علي بن ابراهيم قمي و انديشه ها

مشخصات كتاب

سرشناسه:عبدي، علي اشرف

عنوان و نام پديدآور:علي بن ابراهيم و انديشه ها/علي اشرف عبدي.

مشخصات نشر:قم: آستانه مقدسه قم،انتشارات زائر، 1389.

مشخصات ظاهري:176، [8] ص.عكس.

فروست:مجموعه آثار كنگره بزرگداشت علي بن ابراهيم قمي ؛ 26پژوهشكده علوم و معارف قرآني علامه طباطبايي آستانه مقدسه

شابك:20000 ريال 978-964-180-109-2:

يادداشت:كتابنامه به صورت زيرنويس.

موضوع:قمي، علي بن ابراهيم، قرن 3ق.

موضوع:محدثان شيعه -- ايران -- قم

شناسه افزوده:آستانه مقدسه قم. انتشارات زائر

رده بندي كنگره:BP116 /ق8 ع2 1389

رده بندي ديويي:297/2924

شماره كتابشناسي ملي:2474336

ص: 1

اشاره

ص: 2

ص: 3

ص: 4

ص: 5

ص: 6

مقدمه كنگره

ص: 7

شناختِ هر علمي، پيوندي عميق با شناخت تاريخ آن علم دارد، و در علوم انساني به ويژه دانش هايي مانند فقه، حديث و تفسير، ضرورت آگاهي از تاريخ آن علوم بيش تر احساس مي شود. چنان كه يك فقيه هرگز نمي تواند بدون آگاهي از تاريخچهي مسألهي فقهي و تحولات آن در طول تاريخ، و نيز آرا و اقوال و موضع گيري فقهاي گذشته به اظهارنظر صحيح و دقيق در آن مسأله اقدام كند؛ در مباحث تفسيري و حديثي هم همين ضرورت وجود داشته، بلكه اهميتي دو چندان مي يابد.

درايت و فهم و فقه الحديث بدون توجه و اطلاع كامل از تحولات تاريخي حديث ممكن نيست. كسي كه نمي داند احاديث موجود، عين الفاظ معصومان  است يا نقل به معنا، يا نقل به مضمون شده، قطعاً در استنباط احكام از روايات با مشكل مواجه مي گردد.

قرن چهارم هجري بي ترديد نقطهي عطفي در تاريخ تحولات حديث شيعه است. در قرن سوم غالب محدثان شيعه، عرب زبانان ساكن جنوب عراق بودند، اما در آغاز قرن چهارم، جايگاه خود را به راويان و محدثان ايران زمين داده، عالمان فرهيختهي ايراني عهده دار منصب مهمّ نقل حديث گرديدند.

حلقهي واسطهي اين تحول بزرگ خاندان «علي بن ابراهيم بن هاشم بن

ص: 8

خليل كوفي» بود. ابراهيم بن هاشم سرآغاز اين چرخش محسوب مي شود، كه احاديث و فرهنگ شيعه و ميراث علمي و حديثي گران بهاي اهل بيت  را از كوفه به قم منتقل كرد.

در قرن دوم و سوم صدها كرسي درس حديثي در كوفه وجود داشت، كه همگي به «قال الباقر » و «قال الصادق » اشتغال داشتند و با كمال دقت و متانت، غبار تحريف و تبديل را، كه توسط دست نشاندگان بني اميه يعني وضّاعان پديد آمده بود؛ از سنّت پيامبر  كنار مي زدند و مردم را با معارف اصيل وحياتي اسلام آشنا مي كردند. ولي در پايان قرن سوم، يك باره قم جانشين كوفه گرديد و عنوان پرافتخار حرم اهل بيت مفهوم حقيقي خود را نشان داد. و اين خاندان «علي بن ابراهيم قمي» بودند كه قم را به جايگاه اصلي خود رساندند و آن را زيبندهي «حرم اهل بيت » بودن قرار دادند.

مهاجرت حضرت ستي فاطمهي معصومه  بنت باب الحوائج الى الله به قم باعث گرديد اين شهر، مَهبط شيعيان و كانون توجه علويان و دوستداران اهل بيت  قرار گيرد، قطعاً مدفن بانوي كرامت و احاديث اهل بيت  در قم، در مهاجرت ابراهيم بن هاشم به اين ديار بي تأثير نبود، و قم اين گونه مركز فرهنگي تفكر شيعه و ميراث دار حديث اهل بيت  گرديد.

علي بن ابراهيم قمي كه دوران حضرات عسكريين  و بيش تر دوران غيبت صغري را درك كرده از بزرگ ترين فقها، مفسران و محدثان شيعه است و در عمر پربركت خود به رغم عارضهي چشم، كه در نيمهي عمر به آن مبتلا گرديد، نه تنها عهده دار نقل و روايت حديث بود، بلكه به شرح و تفسير و فقه الحديث نيز پرداخته است.

كتاب شريف كافي كه نخستين و مهم ترين جامع حديثي شيعه، از جوامع

ص: 9

اوليه ي حديث، به شمار مي رود و ثقة الاسلام كليني بيش از شانزده هزار حديث را در آن گردآورده، كاملاً نشان دهندهي تلاش شبانه روزي علي بن ابراهيم قمي در سامان بخشيدن به حديث شيعه است. و مبالغه نيست اگر ادعا شود نيمي از احاديث كافي از او گرفته شده، گرچه نوع رابطه و پيوند اين استاد و شاگرد (علي بن ابراهيم قمي و محمد بن يعقوب كليني) براي ما چندان روشن نيست و آمدن مرحوم كليني به قم، براي فراگيري حديث از علي بن ابراهيم مورد ترديد جدي است، به نظر مي رسد در سفر دوم ابراهيم بن هاشم به قم كه از مسير ري آمده است وي در خدمت پدر بزرگوار خود بوده و در ري توقف كرده و كليني  از اين فرصت به خوبي بهره برده و خمير مايهي كتاب كافي را از علي بن ابراهيم فرا گرفته باشد.

اهتمام ويژهي علي بن ابراهيم به تفسير قرآن و نگارش تفسير روايي تفسيرالقمي سبب توجه به اين روش حديثي شد؛ به گونه اي كه مرحوم صدوق از پرورش يافتگان همين مكتب، چنان به تفسير روي آورد كه درباره او گفتند: وي از مكثّرين در تفسير قرآن است.

جمع آوري آراي فقهي علي بن ابراهيم قمي، بررسي انديشه هاي تفسيري و نيز كاوِش در اقوال كلامي و اخلاقي وي مي طلبد كه ابتدا، آثارش گردآوري و به صورت مُصحَّح و مُنقَّح ارائه گردد؛ لذا آنچه اكنون بدين منظور عرضه مي گردد نه تنها پايان كار در مورد اين فقيه و محدث بزرگ نيست، بلكه آغازي براي پژوهش هاي دامنه دارتر خواهد بود. بِدان اميد كه حضرت حق- سبحانه و تعالي- اين گام كوچك را بپذيرد.

در پايان برخود لازم مي دانم از زحمات همه كساني كه در راه تعظيم شعائر ديني و نشر فرهنگ و معارف اسلامي مي كوشند، به ويژه توليت مُعظّم آستانه

ص: 10

مقدسه حضرت آية الله مسعودي خميني و تمام خدمتگزاران، نويسندگان، محققان و پژوهشگراني كه در تدوين مجموعهي آثار اين كنگره سهيم بوده اند صميمانه تشكر و قدرداني كنم. خداوند متعال برتوفيقاتشان بيفزايد.

احمد عابدي- دبير كنگره

27 رجب 1430

پيشگفتار

ص: 11

امام صادق  مي فرمايد: «اعرفوا منازل شيعتنا على قدر روايتهم عنا و فهمهم منا»(1)

تجليل از محدثين و فقها و علما، تجليل از مقام حديث، فقه و آرمان شيعه است. علي بن ابراهيم يكي از شخصيتهاي بسيار معتبر شيعه است و مرتبه علمي اين محدث از الطاف الهي است كه بر اين بيت علمي عنايت شده است.

گاهي علم و فضيلت در نسلها و طبقاتي از آنها جريان دارد و منحصر به يك نسل و طبقه نيست. بيت علي بن ابراهيم قمي  از جملهي آن بيوت است، زيرا پدرش ابراهيم بن هاشم از روات معروف قلمداد مي شود و در سلسله روايات و اسناد روايات، نام او مي درخشد. همچنين فرزندان او نيز از علماء و بزرگان و راويان حديث بوده اند. از يك سو در مكتب حديثي پدر، فرزندي مثل علي بن ابراهيم پرورش مي يابد و از سوي ديگر در كرسي درس فرزند او محمد بن يعقوب كليني رشد ميكند و در كلاس احمد بن علي بن ابراهيم بن هاشم شخصيتي برازنده مثل مرحوم صدوق، خوشنودي خود را از او ابراز مي دارد و احاديث بسياري از وي نقل مي كند.

آري نشر حديث، تنها به نقل آن نيست، بلكه پذيرش و قبول آن و عمل كردن و اعتماد نمودن به آن از همه مهمتر است، هر چه از اين خاندان روايت نقل شده و در سلسله سند هر روايتي كه آنان قرار گرفته اند، اين روايت مورد


1- . 1. بحارالانوار: ج 2، ص 1

ص: 12

توجه قرار گرفته و محدثان ديگر آن را استماع نموده و قبول كرده اند. و بدان عمل نيز نموده اند.

نام علي بن ابراهيم در اصول كتب رجالي و امهات آن در توثيق و تضعيف و جرح و تعديل آن چنان مي درخشد كه نجاشي درباره موقعيت علمي، فرهنگي، فكري، اجتماعي و روايي او مي گويد: «او در حديث، محل وثوق و اهل دقت و محل اعتماد است. او شخصي صحيح المذهب بوده و روايات را از معادن آن شنيده و حديث بسياري نقل كرده و كتابهايي را نيز تأليف كرده است»(1). به تعبير استاد عابدي دبير محترم كنگره «در حوزه علميه هيچ درس خارجي وجود ندارد كه در آن اسمي از علي بن ابراهيم برده نشود».

جهت معرفي بهتر و بيشتر اين بزرگ مرد، حضور مراجع عظام و آيات گرامي رسيديم تا از بيانات آنان نيز بهره برده باشيم. دفتر حاضر حاصل سخنان عزيزاني است كه وقت گرانبهايشان را در اختيار ما گذاشتند كه در همين جا از همه آنان سپاس گزاريم.

تجليل از اين محدث و فقيه بزرگ عالم تشيع از طرف آستانه مقدسه حضرت فاطمه معصومه  به خصوص توليت معظم آستانه مقدسه حضرت آيت الله مسعودي خميني جاي تقدير و تشكر بسيار دارد. همچنين در پايان از زحمات همه دستاندركاران برگزاري كنگره علي بن ابراهيم قمي تقدير و تشكر مي كنيم.

علي اشرف عبدي

عيد غدير ذو الحجۀ 1430

سخنراني حضرت آيت الله حاج شيخ علي اكبر مسعودي خميني توليت آستانه مقدسه قم به مناسبت نصبضريح علي بن ابراهيم 


1- . رجال النجاشي: ص 26 ، شماره 680

ص: 13

بسم الله الرحمن الرحيم الحمدالله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله طاهرين.

باعرض سلام و خير مقدم به همهي شما عزيزان به عرض ميرسانم:

1100 سال قبل علي بن ابراهيم بن هاشم قمي- صاحب اين مرقد مطهر- از دنيا رفته است. در اين مدت غالباً كسي - غير از تعداد اندكي از اهل علم- نميدانست كه اين شخصيت كيست و در كجا دفن است و اين بزرگوار چه شخصيتي دارد. ميتوانيم بگوييم شيعه از نظر روايات، با تلاش علي بن ابراهيم قمي زنده شده است و اكنون بعد از 1100 سال با اشارهي مقام معظم رهبري ميخواهيم شخصيت آن بزرگوار را معرفي كنيم. يك روز جناب آقاي استادي امام جمعهي محترم قم، گفتند كه من خدمت آقا (رهبر معظم انقلاب) بودم. ايشان فرمودند: قبر علي بن ابراهيم كجاست؛ و چطور شده كه نام و نشاني از ايشان نداريم.

با خود گفتم رهبري كه امروز تمام امور دنيا متوجه فكر اين آقاست و ايشان

ص: 14

بايستي خودش را براي جواب به همهي افكار معاند و مخالف و موافق آماده كند، بازهم در اين فكر است كه علي بن ابراهيم قمي، قبرش كجاست و چرا از ايشان اطلاعات دقيقي در دست نيست؟ انسان چقدر بايد در خصوصيات ديني خودش غوطهور باشد تا در تمام اين مراحلي كه فكر ميكند باز متوجه ميشود كه چطور شده علي بن ابراهيم كه شيعه را زنده كرده، پس چرا خودش زنده نيست. البته او زنده است، اما چرا ما نميدانيم.

آيت الله استادي گفتند كه رهبري فرمودهاند كه كاري كنيد قبر اين بزرگوار معلوم باشد. وقتي ايشان اين جمله را گفتند يك دفعه به ذهنم آمد كه عجب، هنوز خود ما هم نتوانستهايم بفهميم كه علي بن ابراهيم قمي كيست و قبرش كجاست؟!

به هرحال، صحبت كرديم كه بايد چه كار بكنيم. من دوباره خدمت ايشان رفتم و عرض كردم كه با اشارهي شما، ميخواهيم اين كارها را انجام بدهيم؛ يكي اين كه: قبر ايشان را زنده كنيم و ديگر اين كه همايشي دربارهي وضع روايي و شخصيتي ايشان برگزار كنيم ايشان هم فرمودند: بسيار خوب است. سعي كنيد ايشان را آن چنان كه هست، معرفي كنيد.

آنچه را كه در توان ماست، عرض ميكنم و اين كاري كه از ما بر ميآيد شروع كردهايم. در اين جا چند مسأله را بايد عرض كنم؛ يكي اين كه از مسئولين براي شركت در اين برنامه دعوت كرديم و آنان پيام دادند كه ما هم اكنون در يك جلسهي لازم و اختصاصي هستيم و شايد نتوانييم، به وقت برسيم. اگر ممكن است مقداري جلسه را طول بدهيد تا ما هم برسيم. من عرض كردم كه ما سر وقت اين برنامه را انجام ميدهيم، اميدواريم كه آنان هم به موقع برسند.

بنده چند جملهاي را مطرح ميكنم: اولاً حفاظت از اين قبر به عهدهي خود

ص: 15

ساكنين اين جاست و به آنان بستگي دارد؛ يعني افرادي كه اينجا مغازه دارند و تاكنون نميدانستند كه اين شخصيت كيست و حالا متوجه شدهاند كه علي بن ابراهيم قمي است.

اين كه امام فرمود: «لولَا القمييون لضاعَ الدّين»(1) شايد، قميها اينها هستند، علي بن ابراهيم بن هاشم، هاشم پدر بزرگوارش، خودش و فرزندانش اينها كساني بودند كه توانستند قرآن، تفسير، آيات و روايات را زنده كنند.

اول تقاضايي كه از ساكنان اينجا دارم اين است كه بايد بدانند اين شخصيت كيست. ديگر اين كه اين دنيا و اين فروش ها و اين پول ها و اين به اصطلاح زرق و برق ها تمام ميشود و ميرود، اما بعد از 1100 سال باز عدهاي جمع ميشوند كه ببينند اين فرد چه كسي بوده و افكار او چيست؟

بنابراين ما بايد اين كار را بكنيم. فروشگاهها زياد بوده و رفتهاند، پول ها آمده و رفتهاند، جواني ها آمده و رفتهاند، همه چيز ميآيد و ميرود تمام ميشود. من و شما هم خواهيم رفت؛ اين مغازهها را خواهيم گذاشت و رفت. بعد از ما هم عدهاي خواهند آمد، اما آنچه كه ما به آنجا ميبريم و ميتوانيم آنجا عرضه كنيم چيست؟ پس اين اولين چيزي است كه عرض ميكنم. ساكنين، محترمين، بزرگان اينجا و كساني كه اينجا ساكنند، حفاظت از اين قبر و آنچه كه در اينجا هست، شرعاً و عرفاً و قانوناً و اخلاقاً و به هر عنوان ديگري كه شما بفرماييد به عهدهي خود آقايان است. اين يك مطلب.

دوم اين كه: ما اين جا را همان طور كه الآن شما ميبينيد و در اطراف اينجا هم نوشته شده، انشاءالله در آيندهاي نزديك به بهترين شكلي كاشي كاري


1- بحار الانوار؛ ج 75 ، ص

ص: 16

ميكنيم وشخصيت علي بن ابراهيم را در اين كاشي كاري معرفي ميكنيم.

روزي ديدم كه خبرنگار صدا وسيما از افراد ميپرسد كه شما علي بن ابراهيم را ميشناسيد- از همان آقايان قميها- يكي گفت: نه. از ديگري پرسيد علي بن ابراهيم كيست؟ گفت: من نميدانم. از سومي پرسيد علي بن ابراهيم چه كاره است؟ گفت: خيلي معذرت ميخواهم. از خود علما و طلبهها هم كه مي پرسيدند، ميگفتند ما نميدانيم. همهي اين ها دال بر اين است كه «اِن كانَ ِلله كانَ اللهُ لَه».

علي بن ابراهيم از روات بزرگ ما در 1100 سال قبل براي شيعه و خدا كار كرد و بعد از 1100 سال، در ذهن رهبر انقلاب ميآيد كه قبر ايشان كجاست و به بندهي ناچيز هم ميگويند كه شما اين كار را انجام بدهيد و ما هم به فكرمان ميافتد كه اين كار را بكنيم تا نام او زنده بشود. كار علي بن ابراهيم آن وقت، براي خدا بود، خدا هم بعد از 1100 سال به من و شما ميگويد اين شخصيت بايد زنده بماند.

كتاب كافي بهترين كتابي است كه ما طلبهها از آن استفاده ميكنيم. همين طور كه آقاي استادي فرمودند دو سوم يا بيشتر اين روايات را علي بن ابراهيم نقل كرده است. شما حساب كنيد كسي كه يك روز با امام خميني  بوده و يا يك يا چند سال با امام بوده، چقدر به خودش ميبالد و افتخار ميكند كه من آن كسي هستم كه چند سال با امام بودم. حالا اگر كسي از نوكران و راويان امام عسكري  باشد، چندين سال هم زمان امام عسكري  را درك كرده و بعد نيز غيبت صغرا را درك كرده باشد، خوب، اين چقدر افتخارست.

يك روز- من الآن واقعاً به خاطر آن روز خودم افتخار ميكنم- خدمت آيت الله العظمي بروجردي رسيدم و دست ايشان را بوسيدم. ايشان گفت: چه

ص: 17

ميخوانيد؟ من گفتم: فلان. گفت: خدا شما را توفيق بدهد. من افتخار ميكنم كه يك آن، آيت الله بروجردي به من گفته خدا به شما توفيق بدهد.

به هر حال اينجا قبري بود كه ما نميدانستيم كجاست، چيست و به چه شكلي است. اكنون به ما مأموريت ميدهند- دروني و بيروني- كه بايد اين را معرفي كنيد. بنابراين انشاءالله اين جا وضع بهتري پيدا ميكند.

من مجدداً از همهي بزرگان و آقاياني كه آمدند قدرداني ميكنم. به خصوص از مسئولين انتظامي ميخواهيم، كه شما هم آن مقدار كه ميتوانيد دربارهي حفاظت اينجا كاري بكنيد، تا حافظت از اين جا بهتر و درست بشود.

خود ساكنين اين جا هم انشاءالله فكر كنند كه بايد چه كار بكنند كه اينجا آبرومندانه حفظ بشود. آبرومندي اينجا، آبرومندي شماهاست؛ آبرومندي اينجا آبرومندي اسلام، آبرومندي قرآن و آبرومندي همهي مسلمانهاست، لذا اينجا بايد آبرومندانه حفاظت بشود.

اميدوارم خداي متعال به من و شما توفيق بدهد. اين كه مقداري بيشتر صحبت كردم براي اين بود تا بلكه انشاء الله آقايان جلسه شان تمام شود؛ حالا هم كه نرسيدند ما ازآنان تشكر ميكنيم.

والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته

سخنراني حضرت حجت الاسلام و المسلمين آقاي دكتر احمد عابدي دبير كنگره علي بن ابراهيم به مناسبت نصب ضريح علي بن ابراهيم قمي 

ص: 18

بسمه تعالي

الحمد الله رب العالمين والصلاةُ و السلامُ علي سيدنا و نبينا، حبيبِ اله العالمين أبي القاسمِ محمد صلي الله عليه وآله و علي اهل بيت المعصومين ، لاسيما بقية الله في الأرَ ضين اَرواحُنا لتراب مقدمه الفداء.

من در ابتدا به همهي برادران و سروران بزرگوار، عالمان، فرهيختگان، دانشمندان، خادمان كريمهي اهل بيت فاطمه معصومه  و خصوصاً مقام معظم و محترم توليت آستانه مقدسه، حضرت آيت الله مسعودي دامة بركاته صميمانه خير مقدم عرض ميكنم.

مراسميكه امروز شاهد برگزاري آن هستيم قطعاً و يقيناً به همت بالاي حضرت آيت الله مسعودي و تلاش بي وقفهي اين بزرگوار در انجام اين شجره بزرگ الهي بوده است. من چند جملهاي كوتاه دربارهي مقام و منزلت علي بن

ص: 19

ابراهيم خدمتتان عرض ميكنم تا مقداري با شخصيت اين بزرگ مرد آشنا بشويم و بعد چند جملهاي ديگر دربارهي برنامههايي كه در كنگره هست عرض خواهم كرد.

اولاً علي بن ابراهيم قميكسي است كه حدوداً 25سال زمان امام هادي  امام دهم و تقريباً تمام دوران زندگي امام يازدهم  را درك كرده است و نيز بيش از نيمي از دوران غيبت صغري را؛ يعني در واقع اين بزرگوار جزء اصحاب و يا كساني است كه در زمان سه امام بزرگوار زندگي ميكرده است. از طرف ديگر در قديم، در شهر قم كساني بودند كه به آنها حاكم گفته ميشد. حاكم در آن زمان، يعني كسي كه 200هزار حديث حفظ باشد. مثلاً وقتي ميگوييم مستدرك حاكم نيشابوري؛ يعني كسي كه 200هزار حديث حفظ بود. حتي افرادي بودند كه در آن زمان 300هزار حديث حفظ بودند، مثل مرحوم صدوق.

ائمه  به ما فرمودهاند كه «ارزش و جايگاه افراد را به ميزان احاديثي كه نقل كردهاند بشناسيد». پس افرادي بودند كه آن زمان، 200 تا 300 هزار حديث حفظ و نقل ميكردند، اما متأسفانه احاديث اين بزرگواران همه از بين رفته است. اگر بخواهيم ببينيم امروز چيزي از مكتب اهل بيت  به دست من و شما رسيده به بركت اين بزرگوار، علي بن ابراهيم قمي است؛ يعني علي بن ابراهيم قمي در واقع كسي است كه فرهنگ اهل بيت  را اعم از مسائلي كه در توضيح المسائل هر مرجع تقليد وجود دارد- قريب به اتفاق اين احكام و اين مسائل- توسط اين بزگوار نقل شده و به دست ما رسيده است. اگر چيزي از اخلاق اهلبيت، تاريخ اهل بيت  و حتي مسائل اعتقادي كه در روايات مطرح شده ميدانيم عموماً اين مسائل را علي بن ابراهيم قمي نقل كرده و مرحوم كليني، اين احاديث را از علي بن ابراهيم گرفته و در اين كتاب جامع حديثي

ص: 20

خودش؛ يعني در كتاب كافي تدوين نمود. بنابراين ميشود بگوييم كه اگر ائمه ، فرمودند: ارزش افراد را به احاديثشان بشناسيم، امروزه اين احاديثي كه به دست ما رسيده، قريب به اتفاق اين احاديث توسط علي بن ابراهيم قمي؛ يعني صاحب اين قبر مطهر به ما رسيده است.

نكتهي دوم در مورد تفسير اين بزرگوار است. علي بن ابراهيم در قرن سوم، حدود 1100 سال پيش، يك تفسير جامع قرآن نوشتند؛ يعني در آن زمان كه شيعه واقعاً امكاناتي نداشت و در اقليت بود و غالباً در مقام تقيه بودند، علي بن ابراهيم در آن زمان، آمد و تفسير بزرگي را نوشت كه امروز به دست ما رسيده است.

جنبهي ولايي و ولايتي اين تفسير از هر تفسير ديگري قوي تر است. شايد در عصر ما بعضي ها هر تفسيري را مورد هجوم قرار دادند، اما تفسيري كه هيچ نتوانستند به آن حمله كنند، بلكه از آن تمجيد كردند تفسير علي بن ابراهيم قمي است.

مرحوم آيت الله معرفت رضوان الله عليه كه عمري در زمينه و علوم قرآن زحمت كشيدند و تلاش كردند، بيشترين تجليلي كه از مفسرين شيعه كردهاند از علي بن ابراهيم قمي است و ميفرمايد كه مطالب ناب و مفيدي در تفسير ايشان وجود دارد كه در هيچ تفسير ديگري يافت نميشود.

اگر حضرت آيت الله جوادي آملي مكرر در درسهاي تفسيرشان ميفرمايد ما در شأن نزول آيات شريفهي قرآن، هيچ چيز معتبر و مستندي مهمتر از آثار علي بن ابراهيم قمي نداريم، حقيقتاً چنين است؛ يعني آن كسي كه بهتر از همه، آيات شريفهي قرآن و مستند اين آيات (شأن نزول و اسباب نزول آيات) را براي ما نقل كرده تا اين آيات را بفهميم، همين شخصيت بزرگوار علي بن ابراهيم قمي است.

ص: 21

جنبهي ديگر علي بن ابراهيم قمي كه كمتر مورد توجه واقع شده، مسألهي فقه الحديثي ايشان است؛ يعني گذشته از اين كه ايشان در آن زمان يك مجتهد بزرگ بوده؛ يعني در زماني كه امام عسكري  حاضر بود يا نواب اربعه امام زمان  بودند علي بن ابراهيم قمي به عنوان يك مجتهد و يك فقيه مطرح بود. جنبهي فقهي اين بزرگوار، به طوري قوي و بزرگ است كه حتي علماي اهل سنت مثل ابن نديم كه يك فهرستي دارد وقتي در آنجا ميخواهد از شخصيتها نام ببرد تنها و تنها مجتهد شيعهاي را كه از آن زمان ميخواهد نام ببرد همين، علي بن ابراهيم قمي است؛ يعني تنها مجتهد شيعهاي كه اهل سنت آن زمان قبول، داشتند و به عنوان يك فقيه شيعه زبانزدشان بود همين علي بن ابراهيم قمي بوده است.

غير از اين جنبهي فقهي، ايشان به فهم احاديث توجه زيادي داشتهاند، مرحوم صدوق رضوان الله عليه در كتاب توحيد حديثي را نقل ميكند، و ميدانيم كه آن زمان كمتر به شرح و بسط احاديث ميپرداختند. مثلاً كليني رضوان الله عليه در هشت جلد كتاب كافي فقط و فقط يك حديث را شرح كرده، آن هم حديثي دربارهي «الله الصمد» كه معناي «الله الصمد» چيست؟ صدوق رضوان الله عليه وقتي كه به همين بحث ميرسد و ميخواهد «الله الصمد» را معنا كند، براي «الله الصمد» 10 تا معنا ذكر ميكند و ميگويد معناي دهم را علي بن ابراهيم براي ما ذكر كرده است. بنابراين معلوم ميشود علي بن ابراهيم قمي احاديث را كه نقل ميكرد صرفاً يك راوي و محدّث، و فقط ناقل حديث نبوده، بلكه به درايت و فهم احاديث هم توجه داشته است.

علي بن ابراهيم كتابهاي زيادي داشته، اما متأسفانه كتابهاي اين بزرگوار به دست ما نرسيده است. پدر ايشان كه از اصحاب امام جواد و امام هادي 

ص: 22

است در زمان امام نهم و امام دهم زندگي ميكرده است. پدر اين بزرگوار، ابراهيم بن هاشم كتابي به نام كتاب قضاياي اميرالمؤمنين  داشته؛ يعني قضاوت هاي حضرت علي . اين كتاب الآن الحمدلله در دست ما موجود است و انشاءالله در كنگره عرضه خواهد شد و انشاءالله با تحقيق ترجمه به چاپ ميرسد.

اولين كسي كه از كوفه، احاديث را به قم آورد پدر ايشان بود. كسي كه فرهنگ اهل بيت  را در قم منتشر كرد اين بزرگوار بود و كسي كه از قم به شهر ري و شهرهاي اطراف قم، احاديث اهل بيت  را گسترش داد بچههاي علي بن ابراهيم قمي بودند؛ يعني در واقع اين بزرگوار كسي است كه بنيان گذار تفكر اهل بيت  و شيعه در اين منطقه است.

كتابهايي كه علي بن ابراهيم نوشته، متأسفانه غالباً از بين رفته، جز تفسيري كه الآن به دست ما رسيده است. غير از تفسير ايشان، دو خلاصه بر تفسير اين بزرگوار نوشته شده كه در قديم هر وقت ميگفتند تفسير امام صادق ؛ يعني تفسير اين بزرگوار. در واقع تفسير علي بن ابراهيم به اسم تفسير امام صادق  شناخته ميشد. حتي در بعضي كتابها، مثل «الذريعه» مرحوم آقا بزرگ تهراني وقتي ميگويد «تفسير الامام» يعني تفسير ايشان؛ يعني كلمهي تفسير الامام، با تفسير علي بن ابراهيم قمي مساوي بود. اين تفسير علي بن ابراهيم و هر دو خلاصهي اين تفسير و ترجمهي آن انشاءالله در كنگره عرضه خواهد شد.

نكتهي ديگر اينكه مرحوم علي بن ابراهيم مسندي داشته كه جمع آوري احاديثي بوده كه ايشان از اساتيد خودش نقل ميكرده كه متأسفانه اين كتاب از بين رفته است. ما الآن در كنگره و به دستور حضرت آيت الله مسعودي احاديث ايشان را جمع آوري ميكنيم و در واقع يك كتاب چهار جلدي به اسم مسند علي

ص: 23

بن ابراهيم قمي انشاءالله در حال اتمام است و در كنگره چاپ ميشود و عرضه خواهد شد. پس كتاب دوم، كتاب مسند علي بن ابراهيم قمي است.

كتاب ديگري كه ايشان داشته و متأسفانه از بين رفته، يك كتاب حديثي است و شرح و بسط احاديث در موضوعات فقهي در باب طهارت بوده است. كتاب طهارت مجموعه احاديث و اقوال علماي اهل سنت، علماي شيعه و روايات اهل بيت  است. اين هم يكي ديگر از آثار ايشان است كه متأسفانه اين كتاب هم الآن وجود ندارد و ما تا كنون نتوانستهايم چيزي از آن را پيدا كنيم.

اثر ديگري كه علي بن ابراهيم داشته، كتابي به نام ناسخ و المنسوخ قرآن است. بعضي از كلمات در زمان قديم يك معني داشتند و امروز معنايي ديگر دارند. همين ديروز بود كه شخصي به دفتر كنگره آمد و كتابي درباره اين بزرگوار راجع به همين ناسخ و منسوخ ايشان نوشته بود. اما ديدم كه امروزي به مسأله نگاه كرده؛ يعني بعضي از كلمات را كه ما امروز به كار ميبريم يك معنايي دارد و 1100 سال پيش علي بن ابراهيم در معنايي ديگر به كار ميبرده است، آن زمان كه علي بن ابراهيم ميگويد كتاب ناسخ و منسوخ، ناسخ و منسوخ آن زمان غير از ناسخ و منسوخ در مصطلح امروزي است كه به آن پرداخته است. اكنون به صورت كلي و اجمالي در اينباره، يك جملهاي عرض ميكنم. وقتي علي بن ابراهيم ميگويد آيهاي نسخ شده، اين سخن به معناي نسخ امروزي نيست. نسخ آن زمان؛ يعني متشابه، و هر گاه بگويد آيهاي نسخ نشده؛ يعني جزء محكمات قرآن است. يعني در اصطلاح ايشان، كتابي درباره آيات محكم و متشابه قرآن نوشته شده بود كه متأسفانه اين هم به دست ما نرسيده است.

اثر ديگري كه باز علي بن ابراهيم تدوين كرد، كتابي درباره شأن نزول آيات قرآن بوده است كه اين شأن نزول اكنون تا حدودي در تفسير ايشان موجود است

ص: 24

و ما اين كار را در كنگره عرضه خواهيم كرد. همچنين آيت الله العظمي سبحاني در مقالهاي كه براي كنگره تدوين فرمودند نكتهاي درباره تفسير ابي الجارود و تفكيك تفسير ابي الجارود از تفسير قمي بيان كردهاند كه اين كار و فرمايش ايشان هم در كنگره انجام شده و عرضه خواهد شد.

نكتهي آخر اين است كه آخرين كتاب علي بن ابراهيم قميكتابي دربارهي اعتبارات است. مسائلي هست كه به آنها امور واقعي و مسائلي هست كه به آنها اعتباريات ميگويند. البته. اعتباراتي داريم كه به معني چيزهاي دروغ و فرضي و چيزهاي خيالاتي است. اعتباراتي نيز داريم كه از واقعيات هم مهمترند. علي بن ابراهيم به اين گونه مسائل پرداخته و در اين كتاب، نكات عرفاني و اخلاقي و سير و سلوك بسيار جالبي دارد. يكي از مطالبي كه ايشان در اين كتاب مطرح كرده، از جمله بحث هايي است كه در سير و سلوك و عرفان مطرح ميكند و آن بحث از مقام «كن» است.

اين آيه شريفهي قرآن كه ميفرمايد ﴿اِذا اَرادَ شيئاً اَن يقول لَهُ كُن فَيكون﴾(1) از آن به مقام «كن» تعبير ميكنند. بعضي از انسانها يا عرفاي بزرگ، انسانها يي كه ولي خدا باشند به مقام كن ميرسند. مقام كن؛ يعني آنچه را كه بخواهند، خواستن آن همانا و انجام شدن آن همان؛ يعني اين گونه انسانها مظهر آن اسم شريف خداوند ميشوند و همانطور كه خداوند هر چه را كه بخواهد ايجاد ميشود، چنين انسانها نيز همين طورند.

علي بن ابراهيم در اين كتاب چند حديث از پيغمبراكرم  دربارهي اين گونه مقام و منزلت نقل كرده است و بعد هم در اين كتاب، مقامات اخلاقي و


1- . ١. يس / 83

ص: 25

عرفاني را توضيح داده است. مقصود ايشان از اعتبار؛ يعني چيزهايي كه واقعيات برآن اعتباريات استوار بشوند نه اعتباراتي كه خواب و خيال و دروغ باشد؛ مثلاً فرض كنيد كه عليت و معلوليت يك امر اعتباري است، اما از هر واقعيتي ارزشش بيشتر است. اين چنين مسائلي است كه نشان ميدهد كه واقعاً علي بن ابراهيم در آن زمان، تفكري عقلاني و فيلسوفانه داشته و واقعاً يكي از مهمترين امتيازات شيعه نسبت به مكتب اهل سنت، همين موضوع است كه در ميان اهل سنت، معمولاً تفكر عقلاني وجود ندارد. معمولاً اهل سنت هيچ وقت دنبال استدلال و دليل عقلي و اينگونه مسائل نيستند. در حالي كه علي بن ابراهيم 11 قرن قبل درباره اين موضوعات كتاب نوشته است. به هر حال اين اجمال كوتاهي از شخصيت اين بزرگوار بود و انشاءالله خداوند به همهي ما توفيق بدهد كه دين خودمان را نسبت به بزرگانمان ادا كنيم.

در اصول كافي يك حديثي هست كه خود اين بزرگوار براي مرحوم كليني نقل كرده و آن حديث، اين است كه از امام صادق  نقل ميكند :

«مَن تَعَلَّمَ ِلله وعَلَّمَ ِلله و عَمِلَ ِلله دعي في ملكوتِ السماوات عظيما (1)؛ هر كس براي خدا درس بخواند و براي خدا درس بگويد و براي خدا به آنچه كه خوانده است عمل كند در ملكوت آسمانها «بزرگ» ناميده ميشود». حقيقتاً اين بزرگ مرد در ملكوت آسمانها عظيم است. علي بن ابراهيم واقعاً كسي است كه همان طور كه در نوشتهاي كه برادر عزيزمان جناب آقاي شمس تلاوت فرمودند شايد هيچ درس خارج فقهي در اين حوزه وجود ندارد، الاّ اينكه هر روز نام اين علي بن ابراهيم در آن برده ميشود. هر روز در هر درس خارج فقهي، هر مسألهاي را


1- بحار الانوار، ج 2، ص 29 . وامالي طوسي، ص 4

ص: 26

كه ميخواهند دليلش را بگويند، ميگويند علي بن ابراهيم چه حديثي نقل كرده است. چنين كسي كه اين گونه عظمتي دارد و اين گونه بزرگ است، متأسفانه آن گونه كه شايسته مقام ايشان بوده، شناخته نشده است.

اميدوارم اين زحمت و تلاشي كه حضرت آيت الله مسعودي كشيدند و اين مراسم را برگزار كردند و كنگرهاي كه با فرمان و دستور ايشان انجام خواهد شد، قدمي در معرفي اين شخصيت بزرگ وعالمان ديني باشد. اميدوارم كه خداوند به همه ما توفيق بدهد كه خدمتگزار آستانه مقدس اهل بيت  باشيم.

انشاءالله.

والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته

مصاحبه با حضرت آيت الله العظمي مكارم شيرازي (دامت بركاته)

ص: 27

سؤال: آستانه مقدسه در نظر دارد براي تجليل از مقام علمي و حديثي علي بن ابراهيم، كنگره اي را برگزار كند. در اين راستا ما را از راهنمايي لازم بهره مند فرماييد.

بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين لاسيّما بقية الله المنتظر ارواحنا فداه و لا حول و لا قوة الاّ بالله العلي العظيم.

احياي احاديث اهل بيت  از وظايف ماست. در حديث است كه، امام فرمود: «زماني فرا مي رسد كه شيعيان ما پناه گاهي جز همين كتابهاي حديث ندارند». و زمان كنوني ما همان زمان است. بنابراين پناهگاه ما در ايجاد ارتباط با ساحت مقدس ائمه  همين كتابهاي احاديث است.

ما بايد قدردان محدثاني باشيم كه در آن زمان هاي تاريك سعي در جمع آوري احاديث ميكردند و براي امروز ما باقي گذاشتند. در زماني كه امام زمان ما «سلام الله عليه» در پشت پرده غيبت است و دست ما به دامان مباركش نمي رسد، راه گشاي ما همين احاديث است و در اين موضوع ترديدي نيست. از اينجا به علما و ارباب حديث معتقد مي شويم، زيرا آنان خدمت بزرگي كردند و

ص: 28

احاديث را به صورت مخازن علوم اهل بيت  جمعآوري، تضريب و تبويب نمودند. در زماني كه احاديث پراكنده و غث و ثمين با هم مخلوط بود اين بزرگان زحمت كشيدند و آنها را از هم جدا و تبويب كردند و در بسياري از موارد تفسير نمودند و براي ماباقي گذاشتند كه در اين موضوع هم جاي شك نيست.

نكته ديگر راجع به مرحوم علي بن ابراهيم قمي اين است كه ايشان از بزرگان محدثين است. مطابق برآوردي كه از تعداد احاديث ايشان شده بيش از نصف احاديث كتاب كافي سندش به ايشان مي رسد. وقتي كتاب كافي آن همه عظمت و موقعيت دارد، بنابراين اگر كسي در بيش از نصف احاديث آن (حدود هشت هزار) نقش داشته باشد، بايد بسيار مهم باشد.

آنگونه كه در ذهن من است براي كافي حدود 16000 حديث برشمردهاند. پس نقش علي بن ابراهيم بسيار با اهميت است و همه بايد با اين مرد بزرگ آشنا شويم.

البته عقيده من اين است كه مرحوم علي بن ابراهيم دو شخصيت جداگانه دارد كه بايد آنها را جداگانه محل بحث قرار داد؛ يكي شخصيت حديثي و ديگري شخصيت تفسيري. ممكن است در تفسير ايشان بحثها، سؤالها و گاهي ابهاماتي باشد يا نباشد كه موضوعي جداست. اما محّدث بودن ايشان و نقل اين همه احاديث ناب، بحثي جداگانه ميطلبد. بنابراين بايد اينها را مستقل از يكديگر بحث كنند و البته ممكن است كه بحث حديثي ايشان با بحث تفسيري اش هر دو در يكجا به هم برسند. بنابراين بايد شخصيت علم الحديثي و علم التفسيري ايشان را هر كدام مستقلاً بحث كرد و مورد توجه قرار داد.

نكته ديگر اين كه بايد درباره اين موضوع بررسي و مطالعه شود كه ايشان

ص: 29

بيشتر در كدام يك از ابواب فقه و يا اصول دين حديث دارد. كتاب كافي داراي اصول و فروع و اخلاق و روضه است و احتمالاً ايشان در همه ابواب حديث دارند، اما بايد دانست كه بيشترين توجه ايشان به كدام گروه از احاديث بوده است؟

با اين روش مطالب زيادي معلوم مي شود، از جمله اين كه كدام جنبه علمي ايشان قوي تر بوده است؛ كلامي، تفسيري، فقاهتي و يا جنبه اخلاقي؟ به هر حال مي شود با دسته بندي احاديث ايشان، اين مطلب را فهميد. بايد تمام احاديث آن بزرگوار را به رايانه داد و آنها را تبويب كرد. آن وقت مي شود فهميد كه ايشان در چه بخشي بيشتر حديث دارد.

از جمله مواردي كه مي شود درباره احاديث ايشان بررسي كرد، احتمال وجود احاديث متعارض است. ما مي دانيم كه احاديث متعارضه در كتب حديثي كم نيست، پس بايد بدانيم كه آيا در احاديث ايشان احاديث متعارض وجود دارد يا خير. اگر ببينيم تعداد اين احاديث كم است يا اين كه اصلاً وجود ندارد، دليل ونشانه اي بر دقت ايشان در اين مسئله است. اگر ديديم كه احاديثي وجود دارد حداقل معلوم مي شود.

نكته ديگر اين كه بايد توجه نمود احاديثي كه قطعاً تقيه است تا چه اندازه در احاديث ايشان وجود دارد. غرض ما هم اين باشد كه انواع احاديث از هم جدا بشود تا بداينم ايشان دركدام يك از ابواب اصول و فروع، بيشترين توجه را داشته است و همچنين موضوع احاديث متعارضه و احاديثي كه در آنها تقيه وجود دارد، مشخص شود.

آخرين نكته اين است كه مثلاً بايد در باب ميلاد و وفيات ائمه ، معلوم شود اين احاديث مشهوري كه الان در بين شيعه رايج است، اسناد كدام يك به

ص: 30

ايشان بر مي گردد. زيرا خود اين مسئله نشان مي دهد كه در ميان زعماي شيعه در طول تاريخ تا چه اندازه نسبت به اين گونه احاديث اهتمام بوده است.

غرض، تذكر اين نكته است كه در اين زمينه قبلاً تحقيق نشده و اكنون كه مي خواهند كار و تحقيق كنند، بايد همه جانبه و جامع الاطراف باشد تا انشاءالله اين مباحث و مسائل معلوم شود. به عقيده من اگر اين كار را درباره احاديث علي بن ابراهيم انجام دهيد، ميتواند الگويي مناسب درباره محدثين معروف ديگر باشد و درباره آنان هم اقدام مشابهي صورت گيرد. چنين كاري باعث ميشود تا مقدار و نحوه احاديث و كيفيت و اين كه بيشترين احاديثشان در چه ابوابي بوده معلوم شود. اينها مسائل مهمي است كه انشاءالله اميدواريم كنگره شما موفق به كشف آن بشود و بتواند الگويي مناسب براي بررسي حال ساير محدثان معروف ارائه كند. خداوند توفيقات شما را بيشتر كند و آن مرد بزرگ را در اين ساعت غريق رحمت بگرداند.

سؤال: آيا ايشان با نواب خاص ارتباط داشتهاند يا خير؟

البته اين سؤال درباره بعضي ديگر از روات و شخصيت هاي شيعه نيز مطرح است كه آن بزرگان با اين كه در عصر غيبت صغري بودند چرا تماسي نداشتند؟ اين موضوع ميتواند دو دليل داشته باشد؛ يك دليل اين است كه واقعاً غيبت صغري خيلي در پرده بوده و بنا نبوده است كه امام  تماس زيادي با شيعيان داشت باشند و چون شيعيان اين موضوع را مي دانستند بنابراين آنان هم تماس نمي گرفتند. همچنين ميدانيم كه آن زمان، زمان خاصي بوده و محدوديت زيادي براي شيعيان وجود داشته است.

دليل دوم هم همان بعد مكاني است. زيرا معمولاً نواب در بغداد بودند، ولي

ص: 31

بسياري از اين بزرگان يا در قم بودند و يا در كوفه و برخي نيز در مكه و مدينه بودند. اين بعد مكاني در آن زمان بسيار مهم بوده است، مخصوصاً با سيطره مخالفان اهل بيت بر عراق. و اين طور نيست كه يك هم چنين چيزهايي واقع شده باشد به علت همين بعد مكاني و سيطره مخالفان و بنا بر اختفاي مسئله غيبت صغري و جهات مختلف، ممكن است مجموعاً يا بعضي جاها بعضاً دخالت داشته باشد.

سؤال: اگر درباره تفسير علي بن ابراهيم نظري داريد بيان فرماييد؟

من چون درباره تفسير پراكنده مطالعه كرده ام، نمي توانم قضاوت جامعي داشته باشم. منتهي چون اكنون اين مسئله مطرح است، انشاءالله مطالعه جامعي خواهم داشت تا بتوانم اظهار نظر بهتري كنم. بنده احاديث و تفسير را بهطور پراكنده، در كتب مختلف و باواسطه ديدهام و خود تفسير را كمتر بررسي كردهايم.

نكته آخر اين كه بايد هر دو بعد از شخصيت علي بن ابراهيم را به صورت جداي از هم بررسي كنيد و بكوشيد تا اين دو موضوع با هم مخلوط نشود.. اميدوارم موفق باشيد.(أيدكم الله) ولي تا مباحث را كامل و بررسي نكردهايد اقدامي انجام ندهيد.

مصاحبه با حضرت آيت الله حاج شيخ جعفر سبحاني (دامت بركاته)

اشاره

ص: 32

عصره، مكانته العلمية و آثاره

ازدهر علم الحديث في القرنين: الثاني والثالث الهجريين ازدهاراً باهراً، نتيجة للجهود الكبيرة الّتي بذلها حَمَلةُ الحديث الذين استهانوا بكل الصعاب في سبيل تلقّيه و تدوينه و ضبطه و تنقيحه. و رفعِ رايته، و قد تركوا في هذا المجال آثاراً قيمة، أضاءت الطريق للأجيال التالية.

و أوَدُّ قبل الشروع في الحديث عن شخصية شيخنا القمي، أن أُمهّد بهذا التمهيد:

كان للشيعة آنذاك مراكز مهمة للحديث:

أولها: العراق، و نخص بالذكر منه الكوفة، فلقد كانت تزدحم بمئات المحدّثين، الذين تلقَّوا حديث الرسول  والوصي و سائر الأئمة  (من بعده) و تناقلوه عصراً تلوَ عصر.

و ممّا يشهد لذلك قول الحسن بن علي بن زياد الوشّاء - و كان من أصحاب الرضا - لأحمد بن محمد بن عيسى الأشعري القمي: أني أدركت في هذا المسجد

ص: 33

_ يعني مسجد الكوفة _ تسعمائة شيخ كل يقول حدثني جعفر بن محمد.(1)

ثانياً: بلاد ماوراءالنهر و أخص بالذكر «سمرقند و كَش و خوارزم» و ما حولها. فقد كان لمحدثي الشيعة هناك نشاط ملموس، أدّى الى انتعاش الحركة العلمية فيها، لاسيما في عصر أبي النضر العياشي، الّذي يعتبر بحق قطب رحى تلك الحركة، يدلّ علي ذلك قول النجاشي: «إن أباالنضر انفق على العلم والحديث، تَركة أبيه سائرها، و كانت ثلاثمائة ألف دينار، و كانت دارهُ كالمسجد، بين ناسخ، أو مقابل، أو قارئ، أو معلّق، مملوةً من الناس(2) ». و قوله في ترجمة أبي الحسن علي بن محمد بن عبدالله القزويني القاضي: «إنّه قدم بغداد سنة ست و خمسين و ثلاثمائة و معه من كتب العياشي قطعة و هو أوّل من أوردها الى بغداد و رواها عن أبي جعفر أحمد بن عيسى العلوي الزاهد عن العياشي».(3)

ثالثاً: قم و الري، فقد كانتا مركزاً لحديث أهل البيت  وكان للمحدّثين في هذه الديار مدرسة خاصة تختلف عن مدرسة محدثي الكوفة في شرائط قبول الحديث و ردِّه.

و قد بلغت عناية العلماء بالحديث درجة أنهم كانوا يفارقون أهليهم، و يقطعون الفيافي مِن أجل طلبه أو نشره، و ممن اعتنى هذا الاعتناء: إبراهيم بن هاشم، الذي جدّ في طلب الحديث في بلدة الكوفة، و تخرّج من مدرستها، ثم انتقل الى قم، فكان هو


1- رجال النجاشي: برقم 79
2- نفس المصدر، برقم 945
3- رجال النجاشي، برقم 69

ص: 34

أوّل من نشر حديث الكوفيين بها.(1)

هذه الثروة الحديثية، انتقلت الى ابنه (أبي الحسن علي بن إبراهيم)، الّذي تبوّأ مكانة سامية في دنيا العلم والحديث، و إليك كلمات الرجاليين في حقه.

1. قال النجاشي: ثقة في الحديث، ثبت، معتمد، صحيح المذهب، سمع فأكثر، و صنّف كتباً و أضرّ في وسط عمره.(2)

2. و قال الشيخ الطوسي: له كتب (ثم ساق أسماء كتبه) و قال: أخبرنا بذلك الشيخ المفيد عن محمد بن علي بن الحسين بن بابويه (الصدوق) عن أبيه، و محمد بن الحسن (ابن الوليد) و حمزة بن محمد العلوي، و محمد بن علي ماجيلويه، عن علي بن إبراهيم.(3)

3. و ذكره ابن إسحاق النديم ضمن فقهاء الشيعة و محدثيهم و علمائهم حيث قال: «علي بن هاشم» و هو علي بن إبراهيم بن هاشم، من العلماء و الفقهاء و له من الكتب: كتاب المناقب، كتاب اختيار القرآن، كتاب قرب الأسناد.(4)

4. و قال الذهبي: علي بن إبراهيم، أبوالحسن المحمدي (كذا)، رافضي جلد، ثم ذكر أن له تفسيراً و أنّه يروي عن ابن أبي داود، و ابن عُقدة، و جماعة.(5)

أقول: في قول الذهبي نظر، فعلي بن إبراهيم أعلى طبقة من ابن عقدة (المتوفّي


1- انظر: رجال النجاشي: برقم 17 ، و فهرست الطوسي، رق
2- رجال النجاشي، برقم 67
3- الفهرست، برقم، 380
4- الفهرست (للنديم): ص
5- ميزان الاعتدال، ج 3، ص 111 برقم 5766

ص: 35

333ق) و لم نجد له رواية عنه، و لعلّ الذهبي وجد روايات ابن عقدة في تفسير، فظن أن الراوي عنه، هو علي بن إبراهيم، والصواب أنّه العباس بن محمد، تلميذ علي بن إبراهيم، أما ابن أبي داود، و هو عبدالله بن سليمان بن الآشعث (230 _ 316ه_)(1) فهو من أقرانه، فلا تستبعد روايت ه عنه، و لكننا لم نظفر له برواية عنه.

5. و قال ابن حجر العسقلاني بعد ذكر عبارة الذهبي المتقدمة: و هو علي بن إبراهيم بن هاشم القميّ، ذكره أبو جعفر الطوسي في مصنفي الإمامية، و ذكره محمد بن اسحاق النديم في الفهرست، و قال له من الكتب التفسير والناسخ و المنسوخ والمغازي والشرائع.(2)

أساتذته:

امتاز علي بن إبراهيم بسعة روايت ه، و قد وقع في إسناد كثير من الروايات، يبلغ عددها في الكتب الأربعة (7140)(3) مورداً.

1. أبوه إبراهيم بن هاشم، و يأتي في طليعة أساتذته، حيث انتفع بعلمه غايي الانتفاع. و حمل عنه حديثاً كثيراً، يكشف عنه رواياته عنه، التي بلغت في الكتب الأربعة (6214) مورداً.

2. محمد بن عيسى بن عبيد بن يقطين، من أصحاب أبي جعفر الثاني . قال


1- . سابق المصدر، ج 2، ص 433 ، برقم 4368
2- لسان الميزان، ج 4، ص 191 برقم 506
3- معجم رجال الحديث، ج 11 ، ص 193 ، برقم 7816

ص: 36

النجاشي في وصفه: جليل في أصحابنا، ثقة، عين، كثير الرواية، حسن التصانيف.(1) و رواياته عنه تبلغ (568) مورداً.

3. هارون بن مسلم بن سعدان الكاتب السرمرائي، و أصله الأنبار. قال عنه النجاشي: ثقة، وجه. لقي أبا محمد و أبا الحسن : له كتاب التوحيد، و كتاب الفضائل و. . .(2) و رواياته عنه تبلغ (83) مورداً.

4. صالح بن السندي، و رواياته عنه تبلغ (63) مورداً.

5. أحمد بن محمد بن خالد البرقيّ، مؤلف «المحاسن» توفي عام 274 ه_، أو 282 ه_، ذكره الشيخ الطوسي في رجال الجواد والهادي .

و ثمة أساتذة آخرون يروي عنهم علي بن إبراهيم، منهم:

6. المختار بن محمد بن مختار الهمداني، و رواياته عنه تبلغ (16) مورداً.

7. أخوه إسحاق بن إبراهيم بن هاشم القمي، روى عن أبي جعفرالثاني ، كما روى عن محمد بن إسماعيل بن بزيع.

8. إسماعيل بن محمد المكي.

9. الحسن بن موسى الخشاب، الّذي إدرك عصر إبي الحسن العسكري (3). قال عنه النجاشي: من وجوه أصحابنا، مشهور، كثير العلم والحديث.(4)

10. ريان بن الصلت الأشعري، القميّ. قال النجاشي: روى عن الرضا ،


1- رجال النجاشي، برقم 897
2- رجال النجاشي، برقم، 1181
3- رجال الطوسي: برقم 5 (أصحاب العسكري)و برقم 3 (من لم يرد عنهم)
4- رجال النجاشي، برقم 84

ص: 37

كان ثقة صدوقاً.(1)

11. سلمة بن الخطاب، قال عنه النجاشي: كان ضعيفاً في حديثه له عدّة كتب.

12. العباس بن معروف، أبوالفضل القمي. ذكره الشيخ الطوسي في أصحاب الرضا(2) . و قال النجاشي: ثقة، له كتاب الآداب.(3)

13. عبدالله بن الصلت، أبوطالب القميّ. قال النجاشي: ثقة مسكون الى روايته روى عن الرضا  يعرف له كتاب التفسير(4) و قد بقي عبدالله حتى لقيه محمد بن الحسن الصفار (المتوفّي 290 ه_)، و روى عنه.

14. محمد بن خالد بن عمر الطيالسي التميمي، قال النجاشي: مات سنة (259 ه_) و هو ابن (97) سنة.(5)

15. يعقوب بن يزيد بن حماد السلميّ، الأنباريّ، من كتّاب المنتصر. قال النجاشي: روى عن أبي جعفر الثاني . وكان ثقة صدوقاً.(6)

تلامذته:

روى عنه جماعة نذكر منهم مايلي:


1- نفس المصدر، برقم 435
2- رجال الطوسي: برقم 34
3- رجال النّجاشي، برقم 741
4- نفس المصدر، برقم 562
5- نفس المصدر، برقم 911
6- نفس المصدر، برقم 1216

ص: 38

1. أحمد بن زياد بن جعفر الهمداني، قال عنه الصدوق في «كمال الدين»: كان رجلاً ثقة ديناً، فاضلاً، رحمة الله عليه و رضوانه. و كان من مشايخه، و قد ترضّي عليه في موارد من المشيخة، و كنّاه بأبي علي في الأمالي. روى له في «الوسائل» سبعين مورداً.

2. الحسن بن حمزة العلوي، قال النجاشي: أبو محمد الطبري يعرف بالمرعشي. كان من أجلاء هذه الطائفة و فقهائها. له كتب. قدم بغداد و لقيه شيوخنا في سنة 356 ه_(1) و مات في سنة 358 ه_. و وصفه المفيد بالشريف الزاهد والشريف الصالح في أماليه. و هو من مشايخ الصدوق ترضي عليه في معاني الأخبار.

3. محمد بن موسى بن المتوكل، ذكره الطوسي في من لم يرو عنهم  و قال: روى عن عبدالله بن جعفر الحميري، و روى عنه ابن بابويه.(2) و قد أكثر الصدوق الرواية عنه، و ذكره في طرقه الى الكتب في 48 مورداً. و الظاهر أنّه كان يعتمد عليه، و ادّعي ابن طاووس في فلاح السائل الاتفاق علي وثاقته. ذكره العلاّمة و ابن داود في القسم الأوّل.

4. محمد بن يعقوب الكليني، قال عنه النجاشي: أبوجعفر الكليني. . . شيخ أصحابنا في وقته بالرّي، و وجههم و كان أوثق الناس في الحديث و أثبتهم، صنّف الكتاب المعروف بالكليني، يسمّي الكافي في عشرين سنة. . . مات رحمه الله ببغداد سنة 329 ه_.(3) و قال الطوسي في الفهرست: ثقة عارف بالأخبار، له كتب.

5. أبوالفضل العباس بن محمد بن القاسم بن حمزة بن موسى الكاظم .

طبقته في الرجال


1- نفس المصدر، برقم 148
2- الفهرست، برقم 195
3- رجال النجاشي، برقم 1027

ص: 39

من أجل تحديد طبقته نذكر في المقام أموراً تلقي ضوءً علي العصر الّذي عاش فيه علي وجه التقريب، و منها:

الأوّل: يبدو ممّا سردنا من أسماء مشايخه أن أكثر رواياته عن تلامذة الإمام الجواد  (المتوفّي 220ه_ .) والهادي  (المتوفّي 254 ه_)، والعسكري (المتوفّي 260ه_ .) و قد يروي عمّن بقي من تلامذة الإمام الرضا  الى سنوات طويلة بعده ، كعبدالله بن الصَّلت.

الثاني: إنّه لايروي عن محدّثي قم، الذين ماتوا في حياة الجواد . و في حدود تلك الفترة، أو بعدها بقليل، مثل: زكريا بن آدم الأشعري، و عبدالعزيز بن المتهدي الأشعريّ، و محمد بن عيسى بن عبدالله الأشعري، و محمد بن خالد البرقيّ.

الثالث: إنّ أقدم من روى عنهم علي بن إبراهيم، ممّن أُرّخت وفياتهم هو محمد بن خالد الطيالسيّ، الّذي توفّي سنة (259ه_ .).

و علي ضوء ما تقدّم، يمكننا أن نقدّر تاريخ مولده بنحو سنة (230 ه_). أو بعدها بقليل، و أُرجّح أنها لا تتجاوز العقد الرابع من القرن الثالث.

وأمّا تاريخ وفاته، فلم يحدَّد إيضاً، و لكنّه كان حياً عام 307 ه_. فقد روى الصدوق عن حمزة بن محمد بن أحمد بن جعفر، قال: أخبرنا علي بن إبراهيم بن هاشم سنة 307 ه_(1) و أظنّ أنّه مات بعد هذا التاريخ بقليل.

وقفة مع تفسيره المتداول:


1- عيون أخبارالرضا. ج 1، ص 292 ، الحديث 43

ص: 40

إنّ كتاب «تفسير القميّ» المشهور المتداول اليوم، مؤلّف من قسمين رئيسين منضمين الى بعضهما:

الأوّل: تفسرُ شيخنا، الّذي نحن بصدد الحديث عنه، أعني علي بن إبراهيم القميّ، و رواياته و أخباره، الّتي يروي جُلَّها عن أبيه و قد روى تفسيره هذا تلميذه أبوالفضل العباس بن محمد بن القاسم بن حمزة بن موسى الكاظم .

الثاني: روايات تلميذه العباس (المذكور آنفاً)، التي يروي أكثرها عن أحمد بن محمد بن سعيد الهمدانيّ، المعروف بابن عُقدة (المتوفّي 333 ه_) بسنده الى أبي الجارود زياد بن المنذر، عن إبي جعفر الباقر .

و للعباس هذا ذكر في كتب الأنساب، و ليس له ذكر في الكتب الرجالية. يشار الى أن الشيخ الطوسي عدّ جدَّه: محمد بن القاسم بن حمزة بن موسى العلوي ، في أصحاب الإمام الهادي (1).

و نخلص ممّا تقدّم أن التفسير مُلفَّق من تفسيرين أساسيين: تفسير علي بن إبراهيم، و تفسير أبي الجارود، و لكل من التفسيرين سند خاص يعرفه كل من راجع هذا التفسير.

هذا، و لم يقتصر العباس العلوي (تلميذ القميّ) في روايت ه علي ابن عُقدة، بل روى عن مشايخه الآخرين و هم:

1. محمد بن جعفر الرزاز، قال راوي التفسير (أبوالفضل العباس بن محمد):


1- رجال الطوسي، ص 444 ، برقم 41

ص: 41

حدثنا محمد بن جعفر الرزاز عن يحيي بن زكريا عن علي بن حسان عن عبدالرحمن بن كثير عن أبي عبدالله  في قوله تعالى ﴿ما أَصَابَ مِن مُصِيبَةٍ﴾.(1)

2. أبو عبدالله الحسين بن محمد بن عامر الأشعري، قال راوي التفسير: أخبرنا الحسين بن محمد بن عامر عن المعلي بن محمد البصري عن ابن أبي عمير عن أبي جعفر الثاني  في تفسير قوله تعالي: ﴿يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَوفُوا بِالعُقُودِ﴾(2)

3. أبو علي بن أبي بكر همام بن سهيل البغدادي الكاتب (المتوفّي 336 ه_) قال راوي التفسير: حدثنا محمد بن همام، قال: حدثنا جعفر بن محمد بن مالك، قال: حدثنا القاسم بن الربيع، عن محمد بن سنان، عن عمار بن مروان، عن منخل، عن جابر، عن أبي جعفر  في قوله تعالي: ﴿فِي بُيوتٍ أَذِنَ اللهُ أَن تُرفَعَ وَ يذكَرَ فِيهَا اسمُهُ﴾.(3)

و قد ذكر المحقّق الطهراني في موسوعته أسماء ثلة أخري ممن روى عنه جامع التفسير غير ما ذكرنا و إليك أسماء بعضهم علي وجه الإجمال.

1. أبوالحسن علي بن الحسين السعدآبادي القميّ، الراوي عن أحمد بن أبي عبدالله البرقي.

2. الشيخ أبو علي أحمد بن ادريس بن أحمد الأشعري القمي (المتوفّي 306 ه_).

3. الشيخ ابوعبدالله محمد بن أحمد بن ثابت، الراوي عن الحسن بن محمد بن سماعة (المتوفّي عام 263 ه_).


1- تفسير القمي: ج 2، ص 331 ، سورة الحديد 22
2- نفس المصدر، ج 1، ص 168 سورة المائده 1
3- نفس المصدر، ج 2، ص 79 ، سورة النور 36

ص: 42

4. ابوجعفر محمد بن عبدالله بن جعفر الحميري القميّ، الراوي عن أبيه كتاب «قرب الأسناد».

5. محمد بن أبي عبدالله و هو ابوالحسين محمد بن عون الأسدي (المتوفّي 312 ه_)، من مشايخ الكليني.

6. حُميد بن زياد النينوائي (المتوفّي 310 ه_)، و هو أيضاً من مشايخ الكليني.

7. الحسن بن علي بن مهزيار، عن أبيه علي.

8. أبوالقاسم الحسني، الراوي لتفسير الفرات عن مؤلفه، و فرات و علي بن إبراهيم كانا متعاصرين.

إلي غير ذلك من المشايخ الذين يروي عنهم في هذا التفسير، مع انّه لم توجد رواية علي بن إبراهيم عن أحد من هؤلاء في جميع رواياته المروية عنه في الكافي و غيره .(1)

و هذا دليل علي أن راوي التفسير يروي عن هؤلاء المشايخ بلاواسطة علي بن إبراهيم.

توثيق من وقع في أسناد التفسير

ثم إن غير واحد من المحدّثين و غيرهم استظهر ممّا ورد في أوّل تفسير القمي توثيق كل من وقع في أسناد روايات هذا التفسير المنتهية الى المعصومين، لأنّه ورد في ديباجة الكتاب العبارة التالية:

«نحن ذاكرون و مخبرون بما ينتهي إلينا، و رواه مشايخنا و ثقاتنا عن الذين فرض


1- لاحظ الذريعة، ج 4، ص 302-307 .

ص: 43

الله طاعتهم و أوجب رعايتهم و لايقبل العمل إلاّ بهم».(1)

قال صاحب الوسائل: قد شهد علي بن إبراهيم _ أيضاً _ بثبوت أحاديث تفسيره و أنها مروية عن الثقات عن الأئمة (2) .

و قال المحقّق الخوئي: إن علي بن إبراهيم يريد بما ذكره إثبات صحة تفسيره و أن رواياته ثابتة و صادرة عن المعصومين  و أنها انتهت إليه بواسطة المشايخ والثقات من الشيعة، و علي ذلك فلا موجب لتخصيص التوثيق بمشايخه الذين يروي عنهم علي بن إبراهيم بلاواسطة.(3)

أقول: ما نقلناه عن العلمين- مع احترامنا و تكريمنا لرأيهما _ نابع عن عدم دراسة الكتاب بدقة إذ اكتفوا بما جاء في ديباجة الكتاب، لما عرفت من أن التفسير ملفق ممّا رواه جامعه عن علي بن إبراهيم عن مشايخه الى المعصومين  و ممّا يرويه (جامع التفسير) عن مشايخه حتى ينتهي السند الى زياد بن المنذر إبي الجارود.

بل هناك روايات يرويها راوي التفسير عن سائر مشايخه باسانيدهم المتصلة الى الأمام  _ كما مرّت عليك أسماؤهم _ كيف يمكن عدّ هذا التفسير أحد مؤلفات علي بن إبراهيم القمي و الأخذ بما ذكره في ديباجة الكتاب.

اضف الى ذلك أنّه لايمكن القول بأن مراد القمي من عبارته: «رواه مشايخنا و ثقاتنا» كل من وقع في سنده الى أن ينتهي الى الإمام، بل الظاهر كون المراد خصوص مشايخه بلاواسطة، و يعرب عنه عطف «وثقاتنا» علي «مشايخنا» الظاهر في الاساتذة


1- تفسير القمي، ج 1، ص 4
2- الوسائل الشيعة، ج 20 ، ص 68 ، الفائدة السادسة
3- معجم رجال الحديث، ج 1، ص 49 المقدمة الثالثة.

ص: 44

بلا واسطة، و لمّا كان النقل عن الضعيف بلاواسطة من وجوه الضعف، دون النقل عن الثقة إذا روى عن غيرها، خصّ مشايخه بالوثاقة ليدفع عن نفسه سهم النقد والاعتراض، و إلاّ فقد ورد في أسناد القمي من لا يصح الاعتماد عليه من امهات المؤمنين، فلاحظ.

والحق، إن لتفسير القمي أهمية خاصة بين كتب التفسير، فبالإضافة الى سمّو مكانة مؤلّفه في العلم والفضل والإتقان، و قُربِ عصره من عصر أئمة أهل البيت  ، بل أدرك عصر الإمامين: الهادي والعسكري  و إن لم يروِ عنهما، فإنّه تفسيره يتمتع بمزايا عديدة. من أهمّها:

1. إنّه شحنه بالروايات الواردة عن المعصومين ، لاسيما عن الإمام جعفر الصادق .

2. شرحَ المفردات القرآنية شرحاً واضحاً وافياً، مستلهماً معانيها من رؤية كلية للقرآن المجيد، تجد ذلك علي سبيل المثال في شرحه لمعني الهداية، قال: «الهداية في كتاب الله علي وجوه أربعة...(1)»، و معني الإيمان، قال: «الإيمان في كتاب الله علي أربعة أوجه...(2)»، و معني الظنّ، قال: «الظنّ في الكتاب علي وجهين...(3)»، و معني الحسنة والسيئة، قال: (الحسنات في كتاب الله علي وجهين، والسيئات علي وجهين...)(4) ، و غير ذلك من الموارد.


1- تفسير القمي، ج 1، ص 43-44.
2- نفس المصدر.
3- تفسير القمي، ج 1، ص 57.
4- نفس المصدر، ص 152.

ص: 45

3. اتَّبع أسلوب الاستدلال عند تفسيره لآية ما في موارد عديدة، و قد يستدلّ لذلك إمّا بآية آخري، أو برواية عن المعصومين .

4. أشار في موارد كثيرة الى إسباب النزول، مستنداً في ذلك الى بعض الروايات، و قد يسرد بعض الحوادث التاريخية المتصلة بهذا الشأن، لتبيان معني الآية، الّتي هو بصدد تفسيرها.

و لهذاه المزايا و غيرها، أجد الحاجة ماسّة الى تجريد تفسير القمي من روايات تلميذه إبي الفضل العباس العلوي لتتجلّي صورته أكثر، و تبرز قيمته الحقيقية بشكل أوضح، فأسأل الله تعالى أن يقيض بعض الباحثين الجديرين بهذا العمل، ليقوم به أحسن قيام.

ديدگاه آية الله سبحاني درباره اسناد تفسير قمي در كتاب كليات في علم الرجال:

و تحقيق الحقّ يستدعي بيان امور:

1. ترجمة القمّي

إنّ علي بن إبراهيم بن هاشم أحد مشايخ الشيعة في أواخر القرن الثّالث و أوائل القرن الرابع، و كفي في عظمته أنّه من مشايخ الكليني، و قد أكثر في الكافي الرواية عنه، حتّى بلغ روايت ه عنه سبعة آلاف و ثمانية و ستّين مورداً(1) و قد وقع في أسناد كثير من الروايات تبلغ سبعة آلاف و مائة و اربعين مورداً.(2)


1- معجم رجال الحديث، الجزء 18 ، ص 54 في ترجمة الكليني، الرقم 12038
2- ٢. المصدر السابق، الجزء 11 ، ص 194 في ترجمته، الرقم 7816

ص: 46

و عرّفه النجاشي بقوله: «علي بن إبراهيم، أبوالحسن القمي، ثقة في الحديث، ثبت معتمد صحيح المذاهب، سمع فأكثر و صنّف كتباً»(1).

و قال الشيخ الطوسي في الفهرسؤال: «علي بن إبراهيم بن هاشم القمّي، له كتب: منها كتاب التفسير، و كتاب الناسخ والمنسوخ»(2).

2. مشايخه

1. إبراهيم بن هاشم و رواياته عنه تبلغ ستّة آلاف و مائتين و أربعة عشر مورداً.

2. صالح بن السندي و رواياته عنه تبلغ ثلاثة و ستين مورداً.

3. محمّد بن عيسى و رواياته عنه تبلغ أربعمائة و ستّة و ثمانين مورداً.

4. محمّد بن عيسى بن عبيد اليقطيني و رواياته عنه تبلغ اثنين و ثمانين مورداً.

5. هارون بن مسلم و رواياته عنه تبلغ ثلاثة و ثمانين مورداً.

إلي غير ذلك من المشايخ التي أنها صاحب معجم رجال الحديث في الجزء 11، الصفحة 195.

3. طبقته في الرجال

كان في عصر أبي محمّد الحسن العسكري  و بقي الى سنة 307 فإنّه روى الصّدوق في عيون أخبار الرضا  عن حمزة بن محمّد بن أحمد بن جعفر، قال: أخبرنا علي بن إبراهيم بن هاشم سنة 307.(3)


1- رجال النجاشي: ص 260 ، الرقم 680
2- الفهرس: ص 155 ، الرقم، 382
3- عيون اخبار الرضاص 161 ، الطبعة القديمة.

ص: 47

و حمزة بن محمّد ترجمه الشيخ في باب من لم يرو عنهم، بقوله: «حمزة بن محمّد القزويني العلوي، يروي عن علي بن إبراهيم و نظرائه و روى عنه محمّد بن علي بن الحسين بابويه».(1)

و في بعض أسانيد «الأمالي» و «كمال الدين» هكذا: حدّثنا حمزة بن محمّد _ الى قوله: «بقم في رجب 339 قال: أخبرنا علي بن أبراهيم بن هاشم فيما كتبه الى في ستّة سبع و ثلاثمائة».

4. تعريف للتفسير

التفسير المنسوب الى القمّي تفسير روائي، و ربّما جاءت فيها أنظار عن نفس علي بن ابراهيم بقوله: قال علي بن إبراهيم. . .

أورد في أوّل تفسيره مختصراً من الروايات المبسوطة المسندة المروية عن الإمام الصادق  عن جدّه أميرالمؤمنين  في بيان أنواع علوم القرآن.

ثمّ إنّ محمّد بن إبراهيم بن جعفر الكاتب النعماني، تلميذ ثقة الاسلام الكليني، مؤلّفه كتاب «الغيبة» رواها باسناده الى الإمام، و جعلها مقدّمة تفسيره، و قد دوّنت تلك المقدمة مفردة مع خطبة مختصرة و سميت «المحكم والمتشابه» و طبع في ايراهيم، و ربما ينسب الى السيد المرتضي، و طبع تلك المقدمة مع تفسير القمّي تارة، و مستقلّة اُخري، و أوردها بتمامها العلامة المجلسي في مجلد القرآن من «البحار»(2).

و قد ابتدأ القمّي بنقل تلك الروايات مع حذف السند بقوله: «فأمّا الناسخ


1- رجال الشيخ الطوسي: ص 469-468 في باب من لم يرو عنهم.
2- البحار: الجزء 9، طبعه بيروت، والجزء 93 ، طبعه ايران، ص 1-97.

ص: 48

والمنسوخ فإنّها عدّة النساء كانت في الجاهلية...»(1).

5. الرواي للتفسير أو من املي عليه يروي التفسير عن علي بن إبراهيم، تلميذه أبوالفضل العبّاس بن محمّد بن القاسم بن حمزة بن موسى بن جعفر .

و مع الأسف، إنّه لم يوجد لراوي التفسير[العبّاس بن محمّد] ذكر في الاصول الرجالية، بل المذكور فيها ترجمة والده المعروف ب_«محمّد الأعرابي» و جدّه «القاسم» فقط. فقد ترجم والده الشيخ الطوسي في رجاله في أصحاب الإمام الهادي  بعنوان محمّد بن القاسم بن حمزة بن موسى العلوي(2).

قال شيخنا الطهراني: «و ترجم أبو عمرو الكشّي جدّه بعنوان «القاسم بن حمزة بن موسى بن جعفر» و ذكر أنّه يروي عن أبي بصير، و يروي عنه أبو عبدالله محمّد بن خالد البرقي».(3)

و أمّا العبّاس فقد ترجم في كتب الانساب، فهو مسلّم عن النسّابين و هم ذاكرون له و لأعمامه و لاخوانه و لأحفاده عند تعرّضهم لحمزة بن الامام موسى بن جعفر الكاظم .

فقد ذكر شيخنا المجيز الطهراني أنّه رأي ترجمته في المجدي، و عمدة الطالب ص 218 من طبع لكنهو، و بحر الأنساب، والمشجّر الكشّاف، والنسب المسطر المؤلف في حدود 600، فعند ما ذكر عقب محمّد الأعرابي بن القاسم بن حمزة بن موسى ،


1- تفسير القمي: الجزء، 1، ص 26-27
2- رجال الطوسي: ص 424 في اصحاب الهادي حرف الميم، الرقم 41
3- كذا في الذريعة و لم نجده في رجال الكشي المطبوع بالعراق مثل ما في المتن، و لم يعنونه مستقلاً و انما جاء اسمه في ترجمة ابي عبدالله بن خالد هكذا: قال نصر بن الصباح، لم يلق البرقي ابابصير بل بينهما قاسم بن حمزة

ص: 49

ذكروا أنّه محمّداً هذا أعقب من خمسة بنين موسى، و أحمد المجدور، و عبدالله، والحسين أبي زبية، والعبّاس، و ذكروا من ولد العبّاس، ابنه جعفر بن العبّاس، ثم ابن جعفر زيداً الملقب ب_«زيد سياه». . .

و ذكر مؤلف «النسب المسطر»[المؤلّف بين 593 _ 600 ] أعقاب العبّاس، قال: «و أمّا العبّاس بطبرستان ابن محمّد الأعرابي فله أولاد بها منهم جعفر و زيد والحسن و لهم أعقاب، و يظهر من «النسب المسطر» أنّه نزل بطبرستان و لأولاده الثلاثة أعقاب بها و كانت طبرستان في ذلك الأوان مركز الزيدية»(1).

6. التفسير ليس للقمّي وحده

إنّ التفسير المتداول المطبوع كراراً(2) ليس لعلي بن إبراهيم وحده، و إنّما هو ملفّق مما أملاه علي بن إبراهيم علي تلميذه أبي الفضل العبّاس، و ما رواه التلميذ بسنده الخاص عن أبي الجارود من الإمام الباقر .

و إليك التعرّف علي أبي الجارود و تفسيره:

أمّا ابوالجارود؛ فقد عرّفه النجاشي بقوله: «زياد بن المنذر، ابوالجارود الهمداني الخارفي الأعمي،. . . كوفّي، كان من أصحاب أبي جعفر . و روى عن أبي عبدالله  و تغير لما خرج زيد رضي الله عنه _ و قال أبوالعبّاس بن نوح: هو ثقفي، سمع عطية، و روى عن أبي جعفر، و روى عنه مروان بن معاوية بن معاوية و علي بن


1- الذريعة: الجزء 4، ص 308 . بتصرف و تلخيص.
2- طبعة علي الحجر تارة سنة ١٣١٣ و اخري مع تفسير الامام العسكريو طبع اخيراً علي الحروففي جزئين.

ص: 50

هاشم بن البريد يتكلّمون فيه، قال البخاري»(1).

و قال الشيخ في رجاله في أصحاب الباقر : «زياد بن المنذر ابوالجارود الهمداني، الحوفي الكوفي تابعي زيدي أعمي، إليه تنسب الجارودية منهم».

والظاهر أنّ الرجل كان إمامياً، لكنّه رجع عند ما خرج زيد بن علي فمال إليه و صار زيديا. و نقل الكشّي روايات في ذمّه(2) ، غير أنّ الظاهر من الروايات التي نقلها الصدوق، رجوعة الى المذهب الحقّ.(3)

و أمّا تفسيره فقد ذكره النجاشي والشيخ و ذكرا سندهما اليه، و إليك نصّهما: لقال الأول: «له كتاب تفسير القرآن، رواه عن أبي جعفر  أخبرنا عدّة من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن سعيد قال: حدّثنا جعفر بن عبدالله المحمّدي، قال: حدّثنا أبوسهل كثير بن عياش القطّان، قال: حدّثنا أبوالجارود بالتفسير».(4)

فالنّجاشي يروي التّفسير بواسطة عدّة من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن سعيد المعروف با بن عقدة و هو أيضاً زيدي.

كما أنّ الشّيخ يروي التّفسير عن ابن عقدة بواسطتين. قال: «و أخبرنا بالتّفسير أحمد بن عبدون، عن أبي بكر الدّوري، عن ابن عقدة، عن أبي عبدالله جعفر بن عبدالله المحمّدي، عن كثير بن عياش القطّان و كان ضعيفاً و خرج أيام أبي السّرايا معه


1- رجال النجاشي: الرقم 448
2- رجال الطوسي: ص ١٢٢ في اصحاب الباقرالرقم ٤، و في الصفحة ١٩٧ في اصحاب الصادق . الرقم ٣١ .
3- رجال الكشي: ص 199 ، الرقم 104.
4- معجم رجال الحديث: الجزء السابع، ص ٣26-٣٢٦ فقد نقل الروايات الدالة علي رجوعه.

ص: 51

فأصابته جراحة، عن زياد بن المنذر أبي الجارود، عن أبي جعفر الباقر »(1).

إذا عرفت هذا فاعلم أنّ أبا الفضل الراوي لهذا التفسير قد روى في هذا التفسير روايات عن عدّة من مشايخه.

1. علي بن إبراهيم، فقد خصّ سوري الفاتحة والبقرة و شطراً قليلاً من سوره آل عمران بما رواها عن علي بن ابراهيم عن مشايخه.

قال قبل الشروع في تفسير الفاتحة: «حدّثنا أبوالفضل العبّاس بن محمّد بن القاسم بن حمزة بن موسى بن جعفر ، قال: حدّثنا أبوالحسن علي بن إبراهيم، قال: حدّثني أبي ، عن محمّد بن أبي عمير، عن حماد بن عيسى، عن أبي عبدالله ».

ثمّ ذكر عدّة طرق لعلي بن إبراهيم.(2)

وساق الكلام بهذا الوصف الى الآية 45 من سوره آل عمران، و لمّا وصل الى تفسير تلك الآية، أي قوله سبحانه[إذ قالت الملائكة يا مريم إنّ الله يبشرك بكلمة منه اسمه المسيح عيسى بن مريم وجيهاً في الدنيا والآخرة و من المقرّبين] أدخل في التفسير ما أملاه الإمام الباقر  لزياد بن المنذر أبي الجارود في تفسير القرآن، و قال بعد ذكر الآية: «حدّثنا أحمد بن محمّد الهمداني[المراد به أحمد بن محمّد بن سعيد المعروف بابن عقدة و هو زيدي من قبيلة همدان اليمن] قال: حدّثنا جعفر بن عبدالله[المراد المحمّدي] قال: حدّثنا كثير بن عياش، عن زياد بن المنذر أبي الجارود، عن أبي جعفر محمّد بن علي »(3).


1- الفهرس: الرقم 293.
2- تفسير القمي: ج 1، ص 27 ، الطبعة الاخيرة.
3- تفسير القمي: ج 1، الطبعة الاخيرة

ص: 52

و هذا السند بنفسه نفس السند الذي يروي به النجاشي والشيخ تفسير أبي الجارود، و لمّا كان الشيخ والنجاشي متأخرين من جامع التفسير، نقل النجاشي عن أحمد بن محمّد الهمداني[ابن عقدة] بواسطة عدّة من أصحابنا، و نقل الشيخ عنه أيضاً بواسطة شخصين و هما: أحمد بن عبدون و أبي بكر الدوري عن ابن عقدة.

و بهذا تبين أنّ التَّفسير ملفّق من تفسير علي بن إبراهيم و تفسير أبي الجارود، و لكلّ من التفسيرين سند خاص، يعرفه كلّ من راجع هذا التفسير، ثم إنّه بعد هذا ينقل عن علي بن إبراهيم كما ينقل عن مشايخه الاخر الى آخر التفسير.

و بعد هذا التلفيق، كيف يمكن الاعتماد علي ما ذكر في ديباجة الكتاب لو ثبت كون الديباجة لعلي بن إبراهيم نفسه؟

فعلي ذلك فلو أخذنا بهذا التوثيق الجماعي، يجب أن يفرق بين ما روى الجامع عن نفس علي بن إبراهيم، و ما روى عن غيره من مشايخه، فأنّ شهادة القمّي يكون حجّة في ما يرويه نفسه، لا ما يرويه تلميذه من مشايخه.

ثم إنّ َالاعتماد علي هذا التفسير بعد هذا الاختلاط مشكل جدّا، خصوصاً مع ما فيه من الشذوذ في المتون.

و قد ذهب بعض أهل التّحقيق الى أنّ النسخة المطبوعة تختلف عمّا نقل عن ذلك التفسير في بعض الكتب، و عند ذلك لا يبقي اعتماد علي هذا التوثيق الضمني أيضاً، فلا يبقي اعتماد لا علي السند و لا علي المتن.

ثم إنّ في الهدف من التلفيق بين التفسيرين احتمالاً ذكره شيخنا المجيز الطهراني، و هو أنّ طبرستان في ذلك الأوان كانت مركز الزيدية، فينقدح في النفس احتمال أنّ نزول العبّاس[جامع التفسير] إليها، إنّما كان لترويج الحقّ بها، و رأي من الترويج،

ص: 53

السعي في جلب الرغبات الى هذا التفسير[ الكتاب الديني المروي عن أهل البيت ] الموقوف ترويجه عند جميع أهلها علي إدخال بعض ما يرويه أبوالجارود عن الامام الباقر  في تفسيره، المرغوب عند الفرقة العظيمة من الزيدية الذين كانوا يسمّون بالجارودية، نسبة إليه»(1).

ثمّ إنّ مؤلف التفسير كما روى فيه عن علي بن إبراهيم، روى عن عدّةمشايخ اخر استخراجها المتبتع ّ الطهراني في تعليمة علي كتابه التعالي تصانيف الشيعة» و إليك بيان بعضها:

2. محمّد بن جعفر الرزاز: قال[راوي التفسير]: حدّثنا محمّد بن جعفر الرزاز، عن يحيي بن زكريا، عن علي بن حسان، عن عبدالرحمن بن كثير، عن أبي عبدالله  في قوله تعالي:[ما أصاب من مصيبة. . .(2) ]

و محمّد بن جعفر بن محمّد بن الحسن الرزّاز هو شيخ أبي غالب الرزازي[المتوفي عام 368] و شيخ بن قولويه المعروف[المتوفي عام 367 أو 369] فلا يمكن أن يكون القائل بقوله: «حدّثنا» هو علي بن إبراهيم.

و الرزّازي يروي عن مشايخ كثيرين.

منهم خاله محمّد بن الحسين بن أبي الخطّاب[المتوفي عام 262].

و منهم أبو جعفر محمّد بن أحمد بن يحيي بن عمران الأشعري صاحب «نوادر الحكمة» فقد صرّح النجّاشي برواية الرزّاز عنه.


1- الذريعه: ج 4، ص 308.
2- تفسير القمي: ج 2، ص 351 سورة الحديد.

ص: 54

3. أبو عبدالله الحسين بن محمّد بن عامر الأشعري: قال[راوي التفسير]: أخبرنا الحسين بن محمّد بن عامر الأشعري، عن المعلي بن محمّد البصري عن ابن أبي عمير، عن أبي جعفر الثاني  في قوله تعالي:[يا أيها الّذين آمنوا أوفوا بالعقود].(1)

و إبو علي محمّد بن همّام بن سهيل الكاتب الاسكافي[المتوفي عام 336، كما ضبطه تلميذه التلّعكبري] يروي عنه ابن قولويه في كامل الزيارات و أبو عبدالله محمّد بن إبراهيم النعماني، تلميذ الكليني في كتاب «الغيبة».

و قد ذكر شيخنا المجيز الطهراني ثلّه ممّن روى عنه جامع التفسير، و إليك أسماء بعضهم علي وجه الاجمال.

1. أبوالحسن علي بن الحسين السعدآبادي القمّي الراوي عن أحمد بن أبي عبدالله البرقي.

2. الشيخ أبو علي أحمد بن إدريس بن أحمد الأشعري القمّي[المتوفي 306].

3. الشيخ أبو عبدالله محمّد بن أحمد بن ثابت، الراوي عن الحسن بن محمّد بن سماعة[المتوفي عام 263].

4. أبو جعفر محمّد بن عبدالله بن جعفر الحميري القمّي، الراوي عن أبيه كتاب «قرب الاسناد».

5. محمّد بن أبي عبدالله، و هو أبوالحسين محمّد بن عون الاسدي[المتوفي 312] و هو من مشايخ الكليني.

6. حميد بن زياد النينوائي[المتوفي 310] و هو أيضاً من مشايخ الكليني.


1- ١. تفسير القمي، ج 1، ص 160 سورة المائدة.

ص: 55

7. الحسن بن علي بن مهزيار، عن أبيه علي.

8. أبوالقاسم الحسيني الراوي لتفسير الفرات عن مؤلّفه، و فرات و علي بن إبراهيم كانا متعاصرين.

إلي غير ذلك من المشايخ الّذين يروي عنهم في هذا التفسير، مع أنّه لم يوجد رواية علي بن إبراهيم عن أحد من هؤلاء في جميع رواياته المروية عنه في الكافي و غيره.(1)

و عندئذ لا يصحّ القول بأنّ كلّ ما ورد في أسناد تفسير علي بن إبراهيم القمّي ثقات بتوثيق المؤلف في ديباجة الكتاب، لما عرفت أنّ التفسير ملفّق ممّا رواه جامع التفسير عن علي بن إبراهيم، عن مشايخه الى المعصومين  و ممّا رواه عن عدّة من مشايخه عن مشايخهم الى المعصومين .

أضف الى ذلك أنّه لا يمكن القول بأنّ مراد القمّي من عبارته: «رواه مشايخنا و ثقاتنا» كلّ من وقع في سنده الى أن ينتهي الى الامام، بل الظّاهر كون المراد خصوص مشايخه بلا واسطة، و يعرب عنه عطف «وثقاتنا» علي «مشايخنا» الظّاهر في الأساتذة بلا واسطة، و لمّا كان النّقل عن الضّعيف بلا واسطة من وجوه الضّعف، دون النقل عن الثقة إذا روى عن غيرها خصّ مشايخه بالوثاقة ليدفع عن نفسه سهم النقد والاعتراض، كما ذكرنا في مشايخ ابن قولويه، و إلاّ فقد ورد في أسناد القمّي من لايصحّ الاعتماد عليه من أمّهات المؤمنين فلاحظ.(2)

مصاحبه با حضرت آيت الله حاج شيخ حسين نوري همداني(دامت بركاته)


1- لاحظ الذريعة: ج 4، ص 302-307.
2- كليات في علم الرجال، ص، 320-309 الشيخ جعفر السبحاني، چاپ سال 1369 ، چاپ دوم، ناشر مركز مديريت حوزه علميه قم

ص: 56

باتقدير و تشكر از محضر حضرت آيت الله العظمي نوري همداني دامت بركاته كه وقت خودشان را در اختيار دبيرخانه كنگره علي ابن ابراهيم قمي قراردادند. به اين منظور به حضور شما شرفياب شديم كه معظم له راجع به زندگينامه، تأليفات، اساتيد و شاگردان ايشان مطالبي را بيان فرماييد.

الحمدلله و الصلوة والسلام على خاتم الانبياء و المرسلين سيدنا ونبينا ابوالقاسم محمد  وعلى اهل بيته الطيبين الطاهرين المعصومين سيما بقية الله في الارضين،

موضوع بزرگداشت علما كار بسيار بسيار مهمي است، ولي بنده در حد خودم بعد از شنيدن اين برنامه برايم سؤالي پيش آمد كه قم جايگاه بسيار بلندي در تاريخ، در اسلام و در فرهنگ اهل بيت  از جهت روات و علما دارد؛ مخصوصا در قرن چهارم كه علي بن ابراهيم (اواخر قرن سوم و اوائل قرن چهارم) مي زيسته است. درباره ي قم مطالب زيادي است و خوب است كه ما نظر وسيع تري دربارهي قم ولو اين كه چند جلسه باشد داشته باشيم. هم چنين بهتر است كه معرفي رجال و علما و فقها و روات قم كه اينها تا حدي مجهول مانده مورد صحبت قرار بگيرد.

ص: 57

بعد از اين كه صادقَين  آزادي پيدا كردند، روايات و احاديث و فرهنگ اهل بيت  را نشر و گسترش دادند و شاگردان فراواني تربيت كردند. اين موضوع تقريباً از قرن دوم تا نيمهي قرن سوم طول مي كشد. بعد از اين روات را طبقه بندي كردند، مانند طبقه بندي آيت الله العظمي بروجردي اعلي الله مقامه كه در درسشان شركت داشتيم كه روات طبقهي چهارم، پنجم و ششم شاگردان حضرت باقر و حضرت صادق، حضرت امام موسي كاظم و حضرت رضا مي باشند. اين روات تعدادشان به چند هزار نفر مي رسيد كه تعداد چهارهزار نفر از آنها شاگردان امام صادق  بودند.

اين روات جوامع و كتابهايي به نام «جوامع اوليه» نوشتند. بعد از اين كه روايات را تبويب و منظم و مرتب كردند، جوامعي نوشته شد و چهارصد اصل را كه جمعش جوامع بود به وجود آمد. اين طبقات چهارم، پنجم و ششم از طبقات هفتم، هشتم، نهم و دهم معروفتر بودند و نهايتاً حوزه به قم منتقل شد. اين كه چطور شد اين جريان به وجود آمد، سخت گيري هاي سلاطين بني عباس نسبت به كوفه و مدينه بود و باعث شد كه شاگردان و تربيت يافتگان ائمه  به قم منتقل شدند و قم حوزويت پيدا كرد.

بعد از سال 260 هجري، سال شهادت حضرت عسكري ، شروع زمان غيبت صغري است؛ يعني در هفتاد سالي كه تقريباً غيبت صغري طول كشيد با تلاش علي بن ابراهيم و كليني و ديگران، قم به اندازهاي حوزويت و وسعت پيدا كرد كه حاج شيخ عباس قمي در كتاب «الفوائدالرضويه» و «الكني والالقاب» و در جاي ديگر ميگويند كه 200هزار محدّث در قم وجود داشت. البته قم و ري با هم كار مي كردند.

200هزار محدث، رقم قابل توجهيّ است. الآن ما در قم تقريباً 40 هزار طلبه

ص: 58

داريم، ولي در آن زمان، 200هزار محدّث بنام در قم وجود داشته و اين خيلي مهم است. در همين مدت هم كليني كافي را مي نوشته است و نوشتن كافي، 20 سال طول كشيده كه الآن در هشت جلد چاپ شده است.

جلد اول مربوط به معارف اعتقادي و جلد دوم در معارف اخلاقي است. بعد از اين تا جلد هفتم فروع فقهي است و جلد هشتم نيز روضه كافي است. كليني در اين 20سال كه كافي را مي نوشت با نواب اربعه امام عصر  معاصر بوده است. نقل ميشود كه از حضرت ولي عصر ارواحنا لتراب مقدمه فداه توقيعي رسيده مبني بر اين كه «الكافي كاف لشيعتنا».

اين كتاب كافي در حدود 16 هزار حديث دارد كه نصف كتاب از علي بن ابراهيم قمي است كه رقم خيلي بالايي است؛ يعني تقريباً در حدود 8 هزار حديث (نصف كافي) از علي بن ابراهيم قمي نقل شده است.

محمدبن يعقوب كليني سي و شش استاد دارد و اگرچه در ميان سي وشش استاد يكي از آنها علي بن ابراهيم است، اما از اين يك استاد به اندازهي سي و پنج استاد ديگر، حديث دارد. و اين، جلالت و عظمت بسياري براي علي بن ابراهيم قمي است.

علي بن ابراهيم قمي كه بعد از سال (307 ه_) وفات كرده، اين روايات را از پدرش ابراهيم بن هاشم نقل ميكند. ابراهيم بن هاشم همان است كه از كوفيين؛ يعني از طبقه چهارم، پنجم و ششم حديث را فرا گرفت. درباره او آمده است «علي بن ابراهيم اول من نشر حديث الكوفين بقم».

آيت الله بروجردي اين مطلب را قبول نداشتند و ميفرمودند قم قبل از اين كه علي بن ابراهيم روايتي نقل كند و پدرش از كوفه به قم بيايد، خود قم مركزيت داشت، چرا كه امام صادق  فرمودند: «سلام الله على اهل قم يسقى

ص: 59

الله بلادهم الغيث و ينزل الله عليهم البركات و يبدل الله سيئاتهم حسنات هم اهل ركوع و سجود و قيام و قعود و هم الفقها العلماء الفهماء، هم اهل الدراية والرواية وحسن العبادة»(1) و ساير روايات از اين قبيل.

بنابراين فكر مي كنم در اين وقت بايد مختصري درباره قرآن در دوسه جهت بحث كنيد؛

يكي در عظمت قم كه واقعاً قداست و عظمت قم بي جهت نيست بلكه حرم اهل بيت  است. امام صادق  مي فرمايد. قم حرم ماست، حرم اهل بيت  است. «خداوند حرمي دارد و آن هم مكه است؛ پيغمبر  حرمي دارد و آن هم مدينه است و حضرت امير  حرمي دارد كه كوفه است، ولي حرم ما اهل بيت  قم است»، نوه دختري از سلالهي ما، در قم دفن خواهد شد، «من زارها وجبت له الجنة»(2). اين حديث را موقعي فرموده كه هنوز حضرت معصومه  به دنيا نيامده بود. امام صادق  ميفرمايد: «مايريدها جبّار بسوء الّا قسم الله»، خداوند اين مكان و اين شهر را به اندازهاي مورد لطفش قرار داده كه هر جباري و هر بدخواهي، هر دشمن اهل بيتي، هر دشمن اسلامي نسبت به قم- الآن نيز همينطور است. البته قم؛ يعني اهل قم، علماي قم، فقهاي قم و حوزهي قم- نظر سوء داشته باشد خداوند او را در هم مي شكند و عذاب خدا، او را آب ميكند. «كذوب الملح في الماء؛ مثل آب شدن نمك در آب».

بنابراين لازم است بحثي درباره عظمت قم و حوزويت و جامعيت قم انجام بگيرد.


1- بحار الانوار، ج 57 ، ص 217.
2- بحار الانوار، ج 48 ، ص 317.

ص: 60

در قم رجال بزرگي بودهاند كه يكي ازآنها علي بن ابراهيم است. يكي ديگر از اين رجال، ابن قولويه است كه بسيار بسيار مهم است. ابن قولويه شاگرد شيخ مفيد است. حوزه بغداد كه بعداً شيخ مفيد تأسيس كرد ايشان شاگرد قم است. پس صدوق، ابن قولويه و مفيد، درس خواندهي قم هستند. شيخ مفيد بعداً به بغداد رفت و حوزهي آنجا را تأسيس كرد كه در حوزه بغداد سيد رضي، سيد مرتضي و شيخ طوسي تربيت شدند. ولي قبلاً ايشان در قم بوده است، چون اينجا (قم) 200هزار محدّث وجود داشته، مثل احمد بن محمد بن عيسي كه در كافي بيش از هزار حديث دارد، سهل ابن زياد كه بيش از دو هزار حديث دارد، محمدبن علي محبوب كه بيش از هزار حديث دارد و سعد بن عبدالله بن ابي خلف قمي كه شيخ و فقيه قم است و بيش از هزار حديث دارد.

خلاصه براي من اين كه شما به چه ترتيب مي خواهيد كارخودتان را به علي بن ابراهيم قمي اختصاص بدهيد، جاي سؤال است. خوب است كه درباره عظمت قم نيز از جهاتي بحث كنيم. به هر ترتيب اين جا هم شهر اجتهاد است و هم شهر جهاد. در تاريخ قم كه بيش از هزار سال است كه تأليف شده، مستنداً از حضرت امام موسي كاظم  نقل ميشود: «رجل من اهل قم، يدعو الناس الى الحق، يجتمع معه قوم كزبرالحديد، لاتزلهم الرياح العواصف ولايملون من الحرب و لايجبنون و علي الله يتوكلون و العاقبة للمتقين»(1). طبق اين روايت حضرت امام موسيكاظم  فرموده اند كه (مردي از قم قيام ميكند و مردم را به حق دعوت ميكند. مردمي با او جمع مي شوند كه مانند قطعات آهن محكم هستند و تند بادها آنها را به حركت در نمي آورد؛ هرگز از جهاد خسته نمي شوند و ترس و هراس


1- بحارالانوار، ج 57 ، ص 216.

ص: 61

به دلشان راه نمي دهند، آنان علي الله متوكلون هستند و با توكل گام بر مي دارند).

روايات فراوان ديگري است كه مي فرمايند در آخرالزمان، قم، جايگاهي خواهد شد كه صداي اسلام از آنجا به تمام دنيا، به شرق و غرب خواهد رسيد. حتي «مخدرات في الحجال» صداي اسلام را از قم خواهند شنيد، همه شرق و غرب عالم، و يك نفر در سطح زمين باقي نخواهد ماند كه صداي اسلام را از قم در آخر الزمان نشنيده باشد. و بعد از آن، ظهور حضرت مهدي عجلالله تعالى فرجه الشريف خواهد بود. اكنون خوب است كه به طور سؤال و جواب بفرماييد كه چه كارهايي مي خواهيد بكنيد تا من اگر مطلبي باشد خدمتتان عرض كنم.

سؤال: نظر مبارك حضرتعالي راجع به تفسير علي بن ابراهيم چيست؟

بله، تفسير يكي از كتابهاي ايشان است. قم به اندازه زيادي در قرن چهارم هجري عظمت پيدا كرد. حسين بن سعيد اهوازي كه كوفي است با برادرش حسن بن سعيد به اهواز منتقل شدند و بعد به قم آمدند. پنج هزار حديث از همين حسين بن سعيد داريم. همچنين ببينيد محدّثين در قم، چقدر زياد بودند و قم چه جايگاه بلندي درنشر فرهنگ اهل بيت  پيدا كرده بود كه تنها يكي از رجال قم علي بن بابويه است. علي بن بابويه كسي است كه توقيع حضرت عسكري  به او صادر شده و خيلي مفصل است. امام  در دو خطاب از اين توقيع فرمودهاند: «شيخي و فقيهي و معتمدي» به شيعيان ما بگو تقوا داشته باشند؛ شيعيان ما را بگوكه منتظر فرج ما باشند و مطالب ديگري كه مفصل است.

همين علي بن بابويه دو توقيع دارد. يكي نامهاي كه به حسين بن روح مينويسد. ميدانيم كه چهار نائب خاص داريم اولين نائب، عثمان بن سعيد است، دومين نائب، محمدبن عثمان، سومين نائب حسين بن روح و چهارمين

ص: 62

نائب علي بن محمد سمري است. علي بن بابويه بيشتر با حسين بن روح نائب سوم ارتباط داشته و نامهاي به امام عصر عجل الله تعالى فرجه الشريف مي نويسد. ابن بابويه مرد خيلي مهمي بوده، منتها به فقيه مشهور است نه جزء روات، لذا در ميان فقهاي قم، مرجع بوده است. ايشان در نامه خود به نائب حضرت صاحب العصر عجلالله تعالى فرجه الشريف مينويسد كه من امسال عازم حجّ هستم. آري اين بزرگان به طوري مراقب بودند كه تمام كارهايشان را با نظر امام معصوم  انجام ميدادند. حضرت در پاسخ به او مي نويسند كه امسال به حج نرو، امسال براي حجّاج، سال خطرناكي است. ايشان دوباره مي فرمايند كه من نذر كردهام كه امسال بروم، آيا اشكالي ندارد كه نذر خود را به تأخير بيندازم. حضرت جواب مي دهند كه با آخرين قافله برو. وقتي او با آخرين قافله رفت، سالم برگشت، ولي بقيه قافلههاي قبل را راهزنها قتل عام كردند و كشتند.

در نامهاي ديگر مي نويسد- براي حسين بن روح- كه من فرزند پسر ندارم، از اين جهت ناراحتم. به حضرت بگوييد كه دعا كند تا خدا به من فرزند پسري بدهد. امام عصر عجلالله تعالى فرجه الشريف به ايشان جواب مي دهند: «قد دعون الله فترزق والدين صالحين، خيرين، فقيهين» خداوند به تو دو فرزند خير و فقيه خواهد داد» كه يكي از آنها همين ابن بابويه است (كه در ري مدفون است؛ يعني شيخ صدوق.)

هم چنين احمد بن محمد بن عيسي، در قم رجلي بسيار با عظمت بوده و اگر بخواهيد درباره عظمت قم صحبت كنيد اين افراد رجال بسيار بزرگي بودند. حوزويت قم و عظمت قم و در آن زمان و جهاد و بعد اجتهاد در زمان ما خيلي براي معرفي جايگاه قم مهم خواهد بود.

البته از لحاظ كثرت احاديث در ميان محدّثين و روات كه امام صادق 

ص: 63

فرموده كه: «اعرفوا منازل شيعتنا على قدر روايتهم عنا(1) ؛ موقعيت روات و شخصيت آنها را به اندازهي روايت از ما بشناسيد» پس هر كس هر چه روايت بيشتري بداند و بيشتر روايت كرده باشد موقعيت مهمتري دارد. از اين نظر، ما هيچ كس را نداريم كه در حدود 8 هزار حديث نقل كرده باشد غير از علي بن ابراهيم، آن هم با عبارت «عن ابي». اين واقعاً عجيب است و همان طوركه آيت الله بروجردي فرمودند اگر فرزندي نام پدري را واقعاً پرآوازه كرده باشد همين علي بن ابراهيم است. چون اگر اين پسر نبود هيچ يك از احاديث اينها به دست ما نمي رسيد. چرا كه، تمامش را علي بن ابراهيم عن ابي (از پدرش) نقل ميكند. اين پدرش هم روايات را در كوفه و از روات طبقهي چهارم، پنجم و ششم شنيده بود و بعد هم روايات را به قم انتقال داد. خلاصه اين كه مطلب، خيلي زياد است. اكنون شما در هر قسمتي كه مي خواهيد بپرسيد، اگرچه هر قسمت كه با شد بسيار مهم و آموزنده است.

سؤال : همان طوركه مستحضريد در سال 1385 كنگره بزرگداشت حضرت فاطمه معصومه  و مكانت فرهنگي قم برگزارگرديد. امسال توليت معظم آستانه مقدسه تصميم به برگزاري بزرگداشت يكي از محدّثين و فقها بنام علي ابن ابراهيم دارد، نظر شما درباره ايشان چيست؟

قم، بزرگان زيادي دارد، مانند: علي بن بابويه، بعد احمد بن محمد بن عيسي سپس محمدبن علي بن محبوب كه از رجال قمي هستند و خيلي مهم است. سعد بن عبدلله بن ابي خلف هم خيلي مهم است؛ ابن قولويه خيلي مهم است. خلاصه رجال زيادي داريم و بعد هم كه به شيخ صدوق مي رسيم. چون صدوق متوفاي


1- . بحار الانوار، ج 2، ص 148.

ص: 64

(381ه_) است و خود علي بن ابراهيم متوفاي 307 و علي بن بابويه متوفاي 329 است. اين روش در قرن چهارم، در اين حوزه وجود داشت تا اينكه كم كم به صدوق مي رسد و چنين افرادي رشد ميكنند. آن وقت شيخ مفيد بعد از تلمذ در اينجا به بغداد منتقل ميشود. بعد از حوزه قم، حوزه بغداد خيلي مهم است، چرا كه فارغ التحصيلان آنجا زيادند، از جمله نجاشي، سيد رضي و سيد مرتضي، شيخ طوسي و بعد از آن جا، همه حوزه به نجف منتقل ميشود. موضوع حوزهها خودش مسأله مهمي است، هم چنين بنيان گذاران اين حوزهها كه جاي بررسي دارد.

سؤال: شما به اين نكته اشاره كرديد؛ به احاديث مرحوم كليني در كافي. با توجه به اينكه مرحوم كليني شاگرد ايشان بوده و احاديث زيادي را در كافي(حدود نصف احاديث كافي) از علي بن ابراهيم نقل ميكند، ولي اسمي از تفسير علي بن ابراهيم نمي برد. حضرت عالي اين موضوع را چگونه ارزيابي مي فرماييد؟

چون موضوع تفسير جداست و لازم نيست از آن اسمي ببرد، زيرا كليني متصدي نقل روايات است. گفتيم كه كافي راويانش سه قسمت است، يك قسمت در كافي كه در هيچ كتابي مانند آن احاديث نداريم و راجع به معارف اعتقادي است، مانند شناخت خدا، توحيد، نبوت و امامت. موضوع بعدي اخلاق است و از جلد سوم به بعد هم بحث طهارت شروع ميشود تا ديات، آن هم تا جلد هفتم.

بعد از نوشتن كافي، مقداري از احاديث باقي ماند، و شامل متفرقات بود؛ يعني كشكول مانند بود، به نام روضه كافي كه جلد آخرش است و مطالبي بسيار عالي دارد ولي در موضوعات متفرقه و مانند كشكول است. مثل كافي كتابي نداريم و مانند آن، كتابي در شيعه نوشته نشده است. واقعاً كليني در اين 20 سال

ص: 65

زحمت كشيده است. عرض كرديم كه او زمان غيبت صغري و نواب اربعه را درك كرد، لذا علماي بسياري معتقدند كه با نظر حضرت ولي عصر عجلالله تعالى فرجه الشريف اين كتاب را نوشته است و اين كه آن حضرت در مورد اين كتاب فرمودهاند: «الكافي كاف لشيعتنا».

برخي در تفسير علي بن ابراهيم خدشهاي كردهاند، ولي ما معتقديم كه اين تفسير از آنِ علي بن ابراهيم است. آيت الله العظمي خويي آن را براي توثيق عام، پايه قرار داده ومي گويد چون علي بن ابراهيم در اول تفسير نوشته كه من از كساني نقل مي كنم كه مورد وثوقاند، پس تمامي كساني كه در اسناد روايات تفسير علي بن ابراهيم هستند توثيق مي شوند.

آيت الله خويي دوكتاب را براي اين قسمت (توثيق عام) انتخاب كرده است. ايشان بعد از تفسير علي بن ابراهيم از كتاب كامل الزياره ابن قولويه نام مي برد. ما دو نفر به نام ابن قولويه داريم. اين بزرگوار كه در اينجا مدفون است، پدر است و مهم تر از ايشان، پسرش جعفر است. نام پدر هم محمد است كه استاد شيخ مفيد و در كاظمين نزديك قبر شيخ مفيد مدفون است.

ابن قولويه، در اول كامل الزياره ميگويد هر روايتي كه در اين كتاب آمده، رجاليون واقع در سندش را توثيق مي كنم. آيت الله العظميخويي در معجم الرجال در اولين فصل ميگويد يكي از راههاي وثوق تفسير علي بن ابراهيم و كامل الزياره ابن قولويه، سخن اين دو بزرگوار درباره راويان است، چون در اول كتاب خود نوشته اند آنچه كه ما از اين روات نقل مي كنيم مورد وثوق ما هستند.

ص: 66

سؤال: نكتهاي را اشاره كرديد راجع به رابطه ابن قولويه با نواب خاص امام زمان عجلالله، آيا علي بن ابراهيم راجع به اين موضوع رابطهاي داشتهاند يا نه؛ يعني با نواب خاص رابطه داشتهاند؟

چنين چيزي به طور مشخص به ما نرسيده است. در اين رابطه هيچ كس مانند علي بن بابويه نيست. علي بن بابويه فقيه و مرجع بسيار بزرگي بوده و با نواب هم ارتباط داشته است.

حسين بن منصور حلاج كه يكي از رؤساي صوفيه است، در همان زمان در غيبت صغري قيام كرده بود و مردم را به صوفي گري دعوت مي كرد. البته صوفيان برايش خيلي كرامت نوشته اند كه همهاش جعلي و چهره سازي و چهره آرايي است. بالاخره حلاج به قم آمد و با خود ميگفت اگر من به قم بروم و علي بن بابويه را به صوفي گري دعوت كنم خيلي پيشرفت كردهام، چون همه در قم [او را قبول دارند] هستند.

علي بن بابويه در عين حال كه فقيه و مرجعي بزرگ بود دكاني هم داشت و تجارت مي كرد. سابقاً اين موارد زياد بوده است و درباره راويان كفاش و نجار و خراز و بزاز، زياد مي بينيم؛ يعني در عين حال كه اينها فقيه و راوي بودند، بزاز و بقال و عطّار هم بودهاند.

خلاصه حلاج نزد علي بن بابويه آمد. صوفي ها از اين قلمبه بافي ها زياد بلد بودند. مثلاً اناالحق. مردم هم دورش را گرفته بودند. او هم خيلي زرنگ بود و الفاظ را به هم مي بافت. علي بن بابويه او را از دكانش بيرون كرد، اما او دوباره برگشت و گفت من چنين و چنان مي كنم. ابن بابويه گفت حالا كه اين ادعا را مي كنيد اين محاسن من سفيد شده، شما كاري بكنيد كه رنگ يا خضاب بگذارم و اين محاسن من دوباره مشكي بشود. البته، نتوانست انجام بدهد و علي بن بابويه هم دستور داد كه او را از قم بيرون كردند.

ص: 67

اين كه شما بخواهيد در قم كنگرهاي در مورد علي بن ابراهيم برگزار كنيد خيلي خوب است و بعد از علي بن ابراهيم، علي بن بابويه، احمد بن محمد بن عيسي، سعد بن ابي خلف، ابن قولويه قرار دارند. به هر حال واقعاً قم مهم بوده است.

وجود اين 200 هزار محدّث خيلي مسأله است. زيرا اين همه محدّث، كتابخانه، كتاب و استاد مي خواهد همچنين شاگرد و جاي مناسب مي خواهد. الان، چيزي از قم نمانده است. اين شهر بايد خيلي بزرگ باشد تا بتواند 200 هزار محدّث در خود جاي بدهد، الآن چهل هزار طلبه و آن همه مدرسه داريم، اگر بخواهيم200 هزار محدّث داشته باشيم بايد خيلي تشكيلات فراهم كنيم. پس قم خيلي باعظمت بوده و، بي جهت نبوده كه آن را حرم اهل بيت  ميخواندهاند، آري از، حرم اهل بيت، فقه اهل بيت  منتشر مي شده است و قم نيز چنين جايگاهي دارد.

سؤال: با توجه به اينكه حضرت عالي يكي از مراجع مسلط به مسائل روز هستيد و واقعاً در مسائل روز هم نظر خاص حضرتعالي كاربرد ويژهاي دارد، يكي از مسائلي كه امروزه در مورد علي بن ابراهيم هست هجمهي وهابيون به ايشان هست براي مقابله با اين موضوع، جنابعالي اگر نظر خاصي داريد ارائه بفرماييد؟

بله، علي بن ابراهيم، طبق عقيدهاي كه داشته در تفسيرشان مطالبي هست كه در جاي ديگر نيست. ايشان سعي كرده با استنباطات خودش كه البته در روايات جايي ندارد، آياتي از قرآن كه افرادي را مذمت ميكند به ابوبكر، عمر، عثمان و مانند اينها تطبيق كند؛ مثلاً مي گويد: «انّ الذين كفروا؛ اي الاوّل والثاني و الثالث. اينطور سخنان در تفسير او زياد است.

بنده وقتي به پاكستان رفته بودم، در آنجا كتابخانه مهمي بود واز كتابهاي

ص: 68

تفسيري ما غير از كتاب علي بن ابراهيم چيزي نبود. گفتم چرا فقط اين كتاب را داريد. كسي كه آنجا بود گفت كه هيچ كدام از كتابهاي شما مثل اين كتاب، ما را مذمت نميكند. به هر حال علي بن ابراهيم سعي كرده تا آياتي كه در قرآن، درباره مذمت هست، به خلفاي آنها تطبيق كند، اين است كه وهابيها با اين كتاب خيلي مخالفند. البته ما كتابهاي ديگري هم داريم كه آيات قرآن را بر دشمنان اهل بيت  تطبيق كرده و داراي مدرك است. يكي از كارهاي حوزه اين است كه روي اين كتابها كار و تحقيق انجام دهد و چون چنين كاري كمتر انجام شده، آنها خيال ميكنند كه علي بن ابراهيم، بدون دليل و مدرك اين كار را كرده است؛ يعني با تكيه بر عقيدهي شخصي خودش نه با تكيه بر قول امام عليه السلام نسبت تكيه به آنها سخن گفته است مسلّماً، هيچ كتابي به اندازه اين تفسير، مطائن و مطالب، عليه ابوبكر و عمر و عثمان و مانند اينها ندارد.

سؤال: اگر در يك جمله بخواهيد شخصيت علي بن ابراهيم را بيان بفرماييد چه خواهيد فرمود؟

من، اين حديث را خواهم گفت كه «اعرفوا منازل الناس على قدر روايتهم عنّا(1) ؛ موقعيت و شخصيت روات را با تعداد احاديثي كه از ما دارند به دست بياوريد». از هيچ راوي به اندازهي علي بن ابراهيم روايت نداريم. براي اينكه اصول كافي كه حدود 16 هزار حديث دارد تقريباً نصفش از علي بن ابراهيم است. اگر آمار دقيقش را هم بخواهيد مي نويسم و به شما مي دهم. بنده سعي كردهام و تمام اين ها را نوشته ام كه البته چاپ نشده است. درباره رجال هم نوشته اي دارم كه از آيت الله بروجردي  تمام رجال را يادگرفتم، چون ايشان


1- الكافي، ج 1، ص 5.

ص: 69

به رجال خيلي ارادت داشتند، حتي آمار احاديث روات را دارم؛ مثلاً اين كه سهل بن زياد چند حديث و احمد بن عيسي چند حديث دارد كه البته از نظر آمار هيچ يك از اينها به اندازه علي بن ابراهيم حديث ندارند، چون بيش از 7 هزار درحدود نصف كافي از ايشان حديث داريم.

بعد از ايشان محمدبن يحيي ابوجعفر عطار قمي است. از اوهم خيلي حديث داريم. به راستي قم، انسان را با با اين همه رجال بزرگي كه در احاديث و فقاهت دارد، مبهوت ميكند و اينها خيلي مهم است. اميدوارم انشاءلله كه موفق باشيد.

سؤال: چون نزديك اذان ظهر هستيم، به عنوان پرسش آخر بفرماييد كه در كتاب علي بن ابراهيم، ايشان از امام صادق  خيلي روايت نقل ميكند و از امام باقر  كمتر و به همين خاطر وقتي درباره تفسير ايشان در كتابهاي ديگرتحليل مي شود، مي گويند تفسير علي بن ابراهيم، المنسوب الى الصادق . آيا اين به خاطر اين است كه روايات امام صادق  در اينجا زياد است يا كه ايشان اصلاً كتاب را مثلاً به عنوان ديگري نوشته بوده كه چنين تعبيري را درباره اين كتاب مي بينيم؟

بعضي ها در اين تفسير ترديد كردهاند، ولي ما براي شناخت اين موضوع، كتابهايي داريم؛ مثلاً الذريعه الى تصانيف الشيعه، كتابي است كه حاج آقا بزرگ تهراني آن را در بيست و چند جلد تمام مصنّفات شيعه را نوشته است. غير از اين، اعيان الشيعه در حالات علي بن ابراهيم مطالبي دارد. همچنين حاج حسين نوري در مستدرك الوسايل درباره اين بزرگوار مطالبي را آورده است. خلاصه اينها كه مؤلفات را مي نويسند، از اين بزرگوار نام بردهاند؛ مثلاً نجاشي كه تأليفات را مي نويسد و نيز كشّي كه رجال مي نويسد، بنابراين ما بايد براي اطلاعات دقيق به اينها مراجعه كنيم.

به هر حال اگر بخواهيم بررسي كنيم قطعاً خواهيم ديد كه چنين تفسيري از ايشان است. بنده حديثي در تفسير علي بن ابراهيم ديدم و ايشان اولين كسي

ص: 70

است كه اين حديث را نوشته است. و بعد از او هركس كه اين حديث را نوشته از ايشان نقل كرده است. اين روايت، خيلي عجيب است و شما مي توانيد آن را در كنگره خودتان مورد بحث قرار بدهيد. در سورهي محمد  آمده است: «فقد جاء اشراطها(1) »، كه علائم آخر الزمان را ذكر ميكند. به مناسبت اين كلمه در آنجا ايشان مي گويد كه پيغمبر  هنگام حجةالوداع نزديك كعبه رفت و حلقه در كعبه را گرفت و فرمود كه آخر الزمان چه خواهد شد؟

تا آن جايي كه شمرده ام در آنجا تقريبا شصت علامت راجع به آخر الزمان ذكر فرموده، از جمله همين است كه الآن واقع شده و ميشود كه واقعاً عجيب است. در اين حديث فرموده كه مسلمانان چه مي شوند و اين كه شرق و غرب حمله ميكنند، تهاجم فكري و فرهنگي روي خواهد داد. حتي جريانهايي كه در عراق و افغانستان است، تمامش را ميشود از اين حديث استنباط كرد. آن گونه كه حساب كرده ام تقريبا از علائم آخر الزمان شصت و چهار مورد در اين حديث هست.

به هر حال تمام كساني كه بعد از علي بن ابراهيم آمدند، اين حديث را از همين كتاب نقل ميكنند و اين يك پايهاي است كه در اين تفسير، اين مطلب را نقل كرده است. خيلي جريان عجيبي است. وقتي پيغمبر  اين مسائل را بيان ميكنند، سلمان كه در آن لحظه نزد آن حضرت است ميگويد: «أيكم ذلك» حضرت نيز مي فرمايند: بله سلمان! چنين خواهد شد. نتيجه اين كه اين روايت يكي از علائم حقانيت اسلام و يكي از علائم عظمت اين تفسير است، زيرا هر كس كه اين حديث را نقل كرده از علي بن ابراهيم نقل كرده است.

مصاحبه با حضرت آيت الله حاج شيخ لطف الله صافي گلپايگاني (دامت بركاته)


1- سوره محمد / آيه 18.

ص: 71

با تقدير و تشكر از حضرتعالي كه عنايت فرموديد و فرصتي را در اختيار كنگره علي بن ابراهيم قرار داديد. آستانه مقدسه براي تجليل و معرفي شخصيت علي بن ابراهيم كنگرهاي برگزار مينمايد. غرض از تصديع اوقات، شنيدن رهنمودهاي است كه ما از آن، بهره مند خواهيم شد.

بسم الله الرحمن الرحيم، الحمد لله رب العالمين والصلاة والسلام علي سيد نا ابي القاسم محمد وعلى آله الطيبين الطاهرين المعصومين سيما مولانا بقية الله في الأرضين ارواحنا و ارواح العالمين له الفداء.

من نيز از شما متشكر و ممنونم و براي شما از خداوند متعال توفيق مسألت ميكنم. اميدوارم كه در ترويج امر دين و مذهب اهل بيت  و تعظيم آستانه مقدسه حضرت معصومه  و معرفي رجال و محدثين بزرگوار شهر قم موفق باشيد.

بنده فعلاً عرض خاصي ندارم. اما اصل مطلب همين است كه بخواهم تشكر كنم، به سبب حركتي كه شما در پيش گرفته ايد. به هر حال اين كنگره و تجليل و

ص: 72

تعظيم علي بن ابراهيم با آن مقام و عظمتي كه ايشان دارد و آن موقعيتي كه در تفسير دارد بسيار كار خوبي است. علي بن ابراهيم از مفاخر بزرگ عالم تشيع و از روات بزرگ است و رشتههاي مختلفي از عناوين كه منطبق برعلوم اسلامي است از بركات وجود محترم ايشان است. اين اعاظم هر كدامشان شايسته اين هستند كه ما در برابر آنان عرض تعظيم داشته باشيم و احترام كنيم. و هرچه بيشتر احترام كنيم باز هم حق آنها ادا نشده است.

همان طور كه ميفرمايد قبر ايشان هم انصافاً در وضع بسيار نا مطلوبي است و اين براي همه اسباب شرمندگي است كه در شهري مثل قم و با وجود حوزه علميه و اين همه طلاب و اين همه استاد و بالاخره شهري كه مردمش از قديم به تشيع معروف بودهاند، قبر ايشان چنين وضعيتي داشته باشد. از شاگردان ايشان همين ابن بابويه و كليني است. البته همه راوياني كه در اين جا (شهر قم) بودهاند، يك مكتب حديثي را به وجود آورده بودند و حتي از جاهاي ديگر هم به اين جا مراجعه ميكردند. از نظر تعداد و ارقامي كه از محدثان قمي مي گويند، واقعاً جاي شگفتي دارد كه چگونه مثلاً اين همه محدّث در اين شهر اجتماع كرده بودند.

بالاخره اين مقبرهاي كه در اين جا هست و ساير بناهايي كه اين جا ساخته اند، اين ها همه، مقبره بزرگان شهر بوده و همه اينها عرض كنم از اجلّهي علما و محدّثين بودهاند و كساني هستند كه نسبت به همه شيعه حق دارند. اين بزرگان در همه جا حضور دارند، در هر كتاب حديثي و در هر مسأله اي كه بخواهيد بررسي كنيد بالاخره نام قميها ديده ميشود.

حقيقت اين است كه در اين محيط، مخصوصاً در تفسير، آثار پر بركتي نوشته شده است. تفسير از اجل علوم اسلامي است كه هميشه مورد توجه بوده است.

ص: 73

مخصوصاً شيعه از عصر قديم- از قرن اول - تا الآن به تفسير اهتمام خاصي داشته است. مصنّفين و مفسرين بزرگ شيعه كه در همهي اعصار رشد كردهاند هم در كتب اهل سنت و هم در محاكم و كتب تراجم خودمان و نيز كتب رجالي مطرح هستند.

بعضي از مفسريني كه ما داشتهايم، نه فقط در رشتههاي مختلف علوم قرآن مسلط بودند، بلكه در همه رشتهها مفتوح الكلام و مفتوح الحديث بودند. اين بزرگان در تمام اعصار شيعه، در تفسير، نقش و اهميت داشته اند، آن هم نقش اساسي؛ يعني نقشي كه منطبق با وحي و با معارف و احاديث اهل بيت  است.

تفاسيري كه ما داريم همه از تفاسيري است كه از ائمه  روايت شده است و در عين حال هر تفسير ديگري كه وجود داشته باشد در نظر ما حجيّت ندارد. بر حسب اسانيد و مباني محكم و روايات ديگري كه داريم حجت در تفسير قرآن، همان تفاسيري است كه از ائمه  وارد شده و اين مفسريني كه ما داشتهايم همه اين طور بوده اند. البته منظور ما اين نيست كه بگوييم از قرآن و تفسير آن بي نيازيم، بلكه منظور اين است كه مثلاً ضمايري در قرآن است كه همه، آن را ميدانستند و خطاب آن براي مردم روشن بود، مانند آيه ﴿يا أيهاالذين آمنوا قوا انفسكم و اهليكم﴾(1) اما حقايق و مطالب و محاكم قرآن، همگي بايد از طريق ائمه  باشد.

شيعه در طول اعصار در موضوع تفسير حاضر بوده؛ يعني اين طور نبوده است كه تلاش ديگران (ساير مذاهب) از ما بيشتر باشد، اگر چه جمعيت شيعه،


1- سوره تحريم، آيه 6.

ص: 74

اندك بوده است. تنها از حضرت امام علي هادي  نقل ميكنند كه آن حضرت تفسيري يكصد و بيست جلدي از شخص حضرت امام حسن عسكري  داشته است. البته تفاسير ديگري هم بوده كه به وفور يافت ميشود.

به هر صورت تفسير، مسأله بسيار مهمي است و اين تفسير علي بن ابراهيم  از ذخاير و آثار بزرگي است كه در دست ماست و بايد درباره آن تحقيق و بررسي بشود و علوم و مطالبي كه در آن هست و نيز كيفيت اين تفسير مورد دقت قرار بگيرد.

در اين تفسير ظاهراً بيشتر موضوعاتي كه نقل ميشده از حضرت صادق عليه الصلاة والسلام است و از ائمه ديگر كمتر نقل شده است. يكي از شاگردان علي بن ابراهيم كه به مناسبتي از تفسير ايشان استنطاق كرده است، در بعضي از موارد به مناسبت، رواياتي از حضرت باقر  نقل كرده كه البته اين روايات، معلوم و مشخص است و اگر خوب ملاحظه و تحقيق كنيد، اين موارد از روايات به دست مي آيد.

مقصودم اين است كه مسأله تفسير موضوع بسيار مهمي است و نزد شيعه از اجل علوم است و نقشي اصلي در علوم اسلامي دارد، مثل الهيات، خداشناسي، فقه و اخلاق و در همه رشتهها از شعب علوم اسلامي در جايگاه اول قرار دارد. بنابراين شخصي هم كه مثل اين كتاب را داشته باشد، معلوم است كه مقامش بايد خيلي بزرگ و با عظمت باشد. بنابراين چنين فردي را بايد همه مردم بشناسند و به آنان هم معرفي شود و اينطور نباشد كه كسي نداند او چگونه شخصيتي است.

البته شهرت شهر قم به واسطهي حضرت معصومه  و قبر مبارك ايشان است. در عين حال اين بزرگاني كه در حواشي و در كنار آستان مقدسه قرار

ص: 75

دارند، اگراين بزرگان در جاهاي ديگري بودند حتماً موقعيت به سزايي داشتند. مي توان گفت كه اين بزرگان تحت الشعاع عظمت حضرت معصومه  واقع شدهاند و الاّ كساني مثل زكريا بن آدم و ساير بزرگواراني كه در قم مدفون شدهاند، همه به عنوان سوابق ما هستند و اين سوابق بايد حفظ شوند. سوابق يك ملّت و يك جامعه افتخاراتي است كه جامعه دارد و هويت ما وابسته به آنان است. اصلاً اين بزرگان داخل در هويت ما هستند؛ يعني اگر بخواهند ما را بشناسند يا به دنيا بشناسانند، به وجود همين بزرگان است مثلاً بايد بگويند شيعيان، علي بن ابراهيم دارند، تفسير علي بن ابراهيم دارند و يا كتاب هاي ديگر مثلاً تهذيبين و كتاب كافي دارند.

يكي از شاگردان علي بن ابراهيم كسي مانند كليني بوده است. كليني  بيشتر از آنكه ما فرض بكنيم عظمت دارد. ما خيال ميكنيم كه ايشان محدّث سادهاي بودهاند. اما اگر انسان اين مسائل را ملاحظه بكند ميبيند كه در آن موقع در ملأ علمي شخصيتي با عظمت بوده است. آن وقت، چنين كسي شاگرد علي بن ابراهيم  است، و همچنين مشايخ و شاگردان ديگر.

علي بن ابراهيم در آن وقت، حوزه درسي خوبي داشته و زمان حضرت امام حسن عسكري عليه الصلاة والسلام را درك نموده است. اينها اموري است كه دربارهي ايشان وجود دارد و نيز ساير مفاخر و افتخاراتي كه همه بايد يك به يك بررسي و روشن شود تا مردم چنين كسي را به خوبي بشناسند. درباره كتاب تفسير ايشان البته بايد كار بكنيم. تمام روايات اين تفسير بايد زير نظر اشخاصي كه مؤمن به اهل بيت  باشند و بدانند كه قرآن وتفسير آن را بايد از اهل بيت  گرفت، نه از افراد ديگر، بررسي شود و به هر حال به اين تفسير هم اعتناي جدي داشته باشيم.

ص: 76

بايد بررسي شود كه هر روايت از حضرت صادق  است يا از خود علي بن ابراهيم و يا از ديگر مفسرين قمي بسيار زيادند و در خيلي از تفاسير هم اسمشان را مينويسند كه مثلاً اين طور گفتهاند كه البته هيچكدام حجت نيست.

بعضي از آيات قرآن هست كه احتمالات متعددي در مضمون آنها وجود دارد. ممكن است ده يا صد معنا هم وجود داشته باشد و اينكه حالا ميخواهيد بدانيد كدام يك درست است، بايد گفت شايد تمام آنها محتمل باشد؛ يعني اين كه اين آيه قرآن، ظرفيت اين را دارد كه احتمال داده شود كه مقصدش اين باشد، اگرچه دقيقاً معلوم نيست بلكه احتمالات ديگر هم وجود دارد.

خلاصه اگر بخواهيم اين احتمالات را تقويت كنيم و بگوييم اين يكي درست است يا آن يكي و يا اين حرف را قبول كنيم يا آن را و بگوييم امام جعفر صادق  فرموده و يا امام محمد باقر  فرموده يا امام علي عليه الصلاة والسلام و يا يكي از ائمه  فرمودهاند، همگي نياز به بررسي دارد.

ما ميبينيم كه بعضي از مفسريني كه بعداً تفسير نوشتهاند از تفسير قمي استفاده فراواني كردهاند؛ مثلاً اگر تفسير صافي را ملاحظه كرده باشيد، ميبينيد كه همه جا عمده مطلب را نقل ميكند و در يك جاهايي عبارتي دارد كه البته مطلب ديگري است، ولي آن عباراتي كه نقش تفسيري دارند از همين تفسير علي بن ابراهيم قمي است كه نشان ميدهد مرحوم فيض هم به اين تفسير معتقد بوده و اصل نيز همين بوده است. از اين جهت اين كارهايي را كه شما انجام ميدهيد، همه مورد تقدير است و اميدوارم موفق باشيد.

ان شاءالله اميدوارم در همين حدي كه وارد ميشويد و مطالب را بررسي ميكنيد موفق باشيد و خواهيد ديد كه شعب اين مطلب زياد است و خيلي بايد به اين موضوع اهميت بدهيم. جاي تأسف دارد كه بعضي وقت ها ميبينم كه

ص: 77

دشمنان، ما را رد ميكنند و ميگويند كه شما به قرآن كم توجهيد. اما واقعاً اين طور نيست، بلكه توجه ما شيعيان از روز اول به قرآن، از همه بيشتر بوده است. ما مفسران زيادي از علماء و بزرگان داشته ايم كه اين ها همه به قرآن توجه داشته اند و مردم از اهل بيت  معاني قرآن را ميپرسيدند و هر طور كه آن حضرات معنا ميكنند، ما هم به همان شكل تفسير ميكنيم، بنابراين ما شكل ديگري براي تفسير نداريم.

حضرت آيت الله صافي خسته نباشيد، از توضيحات شما خيلي ممنونم. ابتدا چند سؤال حديثي عرض مي كنم و سپس چند پرسش راجع به تفسير علي بن ابراهيم قمي.

سؤال: همانطور كه شما فرموديد مهمترين استاد كليني علي بن ابراهيم قمي بوده و بيش از نصف كافي از ايشان نقل شده است. تقريباً هر كتابي يا هر بابي كه در كافي داريم معمولاً اولين حديثش از علي بن ابراهيم قمي است. حالا سؤال اين است كه هيچ متني و هيچ كسي نگفته كه علي بن ابراهيم به ري رفته باشد و نيز هيچ كس هم نگفته كه كليني به قم آمده باشد، بفرماييد كه رابطه اين استاد و شاگرد چگونه بوده است و آيا اين دو بزرگواربا هم ملاقت كرده اند؟ در حالي كه ميدانيم ضبط اين همه حديث توسط كليني از علي بن ابراهيم با يك روز و دو روز ممكن نيست، بنابراين نميشود اين همه حديث را در زماني اندك از يك استاد فرا گرفت.

جواب: بايد گفت كه اين احاديث، همگي اينطور نبوده كه ضبط بشود؛ مثلاً بگويم كه كليني نزد علي بن ابراهيم رفته و يا اين كه علي بن ابراهيم به ري نزد كليني رفته باشد اين موارد را ما از روايت ميفهميم. البته به حسب وضع و حال و به اين علت كه كليني شاگرد ايشان بوده، ظاهر اين است كه او به قم رفته و مدتي را خدمت ايشان تلمذ كرده است و بعد هم معروف شده و به ري رفته است.

ص: 78

ادامه سؤال: حضرت استاد، اگر اجازه بفرماييد بنده ميخواهم احتمال ضعيفي را مطرح كنم و آن اين است كه شايد كسي بگويد تمام اين احاديثي كه معنعن است _ و مي دانيم كه احاديث ما نيز معمولاً چنين است- با واسطه و مستقيم نبوده؛ يعني شاگرد از استاد نشنيده است. اگر در نقل حديث كسي مثلاً بگويد «انبأنا»، «اخبرنا» و «حدثني» معنايش اين ميشود كه او حديث را مستقيماً از استادش شنيده است. حال با اين توضيح آيا ممكن است وقتي كه كليني ميفرمايد: «عن علي بن ابراهيم» اين طور بگوييم كه شايد كليني به كتاب علي بن ابراهيم دسترسي داشته است؛ يعني به صورت «وجاده» نقل كرده باشد، در حالي كه ميدانيم در آن زمان، معمولاً وجاده را نمي پذيرفتند.

جواب: ظاهر اين مطلب اين است كه در آن وقت ها مسأله وجاده خيلي متداول نبوده است. من بحث وجاده را مفصل در درس گفته ام؛ بدين معني كه ما بر حسب وجاده، بعضي از روايات را ميتوانيم با سه واسطه از امام  نقل كنيم. اما اين مسأله وجاده، در آن وقت مطرح نبوده است، بلكه آن وقت همين طور كه ميفرماييد اصلاً يا از طريق «سماع» و يا از طريق «قرائت» بوده است و اين كه در اين جا نگفته اند براي اختصار است و نيز براي اينكه مطلب هم معلوم است، مثل كليني كه اين ها را روايت ميكند. اين شيوه روايت به همان وضعي است كه آن وقت بين شيعه و سني متداول بوده است و اختصاص به شيعه هم ندارد، بلكه همه اين طور بودهاند و ظاهر قضيه اين است كه آنان همديگر را ملاقات كردهاند. بنابراين كليني رواياتي را نقل كرده كه شنيده است و احتمال بيشتر همين است كه بگوييم به طريق سماع بوده، پس ظاهر قضيه، اين است.

ما اين ارتباطات و روابطي را كه محدثين با هم دارند از همين مطالب تاريخي ميفهميم. در حالي كه مسائل حديثي ما از مسائل تاريخي كه الآن مورخين به آن اعتماد ميكنند محكم تر و مطمئن تر است، اما اين تواريخ، تاريخ اسلام يا تاريخ خلفاي بني عباس را، در حالي كه سندي هم ندارند، ليكن باز نقل ميكنند، و مورد اعتماد نيز هست؛ يعني طوري است كه عرف و عادت به اين ها

ص: 79

اعتماد ميكند. به هر حال شخصيتي مانند كليني در هيچ كجا به طريق وجاده روايت نقل نكرده است و هر كجا كه روايت نقل كرده حتماً از ايشان ميخواسته اند و اين روش در آن دوران، باب بوده و حتي يك رسم متداول بوده است. بنابراين روش وجاده بعداً مرسوم شده است.

سؤال: ببخشيد كه صحبت شما را قطع ميكنم، آيا اين تفسير قمي را ميتوان درتوثيقات عامه قرار داد، چون اول كتاب جملهاي دارد كه ايشان اين موضوع را آن جا آوردهاند.

جواب: آيا منظور شما اين است كه ما كل رجالي كه در اين تفسير، نامشان آمده، اگر در ساير مقامات هم ذكر شوند،آنان را ثقه بدانيم و گفته علي بن ابراهيم را به عنوان نوعي شهادت و گواهي تلقي كنيم؟

ادامه سؤال: البته كه نه زيرا ما يقين داريم ايشان از افراد ضعيف هم روايت نقل كرده است. اگر آن ها (افراد ضعيف) را استثناء بگيريم، اين توثيق عام است، البته نسبت به افرادي كه ضعفشان بر ما ثابت نشده است؛ يعني كساني كه دليلي برضعفشان نداريم درباره آن ها اين توثيق عام را به كار ميبريم.

ادامه جواب: البته ميتوان گفت كه اين، يكي از طرق ماست، اما اين اصطلاحي كه اخيراً درست شده است؛ يعني صحيح، حسن، موثق و ضعيف از اصطلاحات برخي متأخرين (ابن طاووس) است. اما بايد گفت كه اعتبار حديث بر اين اساس، مشخص نميشده است، بلكه قرائن و ضوابطي ديگري هم بوده كه راويان بر آن اساس روايات را نقل ميكردهاند؛ مثلاً كليني يا علي بن ابراهيم يا راويان ديگر، روايتي را از چند نفر نقل ميكنند، بنابراين استفاده ميكنيم كه يا اين شخصي كه روايت را نقل ميكند شخصاً مورد اعتماد است يا قرائني بوده كه با آن قرائن، ايشان، اعتماد بر مطلب دارند، از اين جهت است كه في الجمله ميشود به اين مطلب (توثيق عام) اعتقاد داشت.

ص: 80

سؤال: مرحوم صدوق حديثي را نقل ميكند و سپس ده تفسير براي اين حديث ذكر ميكند. در دهمين تفسيرش ميفرمايد كه علي بن ابراهيم قمي چنين گفته، پس از اين جا ميشود فهميد كه علي بن ابراهيم فقط راوي نبوده، بلكه شارح و مفسر حديث هم بوده است؛ يعني غير از روايت، به درايه نيز پرداخته است.

جواب: بله حتماً همين طور است؛ چنانچه روش كلينيو جناب صدوق نيز به همين صورت بوده است.

ادامه سوال: اگر اين تفسير واقعاً تفسير قمي باشد، كليني كه اين همه حديث در كتاب كافي از قمي نقل ميكند، چرا حتي يك بار هم نگفته كه مثلاً «قال علي بن ابراهيم في تفسيره»؟

جواب: عرض كردم كه آن وقت، اين طور نبوده، بلكه همان روايت را نقل ميكردند. در واقع امروزه كتاب و تفسير قمي هم به اين عنوان، موجود است و نميتوان گفت كه اصلاً تفسيري نبوده است، اما لازم هم نيست كه چنين جملهاي را بگويد. پس اين مهم نيست كه مطالبي را از تفسيرش نوشته باشد، بلكه مهم آن است كه كليني از علي بن ابراهيم روايت داشته باشد و برايش نقل كرده باشند و بتواند بگويد هذا عن فلان و روايت، معنعن باشد، بنابراين آنچه مهم است، همين مطلب است و نميشود اين را مبعض به حساب آورد.

ادامه سؤال: قديم ترين موردي را كه من پيدا كردهام كه كسي بگويد اين تفسير از آن قمي است، شيخ در تهذيب است. ايشان حديثي را نقل ميكند و ميفرمايد «عن علي بن ابراهيم في تفسيره» و عيناً هم در تفسير موجود است. ولي از شيخ قديميتر فرد ديگري نداريم.

جواب: شايد منظور اين باشد كه طبق فرمايش شما شيخ به آن روايت، سندي نداشته است، بلكه از طريق وجاده نقل كرده است. پس اين كه شيخ فرموده «في تفسيره» براي او از طريق وجاده حاصل شده، اما اگر چنانچه روايت را نقل ميكرد سندش را هم ذكر ميكرد.

ص: 81

سؤال: آيا ما ميتوانيم بگوييم كه اين تفسير با تفسير ابي الجارود هم تركيب شده است. البته جداي از اين كه ابي الجارود بيشتر از امام باقر  روايت كرده، پس در عبارتهايي كه از ابي الجارود اسمي نيامده، ظاهراً عبارت اين است كه متعلق به قمي است، بنابراين علي بن ابراهيم به دو صورت حرف ميزند يكبار آيه شريفه را كه نقل ميكند، بعد ميگويد «قال» البته نه اسم امام را ميآورند از«عليهالسلام» استفاده ميكنند، اما توضيحي ذيل آيه شريفه ميآورد. گاهي هم سند ميآورد كه عن ابيه عن فلان عن فلان عن الصادق ، اكنون سؤال اين است كه آيا ميتوانيم درباره تمام موارد «قال» كه در تفسير قمي آمده بگوييم كه مراد از آن «قال الصادق » است. براي حرفهايم شاهد نيز دارم؛ مثلاً ابن عتايقي كه خلاصه اي از تفسير قمي هم نوشته، ميگويد تفسير علي بن ابراهيم قمي به تفسير امام معروف بوده است. من چند نسخه خطي پيدا كرده ام كه اول آنها نوشته «تفسير امام صادق ». موارد زياد ديگري هم پيدا كرده ام كه هر كجا قمي گفته است«قال» در جاهاي ديگر هم به عنوان حديث مسند ذكر شده و هر دو عبارت، عين يكديگرند. حال با اين توضيح آيا ميشود اين ها را قرينه اي قرار بدهيم كه هر چه «قال» در تفسير قمي هست، يعني قال الصادق ؟

جواب: ظاهر اين است كه ميشودچنين سخني را بگوييم، اما چرا فقط بگوييم خطوط حضرت صادق .

ادامه سؤال: علتش اين است كه در كتابها زياد آمده است كه حضرت صادق  تفسير داشته است.

جواب: البته بيشتر از امام صادق  روايت نقل مي كند، به صورت قطعي نميشود چنين چيزي را بگوييم؛ بلكه بايد بگوييم كه ظاهر اين كتاب و ظاهر اين قرائن، همين است و اگر به عرف مردم و اشخاصي كه روايات را بررسي ميكنند؛ ملاحظه كنيم، خواهيم ديد كه احاديث را بر اين معنا حمل ميكنند وگرنه در اين باره نميتوان قاطعانه نظر داد.

ص: 82

سؤال: نظر شريف شما راجع به ابراهيم بن هاشم چيست؟

در اينباره مطالب زيادي نوشته اند كه به همه آنها نميشود اعتنا كرد با توجه به اصطلاحات اخير، برخي درباره ابراهيم بن هاشم حرفهاي ميزنند ولي اگر اين اصطلاح اخير نباشد نميتوان در مورد چنين شخصيتي اين گونه سخن گفت. آن هم كسي كه خودش و پسرش خدمات زيادي انجام دادهاند. ابراهيم بن هشام ظاهراً پسر ديگري هم به نام اسحاق داشته است، چون به ابراهيم، ابواسحاق ميگفتند، پس احتمالاً پسري به اسم اسحاق داشته كه آن هم از محدثين بوده است.

خود علي بن ابراهيم نيز گويا دو پسر داشته كه محدّث بودهاند و شايد در ري بودهاند. به خاطر همين است كه نميشود درباره وضع كلي اين افراد سخني گفت. همين طور كه مشاهده ميكنيد در زمان ما شيوه اي باب شده كه ميآيند درباره اشخاص و زندگيشان مطالبي را مينويسند؛ حتي اشخاصي كه زندگيشان تأثير مهمي ندارد، با مبالغه هم مينويسند. ولي آن وقت اينطور نبوده كه چنين مطالبي را درباره زندگي اشخاص بنويسند. حدود شصت تا هفتاد سال پيش در همين گلپايگان علماي بزرگي بودهاند، ولي هيچ كسي نگفته است كه اين بزرگان، وجه شخصيتشان چگونه بوده است. به طور متعارف مردم اين ها را ميشناختند. مثلاً كسي بوده است كه وقتي شيخ انصاري وفات كرد، علماي نجف به ايشان نوشتند كه شما براي رياست حوزه نجف تشريف بياوريد. در اين حال نه كسي او را ميشناسد و نه كسي برنامهاي مثلاً براي معرفي ايشان د ارد. امروزه اين چنين است كه درباره اشخاص و حتي آدم هاي بي سواد دروغ هاي بزرگ مي نويسند. بله آن وقت ها اين طور نبوده است و مقيد بودند كه اگر هم حرفي را ميزدند و يا كلمهاي را به كسي نسبت مي دادند، سعي مي كردند اين سخنان،

ص: 83

درست باشد و مدح زيادي از كسي نكنند، بلكه طوري باشد كه در حد آن فرد باشد.

به هر حال علي بن ابراهيم حدود 1127 سال پيش بوده و شما اكنون در اين زمان ميكوشيد او را معرفي كنيد، در حالي كه علي بن ابراهيم تفسير داشته و با اين كه تفسيرش را هم ميخواندند، ولي هيچ كس در آن زمان به فكر اين موضوع نبوده است. واقعاً معلوم نيست كه چرا قبرش اين طور مهجور شده است و يا اين كه چه شد صدوق كه قبرش در ري است به اين صورت در آمد كه در اين جا چنين بارگاهي دارند، البته اين ها هم داشت خراب ميشد. افراد ديگري هم بودهاند كه قبرشان بعداً درست شده، مانند همين شيخان. از سوي ديگر علماي بزرگي بودهاند مثل ميرزاي قمي كه معتبرتر بوده، برخي نيز قبرشان دقيق معلوم نيست و هر كجا كه برويد نه كسي آنان را ميشناسد و نه كسي ميتواند قبرشان را پيدا ميكند.

سؤال: بعضي ها اين علي بن ابراهيم را به اسم فقيه شيعه يا مجتهد نام بردهاند؛ يعني تصريح به فقاهت ايشان زياد است. مثلاً ابن نديم در فهرست خود وقتي فقهاي شيعه را نام مي برد، اولين كسي را كه ميگويد، علي بن ابراهيم است. بنابراين براي ما مسلّم است كه ايشان واقعاً فقيه بزرگي بوده است. آيا ما اكنون ميتوانيم آراي فقهي ايشان را استخراج كنيم؛ مثلاً به اين سبك بگوييم احاديثي كه از ايشان نقل شده، چون مثلاً ايشان هر حديثي را كه مطابق با رأي خودش بوده نقل ميكرده، اگر يك حديثي، معارض و يا خلاف رأيش بوده آن را نقل نميكرده؛يعني بتوانيم از رواياتي كه علي بن ابراهيم در سندش است، چنين برداشتي را داشته باشيم. خلاصه آيا ميشود آراي فقهي علي بن ابراهيم را از اين روايات استخراج كنيم.

جواب: خود آنها اصلاً چنين چيزي را نميخواستند. عرض كردم كه در آن اعصار، روش بزرگان اين طور نبوده است و فقيه كسي نبوده كه درس استصحاب و يا فرض كنيم معناي حرفي را خوانده باشد يا مشتق را، بلكه فقيه، كسي مثل

ص: 84

ابن ابي عمير است؛ يعني هر كسي كه بيشتر از آراي ائمه  اطلاع داشته و عالم بوده است، او را فقيه مي گفتند و آراي آنها هم در دستشان بوده است و به جز مقداري كه متعارف و معمول است، با شيوه امروزي ما فرق مي كرده است. اين اصولي كه امروزه داريم، در آن دوران به طور خودكار، معمول بوده؛ مثلاً اين بحث «حجيت ظواهر» را _ كه امروزه هم از آن، بحث مي كنيم- آنان به اين صورت بررسي نميكردند كه مثلاً امام جعفر صادق  سخني ميفرمايد آيا ظواهر كلام امام  حجيت دارد يا خير بنابراين «حجيت ظواهر» مربوط به دورهي ماست. يا فرض كنيم كه زرارة بن اعين روايتي نقل ميكند كه آيا خبر واحد، حجت است يا نيست، آنان اين گونه روايات را حجت ميدانستند، بر اين اساس بايد گفت كه آن بزرگان، همه فقيه بودهاند و نيز هركسي كه قول و معارف امام  را نقل مي كرد. مثلاً كليني در كافي رواياتي را نقل ميكند، در باب اصولش از حضرت امير  خطبه اي در معارف و الهيات آورده و معلوم است كه كليني به اين معارف، وارد و ملتفت بوده است، و در آن جا ميفرمايد اگر زبان تمام مردم را البته به استثناي انبياء - من ميگويم به استثناء شخص حضرت رسول  نه به استثناء همه انبياء - در يك دهان بگذارند و يك زبان بشوند و بخواهند در معرفت خدا حرفي بزنند، بالاتر وبيشتر از اين ممكن نيست. پس كليني اين ها را ميفهمد، و ما چنين شخصي را عالم به علوم اهل بيت  ميدانيم. البته فقيه نيز هست و تمام اين ها را ميداند. به هر صورت مواردي كه با هم تعارض دارند، در روايات وجود دارد.

بنابراين نمي گوييم اصولي كه ما الآن داريم درست نيست، بلكه در دوران گذشته به اين شرح و بسط نبوده است. علاوه بر اينكه بزرگان ما به زمان امام  هم نزديك بودهاند و اين مباحث، كمتر در معرض تشكيك بوده است.

ص: 85

پس اينكه ما بخواهيم درباره حجيت خبر واحدي كه عادل ميگويد بحث كنيم و سپس بگوييم كه طبق آيه شريفه ﴿إن جاءَ كم فاسق بنباءٍ﴾(1) به چه دليلي خبر بلاواسطه يا خبر مع الواسطه را بگيريم و آن وقت در آنجا (درباره روايت) بحث كنيم، آن هم به صورت امروزي، چنين چيزي در آن زمان مطرح نبوده است.

پس اين بزرگان، فقيه بودهاند، اما لازم نبوده كه رأي خودشان را مستقل و جدا مطرح كنند و اصلاً اگر هم ميگفتند به گونهاي نقل ميكردند كه خودشان را به حساب نميآوردند.

سؤال : پس ميشود بگوييم كه در متون روايات، فتواي ايشان موجود است؟

اين موضوع دقيقاً معلوم نيست، زيرا بعضي از آنها به هيچ كس نميگفتند كه من فتوا ميدهم، بلكه اگر ميگفتند آيا حضرت صادق  چنين فرموده، او هم ميگفت: بله. البته بايد دقت داشت كه آن موقع بحث فتوا به شكل امروزي مطرح نبوده است.

سؤال: در تفسير ايشان تعبيرهايي به كار رفته كه پذيرفتنش مقداري سخت است؛ مثلاً درباره آيه «حَتّي يَلِج الجملُ...» مي گويد منظور از جمل، شتر عايشه است كه لااقل طبق ظاهر آيه شريفه نبايد اين چنين باشد؛ يعني خيلي از آياتي كه در زمان پيامبر شأن نزول دارد، علي بن ابراهيم آنها را مثلاً به يزيد يا به معاويه و مانند آن تطبيق ميدهد در اين باره نظر شما چيست؟

جواب: بعضي از اين آيات قابل تطبيق است؛ مثلاً : ﴿وَإِذْ قُلْنَا لَكَ إِنَّ رَبَّكَ أَحَاطَ بِالنَّاسِ وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتِي أَرَيْنَاكَ إِلا فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ وَنُخَوِّفُهُمْ فَمَا يَزِيدُهُمْ إِلا طُغْيَانًا كَبِيرًا﴾(2) در روايات آمده كه اين شجره ملعونه، بني


1- سوره حجرات، آيه 6.
2- سوره إسرا / آيه 66.

ص: 86

اميه بودهاند. ظاهراً در روايات اهل سنت هم باشد كه پيغمبر  چنين خوابي ديد. اتفاقاً نكتهاي ميگويد كه شايد در تفسير صافي باشد ﴿فَمَا يَزِيدُهُمْ إِلاّ طُغْيَانًا كَبِيرًا﴾(1) ميشود بگوييم در اين آيه اشاره به يزيد شده؛ يعني يزيد ايشان نيست مگر طغيان كبير. البته بايد سند روايات را هم بررسي و حتماً قدري در آنها تأمل كرد. بايد ديد تعبيري كه شده است چگونه و به چه معناست، چه بسا ه كه اگر انسان در اين روايات فكر كند نكتهي لطيفي را درك كند. بنابراين چنين مواردي را بايد مخصوصاً بررسي نمود. بايد در عين حال ملاحظه كرد تا رواياتي، با آن اصول مسلّمي كه ما داريم، معارض نباشد؛ مثلاً يك روايت تفسيري را اخيراً به عنوان تفسير سهل بن زبير مطرح كرده اند كه آيه مباهله را جورديگري معنا كرده است و به خوبي معلوم است كه آنچه گفته اند تفسير آيه نيست و اين يك دروغ است. علت اينكه اين كتاب تا به حال استنساخ نميشده و متداول هم نبوده است، براي اين بوده كه علماي ما ميدانسته اند كه اين كتاب داراي اشكال است.

نكته آخري كه محضر شما مرجع بزرگوار عرض مي كنم اين است كه ما در اين كنگره، تفسير قمي را به خوبي تصحيح و احياء ميكنيم و همه منابعش را استخراج خواهيم كرد. در يك جلد هم به اشكالاتي كه اهل سنت به اين تفسير گرفته اند؛ مثلاً بحث تحريف قرآن، پاسخ داده ميشود. از اين گذشته تفسير ابي الجارود را هم جداگانه چاپ خواهيم كرد و نيز دو خلاصهاي كه از تفسير قمي موجود است. جداي از اين موارد مسند علي بن ابراهيم را نيز مورد بررسي قرار دادهايم.

مصاحبه با حضرت آيت الله غلامرضا صلواتي (دامت بركاته)

الترجمة والتوثيق


1- سوره اسراء، آيه 60.

ص: 87

اتقدّم بالشكر والثناء الى سماحة الاستاذ و اتمنّي لكم السلامة والعافية. لاشبهة ان علي بن ابراهيم كان من اجل اساتذة الكليني و يلزم علينا للمعرفة بهذا الحبر الفقية المحدّث و شكراً لأعماله الخالدة في الحضارة الشيعية قام التولية العظمي للبقعة المباركة للسيدة المعصومة باقامة المؤتر العلمي لعلي بن ابراهيم. استدعي من لاحتكم الجواب لبعض الاسئلة والمسائل حول هذا الرجل الكبير.

ألحمد لله ربّ العالمين والصلوة والسلام علي سيدالمرسلين محمّد خاتم النبيين و آله الطاهرين واللعن الدائم علي أعدائهم اجمعين.

ينبغي قبل الورود في المقصود و هو بيان أحوال المحدّث الجليل والمفسر الخبير «علي بن إبراهيم بن هاشم القمي»، التبرك بذكر بعض الاحاديث الواردة في شأن الرواة عنهم و قدر منزلتهم.

ص: 88

1. بحارالأنوار: عيون الأخبار بالأسانيد الثلاثة عن الرضا ، عن آبائه  قال: قال رسول الله : أللّهُمّ ارحَم خلفائي، قيل: يا رسول الله ، و مَن خلفائك؟ قال: ألّذين يأتون بعدي و يروُونَ أحاديثي و سُنّتي، فيسلّمونها النّاس بعدي.(1)

2. (ب) غيبته النعمانّي: قال جعفر بن محمد : إعرفوا منازِلَ شيعتنا علي قَدرِ روايت هم عنّا و فَهمِهِم منّا.(2)

3. (ب) الإختصاص: إبن الوليد عن الصفّار، عن محمد بن عبدالحميد، عن عبدالسلام، عن ميسر بن عبدالعزيز، قال: قال أبوعبدالله : حديث يأخذه صادق عن صادق، خير من الدّنيا و ما فيها.(3)

4. (ب): فهرست النجاشي: قال شيخنا أبوعبدالله محمد بن محمد بن النعمان في كتابه «مصابيح الأنوار» أخبرني الصدوق جعفر بن محمد بن قولويه عن علي بن الحسين بن بابويه، عن عبدالله بن جعفر، عن داوود بن القاسم الجعفري، قال: عرضت علي أبي محمد صاحب العسكر  كتاب «يومٍ و ليلةٍ» ليونس، فقال لي: تصنيف مَن هذا؟ فقلتُ: تصنيف «يونس» مولي آل يقطين، فقال: أعطاه الله بكلّ حرف نوراًً يوم القيامة.(4)

1. ماهو المكانة العلمية لعلي بن ابراهيم؟


1- بحارالانوار، ج 2، ص 144.
2- ٢. نفس المصدر، ص 148.
3- نفس المصدر، ج 2، ص 150.
4- نفس المصدر.

ص: 89

ولا يخفي أنّه من راجع الكتب الروائي- وبالخصوص كتاب «الكافي الشريف» أصوله و فروعه- و رأي أنّه قلّ باب لَم يوجد فيه رواية أو روايات عن علي بن إبراهيم بن هاشم. و قد صرّح في «معجم رجال الحديث» بأن علي بن إبراهيم بن هاشم، وقع في أسناد كثير من الروايات تبلغ «سبعة آلاف و مأةَ و أربعين مَورداً» صدّق بأن «المترجم له» من أكمل أفراد مَن ذكر في هذه الروايات، و أجلي مصاديقه، فطوبي له ثم طوبي له و لأمثاله، ثمّ ينبغي قبل ذكر كلمات أعلام الرجاليين في أحواله، أن تذكر أهمية معرفة أحوال رجال الأحاديث، من حيث القوّة والضّعف والمدح والذّم، والاعتماد عليهم و عدمه، و نتبرّك لتوضيح ذلك بما ذكره العلامة الحلّي قدّس سرّه القدوس في أول كتاب «خلاصة الأقوال في معرفة الرجال».

قال: أمابعد فإنّ العلم بحال الرواة من أساس الاحكام الشرعية و عليه تبتني القواعد السَّمعية، يجب(1) علي كل مجتهد معرفته، و علمه، ولايسوغ له تركه و جهله، إذ أكثر الأحكام تستفاد من الأخبار النبوية، والروايات عن الأئمّة المهدية  والصلوة، و أكرم التحيات، فلا بد من معرفة الطريق إليهم، حيث روى مشائخنا عن الثقة و غيره و مَن يعمل برواياته و مَن لايجوز الأعتماد علي نقله فدعانا ذلك الى تصنيف مختصر في بيان الرّواة و من يعتمد عليه و مَن تُترك رواياته، مع أن مشائخنا السّابقين رضوان الله تعالى عليهم أجمعين صنّفوا كُتُباً في هذا الفن، الاّ أن. . . ، و سميناه بخلاصة الأقوال في معرفة الرجال... إنتهى المقصود من نقل كلامه .


1- ينظر بالبال أن المناسب فيجب.

ص: 90

و ليعلم بعد ذلك أنّ أصول الكتب الرجالية و أمّهاتها في التوثيق والتضعيف والجرح والتعديل، أربعة كتبٍ هِي المرجع في ذلك، أحدها «رجال الكشّي»، ثانيها «رجال النجاشي» ثالثها «رجال الشيخ» و رابعها «فهرست الشيخ» قدس الله أسراهم.(1)

و بعد ذلك يذكر أحوال المترجم له المحدّث الجليل والمفسر الخبير علي بن إبراهيم بن هاشم من ثلاث جهات؛ ألأولي توثيقه، الثانية دخوله في عدّة الكافي والثالثة كيفية تفسيره. و يأتي ضمناً، ذكر مؤلفاته. و بيان زمن حياته في الجملة.

أمّا توثيقه و ليعلم أنّ الأصل في توثيق جمع من الأعلام -علي تصريحهم- توثيق النجاشي، فإنّهم اكتفوا في ذلك بنقل توثيقه، و يستظهر من عدم قدحهم فيه تصديقهم له في ذلك و لنذكر جملة من توثيقاتهم.

2. ماهو المكانة العلمية لعلي بن ابراهيم عند علماء الرجال والتراجم؟


1- ١. ينبغي ذكر منتخب من ترجمة هؤلاء الأعلام، أعلي الله تعالي مقامهم (تنقيح المقال): محمد بن عمر بن قائلاً : محمد بن عمر بن E عَدَّه الشيخ في رجاله ممنّ لم يَروِ عنهم « أبوعمرو » « الكشيّ » ، عبدالعزيز الكَشيّ، صاحب كتاب الرجال من غِلمان العيّاشي، ثقة بصير بالرجال و « عبدالعزيز يكنيّٰ أبا عَمرو الأخبار، مستقيم المذهب انتهي، و قال في الفهرست:. . . و قال النجاشي: محمد بن عمر بن عبدالعزيز كان ثقة عينا. عينا (بهجة الآمال): عين و وجه في التعليقة: قيل: هما يفيدان التعديل. . . و « أبوعمرو » عندي أنهما يفيدان مدحاً معتداً به. . . و رَوي عن الضعفاء كثيراً . . . له كتاب الرجال، كثير العلم، و ثقة في الوجيزة والبلغة، والمشتركاتين، و غيرها أيضاً والمعروف بين المشائخ أنّ كتاب رجاله المذكور، كان .P جامعاً لروات العامة والخاصة خالصاً بعضهم ببعض، فغمّذ إليه شيخ الطائفة فخلّصه و أسقط منه الفضلات، و سمّاه باختيار الرّجال، والموجود في هذه الأزمنة بل و زمان العلامة و .( إنتهي المنقول عن تنقيح المقال (ج ٣، ص ١٦٥ « الكشيّ الأصل » لا « اختيار الشيخ » ماقار به إنّما هو بجرجان علي « قرية » النسبة – نسبة إلي « ياء » بالقاف المفتوحة، ثم الشين المشدّدة المكسورة ثم « الكشيّ » و ، بخم أوله: بلدة معروفة بين طبرستان و خراسان. (تنقيح المقال؛ ج ٣ « جرجان » ثلاثة فراسخ منها، و .( ص ١٠٤

ص: 91

1. رجال النجاشي: علي بن ابراهيم بن هاشم القمي أبوالحسن القمي، ثقة في الحديث، ثبت(1) ، معتمد، صحيح المذهب، سمع فاكثر، و صنّف كتباً، و أضرّ(2) في وسط عمره، و له كتاب التفسير، كتاب الناسخ والمنسوخ، كتاب قرب الأسناد، كتاب الشرايع، كتاب الحيض، كتاب التوحيد والشرك، كتاب فضائل اميرالمؤمنين ، كتاب المغازي، كتاب الأنبياء، رسالة في هشام و يونس، جواب مسائل سأله عنها محمد بن بلال، كتاب يعرف بالمشذر، الله وأعلم إنه مضاف إليه، أخبر نا محمد بن محمد و غيره عن الحسن بن حمزة بن علي بن عبيدالله قال كتب الى علي بن ابراهيم بإجازة سائر حديثه و كتبه، إنتهى.

النجاشي، هو أحمد بن علي بن أحمد بن العباس بن محمد بن عبدالله بن إبراهيم بن محمد بن عبدالله بن النجاشي.(3) (بالنون المفتوحة والجيم والشين...) الذي ولّي الأهواز و كتب إليه الصادق ، و لم يرللصادق مصنف غيره. . . و في (صة). . . و كان أحمد يكني أبا لعباس  ثقة، معتمد عليه عندي له كتاب الرجال، نقلنا عنه في كتابنا هذا وفي غيره أشياء كثيرة، و له كتب آخر ذكرناها في الكتاب الكبير و تُوِفّي أبوالعباس بمطار آباد في جمادي الأولي سنة خمسين و أربعمأة (450) و كان مولده في سنة إثنتين


1- مشهبة دالّة علي ثبوت التثبت في الحديث و دوامه، أو في « ثبت » ١. ثبت قال بعض الأجلّة: إن قولهمجميع أموره.و في التكملةفلايخبربه. . . ، إلا عن ثبوت المخبر به عند وثيقته له. . .
2- ي. :« والضرير » ، صار ضريراً ذهب بصره :« أضرّ »
3- ٣. أقول: بناء علي ما ذكر في أجداده هو المنسوب الي ثامن أجداده.« النجاشي ».

ص: 92

و سبعين و ثلاثمأة (372) إنتهى.(1)

2. بهجة الآمال: قال بعد ذكر جملة من كتبه و في «حبش» علي بن إبراهيم بن هاشم القمي «أبوالحسن» ثقة في الحديث، معتمد، صحيح المذهب، سمع، فأكثر، و صنّف كتباً و أضرّ في وسط عمره، و له كتاب التفسير،. . . إنتهى. و قد عدّه الشيخ(2)  في رجاله من أصحاب الهادي  و قال في الفهرست: علي بن ابراهيم بن هاشم القمي له كتب، منها التفسير. . . ، و لم يتعرض لتوثيقه و لاسائر أحواله.(3)


1- بهجة الآمال، ج 2، ص 82.
2- محمد بن الحسن بن علي الطوسي، أبوجعفر الله روحه و نوّر ضريحه، شيخ الامامية و رئيس جليل القدر، عظيم المنزلة، ثقة، عين، ثبت، صدوق، عارف بالأخبار والرجال، والفقه و الأصول والكلام و الأدب، جميع الفضائل تنسب إليه، صنفّ في كل فنون الاسلام، و هو المهذب للعقائد في الأصول والفروع الجامع لكمالات النفس في العلم والعمل، و كان تلميذ المفيد محمد بن محمد بن النعمان ولد الله روحه في و تُوفّي « ثمان و أربعمأة » شهر رمضان سنة خمس و ثمانين و ثلاثمأة ( ٣٨٥ ) و قدم العراق في شهورسنة رضي الله عنه ليلة الإثنين الثاني والعشرين من المحرم سنة ستّين و أربع مأة بالمشهد الم الغروي علي « الفهرست » ساكنه السلام، و دفن بداره، قاله في الخلاصه. . . و قد ترجم نفسه في آخر باب الميم من واقتصر علي ذكر مصنفّاته، فقال: محمد بن الحسن بن علي الطوسي. مصنفّ هذا الفهرست، له ( مصنفّات، منها كتاب تهذيب الأحكام. ( ١ (و. . . عدّها الي أن قال): و له كتاب في الأصول كبير خرج منه الكلام في التوحيد و بعض الكلام في العدل ( ٤٣ ) إنتهي. في « شرح الشرح » و نقل الشهيد الثاني عن. . . بخطه أن من مصنفاته التي لم يذكرها في الفهرست كتاب الأصول كتاب مبسوط أملأ منه علينا شيئنا صالحاً، لم يصنفّ مثله، إنتهي. .« المبسوط » و آخرها « النهايه » و قال العلامة الطباطبائي سره: إنّ أوّل مصنفّاته أبوجعفر، جليل من أصحابنا، ثقة، عين، من تلامذة » و قال النجاشي: محمد بن الحسن بن علي الطوسي .( تنقيح المقال، ج ٣، ص ١٠٤ ) « . . . شيخنا أبي عبدالله
3- بهجۀ الآمال، ج 5، ص 354.

ص: 93

3. خلاصة الأقوال: علي بن ابراهيم بن هاشم القمي «أبوالحسن»، ثقة في الحديث، ثبت، معتمد، صحيح المذهب، سمع فأكثر، و صنف كتباً و أضرّ في وسط عمره.

4. جامع الرواة: علي بن إبراهيم بن هاشم القمي (ابوالحسن)، ثقة في الحديث، معتمد، صحيح المذهب، سمع و أكثر، و صنف كتباً، و أضرّ في وسط عمره (صه _ جش) (مح) و هو الذي روى عنه محمد بن يعقوب الكليني كثيراً و له كتب. . . ، و في رجال ابن داود في القسم الاول المختص بالمؤثقين و المهملين ما هذه عبارته: علي بن ابراهيم بن هاشم القمي (أبوالحسن) «لم» (جش)، ثقة في الحديث، ثبت، معتمد، صحيح المذهب.

5. منتهى المقال: علي بن ابراهيم بن هاشم القمي (ابوالحسن)، ثقة في الحديث، ثبت، معتمد، صحيح المذهب، سمع و أكثر و صنّف كتبا و أضرّ في وسط عمره، (صة).(1)

6. و في رجال ابن داوود في القسم الاول المختص بالموثقين والمهملين ما هذا عبارته: علي بن ابراهيم بن هاشم القمي (ابوالحسن) «لم» (جش)، ثقة في الحديث، ثبت، معتمد، صحيح المذهب، سمع و أكثر، و صنّف كتباً و أضرّ في وسط عمره. (صة).

7. تنقيح المقال: علي بن ابراهيم بن هاشم أبوالحسن القمي قال النجاشي _ بعد هذا العنوان _ ثقة، ثبت، معتمد، صحيح المذهب، سمع، فاكثر، وصنّف كتبا و أضرّ


1- منتهي المقال، ج 4، ص 324.

ص: 94

في وسط عمره و له كتاب التفسير. . . الخ. و مثله بعينه الى قوله -: في وسط عمره في القسم الأول من الخلاصه، عنونه ابن داوود في الباب الاول، و نقل توثيق النجاشي.

و قال في الفهرست: علي بن ابراهيم بن هاشم القمي له كتب منها كتاب التفسير، و كتاب المغازي، و كتاب الشرائع و كتاب قرب الاسناد، و زاد ابن النديم كتاب المناقب(1) و كتاب اختيار القرآن،. . . ، و كتاب الناسخ والمنسوخ، و لم أقف علي تاريخ وفاته، و يستفاد ممّا مرّ نقله في العيون في ترجمة ابن القاسم من ولد إبي الفضل العباس  من روايت عن علي هذا (307)، سنة سبع و ثلاثمأة هو حياته في ذلك الوقت و موته بعده، انتهى.

8. معجم رجال الحديث: قال النجاشي: علي بن ابراهيم بن هاشم (أبوالحسن) القمي، ثقة في الحديث. . . ،

وقع في أسناد كثير من الروايات، تبلغ سبعة آلاف و مأة و أربعين مورداً ففي بعضها عبّر ب_ «علي عن أبيه» و في كثير منها «علي بن ابراهيم عن أبيه، و في بعضها «علي بن ابراهيم بن هاشم عن أبيه، و رواياته عن: عنه تبلغ «ستة آلاف و مأتين و أربع عشر مورداً...».(2)


1- أقول: لم آر في جملة من الكلمات إلاّ ما سبق في عبارةم) قد ذكر في كتاب ) « التنقيح ير و الحسن علي بن ابراهيم بن هاشم قمي متوفاي ( 329 ق. ) از « تفسير قمي » : ما هذه عبارته « مفسران مشايخ بزرگ حديث و يكي از مشايخ ثقة الاسلام كليني بود. . . . إنتهي.ياد كرد ه اند و در S بايد توجه داشت كه تاريخ مذكور را تاريخ وفات محدث جليل القدر كليني 329 ق . ) – كلمات بعضي تاريخ نويسان در مورد وفات كليني چنين آمد ه است : (متوفاي 328 احتمال دارد اين جمله در اصل بعد از كلمه كليني بوده و در طبع اشتباه آورده شده باشد.
2- معجم الرجال الحديث، ج 4، ص 302.

ص: 95

هذه جملة من كلمات الأعلام في توثيقه و ذكرها مع أن المرجع في كثير منها، توثيق النجاشي باعتبار استظهار تصديقهم له في ذلك، من عدم القدح في توثيقه. والحمد لله ربّ العالمين

3. ماهو رأيكم الشريف للتفسير القمي؟

و أما تفسيره، فقد مرّ ذكره في صدر مؤلفاته المذكورة في كلام جملة من الأعلام. والظاهر أنه لا خلاف في كونه منها، و إنما الكلام في كيفية التفسير المعروف المنسوب إليه؛ فقد نسب الى ظاهر رسالة بعض الأعلام، أنه مأخوذ من تفسير العسكري  و ردّ بأنّ خلافه ظاهر لمن راجعه، و يظهر له أيضاً ردّ توهم كون كل ما في التفسير المعروف من مرويات «علي بن ابراهيم».

و الأولي أن نكتفي في بيان كيفية هذا التفسير بما ذكره العلامة الطهراني(1)  في الذريعة، فإن فيه فوائد.

تفسير علي بن ابراهيم بن هاشم القمي - شيخ ثقة الإسلام الكليني الذي توفّي (سنة 329 ق )(2)- و قد اكثر الرواية عنه في الكافي، كان في عصر «أبي محمد الحسن العسكري»  و بقي الى (307) فإنه روى الصدوق في عيون أخبار الرضا  _ عن حمزة بن محمد بن أحمد بن جعفر، قال: اخبرنا علي بن إبراهيم بن هاشم «سنة


1- الذريعه؛ ج 4، ص 302.
2- أمّا ذكر في كتاب « . ٣٢٩ ق – ٣٢٨» و قد ذكر في تاريخ وفاته S ٢. لايخفي أنه تاريخ وفاة الكليني علي بن ابراهيم بن هاشم قمي (متوفاي « تفسير قمي » : تأليف بعض أعلام العصر « تفسير و مفسران » .« كليني » بود فلعلّه إشتباه مطبعي موضعه بعد قوله « كليني » ٣٢٩ ق.) از مشايخ بزرگ و يكي از مشايخ.

ص: 96

(307ق) ... طبع مستقلاً بايران علي الحجر في 1313 ش و أخري مع تفسير العسكري  في (1315 ق) و هو الموجود عندي. . . ، و مرّ «اختصاره» في باب الألف(1) . و يأتي «مختصراته» في «الميم».(2)

مختصر تفسير علي بن ابراهيم لبعض الاصحاب ينتقل عنه «الميرزا محمد رضا النصيري في تفسير الأئمّة» معتقدا أنّه كأصله للقمي، حيث قال في أول تفسير الائمّة: إنّي ما تركت من تفسيرين أبي الحسن علي بن ابراهيم بن هاشم القمي شيئاً، لأنه ذكر في أول كتابه الصغير: أنه مختصر من التفسير المروي عن الأئمة مما ألّفه علي بن ابراهيم، فَحسبت أنّ كلمة «ممّا» بيان للمختصر، يعني إن «المختصر» مما ألّفه القمي، مع أنه بيان للتفسير المروي المؤلّف للقميكما هو ظاهر، فالمختصر هذا، تأليف غير القمي، والله العالم.

و مرّ في تفسير الأئمة أنه ليس للقمي تفسيران «كبير و صغير» كما أنه ليس تفسير القمي مأخوذاً من تفسير العسكري  علي ما يظهرمن رسالة «مشايخ الشيعة» المنسوب الى والد الشيخ البهائي كما هو ظاهر لمن راجعها. . . (نعم) قد أورد المفسّر القمي في أول تفسيره مختصراً من الروايات المبسوطة المنسدة المروية عن الإمام الصادق عن جدّه إميرالمؤمنين  _ في بيان أنواع علوم القرآن. . . .


1- علي بن ابراهيم القمي، للشيخ تقي الدين إبراهيم بن علي بن « إختصار تفسير » ١. الذريعه، ج 1، ص 355 الحسن بن محمد بن صالح الكفعمي. . . (المتوفي سنة ٩٠٥ ق).
2- الذريعه، ج 19 و 20 ، ص 2522 : مختصر تفسير علي بن ابراهيم القمي، للشيخ كمال الدين عبدالرحمن بن محمد بن إبراهيم بن العتايقي، أسقط منه الأسانيد و بعض الآيات الظاهرة في عدم تنزيه الأنبياء، فرغ منه . . . .( في غرّة ذي الحجة سنة سبع و ستّين و سبعمأة ( ٧٦٧.

ص: 97

و كذلك عمد المفسر القمي في تفسيره هذا علي خصوص مارواه عن أبي عبدالله الصادق  في تفسير الآيات، و كان جلّه مما رواه عن والده ابراهيم بن هاشم عن مشايخه البالغين الى الستّين رجلاً من رجال أصحاب الحديث، والغالب من مرويات والده عن شيخه محمد بن أبي عمير بسنده الى الامام الصادق  أو مرسلا عنه، و كذلك قد يروي علي بن ابراهيم في هذا التفسير عن غير والده من سائر مشائخه، مثل روايته عن هارون بن مسلم. . . ، و لخِلوّ تفسيره هذا عن روايات سائر الائمة  قد عمد تلميذه الآتي ذكره.

4. هل لابي الجارود تأثير في هذا التفسير و هل يصح انتساب بعضي هذا التفسير الى ابي الجارود؟

و الراوي لهذا التفسير عنه، علي إدخال بعض روايات الإمام الباقر  التي أملأها علي أبي الجارود(1) في أثناء هذا التفسير تحت عنوان (قال أبوالحسن علي بن إبراهيم حدثني أبي، و قد يقول: فأنه حدثني أبي الصريح جميعها في أنها مرويات علي بن إبراهيم عن أبيه، و هكذا الى أوائل سورة آل عمران في تفسير آية ﴿وَأُنَبِّئُكُمْ بِمَا


1- تنقيح المقال، ج 1، ص 459 : زياد بن المنذر ابوالجارود و أبوالنجم الهمداني الأعمي سرحوب « الزيديه » من ،« السرحوبيّة » و تنسب اليه ،« سُرحوبا » الخراساني...، قال الكشي: حكي أن أبا الجارود سمي اسم شيطان أعمي يسكن البحر، وكان أبوالجارود « سرحوب » و ذكر أنّا A و سماه بذلك أبوجعفر زياد المنذر يكنّي أبا الجارود زيدي المذهب » إنتهي قال الشيخ في الفهرست « مكفوفاً أعمي و أعمي القلب و تلخيص أن الرجل لم يرو ...A و إليه ينسب الجاروديّة، له أصل، و له كتاب التفسير عن أبي جعفر « عنه توثيق بوجه، بل هو مذموم أشدّ الذم، و قد صعّفه في الوجيزه و غيرها.

ص: 98

تَأْكُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ﴾(1) فغير أسلوب الرواية هكذا (حدّثنا أحمد بن محمد الهمداني قال حدّثني جعفر بن عبدالله، قال حدّثنا كثير بن عياش، عن زياد بن المنذر أبي الجارود،

عن أبي جعفر محمد بن علي  و روى بهذا السند أيضاً في ص 108 و 146 و هذا السند بعينه هو الطريق المشهور الى تفسير أبي الجارود.

و قد روى الشيخ الطوسي في الفهرست و كذا النجاشي، تفسير أبي الجارود عنه بسندهما الى احمد بن محمد الهمداني هذا المعروف بابن عقده والمتوفي (333ق) الى آخر سنده هذا الذي ذكرنا في تفسير أبي الجارود أنه سند ضعيف، بسبب كثير بن عياش، لكنّه غير ضائر حيث إنه رواه إيضاً كثير من ثقات أصحابنا عن أبي الجارود، كما سنشير إليه. . . .

و هذا أول حديث أدخله ابوالفضل عن شيخه ابن عقدة مسنداً الى أبي الجارود في هذا التفسير، و لم يذكر أبا الجارود قبل ذلك أبداً. و بعض روايات أخر عن سائر مشائخه مما يتعلق بتفسير الآية و يناسب ذكرها في ذيل تفسير الآية و لم يكن موجوداً في تفسير علي بن ابراهيم فأدرجها في أثناء هذا التفسير، تتميماً له و تكثير نفعه.

و ذلك التصرف وقع منه من أوائل سورة آل عمران الى آخر القرآن و «التلميذ» هو الذي صدر التفسير باسمه في عامة نسخه الصحية التي رأيناها، فإن فيها بعد الديباجة و الفراغ عن بيان أنواع علوم القرآن، ما لفظه «حدّثني أبوالفضل العباس بن محمد بن قاسم بن حمزة بن موسى بن جعفر  قال: حدّثنا أبوالحسن علي بن


1- سوره آل عمران / آيھ ٤٩.

ص: 99

ابراهيم بن هاشم، قال: حدثني أبي ، عن محمد بن أبي عمير، عن حمّاد بن عيسى، ثم ذكر عدّة من طرق والد علي بن ابراهيم بن هاشم (بعنوان) و قال: حدثني أبي عن فلان عطفاً علي قوله الأول: قال حدّثني أبي»، ثم شرع في تفسير «البسملة» و أورد الأحاديث بعنوان قال: و حدّثني أبي و في أول سورة البقرة و في الغالب بعد تمام رواية أبي الجارود، أو رواية أخري عن بعض مشائخه الآخر كما يأتي، يعود الى تفسير علي بن ابراهيم القمي بقوله: و قال علي بن ابراهيم كذا» أو. ثم قال علي بن ابراهيم كذا،. . .

و بالجملة يظهر من هذا الجامع أن بناؤه علي أن يفصّل و يميز بين روايات علي بن ابراهيم و روايات تفسير أبي الجارود بحيث لايشتبه الأمر علي الناظرين في الكتاب. كما لايخفي علي أهل الخبرة والاطلاع بالطبقات، تمييز مشائخ المفسر القمي في هذا الكتاب عن مشايخ تلميذه أبي الفضل المذكور في أول الكتاب.

و أنما يعرف طبقة أبي الفضل و مقدار معلوماته، عن مشائخه و مروياته، و إلاّ فلم يوجد لأبي الفضل عباس هذا ذكر في الاصول الرجالية، بل المذكور فيها ترجمة والده المعروف بمحمد الأعراج، و جدّه القاسم فقط.

(نعم) العباس هذا مذكور في عامة كتب الانساب مسلّم عند النسابين و هم ذاكرون له و لأعمامه و لإخوانه و لاحفاده عند تعرضهم لذكر اعقاب الحمزة بن الإمام موسى الكاظم .

و ذكروا من ولد عباس بن محمد «إبنه جعفر بن العباس و لم نظفر ببقية أعقاب العباس و مكانهم الا في كتاب «المنسب المسطر» المؤلف بعد سنة 593 الي600 فانه عند ذكرالعباس قال: و أما العباس بطبرستان ابن محمد الاعرابي فله اولاد بها. . . و بما أن طبرستان في ذلك الأوان كانت مركز «الزيدية». فينقدح في النفس إحتمال أن

ص: 100

نزول العباس إليها إنما كان لترويج الحق بها، و زأي من الترويج، السعيفي جلب الرغبات الى هذا التفسير الكتاب الديني المروي عن أهل البيت  الموقوف ترويجه عند و جميع أهلها علي إدخال بعض مايرويه أبوالجارود عن الإمام الباقر  في تفسيره المرغوب عند الفرقة العظيمة من الزيديه الذين كانوا يسمّون بالجارودية، نسبته إليه.

و قد ذكرنا أن تفسير أبي الجارود، لا يقصر في الإعتبار عن تفسير علي بن ابراهيم، بل و هو في الحقيقة، تفسير الأمام الباقر  كما سمّاه به إبن النديم، لكنه ينسب الى ابي الجارود، لروايته له في حال استقامته، و ليس طريق الرواية عن أبي الجارود منحصراً بكثير بن عياش الضعيف، بل يروي عن أبي الجارود جماعة من الثقات الأثبات منهم منصور بن يونس الثقة، (و منهم، و منهم)(1) . . . .

5. هل علي ابن ابراهيم في «عدة من اصحابنا» عند الكليني في جميع موارد ذكر هذه الكلمة؟

و أما دخوله «علي بن إبراهيم بن هاشم» في «العِدّة» الذين روى عنهم «الكافي» و كانوا واسطة بينه و بين من صرح بأسمائهم بعد عدة، كقوله: عدّة من أصحابنا عن احمد بن محمد بن عيسى، فيقال: بالإيجاب والسلب الجزئين و ينبغي أن يكتفي في بيان ذلك بإيراد خلاصة ممّا ذكره العلامة الرجال الحاج المولي علي العلياري التبريزي  في «بهجة الآمال» فإنّ فيه فوائد أخر.


1- الكافي فسيأتي في التالي إن شاء الله « عدّة » ١. أقول: هذا كله في كيفية التفسير المنسوب إليه و أما دخوله فيتعالي.

ص: 101

قال: اعلم أن كتبنا الأربعة المشتهره بين كتب الأخبار وهي «الكافي» والفقيه والتهذيب، والاستبصار، ليس من دأب مصنفيها _ و عم المحمدون الثلاثة الأخبار أن يذكروا عند ذكر كلّ حديث جميع الرواة الذين بينهم و بين المعصوم  الذي و روى عنه ذلك الحديث من غير حذف لبعض الرواة او اجمال فيه، كقولهم: أخبرني «جماعة» أو «عدّة». بل بعضهم كالشيخ الطوسي  ذكر أحاديث في كتابي «التهذيب والاستبصار» عن رجال لَم يلقَ زمانهم، و انّما روى عنهم بوسائط حذفها في الكتابين، و لكنّه  ذكر في آخريها طرقه الى رجل رجل منهم، فالناظر في الكتابين إذا رأي مثلاً أنه  يقول: الحسين بن سعيد عن فلان، فلا بد له أن ينظر في آخر الكتاب و يعرف طريق الشيخ  الى الحسين بن سعيد، و بعد أن عرف الطريق عرف أيضاً الوسائط الذين هم بين الشيخ و بين حسين بن سعيد، فقد أحاط مجمع الرواة الذين هم الوسائط بين الشيخ و بين المعصوم  الذي روى عنه ذلك الحديث فيرجع حينئذٍ الى كتب الرجال، و يعرف حال كلّ واحدٍ واحدٍ منهم منها.

ثم إن الصدوق  و إن ذكر في أوائل الفقيه تمام السند إلاّ أنه  تعالى أيضاً فعل بعد ذلك مثل مافعل الشيخ فترك أوائل السند و ابتدء باشخاص لم يلق زمانهم، ثم بين في آخر الكتاب طريقه الى كلّ واحدٍ واحدٍ منهم.

و أمّا الكليني طاب ثراه فهو و إن ذكر جميع السند و لم يحذف شيئاً بحيث يحتاج الى ذكر طريق له إلاّ أنه ربّما يضمر في صدر السند، فيقول: بعد أن ذكر حديثاً بسنده: عنه عن فلان و «عنه» بالواو. . . و ربما يأتي في السند بلفظ مجمل مفتقر الى البيان، فيقول: عدّة من أصحابنا أو «جماعة» و قد سلك  بهذا الإجمال في مواضع، و لم يبّين المراد بالعدة والجماعة.

ص: 102

(نعم) بين العدِّة التي بينة  و بين ثلاثة اشخاص من الرواة حيث تكرر منه النقل عن هؤلاء الثلاثة بواسطة «العدّة» فقال طاب ثراه _ علي ماحكي عنه «العلامة أعلى الله مقامه في الخلاصة»: كلّما أقول في كتابي «الكافي»: «عدّة من أصحابنا عن احمد بن محمد بن عيسى، فالمراد بهم «محمد بن يحيي العطار، و علي بن موسى الكمنداني، و داوود بن كوره، و احمد بن ادريس، و علي بن إبراهيم بن هاشم. و كلّما قلت في كتابي «المشار اليه» «الكافي» عدّة من أصحابنا عن أحمد بن محمد بن خالد، فهم علي بن إبراهيم بن هاشم، و علي بن محمد بن عبدالله بن أذينة، و أحمد بن عبدالله بن أمية، و علي بن الحسن. و كلّما ذكرت في كتابي «الكافي» عدّة من أصحابنا عن سهل بن زياد، فهم علي بن محمد بن علان، و محمد بن أبي عبدالله و محمد بن الحسن، و محمد بن عقيل الكليني، إنتهى.

و قد روى  بواسطة «العدّة» عن غير الثلاثة إيضاً كما صرّح به حجة الاسلام في الرساله، قال: و منه في باب النهي عن الإسم من أصوله، حيث قال: عدّة من أصحابنا عن جعفر بن محمد، عن ابي فضّال و في الباب الذي بعده و هو باب «الغيبية»: عدّة من أصحابنا عن سعد بن عبدالله في موضعين.

و في باب أنه ليس بشيئي من الحق في أيدي الناس إلاّ ما خرج من عند الأئمة  «عدة، من أصحابنا عن الحسين بن الحسن بن يزيد. . . و لعلّ المتتبع يطّلع علي غير ذلك أيضاً.

ثم إن المنقول عن الكليني، أنه قد عبّر بلفظ «جماعة» أيضاً في أول السند، و أكثر من ذلك في «كتاب الصلوة» عن أحمد بن محمد مطلقا، أو مقيداً بابن عيسى. بل قيل:

ص: 103

إنه أكثر من أن يحصي، و الظاهر أن هذه الجماعة هم عدّة أحد الأحمدين بقرينة روايت هم عنه. و عدم تعرض الكليني لبيانهم، مع إكثاره عنهم، والتعبير بالجماعة دون «العدّة» لعلّه للتّفنن.

و أمّا ما مرّ من «العدّة» الرّواين من غير الثلاثة، فلم يظهر أنهم «عدّة الثلاثة» و لكنه لايوجب سقوط الخبر عن الإعتبار لبُعد كون العدّة كلّهم غير ممدوحين، بل غير موثقين، مضافاً الى ظهور اعتماد الكليني عليهم مع ما ذكر في أول كتابه من أنه يجمع فيه ما هو الحجة بينه و بين ربه». إنتهى ما هو المقصود من نقل كلام بهجبة الآمال .(1)

6. هل يمكن اثبات وثاقة ابراهيم بن هاشم مضافاً الى اثبات مدحه؟

و أمّا والده و هو «ابراهيم بن هاشم» «إبواسحاق القمي» فقد كان كثير الرواية واسع الطريق روى عن خلق كثير. و روى عنه أجلّاء الطائفة و ثقاتها و يظهر ذلك لمن راجع كتب الحديث خصوصاً الكتب الأربعة و بالأخص الكافي الشريف، أصول و فروعه.

و قد ذكر في معجم رجال الحديث وقوع ابراهيم بن هاشم في أسناد كثيرة تبلغ «ستته آلاف و أربعمأة و أربعة عشر مورداً، و لا يوجد في الرواة مثله في كثرة الرواية».(2)

فهو من أجل مصاديق الذين وَرَد في شأنهم و قدر منزلتهم روايات تقدم جملة


1- بهجة الآمال، ج 1، ص 46-48.
2- الراجع: ج 1، ص 18.

ص: 104

منها، و منها المروي عن غيبة النعماني: قال جعفر بن محمد : «إعرفوا منازل شيعتنا علي قدر رواياتهم عنّا و فهمهم منّا». و حيث اختلف الأصحاب في وثاقته، واضطربت في ذلك كلماتهم، (بعد اتفاقهم علي كونه إمامياً ممدوحاً، و عدم قدح أحد من الاصحاب فيه بوجه) فالعمدة، التعرض لذلك بعد بيان ترجمته بذكر كلام العلمَين في الرجال: النجاشي، والشيخ طوسي .

قال النجاشي في «رجاله»: إبراهيم بن هاشم «أبواسحاق القمي، اصله كوفي إنتقل الى قم»، قال: أبو عمرو الكشي: تلميذ يونس بن عبدالرحمن، من أصحاب الرضا :»، هذا قول الكشي و فيه نظر.

و أصحابنا يقولون: أوّل من نشر حديث الكوفيين بقم، هو، و له كتب منها، النوادر، و كتاب قضايا أميرالمؤمنين ...» إنتهى.

و قال الشيخ  في رجاله: إنه من اصحاب الرضا  و إنه من تلاميذ يونس بن عبدالرحمن. و قال في الفهرست: إبراهيم هاشم «إبواسحاق القمي» أصله من الكوفة، وانتقل الى «قم» و أصحابنا يقولون: إنه أول من نشر حديث الكوفيين بقم، و ذكروا أنه لقي الرضا  و الذي اعرف من كتبه «كتاب النوادر» و كتاب قضايا أميرالمؤمنين  أخبرنا به جماعة من أصحابنا منهم الشيخ أبو عبدالله محمد بن محمد بن النعمان المفيد، و. . . عن علي بن إبراهيم عن أبيه» انتهى.

هذا هو الكلام في ترجمته، و أمّا الكلام فيما هو العمدة و هو وثاقته فقد مرّ أنه اختلف الأصحاب واضطربت في ذلك كلماتهم، و يذكر هنا منتخباً من كلماتهم في ذلك انشاءالله تعالي.

ص: 105

قال العالم الجليل والرجال الخبير «المامقاني » في تنقيح المقال _ بعد ذكر ما انتخبه في ترجمته - «و أما ما هو العمدة من الكلام في وثاقته فشرح المقال فيه أنّه قد اضطربت كلمات الاصحاب في الرجال والفقه في ذلك، بل قد اختلف كلام شخص واحد في كتابين بَل في واحد في مقامين، لكن هذا الخلاف بعد اتفاقهم علي كونه إمامياً ممدوحاً و عدم قدح أحد من الأصحاب فيه بوجهٍ كما صرح بذلك جمع من جهابذة الفنّ.

و كيف كان فالمتحصل منهم فيه أقوال:

أحدها؛ أنّه حَسَن، عُزِّي الى السيدين(1) ، والفاضلين(2) والشهيد، والشيخ البهائي و غيرهم، بل ادعي جمع أنه المشهور و ثانيها؛ أنه «حسن والصحيح» إختاره الفاضل المجلسي  في «الوجيزة» و هو الذي نطق به كثير من الفقهاء سيما الأواخر في الفقه، كما لايخفي علي المتتبّع.

و معني كونه حسناً، لصحيح، لزوم العمل بحدثيه حتّى ممّن لايعمل بالحسان، و حينئذٍ فإلي هذا القول يرجع ما في «الخلاصة» من قوله «لم اقف لأحد من أصحابنا علي قول في القدح فيه و لا الى تعديله بالتنصيص، والروايات عنه كثيرة، و الأوحج قبول قوله» إنتهى.

ثالثها؛ أنّه صحيح، و هو الذي قوّاه جمع من الأواخر منهم «العلامة الطباطبائي (بحرالعلوم)» و هو الحق الحقيق بالقبول و قد وقع الإستدلال علي ذلك بوجوه.


1- « الآميرزا محمد » و ،« المصطفي بن الحسين الحسيني التفرشي » ١. هما السيد الجليل القدر عظيم المنزلةسرّهما.
2- هما العلامة و ابن داود الحليان.

ص: 106

ألاول؛ «ألتوثيق» نصّاً في كلام «علي إبنه في تفسيره و ابن طاوس و غيرهما. . . ونقل الفاضل المجلسي  في أربعينه «توثيقه» عن جماعة و نقله عن والده، و قواه. . . . و قال السيد الداماد في الرواشح: والصحيح الصريح عندي أن الطريق من جهته صحيح، فأمره أجلّ و حاله أعظم من أن يتَعدّل أو يتَوثّق بمعدّل أو موثّق غيره، بل غيره يتعدل أو يتوثّق بتعديله أو توثيقه إياه. . . . إنتهى.

الثاني؛ تصحيح الحديث من أصحاب الاصطلاح الجديد(1) في الحديث الصحيح كالعلامة والشهيدين و غيرهما في كثير من الطرق المشتملة عليه، فإن ذلك توثيق إصطلاحي.

الثالث؛ كونه شيخاً من مشائخ الأجازة، فقيهاً محدثاً من أعيان الطائفة و كبرائهم و أعاظمهم، و إنه كثير الرواية سديد النقل، قد روى عنه ثقات الأصحاب و أجلاّئهم كما نسمع اسمائهم في التميز إن شاءالله تعالى...، فتخلّص من ذلك كله أن رواية إبراهيم بن هاشم من الصحيح بالاصطلاح المتأخر أيضاً بلاريب و لاشبهة .(2) إنتهى ما هو المقصود من نقل كلامه قدّس سره.

و قال الفقيه المفخّم، السيد الأجلّ بحرالعلوم في كتاب رجاله المعروف ب_«الفوائد الرجالية»: إبراهيم بن هاشم «أبواسحاق» الكوفي ثمّ القمي، من أصحاب


1- اصحاب اصطلاح الجديد في الحديث الصحيح، هم المتأخرون، فإن الصحيح عند هم ما كل واحد من أعم من أن يكون منشاء A رواته ثقة. و اصطلاح القدما في الصحيح، ما وثق بكونه من المعصوم الوثوق كون رواته من الثقات، أو أمارات أخر.
2- لايخفي أن كون روايته صحيحاً مطلقاً، إذاكان سائر روايته ايضاً عن الثقات و إلاّ صحيحاً من قبله، و العبارة لاتخلو من تأمل.

ص: 107

الرضا والجواد ، كثير الرواية واسع الطريق، سديد النقل، مقبول الحديث، له كتب، رَوى عنه أجلاّء الطائفة و ثقاتها كأحمد بن إدريس القمي و. . . و غيرهم (أنهي عدد هم الى الثمانية) و روى عن خلق كثير؛ منهم إبراهيم بن إبي محمود الخراساني و... (أنهي عددهم الى أربعة و عشرين) و غيرهم واختلف الأصحاب في حديث إبراهيم بن هاشم. فقيل: إنّه حسن، و عزّ ذلك جماعة الى المشهور و هو اختيار الفاضلين، والسيدين، والشيخ البهائي و ابن الشهيد و غيرهم، و زاد بعضهم مايزيد،

علي الحسن، و الأصحّ عندي أنه ثقة صحيح الحديث و يدل علي ذلك وجوه - ذكر وجوهاً خمسة- الى أن قال: و هذه الوجوه التي ذكرناها و إن كان كل واحد منها كاف في إفادة المقصود إلاّ أنّ المجموع مع ما أشرنا إليه من أسباب المدح كنار علي عَلم.(1)

و قال المحقق الرجالي الحاج ملا علي العلياري  في «بهجة الآمال» - بعد ما اطال الكلام في ذكر الأقوال و الادلّة و بيان مطالب فيها فوائد كثيرة -: أقول: والمشهور أنّ حديثه من الحسان، إذ لم يثبت من علماء الرجال في حقّه ما يقتضي الا الحسن، و لكن قال بعض الأفاضل في جملة تحقيقاته: إنّ الثقة الجليل «علي بن ابراهيم القمي ولد صاحب الترجمة صرح في أول كتابه أنه لايرويه إلاّ ما سمعه عن الثِقات من مشائخه. و فيه نوع تأييد لاعتبار مرسلاته، كما أنه صريح في كون أبيه «إبراهيم» من الثقات، فإنّ اكثر ما رواه في مسنده إنما هو بتوسطه، و هذا هوالمختار عندي، و كذا هو المستفاد من فحوي جماعة من اصحابنا من أن حديثه من الصحاح، و ذلك


1- الفوائد الرجاليه، ج 1، ص 465-439.

ص: 108

الأمور. . . .(1)

و قال المحدّث الجليل «الميرزا الشيخ حسين النوري الطبرسي» في خاتمة المستدرك في شرح مشيخة «من لايحضره الفقيه». . . : فقد أطالوا الكلام في إبراهيم بن هاشم و عدّالمشهور حديثه حسناً، و صرح جمع من المحققين بوثاقته و هوالحق لامور (انّها ها الى السبعة) و في معجم رجال الحديث .(2)

بعد عنوان إبراهيم بن هاشم «ابواسحاق القمي» و ذكر عبارة النجاشي في رجاله و عبارة الشيخ  في الفهرست و رجاله ابقي هنا أمران. . . الثاني؛ انّ العلامة في الخلاصة قال: لم أقف لاحد من أصحابنا علي قول في القدح فيه، و لا علي تعديل بالتنصيص، و الروايات كثيرة، و الأرجح قبول روايته.

أقول: لاينبغي الشك في وثاقته إبراهيم بن هاشم و يدل علي ذلك عدّة أمور:... أنهاها الى «اربعة» و قال في طبقته في الحديث. وقع إبراهيم بن هاشم في أسناد كثيرة تبلغ ستة آلاف و أربعمأة و أربع عشر مورداً و لايوجد مثله في كثرة الرواية. انتهى.

أقول: هذه كلمات جملة من جهابذه الفقهاء العظام و خبراء الرجاليين، في أحوال المحدّثين الجليلين «علي بن إبراهيم» بن هاشم القمي و والده المكرّم صاحبي كثرة القدر و عظيم المنزلة عند الأئمة الطاهرين صلوات عليهم أجمعين. والحمد الله رب العالمين.

غلامرضا صلواتي الأراكي

بن الشيخ اصغر بن الملاّ حسين

مصاحبه با حضرت آيت الله كريمي جهرمي (دامت بركاته)


1- ج 1، ص 586.
2- ج 1، ص.

ص: 109

ابتدا از حضرتعالي تشكر ميكنم كه عنايت نموديد و زماني را در اختيار كنگره علي ابن ابراهيم قرار داديد. سخن خود را با اين سئوال آغاز ميكنيم.

سؤال: علي بن ابراهيم  صاحب تفسير ارزشمند قمي در سال 307 هجري زنده بوده است، ولي تاريخ تولد و وفات ايشان مشخص نيست. آيا مي توان از راه اساتيد و شاگردان تاريخ تولد و وفات ايشان را به دست آورد؟

اين موضوع به بحث درباره دو مطلب نياز دارد؛ يكي معرفي شخص علي بن ابراهيم بن هاشم قمي و ديگري بحث پيرامون تفسير او.

باغ ملّي سابق شهرستان قم كه حدّ فاصل ميان خيابان ارم و خيابان حضرتي بود، و به تعبير بعضي از آقايان(1) در حقيقت ادامه قبرستان شيخان به شمار مي رفت، مدفن بسياري از علما و راويان اخبار اهل بيت  بوده است. در دورهي رضاخان پهلوي به درخواست مرحوم آقاي شيخ عبدالكريم حائري اعلي الله مقامه براي حفظ قبور آنان، اين محدوده را به باغ ملّي تبديل كردند و در اين


1- ر. ك: تاريخ قم، ص 563.

ص: 110

ميان صورت قبر دو نفر از مشهورترين آن مدفونين را ترميم و باقي گذاشتند و هر كدام داراي بقعهاي مخصوص بودند يكي محمد بن قولويه- متوّفاي299 هجري قمري- محدّث و فقيه مشهور آن دوره ها و ديگري علي بن ابراهيم قمي شخصيت بزرگ مورد ترجمه و محلّ گفت وگو. اكنون قبر ابن قولويه درست در كنار پياده روي خيابان ارم قرار دارد و قبر علي بن ابراهيم قبلاً وسط هاي باغ ملّي بود و اكنون در ميان ساختمان عريض و طويل تجاري و وسط اين بازار و مركز تجاري واقع شده است. به هر حال اين معني مسلم است كه ايشان جزء روات اخبار آل اطهار  و از اهل قم بوده اند.

سؤال: آيا از حيات علمي آن بزرگ مرد و نوع رابطه ايشان با علما و محدّثان معاصر خود و نيز مسافرتها و كيفيت تحصيل و تدريس وي اطلاعي در دست هست يا خير؟

جواب: نجاشي درباره موقعيت علمي، فرهنگي، فكري، اجتماعي و روايي او مي گويد: «او در حديث، محلّ وثوق و اهل دقت و محلّ اعتماد است. او شخصي صحيح المذهب (دور از انحرافات فكري و عقيدتي) بوده، روايات را از معادن آن شنيده و حديث بسياري نقل كرده و كتابهايي را نيز تأليف فرموده است و در وسط عمر چشمان خود را از دست داد و دچار نابينايي شد».(1)

مرحوم مامقاني از اعلام الوري نقل كرده كه «انّه من اجلّ رواة اصحابنا(2)؛ او از بالاترين روايان اخبار در ميان علماي ماست».

محدّث قمي رضوان الله عليه عين همين تعبير را آورده و اضافه ميكند :


1- رجال النجاشي، ص 26 ، شماره 68.
2- تنقيح المقال، ج 2، ص.

ص: 111

«يروي عنه مشايخ اهل الحديث(1) ؛ بزرگان اهل حديث از او روايت نقل كردهاند». مرحوم اردبيلي در جامع الرواة آوردة: «اوست كه محمد بن يعقوب كليني بسيار از او نقل ميكند».

از مسلّمات است كه اين بزرگوار از مشايخ و اساتيد محدّث نامدار شيخ كليني رضوان الله عليه است. به تعبير مرجع معظّم و شخصيت والاي شيعه مرحوم سيد حسن صدر رضوان الله عليه «او عمده مشايخ كليني است» و ضمناً آن مرد بزرگ، به صورت ممتازي اين محدّث نامدار را ستوده و وصف كرده است. او يكجا در ذيل عنوان ائمّه علم تفسير و تأويل مي گويد: «از جمله آنان علي بن ابراهيم قمي است. آنگاه اضافه ميكند : «كان شيخ الشيعة و امام الحديث و التفسير لا يختلف اثنان عن الشيعة في وثاقته و جلالته و هو عمدة مشايخ ثقة الاسلام ابي جعفر محمد بن يعقوب الكليني و عليه تخرّج و ملاء الكافي من الرواية عنه؛ او بزرگ شيعه و پيشتاز در حديث و تفسير است دو نفر از شيعه در وثاقت و جلالت او با هم اختلاف ندارند و او عمده مشايخ ثقة الاسلام كليني است و كليني در مكتب او رشد يافت و كتاب كافي را از روايات او پر كرد».

ايشان در آخر همين بخش مي گويد: «كان علي بن ابراهيم في ايام الامام ابي محمد العسكري  و بعده تعليل، فهو من اعيان القرن الثالث(2)؛ او در دوران امام حسن عسكري  مي زيست و كمي بعد از آن حضرت را نيز درك كرد و در قيد حيات بود. بنابراين او از اعيان و رجال قرن سوّم است».


1- الكني والالقاب، ج 3، ص 68.
2- تأسيس الشيعه، ص 330.

ص: 112

سؤال: علي بن ابراهيم درچه دورهاي ازحيات ائمه  ميزيسته است؟(1)

جواب: عصر حيات و هنگام وفات اين عالم بزرگ در تراجم و كلمات بزرگان كاملاً مشخص نشده است. مرحوم علّامه سيد محسن امين رضوان الله عليه به صورت مردّد مي گويد او در اواخر قرن سوم يا اوائل قرن چهارم مي زيسته است.

در كلمات بعضي از اهل تراجم مانند علّامه تهراني شيخ آقا بزرگ رضوان الله عليه سنة 307 ق را منتهاي زمان معلوم الحياة ايشان مي شمرند ايشان مي گويند: او تا سال 307 ق باقي بوده است.

ايشان براي اثبات اين موضوع، به روايتي استدلال ميكند كه شيخ صدوق در عيون اخبار الرضا  نقل كرده است. صدوق مي فرمايد: «حمزة بن محمد بن احمد بن جعفر گفت: علي بن ابراهيم بن هاشم در سنة 307 ق به ما خبر داد كه....

و حمزة بن محمد كسي است كه از علي بن ابراهيم و امثال او نقل روايت ميكند و نيز صدوق در امالي و اكمال الدين ميگويد: حديث كرد ما را حمزة بن محمد در ماه رجب سال 339 ق در قم و گفت: علي بن ابرهيم بن هاشم در نامهاي كه به سال 307 ق به سوي من نوشت به من خبر داد كه. . . آري سند اين روايت ميرساند كه علي بن ابراهيم در آن سال -307- زنده بوده كه براي حمزة بن محمد نقل روايت كرده است.

از كلمات مرحوم سيد صدر كه اخيراً نقل كرديم استفاده ميشود كه او مدّت كمي بعد از حضرت عسكري  نيز زنده بوده است. مثلاً حدود يك سالي يا


1- اعيان الشيعه، ج 1، ص 126.

ص: 113

چند ماهي پس از شهادت امام عسكري  باقي مانده و سپس از دنيا رفته است.

سؤال: البته اين سئوال همچنان باقي ميماند كه اينكه علي بن ابراهيم بعداز امام عسكري  به مدت كمي زنده بوده از كجا به دست آوردهاند و مستند به كجاست؟

جواب: به هر حال نقل مرحوم سيد صدر مقداري ما را به مقصد نزديك ميكند و زمان تقريبي وفات علي بن ابراهيم را بيان ميكند.(1)

سؤال: آيا از نحوه ملاقات استاد و شاگرد مداركي و اسنادي وجود دارد و در كجا هم ديگر را ملاقات كردهاند؟

جواب: درباره ملاقي و تلمذ كليني نزد علي بن ابراهيم بايد گفت در اين كه كليني نزد علي بن ابراهيم شاگردي كرده و از تحصيل كردگان در محضر اوباشد سخني نيست، بله اين پرسش در اين رابطه پيش آمده كه مكان تلاقي اين استاد و شاگرد كجا بوده، آيا قمي به ري رفته و در نتيجه كليني در آنجا با او آشنا شده و خصوصيت پيدا كرده و از محضر وي بهره مند گرديده است يا اينكه كليني به قم آمده و در آنجا با شخصيت بزرگي مثل علي بن ابراهيم آشنا شده و در حوزه درس و حلقه افاده وي حضور يافته و شركت كرده است؟

در اين مورد چيزي در دست نيست و در كلمات بزرگان تعرضي راجع به آن نشده و يا ما با آن برخورد نكرده ايم، ليكن نكات و مطالب و جهاتي در كار است كه ميتوان با استفاده از آنها وجه دوّم را ترجيح داد.

1. اخبار فراواني كه راجع به قم از خاندان پيغمبر و آل عصمت  نقل شده و اقتضا دارد كه اوّلاً علي بن ابراهيم، قم را پايگاه علميخود و حوزه افاده و


1- ر. ك: تأسيس الشيعه؛ ص 330.

ص: 114

استفاده قرار بدهد، به ويژه رواياتي كه از انتقال علم و فرهنگ اسلامي و حوزه فقه و حديث و علم قرآن به قم خبر ميدهد. بعيد به نظر ميآيد كه او اين پايگاه با عظمت و با قداست را رها كرده باشد و به ري رفته باشد. خصوصاً كه برحسب قرائن، ايام تلّمذ كليني بر او طولاني بوده، زيرا ايشان را عمده اساتيد كليني قلمداد كرده اند و كليني روايات بسياري را از علي بن ابراهيم نقل كرده و اينها زمان ميبرد و مدّتي طولاني را ميطلبد. اكنون چه طور ميتوان گفت علي بن ابراهيم مدت مديدي پايگاه علمي را رها كرده باشد؟!

همين نكته از طرف شيخ كليني نيز جريان دارد؛ يعني اين كه او نيز به مركز قداست و پايگاهي كه در لسان آل عصمت  خاستگاه علم و دانش قلمداد شده، رو بياورد، علاوه بر اين كه نوعاً شاگردان و عاشقان علم و دانش به دنبال اساتيد و متخصّصين علوم ميرفتند و نشان آنها را در شهرها و بلاد ميگرفتند و آنها را پيدا كرده و از علم و دانش آنان استفاده ميكردند.

2. پدر بزرگوار او ابراهيم بن هاشم از اهل كوفه بوده كه به قم مهاجرت كرده است. چنان كه از فهرست شيخ طوسي نقل شده كه راجع به پدر اين شخصيت بزرگ ميگويد: «والد او ابراهيم بن هاشم، ابواسحاق قمي اصلش از كوفه بوده و به قم منتقل شده و اصحاب ما ميگويند: او نخستين شخصي است كه روايت كوفيين را در قم نشر داد».(1)

اكنون اگر ابراهيم بن هاشم اخبار و احاديث محدّثين كوفه را در قم منتشر ساخته است و اصحاب، همه آن ها را پذيرفته اند، پس ظاهر اين است كه فرزند برومند و خلف صالح او؛ يعني علي بن ابراهيم در اين نهضت علمي و فرهنگي و


1- الكلني و الالقاب، ج 3، ص 69.

ص: 115

مذهبي با پدر بزرگوار خود همگام بوده حال يا حدوثاً و بقائاً و يا حداقل بقائاً اگر در آغاز ورود پدر نبوده، و يا بوده و اين شايستگي را بعد از آن به دست آورده است.

البته بسيار بعيد به نظر ميآيد كه پدر بزرگوارش نهضتي علمي را آغاز كند و پي ريزي نمايد و فرزند او كه بالاخره شخصيتش از نظر رجال و اهل تراجم محرزتر و جا افتاده تر بوده، اين حركت علمي را رها كند كه در نتيجه و بالمآل منجر به قطع اين حركت و توقف اين نهضت بزرگ فرهنگي شود.

3. بر اساس آنچه كه پيش از اين ذكر كرديم علي بن ابراهيم در وسط عمرش نابينا شده و چشم خود را از دست داده است، پس بخش اوّل؛ يعني جواني و بخشي از ميانه عمر را كه سالم بوده به طور طبيعي صرف اندوختن دانش در نزد مشايخ و ثقات به ويژه پدر بزرگوارش كرده است. پس مي¬ماند تتمه بخش دوّم و نيز بخش سوّم و پاياني عمر شريف او كه به طور طبيعي صرف افاده و نورافشاني و پرورش زبدگان و نفوس مستعده مي¬شده كه نوعاً غالب افاده¬هاي علماي بزرگ در دوران پختگي و جا افتادگي آنان و در قسمتهاي بالاي عمر است. و قهراً در اين شرايط، مسافرت، آن هم مسافرتهاي دراز مدّت _ كه لازمه پرورش شاگردي مانند شيخ كليني است با آن همه بهره¬هاي سنگيني كه او گرفته است _ بعيد و مشكل به نظر ميآيد به ويژه كه نابينايي، مسافرت را آن هم براي يك عالم بزرگ مورد استفاده دشوار مي¬سازد. بنابراين و با ظنّ قوي مي توان گفت كه مركز افاده و حوزه تدريس آن بزرگوار قم بوده و محدّث بزرگ و نامدار، شيخ كليني هم در قم از او بهره مند شده و حظ عظيم علميخود و اندوختههاي سنگين و دانش را از او گرفته است.

ص: 116

سؤال: آيا ممكن است نسبت به خاندان علمي و روايي قمي توضيح بيشتري عنايت فرماييد؟

جواب: از الطاف الهي بر بعضي از بيوت علمي اين است كه گاهي علم و فضيلت در نسلها و طبقاتي از آنها جريان دارد و رشته مزبور، منحصر به يك طبقه و يك نسل از آنها نيست. و بيت قمي از جمله آن بيوت است، زيرا فرزند علي بن ابراهيم نيز از علما و بزرگان و راويان حديث بوده و نيز پدر او كه ابراهيم بن هاشم است از روات معروف قلمداد ميشود و در سلسله روات و اسناد روايات، نام او ميدرخشد.

آري فرزند او به نام احمد بن علي بن ابراهيم بن هاشم قمي، شخصيتي برازنده است كه مرحوم شيخ صدوق رضوان الله عليه از او روايت ميكند و خوشنودي خود را از او ابراز ميدارد و بسيار از وي نقل روايت و حديث مينمايد. البته ديگران از اهل حديث نيز از او نقل حديث كردهاند.

نقل شده كه او نزيل ري بود و از پدرش علي بن ابراهيم و از سعد بن عبدالله و عبدالله بن جعفر حميري و احمد بن ادريس و غير اينها استماع و استفاده كرده و روايات را از آنان شنيده است و نيز درباره او آمده كه «و كان من شيوخ الشيعه؛» او از بزرگان شيعه به شمار ميرفت.(1)

آري اين شخصيت محترم و وزين، فرزند علي بن ابراهيم است. امّا والد محترم علي بن ابراهيم يعني جناب ابراهيم بن هاشم، ابواسحاق قمي است كه قبلاً ذكر كرديم او ذاتاً كوفي بوده و به قم انتقال پيدا كرده و مهاجرت نموده است. اكنون ميگوييم او از سلسله روايان اخبار است كه روايات فراواني به


1- الكني و الالقاب، ج 3، ص 69.

ص: 117

وسيله او نقل شده است. او از شاگردان يونس بن عبدالرحمان بود و بعدها خود به عنوان يك راوي و محدّث معروف در ميان شيعه درخشيده است.

در ميان اهل رجال اختلاف نظر هست كه آيا روايات او موثقه و صحيح است و يا آنكه حسنه ميباشد و جزء روايات اعلي السند نيست. از اين رو بسياري از اوقات در كنار نام او و يا نام فرزندش علي بن ابراهيم «في الصحيح» يا «في الحسن» گفته مي شود. بعضي نيز به صورت ترديد ميگويند في الحسن او الصحيح.

البته بسياري از بزرگان فنّ، او را توثيق كرده و روايات منقوله از او را صحيح ميشمارند كه از جمله آنان مرحوم سيد محمد باقر ميرداماد، مرحوم شيخ حسين والد شيخ بهائي، مرحوم مجلسي، محقق اردبيلي و علّامه بزرگ سيد بحرالعلوم طباطبائي ميباشند.

سيد محقق والامقام مرحوم ميرداماد ميفرمايد: آنچه مشهور است اين است كه حديث، از جهت واقع شدن ابراهيم بن هاشم در طريق آن، حسن شمرده ميشود، لكن در اعلي درجات حسن كه نزديك به درجه صحت است، زيرا به طور صريح توثيق او را ذكر نكردهاند. ولي من برآنم كه طريق حديث از جهت او صحيح است چه آنكه وضع او بالاتر و امر او اعظم از آن است كه به وسيله ديگري توثيق و تعديل گردد، بلكه غير او را به وسيله تعديل و توثيق او ميتوان پذيرفت. علاوه اينكه او را ستايش كردهاند «كه او اولين كسي است كه حديث كوفيين را در قم نشر داده و او شاگرد يونس بن عبدالرحمن است»، و اين، لفظي شامل و سخني جامع است و همه مطالب را در بر دارد. . .(1)


1- الرواشح ، ص.

ص: 118

آري نشر و انتشار حديث، تنها به نقل آن نيست، بلكه با پذيرش و قبول آن و عمل كردن و اعتماد نمودن به آن است و آن كلمه جامعه، حاكي از آن است كه رواياتي را كه اين بزرگوار به قم به ارمغان آورده بود مورد توجّه قرار گرفت و محدثان قمي، آن را استماع ميكردند و قبول مينمودند و بدان اعتماد ميكردند و به كار ميبستند و بدين ترتيب، آن احاديث انتشار يافته و همگاني شده است.

سؤال: لطفاً راجع به توثيق ابراهيم بن هاشم مطالبي را بيان فرمائيد؟

جواب: نكته ديگري در اينجاست كه بعضي از بزرگان مانند سيد بحر العلوم از رهگذر آن، شخصيت والا و مورد تقديس و ستايش ابراهيم بن هاشم را به اثبات رساندهاند و آن ملاحظه احوال قميين و روات و محدّثين اهل قم در جرح و تعديل روات و سخت گيري و تضييق آنان در امر عدالت است. اگر آنان كمتر ريب و ترديدي دربارهي راوي و ناقل احاديث ميبردند كافي بود كه او را قدح كنند وجرح بنمايند و حتي او را مهجور و منزوي سازند و از شهر اخراج كنند چنانكه دربارهي رجال نوادر الحكمه اشكال گيري كردند و حتّي مانند يونس بن عبدالرحمان با همهي جلالت و بزرگي و منزلتي كه داشت مورد طعن و گفتگو قرار گرفت.

آنان احمد بن محمد بن خالد را به خاطر اينكه از افراد مجهول، نقل روايت ميكرد از قم بيرون راندند. اكنون اگر مكانت رفيع و وثوق كاملي كه به ابراهيم بن هاشم داشتند نبود قطعاً او هم از طعن و اشكال و ايراد آنان سالم نميماند و او هرگز نمي توانست اين احاديثي را كه تنها به وسيلهي او به دست آمده بود انتشار دهد و رواج بخشد.

از جمله مفاخر اين مرد بزرگ آن است كه اعمال مسجد سهله و بعضي از اماكن متبركه ديگر كه شيخ جليل ابن المشهدي در مزار كبير خود نقل كرده و همه بدان عمل ميكنند مستند به اوست، چنانكه محدّث بزرگوار نوري رضوان

ص: 119

الله عليه ميگويد: از چيزهايي كه دلالت بر جلالت شأن ابراهيم بن هاشم ميكند مطلبي است كه شيخ جليل محمّد بن حعفر المشهدي در مزار خود ذكر كرده، او گفته است: ابوالمكارم حمزة بن علي بن زهره علوي در سال پانصد وهفتاد و چهار(574) هنگاميكه از سفر حّج باز ميگشت، در مسجد سهله به من خبر داد از پدرش از جدّش از شيخ ابو جعفر محمد بن علي بن بابويه از شيخ فقيه محمد بن يعقوب از علي بن ابراهيم از پدرش «ابراهيم بن هاشم» كه گفت: به سوي حج بيت الله الحرام رفتم، در بازگشت، وارد كوفه شدم و به مسجد سهله رفتم در اين هنگام شخصي را ديدم كه درحال ركوع و سجود بود و چون فراغت يافت اين دعا را خواند: انت الله تا آخر، آنگاه برخاست و به زاويه مسجد رفت و عمل و دعاي خود را در سه زاويه مسجد انجام داد و خواند و در مسجد زيد نيز دعاي مخصوص را خواند آنگاه بيرون آمد و من نيز دنبال او آمدم بعد به او عرض كردم: اي آقاي من اين مسجد به چه چيز شناخته ميشود؟ فرمود: اين مسجد زيد بن صوحان يار و همنشين اميرالمؤمنين  است و اين دعا و اعمال شب زنده داري آن حضرت است آنگاه از ما غايب گرديد و ديگر او را نديدم. رفيق من گفت اين خضر  بود، شهيد نيز اين را در مزار خود ذكر كرده و به او نسبت داده است. اين دعاها واعمال، شايع و متداول است و تلقّي به قبول شده و در همه كتب مزار، ذكر گرديده است.

در اينجا خود ميگويد: محتمل بلكه ظاهر همانگونه كه در بعضي از فوائد خود ذكر كردهايم اين است كه آن شخص مذكور امام زمان صلوات الله عليه بودهاند و در اين جريان، دلائلي برجلالت ابراهيم بن هاشم است كه بر هيچ محققي پوشيده نيست.(1)


1- مستدرك الوسائل، ج 3، ص.

ص: 120

سؤال: تفسيري كه امروزه به نام تفسير قمي شناخته ميشود حقيقتاً آيا از علي بن ابراهيم است يا خير و راوي تفسير چه كسي است و چه اطلاعي از او وجود دارد؟

جواب: نكته ديگري كه مرحوم سيد بحرالعلوم آن را مقدم بر همه وجوه توثيق ابرهيم بن هاشم قرار داده اين است كه علي بن ابراهيم مفسر نامدار در مقدمه آن تفسير ميگويد: ما ذكر ميكنيم و اخبار مينماييم به آنچه كه به ما رسيده و مشايخ ما و ثقات ما آن را از كساني كه خداوند طاعت آنها را فرض داشته و ولايت آنها را واجب گردانيده است روايت كرده اند.(1)آنگاه ميبينيم كه اين محدّث بزرگوار عمده رواياتي را كه در اين تفسير آورده از پدرش ابراهيم بن هاشم نقل كرده و تصريح ميكند كه پدرم براي ما حديث كرد با ملاحظه آنچه در مقدمه فرمود: «رواياتي كه از مشايخ وثقات نقل شده نقل ميكنم» بنابراين نقل از پدر كرده پس وثاقت او را تصديق كرده است.

يكي از تفاسير شيعي كهن و سابقه دار، تفسير قمي است كه بر مبناي تفسير قرآن با روايات، نوشته شده است و داراي شهرت مخصوص ميباشد. مرحوم شيخ آقا بزرگ، علّامه تهراني در مقدّمه كوتاهي كه بر اين تفسير نوشته از آن به عنوان «الاثر النفيس و السقي الخالد المأثور عن الامامين الهمامين ابي جعفر محمد بن علي الباقر  و ابي عبدالله جعفر بن محمد الصادق » ياد كرده است.

چنانكه در كتاب الذريعه ميگويند: اين تفسير در حقيقت تفسير صادقين _ امام باقر و امام صادق  _ است.

علامه عظيم الشأن سيدحسن صدر رضوان الله عليه با عباراتي بلند و شيوا و


1- تفسير القمي، ص5.

ص: 121

مضاميني بس عالي اين كتاب را ستوده است. او اولّاً ميگويد: براي علي بن ابراهيم تفسير قرآن است. آنگاه اضافه ميكند: «عليه المعول للشيعه الى اليوم و اليه المرجع لانه تفسير بالمأثور من اهل البيت و قد طبع مّرات بايران؛ اتكاء شيعه تا امروز بر آن است و رجوع آنان به سوي آن است. زيرا آن تفسير با اخبار و آثاري است كه از اهل بيت  رسيده است، و اين تفسير چندين بار در ايران چاپ شده است».

آنچه مسلّم است اين است كه اين تفسير لااقل به لحاظ قدمت و سابقهي كهن آن و ثانياً به لحاظ اشتمال آن بر مقدّمهايي جامع و حاوي انواع و اقسام گوناگون در آيات كريمه قرآني مورد توجّه بوده است و منشأ اقتباس و الهام و بهره گيري براي علماء و مفسران بعد از اين تفسير و صاحب آن بوده است. بعدها تفسير صافي مرحوم محقق و محدّث فيض كاشاني بر همين روال صورت گرفت و مرحوم سيد بحراني در تفسير برهان با اشباع و گستردگي بيشتر و استيعاب فراگيرتر همين روش را دنبال كرد.

تفسير نورالثقلين به همين سبك و روش تأليف شد. تفسير محقق نامدار طبرسي رضوان الله عليه در مواردي بدان استناد كرد و از آن نقل نمود و محقق نامدار علامهي بزرگ مجلسي در موسوعه عظيم بحارالانوار بدان تمسك كرده و در موارد متعدد از آن نقل كرده است. مهم تر آنكه در عصر ما مفسر گرانقدر حضرت علامه طباطبائي  با آن همه بينش خاص تفسيري و تعمق ژرف و نگرش در آيات كريمه قرآني و اهتمام مخصوص بر تفسير قرآن به قرآن اين تفسير را كه يك تفسير صد در صد روايي است، ناديده نگرفته، بلكه روايات آن را با اسم و رسم و نه مجهولانه و مجملانه نقل كرده و اگر نياز به توضيح داشته نكاتي را در تعاقب آن ذكر كرده است.

ص: 122

چنانكه قبلاً اشارهاي شد مقدمهايي را كه علي بن ابراهيم، اين مفسر بزرگوار در كتاب تفسيري خود نگاشته بيان گر و نماد احاطهي او بر آيات كريمه قرآني است و از اشراف و ورود او نسبت به علوم قرآن و مباحث گسترده و فراوان قرآني حكايت ميكند.

علاوه براين او اهل كتاب و قلم بوده و كتابهاي متعددي را تأليف و تصنيف فرموده است. به خصوص آنكه بعضي از اين نوشتارها مباحث قرآني و پيرامون مطالب و اقسام آيات قرآن كريم است.

مرحوم مامقاني آثار علمي، فرهنگي و كلامي، اعتقادي و فقهي او را چنين ياد كرده است:

1. كتاب التفسير 2. كتاب الناسخ و المنسوخ 3. كتاب قرب الاسناد 4. كتاب الشرايع 5. كتاب الحيض 6. كتاب التوحيد و الشرك 7. كتاب فضائل اميرالمؤمنين  8. كتاب المغازي 9. كتاب الانبياء 10. رسالة في معني هشام و يونس 11. كتاب المشذّر 12. كتاب المناقب 13. كتاب اختيار القرآن.

مرحوم سيد حسن صدر، يك جا علي بن ابراهيم را در ستون مفسران و ائمه علم تفسير و تأويل ذكر كرده است چنانكه عبارت و كلام ايشان را بدين مناسبت نقل كرديم. بار ديگر تحت عنوان طبقه ششم مصنّفين در انواع علوم قرآن و اقسام آن آورده و ميگويد: «و از جمله آنان علي بن ابراهيم بن هاشم قمي استاد ابو جعفر كليني صاحب كافي است. براي او كتاب تفسيري است كه اقسام قرآن و انواع آن را از طريق اهل بيت  ذكر كرده و او از اهل قرن سوّم است.(1)


1- تأسيس الشيعه، ص.

ص: 123

سؤال: آيا تفسير قمي را ميتوان جزء توثيقات عامه به شمار آورد؟

جواب: با توجه به آنچه ملاحظه شد جناب علي بن ابراهيم و جايگاه آثار او به ويژه تفسير او بر قرآن كريم ميتوان به طور تحقيق و به يقين گفت كه شخص آن بزرگوار از اركان شيعه و از اعلام تشيع است و كتاب تفسير او مورد اعتماد علما و بزرگان و مفسّران شيعه است. حتي به لحاظ اينكه روايات عديده اي در بيان مفاهيم قرآن و معاني تفسير آن از امام صادق  ذكر كرده مشكلي ندارد كه از آن به عنوان تفسير امام صادق  ياد شود. از سوي ديگر به ملاحظه عملي كه يكي از شاگردان آن بزرگوار در تفسير استادش بكار برده و رواياتي را از امام باقر  به مناسبت آيات در آن وارد كرده و اضافه نموده ميتوان آن را تفسير امام يا امام باقر  معرفي نمود. علي الخصوص كه نوعاً روايات آن از طريق صحيح و به اسانيد معتبره نقل شده است و چون وضع راويان و سلسه سند چنين است اگر روايات به عين الفاظ امامان هم نقل نشده باشد، مشكلي پيش نميآيد، زيرا نقل به معني در صورتي كه مغير معني و مراد نباشد تجويز ميشود.

سؤال: چرا مرحوم كليني در نقل حديث از تفسير ايشان چيزي نقل نكرده است؟

جواب: و اينكه گاهي پرسيده ميشود كه چرا مرحوم كليني كه شاگرد قمي است از تفسير او چيزي نقل نكرده، قابل خدشه است. زيرا شيخ كليني تصريحي ندارد كه من از تفسير او نقل روايت نميكنم، او تنها تصريح به نقل از تفسير نكرده، بلكه روايات فراوان را از علي بن ابراهيم قمي نقل كرده است. اكنون امكان دارد كه روايات را به صورت استفاده كرده و ذكر كرده باشد و ميتواند كه از تفسير او گرفته باشد و نسبت به شخص داده باشد نظير اينكه گاهي ناقل

ص: 124

روايت ميگويد: در كافي چنين روايت شده و گاهي تعبير ميكند كه شيخ كليني نقل كرده است. البته اين مطلب نياز به آن داردكه تحقيق شود آيا رواياتي كه در كافي از علي بن ابراهيم نقل شده با رواياتي كه در تفسير قمي است حداقل در بعضي از موارد مطابقت دارد؟

مطلبي كه در اينجا قابل توجه و دقت فراوان است جريان به وجود آمدن تفسير قمي با وضع فعلي آن است و اينكه آيا دست بردن كسي در كتاب ديگري موجب وهن و سلب اعتماد به آن نميشود؟

سؤال: آيا ميتوان ادعا كرد تمام مطالب اين تفسير يا عين الفاظ احاديث است يا مأخوذ از روايات است؟

جواب: اين مطلب، گويا مسلّم است رواياتي كه علي بن ابراهيم در تفسير خود دارد روايات منقوله از حضرت جعفر بن محمد الصادق  است. نوع اين روايات از طريق والد بزرگوارش ابراهيم بن هاشم از مشايخ او كه به شصت نفر بالغ ميشوند، نقل كرده و همگي آنها از اهل حديث ميباشند و بدين روش روايات را از امام صادق  نقل ميكند. البته غالب اين روايات را در ميان آن گروه كثير از مشايخ، از پدرش شيخ او ابن عمير نقل كرده است و گاهي هم به صورت ارسال، روايت را از حضرت صادق  آورده است چنانكه گاهي رواياتي را از غير امام صادق  نقل كرده است.

چون شاگرد او به نام ابوالفضل عباس بن محمد بن قاسم بن حمزة بن موسي بن جعفر از تلامذه و مستفيدين او به شمار ميرفته، ديده است كه تفسير علي بن ابرهيم از روايات امامان ديگر غير از امام صادق  خالي است و او رواياتي را از طريق ابي الجارود از امام باقر  پيرامون آيات كريمه در دست داشته براي تكميل كتاب و تتميم فائده آن، اين روايات را در متن كتاب وارد كرده است. حتي به اين روايات كه حضرت ابي جعفر  بر ابوالجارود املاء و القا كرده بودند، اكتفا نكرده، بلكه روايات ديگري كه از مشايخ خود استفاده كرده بوده و در رابطه و مناسب با اين آيات بوده نيز آورده و در ذيل آيات و جاي مناسب نقل

ص: 125

كرده است.

اين عمل و برنامه او مشكل تدليس را هم ايجاد نميكند، زيرا اين كار را با تغيير اسلوب و شيوه نقل روايات، انجام داده و بالاخره قرائن و شواهدي در كار است كه اين قسمتها كه در جاهاي مختلف تفسير جز تعدادي از اوائل آن است از مرحوم قمي نيست. چنانكه مرحوم علامه تهراني رضوان الله عليه گفته اند اين تصرف از اوائل سوره آل عمران صورت گرفته و تا آخر آن ادامه يافته است با اينكه اصل تفسير را هم شاگرد، از استادش علي بن ابراهيم نقل ميكند و روي هم رفته اين شاگرد كه خود از سادات جليل القدر متصل به خاندان اهل بيت  است و با سه واسطه به حضرت موسي بن حعفر  ميپيوندد اصل تفسير را از استادش و منتسب به ايشان نقل ميكند و روايات اضافي را خود آورده، بدون آنكه به استادش علي بن ابراهيم نسبت دهد.

آنجا كه ميخواهد از رواياتي كه خود از امام باقر  نقل ميكند عبور كند و وارد روايات علي بن ابراهيم از پدرش. . . از امام صادق  شود تعابيري به كار ميبرد كه براي اهل مراجعه واضح و روشن ميگردد كه اين قسمت از او نيست؛ مثلاً ميگويد: «و قال علي بن ابراهيم...» يا ميگويد: «رجع الى تفسير علي بن ابراهيم» يا: «رجع الى روايۀ علي بن ابراهيم» و در مواردي گفته: «من هنا عن علي بن ابراهيم» و امثال اين تعابير بالاخر با توجّه به توهم خلط مطالب در روايات و عروض اشتباه براي ناظرين، سعي كرده كه از اين مشكل ممانعت كند و قسمت ادراجي خود را از بخش اصيل علي بن ابراهيم

ص: 126

ممتاز سازد و با انواع قرائن و شواهد، زمينه امتياز مطالب را از يكديگر فراهم آورده است.

البته در فن نويسندگي روز لزوماً چنين اضافاتي را در پاورقي ها و يا در قسمت پاياني كتاب و ملحقات آن قرار ميدهند و طبعاً زمينه اشتباه و خلط كمتر خواهد بود، ولي در آن عصر كه شيوههاي سهل و آسان امروزي نبوده، مراعاتهاي لازم را كرده است.

به مناسبت، نكتهاي را ياد آور ميشويم بدون آنكه كمترين تعريضي نسبت به اين بزرگوار داشته باشيم و آن اين است كه دست بردن در كتاب ديگران كار مطلوب و پسنديدهاي نيست و نبايد در اين كار تسريع كرد. حتي يكي از آقايان فضلاي عراقي، مجمع البيان طبرسي را تلخيص كرده بود و اثر خود را در قم تقديم يكي از اعاظم گذشته قمي؛ يعني سيد استاد ما اعلي الله مقامه(1) كرد. ولي ايشان زياد از اين عمل و كار او استقبال و تقدير نكردند زيرا اعتقادشان همين بود كه در كتاب ديگران دست برده نشود و اگر كسي مطالبي دارد خود، آن را ارائه كند.

بر اساس اين مطلب، شرحهاي مزجي بايد با دقّت كامل و ظرافت انجام گيرد كه خلط بين مطالب، و اشتباه گفته يكي با ديگري پيش نيايد.

علامه بزرگ شيخ آقا بزرگ تهراني  راجع به عمل ابوالفضل عباس بن محمد بن قاسم بن حمزه و ادراج روايات ابوالجارود از امام باقر  در تفسير علي بن ابراهيم نكتهاي را استحساناً و با كمك قرائن ذكر كرده كه قابل توجّه است. محصل كلام ايشان اين است: كه عباس شاگرد علي بن ابراهيم به طبرستان


1- مرحوم آيه الله العظمي آقاي سيد محمد رضا گلپايگاني رضوان الله عليه.

ص: 127

مهاجرت كرده و چون در آن اوان، طبرستان مركز زيديه بوده اين احتمال به فكر ميرسد كه او براي ترويج حق در آن ديار بدانجا رفته است و رأي و نظرش بدينجا منتهي شده كه براي ترويج مذهب حقّ، مردم را به سوي اين تفسير ترغيب كند كه تفسير ديني روايات اهل بيت  است. بعد هم ديده كه توجه دادن آنان به اين كتاب، وابسته به اين است كه برخي از روايات ابوالجارود را كه از امام باقر  روايت كرده در اين تفسير وارد كند. زيرا فرقه بزرگ و طائفه عظيمي از زيديه، جاروديه بودند كه منتسب به همين ابوالجارودند و تفسير مزبور مورد رغبت و علاقه اين گروه بزرگ بود.

سؤال: تفسير ابي الجارود توسط چه كسي داخل در تفسير قمي شده و آن تفسير چقدر قابل اعتماد است؟

جواب: تفسير ابي الجارود كه همان روايات امام باقر  پيرامون آيات است، در اعتبار، دست كمي از تفسير علي بن ابراهيم ندارد، بلكه آن درحقيقت چنانكه قبلاً اشاره كرديم تفسير امام  است؛ چنانكه ابن نديم رسماً آن را به همين عنوان نام گذاري كرده است. انتساب اين تفسير به ابي الجارود به لحاظ آن است كه او اين مطالب را از امام باقر  نقل كرده است. اتفاقاً ابوالجارود در حال استقامت و سلامت عقيده اش اين روايات را نقل كرده، نه دوراني كه انحراف عقيده پيدا كرد. بله اشكال ديگري در روايت او شده كه در طريق روايت، كثير بن عياش واقع شده و او ضعيف است. ولي پاسخ اين است كه طريق روايت ابوالجارود منحصر به كثير بن عياش نيست، بلكه جماعتي از ثقات از او روايت كردهاند كه مرحوم تهراني در الذريعه نقل كردهاند.(1)


1- الذريعه، ج 4، ص 308 و 309.

ص: 128

با ملاحظه آنچه كه ذكر شد دست بردن اين شاگرد گرانقدر علي بن ابراهيم دركتاب تفسير استادش و ورود روايات ابوالجارود در اين كتاب از شأن رفيع و اعتبار و استقامت آن نميكاهد. اين روايات ضميمه شده، چون در دوران استقامت فكري و مذهبي ابوالجارود روايت شده معتبر و قابل اعتماد است. خوشبختانه دو گروه روايات و دو قسم مطالب هم به وسيله عبارات ويژه و تغيير روال توسط شاگرد محترم علي بن ابراهيم و اين شاخه وجه هاشمي و احمدي و علوي و فاطمي انجام از هم ممتاز گرديده كه اين هم خود يكي از آثار تعهد و تقواي بالاي اين بزرگوار و نشانگر اهتمام او به حفظ مطالب استادش ميباشد.

سؤال: آراي خاص حديثي، فقهي، كلامي علي بن ابراهيم قمي چيست؟

جواب: جناب علي بن ابراهيم قمي  هر چند به عنوان تفسير و به خصوص جنبه تفسيرش اشتهار پيدا كرده ولي او علاوه بر عنوان مقدس و پر افتخار تفسير از فقاهت بالايي هم برخوردار بوده و جايگاه فقهي او هم جايگاهي رفيع و محترم است. زيرا اولاً بخشي از كتابهاي او كه پيش از اين اسم برديم كتابهاي فقهي و احكام هستند و ثانياً سخن او درفقه آنچنان است كه همانند نصّ يا در جاي نصّ از آن استفاده ميشود. چنانكه شيخ اعظم مرحوم شيخ مرتضي انصاري  در مسأله حرمت ابدي مطلّقه اي كه نُه مرتبه طلاق عدي داده شده باشد مطلب را مورد تحقيق قرار داده، ميفرمايد: روايات عديده و فراواني فقط نُه طلاق را ذكر ميكنند و قيد اينكه طلاقها در عدّه باشد؛ يعني بعد از طلاق اول در عده رجوع كند و دوباره طلاق دهد، باز درعده بعد از طلاق اوّل در عده رجوع كند و طلاق دهد و در اينجا محللّ بيايد و بعد از طلاق دادن محللّ باز شوهر اوّل او را عقد كند و سپس طلاق دهد و در عدّه رجوع كند و باز طلاق دهد و همين طور تا نُه مرتبه- چنان قيدي در روايات نيست در حالي كه فقها

ص: 129

تعبير نُه طلاق عِدّي دارند. بعد ميفرمايد: بله در خصال در روايت محرمات از رهگذر ازدواج، اين كلام را از امام صادق  نقل كرده كه «تزويج الرجل امرأة طلّقها للعدّة تسع تطليقات» كه در اين روايت نه طلاق عِدّي را قيد كرده است.

مانند اين روايت از فقه الرضا نقل شده و چون اين دو روايت در مقام بيان هستند دلالت بر نفي غير ميكنند؛ يعني نُه طلاقي كه درعده نباشد حكم حرمت ابدي را ندارد، علاوه براين كه روايت فقه الرضا با منطوق، دلالت ظاهر بر اين معني دارد. در اينجا شيخ اعظم ميفرمايد: «و نحوهما فتوي علي بن ابراهيم الكاشفۀ عن وجود النصّ؛ مانند اين دو روايت فتواي علي بن ابراهيم است كه كاشف از وجود نصّ ميباشد» و بالاخره نتيجه ميگيرد كه اين امور بعد از اشتهار اين مضمون شايستگي براي تقييد آن مطلقات عاري از قيد را دارند.(1)

بنگريد كه شيخ انصاري  اوّلاً از فتواي علي بن ابراهيم ياد ميكند و با اين تعبير اشاره ميكند به آنچه را كه آن مفسر و فقيه عالي مقام در تفسير خود به هنگام تفسير آيهي 237 سوره بقره ذكر كرده و آن اين است كه فرموده:

اما آن زني كه هرگز براي شوهرش حلال نيست زني است كه شوهر او را در سه مرتبه طلاق داده در حال طهر او بدون نزديكي با رعايت شهادت دو شاهد (يعني در وقت طلاق ناظر باشند) و بعد ديگري او را تزويج كند و طلاق دهد و باز شوهر اول كه او را سه طلاق داده بود او را تزويج كند و دوباره او را با سه طلاق عدّي طلاق دهد و بار ديگر شخص ديگري او را به عقد خود در آورد و تزويج كند و او را طلاق دهد و در اين هنگام زوج نخستين كه شش طلاق داده بود بيايد و اين زن را كه در اين اثناء دو شوهر ديگر غير از اين يا او ازدواج كرده


1- .414 - ١. ر. ك: كتاب النكاح ، ص 413.

ص: 130

بودند، ازدواج كند و به همان منوال سابق او را سه بار در عّده طلاق دهد. پس اين زن است كه ديگر براي شوهر اولش حلال نخواهد شد زيرا نُه مرتبه او را طلاق داده و نه بار او را ازدواج كرده و اين زن سه شوهر گرفته پس ديگر براي زوج اوّل حلال نخواهد بود .(1)

غرض آن است كه علي بن ابراهيم و فتاواي او در كتاب تفسيرش آنچنان در نظر شيخ اعظم با عظمت است كه ايشان آن را كاشف از وجود نصّ ميدانند و در حقيقت او را در رديف علي بن بابويه قمي و امثال او قلمداد كرده است كه اگر نصّي در دست نباشد فتواي اينها را كاشف از وجود نصّ ميدانند.

بعضي از فتاواي نادره علي بن ابراهيم

در تاريخ فتوا، اجتهاد، فقاهت، و مرجعيت، به مواردي مي خوريم كه بزرگ و فقيه والامقامي، فتوايي يا فتواهايي نادر و آراء و انظاري مهجور و نامأنوس با ضوابط و معيارها صادر و اظهار كرده كه البته گاهي اين گونه فتوا از كسي كمتر صادر شده و احياناً زياد بوده است. به هر حال فتواي نادر از يك فقيه، قضاوتهاي مختلفي را هم به دنبال داشته، بعضي آن را نمودار و كاشف از شجاعت فقهي طرف دانسته اند و بعضي آن را كه قضاوت حق بينانه تر آن است كه ميان اشخاص فرق بگذاريم و در مورد فقيه متعهد و موشكاف و محقق آن را نقطه روشني بدانيم - نقطه ضعفي براي آن فقيه و مستيبط شمرده و قلمداد كردهاند.

باري مفسّر و الامقام و فقيه متقدم جناب علي بن ابراهيم قمي نيز از جريان فوق، مستثني نبود و ايشان نيز داراي فتواي نادر و نظرياتي نامأنوس بودهاند.


1- تفسير قمي، ج 1 ص.

ص: 131

مثلاً يكي از مسائل باب بيع و معاوضات مسأله مكيل و موزون و معدود و لزوم ربا در مكيل و موزون در صورت تفاضل است. آقايان ميگويند ثمن و مثمن گاهي هر دو ربوي اند، گاهي يكي از آن دو، گاهي هيچ كدام. در اولي تفاضل جايز نيست، زيرا ربا ميشود. عبارت علي بن ابراهيم در اينجا اين است «و ماكيل او وزن ممّا اصله واحد الخ.»(1)

آنچه مكيل يا موزون است و اصل آن يكي است اينجا تفاضل جايز نيست، بلكه كيل مساوي كيل و وزن مساوي وزن بايد ردّ و بدل شود و اگر اختلاف در اصل اين مكيل، موزون بود؛ يعني هر چند هر دو موزونند ولي يكي از يك جنس است و ديگري از جنس ديگر اگر نقد است تفاضل اشكال ندارد ولي اگر نسيه است «يكره نسيته». اين تفصيلي است كه ايشان داده است.

اين مطلب با عبارت فقها منطبق نيست. زيرا آنها ميگويند اگر ثمن و مثمن يك جنس باشند تفاضل جائز نيست و ضمناً بايد نقد باشد نه نسيه. علامه در «مختلف» فرموده در اين مطلب خلافي نميشناسم، مگر قولي نادر براي شيخ طوسي در خلاف و كلام او هم قابل تأويل و توجيه است. اگر مختلف در جنس بودند و يكي از آن دو از أثمان بود اجماعاً بيع يكي به ديگري به صورت نقد و يا نسيه صحيح است و اگر يكي از آن دو از أثمان نبود بيع يكي به ديگري به صورت نقد صحيح است، خواه مساوي باشند يا تفاصل و زيادي در يك طرف باشد و هيچ خلافي درمسأله نيست، ولي در صورت نسيه دو قول است:

1. شيخ در نهايه حكم به جواز كرده، ولي شيخ مفيد و سلاّر و ابن برّاج و ابن ابي عقيل حكم به حرمت كرده اند و در مبسوط حكم به كراهت كرده است.


1- كافي، ج 5، ص 192.

ص: 132

كلام علي بن ابراهيم كه فرمود: «يكُره نسيته» دو احتمال دارد؛ ممكن است مقصودش همان كراهت به اصطلاح عصري باشد و امكان دارد كه مقصودشان از يكره يحرم باشد كه در اعصار متقدّم شايع بوده است.

پس مبناي ايشان در اينجا روشن نيست و از آن طرف آن فرقي كه ميان دو صورت گذاشته كه در صورت نقد بودن حكم به جواز كرده، ولي در صورت نسيه تعبير دو پهلوي يكره آورده كه تفصيلي غير معروف است.

2. و اما صورت دوّم از صور سه گانه اصلي مطلب اين بود كه يكي از ثمن و مثمن ربوي باشد نه ديگري و معروف ميان اصحاب، جواز آن است چه به صورت نقد و چه به صورت نسيه ولابدّ چه به مساوي يا با تفاضل.

3. صورت سوّم اين بود كه هيچ كدام ربوي؛ يعني مكيل و موزون نباشند و اين در صورت نقد بودن معامله جايز است بدون خلاف در مسأله.

اما در صورت نسيه بودن معامله دو قول است:

1. شيخ در نهايه و خلاف حكم به عدم جواز كرده چه با تفاضل و يا متماثل.

2. شيخ در مبسوط حكم به كراهت آن كرده و مشهور جواز است و اخباري كه ظاهر آن نهي است حمل بر كراهت ميكنند يا بر تقيه و حمل دوّم ظاهرتر است، زيرا گروهي از عامه و اهل خلاف در معدودات قائل به عدم جوازند و بعضي از آنها در خصوص حيوان حكم به عدم جواز كرده اند. به لحاظ اين دو قولي كه بعضي ازعامه دارند اخبار ناهيه را ميتوان حمل بر تقيه و اظهار موافقت با آنان كرد.

اتفاقاً جناب علي بن ابراهيم درهمين فرض؛ يعني آنجا كه مكيل و موزون نيست، بلكه معدود است تفصيلي دارد كه مرحوم شيخ كليني هم آن را اختيار

ص: 133

كرده و آن اين است كه فرموده آن چيزي كه معدود است؛ يعني عددي است نه كيلي و وزني دو تا به يكي به صورت نقد هيچ اشكالي ندارد و يكره نسيته (خلاصه در صورت نسيه حكم به كراهت كرده) و فرموده: هنگاميكه اصل آن معدود يكي باشد (يعني بيع معدود به معدود به صورت نسيه مكروه است وقتي كه اين دو معدود از جنس واحد باشند) اما اگر اصل آنها مختلف شد ولو با تفاضل يعني دو تا به يكي باشد چه نقدي و چه نسيه اي اشكال ندارد. و معدودي كه اصل آن هم معدود بود يا اگر اصل آن مكيل و موزون بود به صورتي در آمد معدود شد اكنون اشكال ندارد كه نقداً با هم معامله شود ولي به صورت نسيه مورد كراهت است چه آنكه قُطن (پنبه) و كتان وزني است و غزل آن وزني است، ولي به صورت جامه كه در آمد ديگر وزني نيست (بلكه عددي ميشود) و از اين رو در آن حالت بايد رعايت تساوي ميشد. ولي اكنون كه به صورت جامه در آمده نقد فروختن آن و دو جامه به يكي فروختن جايز است هر چند اصل هر دو يك جنس است (مانند اينكه هر دو از قطن بوده) ولي به صورت نسيه مكروه است و زماني كه جامه قطن و كتان بود مشكل ندارد كه دو تا را به يكي بفروشند اگر نقد باشد ولي در صورت نسيه مكروه است. . .

اكنون عرض ميكنيم اين تفصيلاتي كه ايشان در معدودات آورده از فتاواي نادره است بعداز آنكه مشهور و معروف اين بود كه در معدودهاي معامله چه با تفاضل و چه با تساوي جايز است و فرقي ميان نقد و نسيه هم نيست و از اين رو علامه بزرگ مجلسي رضوان الله عليه در اين خصوص ميفرمايد: اين تفصيلي كه علي بن ابراهيم ذكر كرده وكليني نيز آن را انتخاب نموده من احدي از اصحاب جز اين دو نفر را نديدم كه چنين گفته باشد(1)


1- مرآة العقول، ج 19 ، ص 205 ، كافي، ج 5، ص.

ص: 134

شايان ذكر است كه مطالب ياد شده از علي بن ابراهيم را مرحوم كليني در كافي كتاب المعيشة تحت عنوان باب فيه جمل من المعاوضات آورده و مطلب را چنين آغاز ميكند «علي بن ابراهيم عن رجاله ذكره قال: الذهب باذهب الخ». اين نحوه عبارت غير از نقل روايت است و حتي كلماتي كه دلالت بر ارسال روايت داشته باشند در اينجا به كار نرفته و مثل نقل فتواي علي بن ابراهيم ميماند. لذا مرحوم مجلسي در مرآة العقول در ذيل آن هر چند اولاً فرموده مرسل ولي بعد اضافه كرده كه: ظاهر اين است كه اين از فتواي علي بن ابراهيم يا بعضي از مشايخ اوست كه از اخبار استنباط كرده (و اضافه ميكند:) و هذا من امثاله غريب.

گويا مقصودشان اين است كه از مثل علي بن ابراهيم كه به جاي نقل روايت كه در آن مقام بودهاند استنباطات خود را ذكر كنند غريب و نامأنوس است و يا اينكه از شخصي مانند كليني كه متصدّي نقل روايات اهل بيت  شده و در مقام نقل احاديث است غريب و شگفت آور است كه به جاي نقل روايت استنباطات علي بن ابراهيم را ذكر كرده و ارائه نمايد.

در پايان اين بحث يادآور ميشويم كه بعضي از ترجمه نگاران با دقّت، از ابعاد علمي جناب علي بن ابراهيم و جنبههاي حديثي و فقاهتي و علمي آن مرد بزرگ غفلت نكرده و شخصيت او را محدود به خصوص بعد تفسيري او ننموده، بلكه به ساير ابعاد علمي و فقهي و فرهنگي او نيز توجه كردهاند از جمله: علامه دقيق النظر ميرزا محمد علي مدرس كه راجع به علي بن ابراهيم بن هاشم قمي ميگويد:

از اكابر و اجلّا و ثِقات روات و محدّثين اماميه بلكه از علما و فقهاي شيعه ميباشد كه موثق و معتمد و از مشايخ روايت كليني و ديگر مشايخ حديث بوده

ص: 135

است. صدوق هم گاهي به واسطه پسرش احمد بن علي و گاهي بواسطهي ديگر از وي روايت ميكند»(1).

خداوند اين بزرگ مرد را و نيز ساير اساطين مذهب را با پيامبر اكرم  و خاندان پاك او  محشور گرداند.

والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته.

مصاحبه با حضرت آيت الله علوي بروجردي (دامت بركاته)


1- ريحانة الادب، ج 4، ص.

ص: 136

سؤال: با تشكر از جناب عالي كه اين فرصت را در اختيار ما قرار داديد. به عنوان مقدمه چنانچه مطلبي به نظر مبارك شما ميرسد، بيان فرماييد؟

فرهنگ شيعه به خصوص از زمان حضرت باقر  و حضرت صادق  در سطح بسيار بالايي قرار گرفت و ارتقاء پيدا كرد، اما به حساب فشارهاي عجيب و غريبي كه در اعصار قبل وارد شد، طبعاً از اينكه اين مكتب به مردم عرضه بشود بازماند.

خود وجود مقدس اميرالمؤمنين ، بعد از25 سال خانه نشيني، در دوران پنج ساله خلافت با سه جنگ مواجه شد و براي هر جنگ چقدر وقت و نيرو صرف كرد و آن شرايطي كه مردم ميبايست از وجود ايشان بهره برداري ميكردند، به اين امور گذشت.

زمان امام مجتبي  زمان بسيار سختي بر مكتب اهل بيت  گذشت و 20 سال ادامه داشت، تا اين كه قيام عاشورا پيش آمد. قيام عاشورا درس آموزندهاي براي بقاي شيعه بود. به قول عبدالله الاعلي، دو حركت در جهت اسلام داريم و بس؛ يكي هجرت پيغمبر  است از مكه به مدينه، براي تأسيس

ص: 137

حكومت اسلامي به طور علني، و ديگري حركت سيدالشهد  است براي بقاي آن ميراث.

ولي دوران بعد از سيدالشهدا  هم بر امام سجاد  شرايط بسيار سختي گذشت. مقداري از دوران امامت امام باقر  هم همين طور بود.

از اواخرحكومت بني اميه ومقداري از اوايل دوران بني عباس به سبب شرايط خاص سياسي و اجتماعي وجود مقدس حضرت باقر و حضرت صادق  بهره برداري كردند و با تشكيل حوزههاي علميه، مكتب اهل بيت  عرضه شد. عرضه مكتب اهل بيت  در فنون مختلف، اعم از فقه،اصول،كلام، تفسير و اخلاق و در همه جهاتي كه وارد شد، غنايي براي اين مكتب درست كرد كه اكنون حوزههاي علميه با همه عظمتي كه دارند ظرفيت استفاده تام را از اين مجموعه ندارند؛ يعني هر كدام از اينها به تنهايي فصل فوق العادهاي است كه قابليت كار و تحقيق علمي دارد.

آن كساني كه اين رسالت را عهده دار شدند، روات حديث بودند. اين روات، از نظر ائمه  آن قدر عظمت داشتند كه تعبيرات امام صادق  نسبت به بسياري از روات نمونههايي از اين قبيل است. هشام از اين جمله بود. اين بزرگواران هيچ وقت سر سازش با قدرتها را نداشتند؛ چه كوفيين، چه قمييون؛ يعني در طول زمان ائمه ، وقتي بني عباس، سر كار آمدند بسيار بدتر از بني اميه عمل كردند. آنان نوعاً بني اميه وار اين بساط را زير شكنجه و زندان حفظ كردند. گاهي براي به دست آوردن يك حديث، و يا براي اينكه شيخ حديث را در كجا ببيند و حديثي را كه از او شنيده بودند برايش بخوانند و اجازهي نقل بگيرند سفرهاي زيادي داشتند به خصوص قمييون دقت و مراقبت فراواني داشتند تا اين طرق، طرق ضعيفي نباشد، بلكه اين راه هايي كه معالم اهل بيت  را ميرساند، راه هايي قوي باشد.

ص: 138

موضوع اخراج احمد بن محمد بن خالد برقي از همين قبيل است. البته برخي از بزرگان ما، كه به خصوص مسلك اخباري دارند، روايات ضعيفتر را هم از روات نقل ميكنند. البته نميخواستند كه ايشان (افرادي مانند برقي) را منكوب كنند، بلكه ميخواستند نگذارند كه اين فرهنگ -كه انسان در قالب كارهايش، بيايد از ضعفا هم نقل بكند- در قم حاكم بشود و ديگران اين كار را نكنند و تبعيت نشود. وگرنه وقتي ايشان (برقي) رحلت كرد، خود محمد بن عيسي دنبال جنازه اش گريه كنان ميدويد. به خصوص قمييون در اين زمينه خيلي نقش داشتند.

مرحوم آيت الله بروجردي هم بر سر اين موضوع كه آن طور كه بايد و شايد رجال قمي در اصول حديثي شناخته شده نيستند متأثر بودند. مخصوصاً اين مشكل را در مشايخ جناب صدوق در فقه داريم و بسياري از اين بزرگواران كه از اعاظم هستند حتي گاهي نامشان در كتب رجالي ما ذكر نشده و بسياري از مشايخ صدوق، كساني هستند كه احوالشان براي ما مشخص نيست.

خود مرحوم آيت الله بروجردي ميفرمودند چون كه ارباب جوامع رجالي ما نوعاً همه از كوفيون هستند، وقوفشان بر قميين كم است. لذا در مورد اسانيد صدوق در فقيه و در كتب ديگر- چون كتب ديگرصدوق هم مثل فقيه ميماند، مانند معالم الاخبار و عيون الاخبار الرضا _ اصلاً در رجال، به كار مستقلي نياز دارد. ما براي دريافت حالات اين بزرگان به منابعي غير از منابع موجود نيازمنديم؛ گذشته از اينكه كتب رجالي ما از اول، اصلاً براي تحقيق احوال روات نيامده، بلكه تنها مي خواستند از كتبي كه نوشته شده، فهرستي عرضه كنند.

به هر حال اين شخصيتها كسانياند كه مصداق «فيرجعُ مداد العلماء افضل

ص: 139

على دماء الشهدا»(1) هستند. اين بزرگان، مجاهده كردند و اين قلم و اين انگشتاني كه قلم به دست گرفتند، يا زباني كه بالاي منبرها قال الباقر و قال الصادق را به هر كجاي عالم رساندند ارزشي بيش از آن دارند كه در گفتهي مثل بندهاي به وصف بيايد يا بشود از آن كاملاً پرده برداشت. بنابراين تجليل از اين محدثان، تجليل از آرمان و فرهنگ شيعه است. شيعه اگر هست به ياري اينهاست؛ اگر شيعه امروز وجود دارد و معالم اهل بيت  باقي مانده، به واسطه مجاهدت هاي اين افراد بوده، مخصوصاً كساني مثل علي بن ابراهيم كه نقش كليدي دارند.

پدرشان ابراهيم بن هاشم به قول جناب شيخ در فهرست، اول كسي بود كه به قم آمد وآثار اهل بيت  را از كوفه آورد و مطرح كرد. مهم اين است كه خود جناب علي بن ابراهيم داراي شخصيتي بوده كه با اينكه نسبت شاگردي به يونس بن عبدالرحمن داشته و يونس بن عبدالرحمن به جهاتي نزد قميين خيلي محبوب نبوده وقمييون نسبت به يونس، طعن دارند، اما در عين حال، علي بن ابراهيم را به تمام معنا پذيرا شدند. اين موضوع، نشان دهنده شخصيت و جامعيت ايشان است كه علي رغم اين سابقهاي كه داشتند و از نظر قمييون نقيصه محسوب ميشده اما نميبينيم كه در بين قمييون هيچ طعني نسبت به ايشان باشد.

نكته دوم اين كه-آيت الله بروجردي هم به اين معنا خيلي اهميت ميدادند- فقاهت ما برگرفته از حديث است، در حدي كه صاحبان جوامع اوليه فقهي ما و كتب اوليه فقهي، با قدماي اصحاب فقهاي صدر اول، اساساً فتاوايشان را به نفس الفاظ روايات، مطرح ميكردند. به هر حال متن فقه ما متن روايي بوده و خود صدوق در مقنعه، شيخ طوسي در نهايه و كسان ديگري كه ما داريم مثل مرحوم


1- من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 398 ، و امالي صدوق، ص 168.

ص: 140

مفيد، فتوايشان، روايت بود. در حدي كه مرحوم آيت الله بروجردي ميفرمودند اين مطلب براي ما خيلي مهم است، زيرا آنها قريب العهد به زمان معصوم  بودهاند و اين كتبي كه نوشته اند بر اساس روايات واصول حديثي است كه در اختيارشان بوده و اگر ما جايي ميبينيم كه فتوايي از اينها هست ولي روايتش را در جوامع پيدا نميكنيم دليل بر اين است كه آن روايت به دست ما نرسيده است. لذا فتوا دادن به عين حديث مرسوم بوده است.

جناب علي بن ابراهيم از طبقه هشتم هستند و -از نظر آيت الله بروجردي- مرحوم كليني طبقه نهم. پدر ايشان (ابراهيم بن هاشم) آن طوركه در برخي كتب آمده، با حضرت رضا  ملاقات كرد و از شاگردان ايشان بود. البته در اين كه ملاقات بوده يا از اصحاب حضرت رضا  بوده اختلاف است. اما علي بن ابراهيم از لحاظ رديفي در رديف اصحاب حضرت عسكري  محسوب ميشده است.

اساساً فقه در آن زمان به صورتي كه امروز در بين ما هست مدون نبوده، زيرا نيازي نداشتند، بلكه روايات در اختيارشان بود و همان فتوايي را كه ميخواستند بدهند، با استفاده از خواندن و نقل روايت بوده و اين موضوع در بين روات ما زياد بوده است.

وقتي از فقهاي صدر اول ما از مسألهاي ميپرسيدند، در جواب، برايشان روايت ميخواندند. و سند خودشان را هم ذكر مي كردند. در واقع روايتي را حق داشتند بخواندند كه براي نقلش اجازه داشته باشند؛ روايتي را ميخواندند كه قبلاً براي شيخ روايتشان خوانده باشند و او تصحيح كرده باشد. آري آنان با اين دقت روايات را عرضه مي كردند، لذا اين كه اكنون ما بياييم و بين فقاهت و نقل حديث در آن طبقات جدايي بيندازيم اصلاً معقول نيست، زيرا درآن زمان فقاهت به همين شيوه بوده است.

ص: 141

ما در اصول فقه، روايات زيادي داريم. حتي از اصحاب حضرت صادق  چند نفر يافته ايم كه در مباحث الفاظ، اصل دارند و كتاب نوشتهاند. در آن زمان، اصول در قالب روايت مطرح بوده، اما مثل امروز نياز نبوده كه اصول فقه را براي استنباط به كاربگيرند، حتي اگر دو تا روايت، متعارض هم ميشد، خودشان قواعد تعارض را إعمال ميكردند و عارض را لحاظ ميكردند؛ يعني راوي دو روايت را ميخواند و با كمك آنها تعارض را حل ميكرد.

تجليل از اين علما تجليل از مقام حديث، مقام فقه و آرمان شيعه است و اين يكي از وظايفي است كه حوزههاي علميه به عهده دارند. بايد گفت تا حالا نسبت به اشخاصي مثل جناب علي بن ابراهيم قدري هم كوتاهي شده و خيلي پيشتر از اينها ميبايست به فكر علي بن ابراهيم ميافتادند، زيرا ايشان از شخصيتهاي بسيار معتبر شيعه است.

سؤال: علت هجمه كنوني وهابيها به علي بن ابراهيم چيست؟

جواب: وهابيها حق دارند، چون جاي اصلي را پيدا كرده اند. بسياري از معالم ما به وسيله علي بن ابراهيم منتقل شده، بنابراين آنها ميآيند و پايگاههاي اصلي ما را بمباران ميكنند و ميكوبند كه يكي از آنها علي بن ابراهيم است. اگر آنها بر كوبيدن يك نفر بيشتر تكيه ميكنند، معلوم ميشود كه آن فرد در انتقال آرمان تشيع و معالم اهل بيت  بيشترين نقش را داشته و اين ويژگي در جناب علي بن ابراهيم به طور مشخص وجود دارد.

ص: 142

سؤال: حضرت عالي مستحضريد كه علي بن ابراهيم تا سنه 307 ق زنده بود ولي تاريخ تولد و وفات وي به طور دقيق مشخص نيست. آيا از طريق اساتيد و شاگردان ميتوانيم راهي را براي سال تولد و وفاتشان پيدا كنيم؟

مرحوم آيت الله بروجردي در اين جهت كار كرده بودند. در همين اسانيد كافي تصريح دارند كه من به تاريخ ولادت و وفات ايشان وقوف پيدا نكردم. منتها ايشان نيز ميفرمايند كه علي بن ابراهيم در سنه سبع و ثلاثه مأئة حيات داشتهاند. اين موضوع در سند حديثي از مجلس44 امالي صدوق وجود دارد و در آنجا نقلي است كه بر حيات جناب علي بن ابراهيم تا آن سال دلالت دارد.

در مورد وفات ايشان هم نظر ميدهند كه ما وقوف نداريم كه وفات علي بن ابراهيم در چه سالي است. البته ايشان از نظر طبقه بندي خودشان ميفرمايند كه وفات طبقه علي بن ابراهيم كه از طبقه هشتم است بايد در حدود سال310 ق باشد. چون ايشان به عنوان شخصي نميفرمايند، طبقه بندي آيت الله بروجردي طبقه بندي خاصي است كه خود ايشان داشتند. ايشان اصحاب حضرت صادق  را جزء طبقه پنجم مي دانند و اصحاب حضرت كاظم و حضرت رضا  را طبقه ششم و اصحاب حضرت جواد و حضرت هادي  را طبقه هفتم و اصحاب حضرت عسكري  نيز طبقه هشتم ميشوند. لذا جناب علي بن ابراهيم در اين طبقه قرار ميگيرند. اين آخرين حدي است كه ميتوانيم درباره علي بن ابراهيم اطلاع بدهيم و بيشتر از اين هم متأسفانه اطلاعي نداريم.

سؤال: آيا از رابطه ايشان با محدثان و علماي ديگري كه هم عصر خودشان بودند، و يا مسافرتهاي ايشان و كيفيت تحصيل و تدريس علي بن ابراهيم قرائني موجود است يا خير؟

آن مقدار قرائني كه در دست است، همان كلماتي است كه رجاليون دارند؛ يعني آنچه كه براي ما ثابت ميشود فقط كساني است كه ايشان، ملاقات نموده و

ص: 143

از آنها اخذ روايت كرده است. تحصيل در آن زمان به اين صورت مرسوم بوده كه بروند در حوزههاي علميه بمانند و مدتي تحصيل كنند. آن زمان ابتدا مقدمات عربي بوده كه در مكتب همه فرا ميگرفتند، مخصوصاً كساني كه در صنف علما بودند. معمول اين طور بود كه در محضرشيوخ حديث، واقع ميشدند و ساليان سال اخذ حديث ميكردند. لذا بعضي از طبقاتي كه علي بن ابراهيم از آنها روايت نقل ميكند، فقط نقل است؛ مثلاً به محدثي برخورد كرده و از او رواياتي را نقل ميكند. اما بعضي از بزرگان، شيوخ روايتي علي بن ابراهيم بودند، مثل خود ابراهيم بن هاشم.

مطلبي كه ما ميتوانيم محكم بگوييم اين است كه ايشان نزد اين شيوخ روايت، تلمذ كرده است. ايشان از پدر بزرگوارشان روايت دارند و نيز از برادر خودشان (اسحاق بن ابراهيم). حتي در چند مورد ايشان و پدرشان با هم، از كساني مثل جناب صالح بن سعيد، صالح بن سندي، علي بن محمد، محمد بن علي، محمد بن عيسي، مختاربن محمد بن مختار، روايت نقل ميكنند. علي بن محمد از شيوخ روايت بوده و محمد بن عيسي خودش شخصيت بسيار بزرگواري است. لذا آن حدي كه ما ميتوانيم بگوييم، تلمذ است؛ به اين معنا كه اخذ حديث و روايت در محضر اين بزرگان صورت گرفته است.

سؤال: امروزه كتابي به نام تفسير قمي به علي بن ابراهيم منسوب است. به نظر حضرت عالي آيا اين كتاب حقيقتاً ازآن علي بن ابراهيم است يا نه؟ آيا نسبت به راوي اين تفسير خبر و اطلاعاتي در دست است ؟

از مشكلاتي كه در كار تفسير است، يكي اصل اين موضوع است كه جناب علي بن ابراهيم تفسيري نوشته باشد. مرحوم نجاشي و جناب شيخ در فهرست، حالات علي بن ابراهيم را ذكر ميكنند. نجاشي فرموده، ظاهراً ايشان بعداً نابينا

ص: 144

شده است و از كتاب ناسخ ومنسوخ، قرب الاسناد، كتاب الشراء، كتاب الحيض، كتاب التوحيد وشرك، و كتاب فضايل اميرالمؤمنين نام ميبرد. مرحوم شيخ طوسي در فهرست، باز هم همين معنا را دارند. له كتاب، الاول منها كتاب التفسير. مسأله ديگر كه وجود دارد كتابهاي ديگري است كه ابن نديم از آنها نام برده، مانند كتاب مناقب و كتاب اختبار قرآن.

جناب شيخ طوسي در آخر فرمايش خود در فهرست مي گويند: «اخبرنا بجميعها» اين عبارت بجميعها يعني به جميع كتب جناب علي بن ابراهيم شامل تفسير هم ميشود. در آنجا افرادي را ذكر ميكنند، «اخبرنا بجميعها جماعةٌ»، خود شيخ به علي بن ابراهيم، طريق داشته كه اين جماعت افراد مشخصي هستند. الى محمد بن حسن بن حمزة العلوية طبريه عن علي بن ابراهيم، يك طريق ايشان است. واخبرنا بذلك الشيخ المفيد المحمد بن علي بن الحسين بن بابويه عن ابيه و محمد بن الحسن و حمزة بن محمد علوي و محمد بن علي بن ماجيلويه عن علي بن ابراهيم الاحديثاً واحداً استثناهُ من كتاب الشرايع.

اين سخن، ظاهرش اين است كه نه تنها وجود كتاب تفسير براي علي بن ابراهيم، ثابت است، بلكه حتي شيخ طوسي به اين تفسير طريق هم داشته وآن طريق را ذكر ميكند. نجاشي هم طريقش را اين چنين ذكر ميكند: «اخبرنا محمد بن محمد و غيره عن الحسن بن حمزة عن علي بن عبيد الله قال كتب الى علي بن ابراهيم به اجازة سائر حديثه و كتبه».

بنابراين اصل وجود تفسير براي علي بن ابراهيم جاي هيچ شبههاي ندارد. مسأله اي كه برخي مطرح ميكنند اين است كه آيا اين تفسيري كه الآن دردست ماست، هماني است كه علي بن ابراهيم نوشته يا اين كه با آن تفاوت ميكند. مرحوم آيت الله بروجردي تعبيري دارند «صنف كتب كثير مذكور في

ص: 145

الفهرست منها» البته ايشان فهرست شيخ طوسي را ذكر ميكنند و فهرست ديگري كه ايشان روي هردو كار كردند «منها التفسير»، درباره تفسير ميفرمايند: «الذي بقي الى زماننا».

اين تعبير آيت الله بروجردي مهم است، زيرا ايشان برسر كلمات خيلي وسواس داشتند. اينكه ايشان ميفرمايند «بقي الى زماننا» منظور اين است كه اين تفسير، هماني است كه باقي مانده و اين موضوعيت دارد. اين نسخي كه از تفسير علي بن ابراهيم هست، كساني كه نقل كردند، آنچه كه ما ديديم كه راوي اول باشد، معروف هست كه خود علي بن ابراهيم است يا در بعضي جاها تصحيح شده و اين تفسير را به ايشان املا كرده كه ابوالفضل عباس بن محمد بن قاسم بن حمزة بن موسي بن جعفر  است. ما از ايشان نشاني در رجال نداريم، كه علت هم دارد و بايد بررسي شود. ايشان شاگرد جناب علي بن ابراهيم بوده است. مرحوم صاحب وسائل (رض) تعبيري دارد و آنگاه كه از اين تفسير، روايت نقل ميكند، از ايشان تعريف وتجليل ميكند، علت اينكه اسم ايشان در رجال نيست، شايد براي اين است كه تنها كساني كه از علي بن ابراهيم روايت نقل كردهاند و در كتب خيلي از آنها نام برده شده، ذكر كردهاند، بنابراين اسم ايشان را جز آنها نياوردهاند.

اين موضوع، مشكلي است كه كساني كه در تفسير كار ميكنند با آن مواجه مي شوند. مرحوم صاحب الذريعه هم ايشان را ذكر و از اين بزرگوار تعريف ميكنند. مسأله ديگري كه وجود دارد اين است كه كساني كه از علي بن ابراهيم روايت نقل ميكنند، مثل محمد بن حسن بن حمرة علوي طبري، كتب رجالي متعرض حالشان نشدهاند. علتش هم اين است كه كتب رجالي ما كه نوشته شده، در واقع عمدتاً رجال كتب اربعه است. در واقع رجاليون آمدند و از محمد بن

ص: 146

يعقوب عن علي بن ابراهيم به بالا را تحقيق كردند. يعني رجال حديث را كه آيا شيخ بوده و نيز طرقي كه داشته است، و چون اين طرق، مشخص است، همان ها را تحقيق كردند، اما به رجال قبل از آنها را كار نداشتند؛ اين راوي كيست و آيا موثق هست يا نه؟

گاهي از اوقات عظمت و جلالت خود افراد موجب ميشد كه آنها را در رجال ذكر نكنند؛ يعني مشهور و معلوم بودند، بنابراين احوال آنان را ذكر نميكردند. يكي از جهاتي كه ما بر آن تكيه داريم اين است كه بزرگاني كه در كار حديث قوي بوده اند و دست داشتهاند، روايات اين تفسير را نقل كردهاند، مثل جناب صاحب وسائل، كه در مقام اثبات اين گونه موارد براي ما كافي است.

مشكل ديگري كه هست و در سؤالات شما هم وجود داشت، اين است كه مرحوم كليني اين تفسير را نقل نكرده است. اين مطلب، ممكن است كه جهاتي داشته باشد. كليني خيلي از روايات علي بن ابراهيم را نقل ميكند، اما ممكن است جناب كليني، جهت آن تلمذي كه داشته، در تفسير وارد نشده است، بلكه عمده، رواياتي بوده كه در اعتقادات و فقه وجود داشته و در جهت تفسير كه رشته ديگري بوده، وارد نشده است. اينكه ما بگوييم كليني چون اين تفسير، ضعيف بوده، پس نتوانسته آن را نقل كند، سخني است كه جاي بحث دارد. ضعفي كه الآن برخي از آن، صحبت ميكنند از ناحيه همين ابوالفضل بن عباس است. كليني نيازي نداشته تا از ايشان نقل كند، بلكه از خود علي بن ابراهيم ميگرفته و علي بن ابراهيم هم صاحب تفسير بوده است. ما بيشتر بايد اين جهت را اثبات بكنيم؛ يعني قرينه بياوريم كه اين تفسيري كه الآن در دست ماست، هماني است كه شيخ در فهرست ميگويد.

شكي نيست كه علي بن ابراهيم تفسير داشته است و اين مطلب را، نجاشي

ص: 147

هم ميگويد. ما بايد اين جهت را اثبات بكنيم كه مثلاً آيت الله بروجردي برايش اثبات شده بود. اهميت اين تفسير از اين جهت زياد است كه اين تفسيري كه در اين طبقه(طبقه هشتم) نوشته شده، به اين معناست كه ما از روات ائمه  تفسير داشته باشيم، زيرا اين روات كساني هستند كه يا شفاهي از امام  شنيدهاند يا چيزي مانند شفاهي بوده؛ يعني لازم نيست كه خود علي بن ابراهيم نقل كند. اما وقتي اين مطالب در زمان امام  بوده، چه علي بن ابراهيم از دو نفر ديگر نقل كند، يا از يك نفر ديگر، به هر حال اين مطالب تفسيري در مرعا و منظر امام  مطرح بوده است. پس اينها تفسيرهايي است كه مهر تأييد بر آن قرار مي گيرد، مثل فقه ما، مثل اينكه يك نظر فقهي كه در زمان حضرت عسكري  داشته باشيم و اين به فقهاي بعد منتقل شده باشد. آيت الله بروجردي برروي اين موضوع خيلي تكيه ميكردند؛ يعني اگر در مرعا و منظر امام  درباره يك فقيه، شهرتي بين صحابه باشد، بعداً هيچ فقيهي نميتواند درباره آن فرد شبهه بكند، چون اين نظر امام  است.

اهميت تفسير، خيلي زياد است و آن كار شايسته و بايستهاي كه لازم است درباره آن انجام شود، نشده است. البته بايد منابعي پيدا كرد و حالات اين بزرگان را از جاهاي مختلف مورد بررسي قرار داد، چون اين مسأله ديگر رجالي نيست. از سويي كتب رجالي ما هم خالي از ذكر ايشان است. بايد به غير از كتب رجالي، سير اين طرف و آن طرف انجام داد؛ مثلاً در انساب، ذكر ابوالفضل بن عباس كاملاً موجود است. ايشان، امامزاده جليل القدري است و منتسب به موسي بن جعفر  وخاندان عصمت است. ظاهراً من ديدم كه ذكر ايشان به حساب انتصاب اين بزرگوار در كتاب انساب موجود است. البته ممكن است كتاب انساب ديگري باشد كه حالات بيشتري از ايشان داشته باشد. اما اگر براي ما ثابت بشود كه علي بن ابراهيم تفسيري داشته و اين تفسير موجود همان تفسير است،

ص: 148

شايد اين، كفايت كند و ديگر لازم نيست به راوي تفسير اهميت بدهيم، چون اين كتاب به صورت وجاده ميشود؛ يعني شايد اين كتاب به افرادي رسيده باشد. مثلاً خيلي از كتبي كه جناب محمد بن ادريس حلي، در آخر سرائر دارد، كتابهايي است كه به دستش رسيده، و چون قرينه اي بر صحتش داشته، آنها را نقل ميكرده است. ظاهراً نظر مرحوم آيت الله خويي نسبت به چند كتاب از احمد بن محمد بن ابي نصر بزنطي كه در اختيار جناب ابن ادريس بوده، به همين صورت است.

سؤال: مشكل تداخل ورود تفسير ابي الجارود به تفسير قمي چگونه قابل حل است؟

اين مسأله مورد شبهه است و اينكه حتماً اين كاراتفاق افتاده براي ما كه ثابت نيست. برخي از جهات بايد بيشتر اثبات بشود، زيرا نقل و اقوال افراد است و اينها بايد بررسي بشود. در اين باره به اين صافي نميشود نظر داد، زيرا اثبات اين موضوع كار زيادي ميبرد وبه راحتي نميتوان گفت كه ما بگوييم كه در اين تفسير دست برده شده است. اين موضوع، به همان مطلبي باز ميگردد كه گفتم؛ يعني اين تفسير، همان تفسير قمي نيست. معناي اين جمله اين است كه از اصل تفسيركم شده و يا به آن افزوده شده و حتي شايد با تفاسير ديگر، تداخل پيدا كرده است. بنابراين كار ما در همان مقام اثبات است. اگر ما بتوانيم از بزرگاني كه در اين مقولات نظرشان ثابت است، مثل خود جناب صاحب وسائل، درباره آن مواردي كه از اين تفسير نقل كردهاند كار و تحقيق كنيم و تطبيق بدهيم - چون تفسير علي بن ابراهيم خيلي مفصل نيست _ مي توان درباره اين مطلب، قرائن زيادي به دست آورد، اما به هر حال نياز به تحقيق دارد. درباره اين موضوع، كسي مثل بنده، جزماً نميتواند نظر بدهد، اما كسان زيادي بودهاند كه عقيده دارند تفسير موجود، همان تفسير قمي است.

ص: 149

سؤال: روي هم رفته آيا اصل تفسير را ميتوان جزء توثيقات عام شيعه به شمار آورد؟

آيت الله خويي مدتها بر اين نظريه بودند. يكي توثيق عام جناب علي بن ابراهيم در مقدمه تفسيرشان و ديگري توثيق عام ابن قولويه در كامل الزيارات بود كه ايشان قبول داشتند. تمام مطلب درباره توثيق عام جناب ابراهيم به جملهاي برميگردد كه ايشان در مقدمه تفسير دارند. توجه به اين نكته لازم است - در كار و تحقيقي كه آقايان بررسي ميكنند، چون خبيرتر از ما هستند- كسي مثل آيت الله خويي كه ميآيند و تفسير علي بن ابراهيم را به اين مقدمه اخذ ميكند و درباره رجالش قائل به توثيق عام ميشود، قائل به اصالت تفسيراست، همين حرف آيت الله بروجردي است كه به دست ما رسيده و كساني مثل مرحوم حاج عبدالله مامقاني در تنقيح المقال نيز بر اين باورند. بنابراين اينها خودشان دليل است.

علي بن ابراهيم در مقدمه تفسيرش بياني دارند: «نحن ذاكرون ومخبرون بما ينتهي الينا و رواه مشايخنا و ثقاتنا عن الذين فرض الله طاعتهم و اوجب ولايتهم و لا يقبل العمل الا بهم». اين عبارت «و رواه مشايخنا و ثقاتنا» خودش مسأله اي است كه آيا ميتوان از اين كلمات وثاقت اين راويان را اثبات كرد يا نه؟

در اينجا قولي است كه مرحوم آيت الله خويي هم به آن قائل بودند- و البته كسان ديگري نيز همين نظر را داشتند- و آن اينكه در اينجا «رواه مشايخنا و ثقاتنا» تمام افراد حديث را قبل از علي بن ابراهيم و مشايخش به بعد در بر ميگيرد، چون علي بن ابراهيم در واقع اين توثيق را نسبت به همه دارد. اما بعداً ايشان (آيت الله خويي) از اين نظر و از هر دو توثيق عام برگشتند.

وجه برگشت آيت الله خويي كه به نظر وجه خالي از قوتي هم نباشد، اين

ص: 150

است كه، ما در اينجا اسنادي داريم كه، مثلاً اين اسناد را علي بن ابراهيم گرفته است و نقل ميكند؛ يعني علي بن ابراهيم از يك نفر اخذ ميكند، و او نيز از ديگري. بناي اهل حديث اين طور بوده كه هر طبقهاي از، آن مشايخي كه حديث را از آنها اخذ ميكردند، آنان معتمدشان بوده و نسبت به قبلي ها متعرض نميشدند، چون در اينجا اعتماد كردن كافي بود.

مسلّماً وقتي كه جناب علي بن ابراهيم، از پدر يا هر فرد ديگري روايتي ميگيرد قائل به اصالت اين منبع است و او را بايد ثقه بداند. پس در اين شكي نيست كه علي بن ابراهيم به قبلي اعتماد ميكند و از آن به بعد هم كه خودش شيخ داشته است. لذا در اينجا مثل اين ميماند كه ما بگوييم كه اعتماد جناب ابراهيم بن هاشم مثلاً به احمد بن محمد بن خالد برقي يا ديگران، باعث اعتماد ايشان هم شده. اگر چنين باشد اين را اجتهادي ميگويند.

اما مطلبي كه نميشود از آن گذشت- كما اينكه اين حرف را در خود كامل الزيارات هم ميگوييم. در آنجا تعبير اين است كه «الا ما مومل الينا الا من جهت ثقات اصحابنا»- اين است كه مسلّماً علي بن ابراهيم از كساني كه اخذ كرده، آنان را ثقه ميدانسته است. بنابراين طبقه اول؛ يعني طبقه مشايخ علي بن ابراهيم را بايد قدر متيقن از اين توثيق بگيريم؛ يعني علي بن ابراهيم با اين تعبيري كه دارد «رواه مشايخنا و ثقاتنا» منظورش اين نيست كه بعضي روايت را مشايخ ما نقل كردند و بعضي را ثقاتنا. بلكه اين دو واژه، عطف به هم هست و يك معنا را ميدهد؛ مشايخ ثقات. لذا طبقه اولي كه جناب علي بن ابراهيم ازآنها نقل ميكند، همگي متقن هستند، از اين جهت كه وثاقتشان ثابت ميشود. و اين يكي از ادله اثبات وثاقت جناب علي بن ابراهيم بن هاشم است كه آن را از خود كلام علي بن ابراهيم ميگيرند، جداي از اينكه ديگران نقل ميكنند. علي بن

ص: 151

ابراهيم با اين شهادتي كه در اول تفسيرش ميدهد، پدرش را هم توصيف ميكند و اين توصيف، براي ما ارزشش بيشتر از توصيف نجاشي است.

سؤال: از شاخص ترين شاگردان مرحوم علي بن ابراهيم، مرحوم كليني است. نوع ارتباط اين استاد وشاگرد چگونه بوده است؟

يكي از مشكلات اصلي در اينباره، اين است كه اصحاب رجال ما كمتر به چنين روابطي پرداخته اند. البته در رجال عام نيز همين طور بوده، اما گاهي بعضي از آنها بيشتر پرداخته اند، به رفاقت، كار نداشتند، بلكه به زندگي روات هم پرداختند. در بين رجال ما و كساني كه حالات اين بزرگان را مي نوشتند، اصلاً معمول نبوده كه متعرض اين خصوصيتها بشوند. در واقع مثل اين حالت زندگينامه نويسي كه الآن در بين ما معمول است، نبود كه بررسي كنند، نزد چه كساني رفته و يا به كجاها سفر كرده است.

اين روش درباره روات خيلي معمول نبوده، اما نسبت به ائمه  مرسوم بوده است. حتي نسبت به كساني كه در حركتهاي تاريخي دست داشتند يا در قيامها و مجاهدتهاي تاريخي و نظامي نقشي داشتند، اين شيوه مرسوم بوده و آنها را نوشته اند، اما نسبت به اصحاب حديث و روات، عمدهي مطلب اين موارد بوده كه آيا اين راوي وثاقت دارد وثقه في الحديث هست؛ از چه كساني نقل ميكند؛ چه كساني از او نقل ميكنند و مانند آن. سپس تلاش، اين بوده تا معلوماتي كه مربوط به خواننده حديث است نقل بكنند. لذا نسبت به زندگي خود كليني هم اين اطلاعات وجود دارد و اينكه ايشان در ري بودند و نيز جناب علي بن ابراهيم كه رأس قميين است.

انصافاً نسبت به ابراهيم بن هاشم كمال بي انصافي است كه انسان بگويد موثق نيست. بعضي از بزرگان معاصر تا روايت به ابراهيم بن هاشم ميرسد، آن

ص: 152

را از حالت «موثقه» بيرون ميآورند و در جايگاه «حسن» قرار ميدهند. در اين حالات چيزي كه نوعاً بشود به آن اعتماد كرد از نظر برخي بزرگان ما آن موردي است كه در رجال وجود دارد. و متأسفانه چون آنچه براي ما منشأ اثر است، فقهي و يا اصولي نبوده، كمتر به آن توجه شده است.

جناب مفيد، خود در طبقه دهم است و يك طبقه با كليني فرق دارد. اين دو طبقه با هم خيلي فرق ندارند، اما به حساب اينكه شيخ مفيد در قضاياي بغداد حضور داشت و با حكومت و اضطرابهايي كه در آن زمان، وجود داشت درگير بود، حالاتش بيشتر براي ما روشن است. اما مرحوم كليني چون بيشتر به همين كار حديث مشغول بوده و كمتر در اين جهات مداخله ميكرده، لذا در تاريخي كه مربوط به اين موارد ميشود حضوري كم رنگ دارند.

به هر حال مطلب اساسي و مهمي درباره چگونگي ارتباط علي بن ابراهيم نميشود ارائه كرد. اما طبيعتاً اين طور نيست كه جناب علي بن ابراهيم براي تعليم دادن ايشان، به ري رفته باشد، زيرا قم، مركزقوام اهل حديث بوده و اهل فضل به اينجا ميآمدند و كسب دانش ميكردند. روي اين قرائن ميشود در نظر گرفت كه جناب محمد بن يعقوب، سفرهاي زيادي به قم داشته اند، چه از لحاظ سني و چه از لحاظ طبقه. البته اين نيز ممكن است و منافاتي هم ندارد كه به جهاتي، جناب علي بن ابراهيم به ري رفته باشند. همان طور كه بعضي ها چنين احتمالي دادهاند، اما در عين حال نميشود نظري قاطع و اساسي در اين باره ارائه كرد.

والسلام عليكم و رحمۀ ا. . .

مصاحبه با حضرت آيت الله حاج شيخ جواد فاضل لنكراني (دامت بركاته)

ص: 153

سوال: ضمن عرض تبريك اين ايام، به ويژه عيد مسعود و مبارك غدير و ضمن تجليل و تكريم از ياد آن فقيه بزرگ و پارسا و مرجع عظيم الشأن كه در معيت حضرت عالي مصاحبه كنگره حضرت معصومه  را در محضر نوراني و مبارك ايشان بوديم. خداوند انشاءالله در عرش خويش همنشين خاتم النبين  قرارشان بدهد درآستانه برگزاري كنگره علي بن ابراهيم قمي هستيم لطفاً راجع به تفسير قمي چنانچه مطالبي داريد بيان فرمائيد؟

جواب: بنده هم ابتدا از شما بزرگواران كه زحمت كشيديد و به اينجا تشريف آورديد و ما مفتخر به زيارت شما شديم، تشكر مي كنم. همچنين از همت بسيار والايي كه آستانه مقدسه حضرت معصومه  گماردند و بنا دارند كه كنگره عظيمي را درباره اين شخصيت بزرگ فقيه و محدّث برگزار كنند، به سهم خودم سپاس گزاري ميكنم. اميدوارم كه با عنايت خاص حضرت معصومه  ابعاد اين شخصيت علمي و حديثي بيشتر روشن شود و براي محققين و كساني كه به دنبال تحقيق و شكوفا كردن مسائل ديني و علمي هستند انشاءالله نقطهي عطفي باشد.

ميخواهم در مورد علي بن ابراهيم قمي و كتاب تفسير ايشان كه معروف به تفسير قمي است، مقداري صحبت كنم و نكاتي را بگويم. مطلبي كه در اذهان

ص: 154

بزرگان و محققين رايج است، اين است كه از تفسير علي بن ابراهيم به عنوان يك تفسير حديثي ياد ميكنند. البته اين از آن جهت درست است زيرا غالب كلماتي كه علي بن ابراهيم در اين تفسير آورده جزو احاديثي است كه ذيل آيات آورده شده است. ولي نبايد اين نكته ناديده گرفته شود كه بعضي از نكات غير حديثي هم در اين تفسير وجود دارد. يعني اگر ما علي بن ابراهيم را فقط به عنوان يك راوي تلقي كنيم كه روايات حديثي را كه در ذيل آيات آمده، ذكر كرده، به نظر من، اين قضاوت درستي نيست، ولو غالب كلمات ايشان در كتاب همين طور باشد. اما ميتوان گفت نكات بسيار خوب تفسيري هم با قطع نظر از حديث در اين تفيسر وجود دارد.

بر فرض اين كه اين تفسيبر از آن علي بن ابراهيم باشد، ما نميتوانيم بگوييم كه اين تفسير يك تفسير حديثي محض است، بله اگر منظور اين است كه در آن، استدلالهاي علمي و يا جهات ديگري مطرح نشده از اين جهت تفسير حديثي است. اما تفسير حديثي معنايش اين نيست كه خود علي بن ابراهيم نكاتي به عنوان تفسير ندارد، بلكه ايشان به عنوان تفسير در اين كتاب، گاهي اوقات درمقام تبيين بعضي از لغات برآمده و گاهي اوقات نيز شأن نزول ها را در برگرفته است. البته غالب شأن نزول مستند به روايات است، اما در مقام بيان آنها آمده است. مثلاً به اين آيه شريفه توجه كنيد ﴿وَ المُحصنات مِنَ النِساء اِلا ما مَلكَت اَيمانُكم كِتابَ الله عَليكم﴾(1)، ايشان ﴿كتابَ الله عَليكم﴾ را چنين معنا و تفسير كرده: «اي حُجتَ الله عَليكُم فيما يقول» يعني كتاب را به حجت معنا كرده است. در سورهي مباركه سجده نيز ﴿الم * تَنْزِيلُ الْكِتَابِ لا رَيْبَ فِيهِ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِينَ * أَمْ


1- نساء / 24 . تفسير قمي، ج 1، ص 135.

ص: 155

يَقُولُونَ افْتَرَاهُ﴾(1) يعني «قُرَيشاً يقولُونَ هذا كِذبُ مُحَمَّدٍ فَرَّدالله عَليهم».

البته ميتوان گفت بعضي از اين توضيحات، همان بيان معناي ظاهري الفاظ هستند نه تفسير، اما به هر حال نميتوان گفت اين كتاب، يك تفسير محض است، مثلاً شما در تفسير برهان ملاحظه كنيد. در آنجا تفسير تبييني در خود متن براي كلمهاي يا مجموع آيه ذكر نشده است اما در تفسير برهان هر آيهاي را كه ذكر كرده، رواياتي را هم در ذيل آن آيه نقل ميكند كه در بسياري موارد تفسير برهان روايات را از هين همين تفسير علي بن ابراهيم نقل مي كند كه ميتوان اين را اولين نكته دانست.

همانطور كه گفتم تفسير علي بن ابراهيم يك مقدمه و يك متن دارد كه هم نسبت به مقدمه و هم نسبت به متن، بين بزرگان بحث واقع شده است. بحث بر سر اين است كه آيا اين مقدمه همان مقدمهاي است كه خود علي بن ابراهيم نوشته است واين كه آيا اين عبارت، بر توثيق عام دلالت دارد.

به هر حال عبارتي در اين مقدمه وجود دارد كه به عنوان توثيق عام است. علي بن ابراهيم مجموعاً از حدود چهارصد و هفتاد راوي حديث نقل كرده و اگر اين مقدمه، نوشته خود ايشان باشد پس بايد بگوييم كه علي بن ابراهيم در اين مقدمه از يك توثيق عام استفاده كرده است. در اخبار به وثاقت، فرقي نميكند كه به وثاقت يك شخص معين خبر دهند يا به وثاقت به نحو عام. در نتيجه اين روايت هايي كه علي بن ابراهيم نقل ميكند راوياني در سندش قرار گرفته كه مورد توثيق عام علي بن ابراهيم واقع شده است. اين سخن برفرض اين است كه اين مقدمه ازخود علي بن ابراهيم باشد.


1- تفسير قمي ج 2، ص 156. 3- 1. سجده

ص: 156

اما برخي در اين كه اين مقدمه متعلق به خود علي بن ابراهيم باشد، ترديد دارند. در اينجا ميخواهم نكتهاي را عرض كنم و آن نكته، اين است كه ظاهراً اين مقدمه، نوشته خود علي بن ابراهيم نيست، بلكه مقدمه را كسي از شاگردان ابوالفضل عباس كه او شاگرد بدون واسطه علي بن ابراهيم بوده نقل كرده است. پس اين مقدمه را نه خود علي بن ابراهيم و نه ابوالفضل عباس، شاگرد بدون واسطهي او نوشته اند، بلكه شخص ديگري آمده و اين مقدمه را نوشته و بعد از دو صفحه در همين مقدمه، مطلبي را از كتب علي بن ابراهيم آورده است. چون اين بزرگوار كتابهاي متعددي مربوط به قرآن داشته، مثل ناسخ و منسوخ و محكم و متشابه. بنابراين ساير كتابهاي علي بن ابراهيم در اين مقدمه آورده شده است. پس وقتي مقدمه را به دقت ميبينيم، روشن است كه نوشته علي بن ابراهيم نيست، زيرا دو صفحه بعد از مقدمه بيان ميكند «قالَ اَبُوالحَسَن عَلي اِبراهيمَ الهاشمي القُمي» و بعد از آن تا آخر مقدمه، ديگر كلمات علي بن ابراهيم را ميآورد.

اگر مقدمه از خود علي بن ابراهيم بود، ديگر معنا نداشت كه بگويد«قال». اگرچه گفته شده كه قديم در بين مصنفين اين كيفيت، مرسوم بوده است كه ميآورند «قال فلان»، اما بايد توجه داشت كه اولاً چنين تعبيري را در ابتداي كلام ميآوردند، در حالي كه در اين مقدمه، بعد ازدو صفحه چنين تعبيري ذكر شده است. ثانياً بعد از آن كه مقدمه تمام ميشود ميگويد حدثني ابوالفضل العباس است.

از اين سخنان ميخواهم به اين نكته منتقل شوم كه عبارتي كه علماي رجال براي توثيق عام به آن تمسك ميكنند، قبل از اين عبارت علي بن ابراهيم آمده؛ يعني كسي كه اين تفسير را جمع آوري كرده، آن را آورده است.

ص: 157

به هر حال كسي كه اين تفسير را جمع آوري كرده، مقدمهاي را نوشته و در آن مقدمه، مطلبي را از علي بن ابراهيم كه در كتب ديگر ايشان وجود داشته، آورده است، چون علي بن ابراهيم كتابهاي زيادي داشته است. بنابراين مطلبي را از كتب ديگر علي بن ابراهيم آورده و قبل از اينكه آن ها را بنويسد، اين جمله را آورده «وَ نَحنُ ذاكرون وَ مُخبرون بما ينتَهي اِلينا وَ رَواه مَشايخُنا وَ ثقاتُنا عن الذينَ فَرَضَ اللهِ طاعَتهُم وَ اُوجَب وِلايتَهُم»(1).

اگر اين عبارت نوشته خود علي بن ابراهيم باشد، عبارت «وَ رَواه مَشايخِنا وَ ثقاتُنا» كه در بعضي نسخهها «و» هم ندارد، دلالت بر توثيق عام است. اما اگر اين عبارت از علي بن ابراهيم نباشد، آن كسي كه داشته اين مقدمه را جمع آوري ميكرده، خودش مطالبي را درمورد قرآن گفته واز پيامبر  و اميرالمؤمنين عليهالسلام نيز مطالبي را در همين مورد نقل ميكند و سپس كلمات مفصّلي را از علي بن ابراهيم در مورد ناسخ و منسوخ، محكم و متشابه، مقدّم و موّخر و ساير مسائلي را كه مربوط به علوم و مفاهيم قرآن ميباشد بيان كرده است.

اگر اين جمله از علي بن ابراهيم نباشد ديگر توثيق عام معنايي ندارد كه ما بخواهيم از آن استفاده كنيم. آنهايي كه معتقدند اين مقدمه از آنِ علي بن ابراهيم است، برسر اين موضوع، اختلاف دارند كه آيا اين توثيق فقط مشايخ بلاواسطه را شامل ميشود يا مشايخ معالواسطه را نيز دربر ميگيرد. در اين صورت با عرضي كه داشتيم نوبت به اين نزاع نميرسد. اين عبارت(وَ نَحنُ ذاكِرون و مُخبرون) از عبارتهاي خود علي بن ابراهيم نيست و به اين قرينه روشن كه در خود اين مقدمه و در ابتداي كتاب وجود دارد، اين مطلب از اول راجع به مقدمه ميباشد.


1- تفسير قمي، ج 1، ص 4، مقدمه المحنف.

ص: 158

مطلب دوم، راجع به خود كتاب است. بدين معنا كه آيا تمام اين كتاب مربوط به علي بن ابراهيم است يا خير، بزرگاني از اكابر علما مانند مرحوم مجلسي، مرحوم صاحب وسائل، مرحوم آيت الله خوئي و بنابر آنچه كه در معجم آمده، صاحب برهان مرحوم سيد هاشم بحراني، معتقدند كه تمام اين تفسير از علي بن ابراهيم است. ولي آنها با اين مشكل مواجه ميشوند كه در اين تفسير از ابوالجارود زياد بن منذر سخن به ميان آمده است، پس در اين صورت راه حل چيست؟

آنان فرموده اند كه خود علي بن ابراهيم از زياد بن منذر نقل كرده و چه اشكالي دارد كه بگوييم از زياد بن منذر نقل كرده است كه مانعي هم ندارد. به هر حال اين احتمال هم وجود دارد.

اين قول كه ما بگوييم تمام اين تفسير از اول تا آخر مربوط به خود علي بن ابراهيم است چند اشكال دارد: اولين اشكال اين است كه وقتي وارد تفسير ميشويم در اول تفسير بعد از بسم الله الرحمن الرحيم، «حدثني ابوالفصل عباس» مطرح ميشود. حال بايد ديد كه اين حدثني به چه كسي بر ميگردد.

اين (ي) متكلم بر ميگردد به همان كسي كه مقدمه را نوشته، پس معلوم ميشود كه آن فرد يكي از شاگردهاي ابوالفضل عباس است و اوست كه ميگويد ابوالفضل عباس، اينها را نقل ميكند؛ يعني ابوالفضل عباس كه شاگرد علي بن ابراهيم است، ولو اينكه ميگويند در كتب رجالي اسمي از او آورده نشده است. اما به حال او از علي بن ابراهيم رواياتي را مربوط به آيات قرآن نقل ميكند و در خود اين تفسير است كه گاهي اوقات ميگويد «حَدثَّنا اَحمَدُ

ص: 159

بنُ مُحَمَّدِ الهَمداني». ابوالفضل عباس سندي به تفسير ابوالجارود دارد - كه من راجع به ابوالجارود نيز عرض ميكنم - خود ابوالفضل عباس، سندش اين است: ا َحمَدُ بنُ مُحَمَّدِ الهمداني- كه اين همدان از قبايلي در يمن است نه همدان ما - عَن جَعفَرِ بن عَبدِالله، عَن كَثيرِ بن عَياش، عَن زيادِ بن. . . ، ابو الجارود، عَن ابي الجعفر، امام باقر .

در اين تفسير «حَدثَّنا اَحمَدُ بنُ مُحَمَّدِ الهَمداني» بيان شده كه اولين شيخ ابوالفضل عباس است. ما جايي را نداريم كه خود علي بن ابراهيم از احمد بن محمد الهمداني نقل كرده باشد ودر اين تفسير موار متعددي آمده است. با توجه به «حَدثَّنا اَحمَدُ بنُ مُحَمَّدِ الهَمداني» معلوم ميشود كه ما نميتوانيم بگوييم اين تفسير تماماً مربوط به علي بن ابراهيم است، اين نكته اول.

اما نكته دوم اين كه در همين تفسير، ابوالفضل عباس از افراد زيادي نقل ميكند كه همگي در زمان او بوده اند، اما نميشود از جهت زماني بگوييم كه علي بن ابراهيم از آنان نقل ميكند. يكي از اين افراد «مُحَمَّدِ بن جَعفَر رزاز» است. در همين تفسير آمده (حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ جَعفَرِ الرزاز اَن يحيي بنَ زَكَريا عَلي بن حِسان، مُحَمَّدِ بن جَعفَر بن مُحَمَّد بن الحَسَن رزاز) استاد ابي غالب رزازي، متوفاي 368 هجري است در حالي كه علي بن ابراهيم متوفاي 307 است. البته زمان ولادت علي بن ابراهيم معلوم نيست؛ يعني در تراجم راجع به تاريخ ولادت او، تاريخ دقيقي ذكر نشده، اما از قرائن زيادي استفاده ميشود كه 307 ق سنه وفات علي بن ابراهيم بوده است. اين محمد بن جعفر رزاز در سنه 368 ق (61 سال بعد) وفات يافته است. پس ديگر نميتوان گفت كه علي بن ابراهيم از او روايت نقل ميكند.

افراد ديگري هم داريم كه همين طور است و افرادي هم هستند كه اصلاً معاصر ايشان بودند اما علي بن ابراهيم در هيچ كجا از آنها روايت نقل نميكند.

نكته دومي كه به ما ميگويد اين تفسير تماماً متعلق به علي بن ابراهيم

ص: 160

نيست، اين است كه در اين تفسير، مواردي به عنوان «اَخبَرنا وَ حَدثَّنا» وجود دارد كه بعضي از آنها با شاگردان علي بن ابراهيم تناسب دارد اما با خودش تناسب ندارد، يا اينكه اگر در زمان خود علي بن ابراهيم هم بودند، علي بن ابراهيم از آنان نقل نكرده است. چون مشايخ علي بن ابراهيم مشخص است. علي بن ابراهيم اكثر رواياتش را از پدرش ابراهيم بن هاشم نقل كرده و ساير مشايخش نيز عبارتند از: احمد بن محمد بن خالد برقي، احمد بن عيسي، احمد بن اسحاق، اسماعيل بن عيسي، حسن بن سعيد اهوازي و حسين بن سعيد اهوازي كه اين افراد از مشايخ علي بن ابراهيم هستند. مثلاً ايشان ميگويد: «حَدثَّنا يا اَخبَرنا اَحمَدُ بنُ اِدريس».

شاهد سوم بر اينكه همه كتاب متعلق به علي بن ابراهيم نيست، اين است كه دركتاب ذكر شده «قالَ عَلي بنُ اِبراهيمَ حَدَثَني اَبي»، معنا ندارد مؤلف يك كتاب چنين بگويد، بله، اگر مينوشت «حَدَّثني اَبي» درست بود، اما در كتاب آمده باشد «قاَل عَلي بي اِبراهيم حَدَّثَني اَبي» اين، معنا ندارد.

شاهد چهارم اينكه در بعضي موارد آمده است: «راجع الى تفسير علي بن ابراهيم» در اين جا تعبير به راجع دارد.

شاهد ديگري كه ميخواهم اضافه كنم اين است كه اصلاً نقل علي بن ابراهيم از ابو الجارود، آنهم با وضعي كه ابوالجارود داشت و از زيديه شد و از طريق حق منحرف گرديد و مورد غضب ائمه  قرار گرفت في نفسه بعيد است؛ يعني علي بن ابراهيم با آن عظمتي كه دارد اين روايات را از ابوالجارود نقل ميكند. چنين سخني به نظر من بسيار بعيد است.

بنابراين احتمال اول كه بگوييم همه تفسير از آن علي بن ابراهيم است مورد قبول نيست. در احتمال دوم، بعضي ها از ابوالجارود زياد بن منذر، سخن به ميان آوردهاند. اين زياد بن منذر كوفي

ص: 161

يا همان ابوالجارود همداني اتفاقاً مانند علي بن ابراهيم كه در اواسط عمرش نابينا شد، به همين عارضه مبتلا گشت. وقتي كه زيد بن علي بن حسين خروج كرد،ابوالجارود همراه او شد، لذا جاروديه هم منسوب به همين زياد بن منذر هستند.

همان طور كه درباره او گفته اند: «كانَ اِماميا رَجَعَ لمّا خرَجَ زيدُ بنُ عَلي فَمالَ اِليه وَ صارَ الزيديه وَ نَقلَ الكشي روايات في ذمّه»

مرحوم صدوق قائل است كه او بعداً به مذهب حق بازگشت.

نجاشي و شيخ هر دو سندي به تفسير ابوالجارود دارند. نجاشي ميگويد: لهُ كِتابُ تَفسيرِ القرآن، رَواه اَبي جَعفَر اَخبرَنا عِدّةُ مِن اَصحابنا عَن اَحمَدَ بنَ مُحَمّدِ بن سَعيد عَن جَعفَرَ بنِ عَبدِالله مُحَمّدي عَن اَبي سَهل كَثيرِ بنِ عَياش القطان عَن ابو الجارود».

شيخ هم تفسير ابوالجارود را از همين احمد بن محمد بن سعيد كه معروف به ابن عقده است به دو واسطه نقل كرده است. ذكر اين نكته لازم است كه در رجال از تفسير ابوالجارود اسم برده شده، اما در رجالين از چيزي به نام تفسير علي بن ابراهيم نامي برده نشده است. آنچه ميگويند اين است كه «لهُ كُتُبٌ» در مورد قرآن هم كتاب اين را ميگويد اما اين كه خود رجالين بيايند و بگويند علي بن ابراهيم كتابي و نيز تفسيري دارد، اين مقداري كه من بررسي كردم، چنين چيزي در خود رجال نيامده است.

احتمال دوم اين است كه بگوييم علي بن ابراهيم كتاب تفسيري داشته و رواياتي را كه خودش از مشايخش شنيده، در آنجا نوشته بوده است. ابوالجارود هم كتاب تفسيري داشته از رواياتي كه از امام باقر  در تفسير آيات نقل شده بود. سپس شخصي آمده و اين دو كتاب را كنار هم گذاشته و اين دو كتاب را

ص: 162

تلفيق كرده است. اما روشن است كه اين حرف نميتواند درست باشد، زيرا اگر قسمتي از اين كتاب تماماً ممحض در ابوالجارود نقل ميكند در آيه بعد ميگويد: «حَدَثَّتي اَبي» كه منظورش علي بن ابراهيم از ابراهيم بن هاشم است و در آيه بعد روايتي را از شيخ ديگري و از راوي ديگري نقل ميكند. اينها همه با هم اختلاط پيدا كرده است.

اگر واقعاً كسي دو كتاب را باهم جمع آوري بكند هرگز در لابه لاي آن كتاب، دوباره دو حديث را در يكجا و سه حديث را در جاي ديگر قرار نميدهد. اين روش اصلاً درست نيست. چون من بعضي تعابير را ديدم كه خيلي دور از تحقيق است؛ مثلاً گفته اند كه اين موضوع، شبيه همان چيزي است كه درباره كتابهاي مرحوم شيخ عباس قمياتفاق افتاده است؛ يعني ايشان كتابي دارد به نام «مفاتيح» وكتاب ديگري هم دارد به نام «باقيات و صالحات» بعداً اين دو را در كنار هم قرار دادند و يكي را حاشيه ديگري گذاشتند. روشن است كه اين حرف را نميشود در تفسير قمي مطرح كرد. بنابراين، اين حرف هم حرف درستي نيست.

مطلب يا احتمال سوم اين است كه بگوييم شاگرد علي بن ابراهيم -كه ابوالفضل عباس است- رواياتي را از علي بن ابراهيم شنيده و آنها را نقل كرده و همان طور كه عرض كردم هم سندش را به ابوالجارود دارد هم به ديگران. در حقيقت او آمده و آن رواياتي را كه از مشايخ خودش در تفسيرآيات بوده آورده، لكن چون اكثر اين روايات از علي بن ابراهيم است، اين تفسير به تفسير قمي يا علي بن ابراهيم قمي معروف شده است؛ يعني اگر ما از اول تا آخر تفسير احصا بكنيم، اكثرش متعلق به علي بن ابراهيم قمي است.

در بعضي از كتب هم گفته اند تا اواخر سوره بقره از علي بن ابراهيم است و

ص: 163

از آنجا به بعد به ابوالجارود مربوط است. درصورتي كه اين طور نيست، زيرا در لا به لاي سُوَر مختلفي كه در اين تفسير آمده، گاهي اوقات از ابوالجارود گفته شده و گاهي (حَدَّثني اَبي) آورده و گاهي نيز از مشايخ ديگر نقل شده است. اما ميتوان گفت غالب اين روايات از علي بن ابراهيم است.

همين جا عرض كنم واقعاً گاهي اوقات در بعضي از مسائل بسيار مهم و كليد ي ما و در مسائل فرعي و اعتقادي، روايت هاي معتبري جز آنچه علي بن ابراهيم به حسب اين تفسير نقل كرده، چيز ديگري وجود ندارد. رواياتي كه در ذيل آيات «في» آمده روايات مفصّلي است كه قضيه فدك را با همه خصوصياتش نقل ميكند.

آن مقداري كه من در تفسير علي بن ابراهيم احصاء كرده ام، مستند اصلياش اين است كه بگوييم اين تفسير مركب از رواياتي است؛ يعني نتيجه عرض من اين است كه ما نميتوانيم بگوييم علي بن ابراهيم كتابي به نام تفسير علي بن ابراهيم، داشته است. ممكن است كه او رواياتي را كه در تفسير آيات بوده يك جا ودر كنار بقيه روايات آورده باشد، اما اين كه خودش در مقام اين باشد كه كتابي به نام تفسير علي بن ابراهيم داشته باشد، چنين چيزي نيست.

در مورد ابوالجارود ميتوان گفت كه او هم كتابي داشته است. بنابر آن چيزي كه رجالين گفتهاند او اصلاً كتابي معروف به تفسير ابوالجارود داشته است. پس ميتوان گفت شخصي همچون ابوالفضل عباس آمده و از علي بن ابراهيم يا از ابوالجارود يا محمد بن جعفر الرزاز يا احمد بن ادريس و يا محمد بن عبدالله بن جعفر الحميري قمي و افراد ديگري كه تعدادشان در اين تفسير شايد به سيزده يا چهارده نفر ميرسد رواياتي نقل كرده است. لذا نميتوانيم بگوييم كه نظريه دوم كه اين كتاب تلفيقي از تفسير علي بن ابراهيم و تفسير

ص: 164

ابوالجارود است حرف درستي است، زيرا بيان كرديم كه علي بن ابراهيم كتاب تفسيري نداشته كه با كتاب ابوالجارود تلفيق گردد، بلكه كسي آمده و روايات تفسيري كه از علي بن ابراهيم و ابوالجارود و ديگران نقل شده، همهي اينها را جمع آوري كرده، لكن چون غالبش مربوط به علي بن ابراهيم بوده، اين كتاب به تفسير علي بن ابراهيم قمي معروف شده است.

علامه مجلسي وقتي در مورد علي بن ابراهيم، ميگويد «لهُ كِتابٌ تفسير» منظورش همين بوده است. زيرا در رجالين نيامده كه «لهُ كِتابٌ تفسير». نجاشي ميگويد: «عَلي بنُ اِبراهيمَ بنَ هاشِم، اَبوالحَسَن القُمي ثقَۀٌ فِي الحَديث، ثَبِّت، مُعتَمِدٌ، صَحيحُ المَذهَب سَمِعَ فَاَكثَر وَ صنف كُتُبُا وُ اضرّ في وُسُطِ عُمره» به هر حال اين بزرگوار در وسط عمرش نابينا شد. اين حقيتي است كه ما اجمالاً در مورد علي بن ابراهيم به آن رسيدهيم. البته در اين باره بايد بيشتر دقت كرد.

نكته ديگر راجع به خود ابوالفضل عباس است كه چرا نامي از خودش در كتب رجالين نيامده است. اگر واقعاً اين كتاب را ابوالفضل عباس جمع آوري كرده و يا اين روايات - به اين مفصّلي - را او نقل كرده، پس چطور ميشود يك راوي كه هزاران روايت از علي بن ابراهيم نقل ميكند نامي از خود او نيامده است.

اگر اين دليل ما باشد كه هر راوي بايد نامش در كتب رجالي ذكر شود، اين دليل معنا ندارد؛ زيرا شايد از همان اول هم گمان ميكردند اين تفسير از علي بن ابراهيم است، لذا توجهي به ابوالفضل عباس نداشتند. البته مرحوم آقا بزرگ راجع به اولاد ابوالفضل عباس كه هر سه پسرش به طبرستان رفتند و مذهب زيديه را در آنجا ترويج دادند در الذريعه مطالبي دارند. ايشان مي گويد كه اين ابوالفضل عباس به طبرستان رفت چون در آنجا غالب مردم زيدي مذهب بودند، براي

ص: 165

اينكه تفسير علي بن ابراهيم را ترويج كند تفسير ابوالجارود را نيز ضميمه آن كرد و در آنجا منتشر نمود. همان طور كه عرض كردم اين حرف در صورتي درست است كه تفسير ابوالجارود به صورت مستقل در يك قسمتي ذكر شود؛ اما وقتي در لابه لاي اين تفسير ذكر شده: «حَدَّثَني اَبي قاَل عَلي بي اِبراهيم». اين «قال» ديگر، با اين معنا سازگاري ندارد. اين اجمالي بود از آنچه كه در مورد تفسير علي بن ابراهيم توانستيم عرض بكنيم.

سؤال : به هرحال شما در عرصهي فقه استاد هستيد و ما در مورد فقه صحبت ميكنيم. ما در زمان ائمه  دو جريان فقهي داشتيم. يكي از آنها جرياني بوده كه تقريباً در محور اجتهاد مبتني بر اصول متلقاه است و جريان ديگر اين بود كه فقط به حديث مي پرداختند كمترين انديشه عقلي حتي بر محور همان اصول مهم استنباطات، جاري نميكردند. زعماي بخش اول افرادي مانند هشام بن حكم بودند. و سپس طيف بعدي ميآيند كه بيشتر شامل محدّثين قمي مي شدند كه در آن زمان تقريباً همين جريان اخباري بودند.

ميخواهيم نظر حضرت عالي را در اين رابطه كه علي بن ابراهيم را ميتوان در كدام يك از دو جريان قرارداد ارزيابي كنيم. البته قابل ذكر است كه ايشان با توجه به شاگرداني مانند: كليني و احمد بن ادريس و بزرگان ديگري همچون علي بن بابويه، تقريباً به سوي همان روش اجتهادي زراره بوده، آيا شما علي بن ابراهيم را در همان دايره اول ارزيابي ميكنيد؛ يعني طرفدار فقه اجتهادي بر محور همان اصولي كه خود ائمه  القاءكرده بودند يا اينكه طرفدار همان خط مشي حديث و حديث گرايي كه بعداً هم گاهي به شكل اخباري تجلي كرد؟

پاسخ: اين موضوع، بحث مفصلي دارد كه آيا واقعاً ما اين دو گروه را به عنوان اصحاب ائمه  داشته ايم يا نه و آيا اصل اين تقسيم بندي نسبت به زمان ائمه  درست است يا نه.

ص: 166

اصلاً اين مسلك اخباريگري و اصوليگري همه، بعد از زمان ائمه طاهرين  به وجود آمد. برحسب آنچه ما اطلاع داريم ازمباني اصولي و يا مباني حديثي، نميتوانيم در زمان ائمه  اين تقسيم بندي را داشته باشيم؛ يعني نميتوانيم بگوييم زراره از طرفداران اجتهاد بوده و راوي ديگر در طرف ديگر او البته يك نوع جهاد روشني در زمان ائمه  بوده كه همه اصحاب، آن را قبول داشتند؛ مثلاً ملاحظه كنيد كه اخباري، تمسك به ظواهر قرآن را حجت نميدانند؛ يعني ظاهر قرآن را به عنوان حجت قبول ندارند.

آيا علي بن ابراهيم كه خودش در اين تفسير، اين همه روايات را نقل كرده و حتي در بعضي از موارد كه به عنوان بيان ظاهر آيات و يا به عنوان تفسير آيات (كَشفُ الحِجاب عَن ظاهر آيات) است، ظاهر آيات را حجت ميداند، اين مطلب ميتواند در اين رابطه صدق كند.

اصلاً ائمه  اصحابشان را پيوسته به تدّبر در قرآن، استناد به قرآن و اجتهاد در فروع، مطابق با ظواهر آيات قرآن فرا مي خواندند و ما در اين زمينه روايات بسيار فراواني داريم. نمونه ديگر شيخ صدوق است كه جمود زيادي بر روايات و ظواهرآنها داشته است، اما ايشان هم از افرادي نيست كه ظاهر قرآن را حجت نداند، بلكه در فتواهايش اين همه به ظواهر آيات استناد و استدلال كرده است.

اساساً يكي از راهها براي حل نزاع بين اخباري و اصولي، همين است كه ما ببينيم اصحاب ائمه  چگونه برخورد ميكردند.

هم چنين وقتي كليني روايات مربوط به عقل را نقل ميكند، عقل را به عنوان يك حجت در رواياتش ذكر كرده است. بنابراين نميتوانيم بگوييم كه هر كسي كه محدّث شد حتماً اخباري است، بلكه خيلي از محدّثين در رأس فقها هستند؛

ص: 167

مثلاً شما علي بن ابراهيم را به عنوان يك مفسّر قرار ميدهيد در حالي كه اخباريها آن را نمي پذيرند. اصلاً اخباريها باب تفسير را به يك معنا بايد ببندند، مگر آن چيزي كه در بعضي از روايات از ائمه  رسيده است، اما آنان قائلند كه محدّث خودش ديگر نبايد اظهار نظر بكند. بنابراين ما علي ابراهيم را در عين اين كه محدثي بسيار قوي ميدانيم، اما از تفسيرش چنين بر ميآيد كه ايشان ريشههاي اصلي اجتهاد را نيز قبول داشتند.

سؤال: اكثر اصحاب ائمه  مثل فقهاي امروز، اين مشكل را داشته اند كه گاهي به امام خود گله ميكردند؛ مثلاً يونس بن عبدالرحمان به امام رضا  شكايت ميكرد كه عدهاي من را زنديق ميخوانند، آن هم با توجه به آن عظمتي كه او داشته، نظر حضرت عالي در اين مسائل چيست؟

پاسخ: در مسائل اعتقادي همين طوراست. زيرا برخي از اصحاب ائمه اطهار  اعتقادي داشتند كه ديگران اصلاً نميتوانستند آن را درك كنند و بفهمند. اما اين، ربطي به بحث نزاع ندارد. نزاع اصولي واخباري از جمله مسائلي است كه بعد از زمان ائمه  به وجود آمده و شايد از قرن ششم و هفتم به بعد ايجاد شد؛ يعني اصلاً در زمان ائمه  چنين نزاعي نبوده، اما نزاعهاي ديگري وجود داشته است.

سؤال: نظر شما در مورد تفكيك نقل و قولهاي ابوالجارود از اقوال علي بن ابراهيم كه هم اكنون در اين زمينه اقداماتي انجام گرفته، چيست؟

پاسخ: به نظر من نبايد تغييري درآنها ايجاد شود. برخي قرائني را ذكر كردندهاند مثلاً ميگويند از عبارت«في روايۀ ابو الجارود» پيداست كسي كه اين كتاب را جمع آوري ميكرده از آنها نقل قول ميكند؛ يعني در جايي آورده «في روايۀ ابو الجارود» و در جاي ديگر گفته«قال علي بن ابراهيم».

ص: 168

اين كه برخيها گفته اند علي بن ابراهيم و ابوالجارود هر كدام تفسيري داشتهاند و كتاب موجود، تلفيقي از هر دو تفسير است، سخن درستي نيست، بلكه _ همان طور كه قبلاً گفتيم _ كسي مثل ابوالفضل عباس و شايد شاگرد او، از ابوالفضل عباس شنيده كه او روايات علي بن ابراهيم را در ذيل آيات و روايات ابوالجارود و همين طور رواياتي كه ديگران داشته اند _ يعني در حدوده چهارده يا پانزده نفري كه علي بن ابراهيم هيچ وقت از جهت زماني با آنان معاصر نبوده و از آنان نقل نكرده است- همه را يافته و روايات مربوط به تفسير آيات را يكجا جمع كرده است، ولي چون غالب روايات مربوط به علي بن ابراهيم بوده، اين تفسير به تفسير علي بن ابراهيم معروف شده است.

والسلام عليكم و رحمۀ الله و بركاته

مصاحبه با دكتر حسين محفوظ (رحمه الله)

ص: 169

با تقدير و تشكر از جناب آقاي دكتر محفوظ مهمان عزيز و ارجمند كتاب سال ولايت كه اين وقت و فرصت را در اختيار ما قرار دادند. بهتر است كه چند كلامي هم در ارتباط با علي بن ابراهيم و تفسير آن مفسّر محدّث گفت وگويي شود. صحبت را اين گونه شروع ميكنيم كه با توجه به اينكه شما مؤلف و صاحب اثر بين المللي و جهاني اين مراسم هستيد ابتدا توضيح مختصري در مورد زندگي خود بيان فرماييد.

دكتر محفوظ:

البته شرح حال اينجانب ناقابل است اما چون فرموديد بايد چيزي عرض كنم. اين جانب حسين پسر شيخ علي، پسر شيخ محمد جواد، پسر شيخ موسي، پسر شيخ حسين، پسر شيخ علي، پسر شيخ محفوظ دوم، پسر شيخ محمود هستم.

شيخ محفوظ دوم به شمس الدين محفوظ حلي كه شاگرد محقق حلي است، منتهي ميشود. خانواده او در سال740ه_ به لبنان منتقل شد. جد من همان شيخ حسين كه پدر شيخ موسي، پدر شيخ محمد جواد، پدر شيخ علي كه پدر من است به كاظمين منتقل شد و نزد آقا سيد محسن مقدّس عربي و مرحوم سيد عبدالله شبّر درس خواند. ما از بازماندگان شيخ حسين دوم هستيم كه به گفته مؤلف شرح حال سيد عبدالله شبّر «كانَ اَفضَلَ اهل زَمانه يا علي الاطلاق».

ص: 170

البته بنده جزء ناقابلان اين خانواده هستم كه به گفته شيخ سعدي «همه قبيلهي من عالمان دين بودند» مگر بنده. خلاصه، من در شهر كاظمين در 20 شوال 1344ﻫ. ق تولد يافتم و در شهر كاظمين درس خوانده ام و دروس قديم و جديد را جمع آوري كردم. دروس حوزوي را در خانه خودمان و پيش علماي خانواده پدري و مادري گذراندم و دروس دانشكدهاي را در بغداد طي كردم و شاگرد دانشسراي عالي در عراق بودم و در آنجا شاگرد اول شدم. بعداً به دانشگاه تهران منتقل شدم و شاگرد افرادي مانند مرحوم فروزان فر، ميرزا عبدالعظيم خان قريب و آقايان حسين خطيبي، سعيد نفيسي، دكتر صادق كيا، پور داوود، مح_م_د م_ق_دم ومصطفي مينويي بودم- ك_ه انشاءالله كس ديگري را فراموش نكردهام- و درس سانسكريت را نزد پرفسور كنهان رجا از هندوستان گذراندم.

من در سال 1334 ﻫ. ق فارغ التحصيل شدم و اساتيد دفاعم مرحوم فروزان فر و عبدالعظيم خان قريب و سعيد نفيسي بودند. در سال 1352 ه_. ق به عضويت ادبي فرهنگستان ايران در آمدم و در سالهاي بعد سمت و عضويت در فرهنگستان عربي و بيگانه را پيدا كردم. فعلاً به اصطلاح شما به عنوان استاد ممتاز و يا پرفسور، مشغول به كار ميباشم.

در حال حاضر شاگردان به منزل ما ميآيند، چون من خانه نشين هستم و اين شاگردان متواضعانه به خانه بنده ميآيند و درس ميخوانند. آخرين دوره كه به دفاع از رساله هايشان مشغولند يازده نفرند كه دوره حسين علي محفوظ ناميده شدند. آثار من كه از سال 60 به اين طرف چاپ شده، متجاوز از 1500 كتاب، رساله، پژوهش، بررسي و مقاله است. البته همه آنها ناچيزند وگرچه از لحاظ اعداد نمره 20 دارند، ولي از لحاظ اهميت صفر ميباشند.

ص: 171

سؤال: در ميان اين همه آثار به نظرتان كدام يك خيلي ممتاز است؟

جواب: البته معلوم است كه يك مؤلف تمام كتابهاي ش را دوست دارد و نميتواند يكي از آنها را ترجيح بدهد، زيرا همه كتاب ها مثل پسرانش هستند. اما ميتوان از اين آثار نام برد: كتاب شرح حال شيخ كليني، كتاب متنبه سعدي و كتاب «جوانب منسيه في الدراسة سنن النبويه» كه دوبار چاپ شده كه بار دوم به نام «الحديث عند الشيعة الاماميهم» چاپ شد، و كتاب «تقويم نجومي» كه تقويمي مبتكر است و اين تقويم در فلكيات، ابتكاري محسوب ميشود. اين ها شرح حال ناقابلي از اين جانب بود.

سؤال: مي خواهم سؤالي راجع به حضرت معصومه  بپرسم و آن اين است كه چرا علما نسبت به مرقد مبارك و شريف حضرت فاطمه معصومه  اهتمام خاص و ويژهاي قائلند؟

جواب: نه تنها علما، بلكه ساير مردم نيز اين نظر را دارند. زيرا اولاً دختر امام موسي بن جعفر  هستند، ثانياً خواهر امام رضا  و ثالثاً عمه امام جواد  ميباشند. پس دليل قانع كنندهي اين موضوع، همين است. معمولاً همه بنات اهل بيت  سيدات اهل خويش هستند. البته اين، نظر من است و خود ايشان هم بركاتي دارند كه حضور ما در اينجا يكي از بركات آن حضرت است.

سؤال: چرا امام موسي كاظم  را به لقب باب الحوائج زياد صدا ميكنند؟

جواب: علتش اين است كه مردم حوائجشان را از آنجا طلب ميكنند. امام شافعي ميفرمايد: «قبر موسَي الكاظم ببغداد الترياق المجرب». شيخ خلاّل از مشايخ حنابله هم ميگويد: «ما اَهَمَّني اَمرٌ فقصدت قبر موسَي بنُ جَعفَرَ اِلّا

ص: 172

قبره». از عبدالله بن احمد بن حنبل كه پسر ارشد امام احمد بن حنبلي است پرسيدند تو را در پيش قبر پدرت دفن كنيم؟ گفت نه، مرا پيش نبي دفن كنيد بهتر است از اينكه پيش پدرم دفن كنيد؛ يعني در كاظمين نبي كه به نظر شيعه، امام معصوم  مدفون است و اين از مزاياي شهر كاظمين است و تا به حال نيز مردم، حوائجشان را از آنجا ميطلبند. امام رضا  ميفرمايند: «قَبرُ اَبي مُوسَي بنِ جَعفرَ اَمانُ لِاَهلِ البَغداد و اَمانُ لِاَهلِ الجانِبَين» و من ميگويم: «اَمانَ لِاَهلِ العَراق وَ اَمانَ لِاَهلِ العالم».

سؤال: به كافي مرحوم كليني اشاره فرموديد و اينكه در اين رابطه كتابي را نوشتهايد. با توجه به اينكه مرحوم كليني از شاگردان ممتازعلي بن ابراهيم است، جناب عالي كيفيت برقراري ارتباط بين اين استاد و شاگرد را چگونه يافتهايد؟

جواب: اين كتاب تا به حال الحمدلله مورد قبول است. چنانكه شيخ المراجع آيت الله صافي و استاد العلما و شيخ المراجع آيت الله مكارم از بنده مخلص و از اين كتاب ذكر خير ميكنند و همين طور تمام بزرگان، الحمدلله رب العالمين. من نيز وصيت كرده ام كه اين كتاب با من دفن شود.

در جواب سؤال شما بايد بگويم كه اگر نصي نباشد ما نميتوانيم حدس بزنيم؛ يعني در كتب رجال -تا به حال كه من دارم بررسي ميكنم- اشاره صحيح و واضحي به اين موضوع نشده است. البته ميدانيد كه قم از مراكز علمي است و آن زمان قم و آوه از مراكز علمي و فقهي بودند. حتماً مرحوم كليني ايشان را در قم، ري و بغداد ملاقات كردهاند، ولي اين موضوع معلوم نيست. زيرا اگر مصادر، ذكر نكرده باشند ما نميتوانيم حدس بزنيم. به هر حال اين توجيه در دست من نيست.

ص: 173

سؤال: يكي از كتاب هايي كه به علي بن ابراهيم نسبت داده شده تفسير قمي است. حضرت عالي اگر راجع به تفسير قمي مطالب خاصي داريد بيان بفرماييد؟

جواب: البته اين موضوع، پژوهش مخصوص به خود را ميخواهد كه انشاءالله سعي ميكنم اين كتاب را بار دوم در نظر بگيرم و پژوهش كنم و سعي كنم انشاءالله كتاب را براي كنگره مورد نظر آماده كنم.

ولي من به روايات اين كتاب اهميت ميدهم و البته در اين كتاب بايد كمال دقت را داشت و اهتمام بورزيم و چيزهاي مفيدي از آن استخراج كنيم. تمام روايات نزد م_ا موجود است هست، ولي ع_لماي رج_ال و ح_ديث م_ا ك_املاً اي_ن ك_تاب را صحيح نميدانند، به خلاف علماي دي_گ_ر ك_ه ميفرمايند كتب صحاح. بنابراين هر حديث بايد منحصراً مورد بررسي قرار گيرد و سند آن را نيز مورد تحقيق قرار داد.

همان زماني كه تشريف آورديد و موضوع كنگره را مطرح كرديد تصميم گرفتم بحث مخصوصي را درباره اساتيد تفسير، مورد بررسي قرار دهم. آنچه به نظر من مي آيد اين است كه اين تفسير از يك لحاظ ديگر هم اهميت دارد و شايد كسي هم متوجه نشده باشد. آن وجه اهميت اين است كه قرآن ما (شيعيان) قرآن مسلمين است. من تمام تفاسير اهل بيت  و تمام علماي شيعه را كه ديده ام، همان آياتي است كه تفاسير ديگر هم دارند، نه كم و نه زياد و نه تغيير و تبديلي. اين از دلايل مهم تفسير علي بن ابراهيم است.

موضوع ديگر اينكه علامه حلي در يكي از كتابهاي شان ميفرمايد آن مصحفي كه به خليفه عثمان نسبت ميدهند همان مصحف علي بن ابيطالب  است. البته دقيق به خاطر نداريم اين موضوع در كدام يك از تأليفات علامه حلي ذكر شده است. به هر حال اين كتاب از دلايل قرآن مجيد است و به همين دليل به آن اهميت ميدهم.

ص: 174

سؤال: مشهور است كه اين تفسير فقط تفسير علي بن ابراهيم نيست، بلكه مركب از تفسير علي بن ابراهيم و ابوالجارود است. اگر اين سخن، صحّت داشته باشد و اين كتاب، مركب از دو تفسير باشد به نظر جناب عالي علت اينكه اين دو با هم تركيب شدهاند چيست؟

جواب: البته بايد براي اثبات اين موضوع، دلايلي وجود داشته باشد؛ يعني اين صحبت از جانب شخص قابل اعتمادي باشد نه صرف احتمالات يك شخص.

توضيح: آن كسي كه ابتدا به اين موضوع اشاره كرد مرحوم آقا بزرگ تهراني بودند. ايشان ميگويند بر اساس روش و منهج اين كتاب كه از آغاز سوره الحمد ايشان شروع به تفسير ميكند، روايات، صيغه واحدي دارند و سند، سندي است كه بر علي بن ابراهيم منطبق است. اين روش ادامه دارد تا اينكه به سوره آل عمران ميرسد.

از آنجا به بعد ايشان ميآيد و تغيير ميدهد؛ يعني از كساني روايت شده كه اينها هم طبقه علي بن ابراهيم نيستند، بلكه اين از شاگردان (كسي كه در اين سند با او همراه است) علي بن ابراهيم است. علامه تهراني به اين دليل ميگويد كه اين روايات اين گونه نيست كه ما همه را از علي بن ابراهيم بدانيم، بلكه قائل به تركيب است. بعد از اينكه ايشان قائل به تركيب شده اند ميگويد ما رواياتي را داريم كه در همين تفسير آمده و سند از ابن عباس به امام باقر  است. از ابوالجارود و از امام باقر  كه معلوم است علي بن ابراهيم اين مجموعه را از مشايخ خودش نگرفته، نقدي در مشايخ علي بن ابراهيم اينها نيستند، بلكه كساني هم هستند كه از طريق خودشان از عياش و ابوالجارود نقل كرده اند، لذا آقا بزرگ تهراني ميفرمايند كه اين تفسير، مركب است از تفسير ابوالجارود (امام باقر ) و تفسيري كه خود علي بن ابراهيم داشته است.

ص: 175

نگاه سومي نيز به اين تفسير شده است و بعضي ميفرمايند اين تفسير، مجموعهاي است از تفسير ابوالجارود، تفسير علي بن ابراهيم و نظريات خود علي بن ابراهيم. بدين معني كه اين«قال» كه گفته شده، ديگر به معناي قال «امام» نيست. البته اخيراً جناب آقاي دكتر عابدي -كه دبير كنگرهي علي بن ابراهيم ميباشند- ميگويند كه من اثبات ميكنم كه همين «قال» هم در بر گيرنده روايات است.

ولي عدهاي قائل هستند اصلاً نظريات علي بن ابراهيم هم در اين تفسير آمده است؛ يعني هم رواياتي است كه خودشان از مشايخشان نقل ميكنند و هم در برگيرنده روايات ابوالجارود است، آن هم از طريق خاص كه شاگرد علي بن ابراهيم آن نظريات را ضميمه كرده است. نام اين شاگرد ابوالفضل عباس است و همينكه نظريات خاص ايشان است -كه نظريات حدسي ميشود- نگاه اخيري هم وجود دارد كه تقريباً نظر شما هم ميباشد و آن اينكه فرموديد اصلاً كتاب تفسير را بايد به عنوان يك كتاب روايي نگاه كرد؛ يعني كه اين كتاب مجموعهاي از روايات علي بن ابراهيم، ابوالجارود و مشايخ ديگري است كه جامع اينها را جمع كردهاند و فرد جامع را ابوالفضل عباس ميدانند.

به هر حال اين كنگره الحمدلله در حول اين تفسير، ميخواهد خدمات خوبي ارائه دهد. و ما هم خوشحال شديم كه حضرت عالي ميخواهيد با نگاه پژوهشي اطلاعاتي را به ما ارائه دهيد.

خيلي از مفاخر شيعه، نامشان در اين كتاب است. مشايخ علي بن ابراهيم كه حدود هجده نفرند كه از جمله آنها و اعلم و افضل همه آنها پدر بزرگوار خودشان ابراهيم بن هاشم است كه حدود 6000 روايت را جمعآوري كرده است. تقريباً نيمي از 8000 روايت را علي بن ابراهيم از طريق پدر بزرگوارش به

ص: 176

دست آورده و اين هم عنايتي است كه با اينكه برخي ابراهيم بن هاشم را به عنوان ثقات نميشناسند، ولي علي بن ابراهيم با اينكه يقيناً اين روايات را از مشايخ ديگر هم شنيده، اما روايات را از پدر بزرگوارشان نقل ميكنند. از جمله مشايخ ديگر ايشان سه بزرگوارند كه نام همگي احمد است؛ يعني احمد بن محمد بن عيسي اشعري، احمد بن محمد بن ابي عبدالله برقي و احمد بن اسحاق.

قلم شما در كافي درخشيده است. يعني با اينكه ايشان شاگردان ديگري هم داشته، ولي جداً شخصيت حديثي مرحوم كليني در اين كتاب به نمايش گذاشته شده است. چون بنده در ورقي كه تنها در فروع كافي و در كتاب زكات- كه كوچكترين كتاب هم ميباشد- داشتم از پانصد و اندي روايت كه در اين كتاب آمده، دويست و چهل روايتش از مرحوم علي بن ابراهيم است، اگر توجه كنيم، خواهيم ديد كه مرحوم كليني اين روايات را از اين استاد نقل كرده و اكثر ابواب را هم به روايات ايشان مزّين ميكند؛ يعني به ايشان عنايت خاطر داشته است.

ما در رابطه با كافي كه در سه افق اصول و فروع و روضه ميدرخشد و اعتقادات و مسائل كلامي، ما در آنجا هستند و مسلّماً روايات در عرضه اعتقادات و فقه و اخلاق و آداب و سنن و مكارم اخلاقي در اين مجموعه گرد آمدهاند، ميخواهيم نگاه فقيهانه علي بن ابراهيم را -كه به نظر شما هم ايشان يك فقيه است-بررسي كنيم و ببينيم انديشههاي فقيهانه اين بزرگوار به چه شكل بوده؛ يعني آيا ايشان اجتهاد ميكرده يا تابع همان مكتب حديثي بوده است.

در پايان از شما و همه دست اندر كاران كه در اعتلاي نام فقها و محدّثين زحمت ميكشيد تقدير و تشكر ميكنم.

(والسلام)

ص: 177

ص: 178

ص: 179

(تصوير) توليت آستانه مقدسه

(تصوير) حضرت آيت الله

« مد ظله » مسعودي خميني

ضريح علي بن ابراهيم قمي

كه به همت توليت آستانه مقدسه

(تصوير) حضرت آيت الله

مسعودي خميني بر مزار شريف

آن محدث و مفسر شيعه نصب

گرديده است.

ص: 180

(تصوير) حضرت آيت الله العظمي مكارم شيرازي

(تصوير) حضرت حجت الاسلام و المسلمين احمد عابدي

رئيس پژوهشكده و دبير كنگره

ص: 181

(تصوير) « مدظله » حضرت آيت الله العظمي صافي گلپايگاني

حضرت آيت الله

(تصوير) « مدظله » نوري همداني

حضرت آيت الله

ص: 182

(تصوير) « دامت بركاته » صلواتي

(تصوير) حضرت آيت الله

« دامت بركاته » سبحاني

ص: 183

(تصوير) « دامت بر كاته » حضرت آيت الله علوي بروجردي

ص: 184

(تصوير) « دامت بركاته » حضرت آيت الله محمد جواد فاضل لنكراني

(تصوير) دكتر حسين محفوظ(رحمه الله)

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109