سرشناسه : مدرّسي طباطبايي يزدي، سيّد محمّدرضا، 1334.
عنوان و نام پديدآور: دعا هديه آسماني/ سيّد محمّدرضا مدرّسي طباطبايي يزدي
ويرايش و نشر: گروه معارف موسّسه ي پرتوثقلين
ويراستار: حجت الاسلام محّمد ميرزايي مشخصات
ناشر: قم: انتشارات كريمه اهل بيت عليها السلام
مشخصات ظاهري: 81 ص.
شابك : 9 – 70251 – 787 - 964 قيمت: 9000 ريال
يادداشت: فهرست نويسي براساس اطلاعات فيپا
يادداشت: كتاب نامه به صورت زيرنويس.
موضوع : دعا
رده بندي كنگره: 6ج 26ق/ 4/641 BP
رده بندي ديويي: 297/77
شماره كتاب شناسي ملّي: ص 77- 68107
دفتر مركز پخش / قم _ خ شهدا، كوچه27، كوچه ناصر، پلاك126
تلفن / 02517831346 _ 09196654081
ص: 1
ص: 2
ص: 3
ص: 4
ص: 5
ص: 6
‹يَسْئَ__لُ__هُ مَ__نْ
فِ__ي السَّ_م__اواتِ وَ الْأَرْضِ
كُ__لَّ يَ__وْمٍ هُ___وَ ف__ي شَ___أْنٍ›
هركه در آسمان ها و زمين است، از او درخواست مي كند، هر روز (پيوسته) او در كاري است.
الرّحمن ، آية 29
ص: 7
اهمّيّت دعا11
مقايسه اي بين دعا، قرائت قرآن و نماز15
دعا، سِلاح مؤمن، ستون دين و نورِ آسمان ها و زمين19
دعا، دگرگون كننده ي قضا و قدر الهي24
ده ويژگي براي دعا25
1) نزديك شدن به خداوند متعال، ويژگي تخلّف ناپذير دعا26
2) برآورده شدن نياز27
3) عمق بخشيدن به حقايق و نهادينه كردن آنها در جان، در مقابل غفلت ها29
4) تربيت اطرافيان31
5) اِبراز محبّت به ديگران و جلب محبّت آن ها36
6) افشاندن بذر دوستي خوبان و ترويج دشمني ستمكاران44
7) اظهار عقايد حقّه و شناساندن اولياي الهي52
8) روشن بودن نور اميد، در سخت ترين و تاريك ترين شرايط56
9) آخرين تلاش، جهت روشن كردن حقّ و رسوا نمودن معاندان حقّ63
10) خروج از بطالت و بي ارزشي66
هشدار به انحرافي بزرگ در مقياس توحيد و شرك72
آخرين شِگرد منحرفين78
ص: 8
ص: 9
الحمدلله ربّ العالمين
و صلّي الله علي محمّد و آله الطّاهرين
و لعنة الله علي أعدائهم أجمعين (1)
دعا و دعوت، به معناي خواندن و ندا كردن است. همين كه بگوييم: يا الله! اين خود، دعاست؛ چون خواندنِ خداست. و در بسياري از موارد، وقتي مي گوييم «دعا» (خواندن) مقصود «خواندن خداوند» است. البتّه خودِ خواندنِ خداوند متعال لذّت بخش و كمال آفرين است، و سعادت براي انسان مي باشد:
ذِكرُ اللهِ مَسَرَّةُ كُلِّ مُتَّقٍ و لَذَّةُ كُلِّ مُوقِنٍ (2) ؛
ص: 10
ذكر خداوند، سُرور و شادماني هر متّقي و لذّت هر صاحب يقيني است.
ولي معمولاً خداوند را كه مي خوانيم، به دنبال آن، درخواستي هم داريم و اين ندا و درخواست باز بر روي هم، دعاست و اجابت مناسب خود را مي طلبد و مي تواند مشمول آيات و روايات مربوط به دعا شود. چنان كه قبل از آن، همراه آن و حتّي بعد از آن، چه بسا مطالب ديگري را به درگاه خداوند متعال، عرض مي كنيم. اگر نام خداوند، همراهِ درخواست و خواندن و ندا نباشد، اسم آن را ذكر مي گذارند. مثل اين كه مي گوييم:
لا اله الّا الله، سبحان الله، الله اكبر و لا حول و لا قوّة الّا بالله العليّ العظيم، اين ها ذكر است؛ چون خواندن، ندا دادن و درخواست در آن ها نيست. ولي اگر ندا بود، مي شود دعا (1) . و عرض كرديم معمولاً علاوه بر ندا و خواندن، درخواست و حتّي تسبيح و تنزيه و تحميد و ... همراه آن است؛ زيرا:
ص: 11
إنّما هيَ المِدحَةُ، ثُمَّ الثَّناءُ، ثُمَّ الإقرارُ بِالذَّنبِ، ثُمَّ المَسألَة (1) ؛ همانا (آداب دعا كردن) اين است: مدح و ثناي پروردگار، اقرار به گناه و سپس درخواست كردن.
به هر حال، دعا از اركان مهمّ اسلام است و علاوه بر آن كه از فطرتِ الهيِ انسان بر مي آيد، در قرآن كريم و روايات معصومين - عليهم السلام - ، بر آن تأكيد فراواني شده است. در قرآن كريم مي خوانيم:
‹قالَ رَبُّكُم أدعُونِي أستَجِب لَكُم› (2) ؛ پروردگار شما فرموده است: مرا بخوانيد تا (دعاى) شما را بپذيرم.
خداوند متعال، چه فرموده است؟ فرموده: ‹اُدعوني أستَجِب لَكُم› من را بخوانيد، جوابتان را مي دهم؛ يعني وقتي به درگاه خداوند عرض مي كنيم: يا الله! اين پاسخ دارد. اين وعده ي خداست. به صراحت، امرِ به دعا و خواندنِ خود فرموده و نتيجه را پاسخِ خود قرار داده است. اين خود، لطف خداوند به بندگانش مي باشد كه اجازه ي سخن گفتن
ص: 12
با خود و دعا كردن را به آنان داده است. و گرنه، چه كسي مي توانست به خود اجازه دهد در مقابلِ ذاتِ اقدسِ الهي، با زبان الكنش به سخن گفتن بايستد:
و مِن أعظَمِ النِّعَمِ عَلَينا جَرَيانُ ذِكرِكَ عَلَى ألسِنَتِنا و إذنُكَ لَنا بِدُعائِكَ و تَنزيهِكَ و تَسبيحِك ... (1) ؛ از عظيم ترين نعمت هايي كه به ما داده اي، جريان داشتن ذكرت بر زبان هايمان و اذن تو به ما براي خواندن و تنزيه و تسبيح كردن خودت ... .
در ادامه ي آيه ا ي كه گذشت، خداوند متعال مي فرمايد:
‹إنَّ الَّذينَ يَستَكبِرونَ عَن عِبادَتي سَيَدخُلونَ جَهَنَّمَ داخِرين› (2) ؛ كسانى كه از عبادت من تكبّر مى ورزند، به زودى با ذلّت وارد دوزخ مى شوند.
اگر كساني از عبادت خدا كِبر ورزيده، و نِخوت داشته باشند از اين كه خدا را بخوانند و حاضر نباشند دعا كنند، با ذلّت به درون آتش خواهند افتاد.
ص: 13
عبادت در اين آيه، به معناي دعا است. روايات متعدّدي بيان فرموده است: منظور از عبادت در اين آيه ي شريفه، دعاست و ‹إنَّ الَّذينَ يَستَكبِرونَ عَن عِبادَتي›؛ يعني: «يستكبرون عن دعائي» (1) . و يا دست كم، مصداق بارز عبادت در اين آيه، دعاست.
امرِ به دعا در قرآن كريم مكرّر آمده است:
‹لِلَّهِ الأسماءُ الحُسنى فَادعوهُ بِها› (2) ؛ براي خداوند، اسماء (و صفات) نيك است، خدا را به آن ها بخوانيد.
در آيه ي ديگري مي فرمايد:
‹فَادعُوا اللَّهَ مُخلِصينَ لَهُ الدِّين› (3) ؛ خدا را بخوانيد در حالي كه اخلاص در دين داريد.
مصاديق متعدّدي از دعا نيز در قرآن كريم آمده است، مثل:
(رَبَّنا آتِنا في الدُّنيا حَسَنَةً و في الآخِرَةِ
ص: 14
حَسَنَةً و قِنا عَذابَ النّار› (1) ؛ پروردگارا! به ما در دنيا نيكى و در آخرت نيكى عطا كن و ما را از عذاب آتش (دوزخ) نگهدار.
دعا تا بدان پايه مهمّ مي باشد كه در بعض روايات وارد شده است:
الدُّعاءُ مُخُّ العِبادَة ... (2) ؛ دعا، لُبّ و اصل
ص: 15
عبادت است.
خوب توجّه فرماييد! عبادت، غايت آفرينش است:
‹و ما خَلَقتُ الجِنَّ و الإنسَ إلاّ لِيَعبُدون› (1) ؛ جنّ و انس را نيافريدم، مگر براى آن كه مرا پرستش كنند.
پس همه ي هستي، براي عبادتِ حضرت حقّ است و انسان با اين عبادت، به بالاترين كمال خود نائل مي شود، و لُبّ عبادت دعا است. پس طبق اين روايت، لُبّ و اصلِ غرضِ آفرينش، دعا است.
حديث جالبي است كه از لحاظ سند تمام است؛ يكي از راويان معروف (معاوية بن عمّار) خدمت امام صادق - عليه السلام - رسيد. خيلي دقيق بدين گونه فرض كرد:
رَجُلانِ افتَتَحا الصَّلاةَ في ساعَةٍ واحِدَةٍ فَتَلا هَذا القُرآنَ فَكانَت تِلاوَتُهُ أكثَرَ مِن
ص: 16
دُعائِهِ و دَعا هَذا أكثَرَ فَكانَ دُعاؤُهُ أكثَرَ مِن تِلاوَتِهِ ثُمَّ انصَرَفا في ساعَةٍ واحِدَةٍ. أيُّهُما أفضَلُ؟ قالَ: كُلٌّ فيهِ فَضلٌ. كُلٌّ حَسَنٌ. قُلتُ: إنّي قَد عَلِمتُ أنّ كُلًّا حَسَنٌ و أنّ كُلًّا فيهِ فَضلٌ. فَقالَ: الدُّعاءُ أفضَل (1) ؛ دو نفر، هم زمان نماز را شروع مي كنند. يكي در نمازش بيشتر قرآن مي خواند تا نمازش به پايان مي رسد. ديگري در نمازش بيشتر دعا مي كند و به پايان مي بَرد. و هر دو هم زمان به پايان مي بَرند. كداميك از اين دو عمل، افضل است؟ حضرت مي فرمايد: هر دو خوب است، هر دو نيك است. _ امّا اين راوي در صددِ چيز خاصّي بود. مي خواست با خط كشِ ميليمتري بفهمد كدام بهتر است _ راوي عرض كرد: من مي دانم هر دو خوب است، مي خواهم دقيق بدانم كدام برتر
ص: 17
است؟ حضرت فرمودند:
الدُّعاءُ أفضَلُ .... هِيَ و اللَّهِ أفضَلُ؛ ... به خدا قسم، دعا برتر است.
اين مطلبِ مهمّي است كه اگر يكي در نماز، قرآن بيشتر بخواند و ديگري بيشتر دعا بخواند و در يك آن، شروع و در يك آن، پايان ببرند، آن كسي كه دعاي بيشتري كرده، ارزش بيشتري را كسب كرده و طبق اين روايت و بعض روايات ديگر، كار برتري را انجام داده است. وقتي بُرَيد بن معاويه از امام باقر - عليه السلام - مي پرسد: كثرت قرائت قرآن افضل است يا كثرتِ دعا؟ امام - عليه السلام - مي فرمايد:
كَثرَةُ الدُّعاءِ أفضَل (1) ؛ بيشتر بودن دعا، برتر است.
توجّه كنيد! در اين روايت، بيشتر بودن قرائت و بيشتر بودن دعا، موضوعِ مقايسه قرار گرفته است، نه اصل قرائت و اصل دعا، و گرنه در برخي روايات، اصل قرائت، بر اصل دعا مقدّم شده است (2) .
در روايت معتبر ديگري از امام باقر - عليه السلام - آمده
ص: 18
است:
الدُّعاءُ بَعدَ الفَريضَةِ أفضَلُ مِنَ الصَّلاةِ تَنَفُّلا (1) ؛ دعا بعد از نمازِ واجب، برتر از نماز مستحبّي است.
در روايتِ جناب صدوق;، بعد از بيان فوق آمده است: «سنّت به اين جاري شده است (2) .» حتّي در روايتي، عبيد بن زراره از امام صادق - عليه السلام - مي پرسد:
عَن رَجُلَينِ قامَ أحَدُهُما يُصَلّي حَتَّى أصبَحَ و الآخَرُ جالِسٌ يَدعو أيُّهُما أفضَلُ؟ قالَ - عليه السلام - : الدُّعاءُ أفضَل (3) ؛ اگر دو فرد را فرض كنيم كه يكي قيام به نماز مي كند تا صبح فرا رسد و ديگري نشسته و مشغول دعا مي باشد، كدام افضل است؟ حضرت در جواب فرمودند: دعا برتر است.
شايد خيلي از ماها اين اهمّيّت ها را ندانيم و لذا
ص: 19
اهتمامي را كه بايد به دعا داشته باشيم، نداريم. البتّه هر يك از اين امور؛ يعني دعا، قرائت قرآن، نمازِ نافله و ...، جاي خود و نتايج خود را دارد و چنان كه معلوم است، از هر يك به واسطه ي ديگري بي نياز نمي شويم.
از جمله رواياتي كه در زمينه ي اهمّيّت دعا وارد شده است، اين روايت معتبر است كه:
قالَ رَسولُ اللَّهِ - صلي الله عليه و آله و سلم - : الدُّعاءُ سِلاحُ المُؤمِنِ و عَمودُ الدّينِ و نورُ السَّماواتِ و الأرض (1) ؛ رسول خدا - صلي الله عليه و آله و سلم - فرمودند: دعاء سلاحِ مؤمن، عمود دين و نور آسمان ها و زمين است.
چگونه دعا سلاحِ مؤمن است؟ دعا كه مي تواند سلاح مؤمن باشد، تهاجمي است يا دفاعي؟ در روايات هر دو خصوصيّت براي دعا ذكر شده است؛ چون در روايات دارد كه:
إنّ الدُّعاءَ أنفَذُ مِنَ السِّنان (2) ؛ دعا نفوذش از نوكِ نيزه، بيشتر است.
ص: 20
كه اين خصوصيّت، سلاحِ تهاجمي بودن را براي دعا اثبات مي كند.
در عين حال، در روايت آمده است:
الدُّعاءُ تُرسُ المُؤمِن (1) ؛ دعا، سپر مؤمن است.
كه اين روايت، خصوصيّتِ سلاح دفاعي را براي دعاي مؤمن ذكر مي كند. دعا، هم به منزله ي تير و نيزه است و هم به منزله ي سپر.
در روايت فرمود: دعا، عمود و ستون دين است. اگر دعا باشد، دين هم هست و اگر نباشد، چون عمود دين نيست، دين هم نخواهد بود. چگونه دعا ستون دين است؟ اساسِ دين، اعتراف به خدايِ خالقِ قادرِ واحد، و اقرار به نيازِ همه، به آن ذات مقدّس مي باشد و اين حقيقت، صادق ترين و بارزترين تجلّي را در دعا دارد. دعا كننده، از يك سو با تمام وجود، اعتراف به مبدأ بي انتهاي هستي مي كند و از سوي ديگر براي خود، جز نياز و وابستگي چيزي نمي بيند.
اين كه نماز نيز عمود و ستون دين است: «الصَّلاةُ عَمودُ الدِّين» (2) شايد عمده دليل آن، در اين باشد كه
ص: 21
در نماز نيز به حقيقتِ فوق، به بهترين وجه اعتراف مي كنيم. علاوه، در واقع خداوند متعال در سوره ي حمد (فاتحة الكتاب) _ كه نماز بدون قرائت آن صحيح نيست: «لا صَلاةَ إلّا بِفاتِحَةِ الكِتاب» (1) _ به انسان مي آموزد، چگونه دعا كند؛ زيرا خداوند متعال در اين سوره ي مباركه، بعد از ابتدا به نام خود و ستودن به وصفِ رحمان و رحيم و ستايش ذات اقدس خود با لفظِ جلاله كه بيانگر ذاتِ كامل بي نهايت است و ذكر ربوبيّت حضرتش نسبت به همه ي عالميان، و اين كه مهربان و بخشايش گر و مالِك روز جزاء مي باشد، و اين كه تنها او را مي پرستيم و تنها از او ياري مي خواهيم، به بندگان خود مي آموزد كه هدايت به راه راست را از او درخواست نمايند. شايسته است، نمازگزار علاوه بر آن كه قرائت سوره ي حمد مي كند كه اين وظيفه ي او در اتيان نماز است، در همان زمان اين معاني را مورد توجّه قرار دهد و بلكه انشاي دعا كند؛ يعني
ص: 22
مفادِ آيه اي را كه قرائت مي كند، به طور جدّ از خداوند متعال درخواست نمايد.
هم چنين در نماز، خواندنِ خداوند جهتِ درود بر پيامبر و آل - عليهم السلام - واجب است. اين جزئيّت صلوات بر محمّد و آل - عليهم السلام - ، آن چنان واضح است كه حتّي اهل تسنّن نيز معترف به آن هستند و شعر امامِ شافعية: «..... مَن لم يُصَلَّ عليكم لا صلاةَ له (1) ؛ هركه بر شما درود نفرستد، نمازي براي او نيست.»، مشهور است.
در اين جا سزاوار است بدانيم، روايات صحيح و متعدّدي وارد شده است كه دعا به آسمان بالا نمي رود تا آن كه شخص، درود بر محمّد و آل محمّد فرستد. از جمله:
لا يَزالُ الدُّعاءُ مَحجوباً حَتَّى يُصَلَّى عَلَى مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّد (2) ؛ هميشه دعا در حجاب است (به استجابت نمي رسد)، تا زماني كه بر محمّد و آل محمّد درود فرستاده شود.
بايد اضافه نمود بر آن چه در رابطه با دعا در نماز ذكر كرديم، دعاهاي مستحبّي كه در نماز و
ص: 23
خصوص قنوتِ آن وارد شده است، و اساساً صلاة (نماز) در اصل به معناي دعا مي باشد. پس نماز با اشتمالش بر دعا، ستون دين است.
امّا اين كه دعا، نور آسمان ها و زمين است، به چه معناست؟ احتمالات مختلف در آن است، يكي از آن احتمالات اين است كه آسمان ها و زمين با دعا روشن مي شود؛ چنان كه در روايت آمده است:
إنّ المُصَلّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ و آلِهِ لَيلَةَ الجُمُعَةِ يَزهَرُ نورُهُ في السَّماواتِ إلَى يَومِ تَقومُ السّاعَة (1) ؛ صلوات فرستنده ي بر محمّد و آل محمّد در شب جمعه، نورش در آسمان ها تا روز قيامت مي درخشد.
احتمال ديگر آن است كه آسمان ها و زمين با زبانِ استعداد، از خداوند درخواستِ وجود كردند و به آن ها اعطا شد. و وجود، هم چون نور، ظهور و بُروز است.
به هرحال دعا در نظام عالم آن قدر مهمّ است كه انسان مي تواند قضا و قدر الهي را با دعا كردن، تغيير
ص: 24
دهد. دعا مي تواند بلايي را كه مقدّر شده است، عوض كند. در روايت هست كه:
عَلَيكُم بِالدُّعاءِ فإنّ الدُّعاءَ لِلَّهِ و الطَّلَبَ إلَى اللَّهِ يَرُدُّ البَلاءَ و قَد قُدِّرَ و قُضِيَ ... (1) ؛ بر شما باد (كه ملازمت كنيد) به دعا، زيرا دعا به درگاه خدا و خواستن از او، بلايى را كه مقدّر شده و حكم بدان شده، بر مي گرداند.
دعا حتّي بلاي نازل را كه نزديك به اصابت است، مادامي كه نازل نشده است، برمي گرداند:
الدُّعاءُ يَدفَعُ البَلاءَ النّازِلَ ما لَم يَنزِل (2) ؛ دعا بلايي كه مي خواهد نازل شود را تا زماني كه نازل نشده، دفع مي كند.
بلكه دعا بلايي را كه نازل شده است، كوتاه مي كند:
عن أبي عَبدِ اللَّهِ - عليه السلام - : إذا اُلهِمَ أحَدُكُمُ
ص: 25
الدُّعاءَ عِندَ البَلاءِ فَاعلَموا أنَّ البَلاءَ قَصير (1) ؛ امام صادق - عليه السلام - فرمودند: زماني كه در هنگام بلا، بر يكي از شما الهام شد كه دعا نمايد، پس بدانيد كه همانا بلا، كوتاه مدّت است.
اين ها خواصّ دعاست. ماها خوابيم، از ملكوت آسمان ها و حقايق عالَم و از آن چه باطنِ عالَم هست، درست اطلاع نداريم. آن چه را هم كه از زبان معصومين - عليهم السلام - رسيده است، يا درست دنبالش نمي رويم يا درست در آن تفكّر نمي كنيم و يا در جانمان نهادينه نمي شود.
با تأمّل و تدبّر در كلمات معصومين - عليهم السلام - و دعاهاي وارد شده و تدبّر در آيات الهي، ما مي توانيم حدّاقلّ ده ويژگي را براي دعا ارائه دهيم:
دعا كننده با دعاي خويش به مبدأ هستي و سرچشمه ي جوشانِ وجود، نزديك مي شود و قرب الي الله پيدا مي كند. دعا انسان را به جايي مي رساند
ص: 26
كه فاصله اش با مبدأ هستي، كم و كم و كم تر مي شود و اين بالاترين و برترين مزيّت براي دعاست. و اين مزيّت براي هر دعايي كه با توجّه انجام بشود، وجود دارد؛ چه مستجاب شود و چه بنا به مصلحتي مستجاب نشود؛ زيرا با دعا، انسان به طرف پروردگار حركت مي كند و تا آن اندازه اي كه همّت و ظرفيّت دارد و شرايط دعا را فراهم كرده، به خداوند متعال نزديك مي گردد. پس اوّلين و ساري ترين و جاري ترين فايده ي دعا، قرب الي الله است كه اين بالاترين هدف هر انسان فرهيخته اي هست و بايد باشد، و بلكه در حقيقت، دعا خود قرب الي الله است، نه آن كه قُرب، فايده اي باشد كه بر دعا مترتّب مي شود. (1) بنابرين دعا، هم اصالت دارد
ص: 27
و هم وسيله است. در روايتِ صحيحِ سَيف التمّار از امام صادق - عليه السلام - آمده است:
عَلَيكُم بِالدُّعاءِ فَإنّكُم لا تَقَرَّبونَ بِمِثلِه؛ بر شما باد دعا! همانا شما به مثلِ دعا، به چيزي تقرّب نمي يابيد.
سپس امام - عليه السلام - توصيه مي فرمايند:
و لا تَترُكوا صَغيرَةً لِصِغَرِها أن تَدعوا بِها إنّ صاحِبَ الصِّغارِ هوَ صاحِبُ الكِبار (1) ؛ كوچك بودن خواسته اي شما را از دعا باز ندارد كه آن كس كه صاحب خُردهاست، هم او صاحب كلان ها مي باشد.
فرد با دعاي خويش، با خواندن پروردگار و درخواست از درگاه خداوند متعال، به مقاصد و حوائج و نيازهاي خودش مي رسد. و آن چه را دوست دارد و حاجت هايي را كه در نظر دارد، با دعا به دست مي آورد؛ زيرا خداوند متعال را مي خواند كه خدا حوائج او را برآورده كند و خداوند متعال هم، وعده داده كه جواب بدهد، و
ص: 28
اگر مصلحتش باشد و شرايط دعا را فراهم كرده باشد، معلوم است كه او به خواسته اش خواهد رسيد و حتّي سفارش شده در دعا حاجات خود را نام ببريم:
... فَإذا دَعَوتَ فَسَمِّ حاجَتَك (1) ؛ پس هنگامي كه دعا مي كني، حاجتت را نام ببر.
و نيز يقين به اجابت داشته باشيم:
فإذا دَعَوتَ فَأقبِل بِقَلبِكَ ثُمَّ استَيقِن بِالإجابَة (2) ؛ هرگاه دعا كردي، با دل خود روي به دعا بياور و آن گاه يقين به اجابت داشته باش.
پس دومين خاصيّت دعا آن است كه انسان به حوائج خود مي رسد.
ص: 29
سومين خاصيّتي كه مي توانيم براي دعا فرض كنيم اين است كه فرد با دعا به حقايقِ عالَم و واقعيّات هستي، انس بيشتري پيدا مي كند، حقايقي كه در بسياري از اوقات مورد غفلت انسان ها قرار مي گيرد و بدين جهت افراد راه را گم مي كنند. با مداومت بر دعا، اعتراف به اين حقايق در جان دعا كننده و شنونده نهادينه مي شود. كسي كه توفيق بيابد مثلاً شب هاي جمعه دعاي كميل يا روز جمعه دعاي ندبه، يا عصر آن دعاي سمات را بخواند، يا هر صبح دعاي صباح را زمزمه كند، و ...، با حقايقي كه در اين دعاها ذكر شده، مأنوس گرديده و در ژرفاي جان و اعماق روحش نفوذ كرده، جاي گرفته و نهادينه مي شود، و لامحاله غفلت ها و اغواهاي شيطان نمي تواند او را از اين حقايق دور نمايد و هميشه شخصِ اهلِ دعا همراه نورانيّت و روشن بيني است كه:
عن أمِيرِالمُؤمِنين - عليه السلام - : الدُّعاءُ مِفتاحُ الرَّحمَةِ و مِصباحُ الظُّلمَة (1) ؛ دعا، كليد رحمت و
ص: 30
چراغ تاريكي است.
هرچه فرد بر دعا مداومت بيشتر داشته باشد اثرات آن آشكارتر و قوي تر خواهد بود، كه:
قَليلٌ مَدومٌ عَلَيهِ خَيرٌ مِن كَثيرٍ مَملولٍ مِنه (1) ؛ (عملِ) اندكي كه پيوسته باشد، به از بسياري است كه مَلال آرد.
چنان كه تكرار و اصرار در دعا، محبوب خداوند و موجب اجابت مي باشد:
فَإنّ اللَّهَ يُحِبُّ إلحاحَ المُلِحّينَ مِن عِبادِهِ المُؤمِنين (2) ؛ خداوند اصرارِ اصراركنندگان (در دعا) از بندگان مؤمنش را دوست دارد.
و نيز:
لا واللَّهِ لا يُلِحُّ عَبدٌ عَلَى اللَّهِ عَزَّوجَلَّ إلّا استَجابَ لَه (3) ؛ نه، به خدا هيچ عبدي در درگاه خداوند اصرار نمي كند مگر اين كه خداوند دعايش را مستجاب مي كند.
اين هم يك خاصيّت ديگر دعا.
ص: 31
فايده ي چهارم دعا اين است كه انسان مي تواند با دعا اطرافيان خود را تربيت كند. دعا كننده نه تنها خودش تربيت مي شود بلكه اطرافيان را هم تربيت مي كند؛ چون دعا يعني زمزمه كردن و مناجات كردن اذكار و اوراد و درخواست هايي از روي اخلاص و پاكي با خداي خود. دعا كننده از يك سو نياز وجودي خود و نياز ثانوي خود را حاضر مي بيند و از سوي ديگر مي يابد تنها منبع هستي بخش و برآورده كننده ي نيازها، ذات اقدس الهي مي باشد. وقتي ديگران اين اعتراف از جان برآمده را از دعا كننده مي بينند به ناچار متأثّر مي شوند. وقتي فرد در دل شب بلند مي شود و تضرّع به درگاه خداوند متعال مي نمايد، اشك هايش جاري مي شود و خدا را مي خواند معلوم است كه آن چه را كه واقعاً براي او اهمّيّت و ارزش دارد از درگاه خدا مي خواهد. وقتي در درگاه خدا مي گويد: خدايا! ايمان مرا حفظ فرما، توفيق علم و عمل صالح به من عطا فرما، من را از شرّ شيطان، از شرّ نفسِ أمّاره ي به سوء، از هوس هاي گول زننده حفظ كن. خدايا! من را نجات از دوزخ و آتش جهنّم و دوري از غضبت لطف
ص: 32
فرما. وقتي كه سلامت را مي خواهد، وقتي كه امنيّت را مي خواهد، وقتي كه سلامت پدر و مادر و دوستان را مي خواهد، وقتي كه روزي حلال را مي خواهد. وقتي كه اين خواسته ها را براي ديگران نيز از خداوند مي خواهد يعني به فرزندانش، به اطرافيان و دوستانش مي گويد اين ها مهمّ است. مبادا راه خلاف برويد. علم صحيح و ايمان درست و نجات از آتش جهنّم و مسائل معنوي در درجه ي اوّل اهمّيّت است. سپس امنيّت و سلامت و روزي حلال داراي اهمّيّت مي باشد. هم چنين اين واقعيّت به ديگران القا مي شود كه نبايد فقط به فكر خودمان باشيم، بلكه به فكر ديگران هم بايد باشيم حتّي در دل شب و حسّاس ترين و طلايي ترين فرصت ها. به فكر پدر و مادر و برادر و همسايه و ... باشيم.
چنان كه زهراي اطهر - عليها السلام - در شب جمعه ي خود، در محراب عبادت چنين بود كه:
تَدعو لِلمُؤمِنينَ و المُؤمِناتِ و تُسَمّيهِم و تُكثِرُ الدُّعاءَ لَهُم و لا تَدعو لِنَفسِها بِشَي ء (1) ؛
ص: 33
(زهراي اطهر - عليها السلام - ) براي مؤمنين و مؤمنات دعا مي كرد و نام ايشان را مي آورد و فراوان براي ايشان دعا مي كرد و براي خودش هيچ دعايي نمي كرد.
اين حقيقت در حقّ تربيت شدگان از شيعيان اهل بيت - عليهم السلام - نيز نقل شده است؛ چون مي دانستند دعاي براي ديگران، مثل و بيش از آن را براي دعا كننده به ارمغان خواهد آورد و حتّي فرشته براي او دعا خواهد كرد:
مَن دَعا لِإخوانِهِ مِنَ المُؤمِنينَ وَكَّلَ اللَّهُ بِهِ عَن كُلِّ مُؤمِنٍ مَلَكاً يَدعو لَه (1) ؛ هر كس براي برادران مؤمنش دعا كند خداوند در برابر هر مؤمني كه او برايش دعا كرده، فرشته اي را وكيل مي كند تا برايش(دعاكننده) دعا كند.
و اين امر تشديد مي شود در صورتي كه مؤمن براي مؤمن غايب دعا كند كه:
إنّ مَن دَعا لِأخيهِ بِظَهرِ الغَيبِ نُودِيَ مِنَ العَرشِ و لَكَ مِائَةُ ألفِ ضِعف (2) ؛ هركس براي برادرش (برادر مؤمنش) در حال غيبتش دعا كند، از عرش ندا مي آيد كه صد هزار برابر (آن چه كه براي
ص: 34
برادر مؤمنش خواسته است) براي توست.
اين ها افكاري است كه به طور غير مستقيم از طرف دعوت كننده و دعا كننده به كساني كه ناظر هستند به ويژه فرزندانش، همسرش و نزديكانش القا مي شود. پس دعا اثر تربيتي دارد. فراموش نمي كنم وقتي كه دعايي از حضرت سجاد - عليه السلام - در صحيفه ي سجّاديّه را در يك جمعي قرائت كردم كه حضرت با ابتهال خاصّي از درگاه خداوند مي خواست كه كساني كه حتّي به او ظلم كرده اند، كساني كه حقّي از او را ضايع نموده اند، از آن ها درگذرد به گونه اي كه حتّي از يادآوري آن ناراحت نشوند:
و اعفُ لَهُ عَمّا أدبَرَ بِهِ عَنّي، و لا تَقِفْهُ عَلَى ما ارتَكَبَ فِيَّ، و لا تَكشِفْهُ عَمّا اكتَسَبَ بي (1) ؛ بر او ببخش هر آن چه كه از من با وزر و گناه برده، و به روي او نياور آن چه را در حقّ من مرتكب شده، و بر او آشكار مكن (با اكراه) آن چه از ناحيّه ي من گرفتار شده است (و به او رسيده است).
در اين هنگام بعضي از افراد منقلب شدند. عجب! تا اين حدّ اسلام عنايت دارد. تا اين حدّ مي خواهد افراد داراي بخشش باشند. از خدا
ص: 35
درخواست مي كند: خدايا! كسي كه عليه من كاري كرده، سخن ناروايي، كلام نابجايي در حقّ من زده، خدايا من او را عفو كردم و چنان از او بگذر كه به طور ناگوار نفهمد كه اين گناه را انجام داده و اين خطا را مرتكب شده است. خيلي اين مقام بالايي است. اين مقامي است كه به اين سادگي ها براي كسي ميسّر نمي شود. وقتي كه فرد مي بيند امام سجاد - عليه السلام - با آن مقام و عظمتش در درگاه خداوند متعال و در بالاترين مقامات قرب چنين درخواستي را از خداوند مي كند، مي فهمد گذشت و عفو ملكه و صفت والايي است. به ناچار روحيّه ي گذشتِ از مردم آن هم اين چنين گذشتي، در او پديد مي آيد. هم چنين اگر من و شما و ديگران با صِدق و پاكي اين چنين دعايي بكنيم، در ديگران اثر مي گذارد. روحيّه ي گذشت و عفو _ آن هم در آن مقياس عجيب _ ، در ديگران پديد مي آيد. هر چند معمولاً انسان در خِفا دعا مي كند و دعاي در خِفا و سرّ از حيثي به استجابت نزديك تر است، كه:
دَعوَةُ العَبدِ سِرّاً دَعوَةً واحِدَةً تَعدِلُ سَبعينَ دَعوَةً عَلانيَة (1) ؛ يك دعاي بنده در پنهان برابر
ص: 36
هفتاد دعاي آشكار است.
ولي دعاي در پنهان هم چه بسا آشكار شود. چنان كه دستور دعاي جمعي را هم داريم، و هر كدام مزيّتي دارد؛ مثل صدقه ي سّر و صدقه ي آشكار. پس اثر چهارمي كه براي دعا طرح كرديم اين است كه دعا علاوه بر آن كه تربيت كننده ي دعا كننده است، تربيت كننده ي اطرافيان نيز مي باشد.
اثر ديگر دعا، إعمال و ابراز محبّت به هركس كه شايسته ي دوست داشتن است. اگر فرزندت را دوست داري، اگر همسرت را دوست داري، اگر پدر و مادرت را دوست داري، اگر همسايه هايت را دوست داري، اگر اساتيدت را دوست داري، اگر علماي دين را دوست داري، اگر همه ي مؤمنين را دوست داري، چه خوب است كه اين محبّت را به نوعي إعمال و ابراز كني و احساسات خود را بروز بدهي. آن ها هم به نوعي بفهمند كه تو آن ها را دوست داري و در نتيجه آن ها هم تو را بيشتر دوست بدارند. وسيله هاي متعدّد براي إعمال و ابراز اين محبّت ها ممكن است باشد، ولي يكي از پاك ترين، آسان ترين و در عين حال
ص: 37
مطمئن ترين وسيله ها براي إعمال و ابراز محبّت و دوستي به نزديكان و فرزندان و خويشان و پدر و مادر، دعاست.
معلوم است وقتي مثلاً كسي در حال نماز و قرب به خداوند است، تلاش مي كند آن چه را كه براي او مهم ترين است، از درگاه خداوند متعال بخواهد. دست ها را بالا مي برد، خدايا! پدر و مادرم را حفظ فرما. خدايا! سلامت به آن ها بده. خدايا! عاقبت فرزندانم را خير بگردان، دنيا و آخرتشان را اصلاح بفرما. خدايا! برادر، خواهر و نزديكان مرا عافيت عطا فرما. خدايا! فلان قوم و خويشم را، فلان رفيقم را، خير عنايت بفرما. اين دعاها علامت هاي مهمّي را ارسال مي كند. اين دعاها نشانه ي عالي ترين محبّت ها است، و در عين حال بهترين هديّه است براي كساني كه در حقّ آنان فرد دعا كرده است. وقتي كه به كسي بگويي دوستت دارم، هميشه شاهدي بر آن كه اين كلام از عمق جان و صدق نيّت باشد وجود ندارد و حتّي در مراحلي خداي نكرده احتمال تزوير و دورويي منتفي نيست؛ امّا وقتي فرد در گوشه ي عزلتي، در دل شبي، گوشه ي مسجدي، هنگامي كه حال خوشي دارد، براي فلان شخص
ص: 38
دعا مي كند؛ يعني اين از روي خلوص است، و از عمق جان است. دعا اگر واقعاً دعا نباشد لذّتي ندارد، انسان اهتمام به آن ندارد. پس اگر كسي واقعاً با اقبال قلب و با توجّه دعا بكند يعني آن كسي را كه برايش دعا كرده از اعماق قلب دوست دارد و براي او خير و رحمت و بركت و مغفرت مي خواهد. اين دعا اگر پنهان هم باشد _ و بهتر است كه چنين باشد _ ولي چه بسا به نوعي آشكار شده و بُروز پيدا مي كند و يك جايي شناخته مي شود. نه اين كه خداي نكرده كسي دعا كند به خاطر اين كه ديگران بفهمند، نه، اين نبايد هدف باشد. انسان بايد كار را براي خداوند انجام دهد. خدا هم كار او را اصلاح مي كند، زيرا:
مَن أصلَحَ فيما بَينَهُ و بَينَ اللَّهِ أصلَحَ اللَّهُ ما بَينَهُ و بَينَ النّاس (1) ؛ هركس ما بين خود و خدا را اصلاح كند، خداوند بين او و مردم را اصلاح مي كند.
علاوه چون دعاي در جمع و آمين گفتن ديگران موجب اجابت دعاست چه بسا انسان دعاي در جمع را انتخاب كند كه:
ص: 39
ما مِن مُؤمِنَينِ أو ثَلاثَةٍ اجتَمَعوا ... إن دَعَوُا اللَّهَ أجابَهُم ... (1) ؛ هر دو مؤمن يا سه مؤمني كه گرد هم آيند ... اگر خدا را بخوانند، آنان را اجابت كند ... .
چنان كه در برخي اوقات هم قهراً دعاي فرد آشكار مي شود. وقتي كه كسي در منزل يا مسجد يا مكان ديگر نماز مي خواند و دعا مي كند به خصوص در نماز جماعت به طور طبيعي حتّي علي رغم ميل او ديگران متوجّه مي شوند كه چگونه براي والدين، فرزند، نزديكان و دوستان دعا مي كند. مثلاً وقتي طبق دستور در سجده ي نماز واجب مي گويي:
يا خَيرَ المَسئولينَ و يا خَيرَ المُعطينَ اُرزُقني و ارزُق عِيالي مِن فَضلِكَ فَإنَّكَ ذو الفَضلِ العَظيم (2) . «يا خَيرَ المَسئولينَ؛ اي برترين درخواست شوندگان»، «يا خَيرَ المُعطين؛ اي برترين اعطاء كنندگان»، «اُرزُقني و ارزُق
ص: 40
عِيالي؛ من و عيالم (خانواده ام) را روزي بده.»
مگر همسرت و فرزندانت نمي فهمند كه در حال خواندن اين دعا هستي؟ مي فهمند كه تو از عمق جانت، در نمازت و در بهترين حالات يعني در حال سجده، هم براي خودت و هم براي آن ها دعا مي كني. معلوم است كه چنين ابراز محبّتي كه بي ريا و خالص در درگاه خداوند است و هيچ توقّعي در مقابلش نداري، از طرف كسي كه اين ابراز محبّت را دريافت مي كند، داراي انعكاس است و در او هم همين محبّت نسبت به تو پديد خواهد آمد و يا تشديد خواهد شد.
اصلاً از هر كسي درخواست دعا داشته باش. در روايت وارد شده است كه: مبادا دعاي كسي را كوچك بشماريد:
لا تُحَقِّروا دَعوَةَ أحَدٍ ... (1) .
حتّي در روايتي امام - عليه السلام - فرمودند: اگر مريض شديد به دوستانتان خبر دهيد كه به عيادتتان بيايند. (2)
ص: 41
_ البتّه عيادت رفتن هم شرايط دارد. كِي، كجا و با چه خصوصيّاتي _ چون وقتي به عيادت شما مي آيند، برايتان دعا مي كنند و مستجاب مي شود:
فَإنَّهُ لَيسَ مِن أحَدٍ إلّا و لَهُ دَعوَةٌ مُستَجابَة (1) ؛ پس همانا هيچ فردي نيست مگر اين كه براي او دعاي مستجابي هست.
از طرف ديگر، هنگامي كه شما به عيادت مريضي مي رويد، شما هم از مريض بخواهيد برايتان دعا كند؛ زيرا:
لَم يَسألِ المَريضُ لِلعائِدِ شَيئاً إلّا استَجابَ اللَّهُ لَه (2) ؛ بيمار، چيزي را براي عيادت كننده درخواست نمي كند مگر آن كه خداوند آن را مستجاب مي نمايد.
و كلّاً دعاي مريض در روايات مستجاب خوانده شده است (3) . مريض دل شكسته است و حالتي دارد
ص: 42
كه قُربش به خداوند متعال و آمادگي اتّصالش به عالَم بالا بيشتر و دعايش به استجابت نزديك تر است. ممكن است مصلحت نباشد كه در مورد بيماري خودش به نحوي كه او دعا بكند در همان لحظه اجابت شود؛ امّا در حقّ شما و در حقّ هر كسي كه به عيادت او مي رود و در موارد ديگر چه بسا مُستجاب شود. و لذا شايسته است هم مريض از آن ها بخواهد كه برايش دعا كنند، و هم كساني كه عيادت مي روند از مريض بخواهند برايشان دعا كند.
صَرف نظر از استجابت، اين ابراز محبّت و پيوند دوستي بين افراد است و عالي ترين و پاك ترين هديّه اي است كه مسلمان ها و همه ي كساني كه معتقد به مبدا و معاد هستند، مي توانند به يكديگر بدهند. و اين خصوصيّتي است كه فقط براي انسان هاي خدايي است و ديگران از آن محرومند. بيچاره اند كساني كه اعتقاد به خدا ندارند _ نعوذ بالله
ص: 43
_ كساني كه اعتقادي به مبدا و معاد ندارند، كساني كه اعتقادي به دعا و عالَم معنا ندارند، از همه ي اين خيرات و بركات محروم مي باشند. اين يكي از مزاياي اعتقاد به عالَم معناست. بنابراين خاصيّت و ويژگي پنجمي كه براي دعا عرض كرديم اين است كه دعا ابراز محبّت به فرزند، همسر، نزديكان و دوستان و همه ي افراد مي باشد و در عين حال جلب محبّت آن هاست. جالب آن است كه در حديثي از پيامبر - صلي الله عليه و آله و سلم - وارد شده است كه: در روز قيامت امر مي شود برخي را به آتش ببرند و در نتيجه به طرف آتش كشيده مي شود، در آن هنگام مردان و زنان مؤمن مي گويند:
يا رَبِّ! هَذا الَّذي كانَ يَدعو لَنا فَشَفِّعنَا فيهِ فَيُشَفِّعُهُمُ اللَّهُ عَزَّوجَلَّ فيهِ فَيَنجو (1) ؛ خداوندا! اين كسي است كه مارا دعا مي كرد، پس مارا شفيع او قرار بده. خداوند عزّوجلّ هم آنان را شفيع او قرار مي دهد و اين فرد از آتش نجات مي يابد.
ص: 44
دعا راهي براي افشاندن بذر دوستي خوبان و طرفداران حقّ و عدالت در جامعه و افشاندن بذر بُغض و كينه نسبت به ستم گران و تبه كاران و رهزنان و فاسدان غير قابل هدايت است. معمولاً در جوامع، انسان هايي هستند كه پرچم دار خيرخواهي و عدالت و همكاري و ياوري مردم و خدمت به انسان ها مي باشند، و متأسّفانه در مقابل، افرادي هم در جامعه هستند كه نمودهاي تباهي و ظلم و ستم و تجاوز و فساد مي باشند. ما وظيفه داريم خوبان، متّقين و راستگويان را ياري كنيم. به انسان هايي كه در خدمت مردم هستند و در طريق كار نيك قدم بر مي دارند كمك نماييم. خداوند متعال مي فرمايد:
‹تَعاوَنوا عَلَى البِرِّ و التَّقوى› (1) ؛ هم ديگر را در نيكي و تقوي ياري كنيد.
و يا مي فرمايد:
‹كونوا مَعَ الصّادِقين› (2) ؛ با راستگويان باشيد.
ص: 45
ما بايد عليه دشمنان و ستمكاران هر عمل مناسبي كه بتوانيم انجام بدهيم. اميرالمؤمنين - عليه السلام - در وصيّت خود به دو فرزندش و ديگران مي فرمايد:
كونا لِلظّالِمِ خَصماً و لِلمَظلومِ عَونا (1) ؛ دشمن ظالم و يار مظلوم باشيد.
ياريِ ستمديده و دشمني با ستمكار و تلاش به نفع عدل و احسان و عليه ستم و طغيان، مراتب و راه هايي دارد. يكي از راه هاي مهمّ ياري دادن به خوبان و عدل گستران اين است كه آن ها را دعا كنيم. اصلاً در برخي از شرايط، به جز دعا راه ديگري براي ياري رساندن نداريم. عدّه اي براي ابراز دشمني و كُند كردن دشمني دشمنانِ حقّ و حقيقت و ستمكاران و تبهكاران راهي به جز دعا ندارند. وقتي كه انسان در حالتي قرار دارد كه در نهايت صفاي قلب و ارتباط با مبدأ هستي مي باشد و همه ي وجودش را آورده و در مقابل پروردگارش به كرنش، پوزش، ستايش و نيايش پرداخته و آن چه را كه براي او مهمّ است از درگاه خداوند درخواست مي كند و بر ستمكاران و گنهكاراني كه به حقوق مردم تجاوز مي كنند و حاضر نيستند از اين
ص: 46
اعمالشان دست بردارند، لعن و نفرين مي فرستد، معلوم است كه علاوه بر استجابت، دعا مي تواند اثر بازدارنده ي نيرومندي در اجتماع داشته باشد. اين مطلب توصيه هم شده است. اگر در جامعه اين احساس وجود داشته باشد كه اگر كسي تجاوز به حقوق ديگران كند حدّ اقلّ مردم در خلوت با خداي خود، در دل شب در منزل يا در مسجد عليه او نفرين مي كنند و براي دفع شرّش دعا مي كنند، اگر ذرّه اي ايمان و عقل داشته باشد به خود مي آيد. در اين حال يا دست از ستم بر مي دارد يا حدود تجاوزش را كم مي كند.
امروز در دنيا آن قدر درباره ي افكار عمومي صحبت مي شود، رسانه هاي گوناگون راه مي اندازند تا افكار عمومي را در اختيار بگيرند. دعا براي اين كه افكار عمومي را به طرف حقّ و طرف داري از عدالت گستران هدايت بكند، از بهترين و پاك ترين چيزهاست. و براي ترويج عدالت و احسان و جلوگيري از ستم و طغيان امر بسيار خوبي است. و لذا پيامبر عظيم الشّأن اسلام و اميرمؤمنان - عليهما السلام - و ائمّه ي معصومين - عليهم السلام - به حَسَب روايات متعدّده اي كه داريم سعي در اين داشته اند كه در نمازهايشان، در
ص: 47
تعقيباتشان و در دعاهايشان به نفع عدالت گستران دعاي خير كنند و عليه ستمكاران و متجاوزان نفرين نمايند. اميرالمؤمنين - عليه السلام - در دعايي كه در قنوت يا بعد از نماز مي خواندند، عليه عدّه اي نفرين مي كردند _ حال يا به نحو كلّي يا با اسم بردن خاصّ و به طور جزيي _ . نصر بن مزاحم در كتاب وقعة صفين مي گويد:
فَكانَ عَلِيٌّ - عليه السلام - بَعدَ الحُكومَةِ إذا صَلَّى الغَداةَ و المَغرِبَ و فَرَغَ مِنَ الصَّلاةِ و سَلَّمَ قالَ: اللَّهُمَّ العَن مُعاوِيَةَ و عَمرواً (عمروعاص) و أبا موسَى و ... (1) ؛ علي - عليه السلام - پس از قضيّه ي حكميّت، بعد از سلام نماز صبح و مغرب مي گفت: خدايا! لعن فرما معاويه و عمروعاص و ابوموسي و ... .
از پيامبر اكرم - صلي الله عليه و آله و سلم - هم، دعا عليه مشركين و سران آنان نقل شده است. از ساير ائمّه ي اطهار - عليهم السلام - نيز، چنين نفرين و دعاهايي در تعقيباتشان نقل شده است؛ يعني عليه بدكاران و تبهكاران و ستمكاران دعا مي كردند. و بالخصوص در مورد امام صادق - عليه السلام -
ص: 48
آمده است كه بعضي ها را اسم مي بردند. خدايا فلاني و فلاني را از رحمت خودت دور كن. چه مرد و چه زن. اهمّيّتي كه اسلام براي كمك به مظلومان و مقابله با ظالمين داده است در يك طيف وسيعي تجلّي پيدا مي كند.
اين ها به حَسَب ظاهر حدّاقل است، امّا في الواقع خيلي اثر دارد. دعايي كه در قنوت و سجده خوانده مي شود. دعا بعد از نماز و در هنگام تعقيبات و در غير وقت نماز، هنگامي كه انسان حال خوشي دارد، همه ي اين ها مي تواند اين خدمت را به حقّ و حقيقت بكند كه كساني را كه در طريق عدالتند كمك نمايد، و عليه كساني كه در طريق فساد و تباهي و ظلمند مبارزه كند. علاوه بر اين كه در درگاه خداوند اين دعاها چه بسا _ و اميد است چنين باشد _ به اجابت برسد و بارها شده است.
چنان كه از امام صادق - عليه السلام - وارد شده است كه وقتي بعضي از افراد را نفرين مي كردند، همان شب هنوز حضرت - عليه السلام - از حال دعا خارج نشده بودند كه دعايشان مستجاب مي شد (1) . دعا اثرات رواني _
ص: 49
اجتماعي گسترده اي دارد و اهرمي پاك و قوّي در اختيار مؤمنين است. مخصوصاً با توجّه به نكته اي كه قبلاً اشاره كرديم كه تكرار و اصرار در دعا از امور توصيه شده است. و چقدر محروم است جامعه اي كه با دعا بيگانه مي باشد. گاهي هم وقتي
ص: 50
بيگانه هاي از معنويّت اين سلاح برنده را در دست مؤمنان مي بينند علي رغم عدم اعتقاد دروني به شبيه سازي ظاهري روي مي آورند كه از مضحك ترين شگردهاست. وقتي كه در دوره ي به اصطلاح اصلاحات (غربي) و تسلّط سكولارهاي پنهان و نيمه پنهان، مردم مؤمن به خاطر دفع شرّ آنان اقبال بيشتري به دعا و تضرّع و توسّل به درگاه خداوند آوردند _ و بحمدالله خداوند متعال هم عنايت فرمود _ برخي از آنان در آن دوره و نيز بعد از خَلع يد، در كنار ساير توطئه هاي خود به شبيه سازي دعا و توسّل و تضرّع پرداختند!!
و واقعاً شگفتي آفرين است كه كساني بخواهند با دعا عليه دعا و اهل دعا مقابله كنند، با توسّل عليه اولياي الهي برنامه داشته باشند و با مجالس فاتحه و قرائت قرآن عليه قرآن و اهل قرآن تبليغات كنند، به اسم روحانيّت و مرجعيّت عليه روحانيّت و مرجعيّت توطئه كنند، و به اسم امام و انقلاب عليه امام و راه امام و اساس انقلاب اهداف خود را پيش ببرند ... ولي دنيا جاي شگفتي هاست.
نظير همين در مقياس ديگري در زمان اميرالمؤمنين علي - عليه السلام - اتّفاق افتاد وقتي معاويه مطّلع
ص: 51
شد كه اميرالمؤمنين علي - عليه السلام - بعد از نماز عليه او دعا مي كند، او هم به شبيه سازي مزوّرانه پرداخت و وقتي نماز مي خواند _ العياذ بالله _ سه نفر از معصومين - عليهم السلام - و برخي از اصحاب اميرالمؤمنين - عليه السلام - را به اسم لعن مي كرد (1) . در اين جا اين نكته را هم بايد تذكّر دهم كه حتّي دعا عليه ظالم هم حدودي دارد و افراط بي جا مذموم است. در روايت صحيح هشام بن سالم آمده است:
إنّ العَبدَ لَيَكونُ مَظلوماً فَما يَزالُ يَدعو حَتَّى يَكونَ ظالِما (2) ؛ همانا بنده مظلوم است؛ امّا آن قدر دعا عليه (ظالم بر خود) مي كند، كه خود ظالم مي شود.
يكي ديگر از ويژگي هاي دعا، ابراز عقايد حقّه و شناساندن آن، و شناساندن اولياء الهي و برگزيده گان خداوند متعال به ديگران مي باشد. يكي از مهم ترين
ص: 52
ويژگي هايي كه از طرف معصومين - عليهم السلام - به ماتوصيه شده و در دعاهاي مأثور نيز آمده است اين كه خداي متعال را به اوليايش قسم مي دهيم، يا بر آنان درود مي فرستيم و ... . گاهي اين قسم دادن و ذكر اولياء به نحو كلّي است: خدايا به حقّ اوليايت. اين خوب است، امّا مهم تر آن است كه گاهي _ و در برخي موارد شايسته هم هست كه چنين باشد _ بر روي افراد خاصّ انگشت مي گذاريم و اين ها را واسطه ي بين خود و خداي خود قرار مي دهيم. وقتي كه ديگران اين را مي بينند يا مي فهمند كه من در دعايم در آن وقتي كه مضطر شده ام و مشكلي دارم و هيچ راهي ندارم، و براي رفع مشكلم از ظريف ترين، دقيق ترين و مطمئن ترين راه استفاده مي كنم، ناله مي كنم خدايا! مستأصل و بي چاره و مضطرّم، خدايا به حقّ پيامبرت - صلي الله عليه و آله و سلم - ، به حقّ اميرالمؤمنين - عليه السلام - ، به حقّ فاطمه ي زهرا - عليها السلام - ، به پهلوي شكسته ي زهرا - عليها السلام - . اين ها را كه ذكر مي كنيم يعني پيامبر - صلي الله عليه و آله و سلم - در درگاه خداوند عزيزترين فرد است و براي من هم عزيزترين. چرا؟ به خاطر اين كه من عزيزترين را به درگاه خدا مي آورم؛ بنابراين پيامبر - صلي الله عليه و آله و سلم - نزد من عزيز است؛ چون در نزد خدا عزيزترين است.
ص: 53
اميرالمؤمنين - عليه السلام - و اولاد ايشان هم اين چنين هستند. در روايت از امام رضا - عليه السلام - آمده است:
إذا نَزَلَت بِكُم شِدَّةٌ فَاستَعينُوا بِنا عَلَى اللَّه ... (1) ؛ هنگامي كه بر شما دشواري نازل شد پس از ما استعانت بجوييد به سوي خدا ... .
و يا در دعا مي گوييم: خدايا! به حقّ قرآنت، و چه بسا آن را بر سر مي گذاريم؛ يعني قرآن پيش ما عزيز است و يك حقيقت آسماني است.
ما هيچ وقت خداوند را مثلاً به يك كتاب داستان سر گرم كننده قسم نمي دهيم. اين كه ارزش ندارد. خدا را به نويسنده ي يك داستان، قسم نمي دهيم؛ امّا خدا را به قرآنش قسم مي دهيم؛ يعني از عمق جانمان به حقيقت آن اعتقاد داريم و اين اعتقادمان را به ديگران سرايت داده و در جامعه گسترش مي دهيم. اين معني را در جامعه جا مي اندازيم كه قرآن حقّ است و در پيش گاه خداوند متعال عزيزترين است. پيامبر - صلي الله عليه و آله و سلم - و اهل بيتِ پيامبر - عليهم السلام - هم در پيش گاه خداوند متعال اين چنين هستند. اين كه
ص: 54
اسماء مبارك ائمّه ي معصومين - عليهم السلام - در دعاها مي آيد دو خاصيّت دارد:
الف) يكي اين كه به واسطه ي ايشان دعاي ما مستجاب مي شود.
ب) ديگر اين كه ايشان كه پرچم داران حقّ و عدالت، و امامان بر حقّ و برگزيد گان الهي هستند، به مردم معرفي مي شوند و ابراز مي شود كه اين عقيده ي خالص من است.
در بسياري از دعاها و زيارات اسماء ائمّه - عليهم السلام - را مي بريم. و چه بسا در بسياري از دعاها اسماء مؤمنين را مي بريم. شما هنگامي كه نماز شب مي خوانيد، در دل شب و در آن تاريكي ها كه چشم هاي خسته خواب است؛ چشم هاي كساني كه عقيده ندارند خواب است؛ چشم هاي كفّار هم خواب است، از ميان بستر نرم از خواب شيرين بلند شده اي و وضو گرفته اي و آمده اي با خداي خودت، با ربُّ الارباب، با پروردگار عالميان مناجات و راز و نياز مي كني؛ امّا در قنوت نماز وَتر چهل مؤمن را دعا مي كني و مثلاً براي آنان طلب غفران مي كني؛ چون:
ص: 55
مَن قَدَّمَ أربَعينَ مِنَ المُؤمِنينَ ثُمَّ دَعا استُجيبَ لَه (1) ؛ هركس چهل نفر از مؤمنين را مقدّم كرده و سپس دعا كند، دعايش مستجاب مي شود.
اين چهل مؤمن را كه ياد مي كني؛ يعني اين ها در درگاه خداوند متعال، ارزش دارند و مي تواني با حدّاقلّ دعايي براي ايشان جلب لطف و رضايت خداوند را بكني تا خداوند متعال دعاي تو را مستجاب كند. در مثل اين لحظات حسّاس چه كساني را اسم مي بري؟ علما، زهّاد و اوليا را ياد مي كني. مثلاً مي گويي: «اللّهم اغفر للشيخ الكليني، للصدوق، للشيخ الطوسي، للمحقق الاردبيلي، للفلان للفلان» اين ها را دعا مي كني؛ يعني راه اين ها، راه درستي است؛ يعني اين ها پرچم داران راه حقيقت هستند. اين ها از بركات دعاست. دعا مي تواند حقايق تكويني و تشريعي را و آن چه را كه مرضيّ رضاي خداوند است و آن چه را كه مورد عنايت پروردگار عالم است، به زبان ما بياورد و اين را در جامعه ترويج كند. بنابراين دعا راهي براي اظهار عقايد حقّه و شناساندن اولياي الهي، و راه هاي ايشان مي باشد. و اين كه در دعاها خدا را قسم مي دهيم به
ص: 56
اولياء خودش، به ائمّه ي معصومين - عليهم السلام - و نيز بر آنان درود مي فرستيم اين خاصيّت بر دعا مترتّب است كه علاوه بر آن كه به عنايت پروردگار دعا مستجاب مي شود، اين بزرگان هم به جامعه شناسانده مي شوند و معرفت خودمان نيز افزايش مي يابد.
اثر ديگري كه بر دعا مترتّب است آن كه انسان هميشه به پشتوانه ي دعا اميدوار است. هر مشكلي در هر مقياس كمّي و كيفي پديد بيايد انسان مي تواند با دعا به نوعي برون رفت از آن را از خداوند درخواست كند. و از آن جا كه انسانِ دعا كننده مي داند خداوند متعال قادر بر هر چيز است و مستجاب كننده ي دعاهاي بندگانش مي باشد هيچ گاه نور اميد در دل مؤمن خاموش نخواهد شد. در سخت ترين شرايط، در تاريك ترين لحظات و در ترسناك ترين وضعيّت دعا كننده باز اميد به گشايش و پيروزي دارد. و اين نكته ي بسيار دقيقي است كه قرآن كريم بر آن عنايت ويژه فرموده است. آيه ي شريفه ي:
ص: 57
‹أمَّن يُجيبُ المُضطَرَّ إذا دَعاهُ و يَكشِفُ السُّوء› (1) ؛ يا كيست آن كه هرگاه درمانده ي بيچاره او را بخواند پاسخ مي گويد و گرفتاري را برطرف كند.
آشناي دلِ مؤمنان است. و جالب آن است كه در روايت آمده: مصداق اتمِّ مضطرّي كه خداوند را مي خواند و پاسخ گرفته و مشكلش رفع مي شود، قائم آل محمّد عجّل الله تعالي فرجه مي باشد و اين اختصاص، با توجّه به دنباله ي آيه بيشتر آشكار مي شود كه خداوند مي فرمايد:
‹و يَجعَلُكُم خُلَفاءَ الأرض...›؛ و شما را خلفاى زمين قرار مى دهد.
روايات متعدّدي مشتمل بر اين مضمون است. از جمله:
عَن أبي عَبدِ اللَّهِ - عليه السلام - قالَ: نَزَلَت في القائِمِ - عليه السلام - هُوَ و اللَّهِ المُضطَرُّ إذا صَلَّى في المَقامِ رَكعَتَينِ و دَعا اللَّهَ فَأجابَهُ و يَكشِفُ السُّوءَ و يَجعَلُهُ خَليفَةً في الأرض (2) ؛ امام صادق - عليه السلام - فرمود: آيه در مورد قائم - عليه السلام - نازل شده
ص: 58
است. به خدا او مضطرّ مي باشد؛ هرگاه در مقام، دو ركعت نماز بگزارد و خدا را بخواند پس خداوند او را جواب داده و بدي را بر طرف نمايد، و او را جانشين در زمين قرار دهد.
در آيات متعدّد ديگري نيز مسئله ي استجابت دعا در حال اضطرار و بيچارگي ذكر شده است. واقعاً وقتي كسي در بن بست شرايط مادّي قرار مي گيرد و تمام راه ها بر او بسته باشد چه چيزي جز دعا و عنايت پروردگار مي تواند نجات بخش او باشد. فرض كنيد كسي بر كشتي سوار است و امواج توفنده ي دريا در دل اقيانوس در شب تار بدنه ي كشتي را شكافته و هر لحظه با سرعت آب بيشتري داخل مي شود. جز دعا و پناه بردن به قدرت بي پايان حضرت حقّ چه چيز مي تواند اميد بخش چنين فردي باشد!؟ يا هواپيمايي در بالاي ابرها در دل آسمان دچار سانحه شده است و هر آن مُشرِف به سقوط است آيا جز دعا روزنه ي اميد ديگري هست و همين طور در بيماري ها، در خشك سالي ها و در مشكلات فراگير اقتصادي، در كشمكش ها و جنگ ها و ... .
اين دعا چيزي است كه مي تواند به افراد درمانده و محاصره شده در حوادث روحيّه، نشاط، عزم و
ص: 59
اراده ببخشد و صرف نظر از حيثيّت استجابت، دعا فرد را از ورطه ي خود باختگي و اضمحلال نجات داده، او را به تلاش نجات بخش وا مي دارد. و به طور كلّي اميد به رحمت و اعتقاد به قدرت پروردگار، اصلي بنيادين در بينش قرآني است كه از آن شاخه هاي متعدّدي مي جوشد معمولاً در دعاها بر دو وصف رحمت و قدرت و مترادف هاي اين دو تأكيد مي شود. مثلاً در دو فراز آغازين دعاي شريف كميل، خداوند متعال را به رحمت و قدرت فراگيرش مي خوانيم و درخواست مي كنيم (1) . و تكرار عبارت يا ارحم الراحمين و نيز إنّكَ عَلى كُلِّ شَيءٍ قَدير در دعاها بر همين اساس است و دعا بدون چنين باوري حقيقتاً دعا نيست؛ لقلقه ي بي معناي زبان است.
ببينيد چگونه امام حسين - عليه السلام - در سخت ترين شرايط _ كه مشابه آن وجود ندارد _ و بعد از شهادت فرزند شيرخوارش، باز هم چنان وجودش سرشار از اميد به درگاه خداوند است و عرض مي كند:
ص: 60
اللَّهُمَّ إن كُنتَ حَبَستَ عَنّا النَّصرَ فَاجَعل ذلِكَ لِما هوَ خَيرٌ لَنا (1) ؛ خدايا! اگر پيروزي ما را مقرّر نفرمودي آن چه را براي ما بهتر است براي ما قرار بده.
اين همه رنج و مصيبت، هتّاكي دشمن، شهادت عزيزان، تشنگي خود و اهل حرم و خطر قريب الوقوع اسارت اهل حرم و ... نتوانسته نور اميد به رحمت و قدرت حقّ را در دل امام - عليه السلام - كم سو كند:
اولاً عدم پيروزي ظاهري را به گونه ي شرطي بيان مي كند كه: اگر پيروزي ما را مقرّر نفرمودي.
ثانياً درخواست مي كند در ازاء حبسِ پيروزي از ما، آن چه را براي ما بهتر است، براي ما قرار بده.
زيبايي، توحيد، تسليم و اميد، در آخرين دعاي حضرت - عليه السلام - به اوج مي رسد:
اللَّهُمَّ (أنت) مُتَعالِي المَكانِ عَظيمُ الجَبَروتِ شَديدُ المِحالِ غَنيٌّ عَنِ الخَلائِقِ عَريضُ الكِبرياءِ قادِرٌ عَلَى ما تَشاءُ قَريبُ الرَّحمَةِ صادِقُ الوَعدِ سابِغُ النِّعمَةِ حَسَنُ البَلاءِ قَريبٌ إذا دُعيتَ ... فَاجعَل لَنا مِن أمرِنا فَرَجاً و
ص: 61
مَخرَجاً بِرَحمَتِكَ يا أرحَمَ الرّاحِمين (1) ؛ خدايا! (تو) مقام برتري داري و بزرگ جبروتي و بر حكم تدبير سخت توانايي (سخت كيفري). بي نيازي از خلايق. دستگاه بزرگيت، پهناور است. توانايي بر هرچه خواهي. نزديك است رحمت تو. وعده ات راست، نعمتت فراوان و امتحانت نيكوست. نزديكي در وقت دعا. .... پس مقرّر فرما براي ما در كار ما فرج و گشايشي. به رحمت تو اي مهربان ترين مهربانان.
البتّه بايد توجّه كنيم، هيچ كس نبايد به آن چه شدني نيست و يا حرام است، دعا كند. اميرالمؤمنين - عليه السلام - در پاسخ كسي كه پرسيد: چه دعايي تباه ترين است؟ فرمود:
الدّاعِي بِما لايَكُون (2) ؛ كسي كه دعا كند به چيزي كه شدني نيست.
و در روايت از پيامبر - صلي الله عليه و آله و سلم - است كه دعاي مؤمن مستجاب است «ما لَم يَدعُ بِمَأثَم (3) ؛ مادام كه دعاي به گناه نكند.»
از موارد دعاي به امرِ ناشدني اين است كه كسي مثلا ًبراي ديگري دعا كند كه: خداوند هيچ امرِ
ص: 62
ناخوشايندي را براي تو پيش نياورد؛ زيرا به تعبير روايت:
مَن عاشَ في الدُّنيا لا بُدَّ أن يَرَي المَكروه (1) ؛ هركه در دنيا زندگي كند، به ناچار ناخوشايند خواهد ديد.
چنان كه در نهج البلاغه آمده است:
كسي از شماد هرگز نگويد: اللَّهُمَّ إنّي أعوذُ بِكَ مِنَ الفِتنَةِ لِأنَّهُ لَيسَ أحَدٌ إلّا و هوَ مُشتَمِلٌ عَلَى فِتنَةٍ؛ خدايا! پناه مي برم به تو از فتنه؛ زيرا هيچ كس نيست مگر آن كه درگير فتنه است. ولكن كسي كه به خداوند پناه مي بَرَد، پناه بَرَد از مضلّات الفِتَن؛ يعني: فتنه هاي گمراه كننده. همانا خداوند سبحان مي فرمايد: ‹و اعلَمُوا أنّما أموالُكُم و أولادُكُم فِتنَة›؛ بدانيد كه اموال و فرزندانتان فتنه و آزمايش مي باشند. (2)
ص: 63
يكي ديگر از آثار قاطع دعا اين است كه انسان مؤمنِ صادق در برخي شرايط براي اثبات حقّ و ابطال باطل گرفتار انسان هاي لجوج و معاند حقّ مي شود كه به خاطر سلطه ي هواهاي نفساني و وسوسه هاي شيطان در مقابل حقّ تسليم نمي شوند و بر انكار خود اصرار مي ورزند، از آن افرادي كه:
‹إن يَرَوا كُلَّ آيَةٍ لا يُؤمِنوا بِها› (1) ؛ آن ها چنانند كه اگر هر آيه و نشانه اى را ببينند، به آن ايمان نمى آورند.
در چنين موقعيّتي هيچ راهي براي دفع لجاجت و عناد آنان و جلوگيري از تأثيرگذاري منفي آنان بر ديگران كه معاند حقّ نيستند وجود ندارد؛ و در اين جاست كه دعا (مباهله) پناهِ بسيار كارساز و راه گشايي براي طرفدارانِ حقّ مي باشد. داستان مسيحيان نجران و انكار آنان بر پيامبر - صلي الله عليه و آله و سلم - و اصرار بر
ص: 64
اين كه حضرت عيسي علي نبيّنا و آله و عليه السلام فرزند خداست و سپس دعوت نمودن پيامبر - صلي الله عليه و آله و سلم - آنان را به مباهله و امتناع آنان از مباهله معروف است. خداوند متعال مي فرمايد:
‹فَمَن حاجَّكَ فيهِ مِن بَعدِ ما جاءَكَ مِنَ العِلمِ فَقُل تَعالَوا نَدعُ أبناءَنا و أبناءَكُم و نِساءَنا و نِساءَكُم و أنفُسَنا و أنفُسَكُم ثُمَّ نَبتَهِل فَنَجعَل لَعنَتَ اللَّهِ عَلَى الكاذِبين› (1) ؛ هرگاه بعد از علم و دانشى كه (در باره ي عيسي) به تو رسيده، (باز) كسانى با تو به محاجّه و ستيز برخيزند، به آن ها بگو: بياييد ما پسران خود را دعوت كنيم، شما هم پسران خود را، ما زنان خويش را دعوت نماييم، شما هم زنان خود را، ما از نفوس خود دعوت كنيم، شما هم از نفوس خود، آن گاه مباهله كنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم.
اين آيه ي شريفه گرچه مربوط به پيامبر عظيم الشأن اسلام - صلي الله عليه و آله و سلم - و اهل بيت - عليهم السلام - است، امّا به حَسَب روايات متعدّده ي اهل بيت - عليهم السلام - ، ديگران هم مي توانند در مثلِ چنين موقعيّت ها، مباهله كنند. مرحوم كليني در كتاب شريفِ كافي از يكي از ياران امام
ص: 65
صادق - عليه السلام - به نام ابو مسروق نقل مي كند كه: خدمت حضرت عرض كردم، با مخالفين سخن مي گوييم و استدلال مي كنيم به آيات قرآن كريم مثل آيه ي ‹أطيعُوا الله و أطيعُوا الرَّسولَ و اُولِي الأمرِ مِنكُم›، آيه ي ‹إنّما وَليُّكُمُ اللَّهُ و رَسولُهُ و الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمونَ الصَّلاةَ و يُؤتونَ الزَّكاةَ و هُم راكِعونَ›، ‹قُل لا أسئَلُكُم عَلَيهِ أجراً إلّا المَوَدَّةَ في القُربى› و مشابه اين ها، ولي مخالفين، حاضر به اعتراف به حقّ نمي شوند. حضرت صادق - عليه السلام - در پاسخ فرمودند:
إذا كانَ ذلِكَ فَادعُهُم إلَى المُباهَلَةِ ...؛ هرگاه چنين شد آنان را به مباهله فراخوان ... .
و آن گاه از خدمت حضرت، روش مباهله را مي پرسد و جواب دريافت مي كند. (1)
ص: 66
و انصافاً اين گونه دعا سلاحِ برنده اي است كه فقط در اختيار حقّ مداران است و تمام دروغگويان و فريب كاران از آن بي بهره اند، و نبايد در موقعيّت هاي لازم، مورد غفلتِ اهلِ حقّ قرار گيرد.
يكي ديگر از فوايد دعا كه شايد هيچ چيز ديگر جايگزين آن نمي تواند باشد اين است كه گاهي يك انسان در شرايطي قرار مي گيرد كه فكر مي كند هيچ اثري بر وجودش مترتّب نيست و يك عضو بي فايده، كنار رفته و سربارِ خانواده و جامعه است. احساس پوچي و سربار بودن چنان فرد را رنج مي دهد كه هيچ چيز نمي تواند آن را از بين ببرد. امّا دعا تنها راهي است كه مي تواند اين فرد را از پوچي و سربار بودن، و از بي اثر بودن در جامعه و خانواده خارج كند. وقتي كه زباني گويا و شاكر داشته باشد
ص: 67
و براي كساني كه به او احسان مي كنند، براي اطرافيان و دوستانش دعا كند، مي بيند كه مي تواند براي آن ها كاري كند كه ديگران با اين شرايط نمي توانند انجام بدهند. گاهي انسان پول يا قدرتي ندارد كه بتواند با آن به ديگران خدمتي كند، و نه حتّي علمي دارد كه راهي به آن ها ارائه دهد؛ بلكه تنها زبان گويايي دارد كه مي تواند با آن در درگاه خداوند متعال ابتهال كند. وقتي فرزند بر پدر پيرش وارد مي شود و خدمتي به او مي كند، پدر دست ها را به درگاه الهي بالا مي برد: خدايا! به فرزندم خير بده، به فرزندانش خير بده؛ آن چنان لذّتي در فرزند ايجاد مي شود كه شايد معادل نداشته باشد؛ زيرا:
أربَعَةٌ لا تُرَدُّ لَهُم دَعوَةٌ: إمامٌ عادِلٌ و الوالِدُ لِوَلَدِهِ و ... (1) ؛ چهار گروه دعايشان برگشت ندارد: پيشواي عادل و پدر براي فرزند و ... .
چه بسا اگر در برابر اين خدمت ميليون ها پول به او مي داد و به جاي دعا مال به او مي بخشيد، آن مقدار رضايت را براي فرزندش جلب نمي كرد؛ چون مال تضميني ندارد، امّا چنين درخواستي از درگاه خداوند تضمين دارد و خداوند تضمين
ص: 68
كننده ي آن است، و به ويژه اگر موردِ دعا از اموري باشد كه با پول قابل خريداري نيست. از طرف ديگر خود فرد دعا كننده مي بيند انسان عاطل و باطلي نيست و حدّ اقلّ اين است كه مي تواند دعا كند و اين دعا، براي خود و اطرافيانش نافع و براي آنان داراي مطلوبيّت است، مخصوصاً با توجّه به اين كه دعا، عبادت است و در روايت آمده است:
كَفَى بِالعِبادَةِ شُغُلا (1) ؛ عبادت به عنوان اشتغالِ فرد، كافى است.
نه اين كه انسان تلاش دنيايي را رها كند، بلكه تا وقتي توان دارد به اندازه ي شايسته به دنبال دنيا هم برود و دعا و عبادت را هم داشته باشد. و حتّي براي آن چه دعا مي كند در مقام عمل هم براي تحقّق آن تلاش كند، چون تلاش براي معاش و نيازهاي دنيوي نيز وظيفه است و انجام وظيفه (حدّاقلّ ترك حرام و انجام واجبات)، شرط استجابت دعا مي باشد:
ص: 69
الدّاعِي بِلا عَمَلٍ كَالرّامِي بِلا وَتَرٍ (1) ؛ درخواست كننده ي بدون عمل، مانند تيراندازي است كه كمانش را زِه نيست.
و نيز:
أحمَقُ النّاسِ مَن تَرَكَ العَمَلَ و تَمَنّي علي الله (2) ؛ نادان ترين مردم كسي است كه تركِ عمل به وظيفه كند و آرزو به خداوند بَرَد.
و كليني; نقل مي كند: علاء بن كامل بر امام صادق - عليه السلام - وارد شد و عرض كرد:
اُدعُ اللَّهَ أن يَرزُقَني فِي دَعَةٍ ؛ از خداوند بخواهيد مرا در راحتي و بدون تلاش، روزي دهد. حضرت - عليه السلام - در پاسخ فرمود:
لا أدعُو لَك، اُطلُب كَما أمَرَكَ اللَّهُ عَزَّوجَلَّ (3) ؛ براي تو دعا نمي كنم، تلاش كن چنان كه خداوند عزّوجلّ به تو امر فرموده است.
امّا ممكن است وقتي بر انسان بگذرد كه دستش كوتاه است و توانايي انجام كاري را ندارد؛ مثلاً در بستر افتاده و از فشار بيماري و ضعفِ پيري هيچ
ص: 70
حركت و عمل مفيدي را نمي تواند انجام بدهد؛ امّا مي تواند زبانش را حركت دهد و يا در درونش به دعا و ذكر خداوند مشغول شود اين جاست كه دعا و ذكر تنها اشتغال چنين فردي به حساب مي آيد. اين دعا نعمتي بزرگ هم براي خودش و هم براي ديگران است. و دعا سرمايه اي براي او و هديّه اي به ديگران مي باشد.
ديگران احساس مي كنند در مقابل كاري كه به چنين فردي ارائه مي دهند عوض دريافت مي كنند؛ آن هم عوضي كه به مراتب از آن چه كه آن ها انجام مي دهند ارزشمندتر است؛ چون دعاي مريض، دعاي پدر و مادر و دعاي ناتوان و ... به اجابت نزديك تر است. حال اگر اين فكر در جامعه رشد پيدا كند و فرهنگ پا بر جاي مردم بشود به گونه اي كه تا اندازه اي با حقايق عالم بالا آشنا شوند و محصور در اين پيچ و خم مادّيت نباشند و بدانند كه اين عالَم، ملكوت و باطن و معنايي دارد كه بسيار فراخ تر، عميق تر، زيباتر و قدرتمندتر از اين دنياست و دعا پلي به آن عالَم است، اگر انسان ها بفهمند كه دعا سرمايه اي بي پايان و فناناپذير است و در آخرين لحظات و رمق هاي حيات هم اين دعا باقي است و به زندگي معني عميق مي دهد، آن وقت فرد مي تواند
ص: 71
با دعا خودش را از بطلان و پوچي خارج كند و ديد ديگران را نسبت به خودش عوض نمايد و در مقابلِ خدمت ديگران، عالي ترين هديّه ها را بدهد.
تا اين جا حدّاقلّ ده ويژگي و اثر براي دعا شمارش كرديم:
1) نزديك شدن به خداوند متعال.
2) برآورده شدن نياز.
3) عمق بخشيدن به حقايق و نهادينه كردن آن ها در جان در مقابل غفلت ها.
4) تربيت اطرافيان.
5) اِبراز محبّت به ديگران و جلب محبّت آن ها.
6) افشاندن بذر دوستي خوبان و ترويج دشمني ستمكاران.
7) اظهار عقايد حقّه و شناساندن اولياء الهي.
8) روشن بودن نور اميد در سخت ترين و تاريك ترين شرايط.
9) آخرين تلاش جهت روشن كردن حقّ و رسوا نمودن معاندان حقّ.
10) خروج از بطالت و بي ارزشي.
ص: 72
همان طور كه بسياري از مقدّس ترين مفاهيم در طول تاريخ، توسّط جاهلان و مغرضان دچار سوء برداشت و سوء استفاده شده است، مفهوم مقدّس دعا هم، از اين دست بُرد مصون نمانده است. و يكي از شديدترين تحريف ها و سوء استفاده ها، مغالطه هاي عوامانه اي است كه وهّابيت به تَبَع ابن تيميّه، با تمام توان آن را بيان و تبليغ كرده و بر آن آثار عجيبي را مترتّب مي نمايد. سخن وهّابيون بر دو مقدّمه و يك نتيجه، بدين گونه استوار است:
دعا، عبادت است و عبادت مخصوص خداوند است. پس هر كس غير خداوند را بخواند، مشرك است (1) .
آن گاه بر آن مترتّب مي كنند كه هركس غير خدا را بخواند، پس جان و مال و ناموس او هيچ احترامي ندارد. وهّابيون در طي سال هاي طولاني با اين چند جمله، ميليون ها ميليون انسان موحّد را، مُشرك قلمداد كرده و تا آن جا كه توانسته اند به جان، مال و نواميس آنان تجاوز نموده اند. اكنون شايسته است لحظاتي درنگ نموده تا ببينيم مقصود
ص: 73
از اين عبارت چيست؟ و با رجوع به معتمدترين منابع اهل تسنّن و حتّي با غمض عين از روايات شيعه، ببينيم آيا استنتاجي كه شده، صحيح مي باشد؟
در اين كه عبادت و پرستش مخصوص خداوند متعال بوده و پرستش هر چيز و هركس ديگر گمراهي و شرك است، ترديدي نيست. خداوند متعال مي فرمايد:
‹أمَرَ ألاّ تَعبُدوا إلاّ إيّاه› (1) ؛ فرمان داده كه غير از او را نپرستيد.
نيز در سوره ي مباركه ي فاتحه مي خوانيم:
‹إيّاكَ نَعبُد› (2) ؛ فقط تو را مي پرستيم.
و نيز:
‹و لا يُشرِك بِعِبادَةِ رَبِّهِ أحَداً› (3) ؛ و هيچ كس را در عبادت پروردگارش شريك نكند.
ولي سخن در اين است كه عبارتِ «دعا، عبادت است» يعني چه؟ آيا نتيجه اي كه بر آن مترتّب كرده اند «هركس غير خدا را بخواند مشرك است» صحيح است؟
ص: 74
همان طور كه در ابتداي بحثِ دعا روشن شد، دعا؛ يعني: خواندن، و هيچ چيزِ ديگري در مفهوم دعا وجود ندارد. پس فرد، هرچه را ندا كند و به هر هدفي ندا كند، خواندنِ او است، چه انسان را بخواند و چه غير انسان را بخواند. چه براي احترام، چه براي توبيخ و چه .... . حتّي گاهي جمادات و حوادث هم در كلمات، مورد ندا واقع مي شوند (هرچند به نحو مجازِ عقلي، حدّ اقل در برخي موارد) مثل:
‹قُلنا يا نارُ كُوني بَرداً و سَلاماً عَلى إبراهيم› (1) ؛ اى آتش! بر ابراهيم سرد و سالم باش.
و:
‹يا أسَفى عَلى يوسُفَ› (2) ؛ اى دريغ بر يوسف.
و مثل:
ألا أيُّها اللَّيلُ الطَّويلُ ألا إنجَلي؛ اي شب طولاني! آيا روشن نخواهي شد؟
يا كوكباً ما كانَ أقصرَ عمرَه؛ اي ستاره اي! كه چقدر عمرش كوتاه بود.
ص: 75
لبنانُ يا جبلاً كأنَّ نزيلَه؛ لبنان! اي كوهي كه گويا ساكن آن.
چه رسد به حيوان، مثل:
يا فَرَسي سِيري و اُمّي الشاما؛ اي اسبِ من! برو و شام را مقصد قرار بده.
أيا جَمَلي إن أنتَ زرتَ بلادَها؛ اي شتر من! اگر تو به سرزمين او برسي.
اين كه گفته مي شود: دعا، عبادت است، آيا مقصود آن است كه خواندن هركس به هر غرضي عبادتِ مدعوّ (خوانده شده) است!؟ اگر اين مقصود باشد، بُطلان و استهجان آن براي هر عاقلي روشن است و لازمه ي آن اين است كه بايد استعمال حروف ندا براي غير ذات اقدس حضرت حقّ جلّ جلاله كلّاً حرام بوده و مساوي با شرك باشد، و بلكه هر نوع ندايي نسبت به غير خداوند متعال هر چند به غير حروف ندا، حرام باشد. در حالي كه هركس اندكي آشنايي با اسلام داشته باشد، بطلان و استهجان چنين سخني را به وضوح تمام مي داند. پس معلوم مي شود دعاي خاصّي عبادت است، و بايد توجّه كرد كه آن، چه دعايي است؟ هم از حيث متعلّق و مدعوّ (خوانده شده) و هم از حيث هدفِ
ص: 76
خواندن و ندا دادن.
آيا خواندن انسان يا هر موجود آگاه به هر غرضي عبادت او است؟ قطعاً هر خواندن انسان يا هر موجود آگاه ديگر به هر غرض، عبادت او نيست؟ و گرنه لازمه اش آن است كه وقتي دوست خود را ندا مي كنيم تا نزد ما بيايد و مثلاً مي گوييم: يا زيد! اي زيد! نزد ما بيا، پرستش او بوده و شرك باشد. و وقتي جناب يوسف پيامبر على نبيّنا و آله و عليه السلام مي فرمايد:
‹يا صاحِبَيِ السِّجن› (1) ؛ اى دو يار زندانى من!
_ العياذ بالله _ عبادت آنان و شرك باشد. و يا وقتي حضرت يعقوب على نبيّنا و آله و عليه السلام مي فرمايد:
‹يا بَنِيَّ اذهَبوا فَتَحَسَّسُوا› (2) ؛ اي پسران من! برويد پس جستجو كنيد.
پرستش آنان و شرك باشد و ... .
اگر مقصود آن است كه اگر كسي را ندا دهي و از او كمك بخواهي عبادت او بوده و شرك باشد،
ص: 77
اين هم قطعاً غلط است؛ زيرا بدين معناست كه اگر يكي به ديگري بگويد مثلاً: اي فلاني! عصاي من را بده، عبادت آن فرد و شرك باشد، و سخن حضرت سليمان علي نبيّنا و آله و عليه السلام :
‹يا أيُّها المَلَؤُا أيُّكُم يَأتيني بِعَرشِها قَبلَ أن يَأتوني مُسلِمين› (1) ؛ اى اشراف و سران، كدام يك از شما تخت آن زن را پيش از آنكه همگى در حال تسليم بر من وارد شوند براى من مى آورد؟
_ العياذ بالله _ عبادت مخاطب و شرك باشد!! توجّه كنيد كه آوردن تخت بِلقيس در آن شرايط امري غير عادي بوده است. پس معلوم مي شود تقاضاي يك امر غير عادي هم از كسي عبادت او و شرك نيست.
آخرين شِگردي كه وهّابيت به كار مي گيرد اين است كه مي گويد: ندا و استعانت از كسي كه مرده است، عبادت او و شرك است؟ در پاسخ اين ادّعاي واهي گفته مي شود:
اولاً: به چه دليل، هر ندايي نسبت به يك مرده
ص: 78
پرستش اوست؟ نهايت امر آن است كه نداي مرده مثل نداي جماد است. آيا هر نداي جمادي، پرستش آن است؟ آيا اگر كسي بگويد: اي شب! سحر شو، شب را پرستيده و مشرك شده است؟ و حتّي اگر كسي، آن چه را معقول و مشروع بوده از زنده بخواهد، فرضاً به اشتباه فكر كند مرده اي، زنده يا مثلِ زنده است و همان چيز را به همان گونه از آن مرده طلب كند، آيا اين موجبِ خروجِ از اسلام و گرفتار شدن به شرك مي باشد!؟
ثانياً: وهّابيّت اين خُزَعبلات را به هم بافته است كه از ندا دادن پيامبر - صلي الله عليه و آله و سلم - و اولياي الهي ممانعت كند. اين ها تصريح مي كنند اگر بگويي: يا رسول الله! به ويژه اگر همراه درخواستي از حضرتش باشد، مشرك شده اي!! در حالي كه طلبِ دعا و شفاعت از پيامبر - صلي الله عليه و آله و سلم - ، سفارش قرآن كريم است:
‹و لَو أنّهُم إذ ظَلَموا أنفُسَهُم جاؤُكَ فَاستَغفَروا اللَّهَ و استَغفَرَ لَهُمُ الرَّسولُ لَوَجَدوا اللَّهَ تَوّاباً رَحيماً› (1) ؛ و اگر آنان، هنگامى كه به خود ستم كردند (و فرمان هاى خدا را زير پا گذاردند)، به نزد تو مى آمدند و از خدا طلب
ص: 79
آمرزش مى كردند و پيامبر هم براى آن ها استغفار مى كرد، خداوند را توبه پذير و مهربان مى يافتند.
و موت و حياتِ پيامبر - صلي الله عليه و آله و سلم - از اين جهت مساوي است؛ زيرا قطعاً مقام پيامبر - صلي الله عليه و آله و سلم - ، از هر شهيدي برتر است، در حالي كه خداوند متعال درباره ي شهيدان مي فرمايد:
‹و لا تَحسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلوا في سَبيلِ اللَّهِ أمواتاً بَل أحياءٌ عِندَ رَبِّهِم يُرزَقون› (1) ؛ هرگز گمان مَبر كسانى كه در راه خدا كشته شدند، مردگانند! بلكه آنان زنده اند، و نزد پروردگارشان روزى داده مى شوند.
در آيات متعدّدي خداوند متعال به پيامبر - صلي الله عليه و آله و سلم - فرموده كه براي مؤمنين از درگاه خداوند طلب مغفرت نمايد، از جمله:
‹فَاعفُ عَنهُم و استَغفِر لَهُم و شاوِرهُم فِي الأمرِ› (2) ؛ پس آن ها را ببخش و براى ايشان آمرزش بطلب، و در كارها، با آنان مشورت نما.
و نيز:
‹فَإذا استَأذَنُوكَ لِبَعضِ شَأنِهِم فَأذَن لِمَن
ص: 80
شِئتَ مِنهُم و استَغفِر لَهُمُ اللَّه› (1) ؛ هرگاه براى بعضى كارهاى خود، از تو اجازه بخواهند، به هر يك از آنان كه مى خواهى (و صلاح مى بينى) اجازه ده، و برايشان از خداوند، آمرزش بخواه.
و:
‹فَاعلَم أنَّه لا إلهَ إلاَّ اللَّهُ وَ استَغفِر لِذَنبِكَ و لِلمُؤمِنينَ وَ المُؤمِنات› (2) ؛ پس بدان كه معبودى جز اللَّه، نيست، و براى گناه خود و مردان و زنان با ايمان، استغفار كن.
و فرزندان يعقوب علي نبيّنا و آله و عليه السلام بعد از آن رسوايي، از حضرتش خواستند كه براي آنان از درگاه خداوند طلب غفران كند:
‹يا أبانَا اِستَغفِر لَنا ذُنُوبَنا› (3) ؛ اى پدر، براى گناهان ما (از خداوند) آمرزش بخواه.
و يعقوب در پاسخ فرمود:
‹سَوفَ أستَغفِرُ لَكُم رَبِّي› (4) ؛ به زودى براى شما از پروردگارم آمرزش مى طلبم.
و همان طور كه گفتيم زنده و مرده ي اولياي الهي
ص: 81
تفاوتي ندارد و در روايات وارد شده است كه خداوند متعال به شهدا فرموده است: درخواست كنيد تا اجابت كنم شما را. از جمله روايت جابر:
عَن جابِرِ بنِ عَبدِ اللهِ قالَ: لَقينِي رَسولُ اللهِ - صلي الله عليه و آله و سلم - فَقالَ: يا جابِرُ! ما لي أراكَ مُنكَسِراً؟ قُلتُ: يا رَسولَ اللهِ! استُشهِدَ أبي و تَرَكَ عِيالاً و دَيناً. فَقالَ: أفلا اُبَشِّرُكَ بِما لَقِيَ اللهُ بِهِ أباكَ؟ ... فَقالَ: يا عَبدي تَمَنَّ عَلَىَّ اُعطِكَ قال: ... يا رَبِّ فاَبلِغ مَن وَرائِي فأنزَلَ اللهَ هذه الآيةَ ‹و لا تحسبنّ الذين قتلوا في سبيل الله امواتا› ... (1) ؛ جابر بن عبدالله انصاري مي گويد: رسول خدا - صلي الله عليه و آله و سلم - مرا ملاقات كرد سپس فرمود: چرا تو را پريشان مي بينم؟ گفتم: اي رسول خدا! پدرم به شهادت رسيده و خانواده و دَيني را به جاي گذارده است. سپس (رسول خدا - صلي الله عليه و آله و سلم - ) فرمود: آيا بشارت ندهم تو را به آن چه كه خداوند به آن ملاقات كرد پدرت را؟ ... پس (پروردگار) مي فرمايد: اي بنده ي من! از من درخواست كن، تا به تو عطا كنم. (شهيد مي گويد:) ... اي پروردگار من! پس (وضعيّت خوب و
ص: 82
درجات ما را) به باقي ماندگان برسان. در اين هنگام خداوند آيه ي ‹و لا تحسبنّ الذين قتلوا في سبيل الله امواتا› را نازل فرمود ... .
و نظير آن، روايتِ ابن عبّاس مي باشد كه حاكم آن را در مستدرك بنا به مبناي مسلم صحيح دانسته است:
... مَن يُبَلِّغ إخوانَنا عنّا أنا أحياء ... فقالَ اللهُ عزَّوجَلّ أنا أبَلِّغُهُم عنكم ... (1) ؛ چه كسي به برادران ما مي رساند كه ما زنده هستيم ... خداوند عزَّوجلّ فرمود: من از جانب شما مي رسانم ... .
بنابراين معلوم مي شود شهدايي كه از اين دنيا رخت بر بسته اند نيز مي توانند در عالم ديگر از درگاه خداوند درخواست داشته باشند، و درخواست آنان حتّي در رابطه با زندگان، مورد اجابت قرار
ص: 83
گيرد.
و از ابوالدرداء نقل شده است كه:
سَمِعتُ رَسولَ اللهِ - صلي الله عليه و آله و سلم - يَقولُ: الشَهيدُ يَشفَعُ في سَبعينَ مِن أهلِ بَيتِه (1) ؛ شنيدم از رسول خدا - صلي الله عليه و آله و سلم - كه مي فرمود: شهيد، هفتاد نفر از اهل بيتش را شفاعت مي كند.
پس شهدا داراي مقام شفاعت نيز مي باشند. و اين گونه مراتب و مقامات كه براي شهدا وجود دارد، مي تواند براي ساير اولياي الهي نيز باشد. روايات متعدّدي شاهد بر آن است؛ از جمله:
إنّ رَسولَ اللهِ - صلي الله عليه و آله و سلم - قالَ: مَن سَأَلَ اللهَ الشَّهادَةَ بِصِدقٍ (مِن قَلبِهِ) بَلَّغَهُ اللهَ مَنازِلَ الشُّهَداءِ و إن ماتَ عَلي فِراشِه (2) ؛ همانا رسول
ص: 84
خدا - صلي الله عليه و آله و سلم - فرمودند: هركس از خداوند صادقانه (از روي خواست قلبيش) شهادت را طلب نمايد، خداوند او را به منازل شهدا مي رساند اگر چه در بستر از دنيا برود.
بنابراين چنين مقامات و درخواست ها و شفاعت ها از درگاه خداوند متعال، اختصاص به شهدا ندارد بلكه مي تواند براي غير آنان از اولياي الهي نيز باشد.
و كسي توهّم نكند كه گرچه مردگان مي توانند از خداوند درخواست كنند، امّا درخواست ما به آنان نمي رسد؛ چنان كه برخي وهابيّون ادّعا مي كنند و
ص: 85
حتّي به آيه ي شريفه ي ‹إنَّكَ لا تُسمِعُ المَوتى › (1) تمسّك مي نمايند؛ زيرا:
اوّلاً: معلوم شد شهدا و مثل شهدا در حقيقت زنده هستند و ما فقط به اين حواسِّ ظاهريِ خود، زنده بودن آنان را نمي فهميم.
و ثانياً معناي آيه ي شريفه آن است: «همان طوري كه مرده را نمي تواني هدايت كني، دل مردگان را نيز نمي تواني هدايت نمايي.» نه آن كه اصلاً نمي شنوند، بلكه آنان هم مي توانند بشنوند. خداوند متعال در آيه اي ديگر مي فرمايد:
‹و مَثَلُ الَّذينَ كَفَرُوا كَمَثَلِ الَّذي يَنعِقُ بِما لا يَسمَعُ إلاّ دُعاءً و نِداءً صُمٌّ بُكمٌ عُميٌ فَهُم لا يَعقِلُون› (2) ؛ مَثَل (تو در دعوتِ) كافران، به سان كسى است كه (به حيوانات) صدا مى زند، ولى آن ها چيزى جز سر و صدا نمى شنوند (و حقيقت و مفهوم گفتار او را درك نمى كنند. اين كافران، در واقع) كر و لال و نابينا هستند؛ از اين رو چيزى نمى فهمند.
از اين آيه ي شريفه به روشني استفاده مي شود كه
ص: 86
كفّار مُعانِد، كلمات پيامبر - صلي الله عليه و آله و سلم - را جهت هدايت درك نمي كنند و هدايت نمي شوند، و شنيدن آنان از اين جهت، مثل نشنيدن است.
و شاهد واضح ديگري بر اين مطلب كه مردگان مي توانند نداي ما را بشنوند، روايات متعدّدي است كه حضرت رسول - صلي الله عليه و آله و سلم - بعد از آن كه كشته هاي كفّارِ چاهِ بدر را ندا دادند و برخي با تمسّك به آيه ي ‹إنَّكَ لا تُسمِعُ المَوتى ›، ابراز شگفتي كردند، حضرت فرمود:
ما أنتُم بِأسمَعَ مِنهُم ولَكِن لا يُجيبُون (1) ؛ شما از آنان شنواتر نيستيد، ولكن آنان جواب نمي دهند.
و نيز مسلم در صحيحِ خود، چنين آورده است:
قالَ رَسولُ اللهِ - صلي الله عليه و آله و سلم - : إنَّ المَيِّتَ إذا وُضِعَ فى قَبرِهِ إنَّهُ لَيَسمَعُ خَفقَ نِعالِهِم إذا انصَرَفُوا (2) ؛ رسول خدا - صلي الله عليه و آله و سلم - فرمودند: همانا هنگامي
ص: 87
كه ميّت در قبرش نهاده مي شود، به تحقيق مي شنود صداي قدم هايشان (تشييع كنندگان) را هنگامي كه بر مي گردند.
ابو داوود در سنن (1) و حاكم در مستدرك (2) نيز اين روايت را نقل كرده اند.
وقتي مطلب نسبت به افرادِ عادي چنين باشد، نسبت به مقامِ عظيمِ پيامبر اسلام - صلي الله عليه و آله و سلم - كاملاً روشن است كه حضرت - صلي الله عليه و آله و سلم - بعد از رحلت نيز نداها و دعاهاي ما را مي شنود. در حديثي كه ابن هيثم تصريح كرده راويانِ آن همه رجالِ صحيح مي باشند، خودِ حضرت مي فرمايد:
حَياتي خَيرٌ لَكُم تُحَدِّثُونَ و يُحَدَّثُ لَكُم، فَإذا أنَا مُتُّ كانَت وَفاتي خَيراً لَكُم، تُعرَضُ عَلَيَّ أعمالُكُم فَإن رَأيتُ خَيراً حَمِدتُ اللَّهَ، و إن رَأيتُ غَيرَ ذَلِكَ استَغفَرتُ اللَّهَ لَكُم (3) ؛ زندگاني من براي شما خير است، سخن مي گوييد و
ص: 88
با شما سخن گفته مي شود. وفات من براي شما خير است، اعمال شما بر من عرضه مي شود؛ آن چه از خير ببينم، سپاس خداوند گويم و آن چه از بد ببينم، از خداوند براي شما طلب غفران مي كنم.
در اين روايت، حضرت به صراحت بيان مي فرمايد كه اعمال امّت «از جمله درخواست هاي امّت» به حضرت عرضه مي شود. و حضرت براي كارهاي بد امّت از درگاه خداوند متعال طلب آمرزش مي نمايد. پس چه مانعي دارد مردم از حضرت رسول - صلي الله عليه و آله و سلم - بخواهند كه در آن عالَم، براي برآورده شدن حوائج آنان از درگاه خداوند درخواست كند.
در حقيقت آنان كه روي برمي تابند از آن كه پيامبر - صلي الله عليه و آله و سلم - براي آنان از خداوند متعال درخواست كند، مصداق اين آيه ي شريفه مي باشند:
‹و إذا قيلَ لَهُم تَعالَوا يَستَغفِر لَكُم رَسُولُ اللَّهِ لَوَّوا رُؤُسَهُم و رَأيتَهُم يَصُدُّونَ و هُم مُستَكبِرُون› (1) ؛ هنگامى كه به آنان گفته شود: بياييد تا رسول خدا براى شما استغفار كند، سرهاى خود را مي پيچند و آن ها را مى بينى كه از سخنان تو اعراض كرده و تكبّر مى ورزند.
ص: 89
وانگهي همان طور كه قبلاً گفتيم، فرضاً زنده پنداشتنِ پيامبر و معصومين - عليهم السلام - _ و در نتيجه درخواست مشروعي از آنان _ بي جا باشد، آيا اين يعني عبادت و پرستش اين بزرگواران و مساوي شرك در عبادت پروردگار مي باشد و موجب هدر بودن جان و مال و ناموس يك مسلمان است!؟ پس معلوم مي شود مقدّمه ي اوّل يعني اين كه: دعا عبادت است، آن گونه كه وهّابيت معنا مي كند، صحيح نيست. بلكه مراد آن است كه: كسي كه خدا را بخواند اين خواندن خدا عبادت است؛ چون خدا را خوانده است. نه اين كه هركس ديگري را خواند، عبادتِ خوانده شده، و شرك به خداوند باشد. و از اين جا معلوم مي شود، نتيجه اي كه گرفته اند: «هركس غير خدا را بخواند مشرك است» آن هم به حَسَب تفسير آنان غلط است. بلكه معناي صحيح، آن است كه: «هر كس غير خدا را به آن گونه كه مخصوص خداوند است بخواند و او را مثلاً خالقِ عالَم و يا معبود بداند، مشرك است.» و گرنه خواندن ديگري و حتّي استعانت از او بدون آن كه استقلال براي او قائل شويم و با قبول اين كه ما سوي الله مخلوق و مربوب خداوند متعال مي باشند، هيچ منافاتي با توحيد ندارد؛ بلكه
ص: 90
آن چنان كه روشن شد، روش ساري و جاري أنبيا و اولياي الهي بوده و تعليم كتاب و سنّت مي باشد. آيات و روايات مي فرمايد: غير خدا را به عنوان خدا و معبود نخوانيد نه اين كه غير خداوند را اصلاً نخوانيد، و اين مطلب در كمال وضوح است، به ويژه با توجّه به تبييني كه گذشت و تصريح قرآن كريم كه:
‹و لا تَدعُ مَعَ اللَّهِ إلهاً آخَر› (1) ؛ و با خداوند، معبود ديگري را مخوان.
‹فَلا تَدعُ مَعَ اللَّهِ إلهاً آخَر› (2) ؛ پس هيچ معبودى را با خداوند مخوان.
‹و مَن يَدعُ مَعَ اللَّهِ إلهاً آخَرَ لا بُرهانَ لَهُ بِه...› (3) ؛ و هركس با وجود خداوند معبود ديگرى بخواند كه وى را بر آن حجت و برهانى نيست ... .
‹و الَّذينَ لا يَدعُونَ مَعَ اللَّهِ إلهاً آخَر› (4) ؛ و كسانى كه معبود ديگرى را با خداوند نمى خوانند.
و ... .
شيطان و رهروانِ راهِ او، براي دور كردن مردم از اسلام و اولياي اسلام، هيچ راهي بهتر از استفاده از
ص: 91
خود اسلام و اساس اسلام؛ يعني توحيد نيافتند. بدين جهت در مبارزه ي با حقّ، حقّ ترين حقيقت را عليه حقايق اسلامي به كار گرفتند، و پاك ترين موحّدان را با لجاجتِ تمام، متّهم به شرك نمودند. و دشمنان رسمي اسلام؛ يعني كفّار و دولت هاي استعماري نيز در وسيع ترين ميزان از آنان پشتيباني كردند تا به اسم توحيد، حقيقت اسلام را كه بالخصوص در اسلام اهل بيت - عليهم السلام - متجلّي است، نابود كنند؛ ولكن:
‹يُريدونَ لِيُطفِؤُا نورَ اللَّهِ بِأفواهِهِم و اللَّهُ مُتِمُّ نورِهِ و لَو كَرِهَ الكافِرون› (1) ؛ آنان مى خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش سازند، ولى خدا نور خود را كامل مى كند، هر چند كافران خوش نداشته باشند.
خداوند، همه ي ما را اهل دعا قرار داده و بر صراط مستقيم پايدار بدارد.
و صلّي الله علي محمّد و آله الطّاهرين
و آخر دعوانا أن الحمدلله ربّ العالمين