاسن برقی موجود است(2).

نجاشی در ترجمه و شرح حال برقی، این کتاب را تعریف کرده و می گوید: «برقی کتاب هایی را تصنیف کرده که از جمله، کتاب محاسن است.

ص: 278


1- همان، ص ؛ مفاخر اسلام، ج 1، ص 353.
2- رجال نجاشی، ص 355، ش 949.

این کتاب زیاده و نقصان دارد. آن گاه به توصیف ابن مجموعه می پردازد و 93 کتاب از این مجموعه عظیم را نام می برد»(1).

شیخ طوسی در فهرست می نگارد: «آنچه از کتاب محاسن برقی به ما رسیده، عبارت است از:

کتاب ابلاغ، کتاب تراحم و تعاطف، کتاب آداب نفس، کتاب منافع، کتاب آداب معاشرت، کتاب معیشت، کتاب مکاسب، کتاب رفاهبت، کتاب معاریض، کتاب سفر، کتاب امثال، کتاب الشواهد من کتاب الله عز و جل، کتاب نجوم، کتاب مرافق، کتاب زواجر، کتاب شوم، کتاب زینت، کتاب ارکان، کتاب زی، کتاب اختلاف حدیث، کتاب طیب، کتاب مآکل، کتاب ماء، کتاب فهم، کتاب اخوان، کتاب ثواب، کتاب تفسیر احادیث و احکامه، کتاب علل، کتاب عقل، کتاب تحویف، کتاب تحذیر، کتاب تهذیب، کتاب تسلیة، کتاب تاریخ، کتاب غریب، کتاب محاسن، کتاب مذام الاخلاق، کتاب نساء، کتاب مآثر و انساب، کتاب انساب امم، کتاب شعر و شعراء، کتاب عجائب، کتاب حقایق، کتاب مواهب و حظوظ، کتاب حیات، کتاب نور و رحمت، کتاب زهد و مواعظ، کتاب تبصرة، کتاب تفسیر، کتاب تأویل، کتاب مذام الافعال، کتاب الفروق، کتاب معانی و تحریف، کتاب عقاب، کتاب امتحان، کتاب عقوبات، کتاب العین، کتاب خصائص، کتاب نحو، کتاب عیافه و قیافه، کتاب زجر و فال، کتاب الطیرة فال بد زدن، کتاب مراشد، کتاب افانین، کتاب غرائب، کتاب حیل، کتاب صیانت، کتاب فراست، کتاب عویص، کتاب نوادر، کتاب مکارم الاخلاق، کتاب ثواب القرآن، کتاب فضل القرآن، کتاب مصابیح الظلم، کتاب المستحنات، کتاب دعا، کتاب دعابة و المزاح، کتاب ترغیب، کتاب صفوة، کتاب رؤیا، کتاب محبوبات، کتاب مکروهات، کتاب خلق السماء و الارض، کتاب البلدان، کتاب بدو خلق ابلیس و جن، کتاب الدواجن و الرواجن، کتاب مغازی النبی«ص»، کتاب بنات النبی و ازواجه، کتاب اجناس و حیوان، کتاب تأویل.

ص: 279


1- همان، ص 76، ش 182.

سپس شیخ می گوید: «محمد بن جعفر بن بطه این کتاب ها را بر آن مجموعه افزوده است: «کتاب طبقات رجال، کتاب اوائل، کتاب طب، کتاب تبیان، کتاب جمل، کتاب ما خاطب الله به خلقه، کتاب جداول الحکمة، کتاب اشکال و قرائن، کتاب ریاضت، کتاب ذکر الکعبة، کتاب تهانی، کتاب تغازی. در مجموع شیخ طوسی 97 کتاب از مجموعه محاسن را نام می برد»(1).

ابن ندیم 42 کتاب از برقی ذکر می کند که 40 مورد آنهایی است که شیخ طوسی در فهرست ذکر کرده به اضافه «ازاهیر» و کتاب «سرائر».

از جمع گفته ها و شمارش ها، آمار این مجموعه افزون بر صد کتاب می گردد»(2).

این کتاب در نگاه فقها و دانشمندان بسیار با عظمت جلوه کرده است.

شیخ صدوق در ابتدای کتاب «من لا یحضره الفقیه» می گوید: «در این کتاب نمی خواهم مانند سایر مصنفان، در هر باب هر چه از بزرگان نقل کرده اند بنگارم، بلکه هدفم آن است که به آن چه می خواهم فتوی دهم و حکم به صحت آن کنم و معتقدم که آنچه حجت میان من و خدای من است انتخاب کرده، می آورم. او در ادامه می افزاید: «تمام احادیثی که در این کتاب آمده، از کتاب های مشهور شیعه _ که مورد توجه علما بوده و به آن مراجعه کردند و می کنند _ آورده ام، مانند: «کتاب حریز بن عبد الله...و کتاب محاسن احمد بن ابی عبد الله برقی» و غیر این کتب از اصول و مصنفاتی که از استادانم و بزرگان گذشته «رضی الله عنهم» نقل می کنم و طریق و روش من در این نقل معروف است»(3).

سید نعمت الله جزائری این کتاب را می ستاید و او را سر آمد از اصول چهار صد گانه دانسته است و روش برقی را الگویی برای مشایخ ثلاث که

ص: 280


1- الفهرست، شیخ طوسی، صص 39 _ 38، ش 74.
2- مفاخراسلام، علی دوانی، ج 1، ص 358.
3- مقدمه من لا یحضره الفقیه.

تدوین کتب اربعه رهین کوشش آن بزرگواران بوده، می داند»(1).

مجلسی اول، نیز این کتاب را می ستاید و در شرح «من لا یحضره الفقیه» پیرامون این کتاب می گوید: «این کتاب نزد ما موجود است و آن گونه که مشایخ نقل کرده اند، بسیار بزرگ و مورد اعتماد بوده است، آن چه امروزه در دسترس ما هست شاید ثلث آن باشد. برقی غیر از این کتاب نود و سه کتاب دیگر در فنون و علوم اسلامی تصنیف کرده و اسامی این کتاب ها در کتب تراجم و رجال ثبت گردیده است(2).

مجلسی دوم نیز در مقدمه بحار که مدارک و مآخذ معتبر بحار را می شمرد می گوید: «و از جمله، کتاب محاسن برقی از اصول معتبر است، کلینی و کلیه مؤلفین بعد از او، از آن نقل کرده اند»(3).

ابن ادریس نیز این کتاب را مورد توجه خود قرار می دهد و در آخر کتاب سرائر، در بخشی که در آن، کتب نفیس را نام می برد خطبه جالب کتاب «محاسن» برقی را که امروزه موجود نیست، ولی ابن ادریس در اختیار داشته است نقل می کند و تعدادی از روایات آن را می آورد.

شوشتری، در کتاب «مصائب النواصب» ضمن پاسخ به آنانی که ادعا کرده اند احادیث شیعه منحصر به چهار کتاب «کافی، من لا یحضره الفقیه، تهذیب و استبصار» می باشد، می گوید: «اینکه می گویند کتاب های حدیث شیعه امامیه منحصر به چهار کتاب است، درست نیست؛ بلکه کتب مشهور حدیث شیعه شش کتاب است. پنجمی آن کتاب «محاسن» و ششمی آن «قرب الاسناد» اثر محمد بن عبد الله بن جعفر حمیری است»(4).

به هر روی، احمد بن محمد بن خالد، بر افق بلندی از دانش و ایمان می درخشد و اثر گرانمایه او «المحاسن» چون دائرة المعارف شیعی است.

ص: 281


1- مقدمه محاسن، ص «یا».
2- همان.
3- مقدمه بحار.
4- مقدمه محاسن.

این یادگار گرانمایه احمد بن ابی عبدالله برقی، قدیمی ترین اثر باقی مانده حدیثی از محدثان حوزه حدیثی قم و از برترین و جامع ترین آثار برقی است. این کتاب مشتمل بر بیش از صد باب در فقه، حکمت، مسائل اعتقادی، علل الشریعه، و آداب و سنن است. برخی معتقدند شیخ صدوق نیز در تدوین و تبویب آثار خود، از شیوه این محدث بزرگوار پیروی کرده است(1).

این کتاب بیش از آن چه امروز در دست ماست، بوده و قسمت بزرگی از آن به دست ما نرسیده است. نجاشی و شیخ طوسی با جمله «و قد زید فی محاسن و نقص» خواسته اند به این مطلب اعتراف کنند. این دو بزرگوار آن اندازه از محاسن را گزارش کرده اند که به آن دست یافته اند.

کتاب محاسن، مرجع و مستندی برای دیگر پژوهشگران بعد از برقی بوده است. آن گونه که مؤلف تاریخ قم نیز در بسیاری از موارد از این کتاب نقل کرده است، به عنوان مثال در توجیه نام گذاری قم چنین می نگارد: «و چنین روایت کرده است احمد بن ابی عبدالله برقی در کتاب «تبیان» که شهر قم از برای آن «قم» نام کرده اند که قم مجمع آب های تیمره و انار بود و منطقه ای سر سبز، و صحرانشینان آن جا نزول کردند و خیمه زدند و خانه ها بنا کردندو آن خانه ها را «کومه» نام کردند و بعد تخفیف یافت و «کُم» شد و بعد قم گردید»(2).

این کتاب دارای اجزای مختلفی بود و حتی علمای تاریخ، جغرافیا، تراجم، رجال، نیز خود را از این کتاب بی نیاز نمی یافتند.

جامعیت این کتاب نه به دلیل احادیثش بوده؛ بلکه به خاطر آن بوده که این کتاب علوم متعارف آن روزگار حتی علوم غریبه را نیز در بر داشته است»(3).

ص: 282


1- روضات الجنات، ج 1، ص 45.
2- ترجمه تاریخ قم، ص 20.
3- مقدمه محاسن، محدث ارموی.

آنچه امروزه از این کتاب شریف به یادگار مانده مشتمل بر یازده کتاب است که اسامی آن بدین شرح است:

1. الاشکال و القرائن؛

2. ثواب الاعمال؛

3. عقاب الاصول؛

4. الصلوة و النور و الرحمة؛

5. مصابیح الظلم؛

6. العلل؛

7. السفر؛

8. المآکل؛

9. الماء؛

10. المنافع؛

11 .المرافق من المحاسن.

هر یک از این کتاب ها مشتمل بر ابوابی است و مجموعه ابواب این کتب فزون از 500 باب می باشد.

این کتاب شریف با دو تصحیح، یکی از محمد صادق بحر العلوم و دیگری از محدث ارموی به چاپ رسیده است(1).

ز. رجال برقی

نکته مهم پیرامون این کتاب رجال، درباره مؤلف آن است؛ یعنی این که کدام برقی آن را نگاشت و نام خود را در زمره اولین کسی که کتاب رجال در تاریخ شیعه بنگاشت ثبت نمود. آیا این کتاب از محمد بن خالد برقی است _ آن گونه که ابن ندیم نوشته است _ یا آن که از احمد فرزند اوست، و یا این که از این دو نیست و شخص سومی مؤلف این کتاب است.

ص: 283


1- قم در عصر حضور ائمه علیهم السلام ، مؤلف، صص 243 - 242.

جمعی از علما این کتاب را از احمد بن ابی عبدالله دانسته و درباره مؤلف آن وارد بحث نشده اند. مرحوم بحر العلوم در کتار «فوائد الرجالیه» می گوید: «احمد بن ابی عبدالله در اثر رجالی خود نام خود را در زمره اصحاب امام جواد و امام هادی علیهماالسلام نگاشته است، ولی در زمره اصحاب امام حسن عسکری علیه السلام ذکر نکرده است»(1). شاید او، آن حضرت را ندیده باشد و یا از محضرش کسب حدیث نکرده است.

در «معجم رجال الحدیث» نیز همین مطلب تکرار شده است. بنابراین روشن است که حتی علمای رجال و تراجم، پیرامون «رجال برقی» تحقیقی نکرده اند.

دانشمند محقق مرحوم محدث ارموی که پژوهشی عمیق و دامنه دار پیرامون «محاسن» داشته و آن کتاب گرانسنگ را با مقدمه ای عالمانه و مفصل منتشر ساخته است. کتاب رجال را بدون بحث و گفتگو در آغاز رجال ابن داود به چاپ رسانده است.

اولین محقق رجالی که گام در این عرصه نهاد و مؤلف این کتاب را محققانه مورد بررسی قرار داده و پژوهشی دامنه دار در این رابطه انجام داد، علامه بزرگوار مرحوم آیة الله حاج شیخ محمد تقی شوشتری، مؤلف کتاب ارجمند «قاموس الرجال» است.

این دانشمند ژرف نگر با تحقیقات خود بسیاری از نکات مبهم رجالی را در اثر نفیس خود روشن ساخته اند. ایشان پیرامون «رجال برقی» چنین می نگارد: «بعضی از علما گفته اند: «رجال برقی» تألیف احمد بن ابی عبد الله برقی است و بعضی گفته اند مؤلف این اثر ارجمند، پدرش محمد بن خالد برقی است و حال آن که این دو نظریه باطل است! چرا و چگونه، ممکن است این کتاب رجال از پسر یا پدر باشد، و حال آن که در آن رجال در موارد بسیاری به کتاب سعد بن عبد الله قمی استناد شده است؛ و سعد بن عبد الله از شاگردان احمد بن ابی عبدالله است. همچنین در رجال برقی، از عبد الله

ص: 284


1- رجال بحر العلوم، ج 2، ص 338.

بن جعفر حمیری نام برده شده و تصریح کرده که از وی حدیث شنیده است، بر این اساس حمیری باید استاد برقی مؤلف «رجال» بوده باشد با این که عبد الله حمیری نیز مانند سعد بن عبدالله شاگرد احمد بن ابی عبد الله برقی است! گذشته از این، در «کتاب رجال» احمد بن ابی عبد الله، هم جزو اصحاب ائمه علیهم السلام نام برده شده است؛ ولی بر خلاف روش و منهج علما چون شیخ طوسی و نجاشی و علامه در کتابهایشان «عنوان مؤلف کتاب» را به کار نبرده است و نیز محمد بن خالد را در رجال نام می برد و نگفته پدر وی بوده است(1).

بنابراین و با ملاحظه طبقه، باید گفت که «رجال برقی» نه تألیف پدر محمد بن خالد است و نه از فرزندش احمد بن محمد، بلکه مؤلف آن یا عبد الله بن احمد برقی است که کلینی از او روایت می کند. و یا از احمد بن عبدالله برقی است که شیخ صدوق از او روایت می کند و به نظر می رسد که تألیف احمد بن عبد الله برقی باشد؛ به دلیل آن که از سعد بن عبدالله و عبد الله بن جعفر حمیری در آن نام برده است(2). و این احمد، نوه پسری احمد بن ابی عبد الله برقی است.

فقیه و رجالی عالیقدر معاصر، حضرت آیة الله شبیری زنجانی، نیز همان نظریه «قاموس الرجال» را می پذیرد و می گوید: «به احتمال نزدیک به یقین کتاب رجال از احمد بن عبدالله، نوه پسری برقی معروف است. و آن چه سبب اشتباه بزرگان شده عنوان برقی است که به این سه بزرگوار اطلاق می شده است. و چون فرد بارز این عنوان احمد بن ابی عبدالله برقی است، رجال را اثر آن بزرگوار دانسته اند(3).

ص: 285


1- رجال نجاشی، ص 101، ش 253؛ الفهرست، ص 285، ش 620؛ رجال علامه حلی خلاصة الاقوال ص 45، ش 52؛ رجال برقی، صص 59 _ 57 _ 54؛ رجال ابن داود، ص 111، ش 434.
2- قاموس الرجال، محمد تقی شوشتری، ج 1، ص 31.
3- مفاخر اسلام، ج 1، ص 379.
ح. وفات

پیرامون سال وفات آن محدث و فقیه بزرگ اختلاف است. نجاشی به نقل از احمد بن حسین ابن غضایری دانشمند رجالی معروف در کتاب رجال خود، تاریخ وفات برقی را در سال 274 هجری و بنابر نقل علی بن محمد ماجیلویه، سال 280 هجری نگاشته است(1).

حال باید دید شواهد، کدام یک از این دو گفته را تأیید می کند. بدون تردید برقی بر ابوالحسن مادرایی در زمان قدرتش بر ری وارد شد و یاقوت حموی جغرافی دان مشهور عامه سال استیلای ابوالحسن مادرایی را بر ری 275 هجری نگاشته است.

بنابراین باید سال وفات احمد بعد از 274 هجری باشد. به علاوه علی بن محمد ماجیلویه، نوه دختری برقی است و بر تقویم خاندان خود آگاهتر است و نیز از لحاظ زمان بر ابن غضائری تقدم داشته است. به سبب این دو نشانه و دلیل می توان سال 280 هجری را سال وفات برقی دانست. بر این اساس می توان تاریخ وفات عده ای دیگر از علمای معاصر برقی را حدس زد. مثلاً احمد بن محمد بن عیسی در سال 280 هجری زنده بود و با آن خضوع و تواضع در مراسم تشییع احمد شرکت کرد. بنابراین رحلت او بعد از سال 280 هجری و پیش از فرا رسیدن سال 290 هجری می باشد.

از سویی سال تبعید احمد بن ابی عبدالله برقی از قم 255 هجری بوده است، یعنی 25 سال پیش از رحلت آن بزرگوار، و گذشت زمان سیمای ایمان مدار احمد را برای احمد بن محمد بن عیسی روشن ساخته بود. از این رو آن فقیه فرزانه از بی احترامی به او آن گونه متأثر بود(2).

ص: 286


1- رجال نجاشی، ص 77، ش 182.
2- مفاخر اسلام، ج 1، ص 381.

5. داود بن قاسم

اشاره

استاد و شیخ دیگر حدیثی علی بن ابراهیم، ابو هاشم جعفری است. شیخ طوسی دروصف او چنین می نگارد: «داود بن القاسم بن اسحاق بن عبدالله بن جعفر بن ابی طالب الجعفری، یکنی ابا هاشم من اهل بغداد، جلیل القدر، عظیم المنزلة عند الائمه، علیهم السلام و قد شاهد الرضا و الجواد و الهادی و العسکری و صاحب الامر علیهم السلام و کان مقدما عند السلطان»(1).

نجاشی نیز ساحت این عالم فرزانه هاشمی را این گونه می ستاید: «داود بن القاسم بن اسحاق بن عبد الله بن جعفر بن ابی طالب، ابو هاشم الجعفری «رحمه الله» کان عظیم المنزله عند الائمه علیهم السلام، شریف القدر، ثقه، روی ابوه عن ابی عبدالله علیه السلام»(2).

برقی نیز او را از زمره اصحاب امام جواد و امام هادی و امام عسکری علیهم السلام ذکر می کند(3).

شیخ طوسی در کتاب رجال که به ندرت افرادی را مزین به وثاقت می نماید، در رابطه با این بزرگ مرد خاندان ابو طالب و سید جلیل القدر هاشمی چهار مرتبه او را در رجال نام می برد و سه مرتبه او را به گوهر وثاقت مزین می نماید. شیخ، او را در زمره اصحاب امام رضا علیه السلام نام می برد، بدین شرح: «داود بن القاسم الجعفری ابو هاشم»(4) که در آن جا به نشان وثاقت مزین نیست. ولی هنگام شمارش اصحاب امام جواد علیه السلام پیرامون او می نگارد: «داود بن القاسم الجعفری، یکنی ابا هاشم من ولد جعفر بن ابی طالب علیه السلام ثقه جلیل القدر»(5) و نیز در زمره اصحاب امام هادی علیه السلام او را به

ص: 287


1- الفهرست، ص 131، ش 280.
2- رجال نجاشی، ص 156، ش 411.
3- رجال برقی، صص 60 _ 57 - 56.
4- رجال الطوسی، ص 375.
5- همان، ص 401.

وثاقت مزین می کند و چنین می نویسد: «داود بن القاسم الجعفری، یکنی ابا هاشم ثقه»(1). همانند همین عبارت را در شمارش اصحاب امام حسن عسکری علیه السلام در رابطه با او به کار می برد(2).

کدام یک از اصحاب و ناموران حدیثی ما با چنین شکوهی در «رجال شیخ» درخشیده اند. کشی نیز در کتاب رجالش او را می ستاید و او را محبوب امامان علیهم السلام معرفی می نماید(3).

این شخصیت بزرگ و فقیه پارسا در زمان خود کم نظیر بود و همه علمای رجال او را ستوده اند.

ابن شهر آشوب در «معالم العلماء» پیرامونش می گوید: «داود بن قاسم جعفری ابو هاشم بغدادی، چند تن از ائمه علیهم السلام را دیده و دارای کتابی است»(4).

علامه حلی نیز به پیروی از شیخ طوسی و نجاشی به همان عناوین او را می آراید و در رابطه با او می نگارد: «داود بن قاسم بن اسحاق.... کنیه اش ابوهاشم جعفری، از مردم بغداد است و مزین به گوهر وثاقت و وجاهت و نزد ائمه علیهم السلام بلند مرتبه و دارای منزلتی بزرگ بود.

او به محضر امام جواد، امام هادی و امام عسکری علیهم السلام شرفیاب شد و نزد آنان با عزت می زیست و دارای جایگاهی رفیع بود. پدرش قاسم بن اسحاق از حضرت امام صادق علیه السلام روایت می کرد»(5).

ابن داود نیز همانند علامه حلی، او را در قسم اول کتاب خود و در زمره ثقات نگاشته و جایگاه معنوی او را ارج می نهد»(6).

تفرشی ترجمه او را به اختصار از منابع سابق ذکر می کند و در پایان

ص: 288


1- همان، ص 414.
2- همان، ص 431.
3- مفاخر اسلام، ج 1، ص 247، به نقل از رجال کشی، ص 478.
4- معالم العلماء، ابن شهر آشوب، ص 47.
5- رجال علامه حلی خلاصة الاقوال ص 68.
6- رجال ابن داود، ص 146، ش 583.

می گوید: سید بن طاوس «رحمة الله علیه» در کتاب «ربیع الشیعه» او را از سفرای صاحب الامر و نمایندگان معروف آن حضرت به شمار آورده که شیعیان درباره آن ها اختلاف نظر دارند»(1).

اردبیلی در «جامع الرواة» به صورت کوتاه، شرح حال او را از منابع یاد شده نگاشته است و استادان و شاگردان و بخشی از روایات او را در کافی و تهذیب و بصائر الدرجات می نگارد»(2).

شیخ ابو علی حائری در منتهی االمقال نیز شخصیت علمی، حدیثی و هاشمی و طالبی این ثقه جلیل را ثبت کرده است(3). و مرحوم مامقانی به تفصیل، پیرامون این فقیه پارسا سخن می گوید و ملکوت ایمانش را می ستاید و افق روایات این محدث جلیل را بیان معجزات و کرامات و فضائل ائمه علیهم السلام تعریف می کند»(4).

مامقانی در ادامه سخنانش گفته وحید بهبهانی را در شأن او می آورد که فرموده است: «جلالت و نهایت اخلاص و ارتباط نزدیک او با ائمه علیهم السلام و کثرت روایت از آن ذوات مقدس و نیز روایات مشایخ حدیث از آن ثقه، جلیل فروغ اعتماد و ملکوت ایمان او را آشکار می سازد. سپس مامقانی بعضی از روایات او را درباره معجزات ائمه اطهار که دلالت بر اعتقاد راسخ او دارد نقل می کند و می گوید: «او خود شاهد و ناظر این معجزات بوده است نه این که دیگران برای او گفته اند.

از جمله از «خرایج» راوندی نقل می کند که ابوهاشم بعد از شهادت حضرت رضا و امام جواد علیه السلام بیشتر از فیض حضور امام هادی علیه السلام بهره برد. و ابن شهر آشوب در مناقب او را از اصحاب ثقه و مورد اعتماد امام حسن عسکری علیه السلام معرفی کرده است.

ص: 289


1- نقد الرجال، میر مصطفی تفرشی، ج 2، ص 218، ش 1896.
2- جامع الرواة، ج 1، ص 307؛ مجمع الرجال، قهپایی، ج 2، ص 289.
3- منتهی الامال، ابو علی حائری، ص 130.
4- تنقیح المقال، ج 1، ص 412.

همچنین از خرایج راوندی و مناقب ابن شهر آشوب و اعلام الوری طبرسی، روایت می کند که ابو هاشم گفت: هر گاه به حضور امام هادی و عسکری علیهماالسلام شرفیاب شدم دلیل و برهانی جدید بر عظمت آن بزرگواران مشاهده کردم.

مامقانی در ادامه از ابوالفرج اصفهانی نقل می کند که چون: «یحیی نواده امام زین العابدین علیه السلام در زمان خلافت «مستعین» خلیفه عباسی قیام کرد و در پیکار با سپاه محمد بن عبد الله بن طاهر «ذوالیمینین» شکست خورد، سر یحیی را از تن جدا ساختند و به بغداد برای محمد بن عبد الله بن طاهر آوردند. اهالی بغداد گروه گروه می آمدند و آن پیروزی را به محمد تبریک می گفتند. ابو هاشم جعفری که مردی شجاع بود و از کسی نمی ترسید بر محمد بن عبدالله وارد شد و گفت: «ای امیر! آمده ام به تو تبریکی بگویم که اگر رسول خدا صلی الله علیه و آله زنده بود می باید به او تسلیت گفت. محمد جوابی به او نداد، ولی دستور داد خواهر و زنان حرم یحیی را که در خانه او اسیر بودند فورا به خراسان کوچ دهند و گفت: «بازماندگان اولاد پیغمبر صلی الله علیه و آله را به هر خانه ای که بردند، نعمت از آن خانه رخت بربست و حکومت از اهل آن خانه زایل گشت»(1).

یحیی با حیله به قتل رسید و سر او را از تن جدا ساختند و به بغداد آوردند مردم گروه گروه آمدند و تبریک گفتند، ولی از سوی دیگر، شعرا در رثای یحیی به پاس دین مداری و حسن رفتارش، مراثی و شعرهای سوزناکی سرودند. از جمله در غم فقدان او چنین گفتند: سپاه و شمشیر بران بعد از یحیی گریستند؛ شرق و غرب و قرآن مجید و آیات آن، و محراب و کعبه و رکن و مقام همگی بر شهادت یحیی گریه کردند؛ چرا روزی که گفتند یحیی شهید شد و دختران پیغمبر ناله سر دادند و اشک از دیدگان جاری ساختند آسمان بر سرما خراب نشد!(2)

ص: 290


1- همان، صص 414 _ 413.
2- کامل، ابن اثیر، ج 5، ص 218.

محقق شوشتری نیز پیرامون ابوهاشم شرح و گزارشی نگاشته و در پاسخ به گفته ابن طاووس که داود بن قاسم را از سفر او نمایندگان صاحب الامر عجل الله تعالی فرجه الشریف دانسته است، می گوید: «اگر این نقل صحیح باشد و ابو هاشم سفیر امام زمان بوده باشد باید در همان اولین سال غیبت به چنین مقام و شرفی نائل گشته باشد. چون طبرسی و خطیب بغدادی مرگ ابوهاشم را در سال 261 ذکر کرده اند».

او در تبیین و تفسیر این گفته کشی: «و یدل روایته علی ارتفاع فی القول» که از آن استفاده غلو کرده اند» می گوید تحریفی در کلمه «فی القول» رخ داده و صحیح آن «فی المحل» است یعنی روایات او دلالت بر جایگاه والای او دارد، به دلیل اتفاق نظر علما بر جلالت قدر ابو هاشم، از جمله خودِ کشی در آغاز سخنش می باشد»(1).

محدث قمی نیز در شرح حال این محدث و فقیه هاشمی _ جعفری، گفته: «ابو هاشم الجعفری، داود بن القاسم بن اسحاق بن عبدالله بن جعفر بن ابی طالب رضی الله عنهم، ثقه جلیل الشأن و عظیم القدر؛ او دارای رتبه ای عظیم نزد ائمه علیهم السلام بوده است و از امام رضا علیه السلام تا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را درک کرده و از

همگی روایت کرده است. سید بن طاووس او را از وکلای ناحیه مقدسه شمرده و برای اوست اخبار و مسائلی و اشعار نیکو در حق ائمه علیهم السلام.

این فقیه و محدث فرزانه در گفتار بعضی از دانشمندان اهل سنت نیز بسیار بزرگ جلوه کرده و شرح حال او را نگاشته اند.

خطیب بغدادی در تاریخ بغداد شرح حال او را نوشته و پیرامون او گفته است: «محمد بن از هر نحوی و دیگران از علمای عامه از او روایت کرده اند». ابن عرفه گفته است: «به خاطر سخنانی که از او شنیده شد او را از بغداد به سامرا بردند و در سال 252 هجری زندانی نمودند(2) و قریب همین مضمون

ص: 291


1- قاموس الرجال، ج 4، ص 58.
2- قاموس الرجال، شوشتری، ج 4، ص 59.

را محدث قمی از «انساب سمعانی» نقل می کند. با این تفاوت که سمعانی می گوید: «او را در سال 242 هجری زندانی نمودند»(1).

الف. استادان

این دانشمند پُرآوازه ابو هاشم الجعفری به حضور پنج امام معصوم شرفیاب شد و از فیض حضور آن ذوات مقدس بهره مند شد و از آنان کسب حدیث و علم نمود. او از خواص و مورد محبت و عنایت آن بزرگواران بود. به علاوه از محضر بعضی از اصحاب ائمه علیهم السلام چون محمد بن فضیل و ابو هارون کسب حدیث نمود»(2).

ب. شاگردان

آن فقیه فرزانه هر چند از محضر اساتید فراوانی استفاده نکرد، ولی شاگردان بزرگواری را تربیت کرد که از مفاخر فقها و دانشمندان شیعه به حساب می آیند همانند: «ابراهیم بن هاشم و فرزند بزرگوارش علی بن ابراهیم قمی، احمد بن ابی عبد الله برقی، یحیی بن هاشم، اسحاق بن محمد نخعی، سهل بن زیاد آدمی، محمد بن حسان، ابو احمد بن راشد، احمد بن محمد بن عیسی، محمد بن عیسی، محمد بن ولید صیرفی، محمد بن احمد علوی، احمد بن اسحاق قمی، فضل بن شاذان، محمد بن ازهرنحوی، محمد بن زیاد...»(3).

ج. وفات

طبرسی، وفات داود بن قاسم را سال 261 هجری نوشته و خطیب

ص: 292


1- تحفة الاحباب، محدث قمی، ص 90.
2- معجم رجال الحدیث، ج 7، صص 119 _ 118؛ جامع الروات، ج 1، ص 307؛ تنقیح المقال، ج 1، صص 413 _ 412.
3- همان.

بغدادی نیز همین تاریخ را نگاشته است. مسعودی می نگارد: «قبر شریفش مشهور است و ظاهرا در بغداد است، چون آن جناب از اهل بغداد و ساکن در آن شهر بود. مردی پارسا و صاحب ورع و زهد و علم و عقل و کثیر الروایه بود و در آن زمان به علو مرتبت او در میان آل ابی طالب کسی نبود.

پدرش قاسم، امیر یمن و مردی جلیل بود و مادر قاسم ام حکیم دختر قاسم بن محمد بن ابی بکر است، بنابراین قاسم بن اسحاق پسر خاله حضرت امام صادق علیه السلام است. برادرزاده ابوهاشم محمد بن جعفر بن قاسم، همسر فاطمه دختر امام رضا علیه السلام است»(1).

6. حسین بن سعید اهوازی

اشاره

از اساتید نامور علی بن ابراهیم، حسین بن سعید اهوازی است. او محدثی پارسا و فقیهی فرزانه بود و در گفته دانشمندان رجال و تراجم، شخصیتی ممتاز دارد و به عنوان یکی از مفاخر رجال حدیث و شاگردان مورد وثوق و اعتماد سه امام همام چهره ای درخشان دارد.

برقی در رجالش او را از اصحاب امام رضا علیه السلام و امام محمد تقی علیه السلام ذکر می کند(2). کشی نیز او را همراه برادرش حسن می ستاید و به گوهر وثاقت می آراید(3).

شیخ طوسی در «الفهرست» در ترجمه و شرح حال او چنین گزارش می کند: «الحسین بن سعید بن حماد بن سعید... من موالی علی بن الحسین علیهما السلام، اهوازی، ثقه روی عن الرضاو ابی جعفر الثانی و ابی الحسن الثالث علیهم السلام »(4).

ص: 293


1- ر.ک: قاموس الرجال، شوشتری، ج 4، صص 59 _ 58؛ تنقیح المقال، مامقانی، ج 1، صص 414 _ 412؛ تحفة الاحباب، محدث قمی، ص 90، مفاخر اسلام، ج 1، صص 253 _ 252.
2- رجال برقی، صص 56 _ 54.
3- رجال کشی، ص 508، ح 980.
4- الفهرست، طوسی، ص 104، ش 225.

در این گزارش شیخ طوسی او را ثقه می داند و به شرف صحابی امام رضا و امام جواد و امام هادی علیهم السلام مفتخرش می سازد که از حضور کیمیا اثر این سه ذات مقدس کسب حدیث کرد. او از مردم کوفه بود ولی همراه برادرش حسن به اهواز آمد و از آنجا به قم هجرت کرد و میهمان حسن بن ابان گردید و در قم زندگانی کرد تا بدرود حیات گفت(1). شیخ طوسی در رجال هم، او را از زمره اصحاب امام رضا و امام جواد و امام هادی علیهم السلام می شمارد و به گوهر وثاقت او را مزین می نماید(2).

نجاشی، رجالی نامی و آگاه در وصف و شرح حال او و برادرش حسن می نویسد: «الحسن بن سعید.... ابو محمد الاهوازی شارک اخاه الحسین فی الکتب الثلاثین المصنفه...»(3).

در بستر تاریخ در هر عصری، دانشمندان رجال، شرح حال او را نگاشته و به تکریم و تجلیل از مکانت علمی _ حدیثی او پرداخته اند.

علامه در کتاب رجال خود و ابن داود نیز در رجالش او را ستوده اند(4). تفرشی در «نقد الرجال» همانند شیخ و نجاشی او را توصیف می کند(5).

اردبیلی نیز با عناوینی همانند شیخ او را به گوهر وثاقت مزین ساخته و آن گاه استادان و شاگردان و موارد حدیث او را در کتب معتبر حدیث و فقه شیعه یادآور شده است(6).

نام این محدث جلیل در اسناد 5026 روایت بدین شرح واقع شده است: از محمد بن ابی عمیر 681؛ از احمد بن محمد 58؛ به نام حسن 122؛ از حسن بن سعید برادرش 68 مورد؛ با عنوان حماد 238 مورد؛ از حماد بن

ص: 294


1- همان.
2- رجال الطوسی، صص 412 _ 399 _ 372.
3- رجال نجاشی، ص 58، ش 137 _ 136.
4- رجال علامه حلی خلاصة الاقوال صص 49 _ 39؛ رجال ابن داود، ص 123.
5- نقد الرجال، میر مصطفی تفرشی، ج 2، صص 92 _ 91، ش 1450.
6- جامع الروات، ج 1، ص 241.

عیسی 259 مورد؛ به نام صفوان 514 مورد؛ از صفوان بن یحیی 162 مورد؛ از عثمان بن عیسی 128 مورد؛ علی بن نعمان 99 مورد، فضالة 678 مورد؛ فضالة بن ابوب 144؛ با عنوان قاسم 89 مورد؛ از قاسم بن عروه 60 مورد و....(1).

الف. استادان

با توجه به کثرت حدیثی که او نقل کرده، فراوانی مشایخ حدیث او روشن است. گذشته از آن که این محدث جلیل القدر از محضر سه امام معصوم، حضرت رضا و امام جواد و امام هادی علیهم السلام کسب فیض کرد، نزد بسیاری از شاگردان بزرگ امام رضا و امام موسی بن جعفر و امام صادق علیهم السلام نیز آداب شاگردی را به جای آورده و از محضر آنان کسب فقه و حدیث و تفسیر و معالم دینی را نموده است.

آنچه از اساتید او در کتاب های رجال به ما رسیده عبارتند از: «حریز بن عبد الله، عثمان بن عیسی، فضالة بن ایوب، نضر بن سوید، ثویر بن ابی فاخته، ابو علی بن راشد، ابو علی خزار، ابو محمد انصاری، عبد الرحمن بن ابی نجران، ابان بن عثمان، ابراهیم بن ابی البلاد، ابراهیم بن ابی محمود خراسانی، و....».

تعداد 111 نفر به عنوان استاد و شیخ حدیث او ذکر شده اند(2).

ب. شاگردان

با وجود اساتید و مشایخ بسیار، حسین بن سعید از تعداد کمی از شاگردان برخوردار است. البته شاگردان وی از اعاظم و بزرگان مکتب حدیثی شیعه می باشند. اسامی بعضی از شاگردان او عبارت است از: «علی

ص: 295


1- معجم رجال الحدیث، ج 5، ص 263 _ 243، ش 3415.
2- معجم رجال الحدیث، ج 5، صص 247 _ 246، ش 3415.

بن ابراهیم بن هاشم، أبو داود، ابن أورمة، ابراهیم بن هاشم، احمد بن محمد بن عیسی، بکر بن صالح، حسن بن محبوب، حسین بن حسن بن ابان، سعد بن عبدالله، سهل بن زیاد، علی بن حکم، علی بن مهزیار، محمد بن علی بن محبوب، محمد بن عیسی العبیدی»(1).

7. محمد بن حسین بن ابی الخطاب

از اساتید فقه و حدیث علی بن ابراهیم قمی، ابو جعفر محمد بن حسین بن ابی الخطاب کوفی است. این فقیه فرزانه و استاد حدیث از چهره های بنام مکتب حدیثی قم در اواسط سده سوم هجری است.

این فقیه فرزانه به محضر سه امام معصوم رسیده و از محضر آن بزرگواران کسب فیض نموده است. شیخ طوسی در کتاب «رجال» خود او را از اصحاب امام جواد و امام هادی و امام حسن عسکری علیهم السلام ذکر نموده و وی را به گوهر وثاقت می آراید(2).

کشی در ترجمه و توصیف محمد بن سنان می گوید: «محمد بن سنان دارای وجاهتی است که عدول و ثقات اصحاب همانند فضل بن شاذان و پدرش، یونس بن عبد الرحمن و محمد بن عیسی عبیدی و محمد بن حسین بن ابی الخطاب و... از او نقل روایت می کنند(3).

نجاشی در رجال خود به شرح حال او پرداخته و در وصف او چنین نگاشته است: «ابو جعفر محمد بن حسین بن ابی الخطاب زیات همدانی،...؛ او از دانشمندان بزرگ و از علمای نامدار امامیه است. مقامی والا دارد. روایات بسیاری نقل کرده است و عالمی فرزانه و مورد اعتماد است. تصانیفی نیکو دارد و روایات او محکم است...»(4).

ص: 296


1- همان، ص 248.
2- رجال الطوسی، صص 435 _ 423 _ 407.
3- رجال کشی، ص 508، ح 980.
4- رجال نجاشی، ص 334، ش 997.

علامه در «رجالش» همان عبارت نجاشی را در ترجمه او نقل می کند و می نویسد: «او دارای تصانیفی است که ما آن هارا در کتاب رجال بزرگ خود آورده ایم. او از اصحاب حضرت امام جواد علیه السلام است»(1). ابن داود نیز او را به گوهر وثاقت مزین می سازد(2).

ابن شهر آشوب دو کتاب برای او ذکر می کند(3). و اردبیلی او را به عظمت می ستاید و پیرامون او چنین می نگارد: «او بزرگی از بزرگان ماست، مقامی بس ارجمند دارد و روایات فراوانی را نقل کرده است. به گوهر وثاقت مزین، و دارای آثاری است. روایاتش مورد اعتماد و مقبول است. در ادامه، ضمن شمارش روایاتش در کتب اربعه، اساتید و شاگردانش را ذکر می نماید و او را از اصحاب امام هشتم علیه السلام ذکر می کند و روایتی رادر این رابطه از کلینی نقل می کند که محمد بن حسین بن ابی الخطاب به محضر آن امام همام مشرف گردید»(4).

مرحوم مامقانی نیز به شرح حال او پرداخته و از شیخ و نجاشی وثاقت او را نقل می کند و در ادامه از «وجیزه» و «بلغه» و «مشترکات» توصیف او را نقل می نماید. آن گاه از قول ملا صالح مازندرانی نقل می کند که گفته است: او دانشمندی بزرگ از اصحاب ماست. ابن شهر آشوب در کتاب «مناقب» اورا به گوهر وثاقت مزین و به نشان صحابی امام جواد علیه السلام مفتخر ساخته است و در کتاب «الحاوی» او را در قسمت ثقات نام برده اند(5).

در معجم الرجال نیز گزارش علمی _ حدیثی او به طور مشروح و دامنه داری ذکر گردیده است. همچنین می گوید نام او در اسناد 1309 روایت می درخشد و در ادامه به ذکر اساتید و شاگردان او می پردازد(6).

ص: 297


1- رجال علامه حلی خلاصة الاقوال ص 141.
2- رجال ابن داود، ص 304، ش 1318.
3- معالم العلماء، ص 101.
4- جامع الروات، ج 2، ص 96.
5- تنقیح المقال، مامقانی، ج 3، ص 106.
6- معجم رجال الحدیث، ج 15، صص 299 _ 291، ش 10554.

8. حسن بن موسی الخشاب

اشاره

استاد حدیث و فقه علی بن ابراهیم، حسن بن موسی خشاب است. این فقیه فرزانه و محدث عالیقدر، از مفاخر علما و مشایخ حدیث شیعه در اواسط قرن سوم هجری است.

شیخ طوسی در رجال خود او را از زمره اصحاب حضرت امام حسن عسکری علیه السلام دانسته است. و نیز در باب کسانی که از ائمه علیهم السلام روایت نکرده اند نام او را می نگارد و می گوید محمد بن حسن صفار از او روایت می کند(1).

در «الفهرست» نیز ترجمه او را این گونه نگاشته است: «الحسن بن موسی الخشاب، من وجوه اصحابنا، مشهور، کثیر العلم و الحدیث، له کتاب...(2)؛ حسن بن موسی از چهره های نامور اصحاب ماست او از شهرت زیادی برخوردار و از علم و حدیث فراوان بهره مند بود و برای او کتابی است.

نجاشی در تبیین مقام و رتبه علمی و مکانت دینی او چنین می نگارد: «الحسن بن موسی الخشاب من وجوه اصحابنا، مشهور کثیر العلم و الحدیث له مصناف منها...(3)؛ حسن بن موسی از بزرگان و چهره های فروزنده علمای ماست. دانشی بسیار داشت و احادیث زیادی روایت کرده است. دارای مصنفاتی است از جمله: کتاب رد بر واقفه، کتاب نوادر. و گفته شده که کتاب حج و کتاب انبیاء نیز از آثار اوست.

علامه در کتاب رجالش او را در قسم اول نام برده و عناوینی همانند نجاشی و شیخ را به کار برده است4.

اردبیلی ترجمه او را از رجال و فهرست شیخ طوسی و رجال نجاشی آورده و به تفصیل استادان و شاگردان و احادیث او را در تهذیب، کافی و

ص: 298


1- رجال الطوسی، صص 462 _ 430.
2- الفهرست، طوسی، ص 98، ش 207.
3- رجال نجاشی، ص 42، ش 85.

بصائر نقل می کند(1). شوشتری نیز پس از ذکر او، این گفته اردبیلی را که «عبد الله بن مغیره را جزء شاگردان او دانسته» مردود می شمارد(2).

معجم رجال الحدیث نیز به پیروی از دانشمندان رجال سابق، وجاهت و کثرت علم و حدیث او را ستوده و به ذکر اساتید و شاگردان او پرداخته و مانند اردبیلی، عبدالله بن مغیره را از شاگردان حسن بن موسی خشاب دانسته است(3).

الف. استادان

گفته شد که او از محضر امام حسن عسکری علیه السلام کسب حدیث نمود. به علاوه از مدرسه حدیثی _ علمی بزرگانی از اصحاب ائمه علیهم السلام کسب دانش کرد، چون: «احمد بن محمد بن ابی نصر بزنطی، ابی طاهر وراق، اسحاق بن عمار، جعفر بن محمد، حسن بن علی بن یوسف بن بقاح، عبدالله بن موسی، علی بن اسباط، علی بن حسان، قیاس بن کلوب بجلی، یزید بن اسحاق»(4).

ب. شاگردان

در محضر این فقیه اندیشمند، شاگردانی تربیت شدند، همچون: «عمران بن موسی اشعری، محمد بن علی بن محبوب، محمد بن احمد بن یحیی، محمد بن حسن بن صفار، حمید بن زیاد نینوایی، علی بن ابراهیم قمی، ابراهیم بن هاشم، سعد بن عبدالله اشعری، سهل بن زیاد آدمی، حسن بن عبیدالله، عبد الله بن محمد، احمد بن محمد بن عیسی، احمد بن ابی زاهر، محمد بن حسین بن ابی الخطاب، حمدویه بن نصیر، ابراهیم بن موسی، و صالح بن ابی عمار»(5).

ص: 299


1- رجال علامه حلی خلاصة الاقوال ص 42.
2- جامع الروات، ج 1، ص 227.
3- قاموس الرجال، ج 3، ص 249.
4- معجم رجال الحدیث، ج 5، صص 146 _ 145، ش 3159.
5- همان، ص 145.

9. ایوب بن نوح

از اساتید حدیث و فقه علی بن ابراهیم ایوب بن نوح بن دراج کوفی است. او فقیهی پارسا و فرزانه و محدثی ثقه و مورد اعتماد است. علمای رجال و تراجم، شخصیت علمی _ حدیثی او را ستوده و او را از زمره ثقات دانسته اند.

شیخ طوسی در کتاب «رجال» ایوب را از اصحاب امام رضا و امام جواد و امام هادی علیهم السلام دانسته است و او را به گوهر وثاقت می آراید»(1).

در فهرست نیز پیرامون او چنین می نگارد: «ایوب بن نوح بن دراج، النخعی ابوالحسین کان وکیلا لابی الحسن و ابی محمد علیهما السلام، عظیم المنزلة عند هما و کان شدید الورع، کثیر العبادة، ثقه فی روایته...(2)؛ ایوب، نماینده و وکیل امام هادی و امام عسکری علیهماالسلام بود و نزد آن دو امام همام صاحب منزلت و مکانت بود، بسیار پرهیزکار و در محراب عبادت سر آمد و در نقل و بیان حدیث ثقه و مورد اعتماد بود.

پدرش نوح بن دراج در شهر کوفه قاضی و از اعتقاد راسخ و صحیحی برخوردار بود. او برادر جمیل بن دراج بود که از افقه فقهای اصحاب اجماع شش نفر دوم است. ایوب، دارای کتاب و روایات و مسائلی از امام هادی علیه السلام بود(3).

برقی نیز در کتاب گرانسنگ رجالش _ که از اولین کتاب رجال شیعه می باشد _ آن فقیه اندیشمند را از زمره اصحاب امام رضا و امام جواد و امام هادی علیهم السلام ذکر می کند(4).

نجاشی نیز در شرح حال او نگاشته: «ایوب بن نوح بن دراج النخعی،

ص: 300


1- ر.ک: معجم رجال الحدیث، ج 5، صص 146 _ 145؛ جامع الروات، ج 1، ص 227.
2- رجال الطوسی، صص 410 _ 398 _ 368.
3- الفهرست، طوسی، ص 64، ش 124.
4- همان.

ابوالحسین کان وکیلا لابی الحسن و ابی محمد علیهما السلام عظیم المنزلة، عندهما مأمونا و کان شدید الورع، کثیر العبادة، ثقه فی روایاته....»(1).

فروغ ملکوتی و معنوی ایوب در سخن نجاشی، بسیار فروزنده است. او به مقام نمایندگی امام هادی و امام عسکری علیهماالسلام مفتخر گردید و نزد آن دو ذات عرشی دارای منزلتی بزرگ بود. امین و بسیار پارسا بود و در محراب عبادت، حضوری تابناک داشت. در نقل روایات ثقه و مورد اعتماد بود.

به هر روی، فروغ جلالت و معنویت از زندگینامه این فقیه بلند مرتبه، ساطع است و بر ستیغ مجد و عظمت، بلند قامت و سرافراز.

به پیروی از این بزرگان سایر علمای رجال و تراجم نیز ساحت این محدث فقیه را ستوده اند. علامه و ابن داود نیز نظیر همین عناوین را در مدح و ترجمه این صحابی بزرگوار به کار گرفته اند(2).

در سیر تاریخ شیعی، رجال شناسان، شخصیت حدیثی و علمی این صحابی پارسا را ستوده و وثاقتش را ارج نهاده اند(3). در معجم آمده است که نام او در سند 251 روایت می درخشد(4).

10. ریان بن صلت

از اساتید حدیث و فقه علی بن ابراهیم ریان بن صلت است. این فقیه حدیثی شخصیتی بزرگ و ولایتمدار بود و به ساحت ائمه هدی علیهم السلام عشق می ورزید. آفاق عرشی و ملکوتی امامت بر عقل ژرف اندیش این حکیم محدث روشن بود از این رو در هنگامه آغاز امامت امام جواد علیه السلام _ که کودکی هفت ساله بود _ در آن نزاع و بحث فرمود: «ان کان امره من الله تعالی فلو انّه ابن یوم واحد کان بمنزلة ابن مأة سنة و ان لم یکن من عند الله فلو عمره الف

ص: 301


1- رجال برقی، صص 57 _ 54.
2- رجال نجاشی، ص102، ش 254.
3- رجال علامه حلی خلاصة الاقوال ص12؛ رجال ابن داود، ص 64، ش 221.
4- معجم رجال الحدیث، ج 3، ص 262، ش 1613.

سنة فهو کواحد الناس»(1)اگر موضوع امامت از سوی خداست _ و فروغ امامت از همان مطلع نبوت ساطع است _ چه فرق می کند. اگر کودک یک روزه باشد به مکانت صد ساله می باشد و اگر امر امامت الهی و آسمانی نیست و از نزد خدا نمی باشد هزار سال هم که داشته باشد مانند یکی از افراد مردم است».

به هر روی، این فقیه حکیم و محدث ثقه، در افق گفتار و نوشتار علمای رجال چهره ای تابناک دارد.

شیخ در رجال خود او را از شمار اصحاب امام رضا علیه السلام و امام هادی علیه السلام ذکر کرده، او را به گوهر وثاقت و اعتماد مزین می سازد(2).

شیخ در فهرست نیز وجاهت و مکانت علمی و حدیثی او را ستوده، و در رابطه با او می نویسد: «الریان بن الصلت الاشعری القمی، ابو علی و کان ثقه صدوقا. ذکر أنّ له کتابا جمع فیه کلام الرضا علیه السلام فی الفرق بین الال و الامة له کتاب»(3).

ریان بن صلت اشعری از فقهای ثقه و مورد اعتماد بوده و به گوهر صداقت و راستگویی مزین است. کتابی تألیف کرد و در آن، سخنان امام هشتم علیه السلام را پیرامون فرق و تفاوت میان آل رسول و سایر مردم بنگاشت.

برقی نیز این شخصیت علمی _ حدیثی را ستوده است و در ردیف اصحاب امام هشتم علیه السلام و امام هادی علیه السلام ذکر می نماید(4).

نجاشی هم در کتاب رجال با همان عناوین شیخ طوسی در فهرست، ریان را ستوده است و به وثاقت و صداقت و راستگویی او را می ستاید(5).

سایر علمای رجال شیعی نیز به پیروی از این مشایخ، ساحت او را ارج

ص: 302


1- اثبات الوصیة، مسعودی، ص 213.
2- رجال الطوسی، صص 415 _ 376.
3- الفهرست، ص 140، ش 294.
4- رجال برقی، ص 59 _ 54.
5- رجال نجاشی، ص 165، ش 437.

نهاده و به وثاقت و صداقت او را ستوده اند(1).

نام این محدث صدوق در اسناد 13 روایت می درخشد(2).

11. عبد الله بن صلت

از اساتید علی بن ابراهیم، عبدالله بن صلت، ابو طالب قمی است که به گوهر وثاقت مزین است.

شیخ طوسی او را از جمله اصحاب امام رضا و امام جواد علیهماالسلام ذکر می کند و به وصف وثاقت او را می آراید6.

برقی نیز این صحابی مورد اعتماد و ثقه را از اصحاب امام رضا و امام جواد علیهماالسلام ذکر می نماید(3).

در فهرست شیخ طوسی، این فقیه فرزانه با این عناوین گزارش شده: «عبد الله بن الصلت القمی، یکنی ابا طالب....، ثقة مسکون الی روایته له کتاب اخبرنا....»(4).

نجاشی نیز همانند شیخ او را ستوده و به گوهر وثاقت و اعتماد آراسته است و او را از اصحاب امام رضا دانسته و برای او کتاب تفسیری ذکر نموده است(5).

به پیروی از این اساتید فقه و حدیث و رجال شناسی، علمای رجال و تراجم ساحت این محدث فرزانه را ارج نهاده و او را به وصف وثاقت و اعتماد آراسته اند»(6).

ص: 303


1- رجال علامه حلی خلاصة الاقوال ص 70، رجال ابن داود، ص 154، ش 613.
2- معجم رجال الحدیث، ج 7، ص 212، ش 4639.
3- رجال الطوسی، صص 403 _ 380.
4- رجال برقی، صص 55 _ 54.
5- الفهرست، ص 192، ش 411.
6- رجال نجاشی، ص 217، ش 564.

اردبیلی در جامع الروات و مامقانی در تنقیح، او را ستوده و ثقه دانسته اند. در معجم نیز چهره این صحابی، درخشان و نامش در سند 22 روایت آمده است(1).

12. عباس بن معروف

از اساتید حدیث و فقه علی بن ابراهیم عباس بن معروف اشعری قمی است. او محدثی جلیل و موثق بوده است. رجالیون او را ستوده و به وصف وثاقت و اعتماد آراسته اند.

شیخ طوسی در رجال، او را از اصحاب امام رضا علیه السلام شمرده و با عنوان «ثقه صحیح» او را ستوده است(2). در فهرست نیز با این نگارش او را ترجمه کرده: «عباس

بن معروف، ابوالفضل مولی جعفر بن عبدالله الاشعری قمی ثقة صحیح روی عن الرضا و الجواد علیهماالسلام و ذکره الشیخ فی اصحاب الهادی علیه السلام ایضا»(3).

البته در رجال طوسی نام او در زمره اصحاب امام هادی و امام جواد علیهماالسلام ذکر نگردیده است. این که شیخ طوسی او را جزء اصحاب امام هادی علیه السلام ذکر کرده باشد به نظر صحیح نمی رسد، چون در کتاب رجال یافت نشد. نجاشی نیز این محدث عالی قدر را با وصف ثقه ثبت نموده و دو کتاب برای او ذکر می کند(4).

به پیروی از شیخ طوسی و نجاشی، دیگر علما و فقها، این محدث فقیه را توثیق کرده و به حدیث او عمل نموده اند. در معجم در ترجمه او نگاشته شده که نامش در سند 232 روایت آمده است(5).

ص: 304


1- رجال علامه حلی خلاصة الاقوال ص 105، ش 17؛ رجال ابن داود، ص 207، ش 861.
2- معجم رجال الحدیث، ج 10، ص 223، ش 6928.
3- الفهرست، ص 177، ش 378.
4- رجال نجاشی، ص 281، ش 743.
5- معجم رجال الحدیث، ج 9، ص 240، ش 6200.

13. محمد بن عیسی بن عبید

اشاره

محمد بن عیسی بن عبید یکی از اساتید بزرگ فقه و حدیث علی بن ابراهیم قمی است.

با همه جلالت، در ترجمه شرح حال او دو نگاه وجود دارد:

الف. شیخ طوسی و کسانی که از شیخ در این عقیده تبعیت و پیروی کرده اند، او را ضعیف دانسته اند.

شیخ طوسی در کتاب رجال، ضمن اصحاب امام رضا و امام هادی و امام عسکری علیهم السلام و نیز در «فیمن لم یرو» او را ذکر می کند و در دو مورد او را تضعیف می کند4. ولی این محدث در نگاه اکثر دانشمندان رجال، مورد مدح و ستایش است و به گوهر وثاقت مزین گردیده است.

در فهرست نیز، شیخ او را ضعیف شمرده و گفته است، صدوق او را ازمیان رجال و راویان «نوادر الحکمه» جدا کرده و گفته است: «روایتی که تنها محمد بن عیسی از نوادر نقل می کند من روایت نمی کنم. می گویند او مذهب غلات داشت. سپس چهار کتاب برای او می نگارد و می گوید: «تمام کتاب ها و روایات او را جمعی از علما از هارون بن موسی تلعکبری از محمد بن همام از او به ما خبر داده اند»(1).

ب. ولی بر خلاف شیخ طوسی، نجاشی او را ستوده و از وجوه و بزرگان اصحاب دانسته است و در شرح حال او نگاشته: «ابو جعفر محمد بن عیسی بن عبید بن یقطین بن موسی، از موالی بنی اسد بوده است. او در میان علمای ما از بزرگان به شمار می رود. عالمی موثق و بزرگوار و کثیرالروایه است. تصانیفش نیکوست و با مکاتبه و شفاهی از امام محمد تقی علیه السلام روایت کرده است.

آن گاه در مدح او می گوید: «ابو جعفر محمد بن بابویه از استاد خود

ص: 305


1- الفهرست، ص 311، ش 675.

محمد بن ولید قمی نقل می کند که گفت: «هر حدیثی که تنها محمد بن عیسی از کتابهای یونس بن عبدالرحمن نقل می کند مورد اعتماد نیست».

در ادامه نجاشی می گوید: «من دیده ام که اصحاب ما این نظریه را از ابن ولید انکار می کنند و می گویند: همانند ابو جعفر محمد بن عیسی کیست؟ او ساکن بغداد بود».

ابو عمرو کشی می گوید: «نصر بن صباح می گفت: «محمد بن عیسی بن یقطین از لحاظ سن کوچکتر از آن بوده است که از حسن بن محبوب روایت کند و هم کشی از علی بن محمد قتیبی نقل می کند که فضل بن شاذان، محمد بن عیسی عبیدی را دوست می داشت و از وی ستایش می کرد و مایل به ملاقات او بود و می گفت: «چه کسی همانند اوست(1)». در خاتمه می گوید: «همین ستایش فضل بن شاذان از او، برای خوانندگان کفایت می کند».

محمد بن جعفر رزاز می گفت:«او در محله «سوق العطش» سکونت داشت در پایان کتاب های او را می شمارد و سند خود را به آن کتب چنین بیان می دارد: «ابو عبد الله محمد بن شاذان از احمد بن محمد بن یحیی از عبد الله بن جعفر حمیری کتاب ها و روایات محمد بن عیسی را به ما خبر داد(2).

قدیمی ترین کسی که از وی نام برده است ابن ندیم دانشمند کتاب شناس است او در فهرست چنین می نگارد: «محمد بن عیسی بن عبید یقطین از مردم بغداد و از اصحاب علی بن محمد و حسن بن علی علیهماالسلام است، او کتاب هایی دارد از جمله «امل و رجاء»(3).

الف. محمد بن عیسی بن عبید از منظر علمای رجال

به هر روی، محمد بن عیسی بن عبید در گفتار و نوشتار دانشمندان

ص: 306


1- رجال کشی، ص 537، ح 1021.
2- رجال نجاشی، صص 334 _ 333، ش 896.
3- فهرست ابن ندیم، متن عربی، ص 226.

رجال، مورد ستایش و تمجید است. علامه حلی او را در قسم اول کتاب خود که اختصاص به ثقات دارد ترجمه می کند و سخنان شیخ طوسی را در رجال و فهرست، و گفتار نجاشی را در رجال نقل می کند و در پایان می گوید: «کشی گفته است: جعفر بن معروف می گفت من پشیمانم از این که نتوانستم بیشتر از محضر محمد بن عیسی استفاده کنم(1) و می افزاید او کتاب هایی دارد که ما آن ها را در کتاب رجال بزرگ خود آورده ایم و روایت او در نزد من مقبول است»(2).

ابن داود، او را در قسم دوم کتاب خود نگاشته و پس از نقل سخنان شیخ طوسی و نجاشی و کشی می گوید: «این که محمد بن ولید بنا بر نقل صدوق، هر حدیثی را که تنها محمد بن عبید از یونس بن عبدالرحمن نقل کرده است مورد اعتماد نمی دانست دلیل بی اعتمادی بر محمد بن عیسی نمی باشد، زیرا ممکن است علت این بی اعتمادی چیز دیگری بوده است. مانند کم سنی، چون در این فرض می بایست در بین محمد بن عیسی و یونس واسطه ای بوده باشد. بنابراین سخن شیخ صدوق با سخن سایرین که او را توثیق کرده اند منافاتی ندارد»(3).

در جامع الرواة نیز اردبیلی به تفصیل، پیرامون این محدث سخن گفته که خلاصه آن بدین شرح است: «او هم در ابتدا چون نجاشی جمله ای را از کشی نقل می کند و به ستایش از محمد بن عیسی می پردازد و در مرحله دوم از اردبیلی از ملا محمد گیلانی معروف به «سراب» از علمای نامی زمان خویش نقل می کند که وی به تفصیل، ضعیف بودن محمد بن عیسی را در سخن شیخ و به پیروی از او شهید ثانی و سید بن طاووس و علامه در ترجمه بکر بن محمد ازدی، با تحقیقات دامنه داری رد کرده است و تهمت غلو را به او مردود می داند و در پایان می گوید: «خلاصه این امور دلیل بر قدح محمد

ص: 307


1- رجال کشی، ص 537، ح 1022.
2- رجال علامه حلی خلاصة الاقوال ص 142 _ 141.
3- رجال ابن داود، ص 508، ش 459.

بن عیسی نمی گردد و لذا من هم آن ها را ذکر نکردم. و این که نجاشی گفته است علما او را توثیق کرده و فضل بن شاذان آن گونه او را مدح و ستایش کرده، دیگر جای گفتگو برای کسی درباره این دانشمند جلیل القدر باقی نمی گذارد»(1).

مرحوم مامقانی نیز، مبنای ضعیف شمردن محمد بن عیسی را در رجال و فهرست، این دانسته که شیخ صدوق او را در نقل اخبار کتاب «نوادر الحکمه» مستثنی کرده و ضعیف دانسته و گفته است آن را نمی پذیرم. منشأ استثنای صدوق، سخن محمد بن ولید استاد او بوده است. و سخن ابن ولید هم مبنی بر چیزی است که موجب تضعیف محمد بن عیسی و فسق او نمی گردد.

وحید بهبهانی از جدش ملا محمد تقی مجلسی که گفته است: «آن چه به نظر من می رسد، این است که تضعیف محمد بن عیسی توسط شیخ طوسی به علت تضعیف صدوق و تضعیف صدوق به ملاحظه استادش ابن ولید قمی بوده است، چنان که این معنی را صدوق، بارها صریحا اظهار داشته است. ابن ولید عقیده داشته که آن چه در اجازه روایت کردن راوی معتبر می شد این است که راوی کتاب یا روایت را بر استادش قرائت کند یا استاد بر او قرائت نماید و شخص راوی نیز که آن را شنیده، قدرت فهم آن را داشته باشد»(2).

ابن ولید اجازه مشهور را که استاد به شاگرد می گفته: «اجازه دادم که از من روایت کنی» معتبر نمی دانسته است. چون محمد بن عیسی در زمان یونس بن عبدالرحمن و حسن بن محبوب کم سن بوده است و مشایخ در قرائت روایت و اجازه از یونس، اعتماد بر فهم او نداشتند.

اما این که محمد بن عیسی را اهل غلو دانسته اند منشأ آن نیز سخن شیخ طوسی است. شیخ هم می نویسد: «گفته شده که او غالی بوده و چیزی از

ص: 308


1- جامع الروات، ج 2، صص 167 _ 166.
2- منتهی المقال، ص 286.

خود شیخ نقل نشده که شخصا او را از غلات دانسته باشد، بلکه با تتبعی که من در کتب اخبار داشته ام به چیزی دست نیافتم که غلو او ثابت و باعث ترک حدیث او گردد.

نکته دیگری که مامقانی نوشته، این است که علامه حلی در ترجمه محمد بن عیسی گفته است: «روایت او در نزد من مقبول است، ولی در ترجمه بکر بن محمد رازی، می نویسد: من درباره روایت محمد بن عیسی توقف می کنم.

سپس مامقانی می گوید:«شاید علامه در ترجمه بکر بن محمد ازدی هنوز درباره محمد بن عیسی تحقیق نکرده بود و لذا قائل به توقف شده است؛ ولی چون به ترجمه خود محمد بن عیسی رسید، پس از تحقیقات گفته است روایت او مقبول است.

مامقانی از کتاب «تحریر» شیخ حر عاملی نقل می کند که گفته است: «روایت محمد بن عیسی از یونس بن عبدالرحمن مطلقا توقف ندارد، مشروط به این که غیر از او روایت نکرده باشد. و از حبل المتین شیخ بهایی نقل می کند که ضمن بحثی نوشته است: «این حدیث با سندی نقل شده که محمد بن عیسی در آن است. اگر کسی آن را صحیح بداند گزاف نگفته است. آن گاه مامقانی می افزاید علامه مجلسی در وجیزه گفته است: «محمد بن عیسی ثقه است».

وحید بهبهانی می نویسد: «کسانی که محمد بن عیسی را تعدیل کرده اند جمعی از علما هستند، از جمله احمد بن علی بن نوح است که عبارت وی صریح در عدالت اوست. به طور خلاصه در رجحان تعدیل محمد بن عیسی جای تردید نیست.

وحید بهبهانی در ادامه می گوید: «کسانی که محمد بن عیسی را تعدیل کرده اند جمعی از علما هستند که از جمله احمد بن علی بن نوح است که عبارت وی صریح در عدالت اوست. به هر روی، رحجان تعدیل محمد بن عیسی جای تردید نیست. به علاوه این که محمد بن عیسی روایات بسیاری

ص: 309

نقل کرده و مشایخ، احادیث زیادی از وی روایت نموده اند و طبق بسیاری از روایات او فتوا داده اند. افزون بر این امور، این که شیخ طوسی و دیگران نسبت به روایات او اعتماد داشته اند.

در ادامه مامقانی می نگارد: «اگر تعارضی باشد بین سخن شیخ که او را ضعیف شمرده و گفته نجاشی است؛ ولی تردیدی نیست که بر اساس تحقیق، گفته نجاشی برتر به نظر می آید؛ زیرا من تاکنون پی به اشتباه روش نجاشی نبرده ام نه در شرح حال رجال و انساب آن ها و نه در القاب ایشان و نه جرح و تعدیل او، ولی شیخ طوسی، با همه جلالت و عظمتی که در اوست اشتباه قلمی و اختلاف کلمات وی در زمینه های رجالی بر خصّصین از اهل رجال پوشیده نیست.

البته این ادعای مامقانی ازسوی بعضی از محققین معاصر مورد اشکال است و اشتباهات نجاشی را در این زمینه مطرح کرده و می گویند: «مرحوم مامقانی در ترجمه حسن بن علی بن فضال و حسن بن محبوب چنین اشتباهی کرده است(1).

این که ابن ولید، روایت محمد بن عیسی از یونس بن عبدالرحمن را ترک کرده است در نظر او به واسطه کمی سن او بوده که قادر به فهم حدیث و نقل آن نبوده است.... و به همین جهت به اجازه او از یونس اکتفا نکرده است. بعضی از علمای متأخر، عدم پذیرش روایت محمد بن عیسی توسط ابن ولید را همین معنی دانسته اند و دلیل آن را چنین بیان کرده اند که کشی از نصر بن صباح نقل کرده که گفت: «محمد بن عیسی بن یقطین از لحاظ سن کوچکتر از آن بوده است که بتواند از حسن بن محبوب روایت کند». آن گاه مامقانی می نویسد: «مسلم است که یونس بن عبدالرحمن از لحاظ طبقه و زمان مقدم بر حسن بن محبوب است. بنابراین محمد بن عیسی هنگامی که از یونس روایت کرده است به طریق اولی کم سن تر بوده است. در این مقام،

ص: 310


1- مفاخر اسلام، ج 1، ص 196؛ پاورقی نظریه آیة الله حاج سید موسی شبیری زنجانی مد ظله العالی.

مامقانی می گوید: بعضی از علما یقین پیدا کرده اند که محمد بن عیسی از اصحاب حضرت رضا علیه السلام بوده است.

در این صورت هنگام شهادت حضرت در سال 202 هجری [203] حداقل او می باید بیست سال داشته باشد و با این حساب باید ولادت محمد بن عیسی را در سال 180 یا قبل از آن دانست. علی هذا محمد بن عیسی هنگام وفات حسن بن محبوب که سال 224 هجری، بوده 44 سال و موقع وفات یونس بن عبدالرحمن که سال 208 هجری اتفاق افتاده است 28 سال داشته است، بنابراین چگونه گفته نصر بن صباح درست است که محمد بن عیسی ازلحاظ سن کوچکتر از آن بوده که از حسن بن محبوب روایت کند و چگونه ممکن است نظر ابن ولید را پذیرفت که روایات محمد بن عیسی ازیونس در زمان کم سنی او بوده است.

به علاوه آن چه از گفته نصر بن صباح در رجال کشی موجود است، غیر از آن است که نجاشی به وی نسبت داده است... گمان من این است که منشأ اشتباه این عده، نقل نجاشی بوده که نسخه غلط داری از رجال کشی را در اختیار داشته است.

مامقانی به منظور توضیح بیشتر، پیرامون وثاقت محمد بن عیسی و روایت وی از حضرت رضا علیه السلام می نویسد: «شیخ صدوق در «مشیخه فقیه» نوشته است: «روایاتی که از حنان بن سدیر رسیده است من آن را از پدرم و محمد بن الحسن بن ولید از سعد بن عبدالله اشعری و عبد الله بن جعفر حمیری از محمد بن عیسی از حنان روایت می کنم». سید صدرالدین عاملی تعجب کرده و گفته است: کسی که روایت محمد بن عیسی را از حسن بن محبوب مورد نکوهش قرار داده است، چگونه روایت او را از حنان بن سدیر که امام زین العابدین علیه السلام را ملاقات کرده است می پذیرد؟

آن گاه مامقانی می گوید: من در تعجب سید صدرالدین علتی نمی بینم. بهتر این بود که علت تعجب خود را این طور بیان می داشت و می گفت: کسی که روایت محمد بن عیسی از حسن بن محبوب که امام هادی علیه السلام را درک

ص: 311

کرده است نمی پذیرد، چگونه روایت او را از حنان که معلوم نیست زمان حضرت رضا علیه السلام را درک کرده باشد می پذیرد؟ بر فرض هم که حنان علیه السلام ، زمان امام رضا علیه السلام را درک کرده باشد، به طور قطع زمان امامت امام محمد تقی علیه السلام را درک نکرده است(1).

اینک سیمای محمد بن عیسی از منظر قاموس الرجال: مرحوم شوشتری با توجه به گفته های مامقانی پیرامون او چنین می نگارد: «روایت محمد بن عیسی از حضرت رضا علیه السلام معلوم نیست. این که شیخ در «رجال» او را از اصحاب حضرت رضا دانسته است به علت حدیث نادرستی است که راوی آن عیسی بن عبید پدر محمد است نه خود او؛ بلکه روایت محمد از امام جواد هم ثابت نشده است نه به طور مکاتبه و نه مشافهه. تنها روایت او به طور مکاتبه از امام علی النقی علیه السلام به مار رسیده است. چنان که در خبر قاسم یقطینی و حسن بن بابای قمی رسیده است.

اینکه شیخ طوسی او را در باب کسانی که از ائمه علیهم السلام روایت نکرده اند نام برده، منافات با روایت او به طور مکاتبه از امام هادی علیه السلام ندارد، زیرا شیخ در مقدمه رجال گفته است من کسانی را که بعد از ائمه علیهم السلام آمده اند یا معاصر آن ها بوده و ایشان را ندیده اند، در این باب نام می برم.

کشی در رجال از سعد بن عبدالله اشعری از سهل بن زیاد آدمی از محمد بن عیسی روایت می کند که می گفت: «امام هادی علیه السلام بدون این که من، نامه ای به آن حضرت بنویسم خطاب به من نوشتند: «خدا لعنت کند قاسم یقطینی و ابن حسکه قمی را، شیطانی به نظر قاسم می آید و سخنان مزخرفی را به وی تلقین می کند(2).

کشی از سعد بن عبدالله روایت می کند که گفت: «عبیدی برای من حدیث کرد که امام هادی علیه السلام بدون مکاتبه من، به من نوشتند من از فهری و حسن بن محمد بن بابا قمی به خدا پناه می برم، تو هم از آنان بیزاری بجوی! تو و همه

ص: 312


1- تنقیح المقال، ج 3، صص 169 _ 167؛ مفاخر اسلام، ج 1، صص 198 _ 190.
2- رجال کشی، ص 518، ح 996.

دوستانم را از این دو نفر بر حذر می دارم، آن دو را نفرین می کنم، لعنت خدا بر آنان باد، آن دو مردم را به بهانه ارتباط با ما فریب می دهند. آنان مردمی فتنه گر و مردم آزارند، خدا آن دو نفر را کیفر دهد و آن دو نفر را مشمول لعنت خود قرار دهد و به بلا مبتلا گرداند.

ابن بابا پنداشته، من او را به پیامبری بر انگیخته ام و او باب من است. نفرین و لعنت بر او باد. شیطان بر او چیره شده و او را گمراه ساخته است. خدا لعنت کند کسی را که این سخنان را از او بپذیرد. ای محمد! اگر می توانی سر او را با سنگ بشکن این کار را بکن زیرا او مرا آزرده است. خدا در دنیا و آخرت او را بیازارد»(1).

شوشتری در ادامه می افزاید، صحت گفته نجاشی در رابطه با کم سن بودن محمد و عدم نقل روایت از حسن بن محبوب را تأیید می کنم، چون نجاشی به روایتی از محمد بن عیسی از حسن بن محبوب دست نیافته بود.

سپس در ادامه می گوید: «درباره محمد بن عیسی باید گفت: اولین کسی که او را تضعیف کرده، ابن ولید است. صدوق هم به واسطه حسن ظنی که به استاد خود داشته از وی پیروی نموده است، چنان که از سخن ابن نوح و گفته صدوق در کتاب «صوم» من لا یحضره الفقیه معلوم می گردد، صدوق چنان به استاد خود ایمان داشت که هر خبری نزد استاد صحیح نبود صدوق نیز آن را صحیح نمی دانست.

شیخ طوسی نیز از صدوق پیروی کرده آن هم به پاس اطمینانی که به او داشته است، گفته شیخ در فهرست گویای این مطلب است(2).

بنابراین محور تضعیف در رابطه با این فقیه محدث، گفته ابن ولید است، ولی کسانی که پیش از ابن ولید یا معاصر او بوده اند و یا بعد از او آمده اند، همانند فضل بن شاذان و قتیبی، و جعفر بن معروف و کشی و ابن نوح و نجاشی از او پیروی نکرده اند، بلکه همگی جلالت محمد بن عیسی را

ص: 313


1- رجال کشی، ص 520، ح 999.
2- الفهرست، ص 311، ش 675.

ستوده اند. به هر روی، فروغ فضل و معنویت آن فقیه، فروزان است و چهره هایی چون فضل بن شاذان و نجاشی آن را بیان کرده اند(1).

ب. محمد بن عیسی در نگاه عالمانه معجم الرجال

حضرت آیة الله خویی قدس سره در گزارش و ترجمه این محدث فرزانه، مطلب دامنه داری دارد و افق های شخصیت حدیثی _ علمی این دانشمند شیعی را روشن کرده است.

او پس از نقل گزارش و ترجمه علما و دانشمندان رجال، پیرامون او می نگارد: «در این جا چند مطب باقی می ماند: اول آن که بدون تردید نجاشی اورا توثیق کرده؛ بلکه او از بزرگانی است که علما وثاقت و جلالت او را مسلم دانسته اند. آن چه فروغ معنویت و وثاقت این محدث را آشکار می نماید سخنی است که در ترجمه محمد بن احمد بن یحیی از قول ابوالعباس ابن نوح نقل کردیم که گفته است: استاد ما محمد بن حسن بن ولید در همه این موارد اظهار نظری به جا نموده است. شیخ صدوق هم جز در مورد محمد بن عیسی بن عبید، در این مورد از او پیروی کرده است. و من نمی دانم که او چه نظری درباره محمد بن عیسی داشته است؟ زیرا عدالت و وثاقت محمد بن عیسی آشکار می باشد(2).

در ترجمه محمد بن سنان کشی می گوید: «فضل بن شاذان و پدرش و یونس بن عبدالرحمن و محمد بن عیسی عبیدی..... و دیگران از عدول و ثقات اهل علم از وی روایت کرده اند. ابن قولویه هم با توثیق عام خود در کامل الزیارة او را توثیق کرده است. گذشته از این نشانه های وثاقت، رفت و آمدهای بزرگان نزد او چون جعفر بن معروف که خود می گوید: «نزد محمد

ص: 314


1- رجال کشی، ص 537، ح 1021؛ رجال نجاشی، صص 334، 333، ش 896؛ قاموس الرجال، ج 8، ص 332؛ مفاخر اسلام، ج 1، ص 200.
2- رجال نجاشی، ص 348، ش 939.

بن عیسی رفتم، و نیز فضل بن شاذان که گفت: نزد محمد بن عیسی عبیدی رفتم و او را شیخی فاضل یافتم و...».

بنابراین وثاقت او بدون چون و چراست و اشکال مرحوم ابن ولید و صدوق نیز قابل توجیه است. به نظر ما صدوق و استادش ابن ولید نسبت به شخص محمد بن عیسی ایرادی نداشته اند؛ بلکه در روایت او از یونس، آن هم با اسناد منقطع سخن دارند یا در روایتی که تنها او از یونس نقل کرده است؛ ولی در غیر این دو مورد به نظر نرسیده که ابن ولید و صدوق عمل به روایت محمد بن عیسی بن عبید را ترک کرده باشند.

دلیل بر این مطلب این است که صدوق در «من لا یحضره الفقیه» در سی و چند مورد غیر از آن چه در طریق اوست روایت محمد بن عیسی را از غیر یونس بن عبدالرحمن نقل کرده است. این قوی ترین شاهد است که استثنای محمد بن عیسی از رجال نوادر الحکمه مبتنی بر تضعیف شخص محمد بن عیسی نیست؛ بلکه به خاطر موضوعی بوده که اختصاص به روایات وی از یونس داشته است. این وجه هم مبنی بر اجتهاد محمد بن ولید و رأی او بوده که علت آن برای ما روشن نیست.

حاصل این که، ابن ولید و صدوق، محمد بن عیسی را شخصا تضعیف نکرده اند. چون ابن ولید از محمد بن حسن صفار از محمد بن عیسی از غیر یونس روایت کرده است. آن گونه که در ترجمه اسماعیل بن جابر و حریز بن عبدالله و حنان بن سدیر و فضل بن عثمان اعور و قاسم بن سلیمان گذشت...

چیزی که هست شیخ طوسی از خصوصیت کلام ابن ولید غفلت داشته و تصور کرده است ابن ولید _ که روایات محمد بن عیسی را از یونس با اسناد منقطع یا روایتی که تنها او از وی روایت نموده است مردود دانسته _ مبتنی بر ضعیف بودن محمد بن عیسی می باشد و بر اساس این تصور به پیروی از ابن ولید، حکم به ضعف محمد بن عیسی کرده است. ولی مطلب چنان نیست که او پنداشته است. به طور خلاصه، تضعیف شیخ نسبت به وی اساس درستی ندارد و با توثیقات علما همانند نجاشی تعارضی ندارد.

علاوه بر این، نسبت غلو به محمد بن عیسی را به گوینده ای ناشناخته

ص: 315

نسبت داده است و به نظر می رسد نسبت غلو به محمد بن عیسی نسبت ناروایی است؛ به دلیل آن که ابن نوح و دیگران او را مزین به گوهر وثاقت کرده و ستوده اند. از گفتار نجاشی به نظر می رسد که نصر بن صباح روایت محمد بن عیسی از حسن بن محبوب را به خاطر کمی سن او انکار کرده است. و بعضی احتمال داده اند که همین موضوع منشأ توقف ابن ولید درباره محمد بن عیسی شده است؛ ولی دانستید که ابن ولید در روایات محمد بن عیسی توقف ندارد جز در یک قسم از روایات او توقف نموده است که علت آن هم روشن نیست.

اما این که نصر بن صباح روایت محمد بن عیسی ازحسن بن محبوب را منکر شده است، این هم پایه و اساس درستی ندارد و مطلب نجاشی با آن چه در رجال کشی است تفاوت دارد. از عبارت کشی چنین استفاده می شود که او اقرار به روایت محمد بن عیسی ازابن محبوب می کند؛ ولی می گوید که از راویان خردسال او بوده است.

افزون بر این مطلب، قول نصر بن صباح مورد اعتماد نیست، زیرا به عنوان مثال، احمد بن محمد بن عیسی و برادرش عبد الله و علی بن ابراهیم و احمد بن ابی عبد الله برقی در مواردی از حسن بن محبوب روایت کرده اند. بنابراین چطور ممکمن نیست که محمد بن عیسی از حسن بن محبوب روایت کند، آن هم کسی که حضرت رضا علیه السلام را درک کرده و حسن بن محبوب هم در سال 224 هجری وفات یافته است.

این که بعضی پنداشته اند علت تضعیف محمد بن عیسی نقل روایاتی است در رابطه با بزرگانی همانند: «زراره، محمد بن مسلم، برید عجلی، ابو بصیر و اسماعیل بن جابر و مؤمن طاق، اساس و پایه ای ندارد، زیرا بعضی از این روایات ضعیف است و بعضی هم که درست است به واسطه حکمتی بوده که از معصوم علیه السلام صادر شده و این نمی تواند دلیل و سبب تضعیف محمد بن عیسی گردد(1).

ص: 316


1- معجم رجال الحدیث، ج 17، صص 120 _ 113، ش 11509.
ج. استادان

این فقیه فرزانه و محدث عالی مقام از اصحاب امام رضا و امام جواد و امام هادی و امام حسن عسکری علیهم السلام است و از امام هادی علیه السلام شفاها و کتبا روایت کرده است. گذشته از این که از فیض حضور کیمیا اثر این ذوات مقدس بهره مند شد از محضر روات و فقهای نامداری که از شاگردان این پنج امام همام بوده اند روایت کرده و از آنان به دریافت اجازه نائل آمده است و بر ایشان قرائت نموده و لوازم شاگردی به عمل آورده است.

اساتید او از این قرارند: «یونس بن عبد الرحمن، حسن بن محبوب، محمد بن ابی عمیر، محمد بن سنان، عبید الله بن دهقان، جعفر بن عیسی برادرش، ابو علی بن راشد، نضر بن سوید، حسن بن علی و شاء، حماد بن عیسی، حسین بن سعید اهوازی، ابراهیم بن هاشم، محمد بن ریان، علی بن حکم، حسن بن علی فضال، عبد الله بن مغیره علی بن مهزیار، اسحاق بن سلیمان بن داود، حسن بن علی بن یقطین، سلیمان بن جعفر، ابراهیم بن محمد همدانی، حسن بن راشد، صفوان بن یحیی، علی بن محمد بن ابی جمیل، ابو محمد انصاری و...»(1).

د. شاگردان

گروهی از بزرگان دین و دانش در محضر این استاد فقه و حدیث، شرایط شاگردی را به جا آورده و به اخذ اجازات نائل گشته و از او روایت کرده اند. از جمله می توان به این بزرگان اشاره کرد: علی بن ابراهیم بن هاشم قمی، عبد الله بن جعفر حمیری، محمد بن حسن صفار، سعد بن عبد الله اشعری، محمد بن احمد بن یحیی، محمد بن موسی همدانی، ابوالعباس محمد بن جعفر رزاز کوفی، محمد بن علی بن محبوب، احمد بن محمد بن عیسی، احمد بن محمد بن خالد برقی، سهل بن زیاد آدمی، علی بن محمد بندار،

ص: 317


1- مفاخر اسلام، ج 1، ص 207 _ 206، به نقل از معجم رجال، جامع الروات، تنقیح المقال.

محمد بن عبدالله حسن بن علی هاشمی، و...»(1).

ه. آثار و تألیفات

او افزون بر 163 روایت نقل کرده و نامش در اسناد آن مجموعه از روایات ذکر شده است. در ضمن، علمای تراجم و رجال، تألیفاتی را برای او نگاشته اند. از جمله نجاشی این آثار را برای او ثبت می کند: «کتاب امامت، کتاب الواضح المکشوف فی الرد علی اهل الوقوف، کتاب المعرفة، کتاب بعد الاسناد، کتاب قرب الاسناد، کتاب الوصایا، کتاب اللؤلؤة، کتاب المسائل المجرّبة، کتاب الضیاء، کتاب الطرائف، کتاب التوقیعات، کتاب التجمل و المروة، کتاب الفی ء و الخمس، کتاب الرجال، کتاب الزکاة، کتاب ثواب الاعمال و کتاب النوادر.

نجاشی می گوید: «مجموعه کتاب ها و روایاتش از طریق احمد بن محمد بن یحیی از حمیری از محمد بن عیسی به ما رسیده و نیز مسائلی را احمد بن محمد از سعد بن عبدالله از محمد بن عیسی به ما خبر داده است»(2).

شیخ طوسی در فهرست نیز کتاب تفسیر قرآن و کتاب امل و رجا را برای او ذکر می نماید(3).

14. علی بن اسحاق

یکی دیگر از اساتید و مشایخ حدیث و فقه علی بن ابراهیم، علی بن اسحاق بن عبدالله اشعری است که نجاشی او را به گوهر وثاقت مزین نموده و پیرامونش نگاشته است: «علی بن اسحاق بن عبدالله بن سعد الاشعری ثقه»(4).

شیخ در فهرست، کتابی را به نام او ثبت می کند(5). علامه در کتاب رجالش

ص: 318


1- همان، ص 208.
2- رجال نجاشی، ص 334، ش 896.
3- الفهرست، ص 311، ش 675.
4- رجال نجاشی، ص 279، ش 739.
5- الفهرست، ص 212، ش 457.

او را توثیق کرده است(1). او برادر احمد بن اسحاق قمی است. در گذار تاریخ علمای رجال و تراجم به پیروی از این مشایخ، او را ستوده و توثیق کرده اند.

15. یعقوب بن یزید

از اساتید و شیخ حدیث و فقه علی بن ابراهیم، یعقوب بن یزید بن حماد انباری است. او از کاتبان منتصر بود. او از اصحاب امام رضا علیه السلام و امام جواد علیه السلام و امام هادی علیه السلام است(2).

یعقوب از امام جواد روایت می کند و به گوهر وثاقت و صداقت مزین شده است(3).

شیخ طوسی در فهرست، پیرامونش می نگارد: «یعقوب بن یزید الکاتب الانباری کثیر الروایة ثقه، له کتب منها کتاب النوادر(4)؛ یعقوب بن یزید از روات و علمای کثیر الروایه است و مورد اعتماد و ثقه می باشد. او دارای کتاب هایی بوده که از آن جمله کتاب نوادر است».

نجاشی نیز در ترجمه او، این آثار را برای او می شمارد: «کتاب البداء، کتاب المسائل، کتاب نوادر الحج، کتاب الطعن علی یونس».

این فقیه صدوق و مورد اعتماد، از رجال دین و سیاست بود. سایر دانشمندان رجال در تاریخ شیعی او را ستوده و به گوهر وثاقت مزین نموده اند.

به هر روی، محضر و مدرسه این اساتید بزرگ فقه و حدیث، و پارسایان عرصه دین و دانش، از علی بن ابراهیم چهره ای ممتاز آفرید و به راستی او یگانه زمان خود در عرصه حدیث فقه و تفس